عنوان و نام پديدآور : انتظار: بهار و باران واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران مشخصات نشر : قم مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران 1418ق 1376. مشخصات ظاهری : 120 ص 9 × 19س م. فروست : آشنایی با امام زمان علیه السلام 12. شابک : 1800ریال ؛ 3000ریال چاپ دوم 964-6705-60-X ؛ 3000 ریال چاپ سوم) ؛ 3000 ریال (چاپ پنجم) ؛ 6000ریال (چاپ ششم) يادداشت : چاپ دوم: زمستان 1379. يادداشت : چاپ سوم پاییز 1380. يادداشت : چاپ پنجم 1382. يادداشت : چاپ ششم: زمستان 1385. موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم 255ق - موضوع : مهدویت-- انتظار شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم) . واحد تحقیقات شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم) رده بندی کنگره : BP224 /الف 8 1376 رده بندی دیویی : 297/462 شماره کتابشناسی ملی : م 77-4279
يا صاحب الزّمان ادركنا
مبحث انتظار، سابقه اي به قدمت تاريخ آفرينش انسان دارد.
از آن زمان كه فرشتگان الهي به امر خدا در برابر حضرت آدم(عليه السلام)سر به سجده فرود آوردند،[1] بحث انتظار قائم موعودي از سلاله پيامبر خاتم حضرت محمد بن عبداللّه(صلي الله عليه وآله وسلم)مورد تأمّل قرار گرفت.[2]
از آن زمان كه حضرت نوح(عليه السلام) پس از نهصد سال اقامت در ميان قوم و فراخواندن آنان به دين خدا، نااميد گشت و براي نابودي كافران دعا نمود،[3] چشم انتظاري او آغاز گشت.
او اگر چه تا آمدن طوفان و نابود شدن كافران زمان خودش بيش از پنجاه سال انتظار نكشيد،[4] امّا انتظار چند هزار ساله او، براي غلبه كامل دين خدا و ريشه
كن گشتن همگاني كافران تا زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)، ادامه خواهد يافت.
از آن زمان كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) پايه هاي كعبه را بالا برد و دعا كرد تا خداوند سر زمين مكه را جايگاه امنيت و ايمان قرار دهد،[5]انتظارِ روزي در دلش جاگرفته بود كه فرزندي از نسل او و از سلاله آخرين پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) در همين ديار و در كنار همين خانه، تكيه بر همين پايه ها خواهد داد و نداي توحيد را به گوش همه جهانيان باز خواهد خواند.[6]
از آن زمان كه حضرت لوط(عليه السلام) در برابر فاسدان هوس پرستي كه عزّت و احترام ميهمانان عرشي و خاندان با ارزش او را مورد تهديد قرار داده بودند، آرزوي داشتن قوّت و تكيه گاهي استوار كرد، انديشه انتظار قائم در روح و جانش جاري بود.
لوط گفت:
«كاش براي مقابله با شما قدرتي داشتم يا به تكيه گاهي استوار پناه مي جستم.» [7]
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«حضرت لوط اين سخن را نگفت مگر به عنوان تمنّاي دسترسي به قدرت قائم ما(عليه السلام) ، و آن تكيه گاه استوار چيزي نبود جز استواري و توانايي ياران او! زيرا هر يك از آنان داراي قدرت چهل مرد و قلبش قوي تر از قطعه هاي فولاد است. آنان اگر بر كوههاي آهنين گذرند، آن را از بيخ و بن بر آورند. و شمشيرهايشان در غلاف نيامد، مگر اينكه خداي تعالي راضي شود.» [8]
از آن زمان كه حضرت موسي(عليه السلام) مردم را به مبارزه با فرعون فرا خواند و آنان را به ياري طلبيدن از خدا و شكيبايي تشويق كرد،[9]بارقه انتظار حضرت مهدي(عليه السلام)در جانش مي
درخشيد، و در آرزوي حاكميت مطلق او بود كه بشارت داد:
«همانا زمين از آن خداست و آن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد به ارث خواهد رساند، و فرجام نيكو براي تقوي پيشگان است.» [10]
از آن زمان كه حضرت عيسي(عليه السلام) با دلي سرشار از مهرباني و با جاني سوخته از عشق، مردم را به همدلي و همداستاني دعوت كرد و آيه هاي محبّت را در گوش جان آنان زمزمه كرد، تذكر به انتظار را جزو آيين خويش قرار داد [11] و زماني كه در برابر ناسپاسي و عداوت و ايمان ستيزي مردمي كه به كشتن او برخاسته بودند به جوار قدس آسمانيان بالا رفت، انتظار تاريخي خود را براي فرود آمدن در كنار كعبه و نمازگزاردنِ به امامت مهدي(عليه السلام) و ياري كردن او را آغاز كرد.[12]
پس از آن نيز، از زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) تا آخرين لحظات عمر امام حسن عسكري(عليه السلام) هرگز امر انتظار فرج، مورد غفلت واقع نگشت و جلوه هاي گوناگون انتظار در ضمن صدها روايت از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و دهها روايت از اميرالمؤمنين(عليه السلام) و هر يك از امامان معصوم(عليهم السلام)، تجلّي يافت و در همه قرون گذشته نيز همين نور انتظار بود، كه سينه به سينه از نسلي تا نسل ديگر، همواره آفاق جان و دل منتظران را در طي همه بحرانها و فتنه ها روشن داشته است.
و اينك دوران ما، به عنوان حسّاس ترين بخش از دوران غيبتِ آخرين حجّت الهي، حضرت مهدي(عليه السلام)، تابناك ترين عصر انتظار به شمار مي رود.
پر شكوه ترين و بي مانندترين قيام مردمي
شيعه، به رهبري سرخيل شيفتگان و منتظران حضرت مهدي(عليه السلام) و با فداكاري و جانبازي و خونفشاني ميليونها انسان پاكباخته راه انتظار ، در اين دوران به ثمر نشسته، تا در قالب جمهوري اسلامي ايران، اسوه و الگويي براي همه جهانيان باشد و دنيا را به سمت انتظارِ حكومت جهاني امام زمان(عليه السلام)سوق دهد.
در آن روزگاران كه در اين مملكت;
هر نوع آزادي تبليغ مي شد جز «آزادي انديشه ديني»!
هر نوع سخني آزاد بود جز سخن از «رهبري مذهبي»!
هر كالايي خريدار داشت جز «قرآن»!
هر حركتي مجاز بود جز حركت در راه «اسلام ناب»!
در آن روزگار كه «اسلام» را تسليم در برابر سلطه حاكم!
«قرآن» را كتابي متبرّك براي عروسي ها و عزاها!
«ولايت» را اقامه مراسمي سرگرم كننده در ولادت ها و شهادت هاي ائمه(عليهم السلام)!
و «انتظار» را سكوتي ذليلانه و نشستني عافيت طلبانه! مي خواستند، امام راحل برخاست و مردم را با انگيزه «چشم انتظاري خورشيد» به سمت روشنايي ها هدايت كرد و مردم شيعه چشم انتظار كه اينك «اسلام» را به عنوان «برنامه زندگي»،
«قرآن» را به عنوان «كتاب قانون»،
«ولايت» را به عنوان «رهبري مبتني بر وحي»،
و «انتظار» را به عنوان «حركتي پرشور و پر اميد» به سمت هدفهاي آسماني پذيرفته بودند تحت رهبري هاي امام، با ايمان به پيروزي قطعي و نافرجام نماندن قيام، عليه طاغوت و استكبار شوريدند و با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، راه پرافتخار استقلال و رهايي و عزّت را به ساير ملّت هاي حرمان كشيده و در بند دنيا نشان دادند.
اينك نيز در پايان دومين دهه اين انقلاب همه جانبه، «همان امّت» به رهبري فرزند برومند «همان امام» (قدس اللّه نفسه) براي
آشناتر كردن سرگشتگان دنياي مادّيت با انتظار حقيقي و فتح آفاق تازه تري از آرمانهاي موعود، با ايماني راسخ و با عزمي استوار، همچنان نستوهانه و بي ترديد در راهند.
واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، در آستانه سالگرد ميلاد منجي عالم بشريت حضرت مهدي(عليه السلام)، حاصل تلاشي مختصر در زمينه بازشناسي انتظار را خدمت همه شيفتگان و منتظران امام زمان(عليه السلام)تقديم مي دارد.
به اين اميد كه اين خدمت ناچيز، در آستان مقدّس آن امام بزرگوار مورد قبول و عنايت قرار گيرد و به دعاي حضرتش، خداوند چشمان منتظران را به ديدن جمال نورانيش فروغ و روشني بخشد.
«يا ايها العزيز مسّنا و اهلنا الضّرّ و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الكيل و تصدّق علينا إنّ اللّه يجزي المتصدقين.»
انتظار: ديده به راه دوختن است،
لحظه شماري كردن براي ديدار كسي يا انجام واقعه اي است،
به اميد كسي يا چيزي ماندن است،
چشم داشتن و توقّع كاري يا حادثه اي است،
نگران شخص عزيزي يا امر مهمّي بودن است.
انتظار: اميدواري، چشم به راهي، آمادگي، نگراني، چشم داشت و درنگ است.[14]
امّا انتظار مهدي(عليه السلام) : همه اين ها و فراتر از اين هاست.
انتظار مهدي(عليه السلام): ايمان به «غيب» اقرار به «ولايت» و باورداشت حق حاكميت «قرآن» است.
عصاره «يقين»، چكيده «تقوي» و خلاصه «عمل صالح» است.
عشق به «زيبايي ها»، التزام به «خوبي ها» و شوق به «كمالات» است.
«تلاش» براي «يافتن»، «مقاومت» براي «رسيدن» و «جهاد» براي «ساختن» است.
انتظار مهدي(عليه السلام) : روايت «اشتياق»، حديث «جستجو» و قصّه «وصل» است.
انتظار مهدي(عليه السلام) : اقتداي به او، بيعت با او، و سرسپاري به فرمان اوست. رمز پايداري، سرّ استقامت و راز جانبازي در راه اوست.
انتظار
مهدي(عليه السلام) : «عامل رشد»، «پشتوانه مقاومت» و «ضامن پيروزي» پيروان امامت است.
انتظار مهدي(عليه السلام) : سنگرباني «عقيده»، مرزباني «انديشه» و مبارزه در راه پاسداري از «فرهنگ اسلام و ولايت» است.
انتظار مهدي(عليه السلام) : انتظار روز ظهور اوست و انتظار روز ظهور او، انتظار غلبه اسلام و قرآن است و انتظار غلبه اسلام و قرآن، انتظار تحقق وعده هاي خداوند است.
انتظار امام زمان(عليه السلام) از چنان عظمتي بر خوردار است كه در برخي روايات، نه در رديف فروع دين بلكه در شمار اصول و قواعد اساسي دين قرار گرفته است.
انتظار در كنار شهادت به توحيد (شهادة أن لا اله اِلاّ اللّه) و ايمان به پيامبر (و أنَّ محمّداً عبده و رسوله) و اعتراف به قرآن (تقرّ بماجاء من عنداللّه) و اقرار به ولايت (والولاية لنا اهل البيت) چه مفهومي جز اصل اساسي بودن آن دارد؟
دين اسلام بدون «انتظار قائم(عليه السلام)» ناقص مي ماند، چنانكه اگر «ولايت علي(عليه السلام) » نمي بود ناقص مانده بود. پس همچنانكه اعلام ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) باعث تكميل دين و اتمام نعمت الهي و رضايت خدا نسبت به اسلام بود، انتظار مهدي(عليه السلام) نيز موجب كمال دين و تمام نعمت و رضاي خداوند است.
خداوند «دين بي ولايت» را نمي پذيرد چنانكه «ولايت بي انتظار» را نمي پذيرد و اين خود به اين معناست كه خداوند «دين بي انتظار» را نمي پذيرد و همين است كه امام صادق(عليه السلام)همه آن اصول را تحت اين عنوان مي فرمايد كه:
«اَلا اخبركم بما لايقبل اللّه عزّوجلّ من العباد عملاً اِلاّ به».
[15]
«آيا شما را خبر ندهم از آنچه كه خداوند بدون آن هيچ عملي را
از بندگانش نمي پذيرد؟»
و امام باقر(عليه السلام) از مضموني شبيه به آنچه ذكر شد عنواني روشن تر و رساتر ذكر مي فرمايد:
«الدّين الّذي يقبل اللّه فيه العمل.»
«ديني كه خداوند بر اساس آن عمل بندگانش را مي پذيرد.» [16]
در اين حديث شريف كه در غيبت نعماني و امالي شيخ طوسي و اصول كافي با مختصر اختلافي نقل شده و با وجوه مختلفه آن در كتاب ارزشمند بحارالأنوار نيز آمده است، اصولي ديگر چون برائت از دشمنان اهلبيت و تسليم بودن در برابر فرمان امامان(عليهم السلام) و پرهيزگاري و سخت كوشي در راه دين و ثبات و طمأنينه نيز ذكر شده است.
و از مجموع آن نكاتي چند در خور تأمّل است:
1 _ انتظار يكي از پايه هاي اساسي دينِ مورد قبول خداوند را تشكيل مي دهد.
2 _ قرار گرفتن انتظار حضرت مهدي(عليه السلام) در كنار شهادت به توحيد و نبوّت و ولايت، حاكي از شدّت اهميت و اعتبار آن در نزد خداوند است.
3 _ خداوند بر اساس مجموعه اصول مذكور است كه اعمال بندگانش را مي پذيرد، بنابراين اگر نقصي از ناحيه هر يك از اصول پيش آيد مقتضي براي قبولي اعمال حاصل نخواهد گشت، و بر اساس همين نكته است كه مي توان گفت: «هيچ عملي را از بنده غير منتظِر نمي پذيرند.»
4 _ آمدن دو اصل پرهيزكاري و سخت كوشي (ورع و اجتهاد) هم رديف با انتظار قائم(عليه السلام)علاوه بر تصريح به جدايي ناپذير بودن «انتظار و ورع» و نيز «انتظار و اجتهاد»، به كامل نبودن دين بدون آن دو نيز، دلالت دارد; همچنانكه به عدم قبول انتظار بدون آن دو اشاره دارد.
5 _ در
پايان حديث اين عبارت آمده است:
«إنّ لنا دولةً يجيئ اللّه بها اذا شاء.»
«ما را دولتي هست كه هر زمان خدا بخواهد آن را پديدار خواهد ساخت.» [17]
اين عبارت را مي توان «حكمت انتظار» دانست، يعني از آنرو كه دولت پايدار و جهاني اهلبيت(عليهم السلام)روزي به دست امام زمان(عليه السلام) و به اراده خدا عملي خواهد گشت و در آن همه اهداف پيامبران(عليهم السلام)تعاليم قرآن و اهلبيت تحقق خواهد، يافت شايسته است كه مسلمان موحّد چشم انتظار آن باشد و اين انتظار از اصول اساسي دينش به شمار آيد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خطبه هاي متعددي سخن از انحرافات و نابساماني هاي پيش از ظهور پيامبر به ميان مي آورد و اوضاع اجتماعي دوران جاهليت را به بيان هاي مختلفي متذكر مي شود.
از آن جمله مي فرمايد:
«خداوند يكتا بنده و پيامبر خويش حضرت محمد(صلي الله عليه وآله وسلم) را هنگامي فرستاد كه نشانه هاي هدايت به كهنگي گرائيده و جاده هاي دين محو و نابود شده بود. او حق را آشكار ساخت و مردم را نصيحت نمود و آنها را به سوي كمال هدايت كرد و به ميانه روي و عدالت فرمان داد.» [18]
«خداوند در زماني پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را مبعوث ساخت كه نه نشانه اي از دين برپا، و نه چراغ هدايتي روشن، و نه طريق حقّي آشكار بود!» [19]
«هنگامي او را به رسالت برگزيد كه با زمان پيامبران پيشين فاصله زيادي ايجاد شده بود، جهانيان از انجام عمل نيك دوري گزيده و منحرف گشته، و ملتها به جهالت و گمراهي گراييده بودند.» [20]
«وي را در آن هنگام كه ملت هاي جهان به خواب
طولاني فرو رفته بودند و تار و پود حقايق از هم گسسته بود، براي هدايت انسانها فرستاد.» [21]
«آن زمان كه فتنه و فساد جهان را فراگرفته بود. كارهاي خلاف در ميان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه مي كشيد، دنيا بي نور و پر از مكر و فريب گشته بود. برگهاي درخت زندگي به زردي گراييده، از ثمره زندگي خبري نبود، آب حيات انساني به اعماق زمين فرو رفته، منارهاي هدايت مندرس گشته و پرچمهاي هلاكت و بدبختي آشكار شده بود، دنيا با چهره اي زشت به اهلش مي نگريست و در برابر جويندگانش عبوس و گرفته جلوه مي كرد. ميوه درختِ آن، فتنه و طعامش مردار بود. در درون، وحشت و اضطراب و در برون، شمشير حكومت مي كرد.» [22]
«ناگهان طلوع كننده اي طالع گشت، درخشنده اي درخشيد، آشكار شونده اي آشكار گرديد. آنچه از جاده حق منحرف گشته بود به راه راست بازگشت، خداوند گروهي را به گروهي ديگر تبديل كرد و روزگاري را به روزگاري ديگر دگرگون ساخت. و ما همانند كساني كه در خشكسالي، چشم انتظار بارانند، در انتظار اين دگرگوني ها بوديم.» [23]
به راستي در آن «شب سياه ستم»، در آن «ظلمت دامن گستر جهل»، در آن «ضلالت مطلق» چه چيزي جز «اميد طلوع سپيده» مي تواند حق باوران را به استقامت وا دارد؟
چه چيزي جز «انتظار درخشش خورشيد» مي تواند ريشه ايمان را در دلها زنده نگهدارد؟
به راستي در آن «پاييز زندگي»، چه چيزي جز چشم به راه بهارِ ماندن، مي تواند شوق جوانه زدن، اشتياق روييدن، و آرزوي ثمردادن را، در دلِ بذرِ نهفته در خاك، زنده بدارد؟
چه
زيباست تعبير خيال انگيز و حكمت آميز چشم انتظار باران بودن، در خشكسال! خصوصاً براي كساني كه در آخرالزمان زندگي مي كنند! زيرا اين دوران را به دوران جاهليت تشبيه كرده اند، چنانكه ظهور صاحب الزمان(عليه السلام) را با بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) همانند دانسته اند.
پس اگر خشكسالي تكرار شود چه چاره اي هست جز به چشم انتظار باران بودن؟! در «خشكسالي» عاطفه ها، در «قحطي» محبت و مهرباني، در «تنگدستي» آسمان ايمان و «بي نوايي» زمين عمل، در «عطش» دشت هاي احساس و «بي آبي» چاههاي وجدان، در «سوزش» كامهاي تشنه عدل و انصاف، و در «تفتيدگي» جگرهاي سوخته به آتش ظلم و گناه، چه بايد كرد، جز «انتظار باران» كشيدن؟!
خوشا روزي كه ناگهان طلوع كننده اي طالع گردد، درخشنده اي بدرخشد، آشكار شونده اي آشكار شود و آنچه از جاده حق منحرف گشته به راه راست بازگردد.
خداوند گروهي را به گروهي ديگر تبديل كند و روزگاري را به روزگاري ديگر دگرگون سازد و ما همانند كساني كه در خشكسالي، چشم انتظار بارانند، در انتظار اين دگرگوني ها بوده باشيم.
راستي آيا مي شود وقتي قحطسالي به پايان مي رسد و بارش باران رحمت پروردگار آغاز مي شود ما از گروه منتظران باشيم؟!
آيا مي شود وقتي حضرت مهدي(عليه السلام)مي آيد، با جاني سوخته از اشتياق، منتظرانه به استقبالش برويم؟!
در روايتي از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است:
«كسي كه در انتظار اقامه نماز به سر برد در طي زمان انتظارش، در حال نماز محسوب مي شود».[24]
و به همين مقدار اكتفا ننمود بلكه در جاي ديگر فرمود:
«كسي كه منتظر وقت نماز بماند بعد از اداي نمازش
در زمره زيارت كنندگان خداي عزوجل به شمار مي آيد.» [25]
اقامه نماز اگر چه ستون دين است، امّا همه دين نيست. نماز با همه اهميتي كه دارد تنها بخشي از تعاليم انسان ساز اسلام و تنها يكي از راه هاي اصلي، قرب به خداوند است. نماز در كنار روزه و حج و جهاد و خمس و زكات و ساير احكام نوراني قرآن، تنها يكي از فروع دين به شمار مي رود و اهميتش هرگز بالاتر از اصول دين نيست.
حال اگر قرار باشد به فرموده مولاي متقيان، كه كلامش برگرفته از كلام پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و ريشه دار در سخن خداي عزّوجلّ است، ارزش انتظار يك مؤمن براي برگزار شدن نماز جماعت و يا حتي رسيدن وقت، براي اداي نمازِ خودش در حدّي باشد كه نفس زدنهايش را قرائت و ذكر نماز، و نشستنش را قيام و ركوع و سجود نماز بشمارند و او را در حال انجام نماز محسوب دارند، بايد ديد منتظران قيام دينِ مجسّد و عدالت موعود، حضرت مهدي(عليه السلام) را در چه مقام و منزلتي مي بينند؟
بايد ديد آنها كه منتظر اقامه تماميت دين و پياده شدن همه تعاليم حياتبخش اسلام هستند در نزد خدا و امينان او چه جايگاهي دارند؟
راستي اگر قرار باشد كسي كه در انتظار داخل شدن وقت نماز بسر برده و شوق «ايستادن در برابر معبود» او را چشم به راه «اذان» قرار داده است بعد از نماز در شمار ديدار كنندگان خدا (زوّار اللّه) قرار گيرد، كسي كه در انتظار فرار رسيدن وقت «ظهور روح نماز و عبادت» بسر برده است، كسي كه اشتياق «سر
نهادن همه جهانيان به اطاعت معبود» او را چشم به راه قيام مهدي(عليه السلام) قرار داده است، در شمار چه طائفه اي از مقرّبين خداوند است؟!
بيهوده نيست كه جايگاه منتظر را جايگاه شهيد بخون غلطيده در پيش روي رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)دانسته اند. چه مقامي از اين بالاتر مي توان تصور كرد؟ شهيد كه شهادتش دري به سوي بهشت است بي هيچ وصف ديگري، از خاصّان اولياء است. او با شهادت خود به مقامي دست مي يابد كه «ليس فوقه برّ» بالاتر از آن فضيلتي نيست.
امّا تنها اين مقام در خور منتظِر نيست، مقام او مقام شهيدي است كه زير پرچم پيامبر و در ركاب پيامبر جنگيده و در برابر پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)آخرين مرحله ايمان و جانبازي و ايثارش را به نمايش گذاشته و در پيشگاه او به خاك و خون طپيده است.
زيباتر اينكه منتظِر نماز مي نشيند و چشم انتظار وقت نماز يا برپايي نماز جماعت مي ماند، امّا منتظِر قيام حضرت مهدي(عليه السلام) كه نماز مجسم، حج و جهاد مجسم، بلكه قرآن مجسّم و دين مجسّم است، در انتظار اقامه نماز و حج و جهاد و ... و در انتظار احياي قرآن و دين بر مي خيزد، مي كوشد و مي خروشد.
و چقدر فاصله است بين اجر نشستگان و برخاستگان!
چقدر دور است فاصله بين مقام منتظران قاعد و قائم!
«احب الاعمال الي اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج.»
[26]
«رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام)»
گرچه به ظاهر در ترجمه اين حديث شريف، فرقي بين دو تعبير، «الي اللّه» و «عنداللّه» نيست، يعني در هر دو صورت مي توان آن را
«در نزد خدا» معنا كرد; لكن بعيد نيست واژه اوّل _ الي _ كه در اصل به معناي «سوي و جهت و طرف» استعمال مي شود، در اينجا نيز حاكي از عنايتي خاصّ باشد كه با حكمت و دقّتي كه در فرمايش معصومين(عليهم السلام)نهفته است، مي تواند نشاندهنده حركتي با سمت و سويي الهي باشد.
به عبارت ديگر وقتي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) كه لسان صدق خداوندي است و اميرالمؤمنين(عليه السلام)كه امير بيان است به جاي «احب الاعمال عنداللّه» عبارت «احب الاعمال الي اللّه» را در مورد انتظار به كار مي گيرند، گويا به حركت آفريني انتظار نظر دارند، گويا بر آن هستند كه انتظار را به عنوان عامل پويايي و رشد «الي اللّه» و پشتوانه حركت به سوي خدا معرّفي نمايند.
پس «انتظار فرج» كار است، حركت است، تلاشي هدفمند است و با بي هدفي و سكون و تن آسايي سازگاري ندارد.
ديگر اينكه در انتظار چون حركت و عملي در راستاي اراده خداوند و در جهت عملي شدن وعده هاي او صورت مي گيرد، محبوب خداست.
و ديگر اينكه چون انتظار در تحقّق احكام الهي و آرمانهاي توحيدي نقشي تعيين كننده تر از ساير اعمال دارد، بيشتر از آنها مورد محبّت خداست.
پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«افضل اعمال امّتي انتظار الفرج.»
[1]
برترين كارهاي امت من انتظار فرج است.
و فرمود:
«انتظار الفرج عبادة.»
[2]
انتظار فرج عبادت است.
و فرمود:
«افضل العبادة انتظار الفرج.»
[3]
والاترين عبادت، انتظار فرج است.
و فرمود:
«افضل جهاد امّتي انتظار الفرج.»
[4]
بالاترين جهاد امت من، انتظار فرج است.
در ميان همه خلايق، امّتي والاتر از امّت حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)نمي توان يافت، و چون چنين است اعمال امت
پيامبر والاتر از اعمال همه امّت هاست.
در ميان چنين اعمال والايي از امّت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)والاتر از «انتظار فرج» نمي توان يافت، چون «انتظار فرج» انتظار «قدرت اسلام و توحيد» است. انتظار «حاكميت وحي و ولايت» است، انتظار اجراي حدود الهي و احكام قرآني است.
از ديگر سو، «انتظار فرج» عمل است، كار و تلاش و تكاپو است و چه عملي از مقدمه سازي براي قدرتمند گشتن اسلام و توحيد و به حاكميت رسيدن وحي و ولايت و اجرا شدن حدود الهي و احكام قرآني، مقدّس تر و پسنديده تر و با فضيلت تر است؟
در كلام نوراني پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به همين بسنده نمي شود كه «انتظار فرج»، والاترين عمل از والاترين امّت به شمار رود. بلكه بالاترين درجه از با ارزش ترين عمل مؤمنين يعني «عبادت» كه نمايش خالصانه اطاعت و بندگي خداست، به آن اختصاص مي يابد.
«انتظار فرج»، عبادت است زيرا جلوه اي زيبا از گردنگزاري به فرمان خدا و گردنفرازي در برابر طاغوتان است و قصد قربت مي طلبد. و بالاترين عبادت است چون رنگ گرفته از ايماني راستين به خدا و پيامبر و رستاخيز، و برخاسته از باوري پويا به امامت و ولايت و حق حاكميت قرآن، و مستلزم ايثار و استقامت و فداكاري است.
و به اين نيز اكتفا نمي شود بلكه «انتظار فرج» نه تنها جهاد، بلكه بالاترين جهاد امت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)محسوب مي شود. جهاد كه خود شورانگيزترين و سرنوشت سازترين حركت عبادي مؤمنان است، درجاتي دارد و برترين اين درجات در كلام نوراني امين وحي به «انتظار فرج» اختصاص يافته است.
راستي اين چه
شكوه شگرفي است كه در «انتظار فرج» نهفته و آن چه حماسه و شور شعوري است كه چنين منزلتي شگفت به «انتظار فرج» بخشيده است؟!
«المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل اللّه.»
[5]
تشبيه در هر زباني از يك نوع قاعده منطقي عام پيروي مي كند كه تكيه بر استدلال و خِرد دارد، و تابع ذوقيات محض و هنر مطلق نيست.
تشبيه نوعي تصرّف ذوقي است امّا با قانونمندي عقلي، نوعي كاربرد هنري است امّا با شيوه اي خِردپذير.
اگر اشك را به شبنم، و گونه هاي طفلي يتيم را به گلبرگ تشبيه مي كنند، اولي از جهت زلاليت و طهارت و ديگري از باب لطافت و زيبايي است.
اگر دلاوران را به كوه، و فرياد بلندشان را به رعد همانند مي كنند، اولي از نظر صلابت و پايمردي، و ديگري از حيث مهابت و خروشندگي است.
اينجا نيز اگر منتظران ظهور، به در خون طپيدگان راه خدا تشبيه شده اند، همه مي پذيرند كه بايد نوعي يكساني و همانندي بي نشان برقرار باشد. امّا از چه جهتي؟
آيا مي توان پذيرفت كه در اين روايت نوراني، تنها وجه تشبيه بين منتظِر و سردار بخون طپيده راه خدا، در اجر و پاداش قيامت است؟
متأسّفانه مقدّمه بسياري تحريفات در اسلام مقدّس، اكتفا به تحليل هاي ساده انديشانه عوام پرور و دريافت و القاي مضامين خنثي و غير مسئوليت آور از بخشي تعاليم حياتي و انسان ساز اسلام است.
امري كه باعث شده است تا به عنوان مثال، يكي از ناب ترين تعاليم مبارزاتي اسلام يعني «تقيه» در چنبره سياست دغل پيشه گان، تا حدّ گوشه نشيني و بي تفاوتي و تا مرز تسليم و
كرنشي ذليلانه در برابر نيروي مسلّط باطل سقوط كند. و يا توكل كه يكي از عالي ترين جلوه هاي عرفان انسانهايي مؤمن و مدير و سختكوش است، به يكي از ابزارهاي خمودي و سستي تن پرورانِ مؤمن نما، تبديل شود.
با توجّه به اين مقدّمه، اگر در اين حديث حماسه ساز، تنها به اجر و ارزش منتظران اشاره شده و نسبت به فهم انتظار سخني به ميان نيامده باشد، در حقيقت راه تحريفي ديگر بر منحرفين گشوده گشته است.
در اين صورت آنان كه انتظار را دست روي دست نهادن و در خانه نشستن و ديده به در دوختن مي شمارند و آنها كه انتظار را تسليم به وضعيت انحراف آلوده موجود و اميدوار بودن به وضعيت ايده آل در آينده مي دانند، چه مانع و رادعي دارند كه اجر شهيد به خون طپيده راه خدا را، براي منتظراني از اين قبيل اثبات كنند؟
براستي در اين صورت بحث هماهنگي و همخواني كليه تعاليم اسلامي را چگونه مي توان تفسير كرد؟
اينكه كليه احكام و فرامين اسلام مجموعه اي هماهنگ و نظام گرفته را تشكيل مي دهد و در هر زمينه اي نوعي قانونمندي واحد بر آن حكومت دارد، نشان مي دهد كه عظمت اجر و پاداش جز به تناسب ميزان دشواري عمل و كثرت رنج در راه خدا نيست. نمي شود قبول كرد كسي كه به همه تعلقاتش پشت كرده، از همه لذتها و خوشي ها دست شسته و شب و روزش را در مجاهدت و جانبازي به سر آورده، با آنكس كه هر جور خواسته زندگي كرده، و هر چه دلش مايل بوده خورده و پوشيده، و
هر گونه كه توانسته به لذت بردن و كامراني پرداخته، اجري برابر داشته باشد.
اين است كه بايد پذيرفت كه اين فرمايش پر ارزش امام معصوم(عليه السلام)، بيش از آنكه در صدد بيان عظمت اجر و پاداش منتظران در روز قيامت باشد، به كيفيت انتظار نظر دارد.
انتظار را نوعي مبارزه مي شمارد و سختي هاي راه پرنشيب و فراز انتظار را خاطرنشان مي سازد.
منتظِر را تلاشگري نستوه مي داند كه در برابر هر انحرافي مي ايستد و با الهام از شيوه و آيين امام و مقتداي مورد انتظار خويش در راه اصلاح خود و جامعه اش به جهاد و مقاومت مي پردازد و آنقدر مي كوشد تا شايستگي همانندي و همنوايي با مجاهدان في سبيل اللّه را بيابد و عاقبت در اين مسير به چنان اوجي دست مي يابد كه مثيل و نظير شهيدان بخون خفته راه خدا گردد. و اين است مفهوم انتظار!
سايه نشينان ابر «اهل زمين» اند. آنان كه پاي بر خاك دارند و فراتر از خاك را تجربه نكرده اند، همانهايند كه تا ابر هست از ديدار خورشيد محرومند، تا ابر هست از تابش مستقيم آفتاب محرومند.[6]
امّا آنها كه بالي يا مجالي براي پرواز دارند، اگر خود پرواز كنند يا بر بال پرنده اي نشسته، دل از خاك بركنده و چند صدمتري فراتر از خاك را مشاهده كنند، به آساني خود را در معرض نگاه مستقيم خورشيد مي بينند و گرماي آفتاب را بر رگ و پوست خويش لمس مي نمايند.
بلكه اگر اهل پرواز و دل بركندن از خاك هم نباشند، همينكه پايي براي صعود داشته باشند و از گستره عادي زندگي
زميني فراتر روند، چه بسا هنوز به قله كوه نرسيده، ابرها را زير پاي خويش ببينند و جمال دلا راي خورشيد را، بر بالاي سر خود نظاره كنند.
منتظرانِ حضرت مهدي(عليه السلام)، آن خورشيد هميشه فروزان منظومه هستي، چنين حالي دارند. تا آن زمان كه دلبستگان به خورد و خواب و خانه و خلوتِ خويشند از ديدار محرومند، اگر چه خود را از منتظران بدانند و براي رسيدن روزي آفتابي، در پي بر طرف شدن ابرهاي تيره غيبت، لحظه شماري كنند.
امّا آنگاه كه پاي در راه خويشتن سازي و ديگر سازي مي نهند و صخره هاي سخت حوادث و ابتلاءات دوران غيبت را يكي پس از ديگري در مي نوردند، ديري نمي پايد كه به قله اي آفتاب گرفته دست مي يابند و جلالت بي مثال خورشيد عالم افروز زاده زهرا را به تماشا مي نشينند.
لكن خوشا به حال آنان كه عرفان و سوز و مجاهدت شان، بال پروازشان است و دنياي حقير و متاع قليل، دل آسماني شان را هرگز تسخير نمي كند. راستي آنان در آن اوج فراتر از اينهمه ابري كه فضاي زندگي ما را پوشانده است، چه مي بينند؟!
شناخت شخص مورد انتظار و آگاهي نسبت به ويژگي ها و عملكردهاي او، در كيفيت انتظار مؤثر است. همين كه منتظر بداند در انتظار كيست و پس از به سر آمدن انتظار با چگونه انساني روبرو خواهد شد و در چه اقداماتي با او همراه خواهد بود، در نحوه آمادگي او و آماده سازي محيط او تأثيرگذار است.
همينكه منتظر بداند مولاي منتظرش «بنده راستين خدا» [7] و «خليفه حقيقي او» و «حجّت واقعي»
اوست و جز او را نمي پرستد و جز بر طبق اراده او حكم نمي كند و مردم را جز به سوي او فرا نمي خواند كافيست تا مرام و سكوت منتظِر را سمت و سويي خدايي ببخشد.
همينكه بداند او «شريك قرآن» و «احياگر قرآن» است، كافي است تا هيچگاه قرآن را مهجور قرار ندهد و از انس با آيات و مضامين شريفه آن بي نصيب نماند.
همينكه بداند او «حياتبخش سنّت هاي الهي» و «عامل بي چون و چراي سنن پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)» است، كافي است تا هرگز سنّت هاي خدا و پيامبر را به فراموشي نسپارد و سريره و سيرت خود را جز مبناي چنين سنّتهايي سامان نبخشد.
همينكه بداند او «دروازه هدايت» و «راه بي انحراف» و «نور خاموشي ناپذير» و «راهنماي به سوي خدا» است، كافي است تا هرگز تن به ضلالت و ظلمت گمراهي ندهد و زير پرچم داعيان دروغين به راههاي شيطاني كشيده نشود.
همينكه بداند او «حافظ اسرار الهي» و «گنجينه علوم پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)» و «ابراز كننده حكمتها» و «تجسم كتاب خدا» و «مظهر دانشهاي فرو ريزنده پروردگار» است، كافي است تا در جهالت ننشيند و برديده بصيرت خويش حجابي را نبندد.
همينكه بداند او «قيام كننده به عدالت» و «از بين برنده ستم و تجاوز» و «درهم كوبنده كاخ عزّت مستكبرين» است كافي است تا در مقابل بي عدالتي ها بي تفاوت نماند و روحيه ستم ستيزي را همواره در خود زنده نگه دارد.
همينكه بداند او «سرپرست و دوستدار مؤمنان» و «عزت دهنده اولياء» و «احياگر اهل دين» و «ذخيره شده براي كرامت بخشيدن به دوستان
خدا»ست، كافي است تا هرگز در حق هيچ مؤمني بي حرمتي روا ندارد، و به حقوق شان تجاوز نكند و در دفاع از آنان كوتاهي نورزد.
همينكه بداند او «پرچم هدايت» و «كشتي نجات» و «خورشيد شب شكن» و «روشني بخش تاريكي ها» و «روشن سازنده حق و حقيقت ها»ست، كافي است تا در فتنه هاي پياپي روزگار غيبت راه را گم نكند، در موج خيز حادثه جان نبازد، تسليم شب نشود، در تاريكي نماند و باطل را به جاي حق نپذيرد.
مگر مي شود در انتظار «بهار امّت» بود و تسليم يأس پاييز شد؟!
مگر مي شود در انتظار «سرسبزي روزگاران» بود و در فصل برگ ريزان از پا نشست؟!
مگر مي شود در انتظار «باران و رحمت بي منتهاي الهي» بود و از تشنگي جان داد؟!
مگر مي شود در انتظار «چشمه زندگي» بود و مرگ ذلّت بار را پذيرفت؟!
هرگز ....!
آنان كه در تاريخ براساس وحي يا الهام يا نگرشي اصلاح طلبانه دم از مدينه فاضله اي زده اند، شايد خود نيز به وضوح مي دانسته اند كه تحقق چنان مدينه اي حداقل در شرايط موجود جامعه و وضعيت حاكم بر توده هاي آن روزگاران اگر ناممكن نباشد، حداقل بسيار دور از دسترس است. با اينهمه از هيچ تلاشي در تبيين ديدگاه خود نسبت به چنين مطلوبي فروگذار نكرده و از هيچ وسيله اي در ايجاد شوق مردمان نسبت به آن غافل نبوده و از تحمّل هيچ رنجي در سوق دادن جامعه به سمت تحقق آن آرمانها شانه خالي نكرده اند. بلكه برعكس همه اين رنج و تلاش را در برابر انگيزش و خيزش و حركت مردم
در اين راستا _ هر چند مختصر و نافرجام _ مقدّس شمرده به جان خريده اند.
اينجاست كه رهبران اسلامي از شخص پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)تا هر يك از معصومين(عليهم السلام)به انگيزه بيدارسازي نيروي خداجويي و كمال طلبي انسان و واداشتن او به حركت در راه خدا و ايجاد پويايي و تلاش در او، به خاطر آماده سازي زمينه هاي مساعد جهت اجراي اراده خدا در همه هستي، همواره از دوراني سخن گفته اند كه نقطه اوج اين بيداري و سرفرازي است، و آخرين مرحله كمال انسان مؤمن به خدا، و آخرين فصل كتاب خليفة اللّهي در روي زمين، و آخرين برگ از صحيفه تقدير خداوندي در رشد خداگونگي انسان است.
و بدينگونه است كه سخن گفتن از پيامدهاي ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)و دستاوردهاي قيام جهاني او، به نوعي سخن از انتظار گفتن و بيان حال منتظران نمودن است.
اگر فرموده اند:
«در دوران پس از ظهور در هيچ جاي زمين غير خدا پرستش نمي شود، بندگي خدا عالمگير مي گردد و تمام دين و مرامنامه زندگي عالميان از آن خدا خواهد بود.» [8]
و اگر فرموده اند:
«خدا به وسيله امام زمان(عليه السلام) تمام زمين را از هر ستمي تطهير خواهد كرد و آن را از هرگونه بي عدالتي منزّه خواهد ساخت و او در ميان مردم ميزان عدالت برپا مي دارد و در پناه حكومت او هيچ كس به ديگري ظلم نمي كند.» [9]
و اگر فرموده اند:
«خدا به دست حضرت مهدي(عليه السلام)، هر گردن فرازِ معاندي را به خاك مذلّت مي نشاند و هر شيطان مستكبري را به هلاكت مي رساند.» [10]
و اگر فرموده اند:
«در زمان حضرت مهدي(عليه
السلام)، همگي شما به زيور حكمت و دانش آراسته مي شويد، تا جايي كه هر زني در خانه خويش برطبق كتاب خداي تعالي و سنّت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) حكم مي كند.» [11]
و اگر فرموده اند:
«آنگاه كه قائم آل محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) قيام كند، دوستي و صميميت در بين مردم ايجاد مي شود. به حدّي كه هر دوستي مبلغ مورد نياز خود را از كسيه دوستش بر مي دارد و او ممانعت نمي كند.» [12]
و اگر فرموده اند:
«قائم ما كه قيام نمايد، آسمان با نزول بارانش و زمين با روياندن گياهانش، زمين را غرق نعمت خواهند ساخت و كينه و بدخواهي از دلهاي بندگان خدا رخت بر خواهد بست.» [13]
و اگر فرموده اند:
«در دوران حكومت مهدي(عليه السلام)، بندگان خدا در روي زمين به معصيت و نافرماني او نمي پردازند.» [14]
و اگر فرموده اند : ...
همه اينها بشارتهايي است كه در ضمن تبيين ويژگي هاي دوران پس از ظهور، بيانگر آرمانها و ايده آل هاي پيشوايان دين در تحقق جامعه اي مبتني بر وحي و ولايت است.
اين نويدهاي اميد آفرين نشان مي دهند كه پيامبر بزرگوار اسلام و امامان معصوم(عليهم السلام) در پس آن همه رنج و تلاش و شكيبايي و مبارزه خويش، از مردم چه مي خواسته اند و در جستجوي چه موقعيت هايي بوده اند.
مگر نه اين است كه مهدي(عليه السلام) تحقق بخش اهداف همه انبياء و اولياي الهي و عمل كننده همه خواسته ها و وعده هاي خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)است. پس منتظران مهدي(عليه السلام) نيز هر چه توان دارند در همين راستا به كار مي
گيرند.
«حاكميت توحيد در گيتي»، «جهاني شدن آيين بندگي خدا»، «غلبه دين اسلام»، «پاكسازي دنيا از ستم و بي عدالتي»، «برپايي ميزان عدالت»، «زبوني مستكبران و نابودي شيطان صفتان»، «فراگير شدن حكمت و دانش ديني»، «برادري و يكرنگي عمومي»، «رحمت همگاني و برطرف شدن كينه ها»، «دوري از گناه و معصيت» و دهها عنوان ديگر كه در صدها حديث مشابه آنچه قبلاً ذكر شد، عناويني نيستند كه فقط در دوران پس از ظهور مطلوبيت و محبوبيت داشته باشند و يا فقط امام زمان(عليه السلام)در صدد عملي ساختن آنها بوده باشد، اينها همگي گمشده هاي يك جامعه آرمانگراي تشكيل شده بر اساس «توحيد» و «رسالت» و «امامت» است و يك منتظر واقعي، جستجوگر همين گمشده هاست.
يك منتظر و يا حتي مجموعه منتظران اگر چه قادر به ساختن چنين جامعه اي نباشند كه نيستند، هرگز از اين ايده ها و نويدها صرفنظر نمي كنند و آسوده خاطر نسبت به هر چه در جامعه مي گذرد بي تفاوت نمي مانند، بلكه همواره چشم به همين هدفها مي دوزند و از هر چه در توان دارند نسبت به سوق دادن خود و خانواده و جامعه عصر غيبت به سمت اين ايده آل ها مايه مي گذارند. نسبت به دور شدن خود يا جامعه از اين معيارها حساسيت به خرج مي دهند و در برابر انحرافات بر مي آشوبند و سوز و شوري را كه لازمه انتظار حقيقي است فداي مصلحت جويي ها و عافيت طلبي ها نمي كنند.
روزه داران واقعي چگونه اند؟ شب زنده داران سحرخيزي كه به نيت قرب الهي دست از خوردن و آشاميدن و بسياري لذّت
هاي حلال ديگر كشيده اند، بندگان با اخلاصي كه زبان و چشم و گوش و دست و حتّي دلشان را در محدوده فرمان خداي تعالي از هر چه ناخوشايند اوست باز داشته اند، ايمان آوردگان صادقي كه ياد محرومان مجال كامراني را از آنان گرفته و ذكر قيامت فرصت گناه و نافرماني را از ايشان سلب كرده است، از طلوع فجر تا غروب خورشيد چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه است! آنان در پيشگاه خدا چه اجري دارند؟ پاداش منتظران نيز همانند اجر آنان است! [15]
همنشينان امام زمان(عليه السلام) چگونه اند؟ سعادتمنداني كه توفيق ديدار يافته اند، امتحان شدگاني كه لياقت همنشيني با امام خويش را به اثبات رسانده اند، ياران با وفايي كه به خاطر اوج ايمان و تقوي و ولايت شان شرافت حضور در خيمه قائم(عليه السلام)را پيدا كرده اند، در كنار مولا و مراد خويش چه حالي دارند؟ حالِ منتظران نيز همانگونه است!
آنان چه آدابي را مراعات مي كنند؟ در نشست و برخاست ها و در سكوت و سخن گفتن هاي شان چه مراقبت هايي دارند؟
آداب و سلوك منتظران نيز همانند آداب و سلوك آنان است! [16]
جنگاوران ركاب مهدي(عليه السلام) چگونه اند؟ رزم آوران خدا جويي كه به عنوان جنود الهي برگزيده شده اند، جهادگران پيروزي كه پس از عمري مجاهده با شيطان و هوس در زمره ياوران سپاه ايزدي امام قائم(عليه السلام) در آمده اند، پيكارجويان افتخار آفريني كه شمشير بركف در ركاب امام نور بر صف ظلمت زدگان سپاه شرك و كفر و ستم تاخته اند، در زير پرچم سردار لشكر توحيد چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه
است!
حركت و حمله و جنگ و جهادشان به فرمان امام مجاهدين چگونه است؟ تلاش و مبارزه منتظران نيز همانند تلاش و مبارزه آنان است [17]!
شاهدان شهيد سپاه رسول اللّه(صلي الله عليه وآله وسلم)چگونه اند؟ به خاك افتادگان مجروحي كه در دفاع از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)تا پاي جان جنگيده اند، به خون غلطيده گاني كه براي خدا و به عشق رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) از همه چيز و همه كس دست شسته و در آخرين لحظات حيات، چشم انتظار نگاه عطوفت و دست نوازش او، ديده به ميانه ميدان دوخته اند، مرغان شكسته بال و خونين پري كه سر بر دامان پيامبر رحمت نهاده و با امداد از لبخند رضايت او، اجازه پرواز به باغ عطرآگين ملكوت يافته اند، چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه است!
ارزش آنان در تاريخ، اهميت آنان در بقاي دين، اعتبار آنان در نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و اجر و مقام آنان در نزد خدا چقدر است؟ ارزش و اهميت و اعتبار و اجر و مقام منتظران نيز همانند ارزش و اهميت و اعتبار و اجر و مقام آنان است! [18]
و اينگونه احاديث، خود بالاترين گواه بر ميزان درجات منتظران است. درجاتي كه از همساني با درجات روزه داران شروع مي شود و تا بي نهايت ادامه مي يابد. بي نهايتي كه تنها «عنداللّه» تحقق مي يابد، فقط در نزد خدا عملي مي شود.
«اَحْياءٌ عند ربّهم يرزَقُونَ».
[19]
اگر چه در نگاهي عميق تر همه درجات منتظرين در محدوده بي نهايت ها و خارج از حيطه درك و فهم ماست. زيرا در اولين درجه آنان نيز كه
مقام روزه داران است، خدا فرمود:
«الصوم لي و أنا اجزي به.»
[20]
شب زنده داران سحرخيزي كه به نيت قرب الهي دست از خوردن و آشاميدن و بسياري لذّت هاي حلال ديگر كشيده اند، بندگان با اخلاصي كه زبان و چشم و گوش و دست و حتّي دلشان را در محدوده فرمان خداي تعالي از هر چه ناخوشايند اوست باز داشته اند، ايمان آوردگان صادقي كه ياد محرومان مجال كامراني را از آنان گرفته و ذكر قيامت فرصت گناه و نافرماني را از ايشان سلب كرده است، از طلوع فجر تا غروب خورشيد چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه است! آنان در پيشگاه خدا چه اجري دارند؟ پاداش منتظران نيز همانند اجر آنان است! [15]
پاورقي
[15] _
«انّ المنتظر لهذا الامر له مثل اجر الصائم.»
بحار، ج 75، ص 73.
سعادتمنداني كه توفيق ديدار يافته اند، امتحان شدگاني كه لياقت همنشيني با امام خويش را به اثبات رسانده اند، ياران با وفايي كه به خاطر اوج ايمان و تقوي و ولايت شان شرافت حضور در خيمه قائم(عليه السلام)را پيدا كرده اند، در كنار مولا و مراد خويش چه حالي دارند؟ حالِ منتظران نيز همانگونه است!
آنان چه آدابي را مراعات مي كنند؟ در نشست و برخاست ها و در سكوت و سخن گفتن هاي شان چه مراقبت هايي دارند؟
آداب و سلوك منتظران نيز همانند آداب و سلوك آنان است! [16]
پاورقي
[16] _ قال الصادق(عليه السلام) : من مات منكم و هو منتظره لهذا الامر كمن هو مع القائم في فسطاطه _ ثم مكث هنيئةً _ ثم قال: بل كمن قارع معه بسيفه . ثم قال: لا و الله ، ليس الاّ كمن استشهد مع رسول اللّه(صلي الله عليه وآله وسلم). بحار
الأنوار، ج 52، ص 126.
رزم آوران خدا جويي كه به عنوان جنود الهي برگزيده شده اند، جهادگران پيروزي كه پس از عمري مجاهده با شيطان و هوس در زمره ياوران سپاه ايزدي امام قائم(عليه السلام) در آمده اند، پيكارجويان افتخار آفريني كه شمشير بركف در ركاب امام نور بر صف ظلمت زدگان سپاه شرك و كفر و ستم تاخته اند، در زير پرچم سردار لشكر توحيد چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه است!
حركت و حمله و جنگ و جهادشان به فرمان امام مجاهدين چگونه است؟ تلاش و مبارزه منتظران نيز همانند تلاش و مبارزه آنان است [17]!
پاورقي
[17] _ مدرك پيشين و نيز منتخب الاثر، ص 495.
به خاك افتادگان مجروحي كه در دفاع از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)تا پاي جان جنگيده اند، به خون غلطيده گاني كه براي خدا و به عشق رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) از همه چيز و همه كس دست شسته و در آخرين لحظات حيات، چشم انتظار نگاه عطوفت و دست نوازش او، ديده به ميانه ميدان دوخته اند، مرغان شكسته بال و خونين پري كه سر بر دامان پيامبر رحمت نهاده و با امداد از لبخند رضايت او، اجازه پرواز به باغ عطرآگين ملكوت يافته اند، چه حالي دارند؟ حال منتظران نيز همانگونه است!
ارزش آنان در تاريخ، اهميت آنان در بقاي دين، اعتبار آنان در نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و اجر و مقام آنان در نزد خدا چقدر است؟ ارزش و اهميت و اعتبار و اجر و مقام منتظران نيز همانند ارزش و اهميت و اعتبار و اجر و مقام آنان است! [18]
و اينگونه احاديث، خود بالاترين گواه
بر ميزان درجات منتظران است. درجاتي كه از همساني با درجات روزه داران شروع مي شود و تا بي نهايت ادامه مي يابد. بي نهايتي كه تنها «عنداللّه» تحقق مي يابد، فقط در نزد خدا عملي مي شود.
«اَحْياءٌ عند ربّهم يرزَقُونَ».
[19]
اگر چه در نگاهي عميق تر همه درجات منتظرين در محدوده بي نهايت ها و خارج از حيطه درك و فهم ماست. زيرا در اولين درجه آنان نيز كه مقام روزه داران است، خدا فرمود:
«الصوم لي و أنا اجزي به.»
[20]
پاورقي
[18] _ مدرك پيشين و نيز منتخب الاثر، ص 498.
[19] _ سوره آل عمران، آيه 169.
[20] _ بحارالأنوار، ج 73، ص 12.
چشم انتظاري جز بر پايه شناخت ميسّر نيست. ابتدا بايد رهبري مبتني بر وحي و عصمت را شناخت و به لزوم آن معتقد بود تا بتوان خود را براي استقرار و پذيرش آن آماده ساخت . چنانكه ابتدا بايد نسبت به رهبر معصوم و امام منصوب از طرف خدا و پيامبر، معرفت پيدا كرد تا بتوان در دوران غيبتش به اميد زمان ظهورش به اطاعتش برخواست . و بدينگونه است كه امام باقر(عليه السلام)اين ويژگي را قبل از انتظار بيان مي فرمايد:
«العارف منكم هذا الأمر المنتظر له ........... كمن جاهد.»
[21]
«از ميان شما هركس كه اين امر را بشناسد و در انتظار آن باشد، بمنزله جهادگران است.»
و نيز از اين روست كه امام سجاد(عليه السلام) اعتقاد به امامت را پيش از انتظار بيان مي دارد:
«اِنّ اهلَ زمان غيبته القائلون بامامته، المنتظرون لظهوره، فضل اهل كل زمان»
[22]
«همانا مردم دوران غيبت امام زمان(عليه السلام)كه به امامت و پيشوائي او معتقد باشند و در انتظار ظهورش بسر برند،
برتر از مردم هر دوران ديگرند.»
معيار و اساس كرامت در اسلام چيزي جز پرهيزكاري و دوري از گناه نيست.[23]
پس اگر قرار باشد انتظار فرج و ديده به راه حاكميت اسلام و قرآن دوختن، فضيلت و كرامت مؤمنين به شمار آيد، هرگز خارج از مدار تقوي نمي تواند باشد. اجر و مقام منتظران اگر همپايه جهادگران در ركاب پيامبر(صلي الله عليه وآله)و شهيدان بخون فتاده در برابر او قرار مي گيرد، به يقين چنين درجه و پاداشي جز در سايه جهاد با نفس و پيروزي بر شيطان درون و پرهيز از گناه و معصيت دست يافتني نيست.
دامن آلودگانِ به خباثت گناه، اگر در فراق يار به ظاهر، خون از ديده ببارند بازهم در شمار منتظرين نيستند.
آشنايان با لذّتهاي شيطاني و كامراني هاي نفساني، اگر در هجر يار عمري را ناله برآورند بازهم به ساحت يزداني انتظار راه نمي يابند.
و بدين خاطر است كه امام صادق(عليه السلام) دوري از گناه را همراه و همدوش انتظار شمرده است:
«اجتناب المحارم و انتظار الفرج.»
[24]
و در جاي ديگر انتظار و پرهيزكاري را در كنار هم، شرط ياري امام زمان(عليه السلام) قرار داده است:
«من سرّ أن يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر.»
[25]
«هركس شادمان مي شود به اينكه از ياوران حضرت قائم(عليه السلام) باشد، پس انتظار بورزد و بر اساس تقوي و خوش خلقي رفتار نمايد، در حاليكه منتظر است.»
قابل دقت است كه نفرموده «پرهيزكار باشد»، بلكه فرموده «براساس پرهيزكاري عمل كند».
پرهيزكاران منتظر اهل فرار از صحنه هاي عمل و مسئوليت نيستند. به بهانه پرهيزكاري راكد و ساكن نمي نشينند، بلكه پرسوز و پرتوان
مسئوليت مي پذيرند و به ميدان كار و فعاليت هاي اجتماعي قدم مي نهند، امّا همواره مواظب و مراقبند كه مبادا در دام گناه گرفتار آيند يا قدم در محدوده گناه و نارضايتي خداوند نهند.
منتظران امام زمان(عليه السلام) كه اورا مظهر كامل اخلاق ربّاني و آئينه تمام نماي آداب الهي مي دانند، چگونه ممكن است اخلاقي زشت و آدابي ناپسند داشته باشند؟ آنان كه امام منتظر خويش را همچون جدّ بزرگوارش پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)تكميل كننده مكرمت هاي اخلاقي مي شمارند و ظهور حكومت او را استمرار بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اوج بخشيدن به فضيلت هاي معنوي به شمار مي آورند، چگونه است سريره و سيرتي رذيلانه داشته باشند؟
در حديثي كه اندكي پيشتر درباره همدوشي و همراهي انتظار و ورع ذكر شد، خوش خلقي نيز به عنوان عاملي تعيين كننده در كسب افتخار ياوري قائم(عليه السلام) به شمار آمده بود .
«آن كس كه مي خواهد در زمره اصحاب حضرت مهدي(عليه السلام) در آيد بايد كه منتظر باشد و در عين منتظر بودن، بر اساس ورع عمل نمايد و داراي خُلق و خوئي پسنديده و نيكو باشد.» [26]
و نيز در همين مورد است كلام ديگر آن بزرگوار كه معاشرت نيكو و برخورد خوب با همسايگان را از ويژگيهاي منتظران مي شمارد:
«و انتظار الفرج بالصبر و حسن الصحبه و حسن الجوار.»
امام باقر(عليه السلام) مي فرمايد:
«المنتظر له المتحسب فيه الخير.»
«كسي كه ديده به راه اوست، نيكوكاري خويش را به حساب او نهد.» [28]
چه مقارنت زيبايي بين اين دو صفت وجود دارد! انتظار و نيكوكاري به حساب منتظَر!
آنكس كه منتظر واقعي امام زمان(عليه السلام)است هم از او رنگ مي گيرد و هم خود را فاني در او مي بيند! اگر به نيكوئي و نيكوكاري رو مي كند، به اقتضاي انتظارش رو مي كند و اگر عمل خير و كار
شايسته اي از او سر مي زند، آن را از خودش نمي بيند، بلكه خودش را هم نمي بيند و هرچه خيرات در وجودش هست به سرچشمه نسبت مي دهد.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«طوبي لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره في غيبته و المطيعين له في الظهوره»
[29]
«خوشا به حال شيعيان قائم ما(عليه السلام)! كه در دوران غيبت او چشم انتظار ظهورش و در دوران ظهورش سرنهاده به فرمانش هستند.»
«انتظار در غيبت» و «اطاعت در ظهور» وصف دو گروه متمايز جدا از يكديگر نيست، بلكه هر دو صفت، بيانگر چگونگي وضع و حال يك گروه است.
اطاعت كنندگان امام در ظهور، همانهايند كه در غيبت انتظار كشندگان او بودند و چشم انتظاران امام در غيبت، همانانند كه در ظهور مطيع فرمانهاي اويند.
اصلا براي شيعيان حقيقي، فرقي بين غيبت و ظهور امام زمان(عليه السلام)نيست. آنها حتي در غيبت هم خود را در حضور مي بينند. فرمان پذيري آنان به گونه اي است كه هر لحظه غيبت براي شان به منزله مقدمه ظهور است. آنگونه زندگي مي كنند كه هر زمان امام شان ظاهر گشت، آنان را گوش به فرمان ببيند و تا پاي جان آماده اطاعت بيابد.
امام زين العابدين(عليه السلام) در بيان علّت برتري مردمان زمان غيبت، نسبت به مردم ساير دورانها مي فرمايد:
«لاَنّ الله تعالي ذكرُه اعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفة ماصارت به الغيبة بمنزلة المشاهدة.»
[30]
«زيرا خداي تعالي آنقدر از عقل و انديشه و دانش به آنان بخشيده كه غيبت در نظر آنان به منزله مشاهده و حضور درآمده است.»
در اين ويژگي چهار نكته قابل تأمل وجود دارد:
يكي اينكه اين امتياز به همه مردم در عصر غيبت داده نشده بلكه اختصاص به شيعيان حضرت مهدي(عليه السلام) و منتظران او دارد، چنانكه امام سجّاد(عليه السلام)تصريح مي فرمايد:
«القائلون بامامته المنتظرون الظهوره.»
[31]
ديگر اينكه اين قوّت و فزوني عقل و
دانش، وابسته به عطاي خداوند است. فيض و رحمت اوست كه چنين قدرت و رشدي را در انديشه و فهمِ مردم ايجاد مي كند. بنابراين بايد پذيرفت كه آنچه خارج از دايره فيض و عطاي الهي است عقل و معرفت به شمار نمي آيد. اگرچه بيگانگان آنرا جزو افتخارات فلسفه و علم خود به حساب آورند. ويا حداقل بايد قبول كرد كه عقل و دانش شيعيان تعريفي متمايز از تعريف علم و خرد ما ديگران و اغيار، و محدوده اي به مراتب فراتر از آن دارد.
سوّمين نكته اينكه عطاي الهي هرگز به معني اشراقي معجزه آسا و بدور از اسباب نيست و هيچ منافاتي با سعي و تلاش شيعيان منتظر در راه كسب معارف و تقويت بنيانهاي خود ندارد. بلكه برعكس انگيزه ها كوششِ بيشتر و پويايي عميق تر در اين راه را تقويت مي نمايد، زيرا عطاي الهي همچون باران رحمتي است كه اگر بر زمين شخم زده و آماده، و بر بذرهاي پاشيده و آفت نزده نازل گرديد ثمربخش و حيات آفرين و پربركت و اعجاب انگيز است.
چهارمين نكته اينكه ثمره چنين قدرت و رشدي در عقل و دانش منتظران، يكسان ديدن غيبت و ظهور، و برخورد همگون بانهاني و پيدائي امام زمان(عليه السلام) است، كه اين خود سر فصل بحثي گسترده پيرامون كيفيت مسئوليت پذيري و انجام وظايف آنان به شمار مي آيد و مجالي وسيع تر مي طلبد.
دوستِ دوست، دوست است و دشمنِ دوست ، دشمن.
دوستِ دشمن، دشمن است و دشمنِ دشمن، دوست.
اين قانون اگر چه قانوني مطلق نيست غالبيت دارد.
با اينهمه ولايت و دوستي نسبت به دوستان و مواليان
امام زمان(عليه السلام) و عداوت و دشمني نسبت به دشمنان و مخالفان او يك تكليف است و از ويژگي هاي شيعيان و منتظران او به شمار مي رود.
يك شيعه منتظر بايد دوست مولايش را دوست بدارد، اگر چه دوست خودش به حساب نيايد.
و بايد از دشمنِ امامش بيزاري جويد، اگر چه دشمن خودش محسوب نگردد.
يك منتظر حقيقي بايد با بيگانه ترين اشخاص احساس دوستي كند، آنجا كه او را در خط امام خود سر نهاده به فرمان او مي بيند. و بايد از آشناترين كسان حتي از پدر و برادر خويش دوري جويد و احساس تنفر نمايد، آن زمان كه او را در ستيز با امام خود و پيوسته با مخالفان او مي يابد.
كه اگر چنين شد افتخار رفاقت با پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)را درك مي كند. چنانكه خود آن بزرگوار فرمود:
«طوبي لمن ادرك قائم اهل بيتي و هو يأتمّ به في غيبته قبل قيامه و يتولي اوليائه و يعادي أعدائه ذاك من رفقائي و ذوي مودّتي و اكرم أمّتي علي يوم القيامه.»
[32]
«خوشا به حال آنكس كه قائم اهل بيت مرا درك نمايد، در حاليكه قبل از قيام او در زمان غيبتش پيرو او بوده و دوستانش را دوست داشته و با دشمنانش به دشمني برخاسته باشد. چنين شخصي از رفيقان و همراهان من و مورد محبت و مودت من است و روز قيامت در زمره گرامي ترين افراد امت من محشور مي شود.»
اخلاص، كمال توحيد است، رمز قبولي طاعات است، وجه مشترك همه عبادات است، راز در امان ماندن از وساوس شيطان است، كليد نجات است، راه رهايي از زندان نفس و
دام شيطان و عذاب قيامت است، اخلاص خلاصه دين است، روح انتظار است.
آنان كه منتظران واقعي امام زمان(عليه السلام) و شيفتگان صادق ديدار اويند، مخلصان حقيقي درگاه خداوندند. از همين روست كه امام سجاد(عليه السلام)فرموده است:
«المنتظرون لظهوره ... اولئك المخلصون حقاً و شيعتنا صدقاً.»
[33]
«آنان كه منتظران ظهور او هستند ... مخلصان حقيقي و شيعيان راستين ما هستند.»
بدون اخلاص نمي توان سختي هاي دوره غيبت را تحمّل كرد، نمي توان در مقابل فتنه هاي كمر شكن مقاومت كرد، نمي توان بر انتظار پافشاري كرد.
امام باقر(عليه السلام) فرمود:
«يخرج بعد غيبة و حيرة لايثبت فيها علي دينه اِلاّ المخلُصون المباشرون لروح اليقين.»
[34]
«حضرت مهدي(عليه السلام) پس از غيبت و حيرتي ظهور مي كند كه در آن جز مخلصين و دارندگان يقين بر دين ثابت قدم نمي مانند.»
به راستي اگر اخلاص نمي بود آن همه جدّ و جهد و مبارزه و رويارويي با مرارت و محروميت و مظلوميت در راه انتظار، را به چه حسابي مي شد به جان پذيرفت؟
امام جواد(عليه السلام) در كلامي طولاني وقتي سخن از انتظار به ميان مي آورد، از «منتظران» ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)به تعبير بلند و زيباي «مخلصين» ياد مي فرمايد:
«فينتظر خروجه المخلصون»
شبهه هاي ترديد آفرين و مشكلات فراوان و فشارهاي گوناگوني كه از سوي مخالفين اسلام و ولايت بر شيعيانِ چشم انتظار وارد مي آيد و حيرت و بي پناهي آنان آنچنان طاقت فرسا و شكننده است كه براي منحرف نشدن و نااميد نگشتن و از انتظار دست برنداشتن، استقامتي چون كوه و صبري همچون صبر ايوب بايسته است.
لغزيدن و از راه منحرف شدن، مأيوس گشتن و از صف منتظرين بيرون رفتن،
از مبارزه دست كشيدن و به خيل بي تفاوتان پيوستن، بر ظهور ديده فرو بستن و به روز مرّگي و نان به نرخ روز خوردن، سرنوشت محتوم غير صابرين است.
بي جهت نيست كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)مي فرمايد:
«طوبي للصّابرين في غيبته! طوبي للمقيمين في محبّته!».
[36]
«خوشا به حال صبر كنندگان در دوران غيبت مهدي(عليه السلام)! خوشا به حال پابرجايان در مقام محبت او!»
و در جاي ديگر دست به دعا برداشت و عرض كرد:
پروردگارا برادرانم را به من بنمايان!
يكي از ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) كه در جمع حاضر بود گفت: آيا ما برادران شما نيستيم اي رسول خدا!؟
آن حضرت فرمود:
نه! شما اصحاب من هستيد. و برادران من قومي در آخر زمان هستند كه به من نديده ايمان آورند...
و بعد چونانكه بخواهد سرّ اينهمه تكريم و تعظيم را بنماياند از استقامت و صبرِ سختِ منتظران فرمود:
«لأحدهم أشدّ بقية علي دينه من خارط القتاد في اللّيلة الظّلماء أوكالقابض علي جمرالغضا اولئك مصابيح الدجي.»
[37]
سختي استقامت هر يك از آنان بر دين خود، بيشتر از سختي كسي است كه در شبي ظلماني بخواهد بوته خاري را با دست خود از خار بپيرايد، يا كسي كه بخواهد ذغال گداخته سوزاني را در مشت نگهدارد. آنان چراغهاي فروزان شبهاي ظلماني اند.
تبليغ پيام ولايت و دعوت به اطاعت خدا و پيامبر و امام، جلوه با شكوه انتظار منتظران است. آنكس كه چشم انتظار دولت با شكوه امام زمان(عليه السلام)اسلام است و به آميزه نوراني دنيا، در پناه حاكميت قرآن و دين چشم دوخته است، هرگز اين همه را براي نجات شخص خويش نمي طلبد و تنها به فكر سعادت
و بهروزي خود نيست، بلكه به نجات و رهايي همه انسانها، همه مستضعفين، همه گمراهان مي انديشد و به سعادت همه بندگان خدا دل بسته است. چنين كسي نه در دوران و نه در زمان ظهور نمي تواند نسبت به دعوت و تبليغ ديگران بي تفاوت باشد.
در دوره غيبت هر جا گمراهي را مي بيند و معصيت كاري را مشاهده مي كند مي سوزد و در راستاي هدايت او هر چه از دستش برآيد انجام مي دهد. او نه تنها آلودگي و گمراهي مردم را تاب نمي آورد بلكه بر كم توجّهي آنان به ساحت مقدّس مولايش نيز آزرده خاطر و ناراحت مي شود:
در دعاي ندبه مي خواند:
«عزيز عَلَي أن أبكيك و يخذلك الوري.»
«مولاي من ... بر من دشوار است كه بر تو بگريم امّا ديگران تو را وا نهند و در فراقت احساس تأثّر و اندوه نكنند.»
منتظران امام زمان(عليه السلام) در دوره غيبت نه تنها از گروه بي تفاوت ها و گوشه نشين ها نيستند و بر رفتار گناه آلوده بندگان خدا و انحرافات جامعه خود بي خيال و بي احساس نمي گذرند، بلكه شب و روز در تلاش هدايت و دعوت ديگران به سر مي برند و در پيدا و پنهان به كار تبليغ فرهنگ ولايت و انتظار به بي خبران و غفلت زدگان اشتغال دارند.
امام سجاد(عليه السلام) مي فرمايد:
«المنتظرون لظهوره ... الدعاة الي دين اللّه سراً و جهراً.»
[38]
«منتظران ظهور مهدي(عليه السلام) ... در پيدا و پنهان دعوت كنندگان به دين خدايند.»
اينكه زمان ظهور و پايان يافتن غيبت حضرت مهدي(عليه السلام) از امور غيبي شمرده شده، و اينكه خداوند امر فرج او
را بناگهان در يك شب امضاء خواهد فرمود، و اينكه ما را در هر صبح و شام به انتظار فرج فرمان داده اند، همگي براي حفظ آمادگي هميشگي در جهت پاسخگويي به نداي ياري خواهي آن امام بزرگوار مي تواند باشد.
شيعه اي كه مي خواهد از جمله ياران امام خويش باشد، منتظري كه مي خواهد در زمره رزمندگان ركاب مولاي خود به حساب آيد، رزمنده اي كه مي خواهد، محض ورود فرمانده، دوشادوش او و پابپاي او در فتح همه كاخهاي ستم و افراختن پرچم اسلام بر فراز همه بامهاي جهان سهيم باشد، هرگز بدون آمادگي سر بر بستر استراحت نمي گذرد. چنين كسي حتّي اگر مي خوابد سلاح آماده خويش را در زير متكاي خود حفظ مي كند.
(وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة
[39]
براي رويارويي با كافران و مستكبران هر چه توانايي داريد تجهيزات فراهم آوريد و سلاح آماده كنيد.
چنين كسي نه فقط همواره خود را آماده نگه مي دارد بلكه ديگران را نيز براي آماده شدن بر مي انگيزاند.
او نه فقط خود نيرومند و مسلّح است، بلكه ديگران را هم به نيرومند شدن و مسلّح گشتن ترغيب مي كند، زيرا خود اين آماده سازي ديگران و نيرومند و مسلّح ساختن آنان نيز در راستاي ياري رساندن به مولاي غايب از نظر است، و منتظرِ ياور، هميشه آماده براي ياري است.
«وَ نُصْرَتي مُعَدَّةٌ لكم.»
[40]
«ياري من آماده براي شماست.»
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در روايتي شگفت مي فرمايد:
«بر خدا سزاوار است كه اهل ضلالت را به بهشت وارد سازد؟»
«حقيقٌ علي اللّه أنْ يدخِلَ اَهلَ الضَّلالِ الجنّة.»
[1]
ضلالت و بهشت ؟؟! آيا پذيرفتني است؟
اين غرابت شايد
در همان دوران هم همه را به شگفتي كشانده باشد. و شايد از همين روست كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) برادر و يار هميشگي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)سخن او را تبيين و تفسير مي كند:
«پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) با اين تعبير ايمان آوردگاني را قصد فرمود كه در زمان فتنه بر پيروي از امام غائبِ خويش به پا خيزند، امامي كه جايگاهش پنهان و وجود نازنينش پوشيده از همه ديدگان است.
آنان به پيشوايي او اقرار دارند و به ريسمان ولايت او چنگ زده و چشم انتظار ظهور او هستند. يقين ميورزند، ترديد ندارند، صابر و شكيبا، و تسليم فرمانهاي او هستند.
ضلالت آنها تنها به اين معناست كه نسبت به جايگاه امام شان و شناسايي شخص پيشواي شان گمشده به حساب مي آيند.» [2]
پس اين «گمشدگي» است نه «گمراهي»! و اين «گمشدگي» ماست نه «گمشدگي امام»! اين گمشدگي را به تعبيري ديگر مي توان سرگشتگي ناميد.
و زيباست تعبير مولا كه فرمود:
«در زمان فتنه به پيروي از امام بر مي خيزند.» [3]
گمشده نمي نشيند، گمشده احساس آرامش نمي كند، گمشده از جستجوي راه دست نمي كشد، گمشده منتظِر در طلب امامش، در تكاپوي يافتن مولايش، سرگشته و سرگردان است.
پس يكي از ويژگيهاي منتظرين را همين سرگشتگي و سرگرداني و احساس گمشدگي مي توان دانست.
انتظار، وقت نمي شناسد، صبح و شام نمي شناسد، گاه و بيگاه نمي شناسد. انتظار سوز شوقي است كه به جان مي افتد، شعله عشقي است كه در دل مي گيرد، تا جان به تن منتظران است و تا دلشان مي طپد، انتظارشان مي سوزاند و گرما مي بخشد.
در خانه اند يا در
كوچه و بازار، در بسترند يا در كشاكش كار، در تنهايي يا در اجتماع، در آساني يا در سختي، در سلامت يا در مريضي، در وطن يا سفر، در هر زمان، در هر جا، و در هر حال، فكر و ذكر منتظران مشغول به يار مورد انتظار است. اصلاً بنده مؤمن خدا، در دوران غيبت امامش، لحظه اي را بي انتظار نمي گذراند:
«انّ احبّ الاعمال الي اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج و مادام عليه العبد المؤمن.»
«محبوب ترين كارها در نزد خداي عزّوجلّ انتظار فرج است و بنده مؤمن همواره در حال انتظار به سر مي برد.» [4]
و امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«انتظر الفرج صباحاً و مَساءً.»
«در هر صبح و شام منتظر فرج باش»!
اين فرمان امام به انتظار، از نگاهي ديگر نوعي خبردادن از نامعلومي زمان فرج است، به عبارت ديگر شايد مقصود اين باشد كه صبحگاهان منتظر فرج باش، زيرا چه بسا تا شامگاهان فرج فرا برسد; و شامگاهان منتظر فرج باش، زيرا چه بسا تا صبحگاه بعدي ظهور امضاء گردد.
در بين قصه هاي كهن ايراني، قصّه پيرمردي را مي خوانيم كه وقتي مرگ خويش را نزديك مي يابد، پسرانش را فرا مي خواند و سخن از گنجي بزرگ به ميان مي آورد كه در مزرعه مدفون است. او بدون آنكه مكان دقيق نهاني گنج را به آنان بگويد چشم از دنيا فرو مي بندد.
فرزندان او در طلب گنج سرتاسر زمين مزرعه را مي كاوند و در پايان نااميد از پيدا كردن گنج، بر زمين زير و رو شده و به خوبي شخم خورده، بذر مي پاشند. چند ماهي بعد، زماني كه انبوه چشم نو ازِ
گياهانِ روييده از خاك خوب و آماده، به بار مي نشينند و محصولي سرشار و ثروتي فراوان به ارمغان مي آورند، راز گنج مزرعه گشوده مي شود و عاقبت انديشي پيرمرد حكيم بر فرزندان آشكار مي گردد.
انتظار را از آن رو كه خود كندوكاوي جهادگرانه است و از آن جهت كه حركت و تلاش و مقاومت و صبر را به همراه دارد، مي توان به جستجوي بي امان فرزندان در طلب گنج موعودِ پيرمرد شبيه دانست. با اين تفاوت كه گنج موعود انتظار، خود نيز حقيقتي ترديد ناپذير است.
انتظار دوران با شكوه امام زمان(عليه السلام) تنها بهانه اي براي حركت پيگير منتظران نيست، بلكه خود نيز براستي گنجي واقعي است، گنجي كه پربهاتر از آن در سرتاسر آفرينش وجود ندارد.
انتظار امام زمان(عليه السلام) يعني انتظار خلاصه همه خوبيهاي خلقت.
و انتظار دوران امام زمان(عليه السلام) يعني انتظار عصاره همه تاريخِ سراسر نور و هدايت پيامبران.
اگر انتظار كشيدي و به مقصود رسيدي، او را ديدي، كلام جانبخشش را شنيدي، دست عنايتش را برسرت احساس نمودي، در سايه حكومتش حكومت توحيد و عدالت و انسانيت را تجربه كردي، و در دوران خلافتش، خليفة اللّهي انسان را مجسّم يافتي، كامياب خواهي بود.
و اگر انتظار كشيدي و به مقصود نرسيدي، او را نديده مُردي، و طعم عدالت موعود را نچشيده وعده حق را اجابت كردي، باز هم كامياب خواهي بود; زيرا انتظار فرج خود از بالاترين مصاديق فرج و گشايش است.
«انتظار الفرج من اعظم الفرج»
دو نفر كه به هم پشت كرده اند هر چه پيشتر بروند و هر چه بيشتر زمان بگذرد از هم دورتر مي شوند. حال اگر
يك نفر ايستاد يا برگشت براي به هم رسيدن آن دو كافي نيست، مگر آنكه وقتي برگشت آنقدر سريع حركت كند كه بتواند راه رفته خويش و مسافت طي شده توسط ديگري را جبران كند.
امّا اگر هر دو رو به هم برگشتند ديري نمي پايد كه دوباره به هم مي رسند.
بياييد تا مواظب باشيم پشت به يارِ موعود نكنيم و در راهي خلاف راه او حركت ننماييم.
بياييد مراقب باشيم كه اگر خود از او روي گردانده ايم لااقل آنقدر به فساد و تباهي كشيده نشويم كه او هم از ما روي بگرداند.
امّا _ اگر خدا نكند _ روزي چنين نيز شد، مبادا كه نااميد شويم، مبادا كه غفلتمان ادامه پيدا كند! بياييد در آن حال هم باز به سوي او برگرديم و از همه قواي خود از همه استعدادهاي خود، از همه بود و نبود و دار و ندار خود، مايه بگذاريم و از هر كس و از هر وسيله ممكن مدد بگيريم و فاصله فراق را جبران كنيم.
اصلاً بياييد كاري كنيم كه هميشه رو به او داشته باشيم، كاري كنيم كه هرگز او روي از ما نتابد و ما از او روي نتابيم.
آخر مگر نه اين است كه در يكي از همين فرداها او خواهد آمد و ما را به ياري خواهد طلبيد؟ اگر رو به او نداشته باشيم، اگر از او فاصله گرفته باشيم، اگر صدايش را نشنويم، يا اگر اينهمه دوري معنوي ما را در جبهه مخالفين او قرار داده باشد، چه بايد بكنيم؟ چگونه بايد سياه روزي و نگون بختي خود ساخته را، جبران كنيم؟
در آنروز درد و داغ و حسرت
مان چه سودي مي بخشد و ابراز باور و ايمان مان چه نفعي دارد؟
«امام صادق(عليه السلام) درباره آيه:
(يوْمَ يأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّك لاينْفَعُ نَفْساً إِيمانُهَا لَمْ تَكنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كسَبَتْ فِي إِيمانِهَا خَيراً.
[6]
فرمود:
«الآيات هم الأئمة و الآية المنتظر القائم(عليه السلام)فيومئذ لاينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت به قبل قيامه بالسيف، و إن آمنت بمن تقدّمه من آبائه(عليهم السلام).»
[7]
«روزي كه برخي آيات پروردگارت ظاهر گردد، كسي كه از قبل ايمان نياورده است يا در ايمان خود خوبي و خيراتي بدست نياورده باشد، ايمان آوردنش سود نمي بخشد. آيات همان أئمه(عليهم السلام) هستند و آيه مورد انتظار، حضرت قائم(عليه السلام) است. پس در آنروز كسي كه قبل از ظهور با شمشير به او ايمان نياورده باشد، ايمان آوردنش نفعي نمي رساند، اگر چه به همه امامان پيش از او ايمان داشته باشد.»
دعا كردن خواستني ساده نيست، طلب نمودني معمولي نيست، بلكه ايمان به خدا و قدرت مطلق اوست، باور داشت سبب سازي و سبب سوزي اوست، جهت بخشي به خواسته هاست، نوعي تطبيق دادن يا در خواست مطابقت بين مطلوبات مورد نياز بشر، با اراده و مشيت خداست.
و بدين سان در دعا براي فرج، تنها به الفاظي حاكي از نياز به گشايش و جملاتي با مفهوم در خواستِ تعجيل ظهور، اكتفاء نمي شود، بلكه چنين دعايي با ايمان به خدا و اعتراف به توانايي هاي بي نهايت او و عشق به حاكميت اراده او و جهت گيري به سمت توحيد و عدالت و حركت در مسير تحقق خواسته هاي الهي و كوشش در راه نزديك ساختن ايده هاي خويش به نويدهاي دوران پس از
ظهور همراه است.
چون چنين است، دعا براي فرج از مصاديق انتظار است. بلكه بالاتر از اين، دعاكننده منتظِر از زمره خاصّان به شمار مي آيد، چنانكه فرموده اند:
«هركس بر بلا شكيبا باشد و به وسيله دعا چشم انتظار فرج از سوي خدا باشد، از خاصّان محسوب مي شود.» [8]
و چون چنين است، دعا براي فرج در كلام معصومين(عليهم السلام) ملازم و همراه با انتظار فرج ذكر مي شود، چنانكه راوي گويد: در نزد امام(عليه السلام)سخن از غيبت مهدي(عليه السلام) پيش آمد، پرسيدم: شيعيان شما در آن زمان چه كنند؟ فرمود:
«عليكم بالدّعاء و انتظار الفرج.»
«بر شما باد كه دعا كنيد و منتظر فرج باشيد.» [9]
و نيز از اين روست كه حضرت مهدي(عليه السلام)در توقيع شريف خويش مردم را نه فقط به دعا كردن، بلكه به زياد دعا نمودن براي تعجيل فرج، سفارش مي فرمايد و همين دعا كردن را فرج و گشايش مسلمين مي شمارد:
«اكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فَرجُكم.»
[10]
و بهمين خاطر است كه امام رضا(عليه السلام) به دعا كردن براي حضرت صاحب الزّمان(عليه السلام) فرمان مي داد:
«عن يونس بن عبدالرحمان: أن الرّضا(عليه السلام) كان يأمر بالدّعاء لصاحب الامر(عليه السلام).»
نه چنان است كه خلقي چشم انتظار ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) و عملي گشتن وعده هاي الهي به دست او باشند ولي او خود بي خبر از اينهمه اشتياق، رها از هر دغدغه اي، گوشه آسايشي براي خويش گزيده و نسبت به درد و رنج و شكنج شيعه و يارانش بي تفاوت و بي احساس، روزگار غيبت را سپري سازد!
او علاوه بر آنكه از اوضاع و احوال منتظرانش آگاه است.[12] و در مراعات حال آنان
كوتاهي نمي كند و يادشان را از خاطر نمي برد [13]، خود نيز در حالت انتظار به سر مي برد.
او چشم انتظار اذن خداست [14]، تا از پرده غيبت بدر آيد و خورشيد جمال خويش را بي هيچ حجابي به جهانيانِ در ظلمت نشسته بنماياند.
او چشم انتظار فرمان پروردگار است [15] تا با سلاح عقل و علم و عطوفت _ و نه با شمشير فقط _ همه دلها را مسخّر خويش گرداند و همه سرزمينها را به زير سلطه دين و عدالت در آورد.
او چشم انتظار آسايش دوستان و مواليان خداست.[16] تا در سايه حكومت توحيدي او از رنج انتظار بياسايند و از فتنه هاي دوران غيبت رهايي يابند و با استمداد از علم و عدالت او قلّه هاي كمال را يكي پس از ديگري در نوردند.
همين چشم انتظاري هاي امام زمان(عليه السلام)است كه نيمه شب ها خواب را از چشمان مباركش مي گيرد و اشك سوزانش را برگونه هاي مقدّسش جاري مي سازد و ناله و ندبه اش را باعث مي گردد.
«اللّهمَّ طال الانتظار، و شَمُتَ بنا الفجّار، وصَعُبَ علينا الانتصار.»
[17]
«بار خدايا! انتظار طولاني شد و مورد نكوهش كافران قرار گرفتيم و ياري نمودن ما يكديگر را، مشكل گرديد.»
بسياري از شاعران شيعي از دير باز ، عشق و شور و شيدايي و سرگشتگي و چشم انتظاري خود نسبت به ساحت مقدّس امام زمان(عليه السلام) را، در قالب اشعاري پرمايه و گرانسنگ ، جاودانه ساخته اند ، كه بدون ترديد در انگيزش انتظار توده هاي مختلف مردم در هر زمان تأثيري چشم گير داشته است . اينك ما در ختام اين نامه انتظار ،
تنها به ذكر نمونه هائي چند از شعر معاصر، از شاعراني پر احساس و درد آشنا كه خواستگاه همگي آنها حوزه هاي مقدّس علميه مي باشد، اكتفا مي كنيم.[18]
مانديم و نديديم به ناز آمدنت
چون سرو سرافراز فراز آمدنت
دل در خم كوچه شهادت ماندست
(صادق رحماني)
* * *
(زهرا رضوي)
* * *
اي نسيم سرخوش كه از كرانه ها عبور ميكني
اي چكاوكي كه كوچ تا به جلگه هاي دور مي كني
اي شهاب روشني كه از ديار آفتاب مي رسي
اين فضاي قيرگونه را پر از طنين نور مي كني
آي ابر دلگرفته مهاجري كه خاك تيره را
(محمّد رضا تركي)
* * *
(سيد عبدالله حسيني)
* * *
كامي چو كوير خشك و سوزان دارم
(عباس ساعي)
* * *
(پروين غلامي)
* * *
(محمّد تقوي)
* * *
كاشكي مردي بيايد حرفهاي سينه را معنا كند
واژه واژه ، رمز خط كوفي آيينه را معنا كند
بس كه ماندم در حصار انتظاري تلخ،معلومم نشد
خوبِ من كي خواهدآمد،عصر آن آدينه را معنا كند خواب سبزي ديده ام،انگارمي آيد سواري سبز پوش شعلهور خشمي به دستش تا تب ديرينه را معنا كند (علي پورحسن آستانه)
* * *
اي آخرين اميد! در شام تار ما
اي روشناي عشق! اي غمگسار ما!
داغم به سينه ماند ، در انتظار تو
از رهگذار شوق ، اين يادگار ما
تا روز واپسين ، مي ماند اي نسيم!
بر جاده ظهور ، چشم مزار ما
روزي كه مي رسي ، ميبيني اي عزيز!
خون گريه هاي شوق ، بر رهگذار ما
(رضائي نيا)