سرشناسه : محمدي، رمضان، 1343 -
عنوان و نام پديدآور : پرسمان قرآني حج/ رمضان محمدي.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر،1388.
مشخصات ظاهري : 264ص.
شابك : 22000 ريال:978-964-540-198-4
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : كتابنامه:ص.[249] -264 ؛ همچنين به صورت زيرنويس.
موضوع : حج -- پرسش ها و پاسخ ها
رده بندي كنگره : BP188/8/م3424پ4 1388
رده بندي ديويي : 297/357
شماره كتابشناسي ملي : 1839968
پژوهش در معارف قرآنى به منظور شناخت احكام و معارف دينى و آموزه هاى وحيانى، در راستاى سعادت واقعى بشر ضرورتى انكارناپذير است؛ ازاين رو، آگاهى دقيق و عميق از معارف اسلامى، به ويژه معارف حج، به جهت اهميتى كه اسلام براى اين فريضه الهى قائل شده، بسيار با اهميت است. قرآن كريم چشم پوشى از انجام دادن فريضه حج را كفران و رويگردان از حج را كافر(1)ناميده است.
در روايات براى اهميت حج در مقايسه با ديگر واجبات، تعبير «لايعدل الحج شى ء» (2) يا «الحج هى الشريعة»(3) آمده است. در راستاى همين اهميت است كه خداوند متعال ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام را مأمور آباد ساختن خانه خود كرد و فرمود:
«وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (4)
و به ابراهيم و اسماعيل سپرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاكيزه گردانيد.
و بدين سان، خداوند متعال اداى حق كعبه را واجب ساخت (5)و آن را پرچم و نشانه گويا و مظهر اسلام و توحيد ناميد و حج گزار و عمره گزار را مهمان خدا معرفى
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
ص:9
ص: 10
كرد و از مناسك حج يك فريضه پر رمز و راز به وجود آورد تا صالحان و عابدان را در اين همايش عظيم بيازمايد؛ و اين خانه را وسيله آزمايش پيشينيان و آيندگان قرار دهد(1). عاشقان بيت اللَّه ضمن كوشش براى سر بلند بيرون آمدن از اين آزمون الهى، با اعتراف به تقصير خويش، شتابان به سوى وعده گاه آمرزش الهى (2)هم دوش ملائك (3)، كتف ها و شانه هاى خود را با فروتنى در سعى بين صفا و مروه و طواف خانه دوست به جنبش در مى آورند و گرداگرد كعبه لااله الااللَّه گويان(4)، زمينه تحولات معنوى، سياسى و اجتماعى را آماده مى كنند، به اين اميد كه خداوند نيز در قبال اين تلاش و سعى، مهمانان خود را گرامى بدارد و از آنان با غفران خويش پذيرايى كند (5). حاجيان و دعوت شدگان بيت اللَّه (6)، از اين دعوت و پذيرايى الهى سود فراوان تجارت معنوى حج را نصيب خود مى كنند(7). و سبب و وسيله رحمت الهى را (8) با خويش همراه مى سازند.
حج خانه خدا، از محبوب ترين وسيله هاى تقرب به اوست. (9) كعبه مكرمه شاهد خضوع و خشوع بندگان در برابر عظمت و عزت خالق بى همتاى عالم است و اگر اين سرمنزل و مقصد و مقصود سفرها (10)ترك شود خداوند به هيچ كس مهلت ندهد (11)؛ در مقابل حضور در حج با شناخت كامل به واجبات الهى، موجب نجات از عذاب دردناك آخرت و مايه نجات از فقر در دنياى مادى است.(12)
ص: 11
عنايت ويژه اسلام به مناسك حج، بر اين اساس است كه در اين ضيافت الهى، منافع حج، به افراد بشر از شرق و غرب عالم برسد، چه آنان كه به حج رفته اند، يا نرفته اند. (1)همانگونه كه كعبه، خانه امن و امان براى همه پناهندگان(2)است و منافع آن، مانند منافع اسلام براى تمامى جهانيان است و پيامبر آن نيز رحمت براى تمامى عالميان بوده و هست.
فريضه حج بهترين فرصت براى يك دوره تمرين خودسازى و آيينه تمام نماى اسلام است و چيزى با آن برابرى نمى كند؛ بنابراين شايسته است، حج، به گونه اى كه قرآن كريم و رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان عنايت داشتند مورد توجه قرار گيرد. هر چند اين كتاب در صدد بيان اهميت حج از ديدگاه قرآن است، اما در آموزهاى نبوى نيز به اين فريضه مهم توجه ويژه اى شده است و نگارنده اميدوار است در نوشته اى مفصل به اين مهم بپردازد. نمونه اى از اين اهميت را در گزارشى از آموزه هاى نبوى چنين مى خوانيم كه قيس بن عاصم و قرة بن دَعْمُوص نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و از آن حضرت درخواست سفارش كردند؟ از جمله سفارش هاى آن حضرت سفارش به نماز و حج بود (3) چنان كه آن حضرت در آخرين حج خود نگران انحراف امت اسلام از اين برنامه عظيم انسان ساز الهى بود و فرمود: زمانى مى رسد كه ثروتمندان براى خوشگذرانى، افراد متوسط جامعه براى تجارت و مستمندان براى خود نمايى و كسب شهرت به حج مى روند (4).
ص: 12
اميد است مجموعه پرسمان قرآنى حج كه بخشى از سؤالات آن از سوى توده مردم رسيده و در تهيه بعضى پاسخ ها برخى محققان مركز فرهنگ و معارف اسلامى تلاش ويژه اى كرده اند و نگارنده نيز در صدد تنظيم و تكميل آن نوشته ها بر آمده، در نشان دادن تصوير حج از نگاه قرآن كريم موفق باشد و گامى در جهت ارتقاى فرهنگ حج از منظر قرآن كريم بردارد، كه قرآن، نزديك ترين راه به صراط مستقيم و بهترين راهبر است.
كتاب پرسمان حج از ديدگاه قرآن كريم به صورت پرسش و پاسخ و داراى شش فصل است. بخشى از سؤالات اين متن از طرف انبوه پرسشگران و از متن جامعه رسيده كه پس از تهيه پاسخ، براى پرسشگران ارسال شده است. بخشى از سؤالات نيز از منابع مربوط به حج مانند تفسيرهاى الميزان، نمونه و ... جمع آورى شده است، كه فصل مشترك همه آنها قرآنى بودن پاسخ هاست.
در فصل اول اين نوشته تلاش بر اين بوده تا اهميت حج از نگاه اسلام و ديگر اديان بيان شود تا آشكار شود كه اهميت اين فريضه الهى به ديدگاه مسلمانان و شريعت مقدس اسلام منحصر نيست.
در فصل دوم اعمال و احكام حج از منظر قرآن مطرح شده است. البته خانه اى كه از زمان آدم ابو البشر سابقه دارد، طبيعى است كه احكام آن بسيار زياد بوده و ممكن نيست همه احكام آن در نوشته اى اين چنين يا حتى در يك كتاب مستقل بيان شود.
گذشته از اينكه مجموعه حاضر تنها پاسخ به سؤالاتى است كه از متن جامعه به ما رسيده است و قرآن كتابى انسان ساز و براى هدايت است و در صدد بيان جزئيات احكام نيست.
فصل سوم، اين فصل كه از جايگاه ويژه اى نيز برخوردار است درباره فلسفه حج است كه در آن به علت، فلسفه و حكمت هاى اين فريضه مقدس پرداخته و پرده از راز و رمزهاى آشكار و پنهان آن برداشته است و اين خود سبب نوعى تكامل و رشد و آگاهى در انجام اعمال مسلمانان مى شود.
فصل چهارم، بررسى آداب سفر حج است. حج يكى از عبادت هايى است كه آداب
ص: 13
فراوانى دارد، اين آداب از هنگامى كه حاجى قصد خانه خدا مى كند شروع شده و با ورود به شهر مكه و آداب طواف و نماز طواف و سعى بين صفا و مروه ادامه مى يابد و با آداب حضور در عرفه و مشعر الحرام و منا به اوج خود مى رسد و نهايت به ادب خروج از اين شهر مقدس خاتمه مى يابد. در اين فصل علاوه بر توجه به عبادى و فردى بودن حج و آداب آن نگاهى اجتماعى و جهانى به فريضه حج دارد.
فصل پنجم كه پر حجم ترين فصل اين نوشتار است درباره دو شهر مهم مكه و مدينه و آثار اسلامى آنهاست. براى پى بردن به اهميت دينى اين دو شهر مقدس از منظر قرآن كريم، ضمن نقل آياتى از قرآن درباره فضائل اماكن مقدس، اين دو شهر را با برخى ديگر از شهرها و مكان هاى مقدس مقايسه مى كنيم و از منظر قرآن به اثبات مى رسانيم كه شهر مقدس مكه نزد خداوند از بهترين شهرهاست، كه روزى بايد تمام مردم دنيا به طرف آن سر به سجده بندگى و عبوديت براى خدا بگذارند.
فصل ششم نيز درباره زيارت و اهميت آن از منظر قرآن كريم است. در اين فصل با توجه به آيات قرآن كريم به اثبات مى رسد كه زيارت مكان هاى مقدس نه تنها حرام نيست، بلكه از عنايت خاصى برخوردار است و اگر زيارت اماكن مقدس نبود، چنان كه برخى از فرقه هاى كژ آيين و خطاكار مى پندارند، بسيارى از فداكارى هاى مردان الهى به دست فراموشى سپرده مى شد و آثار بر جاى مانده از رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه بزرگوار او ناشناخته مى ماند و مردمان با اسوه هاى دينى بيگانه مى شدند و از هويت دينى خويش غافل مى ماندند.
رمضان محمدى
ص:14
ص: 15
و قدمت و حرمت خانه كعبه
(در اسلام و قبل از اسلام)
ص:16
ص: 17
پرسش: آيا ماهيت و اهميت حج در شرايع و اديان ديگر مانند اهميت آن در دين اسلام بوده است يا نه؟
پاسخ: واقعيت و حقيقت حج و تمام ابعاد آن نه براى امت هاى گذشته كه براى ما نيز آشكار نيست، اما مسلّم است كه حج در اديان ديگر نيز داراى اهميت بوده و شمار بسيارى از انبياى الهى به زيارت اين خانه آمده اند. بنا بر روايت امام صادق عليه السلام، جبرئيل عليه السلام به آدم عليه السلام گفت: زيارت اين خانه بر تو گوارا باد كه بخشوده شدى، من اين خانه را سه هزار سال پيش از تو طواف كردم (1) اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام نيز وقوف حج گزاران را در مكه وقوف در جايگاه انبياى الهى دانسته (2) و مى فرمايد:
خداوند آدم و فرزندانش را فرمان داد تا به سوى كعبه بيايند (3). امام باقر عليه السلام نيز فرمود:
موسى بن عمران با هفتاد پيامبر از بنى اسرائيل در حالى كه «لَبَّيْك عبدُك ابنُ عبدُك» مى گفت به قصد حج از رَوْحا (در چهل ميلى مدينه) عبور كرد. (4)در روايت ديگر از آن حضرت آمده است كه حضرت موسى از صَفائِح رَوْحا با احرام گذشت و بر ناقه اى سوار بود كه مهار آن از ليفه (برگ خرما) بود دو جامه قطوانى (از پنبه) بر تن داشت و
ص: 18
لبيك مى گفت و كوه ها او را در لبيك گفتن همراهى مى كردند (1). حضرت سليمان بن داود عليه السلام نيز همراه جن و انس و پرندگان و بادها خانه خدا را حج نمود و بر كعبه قباطى پوشاند(2) حضرت يونس عليه السلام در آغاز حج «لَبيّك، كشَّافَ الكُرَبِ العِظامِ لَبَّيْك» گفت و عيسى بن مريم با «لَبَّيْك يا ذَالمَعارِجِ لَبَّيْك» حج خود را آغاز كرد (3).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست، فرزند مريم از گردنه روحا گذشته در حالى كه صداى خود را به تلبيه بلند كرده به حج يا عمره يا هر دو عزيمت نموده است(4). ابو داود روايت كرده كه مردى يهودى با يكى از صحابه به نام ابو العاليه رياحى در باره قبله مشاجره كرد. او گفت كه حضرت موسى در كنار صخره بيت المقدس به گونه اى نماز مى خواند كه كعبه رو به روى او قرار داشت و نيز در مسجد صالح و ذو القرنين رفته و محراب و قبله آن دو را به طرف كعبه ديده است (5).
به جهت اين اهميت است كه ائمه اطهار عليهم السلام نيز مشتاق زيارت كعبه بودند و پيوسته در دعاى خود از خداوند متعال در خواست توفيق تشرف به حج و زيارت خانه مى كردند (6) وجود روايات فراوان در باره حج نشان از اهميت آن در نزد ائمه اطهار عليهم السلام دارد. برخى از اين روايات، حج را مانند نماز از پايه هاى اسلام (7)، پرچم دين (8) و ترك آن را مايه هلاكت (9) و نزول عذاب الهى دانسته اند.(10)
ص: 19
پرسش: از كدام آيات در قرآن كريم مى توان به اهميت حج پى برد، لطفاً آيات قرآن را برايم بنويسيد؟
پاسخ: چنان كه حج در اديان ديگر الهى داراى اهميت بوده در قرآن كريم نيز داراى اهميت بسيار است و در آياتى به اين اهميت اشاره شده است. آياتى كه مى شود اهميت حج و موارد اين اهميت را استخراج كرد چنين است:
1. حج در نگاه قرآن عبادتى ارزشمند است (1)؛
2. حج و مناسك آن را خداوند متعال از شعائر بزرگ خود قرار داده است (2)؛
3. حج از منظر قرآن كريم از مصاديق بِرّ و تقوا شمرده شده و تعاون بر اجراى آن كارى شايسته دانسته شده است (3)
علاوه بر اين ها حج از حقوق خداوند بر توانگران شمرده شده و بر مسلمانان لازم دانسته شده است تا پياپى براى حج و عمره براى زيارت خانه خدا روانه شوند.
اهميت حج در اسلام به قدرى است كه هيچ چيز جاى آن رانمى گيرد، چنان كه نقل شده است شخصى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت: اى رسول خدا، به قصد انجام حج بيت اللَّه الحرام به مكه آمدم، اما هنگامى به مكه رسيدم كه زمان حج از دست رفته بود، من مرد ثروتمندى هستم، دستور فرماييد اموال خود را در جايى صرف كنم كه ثواب آن مانند ثواب حج باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به كوه ابوقبيس (4) نگاه كن اگر آن كوه طلا باشد و آن را در راه خدا صرف كنى ثواب آن مثل ثواب حج نمى شود. (5)در روايتى نيز ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السلام درباره آيه شريفه «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ
ص: 20
أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى (1) سؤال كردم؟ حضرت فرمود:
«ذلك الذى يُسَوف الحج حتى يأتيه الموت.» (2)
مصداق آيه شريفه كسى است كه حج را به تأخير مى اندازد تا مرگ او را در مى يابد.
بنا بر اين از مصاديق اعمى، ترك كننده حج است. شايد علت كور محشور شدن ترك كننده حج نيز آن باشد كه او از آثار فراوان مادى و معنوى حج محروم مى شود.
پرسش: آيا خانه كعبه قبل از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام هم بوده يا نخستين بار حضرت ابراهيم عليه السلام آن را بنا كرده است؟
پاسخ: گر چه آيه صريحى نداريم كه زمان بناى كعبه را مشخص كرده باشد، اما آيه شريفه «... وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ...» (3)مكه را ام القرى معرفى كرده است و اين، اقتضا دارد كه مكه از نظر پيدايش نيز بر ديگر شهرها سبقت و فضيلت داشته باشد. شاهد ديگر اينكه از آيه 58 سوره مريم استفاده مى شود كه نماز در تمامى اديان وجود داشته و انبياى بزرگ، خداوند سبحان را سجده مى كردند، حال آنكه بايد براى سجده قبله اى وجود داشته باشد و خداوند متعال در آيه شريفه «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (4)، كعبه را نخستين قبله گاه براى همه انبياى پيش از ابراهيم معرفى كرده است؛ بنا بر اين بايد وجود كعبه قبل از حضرت ابراهيم عليه السلام بوده باشد. (5)ديگر اين كه مكه در قرآن كريم «ام القرى» ناميده شده است؛
ص: 21
اقتضاى اين سخن آن است كه در شرافت و عظمت از، ساير بقاع متبركه برتر باشد. (1)در منابع تاريخى نيز آمده است كه وقتى در جاهليت قريش كعبه را تعمير مى كردند به سنگى برخوردند كه در آن نوشته شده بود: «انَا اللَّهُ ذُوبَكّة حَرَّمْتُها يَوم خلقُت السّماوات و الارض و الشمسَ و القمرَ ...» (2)
علاوه بر اين ها رسول خدا صلى الله عليه و آله در فتح مكه فرمود:
«انَّ هذا البلدَ حَرَّمَهُ اللَّه يَومَ خَلَقَ السماوات والارض و هو حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّه الى يوم القيامه.» (3)
خداى متعال اين شهر را روز آفرينش آسمان و زمين حرمت داد و تا روز رستاخيز محترم به حرمت الهى است.
منابع تاريخى در تأسيس بناى كعبه در زمان حضرت آدم اتفاق نظر دارند. ابن سعد گويد: آدم خانه كعبه را از سنگ هاى پنج كوه (سينا، لبنان، زيتون، جودى و حرا) بنا كرد.(4)يعقوبى نيز مى گويد: آدم به مكه رفت و بعد از ساختن كعبه گرد آن طواف نمود (5)؛ چنان كه بر اساس روايتى نيز حضرت آدم نخستين بار كعبه را بنا كرد و از خداوند بر اين كار خويش اجرت خواست. (6)
بنابراين بايد بناى كعبه را در زمان قبل از حضرت ابراهيم عليه السلام دانست.
پرسش: چه دليلى وجود دارد كه خانه كعبه را نخستين بار حضرت آدم عليه السلام بنا نهاده باشد؟
ص: 22
پاسخ: از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه حضرت ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را تجديد بنا كرده است؛ و نخستين كسى كه آن را بنا نهاد حضرت آدم عليه السلام بود. برخى از دلايلى كه اين موضوع را به اثبات مى رساند، به شرح زيل است:
1. در آيه اى از قول حضرت ابراهيم عليه السلام مى خوانيم:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» (1)
پروردگارا! من يكى از فرزندانم را در درّه اى بى گياه در كنار خانه محترم تو سكونت دادم.
اين آيه شريفه گواهى مى دهد هنگامى كه آن حضرت با فرزند شيرخوارش حضرت اسماعيل عليه السلام و همسرش هاجر به سرزمين مكه آمد، اثرى از خانه كعبه وجود داشته است.
2. خداوند متعال مى فرمايد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً» (2)
نخستين خانه اى كه به منظور پرستش خداوند براى مردم ساخته شد در سرزمين مكه بود.
مسلّم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام آغاز نشده؛ بلكه قبلًا و حتى از زمان حضرت آدم عليه السلام وجود داشته است.
3. اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: «آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان حضرت آدم عليه السلام تا به امروز به وسيله قطعات سنگى ... امتحان كرده است و آن را خانه محترم خود قرار داده؛ سپس به آدم و فرزندانش دستور داده كه به گرد آن طواف كنند (3)».
ص: 23
پرسش: آيا خانه كعبه قبل از اسلام و نزد انبياى گذشته نيز داراى حرمت و احترام بوده است؟
پاسخ: بر پايه برخى روايات، كعبه از زمان حضرت آدم عليه السلام، محل عبادت بوده و انبياى بسيارى براى عبادت به آنجا آمده اند؛ چنان كه از آيه شريفه «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ ...» (1) استفاده مى شود، اساس خانه كعبه حتى در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام بوده و آن حضرت به دستور الهى پايه هاى آن را بالا برد. مؤيد اين مطلب روايتى است كه در آن آمده است: چون حضرت ابراهيم عليه السلام به محل خانه كعبه رسيد سنگى يافت كه در آن چنين نوشته بود: من خداى كعبه ام حرام كردم اين شهر را در آن روزى كه آسمان زمين و آفتاب و ماه را آفريدم و آن روز كه اين كوه ها را اينجا نهادم، و آن را حفظ كردم، تا اين كوه ها هست آن خانه نيز هست و بركت دادم اين شهر را در آب و شير. (2)نيز گويند: چون آدم به زمين آمد، به گزاردن حج بيت مأمور شد. (3)در روايت ديگرى است كه فرشتگان نزد باب زمزم به آدم برخوردند و گفتند: اى آدم حج اين خانه بر تو مبارك و مقبول باد. (4)هنگامى كه خداى متعال ابراهيم را امر كرد كه مردم را به حج اعلام دهد، آن حضرت ميان بيت و مقام يا بر كوه ابوقبيس ايستاد و ندا كرد و آنان كه در صلب هاى مردان و زنان بودند، او را جواب دادند. (5) در حديثى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: موسى بن عمران در حالى كه دو عباى قطوانى به تن داشت با هفتاد پيامبر از پيامبران بنى اسرائيل حج به جا آورد. (6) در روايتى نيز آمده است كه خداوند جبرئيل را نزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو
ص: 24
فرمود: براى من خانه اى بسازيد. جبرئيل برايشان نقشه كشيد، آدم حفر مى كرد و حوا (خاك را) منتقل مى كرد، تا به آب رسيد، از زير آن ندا آمد: بس است اى آدم! پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحى فرمود كه بر گِرد آن طواف كند و به او گفته شد: تو اولين كس و اين نخستين خانه است. سپس قرن ها گذشت تا آنكه حضرت نوح آن را ديدار كرد بعد قرنها گذشت تا آنكه حضرت ابراهيم پايه هاى آن را بر افراشت. (1) مقدسى گويد: هيچ امتى در روى زمين نبوده است مگر اينكه خانه كعبه را بزرگ مى شمرده است. (2)پرسش: با اينكه در قرآن كريم به وجود كعبه قبل از بناى حضرت ابراهيم تصريحى ندارد آيا آيه اى هست كه دلالت كند، انبياى گذشته به زيارت كعبه آمده اند؟
پاسخ: بر اساس روايتى از امام محمد باقر عليه السلام سؤال شد كه آيا قبل از مبعث رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز حج خانه خدا انجام مى شد يا نه؟ آن حضرت پاسخ داد بله، سپس با استناد به آيه 27 سوره قصص «... عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ» فرمود: اينكه حضرت شعيب، هنگام تزويج يكى از دخترانش به حضرت موسى عليه السلام فرمود: بشرط اين كه هشت حج در استخدام من باشى و نگفت هشت سال، معلوم مى شود حج در زمان حضرت شعيب شناخته شده بوده و دست كم انبيا حج مى كردند. سپس امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: حضرت آدم و نوح حج اين خانه كردند و حضرت سليمان با جن و انس و پرندگان و باد به حج خانه خدا آمد و موسى نيز در حالى كه سوار بر شتر قرمز رنگى بود لبيك گويان حج گزارد و حج اين پيامبران را مصداق آيه شريفه «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (3) معرفى كرد.(4)امام رضا عليه السلام نيز
ص: 25
فرمود: نخستين بار فرشتگان بودند كه دور خانه خدا طواف كردند و سپس آدم عليه السلام، نوح عليه السلام، ابراهيم عليه السلام، موسى عليه السلام، عيسى عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله، تا اينكه اين امر تا روز قيامت سنّت شد (1)؛ بنا بر اين، بناى كعبه و حج آن به قبل از حضرت ابراهيم مى رسد.
پرسش: آيا حضرت ابراهيم عليه السلام تنها براى بناى كعبه به همراه همسرش «هاجر» و فرزندش «اسماعيل» به مكّه هجرت كرد؟
پاسخ: قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام دليل هجرت او را به همراه زن و فرزندش به سرزمين مكّه چنين نقل مى كند:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» (2)
پروردگارا! من يكى از فرزندانم (اسماعيل) را در درّه اى بى كِشت و گياه، در كنار خانه محترم تو سكونت دادم. پروردگارا! تا نماز به پاى دارند.
بنا بر اين، آن حضرت، هدف از هجرت خويش را فقط «برپاداشتن نماز» و ايجاد پايگاه مستحكم براى گسترش توحيد بيان مى كند. بر اثر هجرت حضرت ابراهيم عليه السلام به همراه حضرت اسماعيل عليه السلام و مادرش هاجر و رها كردن آنان در آن بيابان خشك، كه همه بر طبق فرمان الهى صورت پذيرفت و سعى و تلاش هاجر براى نجات جان خود و فرزندش از تشنگى و سرانجام جوشيدن معجزه آساى آب از زير پاى حضرت اسماعيل رفته رفته آن بيابان خشك و بى آب و علف رو به آبادى گذاشت و زمينه اى براى تجديد بناى خانه خدا به دست ابراهيم عليه السلام و حضرت اسماعيل عليه السلام شد و كعبه پايگاه مستحكمى براى توحيد و محورى براى عبادت پروردگار شد كه در رأس آن اقامه نماز است. (3)
ص: 26
پرسش: آيا كعبه در جاهليت نيز داراى حرمت بوده و مردم در آن زمان نيز به زيارت خانه آمده و حج انجام مى دادند با اينكه در دين حنيف ابراهيم عليه السلام تحريف ايجاد شده بود؟
پاسخ: كعبه پس از تجديد بناى آن به وسيله حضرت ابراهيم عليه السلام نه تنها نزد موحدان و عابدان كه نزد مشركان عرب و غير عرب نيز مكانى مقدس و داراى مرتبت بالا و اهميت ويژه بود تا جايى كه نحله هايى مانند هنديان، فارسيان و صابئان (1) نيز كعبه را تقديس مى كردند و از دور و نزديك به حج خانه خدا مى آمدند و همان گونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام شعائر حج را مقرر كرده بود حج را برگزار مى كردند، تا اينكه اندك اندك بدعتى شرك آميز در آن پديد آوردند. سنت هر ساله حجازيان اين بود كه به صورت كاروان براى انجام مناسك حج به مكه مى آمدند. نمونه آن حج يثربيان است كه گفته شده است قبل از هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه، عده زيادى از اهالى يثرب براى حج به مكه آمده بودند و تنها چند نفرى در بين آنان مسلمان بود كه اسلام خود را نيز آشكار نمى كردند و عباس به آنان مى گفت: دين خود را در موسم حج آشكار نكنيد، شما مردانى براى آينده هستيد.(2) علاوه بر آن نمونه هاى زيادى از حج افراد جاهلى وجود دارد كه نشان از وجود حج در بين آنان است؛ از جمله اين نمونه هاست ابو مَغرا كه از شعراى مخضرم (3)است (4)در باره زيادى جمعيت تميم و اينكه در جاهليت حج (يا كوچ و حركت حج گزاران از مزدلفه) با اجازه آنان شروع مى شد، سروده هايى دارد. (5) هم چنين بر
ص: 27
اساس نقل ابو سعد در شرف المصطفى، جعد بن قيس مرادى مى گويد: در جاهليت چهار نفر براى حج مى رفتيم، هنگام شب براى استراحت به دره اى پناه برديم، وقتى شب سكون خود را يافت و ياران ما به خواب رفتند شنيدم هاتفى مى گفت: اى كاروانى كه براى استراحت منزل كرده ايد، وقتى به حطيم و زمزم رسيديد، به محمد، پيامبر مبعوث از جانب ما، سلام برسانيد و به او بگوييد كه به سفارش حضرت عيسى، ما پيرو دين تو هستيم. (1)طبرانى (2)از طريق ابو معشر از خليفة بن بشر از قول پدرش نقل كرده كه او اسلام آورد و رسول خدا صلى الله عليه و آله مال و فرزندانش را به وى بازگرداند. پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله بشر را ديد در حالى كه او و پسرش به طنابى بسته شده بودند. وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله علت آن را جويا شد، بشر گفت: سوگند خورده بودم اگر خدا مال و فرزندانم را باز گرداند، خانه خدا را در چنين حالتى زيارت كنم. رسول خدا صلى الله عليه و آله طناب را از او باز كرد و فرمود: بدون آن حج به جاى آر كه اين كار شيطانى است. (3)بشير بن خَصاصِيّه سَدوسى، كه از بزرگان طائفه خود بود، همراه قبيله بكربن وائل نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد (4)، پيامبر صلى الله عليه و آله شرطهايى را براى بيعت با بشير گذاشت كه از جمله آن ها شهادت به رسالت و پاى بندى به روزه رمضان، و حج خانه خدا بود. (5)
يكى از صحابه به نام حارث بن حارث غامدى مى گويد: در جاهليت با پدرم در حج بودم و در منا جماعتى را ديدم، از پدرم پرسيدم آنان چه كسانى اند؟ گفت: آنان از دين منحرف شده اند.
موارد نقل شده گوياى توجه فوق العاده مردم جاهلى به حج است؛ چنان كه آنان علاوه بر توجه به مراسم حج، به شكل كعبه نيز در بناى خانه هايشان توجه داشتند.
بديل بن ورقاء خزاعى رئيس قبيله خزاعه پيش از اسلام، در مكه خانه اش را به شكل
ص: 28
مربع ساخته بود (1) در حالى كه اهل مكه به احترام خانه كعبه خانه هايشان را مربع نمى ساختند.(2) نه تنها اعراب بلكه ساير ملت ها نيز قبل از اسلام، براى زيارت كعبه مى آمدند.
چنان كه در تاريخ آمده است: دليل نامگذارى «زمزم» به اين نام اين است كه ايرانيانى كه به حج مى آمدند پس از طواف، بر چاه زمزم، «زمزمه» مى كردند بنابراين هيچ امّتى در زمين نيست مگر اين كه اين خانه را بزرگ مى دارد و به قدمت و فضل آن معترف است.
بعد از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله از جمله احكامى كه در شريعت مقدس اسلام واجب شد، حج خانه خدا بود كه خداوند متعال در آيه 97 آل عمران فرمود: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»؛ در واقع اين حكم، از احكام امضائى اسلام است؛ يعنى حجى را كه قبل از اسلام نيز بوده امضا كرد.
البته پر واضح است كه حج ابراهيمى را امضا كرد، نه حج تحريف شده جاهلى را.
پرسش: كيفيت انجام دادن حج در زمان جاهليت چگونه بوده است و چه تغييراتى در حج ابراهيمى ايجاد شده بود؟
پاسخ: در قرل ن كريم، به برخى از سنت ها و كارهاى ناصوابى كه مشركان هنگام حج انجام مى دادند اشاره شده، اعمالى مانند وارد شدن به خانه ها از پشت خانه (بقره:
189) كف زدن و سوت كشيدن كنار كعبه (انفال، 35) به هنگام طواف و ... در عين حال از كيفيت حج قبل از اسلام و تغييراتى كه از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان رسول
ص: 29
خدا صلى الله عليه و آله رخ داده است اطلاع دقيقى نداريم، اما احترام خانه خدا و انجام مناسك حج در موسم خاص و زيارت و طواف خانه در تمام ايام سال رايج بوده است؛ چنان كه آلوسى آورده است كه حج و عمره از جمله عبادات مردم در جاهليت بود، آنان بعد از بستن احرام (1) هفت بار دور خانه خدا طواف مى كردند و بعد از لمس حجرالاسود بين صفا و مروه سعى انجام مى دادند. اما در تلبيه براى خداوند متعال يكتا شريك آورده و چنين مى گفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك الّا شريك هو لك، تملكه و ما ملك. (2) در حالى كه خداوند متعال مى فرمايد: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً» (3). و از مسلمات حج ابراهيمى شريك نگرفتن براى خداوند متعال است. بر پايه برخى روايات تاريخى اهل جاهليت در حج قلاده اى از مو بر گردن خود يا شتر انداخته و بعد از انجام حج آن را بيرون مى آوردند. (4)نيز از ابن عباس نقل شده است كه در جاهليت مردان در روز و زنان در شب خانه خدا را برهنه طواف مى كردند و چون به منا مى رفتند عريان شده و برهنه داخل مسجد مى شدند و در توجيه اين عمل خود مى گفتند كه ما با لباس هاى كه در آن گناه كرده ايم طواف نمى كنيم. برخى نيز اين عمل را تفأل به پاكى از گناه مى گرفتند.(5)طبق نوشته كلبى (6) اعراب جاهلى، مكه و كعبه را بزرگ مى شمردند، و بنا بر عادت موروثى اى كه از ابراهيم و اسماعيل به آنان رسيده بود، حج و عمره به جاى مى آوردند. سپس رفته رفته اين عمل، آنان را به پرستش آنچه دوست داشتند و مى پرستيدند كشاند و فراموش كردند آنچه را كه بر آن بودند و دين ابراهيم و اسماعيل را ديگر گونه ساختند، و بت ها را پرستيدند و به آنچه امت هاى پيش از ايشان بر آن
ص: 30
بودند بازگشتند.
با اين وجود، در ميان ايشان چيزهايى از رسوم دوره ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام باقى مانده بود كه از آن پيروى مى كردند از قبيل: تعظيم، طواف كعبه، حج، عمره، وقوف بر عرفات و مزدلفه، قربانى كردن شتران و تهليل گفتن به هنگام حج و عمره با افزودن چيزهايى كه در دين ابراهيم نبود. چنان كه قبيله «نزار» هنگام تلبيه اين گونه رجز مى خواند:
لبيك اللهم لبيك! لبيك لا شريك لك، الّا شريك هو لك، تملكه و ما ملك و خداى را در ضمن تلبيه يگانه مى شمردند، ولى بت هاى خود را با خداى تعالى شريك مى كردند، و بت هاى خويش را ملك خداى يگانه قرار مى دادند. (1)پرسش: اسلام چه سنت هايى را از حج ابراهيمى به رسميت شناخت؟
پاسخ: شعائر حج را جبرئيل عليه السلام به حضرت ابراهيم عليه السلام آموخت (2)و حضرت ابراهيم عليه السلام نيز همان گونه كه از جبرئيل عليه السلام آموخته بود آن انجام داد و آن مراسم، چنان كه ابراهيم انجام داده بود، برقرار بود تا اينكه اعراب جاهلى بدعتى شرك آلود در آن پديد آورند. پس از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله، اسلام حج را تثبيت كرد و بدعت هاى جاهلى را از آن زدود، اما برخى از سنت هاى ابراهيمى كه اسلام تثبيت كرده است به شرح ذيل است:
1. احترام و امنيت حرم: «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (3)؛
2. حرمت نهادن بر ماه هاى حرام رجب، ذى قعده، ذى حجه و محرم، از ديگر سنن ابراهيمى است كه خونريزى در آن حرام بود و اسلام نيز آن را تأييد كرد. قرآن كريم در اشاره به ماه هاى حرام اين چنين فرموده است:
ص: 31
«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» (1)
تعداد ماه ها نزد خداوند در كتاب الهى، از آن روز كه آسمان ها و زمين را آفريده، دوازده ماه است، كه از آن ها چهار ماه، ماه حرام است (و جنگ در آن ممنوع).
البته قريش در وادار كردن عرب به محترم شمردن اين ماه هاى حرام، نقش فراوانى داشت، اما در اين زمينه، آنان به موفقيت كاملى دست نيافتند و برخى از قبايل عرب در اين ماه ها درگير جنگ و خونريزى بودند.
3. قبل از اسلام حج تنها در زمان ذى حجه انجام مى شد ولى طواف به زمان خاصى اختصاص نداشت، اسلام نيز همين را تثبيت كرد و عمره در تمام ايام سال مشروع و مستحب گرديد. بنابر شواهد تاريخى، رمى جمرات، قربانى (2)، وقوف در عرفات، حلق و تقصير و سعى بين صفا و مروه نيز در بين اعراب جاهلى رايج بوده، گرچه تحريفاتى در آن ها صورت گرفته بوده است(3).
پرسش: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز قبل از بعثت حج انجام مى داد؟
پاسخ: درباره حج پيش از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله چيز زيادى نمى دانيم، اما بر پايه برخى روايات و گزارش هاى تاريخى، آن حضرت پيش از هجرت به مدينه حج انجام داده است. البته رسول خدا صلى الله عليه و آله بر دين حنيف ابراهيم عليه السلام بود و به تصريح قرآن كريم «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» (4)حج در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تشريع شده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله طبيعى است كه قبل از بعثت نيز حج انجام داده باشد. مؤيد اين مطلب نقل كتاب كافى از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله بيست مرتبه حج انجام
ص: 32
داده است (1)و چنان كه مشهور است، آن حضرت پس از هجرت بيش از يك حج انجام نداد، بنا بر اين بايد حج هاى ديگر را در دوران پيش از هجرت يا پيش از بعثت انجام داده باشد. (2) در تعداد حج هاى آن حضرت نيز اختلاف است، از جابر بن عبداللَّه انصارى براى آن حضرت سه حج ذكر شده و گفته شده است دو مرتبه آن پس از بعثت و يك بار آن پس از هجرت بوده است. (3)پرسش: آيا كيفيت حج قريش با ساير اهل جاهليت تفاوت داشت؟
پاسخ: قريش به جهت اينكه اهل حرم بود خود را برتر از ديگر قبايل عرب مى دانست و مى گفت ما فرزندان ابراهيم خليل هستم و بر اين اساس احكامى را براى قريش قائل بودند كه ديگران را در آن شريك نمى دانستند، مانند اينكه خارج حرم (حل) را مانند حرم نمى دانستند، لذا در عرفه وقوف نمى كردند و به وقوف كنار نَمره (4)بسنده مى كردند با اينكه مى دانستند وقوف در عرفه از احكام حج ابراهيمى است، و آن را وظيفه ساكنان خارج حرم (اهل حل) مى دانستند، يا اينكه براى طواف كنندگان، طواف را جز به لباس اهل حرم جايز نمى دانستند. (5) البته دستور كلى قرآن به تمام زيارت كنندگان خانه خدا (6)شرك نورزيدن به خداست و به ويژه به قريش كه دستور عبادت به پروردگار كعبه را صادر كرده و فرموده است: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ» (7).
پرسش: آيا در قرآن كريم آياتى هست كه تفاوت هاى بين حج جاهلى و حج اسلامى را بيان كند؟
ص: 33
پاسخ: آيين و حج حضرت ابراهيم عليه السلام اساس آيين اسلام در حج است، اما بعد از درگذشت او، كم كم در آيين حنيف او تحريف به وجود آمد، تا اينكه با بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله، دين مبين اسلام آيين ابراهيمى را در حج احيا كرد، اما تحريفاتى كه در آيين ابراهيمى ايجاد شد و از آن تعبير به حج جاهلى مى شود عبارت است از:
1. ترك وقوف در عرفات از سوى قريش كه قرآن كريم با نزول آيه شريفه «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ...»(1)به آنان دستور بازگشت به سنت ابراهيمى را صادر كرد و فرمود: بايد در عرفه وقوف كنند.
2. حرام دانستن گوشت قربانى حج كه خداوند با نزول آيه شريفه «... وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها ...» (2) جايز بودن خوردن گوشت قربانى حج را اعلام كرده است.
3. در روزگار جاهلى استفاده از دام هاى قربانى را قبل از ذبح ممنوع مى دانستند كه آيه شريفه «لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ» (3) آن را نيز باطل دانسته است.
4. هم چنين طواف كردن مردان و زنان مشرك به دور خانه خدا بدون هيچ لباس و پوششى از ديگر برنامه هاى حج جاهلى بود كه برخى از مفسران، آيه شريفه «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا ...» (4) را به اين عمل مردم جاهلى تطبيق كرده اند.
اين موارد علاوه بر آن است كه در حج جاهلى ميقات نبوده و محرمات احرام نيز رعايت نمى شده است.
5. كف زدن و سوت كشيدن كنار كعبه (انفال، 35) و هنگام طواف نيز از عادات مشركان بود. (5)
ص: 34
6. يكى ديگر از عادت هاى اعراب جاهلى اين بود كه برخى از قبايل آنان، وقتى براى حج احرام مى بستند، اگر مى خواستند داخل خانه اى شوند، به جاى اين كه از در خانه داخل شوند از پشت خانه داخل مى شوند كه در آيه 189 سوره بقره به اين مطلب اشاره شده است. (1)
پرسش: چرا مكه را ام القرى گفته اند؟
پاسخ: در آيه «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ...» (2)و آيه «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ» (3) به ام القرى بودن مكه اشاره شده است. در علت نامگذارى مكه مكرمه به ام القرى وجوهى گفته شده، از جمله اينكه: چون قبله همه مردم است و همه بدان سو نماز مى گزارند و مركز عبادت است؛ يا اينكه اصل و وسط كره زمين، مكه بوده و بقيه زمين را خداوند متعال از زير آن بيرون آورده (دحو الارض)(4) يا اينكه شأن ومرتبت آن نسبت به شهرهاى ديگر بيشتر است.(5) فخر رازى گويد: عرب ريشه هر چيزى را «ام»
ص: 35
مى گويد، چون خانه خدا و مقام ابراهيم عليه السلام در آن قرار دارد، حق تعالى به جهت تجليل از مكه آن را «ام القرى» نام نهاد. (1) پرسش: از ديدگاه قرآن آيا كعبه اختصاص به گروه و نژاد خاصى دارد؟
پاسخ: قرآن كريم، چنان كه كعبه را اوّلين و با سابقه ترين خانه عبوديت و پرستش مى داند، آن را براى همه جهانيان، محور بندگى مى شناسد و مى فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (2)؛ يعنى اوّلين خانه اى كه براى همه مردم برقرار شده و هدايت جهانيان را تأمين مى كند، كعبه است و اختصاصى به گروه و نژاد خاصى ندارد و مردم اقليم معيّنى، از افراد اقليم ديگر به آن سزاوارتر نيستند و مرزهاى جغرافيايى نيز در اين امر همگانى نقش ندارد. از اين رو ملل گوناگون جهان، اعمّ از هندى، فارس، كلدانى، يهودى و عرب آن را گرامى مى داشتند. (3) خداى سبحان در اين باره مى فرمايد: به ياد آور هنگامى كه مكان كعبه را براى ابراهيم معيّن كرديم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم كند و به او گفتيم كه: خانه مرا براى طواف كنندگان و نمازگزاران و ركوع كنندگان سجده گر پاكيزه تن و در بين مردم دعوت حج را اعلان كن تا «از هر سو» و «به هر وضع و با هر وسيله ممكن» از پياده و سواره و از دوز و نزديك، به نداى تو پاسخ دهند و براى انجام حج و زيارت كعبه گرد آيند: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (4).
شاهد ديگر بر اين مطلب اينكه فرمود: هنگامى كه ما كعبه را مرجع همه مردم و جايگاه امان و آرامش قرار داديم: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»، اين تعبير گرچه به حسب دلالت صريح، مردم اعصار پيشين را شامل نمى شود، ولى با توجه به ادامه آيه كه فرمود: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (5)روشن مى شود كه نه تنها مردم جهان
ص: 36
پس از نزول قرآن به زيارت كعبه فرا خوانده شده اند، بلكه همه افراد قرن هاى گذشته نيز بايد آهنگ كعبه مى كردند و به زيارت آن مى شتافتند؛ زيرا پيمان الهى نسبت به دو پيامبر بزرگوار و متعهد، يعنى ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام اين بود كه كعبه را براى زائران و طواف كنندگان و معتكفان و ركوع كنندگان و سجده گزاران پاكيزه نگه دارند.
پرسش: چند آيه درباره امنيت خانه كعبه در قرآن كريم آمده است؟ مقصود از امنيت خانه كعبه چيست؟
پاسخ: خداوند متعال در آيات متعددى از امنيت كعبه سخن گفته است آنجا كه مى فرمايد:
1. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (1)؛
2. «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (2)؛
3. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» (3).
در واقع اين دعاى حضرت ابراهيم است كه از خداوند امنيت مكه را خواست و خداوند نيز دعاى او را اجابت كرد و آيات پيرامون امنيت مكه، شاهد بر اين مدعاست:
4. «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً»(4)؛
5. «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (5)؛
6. «... أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً» (6)؛
7. «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» (7).
ص: 37
منظور از امنيت خانه كعبه اين است كه اين خانه به جهت احترامى كه نزد خدا و مردم دارد، اگر كسى به آن خانه پناهنده شود، جان و مال او در امان خواهد بود و هيچ كس حق تعرض به پناهنده اين خانه را ندارد، چنان كه حدود الهى در آن جارى نمى شود، سلاح جنگى حمل نمى شود. (1) تقييد واژه «مَثابَةً» به وسيله «النّاسِ» و مقيد نشدنِ «امنًا» با آن، گوياى اين نكته است كه همه كس و همه چيزى در خانه خدا در امنيت است (2) و اگر كسى با معرفت و شناخت وارد خانه خدا شود، خداوند او را از عذاب خودش نيز حفظ مى كند. (3) امنيت حرم به دعاى حضرت ابراهيم بود كه بعد از بناى كعبه از خداوند متعال خواست تا مكه را حرم امن قرار دهد، خداوند دعاى او را اجابت كرد و همين امنيت و حرمت حرم بود كه طى قرن ها مكه را از تجاوز قبائل بيابانگرد حفظ كرد و آن را شهر آمن و به تعبير قرآن كريم «الْبَلَدِ الْأَمِينِ» و «الْبَلَد الْحَرام» قرار داد. (4) در واقع بخش مهمى از امنيت مربوط به زائران كعبه است كه آنان نيز از شعائر الهى به شمار آمده و هتك حرمت آنان در رديف حلال كردن ساير حرمت هاى دينى است. (5) از امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه شريفه «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» آمده است كه هر انسانى وارد حرم شود و به آن پناه برد، از خشم خدا در امان است و هر حيوان و پرنده اى وارد آن شود نبايد آن را رم داد يا آزارش رساند تا آنگاه كه از حرم خارج شود. (6) ابن عباس گويد: مراد از امنيت مكه اين است كه در شهر مكه نمى توان هيچ پرنده اى را صيد كرد و درختان آن را بريد و گياهان آن را كند. (7) پرسش: با توجه به اينكه كعبه و حرم الهى پيش از حضرت ابراهيم عليه السلام نيز بوده آيا پيش از دعاى آن حضرت امنيت نداشته است؟
ص: 38
پاسخ: در اينكه قبل از دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام مكه داراى امنيت بوده يا نه مطلب به خوبى واضح نيست، اما گفته شده است از اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه 37 سوره ابراهيم كلمه «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» را به كار برده، دلالت بر حرمت خانه كعبه مى كند. مؤيد اين برداشت نيز روايتى است كه بر پايه آن از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است كه فرمود: «هذِهِ حَرَمٌ حَرَّمَهَا اللَّهُ يَومَ خَلَقَ السَّماوات وَ الْأَرْض.»(1)؛ بر اساس اين روايت، كعبه همراه با خلقت زمين و آسمان داراى حرمت بوده است، اما احترامى كه به سبب دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام مقرر شد، احترام تشريعى بود و به واسطه آن همه انبيا مأمور شدند كه مردم را به تعظيم و رعايت حرمت مكه امر كنند. (2)پرسش: حضرت ابراهيم عليه السلام پس از بناى كعبه چه درخواست هايى از خداوند كرد؟
پاسخ: ابراهيم خليل عليه السلام بنيان گذار كعبه و معمار تمدّن الهى، اساس مدينه فاضله را بر چهار ركن و حول يك محور مركزى تنظيم و آن ها را از خداوند درخواست كرد.
دعاى آن حضرت چنين بود:
1. پروردگارا، اين سرزمين غير قابل كشت را «آباد» كن و به صورت «شهر» در آور:
«رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» (3). شهر مكه قبل از دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام چنان كه قرآن كريم تصريح كرده است نه تنها غير قابل كشت، كه قابل سكونت هم نبود و به دعاى آن حضرت اين شهر از جهت مادى و معنوى توسعه ويژه اى يافت تا جايى كه آخرين نمونه تمدن الهى تو از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن ظهور كرد و محبوبيت آن جهانى شد، به طورى كه هر مسلمانى در اشتياق سفر به آن سرزمين زندگى مى كند.
2. «امنيّت» ساكنان آن را فراهم كن: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» (4). امنيت در دو سطح
ص: 39
فردى و اجتماعى از نعمت هاى بزرگ الهى است كه خداوند متعال به بركت دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام به اهل مكه و زائران خانه خود عطا فرمود. امنيت در بعد فردى آن همراه با اطمينان، آرامش و تثبيت قلب است و در بعد اجتماعى آن نيز مى توان به امنيت اقتصادى، (1) جانى و عدم جواز جنگ، امنيت راهها و ... اشاره كرد.
3. پروردگارا، از اينكه من و فرزندانم بت هاى مشركان را عبادت كنيم جلوگيرى كن: «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ.» (2) مراد از اينكه فرمود، مرا و فرزندانم از پرستش بتان جلوگيرى فرما، انبيا و اوصيا از نسل حضرت ابراهيم عليه السلام مثل انبياى بنى اسرائيل و ... هستند، نه جميع اولاد آن حضرت، چنان كه در باره پسر نوح نيز فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ...»(3)
4. ساكنان اين منطقه را از «اقتصاد سالم» بهره مند كن: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» (4).
البته زندگى بهتر از نظر اقتصادى از دغدغه هاى دائمى بشر است به طورى كه بخشى از عمر انسان ها به تلاش دائم براى گذران زندگانى روز مره است و داشتن يك اقتصاد متناسب با خانواده هميشه از آرزوهاى ديرين بشر در آمده است؛ از اين رو اين امر مورد توجه حضرت ابراهيم عليه السلام قرار گرفت و خداوند به دعاى آن حضرت اهل مكه را از اين موهبت خويش بهره مند ساخت.
5. تحقق مدينه فاضله در سايه «گرايش دل هاى مردم به رهبران سياستمدار و فرزانه» آن است. خدايا، دل هاى عده اى را مشتاق پيشوايان اين سرزمين كن تا به سويشان مهاجرت كنند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (5)
ص: 40
محور اصلى، كه اين پنج ركن در مدار آن مى گردد و ضامن تأمين و تحكيم و بقاى امينت و آرامش و سلامت اقتصادى جامعه است، حكومتى است كه بر اساس وحى و در سايه رهبرى انسان كامل تشكيل شده باشد: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (1). حضرت ابراهيم عليه السلام اين عنصر را به عنوان ركن پنجم در رديف اركان چهارگانه نياورد، بلكه آن را محور دانسته، اركان چهارگانه را بر گرد آن طواف مى دهد.
تذكر اين نكته سودمند است كه، اجابت اين گونه از دعاها در پيشگاه خداوند در نظر اولياى الهى كه خود كرامت هاى بسيارى را از نزديك ديده اند، غير ممكن و دور نمى نمايد، چنان كه در دوران پيرى و فرتوتى، بشارت الهى صاحب فرزند شدن به ابراهيم خليل رسيد و فرمود: «أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ» (2) و فرشتگان در پاسخ تعجب همسر پير آن حضرت، گفتند: «أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» (3) اما به عنايت و اعجاز الهى در دوران پيرى صاحب فرزند شد. از اين رو وقتى مشاهده كرد سرزمين مكه غير قابل كشت و كاشت است، با شناخت از عنايات و رحمت حق از خداوند خواست تا سرزمين مكه را آباد سازد و تا روز قيامت اين سرزمين را از رحمت خاصه خود برخوردار كند.
پرسش: لطفاً بفرماييد چرا دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام در باره امنيت مكه در آيه 126 سوره بقره و 35 سوره ابراهيم تكرار شده است؟
پاسخ: دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه 126 سوره بقره چنين است: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» كه كلمه «بَلَداً» به صورت نكره آمده است، اما در آيه 35 سوره ابراهيم: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» كلمه «البلد» آمده است كه از تفاوت كلمه بلد به صورت نكره و البلد به صورت معرفه استفاده مى شود كه اين دو دعا در دو زمان متفاوت انجام گرفته است؛ يكى پيش از تحقق يافتن بلد و بناى شهر مكه و ديگرى پس از بناى شهر مكه؛ بنا بر اين، دعاى اول مربوط به قبل از
ص: 41
بازسازى كعبه است و مؤيد آن نيز اين است كه اين آيه پيش از آيه مربوط به بازسازى كعبه يعنى آيه «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ ...» (1) آمده است. (2) پرسش: از دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه شريفه 127 تا 129 سوره بقره چه نكاتى استفاده مى شود؟
پاسخ: دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام كه در آيات مزبور نقل قول شده چنين است:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ* رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (3). از اين دعا نكات ذيل قابل استفاده است:
1. درخواست پذيرش عمل بناى كعبه؛ 2. تقاضاى رسيدن به مقام تسليم محض در برابر خداوند متعال براى خود و فرزندان؛ 3. آموزش مناسك حج؛ 4. طلب پذيرش توبه؛ 5. پديد آمدن امتى فرمانبردار در برابر خداوند از ميان نسل حضرت ابراهيم و اسماعيل؛ 6. بعثت پيامبرى از ميان ايشان با هدف تلاوت آيات الهى بر آنان؛ 7. تعيلم كتاب و حكمت به ايشان و تزكيه آنان. (4)
پرسش: در آيه شريفه «... طَهِّرْ بَيْتِيَ ...» (5)حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام مأمور
ص: 42
شدند خانه خدا را از چه چيزى تطهير كنند؟ آيا آلايش هاى ظاهرى مراد است يا پليدى هاى معنوى؟
پاسخ: خداوند متعال در دو جا(1)به حضرت ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام دستور مى دهد تا خانه را پاكيزه كنند. علامه طباطبايى مى فرمايد: مقصود از تطهير، خالص كردن و تخصيص دادن خانه كعبه به عبادت و انجام مناسك حج است (2)و نيز وضع كردن عباداتى است كه خالص براى خدا باشد تا چيزى را شريك او نگردانند و شائبه شرك در آن نباشد. بنا بر اين تطهير خانه خدا، منزّه داشتن آن از خصوص پليدى هاى معنوى است و حضرت ابراهيم مأمور شد كه طريقه عبادت را به نحوى كه خالى از پليدى هاى شرك باشد به مردم بياموزد، چنان كه خود مأمور به چنين عباداتى شده بود. از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه در تفسير «طَهِّرْ بَيْتِيَ ...» فرمود: «فَيَنْبَغى لِلْعَبدِ انْ لا يَدْخُلَ مكة الّا وَهُوَ طاهِرٌ قَد غَسَلَ عَرقَهَ و الأذى و تَطَهَرَ.» (3) كه از اين حديث استفاده مى شود كه مراد از طهارت، طهارت از نجاسات و كثافات و تعبير به «يَنبَغى» براى استحباب وارد شده به مكه با طهارت است از جهت احترام خانه خدا. (4) البته در كتاب هاى تفسيرى(5)ذيل آيه 125 سوره بقره: «طَهِّرا بَيْتِيَ»، رواياتى آمده است كه نشان مى دهد مقصود از «طَهِّرا بَيْتِيَ» در اين آيه مطلق نجاسات و پليدى هاست؛ چنان كه علامه طباطبايى نيز اين معنا را يكى از احتمالات دانسته است.
ص: 43
پرسش: با اينكه خداوند خانه و مكان ندارد، چرا «بيت» را به خود نسبت داده است؟
پاسخ: نسبت دادن خانه به پروردگار، با اين كه او جسم نيست و به خانه نيازى ندارد، تنها به علت شرافت آن خانه است؛ اين گونه اضافه كردن را اضافه كردن تشريفى مى گويند. منظور از «بَيْتِى» اين است كه بفهماند اين خانه مخصوص عبادت من است. (1)البته كلمه «بيت» هم به خداوند منسوب است هم به مردم، اما در اين دو نسبت دو تفاوت وجود دارد؛ يكى ادبى است و ديگرى معنوى. تفاوت ادبى آن كه است «بيت» بدون «الف و لام» به خدا اسناد داده شده است «طَهِّرا بَيْتِيَ» (2) ولى هنگام اسناد به مردم همراه با «الف و لام» است: «وُضِعَ لِلنَّاسِ» (3) يعنى به لحاظ تشريع اين خانه، معبد، قبله و مطاف مردم قرار داده شده است.
اما تفاوت معنوى آن است كه اين «بيت» بر اثر اضافه شدن به «اللَّه» شرافت پيدا كرده و شرف آن به دليل ارتباط با حق است. در حالى كه شرف مردم بر اثر ارتباط با كعبه است و به واسطه اضافه به آن شريف مى شوند. (4)محى الدين عربى از نسبت واژه «بيت» به خداوند متعال چنين استفاده كرده است كه: خداوند خانه كعبه را شبيه و مانند عرش خود قرار داده و طواف كنندگان گرد كعبه را مانند فرشتگانى دانسته كه به دور عرش خداوند متعال طواف و تسبيح خداوند متعال مى كنند. با اين تفاوت كه حمد و ثناى طواف كنندگان كعبه عظيم تر از حمد وثناى فرشتگان طواف كنندهِ گرداگرد عرش خداست. (5) برخى نيز بر اين باورند كه اضافه بيت، به اللَّه بر سبيل تشريف و تعظيم است، مثل ناقة اللَّه، اما اضافه بيت به الناس براى اين است كه بگوييم تمام مردم در آن خانه مشترك هستند. (6) پرسش: نقش كعبه در پايدارى دين چگونه است؟
پاسخ: آنچه ما از بنيان گذار بيت اللَّه الحرام، حضرت ابراهيم عليه السلام به ميراث
ص: 44
برده ايم اين است كه عامل قيام مردم و مقاومت آن ها در برابر جباران فرومايه، قوام كعبه و حيات و ادامه امر آن است. در اين باره امام صادق عليه السلام فرمود: تا زمانى كه كعبه برپاست، دين نيز پايدار است: «لايزال الدين قائماً ماقامت الكعبة.» (1)يا در كلمات اهل بيت عليهم السلام تعابيرى آمده است مانند «الحج تقويةً للدين» (2)يا «تسنية للدين» (3) و «تشييداً للدين.» (4)
بنا بر اين، حيات كعبه، حيات دين است و با حيات دين مردم زنده اند و با خراب شدن و انهدام و تَرك گفتن كعبه، دين مى ميرد و با مرگ دين، مردم نيز خواهند مُرد.
مبناى همه اين سخنان آيه شريفه «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (5) است؛ زيرا مفادش اين است كه رونق و عمران كعبه با طواف برگرد آن و خواندن نماز به سمت آن و گزاردن حج با مناسك آن و قبله قرار دادن آن در امور عبادى و مانند اين ها، عاملى مهم براى قيام مردم است. از طرفى بر اين نكته نيز دلالت دارد كه ويرانى و مهجور ماندن كعبه با تَرك طواف بر گرد آن و نخواندن نماز به سمت آن و تَرك ديگر امورى كه رو به قبله بايد انجام پذيرد، موجب قعود مردم و ناتوانى آن ها در دفع دشمنان است.
اگر خانه خدا مهجور واقع شود، ارتباط با مركز اقتدار بريده مى شود و با قطع اين ارتباط، قيام به «قِسط» (عدالت و داد) و مقاومت در برابر «قِسط» (ستم و بيداد) غيرممكن مى گردد و در اين صورت خير دنيا و آخرت، حرام و بازداشته مى شود؛ زيرا كعبه، به فرموده امام صادق عليه السلام، عامل قيام مردم براى دين و معاششان است. (6) از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس خواهان دنيا و آخرت است بايد اين خانه
ص: 45
(كعبه) را قصد كند: «من أراد دنيا و آخرة فليؤم هذا البيت» (1). البته كعبه از آن جهت كه مايه امنيت مردم است (2) و يا از اين جهت كه قبله مسلمانان است نيز مى تواند مايه قوام در دين مسلمانان باشد.
پرسش: منظور از «مثابة» در آيه 125 سوره بقره چيست؟ آيا از آن وجوب حج استفاده مى شود؟
پاسخ: مفسران براى «مثابه» در آيه «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ ...» (3)معانى مختلفى ذكر كرده اند. مثابه، هم به معناى محل بازگشت (4)است به جهت اينكه مردم هر ساله براى انجام حج به سوى كعبه مى روند و هم به معناى پناهگاه، محل اجتماع و محل كسب ثواب آمده است. (5) علامه طباطبايى ضمن استفاده وجوب حج از كلمه «مثابه» فرموده است: آيه اشاره به تشريع حج و امن بودن خانه خداست. در واقع معناى آيه اين است: «هنگامى كه به مردم گفتيم به سوى خانه خدا كعبه باز گرديد و حج كنيد.» (6)از اين آيه شريفه علاوه بر تشريع استحباب تكرار حج نيز استفاده مى شود چنان كه در روايات نيز به اين معنا تأكيد شده است (7)، اما در بين مجموعه آيات، آيه: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» (8)صريح در وجوب حج است.
ص: 46
پرسش: آيا «لطائفين»، «عاكفين»، «الرُّكَّعِ السُّجُودِ»* در آيه 125 سوره بقره، سه گروهِ متمايز هستند يا مى شود اين صفات سه گانه شامل حال همه شود؟
پاسخ: علاوه بر آيه: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (1) در آيه «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (2)نيز خداوند به حضرت ابراهيم دستور داد، خانه اش را براى طواف كنندگان، قيام كنندگان و ركوع و سجود كنندگان از هر گونه آلودگى پاك كند. از اين دو آيه، بر مى آيد كه خانه خدا مخصوص عبادت خداوند متعال است و اين عبادت مى تواند به طواف، نماز، سجده و يا ركوع كه عمده ترين عبادت در كنار خانه خداست، باشد؛ بنابر اين صفت طائف و راكع و ساجد در حالت هاى مختلف مى تواند شامل حال يك نفر بشود. مؤيد سخن مزبور روايتى است كه مرحوم طبرسى (3)از عطا نقل مى كند كه: صفت طائفين هنگامى است كه طواف مى كند و وقتى نشست (شايد وقتى از طواف يا نماز خسته شده و به كعبه نگاه كرد) از عاكفين است و هنگام نماز نيز از ركوع كنندگان و سجود كنندگان است. بنابراين همه صفاتى كه در آيه شريفه آمده مى شود شامل حال يك نفر باشد.
ص: 47
ص:48
ص: 49
پرسش: كلمات «حِج»، «حَج»، «بكه»، «مكّه»، «بيت العتيق» و «كعبه» در لغت و اصطلاح و معارف قرآنى به چه معنا هستند؟
پاسخ: «حِج»، به كسر حاء به معناى «سال» آمده و جمع آن حِجَجْ است؛ چنان كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
«أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ» (1)
به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى ... (2)«حَج»، به فتح حاء مصدر و در لغت، به معناى قصد پى در پى كردن، و در شريعت، قصد كردن خانه خدا براى انجام اعمال مخصوص است. (3)«3» البته معناى اصطلاحى حج در نظر فقها متفاوت است؛ برخى مجموعه مناسك حج را مى گويند، برخى قيد زمان معيّن را آورده اند تا عمره خارج شود، اما باز اين تعريف، عمره تمتع را خارج نمى كند. بنا بر اين تعريف اصطلاحى حج نيز در نظر فقها مختلف است.
«بكّة»، دراصل از مادّه «بك» بر وزن فك به معناى ازدحام و اجتماع است و اينكه به خانه كعبه يا زمينى كه در آن، خانه كعبه ساخته شده بكّة مى گويند، به جهت ازدحام و اجتماع مردم در آنجاست. (4)
ص: 50
«مكّه» اين كلمه فقط يك بار در قرآن (فتح، 24) آمده و نام شهر مكه است. (1) «بيت العتيق»، «عتيق» از مادّه «عتق» به معناى آزاد شدن از بند رقيّت است و كعبه را بيت العتيق گفته اند؛ زيرا خانه كعبه از قيد ملكيت بندگان آزاد است و در هيچ زمانى جز خدا، مالكى نداشته. همچنين «عتيق» به معناى گرامى و گرانبها و قديم (2)، يعنى نخستين خانه اى كه براى عبادت در زمين ساخته شده، آمده است.(3) حج در كتاب و سنت، محمدى رى شهرى، ترجمه جواد محدثى، ص 91.«كعبه»، به معناى اتاق مربع (مكعب شكل) است؛ زيرا چهار زاويه آن شكل برآمدگى دارند و بيت اللَّه الحرام را به اين اعتبار كعبه گفته اند. (4)
پرسش: كيفيت تعليم مناسك حج به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و حضرت ابراهيم عليه السلام چگونه بوده است؟
پاسخ: حج، وحى ممثل است؛ زيرا مناسك آن با وحى تجلّى يافته و رسول
ص: 51
خدا صلى الله عليه و آله اين مناسك را از جبرئيل، فرشته امين وحى كه به ابراهيم عليه السلام نيز مناسك حج را آموخت، فرا گرفت.
در توضيح اين مطلب بايد گفت، خطوط كلى دين در ميان همه انبيا عليهم السلام مشترك است، گرچه جزئيات و فروع آن مختلف است و هر قومى راه و روش و آيين عبادى ويژه اى دارد. همان گونه كه خداى سبحان فرمود: براى هر امتى مَنسك (عبادت) خاصى قرار داديم: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً ...» (1)«1». همچنين در آيه ديگرى مى فرمايد:
«لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» (2). كيفيت تعليم حج به حضرت ابراهيم عليه السلام از سوى حضرت جبرئيل چنين بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام پس از بناى كعبه از خداى سبحان خواست تا چگونگى عبادت در آن خانه را به وى نشان دهد: «أَرِنا مَناسِكَنا» (3). بديهى است كه درخواست ارائه، غير از تقاضاى تعليم و يادگيرى است. گاهى خداى سبحان از راه وحى، حكم و قانونى را بر پيامبرش اعلام مى كند؛ نظير: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ ... وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ» (4). و گاهى ابلاغ فرمانى را ارسال مى كند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (5) و گاهى انجام كارهاى شايسته را القا مى كند: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ» (6).
پس از درخواست حضرت ابراهيم عليه السلام، جبرئيل عليه السلام نزد آن حضرت آمد و پيش روى او اعمال حج اعم از طواف، سعى، وقوفين و ...، را انجام داد و حضرت خليل عليه السلام نيز همان كارها را تكرار كرد. (7) مناسك ويژه حج به محض تعليم لفظى، مانند اين قول خداى تعالى كه فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (8)بر مردم واجب نشد، بلكه با تمثل خارجى و به
ص: 52
صورت عملى محقّق گرديده و به صورت عينى نازل شد. گواه اين سخن جمله «وَ أَرِنا مَناسِكَنا» (1) است؛ زيرا اين «ارائه» به معناى تعليم مفهومى حصولى نيست تا ذهن از راه تصور و تصديق آن را دريابد، بلكه به معناى اشهاد و ارائه خارجى است؛ چنان كه در آيه شريفه: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (2) آمده است.
مؤيد اين سخن آنكه، امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند عزّوجلّ به ابراهيم عليه السلام فرمود با اسماعيل حج گزارد و او را ساكن حرم كند و با آن دو، جز جبرئيل، شخص ديگرى نبود. پس چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اى ابراهيم! هر دو پيش از ورود به حرم غسل كنيد. آن دو پياده شدند و غسل كردند و جبرئيل به آنان نشان داد كه چگونه احرام ببندند و آنان چنين كردند. سپس به امر جبرئيل آماده حج شدند و آنان را فرمود تا لبيك هاى چهارگانه اى كه پيامبران بدانها لبيك گفته بودند، بگويند. سپس آن دو را به صفا آورد. هر دو پياده شدند و جبرئيل ميان آن دو، رو به روى كعبه ايستاد و تكبير گفت و ايشان نيز تكبير گفتند. او خدا را حمد كرد و آن دو نيز حمد خدا كردند، جبرئيل خداى را تمجيد گفت و آن دو نيز چنين كردند و جبرئيل خدا را ثنا گفت و آنان دو نيز چنين كردند. جبرئيل جلو آمد و آن دو نيز جلو آمدند و بر خداى عزّو جلّ ثنا فرستادند و خداوند را تمجيد كردند تا آنكه جبرئيل آنان را به جايگاه حجَر آورد.
پس جبرئيل استلام حجر كرد و به آن دو نيز دستور داد تا حجرالأسود را استلام كنند و هفت بار آن دو را به گرد كعبه طواف داد. سپس با آن دو در مقام ابراهيم عليه السلام ايستاد و دو ركعت نماز گزارد و آن دو نيز نماز گزاردند. آنگاه مناسك و آنچه را بدان عمل مى شود، به ابراهيم و اسماعيل نشان داد(3)
ص: 53
پرسمان قرآنى حج 99
بنا بر ظاهر اين روايت، جبرئيل بر اين دو پيامبر عليهما السلام نيز چنين بود نمايان شد و مناسك را به طور عينى به آن ها نشان داد. اين البته امرى تازه و ويژه اين دو پيغمبر نبود، بلكه آدم عليه السلام نيز چنين بود و جبرئيل عليه السلام بر او نيز ظاهر شده بود، چنان كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز نمايان مى شد. (1) امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: خداوند جبرئيل را به سوى آدم فرستاد.
جبرئيل به او گفت: خداوند مرا به سوى تو فرستاد تا مناسكى را كه بدانها پاكيزه مى شوى به تو بياموزم. پس دست آدم را گرفت و او را به جايگاه كعبه برد. آنگاه ابرى نازل شد و بر جايگاه كعبه سايه انداخت. آن ابر برابر بيت المعمور بود: «إن اللَّه بعث جبرئيل إلى آدم، فقال: ... إن اللَّه أرسلنى إليك لأعلّمك المناسك التى تطهّر بها ...»(2)
همچنين امام صادق عليه السلام مى فرمايد: با پدرم طواف مى كردم. چون به حَجَر رسيد با دستش آن را مسح كرد و بوسيد و چون به ركن يمانى رسيد، آن را دربر گرفت.
پرسيدم: فدايت شوم! حجرالأسود را به دست خويش مسح مى كنى و ركن يمانى را دربر مى گيرى؟ پاسخم داد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه نزد ركن يمانى مى آمدم جبرئيل عليه السلام را مى ديدم كه درآمدن به سوى آن از من پيشى جسته و آن را در بر گرفته است: «ما أتيت الركن اليمانى إلّاوجدت جبرئيل قد سبقنى إليه يلتزمه.» (3)
پرسش: حج از چه زمانى بر مسلمانان واجب شد؟ آيا زمان وجوب حج را مى شود از آيات قرآن استفاده كرد؟
پاسخ: خانه كعبه از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام محل عبادت بوده چنان كه آيه 127 سوره بقره (4)بر همين معنا دلالت دارد. دين مبين اسلام نيز درباره حج حكم امضائى دارد، يعنى همان حجى را كه در دين حنيف ابراهيم عليه السلام بود، قبول كرده است، البته تحريف هايى در سنت ابراهيمى ايجاد شده بود كه اسلام آن ها را اصلاح كرد، اما اينكه
ص: 54
از چه سالى مسلمانان مكلف به انجام حج شدند، محل اختلاف است عده اى گفته اند:
چون آيه شريفه: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ...» (1) در سال ششم هجرى نازل شده، پس بايد صدور حكم حج نيز در همان سال باشد (2)، شاهد بر وجوب حج در سال ششم نيز آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال ششم هجرى به جهت ممانعت قريش نتوانست وارد مكه شود، اما پيمانى بست كه به استناد آن پيمان در ذى قعده سال هفتم به مكه مشرف شد و عمره را قضا كرد و برخى از احكام آن را ابلاغ فرمود. در مقابل برخى بر اين باورند كه حكم حج در سال نهم هجرى تشريع شده است، به اين دليل كه مكه در سال هشتم هجرى فتح شد و اگر حكم وجوب آن پيش از آن صادر گشته بود بايد در سال هشتم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مكه را فتح كرد اعمال را حج انجام مى داد، در صورتى كه انجام حج از سال نهم شروع شد و حضرت در اين سال براى كسانى كه مى خواستند به حج بروند اميرالحاج تعيين كرد.(3)پرسش: كدام آيه در قرآن، موضوع وجوب حج را ذكر مى كند؟
پاسخ: آيه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (4) موضوع وجوب حجّ را با تأكيدهاى فراوانى ذكر مى كند كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. جمله مذكور خبرى است، نه انشائى و دلالت جمله خبرى بر انشا قوى تر از جمله انشائى بر انشاء است.
2. جمله خبرى اگر اسميه باشد، چنان كه در آيه ياد شده آمده است تأكيدش بر معناى «ثبوت» بيشتر و دلالتش از جمله خبريه فعليه قوى تر است.
3. با «لام» تكليف در كلمه «للَّه» كه به خاطر اهميتّش، بر مبتدا (حج) مقدم شده است وجوب حج را بيان مى كند؛ زيرا حرف «لام» در آياتى نظير «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ
ص: 55
مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» (1) براى اختصاص يا ملكيّت است، امّا «لام» در «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» لام تكليف است؛ يعنى اين تكليف از طرف خداوند سبحان بر عهده مردم قرار داده شده است، مانند آنچه در صيغه نذر گفته مى شود «لِلّه عَلَى أَن أَفعل كَذا ...».
4. گاه براى وجوب فعلى كلمه «عَلى» به كار مى رود، مانند «على اليد ما أخذت حتى تؤدّى» (2)در آيه مورد بحث نيز براى تأكيد مطلب، بلافاصله پس از «للَّه»، «على» ذكر شده است: «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ».
گفتنى است كه «لام» و «عَلى» هرگاه در مقابل يكديگر قرار گيرد نشانه آن است كه از يك طرف حكمى بر طرف ديگر جعل و واجب شده است، نه اينكه بر ضرر و زيان او باشد. بنا بر اين، در اينجا گر چه تعبير «عَلَى النَّاسِ» آمده است، ولى اين در حقيقت به معناى «لِلنّاس» است نه «عَلَى النَّاسِ» تا به معناى ضرر و زيان باشد. چنان كه لام «للَّه» نيز به معناى نفع و سود نيست؛ يعنى از طرف خدا بر مردم است؛ زيرا نفع حج به خود مردم بر مى گردد، نه به خداوند متعال. خلاصه اينكه آيه شريفه ياد شده و آيات همانند آن، تنها وجوبى را مى رساند كه براى مردم خير است؛ نظير «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ...» (3) و اگر چيزى خير شد، به زيان كسى نيست.
5. در ساير تكاليف، خطاب شارع متوجه افراد متمكّن است؛ مانند «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» امّا در آيه حج كه وجوب را مى رساند، از مكلّفان دو بار نام برده شده، ابتدا در صورت اجمال و عموم و سپس به نحو تفصيل و تخصيص؛ زيرا نخست تكليف را متوجه «ناس» كرده و سپس انسان هاى مكلّف را با آوردن «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» تبيين كرده است.
تأكيدى بودن چنين سياقى از آن جهت است كه مطلب را با بدل بيان فرمود و
ص: 56
آوردن بدل به منزله تكرار است؛ يعنى به جاى «للَّه على المستطيع» فرمود: «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ ... مَنِ اسْتَطاعَ ...» در اينجا براى «النّاس» بدل «بعض از كل» آورده شد؛ پس «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» تفصيل بعد از اجمال يا تبيين بعد از ابهام بوده و مفيد تكرار و تأكيد است.
6. درباره افراد مستطيعى كه حج به جا نمى آورند، نفرمود: «وَ مَن تَركَ الحجّ» بلكه از آنان به «مَنْ كَفَرَ» تعبير كرد كه اين تعبير بر اساس روايات، به منزله «من ترك الحج» است. (1)تعبير از «ترك حج» به «كفر» نشانه آن است كه حج از تكاليف بسيار مهم است.
در اين باره امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه بميرد و حج واجبش را جز به دليل نيازمندى شديد و يا مرض سختى كه با آن توان حج را نداشته باشد و يا منع حاكمى ترك كرده باشد، به آيين يهود يا نصارا از دنيا برود: «من مات ولَم يحِج، حَجَّة الاسلام لم يَمنَعهُ من ذلك حاجة تجحف به، او مَرَض لايطيق فيه الحج او سلطان يَمنَعه فَليمت يهودياً او نصرانياً»(2)اين نشانه آن است كه كفر عملى، انسان را به تدريج به كافران ملحق مى كند، نه به مشركان؛ زيرا او موحدى است كه در صف اهل كتاب قرار مى گيرد.
پرسش: از آيه شريفه «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...» چه نكاتى استفاده مى شود كه دليل بر اهتمام خداوند متعال به حج باشد؟
پاسخ: 1. آيه كامل چنين است: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» از «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» استفاده مى شود كه حج مانند نذر است و خداوند متعال آن را بدهى مردم به خداوند قرار داده است و درباره عبادات ديگر اين تعبير نيامده است.
2. حج در آيه شريفه طريق و سبيل الى اللَّه شمرده است.
3. اگر بر كسى حج واجب شود و به حج نرود، از آن تعبير به كفر شده است كه
ص: 57
مسلّم كفر اينجا به معناى معصيت است و اينكه از معصيت تعبير به كفر شده نشان از شدت اين معصيت دارد؛ از اين رو لذا بايد عبادت حج فوق العاده مهّم باشد كه از عصيان آن تعبير به كفر شده است.
4. نكته چهارم اينكه سخن «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» لحن اعراض است. يعنى اين كار را انجام بده اگر ندهى من از تو بى نيازم. (1) پرسش: خداوند متعال در آيه 197 سوره بقره مى فرمايد: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ» منظور چه ماه هايى است؟
پاسخ: مفسران منظور از اشهر معلومات را ماه هاى شوال، ذى قعده و ذى حجه دانسته اند البته احرام حج و عمره كه از اركان آن دو است، تنها در اين سه ماه جايز است، اما اعمال ويژه حج تنها بايد در ايام تشريق، يعنى روزهاى نهم و دهم ذى حجه انجام گيرد كه اين مطالب مستفاد از روايات معصومان عليهم السلام است.(2) و ممكن است يكى از حكمت هاى اين كه حج بايد در ماه ها و روزهاى خاصى انجام گيرد اين است كه در آن ماه ها و روزها، حوادث خاصى و مهمى رخ داده مثلًا پيامبران بزرگ الهى در آن روزها و ماه ها حج گزارده اند و مسلمانان به آن پيامبران اقتدا مى كنند، يا در آن ايام جبرئيل مناسك حج را به حضرت ابراهيم و آدم عليه السلام آموزش داده است چنان كه درباره عرفات و فلسفه نامگذاريش به اين نام، روايتى وارد شده است. (3)حكمت يقينى و حقيقى اينكه چرا انجام مراسم حج تنها در اين سه ماه و خصوص ايام تشريق است براى ما به روشنى معلوم نيست، هر چند تمام احكام الهى حكمت وارد و بر اساس مصلحت يا دفع مفسده وضع شده است، بنا بر اين ما چه فلسفه و حكمت عبادات را بدانيم يا ندانيم، بايد به احكام و انجام فرامين الهى متعبد باشيم.
ص: 58
البته ممكن است اين آيه نشان از اهميت حج باشد چنان كه در آيه 189 سوره بقره نيز خطاب به رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه از تو درباره هلال ها مى پرسند، بگو آن ها وقت نماهايى براى مردم و حج هستند. با اينكه عبارت هايى مثل روزه، خمس و زكات نيز با ماه مشخص مى شوند، اما خداوند متعال، تنها حج را ذكر فرمود تا نشان از اهميت اين عبادت باشد.
پرسش: فلسفه اينكه قرآن كريم از حج به عنوان ميثاق و عهد الهى تعبير مى كند چيست؟ و چرا انجام حج نيز مانند ساير واجبات به سياق خطاب امرى نيست؟
پاسخ: حج، با كرامت ويژه اى كه دارد. عهدى الهى است كه بدان تشرّف جسته مى شود. از اين رو تعبير از وجوب حج به سياق خطاب امرى، آ ن گونه كه در مورد نماز و زكات آمده: «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»(1) نيست؛ بلكه تعبير از وجوب آن به زبان ميثاق و عهد مخصوص الهى است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» (2)و نظير چنين عهدى كه در آن كلمه مركب از لام (لِ) و اسم جلاله آمده و بر متعلّق خود مقدّم شده باشد در عبادات ديگر سابقه ندارد.
اين تعبير خاص، به خوبى نمايانگر اهميت حج است؛ گرچه خداوند فرمود: روزه براى من است: «الصوم لى و أنا أجزى عليه» (3) امّا حج نيز واجد روزه است؛ زيرا حج گزارى كه قربانى نيابد، بايد سه روز در حج و هفت روز در هنگام بازگشت، روزه بگيرد: «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ» (4).
همچنين همه نكاتى كه درباره نماز وارد شده در حج نيز تحقّق مى يابد؛ زيرا در حج طواف تشريع شده كه خود نماز است. افزون بر اينكه در حج نماز نيز هست؛ چون طواف كننده پس از طواف، نزد مقام ابراهيم عليه السلام به نماز مى ايستد: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ
ص: 59
مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (1) و با پروردگارش به راز و نياز مى پردازد و با نماز گزاردن در آنجا ستون دين خويش را برپاى مى دارد و به وسيله آن به مولاى خود تقرّب مى جويد و به همه مزايايى كه براى نماز است نائل مى شود. از اين رو روايت شده كه حج، برتر از نماز و روزه است. (2) حشر: 9.(3) وسائل الشيعه، ج 8، ص 77- 83.(4) وسائل الشيعه، ج 11، ص 110؛ من
پرسش: تفاوت عمره مفرده و حج واجب در چيست؟
پاسخ: مسأله حج از مسائلى است كه در قرآن كريم مطرح و آيات فراوانى پيرامون آن نازل شده است؛ خداوند متعال مى فرمايد:
ص: 60
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ...» (1)
و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد ...
حال با توجه به آيه شريفه اى كه تشريع حج را در زمان حضرت ابراهيم مى داند. (2) حج و عمره مفرده تفاوت هاى بسيارى دارد. (3)عمره مستحب است؛ در آن، استطاعت لازم نيست و در طول سال انجام مى شود؛ ولى حج سه قسم است: مفرده، قِران و تمتع و در طول عمر براى هر مسلمان يك بار واجب است، و هر كدام شروطى دارند كه در همه آن ها شرط وجوب آن استطاعت جانى و مالى و باز بودن راه است و تنها در ماه هاى حج مى توان انجام داد. (4) و فضيلت حج تمتع بيشتر از عمره است چنانكه در روايتى از امام صادق عليه السلام كه از حضرت در مورد فضيلت انواع حج سؤال شده بود فرمود: «المتعةُ و اللَّه افضل، و بها نَزَل القرآنُ و جَرَتِ السنّة» سوگند به خدا كه فضيلت «حج تمتع» بيشتر است و حكم قرآن و سنت بر حج تمتع گواه است. گذشته از اين ها حج تمتع شامل سيزده عمل است امّا عمره هفت عمل دارد.
براى اطلاع كامل از تفاوت هاى حج و عمره، به كتاب مناسك حج مراجعه نماييد.
پرسش: با توجه به آيه 196 سوره بقره، چرا در عمره جائز نيست سرها را بتراشند؟
پاسخ: كلمه حلق كه به معناى تراشيدن موى سر است دو مرتبه (5)در قرآن كريم تكرار شده است. در سوره بقره فرموده است: «وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ و سرهايتان را نتراشيد تا قربانى به قربانگاه برسد» اين حكم مربوط به حج تمتع است؛ يعنى وقتى حج گزار محرم شد، بايد تا روز عيد قربان صبر كند و پس از انجام
ص: 61
قربانى، موى سر خود را بتراشد اما در عمره تمتع، حج گزار به جاى سر تراشيدن، بايد تقصير كند و جايز نيست سر بتراشد؛ زيرا عمره تمتع، جزء حج تمتع است و در حج تمتع حج گزار پس از احرام و انجام واجبات عرفات و مشعر، در روز عيد قربان، بعد از قربانى كردن در منا موى سرش را مى تراشد، ولى در عمره مفرده كه عمره تنهاست و دنبالش حج انجام نمى شود، عمره گزار اختيار دارد سرش را بتراشد يا تقصير كند. (1)همه اين احكام برگرفته از روايات و احاديث است،(2) نيز مستفاد از آيه 196 سوره بقره: «وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» اين است كه در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع نبايد سر را تراشيد. (3)پرسش: چه تفاوتى بين حج تمتّع و عمره تمتع است؟ آيا اهل سنت نيز اين دو را انجام مى دهند؟
پاسخ: همه اقسام حج، به ويژه حج تمتّع و عمره تمتّع از آيه 196 سوره بقره:
«فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» استفاده مى شود، ولى حج تمتّع، حجى است كه با عمره شروع مى شود و بعد از انجام عمره، تا نهم ذى حجه از احرام بيرون مى آيند و تمامى چيزهاى كه بر حاجى حرام شده بود بر او حلال مى شود، سپس براى حج تمتّع محرم مى شوند و مناسك و اعمال سيزده گانه را انجام مى دهند. عمر بن خطاب، متعه در حج را حرام كرد. (4)يعنى اهل سنت بعد از انجام عمره تمتع از احرام خارج نمى شوند و محرمات احرام همچنان بر آنان حرام مى ماند و اين بدعتى است كه توسط خليفه دوم پايه گذارى شد (5) در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين حج خود، پس از انجام سعى بين صفا و مروه، در مروه ايستاد و فرمود: «كسانى كه قربانى همراه خود نياورده اند
ص: 62
بايد مُحل شده و از احرام بيرون بيايند». سپس فرمود: «اگر من نيز مى دانستم چنين فرمانى از جانب خداوند متعال مى رسد، همراه خود قربانى نمى آوردم؛ بنا بر اين هر كس همراه خود قربانى آورده، جايز نيست از احرام خارج شود تا وقتى كه قربانى به منا برسد». سراقة بن خثعم كنانى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم كه آيا اين حكم تنها براى امسال است يا هميشگى است؟ آن حضرت فرمود: اين حكم هميشگى است. (1)
پرسش: از ديدگاه قرآن كريم جايگاه «حاجّ» و «معتمر» (حج گزار و عمره گزار) چگونه است و به چه شرطى شايسته تكريم الهى است؟
پاسخ: خداوند سبحان، درباره زيارت كنندگان خانه خود مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً»(2) مقصود از «آمِّينَ الْبَيْتَ» در آيه كسانى هستند كه قصد زيارت خانه خدا را دارند (3)، اهميت زائران خانه خدا، چه براى حج، چه براى عمره، به حدى است كه برخى مفسران و فقها جمله را عام و شامل غير مسلمانان نيز دانسته و گفته اند اگر مشركان هم به قصد زيارت خانه خدا بيايند، نبايد برايشان مزاحمت ايجاد شود. (4)حاجى از اوان عزم بر زيارت، جزء لبيك گويان به نداى خداى متعال قرار مى گيرد؛ از اين رو زائر بيت اللَّه الحرام از هنگامى كه تهيه مقدّمات سفر مى كند و در مبادى خروجى و ورودى و نيز در ارائه خدمات به او و همچنين هنگام خريد و فروش و مانند آن، در طول سفر حج و عمره، توهين و ايجاد مشكلات براى وى جايز نيست.
از آنجا كه خطاب ياد شده عام است، خود حج گزار نيز مكلف است ارج و حرمتى را كه خداوند برايش نهاده، پاس بدارد و از اعمال وهن آميز بپرهيزد. البته روشن است
ص: 63
كسى كه از سفر حج و عمره، قصد سياحت، تجارت، شهرت و مانند آن را دارد جزء حرمات الهى نيست.
زائرانى دعوت شدگان حقّ و شايسته آن تكريم الهى هستند كه واجد شرايط و اوصاف خاصى باشند. قرآن كريم آن اوصاف را، هم به طور عموم بيان كرد. و هم مصاديق آن را ذكر فرموده است. آن شرايط عام در تعهد الهىِ معمار و دستيار كعبه، يعنى حضرت ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام اين گونه بيان شد: «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» (1)و بر اساس آيه شريفه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً ...»(2) مصداق آن «راكعان و ساجدان» كه حضرت خليل عليه السلام و اسماعيل ذبيح عليه السلام مأمور تطهير بيت اللَّه براى ضيافت آنان شدند، امت راستين رسول اكرم صلى الله عليه و آله هستند كه در كنار نماز و ركوع و سجود، صلابت ابراهيمى را عليه نمروديان و سران كفر و نفاق و طغيان دارند و رأفت خليل الرحمان رانسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارا هستند.
بنا بر اين، آن كه آلوده «فكر باطل» يا آلوده «عمل طالح» است، مهمان بيت طاهر نيست، و آن كه امتياز طلب و برترى خواه است، ميهمان بيت مساوات و مواسات نيست، و آن كه بنده هواى نفس و برده هوس، يا بنده غرب مستكبر يا نوكر شرق ملحد است، مهمان بيت عتيق و خانه آزاد و آزادگى نخواهد بود، و آن كه صدها بت در آستين دارد، مهمان بيت توحيد نيست، و آن كه رو در خلق دارد و پشت بر قبله، نماز مى گذارد مهمان قبله مسلمانان نيست و آن كه به جاى تبرّى از شرك و نفاق و كفر، از متوليان سران الحاد است، مهمان مطاف عاكفان نيست، و آن كه در قبال استعمارگر كرنش مى كند مهمان خانه راكعان و ساجدان نخواهد بود.
بنا بر اين چنين نيست كه هر مستطيعى كه به مكه مى رود به اسرار حجّ آشنا باشد و
ص: 64
حج كامل به جا آورد، تنها حافظان سرّ الهى و گنجينه هاى علوم ربانى، كه خداوند آنان را بر حفظ اسرار خويش آگاه كرد، از سرّ حكم حج آگاهى دارند و به آن سرّ مى رسند و اين چنين حجى است كه امام صادق عليه السلام فرمود: حجى كه مورد پذيرش خداى متعال قرار گيرد، چيزى معادل آن نمى شود و پاداش آن بهشت است. (1) در روايتى ديگرى درباره حاجى آمده است كسى كه حج گزارد و گناه نكند، در حالى بر مى گردد كه مانند روزى است كه از مادر متولد شده است. (2)پرسش: از ديدگاه روايات، منظور از اتمام حج و عمره كه در آيه 196 سوره بقره به آن امر شده چيست؟
پاسخ: علامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد: تمام هر چيزى عبارت است از آن جزئى كه وقتى با ساير اجزا ضميمه مى شود آن چيز همان چيز مى شود و آثارى كه دارد و يا آثار را از آن چيز انتظار داريم نيز مترتب مى گردد و تمام كردن آن چيز اين است كه بعد از آنكه همه اجزاى آن را جمع كرديم، آن جزء آخرين را هم بياوريم تا آثار بر آن چيز مترتب شود (3)، اما درباره اتمام حج و عمره كه در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ»(4) بدان امر شده، گذشته از بحث هاى فقهى و لغوىِ تمام كه درباره دلالت اين آيه بر تحصيل اجزا و شرايط حج و پرهيز از موانع آن مطرح شده است (5)، در برخى روايات مصداق ديگرى براى اتمام حج ذكر شده است و آن اينكه حج گزار پس از انجام مناسك حج، به زيارت امام عليه السلام مشرف شود. چنان كه در آيه شريفه 27 سوره حج نيز به حضرت ابراهيم عليه السلام چنين امر شده است كه اعلام كن پيش تو بيايند «يَأْتُوكَ»، ضمير كاف در «يَأْتُوكَ» ضمير خطاب است يعنى نزد توى ابراهيم كه «امام امت» هستى بيايند.
ص: 65
البته مراد از زيارتى كه در حج بدان فرا خوانده شده، فقط زيارت قبور نيست، اگرچه اين نيز يكى از حقوق ولايت است؛ زيرا زندگى و مرگ معصوم يكسان است و مرگ او همانند حياتش از آن خداست: «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (1)، از اين رو زيارت قبور آنان، گذشته از ثواب، بركات فراوانى دارد، اما مراد از زيارت امام، ديدار با رهبر اسلامى و آگاه كردن او از مراتب ولايت و عرضه نصرت بر اوست، چنان كه هدف از حضور در كنار قبر او، مى تواند سلام و درود فرستادن بر او و دعا و تضرع به درگاه خداى سبحان نيز باشد.
برخى روايات كه در اين باره نقل شده، چنين است:
1. امام باقر عليه السلام فرمود: فرمان داده شد تا مردم به سوى اين سنگ ها (ى كعبه) بيايند و بر گرد آن طواف كنند و سپس به حضور ما آمده، با ما تجديد عهد كنند و ولايتشان را به ما اعلام كرده و يارى خود را بر ما عرضه كرده و آمادگى خود را براى حمايت از ما اظهار كنند. (2) 2. امام باقر عليه السلام فرمود: مصداق بارز اتمام حج، تشرّف به حضور امام عليه السلام است:
«تمام الحج لقاء الإمام» (3)؛ بنا بر اين، حجى كه در آن لقاى امام عليه السلام نباشد ناتمام است. يا در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام است كه:
«اذا حَجَّ احَدُكُم فَلْيَخْتِم حَجَّه بِزيارَتِنا لان ذلك من تمام الحج.» (4)
وقتى يكى از شما حج انجام داد، حج خود را با زيارت ما خاتمه دهد؛ زيرا اين از اتمام حج است.
پرسش: لطفاً بفرماييد با اينكه در آيه شريفه «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ» (5) حج و عمره با هم آمده است، چگونه حج واجب شده و عمره واجب نشده است؟
ص: 66
پاسخ: آيه اى كه بر وجوب حج دلالت مى كند آيه «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (1) است. آيه 196 بقره در آخرين حج رسول خدا صلى الله عليه و آله يعنى حجةالوداع، نازل شد و بسيارى از احكام حج و از جمله حج تمتّع را تشريع كرد. آيه شريفه بر اينكه حج و عمره دو عمل عبادى است و شرط صحت آن ها قصد قربت است تصريح دارد، اما آيا آن دو مانند هم واجب هستند يا نه، برخى در پى اين هستند كه از همين آيه شريفه، وجوب حج و عمره را استفاده كنند؛ چنان كه شيخ طوسى (2) و مرحوم طبرسى با استفاده از اين آيه فرموده اند: عمره نيز مانند حج، واجب است و بر اين استدلال خود به رواياتى از امام على بن ابى طالب عليه السلام و امام سجاد عليه السلام استناد كرده اند. فقهاى ديگر نيز در صورت وجوب شرايط، عمره را مانند حج واجب دانسته اند. (3) بنا بر اين، اگر تنها آيه 196 سوره بقره باشد، عمره نيز مانند حج، واجب است، ولى با توجه به آيه 98 سوره آل عمران و روايات روايات معصومان عليهم السلام بر وجوب حج تمتع، تأكيدهاى بسيارى وجود دارد. و مراجع معتقدند، حج واجب است. نكته مهمى كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه: براى كسانى كه از مكه دور هستند استطاعت حج از استطاعت عمره جدا نيست، چنانكه امام خمينى در اين باره مى نويسد: «عمره هم مانند حج دو قسم است: واجب و مستحب و بر كسى كه شرايط استطاعت را داشته باشد، يك مرتبه در عمر واجب مى شود» لكن بايد معلوم باشد كه براى كسانى كه از مكه دور هستند مثل ايرانيان كه وظيفه آنان حج تمتع است، هيچ گاه استطاعت حج از استطاعت عمره جدا نيست. (4) هر چند براى چنين افرادى نيز احتياط آن است كه اگر مى توانند عمره مفرده را به جا آورند و برخى از مراجع اين احتياط را واجب مى دانند. (5)
ص: 67
پرسش: با اينكه تمام موجودات عالم علائم و نشانه هايى از خداوند متعال هستند، چرا خداوند تنها صفا و مروه را از شعائر و نشانه هاى الهى دانسته است و چرا با اينكه سعى بين صفا و مروه واجب است، فرمود «فَلا جُناحَ» مانعى نيست كه سعى بين صفا و مروه به جا بياورد؟
پاسخ: تمام موجودات عالم نشانه هايى از وجود خداوند هستند، اما همه علائم و نشانه هاى تكوينى اند و خداوند متعال صفا و مروه را به صورت تشريعى از شعائر و محل عبادت خود قرار داد تا بدين وسيله مردم از مشاهده آن ها او را به ياد آورند.
اما اينكه فرمود: «فَلا جُناحَ» (1) منظور اصل تشريع است و «لاجناح» (مانعى ندارد) به معناى وجوب سعى بين صفا و مروه است، نه استحباب آن؛ زيرا اگر منظور استحباب بود بايد مى فرمود: اين سعى خوب است نه اين گناهى ندارد. تعبير فلاجناح و امثال آن مانند «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ» (2) (درباره جهاد) و «وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ» (3) (درباره روزه) و «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» (4)(درباره نماز مسافر)، در مقام تشريع گفته مى شود، نه استحباب. (5) در شأن نزول آيه نيز آمده است كه اعراب جاهلى بر روى دو كوه صفا و مروه بت هاى «اساف» و «نائله» (6)
را نصب كرده بودند و بين آن ها سعى مى كردند؛ برخى
ص: 68
مسلمانان به گمان اينكه سعى بين آن دو بت ناروا ست، انجام سعى بر آن ها دشوار مى نمود و گاه از آن پرهيز مى كردند، خداوند متعال براى رفع اين گمان و توهم فرمود:
«فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما.» (1)
پرسش: چند نوع حج داريم؟ آيا واجب است كه حتماً يك بار به خانه خدا برويم يا نه؟
پاسخ: خداوند متعال مى فرمايد:
«... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ...» (2)
... و براى خدا، بر مردم است كه آهنگ خانه [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند ...
بر هر مكلفى در طول عمر يك بار حج واجب مى شود، و آن در صورتى است كه «مستطيع» باشد و اگر مستطيع شد، به اجماع تمامى مسلمانان وجوب حج بر انسان مستطيع ثابت است.
برخى از شرايط شخص مستطيع عبارت است از:
1. توشه راه و چيزهايى را كه بر حسب حالش در سفر حج به آن نياز دارد، داشته باشد؛
2. توانايى جسمى براى رفتن به مكه و انجام اعمال حج داشته باشد؛
3. در راه مانعى از رفتن نباشد و راه مكه بسته نباشد؛
4. مخارج همسر و فرزندن خود و كسانى كه خرجى آنان بر عهده اوست را داشته باشد.
ص: 69
بنا بر وضعيت محل سكونت مسلمانان، حج بر سه گونه است: تمتّع، قِران و افراد.
حج تمتّع بر كسى واجب است كه فاصله منزلش تا مكّه بيشتر از شانزده فرسخ شرعى (88 كيلومتر) باشد؛ ولى حج قِران و افراد، وظيفه كسى است كه اهل مكه، يا بين او و مكه شانزده فرسخ شرعى يا كمتر باشد. (1)مسائل مربوط به اين سه نوع حج به طور مفصل در كتاب هاى مناسك حج آمده است، كه هر مكلف براى آگاهى بيشتر در اين باره، بايد به كتاب «مناسك حج» مرجع تقليد خود مراجعه نمايد. (2) پرسش: آيا تمام احكام حج و عمره در سوره حج آمده است؟
پاسخ: سوره حج، بيست و دومين سوره قرآن كريم است كه در سال سوم هجرى در مدينه نازل شده است و تنها بخشى از آيات آن درباره حج است. مثلا در آيات 24 تا 37 اين سوره درباره ساخته شدن كعبه به حضرت ابراهيم عليه السلام و فوائد و آثار سياسى اجتماعى اين فريضه مهم الهى سخن به ميان آمده و در آيه 196 آن، كه يكى از جامع ترين آيات در باره حج است، به اقسام حج و احكام آن پرداخته است. از جمله سوره هاى ديگرى كه به آيات حج اشاره كرده اند سوره بقره، آيات 158، 189، 196 و 197؛ سوره آل عمران آيه 97 و سوره توبه آيه 3 است كه در مجموع اين آيات به طواف، زمان حج، قربانى، حرمت زناشويى، ممنوعيت فسق و جدال اشاره شده است. در واقع آيات قرآن كريم تنها اصول كلى حج را بيان كرده اند، اما چگونگى انجام حج و جزئيات آن را مسلمانان از سفر حج رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال دهم هجرى
ص: 70
آموخته اند و ائمه اطهار نيز تنها سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله در كيفيت انجام مناسك حج را بيان داشته اند.
پرسش: حج اكبر چيست؟
پاسخ: درباره يوم الحج الاكبر كه در آيه سوم سوره توبه آمده، ديدگاه هايى وجود دارد؛ به نظر بعضى مراد از آن روز عرفه (نهم ذى حجه) است و به عقيده برخى ديگر، مراد از آن، تمام ايام حج است. عده اى نيز گويند مراد روز دوم از روز نحر (قربان) است و بعضى مى گويند مقصود از آن روز دهم ذى حجه از سال نهم هجرت است چون در آن روز بود كه مسلمانان و مشركان در يك عمل اجتماع كرده و هر دو طايفه به حج خانه خدا پرداختند و پس از آن سال ديگر هيچ مشركى حج خانه خدا را انجام نداد. علامه طباطبايى مى فرمايد: اين قول مورد تأييد رواياتى است كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده و با معناى اعلام برائت مناسب تر و با عقل سازگارتر است چون آن روز بزرگ ترين روزى بود كه مسلمانان و عموم زائران مشرك در منا جمع شدند.(1) پرسش: فردى كه از ابتداى بلوغ نماز نخوانده و روزه نگرفته و اين فرد به حج واجب مشرف شده، آيا قضاى نماز و روزه اش را بايد فرزند بزرگ او ادا كند يا نه؟
پاسخ: در قرآن كريم و روايات اسلامى بر اهميت نماز و جايگاه آن در ميان واجبات دينى تأكيد و سفارش فراوان شده و قرآن كريم به صراحت آن را يك حكم واجب دانسته است:
«... إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً» (2)
... همانا نماز وظيفه ثابت و معيّنى براى مؤمنان است.
ص: 71
روايات اسلامى نيز بر اهميت و وجوب نماز تأكيد دارند؛ پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «نماز ستون دين است». (1)حضرت امام صادق عليه السلام نيز درباره اهميت و وجوب نماز مى فرمايد: «نخستين چيزى كه آدمى براى آن مورد محاسبه و سؤال قرار گيرد، نماز است، اگر نماز مورد قبول واقع شود، ساير اعمالش نيز قبول مى شود ...» (2) پس از فوت پدر، نماز و روزه هايى كه از او قضا شده بر عهده پسر بزرگ تر است و اين يك حكم خدايى، شرعى و بر اساس روايات و سخنان امامان معصوم عليهم السلام است. (3) فقها و مجتهدان نيز از احاديث و روايات اسلامى چنين حكمى را استنباط و استخراج كرده اند.
افزون بر اين، تمام احكام خداوند متعال از جمله موضوع مورد بحث، بر اساس حكمت و مصلحت صادر مى شود. كمترين حكمتى كه از روايات مى توان استفاده كرد اين است كه اين عمل براى پسر بزرگ تر، جزء اعمال نيكو و صالح شمرده شده است و ثواب فراوان دارد؛ امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «حج، روزه و ... از جانب ميت قضا مى شود و انجام دادن اين كار نيكو و حسن است.» (4) بنا بر اين اگر پدر از دنيا رفته باشد؛ قضاى نماز و روزه هاى او بر عهده پسر بزرگ تر است و اين موضوع ارتباطى با اينكه پدرش حج انجام داده، اما نماز و روزه قضا به جا گذاشته ندارد، ولى در حال حيات و تا موقعى كه زنده است بر عهده خود اوست و بايد خودش نماز و روزه اش را نيز مانند حج انجام دهد، يا قضا كند.
و به دليل اختلاف نظر مراجع معظم تقليد نسبت به حكم نمازهايى كه عمداً نخوانده است مكلّف بايد به نظر مرجع تقليد خود مراجعه نمايد. (5)
ص: 72
پرسش: معناى آيه اى كه مردم در طواف خانه خدا مى خوانند چيست؟
پاسخ: حج و عمره اعمال فراوانى دارد كه با احرام آغاز مى شود و با طواف نساء پايان مى يابد، احكام و مسائل آن در كتاب «مناسك حج» بيان شده است. هر مرجع تقليدى علاوه بر رساله عمليه، كتاب مناسك حج هم دارد، به هر حال در طواف، آيه اى خوانده نمى شود، دعاهايى از امامان عليهم السلام نقل شده است كه مستحب است در حال طواف، كعبه، خوانده شود. (1) در ضمن بايد توجه داشت كه در هفته حج از سيماى جمهورى اسلامى، فيلم طواف حاجيان نمايش داده مى شود و همراه با نمايش آن، «لبيك» ها پخش مى شود؛ اين «لبيك» ها در حال طواف گفته نمى شود، بلكه به هنگام مُحرم شدن گفته مى شود جملات لبيك بدين شرح است:
«لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك.» (2)
اجابت كردم تو را اى خداوند، اجابت كردم تو را، اجابت كردم تو را، شريكى براى تو نيست، اجابت كردم تو را، همانا حمد و نعمت و پادشاهى براى توست، شريكى براى تو نيست، اجابت كردم تو را.
پرسش: به واسطه واگذارى فيش حج، توسط پدرم، مى خواهم به حج مشرف شوم، ولى همسرم مخالف رفتن من است، حالا با توجه به اهميتى كه قرآن
ص: 73
كريم براى حج قائل است، چه وظيفه اى دارم؟
پاسخ: با توجه به آيه شريفه: «... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ...»(1)؛ بر هر مسلمانى واجب است با داشتن شرايط يك بار در عمر خود، حج تمتع را انجام دهد و انجام ندادن آن از گناهان كبيره است از اين رو (2)همسر، شرعاً و قانوناً نمى تواند مانع رفتن مرد به سفر حج شود؛ ولى بهتر است مسأله براى همسر توضيح داده شود و او از ارزش و اهميت زيارت خانه خدا، آگاه گردد. اگر به شخصى گفته شود حج به جا بياور و نفقه و عائله ات بر عهده من، با اطمينان به وفا و عدم رجوع بذل كننده حج، حج واجب مى شود و اين حج را حج بذلى مى گويند.(3)پرسش: اگر پدر و مادرى- در حالى كه فرزندانشان نياز به ازدواج دارند- مستطيع براى حج باشند، بايد به حج بروند يا مى توانند آن هزينه را براى عروسى و ازدواج فرزندان خود صرف نمايند؟
پاسخ: با توجه به اهميتى كه قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم السلام براى سفر حج قائل شده اند، به راحتى نمى شود از سفر حج اعراض كرد. در اخبار و روايات، حج يكى از اركان دين مبين اسلام شمرده شده است امام باقر عليه السلام فرمود:
«بُنَى السلامُ على خمسٍ: الصلاةُ و الزكاةُ و الصومُ و الحجُ و الولايةُ.» (4)
اسلام بر پنج پايه بنا نهاده شده: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت.
در روايات ديگرى امام صادق عليه السلام است كه فرمود: «كسى كه از دنيا برود در حالى حجى واجب بر گردن او بوده و انجام نداده، بدون اينكه مانعى باشد، چنين كسى بر دين يهوديت و نصرانيت خواهد بود.» (5)
ص: 74
بنا بر اين نمى توان به دليل برخى مسائل معمولى از حجى كه بر انسان واجب شده گذشت. امّا لازم است براى دانستن حكم و مسأله شرعى پيش آمده به مرجع تقليد خود نيز مراجعه كنيد.
پرسش: با عنايت به اينكه در خصوص حج تمتع در قرآن كريم آياتى نازل شده است و از طرفى در مفاهيم قرآنى و اسلامى توجه به مستمندان و دستگيرى از آنان سفارش زيادى شده است، اكنون كه در جامعه اسلامى ما پسران و دختران زيادى وجود دارند كه هزينه ازدواج ندارند و يا افراد زيادى وجود دارند كه مسكن ندارند، آيا صلاح نيست كه به جاى زيارت خانه خدا- كه اين خانه مى تواند در دل همه مردم باشد- هزينه آن صرف موارد ياد شده شود. آيا از نظر دينى بازتاب و بهره كدام بيشتر است؟
پاسخ: حقيقت آن است كه ما از آثار «عبادات» به طور كامل اطلاع نداريم، البته مقدارى از آن آثار، از طريق راهنمايى هاى معصومان عليهم السلام به ما رسيده است و يا «عقل»، به طور محدود آن ها را درك مى كند، ولى غالب آثار عبادات بر ما پوشيده است، اصولًا اگر «عقل» به طور مستقل به تمامى مصالح و مفاسد زندگى آگاهى مى يافت، لازم نمى آمد كه خداوند متعال سفيران خود را براى رساندن آن ها يكى پس از ديگرى بفرستد؛ در صورتى كه پس از تعليم و آموزش وحى نيز، بشر خود را از درك كامل اسرار آن ها عاجز مى بيند.
شايد بسيارى از نعمت هاى مادّى كه خداوند در اختيار ما گذاشته است براى وجود همين عبادات باشد، شايد اگر مراسم حج برپا نشود و يا به گونه اى شايسته برگزار نشود، بسيارى از درهاى رحمت الهى بسته شود و ماديّات مردم نيز فلج شود، شايد اين كه زمين و آسمان برپاست و نعمت هاى الهى بر مؤمن و كافر فرو مى ريزد، به علت وجود همين عبادات است كه هنوز در روى زمين به وسيله جن يا انس، انجام مى شود؟ آيا مطمئن هستيد كه اگر هزينه اقتصادى عبادات، خرج مثلًا ازدواج جوانان
ص: 75
جامعه شود باز هم وضعيّت همين است و يا بهتر مى شود؟ و البته رسيدگى به ازدواج جوانان يا ساير مشكلات مسلمان ها از عبادات و از وظايف مسلمانان است كه به اين معنا كه هم حج واجب است هم زكات، هم خمس و هم رسيدگى به مشكلات جوانان؛ اما هر كدام به جاى خود. پس از اين مقدمه نكاتى را متذكر مى شويم:
1. يكى از احكام مهمّ عقلى، مقدم كردن اهم بر مهم است، يعنى عقل مى گويد اگر دو كار پيش رو دارى كه تنها يكى از آن دو را قادرى انجام بدهى، كارى را انجام بده كه اهميت آن از ديگرى بيشتر است. از نظر خداوند متعال زندگى معنوى انسان بر زندگى مادى او ترجيح دارد، به همين جهت اگر زندگى معنوى انسان به خطر افتاد بايد زندگى مادى فداى او شود، به همين جهت خداوند متعال در هنگامى كه راه خدا نياز به هزينه دارد مى فرمايد جان و مال خود را بدهيد:
«انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (1) [همگى به سوى ميدان جهاد] حركت كنيد؛ سبكبار باشيد يا سنگين بار، و با مال ها و جان هاى خود در راه خدا جهاد نماييد.
بسيارى از انبياى الهى و امامان معصوم عليهم السلام در راه احياى دين و معنويت مردم شكنجه ديده و به شهادت رسيده اند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از انصار مى خواهد كه به مهاجران بى سرپناه پناه دهند، و در عين حال قوت و بودجه خود را صرف ساختن مسجد مى كند، هر چند توجه داشت كه دست كم مى تواند با هزينه آن، يكى دو خانه براى بى خانه ها بسازد.
2. فرض كنيم كه حج را تعطيل كرديم، خرج ازدواج جوانانمان كرديم، مسجدها را خراب كرديم و با تبديل آن ها به مدرسه، مشكل مكان آموزشى خود را حل كرديم، حسينيه ها را تعطيل كرديم و براى اوقات فراغت كودكان و جوانانمان كلوپ و فضاهاى سرگرم كننده ساختيم، هزينه چاپ و نشر كتب دينى و معنوى را بين مردم
ص: 76
تقسيم كرديم تا آن ها كه خانه و يا ماشين ندارند خانه دار و ماشين دار شوند، در نهايت جامعه اى شبيه جامعه غرب ساختيم؛ پرسش اين جاست كه آيا ديگر مشكلى وجود نخواهد داشت، آيا جامعه غرب ايده آل انسان و باعث فلاح و رستگارى نوع بشر است؟ آيا جنايات و ستم هايى كه بر دنياى بشريت تحميل مى شود و باعث شده است هزينه اى كه بايد صرف رفاه شود، صرف جنگ و خونريزى شده است، از طرف دنياى غرب نيست؟ آيا اين ها نتيجه تفكّر و محصول انديشه انسان هايى نيست كه از مدرسه هايى فارغ التحصيل شده اند كه در كنارش مسجد وجود نداشته است؟ آيا اين ها دسترنج مولّدهايى نيست كه والدين آن ها بر گرد هر چيز گشته اند جز بر گرد كعبه حقيقت و معنويت؟ آيا فجايع تكان دهنده اى كه قلب هر انسان آزاده اى را مى لرزاند به قوت و قدرت سربازانى نيست كه در سايه بهداشت و طب پيشرفته به دست آورده اند؟ و آيا ...
3. اين گونه حسابگرى از انديشه صحيح مديريتى به دور است كه به علل واقعى كمبود و نقصان در يك بخش توجه نشود و به جاى آن براى رفع نقصان دست به تخريب بخش هاى ديگر زده شود، غرض ما از اين سخن آن است كه علت هاى دور ماندن جوانان ما از ازدواج اين نيست كه مردم به حج مى روند و يا در مسجد نماز مى خوانند، به همين جهت منطقى نيست كه به جاى پرداختن به علت هاى واقعى، همچون توقعات و انتظارات نادرست و آزمندانه در امور مادى، تحكيم سنّت ها و به دور ريختن آداب دست و پاگير غلط ازدواج، محبوس كردن خود در تصميم هاى شخصى، حيف و ميل شدن كمك هايى كه براى امر ازدواج در نظر گرفته شده، راحت طلبى و اكتفا به مجرد زيستن و ... دست به تخريب بخش ديگر بزنيم.
4. اگر تنها كمى به اطراف خود دقت كنيم، خواهيم ديد كه بسيارى از امور خيريه از قبيل ساختن مدرسه، درمانگاه، آب انبار، حمام، پل، راه و ... و همچنين تهيه جهيزيه، درمان بيماران، كمك به حادثه ديدگان و ... از قديم تا كنون به وسيله افراد
ص: 77
مؤمنى صورت مى گرفته كه حج مى گذاردند و نماز در مسجد مى خواندند و اين همه به قصد ذخيره اى براى آخرت شان بوده است، و اگر لحظه اى دقت كنيم، خواهيم ديد كه ثروت افراد بى دين يا صرف عيّاشى يا خوشگذرانى آنان مى شود يا صرف ظلم و ستم و يا صرف امور غير ضرورى زيبا سازى چهره و مسافرت هاى پرخرج و ...
چند نفر غير معتقد به آخرت و بى خدا را ديده ايد كه راهى براى كوره دهى احداث كند، يا جهيزيه اى براى بينوايى تدارك ببيند؟ اگر همين مسجدها و حج ها و شعائر دينى نبود، ممكن نبود مؤمنى تربيت شود تا فردا بانى اين همه خيرات و بركات براى همنوع باشد.
حال، با توجه به اهميتى كه قرآن براى سفر حج قائل شده، بهتر آن است كه به حج برويم، و در آنجا دعا در حق فرزندان خود كنيم تا خداوندِ رحمان و رحيم، مشكل فرزندانِ بزرگوار اين مرز و بوم و همه مسلمانان جهان را نيز سامان بخشد.
پرسش: حاجيان مى توانند حجشان را در كشور خودمان انجام دهند، براى اينكه با فقرى كه كشور ما را فرا گرفته است، مى توانند به فقيران كمك كنند و با اين كار حجى مقبول انجام دهند؛ ولى اين كار نمى شود؛ چرا؟
پاسخ: هر چند كمك به فقيران و دستگيرى از آن ها از نظر اسلام و روايات وارده ثواب زيادى دارد و هر فرد مسلمان وظيفه دارد به اين امر مهم قيام نمايد و اگر مردم واجبات مالى خود را پرداخت نمايند، هرگز در جامعه اسلامى فقير يافت نخواهد شد، از طرف ديگر اگر كسى انفاقى واجب مثل زكات يا خمس بر عهده اش باشد، حتماً بايد آن را ادا نمايد؛ هر چند از استطاعت خارج شود، ولى به حكم آيه شريفه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (1)؛ (و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند.) و بنا بر آيات ديگر و نيز روايات فراوان، «حج» بر هر مسلمانى كه توانايى رفتن به آن مكان شريف را دارد واجب
ص: 78
است؛ بنا بر اين، با فراهم شدن توانايى مالى و جسمى بايد اين فريضه الهى با برگزارى همين مراسم شناخته شده در مكه انجام شود و هيچ عمل ديگرى جايگزين آن نمى شود؛ پس اين حرف درستى نيست كه بگوييم حاجيان حجشان را در كشور خودمان انجام دهند.
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه به اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: «كسى كه حج را ترك كند، با اينكه توانايى دارد، كافر محسوب مى شود ... اى على، كسى كه حج را به تأخير بيندازد تا اينكه از دنيا برود، خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى كند». (1) ر. ك: تفسير نمونه، آيت اللَّ
پرسش: آيا سفر حج به كسانى كه وضع مالى خوبى ندارند واجب است؟
پاسخ: خداوند متعال مى فرمايد:
«... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ...» (2)
... و براى خدا بر مردم است كه آهنگ [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند ...
ص: 79
با توجه به شرايط وجوب حج براى شخص مستطيع كه در بحث انواع حج مطرح شده است، بر كسى كه وضع مالى خوبى ندارد و نمى تواند خرجى زندگى خود و خانواده اش را تأمين نمايد، حج وجوبى ندارد.(1) جهت آگاهى بيشتر در اين باره مى توانيد به «مناسك حج» مرجع تقليد خود مراجعه فرماييد.
پرسش: درباره آيه 97 سوره آل عمران در تفسير نمونه آمده است كه: حج بر همه مردم فرض است و همه موظفند آن را انجام دهند و البته «ناس» همين معنى را مى رساند. چگونه مى شود اصل مطلب را كه داشتن دين، و عقيده به خدا يا دين اسلام است، كسى قبول نكند، ولى از او فروعش را بخواهند؟
آيا مانند اين نيست كه كسى را به رياست قبول نداشته باشى، ولى بگويند بايد برايش كارى كنى؟
پاسخ: از نظر علمى اشكالى ندارد كه از كسى كارى را با شرطش بخواهند و بگويند: فلان كار را با تحصيل شرائطش انجام بده. در اينجا نيز صحيح است كه بگويند: حج را با تحصيل شرط صحتش كه آوردن اسلام باشد، به جاى آور. چنان كه در قرآن و روايات به برگزارى نماز دستور داده شده است و آمده است: «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» (2)* در حالى كه در نظر همه فقها، نماز بدون طهارت شرعى (وضو يا غسل يا تيمم) صحيح نيست.
در روايت آمده است: «لا صلاة الّا بطهور» (3)معناى دستور به نماز اين است كه ابتدا شرط صحت نماز را كه همان طهارت شرعى باشد، فراهم كنيد سپس نماز بخوانيد.
لذا علما گفته اند: كافران به فروع دين، مكلّفند همچنان كه به اصول دين- ايمان به
ص: 80
توحيد، نبوت و معاد- نيز مكلّفند و در روز قيامت بر هر دو مؤاخذه مى شوند. (1) بنا بر اين تنظير به كسى كه رياست كسى را قبول نداشته باشد ولى مجبور باشد براى او كار كند. صحيح نيست گرچه در اينجا نيز اگر فردى در انتخابات به كسى رأى نداده ولى اگر همو رأى آورد، اين شخص موظف است كه زير نظرش كار كند؛ زيرا رئيس جمهور يا نخست وزير قانونى است و اگر چنين نكند خاطى و مجرم خواهد بود.
وقتى كه حجت عقلى و شرعى بر دين اسلام داريم همه بايد بدان ملتزم باشند؛ زيرا دين مشروع و قانونى است و خداوند فرموده است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(2)، «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» (3) پس كافر اولًا بايد به اسلام ايمان آورد و ثانياً از مقررات آن اطاعت كند و اين دو تكليف هر كدام حكم جداگانه اى دارد.
پرسش: حج بر چه كسانى واجب است؟ اگر كسى كه حج بر او واجب است، به حج نرود، با توجه به آيات قرآن، چه اشكالى دارد؟
پاسخ: خداوند متعال مى فرمايد:
«... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» (4)
... و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند، و هر كس كفر بورزد [و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده خداوند از همه جهانيان بى نياز است.
زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى كه دستور داده اند كه در خانه خدا به جا
ص: 81
آورده شود در تمام عمر بر كسى كه شرايط آن را دارا باشد، يك مرتبه واجب مى شود.
آن شرايط چنين است:
1. كسى كه بالغ باشد؛
2. كسى كه عاقل و آزاد باشد؛
3. به واسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را [كه اهميتش در شرع از حج بيشتر است انجام دهد، يا عمل واجبى را كه از حج مهم تر است ترك نمايد؛
4. آن كه مستطيع باشد چنان كه شرايط آن گذشت. (1) حال اگر كسى با وجود اين شرايط حج را به جا نياورد مرتكب گناه و معصيت شده و واجب الهى را ترك گفته است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه بميرد و حج واجبش را بدون عذر انجام ندهد، بر دين يهود و نصارا مرده است.» (2) نيز ابوبصير گويد: از امام صادق عليه السلام از آيه شريفه «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» پرسيدم، حضرت در تفسير آن فرمود: او همان كسى است كه براى رفتن به حج امروز فردا مى كند تا مى ميرد»(3)، يعنى مصداق اعمى و نابينا، ترك كننده حج است. در روايات ديگر تارك حج، ترك كننده شريعت اسلام معرفى شده است. (4) پرسش: شخصى از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد: آيا حج هر سال واجب است؟
پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ نداد. وى چند بار ديگر سؤال كرد ولى جواب نشنيد و در آخر پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شد و فرمود: از خبرهايى كه اگر فاش شود،
ص: 82
خوشتان نمى آيد، سؤال نكنيد، آيا منظور از حج، حج تمتّع است، يا مفهوم ديگرى داشت كه آن شخص ظرفيت پاسخ را نداشت، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شد؟
پاسخ: در شأن نزول آيه 97 سوره آل عمران، در كتب تفاسير، از على بن ابى طالب عليه السلام نقل است كه فرمود: «روزى پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه اى خواند و دستور خدا را درباره حج بيان فرمود، شخصى به نام عكاشة بن محصن گفت: آيا اين دستور براى هر سال است و همه سال بايد حج به جا آوريم؟ (1) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد، دو بار يا سه بار سؤال خود را تكرار نمود، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«واى بر تو، چرا اين همه اصرار مى كنى، اگر در جواب تو بگويم بلى، حج در همه سال، بر همه شما واجب مى شود و اگر در همه سال واجب باشد، توانايى انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت كنيد، گناهكار خواهيد بود. بنا بر اين، تا وقتى چيزى به شما نگفته ام، روى آن اصرار نورزيد، زيرا [يكى از] امورى كه باعث هلاكت [بعضى از] اقوام گذشته شد، اين بود كه لجاجت و پر حرفى مى كردند و از پيامبرشان زياد سؤال مى نمودند. پس وقتى به شما دستورى مى دهم، به اندازه توانايى خود آن را انجام دهيد و هنگامى كه شما را از چيزى نهى مى كنم، خوددارى كنيد.» آيه فوق 97 (آل عمران) نازل شد و آن ها را از اين كار بازداشت حال، با توجه به آياتى كه صريحاً دستور مى دهد كه مردم آنچه را نمى دانند از اهل اطلاع، سؤال نمايند:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (2)
اگر نمى دانيد از اهل اطلاع سؤال كنيد.
منظور از آيه اين نيست كه راه سؤال و پرسش و فراگيرى مطالب را بر مردم ببندد، بلكه منظور، جلوگيرى از سؤال هاى نابجا و بهانه گيرى ها و لجاجت هاى بى مورد
ص: 83
است كه غالباً سبب ايجاد شبهه در ذهن مردم و موجب مزاحمت گوينده و پراكندگى رشته سخن و برنامه او مى شود.
بنا بر اين، هر چند شأن نزول آيه فوق، درباره حجة الاسلام است، ولى آيه شريفه، حكم كلى را بيان كرده و منظور از آن پرسش هاى بى مورد از جزئيات احكام دين و واجبات الهى است.
وانگهى، در شأن نزول آيه فوق، سخنى از ناراحت شدن رسول اكرم صلى الله عليه و آله، به ميان نيامده است، بلكه سخن از اندوه و ناراحتى رسول خدا صلى الله عليه و آله از شدت و سختى و زحمت تكليف براى سؤال كنندگان است؛ زيرا سؤال هاى بى مورد آن ها از خورده ريزه هاى احكام دين، جز دشوار كردن دين و سنگين كردن بار تكليف و بدحالى و اندوه نتيجه ديگرى، ندارد. بر فرض كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ناراحت شده باشند، ناراحتى ايشان از دست مردمى است كه با سؤال هاى بيجاى خود، خود را به هلاكت مى انداختند. (1) پرسش: لطفاً حج را با نماز مقايسه كنيد.
پاسخ: 1. حج، تلبيه دارد و نماز، اذان و اقامه.
2. حج، احرام دارد و نماز، تكبيرة الاحرام.
3. در حج، همه به دور كعبه مى گردند، ولى در نماز همه به سمت كعبه مى ايستند.
4. حج، عملى عبادى و قصد قربت مى خواهد و نماز نيز چنين است.
5. حج و نماز هر دو از اركان دين هستند.
6. حج، ميثاق و عهد مخصوص الهى است و نماز نيز، عهد بندگى است.
7. سراسر حج، شعائر الهى است و اقامه نماز نيز شعار و شعور است.
8. حج، توحيد عملى است و نماز، تبلور و مظهر توحيد عبادى.
ص: 84
9. روح حج، پذيرش ولايت الهى است و روح نماز، اتصال به ولايت مطلق خداوندى.
10. ماه حج و حريم حرم، پناهگاه بندگان است و نماز، پناهگاه بندگان از شرّ وسوسه هاى شيطان.
11. حج، نيل به كمال نهائى است و نماز، اتصال به كمال نامتناهى.
12. حج، عرفه و معرفت است و نماز، شناخت، خشوع و خشيت.
13. حج، مشعر و منا دارد و نماز، مسجد و محراب.
14. حج، سعى صفا و مروه دارد و نماز، ركوع و سجود.
15. حج، تهذيب نفس دارد و نماز، طهارت جسم و روح است.
16. حج، قربانى دارد و نماز فناء فى اللَّه است.
17. حج، رمى جمرات دارد و نماز، رمى ماسوى اللَّه.
18. حج، زيارت و حضور در بارگاه حق است و نماز سخن گفتن با حضرت حق.
19. حج، اذكار، اوقات مخصوص براى اعمال، اركان، واجبات، مستحبات و ...
دارد و نماز نيز چنين است. (1)
پرسش: چرا نزد مسلمانان، عدد هفت مقدس است؟ مثلًا طواف خانه كعبه هفت بار است. لطفاً توضيح دهيد.
پاسخ: شماره هفت از ديرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده است؛ قوم «سومر» قديمى ترين قومى بوده كه به آن توجه كرده است. آنان متوجه سيارات
ص: 85
هفتگانه- آنچه امروز نيز از كرات منظومه شمسى با چشم غيرمسلح ديده مى شود- شدند و به پرستش آن ها پرداختند.
از جمله مواردى كه عدد هفت در آن ها به كار رفته چنين است از: 1. ايام هفته؛ 2.
تقسيم جهان به هفت اقليم؛ 3. هفت طبقه زمين؛ 4. هفت طبقه آسمان؛ 5. هفت فرشته مقدس در نظر بنى اسرائيل.
همه اين ها و موارد بسيارى ديگر كه بعضى در افسانه هاى ديرين و ساير شئون تمدنى بشر ديده شده، نمايانگر اهميت فوق العاده اين عدد در نظر اقوام مختلف است. (1)
معادل عدد هفت در عربى واژه هاى «سبع و سبعه» مى باشد. كثرت كاربرد اين شماره در امور مذهبى نمايانگر اهميت ويژه آن در اين راستاست.
از جمله كاربردهاى دينى عدد هفت عبارت است از:
1. هفت فرشته مقدس در نظر بنى اسرائيل؛
2. هفت بار طواف بر گرد كعبه؛
3. هفت طبقه جهنم؛
4. هفت دروازه جهنم؛
5. هفت سلام در قرآن كه عبارت است از: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ» (2)، «سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» (3)، «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (4)، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (5)، «سَلامٌ عَلى
ص: 86
إِلْ ياسِينَ»(1)، «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ» (2)، «سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (3)؛
6. هفت بار تطهير در قوانين طهارت؛
7. هفت عضوى كه در سجده بايد روى زمين باشد؛
8. هفت شبانه روز بلاى قوم عاد.
اين دو واژه 24 بار در قرآن به كار رفته است؛ بيست بار با واژه «سبع» و چهار بار با واژه «سبعه» كه عبارتند از:
- «سَبْعَ سَماواتٍ» (4)؛
- «السَّماواتُ السَّبْعُ»(5)؛
- «وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ ...» (6)؛
- «وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ» (7)؛
- «سَبْعٌ شِدادٌ» (8)؛
- «سَبْعاً شِداداً» (9)؛
- «سَبْعَ سَنابِلَ» (10)؛
- «سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ» (11)؛
- «سَبْعَ سِنِينَ» (12)؛
- «سَبْعَ طَرائِقَ» (13)
ص: 87
- «سَبْعَ لَيالٍ» (1)؛
- «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي» (2)؛
- «سَبْعَةُ أَبْوابٍ» (3)؛
- «سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» (4).
در روايات اسلامى نيز اين شماره مورد توجه قرار گرفته است. تنها در كتاب خصال شيخ صدوق 116 روايت در «باب السبعة» آمده است. (5) به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم:
- «هركس اقرار به هفت چيز كند مؤمن است»؛
- «بازخواست مردم از هفت چيز در قيامت»؛
- «وصيت به هفت چيز»؛
- «محاجه اميرالمؤمنين عليه السلام با قوم خود در قيامت با هفت خصلت»؛
- «اگر بنده اى گناه كند، ملك موكل بر شانه راست هفت ساعت براى استغفار به او فرصت مى دهد»؛
- «تقسيم بندى عمر فرزندان به سه هفت سال (هفت سال نخست براى بازى، هفت سال دوم براى آموزش و هفت سال سوم براى فراگيرى حلال و حرام)»؛
- «كودك در هفت سال نخست آقايى مى كند و در هفت سال دوم فرمانبردارى و در هفت سال سوم مشاور خانواده است»؛
- «قرآن بر هفت حرف نازل شده». (6)
ص: 88
در قرآن و فرهنگ اسلامى به برخى از عددها، عنايت و توجه خاص شده است كه از آن جمله مى توان به عددهاى «سه»، «هفت»، «چهل»، «هفتاد» و ... اشاره كرد. كاربرد هر يك از اين ها حكمتى دارد كه برخى را قرآن و روايات يادآور شده و برخى را نيز علوم جديد كشف كرده است. حكمت عدد هفت نيز تا حدودى بيان شده است.
كتاب هاى لغت عربى آن را (همچون عدد هزار در فارسى) نمادى از كثرت و فراوانى مى دانند؛ (1) ولى در قرآن و روايات هم به معناى كثرت و هم براى شمارش چيزى به كار رفته است.
عددى كه نماد كثرت است عددى كامل و زنده است؛ بر خلاف اعداد معمولى رياضى «عدد زنده» آن است كه فكر ايشان را تا بى نهايت پيش برد و واقعيت را چنان كه هست در نظرها تجسم بخشد؛ چنين عددى روح دارد و رياضيدان و بى سواد هر دو عظمت آن را درك مى كنند. عددى مثل يك را تصور كنيد كه يك كيلومتر صفر جلوى آن قرار گرفته باشد؛ اين عدد عظمت دارد؛ اما تنها رياضيدان است كه عظمت آن را مى شناسد؛ ولى اعداد كامل و زنده را همه مى شناسند و مى توانند به ابهت و گستردگى اش اذعان كنند.(2) شايد انتخاب عدد هفت براى كثرت به دليل بسيارى از امور هفتگانه ثابت در جهان هستى باشد، همچون يك دوره كامل هفت روزه زمان (يك هفته)؛ از اين رو، اين شماره صرفاً يك عدد رياضى محسوب نمى شود، بلكه عددى براى نشان دادن كمال يك چيز است؛ مانند عدد چهل كه يكى از حكمت هاى آن اين است كه رسيدن به چهل سالگى به طور معمول با كمال عقل همراه است. (3)
ص: 89
اكنون به دو نمونه از آيات قرآن كه عدد هفت در آن ها به همين منظور به كار رفته است، توجه كنيد:
1. «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (1)
و اگر آنچه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد، سخنان خدا پايان نپذيرد. قطعاً خداست كه شكست ناپذير حكيم است.
در اين آيه، قرآن به جاى اينكه بگويد: مخلوقات خداوند در پهنه هستى عددى بسيار بسيار بزرگ دارند مى گويد: اگر تمام درختان روى زمين، قلم و همه درياها مركب شود، تمام قلم ها مى شكند و از بين مى رود، ولى حقايق عالم هستى و معلومات پروردگار هستى پايان نمى پذيرد. عظمت سخن آنگاه روشن تر مى شود كه عدد هفت نمادى از كثرت باشد، در اين آيه براى مجسم ساختن عدد بى نهايت و نزديك ساختن معناى علم بى پايان خدا و گستردگى فوق العاده جهان هستى به افكار ما، از عدد زنده استفاده شده است. (2) 2. «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ* لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(3)
و قطعاً وعده گاه همه آنان دوزخ است، [دوزخى كه براى آن هفت در است و از هر درى بخش معين از آنان [وارد مى شوند].
در اين آيات آمده كه جهنم هفت در دارد؛ بعيد نيست كه عدد هفت در اينجا نيز براى كثرت باشد؛ يعنى جهنم درهاى بسيارى دارد و واضح است كه اين تعداد درها در حقيقت به عوامل گوناگونى كه انسان را به جهنم مى كشاند اشاره دارد. هر چند روايات نيز به اين «هفت در» اشاره كرده اند؛ ولى ظاهراً درهاى جهنم به هفت در
ص: 90
محدود نمى شود. (1) نتيجه اينكه در آيات و روايات مطالبى آمده و به اشياء و مواردى اشاره شده كه عدد هفت در آن ها به كار رفته است، امّا در اهميت عدد هفت يا درباره خود عدد هفت چيزى وارد نشده است.
پرسش: چرا در آيه شريفه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ ... أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ...» (2) از سعى بين صفا و مروه به عنوان طواف ياد شده است، در حالى كه طواف، به دور كعبه گشتن است؟
پاسخ: كلمه يطوّف از طواف و به معناى گرديدن دور چيزى است و در اصل حركتى است كه آخر آن به نقطه اول منتهى مى شود، بنا بر اين لازم نيست حتماً دور چيزى باشد. در حقيقت گردش دور چيزى كردن يكى از مصاديق روشن طواف است (3) و رفت و آمد مكرر طواف است، حال چه به نحو دايره اى باشد يا به نحو طولى بين دو نقطه، مانند صفا و مرو باشد. (4) البته اين نكته هست كه فرمود: هر كس قصد بيت اللَّه كرد و يا به زيارت آمد بر او باكى نيست كه با اين صفا و مروه طواف كند و نگفت بر اين دو طواف كند، كه طواف بيت با اين دو به اتمام مى رسد در حالى كه بر اين دو گردشى و طوافى نيست يعنى در ميانه صفا ومروه رفت و آمد است نه بر گرد صفا و مروه. (5)
پرسش: مقام ابراهيم عليه السلام چيست و چرا نماز خواندن پشت آن واجب است؟ در حالى خداوند فرمود: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى»؛ از مقام ابراهيم
ص: 91
مكانى را براى دعا انتخاب كنيد و نفرمود از محل ابراهيم مكانى را براى نماز انتخاب كنيد.
پاسخ: مقام ابراهيم عليه السلام سنگى است كه بر اساس روايتى مانند حجرالاسود از بهشت آمده است، (1) و در روايت مجمع البيان همان سنگى است كه وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام براى ديدن فرزندش اسماعيل عليه السلام رفت و اسماعيل را در خانه نيافت، همسر اسماعيل آن سنگ را زير پاى حضرت ابراهيم عليه السلام نهاد و سر او را شستشو داد. (2) بر اساس گزارش ديگرى نيز مقام ابراهيم عليه السلام همان سنگى است كه حضرت ابراهيم وقتى ديوارهاى كعبه را بالا برد و به حدى رسيد كه دست بدان نمى رسيد، روى آن ايستاد و سنگ ها را از اسماعيل گرفت و ديوار كعبه را بالا برد و پس از بالا آوردن ديوارهاى كعبه بر روى آن سنگ ايستاد و مردم را به حج «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ ...» فراخواند.(3) اينكه خداوند متعال دستورش را مستقيم متوجه نماز نكرد، بلكه متوجه به جا گرفتن در مقام ابراهيم قرار داد، جهت احترام و اهميت مقام ابراهيم است.
علامه طباطبايى مى فرمايد: شايد اين طرز بيان براى اشاره به علت تشريع نماز است. (4)به هر حال اگر آيه نيز صراحت بر نماز نداشته باشد، در روايات بر نماز پشت مقام تصريح شده است.(5) فقها نيز با توجه به آيه و روايت، حكم به وجوب نماز پشت مقام بعد از طواف كرده اند. (6)پرسش: خداوند در آيه 125 بقره مى فرمايد: «در مقام ابراهيم عليه السلام نماز بخوانيد» منظور چيست؟
پاسخ: اين موضوع، از دو منظر فقهى و تفسيرى، قابل بررسى است؛ اما از نظر
ص: 92
فقهى: مقام ابراهيم سنگى است در نزديكى كعبه كه بر آن اثر دو پا وجود دارد، كه گفته مى شود جاى پاى حضرت ابراهيم عليه السلام است و حاجى پس از طواف بايد پشت آن دو ركعت نماز بخواند.
اما از نظر تفسيرى، در اينكه منظور از مقام ابراهيم چيست، مفسران چند احتمال داده اند؛ 1. تمام «حج»؛ 2. به معناى «عرفه»، «مشعرالحرام» و «جمرات سه گانه» است؛ 3. تمام «حرم مكه» است.
از ظاهر آيه استفاده مى شود، مراد از آن، همان ديدگاه فقهى است.(1) پرسش: چرا جاى پاى حضرت ابراهيم عليه السلام بر سنگى كه به مقام ابراهيم معروف است باقى مانده است؟ در باره آن سنگ توضيح دهيد؟
پاسخ: مقام ابراهيم از نقاط مقدس مسجدالحرام است. چون خداوند مى خواسته است كه آثار ظاهرى حضرت ابراهيم عليه السلام در بناى كعبه را چون ياد و يا اعجازى نگه دارد- مانند ساير اماكن مقدسه اطراف مكه مثل چاه زمزم و ...- سنگى را تحت تأثير پاى حضرت ابراهيم عليه السلام قرار داده و آن سنگ را نيز در تاريخ براى يادبود آن حضرت نگه داشته است. اين سنگ به شكل تقريبى مربع و با طول و عرض چهل سانتيمتر و ارتفاع تقريبى پنجاه سانتيمتر است. (2) رنگ آن، رنگى ميانه زرد و قرمزى متمايل به سفيد است. در آيه 125 سوره بقره به مقام ابراهيم اشاره شده است.
پرسش: در صفحه سى، جلد سوم تفسير نمونه آمده است كه: منظور از مقام ابراهيم عليه السلام همان سنگ مخصوصى است كه اثر پاى حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن نمايان است. مگر از نظر علمى و تجربى چنين چيزى ممكن است كه رد پاى انسان بر سنگ بدان محكمى بماند و تا مدتها محو نشود؟ بر اين اساس آيا مى شود رد پاهايى كه در زيارتگاه هاى ايران هم هست باور كرد؟
ص: 93
پاسخ: ممكن است رد پاى انسان بر سنگ بدان محكمى بماند و مشكل منطقى هم ندارد. آيا امروزه سنگ هايى با قدمت ميليون ها سال در اختيار ما نيست كه رد پاى موجودات آن عصر را بر خود منقوش دارد؟ ممكن است سنگ نامبرده به اعجاز الهى، ابتدا قابليت انعطاف و اثرپذيرى داشته و سپس محكم شده است. از اين گذشته چون خداوند مى خواسته است كه آثار ظاهرى حضرت ابراهيم عليه السلام در بناى كعبه را چون ياد و يا اعجازى نگه دارد مانند چاه زمزم، كوه صفا و مروه، حجرالاسود و مانند آن، چه بعدى دارد كه سنگى را تحت تأثير پاى حضرت ابراهيم قرار دهد و آن سنگ را نيز در تاريخ براى يادبود آن حضرت نگه دارد. ماندن جاى پاى آن حضرت بر سنگ، از ساير معجزات آن حضرت، همانند خنك شدن آتش بر او و ... و نيز از معجزات ساير پيامبران، مهم تر نيست.
اما درباره قدمگاه هايى كه در كشور وجود دارد نيز احتمال صحت انتساب وجود دارد، گرچه سند معتبرى در اين باره نداريم و محتمل است پيشينيان به ياد حضور امام يا پيغمبرى در محلى جاى پاى آن حضرت را روى سنگى يا فلزى حكاكى و منقوش كرده باشند و به يادگار نگه داشته باشند چنان كه امروزه مى بينيم به ياد حضور رؤساى كشورها در منطقه اى، در جايگاه نزول آنان مسجدى يا تنديسى مى سازند يا درختى مى كارند. در هر صورت همه اين آثار به عنوان يادبود و يادمان است. اما درباره مقام ابراهيم چون دليل خاص از قرآن و روايات داريم حرمت آن را نگه مى داريم.
پرسش: از ديدگاه قرآن كريم در حج چه كارهاى را نبايد انجام داد؟
پاسخ: چنان كه در حج، اعمال بسيارى وجود دارد كه برخى از آن ها واجب و برخى مستحب است، اعمالى نيز وجود دارد كه انجام برخى از آن ها حرام و برخى
ص: 94
مكروه است. از جمله نبايدهاى حج، محرمات احرام است، كه در كتابهاى مناسك حج، توضيح داده شده است اما آنچه از برخى آيات قرآن استفاده مى شود اعمالى نيز وجود دارد كه اختصاص به حالت احرام و مكه ندارد و بهتر است در همه حال از آن ها اجتناب شود مانند: وجوب اجتناب از غنا و لزوم پرهيز از هر گونه بيهوده گويى و لهو كه هر دو مورد از آيه شريفه: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(1)وسائل الشيعه آل البيت، ج 11، ص 109.(2)كافى، ج 7، ص 52.(3)قريش: 4.(4) آل عمران: 97.(5)
ص: 95
2. از ديگر احكام اختصاصى حرم، ممنوعيت جنگ و خونريزى در آن است كه آيه شريفه: «وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...» (1)بر آن دلالت مى كند.
3. ممنوعيت ورود غير مسلمانان به حرم از ديگر احكام حرم است. غير مسلمان حق سكونت و حتى حق عبور و مرور از آن منطقه را ندارند. اين حكم در سال نهم هجرى از سوى امام امير المؤمنين عليه السلام به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار كعبه ابلاغ شد و آيه شريفه: «... إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...» (2) دليل بر آن است.
4. حكم ديگر از احكام حرم، ممنوعيت سكونت عاملان فساد و ظلم و الحاد در حرم است و آيه شريفه: «... وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ» (3)دليل بر آن است.
5. از احكام ديگر حرم، مساوى بودن همه مردم در آن است. و بين مسافر و مقيم تفاوتى نيست. «سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ ...» (4).(5)
البته براى كعبه و حرم احكام ويژه ديگرى نيز وجود دارد كه برخى از آن ها در كتاب هاى فقهى و برخى در كتاب هاى روايى آمده است.
پرسش: منظور از «قضاى تفث» در آيه 29 سوره حج: «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ» چيست؟
پاسخ: كلمه تفث به معناى چرك بدن است و قضاى تفث به معناى زائل كردن هر چيزى است كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده است؛ به بيان ديگر پيرايش بدن از زوائد در مناسك حج است، مانند: ناخن، مو و امثال آن. مقصود در اينجا از قضاى تفث كنايه اى از بيرون شدن از احرام است (6) كه حاجى با تقصير، يعنى با گرفتن ناخن يا
ص: 96
تراشيدن موى سر از احرام خارج مى شود و به جز بوى خوش و زن، ساير محرمات بر او حلال مى شود. در برخى روايات ملاقات با امام مترتّب بر قضاى تفث و وفاى به نذر شده است. چنان كه از امام باقر عليه السلام نقل است كه فرمود:
«ما امروا الّا ان يقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم فيمروا بنا فيخبرونا بولايتهم ...» (1)
حجاج مأمور شده اند بعد از طواف به سوى ما بر گردند و دوستى خود را به ما نشان بدهند.(2) يعنى همان گونه كه پيراستن ظاهر در مناسك حج اهميت دارد، پيراستن باطن براى ملاقات با امام عليه السلام اهميت دارد و شرط ديدار با امام است.
پرسش: منظور قرآن كريم از نسى ء چيست(3)و چه ارتباطى با حج دارد؟
پاسخ: نسى ء، شگردى بود كه اعراب جاهلى براى جا به جا كردن ايام و ماه هاى سال به كار مى گرفتند و كسى كه به نسى ء عمل مى كرد به او قَلَمَّس مى گفتند. (4)پس از اسلام اين كار در قرآن «زيادت در كفر» دانسته شد. (5) بر اثر اين كار اعراب جاهلى، گاهى ترتيب ماه هاى حرام به هم مى خورد و حج نيز در غير ماه هاى خودش انجام مى شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در موسم حج خطبه اى خواند و آن را باطل اعلام كرد. (6) ،البته اعراب جاهلى اين كار را براى اغراض مختلفى مانند جنگ و ... انجام مى دادند.
ص: 97
پرسش: بيست و چهار چيزى كه در خانه خدا حرام است چيست؟
پاسخ: مواردى را كه در هنگام احرام، حرام است، اصطلاحاً «محرمات احرام» مى گويند، كه بعضى از آن ها از صريح قرآن كريم استفاده مى شود و برخى ديگر از طريق روايات اهل بيت عليهم السلام به دست مى آيد، كه در مجموع 24 مورد است؛ امّا محرماتى را كه قرآن به آن تصريح و يا اشاره دارد از اين قرار است:
1. شكار صحرايى وحشى؛ كه از آياتى همچون آيات ذيل استفاده مى شود:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» (1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال احرام، شكار نكنيد.
و در آيه بعدى مى فرمايد:
«وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً» (2)
و تا وقتى محرم هستيد، شكار صحرا براى شما حرام است. (3) 2. هرگونه بهره و لذّت جنسى زن و مرد از يكديگر.
3. فسق، كه شامل هر گونه دروغ، فحش و فخرفروشى نيز هست.
4. جدال كردن و قسم خوردن براى اثبات مطلبى يا ردّ چيزى.
اين سه مورد را اخير مى توان از اين آيه استفاده كرد:
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ» (4)
حج در ماه هاى معيّنى است، و كسانى كه [با بستن احرام و شروع به مناسك آن حجّ را بر خود واجب كرده اند [بايد بدانند كه در حج، آميزش جنسى با زنان و گناه (دروغ و فحش) و جدال نيست.
5. كَنْدن و يا بريدن درخت يا گياه در حَرم.
6. برداشتن سلاح و يا بستن آن به خود.
ص: 98
7. كشتن جانورانى كه در بدن انسان يا حيوانات ديگر ساكن شده اند؛ مثل؛ شپش و كنه و ...
محرمات اخير را مى توان از اين آيه و مانند آن استفاده كرد:
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (1)
و [به خاطر آوريد] هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت مردم و مركز امن و امان قرار داديم. (2) و چون حرم الهى، «حرم امن» است. چرنده و پرنده و حتى گياهان نيز در آن در امان هستند. (3) 8. نگاه كردن به خود در آيينه.
9. سرمه كشيدن براى زينت.
10. استفاده از هر گونه عطر.
11. عقد كردن يا شاهد عقد ازدواج كسى واقع شدن.
12. پوشيدن هر چيزى كه روى تمام پا را مى گيرد (براى مردان).
16. استفاده از زيور براى زينت (براى زنان).
17. پوشاندن چهره، به نقاب يا روبند (براى زنان).
18. پوشاندن سر (براى مردان).
19. ازاله مو از بدن.
20. سايه قرار دادن در حال مسير (براى مردان).
21. بيرون آوردن خون از بدن خود.
22. ناخن گرفتن.
ص: 99
23. كندن دندان (در صورتى كه خون بيايد).
24. و استمنا كردن. (1) اين نكته نيز قابل ذكر است كه اين 24 مورد در هنگام بستن احرام (حج يا عمره) بر شخص مُحرم، حرام است؛ چه بيرون از «حَرَم» يا «مسجد الحرام» باشد و چه داخل اين دو مكان.
پرسش: چرا در حال احرام صيد كردن حرام است؟
پاسخ: كلمه صيد در لغت معناى شكار كردن است و مى دانيم كه بيت اللَّه الحرام، حرم امن الهى است و حج و عمره از عباداتى است كه انسان را از جهان مادى جدا كرده، در محيطى سرشار از معنويت قرار مى دهد. تعيّنات زندگى مادى، جنگ و جدال ها، خصومت ها، هوس هاى جنسى، لذات مادى، در مراسم حج و عمره به كلى كنار مى روند و انسان به يك نوع رياضت مشروع الهى دست مى زند، و به نظر مى رسد كه تحريم صيد در حال احرام نيز به همين منظور است.
از اين گذشته اگر صيد كردن براى زوار خانه خدا كار مشروعى بود، با توجه به اين همه رفت و آمدى كه هر ساله و هر ماهه در اين سرزمين هاى مقدس مى شود، نسل بسيارى از حيوانات در آن منطقه- كه به دليل خشكى و كم آبى، حيواناتش نيز كم است- منقرض مى شد، پس اين دستور يك نوع حفاظت محيط زيست و ضمانت براى بقاى نسل حيوانات آن منطقه است.
اين حكم به قدرى دقيق تشريع شده كه نه تنها صيد حيوانات، بلكه كمك كردن و حتى نشان دادن و ارائه صيد به صياد نيز تحريم گرديده است، چنان كه در روايات مى خوانيم امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش فرمود: هرگز چيزى از صيد را در حال احرام حلال مشمر و هم چنين صيد حرم را در غير حال احرام و نيز صيد را به شخص محرم و غير محرم نشان مده كه آن را شكار كند و حتى اشاره به آن مكن (و دستور مده)
ص: 100
پرسمان قرآنى حج 149
تا به خاطر تو صيد را حلال بشمرد. زيرا اين كار موجب كفاره براى شخص متعمد مى شود. (1) علاوه بر اين ها حرمت صيد از آيات 1، 94 و 95 سوره مائده استفاده مى شود.
پرسش: با توجه به آيه 96 سوره مائده، توضيح دهيد با توجه به اينكه صيد دريا يا رودخانه، در حال احرام حلال شده، آيا امكان صيد آن ها وجود دارد؟
پاسخ: آيه مورد نظر مى فرمايد:
«أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً»
صيد دريا، براى شما حلال است، ولى تا وقتى مُحرِم هستيد، صيد صحرا براى شما حرام است.
اين، يك حكم شرعى است، كه اولًا براى تعلّق آن، امكان موضوع كافى است و نياز به تحقق و وقوع ندارد. به اين معنا كه ممكن است، چنين اتفاقى بيفتد و از محالات نيست؛ دوم اينكه اين مسأله، مورد ابتلا نيز هست؛ زيرا در گذشته بين مدينه و مكه، آبگيرهايى وجود داشت كه امكان صيد برايشان بوده است و ديگر آنكه، اگر كسى از جده كه در كنار درياست، مُحرم شده، يا كسى كه مثلًا به واسطه نذر از ايران مُحرم شود و امكان صيد دريايى وجود داشته باشد، مى تواند صيد نمايد.
چنان كه اشاره شد، هدف آيه اين است كه به مُحرم اجازه دهد، صيدهاى دريا كه قبل از احرام، براى او حلال بوده، در حال احرام از آن استفاده كند». (2)پرسش: با توجه به اينكه صيد در زمان حج شايد اصولا اتفاق نيفتد، چرا خداوند در قرآن چندين مرتبه از حرمت صيد در حال احرام سخن به ميان آورده است؟
ص: 101
پاسخ: شايد علت اينكه خداوند در سه مورد از قرآن كريم(1) بحث حرمت صيد در حال احرام را طرح كرده، به جهت اهميت امنيت خانه كعبه باشد. يعنى همان طور كه خانه خدا براى انسان ها بايد امنيت داشته باشد، براى حيوانات نيز مكانى امن است.
البته با توجه به آيه 94 سوره مائده كه فرمود:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ»
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خداوند شما را با چيزى از شكار مى آزمايد، شكارهايى كه به قدرى به شما نزديك مى شوند كه حتى با نيزه و دست مى توانيد آن ها را شكار كنيد.
چنين استفاده مى شود كه اين يك آزمايش الهى براى مسلمانان محسوب مى شود، لذا در پايان كسانى را كه با اين حكم الهى مخالفت ورزند، تهديد به عذاب دردناك كرده است. البته آيه ناظر به جريانى است كه مسلمانان در سال حديبيه با آن روبه رو بودند، از يك طرف آنان نياز به تهيه غذا داشتند و از طرف ديگر به شكل وسوسه انگيز و بى سابقه اى اين همه شكار در دسترس آنان بوده است و خداوند به جهت آزمايش و حرمت حرم آنان را امر به خويشتندارى كرده است.(2)
پرسش: چرا در حج بايد قربانى كرد؟ و چه حيواناتى را مى شود قربانى كرد؟
پاسخ: قربانى يكى از دستورهاى الهى در اعمال حج است كه آيه 196 سوره
ص: 102
بقره (1)به آن اشاره كرده است، اصل قربانى براى تقرب يافتن به خداوند متعال است و به شكل هاى مختلفى انجام مى شود: قربانى يا هَدْىْ، كه در حج تمتّع واجب است. يا اضحيه كه در روز عيد قربان يا اضحى در روز دهم ذى حجه صورت مى گيرد و يا براى كفاره و ارتكاب امرى است كه در حين احرام ممنوع است و يا براى وفاى به نذر است. (2)گرچه ممكن است حقيقت قربانى كردن به طور كامل براى ما مشخص نباشد، اما برخى از مطالبى كه در آيات و روايات در اين باره آمده چنين است:
1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «خداوند قربانى را قرار داده است تا مساكين از گوشت سير شوند» (3)لذا سفارش شده كه حيوان چاق را براى قربانى انتخاب و گوشت آن سه قسمت شود، يك بخش براى خودشان، يك بخش را به فقرا بدهند، و بخش سوم را هديه نمايند. (4)قرآن كريم نيز مى فرمايد:
«فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (5)
از گوشت آن ها بخوريد، و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد.؟؟
اين گونه ما آن ها را مسخرتان ساختيم، تا شكر خدا را به جا آوريد.
2. ابوبصير از امام صادق عليه السلام علت قربانى را پرسيد، حضرت فرمود: «هنگامى كه اولين قطره خون قربانى به زمين مى ريزد گناهان صاحبش بخشيده مى شود؛ و به وسيله قربانى معلوم مى شود چه كسى تقواى الهى دارد.» (6)سپس امام در تأييد اين حكمت فرمود: «بنگر چگونه خداوند متعال قربانى هابيل را پذيرفت و قربانى قابيل را رد كرد، اين نبود مگر آنكه هابيل اهل تقوا بود ولى قابيل نه». قرآن مجيد نيز
ص: 103
مى فرمايد: «نه گوشت ها و نه خون هاى آن ها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد، تقوا و پرهيزگارى شماست. اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته، تا او را به دليل آنكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و بشارت ده نيكوكاران را.» (1) 3. قربانى كردن يكى از شعائر و نشانه هاى الهى و موجب خير و بركت است:
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ» (2)
و شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم؛ در آن ها براى شما خير و بركت است.
قربانى حج، نشانه قربانى حضرت ابراهيم عليه السلام و بزرگداشت و زنده نگه داشتن ياد خليل خداست كه خالصانه و براى انجام فرمان الهى تصميم گرفت فرزندش را قربانى كند و بهترين موجودى خود را قربانى و تسليم اراده خداوند متعال شود.
4. قربانى وسيله تقرب و نزديكى به خداوند است، كه اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: «اگر مردم مى دانستند چه فوايدى در قربانى نهفته است، قربانى مى كردند هر چند با قرض گرفتن باشد» (3)، امام سجاد عليه السلام فرمود:
«اذا ذبح الحاجّ كان فداه من النار.» (4)
هر گاه حاجى حيوانى را قربانى كند از آتش جهنم نجات مى يابد.
اما حيوانى كه براى قربانى انتخاب مى شود بايد شرايطى داشته باشد از آن جمله:
الف) صحيح و سالم باشد، مريض نباشد؛
ب) كامل باشد و اعضايش ناقص نباشد مثلًا: كور، گوش بريده و ... نباشد؛
ج) لاغر نباشد؛
د) از جهت سنّ و سال، شتر بايد دست كم وارد شش سال شده باشد، و گاو و بز
ص: 104
دست كم وارد سه سال، و ميش دست كم وارد دو سال شده باشد. (1) براى آگاهى بيشتر از احكام قربانى، به مناسك حج مرجع تقليد خود مراجعه فرماييد.
پرسش: آيا كسى كه از ايران به حج تمتّع رفته مى تواند قربانى خود را، عيد قربان در شهر خودش قربانى كند، و در مكه قربانى نكند؟
پاسخ: قرآن كريم در باره اعمال حج مى فرمايد:
«وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» (2)
سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلش برسد و در قربانگاه ذبح شود.
همچنين درباره محل قربانى مى فرمايد:
«ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ» (3)
سپس محل آن، خانه قديمى و گرامى (كعبه) است.
فقهاى اسلام براساس مدارك اسلامى گفته اند: اگر قربانى مربوط به حج باشد، بايد در مكه و در سرزمين «مِنا» ذبح شود، امّا اگر مربوط به كفاره باشد، در شهر خودش نيز مى تواند آن را ذبح نمايد. (4)بنا بر اين كسى كه به حج تمتّع رفته باشد به فتواى غالب مراجع نمى تواند قربانى حج را، در شهر خودش قربانى كند و بايد در مكه قربانى كند شما نيز لازم است در اين مسأله به فتواى مرجع تقليد خودتان مراجعه كنيد.
پرسش: چرا روزى كه حضرت ابراهيم عليه السلام مى خواست پسرش را قربانى كند عيد قربان ناميده شد؟
ص: 105
پاسخ: امتحان ابراهيم عليه السلام يكى از بزرگ ترين امتحانات در طول تاريخ بود:
«إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ»(1)
اين مسلماً امتحان مهم و آشكارى است.
اين امتحان، امتحانى بود كه وقتى ابراهيم عليه السلام از آن سربلند بيرون آمد، خداوند نام او را در امّت ها باقى گذاشت و بر او سلام داد:
«وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ* سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» (2)
و نام نيك او را در امت هاى بعدى باقى گذارديم. سلام بر ابراهيم باد.
براى اين كه خاطره پيروزى ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده شود و به همه مسلمانان الهام ببخشد، روز قربانى كردن حضرت ابراهيم عليه السلام عيد قربان قرار داده شد و خداوند به حاجيان دستور داد در منا قربانى كنند.
چرا كه وسوسه هاى شياطين در ميدان هاى بزرگ امتحان از جهات مختلف انسان را مورد هجمه قرار مى دهند و انسان ها با الهام گرفتن از ابراهيم عليه السلام به رجم و سنگسار كردن شيطان پرداخته، قدم در طريق الهى مى نهند. (3) البته حضرت ابراهيم عليه السلام، امتحان هاى بسيارى داد كه برخى از آن ها عبارت اند از:
- رو به رو شدن با بت پرستان و ستاره پرستان و افكنده شدن در آتش به وسيله آنان؛
- بردن زن و فرزند و گذاشتن آنان در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه؛ جايى كه حتى يك انسان نيز در آن جا سكونت نداشت؛
- مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمين هاى دوردست براى اداى رسالت خويش؛ و شايد از آخرين امتحان هاى او بردن فرزند دل بند خويش به قربانگاه و آمادگى جدّى او براى قربانى كردن فرزندش به فرمان الهى.
ص:106
ص: 107
ص:108
ص: 109
پرسش: فلسفه حج چيست؟
پاسخ: حج بيانگر اسلام و تسليم است و سه بعد تاريخى، سلوكى و اجتماعى از ابعاد اسلام در حج تجلى دارد. اصولًا تا كسى با دارا بودن شرايط به حج نرود، مسلمان نيست و همان گونه كه در قرآن كريم آمده «... وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(1) چشم پوشى از حج كفران و اعراض كننده از آن كافر است (2)؛ بنا بر اين حج داراى اغراض عبادى، اجتماعى و سياسى است و هر كدام فلسفه ويژه اى دارد.
بعضى عبادات، انفاق و بذل مال است كه موجب دل كندن از مال دنيا مى شود، مانند زكات، خمس و صدقات؛ بعضى ديگر متضمن خود دارى از شهوات و لذات مادى است؛ مانند روزه و بعضى مشتمل است بر ياد خدا و متوجه ساختن دل به او و به كارگيرى اعضا در عبادت؛ مانند نماز. در ميان عبادات، حج همه اين امور و بيش از اين ها را در بردارد (3)زيرا در آن، جدايى و ترك وطن، سختى جسمانى، انفاق مال، قطع آرزوها، تحمّل سختى ها، تجديد عهد الهى، حضور در مشعرها و ... وجود دارد، با اينكه اعمال حج از امورى است كه مردم با آن انس نگرفته اند و عقل آدمى به معانى و
ص: 110ية ...» ر. ك: جواهر الكلام، ج 17، ص
اسرار آن راه نمى يابد. پس با اعمال حج، كمال بندگى و عبوديّت ظاهر مى شود؛ زيرا در حج اعمالى مانند پرتاب سنگريزه، دويدن ميان صفا و مروه و ... وجود دارد كه عقل آدمى به فلسفه آن پى نمى برد و آن ها را تنها براى اطاعت و فرمانبردارى از خداوند متعال انجام مى دهد. از اين رو، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خصوص حج به خداوند عرضه داشت: «خدايا حج تو را حقّاً براى بندگى و رقيّت اجابت كردم». و براى ديگر عبادات چنين نگفت.
بنا بر اين، اعمال حج، در پاك سازى نفس و گردانيدن آن از مقتضاى طبع به بندگى محض، از رساترين عبادات و بهترين عبادت است براى اينكه آدمى به هدف آفرينش خود دست يابد.
البته اجتماع در چنين جايگاهى، افزون بر آنچه گفته شد، فوايد بسيار ديگرى هم دارد كه برخى از آن ها چنين است: حصول الفت و مصاحبت مسلمانان، مجاورت بزرگان و نيكانى كه از شهرهاى دور و نزديك آمده اند، همدستى همّت ها و انديشه ها، ياد كردن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و بزرگداشت آن حضرت، نشر و ترويج احكام الهى و ...(1) علاوه بر اين ها در روايتى از امام صادق عليه السلام شناخت آثار بر جاى مانده از رسول خدا صلى الله عليه و آله و اخبار زندگى آن حضرت از ديگر حكمت هاى حج شمرده شده است. (2)
پرسش: فلسفه اعمال حج چيست؟
پاسخ: سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است، يك سفر الهى است، يك ميدان گسترده خودسازى و جهاد اكبر است. مراسم حج در واقع عبادتى را نشان مى دهد كه عميقاً به خاطره مجاهدت ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر عليهم السلام آميخته است. اگر ما در مطالعات درباره اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم، بسيارى از مراسم آن به صورت معما در مى آيد، كه كليد حل آن تنها توجه به همين
ص: 111
آميختگى عميق است. هر فردى در حج از تلبيه شروع مى كند، يعنى جواب خدا را مى دهد. كسى كه مى گويد لبيك، يعنى صدايى را باور كرده است وقتى لبيك ها را تكرار مى كند، يعنى دعوت هاى زيادى را شنيده و داعى هايى وجود دارند و ما وقتى به دعوت خدا جواب مى دهيم، يعنى به ساير دعوت ها پشت كرده ايم چون حمد و نعمت و مُلك را از او مى دانيم و معتقديم كه سپاس و شكر از آنِ خداست. (1) بانگ برداشتن به ذكر لبيك، كه حكايت از پاسخ گفتن حجاج به دعوت الهى دارد، مناسك را جلوه اى خاص مى بخشد. هنگامى كه در قربانگاه در سرزمين منا مى آييم تعجب مى كنيم از اينكه اين همه قربانى براى چيست؟ اصولًا مگر ذبح حيوان مى تواند حلقه اى از مجموعه يك عبادت باشد؟ اما هنگامى كه مسأله قربانى ابراهيم عليه السلام را به خاطر مى آوريم، كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره عمرش را در ميدان عشق به خدا و در راه او ايثار كرد و اين سنگ بناى سنت قربانى در منا شد، به فلسفه اين كار پى مى بريم.
قربانى كردن رمز گذشتن از همه چيز در راه معبود است (2)، قرآن كريم در باره مى فرمايد:
«لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ ...» (3)
نه گوشت ها و نه خون هاى آن ها، هرگز به خدا نمى رسد آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزگارى شماست.
بنا بر اين قربانى كننده با فدا كردن اموال خود نشان مى دهد كه در برابر امر خداوند تسليم است و قربانى كردن مظهرى است براى تهى نمودن قلب از غير ياد خدا، از اين رو هنگامى مى توان از اين مناسك بهره تربيتى كافى گرفت كه تمام صحنه هاى ذبح
ص: 112
اسماعيل و همه روحيات اين پدر و پسر به هنگام قربانى در نظر مجسم شود و آن روحيات در وجود انسان پرتو افكند. علاوه بر اين ها در علت و فلسفه اين فريضه مقدس گذشته از راز و رمزهاى آشكار و پنهانى كه وجود دارد، نوعى تكامل و رشد در اعمال انجام شده از سوى هر زن و مرد مسلمان نيز به چشم مى خورد. حضرت ابراهيم عليه السلام در كهنسالى صاحب فرزند شد و تازه با او انس مى گرفت كه از طرف خداوند مأمور شد فرزند را با مادر به سرزمين خشك وسوزان حجاز ببرد، سپس از او دور شود تا پس از مدتى باز گردد و به كمك او كعبه را بنا نهد. درست هنگامى كه فرزند، جوانى و بهترين و شيرين ترين ايام خود را مى گذراند سخت ترين آزمون را تجربه كرد و از جانب خداوند متعال فرمان يافت جوانش را قربانى كند، و ابراهيم عليه السلام در كمال تسليم و رضا، مهياى انجام تكليف شد. (1) در تقصير نيز وقتى حج گزار مقدارى از موهاى سر يا صورت را مى چيند و يا قدرى از ناخن دست يا پا را مى گيرد، در واقع جدا كردن بخشى از چيزهايى است كه در برخى موارد از مظاهر آلودگى و در پاره اى از موارد سمبل آن هستند. (2) هنگامى كه سراغ (سه ستون هاى سنگى مخصوصى مى رويد كه حجاج در مراسم حج آن ها را سنگ باران مى كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آن ها مى زنند، اين معما در نظر ما خودنمايى مى كند كه پرتاب اين همه سنگ به يك ستون بى روح چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ و چه مشكلى را حل مى كند؟ اما هنگامى كه به خاطر مى آوريم كه اين ها يادآور خاطره مبارزه ابراهيم، آن قهرمان توحيد با وسوسه هاى شيطان است كه سه بار بر سر راه ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان جهاد اكبر گرفتار سستى و ترديد كند، اما هر زمان ابراهيم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواى اين مراسم روشن تر مى شود. مفهوم اين مراسم آن است
ص: 113
كه همه شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اكبر با وسوسه هاى شياطين روبه رو هستيد، و تا آن ها را سنگ باران نكنيد و از خود نرانيد پيروز نخواهيد شد. اگر انتظار داريد خداوند بزرگ همان گونه كه اسلام را بر ابراهيم فرستاده و مكتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتى كند، بايد خط او را تداوم ببخشيد.
و يا هنگامى كه به صفا و مروه مى آييم و مى بينيم گروه گروه مردم از اين كوه كوچك به آن كوه كوچك تر مى روند، و از آنجا به كوه اول باز مى گردند و بى آنكه چيزى به دست آورده باشند اين عمل را تكرار مى كنند، گاه مى دوند و گاه راه مى روند، مسلماً تعجب مى كنيم كه اين ديگر چه كارى است، و چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟! اما هنگامى كه به گذشته بر مى گرديم و داستان سعى و تلاش هاجر، آن زن با ايمان را براى نجات جان فرزند شيرخوارش، اسماعيل، در آن بيابان خشك و سوزان به خاطر مى آوريم كه چگونه پس از اين سعى و تلاش خداوند او را به هدفش رساند و چشمه زمزم را از زير پاى نوزادش جارى ساخت (1)، ناگهان چرخ زمان به عقب بر مى گردد، پرده ها كنار مى رود و خود را در آن لحظه در كنار هاجر مى بينيم و با او در سعى و تلاشش همگام مى شويم و در مى يابيم كه در راه خدا هيچ كس بدون سعى و تلاش به جايى نمى رسد. به آسانى مى توان نتيجه گرفت كه حج را بايد با اين رموز فهميد و خاطرات ابراهيم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد، تا هم فلسفه آن درك شود و هم آثار عميق اخلاقى حج در نفوس حجاج پرتو افكند.(2) پرسش: مقصود از اسرار حج چيست؟ آيا اسرار حج با فلسفه حج تفاوت دارد؟
پاسخ: مقصود از اسرار حج مجموعه معارفى است كه به عنوان فلسفه، حكمت
ص: 114
و آثار و فوائد، اهداف، علت و ملاك احكام، آموزه ها، پيام ها و باطن مناسك حج است كه از منابع معتبر به روش صحيح استباط مى شود. به بيان ديگر مجموعه اى از معارف حج و شايد مهم ترين بُعد معرفتى حج، اسرار آن باشد. از اين رو قرآن كريم از حدود سى آيه اى كه در مورد حج بيان داشته، تنها حدود يك سوم آن شامل احكام حج است و بقيه موارد تاريخ و اسرار حج را بيان كرده است. البته همان آياتى كه در مقام بيان احكام حج است، گاهى به اسرار حج اشاره مى كند (1)، اما اينكه فلسفه حج همان اسرار حج است يا نه، هر چند ممكن است برخى اسرار حج، فلسفه حج نيز باشد يا نباشد، لزوماً همه اسرار حج فلسفه حج يا بر عكس نيست.
پرسش: فلسفه ايجاد كعبه چيست؟
پاسخ: با توجه به آيه دوازده سوره طلاق كه به طور كلى فلسفه خلقت جهان را آگاهى و پى بردن به علم و قدرت بى نهايت خداوند معرفى مى كند، فلسفه ايجاد كعبه نيز از اين قاعده مستثنا نيست و مى تواند به شناخت هر چه بيشتر خداوند متعال و پى بردن به علم بى نهايت بينجامد. چنان كه قرار دادن كعبه به عنوان خانه مقدس و مركز قيام و قوام زندگى مردم از سوى خدا از ديگر حكمت هاى ايجاد كعبه است (2)؛ خداوند متعال در آيه 97 سوره مائده مى فرمايد:
«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ .... ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ»
خداوند كعبه- بيت الحرام- را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده ... اين [گونه احكام به دليل آن است كه بدانيد خداوند، آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است، مى داند و خدا به هر چيزى داناست.
ص: 115
پرسش: چرا كعبه و حج را به ابراهيم خليل نسبت مى دهند؟
پاسخ: كعبه و برخى از اعمال حج با نام حضرت ابراهيم عليه السلام گره خورده است.
حج ياد آورد خاطرات ايثارگرى و زندگى سراسر افتخار آن حضرت است، به همين جهت نام ابراهيم عليه السلام و خاطره او با تمام مراسم حج در آميخته است؛ به طورى كه گفته مى شود حجى كه بى ياد ابراهيم عليه السلام باشد ناتمام است. در واقع ابراهيم عليه السلام بود كه خداوند متعال خواست افكار مردم را به سوى آن سرزمين و هم اهل بيت آن حضرت توجه و مكه را محل امن قرار دهد «... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ...» (1). خداوند نيز دعاى او را مستجاب كرد سپس به درخواست حضرت ابراهيم او را به مناسك حج آشنا ساخت (2)«... وَ أَرِنا مَناسِكَنا ...»(3).
پرسش: چرا كعبه را كعبه ناميده اند، در قرآن كريم چه اسامى براى كعبه آمده است؟
پاسخ: در علت نامگذارى كعبه به اين اسم دو وجه ذكر شده است:
1. كعبه در لغت به معناى ارتفاع و بلندى آمده است، چون كعبه داراى ارتفاع و بلندى از سطح زمين است، آن را كعبه گفته اند.
2. كعبه به شكل مربع و چهار گوش است و عرب اين اسم را به هر خانه اى كه چهار گوش باشد اطلاق مى كند و علت چهار گوش بودن آن نيز اين است كه مقابل بيت المعمور در عرش الهى است كه آن نيز چهار گوش است (4)، اما اسامى كعبه در قرآن كريم چنين است از: 1. بيت (5)؛ 2. مسجد الحرام.(6)
ص: 116
علاوه بر اين ها در قرآن كريم كعبه را بيت عتيق (1)، بيت المعمور (2)، بيت الحرام (3)نيز ناميده شده است. در مجموع، قرآن كريم از خانه خدا هفده بار در چهارده آيه ياد كرده است: دو با واژه «كعبه» هفت بار با واژه «البيت» يك بار با واژه «بيت»، دو بار با واژه «البيت الحرام»، دو بار با واژه «البيت العتيق»، يك بار با واژه «بيتك المحّرم» و دو بار با واژه «بيتى». گفتنى است كه از مسجد الحرام نيز پانزده بار در قرآن ياد شده است و يك بار نيز تنها با واژه «المسجد» آمده است. (4)ميقات حج، شماره 44، سال
پرسش: چگونه حج تجسّم و تجلّى توحيد است؟
ص: 117
پاسخ: در هر عبادتى، خلوص اعتبار شده و مورد توجه قرار مى گيرد: «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» (1)اما تجلّى اين خلوص در برخى عبادات نمايان تر و طرد شرك در آن قوى تر و آشكارتر است. از جمله اين عبادات حج است كه توحيد در آن تجسم يافته و از آغاز تا انجامش نمونه اى از توحيد و طرد شرك است، در ابتداى حج تلبيه است كه حاجى دعوت حق را كه دعوت به اسلام و تسليم است شنيده و اجابت كرده و دعوت هاى غير خدا مانند نفس، و دنيا و جلوه هاى دنيا مانند بوى خوش تا فسوق و جدال را نفى كرده است. (2) از اين رو حج تجلى توحيد است و ترك آن كفر قلمداد شده است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» (3). پس حج، ايمان و توحيد است، و ترك آن كفر عملى.
معناى تجلّى توحيد در حج اين است كه اگر توحيد در درجات خود تنزيل كند و در چشم اندازها و مظاهر خويش جلوه گر شود، به حج مبدل مى گردد و اگر حج به سوى خداى سبحان صعود كرده، در معارج راه ترقى طى كند، به خداوند عرش مى رسد، يا به توحيد مبدل مى شود؛ يعنى تبديل به عقيده اى مى شود كه چيزى آن را آلوده نمى كند و يقينى مى شود كه شك و گمان بر آن دست نمى يابد، چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ مؤمنى دعايى نمى كند مگر اينكه دعايى او بالا رفته و به عرش مى پيوست چنان كه ميان او و خدا حجابى نمى بود (4) باز از همان امام همام در دعاى سفر حج، روايت است كه پس از اداى كلمات فرج عرضه مى داشت: «بسم اللَّه دخلت، بسم اللَّه خرجت و فى سبيل اللَّه ...» تا آنكه مى گفت: «فإنّما أنا عبدك و بك و لك.» (5)
كسى كه به زبان دعا آگاهى و احاطه دارد تفاوت ميان اين سخن آن حضرت كه فرمود: «فإنّما أنا عبدك و بك ولك» را با ديگر ادعيه و اوراد، به خوبى در مى يابد.
ص: 118
چون هدف مهم در اين نيايش ويژه، ذات خداى سبحان و لقاى اوست، نه اسمى از اسماى حسناى حضرتش.
بر اساس اين روايت، حج سيرى است به سوى خدا و رفتن براى ديدار او و تلاش براى نزديكى به خدايى كه در عين علو و والايى، نزديك و در عين نزديكى بس والا و بالاست: «فى عُلُوِّهِ دَانٍ وَ فِى دُنُوِّهِ عَالٍ» (1) و نيل به جوار كسى است كه از رگ گردن به آدمى نزديك تر است: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (2)و روشن است كه بنده جز با توحيد دائم و ناب و جز با طرد كردن شرك جلى و خفى به مولايش تقرب نمى جويد و حج بهترين جلوه تجلى توحيد و طرد شرك است.
شاهد ديگر، سخن پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله است كه در سفر حج پس از گذاشتن جهاز بر راحله اش فرمود: اين حجى است كه در آن نه ريائى است و نه سمعه اى: «هذِهِ حَجةٌ لا رِيَاءَ فيها و لا سُمْعَةٌ» سپس فرمود: هر كس توشه حج فراهم آورد و در توشه اش چيز حرامى باشد، خداوند حج او را نخواهد پذيرفت: «مَنْ تَجَهَّزَ وَ فِى جِهَازِهِ عَلَمٌ حَرَامٌ لَمْ يَقْبَلَ اللّهُ مِنْهُ الْحَجَّ.» (3)
مطلب مزبور را از كلام ديگر آن حضرت مى توان استفاده كرد، كه فرمود:
حجرالاسود به منزله دست راست خدا در زمين براى ميثاق است: «اسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَإِنَّهُ يَمِينُ اللَّهِ فِى خَلْقِهِ يُصَافِحُ بِهَا خَلْقُهُ مُصَافحَةَ الْعَبْدِ أو الّرجل، يَشْهَد لِمَنْ اسْتَلَمَهُ بِالمُوافاة.» (4)
با تدّبر در اين بيان ها روشن مى شود كه حج نمونه اى از توحيد جامع است و در اين فرموده الهى متجلّى است: «تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (5).
حاصل آنكه: حج، توحيد ممثل است و توحيد همان فطرتى است كه خداوند انسان ها را بر آن سرشته است و دگرگونى براى آن نيست.
ص: 119
پرسش: چرا خداوند در آيه 96 سوره آل عمران كعبه را منشأ بركت و هدايت براى جهانيان مى نامد؟
پاسخ: اولين خانه اى كه در مكّه به عنوان معبد همگانى نهاده شده منشأ بركات فراوان و وسيله هدايت جهانيان است:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ» (1)
نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد همان است كه در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.
«بركت» شى ء ثابت و بادوام را مى گويند. از اين رو گودال هاى آب در بيابان را «بركه» مى گويند و چنان كه شيخ طوسى فرموده است: سينه را نيز از آن جهت «برك» مى نامند كه جايگاه حفظ انديشه و اسرار علوم است. (2) سينه شتر را نيز «برك» مى گويند. (3) علامه طباطبايى مى فرمايد: كلمه «مبارك» به معناى خير بسيار و به معناى محلى است كه خير كثير بدانجا افاضه مى شود و اين كلمه هر چند در بركات دنيوى و اخروى استعمال مى شود، الّا اينكه از ظاهر مقابل قرار گرفتن با جمله «هُدىً لِلْعالَمِينَ» بر مى آيد كه مراد از آن، افاضه بركات دنيوى است، كه عمده آن وفور ارزاق و بسيار شدن انگيزه ها براى عمران و آباد كردن آن با حضور و تجمع در آن براى زيارت و عبادت و نيز انگيزه ها براى احترام آن است. (4) از ديگر وجوهى كه براى «مبارك» مى شود گفت اين است كه چون خداى سبحان خود ثابت و دائم است و خير او در اطراف كعبه، فراوان تر و پايدارتر است، فرمود:
«مُبارَكاً» و از آن جهت كه كعبه وسيله هدايت جهانيان است و همه عابدان و سالكان به آن سمت متوجّه اند و از آنجا دعوت حق، به وسيله بسيارى از انبياى الهى به گوش جهانيان رسيده است، فرمود: «هُدىً لِلْعالَمِينَ». چنان كه خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله از آنجا مردم
ص: 120
را به توحيد فراخواند؛ و وجود مبارك خاتم الاوصياء نيز هنگام ظهور از آنجا پيام خويش را به گوش جهانيان مى رساند و چون نشانه هاى روشن الهى و وسيله هاى فراوان ديگر براى هدايت مردم در آنجا وجود دارد، فرمود: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» (1).
استمرار عبادت در اطراف كعبه- به گونه اى كه جز به هنگام نماز جماعت، لحظه اى طواف آن قطع نمى شود- و ثواب مضاعف عبادت و نيز آمرزش گناهان در كنار كعبه، از نشانه هاى «مبارك» بودن آن دانسته شده است. همچنين شناخت خداى سبحان به دلالت نشانه هايى همچون هلاكت ستمگرانى مانند اصحاب فيل و شفا يافتن بيماران به بركت بيت اللَّه الحرام، همچنين دلالت كعبه بر جهتى كه بايد بدان سو نماز گزارد، و راهيابى به بهشت به سبب انجام حجّ و طواف بر گرد كعبه، همه از مصاديق «هدايت» الهى در آن سرزمين به شمار آمده است. (2) پرسش: چرا به مكه «بيت الحرام» گفته مى شود؟
پاسخ: طبق صريح آيه قرآن كريم، بيت الحرام، فقط به «كعبه» گفته مى شود:
«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ ...» (3)
خداوند، كعبه را، بيت الحرام قرار داده است ...
بيت الحرام در حرم واقع است و تا شعاع مشخصى كه در كتاب هاى فقهى آمده محدوده اى دارد و براى آن احكام ويژه اى است:
1. مكان امن است و هرگونه صيد، خونريزى، ظلم و تجاوز به انسان ها و حتى حيوانات و حتى گناهكاران و جنايتكاران حرام و ممنوع است و تا وقتى اين افراد به اين حرم پناه مى آورند كسى حق تعرض به آن ها را ندارد تا آنكه مجبور به خروج از آن محدوده شوند:
ص: 121
«وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» (1)
(به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده.
2. حرم خداست، تا وسيله اى باشد براى سامان دادن به كار مردم تا بتوانند فضل و خشنودى پروردگار را با انجام دادن مناسك ويژه و محترم شمردن شعائر الهى به دست آورند:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً» (2)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد شعائر الهى را حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانى هاى بى نشان، و نشان دار، و نه آن ها كه به قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند.
3. «بيت الحرام» است، زيرا مراسم حج كه در اين مكان انجام مى شود محترم است و مخالفت با آن حرام.
4. مناسك حج در يكى از ماه هاى حرام (ذى حجه) در آن انجام مى پذيرد. (3) پرسش: علت و فلسفه اينكه اهل كتاب در اسلام از زيارت خانه كعبه منع شده اند، چيست؟
پاسخ: يكى از احكام اسلام، ممنوعيت ورود مشركان و كفار (يهود و مسيحى و ..) به مسجد، به ويژه مسجدالحرام است. آنچه ادله اين ممنوعيت بوده و مى تواند به نوعى فلسفه و حكمت اين حرمت را معرفى كند به اين شرح است:
1. در آيه 28 سوره توبه آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا
ص: 122
يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»؛ كسانى كه ايمان آورده اند توجه داشته باشند كه مشركان، افرادى پليدند و از اين سال به بعد حق نزديك شدن به مسجد الحرام را ندارند و اگر از بازتاب هاى منفى اين حكم بر اوضاع مالى و اقتصادى خود مى ترسيد، بدانيد كه جاى نگرانى نيست، چون اين خداست كه هر وقت اراده كند مى تواند آن قدر از سرچشمه فضل و رحمتش بر شما مرحمت كند كه شما را كاملًا بى نياز سازد.
بر اساس اين آيه اولًا، يكى از جنبه هاى اين ممنوعيت آن است كه مشرك و كافى، موجودى پليد و شر است و باطنى شيطان صفت دارد. كيست كه امروزه نيز شيطنت هاى مشركان و كفار را نبيند؟ نقشه هاى جنگى، فريب هاى سياسى، ضررهاى اقتصادى، استثمار معادن و توانمندى ها، استعمار دينى و تهاجم فرهنگى، فقط چند نمونه از آثار اين آلودگى باطنى است.
پس، حكم ممنوعيت ورود اين افراد به مساجد، به ويژه مسجدالحرام، هم تنبيه است براى مشركين و هم نوعى سبك كردن و سرزنش است از طرف خدا براى اين ها و هم نشانه زنده و هميشگى است براى مسلمانان كه از ياد نبرند كه دشمن كيست و كار دشمن چيست؟ و اينكه دشمن چونان عقربى است كه حتى اگر به ظاهر آرام باشد باز هم نيش خواهد داشت چون مقتضاى طبيعت كفر و شرك و پليدى اين است. (1)ثانياً، به استناد آخرين جمله آيه مزبور، «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»؛ اين حكم ممنوعيت ورود، برخاسته از علم و صفت حكمت خداست. يعنى، حكيم كسى است كه احكامش همگى محكم بوده و مستند به مصلحت ها و دفع ضرر است، پس خدا هم «حكيم» بوده و دستور تحريم ورود مشرك و كافر به مساجد، به ويژه مسجدالحرام، مقارن با مصلحت است.
2. ورود مشركان و كفار به مساجد، موجب بر هم زدن «پاكى و طهارت» اين اماكن
ص: 123
مقدسه است؛ زيرا اگر چيزى نجس باشد موجب نجاست ساير چيزهايى كه با او تماس و سرايت داشته، مى شود و از طرفى، اكثر مشركان و كفار نسبت به نجاساتى مثل: بول، جنابت، خون، شراب، گوشت خوك و ارتباط نزديك با سگ، توجهى ندارند و خيلى راحت با حيوانات نجس زندگى مى كنند، لذا از لحاظ نجس بودن، قابل اعتماد نمى باشند و اگر اسلام ورود آن ها را به مساجد اجازه مى داد در واقع نوعى ايجاد مشقت براى مسلمان ها نيز بود چون پاك بودن محل عبادت، شرط هر كار عبادى است.
3. شرك و كفر، ناشى از بى تعادلى روحى و فكرى است. اگر انسان از بنيان هاى فكرى استوارى برخوردار باشد هيچ گاه از صراط مستقيم و راه نورانى وحى و عبوديت فاصله نمى گيرد. حتى آنگاه كه دچار ترديد مى شود در شك خود درجا نمى زند و با استمداد از نيروهاى فكرى و معنوى، خود را از سرگردانى بيرون مى كشد. اما اگر اين فاصله را با تفكر پر نكند، لحظه به لحظه اين فاصله به عدم تناسب و بى ربطى كشيده مى شود تا آنجا كه با كفر و شرك به قطع رابطه خود با خدا و معنويات مى پردازد.
پس، حكم به ممنوعيت ورود مشرك و كافر به مسجدالحرام در واقع پيامد قطع رابطه او با صاحب مسجد و حرم است؛ يعنى وقتى كافر، پيوند خود با خدا و اماكن خدايى را قطع كرد، ديگر چه بهانه و تناسبى براى ارتباط خود با خدا گذاشته است؟ و ديگر چه توقع كه همچنان بتواند به خانه خدا و اماكن منسوب به خدا رفت و آمد كند؟
علت و حكمت آخرى كه نه تنها موجب ممنوعيت ورود مشرك به مسجدالحرام و ساير مساجد است، بلكه از ورود ساير مسلمان ها نيز جلوگيرى مى كند، اين است كه: ورود و توقف شخص «جنب» به مسجد، جايز نيست. حتى مسلمان جنب نيز نمى تواند در مسجد مكث و توقف نمايد و از طرفى، همه كفار به لحاظ بهره مندى از ويژگى هاى جسمى انسانى، دچار حالت جنابت مى شوند و غسلى هم انجام
ص: 124
نمى دهند، پس همانند ساير مسلمانان جنب حق رفتن به مسجدالحرام را ندارند.
بديهى است كافر در صورتى مى تواند از جنابت خارج شود كه غسل جنابت كند و واضح است كه شرط اين غسل نيز قصد قربة الى اللَّه است كه بدون ايمان و تعهد اعتقادى و عملى به اسلام، تحقق نمى يابد. (1)
پرسش: فلسفه تغيير قبله از بيت المقدس به طرف كعبه چه بود؟
پاسخ: كعبه نخستين كانون عبادت بشر در روى زمين بوده و توجه به يك كانون مقدس مانند كعبه الهام بخش توحيد و يادآور خط توحيدى حضرت ابراهيم عليه السلام است. اما اينكه چرا در آغاز اسلام، قبله مسلمانان سال ها، بيت المقدس بود؛ چون رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى خواست كعبه را كه به صورت بتخانه در آمده بود قبله و جهت عبادت قرار دهد. بت هاى مشركان در كعبه مستقر بود و نماز خواندن به سوى كعبه، نوعى احترام به بت هاى آن ها به شمار مى آمد، و چه بسا گمان مى كردند كه پيامبر اسلام در مقابل بت هاى آن ها كُرنش و سجده مى كند. لذا از روز نخست دستور آمد كه مسلمانان به طرف بيت المقدس نماز بخوانند كه در حقيقت يكى از مساجد مهم و قبله بسيارى از اديان الهى بود.
ولى پس از هجرت، شرايطى پيش آمد كه قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجد الحرام تغيير يافت. مسلمانان پس از هجرت به مدينه حكومت اسلامى تشكيل دادند و صفوف آن ها از مشركان و يهوديان و مسيحيان جدا شد و به عنوان يك ملت ممتاز و مشخصى، مطرح شدند و ديگر احتمال اين نبود كه كسى فكر كند اين ها، بت پرستند؛
ص: 125
از اين رو دستور آمد كه به سوى كعبه نماز گزارند.
از ديگر علل تغيير قبله زخم زبان هاى يهوديان بود كه به مسلمانان مى گفتند: شما قبله نداريد و به سوى قبله ما نماز مى گزاريد. رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين وضع ناخشنود بود و انتظار گشايشى از سوى خدا مى داشت، كه آيات قرآن نازل شد و دستور آمد كه هر كجا هستيد، رو به مسجد الحرام بايستيد و نماز بخوانيد. (1)
فرمان تغيير قبله، به علاوه امتحانى هم براى مسلمانان بوده تا معلوم شود چه كسانى مطيع و پيرو كامل دستورهاى خدا و پيامبرند و چه كسانى بهانه جويى كرده اعتراض مى كنند. چنان كه مى خوانيم: «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ» (2).
نكته مهم تر اينكه اهل كتاب در كتاب هاى آسمانى خودشان، در نشانه هايى كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خوانده بودند، يكى اين بود كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به طرف دو قبله نماز مى خواند ولى اين نشانه در وجود پيامبر صلى الله عليه و آله تا آن زمان تحقق نيافته بود و لذا زبان به شماتت مسلمان ها مى گشودند كه شايد آن پيغمبر موعودى كه در كتاب هاى مقدس قبلى آمده است اين پيغمبر نيست. چون اين نشانه به طرف دو قبله نماز خواندن را ندارد.(3) تغيير قبله در مدينه، در سال دوم هجرى، در ماه رجب كه هفدهمين ماه هجرت بود، واقع شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله مدت چهارده سال و پنج ماه به سوى بيت المقدس نماز گزارد. (4)آيات مربوط به تغيير قبله كه در سوره بقره آمده چنين است:
1. «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ
ص: 126
وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»
نادانان (از يهود و غير آنان) به زودى خواهند گفت: چه علتى آنان (مسلمانان) را از قبله اى كه بر آن بودند، باز گرداند؟ (اى رسول ما) بگو: مشرق و مغرب و همه جا براى خداست. (و هر جا را كه خواست قبله قرار مى دهد) و هر كه را بخواهد، به صراط مستقيم هدايت مى كند.
2. «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»
نگاه هاى انتظارآميز تو را (اى رسول گرامى) به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهائى) مى بينيم. اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، باز مى گردانيم. پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن.
3. «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ ...»
و ما، آن قبله اى را كه قبلًا بر آن بودى، تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از پيامبر پيروى مى كنند، از آن ها كه به عقب باز مى گردند، مشخص شوند، و مسلماً اين حكم، جز بر كسانى كه خداوند آنان را هدايت كرده است، دشوار خواهد بود و اين را نيز بدانيد كه نمازهاى شما در برابر قبله سابق، صحيح بوده است، و خدا هرگز ايمان (نماز) شما را ضايع نمى گرداند.
4. «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ»
و از هر جا خارج شدى، روى خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن كنيد تا مردم جز ظالمان (كه دست از لجاجت برنمى دارند) دليلى بر ضد شما نداشته باشند.
ص: 127
پرسش: از آيات تغيير قبله چه نكاتى استفاده مى شود؟
پاسخ: از مجموع آيات ياد شده، مى توان اسرار تغيير قبله را چنين برشمرد:
1. از آنجا كه يهود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عيب مى گرفتند كه تو پيرو دين مايى و به سوى قبله ما نماز مى خوانى و آن حضرت از اين سخن غمگين بود، انتظار تغيير قبله را مى كشيد، و شايد دليل انتظار آن حضرت براى تغيير قبله اين بود كه حقّانيت خويش را نمايان تر كند؛ زيرا اهل كتاب در كتاب هاى خويش خوانده بودند كه پيامبر جديد، قبله را عوض خواهد كرد. خداوند نيز براى خشنودى آن حضرت، فرمان تغيير قبله را صادر فرمود.
2. از آيه 143 سوره بقره استفاده مى شود كه قبله حتماً بايد كعبه باشد و علت قبله قرار دادن بيت المقدس در ابتدا، براى آن بود كه مردم امتحان شوند و در زمان تغيير قبله، آشكار شود چه كسانى بى چون و چرا از آن حضرت پيروى خواهند كرد؛ زيرا تغيير قبله بس گران و ناگوار بود؛ مگر براى آنان كه خدا هدايتشان كرده بود. يعنى برگشتن به كعبه رمز برگشتن به دين ابراهيم و دين توحيد است و اين به معناى هدايت يافتن امت و امت معتدل بودن است: «لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ».*
3. از آيه 150 همان سوره برمى آيد كه تغيير قبله، متضمن فايده هاى بسيارى بوده كه برخى از آن ها چنين است:
الف) به علت اينكه يهوديان در كتاب هايشان خوانده بودند كه قبله پيامبر موعود، كعبه است، نه بيت المقدس، اين حكم باعث شد كه آنان حجتى عليه پيامبر نداشته باشند: «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ».
ب) قبله مستقل موجب تمام شدن نعمت خداوند بر مسلمانان شد: «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ»؛ زيرا اين يك نوع تكامل تربيتى بود؛ چون مسلمان ها با انضباط اسلامى آشنا مى شدند.
ج) هدف نهائى اين حكم، اميد به هدايت به سوى صراط مستقيم الهى است.
ص: 128
د) اينكه توجه مسلمان ها به مسجد الحرام و كعبه، زمينه ساز هدايت آن ها شد و مسلمان ها را از بركات معنوى راه ابراهيم برخوردار ساخت. (1) پرسش: در مسأله تغيير قبله در مسجد ذو لقبلتين در بين نماز به پيامبر وحى شد كه از جهت بيت المقدس رو به كعبه كند. آن لحظه پيامبر و مسلمانان مشغول نماز جماعت بودند، در صورتى كه بيت المقدس و كعبه دقيقاً 180 درجه در جهت مخالف يكديگرند و حضرت پيشنماز بودند. نحوه برگشتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و نماز گزاران چگونه بوده است؟
پاسخ: مرحوم علامه طباطبايى در ذيل آيه «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» (2)؛ ( [اى پيامبر!] پس بگردان خود را به طرف مسجدالحرام و هر كجا كه باشيد، صورت هايتان و توجهتان را به جانب كعبه بگردانيد.) فرموده است: چنان كه ملاحظه مى شود در اين آيه ابتدا حكم تغيير قبله متوجه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شده و بعداً به عموم مسلمانان تعميم داده شده است. اين تعبير مؤيد اين است كه تغيير قبله در حالى واقع شد كه پيغمبر در مسجد مشغول نماز بود و مسلمانان پشت سر حضرت قرار داشتند. (3) ظاهراً اين واقعه در مسجد ذولقبلتين در سال دوم هجرت واقع شد و اين مسجد در كوى بنى سلمه در مدينه بود كه پيامبر مشغول نماز ظهر بود.
در اينجا چند احتمال وجود دارد:
1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مشغول نماز نافله بوده كه تغيير قبله رخ داد. در اين صورت پيامبر به طرف كعبه برمى گردد و نمازش باطل نمى شود و مشكلى پيش نمى آيد. طبق اين احتمال نماز جماعت برقرار نبوده است.
2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مشغول نماز واجب ظهر بوده و تعداد كمى مثلًا يك صف به او
ص: 129
اقتدا كرده بودند؛ چون تعداد افراد قبيله بنى سالم شركت كننده در نماز جماعت، چندان زياد نبوده است. در اين صورت تغيير جهت مشكلى پيش نمى آورد، چون همه افراد حدود 180 درجه برمى گردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه امام جماعت بود، مى تواند در همان صف اول باشد، بنابراين با تغيير جهت امام و مأمومان در يك صف به حدود 180 درجه، مستلزم هيچ حركتى نيست.
3. تعداد شركت كنندگان در نماز جماعت زياد بوده و چند صف پشت سر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى خواندند. در اين فرض وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى كعبه تغيير جهت مى دهد، مأمومين كه پشت سر پيامبر بوده اند، بايد مقدارى راه بروند و پشت سر پيامبر قرار بگيرند. در اين صورت حركت كردن و راه رفتن بين نماز به اين مقدار براى نماز اشكالى ندارد، چنان كه در مواردى حركت و راه رفتن در نماز اشكالى ندارد.
هر يك از اين سه احتمال را بپذيريم، مشكلى پيش نمى آيد. (1) 4. احتمال چهارم اينكه پيامبر در پشت سر همه جمعيت باشد بعد صف مردان و در جلو صف زنان باشد كه اين هم خود يك نماز استثنايى به جهت ثبت خاطره تغيير قبله است.
پرسش: فلسفه تكبيرات در منا چيست؟ و فلسفه نام گذارى سرزمين منا چيست؟
پاسخ: مى دانيم از دستورهاى مستحب در عيد اضحى يا عيد قربان، كه در
ص: 130
روايات اسلامى آمده، تكبيرات مخصوصى است كه همه مسلمانان بعد از نمازها مى گويند، چه آنان كه در مراسم حج شركت كرده اند و در منا هستند، و چه آنان كه در جاهاى ديگرند. كسانى كه در منا باشند بعد از 15 نماز كه نخستين آن نماز ظهر روز عيد است و كسانى كه در غير منا باشند پس از 10 نماز اين تكبيرها را تكرار مى كنند عبارت تكبيرات چنين است: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، لااله الااللَّه، و اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، وللَّه الحمد، اللَّه اكبر على ما هدانا» در حقيقت اين تكبيرها مجموعه اى است از تكبيرهاى جبرئيل و اسماعيل و پدرش ابراهيم عليهم السلام و چيزى افزون بر آن.
به بيان ديگر اين تكبيرها خاطره پيروزى ابراهيم و اسماعيل عليهم السلام را در انجام مأموريت الهى ذبح فرزند در آن ميدان بزرگ آزمايش در نظرها زنده مى كند و به همه مسلمانان چه در منا و چه در غير منا الهام مى بخشد. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:
«وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ» (1)
و خدا را در روزهاى معين ياد كنيد.
چنان كه در روايات آمده (2)و به نظر بيشتر مفسران (3) مقصود از ايام معدودات، ايام تشريق، يعنى روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه است و مقصود از ذكر و ياد خدا، تكبيراتى است كه گذشت.
اما فلسفه نامگذارى منا اين است كه گفته شده جبرئيل به حضرت ابراهيم گفت:
«تَمَنِّ عَلَى رَبِّكَ مَا شِئْتَ.»
هر چه از خدا مى خواهى آرزو كن.
حضرت ابراهيم نيز از خدا خواست به جاى ذبح فرزندش، قوچى بفرستد. (4)در
ص: 131
نقل ديگرى آمده است هنگامى كه جبرئيل عليه السلام، آدم عليه السلام را در زمين رها كرد به او فرمود: آرزويى كن! حضرت آدم آرزوى بهشت كرد به اين جهت مِنا ناميده شد. (1)
پرسش: فلسفه تشريع محرمات احرام چيست؟
پاسخ: حج، مجموعه اى منظم از يك سلسله عبادت هاى خاص است كه هر يك به تنهايى در خور توجه است. چنان كه با تكبيرة الاحرامِ نماز، بسيارى از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است، بر نمازگزار تحريم مى شود و با سلام پايان نماز، آن ممنوعيت ها برطرف مى گردد و چنان كه با نيّت روزه گرفتن و ورود به صبحگاه بسيارى از امورى كه با روح پرستش و آزمون الهى مناسب نيست بر آدمى حرام مى شود و با فرا رسيدن شامگاه حلال مى گردد، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن، بسيارى از امور كه جنبه تعبدى در پرهيز از آن ها قوى بوده و آزمون الهى در آن ها بسيار نيرومند است، حرام شده و دوره احرام به صورت يك دوره تعبّد محض و امتحان صرف در آمده است.(2) آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل، عقد احرام گشوده مى گردد و شخص محرم از آن ممنوعيت ها بيرون مى آيد.
خداى سبحان در ايجاد هماهنگى بين تشريع و تكوين، مكان مقدسى را به معمارى دو پيغمبر بنا نهاد و آنجا را كه مطاف بسيارى از انبيا بوده يا در آن جا رحلت يافته و به خاك سپرده شده اند، محل امن قرار داد. آنگاه براى تنزيه و پيراستن مؤمنان از تعلقات و رذائل، آنان را با آن سرزمين سنگلاخ، كه هيچ يك از مظاهر حيات در آن
ص: 132
نيست، آزمود.
در حالى كه خداوند متعال، مناطق آبادى در كمال اعتدال آفريد، به گونه اى كه تفاوت دماى زمستان و تابستان آن ها بسيار اندك است. اگر خانه خدا در چنين مناطقى بود محل تفريح و تفّرج مرفهان مى گشت، نه مأمن و محل قيام محرومان. از اين رو سرزمينى را محل آزمون قرار داد كه انسان ها در پرتو رياضت ممدوحى كه به واسطه محرمات احرام و نيز مناسك حج و عمره انجام مى دهند، در آن، از آلودگى ها و تعلقات، پاك و خالص گردند. (1) نمونه اى از آزمون الهى در اين سرزمين آن است كه، از سويى استفاده از عطر و بوى خوش كه بدان ترغيب شده و فضيلت بسيار دارد، در حال احرام، حرام است و از سوى ديگر هنگام انجام مناسك حج و عمره، در تماس و مجالست و همراهى با افراد بدبو، يا هنگام عبور از كنار قربانگاه، دست گرفتن بر منافذ بينى از بوى نامطبوع، حرام است. اين گونه امور انانيّت انسان را شكسته، تفاخر و تكبر را از روح مى زدايد، چنان كه با انجام حج و عمره كامل، آدمى بنده وارسته حق مى شود.
نمونه ديگر از امتحان الهى را مى توان در منع از شكار يافت؛ زيرا از طرفى صيد حيوانات صحرايى بر محرم حرام مى شود: «لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»(2)و از طرف ديگر آهوان صحرايى يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكارى غير دريايى در تيررس يا دسترس محرم قرار مى گيرند تا روشن شود، چه كسى از عهده آزمون الهى بيرون مى آيد و چه كسى از انجام اين فريضه الهى محروم مى شود:
«لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ» (3)
خداوند شما را به چيزى از شكار كه دست ها و نيزه هايتان به آن مى رسد، مى آزمايد.
اين دوره سازندگى آن چنان در جامعه اسلامى مؤثّر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران جاهلى نمى گذشتند و براى شكار آن بر يك ديگر پيشى
ص: 133
مى گرفتند، اكنون به فرمان الهى از آهوان خوش خط و خال صحرا مى گذرند و در دوران تمدن اسلامى بر اثر فرمان وحى، بر همه اميال و خواسته هاى خود پيروز مى شوند. دوره پر بار احرام در ساختن انسان چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمره گواراى آن در عينيت جامعه معتقد و متعهّد به محتواى حج و زيارت، به خوبى مشهود است.
خلاصه اينكه، برخى امور كه موجب تيرگى روح و آلودگى جان مى شود در حال احرام تحريم مى گردد، تا جان خالص و روح پاك، شايسته طواف خانه خدا شود، خانه اى كه از هر آلودگى، پاك و منزه است. خانه خدا محور حريّت و مدار آزادى است، از اين رو مُحرمى كه آهنگ زيارت خانه خدا را دارد، حق ندارد صيد حرم را به بند كشد يا در اسير شدنش كسى را يارى دهد يا آن را برماند يا صياد را به سوى آن راهنمايى كند؛ زيرا همه اين كارها با روحيه آزادى خواهى مخالف است و تا انسان آزاد نشود صلاحيت طواف كوى آزادى را ندارد.
احرام و رعايت حدود آن، روح را از هر بندى رها و از قيد هر شهوت و غضبى آزاد و فكر را از هر گمان باطلى پاك و دل را از هر خيال خامى نجات مى بخشد.
پرسش: فلسفه هفت دور طواف و گشتن به دور كعبه چيست؟
پاسخ: ابوحمزه ثمالى مى گويد: به امام سّجاد عليه السلام عرض كردم چرا طواف هفت شوط است؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى به فرشتگان فرمود: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» فرشتگان بر خلاف سخن خداوند گفتند: «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».
[به دنبال آن خداوند متعال هفت هزار سال نور خود را بر آن ها پوشاند، و فرشتگان هفت هزار سال به عرش پناه بردند، آنگاه خداوند بر ايشان رحمت آورد و
ص: 134
توبه آنان را پذيرفت، و بيت المعمور را كه در آسمان چهارم است، براى آنان قرار داد و بيت الحرام را براى مردم [در روى زمين مقابل بيت المعمور قرار داد «جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً ...»، پس طواف بر بندگان هفت شوط (هفت دور) واجب شد، براى هر هزار سال يك شوط. در نقل ديگرى آمده است: طواف قبل از اسلام در ميان قريش عدد خاصّى نداشت، عبدالمطّلب آن را هفت شوط تعيين كرد و خداوند نيز پس از بعثت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، همان را قرار داد. (1) پرسش: چرا به هنگام طواف به دور كعبه لباس سفيد مى پوشند؟
پاسخ: كسانى كه مى خواهند به شهر مكه وارد شوند، بايد در ميقات محرم شوند و با آداب خاصى وارد حرم الهى شوند. مستحب است زائران خانه خدا لباس احرام سفيد باشد، از اين رو هنگام طواف كه بخشى از اعمال عمره يا حج است، با لباس سفيد كه لباس احرام است، طواف انجام مى گيرد. البته پس از بيرون آمدن از احرام با لباس هاى غير سفيد نيز طواف انجام مى دهند. (2)پرسش: فلسفه سعى ميان صفا و مروه چيست؟
پاسخ: كوه هاى صفا و مروه در مكه، همان دو كوهى كه حاجيان هفت بار بين آن دو مى روند و باز مى گردند، پس از هبوط آدم و حوا عليهما السلام از بهشت به زمين، حضرت آدم عليه السلام بر كوه صفا و حضرت حوا عليهما السلام بر كوه مروه فرود آمدند.
خداوند متعال مى فرمايد:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...»
صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خداست.
ص: 135
در شأن نزول اين آيه در بسيارى از رواياتى كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين مى خوانيم كه در عصر جاهليت، مشركان بالاى كوه صفا، بتى به نام «اساف» و بر كوه «مروه»، بت ديگرى به نام «نائله» نصب كرده بودند و هنگام «سعى» از اين دو كوه بالا مى رفتند و براى تبرك با دست خود آن دو بت را مسح مى كردند. مسلمانان به گمان اينكه سعى ميان «صفا» و «مروه» از سنت جاهلى است، آن را نوعى شرك مى دانستند و كراهت داشتند، تا اينكه خداوند در آيه ياد شده سعى بين صفا و مروه را از «شَعائِرِ اللَّهِ» دانست. (1)عده اى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى رسول خدا! سعى اى كه مردم در صفا و مروه مى كنند به واسطه اين دو بت است و اين موضوع از شعائر الهى نيست؛ در اين هنگام، خداوند متعال اين آيه شريفه را نازل فرمود و به آنان فهماند كه «صفا» و «مروه» از شعائر الهى است و اگر مردم نادان، آن ها را آلوده كرده اند، دليل اين نيست كه مسلمانان از سعى در ميان اين دو خوددارى كنند. به بيان ديگر سعى بين صفا و مروه يادآور حالت هاجر مادر اسماعيل است كه در سعى خود جفا نكرد و از مروت خارج نشد و حدود را فراموش نكرد. و اين نبود كه براى رسيدن به هدف دست به هر كارى دست بزند، كه سعى او منطبق با سنت است و از حدود الهى تجاوز نكرده است. (2)از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: سعى ميان صفا و مروه بدان سبب مقرر گرديد كه ابليس بر ابراهيم عليه السلام نمايان شد، جبرئيل به ابراهيم دستور داد كه بر او حمله كند و او حمله كرد و ابليس فرار كرد و ابراهيم در پى او دويد، از اين جهت سعى ميان
ص: 136
صفا و مروه سنت شد.(1)«مَذلِّة لِلْجَبَّارين.»(2)كافى، كلينى، ج 4، ص 434.(3)اين قسمت از كتاب حج در قرآن:
1. به پا داشتن ياد خدا (4)؛
2. ياد آورى هروله ابراهيم عليه السلام در تعقيب شيطان (5)«مذلة للجبارين ...»(6)«و اصف روحك ... بوقوفك على
پرسش: چرا در حج تمتع به جمرات ريگ پرتاب مى كنند، آيا در اين مورد آيه اى هم آمده است؟
پاسخ: در اين مورد آيه اى وجود ندارد، اما از امام على بن ابى طالب عليه السلام نقل شده است كه وقتى حضرت ابراهيم (7) 7مأموريت يافت فرزندش را ذبح كند (8) شيطان پديدار شد و وسوسه كرد، حضرت ابراهيم عليه السلام، به دستور حضرت جبرئيل شيطان را سنگ زد. على بن جعفر نيز از امام كاظم عليه السلام علت سنگ زدن را سؤال كرد، آن حضرت
ص: 137
فرمود: هنگامى كه ابليس بر حضرت ابراهيم عليه السلام نمايان شد، آن حضرت ابليس را با سنگ زد و اين عمل براى حاجيان سنّت شد.(1) البته درباره رمى جمرات و پرتاب سنگ اسرار و حكمت هايى گفته شده است، پرتاب سنگ در اصل به سوى افراد يا اشياء به قصد ابراز خشم و انزجار يا اهانت و استخفاف امرى متداول بوده است و چون جمرات نمادى از شيطان هستند، سنگ زدن به آن ها نوعى اظهار نفرت از شيطان است به تعبير برخى عرفا، جمرات سه گانه نماد سه نفس اماره، مُسَوّله و لوّامه است كه با سنگ زدن جمره عقبه در عيد قربان نفس شرورتر طرد مى شود و با طرد شدن او دو نفس ديگر هم طرد مى شوند.(2)
پرسش: نقش محورى حج در «برائت» از مشركان چگونه است؟
پاسخ: برائت از مشركين به معناى بيزارى از مشركان و دشمنان خدا و رسول اوست. در آيات زيادى از قرآن كريم همچون آيه 416 سوره نساء؛ و آيه 106 سوره انعام و آيه اول و 36 سوره توبه به برائت از شرك و مشركان از سوى انبياى الهى تصريح شده است.
خداوند متعال پس از اتمام بناى بيتِ طاهر و عتيق و مساوات و مواسات و بعد از تأمين حرم و تشريع امنيت براى مهمانان و زائران و راكعان و ساجدان و عاكفان، به پيامبرش حضرت ابراهيم عليه السلام دستور داد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (3) هدف از اين اعلان عمومى ابراهيم عليه السلام فراخوانى
ص: 138
كسانى بود كه توان حضور را به طور متعارف دارند.
وقتى همگان از باختر و خاور، از شمال و جنوب و از دور و نزديك آمدند و در گردهمايى سراسرى شركت كردند تا شاهد منافع معنوى و مادى خود باشند، آنگاه نوبت به اذان و اعلان محمّدى صلى الله عليه و آله فرا مى رسد. از اين رو فرمود: «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ» (1).
يعنى هدف نهائى اعلان پيشين، ساختن كعبه با همه مزاياى الهى آن نبود، بلكه زمينه اى براى اعلان دوم بود كه هدف نهائى كعبه است، و آن اذان كه به وسيله خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله از طرف خداى سبحان صورت مى پذيرد، تبرّى خدا و رسول او از هر مشرك و ملحد است و براى آنكه آن اعلان جهانى باشد و به گوش مردم سراسر جهان برسد فرمود: در روز «حج اكبر»، يعنى زمانى كه همه زائران حضور دارند انجام شود.
روز مزبور در ايام حج مصاديق فراوان دارد كه از آن جمله روز عرفه و روز عيد اضحى است. چنان كه خود «حج» در مقابل «عمره» اكبر و بزرگ تر از آن است، و عمره نيز «حج كبير» خواهد بود.
هدف نهائى ساختن بيت اللَّه، رسيدن به توحيد است و نيل به توحيد ناب، بدون تبرّى و بيزارى تام از هر شرك و الحاد و انزجار از هر مشرك و ملحد ممكن نيست. از اين رو اعلام اين هدف نهائى به صورت اعلان تبّرى خدا و رسول اكرم صلى الله عليه و آله از مشركان متبلور شده است و تا انسان در روى زمين زندگى مى كند وظيفه حج و زيارت بر عهده اوست و تا مشرك در جهان هست اعلام تبرّى از او نيز جزء مهم ترين وظيفه حاجيان به شمار مى رود.
براى تبرّى از ملحدان كه با انواع سلاح هاى پيشرفته بى رحمانه مردم را به خاك و خون مى كشند، هيچ جايى مناسب تر از حرم الهى نخواهد بود؛ و چنان كه براى نمونه براى اعلان انزجار از اسرائيل غاصب، كه سال هاى طولانى به قبله اول مسلمانان و
ص: 139
سرزمين آنان تعدّى كرده و از كشتار دسته جمعى كودكان و سالمندان و زنان و مردان بى گناه فلسطينى و هم اكنون مردم مظلوم غزّه مضايقه ندارد، هيچ جايى سزاوارتر از مكه نيست. همچنين براى اعلان نفرت و انزجار و تبرّى از بزرگ جنايت پيشه عصر آمريكاى جهانخوار كه مستضعفان كه جهان را مقهور سلطه اهريمنى خود قرار داده اند، هيچ مكانى شايسته تر از حرم الهى نيست.
پرسش: برائت از مشركان چه زمانى وارد حج شد؟
پاسخ: موضوع برائت از مشركان پيوسته از سوى انبياى الهى صورت گرفته است كه نمونه بارز آن برائت ابراهيم عليه السلام از آزر (1) است. اما در اسلام اعلان برائت از مشركان پس از فتح مكه و نقض پيمان صلح حديبيه بود كه با نزول آيات نخست سوره برائت رسول خدا صلى الله عليه و آله، مأموريت پيدا كرد كه اميرمؤمنان على عليه السلام را براى خواندن آيات اول سوره برائت و اعلان برائت خدا و رسول او از مشركان به مكه معظمه بفرستد. بنا بر اين برائت تبرى و بيزارى جستن از شرك و مشركان، نتيجه و روح حج است. اميرمؤمنان على عليه السلام پس از ظهر دهم ذى حجة (عيد قربان) در منا با شمشير برهنه خطبه اى خواند و آيات سوره برائت را همراه احكامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده بود، ابلاغ كرد. (2) مشرك هم كسى است كه راهش غير راه خدا و در مقابل توحيد باشد؛ هر چند در ظاهر متمسك به يكى از اديان الهى باشد و خود را وابسته به آن دين بداند.
درباره شعار بر ضد آمريكا نيز بايد گفت كه مراد از آن سردمداران و ستمكاران آن ها هستند نه توده مردم؛ زيرا بيشتر مردم آنجا نيز زير استعمار سياست مداران و تبليغات شديد رسانه هاى صهيونيستى قرار دارند. البته هر كدام از آن ها
ص: 140
نيز كه با اعمال سردمداران همدلى و همراهى مى كنند، مشمول برائت خواهند بود. (1)پرسش: با توجه به اين كه اعلام برائت از مشركان پس از پيمان شكنى قريش و بعد از صلح حديبيه بود، آيا برائت از مشركان مخصوص زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بود يا براى همه زمان هاست؟
پاسخ: خداوند متعال در قرآن كريم فرمود: «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ» (2) مضمون اذان برائت با توجه به تعبير «أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ» و مفاد آيات تفصيلى بعدى سوره توبه درباره مشركان (آيات 11 تا 28) ذميّان مشرك و كافر (آيات 29 تا 32)، زراندوزان (آيات 34 تا 35) و منافقان (آيات 50 تا 57) اشاره به آن دارد كه اعلاميه برائت از مشركان را نبايد مختص به زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و مبارزه مقطعى آن حضرت با رفتار مشركان پيمان شكن دانست، بلكه اين مضمون و نحوه ابلاغ، بيان كننده يك اصل اسلامى و هميشگى است كه خداوند مقرر كرده تا روش سياسى اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفان اصل توحيد و ناقضان حقوق انسانى و مشروع مسلمانان، روشن سازد. (3) در واقع اعلان برائت در رديف آياتى است كه در آن ها برخورد عمومى جامعه اسلامى با كافران و مشركان بيان شده و «ولايت» (نساء: 89)، «ركون» (هود: 113)، «تولى» (مائده: 51)، «سبيل» (نساء: 141) و «حُبّ» (آل عمران: 119) نسبت به آن ها نفى گشته و با اذان برائت جنبه سلبى و بيرونى توحيد تبيين و تبليغ شده است. (4) پرسش: شيوه برائت از مشركان چگونه بايد باشد آيا مكان آن تنها در مكه و زمان آن در ايام حج است؟
ص: 141
پاسخ: شيوه هاى اعلام برائت مى تواند به گونه هاى مختلفى و مناسب در قالب رعايت اصول ديگر اسلام و شرايط زمان انجام شود، اما آنچه به عنوان ركن، در اجراى آن بايد ملحوظ شود اصل معنا و مفهوم اعتقادى و سياسى و طرد بت و بت پرستى و اعلان انزجار از مشركان و دشمنان اسلام و محكوم كردن سياست هاى خصمانه و توطئه گرانه و مشى ستمگرانه و تجاوز كارانه آن هاست. (1)بر پايه همين اصل برقرارى مناسبات با غير مسلمانانى كه چنين روشى ندارند منع نشده است. (2) اما درباره مكان برائت از مشركان با توجه محتواى برائت و نيز ارزش تأسى به رسول خدا صلى الله عليه و آله در انتخاب زمان و مكان اعلان برائت، مناسبت حكم و موضوع ايجاب مى كند كه بهترين و كارآمدترين شكل اعلان برائت از مشركان در حرم الهى و موضوع ايجاب مى كند كه اين كار در ايام حج انجام شود. از آيه سوم سوره برائت نيز بر مى آيد كه اعلان برائت نه تنها با اعمال و مناسك حج منافات ندارد، بلكه رابطه ميان آن دو در هدف و ماهيت و نتايج ايجاب مى كند كه براى تكميل آثار و بركات هر يك از آن ها اين دو عمل عبادى و سياسى همراه يكديگر انجام پذيرند؛ زيرا حج در مفهوم جامع خود بسيارى از شعائر توحيدى را در بر مى گيرد و عبادتى اجتماعى- سياسى به شمار مى رود و صرفاً حركتى فردى نيست.
پرسش: در آيه 197 سوره بقره، خداوند متعال، سه كار را به گونه جدّى منع فرموده است: هم بستر شدن، گناه و جدال. با توجه به اين مطلب، چرا مسؤولان حج، حجاج را به تظاهراتى كه نتيجه اش درگيرى بود، تشويق مى كردند؟ اين آيه با مسئله برائت از مشركين، چه سنخيتى دارد، در حالى كه مكيّان مسلمان هستند نه مشرك؟ همچنين در آيه 217 بقره، جدال منع شده است.
ص: 142
پاسخ: برائت از دشمنان خدا پيش از آنكه بعد سياسى- اجتماعى داشته باشد، جنبه اعتقادى و تربيتى دارد و مؤمن به حكم انگيزه ايمانى و با تأسى به خدا ورسول مى بايست از هر چه سد راه خداست و در مقام خصومت با خلق اوست تبّرى جويد.(1) قرآن كريم به اين امر مهم ايمانى اهتمام ورزيده و بارها متذكر آن شده است. آيات 22 سوره مجادله؛ 26 سوره زخرف و چهار سوره ممتحنه. نشان از اين اصل ايمانى است و حضرت ابراهيم عليه السلام كه بانى كعبه و حج كه آيين او اساس و معيار در آيين اسلام است در مسأله برائت(2)اسوه و سرمشق قرار گرفته است. (3)گذشته از اين ها، اولًا، معانى لغوى رَفَث، فسوق و جدال، و نيز معنايى اصطلاحى آن ها با توجه به روايات ائمه چنين است:
الف) رفث، تصريح به چيزى است كه به دليل زشتى، از آن بيشتر به كنايه تعبير مى شود؛
ب) فسوق، خارج شدن از مرز فرمان برى و بندگى خداست؛
ج) جدال، به معناى ستيز در گفتگو ست؛ افزون بر معانى لغوى، اين كلمات در روايات، به معانى اصطلاحى ديگرى به كار رفته اند كه اين مفاهيم بدين شرح است:
رفث، به معناى جماع آمده و فسوق، به معنى كذب و سخن دروغ و نيز جدال، به معناى گفتن: «نه به خدا قسم»، «نه خير به خدا قسم» است. (4) ثانياً، با توجه به اين معانى اصطلاحى، پيام آيه شريفه آن است كه حجاج به هنگام انجام اعمال حج، بايد از تمتّعات و بهره ورى هاى جنسى و نيز انجام گناه، بر كنار بوده، و گفتگوهاى بى فايده و بحث و جدل و كشمكش هاى بى ارزش را كنار بگذارند؛ زيرا
ص: 143
محيط يك محيط عبادى، خلوص و ترك لذت هاى مادى است. (1) و سخن آخر اينكه آن مفاهيم اصطلاحى و اين پيام، هيچ ارتباطى به برگزارى مراسم برائت از مشركان ندارد.
بنا بر اين جدال و فسوق هيچ كدام از مصاديق برائت نيست و اين دو از نظر مفهوم ومصداق و احكام كاملًا متغايرند. اعلان برائت به معناى بيزارى، ابراز تنفر و انزجار از كفار و مشركان و مفسدان است كه قرآن كريم پايه گذار آن بوده و سنّت نبوى سند غير قابل انكارى بر مشروعيت و ضرورت آن است (2)و اين يكى از سفسطه هاى عوامل ارتجاع است كه اعلان برائت از دشمنان اسلام در موسم حج را با جدال در حج قلمداد كرده اند. هر چند توطئه ها و تحريم هاى مشركان گاهى سبب مشكلاتى مى شود، امّا اولًا آنچه در آيه 217 سوره بقره مطرح شده، ترك جنگ در چهار ماه از ماه هاى قمرى است، تا مجالى براى تفكر و انديشه، به وجود آيد و اين خود، نشانه روح صلح طلبى اسلام است و مراسم برائت از مشركان حركتى نمادين براى اتحاد صفوف مسلمانان و پاى بندى به اصل تولّى و تبرّى، يعنى دوستى با دوستان خدا بيزارى جستن از صف مشركان و كافران است كه از فروع اسلام بوده و انجام آن پى گرفتن اهداف سياسى كنگره عظيم جهانى مسلمانان است. چنين حركتى، داراى رويكردى اعتقادى است و ارتباطى به مسئله جنگ ندارد تا گفته شود با آيه شريفه ياد شده، متعارض و ناهماهنگ است؛ البته اگر سخن از جنگ هم باشد، اعلام مى كند كه پس از پايان ماه هاى حرام با آن ها بجنگيد، نه در ماه ذى حجّة. (3)ثانياً، اعلام بيزارى از مشركان در حج، به صراحت در قرآن مطرح شده است؛ از اين رو، اين حركت مسلمانان، مورد تأييد قرآن كريم است. آنجا كه قرآن مى فرمايد:
ص: 144
«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ» (1)
و اين اعلامى است از سوى خداوند و پيامبرش به [عموم مردم در روز حج اكبر [/ روز عيد قربان كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزارند.
اين آيه، با آيه اوّل همين سوره كه از برائت خداوند و رسولش از مشركان، سخن به ميان آورده، متفاوت است؛ يعنى خطاب به مردم مى فرمايد كه برائت خدا و رسولش از مشركان را به صراحت اعلام كنند و براى جنگ با آن ها، پس از پايان يافتن ماه هاى حرام آماده شوند.(2)ثالثاً، اصطكاك ميان مسلمانان از يك سو و برخورد ميان آنان و كفار و مشركان از سوى ديگر، برخاسته از رويارويى و تضاد در اصيل ترين و عميق ترين باورها نسبت به جهان هستى است. اين تقابل از يك سو تقابلى طبيعى و انكارناپذير است كه در آيه 22 سوره مجادله، بدان اشاره شده است:
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ»
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند؛ هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.
مشابه اين آيه در سوره آل عمران، آيه 28 نيز آمده است. در مراسم برائت نيز، فسوق و جدالى صورت نمى گيرد، بلكه در قالب حركتى نمادين، اين تقابل فكرى، به نمايش گذشته مى شود، تقابلى كه برخاسته از دو نگرش الهى و غير الهى است. روشن است كه نگرش الهى، بايد در خانه خدا به گونه اى تبليغ شود.
رابعاً، همان گونه كه در آيه شريفه سوره توبه بيان شد، مراسم برائت، نخستين بار
ص: 145
به وسيله اميرالمؤمنين عليه السلام و در موسم حج (يوم الحج الاكبر) انجام شد. آنچه اكنون در مكه به عنوان مراسم برائت انجام مى شود، احياى همان سنت علوى است؛ در اين مراسم نيز، انگيزه و بنا، بر درگيرى و تنش نيست، و اگر درگيرى هايى مهم واقع مى شود، به تحريك و شيطنت، آمريكا و عمال اوست؛ همان گونه كه نخستين مراسم برائت به وسيله امير المؤمنين عليه السلام عليه كفّار و مشركان آن زمان انجام گرفت، اينك نيز، اين مراسم با الهام از آن رسم علوى، عليه كفّار و مشركان اين زمان، امريكا و اسرائيل، كه كفر و الحادشان، مورد اتفاق همه مسلمانان جهان است؛ انجام مى شود، نه بر ضدّ مردم حجاز. اين ادعا، در شعارهايى كه در اين مراسم سرداده مى شود، به روشنى معلوم است، به گونه اى كه در اين شعارها، هيچ گاه به مردم حجاز و حكومت آن ها، تعرضى صورت نمى گيرد؛ خلاصه آنكه، اگر مراسم برائت فعلى، به دليل فسوق و جدال، سؤال برانگيز است؛ پس بايد، درباره نخستين مراسم برائت كه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله اميرمؤمنان على عليه السلام در سال دهم هجرى، در مكه برگزار شده نيز، همين نقد و اشكال وجود داشته باشد، در حالى كه مراسم علوى، براى اهدافى مكتبى و به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله برگزار شد، و آن ستيز با شرك و كفر است. اين هدف، هم اينك نيز بايد به پيروى از آن برنامه نبوى و علوى، دنبال شود.
پرسش: چرا پرده خانه كعبه سياه است؟ آيا در قرآن كريم آيه اى درباره رنگ پرده وجود دارد؟ نخستين بار چه كسى به خانه كعبه سياه پوشاند؟
پاسخ: در قرآن كريم درباره رنگ پرده كعبه چيزى نيامده است و از نظر تاريخى نيز درباره رنگ پرده كعبه آگاهى زيادى نداريم، اما گفته شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر كعبه پرده سياه پوشاند. در باره پوشش و پرده كعبه بنا بر آنچه در برخى روايات
ص: 146
آمده، نخستين بار حضرت اسماعيل بر كعبه پرده انداخت (1)، اما راويان اخبار (مورخان) بر اين باورند كه اسعد بن تبع حميرى نخستين كسى بود كه در عصر جاهلى كعبه را ابتدا با پوششى از چرم و سپس با پارچه هاى مخطط حرير يمانى پوشاند. (2) پس از آن نيز قريشيان به كمك هم پوشش كعبه را تأمين مى كردند و كعبه با چادرهاى خز زرنگار سبز و زرد و باكتان نازك پوشيده مى شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز هنگامى كه از مدينه به مكه آمد كعبه را با پوشش هاى مختلف پوشاند، چنان كه عباس بن عبدالمطلب گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در حج خود بر خانه كعبه جامه گرانبهاى سياه پوشاند. در روايت ابن سعد(3)، نوع پارچه مشخص نشده است، اما واقدى مى گويد:
پارچه ها يمنى بود. (4) پرده كعبه در روايات داراى اهميت فراوانى است و در برخى روايات از آن تعبير به دامان خداوند متعال شده است كه هر كس دست در آن دامان زند و به آن پناهنده شود در امان مى ماند. تنها رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه مكرمه كه اهل آن را بخشيد در باره عبداللَّه بن خَطَل فرمود: عبداللَّه را بكُشيد، گرچه به كعبه پناه برده باشد. (5)
ص: 147
ص:148
ص: 149
پرسش: در مورد آداب حج از منظر قرآن كريم توضيح دهيد؟
پاسخ: آداب جمع ادب و به معناى دانش است. (1) هر كارى براى خود آدابى دارد مانند: آداب تجارت، آداب مناظره، آداب سفر و .... حج نيز آدابى دارد كه برخى علماى ارجمند كتاب هايى با عنوان آداب الحج تأليف كرده اند. (2)حج يكى از عبادت هايى است كه آداب فراوانى دارد، هر چند در قرآن كريم به آداب آن تصريح نشده است، امّا از آيات، به ويژه آيه 125 سوره بقره و از كلمه «طَهِّرْ بَيْتِيَ» استفاده مى شود كه انسان بايد با طهارت وارد خانه خدا شود و در آنجا به طواف، ركوع و سجود بپردازد يا اعمال خير(3) انجام دهد و در تمام اعمال خود اخلاص (4)دانسته باشد.
بيشترين آداب حج در روايات آمده است كه مى توان اين روايات را تفسير قرآن دانست، مثلًا طهارت داشت در حج، همان استحباب غسل است كه در روايات بدان اشاره شده است. در اينجا به برخى از آداب به ترتيبى كه در مناسك آمده اشاره مى شود:
(5)1. مستحبّ است براى احرام، خود را پاكيزه كند، ناخن و شارب را بگيرد، موهاى بدن را زائل كند و غسل احرام نمايد و اگر بدون غسل، احرام بست مستحب است
ص: 150
پرسمان قرآنى حج 199
غسل كند و دوباره احرام ببندد.
2. مستحب است پس از غسل احرام اين دعا را بخواند:
«بِسْمِ الّلهِ وَ بِالّلهِ، الّلهُمَّ اجْعَلْهُ لِى نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً وَ أَمْناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ، اللهمّ طَهِّرنِى وَ طَهِّرْ قَلْبِى وَاشْرَحْ صَدْرِي، وَ أجرِ عَلَى لِسانِى مَحبّتكَ وَ مَدْحَتِكَ وَالثّناء عَلَيْكَ، فإنّه لا قوّة لى إلّا بك، و قد علمت أنّ قِوام دينى التّسليم لك والاتِّباعَ لسنّة نبيّك صلواتك عليه و آله.»
3. مستحب است پس از نماز، احرام ببندد و بهتر است پس از نماز ظهر باشد و بعد از نماز حمد و ثناى الهى و صلوات بر محمّد و آل محمد صلى الله عليه و آله بفرستد، و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى اسألك أن تجعلنى ممَّن استجاب لك، و آمن بوعدك، واتّبع أمرَكَ فإنّى عبدك وفى قبضتك لا اوقى إلّاما وقيت ولا آخذ الّا ما أعطيت، و قد ذكرت الحجّ فأسألك أن تعزم لى عليه على كتابك و سنّة نبيّكَ صلواتك عليه و آله، و تقوّينى على ما ضعفت و تسلم منّى مناسكى فى يسر منك و عافية، واجعلنى من وفدك الّذي رضيت وارتضيت و سمّيت و كنيت، اللهمّ إنّى خرجت من شقّة بعيدة و أنفقت مالى ابتغاء مرضاتك، اللهمّ فتمّم لى حجّتى و عمرتى، اللهمّ إنّى اريد التّمتّع بالعمرة إلى الحجّ على كتابك و سنّة نبيّك صلواتك عليه و آله فإن عرض لى عارضٌ يحبسنى فحلنى حيث حبستنى بقدرك الّذى قدّرت علىّ، اللهمّ إن لم تكن حجّة فعمرة، أحرم لك شعري و بشرى و لحمى و دمى و عظامى و مخّى و عصبى من النّساء والثّياب والطّيب، أبتغى بذلك وجهك والدّار الآخرة.»
سپس نيّت احرام كند، و مستحب است نيّت را به زبان بياورد. سپس بگويد:
«لَبَّيْك اللهمّ لَبَّيْك، لَبَّيْك لا شريك لك لَبَّيْك، إنّ الحمد و النّعمة لك والملك، لا شريك لك، لَبَّيْك ذا المعارج لَبَّيْك، لَبَّيْك داعياً إلى دار السلام
ص: 151
لَبَّيْك، لَبَّيْك غفّار الذّنوب لَبَّيْك، لَبَّيْك أهل التّلبية لَبَّيْك، لَبَّيْك ذا الجلال والاكرام لَبَّيْك، لَبَّيْك تبدى ء والمعاد إليك لَبَّيْك، لَبَّيْك تستغنى و يفتقر إليك لَبَّيْك، لَبَّيْك مرغوباً و مرهوباً إليك لَبَّيْك، لَبَّيْك إله الحقّ لَبَّيْك، لَبَّيْك ذالنّعماء والفضل الحسن الجميل لَبَّيْك، لَبَّيْك كشّاف الكرب العظام لَبَّيْك، لَبَّيْك عبدك وابنُ عبديك لَبَّيْك، لَبَّيْك يا كريم لَبَّيْك.»
و بگويد:
«لَبَّيْك أتقرّب إليك بمحمّد و آل محمّد لَبَّيْك، لَبَّيْك بحجّة أو عمرة لَبَّيْك، لَبَّيْك و هذه عمرة متعة إلى الحجّ لَبَّيْك، لَبَّيْك أهل التلبية لَبَّيْك، تلبية تمامها و بلاغها عليك.»
4. مستحب است كه در جامه پنبه و سفيد احرام ببندد.
(1) 1. مستحب است براى ورود به مكّه معظّمه و مسجدالحرام، غسل كند و چون داخل شهر مكه شود با آرامش باشد و با كمال خضوع و خشوع وارد مسجدالحرام گردد.
2. مستحب است از در (بنى شيبه) داخل شود، و بر در مسجدالحرام ايستاده و بگويد:
«السلام عليك ايّها النّبىّ و رحمة اللَّه و بركاته، بسم اللَّه و باللَّه و ما شاء اللَّه، السلام على أنبياء اللَّه، السلام على رسول اللَّه، السلام على إبراهيم خليل اللَّه، والحمد للَّه ربّ العالمين.»
و در روايت ديگر وارد شده است كه بگويد:
ص: 152
«بسم اللَّه و باللَّه و من اللَّه و إلى اللَّه، و ماشاء اللَّه، و على ملّة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، و خير الاسماء للَّه والحمد للَّه، و السلام على رسول اللَّه، السلام على محمّد بن عبد اللَّه، السلام عليك ايّها النّبىّ و رحمة اللَّه و بركاته، السلام على أنبياء اللَّه و رسله، السلام على ابراهيم خليل الرحمن، السلام على المرسلين والحمد للَّه ربّ العالمين، السلام علينا و على عباد اللَّه الصّالحين، اللهمّ صلّ على محمد و آل محمّد، و بارك على محمّد و آل محمّد، وارحم محمداً و آل محمّد، كما صلّيت و باركت و ترحّمت على إبراهيم و آل إبراهيم إنّكَ حميد مجيد، اللهمّ صلّ على عبدك و رسولك، اللهمّ صلّ على إبراهيم خليلك، و على أنبيائك و رسلك، و سلّم عليهم، و سلام على المرسلين، والحمد للَّه ربّ العالمين، اللهم افتح لى أبواب رحمتك واستعملنى فى طاعتك و مرضاتك واحفظنى بحفظ الايمان أبداً ما أبقيتنى، جلّ ثناء وجهك، الحمد للَّه الّذي جعلنى من وفده و زوّاره، و جعلنى ممّن يناجيه، اللهمّ إنّى عبدك و زائرك فى بيتك، و على كلّ مأتى حقّ لمن أتاه و زاره، و أنت خير مأتى و أكرم مزور، فأسألك يا اللَّه يا رحمن بأنّك أنتَ اللَّه لا إله إلا أنت وحدك لا شريك لك و بأنك واحد أحد صمد لم يلد و لم يولد ولم يكن لك كفوا احد، و أن محمّدا عبدك و رسولك صلّى اللَّه عليه و على أهل بيته، يا جواد يا ماجد، يا جبّار يا كريم، أسألك أن تجعل تحفتك اياى بزيارتى إياك أوّل شى ء تعطينى فكاك رقبتى من النّار.»
و سه مرتبه بگويد: «اللهمّ فك رقبتى من النّار». و بگويد:
«و أوسع علىّ من رزقك الحلال الطّيّب، وادرأ عنّى شرّ شياطين الجنّ والانس و شرّ فسقة العرب والعجم.»
و داخل مسجدالحرام شود و بگويد:
«بسم اللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه.»
ص: 153
و دست ها را بردارد، و رو به كعبه معظّمه كند، و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى أسألك فى مقامى هذا وفى أوّل مناسكى، أن تقبل توبتى، و أن تتجاوز عن خطيئتى، و أن تضع عنّى وزري، الحمد للَّه الّذى بلّغنى بيته الحرام، اللهمّ انّى اشهدك انّ هذا بيتك الحرام، الّذي جعلته مثابة للنّاس، و أمناً مباركاً، وهدىً للعالمينَ، اللهمّ إنّ العبد عبدك والبلد بلدك، جئت اطلب رحمتك و أؤمّ طاعتك، مطيعاً لامرك، راضياً بقدرك، أسألك مسألة الفقير إليك، الخائف لعقوبتك، اللهمّ افتح لى ابواب رحمتك واستعملنى بطاعتك و مرضاتك.»
پس خطاب به كعبه معظّمه كند و بگويد:
«الحمد للَّه الّذى عظّمكِ و شرّفكِ و كرّمكِ، و جعلكِ مثابة للنّاس و أمناً مباركاً و هدىً للعالمين.»
و هنگامى كه نظرش بر حجرالاسود افتاد، رو به سوى آن كند و بگويد:
«الحمد للَّه الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا أن هدانا اللَّه، سبحان اللَّه والحمد للَّه ولا إله إلّا اللَّه و اللَّه أكبرُ، اللَّه أكبر من خلقه، و اللَّه أكبر ممّن أخشى و أحذر، لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، يحيى و يميت، و يميت و يحيى، و هو حىٌ لا يموت، بيده الخير وهو على كلّ شى ء قدير، اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بارك على محمّد و آله، كأفضل ما صلّيت و باركت و ترحّمت على إبراهيم و آل ابراهيم إنّك حميدٌ مجيدٌ، و سلامٌ على جميع النبيين والمرسلين، والحمد للَّه ربّ العالمين، اللهمّ إنّى أؤمن بوعدك و اصدّق رسلك و أتبع كتابك.»
سپس با وقار و آرامش روانه شود و گام ها را كوتاه بردارد، و چون نزديك حجرالاسود رسيد دست ها را بردارد و حمد و ثناى الهى به جاى آورد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد و بگويد: «اللهمّ تقبّل منى.»
ص: 154
3. مستحب است دست و صورت و بدنش را به حجرالاسود بمالد و آن را ببوسد و اگر نتوانست اشاره كند و بگويد:
«اللهمّ أمانتى أدّيتها، و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة، اللهمّ تصديقاً بكتابك، و على سنّة نبيّك، صلواتك عليه و آله، أشهد أن لا إلاله إلّا اللَّه وحدهُ لا شريك لهُ، و أنَّ محمّداً عبده و رسوله، آمنت باللَّه و كفرت بالجبت والطّاغوت و بِاللّات والعزّى و عبادة الشّيطان و عبادة كلّ ندّ يدعى من دون اللَّه.»
و اگر نتواند همه اين دعاها را بخواند بعضى از آن را بخواند و بگويد:
«اللهمّ إليك بسطت يدى، و فيما عندك عظمت رغبتى، فاقبل حجّى واغفر لى وارحمنى، اللهمّ انّى أعوذ بك من الكفر والفقر و مواقف الخزى فى الدّنيا والآخرة.»
1. مستحب است در حال طواف سر برهنه (زنان بايد سرشان پوشيده باشد)، پا برهنه، مشغول دعا و ذكر الهى باشد، و گام ها را كوچك بردارد، و آنچه را كه در نماز مكروه است ترك كند، و اين دعا را بخواند: (1)«اللهمّ إنّى أسألك باسمك الّذى يمشى به على طلل الماء، كما يمشى به على جدد الارض، و أسألك باسمك الّذى تهتز له أقدام ملائكتك، و أسألك باسمك الّذى دعاك به موسى من جانب الطّور، فاستجبت له و ألقيت عليه محبّة منك، و أسألك باسمك الّذى غفرت به لمحمّد ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و أتممت عليه نعمتك، أن تفعل بى كذا و كذا.»
و حاجت خود را بطلبد.
ص: 155
2. مستحب است در حال طواف بگويد:
«اللهمّ إنّى إليك فقيرٌ، و إنّى خائفٌ مستجيرٌ، فلا تغيّر جسمى، ولا تبدِّل اسمى.»
3. مستحب است در هر شوط (هر بار گشتن به دور كعبه) كه به درِ خانه كعبه معظّمه مى رسد، صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد، و اين دعا را بخواند:
«سائلك، فقيرك، مسكينك ببابك، فتصدّق عليه بالجنّة، اللهمّ البيت بيتك، والحرم حرمك، والعبد عبدك، و هذا مقام العائذ بك، المستجير بك من النّار، فاعتقنى و والديّ و أهلى و ولدى و إخوانى المؤمنين من النّار، يا جواد يا كريم.»
و هنگامى كه به حجر اسماعيل عليه السلام رسيد به ناودان طلا نگاه كند و بگويد:
«اللهمّ أدخلنى الجنّة برحمتك و أجرنى من النّار برحمتك وعافنى من السّقم، و أوسع علىّ من الرّزق الحلال، وادرء عنّى شرّ فسقة الجنّ والانس، و شرّ فسقة العرب والعجم.»
و وقتى از حجر گذشت و به پشت كعبه رسيد بگويد:
«ياذا المنّ والطّول، والجود والكرم، إنّ عملى ضعيفٌ فضاعفه لى و تقبّله منّى، إنّك أنتَ السّميع العليم.»
و وقتى به ركن يمانى رسيد دست ها را بالا برد و بگويد:
«يا اللَّه، يا ولى العافية، و خالق العافية، و رازق العافية، والمنعم بالعافية، والمتفضّل بالعافية علىّ و على جميع خلقك، يا رحمن الدّنيا والاخرة و رحيمهُما، صلّ على محمّد و آل محمّد، وارزقنا العافية، و دوام العافية، و تمام العافية، و شكر العافية فى الدّنيا والآخرة، يا أرحم الرّاحمين.»
پس به طرف كعبه مكرّمه سرخود را بالا كند و بگويد:
«الحمد للَّه الّذى شرّفكِ و عظّمكِ، والحمد للَّه الّذى بعث محمّداً نبياً و جعل عليّاً إماماً، اللهمّ اهد له خيار خلقك و جنّبه شرار خلقك.»
ص: 156
و هنگامى كه ميان ركن يمانى و حجرالاسود رسيد بگويد:
«رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنا عَذابَ النَّارِ.»
و وقتى در شوط هفتم به مستجار در پشت كعبه رسيد نزديك ركن يمانى برابر در كعبه بايستد و دست ها را به ديوار كعبه معظّمه بگذارد و صورت و بدن خود را به كعبه بچسباند و بگويد:
«اللهمّ البيت بيتكَ، والعبد عبدك، و هذا مقام العائذ بك من النّار، اللهمّ من قبلك الرَّوح والفرج والعافية، اللهمّ إنّ عملى ضعيفٌ فضاعفه لى، واغفر لى ما اطّلعت عليه منّى و خفى على خلقك، استجير باللَّه من النّار.»
و بگويد:
«اللهمّ عندى أفواجاً من ذنوب، و أفواجاً من خطايا، و عندك أفواجٌ من رحمة، و أفواجٌ من مغفرة، يا من استجاب لابغض خلقه إذ قال انظرنى إلى يوم يبعثون استجب لى.»
پس حاجت خود را بطلبد، و بسيار دعا كند، و به گناهان خود اقرار كند، و طلب آمرزش نمايد، كه البتّه آمرزيده مى شود ان شاء اللَّه تعالى. و هنگامى كه به حجرالاسود رسيد بگويد:
«اللهمّ قنّعنى بما رزقتنى و بارك لى فيما آتيتنى.»
(1) مستحب است در نماز طواف در ركعت اول بعد از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوّم سوره جحد (كافرون) را بخواند، و بعد از نماز حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد، و از خداوند طلب قبول كند و بگويد:
ص: 157
«اللهمّ تقبّل منّى، ولا تجعلهُ آخر العهد منّى، الحمد للَّه بمحامده كلّها، على نعمائه كلّها، حتّى ينتهى الحمد إلى ما تحبّ و ترضى، اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد، و تقبّل منّى، و طهّر قلبى، وزكَّ عملى.»
و در بعضى از روايات آمده كه بگويد:
«اللهمَّ ارحمنى بطاعتى إيّاك و طاعتى رسولك صلّى اللَّه عليه و آله، اللهمّ جنّبنى أن أتعدّى حدودك، واجعلنى ممّن يحبّك و يحبّ رسولك صلّى اللَّه عليه و آله، و ملائكتك و عبادك الصّالحين.»
پس به سجده رود و بگويد:
«سجد لك وجهى تعبّداً و رقّاً، لا إله إلّا أنت حقّاً حقّاً، الاوّل قبل كلّ شى ءٍ، والآخر بعد كلّ شى ءٍ وها أنا ذا بين يديك، ناصيتى بيدك، فاغفر لى، إنّه لا يغفر الذّنب العظيم غيرك، فاغفر لى فإنّى مقرّ بذنوبى على نفسى، ولا يدفع الذّنب العظيم غيرك.»
(1)1. وقتى مى خواهد سعى كند مستحب است نزد حجرالاسود آمده آن را ببوسد و دست ها يا بدنش را بر آن بمالد يا به آن اشاره كند، پس نزد چاه زمزم بيايد و از آب آن بنوشد و بر خودش بريزد، و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ اجعله علماً نافعاً، و رزقاً واسعاً، و شفاءً من كلّ داءٍ و سقمٍ.»
پس متوجّه صفا شود از درى كه برابر حجرالاسود است، و آن درى است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله از آن بيرون رفتند، و مستحب است با آرامش تن و روان بالاى كوه صفا برود تا نظر كند به خانه كعبه، و حمد و ثناى الهى بنمايد، و نعمت هاى الهى را
ص: 158
به خاطر آورد، و هفت بار «اللَّه اكبر» بگويد، و هفت بار «الحمد للَّه» و هفت بار «لا اله الّا اللَّه» و سه مرتبه:
«لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، يحيى و يميت، و يميت و يحيى، و هو حى لا يموت، و هو على كلّ شى ء قديرٌ.»
پس صلوات بر محمّد و آل محمد بفرستد، و سه بار بگويد:
«اللَّه أكبر على ما هدانا، الحمد للَّه على ما أولينا، والحمد للَّه الحىّ القيّوم، والحمد للَّه الحىّ الدّائم.»
پس سه بار بگويد:
«أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، و أشهد أن محمّدا عبده و رسوله، لا نعبد إلّا إياه، مخلصين له الدّين ولو كره المشركون.»
و سه مرتبه بگويد:
«اللهمّ إنّى أسألك العفو والعافية واليقين فى الدّنيا والآخرة.»
و سه مرتبه بگويد:
«اللهمّ آتنا فى الدّنيا حسنة، و فى الآخرة حسنة، و قنا عذاب النّار.»
پس صد مرتبه «اللَّه اكبر» و صد مرتبه «لا اله الّا اللَّه» و صد مرتبه «الحمد للَّه» و صد مرتبه «سبحان اللَّه» بگويد.
سپس بگويد:
«لا إله إلّا اللَّه وحده وحده، أنجزه وعده، و نصر عبده، و غلب الاحزاب وحده، فله الملك و له الحمد وحده، اللهمّ بارك لى فى الموت و فيما بعد الموت، اللهمّ إنّى أعوذ بك من ظلمة القبر، و وحشته، اللهمّ أظلّنى فى ظلّ عرشك يوم لا ظلّ إلا ظلّك.»
ص: 159
و سپردن دين و نفس و اهل و مال خود را به خداوند بسيار تكرار كند و بگويد:
«أستودع اللَّه الرّحمن الرّحيم، الّذى لا تضيع و دائعه، دينى و نفسى و أهلى و مالى و ولدى، اللهمّ استعملنى على كتابك و سنّة نبيّك، و توفّنى على ملّته و أعذنى من الفتنة.»
پس سه مرتبه «اللَّه أكبر» بگويد و دو مرتبه دعاى سابق را بخواند، و يك بار تكبير بگويد و بخواند دعاى سابق را.
و نيز مستحب است كه اين دعا را بخواند:
«اللهمّ اغفر لى كلّ ذنب أذنبته قطّ، فإن عدت فعد علىّ بالمغفرة، فإنّكَ أنت الغفور الرّحيم، اللهمّ افعل بى ما أنت أهله، فإنّك إن تفعل بى ما أنت أهله ترحمنى، و إن تعذّبنى فأنت غنىُّ عن عذابى، و أنا محتاجٌ إلى رحمتك، فيا من أنا محتاجٌ إلى رحمته ارحمنى، اللهمّ لا تفعل بى ما أنا أهله، فانّك إن تفعل بى ما أنا أهله، تعذّبنى ولم تظلمنى، أصبحتُ أتّقى عدلك ولا أخاف جورك، فيا من هو عدلٌ لا يجور ارحمنى.»
سپس بگويد:
«يا من لا يخيب سائله ولا ينفد نائله، صلّ على محمّدٍ و آل محمّد و أعذنى من النّار برحمتك.»
2. وقوف بر بالاى كوه صفا كه در حديث آمده است: كسى كه مى خواهد ثروتش انبوه گردد بر كوه صفا بسيار بايستد.
3. مستحب است در پايه چهارم صفا رو به كعبه اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى أعوذ بك من عذاب القبر، و فتنته و غربته و وحشته و ظلمته، اللهمّ أظلّنى فى ظلّ عرشك يوم لا ظلّ إلّا ظلّك.»
ص: 160
پس از آن به پايه پايين بيايد و پشت خود را برهنه كند (براى زنان برهنه كردن بدن جايز نيست) و بگويد:
«يا ربّ العفو، يا من أمر بالعفو، يا من هو أولى بالعفو، يا من يثيب على العفو، العفو، العفو، يا جواد، يا كريم، يا كريم، يا قريب، يا بعيد، اردد علىّ نعمتك واستعملنى بطاعتك و مرضاتك.»
4. مستحب است در حال سعى، وقتى به ستون هايى كه با چراغ سبز مشخص شده اند، رسيد بگويد:
«بسم اللَّه و باللَّه، و اللَّه أكبر، و صلّى اللَّه على محمّد و أهل بيته، اللهمّ اغفر وارحم و تجاوز عمّا تعلم، إنّكَ أنتَ الاعزّ الاكرم، واهدنى للّتى هى أقوم، اللهمّ إنّ عملى ضعيفٌ فضاعفه لى و تقبّل منّى، اللهمّ لك سعيى و بك حولى و قوّتى، تقبّل منّى عملى يا من يقبل عمل المتّقين.»
5. مستحب است در حال سعى از مناره تا مناره بعدى كه با چراغ هاى سبز معيّن شده است، تند برود (هروله كنان) و وقتى از آنجا گذشت بگويد:
«يا ذا المنّ والفضل والكرم والنّعماء والجود، اغفر لى ذنوبى إنّه لا يغفر الذّنوب إلّا أنت.»
6. و مستحب است وقتى به مروه رسيد دعاى اوّل صفا را بخواند و بگويد:
«اللهمّ يا من أمر بالعفو، يا من يحبّ العفو، يا من يعطى على العفو، يا من يعفو على العفو، يا ربّ العفو، العفو العفو.»
7. مستحب است در حال سعى خود را به گريه وادارد و گريه كند و بسيار دعا نمايد و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى أسألك حسن الظّنّ بك على كلّ حال، و صدق النّيّة فى التّوكّل عليك.»
ص: 161
(1) 1. مستحب است وقتى متوجّه عرفات شد اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إليك صمدت، و إيّاك اعتمدت، و وجهك أردت، أسألك أن تبارك لى فى رحلتى و أن تقضى لى حاجتى و أن تجعلنى ممّن تباهى به اليوم من هو أفضل منّى.»
2. در عرفات مستحبّ است با طهارت باشد، و رو به قبله كند و دل خود را متوجّه حق سبحانه و تعالى سازد، و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، و تمجيد و تهليل بكند، و صد بار «اللَّه اكبر» و صد بار «الحمد للَّه» و صد بار «سبحان اللَّه» و صد بار «لا اله الّا اللَّه» بگويد و صد بار «آية الكرسى» بخواند و صد بار صلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) بفرستد، و صد مرتبه سوره «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» بخواند و صد مرتبه «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه» بگويد، و صد مرتبه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، و حاجات خود را بطلبد و سعى كند در دعا كه اين روز، روز دعا و مسئلت است و هيچ چيز نزد شيطان خوش تر از آن نيست كه انسان را از خداوند متعال غافل سازد. و از شرّ شياطين به خدا پناه برد و متوجّه خود باشد و به دل و زبان استغفار بگويد و گناهان خود را بشمارد و گريه كند و اگر نتواند، خود را به گريه وادارد و دعا كند از براى پدر و مادر و برادران مؤمن خود، و دست كم آن چهل نفر مى باشد.
و تمام اين زمان به دعا و استغفار و ذكر مشغول باشد كه بعضى از علما به وجوب آن قائل شده اند. و در حديث آمده كه فرشته اى موكّل است تا آنچه شخص براى برادر مؤمن خويش بطلبد، آن فرشته از حق تعالى از براى او صد هزار مانند آن را بطلبد.
3. مستحب است دعاهاى وارد شده در روز عرفه را بخواند، به ويژه دعاى صحيفه سجّاديه، و دعاى حضرت امام حسين عليه السلام.
ص: 162
4. مستحب است در عرفات اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى عبدك، فلا تجعلنى من أخيب وفدك، وارحم مسيرى إليك، من الفج العميق، اللهم ربّ المشاعر كلّها فك رقبتى من النّار و أوسع علىّ من رزقك الحلال، وادرأ عنى شرّ فسقة الجنّ والانس، اللهمّ لا تمكر بى ولا تخدعنى ولا تستدرجنى، اللهمّ إنّى أسألك بحولك وجودك وكرمك ومنّك و فضلك، يا أسمع السّامعين و يا أبصر الناظرين و يا أسرع الحاسبين و يا أرحم الرّاحمين أن تصلّى على محمّد و آل محمّد و أن تفعل بى كذا و كذا.»
و حاجت خود را بطلبد و دست به آسمان بردارد و بگويد:
«اللهمّ حاجتى إليك إن أعطيتنيها لم يضرّنى ما منعتُ و إن منعتنيها لم ينفعنى ما اعطيت، أسألك خلاص رقبتى من النّار، اللهمّ إنّى عبدك و ملك يدك، ناصيتى بيدك و أجلى بعلمك، أسألك أن توفّقنى لما يرضيك، و أن تسلّم منّى مناسكى الّتى أريتها خليلك إبراهيم صلوات اللَّه عليه و دللت عليها نبيّك محمّدا صلّى اللَّه عليه و آله، اللهمّ اجعلنى ممّن رضيت عمله و أطلت عمره و أحييته بعد الموت حياة طيّبة.»
و سپس بگويد:
«لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، يحيى و يميت، و هو حىّ لا يموت، بيده الخير، و هو على كلّ شى ء قدير، اللهمّ لك الحمد كالّذى تقول و خيراً ممّا تقول و فوق ما يقول القائلون، اللهمّ لك صلاتى و نسكى و محياي و مماتى، و لك تراثى و بك حولى و منك قوّتى، اللهمّ إنّى أعوذ بك من الفقر و من وساوس الصّدر و من شتات الامر و من عذاب القبر، اللهمّ إنّى أسألك خير الرّياح و أعوذ بك من شرّ ما يجى ء به الرّياح، و أسألك خير اللّيل و خير النّهار، اللهمّ اجعل فى قلبى نوراً وفى سمعى نوراً و
ص: 163
بصرى نوراً وفى لحمى و دمى و عظامى و عروقى و مقعدي و مقامى و مدخلى و مخرجى نوراً، و أعظم لى نوراً يا ربّ يوم القاك، إنّكَ على كلّ شى ء قدير.»
و تا بتواند در اين روز از خيرات و صدقات كوتاهى نكند.
5. مستحب است در عرفات رو به قبله كند و صد مرتبه بگويد:
«سبحان اللَّه واللَّه أكبر و ما شاء اللَّه ولا قوّة إلّا باللَّه، أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت، و هو حىُّ لا يموت، بيده الخير و هو على كلّ شى ء قدير.»
پس دو آيه اوّل سوره بقره را بخواند، و بعد «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را سه بار بخواند. پس از آن آية الكرسى بخواند، سپس اين آياتى را كه در سوره اعراف مى باشد بخواند:
«إنّ ربّكم اللَّه الّذي خلق السّماوات والارض فى ستّة أيّام ثمّ استوى على العرش يغشى اللّيل النّهار يطلبه حثيثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّرات بأمره ألا له الخلق و الامر تبارك اللَّه ربّ العالمين، ادعوا ربّكم تضرّعاً و خفية إنّه لا يحبّ المعتدين، و لا تفسدوا فى الارض بعد إصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً إنّ رحمة اللَّه قريبٌ من المحسنين.»
سپس معوذتين (سوره فلق و ناس) را بخواند. و بعد نعمت هاى الهى را تا جايى كه مى تواند يك يك بشمارد و بگويد:
«لك الحمد على نعمائك الّتى لا تحصى بعدد و لا تكافى ء بعمل.»
و حمد كند خداى سبحانه و تعالى را به هر آيه كه حمد كرده است خداوند خود را در قرآن، و تكبير كند به هر تكبيرى كه خداوند خود را تكبير كرده است در قرآن، و تهليل كند به هر «لا إله إلّا اللَّه» كه حق سبحانه و تعالى تهليل خود كرده است در قرآن، و صلوات بر محمد و آل محمد (عليهم السلام) بسيار بفرستد، و دعاكند حق سبحانه و تعالى را به
ص: 164
هر نامى كه خدا خود را به آن نام خوانده است در قرآن و به هر اسمى كه مى داند و به اسامى آخر سوره حشر و بگويد:
«أسألك يا اللَّه يا رحمن بكلّ اسم هو لك، و أسألك بقوّتك و قدرتك و عزّتك و جميع ما أحاط به علمك و بأركانك كلّها، و بحقّ رسولك صلواتك عليه و آله، و باسمك الاكبر الاكبر، و باسمك العظيم الّذى من دعاك به كان حقّا عليك أن لا تردّه و أن تعطيه ما سألك، أن تغفر لى جميع ذنوبى فى جميع علمك فى.»
و هر حاجت كه دارد از خدا بخواهد، و از حق سبحانه و تعالى طلب كند كه هر سال موفّق به حج شود.
و هفتاد مرتبه بگويد: «أسألك الجنّة» و هفتاد مرتبه «أستغفر اللَّه ربّى و أتوب إليه.»
پس بخواند دعائى كه جبرئيل در اين مقام به حضرت آدم عليه السلام تعليم نمود تا توبه اش قبول شود:
«سبحانك اللهمّ و بحمدك، لا إله إلّا أنت، عملتُ سوءاً و ظلمتُ نفسى فاعترفت بذنبى فاغفر لى إنّك خير الغافرين، سبحانك اللهمّ و بحمدك لا إله إلّا أنت عملتُ سوءاً و ظلمت نفسى فاعترفت بذنبى فاغفر لى إنّك أنت التّوّاب الرّحيم.»
6. و نزديك غروب آفتاب روز عرفه بگويد:
«اللهمّ إنّى أعوذ بك من الفقر و من تشتّت الامر و من شرّ ما يحدث باللّيل و النّهار، أمسى ظلمى مستجيراً بعفوك، و أمسى خوفى مستجيراً بأمانك، و أمسى ذلّى مستجيراً بعزّتك، و أمسى وجهى الفانى مستجيراً بوجهك الباقى، يا خير من سُئِل و يا أجود من أعطى، يا أرحم من استرحم جلّلنى برحمتك، و ألبسنى عافيتك، واصرف عنّى شرّ جميع خلقك.»
ص: 165
(1). پس با آرامش روانه شود به طرف مشعرالحرام و استغفار كند و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ لا تجعله آخر العهد من هذا الموقف، وارزقنى العود أبداً ما أبقيتنى، و أقلبنى اليوم مفلحاً منجحاً مستجاباً لى، مرحوماً مغفوراً لى، بأفضل ما ينقلب به اليوم أحد من وفدك و حجّاج بيتك الحرام، واجعلنى اليوم من أكرم وفدك عليك، و أعطنى أفضل ما أعطيت أحداً منهم من الخير والبركة والرّحمة والرّضوان والمغفرة، و بارك لى فيما أرجع إليه من أهل أو مال أو قليل أو كثير و بارك له فىّ.»
و بسيار بگويد: «اللهمّ أعتقنى من النّار».
2. مستحب است وقتى متوجّه مشعرالحرام مى شود با آرامش تن و دل باشد و استغفار كند و چون به تل سرخ رسيد بگويد:
«اللهمّ ارحم موقفى، و زد فى عملى، و سلّم لى دينى، و تقبّل مناسكى.»
و بعضى گفته اند بگويد:
«اللهمّ لا تجعله آخر العهد من هذا الموقف وارزقنيه أبداً ما أبقيتنى.»
3. مستحب است در وسط وادى، و جانب راست راه فرود آيد، و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى أسألك أن تجمع لى فيها جوامع الخير، اللهمّ لا تؤيسنى من الخير الّذي سألتك أن تجمعه لى فى قلبى، ثمّ أطلب منك أن تعرّفنى ما عرّفت أوليائك فى منزلى هذا و أن تقينى جوامع الشّرّ.»
ص: 166
4. مستحب است تا بتواند آن شب را به عبادت و اطاعت الهى سپرى كند، و در روايت است كه درهاى آسمان در اين شب بسته نمى شود و صداى مؤمنين بالا مى رود و خداوند مى فرمايد: من خداوند شمايم و شما بندگان من هستيد، ادا كرديد حقّ مرا، بر من لازم است كه اجابت نمايم دعاهاى شما را، پس تمام گناهان يا قسمتى از آن را مى آمرزد.
5. مستحب است براى وقوف در مشعرالحرام غسل كند و با وضو باشد و حمد و ثناى الهى به جاى آورد و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ ربّ المشعرالحرام فكّ رقبتى من النّار، و أوسع علىّ من رزقك الحلال الطّيّب، وادرأ عنّى شرّ فسقة الجنّ والانس، اللهمّ أنت خير مطلوب إليه و خير مدعوّ و خير مسؤول، و لكل وافد جائزة فاجعل جائزتى فى موضعى هذا أن تقيلنى عثرتى و تقبل معذرتى و أن تتجاوز عن خطيئتى، ثمّ اجعل التّقوى من الدّنيا زادى و تقلبنى مفلحاً منجحاً مستجاباً لى بأفضل ما يرجع به أحد من وفدك و زوّار بيتك الحرام.»
و براى خود و پدر و مادر و برادران و اهل و فرزندان و مال خويش بسيار دعا كند.
(1) 1. هنگام رمى جمرات وقتى كه سنگريزه را در دست دارد اين دعا را بخواند:
«اللهمّ هذه حصياتى فأحصهنّ لى وارفعهنّ فى عملى.»
و هر سنگريزه را كه بيندازد اين دعا را بخواند:
«اللَّه أكبر، اللهمّ ادحر عنّى الشّيطان، اللهمّ تصديقاً بكتابك و على سنّة نبيّك
ص: 167
محمّد صلّى اللَّه عليه و آله، اللهمّ اجعله لى حجّاً مبروراً و عملًا مقبولًا و سعياً مشكوراً و ذنباً مغفوراً.»
و وقتى به جاى خود در منا برگشت بگويد:
«اللهمّ بك وثقت و عليك توكّلت فنعم الرّب ونعم المولى ونعم النّصير.»
2. مستحب است در وقت قربانى كردن اين دعا را بخواند:
«وجّهت وجهى للّذى فطر السّماوات و الارض حنيفاً مسلماً و ما أنا من المشركين، إنّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للَّه ربّ العالمين لا شريك له و بذلك أمرت و أنا من المسلمين، اللهمّ منك و لك، بسم اللَّه و باللَّه و اللَّه أكبر، اللهمّ تقبّل منّى.»
و در بعضى روايات آمده كه سپس بگويد:
«اللهمّ تقبّل منّى كما تقبّلت عن إبراهيم خليلك و موسى كليمك و محمّد حبيبك صلّى اللَّه عليه و عليهم.»
3. مستحب است در وقت سر تراشيدن رو به قبله كند و اين دعا را بخواند:
«اللهمّ أعطنى بكلّ شعرة نوراً يوم القيامة.»
بر اساس خبرى، جابر بن ارزق غاضرى گويد: با زاد و توشه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم اما مردى مانع سخن گفتن من با رسول خدا صلى الله عليه و آله شد، با او مجادله كرده، به او گفتم: من از يمن آمده ام تا از رسول خدا صلى الله عليه و آله حديثى بشنوم سپس بازگردم و به اطلاع ديگران برسانم، در اين حال ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار بر مركب بود و مردم به دنبال او هستند تا آنكه مردى پيش آمد كه موى خود را تقصير كرده بود و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر من درود فرست و آن حضرت سه مرتبه فرمود: خداوند بر آنان كه در حج سر مى تراشند درود مى فرستد؛ آن مرد برگشت و سر تراشيد و هيچ مردى نديديم مگر آنكه سرش را تراشيده بود. (1)
ص: 168
مستحب است براى برگشتن به مكّه مكرّمه و انجام اعمال آن غسل كند، و متوجّه مسجد الحرام شود، با ذكر و تمجيد الهى و صلوات بر محمّد و آل محمّد، و چون به در مسجد رسيد اين دعا را بخواند:
«اللهمّ إنّى أسألك مسألة العليل، الذّليل، المعترف بذنبه، أن تغفر لى ذنوبى و أن ترجعنى بحاجتى، اللهمّ إنّى عبدك، والبلد بلدك، والبيت بيتك، جئت أطلب رحمتك و أؤمّ طاعتك، متّبعاً لامرك، المشفق من عذابك، الخائف لعقوبتك، أن تبلّغنى عفوك و تجيرنى من النّار برحمتك.»
سپس به نزد حجرالاسود برود و استلام نمايد و آن را ببوسد.
(1) 1. مستحب است وقتى از مكه معظّمه به منا مراجعت مى كند اين دعا را بخواند:
«اللهمّ بك وثقت و بك آمنت ولك أسلمت و عليك توكّلت فنعم الرّبّ و نعم المولى و نعم النّصير.»
2. تكبير در منا مستحب است، و احوط اين است كه تكبير را در منا و غير منا ترك نكند، در منا بعد از پانزده نماز و در غير منا بعد از دَه نماز تكبير بگويد، و اوّل آن ها نماز ظهر روز عيد مى باشد و كيفيّت آن بنا بر مشهور چنين است:
«اللَّه أكبر، اللَّه أكبر، لا إله إلّا اللَّه، و اللَّه أكبر على ما هدانا، و له الحمد على ما أبلانا و رزقنا من بهيمة الانعام.»
و در بعضى روايات آمده كه بعد از تكبير سوّم بگويد:
«وللَّه الحمد، اللَّه أكبر على ما هدانا، اللَّه أكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام.»
ص: 169
و در بعضى از روايات اضافه شده:
«الحمد للَّه على ما رزقنا من بهيمة الانعام.»
3. مستحب است در اين ايّام (يازدهم و دوازدهم و سيزدهم) نمازهاى واجب و مستحب خود را در مسجد خيف به جاى آورد و در حديث آمده: هر كه در مسجد خيف صد ركعت نماز بگذارد برابر است با عبادت هفتاد سال، و هر كه صد مرتبه «سبحان اللَّه» بگويد، از براى او ثواب بنده آزاد كردن بنويسند، و هركه صد مرتبه «لا اله الّا اللَّه» بگويد برابر است با ثواب زنده كردن شخصى، و هر كه صد مرتبه «الحمد اللَّه» بگويد. برابر است با خراج عراقين (كوفه و بصره) كه در راه خداوند صدقه بدهد.
پرسش: به توفيق الهى چند وقت ديگر به همراه بسيج دانشجويى عازم سفر مكه و مدينه هستم؛ براى بهتر استفاده كردن از اين فرصت چه توصيه هايى داريد؟
پاسخ: برخى از روايات اسلامى كه به آداب سفر حج اشاره كرده اند چنين است:
1. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه اين خانه [خانه خدا] را زيارت كند، اگر سه خصلت در او نباشد، ارزش ندارد، ورع و تقوايى كه او را ازگناه و معصيت خداوند باز دارد، حلمى كه با آن خشمش را مهار كند و خوشرفتارى با كسى كه با وى همنشينى و مصاحبت دارد».
2. از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: «چون قصد حج كردى، پيش از رفتن، قلبت را از هر دلبستگى و مشغله اى و از هر حجابى براى خدا خالى كن، همه كارهايت را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكناتت به او توكل كن و خود را
ص: 170
به قضا و قدر و حكم او بسپار و با دنيا و آسايش و مردمان بدرود گوى و حقوقى را كه از مردم به گردن دارى بپرداز و بر توشه راه، مركب، همسفران، نيرو و جوانى، مال و دارايى خود تكيه مكن كه بيم آن مى رود اين همه، دشمن و مايه وبال و گرفتارى تو گردند؛ زيرا كسى كه مدعى خشنودى خدا باشد و با اين حال به چيز ديگرى دلخوش باشد خداوند همان چيز را دشمن و مايه گرفتارى و زحمت او مى گرداند .... چنان آماده شو كه گويى اميد برگشت ندارى، همسفر و همنشينى نيكو باش، اوقات واجبات خدا و سنت هاى پيامبرش صلى الله عليه و آله و چيزهاى ديگرى را كه رعايت آن ها بر تو لازم است مانند: ادب، بردبارى، شكيبايى، سپاسگزارى، مهربانى، بخشش و ايثار ره توشه خود به همسفران را در تمام اوقات پاس بدار. آن گاه با آب توبه اى كه گناهان را پاك مى كند خود را شستشو ده و جامه صدق، صفا، خضوع و خشوع بر تن كن، خويشتن را از هر آنچه تو را از ياد خدا و طاعت او باز مى دارد مُحرم ساز، آنگاه كه خداى عزوجل را مى خوانى او را لبيك خالص و پاكيزه و نابگوى و به ريسمان استوار او چنگ زن، چنان كه با مسلمانان بر گرد خانه خدا طواف مى كنى، دلت را همراه فرشتگان بر گرد عرش به طواف بياور ...» (1)همچنين برخى ديگر از آداب سفر عبارت است از: اخلاص در عمل و پرهيز از هر گونه ريا و خودنمايى در زيارت و انجام اعمال، شناخت و آشنايى با آداب و مناسك حج تمتع و عمره و اسرار و حكمت هاى آن، آشنايى با اماكن و آثار اسلامى و مذهبى مكه و مدينه و تاريخ اسلام و ...(2)براى آگاهى بيشتر مى توانيد به كتاب صهباى حج، نوشته آيت اللَّه جوادى آملى، مراجعه كنيد.
ص: 171
پرسش: چند راه معنوى براى رسيدن به مكّه و كربلا با توجه به آيات قرآن بيان كنيد؟
پاسخ: رفتن به مكه و انجام حج عمره و نيز رفتن به زيارت مزار مطهّر امام حسين عليه السلام در كربلا ثواب و پاداش فراوانى دارد. اين پرسش را كه «راه معنوى براى رسيدن به مكّه و كربلا چيست؟» دو گونه مى توان تفسير كرد؛ يكى اينكه چه كارهايى ثواب و پاداش رفتن و مكّه و كربلا را دارد، دوم اينكه چه كارهاى معنوى را مى توانيم انجام دهيم تا به رفتن به مكّه و كربلا موفّق شويم. هركدام مراد باشد، آيه اى از قرآن در اين باره نداريم، آنچه در روايات آمده درباره صورت نخست است. در برخى روايات مى خوانيم: هركس سوره حج را بخواند پاداش حج و عمره را خدا به او مى دهد ...(1) در صورت دوم با توجه به چند نكته موضوع روشن مى شود:
1. قرآن كريم، مايه هدايت و رحمت است. (2) اين كتاب شريف و كلام لطيف، مربّى و راهنماى انسان در رسيدن به كمال نهائى و نزديك شدن به خداست و بشر را به سوى خير و سعادت سوق مى دهد و هدف اصلى و مهم ترين فايده آن، انسان سازى و تربيت بشر است. (3)2. در برخى روايات آمده است كه خواندن و قرائت سوره هاى قرآن، فوايد متعددى دارد؛ از جمله: امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه همه روزه، قرائت سوره «عمّ يتساءلون» را ادامه دهد، سال تمام نمى شود، مگر اينكه خانه خدا را زيارت مى كند». (4) و نيز فرمود: «هر كس به خواندن سوره مريم عليها السلام مداومت كند، از دنيا نخواهد رفت، مگر اينكه خدا به بركت اين سوره، او را از نظر جان و مال و فرزند
ص: 172
بى نياز مى كند»؛ (1) البته منظور اين روايات، فقط خواندن آيات نيست؛ بلكه خواندن، مقدمه اى براى فهم قرآن است، و درك آن نيز در جاى خود، مقدمه اى براى محقق ساختن دستورهاى آن در زندگى فردى و اجتماعى است و به طور قطع اگر مسلمانان از مفاد سوره هاى قرآن در زندگى خود الهام بگيرند، همه پاداش ها و خواسته هاى مشروع دنيا و آخرت را از آنِ خود خواهند كرد. (2) ر. ك: تفسير الميزان، ع
پرسش: چگونه متوجه شويم كه اعمالمان (در حج) مورد قبول خداوند متعال قرار گرفته است؟
پاسخ: از نظر اسلام اين مهم نيست كه ما چقدر عمل خير انجام داده ايم، بلكه معيار، پذيرفته شدن آن است. اين معيار را به خوبى مى توان از آيات و روايات به دست آورد كه چه اعمالى مقبول است؟ آنچه از مفهوم آيات و روايات استفاده مى شود اين است كه كميّت و مقدار عمل ملاك نيست، بلكه كيفيت عمل ملاك است.
گاهى ممكن است آداب ظاهرى عمل خوب انجام شود، ولى به سبب آفتى از بين برود، مانند آتشى كه در خرمنى مى افتد و آن را نابود مى كند، بنابراين هر عملى دو بُعد
ص: 173
دارد و هر يك از آن ها از نظر خوبى و بدى حساب جداگانه اى دارند. ممكن است يك عمل از يك جهت نيك باشد، ولى از جهت ديگر نه و نيز امكان دارد يك عمل از هر دو بعد نيك يا بد باشد.
آن دو بعد عبارت است از شعاع اثر مفيد و يا مضر عملى در خارج و در اجتماع بشر (حسن فعلى) و شعاع انتساب عمل به شخص فاعل و انگيزه هاى نفسانى و روحى او كه موجب آن عمل شده است و عامل خواسته است به واسطه عمل و يا وسيله قرار دادن عمل، به آن هدف ها و انگيزه ها برسد (حسن فاعلى).
از نظر اوّل در قبولى و يا ردّ آن، بايد ديد آثار مفيد و يا مضرّ عمل تا كجا گسترش يافته است؟ و از نظر دوم بايد ديد كه عامل، در نظام روحى و فكرى خود چه سلوكى كرده و به سوى كدام مقصد حركت كرده است؟
بنا بر اين، بايد بدانيم، آنگاه كه تحت تأثير انگيزه هاى روحى، عملى انجام مى دهيم، گذشته از پيكر عمل و آداب ظاهرى آن كه يك سلسله حركات و سكنات است و داراى اثرها و ارزش هاى خاص اجتماعى است، از نظر معنوى نيز واقعاً و حقيقتاً به سويى مى رويم و طى طريق مى كنيم.
ملاك و معيار در اعمال فقط انجام ظاهرى و فيزيكى آن نيست، بلكه مهم پذيرش و قبول آن است؛ پس نبايد به كارهاى خوب خود مغرور و از خداوند متعال طلبكار باشيم. در اسلام براى قبولى هر عمل از جهت حسن فاعلى و انتساب عمل به شخص فاعل شرايطى بيان شده است كه عبارت است از:
1. اسلام و ايمان: قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» (1)
و هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
ص: 174
2. نيت و قصد قربت: نيت تا آن درجه در قبولى عبادت مؤثر است كه اگر عملى غير عبادى و مباح با صبغه الهى و قصد قربت انجام شود، عنوان عبادت به خود مى گيرد و داراى اجر و ثواب مى شود؛ مثلًا اگر غذا خوردن و يا استراحت را به اين قصد انجام دهيم كه با خوردن غذاى خوب و استراحت كافى، بتوانيم بهتر عبادت كنيم و يا بيشتر در خدمت مردم باشيم، آن غذا خوردن و استراحت، عبادت محسوب مى شود، حال آنكه اين گونه اعمال ذاتاً عبادت نيست. پس، با اين وضع مى توان گفت كه نيّت، روح عمل و حقيقت آن است؛ به تعبير ديگر، آنچه در اسلام اهميت دارد، جنبه باطنى و حقيقى عمل است كه ارزش و قبولى اعمال به آن بستگى دارد. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است كه:
«نيّة المؤمن خيرٌ من عَمَله و نيّة الكافر شرّ من عمله و كلّ عامل يعمل على نيته.»
نيت مؤمن از عمل او بهتر و نيت كافر از عمل او بدتر است و هر كس طبق نيّتش كار مى كند.
3. اخلاص: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (1)
مأموريت نيافتند، جز اينكه خدا را از روى اخلاص بپرستند.
اخلاص در عمل و خالصانه بودن عمل، جان و روح عمل است. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«إنّما الأعمال بالنيات.»
همانا كارها به نيت ها [وابسته است.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«لا عمل إلّا بنية.»
هيچ عملى بدون نيت پذيرفته نيست.
ص: 175
4. ايمان به نبوّت و امامت: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
«فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» (1)
اگر تسليم [برنامه محمّدى شدند، پس راه را يافته اند.
در روايت است كه مى فرمايد: «هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد، اما امامى كه خدا برايش معيّن كرده، نداشته باشد، عملش مردود است».
5. تقوا: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
«إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (2)
خدا، تنها از پرهيزكاران مى پذيرد.
با داشتن شرطهاى ياد شده است كه عمل انسان مقبول خداوند متعال خواهد بود.
بنا بر اين، براى قبولى عمل، توكل و اخلاص و نيت پاك و جلب رضاى خدا و رعايت تقوا شرط است. (3)الحج و العمره فى الكتاب و السنة، م
پرسش: انسان چگونه مى تواند قبل از رفتن به سفر حج خود را براى ديدار دوست آماده كند، و از اين سفر بهره فراوانى ببرد تا با دست پر برگردد؟
ص: 176
پاسخ: سفر حج داراى آداب خاصى است كه در كتاب هاى مناسك حج يا برخى كتب ديگر مانند صهباى حج، نوشته از آيت اللَّه جوادى آملى، دعاها و آداب حج، نوشته از محمد محمدى رى شهرى توضيح داده شده است، البته در آيات متعددى، به سير و سفر ويژه سفر حج تأكيد شده است. انسان در سفر با اقوام، آداب و سنت هاى ديگران، آشنا شده، از تجربه هاى آنان بهره گرفته و در كردار، آثار و عواقب آنان مى انديشد و از اين راه مى تواند درسى زنده و محسوس از آنان بگيرد:
«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ» (1)
بگو: در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كسانى كه بيشتر بوده [و] بيشترشان مشرك بودند چگونه بوده است.
برخى از آداب سفر كه در روايات به آن اشاره شده چنين است:
1. شروع سفر با صدقه؛ 2. انتخاب همراه خوب؛ 3. مشورت با دوستان؛ 4.
خنده رويى با همراهان؛ 5. سخاوتمندى با همراهان؛ 6. هماهنگى با آنان؛ 7. كار خود را به همراهان واگذار نكردن؛ 8. به ياد خدا بودن با گفتن اذكار و ...؛ 9. فراموش نكردن سوغاتى و هديه. (2)برخى روايات اسلامى كه به آداب سفر حج اشاره كرده اند در پاسخ سؤال از آداب حج به آن ها اشاره شد.
پرسش: چگونه مى شود در سفر به خانه خدا، بندگى را به طور كامل در راه خدا انجام داد؟
پاسخ: در آيات قرآن «عبد» به معناى مطيع و بنده است، در «عبد» معناى تذلل و
ص: 177
طاعت لحاظ شده است. (1) تعبير به «بنده خدا بودن» براى انسان، پرافتخار و باشكوه ترين توصيف است؛ انسانى كه همه چيز خود را متعلق به او بداند، و مطيع كامل فرمان هاى معبود خود باشد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»(2)
حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب [آسمانى را بر بنده [برگزيده اش نازل كرد و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد.
بنا بر اين اگر بخواهيم در مسير بندگى گام برداريم اولين كار آن است كه دل و خواسته هاى آن را كنار بگذاريم و خواسته خدا را محور اعمال و رفتارمان قرار دهيم.
تشريع واجبات و محرمات شريعت به همين منظور است. انجام واجبات و ترك محرمات، تمرينى است كه در سفر به خانه خدا كه انسان انجام مى دهد؛ تمرينى است كه ما كم كم بتوانيم پس از برگشت از حج همه كارهايمان را بر اساس خواست خدا انجام دهيم و جز به خواست او توجهى نداشته باشيم. (3) بنا بر اين انسان با تمرينى كه در حج يا عمره با ترك محرمات و انجام واجبات و با بندگى و عبادت دارد مى تواند گام هاى بلندى را براى رسيدن به عبوديت بردارد البته هر اندازه قرب به خداوند بيشتر باشد، عبوديت شديدتر است و در واقع همه چيز در مقام عبوديت جمع مى شود؛ چنان كه قرآن كريم در برخى آيات، از پيامبران بزرگ خداوند با عنوان «عبادنا» (بندگان ما) ياد كرده است. (4) با بندگى و وابستگى مطلق به خداوند، و در برابر اراده او از خود اراده اى نداشتن، در همه حال سر بر فرمان او نهادن و بى نيازى از غير او، بى اعتنايى به غير از خداوند و تنها چشم دوختن بر لطف او، انسان به عبوديت مى رسد. وقتى انسانى به عبوديت
ص: 178
رسيد و حق بندگى را رعايت كرد به مقام ربّ دست مى يابد و مى تواند در هستى تصرف كند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «عبوديت و بندگى جوهر و اصلى است كه كنه و ذات آن ربوبيت است». (1) پس آنچه در عبوديت نباشد در ربوبيت يافت مى شود و آنچه در ربوبيت پنهان و مخفى است به وسيله عبوديت مى توان به آن رسيد.
سفر حج يك سفر معنوى و دينى است كه از آغاز تا پايان آن عبادت و بندگى خداست؛ چنان كه در روايت آمده است كه «حج گزار از زمانى كه خانه اش را به قصد حج ترك مى كند تا زمان بازگشت، مانند كسى است كه در اين مدت به گرد كعبه طواف مى كند». (2) پس لازم است حج گزار اين سفر را با قصد قربت و نزديك شدن به خداوند عزوجل آغاز نمايد و از هنگام خروج از خانه تا بازگشت به پروردگار توجه داشته باشد؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ»(3)
حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد.
لذا در كنار خانه خدا زمينه بسيار مناسبى براى رسيدن به عبوديت وجود دارد. البته سزاوار است حج گزار هميشه با طهارت باشد و در طول سفر خود هميشه وضو داشته باشد، به ويژه در مكه مكرمه و مدينه منوّره؛ زيرا اين دو مكان حرم خدا و حرم حبيب خدا و پيامبر برگزيده خداست. طهارت و وضوى عبد، باعث جلب محبت خداوند تبارك و تعالى است چنان كه مى فرمايد:
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» (4)
خداوند پاكيزگان را دوست دارد.
ص: 179
از اين رو سفر را با وضو آغاز نمايد، دو ركعت نماز بخواند و از خداوند بخواهد كه به سلامت، عافيت و با دست پر از آنجا برگردد.
حج گزار در طول سفر بايد بداند كه خداوند متعال با اوست، صداى او را مى شنود و او را مى بيند، بنا بر اين بكوشد كه از بدى ها و گناهان بپرهيزد، به حرام و زشتى هاى اخلاقى آلوده نشود و سعى كند تا اعمالش را به طور كامل و شايسته انجام دهد، هميشه به ذكر خدا و استغفار مشغول و با همسفران خود خوشرفتار باشد تا ان شاءاللَّه به لطف و عنايت خداوند متعال مصداق «عبد» كامل شود و به درجه بندگى خداوند نائل آيد. (1)
پرسش: مهم ترين تأثيرات حج از ديدگاه قرآن چيست؟
پاسخ: الف) ايجاد روحيه اخلاص در انسان؛ انگيزه انجام حج و عمره و قرب به خداوند است. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (2)
و براى خدا حج و عمره را به پايان رسانيد.
حركت از راه هاى دور و نزديك و تحمّل سختى هاى راه و آمدن به سرزمينى خشك و انجام اعمالى سخت و دشوار در هواى گرم و طاقت فرسا، براى اطاعت از فرمان خداوند روحيه اخلاص و تعبد را در انسان زنده و تقويت مى كند.
ب) منافع اقتصادى؛ از چيزهاى كه در موسم حج انجام مى گيرد فعّاليت هاى
ص: 180
اقتصادى است. قرآن در اين باره مى فرمايد:
«لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ» (1)
بر شما گناهى نيست كه [در سفر حج فضل پروردگارتان [/ روزى خويش را بجوييد.
ج) مساوات و نبودن تبعيض؛ همه كسانى كه براى مراسم حج به مكّه مى روند در هر مقام و رتبه اى باشند و از هر منطقه اى آمده باشند، با لباسى يك شكل و در مكانى واحد و اعمالى يكسان مراسم حج را به جاى مى آورند. قرآن كريم در به اين نكته اشاره دارد:
«الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ» (2)
مسجدالحرام را براى مردم اعم از مقيم در آنجا و باديه نشين، يكسان قرار داديم.
د) تمرين كنترل غريزه جنسى و دورى از گناه؛ در ايام مراسم حج، تمتعات جنسى، جدال و گناه حرام است و برخى گناهان نيز كفاره دارد. اين حكم يك نوع تمرين خويشتندارى است. قرآن در اين باره مى فرمايد:
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ» (3)
حج در ماه هاى معيّنى است. پس هر كس در اين [ماه ها، حج را [بر خود] واجب گرداند [بداند كه در اثناى حج، همبسترى و گناه و جدال [روا] نيست. (4) گذشته از اين ها حج آثار مادى و معنوى زيادى دارد، شايد به جهت اين آثار مادى و معنوى است كه اگر كسى شرايط رفتن به حج را داشته باشد و به حج نرود و اين آثار مادى و معنوى از او فوت شود، كور و نابينا محشور مى گردد. (5)در حديثى طولانى از امام رضا عليه السلام، شوق، كشش و بيم به سوى خداوند متعال، رها كردن سنگدلى و خسّت
ص: 181
و غفلت و نااميدى، باز داشتن جان ها از فساد، سود بردن هر كه در شرق و غرب و خشكى و درياست و رفع نيازهاى مردم، از جمله منافع حج شمرده شده است. (1) پرسش: در آيه 28 سوره حج «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» مقصود از منافع چه نوع منفعتى است، آيا منافع دنيايى را هم شامل مى شود؟
پاسخ: خداوند متعال به حضرت ابراهيم عليه السلام دستور داد تا با صداى بلند مردم را براى انجام مراسم حج دعوت كند و خود عهده دار اين شد تا اين اعلام را به گوش جهانيان برساند كه سواره و پياده از راه دور و نزديك براى انجام مراسم حج بيايند و شاهد منافع خود باشند، حال آيا اين منافع دنيايى است يا اخروى، از آيه چنين استفاده مى شود كه هم منافع دنيايى مراد است هم منافع اخروى. منافع اخروى آن روشن است، اما در مورد منافع دنيوى آن نيز بايد گفت منظور از منافع بى ترديد منافع زودگذر مادى نيست، بلكه منافع عمومى امت اسلام است. به اين معنا كه وقتى اقوام و امم مختلفى با همه تفاوت ها از مناطق مختلق با نژادهاى گوناگون در يك جا جمع شدند، با اتحاد روحى و مذهبى اى كه دارند در بسيارى از مسائل ديگر نيز مى توانند متحد شوند، و يك جامعه بزرگ توحيدى براى فائق آمدن بر دشمن و مشكلات دنيوى خود بسازند و نيروى جزئى آن ها تبديل به يك نيروى بزرگ و كلى شود كه به راحتى بتواند هر مشكلى را از سر راه خود بردارد، ضمن اينكه در همان ايام حج نيز دادستدهاى انجام مى دهند و به نحوى همه منتفع مى شوند. ذكر خداوند متعال در روزهاى معيّن و به دور از خرافات جاهلى از منافع ديگر حج است. البته در روايات اهل بيت عليهم السلام منافع زيادى براى حج گفته شده كه از جمله آن ها خروج از معاصى، انتخاب راه و روش صحيح براى آينده، تقرب به خداوند و ... مى باشد. (2)
ص: 182
پرسش: آيا با توجه به آيه 203 سوره بقره بعد از اعمال حج همه گناهان حج گزار بخشيده مى شود؟
پاسخ: آيه شريفه چنين است: «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (1). آيه شريفه در حقيقت در صدد شكستن سنّت هاى جاهلى و مربوط به روزهاى پايانى حج و ايام تشريق (يازدهم و داوزدهم و سيزدهم) است و به حجاج توصيه مى كند پس از مراسم عيد (قربان) به ياد خداوند متعال باشند، سپس به دنبال آن مى فرمايد، كسانى كه تعجيل كنند و ذكر خداوند متعال را به جاى سه روز در دو روز انجام دهند، گناهى بر آنان نيست. در واقع «فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» اشاره به نوعى تخيير در اداى ذكر خداوند ميان دو يا سه روز است و ربطى به بخشيده شدن گناهان حج گزار ندارد. (2)البته چنان كه در آخر آيه نيز امر به تقوا كرده، اگر حاجى رعايت تقواى الهى را كرده باشد، خداوند متعال گناهان او را مى بخشد و چنان كه در روايت امام صادق عليه السلام آمده است اگر حاجى از گناهان كبيره، مانند فسق و ... توبه كند، در حالى كه گناهى بر گردن او نيست به خانه خود باز مى گردد. (3) پرسش: در قرآن كريم چه آثارى براى حج ذكر شده است؟
پاسخ: چنان كه در برخى پاسخ ها آمده است حج داراى آثار و بركات فراوانى است كه برخى از آن ها در روايات و برخى در قرآن كريم ذكر شده است، برخى از آثار حج كه در قرآن كريم آمده چنين است:
1. حج، موجب آمرزش گناهان حج گزار مى شود (4)؛
2. به جاى آوردن حج سبب تقويت ديانت مردم مى شود (5)؛
ص: 183
3. اعمال حج توشه خيرى براى آخرت است (1)؛
4. اجراى مناسك حج، عامل جلب رضايت الهى است (2)؛
5. حج موجب لغو امتيازات گروهى و طائفه اى است.(3) بدين معنا كه خداوند آن را محل بازگشت و زيارت همه مردم قرار داده است، نه براى افراد خاص؛
6. دستگيرى از تنگدستان از حكمت هاى تشريح حج و از آموزهاى آن است(4). (5)در روايتى نيز به برخى از اين آثار كه در قرآن كريم آمده اشاره شده است كه امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «حُجّوا و اعتمروا تصح ابدانكم و تتسع ارزاقكم و تُكفُونَ مؤونات عيلاتكم، و قال الحاج مغفور له و موجب له الجّنة و مستأنف العمل» با حج عمره خداوند چهار چيز عنايت مى كند.
تندرستى مى يابد؛ وسعت رزق و روزى پيدا مى كند؛ گناهان حج گزار بخشيده مى شود و بهشت بر او واجب مى گردد؛ مثل كسى كه تازه متولد شده است و سرانجام مال و اهل و عيال او امنيت مى يابند. (6) پرسش: حج خانه خدا چه آثار مادى، معنوى، روحى و جسمانى دارد؟ لطفاً اطلاعات بيشترى در اين باره براى من بنويسيد.
پاسخ: اين كنگره عظيم الهى سياسى، خيرات و بركات فراوان اخروى و دنيايى به همراه دارد كه به برخى از اين آثار اشاره مى شود:
1. بعد اخلاقى حج: مهم ترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسان ها به وجود مى آورد، مراسم «احرام» انسان را به كلى از تعلقات مادى و امتيازات
ص: 184
ظاهرى و لباس هاى رنگارنگ و زر و زيور بيرون مى برد و با تحريم لذايذ و پرداختن به خودسازى كه از وظايف شخص «مُحرِم» است، او را در عالمى از نور و روحانيت و صفا فرو مى برد.
مراسم «حج» خاطرات ابراهيم بت شكن و اسماعيل ذبيح اللَّه و مادرش هاجر را زنده مى كند و يادآور مجاهدت ها و ايثارگرى هاى آن هاست. چنان كه در سوره حج، آيه 30، به برخى از برنامه هاى اخلاقى و عقيدتى آن اشاره شده است.
2. بعد سياسى حج: حج، عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان و مبارزه با تعصبات ملى و نژادى و زمينه اى براى آگاهى آنان از اخبار سياسى كشورها و مناطق اسلامى است. از اين رو در روايت است كه حج تقويت دين است و اين جز در سايه وحدت مسلمانان و اطلاع و آگاهى آنان از همديگر تحقق نمى يابد. (1)3. بعد فرهنگى حج: ارتباط قشرهاى مختلف مسلمانان در ايام حج مى تواند از مؤثرترين عوامل مبادله فرهنگى و انتقال فكرها باشد. حج، كنگره عظيم فرهنگى است كه انديشمندان جهان اسلام در ايامى كه در مكه هستند، گرد هم مى آيند و افكار و ابتكارات خود را به ديگران عرضه مى كنند. علاوه بر اين شناخت آثار رسول خدا صلى الله عليه و آله، تأثير فراوانى در فرهنگ جامعه اسلامى دارد كه از بركات حج است چنان كه در روايت به اين مطلب اشاره شده و امام عليه السلام فرمود: «و لِتَعرفَ آثارَ رسول اللَّه.» (2)
4. بعد اقتصادى حج: بر اساس برخى روايات استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى، يكى از فلسفه هاى آن را تشكيل مى دهد. (3) در روايت آمده است يكى از فوائد حج اين است كه: «لِيَتَرَ بَّحَ كُلُّ قومٍ من التجارات» يعنى خداوند گرد آمدن در حج را قرار داد تا مسلمانان يكديگر را بشناسند و هر كدام كالاى تجارى را از شهرى به شهرى مى برند تا از اين رهگذر عده اى منتفع مى شوند. (4)
ص: 185
5. بعد بهداشت جسمى و روحى حج: خداوند متعال مى فرمايد:
«ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»(1)
بعد از آن بايد آلودگى ها را از خود برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه گرامى كعبه طواف نمايند. (2)علاوه بر اين ها در وصيت اميرمؤمنان على عليه السلام در آخرين لحظه هاى عمر شريف آمده است كه: «حج را ترك نكنيد كه هلاك مى شويد».
پرسش: آيا در قرآن كريم براى خصوص كعبه نيز آثارى ذكر شده است؟
پاسخ: چنان كه براى حج در قرآن كريم آثارى آمده است، براى وجود كعبه نيز در قرآن آثارى ذكر شده است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. كعبه داراى خير و بركت فراوان براى عموم مردم است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ ... بِبَكَّةَ مُبارَكاً» (3)؛
2. كعبه مايه هدايت جهانيان است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ ... وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ»(4)؛
3. كعبه مايه پويايى و دوام زندگى و مانع هلاكت و نابودى انسان هاست(5): «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ»(6).
حقيقت اين است كه با توجه به وسعت معنايى «قِياماً لِلنَّاسِ» مسلمانان مى توانند در پناه اين خانه و دستور سازنده حج، همه كارهاى خود را سامان بخشند(7)؛ چنان كه از
ص: 186
امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«لايزال الدين قائما ما قامت الكعبة.» (1)
تا زمانى كه كعبه بر پاست دين نيز پايدار است.
البته برخى حج خانه كعبه را علت قوام انسان ها دانسته اند. (2)
پرسش: چگونه حج تجلى حكومت اسلامى است؟
پاسخ: حج نمايشگر حكومت اسلامى است و حكومت اسلامى در بقا و تكرر حج تأثير دارد. براى اين مطلب، شواهدى است كه در اينجا بدانها اشاره مى شود:
1. حضرت ابراهيم عليه السلام وقتى همراه با فرزندش اسماعيل عليه السلام ستون هاى كعبه را بالا مى برد، پروردگار را به دعاهاى بلندى كه خداوند نيز آن ها را پاسخ داد مى خواند، مانند: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (3).
راز اين درخواست آن است كه چون موحدان از نقاط مختلف جهان و در همه اعصار به حج فرا خوانده شدند و پروردگارشان را پاسخ دادند و در پيشگاه او حضور يافتند بايد كسى باشد كه امور آنان را سامان دهد و نيز بايد افزون بر مناسك عبادى حج، اصول و احكام ديگرى در خصوص امور سياسى خود داشته باشند وگرنه چگونه ممكن است مردم در مكانى گرد هم آيند و هر يك آداب و سنتى خاص خود داشته باشند؟ و چگونه نظم امور آنان ممكن است، اگر همه آن ها يك اصل مقبول نداشته باشند و اگر شخصى نباشد كه مقبول همه حج گزاران بوده، آن ها را به سنّتى
ص: 187
واحد كه مقبول اين جمع است، راهنمايى كرده و با قانونى يگانه كه همه در برابرش خاضع باشند، آن ها را سياست كند؟ اين همان حكومت است كه براى تأمين اين امور ضرورى است.
گذشته از آن دينى كه مى گويد: اگر در سفر سه تن بوديد، يكى را امير و فرمانده خود گردانيد: «إذا كنتم ثلاثة فى سفر فأمروا أحدكم» (1)؛ حاشا كه مردم را در آنجا به حال خود وانهد و بر اين گروه بى شمار كه شهرها و صحراها و بيابان ها و درياها را درمى نوردند و در آسمان به پرواز در مى آيند و به حج مشرف مى شوند، فرمانروا و حاكمى نگمارد و آن ها را با هواها و خواهش هايشان رها كند تا هر كس در پى كار خود رود!
آيا ممكن است كه براى اين امر سياست خاصى نباشد تا آن ها را در معاملات و برخورد انديشه ها و خاتمه بخشيدن به نزاع ها و چگونگى معيشت و ارتباطشان با يكديگر و نيز روابطشان با ديگر ملّت ها، جهت دهد و مصلحت انديشى كند؟!
2. در برخى روايات آمده است: اگر در زمانى مردم نخواستند و يا مقدورشان نبود به مكّه روند، بر رهبر مسلمانان لازم است كه برخى را با هزينه بيت المال به حج بفرستد و عده اى را كه توان مالى دارند و به حج نمى روند به اجبار روانه مكّه كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم، حج را معطل گذارند بر امام است كه آن ها را به اين كار وادار كند، چه بخواهند و چه نخواهند، زيرا اين خانه براى حج قرار داده شده است. (2)در انجام اين تكليف بايد حاكم وحكومتى باشد، چنان كه امير المؤمنين على عليه السلام آنگاه كه عهده دار حكومت شد، در نامه اى به قثم بن عباس، فرماندار مكه، وى را به
ص: 188
اقامه حج امر فرمود: «أقم للناس الحج»(1)، اما در مدتى كه حكومت را در دست نداشت، نمى توانست چنين فرمانى صادر كند.
اسلام كه پيامبران بدان مبعوث شده اند در توحيد محض كه هر گونه شركى را طرد مى كند، تجلّى مى يابد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (2).
اين طرد و نفى تنها اعتقاد قلبى يا ذكر قالبى نيست، بلكه اعلام انزجار و نداى تبرى و فرياد برائت در برابر سركشان فرومايه است. اين معنا در حج تحقق مى يابد، چون حج جايگاه «اعلام» و «اذان» اين نكته است كه اسلام از شرك به دور است و مسلمانان از مشركان بيزارى مى جويند و هيچ گونه دوستى ميان مسلمانان و مشركان نيست:
«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ» .(3)
مفاد اين آيه تبلور بعد سياسى حج و تجلّى استقلال فرهنگى در آن است، به طورى كه سيطره اى براى هيچ يك از كفار و مشركان بر مسلمانان باقى نماند.
طرد سران الحاد و در هم كوبيدن سنگرها و پايگاه هاى شيطانى آنان جز در پرتو حكومت اسلامى امكان پذير نيست. اگر حضور سياسى اسلام در سرزمين منا كه «حج اكبر» بدان تفسير شده (4)، نبود، امكان اعلام برائت از عُمّال جور و طاغوت پرستان وجود نداشت و اگر دوستى مؤمنان با يكديگر و همدستى آنان در برابر ديگران و بيعتشان با رهبرى كه از جانب خداوند منصوب و يا از جانب اولياى خدا مأذون است نبود، دشمنى و كينه آن ها در برابر گردن كشانى كه تنها به خود اهميت مى دهند و خود را مى بينند، اعلان نمى شد.
ص: 189
پرسش: چه رابطه اى بين حج و وحدت مسلمانان برقرار است؟
پاسخ: مناسك بزرگ حج داراى ابعاد مختلفى است. يكى از اين ابعاد، بعد سياسى و آشنايى و ارتباط مسلمانان از نقاط دور دست جهان با يكديگر و در نتيجه برقرارى وحدت و همدلى ميان آنان است. در حقيقت مراسم حج و خانه خدا و قبله مشترك تمام مسلمانان، بهترين وسيله وحدت بين آنان است؛ روح عبادت (توجّه به خدا)، روح سياست (توجّه به خلق خدا)، يك رنگى و يكسان بودن پوشش، حركت منظم و دسته جمعى و انجام اعمال به سوى يك نقطه (قبله و خانه خدا) و ... چنان به هم آميخته اند كه گويا مسلمانان با رنگ ها و نژادهاى مختلف اعضاى يك پيكرند و پيرامون محور كعبه طواف مى كنند و در اين ميان دل هاى مسلمانان بيشتر از هر زمانى به يكديگر نزديك تر بوده و مفهوم حقيقى اسلام را تجسم مى بخشند.
بنا بر اين حج عامل بسيار مؤثرى براى وحدت دل هاى مسلمانان از نژادها و طبقات مختلف است. حج، تعصب هاى ملى، قومى و نژادى را شكسته و مرزهاى جغرافيايى را درهم شكسته و هر ساله مسلمانان را در كنار هم در يك محل و با اعمالى مشترك گرد هم مى آورد تا در اجتماعى صميمانه بر گرد سفره مهمانى خداوند، با شعارها و انجام مراسم عبادى و سياسى به ريسمان الهى چنگ زنند و از اجتماع عظيم حج بهره هاى فراوان را برند؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
«وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (1)
و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور تا [زائران پياده و [سوار] بر هر شتر
ص: 190
لاغرى- كه از هر راه دورى مى آيند- به سوى تو روى آورند، تا شاهد منافع خويش باشند ... (1)و شايد از مهم ترين منافع حج بررسى مشكلات امت اسلام باشد كه امروزه اختلافات بى اساس و دامنه دار كلامى و سياسى آنان را از يكديگر دور ساخته است.
پرسش: لطفاً آثار اجتماعى و تربيتى خانه خدا را بيان بفرماييد.
پاسخ: خداوند متعال مى فرمايد:
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى ...» (2)[و به خاطر بياوريد] هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم [و براى تجديد همين خاطره از مقام ابراهيم مسجدى براى خود انتخاب كنيد ...
بر اساس اين آيه، خانه خدا از طرف پروردگار، پناهگاه و كانون امن و امان اعلام شده و در اسلام، مقررات شديدى براى اجتناب از هرگونه نزاع و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدس وضع شده است تا جايى كه حتى حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امنيت به سر مى برند و كسى حق ايجاد مزاحمت براى آنان ندارد. وجود چنين مركزى در جهان پر نزاع و متشنج، مى تواند اثر عميق و خاصى براى حل مشكلات مردم داشته باشد؛ زيرا امنيت اين منطقه سبب مى شود كه مردم با تمام اختلافاتى كه با هم دارند، در جوار آن گرد هم آيند و سرود وحدت و فرياد بيزارى از شياطين را سر دهند و با يكديگر مذاكره و مباحثه كنند. در سرزمين كعبه، تمام مسلمانان از هر نژاد و رنگى در كنار هم به عبادت خداوند يگانه مى پردازند و اين گردهمايى با عظمت، باعث محكم شدن رشته هاى وحدت ميان مسلمانان مى شود. (3)
ص: 191
پرسش: چگونه حج تجسمى از معاد است؟
پاسخ: حج، معاد مجسم و مناسك آن نمونه اى از قيامت و محشر است. همچنان كه پيشينيان و پسينيان براى ميقات روزى معلوم گردآورده مى شوند، (1)و بندگان خدا، هر يك به تنهايى، به پيشگاه خدا حاضر مى گردند؛ همان گونه كه بار نخست آفريده شدند. (2) حج نيز تجسمى از حشر مردم در روز قيامت وبرهنگى آنان در معاد است.
نمونه هايى ذيل از جمله تجلّى معاد در حج است:
1. گرد آمدن حج گزاران در ميقات ها و مواقفى كه در آنجا بر اثر خوف و فزع، خواب ندارند.
2. عارى بودن آنان از پوشاك و مظاهر زندگى دنيوى. پس عده اى مجال نمى يابند تا بگويند: ما در اثاث و منظر نكوتريم. (3) 3. پيراسته شدن آن ها از زيورها و گنجينه هاى دنيوى. بنا بر اين، جايى باقى نمى ماند تا قومى بگويند: اى كاش به ما نيز همانند آنچه به فلانى داده شد، داده بودند و نيز مجالى نمى ماند تا كسى با زيور و زينت خود در ميان قومى ظاهر شود. (4) 4. فرار از غير خدا به سوى خدا، چنان كه امام باقر عليه السلام در تفسير: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» (5)، فرمود: مراد اين است كه حج به جاى آوريد: «حجّوا إلى اللَّه عزّو جلّ.»(6)
5. پوشيدن جامه اى شبيه كفن كه براى حج گزار مستحب است در آن دو جامه كفن
ص: 192
شود، چنان كه پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله نيز در جامه هاى احرامش كفن شد. (1) 6. تذلّل و فروتنى براى خدا، به گونه اى كه پياده و بلكه با پاى برهنه حج كنند؛ زيرا روايت است كه: خداوند با چيزى بهتر از پياده روى (در حج) عبادت نشده است: «ما عبد اللَّه بشى ء أفضل من المشى» (2)؛ از اين رو امام حسن عليه السلام با پاى پياده بيست حج گزارد.(3) در اين باره امام صادق عليه السلام فرمود: سعى بين صفا و مروه، براى شكستن و ذلت جبّاران است: «جعل السعى بين الصفا و المروة مذلّه للجبارين.» (4) همچنين آن حضرت درباره آيه شريفه: «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ»(5)فرمود: مقصود از «يوم مشهود» روز عرفه است و مقصود از «مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ»، روز قيامت. (6) 7. اعتراف مردم به گناهانى كه مرتكب شده اند. چنان كه در حديث است كه امام صادق عليه السلام پشت خود را برهنه كرد و در برابر آفتاب گرفت در حالى كه مى فرمود:
«لبيك فى المذنبين لبيك» (7) و چون آن حضرت به ملتزم رسيد به اطرافيان خويش فرمود: از من دور شويد تا در اين مكان براى پروردگارم به گناهان خويش اعتراف كنم: «أميطوا عنّى حتى أقر لربّى بذنوبى فى هذا المكان ...» (8).
8. امنيت مردم و وحوش و پرندگان.
9. در امان بودن حج گزاران از تجاوز و جدال و هر آنچه موجب آزار مُحرم مى شود و اين تجسم سخن خداى تعالى است كه فرمود: «لا ظُلْمَ الْيَوْمَ» (9)
خلاصه اينكه حج، با مناسك خاص خود كه در هيچ عبادت ديگرى يافت نمى شود همچون احرام و وقوف در سرزمين عرفات و مشعر كه با زارى و تضرّع
ص: 193
همراه است و بيتوته در منا و قربانى كردن در آنجا و تراشيدن مو و رمى جمرات و بازگشت به مكه و هروله بين دو كوه صفا و مروه و ساير مناسك كه تأويل آن ها را جز خدا كس ديگرى نمى داند، حكايتگر روز نُشور و بيانگر روز حشر است؛ چون مردم در آنجا با وجود اختلاف زبان ها و رنگ ها، به يك ندا پاسخ مى گويند و يك فرياد و فرمان را اجابت مى كنند و جز خداى واحد قهار كه همه گردنها براى او خاضع مى شود و چهره ها برايش به خاك مى افتد و صداها برايش خاشع و خاموش مى شود؛ چنان كه جز صداى آهسته اى شنيده نمى شود، (1)كسى بر آن ها فرمان نمى راند.
ص:194
ص: 195
ص:196
ص: 197
پرسش: چرا به مدينه و مكه، منوّره و مكرّمه مى گويند؟
پاسخ: «مُكرَّم» به معناى گرامى داشته شده و تكريم شده است، از آنجا كه خداوند متعال سرزمين مكّه را شرف و كرامت ويژه اى بخشيده است به آن سرزمين مكّه مكرَّمه گفته مى شود. خداوند متعال مى فرمايد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ* فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً ...» (1)
نخستين خانه اى كه براى مردم [و نيايش خداوند] قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است؛ كه پربركت، و مايه هدايت جهانيان است، در آن نشانه هاى روشن [از جمله مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود، در امان خواهد بود ...
و چون خداوند متعال اين سرزمين را گرامى و مبارك داشته است صفت «مكرّمه» بر آن اطلاق مى شود. (2)19 مدينه را نيز «منوره» مى گويند و اين به معناى روشنايى و نورانى است. شهر مدينه نيز داراى فضل و كرامت ويژه اى از طرف خداوند متعال است و از آنجا كه سرزمين
ص: 198
وحى و محل نزول فرشتگان و بعثت پيامبران الهى، به ويژه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله بوده است، به آن منور يا منوره گفته اند كه به واقع شهرى منور و داراى معنويت، قداست، نورانيت ويژه اى ا(1)
و براى كسانى كه در اين سرا [سرزمين مدينه و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند، دوست مى دارند ...
بنابراين، مكه و مدينه از آنجا كه خانه خدا و محل نزول وحى و فرشتگان و خاستگاه بسيارى از پيامبران الهى به ويژه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و محل و پايگاه توحيد و يگانگى است و هم داراى كرامت است و هم از نورانيت و معنويت ويژه اى برخوردار است. (2) پرسش: با توجه به آيات قرآن، خانه خدا تاكنون چند بار و در چه ابعادى ساخته شده است و چه كسانى آن را ساخته اند؟
پاسخ: چنان كه گذشت طبق آيات و روايات خانه كعبه نخست به دست آدم عليه السلام ساخته شد، سپس در توفان نوح فرو ريخت و سپس به دست حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل عليهما السلام، تجديد بنا گرديد. (3) تاريخچه تجديد بناهاى بعدى در قرآن ذكر نشده است، ولى بر اساس نقل مورخان، پنج سال پيش از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله، سيل بزرگى كعبه را ويران كرد. قبايل عرب ساكن مكه براى تجديد بناى آن متحد شدند و هر قبيله بخشى از هزينه آن را تقبّل كرد، ولى در مورد نصب حجرالاسود اختلاف كردند و هر يك براى كسب افتخارى براى قبيله خود داوطلب نصب آن
ص: 199
بودند، تا اينكه همه به محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله كه به محمد امين مشهور بود، راضى شدند و حجرالاسود به طريق خاصى دست آن حضرت كارگذاشته شد.
اين بنا تا سال 63 هجرى كه عبداللَّه بن زبير عليه يزيد قيام كرد بر پا بود. وقتى يزيد بن معاويه به محاصره كعبه فرمان داد، در اين محاصره بخشى از خانه كعبه ويران شد و جامه كعبه و قسمتى از چوب هاى داخل بنا سوخت و پس از پايان جنگ و مرگ يزيد، عبداللَّه بن زبير كعبه را بر پايه هايى كه حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن ها بنا كرده بود، تجديد بنا كرد. بناى وى يك در شرقى و يك در غربى داشت و هر دو با زمين هم سطح بود. چون عبداللَّه بن زبير به دست حجاج در زمان عبدالملك كشته شد، حجاج بناى كعبه را به پايه هاى قريش بازگردانيد و ديوار شمالى را شش ذراع و يك وجب عقب راند. (1) پس از آن دوران نيز بارها خانه خدا در سال هاى 208، 738، 1039 هجرى بر اثر سيل خسارت هايى ديده و گاه تجديد بنا شده. (2)ارتفاع كعبه هم اكنون 16 متر و طول ضلع شمالى و جنوبى 10 متر و 10 سانت و طول شرقى و غربى 12 متر و ارتفاع در ورودى كعبه از زمين، 5/ 1 متر است. (3)
پرسش: الف) علت اهميت بيت المقدس از نظر قرآن چيست؟ ب) با توجه به اين كه حضرت آدم عليه السلام كعبه را بنا نهاد و قدمت تاريخى آن بيش از
ص: 200
پرسمان قرآنى حج 249
بيت المقدس است و با اين كه خداوند متعال مى دانست، ميان يهوديان و مسلمانان بر سر بيت المقدس اختلاف پيش خواهد آمد، چرا به پيامبراسلام صلى الله عليه و آله امر كرد تا ابتدا به طرف بيت المقدس و سپس رو به كعبه نماز بخواند؟ ج) چرا خداوند حكيم جاى ديگرى را قبله قرار نداد تا چنين اهميتى پيدا كند؟
پاسخ: الف) خداوند متعال درباره مسجدالاقصى مى فرمايد:
«... الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ ...» (1)
آن [مسجدالاقصائى كه پيرامون آن را بركت داديم ...
بركت در آيه، ممكن است به بركات ظاهرى اشاره داشته باشد؛ چون بيت المقدس در منطقه اى سرسبز و خرم واقع شده است و نيز ممكن است بركات معنوى مقصود باشد؛ زيرا اين سرزمين همواره كانون حضور پيامبران بزرگ خداوند و خاستگاه توحيد و محل فرود آمدن فرشتگان وحى بوده و به همين دليل مقدّس و مطهر از شرك گرديده و اهميت پيدا كرده است.(2) ب) خداوند متعال مى فرمايد:
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ» (3)
و قبله اى كه [چندى بر آن بودى، مقرر نكرديم جز براى آن كه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه از عقيده خود بر مى گردد باز شناسيم؛ و البته [اين كار] جز بر كسانى كه خدا هدايت [شان كرده سخت گران بود ...
از اين آيه بر مى آيد كه مسجدالاقصى به طور موقت قبله مسلمانان بوده و خداوند
ص: 201
متعال نيز آن را يك آزمايش بزرگ براى مشخص شدن جايگاه مؤمنان و مشركان قرار داده است؛ زيرا خانه كعبه در آن زمان كانون بت هاى مشركان بود و مسلمانان طبق دستور خداوند به طور موقت به سوى بيت المقدس نماز خواندند تا بدين وسيله، صفوف خود را از مشركان جدا كنند. مسلمانان پس از هجرت به مدينه و تشكيل حكومت اسلامى و شناسايى مرزهاى عقيدتى خويش، به سوى كعبه، قديمى ترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبيا نماز گزاردند(1)ج) از آنجا كه بيت المقدس و مسجدالاقصى كانون بعثت پيامبران الهى و خاستگاه توحيد و محل فرود آمدن فرشتگان وحى و مقدس و مطهر از شرك بود، مدتى قبله مسلمانان قرار گرفت و خانه كعبه نيز از آنجا كه قديمى ترين مركز توحيد و كهن ترين خاستگاه پيامبران بزرگ الهى و ... بود، پس از بيت المقدس و براى هميشه قبله مسلمانان جهان خواهد بود. اين دو سرزمين مقدس، نسبت به سرزمين هاى ديگر برترى و فضيلت ويژه اى دارند و از اهميت فراوانى برخوردارند و به طور طبيعى انتخاب اين دو مركز براى قرار گرفتن قبله، رجحان داشته و دارد. (2)پرسش: در آيه شريفه: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها ...» (3)نسخ آيات قرآنى به چه معناست؟ در اين آيه شريفه به مسأله تغيير قبله از بيت المقدس به سوى كعبه اشاره شده (آيه 144 همين سوره)؛ چرا پيامبراكرم صلى الله عليه و آله منتظر بود كه دستور تغيير قبله صادر گردد؟
پاسخ: الف) «نسخ» در لغت به معناى زائل كردن و از بين بردن و ابطال و تغيير آمده است. (4) در مجمع البيان آمده: «نسخ» در لغت، آن است كه چيزى را ابطال كرده و
ص: 202
چيز ديگرى در جاى آن قرار دهيم و اصل آن عوض گرفتن چيزى است به جاى ديگرى. معناى ديگر كلمه «نسخ»، نقل يك نسخه كتاب به نسخه اى ديگر است و اين عمل را از اين جهت نسخ گويند، كه گويى كتاب اولى را از بين برده و كتابى ديگر جايگزين آن كرده اند. «نسخ حكم» نيز جانشين كردن حكمى در جاى حكمى ديگر است.(1)«ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها ...» (2)؛ اگر آيه اى را نسخ كنيم و يا از يادتان ببريم بهتر از آن يا نظير آن را مى آوريم. آيا نمى دانى كه خداوند به هر چيز توانا است؟» اين آيه اشاره به مسأله نسخ و حكمت آن مى كند.
«نسخ حكم»، زمانى است كه مصلحت حكم محدود به زمان باشد و با سر آمدن زمان، مصلحت آن از بين رفته و منسوخ شود و حكم ديگرى جاى آن را بگيرد. از نظر آيه ياد شده، نسخ باعث نمى شود كه خود آيه نسخ شده، به كلى از عالم هستى محو و نابود گردد؛ بلكه عمر حكم آن آيه كوتاه است؛ چون به وصفى وابسته است كه با رفتن آن صفت مدت حكم نيز از بين مى رود؛ بنا بر اين مراد از «نسخ» از بين بردن اثر آيه است؛ يعنى با نسخ، اثر آن آيه از بين مى رود؛ ولى خود آن آيه باقى مى ماند؛ حال اثر آن ممكن است تكليف باشد و يا چيز ديگر. در تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه كه يكى از مصداق هاى نسخ به شمار مى آيد نيز به دليل مصالحى كه در تشريع احكام است، اين كار انجام گرفت و اين كار جز براى تربيت و تكميل بندگان خدا و نيز جداسازى مؤمنان واقعى از عاصيان متمرد نبود.
امّا اينكه آيت بودن يك آيت، به چيست، پاسخش آن است كه آيت ها مختلف و حيثيات نيز مختلف و جهات نيز مختلف است؛ چون بعضى از قرآن آيتى است براى
ص: 203
خداوند متعال، به اعتبار اينكه بشر از آوردن مثل آن عاجز است، و بعضى ديگرش كه احكام و تكاليف الهيه را بيان مى كند، آيات اويند، بدان جهت كه در انسان ها ايجاد تقوا نموده و آنان را به خدا نزديك مى كند و نيز موجودات خارجى آيت اويند؛ چرا كه از وجود صانع خود حكايت مى كنند، انبيا و اولياى خداوند، آيات او هستند؛ چون هم با زبان و هم با عمل خود، بشر را به سوى خدا دعوت مى كنند و نيز چيزهاى ديگر. (1)بنا بر اين، مفهوم آيه، شدت و ضعف دارد؛ بعضى از آيات در آيت بودنشان اثر بيشتر وبعضى ديگر اثر كمترى دارند؛ همچنان كه از آيه شريفه:
«لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى (2)
به راستى كه او [در آن جا برخى از آيات بزرگ پروردگارش را بديد.
همچنين بعضى آيات در جهات مختلفى نشانه و آيت خداى متعال هستند؛ ولى برخى ديگر از آيات در آيت بودن تنها يك بعد دارند؛ يعنى از يك جهت نمايشگر و يادآورنده صانع هستند.
نسخ آيت نيز دو گونه است: 1. نسخ آيت به همان يك جهتى كه دارد [مثل اينكه به كلى آن را نابود كند]. 2. آيتى را كه از چند جهت آيت است، از يك جهت نسخ كند، و جهات ديگرش را به آيت بودن باقى گذارد؛ مانند آيات قرآنى كه هم از نظر بلاغت، آيت و معجزه است و هم از نظر حكم؛ حال اگر از جهت حكمى نسخ شود، جهات ديگرش باقى است.
ب) آيه شريفه:
«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ...» (3) [ما به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى بينيم، پس [باش تا] تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم.
از اين آيه بر مى آيد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيش از نازل شدن حكم تغيير قبله صورت
ص: 204
خويش را رو به آسمان كرده بود و گويى انتظار فرو فرستادن چنين حكمى را مى كشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله دوست داشت كه خداوند متعال با دادن قبله اى مختص به او و امتش احترامش كند؛ نه اينكه از قبله بودن بيت المقدس ناراضى بوده باشد؛ علّت آن هم سرزنشى بود كه از طرف يهوديان به مسلمانان شده بود. آنان به قبله نداشتن مسلمانان خرده مى گرفتند و با بيت المقدس بر مسلمانان فخر فروشى مى كردند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله از اين وضع ناراحت بود؛ منتظر بود از ناحيه خداوند متعال فرمانى برسد و اندوهش را زائل كند، كه اين آيه نازل شد. همچنين علت ديگر اين انتظار را در علاقه شديد پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به حضرت ابراهيم عليه السلام و آثار او بايد جستجو كرد. از طرف ديگر «كعبه» قديمى ترين خانه توحيد بود؛ او مى دانست «بيت المقدس» قبله موقتى مسلمانان است و آرزو داشت قبله اصلى و نهائى هر چه زودتر تعيين شود؛ بنا بر اين با صدور فرمان تغيير قبله از يك سو زبان طعن يهود از مسلمانان قطع مى شد و از سوى ديگر موجبات علاقه مندى بيشترى در مردم حجاز كه توجه خاصى به كعبه داشتند، براى پذيرش آيين اسلام فراهم مى شد. (1) پرسش: شرافت و برترى كعبه بر بيت المقدس چگونه است؟
پاسخ: 1. در قرآن كريم، از مسجد الحرام و مسجد الاقصى به عنوان مبدأ و منتهاى سير زمينى معراج رسول اكرم صلى الله عليه و آله ياد شده است: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ»(2). گرچه همان گونه كه در اين آيه شريفه آمده، اطراف مسجد الأقصى پر بركت است، ولى بر اثر دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام كه عرض كرد: «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» (3)، هم اكنون مكه، كه خود فاقد شرايط و زمينه هاى حاصلخيزى است، سرشار از نعمت هاى الهى
ص: 205
است: «يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ» (1)، و اين از آيات آشكار الهى است: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ» (2).
2. گفته اند: «در شرف كعبه همين بس كه امر كننده به ساختن آن ذات اقدس جليل، مهندس آن جبرئيل، معمارش خليل و دستيارش اسماعيل عليه السلام است!» (3) و چنين شرافتى در مورد بيت المقدس ثابت نشده است.
3. گذشته از اين كعبه به دست ابراهيم خليل عليه السلام كه از انبياى اولوالعزم است بنا نهاده شده، و بيت المقدس را سليمان عليه السلام كه از حافظان شريعت انبياى اولوالعزم بوده نه جزء آنان، ساخته است، درباره بيت المقدس وعده الهى بر حفظ آن از تهديد دشمنان ثابت نيست. در حالى كه درباره كعبه، اين وعده داده شده: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(4) و بدان عمل هم شده است: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ ...» (5). امّا بخت النصر، بى آنكه با تهديدى مواجه شود بيت المقدّس را ويران كرد.
پرسش: لطفا آياتى كه در قرآن كريم به نام هاى مكه اشاره كرده ذكر كنيد و وجه تسميه اين نام ها را بيان فرماييد؟ آيا غير از نام هايى كه در قرآن كريم ذكر شده نام هاى ديگرى نيز براى مكه آمده است؟
پاسخ: مجموع نام هايى كه در قرآن كريم براى مكه آمده است عبارت است از:
ص: 206
1. بكه (1): در قرآن كريم نام ديگر مكه به عنوان «بكه» (2)آمده است. خداوند متعال مى فرمايد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ* فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(3)
همانا نخستين خانه اى كه براى مردم بنا گرديد آن است كه در «بكه» است، كه فرخنده و مايه هدايت مردم است، در آن آيت هاى درخشان مقام ابراهيم، هر كس وارد آن شود ايمن باشد، و خدا راست بر مردم حج اين خانه، براى كسى كه استطاعت رفتن به آنجا را داشته باشد، و هر كس كفر ورزد همانا خداوند از جهانيان بى نياز است.
2. بلد امين: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ* وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» (4).
3. بلد: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ* وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (5).
4. بيت العتيق: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» (6)؛ (و طواف كنند بر گرد بيت العتيق.)
5. بيت الحرام: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (7)؛ (خداوند كعبه را براى قيام مردم «بيت الحرام» قرار داد.)
ص: 207
6. بيت المحرّم: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» (1)؛ (پروردگارا من خاندانم را در دره اى بى كشت و زرع در كنار «بيت محرّم» ساكن گردانيدم.)
7. حرم: «... أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً» (2).
علاوه بر نام هاى ياد شده ناقلان اخبار اسامى ديگرى نيز براى مكه گفته اند كه چنين است: النساسة، الناسة، الباسة (3)، ام رحم، ام قرى، معاد، حاطمه (4)، بيت العتيق (5)، حرم، صلاح، عرش، قادس (پاك كننده گناهان)، مقدسه و كوثى (6) كه از نام هاى ديگر مكه است. (7) در باره علت نامگذارى حرم الهى به مكه (8) نيز چند وجه گفته شده است كه عبارت است از:
1. چون نخوت و غرور قدرتمندان را نابود مى كرد (9)؛
2. به سبب ازدحام مردم در مكه (10)؛
3. مكه از مكاء گرفته شده است؛ به اين معنا كه در جاهليت اعراب بر اين باور بودند كه حج كامل نمى شود، مگر اينكه به محل كعبه آمده و همانند «مكّا» (/ پرنده اى است كه در باغ خانه مى كند) پيرامون كعبه بانگ بر آرند. آنان بانگ بر مى آوردند و هنگامى كه در
ص: 208
پرسش: لطفاً بفرماييد نام خانه خدا در قرآن چند مرتبه آمده است و به چه نام هايى آمده است؟
پاسخ: نام خانه خدا هفده مرتبه در قرآن آمده است كه به ترتيب ذيل است: دو بار با عنوان «كعبه»، هفت بار «البيت»، يك بار «بيت»، دو با «البيت الحرام»، دو بار «البيت العتيق»، يك بار «بيتك المحرم»، دو بار «بيتى»، و پانزده بار نيز با عنوان «مسجدالحرام» (1).
پرسش: لطفاً بفرماييد از نظر قرآن كريم شهر مقدس مكه چه امتيازى نسبت به ساير مكان هاى مقدس دارد؟ چرا خداوند اين شهر را در آن مكان خشك بى آب و علف (2) قرار داد.
پاسخ: هنگامى كه حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام كعبه را بنا نهادند و پايه هاى آن را بالا بردند، از خداوند متعال خواستند كه اين عمل آنان را قبول فرمايد. (3) سپس حضرت ابراهيم عليه السلام دعا كرد و مواردى را درباره سرزمين مكه از خداوند متعال در خواست كرد كه خداوند متعال آن ها را نيز اجابت كرد. (4)آيات 35 تا 41 سوره ابراهيم به آن موارد اشاره دارد كه از مجموعه اين چند آيه ويژگى هاى ذيل براى سرزمين مكه از دعاى حضرت ابراهيم براى مكه استفاده مى شود، البته اين موارد غير از موارد اهميتى است كه در روايات براى كعبه آمده است:
1. امنيت مكه؛
2. دور بودن مكه از پرستش بت ها؛
ص: 209
3. روزى براى اهل مكه؛
4. تمايل دل ها به سوى مكه؛
5. آمرزش گناهان؛
6. اقامه نماز در آن سرزمين.
اما خداوند اين شهر را در آن سرزمين خشك و بى آب و علف قرار داد، تا مردم را با انواع شدايد و با مشكلات مختلف امتحان كند و تا تكبر را از قلب هاى آنان دور و خضوع و فروتنى را جايگزين آن سازد و در پرتو اين خضوع درهاى فضل و رحمت خود را به روى آنان بگشايد. (1) پرسش: منظور از «عتيق» كه در قرآن، كعبه را بيت العتيق گفته چيست؟
پاسخ: خداوند متعال مى فرمايد:
«ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»(2)
سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد آن خانه كهن [كعبه طواف به جاى آورند.
«عتيق» به يك معنا چيزى است كه از نظر زمان يا مكان و يا مرتبه متقدم باشد و خانه كعبه را بيت العتيق گفته اند؛ چون قديمى ترين كانون توحيد بوده و اولين خانه اى است كه براى انسان ها برپا شده است.(3)و نيز «عتيق» از ماده «عتق» به معناى آزاد شدن از بند رِقيّت است. كعبه در اين آيه، بيت العتيق ناميده شده، زيرا خانه كعبه نيز از قيد ملكيت بندگان و همچنين از شرور جبابره و ستمگران آزاد است. هر ستمگرى قصد تخريب آن را داشت، اگر از قصد خود بر نمى گشت، هلاك مى شد. (4)
ص: 210
از معانى ديگر عتيق، گرامى و گرانبها بودن است كه اين مفهوم نيز درباره خانه كعبه روشن است. به برخى از سوره هاى قرآن نيز «عتاق» جمع «عتيق» گفته مى شود؛ مانند:
سوره هاى كهف و اسراء. كلمه «بيت العتيق» همچنين در سوره حج، آيه 33 آمده است. (1)
پرسش: لطفاً اهميت كعبه را از ديدگاه قرآن بيان فرماييد؟
پاسخ: قرآن كريم مى فرمايد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(2)
نخستين خانه اى كه براى مردم [و نيايش خداوند] قرار داده شد، در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است در آن نشانه هاى روشن است [از جمله مقام ابراهيم و هر كس داخل آن شود، در امان خواهد بود و بر مردم است كه براى خدا آهنگ خانه [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند و هر كس كفر بورزد [و حج را ترك به خود زيان رسانيده خداوند از همه جهانيان بى نياز است.
در اين آيه، خداوند به اهميت و امتيازهاى كعبه پرداخته است و در آيه 97 سوره مائده نيز قرآن كريم درباره اهميت كعبه سخن فرموده است. كعبه، تاريخچه اى بسيار طولانى و پرحادثه دارد كه تمام اين حوادث از عظمت و اهميت آن سرچشمه
ص: 211
مى گيرد.(1)البته اهميت و عظمت كعبه هرگز به دليل ساختمان آن نيست؛ بلكه از آنجا كه كعبه قديمى ترين و پرسابقه ترين مركز توحيد و پرستش خداوند متعال است، در پيشگاه قرآن كريم و خداوند متعال اهميت پيدا كرده است. (2)ر. ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 9- 20 و ج 5، ص 8 پرسش: به نظر شما آيا موقعيت شهر مكه(3) در گسترش دعوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تأثيرى داشت؟ چرا؟
پاسخ: بله، بدون شك، شهر مكه، به لحاظ موقعيت جغرافيايى، تاريخى، تجارى، امنيتى، وجود كعبه در آن، تقدس، حوادث شيرين و تلخ بسيار در طول تاريخ و ... تأثير به سزايى در گسترش دعوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داشت. وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام، كه بنيان گذار يا تكميل كننده كعبه است، هاجر و اسماعيل را در سرزمين مكه گذاشت، به هنگام بازگشت، از خداوند چنين درخواست كرد:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» (4)
پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند، تو قلب هاى گروهى از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزى ده شايد آنان شكر تو را به جاى آورند.
از اين آيه و مانند آن استفاده مى شود كه، با دعاى مستجاب حضرت ابراهيم عليه السلام
ص: 212
شهر مكه، زمينه توجه به خدا، نماز و پذيرش دعوت انبياى پس از حضرت ابراهيم عليه السلام تا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را داشته است.
علاوه بر اين، اراده خداوند به اين تعلق گرفته است كه اين شهر از دير زمان، بزرگ ترين مركز عبادت و پرسابقه ترين كانون توحيد باشد؛ لذا، آن را حرم امن خود قرار داد، كه هم امنيت تكوينى و هم امنيت تشريعى داشته باشد. اين اراده الهى دليل ديگرى است بر اينكه، موقعيت شهر مكه در گسترش دعوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تأثيرى بسيار داشته است. (1)پرسش: چرا با اينكه ما خداپرست هستيم بايد روبه خانه كعبه نماز بخوانيم؟
مگر نه اين كه خانه كعبه از سنگ و گل است و خدا در همه جا هست؟
پاسخ: توجه به قبله هرگز مفهومش محدود كردن ذات پاك خدا در سمت و سوى معيّنى نيست، بلكه وقتى در علم كلام ثابت كرديم كه خداوند حكيم است و احكام الهى همگى داراى حكمت هستند؛ مى گوييم رو به قبله نماز خواندن هم حكمت هايى دارد كه مهم ترين آن ها «تعبد» است و ممكن است يكى ديگر از حكمت هايش اين باشد كه: انسان موجودى مادى است و بايد به سويى نماز بخواند، و دستور داده شده كه همه به يك سو نماز بخوانند، تا وحدت و هماهنگى در صفوف مسلمانان پيدا شود و از تشكيل صفوف متفرق و نامنظم كه عامل هرج و مرج است، جلوگيرى شود؛ افزون بر اين، جهتى كه به عنوان قبله تعيين شده (طرف كعبه) نقطه اى مقدس است كه از كهن ترين پايگاه هاى توحيد بوده و توجه به آن، بيدار كننده خاطرات توحيدى است. (2) پرسش: آيا سوره اى در قرآن هست كه بگويد در داخل كعبه چه چيزى وجود دارد؟ لطفاً توضيح دهيد؟
ص: 213
پاسخ: در قرآن، چنين سوره يا آيه اى وجود ندارد، و به رغم استعمال الفاظ بيت اللَّه، كعبه، مسجد الحرام در آيات متعدد، فقط در چند آيه، به برخى از ويژگى هاى ساختمانى كعبه- البته نه ساختمان فعلى- اشاره شده است؛ از جمله به موضوع قِدمت تاريخى اين خانه كه اولين مكان عبادت در روى زمين براى جامعه انسانى بوده است، تصريح مى كند: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ ...» (1).
همچنين موضوع تجديدبناى اين خانه به دست ابراهيم را يادآور مى شود ومى فرمايد:
«وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ ...» (2) [و به يادآور] آن گاه كه براى ابراهيم، جاى خانه [كعبه را تهيه ديديم.
يا اينكه:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ ...» (3)[و به يادآور] آن گاه كه ابراهيم با اسماعيل ستون هاى آن خانه [كعبه را بالا مى برد ...
اين دو آيه، ضمن اشاره به وجود محل سابق كعبه، ابراهيم و اسماعيل را از بناكنندگان جديد آن مى داند.
پرسش: با توجه به اينكه خداوند متعال از اينكه جا و مكانى براى خود اختيار كند، منزه است، چرا مكه را «خانه خدا» مى نامند؟
پاسخ: آرى، خداوند متعال جسم ندارد تا به مكان و زمان محتاج باشد؛ بنا بر اين در واژه «بيت اللَّه»، اضافه شدن بيت (خانه) به «اللَّه» اضافه «حقيقى» نيست؛ بلكه اضافه «تشريفى» است؛ يعنى چون اين خانه، شريف، پاك و با عظمت است، آن را به خدا نسبت مى دهند؛ همان گونه كه ماه مبارك رمضان را به علت عظمت و بركتش «شهر اللَّه» (ماه خدا) مى نامند. (4)
ص: 214
پرسش: خداوند جسم ندارد، پس چرا حضرت ابراهيم و اسماعيل براى خدا خانه كعبه را ساختند؟
پاسخ: از آيات قرآن، احاديث و تاريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه خانه كعبه پيش از حضرت ابراهيم و از زمان حضرت آدم بر پا شده بود و حضرت ابراهيم و اسماعيل آن را تجديد بنا كردند. (1) آن حضرت، كعبه را براى خدا نساخت تا خدا در آن جاى بگيرد؛ زيرا خداوند جسم نيست و مكان ندارد، بلكه آن خانه را به دستور خداوند براى انجام مراسم حج و طواف به دور آن ساخت. پس از آن كه كعبه را ساخت، خداوند به او فرمود:
«وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (2)
و در ميان مردم براى [اداى حج بانگ بر آورد تا [زايران پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى- كه از هر راه دورى مى آيند- به سوى تو روى آورند.
و امّا علت ناميدن كعبه به «بيت اللَّه» آن است كه كعبه داراى شرافت و عظمت است و اضافه بيت به اللَّه، اضافه تشريفى است؛ يعنى براى بيان عظمت و شرافت كعبه به خدا نسبت داده شده است. (3)پرسش: چرا خانه كعبه به صورت مكعب ساخته شده است؟
پاسخ: درباره كعبه و چهارگوش بودن آن، در روايت آمده است: كعبه محازى و برابر بيت المعمور است و بيت المعمور چهارگوش مى باشد و بيت المعمور محازى عرش است و عرش مربع مى باشد، چون بناى دين خدا و اسلام بر چهار كلمه است:
سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر. (4)
ص: 215
پرسش: هدف خداوند از ساختن خانه كعبه، به وسيله حضرت آدم (1)چه بوده؟
آيا در قرآن كريم به اين مطلب اشاره اى شده است؟
پاسخ: محل و مكان خانه كعبه به محاذات عرش الهى قرار دارد (2) و فرشتگان حول عرش الهى مى گردند (3)از اين رو حضرت آدم عليه السلام خانه كعبه را به دستور خداوند ساخت تا با انجام حج، آدميان را به صفات فرشتگان متصف شوند و همانند آنان به عبادت خداوند بپردازند.
خداوند متعال در توضيح اينكه چرا كعبه را خانه خود و قبله اهل ايمان قرار داده است مى فرمايد:
«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ ...» (4)
خداوند، كعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.
خداوند متعال در اين آيه، هدف از ساختن و مطرح كردن «كعبه» را «قيام للناس» بيان كرده است و اين واژه، معناى گسترده اى دارد، به گونه اى كه هم به امور مادّى و هم به امور معنوى مردم اشاره دارد؛ زيرا مردم، زمانى قائم، پا برجا و استوار هستند كه از نظر مادى و معنوى تأمين باشند، كعبه در طول سال، به ويژه در ايام حج، پذيراى هزاران مسلمان و مؤمنى است كه با اشتياق به سوى او مى شتابند، دل هاى آنان در كنار كعبه، بر حول يك محور واحد به خدا مى پيوندد و پيوند با شكوه ميان آفريننده و آفريده چنان متجلّى مى شود كه هر فردى را مجذوب كرده و به او حيات معنوى مى بخشد و از نظر روحى و معنوى با سالم ترين حركت و رفتار اشباع مى شود. از
ص: 216
طرف ديگر، در اين سفر زيارتى، مسلمانان با فرهنگ هاى مختلف، با يكديگر همفكرى مى كنند. البته آثار فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى شگرف و محوريّت كعبه براى مسلمانان، زمانى بيشتر بروز خواهد كرد كه مسلمانان بيدار شده، به هويت واقعى خود پى ببرند و اهميّت كعبه را در رأس امور خود قرار دهند؛ در اين صورت، بسيارى از مشكلات جهان اسلام، با محوريت اين خانه با بركت برطرف خواهد شد. جالب توجه اين است كه خداوند متعال اين خانه را به عنوان «قيام براى مردم» مطرح مى كند، نه قيام براى مؤمنان تنها، يعنى اگر كعبه جايگاه، واقعى خود را پيدا كرد و مؤمنان به دستورهاى خداوند متعال درباره آن عمل كنند، نه تنها سبب حيات و تقويت جوامع مسلمان مى شود، كه همه مردم جهان از آن سود مى برند. (1)براى آشنايى بيشتر با فايده هاى كعبه مى توانيد به كتاب هايى كه درباره آثار حج نوشته شده مراجعه فرماييد. برخى از اين كتاب ها عبارت اند از:
1. صهباى حج، نوشته آيت اللَّه جوادى آملى، نشر اسراء.
2. نگرشى اجتماعى به كعبه و حج از ديدگاه قرآن، نوشته محمد حسينى كشكوئيه، نشر اميركبير.
3. جلوه هاى حج در قرآن (تفسير و پيام آيات حج)، نوشته خسرو تقدسى نيا، نشر مؤسسه فرهنگى انتشاراتى ائمّه عليهم السلام.
4. قرآن و احكام حج، كانون همبستگى، نوشته فخر الدين حجازى، نشر بعثت.
5. از ژرفاى حج؛ پيام امام سجّاد عليه السلام تأليف على اكبر مظاهرى، نشر دارالحديث.
6. حقيقت حج- به ضميمه ذبح حامل حيات برتر-، نوشته على صفائى حائرى، نشر ليلة القدر.
ص: 217
پرسش: چرا امام زمان در هنگام ظهور به خانه كعبه تكيه و آيه شريفه «أَمَّنْ يُجِيبُ» را تلاوت مى كنند؟
پاسخ: آنچه كه ما در روايات يافتيم آن است كه حضرت مهدى عليه السلام پس از ظهور بر ديوار كعبه تكيه و آيه 86 سوره هود را تلاوت مى كنند:
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»
اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال خدا براى شما بهتر است.
و سپس مى فرمايند: «منم بقية اللَّه و حجت و خليفه او در ميان شما، سپس هيچ كس بر او سلام نمى كند مگر اينكه مى گويد: «السلام عليك يا بقية اللَّه فى ارضه».(1)
در آيه 86 سوره هود، اگر چه مخاطب، قوم شعيب است و منظور از «بَقِيَّتُ اللَّهِ» سود و سرمايه هاى حلال و يا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت گردد «بقية اللَّه» محسوب مى شود. از آنجا كه حضرت مهدى آخرين پيشوا و آخرين باقيمانده پس از پيامبران و امامان عليهم السلام است، يكى از روشن ترين مصاديق «بقية اللَّه» هستند. (2)پرسش: امام زمان عليه السلام در وقت ظهور به كدام ركن از اركان كعبه تكيه خواهند كرد؟
پاسخ: در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده است كه ظهور حضرت مهدى از
ص: 218
بهترين مكان، يعنى مكه و مسجد الحرام، بين ركن و مقام آغاز مى شود. (1) ابوحمزه ثُمالى از امام سجاد عليه السلام پرسيد: چه مكان و بقعه اى افضل است، حضرت فرمود: بين ركن و مقام (2)؛ يعنى بين حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام امام باقر عليه السلام فرمود: «گويا مى بينم كه بين ركن (حجرالاسود) و مقام ابراهيم، حضرت مهدى قرار گرفته و بعد از به جاى آوردن نماز مردم را به حق فرا مى خواند و دعوتش را اعلان مى دارد». (3)على بن مهزيار اهوازى از امام جواد عليه السلام نقل مى كند كه حضرت مهدى در حالى كه بين ركن و مقام، يعنى بين حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام قرار گرفته و جبرئيل نزد حضرت قرار دارد، مردم را به بيعت فرا مى خواند و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده بود.(4)با توجه به اين روايات، مقصود از ركن، ركن حجرالاسود است و حضرت بدانجا تكيه خواهند كرد.
پرسش: در اطراف كعبه چه مكان هاى مقدسى وجود دارد؟ آيا در قرآن نيز به آن ها اشاره شده است؟
پاسخ: شهر مكه از مقدس ترين شهرهاى دنيا، زادگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام است و در قرآن كريم (5) يك بار نام مكه و به نام هاى ديگرى مثل بكه، ام القرى و ... اشاره شده است. در اطراف كعبه آثار مقدس بسيارى وجود دارد كه از جمله آن ها
ص: 219
مقام ابراهيم عليه السلام، حجرالاسود حطيم و حجر اسماعيل عليه السلام است. امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود از آيات بينات در آيه شريفه 97 سوره آل عمران مقام ابراهيم، حجرالاسود و حجر اسماعيل است. (1)البته مُلتَزَم و مستجار، ركن يمانى نيز قسمتى از ديوار كعبه هستند كه دعا در كنار آن ها مستجاب و گناهان بخشيده مى شود. زمزم، قبر حضرت اسماعيل و مادرش هاجر از ديگر جاها مقدس اطراف كعبه است.
پرسش: چرا حجرالاسود به زير آب نمى رود؟ از نظر علمى ثابت كنيد و آيه اى هم از قرآن بنويسيد كه در مورد اين سنگ باشد.
پاسخ: دليلى بر اينكه حجرالاسود زير آب نرود نداريم، آنچه در روايات از ائمه معصومان عليهم السلام رسيده آن است كه قسمتى حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام به فرمان الهى پايه هاى كعبه را بالا بردند تا به جايگاه حجرالاسود رسيدند، كوه ابوقبيس حضرت ابراهيم عليه السلام را ندا داد كه تو نزد من امانت و سپرده اى دارى آنگاه حجرالاسود را به او داد و حضرت ابراهيم عليه السلام آن را در جايگاهش نهاد.(2)در قرآن نام حجرالاسود نيامده است ولى در روايات اهل بيت عليهم السلام، «آياتٍ بَيِّناتٍ»* به حجرالاسود و مقام ابراهيم تفسير شده است.(3) پرسش: صفا و مروه در كجاست؟ علت اهميت آن چيست؟
پاسخ: صفا و مروه دو كوهى است كه در مكه قرار دارد، در بعضى روايات آمده است كه پس از هبوط حضرت آدم و حوا عليهما السلام از بهشت به زمين، هر دو در مكه فرود آمدند. حضرت آدم بر كوه صفا و حضرت حوا بر كوه مروه فرود آمدند؛ همان دو كوهى كه حاجيان هفت بار بين آن ها مى روند و باز مى گردند. علامه طباطبايى، قرآن
ص: 220
شناس بزرگ معاصر مى گويد (1):
كوه صفا را از آن جهت به اين نام خوانده اند كه صفى اللَّه، يعنى برگزيده خدا، حضرت آدم، بر آن فرود آمد، و كوه مروه را از آن رو به اين نام ناميده اند كه مرأة يعنى زن (و همسر حضرت آدم، حوا) بر آن فرود آمد.
خداوند متعال در آيه 158 سوره بقره مى فرمايد:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...»
صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خداست.
بنا بر اين كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى دهند مانعى ندارد گِرد آن دو طواف كنند؛ [يعنى سعى نمايند، هرگز اعمال بى رويه مشركان كه بر آن ها بت هايى نصب كرده بودند از موقعيت اين دو مكان مقدس نمى كاهد] و كسانى كه فرمان خدا را در انجام دادن كارهاى نيك، اطاعت كنند، خداوند در برابر عمل آن ها شكرگزار و از افعال آن ها آگاه است.
قبل از اسلام و همچنين مقارن با ظهور آن، مشركان و بت پرستان براى به جاى آوردن مناسك به مكه مى آمدند و مراسم حج كه اصل آن را از حضرت ابراهيم عليه السلام گرفته و با بسيارى از خرافات و شرك آميخته بودند، انجام مى دادند كه از جمله:
وقوف در عرفات، قربانى، طواف، لبيك گفتن، سعى بين صفا و مروه بود؛ البته اين عمل با وضع خاصى صورت مى گرفت. اين اعمال البته به طور صحيح و اسلامى هنوز از مناسك حج محسوب مى شود.
با ظهور اسلام، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با اصلاح و تصفيه اى كه در رفتار آن ها كرد، اصل حج و اعمال خالص را از اعمال شرك آلود زدود و آن را امضا فرمود و بر آن خرافات خط بطلان كشيد. از جمله اعمال و مناسكى كه مشركان انجام مى دادند، حركت بين
ص: 221
دو كوه معروف «صفا و مروه» بود.
در شأن نزول اين آيه در بسيارى از رواياتى كه از طرق شيعه و اهل تسنن نقل شده مى خوانيم: كه در عصر جاهليت، مشركان بالاى كوه صفا، بتى به نام «اساف» و بر كوه «مروه»، بت ديگرى به نام «نائله» نصب كرده بودند و به هنگام «سعى» از اين دو كوه بالا مى رفتند و براى تبرك با دست خود آن ها را مسح مى كردند. مسلمانان به دليل اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند و تصور مى كردند اين يك عمل جاهلى است. هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به پيامبرى رسيد، عده اى نزد ايشان آمدند و عرض كردند: «اى رسول خدا، سعى اى كه مردم در صفا و مروه مى كنند به واسطه اين دو بت است و اين موضوع از شعائر الهى نيست؛ در اين موقع، خداوند متعال اين آيه شريفه را نازل فرمود و به آن ها تفهيم كرد كه صفا و مروه از شعائر خداوند است و اگر مردم نادان، آن ها را آلوده كرده اند، دليل آن نيست كه مسلمانان از سعى در ميان اين دو خوددارى كنند.
پرسش: «شَعائِرِ اللَّهِ» يعنى چه؟
پاسخ: عبارت «شَعائِرِ اللَّهِ» چهار بار در قرآن كريم آمده است، در يك آيه به صورت كلى مى فرمايد:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (1)
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعار خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكى از پاكى دل هاست.
ص: 222
«شعائر» جمع شعيره به معناى علامت و نشانه است. «شَعائِرِ اللَّهِ» يعنى «نشانه هاى خدا» كه سرفصل هاى آيين الهى، برنامه هاى كلى و آنچه را در نخستين برخورد با اين آيين چشم گير است شامل مى شود. تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آيين او مى اندازد، شعائر الهى است و بزرگداشت آن، نشانه تقواى دل هاست.
قرآن كريم برخى مصاديق شعائر الهى را چنين بيان كرده است: 1. صفا؛ 2. مروه؛ 3.
مناسك و برنامه هاى حج.
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...» (1)
صفا و مروه از شعائر الهى است.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ ...» (2)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، حرمت شعائر الهى را نگه داريد ...
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ ...»(3)
و شتران فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آن ها براى شما خير است ...
علامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد: اين شتران به دليل آن كه براى قربانى در حج هستند از شعائر الهى شمرده شده اند است. (4)گفت مراد از شعائر، اعلام حج و مناسك آن است. (5) مثلًا در روايتى رسول خدا صلى الله عليه و آله لبيك گفتن از شعائر حج دانسته شده است و قرآن كريم خود صفا و مروه يا قربانى را از شعائر حج دانسته است؛ بنا بر اين چنان كه علامه طباطبايى قدس سره تصريح كرده است (6)تمام مناسك حج از شعائر الهى است، اما شعائر الهى منحصر در مناسك حج نيست.
ص: 223
پرسش: آيا ولادت حضرت على عليه السلام در كعبه واقع شده است؟
پاسخ: يكى از خصوصياتى كه حضرت على عليه السلام به آن ممتاز گشته است، محل ولادت ايشان است كه هيچ مخلوقى از آدم تا خاتم به اين افتخار ممتاز نگشته است.
هنگام ولادت حضرت عيسى عليه السلام، مريم عليها السلام در بيت المقدس بود كه ندايى غيبى او را مأمور ساخت تا از مسجد خارج شود:
«أُخْرُجِى عَنِ الْبَيْت فَإِن هَذِهِ بَيْتُ الْعِبَادَةِ لَابَيْتُ الْوِلادَةِ.» (1)
از بيت المقدس بيرون رو كه اينجا خانه عبادت است، نه خانه ولادت.
ولى زمانى كه ولادت على عليه السلام نزديك شد، مادرش فاطمه بنت اسد به داخل خانه خدا دعوت شد.(2)
فاطمه بنت اسد در كنار كعبه مشغول دعا شد و از خداوند خواست تا درد زايمان را بر او آسان گرداند، كه يك باره ديوار خانه كعبه شكافت و ندايى برخاست كه:
«يا فَاطِمَةَ أُدْخُلِى الْبَيْتَ.»
اى فاطمه، به خانه داخل شو.
فاطمه بنت اسد داخل خانه شد و ديوار به حالت اول برگشت و موجب تعجب همگان شد.
فاطمه بنت اسد، سه روز در درون كعبه ماند. اهل مكه از روى تعجب و حيرت در
ص: 224
كوچه ها و بازارها اين قصه را نقل مى كردند، تا اينكه روز چهارم فرا رسيد و همان جايى كه قبلًا شكافته شده بود، دوباره شكافته شد و فاطمه بنت اسد در حالى از خانه خدا بيرون آمد كه فرزندش على بن ابى طالب عليه السلام را در آغوش خويش داشت ... (1)ولادت اميرمؤمنان على عليه السلام را در خانه كعبه، عموم محدثان و مورخان شيعه و دانشمندان علم انساب در كتاب هاى خود نقل كرده اند. در ميان دانشمندان اهل تسنن نيز گروه بسيارى به اين حقيقت تصريح كرده و آن را يك فضيلت بى نظير خوانده اند. (2)حاكم در مستدرك مى گويد: «ولادت على عليه السلام در كعبه به طور تواتر به ما رسيده و كسى پيش از او يا بعد از او در كعبه متولد نشده است». (3)شبلنجى در نورالابصار از ابن صباغ نيز نقل مى كند كه اميرالمؤمنين على عليه السلام در مكه داخل بيت الحرام متولد شد؛ آنگاه مى گويد:
«وَ لَمْ يُولَد فِى البَيتِ الحَرامِ قَبلَهُ أَحد سِواهُ.»(4)
و قبل از او (على عليه السلام)، احدى جز از او در خانه كعبه متولد نشد.
پرسش: با توجه به اهميت موضوع ولادت حضرت على عليه السلام در خانه كعبه و شكافته شدن اعجاز گونه ديوار كعبه كه قبل و بعد از آن هيچ گونه اتفاق مشابهى نداشته است؛ چرا اين موضوع در قرآن نيامده وبه آن اشاره اى نشده است و چگونه مى توان اين موضوع را از طريق آيات، روايات، احاديث و ... اثبات كرد؟ اگر امكان دارد آيات، روايات و احاديث را با ذكر سند واضح برايم بنويسيد.
ص: 225
پاسخ: علامه امينى رحمه الله در كتاب ارجمند الغدير (1) مى نويسد: جمعى از بزرگان شيعه و سنى به تواتر (يعنى قطعى بودن) بر اين حادثه تصريح كرده اند و در المستدرك على الصحيحين، نوشته حاكم نيشابورى آمده است:
«قد تواترت الاخبار أنّ فاطمة بنت اسد ولدت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فى جوف الكعبه.» (2)
به اخبار متواتر نقل شده كه فاطمه بنت اسد اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام را درون كعبه به دنيا آورد.
علامه امينى براى اثبات گفته خويش، شانزده كتاب، از منابع اهل سنت و پنجاه منبع از مؤلفان بزرگ شيعى كه واقعه ولادت را ذكر كرده اند، نام برده و در ادامه از چهل شاعر عرب كه درباره ولادت آن حضرت در خانه كعبه، شعر سروده اند، ياد كرده است كه از جمله آن هاست: «السيد الحميرى» از شعراى قرن دوم هجرى (متوفاى 173 ه. ق). دو بيت از اشعار زيباى وى چنين است:
ولدته فى حرم الاله و امنه و البيت حيث فناؤه و المسجد
بيضاء طاهرة الثبات كريمةٌطابت و طاب وليدها و المولدُ ... (3)
اما در پاسخ به اين پرسش كه چرا درباره اين حادثه، مطلبى در قرآن نيامده است بايد گفت: اگر قرار بود از معجزات و كرامات اهل بيت عليهم السلام در قرآن يادى شود، قرآن بسيار حجيم مى شد و بالا رفتن حجم قرآن مشكلاتى در پى داشت؛ زيرا در آن صورت حفظ و نگهدارى و تبيين و درك آن مشكل مى شد و به دفعات كمترى مورد دقت و مطالعه قرار مى گرفت و مردم به حفظ كردن آن كمتر همت مى گماشتند؛ نكته ديگر اين كه قرآن كتاب انسان سازى و هدايت است، نه كتاب تاريخ و ... اگر قرار باشد
ص: 226
همه جزئيات تاريخ در قرآن نقل شود، قرآن به كتاب تاريخ تبديل مى شود و اين مطلوب خداوند حكيم نيست.
پرسش: آيا تولد حضرت على عليه السلام در كعبه را علماى اهل سنت نيز قبول دارند؟
آن ها را نام ببريد. اگر متولد شدن در كعبه دليل شأن و عظمت امام است، چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در كعبه متولد نشده است؟
پاسخ: براى پاسخ به شما دوست محترم از كتاب شريف الغدير، نوشته مرحوم علامه امينى كمك مى گيريم. ايشان (1)به تعداد بسيارى از منابع معتبر اهل سنت در مورد ولادت حضرت على عليه السلام اشاره مى كند كه آنان مكان ولادت را مسلّم دانسته اند؛ از جمله دانشمندان اهل سنت عبارت اند از:
سبط بن جوزى حنفى در كتاب تذكرة الخواص؛ ابن صباغ مالكى در كتاب فصول المهمه؛ نورالدين حلبى شافعى در كتاب السيرة النبوية؛ ترمذى در مناقب و حاكم نيشابورى در مستدرك. براى نمونه به بخشى از سخن حاكم نيشابورى در مستدرك اشاره مى كنيم: «اخبار متواتر [قطعى بر ولادت دلالت دارد كه فاطمه بنت اسد، اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب- كرم اللَّه وجهه- را داخل كعبه به دنيا آورد». (2) گرچه تولد حضرت على عليه السلام در داخل كعبه براى آن حضرت يك فضيلت است؛ ولى در كعبه متولد نشدن حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقص نبوت و رسالت آن حضرت به شمار نمى آيد. آنچه حضرت رسول صلى الله عليه و آله را نسبت به ديگران متمايز مى كند، همان ارسال وحى به اوست. براى عظمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله كلام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بس كه مى فرمايد:
«انا عبد من عبيد محمد صلى الله عليه و آله.» (3)
من برده اى از بردگان محمد صلى الله عليه و آله هستم.
ص: 227
9
پرسش: مشعر الحرام چه محلى است كه در قرآن به آن اشاره شده است؟
پاسخ: در نزديكى مكه، سرزمينى به نام مشعر الحرام قرار دارد كه نام ديگرش مزدلفه است. حاجى بعد از اينكه در روز نهم ذى حجه، از ظهر تا غروب آفتاب، در عرفات اقامت نمود؛ پس از غروب آفتاب با عبور از وادى مأزمين به طرف مشعرالحرام حركت مى كند و تا طلوع خورشيد لازم است در آنجا توقف داشته باشد. (1)خداوند متعال مى فرمايد:
«لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ ... إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (2)
باكى نيست كه شما در هنگام حج كسب معاش كرده ...
واجب بودن ذكر خداوند متعال در مشعرالحرام و آوردن قيد «الحرام» براى مشعر نشان از اهميت اين مكان مقدس دارد.
پرسش: عرفات كجاست و چه اهميتى دارد؟
پاسخ: عرفات، صحرايى در نزديكى مكه است و در آيه 198 سوره بقره از آن ياد شده است.(3) حاجيان در مراسم حج، پس از پايان عمره، به اعمال حج روى مى آورند و اولين مرحله وقوف در عرفات است كه از روز نهم ذى حجه آغاز مى شود و تا غروب آفتاب ادامه دارد؛ سپس از آنجا به سوى مشعرالحرام حركت مى كنند. وقوف به عرفه
ص: 228
كه حجاج در روز نهم ذى الحجه از ظهر تا مغرب شرعى در آن وقوف مى كنند از اركان حج است، اهميت اين وقوف به حدّى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «الحج عرفاتٌ الحج عرفاتٌ»؛ و اگر كسى وقوف در عرفه را عمداً ترك كند، حج او باطل مى شود. (1) در روايتى نيز تأكيد شده است كه خداوند متعال در غروب روز عرفه به وسيله اهل عرفه بر فرشتگان افتخار مى كند. (2)
ص: 229
ص:230
ص: 231
پرسش: چرا هنگامى كه براى زيارت خانه خدا مى رويم به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز بايد برويم؟
پاسخ: گر چه در معناى حج گفته شده است كه حج آهنگ خانه خدا كردن است، اما هر كارى راهى دارد و هر خانه اى درى. خوبى در اين نيست كه از هر راهى قصد خانه خدا كنى: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها ...» (1). خانه خدا از دروازه رسالت راه مى گيرد و و مدينة الرسول و خانه رسول از اهل بيت رسول و از باب ولايت راه مى گيرد (2)، بنا بر اين زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله مقدمه زيارت خانه خداست. علاوه بر اين، از آن حضرت نقل شده كه هر كسى به زيارت خانه خدا بيايد و مرا زيارت نكند بر من جفا كرده است (3)و جفا به معناى آزار است كه خداوند در قرآن آزار دهندگان رسولش را لعن كرده است. از اين رو برخى بزرگان دين زيارت آن حضرت را در حد واجب دانسته اند. (4)پرسش: با توجه به اينكه از ديدگاه اسلام پرستش بت و سنگ شرك است و خداوند از آن نهى كرده است، چرا مسلمانان بايد به سوى حجرالاسود عبادت كرده و نماز بخوانند؟
ص: 232
پاسخ: خداوند متعال دستور داده است به سوى مسجدالحرام و كعبه نماز بخوانند، نه به سوى حجرالاسود:
«وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...» (1)
و از هر كجا بيرون آمدى، [هنگام نماز] روى خود را به سمت مسجد الحرام بگردانى ...
حجرالاسود سنگى است كه در ركن اسودِ كعبه در ارتفاع يك و نيم مترى خانه كعبه نصب شده است و حجاج در طواف خود به صورت نمادين به طرف آن حركت كرده و آن را تقديس و تكريم مى كنند و تقديس و تكريم جدا از پرستش است.
پرسش: مقصود از سقايت و سدانت چيست؟ آيا در قرآن كريم در باره اين دو مطلبى آمده است؟
پاسخ: مقصود از سقايت، آب دادن به حاجيان و مقصود از سدانت، پرده دارى كعبه و خدمت كردن به آن است. در قرآن كريم به سقايت اشاره شده است (2) و آن را با فداكارى امام على عليه السلام مقايسه كرده و آن را در برابر فداكارى امام كم ارزش و غير قابل مقايسه دانسته است، اما در باره پرده دارى كعبه مطلبى در قرآن نيامده است. البته در آيات قرآن كريم به خدمت كردن به كعبه اشاره شده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در فتح مكه خطبه خواند و فرمود: خون هاى جاهلى و مانند آن هدر است، مگر سقايت و سدانت خانه كعبه كه مورد احترام است. (3) قريش براى خدمت به كعبه، درجه ها و پست هاى ديگرى را نيز تعريف كرده بودند كه برخى از آن ها به تأييد رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز رسيده بود مانند اينكه اسود بن ربيعه پس خطبه
ص: 233
حجة الوداع (1) رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن حضرت گفت: پدرم در جاهليت به درماندگان در راه صدقه مى داد، آيا آن را ترك كنم؟ حضرت فرمود: آن كار از امور نيك و پسنديده و مورد قبول است. (2) پرسش: علت زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام چيست؟
پاسخ: قرآن كريم به مكان هاى مقدس اشاره كرده است؛ امّا اين اشاره ها به دو گونه است:
1. به صراحت از آن مكان ها نام برده؛ مانند سرزمين بيت المقدس كه در آيه نخست سوره اسرا بدان اشاره شده و سرزمين مقدس طوى كه در آيه 12 سوره طه، آمده است. همچنين خداوند متعال مى فرمايد: «خداوند كعبه، بيت الحرام، را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است ...»(3)و در آيات ديگر، ضمن بيان اهميت و جايگاه سرزمين مقدس مكه و تبيين اعمال و احكام حج و مقام هاى مختلف آن، مانند: مقام حضرت ابراهيم عليه السلام، صفا و مروه، مسجد الحرام، حجرالاسود و ... مردم را براى زيارت و طواف خانه خدا دعوت مى كند. (4)2. مكان هاى مقدسى كه قرآن كريم به صورت كلى به آن اشاره كرده و انسان را به اهميت و احترام آن ها توجه داده و به طور كلى معيارهايى را بيان فرموده است كه مى توان با استفاده از آن ها، مكان هاى مقدس و محترم را شناخت؛ از جمله مى فرمايد:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (5)
اين است [سخن حق و هر كس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد، [خوشا بر او] اين صفت دل هاى پرهيزگار است.
ص: 234
شعائر، جمع شعيره و به معناى علامت و نشانه است و در آيه، نشانه هاى وجود خدا منظور نيست؛ زيرا همه عالم نشانه وجود اويند، بلكه مقصود نشانه هاى دين اوست؛ به همين سبب، برخى مفسران، «شَعائِرَ اللَّهِ» را به «معالم دين اللَّه»؛ يعنى نشانه هاى دين خدا تفسير كرده اند و تمام آنچه را در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آيين او مى اندازد، شعائر الهى مى دانند كه و بزرگداشت آن ها، نشانه تقواى دل هاست. (1)خداوند متعال در جاى ديگرى مى فرمايد:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» (2)
در خانه هايى كه خدا اجازه داده كه [قدر و منزلت آن ها رفعت يابد و نامش در آن ها يادشود. در آن [خانه ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى كنند.
اين خانه ها، همان مراكزى است كه به فرمان پروردگار، استحكام يافته و مركز ياد خداست و حقايق اسلام و احكام خدا از درون آن ها نشر مى يابد و در اين معناى وسيع و گسترده؛ مساجد، خانه هاى انبيا و اوليا، به ويژه خانه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و خانه اميرمؤمنان على عليه السلام جمع است و به طور كلى، هر كانونى كه به فرمان خدا بر پا شود و نام او در آن برده شود و هر صبح و شام، مردان باايمان كه زندگى مادّى، آنان را به خود مشغول و از ياد خدا غافل نمى كند، به تسبيح و تقديس در آن ها مشغول هستند، چنين مكان هايى، مركز مشكات انوار الهى، ايمان، هدايت بوده داراى تقديس و احترام است. (3) طبق مفهوم اين آيه، مكان هايى كه در آن معارف الهى مطرح مى شود و اشخاصى مانند علما، مراجع و دانشمندان الهى به تدريس و تبيين اين معارف مشغول باشند، همگى داراى تقديس و احترام اند و زيارت آن ها نيز داراى اهميت و فايده است. (4) افزون بر اين، زيارت مزار بزرگان دين، نوعى احترام به آنان و قدرشناسى از زحماتى
ص: 235
است كه آنان در راه اعتلاى دين خدا و هدايت بندگان خدا، متحمل شده اند. در روايات اسلامى هم به مكان هاى مقدس اشاره شده است؛ مثلًا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«من زارنى فى حياتى أو بعد موتى فقد زار اللَّه تعالى.» (1)
هر كس مرا در حال زندگى و يا بعد از مرگ، زيارت كند، مانند اين است كه خداوند متعال را زيارت كرده باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ نقطه اى از جهان نزد خدا، محبوب تر از مقام سعى بين صفا و مروه نيست». (2)و باز فرمود: «هر كس امام حسين عليه السلام را در حالى كه آشنا به حق اوست، زيارت كند، خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را براى او مى نويسد و گناهان گذشته و آينده او را مى بخشد». (3)زيارت اهل قبور مسلمانان، از جمله پيامبران، پيشوايان مذهبى، علما و دانشمندان بزرگ، كه انسان را با كتاب الهى، كتاب طبيعت و زبان آفرينش آشنا كرده اند و همچنين مجاهدان راه اسلام، كه خون مقدس آنان درخت اسلام را آبيارى كرده، بسيار سازنده و مفيد است و نوعى سپاس گزارى و قدرانى از جانبازى و فداكارى آنان به شمار مى آيد و توجه دادن به نسل معاصر است كه پاداش آن كه راه حق و فضيلت را برگزيند و در دفاع از عقيده و گسترش حريت و آزادى جان سپارد، اين است. او هيچ گاه از خاطره ها محو نمى شود و گذشت زمان، كه همه چيز را كهنه و نابود مى سازد، ياد آنان را از بين نمى برد؛ بلكه آتش عشق را در دل هاى صاف و پاك شعله ورتر مى سازد. زيارت مزار اين گروه نيز، هيچ اشكالى ندارد؛ بلكه لازم است؛ زيرا مسلمانان با توسل به انبيا و اولياى خداوند و طلب آمرزش و دعا، مشكلات دنيا و آخرت خود را حل مى كنند. (4) در روايتى از امام رضا عليه السلام نقل است، فرمود: هر كه نزد قبر برادر مؤمن آيد و هفت
ص: 236
بار سوره قدر را بخواند وبراى او دعا كند از فزع اكبر ايمن شود. (1) و نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه فرمود: من از پروردگارم درباره زيارت قبر مادرم اجازه خواستم، خدا به من اجازه داد. پس شما هم قبور را زيارت كنيد، زيرا زيارت قبور يادآور مرگ است. (2)پرسش: علت زيارت قبور اهل بيت و نيز رفتن به سفر حج چه چيست؟ لطفاً در اين باره توضيح بيشتر بفرماييد.
پاسخ: زيارت اشخاص، در حال زندگى و مرگ، سودمند و مورد توجه قرآن كريم و روايات اسلامى است. مثلًا پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«وَ صَلُّو عَلىَّ حيث ما كنتم فانّ صلاتَكُم و سلامكم يبلغنى.» (3)
در هر حال و هر كجا كه هستيد، بر من درود فرستيد كه درود و سلام شما به من مى رسد.
با توجه به آيه 36 سوره نور، مراكزى كه به فرمان خداوند متعال، محل ذكر و ياد او هستند، مركز مشكات انوار الهى و داراى تقدس و احترام هستند و زيارت آن ها نيز زنده كردن ياد و نام خداوند و فداكارى هاى آنان در راه خدا است.
معلى بن شهاب گويد: امام حسين عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد:
«يا ابتاه ما لِمَنْ زارَك؟ فقال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: يا بُنَى مَنْ زَارَنى حياً او ميتاً اوْ زَارَ اخاكَ او زارك كان حقاً علىَّ ان ازوره يوم القيامة و اخْلَصَهُ مِن ذُنوُبه.»(4)
اى پدر، كسى كه شما را زيارت كند چه پاداشى دارد؟ حضرت فرمود: پسرم، كسى
ص: 237
كه مرا در حال زندگى يا بعد از مرگ من، زيارت كند يا به زيارت برادرت يا تو بيايد، بر من واجب است كه روز قيامت او را زيارت كنم و او را از گناهانش رهايى بخشم.
در رواياتى نيز از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين تعبير شده است كه هر كس به حج بيايد و مرا زيارت نكند به من جفا (1)كرده است. بنا بر اين زيارت قبور اهل بيت توجه به ارزش هاى دينى و مكتبى و احياى الگوهاى مذهبى است.
پرسش: حج و زيارت خانه خدا را براى ما شرح دهيد؟
پاسخ: واژه «حج» در لغت به معناى قصد پى در پى است و در اصطلاح تشرف به زيارت خانه خداوند متعال و انجام اعمال مخصوص گفته مى شود، بر اساس سنت و سيره پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حج بر سه گونه است كه هر كدام داراى اعمال مخصوصى است.
به حكم آيه: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (2)؛ (و براى خدا، بر مردم است كه آهنگ خانه [او] كنند، آن ها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند.) و آيات ديگر و نيز روايات فراوان، حج بر هر مسلمانى كه توانايى رفتن به آن را دارد لازم است؛ بنا بر اين، با فراهم شدن توانايى مالى و جسمى بايد اين فريضه الهى با برگزارى همين مراسم شناخته شده در مكه انجام شود و هيچ عمل ديگرى جايگزين آن نمى شود.
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه به اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: «كسى كه
ص: 238
حج را ترك كند، با اينكه توانايى دارد، كافر محسوب مى شود ... اى على، كسى كه حج را به تأخير اندازد تا اينكه از دنيا برود، خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى كند». (1) از طرف ديگر مراسم پرشكوه حج، چنان كه گذشت، بركات و آثار فراوانى براى جامعه اسلامى دارد كه اگر؛ برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهره بردارى درستى شود، مى تواند در هر سال منشأ تحول تازه اى در جوامع اسلامى شود كه هيچ عمل ديگرى نمى تواند جايگزين آن شود. (2) پرسش: چگونه مى توانم در سفر حج روى دوستان خود تأثير مفيدى داشته باشم؟
پاسخ: قرآن، براى مسائل عينى و حسى كه آثار آن در امور تربيتى كاملًا قابل لمس است، اهميت خاصى قائل است. از اين رو به مسلمانان دستور مى دهد از محيط زندگى خود بيرون بروند و به سير و سياحت در اين جهان پهناور بپردازند. در اعمال و رفتار اقوام ديگر و پايان كار آنان تفكر كنند و از اين رهگذر اندوخته پرارزشى را فراهم سازند: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» (3). در روايات، به انتخاب همسفر تأكيد بسيارى شده است، براى مثال از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود: «در ابتدا رفيق و همسفرت را مشخص، سپس حركت كن». (4) از اهدافى كه براى سفر بيان شد، تقريباً نوع دوست براى سفر و در ضمن مقصد سفر مشخص مى شود. طبق برخى آيات و روايات، همسفر بايد ويژگى هاى ذيل را داشته باشد:
1. همسفران گروهى باشند كه معصيت خدا را نكنند و باعث تضعيف دين
ص: 239
ما نشوند:
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» (1)
و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند [و] خشنودى او را مى خواهند، شكيبايى پيشه كن.
2. اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: «با كسى كه تو به او احترام مى گذارى، ولى او فضل و احترامى براى تو قائل نيست مسافرت مكن.» (2) 3. همسفر بايد از نظر مالى همتاى خودمان باشد، تا او باعث ذلت ما نشود، يا ما باعث ذلت او نشويم.
4. دوستى كه به ما ظلم نكند، بد اخلاق نباشد، بخشنده باشد و كارهايش را به كسى وانگذارد و ....
پرسش: لطفاً رؤياى رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در آيه 27 سوره فتح آمده براى اين جانب به طور كامل توضيح دهيد؟ و بفرماييد آيا اين رؤياى رسول خدا صلى الله عليه و آله صادقه بود يا نه؟
پاسخ: آيه شريفه اى كه رؤياى رسول خدا صلى الله عليه و آله را بيان مى كند چنين است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً» (3).
در سال ششم هجرت، هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خواب ديد كه وارد كعبه شده،
ص: 240
سر تراشيده و در عرفه وقوف كرده است، اصحاب را براى انجام عمره فراخواند و آنان آماده حركت شدند، حتى برخى صحابه كه براى ديدن رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمده بودند چون قصد داشتند به سوى خانواده خويش بازگرددند، فرمود: همراه ما بيا كه ما قصد انجام عمره داريم. آن ها نيز در مدينه ماندند و به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله قربانى خريدند و به طرف مكه حركت كردند، اما قريش از ورود مسلمانان به مكه جلوگيرى كردند. (1)و درصدد مقابله با رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آمدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفيرانى فرستاد كه برخى سفيران را قريش بازداشت كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله براى پايدارى با ياران خود بيعت كرد كه به بيعت شجره معروف شد. پس از اين بيعت كه به بيعت رضوان معروف شد، ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز باز گشتند و پيمانى به نام صلح حديبيه با قريش منعقد شد، بعد از اين پيمان حضرت دستور داد شتران را قربانى كنند و از احرام بيرون بيايند، اما چون خواب حضرت تعبير نشده بود برخى ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله دچار شك و ترديد شدند. خداوند متعال با نزول سوره فتح اين شك و ترديد را بر طرف كرد و نشان داد كه رؤياى رسول خدا صلى الله عليه و آله حق و رؤيايى صادقه بود، ولى داخل شدن مسلمانان در مسجد الحرام و سر تراشيدن و تقصير كردنشان را در آن سال عقب انداخت تا قبل از آن فتح حديبيه را نصيب مسلمانان كند. (2)در سال هفتم مسلمانان براى قضاى عُمره حديبيه به مكّه آمدند. (3)
ص: 241
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لّلْعلَمِينَ ...» 206 و 210
«أَ بَشَّرْتُمُونِى عَلى أَنْ مَسَّنِىَ الْكِبَرُ» 40
«أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» 133
«أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» 40
«أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» 118
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ ...» 51
«أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» 58
«أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» 117
«الحَجُّ اشهُرٌ مَعلومتٌ ...» 57 و 180
«الَّذى جَعَلنهُ لِلنّاسِ سَواءً العكِفُ فيهِ والبادِ» 180
«أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ ...» 205
«انَّ الصَّفا والمَروةَ ... ان يَطَّوَّفَ بِهِما ...» 90
«انَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائرِ اللَّهِ ...» 134
«انَّ اوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكًا ...» 20، 22، 24، 35، 119، 185، 213
«إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلم» 80
«إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللَّه ...» 220 و 222
ص: 242
«... إِنَّ الصَّلَوةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتبًا مَّوْقُوتًا» 70
«إِنَّ صَلاتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْياىَ وَ مَماتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» 65
«انَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللَّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فى كِتبِ اللَّهِ يَومَ خَلَقَ السَّموتِ والارضَ مِنها اربَعَةٌ حُرُمٌ» 31
«انفِروا خِفافًا وثِقالًا وجهِدوا بِامولِكُم وانفُسِكُم فى سَبيلِ اللَّه» 75
«... إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...» 95
«إِنَّمَا يتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» 175
«إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ» 105
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ...» 39
«إِنِّى أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» 133
«انّى جاعِلٌ فِى الارضِ خَليفَةً» 133
«... اوَ لَم نُمَكّن لَهُم حَرَمًا آمِنًا» 36 و 207
«اوَ لَم يَرَوا انّا جَعَلنا حَرَمًا آمِنًا» 36
«أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ و مَتعًا لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرّ مَادُمْتُمْ حُرُمًا» 100
«أَنْ تَأْجُرَنِى ثَمانِىَ حِجَجٍ» 49
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجّ» 97
«... الَّذِى بارَكْنا حَوْلَهُ ...» 200
«بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» 217
«تَعالَوا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وبَينَكُم الَّا نَعبُدَ الَّا اللَّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيًا» 118
«ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ ...» 33
«ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» 95، 185 و 209
«ثُمَّ مَحِلُّها الَى البَيتِ العَتيق» 104
«جَعَلَ اللَّهُ الكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ قِيمًا لِلنّاسِ ...» 44، 114، 120، 185، 206 و 215
«جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً ...» 134
ص: 243
«ذَ لِكَ وَ مَن يُعَظّمْ شَعَائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» 221 و 233
«ذلِكَ يَومٌ مَجموعٌ لَهُ النّاسُ وذلِكَ يَومٌ مَشهود» 192
«رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» 38
«رَبَّنَآ إِنّى أَسْكَنتُ مِن ذُرّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ ...» 22، 25، 207 و 211
«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ ...» 40 و 186
«سُبْحانَ الَّذِى أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى الَّذِى بارَكْنا حَوْلَهُ» 204
«سَبْعاً شِداداً» 86
«سَبْعاً مِنَ الْمَثانِى» 87
«سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ» 86
«سَبْعَ سَماواتٍ» 86
«سَبْعَ سَنابِلَ» 86
«سَبْعَ سِنِينَ» 86
«سَبْعٌ شِدادٌ» 86
«سَبْعَ طَرائِقَ» 86
«سَبْعَ لَيالٍ» 86
«سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» 87
«سَبْعَةُ أَبْوابٍ» 87
«سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» 85
«سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ» 86
«سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» 85
«سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمِينَ» 85
«سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ» 85
«سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ» 85
ص: 244
«سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» 86
«سَواءً العكِفُ فيهِ والبادِ ...» 95
«سَيَقُولُ السُّفَهأُ مِنَ النّاسِ ما وَلَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتى كانُوا عَلَيْها ...» 126
«عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» 38
«فَاجتَنِبُوا الرّجسَ مِنَ الاوثنِ واجتَنِبوا قَولَ الزّور» 94
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ» 39 و 115
«فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا» 175
«فَسَلُواْ أَهْلَ الذّكْرِ إِن كُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ» 82
«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» 191
«فَكُلُواْ مِنْهَا وَ أَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرنها لَكُم لَعَلَّكُم تَشكُرون» 102
«فَلَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ ان تَقصُروا مِنَ الصَّلوةِ» 67
«فَليَعبُدوا رَبَّ هذا البَيت» 32
«فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ» 58
«فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ...» 126 و 128
«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» 234
«فيهِ ءايتٌ بَيّنتٌ ...» 56، 120 و 205
«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ ...» 126 و 203
«قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ» 176
«قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» 238
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ...» 55
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ» 127
«لا اقسِمُ بِهذا البَلَد* وانتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد» 206
«لا تَجِدُ قَومًا يُؤمِنونَ بِاللَّهِ واليَومِ الأخِرِ يوادّونَ مَن حادَّ اللَّهَ ورَسولَهُ ...» 144
ص: 245
«لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 132
«لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى 203
«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصّرِينَ ...» 239
«لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» 51
«لَكُمْ فِيهَا مَنفِعُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ» 33
«لَن يَنالَ اللَّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ولكِن يَنالُهُ التَّقوى مِنكُم ...» 111
«لَيَبلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَى ءٍ مِنَ الصَّيدِ تَنالُهُ ايديكُم و رِماحُكُم» 132
«لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ ان تَبتَغوا فَضلًا مِن رَبّكُم» 180 و 227
«لِيَشهَدوا مَنفِعَ لَهُم» 181
«ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها ...» 201
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً ...» 63
«مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» 55
«من دَخَلَهُ كانَ امِنًا» 30، 36، 37 و 94
«وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى ...» 35، 59 و 90
«واتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلَّهِ» 54، 60، 64، 65، 178 و 179
«وَإِذَا فَعَلُواْ فحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَآ ءَابَآءَنَا ...» 33
«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ ...» 140، 144، 138 و 188
«وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِى شَيْئاً ...» 29، 35، 46 و 213
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لّلنَّاسِ وَ أَمْنًا ...» 35، 36، 45، 46، 98 و 190
«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا» 36، 40 و 121
«وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ ...» 130 و 182
«وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ ...» 31، 91، 137، 189 و 214
ص: 246
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ ...» 23، 41 و 213
«وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» 39
«وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» 204
«وَ أَرِنا مَناسِكَنا» 52 و 115
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» 55
«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ* وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» 206
«وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ ...» 198
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» 178
«وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ» 67
«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ* لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» 89
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» 239
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ ...» 103 و 222
«وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ* سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» 105
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ» 51
«وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً» 97
«وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ» 86 پرسمان قرآنى حج 263
«وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» 9، 63 و 116
«وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ» 34
«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» 52
«وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» 104
«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...» 95
«وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» 127
ص: 247
«... وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ...» 20
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» 188
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً ...» 51
«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...» 28، 45، 54، 55، 56، 58، 66، 68، 73، 77، 78، 80، 109، 117 و 237
«وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» 89
«وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ» 206
«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» 174
«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ ...» 125، 126 و 200
«وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...» 232
«وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى ...» 19 و 81
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» 80 و 173
«وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ» 95 و 205
«وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 59
«وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» 36
«وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها ...» 34
«... وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها ...» 33
«وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ ...» 86
«وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» 36 و 94
«هُدىً لِلْعالَمِينَ» 119
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...» 122
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» 51
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» 51
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ» 101
ص: 248
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ ...» 62، 121 و 222
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 97
«يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ» 205
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها ...» 231
ص: 249
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغه.
3. آثار اسلامى مكه و مدينه، جعفريان، رسول، تهران، نشر مشعر، 1385.
4. آيات الاحكام، جرجانى، ابوالفتوح مخدوح، مصحح ولى اللَّه اشراقى، تهران، نويد، 11362.
5. آيين وهابيت، سبحانى، جعفر، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1380.
6. احسن التقاسيم، مقدسى، ابو عبداللَّه محمد بن احمد، بى جا، مكتبة مدبولى، الطبعة الثانيه، 1411.
7. احكام القرآن، جصاص، احمد بن على (م 385)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415.
8. اخبار مكة فى قديم الدهر و حديثه، فاكهى، محمد بن اسحاق، تحقيق عبدالملك بن عبداللَّه بن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414.
9. ادوار فقه، شهابى، محمود، تهران، وزارت و فرهنگ ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1366.
10. اسرار عدد چهل، آشتيانى، محسن، بى جا، نشر فقه، 1377.
11. اطيب البيان، طيب، عبدالحسين، اسلام، تهران، 1366.
12. اعلام القرآن، خزائلى، محمد، تهران، امير كبير، 1371.
ص: 250
13. الاحتجاج، طبرسى، احمد بن على (م 560)، الاحتجاج، تحقيق سيد محمد باقر الخرسان، دار النعمان.
14. الاشتقاق، ابن دريد ازدى، محمد بن حسن (م 321)، تحقيق عبدالسلام هارون، بغداد، مكتبة المثنى، 1399.
15. الأصنام، ابن كلبى، هشام بن محمد (م 204)، تهران، نشر نو، 1364.
16. الاغانى، اصفهانى، ابوالفرج (م 356)، با شرح عبدالاعلى مهنا، بيروت، دارالفكر، 1407.
17. الاقتصاد، شيخ طوسى (م 460)، قم، مطبعة الخيام، 1400.
18. الامالى، سيد مرتضى، شريف (م 436)، تحقيق سيد محمد بدر الدين نعسانى حلبى، قم، كتابخانه مرعشى نجفى، 1403.
19. الامالى، صدوق، محمد بن على (م. 381 ه)، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، مؤسسة البعثة، چ 1، 1417 ه.
20. الامالى، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ه)، تحقيق مؤسسة البعثه، قم، دار الثقافة، 1414.
21. البحر العميق فى مناسك المعتمر و الحاج الى بيت اللَّه العتيق، محمد بن احمد بن محمد مكى، بيروت، مؤسسة الرّيات، 1427 2006 م.
22. البرهان فى علوم القرآن، زركشى، بدر الدين محمد بن عبد اللَّه (م. 794 ه)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، 1276.
23. التبيان، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ه)، تحقيق احمد حبيب قصى العاملى، بيروت، مكتب الاعلام الاسلامى، چ 1، 1409 ه.
24. التفسير الكبير، الفخر رازى، فخر رازى، محمد بن عمر، بيروت، دارالفكر، 1415- 1414.
ص: 251
25. التفسيرالمنسوب الى الامام العسكرى عليه السلام، العسكرى عليه السلام، تحقيق مدرسة الامام المهدى (عج)، قم، مهر، 1409.
26. التمهيد، ابن عبدالبر (م 463)، تحقيق مصطفى بن احمد العلوى و محمد عبدالكبير البكرى، مغرب، وزارة الأوقاف والشؤون الإسلاميه، بى تا.
27. التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، محمد هادى، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1410؛
28. التوحيد، صدوق، محمد بن على (م. 381 ه)، تحقيق سيد هاشم حسينى طهرانى، قم، جماعة المدرسين، 1387.
29. الثاقب فى المناقب، طوسى، ابن حمزه (م. 560 ه)، تحقيق نبيل رضا علوان، قم، انصاريان، 1412.
30. الثقات، ابن حبان، محمد (م 354)، حيدر آباد هند، مؤسسة الكتب الثقافة، 1393.
31. الجامع الصغير، سيوطى، جلال الدين عبد الرحمن بن ابى بكر (م. 911 ه)، بيروت، دار الفكر، 1414.
32. الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد انصارى، (م 671)، بيروت، دارالكتب العلميه، بى تا.
33. الحدائق الناضره، بحرانى، تحقيق محمد تقى ايروانى، قم، جامعه مدرسين، 1414.
34. الخراج و الجرائح، الراوندى، قطب الدين (م. 573 ه)، قم، مؤسسة الامام المهدى (عج)، بى تا.
35. الخصال، صدوق، محمد بن على (م 381)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1414.
36. الخصال، صدوق، محمد بن على (م. 381 ه)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، جماعة المدرسين، [بى تا].
ص: 252
37. الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، سيوطى، عبد الرحمن بن ابى بكر، قم، مكتبة المرعشى، بى تا.
38. السقيفة و فدك، جوهرى، احمد بن عبدالعزيز، تحقيق محمدهادى امينى، بيروت، مكتبه نينوى الحديثه، 1413 ق/ 1993 م.
39. السنن الكبرى، بيهقى، احمد بن الحسين (م 458)، بيروت، دار الفكر، 1404.
40. السيرة النبوية، ابن هشام، عبد الملك (م 218)، تحقيق، مصطفى سقا و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.
41. الشرح الكبير، ابن قدامه، عبدالرحمن، بيروت، دار الكتاب العربيه، بى تا.
42. الصراط المستقيم، نباطى، على بن يونس (م 877)، مصحح باقر بهبودى، قم، المكتبة المرتضويه، 1384.
43. الطبقات الكبرى، ابن سعد، محمد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ه ق.
44. الطرائف فى معرفة الطوائف، ابن طاووس، على (م. 664 ه)، قم، خيام، 1399 ه ..
45. العدد القويه لدفع المخاوف اليوميه، حلى، على بن يوسف (م. 726 ه) تحقيق، سيد مهدى رجائى، قم، مكتبة المرعشى، 1408 ه ..
46. العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين، حسنى فاسى، محمد بن احمد (م 832)، تحقيق محمد عبدالقادر عبدالعطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419.
47. العقد الفريد، ابن عبدربه، تحقيق احمد امين و ديگران، بيروت، دارالكتاب العربى، 1403.
48. العمدة، ابن بطريق، يحيى بن الحسن (600 ه)، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چ 1، 1407 ه.
49. الغدير، امينى، عبد الحسين، بيروت، دار الكتاب العربى، 1397.
50. الفائق فى غريب الحديث، زمخشرى، محمود بن عمر (م. 538)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417.
ص: 253
51. الفتوحات المكية، ابن عربى (م 638)، بيروت، دار صادر، دار احياء التراث العربى [بى تا].
52. القاب الرسول و عترته، انصارى قرطبى، ابو عبداللَّه، بعض المحدثين و المؤرخين من قدمائنا، قم، مكتبة المرعشى، 1406.
53. الكافى، كلينى، محمد بن يعقوب، تهران، دار الكتب الاسلامية، تهران، 8 جلد، 1365.
54. اللمعة البيضاء فى شرح خطبة الزهراء، تبريزى انصارى، محمد على بن احمد القراجه داغى (م. 1310 ه)، تحقيق سيد هاشم ميلانى، قم، مؤسسه الهادى، 1418.
55. المجموع فى شرح المهذب، نووى، محى الدين بن شرف، (م 676)، بيروت، دارالفكر، بى تا.
56. المحاسن، برقى، احمد بن محمد (م 274)، تحقيق سيد جلال الدين حسينى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1370 ق.
57. المحلى، اندلسى، ابن حزم (م 456)، تحقيق احمد محمد شاكر، بيروت، دار الفكر، بى تا.
58. المختصر النافع فى الفقه الاماميه، حلى، حسن بن سليمان، طهران، مؤسسة البعثه، 1410.
59. المستبصر، ابن المجاور، يوسف بن يعقوب، بى جا، مطبعه بريل، 1951 م.
60. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، محمد بن محمد (م. 405 ه)، تحقيق يوسف المرعشى، بيروت، دار المعرفه، 1406 ه
61. المسترشد فى امامة اميرالمؤمنين عليه السلام، طبرى، محمد بن جرير بن رستم، تحقيق محمودى، بى جا، مطبعة سلمان فارسى (اوايل قرن چهارم)، بى تا.
62. المسند، ابو يعلى موصلى، احمد بن على (م 307)، تحقيق حسين سليم اسد، دمشق، دار المامون للتراث، بى تا.
ص: 254
63. المصنف، صنعانى، عبد الرزاق بن همام (م 211)، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمى، مدينه منوره، المجلس العلمى، بى تا.
64. المعجم الكبير، طبرانى، سليمان بن احمد، تحقيق عبد المجيد السلفى، بيروت، دار احياء التراث العربى، [بى تا].
65. المعيار الموازنة، محمد بن عبداللَّه معتزلى معروف به ابو جعفر اسكافى (م. 240 ه)، تحقيق، محمد باقر محمودى، [بى جا، بى نا].
66. المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، على، جواد، بيروت، دار العلم للملائين، 1976.
67. المناقب، خوارزمى، احمد بن محمد (م. 568 ه)، تحقيق مالك محمودى، قم، مؤسسة الاسلاميه، 1411.
68. المنتخب من مسند عبد بن حميد، عبد بن حميد (م 249)، تحقيق سيد صبحى بدرى سامرائى و محمود محمد خليل صعيدى، بيروت، مكتبة النهضة العربية، 1408.
69. المنمق فى اخبار قريش، بغدادى، محمد بن حبيب (م 245)، تصحيح خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405 ق.
70. الموضوعات، ابن جوزى، عبدالرحمن بن على (م 597 ه)، مصحح توفيق همدان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ه.
71. الميزان، طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، تهران، نشر بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، بى تا.
72. الميزان، طباطبايى، سيد محمد حسين، قم، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بى تا.
73. انساب الاشراف، بلاذرى، احمد بن يحيى، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1417 ه.
ص: 255
74. أخبار مكة و ما جاء فيها من الآثار، ازرقى، محمد بن عبد اللَّه (م 250)، تحقيق رشدى صالح ملحس، بيروت، دار الاندلس، 1403.
75. بحار الانوار، مجلسى، محمد باقر (م 1110)، بيروت، موسسه الوفاء، 1403.
76. برهان قاطع، ابن خلف تبريزى، تهران، انتشارات فريدون علمى، 1379.
77. بشارة المصطفى، طبرى آملى كنجى، عمادالدين محمدبن ابى القاسم (م. 525 ه)، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1420.
78. تاج العروس من جواهر القاموس، زبيدى، محمد بن محمد مرتضى (م 1205)، تحقيق حسين نصّار، بيروت، دار الهدايه، بى تا.
79. تاريخ ادب عرب (العصر الجاهلى)، ضيف، شوقى، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگزلو، تهران، اميركبير، 1364.
80. تاريخ الخميس، ديار بكرى، حسين بن محمد، بيروت، دار صادر، [بى تا].
81. تاريخ الرسل و الأمم و الملوك، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ه)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، [بى تا].
82. تاريخ اليعقوبى، يعقوبى، احمد بن واضح (م 284)، بيروت، دار صادر، 1374.
83. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، احمد بن على، بيروت، دارالكتب العلمية، [بى تا].
84. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ه.
85. تاريخ مكة، امينى، محمد هادى، ترجمه محسن آخوندى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372.
86. تاريخ مكة، سباعى، احمد، مكه مكرمه، مطابع الصفا، 1420.
87. تحرير الوسيلة، امام خمينى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، بى تا.
88. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، (قرن چهارم)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بى تا.
ص: 256
89. تخريج الاحاديث و الاثار، زيعلى (م 762) تحقيق عبداللَّه بن عبدالرحمن السعد، دار ابن خزيمه، رياض، 1414.
90. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، اسماعيل بن عمر، بيروت، دار المعرفه، 1407 ق.
91. تفسير القمى، على بن ابراهيم (م 329)، مصحح سيد طيب جزائرى، قم، دارالكتاب، 1404؛
92. تفسير القمى، قمى، على بن ابراهيم (م بعد از 329)، تصحيح جزائرى، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1404.
93. تفسير القمى، قمى، على بن ابراهيم (م بعد از 329)، تصحيح سيد طبيب الموسوى الجزائرى، بيروت، دار السرور، 1411.
94. تفسير سمعانى، سمعانى، تحقيق ياسر بن ابراهيم و غنيم بن عباس، رياض، دارالوطن، 1418 ه.
95. تفسير عياشى، عياشى، نضر بن محمد بن مسعود (م 320)، تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه.
96. تفسير عياشى، عياشى، نضر بن محمد بن مسعود (م. 320 ه)، تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، 1380 ق.
97. تفسير فرات الكوفى، الكوفى، فرات بن ابراهيم (م. 352 ه)، تحقيق محمد الكاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، چ 1، 1410 ه.
98. تفسير نمونه، آيت اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1373.
99. تفسير نور الثقلين، حويزى، عبد على بن جمعه عروسى (م. 1112 ه)، سيد هاشم محلاتى، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1112.
100. تفسير هدايت، مدرسى، محمد تقى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1378- 1377.
ص: 257
101. توضيح المسائل مراجع، بنى هاشمى خمينى، سيد محمد حسن، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1377.
102. تهذيب الأحكام، طوسى، محمد بن حسن (م 460)، تحقيق خرسان؛ بيروت:
دارالاضواء، 1406 ق.
103. تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، مزى، يوسف بن عبدالرحمان، تحقيق بشّار عوّاد معروف، بيروت، مؤسسة الرساله، 1408 ه. ق.
104. جامع البيان فى تفسير القرآن، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ه)، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ه.
105. جامع الصحيح، ترمذى، محمد بن عيسى، بيروت، داراحياء التراث العربى، [بى تا].
106. جمهرة انساب العرب، ابن حزم اندلسى، على بن احمد (م 456)، بيروت، دارالكتب العلميه، 1403؛
107. جوامع الجامع، طبرسى، على بن فضل (م 560)، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418.
108. جواهر الكلام، نجفى، محمد حسن (م 1266)، تحقيق محمود قوچانى، بى جا، المكتبة الاسلاميه، 1366.
109. جواهر المطالب فى مناقب الامام على عليه السلام، دمشقى شافعى، محمد بن احمد (م.
871 ه)، تحقيق محمد باقر محمودى، قم، مجمع الثقافة الاسلاميه، 1415.
110. حج در كلام قرآن و عترت، فالى، سيد حسين، ترجمه عبداللَّه محمدى مازندرانى، قم، دارالثقلين، 1379.
111. حج و عمره در قرآن و حديث، محمدى رى شهرى، ترجمه جواد محدثى، قم، دار الحديث، بى تا.
112. حرمين شريفين، قره چانلو، حسين، تهران، چاپخانه سپهر، 1380.
113. حقيقت حج، صفايى حائرى، على، قم، ليلةالقدر، 1382.
ص: 258
114. حلية الابرار فى احوال محمد و آله الاطهار، بحرانى، تحقيق غلام رضا بحرانى، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1411.
115. دانشنامه جهان اسلام، جمعى از نويسندگان، زير نظر غلامعلى حداد عادل، تهران، 1375.
116. دانشنامه قرآن، به كوشش بهاء الدين خرمشاهى، چاپ گلشن، تهران، 1377.
117. دعاها و آداب حج، محمدى رى شهرى- جواد محدثى، قم، دارالحديث، 1377.
118. ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، طبرى، احمدبن عبداللَّه (م. 694 ه)، قاهره، مكتبة القدسى، 1356.
119. ذكر اخبا ر اصفهان، ابونعيم اصفهانى، ليدن، چاپخانه بريل، 1934.
120. رسالة حول حديث نحن معاشر الانبياء، مفيد (م. 413 ه)، بيروت، دار المفيد، 1414.
121. روضة الواعظين، نيشابورى، محمد بن فتال (م، 508 ه)، تحقيق سيد محمد مهدى سيد حسن، قم، منشورات رضى، 1368.
122. زاد المسير فى علم التفسير، ابن جوزى، عبدالرحمن بن على (م 579)، تحقيق محمد بن عبدالرحمن عبداللَّه، بيروت، دار الفكر، 1407.
123. زبدة البيان فى احكام القرآن، اردبيلى، تحقيق محمد باقر بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه لاحياء الاثار الجعفريه.
124. سبل الهدى و الرشاد، صالحى شامى، تحقيق عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414.
125. سنن، ابن ماجه، محمد بن يزيد (م 275)، تحقيق محمد فواد عبد الباقى، بيروت، دار الفكر، بى تا.
126. سنن الترمذى، ترمذى، محمد بن عيسى (279)، تحقيق عبد الرحمن محمد عثمان، بيروت، دار الفكر، الطبعة الثانيه، 1403.
ص: 259
127. سنن الترمذى، ترمذى، محمد بن عيسى (م 279)، تحقيق عبد الوهاب عبد اللطيف، بيروت، دار الفكر 1403.
128. سنن نسائى، نسائى، احمد بن شعيب (م. 303 ه)، بيروت، دار الفكر، 1348.
129. سير اعلام النبلاء، ذهبى، محمد بن احمد (م. 748 ه)، بيروت، مؤسسه الرساله، 1410 ه.
130. شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار عليه السلام، قاضى نعمان، نعمان بن محمد (م. 363)، تحقيق سيد محمد حسينى جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، [بى تا].
131. شرح الاسماء، (شرح دعاء جوشن الكبير)، سبزوارى، ملا هادى، تحقيق نجفقلى حبيبى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1375.
132. شرح الزيارة الجامعة، شبر، سيد عبداللَّه (م. 1220 ه)، قم، مكتبة الرضى، 1403.
133. شرح رسالة المشاعر ملاصدرا، لاهيجى، ملامحمد جعفر، تعليق و تصحيح و مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، بى تا.
134. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م 656)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياءالكتب العربية، 1387- 1385 ق.
135. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى آيات النازلة فى أهل البيت، عبيد اللَّه بن احمد حسكانى معروف به حاكم (م. ق 5)، تحقيق محمد باقر محمودى، تهران، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه.
136. صبح الاعشى، قلقشندى، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى مؤسسة المصرية للعامة، 1407 ق.
137. صحيح بخارى، بخارى، محمد بن اسماعيل (م. 256 ه.)، بيروت، دارالفكر، 1411 ق.
138. صحيح مسلم، نيشابورى، مسلم بن حجاج (م. 216 ه)، بيروت، دار الفكر، [بى تا].
139. صفة الصفوة، ابن جوزى، عبدالرحمن، بيروت، دارالفكر، 1412 ه.
ص: 260
140. صهباى حج، جوادى آملى، عبداللَّه، قم، نشر مؤسسه اسراء، 1377.
141. طرق حديث الأئمه الاثنا عشر، كاظم، آل نوح (م. 1260 ه) بغداد، المعرف، بى تا.
142. عبقات الانوار، نقوى، مير حامد حسين (م. 1306 ه)، تلخيص ميلانى، قم، مطبعة سيدالشهداء، 1405.
143. علل الشرايع، صدوق، محمد بن على (م 381)، نجف، المكتبة الحيدريه، 1386.
144. علم اخلاق اسلامى، نراقى، ملا محمد مهدى، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، تهران، نشر حكمت، 1366.
145. عمدة القارى، عينى، (م 855)، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.
146. عيون اخبارالرضا عليه السلام، صدوق، محمد بن على (م 381)، تحقيق حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1404 ق.
147. عيون الاثر فى فنون المغازى و السير، ابن سيد الناس، محمد بن عبد اللَّه بن يحيى، بيروت، مؤسسه عز الدين، 1406.
148. فضائل فاطمه، ابن شاهين، عمر بن احمد بن عثمان (م. 385 ه)، تحقيق ابو اسحاق الحوينى، قاهره، مكتبة التربيه الاسلاميه، 1411.
149. فوائد العراقيين، نقاش، محمد بن على بن عمرو (م. 414 ه)، تحقيق مجدى سيد ابراهيم، بيروت، مكتبة القرآن، بى تا.
150. فيض القدير فى شرح الجامع الصغير، مناوى، محمد عبدالرؤف (م 1331)، تحقيق احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415.
151. قاموس قرآن، قرشى، سيد على اكبر، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامية، 1352.
152. قرب الاسناد، حميرى، ابوالعباس عبداللَّه بغدادى (م. 300)، تحقيق موسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، مهر، 1413.
153. كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، جعفر بن محمد (م، 368 ه)، تحقيق جواد قيومى، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1417.
ص: 261
154. كتاب الورع، ابن ابى الدنيا، عبداللَّه بن عبيد (م. 281)، تحقيق محمد بن حمد الحمود، كويت، دارالسلفية، 1408.
155. كتاب ايام العرب قبل الاسلام، ابو عبيده، معمر بن مثنى، جمع و تحقيق و دراسه عادل جاسم البياتى، بيروت، عالم الكتب و مكتبه النهضه العربيه، 1407.
156. كتاب سليم بن قيس، هلالى عامرى، سليم بن قيس، تحقيق شيخ محمد باقر انصارى، قم، دفتر نشر الهادى، 1420 ق.
157. كتاب نسب قريش، زبيرى، مصعب بن عبد اللَّه (م 236)، تحقيق ليفى بروفنسال، مصر، بى نا، بى تا.
158. كشف الغمة فى معرفة الائمة عليهم السلام، اربلى، على بن عيسى، بيروت، دارالاضواء، [بى تا].
159. كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، خزار قمى (م. 400 ه)، تحقيق عبد اللطيف حسينى كوه كمره اى، قم، انتشارات بيدار، 1402.
160. كنز العمال، متقى هندى (م 975 ه)، تحقيق شيخ بكرى، بيروت، مؤسسة الرساله، [بى تا].
161. كنز الفوائد، كراجكى، محمد بن على (م 449 ه)، قم، مكتبة المصطفوى، 1410.
162. لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، على بن ابى القاسم بن زيد، ابوالحسن بيهقى معروف به ابن فندق (م. 565 ه)، [بى جا]، 1410.
163. لسان العرب، ابن منظور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416 ق.
164. لغت نامه، دهخدا، على اكبر، دوره جديد، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
165. مائة منقبة من مناقب امير المؤمنين عليه السلام، قمى، محمد بن احمد (حيا، 412 ه)، تحقيق مدرسة امام المهدى (عج)، قم، مدرسة امام المهدى (عج)، 1407.
166. مأساة الزهرا عليها السلام، مرتضى عاملى، سيد جعفر، بيروت، دار السيرة، 1418.
ص: 262
167. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، على بن فضل (م 560)، تحقيق عده اى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415.
168. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هيثمى، على بن ابى بكر (م. 807 ه)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408 ه.
169. مجمع النورين، ابوالحسن مرندى، [بى جا]. [بى تا].
170. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، مطهرى، مرتضى، قم، انتشارات صدرا، 1374.
171. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودى، على بن الحسين، بيروت، دار الفكر، 1410 ه.
172. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، نورى طبرسى (م. 1320 ه)، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم، 1408.
173. مستدرك سفينة البحار، نمازى، شيخ على، قم، نشر جامعه مدرسين، بى تا.
174. مسند ابى داود الطيالسى، طيالسى، ابو داود سليمان (م. 204 ه)، بيروت، دار الحديث، بى تا.
175. مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، [بى تا].
176. مسند زيد بن على، زيد بن على (م. 122 ه)، بيروت، دار الحياة، بى تا.
177. مشكل الآثار، طحاوى، احمد بن محمد بن سلامه بن سلمه (م. 321 ه)، بى جا، بى نا، 1333.
178. مصباح المتهجد، طوسى، محمد بن حسن (م 460)، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1411.
179. معارج اليقين فى اصول الدين، سبزوارى، محمد، تحقيق علاء آل جعفر، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، بى تا.
180. معانى الاخبار، صدوق، محمد بن على (م. 381 ه)، تحقيق على اكبر الغفارى، قم، انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1361 ش.
ص: 263
181. معجم ما استعجم، بكرى، عبداللَّه بن عبدالعزيز (م 487)، تحقيق مصطفى سقا، بيروت، عالم الكتب، 1403.
182. معرفة الصحابة، ابو نعيم، احمد بن عبداللَّه (م 430)، تحقيق عادل بن يوسف العزازى، رياض، دارالوطن للنشر، 1419.
183. مفردات الفاظ القرآن الكريم، راغب اصفهانى، تهران، دفتر نشر كتاب، بى تا.
184. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، محمد بن على (م. 356 ه)، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، افست قم، مؤسسة دار الكتاب، چ 2، 1385 ه.
185. مناسك حج، امام خمينى، تهران، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.
186. مناسك حج، مطابق با فتاواى حضرت امام خمينى رحمه الله با حواشى مراجع معظم تقليد، حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، قم، نشر مشعر، 1384.
187. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، محمد بن على، قم، المطبعة العلميه، [بى تا].
188. مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، مغازلى، على بن محمد (م. 483)، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1400.
189. من لايحضره الفقيه، صدوق، محمد بن على (م. 381 ه)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، جامعة المدرسين، 1404.
190. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، ذهبى، محمد بن احمد (م. 748 ه)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار المعرفه، 1382 ه.
191. ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، محمد، ترجمه حميد رضا شيخى، قم، انتشارات مؤسسه دارالحديث، 1416 ق.
192. نظم درر السبطين، زرندى حنفى، جمال الدين محمد بن يوسف بن حسن (م 750 ه)، بيروت، مؤسسه الرساله، 1417.
193. نهج الحياة (فرهنگ سخنان فاطمه) عليها السلام، جمعى از نويسندگان، قم، مؤسسه تحقيقاتى امير المؤمنين عليه السلام، 1372.
ص: 264
194. وسائل الشيعة، حر عاملى، محمد بن حسن، تحقيق عبدالرحيم ربانى، كتابفروشى اسلامى، تهران، 1403؛
195. يكصد و پنجاه موضوع از قرآن كريم، دهقان، اكبر، تهران، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن، 1376.
196. ينابيع المودة لذوى القربى، قندوزى، سليمان بن ابراهيم (م. 1294 ه)، تحقيق جمال اشرف حسينى، [بى جا].