سرشناسه:کنتوری، حامدحسین بن محمدقلی، 1246 - 1306ق.
عنوان قراردادی:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور:خلاصه ی عبقات الانوار حدیث انا مدینه العلم/ تالیف حامدحسین هندی؛ تلخیص و تعریب علی حسینی میلانی؛ ترجمه محمدباقر محبوب القلوب؛ ویرایش امیرمسعود جهان بین.
مشخصات نشر:تهران: نباء، 1387.
مشخصات ظاهری:1039 ص.
شابک:145000 ریال 978-964-8323-56-6 :
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- احادیث
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل
موضوع:احادیث خاص (باب مدینه العلم).
موضوع:احادیث شیعه
شناسه افزوده:حسینی میلانی، سیدعلی، 1326 -
شناسه افزوده:محبوب القلوب، محمدباقر، 1328 - ، مترجم
شناسه افزوده:جهان بین، امیر مسعود
رده بندی کنگره:BP145 /ب2 ک9 1387
رده بندی دیویی:297/218
شماره کتابشناسی ملی:م85-44676
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
تقدیم به:
پرچم دار امامت بزرگ و خلافت سترگ،
حضرت ولی عصر مهدی منتظر:
حجةبن الحسن العسکری
ارواحنا فداه
یا أیهّا العزیز مسّنا و أهلنا الضرّ
و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا
الکیل و تصدّق علینا إنَّ اللّه یجزی
المتصدّقین
علی تقدیم این ترجمه را از طرف پدر و مادر مرحوم خویش، به پیشگاه مقدّس قطب عالم امکان،آخرین ذخیره ی الهی حضرت حجّةبن الحسن المهدی ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف تقدیم می دارم.
امید آن دارم که مورد پذیرش درگاهش قرار گیرد.آمین رب العالمین.
محمّد باقر محبوب القلوب 13 / 10 / 1385 - 13 ذیحجه 1427 حدیث «أنا مدینة العلم» از نقل های آن است: «أنا مدینة العلم و علیٌّ بابُها فمن أراد المدینة
فلیأتها من بابها» «من شهر دانشم و علی درِ آن است. هر که قصد آن شهر دارد، باید از درش وارد آن شود.»
ص:8
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم حمد از آنِ پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر سرور و پیامبر ما، محمّد و خاندان پاک و پاکیزه اش باد و لعنت خداوند بر تمامی دشمنان آن ها از نخستین تا آخرین تا روز رستاخیز باد.
ص:9
خداوند، جهان را با دانش آفرید، و دانش را علّت کلّی برای آفرینش خود قرار داد. سپس فرمود:
«اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً» (1)«خداوند آن کسی است که هفت آسمان و مانند آن از زمین را آفرید. فرمان میان آن ها فرود می آید تا بدانید که خداوند بر هر چیز تواناست و بر هر چیز احاطه علمی دارد.»
و علم، اوّلین نعمتی است که خداوند بعد از آفرینش انسان به او عطا نمود، پس در نخستین آیاتی که بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم فرو فرستاد، فرمود:
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ » (2)«بخوان به نام پروردگارت که آفرید، انسان را از علقه آفرید. بخوان که پروردگار تو گرامی تر است. همو که با قلم آموخت، آن چه را که انسان نمی دانست به او آموخت.»
گویی به انسان می گوید: تو در آغاز علقه ای در پست ترین مرتبه ها بودی. من تو را گرامی داشتم و به بالاترین مرتبه ها که علم است، رسانیدم.
ص:10
زمخشری در تفسیر آن گفته است:
«گویی که گرامی داشتنی برتر از دادن علم نیست، آن جا که فرمود: «الأکرم الّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ » ؛ با آموختن نادانسته ها به بندگان و بردن آن ها از تاریکی جهل به روشنی علم، به کمال کرم خود راهنمایی کرد و بر برتریِ دانشِ نوشتن توجّه داد، از آن جهت که بهره های بسیار بزرگی در آن نهفته است که کسی جز او بر آن ها احاطه ندارد.»
همه ی دانش ها و حکمت ها، اخبار و اطّلاعات و گفته های پیشینیان و کتاب های فرو فرستاده شده ی الهی، تنها با نوشتن ثبت و نگهداری شده است. اگر نوشتن نبود، کارهای دین و دنیا استوار نمی شد و بر حکمت دقیق خدا و تدبیر لطیف او دلیلی جز امر قلم و خط، نیاز نیست.
پس کمال انسان تنها به دانش است... اگر دانش نمی بود، بنده از پروردگارش نمی ترسید، آن ترسی که مورد نظر خداوند است که می فرماید:
«إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (1)
«تنها بندگان دانشمند خدا از او می ترسند.»
و اگر این ترس نمی بود «باتقواتر»ی نبود تا نزد خداوند متعال «گرامی تر» باشد، همان گونه که فرمود:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ » (2)
«گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.»
و از این رو خداوند، دانشمندان را بر دیگران ترجیح می دهد؛ آن جاکه می فرماید:
«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ » (3)
آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکّر
ص:11
می شوند.
و آنان را که نمی دانند، فرمان می دهد که به عالمان مراجعه و از ایشان سؤال کنند؛ وقتی می فرماید:
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » (1)
از اهل ذکر بپرسید، اگر نمی دانید.
و بی تردید فرمان به پرسیدن و یادگیری و هدایت پذیری، همان فرمان به پذیرش و اطاعت و پیروی است. هم چنین خداوند عزّ و جلّ فرموده است:
«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ » (2)
پس پرسیدن، پیروی و فرمان بری را به دنبال دارد. لیکن فرمان بری مطلق، جز برای دانشمند معصوم، سزاوار نیست و اگر چنین باشد، دارای ولایت کبری است...
خداوند متعال می فرماید:
«أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (3)
از خداوند و پیامبر و اولی الامر از میان خود پیروی کنید.
و خداوند متعال حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را برای پیامبری برگزید و او را با رسالت الهی فرستاد و کتاب آسمانی (قرآن) و حکمت را بر او فرو فرستاد و آن چه را که نمی دانست از تورات، انجیل و ... به او آموخت، بدان گونه که هیچ پیامبری را نفرستاد جز اینکه ایشان از او داناتر بود. در راه نمایی و آموزش و ارشاد مردم همه ی توان خود را به کار بست و از تلاشی فروگذار ننمود و همه گونه مشکل و سختی را آسان و ساده گرفت. همه ی مشقّت ها را به جان خرید... با شکیبایی و بردباری... با رأفت و رحمت... تا آن جا که پدر و مادرم فدایش باد، به بهترین شیوه رسالت و وظیفه اش را به انجام رساند... و کارهایی ماند که بر عهده ی اطرافیانش و مؤمنان به
ص:12
او بعد از خود نهاد. و سخن ما این جا به ویژه درباره ی اصحاب خاص است.
آموزش و بهره گیری از هر استادی افزون بر ایمان و باورداشتنش، نیازمند هم راهی کامل، پیوستگی شدید، دلِ خردمند و گوش شنواست و هر چه درجه و مرتبه ی استاد بالاتر و والاتر و مطالب درس دقیق تر و ژرف تر باشد، بهره مندی شاگرد از این ویژگی ها لازم تر و واجب تر خواهد بود.
حال کسی که می خواهد از این پیامبر بیاموزد و از دانش هایش بهره گیرد به نظر شما چگونه باید باشد؟!
آری... هر یک از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه ی همراهی با ایشان، ظرفیت پذیرش، فهم و درکِ خویش از آن چه که می فرمود، بهره می گرفت... که در میانشان کسانی بودند که از پیرامون حضرتش پراکنده شدند و رهایش کردند، آن گاه که سوداگری یا خرید و فروش در بازارها را دیدند، یا افرادی پرسش های بی ارزشی مطرح می کردند یا بعضی دیگر آن چه را که می فرمود، نمی فهمیدند... تا جایی که برخی بزرگانشان، ساده ترین معارف و نخستین حُکم ها را نمی دانستند... .
و علیّ بن ابی طالب علیه السلام کسی بود که جهانیان جایگاه او را نسبت به رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دانستند؛ «با خویشاوندی بسیار نزدیک و جایگاهی ویژه» (1) «به سان پیروی بچّه شتر از مادرش، از ایشان پیروی می کرد.» (2)؛ «هنگامی که درخواست می کرد به او می داد و اگر سکوت اختیار می نمود خود آغازگر سخن با او می شد» (3) و او «آن گوش شنوا و بیدار بود.» (4)آن گونه بود که خود فرمود:
« علم الغیب الّذی لا یعلمه إلا اللّه و ما سوی ذلک فعلم علّمه اللّه نبیّه فعلّمنیه
ص:13
و دعا لی بأن یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی» (1)
«علم غیبی که کسی جز خداوند آن را نمی داند و به غیر از آن، دانشی است که خداوند به پیامبرش آموخت، ایشان آن را به من آموخت و برایم دعا کرد که سینه ام آن را بپذیرد.»
او این چنین، داناترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، نشانه ها و دلیل ها بر این واقعیّت بی شمار است و آن مطلبی است که پیامبر گرامی و صحابه و تابعان بر آن گواهی داده اند. از جمله، این گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه علیها السلام است:
- «تو را به ازدواج بهترین فرد امّت خود در آوردم، در دانش، داناترین و در شکیبایی، برترین آنان و نخستین مسلمان است.» (2)- « او نخستین یار مسلمان من و دانشمندترین و شکیباترین آنان است.» (3)- « داناترین فرد امّتم بعد از من، علیّ بن ابی طالب است.» (4)- « علی رازدار دانش من است.» (5)- « حکمت به ده بخش تقسیم شده است. نُه بخش آن به علی داده شد و یک بخش به مردم واگذار شده است.» (6)- « داورترین فردِ امّتم علی است.» (7)- « داورترین آنان علی است.» (8)
ص:14
- « داناترین فرد امّتم به سنّت و داوری بعد از من علیّ بن ابی طالب است.» (1)و از عمر نقل شده است که گفت:
- «داورترین ما علی است.» (2)- «علی داورترین ماست.» (3)و بسیار می گفت: «ای علی! خدا مرا بعد از تو باقی نگذارد.» (4)- «اگر علی نبود عمر حتماً هلاک می شد.» (5)و از سعدبن أبی وقاص نقل شده است که دید گروهی گِرد مردی جمع شده اند. ایستاد و گفت: «این کیست؟»
گفتند: «مردی است که به علیّ بن ابی طالب ناسزا می گوید.»
سعد جلو رفت، راه برایش باز کردند تا به او رسید و گفت: «ای مرد! چرا به علیّ بن ابی طالب ناسزا می گویی؟ آیا او نخستین کسی نبود که اسلام را پذیرفت؟ آیا نخستین کسی نبود که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز گزارد؟ آیا پارساترین مردم نبود؟ و آیا داناترین مردم نبود؟...» (6)و از ابن عبّاس روایت شده است که گفت: «به خداوند سوگند؛ نُه دهم دانش به علیّ بن ابی طالب عطا شد و به خداوند سوگند که در یک دهم دیگر هم با شما (مردم) شریک است.» (7)ابو سعید خدری: «داورترین آنان (اصحاب) علی است.» (8)ابن مسعود: «هماره با خود می گفتیم که داورترین مردم مدینه علی است.» (9)
ص:15
عایشه: «علی داناترین مردم به سنّت است.» (1)از عطاء پرسیده شد: «آیا در میان یاران محمّد کسی داناتر از علی بود؟» گفت: «نه. به خداوند سوگند کسی را نمی شناسم.» (2)و مراجعه ی یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مشکلات و گرفتاری ها به ایشان و هرگز مراجعه نکردن آن بزرگوار در چیزی به آنان، امری کاملاً مشهور است. همان گونه که بزرگان نوشته اند، مانند حافظ نووی در شرح حال آن بزرگوار در کتاب «تهذیب الأسماء و اللّغات» و نیز استناد همه ی علوم اسلامی به ایشان از قضایای ثابت شده ای است که همگان در برابرش سرِ تسلیم فرود آورده اند.
و از محکم ترین دلیل ها بر برتری علم امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به تمام اصحاب، حدیث «أنا مدینةُ العلم و عَلیٌّ بابُها» می باشد.
این حدیث، در کتاب های هر دو فرقه سنّی و شیعه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، با سندها و طرق معتبر آمده است و لفظهای مختلف و شواهد بی شماری دارد تا آن جا که گروهی از دانشمندان اهل سنّت، آن را از احادیث متواتر مشهور به شمار آورده اند و گروهی هم سخن کسانی را که سند آن را مورد طعن قرار داده اند، ردّ و باطل نموده اند.
ولی علّت اصلی طعن گروهی به سند این حدیث، دلالت شدید و قویّ آن بر برتری حضرت امام علی علیه السلام بر تمامی دیگر افراد است که این ویژگی، خود، لازمه ی امامت و خلافت، بدون نیاز به هر دلیل و سخن دیگری است. از این رو گروه هایی با تأویل و تحریف در آن، تلاش در به بازی گرفتن متن آن کرده اند.
در این راستا، بعضی لفظ «علیّ» را از ریشه «علوّ» و صفتی برای «باب»
ص:16
گرفته اند؛ به این معنی که «درِ آن عالی و بلندمرتبه است.» و بعضی متن حدیث را با افزودن واژه هایی در آن، تحریف کرده اند؛ امّا این افزونی ها متعدّد است به خاطر اختلاف تحریف کنندگان. برخی از دروغ گویان نام سه خلیفه را بر آن افزوده اند: «من شهر علمم و ابوبکر پایه ها و عمر دیوارها و عثمان سقف و علی درش می باشد.»
و یا: «من شهر دانشم و ابوبکر و عمر و عثمان دیوار اطرافش و علی در آن است.» که در آن نامی از معاویه نیست! امّا برخی دیگر چنین تحریف کرده اند: «من شهر علمم و علی درش و معاویه حلقه ی درش می باشد!!»
در این کتاب برآنیم سند و دلالت این حدیث را مورد بررسی و تحقیق قرار داده، افزون بر صحّت، متواتر بودنش را هم ثابت کنیم و معانی و مفاهیم مختلف آن را بر پایه ی مذهب امامیّه بیان کنیم؛ البتّه با بهره گیری از قاعده ها و اصول مربوطه و در پرتو سخنان بزرگانِ اهل فنِّ اهل سنّت. سپس آن چه طعنه زنان بر سند و مخالفان با دلالت و دروغ پردازان در متن حدیث آورده اند را مورد بررسی قرار می دهیم تا نادرستی تک تک و همه ی آن ها آشکار و روشن گردد.
از خداوند متعال درخواست دارم که آن را همانند اصل آن، سودمند نماید و به حقّ محمّد و آل محمّد علیهم السلام از ما بپذیرد.
علی حسینی میلانی
دهم رمضان المبارک 1408
قم - ایران
ص:17
أنا مدینةالعلم
شیخ عبدالعزیز دهلوی در پاسخ به حدیث: «أنا مدینةالعلم و علیّ بابها» می گوید:
«حدیث پنجم خبر جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود:
«أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
این حدیث نیز رد شده و مورد طعن قرار گرفته است و درباره آن چنین گفته اند: یحیی بن معین: اصلی ندارد.
بخاری: ناشناخته است و هرگز وجه صحیحی ندارد.
ترمذی: منکر و غریب است.
و ابن جوزی آن را در کتاب الموضوعات (اخبار ساختگی) یاد کرده است.
شیخ تقیّ الدّین ابن دقیق العید: این حدیث را ثبت و اثبات نکرده اند.
شیخ محیّ الدّین نووی و حافظ شمس الدّین ذهبی و شیخ شمس الدّین جزری گفته اند: ساختگی است.
پس تمسّک به چنین حدیث های ساختگی - که اهل سنّت آن را از گردونه ی آن چه می توان به آن تمسّک جست و احتجاج نمود،خارج کرده اند - و ملزم داشتن خود به آن ها، دلیل روشنی بر فهم افزون دانشمندان شیعه است!! و این کار شیعیان همانند رفتار معامله گری با خدمتکاری است که ارباب او در پی خیانت ها و نافرمانی هایش او را رانده و از خانه بیرون کرده و به همه جا اعلام داشته که از این
ص:18
پس با آن خدمتکار ارتباطی و نسبت به او مسؤولیّتی ندارد، سپس آن معامله گر با آگاهی از همه این ها، نزد ارباب آمده تا بدهی های خدمتکار را از او مطالبه کند!! بدیهی است چنین شخصی، از نظر خردمندان در بالاترین درجه ی نادانی است.
با این همه، این حدیث بر آن چه که ادّعا می کنند، دلالت ندارد، از این رو که چه ملازمه ای میانِ باب مدینة العلم بودن، با ریاست تام و بلافصل بعد از پیامبر، وجود دارد؟! حدّاکثر چیزی که در این موضوع می توان گفت، این که یکی از شرطهای امامت به صورت کامل در او متحقّق شده است، امّا با وجود یکی از این شرطها، تحقّق مشروط (امامت) واجب نیست، به ویژه هنگامی که همان شرط و یا بالاتر از آن را بتوان در شخص دیگری یافت. همان گونه که با روایت های اهل سنّت ثابت شده است؛ مانند: «خداوند چیزی بر سینه ام فرو نریخت مگر اینکه آن را در سینه ی ابوبکر ریختم.» و مانند: «اگر بعد از من پیامبری می بود، عمر بود.»
پس اگر روایت های اهل سنّت معتبر باشد همه ی آن ها معتبر است؛ وگرنه الزام آنان ساقط می شود؛ زیرا نمی توان آن ها را به یک روایت خاص ملزم دانست.»
با استمداد از لطف خداوند دانای بینا گویم:
از رخدادهای بسیار شگفت انگیز، بروز این گونه لغزش ها از چنین شخصی است که خود مدّعی است - یا درباره اش مدّعی شده اند که «مسند محدّثان دوران خویش است» یا «پیشوای محقّقان زمان خویش است»!!
آیا طعنه زدن و رد کردن حدیث: «أنا مدینة العلمِ و علیٌّ بابُها» ممکن است؟ حدیثی که یکی از فضیلت های برتر سرورمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شمار می آید و کتابی از کتاب های مناقب از آن خالی نیست. حدیثی که بسیاری از پیشوایان معتبر و محدّثان مشهور آن را روایت کرده اند و گروهی از محدّثان بسیار بزرگ آن را «صحیح» و جمعی «حسن» و بسیاری از بزرگان مورد اعتماد، آن را به منزله «حدیث مرسل مسلّم» نقل کرده اند و دسته ای هم آن را «مشهور» دانسته اند.
امّا پیش از پاسخ گویی و ردّ آن سخنان بسیار زشت و بی ارزش و یاوه گویی های بی مقدار، ذکر مقدّمه ای مشتمل بر ده فایده ضروری است.
ص:19
ص:20
1 - راویان حدیث از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم .
2 - راویان حدیث از تابعان.
3 - طبقات راویان حدیث از علما.
4 - کسانی که نصّ بر «صحیح بودن» حدیث دارند.
5 - کسانی که نصّ بر «حسن بودن» حدیث دارند.
6 - کسانی که حدیث را به صورت «مرسل مسلّم» نقل کرده اند.
7 - کسانی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را با «باب مدینة العلم» وصف کرده اند.
8 - کسانی که این فضیلت را در ضمن شعری آورده اند.
9 - در «متواتربودن» حدیث «شهر علم»
10 - توضیحی در ثبوت حدیث.
حدیث «مدینة العلم» را گروهی از یاران مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند؛ اسامی آن ها عبارتند از:
ص:21
حدیث آن بزرگوار را گروهی از بزرگان اهل سنّت نقل کرده اند؛ از جمله:
سویدبن سعید حدثانی/ احمدبن حنبل/ عبادبن یعقوب رواجنی / ابوعیسی ترمذی/ ابوبکر باغندی واسطی/ محمّدبن مظفّر بغدادی/ ابن شاذان حربی/ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری/ ابن مردویه اصفهانی/ ابونعیم اصفهانی/ ابوغالب محمّدبن احمدبن سهل معروف به «ابن بشران»/ ابن مغازلی واسطی/ احمدبن محمّد عاصمی/ مجدالدّین ابن الأثیر/ ابن النجّار بغدادی/ سبط ابن جوزی/ محمّدبن یوسف گنجی/ محبّ طبری شافعی/ شهاب الدّین احمد/ جلال الدّین سیوطی/ نورالدّین سمهودی/ ابن حجر مکّی/ علی متّقی هندی/ ابراهیم وصابی یمنی/ شیخ بن عبداللّه عیدروس یمنی/ احمد مکّی شافعی/ محمود شیخانی قادری/ شیخ عبدالحقّ دهلوی/ شیخ ابراهیم کردی/ میرزا محمّد بدخشانی/ شیخ محمّد صبّان مصری/ عبدالقادر عجیلی/ مولوی محمّدمبین لکنهوی/ مولوی ثناءاللّه پانی پتی/ مولوی ولی اللّه لکنهوی/ مولوی حسن علی محدّث لکنهوی/ نورالدّین سلیمانی/ سلیمان بن ابراهیم بلخی قندوزی
بلخی حدیث آن حضرت را از طریق ابوسعید بحتری روایت کرده است.
گروهی حدیث حضرتش را روایت کرده اند؛ از جمله:
ابن مردویه اصفهانی/ ابن بشران واسطی/ این مغازلی واسطی / احمدبن محمّد عاصمی/ ابن النجّار بغدادی/ سلیمان بلخی قندوزی
ص:22
حدیث او را اینان روایت کرده اند:
یحیی بن معین/ ابن فهم بغدادی/ ابوالعبّاس أصم/ ابن تمیم قنطری/ ابن جریر طبری/ ابوالقاسم طبرانی/ أبوالشیخ اصفهانی/ حاکم نیشابوری/ ابن مردویه اصفهانی/ ابوبکر بیهقی/ خطیب بغدادی/ ابن عبدالبرّ قرطبی/ ابن المغازلی واسطی/ ابوعلی بیهقی/ احمدبن محمّد عاصمی/ أخطب خوارزم/ عزّالدّین ابن أثیر/ گنجی شافعی/ صدرالدّین حموئی/ ابوالحجاج مزی/ جمال الدّین زرندی/ صلاح الدّین علائی/ مجدالدّین فیروزآبادی/ شمس الدّین جزری/ ابن حجر عسقلانی/ جلال الدّین سیوطی/ سمهودی شافعی/ علی متّقی هندی/ وصابی یمینی/ جمال الدّین محدّث شیرازی/ عبدالرؤوف مناوی/ علی عزیزی/ محمّد بدخشانی/ محمّد صدر العالم/ شاه ولیّ اللّه دهلوی/ محمّد مبین لکنهوی/ ثناءاللّه پانی پتی/ ولیّ اللّه لکنهوی/ نورالدّین سلیمانی / بلخی قندوزی
5
اینان حدیث او را روایت کرده اند:
عبدالرزّاق صنعانی/ ابوبکر بزّار/ ابوالقاسم طبرانی/ قفال چاچی/ ابن سقا واسطی/ حاکم نیشابوری/ ابوالحسن عطّار شافعی/ خطیب بغدادی/ ابومحمّد غندجانی/ ابن مغازلی واسطی/ شیرویه دیلمی/ شهردار دیلمی/ ابن عساکر دمشقی/ گنجی شافعی / علی همدانی/ جزری شافعی/ ابن حجر عسقلانی/ جلال الدّین سیوطی/ سمهودی شافعی/ عبدالوهّاب بخاری/ ابن حجر مکّی/ علی متّقی هندی/ عیدروس یمنی/ محدّث شیرازی/ عبدالرّؤوف مناوی/ شیخ علی عزیزی/ شیخ ابراهیم کردی/ میرزا محمّد بدخشانی/ شاه ولیّ اللّه دهلوی/ شیخ محمّد صبّان مصری/ مولوی محمّد مبین لکنهوی/ مولوی ثناء اللّه پانی پتی / مولوی حسن علی محدّث
حدیث او را سیّد علی همدانی و شیخ سلیمان بلخی روایت کرده اند.
ص:23
حدیثش را بلخی از ابن مغازلی روایت کرده است.
گروهی حدیث او را روایت کرده اند، از جمله:
ابوالقاسم طبرانی/ ابوعبداللّه حاکم/ ابن حجر مکّی/ عیدروس یمنی/ میرزامحمّد بدخشانی/ شیخ محمّد صبّان/ مولوی محمّد مبین لکنهوی/ مولوی ثناءاللّه پانی پتی/ مولوی ولیّ اللّه لکنهوی / شیخ سلیمان بلخی
حدیث او را سیّد علی همدانی و شیخ سلیمان بلخی روایت کرده اند.
حدیث او را ابوالمؤیّد أخطب خوارزم روایت کرده است.
واصحابی دیگر غیر اینان، آن را نقل کرده اند. همان گونه که بر خردمندان ژرف نگر در شواهد این باب، پوشیده نیست، بلکه همه ی آنان، بر صدور این حدیث ازپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متّفقند وبه این فضیلتی که برامامت امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت می کند،معترفند وبرآن چه گفتیم، بیان زرندی در آغاز این حدیث گواهی می دهد که:
«فضیلتی دیگر که یاران (رسول خدا) به آن اعتراف و ابراز شادمانی کرده اند و راه سازش پیمودند و پیش رفتند.» (1)شهاب الدّین احمد هم پس از روایت حدیث از ابن عبّاس می گوید:
«زرندی آن را روایت کرده و گفته است: این فضیلتی است که اصحاب به آن اعتراف و ابراز شادمانی کرده اند و راه سازش پیمودند و پیش رفتند.» (2)
ص:24
گویم: اگر چنین است، چگونه طعنه زدن در این حدیث رواست؟ آن هم از کسی که مدّعی رابطه با اصحاب است و در هر زمینه ای از آنان دفاع می کند!!
این حدیث را گروهی از بزرگان تابعان روایت کرده اند:
کسانی که حدیث ایشان را آورده اند:
ابوغالب ابن بشران نحوی/ فقیه ابن مغازلی واسطی/ احمدبن محمّد عاصمی/ محبّ بن نجّار بغدادی / شیخ بلخی قندوزی
کسانی که حدیث را از ایشان نقل کرده اند:
ابوغالب ابن بشران/ فقیه ابن مغازلی / احمدبن محمّد عاصمی/ محبّ بن نجّار بغدادی / بلخی قندوزی
بدیهی است که این دو امام معصوم علیهما السلام را بر اساس اصطلاح اهل سنّت در گروه تابعان آوردیم.
روایت او را ابن شاذان حربی و جلال الدّین سیوطی نقل کرده اند.
ص:25
حدیث او را ابوبکر باغندی واسطی/ محمّدبن مظفّر بغدادی / فقیه ابن مغازلی واسطی نقل کرده اند.
عبادبن یعقوب رواجنی/ ابوبکر خطیب بغدادی / ابوعبداللّه گنجی شافعی حدیث او را نقل کرده اند.
حدیث او را ابن شاذان حربی و جلال الدّین سیوطی نقل کرده اند.
از تصریح بلخی از حموئی، آشکار می شود که او این حدیث را روایت کرده است.
حدیث او را سویدبن سعید/ احمدبن حنبل / سبط ابن جوزی آورده اند.
کسانی که حدیث را از او نقل کرده اند:
یحیی بن معین/ ابن فهم بغدادی/ أصمّ نیشابوری/ ابن تمیم قنطری/محمّد بن جریرطبری/ ابوعبدللّه حاکم نیشابوری/ ابوالقاسم طبرانی/ ابوبکر بیهقی/ ابوبکر خطیب بغدادی/ فقیه ابن مغازلی شافعی/ ابوعلی بیهقی/ احمدبن محمّد عاصمی/ أخطب خوارزم/ عزّبن اثیر/ گنجی شافعی/ صدرالدّین حموئی/ صلاح الدّین علایی/ مجدالدّین فیروزآبادی/ محمّد جزری دمشقی / جلال الدّین سیوطی
حدیث او را عبادبن یعقوب رواجنی/ ابوبکر خطیب بغدادی و گنجی شافعی نقل کرده اند.
ص:26
کسانی که حدیث او را نقل کرده اند:
عبدالرزّاق صنعانی/ ابوبکر قفّال چاچی/ ابن سقّا واسطی/ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری/ ابوالحسن عطّار شافعی/ ابوبکر خطیب بغدادی/ ابومحمّد غندجانی/ فقیه ابن مغازلیِ شافعی/ ابن عساکر دمشقی/ گنجی شافعی / ابن حجر عسقلانی
حدیث او را راویان حدیث عبداللّه بن عثمان نیز نقل کرده اند.
حدیثش را سویدبن سعید/ احمدبن حنبل و سبط ابن جوزی نقل کرده اند.
حدیث او را نیز راویان حدیث أعمش نقل کرده اند.
حدیث «مدینة العلم» را بزرگان پیشوایان و حافظان و دانشمندان اهل سنّت در طول سده های گذشته نقل کرده اند:
ابوبکر عبدالرزّاق بن همام صنعانی (211)
ابوبکر یحیی بن معین مری (233)
ابومحمّد سویدبن سعید هروی حدثانی انباری (240)
احمدبن محمّدبن حنبل شیبانی (240)
عبادبن یعقوب رواجنی أسدی (250)
ص:27
ابوعیسی محمّدبن عیسی بن سورة ترمذی (279)
ابوعلی حسین بن محمّدبن عبدالرّحمان بن فهم بغدادی (285)
ابوبکر احمدبن عمروبن عبدالخالق معروف به بزّار (292)
ابوجعفر محمّدبن جریر طبری (310)
ابوبکر محمّدبن محمّدبن سلیمان بن حارث باغندی واسطی بغدادی (312)
ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب أموی أصم (346)
ابوالحسن محمّدبن احمدبن تمیم حنّاط قنطری بغدادی (348)
ابوبکر محمّدبن عمربن محمّدبن سلیم تمیمی بغدادی معروف به «جعابی» (355)
ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایّوب طبرانی (360)
ابوبکر محمّدبن علی بن اسماعیل چاچی معروف به «قفال» (366)
ابومحمّد عبداللّه بن عبداللّه بن جعفربن حیّان اصفهانی معروف به «ابوشیخ» (369)
ابومحمّد عبداللّه بن محمّدبن عثمان معروف به «ابن سقا واسطی» (373)
ابواللیث نصربن محمّد سمرقندی حنفی (379)
ابوالحسین محمّدبن مظفّربن موسی بن عیسی بغدادی (379)
ابوحفص عمربن احمدبن عثمان معروف به «ابن شاهین بغدادی» (385)
ابوالحسن علیّ بن عمربن محمّدبن حسن بن شاذان سکری حربی (386)
ابوعبداللّه عبیداللّه بن محمّدبن بطة عکبری معروف به «ابن بطة» (387)
ابوعبداللّه محمّدبن عبداللّه نیشابوری معروف به «حاکم» (405)
ابوبکر احمدبن موسی بن مردویه اصفهانی (416)
ص:28
ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانی (430)
ابوالحسن احمدبن مظفّربن احمد عطّار فقیهِ شافعی (441)
ابوالحسن علیّ بن محمّدبن حبیب بصری شافعی معروف به «ماوردی» (450)
ابوبکر احمدبن حسین بن علی بیهقی (458)
ابوغالب محمّدبن احمدبن سهل نحوی معروف به «ابن بشران» (462)
ابوبکر احمدبن علی معروف به «خطیب بغدادی» (463)
ابوعمر یوسف بن عبداللّه معروف به «ابن عبدالبرّ نمری قرطبی» (463)
ابومحمّد حسن بن احمدبن موسی غندجانی (467)
ابوالحسن علیّ بن محمّدبن طیب جلابی معروف به «ابن المغازلی» (483)
ابوالمظفّر منصوربن محمّدبن عبدالجبّار سمعانی (489)
ابوعلی اسماعیل بن احمدبن حسین بیهقی (507)
ابوشجاع شیرویه بن شهرداربن شیرویه همدانی دیلمی (509)
احمدبن محمّدبن علی عاصمی، صاحب (زین الفتی - شرح سوره ی هل أتی)
شهرداربن شیرویه دیلمی همدانی (558)
ابوسعد عبدالکریم بن محمّدبن منصور تمیمی سمعانی مروزی (562)
ابوالمؤیّد موفّق بن احمد معروف به «اخطب خوارزم» (568)
ابوالقاسم علیّ بن حسن بن هبةاللّه دمشقی معروف به «ابن عساکر» (571)
ابوالحجّاج یوسف بن محمّد بلوی اندلسی معروف به «ابن الشیخ» (605) تقریباً
ص:29
ابوالسّعادات مبارک بن محمّدبن محمّد جزری معروف به «ابن اثیر» (606)
ابوالحسن علیّ بن محمّد جزری معروف به «ابن اثیر» (630)
محی الدّین محمّدبن علی بن عربی طائی اندلسی (638)
محبّ الدّین محمّدبن محمود بغدادی معروف به «ابن النجّار» (643)
کمال الدّین ابوسالم محمّدبن طلحه قرشی نصیبی شافعی (652)
شمس الدّین أبوالمظفّر سبط ابن جوزی (654)
ابوعبداللّه محمّدبن یوسف گنجی شافعی (658)
عزّالدّین عبدالعزیزبن عبدالسّلام سلمی (660)
جلال الدّین محمّد معروف به «مولوی رومی» (672)
ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری نووی (676)
محب الدّین احمدبن عبداللّه طبری شافعی مکّی (694)
سعیدالدّین محمّدبن احمد فرغانی (699)
احمدبن منصور کازورنی (متوفّای بعد از 707)
حسین بن محمّد معروف به «امیر حسینی فوزی» (718)
ابوالمجامع ابراهیم بن محمّدبن مؤیّدبن حمویه جوینی حموئی (722)
نظام الدّین محمّدبن احمد بخاری مشهور به «نظام الأولیاء» (725)
جمال الدّین ابوالحجّاج یوسف بن عبدالرّحمان مزی (742)
محمّدبن یوسف زرندی (متوفّای بعد از 750)
صلاح الدّین ابوسعید خلیل بن کیکلدی علائی دمشقی (761)
سیّد علی بن شهاب الدّین همدانی (786)
نورالدّین جعفربن سالار بدخشانی معروف به «امیر ملّا خلیفه ی همدانی»
بدرالدّین محمّدبن بهادر زرکشی شافعی (794)
ص:30
کمال الدّین محمّدبن عیسی دمیری (808)
محمّدبن یعقوب شیرازی فیروزآبادی لغوی (816)
امام الدّین محمّد هجروی ایجی واسطی
شمس الدّین محمّدبن محمّدبن محمّد جزری (833)
زین الدّین ابوبکر محمّدبن محمّدبن علی خوافی (838)
شهاب الدّین بن شمس الدّین زاولی دولت آبادی (849)
شهاب الدّین احمدبن علی بن حجر کنانی عسقلانی (852)
سیّد شهاب الدّین احمد (صاحب توضیح الدلائل)
نورالدّین علیّ بن محمّدبن صبّاغ مالکی مکّی (855)
عبدالرّحمان بن محمّد بسطامی (858)
شمس الدّین محمّدبن یحیی گیلانی لاهیجی (متوفّای بعد از 877)
شمس الدّین ابوالخیر محمّدبن عبدالرّحمان سخاوی (902)
حسین بن علی کاشفی (910)
جلال الدّین عبدالرّحمان سیوطی (911)
نورالدّین علیّ بن عبداللّه سمهودی (911)
فضل اللّه بن روزبهان شیرازی
عزّالدّین عبدالعزیزبن عمربن فهد هاشمی مکّی (922)
شهاب الدّین احمدبن محمّد قسطلانی مصری شافعی (923)
جلال الدّین محمّدبن اسعد صدیقی دوانی (928)
کمال الدّین حسین بن معین الدّین میبدی
غیاث الدّین بن همام الدّین (نامیده شده به «خواند امیر» نویسنده ی حبیب السّیر)
ص:31
عبدالوهّاب بن محمّد رفیع الدّین بخاری (932)
شمس الدّین محمّدبن یوسف شامی دمشقی صالحی (942)
شیخ ابوالحسن علیّ بن محمّدبن عراق کنانی (963)
احمدبن محمّدبن علی حجر هیثمی مکّی (974)
علیّ بن حسام الدّین (مشهور به «متقی») (975)
ابراهیم بن عبداللّه وصابی یمنی شافعی
محمّدبن طاهر فتنی هندی (986)
عبّاس بن معین الدّین جرجانی (مشهور به «میرزا مخدوم») (988)
کمال الدّین بن فخرالدّین جهرمی
شیخ بن عبداللّه عیدروس یمنی (990)
جمال الدّین عطاء اللّه بن فضل اللّه محدّث شیرازی (1000)
أبوالعصمة محمّد معصوم بابا سمرقندی
علیّ بن سلطان هروی (معروف به «قاری») (1014)
محمّدبن عبدالرّؤوف بن تاج العارفین مناوی (1031)
ملّایعقوب بنبانی لاهوری
ابوالعبّاس احمدبن محمّد مقری اندلسی (1041)
احمدبن فضل بن محمّدبن باکثیر مکّی شافعی (1047)
محمودبن محمّدبن علی شیخانی قادری
عبدالحق بن سیف الدّین دهلوی بخاری (1052)
سیّد محمّدبن سیّد جلال الدّین ماه عالم بخاری
اللّه دیاب عبدالرّحیم چشتی عثمانی
عبدالرّحمان بن عبدالرّسول چشتی
شیخ بن علی بن محمّد خفری (1063)
ص:32
علیّ بن احمدبن محمّد عزیزی (1070)
ابوالضیاء نورالدّین علیّ بن علی شبر املسی قاهری شافعی (1082)
تاج الدّین سنبهلی نقشبندی
ابراهیم بن حسن کردی کورانی شافعی (1101)
سیّد محمّدبن عبدالرّسول برزنجی (1103)
اسماعیل بن سلیمان کردی بصری
محمّدبن عبدالباقی ازهری زرقانی مالکی (1122)
سالم بن عبداللّه بن سالم بصری شافعی (متوفّای بعد از 1121)
میرزا محمّدبن معتمد خان بدخشانی
محمّد صدر العالم
شاه ولیّ اللّه احمدبن عبدالرّحیم دهلوی (1176)
محمّد معین بن محمّد امین سندی
محمّدبن سالم بن احمد شافعی مصری (مشهور به «الحفنی») (1181)
محمّدبن اسماعیل بن صلاح الأمیر صنعانی (1182)
شیخ سلیمان جمل
قمرالدّین حسینی اورنگ آبادی (1193)
شهاب الدّین احمدبن عبدالقادر عجیلی شافعی
شیخ محمّدبن علی صبّان (1205)
محمّد مبین بن محبّ اللّه سهالوی لکنهوی (1225)
ثناء اللّه پانی پتی (1225)
عبدالعزیز بن ولی اللّه (دهلوی)
ص:33
شیخ جواد ساباطبن ابراهیم ساباطی حنفی
عمربن احمد خربوتی
محمّدبن علی شوکانی (1250)
محمّد رشیدالدّین خان شاگرد (دهلوی)
جمال الدّین ابوعبداللّه محمّدبن عبدالعلی محدّث شاگرد (دهلوی)
نورالدّین بن اسماعیل سلیمانی
ولی اللّه بن حبیب اللّه سهالوی لکنهوی (1270)
شهاب الدّین محمودبن عبداللّه بغدادی (مشهور به «آلوسی») (1270)
سلیمان بن ابراهیم قندوزی بلخی (1293)
سلامةاللّه بدایونی
حسن الزّمان
محمّدبن قاسم ترکمانی تبریزی (سپس، حیدرآبادی)
علیّ بن سلیمان شاذلی
عبدالغنی غنیمی
گروهی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت حدیث را آشکارا «صحیح» شمرده اند از جمله:
یحیی بن معین / محمّدبن جریر طبری که آن را با حدیث «أنا دارالحکمة» یکسان دانسته است.
حاکم نیشابوری/ محمّدبن طلحة/ سبط ابن جوزی/ محمّدبن یوسف گنجی در کتاب «کفایة الطّالب»
صلاح الدّین علائی بر اساس گفته ی سخاوی و ابن حجر مکّی
شمس الدّین ابن جزری در کتاب «اسنی المطالب»
شمس الدّین سخاوی در کتاب «المقاصد الحسنه»
ص:34
جلال الدّین سیوطی در «جمع الجوامع»
فضل اللّه بن روز بهان شیرازی در «الباطل»
علی متّقی هندی
سیّد محمّد بخاری
میرزا محمّد بدخشانی در کتاب «نزل الأبرار» که به صحّت آن ملتزم گشته است.
محمّد صدر العالم در «معارج العُلی»
محمّد امیر یمانی در «الروضة الندیّة»
ثناء اللّه پانی پتی در «السیف المسلول»
مولوی حسن الزّمان
گفته های آنان خواهد آمد؛ ان شاءاللّه.
گروهی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت این حدیث را مطلقاً و یا از لحاظ بعضی طرق آن، «حسن» شمرده اند و در این میان دسته ای آن را «صحیح» دانسته اند؛ گروه اخیر بر دو قسمند:برخی نخست آن را حسن به شمار می آورده و بعد «صحّت» آن برایش آشکار شده، مانند سیوطی که در مورد خود چنین می گوید و برخی دیگر، مانند گنجی بعضی طرق آن را صحیح و بعضی دیگر را حَسن می دیده اند. از جمله:
ترمذی، بنابر آن چه عبدالحق دهلوی در «اللمعات» به او نسبت داده است.
گنجی که درباره ی حدیث ابن عبّاس گوید: «این حدیث حسن عالی است.»
صلاح الدّین علائی
بدر زرکشی بنابر آن چه که مناوی و حسن الزّمان به او نسبت داده اند.
مجد شیرازی در «نقد الصّحیح»
ابن حجر عسقلانی در فتواهایش و در پاسخ به حدیث هایی که سراج قزوینی
ص:35
پی گیر آن ها بوده است.
سخاوی نسبت به حدیث ابن عبّاس در «المقاصد الحسنة»
سیوطی در «تاریخ الخلفاء» و کتاب های دیگر
سمهودی که «صحیح دانستن» حاکم و «حسن شمردن» علائی و ابن حجر را آورده است. و خود نسبت به آن سکوت اختیار کرده پس دست کم به حسن بودن آن قائل است.
محمّدبن یوسف شامی صالحی در «سبل الهدی و الرّشاد»
ابوالحسن علیّ بن عراق در «تنزیه الشّریعة»
ابن حجر مکّی در «الصواعق» و «المنح المکیة» و «تطهیر الجنان» و دیگر کتاب ها
محمّد طاهر فتنی که سخن علایی و ابن حجر را در «تذکرة الموضوعات» نقل کرده است.
علی قاری در «المرقاة»
مناوی در «فیض القدیر»
محمّد حجازی شعرانی، بنابرآن چه که عزیزی از او نقل کرده است.
عبدالحق دهلوی در «اللمعات» و کتاب های دیگر
عزیزی در «السراج المنیر»
علیّ بن علی شبراملسی در «تیسیر المطالب السنیّة»
زرقانی در «شرح المواهب»
صبّان در «اسعاف الرّاغبین»
شوکانی در «الفوائد المجموعة»
حسن علی محدّث در «تفریح الأحباب»
حدیث «أنا مدینة العلم» را بسیاری از بزرگان علمای اهل سنّت، «مرسل
ص:36
مسلّم» دانسته اند. از جمله:
ابواللیث سمرقندی/ احمدبن محمّد عاصمی/ ابوالمجد غزنوی/ ابوالحجاج بلوی/ ابن عربی اندلسی/ ابن طلحة شافعی/ ابوعبداللّه گنجی شافعی/ عزّبن عبدالسّلام/ محبّ الدّین طبری شافعی/ سعیدالدّین فرغانی/ امیرحسینی فوزی / نظام الأولیاء هندی/ شمس الدّین زرندی/ سیّد علی همدانی/ کمال الدّین دمیری/ زین الدّین خوافی/ شهاب الدّین دولت آبادی/ شهاب الدّین احمد/ ابن صبّاغ مالکی / عبدالرّحمان بسطامی/ شمس الدّین لاهیجی/ حسین بن علی کاشفی/ جلال الدّین دوانی / حسین میبدی یزدی / خواند امیر مؤرخ/ ابن حجر مکّی/ جمال الدّین محدّث شیرازی/ ابوالعصمة سمرقندی/ شیخ علی قاری/ عبدالرّحمان چشتی/ شیخ بن علی خفری/ شیخ ابراهیم کردی/ شاه ولیّ اللّه دهلوی/ شیخ سلیمان جمل/ قمرالدّین حسینی / مولوی مبین لکنهوی/ مولوی ثناء اللّه/ شیخ جواد ساباطی/ مولوی ولی لکنهوی.
بدین ترتیب آیا کسی در ثبوت این حدیث شک و تردید خواهد کرد؟
بزرگان پیشوایان اهل سنّت، سرورمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به «باب مدینة العلم» یا همانند آن و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را به «مدینة العلم» توصیف کرده اند.
بدیهی است که تمامی آن ها بر پایه ی حدیث «من شهر دانشم و علی درِ آن است» می باشد و این امر خود از واضح ترین و روشن ترین دلیل ها بر صحیح دانستن این حدیث شریف از سوی ایشان می باشد. از آن جمله اند:
ابونعیم اصفهانی/ ابوسعد سمعانی/ ابوالمؤیّد خوارزمی/ ابوعبداللّه گنجی/ سعیدالدّین کازرونی/ شمس الدّین زرندی/ سیّد علی همدانی/ میرزا محمّد بدخشانی/ هروی ایجی/ شهاب الدّین دولت آبادی/ شهاب الدّین احمد/ شهاب الدّین قسطلانی/ جلال الدّین دوانی/ شمس الدّین صالحی دمشقی/ ابن حجر
ص:37
مکّی/ جمال الدّین محدّث شیرازی / شیخ علی قاری/ عبدالرؤوف مناوی/ عبدالحقّ دهلوی/ سیّد محمّد ماه عالم/ عبدالرّحمان چشتی/ شیخ تاج الدّین نقش بندی/ شیخ ابراهیم کردی/ شیخ سالم بصری/ سیّد محمّد برزنجی/ محمّد معین سندی/ محمّدبن اسماعیل امیر/ شهاب الدّین احمد عجیلی/ رشیدالدّین دهلوی/ سلامةاللّه بدایونی/ حسن الزّمان ترکمانی / عبدالغنی غنیمی
گروهی از بزرگان ادبی، این منقبت را در شعرهای خود به نظم درآورده اند، مانند:
ابوالقاسم اسماعیل بن عبّاد معروف به «صاحب»
ابوالقاسم حسن بن اسحاق طوسی معروف به «فردوسی»
ابوالمجد مجدودبن آدم، حکیم سنایی
موفّق بن احمد خوارزمی مکّی
افضل الدّین ابراهیم بن علی، مشهور به «خاقانی»
فریدالدّین محمّدبن ابراهیم معروف به «فرید عطّار»
جلال الدّین محمّدبن محمّد بلخی رومی معروف به «مولوی»
محیی الدّین یحیی بن شرف نووی
شرف الدّین مصلح بن عبداللّه شیرازی معروف به «سعدی»
شمس الدّین محمّدبن احمد اندلسی هواری معروف به «ابن جابر»
فخرالدّین عبدالرّحمان بن مکانس قبطی مصری
عزّالدّین عبدالعزیزبن عمر هاشمی مکّی معروف به «ابن فهد»
محمّدبن اسماعیل بن صلاح امیر صنعانی
شهاب الدّین احمدبن عبدالقادر عجیلی
پوشیده نیست که این حدیث شریف از حدیث های مشهور، بلکه متواتری
ص:38
است که از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است و برخی از شواهد آن از این قرار است:
1 - بیان صریح سبط ابن جوزی در «تذکرةالخواص» که این حدیث از فضیلت های مشهور و ثابت شده است.
قسطلانی نیز تصریح می کند که نزد علمای درایت، حدیث مشهور به تواتر ملحق می شود.
2 - شیخ عبدالحق دهلوی در «اللمعات فی شرح المشکات»، بر شهرت این حدیث، تصریح دارد.
3 - شیخ محمّدبن اسماعیل، امیر یمانی صنعانی در «الروضة النّدیّة» آن را به شهرت وصف کرده است.
4 - اعترافِ خودِ دهلوی به مشهور بودن حدیث، در پاسخ به پرسشی در این باره که به زودی خواهد آمد؛ إن شاءاللّه.
5 - مولوی حسن الزّمان در «القول المستحسن» به مشهور بودنش تصریح می کند، که به زودی خواهد آمد.
6 - ابن حجر مکّی در «الصّواعق» مدّعی است که حدیث امر کردن مردم به نمازگزاردن پشت ابوبکر متواتر است (1)، چون به ادّعای او هشت نفر از اصحاب آن را روایت کرده اند. بنابراین، اگر این تعداد راوی برای متواتر بودن حدیث بسنده است، پس حدیث «مدینة العلم» که ده نفر از اصحاب آن را روایت کرده اند، به طریق اولی متواتر است.
7 - ابن حزم در کتاب «المحلی» مدّعی متواتر بودن روایت «منع فروش آب» است که تنها چهار تن از اصحاب آن را روایت کرده اند. بر این پایه، وقتی روایت چهار نفر دلیل بر تواتر است، پس حدیث «مدینة العلم» قطعاً و یقیناً و بدون هرگونه
ص:39
تردیدی و به طریق اولی، متواتر می باشد.
8 - ابن تیمیّه در کتاب «المنهاج» حدیث ساختگی: «اگر می خواستم از اهل زمین دوستی انتخاب کنم، ابوبکر را به دوستی می گرفتم» را متواتر گرفته، چون از ابن مسعود و ابوسعید و ابن عبّاس و ابن زبیر نقل شده است و گفته اش چنین می باشد: «این حدیث نزد اهل علم حدیث، مستفیض بلکه متواتر است و در صحاح از طرق مختلف از حدیث ابن مسعود و ابوسعید و ابن عبّاس و ابن زبیر روایت شده است.»
پس حدیث «مدینة العلم» نزد عالمان متواتر است - قطعاً و یقیناً چون از طرق متعدّد و از ده تن از اصحاب نقل شده است که عبارتند از امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و ابن عبّاس و جابر و ابن مسعود و حذیفه و عبداللّه بن عمر و انس و عمروبن عاص.
9 - ادّعای «دهلوی» در کتاب «التحفة» در مقابل نکوهشهای وارد بر عثمان، که این حدیث را - که به دروغ به امیرالمؤمنین نسبت داده اند متواتر دانسته است:
«مَثل من و عثمان مانند سه نور است.» تنها به این دلیل که در کتاب های فریقین نقل شده است و چنین می گوید: «این داستان به آن اندازه از شهرت و تواتر رسیده است که در کتاب های هر دو فرقه آمده است و جای انکار ندارد.»
پس اگر نقل این سخن ساختگی در کتاب های دو فرقه، دلیل بر متواتربودن آن است، حدیث «مدینة العلم» قطعاً متواتر است؛ زیرا شمارش کتاب هایی از دو فرقه که این حدیث در آن آمده است، بسیار دشوار است.
وجوهی دیگر، ثبوت حدیث «مدینةالعلم» و صدور قطعی آن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را آشکار می سازد.
1 - این حدیث را حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کرده است که دلیل و برهان هایی روشن و استوار بر عصمت آن بزرگوار برپا شده است؛ بلکه شاه ولی اللّه و
ص:40
خود دهلوی، نیز بر عصمت ایشان اعتراف دارند؛ همان گونه که دهلوی بر اساس اجماع اهل سنّت به راست گویی آن حضرت تصریح می کند؛ لذا چاره ای جز اعتراف به صدور قطعی حدیث، نیست.
2 - این بزرگواران نیز حدیث را روایت کرده اند:
حضرات امام حسن مجتبی، امام حسین، امام زین العابدین، امام محمّد باقر، هم چنین امام جعفر صادق، امام موسی بن جعفر، امام علیّ بن موسی الرّضا علیهم السلام (چنان که به زودی خواهد آمد) که در عصمت همگی آنان با دلیل هایی که عامّه و خاصّه دارند، تردیدی نیست.
پس این حدیث قطعاً و بدون هر گونه تردیدی صادر شده است.
3 - دهلوی در کتاب «التحفة» حدیث ساختگی «لا نورّث...» را، همانند قرآن کریم که افاده ی یقین می کند، به شمار آورده است، با این ادّعا که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و هم چنین حذیفه آن را روایت کرده اند. بنابراین در پرتوی کلام دهلوی در این راستا حدیث «مدینة العلم» نیز که هم آن حضرت و هم حذیفه آن را روایت نموده اند، در قطعیّت همانند آیه های قرآن کریم خواهد بود.
4 - دهلوی هم چنین حدیث ساختگی پیشین را مفید یقین دانسته چون زبیر، ابوالدرداء، ابوهریره، عبّاس، عبدالرّحمان بن عوف و سعد آن را روایت کرده اند.
بنابراین حدیث «مدینة العلم» هم چنین است؛ زیرا همان گونه که دانستنی آن را ده تن از اصحاب روایت کرده اند. بنابراین در پرتو نوشته های خودِ دهلوی، قطعی الصدور بودن آن ثابت و روشن می گردد. از این رو خداوند را سپاس می گوییم.
5 - حافظ قاضی عیاض در کتاب «الشفاء» چنین می گوید:
«... و هم چنین است داستان جوشیدن آب از زمین و افزایش غذا که آن را اشخاص ثقه و بسیاری از مردم از تعداد فراوانی از اصحاب روایت کرده اند... پس
ص:41
این دسته از معجزات ایشان قطعی به شمار می آید...» (1)گویم: همین گونه است حدیث «مدینة العلم» که آن را افراد ثقه و تعداد زیادی از ائمّه از بسیاری از اصحاب روایت کرده اند. پس آن هم قطعی است.
6 - قاضی عیاض در کتاب «الشفاء» در ادامه ی سخن پیشین خود گوید: «از این قبیل است، حدیث هایی که همگان از همگان آن ها را با سند متّصل از جمله اصحاب و اخبار آن ها روایت کرده اند، این گزارش ها در حضور و محل اجتماع تعداد زیادی از اصحاب چون روز جنگ خندق، غزوه ی بواط، عمره ی حدیبیّه و غزوه ی تبوک و مانند آن از محفل های مسلمانان و جمع سربازان نقل شده است. و در آن هنگام هیچ یک از اصحاب مخالفتی با آن چه راوی نقل می کرد، ابراز نکرده است، از این رو سکوتشان همانند سخن گفتنشان خواهد بود، چون یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سکوت در برابر باطل و سازش با دروغ، منزّه می باشند و هیچ گونه رغبت و ترسی مانع حقیقت گویی آنان نیست و اگر مطلبی را می شنیدند که برایشان آشنا و شناخته شده نبود، انکارش می کردند همان گونه که تعدادی از آنان، بعضی روایات را درباره ی سنّت ها، سیره ها و حروف قرآن انکار کردند و در این مورد به یک دیگر نسبت خطا و توهّم دادند که آشکار و روشن است. پس همه ی این دسته روایت ها به معجزه های قطعی ایشان می پیوندد، همان گونه که توضیح دادیم...» (2)این گفتار او بود، بر این پایه گوییم:
ص:42
بیشتر فضیلت های امیرالمؤمنین علیه السلام و به ویژه حدیث «مدینة العلم»، قطعی است؛ آن گونه که خواهد آمد؛ مثلاً از جمله روایات اشخاص معروف، روایت جابر است که حدیث را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه ی حدیبیّه نقل می کند و هیچ یک از اصحاب نه تنها مخالفتی با جابر نمی کند، بلکه از عبارت «زرندی» چنین برمی آید که آنان همگی به آن معترف بوده اند. او چنین می گوید: «این هم فضیلتی است که اصحاب به آن اعتراف و شادمانی کرده اند و راه سازش پیمودند و پیش رفتند.»
شهاب الدّین احمد هم این سخن او را در «توضیح الدّلائل» نقل کرده است:
بنابراین اصحاب همگی به این فضیلت اعتراف و آن را بازگو کرده اند و رغبت یا ترسی آنان را از بازگوکردنش منع نمی کرده است. هر چند - در خصوص فضیلت های امام علیه السلام کار بر عکس بوده و در بیشتر آن ها انگیزه های پنهان کاری موجود بوده است.
7 - قاضی پس از گفته های پیشین این گونه ادامه می دهد:
«هم چنین است روایت هایی که اصلی ندارند و بر باطل بنا شده اند، به ناچار با گذشت زمان و بازگویی نسل ها و پژوهشگران بالاخره سستی آن ها برملا شده و کم کم از یاد می روند، همان گونه که در مورد بسیاری از روایت های دروغین و اراجیف ناشناخته دیده می شود؛ امّا خبرهای راست و درست پیامبرمان صلی الله علیه و آله و سلم که از طریق روایات آحاد رسیده با گذشت زمان آشکارتر می شوند و با بازگویی فرقه ها و افزایش طعنه های دشمن و تلاش او بر کوچک شمردن و تضعیف اصل آن ها و کوشش ملحدان بر خاموش کردن نورشان، استوارتر و قابل قبول تر می گردند و بر حسرت طعنه زنان نیز می افزایند.» (1)گویم: این سخن کاملاً در مورد فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام -که واقعیّت هم جز این نیست جاری و صادق است و همین دلیل و برهان بر درستی و صادرشدن قطعی آن ها از پیامبر مکرّم صلی الله علیه و آله و سلم بسنده است.
8 - دانشمندان بزرگ هر دو فرقه از آغاز تاکنون - این حدیث را در نظر داشته، آن را نقل کرده، مورد پژوهش قرار داده و شرح کرده اند و نسبت به آن شادمان بوده و به آن تبرّک می جسته اند.
و هر کس به سخنان این بزرگان مراجعه نماید، شک و تردیدی در صحّت و
ص:43
ثبوت آن نخواهد داشت و به یاوه های نادری از اهل کژی و دشمنی گوش فرا نخواهد داد.
9 - این حدیثی است که هر دو فرقه ی سنّی و شیعی بر آن اتّفاق کرده اند که این خود روشن ترین دلیل بر صدور قطعی آن است و ما در جلد «حدیث طیر» در مورد گفته های دهلوی در کتاب «التحفة» به تفصیل آن را توضیح داده ایم.
ص:44
سرورمان حضرت امام رضا علیه السلام حدیث «مدینة العلم» را در «صحیفه»ی مبارکه از پدران معصوم خویش علیهم السلام ، چنین روایت کرده اند:
- و با اسنادش فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«قاتل حسین در تابوتی از آتش است و نیمی از عذاب مردم دنیا بر اوست.
دست ها و پاهایش با زنجیرهای آتشین بسته شده تا به قعر جهنّم فرو افتد. بویی دارد که جهنّمیان از شدّت تعفّن آن به پروردگارشان پناه می برند. جاودانه عذاب دردآور را خواهد چشید؛ [ عذابی که در آن] هرگاه پوست هایشان پخته شود، خداوند پوست های دیگری برایشان جایگزین می کند؛ [ عذابی که] لحظه ای از آنان بریده نگردد و از آب جوشان جهنّم نوشانده می شوند، پس [ چاه] ویل یکی از عذاب های خداوند عزّوجلّ است.»
- و به اسنادش فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش خواهد، باید از آن دَر در آید.»
- و با اسنادش فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«وقتی روز قیامت فرا می رسد از درون عرش ندا داده می شوم: نیکو پدری است، پدرت ابراهیم و نیکو برادری است، برادرت علیّ بن ابی طالب.»
ص:45
«صحیفة الرّضا علیه السلام »، از کتاب های معروف و مورد اعتماد و از اصول مشهور و معتبر نزد دانشمندان بزرگ اهل سنّت است.
ابوشجاع شیرویه فرزند شهردار دیلمی درباره اش این چنین می نویسد:
«امّا بعد، دیدم مردم این زمانه ی ما، به ویژه همشهریان از حدیث و اسنادهایش روی گردانده اند و نسبت به شناخت درست و نادرست آگاهی ندارند.
کتاب های قدیمی یا نوینی را که بزرگان دین تصنیف کرده اند، وانهاده اند و مسندهایی را که در واجبات و سنّت ها، حلال و حرام، آداب و وصایا، مثال ها و موعظه ها و فضیلت اعمال نوشته شده است، رها کرده اند و خود را با داستان ها و حدیث هایی مشغول کرده اند که اسنادش حذف شده و برای راویان حدیث ناشناخته است و بر هیچ یک از بزرگان حدیث هم خوانده نشده است و آنان جویای آن دسته از مطالب ساختگی شده اند که پرداخته ی قصّه خوانان است و این گونه می خواهند به مطالب قطعی در کوی و برزن آسیب رسانند.
از این رو من در این کتابم دوازده هزار و اندی حدیث کوتاه به اختصار ثبت کرده ام؛ با استفاده از کتاب های صحاح، غرائب، افراد و کتاب های روایت شده از پیامبر، نوشته ی علیّ بن موسی الرّضا و عمربن شبیب...» (1)جاراللّه زمخشری در کتاب «ربیع الأبرار» می نویسد:
یحیی بن حسین حسینی در اسناد «صحیفةالرّضا» می گفت: «اگر این اسناد بر گوش دیوانه ای خوانده شود، هشیار می گردد.»
سمعانی گوید: «رضوی، نسبتی است به «رضا» و او علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن حسین بن علیّ بن ابی طالب ابوالحسن و معروف به «رضا» است که در طوس مدفون است. او از پدران خود «صحیفه»ای را روایت می کند و گروهی از فرزندانش به او منسوبند که جملگی «رضوی» خوانده می شوند.» (2)
ص:46
سبط ابن جوزی در شرح حال حضرت امام رضا علیه السلام آورده است:
«عبداللّه بن احمد مقدّسی در کتاب «انساب القرشیین» از نسخه ای یاد کرده است که علیّ بن موسی الرّضا از پدرش موسی از پدرش جعفر از پدرش محمّد از پدرش علی از پدرش حسین، از پدرش علی علیهم السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند؛ اسنادی که اگر بر دیوانه ای خوانده شود شفا یابد.» (1)مزّی گوید: «روایت کرده است از او فرزندش محمّد و عثمان بن مثاور و نحوی علی بن علی دعبلی و ایّوب بن منصور نیشابوری و ابوالصلت عبدالسّلام بن صالح هروی و مأمون بن رشید و علیّ بن مهدی بن صدقة که یک نسخه از آن را دارد و ابواحمد داودبن سلیمان بن سیف غازی قزوینی یک نسخه از آن را دارد و احمدبن عامربن سلیمان طایی نسخه ی بزرگی از آن دارد.» (2)محبّ طبری «صحیفة الرّضا» را با نام «مسند الرّضا»، یکی از مآخذ کتاب خود به شمار آورده است و در چند جا از آن نقل کرده است. از جمله سخن او در فضیلت های امیرالمؤمنین علیه السلام است که ایشان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخستین کسی است که درِ بهشت را می کوبد. حضرت علی علیه السلام گوید:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! تو نخستین کسی هستی که درِ بهشت را می کوبد و بدون حساب بعد از من واردش می شود.»
امام علیّ بن موسی الرّضا در مسندش آن را نقل کرده است. (3)و هم چنین گوید: جبرئیل از سوی خداوند متعال خبر آورد که جایگاه علی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است. از اسماء بنت عمیس نقل شده که گفت: «جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد و گفت:
ص:47
«ای محمّد پروردگارت بر تو سلام می رساند و می فرماید: علی نسبت به تو به منزله ی هارون نسبت به موسی است؛ امّا بعد از تو پیامبری نیست.»
امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام آن را [ در مسندش] نقل کرده است. (1)و هم چنین آورده است: «از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«تو آقای مسلمانان و پیشوای سپیدرویان و بزرگِ دین هستی.»
امام علی بن موسی الرّضا علیه السلام آن را [ در مسندش] نقل کرده است. (2)محب طبری در کتاب دیگرش «ذخائرالعقبی» هم شماری از فضیلت های اهل البیت علیهم السلام را از «صحیفة الرّضا» نقل کرده است. (3)ابراهیم بن عبداللّه وصابی یمنی هم، در چند جای کتابش «الإکتفاء فی فضل الأربعة الخلفاء» (که خطی است) درباره ی فضیلت های امیرالمؤمنین علیه السلام با نام «مسندالرّضا» از آن نقل کرده است. به آن مراجعه شود.
ابن باکثیر مکّی هم چنین آورده است: از آقایمان علی نقل شده که گفت:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که به آسمان برده شدم، جبرئیل دستم را گرفت و بر فرشی از فرش های پُرزدار بهشتی نشانید و یک عدد بِهْ به دستم داد.
در حالی که آن را زیر و رو می کردم، شکافت و حوریه ای از میانش بیرون آمد که زیباتر از او ندیده بودم. گفت: سلام بر تو ای محمّد! گفتم: و بر تو سلام، تو کیستی؟
گفت: من راضیه ی مرضیّه ام. خداوند مرا از سه بخش آفرید، بالای بدنم از عنبر، میانم از کافور و پایین بدنم از مشک است. با آب حیات مرا سرشت، سپس به من فرمود: «باش» آنگاه هست شدم. مرا برای برادرت و پسرعمویت علیّ بن ابی طالب آفرید.»
این روایت را امام علیّ بن موسی الرّضا نقل کرده است، (4) بلکه محمّد عابد سندی آن [ صحیفه] را از کتاب های معتبری شمرده که آن ها را با اسنادهای صحیح روایت می کند؛ آن جا که در کتاب «حصر الشّارد» می گوید:
ص:48
«امّاآن چهل حدیث راازنسخه ی علیّ بن موسی الرّضااز پدرانشان،نقل می کنم با سند پیشین که به حافظ ابن حجر می رسد،ازاحمدبن ابی المقدّسی از سلیمان بن حمزه،ازمحمودبن ابراهیم،ازحسن بن محمّدبن عبّاس راسمی،ازابوبکر احمدبن علی بن خلف،ازابوالقاسم حسن بن محمّد ابن حبیب،از ابوبکر محمّدبن عبداللّه نوه ی عبّاس بن حمزه، از ابوالقاسم عبداللّه بن احمدبن عامر طایی.»
شیخ محمّد عابد سندی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و صدیق حسن قنوجی درکتاب «ابجد العلوم» ضمن ستایش او، درباره اش چنین می گوید:
«شیخ محمّد عابد سندی فرزند احمدعلی فرزند یعقوب، حافظ و از دودمان ابوایّوب انصاری است. در شهر «سیون» واقع در ساحل رودخانه، در شمال حیدرآباد سند که بعد از شهر «بویک» قرار دارد به دنیا آمد. جدّش که لقب «شیخ الإسلام» داشت و از اهل دانش و درستی بود، به عربستان مهاجرت کرد.
شیخ محمّد عابد در«زبید» که مرکزدانش معروفی دریمن بود،اقامت گزید و از دانشمندان وپرتوبزرگانش بهره گرفت، تا ازآنان به شمار آمد. سپس برای معالجه ی امام صنعاء به یمن رفت و با دختر وزیر او ازدواج کرد. یک بار هم به عنوان سفیر امام صنعاء به مصر رفت. او به سرزمین «طابه» علاقه بسیار داشت. یک سفر به وطن خانواده اش رفت و وارد شهر «نواری» شد که در منطقه ی سند بعد از بندر کراچی قرار دارد و تنها چند شب در آن جا ماند و سپس به شهر مدینه طیبّه بازگشت، و از سوی والی مصر، عهده دار ریاست علمای آن شهر گردید. نوشته های مبسوط و مختصری از خود به جای گذاشت. او نسبت به مذهب حنفی تعصّب داشت...»
از بیان سندی روشن می شود که گروهی از حافظان اهل سنّت - مانند ابن حجر عسقلانی صحیفه ی حضرت امام رضا علیه السلام را روایت کرده اند.
ص:49
در کتابخانه ی ناصریه دو نسخه از این صحیفه وجود دارد، یکی از آن دو را ابوالفتح عبیداللّه بن عبدالکریم بن هوازن قشیری نیشابوری شافعی روایت می کند که شرح حالش در کتاب «طبقات الشّافعیة» نوشته ی سبکی 7 / 207 آمده است.
و دیگری را صدرالدّین ابوالمجامع ابراهیم بن محمّد حمویی جوینی متوفّای 722 روایت می کند که شرح حالش در کتاب های «تذکرة الحفاظ 4 / 298»، «مرآةالجنان - حوادث 722»، «العبر - حوادث 795»، «الدرر الکامنة 1 / 67» و غیر آن آمده است. هم چنین حدیث «مدینة العلم» به زودی به روایت «عاصمی» و «ابن النجّار» در جای خود خواهد آمد، که عیناً از حضرت امام رضا علیه السلام ، از «صحیفه» نقل شده است. شکّی نیست که روایت این امام معصوم علیه السلام برای خواستار حقیقت بسنده است و آن را انکار نمی کند؛ جز کسی که دشمنی و بغض در دل نهان دارد.
حضرت امام رضا علیه السلام حدیث «مدینة العلم» را با بیان دیگری هم از پدران بزرگوارشان از جدّشان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، روایت فرموده است. ابن مغازلی متن آن را چنین نقل کرده است:
«ابوغالب محمّدبن احمدبن سهل نحوی در میان روایاتی که به ما اجازه ی نقل آن ها را داده، ما را خبر داد که:
ابوطاهر ابراهیم بن عمر بن یحیی بر آنان حدیث کرد و گفت: حدیث کرد بر ما محمّد بن مطلب،از احمدبن محمّدبن عیسی در سال سیصد و ده از محمّد بن عبداللّه بن عمربن مسلم لاحقی صفّار در بصره سال دویست و چهل و چهار، از ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام که فرمود: «مرا حدیث کرد پدرم از پدرش جعفربن محمّد از پدرش از جدّش علیّ بن الحسین از پدرش حسین از پدرش علیّ بن ابی طالب علیهم السلام که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ای علی من شهر دانشم و تو درِ آن هستی، دروغ گوید هر کس بپندارد جز از پیش دَر به شهر می رسد.» (1)
ص:50
این اسنادی است که رسیدن به ژرفای بزرگی و شکوه آن امکان پذیر نیست، و پیشوایان بزرگ و حافظان از حضرت امام رضا علیه السلام ملتمسانه تقاضا کردند که با آن اسناد برایشان حدیثی بفرمایند.
احمد حنبل گوید:
«اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، شفا یابد.»
متن گفته ی ابوسعید منصوربن حسین آبی وزیر چنین است:
ابوصلت حدیث کرد و گفت:
با علیّ بن موسی بودم که سوار بر استری خاکستری رنگ وارد نیشابور شد.
دانشمندان شهر، احمدبن حرب و یاسین بن نضر و یحیی بن یحیی و شماری از اهل دانش، از بامدادان دنبال ایشان بودند. در «مربعه» به لگام استر آویختند و گفتند:
«به حقّ پدران طاهرینت یک حدیث که از پدرت شنیده ای برای ما نقل کن.»
فرمود: «پدرم، عبد صالح، موسی بن جعفر فرمود: پدرم صادق جعفربن محمّد فرمود: پدرم شکافنده ی دانش پیامبران محمّدبن علی فرمود: پدرم آقای عبادت کنندگان علیّ بن الحسین فرمود: پدرم سیّد جوانان اهل بهشت حسین بن علی فرمود: شنیدم پدرم سیّد عرب علیّ بن ابی طالب فرمود: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود:
«ایمان، معرفت به قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان است.»
گوید: احمدبن حنبل گفت: «اگر این اسناد بر دیوانه ای خوانده شود، شفا یابد.»
و از عبدالرّحمان بن ابوحاتم مانند آن، از پدرش حکایت شده است و اینکه
ص:51
آن را بر یک بیمار صرعی خوانده است و او به هوش آمده است.» (1)ابن صبّاغ گوید:
«مولای سعادتمند، امام دنیا، عماد دین، محمّدبن ابوسعیدبن عبدالکریم وزّان در محرّم سال پانصد و نود و شش گفت: نویسنده ی کتاب تاریخ نیشابور در کتابش آورده است: هنگامی که علیّ بن موسی الرّضا در سفری که در آن به فضیلت شهادت رسید وارد نیشابور شد، در کجاوه ای پوشیده با پارچه ای پشمین و سوار بر استری خاکستری رنگ بود. از بازار نیشابور که گذشت، دو تن از پیشوایان و حافظان حدیث های نبوی و سخت کوشان بر سنّت محمّدی، ابوزرعه ی رازی و محمّدبن اسلم طوسی همراه بی شماری از دانشجویان و طلّاب حدیث و اهل روایت و درایت بر سر راهش آمدند و گفتند:
« ای سیّد جلیل، فرزند امامان سرور، تو را سوگند می دهیم به حقّ پدران طاهرین و نیاکان گرامی ات، چهره ی مبارک خود را به ما بنمایان و از پدرانت از جدّت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم حدیثی برایمان روایت کن که شما را همواره به آن یاد کنیم.»
پس استر را متوقّف کرد و به غلامانش دستور داد که سایبان را از روی کجاوه کنار زنند و دیدگان آن مردم را با دیدن چهره ی مبارکش روشنی بخشید؛ در حالی که دو دسته موی بر شانه اش ریخته بود و مردم از همه ی طبقات برپا ایستاده به او می نگریستند؛ در حالی که یا فریاد می زدند یا گریه می کردند یا خود را به خاک می مالیدند یا سمِ استرش را می بوسیدند. هیاهو بالا گرفت. پیشوایان، فقیهان و دانشمندان فریاد برآوردند:
«ای مردم بشنوید و حفظ کنید و گوش فرا دهید به آن چه برایتان سودمند است. با فریادها و گریه های فراوانتان ما را آزار ندهید.»
و ابوزرعه و محمّدبن اسلم طوسی تقاضای املاء کردند. علیّ بن موسی الرّضا فرمود:
«حدیث کرد مرا پدرم موسی کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمّد باقر، از پدرش زین العابدین، از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش علیّ بن ابی طالب که گفت: جبرئیل بر من حدیث کرد و گفت: شنیدم پروردگار عزیز، سبحانه و تعالی می فرمود:
ص:52
«کلمةُ لا إله إلّااللّه حصنی فَمَنْ قالَها دَخلَ حِصْنی و مَنْ دَخَلَ حصنی أَمِنَ مِنْ عَذابی.» (1)سپس پرده را بر کجاوه انداخت و حرکت کرد. نویسندگانِ قلم و دوات به دست را که شمردند، بیش از بیست هزار نفر شدند.
شیخ ابوالقاسم قشیری گوید:
این حدیث به یکی از امیران سامانی رسید، آن را با طلا نوشت و وصیّت کرد که با جنازه اش در قبر دفن شود. پس از مرگش در خواب دیده و به او گفته شد:
خداوند با تو چه کرد؟ گفت: با تلفّظ «لا إله إلّااللّه» و تصدیقم به اینکه محمّد رسول خداوند است، مرا بخشید.» (2)در کتاب «جواهر العقدین» به نقل از جمال زرندی در کتابش «معراج الوصول» آمده است:
«پس از عبارت «تصدیقم به این که محمّد رسول خداوند است» چنین افزود:- و نوشتنم این حدیث را با طلا برای بزرگداشت و احترام آن.» (3)چنان چه خواستار مرجع های بیشتری بر این مطلب هستی، می توانی به این کتاب ها مراجعه نمایی:
المقاصدالحسنة مفتاح النجا الحق المبین و فصل الخطاب. هم چنین سبط ابن جوزی در کتاب «تذکرة الخواص/ 352» و ابن حجر مکّی در کتاب «الصّواعق/ 122» این حدیث را روایت کرده اند.
بعضی از راویان هم افزون بر آن، این عبارت را نقل کرده اند:
«هنگامی که مرکب حرکت کرد ما را چنین ندا داد: «با شرطهایش و من از شرطهایش هستم.»
ص:53
خواجه پارسا گوید:
«گفته شد: از شرطهایش اقرار به این است که او امامی است که اطاعتش واجب می باشد.»
هر چند عصمت حضرت امام رضا علیه السلام ، با دلیل های افزون بی شمار عامّه و خاصّه، ثابت است، ولی به مناسبت، با بهره گیری از کتاب های اهل سنّت متذکّر دو دلیل خاص می شویم:
1- خواجه پارسا در «فصل الخطاب»، عبدالحقّ دهلوی در «رسالة مناقب الأئمة»، محمّد مبین لکنهوی در «وسیلة النجاة»، جامی در «شواهد النبوّة»، رشیدالدّین دهلوی در «ایضاحِ لطافة المقال» و ولی اللّه لکنهوی در «مرآة المؤمنین» از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام روایت کرده اند که فرمود:
«در خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام با ایشان بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی، پسرت، با نور خداوند عزّ و جلّ نگاه می کند و با حکمت سخن می گوید، صحیح می گوید و خطا نمی گوید، می داند و نادانی ندارد، از حکمت و دانش سرشار شده است.»
2- جامی در «شواهد النبوّة» و شیخ عبدالحقّ دهلوی در «رسالة مناقب الأئمّة» و خواجه پارسا در «فصل الخطاب» و مولوی محمّد مبین در «وسیلة النجاة» و مولوی ولی اللّه در «مرآة المؤمنین» روایت کرده اند که:
به ابوجعفر محمّدبن علی الرّضا علیهما السلام گفتند:
مأمون پدرت را رضا نامید و به ولایت عهدی او راضی شد. فرمود: «خداوند سبحان او را رضا نامید، چون او رضای خداوند عزّوجلّ در آسمانش و رضای رسولش صلی الله علیه و آله و سلم در زمینش بود، و از میان پدران گذشته اش این ویژگی را یافته بود، چون مخالفان همچون موافقان نسبت به او رضایت داشتند و پدرش موسی کاظم علیه السلام می فرمود: پسرم رضا را برایم بخوانید و اگر صدایش می زد می فرمود: ای
ص:54
ابوالحسن!»
در نتیجه پوشیده نمی ماند که روایت حدیث مدینة العلم از امامی معصوم با چنین سند از جدّ بزرگوارش، بسنده است برای اعتراف به این که حدیثی قطعی است و هیچ گونه تردید و شکّی در آن راه ندارد.
و ستایش تنها از آنِ خداوندِ پروردگارِ جهانیان است.
حاکم نیشابوری پس از نقل حدیث از ابن عبّاس و صحیح دانستنش چنین گوید:
«این حدیث، گواهی از حدیث سفیان ثوری با اسناد صحیح دارد که: ابوبکر محمّدبن علی فقیه امام چاچی قفّال در بخارا با پرسش من مرا حدیث کرد که از نعمان بن هارون بلدی در شهر بلد از اصل کتابش از احمدبن عبداللّه بن یزید حرّانی از عبدالرّازق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان عثمان تیمی که گفت: از جابربن عبداللّه شنیدم که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «من شهر دانشم و علی دَر آن است، هر کس دانش خواهد، باید از آن در، درآید.» (1)حاکم هم چنین از کتاب های مناقب ابن مغازلی، تاریخ دمشق، تاریخ بغداد و کفایة الطّالب حدیث را نقل کرده است (که خواهد آمد).
بخشی از نوشته ها در توثیق رجال این سند را برای تأکید بر صحیح شمردن حدیث از طرف حاکم، متذکّر می شویم:
الف - سفیان ثوری:
او از رجال صحاح ستّه است و ابن حبّان (2) او را ثقه دانسته و شرح حالش را
ص:55
چنین آورده است:
1 - سمعانی درباره اش چنین گوید: «امّا تبارثوربن عبدمناة، امام ابو عبداللّه سفیان بن سعید است... در دوران خود از برگزیدگان در فقه، خویشتن داری، حفظ و دقّت در عمل بود. ظاهر و رفتارش در نیکوکاری و پرهیز، مشهورتر از آن است که نیازمند اغراق در بیان باشد...» (1)2 - ابن اثیر گفته است: «پیشوای مسلمانان و حجّت خداوند بر بندگانش، فضیلت هایش فراتر از شمارش و ناتوان کننده ی شمارشگران است، در دوران خود فقه و اجتهاد در آن، حدیث، زهد، عبادت، پرهیز و اعتماد را یک جا جمع کرده بود و علم حدیث و دیگر دانش ها به او منتهی می شد. مردم بر دیانت و زهد و پرهیز و اعتماد بر او اجماع کرده، اختلافی در آن نداشتند. او یکی از پیشوایان کوشا و قطب های اسلام و پایه های دین است.» (2)3 - ذهبی گوید: «یکی از بزرگان دانش و زهد است.» (3)4 - ابن حجر آورده است: «شعبه و ابن عیینه و ابوعاصم و ابن معین و تنی چند از دیگر دانشمندان گفته اند: سفیان در حدیث سرآمد مؤمنین است.
و ابن مبارک گوید: من از یک هزار و یک صد استاد بزرگ حدیث نقل کردم ولی از کسی بهتر از سفیان نقل نکردم. مردی به او گفت: ای ابوعبداللّه! با دیدن سعیدبن جبیر و دیگران چنین می گویی؟ گفت: همین است که می گویم، بهتر از سفیان ندیدم.
وکیع از شعبه نقل می کند: حفظکردن سفیان بیشتر از من است.
ص:56
ابن مهدی گوید: وهب در حفظکردن، سفیان را مقدّم بر مالک می داشت.
یحیی قطّان گوید: نزد من کسی دوست داشتنی تر و هم پایه ی شعبه نیست و اگر سفیان با او مخالفت کند، گفته ی سفیان را برمی گزینم.
دوری گوید: دیدم یحیی بن معین در دوران خود کسی را در فقه، حدیث، زهد و همه چیز مقدّم بر سفیان نمی شمرد.
اجری به نقل از ابوداود گوید: شعبه و سفیان در مطلبی اختلاف پیدا نمی کنند مگر اینکه سفیان پیروز می شود.
ابوداود گوید: از ابن معین مرا خبر رسید که گفت: کسی در مطلبی با سفیان مخالفت نکرد، مگر اینکه سخن، سخن سفیان بود.
عجلی گوید: بهترین اسناد کوفه، سفیان از منصور از ابراهیم از علقمه از عبداللّه است.
مروزی به نقل از احمد گوید: در قلب من کسی از سفیان پیشی نمی گیرد.
عبداللّه بن داود گوید: فقیه تر از سفیان ندیدم.
ابوقطن گوید: شعبه به من گفت: سفیان با پرهیز و دانش، بر مردم آقایی کرد.
خطیب گفت: او پیشوایی از پیشوایان مسلمانان بود و بزرگی از بزرگان دین؛ بر امانت او اجماع کرده بودند به گونه ای که نیاز به تزکیه نداشت. هم راه با دقّت عمل و حفظ و معرفت و ضبط و پرهیز و زهد بود.
ابن سعد گوید: او ثقه ای امانت دار و عابدی استوار بود.
نسائی گوید:او والاترازآن است که او را ثقه بنامیم؛ او یکی از پیشوایانی است که امیدوارم از کسانی باشد که خداوند او را پیشوای پرهیزکاران قرار داده باشد.
ابن ابوحاتم گوید: کسی را شبیه تر از سفیان به تابعان ندیدم.
زائده گفت: در میان ما، داناترین مردم بود.
ابن حبّان گفت: او از سروران مردم در فقه و پرهیز و دقّت عمل بود.» (1)ب -عبداللّه بن عثمان بن خثیم قاری
1 - ابن حبّان گوید: «عبداللّه بن عثمان بن خثیم مکّی از سعیدبن جبیر روایت می کند. ابن جریج و مردم حجاز از او روایت کرده اند. در سال 132 وفات یافت.» (2)
ص:57
2 - سمعانی گوید: «ابوعثمان عبداللّه بن عثمان بن خثیم از «قارة» است. از ابوطفیل روایت می کند. از مردم مکّه به شمار می آید. معمّر از او روایت کرده است.
سال 144 - گفته شده است سال 135 - از دنیا رفته است.» (1)3 - ابن حجر: «ابن ابومریم از ابن معین نقل می کند: او ثقه و حجّت است.
عجلی گفته: ثقه است. ابوحاتم گوید: مشکلی ندارد؛ صلاحیت حدیث دارد.
نسائی گفته: ثقه است و یک بار هم گفته است: قوی نیست و ابن حبّان او را در ثقه ها آورده است.
... و ابن سعد گوید: او ثقه بود و حدیث های حسنی دارد.» (2)ج -عبدالرّحمان بن بهمان مدنی
که در مستدرک حاکم، «عبدالرّحمان بن عثمان تیمی» خوانده شده است.
1 - ابن حبّان، او را در ثقات آورده است.
2 - ذهبی: ثقه است. (3)3 - ابن حجر: او را ثقه دانسته است. (4)عبدالرزّاق بن همام حدیث «مدینة العلم» را با سند دیگری هم (که در مناقب ابن مغازلی نقل شده) به این متن روایت کرده است:
«خبر داد ما را حسن بن احمدبن موسی از ابوالحسن احمدبن محمّدبن صلت قریشی از علیّ بن محمّد مصری از محمّدبن عیسی بن شیبه بزّار از احمدبن عبداللّه بن یزید مؤدب از عبدالرزّاق از معمّر از عبداللّه بن عثمان از عبدالرّحمان که گفت: شنیدم جابربن عبداللّه انصاری می گفت: در روز حدیبیّه
ص:58
شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم - در حالی که بازوی علیّ بن ابی طالب را گرفته بودند می فرمود: «این امیر نیکوکاران و قاتل تبه کاران است. هر کسی یاری اش کند، یاری شده است، هر کسی یاری اش نکند سرشکسته و مخذول است.» سپس صدایش را بلند کرده، فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هرکه دانش را خواهد، باید از آن دَر درآید.» (1)
رجال این حدیث ثقه هستند. امّا از معمّر، صاحبان صحاح ستّه، روایت کرده اند و شرح حال او با ستایش و تعظیم کامل (در این کتاب ها) آمده است:
الثّقات - خطّی ، تهذیب الأسماء و اللغات 2 / 107، تذکرة الحفّاظ 1 / 190، تهذیب التّهذیب 10 / 243، العبر 1 / 220، الکاشف 2 / 266، مرآة الجنان 1 / 323، طبقات الحفّاظ/ 82 و دیگر کتاب ها.
امّا عبداللّه بن عثمان و عبدالرّحمان بن بهمان، پیشتر بخشی از سخنان در ستایش آنان ذکر شد.
شرح حال «عبدالرزّاق بن همام» را هم در جلد «حدیث تشبیه» به تفصیل از تعدادی معجم های معتبر شرح حال آورده ایم. (2)
یحیی بن معین به صراحت، حدیث «مدینة العلم» را صحیح دانسته است.
مزّی و عسقلانی در شرح حال ابوصلت عبدالسّلام بن صالح هروی آورده اند:
«قاسم بن عبدالرّحمان انباری گفت: ابوالصلت هروی ما را حدیث کرد از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و
ص:59
علی درِ آن است، هر که دانش را خواهد، باید از درش درآید.»
قاسم گوید: درباره ی این حدیث از یحیی بن معین پرسیدم گفت: صحیح است.
حافظ ابوبکربن ثابت گفت: منظور یحیی بن معین این است که از نظر روایت کردن آن توسّط ابومعاویه صحیح است و باطل نیست، چون چندین نفر آن را از او روایت کرده اند.» (1)سیوطی گفته است: «خطیب در تاریخش از یحیی بن معین روایت می کند که از او درباره ی حدیث ابن عبّاس پرسیدند، گفت: صحیح است.» (2)مناوی گوید: «خطیب آن را در «التّاریخ» روایت کرده با همان لفظی که در روایت ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس آمده است. سپس می افزاید: قاسم گوید: از ابن معین درباره ی آن حدیث پرسیدم، گفت: صحیح است. خطیب گوید:
منظورش صحیح بودن و باطل نبودن آن از نظر نقل ابومعاویه است، چون بیش از یک نفر آن را از او روایت کرده اند.» (3)شوکانی در پاسخ به قدح نسبت به این حدیث گوید:
«در مورد آن پاسخ می دهم که محمّدبن جعفر بغدادی فیدی را یحیی بن معین ثقه دانسته است و هم چنین اباصلت هروی را ابن معین و حاکم، ثقه به شمار آورده اند و از یحیی درباره ی این حدیث سؤال شد، گفت: صحیح است.» (4)و امیر گوید: «خطیب در تاریخش از یحیی بن معین روایت کرده که درباره ی حدیث ابن عبّاس پرسیدند، گفت: صحیح است.» (5)پس، این ادّعا که «منظورش صحیح بودن از جهت نقل ابومعاویه است»
ص:60
بی دلیل و اساس است و از این رو سیوطی و شوکانی و دیگران، حدیث را به طور مطلق صحیح دانسته اند. و اگر از این بگذریم، ابومعاویه و اعمش و مجاهد، ثقه بوده و بدون تردید حدیث صحیح است.
به زودی تأیید و تحقیق بیشتری در این زمینه از گفته های حافظ علائی و علّامه فیروزآبادی خواهد آمد؛ همان گونه که هنگام ردّ سخنان «دهلوی» بارها اثبات این حدیث توسّط یحیی بن معین را خواهی دانست.
1 - ابن جزلة گوید:
«او پیشوا، حافظ و با دقّت بود... علی بن مدینی درباره اش گوید: دانش در بصره به یحیی بن ابی کثیر و قتاده، در کوفه به اسحاق و اعمش، در حجاز به ابن شهاب و عمروبن دینار پایان پذیرفت. دانش این شش نفر در بصره به سعیدبن ابوعروبة و شعبة و معمّر و حمّادبن سلمة و ابوعوانة رسید و از مردم کوفه به سفیان ثوری و سفیان بن عیینة و از مردم حجاز به مالک بن انس و از مردم شام به اوزاعی رسید. سپس دانش اینان به محمّدبن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید ابن ابوزائده و وکیع و ابن مبارک (که از همه ی آنان داناتر بود) و ابن مهدی و ابن آدم رسید. سپس دانش همگی آنان به یحیی بن معین رسید.
احمد گوید: هر حدیثی که یحیی بن معین آن را نشناسد، حدیث نیست.
ابن رومی گوید: هرگز هیچ یک از مشایخ را ندیدم که حق گو باشد جز یحیی بن معین؛ در حالی که دیگران در سخن انحراف داشتند.» (1)2 - سمعانی گوید:
«اوپیشوایی ربّانی،دانا، حافظ، ثابت وبسیاردقیق بود، درجرح وتعدیل به او مراجعه می شد... دانش دانشمندان به او منتهی شد به طوری که احمدبن حنبل
ص:61
گفت: در این جا مردی است که خداوند او را برای این کار آفرید و دروغ دروغ گویان را آشکار فرمود - که منظورش یحیی بن معین بود و علیّ بن مدینی گوید: کسی از فرزندان آدم را نمی شناسیم که مانند یحیی بن معین حدیث نوشته باشد. ابوحاتم رازی گوید: اگر می بینی بغدادی احمدبن حنبل را دوست دارد، بدان که او پیروی سُنّت است و اگر دیدی که یحیی بن معین را دشمن می دارد، بدان که دروغ گو است.» (1)3 - نووی گوید:
«او در زمان خودش پیشوای اهل حدیث بود و به او اعتماد می شد ... بر پیشوایی و ثقه دانستن و حفظ و جلالت و پیشی گرفتن و توانایی اش در این زمینه همگی بر او اجماع داشتند... حالات و فضیلت هایش، بی شمار است... .» (2)4 - ابن خلّکان گوید:
«حافظ معروف، پیشوا و دانشمند و حافظ و با دقّت بود. او صاحب جرح و تعدیل است. پیشوایان بزرگ از او روایت کرده اند؛ از جمله:
ابوعبداللّه محمّدبن اسماعیل بخاری و ابوالحسین مسلم بن حجّاج قشیری و ابوداود سجستانی وحافظانی دیگر. میان او و امام احمدبن حنبل دوستی و الفت و هم کاری فراوانی در علوم حدیث بود که شهرت داشت و نیاز به بازگویی و اطاله کلام ندارد... .» (3)5 - ابوالفداء ایّوبی گوید: او پیشوا و حافظ بود... .» (4)6 - ذهبی گوید:
الف: «یحیی بن معین، پیشوای حافظ دانای توانا، بزرگ محدّثان... .
عبدالرّحمان بن ابوحاتم گفت: از پدرم درباره ی یحیی سؤال شد گفت: امام است. نسائی گفت: ابوزکریا یکی از پیشوایان در حدیث، ثقه و امین است.» (5)
ص:62
ب: «یحیی بن معین امام یگانه، سرور حافظان... یحیی بن قطان گفت: پیش از ما، مانند این دو، یعنی احمدبن حنبل و یحیی بن معین کسی نبود.
احمدبن حنبل گفت: یحیی بن معین در رجال از همگی ما داناتر است. گویم:
یحیی مشهورتر از آن است که شرح مناقبش را به درازا بکشانیم. خنیس بن مبشر، یکی از ثقه ها، گفت: یحیی بن معین را در خواب دیدم، گفتم: خداوند نسبت به تو چه کرد؟ گفت: سیصد حوریه عطا کرد و بخشید و به ازدواج من درآورد و میان مردم جایی برایم تدارک دید.
در ذیقعده ی سال 233 در مدینةالنّبی صلی الله علیه و آله و سلم غریبانه درگذشت.» (1)ج: «امام ابوزکریا یحیی بن معین بغدادیِ حافظ، یکی از بزرگان قوم و حجةالاسلام... حدیث هایش در کتاب های شش گانه است.» (2)د: «امام محدّثان، فضیلت های بسیاری دارد. تولّدش به سال 158 بود و در سفر حج در ذیقعده ی سال 233 در مدینه مُرد و بر تابوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمل شد.» (3)7 - یافعی: آن گونه که از پیش گفته شد. (4)8 - قنوجی در کتاب «التاج المکلّل/ 141»
از مشایخ مُسلِم و ابن ماجه است. ابن کثیر پس از روایت حدیث «انا دارالحکمة... .» از ترمذی - گوید: «روایت سویدبن سعید از شریک از سلمة از صنابحی از علی مرفوعا: «من شهر دانشم و علی درِ آن است. هر کس دانش را
ص:63
خواهد از آن در درآید.» (1)ذهبی هم آن را با اسنادش از او روایت کرده است که به زودی خواهد آمد؛ ان شاءاللّه تعالی.
شرح حالش را اینان آورده اند:
1 - سمعانی در «الأنساب - الحدثانی»
2 - مزّی در «تهذیب الکمال 12 247/»
3 - ذهبی در «تذهیب التّهذیب - خطّی» و «تذکرةالحفّاظ 2 / 454» و «العبر فی خبر من غبر 1 / 432»
4 - ابن حجر در «تهذیب التّهذیب 4 / 272»
5 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ/ 198»
و دیگران... همه او را مدح و ستایش بسیار کرده و موصوف به صفت های نیکو دانسته اند، مراجعه کنید.
او از طریق های متعددّی حدیث را روایت کرده است... علّامه محمّدبن علیّ بن شهر آشوب (که شرح حالش در کتاب های: الوافی بالوفیات 4 / 164 و البلغة از فیروزآبادی/ 240 و لسان المیزان 5 / 310 و بغیة الوعاة 1 / 181 و طبقات المفسّرین از داودی 2 / 199 آمده است،) گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اجماع گفت: من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید از آن دَر درآید. و احمد آن را از هشت طریق روایت کرده است.» (2)سبط ابن جوزی گوید: «احمد در «الفضائل» آورده است: حدیث کرد ما را ابراهیم بن عبداللّه از محمّدبن عبداللّه (عمر) رومی از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (3)سمهودی گفت: «امام احمد آن را در «الفضائل» از علی روایت کرده است.» (4)هم چنین از سخن مناوی و شیخانی قادری همین مطلب برمی آید که ان شاءاللّه به زودی خواهد آمد.
ص:64
دانشمندان اهل سنّت این پایه و اساس را نهاده اند که واجب است رجوع به حدیثی که احمدبن حنبل روایت می کند. چون او امام دوران خویش و پیشوای این فن است.
اخطب خوارزم و گنجی در بی شماربودن فضایل مولایمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گویند:
«دلالت دارد بر این امر، آن چه که از امام اهل حدیث، احمدبن حنبل، روایت کردیم، که او عارف ترین اهل حدیث به علم حدیث است و برگزیده ی همتایانش و پیشوای زمان خویش است و از آغاز در این فن به او اقتدا شده است. او سواری است که اسب دیگر حافظان حدیث در میدانش فرو می افتند. روایتش پذیرفته است و بر شانه ی تصدیق حمل می شود. ولایت آنان در دین اوست و بی تردید، قائل به برتری شیخین ابوبکر و عمر است، خداوند از آن دو راضی شود و آن دو را راضی کند و ما را در سایه ی رضای آن دو قرار دهد، پس روایتش درباره ی او چون ستون شعله ی چراغ است که پوشانیدنش با کف دست غیرممکن است... .» (1)سبط ابن جوزی در ذکر حدیث «مؤاخاة»- برادری گوید:
«ما می گوییم: در حدیثی که احمد در «فضائل» روایت کرده، جای سخنی نیست و در این زمینه از احمد تقلید می شده است. هر گاه او حدیثی روایت کند بازگشت به آن واجب است، چون او امام زمان خویش و دانشمند دوران خود است و در علم نقل، بر همتایان خود برتری دارد. او تک سواری است که در میدانش هم آوردی ندارد و این پاسخی است به تمام اشکالاتی که در این زمینه به حدیث های آن کتاب وارد می شود.» (2)
عبادبن یعقوب رواجنی اسدی، استاد بخاری و ابن ماجة و ترمذی است و
ص:65
این مطلب به زودی از سخن خطیب بغدادی و گنجی روشن و آشکار خواهد شد؛ ان شاءاللّه. شرح حال او را در جلد «حدیث طیر» به تفصیل آوردیم.
ترمذی حدیث را در صحیحش روایت کرده؛ همان گونه که در «جامع الأصول» آمده است؛ آنجا که گوید: « علی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ترمذی آن را روایت کرده است.» (1)و در «مطالب السؤول» آمده است: «همواره او - یعنی علی علیه السلام - در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و خداوند دانش او را افزون می کرد تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم - آن گونه که ترمذی با سندش از او نقل می کند - فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (2)و در همین کتاب، در شواهد دانش آن حضرت علیه السلام آمده است: « از آن جمله روایتی است که امام ترمذی در صحیحش با سند خود روایت کرده است - که پیشتر ذکر آن در استشهاد به این صفت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد که او انزع بطین است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (3)سیوطی گوید: «ترمذی و حاکم از علی روایت کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. حق این است که این حدیثی حسن است.» (4)و در کتاب «السیرة الشامیة» در نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «شهر دانش، ترمذی و دیگران مرفوعاً روایت کرده اند: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. حق این است که گفته شود حدیثی حسن است.»
ابن تیمیّه در کتاب «المنهاج» و ابن روزبهان در کتاب «الباطل» اعتراف کرده اند که ترمذی حدیث مدینة العلم را در صحیحش روایت کرده است و این امر به زودی
ص:66
از کتاب های: الصّواعق، النواقض، العقد النّبوی، الصّراط السوی، اسماء رجال المشکاة، تیسیر المطالب، النبراس، شرح المواهب اللدنیه، اسعاف الراغبین، ذخیرة المآل، شرح المثنوی و غیره، ظاهر و آشکار می گردد؛ ان شاءاللّه تعالی.
در این جا مناسب است که از کتاب های بزرگان و مشاهیر اهل سنّت، بخشی از فضیلت های ترمذی نقل شود. برخی از اقوال کسانی که شرح حال او را آورده اند، به شرح زیر است :
1 - سمعانی گوید: «این نسبتی است به «بوغ» که دهی از دهات ترمذ و در فاصله ی شش فرسنگی از آن می باشد و امام نابینا، ابوعیسی بن سورة بن شداد بوغی ترمذی از آن دِه است. او بی نیاز از پشتیبانی و دفاع، امام دوران خویش و دارای تألیفاتی است... .» (1)و در لغت «ترمذی» هم گوید: «یکی از پیشوایانی است که در علم حدیث به آنان اقتدا می شود. کتاب های الجامع، التّاریخ و العلل را هم چون مردی دانشمند و دقیق تألیف کرده و در حفظ و درستی و دقّت، مثال زدنی بود. شاگردی ابوعبداللّه محمّدبن اسماعیل بخاری را نمود و با استادهای او، شریک است.» (2)2 - مجدابن اثیر گوید: «او یکی از دانشمندان حافظ بزرگ بود و در فقه دستی شایسته داشت. نزد گروهی از پیشوایان حدیث درس خواند و با استادان صدر اوّل ملاقات کرد... و در علم حدیث کتاب های بسیاری دارد و این کتاب «الصحیح» او، سودمندترین و از نظر ترتیب بهترین کتاب هاست و کم ترین تکرار را دارد. مطالبی دارد که در دیگر کتاب ها نیست، از ذکر مذهب ها و راه های استدلال و تبیین انواع حدیث، از صحیح و حسن و غریب. در آن جرح و تعدیل هم هست. در پایان آن «کتاب العلل» آمده که فایده های نیکویی در آن گردآورده است که ارزش آن بر خواننده پوشیده نخواهد ماند.»
ص:67
ترمذی خود گوید: «این کتاب را نوشتم و بر علمای حجاز عرضه کردم، به آن راضی شدند، بر دانشمندان عراق عرضه کردم، به آن راضی شدند، بر علمای خراسان عرضه کردم به آن راضی شدند و هر کس این کتاب را در خانه اش داشته باشد، گویی پیامبری سخن گو در خانه دارد.» (1)3 - عزابن اثیر گوید: «او امامی حافظ بود. تصنیف های نیکویی دارد از جمله:
الجامع الکبیر فی الحدیث که بهترین کتاب هاست. او نابینا بود.» (2)4 - ابن خلّکان مانند سمعانی گفته است. (3)5 - ابوالفداء ایّوبی: «او امامی حافظ بود و کتاب های نیکویی دارد از جمله «الجامع الکبیر فی الحدیث» و نابینا بود. او از پیشوایان مشهور حدیث است که در علم حدیث از آنان پیروی می شود... .» (4)6 - ذهبی: الف: «امام حافظ، ابوعیسی محمّدبن عیسی بن سورة سلمی ترمذی، نابینا و نویسنده ی «الجامع» و «کتاب العلل»...
ابن حبّان در کتاب «الثّقات» گوید: ابوعیسی از کسانی بود که گردآوری کرد، تألیف نمود، حفظ و مذاکره کرد و ابوسعید ادریسی گفت: ابوعیسی در حفظ، مثال زدنی بود و حاکم گفت: شنیدم عمربن علیک می گفت: بخاری از دنیا رفت و در خراسان مانند ابوعیسی در علم و حفظ و ورع و زهد به جا نگذاشت. گریه کرد تا کور شد و سال ها نابینا ماند... . او گفت: در این کتابم حدیثی روایت نکردم جز این که بعضی از فقها به آن عمل کرده اند... .» (5)ب: «... او در این زمینه از پیشوایان بود... .» (6)7 - خطیب تبریزی، مانند سخن مجدابن اثیر را بیان کرده است. (7)8 - سیوطی گوید: «حافظ و علّامه است. کشورها را در نوردید و به مردمان
ص:68
بسیاری از خراسان و عراق و حجاز و غیر آنان گوش فرا داد... .» (1)9 - قاری گوید: او یکی از پیشوایان دوران و حافظان بزرگ زمانه خویش بود.
گفته شده است: کور مادرزاد بود، از مردم بسیاری شنید، از علمای بزرگ و حافظان مشایخ اسلام چون قتیبةبن سعید و بخاری و دارمی و هم ردیفانشان. کتاب جامعش نمایان گر گستره ی حفظ و فراوانی دانش او است، گویی که برای مجتهد بسنده و برای مقلّد پاسخ گوست. از شیخ عبداللّه انصاری نقل شده است که گفت: جامع ترمذی نزد من سودمندتر از دو کتاب بخاری و مسلم است... .» (2)هم چنین به این کتاب ها مراجعه کنید:
دول الاسلام 1 / 168، مرآة الجنان 2 / 193، تتمة المختصر حوادث 279 و غیر آن ها.
حاکم در «المستدرک» گوید: «حدیث کرد ما را - با صحیح دانستن آن چه که امام ابوزکریا یحیی بن معین ذکر کرده است ابوالحسین محمّدبن احمدبن تمیم قنطری از حسین بن فهم از محمّدبن یحیی بن ضریس از محمّدبن جعفر فیدی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است. هر کس آن شهر را خواهد نزد در آید.»
حسین بن فهم گفت: آن را ابوصلت هروی از ابومعاویه برای ما حدیث کرد.
حاکم گفت: بهره گیرنده از این دانش بداند که: حسین بن فهم بن عبدالرّحمان، ثقه، مأمون و حافظ است.» (3)
این بیان حاکم درباره ی ابن فهم ما را از پرداختن به شرح حالش بی نیاز
ص:69
می کند. حافظ ذهبی هم در حوادث سال 289 از او یاد می کند: «در آن سال حسین بن محمّدبن فهم بن علی بغدادیِ حافظ، یکی از بزرگان حدیث درگذشت، که از یحیی بن معین برگرفت و طبقات را از ابن سعد روایت کرد.» (1)
شیخ ابراهیم بن حسن کردی گوید: « امّا این که او باب مدینة العلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. بزّار و طبرانی آن را در «الأوسط» از جابربن عبداللّه و ترمذی و حاکم آن را از علی، روایت کرده اند.» (2)و به زودی روایت او را از کتاب های: الصّواعق، العقدالنّبوی، نزل الأبرار، اسعاف الرّاغبین، مفتاح النجا، وسیلة النّجاة، و السّیف المسلول خواهی دید.
1 - ابونعیم گوید: «احمدبن عمروبن عبدالخالق بصری ابوبکر بزّار، حافظ است. دوبار به اصفهان آمد.» (3)2 - ذهبی گوید: «در آن سال حافظ زمان خویش، ابوبکر احمدبن عمرو بصری بزّار، نویسنده ی «المسند الکبیر»، در «رملة» از دنیا رفت.» (4)3 - سیوطی گوید: «بزّار حافظ و علّامه ی مشهور است... .» (5)4 - ازهری گوید: «سنن بزّار، حافظ ابوبکر احمدبن عبدالخالق بزّار عتکی...
ابن ابوخیثمه گوید: او رکنی از ارکان اسلام است. در زهد و تقوایش همانند ابن حنبل بود... .» (6)
ص:70
5 - دهلوی در کتابش، «التحفة»، او را به «عمدة المحدّثین» توصیف کرده و بر نقل او اعتماد نموده و در جاهای متعدّدی از آن کتاب، به روایت های او استشهاد کرده است.
سیوطی بعد از نقل حدیث « أنا دارالحکمة و علیٌّ بابُها» از ترمذی و طبری و ابونعیم، سخن ترمذی را درباره ی آن آورده است که گفت: «ابن جریر سند این خبر را صحیح دانسته، امّا بر مبنای نظر دیگران به دو علّت باید آن را غیر صحیح شمرد، یکی اینکه فقط از این طریق نقل شده است، از علی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر این که سلمةبن کهیل نزد ایشان از کسانی به شمار می رود که با نقل او حجّتی برپا نمی شود.
و غیر از علی، دیگرانی هم در روایت این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با او موافق هستند: حدیث کرد ما را محمّدبن ابراهیم فزاری از عبدالسّلام بن صالح بن هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس آن شهر را خواهد، باید از درش درآید.»
ابراهیم بن موسی رازی که شخصی غیر از فرّاء است از ابومعاویه با اسنادش مانند آن را برای ما حدیث کرد. این شیخ را نمی شناسم و غیر از این، حدیث دیگری از او نشنیدم. سخن ابن جریر پایان یافت.» (1)
1 - ابن جزلة در «مختار مختصر تاریخ بغداد»- خطّی.
ص:71
2 - سمعانی در «الأنساب»: الطبری.
3 - یاقوت در «معجم الأدباء» 6 / 423.
4 - نووی در «تهذیب الأسماء و اللغات» 1 / 78.
5 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» 2 / 710 و در «العبر»
6 - ابن وردی در «تتمة المختصر: حوادث 307»
7 - یافعی در «مرآة الجنان» 2 / 261
8 - سبکی در «طبقات الشّافعیّة» 2 / 135
9 - ابن الشحنة در «روضة المناظر»: حوادث 310
10 - اسدی در «طبقات الشّافعیة»- خطّی
11 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 307
12 - داووی در «طبقات المفسّرین» 2 / 106
هم چنین شرح حال او را در جلد «حدیث ولایت» به تفصیل آورده ایم.
فشرده ی گفته ی ابن خلّکان نیز از این قرار است: «در فنون بسیاری مانند تفسیر، حدیث، فقه، تاریخ و غیر آن ها پیشوا بود. او دارای نوشته های ظریفی در رشته های مختلفی است که نمایانگر گستره ی دانش و فزونی فضلش می باشد. او از پیشوایان مجتهد بود و از کسی تقلید نکرد. ابوالفرج معافی بن زکریای نهروانی معروف به «ابن طرار» بر مذهب او بود که بعد از این ذکرش خواهد آمد؛ ان شاء اللّه تعالی.
او در نقل، ثقه بود و تاریخش صحیح ترین و ثابت ترین تاریخ هاست. شیخ ابواسحاق شیرازی در«طبقات الفقهاء» او رادر زمره ی مجتهدین یاد کرده است... .» (1)ابوالفداء ایّوبی درباره ی او گوید: «او حافظ کتاب خدا و دانا به قرائت ها و بینا به معنی ها و از مجتهدین بود و از کسی تقلید نکرد، او فقیهی دانا و آگاه به گفته های اصحاب و تابعان و گروه بعدی بود... هنگامی که مُرد، عامه نسبت به او تعصّب ورزیده او را به رافضی بودن متّهم کردند، علّتش جز این نبود که او کتابی در اختلاف فقیهان نوشت و احمدبن حنبل را در آن ذکر نکرد؛ در این باره به او خبر دادند، گفت:
احمدبن حنبل فقیه نبود و فقط محدّث بود. این سخن بر حنبلی ها بسیار گران آمد؛ در حالی که تعداد بی شماری از آنان در بغداد بودند، پس هر آن چه که خواستند به
ص:72
او دشنام دادند.» (1)جزری گوید: «امام ابوجعفر طبری آملی بغدادی یکی از بزرگان و صاحب تفسیر و تاریخ و تصنیف ها است. خطیب گفت: یکی از پیشوایان علم بود و به سخنش حکم می شود و به خاطر معرفت و فضلش، به رأیش مراجعه می شود. او دانش هایی را گرد آورده بود که کسی از افراد هم زمانش با او در آن شریک نبود، حافظ کتاب خداوند و دانا به قرائت ها و بینا به معانی، فقیه در احکام قرآن، دانا به سنّت ها و طریق آن، از صحیح و نادرست و ناسخ و منسوخ آن، آگاه به گفته های صحابه و تابعان، دانا به احوال مردم و خبرهایشان بود.» (2)
ابن مغازلی گوید: «خبر داد ما را محمّدبن احمدبن عثمان از ابوالحسین محمّدبن مظفّربن موسی بن عیسی، حافظ بغدادی از باغندی محمّد بن محمّد بن سلیمان از محمّدبن مصفّا از حفص بن عمر عدنانی از علیّ بن عمر از پدرش از جریر از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است و به خانه ها جز از درهایشان وارد نمی شوند.» (3)
1 - سمعانی در: «الانساب» - باغندی.
2 - ذهبی در: تذکرة الحفاظ 2 / 736، العبر 2 / 153، دول الاسلام: حوادث 312.
3 - سیوطی در: طبقات الحفّاظ: 311.
و کتاب های دیگر، مراجعه شود.
ص:73
حاکم چنین گوید: «حدیث کرد ما را ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب (اصم) از محمّدبن عبدالرّحیم هروی در رملة از ابوالصّلت عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس آن شهر را خواهد، از آن دَر درآید.»
اسناد این حدیث صحیح است ولی مسلم و بخاری آن را روایت نکرده اند، و ابوصلت ثقه و امین است. من شنیدم که ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب در «التّاریخ» می گوید: شنیدم عبّاس بن محمّد دوری می گفت: از یحیی بن معین درباره ی ابوصلت هروی پرسیدم، گفت: ثقه است. گفتم: مگر حدیث مدینة العلم را از ابومعاویه از اعمش نقل نکرده است؟ گفت: محمّدبن جعفر فیدی آن را حدیث کرد و او ثقه و امین است.» (1)ابن مغازلی چنین گوید:
«خبر داد ما را ابوالقاسم فضل بن محمّدبن عبداللّه اصفهانی هنگامی که به مسجد ما در واسط آمد در ماه رمضان سال چهارصد و سی و چهار و املاء کرد بر ما از ابوسعید محمّدبن موسی بن فضل بن شاذان صیرفی در نیشابور، از ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب اصم، از محمّدبن عبدالرّحیم هروی از عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، نزد آن در، بیاید.» (2)
1 - سمعانی:
«أَصمّ صفت کسی است که نمی شنود، از صمم مشتق می شود و کسی که به این نام در مشرق و مغرب شهرت دارد، ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب است که محدّث
ص:74
بلامنازع دوران خویش بود وهرگزدر راست گویی وصحّت روایت اواختلاف نشده است.حاکم ابوعبداللّه حافظ گوید: در سرزمین های اسلامی کسی را مانند او ندیدیم که مسافران برای شنیدن حدیث به سوی اوبروند و همین بسنده است برای شرافت و شهرت و مقام والای او در دین و مقبولیت او در سرتاسر کشورهای اسلامی.» (1)2 - ذهبی:
«اصم، امام ثقه و محدّث مشرق زمین است. حاکم گوید: شنیدم محمّد بن فضل بن خزیمه گفت: از جدّم پیشوای پیشوایان شنیدم هنگامی که درباره ی کتاب «المبسوط» شافعی از او سؤال شد گفت: آن را از ابوالعبّاس اصم بشنوید. او ثقه است او را دیدم که در مصر (حدیث) می شنید و شنیدم ابواحمد حافظ می گفت:
شنیدم عبدالرّحمان بن ابوحاتم می گوید: راوی برای کتاب «المبسوط» جز ابوالعبّاس وراق نمانده است و به ما خبر رسید که او ثقه و راستگوست.» (2)و ذهبی در کتاب «العبر» گوید: «در آن سال محدّث خراسان و راوی دوران ابوالعبّاس اصمّ محمّدبن یعقوب درگذشت.» (3)3 - سیوطی گوید: «اصمّ پیشوای سودمند، ثقه، محدّث مشرق زمین...
محدّث بلامنازع دوران خویش است... .» (4)
پیشتر روایت او از این حدیث، از سخن حاکم، روشن شد و پس از این هم خواهد آمد.
ابن شهر آشوب گوید:
«اجماع است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی دَرِ آن است، هر
ص:75
کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» احمد از هشت نفر و ابراهیم ثقفی از هفت نفر، و ابن بطة و قاضی جعابی از شش نفر آن را روایت کرده اند.» (1)
حافظ جلال الدّین سیوطی درباره اش چنین گوید:
«ابن جعابی حافظ برجسته، یگانه ی زمان خود، قاضی موصل، ابوبکر محمّدبن عمربن محمّدبن مسلم تمیمی بغدادی در ماه صفر سال 284 متولّد شد، و از ابن عقدة آموخت و «الابواب و الشّیوخ» را نوشت. دارقطنی و حاکم و ابونعیم از او روایت کردند و او آخرین یارانش بود. ابوعلی گفت: در مشایخ حافظتر از ابن جعابی ندیدم و از کسی شنیدم که می گفت: او دویست هزار حدیث در حفظ دارد و در مورد همین تعداد حدیث به مشکلات پاسخ می داد. بلکه او بر حافظان هم برتری داشت؛ زیرا متن ها را پیاپی با لفظهایش می خواند؛ در حالی که بیشتر حافظان در این زمینه کوتاهی می کنند. او در شناسایی مشکلات احادیث و رجال ثقه و تاریخ آنان، پیشتاز و پیشوا بود. در رجب سال 355 در بغداد از دنیا رفت.» (2)
آن را از حدیث ابن عبّاس روایت کرده است؛ آن جا که گوید:
«حدیث کرد ما را حسن بن علی معمّری و محمّدبن علی صائفی مکّی از ابوالصّلت عبدالسّلام بن صالح هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی دَرِ آن است، هر کس دانش را خواهد، نزد دَرِ آن آید.» (3)
ص:76
ابن حجر هم با همین لفظ از او روایت کرده است، بر اساس آن چه که سیوطی در «شرح صحیح ترمذی» و «جمع الجوامع»، متقی در «کنزالعمال»، بدخشانی در «نزل الأبرار» و «مفتاح النجا»، مولوی مبین در «وسیلة النجاة» و ولی اللّه در «مرآةالمؤمنین» آورده اند که پس از این خواهد آمد، ان شاءاللّه تعالی.
و در همان کتاب آن را با لفظ دیگری از ابن عبّاس روایت کرده است. سیوطی گوید: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، نزد آن در، آید.
عق عد طب ک (عقیلی، ابن عدی، طبرانی، حاکم)» (1)و با همین لفظ، سمهودی در «جواهر العقدین» و متقی هندی در «کنز العمال» از او روایت کرده اند، که خواهد آمد.
روایت طبرانی از این حدیث از ابن عبّاس، از کتاب های «النکت البدیعات» و «شرح المواهب» و «الفوائد المجموعة» نیز آشکار می شود، آن گونه که در آینده خواهد آمد؛ ان شاءاللّه تعالی.
طبرانی در کتاب «الأوسط» این حدیث را از جابربن عبداللّه انصاری روایت کرده است؛ ابن حجر مکّی گوید:
«حدیث نهم: بزّار و طبرانی در «الأوسط» از جابربن عبداللّه آورده اند و طبرانی و حاکم و عقیلی در «الضعفاء» و ابن عدی از ابن عمر و ترمذی و حاکم از علی نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و س99لم فرمود، «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (2)روایت کردن طبرانی از حدیث جابر، در این کتاب ها هم آشکار می شود:
العقد النّبوی، النبراس، نزل الأبرار، مفتاح النجا، تحفة المحبین، اسعاف الرّاغبین، وسیلة النجاة و السیف المسلول که بعد از این خواهد آمد؛ ان شاءاللّه تعالی.
ص:77
هم چنین آن را از حدیث ابن عمر هم نقل کرده است؛ که در عبارت کتاب «الصّواعق» دیدیم و آن را از عبارت این کتاب ها هم به زودی خواهیم دید:
نزل الأبرار، مفتاح النجا، تحفة المحبین، اسعاف الرّاغبین، وسیلة النجاة، ان شاءاللّه.
البتّه نقل این حدیث به طور مطلق از عبارت کتاب «کنوز الحقائق» او نیز، خواهد آمد؛ ان شاءاللّه تعالی.
1 - سمعانی در «الانساب الطبرانی»
2 - ابن خلّکان در «وفیات الاعیان 1 / 215»
3 - ذهبی در «العبر 2 / 315»
4 - یافعی در «مرآةالجنان 2 / 372»
5 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ/ 372»
6 - جزری در «طبقات القراء: 1 / 311»
شرح حال مفصّل او را از این کتاب ها و غیر آن ها، در جلد «حدیث طیر» آورده ایم.
ذهبی درباره اش چنین گوید:
«طبرانی، حافظ، امام، علّامه، حجّت، ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایّوب بن مطیر شامی لخمی طبرانی مُسند دنیاست... .» (1)و در «دول الاسلام» آمده است: «مُسند دنیا، حافظ ابوالقاسم... .» (2)قنوجی چنین گوید:
«او حافظ دوران خویش بود؛ در جست وجوی حدیث به مدّت سی و سه سال از شام به عراق، حجاز، یمن، مصر و شهرهای جزیره ی فراتیه سفر کرد و از بزرگان بسیاری حدیث شنید، تعداد استادانش به هزار تن می رسد، نوشته های او لذّت بخش، سودمند و غریب است، از جمله ی آن ها معجم های سه گانه است.» (3)
ص:78
«دهلوی» هم -مانند دیگران، در مواضعی از کتاب «التحفة» به خبرها و گفته های طبرانی تمسّک جسته است.
حاکم پس از نقل این حدیث، از روایت ابن عبّاس گوید:
«برای این حدیث با اسنادی صحیح، گواهی از حدیث سفیان ثوری وجود دارد: حدیث کرد مرا ابوبکر محمّدبن علی، فقیه امامِ چاچی قفّال در بخارا که من از او پرسیدم حدیث کرد مرا نعمان بن هارون بلدی در شهر «بلد» از اصل کتابش از احمدبن عبداللّه بن یزید حرّانی از عبدالرزّاق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن عثمان تیمی که گفت: شنیدم جابربن عبداللّه می گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است؛ هر کس دانش را خواهد، نزد آن دَر بیاید.» (1)
1 - سمعانی: «امام ابوبکر محمّدبن علی بن اسماعیل قفّال چاچی یکی از پیشوایان دنیا در تفسیر و حدیث و فقه و لغت است.» (2)و درباره ی قفّال گوید: «امام مسلّم مردم دوران خویش است. او امامی اصولی، لغوی و شاعر بود که عمرش را در طلب دانش و گسترش آن گذراند و یادش در شرق و غرب گسترده شد و کتاب های بسیار زیبایی نوشت... .» (3)2 - رافعی گوید: «پیشوایی از پیشوایان اصحاب شافعی است، پیشرو در دانش است و کتاب های مشهوری در تفسیر و حدیث و اصول و فقه دارد.» (4)3 - نووی گوید: «در ماوراءالنّهر پیشوای عصر خویش و داناترین آنان در
ص:79
اصول بود و کتاب هایی از بهترین کتاب ها دارد. اوّل کسی است که در باب جدل، کتاب نوشت و رساله شافعی را شرح کرد. شیخ ابواسحاق در طبقاتش گوید:
کتاب های زیادی دارد که مانندش را دیگری ندارد... و امام ابوعبداللّه حلیمی گوید:
استاد ما، قفال چاچی داناترین دانشمند دروان خویش بود که ملاقاتش کردم... .» (1)4 - ابن خلکان گوید: «فقیه شافعی، امام مسلّم دوران خویش است او فقیه، محدّث، اصولی، لغوی و شاعر بود. در دوران او، در شافعی ها کسی مانند او در ماوراءالنهر نبود... .» (2)5 - ذهبی گوید: «او در مذهب دارای وجهه ای است.» (3)6 - یافعی گوید: «پیشوای بسیار دانشمند، فاضلِ مشهور، معروف به «قفّال کبیر» و «قفّال چاچی فقیه شافعی» پیشوای بی رقیب دوران و یگانه ی مسلّم روزگار خویش است. دارای تألیف های سودمند و روش ستوده ای است،... از دانشمندان بزرگ از جمله دو امام بزرگ، محمّدبن جریر طبری و پیشوای پیشوایان، محمّدبن خزیمه و هم ردیفانش روایت کرده است و گروهی از بزرگان از او روایت کرده اند؛ازجمله: حاکم ابوعبداللّه وابن مندة وابوعبدالرّحمان سلمی و دیگران... .» (4)7 - سبکی گوید: «امام جلیل، یکی از پیشوایان دهر، دارای چیرگی در دانش ها و دست گشاده و جلالت کامل و عظمت فراوان است. در تفسیر، حدیث، کلام، اصول، فروع، پرهیزکاری و زهد، لغت و شعر، امام و پیشوا بود. یادآور دانش ها بود. درباره ی آن چه که به دست می آورد، پژوهش می کرد. از آن چه که داشت به خوبی بهره می گرفت. یگانه ی افراد زمان بود.
ابوعاصم عبادی درباره اش گوید: در میان یاران، فصیح ترین قلم را داشت و در ظرائف دانش ها، ژرف نگرتر و در بیان، سریع تر و در خرد استوارتر بود و از نظر سند حدیثی پایه ای رفیع تر داشت.
ص:80
حلیمی گوید: استادمان قفّال، داناترین دانشمندان دوران خویش بود که با او ملاقات کردم ... حاکم ابوعبداللّه گوید: او فقیه، ادیب، پیشوای شافعیان دوران خویش در ماوراءالنّهر و در اصول، داناترین بود و در جست وجوی حدیث از همه ی آنان بیشتر مسافرت کرد. شیخ ابواسحاق شیرازی گوید: او امام بود و کتاب هایی دارد که کسی مانندش را ندارد... و ابن صلاح گوید: قفّال کبیر بزرگی از بزرگان مذهب، بلندآوازه و مجمع دانش هایی است که خود به آن ها آگاه است که دارای نوشته هایی است... .» (1)8 - اسنوی گوید: «یکی از پیشوایان اسلام است... .» (2)
بر اساس گفته ی سخاوی، ابوالشیخ این حدیث را در «کتاب السنة» روایت کرده است. سخاوی گوید: «حدیث أنا مدینة العلم و علیّ بابها. حاکم در بخش «المناقب» در کتاب مستدرکش و طبرانی در معجم کبیرش و ابوالشّیخ ابن حیّان در «السنة» خودش و دیگران همگی از حدیث ابومعاویه ی نابینا از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس با این اضافه روایت کرده اند: هر کس آن علم را خواهد نزد آن دَر، بیاید.» (3)همان گونه که به زودی از تصریح سمهودی و مناوی و زرقانی روایت او را خواهی دانست.
1 - سمعانی گوید: «ابومحمّد عبداللّه بن عبداللّه بن جعفربن حیّان اصفهانی معروف به «ابوالشیخ»، حافظی بزرگ و ثقه است. کتاب های زیادی نوشت و ابونعیم احمدبن عبداللّه حافظ از او بسیار روایت کرده است. آخرین کسی که از او روایت
ص:81
کرده، ابوطاهر محمّدبن احمدبن عبدالرّحیم، کاتبِ اصفهانی، می باشد.» (1)2 - ذهبی گوید: «ابوالشیخ، حافظ اصفهان و مُسند زمان خویش، امام ابومحمّد عبداللّه بن محمّدبن جعفربن حیّان انصاری، صاحب کتاب های پراکنده در نقاط عالم است و به ابوالشیخ شناخته می شود... با وسعت دانش و فراوانی حفظ، نیکوکار، خیّر، پرهیزکار و بسیار راستگو بود... ابن مردویه گوید: ثقه و امین است؛ تفسیر و کتاب های بسیاری در احکام و غیر آن تألیف کرد. ابوبکر خطیب گوید:
حافظ، استوار و بسیار راست گو بود... ابونعیم گوید: یکی از بزرگان و ثقه بود.» (2)3 - سیوطی گوید: «ابوالشیخ حافظِ اصفهان و مُسند دوران خویش و پیشواست... با دانش وسیع و فراوانی حفظش یکی از بزرگان بود، نیکوکار، خیّر، امین، ثقه و با دقّت بود. تفسیر و کتاب های دیگری نوشت. در محرّم سال 369 از دنیا رفت.» (3)هم چنین در کتاب «کفایة المتطلع» نوشته ی تاج الدّین دهان در زمره ی کتاب هایی که شیخ حسن عجیمی روایتشان کرده است، چنین گوید: «کتاب اخلاق النّبی صلی الله علیه و آله و سلم ، از امام محدّث ابوعبداللّه محمّدبن محمّدبن جعفربن حیان معروف به «ابوالشیخ»: خبر داد آن روایت را از شیخ محمّدبن علاءالدّین بابلی از محمّد حجازی شعرانی از معمّر محمّد ارکماس از حافظ احمدبن حجر عسقلانی از ابواسحاق ابراهیم بن صدیق رسّام که گفت: خبر داد مارا ابومحمّد اسحاق بن یحیی امدی از ابوسفیان خلیلِ حافظ از ناصربن محمّد ویری از جعفربن عبدالواحد ثقفی از ابوطاهر محمّدبن احمدبن عبدالرّحیم از نویسنده اش ابومحمّد عبداللّه بن محمّدبن جعفربن حیّان، پس او را یاد کرد.»
و شیخ حسن عجیمی از هفت استادی است که شاه ولیّ اللّه در «الإرشاد الی مهمات الاسناد» افتخار می کند که اسنادهایش به آنان می رسد و بنابراین، شیخ
ص:82
ابوالشیخ حیانی از بزرگان استادهای پدر «دهلوی» می باشد. همچنین کابلی در «الصّواقع» و خود دهلوی در «التحفة» به روایت ابوالشیخ تمسّک می جویند... پس از شگفتی هاست که در یک مورد به روایت او متمسّک می شود و در موردی دیگر از آن دوری می جوید. آیا این چیزی جز تعصّب است؟!
ابن مغازلی گوید: « سخن ایشان صلی الله علیه و آله و سلم : من شهر دانشم: خبر داد ما را ابوالحسن احمدبن مظفّربن احمد عطّار، فقیه شافعی که حدیث را در سال 434 برایش خواندم پس به آن اقرار کرد. به او گفتم: خبر داد شما را ابومحمّد عبداللّه بن محمّدبن عثمان مزنی ملقّب به «ابن السّقا» حافظ واسطی از عمربن حسن صیرفی از احمد ابن عبداللّه بن یزید از عبدالرزّاق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان ازعبدالرّحمان بن بهمان ازجابربن عبداللّه که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی را گرفت و فرمود: «این امیر نیکوکاران و قاتل کافران است. هر که او را یاری دهد، یاری می شود و بی یاور است هر کس او را بی یاور نهد.» سپس صدایشان را بلند کرده فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، نزد آن دَر، بیاید.» (1)
1 - ابن مغازلی در «ذیل تاریخ واسط خطّی»
2 - سمعانی در «الأنساب السقا»
3 - ذهبی در «تذکرة الحفاظ 3 / 965» و «العبر 2 / 365»
4 - ابن ناصرالدّین در «الطّبقات»
5 - سیوطی در «طبقات الحفاظ / 385»
6 - بدخشانی در «تراجم الحفّاظ - خطّی»
ص:83
دراین جا به بیان ذهبی در «العبر» بسنده می کنیم که گوید: «ابومحمّدبن سقا، حافظ عبداللّه بن محمّدبن عثمان واسطی است، از ابوخلیفة و عبدان و هم ردیفان این دوروایت کرده است. جزازحافظه اش چیزی حدیث نکرد. درجمادی الآخراز دنیارفت واز بزرگان اهل واسط و دارای حشمت بود، پدرش او را به مسافرت بُرد.» (1)
ابواللّیث نصربن محمّد سمرقندی حدیث مدینةالعلم را چنین روایت می کند: «از قیس بن ابوحازم نقل شده که گفت: مردی نزد معاویه آمد و مسأله ای از او پرسید، گفت: آن را از علیّ بن ابی طالب بپرس که او به آن داناتر است. آن مرد گفت:
سخن تو برایم دل پذیرتر از سخن علی است. معاویه گفت: بسیار بد گفتی و کار ناشایستی کردی، از مردی کراهت داری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را برای دانش به شدت می جنبانید و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی تو نزد من مانند هارون نزد موسی هستی؛ مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست و عمربن خطّاب همواره از او می پرسید و برمی گرفت و من خودم دیدم که هرگاه بر عمربن خطاب چیزی مشکل می شد، می گفت: علیّ بن ابی طالب آن جاست. سپس معاویه به آن مرد گفت: بلند شو، خداوند پاهایت را بر پا ندارد و نامش را از دیوان حذف کرد.
و روایت شده که سؤال کننده ای از عایشه درباره ی مسح بر کفش پرسید، گفت: درباره ی آن از علیّ بن ابی طالب بپرسید؛ او به سنّت داناتر است.
و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (2)
1 - ذهبی در «تذکرة الحفاظ»
2 - عبدالقادر در «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة 2 / 196»
ص:84
3 - کفوی در «کتائب أعلام الأخیار خطّی»
4 - قاری در «الأثمار الجنیّة فی طبقات الحنفیّة»
5 - دهان در «کفایة المتطلع خطّی»
6 - کاتب چلبی در «کشف الظنون 441»
و در جلد «حدیث طیر» به تفصیل شرح حالش را آوردیم.
ابن مغازلی گوید: «ما را خبر داد محمّدبن احمدبن عثمان از ابوالحسین محمّدبن مظفّربن موسی بن عیسی، حافظ بغدادی، از باغندی محمّدبن محمّدبن سلیمان از محمّدبن مصفّا از حفض بن عمر عدنی از علیّ بن عمرو از پدرش از جریر از علی علیه السلام که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است و خانه ها را جز از درهایشان وارد نمی شوند.» (1)
1 - ذهبی در «تذکرة الحفاظ 3 / 980» و «العبر 3 / 12» و «دول الاسلام 1 / 231» شرح حال او را آورده است.
2 - صفدی در «الوافی بالوفیات 4 / 34»
3 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ/ 389»
و دیگران... و ما شرح حال او را در جلد «حدیث ثقلین» به تفصیل آورده ایم.
ابن شهر آشوب گوید: « اجماع بر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید. احمد
ص:85
از هشت طریق و ابراهیم ثقفی از هفت طریق و ابن بطه از شش طریق و قاضی جعابی از شش طریق و ابن شاهین از چهارطریق آن را روایت کرده اند.» (1)
1 - سمعانی در «الأنساب»
2 - ابن اثیر در «الکامل حوادث 385»
3 - خوارزمی در «اسماء رجال مسانید ابی حنیفة»
4 - ذهبی در «العبر 3 / 29»
5 - یافعی در «مرآة الجنان 2 / 426»
6 - جزری در «طبقات القراء 1 / 588»
7 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 392»
8 - داودی در «طبقات المفسّرین 2 / 2»
9 - دیار بکری در «الخمیس: حوادث 385»
10 - زرقانی در «شرح المواهب اللدنیّة 1 / 166»
در این جا برای اختصار، به خلاصه ای از شرح حال ابن شاهین از «تذکرة الحفّاظ» بسنده می کنیم:
«ابن شاهین، حافظ، دانش گستر، مکثر و محدّث مشهور عراق است. ابن ماکولا گوید: ثقه و امین است در شام و فارس و بصره حدیث شنید. باب ها و شرح حال ها را جمع آوری کرد و چیزهای بسیاری نوشت. ازهری گوید: ابن شاهین ثقه است و نزد او از بغوی هفت صد رساله وجود دارد. ابن ابوالفوارس گوید: ثقه و امین است و تصنیفات بسیاری دارد و کسی به پایه او نمی رسد.» (2)
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب»، شعر بعضی شاعران درباره ی دانش
ص:86
امیرالمؤمنین علیه السلام را گواه می گیرد، از جمله شعر صاحب بن عباد: کان النّبی مدینة هو بابها لو أثبت النّصاب ذات المرسل
- پیامبر شهر و او درِ آن بود، اگر ناصبی ها اصل پیامبری را بپذیرند.
و نیز گوید: باب المدینة لاتبغوا سواه لها لتدخلوها فخلّوا جانب التّیه
- او درِ آن شهر است، غیر او را برای آن نخواهید که به آن وارد شوید، پس بیابان های گمراهی را رها کنید.
و در یادکرد کسانی که حدیث «ردّالشّمس» را به نظم آورده اند از صاحب بن عباد آورده است: کان النّبی مدینة العلم الّتی
- پیامبر شهر آن دانشی بود که همه ی کمال را در برگرفت و تو بهترین دَر بودی
- برای تو خورشید برگشت و این فضیلتی است که آشکار شد و با پوشش نقابی، پوشانده نشد. (1)
1 - ثعالبی در «یتیمة الدهر 3 / 31-118»
2 - ابن خلکان در «وفیات الأعیان 1 / 75»
3 - ابوالفداء ایّوبی در «المختصر- حوادث 385»
4 - ابن اثیر در «الکامل حوادث 385»
5 - ذهبی در «العبر حوادث 385»
6 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث 385»
7 - یافعی در «مرآةالجنان حوادث 385»
8 - سیوطی در «بغیة الوعاة/ 196»
ص:87
و ما شرح حال مفصّل او را در جلد «حدیث طیر» آورده ایم.
این گونه در کتاب «الأمالی» حدیث را روایت کرده است: «حدیث کرد ما را اسحاق بن مروان، از پدرش از عامربن کثیر سرّاج از ابوخالد از سعدبن طریف از اصبغ بن نباته از علیّ بن ابی طالب که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، ای علی! دروغ گوید هر کسی ادّعا کند از غیر درش وارد آن می شود.»
1 - سمعانی در «الأنساب سکری»
2 - ابن اثیر در «الکامل حوادث 386»
3 - ذهبی در «العبر حوادث 386»
شرح حال او در جلد «حدیث طیر» آورده ایم.
از بیان ابن شهر آشوب معلوم شد که ابن بطّه حدیث را از شش طریق روایت کرده است.
1 - سمعانی در «الأنساب العکبری»
2 - ابن ناصرالدّین در «الطّبقات خطّی»
3 - بدخشانی در «تراجم الحفّاظ خطّی»
و افرادی دیگر. در جلد «حدیث طیر» از تمسّک و اعتماد ابن تیمیّه به روایت های او یاد کردیم. هم چنین در جلد «حدیث تشبیه» بیان کردیم که ابن بطة از
ص:88
استادان بزرگ شاه ولیّ اللّه، پدر «دهلوی» می باشد.
این روایت را از طریق های بسیاری آورده و گفته است: «حدیث کرد ما را ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب از محمّدبن عبدالرّحیم هروی در شهر «رملة» از ابوالصلت عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهری از دانشم و علی دَرِ آن می باشد، هر کس آن شهر را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» و این حدیثی با اسناد صحیح است ولی آن دو نقلش نکرده اند؛ در حالی که ابوالصّلت ثقه و امین است و من از ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب در «التّاریخ» شنیدم که می گفت: از عبّاس بن محمّد دوری شنیدم که می گفت: از یحیی بن معین درباره ی ابوالصلت هروی پرسیدم، گفت: او ثقه است.
گفتم: آیا حدیث «من شهر دانشم» را از ابومعاویه از اعمش نقل نکرده است؟ گفت:
محمّدبن جعفر فیدی هم آن رانقل کرده و او ثقه و امین است.
از ابونصر احمدبن سهل، فقیه قبّانی که پیشوای دورانش در بخارا بود، شنیدم که می گفت: شنیدم حافظ، صالح بن محمّدبن حبیب، در حالی که درباره ی ابوصلت هروی از او پرسیدند، می گفت: یحیی بن معین در حالی که ما همراهش بودیم به ابوصلت وارد شد، بر او سلام کرد، هنگامی که بیرون آمد، او را دنبال کردم و گفتم:
خدایت رحمت کند درباره ی ابوصلت چه می گویی؟ گفت: او بسیار راست گوست.
گفتم: او حدیث اعمش را از مجاهد از ابن عبّاس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که:
«من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، از دَرِ آن وارد شود»؟ گفت: این حدیث را دانشمند اهل فید (محمّدبن جعفرفیدی) از ابومعاویه از اعمش نیز نقل کرده؛ همان گونه که ابوصلت روایت کرده است.
در تأیید صحّت آن چه یحیی بن معین آورده است، ابوحسین محمّدبن احمدبن تمیم قنطری گوید: حسین بن فهم از محمّدبن یحیی بن ضریس از محمّدبن جعفر فیدی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس نقل کرده که
ص:89
گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس آن شهر را خواهد، باید نزد آن در بیاید. حسین بن فهم گفت: ابوصلت هروی آن را از ابومعاویه برایمان نقل کرد.
حاکم گوید: بهره گیرنده از این دانش باید بداند که حسین بن فهم بن عبدالرّحمان ثقه، امین و حافظ است. و این حدیث گواهی از حدیث سفیان ثوری با اسناد صحیح دارد: مرا حدیث کرد ابوبکر محمّدبن علی، فقیه، امام چاچی قفّال در بخارا - و من از او پرسیدم - مرا حدیث کرد نعمان بن هارون بلدی در شهر «بلد» از اصل کتابش از احمدبن عبداللّه بن یزید حرّانی از عبدالرزّاق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن عثمان تیمی که گفت: شنیدم جابربن عبداللّه می گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (1)گویم:
حاکم در صحیح دانستن و تنقیح این حدیث شریف بسیار کوشیده است.
بارها و بارها سندش را صحیح شمرده تا دشمنی انکارکنندگان را سست و شک تردیدکنندگان را از ریشه بَرکَند... و همه ی سپاس از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است.
حاکم هم چنین حدیث «مدینة العلم» را به روایت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است... سیوطی گوید: «ترمذی و حاکم از علی روایت کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن شهر است.» (2)این واقعیت از کتاب های «الصواعق، العقد النبوی، النبراس، شرح المواهب، نزل الأبرار، مفتاح النجا، تحفة المحبّین، اسعاف الرّاغبین، وسیلة النّجاة، مرآة المؤمنین و ینابیع المودّة، نیز به دست می آید.
حاکم آن را از حدیث ابن عمر هم نقل کرده است. ابن حجر گوید: «حدیث
ص:90
نهم: بزّار و طبرانی در «الأوسط» از جابربن عبداللّه و طبرانی و حاکم و عقیلی در «الضّعفاء» و ابن عدی از ابن عمر، ترمذی و حاکم از علی روایت کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (1)در کتاب های: العقد النبوی و نزل الأبرار، مفتاح النجا، تحفة المحبین، اسعاف الرّاغبین، وسیلة النجاة، مرآة المؤمنین، ینابیع المودّة هم این حدیث ذکر شده است که در آینده بدان آگاه خواهی شد؛ ان شاءاللّه تعالی.
1 - ابوموسی مدینی در «المصنف المفرد خطّی»
2 - عبدالغافر فارسی در «تاریخ نیشابور»
3 - فخر رازی در «مناقب الشّافعی»
4 - ابن اثیر در «جامع الاصول» و «الکامل حوادث 405»
5 - نووی در «تهذیب الأسماء و اللغات»
6 - ابن خلکان در «وفیات الأعیان 3 / 408»
7 - ابوالفداء ایّوبی در «المختصر 2 / 144»
8 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 3 / 1039»
9 - ابن وردی در «تتمة المختصر 1 453/»
10 - خطیب تبریزی در «رجال المشکاة که به ضمیمه ی کتاب المشکاة چاپ شده است»
11 - یافعی در «مرآةالجنان حوادث 405»
12 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 4 / 155»
13 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 409»
14 - قنوجی در «التاج المکلّل / 113»
ص:91
و دیگران... . بخشی از شرح حال هایش را در جلدهای پیشین آوردیم و بخشی دیگر را در جلدهای بعدی خواهیم آورد.
هم چنین شاه ولیّ اللّه دهلوی در کتاب «قرة العینین» او را تجدیدکننده ی دین در آغاز قرن چهارم دانسته و در آن کتاب و هم چنین در کتاب «إزالة الخفاء» به روایت های او تمسّک می جوید و خود دهلوی نیز در کتابش «التحفة» چنین کرده است.
ابوالقاسم حسن بن اسحاق فردوسی حدیث «مدینة العلم» را مرسل مسلَّم دانسته و در «شاه نامه» چنین گوید: چهارم علی بود جفت بتول
گویم: این بهترین گواه بر شهرت حدیث «مدینة العلم» و گسترش آن میان امّت از دوران های قدیم و دلیلی است بر درستی و ثابت بودنش نزد همه ی مسلمانان، حتّی متعصّب های اهل سنّت؛ زیرا فردوسی شاه نامه را به فرمان سلطان محمود فرزند سبکتکین به نظم درآورد که از سرسخت ترین دشمنان شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام بود. به علم حدیث دلبستگی داشت و از فقیهان شافعی بود، اگر در این حدیث جایی برای طعن بود، آن را انجام می داد. این گفته های بعضی از دانشمندان اهل سنّت در ستایش اوست:
ص:92
1 - ابن تیمیّه در کتاب «منهاج السنّة» گوید: «امّا نمازی که علامه حلّی یاد کرده که ابوحنیفه جایزش نمی داند و نزد یکی از پادشاهان به جا آورده تا پادشاه از مذهبش برگشته است، دلیلی بر فساد مذهب اهل سنّت نمی باشد، چون آنان می گویند که حق از ایشان بیرون نیست و نمی گویند که هیچ یک از آنان خطا نمی کند و این نماز را اکثریت اهل سنّت مانند مالک و شافعی و احمد ناروا می دانند. و پادشاهی را که یاد کرده محمودبن سبکتکین است و او بازگشت به آنچه که سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانست. او از نیکان و عادل ترین شاهان بود و نسبت به بدعت گذاران به ویژه رافضی ها بسیار سخت گیر بود.»
2 - ابن خلکان گوید: «امام الحرمین ابوالمعالی عبدالملک جوینی - که پیشتر یاد شد - در کتابش که «مغیث الخلق فی اختیار الأحق» نام دارد، آورده است: سلطان محمود بر مذهب ابوحنیفه بود و شیفته ی علم حدیث بود، در حضورش استادان حدیث می خواندند و او می شنید و در مورد آن ها توضیح و تفسیر می طلبید، وقتی اکثر آن ها را موافق با مذهب شافعی یافت، علمای هر دو مذهب را در مرو گِرد آورد و از آنان درخواست کرد در مورد ترجیح یک مذهب بر دیگری سخن بگویند، پس موافقت شد که در حضور او دو رکعت نماز بر مذهب امام شافعی و دو رکعت بر مذهب ابوحنیفة بخوانند، تا سلطان بنگرد و بیندیشد و نیکوترین را برگزیند. قفّال مروزی - که پیشتر یاد شد با طهارت فراوان و شرایط معتبر طهارت و پوشش و مقابل قبله ایستادن با انجام رکن ها و حرکت ها و سنّت ها و آداب و واجبات، به طور کمال و تمام دو رکعت نماز به جا آورد و گفت: این نمازی است که امام شافعی کمتر از آن را جایز نمی داند.
سپس دو رکعت نماز آن گونه که ابوحنیفه جایز می داند به جا آورد، پوست دبّاغی شده ی سگی را پوشید و جای نمازش را آلوده به نجاست کرد با عرق خرما وضو گرفت و چون در میانه ی تابستان و در بیابان بود مگس و پشه جمع شد و وضوی او وارونه و واژگون بود، سپس رو به قبله ایستاد و بدون نیّت در وضو به نماز
ص:93
ایستاد و به زبان فارسی تکبیر گفت و یک آیه به فارسی خواند «دو برگ سبز» (ترجمه ی مُدّهامّتان) و بدون رکوع رفتن مانند نوک زدن خروس دوبار پیاپی سرش را به زمین زد و تشهّد خواند و در پایان بدون سلام گفتن از ماتحت خود صدایی برآورد و گفت: ای سلطان! این نماز ابوحنیفه است.
پادشاه گفت: اگر این نماز، نماز ابوحنیفه نباشد تو را می کشم، چون این چنین نمازی را هیچ دین داری جایز و روا نمی داند. حنفی ها انکار کردند که این نماز ابوحنیفه باشد. قفّال دستور داد کتاب های ابوحنیفه را بیاورند، سلطان به یک مسیحی که نویسنده بود دستور داد کتاب های هر دو مذهب را بخواند، پس نماز بر مذهب ابوحنیفه را همان گونه یافت که قفّال حکایت کرده بود، آنگاه پادشاه از مذهب ابوحنیفه دوری نمود و به مذهب شافعی تمسّک جست. سخن امام حرمین پایان یافت.
افتخارهای سلطان محمود بسیار بود و روش او بهترین روش ها و تولّدش در شب عاشورای سال سیصد و شصت و یک و مرگش در ماه ربیع الآخر و گفته شده در یازدهم صفر سال چهارصد و بیست و یک یا دو در غزنه بود.» (1)3 - ذهبی گوید: «عبدالغافر فارسی گفت: او راست نیّت در بالابردن کلمةاللّه تعالی، در جنگ هایش پیروز بود؛ سالی از سال های سلطنتش خالی از یک جنگ یا یک مسافرت نبود. او باهوش، دوراندیش، و خوش فکر بود. مجلس او جایگاه رفت و آمد دانشمندان بود...» (2)4 - یافعی: آن گونه که پیشتر آمد. (3)5 - سبکی گوید: «محمودبن سبکتکین پادشاه بزرگ، ابوالقاسم، سیف الدوله، فرزند امیرناصرالدّوله ابومنصور: یکی از پیشوایان دادگر و کسی که کشورها و بندگان تسلیم او شدند و زیبایی آثارش نمایان شد، پیش از سلطنت، «سیف الدوله» لقب
ص:94
داشت و بعد از آن «یمین الدّوله» لقب گرفت و بر اساسِ این لقب، «الکتاب الیمینی» را ابوالنصر محمّدبن عبدالجبّار عتبی درباره ی زندگی این پادشاه نوشت و مردم خوارزم و سرزمین هایی که بر آن حکومت می کرد، به این کتاب توجّه و عنایت دارند و لفظهایش را با دقّت، ضبط و نگه داری می کنند، بیش از توجّه مردم سرزمین ما به «مقامات حریری».
این پادشاهی پیشوا، عادل، شجاع، پیشی جو، فقیه، دانا، جوان مرد، بخشنده، سعادتمند و تأیید شده بود. بررسی که کردم، در دادگری بعد از عمربن عبدالعزیز ، چهارنفر را یافتم که پنجمی ندارند امّا برای بعضی از مردم زمان به درازا نکشید و آثاری ماندنی از آنان دیده نشد و آنان عبارتند از سلطان محمود و نظام الملک وزیر - میان این دو فاصله ی زمانی وجود دارد و در کشور ما، یک سلطان و یک پادشاه، سلطان صلاح الدّین یوسف بن ایّوب فتح کننده ی بیت المقدّس، و پیش از او پادشاه نورالدّین محمودبن زنکیِ شهید... .» (1)هم چنین شرح حال فردوسی رادولت شاه سمرقندی در«تذکرة الشعراء57/» آورده است و بخشی از احوال او را با سلطان محمودبن سبکتکین به تفصیل بیان داشته است... به آن مراجعه کنید.
این روایت را از حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده و می گوید: «از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی دَرِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
و از حدیث ابن عبّاس چنین آورده است: «از ابن عبّاس نقل شده که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
ص:95
از بیان شوکانی هم - که خواهد آمد روایت او از حدیث ابن عبّاس آشکار می شود. ان شاءاللّه تعالی.
1 - سمعانی در «الأنساب البیهقی»
2 - یاقوت حموی در «معجم البلدان 2 / 346»
3 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 4 / 1212» و «العبر حوادث 458»
4 - ابن کثیر در «التّاریخ حوادث 458»
5 - سبکی در «الطّبقات خطّی»
6 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ/ 446»
7 - زرقانی در «شرح المواهب اللدنیّة 1 / 68»
این حدیث را ابونعیم اصفهانی در کتاب «معرفة الصحابة» آورده است. در کتاب «جمع الجوامع» از جلال سیوطی چنین آمده است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ابونعیم در کتاب «المعرفة» از علی نقل کرده است.» (1)هم چنین سیوطی گوید: « حدیث شانزدهم: از او - یعنی از علی - نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ابونعیم در «المعرفة» آن را روایت کرده است.» (2)نقل ابونعیم از حدیث، در کتاب «المعرفة» از کتاب های «الاکتفاء» و «نزل الأبرار» و «مفتاح النجا» و «تحفةالمحبّین» نیز بر می آید. و نورالدّین سلیمانی هم در کتاب «الدر الیتیم» آن را نقل کرده که خواهد آمد، ان شاءاللّه تعالی.
هم چنین ابونعیم معنی حدیث «شهردانش» را در زمره ی لقب های
ص:96
امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است و این دلیلی بر اثبات بدون تردید آن می باشد و این متن سخن اوست در شرح حال آن امام علیه السلام :
«آقای قوم، دوستدار مردم، محبوب معبود، درِ شهر حکمت ها و دانش ها، سرلوحه ی خطاب ها، شکافنده و نمایان کننده ی اشاره ها، پرچم ره یافتگان و نور اطاعت کنندگان، ولیّ پرهیزکاران و امام دادگران، در پذیرش ایمان از همه جلوتر و در حکم و یقین از همه پایدارتر، در بردباری از همه والاتر و در دانش از همه برتر، علیّ بن ابی طالب ، پیشوای پرهیزکاران، زینت عارفان، خبردهنده از حقیقت های توحید، اشاره کننده به درخشش های علم یگانه پرستی، دارنده ی قلب بسیار خردمند و زبان بسیار پرسشگر و گوش شنوا و پیمان وفادار، چشم های فتنه ها را کور کرد و از محنت های گوناگون دوری گزید، ناکثین را عقب زد، قاسطین را خوار و مارقین خشن در دین خدا را سرکوب کرد، در راه خدا از ملامت هیچ کس نهراسید.» (1)
1 - فخر رازی در «مناقب الشّافعی»
2 - ابن اثیر در «الکامل: حوادث: 430»
3 - خوارزمی در «اسماء رجال مسانید أبی حنیفة»
4 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 26»
5 - ابوالفداء ایّوبی در «المختصر حوادث 430»
6 - ذهبی در «تذکرة الحفاظ 3 / 1092» و «العبر 3 / 170» و «دول الاسلام حوادث: 430»
7 - ابن وردی در «تتمةالمختصر حوادث: 430»
8 - خطیب تبریزی در «اسماء رجال المشکاة (با مشکاة چاپ شده) 3 / 805»
ص:97
9 - صفدی در «الوافی بالوفیات 7 / 81»
10 - یافعی در «مرآة الجنان - حوادث 430»
11 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 4 / 18»
12 - اسنوی در «طبقات الشافعیة 2 / 474»
13 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ/ 423»
14 - شعرانی در «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»
15 - دیار بکری در «الخمیس حوادث 430»
16 - قنوجی در «التّاج المکلل/ 31»
17 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
و دیگران که در دیگر جلدهای کتاب خواهد آمد.
ابن خلکان گوید: «حافظ ابونعیم احمد بن عبداللّه بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی، حافظ مشهور و نویسنده ی کتاب «حلیة الأولیاء» از بزرگان محدّثان و حافظان ثقه بود. از فضلا درس گرفت و از او درس گرفتند و بهره بردند و کتاب «حلیه»ی او از بهترین کتاب ها است و کتاب «تاریخ اصفهان» هم دارد که از آن نقل کردم... .» (1)و در کتاب «العبر» آورده است:
«در اسنادهای بلندمرتبه اش یگانه ی دنیا بود، همراه با حفظ و ژرف نگری در حدیث و در فنونش... کتاب های ارزشمندی نوشت که در بلاد مختلف شهرت دارند.» (2)
همان گونه که از کتاب «المناقب» ابن مغازلی گذشت، حدیث «مدینة العلم» را با اسنادش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است و در آینده نیز از آن آگاه خواهی
ص:98
شد؛ ان شاءاللّه تعالی.
ذهبی شرح حالش را آورده است (1) و جلالت او از روایت کردن ابن مغازلی از او و توصیف او به «فقیه شافعی» در چند جای کتاب «المناقب» نمایان می شود.
این حدیث را بزرگ قاضیان، ابوالحسن علیّ بن محمّدبن حبیب بصری شافعی، معروف به «ماوردی» روایت کرده است. ابن شهر آشوب در مناقب آورده است:
« اجماع است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی دَرِ آن است، هر کس دانش خواهد، باید نزد آن در بیاید.» احمد از هشت طریق، ابراهیم ثقفی از هفت طریق، ابن بطّة از شش طریق، قاضی جعابی از شش طریق، ابن شاهین از چهار طریق، خطیب از سه طریق، یحیی بن معین از دو طریق و هم چنین سمعانی و قاضی ماوردی و ابومنصور سکری آن را روایت کرده اند.» (2)
1 - سمعانی: «بزرگ قاضیان، ابوالحسن علیّ بن محمّدبن حبیب بصری معروف به «ماوردی» از مردم بصره و ساکن بغداد، از بزرگان فقیهان شافعی بود.
کتاب هایی در اصول و فروع فقه و غیره دارد. خطیب گوید: از او حدیث نوشته ام و ثقه بود.» (3)2 - ابن اثیر گوید: «او پیشوا بود و کتاب های زیادی در علوم مختلف دارد؛
ص:99
یکی از آن ها «الحاوی» است. هشتاد و شش سال عمر کرد.» (1)3 - ابن خلکان: «از چهره های برجسته و بزرگان فقهای شافعی و نگهبان مذهب بود و کتاب «الحاوی» از اوست. هر که کتاب او را مطالعه کرد، به تبحّر و معرفت کامل او به مذهب گواهی داد. در شهرهای بسیاری قضاوت به او واگذار شده بود... .» (2)4 - ذهبی: «در فقه و اصول و تفسیر، پیشوا و نسبت به ادبیات عرب، بینا بود... .» (3)5 - یافعی: «پیشوای بسیار دانشمند و دریای بزرگ و داورترین قضات... .» (4)6 - سبکی: «ابوالحسن ماوردی نویسنده ی «الحاوی»، پیشوای جلیل القدر و بلندمرتبه... او امامی بلندمرتبه و باجلالت بود، دستی گشاده در مذهب و آگاهی فراوانی در دیگر دانش ها داشت. شیخ ابواسحاق گفت: در بصره و بغداد سال های بسیاری درس خواند و در فقه و ادبیات، کتاب های فراوانی دارد و حافظ مذهب بود و خطیب گفت: از فقهای بزرگ شافعی است و کتاب های متعدّدی در اصول و فروع فقه و غیر آن دارد و گفت: در کل کشور قضاوت به او واگذار شده بود، یکی از پیشوایان بود و دارای نوشته های نیکویی در هر رشته از دانش بود... .»
آن چه ماوردی در کتاب «ادب الدّین و الدّنیا» می آورد بیانگر دیانت و مجاهده اش با نفس خویش است:
«از چیزهایی که در مورد خود می یابم اینکه در اقسام بیع ها کتابی تألیف کردم. در آن از کتاب های دیگران هرچه توانستم گِرد آوردم و سخت کوشیدم و ذهن خود را به کار گرفتم تا کامل شد و به پایان رسید. از آن به خود می بالیدم و می پنداشتم که آگاه ترین مردم در این رشته هستم. در مجلسی بودم که دو مرد اعرابی پیش من آمدند و از بیعی پرسیدند که در بادیه انجام داده بودند که آن عقد،
ص:100
شرطهایی در ضمن خود داشت که چهار مسأله در مورد آن مطرح بود که برای هیچ کدام پاسخی نمی دانستم. سر به زیر انداخته، به حال خود و آن دو نفر می اندیشیدم که گفتند: آیا برای آن چه از تو سؤال کردیم پاسخی نداری، و حال آنکه سرکرده ی این گروه هستی؟ گفتم: نه. گفتند: ساکت باش و رفتند. سپس نزد کسی رفتند که بسیاری از دوستانم در دانش از او برتر بودند و از او پرسیدند، به سرعت پاسخ قانع کننده ای داد. در حالی که از پاسخ او خشنود بودند و دانش او را می ستودند، از پیش او بازگشتند... (تا آن جا که گوید:) آن رخداد، نهیبی پندآموز و اندیشه ای ژرف بود که زمام نفس در برابرش خوار و بال خودپسندی در برابرش به زیر کشیده شد.
خطیب گوید: او ثقة بود... .» (1)
اخطب خوارزم گوید: «خبر داد ما را، شیخِ زاهدِ حافظ، ابوالحسن علیّ بن احمد عاصمی خوارزمی از شیخ القضاة، اسماعیل بن احمد واعظ از ابوبکر احمدبن حسین بیهقی از ابوالحسن محمّدبن حسین بن داود علوی از محمّدبن محمّدبن سعد هروی شعرانی از محمّد بن عبدالرّحمان نیشابوری از ابوالصلت هروی از ابومعاویه از أعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در، بیاید.» (2)
1 - فخر رازی در «مناقب الشافعی»
2 - ابن اثیر در «الکامل حوادث: 458»
ص:101
3 - یاقوت حموی در «معجم البلدان 1 / 804»
4 - ابن خلکان در «وفیات الأعیان 1 / 20»
5 - ابوالفداء ایّوبی در «المختصر حوادث: 458»
6 - ابن وردی در «تتمةالمختصر حوادث: 458»
7 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 3 / 1132» و «العبر 3 / 240» و «دول الإسلام - حوادث: 458»
8 - خطیب تبریزی در «اسماء رجال المشکاة (چاپ شده با مشکاة) 3 / 806»
9 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث: 458»
10 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 4 / 8»
118 - اسنوی در «طبقات الشّافعیة 1 / 198»
12 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ 433»
13 - قاری در «المرقاة 1 / 23»
14 - مناوی در «فیض القدیر 1 / 28»
15 - زرقانی در «شرح المواهب 1 / 33»
16 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
17 - قنوجی در «التّاج المکلّل 28»
و افرادی دیگر. شرح حال او را در بعضی جلدهای این کتاب به تفصیل آورده ایم و در این جا به گفته ی ابن خلکان بسنده می کنیم که گوید:
«ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبداللّه بن موسی بیهقی خسروجردی، فقیه شافعی و حافظ بزرگِ مشهور، یگانه ی دوران و یکتا در فنون، در میان هم ردیفان خود و از بزرگان اصحاب حاکم ابوعبداللّه بن بیع در حدیث بود و در دانش های مختلف افزون بر او بود، فقه را از ابوالفتح ناصربن محمّد عمری مروزی دریافت کرد. حدیث عمده ی وقت او را گرفت و به آن شهرت یافت و برای یافتن آن به عراق و حجاز مسافرت کرد و از علمای دوران خود در خراسان و دیگر کشورها حدیث
ص:102
شنید و سپس به تألیف روی آورد و در مورد حدیث تا جایی نوشت که گفته شد تصنیف هایش به هزار جزء رسید. او نخستین کسی است که متن گفته های امام شافعی را در ده جلد گرد آورد... و در دنیا به اندک قانع بود. امام الحرمین درباره اش گوید: هیچ شافعی مذهبی نیست مگر این که شافعی بر او منّت دارد؛ جز احمد بیهقی که او بر شافعی منّت دارد. بیشترین یاری را به مذهب شافعی رساند. برای گسترش دانش به نیشابور دعوت شد، پذیرفت و به آن جا منتقل شد. بر روش گذشتگان بود و گروهی از بزرگان، حدیث را از او گرفتند... .»
از بیان ابن مغازلی در «المناقب» روایت او را ملاحظه کردید و در آینده نیز آن را خواهید یافت؛ ان شاءاللّه تعالی.
1 - ذهبی در «العبر حوادث: 462»
2 - قرشی در «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة 2 / 11»
3 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث؛ 462»
4 - قاری در «الأثمار الجنیّة فی طبقات الحنفیّة»
و ما آن را در مجلد «حدیث طیر» آوردیم.
حدیث «مدینةالعلم» را از طُرق متعدّدی از ابن عبّاس نقل کرده است؛ آن جا که گوید: «خبر داد ما را حسین بن علی صمیری از احمدبن محمّدبن علی صیرفی از ابراهیم بن احمد بن ابوحصین از محمّدبن عبداللّه ابوجعفر حضرمی از جعفربن محمّد بغدادی ابومحمّد فقیه از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را
ص:103
خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (1)«خبر داد مرا احمدبن محمّد عتیقی از عبداللّه بن محمّدبن عبداللّه شاهد از ابوبکر احمدبن فاذویه بن عزرة طحّان از ابوعبداللّه احمدبن احمدبن یزیدبن سلیم از رجاءبن سلمة از ابومعاویه ی نابینا از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد باید نزد آن دَر بیاید.» (2)«ما را حدیث کرد محمّدبن احمدبن رزق از ابوبکر مکرّمِ قاضی از قاسم بن عبدالرّحمان انباری از ابوالصلت عبدالسّلام بن صالح بن سلیمان بن میسره ی هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (3)و از حدیث جابر از رسول خدا علیه السلام هم آن را نقل کرده؛ آن جا که گوید: «ما را خبر داد یحیی بن علی دسکری در حلوان از ابوبکر محمّدبن مقری در اصفهان از ابوالطیّب محمّدبن عبدالصّمد دقّاق از احمدبن عبداللّه ابوجعفر مکتب از عبدالرزّاق از سیفان از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن بهمان که گفت: شنیدم جابربن عبداللّه گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز حدیبیّه در حالی که دست علی را گرفته بود، شنیدم: «این امیر نیکوکاران و قاتل بدکاران است، پیروز است هر کس او را یاری کند، سرشکسته است هر کسی او را یاری نکند و واگذارد. صدایشان را بلند کرده فرمود: - من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» (4)از حدیث سرورمان امیرالمؤمنین علیه السلام هم آن را نقل کرده، گوید: «ما را خبر داد عبداللّه بن محمّدبن عبداللّه از محمّدبن مظفّر از ابوجعفر حسین بن حفص خثعمی از عبادبن یعقوب از یحیی بن بشیر کندی از اسماعیل بن ابراهیم همدانی از ابواسحاق از
ص:104
حارث از علی، و از عاصم بن ضمرة از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خداوند من و علی را از یک درخت آفرید. من ریشه و علی شاخه ی آن و حسن و حسین میوه اش و شیعیان برگ هایش هستند. آیا از پاکیزه جز پاکیزه بیرون آید؟ و من شهر دانشم و علی در آن است. پس هر کس آن شهر را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» (1)و این روایت، از کتاب «کفایة الطالب فی مناقب امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب» هم دانسته می شود؛ همان گونه که خواهد آمد.
در کتاب «المتفق و المفترق» هم بر اساس آن چه در کتاب «الاکتفاء»، نوشته ی وصابی آمده، از حدیث ابن عبّاس، آن را نقل کرده که متن آن چنین است: «از او (یعنی از ابن عبّاس) نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید. حاکم در «المستدرک» و خطیب آن را در «المفترق و المتّفق» نقل کرده است.» (2)هم چنین در کتاب «تاریخ بغداد» چندین روایت از یحیی بن معین آورده است که نمایان گر ثابت و صحیح دانستن حدیث «مدینةالعلم» است که در آینده آن ها را خواهی دید؛ ان شاءاللّه تعالی.
1 - سمعانی در «الأنساب البغدادی»
2 - ابن اثیر در «الکامل حوادث: 463»
3 - خوارزمی در «اسماء رجال جامع مسانید أبی حنیفه»
4 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 27»
5 - ابوالفداء ایّوبی در «المختصر حوادث: 463»
ص:105
6 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 463»
7 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 3 / 1135» و «العبر 3 / 253» و کتاب های دیگر.
8 - یافعی در «مرآة الجنان 3 / 87»
9 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 4 / 29»
10 - اسنوی در «طبقات الشّافعیة 1 / 201»
11 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 434»
12 - دیار بکری در «الخمیس حوادث: 463»
13 - مناوی در «فیض القدیر 1 / 29»
14 - زرقانی در «شرح المواهب 1 / 105»
15 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشافعیة 1 / 246»
16 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
17 - قنوجی در «التّاج المکلّل»
قنوجی گوید: «حافظ ابوبکر احمدبن علیّ بن ثابت بن احمدبن مهدی بن ثابت بغدادی معروف به «خطیب»، نویسنده ی «تاریخ بغداد» و کتاب هایی دیگر است. از حافظان با دقّت و دانشمندان متبحّر بود و اگر جز کتاب تاریخ را نداشت، او را بسنده بود؛ که آن بیانگر اطّلاعی گسترده است. نزدیک به یک صد کتاب نوشت.
فضل او مشهورتر از آن است که وصف شود. فقه را از ابوالحسن محاملی و قاضی ابوالطّیب طبری و دیگران آموخت. او فقیهی بود که بیشتر به حدیث و تاریخ پرداخت. در روز پنج شنبه بیست و چهارم جمادی الثّانی سال 392 متولّد شد و در روز دوشنبه هفتم ذی حجّه ی سال 463 در بغداد از دنیا رفت. خداوند متعال رحمتش فرماید و سمعانی گوید: در شوّال از دنیا رفت و شنیدم که شیخ ابواسحاق شیرازی از کسانی بود که جنازه اش را بر دوش گرفت چون از او بسیار بهره مند شده بود و در کتاب هایش به او مراجعه می کرد. از شگفتی هاست که او در دوران خود، حافظ مشرق بود و ابوعمرو یوسف بن عبدالبر نویسنده ی کتاب «استیعاب» حافظ
ص:106
مغرب بود و هر دو در یک سال از دنیا رفتند... .» (1)
حدیث «مدینة العلم» را در شرح حال امام امیرالمؤمنین علیه السلام چنین آورده است: «از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از در آن وارد شود.» (2)
1 - سمعانی در «الانساب القرطبی»
2 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 2 / 348»
3 - ابوالفداء در «المختصر حوادث: 463»
4 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 463»
5 - ذهبی در «تذکرةالحفّاظ 3 / 1128» و «العبر 3 / 255» و کتاب های دیگر.
6 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث: 463»
7 - ابن شحنة در «روضة المناظر حوادث: 463»
8 - ابن ناصرالدّین در «طبقات الحفّاظ - خطّی»
9 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ 432»
10 - زرقانی در «شرح المواهب 1 / 126»
11 - بدخشانی در «تراجم الحفّاظ - خطّی»
ص:107
12 - قنوجی در «التّاج المکلّل / 153»
13 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
خلاصه گفته میرزا محمّد بدخشانی چنین است: «یوسف بن عبداللّه بن محمّدبن عبدالبرّ نمری اندلسی، ابوعمر، معروف به ابن عبدالبرّ یکی از پیشوایان - او را در نسبت قرطبی آورده است - و حافظان است. او امامی فاضل و بزرگ و جلیل القدر بود. کتاب هایی نوشت و در سال 463 از دنیا رفت. ذهبی و ابن ناصرالدّین در «طبقات الحفّاظ» از او یاد کرده اند.»
همان گونه که آمد، ابومحمّد حسن بن احمدبن موسی غندجانی حدیث «مدینةالعلم» را روایت کرده است و در سخن ابن مغازلی هم می آید. بخشی از شرح حال غندجانی را در جلد «حدیث ثقلین» به نقل از «کتاب الأنساب» آوردیم؛ که در آن آمده است: «او شیخی صالح، ثقه، صدوق بود، در پایان در واسط ساکن شد...» او در کتاب هایی چون معجم الأدباء 7 / 261 و بغیةالوعاة 217 هم شرح حال دارد.
این روایت را از طریق های متعدّد و لفظهای مختلفی روایت کرده است و چنین گوید: «ما را حدیث کرد ابراهیم بن عبدالرّحمان از محمّدبن عبدالرّحیم هروی در «رملة» از ابوالصلت هروی، عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید از در آن وارد شود.»
فرمایش ایشان صلی الله علیه و آله و سلم : من شهر دانشم و علی درِ آن است، ما را خبر داد ابوالحسن احمدبن مظفّربن احمد عطّار، فقیه شافعی که من در سال 434 بر او خواندم و او به درستی آن اقرار کرد. به او گفتم: خبر داد به شما ابومحمّد عبداللّه بن عثمان مزنی ملقّب به «ابن السقاء حافظ واسطی» از عمربن حسن صیرفی از احمدبن عبداللّه بن یزید از عبدالرزّاق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان از عبدالرّحمان بن بهمان از جابربن عبداللّه که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی علیه السلام را گرفتند و فرمود: «این امیر نیکوکاران و قاتل کافران است، هر کس او را یاری کند، یاری می شود. هر کس او را یاری نکند، یاری نمی شود.» سپس صدایشان را بلند کرده و
ص:108
فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزدِ آن دَر بیاید.»
ما را خبر داد ابوطالب محمّدبن احمدبن عثمان بن فرج از ابوبکر احمدبن ابراهیم ابن حسن بن شاذان بزّاز، با اجازه، از محمّدبن حمید لخمی از ابوجعفر محمّدبن عمّاربن عطیّه از عبدالسّلام بن صالح هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.
ما را خبر داد محمّدبن احمدبن عثمان از ابوالحسین محمّد بن مظفّر بن موسی بن عیسی، حافظِ بغدادی از باغندی محمّدبن محمّدبن سلیمان از محمّدبن مصفّا از حفص بن عمر عدنی از علیّ بن عمر از پدرش از جریر از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است و جز از درها به خانه ها وارد نتوان شد.»
ما را خبر داد ابومنصور زیدبن طاهربن سیّار بصری که نزد ما در واسط آمد از ابو عبداللّه محمّدبن عبداللّه بن داسة از احمدبن عبیداللّه از بکربن احمدبن مقیل از محمّدبن حسن بن عبّاس از عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن دَر بیاید.
ما را خبر داد ابوالقاسم فضل بن محمّدبن عبداللّه اصفهانی که به واسط نزد ما آمد و در مسجد جامع شهر بر ما املاء کرد، در ماه رمضان سال چهار صد و سی و چهار از ابوسعید محمّدبن موسی بن فضل بن شاذان صیرفی در نیشابور از ابوالعبّاس محمّدبن یعقوب اصم از محمّدبن عبدالرّحیم هروی از عبدالسّلام بن صالح از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن دَر بیاید.»
ما را خبر داد حسن بن احمدبن موسی از ابوالحسن احمدبن محمّدبن صلت قریشی از علی بن محمّد مقری از محمّدبن عیسی بن شعبه ی بزّاز از
ص:109
احمدبن عبداللّه بن یزید مؤدّب از عبدالرزّاق از معمّر از عبداللّه بن عثمان از عبدالرّحمان که گفت: شنیدم جابربن عبداللّه انصاری گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روز حدیبیّه می فرمود: - در حالی که بازوی علیّ بن ابی طالب را گرفته بود: این امیر نیکوکاران و قاتل گناه کاران است، هر کس او را یاری کند، یاری می شود هر که او را بی یاور نهد بی یاور می ماند. سپس صدایشان را بلند کرده، فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.
ما را خبر داد ابوغالب محمّدبن احمدبن سهل نحوی -ضمن آن چه که اجازه ی روایتش را به من داد که ابوطاهر ابراهیم بن عمربن یحیی برایشان حدیث کرد از محمّدبن عبیداللّه بن [ محمّدبن عبیداللّه بن] المطلب از احمدبن محمّدبن عیسی در سال سیصد و ده از محمّدبن عبداللّه بن عمربن مسلم لاحقی صفّار در بصره در سال دویست و چهل و چهار از ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا که فرمود: حدیث کرد مرا پدرم از پدرش جعفربن محمّد از پدرش از جدّش علیّ بن الحسین از پدرش حسین از پدرش علی بن ابی طالب علیهم السلام که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! من شهر دانشم و تو در [ آن] هستی، دروغ گفته هر کس ادّعا کند که به آن شهر جز از مقابل آن در می رسد.» (1)
گروهی از بزرگان علمای اهل سنّت شرح حالش را آورده اند و او را بسیار ستوده اند. همان گونه که در بعضی جلدهای کتاب آوردیم. برخی از منابع شرح حال او عبارتند از الأنساب - جلّابی، ذیل تاریخ بغداد از ابن نجّار 4 / 71، الوافی بالوفیات 22 / 133 و اللباب فی الأنساب 1 / 319، تبصیر المنقبه 1 / 380.
ص:110
ابن شهر آشوب گوید: «اجماع است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.
احمد آن را از هشت طریق، ابراهیم ثفقی از هفت طریق، ابن بطه از شش طریق، قاضی جعابی از شش طریق، ابن شاهین از چهارطریق، خطیب تاریخی از سه طریق و یحیی بن معین از دو طریق این حدیث را روایت کرده اند.
هم چنین سمعانی و قاضی ماوردی و ابومنصور سکری آن را روایت کرده اند.» (1)
1 - عبدالغافر فارسی در «سیاق تاریخ نیشابور»
2 - سمعانی در «الأنساب: سمعانی»
3 - رافعی در «التدوین 4 / 118»
4 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان»
5 - ذهبی در «العبر حوادث 489» و «دول الاسلام حوادث 489»
6 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث 489»
7 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 5 / 330»
8 - اسنوی در «طبقات الشّافعیة 2 / 29»
9 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشّافعیة - 1 / 381»
10 - داودی در «طبقات المفسّرین 2 / 339»
و افرادی دیگر.
خلاصه ی گفته ی رافعی چنین است: «منصوربن محمّد سمعانی تمیمی، ابومظفّر، نزد پدرش بر مذهب ابوحنیفه فقه خواند تا در آن سرآمد شد، سپس وارد
ص:111
بغداد شد و با ابواسحاق شیرازی ملاقات کرد و میان او و ابونصربن صبّاغ نویسنده ی «الشّامل» بحثی پیش آمد که به نیکویی در آن سخن گفت. سپس به مذهب شافعی روی آورد.
ابوالحسن عبدالغافربن اسماعیل فارسی در سیاق تاریخ نیشابور گوید:
ابوالمظفّر سمعانی در فضیلت و روش، یگانه دوران خویش و از خاندان دانش و پارسایی بود.
امام ابوالمظفّر تفسیری در سه جلد تألیف کرد و درباره ی مسائل اختلافی کتاب های مشهوری نوشت. سال چهارصد و هشتاد و نه از دنیا رفت.
آن گونه که پیشتر، از عبارت «المناقب» اخطب خطباء خوارزم، دانستی، ابوعلی اسماعیل بن احمدبن حسین بیهقی حدیث «مدینةالعلم» را روایت کرده است.
1 - ابن اثیر در «الکامل حوادث: 507»
2 - ابوالفداء در «المختصر حوادث: 507»
3 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 507»
4 - سبکی در «طبقات الشّافعیة الوسطی خطّی»
5 - اسنوی در «طبقات الشّافعیة 1 / 200»
6 - ابن شحنة در «روضة المناظر حوادث: 507»
و غیر آنان. ابن اثیر گوید: «اسماعیل بن احمدبن حسین بن علی، ابوعلی بن ابوبکر بیهقی امام و فرزند امام است. در سال چهارصد و بیست هشت متولّد شد و در شهر بیهق از دنیا رفت. پدرش کتاب های بسیار و مشهوری دارد.»
ص:112
این حدیث را چنین روایت می کند: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (1)
1 - رافعی در «التدّوین 3 / 85»
2 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 4 / 1259» و «العبر 4 / 18» و کتاب های دیگر.
3 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث: 509»
4 - اسنوی در «طبقات الشّافعیه 2 / 104»
5 - سبکی در «طبقات الشّافعیه 7 / 111»
6 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشّافعیّة - 1 / 292»
7 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ 457»
8 - مناوی در «فیض القدیر 1 / 28»
و افرادی دیگر. شرح حال مفصّل او را در آینده خواهید دید؛ ان شاءاللّه تعالی.
البتّه بر دانشمندان پوشیده نیست که کتاب «الفردوس» دارای بالاترین درجه ی اعتبار و شهرت نزد دانشمندان بزرگ و دانایان حدیث و اخبار می باشد.
همان گونه که نویسنده اش، دیلمی، در مقدّمه ی کتاب آورده است که حدیث هایش را از میان حدیث های صحیح و غریب و فرد برگزیده است و بر اینکه کتابش خالی از دروغ های ساختگی است، تصریح دارد.
و فرزندش هم برتری و شأن این کتاب را در «مسند الفردوس» مورد ستایش قرار داده است؛ همان گونه که سیّد علی همدانی در کتاب «روضة الفردوس» چنین کرده است. مراجعه کنید.
ص:113
این حدیث را در کتاب «زین الفتی فی تفسیر سورة هل أتی» چنین روایت می کند: «ذکر شباهت های پدرمان، آدم علیه السلام ؛ آدم علیه السلام در ده مورد با مرتضی علیه السلام شباهت داشت، اول: در آفرینش و طینت، دوم: در درنگ و طول زمان، سوم: در هم نشین و همسر، چهارم: در ازدواج و خلعت، پنجم: در دانش و حکمت، ششم: در خردمندی و زیرکی، هفتم: در فرمان و خلافت، هشتم: در دشمنان و مخالفت، نهم:
در مرگ، وصیّت و دهم: در فرزندان و خاندان.»
گوید: «امّا شباهت در علم و حکمت، خداوند متعال در مورد آدم علیه السلام فرمود:
«تمام اسماء را به آدم آموخت» (1). پس با دانش برتری داد بندگانی را که از فرمان خداوند سرپیچی نمی کنند و آن چه را امر می شوند، انجام می دهند؛ از این رو شایستگی سجده کردن برای او یافت. همان گونه که دانش نادانی و دانشمند نادان نمی گردد، هم چنین آدم که با دانش برتری داده شده بود، زیردست قرار نگرفت و این چنین است حال کسی که با دانش برتری یافته است. امّا کسی که با عبادت برتری یافته ممکن است که زیر دست قرار گیرد، چون ممکن است عابد از درجه ی عبادت سقوط کند؛ اگر آن را رها کند و از آن رو برگرداند یا در بندگی از روی غفلت و چشم پوشی سستی کند که در این صورت فضل او فرو می ریزد و لذا گفته شده است: (عالم) با دانش برتری می یابد و بر او برتری نمی یابند و به دیدار دانشمند می روند و او به دیدار کسی نمی رود و از این بابت واجب است که خداوند به علم و عالم توصیف شود و نادرست است توصیف او به عبادت و عابد و لذا بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم منّت نهاد و فرمود: «و آن چه نمی دانستی به تو آموخت و بخشش خداوند بر تو بسیار بزرگ بود» (2). پس بخشش دانش به او را بسیار بزرگ داشت، در مقابل دیگر فضیلت هایی که به او عطا فرمود از خصلت ها و اخلاق و آن چه که از
ص:114
سرزمین ها و کشورها برایش گشود.
و هم چنین است مرتضی علیه السلام ، برتری یافت به دانش و حکمت بر تمام امّت جز خلفای پیشین. و از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به این دو صفت چنین توصیف فرمود: «یا علی! از دانش و حکمت انباشته شدی.» و در حدیث از مرتضی علیه السلام آمده است که: «شبی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در منزل امّ سلمه بود، سحرگاهان به سوی ایشان رفتم، دیدم عبداللّه بن عبّاس بر در خانه ایستاده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قصد مسجد بیرون آمدند در حالی که من در سمت راست و ابن عبّاس در سمت چپ ایشان بودیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی نخستین نعمت خداوند بر تو چیست؟
عرض کردم: این که مرا آفرید و آفرینش مرا نیکو گردانید.
فرمود: سپس چه چیز؟ عرض کردم: این که خودش را به من شناسانید.
فرمود: سپس چه چیز؟ عرض کردم: اگر نعمت های خداوند را بشمارید، آن ها را شمردن نمی توانید. (1)پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر شانه ام زده فرمود: یا علی از دانش و حکمت انباشته شده ای.»
و از این جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و در بعضی روایات است: «من خانه ی حکمتم و علی دَر آن است.»
استادم محمّدبن احمد مراخبر داد و گفت: ابوسعید رازی مرا حدیث کرد که در مسجد در حالی که می شنیدم حدیث بر ابوالحسن بن محمّدبن مهرویه ی قزوینی خوانده شد، گفت: حدیث کرد ما را ابواحمد داودبن سلیمان بن وهب فرّاء از علیّ بن موسی الرّضا از پدرشان موسی بن جعفر از پدرشان جعفربن محمّد از پدرشان محمّدبن علی از پدرشان علیّ بن الحسین از پدرشان حسین بن علی از پدرشان علیّ بن ابی طالب که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن دَر بیاید.
ص:115
این حدیث نقل های دیگری هم دارد که در فصل «خصایص المرتضی» خواهیم آورد؛ ان شاءاللّه عزّ و جلّ.»
و در بخش «ذکر مشابه داود ذی الأید علیه السلام » آن را روایت کرده و گفته است:
«میان داود علیه السلام و مرتضی علیه السلام در هشت مورد همانندی واقع شده است... و هشتم صفت فصل الخطاب است؛ این فرمایش خداوند متعال است: «حکمت و فصل الخطاب به او دادیم...» (1) و هم چنین است مرتضی علیه السلام که فصل الخطاب به او داده شده است،که در معنی سخنش صلی الله علیه و آله و سلم آوردیم: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و نیز در فصل قضاوت او.»
هم چنین آن را در بخش «اسماء الامام علیه السلام » روایت کرده که یکی از آن نام ها «باب مدینةالعلم و باب دارالحکمة» است و سپس گوید: «امّا باب مدینة العلم، پس ما را خبر داد محمّدبن ابوز کریاکه گفت: از چیزهایی که ابوحفص بن عمر اجازه ی روایتش را داد این است که گفت: ابوبکربن اسحاق ما را خبر داد از عبّاس بن فضل از ابوالصلت هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
ابوالمجد مجدودبن آدم، مشهور به «حکیم سنایی»، در کتاب «حدیقة الحقیقة و الشریعة و الطّریقة» حدیث را به صورت مرسل مسلّم نقل کرده، چنین گوید:
« در مناقب همسر بتول و پسرعموی پیامبر، پدر حسن و حسین، آن مبارز کرّار و غیر فرّار، پیروز لشکر، سرور مهاجرین و انصار، امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام : هر کس علی را دوست دارد به ریسمان مستحکم چنگ زده است، آن کس که خداوند متعال در شأنش فرو فرستاده است: «ولی شما تنها
ص:116
خداوند و پیامبرش و کسانی هستند که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند» (1) و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است و فرمود: ای علی! جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون به موسی است جز اینکه بعد از من پیامبری نیست و فرمود: پروردگارا! دوست بدار هر کس را که او را دوست بدارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند و یاری ده هر کس او را یاری کرد و یاری مفرما آن کس که او را یاری نکرد و فرمود: هر کس من مولا و سرپرست اویم پس علی سرپرست اوست و جابربن عبداللّه گفت: عایشه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد، فرمود:
ای عایشه! درباره ی امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب چه می گویی؟ اندکی سر به زیر انداخت سپس سر برداشت و دو بیت شعر گفت: وقتی که طلا بر محک زده شود
و در کتاب «حدیقة الحقیقة» در مدح امام علیه السلام آمده است: آل یس شرف بدو دیده
1 - عبدالرّحمان جامی در «نفحات الأنس من حضرات القدس: 595»
2 - دولت شاه سمرقندی در «تذکرة الشعراء: 106»
3 - مجدالدّین بدخشانی در «جامع السلاسل - خطّی»
ص:117
و دیگران...
دهلوی او را در کتاب «التحفة» از بزرگان اهل سنّت به شمار آورده که نزد آنان از مقبولیّت برخوردار است و از والاترین بزرگانشان دانسته که میان شریعت و طریقت جمع کرده است... و در تفسیرش به نام «فتح العزیز»، شعری از او را به گواهی گرفته و از او تعبیر به «بعض المحقّقین» نموده است.
هم چنین کاتب چلبی این چنین از کتاب او یاد کرده است: «حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة معروف به «فخری نامه» کتابی فارسی و منظوم از ابومجد محمّد فرزند آدم، مشهور به حکیم سنایی، متوفّای سال 525 می باشد. آن را در بحر خفیف برای بهرام شاه قونوی سبکتکینی به نظم درآورده است که دارای بیست باب در توحید و سخن خداوند و ستایش پیامبر و برتری صحابه و خلفا و برتری دو سیّد شهید و دو امام ابوحنیفه و شافعی، و عقل و علم و عشق و قلب و تصوّف و صفت بشر و کهنسالی و فرورفتن در غفلت و حکمت و شهوت و صنعت افلاک و بهار و مدح بهرام شاه و پسرش دولت شاه و حکمت ها و مثل ها می باشد. در سال 524 از سرودن آن فارغ شد.» (1)
حدیث «مدینةالعلم» را در کتابش، «مسند الفردوس»، روایت کرده است. او در این کتاب سند حدیث هایی را که پدرش در کتاب «الفردوس» آورده، ذکر کرده است.
مناوی در کتاب «فیض القدیر» گوید:
علامت اختصاری «فر» را برای «مسند الفردوس» دیلمی به کار برده ام که به «مأثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب» نامیده شده است و کتاب «الفردوس» نوشته ی امام عماد الاسلام ابوشجاع دیلمی است که با حذف اسنادهایش و به ترتیب حروف آن را تألیف کرده تا حفظ کردنش آسان گردد و به جای نام راویان
ص:118
احادیث حروف رمزی به کار برد (تا کتاب مختصر شود.) همان گونه که پیشتر گفته شد و مُسند آن کتاب، از فرزندش، ابومنصور شهرداربن شیرویه، بزرگِ حافظان است، که سند هر حدیث را در ذیلش آورده و آن را «إبانة الشبهة فی معرفة کیفیة الوقوف علی ما فی کتاب الفردوس من علامات الحروف» نامیده است. (1)در مورد روایت کردن حدیث (مدینةالعلم) در کتاب «الفردوس» توسّط پدر او پیش از این یاد کردیم.
1 - ذهبی در «العبر حوادث: 558»
2 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 4 / 229»
3 - اسنوی در «طبقات الشافعیة 2 / 105»
4 - ابن قاضی شهبه در «طبقات الشافعیة 1 / 324»
5 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
پیشتر هم گفتیم که مناوی او را به «بزرگِ حافظان» توصیف کرده است.
سمعانی چنین می گوید:
گروهی ازدانشمندان معروف که کشته شدند به نام «الشهید» مشهورو شناخته شدند. نخستین آنان فرزند «باب مدینة العلم» و ریحانه رسول خدا شهید فرزند شهید حسین بن علی سرور جوانان اهلِ بهشت است که کُنیه اش ابوعبداللّه بود... .» (2)
1 - ابن اثیر در «الکامل حوادث: 562» و «اللباب سمعانی»
2 - محب بن نجّار در کتاب تاریخش که خطّی است.
ص:119
3 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 301»
4 - ابوالفداء در «المختصر حوادث: 562»
5 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 562»
6 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 4 / 1316» و «العبر 4 / 178»
7 - یافعی در «مرآة الجنان 4 / 371»
8 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 7 / 180»
9 - اسنوی در «طبقات الشّافعیة 2 / 55»
10 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ 471»
11 - دیار بکری در «الخمیس حوادث: 562»
12 - قنوجی در «التّاج المکلّل 76»
و دیگران.
خلاصه ی کلام ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» چنین است: «سمعانی: حافظ برجسته، علّامه، تاج اسلام، ابوسعدعبدالکریم تمیمی سمعانی مروزی، صاحب کتاب هایی است. در ماه شعبان سال پانصد و شش متولّد شد و به کشورهای دوردست سفر کرد. او باهوش و فهمیده بود، با سرعت و زیبا می نوشت. درس خواند، فتوا داد، موعظه و املاء کرد و از افراد بسیاری حدیث نوشت. او مورد اطمینان، حافظ، حجّت، دارای مسافرت های زیاد، میانه رو در دین، رفتار نیکو، خوش صحبت و با محفوظات بسیار بود.
ابن نجّار گوید: از کسی شنیدم که می گفت: استادهایش به هفت هزار نفر می رسند و این چیزی است که کسی به آن نرسیده است. نوشته هایش ملیح و پربار با اسنادهای بسیار است. شوخی های لطیف و ظریف داشت، حافظ، دارای مسافرت های زیاد، مورد اطمینان در دین و بسیار صادق بود. استادان و هم ردیفانش از او حدیث شنیدند. گروهی از او حدیث نقل کردند.
در ماه ربیع الأوّل سال پانصد و شصت و دو در مرو از دنیا رفت، در حالی که پنجاه و شش سال داشت.»
ص:120
ابوالمؤید، موفّق بن احمدبن اسحاق خوارزمی مکّی معروف به اخطب خوارزم و خطیب خوارزمی، در لقب های علی علیه السلام چنین گوید:
«لقب های او چنین است: امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین و المسلمین، مبیر الشرک و المشرکین، قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، مولی المؤمنین، شبیه هارون و المرتضی، نفس پیامبر و برادر او، همسر بتول، سیف اللّه المسلول، ابوالسبطین، امیر البررة، قاتل الفجرة، قسیم الجنّة و النّار، صاحب اللّواء، سیّد العرب، خاصف النّعل، کاشف الکرب، الصدّیق الأکبر، ابوالریحانتین، ذوالقرنین، الهادی، الفاروق، الواعی، الشاهد، باب المدینة، بیضة البلد، الولی، الوصی، قاضی دَینِ الرّسول و منجز وعده.» (1)و در فصل هفتم کتابش، در بیان دانش سرشار او و اینکه داورترین اصحاب است، چنین گوید:
«ما را خبر داد شیخِ زاهدِ حافظ، ابوالحسن علیّ بن احمد عاصمی خوارزمی از شیخ القضاة اسماعیل بن احمد واعظ از ابوبکر احمدبن حسین بیهقی، از ابوالحسن محمّدبن حسین بن داود علوی، از محمّدبن محمّد بن سعد هروی شعرانی از محمّدبن عبدالرّحمان نیشابوری از ابوصلت هروی از ابومعاویة از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (2)و در فصل شانزدهم کتابش چنین گوید:
«روایت است که امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب پیش از حرکت به سوی صفین پیک های خود، طرماح، جریربن عبداللّه بجلی و دیگرانی را نزد معاویه فرستاد و چندین نامه برایش نوشت و احتجاج کرد به بیعت مردم مکّه و مدینه با او، و پیشینه اش در اسلام تا میان مردم عراق و شام جنگ واقع نشود؛ در حالی که
ص:121
معاویه خون عثمان را بهانه کرده بود و بدین ترتیب نادانان اهل شام و فرومایگان بادیه نشین را فریب می داد و دنیاپرستان و ریاست طلبان را با نرمی و ملاطفت به سوی خود می کشید و در این میان با افراد مورد اطمینانش و دوستان و خویشانش برای جنگ با علی علیه السلام مشورت می کرد. برادرش عتبه به او گفت:
این کاری بس بزرگ است و جز به عمروبن عاص پایان نمی پذیرد که او در زیرکی و نیرنگ سرآمد مردان دوران خویش است، فریب می دهد و فریب نمی خورد و دل های مردم شام به او متمایل است. معاویه گفت:
راست گفتی، ولی او علی را دوست می دارد، می ترسم موافقت نکند. گفت:
با اموال و فرمانداری مصر او را بفریب. پس معاویه به او نوشت:
از معاویة بن ابوسفیان جانشین عثمان بن عفّان، امام مسلمین و جانشین رسول پروردگار جهانیان، ذوالنورین که دو دخترش را به ازدواج مصطفی درآورد و فرمانده ی لشکر عسرة و چاه دومة، بی یاور، بسیار سرشکسته، محاصره شده در خانه اش، با تشنگی و ستم در محراب منزلش کُشته شده، عذاب دیده با شمشیرهای فاسق ها به عمروبن عاص یارِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مورد اطمینانش و فرمانده ی سپاهش در غزوه ی ذات السلاسل، بلندنظر و چاره اندیش:
امّا بعد، بر تو پوشیده نیست آتش گرفتن دل های مؤمنان و فاجعه ای که از کشته شدن عثمان به آنان برخورد و آن چه همسایه اش از روی حسد و دشمنی مرتکب شد که از یاری کردنش خودداری کرد و او را تنها گذاشت و تحریک توده ی مردم بر ضد او [ گمراه کردن مردم نسبت به او] تا اینکه او را در محرابش کُشتند. پس چه مصیبت بزرگی است که مسلمانان را فرا گرفت و خون خواهی از قاتلین او را، بر آنان واجب کرد. و من تو را به ثواب بسیار زیاد و بهره ی فراوان در سرانجامی نیکو، برای جنگ با پناه دهنده ی قاتلین عثمان می خوانم که خداوند از او راضی باد و در بهشت جایش دهاد.
پس عمروبن عاص چنین پاسخش داد:
از عمروبن عاص یار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به معاویةبن ابوسفیان. امّا بعد، نامه ات
ص:122
رسید، آن را خواندم و فهمیدم. امّا اینکه مرا دعوت کرده ای به بازکردن ریسمان اسلام از گردنم و فرورفتن در گم راهی همراه تو و یاری کردنت بر باطل و شمشیر کشیدن در برابر علیّ بن ابی طالب در حالی که او برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و وصیّ و جانشین و وارث و پرداخت کننده ی بدهی های او و به انجام رساننده ی وعده هایش و همسر دخترش سرور زنان اهل بهشت و پدر دو نواده اش حسن و حسین سروران جوانان اهل بهشت است، [ پس هرگز محقّق نخواهد شد].
امّا این که گفته ای تو جانشین عثمان هستی، پس راست گفتی، ولی امروز برکناری تو از جانشینی او، آشکار شد و با دیگری بیعت شد و جانشینی تو از بین رفت.
امّا بزرگ داشت من از جانب تو و به یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دادنم و اینکه فرمانده ی سپاهش بودم؛ با این ستایش، مغرور نمی شوم و از دین منحرف نگردم.
امّا نسبت هایی که به ابوالحسن، برادر رسول خداوند صلی الله علیه و آله و سلم و وصیّ او دادی، از حسادت و دشمنی با عثمان و این که یاران پیامبر را فاسقان نامیدی و گمان بردی که او آنان را بر کُشتنش تحریک نموده، پس این فریب کاری است.
وای بر تو ای معاویه! آیا ندانسته ای که ابوالحسن، در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جان فشانی کرد و در بستر او خوابید؟ و در اسلام و هجرت بر همگان پیشی گرفت؟ و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اش فرمود: «او از من است و من از اویم، و نسبت او به من مانند جایگاه هارون نزد موسی است جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.» و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیرخم درباره اش فرمود: «بدانید هر کس من مولایش هستم، علی مولای اوست، خدایا دوستی کن با هر که با او دوستی کرد و دشمن باش با هر کس که با او دشمن است و یاری کن هر کس یاری اش کرد و خوار کن هر کس او را یاری نکرد.» و او همان کسی است که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در روز خیبر در باره اش فرمود: «فردا پرچم را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست می دارند.» و او همان کسی است که در
ص:123
روز «طیر» حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم درباره اش فرمود: «خدایا دوست داشتنی ترین آفریده ات نزد خود را به من برسان.» پس هنگامی که بر ایشان وارد شد، فرمود: «به سوی من بیا، به سوی من بیا.» و در روز نظیر در باره اش فرمود: «علی امام نیکوکاران و قاتل گنه کاران است. یاری شونده است هر کس یاری اش کند و یاری نمی شود هر کس او را یاری نکند.» و درباره اش فرمود: «علی ولیّ شما بعد از من است» و سخن را بر من و تو و بر همه ی مسلمانان تأکید کرده، فرمود: «من میان شما دو چیز گران سنگ به جا می گذارم، کتاب خداوند عزّوجلّ و خاندانم را» و فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
و تو ای معاویه! آیه های تلاوت شده را می دانی که خداوند متعال در فضائل او فرو فرستاده که دیگری در آن شریک نیست. مانند فرموده اش:
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ» (1)، «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » (2)، «أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ » (3)، «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ » (4)
و خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی » (5) و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: «آیا خشنود نیستی از اینکه صلح با تو صلح با من و جنگ با تو جنگ با من باشد و در دنیا و آخرت برادر و ولیّ من باشی؟ ای ابوالحسن! هر کس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر کس تو را دوست بدارد خداوند او را وارد بهشت کند و هر کس تو را دشمن بدارد، خداوند او را وارد جهنّم کند.»
ای معاویه! این پاسخ نامه ای است که نوشتی و نامه ات، چیزی نیست که انسان باخرد یا دیندار، به آن فریب خورد؛ والسّلام.» (6)
ص:124
خطیب خوارزمی از علمای برجسته و استوانه های محدّثان مورد اعتماد اهل سنّت است و بزرگان علما و حافظان مشهور آنان، او را ستوده اند و از او حدیث نقل کرده اند، مانند:
ابوحامد محمودبن محمّد صالحانی.
عمادالدّین کاتب اصفهانی.
ابوالفتح ناصربن عبدالسیّد مطرزی.
محب الدّین ابن نجّار بغدادی.
جمال الدّین قفطی.
ابوالمؤیّد خوارزمی.
ابوعبداللّه گنجی شافعی.
شمس الدّین ذهبی.
جمال الدّین زرندی.
صلاح الدّین صفدی.
عبدالقادر قرشی.
محمّدبن احمد فارسی.
احمدبن ابراهیم صنعانی معروف به «ابن وزیر»
شهاب الدّین احمد نویسنده ی «توضیح الدلائل»
نورالدّین ابن صبّاغ مالکی.
جلال الدّین سیوطی.
نورالدّین سمهودی.
ص:125
شمش دمشقی صالحی.
شهاب الدّین ابن حجر مکّی.
احمدبن باکثیر مکّی.
عبداللّه بن محمّد مطیری.
ولی اللّه لکهنوی.
و دهلوی، خودش...
به کتاب هایشان مراجعه کنید. ما نیز گوشه ای از گفته هایشان را در بعضی جلدهای این مجموعه آورده ایم.
ابوالقاسم علیّ بن حسن، معروف به «ابن عساکر دمشقی»، حدیث «مدینة العلم» را به طرق متعدّد، روایت کرده که گنجی دراین باره چنین آورده است:
«ما را خبر داد علّامه قاضی القضاة ابونصر محمّدبن هبةاللّه فرزند قاضی القضاة و محمّدبن هبةاللّه بن محمّد شیرازی، از حافظ ابوالقاسم از ابوالقاسم ابن (محمّد) سمرقندی از ابوالقاسم بن مسعدة از حمزةبن یوسف از ابواحمدبن عدی از نعمان بن هارون بلدی و محمّدبن احمدبن مؤمّل صیرفی و عبدالملک بن محمّد از احمدبن عبداللّه بن یزید مؤدّب از عبدالرزّاق از سفیان از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن بهمان که گفت: شنیدم جابر می گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز حدیبیه می فرمود - در حالی که بازوی علی بن ابی طالب را گرفته بود: این امیر نیکوکاران و قاتل گنه کاران است، یاری شود، هر کس او را یاری کند و بی یاور مانَد، هر کس او را یاری نکند، سپس صدایش را بلند کرده فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
گویم: ابن عساکر آن را چنین در تاریخش روایت و سلسله ی سند آن را از اساتید خود بیان کرده است.» (1)
1 - یاقوت حموی در «معجم الأدباء 13 / 73»
2 - خوارزمی در «اسماء رجال جامع مسانید ابی حنیفة»
3 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 335»
ص:126
4 - ابوالفداء در «المختصر حوادث: 571»
5 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 571»
6 - ذهبی در «تذکرة الحفاظ 4 / 1328» و «العبر 4 / 212» و «دول الاسلام حوادث: 571»
7 - یافعی در «مرآة الجنان 3 / 393»
8 - سبکی در «طبقات الشافعیة 7 / 215»
9 - اسنوی در «طبقات الشافعیه 2 / 216»
10 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشّافعیه 1 / 345»
11 - جلال الدّین سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 474»
12 - دیار بکری در «الخمیس حوادث: 571»
13 - قنوجی در «التاج المکلّل 84»
خلاصه ی بیان ابن خلّکان چنین است:
«حافظ، ابوالقاسم ابن عساکر دمشقی، ملقّب به «ثقةالدّین»، یگانه محدّث شام در دوران خود و از بزرگان فقیهان شافعی بود، حدیث بر او چیره گشت و بدان شهرت یافت و در جمع آوری آن بسیار کوشید تا آن جا که کسی به آن شمار از حدیث دسترسی نیافت. به مسافرت و گردش در شهرها روی آورد و با اساتید ملاقات کرد. حافظی دیندار بود، میان شناخت متون و اسنادها جمع کرده بود و در توضیح حدیث ها بیانی نیکو داشت. از گِردآوری و تألیف لذّت می برد، تاریخ کبیر را درباره ی دمشق در هشتاد جلد نوشت و شگفتی های بسیاری در آن گنجانید که این خود گزیده ها و مطالب صحیح انتخابی اوست که از میان پیش نویس های بی شمار خود گزینش کرده است. علاوه بر این نوشته هایی نیکو و رساله های سودمند دیگری هم دارد.»
در کتاب «العبر» هم چنین آورده است:
«حافظ، ابن عساکر نویسنده ی تاریخ هشتاد جلدی، محدّث شام، ثقةالدّین است. در حدیث و رجال شناسی، سرآمد مردم زمان خویش بود، و به بالاترین قله ی آن دست یافت و هر کس تاریخ او را بنگرد، به جایگاه او در حفظ آگاهی
ص:127
می یابد.»
افضل الدّین ابراهیم بن علی، معروف به «خاقانی»، حدیث را مرسل مسلّم دانسته و در کتابش، «تحفة العراقین»، بدون هرگونه تردید آن را اثبات کرده است، آن جا که در قصیده اش در مدح محمّدبن مطهر علوی چنین گوید: «این قدر و صفا که خاطرم راست
قدرش ز دو کون بر گذشته یک موی ز مصطفی نگشته
تا جایی که گوید: در شهر علم حیدر
هم چنین، «کاتب چلبی» در کتابش «کشف الظنون» درباره ی کتاب «تحفة العراقین» چنین می نویسد:
«تحفة العراقین منظومه ای فارسی از، افضل الدّین ابراهیم بن علی خاقانی است که در سال 582 از دنیا رفته است. وزن آن از «مزاحفات مسدس» است.» (1)
1 - دولت شاه سمرقندی در «تذکرة الشعراء / 88»
2 - عبدالرّحمان جامی در «نفحات الأنس / 607»
ص:128
ابوالحجّاج یوسف بن محمّد بلوی اندلسی معروف به «ابن الشیخ» حدیث «مدینة العلم» را در مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده، در حالی که به صحّت آن اطمینان و به ثبوت آن قطع دارد. او در کتابش «الف باء» پس از نقل سخنان ابن عبّاس در اعلمیّت امام علیه السلام گوید: «اینک که یاد علی و ابن عبّاس به میان آمد، پس بعضی از فضیلت های آن دو را ذکر می کنیم و با مفاخر علی پارسا و والامرتبه، پسرعموی پیامبر آغاز می کنیم و سپس ابن عبّاس آن عدالت پیشه ی رضیّ را مورد ستایش قرار می دهیم که او هم پسرعموی پیامبر است:
ابوالطفیل گوید: دیدم علی خطبه می خواند و می گوید: از من بپرسید. به خداوند سوگند از هر چه بپرسید پاسختان می دهم. از کتاب خدا بپرسید. به خداوند سوگند آیه ای نیست جز این که می دانم در شب یا در روز، در بیابان یا در کوه نازل شده است. و اگر بخواهم در تفسیر فاتحةالکتاب (از نوشته هایم) هفتاد شتر را بار سنگین می کنم.
و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی او خواهد آمد (که فرمود): «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید از دَر آن نزدش بیاید.» و سخن ابن عبّاس درباره ی اوست: نُه دهم دانش به علی داده شد و به خداوند سوگند که در یک دهم دیگر هم با آنان شریک شده است...» (1)ابن شیخ یک بار دیگر این حدیث را در همان کتابش نقل می کند - پس از ذکر داستانی شامل این سخن حجّاج بن یوسف ثقفی درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام ، که:
«انسان از سخن او می گریزد.» - چنین گوید:
«گفتم: هنگامی که این داستان را در «الکامل» و سخن حجّاج را درباره ی علی این گونه جفاکارانه دیدم، نتوانستم خویشتن داری کنم و غیرتم نسبت به محبوبم علی مرا بر آن داشت که در حاشیه ی کتاب نوشتم:
ص:129
حجّاج فیما قلته تکذّب
حجّاج در آن چه گفته ای، دروغ می گویی، درباره ی سخن کسی که همه ی مردم به او رغبت دارند
او علیّ بن ابی طالب است، چه کسی مانند اوست یا چه کسی می تواند به مقام او نزدیک شود؟!
او را بسنده است که پسرعموی کسی است که، در جاه و مقامش ای گناهکار طمع می ورزی
خداوند بر او درود فرستاد بر آن که آقا و سرور است، تا زمانی که خورشید، طلوع و غروب کند
هم چنین گفتم: حجّاج را بنگر با طرفداران بسیار اندکش و گونه ی به خاک ساییده اش چگونه درباره ی مولایمان علی این گونه سخن می گوید و از فرموده های او دوری می جوید. به خداوند سوگند چیزی جز رشک آبروریز، او را به گفتن این سخن زشت وادار نکرده است و الّا آن گم راه، جایگاه رفیع علمی علی را دانسته است. چگونه نداند؟ در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اش می فرماید: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید از درِ آن نزدش بیاید.» و ابن عبّاس می گوید: به خداوند سوگند نُه دهم دانش به علی علیه السلام عطا شده است و به خدا سوگند در یک دهم دیگر هم با آنان شریک شده است. و عمربن خطاب گفت:
داورترین ما علی است. و ابن مسعود گفت: داناترین مردم مدینه به واجبات، فرزند ابوطالب است...» (1)
در کتاب «کشف الظنون» درباره ی کتاب «الف باء» چنین آمده: «کتاب الف باء محاضراتی است از شیخ ابوالحجاج یوسف بن محمّد بلوی اندلسی معروف به «ابن الشیخ» که کتاب قطوری است... .
ص:130
در این کتاب بیان می کند که فایده های دانش های نوین را برای فرزندش عبدالرّحیم گرد آورده است، تا پس از مرگش آن ها را بخواند، چون اکنون با سنّ اندکش به درجه و مقام خردمندان نرسیده است و آن چه را برای این کودک گِرد آورده «کتاب الف باء» نامیده است... و آن نوشتاری ناشناخته است ولی سودمندی های فراوانی دارد.» (1)
ابوالسعادات، مبارک بن محمّد، معروف به «ابن اثیر جزری» حدیث مدینةالعلم را روایت کرده، چنین گوید:
« علی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ترمذی آن را نقل کرد.» (2)و در کتاب «توضیح الدّلائل» آمده است: «از علی نقل شده است:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. آن را در «جامع الأصول» روایت کرده و گفته است: ترمذی آن را نقل کرده است.» (3)
1 - ابوالحسن ابن اثیر در «الکامل حوادث: 606»
2 - ابن مستوفی در «تاریخ اربل خطّی»
3 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 441»
4 - ابوالفداء، در «المختصر حوادث: 606»
5 - ابن وردی در «تتمة المختصر حوادث: 606»
6 - ذهبی در «العبر حوادث: 606» و «دول الاسلام حوادث: 606»
ص:131
7 - خطیب تبریزی در «اسماء رجال المشکاة 3 / 808»
8 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث: 606»
9 - سبکی در «طبقات الشّافعیة 5 / 153»
10 - أسنوی در «طبقات الشافعیة 1 / 130»
11 - ابن شحنه در «روضة المناظر حوادث: 606»
12 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشافعیة 1 / 392»
13 - سیوطی در «بغیة الوعاة: 385»
14 - قنوجی در «التاج المکلّل 100»
و افرادی دیگر، که در جلد «حدیث طیر» آن را آوردیم. فشرده ی سخن سبکی چنین است: «مبارک بن محمّد شیبانی، علّامه مجدالدّین ابوالسّعادات جزری ابن اثیر، نویسنده ی «جامع الأصول» و «غریب الحدیث» و «شرح مسند الشافعی» و غیر از آن ها. او مردی فاضل و رئیسی مورد توجّه بود. سال ششصد و شش درگذشت.»
شیخ فریدالدّین محمّد بن ابراهیم همدانی معروف به «عطّار» حدیث مدینة العلم را چند نوبت در دیوانش، «مظهر العجائب»، اثبات کرده است. از جمله در یکی از قصیده هایش گوید: هیچ می دانی که معجز آن کیست؟
و در دیوانش «اسرارنامه» گوید:
ص:132
اگر فرمان بری، فرمانِ شَه بَر
و در دیوانش «الهی نامه» گوید: پیمبر گفت با آن نور دیده
بزرگان علمای اهل سنّت شرح حال او را آورده و از عارفان مشهور خود به شمار آورده اند، که به تفصیل در بعضی جلدهای کتاب خواهد آمد. ان شاءاللّه تعالی.
دهلوی صریحاً می گوید که او از بزرگان پذیرفته شده نزد اهل سنّت می باشد.
همان طور او و کابلی سخنی از عطّار را به گواهی گرفته اند. کابلی گوید: شیخ جلیل فریدالدّین احمد بن محمّد نیشابوری گفت: هر کس به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و به خاندانش ایمان نیاورد، مؤمن نیست، علما و عارفان همگی بر این مطلب اجماع کرده اند و هیچ کس آن را انکار ننموده است.» به «الصواعق» نوشته ی کابلی و «التّحفة الاثناعشریة» مراجعه کنید.
ابوالحسن علی بن محمّد جزری معروف به «ابن اثیر» حدیث مدینةالعلم را در کتابش «أسد الغابة فی معرفة الصحابة» چنین آورده است: «ما را زیدبن حسن بن زید، ابوالیمن الکندی و غیر از او، با نوشتن خبر دادند: خبر داد ما را ابومنصور زریق از احمدبن علی بن ثابت از محمّدبن احمدبن رزق از ابوبکربن مکرّم بن احمدبن مکرّم قاضی، ما را حدیث کرد قاسم بن عبدالرّحمان انباری از ابوصلت هروی، از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر
ص:133
دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد درِ آن بیاید.» (1)
1 - ابن خلّکان در «وفیات الأعیان 1 / 347»
2 - ذهبی در «دول الاسلام حوادث: 630» و «العبر 5 / 120»
3 - یافعی در «مرآة الجنان حوادث: 630»
4 - سبکی در «طبقات الشافعیة 5 / 127»
5 - اسنوی در «طبقات الشافعیة 1 / 132»
6 - ابن شحنة در «روضة المناظر حوادث: 630»
7 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشافعیة 1 / 412»
8 - سیوطی در «طبات الحفّاظ: 492»
و دیگر دانشمندان بزرگ در کتاب های معتبر خود آورده اند. خلاصه ی گفته ی ذهبی چنین است: «ابن اثیر: امام، علّامه، حافظ، فخر العلماء، عزّالدّین، ابوالحسن علی بن اثیر جزری محدّث و زبان شناس، نویسنده ی تاریخ و «معرفة الصحابة» و «الانساب» و کتاب های دیگر.
خانه اش مجمع فضلا بود و خود فضیلت هایش کامل بود. علّامه، نسب شناس، اخباری، آگاه به رجال و نسب های آنان، به ویژه یاران رسول خدا، هم راه با امانت داری و تواضع و کرامت. در اواخر ماه شعبان سال شش صد و سی از دنیا رفت.» (2)
ص:134
محی الدّین ابن عربی طایی حدیث را به صورت حدیثی مرسل و مسلم نقل کرده و در کتابش «الدرّالمکنون و الجوهر المصون» - بنابر آن چه بلخی قندوزی از او نقل کرده چنین گوید:
« امام علی ، علم حروف را از سرورمان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برد و سخن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اشاره به آن است: من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (1)
گروهی از تاریخ نویسان و رجال شناسان بزرگ، شرح حال ابن عربی را آورده و محدّثان و عارفان برجسته از او حدیث نقل کرده اند و بعضی او را توصیفهای والایی کرده و مقام های بلندمرتبه ای برایش قائل شده اند. از جمله کسانی که شرح حالش را آورده و او را ستوده اند و در کتاب خود با اعتماد از او حدیث نقل کرده اند، اینان می باشند:
1 - ابن نجّار در «ذیل تاریخ بغداد»
2 - ابن نقطه، در «تکملة الاکمال»
3 - ابن عدیم در «تاریخ حلب»
4 - منذری در «الوفیات»
5 - ابن أبار در «التّاریخ»
6 - ابن زبیر در «التّاریخ»
7 - ابن دبیثی در ذیل تاریخ بغداد»
8 - ابوالعلاء فرضی در «مشتبه النسبة»
9 - قطب الدّین یونینی در «تاریخ مصر»
10 - سبط ابن جوزی در «مرآة الزّمان»
11 - قطب یونینی در «ذیل مرآة الزّمان»
12 - ابن فضل اللّه در «المسالک»
ص:135
13 - اسکندری در «لطائف المنن»
14 - یافعی در «مرآة الجنان»
15 - صفدی در «الوافی بالوفیات»
16 - ابن شاکر کتبی در «فوات الوفیات»
17 - شعرانی در «لواقح الأنوار»
18 - جامی در «نفحات الأنس»
19 - کفوی در «کتائب اعلام الأخیار»
20 - ازنیقی در «مدینة العلوم»
21 - برزنجی در «الإشاعة»
22 - سهالوی در «الصبح الصادق»
23 - صدیق حسن در «الجنّة فی اتباع السنّة»
24 - دهلوی در «رسالة الرؤیا»
برخی هم در منقبت های او کتابی جداگانه نوشته اند، مانند کتاب جلال سیوطی به نام «تنبیه الغبی فی مناقب ابن عربی»
بعضی از مصادر شرح حال ابن عربی از این قرار است:
الوافی بالوفیات 4 / 173، البدایة و النهایة 13 / 156، سیر اعلام النبلاء 15 / 48، مرآة الجنان 4 / 100، طبقات المفسّرین 38، النّجوم الزّاهرة 6 / 339، فوات الوفیات 2 / 241، شذرات الذهب 5 / 190، نفح الطیّب 7 / 90، تاریخ ابن ابار 1 / 356، التکملة لوفیات النقلة 3 / 555.
محب الدّین محمّدبن محمود بغدادی معروف به «ابن نجّار» با اسنادش از سرورمان امام رضا علیه السلام حدیث را روایت کرده، گوید: «ما را خبر داد رقیّه دختر معمّربن عبدالواحد از فاطمه دختر محمّدبن ابوسعد بغدادی از سعیدبن احمد نیشابوری از علی بن حسن بن بنداربن مثنّی از علی بن محمّدبن مهرویه، حدیث کرد ما
ص:136
را داودبن سلیمان غازی از علیّ بن موسی الرّضا از پدرانش از علی مرفوعاً: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» (1)
1 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 4 / 1428» و «العبر 5 / 180»
2 - صفدی در «الوافی بالوفیات 5 / 9»
3 - یافعی در «مرآة الجنان 4 / 111»
4 - اسنوی در «طبقات الشافعیة 2 / 502»
5 - کتبی در «فوات الوفیات 2 / 522»
6 - ابن قاضی شهبة در «طبقات الشافعیه 1 / 454»
7 - صدیق حسن قنوجی در «التّاج المکلّل / 180»
پوشیده نیست که «علیّ بن محمّدبن مهرویه» که نامش در سند حدیثِ روایت شده از ابن نجّار و عاصمی قرار دارد، از بزرگان محدّثان موثّق می باشد. سمعانی درباره اش گوید: «ابوالحسن علیّ بن محمّدبن مهرویه قزوینی در قریه در بغداد و در جبال از یحیی بن عبدک قزوینی و داودبن سلیمان غازی و محمّدبن مغیرة و حسن بن علی بن عفان حدیث نقل کرده است.
این اشخاص هم از او روایت کرده اند:
عمربن محمّدبن سنبک، ابوبکر محمّدبن عبداللّه ابهری، محمّد بن عبیداللّه بن شخیر و ابوحفص بن شاهین واعظ و دیگران.
ابوالفضل صالح بن محمّدبن احمد حافظ او را در «طبقات اهل همدان» چنین یاد کرده است: «ابوالحسن قزوینی سال سیصد و هیجده نزد ما آمد، از
ص:137
هارون بن هزاری و داودبن سلیمان غازی نسخه علی بن موسی الرّضا را روایت کرد، هم چنین از محمّدبن جهم سمری، عبّاس بن محمّد دوری، یحیی بن ابی طالب، ابی حاتم رازی حدیث نقل می کند. خودم و پدرم از او مطلب شنیدیم و او به نسخه ی کتاب علیّ بن موسی الرّضا تمسّک می جست. او استادی سالمند بود و جایگاهش راستگویی بود.» (1)و رافعی هم او را این چنین یاد کرده است و از خطیب نقل می کند که او در سال سی صد و بیست و سه در بغداد حدیث می گفته است... .» (2)
«داودبن سلیمان غازی قزوینی» نیز از راویان مشهور و پیشوایان حدیث است. رافعی درباره اش چنین آورده است: «داودبن سلیمان بن یوسف غازی ابواحمد قزوینی، بزرگی است که به روایت کردن از علیّ بن موسی الرّضا شهرت یافته است و گفته می شود: علی در طول مدّت اقامتش در قزوین در خانه ی او پنهان شده بود و او نسخه ای از ایشان دارد که مردم قزوین آن را از داود روایت می کنند؛ همانند اسحاق بن محمّد و علی بن محمّدبن مهرویه و دیگران...» (3)و در کتاب «ایضاح لطافة المقال» نوشته ی رشید دهلوی در ذکر امام رضا علیه السلام چنین آمده است: «بیشتر بزرگان حدیث از او روایت کرده اند و در کتاب «مفتاح النجا» در شرح حالش چنین آمده است: اسحاق بن راهویه و یحیی بن یحیی و عبداللّه بن عبّاس قزوینی و داودبن سلیمان و احمدبن حرب و محمّدبن اسلم و افراد فراوان دیگری از او روایت کرده اند و ابن ماجه از او روایت کرده است... .»
ابن طلحه شافعی حدیث «مدینة العلم» را با اطمینان به صحّت آن، اثبات
ص:138
کرده است؛ او آن جا که در فصل چهارم کتاب، درباره ی صفت «الانزع البطین»، برای امیرالمؤمنین علیه السلام سخن می گوید، به آن حدیث استشهاد می کند. بخشی از کلام او چنین است:
«همواره در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و خداوند متعال بر دانش او می افزود تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم -بنابر آن چه ترمذی در صحیحش با اسناد خود از او نقل کرده است فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» او از دانش سرشارش قضایای پیچیده و سرکش را فرو می نشاند و مشکلات رخدادها را توضیح می داد و احکام بسیار سخت را آسان می نمود و در هر دانشی از او نشان و اثری بود و بر هر حکمتی روشنگری و غلبه داشت که به زودی در فصل ششم، تفصیل این اثرگذاری و بیان دانش و فضیلت او خواهد آمد. ان شاءاللّه تعالی».
و در فصل ششم به آن اشاره می کند:
«از آن جمله، روایتی است که امام ترمذی در صحیحش با اسنادش نقل کرده و پیشتر در صفت امیرالمؤمنین که ایشان انزع بطین است، بدان استشهاد شد:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و امام ابومحمّد حسین بن مسعود قاضی بغوی در کتابش، «المصابیح» نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی درِ آن است.» آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دانش را به شهر و حکمت را به خانه مخصوص گردانید. از آن رو که دانش، گونه های وسیع تر و فنون گسترده تر و شاخه های بیشتر و سودهای فراگیرتر از حکمت دارد. (لذا) اعم را به بزرگتر و اخص را به کوچک تر اختصاص داد، تا پایان آن چه که بعد از این خواهد آمد. ان شاءاللّه تعالی».
از کتاب های ارزشمند و نوشته های معتبر شمرده می شود که دانشمندان بزرگ در نوشته های گوناگون خود بر آن اعتماد و تکیه کرده اند. محمّد محبوب العالم در جاهایی از تفسیرش که دهلوی و شاگردش، رشید، آن را ستوده اند و بر
ص:139
عظمت و وثاقت آن تأکید کرده اند به «مطالب السئول» استناد کرده و به مطالب آن گواهی جسته است.
ابن طلحه، خود نیز در آغاز کتابش (مطالب السئول) به اطمینان و اعتمادش به حدیث های آن تصریح کرده که متن گفته اش را در مجلّد «حدیث طیر» آوردیم.
هم چنین در فصل ششم - آن جا که حدیث «مدینةالعلم» را آورده است،تصریح کرده است:
«در این کتاب چیزی نیاورده ام که اضطراب داشته باشد و چیزی به ودیعت ننهادم که شک و دودلی بیافریند و بیهوده ای نگذاشتم که صدف گوش ها آن را نپذیرند، و خاشاکی که اصناف خردها آن را دور افکنند، بلکه برایش سابقه روایتی خلف از سلف تدارک دیدم تا از کره ی مشک های مملو از شیر بهره گرفتم و در آن گوهرها و درها را به نظم و ترتیب کشیدم. لذا زبان سنّت ها به آن تصریح دارند و آیه های کتاب (قرآن کریم) به آن گویا هستند و آن ها را با دلیل های دیدگاه های محکم صحیح تقریر کردم، ابری است فروریزنده ی آن چه دوست داشتنی است، بازکننده ی درها برای دانشجویان می باشد. ان شاءاللّه تعالی برای گردآوردنده اش ستایش نیکو و ثواب فراوان بیافریند.»
در همان فصل ششم نیز گوید: «این فصل را برای بیان فضیلت های بی شمار و دانش مشهور او قرار دادم، آیات قرآن و حدیث های نبوی مربوط به آن را آوردم، که در آن درمان (درد) سینه ها و وفا به قدر توان و استطاعت است و راه نمایی دل های گم راه از تاریکی ها به نور را در بر دارد. و به آن ها بسنده کردم، از آن جهت که مسیر و راهی روشن است، از نظر درستی و اعتقادی برتری دارد و نگهبانان الهی را از پیش و پس برای حفظش قرار دادم و از این روش با آوردن حدیث های پرتعداد، امّا با سند و استناد بی اساس، تجاوز نکردم.»
شمس الدّین ابوالمظفّر یوسف بن قَزُغْلی معروف به «سبط ابن جوزی» این روایت را از احمدبن حنبل نقل کرده و آن را صحیح دانسته و گفته است:
ص:140
«حدیث انا مدینة العلم: احمد در «الفضائل» گوید: حدیث کرد ما را ابراهیم بن عبداللّه از محمّدبن عبداللّه رومی از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است.» و در روایتی: « من خانه ی حکمتم و علی درِ آن است.» و در روایتی: «من شهر فقه هستم و علی درِ آن است پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» عبدالرزّاق آن را روایت کرده و افزوده است: هر کس حکمت ها را خواهد، باید نزد آن در بیاید.
اگر گفته شود: حدیث را ضعیف به شمار آورده اند، پاسخ چنین است:
دارقطنی گفته است: سویدبن غفلة از صنابحی آن را روایت کرده است و در این جا سویدبن غفله را ذکر نکرده است و اگر گفته ی دارقطنی ثابت شود این حدیث مرسل می شود و در باب احکام، مُرسل حجّت است، چه رسد به باب فضیلت ها؟
اگر گفته شود در این روایت ها گفت وگو و بحث است، گوییم: ما به آن ها نمی پردازیم، بلکه احتجاج می کنیم به آن چه احمد آورده و آن روایت اوّل از علی است. اگر نخستین روایت ثابت شد، تمامی آن روایات ثابت خواهند شد، چون روایت کردن معنای حدیث در احکام شریعت، جایز است و در این جا سزاوارتر.
اگر گفته شود: محمّدبن علی رومی استادِ استاد احمدبن حنبل است که ابن حبّان او را تضعیف کرده و گفته است: بر ضدّ ثقه ها حدیثهایی می آورد که اثبات نشده است. گوییم: ابراهیم بن محمّد استادِ احمد از او روایت کرده و اگر ضعیف بود آن را بیان می کرد و هم چنین احمد به او اسناد داده و او را ضعیف نشمرده در حالی که عادت او جرح و تعدیل است، پس هنگامی که به او اسناد می دهد، معلوم می شود که در روایت کردنش عادل است.» (1)هم چنین شایان ذکر است که در فصل دوم کتابش که درباره ی فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام است، گوید: «فضیلت های او مشهورتر از خورشید و ماه است و افزون تر از ریگ ها و سنگریزه هاست و من از آن ها آن چه را که ثابت و مشهور شده
ص:141
است برگزیده ام که بر دو گونه است: بخشی از کتاب (قرآن کریم) استنباط شده و بخش دیگر از سنّت پاکی که هیچ شک و تردیدی در آن نیست.» (1)پس ثابت شد که حدیث مدینة العلم از فضیلت های امام علی علیه السلام می باشد که ثابت و مشهور بوده و هیچ گونه شک و تردیدی در آن نیست.
و چیزی که بیانگر پای بندی ابن چوزی است به نقل آن چه ثابت شد، این گفتارش در فصل ویژه ی مادر امیرالمؤمنین علیهما السلام است که گوید: «گویم: حافظ ابونعیم حدیثی طولانی در فضیلت او آورده است، مگر اینکه گفته اند در اسنادش روح بن صلاح آمده که ابن عدی او را تضعیف کرده است و از این جهت آن را نقل نکردیم.» (2)به هر حال مجرّد روایت کردن این حدیث توسّط احمد در فضایل ایشان، برای سبط ابن جوزی و دیگران از نظر صحتش بسنده است، چون آنان معتقدند هر حدیثی را که احمد روایتش کند، حجّت است و باید بدان رجوع کرد. همان گونه که در بخش روایت این حدیث توسّط احمد بیان شد.
شرح حال سبط ابن جوزی در کتاب های تاریخ و طبقات فقها با تجلیل و بزرگداشت آمده است. بزرگان علمای اعلام در کتاب های حدیث، فقه و سیره از او حدیث نقل کرده اند. از جمله:
1 - وفیات العیان از ابن خلّکان.
2 - ذیل مرآة الزّمان از یونینی.
3 - المختصر فی اخبار البشر از ابوالفداء.
4 - تتمة المختصر از ابن وردی.
5 - العبر فی خبر من غبر از ذهبی.
ص:142
6 - الوافی بالوفیات از صفدی.
7 - مرآة الجنان از یافعی.
8 - الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیّة از قرشی.
9 - الأثمار الجنیّة فی طبقات الحنفیّة از قاری.
10 - طبقات الشافعیة از ابن قاضی شهبة.
11 - مختصر الجواهر المضیة از فیروزآبادی.
12 - غایة المرام بأخبار البلد الحرام از ابن فهد.
13 - إتحاف الوری بأخبار امّ القری از ابن فهد.
14 - طبقات المفسّرین از داودی.
15 - کتائب أعلام الأخیار از کفوی.
16 - القول المنبی از سخاوی.
17 - حسن المقصد از سیوطی.
18 - الدرّ المختار از حصکفی.
19 - جواهر العقدین از سمهودی.
20 - الصواعق المحرقة از ابن حجر.
21 - انسان العیون از حلبی.
22 - کفایة الطالب از گنجی.
23 - مفتاح النجا از بدخشانی.
24 - التحفة از دهلوی.
بعضی مدارک شرح حال او از این قرار است:
المختصر 3 / 26، العبر 5 / 220، مرآة الجنان 4 / 136، الجواهر المضیة 2 / 231، طبقات المفسّرین 2 / 383.
ابوعبداللّه محمّدبن یوسف گنجی شافعی، یک باب از کتابش، «کفایة الطالب» را به حدیث «مدینةالعلم» اختصاص داده و آن را از طرق بسیار و وجوه استوار ثابت
ص:143
کرده است؛ جایی که گوید:
« باب پنجاه و هشتم در اختصاص یافتن علی به این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.
ما را خبر داد علّامه قاضی القضاة، بزرگ شام، ابوالفضل محمّد فرزند قاضی القضاة، استاد مذهب ها ابوالمعالی محمّدبن علی قرشی، از حجّت عرب زیدبن حسن کندی، از ابومنصور قزّاز، از زینت حافظان و بزرگِ مطلق اهلِ حدیث احمدبن علیّ بن ثابت بغدادی از ابوعبداللّه بن محمّدبن عبداللّه که ما را حدیث کرد محمّدبن مظفّر از ابوجعفر حسین بن حفص خثعمی از عبّادبن یعقوب از یحیی بن بشیر (بشر) کندی، از اسماعیل بن ابراهیم همدانی از ابواسحاق، از حرث از علی و از عاصم بن ضمرة از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند من و علی را از درختی آفرید که من ریشه اش هستم و علی شاخه اش و حسن و حسین میوه اش و شیعیان برگ هایش هستند. پس آیا از پاکیزه جز پاکیزه بیرون می آید؟ من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس آن شهر را خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
گویم: خطیب آن را این گونه روایت کرده است.
و خبر داد ما را علّامه قاضی القضاة ابونصر محمّدبن هبة اللّه، و قاضی القضاة محمّدبن هبة اللّه بن محمّد شیرازی، از حافظ ابوالقاسم، از ابوالقاسم بن سمرقندی، از ابوالقاسم بن مسعدة از حمزةبن یوسف، از ابواحمد ابن عدی، از نعمان بن هارون بلدی و محمّدبن احمدبن مؤمّل صیرفی و عبدالملک بن محمّد که گفتند: حدیث کرد ما را احمدبن عبداللّه بن یزید مؤدّب، از عبدالرزّاق از سفیان از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن بهمان که گفت: شنیدم جابر می گوید:
شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز حدیبیه، در حالی که بازوی علی بن ابی طالب را گرفته بود، می فرمود: «این امیر نیکوکاران و قاتل گناه کاران است، هر کس او را یاری کند، یاری شود و بی یاور است هر کسی او را یاری نکند.» سپس صدایشان را بلندتر کرده فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس آن شهر را خواهد باید نزد آن در بیاید. (پس از دَرش درآید).»
ص:144
(گفتم:) این چنین ابن عساکر در تاریخش آن را روایت کرده و راویانش را از سوی استادانش ذکر کرده است.
ما را خبر داد علی بن عبداللّه بن ابوالحسن ازجی در دمشق، از مبارک بن حسن، از ابوالقاسم بن بُسری، از ابوعبداللّه (بن) محمّد، از محمّدبن حسین از ابوالحسن علیّ بن اسحاق بن زاطیا از عثمان بن عبداللّه عثمانی از عیسی بن یونس از اعمش از مجاهد، از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
گویم: این حدیث، حسنِ عالی است.
دانشمندان در معنی این حدیث گفته اند: علی درِ دانش است و بسیار گفته اند تاجایی که گروهی گفتند: جز این نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با فرمایش «من شهر دانشم» منظورشان این بوده است: من معدن دانش و جایگاهِ آنم و آن چه نزد غیر از من است دانش، شمرده نمی شود. و مقصود ایشان از : «و علی درِ آن است.» این است که دَرِ این شهر بسیار بلند است (از آن جهت که شریعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، پایدارترین و ثابت ترین و هدایتگرترین شریعت هاست و نسخ و تحریف و تبدیل هرگز بر آن وارد نمی شود، بلکه با نگه داری خداوند عزّ و جلّ، نگاه داشته می شود؛ از کاستی مصون است و چیزی آن را دگرگون نمی کند، از این رو آن را به بلندی نسبت داده است و کتاب او آخرین کتابی است که خداوند عزّ و جلّ آن را فرو فرستاده است؛ پس نسخی بر آن وارد نمی شود. خداوند متعال می فرماید: «و مهیمناً علیه» (1) یعنی: این قرآن بر دیگر کتاب های نازل شده ی پیشین حکم فرمایی می کند و آن چه از حلال و حرام در آن آمده است، هرگز تغییر نمی کند و نسخ نمی شود و باطل نمی گردد. پس قرآن والاترینِ کتاب هایی است که خداوند متعال فرو فرستاده است و شریعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم والاترین و بالاترین و زیباترین و گران بهاترین شریعت هاست، بدان گونه که نسخ و تبدیل بر آن وارد نمی شود. پس همواره والامرتبه، برافراشته و برفراز است.
ص:145
گویم: - و خداوند داناتر است وجه این حدیث نزد من چنین است که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» این بود که خداوند متعال دانش را به من آموخت و فرمانم داد که در آغاز پیامبری مردم را به اقرار به یگانگی او بخوانم تا بخشی از دوران رسالت بدین گونه سپری شد، سپس خداوند به جنگ با کسانی فرمانم داد که از اقرار به یگانگی خداوند عزّ و جلّ خودداری کردند؛ پس از اینکه از این کار منع کرده بود. پس من شهر دانشم، در امرها و نهی ها و در صلح و جنگ تا اینکه جنگیدم با مشرکان و علیّ بن ابی طالب درِ آن است؛ یعنی او نخستین کسی از خاندانم و دیگر افراد امّتم است که بعد از من با ستمگران می جنگد و اگر علی برای مردم جنگیدن با ستمگران (گناه کاران) را وضع نمی کرد و حکم قتل آنان را و اسیرانشان را رها نمی ساخت و گرفتن اموالشان و فرزندانشان را حرام نمی داشت، این حکم هرگز شناخته و دانسته نمی شد.
پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ با مشرکان قانون به تاراج بردن اموالشان و اسیرگرفتن فرزندانشان را وضع کرد و علی در جنگ با ستم کاران قانون وضع کرد که بر مجروحان حمله نشود و اسیری کشته نشود و زنان و فرزندان به اسارت گرفته نشوند و اموالشان مصادره نشود و این وجهی صحیح و نیکوست.
با این همه، دانشمندان از صحابه و تابعان و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به برتری علی و افزونی و سرشاربودن دانشش و زیرکی و حکمت فراوانش و نیکویی قضاوت هایش و درستی فتواهایش قائل شده اند و ابوبکر و عمر و عثمان و دیگر دانشمندان اصحاب با او در احکام مشاوره می کردند و سخن او را در تأیید یا رد می پذیرفتند و عمل می کردند که این خود اعترافشان به دانش و فضل فراوان او و برتری خردش و درستی حکمش می باشد.
این سخن هرگز در حق او گزافه نیست، چون مقام او نزد خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و نزد بندگان مؤمن او، والاتر و بالاتر از آن است.» (1)
ص:146
حافظِ گنجی در مقدّمه ی کتابش «کفایة الطالب» تصریح می کند که «کتابی است شامل بخشی از روایت هایی که بزرگان ما در شهرها روایت کرده اند؛ از جمله حدیث های صحیح از کتاب های ائمّه و حافظان در مناقب امیرالمؤمنین علی، آن کسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فضیلتی در پدران خود و پاکیزگی مولدش نیافته است جز اینکه او هم در آن شریکش می باشد.»
علمای بزرگ و سران مورّخان شرح حالش را در کتاب های تاریخ و رجال آورده اند و ما در بعضی از جلدهای کتاب شرح حالش را آوردیم. و از مصادر شرح حال اوست: ذیل مرآةالزمان 1 / 392؛ الوافی بالوفیات 5 / 254؛ تلخیص مجمع الآداب 3 / 389.
شیخ عزّالدّین، عبدالعزیزبن عبدالسّلام سلمی دمشقی شافعی حدیث را در سخنی که از زبان مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام برگرفته، آورده است که شهاب الدّین احمد متن آن را در کتابش «توضیح الدّلائل علی ترجیح الفضائل» نقل کرده؛ جایی که گوید:
«سلطان علما در دوران خویش، برهان عارفان در روزگار خود، بزرگ راهبر، پیشوای بزرگان معاصر، مُفتی مردم، عزّالدّین عبدالعزیزبن عبدالسّلام، به عنوان
ص:147
زبان حال نخستین صحابی بی چون و چرا، و برترین همگنان هنگام شمارش نیکی ها: علی ولیّ خداوند در زمین و آسمان که خداوند از او راضی باد و در هر حال ما را از او بهره مند فرماید گوید:
«ای مردم! طینت ما اهل البیت، با دست عنایت در سرشت گاه حمایت، سرشته شده است، بعد از آن که فیض هدایت بر ما فرو ریخت. سپس با خمیره ی نبوّت عجین و با وحی آبیاری شد و روح امر در آن دمیده شد، پس هرگز پاهایمان نمی لغزد و هرگز دیدگانمان گم راه نمی شوند و هرگز نورهایمان کاسته نمی شود. پس اگر ما گمراه شویم، پس چه کسی مردم را راه نمایی می کند؟! مردمی که از درختان گوناگون هستند و درخت نبوّت یکی است و محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اصل آن درخت و من فرعش هستم و فاطمه ی زهرا میوه اش و حسن و حسین شاخه هایش هستند، پس اصلش نور، فرعش نور، میوه اش نور و شاخه اش نور است، نزدیک است که روغنش تابان شود هرچند که آتشی به آن نرسد، نور است بر روی نور، ای قوم من! از آن طجا که فرع ها بر پایه ها بنا می شود، فصل فضیلت من بر پاکیزگی پایه ی من بنا شد، پس دانشم را از پسرعمویم به ارث بردم، و به آن اندوهم برطرف شد.
رسول امینی را پیروی کردم و غیر از اسلام به دینی راضی نگشتم، پس اگر پرده برداشته شود، بر یقینم افزوده نمی گردد و مرا به تاج «من کنت مولاه» زینت بخشید و با کمربند «أنا مدینة العلم و علی بابها» کمرم را آذین بست و «اقضاکم علی» را حمایلم فرمود و با لباس زرّین «أنا من علی و علی منّی» مرا پوشانید.»
شاعر گوید: عجبت منک أشغلتنی بک عینی أدنیتنی منک حتّی طننت أنّک أنّی
در شگفتم از تو، که چشم من مرا به تو مشغول داشته.
چنان مرا به خویش نزدیک کردی که گمان بردم تو من هستی.
تا پایان آن چه که ذکر کرده است.» (1)
1 - ذهبی: «عزّالدّین شیخ الاسلام، ابومحمّد عبدالعزیزبن عبدالسّلام بن ابوالقاسم سلمی دمشقی شافعی... در فقه و طاصول و زبان عربی سرآمد شد، آموزش و فتوا داد و کتاب نوشت و به درجه ی اجتهاد رسید و شناخت مذهب به او
ص:148
منتهی شد هم راه بازهد و ورع وامربه معروف و نهی ازمنکر واستواری در دین... .» (1)2 - یافعی: «شیخ فقیه، علّامه، امام، فتوادهنده، مدرّس، قاضی، خطیب، سلطان دانشمندان و جایگاه پذیرای پاکان، پیشتاز دوران خویش بر دیگر هم ردیفان، دریای دانش ها و معارف و بزرگ داشته شده در دیگر کشورها، دارای پژوهش و نازک بینی و عرفان و یقین که همراه با دانش و صلاح و جلالت و وجاهت و احترام از او مشهود بود؛ کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم راه شاذلی بر او درود فرستاد، فتوادهنده ی مردم، بزرگ اسلام، عزّالدّین عبدالعزیزبن عبدالسّلام، ابوالقاسم سلمی دمشقی شافعی... در فقه و اصول و عربی سرآمد شد و آموزش و فتوا داد، کتاب های سودمندی نوشت و فتواهای استواری داد و در فنون دانش ها، شگفتی های بی مانندی گِرد آورد؛ از تفسیر و حدیث و فقه و عربی و اصول و اختلاف مذهب و دانشمندان و گفته های مردم و مأخذهای آن تا اینکه گفته شد به درجه ی اجتهاد رسیده است و دانشجویان از دیگر کشورها به سوی او مسافرت کردند و شناخت مذهب به او ختم شد؛ هم راه با زهد و ورع و برکندنِ گم راهی ها و بدعت ها، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و کارهای دیگری که از او شهرت یافت؛ او حق را آشکار و به آن عمل می کرد، در دین سخت گیر بود و در راه خداوند سرزنش کسی در او اثر نمی کرد، و از قدرت هیچ پادشاه و سلطان نمی ترسید، بلکه به فرمان خداوند و پیامبرش و آن چه که اقتضای شرع مطهّر بود، عمل می کرد، او که خداوند بیامرزدش، در مصر به سال ششصد و شصت درگذشت.» (2)3 - اسنوی: «او که خداوند بیامرزدش، بزرگ اسلام در علم و عمل و پرهیزکاری وزهد وتصنیف وشاگردان،امرکننده به معروف ونهی کننده ازمنکر بود.» (3)4 - ابن قاضی شهبة: «او، بزرگ، امام، علّامه، یگانه ی دورانش، سلطان دانشمندان، عزّالدّین ابومحمّد سلمی بود... دمیاطی از او روایت کرده و چهل حدیث از او نقل کرده است -و ابن دقیق العید همانی است که لقب «سلطان
ص:149
العلماء» به او داد و بسیار امر به معروف و نهی از منکر می کرد، در دمشق عهده دار خطابه شد؛ بسیاری از بدعت های سخن رانان را از بین برد... و نماز رغائب و نیمه (شعبان) را باطل کرد؛ پس بین او و ابن صلاح بدین سبب نزاع درگرفت.» (1)5 - سیوطی: «ابومحمّد شیخ اسلام، سلطان علما، ذهبی در «العبر» گفته است: شناخت مذهب هم راه با زهد و پارسایی به او پایان یافت و به درجه ی اجتهاد رسید.»
شیخ ابوالحسن شاذلی گفته است: به من گفته شد که روی زمین مجلسی فقهی درخشان تر از مجلس شیخ عزّالدّین بن عبدالسّلام نیست و ابن کثیر در تاریخش گفت: ریاست مذهب به او رسید و از دیگر سرزمین ها برای فتواگرفتن از او به نزدش آمدند. در پایان عمرش سرسپردگی به مذهب نداشت، بلکه افق دیدش گسترش یافت و به آن چه اجتهادش می رسید، فتوا داد.
و شاگردش ابن دقیق العید گفت: ابن عبدالسّلام یکی از پادشاهان اسلام بود.
و شیخ جمال الدّین بن حاجب گفت: ابن عبدالسّلام فقیه تر از غزالی است.» (2)
جلال الدّین محمّدبن محمّد بلخی معروف به «مولوی» حدیث «مدینةالعلم» را در ضمن شعری در مدح مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام در دیوانش «مثنوی» آورده است که چنین آغاز می شود: از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزّه از دغل
تا آن جا که گوید: چون تو بابی آن مدینه ی علم را
ص:150
1 - عبدالقادر قرشی: «محمّدبن محمّدبن محمّدبن حسین بن احمدبن قاسم بن مسیّب بن عبداللّه بن عبدالرّحمان بن ابوبکرصدیق ابن ابوقحافه تیمی معروف به «مولانا جلال الدّین غزنوی.
[ قونوی]: «او دانا به مذهب، آگاه در فقه، و دانا به مسائل فقهی مورد اختلاف بین مذاهب و دانش های مختلف،... شیخ جلال الدّین سپس منزوی شد و تنهایی گزید و نوشتن و کارکردن را رها کرد... .» (1)2 - فاضل ازنیقی: «از علمای حنفی شیخ جلال الدّین بود که به «سلطان العلماء» لقب یافت، یا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را چنین لقب داد، بسیاری از صالحان در خواب از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین شنیده اند.» (2)3 - عبدالرّحمان جامی شرح حال گسترده ای از او آورده است. (3)4 - مجدالدّین بدخشانی نیز شرح حال گسترده ای از او آورده است. (4)به هر حال، مولوی عبدالعلی بن نظام الدّین انصاری که نزد آنان ملقّب به «بحرالعلوم» است، «مولوی» و «مثنوی» را در مقدمّه ی کتابش، «شرح مثنوی» مورد ستایش قرار داده است.
او حدیث «مدینة العلم» را ضمن بیت شعری در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت کرده است... هم چنان که در «توضیح الدّلائل» در یاد کسانی که امام علیه السلام را مدح کرده اند، آمده است:
«مانند پیشوای در اسلام و مورد اشاره در بزرگان، مرجع دانش ها و فتواها،
ص:151
ابوزکریا محیی الدّین یحیی نووی، سروده و بسیار خوب گفته است: امام المسلمین بلا ارتیاب
بزرگان حافظان و مورّخان شرح حالش را آورده اند و او را مورد ستایش قرار داده اند به گونه ای که بیش از آن نمی توان گفت. رجوع شود به:
1 - تذکرة الحفاظ 4 / 1470.
2 - العبر 5 / 312.
3 - مرآة الجنان - حوادث سنة 676.
4 - تتمة المختصر - حوادث 676.
5 - طبقات شافعیه از أسنوی 2 / 476.
6 - طبقات شافعیه از سبکی 8 / 395.
7 - النجوم الزّاهرة 7 / 378.
8 - طبقات الحفّاظ / 510.
9 - الخمیس - حوادث 676.
شیخ شرف الدّین مصلح بن عبداللّه، سعدی شیرازی این حدیث را ضمن قصیده اش در مدح مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت کرده است، که نورالدّین جعفر مشهور به «میرملّا بدخشی» آن را آورده است که متن آن چنین است: منم کز جان شدم مولای حیدر
ص:152
به حقّ پادشاه هر دو عالم
ص:153
1 - عبدالرّحمان جامی در «نفحات الانس / 600»
2 - سمرقندی در «تذکرة الشعراء / 223»
در «الرّیاض النضرة» آن را چنین روایت کرده است: « یاد این ویژگی او که درِ خانه علم و باب مدینة العلم است: از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی دانشم و علی در آن است.»
در «المصابیح»، ضمن حدیث های حسن آن را نقل کرده است و ابوعمرو آن را روایت کرده گوید: «من شهر دانشم. و افزوده است: هر کس دانش را خواهد پس باید از درِ آن وارد شود» (1)و در «ذخائر العقبی» آمده است: «یاد اینکه او دَرِ خانه ی علم و باب مدینة العلم است، از علی نقل شده که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی دانشم و علی درِ آن است.» بغوی آن را در «مصابیح» ضمن حدیث های حسن نقل کرده است.
و ابوعمرو آن را نقل کرده است که فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، و افزود: هر کس دانش را خواهد، باید از در آن وارد شود.»
بزرگان پیشوایان و حافظان با بزرگ داشت و اجلال کامل، شرح حالش را آورده اند، مراجعه کنید:
1 - تذکرة الحفّاظ 4 / 1474.
2 - طبقات سبکی 8 / 18.
ص:154
3 - مرآة الجنان 4 / 224.
4 - النجوم الزّاهرة 8 / 74.
5 - طبقات الحفّاظ 511.
سعیدالدّین محمّدبن احمد فرغانی آن را اثبات کرده است و آن را حدیث مرسل مسلّم دانسته و در «شرح التائیة» در شرح این بیت ابن فارض که گفته است: «کراماتهم من بعض ما خصّهم به بما خصّهم مِن إرث کلّ فضیلة»
کرامت های آنان پاره ای است از آن چه خدا آنان را بدان مخصوص داشته است، به گونه ای که هر فضیلتی را به ارث برده اند.
گوید: امّا سهم علیّ بن ابی طالب: دانش و شهود عرفانی است و گشودن مشکلات کلام عظیم و کتاب کریم است که آن کتاب از مخصوص ترین معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، با روشن ترین بیان که با کلام نبوی:
«أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» بدان رسیده بود و با این گفتارشان: «من کُنْت مولاه فَعلیٌّ مولاه» هم راه با فضیلت های دیگری که نمی توان برشمرد. و در شرح فارسی قصیده تأئیه، در شرح این بیت: «و أوضح بالتأویل ما کان مشکلاً علی بعلم ناله بالوصیّة»
و علی با تأویل، آن چه را که مشکل بود روشن و واضح کرد. با دانشی که به وصیّت و جانشینی بدان دست یافت.
گوید: «علی با تأویل، آن چه را که در فهم معنی کتاب و سنّت بر دیگر یاران مشکل بود، توضیح داد و روشن کرد، به ویژه عمر که در این باره گفته است: اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید و آن مشکل ها را با دانش هایی توضیح داد که با وصایت از مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به او منتقل شده بود و از این رو فرمود: « من در میان شما دو بارِ گِران می گذارم، کتاب خداوند و خاندانم و سه بار فرمود نسبت به خاندانم خداوند را به یاد شما می آورم.
ص:155
و هم چنین فرمود: « جایگاه تو نزد من مانند هارون نسبت به موسی است، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست.»
و نیز فرمود: « أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
باید دانسته شود که شرح فرغانی بر تائیه از کتاب های معروف است و او از بزرگان علمای اهل سنّت است. در «کشف الظنون» آمده:
«تائیة قصیده ای مشهور در تصوف است و از شیخ ابوحفص عمربن علیّ فارض حموی متوفّای سال 576 است... و شرح هایی دارد از جمله: شرح سعیدالدین محمّدبن احمد فرغانی متوفّای حدود سال 700 که نخستین و قدیمی ترین شارح آن است. گویند که شیخ صدرالدّین قونوی شرح آن را به استادش محیی الدّین ابن عربی پیشنهاد کرد،اوبه قونوی گفت:این عروس شوهری از فرزندان تودارد،پس فرغانی وتلمسانی که هردوازشاگردانش بودند،آن راشرح کردند.
و نیز گویند که ابن عربی بر آن شرحی به اندازه پنج دفتر نگاشت و همه در دست صدرالدّین بود. گفته اند: درسش را با بیتی از آن به پایان می برد و سخنی از ابن عربی بر آن یاد می کرد. سپس ردّ آن را به فارسی می خواند. سعیدالدّین برای گردآوری آن انتخاب شد و نیز گفته شده است که فرغانی نخست آن را بر جلال الدّین رومی مولوی خواند سپس آن را به فارسی و بعد به عربی شرح کرد و آن را «منتهی المدارک» نامید که اوراق بسیاری دارد و در ابتدای آن مقدّمه ای در احوال سلوک آورده است.» (1)و جامی او را چنین یاد کرده است: «او از کامل ترین بزرگان عرفان و از بزرگان صاحبان ذوق و وجدان است؛ کسی جز او مسائل علم حقیقت را با بررسی و تحقیق، آن چنان که در مقدّمه ی شرح تائیه ابن فارض آورده است، بیان ننموده، او
ص:156
نخست آن را به فارسی نوشت و بر استادش شیخ صدرالدّین قونوی عرضه داشت.
شیخ آن را بسیار نکو داشت بر آن تقریض نوشت و شیخ سعید، تقریض او را در مقدّمه ی شرح برای تیمّن و تبرّک آن آورده است. سپس برای گسترش و تکمیل فایده هایش آن را به زبان عربی نگاشت و فایده های دیگری بر آن افزود. خداوند از سوی خواستارانش نیکوترین پاداش را به او دهد.
و کتاب دیگری دارد که آن را «مناهج العباد الی المعاد» نامیده است، در آن مذهب های پیشوایان چهارگانه را بیان کرده است در مسأله های عبادت ها و بعضی معامله ها...» (1)محمودبن سلیمان کفوی در شرح حالش چنین گوید: «شیخ فاضل ربّانی، کامل صمدانی، سعیدالدّین فرغانی. او از عزیزان اصحاب شیخ صدرالدّین قونوی، مرید شیخ محیی الدّین عربی است.
از کامل ترین بزرگان عرفان و برترین اصحاب ذوق و وجدان بود. او جامع دانش های شریعت و حقیقت بود. او بهترین شرح را بر اصول طریقت نگاشت و زبان دوران خود و برهان روزگار خویش و راه نمای راه حق و سرّ خداوند میان بندگان بود. مسائل علم حقیقت را گسترش داد و فنون اصول طریقت را در مقدّمه ی شرح قصیده ی تائیة فارضیّه ضبط و ثبت کرد.» (2)و ذهبی گوید: «شیخ سعید کاشانی فرغانی، شیخ خانقاه طاجون و شاگرد صدر قونوی است. او یکی از کسانی است که به وحدت قائل بود. تائیة ابن فارض را در دو مجلّد شرح کرد و در ذیحجّه، حدود هفتادسالگی مُرد.» (3)
احمدبن منصور کازورنی حدیث مدینةالعلم را اثبات کرده است؛ وقتی که در شرح حالِ امیرالمؤمنین علیه السلام ، ایشان را با «باب العلم» وصف نموده است. متن گفته ی
ص:157
او در کتابش، «مفتاح الفتوح» چنین است:
«ابوالحسن علیّ بن ابی طالب، اوّلین کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را «امیرالمؤمنین» نامید. خاتم خلفای راشدین، از همه پیش تر در پذیرفتن و ایمان و نخستین آنان در تصدیق و یقین و پایدارترین آنان در حکم و اتقان. درِ دانش و معدن فضل، همیشه پیش تاز، بزرگِ دین، کُشنده ی مشرکان و سرکشان، ذوالقرنین، و پدر دو ریحانه، پسرعموی پیامبر، برادرش از جهت حق و نسب، و یارش در دنیا و دین، خداوند خلافت را به او ختم کرد همان گونه به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسالت را به پایان برد و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم شکلان را به هم و هم جنسان را به هم، و همانندها را به هم پیوند می داد، علی را برای خود نگه داشت و او را به برادری خود اختصاص داد و همین شرافت و افتخار برایش بسنده است.
و هر که در سخن و نوشته ها و خطبه ها و نامه هایش تأمّل کند، می یابد که دانش کسی با دانش او برابری نمی کند و فضیلت هایش بعد از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مانند ندارد. و از جمله ی آن ها کتاب «نهج البلاغه» است و به خداوند سوگند که فصاحت فصیحان وبلاغت بلیغان وحکمت حکیمان پایین تر از آن ایستاده است.
در شأن او آیه های بسیار نازل شده است و در فضیلت هایش حدیث های فراوانی رسیده است که کتاب های تفسیر از آن پُر شده است و نهاد اسنادها بر آن ها پیچیده شده است، شمارشگری نمی تواند آن ها را بشمارد و تعداد آن ها را در برنمی گیرد،هیچ مشکلی نیست جز اینکه ید بیضای او در آن است، و هیچ دشواری نیست جز اینکه او به بهترین گونه آن را برطرف کرده است، فاروق راست گفت، آن جا که گفت: به خداوند پناه می برم از آن دشواری که ابوالحسن در آن نباشد.
علی نام هایی دارد که پیشوایان در کتاب هایشان آورده اند؛ از آن هاست: در آسمان «اعلی» و در زمین «علی» و در تورات «ولی» و در انجیل «وفی» و در زبور «تقی» و نزد حاملان عرش، «سخی» و در بهشت «ساقی» و نزد مؤمنان «مرتضی» و «حیدر» و در قرآن «رُکَّعاً سُجَّداً» و نیز «قصم» نامیده می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را «علی» نامید و «ابوالحسن» و «ابوتراب» کنیه اش داد. نسبش، نسبِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و حسبش حسبِ ایشان، و دینش دین ایشان، در خویشاوندی بسیار نزدیک و در
ص:158
هجرت پیشتاز بود.
مادرش فاطمه دختر اسد، نخستین زن هاشمی است که برای مرد هاشمی فرزند به دنیا آورد. گفته شده است: فاطمه علی را در کعبه زایید و از او (فاطمه) نقل شده است: هر گاه می خواست برای بُتی سجده کند در حالی که علی در شکمش بود، نمی توانست، پایش را بر شکمش می گذاشت و پشتش را بر پشت او می چسبانید و از آن کار (سجده کردن) منع می کرد و از این رو هنگام نام بردن او گفته می شود: «کرّم اللّه وجهه» یعنی: خداوند صورتش را گرامی داشت از اینکه بر بُتی سجده کند.» (1)
کتاب «مفتاح الفتوح» از شرح های معروف کتاب «مصابیح» است. در کشف الظنون آمده است:
«ازشرح های مصابیح،مفتاح الفتوح است که آغازش چنین است:الحمدللّه الّذی قصرت الافهام عمایلیق بکبریائه... الخ. در آن ذکر کرده که آن را از «شرح السنة» و «الغریبین» و «الفائق» و «النّهایة» گِرد آورده است و رمزهایی برای آن کتاب قرار داده است و در بیست و یکم رمضان سال هفتصد و هفت از آن فارغ شده است.» (2)
حسین بن محمّد معروف به «امیرحسینی فوزی» حدیث «مدینةالعلم» را اثبات کرده است. او امیرالمؤمنین علیه السلام را به وصف باب مدینة العلم توصیف کرده است؛ ضمن اوصافی که در شرح حال ایشان در کتاب «نزهة الأرواح» آورده است.
ستایش او و کتابش «نزهة الأرواح» و دیگر نوشته هایش در کتاب های نوشته
ص:159
شده در شرح حال عرفا و بزرگان صوفیّه، موجود است، مانند:
1 - نفحات الأنس/ 605.
2 - جامع السلاسل خطّی.
و در «کشف الظنون» چنین آمده است: «نزهة الأرواح» فارسی است از فخرالسّادات حسین بن محمّد معروف به «امیرحسینی فوزی» که در سال 711 آن را تألیف کرد، مختصر، منثور و منظوم است...» (1)
صدرالدّین ابوالمجامع ابراهیم بن محمّد حموئی جوینی حدیث «مدینةالعلم» را روایت کرده؛ آن جا که گوید:
«مرا خبر داد شیخِ صالح، احمدبن محمّدبن محمّد قزوینی به طور شفاهی با اجازه ی روایتش از امام ابوالقاسم محمّدبن عبدالکریم، و مرا خبر داد شیخِ عدالت پیشه، بهاءالدّین محمّدبن یوسف بن محمّدبن یوسف، شنیدم از او در مسجد ربوة در شهر دمشق، گفت: ما را خبر داد شیخ الشیوخ تاج الدّین ابومحمّد عبداللّه بن عمربن علیّ بن محمّدبن حمویه جوینی از شیخ الشّیوخ سعدالدّین ابو سعد عبدالواحدبن ابوالحسن علیّ بن محمّدبن حمویه از شیخ علیّ بن محمّد بن احمدبن محمّدبن حمزه ثعلبی از ابوبکر وجیه بن طاهربن محمّد شحّامی از شیخ الشّیوخ ابوسعد در نیشابور در پایان ماه رمضان سال پانصد و سی و هشت از ابو محمّد الحسن بن احمد حافظ، از سیّد ابوطالب حمزةبن محمّد جعفری از محمّدبن احمد حافظ، از ابوصالح کرسی (کرابیسی) از صالح بن احمد از ابوصلت هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس در آن را خواهد پس باید نزد علی آید.» (2)و در کتاب «ینابیع المودّة» بعد از روایت کردن حدیث از ابن مغازلی گوید:
ص:160
«هم چنین: این حدیث را موفّق بن احمد و حموینی و دیلمی در کتاب «الفردوس» و صاحب کتاب «المناقب» از مجاهد از ابن عبّاس آن را روایت کرده اند.» (1)
1 - ذهبی گوید: «به آن جاآمد شیخ الشّیوخ، صدرالدّین ابراهیم بن شیخ سعد الدّین بن حمویه جوینی، خواستار حدیث، پس حدیث بسیار شنید، و از یاران مؤیّد طوسی برای ما روایت کرد، و اطّلاع داد که پادشاه تاتار، غاز ان بن أرغون، به دست او اسلام آورد، به وسیله ی جانشینش نوروز، و آن رویدادی فراموش نشدنی بود.» (2)2 - ذهبی هم چنین در یادکرد استادانش گوید: «از محدّثِ یگانه کامل، فخرالاسلام، صدرالدّین ابراهیم بن محمّدبن مؤیّدبن حمویه خراسانی جوینی استاد صوفیه شنیدم، نزد ما یک خواستار حدیث آمد، و از دو نفر از یاران مؤیّد طوسی برایمان روایت کرد و به شدّت توجّه به روایت و به دست آوردن اجزای آن داشت.
غازانِ پادشاه به دست او اسلام آورد، سال 722 درگذشت در حالی که سنّش هفتاد و هشت سال بود.» (3)3 - یافعی مانند عبارت «العبر» را آورده است. (4)4 - اسنوی گوید: «در دانش های حدیث و فقه پیشوا بود، در جست وجوی دانش بسیار سفر می کرد، مراجعه ی بسیار داشت، مشهور به مقامات عرفانی بود.» (5)و این سخنان و غیر آن ها را در جلد «حدیث طیر» آورده ایم.
نظام الدّین محمّدبن احمدبن علی بخاری، مشهور به «نظام الأولیاء» حدیث «مدینة العلم» را تأیید کرده است و تصریح کرده که این از فضایل و خصوصیّات
ص:161
امیرالمؤمنین علیه السلام است بر پایه ی آن چه عبدالرّحمان چشتی از او در کتاب «مرآة الأسرار» در بخش ذکر احوالش علیه السلام نقل کرده است.
بزرگان عارفان در کتاب های شرح حال مشایخ خود، شرح حال او را آورده اند؛ مانند:
1 - عبدالرّحمان جامی در «نفحات الأنس 504»
2 - مجدالدّین بدخشانی در «جامع السّلاسل خطّی»
3 - عبدالحق دهلوی در «اخبار الأخیار 56»
4 - پدر دهلوی در «الانتباه فی سلاسل أولیاء اللّه»
جمال الدّین ابوالحجّاج یوسف بن عبدالرّحمان مزّی حدیث «مدینة العلم» را در شرح حال امام علیه السلام این چنین آورده است:
« روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، پس باید از درش وارد آن شود.» (1)و در همین کتاب در شرح حال ابوصلت هروی نیز آن را روایت کرده است که پیشتر آمد و باز خواهد آمد.
1 - ذهبی در «تذکرة الحفّاظ 4 / 1498» و کتاب های دیگر.
2 - ابن وردی در «تتمة المختصر، حوادث 742»
3 - اسنوی در «طبقات الشافعیّة 2 / 464»
ص:162
4 - ابن شحنة در «روضة المناظر، حوادث: 742»
5 - ابن حجر در «الدرر الکامنة 5 / 233»
6 - ابن تغری بردی در «النّجوم الزّاهرة 10 / 76»
7 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ / 517»
8 - شوکانی در «البدر الطالع 2 / 353»
9 - صدیق حسن خان در «التّاج المکلّل / 475»
سیوطی گوید: «مزّی، پیشوا، عالم، دانشمند، حافظ، یگانه، محدّث شام...
اندکی فقاهت کرد و سپس به این مقام روی آورد، مسافرت کرد و بسیار شنید و در لغت نظر افکند و در آن و در تصریف مهارت یافت و عربی خواند. در شناسایی رجال پرچم دار است، دیدگان مانند او را ندیده است، دو کتاب «تهذیب الکمال» و «الأطراف» را نگاشت، و مجالس خود را املاء کرد و مشکلات و معضلات از پیش گفته شده ی علم حدیث و رجال را توضیح داد، و به ریاست استادان دارالحدیث اشرفیه درآمد. روز شنبه دوازدهم صفر سال 742 درگذشت.»
خلاصه گفته اسنوی از این قرار است: «حافظترین مردم زمان خود بود، به ویژه در رجال متقدّم، و از همه سو برای روایت و درایتش به او مراجعه می شد، در لغت و تصریف سرآمد بود، دین دار خیّر و گوشه گیر از مردم، بی تکلّف و فقیر بود.
کتاب «تهذیب الکمال فی اسماء الرّجال» و کتاب «الأطراف» را تألیف کرد.»
جمال الدّین محمّدبن یوسف زرندی انصاری در بیان ترتیب کتابش گوید:
«پس بخش نخست مشتمل است بر فضایل جناب سیّد المرسلین و خاتم النبیّین و رسول ربّ العالمین محمّد علیه افضل صلوات المصلّین و شمائل و صفات ایشان و آن چه خداوند متعال از آیه ها و معجزاتش به او اختصاص داده است و بر
ص:163
منقبت های پسرعمویش و باب مدینة العلم او، امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب .» (1)سپس در قسمت دوم از بخش اوّل گوید: «قسمت دوم از بخش نخست در مناقب امیرالمؤمنین و امام المتّقین، چشمه راه های حق و یقین و سرآمد اولیاء و صدّیقین، همسر فاطمه ی بتول نور دیده ی رسول، پسرعمو و باب مدینة العلم او، پشتیبان و برادرش، نور دیده ابوطالب، مرتضای مجتبی که در دنیا و آخرت امام و سیّد است. و در راه خداوند سبحانه و تعالی و برپا داشتن دینش دستانی قوی داشت.دلی خردمند و گوشی شنوا و همّتی داشت که به پیمان ها و ضمانت ها وفادار بود، بزرگ دین و برادر پیامبر پروردگار جهانیان... شیر چیره، و عقاب شکننده و شمشیر برّنده، و قهرمان پیروز و شیر از پا درآوردنده و آقای باوقار و دریای آرام و دانش گسترده و موج انبوه، دریای وسیع، کوه بلند سربرافراشته و ساقی مؤمنان از حوض به اندازه ی کامل و اتم، شیر کرّار خداوند، پدر ائمّه ی اطهار، شرف یافته به مزیّت «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» تأیید شده با دعای «اللّهُمَّ وال من والاه و عاد من عاداه» شکننده ی بت ها و شکست دهنده ی احزاب، صدقه دهنده ی انگشترش در محراب، سوارکار میدان جنگ، شیر هر بیشه و هر جنگل، کسی که زبان هرعیب جو وغیبت کننده وبیان هربدگو ودودل راازکارانداخت ازنکوهیدن مرتبه بلند اوازآن روکه گرداگردش ازهرمذمّت وعیبی بی آلایش است،اختصاص یافته ازحضرت پیامبربه کرامت برادری وبرگزیده ی به نام اوکه اوبرای خانه ی حکمت وشهردانش، دراست و دربرتری او و برگزیدگی او وحی فرود آمد و کتاب نازل شد (گویا شد) کنیه داده شده به «ابوالریحانتین» و «ابوالحسن» و «ابوالتّراب»... .» (2)وگفته است: «فضیلت دیگری که اصحاب به آن اعتراف کردند و شادمان
ص:164
شدند، و راه هم دلی را پیمودند و آن را برگزیدند: از ابن عبّاس نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس در آن را خواهد باید به سوی علی آید.» (1)و زرندی در کتاب خود، «معارج الاصول» گوید: «ابن عبّاس روایت کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کسی درِ آن را بخواهد، باید نزد علی بیاید.» (2)و گفته ی زرندی در کتابش، «الاعلام»، چنین است:
«بابی در خلافت امیرالمؤمنین ابی الحسن علیّ بن ابی طالب بن عبدالمطّلب هاشمی او با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در عبدالمطّلب پیوند می یابد، اوست پسرعمویش و درِ شهر علمش و پشتیبانش و برادرش و نور چشم ابوطالب... کسی که از سوی حضرت پیامبر اختصاص یافته است به کرامتِ برادری و انتخاب و از او چنین نام برده شد که برای خانه ی حکمت و شهر دانش در است... .» (3)
زرندی از حافظان بزرگ اهل سنّت است که نصّ عبارت های ایشان در ستایش او را در مجلّد «حدیث نور» آوردیم.
و در «ذخیرة المآل» آمده است: هذا الّذی قرّره الأجلّه و المقتضی و لازم الأدلّة
این چیزی است که بزرگواران آن را تقریر کرده اند و مقتضی و لازمه ی دلیل ها چنین است.
از این جهت است که وقتی برای دانشمندان بزرگ، دلیل هایی بر این ویژگی های اهل بیت شریف آشکار شد، آن ها را تقریر و تحریر کردند، مانند: سیّد علی سمهودی پیشوای اهل سنّت در کتاب «الجواهر» خویش، و حافظ طبری شافعی در کتاب «الذخائر» خود، و حجّت زرندی شافعی در کتاب «معارج» خود، و
ص:165
شیخ الاسلام، ابن حجر شافعی در کتابش «الصواعق» و جلال الدّین سیوطی شافعی در کتاب «الثغور الباسمة فی مناقب السیدة فاطمه» و کتاب «احیاء المیت فی ذکر اهل البیت» و «السمطین فی کتاب السبطین» و «اسنی المطالب فی فضایل علیّ بن ابی طالب.»
ذهبی گوید: «بالاترین عبارت ها در مورد راویان مقبول از این قرار است:
ثبت، حجّة، حافظ ثقة و متقن ثقة و ثقة و بالاتر از آن ثقة، و بالاتر از آن صدوق، و لا بأس به، و لیس به بأس، و بالاتر از آن اینکه در جایگاه صدق است (محلّه الصدق)، و جیّد الحدیث، صالح الحدیث، شیخ وسط، شیخ، حسن الحدیث، صدوق ان شاءاللّه، صویلح و مانند آن.» (1)و گفته است: «حافظ در عرف بالاتر از مفید است هم چنان که حجّت بالای ثقه است.» (2)و عراقی گوید: «ابن ابوحاتم گفته است، لفظها را در جرح و تعدیل، بر مرتبه های مختلفی دیدم، پس اگر درباره ی کسی گفته شد: او ثقه یا متقن است، یعنی به حدیثش احتجاج می شود.
ابن صلاح گوید: و هم چنین است اگر گفته شود: ثبت یا حجّة و هم چنین اگر در عدالت گفته شود: حافظ یا ضابط.
خطیب گوید: بالاترین عبارت ها این است که گفته شود: حجّت است یا ثقه است.» (3)سخاوی گفته است: «اقتضای سخن ابوداود این است که حجّت قوی تر از ثقه است و توضیح اینکه «آجری» درباره ی سلیمان بن بنت شرحبیل از او پرسید، گفت: ثقه ای است که اشتباه می کند همان گونه که مردم اشتباه می کنند. آجری گفت:
به او گفتم: او حجّت است؟ پاسخ داد: حجّت، احمدبن حنبل است. و همین گونه
ص:166
عثمان بن ابوشیبة درباره ی احمدبن عبداللّه بن یونس گفت: او ثقه است ولی حجّت نیست.
ابن معین درباره ی محمّدبن اسحاق گفته: ثقه است ولی حجّت نیست و درباره ی ابواویس گفت: صدوق است ولی حجّت نیست.
گویی بر اساس همین نکته هاست که خطیب تعبیر حجّت را بر ثقه مقدّم داشته؛ آنجا که گوید: بالاترین عبارات این است که گفته شود: حجّت است یا ثقه است.» (1)قاری گوید: «حافظ، در اصطلاح محدّثان کسی است که دانش او احاطه داشته باشد به متن و اسناد یک صدهزار حدیث و «طالب»، آغازگر علاقه مند به آن است و «محدّث» و «شیخ» و «امام» استاد کامل است. و «حجّة» کسی است که دانش او به متن و اسناد سیصد هزار حدیث احاطه داشته باشد هم راه با شرح حال راویان آن از نظر جرح و تعدیل و تاریخ و «حاکم» کسی است که به همان ترتیب، دانش او احاطه به تمام حدیث های روایت شده داشته باشد.» (2)
صلاح الدّین ابوسعید خلیل بن کیکلدی علائی دمشقی شافعی، حدیث «مدینةالعلم» را ثابت کرده و شاهد صحّت آن را آورده است. در کتاب «المقاصد الحسنة» درباره ی این حدیث چنین آمده است:
«بلکه علایی به توقّف در قضاوت بر ضدّ آن حدیث تصریح کرده است. او گوید: اشکالی به نظر او دارم. سپس شاهد صحّت آن را بیان می کند، از آن جهت که ابومعاویه راوی حدیث ابن عبّاس، آن را بازگو کرده است، پس محذور از کسانی که پایین تر از او هستند، برطرف می شود. گوید: ابومعاویه ثقه و حافظ است؛ که هر گاه به تنهایی حدیثی را نقل کند، به آن نقل احتجاج می شود؛ همان گونه که ابن عیینه و
ص:167
دیگران چنین بوده اند، پس در این صورت هر کس حکم به دروغ بودن این حدیث دهد خطا کرده است. گوید: و این حدیث از لفظهای ناشایستی که خردها از آن پرهیز کند، نیست، بلکه مانند حدیث «أرحم أمّتی بأمتی» می باشد که دست آوردی مورد اعتماد است.» (1)وسیوطی گوید: «حافظ،صلاح الدّین علائی - که ازدست نویس اونقل کرده ام - در پاسخ به حدیث هایی از «مصابیح بغوی» که سراج قزوینی به آنها اشکال کرده که ساختگی هستند، گوید: حدیث «أنا مدینةُ العلم و علیٌّ بابُها» را ابوالفرج از چندین طریق در زمره ی اخبار ساختگی آورده است و تأکید بر باطل بودن همگی آن ها دارد و هم چنین گروهی بعد از او چنین گفته اند؛ از جمله ذهبی در «المیزان» و کتاب های دیگر. راوی مشهور آن ابوالصلت عبدالسّلام بن صالح هروی است از ابومعاویه از اعمش از مجاهد مرفوعاً از ابن عبّاس. و درباره ی این عبدالسّلام بسیار سخن گفته اند: نسائی گوید: ثقه نیست. دارقطنی و ابن عدی گفته اند: متّهم است و دارقطنی می افزاید: رافضی است. ابوحاتم گوید: نزد من صدوق نبوده است و ابوزرعه حدیث او را کنار زده است.
با این همه حاکم گوید: ما را حدیث کرد اصم از عبّاس - یعنی دوری - که گفت: از یحیی بن معین درباره ی ابوصلت پرسیدم، گفت: ثقه است، گفتم: مگر حدیث «أنا مدینة العلم» را از ابومعاویه نقل نکرده است؟ گفت: محمّدبن جعفر فیدی که ثقه است آن را از ابومعاویه نقل کرده است. و همین گونه صالح جزرة آن را از ابن معین روایت کرده است. سپس حاکم آن را ادامه می دهد از طرق محمّد بن یحیی بن ضریس که او ثقه و حافظ است از محمّدبن جعفر فیدی از ابومعاویه.
علائی گوید: ابوصلت عبدالسّلام حق مطلب را ادا کرده است و ابومعاویه ثقه و مأمون و از بزرگان پیشوایان و حافظانی است که مورد اتّفاق همگان می باشند و تنها او آن را از اعمش نقل کرده است، پس چه شد؟ و چه استحاله ای است در
ص:168
اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند این سخن را در حق علی بفرماید؟
و هیچ یک از کسانی که بر این حدیث اشکال کرده اند و تأکید بر ساختگی بودن آن داشته اند، پاسخی درباره ی این روایت های صحیح از ابن معین، نیاورده اند.
با این همه این حدیث شاهدی داردکه ترمذی آن را درکتاب «الجامع» روایت کرده است ازاسماعیل بن موسی فزاری ازمحمّدبن عمربن رومی ازشریک بن عبداللّه ازسلمةبن کهیل ازسویدبن غفلة ازابوعبداللّه صنابحی مرفوعاً ازعلی که گفت: «من خانه ی حکمتم و علی درآن است.» وآن را روایت کرده است ابومسلم کجی و دیگران ازمحمّدبن عمربن رومی واوکسی است که بخاری درغیرکتاب «صحیح» از او روایت کرده است وابن حبان او را ثقه دانسته و ابوداود او را ضعیف دانسته است.
ابوزرعه گوید: در او سستی است، ترمذی پس از نقل حدیث گوید: این حدیث غریبی است. و بعضی آن را از شریک روایت کرده اند و صنابحی را ذکر نکرده اند و این حدیث از کسی از ثقه ها غیر از شریک شناخته نشده است.
علائی گوید: محمّدبن عمربن رومی از تنهایی در روایت کردن آن بیرون آمده است و شریک، ابن عبداللّه نخعی قاضی است که مسلم به او احتجاج کرده و بخاری بر او تعلیق کرده و یحیی بن معین او را ثقه دانسته است. عجلی گوید: او ثقه و حسن الحدیث است.
عیسی بن یونس گوید: هرگز کسی را پارساتر از شریک در علمش ندیدم.
بنابراین تفرّد او در نقل حدیث نیکوست، چه رسد به اینکه ضمیمه ی حدیث ابومعاویه شود. نیز روایت کسانی که صنابحی را اسقاط کرده اند، بر آن ایراد وارد نمی کند؛ چون سویدبن غفله از تابعان مخضرم است که خلفای چهارگانه را درک کرده و از آنان شنیده است، پس ذکر صنابحی در سند به جهت استحکام بیشتر آن است و ابوالفرج و نه هیچ شخص دیگری، علّت ناشایستی درباره ی حدیث «شریک» نیاورده است، جز اینکه بی هیچ دلیلی ادّعای «ساختگی بودن» کرده
ص:169
است. سخن حافظ، صلاح الدّین علایی پایان یافت.» (1)هم چنین سیوطی این سخن را در «قوت المغتذی فی شرح الترمذی» آورده است. (2)و در کتاب «النکت البدیعات» گوید: «حافظ ابوسعید علایی درباره ی ابن جوزی نسبت به این حدیث پی گیری کرده است با فصلی طولانی که اصل آن را پیمودم که خلاصه اش چنین است که گوید: ابن جوزی و غیر از او درباره ی این حدیث حکم به ساختگی بودنش داده اند و من درباره اش دیدگاهی دارم، تا آن جا که گوید: و نتیجه این که با طریق هایش منتهی می شود به اینکه (حدیث) حسن است و به آن احتجاج شده است، پس هرگز «ضعیف» نیست چه رسد که «ساختگی» باشد.
هم چنین این سخن علائی را در کتاب های زیر می یابید:
الأحادیث المشتهرة از زرکشی.
الدرر المنتثرة از سیوطی.
جواهر العقدین از سمهودی.
السیرة الشامیة و تنزیه الشریعة از ابن عراق.
تذکره فتنی.
المرقاة از قاری.
فیض القدیر از مناوی.
حاشیة المواهب اللدنیة از شبراملسی.
و القول المستحسن.
ص:170
1 - ذهبی در «المعجم المختص 92/»
2 - اسنوی در «طبقات الشافعیة 2 / 239»
3 - ابن حجر در «الدرر الکامنة 2 / 179»
4 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ 528»
5 - علیمی در «الانس الجلیل 2 / 106»
6 - شوکانی در «البدر الطالع 1 / 245»
و خلاصه ی شرح حال شوکانی از او چنین است:
«در ربیع الأوّل سال 694 متولّد شد.از شرف الدّین فزاری وبرهان الدّین ذهبی وابن عبدالدائم وقاسم بن عساکر و گروهی دیگر که به هفت صد نفرمی رسند، حدیث شنید، به شهرها سفر کرد و پیش از آن به فقه و عربی مشغول بود، در آن مهارت یافت و کتاب هایی در فقه و اصول و حدیث نگاشت. ابن حجر در کتاب «الدرر» گوید: او کتاب های بسیاری نگاشت که گسترش یافته، مشهور و سودمند است.
ذهبی او را به حافظ بودن توصیف کرده و گفته است: علم رجال و علم علل حدیث را فرا گرفت و در این زمینه هم راه با سلامت ذهنی و سرعت فهم پیش افتاد.
و غیر او گفته است: او در فقه و نحو و اصول و حدیث و فنون آن پیشوا بود تا اینکه بازمانده ی حافظان شد، رجال را می شناخت در متن ها و اسنادها بسیار دانا بود و نوشته هایش نمایان گر پیشوایی او در هر فنّی است. اسنوی گفته است: او حافظ زمان خویش بود. سال 761 درگذشت.»
حدیث «مدینةالعلم» را این گونه روایت می کند: « از جابر نقل شده که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و از ابن مسعود و از انس مانند آن روایت شده است.» (1)و در کتاب «السبعین فی فضائل امیرالمؤمنین علی» گوید:
ص:171
« حدیث بیست و دوم، جابر گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی را گرفتند و فرمود: «این امام نیکوکاران و کُشنده گنه کاران است، بی یاور است هر کس او را فرو گذارد، یاری می شود هر کس او را یاری کند.» سپس صدایشان را بلند کرده و فرمود:
«من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» ابن مغازلی آن را روایت کرد.» (1)و در کتاب «روضةالفردوس» گوید: «باب اوّل آغاز می شود با آن چه روایت می کند باب مدینة العلم و سرچشمه ی بخشندگی و بردباری، دارنده ی مناقب علی بن ابی طالب کرّم اللّه وجهه» (2)و در باب یازدهم شامل آن چه از جابر روایت شده است، گوید: و از او نقل شده که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» (3)و در کتاب دیگرش، «مشارب الأذواق»، حدیث را به عنوان مرسل مسلّم نقل کرده است.
بزرگان دانشمندان مشهور و عارفان برجسته شرح حالش را آورده اند و مدح های بزرگ و منقبت های بزرگوارانه اش را ذکر کرده اند. همان گونه که درباره ی «حدیث غدیر» گذشت و نیز در جلد «حدیث تشبیه» خواهد آمد. ان شاء اللّه تعالی.
نورالدّین جعفربن سالار بدخشانی معروف به «امیر ملا»، حدیث را تأیید کرده است،اوجانشین سیّد علی همدانی مذکور است. او حدیثی از امام علیه السلام نقل می کند و
ص:172
ایشان رابه «باب مدینة العلم وسرچشمه ی بخشندگی وبردباری...» وصف می کند. (1)
1 - شاه ولیّ اللّه در «الإنتباه فی سلاسل أولیاء اللّه»
2 - مجدالدّین بدخشانی در «جامع السّلاسل - خطّی»
بدرالدّین محمّدبن بهادر زرکشی شافعی چنین حکم کرده است که حدیث «مدینة العلم» «به درجه ای از حُسن می رسد که بدان احتجاج می شود و هرگز ضعیف نیست؛ چه رسد به اینکه «ساختگی» باشد.»
و مناوی از کسانی است که این مطلب را از او نقل کرده است. (2)
1 - ابن قاضی شهبة: «محمّدبن بهادربن عبداللّه: دانشمند علّامه، نویسنده و محرّر، بدرالدّین ابوعبداللّه مصری زرکشی، تولّدش به سال 745 بود و از دو استاد، جمال الدّین اسنوی و سراج الدّین بلقینی دریافت کرد و به حلب نزد شیخ شهاب الدّین أذرعی مسافرت کرد و برای آموختن حدیث به خدمت مغلطائی رسید و حدیث را در دمشق و شهرهای دیگر شنید.
بعضی از مورّخان گفتند: او فقیه، اصولی و فاضل در همه ی آن ها بود. درس و فتوا داد و در رجب سال هفت صد و نود و چهار درگذشت.» (3)2 - ابن حجر استادان و نوشته هایش را ذکر کرده است. (4)
ص:173
3 - سیوطی گوید: «از اسنوی و مغلطائی و ابن کثیر و اذرعی و غیر آنان برگرفت و کتاب های بسیاری در فن های چندی نگاشت... .» (1)4 - داودی گوید: «امام، عالم، علّامه نویسنده و محرّر بود، او فقیهی اصولی و مفسّر، ادیب و فاضل در تمام آن ها بود، درس و فتوا داد... .» (2)5 - دهلوی خود در «بستان المحدّثین» کتاب او «التنقیح لألفاظ الجامع الصحیح» و هم چنین استادان و مصنّفاتش را یاد کرده و او را ستوده است.
فخرالدّین عبدالرّحمان بن عبدالرزّاق بن ابراهیم بن مکانس قبطی مصری، حدیث را اثبات کرده است که آن را در بیت هایی که امیرالمؤمنین علیه السلام را مدح کرده وارد نموده است. ابن حجّة گوید:
«از او شعری رانقل کرده ام که در آن امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب را مدح نموده است: یا ابن عم النبی إنّ أناساً
- ای پسرعموی پیامبر! مردمانی از تو پیروی کردند و به سعادت رسیدند.
- تو درِ حقیقی دانش هستی؛ ای امامی که غیر تو، همگی مَجاز هستند.
ص:174
ابن حجر عسقلانی در شرح حالش چنین گوید: «عبدالرّحمان بن عبدالرزّاق بن ابراهیم بن مکانس قبطی مصری، فخرالدّین، در آخر ذیحجّه سال 745 متولّد شد.
پدرش در دیوان ها نویسنده بود، و در این زمینه پرورش یافت و او دارای هوش بود، پس مشتاق ادبیات شد و از قیراطی و غیر او آموخت، و هم نشین شیخ بدرالدّین بشتکی شد و آیین فرقه نباتیّه را به خوبی به نظم درآورد هر چند در عربی کم بود داشت ولی ذهنی قوی، ذوقی نیکو، تیزبینی در سخنان نغز و هوشی سرشار داشت. مقام داوری دولت و منصب های دیگری را در قاهره یافت، یک بار با برادرش صاحب کریم الدّین صدارت یافت، سپس عهده دار وزارت شام شد و مدّتی در آن جا اقامت کرد و وارد حلب شد، و با فاضلان شام در دو شهر مناظره کرد، سپس از دمشق درخواست کرد که به وزارتی در مصر منصوب شود. گفته می شود که در بازگشت با سمّ کشته شد، پس مرده به خانه اش رسید و آن رخداد در دوازدهم ذیحجه ی سال 794 بود در حالی که هنوز پنجاه سال را به پایان نرسانیده بود.
چندین بار با او ملاقات کردم و مقداری شعر از او شنیدم...» (1)
متن گفته ی کمال الدّین محمّدبن موسی دمیری چنین است: « مناقب او علیه السلام بسیار است، و این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسنده است که فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (2)
1 - ابن قاضی شهبة گوید: «محمّدبن موسی بن عیسی دمیری مصری کمال الدّین، حدود سال هفت صد و پنجاه متولّد شد و از خیاطّی ارتزاق می کرد، سپس خادم بهاءالدّین سبکی شد و از او و از شیخ جمال الدّین اسنوی آموخت و او را بسیار ستود و آموختن را به پایان برد و در فنون مهارت یافته، شعر سرود و در «قبّةالزکیة» نزدیک «باب النصر» مدرّس حدیث شد. بارها حج گزارد و در آن جا مجاور شد و در مسجد «الظّاهر» در «الحسینیه» برای مردم سخنرانی کرد، او از
ص:175
عبادت و تلاوت بسیار بهره مند بود و بیشتر زبانش به این دو مشغول بود. شرح المنهاج درچهارجلد نوشته ی اوست که شامل فواید بسیاری خارج ازفقه می باشد و نیز «الدیباجة فی شرح سنن ابن ماجة» در چهار جلد از آن اوست. کتابی به نام «حیاة الحیوان» گردآوری کرد و تعدادی از فایده های طبّی، خواص و نکات ادبی و حدیثی و غیره را در آن گنجاند. و از او خطبه هایی گروهی و موعظه ای تدوین شده است.
حافظ، شهاب الدّین ابن حجر در «المعجم» آورده است: او بهره هایی از عبادت، تلاوت، روزه و مجاورت مکّه و مدینه را داشت. کرامت ها و اخباری غیبی از او شهرت گرفت که گاهی آن را به رؤیا و گاهی دیگر به بعضی بزرگان نسبت می داد. و بیشتر مردم معتقد بودند که قصد پرده پوشی داشت. در جمادی الآخر سال هشت صد و هشت درگذشت.» (1)2 - تقی الدّین فاسی: استادان ونوشته های او را ذکر کرده و درباره ی کتاب «حیاة الحیوان»گوید: «کتابی نفیس است که آن را خلاصه کردم.» و می گوید: «وقتی شیخ بهاءالدّین سبکی او را شایسته تدریس و فتوا دید، با جدّم قاضی کمال الدّین ابوالفضل نویری صحبت کرد تا این اجازه را به او بدهد و او چنین کرد» و می افزاید:
«در تفسیر و حدیث و فقه و اصول فقه و عربی و ادبیات برتری یافت.» (2)3 - شمس الدّین سخاوی شرح حال مفصّلی از او آورده است که خلاصه ی آن چنین است: «زیلعی در بیان طبقات دانشمندان او را به «فاضل کمال الدّین کمال» وصف کرده است. در تفسیر و حدیث و فقه و اصول و عربیّت و ادبیات و غیر آن ها برتری یافت، به او اجازه فتوا و تدریس داده شد و متصدّی اقراء شد. گروهی از او بهره بردند و شرحی بر ابن ماجه نوشت که بسیار سودمند افتاد. «حیاةالحیوان» کتاب نفیس اوست که فوائد بسیاری در آن گنجاند.
تقی فاسی شرح حالش را در «تاریخ مکّه» آورده و استاد ما در «أنباء» خود، او
ص:176
را یاد کرده گوید: در فقه، ادبیات و حدیث مهارت یافت و در فنون شرکت داشت و برای محدّثان در «قبة بیبرس» و چند جای دیگر تدریس کرد. موعظه کرد و بس سودمند افتاد، بسیار خوب خطبه خواند. از عبادتِ تلاوت و روزه و مجاورت حرمین بهره مند بود. کرامت هایی از او نقل می شد که آن را مخفی می داشت و چه بسا آشکار می کرد و آن را به دیگری نسبت می داد.» (1)4 - جلال الدّین سیوطی گوید:
«... در ادبیات مهارت یافت و در «قبه ی بیبرس» حدیث تدرس کرد.
کتاب هایی دارد از جمله ی آن ها «شرح المنهاج» و «المنظومة الکبری» و «حیاة الحیوان» است. به داشتن کرامت ها و خبردادن از امور غیبی شهرت یافت... .» (2)
نصّ گفته ی مجدالدّین محمّدبن یعقوب شیرازی فیروزآبادی چنین است:
حدیث: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ابوالفرج ابن جوزی از چند طریق آن را در کتاب «الموضوعات» آورده است و بر باطل بودن همه ی آن ها تأکید می کند. و گروهی همانند آن گفته اند؛ امّا من در این باره نظری دارم که بیانش خواهم کرد.
کسی که به روایت کردن آن شهرت دارد، ابوصلت عبدالسّلام بن صالح هروی از ابومعاویه محمّدبن خازم نابینا از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس است. این عبدالسّلام را بسیار ضعیف دانستند و به شیعه بودن متّهم کردند ولی او با این همه بسیار راست گوست. عبّاس بن محمّد دوری روایت کرده که ضمن پرسش هایش از یحیی بن معین، از او درباره ی این ابوالصلت پرسیده و او ابوصلت را ثقه شمرده است. پس پرسید: مگر نه این است که حدیث «من شهر دانشم و علی درِ آن است» را از ابومعاویه نقل کرده است؟ او پاسخ داد: محمّدبن جعفر فیدی هم آن را از
ص:177
ابومعاویه نقل کرده است و حافظ، صالح بن محمّد و احمدبن محمّدبن محرز نیز این چنین از یحیی بن معین نقل کرده اند. در روایت ابن محرز آمده که یحیی گفت: این حدیث، از حدیث های ابومعاویه است. ابن نمیر مرا خبر داد که: ابومعاویه در گذشته آن را نقل می کرد سپس از آن خودداری کرد و ابوصلت هروی مردی ثروتمند بود. این گونه حدیث ها را خواهان بود و استادان را مورد تکریم قرار می داد، یعنی ابومعاویه با این حدیث او را مخصوص گردانید.
عبدالسّلام، از عهده ی این حدیث، به لحاظ سخنان ناپسندی که خردها نمی پذیرند، بدر آمد؛ بلکه این حدیث مانند این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که:
مهربان ترین فرد امّت من نسبت به امّت من ابوبکر است. الحدیث.
و ترمذی آن را حسن و غیر او هم آن را صحیح دانسته اند. و کسانی که بر خلاف حدیث «أنا مدینة العلم» سخن گفته اند، پاسخی به این روایت های ثابت شده از سوی یحیی بن معین، نیاورده اند. و حکم به «ساختگی بودن» آن قطعاً باطل است و جز این نیست که ابومعاویه از جهت غرابت آن را فراگیر نکرده و در نقل آن سکوت نموده است نه از جهت باطل بودنش، چون اگر چنین بود هرگز آن را نقل نمی کرد با توجّه به حفظ و اتقانی که داشت.
این حدیث طریق دیگری دارد که ترمذی در جامع خود آن را روایت کرده از اسماعیل بن موسی فزاری از محمّدبن عمر رومی از شریک بن عبداللّه از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از ابوعبداللّه صنابحی از علی که گفت:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» و ابومسلم کجی و غیر او از روایت او از محمّدبن عمر رومی پیروی کرده اند. و بخاری از این محمّد در «الصحیح» روایت کرده است و ابن حبّان او را ثقه دانسته و ابوداود ضعیف به شمار آورده است. ترمذی بعد از نقل متن حدیث گوید: این حدیث «غریب» است و بعضی آن را از شریک روایت کرده و از صنابحی در آن نام نبرده اند. گوید: و غیر از شریک کسی از ثقه ها را نمی شناسیم که آن را نقل کرده باشد.
گویم: بنابراین حدیث تنها از محمّد رومی نقل نشده و به این شریک، مسلم
ص:178
احتجاج کرده و بخاری بر آن تعلیقه زده و ابن معین او را ثقه دانسته و هم چنین عجلی که بر آن، حسن بودن این حدیث را هم افزوده است. و عیسی بن یونس گوید:
هرگز پارساتر از شریک در دانش ندیدم. بنابراین حدیث مفرد او هم حسن خواهد بود و روایت کسی که صنابحی را از (سلسله سند) انداخته بر آن ایرادی وارد نمی کند، چون سویدبن غفله تابعی مخضرم است و از ابوبکر و عمر و عثمان و علی روایت کرده و از آنان حدیث شنیده است. پس نام بردن از صنابحی، برای برقراری بیشتر اتّصال اسنادها می باشد.
در نتیجه مجموعاً این حدیث به دو طریق ابومعاویه و شریک به درجه ای از حُسن می رسد که بدان احتجاج می شود و ضعیف نخواهد بود؛ چه رسد به این که ساختگی باشد و کسی را ندیدم که حدیث را در ساختگی ها قرار داده باشد و نسبت به این دو اسناد طعن کرده، طعنِ کارسازی داشته باشد. و توفیق به خداوند است.» (1)و شیخ عبدالحق دهلوی این عبارت را در کتاب «اللّمعات فی شرح المشکاة» آورده است که بعد از این خواهد آمد؛ ان شاءاللّه تعالی.
1 - ابن قاضی شهبه در «طبقات الشافعیه /2 391»
2 - تقی الدّین فاسی در «العقد الثمین 2 / 392»
3 - سخاوی در «الضوء اللامع /10 79»
4 - سیوطی در «بغیة الوعاة 1 / 273»
5 - شوکانی در «البدر الطالع 2 / 280»
6 - طاش کبری زاده در «الشقائق النعمانیة: 21»
و دیگران...
اینک گوشه هایی از نوشته های برخی از ایشان را می آوریم:
ص:179
خلاصه ی گفته ی طاش کبری زاده در ذکر علمای طبقه چهارم، چنین است:
«از جمله ی آنان مولای فاضل، صاحب قاموس است که در همه ی دانش ها به ویژه حدیث و تفسیر و لغت برتری یافت و کتاب های بسیاری دارد که نزدیک به چهل کتاب می باشد. او خیلی سریع حفظ می کرد و می گفت: نمی خوابم مگر اینکه دویست خط (سطر) حفظ می کنم. او دانایی و آگاهی زیادی در معارف شگفت انگیز داشت و در مجموع، آیتی در حفظ و نوشتن بود... .»
خلاصه ی گفتار شوکانی چنین است: «پیشوای بزرگ، ماهر در لغت و فنون دیگر، سال 729 در کازرون متولّد شد و به عراق سفر کرد و وارد «واسط» شد. سپس داخل بغداد شد و از آن جا به دمشق و بعلبک و حماة و حلب و قدس رفت و نزدیک به ده سال در قدس ماندگار شد. او درس داد و صدارت یافت و فضیلت هایش نمایان و بهره گیری از او بسیار شد، و بزرگانی مانند صلاح صفدی و غیر او شاگردی او را کردند و در کشورهای شمالی و شرقی به گردش پرداخت و به روم و هند و سپس به یمن رفت. بهره ی بسیار داشت و نزد پادشاهان مقبول بود. وارد شهری نمی شد مگر اینکه رییس شهر او را گرامی می داشت؛ با آنکه به کشورهای زیادی مسافرت کرد. نوشته های بسیار و سودمندی دارد و بزرگان هر شهری که واردش می شد از او بهره می بردند و از جمله شاگردانش: حافظ ابن حجر، مقریزی و برهان حلبی می باشند. در شب بیستم شوّال سال 812 با شنوایی و حواس کامل از دنیا رفت.»
امام الدین، محمّد هجروی ایجی حدیث «مدینةالعلم» را در کتاب «اسماء النّبی و خلفائه الأربعة» بنابر نقل شهاب الدّین احمد از او در کتاب «توضیح الدّلائل» اثبات کرده است. آن جا که بعد از یادکردن بعضی نام های امیرالمؤمنین علیه السلام و آوردن هجروی آن ها را، می گوید: «از جمله ی آن ها «باب مدینة العلم» است. از علی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس
ص:180
دانش را خواهد، باید از درِ آن بیاید.» طبری از نقل ابوعمرو آن را روایت کرده است و امام فقیه مذکور آن را نقل کرده؛ همان گونه که در حدیث است.»
هجروی از بزرگان فقیهان و عارفان اهل سنّت است و شهاب الدّین، احمد در کتاب خود، او را چنین وصف کرده است: «امام، شیخ، عالم، عارف ربّانی، که به خاطر دانش بسیارش به «غزالی دوم» لقب گرفته است. مرشد مردمان، فقیه امام الدّین محمّد هجروی ایجی».
یوسف أعور واسطی جرأت نکرده است در رساله مشهورش، در ردّ بر امامیه، اصل حدیث «مدینةالعلم» را انکار کند، پس برای تأویل آن خود را به چپ و راست زده است و جواب هایی در این زمینه آورده است که بعد از این ان شاءاللّه تعالی پاسخ آن ها را خواهیم داد. امّا نصّ سخن او چنین است:
«دومین از حجّت های رافضی ها در علم، حدیث «من شهر دانشم و علی درِ آن است» می باشد.
پاسخ به آن نیز از چند وجه است:
یکی اینکه این حدیث متضمّن علم برای علی است و در این شکّی نیست که اودریای ژرف علم است که قعرش قابل درک نیست، امّا متضمّن برتری او بر دیگری نیست، به دلیل ثابت بودن دانش برای غیر او به گونه ی مساوات؛ بنا به فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی همه ی اصحاب که: «اصحاب من همانند ستارگان هستند به هر کدام که اقتدا کنید، هدایت یافته اید» پس دانش برای همه ی آنان ثابت شد.
دوم این که: بعضی از اهل سنّت اضافه ای بر آن را نقل می کنند و گویند:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است و ابوبکر و عمر و عثمان دیوارها و ستون های آن هستند.» و دَر، فضایی خالی است و دیوارها و پایه ها ظرف
ص:181
احاطه کننده است، پس برتری آن ها بر دَر آشکار است.
سوم: در تأویل «علیٌّ بابها» دفعی است: یعنی درِ آن بلند است. بنابراین احتجاج رافضی ها به آن باطل می شود.»
پس بسیار بسیار شگفت انگیز است از «دهلوی» که چگونه میان طعنه زدن در اسناد حدیث و خودداری از معنی و مدلول آن جمع کرده است، تا آن جا که با این کارش از دشمنی و انحراف پیشی گرفته است.
او حدیث «مدینةالعلم» را چنین روایت می کند:
«ما را خبر داد حسن بن احمدبن هلال که بر او خوانده شد از علیّ بن احمدبن عبدالواحد، از احمدبن محمّدبن محمّد در نامه اش از اصفهان از حسن بن احمدبن حسین مقری از حافظ، احمدبن عبداللّه بن احمد از ابواحمد محمّدبن احمد جرجانی از جرجانی از حسن بن سفیان از عبدالحمیدبن بحر از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت: « رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی درِ آن است.»
ترمذی آن را در جامعش از اسماعیل بن موسی از محمّدبن عمر رومی از شریک از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از صنابحی از علی، روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است. بعضی ها آن را از شریک روایت کرده و از صنابحی یاد نکرده اند. گوید: این حدیث از ثقه ای جز شریک، شناخته نشده است و در همین باب، از ابن عبّاس. پایان یافت.
گویم: بعضی ها آن را از شریک از سلمة روایت کرده اند و سوید در آن ذکر نشده است و اصبغ بن نباته و حارث مانند آن را از علی روایت کرده اند.
و حاکم آن را از مجاهد از ابن عبّاس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده با این لفظ: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید از درِ آن واردش شود.» حاکم گوید: اسنادش صحیح است ولی مسلم و بخاری آن را نقل نکرده اند.
ص:182
هم چنین آن را از حدیث جابربن عبداللّه با این لفظ روایت کرده است: من شهر دانشم و علی در آن است. پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» (1)
پوشیده نیست که ابن جزری در مقدّمه ی این کتاب، تصریح می کند که حدیث های آن دارای اعتبار است و این نصّ سخن اوست:
«و بعد این حدیث هایی با اسنادِ است که متواتر و صحیح و حسن است؛ از عالی ترین منقبت های آن شیر چیره و لشکرشکن، مظهر شگفتی ها، شیر بنی غالب امیرالمؤمنین ابوالحسن علیّ بن ابی طالب آن ها را یکی پس از دیگری آوردم از حدیث های مسلسل او و روایت های پیوسته و بازگوکرده اش و با بالاترین اسناد صحیح او از قرآن و اصحاب و معجزاتی که اهل ولایت بر آن اعتماد کرده اند. از خداوند متعال می خواهیم ما را بر آن ثواب دهد و نزد او نزدیکمان سازد.»
و در پایان می گوید: «این قطره ای از دریا و اندکی از بسیار است، نسبت به منقبت های ارزشمند و حُسن های زیبای او و اگر بخواهیم به آن چه شایسته ی حق اوست آن ها را برشمریم، کلام در این مقام طولانی می شود ولی امیدواریم خداوند وسایل فراهم آورد تا کتابی جداگانه از آن چه در این باره به ما رسیده است در آن بگنجانیم و خداوند توفیق دهنده برای صواب است.»
شرح حال او همراه با اوصاف ارزشمند در تمام فرهنگ های رجالی و کتاب های حدیث و غیره آمده است، از جمله:
1 - «معجم الشیوخ» از نجم الدّین ابن فهد مکّی.
2 - «انباء الغمر» از ابن حجر عسقلانی.
ص:183
3 - « الدرر الفریدة» از مقریزی.
4 - «الضوء اللامع» از سخاوی.
5 - «الانس الجلیل» از علیمی.
6 - «الحبل المتین فی اجازات الأمین» از ابن روزبهان.
7 - «شرح الشمائل» از ابن روزبهان.
8 - «طبقات الحفاظ» از سیوطی.
9 - «حسن المقصد» از سیوطی.
10 - «میزان المعدلة» از سیوطی.
11 - «الإتقان» از سیوطی.
12 - «الصّواعق» از ابن حجر مکّی.
13 - «مقالید الأسانید» از ثعالبی.
14 - «الشقائق النعمانیة» از طاش کبری زاده.
15 - «النواقض» از برزنجی.
16 - «کفایة المتطلع» از دهّان.
17 - «مدارج الإسناد» از ابوعلی صفوی.
18 - «حصر الشارد» از محمّد عابد سندی.
19 - «المرافض» از سهارنفوری.
20 - «الصّواقع» از کابلی.
21 - «الإنتباه فی سلاسل أولیاء» از شاه ولیّ اللّه دهلوی.
22 - «البدر الطالع» از شوکانی.
23 - «بستان المحدّثین» از دهلوی.
24 - «التحفة» از دهلوی.
25 - «اشباع الکلام» از شاه سلامت اللّه.
26 - «التاج المکلّل» از صدیق حسن خان.
و ما شرح حال مفصّل او را در جلد «حدیث الغدیر» آوردیم. بعضی از مدارک
ص:184
آن از این قرار است:
الضوء اللامع 9 / 255، الانس الجلیل 2 / 109، الشقائق النعمانیة 1 / 98، طبقات الحفّاظ 543، البدر الطالع 2 / 257، التاج المکلّل 463.
شیخ زین الدّین ابوبکر محمّدبن محمّدبن علی خوافی با قاطعیت حدیث «مدینةالعلم» را اثبات می کند، بنابر آن چه شهاب الدّین احمد در کتاب «توضیح الدّلائل» از او نقل می کند و می گوید: بعد از ذکر نزول آیه ی: «و تعیها أذنٌ واعیة» (1) در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام ، گوید:
«استاد استادان دوران خود و یگانه ی همتایان در دانش ها و عرفان، شیخ زین الدّین ابوبکر محمّدبن محمّدبن علی خوافی گوید: از این رو علی به دانش و حکمت افزونتر مخصوص شد تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و عمر گفت: اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید.»
1 - عبدالرّحمان جامی در «نفحات الأنس 492»
2 - عبدالحق دهلوی در «اخبار الأخیار 48»
3 - قشاشی در «السمط المجید 77»
و همگی او را مورد ستایش فراوان قرار داده و با اوصاف زیبایی او را وصف کرده اند و خواجه محمّد پارسا که استاد خوافی است - او را چنین توصیف می کند:
دارای دانش سودمند و عمل بالارونده است. پناه مردم، درمان سینه ها، برگزیده ی دانشمندان و عارفان و فقیهان، پرچم دار سنّت ها و از بین برنده ی بدعت های گم راه کننده، رهرو راه های حقیقت و سالک راه های شریعت و طریقت، دعوت کننده
ص:185
به سوی خداوند سبحان بر راه یقین: سیّد و مولایمان زینت آیین و دین...»
ملک العلماء، شهاب الدّین بن شمس الدّین زاولی دولت آبادی حدیث را اثبات کرده و آن را به گونه ی مرسل مسلم در کتاب «هدایة السعداء» نقل کرده است و آن را در زمره ی دلیل هایی ذکر کرده که نشان می دهد علی علیه السلام وارث پیامبر علیه السلام است نه عمویش عبّاس.
بزرگان علما شرح حال او را در کتاب هایشان نوشته اند و ما آن را در مجلّد «حدیث نور» آوردیم. در این جا به شرح حالی که «غلام علی آزاد» از او آورده است بسنده می کنیم:
«مولایمان قاضی شهاب الدّین بن شمس الدّین زاولی دولت آبادی، در دولت آباد دهلی متولّد شد و نزد قاضی عبدالمقتدر دهلی و مولانا خواجکی دهلوی که خود از شاگردان مولانا معین الدّین عمرانی می باشد، درس خواند. پس از هم ردیفان و برادران خود پیشی گرفت و برتری یافت. و قاضی عبدالمقتدر درباره اش می گفت:
شاگردی نزد من می آید که پوست و گوشت و استخوانش دانش است.
هنگامی که کاروان تیمور به سوی هند حرکت کرد، مولانا خواجکی پیش از رسیدن آن به دهلی از آن جا بیرون آمد و به کالپی رفت و قاضی شهاب الدّین هم به هم راهی استادش به کالپی رفت. مولانا خواجکی در کالپی اقامت گزید و قاضی به دارالخیور، در جَونْفُور رفت -که شهری بسیار بزرگ از دیار آله آباد و دارالخلافه ی پادشاهان شرقی بود که سرگذشت آنان در تاریخ های هند آمده است و بسیاری از استادان و دانشمندان در آن زندگی کردند. پس سلطان ابراهیم شرقی فرماندار جونفور ورود او را مغتنم شمرد ... و میان بزرگان او را بزرگ داشت و به او لقب «ملک العلماء» داد. پس قاضی جایگاه استادی را زینت بخشید و در سعادت بخشی از
ص:186
برجیس برتری یافت و کتاب هایی تألیف کرد که سوارکاران عرب و عجم آن را منتشر کردند و چراغی برافروخت که از آتشِ شعله ور، هدایتگرتر بود. دانش را آموزش داد. پنج روز به پایان رجب المرجّب سال هشت صد و چهل و نه درگذشت.» (1)
شهاب الدّین ابوالفضل بن حجر عسقلانی حدیث «مدینة العلم» را اثبات کرده و آن را در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است، و اعتقاد به ساختگی بودنِ آن را باطل دانسته و در کتاب های مختلفش بر بسیاری طُرُق آن تأکید کرده است:
او در شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن برخی فضایل ایشان چنین گوید:
«روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
و عمر گفت: داورترین ما علی است و أُبی قاری ترین ماست.
و یحیی بن سعید از سعیدبن مسیّب نقل کرد که گفت: عمر به خداوند پناه می برد از مشکلی که ابوالحسن آن را نگشاید.
و سعیدبن جبیر از ابن عبّاس نقل می کند که گفت: هر گاه فردی راستگو کلامی از علی برای ما نقل می کرد، چیزی را همسنگ آن نمی نهادیم.
معمّر از وهب بن عبداللّه از ابوالطفیل نقل می کند که گفت: علی را دیدم خطبه می خواند و گفت: «از من بپرسید. به خداوند سوگند چیزی از من نمی پرسید جز اینکه شما را از آن آگاه کنم. و از کتاب خداوند از من بپرسید که به خداوند سوگند آیه ای نیست مگر این که من می دانم در شب یا روز یا در بیابان یا در کوه نازل شده است... .» (2)و سیوطی در «قوت المغتذی» گوید: «حافظ، ابن حجر در پاسخ هایش گفت:
حدیث ابن عبّاس را ابن عبدالبر در کتاب مربوط به صحابه، به نام «الاستیعاب» با این
ص:187
الفاظ نقل کرده است: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از درش وارد شود.» و حاکم آن را صحیح دانسته است و طبرانی هم با همین لفظ از حدیث ابن عبّاس آن را نقل کرده است و رجال آن، رجال حدیث صحیح است جز عبدالسّلام هروی که ضعیف می باشد.
این مطالب را در پاسخ فتوایی درباره ی این حدیث که از او خواسته شده بود گفته است.»
این فتوا را ابن حجر مکّی هم در کتاب «المنح المکیّة» از او آورده است که خواهد آمد.
او در فتوای دیگری تصریح می کند به «حسن» بودن حدیث مدینةالعلم و بطلان اعتقاد به ساختگی بودنِ آن. این مطلب در کتاب «اللآلی المصنوعة» آمده است: «شیخ الاسلام ابوالفضل ابن حجر در فتوایی که درباره ی این حدیث از او خواسته شده بود گفت: این حدیث را حاکم در کتاب «المستدرک» نقل کرده و گفته صحیح است و ابوالفرج ابن جوزی با او مخالفت کرده و حدیث را ساختگی دانسته و گفته است دروغ است. و سخن درست بر خلاف قول هر دو نفرشان است.
حدیث، حدیثی حسن است که به مرتبه ی صحیح نمی رسد و نیز به دروغ بودن فرو نمی افتد و بیان این مطلب به درازا می کشد ولی این سخنِ مورد اعتماد درباره ی آن است. به پایان رسید و از دست نویس او نقل کردم.» (1)این فتوای او در کتاب های «جمع الجوامع» و «النکت البدیعات» و «الدرر المنتثرة» و «جواهر العقدین» هم آمده است.
هم چنین در کتاب های «السیرة الشامیة» و «تنزیه الشّریعة» و «تذکرة الموضوعات» و «المرقاة» و «فیض القدیر» و «رجال المشکاة» و «حاشیة المواهب اللدنیّة» و «شرح المواهب اللدنیّة» و «نزل الابرار» و «تحفة المحبّین» و «الروضة الندیّة» و «وسیلة النجاة» و «السیف المسلول» و «الفوائد المجموعة» و «مرآة
ص:188
المؤمنین» و «القول المستحسن» حکم او به «حسن» بودن این حدیث آمده است.
او در پاسخ خود بر حدیث های مورد انتقادِ سراج قزوینی در کتاب «المصابیح» نیز، درباره ی این حدیث، حُکم به «حسن» بودن داده و افزوده است که شاهد هم دارد ... این مطلب در «اللآلی المصنوعة» بعد از عبارت پیشین چنین آمده است: «در پاسخ هایش درباره ی حدیث های مورد انتقاد سراج قزوینی از «المصابیح»، همین گونه آورده است. و می افزاید که حاکم شاهدی از حدیث جابر برای آن روایت کرده است و گفته است: مرا حدیث کرد ابوبکر محمّدبن علی فقیه چاچی قفّال از نعمان بن هارون بلدی از احمدبن عبداللّه بن یزید حرّانی از عبدالرزّاق از سفیان ثوری از عبداللّه بن عثمان بن خثیم از عبدالرّحمان بن عثمان تیمی از جابر، به طور مرفوع».
عسقلانی در کتاب «لسان المیزان» به بسیار بودن طریق های آن تصریح می کند. در «اللآلی المصنوعة» بعد از عبارت های پیشین چنین آمده است: «در لسان المیزان، وقتی از نقل ذهبی از روایت جعفربن محمّد از ابومعاویه یاد می کند و گفته ی او را در مورد ساختگی بودن آن، می آورد، چنین می گوید: «این حدیث را در مستدرک حاکم نقل های بسیاری است لذا کم ترین حالت آن این است که اصلی دارد، پس شایسته نیست که «ساختگی بودن» بر آن اطلاق شود.» (1)
1 - بدر بشتکی در «الطبقات»
2 - فاسی در «ذیل التقیید»
3 - ابن ناصرالدّین در «توضیح المشتبه»
4 - ابن خطیب ناصریة در «الدر المنتخب»
5 - مقریزی در «العقود الفریدة»
ص:189
6 - ابن قاضی شهبة اسدی در «الأعلام»
7 - تقی ابن فهدمکّی در «ذیل طبقات الحفّاظ»
8 - نجم ابن فهد مکّی در «معجم الشیوخ»
9 - قطب خیضری در «طبقات الشّافعیة»
10 - سخاوی در «الضوء اللامع»
11 - سیوطی در «طبقات الحفّاظ»
12 - سیوطی در «نظم العقیان»
13 - سیوطی در «حسن المحاضرة»
14 - شوکانی در «البدر الطالع»
15 - شاه ولیّ اللّه در «قرّة العینین»
16 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
17 - صدیق حسن خان در «التاج المکلّل»
در این کتاب ها و غیر آن ها، شرح حال او و نقل از او و اعتماد بر او، آمده است و گوشه هایی از گفته های آنان را در بزرگ داشت و ستایش او، در بعضی مجلّدات این مجموعه آورده ایم. و از مصادر شرح حال اوست:
ذیل طبقات الحفّاظ از ابن فهد / 380؛ الضوء اللامع 2 / 36؛ شذرات الذهب 7 / 270؛ نظم العقیان / 45؛ البدر الطالع 1 / 87 - 92؛ طبقات الحفّاظ / 547؛ حسن المحاضرة 1 / 363؛ و برای سخاوی است: «الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ الاسلام ابن حجر».
شهاب الدّین احمد در کتاب «توضیح الدّلائل علی ترجیح الفضائل» بابی را به روایت حدیث «مدینةالعلم» و حدیث «أنا دارالحکمة» و تحقیق در اعلمیّت سرورمان، امیرالمؤمنین علیه السلام ، اختصاص داده و گفته است:
« باب پانزدهم، در اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خانه ی حکمت و شهر علم است و علی
ص:190
در این دو می باشد و این که او بی تردید، داناترین مردم به خداوند متعال و احکام و نشانه ها و سخن اوست:
از مولایمان امیرالمؤمنین علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ای علی! خداوند مرا فرمان داد تا تو را نزدیک سازم و بیاموزم تا حفظ کنی.
و این آیه نازل شد: «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ » تو گوش دریابنده دانش من هستی.»
حافظ، امام، ابونعیم در «حلیة الاولیاء» آن را روایت کرده است و سلطان طریقت و برهان حقیقت، شیخ شهاب الدّین ابوجعفر عمر سهروردی، در «عوارف المعارف» آن را با اسنادش به عبداللّه بن حسن و لفظ او روایت کرده و گفته است:
هنگامی که این آیه «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ » (1) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود:
«یا علی از خداوند خواستم آن را گوش تو قرار دهد». علی گفت: «پس از آن چیزی را فراموش نکردم و مرا نیاید که فراموش کنم». شیخ المشایخ در زمان خود و یگانه ی هم ردیفان در دانش ها و عرفان آن، شیخ زین الدّین ابوبکر محمّدبن محمّدبن علی خوافی گفت: «از این روست که علی به دانش و حکمتِ افزون، اختصاص یافت تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است و عمر گفت: اگر علی نبود، عمر به هلاکت می رسید.»
از علی نقل شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است». در «جامع الأصول» آن را روایت کرده، گوید: ترمذی آن را نقل کرده است.
و از ابن عبّاس نقل شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس درِ آن را خواهد، باید نزد علی بیاید.» زرندی آن را روایت کرده و گفته است: این فضیلتی است که اصحاب به آن اعتراف کرده و شادمان شدند و راه هم زیستی را پیمودند و پیروی کردند. طبری آن را روایت کرده، گوید: ابوعمر آن را چنین نقل کرده است: «من شهر دانشم و علی درِ آن است پس
ص:191
هر کس دانش را خواهد، باید از درِ آن وارد شود».
و در «ذکر نام های امیرالمؤمنین علیه السلام » گوید:
و از آن هاست: «باب مدینة العلم».
از علی نقل شده است که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از درِ آن وارد شود. طبری از نقل ابوعمر آن را روایت کرده است و امام فقیه مذکور آن را آورده و همان گونه که در حدیث است گوید: و بدان که دَر، حایل و مانع واردشدن به خانه را برمی دارد. پس هر کس بخواهد از غیر درها وارد خانه ها شود، ورود بر او مشکل و سخت می گردد، هم چنین است کسی که جویای دانش باشد و آن را از علی و بیان او برنگیرد که به مقصود نمی رسد. او دارای دانش و خرد و بیان بود. چه بسا کسی عالم است ولی بر بیان و فصاحت توانا نیست و علی در میان اصحاب به این امر مشهور بود. پس دانش و روایت و استنباط آن از علی خواسته می شود. در دانش به اجماع اصحاب (رسول خدا) به او مراجعه می شد، و حکم و فتوایش مورد اطمینان بود و اصحاب همگی در هر مشکلی به او مراجعه می کردند و از او پیشی نمی گرفتند و بر این پایه عمر گفت: اگر علی نبود عمر حتماً به هلاکت می رسید.»
و گفته است: «از نام هایش «فاروق» است که حدیث آن پیشتر آمد. و من با خط بعضی از بزرگان علما و اعیان یافتم آن چه را امیرالمؤمنین و امام متّقین علیّ بن ابی طالب بر بالای منبر گفته است که تصویر آن با قلم و دوات چنین است:
«أنا النون و القلم، و أنا النور و مصباح الظُلَم، أنا الطریق الأقوم، أنا الفاروق الأعظم، أنا عیبة العلم، أنا أوبة الحلم، أنا النبأ العظیم، أنا الصراط المستقیم، أنا وارث العلوم، أنا هیولی النجوم، أنا عمود الاسلام، أنا مکسّر الأصنام، أنا لیث الزحام، أنا أنیس الهوام، أنا الفخّار الأفخر، أنا الصدّیق الأکبر، أنا امام المحشر، أنا ساقی الکوثر، أنا صاحب الرایات، أنا سریرة الخفیّات، أنا جامع الآیات، أنا مولّف الشّتات، أنا مفرّج الکربات، أنا دافع
ص:192
الشقاة، أنا حافظ الکلمات، أنا مخاطب الأموات، أنا حلّال المشکلات، أنا مزیل الشّبهات، أنا صنیعة الغزوات، أنا صاحب المعجزات، أنا الزمام الأطول، أنا محکم المفصّل، أنا حافظ القرآن، أنا تبیان الإیمان، أنا قسیم الجنان، أنا شاطر النیران، أنا مکلّم الثعبان، أنا حاطم الأوثان، أنا حقیقة الأدیان، أنا عین الأعیان، أنا قرن الأقران، أنا مذلّ الشجعان، أنا فارس الفرسان، أنا سؤال متی، أنا الممدوح بهل أتی، أنا شدید القوی، أنا حامل اللوا، أنا کاشف الردی، أنا بعید المدی، أنا عصمة الوری، أنا ذکی الوغی، أنا قاتل من بغی، أنا موهوب الشذا، أنا أئمد القذی، أنا صفوة الصفا، أنا کفوالوفا، أنا موضّح القضایا، أنا مستودع الوصایا، أنا معدن الإنصاف، أنا محض العفاف، أنا صواب الخلاف، أنا رجل الأعراف، أنا سور المعارف، أنا معارف العوارف، أنا صاحب الاذن، أنا قاتل الجنّ، أنا یعسوب الدّین و صالح المؤمنین و امام المتّقین، أنا اوّل الصدّیقین، أنا الحبل المتین، أنا دعامة الدّین، أنا صحیفة المؤمن، أنا ذخیرة المهیمن، أنا الإمام الأمین، أنا الدرع الحصین، أنا الضارب بالسیفین، أنا الطاعن بالرمحین، أنا صاحب بدر و حنین، أنا شقیق الرّسول، أنا بعل البتول، أنا سیف اللّه المسلول، أنا أوام الغلیل، أنا شفاء العلیل، أنا سؤال المسائل، أنا نجحة الوسائل، أنا قالع الباب، أنا مفرّق الأحزاب، أنا سیّد العرب، أنا کاشف الکرب، أنا ساقی العُطاش، أنا النائم علی الفراش، أنا الجوهرة الثمینة، أنا باب المدینة، أنا حکمة الحکمة، أنا واضع الشریعة، أنا حافظ الطریقة، أنا موضح الحقیقة، أنا مطیّة الودیعة، أنا مبید الکفرة، أنا أبوالأئمّة، أنا الدّوحة الأصلیّة، أنا مفضال الفضیلة، أنا خلیفة الرّسالة، أنا سمیدع البسالة، أنا وارث المختار، أنا ظهیر الأطهار، أنا عقاب الکفور، أنا مشکاة النّور، أنا جملة الأمور، أنا زهرة النور، أنا بصیرة البصائر، أنا ذخیرة الذّخائر، أنا بشارة البشر، أنا
ص:193
الشفیع المشفّع فی المحشر، أنا ابن عم البشیر النذیر، أنا طود الأطواد، أنا جود الأجواد، أنا حلیة الخلد، أنا بیضة البلد، أنا صمصام الجهاد، أنا جلسة الآساد، أنا الشّاهد المشهود، أنا العهد المعهود، أنا منحة المنائح، أنا صلاح المصالح، أنا غمضة الغوامض، أنا لحظة اللواحظ، أنا عذوبة اللفظ، أنا أعجوبة الحفظ، أنا نفیس النفائس، أنا غیاث الضنک، أنا سریع الفتک، أنا رحیب الباع، أنا وقر الأسماع، أنا إرث الوارث، أنا نفثة النافث، أنا جنب اللّه، أنا وجه اللّه.»
«منم نون و قلم، منم نور و چراغ تاریکی ها، منم راه پایدارتر، منم فاروق اعظم، منم کیسه دانش، منم استواری بردباری، منم خبر عظیم، منم راه مستقیم، منم وارث دانش ها، منم هیولای ستارگان، منم ستون اسلام، منم شکننده ی بت ها، منم شیر جمعیت انبوه، منم انیس عاشقان سرگشته، منم بسیار فخرکننده ی بافخرتر، منم بسیار راست گوی بزرگتر، منم پیشوای محشر، منم ساقی کوثر، منم صاحب پرچم ها، منم پنهانی رازها، منم گردآوردنده ی آیه ها، منم جمع کننده ی از هم گسیخته ها، منم از بین برنده ی ناراحتی ها، منم دفع کننده ی سنگ دلان، منم حافظ کلمات، منم سخن گو با اموات، منم حلّال مشکل ها، منم از بین برنده ی شبهه ها، منم دست پرورده ی جنگ ها، منم دارنده ی معجزه ها، منم پیشوای بالا بلند، منم محکم تفصیل داده شده، منم حافظ قرآن، منم آشکارکننده ی ایمان، منم تقسیم کننده ی بهشت ها، منم دورکننده ی آتش ها، منم سخن گو با اژدها، منم خردکننده ی بُت ها، منم حقیقت دین ها، منم چشمه ی چشمه ها، منم هم تای همتایان، منم خوارکننده ی یلان، منم تک سوار تک سواران جنگ جو، منم سؤال متی، منم ستایش شده به «هل أتی»، منم بسیار نیرومند، منم پرچم دار، منم برطرف کننده ی سختی ها، منم دارای دیدگاه بسیار دور، منم پناه مردم، منم تیزهوش و بانگ و فریاد، منم قاتل سرکشان، منم دارنده ی بوی خوش خدادادی، من گرد و غبار را سرمه می کشم، منم برگزیده ی صفا، منم هم تای وفا، منم توضیح دهنده ی قضایا، منم انبار سفارش ها، منم معدن انصاف، منم عفّت محض، منم درستی اختلاف، منم مرد اعراف، منم دیوار معارف، منم شناسای بخشندگان، منم دارنده ی اذن، منم قاتل جنّ، منم رییس دین و نیکوکار
ص:194
مؤمنان و امام پرهیزکاران، منم نخستین بسیار راستگویان، منم حبل متین، منم ستون دین، منم نامه ی اعمال مؤمن، منم ذخیره ی مهیمن، منم امام امین، منم زره محکم بافته شده، منم کُشنده ی با دو شمشیر، منم نیزه زن با دو نیزه، منم صاحب بدر و حنین، منم برادر پیامبر، منم همسر بتول، منم شمشیر برکشیده ی خداوند، منم سوزش تشنگی تشنه کام، منم شفای بیمار، منم سؤال پرسشگر، منم پیروزی وسیله ها، منم برکننده ی در، منم پراکننده ی احزاب، منم آقای عرب، منم برطرف کننده ی سختی ها، منم ساقی تشنگان، منم خوابیده بر بستر، منم آن گوهر گران بها، منم درِ شهر، منم حکمتِ آن حکمت، منم وضع کننده ی شریعت، منم نگهبان طریقت، منم توضیح دهنده ی حقیقت، منم مرکب امانت، منم نابودکننده ی کافران، منم پدر امامان، منم درخت تناور اصلی، منم بسیار دانای فضیلت، منم جانشین رسالت، منم دلیر دلاوری، منم وارث پیامبر، منم پشتوانه ی اطهار، منم عقاب کافران، منم چراغ نور، منم تمامی امور، منم گُلِ نور، منم بصیرت دیدگان، منم اندوخته ی اندوخته ها، منم بشارت بشر، منم شفاعت کننده ی پذیرفته شده در محشر، منم پسرعموی بشارت دهنده ی بیم دهنده، منم کوه کوه ها، منم بخشش بخشندگان، منم زیور جاودانی، منم روشنایی شهر، منم شمشیر برّان جهاد، منم بیشه شیران، منم شاهد مشهود، منم پیمان معهود، منم بخشش بخشش ها، منم صلاح مصالح، منم چشم پوش چشم پوشی ها، منم لحظه ی لحظه ها، منم لفظ گوارا، منم حفظ شگفت انگیز منم ارزشمند ارزشمندها، منم فریادرس تنگ دستان، منم به سرعت از پادرآورنده، منم بسیار بخشنده، منم ناشنواکننده ی شنوایی ها، منم ارث وارث، منم افسون افسونگر، منم جنب اللّه، منم وجه اللّه.»
هم چنین گوید: «امام همام که همگان اتّفاق دارند بر مرتبه ی بلند او در دانش ها و اعمال، آنکه ستارگان درخشان برتری اش با زبان اهل کمال به رشته ی نظم درآمده است، حافظ، پارسا، برجسته، دانشمند، عامل، عارف کامل بدون هرگونه شک و تردیدی، ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانی در کتاب والای شایسته اش، به نام «الحلیة»، گوید: «سرور قوم، دوستدار شهود و محبوب معبود، درِ شهرِ حکمت ها و دانش ها و سرلوحه ی مخاطبه ها و استنباط کننده ی اشاره ها،
ص:195
پرچم هدایت یافته گان و نور اطاعت کنندگان، و ولیّ پرهیزکاران و امام عدالت پیشه گان، پیش تر از همه در پذیرفتن و ایمان و پایدارترین آنان در حُکم و یقین، و شکیباترین و داناترین آنان، علیّ بن ابی طالب، پیشوای پرهیزکاران و زینت عارفان، خبردهنده ی از حقایق توحید و اشاره کننده به درخشش های علم تفرید، دارنده ی قلب خردمند و زبان پرسش گر و گوش شنوا و پیمان وفاکننده، چشم فتنه ها را کور کرد و از محنت های گوناگون جلوگیری نمود، ناکثین را دفع کرد، قاسطین را نشانید و مارقین را سرکوب کرد...»
او هم چنین سخن عزّبن عبدالسّلام را از زبان حال امیرالمؤمنین علیه السلام و شعر ابوزکریای نووی و سخن زندی را در نظم درر السمطین آورده است، که همه ی آن ها پیشترآمد.
نورالدّین علیّ بن محمّدبن صبّاغ مالکی مکّی، حدیث را به عنوان مرسل مسلّم نقل کرده است. پس از ذکر حُکم امام علیه السلام در جریان آن فرد خُنثی، گوید: «پس بنگر - بر امیرالمؤمنین علی که با نور دانش و تیزفهمی خود چیزی را استخراج کرده که راه درستی و صحت را توضیح داد، و راه هدایت را بیان و جهت مردی بر زنانگی را از ماده ی خلقت آشکار کرد. این منّت کامل و نعمت فراگیر با توجّه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تربیت او و مهربانی و شفقت ایشان نسبت به او برایش به دست آمده است، پس آمادگی پذیرش پرتوها را یافت و برای فیض دانش ها و رازهای بی پایان مهیّا شد.
پس حکمت از سخنانش برآمد و دانش های ظاهری و باطنی با قلبش مرتبط شد، همواره دریاهای دانش ها از سینه اش می جهید و موج هایش آب دریا را فرا می گرفت، تا آن جا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (1)
ص:196
شرح حال او را نجم الدّین عمربن فهد مکّی بیان کرده و او را از علمای مکّه ی مکرّمه شمرده و تاریخ مرگش را سال 855 نگاشته و شاگردش سخاوی نیز چنین نموده است. (1)هم چنین احمدبن عبدالقادر عجیلی در کتاب «ذخیرة المآل» او را با اوصاف جلیله ای هم چون «شیخ» و «امام» ستوده است و تصریح بر این کرده که او از علمای مالکی بوده است و سخنان او را نقل نموده و در مواضعی از کتاب خود، به آن ها اعتماد کرده است.
هم چنین عبداللّه بن محمّد مطیری در کتابش «الریاض الزاهرة فی فضل آل بیت النّبی و عترته الطّاهرة» چنین کرده است. و بر کتاب او «الفصول المهمة» اعتماد کرده است. ضمناً هر یک از این بزرگان از آن کتاب نقل کرده اند:
مولوی اکرام الدّین دهلوی در «سعادة الکونین»
بلخی قندوزی در «ینابیع المودّة»
سمهودی در «جواهر العقدین»
حلبی در «انسان العیون»
شیخانی قادری در «الصّراط السوی»
صفوری در «نزهة المجالس»
محبوب عالم در تفسیرش
صبّان در «اسعاف الرّاغبین»
عدوی حمزاوی در «مشارق الأنوار»
شبلنجی در «نور الأبصار»
از سوی دیگر رشیدالدّین خان - شاگرد دهلوی در کتاب «ایضاح لطافة المقال» او را از علمای اهل سنّت به شمار آورده که در فضایل اهل البیت علیهم السلام کتاب
ص:197
نگاشته است و او را با وصف «الشیخ الجلیل» توصیف می کند و کتاب او، «الفصول المهمة» را نام می برد و می افزاید: و همین او را بسنده است که حجّتی برتر، بر وثوق و اعتبارش می باشد و دلیلی تابناک بر بزرگواری و شهرت او است.
بنا بر نقل بلخی، عبدالرّحمان بن محمّدبن علیّ بن احمد بسطامی حنفی، حدیث «مدینةالعلم» را در کتابش «درّة المعارف الإلهیّة فی الأسرار الحرفیّة» اثبات کرده و گفته است:
«امام علی علم اسرار و حروف را از سیّد و مولایمان محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برد و این سخن آن بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم اشاره به آن است که فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» (1)
شرح حال او را سخاوی چنین آورده است: «عبدالرّحمان بن محمّدبن علی بن احمد، یا احمدبن علیّ بسطامی حنفی از کسانی است که از عزّ محمّدبن جماعة در سال هشت صد و اندی آموخت و در علم حروف برتری یافت و از اوست کتاب «شمس الآفاق فی علم الحروف و الاوفاق» و در سال هشتصد و چهل و یک زنده بوده است.» (2)
شمس الدّین محمّدبن یحیی بن علی گیلانی لاهیجی نوربخشی حدیث «مدینة العلم» را ثابت کرده است، ضمن فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام در کتاب «مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز» در شرح این بیت:
ص:198
ز هر سایه که اوّل گشت حاصل در آخر شد یکی دیگر مقابل
حاجی خلیفه این کتاب را در زمره ی شرح های «گلشن راز» نام برده و گفته است: «آن را این افراد شرح کرده اند: مظفّرالدّین علی شیرازی، و شیخ شمس الدّین محمّدبن یحیی بن علی لاهیجی گیلانی نوربخشی که شرح او فارسی ممزوج است و آن را «مفاتیح الإعجاز» نامید و آن را در ذیحجّه ی سال 877 پاک نویس کرد. (1)
شمس الدّین ابوالخیر محمّدبن عبدالرّحمان سخاوی مصری حدیث «مدینةالعلم» را در کتابش، «المقاصد الحسنة»، اثبات و تحقیق کرده و گفته است:
«حدیث «أنا مدینةُ العلم و علیٌّ بابُها»، حاکم در بخش مناقب از مستدرک خود، و طبرانی در معجم کبیرش، ابوالشیخ ابن حیّان در «السنة»، و دیگران، همگی آن را از حدیث ابومعاویه ی نابینا، از اعمش، از مجاهد، از ابن عبّاس مرفوعاً به او، با اضافه ی «فمن أراد العلم فلیأت الباب» نقل کرده اند.
و ترمذی در بخش مناقب از جامع خود، و ابونعیم در «الحلیة» و غیر از آن دو از حدیث علی نقل کرده اند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا دارالحکمة و علیٌ بابها»
دارقطنی در «العلل» به دنبال آن دو گوید: حدیثی مضطرب و غیر ثابت است و ترمذی گوید: منکر است و استادش بخاری نیز چنین گوید: وجه صحیحی برایش نیست و یحیی بن معین - آن گونه که خطیب در تاریخ بغداد حکایت می کند گوید:
دروغ است و اصلی ندارد و حاکم پس از اوّلین حدیث گوید: اسنادش صحیح است. و ابن جوزی از این دو جهت، آن را در الموضوعات آورده است و ذهبی و غیر او با ابن جوزی موافق هستند.
ص:199
ابن دقیق العید به این مطلب چنین اشاره می کند: «این حدیث را ثابت نکرده اند و گفته شده که باطل است»؛ این گفته، اشعار دارد بر این که او در حکم آنان به کذب حدیث، توقّف می کند؛ بلکه علائی، به توقّف خود در این حکم، تصریح کرده، گوید: «من در مورد آن نظری دارم»، سپس گواه بر صحت و درستی آن را بیان می کند، از آن جهت که ابومعاویه راوی حدیث از ابن عبّاس است پس مشکل و محذور از کسانی که بعد از او هستند برطرف می شود. گوید: و ابومعاویه حافظ و ثقه است و به حدیث های افرادش مانند ابن عیینه و غیر او احتجاج می شود. پس با این وجود، هر کس به ساختگی بودن این حدیث حکم دهد، قطعاً خطا کرده است.
گوید: و حدیث از آن لفظهای ناشناخته ای نیست که خردها از آن پرهیز کنند بلکه مانند حدیث «أرحم أمّتی بأمّتی» است که قابل اعتماد است، پس این حدیث هرگز دروغ نیست.
به ویژه که دیلمی در مسندش با سندی جدّاً ضعیف از ابن عمر مرفوعاً چنین آورده است: علیّ بن ابی طالب باب حطّه است هر کس از آن وارد شود مؤمن است و هر کس از آن بیرون رود کافر است.
و از حدیث ابوذر مرفوعاً آورده است: علی درِ دانش من است و بعد از من برای امّتم بیان کننده است آن چه را که به همراه آن فرستاده شده ام. دوستی او ایمان و دشمنی با او نفاق و نگاه کردن به او عبادت است.
و از حدیث ابن عبّاس آن را مرفوعاً آورده است: من ترازوی دانش هستم و علی دو کفه ی آن است و حسن و حسین رشته های آن هستند.
و نویسنده ی «الفردوس»- و به پیروی از او پسر نامبرده اش بدون اسناد آن را از ابن عبّاس مرفوعاً آورده اند: من شهر دانشم و ابوبکر پایه، عمر دیوارها، عثمان سقف و علی درِ آن است.
و مرفوعاً از انس آورده است: من شهر دانشم و علی در و معاویه حلقه ی آن است.
و به طور کلّی همه ی آنها ضعیف و لفظهای اکثر آن ها زشت است و بهترین
ص:200
آن ها حدیث ابن عبّاس است بلکه «حسن» است.
هم چنین ترمذی و نسایی و ابن ماجه و غیر آن ها از حبشی بن جناده مرفوعاً چنین روایت کرده اند: «علی از من و من از علی هستم. از من ادا نمی کند جز خودم یا علی.» (1)
1 - عبدالقادر عیدروس یمنی، شرح حال مفصّلی از او آورده و در آن استادان و تألیفاتش و گفته های علمای دیگر در حقّ او را آورده است و در آغاز او را چنین توصیف می کند: «شیخ، العلّامة الرّحلة الحافظ» گوید: «پس از او کسی مانند او در مجموع فنونی که داشت، جانشین او نشد... و امّا خوانده ها و شنیده هایش بسیار زیاد و نامحدود است و از افراد بی شماری دانش برگرفت تا اینکه تعداد آن ها بیش از چهارصد نفر شد و چندین نفر اجازه ی فتوادادن و تدریس و املاء به او دادند.
استادش، شیخ الاسلام ابن حجر بود که او را دوست می داشت و ستایش می کرد و همواره یاد او را تذکّر می داد و او را به والایی افتخارش معرّفی می کرد و او را بر دیگر منسوبین به حدیث و صنعتش ترجیح می داد... و بخشی از آن چه بعضی از حافظان او را بدان توصیف کرده اند چنین است: او به خداوند سوگند بازمانده ی استادانی است که من دیدم و من و همه ی دانش جویان حدیث در شام و مصر و دیگر کشورهای اسلامی جیره خوار او هستیم. به خداوند سوگند همتایی برای او نمی شناسم. دیگری هم گفت: اینک او از یگانگان علم حدیث است که برتری او در آن شهرت یافته و بعد از شیخ الاسلام ابن حجر مانند او وجود ندارد. دیگری گوید:
اوکسی است که در حدیث نبوی یگانگی اش مورد اجماع است و در آگاهی سرشار و پژوهش هایش در انواع حدیث در درجه ای است که نمی توان به آن رسید، نوشته هایش تدوین شده و شهرت یافته و ریاست او در این فن ارزشمند ثابت و مقرر
ص:201
شده و هیچ کدام از خردمندان در جلالت و مورد اطمینان بودن و دیانت و امانت او، مخالفتی نکرده است، بلکه همگی تصریح کرده اند که او مورد مراجعه در تجریح و تعدیل و تحسین و تصحیح بعد از استادش، شیخ مشایخ الاسلام ابن حجر، پرچم دار دانش ها و اثر بوده است.» (1)2 - فضل اللّه بن روزبهان در «شرح الشّمائل» او را چنین توصیف می کند:
«استاد، امام، مورد مراجعه از دیگر شهرها، حافظ دوران، مسند روزگار، کسی که در دوران خود در اسناد والا و شأن رفیع یکتا بود، تا آن جا که پیشوایان برجسته ی دوران به جلالت قدر او اذعان کرده اند.»
3 - عبدالغفّار عدثانی در «عجالة المراکب و بغیة الطالب» چنین گوید: «حافظ بزرگ، شناخته ی مشهور، آخرین حافظ بدون منازع، در ربیع الأوّل سال 821 در قاهره متولّد شد. امامی جلیل القدر و آخرین حافظ دوران بود. سال 901 در مدینه ی شریفه درگذشت.»
4 - شوکانی هم چنین شرح حال مفصّلی از او آورده است. (2)
حسین بن علی کاشفی معروف به «واعظ بیهقی» این حدیث را در ذکر مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام و بیان فضائل و مناقب ایشان در کتاب مشهورش «روضةالشهداء» اثبات کرده است. (3)
پوشیده نماند که کتاب «روضةالشّهداء» از کتاب های معروفی است که مورد اعتنای علما قرار گرفته است. در «کشف الظّنون» آمده است: «روضةالشّهداء کتابی
ص:202
فارسی است و از حسین بن علی کاشفی معروف به «واعظ بیهقی» متوفّای 910 می باشد و فضولی محمّد بن سلیمان بغدادی متوفّی سال 970 آن را ترجمه کرده و «حدیقةالسعداء» نامیده است و در آن چنین گوید: در اصل تألیف به کتاب «روضة الشّهداء» اقتدا کردم و فایده هایی از کتاب های دیگر به آن افزودم، پس کتاب مستقلّی شد؛ همان گونه که در حرف «الحاء» گذشت. هم چنین جامی مصری آن را ترجمه کرده و «سعادت نامه» نامیده و گفته است: از او پیروی کردم جز اینکه آیه ها و حدیث ها را در لابلای داستان ها آوردم... .» (1)
جلال الدّین سیوطی حدیث مدینة العلم را در تعدادی از کتاب هایش، روایت کرده و ثابت و محقّق دانسته است. در کتاب «القول الجلی» گوید:
« حدیث شانزدهم - از علی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ابونعیم آن را در «المعرفة» نقل کرده است.
حدیث هفدهم از جابر: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» حاکم آن را نقل و پی گیری کرده است.
حدیث هیجدهم - از ابن عبّاس: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس آن علم را خواهد پس باید از درش به سوی آن بیاید.
طبرانی آن را نقل کرده است.» (2)
سیوطی در آغاز کتابش، «القول الجلی»، گوید: «و بعد، این بخشی از قطره ای از قطره های دریاهای متلاطم است که اندکی از مناقب تابان آقایمان علی را آوردم و
ص:203
آن را «القول الجلی فی فضائل علی» نامیدم و در آن چهل حدیث مختصر هم راه با نسب نقل کنندگان و برخی الفاظ غریب و معانی مشکل آن آوردم. و از خداوند درخواست می کنم که پذیرش آن را به من هدیه فرماید و برکت تمسّک به دوستی آل بیت، بالاترین آرزو را، روزی فرماید.»
و دهلوی در «رسالة اصول الحدیث» و مولوی صدیق حسن خان قنوجی در «الحطة فی ذکر الصحاح الستة» این کتاب را از کتاب های حدیث های مناقبی که بزرگان محدّثان تألیف کرده اند، به شمار آورده اند. دومی گوید: «حدیث های مناقب و مثالب، «علم المناقب» نامیده می شود و کتاب های گوناگون متعددی در این علم است و بعضی از محدّثان، مناقب بعضی را از بعضی دیگر با قصد خاصّی جداکرده اند به ویژه مناقب خاندان و اصحاب مانند مناقب قریش، مناقب انصار و مناقب العشرة المبشرة با نام «الرّیاض النضرة فی مناقب العشرة المبشّرة» از محبّ طبری، و ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، و حلبة الکمیت فی مناقب أهل البیت و الدیباج فی مناقب الأزواج، و کتاب های بسیاری که در مناقب خلفای راشدین تألیف شده است؛ مانند: القول الصواب فی مناقب عمربن الخطّاب، و القول الجلی فی مناقب علی، و نسائی رساله ای طولانی در مناقب او دارد و در اثر آن به دست ناصبی های شام به شهادت نایل آمد، به علّت تعصّب و دشمنی بسیار زاید آنان با علی.»
سیوطی در کتاب «جمع الجوامع» گوید: «من شهر دانشم و علی در آن است و هر کسی دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» حاکم آن را از جابر نقل و پی گیری کرده است و خطیب هم از ابن عبّاس نقل نموده است.
«أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ابونعیم در «المعرفة» از علی آورده است.
«من شهر دانشم و علی در آن است و هر کس دانش را خواهد، باید از در آن در بیاید.» طبرانی از ابن عبّاس.» (1)
ص:204
و در کتاب «الجامع الصغیر» چنین روایتش می کند: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از آن در بیاید. عق، عد، طب، ک (عقیلی، ابن عدی،طبرانی، حاکم).» (1)و در کتاب «الدرر المنتثرة فی الأحادیث المشتهرة» گوید: «حدیث «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» ترمذی از حدیث علی نقل کرده و گفته است: منکر است و بخاری هم آن را انکار کرده و حاکم در مستدرکش از حدیث ابن عبّاس نقل کرده و گفته است: صحیح است. ذهبی گوید: بلکه ساختگی است. و ابوزرعة گوید: چه بسیار مردمی که درباره ی آن مفتضح شدند و یحیی بن معین گوید: اصلی ندارد. و ابوحاتم و یحیی بن سعید هم چنین گفته اند. دارقطنی گوید: ثابت نیست. و ابن دقیق العید گوید: آن را اثبات نکرده اند. ابن جوزی آن را در الموضوعات آورده است.
حافظ ابوسعید علایی گوید: درست آن است که این حدیث، به اعتبار راویانش حسن می باشد، نه صحیح و نه ضعیف است چه رسد به آن که ساختگی باشد.
گویم: و شیخ الاسلام ابن حجر هم در فتوایش چنین گفته است و سخن علایی و ابن حجر را بسط داده ام، در تعلیقاتی که درباره الموضوعات نوشته ام.» (2)و در کتاب «تاریخ الخلفاء» گوید: «بزّار و طبرانی در کتاب «المعجم الأوسط» از جابربن عبداللّه آن را نقل کرده اند و ترمذی و حاکم از علی نقل کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» این حدیثی حسن است، نه
ص:205
صحیح آن گونه که حاکم گفته است و نه ساختگی است چنان که گروهی مانند ابن جوزی و نووی گفته اند و وضعیّت آن را در «التعقبات علی الموضوعات» بیان کرده ام.» (1)و در کتاب «النکت البدیعات علی الموضوعات» نسبت به حکم ابن جوزی که این حدیث ساختگی است، گوید: «حدیث ت ک: من شهر دانشم و علی در آن است، آن را از حدیث علی و ابن عبّاس نقل کرده است. گویم: حدیث علی را ترمذی و حاکم و حدیث ابن عبّاس را حاکم و طبرانی و حدیث جابر را حاکم نقل کرده اند. و حافظ ابوسعید علایی، سخن ابن جوزی را در مورد این حدیث در فصلی طولانی، مورد سرزنش قرار داده که خلاصه اش چنین است: ابن جوزی و غیر او حُکم بر ساختگی بودن آن کرده اند و مرا در این باره نظری است. تا آن جا که گوید:
نتیجه اینکه با توجّه به راویانش به درجه ی حسن و حجّت بودن می رسد و ضعیف نخواهد بود چه رسد به اینکه ساختگی باشد. و در باره اش فتوایی دیدم که به حافظ ابن حجر داده شد و او بر آن نوشت:
این حدیث را حاکم در مستدرک نقل کرده و گفته صحیح است و ابن جوزی با او مخالفت کرده و آن را در موضوعات آورده و گفته که دروغ است؛ امّا درست و صحیح بر خلاف گفته ی این دو نفر است و این حدیث از قسم حدیث «حسن» است که به صحت ارتقا پیدا نمی کند و به دروغ بودن هم فرو نمی افتد و بیان این مطلب به درازا می کشد. ولی این سخن مورد اعتماد است. این عین سخن اوست!»
و همین گونه در کتاب «اللآلی المصنوعة» رفتار کرده و حکم ابن جوزی را مورد انتقاد قرار داده و سخنان حاکم و خطیب و علائی و ابن حجر عسقلانی را گواه گرفته است. (2)و هم چنین در کتاب «قوت المغتذی علی جامع الترمذی» پایه ی های این حدیث را با سخنان علایی و ابن حجر که پیش از این آورده شده، استوار و ثابت
ص:206
کرده است.
بلکه در کتاب «جمع الجوامع» حُکم به صحیح بودن آن داده؛ آن جا که گوید:
«ترمذی و ابن جریر هر دو گفته اند: ما را حدیث کرد اسماعیل بن موسی سرّی از محمّدبن عمر رومی از شریک از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از صنابحی از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» حل (حلیة الاولیاء). ترمذی گفته: این حدیثی ناآشناست و در نسخه ای دیگر گفته: منکر است. برخی از ایشان این حدیث را از شریک نقل کرده و صنابحی را نام نبرده اند و این حدیث را از ثقات غیر از شریک، نمی شناسیم. و در همین باب از ابن عبّاس هم نقل شده است.
ابن جریر گوید: این خبر نزد ما صحیح است و باید بر مذهب دیگران نادرست و غیرصحیح باشد به دو علت: یکی اینکه خبری است که نقلی از آن از علی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به غیر این وجه شناسایی نشده است و دیگری این که:
سلمةبن کهیل نزد آنان کسی است که با نقل او حجّتی ثابت نمی شود و در روایت کردنِ این خبر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسانی دیگر هم موافق علی می باشند: ما را حدیث کرد محمّدبن اسماعیل فزاری از عبدالسّلام بن صالح هروی از ابومعاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس شهر را خواهد باید از در آن وارد شود.» مرا ابراهیم بن موسی رازی - که همان فرّاء نیست از ابومعاویه به اسنادش مانند آن را حدیث کرد. این شیخ را نمی شناسم و غیر از این حدیث چیزی از او نشنیدم. پایان یافت سخن ابن جریر.
ابن جوزی حدیث علی و ابن عبّاس را در الموضوعات آورده است و حاکم حدیث ابن عبّاس را نقل کرده و گفته است: اسنادش صحیح است. خطیب در تاریخش نوشته ای از یحیی بن معین روایت می کند که از او درباره ی حدیث ابن عبّاس پرسیدند و او گفت: صحیح است. و «ابن عدی» درباره ی حدیث ابن عبّاس گفته: ساختگی است.
و حافظ صلاح الدّین علائی گوید: ذهبی هم در کتاب «میزان الاعتدال» و دیگران، آن را باطل دانسته اند؛ ولی دلیل سرزنش کننده ای برایش نیاورده اند جز اینکه بی هیچ دلیلی ادّعای ساختگی بودن این حدیث را کرده اند.
ص:207
و حافظ ابن حجر در «لسان المیزان» گوید: این حدیث در مستدرک حاکم نقل های بسیار دارد حدّاقل حالتش این که دارای اصلی است، بنابراین شایسته نیست که گفته شود ساختگی است و در فتوایی گوید: این حدیث را حاکم در المستدرک آورده و گفته است: صحیح است. و ابن جوزی با او مخالفت کرده و آن را در «الموضوعات» آورده است و گفته که دروغ است. اما حقیقت، بر خلاف گفته ی هر دو، این است که حدیث از نوع «حسن» می باشد که به صحت نمی رسد و به دروغ فرو نمی افتد و بیان این مطلب به درازا می کشد ولی این سخن مورد اعتماد است. پایان یافت.
سال ها پاسخ من هم این چنین بود تا اینکه بر تصحیح ابن جریر نسبت به حدیث علی در کتاب «تهذیب الآثار» و تصحیح حاکم نسبت به حدیث ابن عبّاس آگاه شدم و پس ازاستخاره ازخداوند متعال، مصمّم شدم که این حدیث را از درجه ی حسن بودن به درجه ی صحیح بودن ارتقا دهم. و خداوند داناتر است.» (1)و سیوطی نوشته ای درطرق حدیث «أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها» نگاشته است. آن گونه که در فهرست تألیف های خود در فن حدیث و وابسته های آن آورده است. این فهرست را در شرح حال خودش در کتاب «حسن المحاضرة» ذکرکرده است.
1 - خلاصه ی شرح حال طولانیِ شعرانی چنین است: «از آنان، استاد و پیشوایمان به سوی خداوند، شیخ جلال الدّین سیوطی است. و شیخ عبدالقادر شاذلی بعضی از منقبت های او را در نوشته ای آورده است و اینک برای شما فشرده ی مطالب اصلی او را می آورم و با توفیق خداوند می گویم: شیخ جلال الدّین خصلت های زیبای ستایش شده ی فراوانی داشت از صفای باطن و سلامت درون و
ص:208
اعتقاد نیکو. پارسا، خویشتن دار و کوشا در دانش و عمل بود. کتاب های تألیفی او به تعداد چهار صد و شصت می رسد که بعضی از آن ها در ده مجلّد و یا کم تر تدوین و در کشورهای مختلف منتشر شده است و خودش می گفت: خداوند ژرف اندیشی در هفت دانش را به من روزی کرده است: تفسیر، حدیث، فقه، نحو، معانی، بیان و بدیع. هم چنین می گفت: در همه ابزارهای اجتهاد، به مقام کمال رسیده ام و از این جهت به آن تصریح می کنم که نعمت خداوند متعال را بازگو کرده باشم. و گوید: امّا من دویست هزار حدیث حفظ دارم و اگر بیش از آن می یافتم، آن ها را حفظ می کردم و شاید اکنون در روی زمین بیش از این پیدا نشود؛ امّا کتاب هایی درباره ی اجتهاد در فقه، نوشته ام. و می گفت: هرگز پاسخ سؤالی را ندادم جز این که برایش پاسخی تدارک دیدم که در پیشگاه خداوند آن را بازگو کنم اگر مورد پرسش قرار گیرم.
او داناترین فرد دوران خویش در فقه و حدیث و رشته هایش بود. حافظ هنرمندی بود که لفظهای ناآشنای حدیث و استنباط احکام را می دانست. او در بیداری خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسید. و منقبت های شیخ بسیار و مشهور است.» (1)2 - عیدروس یمنی گوید: «عصر روز جمعه نوزدهم جمادی الاولی سال نهصد یازده، شیخ علّامه حافظ ابوالفضل جلال الدّین سیوطی مصری شافعی درگذشت. نوشته هایش به شش صد کتاب می رسد غیر از آن چه از آن ها برگشت و آن ها را شُست. در محل های متعدّدی از قاهره عهده دار ریاست و استادی شد.
سپس از تمامی آن ها روی برگردانید و درگذشت. کرامت هایی داشت که بیشترش پس از درگذشت او آشکار شد...» (2)3 - ابومهدی ثعالبی در «مقالید الأسانید» گوید: «امام و حافظ ابوالفضل...
دارای نوشتارهایی است که سود آن فراگیر شد و در جان های والا جایگاه ارزشمندی یافت و نوآموز و عالم بدان غبطه خوردند و شهری و روستایی به چمن زار حاصل خیزش روی آوردند و نام کتاب ها را در یک رساله آورد...» (3)
ص:209
4 - محمّدبن یوسف شامی در اوّل کتاب «سبل الهُدی و الرشاد» او را چنین توصیف می کند: «استاد ما حافظ اسلام، باقی مانده ی مجتهدان والامقام».
5 - مناوی گوید: «حافظ بزرگ، امام با جلالت». (1)6 - مقرّی مالکی در کتاب «فتح المتعال فی مدح النعال» گوید: «مجدِّد سده ی نهم و نزدیک کننده ی فوائد گسترده، جلال سیوطی.»
7 - قشاشی گوید: «شیخ الاسلام، حافظ، زاهد، جمع کننده میان دانش و دین، سالک راه بزرگان پیشینیان» (2)و قابل ذکر است: سیوطی استاد اساتید پدر دهلوی است. در کتاب «الارشاد إلی مهمات الأسناد» چنین آمده است: «فصل: سپاس خداوند را که سَند من به هفت نفر از استادان بزرگ، گرامی و پیشوایان والامقام رسید که در حرمین مشهور و مورد احترام می باشند و همگان بر فضلشان اجماع دارند...
فصل: سند این اساتید هفت گانه منتهی می شود به دو امام حافظ و پیشوا و مشهور به شیخ الاسلام زین الدّین زکریا و شیخ جلال الدین سیوطی...»
هم چنین او از استادانش در سلسله ی تصوف و خرقه پوشان است که در کتاب «الانتباه فی سلاسل أولیاء اللّه» آمده است و این مطلب را فرزندش «دهلوی» هم در «رسالة اصول الحدیث» آورده است.
نورالدّین علیّ بن عبداللّه سمهودی این حدیث را روایت و اثبات کرده است؛ آن گاه که گوید: «ابن سمان از ابوسعید خدری نقل کرد که شنید عمر به علی می گفت
ص:210
- در حالی که سؤالی از او کرده و پاسخ گرفته و مشکلش را حل کرده بود - هرگز خداوند مرا بعد از تو باقی نگذارد. زین عراقی در «شرح التّقریب» در شرح حال علی آورده است که عمر گفت: داورترین ما علی است و همواره به خداوند پناه می برد از مشکلی که ابوالحسن گشاینده اش نباشد. تمام شد و این استعاذه عمر را دارقطنی و دیگران هم روایت کرده اند با این کلمات: به خداوند پناه می برم از مشکلی که ابوالحسن حلّالش نباشد.
از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت: با عمر به مکّه آمدیم؛ در حالی که علیّ بن ابی طالب با او بود، پس علی چیزی به عمر گفت؛ پس عمر گفت: پناه می برم به خداوند که میان مردمی زندگی کنم که تو در میانشان نباشی، ای ابوالحسن!
گفته اند: او را مأمور به جایی نکرد چون او را نزد خودش نگه می داشت تا نظر و مشاورت او را بگیرد.
و حافظ ذهبی از عبدالملک بن ابوسلیمان نقل می کند که گفت: به عطاء گفته شد آیا از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی فقیه تر از علی بود؟ گفت: نه به خداوند سوگند؛ کسی را نمی شناسم.
گویم: این گفته ها و همانند آن که در فضیلت علی در این باب آمده است خود گواهی بر حدیث «أنا مدینة و علیٌّ بابها» می باشد. امام احمد آن را در «الفضائل» از علی و حاکم در «المناقب» مستدرک و طبرانی در «المعجم الکبیر» و ابوالشیخ ابن حیّان در «السنة» و دیگران همگی مرفوعاً از ابن عبّاس روایت کرده اند با این اضافه: «فمن أراد العلم فَلْیأت الباب.»
و ترمذی آن را مرفوعاً از حدیث علی چنین روایت کرده است: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. و به دنبال آن گفته است: این مُنکر است. و استادش بخاری نیز چنین گفته است و حاکم به دنبال بخش نخست گوید: اسنادش صحیح است و ابن جوزی هر دو بخش را در «الموضوعات» آورده است.
حافظ ابوسعید علائی گوید: درست آن است که این حدیث حسن است به اعتبار نقل هایش، نه صحیح و نه ضعیف است، چه رسد به این که ساختگی باشد و حافظ ابن حجر هم در فتوایش در این باره چنین گفته است.» (1)
ص:211
در کتاب ذکرشده و کتاب های دیگر گروهی از دانشمندان والامقام شرح حالش را آورده و او را ستوده و برگفته هایش اعتماد کرده اند از جمله:
1 - سخاوی در «الضوء اللامع»
2 - جاراللّه بن فهد مکّی در «ذیل الضوء اللامع»
3 - قطب الدّین مکّی در «الأعلام بأعلام بیت اللّه الحرام»
4 - عیدروس یمنی در «النور السافر»
5 - عدثانی در «عجالة الراکب و بلغة الطالب»
6 - محمّدبن یوسف شامی در «سبل الهدی و الرّشاد»
7 - ابن باکثیر مکّی در «وسیلة المآل»
8 - شیخانی در «الصراط السوی»
9 - عبدالحق دهلوی در «جذب القلوب»
10 - کردی کورانی در «بلغة المسیر»
11 - تاج الدّین دهّان در «کفایة المتطلع»
12 - رضی الدّین شامی در «تنضید العقود السنیّة»
13 - برزنجی در «الاشاعة» و در «النواقض»
14 - بدخشی در «مفتاح النجا»
15 - عجیلی در «ذخیرة المآل»
16 - شوکانی در «البدر الطّالع»
17 - رشیدالدّین دهلوی در «ایضاح لطافة المقال»
ص:212
18 - حیدرعلی در «إزالة الغین»
و بخشی از گفته های این گروه را در مجلّد «حدیث غدیر» آورده ایم و هم چنین بنگرید به: الضوء اللامع 5 / 245، البدر الطالع 1 / 470، و النور السافر / 58 - 60.
در «کشف الظنون» آمده: «کتاب جواهر العقدین فی فضل الشرفین؛ شرف العلم الجلی و النسب العلی، از سیّد نورالدّین ابوالحسن علیّ بن عبداللّه سمهودی مدنی شافعی، متوفّای سال نه صد و یازده می باشد که آغازش چنین است: سپاس خداوندی را که اولیائش را عزیز و گرامی داشت... دو بخش دارد. اوّل در فضیلت دانش و دانشمندان که دارای سه باب است. بخش دوم در فضیلت خاندان نبوی و شرافت آنان که دارای پانزده باب است. به سال 898 تألیف آن پایان یافته است.» (1)رشیدالدّین خان، کتاب «جواهر العقدین» را ضمن کتاب هایی آورده است که علمای اهل سنّت در مناقب خاندان نبوی علیهم السلام تألیف کرده اند. اعتبار و جایگاه کتاب از سخنِ خود سمهودی در مقدّمه ی کتاب آشکار می شود.
فضل اللّه بن روزبهان خنجی شیرازی با همه ی تعصّب و سرسختی که دارد به صحیح بودن حدیث «مدینة العلم» اعتراف کرده؛ آن گاه که در کتاب «ابطال الباطل» پاسخ می گوید به گفتار علّامه حلی و استدلالش بر اعلمیّت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای اثبات امامت و سپس استشهاد او به حدیث ترمذی در صحیحش که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
ابن روزبهان گوید: «آن چه را که نویسنده از دانش امیرالمؤمنین ذکر کرده است، پس شکّی در آن نیست که او از دانشمندان امّت است و مردم به دانش او نیازمند هستند و چگونه نباشند؟ در حالی که او وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است در ابلاغ دانش و زیبایی های حقایق معارف، پس کسی در این مطلب نزاعی ندارد و امّا آن چه را که از صحیح ترمذی نقل کرده است، صحیح است.»
و در پاسخ این سخن او: «نوزدهم: در مسند احمدبن حنبل و صحیح مسلم
ص:213
آمده است: هیچ یک از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی گفتند: از من بپرسید جز علیّ بن ابی طالب و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است» گوید:
این دلیلی است بر بسیاری دانش او و پاسخ گویی بی درنگش درباره ی وقایع و آگاهی اش بر دانش ها و معارف و تمام این امور مسلم و قطعی است و دلیلی در برابر نصّ نیست...»
این گفته، اعتراف اوست به صحیح بودن حدیث «مدینة العلم»، با وجود عناد و لجاجتی که نسبت به حق و اهل حق دارد.
پس شگفت از «دهلوی» است که چگونه در سند این حدیث زبان به سرزنش باز کرده است!
شمس الدّین سخاوی (1) شرح حالش را آورده و رشیدالدّین خان دهلوی او را ستوده و بر گفته هایش در کتاب های مختلفش اعتماد کرده است. همچنین حیدر علی نویسنده ی «منتهی الکلام» هم در چند قسمت از کتابش از شیوه او پیروی و به گفته هایش استناد کرده است.
و به طور کلّی او از محدّثان اهل سنّت و از متکلّمان مشهور آنان است، و شرح حالش را در مجلّد «حدیث طیر» آورده ایم.
عزّالدّین عبدالعزیز عمر، معروف به ابن فهد هاشمی مکّی، در شرح حال مولایمان حضرت علی علیه السلام گوید:
«پراکننده ی لشکرها، و گشاینده ی گرفتاری ها، شیر بدون تردید پیکارها و شیر دلیران جنگ آور بدون غوغا و جنجال، معدن فضائل و زیباشمائل، دارای
ص:214
عدالت فراگیر و فضیلت بسیار که بر کمال سیادتش اجماع شده و بر شدّت زهد و شجاعت بی اندازه اش اتّفاق شده، دارای پیشی (در اسلام) و برادری و مناعت و فتوّت بود، همسر بتول و پسرعموی رسول، شیر بنی غالب دارنده ی فضیلت ها و مناقب، امیرالمؤمنین علی که برتری اش میان آفریدگان آشکاراست، رحمت و رضوان خداوندش بر او باد تا گردش شب و روز: لیث الحروب المدرة الضرغام من
نصر الرّسول و کم فَداه فیا لَه
ص:215
فعلیه منّی ألف ألف تحیة و علی الصحابة کلّهم أهل الذمم (1)
1 - شیر جنگ ها و سرور و دلیر، کسی که با شمشیر برّانش تاریکی ها و ظلمت ها را در نوردید
2 - داماد پیامبر، برادرش، باب دانشهای او، داورترین یاران، دارای سرشت و اخلاق نیکو
3 - پارسایی و خویشتن داری بسیار لباس اوست و عدالت فراگیر همراه با بخشش روانداز اوست
4 - در برابر بخشش او، دریا چیست؟ امواج دریا چیست؟ تمام سیل ها چیست؟ و باران بامدادی و مداوم چیست؟
5 - شجاعت و شهامت و حیا و هم چنین فصاحت و بلاغت و حکمت ها از آن اوست
6 - عنتر و غیر او در جنگ چیست؟ شیران کوهستان در برابر او چیستند؟ هنگامی که جنگ بر افروزد
7 - زاده ی ساعده ی بلیغ نزد او کیست؟ سحبان کیست؟ اگر سخن نثر و یا نظم بفرماید
8 - تمام فضیلت ها را به دست آورد منزّه است کسی که از فضل خود از قدیم آن ها را به او عطا فرمود
9 - پیامبر را یاری کرد و چه بسیار خود را فدایی او دانست، ارزانی اش باد این چنین پسرعمویی که بخشش او برآفریدگان فراگیر شد
10 - به حقیقت همگان به برتری او اقرار کردند و این امر آشکاری درباره ی علی است که ابهامی در آن نیست
11 - اینک از جانب من بر او هزار هزار درود و بر تمامی صحابه که اهل وفا به پیمان هایند
1 - سخاوی چنین گوید: «عبدالعزیزبن عمربن محمّدبن محمّدبن ابوالخیر محمّد العز أبوفارس و أبوالخیر فرزند دوستمان نجم ابوالقاسم هاشمی مکّی شافعی که مانند پدرش به «ابن فهد» شناخته می شود، در جست وجو و ضبط حدیث پیشی گرفت... و در تدریس و افاده و حدیث گفتن به او اجازه دادم و جوجری هم در
ص:216
تدریس فقه و نحو و افاده اجازه اش داد و محیوی گروهی را به خواندن الفیه نزد او فرستاد، و بعد از پدرش در کشور حجاز کسی در حدیث به او نمی رسد، ضمن مشارکت داشتن در فضیلت ها و زیبایی خط و فهم، و قیافه ی زیبا و همّت عالی و مروّت و داشتن صفت های نیکو و قناعت به اندک و اظهار بی نیازی و شکایت نکردن و او نیکویی از نیکویی های شهرش می باشد.» (1)2 - فرزندش جاراللّه بن فهد، گوید: «پس از مؤلّف، او در آن دانش یگانه بود و استاد محدّثان در آن دیار بود و بیشتر روایت هایش را گروهی از مردمان آن سامان و واردان به آن، از او گرفتند.» (2)3- تاج الدّین مکّی در کتابش، «کفایة المتطلّع»، که روایت های استادش حسن عجیمی را گرد آورده است، چنین گوید:
«الموطأ روایت ابوعبدالرّحمان عبداللّه بن سلمة قعنبی خبر داد آن را از امام صفی الدّین احمدبن محمّد قشاشی از شیخ عبدالرّحمان بن عبدالقادربن فهد هاشمی از عمویش رحلة محمّد جاراللّه بن رحلة عزّالدّین عبدالعزیزبن حافظ عمربن حافظ، تقی الدّین بن فهد از پدرش عمربن فهد با پسرعمویش استاد ما خطیب محبّ الدّین نویری...»
و از این عبارت استفاده می شود که «عبدالعزیزبن فهد» از استادان «شیخ حسن عجیمی» می باشد و معلوم است که او یکی از هفت استاد «شاه ولیّ اللّه دهلوی» است. بنابراین ابن فهد از استادان استادهای پدر «دهلوی» می باشد.
شهاب الدّین احمدبن محمّد قسطلانی شافعی حدیث را اثبات کرده است؛ آن جا که در ذکر نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوید:
«آن چه را که در سخن استادمان در «القول البدیع» و در سخن قاضی عیاض
ص:217
در «الشفاء» و در گفتار ابن عربی در «القبس و الأحکام» و ابن سیدالنّاس و دیگران دیدم، بیش از چهارصد نام است و آن ها را بر اساس حروف معجم تنظیم کرده ام.»
سپس در حرف میم نام هایی از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آورده است که از جمله «مدینة العلم» است. (1)
1 - سخاوی در «الضوء اللّامع 2 / 103»
2 - ابن فهد مکی در «ذیل الضوء اللّامع»
3 - شعرانی در «لواقح الأنوار»
4 - عیدروس در «النّور السافر: 113»
5 - ثعالبی در «مقالید الاسناد»
6 - قشاشی در «السمط المجید: 97»
7 - دهان مکّی در «کفایة المتطلع»
8 - شوکانی در «البدر الطالع 1 / 102»
9 - دهلوی در «بستان المحدّثین»
10 - صدّیق حسن خان در «اتحاف النبلاء المتّقین»
ابن فهد گوید: «مؤلّفات او بسیار و مشهور است، از آن هاست: «المواهب اللدنیة بالمنح المحمّدیه» و شرح مزجی «ارشاد الساری علی صحیح البخاری» در چهار مجلّد و «شرح صحیح مسلم» مانند آن است که تکمیلش نکرده است و به صلاح و زهدپیشگی به گونه ی اهل رستگاری شهرت یافت... در شب جمعه هفتم محرّم سال 993 درگذشت... و پس از خودش مانند خودش به جا نگذاشت، خداوند ما را از برکاتش بهره مند سازد.»
ص:218
جلال الدّین محمّدبن اسعد دوانی صدیقی حدیث «مدینة العلم» را اثبات کرده؛ آن جا که در «شرح الزوراء» چنین گوید:
«پس اوّلین چیزی که می گویم: این رساله را چنین شأنی است: در خوابم دیدم - در بیرون بغداد، خارج از دارالسّلام نزدیک ساحل زوراء امیرالمؤمنین رئیس یکتاپرستان علی را در رؤیایی بشارت دهنده و طولانی که خلاصه اش چنین است:
او با نظر عنایتی به من می نگریست و به طور مداوم مرا زیر نظر داشت و این باعث شد که رساله ای معنوی با عنوان نام عالی او بنویسم و به آن تبرّک جویم و هنگام تشرّف و زیارت بارگاه مقدّسش آن را بخوانم. و با نور خاک آستانه ی درش سورمه کشم و در تعیین موضوع آن رساله تردید داشتم، گاهی می خواستم در تحقیق ماهیت علم آن را بنویسم به مناسبت فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و گاهی چیز دیگری به فکرم می رسید و چیزی از آن فکرها معیّن نشد، تا اینکه خداوند توفیق و سعادت بوسیدن آستانه ی مقدّسه غروی و آستانه ی مقدّسه ی حائری را عطا فرمود که بر پیامبر و ساکنان آن دو بارگاه، درود و سلام باد.
بعد از بازگشت، یکی از یاران آماده ی درک حقایق که درکی درخشان و ذهنی برتر، اخلاق و نهادی بخشنده، نام و مسمّایی نیکو داشت و کتاب «حکمة الاشراق» از شیخ اجل و حکیم اکمل، شهاب الدّین سهروردی را نزد من خوانده بود، از من سؤال کرد؛ در حالی که هنگام مباحثه با او درباره ی این کتاب گوشه هایی از پیش آمدها را بر او تقریر می کردم و بعضی از ذهنیاتم را بر او املاء می نمودم و به فکرم رسید که آن ها را در رساله ای گردآوری کنم. پس پرسش او علّتی برای اقدام به این رساله شد. موضوعات آن در کم تر از یک ساعت در ذهنم گرد آمد و ابتدا از مقصود اصلی غافل شدم تا اینکه به پایانش رساندم. وقتی بعد از اتمام به آن نگریستم، همانی را دیدم که خواسته بودم. یقین کردم که نسیم امدادی برای آن از باب مدینة العلم و از کشتی بخشش که بر دریای حکمت و بردباری ایستاده است می وزید. به پیامبر و بر او درود و سلام و تحیّت و گرامی داشت باد. آن را «الزوراء»
ص:219
نامیدم و این نام رودخانه دجله است و مناسبت این نام گذاری آشکار است با تمام اشاره هایی که در آن است که این فیض از زیارت بارگاه های مقدّس و جایگاه های انس آور است و خداوند متعال عطاکننده ی غیب ها و بازکننده ی قلب هاست.»
و گوید: «پس آن را چنان بدان که قدرت نمایی آن چه طبع تو با نخستین نگاه از آن رمیده است را درهم می شکند تا به یقین برسی و به افق مبین بالا روی، و با چشم بینا چیزی را ببینی که بیان از آن عاجز است و بر حقیقت سخن سرورمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آگاهی یابی که برای تکمیل سخنان دیگر پیامبران مبعوث شده است که فرمود: «خواب برادر مرگ است.» و سخن رازدارش و باب مدینة العلم او علیه السلام که فرمود: «مردم همگی خواب هستند، وقتی بمیرند، بیدار شوند.»
1 - سخاوی گوید: «محمّدبن اسعد مولایمان جلال الدّین صدیقی دوانی - نسبت است به دهکده ای اطراف کازرون - کازرونی شافعی، قاضی در سرزمین فارس بود، و به دانش فراوان یاد شده است، و از کسانی است که از محیوی لاری و حسن بن بقّال آموخته است و در دانش ها به ویژه عقلیّات سرآمد شد و مردم آن سامان از او آموختند و از روم و خراسان و ماوراء النهر به سوی او سفر کردند و از گروهی از دانش آموزان خودم، ستایش او را شنیدم. و سلطان یعقوب او را به قضاوت گماشت. و کتاب بسیار نوشت از جمله: شرح بر شرح تجرید طوسی که بهره گیری از آن گسترده شد، و این چنین هم راه با فصاحت و بلاغت و درستی و فروتنی نوشت. او اینک در سال نه صد و نود و هفت زنده است؛ در سن هفتاد و چند سالگی.» (1)2 - عیدروس گوید: «در سال نه صد و بیست و هشت: علّامه محمّدبن اسعد جلال الدّین صدیق دوانی درگذشت...» (2)
ص:220
3 - محمّدبن یعقوب اماسی در «حاشیة روض الأخیار» گوید: «در آغاز قرن نهم در فنون حکمیه برتری یافت و در علوم شرعی از فقه و حدیث و قرائت تبحّر یافت و کتاب هایی در تصوف و علم اخلاق نوشت. کتاب هایش نزدیک یک صد جلد است که در دانش های ادبی و عقلی و حدیث و تفسیر و فقه با نقل از پدرش مولانا أسعد صدیقی محدّث در مسجد مرشدی در کازرون، نوشته شده است...».
4 - شوکانی گوید: «دانشمند عجم در سرزمین فارس، امام معقولات و مؤلّف کتاب ها، دانش را از محیوی و بقّال فرا گرفت و در تمام دانش ها به ویژه دانش های عقلی برتری یافت و مردم آن سامان از او آموختند، و افرادی از روم و خراسان و ماوراء النّهر به سوی او سفر کردند و شهرت و آوازه ی بزرگی دارد. شاگردانش بسیارند...» (1)
علمای اهل سنّت کتاب های جلال الدّین دوانی را با اسنادهای پیوسته خود نقل کردند و این امری آشکار است برای کسانی که به کتاب های این رشته ها مراجعه می کنند؛ مانند «الأمم لإیقاظ الهمم» و «کفایة المتطّلع» و «الإمداد بمعرفة الإسناد» و «الدرر السنیّة فیما علا من الأسانید الشنوانیة» و «إتحاف الأکابر بإسناد الدفاتر» و «حصر الشارد».
قاضی کمال الدّین حسین بن معین الدّین یزدی میبدی، حدیث «مدینة العلم»
ص:221
را اثبات و تحقیق کرده است آن جا که از صحیح ترمذی چنین نقل کرده است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» سپس بیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از غزالی نقل کرده است که فرمود: «من میزان (ترازوی) حکمتم و علی زبان آن است.» و دیگر فضایل درخشان و منقبت های مشهور آن حضرت علیه السلام را هم آورده است... . (1)
علمای بزرگ شرح حالش را آورده و توصیف های زیبایی از او کرده اند که به تفصیل در مجلّد «حدیث تشبیه» آورده ایم.
عبدالوهاب بن محمّدبن رفیع الدّین احمد بخاری، حدیث را در تفسیرش، «الانوری» اثبات کرده است. در تفسیر سخن خداوند متعال «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی » (2) گفته است:
«بدان ای خواننده! این آیه برای بیان واجب بودن حبّ اهل البیت بر تمام مسلمانان تا روز قیامت است؛ درود خداوندبر محمّد وخاندانش باد. روایت شده است:
هنگامی که این آیه نازل شد گفته شد: ای رسول خدا! این نزدیکان شما چه کسانی هستند که دوستی آنان بر ما واجب شده است؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندشان.»
آن گاه پس از بیان پاره ای از فضیلت های ایشان گوید: « از جابر نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی را گرفت و فرمود: «این امیر نیکوکاران و کُشنده ی گنه کاران است، بی یاور است هر کسی او را یاری نکند و یاری شود هر کسی او را یاری نماید.» سپس صدایشان را بلند کرده فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کسی دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.» مغازلی این را روایت کرده است.»
سپس چند حدیث روایت کرده و چنین گوید: «بدان ای خواننده! این حدیث ها از رسول خدا علیه السلام درباره ی علی وارد شده است...»
ص:222
1 - شیخ عبدالحق دهلوی در «اخبار الأخیار 206.»
2 - سیّد محمّد ماه عالم در «تذکرة الأبرار - خطّی»
غیاث الدّین بن همام الدّین که به «خواند امیر» مشهور است در خطبه ی کتابش «حبیب السیر فی اخبار افراد البشر» گوید:
«... صلوات خداوند و سلامش بر او و بر خاندانش باد، به ویژه وصیّ و وارث دانش اش و جانشین اش که گرامی داشته شده است به گرامی داشت «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و شرافت یافته است به شرافت «تو نسبت به من به منزله ی هارون نسبت به موسی می باشی.» نمایانگر شگفتی ها و غرائب، امیرمؤمنان و امام مسلمانان، علیّ بن ابی طالب... .»
در کتاب «کشف الظنون» آمده است: «کتاب حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، فارسی و از غیاث الدّین بن همام الدّین معروف به «خواند امیر» است که تاریخ بزرگی است... از کتاب های ارزشمند و معتبر...»
و دانشمندانی چون حسام الدّین سهارنفوری در «المرافض» و خود دهلوی در جاهایی از کتاب «تحفة» بر آن اعتماد کرده اند...
محمّدبن یوسف صالحی شامی در کتاب «سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد» حدیث را اثبات کرده و حُکم به حسن بودن آن داده است و در بخش نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوید: «مدینة العلم؛ ترمذی و دیگران مرفوعاً روایت کرده اند: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و حقیقت این است که این، حدیثی حسن می باشد همان گونه که
ص:223
حافظ علایی و ابن حجر گفته اند و شیخ، سخن را درباره ی این حدیث در دو کتابش «تهذیب الموضوعات» و «النکت» گسترانیده است.»
1 - شعرانی در «لواقح الانوار» گوید: «از آنان است برادر صالح، عالم زاهد متمسّک به سنّت محمّدیه، شیخ محمّد شامی، ساکن زمین برقوتیه، دانشمندی صالح که در دانش ها چیره دست بود و «السیرة» مشهور را تألیف کرد که آن را از هزار کتاب گرد آورد. و مردم به نوشتن آن روی آوردند و در آن روش نوینی را به کار گرفت که پیش از او کسی بر آن سبقت نجسته بود.»
2 - ابن حجر مکّی در کتاب «الخیرات الحسان» او را چنین توصیف کرده است: «امام، علّامه، صالح، بسیار فهمیده، ثقه آگاه، و حافظ پی گیر، شیخ محمّد شامی دمشقی سپس مصری...».
3 - مفتی صدرالدّین خان در «منتهی المقال» گوید: «شیخ، امام، عالم، علّامه، برترینِ محقّقان و محدّثان، محمّد شامی در بابِ دلیلِ مشروع بودن سفر و بار و بنه بستن برای زیارت سرورمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ردّ کسی که ادّعا می کند این کار معصیت است، می گوید: اجماع شده است بر تأکید بر زیارت آن حضرت...»
4 - مولوی حسن زمان گوید: «علّامه، حافظِ شامی، رفیق سیوطی در کتابی به نام «سبل الهدی و الرّشاد فی سیرة خیر العباد صلی الله علیه و آله و سلم » گوید: درباره مشروع بودن سفر برای زیارت آرامگاه پیامبر که درود خداوند بر او و بر خاندان بزرگوارش باد عدّه ای کتاب نوشته اند؛ از جمله: شیخ تقی الدّین سبکی، و شیخ کمال الدّین ابن زملکانی، و شیخ ابوداود سلیمان که نام کتاب او کتاب الانتصار است و ابن جمله و پیشوایان دیگری در باره اش نوشته اند.» (1)
ص:224
ابوالحسن علی بن محمّدبن عراق کنانی به حسن بودن حدیث حکم کرده و گفته است: «حدیث أنا دارالحکمة و علیٌّ بابها» ابن بطه، نع، مر، طب، حب، عد، خط (ابی نعیم، ابن مردویه، طبرانی،ابن حبان، ابن عدی، خطیب) و با لفظ «أنا مدینة الفقه» و نیز «أنا مدینة العلم» و در آن گروه زیادی جرح شده و مجهول می باشد و حاکم و ترمذی آن را نقل کرده اند و حافظ ابن حجر گوید: حاکم آن را نقل کرده و صحیح دانسته است و ابوالفرج ابن جوزی مخالفت کرده و آن را در «الموضوعات» آورده است.
و حقیقت بر خلاف قول هر دو و این حدیث از نوع حسن می باشد که به صحت نمی رسد و به دروغ فرو نمی افتد و بیان آن نیاز به بحثی طولانی دارد؛ ولی این همان چیزی است که مورد اعتماد است و هم چنین علایی آن را حسن دانسته است.» (1)
1 - رحمت اللّه سندی در خطبه ی «مختصر تنزیه الشریعة»: «استادمان، امام، حافظ، علّامه دانشمند مدینه ی نبوی در دوران خودش، شیخ علیّ بن محمّد بن عراق، ولیّ خلّاق، مشهور در آفاق.»
2 - عیدروس: «بدان که در قلبم حسرت بسیار بزرگی است که فرصت نیافتم بر تاریخ گروهی از بزرگان مشهور آگاهی یابم، مانند گروهی از اولیای گرامی و دانشمندان برجسته مانند استاد استادان علی الاطلاق، شیخ محمّدبن عراق و دو پسرش شیخ، امام، علّامه علی و شیخِ فاضل، عبد النّافع...» (2)هم چنین عیدروس در همان کتاب گوید: «او از بزرگان اهل علم بود و تعدادی
ص:225
کتاب نوشته است...» (1)3 - صدّیق حسن خان قنوجی: «شیخ علیّ بن محمّدبن عراق دانشمند مدینه ی منوّره، و سخنران مسجد النّبی صلی الله علیه و آله و سلم ، او جانشین شایسته ی پدرش در دانش، عمل و تقوی بود. کتاب های سودمندی دارد از جمله: «تنزیه الشریعة عن الأحادیث الموضوعة» که شاگردش شیخ رحمةاللّه سندی آن را خلاصه کرده است و از لحاظ اختصار در نهایت لطافت است.» (2)
شهاب الدّین احمدبن محمّدبن حجر هیتمی مکّی در چندین کتاب حُکم به حسن بودن این حدیث داده است:
در کتاب «الصواعق» در حدیث های فضایل علی علیه السلام گوید: «نهم بزّار و طبرانی در «الاوسط» نقل می کنند از جابربن عبداللّه، و طبرانی و حاکم و عقیلی در «الضعفاء» و ابن عدی از ابن عمر، و ترمذی و حاکم از علی نقل کرده اند که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است.» و در روایتی است: «هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.» و در روایت دیگری نزد ترمذی از علی است که فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است. و در دیگری نزد ابن عدی است که فرمود: علی درِ دانش من است...
و بعضی از پژوهشگران محدّث متأخّر آگاه ثابت کرده اند که این حدیثی حسن است و سخن درباره اش گذشت.» (3)و در کتاب «المنح المکیّة شرح القصیدة الهمزیة» گفته است: «... و مانند علی به سبب فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم -در آن حدیث حسن بر خلاف ادّعای کسانی که مدّعی ساختگی بودن آن هستند من شهر دانشم و علی در آن است و از این جا
ص:226
ابن عبّاس گفته است: تمام آن چه از تفسیر برایتان گفته ام، همه از علی می باشد...»
و هم چنین گفته است:
«... درباره ی این حدیث چهار نظر است: حدیثی صحیح است، بنابر نظر حاکم که قول حافظ علایی با آن موافق است ... و حدیثی حسن است که این نظری پژوهشگرانه است و شیخ الاسلام، حافظ ابن حجر بر این نظر موافقت دارد که گوید:
رجال آن جز عبدالسّلام هروی که نزد آنان ضعیف است، بقیه رجال صحیح هستند.
تمام شد.
و تا پایان کلامش، حافظ علائی بر او پیشی گرفته و گفته است: درباره ی این هروی، سخن بسیار گفته اند؛ پایان یافت.
و با این مطلب، پی گیری ابی زرعه بر این حدیث، تعارض است و حاکم از یحیی بن معین نقل کرده که او را توثیق کرده است. پس ثابت شد که این حدیث حسن نزدیک به صحیح است. همان گونه که از قول ابن حجر دانستی که گوید:
راویان آن، همگی راویان صحیح هستند؛ غیر از هروی، و اینکه هروی را برخی توثیق و بعضی تضعیف کرده اند.
و این حدیث ضعیف است، بنا بر رأی کسانی که هروی را تضعیف کرده اند.
و ساختگی است که بسیاری از پیشوایان حافظان مانند قزوینی و ابن جوزی بر این نظرند و ذهبی در میزان و غیر او، همه ی طرق آن را باطل دانسته اند.
و اینان هرچند پیشوایانی بزرگوار هستند لیکن - سهل انگاری بسیاری کرده اند؛ همان گونه که از آن چه آورده ام دانسته شد، و چگونه حکم به «ساختگی» بودن آن داده اند با اینکه روشن شد که همه ی رجالش جز یکی که در آن اختلاف است، رجال صحیح هستند و می باید سخن آنان را که قائل به «ساختگی» بودن آن هستند، تأویل کرد که این نظر مربوط به بعضی از نقل های آن و نه همه است.
درباره ی ابومعاویه، یکی از راویان حدیث که درباره اش چیزهایی گفته اند که ارزش شنیدن ندارد، یکی از حافظان چه نیکو گفته است: او ثقه، امانت دار، از استادان بزرگ و حافظان است و تنها کسی است که حدیث را از اعمش نقل کرده است. پس
ص:227
چه می شود؟ و این چه امر محالی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین سخنی در حق علی فرموده باشد...»
و در کتاب «تطهیر الجنان» در دفاع از معاویه گوید: «ششم: شورش او بر علی و جنگیدن با او، با توجّه به اینکه او به اجماع اهل حل و عقد، امام حق و افضل و اعدل و اعلم بود بر اساس نص حدیث حسن «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» که این حدیث به خاطر بسیاری طرق آن، حسن است بر خلاف نظر کسانی که گمان به ساختگی بودن یا صحت یا حُسن مطلق آن برده اند. پیشوایان حافظان هم گفته اند:
برای هیچ یک از یاران نرسیده است این فضایل و مناقب و مزایا که درباره ی علی وارد شده است... .» (1)گوید: «ابن عبّاس گفت: و این - یعنی خبردادن علی از حدیث غیبی و وقوع آن - هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را آگاه می ساخت - یعنی به غیب گویی ها (حوادث آینده) - پس علی از آن خبر می داد همان گونه که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم او را آگاه ساخته بود و کسی که خبرهایش به خبرهای صادق مستند باشد جز صادق نخواهد بود، و در این باره منقبت بسیار والایی برای علی می باشد به آن چه حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از دانشهای غیبی علما فرموده بودند و لذا او باب شهردانش نبوی وامین سرّ علوی بود».
و در «فتواهایش» آمده است: « از علی پرسیده شد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و ابوبکر پایه و عمر دیوارها و عثمان سقف و علی در آن است، آیا این حدیث صحیح است یا خیر؟
چنین پاسخ داد: این حدیث را مؤلّف «مسند الفردوس» و به پیروی از او فرزندش بدون اسناد از ابن مسعود مرفوعاً روایت کرده اند و حدیثی ضعیف است، مانند حدیث «من شهر دانشم و علی در آن و معاویه حلقه ی آن در است» که این هم ضعیف می باشد.
و امّا حدیث «من شهر دانشم و علی در آن است»، حدیثی حسن است؛ بلکه
ص:228
حاکم گوید: صحیح است. و سخن بخاری که گوید: وجه صحیحی ندارد، و سخن ترمذی که گوید: منکر (ناشناخته) است و سخن ابن معین که گوید: دروغ است، مورد اعتراض می باشد. و هرچند ابن جوزی آن را در «الموضوعات» یاد کرده و ذهبی و دیگران از او پیروی نموده اند... .» (1)
1 - شعرانی در «لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار»
2 - الخفاجی در «ریحانة الألباء/ 211- 212»
3 - عیدروس در «النور السافر / 287- 298»
4 - شرقاوی در «التحفة البهیّة فی طبقات الشافعیة»
5 - قاری در «المرقاة فی شرح المشکاة»
6 - عبدالحق دهلوی در «ما ثبت بالسنة»
7 - دهّان مکّی در «کفایة المتطلع»
8 - ابن سالم بصری در «الامداد فی علوّ الاسناد»
9 - شنوانی در «الدرر السنیّة فی الأسانید الشنوانیة»
10 - دهلوی در «رسالة اصول الحدیث»
و عبدالقادربن احمد فاکهی در فضائل استادش ابن حجر هیتمی کتابی نوشته است؛ چنانکه در کتاب «البدر الطالع 1 / 109» ضمن شرح حالش آمده است.
علیّ بن حسام الدّین مشهور به «متّقی» گوید:
« من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» عق، عد، طب، ک (عقیلی، ابن عدی، طبرانی، حاکم) از ابن عبّاس، عد، ک از جابر.» (2)
ص:229
« أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ابونعیم در «المعرفة» از علی.
« من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس علم را خواهد، باید از در آن نزد آن بیاید.» طب از ابن عبّاس.» (1)و متّقی گوید: «ترمذی و ابن جریر با هم گویند: حدیث کرد ما را اسماعیل بن موسی سری از محمّدبن عمر رومی از شریک از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از صنابحی از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است. حل (حلیة الاولیاء).» ترمذی گوید: این حدیثی غریب می باشد و در نسخه ای دیگر: این حدیث منکر است و بعضی این حدیث را از شریک روایت می کنند و صنابحی را در آن نام نبرده اند. و این حدیث از هیچ یک از ثقات جز شریک شناخته نشده است و در این باب از ابن عبّاس نقل شده است.
پایان یافت.
ابن جریر گوید: سند این خبر صحیح است و واجب است بر مذهب دیگران ناصحیح و سقیم باشد به دو علّت؛ یکی اینکه خبری است که جز از این طریق از علی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقلی برایش شناخته نمی شود و دیگر اینکه سلمةبن کهیل نزد آنان از کسانی است که با نقل او حجّتی ثابت نمی شود.
و با علی در این خبر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غیر او هم موافقت کرده اند: حدیث کرد ما را محمّدبن ابراهیم فزاری از عبدالسّلام بن صالح هروی از معاویه از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس آن شهر را خواهد، باید از در آن وارد شود.» ابراهیم بن موسی رازی - که او همان فرّا نیست از ابومعاویه باسنادش مانند آن را برای ما نقل کرد. این استاد را
ص:230
نمی شناسم و غیر از این حدیثی از او نشنیده ام. کلام ابن جریر پایان یافت.
ابن جوزی هم حدیث علی و ابن عبّاس را در «الموضوعات» آورده است، و حاکم حدیث ابن عبّاس را نقل کرده و گفته است: اسناد آن صحیح است. خطیب در تاریخش روایت کرده که از یحیی بن معین درباره ی حدیث ابن عبّاس سؤال شد، گفت: صحیح است. و ابن عدی در مورد حدیث ابن عبّاس گوید: ساختگی است. و حافظ، صلاح الدّین علایی گوید: ذهبی هم در «المیزان» و دیگران به باطل بودن این حدیث قائل شده اند، ولی علّت سرزنش کننده ای در این مورد نیاورده اند جز اینکه بی هیچ دلیلی ادّعای «ساختگی» بودن آن را کرده اند.
حافظ ابن حجر در لسان المیزان گوید: در مستدرک حاکم این حدیث نقل های بسیاری دارد و کم ترین حالتش، این است که اصلی دارد. پس شایسته نیست که «ساختگی» بر آن اطلاق شود. او در فتوی گوید: این حدیث را حاکم در المستدرک نقل کرده و گفته است صحیح می باشد. و ابن جوزی با او مخالفت کرده و آن را در «الموضوعات» آورده و گفته دروغ است.
و حقیقت بر خلاف هر دو قول آنان است، و حدیث از نوع حسن است که به صحت نمی رسد و به دروغ فرو نمی افتد و بیان این مطلب طولانی است، ولی این نظر مورد اعتماد در این باره است. پایان یافت.
و مدّتی طولانی این پاسخ را در جواب بیان می کردم تا اینکه صحیح شمردن ابن جریر حدیث علی را در «تهذیب الآثار» و صحیح شمردن حاکم حدیث ابن عبّاس را دیدم. پس از خداوند خیر خواستم و تصمیم قطعی گرفتم که این حدیث را از درجه ی حسن به مرتبه ی صحیح بالا ببرم. و اللّه اعلم.» (1)
گروهی شرح حال متّقی و نشانه های بلندمرتبگی و مقام والای او را آورده اند؛ از جمله:
1 - عبدالحق دهلوی در «اخبار الأخیار / 245»
2 - عیدروس یمنی در «النور السافر / 315»
3 - غلام علی آزاد در «سبحة المرجان / 43»
ص:231
4 - تاج الدّین دهّان مکّی در «کفایة المتطّلع»
5 - حاجی خلیفه در «کشف الظنون 2 / 1518»
6 - صدیق حسن خان در «ابجد العلوم»
و در کتاب شیخ عبدالقادر فاکهی به نام «القول النقی فی مناقب المتّقی» و کتاب شیخ عبدالوهاب متقی قادری به نام «إتحاف التقی فی فضل الشیخ علی المتّقی»شرح حال او آمده است.
ابراهیم بن عبدالله وصابی یمنی شافعی در کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث را روایت کرده و گفته است:
« باب نهم، در فضیلت دانش او علیه السلام ...، و از علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ابونعیم در «المعرفة» آن را نقل کرده است.» (1)گوید: « ابن عبّاس گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» حاکم در «المستدرک» و خطیب در «المفترق و المتّفق» آن را نقل کرده اند.» (2)
محمّد طاهر فتنی گوید: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. آن را از حدیث علی و ابن عبّاس و جابر نقل می کنم.
گویم: علایی حکم ابن جوزی را بر ساختگی بودن حدیث، پی گیری و سرزنش کرده است و نقل هایش به درجه «حسن» می رسد، پس ضعیف نخواهد بود چه رسد به اینکه ساختگی باشد.
ص:232
و ابن حجر گفته است: حاکم آن را صحیح دانسته و ابن جوزی با او مخالفت کرده و حدیث را «دروغ» شمرده است و حقیقت بر خلاف سخن هر دو است، این حدیث حَسَمی باشد نه صحیح و نه دروغ.» (1)و گوید: «هر کس به دروغ بودنش حکم دهد خطا کرده است.» (2)
1 - عیدروس در حوادث سال 986 گوید: «در این سال به شهادت رسید آن مرد صالح علّامه جمال الدّین محمّدطاهر ملقّب به «ملک المحدّثین هندی» به دست بدعت گذاران از فرقه ی رافضی های بسیار دشنام دهنده و مهدویّه بسیار قاتل و علّتش این بود که او از آنان دوری می جست و مناظره می کرد و می خواست که به راه حق برگردند و گم راهی و الحاد خود را رها کنند و این روش همیشگی او بود و اتّفاق های بسیاری میان آنان واقع شد و در نشست های متعدّدی بر آنان پیروز شد و زشتی های آنان را ظاهر و یاوه گویی ایشان را آشکار کرد و عقب راند و حجّت های آنان را شکست و باطل کرد و بر ردّ و دوری آنان تلاش بسیار کرد، تا جایی که در کفرشان سخن گفت و بر خروجشان از دین و روش استوار و گم راهی آنان از صراط مستقیم تأکید کرد و خود خواستار از بین بردن کامل این مذهب زشت شد و تلاش بسیار در این زمینه نمود. و از این راه خواهان رسیدن و نزدیک شدن به پادشاه آن زمان بود، پس با حیله گری و پیش از رسیدن به آن هدف او را کُشتند، و لا حول و لا قوّة إلّاباللّه.
و او همان کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به برتری او اشاره فرمود، در رؤیای یاد شده ای که شیخ متقی دیده بود و برای تو بسنده است، چنین منقبت والایی برای او، و او در راه صلاح و پرهیزگاری و ژرف اندیشی در دانش پیشوا بود... .» (3)
ص:233
2 - عبدالحق دهلوی مانند همان که گذشت. (1)3 - غلام علی آزاد گوید: «مولایمان شیخ محمّد طاهر فتنی، خدمت گزار حدیث های مقدّس و یاری دهنده ی سنّت های پایه گذاری شده بود.» (2)4 - صدیق حسن خان قنوجی گوید: «... در دانش های حدیثی و ادبی سرآمد شد و به حرمین شریفین سفر کرد و دانشمندان و استادان آن جا را ملاقات کرد به ویژه علی متقی... و شیخ عبدالحق دهلوی شرح حالش را در «اخبار الأخیار» آورده است و من آن را در کتاب «اتحاف النبلاء» آوردم، هم چنین شرح حال او را در جزوه ای مستقل نگاشتم... .» (3)
عبّاس بن معین الدّین، مشهور به میرزا مخدوم گرگانی و سپس شیرازی، در کتاب «نواقض الروافض» حدیث را آورده است. در فصل دوم با عنوان «در فضایل علیّ بن ابی طالب» تعدادی از حدیث های فضیلت ها و منقبت های او علیه السلام را آورده و گفته است:
« از علی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. ترمذی آن را نقل کرده است.»
شیخ بن عبداللّه عیدروس یمنی حدیث مدینةالعلم را روایت کرده و چنین
ص:234
گوید:
«بزار و طبرانی در «الأوسط» از جابربن عبداللّه، و طبرانی و حاکم و عقیلی در «الضعفاء» و ابن عدی از ابن عمر، و ترمذی و حاکم از علی نقل کرده اند که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است.» و در روایتی است: «هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» و در روایت دیگری از علی است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» و در دیگری از ابن عدی: «علی درِ دانش من است.» (1)هم چنین عیدروس قصیده ی ابن جابر اندلسی را ذکر کرده و آن را نیکو دانسته و گفته: ابن جابر اندلسی خوش گفته است: و إنّ علیّاً کان سیف رسوله
ص:235
فباتا و حلیّ الزهد خیر حلاهما
هم چنین قصیده ی ابوالحسن علیّ بن ابوبکربن عبدالرّحمان سقاف را آورده است که در یکی از بیت هایش حدیث «مدینة العلم» را به نظم درآورده است: و من سرّ باب العلم اکرم حلة علی العلی اکرم بذاک المهذّب (1)
ص:236
1 - عبدالقادربن شیخ عیدروس شرح حال طولانی از او آورده است که خلاصه اش چنین است:
«در شب شنبه بیست و پنجم رمضان سال نه صد و نود، استاد بزرگ و سرآمد مشهور، قطب عارف باللّه شیخ بن عبداللّه عیدروس در احمدآباد درگذشت و در حیاط خانه اش دفن شد و گنبد بزرگی بر آن وجود دارد و تولّدش در سال نه صد و نوزده بود... و شکر خدا استادِ دوران خویش شد که عرفای هم زمانش بر آن اتّفاق دارند و خداوند به خانواده اش الهام فرمود و پیش پیش او را «شیخ» نامیدند ... و از استادانش، شیخ الاسلام حافظ، شهاب الدّین ابن حجر هیتمی مصری و فقیه نیکوکار علّامه عبداللّه بن احمد باقشیر حضرمی است که از هر دو آنان اجازه دارد و از تعداد زیادی دیگر هم اجازه گرفت. و با علّامه دیبع بزبید ملاقات کرد. و خوانده هایش بسیار زیاد است. و از کتاب هایش «العقد النبوی و السر المصطفوی» است. و جای بیان منقبت ها و کرامت هایش این جا نیست، ولی چند تن از دانشمندان کتاب های اختصاصی درباره اش نوشته اند...» (1)2 - شیخانی قادری هنگام نقل از کتاب او چنین وصفش می کند: «شیخ، امام، فریادرس همام، سرور و بخشنده، دریای حقیقت ها و معارف، سیّد مورد اعتماد، یگانه، والا، شریف حسینی.» (2)
جمال الدّین عطاء اللّه بن فضل اللّه شیرازی معروف به جمال الدّین محدّث گوید:
« حدیث شانزدهم از جابربن عبداللّه و عبداللّه بن عبّاس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: «من شهر دانشم - و در روایتی: من خانه ی حکمتم و علی در آن است، هر
ص:237
کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» (1)و محدّث شیرازی در مقدّمه ی کتابش، چنین آورده است:
«و بعد، بنده ی نیازمند به خداوند بی نیاز، عطاءاللّه بن فضل اللّه، مشهور به «جمال الدّین محدّث حسینی» که خداوند احوالش را نیکو و به کرم گسترده اش آرزوهایش را برآورد، گوید: این چهل حدیث در مناقب امیرالمؤمنین و امام پرهیزکاران و بزرگ مسلمانان و سردمدار اولیاء و صدّیقین و بیان کننده ی راه های حق و یقین، شکننده ی بت ها و فراری دهنده ی احزاب، آن کسی که انگشترش را در محراب صدقه داد، یکّه تاز میدان جنگ و ستیز، اختصاص یافته به بزرگواری برادری و برگزیدگی، که عنوان درِ خانه ی حکمت و شهر دانش برای او مشخّص و معلوم گشته، و به فضل و برگزیدگی او وحی و کتاب به سخن درآمد...»
هم چنین در صدر کتاب دیگرش «تحفة الاحبّاء من مناقب آل العبا» آن بزرگوار را به چنین عبارت هایی توصیف کرده است.
و در کتاب «روضة الأحباب» نیز هنگام بیان مقام امیرالمؤمنین علیه السلام و جایگاه علمی ایشان، حدیث را ثابت کرده است...
کتاب او «روضة الأحباب فی سیرة النبی و الآل و الأصحاب» از کتاب های مشهور در تاریخ و سیره است که شهرتی فراگیر در آفاق دارد و مورّخان بر آن اعتماد کرده و تصریح به اعتبارش نموده و به روایت هایش استناد کرده اند؛ از جمله:
غیاث الدّین خواندامیر در «حبیب السیر» و دیار بکری در «الخمیس» و عبدالحق دهلوی در «مدارج النبوّة» و شاه ولیّ اللّه، پدر دهلوی، در «إزالة الخفا» و هم چنین حاجی خلیفه در کتاب «کشف الظنون» از آن یاد کرده است. (2)
ص:238
ابوالعصمة محمّدمعصوم بابا سمرقندی در رساله ی «الفصول الأربعة» حدیث «مدینةالعلم» را اثبات و به آن احتجاج کرده است؛ جایی که در فصل دوم، در پاسخ به جریان غصب فدک گوید:
«و بعد از تسلیم شدن به درستی آن چه درباره ی شهادت دادن امیر نسبت به آن، گفته شده است، پذیرش آن شهادت بر قاضی لازم نیست، با توجّه به این که شریعت مطهّره صراحت در نپذیرفتن آن دارد، و این خود از دلیل های دروغ بودن این روایت است، چون تصوّر نمی شود که حضرت امیرالمؤمنین با اختصاص شرافت «أنا مدینة العلم و علیٌ بابها» به ایشان، بر چنین شهادتی اقدام کند و از این قبیل است شهادت حسنین.»
علیّ بن سلطان محمّد هروی معروف به «قاری» در کتاب «شرح الفقه الأکبر» در شرح این عبارت نویسنده: «ثم علیّ بن ابی طالب»، چنین می نویسد:
«یعنی فرزند عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی قریشی هاشمی، و او مرتضی همسر فاطمه ی زهرا و پسرعموی مصطفی و دانشمند در بالاترین درجه است و مشکلاتی که بزرگان صحابه از او پرسیدند و در آن به فتوایش بازگشتند فضیلت های بسیار و مشهوری است که سخن او علیه السلام را محقّق کرد که فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است.» و فرمایش ایشان علیه السلام : «داورترین شما علی است.» (1)و در کتاب «المرقاة» گفته است:
«بدان که حدیث «من شهر دانشم و علی در آن است» را حاکم در مناقب از کتاب مستدرکش از حدیث ابن عبّاس روایت کرده و گفته است: صحیح است و ذهبی به دنبال او گفته است: بلکه این حدیث ساختگی است و ابوزرعة گفته: چه مردمانی که در آن مفتضح شدند و یحیی بن معین گفته: اصلی ندارد و ابوحاتم و
ص:239
یحیی بن سعید نیز چنین گفته اند. دارقطنی گفته: ثابت است، ترمذی در مناقب کتاب «الجامع» آن را روایت کرده و گفته: ناشناخته و منکر است و بخاری هم گفته: وجه صحیحی ندارد. ابن جوزی هم آن را در «الموضوعات» آورده است و ابن دقیق العید گوید: این حدیث را اثبات نکرده اند و گفته شده که باطل است.
لیکن حافظ، ابوسعید علایی گفته: درست آن است که به اعتبار نقل هایش حسن است، نه صحیح و نه ضعیف، چه رسد به این که ساختگی باشد، زرکشی آن را ذکر کرده است.
از حافظ عسقلانی درباره ی آن پرسیدند، گفت: این حدیث حسن است نه صحیح آن گونه که حاکم گفته و نه ساختگی آن گونه که ابن جوزی گفته است. سیوطی گفته: سخن علایی و عسقلانی را در کتاب التعقبات التی علی الموضوعات بسط دادم. (1)
1 - محبّی: «علیّ بن محمّد سلطان هروی معروف به «قاری حنفی»، ساکن مکّه و یکی از پیشوایان دانش، یگانه ی دوران خویش، با عقیده ی درخشان در تحقیق و تنقیح عبارت ها بود و شهرتش، از زیاده گویی در وصفش، بسنده است...
نامش مشهور و آوازه اش فراگیر شد، کتاب های لطیف بسیاری نوشت که شامل فضیلت های والایی است... .» (2)2 - شوکانی: «عصامی در وصفش گوید: جامع دانش های عقلی و نقلی و سرآمد در آگاهی از سنّت نبوی، یکی از بزرگان و مشهوران حفظ و دانایی - سپس گوید ولی او مورد آزمایش قرار گرفت با اعتراض بر پیشوایان به ویژه شافعی و یارانش و اعتراض کرد بر مالک بن انس که چرا باز گذاشتن دست در نماز را جائز می داند. و لذا می بینی که بر کتاب هایش نور دانش نیست، لذا بسیاری از علما و اولیا از مطالعه ی آن ها نهی کرده اند. پایان یافت.
ص:240
و می گویم: این دلیلی بر منزلت والای اوست، شأن مجتهد است که روشن و بیان کند آن چه را که با دلیل های صحیح مخالفت دارد و به آن اعتراض نماید، چه گوینده اش بزرگ باشد چه پست، و این شکایتی است که پستی و عارش از تو نمایان است. و صاحب شرح حال در سال (1014) درگذشت.» (1)3 - صدیق خان قنوجی در کتاب «اتحاف النبلاء» درباره ی او چنین گوید:
«نوشته هایش مقبول و میان اهل علم متداول است، پس معنی «بر کتب او نور دانش نیست» چیست؟...»
و اقوال او مورد اعتماد و استناد و بزرگان دانشمندان متأخّر می باشد؛ مانند:
فاضل رشید و شاه سلامة اللّه و مولوی حیدر علی، هم چنین گروهی کتاب هایش را با اسنادهای پیوسته به قاری، نقل کرده اند مانند: تاج الدّین دهّان، و محمّد عابد سندی...
عبدالرؤوف بن تاج العارفین مناوی شافعی در کتاب هایش این حدیث را نقل کرده است... در کتاب «کنوز الحقایق» است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. طبرانی.» (2)و در کتاب «فیض القدیر» در شرح حدیثی گوید: «از باب مدینة العلم و ناخدای کشتی فهم، سرور حنفا، زینت خلفا، دارنده ی قلب خردمند و زبان بسیار پرسشگر به گواهی پیامبر، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب که مصطفی درباره اش فرمود: «من کنت مولاه فَعلیٌ مولاه»
و خودش گوینده ی این کلام است: «اگر بخواهم از تفسیر سوره ی فاتحه برایتان هفتاد بار شتر بار می کردم.»
و گوینده ی: «من بنده ی خدا و برادر پیامبرش و صدیق اکبر می باشم و این را بعد از من کسی نمی گوید جز دروغ گو...» (3)
ص:241
و در شرح حدیث «مدینة العلم» گوید:
«مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، آن شهر فراگیرنده ی تمام دین ها می باشد و به ناچار باید آن شهر دَری داشته باشد، پس اطّلاع داد که آن در علی است. پس هر کس راه او را در پیش گرفت وارد آن شهر شد و هر کس به خطا رفت راه هدایت را اشتباه گرفت و موافق و هم دل و دشمن و مخالف بر اعلمیّت او گواهی داده اند. و کلاباذی نقل می کند:
مردی از معاویه سؤالی پرسید، به او گفت: از علی بپرس؛ او از من داناتر است. گفت: پاسخ تو را می خواهم.
معاویه گفت: وای بر تو، از مردی ناخشنودی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همواره او را به دانش، می آراست، و بزرگان اصحاب درباره ی او به این امر اعتراف می کردند و عمر مشکلات خود را از او می پرسید. مردی نزد عمر آمد و از او سؤالی کرد، گفت:
علی آن جاست؛ از او بپرس.
گفت: می خواهم پاسخ را از تو بشنوم ای فرمانروای مؤمنان. عمر گفت:
برخیز، خداوند پاهایت را برپا ندارد و سپس نامش را از دیوان حذف کرد.
و به نقل های صحیح از عمر نقل شده است که همواره به خداوند پناه می برد از گروهی که او (علی) در میانشان نیست، تا آن جا که او را نزد خود نگه داشت و او را فرمان دار جایی نکرد تا در مشکلات با او مشورت کند. حافظ، عبدالملک بن سلیمان نقل می کند که گفت: به عطاء گفته شد آیا کسی از اصحاب فقیه تر از علی بود؟ گفت: به خدا سوگند نه.
و حرالی گفت: پیشینیان و پسینیان دانسته اند که فهم کتاب خداوند منحصر به علم علی است و هر کس نسبت به این مطلب جاهل باشد، از آن دری که پیش روی اوست، گم راه شده است. خداوند حجاب را از دل ها برمی دارد تا یقینی پدید
ص:242
آید که با کنار رفتن پرده، تغییری نیابد. تا این جا سخن او بود.» (1)و در کتاب «التیسیر» فتوا به «حسن بودن» حدیث داده است، آن جا که بعد از شرح آن گوید: «آن حدیث حسن می باشد به اعتبار نقل هایش؛ نه صحیح و نه ضعیف است، چه رسد به اینکه ساختگی باشد و ابن جوزی اشتباه کرده است.» (2)
محبّی شرح حال گسترده ای از او آورده که خلاصه اش چنین است:
«پیشوای بزرگ، حجّت ثَبِت، رهبر، دارنده ی کتاب های فراگیر، برترین مردم دوران خویش بدون شک، امامی فاضل، زاهد، عابد، بنده و قانت و خاضع، بسیار سودمند، با کارهای نیکو به خداوند نزدیکی می جست و پیوسته بر تسبیح و ذکرها مداومت داشت، صابر و صادق بود، دانش ها و معارف مختلف و متباین را گرد آورده بود که در کسی از مردم دورانش چنین گرد نیامده بود. استاد مدرسه صالحیه شد، آنگاه مردم زمانه اش به او رشک بردند در حالی که برتری دانش او را نمی دانستند چون از آنان کناره گیری کرده بود. هنگامی که برای تدریس در آن جا حاضر شد، دانایان هر مذهبی بر او وارد شده، مورد انتقادش قرار دادند. خواندن و تقریر «مختصر مزنی» را آغاز کرد و جدل در مذهب ها را پایه گذاری کرد و در تقریرش چیزهایی گفت که از دیگری شنیده نشده بود، پس به برتری او اذعان کردند تا جایی که بزرگان علما به حضور او مبادرت می ورزیدند، و مردمان بسیاری از او علم برگرفتند و نوشته هایش بسیار است و به طور کلّی او بزرگترین علمای این تاریخ در تألیفات است که غالباً در دسترس و بسیار سودمند است و مردم بسیار به آن ها روی می آورند و قیمت آن ها را می افزایند و مشهورترین آن ها دو شرح او بر جامع الصغیر، و بر سیره ی منظومه از عراقی است. تولّدش در سال 952 بود و در سال 1031 درگذشت.» (3)کتاب هایش را روایت کرده اند و بزرگان دانشمندان از آن ها در کتاب هایشان نقل کرده اند همان گونه که در کتاب های: مقالید الأسانید، و الامداد بمعرفة علو الاسناد، و أسانید احمد النخلی المکّی، و غرّة الرّاشدین، و ازالة الغین آمده است. و
ص:243
دهلوی کتاب «فیض القدیر» او را در کتاب «اصول الحدیث» ستوده است.
ملّایعقوب بنبانی لاهوری ثابت بودن این حدیث را در کتاب «عقائد» خود مسلّم دانسته هر چند که در مدلول آن مناقشه کرده است که گفته اش در محل خود خواهد آمد.
صاحب نزهة الخواطر (1) شرح حال او را آورده و او را به شیخ عالم محدّث، یکی از مردان مشهور در فقه و حدیث و فنون حکمت، وصف کرده است. سپس ستایش او را از «الأفق المبین فی أحوال المقرّبین» و «مرآة آفتاب نما» نقل نموده و تألیفات او را ذکر کرده و وفاتش را در سال 1098 دانسته است. و دهلوی مناقشه ی او را در مورد دلالت حدیث ثقلین نقل کرده و در حاشیه ی «التحفة الاثناعشریة» بر آن اعتماد کرده است و ما آن را در جلد «حدیث ثقلین» آورده و محتوایش را آشکار کرده ایم.
ابوالعبّاس احمدبن محمّد مقری اندلسی حدیث «مدینة العلم» را اثبات کرده است و بیت های مذکور ذیل شماره 104 در همین بخش از قصیده ی ابن جابر اندلسی را نقل کرده و سپس گفته است:
«این ابیاتی است که از آن قصیده ی بی نظیر به دست آورده ام و اینک دیوان شعر او در اختیارم نیست تا تمام آن را بنویسم. آن قصیده مناسب این باب است که آن را پایان بخش این کتاب قرار داده ایم، همان گونه که پوشیده نیست.» (2)
ص:244
1 - شهاب خفاجی چنین گوید: «علّامه شهاب الدّین احمدبن محمّد مقری مغربی مالکی ساکن مصر، دارای مناقب برتر، ماه کامل به جهت همّت بلندش که از مغرب به مشرق گسترش یافت، همراه هوشیاری بود و وسایل خانه ی بزرگواری او فراهم و پایه های ثابت بود، او - آن گونه که گفته شده است نرمی بدون شرمندگی، و اخلاقی نرم بدون ناتوانی داشت، رأی و نظری داشت که شیر را به پستان و آتش را به آتش زنه باز می گرداند، آثار و نوشته هایی دارد که به سان ستودن نسیم بر شبنم مورد ستایش قرار می گیرد و ادبی همراه با لطف مانند آمیختگی آب با شراب داشت و حکم جداکننده ای داشت که با آن کشمکش زید و عمرو را از میان برداشت. در فقه مالکی گرامی ترین دانشمند بود و خداوند او را جایگاهی در حدیث عطا کرد که در میان علیاء و سند گرامی داشته شد...» (1)2 - محبّی چنین آورده است: «... حافظ مغرب، جاحظ بیان، و کسی که مانندش در زیبایی قریحه و صفای ذهن و قوت بدیهه گویی دیده نشده است. او نشانه ی درخشانی در علم کلام، تفسیر و حدیث و معجزه ی تابناکی در ادب و گفت وگو بود. دارای کتاب های فراگیری است...» (2)3 - رضی الدّین شامی در کتاب «تنضید العقود السنیّة» در شرح حال شریف مبارک بن شریف نامی آورده است:
«فصلی در حوادث مربوط به دولت صاحب شرح حال تا سال وفاتش: پس در سال هزار و چهل و دو عالم علّامه شیخ احمد مقری مالکی دارنده ی کتاب های
ص:245
بسیار و دانش فراوان درگذشت. او در تلمسان متولّد شد و در شهر «فاس» از کشور مغرب زندگی کرد و در آن جا دانش آموخت. معرفتش گسترش و فضیلتش کمال یافت و به حرمین و مصر و شام سفر کرد... دارای بخشش فراوان و اطّلاع کامل در دیگر دانش ها بود... .»
4 - صدیق حسن خان قنوجی شرح حال او را همان گونه که از پیش آمد، آورده است. (1)قابل ذکر است که شهاب احمد مقری از استادانِ اساتید پدر دهلوی است؛ آنان که سپاس خداوند را می کند که سندش به ایشان می پیوندد و آنان را به «استادان جلیل القدر گرامی و پیشوایان راه نمای بزرگوار و مشهور در حرمین محترمین و کسانی که بر فضلشان در میان مردم اجماع شده است» توصیف می کند.
احمدبن فضل بن محمّد باکثیر مکّی شافعی حدیث «مدینة العلم» را چنین روایت کرده است: «از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد از درش به سوی آن آید.» ابوعمرو آن را نقل کرده است.» (2)
شرح حال ابن باکثیر و اعتبار کتابش را در جلد «حدیث ولایت» آوردیم و یکی از منابع شرح حال او عبارت است از «خلاصة الأثر فی أعیان القرن الحادی عشر 1 / 271».
محمودبن محمّدبن علی شیخانی قادری حدیث را این چنین روایت کرده است: «امام احمد در «الفضائل» و ترمذی مرفوعاً روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. و از این رو بود که ابن عبّاس می گفت:
ص:246
هر کس دانش را خواستار باشد باید نزد آن بیاید که علی است.» (1)
اعتبار کتاب «الصراط السوی» از سخن نویسنده اش در آغاز آن آشکار می شود، او پس از حمد و صلوات گوید:
«امّا بعد، عمل بدون دانش وبال و دانش بدون عمل خیال است. و دانش گرفته نمی شود مگر با مرگ دانشمندان؛ همان گونه که در حدیث مورد اتّفاق در صحتش در روایت عبداللّه بن عمر آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند دانش را از مردم یک باره بر نمی کند، ولی آن را با مرگ علما می گیرد، هر گاه عالمی برود، آن چه با اوست هم می رود تا این که عالمی نماند و مردم رؤسای نادانی برگزینند، پس از آنان سؤال شود و آنان بدون دانش فتوا دهند، آنگاه گم راه شوند و گم راه کنند.
و بدان که جان مردان گرفته شد و بزرگواران هلاک شدند و دوران دانش به سر رسید و شعله اش خاموش گشت و حمله ی نادانی آن را فراری داد و دولتش بیمار شد تا آن جا که در ذکر انساب کتاب های مورد اعتماد باقی نماند جز چند کتاب نوشته شده توسّط بدعت گذاران که به زودی لابلای اوراق این کتاب نام های آن ها را خواهی یافت؛ ان شاءاللّه تعالی، که شراره هایش هم چون سراب از دور به چشم می خورد، چون از راستی و درستی تُهی است، و این یا از این جهت است که محبّت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در دل های نیکوکاران اهل سنّت کهنه و پاره شده است که از این
ص:247
فتنه به خداوند پناه برده می شود یا در اثر کم بود ایمان و تردید در یقین یا بر اثر زشتی فاحش و آسیبی در امر دین است، و دلیلش این که شنیده ام از گروهی که خداوند توجّهی به آنان ندارد، بزرگان خاندان بنی الحسن و الحسین را که در مکّه ی مشرّفه و مدینه ی منوّره ساکن هستند، دشنام می دهند پس با گفته ی آن شاعر، پاسخ را دادم که گوید: لو کلّ کلب عوی لقّمته حجراً
سپس از نهادم در حرم نبوی میان قبر شریف و منبر ندایی برآمد که به یاری اهل بیت برخیزم، آن گاه کتابی را آغاز کردم که در آن به اختصار مناقب اهل البیت را بیاورم، آن چه را که اهل سنّت و جماعت بر آن اتّفاق دارند و ان شاءاللّه تعالی در آن یاد کنم هر یک از ائمّه ی اهل البیت را و یاران و دشمنان معاصرشان را که به زودی ان شاءاللّه خواهی دید و آن را «الصراط السوی فی مناقب آل النّبی» نامیدم. و چه زیبا چنین شعر نیکویی بدیهه سرایی کرده آنکه درباره ی آن گفته است: هذا کتاب نفیس قد حوی درراً
ص:248
یزول عنک العنا و الهمّ سائره
شیخ عبدالحق دهلوی در کتاب «اللمعات فی شرح المشکاة» به منظور اثبات حدیث «مدینة العلم» چنین گوید:
«بدان که لفظ مشهورِ حدیث در این معنی این است: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. و منتقدان درباره اش سخن گفته اند، اصل حدیث از ابوصلت می باشد که شیعه است و حاکم درباره اش سخن گفته و این حدیث را صحیح دانسته و ترمذی آن را حسن شمرده است. دیگرانی آن را ضعیف شمرده اند، گروهی نسبت ساختگی بودن به آن داده اند و ما آن چه را که دانشمندان ما ذکر کرده اند با کلمات خودشان نقل می کنیم؛ هر چند که تکراری داشته باشد. پس می گوییم:
شیخ مجدالدّین شیرازی لغوی صاحب «القاموس فی نقد الصحیح» گوید:
حدیث «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» را ابوالفرج ابن جوزی در «ساختگی ها» از چند نقل آورده است. و بر باطل بودن تمامی آن ها یقین کرده و گروهی مانند او گفته اند. و
ص:249
مرا دراین باره نظری است که آن را بیان خواهم کرد. و شخص مشهور به روایت کردن آن، ابوصلت عبدالسّلام بن صالح هروی از ابومعاویه محمّدبن خازمِ نابینا، از اعمش از مجاهد از ابن عبّاس می باشد. و این عبدالسّلام را بسیار ضعیف دانسته اند و متّهم به رافضی (شیعه) بودن است.
با این همه عبّاس بن محمّد دوری روایت می کند که ضمن سؤال هایش از یحیی بن معین درباره ی این ابوالصلت پرسیده است و یحیی او را ثقه شمرده است.
سپس گفته است: آیا او از ابومعاویه حدیث نکرده است که: «من شهر دانشم و علی در آن است»؟ و او گفته است: محمّدبن جعفر فیدی هم آن را از ابومعاویه حدیث کرده و هم چنین حافظ صالح بن محمّد ملقّب به «جزرة» و هم چنین ابوالصلت احمدبن محمّدبن محرز از یحیی بن معین نقل کرده است. و در روایت ابوالصلت ابن محرز آمده است که یحیی درباره ی این حدیث گوید: این از حدیث ابومعاویه است. ابن نمیر مرا خبر داد و گفت: ابومعاویه درگذشته آن را حدیث می کرد سپس از نقل آن خودداری نمود و ابوالصلت هروی مردی ثروتمند بود که چنین حدیث هایی را خواستار بود و استادان را گرامی می داشت یعنی ابومعاویه او را به این حدیث مخصوص گردانید پس عبدالسّلام از عهده ی این حدیث به درآمد، چون ابوعیینة و دیگران به حدیث واحد حافظ، ابومعاویه ی نابینا احتجاج می کنند و این حدیث از لفظهای ناشناخته ای نیست که خِرَدها آن را نپذیرند بلکه مانند فرمایش حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث «رؤوف ترین امّتم ابوبکر است» می باشد.
ترمذی هم آن را حسن دانسته و دیگرانی آن را صحیح دانسته اند و هیچ یک از کسانی که برضدّ حدیث «من شهر دانشم» سخن گفته اند، پاسخی به روایت های ثابت شده ای که از یحیی بن معین نقل شده، نداده اند. و لذا قطعاً حکم به اینکه «ساختگی است» باطل می باشد. و ابومعاویه فقط از این جهت که حدیث ناشناخته است، از نقل شایع و فراگیر آن خودداری کرده نه از نظر اینکه حدیث باطلی است.
چون اگر چنین بود اصلاً آن را با وجود حفظ و اتقانش نقل نمی کرد.
ضمناً این حدیث نقل دیگری دارد که ترمذی در کتاب جامعش روایت کرده
ص:250
است، از اسماعیل بن موسی فزاری از محمّدبن عمر رومی از شریک بن عبداللّه از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از ابوعبداللّه صنابحی از علی علیه السلام که گفت:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است و از او پیروی کرده اند ابومسلم کجی و دیگران در روایت آن از محمدبن عمر رومی و بخاری از این محمّد در بخش حدیث های غیر صحیح روایت کرده است و ابن حبّان او را ثقه شمرده و ابوداود او را ضعیف دانسته است.
ترمذی بعد از نقل حدیث گوید: این حدیث ناآشناست و بعضی آن را از شریک نقل کرده و از صنابحی نام نبرده اند، و این حدیث از احدی از ثقات غیر شریک شناخته نشده است.
گویم: پس حدیث از فردهای رومی بیرون می آید و مسلم درباره ی شریک احتجاج می کند و بخاری برای آن تعلیق نوشته و ابن معین و عجلی او را ثقه دانسته و این توثیق بر حُسن حدیث افزوده است. عیسی بن یونس گوید: هرگز کسی را پارساتر از شریک در علمش ندیدم. بنابراین حدیث مفرد او حسن خواهد بود و روایتی که صنابحی از آن حذف شده است، حدیث را ردّ نمی کند چون سویدبن غفله از تابعان مخضرم است که از ابوبکر و عمر و عثمان و علی روایت کرده و از آنان حدیث شنیده است. پس آوردن نام صنابحی در سند حدیث از جهت اتّصال بیشتر اسنادهای حدیث است.
ونتیجه: این حدیث با دو نقل ابومعاویه و شریک به درجه ی «حسن» می رسد که به آن احتجاج شده و لذا ضعیف نخواهد بود، چه رسد به اینکه ساختگی باشد.
و من از کسی که این حدیث را در «الموضوعات» آورده، طعن مؤثّری در این دو سند ندیده ام و توفیق از خداوند است. سخن شیخ مجدالدّین پایان یافت.»
سپس شیخ عبدالحق دهلوی سخن سخاوی را در «المقاصد الحسنة» آورده و هر دو گفتار را درست شمرده است.
این حدیث را در کتاب «اشعة اللمعات» تفسیر کرده و معنی آن را بیان نموده و گفته است: «اصل در روایت این حدیث ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی
ص:251
است که او شیعه است ولی بسیار راست گوست و استادان را گرامی می داشت...» (1)و «مدینةالعلم» را در نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (2)آورده است که این نیز دلیلی بر ثابت بودن این حدیث نزد اوست.
شرح حال شیخ عبدالحق دهلوی در کتب تألیف شده در شرح حال علمای هند آمده است؛ مانند تذکرة الأبرار، مرآة آفتاب نما، اتحاف النبلاء و سبحة المرجان بذکر آثار هندوستان.
غلام علی آزاد گوید:
«مولایمان شیخ عبدالحق دهلوی، سرشار از کمال ظاهری و معنوی و عاشق راستین از عشّاق جمال نبوی است، شهرت فراوانی روزیِ او شد و مورّخان یاد او را به اجمال و تفصیل نگاشتند و در گنبد مزارش در دهلی سنگی است که خلاصه ای از احوالش با این مضامین بر آن چنین نقش بسته است:
از آغاز ادراک و فهم کمر به طاعت حق و طلب دانش بست، و نزدیک به زمان بلوغ بیشتر علوم دینی را فرا گرفت و در سنّ بیست و دو سالگی از تحصیل آن ها فارغ شد، قرآن را حفظ کرد و بر مسند تدریس نشست و در عنفوان جوانی جذبه ی الهی او را گرفت و علاقه اش را از دوستان و شهرها برید و به سوی حرمین رفت و مدّتی در آن اماکن اقامت گزید. با بزرگان زمان و اولیاء بزرگ، همراه با برکت های فراوان هم نشین شد و در سن پنجاه و دو سالگی در جمعیت ظاهر و باطن مستقر شد و مشغول تکمیل فرزندان و دانشجویان شد و به نشر دانش ها به ویژه حدیث شریف پرداخت به گونه ای که برای هیچ یک از علمای گذشته و معاصر چنین کاری در سرزمین هند میسّر نشد. در علوم به ویژه حدیث، کتاب های معتبری نوشت که مورد توجّه علمای آن زمان قرار گرفت و آن را سرمشقی برای کارهای خویش قرار
ص:252
دادند. نوشته هایش از بزرگ و کوچک به صد جلد می رسد. در محرّم سال 958 متولّد شد و در سال 1052 درگذشت.» (1)لکهنوی گوید: «شیخ امام عالم علّامه محدّث فقیه، شیخ الاسلام و اعلم علمای اعلام و پرچمدار دانش و عمل در استادان ارجمند، اوّلین کسی که علم حدیث را با تصنیف و تدریس، در سرزمین هند نشر داد.» (2)و از نشانه های جلالت و بزرگی عبدالحق دهلوی این است که از استادان شیخ حسن عجیمی است و عجیمی خود از استادان هفت گانه شاه ولی اللّه دهلوی است که خداوند را سپاس می گوید که سندش به آنان می رسد...
شاه ولیّ اللّه در «المقدمة السنیّة» گوید: «از شگفتی های کار خداوند است که همان گونه که در دوران این دو (یعنی اکبرشاه و جهانگیرشاه) فتنه های سخت بسیار پیش آمد که یک دهم آن ها از دوران گذشتگان بازگو نشده است، هم چنین در زمان آن دو، گرد آمدن اولیا و صاحبان نشانه های آشکار و کرامت های درخشان و دانشمندان نویسنده ی کتاب های سودمند و تألیف های ستوده شده، دیده نشده است؛ مانند سیّد عبدالوهّاب بخاری، و شاه محمّد خیالی دارنده ی نشانه های شگفت انگیز و شیخ عبدالعزیز پرچم دار چشتیه در دوران خویش، و خواجه باقی گسترش دهنده ی طریقه ی نقشبندی در سرزمین هند، و شیخ عبدالحق که دو شرح بر «المشکاة» و شرحی بر «سفر السعادة» از شیخ مجدالدّین فیروزآبادی دارد و نویسنده ی کتاب «جذب القلوب الی دیار المحبوب» در تاریخ مدینه ی منوّره و رساله های سودمند دیگری است که همگی در سرزمین دهلی است.»
سیّد محمّد ابن سیّد جلال ماه عالم فرزند سیّد حسن بخاری، بر صحت حدیث «مدینة العلم» تصریح کرده است؛ آن جا که در ذکر منقبت های امیرالمؤمنین علیه السلام در کتاب «تذکرة الأبرار» چنین گوید:
ص:253
«فضائلش بیش از آن است که گردآوری شود و بیان از احاطه بر کمالاتش ناتوان است، رفعت نسبت شریف او از خبر معتبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متجلّی می شود که فرمود: «من و علی از نور واحد هستیم.» و عظمت دودمان او از فرمایش ایشان معلوم می شود که: «برادرم در دنیا و آخرت است.» و فراوانی دانش او از حدیث صحیح پیدا می شود که: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و فراگیری بخشش او از قول خداوند متعال که: «کسانی که اموال خویش را در شب و روز، نهان و آشکارا انفاق می کنند.» (1) و آثار شجاعتش از «لافتی إلّاعلی و لا سیف إلّاذوالفقار» و اخبار فضیلتش از حدیث «جنگیدن علیّ بن ابی طالب در روز خندق، برتر از اعمال امّتم می باشد...»، نمایان است.
و در همان کتاب است: «ذکر سیّد السّادات: سیّد علی بن سیّد جعفر بخاری که نسبت او به باب مدینة العلم، علی، می رسد...»
اللّه دیابن عبدالرحیم بن بینا، حکیم چشتی عثمانی، حدیث «مدینة العلم» را در کتابش «سیر الاقطاب»، ضمن فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام اثبات کرده است.
هم چنین عبدالرّحمان بن عبدالرّسول بن قاسم چشتی، در کتاب «مرآة الأسرار» در شرح حال مولایمان امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث «مدینة العلم» را اثبات نموده است.
شاه ولیّ اللّه دهلوی در کتاب «الانتباه فی سلاسل أولیاء اللّه» و رشیدالدّین خان دهلوی در کتاب «ایضاح لطافة المقال» به کتاب «مرآةالأسرار» اعتماد کرده و از آن نقل کرده اند.
ص:254
شیخ بن علی بن محمّد جفری در کتاب «کنز البراهین الکسبیة و الأسرار الألوهیة الغیبیة لسادات مشایخ الطریقة العلویّة» گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است و هر کس دانش را خواهد، پس باید نزد آن در بیاید.»
شرح حال جفری را در جلد «حدیث طیر» آورده ایم.
علیّ بن احمدبن محمّدبن ابراهیم عزیزی، به حسن بودن حدیث فتوا داده و گفته است: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.» از این حدیث برمی آید که برای دانشمند سزاوار است که برتری کسی را که برتری او را یافته به مردم اطّلاع دهد تا از دانش او بهره گیرند «عق، عد، طب، ک از ابن عبّاس، عد، ک از جابربن عبداللّه». شیخ گفت: به اعتبار طرق دیگری که نقل شده است، حدیثی حسن است.» (1)
محمّدامین محبّی شرح حال او را چنین آورده است:
«علی عزیزی بولاقی شافعی، امام، فقیه، محدّث، حافظ، باهوش و بادقّت بود، به سرعت حفظ می کرد و چیزی را فراموش نمی نمود. در بررسی و تحصیل کوشا بود، قرآن را سریع و بسیار تلاوت می کرد، محبّت آمیز و متواضع بود، اوقات بسیاری به دانش آموزی می پرداخت، دوستدار اهل دانش به ویژه اهل حدیث بود، اخلاق و هم نشینی نیکویی داشت، در دانش مورد اشاره بود، با نور شبراملسی در
ص:255
استادان شریک بود و از او آموخت و بهره گرفت. در درس های اصلی و فرعی، رشته های عربی ملازم او بود، تألیف های بسیاری دارد که نقل همگی آن ها خارج از حوصله اینجاست، از جمله: شرح بر «الجامع الصغیر» سیوطی در چند جلد، حاشیه بر «شرح التحریر» از قاضی زکریا، حاشیه بر «شرح الغایة» از ابن قاسم در حدود هفتاد دفتر و شرح دیگری بر شرح خطیب بر آن کتاب، درگذشت او در سال هزار و هفتاد در «بولاق» بود که همان جا دفن شد و عزیزی منسوب به «عزیزیّة» از بخش شرقیة در مصر است.» (1)
ابوالضیا نورالدّین علیّ بن علی شبراملسی قاهری شافعی در حاشیه اش بر «المواهب اللدنیة» که «تیسیر المطالب السنیّة» نامیده شده است، در ذکر نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوید:
«در مورد فرمایش أنا مدینة العلم باید گفت: ترمذی و دیگران مرفوعاً آن را روایت کرده اند: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و درست آن است که آن حدیثی «حسن» است همان گونه که حافظ علایی و ابن حجر گفته اند.»
1 - محبّی گوید: «علیّ بن علی ابوالضیا نورالدّین شبراملسی شافعی قاهری، آخرین از محقّقان و ولیّ خداوند متعال، نویسنده ی دانش های نقلی و داناترین فرد دوران خویش بود، در دقّت نظر و خوب فهمی و سرعت استخراج احکام از بیانات دانشمندان مانند او نیامده است. دارای توان درنگ در بحث و لطف و بردباری و انصاف به گونه ای بود که کسی یاد ندارد حتّی با کلمه ای به کسی که او را رنجانده بود بی احترامی کرده باشد و حدّاکثر جمله ای که به شاگردانش می گفت اگر از ایشان
ص:256
ناراحت می شد، این بود: خداوند حالت را اصلاح فرماید. او استادی والا و دانشمند و عامل بود... نسبت به دنیا پارسا و از احوال اهل دنیا برکنار بود و با هیچ کس رفت وآمد نمی کرد جز برای شفاعت در کاری خیر، هنگامی که در بازار می گذشت مردم مسلمان و کافر برای دست بوسی او ازدحام می کردند و هیچ یک از دانشمندان و همتایان دورانش برتری او را انکار نکرده اند، بلکه همه ی دانشمندان وقتی مسأله ای برایشان مشکل می شد، نزدش می آمدند و او آن را به بهترین و کامل ترین وجه روشن می کرد.
علّامه سریّ الدّین دروری در باره اش گفته است: هیچ کس با او سخن نمی گفت جز اینکه او را در هر رشته ای برتر می یافت. و همواره می گفت: «در مسجد کسی نیست جز آن نابینا» و به او اشاره می کرد. و این سریّ الدّین خود یگانه ی دوران خویش در علوم نظری بود.
...بزرگان و دانشمندان دوران، برای بهره گیری از دانش او، ملازمش بودند مانند: شیخ شرف الدّین بن شیخ الاسلام و شیخ زین العابدین و محمّد بهوتی حنبلی و یس حمّصی و منصور طوخی و عبدالرّحمان محلّی، شهاب بشبیشی، و سیّد احمد حموی و عبدالرزّاق زرقانی و دیگران که قابل شمارش نیستند... از نوشته هایش شهرت نیافته جز حاشیه اش بر «المواهب اللدنیّة» در پنج جلد ضخیم...» (1)2 - شرقاوی در «التحفة البهیّة فی طبقات الشافعیّة» گوید: «استاد استادان اسلام، پادشاه علمای اعلام، شیخ نورالدّین علی شبراملسی، که کنیه اش «ابوالضیا» بود، دارای اخلاقی بسیار نیکو و سود فراگیر بود. در فروتنی و ادب و نداشتن ادّعای دانش در مرتبه ی والایی بود. همواره از استادانش خواستار دانش بود و در درس آنان حاضر می شد تا جایی که شیخ محمّد شوبری به او گفت: تا چه وقت از استادان خواستار دانشی و در درس هایشان حاضر می شوی؟ تو را مجبور می کنم که برای تدریس و بهره رسانی به طلبه ها بنشینی. پس به سخن او عمل کرد و دانش را خواند
ص:257
و مردم از او بهره بردند و کتاب های بسیاری تألیف کرد...
در دیگر علوم شرعی و عقلی نیز پیشوا بود، از فقه و حدیث و تفسیر و اصول و معانی بیان و نحو و صرف و قرائت ها و دیگر علوم دینی. و علم وهبی لدنی بر او غالب بود.
روز پنج شنبه هجدهم شوّال سال 1087 درگذشت و در مقبره ی مجاورین کنار قبر شیخ حسن شرنبلانی دفن شد.»
3 - رضی الدّین شامی در کتاب «تنضید العقود السنیّة» و در حوادث سال مذکور، گوید: «در این سال عالم، علّامه شیخ الاسلام نورالدّین بن علی شبراملسی درگذشت. او رئیس علما و پیشگام فضلا بود، ریاست دانش در مصر و جاهای دیگر به او رسید.»
هم چنین نام او درکتاب های اجازه ها و استادان با احترام و بزرگ داشت کامل آمده است، ماند «کفایة المتطلع» و «الإمداد بمعرفة علوّ الإسناد» و «رسالة الشیخ احمد نخلی»...
شیخ تاج الدّین سنبهلی حدیث را در رساله اش درباره ی «الأشغال النقشبندیة» اثبات کرده است، آن جا که استادانش را در آن طریقه یاد می کند و گوید:
«این طریقت علیّه نقشبندیه را فقیر حقیر، کامل در نقصان و ناتوان در معرفت رحمان، تاج الدّین سنبهلی از مهدی زمان خواجه محمّد باقی گرفته است و او از مولا خواجکی امکنکی و او از مولا درویش محمّد و او از مولا محمّد زاهد و او از غوث اعظم خواجه عبیداللّه احرار، و او از شیخ الشیوخ یعقوب چرخی و او از خواجه کبیر، خواجه بهاءالدّین معروف به «نقشبند» و او از سیّد امیر کلال، و او از خواجه محمّد باباسمامی، و او از حضرت عزیزان خواجه علی رامتینی و او از خواجه محمود خیر فعنوی ، و او از خواجه ریوکری، و او از خواجه عبدالخالق غجدوانی و او از شیخ یوسف بن یعقوب بن ایّوب همدانی و او از ابوعلی فارمدی و
ص:258
او از ابوالحسن خرقانی گرفته است.
و شیخ ابوعلی را نیز نسبت خدمت (خرقه) و هم نشینی و استفاضه به شیخ ابوالقاسم کرکانی می باشد. و از آن جا که نزد محقّقان شیوخ سه نفرند: شیخ خرقه، شیخ ذکر و شیخ هم نشینی. و شیخ هم نشینی در ارتباط، أتمّ و اکمل است و او شیخ حقیقی است. به ناچار نسبت شیخ ابوالقاسم را آوردیم که سلوک شیخ ابوعلی به او منتهی می شود و میان شیخ ابوالقاسم تا امام علیّ بن موسی الرّضا شش واسطه است که عبارتند از: «شیخ ابوعثمان مغربی، و ابوعلی کاتب و ابوعلی رودباری و بزرگ طایفه، جُنید بغدادی، و سری سقطی، و معروف کرخی.
و معروف کرخی نسبت دیگری هم دارد که او را به داود طائی از طریق حبیب عجمی از طریق حسن بصری پیوند می دهد. و کامل بودن نسبت او به «باب مدینة العلم» معروف و مشهور است.
و من در این جا به آغاز سخن باز می گردم، پس بدان: شیخ ابوالحسن خرقانی از روحانیّت ابویزید بسطامی گرفته است مانند رابطه اویس با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، منبع انوار، که بر او برترین درود و سلام و کامل ترین تحیّت ها باد.
و هم چنین است نسبت سلطان عارفان به روحانیّت جعفر الصّادق، و آن چه از خدمت و هم نشینی با او معروف شده، صحیح نیست و امام جعفر الصّادق با وجود انوار به ارث رسیده اش از نیاکان گرامی اش، به نیای مادرش قاسم بن محمّد بن ابوبکر صدّیق می پیوندد و او از فقهای هفت گانه در تابعان است که در علم ظاهر و باطن از همگی آنان کامل تر بود و به سلمان فارسی منسوب بود و سلمان با داشتن شرافت صحبت و هم نشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، طریقت را از صدّیق گرفته و او از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و طریقت دیگر برای امام جعفر از طرف پدر به جد است تا برسد به باب مدینة العلم که این طریق معروف است.»
ص:259
این رساله ی سنبهلی از رساله های معتبر نزد اهل سنّت است. شاه ولیّ اللّه پدر «دهلوی» در کتاب «الانتباه فی سلاسل أولیاء اللّه» گوید: «نویسنده می گوید: شیخ تاج الدّین سنبهلی، جانشین حضرت خواجه محمّد باقی، رساله ی مختصری در باب شغل های نقشبندیه دارد، و پدر بزرگوارم آن را بسیار می ستود. و خود از نسخه ی یکی از یاران شیخ تاج الدّین با خطّ خویش آن را رونویسی کرد و آنان را که خواهان بودند به عمل به آن راه نمایی می کرد. و من آن را نزد او با بحث و درایت خواندم و دوست داشتم که این جا به طور کامل آن را ذکر کنم... و توفیق به خداوند است.»
سپس شاه ولیّ اللّه تمام آن رساله را در کتابش آورده است.
و از افتخارات سنبهلی این است که از اساتید شاه ولیّ اللّه در طریقت است؛ بلکه از اساتید عبداللّه بن سالم بصری است که این خود یکی از استادان هفت گانه ای است که ولیّ اللّه دهلوی افتخار می کند که سندش به آنان می رسد. و در «الانتباه» بسیار آنان را می ستاید.
ابراهیم بن حسن کردی کورانی شهرزوری شافعی در کتاب «النبراس لکشف الإلتباس الواقع فی الأساس» چنین می گوید:
«صلوات و سلام بر محمّد پیامبر برگزیده برای تبلیغ رسالت به ثقلین (جنّ و انس) برای ادای شکر نعمتش و بر برادرش و وصیّش و باب مدینة العلم او که جایگاهش جایگاه هارون به جز نبوّت است و ولی عهد او بعد از او در امّتش می باشد.
امّا برادری اش، در فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است: «تو در دنیا و آخرت برادرم هستی.» ترمذی از ابن عمر آن را روایت کرده است.
و امّا اینکه او باب مدینة العلم می باشد، پس در فرمایش ایشان صلی الله علیه و آله و سلم است که
ص:260
فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» بزّار و طبرانی در کتاب «الاوسط» از جابربن عبداللّه و ترمذی و حاکم آن را از علی روایت کرده اند.
و امّا اینکه جایگاهش، جایگاه هارون است، در فرمایش ایشان صلی الله علیه و آله و سلم است که: «آیا راضی نمی شوی که نسبت به من، منزلت هارون نسبت به موسی را داشته باشی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؟» شیخان از سعدبن أبی وقّاص و امام احمد و بزّار از ابوسعید خدری، و طبرانی از اسماء بنت عمیس، امّ سلمة، ابن عمر، ابن عبّاس، جابربن سمرة، علی، براءبن عازب و زیدبن ارقم، آن را روایت کرده اند.
مؤلّف به این حدیث بر امامت علی علیه السلام در فصل سوم کتاب «الامامة» احتجاج کرده است. که به زودی ردّ آن خواهد آمد ان شاءاللّه تعالی و در آن دلالتی بر آن چه ذکر کرده اند، نیست.»
1 - مرادی : «ابراهیم بن حسن کورانی شهرزوری شهرانی شافعی، ساکن مدینه ی منوّره، استاد، امام، عالم، علّامه، پایان بخش محقّقان، بزرگ مسندان، عارف باللّه تعالی، دارای تألیف های متعدّد، صوفی نقش بندی، محقّق با دقّت، دانا به آثار گذشتگان مسند تبارشناس ابوالوقت، برهان الدّین، در شوّال سال هزار و بیست و پنج به دنیا آمد، تألیف کرد و خودش دانش طلبید و به مدینه ی منوّره مسافرت کرد و در آن جا ساکن شد و از علمای برجسته ی آن جا بهره گرفت، نامش مشهور شد و منزلتش بالا گرفت و دانش جویانی از کشورهای دوردست به سویش شتافتند تا از او بگیرند و بیاموزند، و در مسجد شریف نبوی تدریس کرد، و کتاب های متعدّد سودمند نزدیک به صد جلد تألیف کرد، او کوهی از کوه های دانش و دریایی از دریاهای عرفان بود. در روز چهارشنبه بعد از ظهر هجدهم ربیع الثّانی سال یک هزار و یک صد و یک در خانه اش در مدینه ی منوّره درگذشت و در بقیع
ص:261
دفن شد، خداوند متعال رحمتش فرماید.» (1)2 - شیخ احمد نخلی در «رساله اش درباره ی الأسانید» در بیان اساتیدش گوید:
«از آنان است، عالم، علّامه، دانشمند بخشنده، کسی که افکارش حکایت از درستی استنباط پیشینیان در تمام رشته ها داشت، پس شایسته بود که تألیفاتش با اشک چشم نوشته شود، و در راه تحصیل آن ها ثروت و خانواده و فرزندان داده شوند:
شیخ برهان الدّین، ابوالفضائل، ابراهیم بن حسن کردی کورانی شافعی صوفی، ساکن مدینه ی مشرّفه و دانشمند آن، خداوند متعال ما و مسلمانان را از او بهره مند سازد و او را مورد رحمت واسعه در دنیا و آخرت قرار دهد. آمین.» (2)3 - سالم بصری در کتاب «الإمداد بمعرفة علوّ الاسناد» در ذکر اساتید پدرش گوید: «از آنان است: علّامه ی محقّق، ابراهیم بن حسن کورانی مدنی...»
4 - فخرالدّین اورنگ آبادی به هنگام نقل از او گوید: «زبدة المحدّثین، عمدة المحقّقین، پایه گذار قاعده های طریقت، جامع میان شریعت و حقیقت، سالک صراط مستقیم، شیخ ابراهیم کردی، استادِ استاد صاحب مقامات عالیه و کرامت های جلیّه شیخ ولیّ اللّه محدّث، در فن حدیث.»
5 - مولوی حسن زمان در کتاب فخر الحسن گوید: «این کردی نشانه ای از نشانه های خداوند متعال در هر دو علم اصول عقائد و اصول فقه و فرع های فقهی و علوم صوفی گری بود، و در زمان خودش مورد توجّه و اشاره در همه ی کشورها و در سایر چیزهایی که ذکر شد، بود و از هر گوشه و کناری مورد سؤال قرار گرفته بود، به آن ها پاسخ می داد و آن ها را به رساله ای تبدیل می کرد و در تمام رشته ها نوشته های
ص:262
بسیار و بی نظیری دارد که از آن ها دانش برتر و فضیلت بسیار او شناخته می شود.»
هم چنین، کردی از اساتید شاه ولیّ اللّه دهلوی است که متن گفته اش در کتاب «الإرشاد الی مهمّات الاسناد» چنین است:
«فصل - سپاس خدا را که سند من به هفت تن از اساتید باجلال گرامی، پیشوایان راهبر بزرگوار، از مشاهیر در حرمین محترم می رسد که همگان بر برتری آنان اجماع دارند: شیخ محمّدبن علاء بابلی، و شیخ عیسی مغربی جعفری، و شیخ محمّدبن محمّدبن سلیمان ردانی مغربی، و شیخ ابراهیم بن حسن کردی مدنی، و شیخ حسن بن علی عجیمی مکّی، و شیخ احمدبن محمّد نخلی مکّی، و شیخ عبداللّه بن سالم بصری سپس مکّی و برای هر یک از آنان رساله ای است که خود آن ها یا دیگران اسنادهای گوناگون خود را درِ دانش های مختلف گردآورده اند.»
و شایان ذکر است که: دهلوی به گفته ای از کردی در کتابش «التحفة» در پاسخ به استدلال به کلام خدای متعال «انّما ولیّکم اللّه...» استفاده کرده است.
پس استدلال او به کلام او در آن جا و اعراض او در این جا از سخن او نسبت به حدیث «مدینة العلم» شگفت انگیز است.
شیخ اسماعیل بن سلیمان کردی بصری، حدیث «مدینة العلم» را با اطمینان به آن، اثبات کرده است. او در کتابش، «جلاء النّظر فی دفع شبهات ابن حجر» در جهت باطل کردن سخن ابن تیمیّه ی ناصبی معاند که به امیرالمؤمنین علیه السلام خطا نسبت می دهد، چنین می نویسد:
«بپرهیز از مغرورشدن به آثار و احوال ظاهری از پوشیدن لباس های فقیرانه مانند پوشیدن خرقه ها و عصا به دست گرفتن و غیره، چون این ها برای کسی که به آن ها متّصف شده، سودمند نیست، در حالی که چیزی از معرفت خداوند ندارد، بلکه کسی که به آن ها متّصف است، با خودبینی، به اساتید انتقاد می کند. از آن جا که او حقیقت امر را تنها نزد خود و نه دیگری می بیند و بسیاری از چنین مردمانی این حالت در وادی های حیرت به هلاکت رسیدند، چون دچار جهل مرکّب شدند و نمی دانند و نمی دانند که نمی دانند، مانند ابن تیمیّه، ابن المقریء، و سعد تفتازانی، و ابن حجر عسقلانی و دیگران، و اعتراض آنان بر معاصران و مردگان پیش از خود،
ص:263
دلیل بر منحصر کردن راه حق تنها نزد خویش است نه دیگری. ابن تیمیّه چیزهایی دیگر را هم افزوده است؛ از جمله آن چه فقیه ابن حجر هیتمی در فتواهای حدیثی خود از برخی بزرگان عصر خود آورده است: «خود شنیده است که می گفت: - بر منبر مسجد جبل در صالحیه آقایمان عمر دارای اشتباهاتی است و چه اشتباهاتی! و آقایمان علی هم در بیش از سی صد محل خطا کرده است. پس به زعم تو چگونه برای تو درستی حاصل می شود هنگامی که عمر و علی خطا می کنند؟
آیا فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در حقّ آقایمان علی نشنیده ای که فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است؟...»
محمّدبن عبدالباقی بن یوسف ازهری زرقانی مالکی در شرح نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوید: «شهر دانش؛ همان گونه که صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ترمذی و حاکم آن روایت را صحیح دانسته اند و دیگران از علی و هم چنین حاکم و طبرانی و ابوالشیخ و دیگران از ابن عبّاس. و درست آن است که حدیثی حسن می باشد، همان گونه که دو حافظ علایی و ابن حجر گفته اند. نه ساختگی آن گونه که ابن جوزی ادّعا کرده است و نه صحیح آن گونه که حاکم گفته است ولی در میان محدّثان کسانی هستند که حسن را صحیح می نامند.» (1)
مرادی در شرح حال او گوید:
«محمّد زرقانی بن عبدالباقی بن یوسف ازهری مالکی مشهوربه «زرقانی» امام محدّث، زاهد هوشیار، فقیه علّامه،از پدرش واز نورعلی شبراملسی واز شیخ محمّد بابلی و دیگران دانش آموخت. و کتاب هایی دارد مانند شرحی بر الموطأ، شرحی بر
ص:264
المواهب و غیره. و از شیخ محمّدبن خلیل عجلونی دمشقی، و جمال عبداللّه شبراوی هم درس گرفت، وفاتش به سال 1122 است؛ خدایش رحمت کند.» (1)
در کتاب «کشف الظنون» درباره ی این کتاب چنین آمده است: «شرح المواهبِ مولا، علّامه، خاتم المحدّثین، محمّدبن عبدالباقی بن یوسف زرقانی مصری مالکی متوفّای سال 1122، شرح کاملی است در چهار جلد، در آن بیشتر حدیث های روایت شده در شمائل مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و سیره و صفات شریف آن بزرگوار را گرد آورده است، خداوند جزای خیر و رحمت واسعه عطایش فرماید.» (2)وزینی دحلان این کتاب رادرمدارک کتاب «سیره» خودآورده وگفته است که:
«این کتاب ها صحیح ترین کتاب های نوشته شده دراین زمینه است...». هم چنین خود نویسنده ی آن، زرقانی، در آغاز کتاب به اعتبار آن اشاره کرده است... .
سالم بن عبداللّه بن سالم بصری شافعی در کتاب «الامداد بمعرفة علوّ الاسناد» گوید: «امّا سلسله ی طریقت نقشبندیه؛ شیخ والد که خداوند حفظش فرماید از استادش عبداللّه باقشیر و او از شیخ عارف، تاج الدّین عثمانی نقشبندی و او از خواجه محمّد باقی گرفته است» تا آخر آن چه پیشتر در شماره ی (120) آمد.
شیخ سالم بن عبداللّه بصری از مشایخ اجازه دهنده ی علمای بزرگ است مانند: شیخ محمّدبن محمّد امیر ازهری مالکی که در «رساله اسانید» او آمده است، و شاه ولیّ اللّه دهلوی که در «الارشاد إلی مهمّات الاسناد» آمده، و شوکانی آن گونه که در «إتحاف الأکابر بأسناد الدّفاتر» آمده است؛ و دیگران.
ص:265
محمّدبن عبدالرّسول برزنجی کردی مدنی در کتاب «الإشاعة فی اشراط السّاعة» پس از نقل داستان ساختگی آموختن خضر از ابوحنیفة از کتاب «المشرب الوردی فی مذهب المهدی نوشته ی علی قاری» گوید:
«شیخ علی گفت: پوشیده نماند که این داستان با توجه به رکیک بودن و لحنش از سخنان بعضی از ملحدان کوشا در تباهی دین است، چون حاصلش این است که: آن خضری که خداوند متعال در حقّش می فرماید: «بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمتی از سوی خودمان به او دادیم و دانشی از خودمان به او آموختیم» (1)و موسی علیه السلام از او آموخته، شاگرد ابوحنیفه بوده است (!) و چه فهم سریعی داشته این شاگرد که در مدّت سه سال آموخت آن چه را که خضر در مدّت سی سال از ابوحنیفه در حیات و مماتش آموخته بود! و شگفت آورتر آنکه ابوالقاسم قشیری در طبقات حنفی ها به شمار نیامده است! و شگفت انگیزتر از خضر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده ولی اسلام را از ایشان نیاموخته است و نه از دانشمندان اصحاب مانند علی باب مدینة العلم و داورترین یاران!...»
مرادی گوید: «محمّد برزنجی ابن عبدالرّسول بن عبدالسیّدبن عبدالرّسول بن قلندربن عبدالسیّد که نسب او به آقایمان حسن بن علیّ بن ابی طالب پیوند دارد شافعی است که اصلاً برزنجی و تولّدش هم در آن جاست، محقّق با دقّت، دانشمند یگانه بخشنده، در شهر زور شب جمعه دوازدهم ربیع الأوّل سال یک هزار و چهل متولّد شد، در آن جا رشد یافت و قرائت قرآن و تجوید آن را از پدرش آموخت و به وسیله ی او دیگر دانش ها را فرا گرفت... سپس ساکن مدینه ی شریفه شد و ریاست تدریس را عهده دار شد و از بزرگان آن شد و کتاب های شگفت انگیزی نوشت... و به
ص:266
طور کلّی از دانشمندان یگانه در علم و عمل بود، مرگش در اوّل محرّم سال هزار و یک صد وسه بود و در مدینه دفن شد؛ خدای متعال رحمتش فرماید.» (1)
میرزا محمّدبن معتمد خان حارثی بدخشانی این حدیث را چنین روایت می کند: «نقل می کند بزّار از جابربن عبداللّه، و عقیلی و ابن عدی از ابن عمر و طبرانی از هر دو، و حاکم از علی و ابن عمر، و ابونعیم در «المعرفة» از علی که گفتند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و طبرانی در روایتی از ابن عبّاس مرفوعاً افزوده است: پس هر کس دانش را خواهد، باید از درش وارد آن شود.»
این حدیث به رأی حاکم صحیح است و ابن جوزی با او مخالفت کرده و آن را در «الموضوعات» آورده است. و حافظ ابن حجر گفته است: خلاف قول هر دو نفر درست است. پس حدیث حسن است نه صحیح و نه ساختگی. و این حدیث نزد ترمذی و نزد ابونعیم در «الحلیّة» از علی با این لفظ است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (2)هم چنین در کتاب «مفتاح النجا» آن را روایت کرده و سپس گوید:
«گویم: بیشتر پژوهشگران از محدّثان بر آنند که این حدیث حسن است؛ بلکه حاکم گفته، صحیح است و ابن جوزی در اینکه آن را در شمار اخبار ساختگی آورده، به خطا رفته است.» (3)و در کتاب «تحفة المحبّین» هم آن را چنین روایت کرده است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ر، طس از جابربن عبداللّه. عق، طب، عد از ابن عمر. عم
ص:267
(ابونعیم) در «المعرفة» از علی. ک (حاکم) از هر دو نفر آخری.
گویم: این حدیث را حاکم صحیح دانسته و ابن جوزی با او مخالفت کرده و آن را در الموضوعات آورده است. و حافظ ابن حجر گفته است: حق بر خلاف قول هر دو نفر آنان است. پس حدیث حسن است نه صحیح و نه ساختگی. من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از در آن نزد آن بیاید.
طبرانی از ابن عبّاس.» (1)
محمّد صدر العالم (2) حدیث را اثبات کرده؛ آن جا که تمام سخن حافظ، سیوطی در «جمع الجوامع» را آورده است که متن آن در جای خود (شماره ی 88) آورده شد.
شاه ولیّ اللّه پدر «دهلوی» در چند جای کتابش «قرّةالعینین» به عنوان حدیث مسلّم، این حدیث را به طور مرسل آورده است، از جمله در بیان فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام گوید: « حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم به دانش او گواهی دادند با فرمایش «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و به برتری او در داوری با فرمایش: «داورترین شما علی
ص:268
است.»
و هم چنین گوید: «ایشان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
و نیز گوید: «نکته ی هفتم: خداوند متعال خواستار گسترش دینش در همه ی آفاق به وسیله ی پیامبرش شد. و این نمی شد جز از طریق دانشمندان و قاریانی که قرآن را از ایشان صلی الله علیه و آله و سلم آموختند. پس خداوند سبحان بر زبان ایشان صلی الله علیه و آله و سلم فضایل گروهی از صحابه را آشکار فرمود تا مردم را به یادگیری دانش و قرآن از آنان ترغیب کند و آن فضیلت ها به منزله ی اجازه های محدّثان به شاگردان خود درآمد تا اینکه کسانی که رجال را به اقوال نمی شناسند، اقوال را به رجال بشناسند. و علمای اصحاب در این فضیلت ها مشترک بودند همان گونه که کتاب های حدیث آن را بازگو می کنند و از این باب است: «من شهر دانشم و علی درِ آن است و قرائت کننده ترین شما أُبی است و داناترین شما به حلال و حرام معاذ است.»
و شاه ولیّ اللّه در کتاب «إزالة الخفا فی سیرة الخلفا» در بزرگواری های امیرالمؤمنین علیه السلام گوید:
« از ابن عبّاس نقل شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید. و از جابربن عبداللّه نقل شده که می گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، و هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
دهلوی به روایت پدرش ازحدیث مدینة العلم اعتراف می کند، آن جا که در رساله ای که در بیان اعتقادات پدرش نوشته است آن گونه که در «ذخیرة العقبی» از عاشق علی خان دهلوی آمده است گوید: «در کتاب هایش، حدیث های بی شماری از مناقب امیرالمؤمنین را نقل کرده است؛ به ویژه «حدیث غدیرخم» و «أنت منّی و أنا منک.» (تو از منی و من از تو) و «من فارقک یا علی فقد فارقنی» (یا علی هر کس از تو جدا شود از من جدا شده) و حدیث: «أئتنی بأحبّ خلقک إلیک» (خداوندا! محبوب ترین آفریده ات نزد خودت را به من برسان) و «أنا مدینة العلم و علیٌّ بابُها.» (من شهر دانشم و علی در آن است) و حدیث «هذا أمیر البررة و قاتل الفجرة» (این
ص:269
امیر نیکوکاران و قاتل گنهکاران است) و حدیث: «ردّ الشمس» (برگرداندن خورشید) - را که محدّثان درباره اش اختلاف کرده اند به نقل صحیح از شیخ ابوطاهر مدنی از ابوالقاسم طبرانی نقل کرده است و سپس شواهد آن را از طحاوی و دیگر از بزرگان محدّثان آورده و به صحیح بودن آن حکم کرده است. هم چنین کرامت های متعدّدی با نقل های صحیحی از مرتضی روایت کرده است.»
شاه ولیّ اللّه دهلوی بی نیاز از تعریف است. او بزرگ علمای هند و مورد اعتمادشان است. محمّد معین سندی او را به «عالم هند و عارف زمانش...» توصیف کرده است. (1)در جای دیگر گوید: «پیشوای علمای دورانش، رئیس زمان ما، شیخ اجل، صوفی اکمل، امام سرزمین هند...» (2)و رشیدالدّین دهلوی در «غرة الرّاشدین» چنین توصیفش کرده است: «بزرگ محدّثان، پیشوای عارفان...»
و حیدرعلی فیض آبادی در «منتهی الکلام» این گونه توصیفش کرده است:
«پایان بخش عارفان، کُشنده ی مخالفان، سرور محدّثان، پایه ی متکلّمان، حجّت خداوند بر جهانیان...»
و صدیق حسن خان قنوجی در کتاب های «إتحاف النبلاء» و «أبجد العلوم» شرح حال او را آورده است که خلاصه ی آن از کتاب دوم چنین است:
«مسند زمان، شیخ اجل، شاه ولیّ اللّه احمدبن عبدالرحیم، محدّث دهلوی؛ رساله ای به نام «الجزء اللطیف فی ترجمة العبد الضعیف» دارد که شرح حال خود را مفصّل به فارسی در آن آورده است. خلاصه اش این است: «او روز چهارشنبه،
ص:270
چهارم شوّال هنگام طلوع فجر، در سال 1114 هجری متولّد شده است که ماده تاریخ آن به حساب ابجد، عظیم الدین است، گروهی از صالحان از جمله پدر بزرگوارش بشارت هایی قبل از تولّدش دیده بودند، که در کتاب «القول الجلی فی ذکر آثار الولی» از شیخ محمّد عاشق بن عبیداللّه بارهوی پهلیتی که مخاطب به علی است، آمده است. در کودکی از کتاب های فارسی و کتاب های مختصر عربی فرا گرفت، و به کارهای مشایخ نقشبندیه مشغول شد، و خرقه ی صوفیان را پوشید، و اجازه ی درس خواندن یافت و از تحصیل دانش فارغ شد، پدرش اجازه ی گرفتن بیعت از هر کس که خواهد به او داد و گفت: «که دست او مانند دست خودش است». سپس حدود دوازده سال مشغول درس شد و گشایش بزرگی در توحید برای او محقّق شد و دامن گسترده ای در سلوک برایش پهن گشت و فوج فوج علوم وجدانی بر قلبش سرازیر شد و در دریاهای مذاهب چهارگانه فرو رفت و مشتاق زیارت حرمین شریفین شد، سال 1143 به آن جا سفر کرد و دو سال کامل آن جا اقامت گزید و شاگرد شیخ ابوطاهر مدنی و دیگر مشایخ حرمین شد.
و از نعمت های الهی بر او، اینکه خلعت فاتحیه را بدو بخشید و جمع میان فقه و حدیث و رازهای سنّت ها و مصالح احکام و دیگر چیزهایی را به او الهام کرد که حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم از سوی پروردگارش عزّ و جلّ آورده بود. تا اینکه باورهای اهل سنّت را با دلیل ها و حجّت ها اثبات کرد و از آلودگی های اهل معقول پاک نمود و تمام علم ابداع و خلق و تدبیر و نزدیک شدن با طول و عرض و علم استعداد نفس های انسانی، به او عطا شد و حکمت عملی و توفیق برپاداشتن آن با کتاب و سنّت به او افاضه شد و جداسازی علم منقول از تحریف شده ی مدخول و سنّت بلندمرتبه را از بدعت ناپسندیده را جدا کرد. تمام شد.
و در گذشت او به سال 1176 هجری بود. تألیف های ارزشمند سودمند فراوانی دارد از جمله: فتح الرّحمان فی ترجمة القرآن، و الفوز الکبیر فی أصول التفسیر، و المسوّی و المصفّی فی شروح الموطا، و القول الجمیل و الخیر الکثیر، و الانتباه و الدر الثمین و کتاب حجّةاللّه البالغه، و کتاب ازالة الخفا عن خلافة الخلفاء و
ص:271
رسائل التفهیمات و غیر آن.
و شرح حال مبسوطی از او در کتابم «إتحاف النبلاء المتّقین بإحیاء مآثر الفقهاء و المحدّثین» آورده ام و معاصر ما مرحوم مولوی محمّدمحسن بن یحیی بکری تیمی ترهتی، شرح حال مشروحی از او در رساله اش «الیانع الجنی» آورده و در ستایش او مبالغه کرده و عبارت بسیار ارزشمندی آورده است و شرح حال آغاز و پایان او را نیکو و طولانی ذکر نموده است.»
معین بن محمّد امین سندی گفته است: «بر حجّیت قیاس، به عمل گروه بسیاری از یاران پیامبر استدلال کرده اند، و این که به تواتر قیاس از آنان نقل شده است هرچند که تفصیل های آن آحاد، بوده باشد و هم چنین: عمل آنان به قیاس و ترجیح دادن یکی بر دیگری، تکرار شده و شایع گردیده بدون انکارکننده ای و این وفاق، اجماعی بر حجّیت قیاس است.
پس پاسخ این که: همان گونه که از آنان قیاس نقل شده، طعن و مذمّت قیاس هم از آنان نقل شده است. پس از باب مدینة العلم نقل شده است که گفت: «اگر دین به قیاس می بود، مسح کردن کف کفش بهتر از روی آن بود.» (1)
محمّد معین سندی از محقّقان مشهور اهل سنّت و از شاگردان شیخ عبدالقادر، مفتی مکّه ی مکرّمه و از معاصران شاه ولی اللّه است. و کتابش «دراسات اللبیب» از کتاب های معتبر مشهور است. در آن کتاب می گوید:
«بر این رأی، پیشوای علما و بزرگ دورانمان، شیخ اجل صوفی اکمل، امام سرزمین هند، شیخ ولیّ اللّه بن عبدالرّحیم با ما موافقت کرده است و به طور شفاهی
ص:272
در یک سری از رأی های نیکوی ما مرا مورد خطاب قرار داد و در مورد تنهابودن من در مخالفت با بعضی مطالب جمهور گفت: «و من الرّدیف فقد رکبت غضنفرا؟» (1) و سپاس خداوند متعال را بر این مطلب، سپاسی بسیار، پاکیزه و مبارک، آن گونه که پروردگارمان دوست می دارد و می پسندد.»
مولوی صدیق خان حسن قنوجی هم در کتاب «إتحاف النبلاء المتّقین بإحیاء مآثر الفقهاء و المحدّثین» از او یاد کرده و او را به «شیخ فاضل محقّق» توصیف نموده، او و آن کتابش را ستوده و به قصیده ای اشاره کرده است که یکی از معاصران سندی، قاضی بشاوری، در وصف کتاب «دراسات اللبیب» سروده است و آن را نیکو دانسته است و آن قصیده در پایان کتاب مذکور چاپ شده است.
شیخ محمّدبن سالم حفنی شافعی این حدیث را در کتاب «حاشیة الجامع الصغیر» چنین اثبات کرده است: «فرمایش او: «پس باید نزد آن در بیاید»، یعنی: به سوی علی. وارد شده است که دانش ده جزء است؛ نُه جزء آن به علی و یک جزء به مردم عطا شده است و لذا از معاویه سؤال شد و او به سؤال کننده گفت: از علی بپرس که او از من داناتر است.»
1 - محمّدبن محمّد امیر ازهری در «أسانید» خود پس از یادکردن برادرش جمال الدّین حفنی گوید: «از آنان است برادرش؛ همردیف گروه علمای پژوهشگر و باقی مانده ی بزرگان هدایتگر عارف، زیبایی دنیا و زینت آیین و دین، پیونددهنده ی سالکان، خلاصه ی واصلان، استاد اعظم، شیخ الشّیوخ، ابوعبداللّه بدرالدّین، آقای من، محمّد حفنی، در مجلس درس «جامع الصغیر» و «النجم الغیطی» در مولد
ص:273
حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم حاضر شدم و هنگام خواندن متن الشمائل از ترمذی درگذشت. و از طریق خلوتیه ی از جانب او ذکر به من تلقین شد. و اجازه ای عام به من داد... .»
2 - مرادی گوید: «محمّد حفنی - شیخ، عالم، محقّق، مدقّق، عارف باللّه متعال، قطب زمان خود، ابوالمکارم، نجم الدّین، سال 1101 متولّد شد و وارد الأزهر شد و مشغول کسب دانش از فضلای آن جا شد، و کتاب های سودمندی نوشت، و بیش از پانصد شاگرد در مجلس درسش حاضر می شدند، تقریرش نیکو و دارای فصاحت و بیان خوب بود. شجاع، بزرگوار، پژوهشگر و مدقّق بود که همه ی مردم به سویش می شتافتند. و طریقه ی خلوتیه در زمان حیاتش در مشرق و مغرب زمین از او شهرت یافت و وفات او در ربیع الأوّل سال 1181 واقع شد.» (1)
محمّدبن اسماعیل بن صلاح امیر یمانی صنعانی، حدیث «مدینةالعلم» را روایت و صحیح بودنش را ثابت کرده است. متن گفته او در «الروضة الندیه فی شرح التحفة العلویّة» چنین است: باب علم المصطفی، إن تَأْتِهِ فَهنیئاً لک بالعلم مریّاً
اگر نزد باب علم مصطفی آیی، دانش گوارایت باد.
اشاره به حدیث مشهور روایت شده از نقل ابن عبّاس و دیگران است که لفظ آن از ابن عبّاس چنین است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی درِ آن است، پس هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.» عقیلی و ابن عدی و طبرانی و حاکم آن را نقل کرده اند.
هم چنین ابن عدی و حاکم از حدیث جابر، آن را نقل کرده و ترمذی از حدیث علی علیه السلام با لفظ: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی گفته: این حدیث غریب - و در نسخه ای - مُنکر است.
ص:274
و علّامه، حافظ بزرگ، مجتهد، محمّدبن جریر طبری گفت: این حدیث نزد ما صحیح است، سندش صحیح می باشد. حاکم در مورد حدیث ابن عبّاس گوید:
اسنادش صحیح است. خطیب در تاریخش از یحیی بن معین روایت می کند که از او درباره ی حدیث ابن عبّاس پرسیده شد، گفت: صحیح است.
ابن عدی گوید: ساختگی است و ابن جوزی دو حدیث جابر و ابن عبّاس را در «الموضوعات» آورده است. و حافظ صلاح الدّین علایی گوید: ذهبی هم در المیزان و غیر آن به باطل بودن آن معتقد شده اند و در این باره علّت قدح کننده ای برایش نیاورده اند، جز اینکه بدون هیچ دلیلی ادّعای «ساختگی بودن» کرده اند.
و حافظ ابن حجر گوید: این حدیث طریق های بسیاری در مستدرک حاکم دارد حدّاقل این است که این حدیث اصلی دارد. پس شایسته نیست که «ساختگی» بر آن اطلاق شود و گوید: حقیقت بر خلاف قول حاکم که صحیح دانسته، می باشد و خلاف قول ابن جوزی که گفته «ساختگی» می باشد، بلکه از نوع «حسن» که است به صحت ارتقا نمی یابد و به دروغ بودن، فرو نمی افتد.
حافظ سیوطی گوید: همواره مدّت زمانی چنین پاسخ می دادم که این حدیث حسن می باشد تا اینکه بر صحیح دانستن حدیث علی در «تهذیب الآثار» توسّط ابن جریر آگاه شدم. همراه با صحیح دانستن حدیث ابن عبّاس توسّط حاکم، پس از خداوند استخاره کردم و یقین کردم به ارتقای حدیث از رتبه ی حسن به رتبه ی صحّت؛ پایان یافت.
گویم: پیشوایان حدیث، حدیث صحیح را به هفت نوع تقسیم کرده اند: یک قسم حدیثی است که یکی از ائمّه حدیث، غیر از شیخین، تصریح کرده باشند که صحیح است، و بر (صحّت) این حدیث دو امام حافظ بزرگ، حاکم ابوعبداللّه، و علّامه محمّدبن جریر نص دارند. خطیب بغدادی درباره ابن جریر گوید: ابن جریر از ائمّه ای بود که به گفته اش حُکم می شود و به علّت معرفت و فضلش به رأیش مراجعه می شود، دانش هایی را آموخت که هیچ کس از مردم دورانش در آن با او مشارکت نداشت، و درباره اش ابن خزیمه، معروف به امام ائمّه گوید: روی زمین
ص:275
کسی را داناتر از محمّدبن جریر نمی شناسم. و امّا حاکم هم پیشوای بلامنازع است که ذهبی درباره اش گوید: محدّث، حافظ بزرگ، امام محدّثان. خلیل بن عبداللّه نیز گوید: او ثقه ای است که نوشتارهایش نزدیک به پانصد کتاب رسیده است.
گویم: با این همه ابن جوزی در نزد این دو امام چه جایگاهی دارد؟ و در برابر طبقه و حفظ و دقّت آن دو کجاست؟ او کسی است که حافظ ذهبی - به نقل از موقانی - درباره اش گوید: ابن جوزی در نوشته هایش بسیار اشتباه کار بود سپس ذهبی گوید: گویم: آری او غلطهای بسیار در نوشتارهایش دارد و بر او به خاطر شتابی که در تالیف داشت، انتقاد وارد می شود.
گویم: سخن حافظ علایی راشنیدی که گفت: علّت سرزنش آمیزی برای این حدیث نیست جزاینکه بی هیچ دلیلی ادّعای ساختگی بودن آن راکرده اند.ذهبی درباره ی علایی می گوید: اوخواند وسود بخشید وبرگزید و در رجال و علّت ها دقّت کرد و در این زمینه همراه با سلامت ذهن و سرعت فهم پیشی گرفت. تمام شد.
این سخن ذهبی است که هم زمان با او و از هم ردیفانش می باشد. و دیگرانی که پس از دوران او می باشند، بیش از این ها او را ستوده اند. پس بطلان ادّعای «ساختگی بودن» و درستی قول به صحّت برای تو آشکار شد؛ همان گونه که سیوطی آن را برگزید؛ در حالی که گفته ی حاکم و ابن جریر نیز همین است.»
و در کتاب «الروضة الندیة» هم چنین آمده است: «و کفاه کونه للمصطفی ثانیاً؛ فی کلّ ذکرٍ و صفیّاً»
و او را بس که شخص دوم برای مصطفی در هر ذکر و برگزیده ی خداوند باشد.»
گفته اش: و او را بسنده است، یعنی این شرافت وافتخار برای او بسنده است که شخص دوم و تالی برای ذکر حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم باشد، و اینکه او برگزیده خداوند و پیامبرش است، همان گونه که در گرامی داشت او پیشتر آمد، و این بیت اشاره به این دارد که خداوند وصی علیه السلام را این گونه مخصوص گردانید که نام شریفش را بر زبان جهانیان از کودک و مکلّف و آزاد و بنده و مرد و زن القاء کرد. هرگاه مردم
ص:276
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نام می برند، او را هم به خاطر ذکر رسول یاد می کنند، و این از گرامی داشت خداوند است او را، کودک بزرگ می شود فریاد برمی آورد: یا محمّد، یا علی، عامی و دیگران هم چنین می کنند. و این به سبب درخواست ابراهیم خلیل الله علیه السلام از خداوند متعال است که خواست یادش را بلند مرتبه سازد:
«و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین» (1)
«و زبان راستینی در دیگران برایم قرار ده.»
و همچنین خداوند بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم با این فرمایش منّت نهاد:
«و رفعنا لک ذکرک» (2)
«و یاد تو را برای تو بالا بردیم.»
و این شرف او را بس که نخستین نفر از پیشگامان در اسلام است.
و این شرف او را بس که نخستین نمازخوان بود و کسی بود که از شانه ی ابوالقاسم صلی الله علیه و آله و سلم برای شکستن بُت ها بالا رفت.
و این شرف او را بس که جان خود را فدای پیامبر کرد، آن شبی که کافران به او، نیرنگ و مکر به کار بردند.
و این شرف او را بس که از طرف پیامبر امانت ها را ادا کرد.
و این شرف او را بس که نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منزله ی سر نسبت به بدن است.
و این شرف او را بس که او از رسول خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اوست.
و این شرف او را بس که روز بدر فرشتگان بر او سلام کردند.
و این شرف او را بس که یلان مشرکان را در هر نبردی بر زمین کوبید.
و این شرف او را بس که با عمروبن عبدود جنگید.
و این شرف او را بس که فاتح خیبر است.
و این شرف او را بس که ابلاغ کننده ی برائت به مشرکان است.
ص:277
و این شرف او را بس که خداوند سبحان بتول را به همسری او درآورد.
و این شرف او را بس که فرزندانش، فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشند.
و این شرف او را بس که در روز جنگ تبوک جانشین ایشان بود و نسبت او با ایشان چون نسبت هارون با موسی است.
و این شرف او را بس که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبوب ترین آفریدگان نزد خداوند است.
و این شرف او را بس که خداوند به او بر فرشتگانش مباهات فرمود.
و این شرف او را بس که او تقسیم کننده ی جهنّم و بهشت است.
و این شرف او را بس که او برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
و این شرف او را بس که هر کس او را بیازارد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را آزرده است.
و این شرف او را بس که نگاه به صورت او عبادت است.
و این شرف او را بس که جز منافق او را دشمن نمی دارد و جز مؤمن او را دوست نمی دارد.
و این شرف او را بس که در او مثلی از عیسی بن مریم علیهما السلام می باشد.
و این شرف او را بس که ولیّ هر مرد و زن مؤمن است.
و این شرف او را بس که سرور عرب است.
و این شرف او را بس که سرور مسلمانان است.
و این شرف او را بس که (در قیامت) سواره محشور می شود.
و این شرف او را بس که مؤمنان را از حوض رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می نوشاند و منافقان را دور می کند و می راند.
و این شرف او را بس که کسی از صراط عبور نمی کند جز با اجازه ی از او.
و این شرف او را بس که لباس سبزرنگ از لباس های بهشت بر تن می کند.
و این شرف او را بس که از زیر عرش ندا برمی آید که بهترین برادر، برادرت علی است.
و این شرف او را بس که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دخترش سرور زنان جهانیان در
ص:278
قصر ایشان، می باشد.
و این شرف او را بس که پرچم دار پرچم ستایش (خدا) است و آدم و فرزندانش در سایه ی آن حرکت می کنند.
و این شرف او را بس که اهل محشر وقتی او را بینند، گویند: این جز فرشته ای مقرّب یا پیامبری فرستاده شده نیست. پس منادی ندا می دهد: این نه فرشته ای مقرّب و نه پیامبری فرستاده شده است، بلکه علیّ بن ابی طالب، برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.
و این شرف او را بس که نامش همراه نام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شده است:
محمد، رسول خداست؛ او را با علی تأیید کردم و یاری نمودم.
و این شرف او را بس که روح او همانند روح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قبض می شود.
و این شرف او را بس که بهشت مشتاق اوست؛ همان گونه که در حدیث انس است: بهشت به سه نفر اشتیاق دارد: علی و عمّار و سلمان.
و این شرف او را بس که باب مدینة العلم پیامبر می باشد.
و این شرف او را بس که تمام درها جز درِ (خانه ی) او بسته شد.
و این شرف او را بس که بعد از دعوت پیامبری چشم درد نگرفت و دچار سرما و گرما نشد.
و این شرف او را بس که نخستین نفری است که درِ بهشت را می کوبد.
و این شرف او را بس که قصر او در بهشت بین قصرهای خلیل الرّحمان و سرور فرزندان آدم صلی الله علیه و آله و سلم قرار دارد.
و این شرف او را بس که آیه ی ولایت درباره ی او نازل شد.
و این شرف او را بس که خداوند در ده آیه او را مؤمن نامید.
و این شرف او را بس که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را برگزید.
و این شرف او را بس که با رسول خدا از آن پرنده خورد.
و این شرف او را بس: بیعت رضوان.
و این شرف او را بس که بزرگ اهل بدر است.
ص:279
و این شرف او را بس که وصیّ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
و این شرف او را بس که وزیر او می باشد.
و این شرف او را بس که داناترین فرد امّت اوست.
و این شرف او را بس که بر تأویل قرآن می جنگید همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر تنزیل آن جنگید.
و این شرف او را بس که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید.
و این شرف او را بس که در هر جنگی پرچم دار ایشان صلی الله علیه و آله و سلم بود.
و این شرف او را بس که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را غسل داد و دفن او را بر عهده داشت.
و این شرف او را بس که خداوند آن همه زهد و عبادت و بندگی به او عطا فرمود.
و این شرف او را بس که آن همه پارسایی و نزدیکی (به خداوند) را به دست آورد. هذی المفاخر لا قعبان من لبنٍ شیبا بماءٍ فعادا بعد أبدالا
مفاخر والا و شرح حال سرآمدش در کتاب های زیر آمده است:
1 - البدر الطالع 2 / 133- 139.
2 - الجنة فی الأسوة الحسنة بالسنة، از قنوجی.
3 - إتحاف النبلاء المتّقین بإحیاء مآثر الفقهاء و المحدّثین.
4 - الحطّة فی ذکر الصحاح الستة، از قنوجی.
5 - ذخیرة المآل فی عدّ مناقب الآل، از عجیلی.
6 - أبجد العلوم/ 868.
7 - التاج المکلّل / 414.
و کتاب های دیگر...
ص:280
محمّدبن علی صبّان گوید: «بزّار و طبرانی در «الأوسط» از جابربن عبداللّه، طبرانی و حاکم و عقیلی در «الضعفاء»، ابن عدی از ابن عمر و ترمذی و حاکم از علی نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است و در روایتی است: پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد دربیاید. و در روایت دیگری نزد ترمذی از علی است که: من خانه ی حکمتم و علی در آن می باشد. و در دیگری نزد ابن عدی: علی درِ دانش من است.
مردم درباره ی این حدیث، اختلاف پیدا کردند، گروهی برآنند که ساختگی است از جمله ابن جوزی و نووی، حاکم بنابر عادتش مبالغه کرده و گفته است: این حدیث صحیح است و بعضی از محدّثان پژوهشگر آگاه متأخّر تصویب کرده اند که حسن می باشد.» (1)
شیخ سلیمان جمل در کتاب «الفتوحات الأحمدیة بالمنح المحمدیة» در شرح این بیت: «و وزیر ابن عمه فی المعالی و من الأهل تسعد الوزراء»
گوید: «و من الاهل... الخ» می رساند که از جمله آن سعادت ها این است که برادری را برای او قرار داد. ترمذی نقل می کند: حضرت صلی الله علیه و آله و سلم میان اصحابش برادری
ص:281
برقرار کرد. علی با چشمانی گریان آمد و عرض کرد: ای رسول خدا میان اصحابت برادری برقرار کردی و میان من و کسی برادری ایجاد ننمودی. پس فرمود: «تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.» و از آن سعادت ها دانش هایی است که با این فرمایش به آن اشاره فرمود: «أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب»
قمرالدّین حسین اورنگ آبادی درکتاب «نورالکونین» درباره ی خاندان نبوّت گوید: «حدیث های: «انا مدینة العلم وعلیّ بابها و سدّوا کلّ خوخة الا خوخة ابی بکر و سدّوا کل خوخة الا باب علیّ» اشاره دارد به کلیّت این خانه و به درهای آن.»
1 - غلام علی آزاد ، در «سبحة المرجان 101»
2 - صدیق حسن خان قنوجی در «ابجد العلوم» گوید: «سیّد قمرالدّین حسینی اورنگ آبادی، ماهی برآمده در میزان شرع مبین و ستاره ای درخشان در اوج شرافت بود. پدرانش از سادات خُجند بودند و سیّد ظهرالدّین از آنان بود که به هند مهاجرت کرد و در أمن آباد از توابع لاهور درگذشت. سپس پسرش سیّد محمّد به شهر دکن رفت و فرزندش سیّد عنایت اللّه از عارفان بود، طریقت نقشبندیه را از شیخ ابوالمظفّر برهانفوری از شیخ محمّد معصوم از پدرش شیخ احمد سهرندی گرفت و در شهر بالاپور، به فاصله ی چهار منزل از «برهانفور» ساکن شد. و همان جا در سال 1117 درگذشت و فرزندش سیّد منیب اللّه متوفّای سال 1161 می باشد و او نیز از عارفان بود. و صاحب این شرح حال، فرزند بزرگش می باشد. در سال 1123 متولّد شد و در راه فنون مختلف سیاحت کرد و در علوم عقلی و نقلی برتری یافت تا جایی که در نقلیّات پیشوایی برتر شد و در عقلیّات برهانی تابان، قرآن را حفظ کرد و علم را با عمل زینت بخشید و به دهلی و سهرند رفت و قبر مجدّد را زیارت کرد و به لاهور رفت و با گروهی از علما و عرفای آن شهر ملاقات کرد، سپس به بالاپور
ص:282
بازگشت و به اورنگ آباد آمد، و میان او و سیّد آزاد دوستی برقرار شد، پس مانند دو فرقد بر آسمان اتّحاد بودند، سپس با دو فرزندش میر نورالهدی و میرنورالعلی به حرمین شریفین سفر کرد و به هند بازگشت. سپس با خانواده اش به اورنگ آباد آمد.
کتابی در مسأله ی وجود دارد که آن را «مظهر النّور» نامید و در آن مذهب های علما و مسلک های متکلّمین و حکما را بیان کرد که گوشه ای از آن را سیّد آزاد در کتاب «السبحة» آورده است و با بیت هایی به عربی تاریخ او را به نظم آورده است...
در سال 1193 در اورنگ آباد درگذشت و درون شهر دفن شد. آزاد در تاریخ وفاتش گفت: «موت العلماء ثلمة».
شهاب الدّین احمدبن عبدالقادر عجیلی شافعی چنین گوید: و دعوة الحقّ و باب العلم
امّ سلمة گفت:
شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «ای فاطمه! آیا راضی نمی شوی که تو را به ازدواج کسی درآوردم که نخستین فرد امّتم به پذیرش در اسلام است و بیشترین دانش و بزرگ ترین بردباری را دارد؟»
و امّ سلمة گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «علی با قرآن و قرآن با علی است؛ از هم جدا نمی شوند تا بر حوض نزد من بازگردند. او دعوت کننده به حق است و او دعوت حق است.»
و در کتاب «الجامع الکبیر» آمده است: حکمت به ده بخش تقسیم شد، نُه جزء آن به علی عطا شد و به مردم یک جزء داده شد و علی نسبت به آن جزء هم، از همگان داناتر است.
و ترمذی نقل می کند که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن
ص:283
است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» و از این رو طریقت ها و سلسله ها به او باز می گردند.
و در کتاب «الکبیر» سیوطی آمده است که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی درِ دانش من است و بعد از من برای امّتم آن چه را که برایش فرستاده شدم تبیین می کند.» آن را ابوذر روایت کرد. و در همان کتاب است که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«علی داناترین مردم به خداوند است و در میان مردم بیشترین محبت و گرامی داشت را نسبت به اهل لا إله إلّااللّه دارد.» ابونعیم آن را نقل کرد.
و عمر همواره می گفت: به خداوند پناه می برم از مشکلی که ابوالحسن برای حل آن نباشد. و نیز می گفت: علی داورترین ما می باشد. و اگر علی نبود عمر به هلاکت می رسید.
و عایشه گفت: او در میان بازماندگان داناترین کس به سنّت است و خود او فرمود: اگر می خواستم، از تفسیر سوره ی «فاتحة» هفتاد شتر را بار می کردم. و به سینه اش اشاره کرده، می فرمود: چه بسیار دانش هایی که در این جاست؛ چه می شد اگر حمل کننده ای برایش پیدا می کردم.» (1)و نیز گوید: «مراد از گفته ام: «بنابر اصطلاح علما»، شهر دانش صلی الله علیه و آله و سلم و داناترین آفریده خداوند، به مراد خداوند است و منظورم درِ آن شهر و نقطه ی باء است و منظورم عالم قریش است که تمام طبقه های زمین را از دانش پُر می کند، و هر کس از آنان بر همان روش پیروی کرد از گذشتگان و آیندگان، سخنان صریح آنان چیزهایی است که آن ها را در منظومه یاد کردم: شیعه کسی است که ولایت علی و خاندانش را پذیرفته و در گفتارها و کردارهایشان از آنان پیروی کرده باشد. پس هر کس روش استوار آنان را پیمود و آنان را اولیای راستین برگرفت، صفت تشیّع بر او صدق می کند، چون او حقیقتاً پیرو آنان است. و مذهبی را بر مذهب دیگر برتر نمی دانیم و نه فرقه ای را بر فرقه ی دیگر. و کسی که پیروی آنان را اظهار کند و شیعه گری بنماید
ص:284
در حالی که خالی از آن باشد، پس از دشمنانشان است، هرچند که به آن نام، خود را بنامد. زیرا نام ها، معانی را تغییر نمی دهد. و هر کس از من پیروی کند از من است.» (1)و پس از نقل سخنی درباره ی شیخین که آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده اند، گوید:
«به سخن باب مدینة العلم بنگر و گواهی راستین او درباره ی آن دو، پس بدین ترتیب خواهی شناخت چه کسی از آن در وارد شد و چه کسی بیرون رفت.» (2)
محمّد مبین بن محبّ اللّه سهالوی گوید: «امّا قلم از بیان دانش و حکمت و حل مشکلات و فقاهت و هوش و بخشش او، ناتوان است. ولی به گوشه ای از آن می پردازیم. سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی او برای خواستاران حقیقت بسنده است که فرموده است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» بزّار از جابربن عبداللّه و عقیلی و ابن عدی از ابن عمر، طبرانی از هر دو نفر، حاکم از علی و ابن عمر آن را نقل کرده اند. و طبرانی در روایت ابن عبّاس مرفوعاً افزوده است: هر کس دانش را خواهد، باید از درش وارد شود. و این حدیث بنابر رأی حاکم صحیح است و ابن حجر گوید: حسن است. و حدیث نزد ترمذی و ابونعیم از علی با این لفظ است:
من خانه ی حکمتم و علی در آن است. بار بگشا ای علیّ مرتضی
از همه طاعات اینت بهترست سبق یابی بر هر آن سابق که هست (3)
ص:285
کتاب ها و مفاخر او را از اهل سنّت در جلد «حدیث ولایت» آوردیم و صاحب «نزهة الخواطر 7 / 403» او را چنین توصیف کرده است: «شیخ فاضل بزرگ... یکی از فقهای حنفی ها...» سپس کتاب او را ذکر نموده و درگذشت او را به سال 1225 ثبت کرده است.
ثناءاللّه پانی پتی در کتاب «السیوف المسلول» گوید: «پنجم، حدیث جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» بزّار و طبرانی از جابر آن را روایت کرده اند و شواهدی از حدیث ابن عمر و ابن عبّاس و علی و برادرش دارد. حاکم آن را صحیح دانسته و ابن جوزی آن را در زمره ی موضوعات آورده است. و یحیی بن معین گوید:
اصلی ندارد و بخاری و ترمذی گفته اند: منکر است و وجه صحیحی برایش نیست و نووی و جزری گفته اند: ساختگی است. و حافظ ابن حجر گوید: حقیقت خلاف گفته ی هر دو گروه است یعنی کسی که گفته صحیح و کسی که گفته ساختگی است و این حدیث حسن می باشد نه صحیح و نه ساختگی.
گویم: آن چه ابن حجر آورده با در نظرگرفتن سند حدیث، درست و حقیقت است امّا با توجّه به شواهد بسیارش به صحّت آن حکم می شود.
و پاسخ این که: در این حدیث دلالتی بر امامت وجود ندارد.»
صدیق حسن خان قنوجی در کتاب «إتحاف النبلاء المتّقین بإحیاء مآثر الفقهاء و المحدّثین» گوید: «قاضی ثناءاللّه پانی پتی از نوادگان شیخ جلال الدّین چشتی بزرگِ اولیا می باشد که نسبش به عثمان می رسد. در علوم عقلی و نقلی متبحّر بود و در فقه و اصول به درجه ی اجتهاد رسید، کتاب گسترده ای در فقه دارد که در آن دلیل گفته ها و فتواهای مجتهدین چهارگانه را در هر مسأله ای آورده و گزینش خود را با
ص:286
دلیلش در رساله ای مستقل بیان کرده که آن را «مأخذ الأقوی» نامیده است. هم چنین گزیده هایش را در اصول نوشته است و تفسیر بزرگی دارد که در آن گفته های مفسّرین را گرد آورده است و رساله هایی در تصوّف و پژوهش معارف تجدیدکننده ی هزاره ی دوم شیخ احمد سرهندی دارد. و شاه عبدالعزیز دهلوی از او به بیهقی دوران تعبیر می کرد. کتاب های سودمند و مورد پذیرش بسیاری دارد و شاه ولی اللّه محدّث دهلوی از او روایت می کرده است.
کمالات و فضائل او بیش از آن است که در این مختصر بگنجد، و همانندی در میان دانشمندان حنفی در سرزمین هند در زمینه ی پژوهش و انصاف و نداشتن تعصّب و پیروی از دلیل، برایش پیدا نشده است. سال 1225 درگذشت.»
دهلوی حدیث «مدینةالعلم» را در فتوایی از او که به خطّ یکی از بزرگان اهل سنّت است، اثبات کرده است، و این متن سؤال و پاسخ آن است:
«سؤال: نزد اهل حق یعنی اهل سنّت و جماعت - با برهان های عقلی و نقلی ثابت شده است که عصمت فقط به پیامبران و فرشتگان اختصاص دارد، همچنین نباید کسی غیر از آنان را به عصمت توصیف کرد و لذا فقها و متکلّمین از این کار منع کرده اند. ولی جناب فخرالمحدّثین جناب شاه ولیّ اللّه در «التفهیمات» و غیر آن، محقّق بودن این صفت های چهارگانه - عصمت و حکمت و وجاهت و قطب بودن باطنی - را در ائمّه ی دوازده گانه ذکر کرده است. هم چنین در رساله ای که درباره ی اعتقادات نوشته آن را اثبات کرده است. پس بر چه وجه صحیحی می توان این سخن را حمل کرد؟ و دلیلش از کتاب و سنّت و اجماع چیست؟ و چگونه می توان میان این سخن و مذهب اهل سنّت جمع کرد؟
و نیز این امر با برتری دادن خلفای سه گانه خصوصاً شیخین منافات دارد؛ در حالی که این برتری را اهل سنّتی که مورد توجّه هستند بر آن اجماع دارند. علی رغم اینکه او مسأله برتری را با تمام کوشش خویش با دلیل های عقلی و نقلی و کشفی و
ص:287
وجدانی تقریر کرده است، پس این تخالف و تعارض را چه چیز برطرف می کند؟
پاسخ از مولایمان شاه عبدالعزیز، محدّث دهلوی:
عصمت و حکمت و وجاهت نزد صوفیه معانی اصطلاحی دارند و این مطلب در کتاب های مربوطه به ویژه نوشته های حضرت والد ماجد... ذکر شده است... و معنی حکمت، دانش سودمند است، اگر اکتسابی بود در اصطلاح آنان حکمت نامیده نمی شود؛ بلکه آن را «فضیلت» می خوانند و اگر از راه وهب بر قلب شخصی فرود آید، نزد آنان «حکمت» نامیده می شود؛ مانند این فرمایش خدای تعالی:
«وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ » (1) «وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً» (2)
خواه آن دانش درباره ی اعتقادات یا اعمال یا اخلاق باشد و این معنی هم مخصوص پیامبران است مانند قول خداوند متعال:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ » (3)
پس هرآن چه که ازوحی به دست آید، مخصوص پیامبران است. ودر حدیث است: «من خانه ی حکمتم وعلی درآن است.» و در حدیث مشهور است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و مراد از دانش در این جا نیز همان معنی ذکر شده است...»
هم چنین دهلوی حدیث «مدینةالعلم» را در رساله ای که درباره ی باورهای پدرش ولی اللّه دهلوی نوشته، اثبات کرده است که سخنش در شماره ی (128) آورده شد. پس آن را باز نمی گوییم. پس این دهلوی را حق خداوند قاهر وادار فرمود که خود این حدیث روشن درخشان را اثبات کند و به شهرت آن آشکارا اعتراف کند درپاسخ سؤالی که ازاوشده بود هم چنین آن رادر رساله ای که برای پدرش نوشته است اثبات کرد تاپدرمنحرف متجاهرخود را از زشتی عناد با پاکان طاهر، تبرئه کند.
با این حال شگفت انگیز است کار دهلوی که مخالفت فضیحت آور آشکاری
ص:288
کرده است و طعن به آن حدیث در کتاب تحفه اش را برگزیده که با حجّت های کوبنده مردود شده است و در پوشیدن حق چیزی را طلبیده که بالاتر از هر قلّه کوه ظاهری است؟!
شیخ جواد ساباطبن ابراهیم ساباط حنفی (1) در کتاب «البراهین الساباطیه» در برهان هفتم از برهان های مقاله ی سوم از تبصره ی سوم و پس از نقل عبارتی از خواب یوحنّا چنین گوید:
«آن را به عربی ترجمه کردم و دوازده باب (آن)، دوازده مروارید است، هر یک از آن باب ها از یک مروارید است و میدان شهر از طلای خالص مانند شیشه ی شفّاف است.
گویم: این بیان مطلب قبلی و صفتی برای درهاست و این که هر دَر از یک مروارید است، در آن بشارت به ادّعای امامیه است که ائمّه شان معصوم هستند، چون مروارید کُروی است، و بدون شک لبه ی شکل کُروی را نمی توان شکست چون تنها در یک نقطه با دیگر اجسام اتّصال برقرار می کند، همان گونه که اقلیدوس تصریح کرده است. و این عصمت امام یک اصل است. امّا نزد اهل سنّت و جماعت، عصمت شرط امامت نیست، بلکه ملاک، انعقاد اجماع است. امّا نزد امامیّه عصمت در امام واجب است، چون لطف است و چون نفس های پاکیزه ی بافضیلت از پیروی نفس های پست زیردست خودداری می کند و نداشتن عصمت،
ص:289
علّت نداشتن فضیلت است، و این بحثی طولانی دارد که مناسب این مقام نیست.
گفته اش: و میدان شهر از طلای ناب هم چون شیشه ی شفّاف است، مرادش از آن، اهل ملّت حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم است، چون آنان هنگام سختی از باورهایشان منحرف نمی شوند و از مذهبشان روی برنمی گردانند. امّا آنان را که کشیش های انکتاری اغوا کردند از نادانانی هستند که معرفت و شناختی به اصول دینشان ندارند و این مصداق فرمایش آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.»
عمربن احمد خربوتی حنفی (1) در کتاب «عصیدة الشهدة فی شرح قصیدة البردة» در شرح این بیت: فاق النبیین فی خلق و فی خلق و لم یدانوه فی علم و لا کرم
گوید: بدان که بیان دانش او با این قول خدای متعال ثابت است: «و علّمک مالم تکن تعلم» (2) و به فرمایش حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم : «من شهر دانشم و غیر از آن».
فضلای دوران و برجستگان بزرگ زمان او را ستایش کرده و بر کتاب مذکورش تقریظ نوشته اند. بعضی از این تقریظها در پایان آن کتاب آورده شده است. مراجعه کنید.
ص:290
قاضی محمّدبن علی شوکانی صنعانی در «الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة» گوید:
«حدیث: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» را خطیب از ابن عبّاس مرفوعاً، طبرانی و ابن عدی و عقیلی و ابن حبّان نیز مرفوعاً از ابن عبّاس روایت کرده اند و در اسنادش، جعفربن محمّد بغدادی است که مورد اتّهام است و در اسنادِ طبرانی، ابوالصلت هروی، عبدالسّلام بن صالح است که گفته شده او آن را وضع کرده، و در اسناد ابن عدی، احمدبن سلمه ی جرجانی است که از ثقه ها، حدیث های باطلی نقل می کند و در اسناد عقیلی، عمربن اسماعیل بن مجالدِ دروغ گو می باشد. و در اسناد ابن حبّان، اسماعیل بن محمّدبن یوسف است که به او احتجاج نمی شود و ابن مردویه مرفوعاً از علی آن را روایت کرده است که در اسنادش کسی است که به او احتجاج نمی شود و ابن عدی مرفوعاً از جابر با این لفظ روایت کرده است: «این - یعنی علی امیرنیکو کاران و قاتل گنه کاران است، یاری داده می شود کسی که او را یاری کند، سرشکسته می شود هر کس او را یاری نکند، من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» گفته شده است این حدیث صحیح نیست و اصلی ندارد و ابن جوزی این حدیث را در «موضوعات» از نقل های متعدّدی آورده است و تأکید بر باطل بودن همه ی آن ها دارد، ذهبی و دیگرانی هم از او پیروی کرده اند.
چنین پاسخ می دهم که یحیی بن معین محمّدبن جعفر بغدادی فیدی را ثقه دانسته است و ابوصلت هروی را ابن معین و حاکم ثقه شمرده اند، و از یحیی درباره ی این حدیث پرسیدند گفت: صحیح است. ترمذی آن را مرفوعاً از علی نقل کرده و حاکم در «مستدرک» مرفوعاً از ابن عبّاس نقل کرده و گفته است: اسنادش صحیح است. حافظ، ابن حجر گوید: درست و صحیح بر خلاف گفته ی هر دو است یعنی ابن جوزی و حاکم و حدیث از نوع «حسن» است که به صحت
ص:291
نمی رسد و به دروغ فرو نمی افتد. تمام شد.
و این سخن درست است، چون یحیی بن معین و حاکم در ثقه دانستن ابوصلت و آنان که از او پیروی کرده اند، مورد مخالفت واقع گشته اند. بنابراین با این خلاف، حدیث صحیح نیست، بلکه به دلیل کثرت طرق حسن می باشد بنابر نقل های بسیاری که بیان کردیم و نقل های دیگری هم دارد که نویسنده ی لآلی و دیگران آن ها را آورده اند.»
شرح حال قاضی شوکانی در همه ی منابعی که ما از آن ها در مجلّدات کتاب خود نقل کرده ایم، یافت می گردد. هم چنین علمای هند در کتاب های خود، شرح حال او را آورده اند. صدیق حسن در «التاج المکلّل» و در «ابجد العلوم» و در «اتحاف النبلاء» شرح حال او را آورده است. در اوّلی، به نقل از کتاب «الدیباج الخسروانی» از «حسن بهلکی» آورده است:
«در ماه جمادی الآخرة سال هزار و دویست و پنجاه، وفات استادمان محمّدبن علی شوکانی رخ داد که قاضی جماعت، شیخ اسلام، محقّق، علّامه، امام، سلطان العلما، امام دنیا، خاتم حافظان، حجّت نقدکننده، با اسنادهای عالی، پیشرو در میان اجتهاد، آگاه بر حقیقت ها و مشکلات شریعت، دانا به مدارک و مقاصد آن بود، و به طور کلّی کسی مانند او، در دانش و پارسایی و قیام به حق با قوت قلب و روانی زبان، دیده نشد. شرح حال او را تنها شاگرد ادیب و علّامه اش محمّدبن حسن شیخی ذماری نگاشته و آن را «التقصار فی جید زمن عالم الأقالیم و الأمصار» نامیده است. و در آن تنها استادان، شاگردان، سیره او و آن چه در شمائل او وجود داشت، و شعرهایی که گفته است و مدح و ثناهایی که درباره اش به نظم و نثر گفته اند، را آورده که مجلّدی قطور شده است.
تولّدش روز دوشنبه بیست و هشتم ذیقعده ی حرام سال یک هزار و یک صد و هفتاد و دو است...»
ص:292
صدیق حسن خان چنین گوید:
«محمّدبن علی بن محمّد شوکانی، استادمان، امام، علّامه ی ربّانی، ستاره ی سهیل برآمده در سرزمین یمانی، امام ائمّه، مفتی امّت، دریای دانش ها، آفتاب بسیار بافهم، سند مجتهدان حافظ، یکّه تاز معانی و الفاظ، یکتای دوران، کمیاب روزگاران، شیخ الاسلام، پیشوای مردم، علّامه ی زمان، ترجمان حدیث و قرآن، بزرگ پارسایان و یگانه ی بندگان، بَرکننده ی بدعت گذاران، خاتم مجتهدان، سرسلسله ی یگانه پرستان، تاج پیر پیروان، نویسنده ی کتاب هایی که مانندش از پیش نبود، قاضی جماعت، استاد روایت و شنیدن، دارای سندهای عالی، پیشتاز در میدان اجتهاد نسبت به بزرگان بزرگوار، آگاه بر حقیقت های شریعت و موارد آن، دانا به مشکلات و مقاصد آن.
قاضی، علّامه عبدالرّحمان بن احمد بهکلی در کتابش «نفح العود فی أیّام الشّریف حمود»... گوید: در دانش های اجتهاد انگشت نما شد و در معرفت مشکلات شریعت هنگام آزمایش جلوه کرد. در بیشتر دانش ها کتاب دارد ... و با اجتهاد برتری یافت... و فتواها و رسائل او در چند مجلّد گردآوری شد...
سیّد جلیل، علّامه عبدالرّحمان بن سلیمان بن یحیی بن عمر مقبول الأهدل، در کتابش «النفس الیمانی و الروح الریحانی فی اجازة القضاة بنی شوکانی» چنین گوید:
و از کسانی که از سرورم امام عبدالقادربن احمد حسنی فارغ التحصیل شد، امام دورانمان در دیگر دانش ها و خطیب زمانمان در توضیح دقایق گفتارها و مفهوم ها، حافظ مسند، حجّت هدایت کننده در توضیح سنّت های نبوی به سوی راه راست، عزّت اسلام محمّدبن علی شوکانی بود که خداوند در هر دو جهان او را به بالاترین درجه ها برساند... بعضی از معتمدان به من گفته اند که تألیفاتش تا امروز به یک صد و چهارده کتاب به تعداد سوره های کتاب خداوند متعال رسیده است که در شهرهای دور گسترش یافته؛ چه رسد به سرزمین های نزدیک...
شماری از علمای اعلام و دانایان بزرگوار شرح منقبت ها و فضیلت های او را
ص:293
مورد توجّه قرار داده اند...» (1)
محمّدرشیدالدّین خان، شاگرد «دهلوی»، سرورمان امیرالمؤمنین علیه السلام را به «باب مدینة العلم» توصیف کرده، در کتاب «ایضاح لطافة المقال» گوید: حقّانیّتی که با باب مدینة العلم بود، او را شایسته ی خلافت می نمود، و تردیدی در این نیست که هر کس با این حق مخالف است باید طعن و ملامت گردد...»
رشیدالدّین خان از بزرگان متکلّمان و محدّثان اهل سنّت است و استادش «دهلوی» او را ستوده است هم چنان که او در کتابش «غرّةالرّاشدین» آورده است.
حیدر علی فیض آبادی هم به گفته های او در کتاب «ازالة الغین» استناد کرده است.
صدیق حسن خان در کتاب «أبجد العلوم» او را در زمره اصحاب «دهلوی» چنین یاد کرده است:
«از آنان است شیخ رشیدالدّین خان دهلوی. او فاضل و جامع میان بسیاری از دانش ها، بسیار خوش سخن و آیتی در دفاع از حریم اهل سنّت و جماعت و ضربه زدن به رافضی های شوم بود... در ردّ آنان، کتاب «الشوکة العمریة» و غیر آن را تألیف کرد که جایگاه او را نزد متکلّمان اهل نظر می نمایاند و دودمانش کشمیری
ص:294
است.»
در «نزهة الخواطر» هم شرح حالش را آورده است 7 / 177. و او را ستایش فراوان کرده و شاگردی او را نزد نویسنده ی «التحفة» و دو برادرش ذکر کرده تا آن جا که سرآمد یگانه در دانش معقول و منقول شد... سپس نوشته هایش را نام برده و مرگش را در سال 1243 تاریخ زده است.
جمال الدّین ابوعبداللّه محمّدبن عبدالعلی قرشی معروف به «میرزا حسن علی محدّث» شاگرد «دهلوی» گوید:
«بزّار و طبرانی در «الاوسط» از جابر و ابونعیم در «المعرفة» از علی نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» این حدیث حسن است؛ نه صحیح آن گونه که حاکم گفته و نه ساختگی آن گونه که گروهی مانند ابن جوزی و نووی گفته اند.» (1)
رشیدالدّین در کتاب «ایضاح» خود او را ستوده و سخنانش را نقل کرده است سلامةاللّه بدایونی هم در کتاب «إشباع الکلام» چنین نموده است.
نورالدّین بن اسماعیل سلیمانی حدیث را در کتاب «الدّررالیتیم» به نقل از کتاب «الإکتفاء» چنین روایت می کند:
«از او یعنی از علی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ابونعیم آن را در «المعرفة» نقل کرده است.»
و همانجا به نقل از او نیز آمده است:
« از او - یعنی ابن عبّاس نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» حاکم در «المستدرک» و خطیب در «المفترق و المتّفق» آن را نقل کرده اند.»
ص:295
ولیّ اللّه بن حبیب اللّه بن محبّ اللّه سهالوی لکهنوی در بیان فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام گوید:
« از آن جمله فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق علی است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» حاکم از علی، و ابن عمر و ابونعیم در «المعرفة» از علی نقل کرده اند که:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و طبرانی از ابن عبّاس نقل کرده که فرمود: «پس هر کس دانش را خواهد، باید از در آن وارد شود.» و حاکم آن را صحیح دانسته و ابن جوزی انکار کرده و حافظ ابن حجر آن را «حسن» دانسته، نه صحیح و نه ساختگی. و ترمذی لفظ «الدار» را به جای «المدینة» نقل کرده است...» (1)شرح حال او را در «نزهة الخواطر 7 / 527» آورده و او را به استاد فاضل علّامه، یکی از اساتید مشهور وصف کرده است. سپس کتاب ها و این کتابش را ذکر کرده است. درگذشت او سال 1270 می باشد.
شهاب الدّین محمودبن عبداللّه آلوسی بغدادی در تفسیر خود، «روح المعانی»، در بحث درباره ی «دیدن لوح محفوظ» چنین گوید: «در امکان این امر، هیچ نزاعی نیست، و کلام فقط در وقوع آن است، و آن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بزرگان اصحاب مانند صدیق و فاروق و ذوالنورین و باب مدینة العلم، و نقطه ی زیر باء، وارد شده است.»
صدیق حسن خان قنوجی در شرح حال او چنین گوید:
«سیّد شهاب الدّین محمودبن سیّد عبداللّه افندی آلوسی زاده ی بغدادی، از
ص:296
طرف پدر نسبش به حسین و از جهت مادر به حسن می رسد به واسطه ی استاد ربّانی، سیّد عبدالقادر گیلانی که او خاتم مفسّران و نخبه ی محدّثان بود، دانش را از علمای زبردست از جمله پدر علّامه اش، و شیخ سویدی و خالد نقشبندی و شیخ علی موصلی آموخت و این مطالب در «حدیقة الورود فی مدائح السیّد شهاب الدّین محمود» به تفصیل آمده است. یکی از یگانه های دنیا در گفتار حق و پیروی از راستی و دوست داشتن سنّت ها و دوری از فتنه ها بود، تا آن جا که نوساز و پایدارکننده ی دین حنیفی بود. دنیا بها انقرض الکرام فأذنبت و کأنّها بوجوده استغفارها
به سبب گذر ایام دنیا نسل بزرگواران منقرض شد؛ گویی وجود او استغفار دنیا بود.
بیشترین علاقه ی او به خدمت به کتاب خداوند و حدیث جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، چون این دو شامل تمام دانش بوده و مرجع گفته ها و مفهوم ها به آن دو می باشد، او بسیار حریص در افزایش دانش خود و بهره گیری بیشتر از سهم و بهره ی خود از آن بود. و بسیار می گفت: سهری لتنقیح العلوم ألّذ لی
در سیزده سالگی به تدریس و تألیف پرداخت، درس داد، موعظه کرد و برای حنفی ها در بغداد فتوا داد و خطبه ها و رساله ها و فتواها و مسائل بسیاری نوشت، و خط او چون مروارید و مرجان یا گردن بندی در گردن زیبارویان بود. در سال 1248 که سال تولّد نویسنده ی این سطرها می باشد بر مسند فتوا نشست، نشان «ذی قدر و شأن» را سلطان به سوی او فرستاد.
نوه اش سیّد احمد گوید: در شرح حال او به نام «ارج الندو العود» گوید: او دانا به اختلاف مذهب ها بود، از ملل و نحل و غرائب آگاه بود و اعتقاد سلفی داشت، مانند نیاکان بزرگوارش شافعی مذهب بود. جز این که در بسیاری از مسأله ها
ص:297
به امام اعظم اقتدا نمود. سپس در آخر کار خویش مانند علمای نقّاد به اجتهاد تمایل پیدا کرد، بنابر آن چه پیشوایان در کتاب های اصول بر آن تصریح کرده و تعریف نموده اند.
گوید: و از کتاب هایش که بزرگترین قدر و افتخار را دارا می باشد، تفسیرش به نام «روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی» می باشد. در 21 ذیقعده ی سال 1270 درگذشت...» (1)
سلیمان بن ابراهیم بلخی قندوزی (2) در کتابش «ینابیع المودّة» با اسنادهای گوناگون و نقل های مختلف حدیث را روایت کرده است...
او گفته است: «حموینی در «فرائد السمطین» با سندش از سعیدبن جبیر از ابن عبّاس نقل کرده که او گفت: رسول خدا فرمود: «یا علی، من شهر دانشم و تو در آن می باشی و به شهر وارد نمی شوند جز از در آن و دروغ گفته است کسی که ادّعا کند مرا دوست می دارد در حالی که با تو دشمن است، زیرا که تو از من هستی و من از تو، گوشت تو گوشت من و خون تو از خونِ من و روح تو از روحِ من، و نهان تو نهانِ من، و آشکارِ تو از آشکارِ من است. سعید است کسی که از تو اطاعت کند، و شقی است کسی که نافرمانی تو را کند، و سود برد آن کس که ولایت تو را بپذیرد و زیان بیند کسی که با تو دشمنی کند، پیروز است کسی که ملازم تو گردد و هلاک می شود کسی که از تو جدا گردد، و مثل ائمّه از فرزندان تو، بعد از من، مثال کشتی نوح است، هر که سوار آن شد نجات یابد و کسی که از آن باز مانَد غرق شود. و مثال
ص:298
شما چون ستارگان است، هر وقت ستاره ای غایب شود، ستاره ای دیگر طلوع کند تا روز قیامت.»
و گوید: « باب چهاردهم، در فراوانی دانش او علیه السلام : (1) «در «الدرّالمنظّم» از ابن طلحة حلبی شافعی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. و خداوند متعال می فرماید: «و أتوا البیوت من أبوابها» (2) هر کس دانش خواهد، باید نزد آن در بیاید.»
و گوید: «ابن مغازلی با سندش از مجاهد از ابن عبّاس و هم چنین از جابربن عبداللّه نقل کرد که گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی را گرفتند و فرمود: این امیر نیکوکاران و قاتل گنه کاران است، یاری شده است کسی که او را یاری کند و سرشکسته است کسی که او را یاری نکند. پس صدایشان را بلند کرده، فرمود: من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد باید نزد آن در بیاید.
هم چنین این حدیث را موفّق بن احمد و حموینی و دیلمی در «الفردوس» و صاحب کتاب «المناقب» از مجاهد از ابن عبّاس، نقل کرده اند. و نیز، ابن مغازلی از حذیفةبن یمان از علی نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است و به خانه ها جز از درهای آن وارد نمی شوند.» ابن مغازلی با سندش از محمّدبن عبداللّه نقل کرده که گفت: علیّ بن موسی الرّضا از پدرش از پدرانش از امیرالمؤمنین علی برای ما حدیث خواند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «یا علی، من شهر دانشم و تو در آن هستی. دروغ گوید هر کسی ادّعا کند که به آن شهر می رسد جز از جلویِ آن در.» و از اصبغ بن نباته نقل شده که گفت: هنگامی که علی علیه السلام در (جایگاه)خلافت نشست خطبه ای خواند که ابوسعید بحتری تا پایانش آن را آورده است. سپس به حسن علیه السلام فرمود: «ای فرزندم، از منبر بالا رو و سخن بگو.» پس بالا رفت و بعد از حمد و صلوات فرمود: «ای مردم! شنیدم جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. آیا وارد آن شهر جز از درش
ص:299
می توان شد؟» پس پایین آمد. سپس به حسین علیه السلام فرمود: «از منبر بالا رو و سخن بگو.» پس بالا رفت و بعد از حمد و صلوات فرستادن فرمود: ای مردم! شنیدم جدّم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: « علی شهر هدایت است، هر کس وارد آن شد، نجات یافت و هر کس تخلّف ورزید هلاک گردید.» پس پایین آمد سپس علی علیه السلام فرمود: «ای مردم! این دو فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و امانت او که به امّتش به امانت سپرده است و درباره ی آن دو می پرسد.»
و گوید: «از گنج های حقیقت این که: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» از طبرانی و دیلمی.»
و گوید: از «الجامع الصغیر»: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» از عقیلی و ابن عدی و طبرانی در «الکبیر» و حاکم از ابن عبّاس و نیز ابن عدی و حاکم از جابر آن را روایت کرده اند.
و گوید: از «ذخائر العقبی»: «در ذکر دانش فراوان علی: مرفوعاً از علی: «من خانه ی دانشم و علی در آن است.» بغوی آن را در «المصابیح» نقل کرده است و ابوعمر چنین نقل کرده است: «من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، باید از در آن وارد آن شود.»
و گوید: به نقل از کتاب «السبعین»: « حدیث بیست و دوم، جابر گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازوی علی را گرفتند و فرمود: «این امام نیکوکاران و قاتل گنه کاران است، سرشکسته است هر کس او را یاری نکند، یاری شده است هر کس او را یاری کند.» سپس صدایشان را بلند کرده فرمود: «من شهر دانشم و علی در آن است، هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید.» ابن مغازلی آن را روایت کرده است.
و گوید: از کتاب «مودّة القربی»: جابر آن را مرفوعاً آورده است: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» ابن مسعود و انس مانند آن را روایت کرده اند.
و گوید: به نقل از کتاب «الصواعق»: بزّار و طبرانی در «الاوسط» از جابربن عبداللّه و نیز طبرانی و حاکم و عقیلی و ابن عدی از ابن عمر، و ترمذی و نیز حاکم از علی نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنا مدینة العلم و علیّ
ص:300
بابها.» و در روایتی است: پس هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن در بیاید، و در روایت دیگری از ترمذی از علی است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
و گوید: از کتاب «درّة المعارف»: «امام علی علم اسرار حروف را از سرور و مولایمان محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم آموخت و اشاره به اوست فرمایش حضرت صلی الله علیه و آله و سلم :
«من شهر دانشم و علی در آن است، و او نخستین کسی است جدول علم اوفاق (1) را با صد خانه عمودی و افقی تنظیم کرد.»
و به نقل از «الدرّ المنظّم» آورده است: «منظور از این راز تابناک و رمز ارزشمند، آشکارکردن نشانه هایی برای ارباب ذوق است، چون از دانش های بزرگی است که درهای آن شهر را می گشاید، دست هیچ ناسوتی به آن نمی رسد و جز لاهوتی به آن نظر نمی افکند. و این همان دانشی است که آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به آن اختصاص یافتند و آن دانشی می باشد که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم شهر و علی در آن است.»
و به نقل از همان کتاب گوید: «آن ها دو کتاب جلیل القدر هستند، یکی را امام علی بر منبر یاد کرد هنگامی که در کوفه ایستاده خطبه می خواند که بیان آن به زودی خواهد و «خطبةالبیان» نامیده شده است. دیگری را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخفی داشت و این آن علم مکنون است که با این فرمایش حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به آن اشاره شده است:
«أنا مدینة العلم و علیّ بابها.» و به او فرمان نوشتنش را دادند. پس امام علی به صورت حروف جدا از هم به روش سفر آدم علیه السلام در جفر یعنی چرم نازکی برگرفته از پوست شتر، نوشت و میان مردم به «الجفر الجامع و النور اللامع» و یا «الجفر و الجامعة» شهرت یافت.»
و به نقل از «الدرّ المکنون و الجوهر المصون» گوید: «امام علی علم حروف را از سرورمان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برد و این فرمایش حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم اشاره بدان است:
«من شهر دانشم و علی در آن است، پس هر کس دانش را خواهد، بر او باد آن در.»
ص:301
سلامةاللّه بدایونی امام امیرالمؤمنین علیه السلام را در کتاب «معرکة الآراء» به «باب مدینة العلم» توصیف کرده است، آن جا که بعد از آوردن حدیث ساختگی «اصبت و أخطأت» [ درست گفتی و خطا کردی] گوید: «نتیجه اینکه وقتی سؤال کننده پاسخ باب مدینة العلم را اشتباه گرفت، گفت: «أصبت و أخطأت و فوق کلّ ذی علم علیم».
مولوی حسن الزّمان چنین گوید: «تنبیه: بهترین بیّنه بر معنی خاتم الأولیاء حدیث صحیح مشهوری است که گروه هایی از پیشوایان آن را صحیح دانسته اند، از جمله: قوی ترین نویسنده در رجال، سند محدّثان، ابن معین و هم چنین خطیب در تاریخش آن را به او اسناد داده و با او موافقت کرده در حالی که نخست گفته بود، حدیث اصلی ندارد. و از جمله ی آنان: امام، حافظ، منتقد، مجتهد، مستقل، مجدّد جامع در دانش ها، همان گونه که سیوطی و ابن حجر و تاج سبکی و ذهبی و نووی از امام حافظ، خطیب بغدادی نقل کرده که کسی از مردم دورانش هم تای او نبوده است و سخن امام ائمّه ابن خزیمه این مطلب را تأیید می کند که گفته است: بر روی زمین داناتر از ابن جریر در پیرایش آثار نمی شناسم. و خطیب گفته است: مانند او در آن معنا ندیدم. و سیوطی این سخنش را در مسند علی، از کتاب «جمع الجوامع» نقل کرده است و از آنان است: حاکم، و از آخرین آن ها حافظ، مجد شیرازی، استاد ابن حجر در «نقد الصحیح» است که در پژوهش خود بسیار دقّت کرده، همان گونه که دهلوی در «لمعات التنقیح» نقل نموده است. و علایی و زرکشی و ابن حجر در گروه های دیگر به حسن بودن آن بسنده کرده اند در ردّ بر «ابن جوزی» نسبت به فرمایش حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم : «من شهر دانشم و علی در آن است، و وارد شهر نمی توان شد جز از در آن.» خداوند متعال می فرماید: «و أتوا البیوت من أبوابها» (1) و این قوی ترین گواه بر صحیح بودن روایتی است که حاکم آن را صحیح شمرده است:
ص:302
«هر کس دانش را خواهد، باید نزد آن دَر بیاید.» و این مقام پایان و ختم است که پس از او جز او ولیّی نیست مگر اینکه به او باز می گردد و از او برمی گیرد و اشاره به اوست آن چه در حدیث صحیح مستفیض مشهور، بلکه متواتر آمده است درباره ی فرمان به بستن هر دری جز درِ خانه ی او بنابر فرمان خداوند به آن...» (1)و در همان کتاب است: «آمده است از بزرگان اصحاب مانند باب مدینة العلم و ابن مسعود و ابن عبّاس، تأویل آغاز سوره ها که از متشابهات می باشند.»
و در همان کتاب پس از کلامی گوید: «اخبار و آثار در این باره، از باب مدینة العلم و خانه ی حکمت قابل شمارش نیست...» (2)
علیّ بن سلیمان دمنتی مغربی مالکی شاذلی (3) حدیث را ثابت کرده است و به تفصیل در باره اش سخن گفته و در پاسخ به مناقشه در اسنادش سخن دو حافظ، صلاح علایی و ابن حجر را آورده است. (4)
عبدالغنی افندی غنیمی امیرالمؤمنین را به «باب مدینة العلم» وصف کرده، همان گونه که سلیم فارس افندی در «قرةالأعیان و مسرة الأذهان» آورده است؛ آن جا که گوید: «دانشمند هنرمند زیرک استوار، سیّد عبدالغنی افندی غنیمی گوید:
سپاس خداوندی را که دانشمندان را وارثان پیامبران قرار داد و آنان را برای
ص:303
نگه داری شریعت شریف پیامبر برگزیده اش برگزید، بخشش های زیاد را به آنان اختصاص داد و با دوام آنان آثار گذشتگان را ادامه بخشید، و مراتب آنان را از یک دیگر چنین جدا فرمود:
«و رفع بعضکم فوق بعض» (1)«و بعضی از شما را بالای بعضی دیگر بالا بردیم.»
او را سپاس گویم، پروردگار منزّه بخشنده جواد را که دانش را در حقیقت، گذرگاهی برای رسیدن هر سعادت قرار داد و سلام و درود بر سرورمان محمّد فرستاده اشرف و گرامی ترین و برترین برانگیخته شده، و بر خاندانش و یارانش و نوادگانش کسانی که با پیروی از او به شرف رسیدند.
امّا بعد، از این کتاب مبارک آگاه شدم و آن را شامل مرواریدهای ارزشمند فراوان دیدم، چون از رشته های مختلف بهره گرفته و راز مکنون آن را آشکار نموده است و چرا چنین نباشد در حالی که سرچشمه اش شاه دانشمندان گرامی و فرزند امیرالمؤمنین خاتم خلفای راشدین چهارگانه، باب مدینة العلم سرورمان علی، پسرعموی سیّد المرسلین می باشد، که بهره مند از دو شرافت حسب و نسب والا و جامع میان دو فضیلت شمشیر و قلم است
ص:304
و اینک... پس از شنیدن و خواندن متن روایت های پیشوایان بزرگوار و گفته های ایشان درباره ی حدیث «أنا مدینةالعلم...» و پس از تحقّق صحّت حدیث برای شما و اینکه این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد... تعدادی از شواهد و مؤیّدات این حدیث را ذکر می کنیم؛ در حالی که همگی حدیث های معتبری هستند که هر یک مستقلاً می توانند مورد استدلال قرار گیرند. از جمله ی آن هاست:
از کسانی که آن را روایت کرده یا مانند حدیث مسلم آن را به طور مرسل آورده اند:
1 - ابوعبداللّه احمدبن حنبل
2 - ابوعیسی ترمذی
3 - ابومسلم ابراهیم بن عبداللّه کجی.
4 - ابوجعفر محمّدبن جریر طبری.
5 - ابوبکر محمّدبن محمّد باغندی.
6 - ابوالحسین محمّدبن مظفّر بغدادی.
7 - ابوعبداللّه عبیداللّه بن محمّد عکبری معروف به «ابن بطة».
8 - ابوعبداللّه محمّدبن عبداللّه، حاکم نیشابوری.
ص:305
9 - ابوبکر احمدبن موسی بن مردویه اصفهانی.
10 - ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانی.
11 - ابوالحسین علیّ بن محمّدبن طیب معروف به «ابن مغازلی».
12 - ابوالمظفّر منصوربن محمّد سمعانی.
13 - ابوشجاع شیرویه بن شهردار دیلمی.
14 - ابومحمّد حسین بن مسعود فراء بغوی.
15 - احمدبن محمّدبن علی عاصمی.
16 - کمال الدّین ابوسالم محمّدبن طلحه ی شافعی.
17 - ابوالمظفّر یوسف بن قزعلی معروف به «سبط ابن جوزی».
18 - ابوعبداللّه محمّدبن یوسف گنجی شافعی.
19 - محبّ الدّین احمدبن عبداللّه طبری.
20 - صدرالدّین ابوالمجامع ابراهیم بن محمّد حموئی.
21 - ولیّ الدّین محمّدبن عبداللّه، خطیب تبریزی.
22 - جمال الدّین محمّدبن یوسف زرندی.
23 - صلاح الدّین خلیل بن کیکلدی علائی.
24 - مجدالدّین محمّدبن یعقوب فیروزآبادی.
25 - شمس الدّین محمّدبن محمّد جزری.
26 - شهاب الدّین احمدبن علی معروف به «ابن حجر عسقلانی».
27 - شهاب الدّین احمد، نویسنده ی «توضیح الدّلائل».
28 - جلال الدّین عبدالرّحمان بن ابوبکر سیوطی.
29 - شهاب الدّین احمدبن محمّد قسطلانی.
30 - شمس الدّین محمّد علقمی.
31 - شمس الدّین محمّدبن یوسف شامی.
32 - احمدبن محمّدبن حجر مکّی.
33 - علیّ بن حسام ا لدّین، مشهور به «متّقی».
ص:306
34 - ابراهیم بن عبداللّه وصّابی.
35 - شیخ بن عبداللّه عیدروس یمنی.
36 - رحمةاللّه بن عبداللّه سندی.
37 - جمال الدّین عطاءاللّه بن فضل اللّه شیرازی.
38 - محمّد عبدالرؤوف بن تاج العارفین مناوی.
39 - محمّد حجازی بن محمّد شعرانی.
40 - ملّایعقوب بنبانی لاهوری.
41 - احمدبن فضل بن محمّدبا کثیرمکّی.
42 - شیخ عبدالحق دهلوی.
43 - شیخ بن علیّ بن محمّد جفری.
44 - نورالدّین علیّ بن احمد عزیزی.
45 - نورالدّین علیّ بن علی شبراملسی.
46 - محمّدبن عبدالباقی زرقانی.
47 - میرزا محمّدبن معتمدخان بدخشی.
48 - محمّدصدرالعالم.
49 - نظام الدّین بن قطب الدّین سهالوی.
50 - شاه ولی اللّه بن عبدالرّحیم دهلوی.
51 - محمّدبن اسماعیل، امیر صنعانی.
52 - محمّدبن علی صبّان مصری.
53 - محمّد مبین بن محبّ سهالوی لکهنوی.
54 - عبدالعزیزبن ولیّ اللّه (دهلوی).
55 - محمّداسماعیل بن عبدالغنی دهلوی.
56 - حسن علی محدّث دهلوی.
57 - نورالدّین بن اسماعیل سلیمانی.
58 - ولی اللّه بن حبیب اللّه لکهنوی.
ص:307
59 - سلیمان بن ابراهیم بلخی قندوزی.
احمدبن حنبل با اسنادش از صنابحی در کتاب «المناقب» آن گونه که در «تفریح الأحباب» آمده، آن را روایت کرده، آن جا که گوید:
«از علی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را روایت کرده و گفته است: این حدیثی غریب است. و گوید:
بعضی این حدیث را از «شریک» روایت کرده و نامی از «صنابحی» نبرده اند و ما این حدیث را از هیچ یک از ثقات جز شریک نمی شناسیم. و احمد آن را از صنابحی روایت کرده است.» (1)
ابوعیسی ترمذی آن را در «الجامع الصغیر» همان گونه که در «ذخائر العقبی» آمده، روایت کرده است: «از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را نقل کرده و گفته است: حدیثی حسن است.» (2)و در کتاب «الریاض النضرة» گوید:
«از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است. ترمذی آن را نقل کرده و گفته است: حسن و غریب است.»
و روایت او از «المشکاة» و «اجوبة العلائی» و «تاریخ ابن کثیر» و «نقد الصحیح» و «اسنی المطالب» و «الجامع الصغیر» و «الصواعق» و «کنز العمّال» و «المرقاة» و کتاب های دیگر، دانسته می شود.
ص:308
ابومسلم ابراهیم بن عبداللّه کجی با سندش از علی علیه السلام آن را روایت کرده است، همان گونه که در چند جای کتاب، به نقل از صلاح الدّین علایی قول او آورده شد:
«با این همه آن را شاهدی است که ترمذی در جامعش از اسماعیل بن موسی فزاری از محمّدبن عمربن رومی از شریک بن عبداللّه از سلمةبن کهیل از سویدبن غفلة از ابوعبداللّه صنابحی از علی مرفوعاً روایت کرده است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
و ابومسلم کجی و دیگرانی آن را از محمّدبن عمربن رومی روایت کرده اند.»
و سخن فیروزآبادی هم گذشت که گوید: و نقل دیگری از این حدیث می باشد که ترمذی آن را در جامعش روایت کرده است... و ابومسلم کجی و غیر او در روایت آن از او پیروی کرده اند...»
1 - سمعانی گوید: «کجی: ابومسلم ابراهیم بن عبداللّه به این نسبت شهرت یافت... او از محدّثان ثقه و از بزرگانشان بود...» (1)2 - ذهبی گوید: «ابومسلم کجی، حافظ، مسند... نویسنده ی کتاب «السنن» و بازمانده حافظان است. دارقطنی و دیگران او را ثقه دانسته اند، او بخشنده و جوانمرد، شریف و دانا به حدیث بود... در محرّم سال (292) در بغداد درگذشت و جنازه اش به بصره برده شد؛ در حالی که نزدیک به یک صد سال داشت.» (2)و در کتاب «العبر» گوید: «حافظ، نویسنده ی «السنن» و مُسند زمان خود بود.
دارقطنی او را ثقه دانسته است. او محدّث، حافظ، با جلالت و بزرگوار بود.» (3)و در کتاب «دول الاسلام» درباره او گوید: «استاد محدّثان» (4)
ص:309
3 - یافعی گوید: «حافظ، نویسنده ی «السنّن» و مُسند زمان خود، محدّث و حافظی با حشمت و بزرگوار بود.» (1)4 - سیوطی گوید: «ابومسلم کجی حافظ، مسند، (بازمانده ی) استادان، او را ثقه دانسته اند. و دارقطنی گوید: او ثقه، جوان مرد، و دانا به حدیث بود.» (2)
ابوجعفر محمّدبن جریر طبری آن را در کتابش «تهذیب الآثار» روایت و بر صحّت آن تصریح کرده، گوید: «این خبر نزد ما صحیح است» و این مطلب را از چند کتاب گذشته دانستید. و سیوطی گوید: «سالیانی این گونه پاسخ می دادم تا اینکه از صحیح دانستن حدیث علی توسّط ابن جریر در «تهذیب الآثار» آگاه شدم، نیز با صحیح دانستن حدیث ابن عبّاس توسّط حاکم، از خداوند درخواست خیر کردم و بر بالابردن حدیث از مرتبه ی «حُسن» به مرتبه ی «صحّت» یقین یافتم.»
ابوعبداللّه عکبری معروف به «ابن بطة» با این سند آن را روایت کرده است:
«ابوعلی محمّدبن احمد صواف حدیث کرد ما را از ابومسلم ابراهیم بن عبداللّه بصری، از محمّدبن عمربن رومی از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت: « رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
هم چنین روایت او را از گفته ی ابن عراق در شماره ی 98 دانستید.
ص:310
ابوعبداللّه حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک» آن را روایت کرده است همان گونه که در گفته ی صالحی و شبراملسی و زرقانی خواهد آمد.
ابوبکربن مردویه اصفهانی با سندش از «شعبی» از علی روایت کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» روایت او را هم چنین از سخن ابن عراق در شماره ی (98) دانستید.
ابونعیم اصفهانی حدیث را روایت کرده، چنین گوید:
«حدیث کرد ما را ابواحمد محمّدبن احمد گرگانی از حسن بن سفیان از عبدالحمیدبن بحر از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی بن ابی طالب که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» أصبغ بن نباته و حارث هم از علی همین گونه روایت کرده اند. و مجاهد هم از ابن عبّاس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند آن را.» (1)هم چنین در کتاب «المعرفة» آن را روایت کرده است.
ابوالحسن ابن مغازلی واسطی آن را روایت کرده و گفته است: «فرمایش حضرتش علیه السلام : «من خانه ی حکمت می باشم»: ما را خبر داد ابوطالب محمّدبن احمدبن عثمان بغدادی که نزد ما به واسط آمده بود از ابوالحسن علیّ بن محمّدبن لؤلؤ با اجازه، از عبدالرّحمان بن محمّدبن مغیرة از محمّدبن یحیی از محمّدبن جعفر کوفی از محمّدبن طفیل از ابومعاویه، از اعمش، از مجاهد، از ابن عبّاس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است، هر کس حکمت را خواهد باید نزد آن دَر بیاید.»
مارا خبرداد محمّدبن احمدبن عثمان بن فرج ازمحمّد بن مظفّر
ص:311
بن موسی بن عیسی حافظ، با اجازه از باغندی محمّدبن محمّدبن سلیمان از سوید از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است، پس هر کس حکمت را خواهد، باید از در آن بدان وارد شود.» (1)
ابوالمظفّر سمعانی در کتابش، «مناقب الصحابه» آن را روایت کرده است و چنین گوید: از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (2)
دیلمی نویسنده ی کتاب «فردوس الأخبار» آن را چنین روایت کرده است:
«من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (3)
عاصمی مؤلّف کتاب «زین الفتی» آن را روایت کرده است، آن جا که شباهت امیرالمؤمنین علیه السلام به آدم ابوالبشر را آورده است. در شباهت ایشان به حضرت آدم در دانش و حکمت چنین گوید: « لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. و در بعضی روایات است: من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
و نیز در مقام تفصیل نام هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به آن ها نامیدند، گوید:
«امّا درِ خانه ی حکمت، ما را خبر داد شیخ ابومحمّد عبداللّه بن احمدبن نصر از شیخ ابراهیم بن احمد حلوانی از محمودبن محمّدبن رجا از مأمون بن احمد و عمّاربن عبدالمجید و سلیمان بن خمیرویه، از امام محمّدبن کرام، از
ص:312
احمدبن محمّدبن فضیل از زیادبن زیاد از عبیدبن أبی جعد از جابربن عبداللّه که گفت:
شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: من خانه ی حکمتم و علی در آن است، هر کس حکمت خواهد، باید نزد آن دَر بیاید. در کتاب «المکتفی» ذکر شده است.
و مرا خبر داد استادم، محمّدبن احمد از علیّ بن ابراهیم بن علی از ابوالحسن احمدبن محمّدبن عبدوس طرائفی، از حکیم بن حجّاج هروی، از اسماعیل بن بنت السدی از محمّدبن عمر رومی از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
و ما را خبر داد محمّدبن ابوزکریا از ابوابراهیم اسماعیل بن ابراهیم بن محمّدبن احمد واعظ در نیشابور از ابوبکر هلال بن محمّد در بصره از ابومسلم ابراهیم بن عبداللّه بصری از محمّدبن عمربن عبداللّه از شریک از سلمه از صنابحی از علی. و حدیث را ذکر کرد.» (1)
ابوسالم محمّدبن طلحه شافعی بعد از حدیث «مدینة العلم» آن را روایت کرده است، همان گونه که پیشتر آمد، چنین گوید:
« امام ابومحمّد حسین بن مسعود قاضیِ بغوی در کتابش به نام «المصابیح» نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (2)
یوسف، سبط ابن جوزی حدیث را روایت کرده؛ آن جا که بعد از حدیث «مدینةالعلم» گوید: « در روایتی است: من خانه ی حکمتم و علی در آن است. و در روایتی است: من شهر فقه می باشم و علی در آن است.» (3)
ص:313
ابوعبداللّه گنجی شافعی حدیث را روایت کرده است؛ بدین گونه که باب مخصوصی برای آن باز کرده است: «باب بیست و یکم، در حکمتی که خداوند متعال علی را بدان مخصوص گردانده است. خداوند متعال فرموده است: «و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیراً کثیراً» (1): [ و هر کس حکمت داده شود، خیر فراوان داده شده است.]
ما را خبر داد عبداللطیف بن محمّد، در بغداد، از محمّدبن عبدالباقی از ابوالفضل بن احمد از احمدبن عبداللّه حافظ، از ابواحمد محمّدبن احمد گرگانی، از حسن بن سفیان از عبدالحمیدبن بحر از شریک از سلمةبن کهیل از صنابحی از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است. گویم: این حدیث حسن عالی است و حکمت را به سنّت تفسیر کردم به جهت گفته ی خداوند عزّ و جلّ: «وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ » (2) و بر درستی این تأویل، فرمایش حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم دلالت دارد: «أوتیت الکتاب و مثله معه»: کتاب به من داده شد و مانند آن به همراهش. منظورش از کتاب قرآن است و مانند آن به همراهش، آن چه خداوند متعال از حکمت به ایشان آموخت. و امر و نهی و حلال و حرام را برایش بیان نمود. پس حکمت در این جا سنّت است. لذا فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (3)
محبّ الدّین طبری شافعی حدیث را چنین روایت کرده است:
«ذکر ویژگی او به این که درِ خانه ی حکمت است از علی نقل شده که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را نقل
ص:314
کرده و گفته است: حسن غریب است.» (1)و نیز گوید: « ذکر این که او درِ خانه ی حکمت است - از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را نقل کرده است و می گوید: حدیثی حسن می باشد.» (2)
صدرالدّین حمّوئی با اسنادش آن را چنین روایت کرده است:
«خبر داد ما را استادمان امام ابوعمروبن موفّق که بر او قرائت کردم، از شیخ الاسلام سعادت حق و دین، محمّدبن مؤیّد حمّوئی با اجازه، از شیخ الاسلام نجم الدّین احمدبن عمربن عبداللّه خیوقی با اجازه اگر با سماع نبوده باشد، از محمّدبن عمربن علی طوسی در نیشابور، از ابوالعبّاس احمدبن ابوالفضل سقایی از ابوسعید محمّدبن طلحه جنابذی،ازابوعلی احمدبن عبدالرّحمان دمشقی، از ابوبکر یوسف بن قاسمِ قاضی، از ابوعبداللّه بن محمّدِ قاضی کوفی، از اسماعیل بن موسی فزاری، از محمّدبن عمر رومی، از شریک، از سلمةبن کهیل، از صنابحی، از علی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (3)
ولیّ الدّین خطیب تبریزی نویسنده ی «المشکاة» حدیث را از علی علیه السلام روایت کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را روایت کرده و گفته است: این حدیث غریبی است. و گوید:
بعضی این حدیث را از شریک روایت کرده و از صنابحی نام نبرده اند و این حدیث را جز از شریک از دیگر ثقه ها نمی شناسیم.» (4)
ص:315
محمّدبن یوسف زرندی حدیث را مرسل مسلّم دانسته و در مدح امام علی علیه السلام گوید:
«کسی که از حضرت نبوی به کرامت برادری و گزینش اختصاص یافته و برای او نص آمده که درِ خانه ی حکمت و شهر دانش است.»
صلاح الدّین علایی از این حدیث، در ردّ آنان که بر آن طعنه و ضربه زده اند، دفاع کرده و صحیح بودنش را اثبات نموده است. پیشتر متن گفته اش از «اللآلی المصنوعة» در شماره ی (69) (از بخش سند حدیث مدینة العلم) آورده شد.
مجدالدّین فیروزآبادی در کتاب «نقد الصحیح» حدیث را روایت کرده و آن را حق شمرده است و بیانش پیش از این در شماره (75) (از بخش سند حدیث مدینة العلم) آمد.
شمس الدّین ابن جزری حدیث را در کتابش «أسنی المطالب» روایت کرده است که متن گفتارش در شماره ی (78) (از بخش سند حدیث مدینة العلم) آمد.
ابن حجر عسقلانی حدیث را روایت کرده و به حُسن آن فتوا داده است که به زودی از عبارت شامی و علقمی و مناوی و زرقانی خواهید دانست.
سیّد شهاب الدّین احمد، نویسنده ی «توضیح الدّلائل» حدیث را چنین
ص:316
روایت می کند: « باب پانزدهم در اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خانه ی حکمت و شهر دانش است و علی باب آن دو است. و اینکه بی تردید او به خداوند متعال و احکام و آیه ها و سخنش داناتر است.»
گوید: « از علی نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» حافظ ابونعیم و طبری آن را روایت کرده اند. و آن را در «المشکاة» روایت کرده و گفته است: ترمذی آن را نقل کرده است.» (1)
جلال الدّین سیوطی در چند کتاب از کتاب های خود، حدیث را روایت کرده است: در کتاب «القول الجلی» گوید:
« حدیث پانزدهم - از علی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را نقل کرده و گفته است: غریب است.» (2) و در «الجامع الصغیر» است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی از علی. (3) و در «جمع الجوامع» آمده است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ت (ترمذی) غریب، حل (حلیة الاولیاء).»
و در «اللآلی المصنوعة» و «شرح الترمذی» نیز چنین آمده است و سخن ابن جریر و علایی را هم آورده است.
شهاب الدّین قسطلانی حدیث را با توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به «خانه ی حکمت» اثبات کرده و گفته است:
«در خانه ی حکمت، دعوت کننده به سوی خداوند - دعوت ابراهیم - دعوت پیامبران - دلیل خیرات.» (4)
ص:317
علقمی در شرحش بر «الجامع الصغیر» آن را روایت کرده، چنین گوید:
«حدیث من خانه ی حکمتم و علی در آن است. و در «الکبیر گوید: ترمذی، غریب. گویم: قزوینی و ابن جوزی ادّعا می کنند که این ساختگی است. و حافظ علایی و ابن حجر و نویسنده ی این کتاب، این گفته ها را چنان ردّ کرده اند که قول آن دو را باطل می کند.» (1)
محمّدبن یوسف شامی در نام های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید:
« حرف دال - دارالحکمة (خانه ی حکمت) شیخ آن را از حدیث علی گرفته است که: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» حاکم آن را در «المستدرک» روایت کرده و صحیح به شمار آورده است و ابن جوزی ادّعا کرده است که ساختگی می باشد. و شیخ آن را در «النکت» و «اللآلی» پی گیری کرده است و حافظ علایی و ابن حجر گویند: درست آن است که حدیث حسن باشد نه صحیح و نه ساختگی. و سخن درباره ی آن را در کتاب «الفوائد المجموعة فی بیان الأحادیث الموضوعة» گسترش داده ام.
شهاب الدّین ابن حجر مکّی حدیث را در «الصواعق المحرقه» روایت کرده که 8پیشتر دانستید، آن جا که گوید: « در حدیث دیگری از ترمذی از علی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (2) و نیز در کتاب «المنح المکیّة» همین گونه آمده است.
علی متّقی هندی حدیث را در فضایل حضرتش علیه السلام روایت کرده گوید: «من
ص:318
خانه ی حکمتم و علی در آن است. ترمذی از علی» (1)و آن را از ترمذی و ابن جریر روایت کرده و سپس گفته ی ابن جریر را آورده است: «سند این خبر، صحیح است.»
ابراهیم وصابی یمنی حدیث را چنین روایت کرده است:
« از او - یعنی از امیرالمؤمنین نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است. ترمذی در جامعش آن را نقل کرده و گفته است:
غریب است و ابونعیم در «المعرفة».» (2)
شیخ ابن عبداللّه عیدروس آن را چنین روایت کرده است:
«در حدیث دیگری از ترمذی از علی است: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» (3)
رحمت اللّه سندی حدیث را چنین روایت کرده است:
« حدیث - من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ابن بطه، نع، مر، طب، حب، عد، خط (ابی نعیم، ابن مردویه، طبرانی، ابن حبان، ابن عدی، خطیب) و با لفظ: من شهر فقه می باشم. و دیگری: من شهر دانشم...» (4)
جمال الدّین محدّث در «اربعین» خود حدیث را ثابت کرده آن جا که امام علیه السلام را
ص:319
چنین توصیف می کند:
«او منصوص است به این که درِ خانه ی حکمت و باب مدینة العلم می باشد.» (1)
عبدالرؤف مناوی در «کنوز الحقائق» و در «التیسیر» و در فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر» آن را روایت کرده و متن گفته اش در کتاب اخیر چنین است:
«من خانه ی حکمتم و در روایتی: أنا مدینة العلم و علیّ بابها. یعنی علیّ بن ابی طالب آن دری است که از آن بر حکمت می توان وارد شد و تو را بسنده است به این مرتبت که چقدر رفیع است و این منقبت که چه قدر بلند است.
و هر کس ادّعا کند که در فرمایش «علیّ بابها» کلمه ی علیّ به معنای مرتفع از ریشه ی علوّ به معنای ارتفاع است، برای هدف فاسدش نیرنگ به کار برده به چیزی که او را بی نیاز و فربه و توانگر نمی نماید.
ابونعیم از ترجمان قرآن مرفوعاً نقل کرده است: خداوند عزّ و جلّ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» نازل نفرموده، مگر این که علی رئیس و امیر آنان است. و از ابن مسعود نقل می کند که گفت: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم، درباره ی علی از ایشان پرسیدند، فرمود: «حکمت به ده قسمت تقسیم شد، نُه قسمت به علی داده شد و به همه ی مردم یک قسمت.» و نیز از ایشان است: «قرآن بر هفت حرف نازل شد. هیچ حرفی از آن نیست جز اینکه ظاهر و باطنی دارد. و امّا نزد علی علم ظاهر و باطن می باشد.» و نیز نقل کرده است: «علی سرور فرستادگان (مسلمانان) و امام پرهیزکاران است.» و نیز نقل کرده است: «من سرور فرزندان آدم هستم و علی سرور عرب است.» و نیز نقل کرده است: «علی پرچم هدایت است.»
و نیز نقل کرده است: «خداوند فرمانم داد که تو را به خود نزدیک کنم و بیاموزم تا دریابی.» و این آیه بر من نازل شد: «و تعیها أذن واعیه» و نیز از ابن عبّاس
ص:320
نقل کرده است: گفت وگو می کردیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هفتاد پیمان و عهد را به علی واگذار فرمود که آن بر عهده ی دیگری قرار نداد.
و اخبار در ابن باب قابل شمارش نیست.
ترمذی از اسماعیل بن موسی فزاری، از محمّدبن عمر رومی، از شریک، از سلمةبن کهیل، از سویدبن غفلة، از ابوعبداللّه صنابحی، از علی امیرالمؤمنین. و گفت: «غریب است.» قزوینی مانند ابن جوزی ساختگی بودن آن را ادّعا می کند و علایی ردّ بر او را گسترده و گوید: نه ابوالفرج و نه دیگری دلیل نکوهش کننده ای برای این خبر نیاورده اند، جز اینکه بدون هیچ دلیلی مدّعی ساختگی بودن آن شده اند.
و از حافظ ابن حجر در فتواهایش درباره ی آن پرسیده شد، گفت: این حدیث را حاکم صحیح دانسته و ابن جوزی آن را در الموضوعات آورده و گفته است که دروغ است. و حقیقت بر خلاف گفته ی هر دو می باشد و از نوع حسن است که به صحت نمی رسد و به دروغ فرو نمی افتد و گوید: بیانش به طول می کشد ولی این نظر، مورد اعتماد است.» (1)
محمّد حجازی شعرانی در کتاب «فتح المولی النصیر بشرح الجامع الصغیر» حدیث را روایت کرده و به حسن بودنش حُکم کرده است همان گونه که در «شرح عزیزی» آمده است و منظور از عبارت «شیخ گفت...»، او می باشد که خواهد آمد.
(به قسمت 41 از همین شواهد بنگرید.)
ملّایعقوب بنبانی لاهوری هم حدیث را ثابت کرده است که پس از این سخنش خواهد آمد.
ص:321
احمدبن فضل مکّی حدیث را روایت کرده و گفته است:
« نیز از او نقل شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» ترمذی آن را نقل کرده است.» (1)
شیخ عبدالحق دهلوی در «اللمعات فی شرح المشکاة» و نیز در «أشعة اللمعات» حدیث را اثبات کرده است. هم چنین «خانه ی حکمت» را در نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کتاب «مدارج النبوّة» ذکر نموده است.
شیخ بن علی جفری حدیث را به عنوان حدیث مسلّم به طور مرسل نقل کرده و در کتاب «کنز البراهین الکسبیة» گوید:
« حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
شیخ علی عزیزی در شرح «جامع الصغیر» حدیث را روایت کرده گوید:
«علقمی گفت: قزوینی و ابن جوزی ادّعا کرده اند که ساختگی است. و حافظ علایی و ابن حجر و نویسنده ی این کتاب سخن آن دو را به گونه ای رد کرده اند که آن را باطل می کند... و شیخ گفت: حدیثی حسن می باشد.» (2)
علی شبراملسی در حاشیه خود بر کتاب «المواهب اللدنیة» در شرح «خانه ی
ص:322
حکمت» از نام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، حدیث را روایت کرده، گوید: فرمایش او: «خانه ی حکمت» شیخ آن را از حدیث علی گرفته است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» حاکم آن را در «مستدرک» روایت کرده و صحیح دانسته است.»
زرقانی مالکی، شارح کتاب «المواهب اللدنیّة» حدیث را اثبات کرده و محقق دانسته است، به همراه شرح «خانه ی حکمت» و گوید: به قول حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم : «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» حاکم در مستدرک آن را روایت کرده و صحیح دانسته است. ابن جوزی و ذهبی ادّعا کرده اند که ساختگی است. و این سخن با بیانی که به درازا می کشد، رد شده است. حافظ علایی و حافظ ابن حجر گفته اند:
«درست آن است که حدیث حسن است، نه صحیح و نه ساختگی.» (1)
میرزا محمّد بدخشانی حدیث را در کتاب «نزل الأبرار» روایت کرده، بعد از ذکر حدیث «مدینةالعلم» گوید:
«آن نزد ترمذی و ابونعیم در «الحلیة» از علی با لفظ: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.» می باشد.
و در کتاب «مفتاح النجا» گوید:
«ترمذی و نیز ابونعیم در الحلیة، آن را مرفوعاً از علی نقل کرده اند با لفظ: «من خانه ی حکمتم و علی در آن است.»
و در کتابش «تحفة المحبّین» حدیث را از ترمذی آورده و با توجّه به شواهدش به حسن بودن آن حکم کرده است.
ص:323
محمّد صدر العالم حدیث را در کتاب «معارج العلی» به نقل از کتاب «جمع الجوامع» ر