سرشناسه : خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -
عنوان و نام پدیدآور : سمت سپیده/ مهدی خدامیان آرانی.
مشخصات نشر : قم: وثوق، 1392.
مشخصات ظاهری : 77ص.
فروست : اندیشه سبز؛ 38.
شابک : 25000ریال: 978-600-107-114-0
یادداشت : چاپ دوم.
موضوع : نثر فارسی -- قرن 14.
موضوع : دانش و دانش اندوزی -- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : دانش و دانش اندوزی-- جنبه های مذهبی-- اسلام -- احادیث
رده بندی کنگره : PIR8040 /د2463 س8 1392الف
رده بندی دیویی : 8فا8/862
شماره کتابشناسی ملی : 2919492
ص: 1
ص: 2
سمت سپیده
مهدی خدامیان آرانی
ص: 3
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ
من عاشق شب های کویر هستم، لحظه شماری می کنم تا فرصتی پیش بیاید و به کویر سفر کنم و محو سکوت کویر شوم.
شهر من در حاشیه کویر است، شبی از شب ها که مهمان کویر بودم، فریاد سکوت را با تمام وجودم می شنیدم. با دوستانم قرار گذاشته بودیم که وقت سحر به جستجویِ سپیده برویم، چرا که در شهر هیچ اثری از سپیده نیست، آن قدر چراغ روشن کرده ایم که دیگر کسی به سپیده فکر نمی کند.
و چه شبی بود آن شب! هیچ وقت از یادم نمی رود، همه جا تاریکی بود که ناگهان نورِ سپیده، پهنه آسمان را روشن کرد، چه عظمتی داشت! چیزی که تا آن روز، ندیده و نشنیده بودم.
غرق دیدار سپیده بودم که به فکر فرو رفتم، سؤلی به ذهنم آمد: روشنی این لحظه به چه می ماند؟ همه جا تاریکی بود و به یک باره، نور صبح طلوع کرد و امید و روشنایی را در جان طبیعت زنده کرد.
آری! فقط علم و دانش می تواند چنین باشد، وقتی که تو در تاریکی ها قرار
ص:7
می گیری، این نور علم است که می تواند تو را به سر منزل مقصود رهنمون کند.
و این گونه شد که من در آن سپیده دم، تو را یاد کردم و تصمیم گرفتم تا برای تو از ارزش علم بنویسم. به امید روزی که با هم به سمتِ سپیده حرکت کنیم.
مهدی خُدّامیان آرانی
مهر ماه 1389
ص:8
اینجا مدینه است، شهر پیامبر. آفتاب سوزان بر شهر می تابد و گرما بیداد می کند، باید سایه را پیدا کنم تا از این آفتاب نجات پیدا کنم. با خود می گویم من که در این شهر آشنایی ندارم، بهتر است که به مسجد بروم، آنجا می توانم قدری استراحت کنم.
وقتی وارد مسجد می شوم می بینم که گروهی از مسلمانان در مسجد هستند، تعجّب می کنم، آنها این وقت روز در مسجد چه می کنند؟
در سمت راست محراب، گروهی مشغول خواندن دعا هستند، آنها رو به قبله نشسته اند و دست ها را مقابل صورت گرفته اند و با خدای خود مناجات می کنند، خوش به حال این مردم!
وقتی آنها را می بینم، همه خستگیِ راه از تنم بیرون می رود، گویی جان تازه ای می گیرم، می روم و کنارشان می نشینم.
به به! عجب حال و هوایی!
بعضی از آنها گریه می کنند، با خدا عاشقانه سخن می گویند. آن طرف تر، عدّه ای دور هم جمع شده اند و مشغول گفتگو هستند، گاهی صدای آنها بلند می شود. با خود می گویم: آنها دیگر کیستند؟ چرا مزاحم دعای مردم می شوند؟ مسجد که جای سخن گفتن نیست؟ مسجد جای دعا خواندن و نماز خواندن است.
ص:9
خدا بگویم با شما چه کند که تمرکز مرا گرفتید! آخر چرا نمی گذارید ما دعای خودمان را بخوانیم؟
از جای خود بلند می شوم، به سوی آنها می روم تا به آنها اعتراض کنم. وقتی نزدیک آنها می رسم، می بینم که آنها مشغول کسب علم و دانش هستند. آنها به مردم احکام دین را یاد می دهند.
در همین لحظه، صدای صلوات به گوشم می رسد، همه نگاه ها به در مسجد خیره می شود، مردم از جای خود بلند می شوند، پیامبر به مسجد آمده است.
با خود می گویم پیامبر کنار کدام گروه خواهد رفت؟ آیا نزد کسانی خواهد رفت که مشغول دعا بودند و با خدا مناجات می کردند یا این که نزد اهل علم و دانش خواهد رفت؟
اکنون پیامبر نگاهی به هر دو گروه می کند و می گوید: «هر دو گروه، کار خوبی انجام می دهند. آنان دعا می خوانند و با خدا مناجات می کنند، امّا اینان به علم و دانش پرداخته اند. بدانید که این گروه بهتر از اهل دعا هستند، من به پیامبری مبعوث شدم تا علم و آگاهی مردم را بالا ببرم».
بعد از این سخنان، پیامبر به سوی گروهی می رود که مشغول کسب دانش هستند و کنار آنها می نشیند.
او این گونه به مسلمانان می آموزد که کسب دانش از همه چیز بهتر است، اکنون همه می فهمند که مسجد باید بیشتر جای چه چیزی باشد. ای کاش همه مسلمانان از این کار پیامبر باخبر بشوند و بفهمند که پیامبر مجلس علم را از مجلس دعا بیشتر دوست دارد!(1)
ص:10
حیف که ما از اسلام واقعی دور شده ایم، افسوس که فقط به اسم، مسلمان هستیم و از واقعیّت اسلام به دور مانده ایم.
اسلامی که ما برای خود ساخته ایم با آن اسلامی که خدا آن را برای ما فرستاده است، از زمین تا آسمان فرق دارد.
دوست من! الان برایت ثابت می کنم. صبر کن!
بگو بدانم کلمه «عبادت»، تو را به یاد چه چیزی می اندازد.
خوب معلوم است، نماز، روزه، حج و...
حالا اگر کسی بتواند به مکّه برود و کنار کعبه «اعتکاف» کند، بهترین عبادت را انجام داده است. اعتکاف، یعنی این که به مسجد بروی و روزها روزه بگیری و شب ها نماز بخوانی.
همه قبول داریم که اگر کسی یک سال کنار خانه خدا به اعتکاف بپردازد، بهترین نمونه عبادت را انجام داده است.
این توفیق بزرگی است که بتوانی یک سال مهمان خانه خدا باشی، یک سال هر روز، روزه بگیری و هر شب نماز بخوانی. این عبادت در واقع هم نماز، هم روزه و هم حج را با خود به همراه دارد.
حالا من می خواهم سخنی از حضرت علی(علیه السلام) برایت بگویم:
ص:11
«اگر تو ساعتی کنار دانشمندان بنشینی تا از علم و دانش آنها بهره ببری، این کار تو، نزد خدا بهتر از هزار سال عبادت و یک سال اعتکاف کنار کعبه است، وقتی به دیدار شخص دانشمندی می روی بدان که این کار از هفتاد حج و عمره بهتر است».(1)
دوست خوب من!
به راستی که ما راه را گم کرده ایم، جوانانی را می بینم که به عشق عبادت رو به سوی نماز و روزه آورده اند، امّا آنان کمتر به کسب دانش می پردازند.
اگر می خواهی به سعادت برسی، اگر می خواهی واقعاً خدا را عبادت کنی، بهتر است به سوی دانش و معرفت بروی.
آیا از خود پرسیده ای که چرا حضرت علی(علیه السلام)، دیدار دانشمندان را بالاتر از هزار سال عبادت می داند؟
اگر تو هزاران سال نماز بخوانی؛ امّا با علم و آگاهی بیگانه باشی، ممکن است لحظه آخر همه را بر باد بدهی، چقدر افرادی بوده اند که یک عمر نماز خواندند، امّا سرانجام فریب شیطان را خوردند و دست از دین خود برداشتند.
عزیزم! بیا از امروز با خود عهد ببندیم که دین را این گونه بشناسیم، دینی که یک ساعت به دنبال دانش بودن را بهتر از هزار سال عبادت می داند.
گاهی با خود می گویم که ما یک بارِ دیگر باید مسلمان شویم! ما باید بارِ دیگر آموزه های اسلام را تعریف کنیم، اگر این اسلام است، پس ما چه هستیم. چرا بعضی از ما، این قدر از علم و دانش فاصله گرفته ایم؟ چرا؟
ص:12
-- وقتی یک مهمان به خانه تو می آید به او چه می گویی؟
-- این که سؤل ندارد، معلوم است، به او می گویم: «خوش آمدید».
-- حالا اگر مهمان تو، یک عرب زبان باشد به او چه باید بگویی؟
-- باید بگردم ببینم در زبان عربی برای خوش آمد گفتن به مهمان چه می گویند.
-- «مَرحَبا بِکَ». این جمله ای است که عرب ها برای خوش آمد گفتن به مهمان می گویند.
-- آقای نویسنده! بگو بدانم این حرف ها را برای چه می زنی؟
-- می خواهم بگویم که خدا به بنده خود «مَرحَبا بِکَ» می گوید. یعنی خدا به بنده خود خوش آمد می گوید.
-- عجب! این خیلی جالب است. چگونه می شود که خدا این کار را می کند؟
-- وقتی این حدیث را شنیدی به جواب سؤلت می رسی.
* * *
پیامبر فرمود: وقتی بنده ای برای تحصیل دانش از خانه خود خارج می شود، خدا از بالای عرش خود او را صدا می زند و به او چنین می گوید:
خوش آمدی ای بنده من! آیا می دانی به دنبال چه هستی؟ آیا می دانی که تو به چه مقامی رسیده ای؟ بدان که تو امروز شبیه فرشتگان من شده ای.
من تو را به آرزویت می رسانم و حاجت تو را روا می کنم.(1)
ص:13
وقتی که نماز شب می خوانی فقط برای خودت می خوانی، یعنی اثرات آن بیشتر به خودت می رسد، رحمت خدا را به سوی خود جذب می کنی. بله، به خاطر نماز خواندن تو، فیضی هم به جامعه می رسد، امّا باید بدانی که این نماز و روزه، بیشتر بهره فردی دارد.
وقتی به سوی شناخت و علم می روی، مانند چراغی می شوی که همه جامعه را روشن می کنی. تو لازم نیست به خودت زحمت بدهی، ویژگی چراغ، این است که اطراف خود را روشن می کند. تو می توانی مانند یک فانوس دریایی باشی و راهنمای کسانی باشی که در دریای زندگی، راه خود را گم کرده اند.
موقعی که وقت می گذاری و به مطالعه علم دین می پردازی و سخنان اهل بیت(علیه السلام) را می خوانی، همچون فانوس هستی به دیگران نور می بخشی. آیا می دانی در این هنگام، تو چقدر با ارزش می شوی؟ پیامبر فرمود: «اگر یک نفر را به راه راست هدایت کنی، این کار برای تو از همه دنیا و آنچه در آن است، بهتر است».(1)
ص:14
یادش به خیر! روزهایی که در مدرسه بودیم و معلّمان ما، هر سال به ما می گفتند که درباره این موضوع انشا بنویسید: علم بهتر است یا ثروت؟
ما هم با آن ذهن کودکانه خود چیزهایی می نوشتیم و می گفتیم که علم بهتر است.
وقتی کمی بزرگ شدیم دیدم که جامعه ما این را قبول ندارد، این جامعه، ثروت را بهتر از علم می داند.
آری! ما ایرانی ها خوب شعار می دهیم و می گوییم که علم بهتر است، امّا باور ما چیز دیگر است و همین نکته باعث عقب ماندگی ما از خیلی چیزها شده است.
در روزگار جوانی مثل خیلی ها باور داشتم که ثروت بهتر از علم است، مدّت ها گذشت تا فهمیدم که حقیقت چیست. اکنون دیگر یقین دارم علم بهتر از همه چیز است.
حتماً می پرسی: چرا این سخن را می گویم؟
می خواهم در جواب این سؤل تو، سخنی از حضرت علی(علیه السلام) برایت بنویسم:
آن حضرت فرمود: به چند دلیل علم بهتر از ثروت است:
1 - پیامبران و خوبان دنیا از خود، علم به یادگار گذاشتند و ستمکاران دنیا، ثروت را به یادگار گذاشتند، پس علم و دانش، میراث خوبان است و ثروت، میراث
ص:15
ستمکاران.
حالا بگو بدانم آیا بهتر نیست من به دنبال میراث پیامبران باشم؟
2 - علم هرگز با انفاق کم نمی شود، تو می توانی از علم خودت هزاران نفر را بهره مند کنی و این کار ذرّه ای از سرمایه علمی تو کم نمی کند، امّا اگر ثروتی برای خود جمع کنی، وقتی آن را به دیگران بدهی از آن کم می شود.
آیا بهتر نیست من در جستجوی چیزی باشم که با انفاق کردن کم نمی شود؟
3 - وقتی ثروتی را برای خود جمع می کنی باید همیشه مواظب آن باشی تا کسی آن را به سرقت نبرد، تو باید نگهبان ثروت خود باشی، امّا علم نگهبان توست، هیچ کس نمی تواند آن را از تو برباید.
4 - اگر همه ثروت دنیا برای تو باشد، این ثروت فقط تا لحظه مرگ مال توست، وقتی چشم از این دنیا ببندی دیگر مال تو نیست، تو از همه دنیا فقط یک کفن می توانی با خود ببری، امّا وقتی تو علم و دانش کسب می کنی و شناخت و معرفت نسبت به خدا پیدا می کنی، این علم را با خود به آن دنیا می بری و از آن بهره می گیری.(1)
ص:16
-- می بینم که از خانه بیرون آمده ای، کجا می روی؟
-- می روم به مسجد.
-- الان که وقت نماز نیست، مسجد که خبری نیست.
-- می روم تا در آنجا حدیثی بشنوم، سخنی یاد بگیرم، علمی بیاموزم. الان پیامبر در مسجد است و برای مردم سخن می گوید.
-- پس تو برای کسب علم و دانش از خانه بیرون آمده ای. آفرین بر تو!
-- ممنونم که مرا تشویق می کنی، امّا بدان که قبل از تو عدّه زیادی مرا تشویق کردند.
-- اینجا که کسی نیست. چه کسی تو را تشویق کرد؟
-- هفتاد هزار فرشته.
-- چه حرف ها می زنی مگر فرشتگان بیکار هستند که بیایند تو را تشویق کنند؟
-- آقای نویسنده! من خودم از پیامبر شنیدم که فرمود: وقتی کسی برای یادگیری دانش از خانه اش بیرون می آید، هفتاد هزار فرشته به همراه او می آیند و برای او از خدا طلبِ رحمت می کنند.(1)
* * *
در آن روزگار، در مدینه، مردم از سواد خواندن و نوشتن بی بهره بودند، یکی از
ص:17
بهترین راه ها برای کسب دانش این بود که از خانه بیرون بروند و در مجلس علم شرکت کنند و حدیث بیاموزند، برای همین پیامبر این گونه سخن گفتند: «هر کس از خانه اش برای طلب علم بیرون برود، فرشتگان او را همراهی می کنند».
امّا امروز تو در خانه ات نشسته ای، حوصله ات سر می رود، نمی دانی چه کنی. وقت داری امّا برنامه نداری. تلویزیون هم روشن است، فکری به ذهنت می رسد، با خود می گویی به جای این که جوانی خود را صرف این سریال های بی محتوا بکنم خوب است کتاب مطالعه کنم. امّا چه کتابی؟
فکر می کنی، می گویی خوب است کتابی بخوانم که دانش و معرفت دینی مرا بالا ببرد. از جای خود برمی خیزی، در قفسه کتاب به دنبال ترجمه کتاب «اصول کافی» می گردی. تو می دانی که این کتاب، یکی از بهترین کتاب های دینی است. آن را برمی داری. باور کن آن لحظه ای که دست می بری و کتاب را برمی داری هفتاد هزار فرشته تو را تشویق می کنند.
شاید تو هم مثل خیلی ها در خانه ات، حتّی یک قفسه کتاب هم نداری!
اشکالی ندارد، ما را این گونه تربیت کرده اند که کمتر به فکر کتاب و کتابخانه هستیم!
آیا می دانی نشانه مردان بزرگ تاریخ چیست؟ انس با کتاب و داشتن کتابخانه خصوصی.
خوب، کار دیگر بکن. کامپیوتر خودت را روشن کن و در اینترنت به دنبال کتاب های خوب و مذهبی بگرد. وقتی یک کتاب خوب را پیدا کردی، شروع به مطالعه آن کن.
باور کن وقتی شروع به دانلود کتاب می کنی، هفتاد هزار فرشته تو را تشویق می کنند، زیرا تو با خواندن آن کتاب، پا در وادی علم و معرفت خواهی گذاشت، و دوستِ خدا خواهی شد، فرشتگان حق دارند تو را تشویق کنند.
ص:18
-- ای ابوذر! یک ساعت به دنبال کسب علم و دانش بودن از خواندن همه قرآن بهتر است.
-- ای رسول خدا! چگونه چنین چیزی ممکن است؟ یعنی یک ساعت دنبال علم بودن از ختم قرآن بیشتر ثواب دارد؟
-- ای ابوذر! تو باید به دنبال علم و آگاهی باشی. هیچ وقت فراموش نکن که خدا، یک ساعت تحصیل دانش را از دوازده هزار ختم قرآن بیشتر دوست دارد.(1)
-- این سخن تو را هرگز فراموش نخواهم کرد.
شاید بگویی که من مثل بقیّه مردم نیستم که یک کاری را برای ثواب زیاد آن انجام بدهم، اصلاً ثواب های زیاد برای من چندان جذاب نیستند.
هدف من در اینجا، ذکر کردن ثواب های زیاد نیست. هدف من این است که برای تو مقایسه ای بین کسب علم و کارهای دیگر داشته باشم، تو به آن مقایسه توجّه کن و به راز ارزشمند کسب علم و معرفت، فکر کن!
دوست خوب من!
اگر تو قرآن بخوانی و ساعتی در معنای آیه های آن فکر کنی، این باعث می شود که زندگی تو رنگ و بوی قرآن بگیرد، امّا اگر هزاران بار قرآن را از اوّل تا آخر بخوانی و نفهمی که چه می خوانی، این قرآن خواندن نمی تواند در زندگی امروز تو
ص:19
تأثیر بگذارد.
و وقتی به تاریخ مراجعه می کنی می بینی که ابوذر با بقیّه مردم فرق زیادی داشت، راز این تفاوت ابوذر در این است که او اهل دانش و معرفت شد. زمانی که عثمان، خلیفه سوم روی کار آمد، همه به خواندن قرآن مشغول بودند، مسجدها پر از کسانی بود که نماز می خواندند، امّا فقط ابوذر بود که مقابل ظلم های عثمان ایستاد، فریاد برآورد و اعتراض کرد.
او که اهل دانش و شناخت بود، فهمید که عثمان چگونه آرمان های آسمانی پیامبر را از بین می برد. او خیلی چیزها را فهمید، چون اهل دانش بود و برای همین فریاد اعتراض خود را برآورد و آرامش خلیفه را بر هم زد. عثمان او را به بیابان «رَبَذه» تبعید کرد تا مظلومانه در آنجا جان بدهد.
درست است ابوذر در «رَبَذه» به شهادت رسید، امّا فریاد او هرگز خاموش نشد، فریادی که هنوز هم به گوش می رسد.(1)
ص:20
-- بگو بدانم تو چه موقعی صلوات می فرستی؟
-- وقتی که نام پیامبر را می شنوم، احترام می گیرم و صلوات می فرستم.
-- دیگر چه موقعی؟
-- در تشهد نماز هم می گویم: اللهمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست.
-- آیا می دانی فرشتگان چه موقع صلوات می فرستند؟
-- مثل ما وقتی که نام پیامبر را می شنوند.
-- آیا دوست داری کاری کنی که هفتاد هزار فرشته با دیدن تو همه یکصدا بگویند: «اللهمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
-- چگونه چنین چیزی ممکن است؟
-- حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «وقتی که تو به جستجوی دانش می پردازی، هفتاد هزار فرشته برای دیدنت صف می کشند و همه با هم می گویند: اللهمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(1)
ص:21
-- از قیافه شما معلوم است که مسافر هستید، گویا در شهر طوس آشنایی هم ندارید. درست است؟
-- آری! من به شهر شما آمده ام و به دنبال جایی می گردم تا در آن اقامت کنم.
-- افتخار بدهید امشب، مهمان خانه ما باشید.
-- نه. من مزاحم شما نمی شوم.
-- چه مزاحمتی؟ ما مردمان این شهر بسیار مهمان نواز هستیم.
من وسایل خود را برداشتم و همراه او به سوی خانه اش رفتم. خدا را شکر کردم که من را غریب و تنها در این شهر رها نکرد و همین که به دروازه این شهر رسیدم، این برادر مرا به خانه دعوت کرد.
جای شما خالی! صاحب خانه آن شب چه شام خوشمزه ای تهیّه کرده بود، من که بعد از مدّت ها پیاده روی خیلی گرسنه بودم، شام مفصّلی خوردم و برای خواب آماده شدم. از صاحب خانه عذرخواهی کردم و به خواب ناز فرو رفتم.
فکر کنم چند ساعتی خوابیده بودم که صدایی به گوشم رسید: «ای شاهزادگان دنیا! کجایید؟ کجایید؟ بیایید ببینید که من چه لذّتی می برم!».
از جای خود بلند شدم، هوا هنوز تاریک بود، گویا ساعتی تا اذان صبح باقی مانده بود، با خود گفتم: در این نیمه شب، کیست که این گونه سخن می گوید؟
دوباره به زیر رختخواب رفتم، شاید نیم ساعتی گذشت که دوباره همان صدا به
ص:22
گوشم رسید: «ای شاهزادگان! کجایید...».
دیگر خواب از سرم پریده بود، بلند شدم وضو گرفتم و نماز شب خواندم. بعد از مدّتی صدای اذان صبح به گوشم رسید. صاحب خانه بیدار شده بود و می خواست به مسجد برود، به سویش رفتم، سلام کرده و گفتم:
-- این چه کسی بود که نیمه شب آن گونه فریاد می زد؟
-- چگونه او را نمی شناسی؟ او مردی است که افتخار ایران زمین است. خدا به من این سعادت را داده است که همسایه او باشم.
-- او چه کسی است؟
-- دیشب تو آن قدر خسته بودی که حال و حوصله نداشتی برایت سخن بگویم. همسایه ما، خواجه نصیرالدین طوسی، همان عالم بزرگ است.
-- عجب! خوب برای چه او نیمه شب آن گونه سخن می گوید؟
-- او معمولاً شب ها تا به صبح مشغول مطالعه و تحقیق است، او هرگز دست از کسب دانش برنمی دارد، او در سکوت شب برای خود دنیایی دارد، در حین مطالعه به او لذّتی دست می دهد که ناخودآگاه فریاد برمی آورد: «ای شاهزادگان کجایید؟».
آن شب من به فکر فرو رفتم. لذّتی را که خواجه نصیرالدین طوسی از کسب علم و دانش می برد، بهتر از همه لذّت های دنیاست. علم و دانش برای او، آنقدر شیرین و لذّت بخش است که ناخودآگاه این گونه فریاد برمی آورد.
به راستی که این صدای او، فریادی است که تاریخ هیچ گاه آن را فراموش نخواهد کرد، فریاد او برای همیشه بر سر کسانی که برای لذّت به دنبال پول و ثروت و مقام هستند، خواهد بود، ای مردمی که به دنبال پول و مقام هستید؛ بدانید که لذّت شما زودگذر است، به زودی شما از پست و مقام و پول خود جدا می شوید، امّا کسی که به دنبال علم و دانش بوده است، هیچ گاه از لذّت خود جدا نمی شود. لذّت او از درون و عمق وجود اوست، و لذّت شما از بیرون!(1)
ص:23
تو از خانه خود برای کسب دانش بیرون می آیی و در راه آگاهی و دانستن قدم برمی داری. بدان که به هر قدمی که در این راه برمی داری خدا ثواب هزار سال عبادت به تو می دهد، فرشتگان با بال های خود تو را در آغوش می گیرند.(1)
این سخن پیامبر است که برای تو بیان کرده است.
تو کدام کار خوب را سراغ داری که وقتی در آن راه قدم برداری، خدا این قدر تو را دوست داشته باشد؟
آیا هنوز هم شک داری که بهترین راه برای نزدیک شدن به خدا، تلاش برای کسب علم است؟
وقتی تو کتابی را می خوانی که تو را با خدا بیشتر آشنا می کند، بدان که رحمت خدا بر تو نازل می شود.
خدا دوست دارد که بندگانش با تحقیق و دانش او را عبادت کنند، برای همین است که خدا این قدر بندگان خود را به فراگیری علم تشویق نموده است.
چقدر خوب است که دینداری ما از روی علم و آگاهی باشد!
ص:24
نمی دانم نام «سیّد رَضیّ» را شنیده ای یا نه؟
او کسی که است عمر خود را صرف جمع آوری سخنان ارزشمند حضرت علی(علیه السلام) نمود. تا زمان او، کسی مجموعه کاملی از سخنان آن حضرت را جمع آوری نکرده بود.
این کار او، سال ها طول کشید و سرانجام کار جمع آوری «نهج البلاغه» به پایان رسید. آری! نام او و کتابی که او برای جمع آوری آن زحمت کشید، جاودانه شد.
وقتی تو می خواهی از سخنان گهربار حضرت علی(علیه السلام) بهره بگیری به «نهج البلاغه» مراجعه می کنی.
اکنون که سیّدرضیّ را شناختی، می خواهم با هم نزد او برویم و مقداری با او سخن بگوییم، من می خواهم از او سؤلی بپرسم. آیا با من موافقی؟
* * *
-- جناب سیّد رَضیّ! چقدر خوب شد که شما «نهج البلاغه» را تألیف نمودید، اگر شما این کار را نمی کردید، امروز ما این مجموعه ارزشمند را نداشتیم و خیلی از سخنان گهربار حضرت علی(علیه السلام) از بین می رفت.
-- تألیف این کتاب، فقط با توفیق خود حضرت علی(علیه السلام) بوده است. اگر آن حضرت به من کمک نمی کرد من نمی توانستم این کار را انجام بدهم.
ص:25
-- به نظر شما کدام سخن حضرت علی(علیه السلام) بهترین سخن است. به بیان دیگر، گل سرسبد کتاب شما کدام است؟
-- همه سخنان حضرت علی(علیه السلام) زیبا و ارزشمند است، امّا به نظر من یکی از سخنان آن حضرت هست که قیمت به آن نمی نشیند و مثل و مانند ندارد.
-- آن سخن کدام است؟
-- جمله ای کوتاه امّا بسیار با معنا. آنجا که حضرت می فرماید: «قیمت هر کس به مقدار علمی است که دارد»، حضرت علی(علیه السلام) برای ما این واقعیت را روشن می کند که هر چه انسان دانش و علم بیشتری بیاموزد ارزش بیشتری پیدا می کند. افرادی را می بینی که میلیاردها ثروت و پول دارند، امّا از دانش بهره ای نبرده اند.(1)
ص:26
پیامبر وارد مسجد می شود، نگاه می کند که گروه زیادی از مردم در گوشه ای از مسجد جمع شده اند.
-- آنجا چه خبر است؟
-- آقایی که علم زیادی دارد به مسجد آمده است و مردم به دور او جمع شده اند.
-- او چه علم و دانشی دارد؟
-- او شعرهای زیادی را حفظ است و همه حوادثی که سال ها قبل روی داده است را می داند.
-- این علمی که او دارد سودی برای شما ندارد و ندانستن آن نیز ضرری برایتان ندارد.
آری! پیامبر آن روز به یاران خود یاد داد که فقط به دنبال علمی بروند که ارزش یادگیری دارد، علمی که دانستن آن سعادت و خوشبختی را به ارمغان بیاورد.(1)
ص:27
نمی دانم چرا دلم این قدر سیاه شده است. اصلاً حال و حوصله ندارم. خسته ام، همه چیز دارم، امّا نشاط ندارم، عمری به دنبال پول دویدم، حال که به آن رسیده ام، آن شور و نشاط را ندارم، دل مرده ام، چه کنم؟ آیا راه حلّی به ذهن شما می رسد؟
این سخن وحیدآقا بود که برای مشاوره نزد من آمده بود. به نظر شما من باید به او چه می گفتم.
او درست می گفت دل او مرده بود، و تو خودت می دانی کسی که دل مرده است، هیچ نشاطی ندارد، اصلا از عبادت لذّتی نمی برد، از دنیا و زیبایی های دنیا هم سیر است، هیچ چیز برای او جذّاب نیست.
با خود فکر کردم، یاد حدیثی از امام رضا(علیه السلام) افتادم. در آن حدیث اشاره شده بود که هر کس در مجلسی بنشیند که در آن مجلس یاد اهل بیت(علیه السلام)بشود و سخنان آنها بیان شود، او هرگز دل مرده نمی شود.
برای همین به این بنده خدا گفتم: سعی کن هر روز مقداری از سخنان اهل بیت(علیه السلام) را بخوانی، سخنان چهارده معصوم مانند آب زلالی است که قلب تو را جان می دهد و زنده می کند، سخن آنان نور است و مایه روشنی و نشاط جان تو خواهد شد.
ص:28
تازه این اثر علوم اهل بیت(علیه السلام) در این دنیا است. روز قیامت که فرا برسد، همه انسان ها، دل مرده خواهند بود، امّا قلب کسانی که با علم اهل بیت(علیه السلام) خو گرفته اند، شاداب و با نشاط خواهد بود. این وعده امام رضا(علیه السلام) می باشد.
خدایا! مرا از کسانی قرار بده که همواره با دانش اهل بیت(علیه السلام) مأنوس هستند و از آب زلال سخنان آنها بهره می برند.(1)
ص:29
-- با این عجله کجا می روی؟ صبر کن من هم بیایم.
-- می خواهم نزد پدر بروم تا او مرا نصیحت کند، به خدا نصیحت های او راه سعادت را برای من روشن می کند.
-- من هم دوست دارم تا نصیحت «لقمان حکیم» را بشنوم. خوشا به حال تو که پدری همچون لقمان داری.
-- خوب، بیا با هم نزد پدر برویم.
به سوی خانه لقمان حرکت می کنیم. وقتی آنجا می رسیم، سلام کرده و منتظر می شویم تا لقمان پندی حکیمانه به ما بدهد.
حتماً می دانی که لقمان، حکیم بزرگی است و قرآن در مورد حکمت و دانش او سخن گفته است.
اکنون لقمان رو به پسرش می کند و می گوید:
«فرزندم! تلاش کن تا در هر ساعت از شبانه روز بهره ای از علم و دانش داشته باشی، اگر تو لحظه های عمر خود را صرف علم و دانش نکنی، بدان که ضرر کرده ای».(1)
آری، اگر عمر گرانبها را صرف چیزی غیر از علم کنی، سرانجام روزی پشیمان خواهی شد.
ص:30
تیرماه سال 1389 بود و من با گروهی از دانشجویان به سفر عمره رفته بودم، سفر بسیار خاطره انگیزی بود. یکی از شب ها که کنار کعبه نشسته بودیم، یکی از دانشجویان نزد من آمد و سؤلی را مطرح کرد. من با حوصله به سؤل او جواب دادم. فکر می کنم جواب من حدود نیم ساعت طول کشید، او با دقّت به سخنان من گوش می کرد.
وقتی سخن من تمام شد، قطرات اشک را در گوشه چشم او دیدم، او رو به کعبه کرد و از خدا تشکّر کرد و بعد به من چنین گفت:
-- من همین سؤل را در مسجد محلّه خود از آقایی پرسیدم. آیا می دانید او به من چه گفت؟
-- خوب معلوم است، جواب سؤل تو را داد؟
-- خیر! او وقتی سؤل مرا شنید به من گفت: «تو کافر شده ای!». او چون جواب سؤل مرا نمی دانست به من چنین گفت. من هم از آن روز دیگر مسجد نرفتم. من فقط یک سؤل مطرح کرده بودم، آن هم به صورت خصوصی. من به دنبال پاسخ بودم، امّا او...
* * *
دوست من! اگر سؤل به ذهن تو رسید به دنبال جواب آن باش، باور کن که
ص:31
سؤل تو ، شبهه نیست، بلکه رحمت است، باعث رشد و شکوفایی جامعه می شود.
یقین بدان که وقتی سؤلی در ذهن تو نقش می بندد، جوابی برای آن هست، فقط تو باید جستجو کنی تا کسی را پیدا کنی که بتواند به درستی جواب تو را بدهد.
اکنون می خواهم حدیثی از پیامبر برای تو بخوانم. این حدیث را به خاطر بسپار، از آن به بعد هر کس به سؤل کردن تو اعتراض کرد، این حدیث را برای او بخوان.
پیامبر به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: ای علی! کسی که سؤلی دارد می تواند به راحتی سؤل خود را بپرسد و هرگز کسی به خاطر سؤل کردن از چیزی که نمی داند، سرزنش نمی شود.(1)
آری! در مکتب اسلام، سؤل قداست دارد، کسی را که در جستجوی دانستن است، باید احترام کرد، این که من جواب سؤل او را نمی دانم و نمی توانم او را قانع کنم دلیل نمی شود که فریاد برآورم که تو چرا در دین خدا شبهه می کنی.
البته روشن است که بعضی از سؤلات را نباید در میان جمع مطرح نمود، زیرا همه مثل تو که حوصله ندارند به دنبال جواب بروند، ممکن است فقط سؤل را به خاطر بسپارند و هرگز به دنبال جواب آن نروند.
ص:32
یک روز پیامبر به مسجد آمد و برای مردم چنین سخن گفت: طلب دانش بر همه شما واجب است، بدانید که وقتی در طلب دانش هستید در حال عبادت هستید، وقتی با یکدیگر در مورد مسائل علمی سخن می گویید، فرشتگان برای شما ثواب گفتن «سبحان اللّه» را می نویسند.
وقتی شما به افراد دیگر علمی را می آموزید این کار شما برای شما صدقه حساب می شود و بلاها را از شما دور می کند و به خدای بزرگ نزدیک می شوید.
بدانید علم مایه انس شما در تنهایی هاست. فرشتگان بر اهل علم درود می فرستند و همه موجودات برای آنها طلب رحمت می کنند.
علم، باعث زنده شدن قلب ها می شود و انسان را به مقام های بزرگ می رساند.(1)
ص:33
من در بغداد زندگی می کنم، شهری که پایتخت جهان اسلام است. روزگارم بد نیست، خدا را شکر می کنم که می توانم به قدر توان خود به شیعیان کمک کنم. حتماً می دانی که امام حسن عسکری(علیه السلام) در شهر سامرّا می باشد. سامرّا یک شهر نظامی است، حکومت وقت که از امام عسکری(علیه السلام) ترس زیادی دارد، اجازه نمی دهد امام از این پادگان نظامی خارج شود زیرا آنها شنیده اند که فرزند او، همان مهدی موعود است.
خبری خوش برای تو دارم. آخرِ این هفته به سامرّا خواهم رفت و امام خود را خواهم دید، تو هم می توانی همراه من بیایی.
نگران نباش! من در حکومت عباسی دوستان زیادی دارم، درست است که آنها شیعه نیستند، امّا با من رفاقت دارند، آنها مواظب من هستند و نمی گذارند برای من مشکلی پیش بیاید. روز جمعه من در حضور امام خود خواهم بود و بوی بهشت را احساس خواهم کرد.
* * *
-- این چیست که این گونه آن را مخفی می کنی؟
-- این کتاب یکی از دانشمندان شیعه است، من به تازگی این کتاب را توانسته ام تهیّه کنم. اکنون می خواهم آن را به سامرّا ببرم تا نشان امام عسکری(علیه السلام) بدهم.
-- خوب چرا آن را مخفی می کنی؟ همراه داشتن کتاب که جُرم نیست.
-- تو چقدر ساده هستی، اگر مأموران حکومتی بفهمند که من این کتاب را دارم،
ص:34
آن را گرفته و پاره اش می کنند.
* * *
ما دیگر نزدیکی شهر سامرّا رسیده ایم، آن برجِ متوکّل است که به چشم می آید، این علامتِ آن است که راه زیادی تا مقصد نداریم.(1)
اکنون به دروازه شهر رسیده ایم، بهتر است وارد شهر بشوم.
سامرّا چه شهر آبادی است! خیابان ها، بازارها و ساختمان های زیبا! هر جا را نگاه می کنی، قصرهای باشکوه را می بینی! ما که نیامده ایم قصرهای ظلم و ستم را ببینیم، آمده ایم تا امام خود را ببینیم. از کوچه ها عبور می کنیم، به خانه ای ساده می رسیم، اینجا خانه امام عسکری(علیه السلام) است.
* * *
-- ای ابوجعفر هاشمی! این چه کتابی است که همراه خود آورده ای؟
-- مولای من! این کتابی است که «یونس یَقطینی» نوشته است، من این کتاب را به چه زحمتی تهیّه کرده ام.
امام شروع به مطالعه کتاب می کند، او با دقّت مطالب کتاب را می خواند، در این کتاب، سخنان اهل بیت(علیه السلام) جمع آوری شده است. یادم رفت برایت بگویم که یونس یقطینی یکی از یاران امام کاظم و امام رضا(علیه السلام) بود و در بغداد زندگی می کرد، او تلاش زیادی برای رشد مکتب شیعه انجام داد و برای حفظ سخنان اهل بیت(علیه السلام) زحمات زیادی متحمّل شد.
لحظاتی می گذرد، اکنون امام رو به ما می کند و می فرماید: «خداوند به نویسنده این کتاب، به عدد هر حرفی که نوشته است، نوری در روز قیامت عطا خواهد نمود».(2)
اینجاست که من به فکر فرو می روم، به راستی که هیچ چیز مانند این نیست که انسان بتواند برای ترویج دانش و علم اهل بیت(علیه السلام) قدمی بردارد. خوشا به حالت ای یونس!
ص:35
به نظر شما تنها راه سعادت چیست؟ آیا می توان به غیر از راه آگاهی و شناخت و معرفت به خوشبختی دنیا و آخرت رسید؟ آیا شما با من هم عقیده هستید که جهالت و نادانی، چیزی است که انسان را به سراشیبی سقوط می کشاند؟
اسلام همواره از ما خواسته است که به سوی کسب دانش گام بنهیم و خود و جامعه خود را از خطر نادانی نجات بدهیم. مسلمانان باید بر قلّه های دانش ایستاده باشند و از جهل و نادانی به دور باشند. برای همین است که پیامبر در حدیثی می فرماید: «خواب یک انسان دانشمند از نماز یک انسان جاهل بهتر است».
کسی که جاهل است و از علم و دانش بهره ای ندارد، باید بداند که نماز او نمی تواند او را از خطر گمراهی نجات بدهد، او نیاز به دانش و شعور دارد.(1)
ص:36
ای شاگردان من! من هر چه فکر کردم نتوانستم این مسأله علمی را حل کنم. آیا از جمع شما کسی می تواند جوابی برای این مسأله پیدا کند؟
این صدای علامه مجلسی است که به گوش می رسد، او در اصفهان مجلس درس دارد و شاگردان زیادی در درس او شرکت می کنند.(1)
آرزوی علامه این است که یکی از شاگردانش بتواند این مسأله را حل بنماید، اگر این اتّفاق بیفتد، معلوم می شود سال ها تلاش او برای تربیت شاگردانش بی نتیجه نبوده است. او باید تا فردا صبر کند تا شاگردانش به مطالعه و تحقیق بپردازند شاید به جواب برسند.
فردا که می شود بار دیگر صدای علامه در فضای مسجد می پیچد: آیا کسی جواب مسأله را پیدا کرد؟
هیچ کس سکوت مسجد را نمی شکند، همه سرها پایین افتاده است، کسی جواب را نمی داند.
استاد می گوید: یک روز دیگر به شما فرصت می دهم، امیدوارم بتوانید جواب را پیدا کنید.
درس تمام می شود، همه از مسجد بیرون می روند، تو هم از جای خود بلند می شوی، کتاب و دفتر خود را زیر بغلت می گیری و می روی. به دنبال کفشت
ص:37
می گردی، مثل این که کفش تو امروز سرجایش نیست. باید صبر کنی تا همه بروند آن وقت هر کفشی که ماند، کفش توست. فکر می کنم باید ده دقیقه ای اینجا بمانی.
نگاهی به اطراف می کنی. کنار کفش ها، یک نفر نشسته است، نگاهی به قیافه او می کنی، او همان گدایی است که مدّت هاست به اینجا می آید، شاید کسی به او کمک کند. جلو می روی، می بینی که در جلو او برگ های درخت چنار ریخته است. معلوم می شود که این گدا سواد هم دارد، یک چیزهایی روی برگ چنار نوشته است.
دلت برایش می سوزد، او پول ندارد کاغذ بخرد، نوشته های خود را روی برگ چنار می نویسد، امّا او آدم خیلی زرنگی است، گویا بزرگ ترین برگ های چنار این شهر را پیدا کرده است، روی این برگ ها خیلی مطلب می توان نوشت!
دست می بری تا پولی از جیبت بیرون بیاوری که ناگهان نگاهت به یکی از برگ ها می افتد. می بینی که او به عربی نوشته است. دقیق می شوی،این همان مسأله ای است که استاد دو روز است در درس مطرح کرده است. به سطر بعد می روی، خدای من! این جواب مسأله است!
باور نمی کنی! رو به آن مرد می کنی و به او می گویی:
-- اسم شما چیست؟
-- من صالح مازندرانی هستم.
-- آیا می شود که من این برگ چنار را با خود ببرم؟
-- این برگ چنار را برای چه می خواهی؟ برگ چنار که ارزشی ندارد.
-- می خواهم آن را مطالعه کنم.
-- باشد، اشکالی ندارد، مال تو باشد. من از این برگ چنارها، زیاد دارم.
با او خداحافظی می کنی و به خانه خود می روی، نوشته صالح مازندارنی را
ص:38
می خوانی، باور نمی کنی که او این قدر باسواد باشد، چقدر دقیق و زیبا جواب سؤل استاد را داده است. او با این که خیلی فقیر است این گونه به درس و بحث مشغول است. خوشا به حال او! ما خیال می کنیم که باید همه چیزمان جور باشد تا چند صفحه کتاب بخوانیم، امّا صالح مازندرانی با همه سختی ها و مشکلات، درس خواندن را رها نمی کند. او علم را فقط برای علم می خواهد، برای همین است که این قدر موفّق شده است، امّا من علم را برای پول، ثروت و مقام می خواهم، برای همین است که هیچ وقت در این وادی موفّق نمی شوم.
زیر نور مهتاب راه می روی و جواب را حفظ می کنی، فکر می کنم که دیگر آن را به خوبی حفظ کرده باشی، این بار چهلم است که آن را از حفظ می گویی.
* * *
بار دیگر صدای علامه مجلسی سکوت مسجد اصفهان را می شکند: آیا کسی جواب را آورده است؟
برمی خیزی و می گویی: جناب استاد! من جواب را یافته ام. جواب این است.
تو شروع می کنی به گفتن آنچه را دیشب حفظ کرده بودی. استاد با دقّت به سخنان تو گوش می دهد، او تعجّب می کند که تو چگونه توانستی به این جواب برسی. سخن تو تمام می شود، همه تو را تشویق می کنند، امّا استاد همین طور به تو نگاه می کند، هیچ کس راز سکوت استاد را نمی داند. لحظاتی می گذرد، استاد رو به تو می کند و می گوید:
-- جواب تو، جوابی علمی و دقیق بود، آفرین بر این جواب زیبا! امّا تو باید بگویی که این جواب را از چه کسی یاد گرفته ای؟ من که شاگردان خود را به خوبی می شناسم، می دانم که این جواب از خودت نیست.
-- راستش را بخواهید این جواب را از صالح مازندرانی یاد گرفتم.
-- ای جوان! کسی که به تو این جواب را داده است، به زودی نابغه روزگار خواهد
ص:39
شد و تو نام او را این گونه می بری!
-- ببخشید استاد!
-- حالا بگو بدانم آن کسی که این جواب را به تو یاد داد کجاست؟
-- استاد! ببخشید، او همان کسی است که مدّت هاست کنار درِ این مسجد می نشیند و به درس شما گوش می دهد، او لباسی کهنه بر تن دارد، همه ما خیال می کردیم که او برای گدایی اینجا می آید. اجازه می دهید او را به داخل مسجد دعوت کنم؟
-- خیر. صبر کنید.
استاد به فکر فرو می رود، چرا این نابغه خود را این گونه در گمنامی قرار داده است؟ چرا او خود را به دیگران معرّفی نکرده است؟ چه لذّتی در این گمنامی است که او آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کند؟
استاد دستور می دهد تا چند نفر بروند و لباس زیبا و فاخری تهیّه کرده و به صالح مازندارنی بدهند تا آن را بپوشد و بعد از آن رسماً از او دعوت کنند تا وارد مسجد شود.
بعد از مدّتی، آقای صالح مازندانی را با احترام تمام وارد مسجد می کنند، علامه مجلسی و همه کسانی که در مسجد هستند به احترام او از جای خود بلند می شوند، علامه مجلسی او را در آغوش می گیرد و...
و این گونه است که آن روز به بعد همه «ملا صالح مازندرانی» را می شناسند.(1)
ص:40
گناه و معصیت، روح انسان را آلوده می کند و مانع رشد و کمال معنوی او می شود.
گناه باعث سیاهی قلب انسان می گردد، به طوری که دیگر او لذّت مناجات با خداوند را درک نمی کند و نمی تواند با خدا معاشقه نماید و در درگاه او قطره اشکی بریزد.
ما باید برای بخشش گناهانمان فکری کنیم تا اثرات آن بیش از این در زندگیمان باقی نماند. البته گناهانی که مربوط به حقّ النّاس است باید حقّ مردم را پرداخت کنیم، امّا گناهانی را که مربوط به حق اللّه است، چگونه از پرونده خود بزداییم؟
امامان معصوم(علیه السلام) در سخنان خود، صدقه دادن را به عنوان یکی از مهم ترین راه های بخشش گناهان معرّفی کرده اند.
خداوند در قرآن برای آنهایی که صدقه می دهند وعده بخشش و پاداشی بس بزرگ داده است.(1)
به هر حال، یکی از چیزهایی که باعث بخشش گناهان ما می شود صدقه می باشد.
در احادیث اهل بیت(علیه السلام)، این آثار برای صدقه دادن ذکر شده است:
ص:41
الف. صدقه غضب خداوند را خاموش می کند.
ب. گناهان بزرگ را از پرونده اعمال انسان پاک می نماید.
ج. مرگ بد و بلاها را از انسان دور می کند.
د. باعث طولانی شدن عمر انسان می شود.(1)
آری! هنگامی که صدقه می دهی روح خود را از آلودگی ها و سیاهی های گناه پاک می کنی و به این وسیله به ساحت قدس الهی نزدیک و نزدیک تر می شوی.
معمولاً تا کلمه صدقه را می شنویم فورا به یاد صندوق صدقات می افتیم که باید پولی را به عنوان صدقه داخل آن بیندازیم!
امّا من در اینجا می خواهم شما را با صدقه دیگری آشنا کنم که کمتر به آن توجّه کرده اید.
اسلام همان طور که کمک به فقرا را به عنوان صدقه مورد تأکید قرار می دهد، یاد دادن علم و دانش را هم به عنوان صدقه معرّفی می کند.
پیامبر می فرماید: «بهترین صدقه این است که تو علمی را فرا گیری و آن را به دیگری یاد بدهی».(2)
اکنون که دانستی بهترین صدقه چیست، سعی کن تا همواره در جستجوی علم و دانش باشی، اگر کسی از تو سؤلی کرد و تو می توانستی به او کمک کنی، جواب او را بدهی و او را راهنمایی کنی. این کار تو، بهترین صدقه است، هم برکتِ زندگی تو را زیاد می کند و هم بلاها را از تو دور می کند و هم باعث بخشش گناهان تو می شود.
ص:42
در روزگاری که خیلی ها فقط به دنبال جمع آوری پول و ثروت هستند، تو به فکر کسب دانش هستی. آیا می دانی فرق تو با بقیّه چیست؟
برای جواب این سؤل، خوب است سخن پیامبر را برایت نقل کنم. آن حضرت فرمود: «کسی که در جستجوی علم است، مانند زنده ای است در میان مردگان».(1)
آری! مردمی که همه چیز آنها دنیا و پول شد، دیگر زندگی نمی کنند، قلب های آنها مرده است، امّا تو که در میان آنها برمی خیزی و در همه لحظه های زندگیت به دنبال کسب دانش هستی، زنده واقعی تو هستی.
تو نه تنها زنده هستی بلکه می توانی باعث هدایت دیگران شوی، از نور دانشی که خدا به تو داده است، دیگران را بهره مند سازی، تو می توانی زندگی حقیقی را به آنان نشان دهی.
ص:43
پسری بودم هشت ساله. ایّام عید بود. من عیدی های خود را جمع کرده بودم، بارها آنها را می شمردم. در آن سن و سال، آن مقدار پول برای من خیلی ارزشمند بود.
دوچرخه ای داشتم، عصر که می شد سوار بر آن می شدم و به پارک رفته و با دوستانم بازی می کردم. یک روز عیدی هایم را همراه خود برداشتم و سوار دوچرخه شدم، وقتی به پارک رسیدم متوجّه شدم که عیدی های من از جیبم افتاده اند. سریع برگشتم، تمام آن خیابان را با دقّت نگاه کردم، امّا پول ها را پیدا نکردم. نمی دانم چند بار آن خیابان را از اوّل تا آخر گشتم، امّا فایده ای نداشت. چندین روز کار من فقط این شده بود که بروم و تمام آن خیابان را جستجو کنم!
آن عیدی های من دیگر پیدا نشد. تا سال بعد هر وقت از آن خیایان می گذشتم، ناخودآگاه به جستجوی عیدی خودم بودم.
آری! وقتی انسان چیزی را که ارزشمند می داند گم کند، از جستجوی آن دست برنمی دارد.
آیا می دانی که گمشده واقعی ما چه باید باشد؟ آیا می دانی نشانه اهل ایمان چیست؟
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «علم، گمشده مؤن است».(1)
ص:44
مؤن واقعی همواره در جستجوی علم است، او به هر کجا می رود به دنبال گمشده خود است، از هر فرصتی استفاده می کند تا بتواند به آن برسد.
افسوس که دیگران بیش از ما در جستجوی علم هستند، ما خود را مسلمان و پیرو حضرت علی(علیه السلام) می دانیم، امّا بیشتر به دنبال شور و احساس هستیم تا به دنبال شعور و آگاهی و کسب علم!
به امید روزی که علم، گمشده ما باشد، آن روز جامعه ما، جامعه دیگری خواهد شد.
ص:45
روز قیامت است و همه مردم سر از خاک برداشته اند و برای حسابرسی می آیند. ترس و وحشت همه جا را فرا گرفته است، تشنگی غوغا می کند.
همه منتظر هستند تا نوبت حسابرسی آنها فرا برسد. عدّه ای با خوشحالی به سوی بهشت می روند و عدّه ای هم به سوی جهنّم.
در این میان، فرشتگانی که مأمور حسابرسی هستند از مردم می پرسند: «آیا شما وظیفه خود را می دانستید یا نه؟».
گروهی می گویند: «ما وظیفه خود را می دانستیم».
فرشتگان به آنها می گویند: «چرا به علم خود عمل نکردید؟».
گروهی دیگر می گویند: «ما وظیفه خود را نمی دانستیم».
فرشتگان به آنها می گویند: «چرا علم و آگاهی کسب نکردید تا بدانید وظیفه شما چیست؟».
آری، امروز هیچ عذر و بهانه ای برای هیچ کس باقی نمی ماند، هیچ کس نمی تواند بگوید که من نمی دانستم!(1)
ص:46
خدایا! چه کنم؟ حس غریبی به من می گوید این نامه را باز کنم و آن را بخوانم، چند سالی است که از وطن خود به این شهر آمده ام، تا امروز نامه های زیادی از نَراق برای من آمده است و من هیچ کدام را نخوانده ام.(1)
امّا نه! من به خودم قول داده ام تا زمانی که درسم تمام نشده است، هیچ نامه ای را نخوانم.
شاید تعجّب کنی، چرا من این تصمیم را گرفته ام. من از ایران به شهر نجف هجرت کردم تا به تحصیل دانش بپردازم، من می دانم که جامعه شیعه بیش از همه چیز به افرادی عالم و دانشمند نیاز دارد، من به نجف آمدم تا به اوج قلّه علم برسم، من این همه راه نیامده ام که یک نفر معمولی بشوم. خوب می دانم برای رسیدن به آن هدف بزرگ، باید زحمت بکشم، باید شبانه روز درس بخوانم، نمی شود که هر سال هوس وطن بکنم و به یاد آب و هوای خوش نراق به شهر خود برگردم! نه من این گرمای نجف را به جان و دل خریده ام تا بتوانم برای مکتب شیعه کاری بکنم. من نامه هایی که از نراق می رسد را اصلاً نمی خوانم زیرا می ترسم حواسم را پرت کند و دلم هوای سفر به وطن کند.
* * *
امشب همه برادران در خانه پدری جمع شده اند، هنوز همه لباس مشکی به تن
ص:47
دارند، گویا آنها عزادار هستند، حدود یک ماه است که پدر از دنیا رفته است ولی هنوز خبری از آقامهدی نیست! ما برای او نامه نوشتیم، امّا فکر می کنم او این بار هم نامه را نخوانده است. واقعاً که این چه برادری است که ما داریم! اصلاً نامه هایی را که برای او می فرستیم نمی خواند!
باید فکری بکنیم. چگونه می توانیم خبر فوت پدر را به او بدهیم؟
فکری به ذهن من می رسد: باید نامه ای به استاد او بنویسم و از او بخواهم او را روانه ایران کند.
* * *
-- استاد! شما را ناراحت می بینم، چه شده است؟
-- آقامهدی! شما باید هر چه سریع تر به سوی ایران حرکت کنید.
-- برای چه؟
-- نامه ای از نراق به دست من رسیده است، گویا پدر شما بیماری سختی دارند و شما باید به نراق بروید.
-- استاد! ان شاءاللّه خدا او را شفا می دهد، شما درس را شروع کنید، درس از همه چیز واجب تر است.
-- آقامهدی! تو مرا مجبور کردی که اصل خبر را به تو بگویم. پدر شما از دنیا رفته است، خدا او را رحمت کند، من به شما می گویم هر چه زودتر به ایران بروید.
* * *
اینجا نراق است، همه فامیل برای دیدن آقامهدی جمع شده اند، مردم نراق هم به دیدن او می آیند و فوت پدر را به او تسلیت می گویند. سه روز می گذرد، آقامهدی تصمیم می گیرد تا به نجف بازگردد، همه تعجّب می کنند، تو این همه راه آمدی! هنوز خستگی سفر از بدنت بیرون نرفته است، نزدیک هزار کیلومتر را با اسب آمده ای! صبر کن تا خستگی تو برطرف شود!
ص:48
نه! من باید بروم تا درس بخوانم و دانشمند بشوم، من هدف مقدّسی دارم و باید به آن برسم.
و تو می روی، راه طولانی نجف را در پیش می گیری، این بار آن قدر در نجف می مانی که آوازه دانش تو، همه جهان تشیّع را فرا می گیرد و تو «آیت اللّه حاج مهدی نراقی» می شوی و کتاب های زیادی تألیف می کنی، و نامت در میان دانشمندان شیعه در قرن سیزدهم می درخشد.(1)
ص:49
شب قدر بود و همه مشغول خواندن دعا بودند، در مسجد جای سوزن انداختن نبود.
الغَوثَ الغَوثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رّبِّ!
دوستان همه دعای جوشن می خواندند، چه حال و هوایی داشت، مناجات با خدا آن هم در شب قدر.
نگاهم به گوشه مسجد افتاد که استادم با عدّه ای از دوستان دور هم جمع شده بودند و مشغول گفتگو بودند. نزدیک رفتم، دیدم آنها مشغول بحث های علمی هستند. من تعجّب کردم، آخر امشب شب قدر است، همه مشغول دعا و عبادت هستند، چطور شده است که استاد با جمعی مشغول گفتگوی علمی است، من کنار آنها نشستم، رویم نمی شد چیزی بپرسم، آن موقع من شانزده سال بیشتر نداشتم و آدم کم رویی بودم.
در این میان استاد نگاهی به من کرد، او فهمید که من از این کارِ امشب آنها تعجّب کرده ام. او رو به من کرد و گفت: برو کتاب «مَفاتیحُ الجنان» را برای من بیاور!
من سریع رفتم و آن را آوردم و به استاد دادم. او کتاب را باز کرد و صفحه ای را آورد و به من گفت تا آن را بخوانم. من کتاب را گرفتم و شروع به خواندن کردم.
ص:50
قسمتی از اعمال شب بیست و یکم ماه رمضان که ذکر شده بود. آنجا چنین نوشته شده بود: «وقال شیخُنا الصَّدوق: وَمَن أَحیا هاتَینِ اللَّیلَتَینِ بِمُذاکَرةِ العِلمِ فَهوَ أَفضَلُ: اگر تو در شب قدر به گفتگوی علمی بپردازی، این کار تو از همه اعمال دیگر بهتر است».
من به فکر فرو رفته و سکوت کردم، استاد رو به من کرد و گفت:
-- آیا شیخ صدوق را می شناسی؟
-- آری! او یکی از بزرگ ترین علمای شیعه در قرن چهارم است.
-- آیا می دانی که او بهترین عمل شب قدر را چه می داند؟
-- خیر.
-- شیخ صدوق که خودش بسیاری از اعمال شب قدر را ذکر کرده است، بهترین عمل امشب را، گفتگوی علمی می داند.(1)
-- اگر این طور است پس من هم بهتر است به جمع شما بیایم.
-- اختیار با خودت است، ما چند ساعتی به خواندن سخنان اهل بیت(علیه السلام) می پردازیم، تلاش می کنیم تا معرفت و شناخت بیشتری نسبت به خدا پیدا کنیم و یکی دو ساعت آخر شب را به مناجات با خدا خواهیم پرداخت و دعا خواهیم خواند. وقتی که معرفت باشد، انسان بهتر می تواند با خدای خویش سخن بگوید و با او خلوت کند.
ص:51
تو از آلمان به عراق آمده ای. درست است که به زبان عربی تسلّط زیادی نداری، امّا دوست داری در مورد اسلام تحقیق کنی، می خواهی بدانی که اسلام چیست و چه حرفی برای گفتن دارد.
یک روز نگاهت به مجله ای می افتد که نام آن چنین است: «العلم»، یعنی مجله دانش. آن را برمی داری و به طرح روی جلد آن دقیق می شوی، نمی دانی چرا زیبایی آن تو را جذب می کند. کلمه «العلم» را در وسط نوشته شده و چهار جمله دیگر در اطراف آن با خط نستعلیق آمده است. آن جمله ها به زبان عربی است، آنها را با زحمت می خوانی:
طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ.
اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إِلی اللَّحدِ.
اطلُبوا العِلمَ وَلَو بِالصِّینِ.
الحِکمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ.(1)
ازیکی از دوستانت می خواهی تا آنها را برای تو ترجمه کند تا تو بفهمی که معنای این جمله ها چیست؟
با دقّت گوش می کنی:
طلب علم بر هر مسلمانی واجب است.
ص:52
از گهواره تا گور دانش بجویید.
در طلب دانش باشید اگر چه برای آن مجبور شوید به چین سفر کنید.
علم و حکمت گمشده مؤن است.
ترجمه ابن چهار جمله به پایان می رسد، تو به فکر فرو می روی، سؤل می کنی که این سخنان را چه کسی گفته است؟
جواب می شنوی که این ها سخنان پیامبر اسلام است. تو باور نمی کنی یعنی پیامبر اسلام به مسلمانان بیش از هزار سال پیش، چنین دستوراتی را داده است! پس چرا مسلمانان این گونه از قافله علم عقب مانده اند؟ چرا؟ چه شد که این دستورات پیامبر خود را فراموش کردند و فقط به قسمتی از دین خود عمل کردند؟(1)
ای مستشرق آلمانی! با تو هستم! گوش کن! دین ما، بهترین اعمال شب قدر را کسب علم دانسته و یک ساعت در طلب علم بودن را بهتر از هزار سال عبادت می داند، و امّا دین شما، گالیله را به جُرم تحقیق در مورد قانون جاذبه زمین، محاکمه و زندانی می کند، این چقدر تفاوت میان ما و شماست؟ امّا چه شد زمانی که به فکر تسخیر ماه بودید ما هنوز...
آری! اوّلین کاری که دشمنان ما کردند این بود که ما را نسبت به اسلام بیگانه کردند، سال هاست که ما مسلمان هستیم و نمی دانیم مسلمانی چیست. قرآن می خوانیم و نمی دانیم چه می خوانیم.
ما بسیاری از جوانان خود را طوری تربیت کرده ایم که ساعت ها وقت خود را صرف تلویزیون و سریال های آن می کند، امّا حاضر نیست دقایقی به مطالعه کتاب بپردازد.
ای مستشرق آلمانی!
با تو هستم، گوش می کنی یا نه؟ سخنانی را که تو خواندی از پیامبر ماست، امّا آمار مطالعه کشور ما، کمتر از هشت دقیقه در روز است؟
ص:53
پیامبر به ما یاد داده است که همواره در جستجوی دانش باشیم، امّا وقتی ما مدرک خود را می گیریم دیگر با کتاب و مطالعه خداحافظی می کنیم. این شعار ماست: ز گهواره تا گور دانش بجوی، امّا عمل ما چیز دیگر است: زگهواره تا مدرک، دانش بجوی!
افسوس که ما از اسلام واقعی به دور مانده ایم! افسوس که نگذاشتند ما بفهمیم چه دین و آیینی داریم! افسوس که عدّه ای دین را برای ما در شور و احساس خلاصه کردند!
ص:54
چند ماهی است که با همسر مهربان خود ازدواج کرده ای و با زحمت زیاد خانه ای اجاره نموده و امشب زندگی مشترک خود را شروع می کنی، امشب شب عروسی توست.
درست است خانه ای که تو اجاره کرده ای، خانه ای کوچک است، امّا قلب تو مثل دریاست، همسرت این را می داند، او تو را به خوبی می شناسد و تو را به عنوان مرد زندگی خود انتخاب کرده است تا در پناه تو، زندگی جدیدی را آغاز کند.
امروز عصر، زنان فامیل آمدند و جهیزیّه عروس را به این خانه آوردند، خیلی سریع خانه تو، جان دیگری گرفت. تو هم کتاب های خودت را به این خانه آوردی، در این دنیا، دل تو به این کتاب ها خوش است!
کنار درِ خانه می ایستی و همسرت را به داخل خانه دعوت می کنی: به خانه خودت خوش آمدی!
مهمانان زیادی داری، خیلی از آنان زنان فامیل هستند، صدای شادی آنها به گوش می رسد. از مهمانان پذیرایی می کنی، بعد از ساعتی کم کم آنها می روند. چند نفر از زنان فامیل از تو می خواهند تا به اتاق عروس بیایی. تو از جا بلند
ص:55
می شوی و نزد همسرت می روی، حجله زیبایی در وسط اتاق بسته اند. لحظه ای صبر می کنی، هنوز اینجا شلوغ است، خواهران تو هنوز اینجا هستند. با خود می گویی: خوب است چند دقیقه ای که این ها اینجا هستند به اتاق خود بروی و مشغول مطالعه شوی. فکر خوبی است، به همسر خود می گویی که می روی و چند صفحه مطالعه کنی و سپس برمی گردی.
و تو وارد اتاق خودت می شوی، نگاهت که به کتاب ها می افتد، بی تاب می شوی و مشغول مطالعه!
هیچ کس نمی داند تو چه لذّتی از مطالعه می بری، تو ردّ پای عشق را در کتاب می جویی. ساعتی می گذرد، همه مهمانان رفته اند و همسرت تنها مانده است و تو هنوز مطالعه می کنی.
چند بار همسر تو می آید و به تو نگاهی می کند، تو اصلاً در این دنیا نیستی، تو فراموش کرده ای که امشب، شب عروسی توست، او هم دلش نمی آید که تو را از معشوقت که کتاب است، جدا کند!
و تو می خوانی و می خوانی، خسته نمی شوی، تو امشب به آغوش کتاب پناه بردی، گذر زمان را نمی فهمی!
ناگهان صدایی به گوشت می رسد:
اللّه اکبر!
این صدای مؤن است، اذان صبح شده است! سرت را از روی کتاب بالا می گیری، تازه یادت می آید که امشب، شب عروسی تو بود.
و این گونه است که تو اوج می گیری، دانشمندی بزرگ می شوی و نامت برای
ص:56
همیشه به یادگار می ماند، تو «آیت اللّه سیدمحمّدباقر دُرچِه ای» می شوی.(1)
آری، بزرگانی مانند «آیت اللّه العظمی بروجردی»، شاگرد تو شده و از تو بهره ها می برند.(2)
ص:57
نگاه کن! آن دوازده نفر را می بینی؟ آنها «حوّاریّون» هستند. حوّاریّون کسانی هستند که از یاران عیسی(علیه السلام) بوده و برای نشر دین آن حضرت تلاش می کنند.
فکر می کنم الان آنها به دیدار عیسی(علیه السلام) می روند، آیا موافقی ما هم همراه آنها برویم.
عیسی(علیه السلام) زیر سایه آن درخت نشسته است، حوّاریّون جلو می روند، سلام می کنند و می نشینند. هر کدام از آنان سخنی می گوید و سؤلی می پرسد. همه جواب سؤل های خود را می شنوند.
بعد از لحظاتی، عیسی(علیه السلام) رو به آنها می کند و می گوید:
-- یاران من! امروز از شما خواسته ای دارم. امیدوارم که شما خواسته مرا بپذیرید و آن را رد نکنید.
-- هر چه از ما بخواهی ما قبول می کنیم.
وقتی عیسی(علیه السلام) این سخن را می شنود، از جای خود بلند می شود، به کنار چشمه ای که در آن نزدیکی است می رود، ظرف خود را پر از آب می کند و برمی گردد.
نگاه کن! او می خواهد پای یاران خود را بشوید! آنها می خواهند مانع بشوند که عیسی(علیه السلام) به آنها می گوید: شما قول دادید که خواسته مرا قبول کنید.
ص:58
یاران همه با تعجّب به یکدیگر نگاه می کنند، این چه کاری است که عیسی(علیه السلام) انجام می دهد؟
یکی از آنها چنین می گوید:
-- ای عیسی! ما باید پای شما را می شستیم، چرا شما این کار را کردید؟
-- من این کار را کردم تا شما بدانید که دانشمند باید برای دیگران تواضع و فروتنی نماید. من این گونه برای شما فروتنی کردم تا شما پس از من نسبت به مردم متواضع باشید.
-- چرا دانشمند باید این قدر فروتن باشد؟
-- آیا دیده اید که در سنگ سخت، گیاهی بروید؟ گیاه در زمین نرم جوانه می زند و رشد می کند. شما اگر بخواهید علم و دانش را به مردم فرا دهید باید تواضع کنید، هرگز با تکبّر و غرور نخواهید توانست گیاه علم و دانش را در میان دل های مردم بکارید.(1)
ص:59
از خانه خود خارج می شوم که می بینم حضرت علی(علیه السلام) به این سو می آید، جلو می روم، سلام می کنم و آن حضرت با مهربانی جواب سلام مرا می دهد، سپس دست مرا می گیرد و از مرکز شهر دور می شویم، می رویم تا به جای خلوتی می رسیم، آنجا سایه بانی است، زیر سایه آن می نشینیم.
اکنون حضرت علی(علیه السلام) نگاهی به آسمان می کند و آهی می کشد و بعد رو به من می کند و می گوید:
ای کمیل!
سخنان امروز مرا به خاطر بسپار!
بدان که دانش بهتر از ثروت است، تو باید مواظب ثروت باشی در حالی که علم از تو مواظبت می کند. وقتی از مال خود به دیگران انفاق کنی از آن کم می شود، امّا وقتی از دانش خود به دیگران بدهی، دانش تو بیشتر و بیشتر می گردد.
ای کمیل! وقتی تو به دنبال دانش باشی بدان که در روز قیامت به خاطر این کار، خدا به تو پاداش زیادی خواهد داد، تو با کسب دانش می توانی خوشبختی روز قیامت را برای خود خریداری کنی!
ای کمیل!
ص:60
کسی که به دنبال ثروت دنیاست، در واقع مرده است، اگر چه به ظاهر، زنده باشد، امّا دانشمندان برای همیشه زنده هستند، اگر چه جسمشان زیر خاک ها باشد.
وقتی دانشمندی می میرد جسم او از دیده ها پنهان می شود و آنها در قبر جای می گیرند، امّا یاد و خاطره آنها برای همیشه در دلها زنده می ماند.(1)
ص:61
آیا تا به حال فکر کرده اید که انسان های بزرگ چگونه به اوج می رسند؟
ما معمولاً فکر می کنیم که آنان کارهای بسیار بزرگی انجام می دهند و به خاطر آن کارهای بزرگ به بزرگی و افتخار می رسند. در حالی که واقعیت چیز دیگری است. خیلی وقت ها آنها کارهای کوچکی را یک عمر انجام می دهند، کاری کوچک، امّا بسیار ارزشمند. خدا هم به خاطر آن کار کوچک، آنها را بزرگ و عزیز می کند.
نمی دانم نام «آیت اللّه بروجردی» را شنیده ای؟ مرجع بزرگ جهان شیعه که آوازه اش در تمام جهان اسلام پیچیده بود. شخصیّتی که دیگر نمونه آن را جهان تشیّع به چشم نه دیده و نه خواهد دید.
امروز می خواهم یکی از کارهای این مرد بزرگ را برای شما بگویم:
این مرد بزرگ وقتی می خواست استراحت کند، در اتاق خود می گشت تا مبادا قلم یا خودکاری در آنجا باشد!
اگر در اتاقی که او می خواست استراحت کند قلمی بود که با آن حدیث و سخن امامان معصوم(علیه السلام) نوشته شده بود، او اوّل آن قلم را از اتاق خارج می نمود و بعداً استراحت می کرد، وقتی علّت این کار را از او سؤل می کردند در جواب می گفت:
ص:62
من به آن قلمی که با آن حدیث نوشته شده است، احترام می گذارم و نمی توانم پای خود را در آن اتاق دراز کنم!
او یک عمر این گونه به قلم احترام گذاشت، اگر در اتاق، کتابی بود که در آن علوم محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نوشته شده بود، هرگز پای خود را دراز نمی کرد.(1)
ص:63
1 - اگر مردم می دانستند که طلب دانش چقدر ارزشمند است با همه سختی ها آن را جستجو می کردند.(1)
2 - بدانید که فرشتگان الهی، بال های خود را زیر پای کسانی می نهند که در جستجوی علم و دانش هستند.(2)
3 - وقتی خدا خیر و سعادت بنده ای را بخواهد به او فهم در دین عنایت می کند.(3)
4 - وقتی تو برای کسب دانش از خانه ات خارج می شوی، یقین بدان که غفران و بخشش خدا شامل حال تو می شود.(4)
همین طور وقتی که کتابی را می خوانی تا دانش دینی تو زیادتر شود، رحمت و بخشش خدا را به سوی خود جذب می کنی.
5 - کسی که دیندار باشد، امّا از فهم دین بهره ای نداشته باشد، باید بداند که هیچ خیری در این دینداری او نیست.(5)
6 - شیطان از یک دانشمند بیش از هزار عبادت کننده در هراس و نگرانی است، زیرا کسی که عبادت می کند فقط به فکر کمال خودش است، امّا شخص دانشمند می تواند گروهی را به راه راست هدایت نماید. او می تواند همه زحمت های شیطان را از بین ببرد و مانع گمراهی مردم بشود.(6)
ص:64
7 - وقتی که تو در جستجوی دانش هستی و در مسیری راه می روی، بدان که همه آنچه در اطراف تو هستند تو را دعا می کنند.(1)
8 - علوم مختلف آن قدر زیاد است که تو هرگز نمی توانی به همه آنها آگاهی پیدا کنی، پس از هر علمی، بهترین آن را انتخاب کن و وقت خود را صرف بهترین ها بنما.(2)
9 - قلبی که در آن بهره ای از علم نباشد، ویرانه ای بیش نیست، ویرانه ای که کسی به فکر آباد کردن آن نبوده است.(3)
10 - هر نعمتی که خدا به انسان می دهد باید زکات آن را هم پرداخت کند، زکات ثروت، کمک کردن به افراد فقیر است، امّا زکات علم و دانش این است که هر آنچه فرا گرفته ای را به دیگران یاد بدهی، اگر این کار را بکنی، علم و دانش خودت هم برکت می گیرد.(4)
11 - وقتی تو کسی را راهنمایی می کنی و با علم و دانش خود او را به راه راست هدایت می کنی، در واقع به او زندگیِ دوباره داده ای و او را زنده کرده ای.(5) خدا در قرآن می فرماید: «هر کس یک نفر را زنده کند، گویا همه مردم را زنده نموده است».(6)
12 - وقتی دیدی که کسی به جمع کردن اندوخته هایی برای روز مبادا اقدام می کند، تو از یاد مبر که هیچ اندوخته ای بهتر از علم و دانش نیست. کسانی که پول و ثروت دنیا را جمع می کنند به زودی باید آن را برای دنیا بگذارند و بروند، مالِ دنیا، مالِ دنیاست، امّا تو با کسب علمِ دین و شناخت خداوند، ذخیره ای برای خود اندوخته ای که می توانی به آن دنیا ببری و از آن بهره ها ببری و در آنجا پادشاهی کنی.(7)
پایان.
ص:65
ص:66
(1) خرج صلی الله علیه و آله فإذا فی المسجد مجلسان: مجلسٌ یتفقّهون، ومجلسٌ یدعون اللّه ویسألونه، فقال: کلا المجلسین إلی خیرٍ، أمّا هؤاء فیدعون اللّه، وأمّا هؤاء فیتعلّمون ویفقّهون الجاهل، هؤاء أفضلُ، بالتعلیم أُرسِلتُ. ثمّ قعد معهم: المجموع للنووی ج 1 ص 20، منیة المرید ص 106، بحار الأنوار ج 1 ص 206.
(2) عن علی علیه السلام قال: جلوس ساعةٍ عند العلماء أحبّ إلی اللّه من عبادة ألف سنةٍ، والنظر إلی العالم أحبّ إلی اللّه من اعتکاف سنةٍ فی البیت الحرام، وزیارة العلماء أحبّ إلی اللّه تعالی من سبعین طوافاً حول البیت، وأفضل من سبعین حجّةٍ وعمرة مبرورة مقبولة، ورفع اللّه له سبعین درجةً، وأنزل اللّه علیه الرحمة، وشهدت له الملائکة أنّ الجنّة وجبت له: عدّة الداعی ص 75، بحار الأنوار ج 1 ص 205، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 236.
(3) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ العبد إذا خرج فی طلب العلم ناداه اللّه عزّ وجلّ من فوق العرش: مرحباً بک یا عبدی، أتدری أیّ منزلةٍ تطلب؟ وأیّ درجةٍ تروم؟ تضاهی ملائکتی المقرّبین لتکون لهم قریناً، لأبلغنّک مرادک ولأوصلنّک بحاجتک: بحار الأنوار ج 1 ص 180 و ج 22 ص 340.
(4) وقال صلی الله علیه و آله: لأن یهدی اللّه بک رجلاً واحداً خیر من أن یکون لک حُمر النعم. وفی روایةٍ أُخری: خیر لک من الدنیا وما فیها: منیة المرید ص 101، بحار الأنوار ج 1 ص 101، وراجع مسند أحمد ج 5 ص 333، صحیح البخاری ج 4 ص 207، صحیح مسلم ج 7 ص 122، فتح الباری ج 6 ص 101، عمدة القاری ج 16 ص 215، السنن الکبری ج 5 ص 110، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی ص 56، شرح معانی الآثار ج 3 ص 207، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 378، المعجم الکبیر ج 6 ص 152، التمهید لابن عبد البرّ ج 2 ص 218، شرح نهج البلاغة ج 4 ص 14، کنز العمّال ج 6 ص 294، تفسیر مجمع البیان ج 9 ص 201، تفسیر الرازی ج 2 ص 180، تفسیر البحر المحیط ج 6 ص 183، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 86، أُسد الغابة ج 4 ص 28، الإصابة ج 1 ص 38، البدایة والنهایة ج 4 ص 211، إمتاع الأسماع ج 11 ص 285، سبل الهدی والرشاد ج 5 ص 125، السیرة الحلبیة ج 2 ص 736، ینابیع المودّة ج 1 ص 153، غایة المرام ج 5 ص 55، العمدة لابن البطریق ص 142، ذخائر العقبی ص 73.
(5) العلم أفضل من المال بسبعةٍ: الأوّل: إنّه میراث الأنبیاء والمال میراث الفراعنة، الثانی: العلم لا ینقص بالنفقة والمال ینقص بها، الثالث: یحتاج المال إلی الحافظ والعلم یحفظ صاحبه، الرابع: العلم یدخل فی الکفن ویبقی المال، الخامس: المال یحصل للمؤن والکافر والعلم لا یحصل إلاّ للمؤن خاصّة، السادس: جمیع الناس یحتاجون إلی صاحب العلم فی أمر دینهم ولا یحتاجون إلی صاحب المال، السابع: العلم یقوّی الرجل علی المرور علی الصراط والمال یمنعه: منیة المرید ص 110، بحار الأنوار ج 1 ص 185، تفسیر الرازی ج 2 ص 183.
(6) عن أبی قِلابَة، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مَن خرج من بیته یطلب علماً شیّعه سبعون ألف ملک یستغفرون له: أمالی الطوسی ص 182، بحار الأنوار ج 1 ص 170 و ج 66 ص 382.
(7) عن أبی ذر رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: یا أبا ذر، الجلوس ساعة عند مذاکرة العلم أحبّ إلی اللّه من قیام ألف لیلة یصلّی فی کلّ لیلة ألف رکعة، والجلوس ساعة عند مذاکرة العلم أحبّ إلی اللّه من ألف غزوة وقراءة القرآن کلّه. قال: یا رسول اللّه، مذاکرة العلم خیر من قراءة القرآن کلّه؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: یا أبا ذر، الجلوس ساعة عند مذاکرة العلم أحبّ إلی اللّه من قراءة القرآن کلّه اثنا عشر ألف مرّة، علیکم بمذاکرة العلم، فإنّ بالعلم تعرفون الحلال من الحرام. یا أبا ذر، الجلوس ساعة عند مذاکرة العلم خیر لک من عبادة سنة صیام نهارها وقیام لیلها، والنظر إلی وجه العالم خیر لک من عتق ألف رقبة: مستدرک الوسائل ج 5 ص 396، بحار الأنوار ج 1 ص 203.
ص:67
(8) راجع أمالی المفید ص 71، أمالی الصدوق ص 710، فتح الباری ج 1 ص 148، عمدة القاری ج 2 ص 42، الاستیعاب ج 1 ص 253، شرح نهج البلاغة ج 3 ص 52، تفسیر القمّی ج 1 ص 51، التفسیر الصافی ج 1 ص 154، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 95، تفسیر الآلوسی ج 10 ص 87، معجم رجال الحدیث ج 15 ص 170، قاموس الرجال ج 9 ص 154، الطبقات الکبری ج 4 ص 226، الثقات لابن حبّان ج 2 ص 247، تاریخ المدینة ج 3 ص 1034، تاریخ الطبری ج 2 ص 371، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 280، تاریخ الإسلام ج 3 ص 411، تاریخ ابن خلدون ج 2 ص 139، کتاب الفتوح ج 2 ص 375.
(9) عن علی علیه السلام قال: طالب العلم یشیّعه سبعون ألف ملک من مفرق السماء، یقولون: صلِّ علی محمّدٍ وآل محمّد: بصائر الدرجات ص 24، بحار الأنوار ج 1 ص 173.
(10) مردان علم در میدان عمل، ج 1 ص 61، سیّد نعمت اللّه حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال چاپ 1367.
(11) قال النبی صلی الله علیه و آله: مَن خرج من بیته لیلتمس باباً من العلم لینتفع به ویعلّمه غیره، کتب اللّه له بکلّ خطوة عبادة ألف سنة صیامها وقیامها، وحفّته الملائکة بأجنحتها، وصلّی علیه طیور السماء، وحیتان البحر، ودواب البرّ، وأنزله اللّه منزلة سبعین صدّیقاً، وکان خیراً له من أن کانت الدنیا کلّها له فجعلها فی الآخرة: بحار الأنوار ج 1 ص 177.
(12) قال علیه السلام: «قیمة کلّ امرئٍ ما یحسن» [قال السیّد الرضی] وهذه الکلمة التی لا تُصاب لها قیمة، ولا تُوزن بها حکمة، ولا تُقرن إلیها کلمة: نهج البلاغة ج 4 ص 18، شرح نهج البلاغة ج 18 ص 230، وراجع کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 389، تحف العقول ص 201، روضة الواعظین ص 10، الإرشاد ج 1 ص 300، کنز الفوائد ص 147، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 326، بحار الأنوار ج 1 ص 166، 182، جامع بیان العلم وفضله ج 1 ص 99، کنز العمّال ج 16 ص 268، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 212، تفسیر کنز الدقائق ج 1 ص 586، تاریخ بغداد ج 5 ص 238، تاریخ العیقوبی ج 2 ص 206، تاریخ ابن خلدون ج 1 ص 403، أعیان الشیعة ج 1 ص 341؛ عن سعید بن الأوس الأنصاری قال: سمعتُ الخلیل بن أحمد یقول: أحثّ کلمة علی طلب علمٍ قول علی بن أبی طالب علیه السلام : قدر کلّ امرئٍ ما یحسن: أمالی الطوسی ص 494، بحار الأنوار ج 1 ص 166 و ج 74 ص 405؛ وقال الجوهری: هو یحسن الشیء؛ أی یعلمه: مختار الصحاح ص 80؛ وهو یحسن الشیء إحساناً؛ أی یعلمه: القاموس المحیط ج 4 ص 214، تاج العروس ج 18 ص 143: عن عبد العظیم الحسنی الرازی عن أبی جعفر الثانی عن آبائه عن علی علیهم السلام، قال: قلتُ أربعاً أنزل اللّه تعالی تصدیقی بها فی کتابه، قلتُ: المرء مخبوء تحت لسانه، فإذا تکلّم ظهر، فأنزل اللّه تعالی: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ». قلتُ: فمن جهل شیئاً عاداه، فأنزل اللّه: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ». وقلتُ: قدر أو قیمة کلّ امرئٍ ما یحسن، فأنزل اللّه فی قصّة طالوت: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ و بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ». وقلتُ: القتلُ یُقِلُّ القتلَ، فأنزل اللّه: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَ-أُوْلِی الْأَلْبَ-بِ»: أمالی الطوسی ص 494، بحار الأنوار ج 1 ص 166.
(13) عن أبی الحسن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام، قال: دخل رسول اللّه صلی الله علیه و آله المسجد فإذا جماعة قد أطافوا برجلٍ، فقال: ما هذا؟ فقیل: علاّمة، قال: وما العلاّمة؟ قالوا: أعلم الناس بأنساب العرب ووقائعها، وأیّام الجاهلیة، وبالأشعار والعربیة، فقال النبی صلی الله علیه و آله: ذاک علم لا یضرّ من جهله، ولا ینفع من علمه: الکافی ج 1 ص 32، وسائل الشیعة ج 17 ص 327، منیة المرید ص 113، بحار الأنوار ج 1 ص 211، معالم الدین ص 22.
(14) عن علی بن الحسن بن فضّال، عن أبیه قال: قال الرضا علیه السلام: مَن جلس مجلساً یحیی فیه أمرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب. بیان: إحیاء أمرهم بذکر فضائلهم، ونشر أخبارهم، وحفظ آثارهم: عیون أخبار الرضا ج 2 ص 264، مشکاه الأنوار ص 448، بحار الأنوار ج 1 ص 199، وراجع الدعوات للراوندی ص 278، أمالی الصدوق ص 131.
(15) عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: کان فیما وعظ لقمان ابنه، أنّه قال له: یا بُنی، اجعل فی أیّامک ولیالیک وساعاتک نصیباً لک فی طلب العلم، فإنّک لن تجد له تضییعاً مثل ترکه: أمالی المفید ص 292، أمالی الطوسی ص 68، بحار الأنوار ج 1 ص 169.
(16) وقال صلی الله علیه و آله: ما علی مَن لا یَعلم من حرجٍ أن یسأل عمّا لا یَعلم: مستدرک الوسائل ج 5 ص 430، بحار الأنوار ج 1 ص 177.
(17) سمعتُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: طلب العلم فریضةٌ علی کلّ مسلمٍ، فاطلبوا العلم من مظانّه، واقتبسوه من أهله، فإنّ تعلیمه للّه حسنة، وطلبه عبادة، والمذاکرة به تسبیح، والعمل به جهاد، وتعلیمه من لا یَعلمه صدقة، وبذله لأهله قربةٍ إلی اللّه تعالی؛ لأنّه معالم الحلال والحرام، ومنار سبل الجنّة، والمؤس فی الوحشة، والصاحب فی الغربة والوحدة، والمحدّث فی الخلوة، والدلیل علی السرّاء والضرّاء، والسلاح علی الأعداء، والزین عند
ص:68
الأخلاّء، یرفع اللّه به أقواماً فیجعلهم فی الخیر قادةً تُقتبس آثارهم، ویهتدی بفعالهم، وینتهی إلی رأیهم، وترغب الملائکة فی خلّتهم، وبأجنحتها تمسحهم، وفی صلاتها تبارک علیهم، یستغفر لهم کلّ رطبٍ ویابسٍ حتّی حیتان البحر وهوامّه، وسباع البرّ وأنعامه، إنّ العلم حیاة القلوب من الجهل، وضیاء الأبصار من الظلمة، وقوّة الأبدان من الضعف، یبلغ بالعبد منازل الأخیار، ومجالس الأبرار، والدرجات العُلی فی الدنیا والآخرة، الذکر فیه یعدل بالصیام، ومدارسته بالقیام، به یُطاع الربّ ویُعبد، وبه توصل الأرحام، وبه یُعرف الحلال والحرام، العلم إمام العمل، والعمل تابعه، یُلهمه السُّعداءَ، ویُحرمه الأشقیاءَ، فطوبی لمن لم یحرمه اللّه منه حظّه: أمالی الطوسی ص 448، عدّة الداعی ص 63، منیة المرید ص 108، بحار الأنوار ج 1 ص 171، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 89.
(18) وأمر برفع منارة؛ لتعلو أصوات المؤّنین فیها، وحتّی یُنظر إلیها من فراسخ: معجم البلدان ج 3 ص 175.
(19) قال لنا أبو هاشم داود بن القاسم الجعفری: عرضتُ علی أبی محمّدٍ صاحب العسکر علیه السلام کتاب یومٍ ولیلة لیونس، فقال لی: تصنیف مَن هذا؟ فقلتُ: تصنیف یونس مولی آل یقطین، فقال: أعطاه اللّه بکلّ حرفٍ نوراً یوم القیامة: رجال النجاشی ص 447، خلاصه الأقوال ص 296، رجال ابن داود ص 207: التحریر الطاووسی ص 207، نقد الرجال ج 5 ص 109، جامع الرواة ج 2 ص 357، معجم رجال الحدیث ج 21 ص 210، تهذیب المقال ج 1 ص 84، قاموس الرجال ج 11 ص 171، الذریعة ج 1 ص 386، أعیان الشیعة ج 1 ص 158.
(20) وقال صلی الله علیه و آله: نومٌ مع علمٍ، خیرٌ من صلاةٍ مع جهلٍ: منیة المرید ص 104، بحار الأنوار ج 1 ص 185.
(21) منظور از «علامه مجلسی»، ملامحمدتقی مجلسی است که به «مجلسی اوّل» مشهور است.می باشد، او پدرِ صاحب کتاب بحار الأنوار است.
(22) مردان علم در میدان عمل ج 1 ص 83، سیّد نعمت اللّه حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال چاپ 1367.
(23) «وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَالصَّ-ل-ءِمَ-تِ وَ الْحَ-فِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَ-فِظَ-تِ وَ الذَّ کِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّ کِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا» الأحزاب: 35.
(24) جهت اطّلاع از آثار وبرکات صدقه مراجعه کنید به: الکافی ج 4 ص 8، دعائم الإسلام ج 2 ص 331، ثواب الأعمال ص 142، بحار الأنوار ج 93 ص 176.
(25) وقال صلی الله علیه و آله: أفضل الصدقة أن یعلم المرء علماً ثمّ یعلّمه أخاه: منیة المرید ص 105، بحار الأنوار ج 2 ص 25، سنن ابن ماجة ج 1 ص 89، الجامع الصغیر ج 1 ص 188، کنز العمّال ج 6 ص 421، فیض القدیر ج 2 ص 48، الدرّ المنثور ج 1 ص 338، تهذیب الکمال ج 19 ص 60.
(26) عن حمزة بن حمران، عن أبی عبد اللّه، عن آبائه علیهم السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: طالب العلم بین الجهّال کالحی بین الأموات: أمالی الطوسی ص 577، بحار الأنوار ج 1 ص 181؛ عن علی علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: العالم بین الجهّال کالحی بین الأموات، وإنّ طالب العلم لیستغفر له کلّ شیء، حتّی حیتان البحر وهوامّه، وسباع البرّ وأنعامه، فاطلبوا العلم، فإنّه السبب بینکم وبین اللّه عزّ وجلّ، وإنّ طلب العلم فریضة علی کلّ مسلمٍ: أمالی المفید ص 29، بحار الأنوار ج 1 ص 172، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 89.
(27) عن الرضا، عن آبائه، عن علی علیهم السلام أنّه قال: العلم ضالّة المؤن: عیون أخبار الرضا ج 1 ص 71، منیة المرید ص 240، بحار الأنوار ج 1 ص 178.
(28) سمعتُ جعفر بن محمّد علیهماالسلام وقد سُئل عن قوله تعالی: فللّه الحجّة البالغة. فقال: إنّ اللّه تعالی یقول للعبد یوم القیامة: أکنتَ عالماً؟ فإن قال: نعم، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ وإن قال: کنتُ جاهلاً، قال له: أفلا تعلّمت حتّی تعمل؟ فیخصمه، وذلک الحجّة البالغة: بحار الأنوار ج 1 ص 178، کشف اللثام ج 4 ص 417، مفتاح الکرامة ج 9 ص 278، جواهر الکلام ج 12 ص 229، أمالی المفید ص 228، أمالی الطوسی ص 9، التفسیر الصافی ج 2 ص 169، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 776.
(29) «نراق» شهری کوچک در مسیر کاشان - دلیجان است.
(30) مردان علم در میدان عمل ج 1 ص 58، سیّد نعمت اللّه حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال چاپ 1367.
(31) مَن أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضلُ: أمالی الصدوق ص 747، وراجع بحار الأنوار ج 10 ص 401، مفتاح الکرامة ج 9 ص 190.
(32) طلبُ العلم فریضةٌ علی کلّ مسلمٍ: المحاسن ج 1 ص 225، بصائر الدرجات ص 22، الکافی ج 1 ص 30، دعائم الإسلام ج 1 ص 83، وسائل الشیعة ج 27 ص 25، مستدرک الوسائل ج 17 ص 244، کنز الفوائد ص 239، عدّة الداعی ص 63، بحار الأنوار ج 1 ص 171 و 172 و 179 و 180، سنن ابن ماجة ج 1
ص:69
ص 81، مجمع الزوائد ج 1 ص 119، مسند أبی یعلی ج 5 ص 223، المعجم الأوسط ج 1 ص 8، المعجم الکبیر ج 10 ص 195، مسند الشامیین ج 3 ص 202، معرفة علوم الحدیث للنیشابوری ص 92، مسند أبی حنیفة ص 24، مسند الشهاب ج 1 ص 135، العهود المحمّدیة ص 24، الجامع الصغیر ج 1 ص 168، کنز العمّال ج 10 ص 130، کشف الخفاء ج 1 ص 138، تفسیر البغوی ج 2 ص 340، تفسیر القرطبی ج 8 ص 295، تفسیر الآلوسی ج 11 ص 49، معالم الدین ص 13، التاریخ الکبیر للبخاری ج 4 ص 357، الجرح والتعدیل ج 4 ص 262، الکامل لابن عدی ج 1 ص 179، تاریخ بغداد ج 1 ص 15،تاریخ مدینة دمشق ج 22 ص 322، أُسد الغابة ج 5 ص 610، تهذیب الکمال ج 24 ص 127، سیر أعلام النبلاء ج 16 ص 531، میزان الاعتدال ج 1 ص 36، إکمال تهذیب الکمال ج 1 ص 318، تهذیب التهذیب ج 4 ص 197، لسان المیزان ج 1 ص 64، تاریخ الإسلام ج 27ص 145، المعتبر ج 1 ص 18، تحریر الأحکام ج 1 ص 35، الحدائق الناضرة ج 3 ص 42، عوائد الأیّام ص 287، جواهر الکلام ج 22 ص 415، المجموع ج 1 ص 24، المبسوط للسرخسی ج 1 ص 2؛ اطلبوا العلم من المهد إلی اللحد: کشف الظنون ج 1 ص 51، أعیان الشیعة ج 4 ص 112؛ اطلبوا العلم ولو بالصین.: کشف الخفاء ج 2 ص 44، أعیان الشیعة ج 1 ص 226؛ الحکمة ضالّة المؤمن: منیة المرید ص 173، وراجع نهج البلاغة ج 4 ص 18، الکافی ج 8 ص 167، تحف العقول ص 201، خصائص الأئمّة ص 94، أمالی الطوسی ص 625، بحار الأنوار ج 1 ص 148، سنن ابن ماجة ج 2 ص 1395، سنن الترمذی ج 4 ص 155، المصنّف للکوفی ج 8 ص 317، مسند الشهاب ج 1 ص 118، نزهة الناظر ص 42، شرح نهج البلاغة ج 10 ص 97، الجامع الصغیر ج 2 ص 302، کنز العمّال ج 10 ص 148، فیض القدیر ج 2 ص 691، تفسیر الرازی ج 31 ص 217، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 289، الدرّ المنثور ج 1 ص 349، تاریخ بغداد ج 8 ص 245، تاریخ مدینة دمشق ج 12 ص 24، تهذیب التهذیب ج 1 ص 131، لسان المیزان ج 4 ص 135، فتوح الشام ج 2 ص 76، ینابیع المودّة ج 2 ص 414.
(33) مردان عمل در میدان عمل ص 50.
(34) آیت اللّه سیّد محمّد باقر درچه ای در سال 1262 ه ق در درچه اصفهان به دنیا آمد ودر سال 1303 ه ق وفات یافت.
(35) مردان علم در میدان عمل ج 1 ص 73، سیّد نعمت اللّه حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال چاپ 1367.
(36) عن محمّد بن سنان، رفعه قال: قال عیسی بن مریم علیه السلام: یا معشر الحواریین، لی إلیکم حاجة اقضوها لی، قالوا: قُضَیت حاجتک یا روح اللّه، فقام فغسل أقدامهم، فقالوا: کنّا نحن أحقّ بهذا یا روح اللّه! فقال: إنّ أحقّ الناس بالخدمة العالم، إنّما تواضعتُ هکذا لکیما تتواضعوا بعدی فی الناس کتواضعی لکم. ثمّ قال عیسی علیه السلام: بالتواضع تعمر الحکمة لا بالتکبّر، وکذلک فی السهل ینبت الزرع لا فی الجبل: الکافی ج 1 ص 37، وسائل الشیعة ج 15 ص 276، منیة المرید ص 183، بحار الأنوار ج 2 ص 62، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 304.
(37) عن کمیل بن زیاد قال: خرج إلیَّ علی بن أبی طالب علیه السلام، فأخذ بیدی وأخرجنی إلی الجَبّان، وجلس وجلستُ، ثمّ رفع رأسه إلیَّ فقال: یا کمیل، احفظ عنّی ما أقول لک: الناس ثلاثةٌ: عالمٌ ربّانی، ومتعلّمٌ علی سبیل نجاة، وهمجٌ رعاعٌ أتباع کلّ ناعقٍ، یمیلون مع کلّ ریحٍ، لم یستضیؤوا بنور العلم، ولم یلجؤوا إلی رکنٍ وثیق. یا کمیل، العلم خیرٌ من المال، العلم یحرسک وأنت تحرس المال، والمال تنقصه النفقة والعلم یزکو علی الإنفاق. یا کمیل، محبّة العالم دینٌ یُدان به، یکسبه الطاعة فی حیاته، وجمیل الأُحدوثة بعد وفاته، فمنفعة المال تزول بزواله. یا کمیل، مات خزّان الأموال وهم أحیاء، والعلماء باقون ما بقی الدهر، أعیانهم مفقودة وأمثالهم فی القلوب موجودة، هاه! إنّ ها هنا - وأشار بیده إلی صدره - لعلماً لو أصبت له حَمَلةً بَلَی أصبتُ له لَقِناً غیَر مأمونٍ، یستعمل آلة الدین فی طلب الدنیا، ویستظهر بحجج اللّه علی خلقه، وبنعمه علی عباده؛ لیتّخذه الضعفاء ولیجةً من دون ولیّ الحقّ، أو منقاداً لحملة العلم، لا بصیرة له فی أحنائه، یقدح الشکّ فی قلبه بأوّل عارضٍ من شبهةٍ، ألا لاذا ولا ذاک، فمنهومٌ باللذات، سلس القیاد للشهوات، أو مُغریً بالجمع والادّخار، لیسا من رُعاة الدین، أقرب شبهاً بهما الأنعام السائمة! کذلک یموت العلم بموت حاملیه. اللّهمّ بلی، لا تخلو الأرض من قائمٍ بحجّةٍ ظاهرٍ، أو خافی مغمورٍ؛ لئلاّ تبطل حجج اللّه وبیّناته، وکم ذا، وأین أُولئک الأقلّون عدداً الأعظمون خطراً؟ بهم یحفظ اللّه حججه حتّی یودعوها نظراءهم، ویزرعوها فی قلوب أشباههم، هجم بهم العلم علی حقائق الأُمور، فباشروا روح الیقین، واستلانوا ما استوعره المترفون، وأنسوا بما استوحش منه الجاهلون، صحبوا الدنیا بأبدانٍ أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلی. یا کمیل، أُولئک خلفاء اللّه، والدعاة إلی دینه، های های شوقاً إلی رؤتهم، وأستغفر اللّه لی ولکم: نهج البلاغة ج 4 ص 36، الخصال ص 186، کمال الدین ص 291، تحف العقول ص 170، خصائص الأئمّة ص 105، روضة الواعظین ص 10 الغارات ج 1 ص 151، شرح الأخبار ج 2 ص 370، الإرشاد ج 1 ص 227، أمالی المفید ص 249، بحار الأنوار ج 1 ص 88 و ج 6
ص:70
ص 203، وراجع دستور معالم الحکم ص 83، نزهة الناظر ص 57، فیض القدیر ج 6 ص 383، تهذیب الکمال ج 24 ص 220، تذکرة الحفّاظ ج 1 ص 11، ینابیع المودّة ج 1 ص 8؛ الجَبّان فی الأصل الصحراء، وأهل الکوفة یسمّون المقابر جبّانة، وبالکوفة محالّ تُسمّی بها...: معجم البلدان ج 2 ص 99، تاریخ الکوفة ص 183.
(38) مردان علم در میدان عمل ج 1 ص 41، سیّد نعمت اللّه حسینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، سال چاپ 1367.
(39) وقال الصادق علیه السلام: لو علم الناس ما فی العلم لطلبوه ولو بسفک المهج وخوض اللجج: المعتبر ج 1 ص 18، المهذّب البارع ج 1 ص 61، بحار الأنوار ج 1 ص 177.
(40) عن علی بن الحسین، عن أبیه، عن جدّه أمیر المؤنین علیهم السلام، قال: واللّه ما برأ اللّه من بَریّةٍ أفضلَ من محمّدٍ ومنّی وأهل بیتی، وإنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطلبة العلم من شیعتنا: الاختصاص ص 234، بحار الأنوار ج 1 ص 181؛ قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مَن سلک طریقاً یطلب فیه علماً، سلک اللّه به طریقاً إلی الجنّة، وأنّ الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضاً به: بصائر الدرجات ص 23، الکافی ج 1 ص 34، أمالی الصدوق ص 116، ثواب الأعمال ص 131، روضة الواعظین ص 8، بحار الأنوار ج 1 ص 164، وراجع مسند أحمد ج 5 ص 196، سنن أبی داود ج 2 ص 175، سنن الترمذی ج 4 ص 153، تحفة الأحوذی ج 7 ص 375، کنز العمّال ج 10 ص 146.
(41) قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مَن یرد اللّه به خیراً یفقّهه فی الدین: دعائم الإسلام ج 1 ص 81، کنز الفوائد ص 239، منیة المرید ص 99، بحار الأنوار ج 1 ص 177، مسند أحمد ج 1 ص 306، سنن الدارمی ج 1 ص 74، صحیح البخاری ج 1 ص 25، صحیح مسلم ج 3 ص 95، سنن ابن ماجة ج 1 ص 80، سنن الترمذی ج 4 ص 137، مجمع الزوائد ج 1 ص 121، فتح الباری ج 1 ص 147، عمدة القاری ج 2 ص 42، مسند ابن راهویه ج 1 ص 400، السنن الکبری للنسائی ج 3 ص 426، مسند أبی یعلی ج 13 ص 371، صحیح ابن حبّان ج 1 ص 291، المعجم الصغیر ج 2 ص 18، المعجم الکبیر ج 10 ص 197، الاستذکار ج 8 ص 270، التمهید لابن عبد البرّ ج 23 ص 78، موارد الظمآن ج 1 ص 179، تغلیق التعلیق ج 2 ص ×78 کنز العمّال ج 10 ص 140، کشف الخفاء ج 1 ص 215.
(42) قال أمیر المؤنین علیه السلام: الشاخص فی طلب العلم کالمجاهد فی سبیل اللّه، إنّ طلب العلم فریضة علی کلّ مسلمٍ، وکم من مؤنٍ یخرج من منزله فی طلب العلم فلا یرجع إلاّ مغفوراً: روضة الواعظین ص 10، بحار الأنوار ج 1 ص 179.
(43) عن أمیر المؤنین صلوات اللّه علیه قال: أیّها الناس، لا خیر فی دینٍ لا تفقّه فیه، ولا خیر فی دنیا لا تدبّر فیها، ولا خیر فی نُسُکٍ لا ورع فیه: المحاسن ج 1 ص 5، بحار الأنوار ج 1 ص 174.
(44) عن أمیر المؤنین علیه السلام قال: فقیهٌ واحد أشدّ علی إبلیس من ألف عابدٍ: أمالی الطوسی ص 366، بحار الأنوار ج 1 ص 177؛ وقال صلی الله علیه و آله: فضل العالم علی العابد سبعین درجةً، بین کلّ درجتین حُضر الفرس سبعین عاماً، وذلک أنّ الشیطان یدع البدعة للناس فیبصرها العالم فینهی عنها، والعابد مُقبلٍ علی عبادته لا یتوجّه لها ولا یعرفها: روضة الواعظین ص 12، بحار الأنوار ج 2 ص 23.
(45) عن علی بن الحسین علیهماالسلام: إنّ طالب العلم إذا خرج من منزله لم یضع رجله علی رطبٍ ولا یابسٍ من الأرض إلاّ سبّحت له إلی الأرَضین السابعة: الخصال ص 518، بحار الأنوار ج 1 ص 168.
(46) وقال صلی الله علیه و آله: العلم أکثر من أن یُحصی، فخذ من کلّ شیءٍ أحسنه: کنز الفوائد ص 194، بحار الأنوار ج 1 ص 219، تاریخ مدینة دمشق ج 25 ص 381، تهذیب الکمال ج 14 ص 38.
(47) عن الصادق، عن أبیه علیهماالسلام قال: قال أبو ذر رضی اللّه عنه فی خطبته: یا مبتغی العلم لا تشغلک الدنیا ولا أهلٌ ولا مالٌ عن نفسک، أنت یوم تفارقهم کضیف بتّ فیهم ثمّ غدوت عنهم إلی غیرهم، الدنیا والآخرة کمنزلٍ تحوّلت منه إلی غیره، وما بین البعث والموت إلاّ کنومةٍ نمتها ثمّ استیقظت عنها، یا جاهل تعلّم العلم، فإنّ قلباً لیس فیه شیءٌ من العلم کالبیت الخراب الذی لا عامر له: أمالی الطوسی ص 543، بحار الأنوار ج 1 ص 182، أعیان الشیعة ج 4 ص 236، أعلام الوری ص 207.
(48) وقال صلی الله علیه و آله: زکاة العلم تعلیمه مَن لا یعلمه: عدّة الداعی ص 63، بحار الأنوار ج 2 ص 25 و ج 93 ص 136؛ وعن الصادق علیه السلام: لکلّ شیءٍ زکاةٌ، وزکاةُ العلم
ص:71
أن یعلّمه أهله: تحف العقول ص 364، عدّة الداعی ص 63، بحار الأنوار ج 2 ص 25.
(49) عن سماعة قال: قلتُ لأبی عبد اللّه علیه السلام: أنزل اللّه عزّ وجلّ: «مَن قَتَلَ نَفْسَام بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»، قال: من أخرجها من ضلالٍ إلی هدیً فقد أحیاها، ومَن أخرجها مِن هدیً إلی ضلالٍ فقد واللّه أماتها: المحاسن ج 1 ص 232، الکافی ج 2 ص 210، مستدرک الوسائل ج 12 ص 238، أمالی الطوسی ص 226، بحار الأنوار ج 2 ص 16، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 461، تفسیر العیّاشی ج 1 ص 313، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 618.
(50) «وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»: مائده: 32.
(51) قال أمیر المؤنین علیه السلام: أیّها الناس، إنّه لا کنز أنفع من العلم: الکافی ج 8 ص 19، أمالی الطوسی ص 399، التوحید ص 73، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 406، وراجع تحف العقول ص 93، کنز الفوائد ص 147، عیون الحکم والمواعظ ص 537، بحار الأنوار ج 1 ص 165، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 472.
ص:72
1 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الرابعة ، 1414 ه .
2 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه )، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .
3 . الاستذکار لمذهب علماء الأمصار ، الحافظ أبو عمر یوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ القرطبی (ت 368 ه ) ، القاهرة : 1971 م .
4 . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد اللّه القُرطُبی المالکی (ت 363 ه ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .
5 . اُسد الغابة فی معرفة الصحابة ، علی بن أبی الکرم محمّد الشیبانی (ابن الأثیر الجَزَری) (ت 630 ه ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
6 . الإصابة فی تمییز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود ، وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .
7 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دارالمعرفة ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .
8 . أعیان الشیعة ، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، إعداد: السیّد حسن الأمین ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الخامسة، 1403 ه .
9 . إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، علاء الدین مغلطای ( ت 762 ه )، تحقیق: أبو عبد الرحمن وأبو محمّد عادل بن محمّد، مصر: الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر، الطبعة الاُولی، 1422 ه .
10 . أمالی المفید ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .
11 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .
12 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه .
13 . إمتاع الأسماع فیما للنبی من الحفدة والمتاع، تقی الدین أحمد بن محمّد المقریزی (ت 845 ه )، تحقیق: محمّد عبد الحمید النمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1420 ه .
ص:73
14 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقی المجلسی ( ت 1110 ه ) ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1386 ه .
15 . البحر المحیط ، محمّد بن یوسف الغرناطی (ت 745 ه) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1413 ه .
16 . البدایة والنهایة ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة المعارف .
17 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .
18 . تاریخ ابن خلدون ، عبد الرحمن بن محمّد الحضرمی (ابن خلدون) (ت 808 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .
19 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .
20 . تاریخ الطبریّ (تاریخ الاُمم والملوک) ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ت 310 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار المعارف .
21 . التاریخ الکبیر ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، بیروت : دار الفکر .
22 . تاریخ الکوفة، السیّد حسین بن السیّد أحمد البراقی النجفی ( ت 1332 ه )، تحقیق: ماجد بن أحمد العطیّة، الطبعة الاُولی، 1424 ه .
23 . تاریخ المدینة المنوّرة ، أبو زید عمر بن شبّه النمیری البصری (ت 262 ه ) ، تحقیق : فهیم محمّد شلتوت ، بیروت : دار التراث ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
24 . تاریخ الیعقوبی ، أحمد ابن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف بالیعقوبی (ت 284 ه ) ، بیروت : دار صادر .
25 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ، أبو بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی ( ت 463 ه ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطاء ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی .
26 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی ( ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، 1415 ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
27 . تحریر الأحکام الشرعیة علی مذهب الإمامیة، الحسن بن یوسف بن المطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّی (ت 726 ه )، تحقیق: إبراهیم البهادری، قمّ: مؤسّسة الإمام الصادق، الطبعة الاُولی، 1420ه .
28 . التحریر الطاووسی ، حسن بن زین الدین الشهید الثانی (صاحب المعالم) ( ت 1011 ه ) ، قمّ : دار الذخائر ، 1368 ش.
29 . تحف العقول عن آل الرسول ، أبو محمّد الحسن بن علی الحرّانی المعروف بابن شُعبة (ت 381 ه )، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة، 1404 ه .
30 . تحفة الأحوذی، المبارکفوری (ت 1282 ه )، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1410 ه .
31 . تذکرة الحفّاظ ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
32 . تغلیق التعلیق، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: سعید عبد الرحمن موسی القزقی، بیروت: المکتب الإسلامی دار عمّار، الطبعة الاُولی، 1405 ه .
33 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : عبد العظیم غیم ،
ص:74
ومحمّد أحمد عاشور ، ومحمّد إبراهیم البنّا ، القاهرة : دار الشعب .
34 . تفسیر البغوی (معالم التنزیل) ، أبو محمّد الحسین بن مسعود الفرّاء البغوی (ت 516 ه ) ، بیروت : دار المعرفة .
35 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .
36 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمن المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة، 1405 ه .
37 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت 329 ه )، تحقیق: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، قمّ : منشورات مکتبة الهدی، الطبعة الثالثة، 1404 ه .
38 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
39 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة، 1412 ه .
40 . التمهید لما فی الموطّأ من المعانی والأسانید ، یوسف بن عبد اللّه القرطبی (ابن عبد البرّ) (ت 463 ه ) ، تحقیق : مصطفی العلوی ومحمّد عبد الکبیر البکری ، جدّة : مکتبة السوادی ، 1387 ه .
41 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .
42 . تهذیب التهذیب ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
43 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمن المزّی ( ت 742 ه ) ، تحقیق : الدکتور بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الرابعة ، 1406 ه .
44 . تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال ، محمّد علی الموحّد الأبطحی (معاصر) ، قمّ : ابن المؤلف ، الطبعة الثانیة، 1417 ه .
45 . الثقات ، محمّد بن حبّان البستی (ت 354 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الکتب الثقافیة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
46 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، طهران : مکتبة الصدوق .
47 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی ( ت 1383 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .
48 . جامع الرواة ، محمّد بن علی الغروی الأردبیلی ( ت 1101 ه ) ، بیروت : دار الأضواء ، 1403 ه .
49 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ( ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .
50 . الجرح والتعدیل ، عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی (ت 327 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی، 1371 ه .
51 . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، محمّد حسن النجفی (ت 1266 ه ) ، بیروت : مؤسّسة المرتضی العالمیة .
ص:75
52 . الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة ، یوسف بن أحمد البحرانی ( ت 1186 ه ) ، تحقیق : وإشراف : محمّد تقی الإیروانی ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین .
53 . خصائص الأئمّة ، أبو الحسن الشریف الرضی محمّد بن الحسین بن موسی الموسوی (ت 406 ه ) ، تحقیق : محمّد هادی الأمینی ، مشهد : آستان قدس رضوی .
54 . خصائص الإمام أمیر المؤمنین ، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب النسائی (ت 303 ه ) ، إعداد: محمّد باقر المحمودی ، الطبعة الاُولی، 1403 ه .
55 . الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .
56 . دستور معالم الحکم ومأثور مکارم الشیم ، أبو عبد اللّه بن محمّد بن سلامة القضاعی (ت 454 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .
57 . دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام ، أبو حنیفة النعمان بن محمّد بن منصور بن - أحمد بن حیّون التمیمی المغربی (ت 363 ه ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، مصر : دارالمعارف ، الطبعة الثالثة ، 1389 ه .
58 . ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ، أحمد بن عبد اللّه الطبری (ت 693 ه ) ، تحقیق : أکرم البوشی ، جدّة : مکتبة الصحابة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .
59 . الذریعة إلی تصانیف الشیعة ، آقا بزرگ الطهرانی (ت 1348 ه ) بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه .
60 . رجال ابن داوود ، تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلّی (ت 707 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد صادق آل بحر العلوم ، قمّ : منشورات الشریف الرضی ، 1392 ه .
61 . رجال العلاّمة الحلّی (خلاصة الأقوال) ، الحسن بن یوسف بن المطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّی (726 ه ) ، قمّ : منشورات الشریف الرضی .
62 . رجال النجاشی (فهرس أسماء مصنّفی الشیعة) ، أبو العبّاس أحمد بن علی النجاشی (ت 450 ه ) ، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولی، 1408 ه .
63 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسی (ت 1270 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
64 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علیّ الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .
65 . سنن ابن ماجة ، أبو عبداللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی ( ت 275 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤد عبد الباقی ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
66 . سنن ابن ماجة ، أبو عبداللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی ( ت 275 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤد عبد الباقی ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
67 . سنن أبی داود ، أبو داود سلیمان بن أشعث السِّجِستانی الأزدی ( ت 275 ه ) ، تحقیق : سعید محمّد اللحّام ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
68 . سنن الترمذی ( الجامع الصحیح ) ، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی ( ت 279 ه ) ، تحقیق : عبد الرحمن محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثانیة ، 1403 ه .
ص:76
69 . سنن الدارمی ، أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمی (ت 255 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار العلم .
70 . السنن الکبری ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی ( ت 458 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
71 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة، 1414 ه .
72 . السیرة الحلبیّة ، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی ( ت 11 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
73 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .
74 . شرح معانی الآثار، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن سلامة الأزدی ( ت 321 ه )، تحقیق: محمّد زهری النجّار، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الثالثة، 1416 ه .
75 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحمید بن محمّد المعتزلی (ابن أبی الحدید) (ت 656 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الثانیة، 1387 ه .
76 . الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، طهران : مکتبة الصدر ، الطبعة الاُولی، 1415 ه.
77 . صحیح ابن حبّان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
78 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة، 1410 ه .
79 . صحیح مسلم ، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری ( ت 261 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، طبعة مصحّحة ومقابلة علی عدّة مخطوطات ونسخ معتمدة .
80 . الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) ، محمّد بن سعد منیع الزهری (ت 230 ه ) ، الطائف : مکتبة الصدّیق ، الطبعة الاُولی، 1414 ه .
81 . عدّة الداعی ونجاة الساعی ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی الأسدی (ت 841 ه ) ، تحقیق : أحمد موحّدی ، طهران : مکتبة وجدانی .
82 . عمدة القاری شرح البخاری ، أبو محمّد بدر الدین أحمد العینی الحنفی (ت 855 ه ) ، مصر : دار الطباعة المنیریة .
83 . عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار (العمدة) ، یحیی بن الحسن الأسدی الحلّی المعروف بابن البطریق (ت 600 ه ) ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1407 ه .
84 . عوائد الأیّام، العلاّمة المولی أحمد بن محمّد مهدی النراقی (ت 1245 ه ) ، تحقیق: مرکز الدراسات والأبحاث الإسلامیة، قمّ: مرکز النشر التابع لمکتب الإعلام الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1417 ه .
85 . عیون الحکم والمواعظ ، أبو الحسن علی بن محمّد اللیثی الواسطی ( ق 6 ه ) ، تحقیق : حسین الحسنی البیرجندی ، قمّ : دار الحدیث ، الطبعة الاُولی ، 1376 ش .
86 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام ، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : السیّد علی عاشور ، بیروت : مؤسّسة التاریخ
ص:77
العربی ، 1422 ه .
87 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1379 ه .
88 . فتوح الشام، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر الواقدی (ت 2071 ه )، بیروت: دار الجیل.
89 . الفتوح، أبو محمّد أحمد بن أعثم الکوفی (ت 314 ه )، تحقیق : علی شیری، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولی، 1411 ه .
90 . فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
91 . قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم ، محمّد تقی بن کاظم التستری (ت 1320 ه ) ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة، 1410 ه .
92 . قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم ، محمّد تقی بن کاظم التستری (ت 1320 ه ) ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة، 1410 ه .
93 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی ( ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .
94 . الکامل، عبد اللّه بن عدی، (ت 365 ه )، تحقیق: یحیی مختار غزّاوی، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثالثة ، 1409 ه .
95 . الکامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن محمّد الشیبانی الموصلی المعروف بابن الأثیر (ت 630 ه ) ، تحقیق: علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی، 1408 ه .
96 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .
97 . کشف الخفاء والإلباس عمّا اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس ، إسماعیل بن محمّد العجلونی الجرّاحی (ت 1162 ه) ، بیروت : دار الکتب العلمیة، 1408 ه .
98 . کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، حاجی خلیفة ( ت 1067 ه )، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
99 . کنز الدقائق ، محمّد بن محمّد رضا المشهدی ، قمّ : جماعة المدرّسین .
100 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدین علی المتّقی بن حسام الدین الهندی ( ت 975 ه ) ، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیّانی ، تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا ، بیروت : مؤّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1397 ه .
101 . کنز الفوائد ، أبو الفتح الشیخ محمّد بن علیّ بن عثمان الکراجکی الطرابلسی (ت 449 ه ) ، إعداد : عبد اللّه نعمة ، قمّ : دار الذخائر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
102 . لسان المیزان ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الثالثة ، 1406 ه .
103 . لواقح الأنوار القدسیة فی بیان العهود المحمّدیة، السیّد عبد الوهّاب الشعرانی ( ت 973 ه )، مصر: مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، الطبعة الثانیة، 1393 ه .
104 . المبسوط فی فقه الإمامیّة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : محمّد علی الکشفی ، طهران :
ص:78
المکتبة المرتضویّة ، الطبعة الثالثة، 1387 ه .
105 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه .) ، تحقیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی والسید فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .
106 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی ( ت 807 ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
107 . المجموع (شرح المهذّب) ، الإمام أبو زکریا محی الدین بن شرف النووی ( ت676 ه ) ، بیروت : دار الفکر .
108 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
109 . مسند أبی یعلی الموصلی ، أبو یعلی أحمد بن علیّ بن المثنّی التمیمی الموصلی (ت 307 ه ) ، تحقیق : إرشاد الحقّ الأثری ، جدّة : دار القبلة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
110 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
111 . مسند إسحاق بن راهویه، أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم الحنظلی المروزی (ت 238 ه )، تحقیق : عبد الغفور عبد الحقّ حسین البلوشی ، المدینة المنوّرة : مکتبة الإیمان ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .
112 . مسند الشامیّین ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .
113 . مسند الشهاب ، أبو عبد اللّه محمّد بن سلامة القضاعی (ت 454 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .
114 . مسند أبی حنیفة ، أبو نُعیم أحمد بن عبد اللّه الإصفهانی ( ت 430 ه) ، القاهرة: مکتبة الآداب ، 1981 م .
115 . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ، أبو الفضل علی الطبرسی ( ق 7 ه ) ، طهران : دارالکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1385 ه .
116 . المصنّف فی الأحادیث والأثار ، أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن أبی شیبة العبسی الکوفی (ت 235 ه ) ، تحقیق : سعید محمّد اللحّام ، بیروت : دار الفکر .
117 . معالم الدین وملاذ المجتهدین، جمال الدین الحسن (نجل الشهید الثانی) ( ت 1011 ه )، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین بقمّ.
118 . المعتبر فی شرح المختصر، أبو القاسم نجم الدین جعفر بن الحسن الحلّی ( ت 676 ه )، تحقیق: عدّة من الأفاضل، قمّ: مؤسّسة سیّد الشهداء، 1364 ش .
119 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی ( ت 360 ه ) ، تحقیق : قسم التحقیق بدار الحرمین ، 1415 ه ، القاهرة : دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع .
120 . معجم البلدان ، أبو عبد اللّه شهاب الدین یاقوت بن عبد اللّه الحموی الرومی ( ت 626 ه ) بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .
121 . المعجم الصغیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة
ص:79
الثانیة ، 1401 ه .
122 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .
123 . معجم رجال الحدیث ، أبو القاسم بن علی أکبر الخوئی (ت 1413 ه ) ، قمّ : منشورات مدینة العلم ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه .
124 . معرفة علوم الحدیث ، محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (ت 405 ه ) ، بیروت : دار الآفاق الجدیدة ، الطبعة الرابعة، 1400 ه .
125 . مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب ) ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی ( ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .
126 . منیة المرید فی آداب المفید والمستفید ، زین الدین بن علی الجبعی العاملی المعروف بالشهید الثانی (ت 965 ه ) ، تحقیق : رضا المختاری ، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .
127 . موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبّان ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی (ت 807 ه ) ، تحقیق : عبد الرزّاق حمزة ، بیروت : دار الکتب العلمیّة .
128 . المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی الأسدی (ت 841 ه ) ، تحقیق: الشیخ مجتبی العراقی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین بقمّ، 1407 ه .
129 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی ( ت 748 ه ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر .
130 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی ( ت 748 ه ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر .
131 . نزهة الناظر وتنبیه الخواطر ، أبو عبد اللّه الحسین بن محمّد الحلوانی (ق 5 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
132 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی ( ت 1104 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت لإحیاء التراث ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
133 . ینابیع المودّة لذوی القربی ، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت 1294 ه ) ، تحقیق : علی جمال أشرف الحسینی ، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1416 ه .
ص:80