اروند خاطرات

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : اروند خاطرات : خاطرات رزمندگان عملیات والفجر 8 (فاتحان فاو)/به اهتمام بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان مازندران.

مشخصات نشر : تهران: رسانش، 1383.

مشخصات ظاهری : 320 ص.:مصور (رنگی)، نقشه.

شابک : 2500 ریال 964-7182-76-7:

عنوان دیگر : خاطرات رزمندگان عملیات والفجر 8 (فاتحان فاو)

موضوع : جنگ ایران و عراق، 1359-1367-- خاطرات.

موضوع : جنگ ایران و عراق، 1359-1367-- عملیات والفجر 8.

شناسه افزوده : بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس. اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران.

رده بندی کنگره : DSR1628/الف43 1383

رده بندی دیویی : 955/8430922

شماره کتابشناسی ملی : 1131761

فصل 1

اروند، رودخانه ي بزرگي است در جنوبي ترين نقطه ي سرزمين ايران، كه در كنار آن بزرگ ترين نخلستان جهان قرار دارد. در آن سوي رود، در سرزمين همسايه، نخلستان هاي بصره همه جا را پوشانده. در اين سو، نخلستان هاي اروند كنار، مردماني را كه به ديدار اين سرزمين مي آيند، به ديار مدينه مي برد. اين نخل ها چه غم ها كه بر دل آدميان نمي گسترانند!

اگر پاي بر اين سرزمين بگذاري و از ميان جاده هايي كه در ميان نخلستان ها مي گذرد عبور كني، به سرزميني مي رسي كه از سال 1364 خاطراتي فراموش ناشدني دارد. در آن سال، در ميان اين جنگل انبوه و ني زار بي پايان، صدها سنگر گروهي ساخته شده بود و بسيجي ها، در ميان نخل ها آماده بودند تا عمليات ديگري را آغاز كنند.

[ صفحه 8]

غروب 20 بهمن ماه بود كه سه هزار بسيجي، لباس غواصي بر تن كردند و آماده شدند. آفتاب كه غروب كرد، به راه افتادند. آسمان سرد بود و باران نم نم بارش خود

را آغاز مي كرد. بسيجيان غواص در سكوت شب پا به درون اروند گذاشتند. آن شب، هزاران هزار فرشته در آسمان با نگاهي نگران و مضطرب، فرشتگان زميني را مي نگريستند كه دل به درياي آب داده بودند. اين چنين شد كه نام اروند دوباره بر سر زبان ها افتاد و از فرداي آن روز، همه از اين مكان مي گفتند، از اين رود پرخروش، از اين درياي آب. آري! اروند در ميان اهل آسمان آشناتر از اهل زمين است.

اما اين پايان كاري نبود كه آغاز شده بود. عمليات والفجر 8، نه يك شب، بلكه يك سال طول كشيد تا به سرانجام رسيد. يعني درست از روزي كه عمليات بدر در شرق دجله پايان يافت.

فرمان دهان جمع شدند تا طراحي عمليات ديگري را انجام دهند. آن ها، هر يك به نوعي عوامل عدم موفقيت در عمليات قبلي را برمي شمردند. عراقي ها با بسيج امكانات و توان رزمي، به وضع نابه سامان خود سر و سامان داده بودند و در بين قواي طرفين، موازنه برقرار شده بود. در پايان جلسه كه دو روز طول كشيد، فرمان دهان به اين نتيجه رسيدند كه امكانات، توانايي و مقدورات شان كافي نيست. چند تن از فرمان دهان نظرشان اين بود كه منطقه ي اروند براي عمليات آزمايش و مشخص شود

[ صفحه 9]

كه امكان عمليات و كار در آن جا هست يا خير؟

با يك بررسي مختصر اين نتايج به دست آمد:

- از نظر تاكتيكي، بايد از رودخانه اي عبور مي كردند كه فقط در توان ارتش هاي درجه ي اول دنيا بود.

- شهر فاو عراق به تصرف درمي آمد و

مي توانستند از آن به عنوان برگ برنده و امتياز استفاده كنند.

- بعد از گذشتن از اروند با كشور كويت هم مرز مي شدند كه يكي از پشتيبانان اصلي عراق در جنگ بود. وقتي به خور عبدالله مي رسيدند، در آن طرف، جزيره ي بوبيان كويت قرار داشت.

- تسلط بر پايگاه موشكي عراق؛ در جنگ، عراقي ها هميشه به وسيله ي هواپيما و هلي كوپتر مشكل ساز مي شدند و كشتي ها را در خليج فارس مورد هدف قرار مي دادند. پايگاه موشكي در راس البيشه قرار داشت و از اين محل، هلي كوپترها به پرواز در مي آمدند و موشك هاي اگزوسه را به طرف كشتي هاي تجاري ايران شليك مي كردند.

- تنها راه دريايي عراق، منطقه ي راس البيشه و فاو بود. اگر ايران مي توانست به اين منطقه دست پيدا كند، در مثلثي قرار مي گرفت كه قاعده اش كارخانه ي نمك، يك ساق آن اروند و ساق ديگرش خور عبدالله بود.

- موضوع ديگر هم محاصره ي دريايي عراق بود. نيروي درياي عراق از خور عبدالله وارد دريا مي شد. در صورت

[ صفحه 10]

تصرف اين منطقه، مجبور مي شد در بندر ام القصر باقي بماند و در منتهي اليه شمال خور عبدالله پناه بگيرد [1] .

اين منطقه مزيت هاي تاكتيكي هم براي قواي ايران داشت. از جمله، زمين منطقه ي عمليات براي نيروهاي خودي امكان مانور مناسب و پشتيباني آتش توپخانه را داشت. در حقيقت، از نوك راس البيشه تا عمق كارخانه نمك در تيررس آتش توپخانه ي ايران بود. اين شرايط نشان مي داد كه بهترين و كاراترين طرح براي عمليات، عبور از رودخانه ي اروند و تصرف شهر فاو است. در ضمن عراقي ها هم

در منطقه ي فاو و اروند احتمال انجام عمليات از طرف نيروهاي ايراني را نمي دادند.

در آن روزها، سروان ستار ناصر معاون گردان اول تيپ 111 عراق بود. گردان او در منطقه ي فاو و اروندرود مستقر بود. او يك روز صبح متوجه يك هيات بلندپايه ي نظامي مي شود. اعضاي هيات وادر قرارگاه آن ها شدند: سرلشكر ستاد محمد سعيد (افسر مصري در وزارت دفاع)، سرهنگ ستاد علي شعاته (افسر مصري)، سرهنگ ستاد محمد فوزي (افسر بازنشسته مصري)، سرهنگ احمد يماني (افسر يمني). آن ها براي بازديد از فاو و اروند و وضعيت استحكامات آن آمده بودند. ديدار اين گروه ناگهاني و مخفيانه بود. سپهبد

[ صفحه 11]

عبدالجواد ذنون، رييس كل استخبارات، هم چنين سپهبد تا به النعيمي و سپهبد هشام صباح الفخري هم همراه گروه بودند.

آن ها پس از بازديد از خط، براي استراحت به قرارگاه گردان بازگشتند. در حين استراحت، ستار از آن ها درباره ي استحكامات شان پرسيد. افسران مصري، در حالي كه از كانال سوئز و نبردهاي قهرمانانه ي خود صحبت مي كردند، گفتند: مواضع شما از خط بارليو [2] هم مستحكم تر است و اگر نيروهاي ايراني قصد حمله به فاو را داشته باشند، شكست مي خورند. مواضع شما اجازه ي عبور به هيچ جان داري نمي دهد و همين مواضع به تنهايي براي مقابله با ايراني ها كافي است. با اين حال و علي رغم ارزيابي هيات از منطقه، دلايل و نشانه هايي وجود داشت كه خبر از يك حادثه ي نامعلوم مي داد [3] .

[ صفحه 13]

فصل 2

اولين گام براي اجراي عمليات شناسايي مواضع عراقي ها در آن سوي اروند بود؛ ولي مشكلات زيادي براي اين كار

وجود داشت. مهم ترين آن عبور از رودخانه ي اروند بود. آب رودخانه دو جريان متفاوت داشت. در موقع مد، جريان آب دريا به سمت بصره بود و در موقع جزر، جريان معكوس مي شد. مشكلات ديگري هم بود، مانند موانع مصنوعي از قبيل سيم خاردار و مين كه عراقي ها به وجود آورده بودند؛ ساحل پر گل و لاي كه براي حركت نيروها سخت بود و چولان و ني زاري كه به ارتفاع حداقل يك متر اجازه ي حركت به نيروها نمي داد. فرمان دهان تصميم قاطعي براي اجراي عمليات گرفته بودند. مهم ترين آن آموزش نيروهاي شناسايي و غواص بود. آموزش ها به دو بخش عمومي و تخصصي

[ صفحه 14]

تقسيم شد. كليه ي نيروها، آموزش عمومي را مي گذراندند. رعايت اصل حفاظت و اطلاعات مهم بود؛ به همين دليل، نيروها كليه ي فنون نظامي و روش جنگ هاي مختلف را مي آموختند تا از نوع آموزش ها، منطقه ي عمليات لو نرود. آموزش تخصصي هم در محل خاصي كه داراي وضعيتي مشابه منطقه ي اصلي عمليات بود، انجام مي شد.

عناصر شناسايي، پس از گذراندن دوره هاي سخت و طاقت فرساي غواصي، وارد عمليات شناسايي شدند. اين رزمندگان بايد در شب، با عبور از عرض 600 تا 1500 متري اروند، وارد منطقه ي عراقي ها مي شدند؛ سپس با عبور از موانع، به شناسايي مي پرداختند. عراقي ها به كمك رازيت - يك نوع رادار سطحي - دوربين هاي ديد در شب، پروژكتورهاي قوي، ديدگاه هاي متعدد و سنگرهاي چند دهنه در نزديك ترين نقاط ساحل و اسكله هاي مستحكم، بر اروند اشراف داشتند. كوچك ترين بي احتياطي نه تنها باعث اسارت يا شهادت نيروهاي غواص مي شد،بلكه عراقي ها با ديدن چنين صحنه هايي نسبت به وضعيت منطقه حساس

مي شدند.

مساله ي ديگر آماده سازي منطقه - اقدامات مهندسي و انتقالات - بود. هم زمان با انجام آموزش ها، عده اي مشغول احداث جاده، پل، سوله، سنگر و حمل و نقل وسايل سنگين نظامي و امكانات مورد نياز در منطقه ي اروند كنار شدند. اين

[ صفحه 15]

مساله، با توجه به رعايت اصل حفاظت و اطلاعات، مشكل ديگري بود. براي جلوگيري از شلوغي منطقه، سعي شد تا دستگاه هاي مهندسي كم تر داخل نخلستان پرسه بزنند؛ هم چنين با تذكر مسؤولين مبني بر كاهش تردد در جاده هاي اصلي، يگان ها مجبور شدند از حداقل افراد و دستگاه ها استفاده كنند.

آموزش ها كم كم جان گرفت. اين در حالي بود كه تا انجام عمليات چند ماهي مانده بود. براي اين كه با جو آن روزهاي اروند كنار آشنا شويم، بهتر است به يكي از گردان هاي بسيج برويم.

مهدي قلي رضايي يكي از رزمندگان لشكر عاشورا بود. او زماني كه فهميد بوي عمليات مي آيد، خودش را به مقر واحد اطلاعات رساند. در آن جا ابتدا كريم حرمتي را ديد. كريم با ديدن او از خوش حالي دويد و خود را به مهدي رساند و صورتش را بوسيد. بعد به سرعت نزد كريم فتحي رفت تا خبر آمدن مهدي را به او بدهد. پس از كمي صحبت، قرار شد مهدي در همان محوري كه كريم حرمتي، مسؤوليتش را بر عهده داشت، كار كند.

گردان سيدالشهدا (ع) و گردان علي اصغر (ع) زنجان براي آموزش غواصي در قسمتي از ساحل رودخانه ي كارون مستقر شده بودند. كريم حرمتي رو به مهدي كرد و گفت: آموزش غواصي گردان سيدالشهدا (ع) بر عهده ي

ماست. تو هم بايد

[ صفحه 16]

در اين آموزش، مربي يكي از گروهان ها باشي.

اما مهدي براي آموزش در اين سطح، چيز زيادي نمي دانست. اين مشكل هم حل شد و مهدي در عرض چند روز، آموزش كامل غواصي با فين [4] و لوازم جانبي اش را ديد. هر روز، ساعت 7 صبح، صبح گاه برگزار مي شد. پس از آن، نيروها تا ساعت هشت وقت داشتند صبحانه بخورند و آماده شوند براي كار. راس ساعت 8، آموزش شروع مي شد و تا ظهر بي وقفه ادامه داشت. با صداي اذان ظهر، به نيروها استراحت داده مي شد. نماز در حسينيه و با حضور بسيجيان ادا مي شد. پس از آن، وقت ناهار بود. بعد از ناهار، يكي دو ساعت وقت براي استراحت بود؛ اما بچه ها بيش تر به بازي فوتبال مي پرداختند. ساعت 3 بعدازظهر دوباره آموزش ها شروع مي شد. اين در حالي بود كه لباس غواصي نيروها هنوز خيس بود!

بسيجي ها، هنگام اذان مغرب، از آب خارج مي شدند و نيمه هاي شب دوباره وارد آب مي شدند. در حالي كه آب اگر راكد مي ماند، يخ مي زد!

10 ساعت آموزش و تمرين در شبانه روز، در شرايطي انجام مي شد كه حتي تصور آن هم خارج از ذهن بود. سوز و

[ صفحه 17]

سرماي هوا، نامناسب بودن لباس ها، شرايط نامساعد تغذيه و انواع بيماري ها كه پي آمد ساعت ها حضور در آب بود.

اين وضعيت كم و بيش براي همه ي لشكرها يك سان بود. ميرقاسم ميرحسيني، آن روزها قائم مقام لشكر 41 ثارالله بود. غواصان اين لشكر هم در منطقه ي چويبده، در اروند كنار، به آموزش مشغول

بودند.

آن روز صبح، قرار بود برخي از نيروهاي خطشكن لشكر براي آموزش شنا به رودخانه ي كارون بروند. علي زارعي - يكي از مسئولين لشكر - داشت از كنار كارون مي گذشت كه چشمانش به ميرحسيني افتاد. از تعجب خشكش زد، ميرحسيني در آن سرما در كارون شنا مي كرد.

او راهش را كج كرد و به طرف قائم مقام لشكر رفت. نفس ميرحسيني به شماره افتاده بود. علي زارعي با ديدن او بيش تر سردش شد و يقيه ي اوركتش را بالا كشيد. ميرحسيني آمد كنار آب. علي زارعي به او سلام كرد. جوابش را داد. بعد دست به گياهان خشك خودروي كنار ساحل گرفت و خود را از آب بيرون كشيد. تمام موهاي بدنش سيخ شده بود و مثل بيد مي لرزيد. علي زارعي با تعجب پرسيد: حاجي! تو اين سرما هوس شنا كرده اي؟

ميرحسيني در حالي كه لبخند مي زد، جواب داد: قرار است امروز گردان ها براي شنا بيايند اين جا. خواستم قبل از اين كه آن ها تن به آب كارون بدهند، خودم هم مزه ي سرما و شنا را

[ صفحه 18]

چشيده باشم.... [5] .

با همه ي اين احوال، برنامه هاي معنوي، روح ها را مقاوم تر و مهياتر از هميشه مي كرد.

در اين اوضاع، اروند، اين رود وحشي فهميده بود خبرهايي هست و خود را آماده مي كرد تا از طعمه هايش پذيرايي كند، اما...

عقبه ي لشكر عاشورا، در كنار اروندرود بود. قرار بود نيروهاي اطلاعات كه حضورشان در كنار گردان ها ضرورتي نداشت، به آن جا منتقل شوند. پس از مدت ها آموزش، ديگر نيازي به نيروهاي اطلاعات در جمع گردان ها نبود.

ميني بوس و تويوتايي آمد. مهدي و دوستانش وسايل شان را جمع كردند و به سوي منطقه ي عملياتي به راه افتادند، مقصد آن ها نخلستان هاي حاشيه ي اروند بود.

كنار نهري كه به نهر علي بن ابي طالب (ع) مشهور شده بود، مسجدي قرار داشت كه واحد اطلاعات در آن جا مستقر بود. در نمازخانه ي مسجد، سوله زده و روي آن را با خاك پوشانده بودند؛ به اين ترتيب، سنگر محكمي درون مسجد ساخته شده بود. ضمن اين كه استتار هم داشت و عراقي ها اگر شناسايي هوايي مي كردند، متوجه هيچ عارضه ي اضافه اي نمي شدند.

[ صفحه 19]

در لشكر، همه ي واحدها اين نكته را براي حفاظت اطلاعات، رعايت كرده بودند. بهداري لشكر در مدرسه و قرارگاه لشكر هم تا آخرين روزهاي قبل از عمليات، درون يك دهكده بود.

مهدي و دوستانش به مسجد هدايت شدند. پله هايي از طبقه ي هم كف جدا مي شد. پشت سر، اتاقي به منزله ي هال بود و از آن جا راه به اتاق ديگري داشت. سمت ديگر هال، اتاقي بود كه سنگر مهدي و دوستانش شده بود. آن جا حميد اللهياري، علي شيخ علي زاده، كريم وفا، كريم حرمتي و... و مهدي با هم بودند. جمعي صميمي كه به علت سنگيني كار، كسي فرصت توجه به غير نداشت. اگر فرصتي كوتاه هم پيش مي آمد، از خسته گي بي هوش مي شدند.

آن روزها، مسؤول شان كريم حرمتي بود. كريم قبلا روي مين رفته و كف پايش انحراف پيدا كرده بود. او به شكل خاصي مي لنگيد. بعد از بهبود نسبي در شهر مانده بود تا براي امرار معاش خانواده كاري پيدا كند! اما، نياز جنگ و واحد اطلاعات

لشكر او را مي طلبيد. مسؤولين لشكر با او تماس گرفتند و خواستند، اگر مي تواند براي شناسايي هاي حمله ي آتي، خودش را به منطقه برساند. كريم هم كار و خانه را رها كرد و به جبهه آمد.

لشكر عاشوا، شناسايي جدي از اروند را تازه شروع كرده بود؛ اما انبوه تجهيزات دشمن در منطقه، مساله ساز شده بود. نيروها با ديدن ابهت اروند و عظمت كار دچار دلهره و ترس

[ صفحه 20]

شده بودند. مساله ي رادارهاي رازيت هم مزيد بر علت بود. كريم نزديك ظهر به منطقه رسيد. فتحي، مسؤول واحد اطلاعات به او فهماند كه قضيه از چه قرار است. كريم با همان لبخند هميشه گي گفت: اين كه مشكلي نيست. همين امشب خودم مي روم شناسايي.

خيلي ها حرف او را به شوخي گرفتند، آن هم با مجروحيت هاي پي در پي كريم در يك سال اخير.اما فتحي، كريم را خوب مي شناخت؛ بنابراين، فقط به او گفت كه بقيه ي بچه ها خيلي آموزش ديده اند، با اين همه نتوانستند خوب جلو بروند. كريم در پاسخ گفت: اين كه چيزي نيست! من هم امروز آموزش مي بينم.

خلاصه همان روز كريم، يكي دو ساعت داخل يكي از نهرها آموزش غواصي ديد و تمرين كرد و شب، با يكي از بچه هاي اطلاعات به شناسايي رفت. آن ها، خورشيدي ها و سيم خاردارهاي دشمن را كه مقابل سيل بند و داخل آب ايجاد شده بود، پشت سر گذاشتند و مواضع عراقي ها را شناسايي خوبي كردند. بعد هم به سلامت به مقر برگشتند. از فرداي آن روز، نيروهاي اطلاعات از كار كريم قوت گرفتند و كارشان را با جديت و

سرعت بيش تر پي گيري كردند.

اطلاعات لشكر عاشورا در دو محور كار مي كرد. مسؤول اطلاعات محور يكم، اصغر عباسقلي زاده و محور دوم كريم حرمتي بود. براي هر دسته از نيروهاي خط شكن، دو نفر

[ صفحه 21]

نيروي اطلاعاتي در نظر گرفته شده بود. در هر محور، 6 تا 8 نفر، هدايت غواص ها را بر عهده داشتند؛ اما مهدي چون دير به خط و شناسايي اروند رفته بود، از همراهي دسته هاي خط شكن جا ماند. قرار شد او مسير گردان امام حسين (ع) را مطالعه كند. هر چند هنوز حضور وي قطعي نبود اما او كار خود را شروع كرد.

فرمان دهان ارشد سپاه، آمار و ارقام جزر و مد اروند رود را در ده سال گذشته در اختيار مهدي و دوستانش گذاشته بودند. آن ها هم تحقيق و بررسي را به كمك آن اطلاعات به شدت پي گيري مي كردند. شايد اگر موعد حمله در تابستان يا بهار بود، يك بررسي روي آمار و ارقام ارايه شده، مي توانست تا حد زيادي زمان جزر و مد كامل در روزهاي مختلف را معلوم كند؛ اما اين وضعيت در زمستان و پاييز، تفاوت فاحشي با فصل هاي ديگر داشت. پرآبي و كم آبي اروند تحت تأثير بارندگي ها بود و همين عامل در تغيير جريان آب مؤثر بود.

شناسايي ها هم ادامه يافت و كم كم پايان كار نزديك مي شد. گاه شدت جريان آب، كار شناسايي را نيمه تمام مي گذاشت و گاه غواصان در برگشت، به جاي مورد نظر نمي رسيدند و آب آن ها را به ساحل ديگري مي برد. اين مساله، با توجه به اصل رعايت حفاظت اطلاعات، مشكل ساز

هم مي شد.

كم كم كار شناسايي محورهاي عملياتي تكميل شد. با

[ صفحه 22]

جديت، تلاش و رعايت اصل حفاظت، تقريبا هيچ درگيري اي كه ظن عراقي ها را برانگيزد، به وجود نيامد. روزهاي آخر، روزهاي غريبي براي بسيجيان بود. هم دل تنگي ها رو به افزايش بود و هم لذت ها. نخلستان حاشيه ي اروند، پناه گاه بچه ها بود. وصيت نامه هاي زيادي پاي درختان نخل نوشته مي شد. نمازها، نيازها، گريه ها، دل تنگي ها، قرار و مدارها با خدا و شهدا، عهد اخوت بستن ها و...

نخلستان در لحظات غروب، حال و هواي ديگري داشت؛ گوشه اي از تصوير تنهايي و غم اميرالمومنين (ع). نخل ها شاهد صميمي ترين و پاك ترين لحظات بسيجيان بودند.

منطقه به تدريج تغيير مي كرد. جاده ي عملياتي را شن ريزي كردند، فرمان دهان محورهاي عملياتي و گردان ها براي توجيه منطقه مرتب در حال رفت و آمد بودند. سلاح هاي سنگين در منطقه مستقر شد و برنامه ريزي براي انتقال نيروها به منطقه و جست و جوي محل مناسب، شروع شده بود.

بالاخره يك روز صبح، جاده آماده ي عبور شده بود. مهدي و علي شيخ علي زاده، اولين قدم ها را بر روي جاده ي عملياتي گذاشتند. علي، انگار طور ديگري شده بود. روي جاده مي دويد، مي خنديد، بالا و پايين مي پريد، معلق مي زد و فرياد مي كشيد. فرمان دهان گردان ها براي توجيه به منطقه آمدند و داخل آب رفتند. آن ها تا حدي جلو برده شدند كه بتوانند محل ماموريت شان را ببينند. اروند مطمئن شده بود كه خبرهايي

[ صفحه 23]

هست. از خواب بلند شده بود و منتظر نيروها تا آن ها را ببلعد. افزايش نيرو، اين نگراني را در فرمان دهان به وجود آورد كه

مبادا حساسيت دشمن برانگيخته شود. گردان ها تا آن زمان در دو منطقه مستقر بودند، گردان هاي خط شكن در كنار كارون بودند و گردان هاي پشتيبان در بهمن شير. قبل از انتقال كل اين نيروها، محل هايي براي استقرارشان در خط در نظر گرفته شد. قرار شده بود كه گردان هاي خط شكن كنار نهر چهارم مستقرشوند. محل استقرار گردان امام حسين (ع) - كه مهدي در آن بود - روستايي بود كه هم به مقر مهدي و دوستانش نزديك بود و هم به قرارگاه. پاسگاه هايي كه كنار نهرها و نزديك اروند رود بودند، براي استقرار نيروهاي غواص خط شكن - حدود 8 دسته - در نظر گرفته شده بود. جلسات توجيهي و سخن راني هاي قبل از عمليات در سطح لشكر عاشورا شروع شده بود.

[ صفحه 25]

فصل 3

شب بيستم بهمن 1364 از راه رسيد. اروند هشيارتر از هميشه، با ديدن اين همه طعمه به شوق مي آمد. هم زمان با غروب آفتاب، غواص ها به نهرها نزديك شدند. سه هزار غواص در زير نخلستان نمازشان را خواندند. سپس آرام در آغوش هم فرو رفتند و خداحافظي كردند. فرمان دهان اصلي عمليات، غواص ها را از زير قرآن گذراندند و آن ها پا به درون آب نهرها گذاشتند و در يك ستون پيش رفتند. دقايقي بعد، اروند در پيش روي آن ها بود. آن ها بايد از درياي آب مي گذشتند و خود را به آن سو مي رساندند.

مرتضي قرباني فرمانده لشكر 25 كربلا در سنگر خود به فكر فرو رفته بود. سنگر در اين لحظات كمي شلوغ شده بود. در همين حال، يكي از راه رسيد و مستقيم وارد سنگر شد. با

[ صفحه 26]

عجله نزد مرتضي قرباني رفت و بسته اي به او داد. مرتضي بسته را گرفت. تازه وارد گفت: اين را آقا محسن - فرمانده وقت سپاه - داد تا به شما برسانم.

مرتضي با آرامش مشغول باز كردن بسته شد. در همين حال، بوي معطري در فضاي سنگر پيچيد. همه توجه شان به بسته جلب شد تا ببينند داخل آن چيست. فرمانده لشكر پرچم سبز رنگي را از داخل بسته بيرون كشيد. همه دور پرچم حلقه زدند و آن را روي زمين سنگر پهن كردند. مرتضي داخل بسته را نگاه كرد. متوجه نامه ي فرمانده سپاه شد. آن را باز كرد: اين پرچم، پرچم گنبد امام رضا (ع) است. اين امانت به دست شما سپرده مي شود تا بر فراز بلندترين مناره ي شهر فاو نصب كنيد.

مرتضي قرباني در حالي كه منقلب شده و اشك در چشمانش حلقه زده بود، براي حاضرين ماجرا را توضيح داد. بعد پرچم را به دست يك رزمنده ي روحاني داد تا صبح روز بعد آن را در شهر فاو به اهتزاز درآورد. ديگران كه تازه متوجه اصل ماجرا شده بودند، گريه كنان دست به پرچم كشيدند و سر و صورت خود را متبرك كردند [6] .

سرانجام در ساعت 22 و 10 دقيقه 20 بهمن 1364، محسن رضايي از سوي قرارگاه خاتم الانبياء فرمان حمله را صادر كرد. بسم الله الرحمن الرحيم. و لا حول و لا قوه الا بالله

[ صفحه 27]

العلي العظيم و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه. يا فاطمه الزهرا، يا فاطمه الزهرا، يا فاطمه الزهرا. امروز روزي است كه

هفت سال پيش در چنين زماني امام خميني فرمان داد حكومت نظامي بايد لغو شو - اشاره به 21 بهمن 1357 - شما برادران نيز حكومت نظامي صدام را لغو كنيد و ان شاء الله بريزيد توي شهر و روستا و حكومت نظامي را به هم بريزيد.

پس از ماه ها آموزش، شناسايي و كار بي وقفه، عمليات تصرف فاو آغاز شد. اروند مات و مبهوت و تسليم در برابر 3000 غواص خط شكن شده بود كه با لباس هاي متحدالشكل به آن طرف رود مي رفتند. مهدي آرام و قرار نداشت. به فكر دوستان خط شكنش بود؛ حميد اللهياري، كريم وفا، علي شيخ علي زاده و... به ياد بعد از ظهر همان روز افتاد. ساعت پنج و نيم بعد از ظهر بود كه آن ها لباس غواصي را بر تن كردند و با كمك هم، تجهيزات شان را محكم بستند. وضو گرفتند و با همان لباس مشغول خواندن نماز شدند. شايد نماز وداع بود. با بدرقه ي بقيه و مهدي، آن ها به طرف اروند حركت كردند.

هوا كم كم ابر مي شد و باد صورت شان را نوازش داد. ساعت 9 شب، آن ها به صورت يك ستون دو دسته اي وارد آب شدند. عرض رودخانه در محور آن ها يك كيلومتر بود. منورهاي دشمن پشت سر هم روشن مي شد و همين باعث شده بود تا آن ها مسير خود را بهتر پيدا كنند.

حدود 20 دقيقه مانده به ساعت 10 شب آن ها به آن طرف

[ صفحه 28]

اروند رسيدند. تا ساعت 10 هيچ كس حق تيراندازي نداشت. ضمن اين كه هنوز عده اي از خط شكنان نرسيده بودند.

اولين

موانع دشمن، ميله هاي خورشيدي بود. يكي از تير بارها درست روي آن ها هدف گيري شده بود. بايد فكري مي كردند. حميد از دسته بيرون زد تا شايد بتواند تيربار را خفه كند. سينه خيز جلو رفت. گذشتن از سيم خاردارها سخت بود سيم هاي خاردار دست و لباس هايش را زخمي كرده بود هم چنان جلو رفت. مي دانست كه اگر تير بار خفه نشود، چه فاجعه اي در انتظار دوستانش خواهد بود.

مهدي پشت دو رديف آخر سيم خاردارها گير كرد. تيربار شليك كرد و مهدي ناگهان صداي ناله ي يكي از بچه ها شنيد. علي شيخ علي زاده هم خودش را از دسته ي دوم به طرف دسته ي اول كشاند و نزد حميد رفت.

ساعت 10 و 10 دقيقه بود. حميد و علي ضامن نارنجك هاي شان را كشيدند و آماده نگه داشتند. در يك لحظه، با هم بلند شدند و به سمت عراقي ها پرتاب كردند نارنجك ها روي هدف افتادند و لحظه اي بعد، داد و فرياد عراقي ها به هوا رفت.

آن دو تكبيرگويان از روي دور رديف سيم خاردار به آن طرف پريدند. از ديواره ي مستحكم خودشان را بالا كشيدند و به آن سو افتادند. از آن طرف هم غواصان ديگري از ديوار گذشته بودند. حميد و علي شروع كردند به تيراندازي.

[ صفحه 29]

عراقي ها از ترس و با ديدن انسان هايي با آن هيبت - در لباس غواصي - پا به فرار گذاشتند. ناگهان حميد در زير كتف خود سوزشي احساس كرد. انگار تركش ريزي، بدنش را سوراخ كرده بود. كمي آن طرف تر، غواصي روي زمين افتاده بود. به طرفش رفت اما او را نشناخت. صورتش خون آلود

بود؛ ولي چند لحظه بعد فهميد او يار ديرينه اش علي شيخ علي زاده است.

حميد با ناراحتي او را صدا زد، يك بار، دو بار، ده بار. جوابي نشنيد. علي با همان لبخند هميشه گي، حميد را خوش حال نكرد. نفس هاي آخرش را كشيد و.... حميد احساس خفه گي كرد. شانه ي علي را بوسيد و با او وداع كرد.

صداي درگيري در محور عاشورا به گوش مهدي رسيد. صداي تيراندازي هاي هر لحظه بيش تر مي شد. بلافاصله بي سيم ها به كار افتاد، سريع بچه ها را آماده كنيد... حركت كنيد! مهدي و مصطفي به سرعت خودشان را به قايقي كه از قبل مشخص شده بود رساندند. پشت سرشان، نيروهاي گردان به سوي نهري كه قايق ها منتظرشان بودند، دويدند. قايق ها حركت كردند. آن ها به سمت شاخصي پيش مي رفتند كه از فاصله ي دور، چون نقطه ي روشني مشخص بود. طبق قرار قبلي، يكي از بچه هاي غواص با چراغ به آن ها علامت مي داد. تنها مشكل قايق ها رگبار گلوله ي عراقي ها بود كه

[ صفحه 30]

آزارشان مي داد. لحظات پرهيجاني بود و آن ها سعي كردند هر چه سريع تر خودشان را به آن طرف اروند برسانند.

قايق ها به سيم خاردارها رسيدند. راه باز بود. كمي جلوتر، يكي در لباس غواصي منتظرشان بود. مهدي او را شناخت. آن غواص بدون معطلي لبه ي اولين قايق را گرفت و آن را هدايت كرد. كمي جلوتر امكان پيش روي با قايق نبود. مهدي پريد توي آب و و تا زانو فرو رفت. نگاهي روي سيل بند انداخت. غواصان را ديد كه اين طرف و آن طرف مي دويدند. بچه هاي خط شكن خسته بودند. آن ها بيش از دو ساعت

عرض اروند را شنا كرده بودند. بعد هم به سيل بند دشمن حمله كرده و علي رغم سرما و خسته گي كه رمقي براي شان نگذاشته بود،هنوز هم مشغول پاك سازي سنگرها بودند. مهدي به راه خودش ادامه داد. هنوز راه زيادي نرفته بودند كه جاده اي سر راهشان نمايان شد. مهدي نيروها را جمع كرد و در جاده اي ماشين رو به راه افتادند. دقايقي بعد، به جاده ي فاو - البحار رسيدند. آن ها، اولين نيروهايي بودند كه پا بر روي اين جاده گذاشتند. نيروها در جاده مستقر شدند؛ اما مهدي آرام و قرار نداشت. تصميم گرفت جلوتر برود و اطلاعاتي كسب كند. يكي را برداشت و دو نفري حركت كردند. 700 متر جلوتر، جاده اي ديگر روي زمين كشيده شده بود و آن، جاده ي پيروزي بود كه از فاو به بصره مي رفت و قرار بود گردان حبيب آن جا عمل كند.

سروان ستار ناصر حسابي ترسيده و از ترس رعشه بر

[ صفحه 31]

جانش افتاده بود. احساس مي كرد خطر از هر طرف آن ها را احاطه كرده؛ در همين حال، فرمانده تيپ، سرهنگ عبدالكاظم حسين الاسدي تماس گرفت و گفت: سروان، به نظر مي رسد ايراني ها امشب قصد حمله دارند.

سروان در پاسخ گفت: جناب سرهنگ، ما كاملا آماده ايم. جان بر كف نهاده ايم تا از وطن، آزادي و شرف دفاع كنيم.

همان شب، جبهه مشتعل شد. سرگرد عزت البدري فرمانده گردان با سروان ستار تماس گرفت و گفت: سروان، نيروهاي احتياط را به جلو اعزام كن. گروهان ها با دشمن درگير شدند. با لشكر و تيپ تماس داشته باش و كارها را پي گيري كن.

گلوله باران بي امان ايراني ها ترس و وحشت آن شب ظلماني را مضاعف كرده بود. خروش نيروهاي ايراني كه فرياد مي زدند يا زهرا (س)، در فضا طنين افكنده بود. سعدالدين الشاذلي فرمانده مصري مي گفت: اين عمليات جسورانه تر از عمليات عبور از كانال سوئز در جنگ اكتبر سال 1973 م بود.

10 دقيقه بعد از شروع حمله، سرهنگ عبدالكاظم تماس گرفت و گفت: سروان، وضعيت را دقيق گزارش كن.

ستار ناصر با وحشت گفت: جناب سرهنگ! نيروهاي ايراني به سنگرهاي خط مقدم رخنه و مواضع گروهان اول را تصرف كرده اند. فرمان دهان گروهان ها كشته شده اند.

سرهنگ پرسيد: پس فرمانده گردان كجاست؟

[ صفحه 32]

سروان پاسخ داد: در خط مقدم است و وضعيت را بررسي مي كند.

اوضاع هر لحظه بدتر مي شد. گلوله هاي ايران از مواضع اول كه گذشت نشان مي داد آن ها از خط اول گذشته اند.

ساعت 11 شب بود و گردان ستار ناصر هنوز مقاومت مي كرد. سروان تصميم گرفت به خط مقدم برود. فرمانده لشكر پشت بي سيم فرياد مي زد: مقاومت كنيد، از شهادت نترسيد! مقاومت...

اما خودش هم از آتش معركه گريخت [7] .

[ صفحه 33]

فصل 4

كم كم خورشيد در آسمان فاو ظاهر شد؛ اما آن چه را كه خورشيد مي ديد، باور كردني نبود. به جاي عراقي ها، بسيجيان در منطقه حضور داشتند و نبرد سختي درگرفته بود. نيروهاي پياده خط مقدم جبهه را به جلوي شهر فاو كشانده بودند و غواص ها، در كنار اروند، به دنبال دوستان خود مي گشتند.

مهدي نيز در ميان ني زارها مي گشت. او ديد كه داخل موانع و در

ساحل اروند غوغايي برپاست. جسم بي جان 8 نفر از غواصان داخل موانع در كنار هم افتاده بود. مهدي به سوي خورشيدي ها رفت و كريم وفا را ديد. كريم با اصابت گلوله، طوري پرت شده بود كه سرش در خورشيدي فرو رفته و ايستاده به شهادت رسيده بود. مهدي و دوستانش شروع به جمع آوري شهدا كردند. وقتي همه ي شهدا را از لابه لاي موانع

[ صفحه 34]

بيرون كشيدند، خورشيد به اوج آسمان رسيده بود...

ساعت 9 صبح - 21 بهمن 1364 - محور چپ عمليات تا شهر فاو، يعني منطقه ي راس البيشه سقوط كرد و به تصرف رزمندگان ايراني درآمد. روز اول عمليات به غروب نزديك شد، در حالي كه عراقي ها به علت غافل گيري، عدم اطلاع دقيق از وضعيت موجود و هم چنين ابري بودن هوا مهلت عكس العمل زميني و هوايي پيدا نكردند. آن روز غروب، فرمان دهان عراقي تنها راه چاره را تسليم در مقابل بسيجيان ديدند.

در ساحل خور عبدالله، مجاور پايگاه موشكي دشمن رو به روي جزيره ي بوبيان كويت، قايق ها ديده شدند. آن ها براي بردن فرماندهان، امكانات و وسايل جاسوسي و تجهيزات مربوط به سكوهاي پرتاب موشك و رادارهاي نظامي تلاش مي كردند. تا غروب اين روز 950 اسير عراقي به عقب تخليه شدند و اين آمار به سرعت در حال افزايش بود. هم زمان با فرا رسيدن شب، تيپ 16 زرهي از لشكر 6 عراق از محور جاده ي استراتژيك بصره و تيپ كماندويي سپاه هفتم از محور جاده ي البحار روانه ي منطقه ي فاو شدند. بسيجيان خسته از يك شب و روز جنگ تن به تن مشغول استراحت شدند؛ اما

هنوز در آرامش فرو نرفته بودند كه جنگي ديگر درگرفت. رزمندگان به مقابله با اين دو تيپ برخاستند و سرانجام هر دو تيپ عراقي با گذاشتن تلفات سنگين مجبور به عقب نشيني شدند. با همت و

[ صفحه 35]

تلاش فرمان دهان لشكر، از جمله حاج حسين خرازي فرمانده لشكر امام حسين (ع) اسكله هاي مورد نياز در ساحل خودي برپا شد. به همين علت، امكانات مهندسي، تداركاتي و تسليحاتي به طرف فاو سرازير شدند.

شب دوم عمليات از راه رسيد. حال نوبت جهادگران مهندسي بود كه هنر خود را به نمايش بگذارند. شب دوم، سرآغاز جنگ مهندسي بود. بسيجيان، جهادگران بي ادعا را به نظاره نشستند. در ميان رانندگان لودر و بلدوزر، برخي نوجوان و جوان به چشم مي آمدند كه با مهارت و چابكي مشغول كار بودند. مسؤول مهندسي در محور شمال منطقه ي عملياتي سرگرم هدايت امكانات مهندسي شد. سرانجام او از چند ناحيه مورد اصابت قرار گرفت و زخمي شد. او را در حالتي كه از فرط خسته گي و تشنه گي در حال بي هوش شدن بود، به عقب منتقل كردند اما روز بعد جهادگردان او را ديدند كه با دستي گچ گرفته و اعضايي باندپيچي شده، به منطقه برگشته [8] .

تيم تخريب از ابتداي شب با مين هاي مختلف حركت كردند. آن ها سينه خيز تا نزديكي محل استقرار تانك ها و نفرات دشمن در جاده ي البحار جلو رفتند و مين هاي همراه خود را در حاشيه ي جاده كار گذاشتند. گروه ديگري از بچه هاي تخريب لشكر 5 نصر، براي تخريب و شكاف در

[ صفحه 36]

جاده ي آسفالته ي فاو -

البحار مشغول كار شدند. آن ها تلاش كردند تا پس از كار گذاشتن مواد منفجره در جاده، آن قسمت را از بين ببرند؛ به اين ترتيب امكان تردد خودرو، تانك و نفربرهاي دشمن به سمت بسيجيان از بين مي رفت.

يكي از فرمان دهان عمليات در خاطرات خود مي گويد:

«به شريف مطوري گفتم سريع حركت كنيم و آخرين حد خطوط خودمان را شناسايي كنيم. خط هنوز در سه راهي فاو بود. نيروها داشتند مي جنگيدند. تيرهاي برق كنار جاده، توجهم را جلب كردند. ديدم براي ديده باني مناسب هستند.

يك دستگاه دوربين 20 ضربدر 120 پيدا كردم و برگشتم به آخرين نقطه اي كه بچه ها بودند. بالاي يكي از تيرهاي برق، دوربين را مستقر كردم. به شريف مطوري گفتم: مي روي بالا. با خودت پتو يا چيز ديگري هم نمي بري. فقط يك تخته مي بري و آن جا مي نشيني و دوربين را مستقر مي كني. يك وقت كاري نكني كه معلوم بشود يك شي ء بالاي دكل است و قضيه لو برود. فقط توجه داشته باش، تا جايي كه ما پيش روي مي كنيم، تو تا عمق دو الي سه كيلومتري دشمن را ديد داشته باشي.

شريف مطوري، صبح ها قبل از روشن شدن هوا مي رفت بالاي دكل و شب ها با تاريكي هوا برمي گشت پايين. او تمام كارهاي شخصي اش، مانند خواندن نماز را به سختي و با مشقت انجام مي داد. شريف مطوري مواضع عراقي ها را بررسي مي كرد؛ سپس اطلاعات دقيقي به فرمانده خود مي داد.

[ صفحه 37]

تحركات عراقي ها توسط شريف مطوري گزارش مي شد و بسيجيان با اين اطلاعات عراقي ها را ناكام مي گذاشتند. كار به جايي رسيد كه حتي يكي

دو پاتك آن ها هم ناكام ماند. عراقي ها مستاصل شده بودند كه چرا با پاتك كاري از پيش نمي برند.

بالاخره پس از گذشت چند روز، عراقي ها متوجه موضوع شدند. شايد يك دليلش اين بود كه ايراني ها تعدادي از دكل ها را قطع كرده بودند تا هواپيماهاي خودي هنگام پرواز در سطح پايين با آن ها برخورد نكنند.عراقي ها كه متوجه ديدبان ايراني ها شده بودند، با تانك و توپخانه، دكل را مورد هدف قرار دادند. بالاخره دكلي كه شريف مطوري روي آن بود، هدف قرار گرفت و او بالاي دكل به شهادت رسيد [9] .

صبح روز دوم عمليات از راه رسيد. با روشن شدن هوا، معلوم شد كه عراقي ها نيروهاي جديدي در جاده ي البحار - بصره، جاده استراتژيك فاو - بصره و جاده فاو - ام القصر مستقر كرده اند. آن ها مشغول آماده سازي يگان هاي خود براي اجراي پاتك شدند.

ساعت 7 و 15 دقيقه ي صبح با صداي انفجار بمب هاي هواپيماي عراقي همه داخل سنگرها، پناه گرفتند. از اين لحظه به بعد هر 5 دقيقه يك بار هواپيماي دشمن منطقه را بمباران مي كرد.هر چند كه حملات هواپيماها از ارتفاع بالا و

[ صفحه 38]

بي هدف بود.

خبر موفقيت هاي بسيجيان به سرعت در تمام دنيا پيچيد. خبرگزاري رويترز اعلام كرد: حمله ي ايران به فاو، نيروهاي اين كشور را به 40 كيلومتري مرز كويت كه يكي از حاميان اصلي عراق در جنگ بود، رسانده است. تلويزيون دولتي ايتاليا در بخش اخبار نيم روزي خبر آغاز حمله ي نيروهاي ايراني را پخش كرد. اين كانال تلويزيوني اعلام كرد: براي اولين بار در مدت 5 سال از آغاز جنگ ميان

ايران و عراق است كه ايراني ها موفق شده اند از شط العرب، محل تلاقي دو رود بزرگ دجله و فرات در خاك عراق عبور نمايند.

در شب سوم عمليات، حمله در دو محور جاده ي بصره و جاده ي ام القصر ادامه يافت. در جاده ي بصره، ستوني از قواي دشمن، با تقويت خود در تقاطع جاده ي شني و آسفالت (سه راهي زاويه ي جنوب غرب كارخانه ي نمك در كيلومتر 7 جاده ي فاو - بصره) مستقر شدند. بسيجيان حركت خود را به سوي دشمن آغاز كردند. هر لحظه بر تعداد و امكانات عراقي ها افزوده مي شد. جنگ سختي ميان طرفين درگرفت. نبرد آن قدر نزديك بود كه يكي از فرمان دهان گردان به فرمانده ي لشكرش با بي سيم چنين گزارش داد: ما مشغول جنگيدن سنگر به سنگر هستيم.

با توجه به افزايش آتش و گسترش نيروهاي پياده ي دشمن، فرمانده عمليات در اين محور تصميم گرفت پيش روي نيروها

[ صفحه 39]

را به تاخير انداخته و آن ها را به عقب بازگرداند. هم زمان در محور جاده ي ام القصر اتفاقاتي افتاد. رزمندگان لشكر 27 محمد رسول الله (ص) متشكل از دو گردان مالك و انصار از محل پايگاه موشكي دوم براي تصرف پايگاه سوم موشكي دشمن در سمت چپ جاده ي ام القصر و سپس انهدام و تصرف مقر فرمان دهي لشكر 26 دشمن در غرب كارخانه ي نمك، آماده ي حركت شدند.

در شب سوم عمليات در اين محور، نتايج زير به دست آمد:

- تصرف كامل قرارگاه لشكر دشمن.

- به هلاكت رساندن يا اسارت درآوردن تعدادي از عراقي ها.

- به غنيمت گرفتن چندين توپ 130 ميلي متري و تعداد زيادي توپ هاي 57،

37، 35، 23 ميلي متري.

- به تصرف درآوردن چندين كيلومتر ديگر از اراضي دشمن و ايجاد خط دفاعي مطمئن تر در گلوگاه هاي ورودي فاو [10] .

-روز سوم عمليات با پاتك عراقي ها شروع شد. عراقي ها از ساعت 3 بامداد در شمالي ترين جبهه ي داخل نخلستان و

[ صفحه 40]

حاشيه ي اروند رود، مقدمات پاتك سنگيني را روي مواضع خودي آماده كردند. در حالي كه آتش سنگين توپخانه، شليك گلوله هاي مستقيم تانك آن ها را حمايت مي كرد، جنگ سختي درگرفت و به صورت تن به تن درآمد. كاندوهاي عراقي به خاك ريز رزمندگان حمله كردند. با آتش سنگين بسيجيان، آن ها دسته دسته روي زمين افتادند. از طرف ديگر، در محور جاده ي البحار هم خبرهايي بود. لشكر گارد عراق از ساعت 7 و 30 دقيقه ي صبح پاتك خود را آغاز كرد. ستوني از تانك، نفربر و خودروهاي نظامي در حال حركت بودند. تانك ها، پيشاپيش ستون، خاك ريز رزمندگان را هدف قرار دادند. دشمن با اين حربه خود را به نزديكي «كنج» رساند. نيروها به سختي موفق شدند تعدادي از تانك هاي تي - 72 را كه ضد آرپي جي هستند، شكار كنند. عراقي ها در پناه تانك هاي سعي در نزديك شدن به خاك ريز خودي را داشتند. در همين حال، هلي كوپترهاي هوانيروز سر رسيدند و به شكار تانك پرداختند. عراقي ها با ديدن هلي كوپترها پس از 4 ساعت درگيري از منطقه ي نبرد عقب نشيني كردند.

به اين ترتيب، لشكرهاي سپاه پاسداران با حملات شبانه در سه محور عراقي ها را عقب راندند و در نقاط جديد مستقر شدند. در اين روز قرارگاه خاتم الانبياء اطلاعيه اي صادر كرد. در بخشي از اين اطلاعيه آمده

بود:

روز گذشته رزمندگان پرتوان اسلام در ادامه ي عمليات

[ صفحه 41]

والفجر 8 موفق شدند ضمن پيش روي در امتداد جاده ي استراتژيك فاو - ام القصر و آزاد سازي بخش ديگري از اراضي دشمن، مقر لشكر 26 عراق را به تصرف درآورده، قسمت ديگري از درياچه ي مصنوعي نمك را آزاد كردند.

رسانه هاي گروهي جهان، تمام حواس شان به حمله ي زميني ايران عليه عراق جلب شده بود. هر كدام از اين رسانه ها به نوعي خبرهاي جنگ را پوشش مي دادند. كانال 2 تلويزيون فرانسه در آخرين بولتن خبري خود در ساعت 23 و 30 دقيقه ي پنج شنبه 24 بهمن اعلام كرد: استفاده ي عراق از سلاح شيميايي بر عليه ايرانيان، دال بر موفقيت حمله ي ايراني ها است.

جنگ و گريز در روزها و شب هاي بعد ادامه پيدا كرد. مهم ترين آن شكست پاتك سنگين عراقي ها در روز هفتم عمليات بود. خبرگزاري ها و رسانه هاي گروهي دنيا لب به تحسين ايرانيان گشودند و حمله ي سپاه ايران از نظر نظامي و در نوع خود بي نظير عنوان كردند. صدام حسين، پس از يك هفته به آزاد شدن شهر وفا توسط بسيجيان اعتراف كرد.

تلويزيون دولتي بي بي سي هم كه سعي در مخفي نگاه داشتن اين عمليات داشت، سرانجام پس از 11 روز به پيروزي نظامي ايران در عمليات والفجر 8 اعتراف كرد. اين شبكه ي تلويزيوني، يك فيلم 4 دقيقه اي از خبرنگار اعزامي خود به منطقه ي فاو را پخش كرد.

[ صفحه 42]

جنگ در فاو هفتاد و پنج روز به درازا كشيد. اروند هر روز شاهد عبور و مرور هزاران نفر رزمنده بر روي خود بود.

بي آن كه اين رودخانه ي وحشي بتواند آن ها را شكار كند. عراقي ها پس از گذشت هفتاد و پنج روز پاتك هاي پي در پي از باز پس گيري فاو مستأصل شدند و ناگريز، به تثبيت مواضع دفاعي شان پرداختند. در اين نبرد سهمگين، فاو به تصرف رزمندگان ايراني درآمد. بصره از جنوب مورد تهديد رزمندگان قرار گرفت و راه ورود عراق به خليج فارس مسدود شد.

در مجموع حدود 600 كيلومترمربع از خاك دشمن به تصرف درآمد. بيش از 000 / 50 نفر كشته و مجروح شدند، هر چند بخشي از اين تلفات مربوط به بمباران اشتباه شيميايي عراقي ها بر سر نيروهاي خودشان بود. 2105 نفر به اسارت درآمدند و 540 تانك و نفربر آن ها منهدم شد. هم چنين 45 هواپيما، 20 توپ، 5 دستگاه مهندسي و 5 هلي كوپتر منهدم شدند و 95 تانك و نفربر، 20 توپ و 35 دستگاه مهندسي به غنيمت درآمد.

بسيجيان با خوش حالي و هم زمان با دفاع و مقابله با دشمن، به ادامه ي فعاليت مهندسي پرداختند. آن ها با احداث خاك ريزهاي ممتد و چند جداره، خط دفاعي خود را مستحكم كردند. رزمندگان با استفاده از آب رودخانه ي اروند و خور عبدالله، كانال هاي عريض و درياچه هاي كوچك و مصنوعي در برابر عراقي ها ايجاد كردند. با اين كار، قدرت

[ صفحه 43]

مانور و پيش روي عراقي ها تا حد زيادي كاسته شد.

پس از پايان عمليات، نيروهاي مهندسي به منظور تسهيل رفت و آمد و حمل و نقل وسايل و ادوات، پل ثابتي بر روي رودخانه ي اروند نصب كردند. هر چه عراقي ها سعي كردند آن را از بين ببرند اما تا پايان

جنگ اين پل سالم ماند.

به اين ترتيب، پس از هفتاد و پنج روز نبرد در فاو، منطقه روي آرامش به خود گرفت و عراقي ها حضور رزمندگان ايراني را در جزيره ي فاو پذيرفتند.

پاورقي

[1] جاده هاي سربي، دفتر ادبيات و هنر مقاومت.

[2] خط بارليو: ديواره ي دفاعي كه ارتش هاي عربي در نبردهاي اكتبر سال 1973 پشت سر گذاشتند. قهرمان اين صحنه سعدالدين الشاذلي است و مهندس و طراح اين ديواره ي دفاعي يك افسر اسرائيلي به نام بارليو بود.

[3] مدال هاي شكسته، دفتر ادبيات و هنر مقاومت.

[4] كفش مخصوص غواصي و شبيه پاي مرغابي است كه براي تسهيل حركت در آب از آن استفاده مي شود.

[5] نگين هامون، كنگره ي سرداران و شهداي استان هاي كرمان و سيستان و بلوچستان.

[6] نبرد فاو، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

[7] مدال هاي شكسته، دفتر ادبيات و هنر مقاومت.

[8] نبرد فاو، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

[9] جاده هاي سربي، دفتر ادبيات و هنر مقاومت.

[10] نبرد فاو، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109