مفهوم غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه : رضوانی علی اصغر، 1341

عنوان و نام پدیدآور : مفهوم غدیر/تالیف علی اصغر رضوانی .

مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس صاحب الزمان (جمکران 1387.

مشخصات ظاهری : 102ص.

فروست : سلسله مباحث یادمان غدیر.

شابک : 10000ریال 978-964-973-178-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا/ برون سپاری.

موضوع : غدیر خم

موضوع : عید غدیر خم

موضوع : غدیر خم -- احادیث

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP223/5/ر6م71387

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 1641754

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

مقدمه ناشر

غدیر محور همبستگی اسلامی و زیربنای تفکّر شیعی است. غدیر تبیین کننده جریان اصیل وصایت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله می باشد که اسلام راستین را تداوم بخشید و زلال معرفت، ولایت، تسلیم و رضا را در جان مؤمنین جاری و حیات ثمربخش را به آنان هدیه نمود.

غدیر در طول تاریخ مورد بی مهری هایی از طرف دوستان و مورد تهاجم از طرف دشمنان دین قرار گرفت ولی با عنایت و تدبیر پیروان واقعی غدیر حفظ و فرهنگ شد. هم اکنون که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی همّت مسؤولان و مردم متدین ایران اسلامی بر غدیری شدن تمامی این سرزمین اسلامی است، بر آن شدیم مجموعه پیش روی که توسط استاد ارجمند حاج علی اصغر رضوانی تألیف گردیده را به زیور طبع بیاراییم.

امید است مورد قبول حضرت حقّ و توجّه مولایمان حضرت حجّت «عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف» قرار گیرد.

لازم است از عنایات ویژه تولیت محترم حضرت آیت اللَّه وافی و دیگر عزیزان همکار در مجموعه انتشارات برادران دیلمی، امیرسعید سعیدی، آشتی، بخشایش، تلاشان و ... در به ثمر رسیدن این مجموعه فعالیت نموده اند، کمال تشکر و امتنان را داریم و ان شاء اللَّه خوانندگان گرامی ما را از نظرات ارشادی خود محروم نفرمایند.

مدیر مسوؤل انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی

ص:8

پیشگفتار

یکی از مهمترین ادله ولایت و امامت و خلافت بلا فصل حضرت علی علیه السلام حدیث معروف «غدیر خم» است. مطابق این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حضرت امیرعلیه السلام را از جانب خداوند متعال به امامت بعد از خود منصوب کرده است. سند این حدیث چگونه است؟ بر چه مطالبی دلالت دارد؟ اهل سنت درباره آن چه می گویند و چه شبهاتی را درباره این حدیث مطرح کرده اند؟ اینها مطالبی است که در این بحث مطرح خواهیم کرد.

علی اصغر رضوانی

ص:9

ص:10

واقعه غدیر

در دهمین سال هجرت، رسول خداصلی الله علیه وآله قصد زیارت خانه خدا را نمودند، فرمان حضرت مبنی بر اجتماع مسلمانان، در میان قبایل مختلف و طوائف اطراف، اعلان شد، گروه عظیمی برای انجام تکالیف الهی (ادای مناسک حج) و پیروی از تعلیمات آن حضرت، به مدینه آمدند. این تنها حجّی بود که پیامبر بعد از مهاجرت به مدینه، انجام می داد، که با نام های متعدد، در تاریخ ثبت شده است، از قبیل: حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ، حجةالکمال و حجةالتمام.

رسول خداصلی الله علیه وآله، غسل کردند. دو جامه ساده احرام، با خود برداشتند: یکی را به کمر بسته و دیگری را به دوش مبارک انداختند، و روز شنبه، 24 یا 25 ذی قعده، به قصد حج، پیاده از مدینه خارج شدند. تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز، در هودج ها قرار دادند. با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه بزرگی از مردم، حرکت کردند.(1) بسیاری از مردم به علت

ص:11


1- 1. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 225؛ مقریزی، الامتاع، ص 511؛ ارشاد الساری، ج 6، ص 329.

شیوع بیماری آبله از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند با این وجود، گروه بی شماری با آن حضرت، همراه شدند. تعداد شرکت کننده ها را، 114 هزار، 120 تا 124 هزار و بیشتر، ثبت کرده اند؛ البته تعداد کسانی که در مکه بوده، و گروهی که با علی علیه السلام و ابوموسی اشعری از یمن آمدند به این تعداد افزوده می شود.

بعد از انجام مراسم حج، پیامبر با جمعیت، آهنگ بازگشت به مدینه کردند. هنگامی که به غدیر خم، رسیدند، جبرئیل امین، فرود آمد و از جانب خدای متعال، این آیه را آورد: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...»؛(1) «ای رسول ما! آن چه از جانب پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن.» جحفه، منزلگاهی است که راه های متعدد، از آن جا منشعب می شود. ورود پیامبر و یارانش به آن جا، در روز پنج شنبه، هجده ذی الحجّة صورت گرفت.

امین وحی، از طرف خداوند به پیامبر امر کرد تا علی علیه السلام را ولی و امام، معرفی کرده و وجوب پیروی و اطاعت از او را به خلق ابلاغ کند.

آنان که در دنبال قافله بودند، رسیدند، و کسانی که از آن مکان عبور کرده بودند، باز گشتند. پیامبر فرمود: خار و خاشاک آنجا را برطرف کنند. هوا به شدت گرم بود، مردم، قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افکندند و برای آسایش پیامبر، چادری تهیه کردند.

ص:12


1- 2. سوره مائده، آیه 67.

اذان ظهر گفته شد و پیامبر، نماز ظهر را با همراهان، ادا کردند. بعد از پایان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعی ترتیب دادند.

پیامبر با صدای بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه را این گونه آغاز فرمود: «حمد، مخصوص خداست، یاری از او می خواهیم، به او ایمان داریم، و توکل ما بر اوست. از بدی های خود و اعمال نادرست به او پناه می بریم. گمراهان را جز او، پناهی نیست. آن کس را که او راهنمایی فرموده گمراه کننده ای نخواهد بود. گواهی می دهم معبودی جز او نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست. پس از ستایش خداوند و گواهی به یگانگی او فرمود: ای گروه مردم! خداوند مهربان و دانا مرا آگاهی داده که دوران عمرم به سر آمده است. هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سرای باقی خواهم شتافت. من و شما هر کدام برحسب آن چه بر عهده داریم، مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟

مردم گفتند: «ما گواهی می دهیم که تو پیام خدا را ابلاغ کردی و از پند دادن ما و کوشش در راه وظیفه، دریغ ننمودی، خدای به تو پاداش نیک عطا فرماید!» سپس فرمود: «آیا این که شما به یگانگی خداوند و این که محمّد بنده و فرستاده اوست، گواهی می دهید؟ و این که بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردید ناپذیر است و این که مردگان را خدا بر می انگیزد، و این ها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟» همگان گفتند: «آری! به این حقایق، گواهی می دهیم.»

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «خداوندا! گواه باش». پس، با تأکید فرمود:

ص:13

«همانا من در انتقال به سرای دیگر و رسیدن به کنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید؛ پهنای حوض من به مانند مسافت بین «صنعا» و «بصری» است، در آن به شماره ستارگان، قدح ها و جام های سیمین، وجود دارد. بیندیشید و مواظب باشید، که من پس از خودم دو چیز گران بها و ارجمند در میان شما می گذارم، چگونه رفتار می کنید؟» در این موقع، مردم بانگ برآوردند: یا رسول اللَّه، آن دو چیز گران بها چیست؟ فرمود: «آنچه بزرگ تر است کتاب خداست، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن، در دست شماست. بنابراین آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. آن چه کوچک تر است، عترت من می باشد. همانا، خدای دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ من این امر را از خدای خود، درخواست نموده ام، بنابراین بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروی آن دو باز نایستید و کوتاهی نکنید، که هلاک خواهید شد».

سپس دست علی علیه السلام را گرفت و او را بلند نمود، تا به حدّی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد. مردم او را دیدند و شناختند. رسول اللَّه، این گونه ادامه داد: «ای مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آن ها سزاوارتر باشد؟» مردم گفتند: «خدای و رسولش داناترند.» فرمود: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و بر آن ها از خودشان اولی و سزاوارترم. پس هر کس که من

ص:14

مولای اویم، علی مولای او خواهد بود.» و بنا به گفته احمد بن حنبل (پیشوای حنبلی ها)، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بارخدایا! دوست بدار، آن که او را دوست دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن دارد. یاری فرما یاران او را و خوارکنندگان او را خوارگردان. او را معیار، میزان و محور حق و راستی قرار ده».

آن گاه، پیامبر فرمود: «باید آنان که حاضرند، این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ کنند.»

قبل از پراکنده شدن جمعیت، امین وحی، این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل نمود: « أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً»؛(1) «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» در این موقع پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اللَّه اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی علیه السلام بعد از من.»

جمعیت حاضر، از جمله شیخین (ابوبکر و عمر) به امیرالمؤمنین، این گونه تهنیت گفتند: «مبارک باد! مبارک باد! بر تو ای پسر ابوطالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی».

ابن عباس گفت: «به خدا سوگند، ولایت علی علیه السلام بر همه واجب گشت».

حسان بن ثابت گفت: «یا رسول اللَّه! اجازه فرما تا درباره علی علیه السلام اشعاری بسرایم» پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «بگو با میمنت و برکت الهی.» در

ص:15


1- 3. سوره مائده، آیه 6.

این هنگام، حسّان برخاست و چنین گفت: «ای گروه بزرگان قریش! در محضر پیامبر اسلام، اشعار و گفتار خود را درباره ولایت، که مسلّم گشت بیان می نمایم.» و این گونه اشعار خود را سرود:

«ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم

بخم فاسمع بالرسول منادیا»

تا آخر اشعار.

اجمالی از واقعه غدیر را، که همه امت اسلامی، بر وقوع آن اتفاق دارند بیان نمودیم. شایان ذکر است که در هیچ جای جهان، واقعه و داستانی به این نام و نشان و خصوصیات، ذکر نشده است.(1)

ص:16


1- 4. الغدیر، ج 1، ص 31-36؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 173؛ الامتاع، مقریزی، ص 510؛ ارشاد الساری، ج 9، ص 426؛ سیره حلبی، ج 3، ص 257؛ سیره زینی دحلان، ج 2، ص 143؛ تذکرة الخواص، ص 30؛ خصائص نسائی، ص 96؛ دائرة المعارف، فرید وجدی، ج 3، ص 542.

اهمیّت واقعه غدیر

داستان نصب علی علیه السلام به مقام ولایت، در غدیر خم، از داستان های مهم تاریخ اسلام است؛ شاید داستانی با اهمیت تر و مهم تر از این واقعه نداشته باشیم. این واقعه بیانگر بقای رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و دوام دوره الهی آن حضرت در تجلّی گاه وجود مبارک علی علیه السلام بوده است.

غدیر، نشانِ اتحاد و پیوند رسالت و امامت است؛ این دو از یک ریشه و بن روییده اند؛ غدیر، محل ظهور حقایق مخفی و بواطن پنهان شده و ارشاد و هدایت مردمان به این راه است.

غدیر، روز بیعت با حق و روز سرسپردگی است، روز دادوستد جنود شیطان با جنود رحمان است.

غدیر، روز درخشش خورشید عالمتاب از پس ابرهای تاریک است.

موضع جغرافیایی غدیر خم

«غدیر» در لغت به معنای مکان فرو رفته از زمین را گویند که در آن آب باران یا سیل جمع شده و تا تابستان آینده باقی نمی ماند.

ص:17

درباره کلمه «خم» یاقوت حموی از زمخشری نقل کرده که «خم» اسم مردی رنگ کار بوده و غدیری را که بین مکه و مدینه در جُحفه است به او نسبت داده اند.(1)

«غدیر خم» همان گونه که اشاره شد موضعی است بین مکه و مدینه، ولی به مکه نزدیک تر است تا مدینه، و مسافت بین آن تا جُحفه دو مایل است.(2)

«جُحفه» دهی است بزرگ در بین راه مکه به مدینه، در شمال غربی از مکّه. و در قدیم نام آن را «مَهْیعَه» می نامیدند، ولی بعدها او را به «جُحفه» تغییر نام دادند؛ زیرا «جحفه» به معنای کوچ است، و در آن ایام سیل های مخرّب که می آمد مردم آن دیار را کوچ می داد. این منطقه الآن خراب شده است.(3)

«غدیر خم» در امروز حدود 164 کیلومتر از شمال مکه دور است، و حدود 450 کیلومتر از طرف جنوب مدینه منوّره فاصله دارد.

ص:18


1- 5. معجم البلدان، ج 2، ص 389.
2- 6. مراصد الاطلاع، ج 1، ص 315و482.
3- 7. معجم البلدان، ج 1، ص 111.

راویان حدیث غدیر از صحابه

اشاره

عده زیادی از صحابه حدیث غدیر را نقل کرده اند. اینک ما اسامی آن ها را به ترتیب حروف هجاء ذکر خواهیم کرد. ولی به قصد تبرّک در ابتدا اسامی اصحاب کساء را نقل خواهیم نمود.

1 - امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.

2 - فاطمه صدیقه علیها السلام دختر رسول خداصلی الله علیه وآله.

3 - امام حسن مجتبی علیه السلام.

4 - امام حسین شهیدعلیه السلام.

حرف الف

5 - ابوبکر بن ابی قحافه تمیمی.

6 - ابو ذویب خویلد.

7 - ابو رافع قِبطی.

8 - ابو زینب بن عوف انصاری.

9 - ابو عمره بن عمرو بن مِحْصَن انصاری.

10 - ابو فضاله انصاری، از اهل بدر که در صفین در رکاب حضرت امیرعلیه السلام کشته شد.

11 - ابو قدامه انصاری.

ص:19

12 - ابو لیلی انصاری. بنابر نقلی در صفین به شهادت رسید.

13 - ابو هریره دوسی.

14 - ابو الهیثم بن تیهان. در صفّین به شهادت رسید.

15 - ابی بن کعب انصاری خزرجی، بزرگ قراء.

16 - اسامة بن زید به حارثه کلبی.

17 - اسعد بن زراره انصاری.

18 - اسماء بنت عُمیس خثعمیّه.

19 - أمّ سلمه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله.

20 - امّ هانی دختر ابوطالب علیه السلام.

21 - انس بن مالک انصاری خزرجی، خادم پیامبرصلی الله علیه وآله.

حرف باء

22 - براء بن عازب انصاری اوسی.

23 - بریدة بن عازب انصاری اوسی.

حرف ثاء

24 - ثابت بن ودیعه انصاری، ابو سعید خزرجی مدنی.

حرف جیم

25 - جابر بن سَمُره بن جناده، ابو سلیمان سوائی.

26 - جابر بن عبداللَّه انصاری.

27 - جبلة بن عمرو انصاری.

28 - جبیر بن مطعم بن عدی قرشی نوفلی.

29 - جریر بن عبداللَّه جابر بجلی.

ص:20

30 - جندب بن جناده غفاری ابوذر.

31 - جندع بن عمرو بن مازن انصاری، ابو جُنَیده.

حرف حاء

32 - حَبّة بن جوین، ابو قُدامه عُرَنی بجلی.

33 - حُبشی بن جناده سلولی.

34 - حبیب بن بُدَیل بن ورقاء خزاعی.

35 - حذیفة بن أَسید، ابو سریحه غفاری، از اصحاب شجره.

36 - حذیفة بن یمان یمنی.

37 - حسّان بن ثابت.

حرف خاء

38 - خالد بن زید، ابو ایوب انصاری. در جنگ با روم به شهادت رسید.

39 - خالد بن ولید بن مغیره مخزومی، ابو سلیمان.

40 - خزیمة بن ثابت انصاری ذوالشهادتین، که در صفّین به شهادت رسید.

41 - خُویلد بن عمرو خزاعی، أبو شریح.

حرف راء و زاء

42 - رفاعة بن عبد المنذر انصاری.

43 - زبیر بن عوّام قرشی.

44 - زید بن ارقم انصاری خزرجی.

45 - زید بن ثابت ابو سعید.

ص:21

46 - زید یا یزید بن شراحیل انصاری.

47 - زید بن عبداللَّه انصاری.

حرف سین

48 - سعد بن ابی وقّاص، ابو اسحاق.

49 - سعد بن جناده عوفی، پدر عطیه عوفی.

50 - سعد بن عباده انصاری خزرجی.

51 - سعد بن مالک انصاری، ابو سعید خدری.

52 - سعید بن زید قرشی عدوی، یکی از عشره مبشّره.

53 - سعید بن سعد بن عباده انصاری.

54 - سلمان فارسی ابو عبداللَّه.

55 - سَلَمة بن عمرو بن الأکوع اسلم، ابو مسلم.

56 - سمرة بن جُندب فزازی، ابو سلیمان.

57 - سهل بن حُنَیف انصاری، أوسی.

58 - سهل بن سعد انصاری، خزرجی، ساعدی، ابو العباس.

حرف صاد و ضاد

59 - صُدَیُّ بن عجلان باهلی، ابو أُمامه.

60 - ضُمیره أسدی.

حرف طاء

61 - طلحة بن عبداللَّه تَیْمی.

حرف عین

62 - عامر بن عُمیر نمیری.

ص:22

63 - عامر بن لیلی بن حمزه.

64 - عامر بن لیلی غِفاری.

65 - عامر بن واثله لیثی، ابو الطفیل.

66 - عائشه دختر ابی بکر.

67 - عباس بن عبد الملک بن هاشم، عموی پیامبرصلی الله علیه وآله.

68 - عبدالرحمن بن عبد ربّ انصاری.

69 - عبدالرحمن بن عوف قرشی، زهری، ابو محمّد.

70 - عبدالرحمن بن یعمر دیلیّ.

71 - عبداللَّه بن عبد الأسد مخزومی.

72 - عبداللَّه بن بُدَیل بن وَرْقاء.

73 - عبداللَّه بن بشیر مازنیّ.

74 - عبداللَّه بن ثابت انصاری.

75 - عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب هاشمی.

76 - عبداللَّه بن حنطب قرشی، مخزومی.

77 - عبداللَّه بن ربیعه.

78 - عبداللَّه بن عباس.

79 - عبداللَّه بن ابی أوفی علقمه اسلمی.

80 - عبداللَّه بن عمر بن خطاب عدوی، ابو عبد الرحمن.

81 - عبداللَّه بن مسعود هُذَلی، ابو عبد الرحمن.

82 - عبداللَّه بن یامیل.

83 - عثمان بن عفّان.

ص:23

84 - عُبَید بن عازب انصاری.

85 - عدی بن حاتم، ابو طریف.

86 - عطیّه بن بسر مازنی.

87 - عُقبة بن عامر جُهَنی.

88 - عمّار بن یاسر عنسّی، ابو الیقظان.

89 - عَماره خزرجی انصاری.

90 - عمر بن ابی سلمة بن عبد الأسد مخزومی.

91 - عمر بن خطاب:

حدیث او را حافظ ابن مغازلی در «المناقب»(1) به دو طریق، و محبّ الدین طبری در «الریاض النضرة»(2) و «ذخائر العقبی»(3) به نقل از «مسند احمد» آورده است. و نیز ابن کثیر دمشقی و شمس الدین جزری، عمر را از جمله راویان حدیث «غدیر» به حساب آورده اند.(4)

92 - عمران بن حصین خزاعی، أبو نحید.

93 - عمرو بن حمق خزاعی، کوفی.

94 - عمرو بن شراحیل.

95 - عمرو بن عاص.

96 - عمرو بن مرّة جُهَنی، ابو طلحه.

ص:24


1- 8. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 22، ح 31.
2- 9. الریاض النضرة، ج 3، ص 113.
3- 10. ذخائر العقبی، ص 67.
4- 11. البدایة والنهایة، ج 7، ص 386؛ اسنی المطالب، ص 48.

حرف فاء

97 - فاطمه دختر حمزة بن عبد المطلب.

حرف قاف و کاف

98 - قیس بن ثابت شمّاس انصاری.

99 - قیس بن سعد بن عُباده انصاری، خزرجی.

100 - کعب بن عجره انصاری، مدنی، ابو محمّد.

حرف میم

101 - مالک بن حویرث لیثی، ابو سلیمان.

102 - مقداد بن عمرو کندی، زهری.

حرف نون

103 - ناجیة بن عمرو خزاعی.

104 - نضلة بن عتبه اسلمی، ابو برزه.

105 - نعمان بن عجلان انصاری.

حرف هاء تا آخر حروف.

106 - هاشم بن مِرْقال بن عتبة بن ابی وقّاص زهری، مدنی.

107 - وحشی بن حرب حَبَشی، حِمْصی، ابو وَسْمه.

108 - وهب بن حمزه.

109 - وهب بن عبداللَّه سوائی، ابو جحیفه.

110 - یعلی بن مرّة بن وهب ثقفی، ابو مُرازم.

اینها اسامی صد و ده نفر از بزرگان صحابه بود که ما نقل کردیم، و به طور حتم بیش از این افراد حدیث غدیر را نقل کرده اند، زیرا

ص:25

مطابق نقل تاریخ صد هزار یا بیشتر در سرزمین خم حاضر بوده اند، و طبیعت حال اقتضا می کند که بیش از این تعداد جمعیت این حدیث را نقل کرده باشند، ولی آن چه که با تتبّع در کتب اهل سنت به دست آمده این تعداد جمعیّت است.

حافظ سجستانی (متوفّی 477) کتابی به نام «الدرایة فی حدیث الولایة» در هفده جلد تألیف کرده و در آن طرق حدیث غدیر را ذکر کرده است. او این حدیث را از صد و بیست صحابی نقل کرده است.(1)

راویان حدیث غدیر از تابعین

توضیح

حدیث غدیر را هشتاد و چهار نفر از تابعین نقل کرده اند امثال:

- ابو راشد حُبرانی، شامی. افضل اهل زمان خود در دمشق.

- ابو سلیمان مؤذن، از بزرگان تابعین.

- ابو صالح سمّان ذکوان مدنی. احمد بن حنبل او را «ثقة ثقة» معرفی کرده است.(2)

- أصبغ بن نُباته تمیمی کوفی.

- حبیب بن ابی ثابت اسدی، کوفی، فقیه کوفه.

- حکم بن عُتَیبه کوفی، کندی. در حقّ او گفته شده: «ثقة، ثبت، فقیه».

- حُمَید طویل بصری. در حقّ او گفته شده: «حافظ، محدّث، ثقة».

- زاذان بن عمر کندی، بزّار، کوفی، از بزرگان تابعین.

ص:26


1- 12. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 34.
2- 13. العلل و معرفة الرجال، ج 3، ص 161، رقم 4723.

- زرّ بن حُبیش أسدی.

- سالم بن عبداللَّه بن عمر بن خطاب قرشی، مدنی.

- سعید بن جُبیر اسدی، کوفی، به دست حجّاج شهید شد.

- سعید بن مسیّب قرشی، مخزومی. احمد بن حنبل درباره او گفته است: مراسیل سعید همگی صحیح اند.

- سُلَیم بن قیس هلالی.

- سلیمان بن مهران أعمش.

- ضحاک بن مزاحم هلالی.

- طاووس بن کیسان یمان، جَنَدی.

- عائشه دختر سعد.

- عبد الرحمن بن ابی لیلی.

- عدی بن ثابت انصاری، کوفی، خطمی.

- عمر بن عبد العزیز، خلیفه اموی.

- عمرو بن عبد اللَّه سبیعی، همدانی.

- فطر بن خلیفه مخزومی.

- مسلم بن صُبَیح همدانی، کوفی، عطار.

- نذیر ضبّی کوفی، از بزرگان تابعین.

- یحیی بن سُلَیم فزاری، واسطی.

- یزید بن ابی زیاد کوفی.

- یسار ثقفی، ابو نجیح.

و دیگران.

ص:27

راویان حدیث در قرن دوّم

در قرن دوم پنجاه و شش نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- حافظ محمّد بن اسحاق مدنی {151}.

- حافظ سفیان بن سعید ثوری {161}.

- حافظ وکیع بن جراح {196}.

و ...

راویان حدیث در قرن سوّم

در قرن سوّم نود و دو نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- محمّد بن ادریس شافعی {204}.(1)

- احمد بن حنبل شیبانی {241}.(2)

- حافظ محمّد بن اسماعیل بخاری {256}.(3)

- حافظ محمّد بن عیسی ترمذی {279}.

- حافظ احمد بن یحیی بلاذری {279}.(4)

و ...

راویان حدیث در قرن چهارم

در قرن چهارم چهل و سه نفر از علماء اهل سنّت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- احمد بن شعیب نسائی {303}.(5) این حدیث را در «سنن»

ص:28


1- 14. النهایة، ج 5، ص 228.
2- 15. المسند.
3- 16. التاریخ الکبیر، ج 1، ص 375.
4- 17. انساب الأشراف، ج 2، ص 108.
5- 18. خصائص النسائی، ص 16و10.

و «خصائص» نیز به طُرق بسیاری نقل کرده که بیشتر آنها صحیح السند است.

- حافظ احمد بن علی موصلی، ابو یعلی، {307}.(1)

- حافظ محمّد بن جریر طبری {310}.(2)

- ابو القاسم طبرانی {360}.(3) او نیز حدیث غدیر را به طرق بسیاری نقل کرده که بیشتر آن ها صحیح السند است.

و ...

راویان حدیث در قرن پنجم

در قرن پنجم بیست و چهار نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- قاضی ابی بکر باقلانی {403}.(4)

- ابو اسحاق ثعلبی {427}.(5)

- ابو منصور ثعالبی {429}.(6)

- حافظ ابو عمر قرطبی {463}.(7)

- ابوبکر خطیب بغدادی {436}.(8)

- ابن مغازلی شافعی {483}.(9)

- حافظ حسکانی حنفی {490}.(10)

ص:29


1- 19. مسند ابی یعلی، ج 11، ص 307.
2- 20. تفسیر طبری، ج 3، ص 428.
3- 21. المعجم الاوسط، ج 3، ص 133.
4- 22. التمهید، ص 169.
5- 23. الکشف والبیان، ص 181.
6- 24. ثمار القلوب، ص 636، رقم 1068.
7- 25. الاستیعاب، قسم سوم، 1099.
8- 26. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
9- 27. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 25، ح 37.
10- 28. شواهد التنزیل، ج 1، ص 201، ح 211.

راویان حدیث در قرن ششم

در قرن ششم بیست نفر از علمای عامه این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- حجة الاسلام غزّالی {505}.

- جاراللَّه زمخشری {538}.(1)

- موفق بن احمد خوارزمی {568}.(2)

- ابن عساکر دمشقی {571}.(3)

و ...

راویان حدیث در قرن هفتم

در قرن هفتم بیست و یک نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- فخرالدین رازی شافعی، {606}.(4)

- ابن اثیر جزری {630}.(5)

- ابن ابی الحدید معتزلی {655}.(6)

- حافظ گنجی شافعی {658}.(7)

- حافظ محبّ الدین طبری شافعی {694}.

و ...

راویان حدیث در قرن هشتم

در قرن هشتم هجده نفر از علمای عامه این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

ص:30


1- 29. ربیع الابرار، ج 1، ص 84.
2- 30. المناقب، ص 154، ح 182.
3- 31. ترجمه امام علی علیه السلام، رقم 572.
4- 32. التفسیر الکبیر، ج 3، ص 636.
5- 33. اسد الغابة، ج 1، ص 364.
6- 34. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 13.
7- 35. کفایة الطالب، ص 16.

- شیخ الاسلام جوینی {722}.(1)

- جمال الدین زرندی {750}.(2)

- قاضی ایجی شافعی {756}.(3)

- ابن کثیر شافعی {774}.(4)

- سید علی همدانی {786}.(5)

- سعدالدین تفتازانی شافعی {791}.(6)

و ...

راویان حدیث در قرن نهم

در قرن نهم شانزده نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- حافظ ابی الحسن هیثمی شافعی {870}.(7)

- حافظ ابن خلدون مالکی {808}.(8)

- سید شریف جرجانی حنفی {816}.(9)

- ابن حجر عسقلانی شافعی {852}.(10)

- ابن صبّاغ مالکی {855}.(11)

- علاءالدین قوشچی {879}.(12)

و ...

ص:31


1- 36. فرائد السمطین، ج 2، ص 274.
2- 37. نظم درر السمطین، ص 109.
3- 38. المواقف، ص 405.
4- 39. البدایة والنهایة، ج 5، ص 209.
5- 40. المودّة القربی، مودّت پنجم.
6- 41. شرح مقاصد، ج 5، ص 273.
7- 42. مجمع الزوائد، ج 9، ص 165.
8- 43. مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 246.
9- 44. شرح مواقف، ج 8، ص 360.
10- 45. الاصابة، ج 7، ص 780.
11- 46. الفصول المهمة، ص 24.
12- 47. شرح تجرید، ص 477.

راویان حدیث در قرن دهم

در قرن دهم چهارده نفر از علمای عامه این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- حافظ جلال الدین سیوطی {911}.(1)

- نورالدین سمهودی شافعی {911}.

- حافظ ابی العباس قسطلانی شافعی {923}.

- ابن حجر هیتمی شافعی {974}.(2)

- متقی هندی.(3)

و ...

راویان حدیث در قرن یازدهم

در قرن یازدهم دوازده نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- زین الدین مناوی شافعی {1031}.(4)

- نورالدین حلبی شافعی {1044}.(5)

و ...

راویان حدیث در قرن دوازدهم

در قرن دوازدهم سیزده نفر از علمای عامه این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- ضیاءالدین مقبلی {1108}.

ص:32


1- 48. تاریخ الخلفاء، ص 114.
2- 49. الصواعق المحرقة، ص 25.
3- 50. کنز العمّال، ج 2، ص 154.
4- 51. کنوز الحقائق، ج 2، ص 118.
5- 52. السیرة الحلبیة، ج 3، ص 274.

- ابن حمزه حرّانی {1120}.(1)

- ابی عبد اللَّه زرقانی مالکی {1122}.(2)

و ...

راویان حدیث در قرن سیزدهم

در قرن سیزدهم دوازده نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- ابوالعرفان محمّد بن صبّان شافعی {1206}.(3)

- قاضی شوکانی {1250}.

- شهاب الدین آلوسی {1270}.(4)

و ...

راویان حدیث در قرن چهاردهم

در قرن چهاردهم نوزده نفر از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند از قبیل:

- سید احمد بن زینی دحلان شافعی {1304}.

- سید مؤمن شبلنجی.

- شیخ محمّد عبده مصری {1323}.(5)

- سید عبدالحمید آلوسی {1324}.(6)

- عبدالفتاح عبدالمقصود.

و ...

ص:33


1- 53. البیان و التعریف، ج 3، ص 74.
2- 54. شرح المواهب، ج 7، ص 13.
3- 55. الاسعاف در حاشیه نور الأبصار، ص 152.
4- 56. روح المعانی، ج 6، ص 194.
5- 57. تفسیر المنار، ج 6، ص 464.
6- 58. نثر اللآلی، ص 166.

تواتر حدیث غدیر

اشاره

هر قضیه تاریخی بزرگ که رهبر امت در آن دخیل بوده و در بین جماعت بسیاری از مردم اتفاق افتاده، طبیعت چنین قضیه ای اقتضا دارد که متواتر باشد، خصوصاً آن که آن قضیه مورد اهتمام رهبر بزرگ الهی قرار گرفته و از تمام کشورها و شهرها افرادی شاهد و ناظر قضیه باشند، و تأکید فراوانی از ناحیه آن رهبر در نشر خبر آن واقعه باشد، آیا می توان ادعا کرد که این خبر تنها در حدّ نقل یک نفر و دو نفر و . . . محدود گردد یا به طور قطع نقل آن متواتر خواهد بود؟ حدیث غدیر از این قسم خبرهاست، زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این خبر را در میان ده ها هزار جمعیت از کشورها و شهرهای مختلف اسلامی بیان داشت و تأکید فراوانی نیز برای نشر آن بین مسلمین نمود... .

کسانی که اعتراف به تواتر حدیث غدیر نموده اند

عده زیادی از علمای عامه به تواتر حدیث «غدیر» تصریح کرده اند از قبیل:

1 - جلال الدین سیوطی.(1)

2 - علامه مناوی.(2)

3 - علامه عزیزی.(3)

4 - ملّا علی قاری حنفی.(4)

ص:34


1- 59. الفوائد المتکاثرة فی الأخبار المتواترة.
2- 60. التیسیر فی شرح الجامع الصغیر، ج 2، ص 442.
3- 61. شرح جامع الصغیر، ج 3، ص 360.
4- 62. المرقاة فی شرح المشکاة، ج 5، ص 568.

5 - میزرا مخدوم بن میر عبد الباقی.(1)

6 - محمّد بن اسماعیل یمانی.(2)

7 - محمّد صدر عالم.(3)

8 - شیخ عبداللَّه شافعی.(4)

9 - شیخ ضیاء الدین مقبلی.(5)

10 - ابن کثیر دمشقی.(6)

11 - ابو عبداللَّه حافظ ذهبی.(7)

12 - این جزری.(8)

13 - شیخ حسام الدین متقی.

14 - جمال الدین حسینی شیرازی.(9)

15 - حافظ شهاب الدین ابو الفیض احمد بن محمّد بن صدّیق غماری، مغربی:

او می گوید: حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» به تواتر از پیامبرصلی الله علیه وآله از طریق شصت نفر رسیده است. و اگر بخواهیم سندهای همه را بیاوریم جدّاً به طول خواهد انجامید، ولی به ناقلین آن به جهت تتمیم فائده اشاره خواهیم کرد. و هرکس که اراده نموده تا بر طرق و سندهای آن مطّلع شود به کتاب «المتواتر» ما مراجعه کند».(10)

ص:35


1- 63. نفحات الأزهار، ج 6، ص 121.
2- 64. همان، ص 126.
3- 65. همان، ص 127.
4- 66. الاربعین.
5- 67. نفحات الأزهار، ج 6، ص 125.
6- 68. البدایة و النهایة.
7- 69. طرق حدیث من کنت مولاه.
8- 70. اسنی المطالب.
9- 71. الأربعین.
10- 72. تشنیف الأذان، ص 77.

تصریح به صحت حدیث غدیر

اشاره

عده ی بسیاری از علمای عامه به صحّت حدیث «غدیر» تصریح کرده اند از قبیل:

1 - ابن حجر هیتمی

او می گوید: «حدیث غدیر صحیح بوده و هیچ گونه شکّی در آن نیست، جماعتی همچون ترمذی، نسائی و احمد آن را نقل کرده اند، و طرق او جداً زیاد است».

او نیز می گوید: «بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است. و هیچ گونه توجّهی به کسی که درصدد تضعیف حدیث برآمده نمی شود. و نیز به کسی که می گوید: علی علیه السلام در آن هنگام در یمن بوده است توجّهی نمی گردد؛ زیرا ثابت شده که او از یمن رجوع کرده و در حجة الوداع با پیامبرصلی الله علیه وآله شرکت کرده است. و این که برخی گفته اند جمله: «اللَّهم وال من والاه...» جعلی است، حرفی مردود است؛ زیرا این جمله از طرقی وارد شده که ذهبی بسیاری از آن طُرق را تصحیح کرده است».(1)

ص:36


1- 73. صواعق المحرقه، ص 42و43.

2 - حاکم نیشابوری

او بعد از نقل حدیث از زید بن ارقم آن را تصحیح نموده و تصریح کرده که این حدیث شرائط صحّت نزد شیخین را دارد.(1)

3 - حلبی

او بعد از نقل حدیث غدیر می گوید: «این حدیثی است صحیح با سندهای صحیح و حسن، و هرگز به کسی که در صحّت آن تشکیک کرده التفات نمی شود».(2)

4 - ابن کثیر دمشقی

او بعد از نقل حدیث از استادش ذهبی نقل می کند که او قائل به صحّت این حدیث بوده است.(3)

5 - ترمذی

او بعد از نقل حدیث «غدیر» در باب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید: «این حدیثی حسن و صحیح است».(4)

6 - ابو جعفر طحاوی

او نیز بعد از نقل حدیث «غدیر» می گوید: «این حدیث از حیث سند صحیح بوده و هیچ کس بر راویان آن طعنی وارد نکرده است».(5)

7 - ابن عبدالبرّ قرطبی

او درباره حدیث «مؤاخاة» و «اعطاء رایه» و «غدیر» می گوید: «تمام این روایات آثاری ثابت اند».(6)

ص:37


1- 74. مستدرک حاکم، ج 3، ص 109.
2- 75. السیرة الحلبیة، ج 3، ص 274.
3- 76. البدایة والنهایة، ج 5، ص 288.
4- 77. صحیح ترمذی، ج 2، ص 298.
5- 78. مشکل الآثار، ج 2، ص 308.
6- 79. الاستیعاب، ج 2، ص 373.

8 - سبط بن جوزی

او می نویسد: «اگر کسی اشکال کند که این روایت که عمر به علی علیه السلام گفت: «اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة» ضعیف است، در جواب می گوییم: این روایت صحیح است.(1)

9 - عاصمی

او در کتاب «زین الفتی فی تفسیر سورة هل اتی» در رابطه با این حدیث می گوید: «این حدیثی است که امّت آن را تلقّی به قبول کرده است، و نیز موافق با اصول می باشد».(2)

10 - آلوسی

او در تفسیر خود بعد از نقل حدیث می گوید: «نزد ما ثابت شده که پیامبرصلی الله علیه وآله در حقّ امیر در غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».(3)

11 - ابن حجر عسقلانی

او می گوید: «و امّا حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» را ترمذی و نسائی نقل کرده اند، و جداً طرق آن بسیار زیاد است. و ابن عقده تمام طرق آن را در کتابی جداگانه به شماره درآورده است. و بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است».(4)

12 - ابن مغازلی شافعی

او از ابوالقاسم فضل بن محمّد درباره حدیث «غدیر» نقل کرده

ص:38


1- 80. تذکرة الخواص، ص 18.
2- 81. زین الفتی.
3- 82. روح المعانی، ج 6، ص 61.
4- 83. فتح الباری، ج 7، ص 61.

که می گوید: «این حدیثی است صحیح از رسول خداصلی الله علیه وآله که حدود صد نفر از صحابه از جمله عشره مبشّره آن را نقل کرده اند. و این حدیثی است ثابت که در آن هیچ گونه عیبی نمی بینم. تنها حضرت علی علیه السلام به این فضیلت اختصاص یافته است، فضیلتی که هیچ کس در آن شریک نبوده است».(1)

13 - فقیه ابو عبداللَّه بغدادی (م 330)

او در کتاب «الامالی» حدیث غدیر را تصحیح کرده است.

14 - ابو حامد غزّالی

او می گوید: «حجت و دلیل، خود را به طور وضوح آشکار نموده و عموم مردم بر متن این حدیث اجماع کرده اند که پیامبرصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم به اتفاق همه فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه». عمر در این هنگام گفت: مبارک باد مبارک باد...».(2)

15 - ابن ابی الحدید معتزلی

او در شرح خود بر «نهج البلاغه» حدیث غدیر را از اخبار شایع در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام شمرده است.(3)

16 - حافظ ابو عبداللَّه گنجی شافعی

او می گوید: «این حدیث مشهور و حسن است و راویان آن همگی از ثقات اند، و انضمام برخی از سندها به برخی دیگر دلیلی بر صحّت این حدیث است».(4)

ص:39


1- 84. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 26.
2- 85. سرّ العالمین، ص 21.
3- 86. شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 166، خطبه 154.
4- 87. کفایة الطالب، ص 61.

17 - شیخ ابو المکارم علاء الدین سمنانی (736)

او در ذیل حدیث غدیر می گوید: «این حدیث از جمله احادیثی است که اتفاق بر صحّت آن است و لذا حضرت سیّد اولیاء شمرده می شود ...».(1)

18 - شمس الدین ذهبی شافعی (748)

او در کتابی مستقل که درباره حدیث غدیر تألیف کرده در آن بعد از بررسی سندهای آن تصریح به صحت سند بسیاری از آن ها نموده است.(2) و نیز در تلخیص «مستدرک حاکم» تصریح به صحت این حدیث کرده است.(3)

او همچنین در کتاب خود به نام «رسالة فی طرق حدیث من کنت مولاه» می گوید: «حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» از جمله احادیث متواتری است که صدورش از رسول خداصلی الله علیه وآله قطعی است، و گروه زیادی آن را از طرق صحیح و حسن و ... نقل کرده اند».(4)

آن گاه سندها و طرق این حدیث را نقل می کند و درباره ده ها طریق از طرق این حدیث تصریح به صحّت یا قوّت یا وثاقت آن می نماید.

19 - حافظ نورالدین هیثمی (807)

او که این حدیث را به طرق مختلف نقل کرده در بسیاری از سندهای آن، رجال حدیث غدیر را رجال صحیح می داند.(5)

20 - شهاب الدین قسطلانی (923)

او در ذیل حدیث غدیر می گوید: «و طرق این حدیث جداً بسیار

ص:40


1- 88. العروة لأهل الخلوة، ص 422.
2- 89. طرق حدیث من کنت مولاه.
3- 90. تلخیص المستدرک، ج 3، ص 613، ح 6272.
4- 91. طرق حدیث من کنت مولاه، ص 11.
5- 92. مجمع الزوائد، ج 9، ص 104-109.

است، ابن عقده آن طرق را در کتابی مستقل شماره کرده و بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است».(1)

21 - شیخ نور الدین هروی قاری حنفی (1014)

او درباره این حدیث می گوید: «این حدیثی است صحیح که هیچ شکّی در آن وجود ندارد، بلکه برخی از حفّاظ آن را از احادیث متواتره به حساب آورده اند».(2)

22 - شیخ احمد بن باکثیر مکی (1047)

او درباره این حدیث می گوید: «این روایت را بزّار به رجال صحیح از فطر بن خلیفه نقل کرده که ثقه است ...».(3)

23 - میرزا محمّد بَدَخشی

او درباره حدیث غدیر می گوید: «این حدیث صحیح و مشهور است، و هیچ کس به جز انسان متعصّب و منکری که اعتباری به گفتار او نیست در صحّت آن شک نکرده است؛ زیرا حدیث غدیر جداً دارای طرق بسیاری است».(4)

24 - ابو العرفان صبّان شافعی (1206)

او بعد از نقل حدیث غدیر می گوید: «این حدیث را سی نفر از صحابه از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده اند و بسیاری از طرق آن صحیح یا حسن است».(5)

ص:41


1- 93. المواهب اللدنیّة، ج 3، ص 365.
2- 94. المرقاة فی شرح المشکاة، ج 10، ص 464، ح 6091.
3- 95. وسیلة المآل فی مناقب الآل، ص 117و118.
4- 96. نزل الأبرار، ص 54.
5- 97. اسعاف الراغبین در حاشیه نور الابصار، ص 153.

25 - ناصر الدین البانی

او درباره حدیث غدیر می گوید: «این حدیثی است صحیح که از طرق جماعتی از صحابه رسیده است».(1)

البانی و سند حدیث غدیر

البانی در موسوعه حدیثی خود به نام «سلسلة الأحادیث الصحیحة» که احادیث صحیح السند را نقل کرده و آن ها را تصحیح نموده است، این حدیث شریف را نیز نقل کرده می گوید: «حدیث غدیر از زید بن ارقم و سعد بن ابی وقاص و بریدة بن حصیب و علی بن ابی طالب علیه السلام و ابی ایوب انصاری و براء بن عازب و عبداللَّه بن عباس و انس بن مالک و ابی سعید و ابی هریره نقل شده است.

الف - حدیث زید بن ارقم از پنج طریق نقل شده که همگی صحیح السند است:

1 - ابی الطفیل از زید.

2 - میمون ابی عبداللَّه از زید

3 - ابی سلیمان مؤذّن از زید

4 - یحیی بن جعده از زید

5 - عطیه عوفی از زید

ب - حدیث سعد بن ابی وقّاص از سه طریق رسیده که همگی صحیح السندند:

ص:42


1- 98. السنة، ابن ابی عاصم، با تحقیق البانی، ج 2، ص 566.

1 - عبدالرحمن بن سابط از سعد

2 - عبد الواحد بن ایمن از سعد

3 - خیثمة بن عبدالرحمن از سعد.

ج - حدیث غدیر از بریده سه طریق دارد که همگی صحیح السندند:

1 - طریق ابن عباس از بریده

2 - طریق فرزند بریده از بریده

3 - طریق طاووس از بریده

د - حدیث غدیر از امام علی بن ابی طالب علیه السلام نُه طریق دارد که همگی صحیح السند است:

1 - طریق عمرو بن سعید از امام علی علیه السلام.

2 - طریق زاذان بن عمر از امام علی علیه السلام.

3 - طریق سعید بن وهب از امام علی علیه السلام.

4 - طریق زید بن یُثیع از امام علی علیه السلام.

5 - طریق شریک از امام علی علیه السلام.

6 - طریق عبد الرحمن بن ابی لیلی از امام علی علیه السلام.

7 - طریق ابی مریم از امام علی علیه السلام.

8 - طریق یکی از هم مجلسی های امام علی علیه السلام از حضرت علیه السلام.

9 - طریق طلحة بن مصرف از امام علی علیه السلام.

ه - حدیث ابو ایوب انصاری از طریق ریاح بن حارث نقل شده که رجال سند آن همگی ثقه اند.

و - حدیث براء بن عازب از عدی بن ثابت نقل شده که رجال سند آن نیز ثقه می باشند.

ص:43

ز - حدیث براء بن عازب از عدی بن ثابت نقل شده که رجال سند آن نیز ثقه می باشند.

ح - حدیث ابن عباس از عمر بن میمون روایت شده که سند آن صحیح است.

ط - حدیث انس بن مالک و ابو سعیده و ابو هریره از عَمیرة بن سعد نقل شده که در آن سندهای صحیح و موثق وجود دارد.

آن گاه بعد از نقل سندهای مختلف این حدیث و تصحیح آن ها می گوید: «این مطلب را که دانستی، حال باید بگویم که انگیزه من بر تفصیل کلام درباره این حدیث و بیان صحّت آن این است که مشاهده کردم شیخ الاسلام ابن تیمیه جزء اول حدیث را تضعیف کرده و جزء دوم را گمان کرده که باطل است، و به نظر من این از مبالغه و تسریع او در تضعیف احادیث است قبل از آن که طُرق آن را جمع کرده و در آن ها دقت کند...».(1)

حدیث تهنیت

توضیح

مورّخ معروف اهل سنت میرخواند در کتاب «روضة الصفا» بعد از نقل حدیث غدیر می گوید: «آن گاه رسول خداصلی الله علیه وآله در خیمه اختصاصی خود نشست، و دستور داد تا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خیمه ای دیگر بنشیند. بعد عموم مردم را فرمود تا در خیمه حضرت علی علیه السلام وارد شده و به او تهنیت بگویند.

بعد از فارغ شدن مردان از تهنیت به حضرت امیرعلیه السلام

ص:44


1- 99. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح 1750.

رسول خداصلی الله علیه وآله همسران خود را دستور داد تا نزد او رفته و به حضرت تهنیت بگویند. آنان نیز چنین کردند. از جمله کسانی که به حضرت تهنیت گفت عمر بن خطاب بود که خطاب به او عرض کرد: «گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب! تو مولای من و مولای همه مردان و زنان مؤمن گردیدی».(1)

راویان حدیث تهنیت از علمای عامه

این مضمون را گروهی از امامان حدیث و تفسیر و تاریخ از علمای اهل سنت نقل کرده اند به نحوی که برخی آن را از مسلّمات دانسته و برخی دیگر با سندهای صحیح آن را از برخی صحابه امثال ابن عباس، ابی هریره، براء بن عازب و زید بن ارقم نقل کرده اند.

از جمله کسانی که حدیث «تهنیت» را نقل کرده اند عبارتند از:

1 - حافظ ابوبکر عبداللَّه بن محمد بن ابی شیبه {م 235}.(2)

2 - احمد بن حنبل {241}.(3)

3 - حافظ شیبانی نسویّ {303}.(4)

4 - حافظ ابو یعلی موصلی {307}.(5)

5 - حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری {310}.(6)

6 - حافظ علی بن عمر دارقطنی بغدادی {358}.(7)

7 - قاضی ابوبکر باقلانی {403}.(8)

ص:45


1- 100. تاریخ روضة الصفا، ج 2، ص 541.
2- 101. المصنف، ج 12، ص 78، ح 12167.
3- 102. المسند، ج 5، ص 355، ح 18011.
4- 103. مسند شیبانی نسویّ.
5- 104. مسند ابی یعلی.
6- 105. جامع البیان، ج 3، ص 428.
7- 106. الصواعق المحرقة، ص 44.
8- 107. التمهید، ص 171.

8 - ابو اسحاق ثعلبی {427}.(1)

9 - حافظ ابوبکر بیهقی {458}.(2)

10 - حافظ ابوبکر خطیب بغدادی {463}.(3)

11 - فقیه شافعی ابو الحسن ابن مغازلی {483}.(4)

12 - ابو حامد غزّالی {505}.(5)

13 - شهرستانی {548}.(6)

14 - خطیب خوارزمی {568}.(7)

15 - فخر رازی {606}.(8)

16 - ابوالسعادات ابن اثیر شیبانی {606}.(9)

17 - عزّ الدین ابوالحسن ابن اثیر شیبانی {630}.(10)

18 - حافظ ابو عبداللَّه گنجی شافعی {658}.(11)

19 - سبط بن جوزی حنفی {654}.(12)

20 - محبّ الدین طبری {694}.(13)

21 - شیخ الاسلام حمّوئی {722}.(14)

22 - نظام الدین نیشابوری.(15)

23 - ولی الدین خطیب.(16)

ص:46


1- 108. الکشف والبیان، در ذیل آیه 67 از سوره مائده.
2- 109. الفصول المهمّة، ص 40.
3- 110. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
4- 111. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 18، ح 24.
5- 112. سرّ العالمین، ص 21.
6- 113. الملل والنحل، ج 1، ص 145.
7- 114. المناقب، ص 94، فصل 14.
8- 115. التفسیر الکبیر، ج 12، ص 49.
9- 116. النهایة، ج 5، ص 228.
10- 117. اسد الغابة، ج 4، ص 108.
11- 118. کفایة الطالب، ص 62.
12- 119. تذکرة الخواص، ص 29.
13- 120. الریاض النضرة، ج 3، ص 113.
14- 121. فرائد السمطین، ج 1، ص 77، ح 44.
15- 122. غرائب القرآن، ج 6، ص 194.
16- 123. مشکاة المصابیح، ج 3، ص 360، ح 6103.

24 - جمال الدین زرندی.(1)

25 - ابن کثیر دمشقی.(2)

26 - تقی الدین مقریزی.(3)

27 - نور الدین ابن صباغ مالکی.(4)

28 - متقی هندی.(5)

29 - ابو العباس شهاب الدین قسطلانی.(6)

30 - ابن حجر هیثمی.(7)

31 - شمس الدین مناوی شافعی.(8)

32 - ابو عبداللَّه زرقانی مالکی.(9)

33 - سیّد احمد زینی دحلان مکی شافعی.(10)

و ...

مؤلّفان پیرامون حدیث غدیر

اشاره

برخی از علمای اهل سنت در طول تاریخ درباره این حدیث تألیفاتی داشته و در آن سندهای حدیث را ذکر کرده اند از قبیل:

1 - محمد بن جریر طبری

او کتابی به نام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» تألیف کرده است.

ابن کثیر می گوید: «ابو جعفر محمد بن جریر طبری - صاحب

ص:47


1- 124. نظم درر السمطین، ص 109.
2- 125. البدایة والنهایة، ج 5، ص 229.
3- 126. الخطط، ج 1، ص 388.
4- 127. الفصول المهمة، ص 40.
5- 128. کنز العمّال، ج 13، ص 133، ح 36420.
6- 129. المواهب اللدنیّة، ج 3، ص 365.
7- 130. الصواعق المحرقة، ص 44.
8- 131. فیض القدیر، ج 6، ص 218.
9- 132. شرح المواهب، ج 7، ص 13.
10- 133. الفتوحات الاسلامیة، ج 2، ص 306.

تفسیر و تاریخ - به امر این حدیث اعتنا کرده و درباره آن دو جلد کتاب تألیف نموده و طرق و الفاظ این حدیث را در آن کتاب جمع آوری کرده است».(1)

ذهبی می گوید: «دو جلد کتاب درباره طرق حدیث غدیر از ابن جریر مشاهده کردم و از کثرت طرق آن متحیّر شدم».(2)

2 - حافظ ابن عقده

او در کتابی به نام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» این حدیث را با {150} طریق نقل کرده است.

ابن حجر درباره حدیث غدیر می گوید: «این حدیث را ابن عقده تصحیح نموده و به جمع طرق آن اعتنا نموده است، و آن را از طریق هفتاد صحابی یا بیشتر نقل کرده است».(3)

3 - ابوبکر جعابی

او در این باره کتابی را به نام «من روی حدیث غدیر خم» تألیف کرده و حدیث غدیر را با {125} طریق نقل کرده است.(4)

4 - علی بن عمر دارقطنی

گنجی شافعی می گوید: «حافظ دارقطنی طرق این حدیث را در یک جلد کتاب جمع کرده است».(5)

5 - شمس الدین ذهبی

او در کتابی به نام «طرق حدیث من کنت مولاه» تألیف کرده و در آن ده ها سند صحیح و حسن و موثق از این حدیث را نقل کرده

ص:48


1- 134. البدایة والنهایة، ج 5، ص 183.
2- 135. طبقات الحفاظ، ج 2، ص 54.
3- 136. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 337.
4- 137. الغدیر، ج 1، ص 145.
5- 138. همان.

است. او خود به این کتاب اشاره کرده است می گوید: «و امّا حدیث «من کنت مولاه» دارای طرق خوبی است و من جداگانه آن ها را در کتابی آورده ام».(1)

6 - جزری شافعی

او رساله ای مستقل در اثبات تواتر حدیث غدیر تألیف کرده و اسم آن را «أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علی بن ابی طالب علیه السلام» گذارده است، و در آن این حدیث را از هشتاد طریق نقل کرده است.(2)

7 - ابو سعید سجستانی

او کتابی را به نام «الدرایة فی حدیث الولایة» تألیف کرده است.(3)

8 - ابو القاسم عبیداللَّه حسکانی

او درباره این حدیث کتابی را به نام «دعاة الهداة الی اداء حق الموالاة» تألیف کرده و در «شواهد التنزیل» به آن اشاره کرده است.(4)

9 - امام الحرمین جوینی

قندوزی حنفی در کتاب «ینابیع المودة» به جوینی کتابی مستقل درباره حدیث غدیر نسبت داده است.(5)

ص:49


1- 139. تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 231.
2- 140. الغدیر، ج 1.
3- 141. نفحات الازهار.
4- 142. شواهد التنزیل، ج 1، ص 190، ح 246.
5- 143. ینابیع المودة، ص 36.

دلالت حدیث غدیر

توضیح

کلمه «مولی» در حدیث غدیر به معنای سرپرست و امام و اولی به تصرف است، و این معنا را از طرق مختلف می توان به اثبات رساند:

1 - تبادر از حاقّ لفظ

لفظ «ولیّ» و «مولی» در لغت گرچه به معانی مختلفی آمده است، ولی هنگامی که بدون قرینه به کار می رود عرب از آن معنای سرپرست و اولی به تصرف که همان معنای امامت است استفاده می کند. و تبادر علامت حقیقت است.

2 - تبادر هنگام اضافه به افراد انسان

بر فرض که تبادر از حاقّ لفظ را قبول نداشته باشیم می توان ادعای این تواتر را هنگام اضافه این کلمه به افراد انسان استفاده کرد. مثلاً: عرب می گوید: ولی و مولای همسر، این به معنای سرپرست است. و نیز می گوید: ولی و مولای طفل، اینجا نیز در سرپرست به کار رفته است.

3 - استعمال قرآنی

با مراجعه به قرآن کریم پی خواهیم برد که کلمه «مولی» به معنای اولویّت به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید: « فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ

ص:50

مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ»؛(1) «پس امروز نه از شما فدیه ای پذیرفته می شود، و نه از کافران؛ و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان می باشد؛ و چه بد جایگاهی است!»

در این آیه مولا به معنای اولویت به کار رفته است.

4 - فهم صحابه

با مراجعه به تاریخ پی خواهیم برد صحابه ای که در غدیر خم حضور داشته و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله را شنیده اند همگی از این حدیث معنای سرپرستی و اولی به تصرف و امامت را فهمیده اند، و فهم کسانی که در عصر نص بوده و مقصود پیامبرصلی الله علیه وآله را درک می کردند می تواند برای ما حجت باشد. فهمی که هیچ کس با آن مخالفت نکرده بلکه آیندگان نیز این فهم را دنبال کرده و در شعر و نظم خود آوده اند.

اشخاصی مثل امام علی بن ابی طالب علیه السلام در جواب معاویه، حسان بن ثابت، قیس بن سعد بن عباده انصاری، محمّد بن عبداللَّه حمیری، عبد کوفی، ابی تمام، دعبل خزاعی، حِمّانی کوفی، امیر ابی فراس و علم الهدی و دیگران از این حدیث معنای سرپرستی فهمیده و در اشعارشان به آن اشاره کرده اند.

مگر نه این است که عمر و ابابکر به حضرت امیرعلیه السلام بعد از خطبه غدیر از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله و ذکر حدیث غدیر، تهنیت گفته و به او تبریک گفتند. آیا این به جهت فهم معنای امامت و خلافت نبوده است؟

ص:51


1- 144. سوره حدید، آیه 15.

چرا حارث بن نعمان فهری ولایت حضرت را تحمل نکرد و از خداوند متعال درخواست عذاب کرد؟ آیا به جهت فهم معنای امامت و سرپرستی حضرت بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله نبوده است؟

گروهی در کوفه خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسیده عرض کردند: «السلام علیک یا مولانا». حضرت به آن ها فرمود: «من چگونه مولای شما هستم در حالی که شما قومی از عرب هستید؟ آنان در جواب عرض کردند: زیرا از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدیم که در روز غدیر خم می فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».(1)

5 - اشتراک معنوی

ابن بطریق می گوید: «کسی که مراجعه به کتب لغت داشته باشد پی به وجود معانی مختلف برای کلمه (مولی) می برد. از باب نمونه فیروزآبادی می گوید: مولی به معنای: مالک، عبد، آزاد کننده، آزاد شده، همراه نزدیک همانند پسر عمو، و ... ، همسایه، هم قسم، فرزند، عمو، فرو آمده، شریک، فرزند خواهر، سرپرست، تربیت کننده، یاور، نعمت دهنده، کسی که به او نعمت داده شده، دوست، پیرو و داماد، آمده است».(2)

آن گاه می گوید: حقّ این است که کلمه «مولی» بیش از یک معنا ندارد و آن اولی و سزاوارتر به یک چیز است، ولی این اولویّت به حسب استعمال در هر مورد از مواردش مختلف است. نتیجه این که لفظ «مولی» مشترک معنوی بین این معانی مختلف است. و مشترک معنوی از مشترک لفظی سزاوارتر است...».(3)

ص:52


1- 145. ارشاد الساری، ج 7، ص 280.
2- 146. قاموس المحیط، ج 4، ص 410.
3- 147. ابن بطریق، العمدة، ص 114و115.

در توضیح کلام ابن بطریق می گوییم:

با کمی تأمل و دقّت پی خواهیم برد که معنای «اولویت در یک شئ» در تمام معانی لفظ «مولی» به یک نحوی موجود است، و اطلاق این کلمه بر هر یک از آن معانی به اعتبار در برداشتن معنای اولویت است:

1 - مالک اولی به تصرّف در ملک خود است.

2 - عبد سزاوارتر بر اطاعت مولای خود از دیگری است.

3 - آزاد کننده سزاوارتر است به تفضیل بر کسی که او را آزاد کرده، از دیگری.

4 - آزاد شده اولی است به تشکر از آزاد کننده.

5 - همراه سزاوارتر است به شناخت حقوق کسی که همراه اوست.

6 - نزدیک، سزاوارتر است به دفاع و کمک قوم خود.

7 - همسایه سزاوارتر است به حفظ حقوق همسایگی.

8 - هم قسم اولی است به دفاع و حمایت از کسی که با او هم قسم شده.

9 - فرزند سزاوارتر است به اطاعت از پدرش.

10 - عمو اولی تر است به مراعات فرزند برادرش.

و ...

نتیجه این که: کلمه «مولی» در لغت عرب در یک معنا یعنی «سزاوارتر» به کار می رود، و در مورد حدیث غدیر به قرینه اضافه به «ه» [یعنی مولاه که مقصود افراد است، معنای آن همان سرپرستی افراد است که مرادف با امامت می باشد.

ص:53

6 - قرینه صدر حدیث

پبامبر اکرم صلی الله علیه وآله صدر حدیث «من کنت مولاه...» از باب مقدمه فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم»؛(1) «آیا من سزاوارتر بر شما از خود شما نیستم؟» همگی گفتند: آری. آن گاه فرمود: «فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه». این «فاء» تفریع بر جمله سؤال سابق است. و در حقیقت جمله سابق مفسّر معنای حدیث غدیر می باشد. به این معنا که همان مقامی که خداوند برای من قرار داده و مرا سرپرست شما معرفی نموده، همان مقام برای حضرت علی علیه السلام بعد از من است. این معنا از آیه قرآن نیز استفاده می شود آن جا که فرمود: « النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».(2)

قسطلانی در تفسیر آیه می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله سزاوارتر است در تمام امور بر مردم از خودشان، از بعضی به بعض دیگر، در نفوذ حکم و وجوب طاعتش. ابن عباس و عطا می گویند: هرگاه پیامبرصلی الله علیه وآله آن ها را به کاری دعوت نمود، و نفوس آن ها از جانب خودشان به کار دیگری دعوت شد، اطاعت پیامبرصلی الله علیه وآله سزاوارتر است بر آنان از اطاعت خودشان؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله تنها به چیزی امر می کند و رضایت می دهد که صلاح و رستگاری آنان است بر خلاف نفس انسان...».(3)

بیضاوی می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله در تمام امور، نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است، زیرا او بر خلاف دیگران به چیزی که

ص:54


1- 148. این جمله در بسیاری از احادیث غدیر آمده است.
2- 149. سوره احزاب، آیه 6.
3- 150. ارشاد الساری، ج 7، ص 280.

مصلحت مردم در آن نباششد نه امر خواهد کرد و نه به آن رضایت خواهد داد».(1)

زمخشری می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله سزاوارتر است به مؤمنین در هر چیز از امور دنیا و دین، از خود آن ها، و به همین جهت است که به صورت مطلق آمده و مقیّد نشده است. لذا واجب است بر مؤمنین که پیامبر محبوب ترین افراد نزدشان باشد، و حکم او نافذتر از حکم خودشان باشد، و نیز حقّ او مقدّم بر حقوق خودشان باشد...».(2)

همین تفسیر از نسفی و سیوطی نیز وارد شده است.(3)

قابل ذکر است که جمله «الست اولی بکم من انفسکم» را بسیاری از علمای اهل سنت نقل کرده اند از قبیل: احمد بن حنبل، ابن ماجه، نسائی، شیبانی، ذهبی، حاکم، ثعلبی، ابو نعیم، بیهقی، خطیب بغدادی، ابن مغازلی، خوارزمی، بیضاوی، ابن عساکر، ابن اثیر، گنجی شافعی، تفتازانی، قاضی ایجی، محبّ الدین طبری، ابن کثیر، حمّوئی، زرندی، قسطانی، جزری، مقریزی، ابن صبّاغ، هیثمی، ابن حجر، سمهودی، سیوطی، حلبی، ابن حجر مکّی، بدخشی و ...

7 - ذیل حدیث

در ذیل بسیاری از احادیث غدیر این جمله آمده است: «اللَّهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛(4) «بار خدایا! هر کس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار، و هر کس که ولایت او را نپذیرفت

ص:55


1- 151. انوار التنزیل، بیضاوی، ذیل آیه 6 سوره احزاب.
2- 152. الکشاف، ج 3، ص 523.
3- 153. مدارک التنزیل، نسفی، ج 3، ص 294؛ تفسیر جلالین، ذیل آیه.
4- 154. مسند احمد، ج 1، ص 118؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 109، و. . . .

و با او ستیز کرد، دشمن بدار.»

این جمله که برخی از علمای اهل سنت همچون ابن کثیر و البانی تصریح به صحّت آن دارند تنها با معنای «سرپرستی و امامت» سازگاری دارد، نه با معنای «محبّ و دوست» که اهل سنت می گویند؛ زیرا معنا ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله دعا کند بر کسانی که حضرت علی علیه السلام دوست آنان است.

8 - گواهی گرفتن از مردم

حذیفة بن أُسیدبه سند صحیح نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خمّ فرمود: «آیا شما شهادت به وحدانیّت خدا (لا اله الّا اللَّه) و نبوت من (محمّداً عبده و رسوله) نمی دهید؟... گفتند: آری، ما به این امور شهادت می دهیم. آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای مردم! خدا سرپرست من و من سرپرست مؤمنانم، و من سزاوارترم به شما از خود شما، پس هر کس که من مولای اویم پس این علی مولای اوست».(1)

این که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ولایت حضرت علی علیه السلام را در ردیف شهادت و گواهی به توحید و رسالت قرار داده، دلیل بر آن است که ولایت حضرت علیه السلام همان معنای امامت و سرپرستی امّت است.

9 - اکمال دین به ولایت حضرت علی علیه السلام

مطابق روایات صحیح السند که در ذیل آیه «اکمال» آمده و بیان

ص:56


1- 155. اسد الغابة، ج 6، ص 136، رقم 5940؛ تاریخ دمشق، ج 12، ص 226؛ سیره حلبی، ج 3، ص 374.

خواهیم کرد، خداوند متعال بعد از واقعه غدیر و اتمام خطبه رسولش این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛(1) «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.»

از این آیه استفاده می شود که خداوند متعال، به اسلامِ با ولایت حضرت علی علیه السلام رضایت داده است. و نیز دین با ولایت او کامل و نعمت با ولایت او تمام خواهد شد. و این با امامت و سرپرستی امام علی علیه السلام سازگاری دارد. و لذا مطابق برخی از روایات، بعد از نزول آیه «اکمال» و قبل از پراکنده شدن مردم پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اللَّه اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة ورضی الربّ برسالتی والولایة لعلیّ من بعدی»؛(2) «خدا بزرگ تر است بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت برای علی بعد از من.»

10 - خبر وفات پیامبرصلی الله علیه وآله

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در صدر خطبه غدیر خطاب به مردم فرمود: «کأنّی دُعیت فأجبت»؛ «گویا من دعوت شده و اجابت کرده ام.» بنابر نقلی فرمود: «یوُشِک ان ادعی فاجیب»؛ «نزدیک است که دعوت شوم و من نیز آن دعوت را اجابت خواهم کرد.»

از این تعبیرها استفاده می شود که پیامبرصلی الله علیه وآله در صدد ابلاغ

ص:57


1- 156. سوره مائده، آیه 3.
2- 157. البدایة والنهایة، ج 5، ص 214 ؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 157.

مطلب بسیار مهمّی است که قبل از آن مقدمه چینی کرده و خبر از مرگ خود می دهد، و این به جز با معنای جانشینی خود در امر امامت و خلافت و سرپرستی سازگاری ندارد.

11 - تبریک به پیامبرصلی الله علیه وآله

مطابق برخی از روایات، پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از واقعه غدیر و تمام شدن خطبه اش به مردم امر کرد تا به او تهنیت و تبریک بگویند. بنابر نقل حافظ ابو سعید نیشابوری (م 407) در کتاب «شرف المصطفی» به سندش از براء بن عازب و ابوسعید خدری نقل می کند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «هنّئونی هنّئونی، انّ اللَّه تعالی خصّنی بالنبوّة، و خصّ اهل بیتی بالإمامة»؛ «مرا تبریک بگویید، مرا تبریک بگویید، زیرا خداوند متعال مرا به نبوت و اهل بیت مرا به امامت اختصاص داد.»

عمر بن خطاب در همین وقت جلو آمد و به حضرت علی علیه السلام تبریک گفت.

12 - ترس پیامبرصلی الله علیه وآله

سیوطی نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «همانا خداوند مرا مبعوث به رسالت نمود، این مطلب برای من سنگین بود و می دانستم که مردم مرا با ابلاغ این امر تکذیب خواهند کرد. خداوند مرا بیم داد که باید این مطلب را ابلاغ کنی یا اینکه عذاب خواهی شد. آنگاه این آیه را نازل فرمود: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...».(1)

ص:58


1- 158. درّ المنثور، ج 2، ص 298.

چرا پیامبرصلی الله علیه وآله می ترسید و از چه چیزی خوف داشت؟ آیا ابلاغ این مطلب که حضرت علی علیه السلام دوست و یاور شماست ترسی دارد؟ هرگز، این تنها ابلاغ ولایت و سرپرستی و خلافت حضرت علی علیه السلام است که پیامبرصلی الله علیه وآله از ابلاغش بر مردم خوف دارد؛ زیرا می داند قریش با حضرت علی علیه السلام خصومت دارد، این همان کسی است که در جنگها پدران و اقوام آن ها را به قتل رسانده است... .

13 - انکار حارث بن نعمان

مطابق برخی از روایات، حارث بن نعمان فهری بعد از انتشار خبر غدیر خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمده و عرض کرد: «ای محمّد! ما را از جانب خداوند امر کردی که شهادت به وحدانیت خدا داده و تو را رسول خدا بدانیم، ما آن را قبول کردیم. و ما را امر کردی که پنج وقت نماز گذاریم آن را قبول کردیم. و ما را امر به زکات و روزه و حج کردی آن ها را نیز قبول نمودیم. به این مقدار راضی نشدی تا اینکه دست پسر عموی خود را بلند کرده و او را بر ما برتری دادی و فرمودی: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، این مطلب از طرف تو بود یا از طرف خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «سوگند به کسی که به جز او خدایی نیست، این مطلب را از طرف خداوند ابلاغ کردم». در این هنگام حارث بن نعمان پشت کرده و به سوی راحله اش حرکت نمود در حالی که با خودش چنین زمزمه می کرد: «بار خدایا! اگر آن چه را که محمد می گوید حق است پس بر ما

ص:59

سنگی از آسمان بفرست یا به عذاب دردناکی مبتلا گردان. هنوز به مرکبش نرسیده بود که خداوند سنگی را بر او زد و بر فرق او خورد و از پشتش خارج شد و به درک واصل گشت. در این هنگام بود که این آیه نازل شد: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»...

این حدیث را ثعلبی در تفسیر این آیه و دیگران نیز نقل کرده اند.

اگر در حدیث غدیر تنها خبر از محبّت حضرت علی علیه السلام و نصرت او داده است چه جای تقاضای عذاب از خداوند است؟ این معنای سلطه و سرپرستی است که برخی حاضر به زیر بار رفتن آن نبودند.

14 - تعبیر به نصب

در برخی از روایات غدیر خم با لفظ «نصب» تعبیر شده است.

شهاب الدین همدانی از عمر بن خطاب نقل کرده که گفت: «رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به عنوان عَلَم نصب کرده و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»...(1)

حموینی به سند خود از حضرت علی علیه السلام نقل کرده که فرمود: «خداوند پیامبرش را امر کرد تا مرا بر مردم نصب کند».(2) ما می دانیم که تعبیر «نصب» با مقام امامت و سرپرستی سازگاری دارد.

15 - تاج گذاری

مطابق برخی از روایات، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از واقعه غدیر عمامه معروف خود به نام «سحاب» را بر سر مبارک حضرت علیه السلام گذاشت.

ابن قیّم می گوید: «رسول خداصلی الله علیه وآله عمامه ای داشت به نام سحاب که بر سر علی علیه السلام گذاشت».(3)

ص:60


1- 159. مودّة القربی، مودّت پنجم.
2- 160. فرائد السمطین، ج 1، ص 312.
3- 161. زاد المعاد، ج 1، ص 121.

مسلم نقل می کند که رسول خداصلی الله علیه وآله آن عمامه را در ایّام خاص همانند روز فتح مکه بر سر می گذاشت».(1)

محب الدین طبری از عبدالاعلی بن عدی بهرانی نقل می کند که گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم علی علیه السلام را خواست و بر سر او عمامه ای پیچید و دنبال آن را بر پشتش انداخت.(2)

عده ای از علمای اهل سنت حدیث تاج گذاری حضرت علی علیه السلام را نقل کرده اند امثال:

- ابو داود طیالسی

- ابن ابی شیبه

- احمد بن حسین بن علی بیهقی

- ابراهیم بن محمد حموینی

- محمد بن یوسف زرندی

- علی بن محمد معروف به ابن صباغ مالکی

- جلال الدین سیوطی

- متقی هندی

و ...

16 - تعبیر به اولویّت

سبط بن جوزی بعد از ردّ معانی دیگر غیر از «اولویّت و سرپرستی» برای حدیث غدیر می گوید: «پس متعیّن است معنای

ص:61


1- 162. صحیح مسلم، کتاب الحج، ح 451؛ سنن ابی داود، ج 4، ص 54.
2- 163. الریاض النضرة، ج 2، ص 289؛ اسد الغابة، ج 3، ص 114.

دهم، و معنای حدیث این است: هر کس من به او سزاوارتر از خودش هستم پس علی سزاوارتر به اوست. آن گاه می گوید: به این معنا تصریح کرده حافظ ابو الفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی در کتاب «مرج البحرین»، زیرا این حدیث را به سند خود از مشایخش نقل کرده و در آن چنین آمده است: «رسول خداصلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت ولیّه و أولی به من نفسه فعلیّ ولیّه»؛ «هر کس من ولیّ و سزاوارتر به او از خودش هستم پس علی ولیّ و سرپرست اوست».(1)

ص:62


1- 164. تذکرة الخواص، ص 32.

اعتراف کنندگان به دلالت حدیث غدیر بر ولایت

اشاره

برخی از علمای اهل سنت تا حدودی انصاف به خرج داده و دلالت حدیث را بر امامت و سرپرستی حضرت امیرعلیه السلام قبول کرده اند، گرچه از طرفی دیگر درصدد توجیه آن بر می آیند. اینک به اسامی برخی از آنها اشاره می کنیم:

1 - محمد بن محمد غزّالی

او بعد از نقل حدیث غدیر می گوید: «این، تسلیم و رضایت و تحکیم است. ولی بعد از این واقعه هوا و هوس به جهت حبّ ریاست و به دست گرفتن عمود خلافت و ...، بر آنان غلبه کرد... و لذا به خلاف اول بازگشته و اسلام را به پشت سر خود انداختند و با پول اندکی آن را معامله کردند، پس چه بد معامله ای انجام دادند».(1)

همین مطلب را سبط بن جوزی از غزّالی نقل کرده است.(2)

2 - ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکیم نسائی

او در مدح حضرت امیر می گوید:

نائب مصطفی بروز غدیر

کرده بر شرع خود مر او را میر(3)

3 - فرید الدین عطار نیشابوری

او در معنای حدیث غدیر می گوید:

ص:63


1- 165. سرّ العالمین، ص 39و40، طبع دار الآفاق العربیة، مصر.
2- 166. تذکرة الخواص، ص 62.
3- 167. حدیقة الحقیقة، حکیم نسائی.

چون خدا گفته است در خمّ غدیر

با رسول اللّه ز آیات منیر

ایّها الناس این بود الهام او

زانکه از حق آمده پیغام او

گفت رو کن با خلایق این ندا

نیست این دم خود رسولم بر شما

هر چه حق گفته است من خود آن کنم

بر تو من از اسرار حقّ آسان کنم

چونکه جبریل آمد و بر من بگفت

من بگویم با شما راز نهفت

این چنین گفته است قهّار جهان

حقّ و قیّوم خدای غیب دان

مرتضی والی در این ملک من است

هر که این سرّ را نداند او زنست(1)

4 - محمد بن طلحه شافعی

او می گوید: «... باید دانسته شود که این حدیث - حدیث غدیر - از اسرار قول خداوند متعال در آیه مباهله است «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ». مراد از لفظ « أَنْفُسَنا» جان علی علیه السلام است آن گونه که گذشت؛ زیرا خداوند جلّ و علا جان رسول خداصلی الله علیه وآله و جان علی علیه السلام را مقرون به هم قرار داده و آن دو را با هم جمع کرده، لذا در حدیث غدیر هر چه برای رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت به مؤمنین ثابت است برای حضرت علی علیه السلام

ص:64


1- 168. مثنوی مظهر حقّ، عطار نیشابوری.

نیز ثابت است. پیامبرصلی الله علیه وآله به مؤمنین سزاوارتر و ناصر و آقای مؤمنین است. هر معنایی که برای رسول خدا اثباتش ممکن است و لفظ «مولی» بر آن دلالت دارد همان معنا برای حضرت علی علیه السلام ثابت است. و این مرتبه ای است عالی و درجه ای است بس بزرگ که پیامبرصلی الله علیه وآله تنها به حضرت علی علیه السلام اختصاص داده است. و به همین جهت است که روز غدیر خم عید و موسم سرور اولیاء خداست».(1)

5 - سبط بن جوزی

او درباره حدیث غدیر می گوید: «معنای آن این است: «هر کس من اولی و سزاوارتر به او هستم پس علی علیه السلام سزاوارتر به اوست...».(2)

6 - محمد بن یوسف گنجی شافعی

او می گوید: «... لکن حدیث غدیر خم دلالت بر تولیه و استخلاف دارد».(3)

7 - سعیدالدین فرغانی

او در شرح یک بیت از ابن فارض که می گوید:

واوضح بالتأویل ما کان مشکلاً

علیّ بعلم ناله بالوصیة

می نویسد: «در این شعر به این مطلب اشاره شده که علی - کرم اللَّه وجهه - کسی است که مشکلات کتاب و سنت را بیان و واضح خواهد کرد به توسّط علمی که به او رسیده است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله او

ص:65


1- 169. مطالب السؤول، ص 44و45.
2- 170. تذکرة الخواص، ص 30-34.
3- 171. کفایة الطالب، ص 166و167.

را وصیّ و قائم مقام خود قرار داد آن هنگام که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه».(1)

8 - تقی الدین مقریزی

او از ابن زولاق نقل می کند: «در روز هجدهم ذی حجه، سال 363 که روز غدیر خم است جماعتی از اهل مصر و مغرب زمین و متابعین آن ها دور هم جمع می شدند و دعا می خواندند؛ زیرا آن روز عید بود، به جهت آن که رسول خداصلی الله علیه وآله در آن روز عهد کرد به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و او را خلیفه خود قرار داد...».(2)

9 - سعدالدین تفتازانی

او در دلالت حدیث غدیر می گوید: «(مولی) گاهی به معنای آزاد کننده و گاهی آزاد شده و هم قسم، همسایه، پسر عمو، یاور و سرپرست استعمال می شود. خداوند متعال می فرماید: « مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ» یعنی اولی بکم. این معنا را ابو عبیده نقل کرده است. و پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ایّما امرأة أنکحت نفسها بغیر اذن مولاه...»؛ «هر زنی که خودش را بدون اذن مولایش به نکاح درآورد...»، مولی در این حدیث به معنای سزاوارتر و سرپرست است. و مثل این معنا برای کلمه «مولی» در شعر بسیار است. و به طور کلی، استعمال کلمه «مولی» به معنای متولّی و مالک امر و اولی به تصرف، در کلام عرب شایع است و نیز از بسیاری از بزرگان اهل لغت نقل

ص:66


1- 172. شرح تائیه ابن فارض، فرغانی.
2- 173. المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 2، ص 220.

شده است. و مقصود آن است که کلمه «مولی» اسم برای این معناست، نه این که صفت باشد و به منزله اولی به تصرف، تا اعتراض گردد که این کلمه صیغه اسم تفضیل نیست، و به این معنا استعمال نمی شود. و سزاوار است که در حدیث غدیر از کلمه «مولی» همین معنا اراده شود، تا با صدر حدیث مطابقت پیدا کند. و به جهت این که با پنج معنای اول مناسبت ندارد، و این امری است ظاهر. و نیز با معنای ششم یعنی «ناصر» سازگاری ندارد؛ زیرا معنا ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را در آن مکان برای ابلاغ این معنا جمع کرده باشد، این مطلب نیز واضح است...».

او در آخر می گوید: «مخفی نماند که ولایت بر مردم، و سرپرستی و مالکیّت تدبیر امر مردم و تصرّف در شؤون آنان همانند منزلت پیامبرصلی الله علیه وآله با معنای امامت سازگاری دارد».(1)

کتمان کنندگان حدیث غدیر

مطابق برخی از روایات، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مجامعی از صحابه خواست تا کسانی که در روز غدیر خم حاضر بوده و از پیامبرصلی الله علیه وآله حدیث غدیر را شنیدند برخیزند و در بین جمعیّت شهادت و گواهی دهند. عده ای برخواسته و گواهی دادند ولی برخی نیز بدون هیچ علت خاص از شهادت سرباز زده و بهانه هایی آوردند و در نتیجه مبتلا به امراضی شدند که هرگز علاج پذیر نبود، که از جمله می توان به این افراد اشاره کرد:

ص:67


1- 174. شرح مقاصد، ج 2، ص 290.

1 - انس بن مالک: او کسی بود که به جهت کتمان حدیث غدیر به مرض برص مبتلا شد.(1)

2 - براء بن عازب: او به جهت کتمان حدیث غدیر کور شد.(2)

3 - زید بن ارقم: او نیز به جهت کتمان حدیث غدیر خم کور شد.(3)

4 - جریر بن عبداللَّه بجلی: او بعد از کتمان حدیث و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام به جاهلیّت بازگشت.(4)

فضیلت روزه روز غدیر

خطیب بغدادی با سند صحیح از ابی هریره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم از ماه ذی حجه روزه بگیرد برای او معادل شصت ماه روزه نوشته می شود. و آن روز غدیر خم است، هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله دست علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفته و فرمود: «آیا من سرپرست مؤمنین نیستم؟» گفتند: آری، ای رسول خدا، حضرت فرمود: هر کس که من مولای اویم پس علی مولای اوست. عمر بن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد بر تو ای فرزند ابوطالب، تو مولای من و مولای هر مسلمانی شدی. آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...» ...(5)

این حدیث را خطیب بغدادی از عبداللَّه بن علی بن محمد بن

ص:68


1- 175. المعارف، ابن قتیبه، ص 194؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 362.
2- 176. احقاق الحق، ج 6، ص 560؛ ارجح المطالب، ص 580.
3- 177. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 362؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 337.
4- 178. انساب الاشراف، ج 2، ص 156.
5- 179. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290؛ مناقب ابن مغازلی، ص 18، ح 24؛ تذکرة الخواص، ص 30؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 77، ح 44 و ...

بشران، از حافظ علی بن عمر دارقطنی، از ابی نصر حبشون خلّال، از علی بن سعید رملی، از ضمرة بن ربیعه، از عبداللَّه بن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب، از ابی هریره نقل کرده است.

- ابوهریره: کسی است که جمهور اهل سنت اجماع بر عدالت و وثاقت او دارند.

- شهر بن حوشب اشعری: ابو نعیم او را از اولیا شمرده،(1) و ذهبی می گوید: بخاری او را ثنا گفته و احمد بن عبداللَّه عجلی و یحیی و ابن شیبه و احمد و نسوی او را توثیق کرده اند.(2) و ابن عساکر نقل می کند که از احمد بن حنبل درباره او سؤال شد، او حدیثش را ستود، و خودش را نیز توثیق کرده و بر او ثنا گفت.(3)

- مطر بن طهمان ورّاق، ابو رجاء خراسانی: ابو نعیم او را از اولیاء برشمرده است.(4) و ابن حبّان او را جزء ثقات آورده، و از عجلی نقل کرده که او صدوق است.(5) بخاری و مسلم و بقیه صحاح از او روایت نقل کرده اند.

- ابو عبدالرحمن (عبداللَّه) بن شوذب: او را نیز حافظ از اولیاء به حساب آورده است.(6) خزرجی از احمد و ابن معین نقل کرده که او ثقه است.(7)

ابن حجر او را از ثقات دانسته و از سفیان ثوری نقل کرده که او از ثقات مشایخ ما به حساب می آید. و ابن خلفون توثیقش را از

ص:69


1- 180. حلیة الاولیاء، ج 6، ص 59-67.
2- 181. میزان الاعتدال، ج 2، ص 283، رقم 3756.
3- 182. تاریخ مدینة دمشق، ج 8، ص 137-148.
4- 183. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 75.
5- 184. الثقات، ج 5، ص 435.
6- 185. حلیة الاولیاء، ج 6، ص 125-135.
7- 186. خلاصة الخزرجی، ج 2، ص 66، رقم 3566.

ابن نمیر و ابی طالب و عجلی و ابن عمار و ابن معین و نسائی، نقل کرده است.(1)

- ضمرة بن ربیعه قرشی ابو عبداللَّه دمشقی: ابن عساکر از احمد بن حنبل نقل کرده که او ثقه مأمون و مرد صالح و ملیح الحدیث است. و نیز از ابن معین نقل کرده که او ثقه است.(2) و ابن سعد نیز او را ثقه مأمون و اهل خیر معرّفی کرده که هیچ کس افضل از او نبوده است.(3)

- ابو نصر علی بن سعید ابی حمله رملی: ذهبی او را توثیق کرده و می گوید: تا کنون از کسی نشنیده ام که درباره او حرفی بزند.(4) ابن حجر در «لسان المیزان» توثیقش را اختیار کرده است.(5)

- ابو نصر حبشون بن موسی بن ایّوب خلاّل: خطیب بغدادی او را توثیق کرده و از دارقطنی حکایت شده که او صدوق است.(6)

- حافظ علی بن عمر، ابو الحسن بغدادی، مشهور به دارقطنی، صاحب سنن: او کسی است که بسیاری از علمای اهل سنت او را تعریف کرده اند: خطیب بغدادی او را یگانه دهر و ...(7) و ابن خلّکان(8) و حاکم نیشابوری او را بسیار ستایش کرده اند.

ص:70


1- 187. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 225.
2- 188. تاریخ دمشق، ج 8، ص 475.
3- 189. الطبقات الکبری، ج 7، ص 471.
4- 190. میزان الاعتدال، ج 3، ص 125، رقم 5833 و ص 131، رقم 5851.
5- 191. لسان المیزان، ج 4، ص 260، رقم 5806.
6- 192. تاریخ بغداد، ج 8، ص 284، رقم 4392.
7- 193. وفیات الاعیان، ج 3، ص 279، رقم 434.
8- 194. تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 991، رقم 925.

احتجاجات به حدیث غدیر

1 - احتجاج امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در هر موقعیتی که مناسب می دید حقانیت خود را از هر راه ممکن به اثبات می رساند که از آن جمله تذکّر به حدیث غدیر و ولایت خود است. اینک به مواردی اشاره می کنیم:

الف - روز شورا

خطیب خوارزمی حنفی و حمّوئی شافعی با سند خود از ابی الطفیل عامر بن واثله نقل کرده اند که گفت: من در روز شورا کنار درب اتاقی بودم که علی علیه السلام و پنج نفر دیگر در آن بودند. شنیدم که حضرت به آن ها می فرمود: «هر آینه بر شما به چیزی احتجاج خواهم کرد که عرب و عجم نمی تواند آن را تغییر دهد».

آنگاه فرمود: «شما را به خدا سوگند ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به توحید بخواند؟ همگی گفتند: خیر... شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا در حق او فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم

ص:71

وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، لیبلّغ الشاهد الغائب، غیری؟» گفتند: به خدا هرگز.(1)

این مضمون را جماعت بسیاری از اهل سنت در کتاب های خود آورده اند از قبیل:

- ابن حاتم شامی.(2)

- ابن هجر هیثمی.(3)

- ابن عقده.(4)

- حافظ عقیلی.(5)

- ابن عبدالبرّ.(6)

- بخاری.(7)

- ابن عساکر.(8)

- قاضی ابو عبداللَّه الحسین بن هارون ضبّی (398 ه).(9)

- گنجی شافعی.(10)

- ابن المغازلی شافعی.(11)

ص:72


1- 195. مناقب خوارزمی، ص 313، ح 314؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 319، ح 251.
2- 196. الدر النظیم، ج 1، ص 116.
3- 197. الصواعق المحرقة، ص 126، به نقل از دارقطنی.
4- 198. الامالی، طوسی، ص 332، ح 667.
5- 199. میزان الاعتدال، ج 1، ص 441، رقم 1643؛ لسان المیزان، ج 2، ص 198، رقم 2212.
6- 200. الاستیعاب، قسم سوم / 1098، رقم 1855.
7- 201. التاریخ الکبیر، ج 2، ص 382.
8- 202. تاریخ دمشق، رقم 1140و1141و1142.
9- 203. امالی، ضبّی، مجلس 61.
10- 204. کفایة الطالب، ص 386.
11- 205. المناقب، ح 155.

- سیوطی شافعی.(1)

- متقی هندی.(2)

ب - ایام خلافت عثمان

حمّوئی شافعی به سند خود از تابعی بزرگ سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که فرمود: علی - صلوات اللَّه علیه - را در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله در عصر خلافت عثمان مشاهده کردم و جماعتی که با یکدیگر مذاکره علم و فقه می نمودند. آنان فضیلت و سوابق و هجرت قریش را متذکّر شدند و آنچه رسول خداصلی الله علیه وآله در فضیلت آنها بیان کرده است... در میان آن جمعیت بیش از دویست نفر از جمله علی بن ابی طالب علیه السلام، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام، ابن عباس، محمد بن ابی بکر و عبداللَّه بن جعفر بود. و نیز از انصار ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو الهیثم بن تیهان، محمد بن سلمه، قیس بن سعد، جابر بن عبداللَّه، انس بن مالک و... بودند... علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل بیتش ساکت نشسته سخن نمی گفتند. جماعت حاضر رو به حضرت کرده عرض کردند: ای ابا الحسن! چه شده که سخن نمی گویی؟

حضرت فرمود: هیچ قبیله ای نبود جز آن که فضیلت خود را بیان کرده و حق خود را ذکر کرد، ولی من از شما سؤال می کنم از جماعت

ص:73


1- 206. جمع الجوامع، ج 2، ص 165و166؛ مسند فاطمه علیها السلام، ص 21.
2- 207. کنز العمال، ج 5، ص 717-726، ح 14241و14243.

قریش و انصار! خداوند به توسط چه کسی این فضیلت را به شما عطا فرمود؟ آیا به توسط شما و عشایر و اهل بیوتتان یا توسط غیر شما؟ عرض کردند: بلکه خداوند این ها را توسط محمدصلی الله علیه وآله و عشیره او به ما عطا کرده و منّت گذاشته است نه به واسطه خود ما و عشایر و اهل بیوت ما. آن گاه حضرت علیه السلام شروع به ذکر مناقب و فضائل خود کرده یکی پس از دیگری آن ها را برمی شمارد تا این که می فرماید: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که این آیه کجا نازل شد: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».(1) و کجا نازل شد: « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ».(2) و کجا نازل کرد: « ... وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً...».(3) مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا این آیه مخصوص برخی از مؤمنین است یا شامل جمیع آنان خواهد شد؟ خداوند عزّ وجلّ پیامبر خود را امر نمود تا والیان امرشان را معرفی کند، و نیز همان گونه که برای آنان نماز و زکات و حجّ را تفسیر نمود، ولایت را نیز تفسیر نماید و مرا نیز در غدیر خم منصوب به خلافت کند. آن گاه پیامبر در خطبه ای فرمود: ای مردم! خداوند مرا مأمور به رسالتی کرده که دلم به آن تنگ آمده است و می ترسم که با ابلاغ آن مردم مرا تکذیب کنند، ولی مرا تهدید کرده که آن را ابلاغ

ص:74


1- 208. سوره نساء، آیه 59.
2- 209. سوره مائده، آیه 55.
3- 210. سوره توبه، آیه 16.

کنم وگرنه مرا عذاب خواهد کرد. آن گاه امر نمود تا ندای نماز جماعت سر داده شود. سپس در خطبه ای فرمود: ای مردم! آیا می دانید که خداوند عز وجل مولای من و من مولای مؤمنین و اولی به آن ها از خودشان هستم؟ گفتند: آری ای رسول خدا. فرمود: بلند شو ای علی. پس من بلند شدم. حضرت فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی مولای او است، بار خدایا هر کس که ولایت او را پذیرفت او را دوست داشته و او را تحت ولایت و سلطه خود قرار بده، و هر کس که از روی عناد و سرکشی از ولایت او سرباز زد او را دشمن بدار ...(1)

ج - در اجتماع کوفه

امام علی علیه السلام بعد از آنکه به او خبر رسید که مردم او را در ادعای حقانیت خود بر خلافت متهم می سازند در رحبه کوفه میان جماعتی از مردم حاضر شده و به حدیث غدیر بر ضدّ کسانی که با او به نزاع برخاسته بودند استشهاد نمود.

این احتجاج به حدّی شایع و علنی بود که عده بسیاری از تابعین آن را نقل کرده و علما نیز با سندهای مختلف و متظافر آن را در کتاب های خود آورده اند. اینک به برخی از راویانی که این قصه را نقل کرده اشاره می کنیم:

1 - ابو سلیمان مؤذّن:

ابن ابی الحدید به سند خود از ابی سلیمان مؤذن نقل کرده که

ص:75


1- 211. فرائد السمطین، ج 1، ص 312، ح 350.

علی علیه السلام با مردم چنین احتجاج کرد: «هر کس از رسول خداصلی الله علیه وآله شنید که فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» شهادت دهد؟ قومی به آن شهادت دادند ولی زید بن ارقم از آن امساک نموده و شهادت نداد در حالی که می دانست. حضرت به او نفرین کرد که خداوند او را کور گرداند. و لذا کور شد. ولی بعد از کوری حدیث غدیر را روایت می نمود.(1)

2 - اصبغ بن نباته.(2)

3 - حَبَّة بن جُوَین عُرَنی، ابو قدامه بجلی، صحابی (م 76، 79 ه).(3)

4 - زاذان بن عمر.(4)

5 - زِرّ بن حبیش اسدی.(5)

6 - زیاد بن ابی زیاد.(6)

7 - زید بن ارقم.(7)

ص:76


1- 212. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 74، خطبه 56.
2- 213. اسد الغابة، ج 3، ص 469، رقم 3341.
3- 214. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ابن المغازلی، ص 20، ح 27.
4- 215. مسند احمد، ج 1، ص 135، ح 642؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 121؛ مطالب السؤول، ص 54؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 210 و ج 7، ص 348 ؛ تذکرة الخواص، ص 17؛ کنز العمال، ج 13، ص 170، ح 36514؛ تاریخ دمشق، رقم 524؛ مسند علی علیه السلام، سیوطی، ح 144 و ...
5- 216. شرح المواهب، ج 7، ص 13؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441؛ الاصابة، ج 1، ص 305؛ قطن الازهار المتناثرة، سیوطی، ص 278.
6- 217. مسند احمد، ج 1، ص 142، ح 672؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 384، حوادث سال 40 هجری؛ الریاض النضرة، ج 3، ص 114؛ ذخائر العقبی، ص 67؛ تاریخ دمشق، رقم 532؛ المختارة، حافظ ضیاء، ج 2، ص 80، ح 458؛ درّ السحابة، شوکانی، ص 211.
7- 218. مسند احمد، ج 6، ص 510، ح 22633؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ المعجم الکبیر، ج 5، ص 175، ح 4996؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ابن المغازلی، ص 23، ح 33؛ ذخائر العقبی، ص 67؛ البدایة والنهایة، ج 7، ص 383، حوادث سال 40 ه.

8 - زید بن یُثیع.(1)(2)

9 - سعید بن ابی حدّان.(3)

10 - سعید بن وهب.(4)

11 - ابو الطفیل عامر بن واثله.(5)

12 - ابو عماره، عبد خیر بن یزید.(6)

13 - عبدالرحمن بن ابی لیلی.(7)

ص:77


1- 219. مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 229؛ کفایة الطالب، ص 63؛ اسنی المطالب، ص 49؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، ص 101، ح 87 و ص 102، ح 88؛ سنن نسائی، ج 5، ص 131، ح 8472؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ جامع الاحادیث، سیوطی، ج 16، ص 263، ح 7899؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487 و ...
2- 220.
3- 221. فرائد السمطین، ج 1، ص 68، ح 34.
4- 222. مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953 و ج 6، ص 504، ح 22597؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، ص 117، ح 98؛ سنن نسائی، ج 5، ص 136، ح 8483؛ اسد الغابة، ج 3، ص 492، رقم 3382؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 229 و ج 7، ص 384؛ المناقب، خوارزمی، ص 156، ح 185؛ المعجم الکبیر، ح 5058؛ المعجم الاوسط، ح 1987؛ تاریخ دمشق، رقم 517-522؛ المختارة، ضیاء مقدسی، رقم 479و480و481.
5- 223. مسند احمد، ج 5، ص 498، ح 18815؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، ص 113، ح 93؛ السنن الکبری، ج 5، ص 134، ح 8478؛ کفایة الطالب، ص 55؛ الریاض النضرة، ج 3، ص 114؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 231؛ نزل الابرار، ص 52؛ اسد الغابة، ج 6، ص 252، رقم 6169؛ ینابیع المودة، ج 1، ص 36، باب 4.
6- 224. المناقب، خوارزمی، ص 156، ح 185؛ المناقب، ابن المغازلی، رقم 27؛ تاریخ دمشق، رقم 520.
7- 225. مسند احمد، ج 1، ص 191، ح 964؛ تاریخ بغداد، ج 14، ص 236؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 308؛ اسد الغابة، ج 4، ص 108، رقم 3783؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 69، ح 36؛ اسنی المطالب، ص 47و48؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 230؛ کنز العمال، ج 13، ص 131، ح 36417؛ مسند بزّار، رقم 632؛ مسند علی علیه السلام، سیوطی، ص 46؛ مسند ابو یعلی، رقم 567؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 155؛ تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام، ابن عساکر، رقم 510؛ المختارة، ضیاء مقدسی، ج 2، ص 273، رقم 654.

14 - عمرو ذی مرّ.(1)

15 - عمیرة بن سعد.(2)(3)

16 - یعلی بن مرّه.(4)(5)

17 - هانی بن هانی.(6)

18 - حارثة بن مضرّب.(7)

19 - هبیرة بن مریم.(8)(9)

20 - ابو رمله عبداللَّه بن ابی امامه.(10)

21 - ابو وائل شقیق بن سلمه.(11)

22 - حارث اعور.(12)

ص:78


1- 226. مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 954؛ خصائص نسائی، ص 117، ح 99؛ سنن نسائی، ج 5، ص 136، ح 8484؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 68، ح 36؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ کفایة الطالب، ص 63؛ میزان الاعتدال، ج 3، ص 294، رقم 6481؛ البدایة والنهایة، ج 5، ص 230؛ تاریخ الخلفاء، ص 158؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487؛ مسند بزّار، ج 3، ص 35، رقم 766؛ اسنی المطالب، ص 49؛ المعجم الکبیر، ح 5059؛ المعجم الاوسط، ح 2130و5301؛ تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام، ابن عساکر، رقم 515و516؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 72؛ درّ السحابة، ص 209.
2- 227. حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ خصائص نسائی، ص 100، ح 85؛ سنن نسائی، ج 5، ص 131، ح 8470؛ المناقب، ابن المغازلی، ص 26، ح 38؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 230 و ج 7، ص 384؛ کنز العمال، ج 13، ص 154، ح 36480 و ص 157، ح 36486.
3- 228.
4- 229. اسد الغابة، ج 5، ص 297، رقم 5162.
5- 230.
6- 231. همان، ج 3، ص 492، رقم 3382.
7- 232. خصائص نسائی، ص 167، ح 58؛ السنن الکبری، ج 5، ص 154، ح 8542. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 228، خطبه 37؛ السیرة الحلبیة، ج 3، ص 274.
8- 233. المعجم الکبیر، ح 8058.
9- 234.
10- 235. کتاب الموالاة، طبری.
11- 236. انساب الاشراف، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام، رقم 169.
12- 237. لسان المیزان، ج 2، ص 379.

برخی از گواهان

برخی از کسانی که در روز رحبه شهادت و گواهی برای امیرالمؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر داده اند عبارتند از:

1 - ابو زینب بن عوف انصاری

2 - ابو عمرة بن عمرو بن محصن انصاری.

3 - ابو فضاله انصاری.

4 - ابو قدامه انصاری.

5 - ابو لیلی انصاری.

6 - ابو هریره دوسی.

7 - ابو الهیثم بن تیّهان.

8 - ثابت بن ودیعه انصاری.

9 - حُبش بن جناده سلولی.

10 - ابو ایوب خالد انصاری.

11 - خزیمة بن ثابت انصاری.

12 - ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعی.

13 - زید یا یزید بن شراحیل انصاری.

14 - سهل بن حنیف انصاری اوسی.

15 - ابو سعید سعد بن مالک خُدری انصاری.

16 - ابو العباس سهل بن سعد انصاری.

17 - عامر بن لیلی غفاری.

18 - عبدالرحمن بن عبد ربّ انصاری.

ص:79

19 - عبداللَّه بن ثابت انصاری خادم رسول خداصلی الله علیه وآله.

20 - عبید بن عازب انصاری.

21 - ابو طریف عدی بن حاتم.

22 - عقبة بن عامر جهنی.

23 - ناجیة بن عمرو خزاعی.

24 - نعمان بن عجلان انصاری.

25 - حافظ هیثمی به سند صحیح نقل کرده که تعداد نفراتی که در آن منطقه حاضر بوده و احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام را به حدیث غدیر شنیدند سی نفر بوده اند.(1)

از آن جا که تاریخ این احتجاج سال 35 هجری بوده و از وقت صدور حدیث غدیر 25 سال می گذشته است، طبیعی به نظر می رسد که بسیاری از صحابه که حدیث را شنیده بوده اند از دار دنیا رحلت کرده باشند. و نیز برخی در جنگ ها شهید شده و برخی دیگر نیز در کشورها و شهرهای مختلف پراکنده شده اند و تنها این سی نفر کسانی بودند که در کوفه آن هم در منطقه رحبه در آن وقت حاضر بوده و شهادت و گواهی به حدیث غدیر برای امیرالمؤمنین علیه السلام دادند.

د - احتجاج در جنگ جمل

یکی دیگر از مواردی که حضرت علی علیه السلام به حدیث غدیر احتجاج نمود در روز جنگ جمل بر طلحه بود.

ص:80


1- 238. مجمع الزوائد، ج 9، ص 104.

حافظ حاکم نیشابوری به سند خود از نُذیر ضبّی کوفی تابعی نقل می کند که گفت: ما با علی علیه السلام در روز جمل بودیم، حضرت علیه السلام کسی را به نزد طلحة بن عبیداللَّه فرستاد تا به ملاقات او بیاید. طلحه خدمت حضرت رسید. حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم! آیا از رسول خداصلی الله علیه وآله نشنیدی که می فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه»؟ گفت: آری. حضرت فرمود: پس برای چه با من جنگ می کنی؟ گفت: یادم نمی آید. این را گفت و از حضرت جدا شد.(1)

ه - حدیث سواران در کوفه

احمد بن حنبل به سند خود از ریاح بن حارث نقل کرده که گفت: جمعی در منطقه رحبه بر علی علیه السلام وارد شدند و عرض کردند: السلام علیک یا مولانا. حضرت فرمود: «چگونه من مولای شمایم در حالی که شما عرب هستید؟» عرض کردند: ما از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدیم که در روز غدیر خم می فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».(2)

و - احتجاج در روز صفین

سلیم بن قیس هلالی، تابعی بزرگ در کتاب خود نقل می کند که

ص:81


1- 239. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 419، ح 5594؛ المناقب، خوارزمی، ص 182، ح 221؛ تاریخ دمشق، ج 8، ص 568؛ تذکرة الخواص، ص 72؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ کنز العمال، ج 11، ص 332، ح 31662 و ...
2- 240. مسند احمد، ج 6، ص 583، ح 23051و 23052؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441، رقم 1038؛ الریاض النضرة، ج 3، ص 113؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 231 و ج 7، ص 384و385؛ المعجم الکبیر، ج 4، ص 173، ح 4053؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 354 و ...

امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین در میان لشکر خود بر منبر رفت و مردم را دور خود جمع کرده و برای آنان که از نواحی مختلف بوده و از آن جمله مهاجرین و انصار بودند سخن گفت: او پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای جماعت مردم! همانا مناقب من بیش از آن است که احصا شود . . .».

در این حدیث نیز حضرت به طور تفصیل فضائل خود را بیان کرده که از آن جمله تذکّر به حدیث غدیر است.(1)

2 - احتجاج حضرت زهراعلیها السلام به حدیث غدیر

شمس الدین ابوالخیر جزری دمشقی شافعی به سند خود از امّ کلثوم دختر فاطمه علیها السلام، و او از فاطمه زهراعلیها السلام نقل کرده که فرمود: «أنسیتم قول رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، وقوله صلی الله علیه وآله: انت منّی بمنزلة هارون من موسی؟»؛(2) «آیا فراموش کردید گفتار رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم را که فرمود: هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. و گفتارش که فرمود: تو نزد من همانند هارون نزد موسی هستی.»

به حدیث غدیر نیز امام حسن و امام حسین علیهما السلام تمسک کرده و احتجاج نموده اند.(3)

3 - احتجاج دیگران به حدیث غدیر

غیر از اهل بیت علیهم السلام نیز، در مواردی خاص به حدیث غدیر خم

ص:82


1- 241. کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 757، ح 25.
2- 242. اسنی المطالب، ص 49.
3- 243. ینابیع المودة، ج 3، ص 150، باب 90؛ کتاب سلیم، ج 2، ص 788، ح 26.

احتجاج و تمسک کرده اند و این به نوبه خود بر این دلالت دارد که این حدیث نزد عموم مسلمانان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - احتجاج عبداللَّه بن جعفر بر معاویه به حدیث غدیر بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام.(1)

2 - احتجاج کردن بُرد بر عمرو بن عاص به حدیث غدیرخم.(2)

3 - احتجاج کردن عمرو بن عاص بر معاویه به حدیث غدیر.(3)

4 - احتجاج کردن عمار بن یاسر در روز صفین بر عمرو بن عاص به حدیث غدیر.(4)

5 - احتجاج کردن اصبغ بن نباته به حدیث غدیر در مجلس معاویه در سال {37}.(5)

6 - مناظره جوانی با ابو هریره به حدیث غدیر در مسجد کوفه:

این مناظره را ابوبکر هیثمی نیز در کتاب «مجمع الزوائد» به نقل از ابی یعلی و طبرانی و بزّار به دو طریق نقل کرده، و یکی از آن دو طریق را تصحیح و طریق دیگر را توثیق نموده است.(6)

7 - احتجاج کردن شخصی بر زید بن ارقم به حدیث غدیرخم.(7)

8 - مناظره مردی عراقی با جابر بن عبداللَّه انصاری به حدیث غدیر.(8)

ص:83


1- 244. کتاب سلیم، ج 2، ص 834، ح 42.
2- 245. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 97.
3- 246. مناقب خوارزمی، ص 199، ح 240.
4- 247. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 206، خطبه 35؛ وقعه صفّین، ص 338.
5- 248. مناقب خوارزمی، ص 205، ح 240؛ تذکرة الخواص، ص 85.
6- 249. مسند ابی یعلی موصلی، ج 11، ص 307، ح 6423؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.
7- 250. ینابیع المودة، ج 2، ص 73، باب 56.
8- 251. کفایة الطالب، ص 61.

9 - احتجاج کردن قیس بن سعد بر معاویه به حدیث غدیر خم در سال {50، 56}.(1)

10 - احتجاج کردن دارمیّه حجونیّه بر معاویه به حدیث غدیر در سال {50، 56}.(2)

11 - احتجاج کردن عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی به حدیث غدیر.(3)

12 – احتجاج کردن مأمون خلیفه عباسی به حدیث غدیرخم بر فقهاء.(4)

ص:84


1- 252. کتاب سلیم، ج 2، ص 777، ح 26.
2- 253. ربیع الابرار، ج 2، ص 599.
3- 254. حلیة الاولیاء، ج 5، ص 364.
4- 255. عقد الفرید، ج 5، ص 56-61.

بررسی شبهات

بررسی شبهات

از آن جا که این حدیث شریف از قوی ترین ادله بر امامت و ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است، اهل سنت در صدد اشکال و تشکیک در سند یا دلالت آن برآمده اند. اینک به بررسی هر یک از آن ها می پردازیم:

1 - حدیث از طریق ثقات نقل نشده است!!

ابن حزم می گوید: «و اما حدیث (من کنت مولاه فعلیّ مولاه)هرگز از طریق ثقات نرسیده و صحیح نیست».(1)

پاسخ

اولاً: قبلاً اشاره کردیم که بسیاری از علمای اهل سنت تصریح به صحّت این حدیث نموده اند.

ثانیاً: او کسی است که تمام فقهای عصرش اتفاق بر گمراه بودن او داشته و عوام را از نزدیک شدن به او باز داشته اند.(2)

ثالثاً: او آرایی دارد که از آن ها استفاده می شود شخصی است متعصّب و حتی نسبت به حضرت علی علیه السلام عناد و بغض و کینه دارد.

او در کتاب خود «المحلّی» می گوید: «بین هیچ یک از امّت خلافی نیست که عبدالرحمن بن ملجم، به جز با تأویل علی را نکشت

ص:85


1- 256. الفِصَل، ج 4، ص 224.
2- 257. لسان المیزان، ج 4، ص 229، رقم 5737.

و اجتهادش او را به این نتیجه رساند، و این چنین حساب کرده بود که کارش صحیح است».(1)

در حالی که بسیاری از علمای اهل سنت از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرده اند که خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود: «قاتل تو شقی ترین از آخرین است». و در تعبیری دیگر فرمود: «شقی ترین مردم است». و در تعبیری دیگر آمده است: شقی ترین این امت است، همانگونه که پی کننده شتر صالح شقی ترین قوم ثمود است».(2)

و در خبری دیگر از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده که خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود: «آیا تو را خبر دهم به شدیدترین مردم از حیث عذاب در روز قیامت؟ حضرت عرض کرد: خبر ده مرا ای رسول خداصلی الله علیه وآله. آنگاه فرمود: همانا شدیدترین مردم از حیث عذاب در روز قیامت پی کننده شتر ثمود است، و کسی که محاسنت را به خون سرت سیراب خواهد کرد.(3)

و نیز فرمود: «قاتل تو شبیه یهود بلکه خود یهود است».(4)

امام علی علیه السلام روزی خطاب به ابن ملجم کرد و فرمود: «من تو را از شرورترین خلق خدا می بینم».(5)

چگونه می توان ابن ملجم را مجتهد نامید در حالی که امام واجب الاطاعه خود را به قتل رسانده است؟ مگر پیامبرصلی الله علیه وآله خروج بر امام مسلمین را همانند خروج از جماعت مسلمین ندانسته و حکم به قتل او نکرده است.(6)

ص:86


1- 258. المحلّی، ج 10، ص 482.
2- 259. مسند احمد، ج 5، ص 326، ح 17857؛ خصائص نسائی، ص 162؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 151، ح 4679 و . . .
3- 260. عقد الفرید، ج 4، ص 155.
4- 261. کنز العمال، ج 13، ص 195، ح 36582.
5- 262. تاریخ طبری، ج 5، ص 145؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 435.
6- 263. صحیح مسلم، کتاب الامارة.

ابن حزم کسی است که قاتل عمار - ابو الغادیه یسار بن سبع سلمی - را نیز اهل تأویل و مجتهد می داند که در این عملش دارای یک اجر است. و می گوید: این عمل همانند کشتن عثمان نیست؛ زیرا کشتن عثمان جای اجتهاد نیست.(1)(2)

در صورتی که ابوالغادیه از مجاهیل دنیا به حساب می آید و هیچ کس او را تعریف و توثیق نکرده است.

این چه نوع اجتهادی است که در مقابل نصوص صریح کرده است؟ مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مطابق احادیث صحیح السند خطاب به عمّار نفرمود: «تو را گروه ظالم خواهند کشت».(3)(4)

مگر پیامبرصلی الله علیه وآله در حق او نفرمود: «هر گاه مردم اختلاف کردند فرزند سمیّه (عمار) با حق است».(5)

مگر پیامبرصلی الله علیه وآله نفرمود: «بار خدایا قریش به عمار ولع دارد، همانا قاتل عمار و برنده لباس او در آتش است».(6)

2 - مردم در صحت آن نزاع دارند!!

ابن تیمیه می گوید: «و اما حدیث (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) در صحاح وجود ندارد، ولی علما آن را نقل کرده اند، و مردم در صحت آن نزاع دارند. از بخاری و ابراهیم حربی و طائفه ای از اهل علم به حدیث نقل شده که آنان در این حدیث طعن وارد کرده و آن را تضعیف کرده اند...».(7)

ص:87


1- 264. الفصل، ج 4، ص 161.
2- 265.
3- 266. الاصابة، ج 2، ص 512، رقم 5704.
4- 267.
5- 268. المعجم الکبیر، ج 10، ص 96، ح 10071.
6- 269. مستدرک حاکم، ج 3، ص 437، ح 5661.
7- 270. منهاج السنة، ج 7، ص 319.

پاسخ

اولاً: ترمذی این حدیث را در صحیح خود نقل کرده و تصریح به صحّت آن نموده است.

ثانیاً: کسی را نمی شناسیم که در این حدیث نزاع کرده باشند، اگر کسی می بود حتماً ابن تیمیه نام او را می برد.

ثالثاً: کار ابن تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیث دیگری که در مدح اهل بیت و خصوصاً علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شده به جایی رسیده که حتی ناصرالدین البانی که از اتباع او در مسائل اعتقادی است این عمل او را ناخرسند دانسته و تصریح می کند که او در تضعیف احادیث عجله به خرج داده است، بدون آن که طرق آن را مورد بررسی قرار دهد.(1)

در حقیقت باید گفت: ابن تیمیه به جهت خصومت با شیعه و بهتر باید گفت: خصومت با اهل بیت علیهم السلام در صدد تضعیف بدون دلیل تمام احادیث فضائل و مقامات اهل بیت علیهم السلام و در رأس آن ها امام علی علیه السلام برآمده است.

3 - «مولی» به معنای اولویّت نیست!!

محمود زعبی در اشکال بر شرف الدین می گوید: «مولی به معنای اولویّت و برتری در تصرّف در لغت عرب به کار نرفته است».(2)

پاسخ

این ادعا که کلمه «مولی» به معنای اولویت و برتری به کار نرفته حرفی بدون دلیل بلکه بر خلاف واقعیات است؛ زیرا بزرگان کلام و تفسیر و لغت به این معنا برای کلمه «مولی» تصریح کرده اند:

ص:88


1- 271. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح 1750.
2- 272. البیّنات، محمود زعبی.

الف - کلمات مفسّرین:

فخر رازی در تفسیر آیه « هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ»؛(1) از کلبی و زجاج و ابی عبیده و فرّاء نقل می کند که معنای آن «اولی بکم» است.(2)

- بغوی نیز این آیه را چنین تفسیر می کند: «صاحبتکم و اولی بکم»(3) همدم شما و اولی و سزاوار به شما است.

این تفسیر نیز از زمخشری، ابو الفرج ابن جوزی، نیشابوری، قاضی بیضاوی، نسفی، سیوطی، ابوالسعود، در ذیل آیه فوق رسیده است.(4)

ب - کلمات متکلمین:

و نیز برخی از متکلمین اهل سنّت همانند سعد تفتازانی، علاء قوشچی و دیگران نیز به این معنا برای کلمه «مولی» تصریح کرده اند. تفتازانی می گوید: «استعمال (مولی) به معنای متولّی و مالک امر و اولی به تصرّف در کلام عرب شایع و از بسیاری از ائمه لغت نقل شده است...».(5)

ج - تصریح لغویّین

از بزرگان لغت اشخاصی از قبیل: فرّاء، زجّاج، ابو عبیده، اخفش، علی بن عیسی رمّانی، حسین بن احمد زوزنی، ثعلب و جوهری و دیگران به معنای «اولی» برای کلمه «مولی» اشاره کرده اند.

ص:89


1- 273. سوره حدید، آیه 15.
2- 274. تفسیر رازی، ج 29، ص 227.
3- 275. معالم التنزیل، ج 8، ص 29.
4- 276. الکشاف، ج 4، ص 476؛ زادالمسیر، ج 8، ص 168؛ غرائب القرآن درحاشیه تفسیر طبری، ج 27،ص 131؛انوارالتنزیل؛مدارک التنزیل،ج 4، ص 226؛ تفسیرجلالین و ...
5- 277. شرح مقاصد، ج 2، ص 290.

ریشه واژه «مولی»

ریشه واژه «مولی»، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکی دلالت می کند، یعنی میان دو چیز به گونه ای از نسبت قرب برقرار است که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست.

ابن فارس می گوید: «واو، لام، ی (ولی) بر قرب و نزدیکی دلالت می کند و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه مولی نیز از همین باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق می شود. ریشه همه آن ها ولی به معنای قرب است».(1)

راغب اصفهانی گفته است: «ولاء و توالی آن است که دو یا چند چیز به گونه ای باشند که غیر آن ها میان آن ها نباشد. این معنا برای قرب مکانی و قرب به لحاظ نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد استعاره آورده می شود.

واژه وِلایت (بر وزن هِدایت) به معنای نصرت، و واژه وَلایت (بر وزن شَهادت) به معنای تولّی امر است. و گفته شده هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولّی امر است».(2)

با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و این که معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می برد می توان گفت: واژه ولایت در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات (قرب حسی) به کار رفته است، آن گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس هر گاه این واژه

ص:90


1- 278. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص 1104.
2- 279. راغب اصفهانی، مفردات، ص 533.

در امور معنوی به کار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می کند و لازمه آن این است که ولیّ نسبت به آن چه بر آن دلالت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد و می تواند تصرّفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. مثلاً ولیّ میّت می تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشی از حقّ وراثت است. و کسی که بر صغیر ولایت دارد حقّ تصرف در امور وی را دارد. کسی که ولایت نصرت دارد می تواند در امور منصور (آن کسی که نصرتش را عهده دار شده است) تصرف کند. و خداوند ولیّ امر بندگان خویش است، یعنی امور دنیوی و اخروی آن ها را تدبیر می کند و او ولیّ مؤمنان است یعنی بر آنان ولایت خاصی دارد... .

بنابر این، معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه ای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است.(1)

به عبارت دیگر: ولایت، نوعی اقتراب و نزدیکی نسبت به چیزی است به گونه ای که موانع و حجاب ها از میان براشته می شود ...(2)

حال اگر کسی با ریاضت های نفسانی و قابلیت هایی که برای خود ایجاد کرده، و از طرفی دیگر مورد عنایات و الطاف الهی قرار گرفته و به مقام قرب تام الهی نائل شده این چنین شخصی بر مردم از جانب خداوند ولایت پیدا می کند، ولایتی که لازمه آن این است که ولیّ نسبت به آن چه بر آن دلالت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد و او می تواند تصرفاتی بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. و همه این ها به اذن و اراده و مشیّت خداوند است.

ص:91


1- 280. المیزان، ج 6، ص 12.
2- 281. همان، ج 5، ص 368.

4 - اولی و سزاوارتر در محبّت!!

زعبی در اعتراضی دیگر می گوید: «شیعه بعد از آن که (مولی) را به معنای اولی گرفته آن را به «تصرّف» نسبت داده و آن کلمه را به معنای اولی به تصرف معنا کرده اند، چرا ارتباط آن را به محبّت نداده اند؟».(1)

پاسخ

اولاً: در قرآن کلمه «مولی» در معنای «متصرف در امر» به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید: « وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ».(2) فخر رازی در تفسیرش «مولی» را به معنای آقا و متصرّف معنا کرده است.(3)

نیشابوری نیز در ذیل آیه « ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»،(4) کلمه «مولی» را به معنای متصرف گرفته می گوید: «آنان در دنیا تحت تصرفات موالی باطل بوده اند».(5)

ثانیاً: ثابت شد که (مولی) به معنای متولّی امر به کار رفته است و فرقی بین متولّی و متصرّف نیست.

ثالثاً: کلمه «مولی» به معنای «ملیک» آمده، و معنای آن همان متصرف در امور است.

رابعاً: در جای خود به اثبات رساندیم که حدیث غدیر با معنای محبّت سازگاری ندارد، و تنها معنای مناسب با آن «متصرف در امور» و «متولّی» است.

5 - امامت حضرت امیرعلیه السلام بعد از عثمان!!

برخی می گویند: ما این حدیث را از حیث سند تمام می دانیم

ص:92


1- 282. البیّنات.
2- 283. سوره حج، آیه 78.
3- 284. تفسیر رازی، ج 23، ص 74.
4- 285. سوره انعام، آیه 62.
5- 286. تفسیر نیشابوری، ج 7، ص 128.

و دلالت آن را نیز بر امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام قبول می کنیم، ولی در این حدیث اشاره نشده که حضرت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله بلافاصله امام است، و لذا به جهت جمع با سائر ادله او را خلیفه چهارم می دانیم.

پاسخ

اولاً: هیچ دلیلی بر خلافت خلفای قبل از حضرت علی علیه السلام وجود ندارد تا بخواهید بین ادله جمع کنید.

ثانیاً: با جمع بین این حدیث و حدیث «ولایت» که در آن تصریح به «بعدی» آمده می توان فهمید که حضرت علی علیه السلام خلیفه بلافصل رسول خداصلی الله علیه وآله است. زیرا مطابق احادیث صحیح السند پیامبرصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی»،(1) و او سرپرست هر مؤمنی بعد از من است. این بعدیّت ظهور در اتصال دارد.

ثالثاً: ظهور خود حدیث غدیر خصوصاً با قرائن حالیه و مقالیه در این است که حضرت علی علیه السلام خلیفه بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.

رابعاً: مفاد حدیث غدیر آن است که حضرت علی علیه السلام سرپرست همه مسلمین حتی این سه خلیفه است و این با خلافت بلافصل سازگاری دارد.

خامساً: اگر مقصود، امامت حضرت علی علیه السلام بعد از عثمان است، چرا عمر بن خطاب در روز غدیر خم به حضرت علی علیه السلام تبریک گفت، و او را مولای خود و هر مؤمنی خطاب کرد؟

6 - امامت باطنی نه ظاهری!!

برخی می گویند: مقصود از «ولایت» در حدیث غدیر ولایت

ص:93


1- 287. مسند احمد، ج 4، ص 438.

باطنی است نه ظاهری که مرادف با حکومت داری و خلافت و سرپرستی عموم مسلمین باشد، اهل سنت با این توجیه در صدد جمع بین ولایت حضرت امیرعلیه السلام و خلافت سه خلیفه قبل می باشند.

پاسخ

اولاً: اگر بنا باشد که این گونه کلمات حمل بر خلاف ظاهر شود، باید نبوّت را نیز این گونه بتوان تأویل کرد، در حالی که قطعاً باطل است.

ثانیاً: به چه دلیل خلافت این خلفا ثابت شده تا در صدد جمع بین حقانیّت خلافت آنان و حدیث غدیر برآمده اند.

ثالثاً: این تفسیر، خلاف ظاهر کلمه «مولی» و مفهوم ولایت است، زیرا معنایی که از ظاهر لفظ مولی و ولایت به دست می آید همان سرپرستی است.

رابعاً: ما معتقدیم که «ولایت» در حدیث غدیر و دیگر احادیث، همان ولایت عامّه الهی است که از شؤونات آن حاکمیت سیاسی و مرجعیّت دینی است.

7 - احتمال اولویّت در تعظیم!!

دهلوی می گوید: «احتمال دارد که مراد از کلمه (مولی) اولویّت در تعظیم باشد».

پاسخ

اولاً: این احتمال خلاف ظاهر لفظ (مولی) است، چون قبلاً اشاره شد، که استفاده خلاف ظاهر و مجازی از لفظ احتیاج به قرینه صارفه از معنای حقیقی دارد.

ثانیاً: این احتمال با قرائن موجود در حدیث که مناسب با معنای سرپرستی است، منافات دارد، چون پیامبرصلی الله علیه وآله در آغاز با طرح:

ص:94

«الست اولی بکم من انفسکم» در مفهوم امامت و اولی به تصرّف از آن ها اقرار گرفت بعد فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» که تصریح به امامت شخص علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ثالثاً: برداشت دیگری غیر از مفهوم سرپرستی و امامت از لفظ ظاهری «مولی» چگونه با تبریک گفتن عمر بن خطاب سازگاری دارد؟

رابعاً: بر فرض که مقصود از کلمه (مولی) اولویّت در محبّت و تعظیم باشد، باز هم با آن چه ما می گوییم منافات ندارد، زیرا کسی که سزاوارتر از دیگری به تعظیم در امور دینی و شرعی است او افضل از همه است، طبیعی است که فرد افضل و برتر سزاوارتر به خلافت و امامت از دیگران باشد.

8 - نقض به آیه 68 سوره آل عمران!!

دهلوی نیز می گوید: «چه ضرورتی دارد که لفظ (مولی) در حدیث را حمل بر اولی به تصرف و سرپرستی نماییم در حالی که در قرآن بر خلاف این معنا به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا»، پرواضح است که پیروان حضرت ابراهیم از شخص او اولی و سزاوارتر به تصرف نبوده اند.

پاسخ

اولاً: در برخی از آیات قرآن کلمه (مولی) به معنای اولی و اولویت به کار رفته است، همانند آیه « مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ».(1)

ثانیاً: حمل کلمه (مولی) در حدیث غدیر بر معنای اولی به تصرف و سرپرستی به جهت قرائنی است که در حدیث وجود دارد.

ص:95


1- 288. سوره حدید، آیه 15.

ثالثاً: در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام قرینه ای وجود دارد که مانع از حمل آیه بر اولویت در تصرف است، و آن این که هیچ کس بر پیامبر خدا مقدم نیست. به خلاف مورد حدیث غدیر.

9 - ذیل حدیث!!

او نیز می گوید: قرینه ای در ذیل حدیث وجود دارد که دلالت بر اراده محبّت از کلمه (مولی) دارد؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اللَّهم وال من والاه وعاد من عاداه».

پاسخ

اولاً: این دعا، به قرینه صدر حدیث «الست اولی بکم من انفسکم» این چنین معنا می شود: «بار خدایا! هر کس که ولایت حضرت علی علیه السلام را پذیرفت او را دوست بدار، و هر کس از ولایت او سرباز زد او را دشمن دار».

ثانیاً: این معنا هرگز با اهتمام شدید پیامبرصلی الله علیه وآله در ذکر آن سازگاری ندارد، زیرا چگونه قابل توجیه است که ما بگوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله آن جماعت عظیم را در آن بیابان گرم به جهت اعلان یک مطلب جزئی و آن این که حضرت علی علیه السلام دوست آن ها است، جمع کرده باشد.

ثالثاً: در برخی از روایات جمله «وال من والاه» همراه با جمله «احبّ من احبّه» آمده است، و این شاهد بر آن است که جمله اول به معنای محبّت نیست، و در غیر این صورت تکرار لازم می آید.

ابن کثیر از طبرانی قضیّه رحبه را نقل کرده و در ذیل آن آمده است: آن گاه سیزده نفر از صحابه برخاسته و شهادت دادند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه

ص:96

وعاد من عاداه، واحبّ من احبّه وابغض من ابغضه، وانصر من نصره واخذل من خذله».(1)

متقی هندی نیز این حدیث را نقل کرده و در ذیل آن از هیثمی نقل می کند که گفته: رجال سند این حدیث همگی از افراد ثقه هستند.(2)

رابعاً: برخی از بزرگان اهل سنت همانند محب الدین طبری شافعی این توجیه و تفسیر را بعید شمرده اند.(3)

خامساً: جمله «اللّهم وال من والاه...» دعایی است که پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از فارغ شدن از خطبه، کرده است، و لذا نمی تواند قرینه بر حمل کلمه «مولی» بر معنای محبّت باشد، بلکه جمله قبل از آن که همان «الست اولی بکم من انفسکم» است بهترین قرینه و زمینه سازی برای حمل کلمه «مولی» بر معنای امامت و اولی به تصرف و سرپرستی است.

سادساً: در برخی روایات کلمه «بعدی» آمده است. ابن کثیر به سند خود از براء بن عازب نقل کرده هنگام اجتماع مردم در غدیر خم پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم؟! قلنا: بلی یا رسول اللَّه! قال: ألست؟ ألست؟ قلنا: بلی یا رسول اللَّه! قال: من کنت مولاه فانّ علیاً بعدی مولاه، اللّهم وال من والاه وعاده من عاداه...».

اگر پیامبرصلی الله علیه وآله از کلمه «مولی» اراده محبّت کرده بود، وجهی برای ذکر کلمه «بعدی» نداشت، زیرا معنا ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله بگوید: حضرت علی علیه السلام بعد از من دوست شماست نه قبل از من.

ص:97


1- 289. البدایة والنهایة، ج 7، ص 347.
2- 290. کنز العمّال، ج 13، ص 158.
3- 291. الریاض النضرة، ج 1، ص 205.

10 - مولی به معنای محبوب!!

برخی مثل ابن حجر مکی و شاه ولی اللَّه دهلوی می گویند: مراد به (مولی) در حدیث غدیر «محبوب» است. یعنی هر کس که من محبوب اویم این علی نیز محبوب اوست.

پاسخ

اولاً: این ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا با مراجعه به کتب لغت به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از لغویین این معنا را برای کلمه (مولی) ذکر نکرده اند.

ثانیاً: این معنا با معنای متبادر از حدیث بدون قرینه سازگاری ندارد.

ثالثاً: این معنا با قرائن موجود در روایت خصوصاً قرینه صدر حدیث «الست اولی بکم من انفسکم» سازگاری ندارد.

رابعاً: اگر مقصود پیامبر از این حدیث این احتمال است، پس چرا افرادی همچون معاویه و عائشه و طلحه و زبیر و عمرو بن عاص و امثال آن ها با حضرت علی علیه السلام به جنگ برخواسته و با او مخالفت کردند؟ آیا معاویه نبود که لعن حضرت را در مأذنه ها علنی کرد؟ و ...

خامساً: این معنا خلاف آن چیزی است که صحابه از حدیث غدیر فهمیده اند، و لذا حسّان بن ثابت در شعر خود از قول پیامبرصلی الله علیه وآله می گوید: «و رضیت من بعدی اماماً و هادیاً»، و راضی شدم از بعد خود که علی علیه السلام امام و هادی باشد.

11 - استدلال به روایتی از حسن مثنّی

دهلوی می گوید: ابو نعیم اصفهانی از حسن مثنّی نقل کرده که از

ص:98

او سؤال شد: آیا حدیث (من کنت مولاه) نصّ بر خلافت حضرت علی علیه السلام است؟ او در جواب گفت: اگر مقصود رسول خداصلی الله علیه وآله به این حدیث خلافت می بود باید آن را به طور فصیح بیان می کرد؛ زیرا او از فصیح ترین مردم بود ...».

پاسخ

اوّلاً: کلام حسن مثنّی بر فرض ثبوت، حجیّت و اعتباری ندارد، زیرا او معصوم نبوده، و نیز از صحابه به حساب نمی آید تا فهم او نزد اهل سنت دارای اعتبار باشد.

ثانیاً: این حدیث سندی ندارد.

ثالثاً: چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله مسأله خلافت و امامت حضرت را در این حدیث به طور فصیح بیان نکرده است؟ در حالی که مقصود حضرت رسول صلی الله علیه وآله با قرائن حالیه و مقالیه که همان امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام است به طور وضوح از حدیث غدیر استفاده می شود. و علمای بلاغت گفته اند که کنایه ابلغ از تصریح است. و نیز حضرت رسول صلی الله علیه وآله در روایات دیگر مسأله امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام را به طور واضح بیان کرده است.

12 - قرینه ای بر حمل بر محبّت!!

شیخ سلیم البشری می گوید: «در حدیث غدیر قرینه ای وجود دارد که کلمه (مولی) را بر معنای محبّت حمل می کند و آن این که این حدیث بعد از واقعه ای بیان شده که در یمن اتفاق افتاد برخی بر ضدّ او اقدام کردند، لذا رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم در صدد تمجید و مدح حضرت علی علیه السلام برآمد، تا جلالت قدر او را بیان کرده و در مقابل کسانی که بر حضرت حمله کرده بایستد».(1)

ص:99


1- 292. المراجعات، رقم 58.

دهلوی نیز می گوید: «سبب این خطبه - آن طور که مورّخین و سیره نویسان می گویند - این بود که: جماعتی از اصحاب که با حضرت علی علیه السلام در یمن بودند امثال بریده اسلمی و خالد بن ولید و دیگران از مشاهیر، قرار گذاشتند که هنگام بازگشت از جنگ بر ضدّ حضرت علی علیه السلام نزد پیامبرصلی الله علیه وآله شکایت کنند... پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از مشاهده این صحنه در روز غدیر مردم را به محبّت علی علیه السلام دعوت کرد...

پاسخ

اولاً: پیامبرصلی الله علیه وآله در همان مجلس معترضین را از اعتراض بر ضدّ حضرت علی علیه السلام بر حذر داشت، و سه بار فرمود: از جان علی چه می خواهید...

ثانیاً: مطابق بسیاری از روایات واقعه غدیر به امر خداوند بوده است نه به جهت شکایت عده ای از حضرت.

ثالثاً: بر فرض اتحاد دو قضیه دلالت حدیث غدیر بر سرپرستی و امامت تمام است؛ زیرا اعتراض بریده و دیگران به جهت تصرّف در غنائم، قبل از تقسیم آن بوده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله با ذکر ولایت داشتن او در آن حدیث و این حدیث به این نکته اشاره می کند که او حقّ هر نوع تصرفی را دارد زیرا او امام و ولیّ خداست.

رابعاً: واقعه غدیر خم بعد از قضیه بریده بوده و هیچ گونه ارتباطی به آن ندارد. سیّد شرف الدین می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را دوبار به سوی یمن فرستاد: مرتبه اوّل در سال هشتم هجری بود.(1) در آن مرتبه برخی شکایت حضرت علی علیه السلام را نزد رسول خدا بعد از

ص:100


1- 293. سیره نبویه، زینی دحلان در حاشیه سیره حلبیه، ج 2، ص 346.

بازگشتشان از یمن نمودند. در آن هنگام رسول خداصلی الله علیه وآله بر آن ها غضب کرد، و آنان نیز با خود عهد کردند تا دیگر بار بر حضرت اعتراض نکنند. بار دوّم در سال دهم هجرت بود.(1) در آن سال، پیامبرصلی الله علیه وآله پرچم را به دست حضرت علی علیه السلام داد و به دست مبارکش عمامه ای بر سر او بست. و به او فرمود: حرکت کن و به کسی توجه نکن... در این سفر کسی شکایت حضرت را از رسول خداصلی الله علیه وآله نکرد و بر او حمله ننمود، حال چگونه ممکن است که حدیث غدیر مسبَّب از اعتراض و شکایت بریده و امثال او باشد . . .».(2)

خامساً: بر فرض که کسی بر ضدّ حضرت علی علیه السلام مطلبی را گفته است، ولی وجهی ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله این جمعیّت عظیم را در صحرایی سوزان به جهت یک امری جزئی و کوچک جمع کند و این مقدار به آن بها دهد.

سادساً: اگر مقصود رسول خداصلی الله علیه وآله مجرد بیان فضیلت حضرت امیرعلیه السلام و ردّ بر اعتراض کنندگان بر او بود باید به طور صریح این مطلب را بیان می کرد، مثل آن که می فرمود: این شخص پسر عم و داماد و پدر فرزندان من و سیّد اهل بیت من است، او را اذیت نکنید و ...، کلماتی که دلالت جلالت قدر و عظمت حضرت دارد.

سابعاً: از این حدیث شریف غیر از معنای اولی به تصرّف و سرپرستی و امامت معنای دیگری متبادر به ذهن نمی شود، حال سبب ذکر این حدیث هر چه می خواهد باشد، ما الفاظ را حمل بر معنای حقیقی آن می نماییم و به اسباب آن کاری نداریم، خصوصاً آن که قرائن عقلی و نقلی نیز این معنا را تأیید می نماید.

ص:101


1- 294. سیره ابن هشام، ج 4، ص 212.
2- 295. المراجعات، ص 407.

13 - اشکال اجتماع دو متصرّف!!

محمود زعبی می گوید: «اگر دلالت حدیث غدیر بر ولایت و اولی به تصرف و سرپرستی را قبول کنیم لازم می آید که در یک زمان و عصر دو متصرف مطلق و سرپرست بر مسلمانان وجود داشته باشد، و این دارای محذورات بسیاری است».(1)

پاسخ

اولاً: از حدیث غدیر استفاده ولایت و سرپرستی و اولی به تصرّف برای حضرت علی علیه السلام استفاده می شود، ولی در زمان حیات رسول خداصلی الله علیه وآله تصرفات حضرت علی علیه السلام در طول تصرفات رسول خداصلی الله علیه وآله است، یعنی در غیاب حضرت صلی الله علیه وآله او متصرف در امور است.

ثانیاً: اشکال و محذوری در اجتماع دو ولایت نیست، و اگر محذوری باشد در اجتماع دو تصرف است، و ثبوت ولایت مستلزم فعلیّت تصرّف نیست.

ثالثاً: محذور اجتماع دو تصرّف در صورتی است که هر یک از تصرفات با یکدیگر مخالف باشد در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام هیچ گونه اختلافی در تصرّف نداشتند.

رابعاً: عمده ولایت حضرت علی علیه السلام و فعلیّت آن بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله است.

ص:102


1- 296. البینات.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109