سرشناسه : دهقان، اكبر، 1344 -
عنوان و نام پديدآور : با قرآن در مكه و مدينه/ اكبر دهقان؛ [براي] حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت، معاونت امور فرهنگي - مديريت آموزش.
وضعيت ويراست : ويراست 2.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.
مشخصات ظاهري : 496 ص.
شابك : 80000 ريال 978-964-540-390-2 :
وضعيت فهرست نويسي : فيپا
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : كتابنامه: ص. 195 - 196؛ همچنين به صورت زيرنويس.
موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14
موضوع : حج -- جنبه هاي قرآني
شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت. مديريت آموزش
رده بندي كنگره : BP104 /ح3 د87 1391
رده بندي ديويي : 297/159
شماره كتابشناسي ملي : 2777380
يكي از فرايض بسيار مهم در اسلام، فريضه ي حج است كه بر انسان مستطيع انجام اين عمل عبادي لازم است. قرآن كريم مي فرمايد: «و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلًا».
فريضه ي حج هم از نظر زماني داراي شرافت ويژه اي است؛ زيرا در ماه حرام اين مراسم انجام مي شود؛ «الحجّ أشهر معلومات»، و ماه ذي الحجه از ماه هاي داراي حرمت است و بر طبق برخي از احاديث هيچ زماني در نزد خداوند متعال از نظر پاداش دهي مانند دهه ي اول ذي الحجه نيست.
«ما من ايام العمل الصالح فيها احبّ الي الله عزّ و جلّ من أيام العشر»؛ يعني عشر ذي الحجه و هم از نظر مكاني داراي شرافت است؛ زيرا قسمتي از اعمال حج در مسجد الحرام كه بافضيلت ترين مسجد است انجام مي شود.
حج از جامعيت ويژه اي برخوردار است؛ زيرا مركز و محل عبادت است؛ «و لكلّ أمّة جعلنا مسنكاً»، علاوه بر آن مركز سياست و
برائت از مشركان است؛ «برائة من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشركين»، و نيز مركز دوري از شهوت و معصيت است؛ «فمن فرض فيهن الحجّ فلا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحج».
مهم تر از همه ي اين ها مركز تجلّي عدالت و فضيلت است؛ «سواء العاكف فيه و الباد».
حج تجسم اصول اعتقادي هر انسان مسلمان است؛ زيرا حج از آغاز تا پايان نمونه اي از تجلي توحيد و طرد شرك است؛ «و لله علي الناس حج البيت» و «و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بي شيئاً»، و نيز حج محل حضور به مقام شامخ نبوت و رسالت است؛ «و اذّن في الناس بالحج يأتوك رجالًا و علي كل ضامر من كل فجّ عميق» چه اين كه حج تجديد عهد و پيمان با مقام بسيار ارزشمند ولايت و
______________________________
(1). آل عمران/ 97
(2). بقره/ 197
(3). حج/ 34
(4). توبه/ 1
(5). بقره/ 197
(6). حج/ 25
(7). آل عمران/ 97
(8). حج/ 26
(9). حج/ 27
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 8
امامت است. امام باقر عليه السلام مي فرمايد: « … انما أُمروا ان يطوفوا بهذه الاحجار ثم يأتونا فيعلمونا ولايتهم».
و نيز حج يادآور موضوع عالم محشر و عرصه ي قيامت است. شايد به همين جهت باشد كه در آغاز سوره ي حج موضوع قيامت مطرح شده است؛ «يا أيها الناس اتقوا ربّكم انّ زلزلة الساعة شي ء عظيم».
مناسك حج و حضور در مواقف و ميقات هاي آن هر يك نمونه اي از حشر و قيامت است، از جمله: آماده شدن براي سفر حج و پرداخت بدهي هاي شرعي و قانوني و ردّ مظالم و وصيت و خداحافظي، يادآور حالت احتضار و سفر به
عالم آخرت است. حضور در سرزميني كه پيش تر با آن انس و الفت و آشنايي نداشته و دوري از زن و فرزند و منزل، تداعي گر «يوم يفر المرء من أخيه* و امه و ابيه» و «و تقطعت بهم الاسباب» است.
حركت اعضاي كاروان به دنبال روحاني و مدير كاروان يادآور «يوم ندعوا كل أناس بأمامهم» است. عاري بودن از مظاهر و مفاخر دنيوي چون لباس و زينت و زيور و پوشيدن دو جامه ي احرام، يادآور پوشيدن كفن است؛ بويژه با توجه به اين كه براي حج گزار مستحب است در همان لباس كفن شود.
افاضه و كوچ كردن از عرفات به طرف مشعر و بعد به طرف منا، مظهري است از «يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر».
فروتني و تذلل گردن فرازان هنگام انجام مناسك در پيشگاه حيّ قيّوم، چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «جعل السعي بين الصفا و المروة مذلّة للجبارين»، يادآور تذلل و خضوع همه ي چهره ها در قيامت است؛ «و عنت الوجوه للحيّ القيوم».
اقرار و اعتراف حج گزار به گناهان خويش، اعتراف به گناه در قيامت را تداعي
______________________________
(1). بحار الانوار/ ج 99/ ص 34
(2). حج/ 1
(3). عبس/ 34- 35
(4). بقره/ 166
(5). اسراء/ 71
(6). قمر/ 7
(7). وسائل الشيعه/ ج 9/ ص 37
(8). طه/ 111
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 9
مي كند كه برخي در پيشگاه خداوند مي گويند: «فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل».
حج از جمله عباداتي است كه عبادات ديگر نيز در آن مطرح است. مانند نماز؛ «و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي» يا روزه در باره ي كسي كه نتواند در حج قرباني كند بايد سه روز در ايام حج و هفت روز به هنگام
بازگشت به وطن روزه بگيرد؛ «فمن لم يجد فصيام ثلاثة أيام في الحج و سبعة اذا رجعتم»، چه اين كه كسي كه مي خواهد به حج برود بايد از پيش بدهي خمس يا زكاتش را پرداخته باشد.
حج از جمله عباداتي است كه بسياري از فضايل اخلاقي و انساني مانند اخلاص و ذكر خدا و طهارت نفس و تزكيه ي روح در آن مطرح است؛ زيرا حج و عمره را بايد براي رضاي خداوند متعال به جا آورد؛ «و اتمّوا الحج و العمرة للّه» چه اين كه ياد خداوند در مقاطع مختلف حج بايد تحقق يابد؛ «و اذكروا الله في أيام معدودات» و «ليذكروا اسم الله علي ما رزقهم من بهيمة الانعام» و در پرتو ياد خدا و قصد قربت در همه ي اعمال حج روح و نفس انسان تزكيه و تكامل پيدا مي كند.
حج در دين اسلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است، از اين رو به عنوان پرچم اسلام؛ «جعله للاسلام علماً» و جهاد ضعيفان؛ «الحج جهاد كل ضعيف» و عامل آرامش روح؛ «الحج تسكين القلوب» و سبب تقويت دين؛ «فرض الله … و الحج تقوية للدين» و وسيله ي تقرب به پروردگار؛ «انّ افضل ما توسّل به المتوسلون الي الله سبحانه و تعالي … حج البيت و اعتماره» و در نهايت عامل جلب رحمت حق و نيل به سعادت ابدي خواهد بود؛ «جعله الله سبباً لرحمته و وصلة الي جنّته».
______________________________
(1). غافر/ 11
(2). بقره/ 125
(3). بقره/ 196
(4). بقره/ 196
(5). بقره/ 203
(6). حج/ 34
(7). نهج البلاغه/ خطبه ي 1
(8). بحار/ ج 99/ ص 7
(9). بحار/ ج 75/ ص 183
(10). نهج البلاغه/ حكمت 244
(11). نهج البلاغه/ خطبه ي 110
(12). نهج البلاغه/ خطبه ي 192
درسنامه با
قرآن در مكه و مدينه، ص: 10
انگيزه تدوين
از آنجا كه موضوع حج و التزام به مناسك و درك اسرار اين فريضه الهي آرامبخش روح و روان آدمي است، شايسته است كه زائران بيت اللَّه مخصوصاً راهنمايان و مبلغان حج با منبع اصيل وحي يعني قرآن كريم هر چه بيشتر مأنوس باشند چرا كه اين ويژگي آرامبخشي روح در اين كتاب آسماني بطور كامل متجلي است. چرا كه از سويي قرآن كريم به عنوان ذكر معرفي شده است: «إنّا نحن نزّلنا الذكر وانّا له لحافظون» و از سوي ديگر ذكر الهي مايه آرامش روح است: «ألا بذكر اللَّه تطمئنّ القلوب».
از اين رو كميته آيات و روايات زير نظر بعثه مقام معظّم رهبري تصميم گرفتند تا دو تحقيق در زمينه تفسير آيات حج صورت گيرد. يكي ويژه آيات حج كه برخي از دوستان عهده دار شدند. دوم تحقيق به صورت عمومي در دو فصل، فصل اول آيات مربوط به حج و مكّه معظّمه و فصل دوم آيات مربوط به مدينه منوّره و مسائل تاريخي مانند برخي از جنگهاي بدر، احد، احزاب، تبوك و برخي از آياتي كه مربوط به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است. كه مجموع آيات به 200 آيه رسيد و هدف از اين كار اين بود تا روحانيون گرانقدر هم خود هر چه بيشتر با معارف قرآن كريم آشنا شوند و هم زائران بيت اللَّه را با معارف و اسرار قرآن كرم مأنوس سازند.
شيوه تحقيق
در آغاز متن آيه شريفه و ترجمه آن بيان شده و بعد از آن واژه هاي مشكل آن معنا گرديده و سپس تفسير آيه شريفه بيان شده و در
پايان نكته هاي مختلف (ادبي، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي و عرفاني) كه از منابع و مصادر مختلف تفاسير شيعه و اهل سنت مورد استفاده قرار گرفته و در ذيل معرفي مي شود، بيان شده است.
______________________________
(1). سوره حجر، آيه 9
(2). سوره رعد، آيه 28
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 11
1- التبيان
2- مجمع البيان
3- نورالثقلين
4- صافي
5- الميزان
6- نمونه
7- راهنما
8- نور
9- كشاف
10- مفاتيح الغيب
11- روح المعاني
12- في ظلال
محمد بن حسن طوسي
فضل بن حسن طبرسي
عبد علي بن جمعه حويزي
محسن فيض كاشاني
سيد محمد حسين طباطبايي
ناصر مكارم شيرازي
اكبر هاشمي رفسنجاني و همكاران
محسن قرائتي و همكاران
زمخشري
فخر رازي
سيد محمود آلوسي
سيد قطب
در پايان بر خود لازم مي دانم از تمام دوستان عزيز و گرانقدرم حجج اسلام آقايان محترم
محمود شريفي
سيد محمد كاظم طباطبايي
محمود لطيفي
رضا برنجكار
محمد فاكر ميبدي
محمود مهدي پور
كه با تذكرات سودمند و ارزنده خود اين جانب را در تحقيق و تنظيم اين كتاب مساعدت كردند صميمانه تقدير و تشكر كنم.
اكبر دهقان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 13
«و اذ جعلنا البيت مثابة للنّاس و امناً واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّي و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل ان طهّرا بيتي للطّائفين و العاكفين و الرّكّع السّجود».
ترجمه
و (به خاطر بياوريد) هنگامي كه خانه ي كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم. و (براي تجديد خاطره،) از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد. و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه: «خانه ي مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد.»
تفسير
قرآن كريم بعد از ذكر مقام و منزلت ابراهيم عليه السلام در آيه 124 سوره بقره، عظمت خانه كعبه را بيان مي كند و مي فرمايد:
به خاطر بياوريد هنگامي كه خانه كعبه را «مثابه» (محل بازگشت و توجه) مردم و مركز امن و امان قرار داديم.
در معناي «مثابة للنّاس» چند قول است:
1. بعضي گفته اند «مثابة» به معني مرجع است و كعبه به اين مناسبت مرجع ناميده مي شود كه مردم همه ساله بسوي آن روي مي آورند.
2. ابن عباس گويد «مثابه» به معني مرجع است ولي اين اطلاق به اين مناسبت است كه
______________________________
(1). بقره/ 125
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 14
نوعاً مسلماناني كه از خانه كعبه باز مي گردند، قصد دارند دوباره بسوي آن برگردند و هيچگاه زيارت و احتياج خود را نسبت به آن تمام شده نمي دانند، لذا در حديث وارد شده، كسي كه از مكه به اين قصد مراجعت كند كه در آينده بسوي آن برگردد، عمرش طولاني مي شود.
مثابه: اسم مكان است، در اصل از ماده (ثوب) به معني رجوع شي ء است به حالت اولي و يا به حالتي كه ابتدا براي آن در نظر گرفته شده است. در آيه شريفه به معني مكاني است كه مردم به آن رجوع مي كنند، يا مكاني كه به مردم به خاطر انجام حج يا عمره ثواب مي دهند.
«و امناً» خانه كعبه به اين مناسبت «محل امن» است كه خداوند مقرر فرموده كسي كه به اين خانه پناهنده شود هنگامي كه در آنجا است جان و مال او ايمن باشد. بعد مي فرمايد از مقام ابراهيم محلي براي نماز انتخاب كنيد «و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّي» مقصود اين است نزديك مقام ابراهيم نماز طواف بخوانيد.
در تعيين مقام ابراهيم چهار قول وجود دارد:
1. تمام مناسك حج 2. عرفات، مشعر، جمرات 3. حرم 4. همان سنگي
است كه د مسجدالحرام به اين نام معروف است. قول صحيح و معروف همين قول چهارم است كه در روايتي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است.
«و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل ان طهّرا … » «عهد» در اينجا به معني امر
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 382
(2). مفردات راغب/ ص 83؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 378؛ جامع الاحكام/ ج 2/ ص 110؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 420
(3). جامع البيان/ ج 1/ ص 536؛ جامع الاحكام/ ج 2/ ص 113
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 15
است، يعني امر كرديم به آن ها (ابراهيم و اسماعيل) كه خانه را براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان (نمازگزاران) پاكيزه داريد.
منظور از «تطهير» يا اختصاص خانه كعبه به عبادت و انجام مناسك حج است كه اين خود يك نوع تطهير است و يا اينكه مراد پاك كردن خانه خدا از كثافات ظاهري است. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه درباره قول خدا «طهّرا بيتي للطائفين» فرمود: «نحيّا عنه المشركين … » يعني مشركان را از خانه خدا دور كنيد.
«عكوف» مصدر «عاكفين» به معناي ماندن و اقامت كردن در مكاني است.
منظور از عاكفان در آيه شريفه به قرينه طواف و ركوع و سجود يا مطلق عبادت كنندگان خداوند متعال هستند يا مجاوران در مسجدالحرام اند كه در حال اعتكاف يا نظر كردن به كعبه اند، نه كساني كه در مكه مقيم اند و در آيه شريفه «سواء العاكف فيه والباد» مطرح شدند، زيرا عاكف در آنجا به معناي ساكن شهر مكه است، نه به معناي معتكف يا ناظر به كعبه. نكته ها
1. كعبه
نعمت خداوند
تعيين خانه خداوند براي حضور مردم و تأكيد بر حفظ امنيت حاضران در آن محيط از نعمت هاي الهي و شايسته ياد كردن است. «اذ» مفعول براي «اذكروا» است و
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 382؛ الميزان/ ج 1/ ص 281؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 380؛ كشف الاسرار/ ج 1/ ص 350
(2). راهنما/ ج 1/ ص 400
(3). حج 25
(4). مجمع البيان/ ج 1/ ص 385؛ تسنيم/ ج 6/ ص 550؛ راهنما/ ج 1/ ص 399
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 16
«ل» در «للناس» حكايت از آن دارد كه قرار دادن كعبه براي حضور پياپي مردم در جهت منافع آنان است. 2. كعبه محل رجوع مردم
حضرت ابراهيم عليه السلام شخصيت جهاني است. در آيه 124 سوره بقره خداوند ابراهيم عليه السلام را امام براي همه مردم قرار داد «انّي جاعلك للنّاس اماماً» و در اين آيه كعبه را محل رجوع و مركز امن براي همه مردم قرار داده است «و اذ جعلنا البيت مثابة للنّاس و امناً».
3. كعبه محل امن
واژه «امناً» مصدر و منظور محل امن است، تعبير از اسم مكان بصورت مصدر جهت مبالغه است. خانه كعبه به اين مناسبت محل امن ناميده مي شود كه كساني كه اين خانه را زيارت كنند از عذاب الهي در امان هستند، علاوه خداوند مقرر فرموده كسي كه به اين خانه پناهنده شود تا هنگامي كه در آنجا است جان و مال او ايمن باشد و هرگز ترس به خود راه ندهد و مردم به جهت عظمت و احترامي كه براي اين خانه قائل هستند به كسي كه خود را در پناه آن قرار بدهد اصلا
متعرض نمي شوند. به واسطه رعايت همين احترام مقرر گرديده كه قانون جزايي اسلام بر كسي كه پس از ارتكاب جنايتي در خارج به خانه كعبه يا به حرم پناهنده شود اجرا نشود.
از طرفي براي آنكه اين موضوع وسيله اي براي تعطيل حدود الهي نشود و افراد از اين قانون سوء استفاده نكنند، در اسلام مقرر شده است كه آن شخص را از لحاظ مواد غذايي و آشاميدني و خريد و فروش در مضيقه بگذاريد تا ناگزير از خانه كعبه و حرم آن
______________________________
(1). راهنما/ ج 1/ ص 397
(2). تفسير نور/ ج 1/ ص 200
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 17
خارج گردد و حد الهي درباره او جاري شود تا هم احترام خانه كعبه رعايت شود و هم حدود الهي تعطيل نگردد. 4. امنيت خانه كعبه حتي براي حيوانات
بايد همگان حتي حيوانات در خانه خدا امنيت كامل داشته و از هرگونه آزاري مصون باشند «و اذ جعلنا البيت … امناً».
تقييد كلمه «مثابة» به وسيله «النّاس» و مقيد نساختن «امناً» به آن قيد گوياي اين نكته است كه امنيت مكه بايد براي هر ذي روحي چه انسان و چه غيرانسان تأمين شود. 5. اهميت مقام ابراهيم
قرآن كريم در اينجا نفرمود در مقام ابراهيم نماز بخوانيد «صلّوا في مقام ابراهيم»، بلكه فرمود در آنجا محل نماز انتخاب كنيد كه در اين صورت امر به نماز نشده، بلكه امر الهي به اتخاذ محل نماز در نزد مقام ابراهيم عليه السلام تعلق گرفته است (علت لزوم نماز در مقام ابراهيم براي احترام و اهميت اين مقام است). اين اهميت و عظمت مقام ابراهيم عليه السلام را نيز كلام امام صادق عليه
السلام بيان مي كند: «انّ اللَّه فضّل مكّة و جعل بعضها افضل من بعض فقال اللَّه تعالي «و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّي»».
و نيز از امام باقر عليه السلام روايت شده است: « … لقد وضع عبد من عباد اللَّه قدمه علي حجر فأمر اللَّه تبارك و تعالي ان نتّخذها مصلّي … »: بنده اي از بندگان خدا (ابراهيم) پايش را بر سنگي نهاد، پس خداوند براي تجديد خاطره به ما دستور داد كه آن سنگ را
______________________________
(1). تبيان/ ج 1/ ص 452؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 383؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 378؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 421؛ كشف الاسرار/ ج 1/ ص 358
(2). راهنما/ ج 1/ ص 396
(3). الميزان/ ج 1/ ص 280
(4). بحارالانوار/ ج 99/ ص 241
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 18
جايگاه نماز خويش كنيم. 6. خدمت در مكان هاي عبادي
خدمت كردن در مكان هاي عبادي و مهيّا ساختن آن ها براي پرستش خدا عملي نيكو و شايسته است «و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل ان طهرا بيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود».
7. پاك نگه داشتن مكان عبادت
پاك نگاه داشتن مكان عبادت يك امر ضروري است. قيدهاي «للطائفين» و «العاكفين» و … مي تواند بيانگر اين معنا باشد كه فلسفه تطهير كعبه جايگاه عبادت بودن آن است و لذا مي توان ضرورت پاك نگاه داشتن همه مكان هاي عبادت را احتمالي موجه دانست. 8. نزديك ترين حالات نمازگزار به خداوند
سرّ اينكه از جميع حالات نمازگزار موضوع ركوع و سجود مطرح شده «والرّكع السجود» آن است اين دو نزديك ترين حالات انسان به سوي خداوند متعال است علاوه بر اينكه ركوع و سجود دو ركن اساسي نماز محسوب
مي شوند و در بسياري از اوقات به عنوان كنايه از نماز ذكر مي شوند. 9. وجوب نماز طواف
فقهاي اماميه براي وجوب نماز طواف به همين آيه «و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّي» استدلال كرده اند، زيرا خداوند به خواندن نماز در مقام ابراهيم عليه السلام امر فرموده و
______________________________
(1). راهنما/ ج 1/ ص 400
(2). راهنما/ ج 1/ ص 399
(3). راهنما/ ج 1/ ص 398
(4). روح المعاني/ ج 1/ ص 381؛ جامع الاحكام/ ج 2/ ص 114
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 19
امر دلالت بر وجوب دارد و از طرفي غير از نماز طواف مسلّماً هيچ نمازي در آن مكان واجب نيست، نتيجه اين مي شود كه متعلّق (امر) واقع در آيه نماز طواف است. 10. مقام ابراهيم از آيات روشن الهي
گرچه سراسر جهان آيات الهي است، اما در محدوده كعبه آيات الهي بيّن و روشن است «انّ اوّل بيت وضع للنّاس … فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم» آنگاه يكي از برجسته ترين آيات الهي مقام ابراهيم است كه ذكر خاص بعد از عام مفيد اهميت است. 11. اهميت عبادت
عبادت و نماز به اندازه اي مهم است كه حتي ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام براي انجام آن مراسم بايد مأمور پاكسازي شوند. 12. تطهير خانه خدا وظيفه عموم مسلمانان
گرچه خطاب تطهير بيت به ابراهيم و اسماعيل است و لكن همه مسلمانان موظف به اين عمل هستند از اين رو امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انّ اللَّه عزّوجلّ يقول في كتابه طهّرا بيتي … فينبغي للعبد ان لا يدخل الّا و هو طاهر قد غسل عنه العرق و الاذي و تطهّر» از اين حديث استفاده مي شود كه عبادت با طهارت ارتباط
دارد. 13. شرافت خانه كعبه
در آيه شريفه از خانه كعبه بعنوان «بيتي» خانه من، تعبير شده، در حالي كه روشن است خداوند نه جسم است و نه نياز به خانه دارد. منظور از اين اضافه همان اضافه
______________________________
(1). تبيان/ ج 1/ ص 453؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 384
(2). محاضرات
(3). تفسير نور/ ج 1/ ص 200
(4). نورالثقلين/ ج 1/ ص 123
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 20
تشريفي است به اين معني كه براي بيان شرافت و عظمت چيزي آن را به خدا نسبت مي دهند. ماه رمضان را شهراللَّه و خانه كعبه را بيت اللَّه مي گويند.
مرحوم طبرسي گويد: جهت اسناد بيت به خداوند آن است كه خواسته مزيت آن را بر ساير بقاع و مكان ها روشن سازد. 14. اطلاق بيت به خانه كعبه پيش از ساختن آن
آيا پيش از ساختن خانه كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل به آنجا بيت اطلاق مي شده كه خداوند آن دو بزرگوار را مأمور به تطهير بيت كرده است؟ در پاسخ برخي گفته اند منظور آن است كه خانه الهي را بر اساس طهارت از شرك بنا كند و جمله (ان طهّرا بيتي) نظير آيه «افمن اسّس بنيانه علي تقوي من اللَّه» است و برخي نيز گفته اند آن محل را از وجود بت ها و شرك و گناه پاك سازد.
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 1/ ص 381؛ تفسير نمونه/ ج 1/ ص 450؛ جامع الاحكام/ ج 1/ ص 114
(2). مجمع البيان/ ج 1/ ص 385
(3). تفسير كبير/ ج 4/ ص 57؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 423
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 21
«و اذ قال ابراهيم ربّ اجعل هذا بلداً امناً
وارزق اهله من الثّمرات من امن منهم باللَّه واليوم الاخر قال و من كفر فامتّعه قليلًا ثمّ اضطرّه الي عذاب النّار و بئس المصير».
ترجمه
و (به ياد آوريد) هنگامي را كه ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! اين سرزمين را شهر امني قرار ده؛ و اهل آن را- آن ها كه به خدا و روز بازپسين، ايمان آورده اند- از ثمرات (گوناگون)، روزي ده.» گفت: «(دعاي تو را اجابت كردم؛ و مؤمنان را از انواع بركات، بهره مند ساختم؛) اما به آن ها كه كافر شدند، بهره ي كمي خواهم داد؛ سپس آن ها را به عذاب آتش مي كشانم؛ و چه بد سرانجامي است!»
تفسير
در اين آيه شريفه حضرت ابراهيم عليه السلام دو تقاضاي مهم از خداوند براي ساكنان اين منطقه و سرزمين مي كند، مي گويد: پروردگارا! اين وادي را از سرزمين هاي امن قرار بده يعني امن از عقوبت الهي كه به اين سرزمين برسد، همانطوري كه به ساير سرزمين ها عقوبت الهي از قبيل زلزله و غرق و مانند آن رسيده است و خداوند دعاي او را مستجاب گردانيد.
______________________________
(1). بقره/ 126
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 22
«هذا» در آيه شريفه «رب اجعل هذا بلداً» اشاره به وادي است كه قبلًا ابراهيم عليه السلام آنرا ذكر كرده بود «ربّنا اني اسكنت من ذرّيتي بواد غير ذي ذرع»
«امناً» صفت براي بلد است پس تنها اهل شهر را شامل نمي شود بلكه نبات و حيوان هم از خطر قطع و صيد در امان هستند و به همين جهت قطع درختان و صيد جانوران بر محرمان جايز نيست.
بعد گويد پروردگارا اهل اين سرزمين را، آن ها كه به خدا و قيامت ايمان آورده اند از ثمرات مختلف روزي بخش و اين
دعا نيز مستجاب گرديد.
همانطوري كه مشاهده مي شود چنانكه به استجابت اين دعا در سوره قصص آيه 57 اشاره نمود «اولم نمكن لهم حرماً امناً يجبي اليه ثمرات كل شي ء» حضرت ابراهيم عليه السلام در اينجا فقط براي مؤمنين دعا نمود. ولي بر خلاف آنچه ابراهيم عليه السلام تنها براي مؤمنين ثمرات خواست اما چون رحمت خداوند وسيع است و روزي دنيا را براي عموم مؤمنين و كفار قرار داده چنانكه آيه شريفه «كلًا نمدّ هؤلاء و هؤلاء … » به اين معني اشاره دارد، خداوند در پاسخ اين تقاضا چنين فرمود: كساني كه راه كفر را پيش گرفتند بهره كمي از اين ثمرات به آن ها خواهم داد اما در قيامت آن ها را به عذاب آتش مي كشانم و چه بد سرانجامي است.
در اين كه منظور از ثمرات چيست؟ مفسران وجوهي بيان كرده اندولي ظاهراً ثمرات يك معناي وسيع دارد كه هرگونه نعمت مادي اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذايي و نعمتهاي معنوي را شامل مي شود. در حديثي امام صادق عليه السلام مي فرمايد: منظور ميوه
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 1/ ص 381
(2). تفسير مراغي/ ج 1/ ص 212
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 23
دلها است اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به اين سرزمين جلب مي كند. نكته ها
1. احترام مكه
ابن عباس مي گويد: مقصود از اين دعا اين است كه پروردگارا اين شهر را مورد احترام قرار بده بطوري كه حتي پرند گان آن شكار نشود و درخت آن قطع نگردد و گياه آن چيده نشود و به همين معني برمي گردد كلام امام صادق عليه السلام كه فرمود: «من دخل الحرم و مستجيراً به
فهو آمن من سخط اللَّه عزوجل و من دخله من الوحش و الطّير كان امناً من ان يهاج او يؤذي حتّي يخرج من الحرم».
پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز روز فتح مكه فرمود: «انّ اللَّه تعالي حرّم مكه يوم خلق السموات و الارض فهي حرام الي ان تقوم الساعه لم تحل لاحد قبلي و لا تحل لاحد من بعدي و لم تحلّ لي الّا ساعه من النهار … ».
از اين روايت و امثال آن كه در ميان محدثين مشهور است استفاده مي شود كه مكه قبل از دعاي ابراهيم عليه السلام مورد احترام بوده است منتهي اين احترام بواسطه دعاي آن حضرت تأكيد و تجديد شده است. 2. سرّ اختلاف تعبير درباره شهر مكه
چرا در اين آيه شريفه «رب اجعل هذا بلداً امناً» كلمه «بلداً» به صورت نكره آمده و در سوره ابراهيم «ربّ اجعل هذا البلد امناً» به صورت معرفه آمده است؟
______________________________
(1). تفسير نمونه/ ج 1/ ص 452
(2). مجمع البيان/ ج 1/ ص 387؛ صافي/ ج 1/ ص 187
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 24
ممكن است اختلاف در تعبير به خاطر آن باشد كه اين دو دعا از نظر زمان تفاوت داشته است. دعاي اول مربوط به زماني است كه اين منطقه هنوز شهر نشده است. يعني اجعل هذا الوادي بلداً امناً و دعاي دوم مربوط به زماني است كه اين منطقه شهر شده است آنگاه دعا مي كند اين شهر را محل امن قرار بده. 3. تحقق اقتصاد سالم در پرتو امنيت
در اين آيه شريفه ابراهيم عليه السلام نخست تقاضاي امنيت و سپس درخواست مواهب اقتصادي مي كند و اين خود اشاره اي
است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشوري حكمفرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست. 4. دعاي ابراهيم عليه السلام براي خصوص ذريه صالح
دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام كه براي تأمين رزق ساكنان مكه در دو آيه نقل شده:
الف) «و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم باللَّه و اليوم الآخر».
ب) «ربّنا انّي اسكنت ذرّيتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربّنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثّمرات لعلّهم يشكرون».
در اين آيه قيد «من آمن منهم» نيامده جهتش آن است كه در اينجا حضرت ابراهيم براي خصوص ذريه صالح خود دعا مي كند. از اين رو لازم نبود قيد ايمان مجدداً مطرح گردد.
اين نكته از سخن خود ابراهيم استفاده مي شود كه به خداوند عرضه داشت من ذريه ام را در اين سرزمين اسكان دادم تا نماز را بر پا دارند و از خدا خواست تا دلهاي
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 4/ ص 55؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 381
(2). مجمع البيان/ ج 1/ ص 387؛ تفسير نمونه/ ج 1/ ص 452
(3). بقره/ 126
(4). ابراهيم/ 37
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 25
گروهي از مردم را به آنان گرايش دهد بنا براين سخن درباره خصوص مؤمنان و كساني است كه شايستگي دارند دلها به آن ها گرايش يابد. 5. توجه انبياء به نيازهاي مادي مردم
انبياء الهي علاوه بر ارشاد و هدايت به نيازهاي مادي همانند امنيت و معيشت مردم نيز توجه داشته و براي آن تلاش و دعا كنند.
6. دنيا متاع اندك
جمله «و من كفر فامتّعه قليلًا» به اين معنا نيست كه خداوند به كافر كم يا
در مدتي كوتاه نعمت مي دهد بلكه دنيا در مقايسه با آخرت قليل است «فما متاع الحيوة الدنيا في الاخرة الا قليل» بنابراين كافر حتي اگر در سراسر زندگي از نعمتهاي دنيا برخوردار باشد بهره مندي او اندك است. 7. آثار اعمال
از اين جمله «اضطره» استفاده مي شود گرچه اعمال بشر به اختيار و انتخاب خود آن ها واقع مي شود اما براي اين اعمال يك سلسله آثار و نتايج وضعي و طبيعي است كه برحسب نظام علت و معلول آن آثار اضطراراً به آن ها مي رسد. 8. بهره مندي مؤمن و كافر از رزق مادي
در آيه 124 بقره حضرت ابراهيم عليه السلام براي ذريه خويش درخواست مقام امامت كرد، اما خداوند در پاسخ فرمود اين مقام به ستمگران نمي رسد.
در آيه 126 آن حضرت بخاطر رعايت ادب رزق دنيا را تنها براي مؤمنان
______________________________
(1). تسنيم/ ج 6/ ص 590
(2). توبه/ 38
(3). تسنيم/ ج 6/ ص 591
(4). تفسير مراغي/ ج 1/ ص 213
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 26
درخواست كرد، اما خداوند اين محدوديت را نپذيرفت زيرا رزق مادي نصيب مؤمن و كافر مي گردد «كلًا نمدّ هؤلاء و هؤلاء و ما كان عطاء ربّك محذوراً».
«و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربّنا تقبّل منّا انّك انت السّميع العليم* ربّنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريّتنا امّة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علينا انّك انت التواب الرّحيم* ربّنا وابعث فيهم رسولًا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلّمهم الكتاب والحكمة و يزكّيهم انّك انت العزيز الحكيم».
ترجمه
و (نيز به ياد آوريد) هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند؛ (و مي گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذير،
كه تو شنوا و دانايي. «127» پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما، امتي كه تسليم فرمانت باشند، (به وجود آور؛) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ي ما را بپذير، كه تو توبه پذير و مهرباني. «128» پروردگارا! در ميان آن ها پيامبري از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آن ها را كتاب و حكمت بياموزد، و پاكيزه كند؛ زيرا تو توانا و حكيمي (و بر اين كار، قادري).» «129»
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 1/ ص 382؛ كشف الاسرار/ ج 1/ ص 357؛ في ظلال/ ج 1/ ص 113
(2). بقره/ 129- 127
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 27
تفسير
قرآن كريم در آيه نخست مي فرمايد: به ياد آوريد هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه كعبه را بالا مي بردند و مي گفتند پروردگارا از ما بپذير تو شنوا و دانايي. «و اذ يرفع ابراهيم القواعد … » اين تعبير را مي رساند كه شالوده هاي خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل پايه ها را بالا بردند.
«ربّنا تقبل منّا انّك انت السميع العليم»؛ اين عين دعايي است كه ابراهيم و اسماعيل در حال ساختن كعبه كردند و احتياج به تقدير قول و امثال آن ندارد. در واقع مثل اينكه با گفتن جمله «و اذ يرفع ابراهيم القواعد … » كه حكايت حال گذشته است.
ابراهيم و اسماعيل در حالي كه پايه هاي خانه خدا را بالا مي بردند، در برابر چشم شنونده مجسم مي شوند و لذا عين عبارت دعاي آن ها را بدون وساطت گوينده مي شنود گويي از زبان خود آن ها صادر مي شود.
در دو آيه اخير از آيات مورد بحث، ابراهيم
و فرزندش اسماعيل پنج تقاضاي مهم از خداوند جهان مي كنند. اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناي خانه كعبه صورت گرفت بقدري حساب شده و جامع تمام نيازمندي هاي زندگي مادي و معنوي است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگ خدا كاملًا آشنا مي سازد.
1. پروردگارا ما را تسليم فرمان خودت قرار ده «ربّنا واجعلنا مسلمين لك».
2. از دودمان ما نيز امتي مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده «و من ذريتنا امة مسلمة لك».
3. طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده و ما را از آن آگاه ساز «و ارنا
______________________________
(1). تفسير نمونه/ ج 1/ ص 454
(2). الميزان/ ج 1/ ص 282
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 28
مناسكنا».
4. توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو تواب و رحيمي «و تب علينا انّك انت التّواب الرحيم».
5. پروردگارا در ميان آن ها پيامبري از خودشان مبعوث ساز تا آيات تو را بر آن ها بخواند و كتاب و حكمت به آن ها بياموزد و آن ها را تزكيه كند، چراكه تو توانا هستي و بر تمام اين كارها قدرت داري «ربّنا وابعث فيهم رسولًا».
«قواعد»: جمع (قاعده) به معني شالوده است و در اصل از ماده (قعود) است و لذا به آن قسمت از بنا گفته مي شود كه بر زمين نشسته است و بالا بردن قواعد به معني بالابردن اصل بنا است و اين يك تعبير مجازي است چون بالا بردن مربوط به مجموع بناست و به جزء آن نسبت داده شده است و گويا كلمه «من البيت» اشاره به اين عنايت مجازي است.
«نسك» به معني عبادت
است. مناسك جمع منسك به معناي مواضع عبادت است، يعني محلي كه انسان به خاطر عبادت در آنجا انس پيدا كرده و زائران خانه خدا براي عمره و حج به آنجا مي روند و به وسيله اعمال شايسته به خداوند تقرب پيدا مي كنند، البته «نسك» در اعمال حج غلبه پيدا كرده و مخصوص آن شده است.
«بعث» به معناي برانگيختن چيزي از محل يا كسي براي انجام وظيفه است و در معناي ارسال مجازاً بكار مي رود. اين واژه در قرآن در موارد مختلفي بكار رفته از جمله:
بعثت انبياء براي تبليغ دين «فبعث اللَّه النبيّين مبشّرين و منذرين».
______________________________
(1). تفسير نمونه/ 1/ 455
(2). الميزان/ ج 1/ ص 282
(3). مفردات راغب/ ص 490؛ صافي/ ج 1/ ص 190؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 435
(4). بقره/ 213
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 29
برانگيختن مردگان براي حسابرسي و پاداش «من بعثنا من مرقدنا».
رسيدن به مقام شفاعت «عسي ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً».
بيدار كردن از خواب «ثمّ يبعثكم فيه».
در اينكه مقصود از حكمت چيست وجوه مختلفي بيان شده است:
الف. سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
ب. معرفت به امور دين و تأويل آيات قرآن
ج. احكامي كه فقط بوسيله تعليم انبياء به دست مي آيد.
د. مواعظ و حلال و حرامي است كه در قرآن ذكر شده است.
ه. حكمت صفت كتابي است كه در آيه شريفه ذكر شده است.
مرحوم طبرسي گويد: تمام اين وجوه قابل توجه است. و. اشاره به احياي افكار و عقول انسان ها است كه بواسطه انبياء الهي انجام مي گيرد، چنانكه سخن اميرالمؤمنين عليه السلام بر اين معني دلالت دارد: «و يثيروا لهم دفائن العقول».
نكته ها
1. فراموش نكردن بنيان گذاران عمل نيك
ياد كردن
از بنيان گذاران عمل نيك امري پسنديده و نيكو است «و اذ يرفع
______________________________
(1). يس/ 52
(2). اسراء/ 79
(3). انعام/ 65؛ التحقيق/ ج 1/ ص 278
(4). مجمع البيان/ ج 1/ ص 395؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 387
(5). محاضرات
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 30
ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل اذ … » مفعول براي «اذكروا» است يعني بانيان كعبه را همواره به خاطر داشته باشيد و اين دستور درسي است به انسان ها كه نبايد بنيان گذاران عمل نيك از يادها بروند. 2. خداوند تنها اجابت كننده دعا
تنها خداوند شنواي دعاي بندگان، اجابت كننده درخواست هاي ايشان و آگاه به نيازهاي آنان است «ربّنا تقبّل منّا انّك انت السميع العليم». شنوا بودن خداوند به مناسبت جمله قبل كه حاوي دعا و درخواست است كنايه از اجابت كردن و برآورده ساختن تقاضا است. 3. از امام صادق عليه السلام روايت شده: «فلمّا امر اللَّه عزوجل ابراهيم ان يبني البيت و لم يدر في ايّ مكان يبنيه فبعث اللَّه جبرئيل فخط له موضع البيت فأنزل اللَّه عليه القواعد من الجنّة فبني ابراهيم البيت و نقل اسماعيل الحجر من ذي طوي فرفعه الي السماء تسعة اذرع».
4. وجود شالوده هاي خانه كعبه از زمان آدم عليه السلام
كعبه پيش از حضرت ابراهيم عليه السلام نيز وجود داشته است، از اين رو وقتي با زن و بچه اش به مكه مي آيد مي گويد: «ربّنا انّي اسكنت ذريّتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم».
و از بعضي از احاديث نيز استفاده مي شود كه شالوده هاي خانه كعبه پيش از ابراهيم حتي از زمان آدم بنا شده بود و ابراهيم و اسماعيل پايه ها را بالا بردند، مثلًا در خطبه
______________________________
(1). راهنما/
ج 1/ ص 409
(2). راهنما/ ج 1/ ص 409
(3). راهنما/ ج 1/ ص 410
(4). ابراهيم/ 37؛ كشف الاسرار/ ج 1/ ص 356؛ تفسير نور/ ج 1/ ص 202
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 31
قاصعه نهج البلاغه مي خوانيم: «الا ترون انّ اللَّه سبحانه اختبر الاوّلين من لدن آدم صلوات اللَّه عليه الي الاخرين من هذاالعالم باحجار … فجعلها بيته الحرام …
ثمّ امر ادم و ولده يثنوا اعطافهم نحوه».
تعبير «و اذ يرفع القواعد … » مي رساند كه شالوده هاي خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام پايه ها را بالا بردند و در روايت ديگر است كه حلبي از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: آيا حج قبل از بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله انجام مي شد؟ حضرت فرمود: آري شاهد آن آيه شريفه (و اذ يرفع … ) است. 5. اهميت قبولي عمل
كار مهم نيست، قبول شدن آن اهميت دارد، حتي اگر كعبه بسازيم ولي مورد قبول خدا قرار نگيرد ارزش ندارد «ربّنا تقبّل منّا».
6. تقاضاي تسليم كامل
منظور ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام از اسلام در جمله «واجعلنا مسلمين لك» اسلام به معني معروف در ميان ما نيست، زيرا ابراهيم عليه السلام يكي از پنج پيغمبر اولوالعزم خدا و صاحب آئين حنيف است و معني ندارد كه بگوييم تا آن وقت حتي اين اسلام ظاهري را كه اولين مرتبه عبوديت است دارا نشده بود، بلكه مراد از اسلام در اينجا كمال عبوديت و تسليم كامل در مقابل پروردگار است. 7. نمونه تسليم بودن ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام
حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام دعا مي كنند: «ربّنا واجعلنا مسلمين لك» خدايا
______________________________
(1). نمونه/
ج 1/ ص 454؛ راهنما/ ج 1/ ص 410
(2). نور/ ج 1/ ص 203
(3). الميزان/ ج 1/ ص 283
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 32
ما را تسليم خودت قرار بده. قرآن كريم در مورد ديگر نمونه تسليم بودن اين دو پيامبر بزرگ را در برابر امر الهي بيان مي كند و از آن ها به عظمت ياد مي نمايد: «فلمّا اسلما و تلّه للجبين».
8. نشانه تسليم كامل
اين كه حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند تقاضاي تسليم بودن در برابر اوامر الهي مي نمايد. خداوند سبحان هم او را به اين مقام و مرتبه نائل نمود و نشانه تسليم بودن در برابر خداوند دارا بودن قلب سليم است كه در دو مورد از قرآن درباره حضرت ابراهيم عليه السلام سخن از قلب سليم آمده يكي سخن خود ابراهيم عليه السلام است. آنجا كه فرمود: «يوم لا ينفع مال و لا بنون الّا من اتي اللَّه بقلب سليم» و ديگر توصيف خداوند از ابراهيم عليه السلام است «و انّ من شيعته لابراهيم اذ جاء ربه بقلب سليم».
9. اظهار كوچك بودن عمل در پيشگاه خداوند
در آيه شريفه، ابراهيم و اسماعيل هنگام دعا عرض مي كنند: خدايا از ما قبول فرما «ربّنا تقبّل منّا». اما چه چيزي را قبول كن؟ البته معلوم است منظور بناي خانه كعبه است ولي گويا آن ها با اين طرز بيان مي خواهند كوچكي عمل خود را در پيشگاه خدا ثابت كنند و منظورشان اين است كه خدايا اين عمل ناچيز را از ما بپذير. 10. عدم تساوي ابراهيم و اسماعيل در كار
ابراهيم واسماعيل عليهما السلام در كار مساوي نبودند در حديث مي خوانيم ابراهيم عليه السلام بنايي مي كرد و
اسماعيل سنگ به دست پدر مي داد و چون كار اين دو با هم تفاوت داشت
______________________________
(1). صافات/ 103
(2). شعراء/ 89
(3). صافات/ 84
(4). راهنما/ ج 1/ ص 408
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 33
ميان نام آن دو بزرگوار نيز فاصله گذاشته شده است. 11. تفاوت قبول و تقبل
تفاوت بين قبول و تقبل آن است كه در تقبل شخص كار را با تكلّف مي پذيرد و اين بخاطر آن است كه عمل ناقص و شايسته پذيرش كامل نيست. (گرچه قبول و تقبل نسبت به خداوند مساوي است) بنابراين بكار رفتن لفظ (تقبل) حاكي از اعتراف ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام به عجز و انكسار و قصور در عمل است. 12. مراتب تسليم
تسليم بودن در برابر خدا داراي مراتب و درجات است «ربّنا واجعلنا مسلمين لك» ابراهيم و اسماعيل در آزمايش هاي مختلف تسليم بودن خويش را اثبات كردند، از اينكه باز هم تقاضاي توفيق براي نيل به اين مقام را داشتند، معلوم مي شود مقام تسليم داراي درجات و مراتب است. 13. تعليم اعمال حج به ابراهيم عليه السلام
از حضرت علي عليه السلام روايت شده است: چون ابراهيم از ساختن خانه كعبه فارغ گشت، عرض كرد پروردگارا من مأموريت خود را انجام دادم، پس شيوه انجام اعمال را به ما نشان بده و آن را بر ما آشكار كن و به ما بياموز، پس خداوند جبرئيل را فرستاد تا به همراهي ابراهيم حج نمايد و به صورت عملي به ابراهيم نشان دهد. 14. روش بندگي
راه و روش بندگي را بايد از خدا آموخت وگرنه انسان گرفتار انواع خرافات و
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 1/ ص 383؛ راهنما/ ج 1/ ص
408؛ نور/ ج 1/ ص 202
(2). تفسير كبير/ ج 4/ ص 63؛ روح البيان/ ج 1/ ص 232؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 384
(3). راهنما/ ج 1/ ص 412
(4). راهنما/ ج 1/ ص 413
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 34
انحرافات مي شود «ارنا مناسكنا».
15. ارزش تسليم
تا در انسان حالت تسليم در برابر خداوند نباشد، بيان احكام سودي نخواهد داشت، در اينجا ابراهيم عليه السلام ابتدا از خداوند روح تسليم تقاضا مي كند، سپس راه و روش عبادت و بندگي را مي خواهد «واجعلنا مسلمين لك … ارنا مناسكنا».
16. سعادت انسان
«ربّنا واجعلنا مسلمين لك»؛ اين كلام ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام دلالت دارد بر اينكه كمال سعادت انسان در آن است كه تسليم احكام الهي و قضا و قدر او باشد و توجهي به غير او نداشته باشد. 17. ناتواني بشر از اداي وظايف
انسان در هر مقام و منزلتي باشد از اداي وظايف الهي خويش ناتوان است «و تب علينا» ازآنجا كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام از گناه و معصيت منزه اند ولي در عين حال به درگاه خدا توبه مي كنند و تقاضاي پذيرفته شدن آن را دارند. معلوم مي شود انسان در هر منزلتي هرچند منزلت پيامبران باشد، نمي تواند وظيفه عبوديت خويش را به درگاه خداوند ادا كند. 18. مهرباني انسان به فرزندان
چرا حضرت ابراهيم عليه السلام فقط براي ذريه خود دعا كرد و براي همه انسان ها دعا نكرد؟ اولًا: بخاطر اينكه شفقت و مهرباني انسان به ذريه و فرزندان خود بيشتر است،
______________________________
(1). راهنما/ ج 1/ ص 413
(2). تفسير كبير/ ج 4/ ص 61
(3). راهنما/ ج 1/ ص 413
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 35
ثانياً:
اين دعا گرچه از نظر ظاهري خصوصي به نظر مي رسد، اما از نظر واقع امر عمومي است و براي همه انسان ها است، زيرا فرزندان انبيا سبب صلاح و هدايت ساير مردم مي شوند. ثالثاً: خداوند او را از اين حقيقت آگاه ساخت كه برخي از ذريه او صالح نيستند، بلكه ستمگر هستند (لا ينال عهدي الظّالمين).
19. وظايف پيامبران
تلاوت آيات خدا، تعليم كتاب آسماني، آموزش حكمت و پاك سازي مردم از آلودگي ها از وظايف پيامبران و از اهداف بعثت ايشان است «يتلوا عليهم آياته و يعلّمهم الكتاب و يزكّيهم».
20. اجابت دعاي ابراهيم عليه السلام
دعاي ابراهيم بر اينكه از ذريه او كسي به مقام رسالت برسد كه معلم كتاب و حكمت باشد و مردم را تربيت كند «ربّنا وابعث فيهم رسولًا … يعلّمهم الكتاب والحكمة … » به اجابت رسيد، از اين رو قرآن مي فرمايد: «فقد اتينا ال ابراهيم الكتاب والحكمة» و نيز مي فرمايد: «هو الّذي بعث في الاميّين رسولًا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» از اين رو پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «انا دعوة ابراهيم عليه السلام و بشري عيسي عليه السلام».
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 1/ ص 385؛ تفسير كبير/ ج 4/ ص 67
(2). مجمع البيان/ ج 1/ ص 393؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 433
(3). راهنما/ ج 1/ ص 415
(4). نساء 54
(5). جمعه/ 2
(6). مجمع البيان/ ج 2/ ص 395؛ روح المعاني/ ج 1/ ص 386؛ جامع الاحكام/ ج 2/ ص 131؛ جامع البيان/ ج 1/ ص 435
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 36
21. سرّ تقدم تلاوت بر تعليم
جهت اين كه تلاوت بر تعليم مقدم
شده آن است كه در صورت خواندن مستمر و پشت سر هم تعليم صورت مي گيرد و تأثير تعليم براي تزكيه نيز در صورتي است كه مستمر باشد و تزكيه حقيقي در صورتي حاصل مي شود كه انسان بطور مستمر با هواي نفس و شيطان مبارزه كند و لذا هر سه فعل «يتلوا، يعلّمهم، يزكّيهم» بصورت فعل مضارع آمده كه دلالت بر استمرار دارد.
22. تعليم مقدم است يا تربيت؟
در چهار مورد از قرآن كريم مسئله تعليم و تربيت بعنوان هدف انبيا با هم ذكر شده است، در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم شمرده شده و تنها در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم شده است (آيه مورد بحث).
با اين كه مي دانيم معمولًا تا تعليمي نباشد، تربيتي صورت نمي گيرد، بنابراين آنجا كه تعليم بر تربيت مقدم شده اشاره به وضع طبيعي آن است و در موارد بيشتري كه تربيت مقدم ذكر شده، گويا اشاره به مسئله هدف بودن آن است چراكه هدف اصلي تربيت است و بقيه همه مقدمه آن است و تقدم تزكيه بر تعليم از باب تقدم علت غايي بر علت اعدادي است. 23. توجه به نسل
توجه به نسل و فرزندان يك دورنگري عاقلانه و خداپسندانه است كه حاكي از وسعت نظر و سوز و عشق دروني است كه بارها در دعاهاي ابراهيم عليه السلام به چشم مي خورد.
نياز به رهبر آسماني از اساسي ترين نيازهاي جامعه بشري است. اگر قرن ها قبل براي آن
______________________________
(1). بقره/ 151؛ آل عمران/ 164؛ جمعه/ 2
(2). تفسير نمونه/ ج 1/ ص 457
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 37
دعا مي شود نشان دهنده اهميت و ارزش و نقش آن است.
«قد نري تقلّب
وجهك في السماء فلنولينّك قبلة ترضاها فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره و انّ الّذين اوتوا الكتاب ليعلمون انّه الحقّ من ربّهم و ما اللَّه بغافل عما يعملون».
ترجمه
نگاه هاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله ي نهايي) مي بينيم.
اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي، باز مي گردانيم. پس روي خود را به سوي مسجد الحرام كن. و هر جا باشيد، روي خود را به سوي آن بگردانيد. و كساني كه كتاب آسماني به آن ها داده شده، به خوبي مي دانند اين فرمان حقي است كه از ناحيه ي پروردگارشان صادر شده؛ (و در كتاب هاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام، به سوي دو قبله، نماز مي خواند). و خداوند از اعمال آن ها (در مخفي داشتن اين آيات) غافل نيست.
شأن نزول
مفسرين مي گويند محبوب ترين قبله در نزد رسول اكرم صلي الله عليه و آله كعبه بود و لذا آن حضرت به جبرئيل فرمود دوست مي دارم كه خداوند غير از قبله يهود براي من قبله اي
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 262
(2). بقره/ 144
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 38
قرار دهد، جبرييل در جواب گفت من هم مانند تو بنده خدا هستم و شما در نزد خداوند از من عزيزتر هستي، اين موضوع را از خداوند بخواه و دعا كن. پس از اينكه جبرئيل به آسمان بالا رفت آن حضرت به اميد اينكه خبري درباره آنچه از خداوند تقاضا مي كرد جبرييل بياورد، به آسمان چشم دوخت در اين حال خداوند اين آيه را نازل فرمود. تفسير
«قد نري تقلب وجهك في السماء» از اين آيه استفاده مي شود كه پيامبر منتظر فرمان تغيير
قبله بوده است به خصوص اينكه يهود پس از ورود پيامبر به مدينه اين موضوع را دستاويز خود قرار داده بودند و مرتباً مسلمان ها را سرزنش مي كردند كه اينها استقلالي از خود ندارند لذا خداوند در اين آيه به مسئله تغيير قبله اشاره نموده و مي فرمايد: ما نگاه هاي انتظارآميز تو را به آسمان مي بينيم.
«فلنولينك قبلة ترضيها» بعد مي فرمايد اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن راضي خواهي بود بازمي گردانيم، پس رو به جانب مسجدالحرام كن.
كلمه «شطر» ظرف و منصوب است و به معني سمت و جانب است يعني روي خود را به سمت مسجدالحرام متوجه كن «و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره» بعد از خطاب به پيامبر اكرم خطاب به همه مسلمان ها مي نمايد و مي فرمايد: هرجا كه باشيد در دريا و خشكي زمين هموار و كوهستاني، روي خود را به جانب مسجدالحرام برگردانيد و اگر اكتفا به خطاب اول مي نمود ممكن بود اين توهم پيش آيد كه توجه به مسجدالحرام مخصوص پيامبر اكرم و اهل مدينه است و لكن به وسيله جمله دوم اين مطلب را بيان
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 419
(2). تفسير نمونه/ ج 1/ ص 490
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 39
فرموده، مسجدالحرام قبله نمازگزاران شرق و غرب عالم است.
«و انّ الّذين اوتوا الكتاب ليعلمون انّه الحقّ من ربّهم» يعني اهل كتاب مي دانند كه اين حكم (تغيير قبله براي مسلمانان) حق است و از ناحيه پروردگارشان نازل شده بود به واسطه اينكه صدق در گفتار پيغمبر اسلام را به طور كلي به شهادت كتب خود دريافته بودند و يا اينكه درباره خصوص اين حكم بياناتي در كتب
آن ها بوده و در هر حال جمله «اوتوا الكتاب» مي رساند كه كتب آن ها صريحاً يا به طور ضمني تصديق اين حكم را مي نموده است «و ما اللَّه بغافل عمّا يعملون» يعني خدا از عمل آن ها در كتمان حق و مخفي داشتن علم غافل نيست. نكته ها
1. عدم لزوم توجه به كعبه درنماز مستحبي
سؤال: از آيه شريفه مورد بحث استفاده مي شود كه توجه به كعبه در امر نماز واجب و لازم است با اينكه ظاهر آيه 115 بقره « … فأينما تولّوا فثمّ وجه اللَّه … » دلالت دارد بر اينكه مكلف مخيّر است در اينكه نماز را به جميع جهات بخواند و توجه به سمت كعبه لازم نيست آيا بين دو آيه تنافي وجود دارد؟ پاسخ اينكه ظاهر آيه شريفه 115 دلالت بر اين معني دارد كه نماز را به هر طرف مي توان بجا آورد كه شامل نماز واجب نيز مي شود و لكن از احاديث و اجماع استفاده مي شود كه نماز واجب را فقط بايد به سمت كعبه خواند اما نماز مستحبي را در حال مشي و ركوب به هر طرف مي توان خواند چه اينكه شخص
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 419؛ روح المعاني/ ج 2/ ص 10؛ جامع الاحكام/ ج 1/ ص 160
(2). الميزان/ ج 1/ ص 329
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 40
متحير كه عاجز از احتياط واجب است نيز مي تواند به هر طرف نماز بخواند. بنابراين به وسيله اين احاديث و اجماع عموم آيه شريفه «فأينما تولّوا فثمّ وجه اللَّه» تخصيص مي خورد و اين امر روشن است كه صحت صلاة متوقف بر وجود امر خداوند است بنابراين بايد ملاحظه كرد كه
آيا امر به صلاة به هر جهتي تعلق گرفته مانند نماز مستحبي و نماز متحيّر. يا امر نماز به جهت خاصي تعلق گرفته مانند نماز فريضه.
تذكر: آيه «قل للَّه المشرق و المغرب» پاسخ به كساني است كه قبله را منحصر در بيت المقدس مي دانستند و خداوند مي فرمايد تعيين قبله يك امر اعتباري است وگرنه خداوند اختصاص به جهتي دون جهتي ندارد.
2. تغيير قبله مايه قطع سرزنش يهوديان
پيغمبر خدا پيش از نزول آيه ي شريفه صورت به جانب آسمان مي كرد و انتظار و توقع نزول وحي درباره قبله داشت چون دوست مي داشت خداوند او را به قبله اي مخصوص به خود مفتخر نمايد نه اينكه راضي به قبله بودن بيت المقدس نبود. پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله بزرگ تر از اين است كه در مقابل خواست خدا ابراز نارضايتي كند، شاهد بر مطلب اينكه خداوند مي فرمايد: «فلنولّينّك قبلة ترضاها».
البته روشن است رضايت به چيزي دليل بر نارضايتي از چيز ديگري نمي شود و به طوري كه از رواياتي كه در شأن نزول آيه وارد شده استفاده مي شود يهود مسلمان ها را در مورد متابعت از قبله خود يعني بيت المقدس سرزنش مي كردند و تفاخر برايشان مي نمودند، اين موضوع موجب حزن رسول اكرم صلي الله عليه و آله شد به طوري كه در تاريكي شب بيرون مي آمد و سر به جانب آسمان مي كرد و انتظار نزول وحي داشت تا اينكه آيه شريفه
______________________________
(1). تفسير كاشف/ ج 1/ ص 186 و 222؛ تفسير كبير/ ج 4/ ص 122
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 41
نازل شد. البته اگر وحي بقاء بر قبله سابق را تأييد مي كرد هم حجتي براي پيامبر و مسلمانان
عليه يهود بود و پيروي از قبله آن ها به هيچ وجه نقصي براي آنان محسوب نمي شد زيرا بنده بايد مطيع و پيرو فرمان خدا باشد ولي بالاخره اين آيه قبله حكم جديدي را براي مسلمان ها تعيين نمود و سرزنش و تفاخر يهود را قطع كرده علاوه بر اين تكليف آن ها را هم روشن ساخت. 3. توجه به آسمان براي نزول وحي
پيامبر صلي الله عليه و آله به هنگام انتظار وحي روي به سوي آسمان داشت و به هر طرف آن چشم مي دوخت «قد نري تقلّب وجهك في السّماء».
«تقلب» به معناي چرخيدن و حركت كردن از سويي به سوي ديگر است، چرخش صورت در آسمان به معناي نگاه كردن به اين سو و آن سوي آسمان است. 4. سرزنش برخي از يهود به پيامبر صلي الله عليه و آله
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه «و صلّي رسول اللَّه صلي الله عليه و آله الي بيت المقدس ثم غيرته اليهود فقالوا انّك تابع لقبلتنا فاغتم لذلك غماً شديداً و لمّا كان في بعض اللّيل خرج (ص) يقلب وجهه في آفاق السّماء … فلمّا صلّي من الظّهر ركعتين جاء جبرئيل عليه السلام فقال له «قد نري تقلّب وجهك في السّماء فولّ وجهك شطر المسجد الحرام … » ثمّ اخذ بيد النّبي صلي الله عليه و آله فحوّل وجهه الي الكعبة … ».
5. توجه به سمت مسجدالحرام در نماز
______________________________
(1). الميزان/ ج 1/ ص 325
(2). راهنما/ ج 1/ ص 462
(3). راهنما/ ج 1/ ص 144؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 363؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 118؛ من لا يحضره الفقيه/ ج 1/ ص 178
درسنامه با قرآن در مكه
و مدينه، ص: 42
در آيه شريفه به جاي كلمه كعبه «شطر المسجد الحرام» ذكر شده است. اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه براي آن ها كه در نقاط دور از مكه نماز مي خوانند محاذات با خانه كعبه بسيار دشوار يا غير ممكن است، لذا بجاي خانه كعبه «مسجدالحرام» كه محل وسيع تري است ذكر شده و مخصوصاً كلمه «شطر» كه به معني سمت و جانب است انتخاب گرديده تا انجام اين دستور اسلامي براي همگان در هرجا كه باشند ميسر گردد.
به علاوه تكليف صف هاي طولاني نماز جماعت كه در بسياري از اوقات از طول كعبه بيشتر است روشن شوند، بديهي است محاذات دقيق با خانه كعبه و حتي مسجدالحرام گرچه براي كساني كه از دور نماز مي خوانند كار بسيار مشكلي است، ولي ايستادن به سمت آن براي همه آسان است. 6. دلايل رضايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از قبله بودن كعبه
رضايت رسول اكرم از قبله بودن كعبه دلايلي داشت از جمله:
الف. كعبه قبله ابراهيم عليه السلام و پدران آن حضرت بود.
ب. از زخم زبان، تحقير و استهزاء يهود آسوده مي شد.
ج. استقلال مسلمانان به اثبات مي رسيد.
د. بعضي گفته اند چون اعراب كعبه را دوست مي داشتند و در تعظيم آن فوق العاده مي كوشيدند، لذا قبله بودن آن موجب جلب توجه آنان به سوي دين اسلامي مي گرديد و زمينه بهتري براي دعوت آن ها به سوي دين فراهم مي شد و آن حضرت هم علاقه زيادي به گرايش آنان به دين اسلام داشت، از اين جهت دوست مي داشت كه كعبه قبله
______________________________
(1). نمونه/ ج 1/ ص 493؛ تفسير كبير/ ج 4/ ص 127
درسنامه با قرآن در مكه و
مدينه، ص: 43
قرار داده شود. 7. «و ما اللَّه بغافل عما يعملون» اين جمله يك نوع وعده براي مسلمين به ثواب الهي و يك نوع وعيد براي يهود است به خاطر عنادي كه داشتند.
«و من حيث خرجت فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و انّه للحقّ من ربّك و ما اللَّه بغافل عمّا تعملون* و من حيث خرجت فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره لئلّا يكون للنّاس عليكم حجّة الّا الّذين ظلموا منهم فلا تخشوهم واخشوني و لأتمّ نعمتي عليكم و لعلّكم تهتدون».
ترجمه
از هر جا (و از هر شهر و نقطه اي) خارج شدي، (به هنگام نماز،) روي خود را به جانب «مسجد الحرام» كن. اين دستور حقي از طرف پروردگار توست؛ و خداوند، از آنچه انجام مي دهيد، غافل نيست. «149» و از هر جا خارج شدي، روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، و هر جا بوديد، روي خود را به سوي آن كنيد؛ تا مردم؛ جز ظالمان (كه دست از لجاجت بر نمي دارند،) دليلي بر ضدّ شما نداشته باشند؛ (زيرا از نشانه هاي پيامبر،
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 419؛ تفسير نور/ ج 1/ ص 288؛ تفسير كبير/ ج 4/ ص 120
(2). جامع الاحكام/ ج 2/ ص 16؛ روح المعاني/ ج 2/ ص 10
(3). بقره/ 150- 149
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 44
كه در كتب آسماني پيشين آمده، اين است كه او، به سوي دو قبله، نماز مي خواند.) از آن ها نترسيد؛ و (تنها) از من بترسيد! (اين تغيير قبله، به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شايد هدايت شويد.
تفسير
اين آيات همچنان
مسئله تغيير قبله و پيامدهاي آن را دنبال مي كند در آيه نخست خطاب به پيامبر و به عنوان يك فرمان مؤكد مي گويد از هر جا (از هر شهر و ديار) خارج شده (به هنگام نماز) روي خود را به جانب مسجد الحرام كن «ومن حيث خرجت فول وجهك شطر المسجدالحرام»
و باز به عنوان تأكيد بيشتر اضافه مي كند اين فرمان دستور حقي است از سوي پروردگار كه موافق حكمت و مصلحت است «وانّه للحق من ربك» در خاتمه به عنوان تهديدي نسبت به مخالفين مي گويد و خدا از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست.
در آيه بعد حكم عمومي توجه به مسجدالحرام را در هر مكان و هر نقطه اي تكرار مي كند و مي گويد از هرجا خارج شدي و به هر نقطه روي آوردي صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجدالحرام كن «ومن حيث خرجت فول وجهك شطر المسجدالحرام».
درست است كه روي سخن در اين جمله به پيامبر است ولي مسلماً منظور عموم نمازگزاران مي باشد ولي در جمله بعد براي تأكيد و تصريح اضافه مي كند هرجا شما بوده باشيد روي خود را به سوي آن كنيد؛ «و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره» سپس در ذيل همين آيه به سه نكته مهم اشاره مي كند:
1. كوتاه شدن زبان مخالفان
مي گويد اين تغيير قبله به خاطر آن صورت گرفت كه مردم حجتي بر ضد شما نداشته
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 45
باشند هرگاه اين تغيير قبله صورت نمي گرفت از يك سو زبان يهود به روي مسلمانان باز مي شد و مي گفتند ما در كتب خود خوانده ايم كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به سوي دو قبله نماز مي خواند و
اين نشانه در محمد صلي الله عليه و آله نيست و از سوي ديگر مشركان ايراد مي كردند كه او مدعي است براي احياء آيين ابراهيم آمده پس چرا خانه كعبه را كه پايه گذارش ابراهيم است فراموش نموده اما حكم تغيير قبله موقت به قبله دائمي زبان هر دو گروه را بست و استقلال فرهنگي مسلمانان را اثبات كرد «لئلّا يكون للنّاس عليكم حجّة» ولي از آنجا كه هميشه افراد لجوج و معاند در برابر هيچ منطقي تسليم نمي شوند، استثنائي براي اين موضوع قائل شده، مي گويد مگر كساني از آن ها كه ستم كرده اند.
از آنجا كه عنوان كردن اين گروه لجوج را به نام ستمگر ممكن بود در بعضي توليد وحشت كند مي گويد از آن ها هرگز نترسيد و تنها از من بترسيد «فلا تخشوهم واخشون».
2. تكميل نعمت خداوند به عنوان هدف ديگري براي تغيير قبله ذكر شده و مي فرمايد:
اين به خاطر آن بود كه نعمت خود را بر شما تمام كنم «و لأتمّ نعمتي عليكم».
3. مسئله هدايت يافتن به عنوان آخرين هدف ذكر شده و مي فرمايد «و لعلّكم تهتدون». نكته ها
1. سرّ تكرار موضوع تغيير قبله
«و من حيث خرجت» موضوع تغيير قبله با اينكه در آيه 144 قبلًا ذكر شد، در اين آيه و آيه بعد نيز مطرح شده است و در علت تكرار آن وجوهي ذكر شده است.
الف. چون مدتي بيت المقدس قبله مسلمانان بود و به آن عادت كرده بودند، لذا نسخ آن
______________________________
(1). الميزان/ ج 1/ ص 331؛ تفسير نمونه/ ج 1/ ص 505؛ تفسير مراغي/ ج 2/ ص 16
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 46
نياز به تأكيد و تكرار داشت تا مردم
به طور يقين از حالت اولي صرف نظر كنند و كعبه را مورد توجه و استقبال قرار دهند.
ب. آنچه در آيه قبل ذكر گرديد حكم حال حضر يعني غير مسافرت است و آنچه در اين آيه ذكر شده مربوط به حال مسافرت است. 2. تغيير قبله حادثه سرنوشت ساز
تغيير قبله از بيت المقدس به مسجد الحرام حادثه مهم و سرنوشت ساز در تاريخ است. نزول آيات متعدد درباره تغيير و تعيين قبله و تكرار فرمان «فولّ» در آيات 144 و 150 بقره حكايت از اهميت اين موضوع دارد. 3. تغيير قبله باعث اتمام نعمت
خداوند متعال در ماجراي تغيير قبله مي فرمايد: تغيير قبله براي آن است كه در آينده نعمت خويش را بر شما تمام كنم «لأتمّ نعمتي» و نيز خداوند متعال به مناسبت فتح مكه مي فرمايد «و يتمّ نعمته عليك» در اين دو آيه اتمام نعمت به صورت فعل مضارع بيان شده كه نشانه حدوث آن در آينده است ولي خداوند در جريان معرفي رهبر معصوم مي فرمايد «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي» قابل توجه و دقت است كه خداوند توجه مردم را به قبله (كعبه) قدم نخستين براي اتمام نعمت و فتح مكه را قدم ديگر و تعيين و معرفي رهبر معصوم را آخرين قدم در اتمام نعمت بيان مي كند، از اين رو دو نعمت نخستين را به صورت فعل مضارع «لاتمّ نعمتي» و «يتمّ نعمته عليك» بيان مي كند ولي در جريان معرفي رهبر در غدير با واژه «اتممت» كه فعل ماضي است ذكر
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 1/ ص 426؛ تفسير كبير/ ج 4/ ص 153؛ جامع الاحكام/ ج 2/ ص 168؛
الميزان/ ج 1/ ص 331
(2). راهنما/ ج 1/ ص 482
(3). فتح/ 2
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 47
كرده است و لازم به يادآوري است كه در تغيير و تعيين قبله و همچنين در تعيين رهبر تذكر مي دهد «لا تخشوهم و اخشون» زيرا در هر دو احتمال بهانه گيري و مقاومت دشمنان مي رود. از مطالب فوق روشن شد كه جامعه اسلامي نياز به سه نوع استقلال دارد:
1. استقلال فرهنگي (تغيير قبله)
2. استقلال نظامي و امنيت
3. استقلال سياسي (تشكيل جامعه اسلامي)
4. مسلمانان نبايد به خاطر هراس از دشمنان دين و به بهانه احساس خطر از ناحيه آنان در اجراي احكام الهي كوتاهي كنند. 5. تعيين مسجدالحرام به عنوان قبله پرتوي از ربوبيت خدا بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و در جهت پيشبرد اهداف وي بود.
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 301
(2). راهنما/ ج 1/ ص 482
(3). راهنما/ ج 1/ ص 479
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 48
«انّ الصّفا والمروة من شعائر اللَّه فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوّف بهما و من تطوّع خيراً فانّ اللَّه شاكر عليم». ترجمه
«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه هاي) خداست؛ بنا بر اين، كساني كه حج خانه ي خدا و يا عمره انجام مي دهند، مانعي نيست كه بر آن دو طواف كنند؛ (و سعي صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بي رويّه ي مشركان، كه بت هايي بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيّت اين دو مكان مقدس نمي كاهد.) و كسي كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شكرگزار، و (از افعال وي) آگاه
است.
شأن نزول
در زمان جاهليت مشركين در بالاي كوه صفا بتي نصب كرده بودند به نام اساف و بر بالاي كوه مروه بتي به نام نائله و به هنگام سعي از اين دو كوه بالا مي رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرك با دست خود مسح مي كردند.
مسلمان ها بخاطر اين موضوع از سعي ميان صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مي كردند در اين شرايط سعي صفا و مروه كار صحيحي نيست، آيه فوق نازل شد و به آن ها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خدا است، اگر مردم نادان آن ها را آلوده كردند دليل بر اين
______________________________
(1). بقره/ 158
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 49
نيست كه مسلمانان فريضه سعي را ترك كنند.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند: ««انّ الصفا و المروة من شعائر اللَّه» فابدأ بما بدأ اللَّه تعالي به و ان المسلمين كانوا يظنّون انّ السعي بين الصفا والمروه شي ء صنعه المشركون فأنزل اللَّه عزوجل «انّ الصفا والمروة من شعائر اللَّه» … ».
تفسير
خداوند در اين آيه مي فرمايد صفا و مروه از نشانه هاي خدا هستند كه از مشاهده آن ها انسان به ياد او مي افتد و اينكه در اينجا فقط اين دو را از علائم خود معرفي نموده با اينكه تمام موجودات اين جهان علائم و نشانه هايي از وجود مقدس او هستند براي اين است كه منظور علائم تكويني نيست بلكه منظورشعائر مذهبي تشريعي است، زيرا خداوند صفا و مروه را محل عبادت خود قرار داده و به اين وسيله مردم از مشاهده آن ها به ياد او مي افتد.
بنابراين از جمله «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه» استفاده مي شود
كه خداوند عبادتي در اين نقطه تشريع كرده است و در جمله بعد مي فرمايد «فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوّف بهما».
كسي كه حج و عمره بجا آورد اشكالي ندارد طواف يعني سعي ميان آن دو كند، اين تعبير «لا جناح» به معني استحباب نيست بلكه منظور بيان اصل تشريع است زيرا اگر منظور استحباب بود مي بايست بگويد طواف مزبور خوب است نه اينكه گناهي ندارد و
______________________________
(1). تبيان/ ج 1/ ص 44
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 50
خلاصه اينگونه تعبيرات در مقام تشريع گفته مي شود نه استحباب و الّا مناسب اين بود كه بفرمايد چون صفا و مروه از معابدند خوب است در آنجا عبادت كنيد. اينگونه تعبيرات كه به تنهايي الزام از آن استفاده نمي شود در قرآن كريم كراراً در مقام تشريع آمده است مانند «ذلكم خير لكم» كه درباره جهاد است و درباره روزه مي فرمايد: «و ان تصوموا خير لكم» و در مورد نماز قصر براي مسافر فرمود: «فليس عليكم جناح ان تقصروا و من الصلوة».
بنابراين تعبير (لا جناح) براي تشريع حج است چنانكه حديث ذيل دليل بر اين معناست:
روي عن زرارة و محمد بن مسلم انّهما قالا: «قلنا لابي جعفر ما تقول في الصلاة في السّفر كيف هي و كم هي؟ فقال: انّ اللَّه عزّوجلّ يقول و اذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة، فصار التقصير في السّفر واجب كوجوب التّمام في الحضر. قالا: قلنا: انّما قال اللَّه عزوجل فليس عليكم جناح و لم يقل افعلوا فكيف وجب ذلك كما اوجب التّمام في الحضر. فقال عليه السلام: اوليس قد قال اللَّه عزّوجل في
الصفا والمروة فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما الا ترون انّ الطّواف بهما واجب مفروض لانّ اللَّه عز وجل ذكره في كتابه و صنعه نبيّه صلي الله عليه و آله فكذلك التّقصير في السّفر صنعه النّبيّ صلي الله عليه و آله».
جمله «من تطوّع خيراً فانّ اللَّه شاكر عليم» ممكن است عطف بر جمله «فمن حج البيت … » باشد، در اين صورت علت ديگري براي تشريع معني صفا و مروه است
______________________________
(1). صف/ 11
(2). بقره/ 184
(3). نساء/ 101
(4). نورالثقلين/ ج 1/ ص 148؛ من لا يحضره الفقيه/ ج 1/ ص 278
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 51
منتهي اين علت اعم از آن است كه از جمله «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه» استفاده مي شد و در اين حال منظور از تطوع مطلق اطاعت است نه انجام عمل مستحب و ممكن است يك جمله مستأنفه و عطف بر اول آيه باشد در اين صورت منظور بيان محبوبيت سعي صفا و مروه به طور مطلق است اگر تطوع را به معني سعي بگيريم يا محبوبيت حج و عمره به طور مطلق اگر منظور از تطوع حج و عمره باشد.
خلاصه معناي آيه اين است كه كساني كه اطاعت خداوند نمايند، خداوند در برابر عمل آن ها شكرگزار و از اعمال آن ها آگاه است. نكته ها
1. معناي صفا و مروه
صفا و مروه هم اكنون نام دو كوه است (و به اصطلاح علم مي باشد) اما در لغت صفا به معني سنگ محكم و صافي است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معني سنگ محكم و خشن است. 2. صفا و مروه
نشانه عبادت
كوه صفا و مروه دو علامتي كه خداوند آن ها را نشانه جايگاه عبادت قرار داده است مي باشد «انّ الصفا و المروة من شعائر اللَّه».
«شعائر» جمع «شعيره» به علامت ها نشانه هايي كه براي اعمال خاصي قرار مي دهند گفته مي شود و (شعائر اللَّه) علامت هايي است كه خداوند آن ها را براي عبادت
______________________________
(1). الميزان/ ج 1/ ص 391
(2). كشف الاسرار/ ج 1/ ص 425؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 438؛ نمونه/ ج 1/ ص 538
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 52
قرار داده است، بنابراين توصيف صفا و مروه به (شعائر اللَّه) مي رساند كه خداوند دو مكان را علامتي قرار داده تا بندگانش در آنجا او را عبادت كنند. 3. معناي طواف در صفا و مروه
يطوّف: از طواف به معني گرديدن دور چيزي است. در اصل عبارت از حركتي است كه آخر آن به نقطه اول منتهي مي شود بنابراين لازم نيست حتماً دور چيزي باشد و در حقيقت گردش دور چيزي يكي از مصاديق روشن آن است و اتفاقاً در آيه شريفه به همان معني اصلي استعمال شده است. 4. تكلف در طواف صفا و مروه
فعل «يطوّف» از باب تفعل بوده كه اصل آن (يتطوّف) بوده است. تاي منقوط به «طا» ي مؤلف تبديل شده و «طاء» در «طاء» ادغام گرديده است و علت اينكه از باب تفعل آمده اين است كه طواف كننده در طواف خود به تكلف مي افتد و كوشش بي اندازه بايد مبذول دارد و رنج فراوان بايد تحمل كند.
تذكر: يكي از معاني باب تفعل تكلف است. 5. اثر صبر بر بلا
ذكر سعي بين صفا و مروه كه از آثار هاجر و اسماعيل است، يادآور
ابتلا و حسن عاقبت آن دو بزرگوار است و لذا بعد از آيه ابتلا آورده شده تا مسلمانان بدانند هركس بر بلا صبر كند، در دنيا و آخرت به درجات عالي مي رسد.
______________________________
(1). راهنما/ ج 1/ ص 502؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 439؛ كشف الاسرار/ ج 2/ ص 425
(2). الميزان/ ج 1/ ص 390
(3). تفسير ابي السعود/ ج 1/ ص 140
(4). غرائب القرآن/ ج 2- 1/ ص 445؛ كشف الاسرار/ ج 2/ ص 426
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 53
6. علت تقييد سعي به حج و عمره
شايد جهت اينكه سعي ميان صفا و مروه را به حج و عمره مقيد كرد «فمن حجّ البيت او اعتمر» اين باشد كه سعي عبادتي نفسي و مستحبي مستقل نيست، چنانكه وقوف در عرفات و مشعر، بيتوته در منا نيز عبادت مستقل نيست بر خلاف طواف كه عبادت مستقل است.
7. حضور در مراكز عبادي
اگر مراكز حق توسط گروهي با خرافات آلوده شد نبايد از آن دست كشيد، بلكه با حضور در آن مراكز بايد آن مكان ها را پاكسازي نمود و دست گروه منحرف را از آن كوتاه كرد. 8. بپا داشتن نمازهاي پنجگانه در اول وقت از مصاديق اعمال خير است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «و حافظوا علي الصلوات الخمس في اوقاتها فانّها من اللَّه جلّ و عز بمكان و من تطوّع خيراً فانّ اللَّه شاكر عليم».
9. «انّ اللَّه شاكر عليم» اطلاق شكر بر جزا و پاداش يك نوع تعبير مجازي است و سرّ اينكه خداوند از جزا تعبير به شكر نمود، براي آن است كه مبالغه در احسان را برساند. 10. اطلاق شاكر بر خداوند
خداوند متعال با
اينكه منبع جميع نعمت ها است و همه غرق در احسان او هستند و هيچكس حقي بر او ندارد كه او شكرگزاري كند، ولي در عين حال اعمال صالحي را كه بندگانش انجام مي دهند يك نوع احسان از ناحيه آن ها نسبت به خود دانسته با اينكه در
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 318
(2). بحارالانوار/ ج 77/ ص 293
(3). صفوة التفاسير/ ج 1/ ص 109
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 54
واقع او به آن ها احسان كرده كه راهنمايي فرموده و توفيق عمل داده است لذا در مقام شكرگزاري برآمده و در مقابل آن احسان احسان فرموده است «هل جزاء الاحسان الّا الاحسان».
از اين بيان چنين نتيجه مي گيريم كه اطلاق شاكر بر خداوند متعال بعنوان معني حقيقي كلمه است نه بعنوان يك معني مجازي. 11. ادب شكرگزاري
سيد قطب گويد: كلمه شاكر به انسان ادب شكرگزاري در برابر احسان را ياد مي دهد زيرا وقتي خداوند از بنده شكرگزاري كند، بنده به طريق اولي بايد از نعمت هاي خداوند شكرگزاري نمايد.
تعبير به شكر نظير تعبير به اشترا و اجر تعبيري تشويقي است، يعني شما براي خودتان كار خير انجام مي دهيد ولي خداوند از شما تشكر مي كند، با اينكه انسان براي خود سعي مي كند و خداوند از سعي انسان بهره اي نمي برد تا شاكر باشد، در عين حال مي فرمايد: خدا شاكر و سعي شما مشكور است.
12. مبدأ سنت شدن سعي
«ان ابراهيم لما خلّف اسماعيل بمكّة عطش الصبي فكان في ما بين الصّفا والمروة شجر فخرجت امّه حتّي قامت علي الصّفا فقالت: هل بالوادي من انيس فلم تجبها احد فمضت حتّي انتهت الي المروة فقالت: هل بالوادي من انيس فلم تجب ثمّ
رجعت الي الصفا و قالت حتي صنعت ذلك سبعاً فاجر اللَّه
______________________________
(1). الرحمن/ 60
(2). الميزان/ ج 1/ ص 392
(3). تفسير في ظلال/ ج 1/ ص 150
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 55
ذلك سنة».
قال الصادق عليه السلام: «صار السعي بين الصّفا و المروة لأنّ ابراهيم عرض له ابليس فامره جبرئيل فشدّ عليه فهرب منه فجرت به السّنّة (يعني بالهرولة)».
13. انجام عمل خير از روي رغبت
خداوند سپاسگزار كساني است كه اعمال خير را با ميل و رغبت انجام مي دهند «من تطوّع خيراً فان اللَّه شاكر عليم». چون فعل «تطوع» در جمله فوق متعدي استعمال شد، متضمن معني «اتي» مي باشد. بنابراين «من تطوع خيراً» يعني هركسي كه عمل خيري را از روي اطاعت انجام دهد. 14. بهره مندي از پاداش هاي خداوند
كساني كه اعمال نيك (سعي ميان صفا و مروه و … ) را انجام مي دهند از پاداش هاي الهي برخوردار خواهند شد «من تطوّع خيراً فانّ اللَّه شاكر عليم».
سپاسگزاري خداوند از بندگان كنايه از پاداش دهي به آنان مي باشد.
______________________________
(1). كافي/ ج 4/ ص 202؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 145؛ علل الشرايع/ ج 2/ ص 432
(2). علل الشرايع/ ج 2/ ص 432
(3). راهنما/ ج 1/ ص 158؛ كشف الاسرار/ ج 2/ ص 427
(4). راهنما/ ج 1/ ص 503
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 56
«وَقتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ* وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَاتُقتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّي يُقتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَ لِكَ جَزَآءُ الْكفِرِينَ* فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ* وَقتِلُوهُمْ حَتَّي لَاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدّينُ لِلَّهِ فَإِنِ
انتَهَوْا فَلَا عُدْوَ نَ إِلَّا عَلَي الظلِمِينَ»
ترجمه
و در راه خدا، با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد! و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا تعدّي كنندگان را دوست نمي دارد! «190» و آن ها را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون ساختند [/ مكه]، آن ها را بيرون كنيد! و فتنه و (بت پرستي) از كشتار هم بدتر است! و با آن ها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه ي حرم)، جنگ نكنيد! مگر اين كه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آن ها را به قتل برسانيد! چنين است جزاي كافران! «191» و اگر خودداري كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است. «192» و با آن ها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستي، و سلب آزادي از مردم)، باقي نماند؛ و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم نشويد! زيرا) تعدّي جز بر ستمكاران روا نيست.
______________________________
(1). بقره/ 190- 193
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 57
تفسير
اين آيات شريفه حدود و لوازم يك حكم را متعرض است كه «قاتلوا في سبيل الله» اصل حكم قتال را بيان مي كند و هدف از آن را نيز مشخص مي كند كه مي بايست جنگ به خاطر خداوند باشد نه به خاطر انتقام جويي و رياست طلبي و جمع آوري غنايم و … و با جمله ي «لا تعتدوا» محدوديت آن را مطرح ساخته كه در جنگ از حدّ تجاوز نكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست ندارد.
در آيه ي بعد جهت تشديد و سخت گيري را بيان نموده كه شما هر كجا آن ها را يافتيد بكشيد و به
مسلمانان اجازه مي دهد به همان گونه كه آن ها شما را از مكه بيرون كردند با آن ها مقابله به مثل كنيد و آن ها را بيرون كنيد. بعد محدوديت مكاني را مطرح مي كند؛ «و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام»، بعد از آن محدوديت زماني را نيز بيان مي كند كه مي فرمايد: «و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة».
نكته ها
1. دستور قتال با مشركان مكه
سياق آيات شريفه دلالت دارد بر اين كه يك دفعه نازل شده است و مقصود از آن دستور قتال براي اولين بار با مشركان مكه است چون در اين آيات سخن از بيرون ساختن ايشان از جايي است كه مؤمنان را بيرون كرده اند و نهي از قتال در خانه ي خدا و ايجاد فتنه و تشريع قصاص از اموري كه مربوط به ايشان است مطرح شده است.
علاوه بر اين كه خداوند قتال با مشركان را مقيد به قتال آن ها با مسلمانان دانسته است؛ «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم» و معناي اين كلام اين نيست كه اگر كسي با شما جنگ كرد شما هم با او جنگ كنيد، همچنين معناي اين كلام اين نيست كه
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 58
با كساني كه اهل جنگ نيستند مانند زنان و كودكان نبرد نكنيد و قيد احترازي نيست؛ زيرا معنا ندارد انسان با كساني بجنگد كه اصلًا توان جنگيدن را ندارند تا اين كه از اين كار (قتال) نهي شود، بلكه معناي اين آيه ي شريفه اين است كه با كساني كه در حال جنگ با شما هستند بجنگيد و ايشان همان مشركان مكه بودند.
بنا بر اين سياق و معناي اين آيه ي شريفه مانند آيه ي شريفه ي «اذن للذين
يقاتلون بانّهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق» اذن ابتدايي و بلاشرط براي نبرد با مشركان جنگجو و فتنه انگيز است.
2. قتال در راه خدا و بر پا داشتن دين
آيه ي شريفه ي «و قاتلوا في سبيل الله» دستور به قتال در راه خدا مي دهد و در راه خدا بودن آن به اين است كه مقصود از آن بر پا داشتن دين و اعلاي كلمه ي توحيد بوده باشد كه در اين صورت عبادت و تنها جلب رضايت خداوند مورد نظر است نه تسلط بر اموال و آبروي مردم و اساساً اين قانون چنان كه بيان خواهيم كرد براي دفاع از حقوق مشروعه ي انسانيت كه به حكم فطرت سالم ثابت و محقق است وضع شده و چون دفاع اقدام بر عليه مردم تجاوزگر است ذاتاً محدود به حدود خاصي است و تعدّي خروج از حدّ است، از اين رو در ذيل آيه مي فرمايد: «و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين»؛ يعني از حدود خويش تجاوز نكنيد كه خداوند اهل تعدي را دوست ندارد. 3. نهي از اعتداء به طور مطلق
«اعتداء» به معناي تجاوز نمودن است و در آيه ي شريفه «اعتداء» به طور مطلق نهي شده است، بنا بر اين شامل هر عملي كه اين معنا بر آن صدق كند مانند قتال قبل از
______________________________
(1). حج/ 40
(2). الميزان/ ج 2/ ص 61
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 59
دعوت به حق و آغاز جنگ كردن و زن ها و بچه ها را كشتن و دست از جنگ نكشيدن در صورت دست كشيدن دشمن و ساير چيزهايي كه سنّت پيامبر اكرم صلي الله عليه و
آله آن ها را بيان مي كند مي شود. 4. معناي فتنه در قرآن
كلمه ي «فتنه» و مشتقات آن در قرآن در معاني مختلفي به كار برده شده است از جمله:
1. آزمايش و امتحان؛ «أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا ءامنّا و هم لا يفتنون».
2. فريب دادن؛ «يا بني ءادم لا يفتننكم الشيطان … ».
3. بلا و عذاب؛ «و اتقوا فتنة لا تصيبن الّذين ظلموا منكم خاصّة».
4. شرك و بت پرستي؛ «و قاتلوهم حتي لا تكون فتنة».
5. اضلال و گمراهي؛ «و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئاً».
ولي بعيد نيست كه تمام اين معاني را به يك ريشه برگردانيم و آن اين كه «فتنه» در اصل لغت كه به معناي قرار گرفتن طلا و نقره در زير فشار آتش است تا خوب و بد آن از هم تفكيك شود در هر موردي كه يك نوع فشار و شدّت وجود داشته باشد به كار مي رود.
مثلًا در موارد امتحان حتماً حادثه ي شديد و مشكلي به وجود مي آيد تا انسان امتحان شود و عذاب نيز يك نوع شدت و فشار است و فريب نيز به همين معنا باز مي گردد؛ زيرا به وسيله ي كارهاي مختلفي كسي را گول مي زنند و تحت فشار قرار مي دهند و همچنين كفر و ايجاد مانع در راه هدايت خلق كه هر كدام متضمّن يك نوع فشار و شدّت است.
______________________________
(1). الميزان/ ج 2/ ص 61
(2). عنكبوت/ 20
(3). اعراف/ 27
(4). انفال/ 29
(5). انفال/ 39
(6). مائده/ 41
(7). مجمع البيان/ ج 2/ ص 511؛ نمونه/ ج 2/ ص 17
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 60
«و اتمّوا الحجّ والعمرة للَّه فان احصرتم فمااستيسر من الهدي و لا تحلقوا
رؤوسكم حتي يبلغ الهدي محلّه فمن كان منكم مريضاً او به اذي من رأسه ففدية من صيام او صدقة او نسك فاذا امنتم فمن تمتّع بالعمرة الي الحجّ فمااستيسر من الهدي فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام في الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجد الحرام و اتّقوااللَّه و اعلموا انّ اللَّه شديد العقاب».
ترجمه
و حج و عمره را براي خدا به اتمام برسانيد. و اگر محصور شديد، (و مانعي مانند ترس از دشمن يا بيماري، اجازه نداد كه پس از احرام بستن، وارد مكه شويد،) آنچه از قرباني فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد). و سرهاي خود را نتراشيد، تا قرباني به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود). و اگر كسي از شما بيمار بود، و يا ناراحتي در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفّاره اي از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندي بدهد. و هنگامي كه (از بيماري و دشمن) در امان بوديد، هر كس با ختم عمره، حج را آغاز كند، آنچه از قرباني براي او ميسر است (ذبح كند). و هر كه نيافت، سه روز در ايام حج، و هفت روز هنگامي كه باز مي گرديد، روزه بدارد. اين، ده روز كامل است. (البته) اين براي كسي است كه خانواده ي او، نزد مسجد الحرام نباشد [/ اهل مكه و اطراف آن
______________________________
(1). بقره/ 196
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 61
نباشد]. و از خدا بپرهيزيد؛ و بدانيد كه او، سخت كيفر است.
معناي واژه ها
1. حج: به فتح اول اسم و به كسر اول مصدر است و
در اصل به معني قصد و در شرع اسلام به معني قصد خانه خداست براي اعمال مخصوصي كه بين مسلمانان معروف است. 2. عمره: اعمال بخصوصي است كه اين لفظ از عمارة به معني آبادي است و برخي گفته اند به معناي زيارت است، گويي با عمل عمره كعبه آباد و داير مي شود. 3. حصر و احصار: منع از طريق بيت (كعبه) است. احصار در منع ظاهر مانند دشمن و منع باطن مانند مرض هردو گفته مي شود، ولي حصر فقط در منع باطن استعمال مي گردد. 4. هدي: هدي حيواني است كه انسان بعنوان تحفه يا قرباني مقدم داشته و آن را به طرف مقصد پيش مي راند و اصل آن از هديه به معناي تحفه است و يا از هدي به معني راهنمايي و سوق دادن بطرف مقصد و در اينجا مقصود حيواني است كه در حج براي قرباني برده مي شود.
در فقه بين محصور و مصدود تفاوت است. اگر مانع دروني نظير مرض حاصل شود، آن را حصر گويند، اگر مانع بيروني نظير دشمن حاصل شود، آن را صد گويند. حال در
______________________________
(1). مفردات راغب/ ص 75
(2). مجمع البيان/ ج 2/ ص 517؛ الميزان/ ج 2/ ص 76
(3). مفردات راغب/ ص 120
(4). مجمع البيان/ ج 2/ ص 517؛ الميزان/ ج 2/ ص 76
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 62
اين آيه شريفه «فان احصرتم»، گرچه كلمه حصر بكار برده شده، اما شامل صد هم خواهد شد. تفسير
اين آيه شريفه مشتمل بر چند فرع فقهي و دستورالعمل درباره اعمال حج است به اين ترتيب:
الف. آيه شريفه مسلمان ها را مخاطب قرار داده و مي فرمايد: موظف هستيد حج و عمره
را به پايان برسانيد «و اتمّوا الحجّ والعمرة».
با لحاظ اينكه هريك از اين دو عمل مركب از يك سلسله واجبات كه از احرام شروع مي شود و در ضمن يك سلسله از امور بايد ترك گردد مي فرمايد: كساني كه وارد اين دو عمل شده اند بايد به پايان برسانند و در وسط كار رها ننمايند.
ب. بايد انجام و به پايان رسانيدن اين دو عمل براي خدا باشد و در آن قصد قربت كنيد «و اتمّوا الحجّ والعمرة للَّه».
ج. اگر محصور شديد، يعني به واسطه مرض يا منع دشمن نتوانستيد عمل حج و عمره را به پايان برسانيد آنچه كه از (هدي) قرباني براي شما مقدور است بايد اقدام كنيد «فان احصرتم فما استيسر من الهدي».
د. تا قرباني به محل خود (منا) نرسيده و ذبح نگشته، محرم نمي تواند از احرام خارج شود، لذا مي فرمايد: قبل از آنكه قرباني به محل برسد، سرهاي خود را نتراشيد «و لا تحلقوا رؤوسكم حتّي يبلغ الهدي محلّه».
ه. اگر كسي مريض بود به اين نحو كه گذاشتن موي سر و نتراشيدن آن برايش ضرر
______________________________
(1). آيةا … جوادي آملي
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 63
داشت يا ناراحتي در سر داشت غير از مرض، مثلًا جانوران و حشرات او را اذيت مي كردند، در اين دو صورت تراشيدن موي سر مانعي ندارد ولكن بايد به يكي از سه چيز (روزه، صدقه و نسك) فديه و كفاره بپردازد «فمن كان منكم مريضاً او به اذيً من رأسه ففدية من صيام او صدقة او نسك». در روايت مقدار روزه گرفتن سه روز معين شده و صدقه به اطعام شش مسكين و نسك به قرباني كردن گوسفند
تفسير شده است.
و. هركس به واسطه عمره (يعني تمام اعمال آن ومحل شدن از آن) متمتع شود و بسوي اعمال حج برود، آنچه از قرباني براي او مقدور است انجام دهد «فمن تمتّع بالعمرة الي الحجّ فما استيسر من الهدي».
اين قسمت از آيه راجع به حج تمتع است و حج تمتع را از اين جهت تمتع گويند كه پس از احرام عمره و انجام اعمال آن تقصير مي كنند و محل مي شوند و بسياري از محرمات احرام بر انسان حلال مي گردد و به آن ها متمتع و بهرمند مي گردد و سپس احرام ديگري براي حج مي بندد و به اعمال مشغول مي شوند.
ز. اگر كساني قرباني نيافتند، آن ها بايد سه روز در مراسم حج و هفت روز بعد از مراجعت از مكه در وطن خود روزه بگيرند كه ده روز كامل مي شود «فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام في الحجّ و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة».
ح. البته اين حكم حج تمتع راجع به كساني است كه در مكه و اطراف مكه نيستند و به تعبير ديگر تنها مخصوص كساني است كه دور از مكه هستند «ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجد الحرام».
در پايان مي فرمايد: در مورد دستوراتي كه داده شد هيچگونه كوتاهي در انجام آن نكنند و
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 64
از عقاب شديد پروردگار خود را حفظ كنيد «و اتّقوا اللَّه واعلموا انّ اللَّه شديد العقاب».
باتوجه به اينكه جمع بين ثلاثه و سبعه در آيه شريفه «ثلاثة ايام في الحج و سبعة اذا رجعتم» عشره مي گردد، چرا بعد از آن قرآن جمله «تلك عشرة كاملة» را ذكر فرمود.
پاسخ براي اينكه بفهماند كلمه «واو»
در آيه شريفه (سبعة اذا رجعتم) به معناي جمع است نه اينكه به معني او مي باشد، چنانكه در آيه شريفه «فانكحوا ما طاب لكم من النّساء مثني و ثلاث و رباع» «واو» به معني «او» آمده است.
باتوجه به اينكه كلمه عشره بعنوان يك عدد كامل است و دلالتي بر كمتر يا زيادتر از اين عدد ندارد چرا قرآن كريم بعد از كلمه عشره آن را توصيف به كلمه كامله نموده است؟ پاسخ اينكه ذكر كلمه كامله بعد از عشره بعنوان تأكيد ذكر شده چنانكه در آيه شريفه «حولين كاملين» نيز اينچنين است، يا اينكه معناي آيه شريفه «تلك عشرة كاملة» آن است كه سه روز روزه در مكه و هفت روز در برگشت از مكه از نظر ثواب و پاداش كامل است گرچه به عنوان بدل براي قرباني واقع شده است.
در اينكه منظور از اتمام حج چيست در روايات وجوه مختلفي بيان شده است:
الف. تماميت و كمال حج به ديدار امام عليه السلام است. امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «تمام الحجّ لقاء الامام».
ب. تماميت حج و عمره به اجتناب از رفث و فسق و جدال است. امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
______________________________
(1). الميزان/ ج 2/ ص 75؛ اطيب البيان/ ج 2/ ص 367؛ في ظلال/ ج 1/ ص 194؛ نمونه/ ج 2/ ص 42
(2). اسئلة القرآن و اجوبتها/ ص 13؛ مجمع البيان/ ج 2/ ص 520
(3). اسئلة القرآن و اجوبتها/ ص 13؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 146
(4). نورالثقلين/ ج 1/ ص 183
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 65
«فانّ تمام الحجّ والعمرة ان لا يرفث و لا يفسق و لا يجادل».
ج. تماميت حج و
عمره به اتيان مناسك حج و پرهيز از محرمات احرام است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: … يعني «بتمامهما ادواءهما و اتقّاء ما يتقي المحرم فيهما».
در ذيل آيه شريفه رواياتي وجود دارد از جمله:
الف. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: منظور از «محصور» مريض است «المحصور المريض».
ب. امام رضا عليه السلام مي فرمايد: اقل قرباني گوسفند است «فما استيسر من الهدي» يعني «شاة». ج. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: كفاره تراشيدن سر قبل از قرباني سه روز روزه و يا صدقه به شش مسكين كه به هر مسكين دو مد طعام داده شود و يا قرباني كردن يك گوسفند است.
« … و جعل الصيام ثلاثة ايام و الصّدقة علي ستة مساكين لكل مسكين مدين و النسك شاة».
د. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: عمره همانند حج واجب است «العمرة واجبة علي الخلق بمنزلة الحج لأنّ اللَّه عزوجل يقول «و اتمّوا الحجّ و العمرة للَّه»».
ه. و نيز مي فرمايد: زمان انجام عمره تمتع ماه هاي حج مي باشد «والعمرة في اشهر الحج متعة».
و. شتر گاو و گوسفند نوع قرباني در حج است «فما استيسر من الهدي اما جزور و اما
______________________________
(1). نورالثقلين/ ج 1/ ص 181
(2). برهان/ ج 1/ ص 193
(3). جامع البيان/ ج 2/ ص 124؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 183
(4). جامع البيان/ ج 2/ ص 125؛ نور الثقلين/ ج 1/ ص 185
(5). جامع البيان/ ج 5/ ص 137؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 187
(6). كافي/ ج 4/ ص 265
(7). عياشي/ ج 1/ ص 87
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 66
بقرة و اما شاة».
ز. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: وجوب سه روز روزه در روز ترويه و روز قبل و بعد
از آن «عرفه» در حج بر كسي كه قادر به قرباني نيست «يصوم ثلاثة ايام في الحج يوماً قبل التروية و يوم التروية و يوم عرفة».
نكته ها
1. تشريع حج تمتع
حج تمتع آن است كه پس از عمره از احرام خارج شده و در موقع مخصوص احرام حج بسته مي شود و اين عمل در يك سال انجام گيرد و آن وظيفه كساني است كه فاصله آن ها تا مكه بيش از چهل و هشت ميل است (منظور از چهل و هشت ميل 16 فرسخ است كه 96 كيلومتر مي شود). آنان كه در كمتر از اين مسافت سكونت دارند و اهل مكه هستند، وظيفه آن ها حج افراد و قران است. حج تمتع در سال دهم هجرت در حجةالوداع تشريع گرديد.
سال دهم هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله به مردم اعلام فرمودند كه قصد حج دارند، مسلمين در ركاب آن حضرت براي عمل حج به مكه رفتند، آن حضرت از ذوالحليفه كه ميقات اهل مدينه است احرام حج بستند. شصت و چهار يا شصت و شش قرباني با خود سوق نمودند، پس از آنكه وارد مكه شد طواف، نماز طواف و استلام حجر الاسود كرد، آنگاه شروع به سعي بين صفا و مروه فرموده، بعد از حمد و ثناي خداوند فرمود: اين است جبرئيل. اشاره به پشت سرش به من امر مي كند كه دستور دهم هركه با خود قرباني
______________________________
(1). عياشي/ ج 1/ ص 90
(2). نورالثقلين/ ج 1/ ص 190
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 67
نياورده (سوق هدي نكرده) از احرام خارج شود. اگر اين را از پيش مي دانستم مثل شما از احرام خارج مي شدم ولي من
با خودم قرباني آوردم و هركه قرباني آورده روا نيست از احرام خارج شود مگر وقتي كه قرباني به محل خود برسد. مردي از حاضران گفت: چطور مي شود از ميقات احرام حج ببنديم و در وسط از احرام خارج شده حتي با زنان آميزش كنيم.
حضرت فرمود: بدان تو به اين عمل هرگز ايمان نخواهي آورد. مردي به نام سراقه پسر مالك گفت: اي رسول خدا! دين ما به ما تعليم كن، گويي كه امروز به دنيا آمده ايم. اين عمل كه فرمودي آيا فقط براي امسال است يا در آينده نيز هست؟ فرمود: بلكه اين حكم براي هميشه است تا روز قيامت. پس انگشتان خويش را به هم داخل كرد و فرمود: عمره تا روز قيامت به حج داخل شده. بدين طريق حج تمتع تشريع گشت. 2. وجوب عمره يا استحباب آن
شيخ طوسي قدس سره عقيده دارد عمره نيز واجب است، زيرا از قول امام علي عليه السلام نقل كرده است كه فعل «و اتمّوا الحجّ والعمرة» به معناي «اقيموهما» مي باشد. نقد: مرحوم طبرسي قدس سره گويد: به عقيده برخي «والعمرة واجبة كوجوب الحجّ» و به اعتقاد برخي ديگر «انّها مسنونة» و از قول اينان كه به استحباب عمره عقيده دارند استدلال كرده است كه عمره واجب نيست «لانّ اللَّه تعالي امر باتمام الحجّ والعمرة و وجوب الاتمام لا يدلّ علي انّه واجب».
3. ابي السعود گويد: همانطور كه در آيه 187 سوره بقره «ثمّ اتمّوا الصيام الي اللّيل» براي بيان روزه است كه بايد تا شب ادامه يابد و وجوب خود روزه از اين آيه استنباط نمي شود، بلكه وجوب آن از آيه 31 سوره بقره فهميده
مي شود. همانطور هم وجوب حج از
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 520
(2). تبيان/ ج 2/ ص 154
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 68
آيه مورد بحث (و اتمّوا الحجّ) استنباط نمي شود، بلكه از آيه «للَّه علي النّاس» مي توان فهميد. 4. وجوب اتمام عمره
عمره ابتداءاً واجب نيست و لكن اگر انسان اين عمل را شروع كرد اتمام و به پايان رساندن آن واجب است (و اتمّوا الحجّ و العمرة للَّه).
5. احكام اسلام در مقام سختگيري بر مردم نيست. تمام نمودن حج و عمره بر كسي كه از درون مريض يا از دشمن بيرون ترس دارد واجب نيست. «فان احصرتم فما استيسر من الهدي».
6. بيماري سبب تخفيف در احكام
بيماري سبب تخفيف در احكام است نه تعطيل آن، لذا در حج افراد معذور بايد با روزه يا صدقه يا قرباني وظايف خود را جبران كنند. «فمن كان منكم مريضاً».
7. حكمت استراحت در حج تمتع
تعبير از شخص دور به اينكه اهل او در مسجدالحرام حاضر نباشد از لطيف ترين تعبيرات است، چون اشاره به حكمت اين حكم كه عبارت از تسهيل و تخفيف نيز مي كند و آن اين است كه شخص مسافري كه از راه دور براي حج مي آيد، رنج و سختي هاي فراواني را متحمل مي شود، احتياج زيادي به آرامش و استراحت دارد و انسان طبعاً در كنار خانواده خود به استراحت مي پردازد و چون چنين شخصي از خانواده اش دور است، لذا خداوند براي رعايت سهولت تكليف اجازه فرموده كه بعد از عمره احرام را شكسته و تمتع
______________________________
(1). ميقات/ ج 28/ ص 17
(2). في ظلال/ ج 1/ ص 194
(3). تفسير نور/ ج 1/ ص 311
(4). تفسير نور/ ج 1/ ص
311
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 69
ببرد و بعد حج را در خود مكه شروع نموده و ديگر به ميقات بر نگردد. 8. انكار تمتع در حج
جهت اينكه آيه شريفه با تهديد ختم شده آن است كه از افراد مورد خطاب انتظار انكار اين حكم مي رفت چنانكه برخي تمتع ميان عمره و حج را انكار كردند. انكار اين حكم (حج تمتع) با توجه به جريان حج پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله روشن مي شود كه پيامبر صلي الله عليه و آله در مراسم حج بعد از اتمام سعي صفا و مروه فرمودند: شما از حال احرام خارج شويد و عمل خود را عمره قرار دهيد، من هم اگر قرباني با خود نياورده بودم، مانند شما از احرام خارج مي شدم و لكن خداوند مي فرمايد: «و لا تحلقوا رؤوسكم حتي يبلغ الهدي محلّه»؛ يعني سر نتراشيد تا قرباني به جايگاه خود برسد … مردي به پا خاست و عرض كرد اي رسول خدا! براي حج بيرون شويم در حالي كه از سرهايمان آب غسل مي چكد؟ پيامبر به او فرمود: تو هرگز به اين حكم ايمان نخواهي آورد «انّك لن تؤمن بهذا ابداً» و لذا همين شخص وقتي به حكومت رسيد گفت: دو متعه در زمان پيامبر حلال بود و من حرام مي كنم و هركس انجام دهد او را عقوبت مي كنم.
سخني كه در اينجا مطرح است اين است كه اين شخص در برابر نص اجتهاد كرده است و در برابر حكم صريح خداوند و پيامبر رأي خود را اظهار كرده است و او چنين حقي را ندارد كه در برابر حكم الهي و پيامبر چنين
حرفي را بزند و اينكه مرحوم علامه در كتاب «تجريد» مي فرمايد اين فرد چون بدعت گذاري كرده لايق مقام خلافت نيست، ناظر به همين جريان است.
______________________________
(1). الميزان/ ج 2/ ص 78
(2). الميزان/ ج 2/ ص 78
(3). محاضرات
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 70
«الحجّ اشهر معلومات فمن فرض فيهنّ الحجّ فلا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحجّ و ما تفعلوا من خير يعلمه و تزودّوا فانّ خير الزّاد التّقوي و اتقون يا اولي الالباب».
ترجمه
حج، در ماه هاي معيني است. و كساني كه (با بستن احرام، و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كرده اند، (بايد بدانند كه) در حج، آميزش جنسي با زنان، و گناه و جدال نيست. و آنچه از كارهاي نيك انجام دهيد، خدا آن را مي داند. و زاد و توشه تهيه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزكاري است. و از من بپرهيزيد اي خردمندان!
تفسير
قرآن كريم در اين آيه مي فرمايد زمان حج ماه هاي معيني است كه تغييرپذير نيست و مقدم و مؤخر نمي شود «الحجّ اشهر معلومات».
بعد مي فرمايد: هركسي كه به واسطه احرام و اشتغال به اعمال حج، حج بر خويش واجب كند در اين صورت بايد از تمتعات جنسي و انجام گناه بركنار بوده و گفتگوهاي بي فايده را ترك كند «فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال».
«رفث» به حسب لغت تصريح به مطالبي است كه نوعاً به واسطه قبيح بودن آن بطور
______________________________
(1). بقره/ 197
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 71
كنايه اداء مي شود و «فسوق» يعني بيرون رفتن از حد طاعت و «جدال» يعني ستيزه كردن، ولي در روايت
رفث به جماع و فسوق به دروغ و جدال به گفتن (سوگند به خدا) و (نه به خدا سوگند) تفسير شده است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: « … و «الرفث»، الجماع و «الفسوق» الكذب و السباب و «الجدال» قول الرجل لا واللَّه و بلي واللَّه».
قال ابو عبداللَّه عليه السلام: «اذا احرمت فعليك بتقوي اللَّه و ذكر اللَّه كثيراً و قلّة الكلام الّا بخير فإنّه من تمام الحجّ و العمرة ان يحفظ المرء لسانه الّا من خير كما قال اللَّه عزوجلّ فإنّ اللَّه يقول «فمن فرض فيهنّ الحجّ فلا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحجّ» و الرفث الجماع و الفسوق الكذب و السباب و الجدال قول الرجل لا واللَّه و بلي واللَّه … ».
«فلا رفث و لا فسوق و لا جدال» گرچه بصورت نفي ذكر شده، اما مقصود از آن نهي است و به تعبير ديگر جمله خبريه در مقام انشاء است و منظور آن است كه اين اعمال سه گانه در حج نبايد واقع شود.
بعد مي فرمايد آنچه را شما از عمل خير و نيكي انجام مي دهيد خداوند مي داند بعد از آن دستور به زاد و توشه داده شده مي فرمايد زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه تقوي و پرهيزكاري است «و ما تفعلوا من خير يعلمه اللَّه و تزودّوا فإنّ خير الزاد التقوي». در معناي اين جمله «و تزودّوا» دو قول است:
1. گروهي بوده اند كه خود را اهل توكل مي دانستند و زاد و توشه اي در سفر برنمي داشتند،
______________________________
(1). راهنما/ ج 2/ ص 19
(2). تفسير برهان/ ج 1/ ص 199
(3). روح البيان 1/ 314
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص:
72
خداوند به آن ها خطاب مي كند كه زاد و توشه در سفر برداريد و سربار مردم نباشيد، ولي بدانيد بهترين توشه تقوي است.
2. از اعمال شايسته زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين توشه تقوي است.
و در پايان مي فرمايد اي صاحبان عقل و بصيرت در آنچه امر و نهي نموده ام تقوي داشته باشيد. نكته ها
1. ماه هاي حج
ماه هاي حج شوال، ذي القعده و ذي الحجه است و در غير از آن حج صحيح نيست «الحجّ اشهر معلومات». امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ««الحجّ اشهر معلومات» شوال و ذوالقعدة و ذوالحجة ليس لأحد ان يحجّ في ما سواهنّ».
2. امتياز زاد و توشه معنوي
براي انسان دوگونه سفر وجود دارد: الف: سفر در دنيا، ب: سفر از دنيا.
براي سفر در دنيا نياز به زاد و توشه مادي است، براي سفر از دنيا نيز نياز به زادوتوشه است كه آن عبارت است از معرفت و محبت به خداوند متعال و اشتغال به طاعت و اجتناب از معصيت او و اين زادوتوشه معنوي در سفر از دنيا بهتر است از زادوتوشه سفر در دنيا بخاطر اينكه زادوتوشه مادي انسان را از عذاب موقت نجات مي دهد، اما زادوتوشه معنوي انسان را از عذاب و رنج دائم و هميشگي مي رهاند. زاد و توشه مادي، لذت آن همراه با درد و رنج و بيماري است به خلاف زاد و توشه معنوي كه لذت آن خالص از ضرر و زيان است.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 523؛ الميزان/ ج 2/ ص 79
(2). راهنما/ ج 2/ ص 19
(3). روح البيان/ ج 1/ ص 315؛ تفسير كبير/ ج 5/ ص 182
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 73
3.
مصاديق جدال
سه قسم صادق پي در پي و يك قسم دروغ از مصاديق جدال در حج است «و لا جدال في الحجّ» امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «اذ احلف ثلاث ايمان متتابعات صادقاً فقد جادل … و اذ احلف بيمين واحد كاذباً فقد جادل».
4. ضمانت پاداش نيكوكاران از سوي خداوند «ما تفعلوا من خير يعلمه اللَّه» جمله «يعلمه اللَّه» علاوه بر بيان احاطه علمي خداوند به كارهاي نيك بندگان كنايه از ضمانت پاداش در قبال نيكوكاري آنان است. 5. حج ميدان انجام اعمال خير و كسب توشه براي آخرت است «و ما تفعلوا من خير يعلمه اللَّه و تزودّوا».
6. جمع ميان روايات
در روايات زيادي «اشهر معلومات» به ماه شوال و ذي القعده و ذي الحجّه و در بعضي از آن ها به شوال و ذي القعده و در دهه اول ذي الحجه تفسير شده و در جمع بين اين دو دسته از روايات گوييم چون دسته دوم نص در دهه اول ذي الحجه و دسته اول ظاهر در مطلق ذي الحجه است و نص مقدم بر ظاهر مي باشد لذا بايد دسته دوم را مقدم نمود چنانچه فتاواي علماي شيعه بر آن است. 7. منظور از «اشهر حج» ماه شوال و ذي القعده و ذي الحجه است و اينكه بعضي از ماه ذي الحجه بعنوان ماه ذي الحجه شمرده شده از قبيل اين كلام است كه گفته مي شود من روز جمعه بسوي تو مي آيم با اينكه آمدن در بعض روز است نه در كل روز. در عين حال
______________________________
(1). راهنما/ ج 2/ ص 20
(2). راهنما/ ج 2/ ص 18
(3). راهنما/ ج 2/ ص
18
(4). اطيب البيان/ ج 2/ ص 269؛ جامع البيان/ ج 2/ ص 151؛ في ظلال/ ج 1/ ص 196
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 74
آمدن را به مجموع زمان نسبت مي دهند. 8. سرّ تعيين ماه هاي حج
حج در جاهليت رواج و براي مشركان حجاز سودهايي داشت ولي آنان همانطور كه در اركان و افعال حج بدعت هايي روا مي داشتند، در وقت و زمان حج بدعت مي گذاشتند و هر سالي كه به سبب تجارت يا جنگ هاي قبيله اي نمي توانستند حج را در موسم آن انجام بدهند، ماه هاي حج را تغيير مي دادند و همانند تأخير اندازي در ماه هاي حرام، ماه هاي حج را نيز تقديم و تأخير روا مي داشتند. خداوند پس از بيان ماه هاي دوازده گانه قمري و ماه هاي حج، تغيير ماه هاي حرام را موجب زيادت در كفر دانست. «انّما النسيي ء زيادة في الكفر … ».
9. سرّ تعبير به اسم ظاهر
كلمه «حج» در آيه شريفه سه مرتبه تكرار شده و آوردن اسم ظاهر بجاي ضمير بخاطر رعايت اختصار در كلام است و مقصود از حج اول زمان حج است و منظور از حج دوم نفس عمل و مناسك حج است و منظور از حج سوم زمان و مكان حج است. 10. ترك تمام انواع فسق
مقصود از ترك فسوق در آيه شريفه لا فسوق جميع انواع فسق است. بخاطر اينكه لفظ شامل جميع انواع آن مي شود و امتثال نهي در صورتي تحقق مي پذيرد كه همه انواع فسق ترك گردد.
______________________________
(1). تبيان/ ج 1/ ص 163؛ الميزان/ ج 2/ ص 78؛ تفسير كبير/ ج 5/ ص 175
(2). توبه/ 37؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 523
(3). روائع البيان/ ج 1/ ص 245؛ الميزان/ ج
2/ ص 79
(4). تفسير كبير/ ج 5/ ص 165
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 75
11. حرمت مؤكد بعضي از اعمال در حج
ممكن است كسي بگويد حرمت دروغ فحش و جدال با مردم ويژه ايام حج و زمان محرم شدن نيست بلكه هميشه حرام است، پاسخ اينكه آري اين سه عمل هميشه و بطور مطلق حرام است و لكن در حج حرمت بيشتري دارد، از اينرو كلمه «في الحجّ» را در آيه شريفه تكرار كرده است.
12. مقهور كردن قواي سه گانه
انسان داراي چهار قوه و نيرو است: قوه شهويه، قوه غضبيه، قوه وهميّه و قوه عقليه.
و مقصود از اين جملات «فلا رفث و لا فسوق و لا جدال» مقهور كردن سه قوه و سه نيرو بواسطه قوه عقلاني است زيرا كه جمله «فلارفث» اشاره به مقهور كردن قوه شهويه دارد و جمله «ولافسوق» اشاره به مقهور كردن قوه غضبيه دارد و جمله «و لا جدال» اشاره به مقهور كردن قوه وهميه دارد. 13. پنهان نبودن اعمال از خداوند
«و ما تفعلوا من خير يعلمه اللَّه» براي تذكر اين است كه اعمال انسان از خداوند متعال غايب و پنهان نيست، و اين روش «تربيتي» قرآن كريم است كه در تبيين معارف و شرح داستان ها و بيان احكام اسلام آن را به پند و موعظه همراه مي كند تا اينكه علم و عمل از يكديگر جدا نشوند چراكه علم بدون عمل هيچ قيمت و ارزشي نخواهد داشت. از همين جهت دعوت خود را با جمله «واتقون يا اولي الالباب» خاتمه مي دهد و طرز سخن تغيير پيدا كرده و خداوند بطور متكلم وحده به خردمندان خطاب مي كند كه از
من بپرهيزيد.
______________________________
(1). روح البيان/ ج 1/ ص 315؛ تفسير كبير/ ج 5/ ص 177
(2). الميزان/ ج 2/ ص 79
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 76
14. تشويق به كار خير
پس از اينكه خدا انسان ها را از كارهاي ناشايست برحذر داشته، بلافاصله به كارهاي خوب تشويق كرده است، با توجه به اينكه نگفته است «و ما تفعلوا من شي ء» كه شامل شر هم بشود، بلكه كلمه خير آورده آن هم به شكل نكره تا به قول زمخشري افاده عموم كند و يك نوع تحريك و تشويق به كار خير باشد و جالب تر اينكه دنباله آيه هم از تقوا سخن گفته است و بهترين زاد و توشه را تقوا دانسته است و چنين استنباط مي شود كه علاوه بر انجام مراسم حج بايد از زاد و توشه معنوي غفلت نكنيد.
«ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلًا من ربّكم فاذا افضتم من عرفات فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام واذكروه كما هديكم و ان كنتم من قبله لمن الضّالّين* ثمّ افيضوا من حيث افاض النّاس واستغفروا اللَّه انّ اللَّه غفور رحيم».
ترجمه
گناهي بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادي در ايام حج) طلب كنيد (كه يكي از منافع حج، پي ريزي يك اقتصاد صحيح است). و هنگامي كه از «عرفات» كوچ كرديد، خدا را نزد «مشعر الحرام» ياد كنيد. او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت نمود؛ و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد. «198» سپس از همان جا كه
______________________________
(1). كشاف 1/ 244؛ ميقات 28/ 23
(2). بقره/ 198- 199
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 77
مردم كوچ مي كنند، (به سوي
سرزمين مني) كوچ كنيد؛ و از خداوند، آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده ي مهربان است. «199»
تفسير
در زمان جاهليت هنگام مراسم حج معامله و تجارت را گناه مي دانستند، خداوند در اين آيه اين كار را نادرست مي شمرد و به آنان گويد هيچ مانعي نيست كه در ايام حج از تجارت كه فضل الهي است بهره مند شويد «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلًا من ربّكم»، بعد مي فرمايد پس از انجام وظايفي كه در عرفات بايد انجام داد مي بايست به سوي مشعرالحرام كوچ كنيد و در آنجا به ذكر و ياد خدا مشغول باشيد «فاذا افضتم من عرفات فاذكروا اللَّه عند المشعر الحرام».
وقوف به عرفات يكي از اركان بزرگ حج است و واجب است بر حاجي كه از اول زوال روز عرفه تا غروب در صحراي عرفات وقوف كند. بعد مي فرمايد به شكرانه نعمت هدايت، خداوند را ياد كنيد، يادي كه با هدايتي كه خداوند نموده تناسب داشته باشد «و اذكروا كما هديكم».
در پايان مي فرمايد: تحقيقاً شما قبل از بعثت پيامبر از گمراهان بوديد «و ان كنتم من قبله لمن الضّالين».
از آيه ي شريفه ي «ثمّ افيضوا من حيث افاض النّاس»، از دو جهت بين مفسران اختلاف شده، يكي از اين جهت كه افاضه در اين آيه همان افاضه از عرفات به مشعر است و يا افاضه از مشعر به منا و بعد از افاضه از عرفات به مشعر است، ديگر اينكه مراد از
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 527؛ برهان/ ج 1/ ص 201
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 78
ناس چه كساني هستند، زيرا آنان مسلماً غير از مخاطبين به خطاب «افيضوا» مي باشند و مشهور بين مفسران آن
است كه قريش به واسطه بزرگ دانستن خود از حرم به عرفات نمي رفتند و مي گفتند ما اهل حرميم و از آن بيرون نمي رويم، اگر چنين كنيم عرب براي ما ارزشي قائل نخواهد شد. روي همين جهت وقوف به عرفات را كه از محيط حرم بيرون است ترك كردند با اينكه مي دانستند جزء وظايف حج و آيين ابراهيم است. لذا قرآن كريم دستور مي دهد بايد مسلمانان همه در يك جا وقوف كنند (در عرفات) و از آنجا همگي بسوي مشعر بيايند و از آنجا همه بسوي منا كوچ نمايند و اين امتياز غلط را از بين ببرند «ثمّ افيضوا من حيث افاض النّاس».
در پايان مي فرمايد كه از خداوند طلب آمرزش كنيد و از آن افكار و خيالات جاهلي دست برداريد كه حج درس مساوات و برابري است و يادآور مي شود كه خداوند غفور و رحيم است «و استغفروا اللَّه انّ اللَّه غفور رحيم».
نكته ها
1. جواز خريد و فروش در ايام حج
جواز خريد و فروش در ايام حج بعد از خروج از احرام و اتمام مناسك «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلًا من ربّكم». امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند «ليس عليكم … » فرمود: «الرّزق اذا احلّ الرّجل من احرامه و قضي نسكه فليشتر و ليبع في الموسم».
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 527؛ تفسير كبير/ ج 5/ ص 195
(2). راهنما/ ج 2/ ص 23؛ عياشي/ ج 1/ ص 96؛ برهان/ ج 1/ ص 201
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 79
2. قداست مشعر الحرام
«فاذكروا اللَّه عند المشعرالحرام» توصيف «مشعر» به «الحرام» دلالت بر قداست و احترام خاص آن سرزمين مي كند. 3. استغفار از گناه
فرمان
الهي به امتياز طلبان قريش در حج مبني بر استغفار از گناه امتيازطلبي «ثم افيضوا من حيث افاض النّاس و استغفروا اللَّه» پس از رد امتيازطلبي «من حيث افاض النّاس» امر به استغفار مي تواند اشاره باشد به اينكه اين عمل گناه و استغفار از آن لازم است. 4. وعده رحمت
وعده الهي به آمرزش و رحمت استغفار كنندگان «و استغفروا اللَّه انّ اللَّه غفور رحيم» گرچه آيه مزبور درباره كوچ از مشعر و عرفات است ولي تحليل «انّ اللَّه غفور رحيم» عام است، بنابراين وعده رحمت و آمرزش به مطلق استغفاركنندگان است.
امام حسين عليه السلام فرمود: « … فنحن النّاس و لذلك قال اللَّه تعالي ذكره في كتابه «ثمّ افيضوا من حيث افاض النّاس»».
5. اهميت كسب و كار
اين آيه شريفه «و ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلًا من ربّكم» نظير آيه شريفه 10 سوره جمعه است كه مي فرمايد: «فاذا قضيت الصلاة فانتشروا في الارض وابتغوا من فضل اللَّه … » كه خداوند متعال بيع را به ابتغاء از فضل اللَّه تبديل نمود. يعني
______________________________
(1). راهنما/ ج 2/ ص 22
(2). راهنما/ ج 2/ ص 25
(3). راهنما/ ج 2/ ص 25
(4). راهنما/ ج 2/ ص 26؛ كافي/ ج 8/ ص 244؛ برهان/ ج 1/ ص 201
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 80
بيع و دادوستد فضل الهي است. از همين جهت روايات نيز ابتغاء من فضل اللَّه را به بيع تفسير نمودند و از اين آيه استفاده مي شود كه بيع و مبادله در اثناء حج مباح است علاوه تعبير از كسب و كار به فضل الهي نشانه ارزش و اهميت كسب و كار است. 6. تهيه زاد و
توشه معنوي
در سفر حج موارد فراواني براي تهيه زاد و توشه معنوي است كه بايد از آن غفلت نكنيد. در آنجا تاريخ مجسم اسلام و صحنه هاي زنده فداكاري هاي ابراهيم عليه السلام قهرمان توحيد و جلوه هاي خاصي از پروردگار ديده مي شود كه در هيچ جاي ديگر نيست و آن ها كه روحي بيدار و انديشه اي زنده دارند مي توانند توشه معنوي براي يك عمر از اين سفر بي نظير روحاني فراهم سازند. 7. حركت دسته جمعي از عرفات
افاضه از فيض و فيضان بمعناي سرريز شدن است (افاض اناءه) يعني ظرفش را چنان پر كرد كه سرريز شد. افاضه از عرفات به معناي حركت و خروج دسته جمعي از صحراي عرفات است، گويا قرآن كريم كوچ همگاني مردم را از عرفات كه بطرف مشعر حركت مي كنند، به آبي تشبيه كرده است كه از فرط زيادي سرريز و سرازير شده است. 8. نجات از گمراهي ها
خداوند بشر را از گمراهي هاي مختلفي نجات داده، گمراهي در تفكر، چنان كه گروهي را از بت پرستي به خداپرستي هدايت كرد و گروهي را در مسائل اخلاقي هدايت نمود، چنانكه افرادي به عرفات نمي رفتند و خود را برتر از ديگران مي دانستند، خداوند به
______________________________
(1). الميزان/ ج 2/ ص 79؛ راهنما/ ج 2/ ص 3
(2). تفسير نمونه/ ج 2/ ص 30
(3). مفردات راغب/ ص 648
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 81
آن ها خطاب كرد: (افيضوا من حيث افاض النّاس) و اصولًا يكي از فوايد حج لغو هرگونه امتياز و برتري جويي است و به همين جهت انسانها بايد به هنگام احرام لباس دوخته را از بدن بيرون كنند تا هيچ گونه امتيازي ميان آنان نباشد. 9. شكرگزاري
در قبال نعمت حق
(كاف) كما در «واذكروه كما هداكم» مفيد تعليل است نه تشبيه و تنظير، زيرا ياد حق به اندازه يا مثل هدايت خداوند مقدور و ميسور كسي نيست، از اين رو اين جمله نظير آيه شريفه «و لتكبّروا اللَّه علي ما هديكم» است كه مي رساند در برابر هدايت حق شما نيز تكبير بگوييد و شكرگزاري كنيد. 10. شكرگزاري در قبال نعمت حق
استغفار و ذكر خدا بهترين اعمال عرفات و مشعر است، گرچه در اين سرزمين ها اصل توقف شرط است و هيچ عمل ديگري واجب نيست، اما قرآن ما را دعوت به ذكر خدا و ياد سوابق پرخطا و اشتباه خود و طلب آمرزش درباره گذشته خويش مي كند. مگر مي توان در سرزميني كه اولياء خدا اشك ريخته اند بي تفاوت نشست آري بايد از بلند پروازي ها، از ترك اوامر الهي و از هر گناه ديگري استغفار كرد. 11. اقسام فضل الهي
فضل الهي بر چند قسم است و اقسام آن بخاطر حالات انسان است يك قسم مربوط به امور معيشت و زندگاني انسان است كه به آن دستور مي دهد «وابتغوا من فضل اللَّه».
______________________________
(1). في ظلال/ ج 199/ ص 200
(2). بقره/ 185
(3). تفسير نمونه/ ج 1/ ص 406؛ راهنما/ ج 5/ ص 22؛ نور/ ج 1/ ص 316
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 82
يك قسم مربوط به امور معنوي و روحي انسان است كه در پرتو فضل الهي انسان موفق به تزكيه قلب مي گردد؛ «ولولا فضل اللَّه عليكم و رحمته ما زكي منكم من احد ابداً».
يك قسم مربوط به پاداش و لطف خاص خداوند در قيامت است؛ «و بشر المؤمنين بانّ لهم من اللَّه فضلًا
كبيراً ذلك فضل اللَّه يوتيه من يشاء واللَّه ذوالفضل العظيم».
12. فعاليتهاي اقتصادي در موسم حج
در زمان جاهليت هنگام انجام مراسم حج معامله و تجارت را حرام و گناه مي دانستند با ظهور اسلام مسلمانان در ايام حج منتظر بودند بدانند آيا احكام جاهلي امضا مي شود يا خير. آيه شريفه حكم جاهلي يعني گناه بودن معامله در آن ايام را نادرست مي داند و اعلام مي كند كه در مراسم حج هيچگونه مانعي از معامله و تجارت نيست. بلكه به طوري كه در منابع اسلامي درباره فلسفه حج وارد شده علاوه بر فلسفه اخلاقي و سياسي و فرهنگي اشاره به فلسفه اقتصادي هم شده است.
و آن اين كه مسلمانان در كنگره عظيم حج مي توانند دور هم بنشينند و با همفكري و همگامي پايه محكمي براي اقتصاد جوامع اسلامي بريزند و با مبادلات صحيح تجاري آنچنان اقتصاد نيرومندي بوجود آورند كه از دشمنان و بيگانگان بي نياز گردند.
هشام بن حكم مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم: ما العلة التي لا جلها كلف اللَّه
______________________________
(1). روح البيان/ ج 1/ ص 318
(2). مجمع البيان/ ج 2/ ص 527؛ في ظلال/ ج 1/ ص 197
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 83
العباد الحج و الطواف بالبيت؟ فقال … «فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب لتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الي بلد و لينتفع بذلك المكاري و الجمال … ولو كان كل قوم انما يتكلون علي بلادهم و ما فيها هلكوا و خربت البلاد و سقط الجلب و الارباح».
13. انسان بدون هدايت الهي در گمراهي است «و ان كنتم من قبله لمن الضّالين».
«فاذا قضيتم مناسككم فاذكروااللَّه كذكركم اباءكم
اوا شد ذكراً فمن الناس من يقول ربنا اتنا في الدنيا و ما له في الآخرة من خلاق* و منهم من يقول ربنا اتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار* اولئك لهم نصيب ممّا كسبوا واللَّه سريع الحساب* و اذكروااللَّه في ايام معدودات فمن تعجل في يومين فلا اثم عليه و من تأخر فلا اثم عليه لمن اتقّي و اتقوااللَّه و اعلموا انّكم اليه تحشرون».
ترجمه
و هنگامي كه مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند يادآوري از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر. (در اين مراسم، مردم دو گروهند:) بعضي از مردم مي گويند: «خداوندا! به ما در دنيا، «نيكي» عطا كن.» ولي در
______________________________
(1). كتاب ابواب وجوب الحج؛ تفسير نمونه/ ج 2/ ص 31
(2). راهنما/ ج 2/ ص 23
(3). بقره/ 200- 203
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 84
آخرت بهره اي ندارند. «200» و بعضي مي گويند: «پروردگارا! به ما در دنيا «نيكي» عطا كن؛ و در آخرت نيز «نيكي» مرحمت فرما؛ و ما را از عذاب آتش نگاه دار.» «201» آن ها از كار (و دعاي) خود، نصيب و بهره اي دارند؛ و خداوند سريع الحساب است. «202» و خدا را در روزهاي معيّني ياد كنيد؛ (روزهاي 11 و 12 و 13 ماه ذي حجه). و هر كس شتاب كند، و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهد، گناهي بر او نيست؛ و هر كه تأخير كند، (و سه روز انجام دهد نيز) گناهي بر او نيست؛ براي كسي كه تقوا پيشه كند. و از خدا بپرهيزيد؛ و بدانيد شما به سوي
او محشور خواهيد شد. «203»
تفسير
«مناسك» جمع منسك اسم مكان به معني محل نسك است كه عرفات، مشعر، منا و مكه مي باشد و يا مصدر ميمي و به معني فعل عبادت مي باشد و اصل نسك به معني عبادت است، اگر به معني اول باشد مضمون آيه اين است هنگامي كه از امكنه عبادت فارغ شديد پس به ذكر خدا بپردازيد و اگر به معني مصدر باشد، جمع آوردنش براي بيان همه افعال و اذكار حج است و معنايش اين است كه زماني كه افعال و اعمال حج را انجام داديد، پس به ذكر خدا بپردازيد.
درباره ذكر «فاذكروا اللَّه» دو قول نقل شده است:
1. مقصود تكبيرات، مخصوصه ايام منا است زيرا اذكاري كه در اين ايام مستحب است همين تكبيرات است.
2. مقصود ساير ادعيه مستحبه است كه اگر در اين مواطن خوانده شود فضيلت بيشتري دارد.
جمله ي «فاذكروا اللَّه كذكركم اباءكم» دعوت مردم به ذكر و ياد الهي است به
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 85
اينكه كسي كه مناسك حج را بجا مي آورد خداوند را ياد كند همانطوري كه آباء خود را ياد مي كند بلكه شديدتر ياد نمايد بخاطر اينكه نعمت الهي در حق انسان كه عبارت است از نعمت هدايت چنانكه فرموده «واذكروه كما هديكم» بزرگ تر از حق آباء و اجداد است و گفته شده كه عرب در جاهليت زماني كه از حج فراغت پيدا مي كردند در منا توقف مي كردند و به پدران خود با نظم و نثر افتخار مي كردند، لذا خداوند آن ها را از اين كار برحذر داشت و فرمود به ياد خدا باشيد بلكه به ياد خدا از ياد پدرانتان شديدتر باشيد.
قرآن كريم
در آيه ي «فمن النّاس … » اشاره به دو گروه از مردم مي كند و هدف و خواسته هاي آن ها را در اين اماكن مقدسه بيان مي نمايد. يك دسته كساني هستند كه جز به منافع مادي نمي انديشند و فقط مي گويند خدايا نعمت هاي دنيوي را به ما عطا كن و چيزي از نعمت هاي آخرت را آرزو نمي كنند كه براي اينان از آخرت نصيب و بهره اي نيست «فمن النّاس من يقول ربّنا اتنا في الدّنيا و ما له في الآخرة من خلاق».
اما دسته اي ديگر كساني هستند كه افكارشان مربوط به زندگي مادي نيست بلكه هم زندگي دنيا را به عنوان مقدمه تكامل معنوي مي خواند هم سعادت آخرت را مي طلبند و نيز مي خواهند از عذاب دردناك آن جهان محفوظ بمانند «و منهم من يقول ربنا اتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار».
در آيه بعد مي فرمايد: اين ها كه در مسير دنيا نيستند و توجه خود را تنها به دنيا منحصر نكرده اند بلكه به سعادت دنيا و آخرت مي انديشند و براي آن كار مي كنند. در آخرت از آنچه كه در دنيا فراهم كرده و كسب نموده اند برخوردار مي شوند «اولئك لهم نصيب ممّا كسبوا». در پايان مي فرمايد خداوند سريع الحساب است «و اللَّه سريع الحساب».
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 5/ ص 205
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 86
مقصود از سريع الحساب بودن خداوند چيست؟ مفسران وجوهي را ذكر كرده اند ازجمله:
الف: خداوند فوراً پاداش اعمال بندگان را مي دهد و زمان پاداش آن ها نزديك است و اين آيه از نظر معني مانند آيه 77 سوره نحل است «و ما امر السّاعة الا كلمح البصر» و در روايتي وارد شده
«انّ اللَّه تعالي يحاسب الخلائق كلّهم في مقدار لمح البصر».
ب: مقصود اين است كه خداوند حساب همه مردم را در مدت كوتاهي بررسي مي كند بدون اينكه حساب يكي از آنان مزاحم حساب ديگري گردد، زيرا كه خداوند «لا يشغله شأن عن شأن» است.
محاسبه اعمال انسان ها يك مرتبه صورت مي پذيرد؛ قال علي عليه السلام: «يحاسب الخلق دفعة كما يرزقهم دفعة».
آيه ي شريفه ي «و اذكروا اللَّه في ايّام معدودات» برنامه ذكر پروردگار را به دنبال مراسم حج چنين تعيين مي كند كه بجاي تفاخرهاي موهوم زمان جاهليت، خدا را در چند روز ياد كنند كه حداقل آن دو روز و حداكثر آن سه روز است، منظور از «ايام معدودات» روزهاي 11 و 12 و 13 ذي الحجه است كه در لسان روايات به نام ايام تشريق خوانده شده است.
اين اذكار در روايات و فتاوي علماي شيعه تكبيرات است: «اللَّه اكبر اللَّه اكبر لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر اللَّه اكبر و للَّه الحمد اللَّه اكبر علي ما هدانا و الحمد للَّه علي ما اولينا اللَّه اكبر علي ما رزقنا بهيمة الانعام»، كه پس از 15 نماز در اين سه روز خوانده مي شود كه ابتداي آن نماز ظهر روز عيد قربان و انتهاي آن نماز صبح روز سيزدهم
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 530
(2). مجمع البيان/ ج 2/ ص 531
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 87
است براي كساني كه در منا باشند و در ساير بلاد پس از 10 نماز است كه اول آن نماز ظهر روز عيد و آخر آن نماز صبح روز دوازدهم است. فقها به استحباب اين تكبيرات فتوا داده اند.
«فمن تعجل في يومين» اين آيات متضمن
رخصت و جواز حركت در روز دوم از ايام تشريق است اگرچه افضل ماندن تا روز سوم است و لكن اگر بخواهد قبل از روز سوم حركت نمايد بايد حتماً بعد از زوال و قبل از غروب باشد كه اگر غروب شد بايد شب را نيز بماند و روز سيزدهم حركت كند.
در معناي «فلا اثم عليه» دو قول بيان شده است:
1. چون به سبب حج گناهان شخص آمرزيده شده بنابراين بر او گناهي نيست.
2. در تعجيل و تأخير (كوچ كردن) گناهي بر او نيست چون ممكن است بعضي توهم كنند كه تعجيل در حركت گناه است. آيه شريفه براي ردّ اين توهّم مي فرمايد: «فمن تعجل في يومين فلا اثم عليه» كسي هم كه عجله كند گناهي بر او نيست.
«لمن اتّقي» يعني اين حكم براي كسي است كه بپرهيزد و مراد از تقوا چنانچه در روايات آمده پرهيز از محرمات احرام است مانند صيد و نساء و ساير محرماتي كه باقي مانده است. در پايان امر به تقواي عمومي مي كند و مي فرمايد بدانيد كه همه شما بسوي خداوند محشور مي شويد.
نكته ها
1. پرهيز از افتخار به پدران
امام باقر عليه السلام مي فرمايد: عرب در جاهليت زماني كه از حج فراغت پيدا مي كردند،
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 88
در منا توقف مي كردند و به پدران خود با نظم و نثر افتخار مي كردند، لذا خداوند آن ها را از اين كار بر حذر داشت و فرمود: به ياد خدا باشيد بلكه به ياد خدا از ياد پدرانتان شديدتر باشيد «و يعدّون مفاخر ابائهم … فأمرهم اللَّه سبحانه ان يذكروه مكان ذكرهم ابائهم في هذا الموضع».
2. همانطوري كه انسان در مراسم
حج به هنگام احرام بايد از پوشيدن لباس پرهيز كند، همچنين از هرگونه انتساب به پدران كه باعث فخر و مباهات مي شود بايد اجتناب كند. 3. توصيف ياد خدا به شدت و كثرت
ياد كردن امري است كه از لحاظ كيفيت متصف به شدت مي شود «فاذكروا اللَّه كذكركم اباءكم او اشدّ ذكراً» و چنانكه از لحاظ كميت متصف به كثرت مي گردد، قرآن كريم مي فرمايد: «واذكروا اللَّه ذكراً كثيراً» و «و الذّاكرين اللَّه كثيراً».
علت آن اين است كه ذكر منحصر به لفظ نيست تا قابل شدت و ضعف نباشد بلكه امري است مربوط به قلب و لفظ از آن حكايت مي كند. بنابراين در برخي از موارد ذكر متصف به كثرت مي شود، آنجا كه حالات مختلف را شامل شود چنانكه در آيه 191 سوره آل عمران مي فرمايد: «الّذين يذكرون اللَّه قياماً و قعوداً و علي جنوبهم» و گاهي متصف به شدت مي شود چون مورد آيه شريفه يعني بعد از اعمال حج از مواردي است كه غفلت و نسيان براي انسان عارض مي شود، لذا وصف آن به شدت مناسب تر است. 4. سرگرم نشدن به مسائل مادي
پر كردن ايام فراغت يكي از وظايف مربي است براي اينكه انسان بعد از انجام
______________________________
(1). نورالثقلين/ ج 3/ ص 198
(2). في ظلال/ ج 1/ ص 201
(3). احزاب/ 41
(4). احزاب/ 35
(5). الميزان/ ج 2/ ص 80
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 89
مراسم اعمال حج سرگرم مسائل مادي و انحراف نشود كه اي بسا برخي از آن ها آثار تمام اعمال حج را نيز نابود مي كند، خداوند در اين آيه براي پايان مراسم نيز دستور سازنده اي داده است كه ايام فراغت نيز پر مي شود و آن
ذكر و ياد خداوند است. 5. ياد خداوند در حج
در اين آيات سابق خداوند اولًا مناسك حج را بيان كرد، بعد از آن امر به ذكر الهي در مشعرالحرام نمود، بعد از آن فرمود: «فاذكروا اللَّه كذكركم اباؤكم او اشدّ ذكراً» سپس كيفيت دعا كردن را بيان نمود. «فمن النّاس من يقول ربّنا» و اين ترتيب چقدر نيكو و زيبا است بخاطر اينكه براي شكستن هواي نفس در مرحله اول انسان بايد خدا را عبادت كند، بعد از آن براي نوراني شدن قلب به ذكر الهي مشغول باشد از خداوند درخواست نمايد چنانكه حضرت ابراهيم عليه السلام وقتي مي خواست دعا كند، ابتدا خدا را ياد كرد، بعد از آن درخواست خود را مطرح كرد. اول گفت: «الّذي خلقني فهو يهدين … »، بعد از آن گفت:
«ربّ هب لي حكماً و الحقني بالصّالحين». 6. بهترين مصداق استجابت دعا در حج
«من أوتي قلباً شاكراً و لساناً ذاكراً و زوجة مؤمنة تعينه علي امر دنياه و اخراه فقد أوتي في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و وقي عذاب النار».
7. تعبير كسب از دعا
در آيه شريفه ي «ربنا اتنا في الدنيا حسنة … اولئك لهم نصيب مما كسبوا» از دعا تعبير به كسب شده است، ولي آيا مي توان دعا كردن را كسب و اكتساب خواند؟ از بررسي 67 مورد از آيات كه ماده كسب و مشتقاتش در آن بكار رفته بر مي آيد كه كسب در
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 308
(2). تفسير كبير/ ج 5/ ص 204
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 90
غير از كارهاي جسمي در مورد كارهاي روحي و قلبي نيز استعمال مي شود. چنانكه در
آيه 225 سوره بقره مي خوانيم: «ولكن يؤاخذكم بما كسبت قلوبكم» و در سوره نساء آيه 111 آمده است: «و من يكسب اثماً فإنّما يكسبه علي نفسه».
بنابراين دعا و خواستن نيز يك نوع كسب و اكتساب محسوب مي شود. 8. بهره مندي انسان از برخي از كارها
بهره انسان در روز قيامت تنها از بعضي از كارهاي خويش است نه تمام آن ها «ممّا كسبوا» زيرا چه بسيار كارهايي كه انسان آن ها را كسب مي كند ولي بخاطر نداشتن قصد قربت و نيت خالص در قيامت از آن بهره نمي برد. 9. مطلوب بودن دنيا و آخرت
دنيا و آخرت هر دو مطلوب هستند و بايد به هر دو توجه داشت جالب اينكه در قرآن كريم 115 مرتبه كلمه دنيا بكار رفته و 115 مرتبه كلمه آخرت استعمال شده است و اين يك تصادف نيست البته به اين معنا هم نيست كه اهميت هر دو يكسان است بلكه دنيا وسيله اي براي رسيدن به آخرت است.
10. طرح اهداف كلي در دعا
در دعاها اهداف كلي مطرح مي شود و تعيين مصداق به عهده خداوند گذاشته شود ما از خداوند حسنه و سعادت مي خواهيم ولي در اينكه رشد و صلاح ما در چيست، آن را به عهده خداوند مي گذاريم، مثلًا از خداوند توفيق زيارت حج را بخواهيد، اما نگوييد خدايا مالي به من بده تا به مكه بروم، چون خداوند گاهي سبب را به گونه اي قرار مي دهد كه ما
______________________________
(1). تفسير نمونه/ ج 2/ ص 39
(2). تفسير نور/ ج 1/ ص 410
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 91
فكر آن را نمي كرديم. 11. باطل بودن اهداف اهل دنيا
از تقابل جمله «اولئك لهم نصيب ممّا كسبوا» با
جمله «و ما لهم في الآخرة من خلاق» روشن مي شود كه اصولًا اعمال اهل دنيا بطور كلي باطل و بي نتيجه است بر خلاف اعمال اهل آخرت و به اين معني آيات ديگري نيز در قرآن وجود دارد مانند: «و قدمنا الي ما عملوا من عمل فجعلناه هباءاً منثوراً»، «و يوم يعرض الّذين كفروا علي النّار اذهبتم طيّباتكم في حياتكم الدّنيا و استمتعتم بها» و «فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيمة وزناً».
12. سرّ عدم گناه در تعجيل و تأخير در كوچ كردن از منا
اگر گفته شود آيا تأخير افضل از تعجيل نيست، گوييم بلي، تأخير افضل است، اما جايز است بين فاضل و افضل تخيير واقع شود چنانچه انسان در ماه رمضان مخير است روزه بگيرد يا به مسافرت برود و افطار كند، گرچه روزه افضل است و اما سرّ اينكه قرآن كريم اثم و گناه را در صورت تعجيل و تأخير نفي كرد بخاطر آن است كه بعضي از اهل جاهليت آن كساني كه تعجيل مي كردند، آن ها را گناهكار مي دانستند و بعضي كساني كه تأخير مي كردند، آن ها را گناهكار مي دانستند، اين آيه شريفه هردو گروه را رد مي كند.
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 409
(2). فرقان/ 23
(3). احقاف/ 20
(4). كهف/ 105
(5). روح البيان/ ج 1/ ص 321
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 92
13. تفكر دنياطلبان
دنياطلبان زيبايي ها را تنها در امكانات مادي مي پندارند (اتنا في الدّنيا) از اينكه در هنگام خواسته هايشان قيد حسنه را ذكر نكرده اند استفاده مي شود كه هرچه را در دنياست زيبا مي پنداشتند. 14. تأكيد به پرهيزكاري
«و اتّقوا اللَّه … » اين جمله براي تأكيد و الزام به مواظبت و پرهيزكاري
است، چون مردم گمان مي كردند كه پس از حج گناه آمرزيده مي شود و باكي از گناه نداشتند، از اين جهت به آن ها يادآوري شده است كه براي هميشه تقوا لازم است تا در هنگام حشر و نشر پاك و بي گناه در پيشگاه خداوند محشور شويد. 15. طلب دنيا و آخرت
برخي از مردم در مراسم حج جز به دنيا فكر نمي كنند گرچه دعاي آن ها در رفاه دنيوي به اجابت مي رسد، اما گروهي از مردم بخاطر فكر خوبي كه دارند، دنيا و آخرت هردو را طلب مي كنند و از نظر قرآن ميان درخواست حسنه دنيا و قيامت منافاتي وجود ندارد و جالب آنكه درخواست حسنه دنيا و آخرت را مقيد به چيزي نمي كنند بلكه آن را مطلق بيان مي كنند كه هرچه را خداوند اراده كرده به آنان مرحمت كند. 16. حسنه در دنيا وسعت رزق و اخلاق نيك و در آخرت رضوان الهي و بهشت است.
امام صادق عليه السلام درباره آيه شريفه «ربّنا اتنا … » فرمود: «رضوان اللَّه والجنّة في الآخرة والسعة في الرّزق و المعاش و حسن الخلق في الدّنيا». 17. راه شناخت مردم
يكي از راه هاي شناخت مردم، آشنايي با آرزوها و دعاهاي آنان است. دنياطلبان جز دنيا نمي طلبند و كاري به خير و شرّ آن ندارند ولي آخرت طلبان دنياي خوب را
______________________________
(1). راهنما/ ج 2/ ص 27
(2). روح البيان/ ج 1/ ص 321
(3). في ظلال/ ج 1/ ص 201؛ راهنما/ ج 2/ ص 28- 29
(4). معاني الاخبار/ ص 175؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 199
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 93
مي خواهند كه به آخرت منتهي شود. 18. نفوذ شيطان در همه جا
كار
مقدس و سرزمين مقدس به تنهايي كافي نيست، انسان نيز بايد مقدس و باتقوا باشد. دو بار كلمه تقوا در كنار هم براي زائران خانه خدا آن هم در سرزمين منا نشانه نفوذ شيطان در همه جا است. 19. توجه به قيامت
توجه به قيامت، زمينه ساز عمل به مناسك حج است؛ «واعلموا انّكم اليه تحشرون»، با توجه به اينكه پس از بيان مناسك حج، حشر در قيامت مطرح شده است. 20. آمرزش الهي در ايام تشريق
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: حج گزاري كه در اين ايام تشريق از دنيا برود آمرزيده است «من مات قبل ان يمضي فلا اثم عليه».
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 1/ ص 318
(2). تفسير نور/ ج 1/ ص 321
(3). راهنما/ ج 2/ ص 32
(4). نورالثقلين/ ج 1/ ص 201
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 94
«و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد»
ترجمه
بعضي از مردم (با ايمان و فداكار، همچون علي عليه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلي الله عليه و آله)، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
شأن نزول
هنگامي كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند براي اداي دين هاي خود و تحويل دادن امانت هايي كه نزد او بود علي عليه السلام را به جاي خويش قرار داد و شب هنگام كه مي خواست به سوي «غار ثور» برود و مشركان اطراف خانه ي او را براي حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد علي عليه السلام در بستر او بخوابد و پارچه ي سبز رنگي (بُرد خضرمي) كه مخصوص خود پيامبر بود روي
خود بكشد در اين هنگام خداوند به «جبرئيل» و «ميكائيل» وحي فرستاد كه من بين شما برادري ايجاد كردم و عمر يكي از شما را طولاني تر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار نفس كند و زندگي ديگري را بر خود مقدم دارد؟ هيچ كدام حاضر نشدند. به آن ها وحي شد اكنون علي عليه السلام در بستر پيامبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداي او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان
______________________________
(1). بقره/ 207
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 95
او باشيد.
هنگامي كه جبرئيل بالاي سر و ميكائيل پايين پاي علي عليه السلام نشسته بودند، جبرئيل مي گفت: «به به آفرين بر تو اي علي! خداوند به واسطه ي تو بر فرشتگان مباهات مي كند».
در اين هنگام آيه ي فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخي به نام «ليلة المبيت» ناميده شده است.
ابن عباس مي گويد: اين آيه هنگامي كه پيامبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابوبكر به سوي غار مي رفت در باره ي علي عليه السلام كه در بستر پيامبر خوابيده بود نازل شد.
«ابو جعفر اسكافي» مي گويد: (همان گونه كه «ابن ابي الحديد» در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه ي 270 ذكر كرده است) جريان خوابيدن علي عليه السلام در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله به تواتر ثابت شده و غير از كساني كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمي كنند. در جلد دوم «الغدير» ذيل آيه ي مورد بحث (صفحه ي 48 به بعد) مي نويسد: «غزّالي» در كتاب «احياء العلوم» جلد سوم صفحه ي 238، «گنجي» در كتاب «كفاية الطالب» صفحه ي 114، «صفوري» در «نزهة المجالس»
جلد دوم صفحه ي 209، «ابن صبّاغ مالكي» در كتاب «الفصول المهمة» صفحه ي 33، «سبط ابن جوزي حنفي» در «تذكرة الخواصّ» صفحه ي 21، «شبلنجي» در «نور الابصار» صفحه ي 86، احمد در «مسند» جلد يك صفحه ي 348 و «تاريخ طبري» جلد دوم صفحه ي 99 تا 101، «ابن هشام» در «سيرَة» جلد دوم صفحه ي 291، «حلبي» در «سيرهِ» خود و «تاريخ يعقوبي» جلد دوم صفحه ي 29، جريان «ليلة المبيت» را نقل كرده اند.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 535
(2). نمونه/ ج 2/ ص 77
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 96
تفسير
فداكاري بزرگ در شب تاريخي هجرت
گرچه آيه ي فوق همان گونه كه در شأن نزول آن ذكر شد، مربوط به ماجراي هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و فداكاري علي عليه السلام و خوابيدن او در بستر آن حضرت نازل شده، ولي همچون ساير آيات قرآن، مفهوم و محتواي كلّي و عمومي دارد و در واقع نقطه ي مقابل چيزي است كه در آيات قبل در مورد منافقان وارد شده بود.
مي فرمايد: «از ميان مردم كساني هستند كه جان خود را در برابر خشنودي خدا مي فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است»؛ «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد».
آن گروه مردمي خودخواه و خودپسند و لجوج و معاند بودند كه از راه نفاق در بين مردم آبرويي كسب مي كردند، و در ظاهر خود را مؤمن و خيرخواه نشان مي دادند، اما كردارشان پرده از روي گفتارشان بر مي داشت چرا كه جز فساد در زمين و نابود كردن حَرث و نَسل كار ديگري نداشتند.
ولي اين گروه تنها با خدا معامله مي كنند و هر چه
دارند حتي جان خود را به او مي فروشند و جز رضا و خشنودي او چيزي خريدار نيستند، و با فداكاري و ايثار آن هاست كه امر دين و دنيا اصلاح و حق زنده و پايدار مي شود و زندگي انسان گوارا و درخت اسلام بارور مي گردد.
مرحوم علامه طباطبايي قدس سره مي فرمايد: از آن جا كه اين آيه ي شريفه: «و من الناس من يشري نفسه»، در مقابل آيه ي سابق؛ «و من الناس من يعجبك» قرار گرفته فهميده مي شود كه وصف در اين جمله نيز در مقابل وصف آن جمله است؛ يعني همان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 97
گونه كه مقصود از جمله ي «و من الناس من يعجبك» بيان اين نكته است كه در آن زمان مردي وجود داشته كه به گناهان خود افتخار مي كرده و داراي عجب بوده و به ظاهر دم از اصلاح مي زده و در باطن منافق بوده و به هيچ چيز جز فساد و نابود كردن حرث و نسل نمي انديشيده، همچنين از جمله ي «و من الناس من يشري نفسه» نيز فهميده مي شود كه در آن زمان مردي وجود داشته كه جز به اراده و رضايت خدا به چيزي نمي انديشيده و داراي هوا و هوس نبوده كه به واسطه ي او امر دين و دنيا اصلاح مي شده و حق احيا مي گرديده و زندگي انسان ها پاكيزه مي شده و درخت اسلام بارور مي گرديد.
با اين بيان تناسب ذيل آيه ي «و الله رؤف بالعباد» با صدر آيه به خوبي روشن مي گردد؛ چون وجود چنين فردي در ميان انسان ها نوعي رأفت از ناحيه ي خداوند به بندگان است؛ زيرا اگر مرد اين چنين فداكار و از خود گذشته و ايثارگر در
بين مردم وجود نداشت و در مقابل افراد منافق و مفسد بر نمي خاست، اركان دين منهدم مي شد و اجتماع اسلامي از بين مي رفت، اما خداوند همواره آن باطل ها را به وسيله ي اين حق ها از بين برده و افساد دشمنانش را به وسيله ي اصلاح دوستان خود تدارك و جبران مي نمايد.
چنان كه فرموده: «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله».
بنا بر اين فسادي كه در دين و دنيا عارض مي شود از ناحيه ي عده اي از افراد است كه جز خودپرستي هواي ديگري بر سر ندارند و اين فساد و شكافي كه اينان در دين به وجود مي آورند، جز با صلاح و اصلاح آن دسته ي ديگر كه جان خود را به خداوند سبحان فروخته و در دل خود جز به پروردگار خود نمي انديشند و اين معامله ي سودمند را خداوند در
______________________________
(1). حج/ 40
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 98
آيه ي شريفه ي «ان الله من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بانّ لهم الجنّة» ذكر نموده است. نكته ها
1. تسليم بودن حضرت علي عليه السلام
ايثارگري حضرت علي عليه السلام در شبي كه به جاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در بستر خوابيد نهايت تسليم بودن ايشان را در برابر پيامبر صلي الله عليه و آله مي رساند؛ زيرا وقتي پيامبر جريان هجرت خود را بيان كرد، حضرت علي عليه السلام گفت: «الان طاب لي الموت» و خطيب خوارزمي كه يكي از مشاهير اهل سنت است در كتاب مناقب آورده كه: جبرئيل بر پيامبر نازل شد در حالي كه بسيار خوشحال و شادمان بود. پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد:
تو را امروز بسيار شادمان مي بينم. جبرئيل گفت: «و كيف لا اكون كذلك و قد قرّت عيني بما أكرم الله و أخاك و وصيك و ابن عملك … باهي الله سبحانه و تعالي بعبادته البارحة ملئكته و حملة عرشه».
2. مصداق آيه ي شريفه
كشته شدگان در راه امر به معروف و نهي از منكر از مصاديق آيه ي شريفه ي «و من الناس من يشري» هستند. قال علي عليه السلام: «ان المراد بالاية الرجل الذي يقتل علي الامر بالمعروف و النهي من منكر».
3. جان دادن در راه خدا
حضرت علي عليه السلام كه در ليلة المبيت به جاي پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوابد سزاوار است به
______________________________
(1). توبه/ 111
(2). الميزان/ ج 2/ ص 98
(3). منهج الصادقين/ ج 1/ ص 448
(4). مجمع البيان/ ج 2/ ص 535
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 99
جاي پيامبر هم به محراب و به منبر رود و جز او كسي لايق نيست پاي بر مهر نبوت نهد و چون به منبر صاحب نبوت رسد منبر از او بنازد و محراب به او ببالد. اگر عبادت كرد «للّه» و اگر نان داد و اطعام كرد «لوجه الله» و اگر جان داد «ابتغاء مرضات الله». 4. فضيلت حضرت علي عليه السلام
اين آيه يكي از بزرگ ترين فضايل حضرت علي عليه السلام است كه در اكثر كتاب هاي اسلامي آمده و به قدري چشمگير است كه معاويه دشمن سرسخت خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله چنان از اين فضيلت ناراحت شده بود كه «سمرة بن جندب» را با 400 هزار درهم تطميع كرد كه آن را در باره ي «عبدالرحمن بن ملجم» با حديث مجعولي معرفي كند و
آن منافق جنايت پيشه نيز چنين كرد، ولي همان گونه كه انتظار مي رفت حتي يك نفر آن حديث مجعول را از او نپذيرفت. 5. خداوند خريدار جان انسان
در اين آيه ي شريفه فروشنده انسان و خريدار خداوند و متاع جان و بهاي معامله خشنودي پروردگار ذكر شده و با آيات ديگري كه تجارت مردم را با خداوند ذكر مي كند فرق بسيار دارد؛ بهاي معامله در آن ها بهشت و نجات از دوزخ است، ولي اين دسته در برابر جانبازي خود نه نظر به بهشت دارند و نه ترسي از دوزخ (اگر چه هر دو مهم است)، بلكه تمام توجه آنان جلب خشنودي پروردگار است و شايد به همين جهت است كه آيه ي شريفه با كلمه ي من تبعيضيه (و من الناس) شروع مي شود؛ يعني تنها بعضي از مردمند كه قادر به اين كار فوق العاده هستند.
______________________________
(1). ابوالفتوح رازي/ ج 1/ ص 343
(2). نمونه/ ج 2/ ص 49
(3). همان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 100
«يَسَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرُ م بِهِ ي وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ ي مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ ي فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْللِكَ حَبِطَتْ أَعْملُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ وَأُوْللِكَ أَصْحبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خلِدُونَ»
ترجمه
از تو، در باره ي جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مي كنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهي) بزرگ است؛ ولي جلوگيري از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن،
نزد خداوند مهم تر از آن است؛ و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مي دارد) حتّي از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مي جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولي كسي كه از آيينش برگردد، در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته ي) او، در دنيا و آخرت، بر باد مي رود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود.
شأن نزول
گفته اند: اين آيه در مورد «سرّيه ي عبد الله بن جَحْش» نازل شده است.
جريان چنين بود كه: پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله «عبدالله بن جحش» را
______________________________
(1). بقره/ 217
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 101
طلبيد و نامه اي به او داد و هشت نفر از مهاجرين را همراه وي نمود، به او فرمان داد پس از آن كه دو روز راه پيمود، نامه را بگشايد، و طبق آن عمل كند، او پس از دو روز طيّ طريق، نامه را گشود و چنين يافت: «پس از آن كه نامه را باز كردي تا «نخله» (زميني كه بين مكه و طائف است) پيش برو و در آن جا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ما گزارش بده».
عبدالله جريان را براي همراهانش نقل نمود و اضافه كرد: پيامبر مرا از مجبور ساختن شما در اين راه منع كرده است، بنا بر اين هر كس آماده ي شهادت است با من بيايد، و ديگران باز گردند. همه با او حركت كردند، هنگامي كه به «نخله» رسيدند به قافله اي از قريش برخورد كردند كه «عمرو بن حضرمي» در
آن بود، چون روز آخر رجب (يكي از ماه هاي حرام) بود در مورد حمله به آن ها به مشورت پرداختند.
بعضي گفتند: اگر امروز هم از آن ها دست برداريم وارد محيط حرم خواهند شد و ديگر نمي توان متعرض آن ها شد، سرانجام شجاعانه به آن ها حمله كردند، «عمرو بن حضرمي» را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آوردند. پيامبر صلي الله عليه و آله به آنان فرمود:
من به شما دستور نداده بودم كه در ماه هاي حرام نبرد كنيد، و دخالتي در غنايم و اسيران نكرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنان پرداختند، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد جنگ و خونريزي و اسارت را در ماه هاي حرام، حلال شمرده. در اين هنگام آيه ي اول نازل شد، پس از آن كه اين آيه نازل شد، «عبدالله بن جحش» و همراهانش اظهار كردند كه در اين راه براي درك ثواب جهاد كوشش كرده اند و از پيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه؟ آيه ي «ان الذين ءامنوا و الذين هاجروا … » نازل گرديد.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 551؛ نمونه/ ج 2/ ص 110؛ روح المعاني/ ج 2/ ص 107
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 102
تفسير
جنگ در ماه هاي حرام
همان گونه كه از شأن نزول بر مي آيد و لحن آيه نيز اجمالًا به آن گواهي مي دهد، آيه ي نخست در صدد پاسخ گويي به پاره اي از سؤالات در باره ي جهاد و استثناهاي آن است. مي فرمايد: «از تو در باره ي جنگ كردن در ماه هاي حرام سؤال مي كنند، به آن ها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگي است.» و
به اين ترتيب سنتي را كه از زمان هاي قديم و اعصار انبياي پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پيكار در ماه هاي حرام (رجب، ذي القعده، ذي الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعيت امضا مي كند.
سپس مي فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنايي نداشته باشد نبايد اجازه داد گروهي فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهي را مرتكب شوند؛ درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است «ولي جلوگيري از راه خدا و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و خارج كردن و تبعيد نمودن ساكنان آن، نزد خداوند از آن مهم تر است».
سپس مي افزايد: «ايجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا) از قتل هم بالاتر است»؛ چرا كه آن، جنايتي است بر جسم انسان و اين جنايتي است بر جان و روح و ايمان انسان و بعد چنين ادامه مي دهد كه مسلمانان نبايد تحت تأثير تبليغات انحرافي مشركان قرار گيرند؛ زيرا «آن ها دائماً با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند» (و در واقع به كمتر از اين قانع نيستند).
بنا بر اين محكم در برابر آنان بايستيد، و به وسوسه هاي آن ها در زمينه ي ماه حرام و غير آن اعتنا نكنيد و بعد به مسلمانان در زمينه ي بازگشت از دين خدا هشدار جدّي داده
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 103
مي گويد: «هر كس از شما مرتد شود و از دينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مي رود و آن ها اهل دوزخ اند و جاودانه در آن مي مانند». چه مجازاتي
از اين سخت تر و وحشتناك تر كه تمام اعمال نيك انسان نابود شود و نه در دنيا و نه در آخرت به حال او مفيد نيفتد و گرفتار عذاب جاويدان الهي نيز بشود.
روشن است اعمال نيك هم بركات و آثاري در دنيا دارد و هم در آخرت، افراد مرتد از همه ي اين آثار محروم مي شوند، به علاوه ارتداد سبب مي شود كه تمام آثار ايمان برچيده شود، همسرانشان جدا گردند و اموالشان به ارث به بازماندگان آنان برسد. نكته ها
1. مسأله ي «احباط» و «تكفير»
«حبط» در اصل به گفته ي «راغب» در «مفردات» به معناي اين است كه چهارپايي آن قدر بخورد كه شكمش باد كند و چون اين حالت سبب فساد غذا و بي اثر بودن آن مي گردد، اين واژه به معناي باطل و بي خاصيت شدن به كار مي رود، از اين رو در «معجم مقائيس اللّغة» معناي آن را بطلان ذكر كرده است و به همين دليل در آيه ي 16 سوره ي هود هم رديف باطل ذكر شده مي فرمايد: «اولئك الذين ليس لهم في الاخرة الّا النار و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون»؛ «دنيا پرستان كساني هستند كه در آخرت جز آتش بهره اي ندارند و آنچه را در دنيا انجام داده اند بر باد مي رود و اعمالشان باطل مي شود.»
و اما «احباط» در اصطلاح متكلمان و علماي عقايد، عبارت از اين است كه ثواب
______________________________
(1). نمونه/ ج 2/ ص 111
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 104
اعمال پيشين بر اثر گناهان از بين برود نقطه ي مقابل تكفير كه به معناي از بين رفتن كيفر و آثار گناهان پيشين به خاطر اعمال نيك آينده است.
در اين كه آيا احباط
و تكفير در مورد ثواب اعمال صالح و كيفر گناهان صحيح است يا نه، در ميان علماي عقايد بحث و گفت و گو است. به گفته ي مرحوم علامه مجلسي قدس سره مشهور ميان متكلمان اماميه بطلان احباط و تكفير است آن ها فقط مي گويند: ثواب مشروط به آن است كه انسان با ايمان از دنيا برود و عقاب مشروط به اين است كه به هنگام مرگ با اسلام و توبه از دنيا نرود، ولي علماي معتزله نظر به ظواهر بعضي از آيات و روايات معتقد به صحت احباط و تكفيرند.
خواجه نصير الدين طوسي در كتاب «تجريد العقايد» احباط را باطل شمرده و به دليل عقل و نقل بر آن استدلال كرده است. دليل عقلي او اين است كه احباط مستلزم ظلم است (زيرا كسي كه ثواب كمتري داشته و گناه بيشتري پس از احباط به منزله ي كسي خواهد بود كه اصلًا كار نيك نكرده است و اين يك نوع ستم در حق او خواهد بود) و اما دليل نقلي اين است كه قرآن با صراحت مي گويد: «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره* و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره»؛ «هر كس به مقدار سنگيني ذره اي كار خير كند آن را مي بيند و هر كس به مقدار سنگيني ذره اي كار شرّ كند آن را مي بيند.
در ميان دانشمندان معتزله، ابو هاشم احباط و تكفير را به هم آميخته و عنوان موازنه را به وجود آورده است به اين معنا كه گناه و ثواب را با هم مي سنجد و از يكديگر كسر مي كند، ولي حق اين است كه احباط و تكفير امري ممكن مي باشد و هيچ گونه
______________________________
(1). بحار الانوار/
ج 5/ ص 332
(2). زلزال/ 7- 8
(3). تجريد العقايد/ ص 327
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 105
ظلمي از آن حاصل نمي گردد، و آيات و رواياتي صريحاً بر آن دلالت دارد و به نظر مي رسد مخالفت منكران بازگشت به يك نوع «نزاع لفظي» مي كند.
توضيح اين كه: گاه مي شود انسان ساليان دراز زحمت مي كشد و با مشقت فراوان سرمايه اي مي اندوزد، ولي با يك ندانم كاري و يا يك هوسبازي آن را از دست مي دهد؛ يعني «حسنات» سابق «حبط» مي شود. و يا بر عكس مرتكب اشتباهات و خسارت هاي زيادي شده و با يك عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مي كند اين يك نوع تكفير است (تكفير يك نوع پوشانيدن و جبران كردن است) در مسائل معنوي نيز همين اصل صادق مي باشد. 2. بزرگ تر بودن گناه فتنه
در اين آيه از پيكار در ماه حرام منع و نكوهش شده و به عنوان كفر و جلوگيري از راه خدا معرفي شده در عين حال مي فرمايد: گناه بيرون كردن اهل مسجد الحرام از آن بزرگ تر و فتنه و آشوب از كشتار بالاتر است. اين بيان مشعر به وقوع حادثه اي است كه موجب اين سؤال شده است و نيز مي رساند كه قتلي نيز واقع شده بود، و از اين كه در ذيل مي فرمايد: «ان الذين ءامنوا و هاجروا» و نويد آمرزش و رحمت مي دهد روشن مي شود كه اين قتل عمدي نبوده است. اين ها قرائني است بر اين كه بعضي از مؤمنان در ماه حرام به قصد انجام وظيفه بعضي از كافران را به قتل رسانيده بودند و آنان مؤمنان را بر اين عمل سرزنش كردند و اين تصديق داستان
عبدالله بن جحش و همراهان اوست كه در روايات نقل شده است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 2/ ص 113
(2). الميزان/ ج 2/ ص 233
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 106
3. منظور از كفر
«صد» يعني بازداشتن و منظور از «سبيل الله» نيايش و عبادت و به ويژه حج بيت الله است، و ظاهراً مرجع ضمير «به» سبيل الله است، بنا بر اين منظور از كفر، كفر عملي است نه اعتقادي و «المسجد الحرام» عطف به «سبيل الله» است؛ يعني جنگ در ماه هاي حرام انسان را از راه خدا و از مسجد الحرام باز مي دارد.
«إنّ أوّل بيت وضع للنّاس للّذي ببكّة مباركاً و هدي للعالمين* فيه ءَايات بيّنات مقام إبراهيم و من دخله كان ءَامناً و للَّه علي النّاس حجّ البيت من استطاع إليه سبيلًا و من كفر فإنّ اللَّه غنيّ عن العالمين».
ترجمه
نخستين خانه اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است؛ كه پربركت، و مايه ي هدايت جهانيان است. «96» در آن، نشانه هاي روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است؛ و هر كس داخل آن [/ خانه ي خدا] شود، در امان خواهد بود؛ و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه ي (او) كنند، آن ها كه توانايي رفتن به سوي آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)،
______________________________
(1). الميزان/ ج 2/ ص 233؛ مجمع البيان/ ج 2/ ص 550
(2). آل عمران/ 96- 97
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 107
خداوند از همه ي جهانيان، بي نياز است. «97»
تفسير
قرآن كريم در آيه نخست به برخي از ويژگي هاي خانه كعبه اشاره مي كند و مي فرمايد:
1.
نخستين خانه اي است كه بعنوان مركز عبادت انتخاب شده و به سود مردم است.
خانه اي كه داراي بركت است.
2. مايه هدايت جهانيان است.
3. در اين خانه نشانه هاي روشني از خداپرستي وجود دارد كه ازجمله آن مقام ابراهيم است.
4. هركس در اين خانه وارد شود در امن و امان خواهد بود.
بعد اشاره به وجوب حج مي كند و مي فرمايد براي خدا بر مردم است كه حج خانه الهي را قصد كنند البته در صورتي كه استطاعت رفتن را داشته باشند و هركسي كفر بورزد خداوند از همه جهانيان بي نياز است.
آيا مراد از اوليّت در: «انّ اوّل بيت» اوليت به حسب زمان است يا شرافت و منزلت از جهت عبادت؟ در اين زمينه دو نظريه وجود دارد:
الف. برخي گفته اند: بناي كعبه اولين نقطه آفريده شده از زمين است كه خداوند آنجا را دو هزار سال پيش از خلقت زمين آفريد؛ «و هو خلقه اللَّه قبل الأرض بألفي عام».
ب. بعضي گفته اند: نخستين خانه اي است كه براي عبادت آفريده شده تا مردم به سوي آن قصد مي كنند و حج به جا مي آورند. پيش از آن خانه هاي زيادي بود، ليكن كعبه اولين
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 108
خانه مبارك و هدايتي است كه براي منفعت مردم آفريده شده است مضمون اين نظريه، در حديثي از امام علي عليه السلام نقل شده است.
«بكّه» در اصل به معناي ازدحام و اجتماع است و خانه ي كعبه يا زميني كه خانه ي كعبه در آن بنا شده است، بكّه گفته اند. زيرا محل ازدحام مردم است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انّما سُمّيت مكّة بكّة لأنّ النّاس يَبكون فيها (يعني يزدحمون)». در بعضي از روايات
است كه به دليل گريه ي مردم در اطراف كعبه، آن مكان به بكّه نامگذاري شده است؛ «لبكاء النّاس حولها و فيها».
در برخي از روايات سرّ اين تسميه كوبيده شدن گردن افراد ظالم به اين بيت است؛ «لأنّها تبكّ أعناق الجبابرة يعني تدقّها». امام صادق عليه السلام مي فرمايد: مكه نام مجموع شهر است و بكّه نام موضعي است كه خانه ي كعبه در آن قرار گرفته است. «مباركاً» اصل آن از بركت و به معناي ثبات و دوام است و مكاني را كه در آن آب جمع گردد و ثابت باشد، «بِركه» مي نامند. بنا بر اين، مبارك چيزي است كه در آن فايده ي ثابت وجود داشته باشد و كعبه از آن جهت مبارك است كه از نظر مادي يكي از سرزمين هاي پر خير و منفعت جهان است. چون در طول تاريخ، مردم از انواع نعمت هاي مادي در آن مكان برخوردار بودند و بركت معنوي اش در اين است كه انسان هاي زيادي در گرد آن طواف مي كنند و نماز مي خوانند و مشمول ثواب الهي مي گردند و هيچ ساعتي از شب و روز نيست كه مردم بر گرد آن در حال طواف نباشند.
______________________________
(1). تبيان/ ج 2/ ص 535؛ مجمع البيان/ ج 2/ ص 797
(2). صافي/ ج 1/ ص 357؛ تبيان/ ج 2/ ص 535؛ تفسير كبير/ ج 8/ ص 161؛ روح المعاني/ ج 4/ ص 4؛ مجمع البيان/ ج 2/ ص 797؛ جامع الاحكام/ ج 4/ ص 138
(3). مجمع البيان/ ج 2/ ص 798؛ مراغي/ ج 4/ ص 8؛ روح المعاني/ ج 4/ ص 5؛ تفسير كبير/ ج 8/ ص 162؛ اطيب البيان/ ج 3/ ص 96
درسنامه با قرآن در مكه
و مدينه، ص: 109
«هدي للعالمين»؛ يعني در خانه ي كعبه موجبات هدايت به سوي خداوند است كه بعضي از آن ها عبارت است از:
الف. هر جبّاري كه خواسته يا بخواهد آن را ويران كند و مورد تجاوز قرار دهد، هلاك شده و خواهد شد؛ چنان كه اصحاب فيل نابود شدند.
ب. مردم در كنار خانه ي خدا شفا مي يابند.
ج. به واسطه ي نماز به سوي آن، مردم به بهشت هدايت خواهند شد. «فيه ءايات بيّنات مقام ابراهيم» ضمير (فيه) به (بيت) برمي گردد، يعني در خانه ي الهي آيات روشني وجود دارد. مقام ابراهيم و حجر الاسود كه يمين خدا در زمين است و زمزم و اركان بيت و مشاعر و ازدحام مردم در آنجا و تعظيم مردم نسبت به خانه خدا. در مقام ابراهيم نيز آيات روشن الهي وجود دارد. زيرا:
الف. اثر قدم هاي ابراهيم عليه السلام در سنگ سخت يك آيه است.
ب. خداوند اين سنگ را با همان خصوصيت با وجود اين همه دشمن از يهود و نصاري و مشركان تاكنون حفظ كرده، آيت ديگري است. بنا بر اين، در مقام ابراهيم چند نشانه روشن وجود دارد.
آيا مراد از مقام ابراهيم خصوص آن نقطه اي است كه هم اكنون سنگ مخصوصي
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 798؛ تفسير كبير/ ج 8/ ص 159- 163
(2). (مقام ابراهيم) يا مبتدايي است كه خبر آن محذوف است يعني منها مقام ابراهيم، يا اينكه بدل براي آيات است بعنوان بدل بعض از كل، يا اينكه مقام ابراهيم به تنهايي آيات كثيره اي در او وجود دارد. (محاسن التأويل/ ج 4/ ص 152)
(3). تبيان/ ج 2/ ص 536؛ بحرالمحيط/ ج 3/ ص 8؛ جامع الاحكام/ ج 4/ ص 139؛
مجمع البيان/ ج 2/ ص 798
(4). تفسير كبير/ ج 8/ ص 150؛ المنار/ ج 4/ ص 12؛ منهج الصادقين/ ج 2/ ص 279؛ كشاف/ ج 1/ ص 388؛ اطيب البيان/ ج 3/ ص 289؛ محاسن التأويل/ ج 4/ ص 152
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 110
كه اثر پاي ابراهيم عليه السلام بر آن نمايان است يا تمامي حرم مكه يا همه ي مواقف حج است؟ در اين زمينه مفسران بسيار گفتگو كرده اند، ليكن در روايتي از امام صادق عليه السلام كه در كتاب كافي نقل شده، به همان احتمال اول اشاره شده است «مقام ابراهيم حيث قام علي الحجر فأثّرت فيه قدماه … ».
واژه ي «كفر» در اصل به معناي پوشانيدن است و از نظر اصطلاح ديني معناي وسيعي دارد كه شامل هر گونه مخالفتي با حق، چه در مرحله ي اصولي و چه در مرحله ي دستورات فرعي را در بر مي گيرد. از اين رو، در مورد رباخواران در سوره ي بقره آيه ي 275 و همچنين در باره ي ساحران در آيه ي 102 تعبير به كفر شده كه منظور كفر عملي است.
گفتني است كه اگر كسي منكر وجوب حج شود، كفر اعتقادي است. امام كاظم عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه آيا اگر كسي حج به جا نياورد، كافر است؟ فرمود: «لا ولكن من قال ليس هذا هكذا، فقد كفر».
نكته ها
1. عظمت بيت الهي
تعبير «انّ اول بيت وضع للنّاس» دلالت بر عظمت بيت الهي مي كند. زيرا واضع آن خداوند متعال است و اولين معبدي است كه براي عموم مردم بنا شده است.
2. تساوي مردم در خانه خدا
از اين واژه «للنّاس» بر مي آيد كه همه مردم در استفاده از آن
مساوي هستند و هيچ كس بر ديگري امتياز ندارد و هيچ انساني حق ندارد مزاحم ديگري شود.
______________________________
(1). كافي/ ج 4/ ص 223؛ نمونه/ ج 3/ ص 15
(2). برهان 1/ 302- كافي 4/ 265- نمونه 3/ 18
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 111
3. پرسش و پاسخ
جمع ميان آيه شريفه: «انّ أوّل بيت وضع للنّاس» و آيه شريفه «و طهّر بيتي للطّائفين» چگونه است؟ در آيه اول خداوند بيت را به مردم و در آيه دوم بيت را به خودش نسبت مي دهد؟
گويا خداوند فرموده خانه خانه من است، ليكن آن را از جهت انتفاع و بهره وري مردم وضع كرده ام. چون او منزّه از احتياج و نياز است. 4. جايگاه بناي كعبه
جايگاه بناي كعبه اولين نقطه آفريده شده از زمين است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «لمّا اراد اللَّه تعالي ان يخلق الارض … فجمعه في موضع البيت ثمّ جعله من زبد ثم دحي الارض من تحته و هو قول اللَّه عزوجل «انّ اوّل بيت … »».
5. برپايي مراسم حج
برپايي مراسم حج در خانه خدا از زمان حضرت آدم عليه السلام بوده است. امام باقر عليه السلام در پاسخ سؤال از برقراري حج قبل از بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «نعم … انّ ادم و نوحاً و سليمان قد حجّ البيت … كما قال اللَّه تعالي «انّ اول بيت … »».
6. امنيت خانه كعبه و حرم
ابراهيم عليه السلام بعد از بناي خانه ي كعبه، امنيّت شهر مكه را از خداوند درخواست كرد و گفت: «ربّ اجعل هذا بلداً ءامناً»؛ خداوندا اين سرزمين را محل امن و امان قرار ده.
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 8/
ص 162
(2). نورالثقلين/ ج 1/ ص 365
(3). تفسير عياشي/ ج 1/ ص 186
(4). ابراهيم/ 35
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 112
خداوند دعاي او را اجابت فرمود و آنجا را مركز امن قرار داد كه هم مايه ي آرامش روحي است و هم از نظر قوانين مذهبي امنيت آن چنان محترم شمرده شده كه هر گونه جنگ و مبارزه در آن ممنوع است. ناگفته پيداست كه ظهور: «و من دخله» آن است كه هر كه داخل بيت الله الحرام شود، در امان است، ليكن بنا بر روايات اهل بيت عليهم السلام، اين حكم همه ي حرم را شامل مي شود. 7. امنيت تشريعي
ظاهر اين است كه مراد از امنيّت، امنيت تشريعي است؛ يعني هر كس به كعبه پناه برد و داخل حرم شود كه حدود آن در اطراف مكه معين است، كسي حق تعرّض به او را ندارد، گرچه گناهش بسيار باشد. مثل قتل نفس يا سرقت را مرتكب شده باشد كه موجب حدّ مي شود بايد با او معامله و معاشرت نشود تا ناچار از حرم خارج شود، آنگاه او را گرفته و حد را بر او جاري كنند، ليكن اگر در خود حرم قتل و سرقت انجام شد، همانجا اجراي حكم مي شود.
شايان توجه است كه پرندگان و حيوانات ديگر نيز در حرم مأمون هستند و كسي نبايد متعرض آن ها شود. دليل بر اين سخن دو روايتي است كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
الف. «اذا احدث العبد في غير الحرم جناية ثمّ فرّ الي الحرم لم يسع لاحد ان يأخذه في الحرم».
ب. « … و من دخله من الوحش و الطير كان امناً من
ان يهاج او يؤذي حتّي
______________________________
(1). نمونه/ ج 3/ ص 15؛ احسن الحديث/ ج 2/ ص 142
(2). كافي/ ج 4/ ص 226
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 113
يخرج من الحرم».
ممكن است مراد از ايمن بودن از خزي دنيا و عذاب آخرت باشد به شرط ايمان.
چنان كه از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است و ممكن است جمله ي خبريه باشد كه به داعي انشا القا شده است؛ يعني هر كس وارد حرم شد، او را در امنيت قرار دهيد. 8. حج فقط براي خداوند
تعبير «وللَّه علي النّاس» در ميان تمامي عبادات تنها براي حج به كار رفته است و تقديم كلمه ي «للَّه» بر «علي الناس» نشان دهنده ي آن است كه اين حج فقط براي خداوند است. 9. استحباب تكرار حج
وجوب حج در همه ي عمر بر انسان يك بار است. زيرا كه لفظ مطلق است و حمل مي شود بر اقلّ مراتب آن، به جهت جريان اصل برائت از زايد و نيز امر مقتضي تكرار نيست. افزون بر آن، وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خطبه خواند، اقرع بن حابس برخاست و گفت:
«أفي كلّ عام»؛ آيا در هر سال حج واجب است؟ فرمود: «لا ولو قلتُ لَوَجب، و لو وجب عليكم، لم تعملوا بها الحجّ في العمر مرّة واحدة، فمن زاد فتطوّع»؛ يعني حج در هر سال واجب نيست و اگر مي گفتم، بر شما واجب مي شد كه هر سال حج به جا آوريد و اگر بر شما واجب مي شد، به آن عمل نمي كرديد. حج در تمامي عمر انسان، يك مرتبه واجب است. هر كه بيشتر انجام دهد، مستحب است.
______________________________
(1). كافي/ ج 4/ ص 226
(2).
تبيان/ ج 2/ ص 537؛ اطيب البيان/ ج 3/ ص 291؛ مجمع البيان/ ج 2/ ص 799؛ فتح القدير/ ج 1/ ص 363؛ جامع الاحكام/ ج 4/ ص 140؛ في ظلال/ ج 1/ ص 435
(3). اطيب البيان/ ج 3/ ص 292؛ محاضرات
(4). منهج الصادقين/ ج 2/ ص 283
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 114
10. سرّ نامگذاري حج
واژه ي «حج» در اصل به معناي قصد است و به همين جهت به جادّه و راه «محجّه» گفته مي شود. زيرا انسان را به مقصد مي رساند و به دليل و برهان حجت مي گويند. زيرا مقصود را در بحث روشن مي سازد و اما نامگذاري مراسم مخصوص مسلمانان در مكه معظمه به حج بدين جهت است كه به هنگام حركت براي شركت در اين مراسم، مردم قصد زيارت خانه ي خدا را مي كنند تا مناسك و اعمال ويژه عبادي را در آنجا انجام دهند و به همين دليل، در آيه ي شريفه، كلمه ي «حج» به بيت اضافه شده است. 11. عدم اختصاص حج به مسلمانان
بر پايه ي اين آيه، قانون حج مانند ساير قوانين اسلامي اختصاصي به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظّفند آن را انجام دهند و با قاعده ي معروف «الكفّار مكلّفون بالفروع كما أنّهم مكلّفون بالأصول»، آيه ي شريفه ي: «و للَّه علي النّاس حج البيت … » تأييد مي شود. گرچه شرط صحيح بودن اين گونه اعمال و عبادات اين است كه نخست اسلام را بپذيرند، سپس آن ها را انجام بدهند، ولي بايد توجه داشت كه عدم قبول اسلام مسئوليت آن ها را در برابر اين گونه وظايف از بين نمي برد. 12. منفعت حكم حج
بر پايه ي جمله ي «فانّ اللَّه غني عن العالمين» منفعت حكم وجوب حج
به انسان ها مي رسد، نه به خداوند. زيرا وي منزه از احتياج است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 3/ ص 16
(2). تفسير كبير/ ج 8/ ص 167؛ نمونه/ ج 3/ ص 18
(3). فتح القدير/ ج 1/ ص 363
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 115
13. اقسام استطاعت
استطاعت بر سه قسم است:
الف. استطاعت مالي؛ آن كه مال و ثروتش به اندازه اي باشد كه افزون بر خانه ي مسكوني و لوازم خانگي هزينه هاي جاري زندگي، حتي پس از مراجعت از حج، و هزينه ي اياب و ذهاب حج را داشته باشد، بر او واجب است كه به حج مشرف شود و اما تمكن از مخارج جانبي زيارت مانند تهيّه سوغات و هزينه ي بعد از سفر در ديد و بازديد شرط نيست.
ب. استطاعت بدني؛ مريض و عليل و ضعيف نباشد، به گونه اي كه بتواند گرچه به كمك غير انجام وظيفه كند. در صورت بيماري، اگر مأيوس از خوب شدن است، بايد نايب بگيرد و اگر اميدوار به بهبودي است، بايد صبر كند تا خود متمكن گردد.
ج. استطاعت طريقي؛ مانعي از طرف دولت يا دشمن يا قطاع الطريق نباشد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «من كان صحيحاً في بدنه مخلّي سربه له زاد و راحلة فهو ممّن يستطيع الحجّ».
14. اهداي هزينه حج
كسي كه هزينه حج به او اهدا شود مستطيع است. امام صادق عليه السلام در پاسخ به اين سؤال كه اگر به كسي مالي براي بجاآوردن حج عرضه شده و او از پذيرش آن شرم كند مستطيع است يا نه، حضرت فرمودند: آري او مستطيع است و شرم در اينجا معنا ندارد. 15. استطاعت بر حج، داشتن مخارج خانواده علاوه بر هزينه حج
است. امام باقر عليه السلام دراين جهت مي فرمايند: « … السّعة في المال اذا كان يحجّ ببعض و يبقي بعضاً يقوت به
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 2/ ص 799؛ اطيب البيان/ ج 3/ ص 292
(2). نورالثقلين/ ج 1/ ص 373
(3). كافي/ ج 4/ ص 266
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 116
عياله».
16. شرافت كعبه
فخر رازي مي گويد: در شرف كعبه همين بس كه بنيانگذارش ذات اقدس جليل، مهندسش جبرئيل، معمارش خليل و دستيارش اسماعيل است. «و كفي بذلك فضلًا و شرفاً»، اما دليلي بر اثبات اين شرافت براي بيت المقدس وجود ندارد. 17. اهميت حج
از تعابير آيه اهميت حج آشكار مي گردد. زيرا:
اولًا: وجوب حج را با جمله خبريه بيان فرمود، نه با جمله ي انشائيه و دلالت جمله خبريه بر وجوب از دلالت جمله انشائيه قوي تر است.
ثانياً: با جمله ي اسميّه بيان فرمود، نه فعليه و جمله اسميه از جمله فعليه قوي تر است.
ثالثاً: كلمه «للَّه» كه با لامْ وجوب تكليف حج را بيان مي كند، مثل لام «للَّه» در صيغه ي نذر «للَّه عليّ أن أفعل كذا»؛ معنايش آن است كه اين تكليف از طرف خداوند بر عهده مردم جعل شده است.
رابعاً: كلمه «علي» كه گاهي براي بيان وجوب به كار مي رود، مانند: «و علي اليد ما أخذت حتّي تؤدّي» در آيه كريمه نيز كلمه ي «علي الناس» بلافاصله بعد از «للَّه» تأكيد ديگري را بيان مي كند. 18. برخي از حكمت هاي وجوب حج
يكي از حكمت هاي وجوب حج آمادگي براي ورود به عالم مرگ و قبر و قيامت
______________________________
(1). كافي/ ج 4/ ص 267
(2). تفسير كبير/ ج 8/ ص 159؛ محاضرات
(3). مستدرك الوسائل/ ج 3/ ابواب غصب/ باب 1
(4). محاضرات
درسنامه با قرآن در
مكه و مدينه، ص: 117
است. از اين رو، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «و أعلم بأنّ الله تعالي لم يَفترض الحجّ و لم يخصّه من جميع الطّاعات بالاضافة الي نفسه بقوله عزّ و جلّ «و للَّه علي النّاس حج البيت» الّا للاستعداد و الاشارة الي الموت و القبر و البعث و القيامة».
«يا ايّها الّذين امنوا لا تحلّوا شعائر اللَّه و لا الشّهر الحرام و لا الهديَ و لا القلائد و لا آمّين البيت الحرام يبتغون فضلًا من ربّهم و رضواناً و اذا حللتم فاصطادوا و لا يجرمنّكم شنئان قوم ان صدّوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا و تعاونوا علي البرّ و التّقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و اتّقوا اللَّه انّ اللَّه شديد العقاب».
ترجمه
اي كساني كه ايمان آورده ايد! شعائر و حدود الهي (و مراسم حج را محترم بشمريد؛ و مخالفت با آن ها) را حلال ندانيد؛ و نه ماه حرام را، و نه قرباني هاي بي نشان و نشان دار را، و نه آن ها را كه به قصد خانه ي خدا براي به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودي او مي آيند. اما هنگامي كه از احرام بيرون آمديد، صيد كردن براي شما مانعي ندارد. و خصومت با جمعيتي كه شما را از آمدن به مسجد الحرام (در سال حديبيه) باز داشتند،
______________________________
(1). بحار/ ج 99/ ص 125
(2). مائده/ 2
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 118
نبايد شما را وادار به تعدّي و تجاوز كند. و (همواره) در راه نيكي و پرهيزگاري با هم تعاون كنيد. و (هرگز) در راه گناه و تعدي همكاري ننماييد. و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است!
تفسير
در اين آيه
شريفه خداوند 8 دستور را بيان كرده است كه همه يا بيشتر آن مربوط به حج و زيارت خانه خداست:
1. در خطاب به مؤمنان مي فرمايد شعائر الهي (مناسك حج) را نقض نكنيد و حريم آن ها را حلال نشماريد.
2. احترام ماه هاي حرام را نگه داريد و از جنگ كردن در اين ماه ها خودداري كنيد «و لا الشّهر الحرام»
3. قربانياني كه براي حج مي آورند اعم از اينكه بي نشان باشند (هدي) و يا نشان داشته باشند (قلائد) حلال نشماريد، بگذاريد تا به قربانگاه برسند و در آنجا قرباني شوند.
4. احترام به زائران و قاصدان خانه خدا را حفظ كنيد «و لا امّين البيت الحرام»، آمين جمع آم از (امّ) به معني قصد است.
5. تحريم صيد محدود به زمان احرام است، بنابراين هنگامي كه از احرام حج يا عمره بيرون آمديد، صيد كردن مانعي ندارد «و اذا حللتم فاصطادوا».
6. اگر جمعي از بت پرستان در زمان جاهليت (در داستان حديبيه) مزاحم زيارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد، نبايد اين حادثه سبب شود كه بعد از اسلام آن ها كينه هاي ديرينه را زنده كنيد و مانع زيارت آن ها از خانه خدا شويد «و لا يجرمنّكم … ».
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 119
7. شما بجاي اينكه دست به دست هم بدهيد تا از دشمنان سابق خود انتقام بگيريد، بايد دست اتحاد در راه نيكي ها و تقوا به يكديگر بدهيد نه اينكه همكاري بر گناه و تعدي كنيد «و تعاونوا علي البرّ والتّقوي».
8. در پايان براي تأكيد احكام گذشته مي فرمايد: پرهيزكاري را پيشه كنيد و از مخالفت خدا بپرهيزيد «و
اتّقوا اللَّه انّ اللَّه شديد العقاب».
در اينكه مقصود از شعائر الهي در جمله «لا تحلّوا شعائر اللَّه» چيست، مرحوم طبرسي در اين زمينه هشت قول نقل كرده و بهترين قول را قول اول دانسته و آن اين است كه فرائض و امر و نهي و حدود الهي را محترم بشماريد.
«اذا حللتم فاصطادوا» اين امر واقع بعد از حظر است و بيش از اباحه يعني عدم منع را نمي رساند. واژه «حل» ثلاثي مجرد و احلال مزيد فيه آن است و هردو يك معني دارند يعني خارج شدن از حال احرام. نكته ها
1. منظور از فضل
كسب مال و تجارت و فعاليت هاي اقتصادي در موسم حج امري مجاز و مشروع است. منظور از فضل يا مال يا ربح مال است يا منظور اجر اخروي يا اعم از هردو است. 2. عظمت فضل و رضوان الهي
تأمين بشر به وسيله رزق مادي پرتوي از شؤون ربوبيت خداوند متعال است «من
______________________________
(1). تفسير نمونه/ ج 4/ ص 250
(2). مجمع البيان/ ج 3/ ص 237؛ روح المعاني/ ج 6/ ص 53
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه؛؛ ص119
(3). الميزان/ ج 5/ ص 253؛ تفسير كبير/ ج 11/ ص 133؛ روح المعاني/ ج 6/ ص 55
(4). مجمع البيان/ ج 2/ ص 239؛ الميزان/ ج 5/ ص 252؛ راهنما/ ج 4/ ص 225
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 120
ربّهم» و بهره مندي انسان از فضل و رضوان الهي داراي عظمت خاصي است. (تنوين) فضل و رضوان براي تفخيم است. 3. عدالت در انتقام
بي عدالتي و تجاوز از حد حرام است، حتي نسبت به دشمنان «شنأن قوم ان تعتدوا»، در انتقام نيز عدالت را بايد رعايت
كرد. 4. لزوم تعاون و همكاري در نيكي ها
آنچه در آيه فوق در زمينه تعاون آمده است يك اصل كلي اسلام است كه سراسر مسائل اجتماعي و حقوقي و اخلاقي و سياسي را در بر مي گيرد، طبق اين اصل مسلمانان موظفند در كارهاي نيك تعاون و همكاري كنند ولي همكاري در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم مطلقاً ممنوع است هرچند مرتكب آن دوست نزديك يا برادر انسان باشد.
اين قانون اسلامي درست بر ضد قانوني است كه در جاهليت عرب و حتي در جاهليت امروز نيز حكومت مي كند كه «انصر اخاك ظالماً او مظلوماً» برادر (يا دوست و هم پيمانت) را حمايت كن كه خواه ظالم باشد يا مظلوم.
جالب توجه اينكه برّ و تقوا هر دو در آيه فوق با هم ذكر شده اند كه يكي جنبه اثباتي دارد و اشاره به اعمال مفيد است و ديگري جنبه نفي دارد و اشاره به جلوگيري از اعمال خلاف مي باشد و به اين ترتيب تعاون و همكاري بايد هم در دعوت به نيكي ها و هم مبارزه با بدي ها انجام گيرد.
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 6/ ص 54
(2). تفسير نور/ ج 3/ ص 22
(3). نمونه/ ج 4/ ص 253
(4). نمونه/ ج 4/ ص 253؛ روح المعاني/ ج 6/ ص 56
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 121
5. حقيقت برّ و نيكي
در اين آيه سخن از كمك بر برّ مطرح شده در اينكه منظور از برّ چيست در سوره بقره آيه 177 « … و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكه و الكتاب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و
المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزكوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصّابرين في البأساء و الضّرّاء و حين البأساء و الضرّاء و حين البأس … » حقيقت برّ در سه بخش اعتقادي و عملي و اخلاقي بيان شده است.
«يا ايّها الّذين آمنوا ليبلونّكم اللَّه بشي ء من الصيد تناله ايديكم و رماحكم ليعلم اللَّه من يخافه بالغيب فمن اعتدي بعد ذلك فله عذاب اليم».
ترجمه
اي كساني كه ايمان آورده ايد! خداوند شما را به چيزي از شكار كه (به نزديكي شما مي آيد، به طوري كه) دست ها و نيزه هايتان به آن مي رسد، مي آزمايد؛ تا معلوم شود چه كسي در نهان از خدا مي ترسد؛ و هر كس بعد از آن تجاوز كند، مجازات دردناكي خواهد داشت.
______________________________
(1). الميزان/ ج 5/ ص 253
(2). مائده/ 94
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 122
شأن نزول
هنگامي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و مسلمانان در سال حديبيه براي عمره با حال احرام حركت كردند، در وسط راه با حيوانات وحشي فراواني رو به رو شدند به گونه اي كه مي توانستند آن ها را با دست و نيزه ها صيد كنند. اين شكارها به قدري زياد بودند كه بعضي نوشته اند دوش به دوش مركب ها و از نزديك خيمه ها رفت و آمد مي كردند.
نخستين آيات فوق در اين هنگام نازل شد و مسلمانان را از صيد آن ها برحذر داشت و به آن ها اخطار كرد كه اين يك نوع امتحان براي آن ها محسوب مي شود. تفسير
اين آيه با آيات بعدي مسلمانان را از تحريم شكار در حال احرام با خبر مي سازد، نخست اشاره به جرياني كه مسلمانان در سال
حديبيه با آن روبرو بودند كرده و مي فرمايد:
اي افرادي كه ايمان آورده ايد، خداوند قطعاً شما را به وسيله بعضي از شكارها كه در دسترس شما قرار مي گيرد آزمايش مي كند. از تعبير آيه چنين استفاده مي شود كه مي خواسته بعنوان يك پيش بيني مردم را از جرياني كه در پيش داشتند آگاه سازد و نيز معلوم مي شود كه وجود اينهمه شكار در دسترس مردم آنجا يك امر بي سابقه بوده است.
با وجود نياز شديد به غذا مكلف هستيد محروميت از چنين غذايي را تحمل كنيد، چون خداوند مي خواهد معلوم كند چه كساني به غيب ايمان دارند و از خدا و عذاب ناديده او مي ترسند. اگر فردي بعد از اين امتحان از حدي كه خدا برايش مقرر كرده تجاوز كند، براي او عذاب دردناكي خواهد بود.
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 80
(2). نمونه/ ج 5/ ص 81
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 123
منظور از تعبير به «ليعلم» اين است تا بدانيم يا «ليعلم» تا خدا بداند و امثال آن اين نيست كه خداوند چيزي را نمي دانسته و مي خواهد به وسيله آزمايش و امتحان و امثال آن بداند، بلكه منظور اين است كه مي خواهيم به واقعيت علمي خود جامه عمل و تحقق خارجي بپوشانيم زيرا نيت هاي دروني و آمادگي هاي اشخاص به تنهايي براي تكامل و پاداش و كيفر كافي نيست بلكه بايد به صورت افعال خارجي پياده شوند تا اين آثار را داشته باشد. نكته ها
1. آزمايش سنت قطعي پروردگار
آزمايش مؤمنان يك سنت قطعي پروردگار است «يا ايّها الّذين آمنوا ليبلونّكم». حرف «لام» و فعل مضارع و نون تأكيد نشانه قطعي بودن است. 2. ظهور خداترسي
خداترسي آنجا آشكار مي شود
كه زمينه گناه فراهم باشد و انسان خطا نكند «تناله ايديكم». 3. هرچيزي كه دست ما به آن مي رسد رزق و حلال نيست «تناله ايديكم». 4. زمينه آزمايش
خداوند همانطوري كه بني اسرائيل را در صيد ماهي در روز شنبه مورد آزمايش قرار داد، به اينكه ماهيان را در دسترس آن ها قرار داد «و اسألهم عن القرية الّتي كانت
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 7/ ص 22؛ مجمع البيان/ ج 3/ ص 378؛ نمونه/ ج 5/ ص 81؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 26؛ تفسير كبير/ ج 12/ ص 91
(2). تفسير نور/ ج 3/ ص 165؛ روح المعاني/ ج 8/ ص 21؛ راهنما/ ج 4/ ص 582
(3). تفسير نور/ ج 3/ ص 165؛ روح المعاني/ ج 8/ ص 21؛ راهنما/ ج 4/ ص 582
(4). تفسير نور/ ج 3/ ص 165؛ روح المعاني/ ج 8/ ص 21؛ راهنما/ ج 4/ ص 582
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 124
حاضرة البحر اذ يعدون في السّبت اذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعاً و يوم لا يسبتون لا تأتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون»، امت اسلامي را نيز به وسيله صيد پرندگان و غير آن كه در دسترس آن ها قرار مي دهد آزمايش مي كند «ليبلونّكم اللَّه بشي ء من الصّيد تناله ايديكم و رماحكم» و اصولًا آزمايش هنگامي تحقق پيدا مي كند كه از طرفي خداوند چيزي را در دسترس و در اختيار انسان قرار مي دهد و از سويي انسان را نهي مي كند كه آن عمل را مرتكب نشود. 5. آزمايش مؤمنان در عمره حديبيه
نزديك شدن شكارهاي وحشي به پيامبر صلي الله عليه و آله و مؤمنان در عمره حديبيه به جهت آزمايش آنان
است «ليبلونّكم بشي ء من الصّيد تناله ايديكم و رماحكم».
امام صادق عليه السلام در توضيح آيه فوق فرمود: «حشرت لرسول اللَّه صلي الله عليه و آله في عمرة الحديبية الوحوش حتّي نالتها ايديهم و رماحهم».
______________________________
(1). في ظلال/ ج 2/ ص 980
(2). راهنما/ ج 4/ ص 584؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 21
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 125
«يا ايّها الّذين آمنوا لا تقتلوا الصّيد و انتم حرم و من قتله منكم متعمّداً فجزاء مثل ما قتل من النّعم يحكم به ذوا عدل منكم هدياً بالغ الكعبة او كفّارة طعام مساكين او عدل ذلك صياماً ليذوق و بال امره عفا اللَّه عمّا سلف و من عاد فينتقم اللَّه منه واللَّه عزيز ذو انتقام».
ترجمه
اي كساني كه ايمان آورده ايد! در حال احرام، شكار نكنيد؛ و هر كس از شما عمداً آن را به قتل برساند، بايد كفّاره اي معادل آن از چهارپايان بدهد؛ (كفّاره اي) كه دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصديق كنند؛ و به صورت قرباني به (حريم) كعبه برسد؛ يا (به جاي قرباني،) اطعام مستمندان كند؛ يا معادل آن، روزه بگيرد، تا كيفر كار خود را بچشد. خداوند گذشته را عفو كرده، ولي هر كس تكرار كند، خدا از او انتقام مي گيرد؛ و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.
تفسير
اين آيه شريفه با صراحت فرمان تحريم صيد را در حال احرام براي عموم مسلمانان بيان مي كند و مي فرمايد اي افرادي كه ايمان آورده ايد در حالي كه محرم هستيد شكار نكنيد، اگر فردي عمداً حيواني را شكار كند، بايد كفاره اي همانند آن از حيث بزرگي و شكل قرباني كرده و گوشت آن را به
مستمندان بدهد. چون مسئله همانندي
______________________________
(1). مائده/ 95
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 126
ممكن است شك ايجاد كند، مي فرمايد اين كار زير نظر دونفر مطلع و عادل انجام گيرد و دستور مي دهد اين كفاره به كعبه اهدا شود و به سرزمين كعبه برسد، اما لازم نيست كفاره حتماً به صورت قرباني باشد بلكه مي تواند معادل قيمت آن به مسكينان اطعام گردد يا معادل پول آن روزه بگيرد. اين كفارات به اين جهت است كه آن ها كيفر كار خود را ببينند.
البته چون هيچ حكمي شامل گذشته نمي شود بلافاصله تصريح مي كند كه خداوند تخلفاتي را كه قبلًا در اين زمينه مرتكب شده اند عفو مي كند. براي اينكه اداي كفاره سبب ارتكاب مكرّر صيد نشود، مي فرمايد خدا از اين افراد به موقع با عذاب خودش انتقام خواهد گرفت چون او عزيز و انتقام گير است.
آيا تحريم صيد كه به قرينه آيه بعد شكار صحرايي تمام انواع حيوانات صحرايي را شامل مي شود اعم از حرام گوشت و حلال گوشت است يا اختصاص به حلال گوشت دارد؟
در ميان مفسران و فقها در اين زمينه اتفاق نظر نيست ولي مشهور در ميان فقها و مفسرين اماميه عموميت حكم است و رواياتي از طريق اهلبيت عليهم السلام وارد شده است كه اين مطلب را تأييد مي كند. و اما فقهاي اهل تسنن بعضي مانند ابوحنيفه با ما در اين زمينه موافقند ولي بعضي مانند شافعي آن را مخصوص حيوانات حلال گوشت دانسته اند، اما در هر حال حيوانات اهلي را شامل نمي شود زيرا به حيوانات اهلي صيد و شكار گفته نمي شود. قابل توجه اينكه در روايات ما نه تنها صيد كردن در حال احرام تحريم شده
بلكه حتي كمك كردن و اشاره كردن و نشان دادن صيد در حال احرام تحريم گرديده است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 82
(2). نمونه/ ج 5/ ص 82؛ مجمع البيان/ ج 3/ ص 378
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 127
منظور از مثل در آيه شريفه، آيا همانندي در شكل و اندازه حيوان است، به اين معني كه مثلًا اگر كسي حيوان وحشي بزرگي را همانند شترمرغ صيد كند بايد كفاره آن را شتر انتخاب نمايد و يا اگر آهو صيد كند براي كفاره گوسفند كه تقريباً به اندازه آن است قرباني نمايد و يا اينكه منظور از مثل همانندي در قيمت است؟
مشهور و معروف ميان فقها و مفسران همان معني اول است و ظاهر آيه نيز با آن سازگارتر مي باشد چه اينكه با توجه به تعميم حكم نسبت به حيوانات حلال گوشت و حرام گوشت بسياري از اين حيوانات قيمت ثابت و مشخصي ندارند كه بتوان همانند آن را از حيوانات اهلي انتخاب كرد.
در هر حال اين در صورتي است كه همانندي از نظر شكل و اندازه براي آن پيدا شود و در غير اين صورت چاره اي جز اين نيست كه به نوعي تعيين قيمت براي آن شكار نموده و همانند آن را از نظر قيمت از حيوانات اهلي حلال گوشت انتخاب كنند. «نعم» در لغت به معني شتر و گاو و گوسفند است و در خصوص شتر به تنهايي نعم گفته مي شود اما به گاو به تنهايي و گوسفند به تنهايي نعم نمي گويند. مراد از ما سلف شكار هايي است كه قبل از نزول اين آيه در حال احرام كرده اند نه شكار هايي
كه در حين نزول اين آيه و بعد از آن صيد شده اند.
تعداد روزهاي روزه در كفاره صيد بايستي به تعداد مساكين در آن كفاره باشد «او كفّارة طعام مسكين او عدل ذلك صياماً».
______________________________
(1). جامع البيان/ ج 5/ ص 30؛ مجمع البيان/ ج 3/ ص 379؛ نمونه/ ج 5/ ص 83؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 24؛ تفسير كبير/ ج 12/ ص 96- 95
(2). الميزان/ ج 6/ ص 219؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 24.
(3). الميزان/ ج 6/ ص 221
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 128
اگر مكلّف روزه را به عنوان كفاره برگزيد بايد حساب كند كه به طور معمول چند مسكين را مي توان با قيمت شكار اطعام كرد، به همان تعداد بايد روزه بگيرد. امام باقر عليه السلام درباره آيه فوق فرمود: «.. فإن لم يكن عنده فليصم بقدر ما بلغ بكلّ مسكين يوماً».
شتر كفاره شكار شتر مرغ گاو كفاره شكار الاغ وحشي گوسفند كفاره شكار آهو و گاو كفاره گاو وحشي در حال احرام است.
امام صادق عليه السلام در توضيح آيه فوق فرمود: «في النعامة بدنة و في حمار وحشي بقرة و في الظّبي شاة و في بقرة بقرة».
روزه كفاره شكار در حال احرام بيش از شصت روز نيست اگرچه معادل خوراكي آن از شصت تجاوز كند «او عدل ذلك صياماً».
از امام صادق عليه السلام در توضيح آيه فوق روايت شده كه فرمود: «ثمّ يصوم لكلّ مديوماً فاذا زادت الامداد علي شهرين فليس عليه اكثر معه».
نكته ها
1. حرمت قتل صيد
آيه شريفه پيرامون حرمت قتل صيد در حال احرام است، مي فرمايد خداوند كسي كه قبل از نزول آيه مرتكب قتل صيد شده را عفو
فرموده و هم اين كه از اين به بعد هركس
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 7/ ص 28؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 37؛ تفسير برهان/ ج 1/ ص 503؛ راهنما/ ج 4/ ص 587؛ تهذيب شيخ طوسي/ ج 5/ ص 342
(2). راهنما/ ج 4/ ص 589؛ كافي/ ج 4/ ص 386؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 677
(3). كافي/ ج 4/ ص 286؛ نورالثقلين/ ج 1/ ص 677؛ راهنما/ ج 4/ ص 589
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 129
مرتكب شود كفاره اي شبيه به آنچه صيد كرده به گردنش مي آيد و هم اين كه اگر بار دوم آن را مرتكب شود كفاره نداشته و خداوند عذابش مي كند، بيشتر اخباري كه از ائمه عليهم السلام در تفسير اين آيه وارد شده به همين معني دلالت دارد. 2. معناي قتل خطايي
ظاهر تعمّد مقابل خطا است و معني قتل خطايي اين است كه قتل را بدون قصد انجام دهد مثلًا به منظور تمرين در تيراندازي تير به هدفي مي اندازد، اتفاقاً نيز به شكاري اصابت مي كند و آن را از پاي در مي آورد كه كفاره واجب نيست، بنابراين از آيه استفاده مي شود كه اگر تير يا سلاح ديگر خود را به قصد شكار برد و شكار را از پاي در آورد كفاره واجب مي شود، چه اينكه به ياد احرامش باشد يا آن را فراموش كرده باشد. 3. پرندگان صحرايي كه در دريا تخم مي گذارند ولي در خشكي تكثير نسل مي كنند صيد خشكي محسوب مي شوند و شكارشان بر محرم حرام است؛ «و حرم عليكم صيد البر ما دمتم حرماً». از امام صادق عليه السلام در توضيح آيه فوق روايت شده: «و ما
كان من طير يكون في البر و يبيض في البحر و يفرج في البر فهو من صيد البر … ».
4. تأثير زمان و مكان در حكم الهي
فلسفه تحريم يا حلال ساختن هميشه ذاتي و مربوط به خود موارد نيست بلكه گاهي به اقتضاي شرايط زماني و مكاني است پس زمان و مكان تاريخ و جغرافيا در حكم الهي تأثير دارد «و انتم حرم».
______________________________
(1). الميزان/ ج 6/ ص 222
(2). الميزان/ ج 6/ ص 220؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 26
(3). راهنما/ ج 4/ ص 593؛ بحار/ ج 99/ ص 159
(4). تفسير نور/ ج 3/ ص 167
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 130
5. انتخاب نوع جريمه
دست مجرم را در انتخاب نوع جريمه (قرباني، اطعام، روزه) باز بگذاريم و شرايط مالي و توان جسمي او را ناديده نگيريم «فجزاء مثل ما قتل … او عدل ذلك صياماً». 6. كيفر قانون شكني
كيفر قانون شكني به قدري سنگين است كه اطعام شصت فقير يا گرفتن شصت روزه تنها گوشه اي از آن است نه تمام آن «ليذوق». 7. ترتيب در كفارات
آيا ميان كفارات سه گانه ترتيب وجود دارد يا خير يعني با امكان كفاره اول و دوم مي تواند كفاره سومي را اختيار كند اين سؤالي است كه پاسخش را بايد از روايات استفاده كرده و كلمه (او) بيش از ترديد را نمي رساندالبته از انجا كه طعام مسكين را كفاره ناميد سپس معادل آن را روزه معتبر دانست خالي از اشعار به ترتيب نيست. 8. مكان مجاز براي قرباني
اطراف كعبه تنها مكان مجاز براي قرباني كردن كفاره صيد است «هدياً بالغ الكعبة». امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «من وجب عليه
هدي في احرامه فله ان ينحره حيث شاء الافداء الصّيد فانّ اللَّه يقول «هدياً بالغ الكعبة»». 9. فلسفه تحريم صيد در حال احرام
مي دانيم كه حج و عمره از عباداتي است كه انسان را از جهان ماده جدا كرده و در محيطي مملو از معنويت فرو مي برد. تعينات زندگي مادي، جنگ و جدال ها، خصومت ها،
______________________________
(1). تفسير نمونه/ ج 3/ ص 167
(2). تفسير نور/ ج 3/ ص 167
(3). الميزان/ ج 6/ ص 221؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 27
(4). راهنما/ ج 4/ ص 586؛ كافي/ ج 4/ ص 384؛ تفسير برهان/ ج 1/ ص 504
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 131
هوس هاي جنسي، لذات مادّي در مراسم حج و عمره به كلي كنار مي رود و انسان به يك نوع رياضت مشروع الهي دست مي زند و به نظر مي رسد كه تحريم صيد در حال احرام نيز به همين منظور است. از اين گذشته اگر صيد كردن براي زوّار خانه خدا كار مشروعي بود با توجه به اينهمه رفت و آمدي كه هر سال در اين سرزمين هاي مقدس مي شود نسل بسياري از حيوانات در آن منطقه كه به حكم خشكي و كم آبي حيواناتش نيز كم است برچيده مي شد و اين دستور يك نوع حفاظت و ضمانت براي بقاي نسل حيوانات آن منطقه است.
«احلّ لكم صيد البحر و طعامه متاعاً لكم و للسّيّارة و حرّم عليكم صيد البرّ مادمتم حرماً واتّقوااللَّه الّذي اليه تحشرون».
ترجمه
صيد دريا و طعام آن براي شما و كاروانيان حلال است؛ تا (در حال احرام) از آن بهره مند شويد؛ ولي مادام كه محرم هستيد، شكار صحرا براي شما حرام است؛ و از (نافرماني) خدايي كه
به سوي او محشور مي شويد، بترسيد!
تفسير
خداوند از روي منت و لطف به شما كه در حال احرام هستيد و همه مسافران اجازه
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 87
(2). مائده/ 96
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 132
مي دهد كه هم از دريا صيد كنيد و هم از آن صيد خوراك تهيه كنيد تا براي تغذيه خود در حال احرام مواجه با زحمت نشويد، اما تا وقتي كه در حال احرام هستيد صيدهاي صحرايي بر شما حرام است.
در اينكه منظور از طعام چيست بعضي از مفسران احتمال داده اند كه مراد ماهياني است كه بدون صيد مي ميرند و بر روي آب مي مانند در حالي كه مي دانيم اين سخن درست نيست زيرا ماهي مرده خوردنش حرام است اگرچه در برخي از روايات اهل تسنن تصريح به حليت آن شده است.
سپس براي ضمانت اجراي حكم مي فرمايد از خدايي كه در قيامت به پيشگاهش محشور مي شويد بپرهيزيد و با فرامين او مخالفت نكنيد. نكته ها
1. جواز شكار حيوان هاي دريايي
شكار حيوان هاي دريايي در صورتي جايز است كه به منظور بهره گيري شكار شوند نه به خاطر تفريح و امثال آن «احلّ لكم صيد البحر و طعامه متاعاً لكم و للسيارة) چنانچه «متاعاً» مفعول له باشد بيانگر علت تجويز صيد و طعام بوده و در نتيجه حكم حليت دائر مدار آن مي باشد بنابراين شكار دريايي تنها در صورت تمتع و بهره وري مجاز شمرده شده است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 86
(2). راهنما/ ج 4/ ص 591؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 45؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 30
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 133
2. شكار حيوان دوزيستي
شكار حيوان دو زيستي كه جايگاه اصلي
زندگي اش آب باشد بر محرم حرام و موجب كفاره است «حرّم عليكم صيد البرّ ما دمتم حرماً».
امام صادق عليه السلام فرمود: «كلّ شي ء يكون اصله في البحر و يكون في البرّ والبحر فلا ينبغي للمحرم ان يقتله فان قتله فعليه الجزاء كما قال اللَّه عزّوجلّ «حرّم عليكم … »».
3. صيد حيوانات صحرايي يا خوردن آن در حال احرام بي تقوايي است «حرّم عليكم صيد البرّ ما دمتم حرماً و اتّقوا اللَّه». 4. ايمان به قيامت و محاسبه اعمال عامل بازدارنده از گناه است «و اتّقوا اللَّه الّذي اليه تحشرون».
«جعل اللَّه الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس و الشّهر الحرام و الهديَ و القلائد ذلك لتعلموا انّ اللَّه يعلم ما في السماوات و ما في الارض و انّ اللَّه بكلّ شي ء عليم».
ترجمه
خداوند، كعبه- بيت الحرام- را وسيله اي براي استواري و سامان بخشيدن به كار
______________________________
(1). راهنما/ ج 4/ ص 593؛ بحارالانوار/ ج 99/ ص 159
(2). تفسير نور/ ج 3/ ص 169
(3). تفسير نور/ ج 3/ ص 169
(4). مائده/ 97
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 134
مردم قرار داده؛ و همچنين ماه حرام، و قرباني هاي بي نشان، و قرباني هاي نشان دار را؛ اين گونه احكام (حساب شده و دقيق،) به خاطر آن است كه بدانيد خداوند، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، مي داند؛ و خدا به هر چيزي داناست.
تفسير
آيه شريفه به اهميت كعبه و اثر آن در زندگي اجتماعي مسلمانان اشاره مي كند و مي فرمايد خداوند خانه كعبه را مايه قوام شما قرار داد زيرا هدايت شما مسلمانان قوامش به كعبه است.
خداوند كعبه را احترام كرد و آن را بيت الحرام ناميد و به همين منظور جنگ در
برخي از ماه ها را حرام كرد تا مراسم حج در محيطي امن و آرام انجام گيرد و جان و مال مردم از دستبرد دشمن در امان باشد. به خاطر حرمت اين سرزمين بود كه قرباني هاي بانشان و بي نشان را جعل فرمود تا تغذيه مردم در ايامي كه به مراسم حج اشتغال دارند تأمين گردد.
اين دستورات عميق و حساب شده درباره حرمت مكه، ماه هاي حرام و اموري مانند قرباني هاي بانشان و بي نشان و … را فردي مي تواند تنظيم كند كه از عمق قوانين تكويني آگاه باشد و خدا چون آنچه را در آسمان ها و زمين است مي داند به خوبي مطلع است كه چه احكامي موافق مصلحت و نفع بندگانش مي باشد زيرا او به هر چيزي كاملًا دانا است.
كعبه در اصل از ماده كعب به معناي برآمدگي پشت پا است، پس به هر نوع بلندي
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 90
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 135
و برآمدگي اطلاق شده و اگر به مكعب نيز مكعب گفته مي شود، بخاطر آن است كه از هر چهارطرف داراي برآمدگي است، به هر حال اين كلمه (كعبه) هم اشاره به بلندي ظاهري خانه خداست و هم رمزي از عظمت و بلندي مقام آن است. نكته ها
1. نقش اساسي كعبه
كعبه مايه قوام جامعه اسلامي است زيرا قوام يك جامعه نياز به وحدت و امنيت و تأمين مسائل غذايي دارد. از آنجا كه مراسم حج بايد در يك مركز تحقق پذيرد، بايد مسلمانان گرد كعبه بيايند و تجمع پيدا كنند (الكعبه) و از آنجا كه بايد اين مراسم عبادي در محيط امن و آرام صورت پذيرد، آن مكان را داراي
حرمت و احترام قرار داد (البيت الحرام) و از آنجا كه بايد تغذيه مردم در ايامي كه اشتغال به حج دارند تأمين شود، به قرباني اشاره كرده است (الهدي).
و خلاصه كعبه نقش اساسي در قوام زندگي مادي و معنوي مردم دارد. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «جعلها اللَّه لدينهم و معيشتهم». 2. سبب نامگذاري كعبه به بيت اللَّه الحرام
مشركان حق ورود به خانه خدا را ندارند، امام صادق عليه السلام درباره سبب نامگذاري كعبه به بيت اللَّه الحرام مي فرمايد: «انّه حرّم علي المشركين ان يدخلوه». 3. كعبه پايه حيات اجتماعي
______________________________
(1). نمونه 5/ 92
(2). نمونه/ ج 5/ ص 90
(3). عياشي/ ج 1/ ص 346
(4). نورالثقلين/ ج 1/ ص 680
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 136
خداوند متعال كعبه و برخي از ماه هايي كه حج در آن انجام مي شود و بعضي از اموري كه با حج ارتباط دارد مانند قرباني براي آن حرمت و احترام قائل شد و غرض الهي اين بوده كه كعبه را پايه حيات اجتماعي مردم قرار دهد و آن را قبله گاه مردم معرفي كرد تا انسان ها در نماز قلب و چهره خود را متوجه آن كنند و نيز اموات و ذبيحه هاي خويش را به سوي آن توجه دهند و در هر حال به كعبه احترام بگذارند و در نتيجه جمعيت واحدي را تشكيل دهند كه بر اين اساس دين آن ها زنده و پايدار گردد. 4. عوامل قوام جامعه اسلامي
خداوند متعال چهار امر را مايه قيام و قوام جامعه انساني دانست:
الف. كعبه كه به وسيله زيارت آن مردم از سراسر جهان به آنجا مي آيند و مبادلات اقتصادي انجام مي دهند.
ب. ماه
حرام كه به خاطر آن ترس و وحشت از مردم زائل مي شود و در اين زمان به مسافرت مي روند و كسب و تجارت انجام مي دهند.
ج. قرباني بي نشان د. قرباني نشان دار، كه هردو عامل تأمين نياز فقرا و مستمندان مي شود. 5. علم گسترده خداوند
فرمان به انجام مناسك حج و محترم شمردن كعبه براي رسيدن به جامعه اي داراي قوام فرماني برخاسته از علم گسترده خداوند است «جعل اللَّه الكعبة … ذلك لتعلموا ان اللَّه يعلم ما في السماوات و ما في الارض» چون توجه به نقش كعبه و ماه هاي حرام و
______________________________
(1). الميزان/ ج 6/ ص 224
(2). تفسير كبير/ ج 12/ ص 107؛ روح المعاني/ ج 7/ ص 35
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 137
قرباني در قوام جامعه آدمي را به علم خداوند رهنمون مي سازد الزاماً بايد جعل آن ها براي تأمين اين هدف عالمانه باشد.
«برائة من اللَّه و رسوله الي الّذين عاهدتم من المشركين* فسيحوا في الارض اربعة اشهر و اعلموا انّكم غير معجزي اللَّه و انّ اللَّه مخزي الكافرين».
ترجمه
(اين، اعلامِ) بيزاريِ از سوي خدا و پيامبر او، به كساني از مشركان است كه با آن ها عهد بسته ايد! «1» با اين حال، چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين سير كنيد (و هر جا مي خواهيد برويد، و بينديشيد) و بدانيد شما نمي توانيد خدا را ناتوان سازيد، (و از قدرت او فرار كنيد. و بدانيد) خداوند خوار كننده ي كافران است. «2»
تفسير
در محيط دعوت اسلام گروه هاي مختلفي وجود داشتند كه پيامبر صلي الله عليه و آله با هريك از آن ها طبق موضع گيريهايشان رفتار مي كرد:
گروهي با پيامبر صلي الله عليه و آله هيچگونه پيماني نداشتند
و پيامبر صلي الله عليه و آله در مقابل آن ها
______________________________
(1). الميزان/ ج 6/ ص 224؛ في ظلال/ ج 2/ ص 983؛ راهنما/ ج 4/ ص 596؛ جامع البيان/ ج 5/ ص 50
(2). توبه/ 1- 2
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 138
نيز هيچ گونه تعهدي نداشت.
گروه هاي ديگري در حديبيه و مانند آن پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بسته بودند، اين پيمان ها بعضي داراي مدت معين بود و بعضي مدتي نداشت.
در اين ميان بعضي از طوايفي كه با پيامبر صلي الله عليه و آله پيمان بسته بودند يك جانبه و بدون هيچ مجوّزي پيمانشان را به خاطر همكاري آشكار با دشمنان اسلام شكستند و يا در صدد از ميان بردن رسول خدا صلي الله عليه و آله برآمدند همانند يهود «بني نضير» و «بني قريظه».
پيامبر صلي الله عليه و آله هم در مقابل آن ها شدت عمل به خرج داد و همه را از مدينه طرد كرد ولي قسمتي از پيمان ها هنوز به قوت خود باقي بود، اعم از پيمانهاي مدت دار و بدون مدت.
آيه اول مورد بحث به تمام مشركان پيمان شكن اعلام مي كند كه هرگونه پيماني با مسلمانان داشتند لغو خواهد شد و مي گويد اين اعلام برائت و بيزاري خداوند و پيامبرش از مشركاني كه با آن ها عهد بسته ايد مي باشد «برائة من اللَّه و رسوله الي الّذين عاهدتم من المشركين».
سپس براي آن ها يك مهلت چهار ماهه قائل مي شود كه در اين مدت بينديشند و وضع خود را روشن سازند و پس از انقضاي چهار ماه يا بايد دست از آئين بت پرستي بكشند و يا آماده پيكار گردند و مي گويد:
چهار ماه در زمين آزادانه به هركجا مي خواهيد برويد (ولي بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد) «فسيحوا في الارض اربعة اشهر».
اما بدانيد كه شما نمي توانيد خداوند را ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد «واعلموا انّكم غير معجزي اللَّه»، و نيز بدانيد كه خداوند كافران مشرك و بت پرست را
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 139
سرانجام خوار و رسوا خواهد ساخت؛ «و انّ اللَّه مخزي الكافرين».
نكته ها
1. آيا القاي يك جانبه پيمان صحيح است؟
پاسخ: اولًا به طوري كه در آيه 7 و 8 سوره توبه تصريح شده اين لغو پيمان بدون مقدمه نبوده است بلكه از آن ها نشانه هايي بر نقض پيمان آشكار شده بود و آن ها آماده بودند در صورت توانايي بدون كمترين اعتنا به پيمان هايي كه با مسلمان ها دارند ضربه كاري را بر آن ها وارد سازند.
اين كاملًا منطقي است كه اگر انسان ببيند دشمن خود را آماده براي شكستن پيمان مي كند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر كافي به چشم مي خورد پيش از آنكه غافل گير شود اعلام لغو پيمان كرده و در برابر او به پا خيزد.
ثانياً در پيمان هايي كه به خاطر شرايط خاص بر قوم و ملتي تحميل مي شود و آن ها خود را ناگزير از پذيرش آن مي بينند چه مانعي دارد كه پس از قدرت و توانايي اينگونه پيمان ها را بطور يكجانبه لغو كنند.
ثالثاً لغو پيمان مشركان به شكل غافلگيرانه صورت نگرفت بلكه چهار ماه به آن ها مهلت داده شد، شايد دست از اين آئين خرافي بردارند.
به همين دليل مي بينيم بسياري از بت پرستان از اين مهلت چهار ماهه استفاده
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/
ص 281
(2). مجمع البيان/ ج 5/ ص 55؛ تفسير كبير/ ج 15/ ص 226؛ نمونه/ ج 7/ ص 283؛ جامع الاحكام/ ج 8/ ص 87
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 140
كردند و با مطالعه بيشتر در تعليمات اسلام به آغوش آن بازگشتند. 2. اين چهار ماه از كي شروع شد؟
در پاسخ اين سؤال بين مفسران گفتگو است اما آنچه از ظاهر آيات فوق برمي آيد اين است كه شروع آن از زماني بود كه اين اعلاميه براي عموم خوانده شد و مي دانيم كه روز خواندن آن روز عيد قربان، دهم ماه ذي الحجه بود. بنابراين پايان آن روز دهم ماه ربيع الاول از سال بعد محسوب مي شود.
حديثي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده نيز اين مطلب را تأييد مي كند. 3. انشاء حكم بر برائت از مشركان
اين آيه تنها صرف تشريع نيست بلكه متضمن انشاء حكم و قضاء بر برائت از مشركين زمان نزول آيه است، به دليل اينكه اگر صرف تشريع بود، رسول خدا صلي الله عليه و آله را در برائت شريك نمي كرد، چون دأب قرآن بر آن است كه حكم تشريعي صرف را در حكم خود شريك نمي سازد.
بنابراين مراد آيه اين است كه خداوند قضا رانده به اينكه از مشركين كه شما با آنان معاهده بسته ايد امان برداشته شود و اين برداشته شدن امان جزافي و عهد شكني بدون مجوز نيست، چون خداوند بعد از چند آيه مجوز آن را بيان نموده و مي فرمايد: هيچ وثوقي به عهد مشركين نيست چون اكثرشان فاسق گشته و مراعات حرمت عهد را نكرده و آن را شكستند، به همين جهت خداوند مقابله به مثل
يعني لغو عهد را براي مسلمين نيز تجويز كرده است و فرموده «و امّا تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علي سواء انّ اللَّه لا يحبّ الخائنين» و هرگاه از مردمي ترسيدي كه (در پيمانداري) خيانت كنند تو نيز
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 283
(2). مجمع البيان/ ج 5/ ص 5؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 44؛ نمونه/ ج 7/ ص 285
(3). كهف/ 26
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 141
مانند ايشان عهدنامه شان را نزدشان پرتاب كن ليكن با اين كه دشمن عهدشكني كرده خداوند راضي نشد كه مسلمانان بدون اعلام لغويت عهد آنان را بشكنند، بلكه دستور داد نقض خود را به ايشان اعلام كنند تا ايشان به خاطر بي اطلاعي از آن به دام نيفتند. آري خداوند با اين دستور خود مسلمانان را حتي از اين مقدار خيانت منع فرمود.
و اگر آيه مورد بحث مي خواست شكستن عهد را حتي در صورتي كه مجوزي از ناحيه كفار نباشد تجويز كند، مي بايستي ميانه كفار عهدشكن و كفار وفادار به عهد فرقي نباشد و حال آنكه در دو آيه بعد كفار وفادار به عهد را استثناء كرده است. 4. اعلام برائت توسط اميرالمؤمنين عليه السلام
تقريباً تمام مفسران و مورخان اتفاق نظر دارند كه هنگامي كه اين سوره با آيات نخستين آن نازل شد و پيمان هايي را كه مشركان با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله داشتند لغو كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله براي ابلاغ اين فرمان آن را به ابوبكر داد تا در موقع حج در مكه براي عموم مردم بخواند، سپس آن را گرفت و به علي عليه السلام داد و
علي عليه السلام مأمور ابلاغ آن گرديد و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ كرد.
ماجراي تلاوت آيات اين سوره توسط علي عليه السلام در كتب اهل سنت نيز آمده و از اصحاب كساني همچون ابوبكر و علي عليه السلام، ابن عباس، انس بن مالك، جابربن عبداللَّه انصاري آن را روايت كرده اند و در مدارك بسياري نقل شده است.
______________________________
(1). انفال/ 58
(2). الميزان/ ج 9/ ص 226
(3). نمونه/ ج 7/ ص 275
(4). تفسير نور/ ج 9/ ص 13؛ مسند احمد بن حنبل/ ح 3، 212 و 283/ ج 1/ ص 151 و 330؛ مستدرك صحيحين/ ج 3/ ص 51؛ تفسير المنار/ ج 10/ ص 157؛ تفسير طبري/ ج 10/ ص 46؛ تفسير ابن كثير/ ج 2/ ص 322- 323؛ احقاق الحق/ ج 5/ ص 368؛ فضائل خمسه/ ج 2/ ص 342؛ در الغدير/ ج 6/ ص 338 نام 73 نفر كه اين ماجرا را نقل كرده اند آمده است. مثل فخر رازي و آلوسي كه در تفسيرهايشان ذكر كرده اند.
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 142
5. ناسازگاري رحمت با برائت
از حضرت علي عليه السلام روايت شده: «انّه لم ينزل «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» علي رأس سورة برائة لانّ بسم اللَّه للامان و الرّحمة و نزلت برائة للرفع الامان بالسّيف؛ «بسم اللَّه الرحمن الرّحيم» در اول سوره برائت نازل نشده زيرا بسم اللَّه براي امان و رحمت است و سوره برائت براي برداشتن امان به وسيله شمشير نازل شده است». 6. تعيين ماه هاي حرام
از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره قول خداي عزوجل «فسيحوا في الارض اربعة اشهر» روايت شده است: «هي عشرون من ذي الحجة و المحرم و صفر
و شهر ربيع الاول و عشر من ربيع الآخر».
آن چهار ماه بيست روز از آخر ذي حجه و تمام محرم و صفر و ماه ربيع الاول و ده روز اول ربيع الاخر است.
______________________________
(1). راهنما/ ج 7/ ص 12
(2). كافي/ ج 4/ ص 290/ ح 3؛ تفسير برهان/ ج 2/ ص 101/ ح 4؛ مجمع البيان/ ج 5/ ح 6؛ نورالثقلين/ ج 2/ ح 182
(3). راهنما/ ج 7/ ص 15
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 143
«و اذان من اللَّه و رسوله الي النّاس يوم الحجّ الاكبر انّ اللَّه بري ء من المشركين و رسوله فان تبتم فهو خير لكم و ان تولّيتم فاعلموا انّكم غير معجزي اللَّه و بشّر الّذين كفروا بعذاب اليم* الّا الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً فاتمّوا اليهم عهدهم الي مدّتهم انّ اللَّه يحبّ المتّقين».
ترجمه
و اين، اعلامي است از ناحيه ي خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر [/ روز عيد قربان] كه: خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند! با اين حال، اگر توبه كنيد، براي شما بهتر است؛ و اگر سرپيچي نماييد، بدانيد شما نمي توانيد خدا را ناتوان سازيد (و از قلمرو قدرتش خارج شويد). و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده! «3» مگر كساني از مشركان كه با آن ها عهد بستيد، و چيزي از آن را در حقّ شما فرو گذار نكردند، و احدي را بر ضدّ شما تقويت ننمودند؛ پيمان آن ها را تا پايان مدّتشان محترم بشمريد؛ زيرا خداوند پرهيزگاران را دوست دارد. «4»
تفسير
در اين آيات بار ديگر موضوع الغاي پيمانهاي مشركان با تأكيد بيشتري عنوان
______________________________
(1). توبه/
3- 4
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 144
شده است و حتي تاريخ اعلام آن را تعيين مي كند و مي گويد: اين اعلامي است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند «و اذان من اللَّه و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان اللَّه بري ء من المشركين و رسوله … ».
در حقيقت خداوند مي خواهد با اين اعلام عمومي در سرزمين مكه و آنهم در روز بزرگ راه هاي بهانه جويي دشمن را ببندد و زبان بد گويان و مفسده جويان را قطع كند تا نگويند ما را غافل گير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
قابل توجه اينكه تعبير «الي الناس» به جاي «الي المشركين» نشان مي دهد كه لازم بوده است به همه مردمي كه در آن روز در مكه حاضر مي شوند اين پيام ابلاغ شود تا غير مشركان نيز گواه بر اين موضوع باشند.
سپس روي سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براي هدايت آن ها كوشش مي كند، نخست مي گويد: اگر توبه كنيد و به سوي خدا باز گرديد و دست از اين آيين بت پرستي برداريد به نفع شمااست «فان تبتم فهو خير لكم»؛ يعني قبول آيين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك بينديشيد همه نابساماني هايتان در پرتو آن سامان مي يابد نه اينكه سودي براي خدا و پيامبر در بر داشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مي دهد كه اگر از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است سر پيچي كنيد بدانيد هرگز نمي توانيد خداوند را
ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد «و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزي اللَّه».
و در پايان اين آيه به كساني كه با سرسختي مقاومت مي كنند اعلام خطر مي نمايد و
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 145
مي گويد: كافران بت پرست را به عذاب دردناك بشارت ده «و بشر الّذين كفروا بعذاب اليم».
همان گونه كه سابقاً هم اشاره كرديم اين الغاي يك جانبه پيمان هاي مشركان مخصوص كساني بود كه نشانه هايي بر آمادگي براي پيمان شكني از آن ها ظاهر شده بود، لذا در آيه بعد يك گروه را استثنا كرده مي گويد: مگر آن دسته از مشركين كه با آن ها پيمان بسته ايد و هيچگاه برخلاف شرايط پيمان گام برنداشتند و كم و كسري در آن ايجاد نكردند و نه احدي را بر ضد شما تقويت نمودند «الّا الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً».
در مورد اين گروه تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد «فاتمّوا اليهم عهدهم الي مدّتهم»؛ زيرا خداوند پرهيزكاران و آن ها را كه از هرگونه پيمان شكني و تجاوز اجتناب مي كنند دوست مي دارد «و انّ اللَّه يحبّ المتّقين».
«حج اكبر» كدام است؟ در ميان مفسران درباره منظور از روز «حج اكبر» گفتگو است اما آنچه از بسياري از روايات كه از طرق اهلبيت عليهم السلام و اهل سنت نقل شده استفاده مي شود اين است كه منظور از آن روز دهم ذي الحجه، روز عيد قربان و به تعبير ديگر «يوم النّحر» است.
پايان يافتن مدت چهار ماه تا روز دهم ماه ربيع الثّاني طبق آنچه در منابع اسلامي آمده دليل ديگري بر اين موضوع است. بعلاوه در
روز عيد قربان در واقع قسمت اصلي اعمال حج پايان مي يابد و از اين رو روز حج مي توان به آن اطلاق كرد.
و اما اينكه چرا آن را «اكبر» گفته اند به خاطر آن است كه در آن سال همه گروه ها اعم از
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 286
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 146
مسلمانان و بت پرستان (طبق سنتي كه از قديم داشتند) در مراسم حج شركت كرده بودند ولي اين كار در سال هاي بعد به كلي موقوف شد.
علاوه بر تفسير فوق كه در روايات اسلامي نيز آمده و تفسير ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه منظور از آن مراسم حج است، در مقابل مراسم عمره كه «حج اصغر» ناميده مي شود.
اين تفسير نيز در پاره اي از روايات آمده است و هيچ مانعي ندارد كه هردو علت توأماً سبب اين نامگذاري شده باشد. نكته ها
1. مواد چهار گانه اي كه در آنروز اعلام شد
گرچه قرآن اعلام بيزاري و برائت خدا را از مشركان به صورت سر بسته بيان كرده است اما از روايات اسلامي استفاده مي شود كه علي عليه السلام مأمور بود چهار موضوع را به مردم ابلاغ كند:
1. الغاي پيمان مشركان
2. عدم حق شركت آن ها در مراسم حج در سال آينده
3. ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان در ميان مشركان رايج بود.
4. ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا
در تفسير مجمع البيان از امام باقر عليه السلام نقل شده كه حضرت علي عليه السلام در مراسم
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 15/ ص 229؛ جامع الاحكام/ ج 8/ ص 69؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 146؛ نمونه/ ج 7/ ص 289؛ الميزان/ ج 9/
ص 229- 230
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 147
حج آن سال خطبه اي خواند و فرمود: «لا يطوفنّ بالبيت عريان و لا يحجّن البيت مشرك و ما كانت له مدّة فهو الي مدّته و من لم يكن له مدة فمدته اربعة اشهر؛ از اين پس هيچ برهنه اي نبايد طواف خانه خدا بيايد و هيچ بت پرستي حق شركت در مراسم حج ندارد و آن هايي كه پيمانشان با پيامبر صلي الله عليه و آله مدت دارد تا پايان مدت محترم است و آن ها كه پيمانشان مدت ندارد مدتش چهار ماه خواهد بود».
در بعضي از روايات ديگر اشاره به موضوع چهارم يعني عدم دخول بت پرستان در خانه كعبه شده است.
2. چه كساني پيمان مدت دار داشتند؟
از گفتار مورخان و بعضي مفسران چنين استفاده مي شود كه آن ها گروهي از طايفه «بني كنانة» و «بني ضمرة» بودند كه نه ماه از مدت پيمان ترك مخاصمه آن ها باقي مانده بود و چون به مواد پيمان وفادار مانده بودند و در تقويت دشمنان اسلام شركت نداشتند پيامبر صلي الله عليه و آله تا پايان مدت نسبت به پيمانشان وفادار ماند.
بعضي ديگر طايفه اي از «بني خزاعة» را جزء اين گروه كه پيمانشان مدت داشت دانسته اند. 3. تحريم روابط با مشركان
صدور بيانيه برائت از مشركان (تحريم روابط مسلمانان با آنان) از سوي خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و دستور ابلاغ آن به عموم مردم حاضر در مراسم حج «و اذان من اللَّه و رسوله الي النّاس … انّ اللَّه بري ء من المشركين و رسوله» «برئ» از «برائت» است و «برائت» به معناي فاصله گرفتن و جدا شدن مي باشد.
اعلام برائت خدا و رسول از
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 5/ ص 9؛ تفسير كبير/ ج 15/ ص 222؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 43
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 148
مشركان دستوري است به مسلمانان كه روابط و پيوندهاي خود را با مشركان بگسلند و به اصطلاح آنان را تحريم كنند. 4. روز ابلاغ برائت
دهم ذي الحجه سال نهم هجرت روز ابلاغ پيام برائت خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله به عموم مردم حاضر در مراسم حج «و اذان من اللَّه و رسوله الي النّاس يوم الحجّ الاكبر» بر اساس نظر مفسران سال نهم هجرت سال اعلام برائت است و بر پايه رواياتي كه از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است روز حج اكبر دهم ذي الحجه است. 5. قدرت خداوند
اعلام قدرت بي انتهاي خداوند به مشركان صدر اسلام و تذكر به بيهوده بودن مقاومت در برابر او «و اعلموا انّكم غير معجزي اللَّه» «عجز» مقابل «قدرت» و «اعجاز» (مصدر معجزين) به معناي ناتوان كردن و به زانو درآوردن است. 6. تهديد خداوند به مشركان
تهديد خداوند به مشركان پيمان شكن صدر اسلام به شكست خفت بار و خوار كننده در صورت تسليم نشدن و پاي فشردن بر شرك و كفر «واعلموا انّكم غير معجزي اللَّه و انّ اللَّه مخزي الكافرين» «اخزاء» (مصدر مخزي) به معناي خوار و خفيف كردن است. به كارگيري اسم فاعل بجاي فعل در جمله «و انّ اللَّه مخزي الكافرين» بيانگر سنت قطعي خداوند درباره شكست كفر و كفرپيشگان بوده و تهديدي براي مشركان پيمان شكن است!
______________________________
(1). راهنما/ ج 7/ ص 17
(2). راهنما/ ج 7/ ص 18
(3). راهنما/ ج 7/
ص 14
(4). راهنما/ ج 7/ ص 14
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 149
7. نمونه ي نقض پيمان
كمك به دشمنان اسلام عليه مسلمانان از موارد نقض پيمان از سوي مشركان معاند صدر اسلام بود «الّا الّذين عاهدتم من المشركين … و لم يظهروا عليكم احداً». 8. لزوم وفاداري به پيمان
وفاداري به پيمان عدم تعرض مادامي كه طرف معاهده بر آن پايبند باشد لازم است «الّا الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقضوكم شيئاً … فاتمّوا اليهم عهداً».
«كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ ي إِلَّا الَّذِينَ عهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقمُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ* كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَايَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَ هِهِمْ وَتَأْبَي قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فسِقُونَ* اشْتَرَوْا بَايتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّوا عَن سَبِيلِهِ ي إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ* لَايَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُوْللِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»
ترجمه
چگونه براي مشركان پيماني نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالي كه آن ها
______________________________
(1). راهنما 7/ 21
(2). راهنما 7/ 22
(3). توبه/ 7- 10
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 150
همواره آماده ي شكستن پيمانشان هستند)؟! مگر كساني كه نزد مسجد الحرام با آنان پيمان بستيد؛ (و پيمان خود را محترم شمردند؛) تا زماني كه در برابر شما وفادار باشند، شما نيز وفاداري كنيد، كه خداوند پرهيزگاران را دوست دارد. «7» چگونه (پيمان مشركان ارزش دارد)، در حالي كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه ي خويشاوندي با شما را مي كنند، و نه پيمان را؟! شما را با زبان خود خشنود مي كنند، ولي دل هايشان ابا دارد؛ و بيشتر آن ها فرمانبردار نيستند. «8» آن ها آيات خدا را به بهاي
كمي فروختند؛ و (مردم را) از راه او باز داشتند؛ آن ها اعمال بدي انجام مي دادند! «9» (نه تنها در باره ي شما،) در باره ي هيچ فرد باايماني رعايت خويشاوندي و پيمان را نمي كنند؛ و آن ها همان تجاوزكارانند. «10»
تفسير
همان گونه كه در آيات قبل ديديم اسلام پيمان هاي مشركان و بت پرستان را (مگر گروه خاصي) لغو كرد، تنها چهار ماه به آن ها مهلت داد تا تصميم خود را بگيرند، در آيات مورد بحث دليل و علت اين كار را بيان مي كند، نخست به صورت استفهام انكاري مي گويد: «چگونه ممكن است مشركان عهد و پيماني نزد خدا و نزد پيامبرش داشته باشند؟!»؛ «كيف يكون للمشركين عهد عند الله و عند رسوله» يعني اين ها با اين اعمال و اين همه كارهاي خلافشان نبايد انتظار داشته باشند كه پيامبر صلي الله عليه و آله به طور يك جانبه به پيمان ها آن ها وفادار باشد.
بعد بلافاصله يك گروه را كه در اعمال خلاف و پيمان شكني با ساير مشركان شريك نبودند استثنا كرده مي گويد: «مگر كساني كه با آن ها نزد مسجد الحرام پيمان بستيد»؛ «الا الذين عاهدتم عند المسجد الحرام». «اين گروه مادام كه به پيمانشان در
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 151
برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانيد»؛ «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم».
«زيرا خداوند پرهيزكاران و آن ها كه از هر گونه پيمان شكني اجتناب مي ورزند دوست دارد»؛ «ان الله يحب المتقين».
در آيه ي بعد همين موضوع با صراحت و تأكيد بيشتري بيان شده است و باز به صورت استفهام انكاري مي گويد: «چگونه ممكن است عهد و پيمان آن ها را محترم شمرد در حالي كه اگر آن ها بر شما غالب
شوند هيچ گاه نه مراعات خويشاوندي با شما را مي كنند و نه پيمان را»؛ «كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة».
«ال» به معناي خويشاوندي است و بعضي آن را به معناي عهد و پيمان دانسته اند، در صورت اول منظور اين است كه قريش اگر چه خويشاوند پيامبر و گروهي از مسلمانان بودند، ولي هنگامي كه خودشان كمترين اعتنايي به اين موضوع نداشته باشند و احترام خويشاوندي را رعايت ننمايند، چگونه انتظار دارند پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان در مورد آن ها رعايت كنند و در صورت دوم تأكيدي براي «ذمه» كه آن هم به معناي عهد و پيمان است محسوب مي شود.
راغب در كتاب «مفردات» ريشه اين كلمه را از «اليل» به معناي درخشندگي مي داند چه اين كه پيمان هاي محكم و خويشاوندي هاي نزديك داراي درخشندگي خاصي هستند.
بعد قرآن اضافه مي كند كه هيچ گاه فريب سخنان دلنشين و الفاظ به ظاهر زيباي آن ها را نخوريد؛ زيرا «آن ها مي خواهند شما را با دهان خود راضي كنند، ولي دل هاي آن ها از اين موضوع ابا دارد»؛ «يرضونكم بافواههم و تأبي قلوبهم»، دل هاي آن ها از
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 5/ ص 14؛ نمونه/ ج 7/ ص 296- 289؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 55
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 152
كينه و انتقام جويي و قساوت و سنگدلي و بي اعتنايي به عهد و پيمان و رابطه ي خويشاوندي پر است، اگر چه با زبان خود اظهار دوستي و مودت كنند، و در پايان آيه اشاره به ريشه ي اصلي اين موضوع كرده مي گويد: «و بيشتر آن ها فاسق و نافرمانبردارند»؛ «و اكثرهم فاسقون».
در آيه ي بعد يكي از نشانه هاي
فسق و نافرمانبرداري آن ها را چنين توضيح مي دهد: «آن ها آيات خدا را با بهاي كمي معامله كردند، و به خاطر منافع زود گذر مادي و ناچيز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند»؛ «اشتروا بايات الله ثمناً قليلًا فصدّوا عن سبيله». در رواياتي چنين آمده كه «ابوسفيان» غذايي ترتيب داد و جمعي از مردم را به مهماني فرا خواند تا از اين طريق عداوت آن ها را در برابر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله برانگيزد.
بعضي از مفسران آيه ي فوق را اشاره به اين داستان دانسته اند، ولي ظاهر اين است كه آيه مفهوم وسيعي دارد كه اين ماجرا و ساير ماجراهاي بت پرستان را شامل مي شود كه براي حفظ منافع مادي و زودگذر خويش از آيات خدا چشم پوشيدند. بعد مي گويد: «چه عمل بدي آن ها انجام دادند»؛ «انهم ساء ما كانوا يعملون».
هم خود را از سعادت و هدايت و خوشبختي محروم ساختند، و هم سدّ راه ديگران شدند، و چه عملي از اين بدتر كه انسان هم بار گناه خويش را بر دوش كشد و هم بار گناه ديگران را.
در آخرين آيه ي مورد بحث بار ديگر گفتار سابق را تأكيد مي كند كه: «اين مشركان اگر دستشان برسد، در باره ي هيچ فرد باايماني كمترين ملاحظه ي خويشاوندي و عهد و پيمان را نخواهند كرد»؛ «لا يرقبون في مؤمن الا و لا ذمة»، «چرا كه اين ها اصولًا مردمي تجاوزكارند»؛ «و اولئك هم المعتدون»، نه تنها در باره ي شما، بلكه در مورد هر
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 153
كس كه توانايي داشته باشند دست به تجاوز مي زنند.
گرچه مضمون آيه ي فوق بحثي را كه در آيات گذشته آمده
تأكيد مي كند، ولي تفاوت و اضافه اي نسبت به آن دارد و آن اين كه در آيات گذشته سخن از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلماناني بود كه در گرد او بودند، ولي در اين آيه سخن از هر فرد باايماني است؛ يعني شما در نظر آن ها خصوصيتي نداريد، بلكه هر كس كه مؤمن باشد و پيرو آيين توحيد، اين ها با او سر دشمني دارند و ملاحظه ي هيچ چيز را نمي كنند، پس اين ها در واقع دشمن ايمان و حق اند. اين نظير همان چيزي است كه قرآن در باره ي بعضي اقوام پيشين مي گويد: «و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد»؛ «آن ها تنها به خاطر اين مؤمنان را تحت شكنجه قرار مي دادند كه به خداوند عزيز و حميد ايمان داشتند».
در اين كه منظور از گروهي كه با جمله ي «الا الذين عاهدتم عند المسجد الحرام» استثنا شده اند، كدام گروه بوده اند، در ميان مفسران گفت و گو است، ولي با توجه به آيات گذشته ظاهر اين است كه منظور همان قبايلي است كه به عهد و پيمانشان وفادار ماندند؛ يعني طوايفي مانند «بنوضمره» و «بنوخزيمه» و مانند آن ها، و در حقيقت اين جمله به منزله ي تأكيد نسبت به آيات گذشته است، كه مسلمانان بايد به هوش باشند تا حساب اين گروه ها را از پيمان شكنان جدا كنند.
اما اين كه مي گويد: «با آن ها كه نزد مسجد الحرام پيمان بستند»، ممكن است به خاطر اين باشد كه به هنگام صلح «حديبيه» كه مسلمانان با مشركان قريش در سرزمين
______________________________
(1). بروج/ 8
(2). مجمع البيان/ ج 5/ ص 14؛ نمونه/ ج 7/ ص 300
درسنامه با قرآن در مكه و
مدينه، ص: 154
«حديبيه» در پانزده ميلي مكه در سال ششم هجرت پيمان بستند، گروه هاي ديگري از مشركان عرب مانند طوايفي كه در بالا اشاره شد به اين پيمان ملحق شدند و با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه بستند، ولي مشركان قريش پيمان خود را شكستند و سپس در سال هشتم در جريان فتح مكه اسلام اختيار كردند، اما گروه هاي وابسته مسلمان نشدند و پيمان را هم نشكستند.
از آن جا كه سرزمين مكه منطقه ي وسيعي (تا حدود 48 ميل) اطراف خود را فرا مي گيرد، تمام اين مناطق جزو «مسجد الحرام» به شمار مي آيد چنان كه در آيه ي 196 سوره ي بقره در مورد حج تمتع و احكام آن مي خوانيم: «ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجد الحرام»؛ «اين احكام مربوط به كسي است كه خانه و خانواده اش نزد مسجد الحرام نباشند» و بر طبق تصريح روايات و فتاواي فقهاي احكام حج تمتع بر كساني است كه فاصله ي آن ها از مكه بيش از 48 ميل بوده باشد، بنا بر اين هيچ مانعي ندارد كه صلح «حديبيه» كه در 15 ميلي مكه انجام شده است به عنوان «عند المسجد الحرام» ذكر شود.
اما اين كه بعضي از مفسران گفته اند، استثناي فوق مربوط به مشركان قريش است كه قرآن مجيد پيمان آن ها را كه در «حديبيه» بستند محترم شمرده، نادرست به نظر مي رسد؛ زيرا اولا: پيمان شكني مشركان قريش قطعي و مسلم بود اگر آن ها پيمان شكن نبودند چه كسي پيمان شكن بود؟
ثانياً: صلح «حديبيه» مربوط به سال ششم هجرت است در حالي كه در سال هشتم پس از فتح مكه مشركان قريش اسلام را پذيرفتند، بنا بر اين آيات فوق كه
در سال نهم هجرت نازل شده است نمي تواند ناظر به آن ها باشد.
همان گونه كه در سابق نيز گفته شد منظور از آيات بالا اين نيست كه تنها تصميم
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 155
آنان بر پيمان شكني به هنگام رسيدن به قدرت مجوز براي لغو يك جانبه ي پيمان است، بلكه آن ها اين طرز فكر خود را بارها عملًا نشان داده بودند، كه هر موقع دستشان برسد ضربه ي كاري خود را بدون توجه به پيمان، بر پيكر مسلمانان وارد مي سازند، و اين مقدار براي لغو پيمان كافي است. نكته ها
1. پايداري به عهد لازمه ي تقوا
اين كه فرمود: «كيف يكون للمشركين عهد» الخ، استفهامي است در مقام انكار؛ يعني اين ها وفادار به عهد نيستند، از اين رو بلافاصله مشركيني را كه در مسجد الحرام با مسلمانان عهد كردند استثنا كرد؛ چون آن ها عهد خود را نشكستند، از اين رو در باره ي آن ها فرمود: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»؛ يعني تا زماني كه آن ها به عهد خود استقامت ورزيدند شما هم استقامت كنيد. آري! پايداري به عهد كساني كه به عهد خود وفادارند از لوازم تقواي ديني است به همين جهت دستور فوق را با جمله ي «انّ الله يحب المتقين» تعليل مي كند، و عين اين تعليل در آيه ي قبلي بود كه مي فرمود: «فاتموا اليهم عهدهم الي مدتهم ان الله يحب المتقين».
2. مشركان و عدم رعايت هيچ گونه ميثاق
بعيد نيست اين كه خداي تعالي در آيه ي مورد بحث ميان «ال» و «ذمه» مقابله انداخته براي اين بوده كه دلالت كند بر اين كه مشركين هيچ گونه ميثاقي را كه حفظش از واجبات است نسبت به مؤمنين حفظ و
رعايت نمي كنند؛ چه آن ميثاق هايي كه اساسش
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 300
(2). الميزان/ ج 9/ ص 240
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 156
اصول تكويني و واقعي است مانند خويشاوندي و قرابت و يا آن ميثاق هايي كه اساسش قرارداد و اصطلاح باشد مانند عهد و پيمان ها و سوگندها و امثال آن.
«فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكَوةَ فَإِخْوَ نُكُمْ فِي الدّينِ وَنُفَصّلُ الأْيتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ* وَإِن نَّكَثُوا أَيْمنَهُم مّن م بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقتِلُوا أَ ل مَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لآَ أَيْمنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ* أَلَا تُقتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُوا أَيْمنَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»
ترجمه
(ولي) اگر توبه كنند، نماز را بر پا دارند، و زكات را بپردازند، برادر ديني شما هستند؛ و ما آيات خود را براي گروهي كه مي دانند (و مي انديشند)، شرح مي دهيم. «11» و اگر پيمان هاي خود را پس از عهد خويش بشكنند، و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ چرا كه آن ها پيماني ندارند؛ شايد (با شدّت عمل) دست بردارند. «12» آيا با گروهي كه پيمان هاي خود را شكستند، و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند، پيكار نمي كنيد؟! در حالي كه آن ها نخستين بار (پيكار با شما را) آغاز كردند؛ آيا از آن ها مي ترسيد؟! با اين كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد، اگر مؤمن
______________________________
(1). توبه/ 11- 13
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 157
هستيد. «13»
تفسير
چرا از پيكار با دشمن واهمه داريد؟
يكي از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پراهميت را با تعبيرات گوناگون براي تأكيد و جا افتادن مطلب
تكرار كنند و از آن جا كه مسأله ي ضربه ي نهايي بر پيكر بت پرستي در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار آن از مسائل بسيار مهم بوده است، بار ديگر قرآن مجيد مطالب گذشته را با عبارات تازه اي در آيات فوق بيان مي كند، نكات جديدي نيز در آن وجود دارد كه مطلب را از صورت تكرار (ولو تكرار مجاز) خارج مي سازد.
نخست مي گويد: «اگر مشركان توبه كنند و نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند برادر ديني شما هستند»؛ «فان تابوا و اقاموا الصلوة و ءاتوا الزكوة فاخوانكم في الدين»، و در پايان آيه اضافه مي كند: «ما آيات خود را براي آن ها كه آگاهند شرح مي دهيم»؛ «و نفصل الايات لقوم يعلمون».
در آيات گذشته سخن از اين بود كه اگر توبه كنند وظيفه ي اسلامي نماز و زكات را انجام دهند مزاحمشان نشويد؛ «فخلوا سبيلهم»، اما در اين جا مي فرمايد: «برادر ديني شما هستند»؛ يعني هيچ گونه تفاوتي با ساير مسلمانان از نظر احترام و محبت نخواهند داشت، همان گونه كه ميان برادران تفاوتي نيست، و اين براي آماده ساختن روح و فكر و عواطف مشركان براي پذيرش اسلام مؤثرتر است كه در يك مرحله توصيه به عدم مزاحمت مي كند و در مرحله ي بعد سفارش «حقوق يك برادر» را در مورد آن ها
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 158
مي نمايد.
اما اگر آن ها همچنان به پيمان شكني خود ادامه دهند، و عهد خود را زير پا بگذارند، و آيين شما را مورد مذمت قرار داده و به تبليغات سوء خود ادامه دهند، شما با پيشوايان اين گروه كافر پيكار كنيد»؛ «و ان نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و
طعنوا في دينكم فقاتلوا أئمة الكفر»، «چرا كه عهد و پيمان آن ها كمترين ارزشي ندارد»؛ «انهم لا ايمان لهم». درست است كه آن ها با شما پيمان ترك مخاصمه بسته اند، ولي اين پيمان با نقض شدن مكرر و آمادگي براي نقض در آينده اصلًا اعتبار و ارزشي نخواهد داشت. «تا با توجه به اين شدت عمل و با توجه به اين كه راه بازگشت به روي آن ها باز است، از كار خود پشيمان شوند و دست بردارند»؛ «لعلهم ينتهون».
در آيه ي بعد براي تحريك مسلمانان و دور ساختن هر گونه سستي و ترس و ترديد در اين امر حياتي از روح و فكر آن ها، مي گويد: «چگونه شما با گروهي پيكار نمي كنيد كه پيمان هايشان را شكستند، و تصميم گرفتند پيامبر را از سرزمين خود خارج كنند»؛ «الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول». شما ابتدا به مبارزه و لغو پيمان نكرده ايد كه نگران و ناراحت باشيد، بلكه «مبارزه و پيمان شكني در آغاز از آن ها شروع شده است»؛ «و هم بدؤكم اول مرّة»، و اگر ترديد بعضي از شما در پيكار با آن ها به خاطر ترس است، اين ترس كاملًا بي جا است. «آيا شما از اين افراد بي ايمان مي ترسيد، در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او و از مخالفت فرمانش بترسيد، اگر به راستي شما ايمان داريد»؛ «أتخشونهم فالله أحقّ ان تخشوه ان كنتم مؤمنين».
در اين كه منظور از اين گروه پيمان شكن چه اشخاصي هستند، باز در ميان
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 10/ ص 57؛ نمونه/ ج 7/ ص 303
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 159
مفسران گفت و گو است. بعضي
اشاره به يهود و بعضي به اقوامي كه در آينده با مسلمانان درگير شدند مانند حكومت هاي ايران و روم دانسته اند و بعضي اشاره به كفار قريش دانسته اند و بعضي اشاره به پاره اي از افراد كه مسلمان شدند و مرتد گشتند، ولي ظاهر آيات به خوبي گواهي مي دهد كه موضوع سخن همان گروه مشركان و بت پرستاني است كه در آن زمان به ظاهر با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه داشتند، ولي عملًا پيمانشان را نقض كرده بودند و آن ها گروهي از مشركان اطراف مكه يا ساير نقاط حجاز بودند.
اما احتمال اين كه منظور يهود باشد، بسيار بعيد است؛ زيرا تمام بحث هاي اين آيات پيرامون مشركان دور مي زند. همچنين ممكن نيست كه منظور از آن طايفه ي قريش باشد؛ زيرا قريش و سر كرده ي آن ها ابوسفيان در سال هشتم هجرت پس از فتح مكه ظاهراً اسلام را قبول كردند در حالي كه سوره ي مورد بحث ما در سال نهم نازل شده است.
و نيز اين احتمال كه منظور حكومت هاي ايران و روم باشد، بسيار از مفهوم آيات دور است؛ زيرا آيات سخن از يك درگيري فعلي مي كند نه درگيري هاي آينده، علاوه بر اين، آن ها پيامبر را از وطن خود خارج نكرده بودند، و نيز احتمال اين كه منظور مرتدين باشند فوق العاده بعيد است؛ زيرا تاريخ گروه نيرومندي از مرتدين را در آن زمان نشان نمي دهد كه مسلمانان بخواهند با آن ها پيكار كنند، به علاوه كلمه ي «ايمان» (جمع يمين) و همچنين كلمه ي «عهد» ظاهراً به همان معناي پيمان ترك مخاصمه است نه پذيرش اسلام (دقت كنيد).
اگر مي بينيم در بعضي از روايات اسلامي اين آيه به آتش افروزان جنگ جمل
______________________________
(1). مجمع
البيان/ ج 5/ ص 18؛ نمونه/ ج 7/ ص 308
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 160
(ناكثين) و مانند آن ها تطبيق شده، نه به دليل آن است كه آيات در باره ي آن ها نازل شده باشد، بلكه هدف اين است كه روح آيه و حكم آن در مورد «ناكثين» و گروه هاي مشابهي كه بعداً روي كار خواهند آمد صادق است.
نكته ها
1. شرط توبه ي مشركان
«فان تابوا و اقاموا الصلاة» تا آخر دو آيه، اين دو آيه جمله ي «فان تبتم فهو خير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزي الله» را كه در سابق گذشت به طور تفصيل بيان مي كند و مرادش از توبه به دلالت سياق اين است كه به سوي ايمان به خدا و آيات او برگردند و به همين جهت به صرف توبه اكتفا نكرده و مسئله ي به پا داشتن نماز را كه روشن ترين مظاهر عبادت خداست و همچنين زكات دادن را كه قوي ترين اركان جامعه ي ديني است به آن اضافه كرد و اين دو را به عنوان نمونه و اشاره به همه ي وظايف ديني كه در تماميت ايمان به آيات خدا دخالت دارند ذكر نمود، اين بود معناي «تابوا و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة».
و اما معناي «فاخوانكم في الدين». مقصود از آن اين است كه بفرمايد: در صورتي كه توبه كنند با ساير مؤمنين در حقوقي كه اسلام آن را معتبر دانسته مساوي خواهند بود. 2. برادري و تساوي حقوق
اگر در اين آيه و در آيه ي «انما المؤمنون اخوة»؛ «مؤمنان برادران يكديگرند»،
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 244
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 161
مسئله ي تساوي در حقوق را به برادري تعبير
كرده، براي اين است كه دو برادر دو شاخه هستند كه از يك تنه جدا و منشعب شده اند و اين دو در همه ي شئون مربوط به اجتماع خانواده و در قرابتي كه با اقربا و فاميل دارند مساوي هستند، و چون براي اين اخوت احكام و آثاري شرعي است، از اين رو قانون اسلام آن را يك سنخ برادري حقيقي ميانه افراد مسلمين معتبر كرده است كه عيناً مانند برادري طبيعي آثار عقلي و ديني بر آن مترتب مي شود. 3. تحريك مسلمانان به قتال با مشركان
«ألا تقاتلون قوماً نكثوا أيمانهم و هموا باخراج الرسول»؛ اين آيات مسلمانان را تحريك مي كند به اين كه با مشركين بجنگند، و براي اين كه تحريكشان كند آن جرايمي را كه مرتكب شده و خيانت هايي كه به خدا و حق و حقيقت ورزيدند برمي شمارد؛ عهد شكني و اين كه مي خواستند آن حضرت را بيرون كنند را خاطرنشان مي سازد، و نيز به منظور تحريكشان تعريفشان مي كند به اين كه لازمه ي ايمانشان به خداي مالك خيرات و همه شرور و مالك منافع و اختيار ايشان اين است كه جز از او نترسند، بدين وسيله دل هايشان را تقويت نموده و بر امر كارزار با دشمن تشجيعشان مي كند، و در آخر اين معنا را خاطرنشان مي سازد كه شما مورد امتحان خدا قرار گرفته ايد، و بايد از نظر خلوص نيت و قطع پيوندهاي دوستي و فاميلي با مشركين از امتحان در آييد تا به آن اجرهايي كه مخصوص مؤمنين واقعي است نائل شويد.
تنها سؤالي كه باقي مي ماند اين است كه اگر منظور همان گروه هاي بت پرستان پيمان شكن هستند كه در آيات گذشته از آن ها سخن
گفته شد چرا در اين جا تعبير
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 244
(2). الميزان/ ج 9/ ص 244
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 162
مي كند: «و ان نكثوا ايمانهم»؛ «اگر آن ها پيمان هاي خويش را بشكنند» در حالي كه اين گروه ها پيمان ها را عملًا شكسته بودند؟
پاسخ اين سؤال آن است كه منظور از جمله ي مزبور اين مي باشد كه اگر آن ها به پيمان شكني خويش ادامه دهند و دست از كار خود برندارند، بايد با آن ها پيكار كنيد، نظير آنچه در معناي «اهدنا الصراط المستقيم» مي گوييم كه مفهومش اين است خدايا ما را هم چنان بر راه راست بدار، و به هدايت ما ادامه ده.
شاهد اين سخن آن است كه جمله ي مزبور «ان نكثوا ايمانهم» در مقابل جمله ي «ان تابوا … » قرار گرفته است؛ يعني از دو حال خارج نيست يا آن ها توبه مي كنند و دست از شرك و بت پرستي بر مي دارند و به راه خدا مي آيند و يا اين كه هم چنان به راه خويش ادامه مي دهند در صورت اول آن ها برادران شما هستند، و در صورت دوم بايد با آنان پيكار كنيد!
قابل توجه اين كه در آيات فوق نمي گويد با كافران مبارزه كنيد، بلكه مي گويد با رؤسا و پيشوايانشان به جهاد برخيزيد، اشاره به اين كه توده ي مردم پيرو رؤسا و زعماي خود هستند، هدف گيري شما بايد هميشه آن ها باشند، بايد سرچشمه هاي گمراهي و ضلالت و ظلم و فساد را ببنديد و ريشه ها را بسوزانيد و تا آن ها هستند مبارزه با پيروانشان سودي ندارد، به علاوه اين تعبير يك نوع بلند نگري و علو همت و تشجيع براي مسلمانان محسوب مي شود كه
طرف اصلي شما آن ها هستند، خود را آماده ي مبارزه با آنان كنيد نه افراد كوچكشان!
عجب اين كه بعضي اين تعبير را اشاره به ابوسفيان و مانند او از بزرگان قريش
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 10/ ص 58
(2). نمونه/ ج 7/ ص 307
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 163
دانسته اند، در حالي كه گروهي از آن ها در بدر كشته شدند و بقيه (مانند ابوسفيان) پس از فتح مكه ظاهراً اسلام آوردند، و در موقع نزول آيه در صف مسلمانان جاي گرفته بودند و مبارزه با آن ها مفهومي نداشت.
امروز هم اين دستور مهم قرآن به قوت خود باقي است؛ براي از بين بردن ظلم و فساد، استعمار و استثمار بايد موضع گيري ها در برابر رؤسا و پيشوايان اين گروه ها باشد و پرداختن به افراد عادي بي ثمر است (دقت كنيد!). 4. نترسيدن از مشركان
از جمله ي «أتخشونهم» (آيا از آن ها مي ترسيد؟) اجمالًا بر مي آيد كه در ميان مسلمانان، جمعي وجود داشت كه از اين فرمان جهاد واهمه مي كرد، يا به خاطر قدرت و قوت دشمن و يا به خاطر اين كه پيمان شكني گناه است. قرآن به آن ها صريحاً جواب مي گويد: شما نبايد از اين انسان هاي ضعيف بترسيد، بلكه بايد از مخالفت فرمان پروردگار ترس داشته باشيد، به علاوه ترس از اين كه پيمان شكن باشيد نابجا است؛ زيرا آن ها در ابتدا مقدمات پيمان شكني را فراهم ساختند و پيشقدم شدند. 5. جنايت بت پرستان
منظور از جمله ي «هموا باخراج الرسول» ظاهراً اشاره به مسأله ي اخراج پيامبر صلي الله عليه و آله از مكه به هنگام هجرت به مدينه است، كه نخست قصد آن را داشتند و بعد قصدشان تغيير يافت و
تبديل به قتل پيامبر صلي الله عليه و آله شد، ولي پيامبر صلي الله عليه و آله به فرمان خدا در همان شب از مكه خارج گرديد و در هر صورت ذكر اين موضوع نه به عنوان نشانه اي از پيمان شكني آن ها است، بلكه به عنوان بازگو كردن يك خاطره ي دردناك از جنايات
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 308
(2). نمونه/ ج 7/ ص 309
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 164
بت پرستان مي باشد، كه هم قريش در آن شركت داشتند و هم قبايل ديگر، وگرنه پيمان شكني بت پرستان از طرق ديگر آشكار شده بود.
«اجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن باللَّه و اليوم الآخر و جاهد في سبيل اللَّه لا يستوون عند اللَّه و اللَّه لا يهدي القوم الظّالمين* الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل اللَّه باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند اللَّه و اولئك هم الفائزون* يبشّرهم ربّهم برحمة منه و رضوان و جنّات لهم فيها نعيم مقيم* خالدين فيها ابداً انّ اللَّه عنده اجر عظيم».
ترجمه
آيا سيراب كردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عملِ) كسي قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو،) نزد خدا مساوي نيستند. و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمي كند. «19» آن ها كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آن ها پيروز و رستگارند. «20» پروردگارشان آن ها را به رحمتي از ناحيه ي خود، و رضايت (خويش)، و باغ هايي از بهشت بشارت مي دهد كه در آن، نعمت هاي جاودانه
______________________________
(1). نمونه/ ج
7/ ص 310
(2). توبه/ 19- 22
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 165
دارند؛ «21» همواره و تا ابد در اين باغ ها (و در ميان اين نعمت ها) خواهند بود؛ زيرا پاداش عظيم نزد خداوند است. «22»
شأن نزول
در شأن نزول آيات فوق روايات مختلفي در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده است كه از ميان آن ها آنچه صحيح به نظر مي رسد بيان مي كنيم:
دانشمند معروف اهل سنت حاكم «ابوالقاسم حسكاني» از «بريده» نقل مي كند كه «شيبه» و «عباس» هر كدام بر ديگري افتخار مي كردند و در اين باره مشغول به سخن بودند كه علي عليه السلام از كنار آن ها گذشت و پرسيد به چه چيز افتخار مي كنيد؟ «عباس» گفت: امتيازي به من داده شده كه احدي ندارد و آن مسأله آب دادن به حجاج خانه خدااست.
«شيبه» گفت: من تعمير كننده مسجدالحرام و كليد دار خانه كعبه هستم. علي عليه السلام گفت: با اينكه از شما حيا مي كنم بايد بگويم كه با اين سن كم افتخاري دارم كه شما نداريد، آن ها پرسيدند: كدام افتخار؟
فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله آورديد.
«عباس» خشمناك برخاست و دامن كشان به سراغ پيامبر صلي الله عليه و آله (و به عنوان شكايت) گفت: آيا نمي بيني علي عليه السلام چگونه با من سخن مي گويد؟
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: علي عليه السلام را صدا كنيد، هنگامي كه به خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد فرمود: چرا اين گونه با عمويت (عباس) سخن گفتي؟
علي عليه السلام عرض كرد: اي رسول خدا اگر من او را ناراحت ساختم با بيان
حقيقتي
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 166
بوده است، در برابر گفتار حق هر كس مي خواهد ناراحت شود و هر كس مي خواهد خشنود.
جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! پروردگارت به تو سلام مي فرستد و مي گويد اين آيات را بر آن ها بخوان «اجعلتم سقاية الحاج و … »؛ آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجدالحرام را همچون ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد در راه او قرار داديد، هرگز مساوي نيستند. تفسير
در نخستين آيه مي گويد: آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند كار كسي قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين دو هيچگاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمي كند «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن باللَّه و اليوم الآخر و جاهد في سبيل اللَّه لا يستوون عند اللَّه و اللَّه لا يهدي القوم الظّالمين».
«سقاية» هم مصدر است به معني آب دادن و هم به معني پيمانه اي است كه با آن آب مي دهند (همانگونه كه در آيه 70 سوره يوسف آمده است) و هم به معني ظرف بزرگ يا حوضي است كه آب در آن مي ريزند. در مسجدالحرام در ميان چشمه زمزم و خانه كعبه محلي وجود دارد كه به نام «سقاية العباس» معروف است. گويا در آنجا ظرف بزرگي مي گذاردند كه حاجيان از آن آب برمي داشتند.
از تواريخ چنين برمي آيد كه قبل از اسلام منصب «سقاية الحاج» در رديف منصب كليدداري خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مي شد.
______________________________
(1). مجمع البيان ج/ 5/ ص 23؛ نمونه/ ج 7/ ص
321؛ جامع الاحكام/ ج 8/ ص 91؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 67؛ تفسير كبير/ ج 16/ ص 12
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 167
ضرورت و نياز شديد حجاج در ايام حج به آب آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آب كه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقاية الحاج) اهميت خاصي مي داد و كسي كه سرپرست اين مقام بود از موقعيت ويژه اي طبعاً برخوردار مي شد چراكه خدمت او به حجاج يك خدمت حياتي به شمار مي رفت. همچنين «كليدداري» و عمران و آبادي مسجدالحرام كه مقدس ترين و بزرگ ترين كانون مذهبي حتي در زمان جاهليت محسوب مي شد احترام فوق العاده اي براي شخص يا اشخاصي كه متصدي آن بودند برمي انگيخت.
با همه اينها قرآن مجيد مي گويد ايمان به خدا و جهاد در راه او از تمام اين كارها برتر و بالاتر است!
در آيه بعد به عنوان تأكيد و توضيح مي فرمايد: كساني كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند اينها در پيشگاه خداوند مقامي برتر و بزرگ تر دارند: «الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل اللَّه باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند اللَّه» و اينها به افتخار بزرگي نائل شده اند «اولئك هم الفائزون».
در آيه بعد مي گويد خداوند سه موهبت بزرگ در برابر اين سه كار مهم (ايمان، هجرت و جهاد) به آن ها مي بخشد:
1. آن ها را به رحمت گسترده خود بشارت مي دهد و از آن بهره مند مي سازد «يبشّرهم ربّهم برحمة منهم»
2. آن ها را از خشنودي خويش بهره مند مي كند «و رضوان».
3. باغ هايي از بهشت در اختيار آن ها مي گذارد كه نعمت
هايش دائمي و هميشگي است «و جنّات لهم فيها نعيم مقيم».
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 168
در آيه بعد براي تأكيد بيشتر اضافه مي كند جاودانه در آن ها تا ابد خواهند ماند «خالدين فيها ابداً»، زيرا نزد خداوند پاداش هاي عظيم است كه در برابر اعمال بندگان به آن ها مي بخشد «انّ اللَّه عنده اجر عظيم».
در آيه شريفه ميانه «سقاية الحاج» و «عمارة المسجد» و ميانه «من آمن باللَّه و اليوم الآخر» مقابله شده است و حال آنكه مقابله هميشه ميانه دو چيز سنخ هم است مانند دو انسان و يا دو عمل، مثلًا نه ميانه خود انسان و عملي از اعمال.
به همين جهت بعضي از مفسرين ناچار شده اند بگويند در آيه كلمه «اهل» در تقدير است و تقدير كلام اين است كه «آيا اهل سقاية حاج و اهل عمارت مسجدالحرام را مثل كسي مي دانيد كه به خدا و روز جزا ايمان آورده؟».
لكن اين اشكال و اين جواب خيلي مهم نيست، واجب تر از آن اين است كه قيود كلام را يك به يك در نظر بگيريم ببينيم مقصود از آن ها چيست و از آن ها چه استفاده اي مي شود؟
در آيه شريفه در يك طرف مقابله، سقاية الحاج و عمارة مسجدالحرام آمده، بدون هيچ قيد زائدي و در طرف ديگر آن ايمان به خدا و روز جزا و يا بگو جهاد در راه خدا با قيد ايمان قرار گرفته است و اين خود به خوبي مي رساند كه مراد در آيه سقاية و عمارة خشك و خالي و بدون ايمان است. ذيل آيه هم كه مي فرمايد «و اللَّه لا يهدي القوم الظالمين» بنا بر اين كه تعريض به اهل سقاية
و عمارة باشد به خاطر كفر و ظلمشان چنانچه متبادر از سياق هم همين است نه تعريض به خيال باطلي كه كرده و حكم به تساوي نموده اند اين نكته را تأييد مي كند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 308؛ نمونه/ ج 7/ ص 323
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 169
پس معلوم مي شود اولًا اين كساني كه چنين خيالي كرده اند خيالشان اين بوده كه عمل مردم جاهليت يعني سقاية و عمارة با اينكه خالي از ايمان به خدا و روز جزا بوده، با يك عمل ديني توأم با ايمان به خدا و روز جزا مانند جهاد برابر و مساوي است و به عبارت ديگر خيال مي كرده اند عمل بي جان با عمل جاندار و داراي منافع پاك برابر است و خداي تعالي ايشان را تخطئه كرده است و ثانياً اينكه صاحبان اين پندار خود از مؤمنيني بودند كه خيال مي كردند اعمال قبل از ايمانشان و همچنين اعمال مشركيني كه هنوز ايمان نياورده اند با عمل بعد از ايمانشان كه از ايشان و هر مؤمني از محض ايمان سر مي زند برابر است. اين نكته را هم سياق انكار تأييد مي كند و هم بيان درجات كه در آيات مورد بحث آمده شاهد بر آن است.
«يبشّرهم ربّهم برحمة منه و رضوان و جنّات» تا آخر دو آيه، از ظاهر سياق بر مي آيد كه رحمت و رضوان و جنتي كه مي شمارد، بيان همان رستگاري است كه در آيه قبلي بود و در اين آيه به طور تفصيل و به زبان بشارت و نويد آمده است.
پس معناي آيه اين مي شود كه خداي تعالي اين مؤمنين را به رحمتي از خود كه از بزرگي
قابل اندازه گيري نيست و رضواني مانند آن و بهشت هايي كه در آن ها نعمت هاي پايدار هست و به هيچ وجه از بين نمي رود و خود اينان هم بدون اجل و تعيين مدت جاودانه در آن ها خواهد بود بشارت مي دهد.
و چون مقام مقام تعجب و استبعاد بود كه چطور چنين بشارتي بي سابقه كه در نعمت هاي دنيوي مانندي برايش ديده نشده صورت خواهد بست؟ لذا براي رفع اين تعجب و استبعاد اضافه كرد «انّ اللَّه عنده اجر عظيم».
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 309
(2). الميزان/ ج 9/ ص 312
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 170
نكته ها
1. چشم پوشي مخالفان از واقعيت هاي تاريخي
مطابق رواياتي كه در بسياري از معروف ترين كتب اهل سنت نقل شده اين آيات در مورد علي عليه السلام و بيان فضايل او نازل شده، هرچند مفهوم آن عام و گسترده است و لكن شأن نزول ها مفاهيم آيات را محدود نمي سازد.
ولي از آنجا كه بعضي مفسران اهل سنت تمايل ندارند فضايل چشمگيري براي علي عليه السلام اثبات شود با اينكه او را چهارمين پيشواي بزرگ خود مي دانند، اما مثل اينكه از اين مي ترسند كه اگر در برابر مدركي كه امتياز فوق العاده علي عليه السلام را اثبات مي كند، تسليم شوند ممكن است جمعيت شيعه در برابر آن ها بپا خيزند و آن ها را در تنگنا قرار دهند، كه چرا ديگران را بر علي عليه السلام مقدم داشتيد از اين رو بسيار مي شود كه از واقعيت هاي تاريخي چشم مي پوشند و تا آنجا كه بتوانند به ايراد در اينگونه احاديث از نظر سند مي پردازند و اگر جاي دست اندازي در سند پيدا نكنند سعي مي كنند به گونه اي دلالت آن
را مخدوش سازند، اينگونه تعصب ها متأسفانه حتي در عصر ما ادامه دارد و حتي بعضي از دانشمندان روشنفكر آنان از اين تعصّب ها بركنار نمانده اند.
نويسنده المنار در شأن نزول آيات فوق روايات معروف بالا را به كلي كنار زده و روايت ديگري كه با محتواي آيات اصلي منطبق نيست و بايد آن را به عنوان يك حديث مخالف قرآن كنار زد معتبر دانسته است و آن حديثي است كه از «نعمان بن بشير» نقل شده كه مي گويد كنار منبر پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان جمعي از صحابه نشسته بودم، يكي از آن ها گفت من بعد از اسلام عملي را بالاتر از اين نمي دانم كه حاجيان خانه خدا را سيراب كنم. ديگري گفت عمران مسجدالحرام از هر عملي بالاتر است. سومي گفت جهاد در راه
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 171
خدا از آنچه گفتيد بهتر مي باشد، عمر آن ها را از گفتگو كردن نهي كرد و گفت صداي خود را كنار منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله بلند نكنيد. و آن روز روز جمعه بود. ولي هنگامي كه نمازجمعه را خواندم نزد رسول خدا مي روم و از او درباره مسئله اي كه اختلاف كرديد سؤال مي كنم (بعد از نماز نزد رسول خدا رفت و سؤال كرد). در اين موقع آيات فوق نازل شد.
در حالي كه اين روايت از جهات مختلفي با آيات مورد بحث ناسازگار است و مي دانيم هر روايتي كه مخالف قرآن بوده باشد بايد آن را دور افكند، زيرا:
اولًا: در آيات فوق مقايسه ميان «جهاد» و «سقاية الحاج» و «عمران» مسجدالحرام نشده است بلكه در يك سوي مقايسه سقاية حاج
و عمران مسجدالحرام قرار گرفته و در سوي ديگر ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد و اين نشان مي دهد كه افرادي آن اعمال را كه در دوران جاهليت انجام داده بودند با ايمان و جهاد مقايسه مي كردند كه قرآن صريحاً مي گويد اين دو برابر نيستند. نه مقايسه «جهاد» با «عمران مسجدالحرام» و «سقاية الحاج» (دقت كنيد).
ثانياً: جمله «و اللَّه لا يهدي القوم الظّالمين» نشان مي دهد كه اعمال گروه اول توأم با ظلم بوده است و اين در صورتي است كه در حال شرك واقع شده باشد چه اينكه قرآن مي گويد: «انّ الشّرك لظلم عظيم» و اگر مقايسه ميان «ايمان» و «سقاية حاج توأم با ايمان و جهاد» بوده باشد، جمله «و اللَّه لا يهدي القوم الظّالمين» مفهومي نخواهد داشت.
ثالثاً: آيه دوم مورد بحث كه مي گويد آن كساني كه ايمان آوردند و هجرت كردند و
______________________________
(1). المنار/ ج 10/ ص 215؛ روح المعاني/ ج 10/ ص 67
(2). لقمان/ 13
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 172
جهاد نمودند مقام والاتري دارند مفهومش اين است از كساني كه ايمان و هجرت و جهاد نداشتند برترند و اين با حديث نعمان سازش ندارد زيرا گفتگو كنندگان طبق آن حديث همه از مؤمنان بودند و شايد در مهاجرت و جهاد شركت داشتند. 2. ارزش عمل در پرتو ايمان
آيه مورد بحث و آيات بعدي اش اين معنا را مي رسانند كه وزن و ارزش عمل به زنده بودن آن و داشتن روح ايمان است و اما عمل بي ايمان كه لاشه اي بي روح است از نظر دين و در بازار حقيقت هيچ وزن و ارزشي ندارد، پس مؤمنين نبايد صرف ظاهر
اعمال را معتبر شمرده و آن را ملاك فضيلت و قرب خداي تعالي بدانند بلكه بايد آن را بعد از در نظر داشتن حيات كه همان ايمان و خلوص است به حساب بياورند.
با در نظر گرفتن اين نكته آيه مورد بحث و آيات بعد از آن به دو آيه قبل كه مي فرمود: «ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد اللَّه شاهدين علي انفسهم بالكفر» تا آخر دو آيه به خوبي متصل و مربوط مي شود.
از آنچه گذشت معلوم شد اولًا: جمله «و اللَّه لا يهدي القوم الظالمين» جمله حاليه اي است كه وجه انكار حكم مساوات را كه در جمله «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن … » گذشت بيان مي كند. ثانياً: مراد به ظلم همان شركي است كه در حال سقاية و عمارة داشتند نه حكم به مساوات ميانه سقاية و عمارة و ميانه جهاد با ايمان. ثالثاً: مراد اين است كه بفهماند چنين كساني عملشان سودي نداشته و به سوي سعادت كه همان بلندي درجه و رستگاري و رحمت و رضوان و بهشت جاويد است راهبريشان نمي كند.
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 325
(2). الميزان/ ج 9/ ص 311
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 173
3. ملاك فضيلت
«الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم … » بيان حكم حقي است كه خداي تعالي در مسئله دارد و بعد از آنكه حكم مساوات را حق ندانست، اينك مي فرمايد كسي كه ايمان آورد و در راه خدا به قدر توانايي اش جهاد كرد و از مال و جانش مايه گذاشت، در نزد خدا درجه اش بالاتر است و اگر مطلب را به صورت جمع آورد و
فرمود:
«كساني كه … » براي اين بود كه اشاره كند به اينكه ملاك فضيلت وصف نامبرده است نه شخص معيني.
ممكن است در برابر اين استدلالات گفته شود تعبير به «اعظم درجه» نشان مي دهد كه هردوطرف «مقايسه» عمل خوبي هستند، اگرچه يكي از ديگري برتر بوده است، ولي جواب اين سخن روشن است؛ زيرا افعل تفضيل «صفت تفضيلي» غالباً در مواردي به كار مي رود كه يك طرف مقايسه واجد فضيلت است و طرف ديگر «صفر» مي باشد. مثلًا بسيار شده است كه مي گويند: «دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است» مفهوم اين سخن آن نيست كه «هرگز به مقصد نرسيدن و تصادف كردن و نابودي» چيز خوبي است ولي «دير رسيدن» از آن بهتر است و يا اينكه در قرآن مي خوانيم «و الصّلح خير» «صلح از جنگ بهتر است». معني اين جمله آن نيست كه جنگ چيز خوبي است و يا اين كه مي خوانيم: «و لعبد مؤمن خير من مشرك» «بنده با ايمان از بت پرست بهتر است». آيا بت پرست خير و فضيلتي دارد؟ و در همين سوره توبه آيه 108
______________________________
(1). نساء/ 128
(2). بقره/ 221
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 174
مي خوانيم: «لمسجد اسّس علي التّقوي من اوّل يوم احقّ ان تقوم فيه» «مسجدي كه اساس آن از روز نخست بر پايه تقوا گذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدي كه منافقان براي ايجاد تفرقه ساخته بودند) براي عبادت شايسته تر است».
با اين كه مي دانيم عبادت در مسجد ضرار هيچگونه شايستگي ندارد و نظير اين تعبيرات در قرآن و كلمات عرب و ساير زبان ها فراوان است. 4. مقام رضوان
از آيات فوق استفاده مي شود كه مقام «رضوان»
كه از بزرگ ترين مواهب و مقاماتي است كه خداوند به مؤمنان و مجاهدان مي بخشد، چيزي است غير از باغ هاي بهشت و نعمت هاي جاويدانش و غير از رحمت گسترده پروردگار. 5. ستمكار بودن مشركان
نيكوترين عملكرد كافر و مشرك فاقد كمترين ارزش در بينش الهي است «اجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن باللَّه … و اللَّه لا يهدي القوم الظّالمين».
برداشت فوق به خاطر دو نكته مهم در آيه شريفه است: 1. سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام بهترين عمل مشركان بود. 2. خداوند همين دسته از مشركان به ظاهر نيكوكار را ستمكار معرفي كرد. 6. ارزش جهاد
ارزش جهاد منوط به اين است كه در راه خدا باشد «و جاهد في سبيل اللَّه». 7. عوامل سعادت
ايمان، هجرت و جهاد در راه خدا با مال و جان عوامل اصلي دستيابي انسان به
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 328؛ الميزان/ ج 9/ ص 312
(2). تفسير كبير/ ج 16/ ص 17؛ مجمع البيان/ ج 5/ ص 24؛ نمونه/ ج 7/ ص 329
(3). راهنما/ ج 7/ ص 57
(4). راهنما/ ج 7/ ص 58
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 175
سعادت و تضمين كننده آن است «الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا … اولئك هم الفائزون». 8. برخورداري از رحمت خاص
مهاجران و مجاهدان راه خدا مشمول رحمت ويژه الهي اند «هاجروا و جاهدوا في سبيل اللَّه … يبشّرهم ربّهم برحمة منه». نكره آوردن كلمه «رحمة» حاكي از اين حقيقت است كه مؤمنان مهاجر و مجاهد راه خدا برخوردار از رحمتي خاص و ويژه خواهند بود. 9. مؤمنان هجرت كننده و مجاهد برخوردار از زندگي جاودان در باغ هاي سرشار از نعمت
در سراي بهشت هستند «الّذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا … و جنّات لهم فيها نعيم مقيم خالدين فيها ابداً». 10. اجر و پاداش بزرگ تنها در نزد خدا است «انّ اللَّه عنده اجر عظيم».
تقديم «عنده» بر «اجر عظيم» مي تواند براي افاده حصر باشد.
______________________________
(1). راهنما/ ج 6/ ص 60
(2). راهنما/ ج 7/ ص 61
(3). راهنما/ ج 7/ ص 63
(4). راهنما/ ج 7/ ص 63
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 176
«يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ي إِن شَآءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»
ترجمه
اي كساني كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند؛ پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجدالحرام شوند! و اگر از فقر مي ترسيد، خداوند هرگاه بخواهد، شما را از كرمش بي نياز مي سازد؛ (و از راه ديگر جبران مي كند؛) خداوند دانا و حكيم است.
تفسير
گفتيم يكي از فرمان هاي چهارگانه اي كه علي عليه السلام در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مكه ابلاغ كرد اين بود كه از سال آينده هيچ يك از مشركان حقّ ورود به مسجد الحرام و طواف خانه ي كعبه را ندارد، آيه ي فوق اشاره به اين موضوع و فلسفه ي آن است. نخست مي گويد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد! مشركان آلوده و ناپاكند، بنا بر اين نبايد بعد از امسال نزديك مسجدالحرام شوند»؛ «يا أيها الذين ءامنوا إنّما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا».
آيا اين آيه دليل بر نجس بودن مشركان به همان مفهوم فقهي است يا نه؟ در ميان فقها و مفسران گفت و گو است، و براي تحقيق معناي آيه لازم است روي كلمه ي
______________________________
(1).
توبه/ 28
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 177
«نجس» قبلًا بررسي شود. «نَجَس» بر وزن «هوس» معناي مصدري دارد، و به عنوان تأكيد و مبالغه به معناي وصفي نيز به كار مي رود.
راغب در كتاب مفردات در باره ي معناي اين كلمه مي گويد: «نجاست» و «نجس» به معناي هر گونه پليدي است و آن بر دو گونه است، يك نوع پليدي حسّي، و ديگري پليدي باطني است، و «طبرسي» در مجمع البيان مي گويد: به هر چيزي كه طبع انسان از آن متنفّر است «نجس» گفته مي شود.
به همين دليل اين واژه در موارد زيادي به كار مي رود كه مفهوم آن، يعني نجاست و آلودگي ظاهري وجود ندارد، مثلًا دردهايي را كه دير درمان مي پذيرد، عرب «نجس» مي گويد، اشخاص پست و شرور با اين كلمه توصيف مي شوند، پيري و فرسودگي بدن را نيز «نجس» مي نامند. از اين جا روشن مي شود كه با توجه به آيه ي فوق به تنهايي نمي توان قضاوت كرد كه اطلاق كلمه ي «نجس» بر مشركان به اين دليل است كه جسم آن ها آلوده است، همانند آلوده بودن خون و بول و شراب و يا اين كه به دليل عقيده ي بت پرستي يك نوع آلودگي دروني دارند، و به اين ترتيب براي اثبات نجاست كفار به اين آيه نمي توان استدلال كرد، بلكه بايد دلايل ديگري را جست و جو كنيم.
سپس در پاسخ افراد كوته بيني كه اظهار مي داشتند اگر پاي مشركان از مسجدالحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مي افتد و فقير و بيچاره خواهيم شد، مي گويد: «و اگر از فقر و احتياج مي ترسيد به زودي خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بي نياز مي سازد»؛
«و إن خفتم عيلة فسوف يغنيكم الله من فضله إن شاء».
همان گونه كه به عالي ترين وجهي بي نياز ساخت و با گسترش اسلام در عصر
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 10/ ص 76
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 178
پيامبر صلي الله عليه و آله سيل زائران خانه ي خدا به سوي مكه به حركت در آمد و اين موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مكه كه از نظر جغرافيايي در نامناسب ترين شرايط قرار دارد، و در ميان يك مشت كوه هاي خشك و سنگلاخ هاي بي آب و علف است، به صورت يك شهر بسيار آباد و يك كانون مهم داد و ستد و تجارت در آمده است. در پايان آيه اضافه مي كند:
«خداوند عليم و حكيم است»؛ «ان الله عليم حكيم»، هر دستوري مي دهد بر طبق حكمت است و از نتايج آينده ي آن كاملًا آگاه و باخبر مي باشد.
نكته ها
1. ممنوعيت ورود مشركان به مسجدالحرام
هر چيز پليدي را كه طبع انسان از آن تنفر داشته باشد نجس گويند، مثلًا گفته مي شود: مردي نجس و يا زني نجس و يا قومي نجس، چون اين كلمه مصدر است و وقتي با كلمه ي «رجس» استعمال شود، نون آن مكسور مي شود و گفته مي شود «رجس نجس» و كلمه ي «عيله» به معناي فقر و تنگدستي است، و «عال يعيل» به معناي «فقير شده» است.
و نهي از ورود مشركين به مسجد الحرام به حسب فهم عرفي امر به مؤمنين است به اين كه نگذارند مشركين داخل مسجد شوند، و از اين كه حكم مورد آيه تعليل شده به اين كه چون مشركين نجسند، معلوم مي شود يك نوع پليدي براي مشركين و نوعي طهارت و نزاهت براي مسجدالحرام
اعتبار كرده و اين اعتبار هر چه باشد غير از مسئله ي اجتناب از ملاقات كفار است با رطوبت.
و مقصود از «عامهم هذا؛ امسالشان» سال نهم از هجرت يعني سالي است كه
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 5/ ص 32
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 179
علي بن ابي طالب عليه السلام سوره ي برائت را به مكه برد و براي مشركين خواند و اعلام كرد كه ديگر حق ندارند با بدن عريان طواف كنند، و ديگر هيچ مشركي حق طواف و زيارت را ندارد. 2. فضل الهي در پرتو عمل به وظايف ديني
جمله ي «و ان خفتم عيلة» معنايش اين است كه اگر از اجراي اين حكم ترسيديد بازارتان كساد و تجارتتان راكد شود، و دچار فقر گرديد، نترسيد كه خداوند به زودي شما را از فضل خود بي نياز مي سازد و از آن فقري كه مي ترسيد ايمن مي فرمايد و اين وعده ي الهي اختصاص به مردم آن روز ندارد، بلكه مسلمانان عصر حاضر را نيز شامل مي شود. ايشان را نيز بشارت مي دهد به اين كه در برابر انجام دستورات دين، از هرچه بترسند خداوند از آن خطر ايمنشان مي فرمايد و مطمئن باشند كه كلمه ي اسلام اگر عمل شود هميشه تفوق دارد و آوازه اش در هر جا رو به انتشار است همچنان كه شرك رو به انقراض است و بعد از اعلام برائت بيش از چهار ماه مهلتي براي مشركين نماندو بعد از انقضاي اين مدت عموم مشركين مگر عده ي معدودي همه به دين اسلام در آمدند، و آن عده هم از رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسجد الحرام پيماني گرفتند، و آن جناب براي مدتي مقرر
مهلتشان داد، پس در حقيقت بعد از اعلام برائت تمامي مشركين در معرض قبول اسلام واقع شدند.
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 10/ ص 77
(2). الميزان/ ج 9/ ص 348
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 180
«إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصحِبِهِ ي لَاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ و عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ و بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَي وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»
ترجمه
اگر او را ياري نكنيد، خداوند او را ياري كرد؛ (و در مشكل ترين ساعات، او را تنها نگذاشت؛) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، در حالي كه دومين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مي گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامشِ) خود را بر او فرستاد؛ و با لشكرهايي كه مشاهده نمي كرديد، او را تقويت نمود؛ و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، (و آن ها را با شكست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز) است؛ و خداوند عزيز و حكيم است.
تفسير
خداوند پيامبرش را در حساس ترين لحظات تنها نگذاشت
در آيات گذشته، همان گونه كه گفته شد، روي مسأله ي جهاد در برابر دشمن از چند
______________________________
(1). توبه/ 40
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 181
راه تأكيد شده بود از جمله اين كه گمان نكنيد اگر شما خود را از جهاد و ياري پيامبر كنار بكشيد كار او و اسلام زمين مي ماند.
آيه ي مورد بحث اين موضوع
را تعقيب كرده مي گويد: «اگر او را ياري نكنيد خدايي كه در سخت ترين حالات و پيچيده ترين شرايط او را به شكل معجزه آسايي ياري كرد قادر است باز از او حمايت كند»؛ «الا تنصروه فقد نصره الله»، و آن زماني بود كه مشركان مكه توطئه ي خطرناكي براي نابود كردن پيامبر چيده بودند و همان گونه كه در ذيل آيه ي 30 سوره ي انفال شرح آن گذشت، تصميم نهايي پس از مقدمات مفصلي بر اين قرار گرفت كه عده ي زيادي شمشيرزن از قبايل مختلف عرب، خانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله را شبانه در حلقه ي محاصره قرار دهند و صبحگاهان دسته جمعي به او حمله كنند و او را در بسترش از دم شمشيرها بگذرانند.
پيامبر صلي الله عليه و آله كه به فرمان خدا از اين جريان آگاه شده بود، آماده ي بيرون رفتن از مكه و هجرت به مدينه شد، اما نخست براي اين كه كفار قريش به او دست نيابند به «غار ثور» كه در جنوب مكه قرار داشت و در جهت مخالف جاده ي مدينه بود، پناه برد در اين سفر «ابوبكر» نيز همراه پيامبر صلي الله عليه و آله بود.
دشمنان كوشش فراواني براي يافتن پيامبر كردند، ولي مأيوس و نوميد بازگشتند و پيامبر صلي الله عليه و آله پس از سه شبانه روز توقف در غار و اطمينان از بازگشت دشمن، شبانه از بيراهه به سوي مدينه حركت كرد و بعد از چندين شبانه روز سالم به مدينه رسيدو فصل نويني در تاريخ اسلام آغاز شد. آيه ي فوق اشاره به يكي از حساس ترين لحظات اين سفر تاريخي كرده مي گويد: «خداوند پيامبرش را ياري كرد، در آن
هنگام كه كافران او را بيرون كردند»؛ «اذ أخرجه الذين كفروا».
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 182
البته قصد كفار بيرون كردن او از مكه نبود، بلكه تصميم به كشتن او داشتند، ولي چون نتيجه ي كارشان بيرون رفتن پيامبر صلي الله عليه و آله از مكه شد اين نسبت به آن ها داده شده است، سپس مي گويد: «اين در حالي بود كه او دومين نفر بود»؛ «ثاني اثنين». اشاره به اين كه جز يك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهايي او را در اين سفر پرخطر نشان مي دهد و همسفر او ابوبكر بود.
«به هنگامي كه دو نفري به غار، (غار ثور) پناه بردند»؛ «اذهما في الغار»، در آن موقع ترس و وحشت يار و همسفر پيامبر را فرا گرفت و پيامبر او را دلداري داد و گفت:
«غم مخور خدا با ماست»؛ «اذ يقول لصاحبه لا تحزن انّ الله معنا». «در اين هنگام خداوند روح آرامش و اطمينان را كه در لحظات حساس و پرخطر بر پيامبرش نازل مي كرد، بر او فرستاد»؛ «فأنزل الله سكينته عليه»، «و او را با لشكرهايي كه نمي توانستيد آن ها را مشاهده كنيد، ياري كرد»؛ «و أيّده بجنود لم تروها». اين نيروي غيبي ممكن است اشاره به فرشتگاني باشد كه حافظ پيامبر در اين سفر پرخوف و خطر بودند، يا آن ها كه در ميدان جنگ «بدر» و «حنين» و مانند آن به ياري او شتافتند.
«و سرانجام برنامه و هدف و مكتب كفار را پايين قرار داد و برنامه و گفتار الهي در بالا قرار گرفت»؛ «و جعل كلمة الّذين كفروا السّفلي و كلمة الله هي العليا». اشاره به اين كه
توطئه هاي آن ها در هم شكست، آيين خرافي اشان در هم پيچيده شد، و نور خدا همه جا آشكار گشت و پيروزي در تمام جهات نصيب پيامبر صلي الله عليه و آله و اسلام شد. چرا چنين نشود در حالي كه «خداوند هم قادر است و هم حكيم و دانا»، با حكمتش راه هاي پيروزي را به پيامبرش نشان مي دهد و با قدرتش او را ياري مي كند؛ «و الله عزيز حكيم».
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 183
نكته ها
1. داستان يار غار
ماجراي مصاحبت «ابوبكر» با پيامبر صلي الله عليه و آله در اين سفر و اشارات سر بسته اي كه در آيه ي فوق به اين موضوع شده در ميان مفسّران شيعه و اهل تسنن بحث هاي مختلفي برانگيخته است. بعضي راه افراط را پوييده اند و بعضي راه تفريط را. «فخر رازي» در تفسير خود با تعصب خاصي كوشش كرده كه دوازده فضيلت براي «ابوبكر» از آيه ي فوق استنباط كند و براي تكثير عدد، آسمان و ريسمان را به هم بافته به گونه اي كه پرداختن به شرح آن شايد مصداق اتلاف وقت باشد.
بعضي ديگر نيز اصرار دارند كه مذمّت هاي متعددي از آيه استفاده مي شود:
نخست بايد ديد كه آيا كلمه ي «صاحب» دليل بر فضيلت است؟ ظاهراً چنين نيست؛ زيرا از نظر لغت «صاحب» به معناي «همنشين» و «همسفر» به طور مطلق است، اعم از اين كه اين همنشين و همسفر شخص خوبي باشد يا بدي، چنان كه در آيه ي 37 سوره ي كهف در داستان آن دو نفر كه يكي باايمان و خداپرست و ديگري بي ايمان و مشرك بود مي خوانيم: «قال له صاحبه و هو يحاوره أكفرت بالّذي خلقك من تراب»؛ «رفيقش به
او گفت: آيا به خدايي كه تو را از خاك آفريده كافر شدي؟»
بعضي نيز اصرار دارند كه ضمير «عليه» در جمله ي «فأنزل الله سكينة عليه» به «ابوبكر» باز گردد؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله نياز به سكينه و آرامش نداشت، بنا بر اين نزول سكينه و آرامش براي همسفر او (ابوبكر) بود. در حالي كه با توجه به جمله ي بعد كه مي گويد: «و أيّده بجنود لم تروها» و با توجه به اتحاد مرجع ضميرها روشن مي شود كه ضمير «عليه» نيز به پيامبر بر مي گردد و اين اشتباه است كه ما گمان كنيم «سكينه»
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 184
مربوط به موارد حزن و اندوه است، بلكه در قرآن به كرّات مي خوانيم كه سكينه بر شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل گشت هنگامي كه در شرايط سختي بود. از جمله در آيه ي 26 همين سوره در جريان جنگ حنين مي خوانيم: «ثم أنزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين».
2. مرحوم علامه طباطبايي قدس سره مي فرمايد: چه بسا بعضي ها به اين آيه استدلال كرده اند بر نزول سكينه و آرامش بر ابوبكر به اين بيان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله هميشه از آرامش روحي از طرف پروردگار متعال بهره مند بود، ديگر معنا ندارد در خصوص اين جا بفرمايد ما سكينت خود را بر وي نازل كرديم، پس به طور مسلم اين سكينت بر ابوبكر نازل شده و مقصود از ضمير، ابوبكر است، ليكن چند اشكال بر اين استدلال وارد است:
اول اين كه با آيه ي «ثم أنزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين» كه مربوط به داستان جنگ
حنين است نمي سازد؛ زيرا مي بينيم كه صريحاً مي فرمايد:
خداوند سكينت خود را بر آن جناب و بر مؤمنين نازل كرد و اگر آن جناب در آن روز سكينت داشت حاجتي بر سكينت مجدد نبود، و اگر بگويي ممكن است در آن روز اضطراب جديدي بر آن جناب دست داده باشد، به خلاف داستان غار، در جواب مي گوييم:
اين حرف، حرف من در آري و قول بي دليل است، براي اين كه آيه مربوط به حنين اضطراب و اندوه و هيچ چيز ديگري را از آن جناب نقل نمي كند، تنها و تنها متعرض فرار مؤمنين است، علاوه بر اين كه اين حرف خود دليل بر بطلان اصل دعوي است؛ زيرا اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله لايزال داراي سكينتي از پروردگار خود بود، ديگر معنا نداشت در جنگ حنين مضطرب شود تا در نتيجه سكينت مجددي بر او نازل گردد، مگر اين كه برگردند و
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 433؛ نمونه/ ج 7/ ص 421
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 185
بگويند مقصود ما اين نيست كه در تمامي عمر لايزال بر سكينتي از پروردگار خود بوده، بلكه مقصودمان اين است كه آن جناب در غار لايزال داراي سكينت است.
نظير آيه ي حنين آيه ي سوره ي فتح است، كه صريحاً نزول سكينت را بر آن جناب و بر مؤمنين خبر داده مي فرمايد: «اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فأنزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين».
اشكال دوم اين كه اگر نتيجه ي «فأنزل الله سكينته عليه» مربوط به ابوبكر باشد بايد نتيجه ي ديگر يعني جمله ي «و أيده بجنود لم تروها» نيز مربوط به وي باشد؛
زيرا وحدت سياق شهادت مي دهد كه اين نتيجه ها همه فرع بر يك جاست و تفكيك در سياق واحد صحيح نيست و لازمه ي اين حرف اين است كه تأييد به جنود غيرمرئي راجع به آن جناب نباشد. حتي بعضي از صاحبان اين حرف را براي فرار از تفكيك در سياق واحد به اين لازمه هم ملتزم شده و گفته اند: ضمير در «ايّده» هم به ابوبكر بر مي گردد.
بعضي ديگر اين معنا را تأييد نموده اند به اين كه هر چند در آيات راجع به نزول جنود غيرمرئي مانند آيه ي راجع به داستان حنين و آيات راجع به داستان احزاب، و واقعه ي بدر نيامده كه اين جنود بر مؤمنين نازل شده و تصريح نكرده به اين كه جنود نامبرده مؤمنين را تأييد كرده اند، ليكن از آن جايي كه مي دانيم اين جنود نازل شده اند براي ياري و امداد، قهراً ياري و امداد مؤمنين هم كرده اند، پس چه مانعي دارد بگوييم جنود غيرمرئي در داستان غار ابوبكر را هم تأييد كرده اند، با اين كه مي دانيم تأييد همه ي مؤمنين و يا خصوص ابوبكر در حقيقت تأييد رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
______________________________
(1). فتح/ 26
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 186
من خيال مي كنم خوب بود آقايان كه با كمال بي پروايي جمله ي «و أيده بجنود لم تروها» را هم در شأن ابوبكر گفتند با كمي بي پروايي ديگري فرع سوم يعني جمله ي «و جعل كلمة الذين كفروا السفلي» الخ، را هم نازل در شأن وي مي شمردند، تا هيچ تفكيكي در سياق لازم نيايد.
«وَ السبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسنٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ
لَهُمْ جَنتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
ترجمه
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كساني كه به نيكي از آن ها پيروي كردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغ هايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزي بزرگ!
تفسير
گرچه در باره ي شأن نزول آيه ي فوق، مفسران روايات متعددي نقل كرده اند، ولي چنان كه خواهيم ديد هيچ كدام از آن ها «شأن نزول» آيه نيست، بلكه در واقع بيان
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 435
(2). توبه/ 100
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 187
مصداق و وجود خارجي آن است. به هر حال به دنبال آيات گذشته كه بيان حال كفّار و منافقان را مي نمود در آيه ي فوق اشاره به گروه هاي مختلف از مسلمانان راستين شده است و آن ها را در سه گروه مشخص تقسيم مي كند:
نخست آن ها كه پيشگامان در اسلام و هجرت بوده اند؛ «و السابقون الاولون من المهاجرين».
دوم آن ها كه پيشگامان در نصرت و ياري پيامبر صلي الله عليه و آله و ياران مهاجرش بودند؛ «و الانصار»
سوم آن ها كه بعد از دو گروه آمدند و از برنامه هاي آن ها پيروي كردند، و با انجام اعمال نيك و قبول اسلام و هجرت و نصرت آيين پيامبر صلي الله عليه و آله به آن ها پيوستند؛ «و الذين اتبعوهم باحسان».
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از «باحسان» در واقع بيان اعمال و معتقداتي است كه در آن ها از پيشگامان اسلام پيروي مي كنند و به تعبير ديگر «احسان» بيان وصف برنامه هايي است كه از آن متابعت مي شود.
پس از ذكر اين گروه سه گانه مي فرمايد:
«هم خداوند از آن ها راضي است و هم آن ها از خدا راضي شده اند»؛ «رضي الله عنهم و رضوا عنه».
رضايت خدا از آن ها به خاطر ايمان و اعمال صالحي است كه انجام داده اند و خشنودي آنان از خدا به خاطر پاداش هاي گوناگون و فوق العاده و پراهميت است كه به آنان ارزاني داشته است، به تعبير ديگر آنچه خدا از آن ها خواسته انجام داده اند، و آنچه
______________________________
(1). بسياري از مفسران كلمه ي «من» را در جمله ي بالا (و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار) «من تبعيضيه» دانسته اند و ظاهر آيه نيز همين است، زيرا در آيه سخن از پيشگامان مهاجران و انصار است نه همه ي آن ها. و در واقع بقيه در مفهوم جمله ي بعد يعني تابعان وارد مي شوند
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 188
آن ها از خدا خواسته اند به آنان بخشيده، بنا بر اين هم خدا از آن ها راضي است و هم آنان از خدا راضي هستند.
با اين كه جمله ي گذشته همه مواهب و نعمت هاي الهي را در بر داشت (مواهب مادي و معنوي، جسماني و روحاني) ولي به عنوان تأكيد و بيان «تفصيل» بعد از «اجمال» اضافه مي كند: «خداوند براي آن ها باغ هايي از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارد»؛ «و اعد لهم جنات تجري تحتها الانهار»، از امتيازات اين نعمت آن است كه جاوداني است و «همواره در آن خواهند ماند»؛ «خالدين فيها أبداً».
در مجموع اين مواهب معنوي و مادي براي آن ها پيروزي بزرگي محسوب مي شود؛ «ذلك الفوز العظيم». چه پيروزي از اين برتر كه انسان احساس كند آفريدگار و معبود و مولايش از او
خشنود است و كارنامه ي قبولي او را امضا كرده و چه پيروزي از اين بالاتر كه با اعمال محدودي در چند روز عمر فاني مواهب بي پايان ابدي پيدا كند.
در اين كه مقصود از سابقين اوّلين چه كساني اند اختلاف است، بعضي ها گفته اند:
مراد از ايشان كساني اند كه به دو قبله نماز گزارده اند؛ بعضي ديگر گفته اند؛ مقصود از ايشان كساني اند كه بيعت رضوان كرده باشند، و بيعت رضوان بيعت در حديبيه است؛ بعضي ديگر گفته اند: مقصود از ايشان تنها و تنها اهل بدرند، و بعضي گفته اند: كساني اند كه قبل از هجرت مسلمان شدند، و اين چند وجهي كه ذكر شد دليل لفظي بر هيچ يك از آن ها در دست نيست.
چيزي كه ممكن است تا اندازه اي از لفظ خود آيه استشمام نمود و در حقيقت آيه ي شريفه آن را تا حدي تأييد مي كند، اين است كه مراد از «سابقون اولون»، كساني اند كه قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از وقعه ي بدر هجرت كردند و يا به پيغمبر ايمان آورده و
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 189
او را منزل دادند؛ زيرا موضوع با دو وصف «سابقون» و «اولون» بيان شده و اسمي از اشخاص و يا عناوين ايشان برده نشده و اين خود اشعار دارد بر اين كه به خاطر هجرت و نصرت بوده كه «سبقت» و «اوليت» اعتبار شده است.
آن گاه جمله اي كه بر «سابقون» و «اولون» عطف كرده يعني جمله ي (و الذين اتبعوهم باحسان» طايفه و مردم ديگري را ياد مي كند كه به وجه حسن پيرو سابقون و اولون بودند، و آن كه يا پيروي مناسب تر است وصف سبق است، نه اوليت؛ چون در برابر
تابع نمي گويند «اول»، بلكه مي گويند: «سابق» هم چنان كه در مقابل اول نمي گويند تابع، بلكه مي گويند: آخر، به شهادت آيه ي «للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و أموالهم» تا آن جا كه مي فرمايد: «و الذين جاؤا من بعدهم يقولون ربّنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان» آيات سوره ي حشر.
پس به خاطر اين كه سابقون تمامي كساني را در ميانه ي مسلمين از ابتداي طلوع اسلام تا روز قيامت به ايمان سبقت جستند شامل مي شد، از اين رو كلمه ي «اولون» را آورد تا مختص به مهاجرين و انصار گردد، و چون «سبق» كه در مقابل لحوق و تابعيت است از امور نسبي است و لازمه اش اين است كه مسلمين هر عصري در ايمان به خدا سابق باشند بر مسلمين اعصار بعدي، و مسلمين اعصار بعدي لاحق باشند، از اين رو در آيه ي شريفه «سابقون» را مقيد كرد به «اولون» تا دلالت كند بر اين كه مقصود طبقه ي اول از مسلمين صدر اسلام است.
______________________________
(1). سهمي از فيئي از آن فقراي مهاجرين است كه از وطن و اموالشان بيرون شدند، فضل و كرم خدا و رضاي او را مي جويند، و خدا و رسول او را ياري مي كنند؛ ايشان آري هم ايشانند راستگويان، تا آنجا كه مي فرمايد: و كساني كه از پس ايشان آمدند گويند: پروردگارا! ما را با برادرانمان كه از ما پيشي گرفته اند بيامرز؛ الميزان/ ج 9/ ص 578
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 190
و چون خداي سبحان طبقه ي سوم از اصناف سه گانه را در جمله ي «و الذين اتبعوهم باحسان» ذكر نموده و مقيد نكرد به تابعين عصري معين، و توصيف هم نكرد به تابعين
سابق و يا اول و يا امثال آن، و در نتيجه تمامي مسلمين بعد از «سابقون اولون» را شامل شد، قهراً مؤمنين به دين اسلام و آن هايي كه راستي مؤمنند و نفاق ندارند از ابتداي طلوع اسلام تا روز قيامت سه دسته شدند: يكي سابقون اولون از مهاجرين، دوم سابقون اولون از انصار و سوم تابعين ايشان و دو صنف اول تابع نيستند، پس در حقيقت آن دو صنف پيشوا و پيشرو و بقيه ي مسلمين يعني صنف سوم تا روز قيامت تابع ايشانند و اگر متبوع هم باشند به مقايسه با آيندگان متبوع اند.
و اين خود بهترين شاهد است بر اين كه مراد به سابقين اولين، همان كساني اند كه دين اسلام را ياري كردند و اين تنها با كساني انطباق دارد كه قبل از هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله ايمان آورده و تا قبل از واقعه ي بدر كه ابتداي ظهور و قدرت نمايي اسلام است دست از شهر و وطن خود شسته و به مدينه مهاجرت كردند، يا به آن حضرت ايمان آورده و او را در شهر خود مدينه منزل داده و خود را آماده ي نصرتش اعلام داشتند.
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه؛؛ ص190
دو صنف اول جز با مهاجرين تا قبل از بدر، و انصار يعني مردم مدينه تطبيق ندارد، اما صنف سوم يعني «الذين اتبعوهم باحسان» در اين صنف نيز قيدي آورده كه نكته اي را افاده مي كند و آن قيد «باحسان» است.
نخست بايد دانست كه در زبان عرب براي حرف «باء» چند معناست؛ گاهي به معناي «في/ در» به كار مي رود و گاهي معناي سبب را مي رساند و گاهي مصاحبت را
و در جمله ي مورد بحث نمي تواند به معناي «في» بوده و معناي جمله اين باشد: و كساني كه
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 586
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 191
سابقين اولين را در احسان متابعت كرده اند؛ چون مي دانيم مراد آيه اين نيست و همچنين به معناي سبب هم نيست؛ زيرا اگر به اين معنا باشد مفاد آيه چنين مي شود: و كساني كه سابقين اولين را به خاطر احسان پيروي كرده اند؛ چون اگر به اين معنا بود و همچنين اگر به معناي «في» بود، كلمه ي «احسان» را با الف و لام مي آورد و مي فرمود «بالاحسان»، ليكن كلمه ي نامبرده را بدون الف و لام آورده و از معاني «باء» مناسب تر با اين كلمه همان معناي سوم است.
در نتيجه مقصود از اين قيد اين مي شود كه تبعيت آنان همراه با يك نوع احسان بوده باشد و خلاصه احسان وصف براي پيروي مي شود. خواهيد گفت مگر پيروي چند جور است؟ در جواب مي گوييم: ما از خود قرآن كريم استفاده مي كنيم كه پيروي دو گونه است: يكي مذموم و ناپسند و ديگري ممدوح و پسنديده و قرآن كريم را مي بينيم كه يك نوع پيروي را مذمت مي كند و آن پيروي كوركورانه و از روي جهل و هواي نفس است مانند پيروي مشركين از پدرانشان و پيروي اهل كتاب از احبار و رهبانان و نياكانشان كه جز متابعت هوا و شيطان انگيزه ي ديگري نداشته است، پس كسي كه پيروي اش اين چنين باشد پيروي اش بد و مذموم و كسي كه از حق پيروي كند پيروي اش خوب و ممدوح است و خداي تعالي در باره ي آن مي فرمايد: «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه
اولئك الذين هديهم الله»؛ «و كساني كه گفتار را مي شنوند و بهتر آن را پيروي مي كنند ايشانند آن كساني كه خدا هدايتشان كرده». از جمله شرايط احسان در پيروي يكي اين است كه عمل تابع كمال مطابقت را با عمل متبوع داشته باشد، كه اگر نداشته باشد باز پيروي بد و مذموم است.
______________________________
(1). زمر/ 18
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 192
پس ظاهراً مراد به طبقه ي سوم يعني «الذين اتبعوهم باحسان» كساني هستند كه با پيروي نيك آن دو طبقه را پيروي كنند؛ يعني پيروي اشان به حق باشد (و يا بگو پيروي ايشان براي اين باشد كه حق را با آنان ببينند) پس در حقيقت برگشت اين قيد به اين شد كه پيروي دسته ي سوم از دو دسته ي اول پيروي از حق باشد، نه پيروي به خاطر علاقه اي كه به ايشان دارند يا به خاطر علاقه و تعصبي كه به اصل پيروي از آنان دارد و همچنين در پيروي اشان رعايت مطابقت را بكنند.
اين آن معنايي است كه از اتباع «باحسان» فهميده مي شود، نه آن كه ديگران گفته اند كه مراد اين است كه ايشان را در كارهاي نيك پيروي كنند و يا اعمال صالح و كارهاي نيك انجام دهند چه اين دو معنا با نكره و بي الف و لام بودن «احسان» آن گونه كه بايد نمي سازد و به فرضي هم كه يكي از اين دو معنا مراد باشد باز چاره اي نيست جز اين كه آن را مقيد كنيم به اين كه پيروي اشان پيروي از حق باشد، چه پر واضح است كه پيروي حق و پيروي در حق مستلزم انجام كارهاي نيك هست، ولي انجام
كارهاي نيك هميشه پيروي حق و يا پيروي در حق نيست.
پس خلاصه ي بحث اين شد كه آيه ي شريفه مؤمنين از امت اسلام را به سه طايفه تقسيم مي كند: يكي سابقون اولون از مهاجرين، سابقون اولون از انصار و طايفه ي سوم كساني كه اين دو طايفه را باحسان (به حق) پيروي كنند.
نكته ها
1. موقعيت پيشگامان
در هر انقلاب وسيع اجتماعي كه بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مي گيرد،
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 193
پيشگاماني هستند كه پايه هاي انقلاب و نهضت بر دوش آن هاست، آن ها در واقع وفادارترين عناصر انقلابي هستند؛ زيرا به هنگامي كه پيشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را مي گيرند و با اين كه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آن ها را احاطه كرده دست از ياري و فداكاري بر نمي دارند. مخصوصاً مطالعه ي تاريخ، آغاز اسلام را نشان مي دهد كه پيشگامان و مؤمنان نخستين با چه مشكلاتي رو به رو بودند چگونه آن ها را شكنجه و آزار مي دادند، ناسزا مي گفتند، متهم مي كردند، به زنجير مي كشيدند و نابود مي نمودند، ولي با اين همه گروهي با اراده ي آهنين و عشق سوزان و عزم راسخ و ايمان عميق در اين راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند.
در اين ميان سهم مهاجران نخستين از همه بيشتر بود و به دنبال آن ها انصار نخستين؛ يعني آن هايي كه با آغوش باز از پيامبر صلي الله عليه و آله به مدينه دعوت كردند، و ياران مهاجر او را همچون برادران خويش مسكن دادند و از آن ها با تمام وجود خود دفاع كردند و حتي بر خويشتن نيز مقدم
داشتند. اگر مي بينيم در آيه ي فوق به اين دو گروه اهميت فوق العاده اي داده شده است به خاطر همين موضوع است، ولي با اين حال قرآن مجيد (آن چنان كه روش هميشگي او است) سهم ديگران را نيز ناديده نگرفته است و به عنوان «تابعين به احسان» از تمام گروه هايي كه در عصر پيامبر و يا زمان هاي بعد به اسلام پيوستند، هجرت كردند، يا مهاجران را پناه دادند و حمايت نمودند ياد مي كند و براي همه اجر و پاداش هاي بزرگي را نويد مي دهد.
______________________________
(1). نمونه/ ج 11/ ص 99
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 194
2. تابعين چه اشخاصي بودند؟
اصطلاح گروهي از دانشمندان بر اين است كه كلمه ي «تابعين» را تنها به شاگردان صحابه مي گويند؛ يعني آن عده اي كه پيامبر صلي الله عليه و آله را نديدند اما بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله به روي كار آمدند و علوم و دانش هاي اسلامي را وسعت بخشيدند، و به تعبير ديگر اطلاعات اسلامي خود را بدون واسطه از صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله گرفتند، ولي همان گونه كه در بالا گفتيم، مفهوم آيه از نظر لغت به اين گروه محدود نمي شود، بلكه تعبير «تابعين به احسان» تمام گروه هايي كه از برنامه ها و اهداف پيشگامان اسلام پيروي كردند شامل مي شود.
توضيح اين كه: بر خلاف آنچه بعضي فكر مي كنند مسأله ي «هجرت» و همچنين «نصرت» كه دو مفهوم سازنده ي اسلامي است محدود به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله نيست، بلكه امروز نيز اين دو مفهوم در شكل هاي ديگري وجود دارد و فردا نيز وجود خواهد داشت، بنا بر اين تمام كساني كه به نحوي
در مسير اين دو برنامه قرار مي گيرند در مفهوم تابعين به احسان داخل اند، منتها مهم آن است كه توجه داشته باشيم قرآن با ذكر كلمه ي «احسان» تأكيد مي كند كه پيروي و تبعيت از پيشگامان در اسلام نبايد در دايره ي حرف و ادعا و يا حتي ايمان بدون عمل خلاصه شود، بلكه بايد اين پيروي يك پيروي فكري و عملي و همه جانبه بوده باشد. 3. نخستين مسلمان چه كسي بود؟
در اين جا بيشتر مفسران به تناسب بحث آيه ي فوق اين سؤال را مطرح كرده اند كه نخستين كسي كه اسلام آورد و اين افتخار بزرگ در تاريخ به نام او ثبت شد چه كسي
______________________________
(1). نمونه/ ج 11/ ص 102
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 195
است؟ در پاسخ اين سؤال همه متفقاً گفته اند نخستين كسي كه از زنان مسلمان شد «خديجه» همسر وفادار و فداكار پيامبر صلي الله عليه و آله بود، اما از مردان، همه ي دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمي از دانشمندان اهل سنت علي عليه السلام را نخستين كسي از مردان مي دانند كه دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله را پاسخ گفت.
شهرت اين موضوع در ميان دانشمندان اهل تسنن به حدي است كه جمعي از آن ها ادعاي اجماع و اتفاق بر آن كرده اند. از جمله «حاكم نيشابوري» در «مستدرك علي الصحيحين» در كتاب «معرفت» صفحه ي 22 چنين مي گويد: «لا اعلم خلافاً بين اصحاب التواريخ ان عليّ ابن ابي طالب رضي الله عنه اولهم اسلاماً و انما اختلفوا في بلوغه؛ «هيچ مخالفتي در ميان تاريخ نويسان در اين مسأله وجود ندارد كه عليّ ابن ابي طالب عليه السلام نخستين كسي است
كه اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذيرش اسلام اختلاف دارند».
«ابن عبدالبر» در «استيعاب» (جلد 2 صفحه ي 457) چنين مي نويسد: «اتفقوا علي ان خديجة اول من ءامن بالله و رسوله و صدّقه فيما جاء به ثم عليّ بعدها؛ «در اين مسأله اتفاق است كه خديجه نخستين كسي بود كه ايمان به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله آورد، و او را در آنچه آورده بود تصديق كرد، سپس علي عليه السلام بعد از او همين كار را انجام داد».
«ابوجعفر اسكافي معتزلي» مي نويسد: «قد روي الناس كافّة افتخار عليّ بالسبق الي الاسلام»؛ «عموم مردم نقل كرده اند كه افتخار سبقت در اسلام مخصوص
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 5/ ص 98؛ نمونه/ ج 8/ ص 102
(2). قرطبي/ ج 5/ ص 3075
(3). الغدير/ ج 3/ ص 237- 238
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 196
علي ابن ابي طالب عليه السلام است». گذشته از اين، روايات فراواني از پيامبر صلي الله عليه و آله و نيز از خود علي عليه السلام و صحابه در اين باره نقل شده است كه به حدّ تواتر مي رسد و در ذيل چند حديث را به عنوان نمونه مي آوريم:
1. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اوّلكم وارداً علي الحوض اوّلكم اسلاماً، عليّ بن ابيطالب؛ «نخستين كسي كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مي شود، نخستين كسي است كه اسلام آورده، و او عليّ بن ابيطالب عليه السلام است». 2. گروهي از دانشمندان اهل سنت از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: «انّ
هذا اوّل من آمن بي و هذا اوّل من يصافحني و هذا الصدّيق الاكبر؛ اين اوّلين كسي است كه به من ايمان آورده و اولين كسي است كه در قيامت با من مصافحه مي كند و اين صدّيق اكبر است». 3. ابوسعيد خدري از پيامبر صلي الله عليه و آله چنين نقل مي كند كه دست به ميان شانه هاي علي عليه السلام زد و فرمود: «يا علي لك سبع خصال لا يحاجك فيهن احد يوم القيامة: أنت اول المؤمنين بالله ايماناً و اوفاهم بعهد الله و اقومهم بامر الله …؛ اي علي! هفت صفت ممتاز داري كه احدي در قيامت نمي تواند در باره ي آن ها با تو گفت و گو كند، تو نخستين كسي هستي كه به خدا ايمان آوردي، و از همه نسبت به پيمان هاي الهي باوفاتري، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاتري … ».
______________________________
(1). همان
(2). حديث فوق طبق نقل الغدير در مستدرك حاكم/ ج 2/ ص 136 و استيعاب/ ج 2/ ص 457 و شرح ابن ابي الحديد/ ج 3/ ص 258 آمده است
(3). در همان مدرك اين حديث از طبراني و بيهقي و ميثمي در مجمع و حافظ گنجي در كفاية و اكمال و كنز العمال نقل شده است
(4). اين حديث طبق نقل الغدير در كتاب حلية الاولياء/ ج 1/ ص 66 نقل شده است
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 197
همان گونه كه اشاره كرديم ده ها روايت در كتب مختلف تاريخ و تفسير و حديث در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و آله و ديگران نقل شده است و علاقه مندان مي توانند براي توضيح بيشتر به جلد سوم عربي الغدير صفحه ي 220
تا 240 و كتاب احقاق الحق جلد سوم صفحه ي 114 تا 120 مراجعه نمايند.
جالب اين كه گروهي كه نتوانسته اند سبقت علي عليه السلام را در ايمان و اسلام انكار كنند به عللي كه ناگفته پيداست كوشش دارند آن را به نحو ديگري انكار يا كم اهميت جلوه دهند، و بعضي ديگر كوشش دارند كه به جاي او ابوبكر را بگذارند كه او اولين مسلمان است. گاهي مي گويند علي عليه السلام در آن هنگام ده ساله بود و طبعاً نابالغ، بنا بر اين اسلام او به عنوان اسلام يك كودك تأثيري در قوّت و قدرت جبهه ي مسلمين در برابر دشمن نداشت (اين سخن را فخر رازي در تفسيرش ذيل آيه ي فوق آورده است) و اين به راستي عجيب است و در واقع ايرادي است بر شخص پيامبر صلي الله عليه و آله زيرا مي دانيم هنگامي كه در يوم الدار پيامبر صلي الله عليه و آله اسلام را به عشيره و طايفه ي خود عرضه داشت، هيچ كس آن را نپذيرفت جز علي عليه السلام كه برخاست و اعلام اسلام نمود، پيامبر صلي الله عليه و آله اسلامش را پذيرفت و حتي اعلام كرد كه تو برادر و وصيّ و خليفه ي مني!
اين حديث را كه گروهي از حافظان حديث از شيعه و سني در كتب صحاح و مسانيد و همچنين گروهي از مورخان اسلام نقل كرده و بر آن تكيه نموده اند نشان مي دهد كه نه تنها پيامبر صلي الله عليه و آله اسلام عليّ عليه السلام را در آن سنّ و سال كم پذيرفت، بلكه او را به عنوان برادر و وصيّ و جانشين خود معرفي نمود.
______________________________
(1). اين حديث
به عبارت مختلف نقل شده و آنچه در بالا آورديم عبارتي است كه ابوجعفر اسكافي در كتاب نهج العثمانيه و برهان الدين در انباء نجباء الانباء و ابن اثير در كامل و بعضي ديگر نقل كرده اند (براي توضيح بيشتر به جلد دوم الغدير عربي/ ص 278- 286 مراجعه كنيد)
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 198
گاهي به اين تعبير كه خديجه نخستين مسلمان از زنان و ابوبكر نخستين مسلمان از مردان و علي عليه السلام نخستين مسلمان از كودكان بود، خواسته اند از اهميت آن بكاهند (اين تعبير را مفسّر معروف و متعصّب نويسنده ي المنار ذيل آيه ي مورد بحث ذكر كرده است). در حالي كه اولًا همان گونه كه گفتيم كمي سنّ علي عليه السلام در آن روز به هيچ وجه از اهميت موضوع نمي كاهد، به خصوص اين كه قرآن در باره ي حضرت يحيي صريحاً مي گويد: «و ءاتيناه الحكم صبيّاً»؛ ما فرمان را به او در حال كودكي داديم، و در باره ي عيسي عليه السلام نيز مي خوانيم كه در حال كودكي به سخن آمد و به آن ها كه در باره ي او گرفتار شك و ترديد بودند گفت: «انّي عبدالله ءاتاني الكتاب و جعلني نبيّاً»؛ من بنده ي خدايم، كتاب آسماني به من داده و مرا پيامبر قرار داده است.
هنگامي كه اين گونه آيات را با حديثي كه از پيامبر صلي الله عليه و آله در بالا نقل كرديم كه او علي عليه السلام را وصي و خليفه و جانشين خود قرار داد ضميمه كنيم، روشن مي شود كه سخن «المنار» گفتار تعصب آميزي بيش نيست. ثانياً اين موضوع از نظر تاريخي مسلم نيست كه ابوبكر سومين نفري باشد
كه اسلام را پذيرفته است، بلكه در بسياري از كتب تاريخ و حديث اسلام آوردن گروه ديگري را قبل از او ذكر كرده اند.
اين بحث را با ذكر اين نكته پايان مي دهيم كه علي عليه السلام در سخنانش بارها به اين موضوع كه من اوّلين مؤمن و اوّلين مسلمان و نخستين نمازگزار با پيامبرم اشاره نموده و موقعيت خود را روشن ساخته است و اين موضوع در بسياري از كتب از آن حضرت نقل شده است. علاوه بر اين ابن ابي الحديد از دانشمند معروف ابوجعفر اسكافي معتزلي نقل مي كند اين كه بعضي مي گويند ابوبكر سبقت در اسلام داشته اگر صحيح باشد چرا
______________________________
(1). مريم/ 12
(2). مريم/ 30
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 199
خودش در هيچ مورد به اين موضوع بر فضيلت خود استدلال نكرده است و نه هيچ يك از هواداران او از صحابه چنين ادّعايي را كرده اند. 4. آيا همه ي صحابه افراد صالحي بودند؟
سابقاً به اين موضوع اشاره كرديم كه دانشمندان اهل سنت معمولًا معتقدند كه همه ي ياران پيامبر صلي الله عليه و آله پاك و درستكار و صالح و شايسته و اهل بهشتند، در اين جا به تناسب آيه ي فوق كه بعضي آن را دليل قاطعي بر ادعاي فوق گرفته اند بار ديگر اين موضوع مهم را كه سرچشمه ي دگرگوني هاي زيادي در مسائل اسلامي مي شود مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم.
بسياري از مفسران اهل سنت اين حديث را ذيل آيه ي فوق نقل كرده اند كه حميد بن زياد مي گويد: نزد محمد بن كعب قرظي رفتم و به او گفتم در باره ي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله چه مي گويي؟ گفت: «جميع اصحاب
رسول الله صلي الله عليه و آله في الجنة محسنهم و مسيئهم؛ همه ي ياران پيامبر صلي الله عليه و آله در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار!».
گفتم اين سخن را از كجا مي گويي؟ گفت: اين آيه را بخوان «و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار … » تا آنجا مي فرمايد: «رضي الله عنهم و رضوا عنه»، سپس گفت: اما در باره ي تابعين شرطي قائل شده و آن اين است كه آن ها بايد تنها در كارهاي نيك از صحابه پيروي كنند (فقط در اين صورت اهل نجاتند، و اما صحابه چنين قيد و شرطي را ندارند)، ولي اين ادعا به دلايل زيادي مردود و غير قابل قبول است زيرا:
اولًا: حكم مزبور در آيه ي فوق شامل تابعين هم مي شود، و منظور از تابعان همان گونه كه اشاره كرديم تمام كساني هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين، و
______________________________
(1). نمونه/ ج 11/ ص 103
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 200
برنامه هاي آن ها پيروي مي كنند، بنا بر اين بايد تمام امت بدون استثنا اهل نجات باشند! اما اين كه در حديث محمد بن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده، يعني از برنامه ي نيك و روش صحيح صحابه پيروي كند نه از گناهانشان، اين سخن از عجيب ترين بحث هاست؛ زيرا مفهومش اضافه ي «فرع» بر «اصل» است، جايي كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آن ها پيروي كنند به طريق اولي بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد.
به تعبير ديگر خداوند در آيه ي فوق مي گويد: رضايت و خشنودي او شامل
حال همه ي مهاجران و انصار نخستين كه داراي برنامه ي صحيحي بودند و همه ي پيروان آن ها است، نه اين كه مي خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد، مشمول رضايت خود قرار دهد، اما تابعان را با قيد و شرط خاصي بپذيرد.
ثانياً: اين موضوع با دليل عقل به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا عقل هيچ گونه امتيازي براي ياران پيامبر صلي الله عليه و آله بر ديگران قائل نمي باشد، چه تفاوتي ميان ابوجهل ها و كساني است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آيين او منحرف شدند، و چرا كساني كه سال ها و قرن ها بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله قدم به اين جهان گذاردند و فداكاري ها و جانبازي هاي آن ها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر صلي الله عليه و آله نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر صلي الله عليه و آله را ناديده شناختند و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهي نباشند.
قرآني كه مي گويد: گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقي را مي پسندد؟ قرآني كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مي كند و آن ها را مستوجب عذاب الهي مي شمرد، چگونه اين «مصونيت غير منطقي
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 201
صحابه» را در برابر كيفر الهي مي پسندد؟ آيا اين گونه لعن ها و تهديدهاي قرآن قابل استثنا است و گروه خاصي از آن خارجند؟ چرا و براي چه؟ از همه گذشته آيا چنين حكمي به منزله ي چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنايت محسوب نمي شود؟
ثالثاً: اين حكم با متون تاريخ اسلام
به هيچ وجه سازگار نيست؛ زيرا بسيار كسان بودند كه روزي در رديف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر صلي الله عليه و آله كه توأم با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آيا در آيات قبل داستان ثعلبة بن حاطب انصاري را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر صلي الله عليه و آله شد.
روشن تر بگوييم اگر منظور آن ها اين است كه صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله عموماً مرتكب هيچ گونه گناهي نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتي بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است و اگر منظور آن است كه آن ها گناه كردند و اعمال خلافي انجام دادند باز هم خدا از آن ها راضي است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است! چه كسي مي تواند «طلحه» و «زبير» كه در آغاز از ياران خاص پيامبر بودند و همچنين «عايشه» همسر پيامبر صلي الله عليه و آله را از خون هفده هزار نفر مردم مسلماني كه خونشان در ميدان جنگ جمل ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خونريزي ها راضي بود؟
آيا مخالفت با علي عليه السلام خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله كه اگر فرضاً خلافت منصوص او را نپذيريم حداقل با اجماع امت برگزيده شده بود و شمشير كشيدن به روي او و ياران وفادارش چيزي است كه خدا از آن خشنود و راضي باشد؟ حقيقت اين است كه طرفداران فرضيه ي «تنزيه صحابه» با اصرار و پافشاري روي اين مطلب چهره ي پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيت اشخاص را
ايمان و عمل صالح قرار مي دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 202
آخرين سخن اين كه رضايت و خشنودي خدا كه در آيه ي فوق است روي يك عنوان كلّي قرار گرفته و آن «هجرت» و «نصرت» و «ايمان» و «عمل صالح» است، تمام صحابه و تابعان مدام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاي خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.
از آنچه گفتيم به خوبي روشن مي شود كه گفتار مفسر دانشمند اما متعصب يعني نويسنده ي المنار كه در اين جا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكي و درستي همه ي صحابه مورد سرزنش و حمله قرار مي دهد كمترين ارزشي ندارد، شيعه گناهي نكرده جز اين كه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهي قرآن را در اين جا پذيرفته و به امتيازات واهي و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است. «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مّنَ الْأَعْرَابِ مُنفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَي النّفَاقِ لَاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَي عَذَابٍ عَظِيمٍ»
ترجمه
و از (ميان) اعراب باديه نشين كه اطراف شما هستند، جمعي منافقند؛ و از اهل مدينه (نيز)، گروهي سخت به نفاق پاي بندند. تو آن ها را نمي شناسي، ولي ما آن ها را مي شناسيم. به زودي آن ها را دو بار مجازات مي كنيم (: مجازاتي با رسوايي در دنيا، و مجازاتي به هنگام مرگ)؛ سپس به سوي مجازات بزرگي (در قيامت) فرستاده مي شوند.
______________________________
(1). نمونه/ ج 11/ ص 107
(2). توبه/ 101
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 203
تفسير
بار ديگر قرآن مجيد بحث را متوجه اعمال منافقان و گروه هاي آن ها
كرده مي گويد: «در ميان كساني كه در اطراف شهر شما (مدينه) هستند گروهي از منافقان وجود دارند»؛ «و ممن حولكم من الاعراب منافقون». يعني تنها نبايد توجه خود را به منافقان داخل بيندازيد بايد هوشيار باشيد منافقان بيرون را نيز زير نظر بگيريد و مراقب فعاليت هاي خطرناك آنان باشيد. كلمه ي «اعراب» همان گونه كه سابقاً هم اشاره كرديم معمولًا به عرب هاي باديه نشين گفته مي شود.
سپس اضافه مي كند: «در خود مدينه و از اهل اين شهر نيز گروهي هستند كه نفاق را تا سرحد سركشي و طغيان رسانده و سخت به آن پاي بندند و در آن صاحب تجربه اند»؛ «و من اهل المدينة مردوا علي النفاق». «مردوا» از ماده ي «مرد» (بر وزن سرد) به معناي طغيان و سركشي و بيگانگي مطلق مي باشد، و در اصل به معناي «برهنگي و تجرد» آمده و به همين جهت به پسراني كه هنوز مو در صورتشان نروييده است «امرد» مي گويند. «شجرة مرداء» يعني درختي كه هيچ برگ ندارد و «مارد» به معناي شخص سركش است كه به كلي از اطاعت فرمان خارج شده است.
بعضي از مفسران و اهل لغت اين ماده را به معناي «تمرين» نيز گفته اند (از جمله در تاج العروس و قاموس تمرين يكي از معاني آن ذكر شده است) و اين شايد به خاطر آن باشد كه تجرد مطلق از چيزي و خروج كامل از آن بدون ممارست و تمرين ممكن نيست.
به هر حال اين گروه از منافقان چنان از حق و حقيقت عاري و چنان بر كار خود مسلط بودند كه مي توانستند خود را در صف مسلمانان راستين جا بزنند بدون اين كه كسي متوجه آن ها بشود.
درسنامه با
قرآن در مكه و مدينه، ص: 204
اين تفاوت در تعبير كه در باره ي منافقان داخلي و خارجي در آيه ي فوق ديده مي شود گويا اشاره به اين نكته است كه منافقان داخلي در كار خود مسلطتر و طبعاً خطرناك ترند، و مسلمانان بايد شديداً مراقب آن ها باشند هرچند كه منافقان خارجي را نيز بايد از نظر دور ندارند. از اين رو بلافاصله بعد از آن مي فرمايد: «تو آن ها را نمي شناسي ولي ما مي شناسيم»؛ «لا تعلمهم نحن نعلمهم».
البته اين اشاره به علم عادي و معمولي پيامبر است، ولي هيچ منافات ندارد كه او از طريق وحي و تعليم الهي به اسرار آنان كاملًا واقف گردد.
در پايان آيه مجازات شديد اين گروه را به اين صورت بيان مي كند كه: «ما به زودي آن ها را دو بار مجازات خواهيم كرد، و پس از آن به سوي عذاب بزرگ ديگري فرستاده خواهند شد»؛ «سنعذبهم مرتين ثم يردون الي عذاب عظيم». در اين كه «عذاب عظيم» اشاره به مجازات هاي روز قيامت است، شكي نيست، ولي در اين كه آن دو عذاب ديگر چه نوع عذابي است، در ميان مفسران گفت و گو است و احتمالات متعددي پيرامون آن داده اند، ولي بيشتر چنين به نظر مي رسد كه يكي از اين دو عذاب همان مجازات اجتماعي آن ها به خاطر رسوايي اشان و كشف اسرار دورني اشان مي باشد كه به دنبال آن تمام حيثيت اجتماعي خود را از دست مي دهند و شاهد آن را در آيات گذشته خوانديم و در بعضي از احاديث نيز آمده كه وقتي كار اين گروه به مراحل خطرناك مي رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله آن ها را با نام و نشان معرفي
مي كرد، و حتي از مسجد بيرون مي ساخت!
مجازات دوم آن ها همان است كه در آيه ي 50 سوره ي انفال اشاره شده، آن جا كه مي فرمايد: «و لو تري اذ يتوفي الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 205
… »؛ «هر گاه كافران را به هنگامي كه فرشتگان مرگ جان آن ها را مي گيرند ببيني كه چگونه به صورت و پشت آن ها مي كوبند و مجازات مي كنند، به حال آنان تأسف خواهي خورد».
اين احتمال نيز وجود دارد كه مجازات دوم اشاره به ناراحتي هاي دروني و شكنجه هاي رواني بوده باشد كه بر اثر پيروزي همه جانبه ي مسلمانان، دامن اين گروه را گرفت.
«و اذ قال ابراهيم ربّ اجعل هذا البلد آمناً و اجنبني و بنيّ أن نعبد الاصنام* ربّ انّهنّ أضللن كثيراً فمن تبعني فإنّه منّي و من عصاني فإنّك غفور رحيم* ربّنا إنّي أسكنت من ذرّيّتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرّم ربّنا ليقيموا الصّلوة فاجعل افئدة من النّاس تهوي اليهم وارزقهم من الثّمرات لعلّهم يشكرون».
ترجمه
(به ياد آوريد) زماني را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين شهر [/ مكه] را شهرِ امني قرار ده؛ و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار. «35» پروردگارا! آن ها [/
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 5/ ص 100؛ الميزان/ ج 9/ ص 594؛ نمونه/ ج 8/ ص 112- 113
(2). ابراهيم/ 35- 37
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 206
بت ها] بسياري از مردم را گمراه ساختند. هر كس از من پيروي كند از من است؛ و هر كس نافرماني من كند، تو بخشنده و مهرباني. «36» پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب
و علفي، در كنارِ خانه اي كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند؛ تو دل هاي گروهي از مردم را متوجه آن ها ساز؛ و از ثمرات به آن ها روزي ده؛ شايد آنان شكر تو را به جاي آورند. «37»
تفسير
قرآن كريم در اين آيات قسمتي از درخواست هاي ابراهيم عليه السلام را بيان مي كند.
نخست مي گويد: به خاطر بياوريد زماني را كه ابراهيم عليه السلام به پيشگاه خدا عرضه داشت، پروردگارا اين شهر (مكه) را سرزمين امن و امان قرار ده «و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمناً».
و من و فرزندانم را مشمول لطف و عنايت بنما و از پرستش بت ها دور نگاه دار «و اجنبني و بنيّ ان نعبد الاصنام».
بعد علت اين دعا را بيان مي كند كه پروردگارا اين بت ها بسياري از مردم را گمراه ساخته اند «ربّ انّهنّ اضللن كثيراً من النّاس».
بعد گويد: هر كس از من پيروي كند او از من است و هر كس نافرماني من كند اگر قابل هدايت و بخشش است درباره او محبت كن چرا كه تو بخشنده و مهرباني.
بعد از آن هدف از اسكان خود وذريه خويش را در سرزمين فاقد هرگونه زراعت در نزد خانه خدا را بيان مي كند و مي گويد هدف اساسي از اين هجرت و مسكن اختيار كردن در اين وادي غيرذي زرع آن بود كه نماز را بر پاي دارند «ربّنا ليقيموا الصلوة».
سپس عرضه مي دارد: خداوندا تو قلوب گروهي از مردم را به آن ها متوجه ساز و
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 207
مهر آن ذريه را در دل هايشان بيفكن و آن ها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادي و معنوي) بهره مند كن،
شايد شكر نعمت هاي تو را ادا كنند «فاجعل افئدة من النّاس … ».
مقصود از امنيتي كه ابراهيم عليه السلام درخواست كرده امنيت تشريعي است يعني قانوني كه امنيت شهر را تضمين كند نه اينكه هركه خواست امنيت آن را برهم زند مثلًا دستش بخشكد و همين امنيت هم بر خلاف آنچه شايد بعضي توهم كرده باشند نعمت بسيار بزرگي و بلكه از بزرگترين نعمت هايي است كه خداوند بر بندگان خود انعام كرده است. زيرا اگر قدري در همين حكم حرمت و امنيت قانوني كه ابراهيم به اذن پروردگارش براي اين شهر تشريع نموده دقت كنيم و اعتقادي كه مردم در طول چهار هزار سال به قداست اين بيت عتيق داشته و تا امروز هم دارند ارزيابي كنيم، آن وقت مي فهميم كه چه خيرات و بركات ديني و دنيوي نصيب مردم آن سرزمين و اهل حق كه علاقمند به اين شهر بوده شده است.
جمله «فمن تبعني فانّه منّي و من عصاني فانّك غفور رحيم» تفسير جمله قبلي است كه عرض مي كرد «و اجنبني و بنيّ ان نعبد الاصنام» به اين معنا كه مراد از فرزندان كه در آيه قبل بود، توسعه و تخصيص مي دهد فرزندان خود را به عموم پيروانش تفسير نموده و فرزندان واقعي خود را به همان پيروان تخصيص زده، عاصيان ايشان را از فرزندي خود خارج مي كند و كوتاه سخن اينكه ابراهيم عليه السلام پيروان بعدي خود را به خود ملحق ساخته و عاصيان را هرچند كه از فرزندان واقعي اش باشند به مغفرت و رحمت خدا مي سپارد. قرآن كريم هم اين معنا را در جاي ديگر گوشزد كرده و مي فرمايد: «ان اولي
______________________________
(1). نمونه
10/ 361
(2). الميزان/ ج 12/ ص 100
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 208
النّاس بابراهيم للّذين اتبعوه و هذا النّبي و الّذين امنوا».
نكته ها
1. آيا مكه در آن زمان شهر بود؟
ابراهيم عليه السلام يك بار عرض مي كند خداوندا من فرزندم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادي و زراعت گذاشتم، اين مسلّماً اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است ولي مي دانيم اين تنها سفر ابراهيم عليه السلام به مكه نبود بلكه بازهم مكرر به اين سرزمين مقدس گام گذارد در حالي كه مكه تدريجاً شكل شهري را به خود مي گرفت و قبيله «جرهم» در آنجا ساكن شده بودند و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت.
به نظر مي رسد كه اين دعاهاي ابراهيم در يكي از سفرها بوده و لذا مي گويد: خداوندا اين شهر را محل امن و امان قرار ده.
و اگر سخن از وادي غيرذي زرع مي گويد يا از گذشته خبر مي دهد و خاطره نخستين سفرش را بازگو مي نمايد و يا اشاره به اين است كه سرزمين مكه حتي پس از شهر شدن سرزميني است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند چراكه از نظر جغرافيايي در ميان يك مشت كوه هاي خشك بسيار كم آب واقع شده است. 2. ارزش نعمت امنيت
ابراهيم عليه السلام نخستين تقاضايي را كه در اين سرزمين از خداوند كرد، تقاضاي «امنيت» بود. اين نشان مي دهد كه نعمت امنيت نخستين شرط براي زندگي انسان و
______________________________
(1). آل عمران/ 68؛ الميزان/ ج 12/ ص 104
(2). الميزان/ ج 12/ ص 99؛ نمونه/ ج 10/ ص 365
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 209
سكونت در يك منطقه و
براي هرگونه عمران و آبادي و پيشرفت و ترقي است و به راستي هم چنين است.
اگر جايي امن نباشد قابل سكونت نيست، هرچند تمام نعمت هاي دنيا در آن جمع باشد. اصولًا شهر و ديار و كشوري كه فاقد نعمت امنيت است همه نعمت ها را از دست خواهد داد. 3. چرا ابراهيم عليه السلام تقاضاي دوري از بت پرستي مي كند؟
شك نيست كه ابراهيم عليه السلام پيامبر معصوم بود و فرزندان بلاواسطه او كه به طور قطع در كلمه «بني» در آيه فوق داخل هستند يعني اسماعيل و اسحاق نيز پيامبران معصوم بودند ولي با اين حال تقاضا مي كند كه خدايا من و آن ها را از پرستش بت ها دور دار!
اين دليل بر تأكيد هرچه بيشتر روي مسئله مبارزه با بت پرستي است كه حتي پيامبران معصوم و بت شكن نيز تقاضايي را در اين زمينه از خدا مي كنند و اظهار حاجت و نياز به فضل الهي مي كنند كه براي هميشه موحد باقي بمانند. 4. پرسش: چگونه ابراهيم گفت پروردگارا اين بت ها بسياري از مردم را گمراه ساخته اند در حالي كه سنگ و چوبي بيش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند؟
پاسخ: اولًا بت ها هميشه از سنگ و چوب نبودند، بلكه گاهي فرعون ها و نمرودها مردم را به پرستش خود دعوت مي كردند و خود را «ربّ اعلي» و زنده كننده و ميراننده مي ناميدند.
ثانياً گاه بت هاي سنگي و چوبي را متوليان آنچنان مي آراستند و تشريفات براي آن ها قائل مي شدند كه براي عوام ساده لوح به راستي گمراه كننده بودند. مرحوم علامه
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 19/ ص 138؛ نمونه/ ج 10/ ص 366؛ في ظلال/ ج 4/ ص 2109
(2). تفسير
كبير/ ج 19/ ص 135؛ نمونه/ ج 10/ ص 367؛ روح المعاني/ ج 13/ ص 234
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 210
طباطبايي قدس سره مي فرمايد: جهت اسناد اضلال به بت ها آن است كه ارتباطي ميان آنان و اضلال خلق هست، هرچند ارتباط شعوري نباشد. 5. تابعان ابراهيم كيانند؟
در آيات فوق خوانديم كه ابراهيم عليه السلام مي گويد: خداوندا كساني كه از من تبعيت كنند از من هستند، آيا پيروان ابراهيم تنها همانها بودند كه در عصر او يا اعصار بعد در كيش و مذهب او بودند و يا همه موحدان شامل مي شود؟
از آيات قرآن، آنجا كه آيين اسلام را ملت و آيين ابراهيم معرفي مي كند به خوبي استفاده مي شود كه دعاي ابراهيم همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مي گردد.
امام باقر عليه السلام مي فرمايد: «من احبّنا فهو منّا اهل البيت قلت جعلت فداك:
منكم؟ قال منّا واللَّه، اما سمعت قول ابراهيم من تبعني فانّه منّي؛ هركس ما را دوست دارد، به سيره ما اهل بيت است. راوي سؤال مي كند: فدايت شوم به راستي از شما؟
فرمود به خدا سوگند از ما است، آيا گفتار ابراهيم را نشنيده اي كه مي گويد «هركس از من پيروي كند او از من است».
اين حديث نشان مي دهد كه تبعيت از مكتب و پيوند برنامه ها سبب ورود به خانواده از نظر معنوي مي شود.
6. وادي غير ذي زرع و حرم امن خدا
كساني كه به مكه رفته اند به خوبي مي دانند خانه خدا و مسجدالحرام و بطور كلي
______________________________
(1). الميزان/ ج 12/ ص 102؛ نمونه/ ج 10/ ص 367
(2). حج/ 78
(3). نمونه/ ج 10/ ص 367؛ تفسير نورالثقلين/ ج 2/ ص 548
درسنامه با قرآن در مكه
و مدينه، ص: 211
مكه در لابلاي يك مشت كوه هاي خشك و بي آب و علف قرار گرفته است، در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان بزرگ ترين مركز عبادت و پرسابقه ترين كانون توحيد در روي زمين است.
در اينجا براي بسياري اين سؤال پيش مي آيد كه چرا چنين مركز مهمي را خداوند در چنان سرزميني قرار داده است؟
علي عليه السلام در «خطبه قاصعه» با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است:
«خدا خانه اش را در پرسنگلاخ ترين مكان ها و بي گياه ترين نقاط زمين … در ميان كوه هاي خشن و شن هاي فراوان قرار داد.
اگر خدا مي خواست خانه و حرمش را و محل انجام عبادت بزرگ حج را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي هموار و پردرخت و باغ هاي پرثمر در منطقه اي آباد، داراي كاخ هاي بسيار و آبادي هاي به هم پيوسته بي شمار، در ميان گندم زارها و بوستان هاي پرگل وگياه، در لابلاي باغ هاي زيبا و پرطراوت و پرآب، در وسط گلستاني بهجت زا با جاده هايي آباد قرار دهد مي توانست، ولي به همان نسبت كه آزمايش بزرگ حج و عبادت راحت تر و ساده تر مي شد، پاداش و جزا نيز كمتر بود.
و اگر خدا مي خواست به خوبي مي توانست پايه هاي خانه كعبه و سنگ هايي كه ساختمان آن را تشكيل مي دهد از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي قرار دهد، مي توانست. ولي در اين حال شك و ترديد كمتر در دل ظاهربينان رخنه مي كرد و وسوسه هاي پنهاني شيطان به سادگي دور مي شد.
ولي خدا مي خواهد بندگانش را با انواع شدائد بيازمايد و با انواع مشكلات در طريق انجام عبادتش روبرو كند تا تكبر از قلب هايشان فروريزد و خضوع و فروتني
در آن جايگزين گردد و در پرتو اين
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 212
فروتني و خضوع درهاي فضل و رحمتش را به روي آن ها بگشايد و وسايل عفو خويش را به آساني در اختيارشان قرار دهد.» 7. سرّ اضافه بيت به خداوند
سرّ اينكه ابراهيم عليه السلام بيت را به خداوند متعال اضافه كرد «عند بيتك المحرّم» آن است كه كسي جز خداوند مالك خانه كعبه نيست، در اينجا اين سؤال مطرح است كه چگونه ابراهيم آن محل را «بيت» ناميد با اينكه هنوز آن را نساخته بود.
پاسخ اينكه چون آن محل براي ابراهيم معلوم بود كه آن را در آينده مي سازد، آن را بيت ناميد. علاوه اينكه پيش از آمدن ابراهيم به آن سرزمين آنجا بيت بود، لكن دو قبيله طسم و جريس آن را خراب كرده بودند و آن حضرت آنجا را تجديد بنا كرد و علت اينكه آن بيت را به محرم توصيف كرد «بيتك المحرّم» آن است كه كسي بدون احرام نمي تواند به آنجا وارد شود يا اينكه در آنجا برخي از امور كه در جاي ديگر حلال است در آن محل مقدس حرام است يا به خاطر حرمت و احترام خاصي كه آنجا بوده است.
8. فضيلت نماز در مكه
از جمله «ربّنا ليقيموا الصلوة» مي توان استفاده كرد كه نماز در مكه فضيلتش بيشتر از اماكن ديگر است. از اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام از هجرت و اسكان ذريه اش را در مكه معظمه موضوع اقامه نماز بيان مي كند اهميت فوق العاده نماز از ميان ساير فرائض روشن مي شود.
______________________________
(1). نمونه/ ج 10/ ص 370؛ نهج البلاغه/ خ 192
(2). مجمع البيان/ ج 6/ ص
489؛ تفسير كبير/ ج 19/ ص 139؛ روح المعاني/ ج 13/ ص 237؛ جامع الاحكام/ ج 9/ ص 371
(3). روح المعاني/ ج 13/ ص 237؛ جامع الاحكام/ ج 9/ ص 371
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 213
9. يادآوري داستان ابراهيم عليه السلام
زندگي حضرت ابراهيم عليه السلام و كيفيت و نوع دعايش درس آموز و شايسته يادآوري است «و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمناً».
«و اذ قال» متعلق به «اذكر» و يا «اذكروا» در تقدير است، روشن است كه تذكر به يادآوري داستان حضرت ابراهيم عليه السلام نشانگر اهميت و درس آموزي آن است. 10. تفاوت دعاهاي ابراهيم عليه السلام
در دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام براي امنيت شهر مكه يك مرتبه كلمه «بلد» به صورت نكره آمده و يكباره به صورت معرفه در سوره بقره آيه 126 به صورت نكره آمده «ربّ اجعل هذا بلداًامناً» در سوره ابراهيم به صورت معرفه بيان شده ممكن است اختلاف اين دو تعبير به خاطر اختلاف زمان دعا باشد دعاي اول مربوط به زماني است كه اين منطقه هنوز شهر نشده است، دعاي دوم مربوط به موقعي است كه اين منطقه وادي و شهر شده است، از خداوند مي خواهد كه اين شهر رامحلي امن قرار دهد. 11. دعا براي فرزندان
دعا براي فرزندان و توجه به سرنوشت اخروي و ديانت و سعادت آنان امري مهم و ارزشمند است «و اذ قال ابراهيم ربّ … اجنبني و بنيّ ان نعبد الاصنام». 12. استجابت دعا
خداوند دعاي ابراهيم را در زمينه امنيت شهر مكه مستجاب ساخت. از اين رو در
______________________________
(1). راهنما/ ج 2/ ص 111
(2). تفسير كبير/ ج 4/ ص 55؛
الميزان/ ج 12/ ص 98
(3). راهنما/ ج 9/ ص 112
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 214
آيه شريفه 125 بقره مي فرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للنّاس و امناً». 13. اميدواري ابراهيم به رحمت الهي
شدت اميدواري حضرت ابراهيم عليه السلام به غفران و رحمت الهي حتي نسبت به مردم هدايت ناپذير و مخالفان خود «و من عصاني فانّك غفور رحيم» از اينكه ابراهيم عليه السلام امر مخالفان خود را به خدا واگذاشته و صفت غفران و رحمت او را بر زبان جاري كرده است، اين مطلب استفاده مي شود.
«انّ الّذين كفروا و يصدّون عن سبيل اللَّه والمسجد الحرام الّذي جعلناه للنّاس سواء العاكف فيه و الباد و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم».
ترجمه
كساني كه كافر شدند، و مؤمنان را از راه خدا باز داشتند، و (همچنين) از مسجد الحرام، كه آن را براي همه ي مردم، برابر قرار داديم، چه كساني كه در آن جا زندگي مي كنند يا از نقاط دور وارد مي شوند (، مستحقّ عذابي دردناكند)؛ و هر كس بخواهد در اين سرزمين از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابي دردناك به او
______________________________
(1). كشف الاسرار/ ج 5/ ص 281؛ جامع البيان/ ج 13/ ص 151
(2). راهنما/ ج 9/ ص 116
(3). حج/ 25
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 215
مي چشانيم!
تفسير
خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد افرادي كه كافر شدند و مردم را از راه خدا كه همان دين اسلام است بازداشته و مؤمنان را از ورود به مسجدالحرام كه ما آن را معبدي براي مردم قرار داديم چه مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند و چه
مردمي كه از نقاط دور وارد مي شوند جلوگيري مي كنند و همواره مانع عبادت مؤمنان مي شوند، مستحق عذاب دردناكند چون حق مردم اين است كه در مسجدالحرام عبادت كنند و كسي نمي تواند و نبايد مانع آن ها شود. اگر از عبادت مؤمنين جلوگيري كند در واقع ظلم به حق خداست و هركس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد و دست به ظلم بزند، عذاب دردناكي به او مي چشانيم. در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت شده اند: 1. جلوگيري از راه خدا و ايمان و اطاعت او 2. جلوگيري از عبادت كنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتيازي براي خود 3. در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مي زنند.
در تفسير جمله (سواء العاكف فيه والباد) مفسران بيانات گوناگوني دارند، بعضي گفته اند منظور اين است كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيد يكسانند و هيچكس حق مزاحمت به ديگري در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا را ندارد. در حالي كه بعضي معني وسيع تري براي اين جمله قائل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت مردم يكسانند، بلكه در استفاده كردن از زمين و خانه هاي اطراف مكه براي استراحت و ساير نيازهاي خود نيز بايد مساوات باشد، به همين جهت جمعي از فقها خريد
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 60
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 216
و فروش و اجاره خانه هاي مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آن مي دانند.
امام صادق عليه السلام در معناي الحاد فرمودند: هرنوع ستمي كه انسان در مكه به خويش
بكند، خواه دزدي يا ستم به ديگري، آن را الحاد مي بينم و در بيان ديگر فرمودند:
كسي كه در مكه غير از خداوند را عبادت كند، يا ولايت غير اولياي الهي را بپذيرد، الحاد به ظلم كرده است. نكته ها
1. حقوق متساوي مردم نسبت به مسجدالحرام
مسلمانان نسبت به مسجدالحرام از حقوق مساوي برخوردارند و كسي را بر ديگري امتيازي نخواهد بود. سواء به معناي مستوي، عاكف به معناي مقيم، منظور اهل مكه هستند، بادي يعني اهل باديه، مقصود انسان هايي هستند كه در خارج از سرزمين مكه زندگي مي كنند. 2. مسجدالحرام متعلق به همه مردم است و هيچ فردي حق مزاحمت براي عبادت مردم را ندارد. 3. عوامل عذاب
ايجاد منع براي عبادت مردم بطور مستمر عامل عذاب الهي است (يصدّون)، فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.
______________________________
(1). جامع الاحكام/ ج 12/ ص 32؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 25؛ نمونه/ ج 14/ ص 62؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 138
(2). نورالثقلين/ ج 3/ ص 483
(3). تبيان/ ج 7/ ص 307؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 25؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 127
(4). مجمع البيان/ ج 7/ ص 127 و ج 3/ ص 381
(5). الميزان/ ج 14/ ص 544
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 217
4. استمرار منع از راه خدا
عطف فعل مضارع «يصدون» بر فعل ماضي «كفروا» شايد اشاره به اين نكته باشد كه كفر آنان قديمي و ديرينه است ولي منع از پيمودن راه خدا و طريق طاعت، امري است كه در حال و آينده استمرار دارد، نظير: «الّذين امنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللَّه … ».
ناگفته نماند كه در جاي ديگر هردو به صورت ماضي به
يكديگر عطف شده اند:
«انّ الّذين كفروا و صدّوا عن سبيل اللَّه قد ضلّوا ضلالًا بعيداً». 5. كيفر اراده تعدي به مسجدالحرام
هر انساني چه در زمان كنوني چه در آينده، اراده تجاوز و تعدي به مسجدالحرام داشته باشد و بخواهد مردم را از عبادت خدا بازدارد، مشمول عذاب الهي است. مفعول (من يرد) حذف شده و دلالت بر عموم دارد. 6. انحراف عمدي
حساب انحراف عمدي و آگاهانه كه به قصد ظلم است از انحراف ناآگاهانه جداست (يصدون و من يرد) از اين رو اراده الحاد مجازات دارد (نذقه). 7. منظور از الحاد به ظلم
در اينكه منظور از (الحاد بظلم) چيست بايد گفت كه الحاد به معني انحراف از حد اعتدال است بنابراين كساني كه با توسل به ظلم از حد اعتدال خارج مي شوند و در آن سرزمين مرتكب خلاف مي گردند الحاد به ظلم كرده اند و تفسير آن به شرك و حلال
______________________________
(1). رعد/ 28
(2). نساء/ 167
(3). الميزان/ ج 14/ ص 544؛ كشاف/ ج 3/ ص 151؛ في ظلال/ ج 5/ ص 591
(4). تفسير نور/ ج 8/ ص 32
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 218
شمردن محرمات و ارتكاب حرام حتي دشنام به زيردستان و احتكار و داخل شدن در منطقه حرم بدون احرام، همه اينها از قبيل بيان مصداق است.
«و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بي شيئاً و طهّر بيتي للطّائفين والقائمين و الرّكّع السّجود».
ترجمه
(به خاطر بياور) زماني را كه جاي خانه (كعبه) را براي ابراهيم آماده ساختيم (تا خانه را بنا كند؛ و به او گفتيم:) چيزي را همتاي من قرار مده؛ و خانه ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و
ركوع كنندگان و سجود كنندگان (از آلودگي بت ها و از هر گونه آلودگي) پاك ساز.
تفسير
آيه شريفه داستان معبد شدن كعبه را براي مردم بيان مي كند تا همه بهتر بفهمند كه چگونه جلوگيري از عبادت مردم در آن مكان خروج ظالمانه از راه حق است. مي فرمايد به ياد آور آن زماني را كه خانه الهي را براي ابراهيم آماده كرديم و به او وحي كرديم كه چيزي را در عبادت شريك من مساز و بعد دستور داديم اين خانه را براي طواف كنندگان و
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 7/ ص 128؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 26؛ نمونه/ ج 14/ ص 64؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 34؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 140
(2). حج/ 26
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 219
نمازگزاران و راكعان و ساجدان پاك و پاكيزه سازد.
كعبه مرجع عبادت براي ابراهيم و تمام عبادت كنندگان است (بوّأ له مكاناً كذا) يعني براي او فلان مكان را آماده ساخت تا مرجع او باشد و همواره به آنجا برگردد (مكان) بمعناي محل استقرار هرچيزي است.
منظور از جمله (و اذ بوّأنا) در آيه فوق طبق روايات مفسران اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابراهيم عليه السلام نشان داد. طوفاني وزيد و خاك ها را به عقب برد و پايه هاي خانه خدا آشكار گشت يا قطعه ابري آمد و در آنجا سايه افكند ويا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلي خانه را براي ابراهيم معلوم و آماده ساخت و او با همياري فرزندش اسماعيل آن را
تجديد بنا نمود.
مركز عبادت انسان ها بايد از هر نوع آلودگي پاك و پاكيزه باشد، «طهّر بيتي».
منظور از تطهير اعم از تطهير ظاهري و معنوي است گرچه تطهير معنوي يعني پاك ساختن از هرگونه شرك با سياق آيه تناسب بيشتري دارد.
از ميان اركان نماز در آيه فوق به سه ركن عمده كه «قيام»، «ركوع» و «سجود» است به ترتيب اشاره شده چراكه بقيه در شعاع آن قرار دارد، هرچند جمعي از مفسران «قائمين» را در اينجه به مقيمين در مكه تفسير كرده اند ولي توجه به مسئله طواف و ركوع و سجود كه قبل و بعد آن آمده است نكرده اند. شك نيست كه قيام اينجا به معني قيام
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 67
(2). كشاف/ ج 3/ ص 152؛ الميزان/ ج 14/ ص 546؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 141
(3). نمونه/ ج 14/ ص 67
(4). الميزان/ ج 14/ ص 547؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 448؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 143
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 220
نماز است و اين معنا را بسياري از مفسران شيعه و اهل تسنن برگزيده يا به عنوان يك تفسير نقل كرده اند. نكته ها
1. اضافه بيت به خداوند و مردم
«بيت» گاهي به «اللَّه» اضافه شده «بيت اللَّه» ولو به صورت ضمير مانند همين آيه «و طهّر بيتي» و گاهي به مردم نسبت داده شده: «اوّل بيت وضع للنّاس» و اين حاكي از آن است كه خانه خدا خانه مردم است. به تعبير ديگر آنچه به نام خدا و براي خدا انجام مي گيرد بايد در جهت تأمين مصالح و منافع عامه مردم و بويژه مسلمين باشد و بالعكس آنچه در خدمت مردم
و مصالح عمومي است، رنگ خدايي دارد.
2. قداست خانه كعبه
كعبه خانه بسيار مقدس و داراي حرمتي بس والا درپيشگاه خداوند متعال است.
اضافه بيت به ياي متكلم اضافه تشريفيه است (و طهّر بيتي). 3. توليت مسجدالحرام
توليت مسجدالحرام و آماده سازي آن براي زائران بيت اللَّه مسؤوليتي بر عهده رهبران جامعه توحيدي است «ان لا تشرك بي شيئاً و طهّر بيتي للطّائفين».
4. طهارت باطني و ظاهري
اوّل طهارت باطني لازم است، بعد پاكي و پاكيزگي بيرون «لا تشرك بي … طهّر بيتي».
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 68
(2). كشاف/ ج 3/ ص 152؛ الميزان/ ج 14/ ص 546
(3). كشاف/ ج 3/ ص 152
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 221
5. ارزش نماز و نمازگزار
نماز و نمازگزار به قدري داراي ارزش است كه حتي پيامبري مانند ابراهيم خدمتگزار آن هستند. 6. خدمت به مردم
تنها خودسازي كافي نيست، خدمت به مردم نيز لازم است «لا تشرك بي … طهّر بيتي للطائفين».
«و اذّن في النّاس بالحجّ يأتوك رجالًا و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق».
ترجمه
و مردم را دعوت عمومي به حج كن؛ تا پياده و سوار بر مركب هاي لاغر از هر راهِ دوري به سوي تو بيايند.
تفسير
بعد از آماده شدن خانه كعبه براي عبادت كنندگان، خداوند به ابراهيم عليه السلام دستور مي دهد در ميان مردم براي حج اعلام كن تا پياده و سواره بر مركب هاي لاغر از هر راه دوري قصد خانه خدا كنند. (اذن) از مادّه ي اذان به معناي اعلام.
پياده رفتن به حج برتر از سواره است (رجالًا) قبل از (كلّ ضامر) آمده است.
______________________________
(1). تفسير نور/ ج 8/ ص 33
(2). حج/ 27
درسنامه با قرآن در مكه و
مدينه، ص: 222
رجال جمع راجل يعني پياده، ضامر نيز به مركب لاغر گفته مي شود كه راه رفتن زياد او را لاغر كرده است، (فج) در اصل به معناي شكاف كوه است، در اينجا به معناي راه است، عميق معادل بعيد است يعني دور.
اين كه در آيه تعبير به «ضامر» «حيوان لاغر» شده دو احتمال دارد:
1. آن حيواني كه به عنوان مركب مورد استفاده قرار مي گيرد هر قدر چاق باشد بر اثر سختي راه و حرارت شديد آفتاب سوزان منطقه و دور و دراز بودن مسير در هنگام رسيدن به مكه لاغر مي شود. اين بيان حجاج را براي تحمل مشقت هاي سفر آماده مي سازد.
2. مراد از لاغر بودن مركب چابكي آن است زيرا حيواني كه براي كشتار پروار شده توان لازم را براي پيمودن چنين مسير سختي ندارد و در ميانه راه از ادامه حركت باز مي ماند.
پس بايد مركبي قوي و چابك براي اين سفر انتخاب كرد كه بتواند همه سختي ها را تحمل كند و به مقصد برسد.
تعبير به (من كل فج عميق) اشاره به اين است كه نه فقط از راه هاي نزديك بلكه از راه هاي دور نيز بايد به سوي اين مقصد حركت كنند، كلمه «كل» در اينجا به معني استقراء و فراگيري نيست بلكه به معني كثرت است. نكته ها
1. وظايف رهبران الهي
تبليغ و فراخواني مردم به حج و زيارت بيت اللَّه از وظايف رهبران الهي است «و اذّن في النّاس بالحجّ».
______________________________
(1). الميزان/ ج 14/ ص 548؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 126؛ كشاف/ ج 3/ ص 152؛ راهنما/ ج 11/ ص 557
(2). نمونه/ ج 14/ ص 70؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 40
درسنامه با قرآن
در مكه و مدينه، ص: 223
2. سرّ وجوب لبيك گفتن
اوّلين وظيفه زائران كعبه بعد از پوشيدن لباس احرام و نيت گفتن «لبّيك اللّهمّ لبيك لبيك لا شريك لك لبّيك» است، راوي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم چرا در حج لبيك واجب شده است؟ فرمود: همانا خداوند به ابراهيم وحي كرد «و اذّن في النّاس بالحجّ … » مردم را به حج دعوت كن، اين جملات پاسخ دعوت ابراهيم عليه السلام است. 3. اجابت دعوت ابراهيم عليه السلام
در روايتي كه در تفسير علي ابن ابراهيم آمده مي خوانيم هنگامي كه ابراهيم چنين دستوري را دريافت داشت، عرض كرد: خداوندا صداي من به گوش مردم نمي رسد.
اما خدا به او فرمود: «عليك بالاذان و عليّ البلاغ» تو اعلام كن و من به گوش آن ها مي رسانم. ابراهيم بر محل (مقام) برآمد و انگشت در گوش گذارد و رو بسوي شرق و غرب كرد و صدا زد «ايّها النّاس كتب عليكم الحجّ البيت العتيق فاجيبوا ربّكم» اي مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد. و خداوند صداي او را به گوش همگان حتي كساني كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد و آن ها در پاسخ گفتند: «لبيك اللّهمّ لبيك» و تمام كساني كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم شركت مي كنند از كساني هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كرده اند. 4. فضيلت انجام حج پياده بر حج سواره
تقديم حجاج پياده بر سواره نشانه فضيلت آنان در پيشگاه الهي است، زيرا آن ها بيشتر از ديگران رنج سفر را تحمل كرده و لذا به مصداق «افضل الاعمال احمزها»
______________________________
(1).
نورالثقلين/ ج 3/ ص 486؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 30
(2). نورالثقلين/ ج 3/ ص 488؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 143؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 128؛ نمونه/ ج 14/ ص 69
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 224
برترين اعمال سخت ترين آن ها است. پياده حج آوردن فضيلتي بسيار دارد. چنانكه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به آن اشاره مي فرمايد: «للحاج الراكب بكل خطوه تخطوها راحلته سبعون حسنة و للحاج الماشي بكل خطوة سبعمائة حسنة من حسنات الحرم قيل: و ما حسنات الحرم؟ قال عليه السلام: الحسنة بمائة الف حسنة».
كسي كه سواره حج كند در هر گام هفتاد حسنه برايش منظور مي شود، در حالي كه اگر پياده به حج آيد، در هر گام هفتاد حسنه از حسنات حرم برايش محسوب مي گردد.
سؤال شد حسنات حرم چيست؟ فرمود يك حسنه در حرم معادل صد هزار حسنه در غير آن مي باشد.
شايد به خاطر همين فضيلت باشد كه ائمه عليهم السلام اهتمام داشتند حتي الامكان اين راه سخت را با پاي پياده طي كنند تا جايي كه مشهور است امام مجتبي عليه السلام 25 سفر پياده از مدينه به مكه براي حج رفته است. فاصله مدينه تا مكه تقريباً 80 فرسخ است.
5. زيارت رهبر الهي در حج
حج رفتن به محضر اولياي خدا رسيدن است، از اينكه مي فرمايد (يأتوك) و نمي فرمايد (يأتوه) اين معنا استفاده مي شود كه مردم بايد ابتدا به زيارت رهبر الهي بشتابند و با محوريت او حج را انجام دهند. 6. گسترش آئين توحيدي
آئين توحيدي حضرت ابراهيم عليه السلام در زمان حيات او در سرزمين هاي دور و
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 23/ ص 28؛
روح البيان/ ج 6/ ص 25؛ مجمع البيان/ ج 4/ ص 81
(2). تفسير نور/ ج 8/ ص 34
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 225
نزديك گسترش يافته بود «من كلّ فجّ عميق».
«ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم اللَّه في ايام معلومات علي ما رزقهم من بهيمة الانعام فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير».
ترجمه
تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه ي حياتبخش) باشند؛ و در ايام معيني نام خدا را، بر چهارپاياني كه به آنان داده است، (به هنگام قرباني كردن) ببرند؛ پس از گوشت آن ها بخوريد؛ و بينوايِ فقير را نيز اطعام نماييد.
تفسير
در اين آيه خداوند در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنا به فلسفه هاي مختلف حج پرداخته و مي فرمايد مردم به حج بيايند تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و از آنجاكه ذكري از منافع دنيوي يا اخروي نمي شود، پس هر دو را در بر مي گيرد. سپس مي فرمايد مردم علاوه بر مشاهده منافع، نام خدا را در ايام معيني به ياد آورند يعني روز دهم تا سيزدهم ذي الحجه كه گوسفند و گاو و شتر را قرباني مي كنند، به عبارت ديگر به
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 17/ ص 144- 145؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 29
(2). حج/ 28
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 226
هنگام ذبح قرباني تمام توجهشان به خدا و براي او باشد، همانطوري كه در طول مراسم حج بايد اينچنين باشد. بعد دو حكم را بيان مي كند: اولًا از گوشت حيوانات قرباني خودتان بخوريد، ثانياً فقرا را نيز اطعام نماييد.
«بهيمه» در لغت به معناي سنگ سخت است و لذا هرچه فهمش دشوار باشد مبهم گويند. راغب گويد بهيمه
به معني حيوان بي زبان است و وجه نامگذاري آن اين است كه در صورت آن ابهام وجود دارد و كسي نمي داند كه از اين صدا چه منظوري دارد، هرچند در اصل لغت عام است و لكن در متعارف تنها به معني حيوانات بي زبان غيردرنده به كار مي رود و در قرآن هم به همين معني آمده است. نكته ها
1. عظمت منافع حج
حج داراي منافع فراواني براي مردم است، تعبير منافع بصورت جمع بيانگر فراواني بركات حج است و آوردن آن بصورت نكره حاكي از عظمت آن است. 2. حضور در مراسم حج
دستيابي به بركات حج در گرو حضور مردم در مراسم حج و انجام مناسك آن است (ليشهدوا).
3. اهميت منافع حج
منافع حج به قدري مهم است كه اگر مردم از دورترين نقاط دنيا هم بيايند نيز
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 71
(2). الميزان/ ج 14/ ص 550
(3). تفسير كبير/ ج 23/ ص 30
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 227
ارزش دارد «فجّ عميق … ليشهدوا».
4. عموميت منافع حج
در حج هم منافع دنيوي است و هم اخروي. منافع بصورت مطلق آمده. امام صادق عليه السلام فرمودند: منظور از منافع در آيه شريفه منافع دنيا و آخرت است. 5. فلسفه و اسرار عميق حج
مراسم پرشكوه حج همچون عبادات ديگر داراي بركات و آثار فراواني در فرد و جامعه اسلامي دارد؛
بعد اخلاقي حج
مهم ترين فلسفه حج همان دگرگوني اخلاقي است كه در انسان ها به وجود مي آورد، مراسم «احرام» انسان را به كلي از تعينات مادي و امتيازات ظاهري و لباس هاي رنگارنگ و زروزيور بيرون مي برد و با تحريم لذائذ و پرداختن به خودسازي كه از وظايف محرم است او
را از جهان ماده جدا كرده و در عالمي از نور و روحانيت و صفا فرو مي برد.
بعد سياسي حج
حج وسيله اي است براي انتقال اخبار سياسي كشورهاي اسلامي از هر نقطه به نقطه ديگر و بالاخره حج عامل مؤثري است براي شكستن زنجيرهاي اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين.
بعد فرهنگي حج
ارتباط قشرهاي مسلمان در ايام حج مي تواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله
______________________________
(1). نور/ ج 8/ ص 35
(2). نورالثقلين/ ج 3/ ص 488؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 129؛ الميزان/ ج 14/ ص 548؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 29؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 41؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 145
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 228
فرهنگي و انتقال فكرها درآيد.
بعد اقتصادي حج
برخلاف آنچه فكر مي كنند، استفاده از كنگره عظيم حج براي تقويت پايه هاي اقتصادي كشورهاي اسلامي نه تنها با روح حج منافات ندارد، بلكه طبق روايات اسلامي يكي از فلسفه هاي آن را تشكيل مي دهد. 6. رمز قرباني
قرباني كردن حيوانات در حقيقت رمزي است براي آمادگي براي قرباني شدن در راه خدا همانگونه كه در سرگذشت حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و قرباني او آمده است، آن ها با اين عمل اعلام مي كنند كه در راه او آماده هرگونه ايثار و حتي بذل جان هستند. 7. منظور از ياد خدا
امام صادق عليه السلام فرمودند: منظور از «يذكروا اسم اللَّه» گفتن اللَّه اكبر و جملات بعد از آن است كه در دعاي معروفي بعد از پانزده نماز كه اول آن نماز ظهر روز عيد قربان است خوانده مي شود. 8. هدف اصلي ياد خدا
مقدم آمدن (ذكر اللَّه) بر ذبايح و قرباني ها (بهيمة الانعام) از اين
جهت است كه هدف اصلي به ياد خدا بودن است، منظور اصلي از قرباني هم تقرب الي اللَّه است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 74
(2). نمونه/ ج 14/ ص 70
(3). مجمع البيان/ ج 7/ ص 129
(4). في ظلال/ ج 5/ ص 595
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 229
9. قرباني از جمله مناسك حج
قرباني كردن پس از حضور در عرفات و مشعر از مناسك واجب حج است «علي ما رزقهم من بهيمة الانعام».
10. قرباني در زمان خاص
انجام تكاليف قرباني موقوف به زمان خاص و معين است. بر طبق روايات منظور از ايام معلومات، ايام تشريق دهم تا سيزدهم ذي الحجة است. 11. انواع قرباني
قرباني كردن به هر يك از شتر و گاو و گوسفند جايز است. انعام جمع نعم به معناي شتر است و جهت اينكه شتر را به اين نام ناميده اند آن است كه اين حيوان در نزد اعراب از بزرگترين نعمت ها است لكن گاهي به هر سه حيوان اطلاق مي شود و مقصود در آيه همين معناست. 12. استفاده از گوشت قرباني
استفاده از گوشت قرباني براي خود زائران جايز است (فكلوا) بر خلاف عادت هاي زمان جاهليت كه مصرفش را براي حاجي حرام مي دانستند. 13. اطعام به مستمندان
استفاده از تمام گوشت قرباني براي زائر خانه خداوند جايز نيست بلكه بايد به مستمندان تنگدست اطعام شود، (من) در (منها) مفيد تبعيض است.
______________________________
(1). معاني الاخبار/ ص 297؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 30؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 129؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 145
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 129؛ الميزان/ ج 14/ ص 550
(3). تفسير نور/ ج 8/ ص 35
درسنامه با قرآن در مكه و
مدينه، ص: 230
14. قرباني و فقرزدايي
حضور در حج و رسيدن به منافع آن بايد با فقرزدايي همراه باشد و اجتماع اغنيا در حج نبايد آنان را از تهيدستان غافل كند.
«ثم ليقضوا تفثهم و اليوفوا نذورهم و ليطّوّفوا بالبيت العتيق».
ترجمه
سپس، بايد آلودگي هايشان را برطرف سازند؛ و به نذرهاي خود وفا كنند؛ و بر گِرد خانه ي گرامي كعبه، طواف كنند.
تفسير
اين آيه به بخش ديگري از مناسك حج اشاره مي كند: بعد از آن، آلودگي ها را از خود برطرف سازند و هرچيزي را كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده مانند مو و ناخن و امثال آن بايد زايل شود و اين كنايه از بيرون شدن از احرام است و به نذرهاي خود وفا كنند مانند نذرهايي كه حاجي براي رفتن به حج مي كند و بر گرد خانه عتيق طواف نمايند يعني طواف نساء را بجا آورند كه آخرين عمل حج است و بعد از آن تمام محرمات حلال مي شود.
تفث به گفته بسياري از مفسران به معناي چرك و كثافت و زوائد بدن همچون
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 82؛ راهنما/ ج 11/ ص 560- 563؛ تفسير نور/ ج 8/ ص 35
(2). حج/ 29
(3). نمونه/ ج 14/ ص 85
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 231
ناخن و موهاي اضافي است. در روايات نيز به گرفتن ناخن و پاكيزه كردن بدن و تراشيدن سر تفسير شده است.
در حديثي امام صادق عليه السلام جمله «ليقضوا تفثهم» را تفسير به ملاقات امام كرد و هنگامي كه راوي از اين مسئله توضيح خواست و اشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن و مانند آن كرد، امام فرمود: قرآن ظاهر
و باطني دارد، يعني مسئله ملاقات با امام در اينجا مربوط به باطن آيه است.
در اين كه منظور از طواف واجب آيا طواف اول و طواف زيارت است يا طواف نساء دو قول ذكر شده است و لكن تفسير آن به طواف نساء قوي تر به نظر مي رسد چنانكه اين معنا در حديثي از امام صادق عليه السلام بيان شده است.
نكته ها
1. اعمال عيد قربان
در روز عيد قربان در سرزمين منا سه عمل واجب است: الف. پرتاب هفت سنگ ريزه به جمره عقبه. ب. قرباني كه در آيه 28 به آن اشاره شد. ج. تراشيدن سر و يا كوتاه كردن مو و ناخن كه در اين آيه بيان شده است. 2. وجه نامگذاري كعبه به بيت عتيق
مفسرين در نامگذاري كعبه به عتيق وجوهي ذكر كرده اند:
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 7/ ص 130؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 31؛ كشاف/ ج 3/ ص 153
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 130؛ تفسير نمونه/ ج 14/ ص 86
(3). نورالثقلين/ ج 3/ ص 492
(4). فتح القدير/ ج 3/ ص 449؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 130؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 31؛ نمونه/ ج 14/ ص 87؛ صافي/ ج 3/ ص 377
(5). تفسير نور/ ج 8/ ص 37
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 232
1. خانه كعبه از قيد تملّك مردم آزاد مي باشد و قابل تملك براي احدي نيست. چنانكه امام محمد باقر عليه السلام در وجه تسميه كعبه به عتيق مي فرمايد: «لانّه بيت حر عتيق من النّاس و لم يملكه احد». 2. اين خانه از تسلّط جبارين آزاد است و هيچ جباري قصد تخريب آن را نكرد مگر اين كه
هلاك شد. چنانكه در داستان ابرهه و سوره فيل به آن اشاره شده است. در حديثي رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «انّما سمي البيت العتيق لانّه لم يظهر عليه جبّار». اين بيت عتيق ناميده شد بخاطر آنكه هيچ جباري بر آن غلبه و استيلا نمي يابد.
3. از طوفان نوح آزاد شده زيرا اين طوفان بنا بر قولي تمام روي زمين را فرا گرفت و تنها مكان كعبه در زير آب فرو نرفت. روايتي از امام صادق عليه السلام اين وجه را تأييد مي كند:
«سمي البيت العتيق لأنّه اعتق من الغرق». 4. بخاطر قدمت آن است، زيرا كعبه اولين خانه اي مي باشد كه براي عبادت خدا ساخته شده است: «انّ اوّل بيت وضع للنّاس للّذي ببكّة مباركاً». 3. وفاي به نذر
مقصود از وفاي به نذر آن است كه بسياري از مردم نذر مي كردند كه در صورت توفيق براي حج علاوه بر مناسك حج قرباني هاي اضافي و صدقات و كارهاي خيري انجام دهند و گاه مي شد كه بعد از رسيدن به مقصد نذرهاي خود را به دست فراموشي مي سپردند. قرآن تأكيد مي كند كه در وفاي به نذر كوتاهي نكنند.
______________________________
(1). برهان/ ج 3/ ص 90/ 25
(2). تفسير ابن كثير/ ج 3/ ص 189
(3). برهان/ ج 3/ ص 90/ 27
(4). آل عمران/ 96
(5). روح المعاني/ ج 17/ ص 146؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 449؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 130؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 31؛ نمونه/ ج 14/ ص 87
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 233
«ذلك و من يعظم حرمات اللَّه فهو خير له عند ربّه و احلّت لكم الانعام الّا ما يتلي عليكم
فاجتنبوا الرّجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزّور* حنفاء للَّه غير مشركين به و من يشرك باللَّه فكأنّما خرّ من السّماء فتخطفه الطّير او تهوي به الرّيح في مكانٍ سحيق».
ترجمه
(مناسك حج) اين است؛ و هر كس برنامه هاي الهي را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براي او بهتر است. و چهارپايان براي شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده مي شود. از بت هاي پليد اجتناب كنيد، و از سخن باطل بپرهيزيد. «30» (برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالي كه همگي خالص براي خدا باشد. هيچ گونه همتايي براي او قائل نشويد. و هر كس همتايي براي خدا قرار دهد، گويي از آسمان سقوط كرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را مي ربايند؛ و يا تندباد او را به جاي دوردستي پرتاب مي كند. «31»
تفسير
آنچه ما براي ابراهيم و مردم بعد از وي بعنوان مناسك حج تشريع كرديم همين است كه گفته شد، بعد مي فرمايد و هركس برنامه هاي الهي را بزرگ شمارد و احترام آن را حفظ كند براي او نزد پروردگارش بهتر است و روشن است كه (حرمات) در اينجا اشاره به
______________________________
(1). حج/ 30- 31
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 234
اعمال و مناسك حج است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصاً و حرم مكه عموماً نيز به آن افزوده شود بنابراين تفسير آن بخصوص محرمات يعني آنچه از آن نهي شده بطور كلي يا تمام واجبات خلاف ظاهر آيات است.
بعد مي فرمايد چهارپايان براي شما حلال شده مگر آنچه دستور منعش براي شما خوانده مي شود كه ممكن است منظور تحريم قربانياني باشد كه براي غير خدا ذبح مي شوند (آنطور كه عادت مشركين
بود) و ممكن است منظور اين باشد كه براي محرم صيد كردن حرام است. در پايان آيه 30 دو دستور از مراسم حج را بيان مي كند كه مبارزه اي با سنن جاهلي است، اولًا از بت ها اجتناب كنيد چون آن ها پليد هستند، ثانياً از سخنان باطل و بيهوده بپرهيزيد.
مراسم حج و گفتن لبيك را در حالي انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص و براي خدا باشد و هيچگونه شركي در آن راه نيابد، به عبارت ديگر اخلاص و قصد قربت محرّك اصلي در حج و ساير عبادات باشد.
هركس شريكي براي خدا قائل شود مانند كسي است كه از آسمان سقوط كرده و پرندگان در وسط هوا او را مي ربايند و يا تندباد او را به مكان دوري پرتاب مي كند، يعني انسان غير موحد بدون ستون و پايگاه است كه يا طعمه ديگران مي شود يا به تنهايي مرگبار و دوري كامل از حق و حقيقت گرفتار خواهد شد.
منظور از اجتناب از قول زور، پرهيز از هرگونه گفتار باطل و بيهوده است و تفسير آن به تلبيه مشركان «لبيك لا شريك الّا شريكاً هو لك تملكه و ما ملك» يا دروغ يا شهادت
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 89
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 235
باطل از قبيل بيان مصداق است. نكته ها
1. مناسك حج عبارت است از احرام و طواف و نماز و قرباني و اخلاص و اجتناب از شرك.
(ذلك) اشاره به امور ياد شده است. 2. تعظيم شعائر الهي
تعظيم شعائر الهي به اين است كه محرمات يعني دستورات الهي اعم از واجبات و محرمات در مورد حج را انسان رعايت كند و از آن تعدي
نكند. 3. استفاده از گوشت چهارپايان
استفاده از گوشت چهارپايان مانند شتر و گاو و گوسفند مانعي ندارد جز آنچه را خداوند حرام كرده است مانند ذبح حيوان بدون بسم اللَّه گفتن يا روبه قبله نبودن يا صيد در حال احرام و منخنقه و موقوذه كه در سوره مائده بيان شده است «الّا ما يتلي عليكم».
4. پرهيز از هرگونه بت پرستي
پرهيز از هرگونه بت پرستي و هرگونه گفتار باطل لازم است. تفسير اوثان به شطرنج كه در برخي از روايات آمده از قبيل بيان مصداق مفهوم كلي است.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 7/ ص 131؛ نمونه/ ج 14/ ص 89؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 33؛ صافي/ ج 7/ ص 377
(2). الميزان/ ج 14/ ص 552؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 451
(3). الميزان/ ج 14/ ص 552؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 451؛ نمونه/ ج 14/ ص 89؛ مجمع البيان/ ج 7/ ص 131
(4). اطيب البيان/ ج 9/ ص 296؛ كشاف/ ج 3/ ص 154؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 451
(5). نمونه/ ج 14/ ص 91؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 148
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 236
5. علت وجوب اجتناب از بت پرستي
جهت اين كه حكم اجتناب را معلق بر رجس كرده بعد كلمه (من الاوثان) را ذكر كرده آن است كه به علت حكم نيز اشاره كند يعني علت وجوب اجتناب اين است كه اوثان رجس و پليد هستند و جهت اينكه اجتناب را معلّق به اوثان كرده، نه به عبادت آن است كه مبالغه در اجتناب را برساند. 6. معناي حنيف
اعمال حج بايد به دور از هرگونه شركي انجام شود. حنفاء جمع
حنيف به معني كسي كه از انحراف و گمراهي به استقامت و اعتدال تمايل پيدا كند و در صراط مستقيم گام بردارد. 7. حنيف به معناي دين حق و فطرت توحيدي است، چنانكه قرآن كريم مي فرمايد:
«فأقم وجهك للدّين حنيفاً فطرة اللَّه التي فطر النّاس عليها لا تبديل لخلق اللَّه» و درباره ابراهيم عليه السلام مي فرمايد: «ما كان ابراهيم يهودياً و لا نصرانياً و لكن كان حنيفاً مسلماً و ما كان من المشركين» و اين معنا در حديثي از امام باقر عليه السلام نقل شده است.
8. در آيه شريفه شخص مشرك را در شرك ورزيدن و شكار شيطان شدنش را تشبيه به كسي كرده كه از آسمان سقوط مي كند و عقاب لاشخور او را به سرعت مي گيرد يا باد او را به مكاني بسيار دور پرتاب مي كند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 14/ ص 553؛ كشاف/ ج 3/ ص 154
(2). نمونه/ ج 14/ ص 94؛ فتح القدير/ ج 3/ ص 451
(3). روم/ 29
(4). آل عمران/ 60؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 33؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 55؛ صافي/ ج 3/ ص 377
(5). الميزان/ ج 14/ ص 554؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 56؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 150
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 237
«ذلك و من يعظم شعائر اللَّه فأنّها من تقوي القلوب* لكم فيها منافع الي اجل مسمّيً ثمّ محلّها الي البيت العتيق».
ترجمه
اين است (مناسك حج)؛ و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه ي تقواي دل هاست. «32» در آن (حيوانات قرباني)، منافعي براي شماست تا زمان معيّني [/ روز ذبح آن ها]؛ سپس محل آن، خانه ي قديمي و گرامي (كعبه) است.
«33»
تفسير
مناسك حج اين گونه است و كسي شعائر و نشانه هاي خدا را بزرگ مي شمارد و به آن ها احترام مي گذارد كه اعمالش برخاسته از تقواي دل باشد. يعني حقيقت تقوا امري معنوي و مربوط به دل است.
يكي از شعائر خدا در مناسك حج مربوط به شتر (يا گاو و گوسفند) قرباني است.
گروهي از مسلمين عقيده داشتند كه از شتر قرباني هيچ بهره اي نبايد گرفت تا موقع ذبحش برسد اما آيه مي فرمايد براي شما در اين شتران منافعي وجود دارد مانند سوار شدن يا نوشيدن شير آن ها تا زماني كه بايد قرباني شوند (محل) اسم زمان و به معناي وقت حلول و سررسيد مدت است، محل آن، خانه كعبه آن خانه قديمي و گرامي است.
______________________________
(1). حج/ 32- 33
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 238
يعني اگر قرباني مربوط به حج باشد بايد در منا ذبح شود و اگر براي عمره مفرده است بايد در مكه قرباني شود كه آيه با بيان بيت عتيق به هردو نوع اشاره مي كند.
بهره برداري مادي از شتر مانند سوار شدن، حمل بار و دوشيدن شير تا زماني است كه شتر به قربنگاه برسد (محل) اسم زمان و به معناي وقت حلول و سررسيد مدت است. نكته ها
1. حقيقت تقوي
اضافه تقوي به قلوب اشاره به اين است كه حقيقت تقوي امري است معنوي و قائم به قلب است، پس تقوا قائم به اعمال كه عبارت از حركات و سكنات بدني نيست زيرا حركات و سكنات بدني در طاعت و معصيت مشترك است مانند دست زدن به بدن جنس مخالف در نكاح و زنا يا بي جان كردن در جنايت و قصاص يا نماز براي
خدا و ريا. پس اگر يكي حلال است و ديگري حرام، يكي زشت و يكي معروف، بخاطر همان امر معنوي و دروني است. 2. نمونه هاي تعظيم شعائر الهي
از جمله نمونه هاي تعظيم شعائر الهي سعي بين صفا و مروه است «انّ الصّفا والمروة من شعائر اللَّه» و ديگر قرباني كردن شتر است كه مي فرمايد: «و البدن جعلناها لكم من شعائر اللَّه».
______________________________
(1). كشاف/ ج 3/ ص 157؛ الميزان/ ج 14/ ص 556؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 56؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 35؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 152؛ نمونه/ ج 14/ ص 96
(2). الميزان/ ج 14/ ص 556
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 239
3. عناوين قصديه
براي تبيين رابطه تعظيم شعائر و تقواي دل بايد گفت: عناوين بر دو قسم است:
1. عناوين غير قصديه عبارت است از: آن عناويني كه در تحقق آن ها نيازي به قصد نيست مانند طهارت كه با ازاله نجاست و شستن محل بدون قصد تطهير حاصل مي شود و يا عناوين ديگر مانند قيام و قعود.
2. عناوين قصديه: صرف عمل بدون قصد موجب صدق عنوان نمي شود، بلكه تحقق عنوان متوقف بر قصد است، مانند ركوع، هر خم شدني ركوع نيست بلكه تحقق آن نياز به قصد دارد. با توجه به اين نكته به خوبي دانسته مي شود تعظيم از عناوين قصديه است پس حركت هاي معمول و متعارف هنگامي نشانه تعظيم و احترام خواهد بود كه توأم با قصد باشد، مثلًا دست بر سينه گذاشتن اگر به قصد تواضع و تعظيم باشد عنوان تواضع بر آن صدق مي كند ولي اگر بخاطر درد قفسه سينه باشد مسلّماً عنوان تعظيم ندارد.
بنابراين آنان كه به تعظيم
شعائر الهي تظاهر مي كنند ولي در باطن چنين قصدي ندارند در حقيقت تعظيم شعائر نكرده اند، زيرا تعظيم شعائر رابطه مستقيم با تقواي دل دارد يعني تعظيم شعائر الهي نشانه وجود تقواي دل ها است و آنكه باتقوا باشد آنچه را نشاني از خدا دارد بزرگ داشته و حرمت او را نگه مي دارد. به تعبير ديگر تقواي دل منشأ تقواي اعضا است و تعظيم شعائر ناشي از تقواي دلها مي باشد.
______________________________
(1). اقتباس از تفسير سوره حج نوشته محمد امين
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 240
«و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم اللَّه علي ما رزقهم من بهيمة الانعام فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشّر المخبتين* الّذين اذا ذكر اللَّه وجلت قلوبهم و الصّابرين علي ما اصابهم و المقيمي الصلاة و ممّا رزقناهم ينفقون».
ترجمه
براي هر امتي قربان گاهي قرار داديم، تا نام خدا را (به هنگام قرباني) بر چهارپاياني كه به آنان روزي داده ايم ببرند، و خداي شما معبود واحدي است؛ در برابر (فرمان) او تسليم شويد. و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را. «34» همان ها كه چون نام خدا برده مي شود، دل هايشان پر از خوف (پروردگار) مي گردد؛ و شكيبايان در برابر مصيبت هايي كه به آنان مي رسد؛ و آن ها كه نماز را بر پا مي دارند، و از آنچه به آنان روزي داده ايم انفاق مي كنند. «35»
تفسير
اين منحصر به پيروان ابراهيم نيست كه مراسم قرباني براي خدا دارند، بلكه براي قبل از آن ها نيز مقرر شده بود، امت هايي كه ايمان داشتند اجازه داشتند تا آنان نيز مانند شما نام خدا را بر چهارپاياني كه به آن ها روزي داديم ببرند. اساساً قرباني كردن يك عمل خرافي نيست بلكه
وقتي به نام خدا صورت بگيرد سمبلي از آمادگي انسان براي فداكاري
______________________________
(1). حج/ 34- 35
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 241
و قرباني شدن در راه او و از دست دادن سرمايه هايش است، بعلاوه اينكه طريقه اي براي اطعام فقرا نيز هست. حال كه خداي شما همان خدايي است كه براي امت هاي گذشته نيز احكام شما را تشريع كرد، پس بدانيد معبود شما و آن امت ها يكي است، لذا اسلام بياوريد و تسليم او شويد و اعمالتان را فقط براي تقرب جستن به او انجام دهيد كه در اين صورت از «مخبتين» خواهيد بود كه آيه 35 آن را توضيح مي دهد.
آيه 35 چهار صفت براي مخبتين ذكر مي كند، اولًا وقتي نام خدا برده مي شود دل هايشان مملو از خوف پروردگار مي گردد، البته اين خوف نه به واسطه ترديد در رحمت خدا يا ترس بي مورد از غضب الهي است بلكه به جهت مسؤوليت هايي است كه احتمالًا در انجام آن كوتاهي كرده اند. با درك مقام و عظمت الهي دچار خوف مي شوند. ثانياً در برابر حوادث و مصائب صابرند و به واسطه مشكلات هيچگاه از طريق حق منحرف نشده و دچار يأس و كفران و فرار از مسؤوليت نمي شوند. ثالثاً نماز را برپا مي دارند، لذا ارتباطشان با خالق جهان محكم است. رابعاً از روزي هاي خدا انفاق مي كنند و در نتيجه پيوندشان با خلق خدا نيز مستحكم است. نكته ها
1. تكليف قرباني از احكام مشترك تمامي اديان آسماني است «و لكلّ امّة جعلنا منسكاً».
2. معناي منسك
راغب در مفردات مي گويد: «نسك» به معناي عبادت است و «ناسك» به معناي
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 102
درسنامه با قرآن در مكه
و مدينه، ص: 242
عابد است و مناسك حج يعني مواقعي كه اين عبادت در آنجا جمع مي شود يا به معناي خود اين اعمال است. «منسك» به معناي مصدر ميمي و اسم زمان و مكان هر سه مي آيد. مرحوم علامه طباطبايي قدس سره مي فرمايد: «منسك» در آيه شريفه مصدر ميمي و به معناي عبادت است، عبادتي كه مشتمل بر قرباني و ذبح نيز هست. و لكن نويسندگان تفسير نمونه بر آنند كه «منسك» به معناي خصوص قرباني است. 3. ياد نام خدا در تمام اديان
ذكر نام خدا به هنگام ذبح اختصاصي به امت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ندارد بلكه در تمام امّت ها اين امر مشروع بوده است «و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم اللَّه … ». 4. وجوب ذكر نام خدا هنگام قرباني
ذكر نام خدا به هنگام ذبح و قرباني امري واجب است «ليذكروا اسم اللَّه … » چنانكه اين معنا در آيه 36 حج نيز بيان شده است.
5. شيوه بندگي خدا تنها بايد از طريق وحي باشد «جعلنا منسكاً».
6. قرباني و سپاسگزاري از نعمت حق
مراسم قرباني عبادت خدا و سپاسگزاري در برابرنعمت هاي اوست «جعلنا منسكاً … علي ما رزقهم اللَّه من بهيمة الانعام».
7. ارزش نام خدا
نام خداوند به قدري داراي ارزش است كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جاري شود، گوشت آن حيوان حلال وگرنه حرام خواهد بود.
______________________________
(1). الميزان/ ج 14/ ص 556؛ نمونه/ ج 14/ ص 102؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 153
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 134
(3). تفسير كبير/ ج 23/ ص 35
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 243
8. حج و اوصاف ارزشمند
اوصافي كه در
آيه شريفه در تفسير (مخبتين) آمده مانند ترس از خدا و صبر و بپا داشتن نماز و انفاق، همه اينها در حج وجود دارد. 9. تسليم بودن براي رضاي خدا
جز براي خداوند نبايد تسليم بود، تقديم (له) بر (اسلموا) مفيد حصر است.
«و البدن جعلناها لكم من شعائر اللَّه لكم فيها خير فاذكروا اسم اللَّه عليها صوافّ فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع والمعترّ كذلك سخّرناها لكم لعلّكم تشكرون* لن ينال اللَّه لحومها و لا دماؤها و لكن يناله التّقوي منكم كذلك سخّرها لكم لتكبّروا اللَّه علي ما هديكم و بشّر المحسنين».
ترجمه
و شترهاي چاق و فربه را (در مراسم حج) براي شما از شعائر الهي قرار داديم؛ در آن ها براي شما خير و بركت است؛ نام خدا را (هنگام قرباني كردن) در حالي كه به صف ايستاده اند بر آن ها ببريد؛ و هنگامي كه پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 17/ ص 155؛ الميزان/ ج 14/ ص 557؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 36؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 60
(2). حج/ 36- 37
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 244
آن ها بخوريد، و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد اين گونه ما آن ها را مسخّرتان ساختيم، تا شكر خدا را به جا آوريد. «36» نه گوشت ها و نه خون هاي آن ها، هرگز به خدا نمي رسد. آنچه به او مي رسد، تقوا و پرهيزكاري شماست. اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته، تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد؛ و بشارت ده نيكوكاران را. «37»
تفسير
و شترهاي چاق را براي شما
از شعائر الهي قرار داديم، در آن ها براي شما خير و بركت است. اگر شتر چاق و درشت از شعائر الهي خوانده شده به اعتبار اين است كه براي خدا قرباني شده لذا ادامه مي دهد كه وقتي هنگام قرباني شدن ايستاده و دست و پاهايشان بسته است، نام خدا را هنگام قرباني كردن آن ها، در حالي كه به صف ايستاده اند ببريد و هنگامي كه با پهلو به زمين افتادند و آرام گرفتند و جان دادند از گوشت آن ها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معتر را نيز از آن اطعام كنيد. در انتهاي آيه 36 مي فرمايد خدا اينچنين حيواني با آن بزرگي و قدرت را تسليم شما مي كند تا بتوانيد او را به راحتي مسخر كنيد، آيا نبايد شكر اين را بجا آورد؟
ممكن است كسي تصور كند كه از خون و گوشت اين قرباني ها بهره اي به خدا مي رسد يا توهم كند كه اگر بهره اي از اين گوشت ها به خدا نمي رسد پس چرا امر به قرباني كردن مي كند؟ جواب مي دهد كه اين درست است كه هرگز از گوشت ها و خون هاي آن ها چيزي به خدا نمي رسد، ليكن اين قرباني ها تقوا و آثار معنوي براي آورنده اش دارد و اين صفات و آثار معنوي است كه به سوي خدا صعود مي كند و صاحبش را به خدا نزديك
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 245
مي كند، آنقدر نزديك كه ديگر حجابي بين او و خدا نماند. خدا آن حيوان را اينچنين براي شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوي اطاعت و تقرب به او شود و بتوانيد با قرباني كردن آن و در هنگام ذبح به
ياد عظمت او و كبريايي خدا بيفتيد و او را در برابر هدايت به چنين عبادتي و كسب رضاي او و ثوابش تكبير گوييد. در آخر مي فرمايد نيكوكاران را بشارت ده، همانهايي را كه چنين اعمال نيكي انجام مي دهند و در راه خدا انفاق مي كنند و از هيچ احساني دريغ ندارند.
قانع؛ فقيري است كه به آنچه به او برسد راضي و قانع باشد و شكر خداي را بجا آورد و سؤال نكند.
معتر؛ آن فقيري است كه بر خلاف قانع خود را طلبكار مي داند و از مردم سؤال مي كند و زماني كه به او كمكي مي شود قانع نيست و تقاضاي بيشتر دارد.
مفسرين اختلاف نظر دارند در اينكه امر در «فكلوا منها» دلالت بر وجوب دارد يا استحباب و يا اباحه؟ بعضي گفته اند امر در «كلوا» براي اباحه و امر در «اطعموا» براي وجوب است. شيخ طبرسي مي گويد اين امر به معني اذن و جواز است نه وجوب، زيرا مردم جاهليت خوردن گوشت قرباني را بر خود حرام مي دانستند. «الامر عقيب الحظر يدلّ علي الاباحه» امر پس از منع دلالت بر اباحه مي كند.
______________________________
(1). نمونه/ ج 14/ ص 106- 110
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 137؛ نورالثقلين/ ج 3/ ص 498؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 37؛ تبيان/ ج 7/ ص 283؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 64؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 157
(3). برهان/ ج 3/ ص 92
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 246
نكته ها
1. انتخاب قرباني
در بزرگداشت شعائر الهي، شتر چاق و سالم انتخاب كنيد. (والبدن) (بدن) جمع بدنه به معناي شتر سالم و چاق است. 2. بهترين روش قرباني
بهترين روش قرباني شتر نحر آن
در حال ايستاده است. (صواف) حيواني است كه زانوي خود را صاف نگهداشته است. 3. زمان استفاده از قرباني
تا روح در بدن حيوان وجود دارد، استفاده از آن حرام است (وجوب) مصدر (وجبت) به معناي سقوط و افتادن است و (جنوب) نيز جمع (جنب) و به معناي پهلو است يعني وقتي شتران افتادند و به پهلو غلطيدند (جان دادند) از گوشت آن استفاده كنيد. گفتني است كه عرب جاهلي گمان مي كرد كه قرباني مال خدايان است و استفاده از آن ممنوع است، خداوند دراين آيه براين گمان خط بطلان كشيده است. 4. شكر نعمت
رام بودن و مسخّر بودن حيوانات، خوردن گوشت قرباني و اطعام به ديگران از جمله نعمت هاي الهي است كه بايد سپاسگزاري شود «لعلّكم تشكرون».
______________________________
(1). الميزان/ ج 14/ ص 557
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 137؛ الميزان/ ج 14/ ص 557؛ تفسير كبير/ ج 23/ ص 37؛ جامع الاحكام/ ج 12/ ص 61؛ روح المعاني/ ج 17/ ص 156
(3). كشاف/ ج 3/ ص 158؛ الميزان/ ج 14/ ص 557
(4). كشاف/ ج 3/ ص 159
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 247
5. نگريستن به باطن عمل
ضمير لحومها و دماؤها به (بدن) برمي گردد، يعني هرگز گوشت ها و خون هاي شتران قرباني به خدا نخواهد رسيد، آيه هشداري است به همه مؤمنان كه خداوند به پيكر و ظاهر عمل نمي نگرد بلكه به نيت و باطن عمل مي نگرد.
6. حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است و اگر لطف الهي نباشد انسان ها گمراه مي شوند.
7. انجام مناسك حج انسان را در زمره نيكوكاران قرار مي دهد «و بشّر المحسنين».
8. علت تقديم قانع بر معتر
تقديم قانع بر معتر بدان لحاظ
است كه معتر هيچگاه گرسنه نمي ماند چون بدون هيچ پروايي دست نياز بسوي مردم دراز كرده و حتي گاهي بيش از حد نياز مطالبه مي كند. ولي قانع بخاطر آبرومندي و خويشتنداري از كسي سؤال نمي كند و نياز خويش را اظهار نمي دارد ولذا انسان بايد در مرحله اول به اينگونه افراد برسد و آنان را تأمين نمايد.
9. مساوات ميان متمكن و مستمند
نكته ظريفي در اينجا هست و آن اينكه امر در «كلوا منها» بنا بر مشهور ظهور در استحباب دارد، يعني بايسته و شايسته است حاجي مقداري از قرباني بخورد و شايد اين امر بدان جهت باشد كه فقرا در اين رابطه احساس حقارت نكنند و از سوي ديگر بيانگر نوعي مساوات بين طبقات متمكن و مستمند جامعه باشد. در هر حال مشهور آن است كه قرباني بايد سه قسمت شود: يك قسمت آن اطعام به اهل و عيال، قسمت دوم به فقرا
______________________________
(1). تفسير كبير/ ج 23/ ص 38؛ راهنما/ ج 11/ ص 588؛ تفسير نور/ ج 8/ ص 46
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 248
(قانع و معتر) اعطا شود و قسمت سوم به دوستان و نزديكان اهدا گردد.
«فبشّرناه بغلام حليم* فلمّا بلغ معه السّعي قال يا بنيّ انّي اري في المنام انّي اذبحك فانظر ماذاتري قال يا ابت افعل ما تؤمر ستجدني ان شاء اللَّه من الصّابرين* فلمّا اسلما و تلّه للجبين* و ناديناه ان يا ابراهيم* قد صدّقت الرّؤيا انّا كذلك نجزي المحسنين* انّ هذا لهو البلاؤ المبين* و فديناه بذبح عظيم* و تركنا عليه في الآخرين* سلام علي ابراهيم».
ترجمه
ما او [/ ابراهيم] را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم.
«101» هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مي كنم، نظر تو چيست؟» گفت: پدرم! هر چه دستور داري اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.» «102» هنگامي كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد، «103» او را ندا داديم كه: «اي ابراهيم! «104» آن رؤيا را تحقق بخشيدي (و به مأموريت خود عمل كردي).» ما اين گونه، نيكوكاران را جزا مي دهيم. «105» اين مسلماً همان امتحان آشكار است. «106» ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم، «107» و نام
______________________________
(1). برهان/ ج 3/ ص 92؛ مجمع البيان/ ج 4/ ص 86
(2). صافات/ 101- 109
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 249
نيك او را در امت هاي بعد باقي نهاديم. «108» سلام بر ابراهيم! «109»
تفسير
ابراهيم عليه السلام در قربانگاه
ابراهيم عليه السلام بعد از اداي رسالت خويش در بابل از آنجا هجرت كرد و نخستين تقاضايش از پروردگار اين بود كه فرزند صالحي به او عطا فرمايد زيرا تا آن روز صاحب فرزند نشده بود.
نخستين آيه مورد بحث سخن از اجابت اين دعاي ابراهيم به ميان آورده است و مي گويد: ما او را به نوجواني حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم «فبشّرناه بغلام حليم».
در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است: بشارت تولد فرزندي پسر و بشارت رسيدن او به سنين نوجواني و بشارت به صفت والاي حلم. سرانجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارت الهي متولد شد و قلب پدر را كه در انتظار فرزندي صالح سال ها چشم به راه بود روشن
ساخت، دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجواني رسيد.
در اينجا قرآن مي گويد: هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد «فلمّا بلغ معه السّعي» يعني به مرحله اي رسيد كه مي توانست در مسائل مختلف زندگي همراه پدر تلاش و كوشش كند و او را ياري دهد.
بعضي «سعي» را در اينجا به معني عبادت و كار براي خدا دانسته اند، البته سعي مفهوم وسيعي دارد كه اين معني را نيز شامل مي شود ولي منحصر به آن نيست و تعبير
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 250
«معه» (با پدرش) نشان مي دهد كه منظور معاونت پدر در امور زندگي است.
به هر حال به گفته جمعي از مفسران، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود كه ابراهيم خواب عجيب و شگفت انگيزي مي بيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشّأن است، در خواب مي بيند كه از سوي خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قرباني كند و سر ببرد.
ابراهيم عليه السلام از خواب بيدار شد، مي دانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه هاي شيطاني دور است، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد كه تأكيدي بود بر لزوم اين امر و فوريت آن.
مي گويند نخستين بار در شب «ترويه» (شب هشتم ماه ذي الحجه) اين خواب را ديد و در شب هاي «عرفه» و شب «عيد قربان» (نهم و دهم ذي الحجه) خواب تكرار گرديد، لذا براي او كمترين شكي باقي نماند كه اين فرمان قطعي خدا است.
ابراهيم عليه السلام كه بارها از كوره داغ امتحان الهي سرفراز بيرون آمده
بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد و فرزندي را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجواني برومند شده است با دست خود سر ببرد!
ولي بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند. رو به سوي او كرد و گفت: فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم، بنگر نظر تو چيست؟ «قال يا بنيّ انّي اري في المنام انّي اذبّحك فانظر ماذا تري» فرزندش كه نسخه اي از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود با آغوش باز و از
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 7/ ص 706
(2). نمونه/ ج 19/ ص 111؛ جامع الاحكام/ ج 15/ ص 101- 102
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 251
روي طيب خاطر از اين فرمان الهي استقبال كرد و با صراحت و قاطعيت گفت: پدرم هر دستوري به تو داده شده است اجرا كن «قال يا ابت افعل ما تؤمر» و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت «ستجدني ان شاء اللَّه من الصّابرين».
هنگامي كه هردو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد …
«فلمّا اسلما و تلّه للجبين».
بعضي گفته اند منظور از جمله «تلّه للجبين» اين بود كه پيشاني پسر را به پيشنهاد خودش بر خاك نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدري به هيجان درآيد و مانع اجراي فرمان خدا شود!
به هر حال ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد
را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوي فرزند گذارد در حالي كه روحش در هيجان فرورفته بود و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بي ترديد پيش مي برد، اما كارد برنده در گلوي لطيف فرزند كمترين اثري نگذارد!
ابراهيم در حيرت فرو رفت، بار ديگر كارد را به حركت درآورد ولي باز كارگر نيفتاد.
آري ابراهيم «خليل» مي گويد: ببر! اما خداوند «جليل» فرمان مي دهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
اين جاست كه قرآن با يك جمله كوتاه و پرمعني به همه انتظارها پايان داده و مي گويد: در اين هنگام او را ندا داديم كه اي ابراهيم «و ناديناه ان يا ابراهيم».
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 23/ ص 130
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 707؛ روح المعاني/ ج 23/ ص 130؛ كشف الاسرار/ ج 23/ ص 291
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 252
آنچه را در خواب مأموريت يافتي انجام دادي «قد صدقت الرّؤيا»، ما اينگونه نيكوكاران را جزا و پاداش مي دهيم «انّا كذلك نجزي المحسنين».
هم به آن ها توفيق پيروزي در امتحان مي دهيم و هم نمي گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آري كسي كه سرتاپا تسليم فرمان ما است و نيكي را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشي نخواهد داشت.
سپس مي افزايد اين مسلّماً امتحان مهم و آشكاري است «ان هذا لهو البلاء المبين». ذبح كردن فرزند با دست خود آن هم فرزندي برومند و لايق براي پدري كه يك عمر در انتظار چنين فرزندي بوده كار ساده و آساني نيست، چگونه مي توان دل از چنين فرزندي بركند؟ و از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا بي
آنكه خم به ابرو آورد به امتثال اين فرمان بشتابد و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد به طوري كه از نظر آمادگي هاي رواني و عملي چيزي فروگذار نكند؟ و از آن عجيب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود كه با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار و تسليم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.
لذا در بعضي از روايات آمده است هنگامي كه اين كار انجام گرفت جبرئيل (از روي اعجاب) صدا زد «اللَّه اكبر» «اللَّه اكبر»! و فرزند ابراهيم صدا زد «لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر»! و پدر قهرمان فداكار نيز گفت: «اللَّه اكبر و للَّه الحمد»!
و اين شبيه تكبيراتي است كه ما روز عيد قربان مي گوييم، اما براي اينكه برنامه ابراهيم ناتمام نماند و در پيشگاه خدا قرباني كرده باشد و آرزوي ابراهيم برآورده شود، خداوند قوچي بزرگ فرستاد تا بجاي فرزند قرباني كند و سنتي براي آيندگان در مراسم
______________________________
(1). كشف الاسرار/ ج 23/ ص 293
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 253
«حج» و سرزمين «منا» از خود بگذارد، چنانكه قرآن مي گويد ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم «و فديناه بذبح عظيم».
نه تنها خداوند پيروزي ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت چنانچه در آيه بعد مي گويد: ما نام نيك ابراهيم را در امت هاي بعد باقي و برقرار ساختيم «و تركنا عليه في الآخرين».
او «اسوه» اي شد براي همه آيندگان و «قدوه» اي براي پاكبازان و عاشقان دلداده كوي دوست و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و
قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم. او پدر پيامبران بزرگ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.
«سلام بر ابراهيم» (آن بنده مخلص و پاكباز باد) «سلام علي ابراهيم»، آري «ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم» «كذلك نجزي المحسنين»، پاداشي به عظمت دنيا، پاداشي جاودان در سراسر زمان، پاداشي درخور سلام و درود خداوند بزرگ!
در تفسير «حليم» گفته اند كسي است كه در عين توانايي در هيچ كاري قبل از وقتش شتاب نمي كند و در كيفر مجرمان عجله اي به خرج نمي دهد. روحي بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلط است.
راغب در مفردات مي گويد: حلم به معني خويشتن داري به هنگام هيجان غضب است و از آنجا كه اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود، گاه به معني عقل و خرد نيز به كار رفته وگرنه معني حقيقي حلم همان است كه در اول گفته شد و چنانكه در آيات بعد خواهيم ديد او مقام حليم بودن خود را به هنگام ماجراي «ذبح» نشان داد، همانگونه كه ابراهيم نيز حليم بودن خود را در آن هنگام و هم در موقع آتش سوزي آشكار ساخت.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 7/ ص 706؛ جامع البيان/ ج 23/ ص 48
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 254
واژه «غلام» به عقيده بعضي به هر كودكي قبل از رسيدن به سن جواني گفته مي شود و بعضي آن را به كودكي كه از ده سال گذشته و هنوز به سن بلوغ نرسيده است اطلاق كرده اند.
از تعبيرات مختلفي كه در لغت عرب آمده مي توان استفاده كرد كه «غلام» حدفاصل ميان «طفل» (كودك) و «شاب» (جوان) است كه در زبان فارسي از آن تعبير
به «نوجوان» مي كنيم.
«فدينا» از ماده «فدا» در اصل به معني قرار دادن چيزي به عنوان بلا گردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است، لذا مالي را كه براي آزاد كردن اسير مي دهند «فديه» مي گويند و نيز كفاره اي را كه بعضي از بيماران به جاي روزه مي دهند به اين نام ناميده مي شود.
در اين كه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم عليه السلام داده شد بسياري معتقدند جبرييل آورد، بعضي نيز گفته اند از دامنه كوه هاي «منا» سرازير شد، هرچه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.
كلمه «تري» در آيه شريفه به معناي «مي بيني» نيست بلكه به معني «چه نظر ميدهي» است. مي خواسته بفرمايد تو درباره سرنوشت خودت فكر كن و تصميم بگير و تكليف مرا روشن بساز و اين جمله خود دليل است بر اينكه ابراهيم عليه السلام در رؤياي خود فهميده بود كه خداوند متعال او را امر كرده فرزندش را قرباني كند و گرنه صرف اينكه خواب ديده فرزندش را قرباني كند دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد.
پس در حقيقت امري كه در خواب به او شده به صورت نتيجه امر در برابرش ممثل شده
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 255
است و به همين جهت فرزندش را امتحان كرد ببيند او چه جوابي مي دهد. نكته ها
1. رهايي از دلبستگي ها
در راه خدا بايد از همه دلبستگي ها حتي دلبستگي به فرزند دست كشيد (فرزندي كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضرع او را از خداوند گرفته است. اكنون كه رشد كرده و بازويي براي پدر پيرش شده است، بايد با دست خويش
او را ذبح كند)، «انّي اذبحك».
2. تسليم بودن مؤمن
مؤمن تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمي گيرد در حالي كه اسماعيل عليه السلام مي توانست به پدر بگويد:
الف. اين خواب است نه بيداري.
ب. كشتن فرزند حرام است.
ج. امر دلالت بر فوريت ندارد، صبر كن.
د. امر ارشادي است نه مولوي.
بلكه گفت اي پدر! مأموريت الهي را انجام ده. 3. بالا بردن انگيزه ها
______________________________
(1). الميزان/ ج 17/ ص 240
(2). تفسير نور/ ج 10/ ص 49
(3). همان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 256
براي انجام كارها انگيزه ها را بالا ببريم، اسماعيل نمي گويد «اذبحني» يا «اقتلني» تا براي پدر سخت باشد، بلكه مي گويد: «افعل ما تؤمر» فرمان الهي را انجام بده. 4. طلب صبر از خداوند
عمل به وظيفه، صبر و پايداري مي خواهد و صبر را بايد از خداوند طلب كرد «ستجدني ان شاء اللَّه من الصّابرين». 5. حليم بودن ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام
واژه «حليم» 15 مرتبه در قرآن مجيد تكرار شده و غالباً وصفي است براي خداوند كه به صورت توصيفي براي ابراهيم و فرزندش در كلام خدا آمده است و در يك مورد توصيفي است براي شعيب از زبان ديگران. 6. مراتب ادب در حضور پروردگار
اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معني است و چه ريزه كاري هايي در آن نهفته است؟ از يك سو پدر با صراحت مسئله ذبح را با فرزند جوان خويش مطرح مي كند و از او نظرخواهي مي كند، براي او شخصيت مستقل و آزادي اراده قائل مي شود، از سوي ديگر فرزند هم مي خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمي گويد مرا ذبح كن، بلكه مي گويد هر مأموريتي داري انجام ده، من تسليم امر
و فرمان او هستم و از سوي سوم مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالي ترين وجهي نگه مي دارد، هرگز به نيروي ايمان و اراده و تصميم خويش تكيه نمي كند، بلكه بر مشيت خدا و اراده او تكيه مي نمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردي و استقامت مي طلبد و به اين ترتيب هم پدر و هم پسر
______________________________
(1). همان
(2). همان
(3). الميزان/ ج 17/ ص 240؛ نمونه/ ج 19/ ص 110
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 257
نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزي كامل مي گذرانند.
در اين ميان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداري كرده و تنها روي نقاط حساس اين ماجراي عجيب انگشت مي گذارد. بعضي نوشته اند: فرزند فداكار براي اينكه پدر را در انجام اين مأموريت كمك كند و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد، هنگامي كه او را به قربانگاه در ميان كوه هاي خشك و سوزان سرزمين «منا» آورد، به پدر گفت: پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراي فرمان الهي دست و پا نزنم، مي ترسم از پاداشم كاسته شود! پدر جان كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسان تر باشد! پدرم قبلًا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود چراكه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.
آن گاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعي نديدي پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلي خاطر و تسكين دردهاي او است چراكه بوي فرزندش را از آن خواهد يافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش
مي فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد. 7. عظمت ذبح
در اينكه عظمت اين ذبح در چه نظر بوده از نظر جسماني و ظاهري؟ و يا از جهت اينكه فداي فرزند ابراهيم شد؟ و يا از نظر اينكه براي خدا و در راه خدا بود؟ و يا از اين نظر كه اين قرباني از سوي خدا براي ابراهيم فرستاده شد؟ مفسران گفتگوهاي فراواني دارند، ولي هيچ مانعي ندارد كه تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع و از ديدگاه هاي مختلف داراي عظمت باشد.
يكي از نشانه هاي عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال
______________________________
(1). نمونه/ ج 19/ ص 112؛ تفسير كبير/ ج 26/ ص 158
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 258
وسعت بيشتري يافته و الان در هر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مي كنند و خاطره اش را زنده نگه مي دارد. 8. ذبيح اللَّه كيست؟
در اينكه كدام يك از فرزندان ابراهيم (اسماعيل يا اسحاق) به قربانگاه برده شد و لقب ذبيح اللَّه يافت؟ در ميان مفسران گفتگو است، گروهي اسحاق را «ذبيح» مي دانندو جمعي اسماعيل را، نظر اول را بسياري از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شيعه بر گزيده اند.
اما آنچه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است اين است كه ذبيح «اسماعيل» بوده است زيرا:
اولًا در يك جا مي خوانيم «و بشّرناه باسحاق نبيّاً من الصّالحين» ما او را بشارت به اسحاق داديم كه پيامبري بود از صالحان. اين تعبير به خوبي نشان مي دهد كه خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از اين ماجرا و به خاطر فداكاري هاي ابراهيم به او داد، بنابراين
ماجراي ذبح مربوط به او نبود.
بعلاوه هنگامي كه خداوند نبوت كسي را بشارت مي دهد مفهومش اين است كه زنده مي ماند و اين با مسئله ذبح در كودكي سازگار نيست.
ثانياً در آيه 71 سوره هود مي خوانيم «فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب» ما او را به تولد اسحاق بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب بعد از اسحاق. اين آيه
______________________________
(1). الميزان/ ج 17/ ص 242؛ نمونه/ ج 19/ ص 116؛ تفسير كبير/ ج 19/ ص 158؛ روح المعاني/ ج 23/ ص 132
(2). كشف الاسرار/ ج 23/ ص 37؛ جامع الاحكام/ ج 23/ ص 51- 53
(3). صافات/ 112
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 259
نشان مي دهد كه ابراهيم مطمئن بود اسحاق مي ماند و فرزندي همچون يعقوب از او به وجود مي آيد، بنابراين نوبتي براي ذبح باقي نخواهد ماند.
كساني كه ذبيح را اسحاق مي دانند در حقيقت اين آيات را ناديده گرفته اند.
ثالثاً روايات بسياري در منابع اسلامي آمده است كه نشان مي دهد ذبيح «اسماعيل» بوده است، بعنوان نمونه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «انا ابن الذّبيحين» من فرزند دو ذبيح هستم. منظور از دو ذبيح يكي پدرش عبداللَّه است كه عبدالمطلب جد پيامبر صلي الله عليه و آله نذر كرده بود او را براي خدا قرباني كند سپس يكصد شتر به فرمان خدا فداي او قرار داد و داستانش مشهور است و ديگر اسماعيل بود زيرا مسلّم است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از فرزندان اسماعيل است نه اسحاق.
در دعايي كه از علي عليه السلام از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله نقل شده مي خوانيم: «يا من فدا اسماعيل
من الذّبح» اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قرار دادي.
از امام باقر و امام صادق عليهما السلام سؤال كردند ذبيح كه بود؟ فرمودند اسماعيل.
امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «لو علم اللَّه عزوجلّ شيئاً اكرم من الضأن لفدا به اسماعيل» اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا مي شد، آن را فديه اسماعيل قرار مي داد.
در برابر اين روايات فراوان كه هماهنگ با ظاهر آيات قرآن است روايت شاذي بر ذبيح بودن اسحاق دلالت دارد كه نمي تواند مقابله با روايات گروه اول كند و نه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است.
از همه اينها گذشته اين مسئله مسلّم است كودكي را كه ابراهيم او را با مادرش به
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 23/ ص 132
(2). مجمع البيان/ ج 7/ ص 707- 710
(3). نورالثقلين/ ج 4/ ص 421
(4). نورالثقلين/ ج 4/ ص 422
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 260
فرمان خدا به مكه آورد و در آنجا رها نمود و سپس خانه كعبه را با كمك او ساخت و طواف و سعي با او بجا آورد اسماعيل بود و اين نشان مي دهد كه ذبيح نيز اسماعيل بوده است زيرا برنامه ذبح مكمل برنامه هاي فوق محسوب مي شده است، البته آنچه از كتب «عهد عتيق» (تورات كنوني) بر مي آيد اين است كه ذبيح اسحاق بوده است.
از اينجا چنين به نظر مي رسد كه بعضي از روايات غيرمعروف اسلامي كه اسحاق را ذبيح معرفي مي كند تحت تأثير روايات اسرائيلي است و احتمالًا از مجعولات يهود است. 9. آيا ابراهيم مأمور به ذبح فرزند بود؟
از سؤالات مهم ديگري كه در اين بحث براي مفسران مطرح است اين است كه ابراهيم راستي مأمور به ذبح فرزند
بود يا به مقدمات آن دستور داشت؟
اگر مأمور به ذبح بوده چگونه پيش از انجام آن اين حكم الهي نسخ شد در حالي كه نسخ قبل از عمل جايز نيست و اين معني در علم «اصول فقه» اثبات شده است.
و اگر مأمور به مقدمات ذبح بوده است، اين افتخار مهمي نخواهد بود.
و اين كه بعضي گفته اند اهميت مسئله از اينجا ناشي مي شود كه ابراهيم احتمال مي داد بعد از انجام اين مأموريت و فراهم كردن مقدمات دستور به اصل ذبح داده شود و امتحان بزرگ او همين جا بود، مطلب جالبي به نظر نمي رسد.
به عقيده ما اين گفتگوها از اينجا ناشي مي شود كه ميان اوامر امتحاني و غيرامتحاني فرق نگذاشته اند، امري كه به ابراهيم شد يك امر امتحاني بود. مي دانيم در
______________________________
(1). تورات سفر تكوين/ فصل 22
(2). نمونه/ ج 19/ ص 118
(3). مجمع البيان/ ج 7/ ص 708؛ نمونه/ ج 19/ ص 121؛ تفسير كبير/ ج 26/ ص 155
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 261
اوامر امتحاني اراده جدي تعلق به اصل عمل نگرفته است بلكه هدف آن است كه روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگي اطاعت فرمان دارد و اين در جايي است كه شخص مورد آزمايش از اسرار پشت پرده آگاه نيست و به اين ترتيب در اينجا نسخ واقع نشده است كه در صحت آن قبل از عمل بحث و گفتگو شود.
اگر مي بينيم خداوند بعد از اين ماجرا به ابراهيم مي گويد «قد صدقت الرّؤيا» خوابي را كه ديده بودي تحقق بخشيدي، به خاطر آن است كه آنچه در توان داشت در زمينه ذبح فرزند دلبند انجام داد و آمادگي روحي خود
را در اين زمينه از هر جهت به ثبوت رسانيد و از عهده اين آزمايش به خوبي برآمد.
10. حجت بودن خواب ابراهيم عليه السلام
چگونه ابراهيم خواب را حجت دانست و آن را معيار عمل خود قرار داد؟
در پاسخ اين سؤال گاه گفته مي شود كه خواب هاي انبيا هرگز خواب شيطاني يا مولود فعاليت قوه واهمه نيست، بلكه گوشه اي از برنامه نبوت و وحي آن ها است و آنچه در خواب مي بينند درست همان چيزي است كه در بيداري مي بينند و گاه گفته مي شود كه ابراهيم عليه السلام در حال بيداري از طريق وحي آگاهي يافت كه بايد به خوابي كه در زمينه «ذبح» مي بيند عمل كند و گاه گفته مي شود قرائن مختلفي كه در اين خواب بود و از جمله اينكه در سه شب متوالي عيناً تكرار شد براي او علم و يقين ايجاد كرد كه اين يك مأموريت الهي است و نه غير آن.
به هر حال همه اين تفسيرها ممكن است صحيح باشد و منافاتي با هم ندارد و مخالف ظواهر آيات نيز نمي باشد.
______________________________
(1). نمونه/ ج 19/ ص 122
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 262
11. عدم تأثير وسوسه شيطان در ابراهيم عليه السلام
وسوسه هاي شيطان در روح بزرگ ابراهيم اثر نگذاشت.
از آنجا كه امتحان ابراهيم يكي از بزرگ ترين امتحانات در طول تاريخ بود، امتحاني كه هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهي كند، طبق بعضي از روايات شيطان به دست و پا افتاد، كاري كند كه ابراهيم از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد و به او گفت مي داني ابراهيم چه در نظر دارد؟
مي خواهد فرزندش را امروز سر ببرد!
هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده پس بايد اطاعت كند. گاهي به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد از آن هم نتيجه اي نگرفت، چون اسماعيل را يكپارچه تسليم و رضا يافت.
سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت ابراهيم! خوابي را كه ديدي خواب شيطاني است! اطاعت شيطان مكن! ابراهيم كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت بر او فرياد زد دور شو اي دشمن خدا. 12. وسوسه شيطان از جهات مختلف
در حديث ديگري آمده است: ابراهيم نخست به «مشعرالحرام» آمد تا پسر را قرباني كند، شيطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره اولي» آمد، شيطان به دنبال او آمد، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامي كه به «جمره دوم» رسيد باز شيطان را ملاحظه نمود، هفت سنگ ديگر بر او انداخت تا به «جمره عقبه» آمد، هفت سنگ ديگر
______________________________
(1). نمونه/ ج 19/ ص 123؛ تفسير ابوالفتوح رازي/ ج 9/ ص 326
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 263
بر او زد و او را براي هميشه از خود مأيوس ساخت.
و اين نشان مي دهد كه وسوسه هاي شياطين در ميدان هاي بزرگ امتحان نه از يك سو كه از جهات مختلف صورت مي گيرد، هر زمان به رنگي و از طريقي مردان خدا بايد ابراهيم وار شياطين را در همه چهره ها بشناسند و از هر طريقي وارد شوند راه را بر آن ها ببندند و سنگسارشان كنند و چه درس بزرگي؟!
13. منظور از رسيدن به حد كار «فلمّا بلغ معه السعي» رسيدن به آن حد از عمر است كه انسان عادتاً مي تواند حوائج زندگي
خود را تأمين كند و اين همان سن بلوغ است. 14. تكرار خواب ديدن
تعبير «اني اري في المنام» در خواب مي بينيم دلالت دارد بر اينكه اين صحنه را مكرر در خواب ديده است. 15. نمايان شدن صفت كمال
در تعبير «فبشّرناه بغلام حليم» اشاره به اين معنا است كه آن فرزند پسر خواهد بود و به حد جواني نيز خواهد رسيد و اگر آن فرزند را توصيف به «غلام» كرد با اينكه اسماعيل از حد جواني هم گذشت براي آن بود كه خواست اشاره كند به آن حالتي كه آن حالت صفت كمال و صفاي ذات او و حلمش نمايان مي شود و آن حد جواني است و در همين سن و سال بود كه گفت: «يا ابت افعل ما تؤمر».
16. انجام مأموريت الهي
______________________________
(1). نمونه/ ج 19/ ص 123؛ جامع الاحكام/ ج 15/ ص 105
(2). الميزان/ ج 17/ ص 240
(3). الميزان/ ج 17/ ص 240
(4). الميزان/ ج 17/ ص 239
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 264
جمله «يا ابت افعل» اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش، منتهي اين اظهار رضايت را به صورت «امر» انجام بده آورد و اگر اسماعيل گفت انجام بده آنچه را مأمور شدي و نگفت مرا ذبح كن براي اشاره به اين بود كه بفهماند پدرش مأمور به اين امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن مأموريت چاره اي نداشته است. 17. موهبت صبر از خداوند
جمله «ستجدني انشاءاللَّه من الصّابرين» يك نحوه دلجويي نسبت به پدر است كه من از قرباني شدن ناراحت نيستم و براي اينكه ناراحتي پدر نيز كاسته شود سخن خود را با
«انشاءاللَّه» مقيد كرد زيرا با آوردن اين قيد اين مطلب را مي فهماند كه اگر من صبر مي كنم اين موهبت صبر از خودم نيست بلكه هر چه دارم از مواهبي است كه خداوند به من ارزاني داشته است. اگر او بخواهد من داراي صبر خواهم بود و اگر نخواهد مي تواند اين صبر را از من بگيرد. 18. شدت مصيبت
در آيه شريفه «فلمّا اسلما و تلّه للجبين» جواب «لمّا» نيامده. همين كه تسليم شدند ديگر نمي فرمايد چه شد؟ و اين به خاطر آن است كه بفهماند جواب «لمّا» از بس مهم و مصيبت ابراهيم آنقدر شديد و تلخ بود كه قابل گفتن نيست. 19. عظمت سلام خداوند
جمله «سلام علي ابراهيم» تحيتي است از خداوند به ابراهيم عليه السلام و جهت اينكه سلام را بدون الف و لام به صورت نكره تعبير كرد آن است كه خداوند خواسته عظمت آن سلام را برساند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 17/ ص 241؛ في ظلال/ ج 5/ ص 2995؛ جامع البيان/ ج 23/ ص 50
(2). الميزان/ ج 17/ ص 241؛ في ظلال/ ج 5/ ص 2995
(3). الميزان/ ج 17/ ص 241
(4). الميزان/ ج 17/ ص 243
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 265
20. انواع موهبت بزرگ
جالب توجه اينكه جمله «كذلك نجزي المحسنين» يك بار اينجا ذكر شده و يك بار در چند آيه قبل، اين تكرار حتماً نكته اي دارد.
ممكن است دليلش اين بوده باشد كه در مرحله اول خداوند پيروزي ابراهيم را در امتحان بزرگش تصديق مي كند و كارنامه قبولي او را امضا مي فرمايد، اين خود جزا و پاداش بزرگي است و اين مهمترين مژده اي بود كه خداوند به ابراهيم داد. سپس
مسئله «فدا كردن ذبح عظيم» و «جاودان ماندن نام و سنت او» و «درود فرستادن خدا بر او» را كه سه موهبت بزرگ ديگر است مطرح كرده و آن را به عنوان پاداش نيكوكاران معرفي مي كند.
21. «حج» يك عبادت مهم انسان ساز
سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است، يك سفر الهي است، يك ميدان گسترده ي خودسازي و جهاد اكبر است. مراسم حج در واقع عبادتي را نشان مي دهد كه عميقاً با خاطره ي مجاهدات ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر آميخته است و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم، بسياري از مراسم آن به صورت معما در مي آيد. آري، كليد حل اين معما توجه به اين آميختگي عميق است.
هنگامي كه در قربانگاه در سرزمين منا مي آييم، تعجب مي كنيم اين همه قرباني براي چيست؟ اصولًا مگر ذبح حيوان مي تواند حلقه اي از مجموعه ي يك عبادت باشد؟! اما هنگامي كه مسأله ي قرباني ابراهيم عليه السلام را به خاطر مي آوريم كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره ي عمرش را در اين ميدان در راه خدا ايثار كرد، و بعداً سنتي به عنوان قرباني در منا به وجود آمد، به فلسفه ي اين كار پي مي بريم.
قرباني كردن رمز گذشت از همه چيز در راه معبود است، قرباني كردن مظهري
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 266
است براي تهي نمودن قلب از غير ياد خدا، و هنگامي مي توان از اين مناسك بهره ي تربيتي كافي گرفت كه تمام صحنه ي ذبح اسماعيل و روحيات اين پدر و پسر به هنگام قرباني در نظر مجسم شود، و آن روحيات در وجود انسان پرتوافكن گردد.
هنگامي كه به سراغ
جمارت (سه ستون سنگي مخصوصي كه حجاج در مراسم حج آن ها را سنگ باران مي كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آن ها مي زنند) اين معما در نظر ما خودنمايي مي كند كه پرتاب اين همه سنگ به يك ستون بي روح چه مفهومي مي تواند داشته باشد؟ و چه مشكلي را حل مي كند؟ اما هنگامي كه به خاطر مي آوريم اين ها يادآور خاطره ي مبارزه ي ابراهيم عليه السلام، قهرمان توحيد با وسوسه هاي شيطان است كه سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصميم داشت او را در اين ميدان «جهاد اكبر» گرفتار سستي و ترديد كند، اما هر زمان ابراهيم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت، محتواي اين مراسم روشن تر مي شود.
مفهوم اين مراسم اين است كه همه ي شما نيز در طول عمر در ميدان جهاد اكبر با وسوسه هاي شياطين رو به رو هستيد و تا آن ها را سنگ سار نكنيد و از خود نرانيد، پيروز نخواهيد شد.
اگر انتظار داريد كه خداوند بزرگ همان گونه كه سلام بر ابراهيم فرستاده و مكتب و ياد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتي كند بايد خط او را تداوم بخشيد.
يا هنگامي كه به «صفا» و «مروه» مي آييم و مي بينيم گروه گروه مردم از اين كوه كوچك به آن كوه كوچك تر مي روند، و از آن جا به اين باز مي گردند، و بي آن كه چيزي به
______________________________
(1). متأسفانه مراسم قرباني در عصر و زمان ما به شكل نامطلوبي در آمده است كه بايد علماي اسلام در نجات آن بكوشند
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 267
دست آورده باشند اين عمل را تكرار مي كنند،
گاه مي دوند و گاه راه مي روند، مسلماً تعجب مي كنيم كه اين ديگر چه كاري است و چه مفهومي مي تواند داشته باشد؟!
اما هنگامي كه به عقب بر مي گرديم و داستان سعي و تلاش آن زن باايمان «هاجر» را براي نجات جان فرزند شيرخوارش اسماعيل در آن بيابان خشك و سوزان به خاطر مي آوريم كه چگونه بعد از اين سعي و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانيد، و چشمه ي زمزم از زير پاي نوزادش جوشيدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب بر مي گردد، پرده ها كنار مي رود، و خود را در آن لحظه در كنار «هاجر» مي بينيم و با او در سعي و تلاشش همگام مي شويم كه در راه خدا بي سعي و تلاش كسي به جايي نمي رسد!
به آساني مي توان از آن چه گفتيم نتيجه گرفت كه «حج» را بايد با اين رموز تعليم داد، و خاطرات ابراهيم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشيد، تا هم فلسفه ي آن درك شود و هم اثرات عميق اخلاقي حج در نفوس حجاج پرتوافكن گردد، كه بدون آن آثار، قشري بيش نيست.
______________________________
(1). نمونه/ ج 19/ ص 126
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 268
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا* لّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَم نبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ و عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَ طًا مُّسْتَقِيمًا* وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا* هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمنًا مَّعَ إِيمنِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا* لّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنتِ جَنتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفّرَ عَنْهُمْ سَيَاتِهِمْ
وَ كَانَ ذَ لِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا* وَ يُعَذّبَ الْمُنفِقِينَ وَ الْمُنفِقتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكتِ الظَّآنّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَآ ل رَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَآءَتْ مَصِيرًا* وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
ما براي تو پيروزي آشكاري فراهم ساختيم، «1» تا خداوند گناهان گذشته و آينده اي را كه به تو نسبت مي دادند ببخشد (و حقّانيّت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد، «2» و پيروزي شكست ناپذيري نصيب تو كند. «3» او كسي است كه آرامش را در دل هاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني بر ايمانشان بيفزايند؛
______________________________
(1). فتح/ 1- 7
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 269
لشكريان آسمان ها و زمين از آنِ خداست، و خداوند دانا و حكيم است. «4» هدف (ديگر از آن فتح مبين) اين بود كه مردان و زنان باايمان را در باغ هايي (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جاري است، در حالي كه جاودانه در آن مي مانند، و گناهانشان را مي بخشد، و اين نزد خداوند رستگاري بزرگي است. «5» و (نيز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد مي برند مجازات كند؛ (آري) حوادث ناگواري (كه براي مؤمنان انتظار مي كشند) تنها بر خودشان نازل مي شود. خداوند بر آنان غضب كرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براي آنان آماده كرده؛ و چه بد سرانجامي است! «6» لشكريان آسمان ها و زمين تنها از آنِ خداست؛
و خداوند شكست ناپذير
و حكيم است. «7»
تفسير
الف. قرآن كريم در اين آيات در يك محور سخن مي گويد و آن هدف از فتح مبين كه عبارت از آمرزش گناهاني كه به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت مي دادند. اتمام نعمت نصرت پيامبر صلي الله عليه و آله، نزول آرامش بر مؤمنان، ورود آنان به بهشت جاودان و عذاب تبه كاران.
ب. در اين كه مقصود از «فتح» چيست، وجوهي بيان شده است از جمله: فتح مكه، صلح حديبيّه، فتح روم، فتح اسلام به وسيله ي دليل و برهان. مرحوم طبرسي مي فرمايد: ظاهراً همان وجه اول صحيح است، ليكن قرائني تأييد مي كند كه منظور از فتح، صلح حديبيه است:
1. جمله ي «فتحنا» به صورت فعل ماضي است، نشان مي دهد كه اين امر به هنگام نزول
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 9/ ص 166؛ الميزان/ ج 18/ ص 379؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 77؛ مراغي/ ج 26/ ص 80
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 270
آيات تحقق يافته بود، در حالي كه چيزي جز صلح حديبيه در كار نبود. 2. آيه ي 27 اين سوره كه تأكيد بر رؤياي صادقانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله كرده مي گويد: «مسلماً در آينده در نهايت امنيت وارد مسجد الحرام خواهيد شد و به انجام مناسك عمره مي پردازيد» شاهد گويايي است بر اين كه اين سوره و محتواي آن بعد از صلح حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است. 3. در روايات متعددي صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفي شده است. ج. در اين كه مقصود از مغفرتِ گناه گذشته و آينده ي پيامبر چيست، وجوهي ذكر شده از جمله: 1. خداوند گناهان متقدم امت تو را
مورد آمرزش قرار داد و گناهان متأخر آنان را نيز به وسيله ي شفاعت تو آمرزيد كه مفاد برخي از روايات است. ممكن است از ظاهر تعبير «يغفر» كه به صورت فعل مضارع ناظر به روز قيامت است اين معنا را استفاده كرد.
2. گناهاني كه مشركان به پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از هجرت يا بعد از هجرت يا قبل از صلح حديبيه يا بعد از آن به او نسبت مي دادند مثل اين كه او جنگ طلب است همه را آمرزيد.
شاهد بر اين تفسير حديثي است كه از امام رضا عليه السلام نقل شده كه در پاسخ به سؤال مأمون از اين آيه فرمود: «هيچ كس نزد مشركان مكه گناهش سنگين تر از پيامبر نبود؛ زيرا آن ها 330 بت مي پرستيدند، هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله آنان را دعوت به توحيد كرد، آن ها گفتند: آيا او همه ي خدايان ما را تبديل به يك خدا كرده اين امر عجيبي است، اين فقط يك دروغ بزرگ است، اما هنگامي كه خداوند مكه را براي پيامبرش (بعد از صلح حديبيه) گشود، خداوند فرمود: اي محمد ما فتح مبيني را براي تو فراهم كرديم تا گناهاني
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 26/ ص 83؛ تبيان/ ج 9/ ص 313
(2). روح المعاني/ ج 26/ ص 86
(3). نمونه/ ج 22/ ص 16؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 64
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 271
كه نزد مشركان عرب به خاطر دعوت به توحيد داشته و داري ببخشد.» د. در اين آيه ي شريفه نصرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله عزيز يعني كم نظير و يا بي نظير معرفي شده است؛ چون
مكه و طائف را خداوند متعال برايش فتح كرد و اسلام را در سرزمين جزيرة العرب گسترش داد و شرك را ريشه كن و يهود و نصاراي و مجوس را برايش خاضع و تسليم نمود، و خداي تعالي دين مردم را تكميل و نعمتش را تمام نمود و اسلام را برايشان ديني پسنديده كرد. ه. ظاهراً مراد از «سكينه»، آرامش و سكون نفس نسبت به عقايدي است كه به آن ايمان آورده است، از اين رو علت نزول سكينه را اين دانسته كه: «ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم».
و. خداي سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهي به فتح مكه شد، شوكت و نيروي قريش را از آنان گرفت، و در نتيجه گناهاني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در نظر مشركين داشت پوشانيد و آن جناب را از شرّ قريش ايمني داد.
پس مراد از كلمه ي «ذنب»، تبعات بد و آثار خطرناكي است كه دعوت آن جناب از ناحيه ي كفار و مشركين به بار مي آورد، و اين آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبي كه در نظر كفار وي را در برابر آن مستحق عقوبت مي ساخت. اين معناي گناهان گذشته ي رسول خدا صلي الله عليه و آله قبل از هجرت است، اما گناهان آينده اش عبارت است از خون هايي كه بعد از هجرت از صناديد قريش ريخت و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت از
______________________________
(1). نور الثقلين/ ج 5/ ص 56؛ تبيان/ ج 9/ ص 314
(2). الميزان/ ج 18/ ص 386
(3). الميزان/ ج 18/ ص 387؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 92؛ جامع الاحكام/ ج 16/ ص 264؛ تبيان/
ج 9/ ص 315
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 272
پوشاندن آن ها و ابطال عقوبت هايي كه به دنبال دارد، و آن به اين بود كه شوكت و بينه ي قريش را از آنان گرفت. ز. مراد از جمله ي «و يتمّ نعمته عليك» مقدمه چيني و فراهم شدن زمينه براي تماميت كلمه ي توحيد است. منظور اين است كه خداوند زمينه را براي يك نصرت عزيز براي تو آماده مي كند و موانع آن را به وسيله ي مغفرت گناهان گذشته و آينده ي تو برطرف مي سازد.
هدايت آن جناب بعد از آمادگي زمينه براي پيشرفت او، و هدايت به سوي صراط مستقيم است؛ چون اين زمينه سازي سبب شد كه آن جناب بعد از مراجعت از حديبيه بتواند خيبر را فتح كند و سلطه ي دين را گسترش دهد و در آخر پيشرفتش به فتح مكه و طائف منتهي گردد. ح. اگر در اين آيه ي شريفه مؤمنات را ضميمه ي مؤمنين كرد، براي اين است كه كسي توهّم نكند بهشت و تكفير گناهان مخصوص مردان است؛ چون سياق آيه سخن از جهاد است، و جهاد و فتح به دست مردان انجام مي شود. و در چنين مقامي اگر كلمه ي مؤمنات را نمي آورد، جاي آن توهّم بود. ط. مراد از «ظن سوء» همان است كه خيال مي كردند خدا نمي تواند رسول خود را ياري كند. ي. منظور از جنود آسمان و زمين، معناي وسيعي است كه هم شامل فرشتگان الهي و هم شامل لشگرياني همچون صاعقه، زلزله، طوفان ها، سيلاب ها و امواج و نيروهاي نامرئي
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 382
(2). الميزان/ ج 18/ ص 386؛ تبيان/ ج 9/ ص 315
(3). الميزان/ ج 18/ ص 393؛ روح المعاني/ ج
26/ ص 94
(4). الميزان/ ج 18/ ص 394؛ مجمع البيان/ ج 9/ ص 171؛ مراغي/ ج 26/ ص 86
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 273
ديگري كه ما از آن آگاهي نداريم، مي شود. نكته ها
1. انواع فتح
در قرآن كريم از سه نوع فتح سخن به ميان آمده است:
الف. فتح قريب: «نصر من الله و فتح قريب».
ب. فتح مبين؛ «انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً».
ج. فتح مطلق؛ «اذا جاء نصر الله و الفتح* و رأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجاً».
2. اضطراب پيش از صلح حديبيه
مؤمنان قبل از صلح حديبيه داراي شرايط بحراني و اضطراب روحي بودند؛ زيرا نزول آرامش زماني صادق است كه پيش از آن اضطراب و ناآرامي وجود داشته باشد. 3. عامل آرامش روحي
توجه به اين كه نيروها و لشگريان آسمان و زمين تنها از آن خداوند است و توجه به قدرت و علم و حكمت پروردگار باعث آرامش قلب انسان است. 4. درجات ايمان
ايمان داراي درجات و مراتب مختلفي است از اين رو انسان مؤمن هرگز نبايد در
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 36؛ تفسير مراغي/ ج 26/ ص 87
(2). صف/ 13
(3). فتح/ 1
(4). نصر/ 1- 2
(5). راهنما/ ج 17/ ص 511
(6). نمونه/ ج 22/ ص 30
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 274
يك مرحله از ايمان متوقف گردد، بلكه بايد سعي كند كه دائماً به درجات برتر ايمان دست يابد. در حديثي امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انّ الايمان عشر درجات بمنزلة السلّم يصعد منه مرقاة بعد مرقاة»؛ ايمان ده درجه دارد همچون نردبان كه پله پله از آن بالا مي روند. 5. اشتراك زنان با مردان در فوز عظيم
جالب توجه اين كه
در صحنه ي حديبيه، غالباً مردان مسلمان بودند و در نقطه ي مقابل نيز مردان منافق و مشرك، ولي در آيات فوق قرآن زنان و مردان را در آن فوز عظيم و اين عذاب اليم، مشترك شمرده، اين به دليل آن است كه مردان باايمان كه در ميدان نبرد حاضر مي شوند بدون پشتيباني زنان باايمان، و مردان منافق بدون همكاري زنان منافق، به اهداف خود نائل نمي شوند.
6. خطر منافقان
تقدّم منافقين و منافقات قبل از مشركين و مشركات، براي اين است كه خطر آن ها براي مسلمانان از خطر مشركين بيشتر است ثانياً براي اين كه عذاب اهل نفاق سخت تر از عذاب اهل شرك است.
7. امكان لغزش مؤمنان
از ارتباط آيه ي «ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم» با آيه ي «و يكفر عنهم سيئاتهم» استفاده مي شود كه ممكن است مؤمناني كه در درجات بالايي از ايمان هستند، گرفتار گناهان و لغزش هايي بشوند.
______________________________
(1). بحار/ ج 69/ ص 165
(2). تفسير مراغي/ ج 26/ ص 86؛ الميزان/ ج 18/ ص 394؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 83
(3). راهنما/ ج 18/ ص 516
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 275
8. توصيف خداوند
قابل توجه اين كه به هنگام ذكر مؤمنان، خداوند توصيف شده به «علم و حكمت» كه مناسب مقام رحمت است، ولي در مورد منافقان و مشركان توصيف شده به «قدرت و حكمت» كه مناسب مقام عذاب است. 9. سرّ تكرار
آيه ي شريفه ي «و للّه جنود السموات و الأرض» بار ديگر تكرار شده است با اين كه در آيه ي چهارم نيز آمده بود. دليل اين تكرار اين است كه بار اوّل متّصل به ذكر مؤمنين بود؛ يعني خداوند سپاهياني دارد كه قادرند شما مؤمنين را ياري كنند،
و در تكرار دوم متّصل به ذكر كافرين است؛ يعني خداوند سپاهياني دارد كه قادرند از شما كافرين انتقام گيرند. 10. نيروهاي هستي مسخّر خداوند
نيروها و قواي آسمان ها و زمين ملك خداوند و در خدمت تحقق اراده ي اوست.
«لام» در «للّه» مفيد اختصاص و ملكيت است و مي رساند كه نيروهاي هستي مسخّر خداوند و در خدمت تحقّق اهداف او هستند. 11. مغفرت منحصر به خداوند
«فتح» را با صيغه ي متكلم مع الغير آورده چون با وسايطي انجام مي شود، ولي «يغفر» را به خود نسبت داده چون متولي امر آمرزش ذات پروردگار است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 35
(2). مجمع البيان/ ج 9/ ص 171؛ تفسير مراغي/ ج 26/ ص 87؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 84؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 95
(3). راهنما/ ج 18/ ص 522
(4). روح المعاني/ ج 26/ ص 91
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 276
«لَّيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَ لَاعَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَاعَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و يُدْخِلْهُ جَنتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ وَ مَن يَتَوَلَّ يُعَذّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا* لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا* وَ مَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا* وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ ي وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ ءَايَةً لّلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرَ طًا مُّسْتَقِيمًا* وَ أُخْرَي لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَ كَانَ اللَّهُ عَلَي كُلّ شَيْ ءٍ قَدِيرًا* وَ لَوْ قتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبرَ ثُمَّ لَايَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لَانَصِيرًا* سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَ
لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا* وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن م بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا* هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ و وَ لَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِسَآءٌ مُّؤْمِنتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مّنْهُم مَّعَرَّةُ م بِغَيْرِ عِلْمٍ لّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ ي مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا* إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ و عَلَي رَسُولِهِ ي وَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَي وَ كَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلّ شَيْ ءٍ عَلِيمًا»
______________________________
(1). فتح/ 17- 26
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 277
ترجمه
بر نابينا و لنگ و بيمار گناهي نيست (اگر در ميدان جنگ شركت نكنند)؛ و هر كس خدا و رسولش را اطاعت نمايد، او را در باغ هاي (از بهشت) وارد مي كند كه نهرها از زير (درختانش) جاري است؛ و آن كس كه سرپيچي كند، او را به عذاب دردناكي گرفتار مي سازد! «17» خداوند از مؤمنان- هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضي و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دل هايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مي دانست؛ از اين رو آرامش را بر دل هايشان نازل كرد و پيروزي نزديكي به عنوان پاداش نصيب آن ها فرمود؛ «18» و (همچنين) غنايم بسياري كه آن را به دست مي آوريد؛ و خداوند شكست ناپذير و حكيم است. «19» خداوند غنايم فراواني به شما وعده داده بود كه آن ها را به دست مي آوريد، ولي اين يكي
را زودتر براي شما فراهم ساخت؛ و دست تعدّي مردم [/ دشمنان] را از شما بازداشت تا نشانه اي براي مؤمنان باشد و شما را به راه راست هدايت كند. «20» و نيز غنايم و فتوحات ديگري (نصيبتان مي كند) كه شما توانايي آن را نداريد، ولي قدرت خدا به آن احاطه دارد؛ و خداوند بر همه چيز تواناست.
«21» و اگر كافران (در سرزمين حديبيّه) با شما پيكار مي كردند به زودي فرار مي كردند، سپس وليّ و ياوري نمي يافتند. «22» اين سنّت الهي است كه در گذشته نيز بوده است؛ و هرگز براي سنت الهي تغيير و تبديلي نخواهي يافت. «23» او كسي است كه دست آن ها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مكه كوتاه كرد، بعد از آن كه شما را بر آن ها پيروز ساخت؛ و خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست. «24» آن ها كساني هستند كه كافر شدند و شما را از (زيارت) مسجد الحرام و رسيدن قرباني هايتان به قربانگاه باز
داشتند؛ و هر گاه مردان و زنان باايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 278
بين نمي رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي شد). هدف اين بود كه خدا هر كس را مي خواهد در رحمت خود وارد كند؛ و اگر مؤمنان و كفار (در مكه) از هم جدا مي شدند، كافران را عذاب دردناكي مي كرديم! «25» (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه كافران در دل هاي خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند؛ و (در مقابل،) خداوند آرامش و سكينه ي خود را بر
فرستاده ي خويش و بر مؤمنان نازل فرمود و آن ها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايسته تر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چيز داناست. «26»
معناي واژه ها
1. أعرج: لنگ. 2. أثابهم: آن ها را پاداش داد. 3. لولّوا الادبار: پشت كرده فرار كردند.
4. هَدْي: قرباني. 5. معكوفاً- عكوف: ملازمت. 6. معرّة: عيب.
7. تزيّلوا: جدا مي شدند. 8. حميّة: تعصّب. 9. محلّقين: سر تراشيده.
10. مقصّرين: موهاي سر را كوتاه كرده ايد.
تفسير
الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مي گويد:
عدم لزوم جنگ بر معذوران، اظهار رضايت از بيعت كنندگان با پيامبر و نزول آرامش بر آنان و نويد به فتح قريب و به دست آوردن غنايم، تسلط مسلمانان بر مشركان در مكه، سرزنش كفار به دليل تعصب جاهلي، تحقق وعده ي الهي در باره ي ورود پيامبر به مسجد الحرام.
ب. منظور از غنايم بسيار در آيه ي 20 تمام غنايمي است كه خدا در كوتاه مدت و بلند
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 279
مدت نصيب مسلمانان كرد و آن كه زودتر محقق شد همان غنايم خيبر است. لطف ديگر خدا اين بود كه در دل دشمنان رعب انداخت و مانع از هر گونه حمله ي آنان شد؛ چون دو قبيله ي اسد و غطفان تصميم داشتند بعد از مراجعت از خيبر به آن ها حمله كنند، تمام اين فتوحات براي اين بود كه تو علامت و نشانه اي باشي تا مؤمنان را به حق دعوت كني و بفهماني خداوند در وعده هايش صادق است، سپس بشارت ديگري را در مورد غنايم و فتوحات به مسلمين مي دهد؛ غنايم و فتوحاتي كه قدرت بر آن نداريد و هرگز احتمال تحقق
آن را نمي دهيد، اما چون خداوند احاطه و قدرت دارد، آن را نصيب شما مي كند. ج. آيه ي 22 و 23 اشاره به صلح حديبيه دارد كه اگر هم پيكاري رخ مي داد باز غلبه با مؤمنان بود و كفار فرار مي كردند و اين سنت خداست كه تا وقتي مؤمنان در ايمانشان صادق و خالص باشند بر دشمنان خود غلبه يابند. در آيه ي 24 مي فرمايد: خداوند كسي است كه در دل مكه دست آن ها را از شما و دست شما را از آن ها كوتاه كرد، بعد از آن كه شما را بر آن ها پيروز گردانيد. حديبيه محلي است در بطن مكه و آن قدر به آن اتصال دارد كه بعضي گفته اند از حدود حرم است.
در آيه ي 25 مي فرمايد: آن ها كساني هستند كه كافر شدند و شما را از زيارت مسجد الحرام باز داشته و مانع رسيدن قرباني هاي شما به قربانگاه شدند و جهت اين كه خداوند مانع از اين جنگ شد، اين بود كه در ميان مشركان مكه گروهي مسلمان بودند، در صورت وقوع جنگ آنان بدون جهت كشته مي شدند و براي شما عيب بود. آن وقت مشركان زبان باز مي كردند كه مسلمانان به هم مسلك هاي خود هم رحم نمي كنند. پس خداوند دست شما را از قتال با آن ها كوتاه كرد تا مؤمنان را داخل در رحمت خود كند، البته
______________________________
(1). جامع الاحكام/ ج 16/ ص 278؛ مراغي/ ج 26/ ص 103؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 86
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 280
اگر مؤمنان در مكه از مشركان جدا زندگي مي كردند، آن وقت ما كفار و مشركان را عذاب دردناكي مي كرديم.
در آيه ي 26 مي فرمايد: به
خاطر بياوريد هنگامي را كه كافران دل هاي خود را به خاطر كفرشان پر از خشم كردند و به همين خاطر شما را از خانه ي خدا جلوگيري كردند، اما اگر آن ها چنين خشمي را در دل خود راه دادند، در عوض خداوند هم سكينه و آرامش را بر پيامبر و مؤمنان نازل كرد تا خشم كفار آن ها را سست نكند و نيز روح تقوا را همراه آنان ساخت تا طبق خشنودي خدا عمل كنند و تابع احساسات نشوند. اگر تقوا را همراه آنان ساخت به اين دليل بود كه آن ها به خاطر اعمال صالح نسبت به ديگران «احقّ» بودند و همين طور اهل آن بودند؛ يعني هيچ كس جز مؤمنان اهليت و لياقت دريافت تقوا را نداشت.
د. مراد از كلمه ي «أخري» در اين آيه ي شريفه، غنيمت هاي جنگ هوازن است، البته وجوه ديگري نيز بر شمرده اند كه اين وجه مذكور از ميان همه ي وجوه، نزديك تر به ذهن است. ه. قرآن كريم روي عدم درگيري در دل مكّه تكيه مي كند، اين تعبير ممكن است اشاره به دو نكته باشد:
الف. مكّه كانون قدرت دشمن بود و قاعدتاً مي بايست از اين فرصت مناسب استفاده مي كردند و به مسلمانان حمله ور مي شدند، و وقتي كه آن ها را در زمين خودشان به چنگ آوردند نبايد به سادگي رها كنند، اما خداوند قدرت آنان را گرفت.
ب. مكّه حرم امن خدا بود، اگر درگيري و خونريزي در آن جا واقع مي شد از يك سو احترام
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 429؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 110
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 281
حرم خدشه دار مي شد و از سوي ديگر عيب و عاري براي مسلمانان
محسوب مي شد كه آن ها امنيت سنّتي اين سرزمين مقدّس را در هم شكسته اند. و. تعبير به «من يشاء» به معناي كساني است كه شايستگي و لياقت دارند؛ زيرا مشيت الهي هميشه از حكمت او سرچشمه مي گيرد و حكيم بدون دليل اراده اي نمي كند و بي حساب كاري انجام نمي دهد. ز. مراد از «كلمة التقوي»، همان كلمه ي توحيد است، و بعيد نيست كه مراد از آن، روح ايمان باشد كه همواره آدمي را امر به تقوا مي كند. ح. «حميّت» در اصل از ماده ي «حمي» بر وزن «حمد» به معناي حرارتي است كه از آتش يا خورشيد يا بدن انسان و مانند آن به وجود مي آيد و به همين دليل به حالت تب «حمي» گفته مي شود و به حالت خشم و تعصب خشم آلود و نخوت نيز «حميت» مي گويند. اين حالتي است كه بر اثر جهل و كوتاهي فكر و انحطاط فرهنگي مخصوصاً در ميان اقوام جاهلي فراوان است و سرچشمه ي بسياري از جنگ ها و خونريزي ها مي شود. ط. در رابطه با جمله ي «ان شاء اللّه» سه احتمال است:
الف. ممكن است اين جمله يك نوع تعليم به بندگان باشد كه به هنگام خبر دادن از آينده تكيه بر مشيّت و اراده ي الهي را فراموش نكنند و خود را در كارها مستقل و بي نياز از لطف او ندانند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 429؛ نمونه/ ج 22/ ص 90
(2). نمونه/ ج 22/ ص 92؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 115
(3). الميزان/ ج 18/ ص 432؛ مجمع البيان/ ج 9/ ص 190؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 103؛ تفسير مراغي/ ج 26/ ص 111؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 118
(4). نمونه/ ج 22/
ص 96؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 116
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 282
ب. ممكن است اشاره به شرايطي باشد كه خداوند براي موفقيت قرار داده و آن باقي ماندن بر خط توحيد و سكينه و تقوا است.
ج. ممكن است اشاره به افرادي باشد كه در اين فاصله مدت عمرشان پايان مي گيرد و موفق به انجام اين زيارت نمي شوند.
البته جمع ميان اين معاني كاملًا ممكن است. ي. جمله ي «فعلم مالم تعلموا» (خداوند مطالبي را مي دانست كه شما نمي دانستيد)، اشاره به اسرار مهمّي است كه در صلح حديبيه نهفته بود و با گذشت زمان آشكار شد، پايه هاي اسلام تقويت شد و آوازه ي اسلام در همه جا پيچيد و تهمت هاي جنگ طلبي و مانند آن برچيده شد و مسلمين توانستند با فراغت بال خيبر را فتح كنند و مبلّغان خود را به اطراف جزيره ي عربستان گسيل دارند. ك. مراد از «فتح قريب»، فتح حديبيه است؛ چون اين فتح بود كه راه را براي داخل شدن مؤمنين به مسجد الحرام با كمال ايمني و آساني هموار كرد. اگر اين فتح نبود، ممكن نبود بدون خونريزي و كشت و كشتار داخل مسجد الحرام شوند و ممكن نبود موفق به عمره شوند. نكته ها
1. پاداش معذورين
افراد معذور از شركت در جنگ و جهاد در صورت اطاعت از دستور خدا و پيامبر همانند مجاهدان از پاداش الهي در قيامت بهره مند مي شوند؛ «و من يطع الله و رسوله
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 104
(2). نمونه/ ج 22/ ص 105
(3). الميزان/ ج 18/ ص 434؛ مجمع البيان/ ج 9/ ص 191؛ تفسيركبير/ ج 28/ ص 106؛ مراغي/ ج 26/ ص 113
درسنامه با قرآن در مكه
و مدينه، ص: 283
يدخله جنات».
2. عدم استثناء در دفاع
معذور بودن نابينا و لنگ و بيماران سخت، مخصوص جهاد است، اما در مسأله ي دفاع هر كس به قدر توانايي خود بايد از كيان اسلام و وطن اسلامي و جان دفاع كند و هيچ استثنايي در اين زمينه وجود ندارد. 3. پاداش بيعت كنندگان
خداوند به بيعت كنندگان با پيامبر صلي الله عليه و آله هم پاداش مادي عنايت كرد هم پاداش معنوي؛ «فانزل الله السكينة عليهم … و مغانم كثيرة … ».
4. درمان حميّت
قرآن كريم در آيه ي 26 داروي دردِ حميّت را بيان كرده، آن جا كه در نقطه ي مقابل حميّت، از مؤمناني بحث مي كند كه داراي سكينه و روح تقوا هستند. بنا بر اين، آن جا كه ايمان و سكينه و تقوا هست، حميّت جاهليّت نيست و آن جا كه حميّت جاهليّت هست، ايمان و سكينه و تقوا نيست. 5. عامل بستن راه مسجدالحرام
تعصّب جاهلي و غرور مشركان مكه عامل بستن راه مسجد الحرام بر مؤمنان در حديبيه بود؛ «صدّوكم عن المسجد الحرام … اذ جعل الّذين كفروا في قلوبهم الحميّة».
6. نقش كفر در تعصّب
______________________________
(1). راهنما/ ج 18/ ص 551
(2). نمونه/ ج 22/ ص 64
(3). همان/ 556
(4). نمونه/ ج 22/ ص 101
(5). راهنما/ ج 18/ ص 575
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 284
تعبير «كفروا» مي رساند كه كفر در شكل گيري و شعله وري تعصّب هاي جاهلي نقش اساسي دارد و به تعبير ديگر وصف كفر مشعر به علّيت است.
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ و أَشِدَّآءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ تَرَ ل هُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مّنَ اللَّهِ وَرِضْوَ نًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مّنْ أَثَرِ
السُّجُودِ ذَ لِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَ ل ةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطَهُ و فَازَرَهُ و فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ ي يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمَام»
ترجمه
محمد (ص) فرستاده ي خداست؛ و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آن ها را در حال ركوع و سجود مي بيني در حالي كه همواره فضل خدا و رضاي او را مي طلبند؛ نشانه ي آن ها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتي كه جوانه هاي خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاي خود ايستاده است و به قدري نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتي وا مي دارد؛ اين براي آن است كه
______________________________
(1). همان
(2). فتح/ 29
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 285
كافران را به خشم آورد! (ولي) كساني از آن ها را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند، خداوند وعده ي آمرزش و اجر عظيمي داده است. «29»
تفسير
الف. كريمه ي «سيماهم في وجوههم من أثر السجود» دو احتمال دارد:
الف. آن علامت در روز قيامت ظاهر مي شود چنان كه فرمود: «يوم تبيضّ وجوه».
ب. آن علامت در دنيا است كه به دو صورت توجيه پذير است:
1. مراد آن علامتي است كه به سبب كثرت سجود در پيشاني هايشان ظاهر مي شود.
2. مراد از آن علامت، زيبايي است كه خداوند متعال به سبب مناجات شبانه، در روز برايشان آشكار مي كند، و اين توجيه براي كسي كه تعقّل كند روشن است؛ زيرا
دو نفر كه در تمام شب يكي از آن ها مشغول به شراب و قمار و لعب و … است و ديگري كه مشغول به نماز، قرائت قرآن و طلب علم و … است، در روز بعد به چهره هايشان شناخته مي شوند. ب. كلمه ي «مِنْ» در «منهم» تبعيض را مي رساند و از اين كلام استفاده مي شود كه مغفرت و اجر عظيم در حدوث و بقايش هم مشروط به ايمان است و هم مشروط به عمل صالح. بنا بر اين، افراد ذيل مغفرت و اجر عظيم شامل حالشان نمي شود:
الف. كساني كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند و در باطن ايمان نداشته اند و مانند منافقين ايمانشان زباني بوده است.
ب. كساني كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند و در آغاز ايمان آوردند، ولي بعداً به شرك و كفر
______________________________
(1). مراغي/ ج 26/ ص 116؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 108؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 125؛ جامع الاحكام/ ج 16/ ص 294؛ تبيان/ ج 9/ ص 336؛ مراغي/ ج 26/ ص 116؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 101
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 286
گراييدند.
ج. افرادي كه به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ايمان آوردند و به سوي كفر و شرك هم برنگشتند، ولي عمل صالح انجام ندادند. نكته ها
1. سيره ي مؤمنان
در آيه ي 29 بعد از جمله ي «أشداء علي الكفار»، جمله ي «رحماء بينهم» بيان شده است تا كسي توهّم نكند كه شدّت و بي رحمي نسبت به كفّار، باعث مي شود مسلمانان به طور كلّي و حتّي نسبت به خودشان هم سنگدل شوند و اين دو جمله مجموعاً افاده مي كند كه سيره ي مؤمنان
با كفار شدّت و با مؤمنين رحمت است. 2. معناي همراهي با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
جمله ي «و الّذين معه» مفهومش همنشين بودن و مصاحبت جسماني با پيامبر صلي الله عليه و آله نيست؛ زيرا منافقين هم داراي چنين مصاحبتي بودند، بلكه منظور از «معه» به طور قطع همراه بودن از نظر اصول ايمان و تقوا است. 3. برخورداري از فضل الهي
صلابت با كافران و مهرورزي با مؤمنان و استمرار به عبادت، زمينه ي برخورداري جامعه ي اسلامي از فضل و رضايت الهي است. 4. تعبير به فضل
تعبير «فضل» نشان مي دهد كه آن ها به تقصير خود معترفند و اعمال خود را كمتر
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 448
(2). الميزان/ ج 18/ ص 446؛ جامع الاحكام/ ج 16/ ص 293؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 100
(3). نمونه/ ج 22/ ص 119
(4). راهنما/ ج 18/ ص 590
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 287
از آن مي دانند كه پاداش الهي براي آن بطلبند. 5. استحكام جامعه ي اسلامي
جامعه ي اسلامي در عصر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جامعه اي مستحكم و مستقل بوده است. استغلظ/ استحكام، استوي علي سوقه/ استقلال. با توجه به اين كه ضمير «شطأه» و «آزره» به «زرع» راجع است روشن مي شود كه در مسير رشد و تكامل يك اصلي وجود دارد و يك فروعي كه در پرتو آن تغذيه مي شوند و بدون شك وجود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و رهبري الهي همان اصل به شمار آمده و نقش اساسي در استحكام و استقلال جامعه دارد. 6. تداوم ايمان و عمل صالح
اوصافي كه در آغاز آيه گفته شد، ايمان و عمل صالح در
آن جمع بود. بنا بر اين، تكرار اين دو وصف در انتهاي آيه كه مي فرمايد: «وعد اللّه الّذين ءامنوا و عملوا الصالحات»، اشاره به تداوم آن است؛ يعني خداوند وعده ي مغفرت و اجر عظيم را تنها به آن گروه از ياران محمد صلي الله عليه و آله داده كه در خط او باقي بمانند و ايمان و عمل صالح را تداوم بخشند. 7. خشم كفار
آيه ي «كزرع اخرج» به اين نكته اشاره مي كند كه خداي تعالي در مؤمنان بركت قرار داده و روز به روز به عده و نيروي آنان اضافه مي شود. به همين جهت دنبال اين كلام
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 114؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 107
(2). راهنما/ ج 18/ ص 592
(3). نمونه/ ج 22/ ص 118
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 288
فرمود: «ليغيظ بهم الكفّار» تا خداوند به وسيله ي آنان كفّار را به خشم آورد. 8. اوصاف همراهان پيامبر صلي الله عليه و آله
قرآن كريم در اين آيه ي شريفه پيامبر و همراهان مؤمن او را به صلابت در برابر كفار و رحمت در برابر مؤمنان مي ستايد؛ «محمد رسول الله و الّذين معه اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم». در آيات ديگر اين حقيقت به طور جداگانه مطرح شده است:
الف. برخورد شديد پيامبر در برابر كفار؛ «يا أيّها النّبي جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم».
ب. برخورد با رحمت پيامبر در برابر مؤمنان؛ «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك».
ج. برخورد شديد مؤمنان در برابر كفار و برخورد نرم در برابر مؤمنان؛ «اذلّة علي المؤمنين أعزّة علي الكافرين».
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 448؛ تفسير مراغي/
ج 26/ ص 116
(2). توبه/ 73
(3). آل عمران/ 159
(4). مائده/ 54
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 289
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتُقَدّمُواْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ي وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ* يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَاتَرْفَعُوا أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيّ وَ لَاتَجْهَرُوا لَهُ و بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْملُكُمْ وَ أَنتُمْ لَاتَشْعُرُونَ* إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَ تَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْللِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ* إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَ تِ أَكْثَرُهُمْ لَايَعْقِلُونَ* وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّي تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
اي كساني كه ايمان آورده ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست. «1» اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداي خود را فراتر از صداي پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضي از شما در برابر بعضي بلند صدا مي كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي كه نمي دانيد. «2» آن ها كه صداي خود را نزد رسول خدا كوتاه مي كنند همان كساني هستند كه خداوند دل هايشان را براي تقوا خالص نموده، و براي آنان آمرزش و پاداش عظيمي است. «3» (ولي) كساني كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا
______________________________
(1). حجرات/ 1- 5
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 290
مي زنند، بيشترشان نمي فهمند. «4» اگر آن ها صبر مي كردند تا خود به سراغشان آيي، براي آنان بهتر بود؛ و خداوند آمرزنده و رحيم است.
«5»
معناي واژه ها
1. يغضّون: كوتاه مي كنند. 2. ينادونك: تو را بلند صدا مي زنند.
تفسير
الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مي گويد:
پيشي نگرفتن در احكام بر فرمان خدا و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، رعايت كردن ادب در محضر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ستايش از انسان هاي باادب و نكوهش از بي ادبان.
ب. منظور از بلند نكردن صدا اين است كه وقتي با آن حضرت صحبت مي كنيد، صدايتان بلندتر از صداي آن حضرت نباشد چون دو عيب در اين عمل هست: يا منظور
شخصي كه صداي خود را بلند مي كند اين است كه توهيني به آن حضرت كرده باشد كه اين كفر است، و يا منظوري ندارد و تنها شخص بي ادبي است كه رعايت مقام آن حضرت را نمي كند و اين خلاف دستور است؛ چون مسلمانان دستور دارند آن حضرت را احترام و تعظيم كنند. ج. در عبارت «أن تحبط أعمالكم» براي وضوح معناي آيه ي شريفه يكي از دو امر را بايد در تقدير گرفت: الف. «كراهة ان تحبط أعمالكم». ب. «لئلا تحبط أعمالكم».
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 458؛ مجمع البيان/ ج 9/ ص 196
(2). مجمع البيان/ ج 9/ ص 196؛ تفسير كبير/ ج 28/ ص 114؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 135؛ جامع الاحكام/ ج 16/ ص 306؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 109
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 291
د. از آن جا كه افرادي ناآگاهانه قبلًا مرتكب چنين كاري شده بودند و با نزول اين دستور الهي طبعاً به وحشت مي افتادند، قرآن به آن ها نيز نويد مي دهد كه اگر توبه كنند مشمول رحمت خداوند واقع مي شوند، از اين رو
در پايان آيه مي فرمايد: «و اللّه غفور رحيم».
نكته ها
1. مهرباني نسبت به مخاطب
تكرار جمله ي «يا أيها الذين ءامنوا» در آيه ي اول و دوم به خاطر شفقت و مهرباني نسبت به مخاطب است چنان كه لقمان عليه السلام به پسرش فرمود: «يا بنيّ لا تشرك بالله». علاوه بر اين كسي توهم نكند كه مخاطب ثاني غير از مخاطب اول است. 2. انواع تقدّم بر پيامبر صلي الله عليه و آله
قرآن موارد تقدّم را بيان نكرد تا شامل انواع پيش افتادن هاي عقيدتي، علمي، سياسي، اقتصادي و غيره در گفتار و كردار گردد. 3. نمونه هاي پيش افتادن
الف. در عيد قربان گروهي قبل از پيامبر صلي الله عليه و آله قرباني كردند، به آنان گفته شد: «لا تقدّموا بين يدي اللّه و رسوله».
ب. گروهي قبل از آن كه ماه رمضان ثابت شود روزه گرفتند. به آنان گفته شد: «لا تقدّموا
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 142؛ مجمع البيان/ ج 9/ ص 198؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 144؛ مراغي/ ج 26/ ص 125؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 111
(2). تفسير كبير/ ج 28/ ص 112
(3). محاسن التأويل/ ج 15/ ص 106
(4). كشاف/ ج 4/ ص 350؛ محاسن التأويل/ ج 15/ ص 108
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 292
بين يدي الله و رسوله».
ج. بعضي از اصحاب پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند. حضرت ناراحت شده و به منبر رفتند و فرمودند: من غذا مي خورم، مي خوابم، با همسرم زندگي مي كنم و راه و روش من اين است، پس هر كس از اين راه پيروي نكند، از من نيست؛
«فمن رغب عن سنّتي فليس منّي». د. با اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ازدواج موقت را قانوني اعلام فرمودند، خليفه ي دوم گفت:
من آن را حرام كردم. اين يك نوع پيش افتادن از پيامبر صلي الله عليه و آله است كه در اين آيه از آن نهي شده است.
ه. در سال هشتم هجري كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله با مردم براي فتح مكه از مدينه حركت كردند، بعضي از مسلمانان در اين سفر روزه ي خود را افطار نكردند (با اين كه مي دانستند مسافر روزه ندارد و مي ديدند كه پيامبر صلي الله عليه و آله افطار كرده است). اين ها كساني هستند كه از پيامبر صلي الله عليه و آله پيشي مي گيرند؛ «لا تقدّموا بين يدي الله و رسوله».
4. احترام به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
در آيه ي نخست، از پيشي گرفتن بر رسول خدا در عمل نهي شد و در آيه ي دوم، شيوه ي گفت و گو با پيامبر صلي الله عليه و آله را بيان مي كند و مي فرمايد: احترام پيامبر صلي الله عليه و آله را حفظ كنيد. در آيه ي 63 سوره ي نور نيز سفارش شده كه نام پيامبر را مانند نام هاي خودتان نبريد، بلكه با عنوان و مؤدبانه نام ببريد.
5. اهميت مغفرت
تعبير «مغفرة» به صورت نكره براي تعظيم و اهميّت است؛ يعني خداوند آمرزش
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 26/ ص 134
(2). وسائل الشيعه/ ج 23/ ص 244
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 293
كامل و بزرگ نصيبشان مي كند و بعد از پاك شدن از گناه اجر عظيم به آن ها عنايت مي فرمايد؛ زيرا نخست شست و شوي از گناه
مطرح است سپس بهره مندي از پاداش عظيم الهي. 6. رأفت پيامبر اكرم
اگر در اين آيات شريفه خداوند سبحان مؤمنين را امر به احترام نبي الله صلي الله عليه و آله مي كند، از طرف ديگر پيامبرش را نيز امر به رأفت و رحمت مي كند همان گونه كه فرمود:
«واخفض جناحك للمؤمنين» و «و اصبر نفسك مع الّذين يدعون ربّهم» و «و لا تكن كصاحب الحوت» و امثال اين آيات شريفه.
چنين اوامري براي آن است كه اطاعت از آن حضرت مانند اطاعت از جبّاران و زورگويان نيست كه بندگان آزاد را به قهر و غلبه، مطيع و بنده ي خود مي كنند. 7. ملاك حكم
سرّ اين كه در اين آيه از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تعبير به «رسول الله» كرد، و در آيه ي قبلي تعبير به «نبيّ»، اشاره اي است به ملاك حكم؛ خواسته بفهماند شخص رسول بدان جهت كه رسول است هر قسم رفتاري كه با آن حضرت بشود با فرستنده ي او شده است؛ اگر او را تعظيم و احترام كنند خدا را احترام كرده اند و مداومت بر اين سيره كاشف از اين است كه اين كساني كه چنين ادبي دارند، تقوا خلق آنان شده و خدا دل هايشان را براي تقوا تمرين داده است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 22/ ص 140؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 138
(2). تفسير كبير/ ج 28/ ص 114
(3). الميزان/ ج 18/ ص 462
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 294
8. خير بودن صبر
صبر كردن براي ديدار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و عدم مزاحمت براي او از چند جهت خير است: 1. نشانه ي ادب است. 2. تعظيم و احترام به مقام
رسالت است. 3. رعايت اين ادب آنان را به رحمت حق نزديك مي سازد؛ «و الله غفور رحيم».
9. رعايت ادب در برابر دانشمندان
بعضي از مفسران آيات مورد بحث را توسعه داده، گفته اند مراحل پايين تر مانند علما و دانشمندان و رهبران فكري و اخلاقي را نيز شامل مي شود، مسلمانان موظفند در برابر آنان نيز آداب را رعايت كنند، البته در برابر امامان معصوم عليهم السلام اين مسأله روشن تر است. 10. اهميت حفظ عمل
حفظ عمل مهم تر از خود عمل است. اعمال ما گاهي از اول خراب است، چون با قصد ريا و خودنمايي شروع مي شود، گاهي در وسط كار به خاطر عجب و غرور از بين مي رود و گاهي در پايان كار به خاطر بعضي از اعمال حبط مي شود.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: براي هر ذكري درختي در بهشت كاشته مي شود، شخصي گفت: پس بهشت ما درختان زيادي دارد؟! حضرت فرمودند: بله، لكن گاهي گناهان و اعمالي از شما سر مي زند كه آن درختان را مي سوزاند. سپس آن حضرت آيه ي فوق را تلاوت فرمودند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 18/ ص 463؛ روح المعاني/ ج 26/ ص 143
(2). نمونه/ ج 22/ ص 144
(3). بحار/ ج 8/ ص 186
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 295
11. صداي بلند براي سخنراني
يكي از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله كه بلند سخن مي گفت، همين كه شنيد صداي بلند سبب نابودي تمام كردار او مي شود، بسيار ناراحت شد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: صداي بلند تو براي خطابه و سخنراني بوده است و حساب تو از ديگران جداست. 12. نمونه ي تباهي عمل
بي ادبي نسبت به پيامبر اكرم صلي
الله عليه و آله سبب تباهي اعمال مي شود؛ به دو نمونه اشاره مي كنيم:
الف. پيامبر عزيز اسلام در آستانه ي رحلت، تقاضاي قلم و دواتي كرد و فرمود: مي خواهم براي شما چيزي بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد! خليفه ي دوم گفت: بيماري پيامبر شديد شده و سخنانش بي ارزش است! شما قرآن داريد و نيازي به نوشتن نيست! سر و صدا بلند شد حضرت فرمود: برخيزيد و برويد، نزد من نزاع نكنيد!
مرحوم علامه سيد شرف الدين (صاحب كتاب المراجعات) مي فرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزي نوشته نشد، ولي ما مي توانيم خط نانوشته را بخوانيم؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هدف من نوشتن چيزي است كه هرگز گمراه نشويد؛ «لن تضلّوا» با كمي دقّت خواهيم ديد كه اين كلمه را بارها در جاي ديگر در باره ي قرآن و اهل بيت بيان فرموده است كه من از ميان شما مي روم و دو چيز گرانبها را به جا مي گذارم و اگر به آن تمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو چيز گرانبها قرآن و اهل بيت من هستند.
پس چون بارها كلمه ي «لن تضلّوا» را در باره ي قرآن و اهل بيت به كار برده اند، در اين جا نيز كه فرمود: براي شما چيزي مي خواهم بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، مراد
______________________________
(1). مراغي/ ج 26/ ص 122
(2). صحيح مسلم/ ج 3/ ص 1259
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 296
آن حضرت تمسك به قرآن و اهل بيت است.
ب. همين كه امام حسن مجتبي عليه السلام شهيد شد و خواستند او را در كنار قبر جدّش رسول خدا صلي الله عليه و آله دفن كنند، عايشه
جلوگيري كرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداي مردم شد. امام حسين عليه السلام با تلاوت آيه ي «لا ترفعوا اصواتكم … » مردم را ساكت كرد و فرمود: احترام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پس از مرگ حضرت نيز هم چون زمان حيات او لازم است.
13. توبيخ و تشويق
هم خلاف كار را توبيخ كنيم و هم درستكار را تشويق. در آيه ي قبل خلافكاراني كه در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله بلند صحبت مي كردند توبيخ شدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤدب را تشويق مي كند؛ «انّ الّذين يغضّون … لهم مغفرة … ». آري، سرزنش و تشويق بايد در كنار هم باشد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَتَّخِذُواْ عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مّنَ الْحَقّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهدًا فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَآ أَخْفَيْتُمْ وَ مَآ أَعْلَنتُمْ وَ مَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ* إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُواْ لَكُمْ أَعْدَآءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 297
وَ وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ* لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَ لَآأَوْلدُكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ* قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَ هِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ و إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُا مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةُ وَ الْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ و إِلَّا قَوْلَ إِبْرَ هِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَآ أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ
مِن شَيْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ* رَبَّنَا لَاتَجْعَلْنَا فِتْنَةً لّلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَآ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُو الْغَنِيُ الْحَمِيدُ»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
اي كساني كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبت مي كنيد، در حالي كه آن ها به آنچه از حق براي شما آمده كافر شده اند و رسول الله و شما را به خاطر ايمان به خداوندي كه پروردگار همه ي شماست از شهر و ديارتان بيرون مي رانند؛ اگر شما براي جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد؛ (پيوند دوستي با آنان برقرار نسازيد.) شما مخفيانه با آن ها رابطه ي دوستي برقرار مي كنيد در حالي كه من به آنچه پنهان يا آشكار مي سازيد از همه داناترم. و هر كس از شما چنين كاري كند، از راه راست گمراه شده است. «1» اگر آن ها بر شما مسلّط شوند،
______________________________
(1). ممتحنه/ 1- 6
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 298
دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدي كردن نسبت به شما مي گشايند، و دوست دارند شما به كفر باز گرديد. «2» هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودي به حالتان نخواهند داشت؛ ميان شما جدايي مي افكند؛ و خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست. «3» براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامي كه به قوم (مشرك) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به
شما كافريم؛ و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است؛ تا آن زمان كه به خداي يگانه ايمان بياوريد.- جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [/ عمويش آزر] گفت (و وعده داد) كه براي تو آمرزش طلب مي كنم، و در عين حال در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم (و اختياري ندارم).- پروردگارا! ما بر تو توكّل كرديم و به سوي تو بازگشتيم، و همه ي فرجام ها به سوي توست. «4» پروردگارا! ما را مايه ي گمراهي كافران قرار مده، و ما را ببخش، اي پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمي.» «5» (آري) براي شما در زندگي آن ها اسوه ي حسنه (و سرمشق نيكويي) بود، براي كساني كه اميد به خدا و روز قيامت دارند؛ و هر كس سرپيچي كند (به خويشتن ضرر زده است، زيرا) خداوند بي نياز و شايسته ي ستايش است. «6»
معناي واژه ها
1. تلقون: مي افكنيد. 2. مودّة: دوستي شديد.
3. تسرّون: پنهان داشتيد. 4. ظاهروا: كمك كردند.
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 299
تفسير
الف. قرآن كريم در اين آيات در چند محور سخن مي گويد:
دوستي نكردن با دشمنان خدا و دشمنان خودتان، مبارزه دشمنان با پيامبر و مسلمانان، دوستي پنهاني برخي از مسلمانان با كفار، آرزوي دشمنان به انحراف فكري مسلمانان، عدم سوددهي خويشان و فرزندان در قيامت، الگو بودن حضرت ابراهيم عليه السلام و همراهان او براي مسلمانان، عدم منع احسان به كفاري كه با مسلمانان مقاتله نمي كنند، قطع ارتباط دوستي با كفاري كه با مسلمانان به مبارزه بر مي خيزند.
ب. كلمه ي «عدو» به معناي دشمن است كه هم بر يك نفر اطلاق مي شود و هم بر جمع دشمنان و مراد
در آيه ي شريفه جمع است به قرينه اين كه فرموده: «اولياء خود نگيريد». ج. منظور از تعبير «و الذين معه» آن ها كه با ابراهيم بودند مؤمناني است كه او را در اين راه همراهي مي كردند هر چند قليل و اندك بودند. در تواريخ نيز آمده است كه گروهي در بابل بعد از مشاهده ي معجزات ابراهيم عليه السلام به او ايمان آوردند و در هجرت به سوي شام او را همراهي كردند و اين نشان مي دهد كه او ياران وفاداري داشته است. د. اين قسمت از آيه «كفرنا بكم و بدأ بيننا و بينكم العداوة» برائت را به آثارش معنا مي كند و آثار برائت همين است كه سه امر محقق شود: اول مخالفت عملي با شرك آنان.
دوم عداوت قلبي با ايشان. سوم استمرار اين وضع مادامي كه بر شرك خود باقي اند مگر اين كه دست از شرك برداشته به خداي واحد ايمان بياورند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 19/ ص 463
(2). الميزان/ ج 19/ ص 463؛ كامل ابن اثير/ ج 1/ ص 100
(3). الميزان/ ج 19/ ص 470
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 300
ه. جمله ي «الّا قول ابراهيم لابيه» استثناي منقطع است و آن اين كه از آيه ي سوره ي توبه استفاده مي شود كه تبرّي جازم و قاطع ابراهيم بعد از آن زماني بوده كه به او وعده ي استغفار داده و بعد از آن كه فهميد پدر (عموي) او دشمن خداست به طور قاطع از او تبرّي جسته «فلمّا تبيّن له انّه عدو لله تبرّأ منه» و آيه ي مورد بحث هم از همين تبري جازم خبر مي دهد. و. منظور از جمله ي «و لا املك لك من الله شيئاً»
اين است كه اگر از خدا جهت پدر طلب مغفرت كردم نه چون طلب طلبكار از بدهكار خويش بود، بلكه منشأ آن فقر عبوديت و ذلت آن در برابر عزّت اوست و خداوند يا به بنده اش ترحم مي كند يا اعراض از رحمت مي كند چون احدي از خدا طلبكار و مالك چيزي نيست و او مالك هر چيزي است چنان كه در جاي ديگر فرمود: «قل فمن يملك من اللّه شيئاً».
نكته ها
1. مخالفت عملي دشمنان
دشمنان اسلام تنها از نظر اعتقادي مخالف مسلمانان نيستند، بلكه در مرحله ي عمل مخالفت خود را نشان مي دهند از اين رو با بدرفتاري خود، پيامبر و مسلمانان را وادار به هجرت كردند. 2. مصاديق دشمنان خداوند
قرآن كريم در برخي از آيات مي فرمايد: كافران را سرپرست خود قرار ندهيد؛ «يا
______________________________
(1). الميزان/ ج 19/ ص 472
(2). مائده/ 17؛ الميزان/ ج 19/ ص 473
(3). الميزان/ ج 19/ ص 464؛ نمونه/ ج 24/ ص 12
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 301
أيّها الّذين ءامنوا لا تتّخذوا الكافرين أولياء»، در برخي از آيات مي فرمايد: يهود و نصاري را سرپرست خود قرار ندهيد؛ «يا أيّها الّذين ءامنوا لا تتّخذوا اليهود و نصاري أولياء»، در برخي از آيات خداوند مي فرمايد: دشمن من و خودتان را سرپرست خود قرار ندهيد؛ «يا أيّها الّذين ءامنوا لا تتّخذوا عدوي و عدوّكم أولياء».
از جمع آيات فوق استفاده مي شود كه كافران و يهود و نصاري دشمن خدا و مسلمانان هستند و نبايد آن ها را سرپرست خود قرار داد.
3. مفيد بودن مخفي كاري
با خداوندي كه عالم به غيب و شهود است و از اسرار بشر آگاه است، مخفي كاري (علاقه به دشمنان اسلام در پنهان) هيچ
فايده اي ندارد؛ «و انا اعلم بما اخفيتم». زيرا دوستي با آنان به خاطر حفظ ارحام و اولاد به قيمت عذاب دوزخ تمام مي شود. 4. از بين رفتن اسباب در قيامت
روز قيامت روز جدايي انسان هاي مؤمن از كافر است؛ «يفصل بينكم» چنان كه در آيه ي ديگري مي فرمايد: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم» و علت سقوط اسباب از جمله خويشاوندي آن است كه آثار اسباب در دنيا مايه ي الفت و خدمت است، اما در قيامت رابطه ميان اسباب و مسببات از بين خواهد رفت؛ «و تقطعت بهم الاسباب».
______________________________
(1). نساء/ 144
(2). مائده/ 51
(3). ممتحنه/ 1
(4). روح المعاني/ ج 28/ ص 68؛ الميزان/ ج 19/ ص 465
(5). بقره/ 166؛ الميزان/ ج 19/ ص 468
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 302
5. استمرار دشمني
سرّ اين كه از محبت كفّار به فعل ماضي تعبير كرد با اين كه بايد به فعل مضارع تعبير كند، آن است كه محبّت دشمنان براي كافر شدن مسلمانان يك امر ثابت و مسجّل است؛ يعني اگر چه بر شما غلبه هم پيدا نكنند، اما دوست دارند كافر شويد و ضرر دنيا و آخرت به شما برسد و عزيزترين چيز را كه دين شما است از شما بگيرند تا شما كافر شويد. 6. الگوهاي عملي
يكي از راه هاي بسيار مؤثر در تربيت انسان ها، وجود الگوهاي عملي است، از اين رو قرآن كريم در اين سوره دو بار از ابراهيم و يارانش سخن مي گويد و آنان را به عنوان اسوه و الگوي عملي معرفي مي كند چنان كه در سوره ي احزاب آيه ي 21 پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را اسوه معرفي كرده است؛ «لقد كان
لكم في رسول الله اسوة حسنة» و امام صادق عليه السلام مي فرمايد: به وسيله ي عمل خود نه به زبان مردم را به حق دعوت كنيد؛ «كونوا دعاة الناس باعمالكم و لا تكونوا دعاة بالسنتكم». 7. قاطعيت در بيزاري
در برابر مشركان بايد بيزاري جست و نهايت قاطعيت را در اين بيزاري نشان داد، از اين رو همراهان ابراهيم عليه السلام سه مرتبه در بيزاري خود تأكيد ورزيدند: 1. «انا برآء منكم» 2. «كفرنا بكم» 3. «و بدا بيننا و بينكم العداوة».
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 28/ ص 68؛ كشاف/ ج 4/ ص 513
(2). نمونه/ ج 24/ ص 24
(3). همان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 303
8. استثنا در برابر قانون كلي
برائت از مشركان گرچه يك قانون كلي است، ليكن استثناپذير نيز هست در شرايطي كه اميد هدايت از فردي باشد نبايد قطع رابطه كرد؛ «الّا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك». نه تنها برائت و بيزاري ابراهيم و يارانش از بت پرستان، بلكه دعاهاي آن ها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا نيز براي همه ي مسلمانان سرمشق است و اين سرمشق را تنها كساني مي گيرند كه دل به خداوند بسته اند و ايمان به مبدأ و معاد قلبشان را روشن ساخته و در طريق حق به حركت در آمده اند؛ «اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر».
9. مهم ترين پيوند
پيوند مكتبي مهم ترين پيوندي است كه انسان ها را با يكديگر مربوط مي سازد كه هر پيوندي تحت الشعاع آن است، از اين رو ياران ابراهيم عليه السلام با ابراهيم گرچه قوم و خويش نبودند، اما چون پيرو آيين او بودند، براي همه ي مؤمنان اسوه هستند، اما ابراهيم عليه السلام از عموي خود بيزاري
جست گرچه عمويش بود، اما چون كافر بود هيچ ارتباطي به او نداشت. 10. دگرگوني دل ها
اگر كساني كه مورد علاقه ي مسلمانان هستند از خطّ مكتبي آنان جدا شوند، نبايد از بازگشت آنان مأيوس شد. زيرا خداوند بر همه چيز قادر است و او مي تواند دل ها را دگرگون سازد چنان كه در سال هشتم كه مكه فتح شد اهل مكه مسلمان شدند و اسباب دوستي فراهم گرديد.
______________________________
(1). همان
(2). روح المعاني/ ج 28/ ص 74؛ الميزان/ ج 19/ ص 476؛ نمونه/ ج 24/ ص 28
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 304
11. نيكي به رفتار
رابطه ي مسلمانان با كفار بستگي به طرز برخورد آنان با مسلمانان دارد. كفاري كه در برابر مسلمانان ايستادگي كنند و به مخالفت عملي برخيزند، مسلمان ها را بكشند يا آواره كنند، وظيفه ي مسلمانان قطع ارتباط دوستي با آن هاست، اما كفاري كه نه عداوت بورزند نه با مسلمانان پيكار كنند، نه آن ها را از وطنشان خارج سازند، نيكي و احسان به اين گروه از كفار مانعي ندارد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* إِذَا جَآءَكَ الْمُنفِقُونَ قَالُواْ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ و وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنفِقِينَ لَكذِبُونَ* اتَّخَذُوا أَيْمنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ* ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَايَفْقَهُونَ* وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّي يُؤْفَكُونَ* وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُم مُّسْتَكْبِرُونَ* سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن
يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَايَهْدِي الْقَوْمَ الْفسِقِينَ* هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَاتُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزَآ ل نُ
______________________________
(1). نمونه/ ج 4/ ص 516؛ كشاف/ ج 4/ ص 516
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 305
السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنفِقِينَ لَايَفْقَهُونَ* يَقُولُونَ لَلِن رَّجَعْنَآ إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ ي وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنفِقِينَ لَايَعْلَمُونَ»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
هنگامي كه منافقان نزد تو آيند مي گويند: «ما شهادت مي دهيم كه يقيناً تو رسول خدايي.» خداوند مي داند كه تو رسول او هستي، ولي خداوند شهادت مي دهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته ي خود ايمان ندارند). «1» آن ها سوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و كارهاي بسيار بدي انجام مي دهند. «2» اين به خاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاي آنان مُهر نهاده شده، و حقيقت را درك نمي كنند. «3» هنگامي كه آن ها را مي بيني، جسم و قيافه ي آنان تو را در شگفتي فرو مي برد؛ و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا مي دهي؛ اما گويي چوب هاي خشكي هستند كه به ديوار تكيه داده شده اند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود مي پندارند؛ آن ها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آن ها را بكشد، چگونه از حق منحرف مي شوند؟! «4» هنگامي كه به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند»، سرهاي خود را (از روي استهزا و كبر و غرور) تكان مي دهند؛ و آن ها را مي بيني كه
از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مي ورزند. «5» براي آن ها تفاوت نمي كند، خواه استغفار برايشان كني يا نكني،
______________________________
(1). منافقون/ 1- 8
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 306
هرگز خداوند آنان را نمي بخشد؛ زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمي كند. «6» آن ها كساني هستند كه مي گويند: «به افرادي كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند.» (غافل از اين كه) خزاين آسمان ها و زمين از آنِ خداست، ولي منافقان نمي فهمند. «7» آن ها مي گويند: «اگر به مدينه باز گرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مي كنند!» در حالي كه عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولي منافقان نمي دانند. «8»
معناي واژه ها
1. ايمان: سوگندها. 2. جُنّة: سپر. 3. خشب مسنّدة: چوب هاي خشك.
4. يؤفكون: منحرف مي شوند. 5. لوّوا: برمي گردانند.
تفسير
الف. در اين سوره از آيه ي 1 تا 8 خداوند ويژگي هاي منافقان را بيان مي كند: دروغ گويي، سپر قرار دادن سوگندهاي خود به منظور بازداشتن مردم از راه خدا، عدم درك واقعيات، داشتن ظاهري آراسته و تهي بودن درون آنان، عدم انعطاف در برابر حق، بدگماني و ترس از هر حادثه، غرور و تكبر، فسق و گناه، كارشكني، خود را عزيز و ديگران را ذليل پنداشن.
از آيه ي 9 تا پايان در چند محور سخن مي گويد: غافل نشدن از ياد خدا به خاطر ثروت و فرزندان، انفاق پيش از آمدن مرگ، عدم تأخير اجل، آگاهي خداوند از اعمال مردم.
ب. مفسران جمله ي «صدّوا عن سبيل اللّه» را به دو گونه معنا كرده اند: اعراض از راه خداوند و ديگر باز داشتن ديگران از اين راه، ليكن با توجه به سوگندهاي دروغ، معناي
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 307
دوم مناسب تر
است؛ زيرا هدف از اين سوگندها، اغفال ديگران است. در يك جا مسجد ضرار درست مي كنند و سوگند ياد مي كنند كه جز هدف خير ندارند، در جاي ديگر وقتي جنگ هاي مشكل پيش مي آيد، مانند جنگ تبوك، عذر و بهانه مي آورند و سوگند ياد مي كنند اگر قدرت داشتيم شركت مي كرديم. ج. منظور از اين كه فرمود: «ءامنوا»؛ ايمان آوردند، همان شهادت به يگانگي خدا و رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است كه به زبان اقرار كردند و در باطن به خدا كفر ورزيدند چنان كه در جاي ديگر فرمود: «و اذا لقوا الذين ءامنوا قالوا ءامنّا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزؤن». البته بعيد هم نيست كه در ميان منافقان افرادي بوده باشند كه ايمان اولي آن ها حقيقي و جدّي بوده، ولي بعداً برگشته باشند. د. در اين كه منظور از ذكر خدا چيست؟ وجوه مختلفي بيان شده است: 1) نمازهاي پنج گانه. 2) شكر بر نعمت. 3) صبر بر بلا. 4) رضاي به قضا. 5) حج و زكات. 6) تلاوت قرآن.
7) تمام فرايض الهي، ولي روشن است كه ذكر خدا معناي وسيعي دارد كه همه ي اين ها و غير اين ها را شامل مي شود و تفسير به امور فوق از قبيل ذكر مصاديق روشن است. نكته ها
1. معناي نفاق
نفاق به معناي دوگانگي ظاهر و باطن است كه منافقان با زبان مؤكّداً اظهار ايمان
______________________________
(1). توبه/ 107
(2). توبه/ 42؛ نمونه/ ج 24/ ص 151
(3). بقره/ 14
(4). الميزان/ ج 19/ ص 563؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 110
(5). نمونه/ ج 24/ ص 173
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 308
مي كنند، ولي در
دل آن ها مطلقاً خبري از ايمان نيست؛ اين دروغگويي و دوگانگي درون و بيرون محور اصلي نفاق را تشكيل مي دهد. 2. انواع صدق و كذب
صدق و كذب بر دو گونه است: صدق و كذب خبري، صدق و كذب مخبري. در قسم اول معيار موافق و مخالف واقع بودن است در حالي كه در قسم دوم موافقت و مخالفت با اعتقاد مطرح مي باشد به اين معنا كه اگر انسان خبري مي دهد كه مطابق با واقع است، ولي برخلاف عقيده ي او، آن را كذب مخبري مي ناميم و اگر موافق عقيده ي اوست، صدق مخبري است. روي اين حساب شهادت منافقان به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله از نظر اخبار هرگز كذب نبود، بلكه از نظر گوينده چون برخلاف عقيده ي آن ها بود، كذب محسوب مي شد. 3. قاطعيت در برابر منافقان
منافقان در شهادت خود انواع تأكيدها را به كار بردند. استفاده از جمله ي اسميّه و همچنين «انّ» و «لام تأكيد». خداوند با قاطعيت با همان لحن، آن ها را تكذيب مي كند، اشاره به اين كه در برابر آن قاطعيت چنين قاطعيتي لازم است. 4. حقيقت ايمان
حقيقت ايمان به قلب است و هر كس چيزي بگويد كه اعتقاد خلاف به آن داشته باشد كاذب است. بنا بر اين:
1) هر كس داراي ايمان به قلب و اقرار به لسان و عمل به اركان باشد «مؤمن» است.
2) هر كس فاقد اين سه امر باشد «كافر» است.
______________________________
(1). نمونه/ ج 24/ ص 148
(2). الميزان/ ج 19/ ص 562؛ نمونه/ ج 24/ ص 148؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 108
(3). روح المعاني/ ج 28/ ص 109
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 309
3) هر
كس اقرار به زبان دارد و اعتقاد به قلب ندارد «منافق» است.
4) هر كس فقط در عمل مقصّر است، اما اقرار به زبان و اعتقاد به قلب دارد «فاسق» است. 5. مخفي كاري منافق
«منافق» در اصل از ماده ي «نفق» به معناي نفوذ و پيشروي است و «نفق» بر وزن «شفق» به معناي كانال ها و نقب هايي است كه زير زمين مي زنند تا براي استتار يا فرار از آن استفاده كنند. بعضي از مفسران گفته اند: بسياري از حيوانات مانند موش صحرايي براي لانه ي خود دو سوراخ قرار مي دهند؛ يكي آشكار كه از آن وارد و خارج مي شوند و ديگري پنهاني كه اگر احساس خطري كنند، از آن مي گريزند، اين سوراخ پنهاني را «نافقاء» گويند. به اين ترتيب منافق كسي است كه طريقي مرموز و مخفيانه براي خود برگزيده تا با مخفي كاري و پنهان كاري در جامعه نفوذ كند و به هنگام خطر از طريق ديگري فرار نمايد. 6. گفتار و رفتار منافقان
در قرآن كريم بيش از پنجاه گفتار و رفتار زشت از منافقان بيان شده است از جمله:
1. نسبت به مبدأ و معاد بي اعتقادند؛ «و من النّاس من يقول ءامنّا بالله و اليوم الاخر و ما هم بمؤمنين».
2. نسبت به وحي و رسالت نيز بي اعتقادند؛ «اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انّك لرسول اللّه و اللّه يعلم انّك لرسوله و اللّه يشهد انّ المنافقون لكاذبون».
______________________________
(1). تفسير اثني عشريّه/ ج 13/ ص 177
(2). روح البيان/ ج 9/ ص 529؛ نمونه/ ج 24/ ص 9
(3). بقره/ 8
(4). منافقون/ 1
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 310
3. نسبت به نماز بي نشاطند، 4. نسبت به انفاق بي علاقه اند؛ «و لا يأتون الصلاة الّا
و هم كسالي و لا ينفقون الّا و هم كارهون».
5. نسبت به جهاد فراري اند؛ «ان يريدون الّا فراراً».
6. نسبت به معروف و منكر عكس شيوه مؤمنان عمل مي كنند؛ «يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف».
7. از نظر قلبي مريض، از نظر فكري سفيه و از نظر عملي مفسد هستند؛ «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً» و «الا انّهم هم السّفهاء» و «الا انّهم هم المفسدون».
7. معناي جُنّه
«جُنّه» از ماده ي «جن» بر وزن «فنّ» در اصل به معناي پنهان كردن چيزي از حسّ است و «جن» بر وزن «سنّ» به خاطر اين كه موجودي است ناپيدا اين واژه بر او اطلاق مي شود، و از آنجا كه «سپر» انسان را از ضربات اسلحه ي دشمن مستور مي دارد، در لغت عرب به آن «جُنّه» گفته مي شود و باغ هاي پردرخت را نيز به خاطر مستور شدن زمين هايشان جنّت مي گويند، و قلب را «جنان» مي گويند؛ چون مستور از ديده است و بچه در رحم را «جنين» گويند؛ چون ديده نمي شود و به ديوانه «مجنون» مي گويند به دليل اين كه عقل او پوشيده شده است.
______________________________
(1). توبه/ 54
(2). احزاب/ 13
(3). توبه/ 68
(4). بقره/ 10
(5). بقره/ 13
(6). بقره/ 12
(7). تبيان/ ج 10/ ص 11؛ مجمع البيان/ ج 1/ ص 116
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 311
8. طبع قلب
جمله ي «فطبع علي قلوبهم فهم لا يفقهون»، دلالت دارد كه طبع قلب و مهر به دل خوردن باعث مي شود ديگر آدمي حق را نپذيرد، پس چنين دلي براي هميشه مأيوس از ايمان و محروم از حق است. 9. طبع قلب معلول پيروي از هواي نفس
معناي مهر به دل خوردن، عبارت است از اين كه زماني كه
دل به حالتي درآيد كه ديگر پذيراي حقّ نباشد و حق را پيروي نكند، پس چنين دلي قهراً تابع هواي نفس مي شود. چنان كه در جاي ديگر فرمود: «طبع اللّه علي قلوبهم و اتبعوا اهوائهم» نتيجه ي ديگرش آن است كه حق را نفهمد و نشنود و به آن علم و يقين پيدا نكند؛ «و طبع علي قلوبهم فهم لا يفقهون» و نيز فرمود: «و طبع علي قلوبهم فهم لا يسمعون».
10. موضوع طبع قلب
در 10 آيه موضوع طبع قلب در قرآن بيان شده كه در 6 مورد در باره ي كفار است مانند 155 نساء، 74 يونس، 59 روم، 101 اعراف، 35 غافر، 108 نحل و در 4 مورد در باره ي منافقين است مانند: 87 توبه، 93 توبه، 16 محمد و 3 منافقين. 11. تشبيه به چوب خشك
منافقان كه اجسامي زيبا و فريبنده و سخناني جاذب دارند، به خاطر نداشتن باطني مانند ظاهر در مثل مانند چوبي مي مانند كه به چيزي تكيه داشته باشد، اشباحي
______________________________
(1). همان
(2). محمد/ 16
(3). توبه/ 87
(4). اعراف/ 100؛ الميزان/ ج 19/ ص 564
(5). مؤلف
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 312
بدون روح هستند همان گونه كه چوب نه خيري دارد و نه فايده اي بر آن مترتب مي شود اينان نيز همين گونه اند؛ چون فقه و فهم ندارند. 12. ترس دائمي منافقان
منافقين در تمام عمر با ترس و دلهره و وحشت زندگي مي كنند. «يحسبون» فعل مضارع دال بر دوام است. 13. نفرين به قتل
«قاتلهم الله» نفريني است بر منافقين به قتل كه شديدترين شدائد دنيا است و اي بسا اگر نفرمود «قتلهم الله»؛ خدا آنان را بكشد و باب مفاعله به كار برد، براي
همين افاده ي شدّت بوده است. 14. هدف از تشبيه
مقصود از تشبيه منافقان به چوب هاي تكيه زده بر ديوار اين است كه آن ها مانند چوب هاي خشك در برابر حوادث، كوچك ترين انعطافي ندارند. در جهان طبيعت هنگامي كه طوفان سهمگيني مي وزد گل ها و گياهان در برابر طوفان مقاومت نمي كنند و با انعطاف و خم شدن خاصي طوفان را ردّ مي كنند و پس از دقيقه اي به حالت نخستين بر مي گردند، اما درختان خشك در برابر طوفان سينه سپر كرده و مقاومت مي كنند و پس از لحظاتي از پاي در مي آيند. انعطاف پذيري در برابر حوادث به طرز صحيح، يكي از نشانه هاي انسان مؤمن است. اين حقيقت اجتماعي را پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در يكي از سخنان خود مي فرمايد: «مثل المؤمن مثل السنبله تحركها الريح فتقوم تارة و تقع اخري
______________________________
(1). فتح القدير/ ج 5/ ص 231؛ جامع الاحكام/ ج 18/ ص 125؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 111
(2). مؤلف
(3). الميزان/ ج 19/ ص 566
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 313
و مثل الكافر مثل الازرة لاتزال قائمة حتي تنقعر».
«ازرة» درخت سختي است مانند «صنوبر»، «تنقعر» يعني از جاي كنده مي شود؛ حال مؤمن مانند سنبلي است كه باد تند آن را حركت مي دهد؛ گاهي مي ايستد، و گاهي خميده مي گردد، ولي افراد كافر در نداشتن انعطاف و كنار نيامدن با مردم مانند درختان سختند كه در برابر تندباد حوادث از جاي كنده مي شود.
منافقان زمان پيامبر صلي الله عليه و آله به مسجد مي آمدند و در انتهاي جمعيت به ديوارهاي مسجد تكيه مي زدند، ولي كوچك ترين بهره اي از سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله نمي بردند. يك چنين جمعيت بسان
اجسام بدون ارواح و يا چوب هاي خشكي بودند كه در برابر سخنان حكيمانه ي پيامبر كوچك ترين واكنشي از خود نشان نمي دادند تو گويي اصلًا روحي در بدن آن ها وجود نداشت. 15. سؤال: چگونه قرآن كريم منافقان را تنها دشمن مسلمانان مي داند؛ «هم العدو فاحذرهم» با اين كه عداوت مسيحيان و يهوديان با اسلام بر كسي پوشيده نيست؟
پاسخ: عداوت گروه هاي ديگر عداوتي آشكار بوده و مهر مخالفت بر پيشاني آنان خورده است، ولي ضرر گروه منافق كه لباس دوستي بر تن نموده و بدون كوچك ترين نشانه با اسلام عداوت مي ورزند به مراتب بالاتر از دسته هاي ديگر خواهد بود. صفحات تاريخ را ورق بزنيد ضررهاي منافقان را ببينيد آن گاه در اين باره قضاوت كنيد.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در باره ي خطر منافقان مي فرمايد: من هرگز از هيچ يك از ملل جهان براي اسلام ترسي ندارم فقط از منافقان بر شما مي ترسم كه در زبان خوش گفتارند
______________________________
(1). تفسير سوره ي منافقون آيت الله سبحاني/ ص 34؛ روح البيان/ ج 1/ ص 3
(2). روح المعاني/ ج 28/ ص 110
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 314
و در باطن دشمن اسلام هستند، در گفتار با شما هماهنگي دارند و عملًا يك گام با شما بر نمي دارند؛ «ولكنّي اخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان يقول ما تعرفون و يفعل ما تفكرون».
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «و احذّركم اهل النفاق فانّهم الضالّون المضلّون يتلوّنون قولهم شفاء و فعلهم الداء العياء»؛ من به شما از منافقان گمراه و گمراه كننده هشدار مي دهم كه با چهره هاي مختلف در اجتماع ظاهر شده و گفتار آن ها بسيار زيبا و سودمند و درمان دردهاست،
ولي كردار آنان درد بي درمان است. 16. استغفار پيامبران موجب آمرزش گناهان
از بررسي آياتي كه در باره ي طلب آمرزش پيامبران براي افراد مجرم وارده شده، استفاده مي شود كه مردم خدمت پيامبران مي رسيدند و از آنان مي خواستند به جهت قرب و مقامي كه در پيشگاه خداوند دارند، در باره ي آن ها طلب مغفرت كنند، چنان كه برادران يوسف نزد يعقوب عليه السلام آمدند و گفتند: «يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انّا كنّا خاطئين».
وقتي يعقوب آثار ندامت را در آن ها ديد، به آنان وعده داد كه اين كار را در همين نزديكي انجام دهد؛ «سوف استغفر لكم ربي انّه هو الغفور الرّحيم».
گاهي خود پيامبران به افراد گنهكار وعده ي طلب آمرزش مي دادند چنان كه ابراهيم عليه السلام به آزر چنين وعده داد: «لاستغفرن لك و ما املك لك من اللّه من شي ء». صريح دستور قرآن اين است كه افراد گنهكار خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله برسند و از او درخواست طلب مغفرت كند؛ «و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و
______________________________
(1). تفسير سوره ي منافقون/ آيت الله سبحاني/ ص 44
(2). يوسف/ 97
(3). يوسف/ 98
(4). ممتحنه/ 4
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 315
استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً».
استغفار پيامبر در باره ي منافقان اثري ندارد، و جهت عمده ي عدم تأثير استغفار، شرك و كفر آن هاست كه قرآن مي فرمايد: «انّ اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك»، از اين رو با صراحت مي فرمايد: به خاطر كفر آن ها اگر هفتاد مرتبه براي آن ها طلب آمرزش كني، اثر ندارد؛ «ان تستغفر لهم سبعين مرّة فلن يغفر اللّه لهم ذلك بانّهم كفروا باللّه و رسوله».
17.
اعراض منافقان
منافقان هميشه حالت اعراض از گفتار حق دارند. «يصدون» فعل مضارع دلالت بر استمرار و تداوم دارد. 18. محاصره ي اقتصادي
شيوه ي محاصره ي اقتصادي منحصر به منافقان مدينه نبود، بلكه قبل از آن ها سران قريش در مكه مي گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره ي اقتصادي قرار دهيم، يا از مكّه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است.
امروز نيز دولت هاي استعماري به پندار اين كه خزاين آسمان و زمين را در اختيار دارند، مي گويند ملت هايي را كه در برابر ما تسليم نمي شوند بايد در محاصره ي اقتصادي قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند. اين كوردلان تاريخ كه شيوه ي آن ها ديروز و امروز يكسان بوده و هست، خبر ندارند كه با يك اشاره ي خداوند تمام ثروت ها و امكاناتشان را بر باد مي دهد و عزت پوشالي آن ها را از بين مي برد.
______________________________
(1). نساء/ 64
(2). نساء/ 48
(3). توبه/ 80
(4). روح المعاني/ ج 28/ ص 113
(5). نمونه/ ج 24/ ص 163
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 316
19. پندار خام منافقان
منافقان تصور مي كردند كه عزت و نيرومندي در گرو داشتن آب و زمين است و چون دست مهاجران از اراضي مدينه كوتاه بود، آن ها را خوار و ذليل مي خواندند، ولي از اين نكته غافل بودند كه همين آب و ملك گاهي باعث ذلت و خواري بشر مي گردد در حالي كه عزّت بايد سرچشمه ي روحي و نفساني داشته باشد كه همان ايمان است كه مؤمنان داشتند، از اين رو مي فرمايد: «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنين».
20. ناروا بودن ذلت
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: خداوند همه ي امور مؤمن را به او واگذار كرده جز اين كه حق ندارد خود
را ذليل كند. شخصي از آن حضرت پرسيد: مؤمن چگونه خود را ذليل مي كند؟ فرمود: متعرض كارهايي مي شود كه در طاقت او نيست يا اين كه در بيان ديگر فرمود: وارد در كاري مي شود كه پس از آن عذرخواهي مي كند.
______________________________
(1). تفسير سوره ي منافقون/ ص 72
(2). نور الثقلين/ ج 5/ ص 336
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 317
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* يأَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرّمُ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَ جِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ* قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمنِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلَلكُمْ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَي بَعْضِ أَزْوَ جِهِ ي حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ ي وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ و وَ أَعْرَضَ عَن م بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ ي قَالَتْ مَنْ أَم نبَأَكَ هذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ* إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِن تَظهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَلهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صلِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَللِكَةُ بَعْدَ ذَ لِكَ ظَهِيرٌ* عَسَي رَبُّهُ و إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ و أَزْوَ جًا خَيْرًا مّنكُنَّ مُسْلِمتٍ مُّؤْمِنتٍ قنِتتٍ تلِبتٍ عبِدَ تٍ سلِحتٍ ثَيّبتٍ وَ أَبْكَارًا* يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَللِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ* يأَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا
لَاتَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي كني؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است. «1» خداوند راه گشودن سوگندهايتان را
______________________________
(1). تحريم/ 1- 7
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 318
(در اين
گونه موارد) روشن ساخته؛ و خداوند مولاي شماست و او دانا و حكيم است. «2» (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتي از آن را براي او بازگو كرد و از قسمت ديگر خودداري نمود؛ هنگامي كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسي تو را از اين راز آگاه ساخت؟!» فرمود: «خداوند عالِم و آگاه مرا با خبر ساخت!» «3» اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل هايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند. «4» اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده، زناني غير باكره و باكره. «5» اي كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده ي خويش را از آتشي كه هيزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه داريد؛ آتشي كه فرشتگاني بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي كنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور كامل) اجرا مي نمايند. «6» اي كساني كه كافر شده ايد! امروز عذرخواهي نكنيد،
چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مي شويد. «7»
شأن نزول
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با همسران خود قرار گذاشته بود كه
هر روزي به حجره ي يكي از آنان برود. روزي كه نوبت حفصه بود، او با اجازه ي پيامبر به منزل پدرش رفت، پيامبر به نزد
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 319
ماريه قبطيه رفت. هنگامي كه حفصه برگشت اعتراض كرد كه چرا به نزد ماريه قبطيه رفتي؟ حضرت فرمود: ديگر نزد او نمي روم و سوگند ياد كرد كه او را بر خود حرام كردم و به حفصه فرمود: اين موضوع را براي كسي بيان نكن، ليكن حفصه رازداري نكرد و براي عايشه بيان كرد.
پيامبر صلي الله عليه و آله به حفصه فرمود: چرا رازداري نكردي؟ او گفت: چه كسي به شما گفت؟
فرمود: خداوند به من خبر داد. معناي واژه ها
1. تحلّة: گشودن. 2. ايمان: سوگندها. 3. عرّف: اظهار كرد.
4. صغت: انحراف پيدا كرد. 5. ظهير: كمك، پشتيبان.
6. سائحات: روزه داران، هجرت كنندگان. 7. ثيّبات: بيوه ها.
تفسير
الف. قرآن كريم در آيه ي 1 تا 4 در چند محور سخن مي گويد:
حرام نكردن حلال خدا به خاطر رضايت همسران، مجاز بودن شكستن سوگند، عدم رازداري برخي از همسران پيامبر، حمايت خداوند از پيامبر اكرم. در آيه ي 5 خداوند شش وصف براي همسران خوب شمرده است كه مي تواند الگويي براي همه ي مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد؛ اسلام، ايمان، تواضع، توبه، عبادت و اطاعت فرمان.
______________________________
(1). اطيب البيان/ ج 13/ ص 70؛ نورالثقلين/ ج 5/ ص 367؛ تبيان/ ج 10/ ص 44؛ كنزالدقائق/ ج 10/ ص 504
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 320
در آيه ي 6 و 7 در چند جهت سخن مي گويد: هشدار به مسلمانان در باره ي نگه داري خود و خانواده از آتش دوزخ، عصمت ملائكه، نپذيرفته شدن عذر در قيامت و
رسيدن انسان به كيفر اعمال.
ب. از اين كه خطاب به پيامبر به صورت «يا ايّها النبي» است نه به صورت «يا ايّها الرسول»، دلالت دارد كه مسئله ي مورد عتاب، مسئله ي شخصي آن جناب بوده نه مسئله اي كه جزو رسالت هاي او براي مردم باشد. ج. منظور از تحريم، تحريم شرعي نبوده، بلكه فقط سوگند خوردن بر ترك يك عمل بوده است؛ زيرا پيامبر نمي تواند حلال خود را بر خود حرام كند و آيه ي بعد نيز دلالت دارد بر اين كه تحريم به وسيله ي سوگند بوده است؛ «قد فرض الله لكم تحلّة ايمانكم».
د. جمله ي «ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما» خطاب به دو همسر پيامبر عايشه و حفصه است كه شما دل هايتان از حق منحرف و به گناه آلوده شده است كه يا بايد از گناه خود توبه كنيد يا اين كه به اتفاق و با همكاري هم بر عليه كسي كه خدا مولاي اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه پشتيبان او هستند، توطئه كنيد كه در اين صورت كاري از پيش نخواهيد برد؛ زيرا وقتي خدا متولي امور او مي شود، او را از هر تهديدي نجات مي دهد.
ه. منظور از فرشتگان غلاظ، فرشتگاني هستند كه خشونت عمل دارند (چون آن ها مانند ما آدميان قلب مادّي ندارند تا متصّف به خشونت و رقّت شوند) آيه ي 6 همين سوره هم خشونت در عمل را بيان مي كند.
______________________________
(1). الميزان/ ج 19/ ص 344
(2). الميزان/ ج 19/ ص 344؛ تفسير كبير/ ج 30/ ص 42
(3). الميزان/ ج 19/ ص 349
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 321
و. جمله ي «لا يعصون الله … » تفسير غلاظ شداد است؛ منظور
اين است كه فرشتگان نامبرده ملازم آن مأموريّتي هستند كه خداوند به آنان داده و غير از خداوند و اوامرش، هيچ عامل ديگري از قبيل (رقّت و ترحّم در آن ها اثر نمي گذارد و خداوند را عصيان نمي كنند) وقتي عمل چنين عملي بود، مي توان صاحب عمل را غليظ و شديد خواند و گفت:
ملائكه ي غلاظ و شداد. نكته ها
1. شكستن سوگند
سوگند اگر در موردي باشد كه ترك كاري رجحان داشته باشد، شكستن آن گناه و كفاره دارد، اما شكستن سوگند براي عمل مرجوح جايز است، ليكن براي حفظ احترام سوگند، بهتر است كفاره داده شود، از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله چون سوگند ياد كرده بود، نزد ماريه قبطيه نرود براي شكستن آن يك برده را آزاد كرد.
كفاره ي شكستن سوگند طبق آيه ي 89 سوره ي مائده يكي از چند امر است:
اطعام ده مسكين يا پوشاندن ده نفر يا آزاد كردن يك بنده و اگر نتوانست سه روز روزه بگيرد. 2. بي وفايي برخي از همسران
بعضي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مي كردند، بلكه مسأله ي رازداري كه از مهم ترين شرايط يك همسر باوفا است نيز در آن ها نبود، اما به عكس رفتار پيامبر با آن ها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتي حاضر نشد
______________________________
(1). همان
(2). نمونه/ ج 24/ ص 274
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 322
تمام رازي كه او افشا كرده بود به رخ او بكشد و تغافل نمود، تنها به قسمتي از آن اشاره كرد، از اين رو در حديثي از حضرت علي عليه السلام مي خوانيم: «ما استقصي كريم قطّ لانّ الله يقول
عرّف بعضه و اعرض عن بعض»؛ افراد كريم و بزرگوار هرگز در مقام احقاق حق شخصي خويش تا آخرين مرحله پيش نمي روند؛ زيرا خدا در اين جا براي پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: او قسمتي را خبر داد و از قسمتي خودداري كرد. 3. رازداري از كمالات انساني
رازداري نه تنها از صفات مؤمنان حقيقي است، كه هر انسان باشخصيتي بايد رازدار باشد، اين معنا در مورد دوستان نزديك و همسر اهميت بيشتري دارد. در آيات فوق خوانديم كه چگونه خداوند بعضي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله را به خاطر ترك رازداري شديداً ملامت و سرزنش مي كند.
علي عليه السلام در حديثي مي فرمايد: «جمع خير الدنيا و الاخرة في كتمان السر و مصادقة الاخيار، و جمع الشر في الاذاعة و مؤاخاة الاشرار»؛ تمام خير دنيا و آخرت در اين دو چيز نهفته شده: كتمان سر و دوستي با نيكان و تمام شر در اين دو چيز نهفته شده:
افشاي اسرار و دوستي با اشرار. 4. اذيت پيامبر اكرم
اين دو زن (حفصه و عايشه) رسول اكرم صلي الله عليه و آله را آزردند و عليه او دست به دست هم دادند؛ «فان تظاهرا عليه» و دست به دست هم دادن عليه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از گناهان كبيره است؛ به دليل اين كه فرمود: «ان الّذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً».
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 10/ ص 474؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 151
(2). سفينة/ ج 2/ ص 469
(3). احزاب/ 57؛ الميزان/ ج 19/ ص 346
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه،
ص: 323
5. اتحاد ملائكه
كلمه ي «ملائكه» مبتدا و كلمه ي «ظهير» خبر آن است و اگر خبر را مفرد آورد با اين كه مبتدا جمع بود، براي اين است كه بفهماند ملائكه در پشتيباني پيامبر متحد و متفق هستند، و اگر فرمود: ملائكه بعد از خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين پشتيبان او هستند، براي آن بود كه پشتيباني ملائكه را بزرگ جلوه دهد. 6. عنايت خاص خداوند
از اين كه فرمود: «فانّ الله هو مولاه» ضمير منفصل «هو» براي اين آورده شده كه بفهماند كه خدا عنايت خاصّه اي به آن حضرت دارد و به همين جهت بدون هيچ واسطه اي از مخلوقاتش، خود او پيامبر را ياري مي كند و متولّي امور او مي شود. 7. موقعيت جبرئيل
از اين كه نام جبرئيل را جداگانه بيان كرد با اين كه ملائكه شامل او هم مي شود، از جهت تعظيم و اظهار مكانت و موقعيت جبرئيل نزد خداوند است. 8. احترام پيامبر اكرم
در آيه 2 و 4 سخن از ولايت خداوند مطرح است با اين تفاوت كه در آيه ي 4 موضوع ولايت خداوند را به احترام پيامبر اكرم با حرف تأكيد «انّ» بيان كرد؛ «و الله موليكم»، «فانّ الله هو مولاه».
______________________________
(1). الميزان/ ج 19/ ص 347؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 153
(2). الميزان/ ج 19/ ص 346
(3). كنز الدقائق/ ج 10/ ص 509؛ بحرالمحيط/ ج 8/ ص 287؛ تفسير كبير/ ج 30/ ص 44؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 153
(4). مؤلف
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 324
9. منظور از صالح المؤمنين
روايات زيادي دلالت دارد بر اين كه منظور از «صالح المؤمنين» حضرت علي عليه السلام است. محدث بحراني از محمد بن
عباس نقل مي كند كه او 52 حديث در اين زمينه از فريقين جمع آوري كرده است. 10. معرفي امير المؤمنين
رسول خدا دو بار علي عليه السلام را (با صراحت) به يارانش معرفي كرده؛ يك بار آن جا كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»؛ هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست (در غدير خم)، و اما بار دوم هنگامي كه آيه ي «ان الله هو مولاه … » نازل شد، رسول خدا دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: اي مردم اين «صالح مؤمنين» است. 11. سؤال: چرا در آيه ي شريفه اوصاف همسر خود بدون واو عاطفه آمده؛ «مسلمات مؤمنات» و فقط بين دو صفت ثيب و ابكار واو عاطفه آمده است؟
پاسخ: صفاتي كه در اوّل آيه شمرده مانعة الجمع نيستند و ممكن است همه ي آن در يك نفر يافت شود و به همين جهت واو عاطفه لازم نداشت به خلاف دو صفت ثيب و ابكار كه ممكن نيست در آن واحد در يك نفر جمع شود؛ زيرا زنان يا باكره هستند يا ثيّب و بيوه مي باشند. 12. سؤال: چرا جمله ي «وقودها الناس و الحجارة» در سوره ي بقره براي كفار و در اين سوره براي اهل ايمان بيان شده است، آيا كفار و مؤمنان هر دو گروه در اين كه آتشگيره
______________________________
(1). روح المعاني/ ج 28/ ص 153؛ جامع الاحكام/ ج 18/ ص 192
(2). مجمع البيان/ ج 10/ ص 475
(3). الميزان/ ج 19/ ص 348؛ غرائب القرآن/ ج 6/ ص 321؛ روح المعاني/ ج 28/ ص 156؛ بحرالمحيط/ ج 8/ ص 287
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 325
جهنم هستند مشتركند؟
پاسخ: الف) ممكن است
اين جمله هشداري براي مؤمنان باشد كه مواظب باشيد بر اثر گناه به سرنوشت كفار گرفتار نشويد. ب) اين جمله در سوره ي تحريم خطاب به منافقان است كه در ظاهر مؤمن و در باطن كافر هستند و مؤيد اين احتمال آيه ي بعدي است كه مي فرمايد: «يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مّنَ الْجِنّ فَقَالُواْ إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانًا عَجَبًا* يَهْدِي إِلَي الرُّشْدِ فَامَنَّا بِهِ ي وَ لَن نُّشْرِكَ بِرَبّنَآ أَحَدًا* وَ أَنَّهُ و تَعلَي جَدُّ رَبّنَا مَا اتَّخَذَ صحِبَةً وَ لَاوَلَدًا* وَ أَنَّهُ و كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَي اللَّهِ شَطَطًا* وَ أَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
بگو: به من وحي شده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند:
«ما قرآن عجيبي شنيده ايم، «1» كه به راه راست هدايت مي كند، پس ما به آن ايمان آورده ايم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نمي دهيم، «2» و اين كه بلند است
______________________________
(1). غرائب القرآن/ ج 6/ ص 321؛ منهج الصادقين/ ج 9/ ص 341
(2). جن/ 1- 5
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 326
مقام باعظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است، «3» و اين كه سفيه ما (ابليس) در باره ي خداوند سخنان ناروا مي گفت، «4» و اين كه ما گمان مي كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمي بندند، «5»
شأن نزول
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از مكه به سوي بازار عكاظ در طائف آمد تا مردم را در آن مركز و اجتماع بزرگ به سوي
اسلام دعوت كند، اما كسي به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلي رسيد كه آن را وادي «جن» مي گفتند. شب را در آنجا ماند و تلاوت آيات قرآن مي فرمود. گروهي از جن شنيدند و ايمان آوردند و براي تبليغ به سوي قوم خود بازگشتند. معناي واژه ها
1. نفر: گروه، دسته. 2. جنّ: يك نوع خاصي از موجودات پوشيده از حواس.
3. عجباً: شگفت آور. 4. تعالي: بلند است. 5. جدّ: مقام باعظمت.
6. سفيهنا: كم خرد ما (ابليس). 7. شططاً: سخنان ياوه و ناروا.
تفسير
الف. قرآن كريم در اين سوره سخن گروهي از مؤمنان جن را در چند محور بيان مي كند:
1. هدايت قرآن به راه كمال 2. ايمان آنان به پروردگار 3. اعتراف به عظمت الهي 4. سخنان نارواي ابليس در باره ي خداوند 5. گمان باطل در باره ي انس و جن.
______________________________
(1). نور الثقلين/ ج 5/ ص 19
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 327
ب. «سفيه» ممكن است معناي جنسي و جمعي داشته باشد؛ يعني سفهاي ما براي خداوند همسر و فرزنداني قائل بودند و از راه حق منحرف شده اند و محتمل است اشاره به ابليس باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نسبت هاي ناروايي به ساحت مقدس او داد.
مرحوم علامه طباطبايي مي گويد: اين احتمال از سياق آيه ي شريفه به دور است، اما عالم بي عمل از مصداق هاي روشن سفيه است. ج. «شَطَط» به معناي خارج شدن از حدّ اعتدال و دور افتادن است، از اين رو به سخناني كه دور از حق باشد «شطط» گفته مي شود و نيز به همين دليل حاشيه ي نهرهاي بزرگ كه از آب، فاصله ي زيادي دارد و ديواره هايش بلند است «شطّ» گفته مي شود.
نكته ها
1. سؤال: چرا پيامبر اكرم عليه السلام داستان مربوط به جنّ را از طريق وحي دانست آيا بهتر نبود به طور مستقيم و از طريق مكالمه و مشافهه با آنان برخورد مي كرد؟
پاسخ: از آنجا كه بعضي از افراد جن داراي انحطاط روحي و معنوي هستند، رابطه ي مستقيم انسان ها با طايفه ي جن سبب مي شود كه روح انسان خراب گردد، از اين رو خداوند هم نخواست پيامبر صلي الله عليه و آله ارتباط مستقيم با آنان داشته باشد و اين موضوع منافات ندارد كه برخي از انسان ها ارتباط مستقيم با جن داشته باشند. 2. آگاهي پيامبر از طريق وحي
تعبير به «أُوحي إليّ» (به من وحي شد) نشان مي دهد كه پيامبر در اين ماجرا
______________________________
(1). نمونه/ ج 25/ ص 106؛ الميزان/ ج 20/ ص 41
(2). نمونه/ ج 25/ ص 106
(3). تفسير قرآن شهيد مطهري/ ص 22
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 328
شخصاً افراد جنّ را مشاهده نكرده، بلكه از طريق وحي آگاه شده است كه آنان به قرآن كريم استماع مي كنند. 3. درك و شعور جن
طايفه ي جنّ داراي عقل و شعور و فهم و درك و تكليف و مسئوليت هستند، همچنين خود را موظّف به تبليغ حق مي دانند و مخاطب خطاب هاي قرآن نيز هستند. 4. قرآن كلام خارق العاده
«عَجَب» به معناي چيزي است كه به لحاظ غير عادي بودنش آدمي را به تعجب وا دارد و اگر قرآن را عجب خواندند براي همين بوده كه كلامي است خارق العاده، هم در الفاظ و هم در معاني و معارفش مخصوصاً با در نظر گرفتن اين كه اين كلام از شخصي صادر شده كه امّي است، نمي تواند بخواند و
بنويسد. 5. روشن شدن حقيقت بر جنّ
جمله ي «أنّا ظَننّا … » اعترافي است از جنيان به اين كه خيال كرده بودند انس و جن هر چه مي گويند راست است و هرگز كسي بر خدا دروغ نمي بندد، در نتيجه وقتي به مشركان برخورد كردند و از ايشان شنيدند كه به خدا نسبت زن و فرزند مي دهند، باور كردند و به آن نسبت هاي ناروا ايمان آورده مانند خود آنان مشرك شدند و همچنان در شرك بودند تا اين كه قرآن را شنيدند و حقيقت بر ايشان روشن گرديد.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 10/ ص 554؛ نمونه/ ج 25/ ص 102
(2). همان
(3). الميزان/ ج 20/ ص 38
(4). الميزان/ ج 20/ ص 41
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 329
«لا اقسم بهذا البلد* و انت حلّ بهذا البلد».
ترجمه
قسم به اين شهر مقدس [/ مكه]، «1» شهري كه تو در آن ساكني، «2»
نكته ها
1. شرافت شهر مكه
سوگند به شهر مكه به دليل شرافتي است كه اين شهر دارد، از جمله كه حرم امن خداوند است «و من دخله كان امناً» و مسجدالحرام كه در مكه است قبله مسلمين جهان است و مردم حج خود را در اين مكان بجا آورند و بسوي اين خانه قصد كنند «للَّه علي النّاس حجّ البيت».
علاوه بر آن صيد در اين شهر حرام شده و بيت المعمور در برابر كعبه است و تمام سطح زمين از سرزمين مكه گسترش يافته است. 2. سرزنش قريش
امام صادق عليه السلام فرمودند قريش حرمت كعبه را حفظ مي كردند ليكن حرمتي براي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله قائل نبودند و نسبت به آن حضرت اهانت مي كردند و آنچه را
كه درباره كعبه حلال نمي دانستند، درباره پيامبر صلي الله عليه و آله حلال مي دانستند، از اين رو خداوند آن ها را سرزنش كرد.
______________________________
(1). بلد/ 1- 2
(2). تفسير كبير/ ج 31/ ص 289
(3). مجمع البيان/ ج 10/ ص 745؛ صافي/ ج 5/ ص 329؛ نورالثقلين/ ج 5/ ص 579
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 330
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* اقْرَأْ بِاسْمِ رَبّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنسنَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبك الْأَكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنسنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر. بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد، «1» (همان كس كه) انسان را از خون بسته اي خلق كرد. «2» بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، «3» همان كسي كه به وسيله ي قلم تعليم نمود، «4» و به انسان آنچه را نمي دانست ياد داد. «5»
تفسير
اين پنج آيه نخستين آياتي است كه بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شده و اين كه بسياري سوره ي مباركه ي حمد و برخي هم سوره ي مباركه ي مدثر را نخستين سوره ي نازله دانسته اند، ممكن است همگي درست باشد؛ به اين طريق كه بگوييم اولين سوره اي كه تمام و به طور كامل نازل شده، سوره ي حمد است و پس از اين كه وحي در مدت كوتاهي منقطع گرديد، (يا أيّها المدثر) نازل شده، ولي آيات سوره ي «اقرأ» تا (ما لم يعلم) به اتفاق، پيش از همه و در آغاز وحي نازل شده است.
بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در محور قيام فرهنگي بوده است؛ زيرا در آغاز وحي
______________________________
(1). علق/ 1- 5
(2). نوين/ ص 251
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 331
پيامبر صلي الله
عليه و آله مأمور به قرائت به نام خداوند شد؛ «إقرأ باسْم ربّك الّذي خلق» و از سويي به او فرمان داده شد كه قيام كند و مردم را از عذاب الهي بترساند؛ «يا أيّها المدّثّر* قم فانذر».
آيه ي شريفه ي «اقرأ باسم ربّك الّذي خلق» در حقيقت پاسخي است به مشركان عرب كه خالقيت خدا را پذيرفتند، اما ربوبيت را براي بت ها قائل بودند. اين آيه به آن ها مي گويد: بهترين دليل بر ربوبيت خداوند خالقيت اوست. كسي عالم را تدبير مي كند كه آفريننده ي آن است.
عموم سيره نويسان كيفيت شروع وحي را از گفته ي خود پيامبر صلي الله عليه و آله چنين نقل كرده اند كه فرمود: جبرئيل بر من ظاهر شد و گفت: بخوان. گفتم: امّي هستم و قرائت نمي دانم و اين امر سه مرتبه انجام گرفت كه بار سوم مرا سخت بفشرد كه ديدم مي توانم بخوانم.
لفظ «رب» به معناي صاحب و مالك است و با تربيت از لحاظ اشتقاق ارتباطي ندارد؛ زيرا اولي مضاعف (ربب) و دومي از باب تفعيل (تفعلة) از ربوة و معتل اللام است و ربوة به معناي نمو و رشد كردن و زياد شدن است كه «ربا» هم از همين ماده است، ولي در معناي ربّ تربيت هم ملحوظ است.
در اين كه «اقرأ» دوم به منظور تأكيد بر «اقرأ» اول است يا تفاوت دارد، دو نظريه هست: مرحوم علامه طباطبايي آن را تأكيد و مرحوم طيّب معتقد است كه «اقرأ» اول براي توجه به خدا و معرفت به او و آثار قدرت اوست و «اقرأ» دوم براي تلاوت قرآن و بيان
______________________________
(1). الميزان/ ج 20/ ص 323؛ نمونه/ ج 27/ ص 156؛ تفسير كبير/
ج 32/ ص 14
(2). نوين/ ص 251؛ نمونه/ ج 27/ ص 153؛ ابوالفتوح/ ج 12/ ص 96
(3). نوين/ ص 252
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 332
احكام و وظايف ديني است. نكته ها
1. نام خداوند در آغاز كار
آغاز هر كاري بايد با نام خداوند متعال باشد، از اين رو آغاز دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله با نام الهي و ياد او شروع شد؛ (اقرأ باسم ربّك)، قابل توجه اين كه تمام زندگاني پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آميخته با ياد خداوند بوده است. 2. تنظيم قرآن قبل از قرائت
قرائت، غير از سخن گفتن است، به بيان ديگر، قرائت به نوشته تعلق مي گيرد، نه به سخن؛ بنا بر اين، قرائت در جايي اطلاق مي شود كه متني از پيش تهيه و تنظيم و به صورت مكتوب تدوين شده باشد. از اينجا روشن مي شود كه پيامبر صلي الله عليه و آله بايد آن چيزي را بخواند كه از پيش تنظيم شده و در لوح محفوظ است و بر قلب مبارك او نازل شده و آن قرآن كريم است. 3. عظمت انسان
تكرار فعل «خلق» براي بيان عظمت انسان و اهميت مقام وي از ميان همه مخلوقات است؛ آفرينش اين موجود گويا عملي جداگانه و در برابر آفرينش مطلق خلق است. 4. ردّ پندار مشركان
جمله ي «ربّك الذي خلق» پندار مشركان را ردّ مي كند كه معتقدند خداوند
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 10/ ص 781؛ الميزان/ ج 20/ ص 324؛ اطيب البيان/ ج 14/ ص 164
(2). نمونه/ ج 27/ ص 160؛ اطيب البيان/ ج 14/ ص 163
(3). تفسير قرآن نوشته شهيد مطهري/ ص 216
(4). نوين/ ص 252
درسنامه با قرآن
در مكه و مدينه، ص: 333
سبحان تنها خالقيت را بر عهده دارد، اما ربوبيت و تدبير موجودات را به ديگران مانند فرشتگان واگذار كرده است. بنا بر اين، همان طوري كه خداوند خالق انسان است، مدبّر او نيز هست و در اين آيه بر توحيد ربوبي احتجاج شده است. 5. وجه تسميه نطقه به علقه
«علق» در اصل به معناي چسبيدن به چيزي است، از اين رو به خون بسته و همچنين به زالو كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد، «علق» گفته اند و از آنجا كه نطفه بعد از مدتي در رحم زن به شكل قطعه خون بسته چسبنده اي در مي آيد، به آن «علقه» گفته مي شود. 6. عظمت خداوند
خداوند متعال مبدأ آفرينش انسان را از نطفه و شئ بي ارزش قرار داده تا قدرت و عظمت خود را آشكار سازد. 7. تكامل انسان
آيات اوليه سوره ي علق از تكامل جسمي و روحي انسان خبر مي دهد؛ تكامل جسم انسان از يك موجود بي ارزش، مانند علقه و تكامل روح به وسيله ي تعليم و تعلم، مخصوصاً كه از طريق قلم سخن مي گويد و اين تربيت و تكامل انسان در پرتو ربوبيت خداوند صورت مي گيرد. 8. علت محدثه و مبقيه
بعضي تصور مي كنند خداوند تنها جهان را خلق كرد و از آن پس، جهان خود به
______________________________
(1). الميزان/ ج 20/ ص 461
(2). الميزان/ ج 20/ ص 323؛ نمونه/ ج 27/ ص 156
(3). نمونه/ ج 27/ ص 156؛ مجمع البيان/ ج 10/ ص 781
(4). محاسن التأويل/ ج 17/ ص 202؛ نمونه/ ج 27/ ص 159
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 334
خود اداره مي شود، ولي قرآن كريم خداوند را هم علت محدثه مي داند
هم علت مبقيه:
«ربّك». 9. معلم واقعي بشر
معلّم واقعي بشر خداوند متعال است؛ (علّم الانسان ما لم يعلم)، معلم بودن خداوند در آيات ديگري نيز بيان شده از جمله: (الرّحمن* علّم القرءان* خلق الانسان* علّمه البيان) و (و علّم ءادم الأسماء كلّها) و (و اذ علمتك الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجيل) و (و انّه لذو علم لما علّمناه) و (إن هو إلّاوحي يوحي* علّمه شديد القوي).
اگر وصف معلّم در باره ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ساير پيامبران بيان شده از آن جهت است كه پيامبران مظهر علم خداوند هستند و به واسطه ي تعليم الهي معلّم جوامع بشري مي باشند؛ «هو الّذي بعث في الاميين رسولًا منهم يتلوا عليهم ءاياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلالٍ مبينٍ».
10. برتري دانش بر آفرينش
براي اين كه برتري دانش بر آفرينش بهتر اثبات و معلوم گردد، آيه ي «ما غرّك بربّك الكريم الّذين خلقك فسوّيك فعدلك» از سوره ي انفطار را با آيه ي «اقرأ و ربّك الاكرم» مقايسه كنيد كه در آنجا خداوند براي نعمت خلق و تسويه و تعديل و تصوير و تركيب به «كريم»؛ يعني بخشنده متصف شده و اينجا براي تعليم به «اكرم» يعني
______________________________
(1). نوين/ ص 252؛ نسيم حيات/ ص 144
(2). الرحمن/ 1- 4
(3). بقره/ 31
(4). مائده/ 110
(5). يوسف/ 68
(6). نجم/ 4- 5
(7). جمعه/ 2
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 335
بخشنده تر، موصوف گرديده است. 11. دو نوع علم
تكرار فعل «علّم» شايد ناظر به دو نوع علم باشد: اكتسابي و الهامي، فعل «علّم» در اولين بار چون مقيد به قلم شده ظاهر در دانشي است كه افراد
بشر از يكديگر مي آموزند و چون استعداد فرا گرفتن علوم را خداوند عنايت فرموده اين تعليم را به خود نسبت داده است.
12. ارزش نعمت قلم
آن روزي كه اين آيات نازل شد، كسي براي قلم ارزشي قائل نبود، اما امروز مي دانيم كه تمام تمدن ها و دانش بشر و پيشرفت هايي كه در هر زمينه نصيب انسان شده بر محور قلم دور مي زند، بي جهت نيست كه قرآن كريم به قلم سوگند ياد مي كند؛ (ن* و القلم و ما يسطرون) و به تعبير ديگر تمام منافع ديني و دنيوي به وسيله ي قلم به انسان رسيده است. 13. لطف و كرم خداوند
كرم به معناي اعطاي بلاعوض است، بنا بر اين خلقت انسان و تعليم علم به او از كرم و لطف الهي نشأت گرفته است، نه اين كه خلقت و تكامل بشر به دليل نياز خداوند باشد يا انتظار عوض را از بشر داشته باشد.
______________________________
(1). نوين/ ص 252
(2). مجمع البيان/ ج 10/ ص 781؛ جامع الاحكام/ ج 20/ ص 120؛ محاسن التأويل/ ج 17/ ص 205؛ نمونه/ ج 27/ ص 159
(3). محاسن التأويل/ ج 17/ ص 206؛ تفسير كبير/ ج 32/ ص 16
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 336
«الم تر كيف فعل ربّك باصحاب الفيل* الم يجعل كيدهم في تضليل* فارسل عليهم طيراً ابابيل* ترميهم بحجارة من سجّيل* فجعلهم كعصف مأكول».
ترجمه
آيا نديدي پروردگارت با فيل سواران [/ لشكر ابرهه كه براي نابودي كعبه آمده بودند] چه كرد؟! «1» آيا نقشه ي آن ها را در ضلالت و تباهي قرار نداد؟! «2» و بر سر آن ها پرندگاني را گروه گروه فرستاد، «3» كه با سنگ هاي كوچكي آنان را هدف قرار
مي دادند؛ «4» سرانجام آن ها را همچون كاه خورده شده (و متلاشي) قرار داد. «5»
تفسير
تعبير به «الم تر»، آيا نديده اي، بجاي «الم تعلم»، آيا نمي داني، با اينكه حادثه زماني رخ داد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هنوز ديده به جهان نگشوده يا مقارن تولد آن حضرت بود، به دليل آن است كه حادثه اصحاب فيل بسيار نزديك به زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رخ داد، افزون بر آن به قدري مشهور و متواتر بود كه گويي پيامبر صلي الله عليه و آله با چشم خود آن را مشاهده كرده بود.
______________________________
(1). فيل/ 1- 5
(2). تفسير كبير/ ج 32/ ص 97؛ نمونه/ ج 27/ ص 338؛ مراغي/ ج 30/ ص 243
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 337
«ابابيل» بر خلاف آنچه در زبان ها مشهور است نام آن پرنده نيست بلكه معناي وصفي دارد، به معناي دسته دسته و لفظي است كه مفرد ندارد، بعضي هم مانند راغب در مفردات گفته اند: ابابيل جمع است و مفرد آن ابيل است. نكته ها
1. آشنايي با عظمت خداوند
نابودي لشكر ابرهه نشان مي دهد كه معجزات و امور خارق العاده لازم نيست كه به دست پيامبر صلي الله عليه و آله و امام عليه السلام ظاهر شود، بلكه در هر شرايطي كه خداوند بخواهد و لازم بداند انجام مي گيرد. هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آئين او آشنا شوند. 2. سخت ترين مجازات
خداوند متعال در رخداد اصحاب فيل سخت ترين مجازات را با كمترين وسيله انجام داد، به وسيله سنگ ريزه آن ها را مانند كاه خورده شده قرار داد. 3. شرافت پيامبر
اضافه «رب» به ضمير خطاب
«ربّك» دلالت به شرافت پيامبر صلي الله عليه و آله دارد. 4. دفاع خداوند از خانه خودش
هنگامي كه عبدالمطلب نزد ابرهه آمد، ابرهه پادشاه يمن به او گفت: چه حاجتي داري؟ گفت: دستور بده دويست شتر را كه از من به غارت برده اند برگردانند. ابرهه گفت:
چرا از ويراني كعبه سخن نمي گويي؟ عبدالمطلب گفت: «انا ربّ الابل و انّ للبيت ربّ
______________________________
(1). مراغي/ ج 30/ ص 241؛ مفردات راغب
(2). نمونه/ ج 27/ ص 338
(3). نمونه/ ج 27/ ص 338
(4). صفوة التفاسير/ ج 3/ ص 605
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 338
سيمنعه» من صاحب شترانم و اين خانه صاحبي دارد كه از آن دفاع مي كند. 5. سرّ نامگذاري لشكر ابرهه به اصحاب فيل
ممكن است گفته شود جهت اينكه از لشكر ابرهه به اصحاب فيل و نه ارباب الفيل ياد شده، آن است كه بفهماند اين گروه در حيوانيت و عدم فهم و تعقل مانند فيل هستند و حتي در عدم تعقل كمتر از فيل بودند. 6. شعور حيوانات
«فعل ربّك» نسبت فعل به خداوند براي آن است كه پرندگان مأمور به امر الهي بودند و از اينجا روشن مي شود كه حيوانات در حد خود فهم و شعور دارند كه وقتي خداوند به آن ها مأموريتي بدهد، وظيفه خويش را درست انجام مي دهند.
جمله ذرات زمين و آسمان با تو مي گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
7. به هدف نرسيدن نقشه شوم كفار
نقشه شوم كفار هرگز به هدف نخواهد رسيد و منظور از به هدف نرسيدن نقشه كفار اين نيست كه
در ظاهر نتوانند آسيب مالي يا بدني به مسلمانان برسانند زيرا در برخي از جنگ ها موفقيت هاي ظاهري كسب كرده اند، بلكه منظور آن است كه آنان نمي توانند
______________________________
(1). بحارالانوار/ ج 15/ ص 130؛ جامع الاحكام/ ج 20/ ص 190
(2). تفسير كبير/ ج 31/ ص 290
(3). اطيب البيان/ ج 14/ ص 233
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 339
نور الهي را خاموش كنند و اسلام را از بين ببرند. اين حقيقت افزون بر اينكه در آيه «الم يجعل كيدهم في تضليل» آمده، درآيات ديگري نيزمطرح شده ازجمله «و ما كيد الكافرين الّا في ضلال» و «و انّ اللَّه لا يهدي كيد الخائنين» و «انّ اللَّه موهن كيد الكافرين» و «و ارادوا به كيداً فجعلناهم الاخسرين» و «و ما كيد فرعون الّا في تباب».
8. كساني كه قصد سوء نسبت به حرم امن الهي داشته باشند سزاوار كيفر سخت هستند، از اينرو خداوند لشكر ابرهه را نابود كرد. نظير اين معنا در سوره حج آيه 25 بيان شده است «و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم».
9. كلمه «كيدهم» با اضافه به ضمير جمع اشعار به اين دارد كه نقشه تخريب خانه الهي به صورت دسته جمعي و پنهان از ديگران بوده است. 10. عدم شباهت نابودي لشكر ابرهه به حوادث طبيعي
فخر رازي گويد: كفار هر نوع عذابي را كه بر اقوام گذشته نازل شده بود، توجيه مي كردند. مثلًا مي گفتند: طوفان نوح عليه السلام سيلي عظيم و باراني فراوان بوده يا عذاب قوم لوط زلزله شديدي بوده و اين حوادث طبيعي است و غالباً اتفاق مي افتد، از اينرو خداوند لشكر حبشه را به كيفيتي هلاك ساخت كه
به حوادث طبيعي و اتفاقات معمولي شباهت نداشت.
______________________________
(1). غافر/ 25
(2). يوسف/ 52
(3). انفال/ 18
(4). انبياء/ 70
(5). غافر/ 37
(6). پرتوي از قرآن/ ج 6/ ص 261
(7). نوين/ ص 337
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 340
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* لِإِيلفِ قُرَيْشٍ* إِي لفِهِمْ رِحْلَةَ الشّتَآءِ وَ الصَّيْفِ* فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هذَا الْبَيْتِ* الَّذِي أَطْعَمَهُم مّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مّنْ خَوْفِ م»
ترجمه
به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر
(كيفر لشكر فيل سواران) به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدس) الفت گيرند (و زمينه ي ظهور پيامبر فراهم شود). «1» الفت آن ها در سفرهاي زمستانه و تابستانه (و به خاطر اين الفت به آن بازگردند). «2» پس (به شكرانه ي اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند، «3» همان كس كه آن ها را از گرسنگي نجات داد و از ترس و ناامني ايمن ساخت. «4»
معاني واژه ها
1. ايلاف: فراهم نمودن انس و الفت. 2. رحلة: كوچ.
3. قريش: قبيله ي معروف عرب كه نسبت آن ها به نضربن كنانه مي رسد.
تفسير
الف. قرآن كريم در اين سوره در چند محور سخن مي گويد:
بيان نعمت خداوند بر قريش و محبت هاي الهي نسبت به آنان و دستور به عبادت خداوند
______________________________
(1). قريش/ 1- 4
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 341
كه آن ها را مورد لطف خويش قرار داد.
ب. اين سوره در حقيقت مكمّل سوره ي فيل است و آيات آن دليل بر اين مدّعا است. در سوره ي فيل حادثه ي نابودي لشكر ابرهه و اصحاب فيل بيان شد، در اين سوره هدف از آن نابودي را بيان مي كند و آن اين كه ما لشكر ابرهه را نابود ساختيم تا قريش به اين سرزمين مكه انس و الفت بگيرند: «لإيلاف
قريش» بنا بر اين، دو سوره به يكديگر ارتباط دارد، از اين رو بسياري از فقها گويند اگر كسي در نماز به يكي از آن ها اكتفا كند، نمازش درست نيست. ج. از آنجا كه شهر مكه شهري خشك و بي آب و علف بود، قريش براي تأمين زندگي خود كارهاي تجاري انجام مي دادند و سالي دو نوبت از مكه خارج مي شدند؛ در زمستان به طرف يمن و در تابستان به سوي شام مي رفتند. خداوند لشكر فيل را نابود كرد و امنيّت شهر مكه را حفظ نمود تا قريش تحت تأثير جاذبه هاي مادي آن شهرها واقع نشوند و علاقه به مكه كه شهر امن است در آن ها باقي بماند. نكته ها
1. نعمت جلب منفعت و دفع ضرر
نعمت الهي بر دو قسم است: الف. دفع ضرر. ب. جلب منفعت. در سوره ي فيل فرمود: ما شرّ لشكر فيل را دفع نموديم، جلب منفعت را نيز در سوره ي قريش بيان كرد كه خداوند به شما اطعام كرد و امنيت داد و از آنجا كه دفع ضرر مهم تر از جلب منفعت است،
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 10/ ص 829؛ نمونه/ ج 27/ ص 346؛ الميزان/ ج 20/ ص 364
(2). نمونه/ ج 27/ ص 352؛ صافي/ ج 5/ ص 379
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 342
سوره ي فيل كه محتواي آن دفع ضرر است مقدم شده است. 2. عظمت خانه ي خداوند
خانه ي الهي به موجب عظمت و ارزشي كه دارد، گاهي خداوند آن را به خود اضافه مي كند: «أن طهّرا بيتي للطائفين»، گاهي خود را به خانه اضافه مي كند: «ربّ هذا البيت» چنان كه گاهي بندگان را به خود اضافه مي كند: «يا عبادي»، گاهي
خود را به بندگان اضافه مي نمايد: «إنّما الهُكم اله واحد».
3. خانه ي كعبه مايه ي الفت
جهت اين كه كلمه ي «ربّ» را به بيت و خانه ي كعبه اضافه نمود؛ «ربّ هذا البيت» و نفرمود «ربهم» آن است كه اساسي ترين نعمتي كه باعث الفت مردم مكه گرديد، خانه ي كعبه بود كه مركز امني براي آن ها شد. 4. اجابت دعاي ابراهيم عليه السلام
اطعام و امنيت خداوند براي مردم مكه نتيجه ي اجابت دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام است كه از خداوند اين دو موضوع را براي مردم مكه تقاضا كرد: «ربّ اجْعل هذا بلداً ءامناً و ارزق أهله من الثمرات».
5. ابزار آزمايش
جوع و خوف از جمله ابزارهاي آزمايش پروردگار است: «و لنبلونكم بشئٍ من الخوف و الجوع». گاهي خداوند جوع و خوف را بر كساني كه كفران نعمت كرده اند به عنوان كيفر عمل براي آن ها قرار مي دهد: «فكفرت بأنْعُم اللّه فأذاقها الله لباس الجوع
______________________________
(1). صفوة التفاسير/ ج 3/ ص 607
(2). تفسير كبير/ ج 32/ ص 108
(3). التحرير و التنوير/ ج 30/ ص 565
(4). بقره/ 126؛ جامع الاحكام/ ج 20/ ص 209
(5). بقره/ 155
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 343
و الخوف» و گاهي از روي لطف و عنايتي كه به گروهي دارد آنان را از جوع و خوف نجات مي دهد: «أطعمهم من جوعٍ* و ءامنهم من خوف».
6. گرسنگي سخت
جوع و خوف به صورت نكره بيان شده و اين نكره بودن، اشعار به گرسنگي سخت و جانفرسا و هراس عمومي و پايداري دارد كه همواره ملازم آن ها بوده است. 7. امنيت نعمت خداوند
امنيّت، يكي از نعمت هاي باارزش الهي است كه خداوند در دنيا و آخرت به اهل ايمان و عمل صالح
وعده داده است.
الف. در دنيا؛ «وعد الله الّذين ءامنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض … و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً».
ب. در آخرت؛ «الّذين ءامنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظُلمٍ أُولئك لهم الأمن و هم مهتدون».
***______________________________
(1). نحل/ 112
(2). صفوة التفاسير/ ج 3/ ص 607؛ پرتوي از قرآن/ ج 6/ ص 269
(3). نور/ 55
(4). انعام/ 82
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 345
«و إذا جاءك الّذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم كتب ربُّكُم علي نفسه الرّحمة أنّه من عمل منكم سوء بجهالة ثمّ تاب من بعده و أصلح فأنّه غفور رحيم».
ترجمه
هر گاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، به آن ها بگو: «سلام بر شما! پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده؛ هر كس از شما كار بدي از روي ناداني كند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نمايد، (مشمول رحمت خدا مي شود؛ چرا كه) او آمرزنده ي مهربان است.»
تفسير
بعضي معتقدند آيه ي نخست در باره ي كساني نازل شده كه در آيات قبل پيامبر صلي الله عليه و آله مأمور شد كه از طرد آن ها خودداري كند و آن ها را از خود جدا نسازد و بعضي معتقدند در باره ي جمعي از گناهكاران بوده است كه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و اظهار داشتند ما گناهان زيادي كرده ايم و پيامبر صلي الله عليه و آله سكوت كرد تا آيه ي فوق نازل شد. اما شأن نزول آن هر چه باشد، شك نيست كه مفهوم آيه يك معناي كلي و وسيع است و همه را شامل مي شود؛ زيرا نخست به صورت يك قانون كلي به پيامبر صلي الله عليه و آله
دستور مي دهد كه تمام افراد با ايمان را هر چند گناهكار باشند، نه تنها طرد نكند بلكه به خود بپذيرد و چنين مي گويد: «هر گاه كساني كه به آيات ما ايمان آورده اند به سراغ تو بيايند، به آن ها
______________________________
(1). انعام/ 54
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 346
بگو: سلام بر شما؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». اين سلام ممكن است از ناحيه ي خدا و به وسيله ي پيامبر صلي الله عليه و آله بوده باشد، و يا مستقيماً از ناحيه ي خود پيامبر صلي الله عليه و آله و در هر حال دليل بر پذيرا شدن و استقبال كردن و تفاهم و دوستي با آن هاست.
در جمله ي دوم اضافه مي كند كه: «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض كرده است»؛ «كتب ربكم علي نفسه الرحمة». «كتب» كه از ماده ي «كتابت» به معناي نوشتن است، در بسياري از موارد كنايه از الزام و ايجاب و تعهد مي باشد؛ زيرا يكي از آثار نوشتن مسلّم شدن و ثابت ماندن چيزي است.
و در جمله ي سوم كه در حقيقت توضيح و تفسير رحمت الهي است، با تغييري محبّت آميز چنين مي گويد: «هر كس از شما كاري از روي جهالت انجام دهد، سپس توبه كند و اصلاح و جبران نمايد، خداوند آمرزنده و مهربان است»؛ «انه من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم». منظور از جهالت در اين گونه موارد، همان غلبه و طغيان شهوات است كه انسان نه از روي دشمني و عداوت با حق، بلكه به خاطر غلبه ي هوا و هوس آن چنان مي شود كه فروغ عقل و كنترل شهوت را از
دست مي دهد، چنين كسي با اين كه عالم به گناه و حرام است، اما چون علمش تحت الشعاع هوا و هوس واقع شده، به آن «جهل» اطلاق گرديده مسلّماً چنين كسي در برابر گناه خود مسؤل است، اما چون از روي عداوت و دشمني نبوده، سعي و كوشش مي كند اصلاح و جبران كند.
در حقيقت آيه ي فوق به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه هيچ فرد باايماني را از هر طبقه و نژاد و در هر شرايطي بوده باشد، نه تنها از خود نراند، بلكه آغوش خويش را
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 347
يكسان به روي همه بگشايد، حتي اگر كساني آلوده به گناهان زياد باشند، آن ها را نيز بپذيرد و اصلاح كند. معناي اصلاح
اصلاح عبارت است از اتصاف به صلاح و بنا بر اين اصلاح فعل لازمي خواهد بود اگر چه در حقيقت متعدي باشد و معنايش اصلاح نفس و يا اصلاح عمل باشد.
اتصال اين آيه به آيه ي قبلي «و لا تطرد الذين يدعون ربهم» روشن است؛ زيرا در آن آيه پيامبر را از اين كه مؤمنان را از خود طرد كند نهي فرموده و در اين آيه امر مي كند به اين كه با ايشان ملاطفت نموده و بر آنان سلام كرده كسي از آنان را كه توبه كرده به مغفرت و رحمت خدا بشارت دهد تا دل هايشان گرم و اضطراب دروني اشان تبديل به آرامش گردد.
به اين بيان، چند نكته روشن مي شود: اول اين كه آيه ي شريفه راجع به توبه است تنها متعرض توبه از گناهان و كارهاي ناشايست است نه كفر و شرك؛ زيرا فرمود: «و من عمل منكم».
دوم اين كه جهالت در برابر عناد و لجاجت و تعمد است؛ زيرا كسي كه صبح و شام خداي خود را مي خواند و در صدد جلب رضاي اوست و به آياتش ايمان دارد هرگز از روي استكبار و لجاجت گناهي مرتكب نمي شود و گناهي هم كه از او سر زند از روي جهالت و دستخوش شهوت و غضب شدن است.
سوم اين كه مقيد كردن كلمه ي «تاب» به قيد «اصلح» براي اين است كه دلالت كند بر اين كه توبه وقتي قبول مي شود كه از روي حقيقت باشد؛ زيرا كسي كه واقعاً توبه كند
______________________________
(1). نمونه/ ج 5/ ص 258
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 348
هرگز خود را ديگر به گناهي كه از آن توبه كرده و خود را از آن پاك ساخته آلوده نمي كند؛ اين است معناي توبه نه صرف اين كه بگويد «اتوب الي الله» و در دل همان آلودگي قبلي را داشته باشد چگونه خداوند چنين توبه اي را مي پذيرد و حال آن كه خود فرموده: «و ان تبدوا ما في انفسكم أو تخفوه يحاسبكم به الله».
چهارم اين كه صفات فعليه ي خداوند از قبيل غفور و رحيم، ممكن است حقيقتاً مقيّد به زمان نشود؛ براي اين كه گرچه خداي سبحان رحمت بر بندگان را بر خود لازم و واجب كرده، ليكن اثر اين رحمت وقتي ظاهر مي شود كه در دل كافر نبوده و اگر گناهي از او سر مي زند از روي ناداني باشد و بعد از ارتكاب توبه هم نموده و علاوه عمل صالح هم انجام بدهد. نكته ها
1. فروتني پيامبر صلي الله عليه و آله
پيامبر صلي الله عليه و آله موظف به فروتني
در برابر مؤمنان و ابراز مهر و محبت به آنان؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». پيشي گرفتن در سلام از جانب پيامبر صلي الله عليه و آله تنها به عنوان يك وظيفه ي خاص و محدود مطرح نشده است، بلكه اين موضوع به عنوان جلوه اي از تواضع و اخلاق متعالي مطرح شده است.
2. مقام رفيع مؤمنان
ايمان به آيات خداوند موجب ارزشمندي آدمي در پيشگاه خداوند است؛ «و اذا
______________________________
(1). بقره/ 284
(2). الميزان/ ج 7/ ص 165؛ تفسير كبير/ ج 13/ ص 6؛ جامع الاحكام/ ج 6/ ص 435
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 349
جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». موظف شدن پيامبر صلي الله عليه و آله به سلام به مؤمنان، گوياي مقام رفيع مؤمنان در پيشگاه خداوند است.
3. ضرورت تواضع رهبران
تواضع در برابر مؤمنان و همنشيني با آنان، از صفات لازم براي رهبران ديني جامعه است؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». گرچه خطاب آيه به پيامبر صلي الله عليه و آله است، ولي چون آن حضرت نمونه اي براي همه است، اين ويژگي براي همه ي رهبران ديني ضروري است.
4. نزول امنيت
خداوند مؤمنان به آيات خود را در سلامت و امنيت واقعي قرار مي دهد؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». سلام خداوند لفظ و كلام نيست، بلكه فعلي از افعال اوست كه همان نزول سلامتي و امنيت از جانب اوست. راغب اصفهاني در اين مورد گويد: «السلامة التعري من الافات الظاهرة و الباطنة … كل ذلك من الناس بالقول، و من الله تعالي بالفعل».
5. روش تحيت
«سلام عليكم» روش تحيت و درود اسلامي به هنگام
برخورد با مسلمانان با يكديگر؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم». پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چنين موارد خصوصيتي ندارد و مقصود تمام مسلمانان است.
6. دريافت رحمت
مؤمنان با درك محضر و زيارت پيامبر صلي الله عليه و آله سلام آن حضرت و پيام و رحمت خداوند را دريافت خواهند نمود؛ «و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم».
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 350
آمدن نزد پيامبر صلي الله عليه و آله كه مضمون جمله ي «اذا جاءك» است، ظاهراً اختصاصي به زمان حيان ظاهري آن حضرت ندارد و شامل پس از آن نيز مي گردد. كلمه ي «زيارت» در برداشت فوق براي اشاره بدين نكته آورده شده است.
«وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ* وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَآءَهُ و إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ و إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَايَعْلَمُونَ* وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَآءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ»
ترجمه
ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آن ها هستي، خداوند آن ها را مجازات نخواهد كرد؛ و (نيز) تا استغفار مي كنند، خدا عذابشان نمي كند. «33» چرا خدا آن ها را مجازات نكند، با اين كه از (عبادت موحدان در كنار) مسجد الحرام جلوگيري مي كنند در حالي كه سرپرست آن نيستند؟! سرپرست آن، فقط پرهيزگارانند؛ ولي بيشتر آن ها نمي دانند. «34» (آن ها كه مدّعي هستند ما هم نماز داريم،) نمازشان نزد خانه (خدا)، چيزي جز سوت كشيدن و كف زدن نبود؛ پس بچشيد عذاب (الهي) را به خاطر كفرتان! «35»
______________________________
(1). انفال/ 33- 35
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص:
351
تفسير
در عظمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله همين بس كه قرآن كريم مي فرمايد: «خداوند هيچ گاه مشركان را مجازات نخواهد كرد در حالي كه تو در ميان آن ها هستي»؛ «و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم». در حقيقت وجود پربركت تو كه «رحمة للعالمين» هستي مانع از آن است كه بر اين گناهكاران بلا نازل گردد و همانند اقوام گذشته كه به طور دسته جمعي و يا انفرادي با وسايل مختلف از ميان رفتند، نابود گردند.
سپس اضافه مي كند: «همچنين خداوند آن ها را مجازات نخواهد كرد در حالي كه استغفار كنند» (و از او تقاضاي عفو نمايند)؛ «و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون».
در تفسير اين جمله مفسران احتمالاتي داده اند. بعضي گفته اند: منظور اين است كه بعضي از مشركان بعد از گفتن جمله ي آيه ي قبل از گفتار خود پشيمان شده اند و عرضه داشته اند: «غفرانك ربّنا»؛ خدايا ما را بر اين گفتار ببخش، و همين سبب شد كه حتي بعد از خروج پيامبر از مكه گرفتار بلا و نابودي نشوند.
جمع ديگري گفته اند: اين جمله اشاره به باقيمانده ي مؤمنان در مكه است؛ زيرا پس از هجرت پيامبر جمعي كه قادر بر هجرت نبودند همچنان در مكه باقي ماندند و وجود آن ها كه پرتوي از وجود پيامبر صلي الله عليه و آله بود مانع از نزول عذاب بر مشركان مكه شد. اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمله مفهوم يك جمله ي شرطيه را دارد؛ يعني اگر آن ها از كردار خود پشيمان شوند و به درگاه خدا روي آورند و استغفار كنند، مجازات الهي از آن ها برداشته خواهد شد.
در عين حال جمع ميان اين احتمالات
در تفسير آيه نيز بعيد نيست؛ يعني ممكن است آيه اشاره به همه ي اين ها باشد. در هر حال مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 352
پيامبر ندارد، بلكه يك قانون كلي در باره ي همه ي مردم است، از اين رو در حديث معروفي كه در منابع شيعه از حضرت علي عليه السلام و در منابع اهل تسنن از شاگرد علي عليه السلام ابن عباس نقل شده مي خوانيم: «كان في الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونكم الاخر فتمسكوا به و قرأ هذه الاية؛ در روي زمين دو وسيله ي امنيت از عذاب الهي بود يكي از آن ها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد، هم اكنون به دومي (يعني استغفار) تمسك جوييد، سپس آيه ي فوق را تلاوت فرمود.»
از آيه ي فوق و اين حديث روشن مي شود كه وجود پيامبران وسيله ي مؤثري براي امنيت مردم در برابر بلاهاي سخت و سنگين است، و پس از آن استغفار و توبه و روي آوردن به درگاه حق عامل ديگري است، اما اگر عامل دوم نيز برچيده شود جوامع بشري هيچ گونه مصونيتي در برابر مجازات هاي دردناكي كه به خاطر گناهانشان در انتظار آن هاست نخواهند داشت، اين مجازات ها در شكل حوادث دردناك طبيعي، يا جنگ هاي خانمانسوز و ويرانگر يا اشكال ديگر آشكار مي شود همان گونه كه انواع مختلف آن را تاكنون ديده يا شنيده ايم.
در دعاي كميل كه از حضرت علي عليه السلام نقل شده مي خوانيم: «اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء؛ خداوندا! گناهاني را كه مايه ي نزول بلاها مي شود بر من ببخش». اين تعبير نشان مي دهد كه اگر استغفار نباشد، بسياري از گناهان
مي توانند سرچشمه ي نزول بلاها شوند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از استغفار گفتن و تكرار جمله ي «خدايا مرا ببخش» يا «اللهم اغفر لي» نيست، بلكه روح استغفار يك حالت بازگشت به سوي حق و آمادگي براي جبران گذشته است.
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 4/ ص 829
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 353
در آيه ي بعد مي گويد: اين ها استحقاق عذاب الهي را دارند: «چرا خداوند آن ها را عذاب نكند و حال آن كه مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام مي شوند»؛ «و مالهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام»، و اين اشاره به زماني است كه مسلمانان در مكه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار خانه ي خدا اقامه ي نماز جماعت كنند و با انواع مزاحمت ها و شكنجه ها رو به رو مي شدند، يا اشاره به ممانعت هايي است كه بعداً از انجام مراسم حج و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مي آوردند.
عجيب اين كه اين مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ عبادت مي پنداشتند، ولي قرآن اضافه مي كند: «آن ها هرگز سرپرست اين مركز مقدّس نبودند»؛ «و ما كانوا اولياءه». هر چند خود را متوليان و صاحبان اختيار خانه ي خدا مي پنداشتند، «تنها كساني حق اين سرپرستي را دارند كه موحّد و پرهيزكار باشند.»؛ «ان اولياءه الا المتقون»، «ولي غالب آن ها از اين واقعيت بي خبرند»؛ «ولكن اكثرهم لا يعلمون».
گرچه اين حكم در باره ي مسجد الحرام گفته شده است، ولي در واقع شامل همه ي كانون هاي ديني و مساجد و مراكز مذهبي مي شود. «متوليان» و «متصديان» آن ها بايد از پاك ترين و پرهيزكارترين و فعال ترين مردم باشند كه اين كانون ها را
پاك و زنده و مركز تعالي و تربيت و بيداري و آگاهي قرار دهند، نه مشتي افراد كثيف و وابسته و خودفروخته و آلوده كه اين مراكز را تبديل به «دكّه تجارتي» و «مركز تخدير افكار» و «بيگانگي از حق» سازند و به عقيده ي ما اگر مسلمانان همين دستور اسلامي را در باره ي مساجد و كانون هاي مذهبي اجرا مي كردند امروز جوامع اسلامي شكل ديگري داشت.
عجيب تر اين كه آن ها مدعي بودند كه نماز و عبادتي دارند و به كارهاي احمقانه ي
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 354
خود (نعره زدن ها و كف زدن هاي در اطراف خانه ي خدا) نام نماز مي گذاشتند، از اين رو قرآن اضافه مي كند: «نماز آن ها در كنار خانه ي خدا كعبه چيزي جز سوت كشيدن و كف زدن نبود»؛ «و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية». در تاريخ مي خوانيم كه گروهي از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه ي كعبه لخت مادرزاد مي شدند و سوت مي كشيدند و كف مي زدند و نام آن را عبادت مي گذاشتند، و نيز نقل شده هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در كنار حجر الاسود رو به سوي شمال مي ايستاد (كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس) و مشغول نماز مي شد، دو نفر از طايفه ي «بني سهم» در طرف راست و چپ آن حضرت مي ايستادند يكي «صيحه» مي كشيد و ديگري «كف» مي زد تا نماز پيامبر را مشوش كنند.
در تعقيب اين جمله مي گويد: اكنون كه همه ي كارهاي شما حتي نماز و عبادتتان اين چنين ابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتيد «پس بچشيد عذاب الهي را به خاطر اين كفرتان»؛ «فذوقوا العذاب بما
كنتم تكفرون».
نكته ها
1. اعمال جاهلي
هنگامي كه انسان صفحات تاريخ عرب جاهلي را ورق مي زند و قسمت هايي را كه از آن در قرآن آمده مورد بررسي قرار مي دهد مي بيند با كمال تعجب در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتم نيز هست، كساني هستند كه با تكرار اعمال زمان جاهليت، خود را در صف عبادت كنندگان مي پندارند؛ آيات قرآن و گاهي اشعاري كه در مدح پيامبر صلي الله عليه و آله
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 154
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 355
و علي عليه السلام است با نغمه هاي موسيقي توأم مي كنند و حركاتي شبيه رقص به سر و گردن و دست هاي خود مي دهند، و نام آن را بزرگداشت اين مقدسات مي گذارند. اين اعمال گاهي به نام وجد و سماع و زماني به نام ذكر و حال و گاهي به نام هاي ديگر در خانقاه ها و غير خانقاه ها انجام مي گيرد، در حالي كه اسلام از همه ي اين كارها بيزار است و اين اعمال نمونه ي ديگري از اعمال جاهلي است.
در اين جا يك سؤال باقي مي ماند و آن اين كه در آيه ي سوم مورد بحث نفي مجازات و عذاب از آن ها (البته با دو شرط) شده است، ولي در آيه ي چهارم اثبات عذاب گرديده، آيا اين دو با هم تضاد ندارند؟
پاسخ اين است كه آيه ي اول اشاره به مجازات ها دنيوي است و آيه ي دوم ممكن است اشاره به مجازات هاي جهان ديگر باشد و يا اشاره به اين باشد كه اين گروه استحقاق مجازات در همين دنيا دارند و زمينه ي آن براي آن ها فراهم است و اگر پيامبر از ميان برود و توبه نكنند، دامان آن ها را
خواهد گرفت. 2. جمع ميان اثبات و نفي عذاب در باره ي مشركان
اگر در مقام سؤال گفته شود چگونه ميان اين دو آيه كه در اول عذاب از مشركين نفي و در دومي اثبات شده جمع مي شود؟ جواب مي گوييم به سه وجه ممكن است:
الف. مراد به عذاب در آيه ي اول عذاب استيصال و سنخ آن عذاب هايي است كه امم گذشته به وسيله ي آن منقرض شدند و مراد به آن در آيه ي دومي عذاب كشته شدن به شمشير و اسارت و غير آن است كه مشركين بعد از مهاجرت و بيرون شدن مؤمنين از ميان آنان، بدان گرفتار مي شوند.
______________________________
(1). نمونه/ ج 7/ ص 157
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 356
ب. بگوييم: مقصود خداي تعالي اين است كه عذاب آخرت را براي آنان اثبات نموده و بفرمايد: چرا خداوند در آخرت عذابشان نكند و مقصودش در آيه ي اولي عذاب دنيا است، و اين جواب از جبايي است.
ج. آيه ي اولي اثر و اقتضاي استغفار را بيان نموده و مقصود در آن اين است كه خداوند ايشان را به عذاب آخرت معذب نمي كند تا زماني كه استغفار كنند و وقتي استغفار در ميان ايشان متروك شد، معذب مي شوند. آن گاه بيان مي كند كه استحقاقشان براي عذاب به خاطر جلوگيري اشان از زيارت مسجد الحرام است.
اشكالي كه در هر سه وجه هست اين است كه اصلًا سؤال مزبور مورد ندارد تا به اين سه وجه جواب داده شود؛ زيرا وقتي آن سؤال و اشكال مورد دارد كه اين دو آيه با هم متصل باشند و ما گفتيم كه آيه ي اول و آيه ي قبل از آن با آيات قبل و بعدشان
متصل نيستند، اين اشكال اجمالي.
اما تفصيلي؛ اشكالي كه متوجه وجه اول است اين است كه به بياني كه گذشت سياق آيه- آيه ي دومي در بيان مجمع- سياق تشدد و ترقي دادن مطلب است و اين با نفي عذاب در آيه ي قبلي اش نمي سازد، هر چند عذاب منفي در آن غير عذابي باشد كه در دومي اثبات كرده.
اشكال وجه دوم اين است كه سياق آيه ي «و مالهم ان لا يعذبهم الله» منافات دارد با اين كه مراد به عذاب در آن عذاب اخروي باشد، مخصوصاً از نظر اين كه در آيه ي بعدش- كه با آيه ي اول در يك سياق است- دارد؛ «فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون».
اما وجه سوم: اشكال اين وجه اين است كه بدون شك مخالف با ظاهر آيه است؛ چون ظاهر آيه اين است كه مي خواهد استغفار را به نحو حالت استمراري براي ايشان
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 357
اثبات كند، نه اصل اقتضاي آن را (توضيح اين كه مي خواهد بفرمايد اينان كه استغفار مي كنند عذاب نمي شوند نه اين كه اگر استغفار كنند عذاب نمي شوند). 3. منع از زيارت مسجد الحرام و عذاب الهي
ضمير «هم» در جمله ي «و ما كان صلوتهم» به مانعين از مسجد الحرام كه در آيه ي قبلي ذكر شدند بر مي گردد و ايشان عبارت بودند از مشركين قريش، و جمله ي «فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» به قرينه ي «فاء تفريعي» كه بر سر آن است وعده ي عذاب را منجز مي كند. از همين جا است كه احتمال اين كه اين آيه و آيه ي قبلي اش متصل و كلام واحدي باشند تأييد مي شود و با در نظر داشتن اين كه جمله ي «و ما كان
… » جمله اي است حاليه، معناي هر دو آيه چنين مي شود: «چرا خداوند عذابشان نكند و حال آن كه همين ها هستند كه بندگان مؤمن را از مسجد الحرام جلوگيري مي كنند، نماز خواندنشان در خانه ي خدا جز ملعبه اي از سوت كشيدن و دست زدن نبود، پس چون چنين بود، اينك بايد عذاب را به كيفر اين كه كفر مي ورزيدند بچشند». التفات از غيبت «كان صلوتهم»، «بخطاب» و «فذوقوا» به منظور رسا ساختن تشديد به كار رفته است.
از اين دو آيه استفاده مي شود كه خانه ي محترم كعبه هر وقت به خاطر جلوگيري اشخاصي متروك بماند همين جلوگيري مؤاخذه و عذاب الهي را به بار مي آورد. علي عليه السلام هم در برخي از وصيت هايش فرمود: «الله الله في بيت ربكم فانّه ان ترك لم تنظروا؛ خدا را خدا را كه در بزرگداشت خانه ي پروردگارتان كوتاهي نكنيد چه اگر متروك بماند
______________________________
(1). مجمع البيان/ ج 4/ ص 829- 830؛ الميزان/ ج 9/ ص 111
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 358
خداوند مهلتتان نمي دهد.»
«و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً»
ترجمه
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر براي اين كه به فرمان خدا، از وي اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند (و فرمان هاي خدا را زير پا مي گذاردند)، به نزد تو مي آمدند؛ و از خدا طلب آمرزش مي كردند؛ و پيامبر هم براي آن ها استغفار مي كرد؛ خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.
تفسير
قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديداً محكوم نمود، در اين آيه
به عنوان تأكيد چنين مي گويد: «پيامبراني را كه ما مي فرستاديم همه براي اين بوده اند كه به فرمان خدا از آن ها اطاعت شود». و هيچ گونه مخالفتي نسبت به آن ها انجام نگردد «و
______________________________
(1). الميزان/ ج 9/ ص 111- 112
(2). نساء/ 64
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 359
ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله».
زيرا آن ها هم رسول و فرستاده ي خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهي، بنا بر اين مردم موظف بوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگي اجراي آن از آن ها پيروي كنند، و تنها به ادعاي ايمان قناعت نكنند.
ضمناً از تعبير «باذن الله» استفاده مي شود كه پيامبران الهي هر چه دارند از ناحيه ي خداست و به عبارت ديگر وجود اطاعت آن ها بالذات نيست، بلكه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحيه ي اوست.
سپس در دنباله ي آيه راه بازگشت را به روي گناهكاران و آن ها كه به طاغوت مراجعه كردند، و يا به نحوي از انحاء مرتكب گناهي شدند، گشوده و مي فرمايد: «اگر آن ها هنگامي كه به خويش ستم كردند، به سوي تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي نمودند و پيامبر هم براي آن ها طلب آمرزش مي نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند»؛ «و لو أنّهم اذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّاباً رحيماً».
قابل توجه اين كه قرآن به جاي اين كه بگويد: نافرماني خدا كردند و مراجعه به داوران جور نمودند مي گويد: (اذ ظلموا أنفسهم) (هنگامي كه به خويش ستم كردند)! اشاره با اين كه فايده ي اطاعت فرمان خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله متوجه خود شما
مي شود، و مخالفت با آن در واقع يك نوع ستم به خويشتن است؛ زيرا زندگي مادي شما را به هم مي ريزد، و از نظر معنوي مايه ي عقب گرد شما است.
از اين آيه ضمناً پاسخ كساني كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مي پندارند، روشن مي شود زيرا اين آيه صريحاً مي گويد: آمدن به سراغ پيامبر صلي الله عليه و آله و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براي گنهكاران مؤثر است و موجب
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 360
پذيرش توبه و رحمت الهي است.
اگر وساطت و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر صلي الله عليه و آله شرك بود چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستوري را به گنهكاران بدهد! منتها افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از خطا باز گردند سپس براي قبول توبه ي خود از استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله نيز استفاده كنند.
بديهي است پيامبر صلي الله عليه و آله آمرزنده ي گناه نيست، او تنها مي تواند از خدا طلب آمرزش كند و اين آيه پاسخ دندان شكني است به آن ها كه اين گونه وساطت را انكار مي كنند.
جالب توجه اين كه قرآن نمي گويد تو براي آن ها استغفار كن، بلكه مي گويد:
«رسول» براي آن ها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله از مقام و موقعيتش استفاده كند و براي خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد.
اين معنا (تأثير استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله براي مؤمنان) در آيات ديگري از قرآن نيز آمده است مانند آيه ي 19 سوره ي محمد و
آيه ي 5 سوره ي منافقون و آيه ي 114 سوره ي توبه كه در باره ي استغفار ابراهيم عليه السلام نسبت به پدرش (عمويش) اشاره مي كند، و آيات ديگري كه نهي از استغفار براي مشركان مي كند و مفهومش اين است كه استغفار براي مؤمنان بي مانع است، و نيز از بعضي از آيات استفاده مي شود كه فرشتگان براي جمعي از مؤمنان خطاكار، در پيشگاه خداوند استغفار مي كنند (سوره ي غافر آيه ي 7 و سوره ي شوري آيه ي 5).
خلاصه اين كه آيات زيادي از قرآن مجيد حكايت از اين معنا مي كند كه پيامبران يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل مي توانند براي بعضي از خطاكاران استغفار كنند، و
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 361
استغفار آن ها در پيشگاه خدا اثر دارد، اين خود يكي از معاني شفاعت پيامبر و يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل براي خطاكاران است، ولي همان گونه كه گفتيم چنين شفاعتي نيازمند به وجود زمينه و شايستگي و آمادگي در خود خطاكارانن است.
شگفت انگيز اين كه از پاره اي از كلمات بعضي از مفسران استفاده مي شود كه خواسته اند استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله را در آيه ي فوق مربوط به تجاوز به حقوق شخصي خود پيامبر صلي الله عليه و آله بدانند و بگويند چون نسبت به خود پيغمبر صلي الله عليه و آله ستم كرده بودند، لازم بود رضايت او را به دست آورند تا خداوند از خطاي آنان بگذرد!
ولي روشن است كه ارجاع داوري به غير پيامبر صلي الله عليه و آله ستمي به شخص پيغمبر نيست، بلكه مخالفت با منصب خاص او و يا به عبارت ديگر مخالفت با فرمان خداست و به فرض كه ستمي
بر شخص پيامبر صلي الله عليه و آله باشد قرآن روي آن تكيه نكرده است، بلكه تكيه ي قرآن روي اين مطلب است كه آن ها بر خلاف فرمان خدا رفتار كردند. نكته ها
1. بعثت رسولان
بعثت رسولان الهي براي اطاعت مردم از آنان است؛ «و ما أرسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله».
2. افعال الهي
افعال الهي، داراي هدف و غرض؛ «و ما ارسلنا … الّا ليطاع».
______________________________
(1). الميزان/ ج 4/ ص 583؛ نمونه/ ج 3/ ص 498
(2)- مجمع البيان/ ج 3/ ص 104
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 362
3. اذن الهي
تنها اذن الهي، مجوّز اطاعت از غير اوست؛ «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله».
4. اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله
اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله در طول اطاعت از خداوند است؛ «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله».
5. ستم به خويشتن
مراجعه به طاغوت و دادگاه هاي ناصالح براي داوري، ستم به خويشتن است؛ «يريدون ان يتحاكموا … ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم».
6. سرپيچي از پيامبر صلي الله عليه و آله
سرپيچي از فرامين پيامبر صلي الله عليه و آله گناه، نفاق و ستم بر خويشتن است؛ «و ما ارسلنا من رسول الّا ليطاع باذن الله ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم».
مراد از ظلم در «اذ ظلموا» به قرينه ي «ليطاع»، مخالفت با رسول خدا صلي الله عليه و آله است و با توجه به آيات قبل كه اعراض كنندگان از رسول صلي الله عليه و آله را منافق شمرده، مي توان گفت هر گونه مخالفتي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و اعراض از او، نوعي نفاق است.
7. پذيرفتن حاكميت پيامبر
اكرم صلي الله عليه و آله
گذشت از گناه نقض حاكميت پيامبر صلي الله عليه و آله در گرو پذيرفتن حاكميت كامل آن حضرت است؛ «يريدون ان يتحاكموا … ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله». مراجعه ي منافقان به طاغوت، نقض حاكميت پيامبر صلي الله عليه و آله و جمله ي «جاؤك … »، كنايه از پذيرفتن حاكميت پيامبر است؛ چون ظاهراً صرف آمدن نزد رسول خدا، موضوعيّت ندارد.
درسنامه با قرآن در مكه و مدينه، ص: 363
8. استغفار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
شرط گذشت از گناه نقض كنندگان حاكميت پيامبر صلي الله عليه و آله استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله براي آن هاست؛ «يريدون ان يتحاكموا … ولو انّهم اذ ظلمو