شابک : 978-964-9910-73-4
شماره کتابشناسی ملی : 1950457
عنوان و نام پديدآور : اسلام فراتر از زمان/محمد امینی گلستانی.
مشخصات نشر : قم: سپهرآذین، 1388.
مشخصات ظاهری : 668 ص.
موضوع : قرآن -- اعجاز
موضوع : اسلام -- آينده نگري
رده بندی دیویی : 297/04
رده بندی کنگره : BP11/5 /آ9 الف8 1388
سرشناسه : امینی گلستانی، محمد، 1317 -
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
اسلام فراتر از زمان اين كتاب در پاسخ كسانى تنظيم گرديده است كه مى پرسند و يا اعتراض مى كنند:
دين اسلام در برابر اين همه پيشرفت هاى شگفت آور روزانه و محيّر العقول با چه قدرتى از قوانين و پيامبر آن با چه نيروئى از احاطه علمى، مى تواند كره زمين را در ابعاد گوناگون بى شمارش مديريت كرده، تا برچيده شدن نظام فعلى اين جهان، آن را به نحو احسن اداره نمايد؟!.
محمد امينى گلستان
تقديم به مجموعه نخستين مخلوق جهان آفرينش كه خداى توانا پيش از ايجاد ماسوى اللّه، نه فلكى بود و مَلَكى، نه زمينى بود و آسمانى و نه مكانى بود و زمانى وو ... آنها را از نور پاك خود آفريد و در دور عرش قرار داد كه زير نظر لطف خود، در طواف باشند تا دوران ايجاد جسمى و ماديشان فرا رسد و در جمع آدميان قرار گيرند؛
با فرا رسيدن اين دوران، چهارده انوار ملكوتى با عنوان چهارده معصوم در ميان بنى آدم پا به عرصه وجود گذاشته و مديريت دينى جهان را به دست گرفتند؛
به شما اى مصداق رحمت پروردگار عالميان و اى اميد مثل من گنهكاران، اين
اثر ناچيزم را تقديم مى دارم، باشد كه در روز رستاخيز به اين ذره بى مقدار نظر لطفى مبذول داشته و با شفاعت خود، از آتش غضب و قهر خداوندى، رهائيم بخشيد انشاء اللَّه آمين.
محمّد امينى گلستانى
تقدير و تشكر بنا به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله: هركس از مخلوق تشكر نكند، خدا را هم شكر گزار نخواهد بود، از همسر گرامى و همسرّ و همسفر خوشى ها و ناخوشى هاى دوران زندگى ام حاجيه خانم «عفّت عرفانى» كمال تشكر و قدر دانى را دارم كه با جسم و جان رنجور و ناتوان، وسايل رفاه و آرامش خاطر مرا فراهم نمود، تا اين اثر و ساير اثرهايم را به پايان برده و تقديم عزيزان نمايم، از خداى توانا به احترام مقدسين درگاهش، براى او و تمام مريضها، شفاى عاجل و كامل مسئلت مى نمايم.
محمد امينى گلستانى
اسلام فراتر از زمان، ص: 17
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم الحمد للَّه ربّ العالمين، و الصّلوة والسّلام على سيّدالأنبياء و المرسلين و على آله الطيّبين الطّاهرين لاسيّمابقيّة اللَّه فى الأرضين و حجّته على عباده أجمعين، الحجّة بن الحسن روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و صلوات اللَّه و
سلامه عليه، واللّعنة الدّائمة الأبديّة على اعدائهم أجمعين من الان الى لقاء يوم الدّين آمين ربّ العالمين.
پيشگفتار
لطفاًپيش از شروع به مطالعه كتاب، اين پيشگفتار را تماماً مطالعه نمائيد.
1
تمامى اديان آسمانى از نظر محتوى و اساس بر يك منوال و همه آنها در اصول دين و فروعات ضرورى، يكسان مى باشند، بدين جهت است كه دين اسلام در اصول با آن اديان واقعى و بى تحريف و دست نخورده آسمانى هيچ مخالفت و تضادى ندارد! مگر در فروعات و احكامى كه با پيشرفت زمان و ترقى و تعالى بشر، نو آورى شده و قوانين نو مى خواهد، مانند احكام پيوند اعضاى حيوان نجس به انسان و همچنين مسائل تغيير جنسيت و تشريح اعضاء و شبيه سازى، بانك، چك و سفته و برات يا پيوندهاى پزشكى و هزاران جريان هاى مستحدثه ديگر.
پس دين اسلام با آن اديان در اصول دين يكيست و چون پيامبران گذشته، از آمدن حضرت محمد صلى الله عليه و آله به پيروانشان خبر داده اند، بايد نبوت آن حضرت را پذيرا شده و بگفته هايش سر تسليم فرود آورند.
2
در باره انبياء واولياء و بندگان خاص خداى عزوجل: هيچ گاه اين مطلب را فراموش نفرمائيد كه آنها حاكم بر زمان و مكان هستند نه زمان و مكان بر آنها: زيرا آنها برگزيده و منصوب از سوى خداى متعال براى هدايت جوامع بشرى هستند و اين منصب
اسلام فراتر از زمان، ص: 18
لزوماً ايجاب مى كند كه در برابر فرعونيان زمان خود ايستادگى نموده و حقيت خود را
به اثبات برسانند، حضرات موسى و عيسى عليهما السلام بايد با اژدها شدن عصا و بلعيدن سحر ساحران و بازنده كردن مردگان و شفادادن بيمارى هاى لاعلاج وو .. قدرت خدا دادى خود را به فعليت مى رسانيدند، و نيز در حديث قدسى فرموده است «عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى كما انا اقول لشى ءٍ كن فيكون، و انت اذا قلت لشى ءٍكن فيكون» بنده من مرا فرمان بر و از من اطاعت نما تا ترا مانند خود قرار دهم: آن گونه كه من به هرچيز مى گويم باش: مى شود تو هم به هرچه بگوئى باش: بشود».
آنها در حد اعلاى عبوديت و بندگى بودند كه خداوند متقابلًا نيروهاى فوق قدرت و طاقت بشرى را در تمام ابعاد آن (از جهت علم و فهم و خلّاقيّت وو ...) در اختيار آنان قرار داده بود كه تا در مواقع لزوم، از آن استفاده نمايند و عاجز نمانند.
روى اين اصل بندگان خالص خدا دستشان باز است مى توانند مانند قوه «جاذبة» در آن واحد به هرجا بروند و در جائى غائب و در يك چشم بهم زدن در دورترين نقطه كره زمين، ظاهر شوند و هرچه بخواهند بشود و انجام دهند، مانند جريان يك بنده دانشمند تك اسم اعظمى (آصف بن برخيا» كه در سوره نمل نقل مى فرمايد: كه در يك چشم به هم زدن تخت بزرگ بلقيس ملكه «سبا» را از سر زمين يمن «صنعا» به اصطخر فارس پايتخت حضرت سليمان عليه السلام حاضر نمود: الان هم در بعضى از كشورها براى دست يافتن و كشف فورمول اين جريان كه در معتبرترين كتاب آسمانى مطرح شده است: سعى و كوشش مى نمايند و بنا
به اظهار خودشان به چند ميكرون يابه چند ميلمتر آن رسيده اند.
پس تعجبى ندارد ائمه ما عليهم السلام كه تمام أسماء اعظم الهى جز يك اسم را مى دانند، از سوى خداوند به انجام و گفتار هرچيزى: توانائى داشته باشند و از برنامه غيبى الهى هم تا دامنه قيامت مطلع شوند زيرا همانطور كه گفتيم: آنها بر زمان و مكان حاكمند و براى آنها دور و نزديك وجود ندارد هر چيز را مانند آينه در برابر چشمانشان حاضر مى بينند و لو اين كه پس از ميلياردها سال بعد پيش بيايد.
بنا بر اين آنچه در روايات آمده است كه علم 27 حرف است 2 حرف آن از آدم عليه السلام تا زمان ظهور تفسير و معنا مى شود و 25 حرف آن با وجود منجى عالم بشريت
اسلام فراتر از زمان، ص: 19
حضرت بقيّةاللَّه الأعظم روحى وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء: معناو كشف و پياده خواهد شد كه باتوجه دقيق به متون روايات در اين زمينه: روشن مى شود كه آن زمان علم و دانش و به طور خلاصه جهان به چه صورتى در خواهد آمد انشاءاللَّه. «1»
اسلام فراتر از زمان، ص: 20
پس: از حال تا زمان ظهور آن حضرت عليه السلام چه مدت طول خواهد كشيد خدا مى داند، ولى اين را مى دانيم كه بنا به گفته ابن عباس در بيش از
14 قرن پيش، از زبان بزرگان كه فرمود: «القرآن يفسّره الزّمان» قرآن را، گذشت زمان تفسيرخواهد كرد، زمان هرچه پيش رود: معجزات علمى قرآن نيز در هر زمينه: بيشتر روشن خواهد شد و اهل هر زمان اعتراف خواهند نمود كه جمله «اسلام فراتر از زمان» جمله اى كاملًا صحيح و قابل قبول است.
3 در طول مطالعه كتاب اين مطلب را به خاطرداشته باشيد كه طبق نص صريح قرآن
اسلام فراتر از زمان، ص: 21
كريم، «1» پيامبر صلى الله عليه و آله نه پيش كسى درس خوانده و نه مكتبى ديده بود و نه با استادى مراوده داشت، ولى كتابى به جامعه تحويل داده و تا دامنه قيامت (تحدّى) و دعوت به مقابله نموده است كه عقل ها متحيّر و هنوز كسى نتوانسته به اين نداء پاسخ مثبت دهد، در اين صورت حقيت و رسالت آورنده آن بطور وضوح، به اثبات رسيده و قابل انكار نمى باشد.
با اين بيان، واضح است كه اسلام تا دامنه قيامت، دين نهائى و اداره كننده جهانيان بوده و هست و خواهد بود، و براى اثبات اين مطلب دلايل فراوان بيان نموده است، بطورى كه به منكران اين دين با صراحت اعلام مى دارد، اگر جنّ و انس جمع شوند و بهم دست يارى دهند، مانند اين قرآن يا يك سوره آن را بياورند، نخواهند توانست!،
و اين اعلان تا دامنه قيامت در قوت خود باقيست و هيچ وقت پس گرفته نخواهد شد، و كسى هم تا به حال پيدا نشده در طول بيش از چهارده قرن قد علم نموده و براى مقابله برخيزد و تا روز رستاخيز هم وجود نخواهد داشت، باتوجه به اين بيان قاطع، هم خود قرآن مجيد و هم آورنده آن و جانشينانش، چهارده قرن پيش كه نه از تكنيك و صنعت مدرنيزه خبرى بود و نه از سفرهاى فضائى، فرمايشاتى دارند كه حقيت و ثبوت اين ادعاء را به طور روشن، بيان كرده و ثابت مى نمايد، ما در اين مجموعه كوچك، تعدادى از پيشگوئى ها و اعجازهاى فراوان آن را، به عنوان «اسلام فراتر از زمان» مى آوريم، باشد كه بعضى ها از خواب غفلت بيدار شده و به اين دين حق گرايش كامل پيدانمايند و اگر مسلمان باشند در دين خود ثابت قدم بمانند انشااللّه.
4 كتاب آسمانى مسلمانان از سوى پروردگار جهانيان، به ما آموخته و اعلام نموده است كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 22
1- «... الْيَوْمَ أَكْمَلْت لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضِيت لَكُمُ الإسلامَ دِيناً ... امروز دين شمارا كامل نمودم،. نعمت خود را بر شما تكميل كردم و اسلام را به عنوان دين جاويدان شما پذيرفتم ... «1»
2- «وَ مَن يَبْتَغ غَيرَ الاسلامِ دِيناً
فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فى الاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (85) و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آئينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از خسارت ديدگانند. «2»
3- إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاسلأمُ ... «3» دين در نزد خدا اسلام (و تسليم در برابر حق) است ...
4- «ما كانَ محَمَّدٌ أَبا أَحَدً مِّن رِّجالِكُمْ وَ لَكِن رَّسولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكلِّ شىْ ءً عَلِيماً (40) محمّد (ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است!. «4»
5- وَ ما أَرْسلْناكَ إِلَّا كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (28) و ما تو را نفرستاديم جز براى همه مردم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند!. «5»
و امثال اين آيات مباركات كه با صراحت كامل به تمام ابناء بشر اعلام مى دارد، دين اسلام دين كامل و بدون نقص و هركس جزآن را براى خود دين اخذ نمايد و بپذيرد، خداوند از او قبول نخواهد كرد، و اين كه محمد فرستاده خدا و ختم كننده تمام انبياء و ديگر بعد از او پيغمبرى مبعوث نخواهد شد.
با اين بيان هاى روشن، كاملًا مى فهميم كه اين دين پايان دهنده تمام اديان و محمد آخرين پيامبران است.
سؤالى كه بعداً مطرح مى شود و پاسخ آن، بيشتر به اين نكته متوجه خواهد شد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 23
5 قانون اساسى دين اسلام از سوى پروردگار عالم، به گونه اى تنظيم گرديده است علاوه بر اين كه با وجدان هاى سالم بشريت سازگار و مطابقت دارد، كه هيچ يك از اوامر و نواهى آن تاابد قابل تغيير نبوده و واجب الاجراء مى باشد، زيرا اسلام در بيان اصول كلى اعتقادى و انتقادى: و مسائل حقوقى و اخلاقى و قصه هاى تاريخى و نتيجه گيرى هاى فكرى و علمى از آن و پياده كردن آنها، به گونه اى پيشرفته كه واقعاًيك انسان منصف، ناگزير از قبول آن مى باشد، مثلًا امر به عبوديت و بندگى و انسانيت و اخلاق و همزيستى مسالمت آميز و كمك به بينوايان و يارى رساندن به درماندگان و دستگيرى از بيچارگان وهزاران دستورهاى مثبت ديگر و هچنين از هزاران كارهاى زشت و ناپسند و منفى ديگر نهى نموده است، پس كدام عقل سليم و وجدان سالم، مى پذيرد كه كشتن اشخاص بى گناه و تجاوز به ناموس ديگران و پايمال كردن حقوق مردم دزدى كردن و دروغ گفتن، افترابستن، تهمت زدن، عاق والدين بودن، ستم نمودن، زنده به گور كردن دختران و هزاران منهيات و صفات ناپسند ديگر كه از سوى دين اسلام تحريم گرديده است، حلال و يا بى اشكال است اين قوانين مسلّم هرچه هم زمان بگذرد، مورد قبول انسانيت و جامعه بشريت است پس آنان كه به اين عقيده مسلمانها اعتراض دارند، دين اسلام و رهبران
آن چگونه مى تواند تا دامنه رستاخيز، جهان را اداره نمايد، به پذيرش اين واقعيت ناگزيرند كه اين قوانين غير قابل تغيير و دخل و تصرف بوده و بايد در جوامع بشرى اجرا گردد.
بادر نظر گرفتن مطلب فشرده بالا، پاسخ همه اشكال ها و اعتراض ها، روشن و براى وجدان انسانهاى بى غرض قابل قبول و مورد تصديق مى باشد.
6 دين كامل اسلام در مقطعى از تاريخ با امر پروردگار عالم، به وسيله آخرين پيامبر خود حضرت محمّدبن عبداللَّه صلى الله عليه و آله در جزيرة العرب پياده شد كه از مسائل بهداشتى و پزشكى و اصطلاحات فعلى، خبرى نبود و در آن برهه از زمان و مكان به كار گرفتن تعابير طبى و پزشكى فعلى نيز، از پذيرش عقل و خرد و ذهن آن جامعه به دور بود و فاصله زيادى داشت؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 24
بدين جهت اعمالى را كه براى انسان انجام آن ها ضرورت داشت و دارد به عنوان «واجب» و كارهائى كه پرهيز و دورى جستن از آن ها لازم و مهم است «حرام» و عمل هائى كه انجام آن متمايل به خوبى است «مستحب» و چيزهائى كه به جا نياوردن آن بهتر است «مكروه» و رفتار و كردارى كه متوسط و ميانه باشد را «مباح» شمرده است لذا از صدر اسلام تحقيقات
و پژوهش ها و پرسش ها با مرور زمان، در باره احكام ريز و درشت اسلام و تكاليف و دستورهاى قرآن شروع شده و انديشمندان از هر نژاد و رنگ و زبان، قد علم كرده و كمر همت بسته، تا روى هر يك از اين اعمال: كار كرده و با شكافتن اسرار آن به علت و حكمت زواياى بى شمار آن پى ببرند.
هرچه زمان بگذرد و تاريخ پيش رود و تكنيك و صنعت و علم وو ... ترقى و پيشرفت داشته باشد، روز به روز، پرده از اسرار آن كنار رفته و مهر راز و رمز آن اوامر و نواهى شكسته شده و تا جهان هست و بشريت وجود دارد برداشته خواهد شد.
مانيز به اندازه گنجايش و اقتضاى اين كتاب از اكتشافات و نتيجه زحمات اين بزرگان مطالب و نكاتى را بطور اختصار: از مباحث گوناگون: آورده و در اختيار عزيزان قرار مى دهيم زيرا بيان مشروح هر يك از اين دستورات: كتاب مستقل مى خواهد كه نه خواننده گرامى وقت و حوصله مطالعه آن را، دارد و نه اين نويسنده ناتوان و بى بضاعت، مى تواند از عهده آن بر آيد!.
7 در طول مطالعه اين كتاب: اين دو مطلب را در نظر داشته باشيد.
1- تطبيق ها و مقايسه ها و اظهار نظرها، با زمان هاى فعلى (يعنى دور و بر سال 1387 شمسى برابر با سال 1429 هجرى قمرى) يا كمى پيشتر انجام گرفته است.
ولى با اين پيشرفت هاى سرسام آور علمى و تكنيكى و
اكتشافات و اختراعات روزانه بلكه ساعتى كه پيش خواهد آمد، ممكن است در آينده نه چندان دور اين مقايسه ها نيز مطالب پيش پا افتاده و يا كاملتر و يا اساساً قابل قبول نباشد و معناى ديگر به خود پيدا كند؛
در واقع ما امروز را در نظر گرفته ايم و فردا چه پيش مى آيد: خدا مى داند.
2- روايات در باره پيشگوئى ها فراوان آمده است كه مى توان، به سه دسته تقسيم
اسلام فراتر از زمان، ص: 25
نمود؛
الف: پيشگوئى هائى كه در زمان هاى سابق و عصر خود رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام مصداق پيدا كرده و تحقق يافته و گذشته است؛ مانند بيان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمّة عليهم السلام از جريان هاى رحلت و بعد از رحلت خود يا شفا دادن به امراض لاعلاج گوناگون يا خبردادن از مافى الضمير اشخاص مختلف يا خبر دادن از مرگ كسرى عجم و هشام شام و آب ريختن آن مرد بزرگ بلخى به دست امام سجاد عليه السلام و بودن آب ها ياقوت احمر و زمرد اخضر و درّ بيضاء و عطاى آن حضرت به آن مرد، يا اخبار از مايأكلون و ما يدّخرون و سلونى قبل أن تفقدونى و حديث بساط اميرمؤمنان عليه السلام و اخبار از خلافت عمربن عبدالعزيز و جريان و عاقبت قاتلان امام حسين عليه السلام و اين كه سر عبيداللَّه بن زياد و شمر مى آيد و كيفيت خريد مادرانِ بعضى از امامان عليهم
السلام و خبر دادن از كيفيت شهادت خود و اخبار از كشته شدن زيد ويحى بن زيد و معلى بن خنيس و مرگ ابوحمزه ثمالى و ادعاى امامت عبداللَّه افطح و جريان جعفركذاب و مقتل محمد و ابراهيم فرزندان عبداللَّه بن حسن و مقتل حسين بن على (صاحب فخ) و به طور كلّى اخبار از آجال مردم و هزاران از اين گونه اعجازها كه واقعاً احصاء و شمردن آن ها مجلدات بيشتر مى خواهد و گذشته است.
ب: پيشگوئى هائى كه مربوط به آينده هاى دور كه هنوز تحقق نيافته است و نمى دانيم چگونه پيش مى آيد و از نظر علمى و پژوهشى به چه صورتى در خواهد آمد مانند روايات فراوان علايم ظهور و عصر ظهور و كيفيت ظهور و كُشت و كشتارهاى وسيع قبل از ظهور امام زمان عليه السلام به طورى كه دوسوم يا نُه دهم يا پنج هفتم مردم از بين خواهند رفت، يا اشراط ساعت و مربوط به وقوع جريان هاى پيش از قيامت كه صحبت در باره اين نوع از احاديث مربوط به پژوهشگران و محققين عصر و زمان خود آن زمان است.
ج: رواياتى كه مسائلى را به عنوان پيشگوئى يا اخبار از غيب يا اعجاز علمى: بيان نموده: با گذشت زمان و پيشرفت علوم و ترقى تكنيك ها و اختراعات و صنايع وو ... پرده از روى اسرار آنها برداشته شده و به صورت علمى صحت آنها: و در نتيجه حقيت گويندگان آنها به اثبات رسيده و تحقق يافته است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 26
ما در اين كتاب از روايات دو قسمت الف و ب به وفور استفاده نمى كنيم و رواياتش را زياد نمى آوريم مگر براى اثبات مطلبى يا ازدياد آگاهى و اطلاعات، يا به نوعى باموضوع كتاب ارتباط داشته باشد، زيرا آنچه گذشته يا هنوز نيامده است را: به انكار كنندگان و اشكال گيرندگان نمى توان ثابت نمود مگر به عنوان تعبّد و تسليم در برابر حجج الهى.
پس هدف ما در اين نوشتار آوردن و بررسى رواياتى است كه مربوط به قسمت «ج» كه بازمان فعلى مُنطبَق و در زمان حال قابل قبول باشد و به عنوان اعجاز علمى قرآن و حديث، شناخته مى شود.
8 رواياتى كه در اين كتاب از آن استفاده شده است: اگر از نظر سند و معنا و متشابه بودن وو .. اشكال فنى نداشته باشد، براى ما مسلمان ها، بى چون و چرا مورد تصديق است و قابل قبول، زيرا مطلبى كه از حلقوم وحى بيرون آمده و از زبان شخصيت برگزيده آسمانى و جانشينانش جارى گرديده؛ به هيچ وجه شك و تشكيك در آن راه نمى يابد، اما كسانى كه در صدد تخريب اساس اسلام و عقايد مسلمين اند يا واقعاً در جستجوى حق و حقيقت هستند: مطالبى مطرح مى كنند كه بايد با جواب منطقى و قانع كننده با آنان برخورد نمود كه هدف ما در اين نوشتار همين است.
9 به اين مطلب هم توجه داشته باشيد چون بيشتر مسائل گرد آورى شده در اين كتاب، در زمان هر يك از امامان معصوم عليهم السلام مشابه يك ديگر واقع گرديده است، لذا ضرورت نداشت كه، به نام هر يك از امامان، آن وقايع را تكرار كرده و حجم كتاب راسنگين و صفحاتش را، بيشتر نمائيم: بلكه به صورت فشرده يا به عنوان نمونه مى آوريم كه موجب ملال و خستگى نباشد.
10 ما در اين كتاب اسناد رجالى روايات را حذف نموديم كه حجم كتاب بيشتر نشود ولى آدرس دقيق آنها را در پا ورقى آورديم كه اگر براى كسى مورد نياز باشد به مصدر
اسلام فراتر از زمان، ص: 27
و منبع آن رجوع نمايد.
11 منابع و مصادر روايات را در پاورقى آورده ام كه شخص منصف خود قضاوت نمايد رواياتى كه قرن ها پيش، از منبع وحى صادر و بعد از گذشت زمان ممتد و طولانى، مصداق پيدا كرده و تحقق يافته است، چگونه مى توان در باره آن روايت تشكيك يا، تخريب نمود، اگر اين دَرْ باز شود بايد منتظر تخريب اصل
اديان آسمانى شد، زيرا آنها را نيز از روى نوشته ها وگفته هاى پيشينيان دريافته و پذيرفته ايم و اگر بنا باشد بانوشتجات و اسناد و مدارك معتبر، مطلبى ثابت نشود پس بايد كتاب هاى آسمانى تورات و انجيل و زبور و صحف و فرقان را هم كنار گذاشت، زيرا اين هاهم با اسناد و مدارك به اثبات رسيده است نه در حضور ماها.
پس اگر كسى اين همه مدارك و اسناد را نپذيرد و رد نمايد، معلوم مى شود كه لجاجت مى كند يا عناد مى ورزد، در اين صورت ما با همچون اشخاصى حرفى نداريم، البته توجه داشته باشيد اين سخن ما در باره كسانى است كه از روى لجاجت و عناد: اين همه مصادر و منابع معتبر را رد نمايد: نه كسى كه واقعاً مى خواهد از روى تحقيقات منصفانه و پژوهش عادلانه به تَهِ مطلب برسد و حقيقت را دريابد.
12 مطالبى كه بزرگان دين به عنوان پيشگوئى و با زبان متداول خودشان بيان فرموده اند به خاطر قدرت فهم عامه مردم بوده است: اگر مى خواستند مطالب هر دوره از زمان و تاريخ را با زبان آينده بيان نمايند: مردم با نسبت دادن آنها، به جنون و سحر و ديوانگى وو ...، از اطرافش پراكنده مى شدند و مأموريتشان به سر انجام نمى رسيد و نيازى هم نبود كه اين كار را بكنند، زيرا خود آينده و گذشت زمان: آن مطالب را تفسير و روشن ساخته و خواهد ساخت: چنانكه الآن مى بينيم و مى فهميم.
13 رواياتى كه در مورد زنان يازمان و آخر الزمان و قيامت وو ... بيان گرديده است: راجع به تمام جوامع بشرى و همه كشورهاى روى زمين است، پس نبايد تنها با جامعه اسلامى تطبيق و مقايسه نموده و گفته شود كه اين روايت درست نيست و رد نمايد
اسلام فراتر از زمان، ص: 28
چون ممكن است آن اخبار به غيب و پيشگوئى فرضاً در ايران و عراق تحقق نيافته ولى در خيلى از جاهاى ديگر به وقوع پيوسته و مصداق پيدا كرده يا خواهد كرد.
14 در خطبه ها و گفتارهاى بزرگان دين، در ازمنه و اماكن مختلف، مطالب زياد و ده ها برابر باموضوع اين كتاب، مطابقت داشت، ولى سعى ما بر اين است كه از آن فرمايشات، مورد نياز را نسخه بردارى نمائيم، بدين جهت از تكرار يا غير مرتبط آنها صرف نظر نموده و رعايت اختصار را، پيشه خود ساختيم.
15 در اين كتاب، سخن ما باكسانى است كه جهل مركب و ياخود خواهى و يالجاجت وو ... را كنار بگذارند
و با منطق و انصاف و وجدان وارد ميدان بحث و فحص و تحقيق شده و در برابر ادله قابل قبول از خود انعطاف و خضوع نشان دهند و گرنه بحث و فحص در اين موضوع ها، جز اتلاف وقت و بيهوده نبوده و ره به جائى نخواهد برد.
16 ممكن است به ذهن بعضى ها اين سؤال پيش آيد كه چرا بزرگان دين اسلام براى آينده گوئى، بيشتر به عراق و شام و امكنه آن نواحى پرداخته اند، در حالى كه آن جاها گوشه اى از اين زمين پهناور مى باشد پس بقيه اماكن وسيع دنيا چهِ؟!.
در پاسخ گفته مى شود، اولًا تنها در باره آن اماكن آينده گوئى نكرده اند، بلكه به اماكن زيادى هم متعرض شده اند، و ثانيا چون حضرات معصومين عليهم السلام در ميان مردم آن اماكن زندگى مى كردند و زادگاهشان آنجاها بود، بدين جهت براى اين كه به درك و فهم آنها بگنجد، به آينده آن مكان ها نگريسته و در باره آن جاها غيب گوئى نموده اند تا بيشتر قرين پذيرش آنها باشد و گرنه براى جاهاى زيادى فرموده هاى مفصل و غير مفصل دارند كه قسمتى از آن را در اين كتاب آورده ايم، وانگهى اگر بنا بود كه حضرات معصومين عليهم السلام آينده همه جا را بيان كنند، مگر بر نوشته ها و اوراق، مى گنجيد و يا نوشتن اين همه مطالب امكان داشت؟! پس ضرورت ايجاب ميكرد كه به بيان وقايع آينده آن سر زمين ها كه خود در آنجا مى
اسلام فراتر از زمان، ص: 29
زيسته اند، توجه بيشتر مبذول دارند.
17 اين كتاب از چندين بخش تشكيل يافته است؛
بخش آيات كه خود به چند بخش تقسيم مى شود.
بخش 1 قرآن.
بخش 2 قرآن و كيهان شناسى.
بخش 3 قرآن و آفرينش زمين و جمادات.
بخش 4 قرآن و آفرينش انسان.
بخش 5 قرآن و آفرينش نباتات.
بخش اخبار، آن نيز داراى چند بخش است.
بخش 6 پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام.
بخش 7 احاديث سيأتى.
بخش 8 احاديث يأتى.
بخش 9 اشراط ساعت يا علائم قيامت.
بخش 10 اخبار از اماكن.
بخش 11 اخبار از اشخاص.
بخش 12 در باره حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عليه السلام روحى و أرواح العالمين لتراب مقده الفداء.
بخش 13 مسائل بهداشتى و پزشكى
آيات بخش 1 در باره قرآن «آيات»
در اين بخش آياتى را مى آوريم كه اخبار به غيب نموده و از آينده و مافى الضمير اشخاص و امكنه ها را بيان داشته است و تعداد ديگر، به مناسبت هائى در بخش هاى مختلف بخش اخبار، خواهد آمد.
و ضمناً آياتى را كه در مورد اخبار از غيب و پيش گوئى، در اين كتاب آورده ايم در مقايسه با نياورده ها، نسبت قطره به درياست، فقط براى پاسخ به
سؤال مطروحه موضوع كتاب، به تعدادى از آنها، اكتفا نموده ايم. عزيزان خواهان تفصيل به تفسيرها و گفتار بزرگان مراجعه نمايند
1 در باره قرآن وَ ما كانَ هذ الْقُرْانُ أَن يُفْترى مِن دُونِ اللَّهِ وَ لكِن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْب فِيهِ مِن رَّب الْعالَمِينَ (37) أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقينَ (38) بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذالِك كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظرْ كَيْف كانَ عقِبَةُ الظَّالِمينَ (39) وَ مِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنهُم مَّن لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّك أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدينَ (يونس: 40- 39- 38- 37).
شايسته نبود (و امكان نداشت) كه اين قرآن بدون وحى الهى، به خدا نسبت داده شود ولى تصديقى است براى آنچه پيش از آن است (از كتب آسمانى) و تفصيلى است براى آنها، و شكى در آن نيست كه از طرف پروردگار جهانيان است.
آنها مى گويند، او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده بگو اگر راست مى گوئيد يك سوره همانند آن بياوريد و هر كسرا مى توانيد غير از خدا (به يارى) بطلبيد.
(آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نمى كنند) بلكه آنها چيزيرا تكذيب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است اين چنين پيشينيان آنها نيز تكذيب كردند پس بنگر عاقبت كار ظالمان چگونه بود؟!
و بعضى از آنها ايمان به آن
مى آورند و بعضى ايمان نمى آورند، و پروردگارت به مفسدان آگاه تر است (و آنها را بهتر مى شناسد).
جلوه تازه اى از اعجاز قرآن
خوانندگان محترم مى دانند كه قرآن كريم، مهم ترين معجزه، پيامبر گرامى اسلام مى باشد و هرچه زمان بگذرد و علوم پيشرفت نمايد، جلوه هاى تازه اى از اعجاز آن آشكار مى شود كه قبل از آن و در گذشته مورد توجه قرار نمى گرفت: از جمله، محاسبات فراوانى است كه روى كلمات آيات قرآن با مغزهاى الكترونيكى انجام شده، ويژگى هاى تازه اى براى كلمات و جمله بندى هاى قرآن و رابطه آن با زمان نزول هر سوره ثابت كرده است و آنچه ذيلًا مى خوانيد نمونه اى از آن است:
اسلام فراتر از زمان، ص: 34
پژوهشهاى برخى از دانشمندان محقق امروز: به كشف روابط پيچيده و فورمولهاى محاسباتى بسيار دقيق منجر شده است كه حيرت انگيز است بايقين به اين امر كه چنين نظم علمى در ساختمان قرآن است: از طريق بررسى هاى آمارى و به زبان رياضى به كشف قواعد دقيق و فورمولهاى رياضى و منحنى هاى كامل و سالمى توفيق يافته است كه از نظر اهميت و شناخت: كشف نيوتن را در جاذبه: تداعى مى كند.
به يك قرآن شناس بزرگ نقطه شروع كارش اين مسأله ساده است كه آيات نازل شده در مكه كوتاه است و آيات نازل شده در مدينه: بلند اين يك مسأله طبيعى است هر نويسنده يا سخنران ورزيده: طول جملات و آهنگ كلمات سخنش را بر حسب موضوع سخن تغيير مى دهد: مسائل توصيفى: جملات كوتاه، و مسائل تحليلى و
استدلالى: بلند: آنجا كه سخن: تحريكى و انتقادى و يا بيان اصول كلى اعتقادى است لحن شعارى مى شود: و عبارات كوتاه، و آنجا كه شروع داستان است و بيان كلام در نتيجه گيرى هاى اخلاقى و ... لحن: آرام و عبارات طولانى و آهنگ نرم مسائل طرح شده در مكه از نوع اول است و مسائل طرح شده در مدينه: از نوع دوم چه در مكه آغاز يك نهضت است و بيان اصول كلى اعتقادى و انتقادى: و در مدينه يك جامعه و مسائل حقوقى و اخلاقى و قصه هاى تاريخى و نتيجه گيرى هاى فكرى و علمى. البته قرآن يك سخن گفتن طبيعى است و ناچار تابع سبك زيبا و بليغ سخن گفتن بشر و در نتيجه رعايت كوتاهى و بلندى آيات نيز به تناسب مفاهيم آن.
اما اگر قبول كنيم كه اين كلام در عين حال كه يك كتاب است يك طبيعت نيز هست بايد اين كوتاهى و بلندى بى حساب نباشد و طبق يك قاعده دقيق علمى از آيات كوتاه آغاز كند و يك نواخت و تصاعدى رو به آيات بلند رود: بر اين اساس بايد طول هر آيه اى كوتاه تر از آيه نازل شده سال بعد و بلندتر از آيه نازل شده سال پيش باشد: و اندازه اين طولانى شدن اندازه هاى دقيق و حساب شده باشد: بنابراين در طول 23 سال كه وحى نازل مى شده است: بايد 23 طول معدل در آيات داشته باشيم! بر اين قاعده مى توانيم 23 ستون داشته باشيم كه همه آيات بر حسب طول در اين ستونها تقسيم بندى شود: حال از كجا مى توانيم بفهميم كه اين تقسيم
اسلام فراتر از زمان، ص: 35
بندى ها درست است؟
مى دانيم كه شأن نزول بعضى از آيات قرآن معلوم است برخى را روايات تاريخى معين كرده و صريحاً گفته كه در چه سال نازل شده است: و برخى را از روى مفاهيم آن مى توان تعيين كرد: مثلا آياتى كه احكامى چون تغيير قبله: حرمت شراب: وضع حجاب: زكوة و خمس را بيان مى كند و آياتى كه از هجرت سخن مى گويند سال تعيين اين احكام معلوم است. با شگفتى فوق العاده مى بينيم كه اين آيات- كه سال نزولشان معلوم است- درست در همان ستونهايى قرار مى گيرند كه در اين جدول از نظر معدل طول آيات ويژه هر سال فرض شده اند! (دقت كنيد).
آنچه جالب تر است پيدا شدن دو سه مورد استثنائى است.
به اين معنى كه سوره مائده آخرين سوره بزرگ نازل شده است: در حالى كه چند آيه از آن طبق فرمول: بايد در سالهاى اوليه نازل شده باشد.
پس از تحقيق در متون تفاسير و روايات اسلامى: اقوال مفسران معتبرى را مى يابيم كه گفته اند اين چند آيه در اوايل نازل شده: اما از نظر تدوين به دستور پيامبر در سوره مائده جاى داده شده است به اين طريق مى توان سال نزول هر آيه را از روى اين ملاك رياضى تعيين كرد و قرآن: بر حسب سال نزول نيز تدوين نمود! چه سخنورى است در عالم كه بتوان از روى طول عبارت: سال اداى هر جمله اش را معين كرد؟
بخصوص كه اين متن كتابى نباشد
كه مثل يك اثر علمى يا ادبى نويسنده اش نشسته باشد و، در يك مدت معين: و پيوسته: نوشته: و بر زبانش رفته و بويژه كتابى نباشد كه نويسنده اش در يك موضوع- يا حتى زمينه تعيين شده اى- تأليف كرده باشد:
بلكه مسائل گوناگونى است كه به تدريج بر حسب نياز جامعه و در پاسخ به سؤالاتى كه عنوان مى شده: حوادث يا مسائلى كه در مسير مبارزه طولانى مطرح مى شود، به وسيله رهبر بيان و سپس جمع آورى و تنظيم شده است.
بلكه به گفته بعضى از مفسران: آهنگ مخصوص لغات و كلمات قرآن نيز در نوع خود معجز آسا است.
شواهد گوناگون جالبى براى اين موضوع ذكر كرده اند از جمله جريان زير است كه براى سيد قطب مفسر معروف واقع شده: او در ذيل آيه مورد بحث چنين مى گويد:
اسلام فراتر از زمان، ص: 36
من از حوادثى كه براى ديگران واقع شده سخنى نمى گويم: تنها حادثه اى را بيان مى كنم كه براى خود من واقع شد و شش نفر ناظر آن بودند (خودم و پنج نفر ديگر) ما شش نفر از مسلمانان بوديم كه بايك كشتى مصرى: اقيانوس اطلس را به سوى نيويورك مى پيموديم: مسافران كشتى 120 مرد و زن بود: و كسى در ميان مسافران جز ما مسلمان نبود: روز جمعه به اين فكر افتاديم كه نماز جمعه را در قلب اقيانوس و بر روى كشتى انجام دهيم: و ما علاوه بر اقامه فريضه مذهبى مايل بوديم يك حماسه اسلامى در
مقابل يك مبشر مسيحى كه در داخل كشتى نيز دست از برنامه تبليغاتى خود بر نمى داشت: بيافرينيم: بخصوص كه او حتى مايل بود ما را هم به مسيحيت تبليغ كند!.
ناخداى كشتى كه يك نفر انگليسى بود موافقت كرد كه ما نماز جماعت را در صفحه كشتى تشكيل دهيم: و به كاركنان كشتى نيز كه همه از مسلمانان آفريقا بودند نيز اجازه داده شد كه با ما نماز بخوانند: و آنها از اين جريان بسيار خوشحال شدند زيرا اين نخستين بارى بود كه نماز جمعه بر روى كشتى انجام مى گرفت! من (سيد قطب) به خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اين كه مسافران غير مسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام اين فريضه اسلامى بودند پس از پايان نماز گروه زيادى از آنها نزد ما آمدند: و اين موفقيت را به ما تبريك گفتند: ولى در ميان اين گروه خانمى بود كه بعدا فهميديم يك زن مسيحى يوگسلاوى است كه از جهنم تى تو و كمونيسم او: فرار كرده است!.
او فوق العاده تحت تأثير نماز ما قرار گرفته بود به حدى كه اشك از چشمانش سرازير بود و قادر به كنترل خويش تن نبود.
او به زبان انگليسى ساده و آميخته با تأثر شديد و خضوع و خشوع خاصى سخن مى گفت: و از جمله سخنانش اين بود: بگوئيد ببينم كشيش شما با چه لغتى سخن مى گفت (او فكر مى كرد كه حتما بايد كشيش يا يك مرد روحانى اقامه نماز كند آنچنانكه در نزد مسيحيان است: ولى ما بزودى به او حالى كرديم كه اين برنامه اسلامى را هر مسلمان با
ايمانى مى تواند انجام دهد) و سرانجام به او گفتيم كه ما با لغت عربى صحبت مى كرديم
اسلام فراتر از زمان، ص: 37
ولى او گفت من هر چند يك كلمه از مطالب شما را نفهميدم اما بوضوح ديدم كه اين كلمات آهنگ عجيبى داشت اما از اين مهمتر مطلبى كه نظر مرا فوق العاده بخود جلب كرد اين بود كه در لابلاى خطبه امام شما جمله هائى وجود داشت كه از بقيه ممتاز بود: آنها داراى آهنگ فوق العاده مؤثر و عميقى بودند آنچنان كه لرزه بر اندام من مى انداخت يقين اين جمله ها مطالب ديگرى بودند: فكر مى كنم امام شما به هنگامى كه اين جمله ها را ادا مى كرد مملو از روح القدس شده بود! ما كمى فكر كرديم و متوجه شديم اين جمله ها همان آياتى از قرآن بود كه من در اثناء خطبه و در نماز آنها را مى خواندم: اين موضوع ما را تكان داد و متوجه اين نكته ساخت كه آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثر است كه حتى بانوئى را كه يك كلمه مفهوم آن را نمى فهمد تحت تأثير شديد خود قرار مى دهد!. «1
2- نظريه جمعى از ماديين در باره قرآن زمان نزول قرآن و محيط جاهليت عرب كه سهل است حتى امروز با آن همه پيشرفتى كه در زمينه هاى مختلف تمدن بشرى حاصل
شده است: و اين همه تأليفات كه انعكاسى نيرومند از افكار انسانها در جوامع بشرى است: و اين همه قوانين و نظاماتى كه به وجود آمده: برترى تعليمات قرآن بر آنها به هنگام مقايسه كاملا آشكار است.
گواهى ديگران در باره قرآن
در اينجا لازم مى دانيم چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى كسانى كه متهم به مبارزه با قرآن هستند: درباره عظمت قرآن نقل نمائيم:
1- ابو العلاى معرى (متهم به مبارزه با قرآن) مى گويد: اين سخن در ميان همه مردم- اعم از مسلمان غير مسلمان- مورد اتفاق است كتابى كه محمد صلى الله عليه و آله آورده است عقل ها را در برابر خود مغلوب ساخته و تاكنون كسى نتوانسته است مانند بياورد، سبك اين كتاب با هيچ يك از سبكهاى معمول ميان عرب اعم از خطابه رجز شعر و
اسلام فراتر از زمان، ص: 38
سجع كاهنان شباهت ندارد.
امتياز و جاذبه اين كتاب به قدرى است كه اگر يك آيه از آن در ميان كلمات ديگران قرار گيرد همچون ستاره اى فروزان در شب تاريك مى درخشد!
2- وليد بن مغيره مخزومى- مردى كه به حسن تدبير در ميان عرب شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى از فكر و تدبير او در زمان جاهليت استفاده مى كردند:
و به همين جهت او را ريحانه قريش (وگل سر سبد آنها!) مى ناميدند.
پس از اين كه چند آيه از اول سوره غافر را از پيغمبر شنيد در محفلى از طائفه بنى مخزوم حاضر شد و چنين گفت: به
خدا سوگند از محمد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان وانّ له لحلاوة، و انّ عليه لطلاوة و انّ اعلاه لمثمر و ان أسفله لمغدق، و انّه يعلو و لايعلى عليه: گفتار او شيرينى خاص و زيبائى مخصوصى دارد: بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پر ثمر: و پائين آن (مانند ريشه هاى درختان كهن) پرمايه است گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد.
3- كارلايل- مورخ و دانشمند معروف انگليسى درباره قرآن مى گويد: اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود طورى در مضامين جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مى گردد و اين خود مزيت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمى شود: بلى خواندن برخى از كتابها تأثيرات عميقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تأثير قرآن قابل مقايسه نيست:
از اين جهت بايستى گفت: مزاياى اوليه قرآن و اركان اساسى آن مربوط به حقيقت و احساسات پاك و عناوين برجسته مسائل و مضامين مهم آن است كه هيچ گونه شك و ترديد درآن ره نيافته و پايان تمام فضائل را كه موجد تكامل و سعادت بشرى است در بر داشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد.
4- جان ديون پورت، مؤلف كتاب (عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن) مى نويسد:
قرآن به اندازه اى از نقائص مبرّا و منزّه است كه نيازمند كوچكترين تصحيح و اصلاحى نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن
خوانده شود بدون آنكه انسان
اسلام فراتر از زمان، ص: 39
كمترين ملالتى از آن احساس كند و باز او مى نويسد: و همه اين معنى را قبول دارند كه قرآن با بليغ ترين و فصيح ترين لسان و به لهجه قبيله قريش كه نجيب ترين و مؤدب ترين عربها بودند نازل شده ... و مملو از درخشنده ترين اشكال و محكم ترين تشبيهات است ....
5- گوته شاعر و دانشمند آلمانى مى گويد: قرآن اثرى است كه (احيانا) بواسطه سنگينى عبارت آن، خواننده در ابتدا رميده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختيار مجذوب زيبائى هاى متعدد آن مى شود.
و در جاى ديگر مى نويسد: ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد صلى الله عليه و آله دور نگاه داشته بودند: اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم پرده هاى جهل و تعصب نابجا از بين مى رود و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده: سرانجام محور افكار مردم جهان مى گردد! هم او مى گويد: ما در ابتدا از قرآن روگردان بوديم: اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را به خود جلب كرد: و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سر تسليم فرود آوريم!
6- ويل دورانت مورخ معروف مى گويد: قرآن
در مسلمانان آنچنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده كه در هيچ يك از مناطق جهان ... شبيه و نظير نداشته است
7- ژول لابوم انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب تفصيل الايات مى گويد:
دانش و علم براى جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از قرآنى كه درياى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند ....
8- دينورت مستشرق ديگرى مى نويسد: واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموما از بركت تعليمات قرآنى است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است!.
9- بانو دكتر لوراواكسيا واگليرى استاد دانشگاه ناپل در كتاب پيشرفت سريع اسلام
اسلام فراتر از زمان، ص: 40
مى نويسد: كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد: نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد: تأثيرى كه اين سبك در روح انسان ايجاد مى كند ناشى از امتيازات و برترى هاى آن است ...
چطور ممكن است اين كتاب اعجاز آميز ساخته محمد صلى الله عليه و آله باشد در صورتى كه او يك نفر عرب درس نخوانده اى بود ... ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائرى از علوم مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت باهوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى ترين رجال سياست و قانون است بدليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند كار
يك مرد تحصيل كرده و دانشمندى باشد. «1»
براى اطلاعات بيشتر به فصل بعدى (تحدّى و دعوت عام به مبارزه) دقت شود
3- تحدّى و دعوت به مقابله هيچگاه همانند قرآن را نخواهيد آورد
1- وَ انْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ مَمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلَهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ انْ كُنْتُمْ صادِقينَ»
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [: پيامبر] نازل كرده ايم شك و ترديد داريد: (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى گوئيد!
2- فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتى وَقُودُها النَّاسِ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلْكافِرينَ «3»
پس اگر چنين نكنيد- كه هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها [: بتها] است، و براى كافران، آماده شده است! (قاطعانه مى فرمايد: كه نخواهيد توانست، حال يا در آينده تا انقراض عالم).
3- أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةً مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صادِقينَ «4»
آيا آنها مى گويند: او «قرآن: بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كسرا مى توانيد
اسلام فراتر از زمان، ص: 41
(به يارى) طلبيد!»
4- بَلْ
كَذَّبُوا بِما لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذالِكَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظرْ كَيْف كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ «1»
(ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را: انكار نكردند؛) بلكه چيزى را تكذيب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعيت ش بر آنان روشن نشده است! پيشينيان آنها نيز همين گونه تكذيب كردند؛ پس بنگر عاقبت كار ظالمان چگونه بود!
5- أَمْ يَقُولُونَ افْتراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشرِ سوَرًمِّثْلِهِ مُفْترَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ انْ كُنتُمْ صادِقينَ «2»
آنها مى گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى گوئيد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مى توانيد- غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!».
6- فَالَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أنْ لا الهَ الَّا هُوَ فَهَلْ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ «3»
و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده؛ و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مى شويد؟
7- قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذا الْقُرانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً وَ لَقَدْ صرَّفْنا لِلنَّاسِ فى هذا الْقُرْءَانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً. «4»
بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند: همانند نخواهند آورد هر چند يك ديگر را در اين كار كمك كنند.
ما در اين قرآن براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم (و همه معارف در آن جمع است) اما اكثر
مردم (در برابر آن) جز انكار حق: كارى ندارند (به لحن قاطع آيات دقت نمائيد).
8- طور: أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا يُؤْمِنُونَ (33) فَلْيَأْتُوا بحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كانُوا
اسلام فراتر از زمان، ص: 42
صادِقينَ. «1»
آنها مى گويند قرآن: به خدا افترا بسته: ولى آنها ايمان ندارند. اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.
تقوّله از ماده تقوّل (بر وزن تكلّف) به معنى سخنى است كه انسان نزد خود مى سازد بى آنكه واقعيتى داشته باشد.
اين يكى ديگر از بهانه هاى مشركان و كفار لجوج براى عدم تسليم در برابر قرآن مجيد: و دعوت پيامبر: بود كه مكرر در آيات قرآن به آن اشاره شده است.
ولى قرآن مجيد پاسخ دندان شكنى به آنها مى گويد: مى فرمايد اگر راست مى گويند كه اين كلام بشر است: و ساخته و پرداخته فكر انسان: پس آنها نيز سخنى همانند آن بياورند شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار: و قدرت بيان و آگاهى و تسلط بر انواع سخن هستيد چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟! جمله فليأتوا (پس بياورند ...) به اصطلاح امر تعجيزى است و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد: و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به تحدّى مى كنند يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
آيات فوق با قدرت و صراحت
تمام: همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ: عرب و غير عرب انسانها و حتى موجودات عاقل غير انسانى: دانشمندان: فلاسفه: ادباء:
مورخان: نوابغ و غير نوابغ: خلاصه همه را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى گويد: اگر فكر مى كنيد قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است: شما هم انسان هستيد: همانند آن را، بياوريد و هر گاه بعد از تلاش و كوشش همگانى: خود را ناتوان يافتيد: اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است.
اين دعوت به مقابله كه در اصطلاح علماء عقائد: «تحدّى» ناميده مى شود يكى از اركان هر معجزه است: و هر جا چنين تعبيرى به ميان آمد به روشنى مى فهميم كه آن موضوع: از معجزات و نشان گر ناتوانى و عجز طرف مقابل است!.
اسلام فراتر از زمان، ص: 43
پس دعوت به مقابله اين آيات، به بهانه جويان نشان مى دهد كه عالى ترين و زنده ترين سند حقانيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه به صورت يك معجزه جاودانى هميشه در تاريخ مى درخشد همين قرآن است و با وجود اين قرآن: بهانه جوئى ها بى جا است!
به هر حال خداوند در آيه سوره اسراء روى سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله كرده: مى گويد: به آنها بگو اگر تمام انسانها و پريان اجتماع و اتفاق كنند تا همانند اين قرآن را: بياورند قادر نخواهند بود هر چند يك ديگر را معاضدت و يارى نمايند.
در اين آيات چند نكته جلب توجه
مى كند:
1- قبل از هر چيز عمومى بودن دعوت به تحدّى كه همه انسانها و موجودات عاقل ديگر را فرا مى گيرد.
2- جاودانى بودن دعوت نكته ديگر است: زيرا هيچ گونه قيدى از نظر زمان در آن نيست و به اين ترتيب اين ندا و دعوت همانگونه كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است:
امروز هم هست: فردا نيز خواهد بود.
3- تعبير به اجتماع: اشاره به مسئله همكارى و همفكرى و تعاون و تعاضد است كه مسلما بازده كار انسانها را صدها يا هزاران برابر مى كند
4- جمله وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً (هر چند بعضى: بعض ديگر را يارى و كمك كنند) تأكيد مجددى است روى مسئله همفكرى و تعاون: و ضمنا اشاره سربسته اى است به اهميت و تأثير اين كار در پيشبرد هدفها.
5- تعبير به مثل هذا القرآن تعبير جامعى است كه شباهت و همانندى را در تمام زمينه ها مى رساند: يعنى مثل آن از نظر فصاحت: مثل آن از نظر محتوى و مثل آن از نظر انسان سازى: بحثهاى علمى: قانونهاى حيات بخش اجتماعى: تاريخ خالى از خرافات: پيشگوئى هاى مربوط به آينده و امثال آن.
6- دعوت از همه انسانها دليل بر اين است كه در مسأله اعجاز تنها جنبه الفاظ قرآن و فصاحت و بلاغت مطرح نيست: چرا كه اگر چنين بود دعوت از نا آشنايان به زبان عربى بى فايده بود.
7- يك معجزه گويا و رسا آنست كه آورنده آن مخالفان را نه تنها دعوت به مقابله كند بلكه آنها را با وسائل مختلف به اين كار تحريك و تشويق نموده: و به اصطلاح بر
اسلام فراتر از زمان، ص: 44
سر غيرت آورد: تا آنچه را در توان دارند به كار گيرند: سپس كه عجز آنها نمايان شد:
عمق و عظمت اعجاز روشن گردد.
در آيه سوره اسراء و ساير آيات مربوطه، اين موضوع كاملا عملى شده است: زيرا از يك سو پاى همه انسانها را به ميان كشيده: و با تصريح به ناتوانى آنها طى جمله لا ياتون بمثله آنها را برانگيخته و با جمله وَ لَوْ كانَ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ ظهِيراً تحريك بيشترى نموده است.
آيه بعد در واقع بيان يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن يعنى جامعيت آن است:
مى گويد: ما براى مردم در اين قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف بيان كرديم وَ لَقَدْ صرَّفْنا لِلنَّاسِ فى هذا الْقُرانِ مِن كلِّ مَثَلٍ فَابى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً. «1» ولى با اين حال اكثر مردم جاهل و نادان جز انكار حق: و ناديده گرفتن دلائل هدايت: عكس العملى نشان ندادند (فَابى أَكْثرُ النَّاسِ الَّا كفُوراً).
صرّفنا از ماده تصريف به معنى تغيير: يا تبديل و از حالى به حالى كردن آمده است.
كفور به معنى انكار حق است.
براستى اين تنوع محتويات قرآن: آن هم از انسانى درس نخوانده، عجيب است، چرا كه در اين كتاب آسمانى: هم دلائل متين عقلى با ريزه كارى هاى مخصوصش در زمينه عقائد آمده، و هم بيان احكام متين و استوار بر اساس نيازمندى هاى بشر در همه زمينه ها: هم بحثهاى تاريخى قرآن در نوع خود بى نظير، هيجان انگيز، بيدارگر دلچسب، تكان دهنده و خالى از هر گونه خرافه است.
و هم مباحث اخلاقيش كه
با دلهاى آماده همان كار را مى كند كه باران بهار با زمينهاى مرده! مسائل علمى كه در قرآن مطرح شده: پرده از روى حقايقى برمى دارد كه حداقل در آن زمان براى هيچ دانشمند شناخته نشده بود.
خلاصه قرآن در هر وادى گام مى نهد: عالى ترين نمونه را ارائه مى دهد.
آيا با توجه به اين كه معلومات انسان محدود است مخصوصا با توجه به اين كه پيامبر اسلام در محيطى پرورش يافته بود كه از همان علم و دانش محدود بشرى آن
اسلام فراتر از زمان، ص: 45
زمان نيز خبرى نبود: آيا وجود اين همه محتواى متنوع در زمينه هاى توحيدى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى و نظامى وو ...، دليل بر اين نيست كه از مغز انسان تراوش نكرده بلكه از ناحيه خدا است
و به همين دليل اگر جن و انس جمع شوند كه همانند، بياورند قادر نخواهند بود فرض كنيم تمام دانشمندان امروز و متخصصان علوم مختلف جمع شوند، دائرة المعارفى تنظيم كنند و در قالب بهترين عبارات بريزند ممكن است اين مجموعه براى امروز جامعيت داشته باشد اما مسلما براى پنجاه سال بعد نه تنها ناقص و نارسا است بلكه آثار كهنگى از آن مى بارد.
در حالى كه قرآن در هر عصر و زمانى كه خوانده مى شود- مخصوصا در عصر ما- آنچنان است كه گوئى امروز و براى امروز نازل شده و هيچ اثرى از گذشت زمان در آن ديده نمى شود. «1»
به كلمات دعوت به مقابله آيات، دوباره دقت كنيم مى بينيم،
قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كسانى را كه در پيوند آن با مبدأ جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است: نه تنها دعوت كرده بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتى در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح به غيرت آنها برخورد نمايد اين كلمات عبارتند از:
ان كنتم صادقين: اگر راست مى گوئيد.
فاتوا بعشر سور مثله مفتريات: ده سوره ساختگى مثل آن بياوريد.
قل فاتوا بسورة مثله ..: بگو پس يك سوره ساختگى بياوريد.
وَ ادْعُوا مَنِ استَطعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ: غير از خدا از هر كس مى خواهيد دعوت كنيد
قُل لَّئنِ اجْتَمَعَتِ الانْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذا الْقُرانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ اگر همه جهانيان دست به دست هم بدهند كه مانند اين قرآن: بياورند، نمى توانند مثل، بياورند.
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتى وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِجَارَةُ: اگر مثل، نياورديد:
اسلام فراتر از زمان، ص: 46
و هرگز نخواهيد توانست: از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم
(گنهكار) و سنگها است.
با اين تحريك ها و تشويقها: و با اين كه مى دانيم اين مبارزه تنها يك مبارزه ادبى يا مذهبى نبود بلكه يك مبارزه سياسى اقتصادى و اجتماعى بود: مبارزه اى بود كه همه چيز حتى موجوديت آنها در گرو آن بود: و بعبارت ديگر: يك مبارزه حياتى محسوب مى شد كه مسير و سرنوشت زندگى و مرگ آنها را روشن ميساخت اگر پيروز
مى شدند همه چيز داشتند: و اگر مغلوب مى شدند: بايد از همه چيز خود دست بشويند.
با اين حال اگر مى بينيم آنها در مقابل قرآن زانو زده اند و نتوانستند همانند، بياورند.
معجزه بودن قرآن روشنتر مى شود. «1»
به خاطر اهميت اين دعوت به مقابله دوباره تأكيد مى كنم آن گونه كه ملاحظه مى كنيد قرآن با صراحت و قاطعيت بى نظير دعوت به مبارزه كرده: صراحت و قاطعيتى كه نشانه زنده حقارت است.
قابل توجه اين كه اين آيات منحصر به زمان و مكان خاصى نيست و تمام جهانيان و مراكز علمى دنيا را به سوى اين مبارزه دعوت مى كند و هيچ گونه استثنائى در آن وجود ندارد و هم اكنون نيز به تحدّى خود ادامه مى دهد.
از كجا كه مثل آن را نياورده اند؟!
نظر به تاريخ اسلام و جستجوى زواياى آن، پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد: زيرا در داخل كشورهاى اسلامى در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و پس از او حتى در خود مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سر سخت و متعصبى مى زيستند كه براى تضعيف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مى كردند و علاوه در ميان مسلمانان جمعى مسلمان نما كه قرآن مجيد آنها را منافق نام نهاده زندگى داشتند كه رل جاسوسى بيگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه در باره ابو عامر راهب و همدستان او از منافقان مدينه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواريخ نقل شده كه منتهى
اسلام فراتر از زمان، ص:
47
به ساختن مسجد ضرار در مدينه شد و آن صحنه عجيبى را كه قرآن در سوره توبه به آن اشاره كرده است بوجود آورد).
مسلما اين دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت كه به دقت مراقب اوضاع مسلمين بودند و از هر جريانى كه به زيان مسلمانان بود استقبال مى كردند اگر به چنين كتابى دسترسى پيدا كرده بودند براى در هم شكستن آنها تا آنجا كه مى توانستند، نشر مى دادند و يا لااقل در حفظ و نگهداريش مى كوشيدند و لذا مى بينيم حتى افرادى كه به احتمال ضعيفى ممكن است به معارضه با قرآن برخاسته باشند: تاريخ نام آنها را ضبط كرده است از جمله: نام عبد اللّه بن مقفع را برده اند كه او كتاب «الدرة اليتيمة» را به همين منظور نوشته است.
در صورتى كه كتاب مزبور هم اكنون در اختيار ما است و چندين بار چاپ شده است و كوچكترين اشاره اى در آن كتاب به اين مطلب نشده است: نمى دانيم چطور اين نسبت را به او داده اند؟
نام متنبى احمد بن حسين كوفى شاعر را در اين زمره نيز ذكر كرده اند: كه ادعاى نبوت نموده است: در صورتى كه قرائن زيادى نشان مى دهد كه داعيه او بيشتر بلندپروازى محروميت هاى خانوادگى و حس جاه طلبى بوده است.
ابوالعلاى معرى نيز متهم به اين امر شده است: گر چه از او سخنان زننده اى نسبت به اسلام نقل شده اما هيچ وقت داعيه مبارزه با قرآن: نداشته است بلكه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته كه حاكى از عجز و ناتوانى اوست
ولى مسيلمه كذاب از مردم يمامه مسلما از كسانى است كه به
مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آياتى آورده است كه جنبه تفريحى آن بيشتر است بد نيست چند جمله از آنها را در اينجا بياوريم:
1- در برابر سوره الذاريات، اين جمله ها را آورده است.
والمبذرات بذرا و الحاصدات حصدا و الذاريات قمحا و الطاحنات طحنا و العاجنات عجنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا واللاقمات لقمااهالة و سمناً.
يعنى قسم به دهقانان و كشاورزان، قسم به درو كنندگان، قسم به جدا كنندگان كاه از گندم، قسم به جدا كنندگان گندم از كاه، قسم به خمير كنندگان، قسم به نان پزندگان:
اسلام فراتر از زمان، ص: 48
قسم به تريد كنندگان! قسم به آن كسانى كه لقمه هاى چرب و نرم بر مى دارند!!.
2- ياضفدع بنت ضفدع، نقى ماتنقين، نصفك فى الماء و نصفك فى الطين، لا الماء تكدرين و لا الشارب تمنعين.
اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گل است: نه آب را گل آلود مى كنى: و نه كسى را از آب خوردن جلوگيرى مى نمائى!.
سيد قطب در تفسيرفى ظلال مى گويد: جمعى از ماديون در روسيه شوروى هنگامى كه مى خواستند در كنگره مستشرقين كه در سال 1954 ميلادى تشكيل شد بر قرآن خرده بگيرند: چنين مى گفتند كه اين كتاب نمى تواند تراوش مغز يك انسان- محمد- بوده باشد: بلكه بايد نتيجه تلاش و كوشش جمعيت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور كرد كه همه آن در جزيرة العرب نوشته شده باشد: بلكه بطور قطع قسمتهائى از آن در خارج جزيرة
العرب نوشته شده است!!.
آنها از يك سو چون طبق منطقشان دائر به انكار وجود خدا و مسأله وحى، براى همه چيز تفسيرمادى جستجو مى كردند: و از سوى ديگر نمى توانستند قرآن: زائيده مغز انسانى در جزيره عرب بدانند ناچار به تفسيرمضحكى دست زدند و، به جمعيت كثيرى از داخل و خارج عربستان پيوند دادند همان چيزى كه تاريخ به كلى: انكار مى كند! به هر حال از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نيست بلكه الفاظ قرآن نيز در سر حد اعجاز است: و كشش و جاذبه و شيرينى و هماهنگى خاصى كه در الفاظ جمله بندى ها وجود دارد مافوق قدرت انسانها است. «1»
به هر حال اين آيات «تحدّى» كه به طور وضوح اعجاز قرآن را، روشن مى كند: و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست: بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مى گويند قرآن سخن بشر است: و بر خدا افترا بسته شده: آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 49
البته اين نداى قرآن در همه اين آيات همواره بلند بوده است: و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد: با اين كه مسلم است كه دشمنان اسلام مخصوصا ارباب كليسا و يهود در طول سال ميلياردها صرف تبليغات بر ضد اسلام
مى كنند: چه مانعى داشت كه بخشى از قرآنرا، در اختيار گروهى از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف مى گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخيزند: و مصداق فليأتوا بحديث مثله باشند: و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است.
يكى از مفسران در اينجا نكته اى دارد كه قابل توجه است: او مى گويد: در اين قرآن:
راز مخصوصى وجود دارد كه هر كس با آيات آن روبرو مى شود، احساس مى كند:
پيش از آنكه در مفاهيم و اسرار اعجازى آن سخنى گفته شود، در عبارات اين قرآن نفوذ و سلطه خاصى وجود دارد و چيزى ماوراء اين معانى در عقل انسان منعكس مى شود: و در لابلاى عباراتش عنصرى نهفته است كه به مجرد استماع: در وجود انسان فرو مى ريزد: بعضى، آشكارتر: و بعضى پنهان تر، ولى به هر حال اين سلطه و نفوذ وجود دارد: نفوذ اسرارآميزى كه نمى توان منشأآن را، به خوبى مشخص ساخت.
آرى اين كلمات و عبارات قرآن است كه چنين جذبه اى دارد؟ يا سرّى در عمق معانى آن نهفته است.
و يا بازتابهائى است كه از انوار آن مى درخشد و يا همه اينهاست؟ هر چه هست با ساير كلمات و مفاهيمى كه در قالب لغات ريخته مى شود متفاوت است.
واقعاً اين سرّى است كه در آيات قرآنى نهفته شده: و هر كس در نخستين برخورد، درك مى كند: و به دنبال آن به سراغ اسرار ديگرى مى آيد كه از طريق انديشه و تفكر در سراسر قرآن به دست مى آيد. «1
4- قسمتى از اخبار غيبى قرآن در اين فصل نمونه هائى از اخبار غيبى از آيات قرآن كريم را مى آوريم و زياده خواهان را به تفاسير و كتاب هاى روائى مفصل، ارجاع مى دهيم.
1- آن از اخبار غيبى است
تِلْك مِنْ أَنباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْك ما كُنت تَعْلَمُها أَنت وَ لا قَوْمُك مِن قَبْلِ هَذَا فَاصبرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ «1»
اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى كنيم؛ نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمى دانستيد! بنابر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است!
2- داناى غيب اوست
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً (27) «2»
. داناى غيب اوست و هيچ كسرا بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد ...
3- رؤياى حق پيامبر صلى الله عليه و آله
لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصّرِينَ لا تخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذالِكَ فَتْحاً قَرِيباً (27) «3»
. خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام مى شويد در نهايت امنيّت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد؛ ولى خداوند چيزهايى را مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخيرحكمتى بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديكى
(براى شما) قرار داده است.
او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا، بر همه اديان پيروز
اسلام فراتر از زمان، ص: 51
كند؛ و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد!.
5- وعده پيروزى در جنگ بدر
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطائفَتَينِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِ الشوْكةِ تَكُونُ لَكمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَن يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِماتِهِ وَ يَقْطعَ دَابِرَ الْكافِرِينَ (7) «1»
و (به ياد آريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه [: كاروان تجارى قريش، يا لشكر مسلح آنها] نصيب شما خواهد بود؛ و شما دوست مى داشتيد كه كاروان (غير مسلح) براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد)؛ ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت، و ريشه كافران را قطع كند؛ (از اين رو شما را بر خلاف ميلتان با لشكر قريش درگير ساخت، و آن پيروزى بزرگ نصيبتان شد.)
اين وعده خدا وقتى بود كه مسلمان ها از هرجهت ضعيف و هيچ گونه تعادل قوا نداشتند، اما اين اخبار غيبى، تحقق پيدا كرد.
6- اخبار از شكست دشمنان
أَمْ يَقُولُونَ نحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ (44) سيهْزَمُ الجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45) «2»
يا مى گويند: «ما جماعتى متحّد و نيرومند و پيروزيم»؟! (ولى بدانند) كه بزودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرارمى گذارند!
7- دشمنان را از تو دفع مى كنم
فَاصدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ (94) إِنَّا كَفَيْناك الْمُستهْزِءِينَ (95) الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً ءَاخَرَ فَسوْف يَعْلَمُونَ
(96) «3»
آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن)! ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد؛
همانها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ امّا بزودى مى فهمند! (كه چه اشتباه بزرگى را مرتكب شده اند، ولى ديگر ندامت فايده نمى بخشد و دير شده است
8- پيشگوئى بر بنى اسرائيل
اسلام فراتر از زمان، ص: 52
فَإِذاا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكمْ عِباداً لَّنا أُولى بَأْسٍ شدِيدٍ فَجاسوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَّفْعُولًا (5) «1»
هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پيكارجوى خود را بر ضدّ شما بر مى انگيزيم (تا شما را سخت در هم كوبند؛ حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو مى كنند؛ و اين وعده اى است قطعى!
بعض اصحاب ما روايت مى كند، نزد أبي عبد اللّه عليه السلام نشسته بودم بناگه اين آية (فوق) را خواند گفتيم: فدايت شويم، اين (بندگان خدا) كيانند؟، سه مرتبه فرمود:
هم والله أهل قم به خدا قسم آنها اهل قم هستند.
9- اگر با شما بجنگند فرار مى كنند
لَن يَضرُّوكمْ إِلّا أَذًى وَ إِن يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنصرُونَ (111) ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلّا بحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَ باءُو بِغَضبً مِّنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ الْمَسكَنَةُ ذالِك بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ باياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقًّ ذالِك بِما عَصوا وَّ كانُوا يَعْتَدُونَ (112) «2»
آنها [: اهل كتاب، مخصوصا» يهود] هرگز
نمى توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاى مختصر؛ و اگر با شما پيكار كنند، به شما پشت خواهند كرد (و شكست مى خورند)؛ سپس كسى آنها را يارى نمى كند.
هر جا يافت شوند، مهر ذلت بر (پيشانى) آنان خورده است؛ مگر با ارتباط به خدا، (و تجديد نظر در روش ناپسند خود،) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن)؛ و به خشم خدا، گرفتار شده اند؛ و مهر بيچارگى بر آنها زده شده؛ چرا كه آنها به آيات خدا، كفر مى ورزيدند و پيامبران را بناحق مى كشتند. اينها بخاطر آن است كه گناه كردند؛ و (به حقوق ديگران،) تجاوز مى نمودند.
اين آيه به مسلمانانى كه از طرف قوم كافر خود تحت فشار قرار گرفته بودند و آنها را به خاطر پذيرفتن اسلام نكوهش و احيانا تهديد مى كردند بشارت مى دهد كه مخالفان هرگز نمى توانند زيانى به آنان برسانند: و زيان آنها بسيار جزئى و كم اثر خواهد بود: و از بدگوئى زبانى و مانند آن تجاوز نمى كند
اسلام فراتر از زمان، ص: 53
اين دو آيه در حقيقت متضمن چند پيشگوئى و بشارت مهم به مسلمانان است كه همه آنها در زمان پيامبر اكرم عملى گرديد:
1- اهل كتاب هيچ گاه نمى توانند ضرر مهمى به مسلمانان برسانند: و زيانهاى آنها جزئى و زودگذر و دير پاى است (لَن يَضرُّوكمْ إِلا أَذًى)
2- هر گاه در جنگ با آنها روبرو شوند سرانجام شكست خواهند خورد و پيروزى نهائى از آن مسلمانان است
و كسى به حمايت از آنان بر نخواهد خاست (وَ إِن يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبارَ ثُمَّ لايُنصرُونَ
3- آنها هيچ گاه روى پاى خود نمى ايستند: و همواره ذليل و بيچاره خواهند بود:
مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و راه خدا پيش گيرند يا بديگران متوسل شوند و موقتا از نيروى آنها استفاده كنند. (ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا) طولى نكشيد كه اين سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تحقق يافت: و مخصوصا يهود حجاز (بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع و يهود خيبر و بنى المصطلق) پس از تحريكات فراوان بر ضد اسلام: در ميدانهاى مختلف جنگ با آنها روبرو شدند: و سرانجام همگى شكست خورده و متوارى گشتند.
سرنوشت خطرناك يهود
تاريخ پر ماجراى يهود، آنچه را در آيات فوق گفته شد، كاملا تاييد مى كند، وضع كنونى آنها نيز گواه بر اين حقيقت است، و اينكه در آيات فوق خوانديم ضربت عليهم الذلة مهر ذلت بر آنها زده شده است يك حكم تشريعى نيست آنچنانكه بعضى از مفسران گفته اند، بلكه يك فرمان تكوينى و حكم قاطع تاريخ است، كه هر قومى غرق در گناه شوند، و تعدى به حقوق ديگران جزو برنامه آنها باشد، و در از بين بردن رهبران نجات بشريت كوشش داشته باشند، داراى چنين سرنوشتى خواهند بود، مگر اينكه در وضع خود تجديد نظر كنند، و از اين راه بازگردند و يا با وابستگى هائى كه به ديگران پيدا مى كنند چند روزى به حيات خود، ادامه دهند.
حوادثى كه اين روزها در كشورهاى اسلامى مى گذرد، و موضع- گيرى خاص صهيونيسم در
برابر مسلمين و قرار گرفتن آنها در زير چتر حمايت ديگران و عوامل گوناگونى كه موجوديت آنها را تهديد مى كند، همگى شاهد گوياى واقعيتى است كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 54
از اين آيات استفاده مى شود
شايد تجربيات تلخ گذشته، و حوادثى كه اخيرا مسير تاريخ آنها را عوض كرده سبب شود كه در برنامه هاى ديرين خود تجديد نظر كنند، و از در صلح و دوستى با اقوام ديگر در آيند، و زندگى مسالمت آميزى با ديگران بر اساس احترام به حقوق آنها، و رفع تجاوز از آنان داشته باشند «1»
10- وعده بازگشت به حرم امن خدا
إِنَّ الَّذِى فَرَض عَلَيْك الْقُرْءانَ لَرادُّك إِلى مَعادٍ قُل رَّبى أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُدَى وَ مَنْ هُوَ فى ضلالٍ مُّبِينٍ (85) «2»
آن كس كه قرآن را: بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت [: زادگاهت] بازمى گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است!»
جمعى از مفسرين شأن نزولى براى نخستين آيه فوق از ابن عباس نقل كرده اند كه مضمونش چنين است: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به قصد هجرت از مكه به سوى مدينه مى آمد به سرزمين جحفه كه فاصله چندان زيادى از مكه ندارد رسيد: به ياد موطنش مكه افتاد: شهرى كه حرم امن خدا است و خانه كعبه كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت در آنجا است: آثار اين شوق كه با تأثر و اندوه
آميخته بود در چهره مباركش نمايان گشت: در اينجا پيك وحى خدا جبرئيل نازل شد و پرسيد آيا به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟ پيامبر فرمود: آرى: جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاده: ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد آن كس كه اين قرآن را بر تو فرض كرده است تو را به سرزمين اصليت بازمى گرداند و مى دانيم اين وعده بزرگ سرانجام تحقق يافت و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پيروزمندانه با ارتشى نيرومند و قدرت و عظمت فراوان به مكه بازگشت: و حرم امن خدا بدون جنگ و خونريزى به او تسليم شد.
بنا بر آيه فوق يكى از پيشگوئى هاى اعجاز آميز قرآن است كه چنين خبرى را به طور قطع و بدون هيچ قيد و شرط بيان كرده و بعد از مدت كوتاهى تحقق يافت.
اسلام فراتر از زمان، ص: 55
اين آيات كه آخرين آيات سوره قصص است پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مخاطب ساخته: و به دنبال بيان گوشه هائى از زندگى موسى بن عمران عليه السلام و مبارزه او با فرعونيان بشارتى به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و دستورالعمل هاى مؤكدى به او مى دهد.
گفتيم: نخستين آيه از اين آيات طبق مشهور در سرزمين جحفه در مسير پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى مدينه نازل شد: او مى خواهد به يثرب برود و آن را مدينة الرسول كند: هسته اصلى حكومت اسلامى
را در آنجا تشكيل دهد و استعدادهاى نهفته را شكوفا سازد: و آنجا را پايگاه و سكوئى براى دستيابى به حكومت گسترده الهى و اهدافش قرار دهد: اما با اين حال عشق و دلبستگى او به مكه سخت او را آزار مى دهد و دورى از اين حرم امن الهى براى او بسيار ناگوار است.
اينجا است نور وحى به قلب پاكش مى تابد و بشارت بازگشت به سرزمين مألوف را به او مى دهد: و مى گويد: همان كسى كه قرآن: بر تو فرض كرد تو را به جايگاه و زادگاهت باز مى گرداند (إِنَّ الَّذِى فَرَض عَلَيْك الْقُرْءَانَ لَرادُّك إِلى مَعادً).
غم مخور همان خدائى كه موسى را در طفوليت به مادرش بازگرداند: همان خدائى كه او را بعد از يك غيبت ده ساله از مصر به زادگاه اصليش بازگردانيد تا چراغ توحيد را برافروزد و حكومت مستضعفان را تشكيل دهد و قدرت فرعونيان طاغوتى را درهم بشكند: همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مكه باز مى گرداند: و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس برمى افروزد.
همان خدائى كه قرآن: بر تو نازل كرد و ابلاغش را فرض نمود و احكامش را واجب گردانيد: آرى خداى قرآن: خداى با عظمت زمين و آسمان اين امور در برابر قدرتش سهل و آسان است. «1»
11- وعده فتح و پيروزى
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنا لَك فَتْحاً مُّبِيناً. «2» به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1- ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم!
اسلام فراتر
از زمان، ص: 56
فتح المبين!
در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر صلى الله عليه و آله داده شده است: بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر صلى الله عليه و آله محبوبتر از تمام جهان بود: مى فرمايد: ما براى تو فتح آشكار و نمايانى مى كنيم (انا فتحنا لك فتحا مبينا).
پيروزى چشمگيرى كه آثار آن در كوتاه مدت و دراز مدت در پيشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشكار شده و مى شود: فتحى كه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير خواهد بود.
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به قصد عمره به سوى مكه حركت كرده و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گروهى خود دارى كردند، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.
اين جمعيت كه در حدود يك هزار و چهارصد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد هيچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند. و دركتاب هاى تاريخ مشروحاً آمده است «1»
ظاهر مجموع اين مسافرت يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است، و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.
پيامدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى صلح حديبيه
يك مقايسه اجمالى ميان وضع مسلمانان در سال ششم هجرت (هنگام صلح حديبيه) و دو سال بعد كه با ده هزار سرباز مجهز براى فتح
مكه حركت كردند تا به پيمان شكنى مشركان پاسخ دندان شكنى دهند و سرانجام بدون كمترين برخورد نظامى مكه را گشودند چرا كه قريش كمترين قدرت مقاومت در خود نمى ديدند نشان مى دهد كه بازتاب صلح حديبيه تا چه حد گسترده بود.
اسلام فراتر از زمان، ص: 57
به طور خلاصه مسلمانان از اين صلح چند امتياز و پيروزى مهم به شرح زير به دست آوردند.
1- عملا به فريب خوردگان مكه نشان دادند كه آنها قصد كشتار ندارند و براى شهر مقدس مكه و خانه خدا احترام فراوان قائلند، همين امر سبب جلب قلوب جمع كثيرى به سوى اسلام شد.
2- قريش براى اولين بار اسلام و مسلمين را به رسميت شناختند مطلبى كه
دليل بر تثبيت موقعيت آنها در جزيره عربستان بود.
3- بعد از صلح حديبيه مسلمانان براحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد كنند، و جان و مالشان محفوظ بماند، و عملا با مشركان از نزديك تماس پيدا كردند، تماسى كه نتيجه اش شناخت بيشتر اسلام از سوى مشركان و جلب توجه آنها به اسلام بود.
4- بعد از صلح حديبيه راه براى نشر اسلام در سراسر جزيره عرب گشوده شده، و آوازه صلح طلبى پيامبر صلى الله عليه و آله اقوام مختلفى را كه برداشت غلطى از اسلام و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله داشتند به تجديد نظر وادار كرد، و امكانات وسيعى از نظر تبليغاتى به دست مسلمانان افتاد.
5- صلح حديبيه راه را براى گشودن خيبر و بر چيدن اين غده
سرطانى يهود كه بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شد هموار ساخت.
6- اصولا وحشت قريش از درگيرى با سپاه هزار و چهارصد نفرى پيامبر صلى الله عليه و آله كه هيچ سلاح مهم جنگى با خود نداشتند و پذيرفتن شرائط صلح خود عامل مهمى براى تقويت روحيه طرفداران اسلام و شكست مخالفان بود كه تا اين اندازه از مسلمانان حساب بردند.
7- بعد از ماجراى حديبيه پيامبر صلى الله عليه و آله نامه هاى متعددى به سران كشورهاى بزرگ ايران و روم و حبشه، و پادشاهان بزرگ جهان نوشت، و آنها را به سوى اسلام دعوت كرد، و اين به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد صلح حديبيه اعتماد به نفس به مسلمين داده بود كه نه تنها در جزيره عرب كه در دنياى بزرگ آن روز راه خود را به پيش مى گشودند.
آيه 27 اين سوره كه تأكيد بر رؤياى صادقانه پيامبر صلى الله عليه و آله كرده مى گويد: مسلما در
اسلام فراتر از زمان، ص: 58
آينده وارد مسجد الحرام در نهايت امنيت خواهيد شد، و به انجام مناسك عمره مى پردازيد شاهد گويائى است بر اين كه اين سوره و محتواى آن بعد از حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است.
در روايات متعددى صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفى شده است از جمله: در تفسيرجامع الجوامع آمده است: هنگامى كه پيامبر از حديبيه باز مى گشت (و سوره فتح نازل شد) يكى از اصحاب عرض كرد: ما هذا
الفتح لقد صددنا عن البيت و صُدَّ هَديُنا: اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بئس الكلام هذا، بل هو اعظم الفتوح، قد رضى المشركون ان يدفعوكم عن بلادهم بالراع، و يسئلوكم القضية، و رغبوا اليكم فى الامان و قد راوا منكم ما كرهوا!: بد سخنى گفتى، بلكه اين بزرگترين پيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند بدون بر خورد خشونت آميز شما را از سرزمين خود دور كنند، و به شما پيشنهاد صلح دهند، و با آن همه ناراحتى كه قبلا ديده اند تمايل به ترك تعرض نشان دادند. صلح حديبيه در كوتاه مدت سبب فتح خيبر (در سال هفتم هجرت) و فراتر از آن سبب فتح مكه، و نيز پيروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود. «1»
12- بشارت بر غنائم زياد
در آيه بعد بشارت بيشترى به مسلمانان داده: مى گويد: خداوند به شما غنائم و فتوحات ديگرى وعده داده است كه هرگز توانائى بر آن نداشته و نداريد ولى خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد: و او بر هر چيز توانا است وَ أُخْرى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيها قَدْ أَحاط اللَّهُ بِها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ قَدِيراً (21) «2» در اين كه اين وعده اشاره به كدام غنيمت و كدام پيروزيها است؟ در ميان مفسران گفتگو است.
بعضى اشاره به فتح مكه و غنائم حنين مى دانند: و بعضى به فتوحات و غنائمى كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله نصيب امت اسلامى شد (مانند فتح ايران و روم
و مصر).
اسلام فراتر از زمان، ص: 59
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به همه آنها باشد.
تعبير به لم تقدروا عليها اشاره به اين است كه مسلمانان قبل از آن هرگز احتمال چنين فتوحات و غنائمى را نمى دادند ولى به بركت اسلام و امدادهاى الهى اين نيرو و توان براى آنها پيدا شد.
بعضى از اين جمله چنين استنباط كرده اند كه قبلا در ميان مسلمانان بحثى در باره اين فتوحات بوده است: اما خود را از انجام آن ناتوان مى ديدند: مخصوصا در حديثى كه در داستان جنگ احزاب آمده مى خوانيم: آن روز كه پيامبر صلى الله عليه و آله بشارت فتح ايران و روم و يمن را به مسلمانان داد منافقان، به باد سخريه گرفتند.
جمله قد احاط الله بها (خداوند، احاطه فرموده) اشاره به احاطه قدرت پروردگار بر اين غنائم يا فتوحات است: و بعضى، اشاره به احاطه علمى او دانسته اند اما معنى اول با جمله هاى ديگر آيه سازگارتر است: البته جمع ميان هر دو نيز مانعى ندارد.
و بالاخره آخرين جمله آيه يعنى و كان الله على كل شى ء قديرا در حقيقت به منزله بيان علت است براى جمله قبل اشاره به اين كه با قدرت خداوند بر همه چيز اين گونه فتوحات براى مسلمانان عجيب نيست
آيه مورد بحث يكى از اخبار غيبى و پيشگوئى هاى قرآن: در باره حوادث آينده و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب: و از معجزات پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است كه با اين
قاطعيت و تأكيد هم خبر از ورود به مسجد الحرام و انجام مراسم عمره در آينده نزديك مى دهد: و هم فتح قريب و پيروزى نزديك قبل از آن: و چنانكه مى دانيم اين هر دو پيشگوئى و اين پيروزيها، در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت. «1»
13- عمرة القضاء
عمرة القضاء همان عمره اى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله سال بعد از حديبيه: يعنى در ذى القعده سال هفتم هجرت (درست يك سال بعد از آنكه مشركان آنها را از ورود به مسجد الحرام بازداشتند) به اتفاق يارانش انجام داد: و نامگذارى آن به اين نام به
اسلام فراتر از زمان، ص: 60
خاطر آن است كه در حقيقت قضاى سال قبل محسوب مى شد.
توضيح اين كه: طبق يكى از مواد قرار داد حديبيه: برنامه اين بود كه مسلمانان در سال آينده مراسم عمره و زيارت خانه خدا را آزادانه انجام دهند: ولى بيش از سه روز در مكه توقف نكنند: و در اين مدت سران قريش و مشركان سرشناس مكه از شهر خارج شوند (تا هم از درگيرى احتمالى پرهيز شود: و هم آنها كه به خاطر كينه توزى و تعصب ياراى ديدن منظره عبادت توحيدى مسلمانان را نداشتند:
نبينند!).
رويهمرفته عمرة القضاء هم عبادت بود: و هم نمايش قدرت: و بايد گفت كه بذر فتح مكه كه در سال بعد روى داد در همان ايام پاشيده شد: و زمينه را كاملا براى تسليم مكيان در برابر اسلام فراهم
ساخت.
اين وضع به قدرى براى سران قريش ناگوار بود كه پس از گذشتن سه روز كسى را فرستادند خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله كه طبق قرار داد بايد هر چه زودتر مكه را ترك گويد و حضرت نيز ترك نمود. «1»
14- وعده كوثر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطيْناكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصلِّ لِرَبِّك وَ انحَرْ (2) إِنَّ شانِئَك هُوَ الأَبْترُ (3)
بنام خداوند بخشنده مهربان
1- ما به تو كوثر (خيرو بركت فراوان) عطا مى كنيم.
2- اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن.
3- مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب است.
روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است (مانند سوره و الضحى و سوره ا لم نشرح) و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است.
فاطمه (عليهاالسلام)
اسلام فراتر از زمان، ص: 61
كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد: و آن خيركثير و فراوان است: و مصاديق آن زياد است: ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشنترين مصداقهاى كوثر را، وجود مبارك فاطمه زهرا عليها السلام دانسته اند: چرا كه شأن نزول آيه مى گويد: آنها پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را متهم مى كردند كه بلا عقب است: قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گويد:
ما به تو كوثر داديم.
از اين تعبير استنباط مى شود كه اين خيركثير همان فاطمه زهرا عليها السلام و نسل اوست زيرا نسل
و ذريه پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند: بلكه آئين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند: و به آيندگان ابلاغ نمودند: نه تنها امامان معصوم اهل بيت عليهم السلام كه آنها حساب مخصوص به خود دارند: بلكه هزاران هزار از فرزندان فاطمه عليها السلام در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيمى بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آئين اسلام كوشيدند.
فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه كه آثار اين خيركثير هنوز ظاهر نشده بود: اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور:
خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله
در اينجا به بحث جالبى از فخر رازى برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد: قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خرده مى گرفتند: بنابر اين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند: ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند: در عين حال جهان مملو از آنها است، اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند: سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنها است: مانند باقر و
صادق و رضا و نفس زكيه.
اعجاز اين سور
5- فرازهاى ديگر از اعجاز علمى قرآن 1- وحدت هستى
جديدترين نظريه علمى ثابت كرده است كه زمين جزيى از منظومه شمسى بوده و به مرور زمان از آن جدا شده، به سردى گراييده و قابليت زندگى را پيدا كرده است.
براى صحت اين نظريه به وجود آتش فشان ها در بطن زمين و زمين لرزه ها در اثر اين آتش فشان ها اشاره مى كنند.
اين نظريه علمى جديد آنچه را كه در قرآن بدان اشاره شده است تأييد مى كند:
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرْض كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْانهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كلَّ شَىْ ءٍ حَىًّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30) «2»
(آيا نديدند كسانى كه كافر شدند، هر آينه بود آسمانها و زمين خشك و بهم چسپيده، ما گشاديم آنرا و زنده گردانيديم از آب همه چيز را، آيا ايمان نمى آورند؟).
استاد طباره مى گويد: اين يكى از معجزات علمى قرآن است كه علم جديد آنرا تأييد مى كند. علم ثابت كرده است كه اين هستى يك كتله متصل با هم بوده و به مرور زمان تقسيم شده است. منظومه شمسى ما در نتيجه همين انقسامات بميان آمده است. بخش دوم از آيه (و جعلنا من الماء كلّ شيى ءٍ حىّ ...) آشكارترين اشاره به تأييد حقيقت علمى است كه دانشمندان راز آنرا كشف كرده اند. بيشترين كاووشهاى كيمياوى به آب ضرورت دارد و آب عنصر اساسى ادامه زندگى در هستى و
نباتات است. 1 رتق بمعناى با هم متصل و يك جا. 2 فتق جدايى ميان دو
اسلام فراتر از زمان، ص: 80
چيز. ديگر اين كه؛ اين آيه نشان مى دهد كه خالق و ايجادگر اين هستى، آنرا بگونه اى ساخته است كه براى مخلوقاتش قابل زندگى باشد. اگر درجه حرارت زياده از حد پائين بود درجه اكسيژن در آن بسيار زياد مى شود، وقتى آب جامد شود حرارت زيادى از آن بيرون رانده مى شود و زير آبرا براى زندگى حيوانات آبى مساعد مى سازد. و عجيبترين حكمت قرآنى اين است كه، با كلمات بسيار سنجيده راز زندگى را بيان مى دارد.
2- پيدايش هستى:
دانشمند فضايى (جينز) مى گويد: اولين ماده هستى بشكل گازهائى بوده اند كه در فضا بطور منظم وجود داشتند و مجموعه كهكهشانها از تراكم وتجمع اين گاز ها پديد آمده اند. دانشمند ديگرى بنام (جامو) مى گويد: هستى در وهله اول پيدايشش پر از گازهائى بوده كه بطور منظم در فضا توزيع شده بودند و از آنجا كار تكوين آغاز يافته است.
اين نظريه اى است كه قرآن كريم آنرا تأييد مى كند. اگر نص قرآنى در رابطه موجود نمى بود شايد اكثر ما اين فرضيه علمى را نادرست مى پنداشتيم و يا به آن بديده شك مى نگريستيم.: ثمَّ استَوى إِلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ فَقالَ لها وَ لِلأَرْضِ ائْتِيا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتا أَتَيْنا طائعِينَ (11) «1»
(سپس به آفرينش آسمان پرداخت، درحالى كه به صورت دود بود،
و به آن زمين دستور داد «به وجود آئيد (وشكل بگيريد) خواه از روى اطاعت و خواه از روى اكراه آنها گفتند ما از روى طاعت مى آئيم (و شكل مى گيريم)
دراين آيه كريمه، مصدر پيدايش و خلقت اين هستى را دود (دخان) معرفى كرده است. دود چيزى است كه عربها از اشياء ملموس آنرا درك مى كردند كه در حقيقت همان گاز است. آيا چهارده قرن قبل در مقدور يك شخص كه خواندن و نگاشتن نمى دانست، بود كه اين كشف علمى قرن بيستم را بداند، آنهم در زمانى كه مردم از هستى و اسرار آن چيزى نمى دانستند؟!
اسلام فراتر از زمان، ص: 81
3- تجزيه ء اتم:
تا آخر قرن نوزدهم اعتقاد براين بود كه كوچكترين ماده هستى اتم است كه در يكى از عناصر وجود دارد و اتم غير قابل تجزيه است، اين نظريه چندين قرن وجود داشت و در چندين دهه گذشته دانشمندان توجه بيشترشان بر اتم بود تا اين كه موفق به تجزيه آن شدند و پى بردند كه اتم داراى اجزاء پروتون، نيترون و الكترون است. بواسطه اين تجزيه موفق به ساختن بمب اتم و بمب هاى هيدوژنى شدند. به اين قول پرودگار دانا و توانا توجه كنيد: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينا الساعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبى لَتَأْتِيَنَّكمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُب عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةً فى السماواتِ وَ لا فى الأَرْضِ وَ لا أَصغَرُ مِن ذالِك وَ لا أَكبرُ إِلا فى كتابٍ مُبِينٍ (3) «1»
به
اندازه سنگينى ذرّه اى در آسمان ها و زمين، از علم او دور نخواهد ماند، نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن مگر اين كه در كتابى آشكار ثبت است (كلمه أصغر (كوچكتر از ذره) در قرآن كريم اشاره به همين امكان تجزيه اتم است.
و آيه (ولا فى السّماوات) بيانگر اينست كه خواص اتم در زمين همان خواص اتم در موجودات فضائى مثل آفتاب، ستاره ها و سياره هاست.
آيا محمد (ص) خواص اتم را خوانده و براى تجزيه آن در زمين و آسمان تلاش كرده بود؟! اين بزرگترين معجزه علمى قرآن ودليل است براينكه اين كتاب وحى الهى است 4- كمبود اكسيژن:
از زمانى كه عمل و توانائى پرواز براى بشر فراهم آمد، دانشمندان به يك پديده اى طييعى پى بردند كه عبارت از كمبود اكسيژن در طبقات بالاى فضاست. وقتى انسان به بالا مى رود و در فضا قرار مى گيرد اين امر را درك مى كند و احساس نفس تنگى مى نمايد و هرچه بالاتر رود احساس خفقان مى كند تا حدى كه ديگر زندگى بدون اكسيژن غير ممكن مى گردد. از همين رو خدمه هاى پرواز به مسافرين مى آموزند كه كه هرگاه هواپيما به ارتفاع بيش از 35 هزار قدم بلند شود از دستگاه اكسيژن هاى مصنوعى بالاى سرشان استفاده كنند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 82
قرآن كريم در چهارده قرن قبل و قبل از كشف برنامه پرواز، به اين امر اشاره كرده است: فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلإسلامِ
وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فى السَّماءِ ... «1» آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى (پذيرش) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه
(بخاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود، بعداً نيز توضيحى در اين باره خواهد آمد.
در گذشته متقدّمين اين آيه را مطابق فهم خود و زمان خود تفسير مى كردند و مى گفتند: يعنى همانند كسى كه تلاش مى كند تا به آسمان برود، ولى نمى تواند. يا اين كه؛ كسى براى كارى تلاش كند كه محال است. علم جديد آمد و معجزه علمى قرآن ظاهر شد و يك اتفاق عجيبى را ميان آيه قرآن و واقعيت علمى ايجاد كرد. اين يك تصديق ديگرى بود درين عصر بر اعجاز قرآن و راستى نبوت محمد صلى الله عليه و آله.
5- دوگانگى يا دوقطبى بودن همه چيز:
قبلًا اعتقاد برين بود كه زوجيت (نرو ماده) تنها در ميان انسانها و حيوانات وجود دارد. علم جديد آمد و ثابت ساخت كه نر و مادگى در نباتات و جمادات و حتى كوچكترين جرم و برق هم وجود دارد، هرچيز جنس مثبت ومنفى دارد و ما همه مى دانيم كه برق بايد دو لين (رشته) يكى براى مثبت و يكى براى منفى داشته باشد.
اتم هم وقتى تجزيه شود در خود پروتون و نيترون دارد و هركدام ازاينها خواص نر و ماده را دارد. قرآن كريم در چندين آيه به اين موضوع اشاره كرده است:
1- وَ مِن كلِّ شَىْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَينِ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ (49) «2»
(از هر چيز خلق كرديم جفت، تا اين كه شما پند بگيريد) درينجا كلمه (ومن كلّ شيى ءٍ) دلالت بر عموميت دارد. يعنى همه چيز.
2- أَ وَ لَمْ يَرَوْا الىَ اْلأَرْضِ كمْ أَنبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ. «3» آيا آنها به زمين نگاه نكردند: چه اندازه در آن از گياهان جفت آفريديم.
اسلام فراتر از زمان، ص: 83
درين آيه اشاره به نباتات است.
3- سُبْحانَ الّذى خَلَقَ اْلأزْواجَ كُلُّها مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضَ وَ مِنْ أنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ. «1»
(پاك است ذاتى كه آفريده جفتها را همه از آنچه مى روياند زمين و از خود شما و آنچيز هاى كه شما نمى دانيد) اين آيه كريمه زوجيت را در همه موجودات از انسان، حيوان وآنچه كه ما مى دانيم و يا نمى دانيم ثابت مى سازد. پاك و باعظمت است ذات داناى توانا كه برهمه چيز احاطه دارد و همه چيز را برشمرده است. (توضيحاتى در اين مورد در فصل «زوجيت گياهان» خواهد آمد).
6- پرده هاى جنين:
علم ثابت كرده است كه جنين در رحم مادر محاط به سه پرده است، اين پرده ها تنها با تشريح دقيق علمى قابل درك مى شود، و گرنه با ديد چشم تنها مى توان يك پرده را مشاهده كرد. اين چيزى است كه طب امروز به آن پى برده است، ولى قرآن كريم از قبل اين امر را تأييد كرده است. ... يخْلُقُكُمْ فى بُطُونِ أُمَّهاتِكمْ خَلْقاً مِّن بَعْدِ خَلْقً فى ظلُماتً ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ
لَهُ الْمُلْك ... «2»
(آفريد شمارا در شكم هاى مادرانتان آفريدنى بعد از آفريدنى در تاريكى هاى سه گانه، اينست خداى پروردگارتان كه اوراست پادشاهى).
دراين آيه خداوند خبر داده است كه جنين در سه پرده پوشيده است كه آنهارا بنام ظلمات (تاريك ها) ياد نموده است، چون اين پرده ها طورى اند كه مانع رسيدن نور و روشنى به جنين مى شوند. علم امروزى هم به اين حقيقت تأكيد دارد.
7- نطفه گذارى در درختان بواسطه باد:
علم ثابت كرده است، باد نطفه هاى مذكر را به مؤنث در درختان ميوه دار منتقل مى كند و بدين واسطه درختان بارور مى شوند. قرآن كريم بدقت از آن حكايت كرده است: وَ أَرْسلْنا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسقَيْناكُمُوهُ وَ ما أَنتُمْ لَهُ بِخازِنينَ. «3»
(و فرستاديم بادهارا نطفه گذارنده، و فرستاديم از آسمان آب و نوشانيديم شمارا و
اسلام فراتر از زمان، ص: 84
نيستيد شما كه آن (باران) را خزينه كرده باشيد)
اين يك اخبار ديگرقرآن از حقايق علمى و ثابت است كه دلالت بر راستى نبوت مى كند. دانشمند مستشرق (اجنيرى) استاد دانشگاه آكسفورد در يك قرن قبل مى گويد: شتربانان عرب سيزده قرن قبل از اروپايى ها مى دانستند كه بادها درختان را باردار مى سازند. اشاره او بهمين آيه از قرآن كريم است.
8- ژنهاى زنده در منى انسان:
طب امروزى كشف كرده است كه منى داراى جاندارهاى كوچكى است كه آنرا ژن مى نامند، اين ژنها با چشم ديده نمى شوند و
بايد براى ديدن آنها از ميكروسكوب استفاده شود. هر ژن داراى شكلى با سر، گردن و دم است مشابهت به زالو هاى نوزاد دارد، يا كرم آبى سياه است كه در دهن حيوانات داخل مى شود و خون مى مكد. اين ژنهاى زنده با تخمك هاى زن مخلوط مى شوند و حمل صورت مى گيرد، وقتى عمل لقاح صورت گرفت دهن رحم بسته مى شود و ديگر چيزى به آن راه نمى يابد، و باقيمانده ژنها مى ميرند. اين يك تجزيه و نظريه علمى است.
قرآن كريم دراين رابطه مى گويد:
اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ (1) خَلَقَ اْلِانْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2) «1»
بخوان بنام پروردگارت كه آفريد انسان را از علق) (علق) همان شكل كرم يا نوزاد زالو است اين معجزه علمى قرآن در وقت نزول آن قابل درك نبود تا اين كه ميكروسكوب كشف شد و اين امر دانسته شد. «2
بخش 2 قرآن و كيهان شناسى در مورد كيهان شناسى و درباره كاينات از نظر اسلام، آيات و اخبار بى شمارى وجود دارد كه دقت در محتواى آنها، آدمى را به شگفتى وا مى دارد كه در آن برهه از زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله مبعوث گشت و در آن قطعه از زمين كه مأمور به تبليغ گرديد، جامعه آن روز، نه فرهنگ سالمى داشت و نه آنچنان علمى و فهمى، آن هم در شبه جزيره عربستان كه از خوردن مارمولك گرفت تا زنده به گور كردن
دختران و بى ارزش بودن نيمى از افراد جامعه «زنان» و داير كردن عشرتكده ها و صدها مسايل ديگر؛
در چنين مقطعى، دين مترقى و پوياى اسلام ببار نشست كه تا دنيا دنياست، هر روز از اخبار به غيب و اسرار دستورات و قوانين آن، پرده بردارى و از فورمول هاى نهفته و ناپيدا و بى انتهاى آن، عجائب و شگفتى هائى، در اختيار آدميان قرار گرفته و به اطلاعات آنان افزوده مى شود كه قسمتى از آن در اين بخش آيات و قسمت اعظم آن در بخش هاى متعدد اخبار، گفته خواهد شد.
البته قسمت قابل توجهى از آيات قرآن كريم، مربوط به كيهان و كيهان شناسى و شناساندن آن مى باشد و هدف ما از آوردن بعضى از آنها براى تفهيم اين مطلب است كه، نزول اين آيات در آن برهه از زمان و بيان اين گونه مطالب علمى، به اين سبك و نظم، خود از اعجاز مهم قرآن است و پرداختن به مشروح آنها، به كتاب مستقل در مجلدات زياد نياز دارد، بنا براين به خاطر بى بهره نماندن و آگاهى از فيوضات آن، ناگزيربه آوردن مطالبى خيلى فشرده اقدام مى نمائيم.
باز تأكيد مى كنيم كه فراموش نشود اين مطالب علمى و تخصصى در زمانى و در مكانى فرود آمده است كه نه آورنده و گوينده آن، درس خوانده بود و نه در مكتب استادى نشسته بود و نه در آن جامعه از علم خبرى بود و نه از اين گونه گفتارهاى فوق تخصصى (كه هنوز هم هنوز است، دست بشر) از به دست آوردن اسرار كامل آنها عاجز و نا توان است!، سراغى بود، اين
خود معجزه ايست فوق اعجازها
1- شكل گيرى نخست جهان آفرينش أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الأَرْض كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كلَّ شىْ ءً حَىً أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)» «1»
«آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش، اين حقيقت را نديدند كه، آسمانها و زمين در آغاز به هم پيوسته بودند، سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم آيا با اين آيات و نشانه ها باز هم ايمان نمى آورند.»
اين آيه مباركه از روى مطلب مهمّى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر و دست نخورده باقى مانده بود امّا گذشت زمان آن را تفسيركرد و مى كند؛
آن گونه كه ابن عباس گفته است، «القرآن يفسّره الزمان» «2»
«قرآن را (گذشت) زمان تفسيرمى نمايد»
با گذشت زمان كه علم به پيش مى رود، بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مُهر بعضى از آيات سر به مُهر قرآن كريم، شكسته و اسرار آن كشف و تفسيرمى شود، و باز هر چه زمان به جلوتررود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى كنار زده خواهد شد.
يكى از آن آيات آيه مباركه فوق است، پس از انقضاى قرون و أعصار و پس از تحقيق در مسائل خلقت، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه آسمانها از توده گازهاى فشرده شده
به وجود آمده است. ياگروهى براين باورند كه: «مجموعه جهان هستى، به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت، تدريجاً تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است.
به طور خلاصه، دانش نوين نشان مى دهد كه جهان بطور ناگهانى و در پى يك انفجار بزرگ پديد آمده است؛ نظريه «انفجار بزرگ» بر اين گمان است كه مواد متشكّله عالم يا جهان آغازين، پس از انفجار، آن چنان منبسط گرديد كه بى درنگ سراسر فضا را
اسلام فراتر از زمان، ص: 89
فرا گرفت و پر كرد!، و به دنبال يك سرى دگرگونى ها، نخست كهكشانه ها، سپس ستارگان يا خورشيدها و در پايان، سيارات را پديد آورد. اما چيزى كه تاكنون مجهول مانده است علّت انفجار بزرگ و يا موجبات انفجار مواد متشكّله جهان آغازين، چه بوده است؟!. «1»
با توجّه و دقّت به گفته هاى دانشمندان، آيه مباركه، پس از گذشت قرنها تفسيرشده است. مخصوصاً جمله «كانتا رتقاً ففتقنا هما» «آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را گشوديم» و با يك جمله كوتاه پر محتوى، تمامى تحقيقات و كاوشهاى علمى دانشمندان را خلاصه كرده و قرنها پيش از آن خبر داده است؛ اما باز علم بشر از فهم تفصيلى آن، عاجز است. «2»
پس بايد اعتراف كرد كه بشر با اين همه تلاش ها و كاوش ها در به دست
آوردن راز و رمزهاى جهان، هنوز در «الفِ» اسرار و رموز كاينات درجا مى زند، و به «باى» آن نه رسيده است درست است كه، اين گفتارها واظهار نظرها امروز ارزش علمى دارد أمّا علم و دانش، فرداچه پيش مى آورد جز او كسى نمى داند؟!.
«ثم استوى الى السّماء وهى دخان ...، «3»
سپس اراده آفرينش آسمان راكرد: در حالى كه به صورت دود بود، جمله «وهى دخان» «آسمانها در آغاز به صورت دود بود» نشان مى دهد كه در آغاز آفرينش، آسمانها توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است، و اين سخن با آخرين تحقيقات علمى، در مورد آغاز آفرينش، كاملًا هم آهنگ است.
هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده اى فشرده از گازها و دخان است.»
2- آغاز آفرينش جهان با بيان ديگر آيه هاى فصل پيش، ما را به تفكر در مورد آفرينش جهان و خالق آن از مسير عقلى و
اسلام فراتر از زمان، ص: 90
علمى دعوت كرده و رهنمون مى شود. اين آيه ها در مورد آغاز و ادامه و پايان جهان صحبت مى كنند، در حالى كه دانشمندان تلاش مى كنند تا به بعضى از سؤال ها، از جمله اينكه جهان چگونه با اين نظم و ترتيب به وجود آمده، و چگونه با اين شرايط به حيات خود ادامه مى دهد
و پايانش چگونه خواهد بود؟ پاسخى پيدا كنند، آنها مواد ستارگان و سيارات را بررسى كردند و آن ها را يكسان يافتند. آنها نحوه حركت ستارگان و مسيرى كه طى مى كنند و چگونگى حركت سيارات اطراف آن ها را بررسى كردند. و اندازه و طول عمر ستارگان را محاسبه نمودند، دريافتند كه قوانين مخصوصى بر حركت، مواد و اجرام آن ها حاكم است و از برنامه هاى خاصى تبعيت مى كنند، بنابراين نتيجه گرفتند كه بايد از يك منبع و منشأ سر چشمه گرفته باشند. بنابراين فرض كردند كه احتمالا در ابتدا يك ماده فشرده وجود داشته كه در يك محيط بسيار محدود و پر فشار قرار گرفته بوده. سپس در يك لحظه، انفجارى بزرگ رخ داده كه باعث شده اين ماده به امواج تبديل شود. اين امواج در يك لحظه در كيهان منتشر شده و به خاطر سرماى شديد كيهان، به سرعت به اتم تبديل شده سپس اين اتم ها به ستارگانى تبديل گشته اند كه حركت تشعشعات و طول عمرشان از يك قانون يكسان پيروى مى كند! اين ستارگان همچنين به گروه هايى تقسيم شدند كه قوانين بين گروه ها نيز يكسان مى باشد.
بعد از انفجار، انتروپى به شدت افزايش مى يابد و مواد باقى مانده، رو به بى نظمى مى گذارند ولى بعد از انفجار بزرگ نه تنها بى نظمى به وجود نيامده بلكه همان طور كه مى بينيم نظم و شعور حيرت انگيزى در ميان كوچك ترين ذرات گرفته تا بزرگ ترين ستارگان وجود دارد و اين چيزى به غير از تجلى اسماء و صفات الهى نيست عقل انسان حكم مى
كند كه يك انفجار نمى تواند منجر به ايجاد اين يكسانى حيرت انگيز شود. بلكه بر عكس انفجار منجر به نابودى و عدم تعادل مى گردد و نمى تواند چنين آسمان و زمين زيبا با سيستم هايى كه از قوانين دقيقى پيروى مى كنند به وجود آورد؟، ولى مى بينيم به وجود آمده است.
هيچ كس حقايق خلقت ستارگان را نمى داند اما خالق اين ستارگان از همه آن ها اطلاع دارد. و بسيارى از حقايق علمى را در مورد ستارگان به پيامبرخود، آشكار
اسلام فراتر از زمان، ص: 91
كرد، و در آيه 30 از سوره انبياء را چنين فرموده:
أَوَلَمْ يرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَالأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَجَعَلْنا مِنَ الْماء كُلَّ شَى ءٍ حَىّ أَفلايؤمِنُونَ: آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؛ و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟! آيا ايمان نمى آورند؟!.
توضيح علمى:
در مورد اين آيه از كسانى كه دخالت خداوند در شروع آفرينشى با اين نظم و زيبائى را، تكذيب مى كنند و سعى مى كنند وحدت هستى و جهان را «ماده بسيار فشرده» و «انفجار بزرگ در يك لحظه» و «خنك شدن ناگهانى» و غيره را تصادفى و اتفاقى جلوه دهند، در اين صورت سؤالى پيش مى آيد.
آيا اين نقطه شروع، فقط با شانس انجام يافته و اين ماده خود به خود، به تنهايى تبديل به چنين نظمى شده است. يا نيروئى مافوق تمام نيروها در
آن نقطه شروع دخالتى داشته است؟!.
البته نظر آن دانشمندان در مورد اينكه دنيا از يك نقطه شروع شده است درست است قرآن نيز چنين نقطه اى را با كلمه رَتْق، كه به معناى ماده فشرده شده، يا مواد به هم پيچيده و متصل بوده، تشريح و تأييد مى كند. اما اشتباه دانشمندان مادى گرا در آن است كه فكر مى كنند همه اين تغيير و تحول هاى شگرف و عجيب، به صورت تصادفى و اتفاقى بوده است!!.
خداوند پراكندگى اين مواد را با كلمه «فَفَتَقْناهُما» توضيح مى دهد. اين كلمه بدان معنا است كه خداوند اين مواد فشرده (رَتْق) را به خواست خود به مواد همگون تبديل كرد كه دنيا را با نظم به وجود آورد. به طورى كه مواد داخل خورشيد با مواد داخل زمين و ماه و ديگر سيارات و ديگر ستارگان يكسان است و تمامى اين مواد داراى اتم هاى مثبت و الكترون با بار منفى هستند. چنين تشابهى از لحظه اوليه خلقت وجود داشته است زيرا اين خلقت توسط يك خالق بوده و با يك فرمان صورت گرفته است وبس.
مسلماً آنچه كه پيوستگى آسمان و زمين را موجب مى شود عدم وجود اتمسفر در اطراف كره زمين بوده است. پس از تشكيل اتمسفر و تمركز گازهاى حياتى در
اسلام فراتر از زمان، ص: 92
بخش هاى پايينى جو، اتمسفر زمين شكل گرفته و با پيدايش آب و استقرار آن بر روى زمين و پس از تشكيل خاك اولين موجودات حياتى متابوليسم دار خلق
شده اند.
در اين دو آيه به سه نكته مهم درباره آفرينش جهان و موجودات زنده اشاره شده است
1- جهان در آغاز به صورت گاز و دود بود.
2- جهان در آغاز به هم پيوسته بود سپس كرات آسمانى از هم جدا شدند.
3- آغاز آفرينش موجودات زنده از آب است.
شرح: گرچه درباره كيفيت پيدايش جهان ونحوه آن فرضيات مختلفى وجود دارد كه از حدود فرضيه تجاوز نمى كند، ولى باتوجه به مطالعاتى كه روى كهكشان ها و منظومه هايى كه در حال پيدايش و شكل گيرى هستند به عمل آمده ثابت شده است كه جهان در آغاز به صورت توده گازى ابر مانند فشرده اى بود كه بر اثر گردش به دور خود، قطعاتى از آن جدا شده و به اطراف پراكنده گشته است واين قطعات تدريجاً سرد شده و به صورت مايع و در موارد زيادى به صورت جامد در آمده، و كرات مسكونى وغير مسكونى را تشكيل داده است.
مشاهدات دانشمندان فلكى در مورد «سحابى ها»، اين مسأله را كه دنيا در آغاز به صورت توده گاز دود مانندى بوده، به عنوان يك نظريه قطعى معرفى مى كند، اين چيزى است كه محافل عملى جهان، آن را پذيرفته اند!
درنخستين آيه فوق نيزمى خوانيم كه: «آسمانها (كرات آسمانى) درآغاز (مانند) دود بودند»
هماهنگى اين آيه با اكتشافات دانشمندان كه چندان از عمرآنها نمى گذرد نشانه اى از اعجاز علمى قرآن مى باشد كه پرده از روى مطلبى كه در عصر نزول قرآن كاملًا ناشناخته بوده است برمى دارد.
در انتهاى آيه آمده است «ما همه چيز را از آب زنده گردانيديم» همان طور كه خداوند در ابتداى اين آيه خلقت
جهان را از مواد در هم پيچيده آغاز كرده است و در آخر بيان مى دارد كه خلقت موجودات زنده از آب شروع شد، زيرا مسلماً بر
اسلام فراتر از زمان، ص: 93
اساس علم و دانش اگر آبى نبود زندگى هم وجود نداشت اين مطلب به آوردن دليل و برهان نياز ندارد، چون روشن است در هر سياره اى آب وجود ندارد زندگى نيز در آن نيست و در هر سلول يا ارگانيسم زنده، مى بينيم كه آب بيش از 70% وزنش را تشكيل مى دهد. بنابراين بدون آب، اثرى از زندگى نخواهد بود. پس مسلما سلول اجزاء سازنده هر موجود از انسان گرفته تا حيوان و حشره يا گياه، زنده است.
اگر ساختمان وجودى موجودات زنده را عميق تر بررسى و آزمايش كنيم مى بينيم كه بيشتر اسيد ها و تركيبات داخل سلول نيز از هيدروژن و اكسيژن و به صورت زنجيره هاى پيچيده بانظمى فوق العاده هستند. اين دو گاز، هيدروژن و اكسيژن، عناصرى هستند كه آب را تشكيل مى دهند و مى توانند اجزاى سازنده هر اتم بزرگ ديگر كه در سلول است، باشند.
پس طبيعت نمى تواند چنين زنجيره هاى پيچيده را در سلولى كه داراى ميليون ها اتم است بدين ترتيب كنار هم بچيند. در عين حال نيز نمى توان فرض كرد كه طبيعت بى جان گوهر حيات را، با چنين زنجيره هاى پيچيده سلولى به وجود آورده است كه فقط داراى حركت، تنفس، قابليت غذا خوردن و هضم و
حتى فكر كردن باشند. بلكه خداوند در اين آيه مى فرمايد كه او اين سلول ها را از آب آفريد و بعد زندگى را به آن ها داد.
ناگفته نماند پيدايش موجودات زنده، گياهى و حيوانى، در نخستين بار از آب، امروز يك نظريه معروف علمى است.
قرآن نيز در دومين آيه فوق، پيدايش همه موجودات زنده را از آب بازگو مى كند حتى آياتى كه آفرينش انسان را به خاك نسبت مى دهد، تصريح دارد كه اين خاك با آب آميخته بود و به صورت طين (گِل) بود. واينهاهمان چيزهايى است كه امروز به عنوان نظريات مسلم علمى شناخته مى شود.
بعد از تشريح روند شروع خلقت توسط آيه 30، خداوند در آيه 104 در پايان سوره به ما در مورد پايان اين جهان يا روز رستاخيز سخن مى گويد: كه در پايان بحث كيهان شناسى، تفصيل آن خواهد آمد
3- اسرار خلقت برخى ازمحققان دانشگاه لستر انگليس به ارائه تعدادى سؤال درباره اسرار خلقت پرداختند، اين كه هستى چگونه نشو و نما مى يابد؟ و انسان چگونه رشد مى كند؟
نتايجى كه حاصل شد نشان از وجود خالق، پديد آورنده و تنظيم كننده اين هستى مى دهد.
گروه دكتر اندرو از بخش شيمى و زيست شناسى اين دانشگاه با دستگاههاى هندسى بررسى كردند كه سلول تقسيم مى شود. اين مسئله واقعا حيرت آور است:
چه كسى باعث مى شود كه سلول شروع به تكثير و تقسيم كند كه خود بزرگترين سرّ از اسرار خلقت به
شمار مى رود.
محقق ديگرى به نام پروفسور مارتين بارتسو از بخش فيزيك و ستاره شناسى همين دانشگاه سؤالات ديگرى را مطرح مى كند: اين هستى از كجا آمده؟ چگونه رشد كرده؟ و به كجا مى رود؟ اما اين مسئله به كشف وجود ويژگى هر يك از اجزاى هستى يك دارد، به گونه اى كه دو بخش از هستى شبيه هم نيستند، بلكه هر كدام از آنها ويژگى خاصى دارند.
او يك سديم گاز و غبارى كه از ستاره ها مى جهد كه شبيه به اثر انگشت است را بررسى مى كند. هنگام تحقيق دريافته كه اين سديم از نظر شكل به سلول شبيه است كه نشان مى دهد از آن ميلياردها نوع در هستى وجود دارد به گونه اى كه دو تا از آنها به همديگر شباهت ندارند.
سديم گرد كه شبيه به سلول انسان است، در داخل آن هسته قرار دارد كه اطراف آن را غبار و گاز هستى گرفته و كاملا شبيه سلولى كه داخل آن هسته قرار دارد و ماده اى زنده كه اطراف آن را فراگرفته است. كارشناسان مى گويند: دو سلول شبيه به هم در زمين وجود ندارد و همين طور دو سديم شبيه به هم نيز در هستى نيست. «1»
لازم به دقت است كه پژوهشگران امروز با تجهيزات مدرن در قرن 21 مشاهده مى
اسلام فراتر از زمان، ص: 95
كنند، كه هسته چگونه تقسيم مى شود، مرگ و خلقت دوباره و چگونگى آغاز رشد اين هسته ها را
مى بينند،
اين انديشمندان ادعا مى كنند كه آنها اولين كسانى هستند كه مسير تفكر در پيدايش خلقت را آغاز كرده اند، اما قرآن حدود 14 قرن پيش، از آنها پيشى گرفته است و در باره آن سخن گفته است كه فرمود: «أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ بَدَءَ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ»!
آيا نديدند كه چگونه خدا خلقت را آغاز كرد و سپس آن را باز گرداند (يعنى آيا زندگى و مرگ، تقسيم شده هسته را نمى بينند كه خداوند چگونه آن را شروع و دوباره به حالت اوليه، باز مى گرداند). «1
4- تئورى هاى محل پيدايش حيات اوليه در رابطه با پيدايش حيات اوليه سه نظريه وجود دارد:
الف- حيات در جو آغاز شده،
ب- در اعماق اقيانوسها،
ج- حيات اوليه از فضا آمده است.
1- نظريه اول كه مى گويد: حيات در ابتدا در اتمسفر آغاز شده مى گويد: بافت هاى اصلى حيات در انتهاى بالاى اتمسفر شكل گرفته كه متشكل از گازهاى غير ارگانيك بوده است. وضعيت بد هوايى (طوفان، برق، ...) و فعاليتهاى آتش فشانى و تشعشعات خورشيدى، گازهايى مانند متان و هيدروژن و آمونياك را به مولكولهاى ارگانيكى (آلى) تبديل نموده و بافتهاى آن را پايه گذارى كرده است.
2- نظريه دوم كه محل تولد حيات اوليه را در جايى در چشمه هائى در اعماق آب مى داند مى گويد: ماده ارگانيكى اوليه در محيطى غنى از لحاظ غذائى، چند
اسلام فراتر از زمان، ص: 96
كيلومتر در زير سطح آب آغاز شده است، در زير چشمه هاى آبى، ستونهاى آبى قويى وجود داشته كه با فشار بيرون مى زده و مواد معدنى را با خود بيرون مى داده، و گرماى لازم براى ايجاد حيات را نيز، ايجاد مى كرد، بوده است.
3- نظريه سوم كه مى گويد: حيات اوليه در فضا شكل گرفته مى گويد: بافت هاى اصلى حيات در زمين پيدا و آغاز نشده، بلكه از فضاى دور دست آمده. ماده ارگانيك كه روى خاكستر (يا غبار) بين سيارات نشسته بوده به اتمسفر وارد شده و بزمين افتاده. و يا شايد ستاره اى از ستاره هاى دنباله دار ماده ارگانيسمى اوليه را از فضا با خود به زمين رسانده باشد.
محل پيدايش حيات در قرآن:
«قُلْ سِيرُوا فِى الأَرْضِ فَانظُرُوا كيفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ ينشِى ء النَّشْأَةَ الاخِرَةَ» «1»
(به آنها بگو: سير كنيد در زمين و ببينيد خدا چگونه حيات را آغاز كرد. به همان سادگى نيز در مرتبه عالى ترى حيات آخرت را ايجاد خواهد نمود»!.
نكات آيه:
1 حيات در زمين آغاز شده:
عناصر لازم براى ايجاد بافت هاى اصلى حيات اوليه روى زمين در مرداب هاى آتش فشانى و موارد مشابه آن وجود داشته است. هر چند تحولات جوى نيز در- آن نقش داشته است.
2 آغاز حيات قابل شناخت است:
انسان فعلا بافت ها و عناصر اصلى ساده ترين شكل حيات را شناخته است.
آيه در پاسخ به كسانى است كه مى گويند: روز قيامت زنده نخواهند شد. قرآن در پاسخ به آنها از آنها مى خواهد كه
بروند و ببينند كه حيات چگونه آغاز شده، (1400 سال پيش گفته «برويد ببينيد حيات چگونه آغاز شده»!. و همانگونه كه فعلًا آنرا ايجاد نموده، به همان سادگى نيز آنرا در آخرت ايجاد خواهد نمود.
(حرف ثُمَّ در آيه براى بيان «رتبه، رده، و مدار بالاتر و عالى تر» است كه از معانى
اسلام فراتر از زمان، ص: 97
آنست).
حيات اوليه:
«وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً» «1» «او كسى است كه از آب انسان را آفريد پس آنرا نَسَب و سبب قرار داد (ونسل او را از اين دو طريق گسترش داد)».
فعل جَعْل به معنى «قرار دادن» بر استمرار دلالت دارد. وقتى آيه مى گويد: آفرينش آن موجود اوليه را بطور نَسَبى و صهرى «قرار داد»، به اين معنى است كه هردو حالت (نَسَبى و صهرى) همچنان ادامه دارد. يعنى امروز تكثير شدن نيز مانند جفت گيرى كردن وجود دارد.
تك ياختگان نخستين نيز همچنان به توليد مثل از طريق تقسيم شدن ادامه مى دهند. يك ارگانيسم ساده تك سلولى مثل آميب خود را به دو قسمت تقسيم مى كند. «2
5- ادامه گسترش جهان مسئله گسترش جهان در ميان دانشمندان، مورد بحث و بر رسى قرار گرفته و نظريه هاى گوناگون ابراز داشته اند كه آيا هنوز هم جهان در حال انبساط و گسترش است يا دوران
انقباض آن فرا رسيده و يا درحال ايست و توقف است؟! پاسخ اين سؤال از مطالب ذيل روشن مى شود، و آنچه كه در اين زمينه قرآن كريم چهارده قرن پيش، مطرح نموده و با صراحت اعلام كرده است، قابل قبول و مورد تصديق است زيرا خالق اين مجموعه عظيم، خود بر سرنوشت آن اذعان نموده و با يك جمله كوتاه و پر معنا مسئله را روشن كرده است فرمود:
1- وَ السمَاءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47) وَ الأَرْض فَرَشناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48)» «3»
«ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم، و زمين را
اسلام فراتر از زمان، ص: 98
گسترديم و چه خوب گستراننده ايم».
اين آيه به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند جالب اين كه تعبير به «إنّا لموسعون ما گسترش دهنده گانيم» با استفاده از جمله اسميه واسم فاعل، دليل بر تداوم اين موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد. «1» واين درست همان چيزى است، امروز به آن رسيده اند كه، تمام كرات آسمانى و كهكشان ها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده (با وزن مخصوص فوق العاده سنگينى) سپس، انفجار عظيم وحشتناكى در آن رخ داده است، و به دنبال آن أجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات در آمده و به سرعت در حال عقب نشينى است. «2»
(ژرژگاموف) در كتاب «آفرينش جهان» در اين زمينه چنين مى گويد:
فضاى جهان كه از ميلياردها
كهكشان تشكيل يافته و دريك حالت انبساط سريع است، حقيقت اين است كه: جهان ما، در حال سكون نيست؛ بلكه انبساط آن مسلّم است، پى بردن به اين كه جهان ما در حال انبساط است، كليد أصلى را براى گنجينه معمّاى جهان شناسى، مهيا مى كند؛ زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد، لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است. «3»
علم امروز مى گويد: نه تنها كره زمين بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجاً فربه و سنگين تر مى شود؛ بلكه آسمانها نيز در گسترش هستند؛ يعنى: ستارگانى كه در كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند حتّى سرعت اين
اسلام فراتر از زمان، ص: 99
گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.
در كتاب «مرزهاى نجوم» نوشته «فرد هويل» مى خوانيم:
تندترين سرعت عقب نشينى كرات كه تا كنون اندازه گيرى شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است. كهكشان هاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها، به سبب عدم نور كافى دشوار است. تصويرهايى كه از آسمان بر داشته شده، آشكارا اين كشف مهّم را نشان مى دهد كه فاصله اين كهكشان ها بسيار سريع تر از كهكشان هاى نزديك افزايش مى يابد، نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشان هاى «ابرسنبلة و اكليل و شجاع» و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه، سرعتهاى عجيب و سرسام آورى را در اين باره ارائه مى دهد. «1»
چند جمله در اين زمينه از آقاى «جان
الدر» بشنويد او مى گويد:
جديد ترين و دقيق ترين اندازه گيرى ها در طول امواجى كه از ستاره گان پخش مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور بر داشته يعنى نشان داده است كه مجموعه ستاره گانى كه جهان از آنها تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند.
و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مى شود مثل اين كه، زمانى كليه ستاره گان در اين مركز مجتمع بوده اند و بعد از آن، از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شود.
دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است. «2
6- انبساط جهان در سال 1929 در رصد خانه اى در كوه ويلسون واقع در كاليفرنيا، يك اختر شناس آمريكايى به نام ادوين هابل () يكى از بزرگترين اكتشافات تاريخ نجوم را به ثمر رساند. او هنگامى كه ستارگان را با تلسكوپ غول پيكر خود نگاه مى كرد
اسلام فراتر از زمان، ص: 100
متوجه شد كه نور متصاعد شده از ستاره ها به انتهاى رنگ قرمزطيف جابجا مى شود و اين جابجايى، هنگامى كه ستاره از زمين دورتر مى شد، بيشتر خودش را نشان مى داد. اين كشف تأثير تكان دهنده اى در دنياى
علم داشت زيرا طبق قوانين شناخته شده فيزيك، پرتوهاى طيف نورى كه به سمت نقطه ديد حركت مى كنند به رنگ بنفش متمايل مى شوند در حالى كه پرتوهاى طيف نورى كه از نقطه ديد به بيرون مى آيند به رنگ قرمز متمايل مى شوند. در طول مشاهدات هابل، مشخص شد كه نور ستارگان متمايل به قرمز مى باشند. اين به اين معنى بود كه نورها هميشه از سمت ما تغيير مسير مى دهند.
قبل از اين اكتشاف، هابل كشف مهم ديگرى كرده بود: ستاره ها و كهكشان راه شيرى نه تنها از ما دور مى شدند بلكه از يك ديگر نيز دور مى شدند. تنها نتيجه گيرى را كه مى توان از دور شدن اجسام از يك ديگر در جهان گرفت اين است كه جهان دائماً در حال «انبساط» مى باشد.
براى آنكه بهتر بفهيم، مى توانيم جهان را مثل بدنه بالنى در نظر بگيريم كه در حال باد شدن است. همانطور كه نوك بدنه بالن بر اثر باد شدن از هم باز مى شود، اجسام نيز در فضا از يك ديگر، هنگامى كه كيهان انبساط پيدامى كند، دور مى شوند.
در واقع اين موضوع از لحاظ تئوريكى حتى پيشتر نيز كشف شده بود.
آلبرت اينشتين () كه بزرگترين دانشمند قرن شناخته شد، پس از محاسباتى كه در تئورى هاى فيزيكى انجام داد به اين نتيجه رسيد كه جهان نمى تواند ساكن باشد. با اين وجود، او تنها به اين خاطر كه نمى خواست با طرح همه گير و شناخته شده جهان ساكن در عصر خود درگيرى ايجاد كند، اين كشف را فاش نكرد. بعدها اينشتين در صدد شد
كه فاش نكردن كار خود را بعنوان «بزرگترين اشتباه زندگى اش» تلقى كند. متعاقباً اين مسئله از سوى مشاهدات هابل معلوم شد كه جهان در حال انبساط بسر مى برد.
در اين صورت جهان در حال انبساط، آيا چه اهميتى براى وجود جهان دارد؟.
انبساط جهان دلالت بر اين موضوع دارد كه اگر جهان به صورت معكوس به گذشته باز مى گشت، ثابت مى شد كه آغاز جهان از نقطه اى واحد بوده است. محاسبات
اسلام فراتر از زمان، ص: 101
نشان مى دهند كه «نقطه واحد» كه تمام ماده جهان را در برمى گيرد مى بايستى
«حجم صفر» و «تراكم بى كران» داشته باشد. جهان از طريق انفجار واحد با حجم صفر شكل گرفت. اين انفجار بزرگ كه نماد شروع جهان بود به نظريه «انفجار بزرگ» () نامگذارى و اين فرضيه به اين نام شناخته شده است. لازم به ياد آورى است كه «حجم صفر» عبارتى است كه جهت كاربردهاى توصيفى بكار مى رود.
علم قادر است مفهوم «نيستى» را، كه ماوراى محدوده فكرى بشر مى باشد، تنها از طريق توصيف آن بعنوان «نقطه با حجم صفر» معين كند. در حقيقت «نقطه بدون حجم» به معناى «نيستى» مى باشد. جهان از نيستى بوجود آمده است. به بيان ديگر جهان آفريده شده است.
فرضيه انفجار بزرگ نشان مى داد كه در ابتدا تمام اجسام در جهان از يك منشاء بوجود آمده و سپس از يك ديگر جدا شدند. اين حقيقت كه توسط فرضيه انفجار بزرگ آشكار گرديد،
14 قرن پيش در قرآن، زمانى كه مردم دانش كمى درباره جهان داشتند، به آن اشاره شد:
آيا كافران نديدند كه زمين و آسمانها بسته بود ما آنها را گشوديم و از آب هرچيز را زنده گردانديم چرا باز به خدا ايمان نمى آورند؟ (سوره الانبياء، آيه 30.
همانطور كه در اين آيه به آن اشاره شد، همه چيز حتى «زمين و آسمان» كه هنوز آفريده نشده بودند توسط انفجار بزرگ از نقطه اى واحد بوجود آمد و جهان كنونى را با جدا شدن از يك ديگر شكل داد.
هنگامى كه ما گفته هاى اين آيه را با نظريه انفجار بزرگ مقايسه مى كنيم، به اين نكته پى مى بريم كه اين دو فرضيه كاملًا با يك ديگر تطبيق دارند. با اين وجود انفجار بزرگ بعنوان فرضيه علمى، تنها در قرن بيستم مطرح شد.
انبساط جهان يكى از بزرگترين مدركى است كه جهان از هيچ آفريده شده است.
اگرچه اين واقعيت تا قرن بيستم توسط علم كشف نشد، اما خداوند واقعيت اين امر را براى ما در 1400 سال پيش در قرآن فاش كرد:
كاخ آسمان رفيع را ما بقدرت خود برافراشتيم و مائيم كه بر هر كار عالم مقتدريم و
اسلام فراتر از زمان، ص: 102
زمين را بگسترديم. «1
7- آسمان هاى بدون ستون قانون جاذبه و دافعه در زمانى كه از علوم پيشرفته فعلى
خبرى نبود و مسائلى مانند قوه جاذبه و دافعه و امثال اينها مطرح نمى شد و بشريت از اين مقوله ها، در بى خبرى كامل، به سر مى برد، اين كتاب آسمانى با بيان مطالبى سرشار از علوم گوناگون كه قرنها بعد به آن دست يافتند و رسيدند، بيان فرموده كه ما متعاقباً تعدادى از آنها را بطور فشرده و گذرا، مى آوريم و تحقيقات مبسوط را به كتابهاى نوشته شده در اين مفادها ارجاع مى دهيم.
1- خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنها ... «2»
آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد آفريد.
عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معنى ستون است، و مقيد ساختن آن به
«ترونها»، دليل بر اين است كه آسمان ستونهاى مرئى ندارد، مفهوم اين سخن آنست كه ستونهائى دارد اماقابل رؤيت نيست، اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته.
جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است. «3» 2- اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السموتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنها ... «4».
خدا همان كسى است كه آسمان هارا، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت،
اسلام فراتر از زمان، ص: 103
چون (ترونها: صفت براى عَمَد است معنيش چنين مى شود: آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد: برافراشته است: و لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است:
اما ستونى نامرئى!. اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسيرآن وارد شده است: پرده
از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات: بر كسى آشكار نبود: چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر: بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد: و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پوست پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچ كدام معلق و بى ستون نبود:
بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت: ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات:
علم و دانش بشر به اينجارسيد كه افلاك پوست پيازى: به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد: اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود: معلق و ثابتند: بى آنكه تكيه گاهى داشته باشند: و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى دارد: تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى: كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
اين همان است كه حسين بن خالد گويد: از امام ابى الحسن الرضا عليه السلام پرسيدم، اين كه خداوند فرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) يعنى چه: فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد ... حسين بن خالد مى گويد عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد آسمانها بى ستون است: امام فرمود: سبحان اللَّه، أليس اللَّه يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها: عجيب است: آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى
كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى: فرمود: پس ستونهائى هست و ليكن شما آنها را، نمى بينيد.
3- وَ السماءَ رَفَعَها وَ وَضعَ الْمِيزانَ. «1» اسلام فراتر از زمان، ص: 104
و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت.
در اين آيه به نعمت آفرينش آسمان اشاره كرده، مى فرمايد: خداوند آسمان را برافراشت (و السماء رفعها).
اين آسمان برافراشته با تمام مفاهيمش آيت عظيمى از آيات خدا است، و در طريق معرفتش به انسانها بهترين كمك را مى كند،
سپس به سراغ نعمت ديگر مى رود، و مى فرمايد: خداوند ميزان را قرار داد (و وضع الميزان)
ميزان به معنى سنجش است، پس هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود، چرا كه همه وسيله سنجشند
درست است كه ميزان در لغت به معنى ترازو و وسيله وزن كردن سنگينى اجسام است، اما مسلما ميزانى كه در اين آيه، بعد از ذكر آفرينش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده اى دارد كه هر وسيله سنجش و همه قوانين تكوين و تشريع را فرا مى گيرد، نه فقط وسيله سنجش وزن اجناس.
اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقيقى كه بر مليونها كره آسمانى حاكم است بدون ميزان و قوانين حساب شده اى امكان پذير نيست.
و اينكه مى بينيم در بعضى از عبارات ميزان به معنى قرآن يا به معنى عدل يا به معنى شريعت يا ترازو تفسير شده است در حقيقت هر كدام اشاره به مصداقى از اين مفهوم كل و گسترده است.
اگر ميزان و قانون از عالم بزرگ
برچيده شود راه فنا و نابودى پيش مى گيرد، و اگر زندگى شما هم فاقد نظم و ميزان باشد رو به فنا خواهيد رفت.
چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان عالم صغير هماهنگ مى شمرد، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است.
از آنچه گفتيم روشن مى شود اينكه در بعضى از روايات ميزان به وجود امام (عليه السلام) تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق، و عامل
اسلام فراتر از زمان، ص: 105
مؤثرى است براى هدايت همچنين تفسير ميزان به قرآن مجيد نيز ناظر به همين معنى است.
مسأله نظم و حساب در زندگى
در بدن ما بيش از بيست فلز و شبه فلز به كار رفته است كه هر كدام با كيفيت خاص و كميت معينى است، و هرگاه كمترين تغييرى در ميزان و معيار آنها رخ دهد سلامت ما به خطر مى افتد، فى المثل در فصل گرما كه انسان زياد عرق مى كند گاه گرفتار گرمازدگى مى شود، و بى آنكه بيمارى ديگرى داشته باشد ممكن است تا سرحد مرگ پيش رود، در حالى كه علت آن مسأله بسيار ساده اى است و آن كم شدن آب بدن و نمك خون مى باشد، و درمان آن چيزى جز نوشيدن آب و خوردن نمك اضافى نيست! اين يك نمونه ساده
از نظم و حساب در ساختمان تن ماست، گاه اندازه گيريها در ساختمان موجودهاى ظريف تر همچون سلولها، و از آن ظريفتر اتمها به قدرى دقيق و ظريف است كه يكهزارم، و گاه يك ميليونيم ميليمتر، يا ميلى گرم، سرنوشت ساز است، تا آنجا كه دانشمندان ناچارند براى اين محاسبه هاى دقيق از مغزهاى الكترونيكى استفاده كنند.
اين در نظام تكوين است، در جريانهاى اجتماعى نيز انحراف از قانون عدالت، بسيار مى شود كه ملتى را در كام نيستى فرو مى برد.
قرآن مجيد در چهارده قرن قبل با تعبيراتى كه در آيات فوق خوانديم پرده از روى اين حقيقت برداشته، و با جمله وَ السماءَ رَفَعَها وَ وَضعَ الْمِيزانَ همه گفتنى ها را گفته است، و طغيان و سرپيچى از قوانين تشريعى را همسنگ طغيان و سرپيچى از قوانين تكوينى كه حاكم بر آسمانهاست شمرده.
چه تصوير جالبى قرآن در اين آيات از جهان هستى، و از عالم انسانيت ارائه مى دهد نه تنها اين جهان كه جهان آخرت نيز يوم الحساب است، و روز نصب موازين بلكه در آنجا حساب و ميزان به درجات دقيق تر از اينجا است، و به همين دليل در روايات اسلامى به ما دستور داده شده است كه حساب خودمان را برسيم پيش از آنكه به حسابمان برسند، و خويشتن را در ميزان سنجش بگذاريم پيش از آنكه ما را
اسلام فراتر از زمان، ص: 106
وزن كنند حاسبوا أنفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا «1» حديثى كه از امير
مؤمنان على عليه السلام در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است: طبق اين حديث امام فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الأرض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور.: اين ستارگانى كه در آسمانند: شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.
آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا مى شد؟! جالب اين كه در مصدر اين حديث، تفسيرقمى جمله (هذه النجوم را لهذه النجوم) آورده است كه معانى و مطالب زيادى در آن نهفته است از جمله وجود شهرها و ساكنين آن شهرهاست!.
بعضى هاگفته اند كه اكتشافات اخيرنشان داده كه يك سلسله امواج نيرومند راديوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين با دستگاههاى گيرنده مخصوص، به خوبى گرفت؛ هيچ كس بدرستى نمى داند سرچشمه اين امواج فوق العاده نيرومند كجاست؟! ولى دانشمندان مى گويند احتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظر تمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به همين دليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ما تازگى دارد، موجوداتى كه آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند، ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند
8- عرش چيست! از عبارات قرآنى كه هنوز براى بشر قابل فهم نشده و از روى منظور و مفهوم واقعى آن پرده برداشته نشده و كشف نگرديده، مفاهيم عرش و كرسى خداوند مى باشد كه هركسى به فراخور فهم و برداشت خود بر آن دو، معنا گفته و تشريح نموده است
اسلام فراتر از زمان، ص: 107
1- ... وَسِعَ كرسيّهُ السَّماواتِ وَالأرْضَ وَلا يَئُودُهُ حِفْظُهُما وَهُوَ الْعَلِى الْعَظِيمُ ... «1» كرسى او آسمان ها و زمين را فراگرفته است و نگهدارى آن ها بر او سخت نمى باشد و اوست والاى بزرگ.
خداوند در اين آيه مى فرمايد: كرسى او آسمان ها و زمين را فراگرفته است پس كرسى خداوند بسيار بزرگ تر از هفت آسمان مى باشد كه ما آسمان اول آن را با تلسكوپ مى بينيم.
2- ... ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ ... «2» سپس خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بيستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بى انتهاى او است: بر عرش استيلا يافت: يعنى حكومت عالم هستى را بدست گرفت.
(ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ)
پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مى دانند نه در بقا و ادامه هستى.
3- وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالأرْضَ فِى سِتَّةِ ايَّامٍ وَكانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ .. «3»
و اوست كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود
وچندين آيه ديگر در اين مضمون.
عرش چيست
عرش در لغت به معانى گوناگون گفته
مى شود و در آيات نيز معانى متفاوت دارد.
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود و گفته مى شود عرش خدا، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مى شود.
اصولا جمله استوى على العرش كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است، همانطور كه جمله ثَلَّ عرشه (تختش فرو ريخت) به معنى از دست دادن
اسلام فراتر از زمان، ص: 108
قدرت مى باشد، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار مى رود، مثلا مى گوئيم در فلان كشور، جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت پائين كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد، يا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است.
بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است.
و از اينجا روشن مى شود: آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنائى نكرده اند.
معنى ديگرى براى عرش نيز هست، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته مى شود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده
(عالم ارواح و فرشتگان)
9- تدبير كارهاى جهان دردست خداست مادى گرايان وطبيعت باوران، مى گويند: تحول و تغيير و دگرگونى اوضاع جهان، با قوانين طبيعت جا به جا شده و انجام مى گيرد!، دين مداران و خداپرستان مى گويند: طبيعت بى جان و بى عقل و شعور، به هيچ وجه قدرت به وجود آوردن موجود جاندار و با خرد وو .. را ندارد و نيز چرخاندن اين مجموعه عظيم آفرينش، براى يك فرضيه موهوم امكان پذير نمى باشد. به مفاهيم آيات ذيل دقت نمائيد.
1- .. يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصّلُ الاياتِ لَعَلَّكُم بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2) «1»
(اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونى ها بى حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى باشد) بلكه اوست كه همه كارها را تدبير مى كند: و براى هر حركتى حسابى: و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است (يدبّر الأمر).
2- .. أَلا لَهُ الخَلْقُ وَ الأَمْرُ تَبارَك اللَّهُ رَبّ الْعالَمِينَ (اعراف: 54).
اسلام فراتر از زمان، ص: 109
آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان) براى او (و به فرمان او) است.
پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.
در اول آيه پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تأكيد مى گويد: آگاه باشيد آفرينش و اداره امور
جهان هستى تنها به دست او است (الا له الخلق و الامر).
در اين آيه براى بشر معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند تا آنها كه حقيقت جو هستند قبل از فرارسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند،
3- .. وَ أَوْحى فى كلِّ سماءٍ أَمْرَها ... فصلت: 12 ... و آنچه را مى خواست در هر آسمانى مقدر فرمود.
خلق و امر چيست؟
در اين كه منظور از خلق و امر چيست، ميان مفسران گفتگو است، اما با توجه به قرائنى كه در اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينش نخستين، و منظور از امر قوانين و نظاماتى است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى نمايد.
اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.
اين جمله مى گويد: همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و اداره اش نيز وابسته به او مى باشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود مى گردد.
بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند، زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى و فورى دارد و
اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه
اسلام فراتر از زمان، ص: 110
مى خوانيم إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (82) «1»
هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند، به او فرمان مى دهد موجود باش، آن هم موجود مى شود.
ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره كه در آيه مورد بحث خوانديم، استفاده مى شود كه امر به معنى هر گونه فرمان الهى است، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده
(دقت كنيد).
و در پايان آيه مى فرمايد: پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است
(تبارك الله رب العالمين).
در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يك نوع ستايش از مقام مقدس پروردگار است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده.
از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكى ها و خيرمستمر، تبارك اللّه رب العالمين. «2
10- آسمان هاى هفتگانه در هفت سوره
مباركه قرآن كريم از هفت آسمان نام برده است كه در اين فصل مختصر توضيحى براى هر يك از آن آيات ذكر مى نمائيم تا براى عزيزان پژوهشگر روشن شود قرآنى كه در محيط بى فرهنگى آن برهه از زمان در گوشه اى از عربستان، طلوع نمود، به چه منبعى اتصال داشته و از چه مصدرى، شرف نزول يافته و از چه گنجينه هاى علمى، پرده برداشته و بر مى دارد و خواهد برداشت.
سوره بقره در آيات ذيل مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست؟ مفسران و دانشمندان اسلامى
اسلام فراتر از زمان، ص: 111
بيانات گوناگون و تفسيرهاى مختلفى كرده اند: آنچه صحيحتر به نظر مى رسد، اين است كه مقصود از سماوات سبع همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مى دهد كه عدد سبع در اينجا به معنى تكثير نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
منتها از آيات قرآن چنين استفاده مى شود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مى بينيم همه جزء آسمان اول است (در فصل تزئين آسمان اول با ستارگان مشروحاً مى خوانيد)، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مى دهند.
و اما اين كه شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر بهر
نسبت كه پيش مى رود از عجائب آفرينش تازه هائى را بدست مى آورد، مثلا علم هيئت هم اكنون بجائى رسيده است كه بعد از آن، تلسكوپها قدرت ديد را از دست مى دهند، آنچه رصدخانه هاى بزرگ كشف كرده اند، فاصله اى به اندازه هزار ميليون (يك ميليارد) سال نورى مى باشد، و خود معترفند كه تازه اين آغاز جهان است نه پايان آن، پس چه مانع دارد كه در آينده با پيشرفت علم هيئت آسمان ها و كهكشان ها و عوالم ديگرى كشف گردد.
1- ... ثُمَّ استَوى إِلى السَّماءِ فَسوَّاهُنَّ سبْعَ سماواتٍ وَ هُوَ بِكلِّ شىْ ءٍ عَلِيمٌ «1»
.. سپس به آسمان پرداخت و آنها رابه صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هرچيز آگاه است.
كلمه سماء در لغت به معنى طرف بالا است، و اين مفهوم جامعى است كه مصداق هاى مختلفى دارد،
بهتر اين است كه براى فهميدن اين آيه و آيه هاى مشابه آن، اظهارات يكى از رصدخانه هاى بزرگ جهان را بشنويم.
رصدخانه پالومار عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى كند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 112
... تا وقتى كه دوربين رصدخانه پالومار را نساخته بودند، وسعت دنيائى كه بنظر ما مى رسد بيش از پانصد سال نورى نبود، ولى اين دوربين وسعت دنياى مارابه هزار ميليون سال نورى رساند، و در نتيجه ميليون ها كهكشان جديد كشف شد كه بعضى از آنها هزار ميليون سال نورى با ما فاصله دارند «1»، ولى، بعد از فاصله هزار ميليون سال نورى فضاى عظيم، مهيب و تاريكى به چشم
مى خورد كه هيچ چيز در آن ديده نمى شود، يعنى روشنائى از آنجا عبور نمى كند تا صفحه عكاسى دوربين رصدخانه را متأثر كند.
ولى بدون ترديد در آن فضاى مهيب و تاريك صدها ميليون كهكشان وجود دارد كه دنيائى كه در سمت ما است با جاذبه به آن كهكشان ها نگهدارى مى شود.
تمام اين دنياى عظيم كه به نظر مى رسد و داراى صدها هزار ميليون كهكشان است جز ذره اى كوچك و بى مقدار از يك دنياى عظيم تر نيست و هنوز اطمينان نداريم كه در فراسوى آن دنياى دوم دنياى ديگرى نباشد.
از اين گفته به خوبى بر مى آيد كه علم هنوز با آن پيشرفت شگفت انگيز خود در قسمت آسمانها كشفيات خويش را سر آغاز جهان مى داند نه پايان آن، بلكه آن را ذره كوچكى در برابر جهان بس با عظمت، مى شمارد. «2»
سوره فصلت:
2- .. ثمَّ استَوى إِلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ فَقالَ لها وَ لِلأَرْضِ ائْتِيا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سبْعَ سَماواتٍ فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كلِّ سماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذالِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12) «3»
سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالى كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روى طاعت مى آئيم!.
اسلام فراتر از زمان، ص: 113
در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز
آفريد، و آنچه را مى خواست در هر آسمانى مقدر فرمود، و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان) زينت بخشيديم و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند دانا.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه (يوم يعنى) روز در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولى نيست، چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت، بلكه منظور از آن دوران هاى آفرينش است كه گاه ميليون ها يا ميلياردها سال به طول انجاميده.
در اين دو آيه نكات مهمى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
1- تعبير به ثمّ (سپس) معمولا براى تاخيردر زمان مى آيد؛
پس آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است، ولى در سوره نازعات مى فرمايد: آيا زنده شدن شما بعد از مرگ مهمتر است، يا آفرينش آسمان؟ خداوند آن را بنا كرد و برافراشت و منظم ساخت، شب آن را تاريك، و روز آن را آشكار نمود، وَ الأَرْض بَعْدَ ذالِك دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنها ماءَها وَ مَرْعاها (31) وَ الجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَّكمْ وَ لأَنْعامِكمْ (33) «1»
: و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت، تا وسيله زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد.
كلمه «بعد ذالك» مى گويد، زمين بعد از آسمان، به وجود آمده است.
راه حل با اين كه مفاد دو آيه فوق درظاهر با همديگر متفاوت است و همچنين أخبارى كه در اين زمينه وارد شده است؛ ولى علماى تفسيربراى جمع ميان اين گونه آيات، نظريه زير
را ابراز داشته اند.
مفسّر قرآن ابن عباس گويد: آفرينش زمين (بصورت فشرده) پيش از آسمان بوده امّا (دحو الأرض) يعنى گسترش زمين و جوشيدن چشمه ها و پيدايش درختان و مواد غذائى، همه بعد از آفرينش آسمانها صورت گرفته است چنانكه كلمه «دحاها»
اسلام فراتر از زمان، ص: 114
(يعنى زمين را بعد از آن گسترش داد) به خوبى اين راه حل را تأييد مى نمايد،
فخر رازى نيز در تفسيرسوره نازعات مى گويد: المسألة الثالثه: لمّا ثبت انّ اللَّه تعالى خلق الأرض اوّلًا ثمّ خلق السّماوات ثانيا ثمّ دحى الأرض بعد ذلك ثالثا ... «1» وقتى كه ثابت شد كه خداى تعالى اوّل زمين رابه صورت فشرده آفريده سپس آسمان را خلق كرد و در مرحله سوّم زمين را گسترانيد ... نظريه ابن عباسرا تأييد مى كند، در كتب شيعه هم از ائمّه عليهم السلام قريب به اين مضمون، احاديثى وارد شده است.
البتّه ما در صدد اين نيستيم كه، در اين باره تحقيق نمائيم، بلكه مطلبى كه مربوط به موضوع كتاب ما است يعنى: (پيشگوئى ها و اعجاز قرآن) را مورد بررسى قرار مى دهيم
مگر اين كه بگوئيم: جدا شدن زمين از خورشيد به اثبات رسيده است در آن صورت (ثمّ) را به تأخير بيانى معنا مى كنيم، اما اين ادعا هنوز به طور قطع به اثبات نرسيده است تا علم و كشف جديد در آينده چه گويد.
2- بعضى از ارباب لغت و مفسران گفته اند اين كلمه «استوى» اگر با عَلى متعدى شود به معنى
استيلاء و سلطه بر چيزى است، مانند الرحمن على العرش استوى خداوند بر عرش استيلا يافت. «2»
و اگر با الى متعدى شود به معنى قصد مى آيد، مانند آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ثم استوى الى السماء: سپس اراده آفرينش آسمان كرد.
3- جمله هى دخان: آسمانها در آغاز به صورت دود بود، نشان مى دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيم بوده است، و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش، كاملا هماهنگ است.
هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند.
4- جمله فقضاهن سبع سماوات فى يومين: آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمان ها است كه هر دورانى از آن
اسلام فراتر از زمان، ص: 115
ميليون ها يا ميلياردها سال به طول انجاميده، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرى تقسيم مى شود، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب، و دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد.
استعمال يوم به معنى دوران بسيار رائج و متداول است، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديده مى شود، فى المثل مى گوئيم انسان در زندگى يك روز گرفتار ناكامى مى شود و روز ديگر پيروز مى گردد، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزى است.
5- عدد سبع (هفت) همان عدد تعداد است يعنى عدد آسمانها درست به تعداد هفت است، با
اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مى بينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسمان اول است، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته، دستگاههاى علمى و تحقيقاتى انسان به ماوراء اين منطقه يعنى غير از آسمان اول نفوذ نكرده است.
اما شش عالم ديگر چگونه است؟ و از چه تشكيل يافته؟ جز خدا نمى داند.
8- جمله و اوحى فى كل سماء امرها: در هر آسمانى فرمان خود را وحى كرد و نظام لازم را به آنها بخشيد اشاره به اين است كه تنها با آفرينش آسمانها مسأله تمام نشد، بلكه در هر كدام آنها موجودات و مخلوقات و نظام و تدبير خاصى مقرر فرمود كه هر يك به تنهائى نشانه اى از عظمت و علم و قدرت او است. «1»
سوره طلاق
3- اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنزَّلُ الأَمْرُ بَيْنهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاط بِكلِّ شىْ ءٍ عِلْماً. «2» خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد
اسلام فراتر از زمان، ص: 116
يعنى همانگونه كه آسمانها هفتگانه اند زمين ها نيز هفتگانه مى باشند، و اين تنها آيه اى
از قرآن مجيد است كه اشاره به زمين هاى هفتگانه مى كند عدد هفت كه براى تعداد و شماره است، مفهوم آن وجود هفت آسمان مى شود و با توجه به چندين آيه (كه درفصل بعدى مى آيد) روشن مى شود كه آنچه ما مى بينيم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد همه مربوط به آسمان اول است، و ماوراى اين ثوابت و سيارات، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است.
اين در مورد آسمانهاى هفتگانه، و اما در مورد زمين هاى هفتگانه ممكن است اشاره به طبقات مختلف كره زمين باشد، زيرا امروز ثابت شده كه زمين از قشرهاى گوناگونى تشكيل يافته، و يا اشاره به اقليم هاى هفتگانه روى زمين، چرا كه هم در گذشته و هم امروز كره زمين را به هفت منطقه تقسيم مى كردند (البته طرز تقسيم در گذشته و امروز متفاوت است، امروز زمين به دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى و دو منطقه معتدله و دو منطقه حاره و يك منطقه استوائى تقسيم مى شود، اما در گذشته اقليم هاى هفتگانه به شكل ديگرى تقسيم مى شد).
ولى ممكن است عدد هفت كه از تعبير مثلهنّ استفاده مى شود براى تكثير و اشاره به زمين هاى متعددى باشد كه در عالم هستى وجود دارد.
تا آنجا كه بعضى از دانشمندان فلكى مى گويند كراتى كه مشابه كره زمين بر گرد خورشيدها در اين عالم بزرگ گردش مى كند حداقل سيصد ميليون كره است!.
هر چند با اطلاعات كمى كه ما از ماوراى منظومه شمسى داريم به دست دادن عدد در اين زمينه كار مشكلى است، ولى به هر حال
دانشمندان ديگر فلكى نيز تأكيد مى كنند كه در كهكشانى كه منظومه شمسى جزء آن است ميليون ها ميليون كره وجود دارد كه در شرايطى مشابه كره زمين قرار گرفته، و مركز حيات و زندگى مى باشد.
البته ممكن است پيشرفت علم و دانش بشر در آينده اطلاعات بيشترى در باره تفسيراين گونه آيات در اختيار ما بگذارد. «1»
سورة ملك
اسلام فراتر از زمان، ص: 117
در باره آسمانهاى هفت گانه كمى قبل از اين در تفسير آيه 12 سوره طلاق بحث كرديم، و در مورد طباقًا در اينجا بايد بيفزاييم كه بر اساس اين تعبير آسمانهاى هفت گانه هر كدام فوق ديگرى قرار دارد، زيرا معنى مطابقه در اصل آن است كه چيزى را فوق چيز ديگرى قرار دهند.
اگر آنچه را از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه را جزء آسمان اول بشمريم معلوم مى شود كه در مراحل بالاتر عوالم ديگرى است كه يكى برتر از ديگرى مى باشد.
4- الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سماواتٍ طِباقاً مَّا تَرى فى خَلْقِ الرَّحْمانِ مِن تَفاوُتٍ فَارْجِع الْبَصرَ هَلْ تَرى مِن فُطورٍ (3) ثمَّ ارْجِع الْبَصرَ كَرَّتَينِ يَنقَلِب إِلَيْك الْبَصرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (4) «1» همان كسى كه هفت آسمان را بر روى يك ديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟
بار ديگر (به عالم هستى) نگاه كن سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده) به سوى تو بازمى گردد
در حالى كه خسته و ناتوان است.
طبق محاسبات دانشمندان فلكى تنها در كهكشان ما بالغ بر يك صد ميليارد
(000 000 000 100) ستاره وجود دارد كه خورشيد ماباتمام عظمتش يكى از ستاره هاى متوسط آن محسوب مى شود! از سوى ديگر در اين جهان بزرگ آنقدر كهكشان وجود دارد كه از حساب و شماره بيرون است.
و هر قدر تلسكوب هاى نجومى عظيم تر و مجهزتر مى شوند كهكشان هاى تازه اى كشف مى شود! و چه بزرگ است خدائى كه اين طرح عظيم را با آن نظام دقيق ريخته العظمة لله الواحد القهار. «2»
11- تزئين آسمان اول با ستارگان در فصل پيشين در توضيح هفت آسمان گفتيم: كه همه اين ستاره هاى ثابت و سيار
اسلام فراتر از زمان، ص: 118
كه مى بينيم، همه و همه در آسمان دنيا و پائين و آسمان اول است، بعد از آن را خود او مى داند، ولى آن گونه كه به نظر مى آيد گذشت زمان و پيشرفت دانش جهان، در آينده اين مطالب را، به وضوح معنا خواهد كرد كه ديگر نيازى به تكلّف و زحمت تأويل و غيره نباشد؛
حالا آياتى كه به وضوح براى ما بودن اين همه ستاره ها را در آسمان پائين، در سوره هاى مختلف بازگو نموده است، ذيلًا مى آوريم.
سوره حجر
بعد از غروب آفتاب ستاره ها يكى بعد از ديگرى
ظاهر مى شوند، گوئى از پشت پرده بيرون مى دوند و به هنگام طلوع صبح فرار كرده و در برابر نيروى خيره كننده آفتاب خود را پنهان مى كنند، در نتيجه هزاران سال است چشم همه دانشمندان را به خود مشغول داشته به ويژه امروز كه با نيرومندترين تلسكوب ها و دوربين هاى عظيم نجومى به سوى آن خيره مى شوند و هر زمان اسرار تازه اى از اين عالم پر غوغا، و در عين حال خاموش، براى مردم جهان كشف مى كنند.
راستى چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى! ...
1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فى السماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ (16) «1» ما در آسمان برج هائى قرار داديم، و آنرا براى بينندگان تزيين كرديم.
اين آيه اشاره به گوشه اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خدا است؛ برجهاى آسمانى اشاره به منزلگاههاى خورشيد و ماه است، و به تعبير دقيق تر هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى كنيم در هر فصل و موقعى از سال، آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خود گرفته اند) مى بينيم و مى گوئيم خورشيدمثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مى كند ما آسمان و اين صورتهاى فلكى را براى بينندگان زينت بخشيديم (و زَيَّنَّاها للنَّاظِرينَ).
اسلام فراتر از زمان، ص: 119
بعضى هاگفته اند كه اكتشافات اخيرنشان داده كه يك سلسله امواج
نيرومند راديوئى از فضاهاى دور دست، مرتباً پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين با دستگاههاى گيرنده مخصوص به خوبى گرفت، هيچ كس بدرستى نمى داند سرچشمه اين امواج فوق العاده نيرومند كجاست؟ ولى دانشمندان مى گويند احتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظر تمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به همين دليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ما تازگى دارد، موجوداتى كه آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند، ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند.
قرآن درياى بيكران از اين مقوله هاست و دانشمندان آينده در زمينه اين آيات به مفاهيم و حقايق تازه اى دست مى يابند كه امروز براى ما مجهول مانده و به آن دست نيافته ايم «1»
سوره صافات
به راستى يك نگاه به صفحه آسمان در شبهاى تاريك و پر ستاره، چنان منظره زيبائى در نظر انسان مجسم مى سازد كه او را مسحور و مفتون خويش سازد.
گوئى با زبان بى زبانى با ما سخن مى گويند، و رازهاى آفرينش را بازگو مى كنند گوئى همه شاعرند و زيباترين غزلهاى عشقى و عرفانى را پى در پى مى سرايند. چشمك زدنهاى آنها بيانگر رازهائى است كه جز در ميان عاشق و معشوق وجود ندارد.
2- إِنّا زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (6) «2» 6- ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم
جالب اين كه مى گويد: آسمان پائين را با كواكب تزيين كرديم در حالى كه فرضيه اى كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود مى گفت: فقط آسمان بالا آسمان
ستارگان ثوابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطلميوس).
ولى چنانكه مى دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروى قرآن از فرضيه
اسلام فراتر از زمان، ص: 120
نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده اى از اين كتاب آسمانى است (دقت كنيد).
نكته جالب ديگر اين كه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباى ستارگان به خاطر قشر هوائى است كه اطراف زمين را فرا گرفته، و آنها را به اين كار وامى دارد، و اين با تعبير السّماء الدّنيا (آسمان پائين) بسيار مناسب است، اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه مى كنند و فاقد تلؤلؤ هستند. «1»
فصلت 12
3- ... وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصابيحَ .. (12) «2»
و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان زينت بخشيديم.
اين جمله ها دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مى باشند و در نظر انسانها همانند چراغهائى هستند كه از سقف اين آسمان نيلگون آويزان شده است، و نه تنها زينت آسمانند و با تلألأ خاص و چشمك زدنهاى پر معنى و پى در پى قلب عاشقان اسرار آفرينش را به سوى خود جذب مى كنند، و ترانه توحيد سر مى دهند، بلكه در شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهائى هستند كه هم با روشنائى خود راهنمائى مى كنند، و هم سمت و جهت حركت را معيّن ميسازند. «3»
سوره ملك
دوباره تكرار مى كنم كه يك نگاه به آسمان در يك شب تاريك و پرستاره، و توجه به آن عوالم رؤيائى
دوردست، و تصور نظامهائى كه بر آنها حاكم است، و دقت در زيبائى و ظرافت و عظمت و سكوت اسرار آميز و پر ابهتى كه بر آنها سايه افكنده، انسان را در جهانى مملو از عرفان و نور حق وارد مى كند، و در عوالمى از عشق پروردگار سير مى دهد كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست
4- .. وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ ... (5) «4» ما آسمان پائين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ...،
اسلام فراتر از زمان، ص: 121
اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مى كند كه تمام ستارگانى كه ما مى بينم همه بخشى از آسمان اول است، آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديك تر مى باشد، و به همين دليل به عنوان السماء الدنيا (آسمان نزديك و پائين) از آن تعبير شده است. «1»
پس آن چيزى كه ما تا به حال توانسته ايم با تلسكوپ ها مشاهده كنيم و تا فاصله 15 يا 17 ميليارد سال نورى جلو رفته ايم تنها آسمان اول مى باشد كه خداوند اشاره مى كند كه ما آن را با ستارگان مزين ساختيم. حال شش آسمان ديگر چه مى باشند هنوز كشف نشده است
12- آفرينش زمين و آسمان در شش روز بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از
آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، ما بينهما (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است، چون مى دانيم آسمان شامل تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است
در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد.
به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم، زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه يوم (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى شود كه يوم به معنى يك دوران به كار مى رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال،
اسلام فراتر از زمان، ص: 122
شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان مى دهد يكى از معانى يوم همان دوران است، فراوان مى باشد:
چنان كه در قرآن از عالم رستاخيز به يوم القيامة تعبير مى كند درحالى كه روز رستاخيز و
محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد (سوره معارج آيه 4).
و در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است چنانكه امير مؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك: دنيا براى (تو) دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو.
و در محاورات روز مره مى گوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى شود.
يا اين كه مى گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى گردد.
شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا كه مى گويد:
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش*** آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن*** روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليون ها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچ گونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است.
با توجه به مطالب فوق آيات ذيل را مورد دقت قرار دهيد.
1- إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ .. «1»
پروردگار شما خداوندى است
كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت.
اسلام فراتر از زمان، ص: 123
در تفسيربرهان ذيل همين آيه از تفسيرعلى بن ابراهيم نيز مى خوانيم كه امام فرمود:
فى ستة ايام يعنى فى ستة اوقات: شش روز يعنى شش وقت و دوران.
چرا جهان را در يك لحظه نيافريد؟
در اينجا سؤالى مطرح مى شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟ پاسخ اين سؤال را از دو نكته مى توان دريافت.
1- چون كارهاى خداوند با سير طبيعى و تكاملى انجام مى گيرد، روى اين اصل مسائل آفرينش نيز با طى مراحل طبيعى و تكامل به وجود مى آمد.
2- اگر اآفرينش در يك لحظه مى بود، كمتر مى توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف، و چهره هاى گوناگون، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى شد، آنقدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه هر روز در مرحله اى، و هر ماه به شكلى، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفريدگار بدست دهد. «1»
2- الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض وَ ما بَيْنَهُما فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ استَوى
عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمانُ فَسئَلْ بِهِ خَبِيراً «2»
همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز [: شش دوران] آفريد؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه كه از همه چيز آگاه است!
3- هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمَّ استَوى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فى الأَرْضِ وَ ما يخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ ما كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4) «3»
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [: شش
اسلام فراتر از زمان، ص: 124
دوران] آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند، و آنچه را از آن خارج مى شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود؛ و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست!
به نكات آيه مباركه دقت نمائيد و از محتواى آن به علم بى پايان خداوند پى ببريد
13- تسخير خورشيد و ماه در چندين آيه قرآن، خداوند خبر از تسخيرخورشيد و ماه را مى دهد و نيز در قرآن مجيد مى خوانيم:
خداوند نهرها را مسخر شما كرد وَ سخَّرَ لَكُمُ الأَنْهارَ (ابراهيم- 32)
و در مورد ديگر مى فرمايد: كشتى را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ ابراهيم- 32) و در جاى ديگر شب و روز را براى شما تسخيركرد وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهارَ (نحل- 12).
و در جاى ديگر خورشيدو ماه را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دائبَينِ (ابراهيم- 33) و در جاى ديگر دريا را به تسخيرشما در آورد تا گوشت تازه از آن استفاده كنيد وَهُوَ الَّذِى سخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِيًّا (نحل- 14).
و در جاى ديگر مى فرمايد: آيا نمى بينى خداوند همه آنچه را روى زمين است مسخر شما ساخت؟ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الأَرْضِ (حج- 65).
و بالاخره در جاى ديگر مى خوانيم: خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است:
همگى را مسخر شما ساخت وَ سخَّرَ لَكم مَّا فى السَّماواتِ وَ ما فى الأَرْضِ جَمِيعاً مِّنْهُ (جاثيه- 13).
هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فى الأَرْضِ جَمِيعاً بقرة: 29 او خدائى است كه آنچه روى زمين است براى شما آفريده.
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السَّماواتِ وَ ما فى الأَرْضِ لقمان: 19. آيا نمى بينيد خداوند مسخر كرده براى شما، آنچه در آسمان ها و آنچه كه در زمين است.
و به اين ترتيب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مى كند، و درست از اينجا در مى يابيم كه اين انسان را خدا براى امر
اسلام فراتر از زمان، ص: 125
بسيار پر ارزش و عظيم آفريده است، همه چيز را براى او آفريده او را براى چه چيز؟
آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر تنها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مى شود، بلكه در قرآن
آيات فراوانى مى يابيم كه انسان را هدف نهائى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مى كند.
1- .. وَ الشَّمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسخَّراتِ بِأَمْرِهِ .. «1»
. و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند ...
2- وَ سخَّرَ الشَّمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ يجْرِى لأَجَلٍ مُّسمًّى .. «2» او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمت گذار ساخت.
چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند: و خدمتگذار انسانها و همه موجودات زنده اند، نور مى پاشند: جهانى را روشن مى سازند: بستر موجودات را گرم نگه مى دارند: موجودات زنده را پرورش مى دهند: در درياها جزر و مد مى آفرينند و خلاصه سرچشمه همه حركت ها و بركت ها هستند.
اما چون اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست؛ هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى دهند (كل يجرى لاجل مسمى).
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولًا انسان تكامل يافته ترين و گل سر سبد موجودات اين جهان است: و از نظر جهان بينى اسلام آنقدر به او ارزش و مقام داده شده است كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان ساخته
و تاج
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى ادَمَ» ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم را اسراء: 70. بر سرش نهاد:
انسانى كه خليفة اللّه است و قلبش جايگاه نور خدا!.
ثانياً روشن مى شود كه تسخيردر اين آيات به اين معنى نيست كه انسان اين موجودات را همگى تحت فرمان خود در مى آورد: بلكه همين اندازه كه در مسير
اسلام فراتر از زمان، ص: 126
منافع و خدمت او حركت دارند و فى المثل كرات آسمانى براى او نور افشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند در تسخيراو هستند.
(يا چه مانعى دارد كه همان معناى وضعى و حقيقى كلمات را بپذيريم كه همه آن مذكورات در آيات: در آينده نزديك يا دور: با پيشرفت علمى انسان: به تسخيرانسان در آيد، زيرا ما در گذشته نه چندان دور هم نمى پذيرفتيم كه انسان مى تواند در ماه يا مريخ يا ساير كرات قدم بگذارد اما حالا علاوه بر اين كه قبول نموده ايم بلكه مسأله پيش پا افتاده شده است: پس نبايد كلمات را برخلاف معناى حقيقى به اين در و آن در بزنيم و منصرف نمائيم).
هيچ مكتبى اين قدر براى انسان ارزش والا قائل نشده: و در هيچ فلسفه اى انسان اين همه موقعيت و شخصيت ندارد: و اين از ويژگى هاى مكتب اسلام است: كه ارزش وجودى انسان را تا اين حد بالا مى برد: كه آگاهى از آن اثر عميق تربيتى دارد چرا كه وقتى انسان فكر كند كه خدا اين همه عظمت به او داده است: و
ابر و باد و ماه و خورشيدو فلك همه در كارند و همگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار اويند:
چنين انسانى تن به غفلت و پستى نمى دهد و خود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نمى سازد: زنجى رها را در هم مى شكند و به اوج آسمانها پرواز مى كند
چگونه مى توان گفت خورشيد و ماه مسخر انسان نيستند: در حالى كه با نور افشانى خود: صحنه حيات انسان را روشن و گرم و آماده مى سازند: كه اگر نور خورشيدنباشد هيچ گونه جنبش و حركتى در كره زمين وجود نخواهد داشت: و از سوى ديگر بوسيله جاذبه خود: حركت زمين را در مدارش تنظيم مى كند
و جزر و مد: در درياها با همكارى ماه مى آفريند: كه خود سرچشمه بركات و منافع فراوانى است.
كشتى ها: درياها: نهرها: شبها و روزها: هر كدام به نحوى به انسان خدمت مى كنند:
و در طريق منافع او در حركتند.
دقت در اين تسخيرها و نظام حساب شده آنها: دليل روشنى است بر عظمت و
اسلام فراتر از زمان، ص: 127
قدرت و حكمت آفريدگار. «1
14- حركت خورشيد در مستقر خود در زمان پيامبر اسلام محمد صلى الله عليه و آله و تاپيش از اختراع تلسكوپ كسى خورشيدى و ماهى غير ماه و خورشيدى كه مى بيينيم را نمى شناخت. از زمان
اختراع و بكارگيرى تلسكوپ (هزار چهار صد سال بعد) تا كنون (در منظومه شمسى) دهها مجرات كشف شده است ولكن قرآن كريم در اين باره پيشتر از همه خبر داده بود.
خورشيد ستاره اى است از ستارگان رشته اصلى كه 5 ميليارد سال از عمرش مى گذرد. در حدود يك ميليون و سيصد هزار برابر قطر زمين كه در فاصله 150 ميليون كيلومتر زمين واقع شده است اين ستاره كروى شكل بوده و عمدتا از گازهاى هيدروژن و هليوم تشكيل شده است. وسعت اين ستاره 4. 1 ميليون كيلومتر (870000 مايل) است. جرم اين ستاره 7 برابر جرم يك ستاره معمولى بوده و همچنين 750 برابر جرم تمام سياراتى است كه به دورش مى چرخند. و 9، 99 منظومه شمسى را تشكيل مى دهد.
(وَالشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذالِكَ تَقْدِى رُ العَزيزُ الْعَلِيمِ) «2» و خورشيد در جاى خود در حركت است اين يك تقدير خداى عزيز و دانا ست.
كلمه (مُستقر) در آيه به معنى: جاى ثابت و مشخصى است ضمن اينكه به اينطرف و آنطرف نيز رفت و آمد مى كند. خورشيد همان قسم كه آيه توصيف مى كند در «قرارگاه» خود در حركت است.
(مستقر) آن مركز منظومه شمسى است كه جاى ثابت و مشخص آن است. و حركت آن از جمله حركت در مدارى در كهكشان راه شيرى است كه با سرعت 900000 كيلومتر در ساعت در آن در حركت است و 225 ميليون سال طول مى كشد تا آن را
اسلام فراتر از زمان، ص: 128
طى كند.
(بنابر علم نجوم: زمين مركز جهان بود و خورشيد و سيارات بدور آن مى چرخيدند.
اين تئورى تا سال 1543 بقوت خود باقى بود. ولى قرآن خورشيدرا در (مستقر) خود (كه مركز منظومه شمسى باشد) در حركت بيان كرده است).
تشبيه خورشيد به چراغ به اين معنى است كه خورشيد سوختى را مى سوزاند و نور و حرارت مى دهد. خورشيد از عنصر هيدروژن و هليوم تشكيل شده. به دليل دماى بسيار زياد درون آن، پيوسته بخشى از هيدروژن مى سوزد و به هليوم تبديل مى شود و مقادير زيادى نيز انرژى مانند حرارت و نور و تشعشعات آزاد مى كند. و به اين ترتيب بمانند چراغ مى ماند.
زمين در آغاز پيدايش و شكل گيرى خود در نزديكى خورشيد بوده است. بعد دور برده شده و مدارى تقريباً بيضى شكل براى آن در نظر گرفته شده تا به خورشيد دور و نزديك بشود و گرماى زمين متغير باشد.
منظور از «چگونه» دور بردن حرارت در آيه نيز «تا كجا بردنِ آن» است. كه منظور اين است كه زمين حساب شده از خورشيد فاصله داده شده است. يعنى اگر مثلًا دورتر برده مى شد آبهاى كمترى از سطح زمين تبخير مى گرديد و يا اگر نزديك تر از آنچه هست قرار داده مى شد آبهاى بيشترى تبخير مى شد، و وضعيت آب و هوايى زمين به گونه فعلى خود كه بهترين وضع است نمى بود.
در مجره درب التّبانة كه خورشيداز همين مجموعه مى باشد، در اين مجموعه يك ميليارد خورشيد وجود دارد. «1»
نقاط سياهى كه روى خورشيد به نظر مى آيد مناطقى هستند كه سردتر
از بقيه سطح خورشيد هستند. از آنجا كه خورشيد به دور خود مى چرخد (تقريباً هر 4 هفته يك دور به دور خود مى چرخد)، گاهى آن نواحى از خورشيد روبروى زمين قرار مى گيرند و گاهى نيز نيستند. وقتى روبروى زمين هستند گرماى كمترى به طرف زمين مى آيد. و به اين شكل خود خورشيد نيز در عدم يك نواختى گرما نقش دارد.
چنانكه مى دانيم فضا در اصل سياه و تاريك است، هر چند نور و پرتو خورشيد در
اسلام فراتر از زمان، ص: 129
فضا وجود دارد اما متجلى نيست، ولى آن بخشى از زمين كه روبروى خورشيد قرار دارد و روز ناميده مى شود آن را متجلى مى كند. كه ارتفاع آن حدوداً 100 كيلومتر از جو است. و با چرخش زمين و رفتن روز بجاى شب، شب آن بخش تجلى پرتو خورشيد را مى پوشاند. «1
15- پرده شب، روز را مى پوشاند ... يُغْشى الَّيْلَ النَّهارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً ... «2»
با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است. (او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند).
جالب توجه اين كه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكى شب را
نيز مى پوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است، نه روشنائى.
بعد از آن اضافه مى كند: شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مى دود (يطلبه حثيثا).
اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا
اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايه مخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اين كه كره زمين با سرعت سرسام آورى (در حدود 30 كيلومتر در دقيقه) به دور خود مى گردد چنين احساس مى كند كه گويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره به دنبال روشنائى روز در حركت است، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيست، زيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است، و شكلى به خود نمى گيرد، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطى شكل همانند يك شبح اسرارآميز غول پيكر روى زمين مى دود
16- تشكيل تقويم وسيله ماه و خورشيد آن روز كه آيات ذيل نازل شد فرضيه هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود، بنا بر
اين در آن روز نه شناور بودن خورشيدمفهومى داشت، و نه حركت طولى و جريانى آن.
اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسى ثابت و بى حركت است، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرد او مى چرخند.
در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات ذيل كه حركت طولى و دورانى را به خورشيدنسبت مى داد روشن نبود.
تا اين كه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيدثابت شد:
1- حركت وضعى آن به دور خودش.
2- حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان.
3- حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است.
و به اين ترتيب يك معجزه ديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد.
براى روشنتر شدن اين مسأله قسمتى از بحثى را كه در يكى از دائرةالمعارف ها پيرامون حركت خورشيد آمده است در اينجا مى آوريم: در خورشيد داراى حركات ظاهرى (حركت يومى و حركت ساليانه) و حركات واقعى است.
خورشيد در حركت يومى و حركت ظاهرى كره آسمان شركت دارد، در نيم كره ما از مشرق طلوع مى كند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب مى كند، عبور آن از نصف النهار ظهر حقيقى را مشخص مى سازد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 131
خورشيد، حركت (ظاهرى) ساليانه اى به دور زمين نيز دارد
كه هر روز آن را قريب يك درجه از مغرب به طرف مشرق مى برد، در اين حركت، خورشيد سالى يك بار از مقابل برجها مى گذرد، مدار اين حركت در صفحه دائرة البروج واقع است، اين حركت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است، اعتدالين و انقلاب و ميل كلى مربوط به آن، و سال شمسى مبتنى بر آن است.
علاوه بر اين حركات ظاهرى حركت دورانى كهكشان، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليون و يك صد و سى هزار كيلومتر در ساعت! در فضا مى گرداند، اما در داخل كهكشان هم خورشيد ثابت نيست، بلكه با سرعتى قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد كيلومتر در ساعت! به جانب صورت فلكى «جاثى على ركبتيه» حركت مى كند و اين كه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بى خبريم به سبب دورى اجرام فلكى است كه مأخذ تشخيص اين حركت وضعى خاص نيز هست.
دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود بيست و پنج شبانه روز مى باشد
سوره يس
وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسلَخُ مِنْهُ النّهارَ فَاذا هُم مُّظلِمُونَ (37) وَ الشّمْس تجْرِى لِمُستَقَرٍّ لَّها ذالِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39) لا الشمْس يَنبَغِى لها أَن تُدْرِك الْقَمَرَ وَ لا الَّيْلُ سابِقُ النّهارِ وَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ (40) «1» شب براى آنها نشانه اى است (از عظمت خدا) ما روز را از آن بر مى گيريم، ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد.
و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است، اين تقدير خداوند قادر و دانا است.
و براى ماه منزلگاههائى قرار داديم (و به هنگامى
كه اين منازل را طى كرد) سرانجام به صورت شاخه كهنه (قوسى شكل و زرد رنگ) خرما در مى آيد.
نه براى خورشيدسزاوار است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 132
هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند
قبلًا از اين كه در موردآيات فوق بحث طولانى مى كنيم معذرت مى خواهم چون آيات مورد بحث بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مى كند، و حلقه اى ديگر از حلقه هاى توحيد را، بيان مى دارد.
نخست مى فرمايد: شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا (و آية لهم الليل)
در حالى كه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ما نور آفتاب و روز را از آن برمى داريم، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد (نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون)
دقت در اين تعبير، اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است نور و روشنائى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود، همچون لباس كه بر تن كسى بپوشانند كه هر گاه آن لباسرا بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مى شود!.
سومين آيتى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور و روشنائى و آفتاب است مى گويد: خورشيد نيز براى آنها آيتى است كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است! (و الشمس تجرى لمستقر
لها).
اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مى كند، اما در اين كه منظور از اين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند: گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى خورشيد بر گرد زمين مى دانند كه اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد و پايان عمر اوست ادامه دارد.
بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمين دانسته اند، زيرا مى دانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالى به سوى شمال متمايل مى شود، و تا مدار 23 درجه شمالى پيش مى رود، و از آغاز تابستان به عقب باز مى گردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالى مى رسد، و همين خط سير را تا آغاز زمستان به سوى جنوب ادامه مى دهد، و از آغاز زمستان به سوى خط اعتدال حركت مى كند و در آغاز بهار به آن مى رسد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 133
بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند، زيرا مطالعات دانشمندان بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند
آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آنرا ستاره «وُگا» ناميده اند مى باشد.
اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله «تجرى» اشاره به تمام اين حركتها و حركتهاى ديگرى
كه تاكنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود، بوده باشد. اين تقدير خداوند قادر و داناست ذلك تقدير العزيز العليم در آيه بعد براى تكميل اين بحث از حركت ماه و منازل آن كه نظام بخش ايام ماه است، سخن مى گويد، و مى فرمايد: ما براى ماه منزلهائى قرار داديم، و به هنگامى كه اين منزلها را طى كرد سرانجام به صورت شاخه كهنه قوسى شكل زرد رنگ خرما در مى آيد! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39).
اين منزلگاهها كاملا دقيق و حساب شده است، به طورى كه منجمان از صدها سال قبل مى توانند طبق محاسبات دقيقى كه دارند آن را پيش بينى كنند! اين نظام عجيب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كه با سواد و بيسواد توانائى خواندن آن را دارد، بطورى كه اگر انسان كمى دقت و ممارست در وضع ماه در شبهاى مختلف كند مى تواند با نگاه كردن وضع آن دقيقاً و يا تقريبا بداند آن شب كدام شب از ماه است.
آرى اساس زندگى انسانها را نظم تشكيل مى دهد، و نظم بدون تعيين دقيق زمان امكان پذير نيست، و خداوند اين تقويم دقيق ماهانه و سالانه را در آسمان براى همين هدف قرار داده است.
نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد، و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند! (لا الشمْس يَنبَغِى لها أَن تُدْرِك الْقَمَرَ وَ لا الَّيْلُ سابِقُ النّهارِ وَ كلُّ فى فَلَكٍ يَسبَحُونَ (40)
مى دانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازدهگانه در يك سال
طى مى كند، در حالى كه كره ماه منزل گاههاى خويش را در يك ماه طى مى كند
اسلام فراتر از زمان، ص: 134
بنا بر اين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريع تر است، لذا مى فرمايد: خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد تا حركت يك ساله خود را در يك ماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد.
همچنين شب بر روز پيشى نمى گيرد كه بخشى از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود به هم ريزد، بلكه همه اينها مسير خود را ميليون ها سال بدون كمترين تغيير ادامه مى دهند.
همه خورشيد و ماه در فلكهاى خود شناورند (كل فى فلك يسبحون).
بهتر آنست كه كلمه را به معناى لغوى خاص خود بگيريم و منتظر باشيم كه پيشرفت هاى علمى در آينده، آن را چگونه به اثبات خواهد رسانيد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشانى كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اين كه امروز ثابت شده است كه منظومه شمسى ما، جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است.
حركت دورانى و جريانى خورشيد:
دوران در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته مى شود، در حالى كه جريان اشاره به حركات طولى است، جالب اين كه در آيات فوق براى خورشيدهم حركت جريانى قائل شده، و هم دورانى، يك
جا مى گويد: و الشمس تجرى .. و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيددر فلك (مسير دايره مانند) سخن مى گويد (كل فى فلك يسبحون).
تعبير به «تدرك و سابق»:
تعبيرات قرآن به اندازه اى حساب شده است كه ريزه كاريها و دقتهاى آن قابل احصا نيست، در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسير ماهانه و ساليانه در ميان است مى گويد: براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماه برسد (چرا كه ماه مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد در يك سال، اين تفاوت سرعت به اندازه اى است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمى رسد (لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر).
اسلام فراتر از زمان، ص: 135
اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقاً پشت سر هم قرار گرفته اند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد مى بينيم اين دو تعبير در اينجا بسيار حساب شده است.
نظام نور و ظلمت در زندگى بشر:
در آيات فوق اشاره به دو موضوع كه از مهمترين مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آيت از آيات الهى شده است: موضوع تاريكى شب، و موضوع خورشيد و نور آفتاب.
اين رامى دانيم كه نور لطيفترين و پر بركت ترين موجودات جهان ماده است،
و تمام انرژيهاى روى كره زمين (جزانرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همه از نور آفتاب مدد مى گيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بى روح، بى نور و بى حركت و مرده
بود.
تاريكى شب با اين كه بوى مرگ و فنا مى دهد از نظر تعديل نور آفتاب و تأثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يك نواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب مى شود، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا مى رفت كه همه چيز را آتش مى زد، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است) روزهايش گرمائى كشنده، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد.
بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت) آيتى است عظيم از آيات الهى. «1»
... وَ جَعَلَ الَّيْلَ سكَناً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَحُسبَاناً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96) «2» او شكافنده صبح است؛ و شب را مايه آرامش، و خورشيدو ماه را وسيله حساب قرار داده است؛ اين، اندازه گيرى خداوند تواناى داناست!
سپس اشاره به نعمت و نشانه عظمت خود كرده: و خورشيدو ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد (و الشمس و القمر حسبانا).
حسبان (بر وزن لقمان) مصدر از ماده حساب، به معنى حساب كردن است، و در
اسلام فراتر از زمان، ص: 136
اينجا ممكن است منظور اين بوده باشد كه گردش منظم و سير مرتب اين دو كره آسمانى (البته منظور از حركت آن در نظر ما است كه ناشى از حركت زمين است) موجب مى شود كه شما بتوانيد برنامه هاى مختلف زندگى خود را تحت نظام و
حساب در آوريد
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از جمله بالا اين است كه خود اين دو كره آسمان تحت نظام و حساب و برنامه است.
بنابراين در صورت اول اشاره به يكى از نعمتهاى خداوند است براى انسانها، و در صورت دوم اشاره به يكى از نشانه هاى توحيد و دلائل اثبات وجود خدا است، و ممكن است اشاره به هر دو معنى بوده باشد.
و در هر صورت اين موضوع بسيار جالب توجه است كه مليونها سال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مى كند، و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برجهاى دوازده گانه فلكى در نظر ما زمينيان گردش مى كند، و قرص ماه با هلال منظم خود و تغيير تدريجى و نوسان مرتب ظاهر مى شود، اين گردش به قدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نمى شود، اگر طول مسير زمين را به دور خورشيد در نظر بگيريم كه در يك مدار بيضى شكل كه شعاع متوسط آن 150 مليون كيلومتر است مى گردد با آن نيروى عظيم جاذبه آفتاب، و همچنين كره ماه كه در هر ماه مسير دايره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار كيلومتر طى مى كند و نيروى عظيم جاذبه زمين دائما آن را به سوى خود مى كشد، آنگاه متوجه خواهيم شد كه چه تعادل دقيقى در ميان نيروى جاذبه اين كرات از يكسو، و نيروى گريز از مركز آنها از سوى ديگر، برقرار شده كه در سير منظم آنها لحظه اى وقفه يا كم و زياد ايجاد نمى كند، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم
و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقاً اجرا كند و لذا در پايان آيه مى گويد: اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا ذلك تقدير العزيز العليم «1»
فصل بعدى نيز با اين فصل ارتباط دارد توجه فرمائيد
17- معجزات علمى قرآن درباره خورشيد و ماه! چنانچه مى دانيم گردش منظم ماه به دور زمين: يك تقويم روشنى به دست مى دهد كه حتى افراد بى سواد و بيابان گرد نيز قادر به خواندن خطوط و نقوش آن هستند.
توضيح اين كه قيافه ماه هر شب در آسمان به گونه خاصى غير از شب قبل و بعد است به طورى كه در شب در تمام ماه وضع و قيافه ماه در آسمان يكسان نيست: و اگر كمى در وضع ماه هر شب دقت كنيم كم كم عادت خواهيم كرد كه با دقت تعيين كنيم آن شب: چندمين شب ماه هست.
به اين ترتيب مى توان از شكل ماه با تغييرات تدريجى اش به عنوان يك روز شمار استفاده كرد: و با دقت روزهاى ماه را از شكل ماه بدست آورد.
هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشمْس ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السنِينَ وَ الْحِساب ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِك إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصّلُ الاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (5) إِنَّ فى اخْتِلافِ الَّيْلِ وَ النّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فى السَّماوتِ وَ الأَرْضِ لَايَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6) «1»
او كسى است كه خورشيد را روشنائى و ماه
را نور قرار داد (كه اگر روزى اين اشعه حيات بخش از كره خاكى ما قطع شود در فاصله كوتاهى تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زيبايش چراغ شبهاى تار ما است: نه تنها شبروان را در بيابانها رهبرى مى كند بلكه روشنائى ملائمش براى همه ساكنان زمين مايه آرامش و نشاط است).
و براى آن منزلگاههائى مقدر كرد تا عدد سالها و حساب (كارها) را بدانيد: خداوند اين را جز به حق نيافريده او آيات (خود را) براى گروهى كه اهل دانشند شرح مى دهد.
مسلّماً در آمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده آيات (و نشانه هائى) است بر آنها كه پرهيزكارند (و گناه چشم دلشان را نا بينا نكرده است
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- تفاوت ضياء با نور چيست؟ ضياء به معنى نور ذاتى است ولى نور مفهوم اعمّى
اسلام فراتر از زمان، ص: 138
دارد: كه ذاتى و عرضى را هر دو شامل مى شود: بنابراين تفاوت تعبير در آيه فوق اشاره به اين نكته است كه خداوند خورشيد را منبع جوشش نور قرار داد در حالى كه نور ماه جنبه اكتسابى دارد و از خورشيد سرچشمه مى گيرد.
اين تفاوت با توجه به پاره اى از آيات قرآن صحيحتر به نظر مى رسد زيرا در آيه 16 سوره نوح مى خوانيم: و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا و در آيه 61 سوره فرقان مى خوانيم: و جعل فيها
سراجا و قمرا منيرا با توجه به اين كه سراج (چراغ) نور از خودش پخش مى كند و منبع و سرچشمه نور است و خورشيد در دو آيه فوق تشبيه به سراج شده است روشن مى شود كه در آيات مورد بحث نيز اين تفاوت بسيار متناسب است.
2- آيا مرجع ضمير قدّره منازل (براى آن منزلگاههائى قرار داد) تنها به ماه برمى گردد يا ماه و خورشيد هردو؟.
ظاهر آيه نشان مى دهد كه اين ضمير مفرد تنها به قمر كه نزديك آن است باز مى گردد و اين خود نكته اى دارد: زيرا: اولا- ماههائى كه در اسلام و قرآن به رسميت شناخته شده ماههاى قمرى است.
و ثانياً- ماه كره اى است متحرك و منزلگاههائى دارد و اما خورشيد در وسط منظومه شمسى قرار گرفته و حركتى در مجموع اين منظومه ندارد: و اين اختلاف برجها و سير خورشيد در صور فلكى دوازده گانه كه از «حمل» شروع مى شود و به «حوت» ختم مى گردد به خاطر حركت خورشيد نيست بلكه به خاطر حركت زمين به دور خورشيد است و اين گردش زمين سبب مى شود كه خورشيد را هر ماه روبروى يكى از صُوَرِ فلكى دوازده گانه ببينيم: بنابراين خورشيد منزلگاههاى مختلف ندارد بلكه تنها ماه داراى منزلگاهها است. (دقت كنيد).
آيه فوق در حقيقت اشاره به يكى از مسائل علمى مربوط به كرات آسمانى مى كند:
كه در آن زمان از نظر علم و دانش بشر پوشيده بود و آن اين كه ماه داراى حركت است و اما خورشيد حركتى ندارد.
3- در آيات فوق آمد و شد شب و روز يكى از نشانه هاى خدا شمرده شده است:
چنانكه قبلًا گفتيم، اين به خاطر آن است
كه اگر نور آفتاب يك نواخت و به طور
اسلام فراتر از زمان، ص: 139
مداوم بر زمين مى تابيد مسلما درجه حرارت در زمين به قدرى بالا مى رفت كه قابل زندگى نبود (مانند حرارت سوزان ماه در روزهايش كه به اندازه 15 شبانه روز زمين طولانى است) و همچنين اگر شب به طور مستمر ادامه مى يافت همه چيز از شدت سرما مى خشكيد (همانند شبهاى طولانى ماه) ولى خداوند اين دو را پشت سر يك ديگر قرار داده تا بستر حيات و زندگى را در كره زمين آماده و مهيا سازد اين هم يك مطلب علمى است.
4- مسأله عدد و حساب كه در آيات فوق به آن اشاره شده در واقع يكى از مهمترين مسائل زندگى بشر در تمام زمينه ها است.
گردش ماه و خورشيد (يا صحيحتر گردش زمين به دور خورشيد) و منزلگاههائى كه دارند يك تقويم طبيعى را پى ريزى مى كند كه همه جا و براى همه كس روشن و قابل اعتماد است.
همانطور كه مقدار شبانه روز كه يك واحد كوچك تاريخى است: بر اثر يك عامل طبيعى يعنى حركت زمين به دور خود به وجود مى آيد: ماه و سال نيز بايد متكى به يك گردش طبيعى باشد: و به اين ترتيب حركت ماه به دور كره زمين يك واحد بزرگتر (ماه كه تقريبا مساوى 30 روز است) و حركت زمين به دور آفتاب واحد عظيم ترى يعنى سال را تشكيل مى دهد. «1
18- ستارگان مى دانيم ستارگانى كه در نظر ما در آسمان جابجا مى شوند پنج ستاره بيشتر نيستند كه آنها را سيارات مى گويند: (البته سيارات بيش از اينند: اما بقيه با چشم كمتر ديده مى شوند) باقى ستاره ها جاى نسبى خود را حفظ مى كنند: گوئى همچون مرواريد هائى هستند كه به روى پارچه تيره رنگى دوخته شده اند اين پارچه را از يك طرف افق مى كشند و به سوى ديگر مى برند: و به تعبير ديگر حركت ثوابت حركت گروهى و دستجمعى است: اما حركت سيارات حركت انفرادى مى باشد بطورى كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 140
فاصله هايشان با بقيه ستاره ها تغيير مى كند
علاوه بر اين: ستاره هاى ثوابت شكلهاى مخصوصى را تشكيل داده اند كه به اشكال فلكى معروفند: و شناخت آنها براى پيدا كردن جهات چهارگانه (شمال و جنوب و مشرق و مغرب) بسيار مؤثر است.
... وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يهْتَدُونَ (16) «1»
و (نيز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسيله ستارگان هدايت مى شوند.
البته اين هدايت يكى از فوائد ستارگان است: آنها فوائد بسيارى دارند ولى اگر تنها همين فايده بود باز مهم بود: مخصوصا پيش از آنكه قطب نما اختراع شود و كشتى ها بتوانند بوسيله آن طبق نقشه ها راه خود را به سوى مقصد باز يابند: حركت در روى درياها بدون استفاده از ستارگان امكان پذير: نبود: و به همين جهت شبهائى كه
ابر آسمان را مى پوشانيد كشتيها از حركت باز مى ماندند: و اگر به راه خود ادامه مى دادند خطر مرگ آنها را تهديد مى كرد. «2
19- قرآن كريم و سياه چاله ها يكى از معجزات علمى كه در قرآن آمده است، در مورد سياه چاله ها مى باشد.
خداوند با اشاره به مشخصات خاصى، در آيه زير به سياه چاله ها اشاره مى كند.
اين مشخصات عبارتند از:
1- آن ها ستارگانى در حال حركت هستند.
2- آن ها پنهان هستند.
3- آن ها ستارگان جارو كننده هستند.
اجازه بدهيد قبل از اين كه ببينيم فيزيكدان ها در مورد سياه چاله ها چه مى گويند، به آيه زير از قرآن كريم اشاره كنيم.
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّس وَالّيْلِ إِذا عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ* إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ
اسلام فراتر از زمان، ص: 141
كَرِيمٍ «1»
سوگند به ستارگانى كه باز مى گردند* آن روندگان نهان شونده* و قسم به شب چون تاريك شود* و به سپيده چون بدمد* كه اين سخن فرستاده بزرگوارى است (جبرئيل).
امروز به خوبى مشخص شده است كه ستارگان در طول عمر خود دچار تحول مى شوند تا آنكه بميرند. يكى از انواع مرگ ستارگان، تبديل شدن به سياه چاله است.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهًا آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَىْ ءٍ هالِكٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «2»
با خداوند،
معبود ديگرى را نخوانيد. خدايى نيست جز او، هرچيزى نابود مى شود مگر ذات او. فرمان مخصوص اوست، به سوى او باز گردانده مى شويد.
در طول دوره زندگى ستارگان، آن ها موجوديت خود را تغيير مى دهند. اين تغيير ميليون ها سال طول مى كشد. يكى از آن ها تبديل شدن به سياه چاله است كه چهره اى ترسناك دارد.
انواع سياه چاله ها
دانشمندان سه نوع سياه چاله را كشف كرده اند: كوچك، متوسط و بزرگ.
1- نوع كوچك يا كم جرم يا نوع اخترى يا كهكشانى.
اين نوع از سياه چاله ها از ستارگانى تشكيل مى شوند كه جرمشان ييى برابر جرم خورشيد ما است.
وقتى كه انرژى چنين ستاره ها تمام مى شود، پوسته خارجى خود را پرتاب مى كند و هسته خود را كه هنوز چندين برابر خورشيد ما است را نگه مى دارد.
دانشمندان عقيده دارند كه كهكشان راه شيرى ما داراى ده ها هزار از اين سياه چاله ها است بنابراين به آن سياه چاله كهكشانى مى گويند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 142
2- سياه چاله هاى متوسط.
3- سياه چاله هاى بسيار سنگين.
در مركز كهكشان ها قرار دارند. بعضى از دانشمندان عقيده دارند كه بيشتر كهكشان ها كه كهكشان ما هم جزوى از آن است، داراى سياه چاله هائى در مركز خود است.
در ستارگان سنگين، پيوسته دو فرايند مهم رخ مى دهد. يكى جوش هسته اى است (كه هيدروژن را از مركز ستاره به بيرون مى فرستد) و ديگرى جاذبه (كه تمامى
هيدروژن را به طرفى كه آمده بود مى كشد). اين دو روند يك ديگر را خنثى مى كنند تا اين كه هيدروژن ستاره سوخته شود و در اين موقع جاذبه غلبه مى كند.
وقتى كه جاذبه غلبه كرد، ستاره ناپايدار مى شود و منفجر مى گردد. وقتى كه شروع به انفجار كرد، ديگر متوقف نمى شود و ستاره (و در نهايت اتم هايش) به داخل خود فرو مى ريزند و منجر به تشكيل سياه چاله مى شود.
سياه چاله بسيار سنگين، سياه چاله اى است كه جرم آن بين (ييى تا يى يى) برابر جرم خورشيداست. امروزه اين عقيده وجود دارد كه اگر همه كهكشان ها، سياه چاله اى از اين نوع نداشته باشند، تعداد زيادى از آن ها كه كهكشان راه شيرى نيز جزئى از آن است، در مركز خود چنين سياه چاله اى را دارند. اين سياه چاله ها داراى خصوصيات عجيبى هستند كه آن ها را از همنوعان خود متمايز مى كند.
چرا سياه چاله ها سياه مى باشند؟
يك موشك براى آنكه سطح زمين را ترك كند بايد سريعتر از (يى ييى (مايل) در ساعت (ى مايل در ثانيه) حركت كند. به اين سرعت، سرعت فرار از زمين مى گويند.
اگر راكت سرعتى كم تر از اين مقدار داشته باشد، توسط جاذبه، به زمين بر مى گردد.
سرعت فرار از يك سياه چاله بيش از (يى يى يى مايل) در ساعت است پس اگر بخواهيم از آن فرار كنيم، بايد سرعتى بيش از اين مقدار داشته باشيم. سرعت نور (يى يى يى مايل) در ساعت است بنابراين نمى تواند از سياهچاله ها فرار كند پس اين سياهچاله ها
به رنگ سياه هستند. به عبارت بهتر ديده نمى شوند.
ستاره شناسان به كمك اشعه ايكس و تلسكوپ هاى راديويى توانسته اند سياه چاله قديمى را كه در اطراف كهكشان راه شيرى است كشف كنند. اين سياه چاله كه داراى مسيرى نامتقارن است در حال بلعيدن ستاره هائى مى باشد.
اعتقاد براين است كه اين سياه چاله باقى مانده يك ستاره بسيار بزرگ است كه ميلياردها سال پيش زندگى مى كرده و از خانه خود به بيرون پرتاب شده و سرگردان
اسلام فراتر از زمان، ص: 143
در حال حركت مى باشد.
بسيارى از ستارگان منظومه شمسى ما در يك صفحه نازكى به نام صفحه كهكشانى هستند. اگرچه خوشه هاى گردى نيز وجود دارند كه هركدام داراى صدها هزار ستاره قديمى هستند و به دور مركز كهكشان در حركت مى باشند و در مسيرى مى باشند كه از صفحه كهكشانى به دورند.
بنابراين زمانى كه يك ستاره تمام سوختش به مصرف رسيد در خود فرو مى ريزد و در نهايت به سياه چاله اى تبديل مى شود كه داراى چگال بى نهايت و حجم بسيار ناچيز است و ميدان مغناطيسى بسيار قوى دارد.
خداوند در قرآن به اين حقيقت مرگ ستارگان (به خاطر پايان سوختشان پيش مى آيد) اشاره مى كند مى فرمايد:
وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ آنگه كه ستارگان به سياهى مى گرايند.
آيا تمامى ستارگان به سياه چاله تبديل مى شوند؟
تمامى ستارگان به سياه چاله تبديل نمى شوند. ستاره اى كه جرمش از (ى. ى) بار بزرگتر از خورشيد
باشد، به كوتوله سفيد تبديل مى شود. ستاره اى كه (ى. ى تا ى) برابر خورشيد جرم داشته باشد تبديل به ستاره نوترونى مى شود. تنها ستارگانى كه جرمشان بيش از (ى) برابر خورشيد باشد به سياه چاله تبديل مى شوند.
سياه چاله ها آن قدر جرمشان زياد است كه نور نمى تواند از آن ها عبور كند و چون چيزى سريع تر از نور نمى تواند حركت كند، هيچ چيز از سياه چاله نمى تواند بيرون بيايد.
خداوند به اين موارد قسم ياد مى كنند تا تأييد كنند كه قرآن از طرف پروردگار نازل شده است. به آيات سوره تكوير كه در بالا آمده است نگاهى دوباره بيندازيد.
اين نوع تأكيد كه در اين آيات به كار رفته است و خداوند با قسم از آن ها ياد كرده، به خاطر اهميت سياه چاله ها است كه در واقع ستارگان مرده در حال حركتى مى باشند و نورى از خود توليد نمى كنند و هرچه سرراهشان باشد مى بلعند.
قرآن مجيد از آن ها به «پاك كنندگان» ياد مى كند كه در تطابق كامل با عملكرد آن ها از لحاظ علمى است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 144
دانشمند غير مسلمانى كه نام سياه چاله را براى اين پديده گذاشته است، بسيار مناسب اين نام را انتخاب كرده است. اگرچه او هرگز قرآن نخوانده است ولى همان نامى را بر آن ها نهاده كه قرآن با آن نام آنها را خوانده است. اين نشان دهنده آن است
كه قرآن تا چه حدى به حقايق علمى كه امروزه كشف مى شود نزديك است. اين دانشمند اين پديده را چنين تعريف كرده «آنچنان نيروى جاذبه اى دارند كه مانند يك جاروبرقى نامريى كيهانى هستند و آن چنان مواد اطراف خود را جذب مى كنند كه حتى نور نيز نمى تواند ازآن بيرون بيايد».
كلمه قرآنى خُنَّسِ در آيه سوره تكوير را در عربى مى توان به جاروبرقى ترجمه كرد.
زمانى كه سياه چاله ها از لحاظ علمى تعريف شدند، دقت قرآن مجيد در تعريف آن ها تنها در سه كلمه بيشتر مشخص مى شود.
قرآن سياه چاله ها را با خصوصيات زير تعريف مى كند:
1- آن ها در حال حركت مى باشند. (همان گونه كه علم مى گويد.)
2- آن ها وقتى شناسايى شدند، داراى حجاب مى باشند. همان طور كه علم مى گويد نور نيز نمى تواند از آن ها عبور كند.
3- آن ها همه چيز را مى بلعند. «1
20- هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد طبق يافته دانشمندان، هر چيزى در هستى امواج صوتى صادر مى كند و گياهان و
اسلام فراتر از زمان، ص: 145
درختان صداهاى مشخصى دارند كه در صداهاى ديگر تأثير گذار است و اين همان چيزى است كه تحقيقات جديد علم گياه شناسى وسيله دانشمندان آن را كشف كرده است كه از برخى گياهان
امواج و فركانسهاى صوتى در جاهايى كه انسان مى شنود، صادر مى كند كه از 20 تا 20 هزار فركانس در ثانيه متفاوت است. اما امواج صوتى گياهان بسيار ضعيف است و شنيدن آن جز با تقويت و هزار برابر كردن امكان پذير نيست.
و دريافتند كه برخى از ستارگان نيز از خود صداهايى صادر مى كنند ستاره نوترونى كه خداوند آن را «طارق» ناميده صدايى شبيه پُتك صادر مى كند. ممكن است پس از گذشت زمانى، علما صدايى را كه هستى پس از ولادتش آن را صادر مى كند، ثبت نمايند.
خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِى هِنَّ وَإِنْ مِنْ شَى ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيمًا غَفُورًا) «1»
آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مى گويند؛ و هر موجودى، تسبيح و حمد او مى گويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد؛ او بردبار و آمرزنده است.» اين آيات مبارك ما را با مسئله اى آشنا مى كند كه آن را درك نمى كنيم، اما وجود دارد و ما همچون مؤمنان به هر آنچه كه در كتاب خدا آمده است، ايمان داريم. اما چگونه مى توان كسى را كه به اين كتاب آسمانى ايمان ندارد، قانع كنيم؟!.
هركس در اين آيه تأمل كند در مى يابد كه همه مخلوقات اعم از انسان، حيوان، درخت، ستاره و بالأخره زمين و آسمان و هرچه در آنها هست، پروردگارشان را تسبيح مى گويند؛ اما خداى متعال مى فرمايد: (وَلَكِنْ لا تَفْقَهُونَ تسبيحَهُمْ) اما تسبيح آنها را نمى فهميد و نمى گويد: (اما تسبيح آنها را نمى
شنويد) بنابراين ممكن است كه ما تسبيح اين مخلوقات را بشنويم، اما نمى توانيم آنها را ترجمه كنيم و بفهميم.
دكتر جيمزوسكى استاد شيمى دانشگاه كاليفرنيا با استفاده از كامپيوتر، كشف كرد كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 146
همه هسته ها صداهايى صادر مى كنند كه هر كدام با ديگرى متفاوت است.
دلفين ها، جيرجيرك ها، پرندگان، زنبورها و بقيه كائنات زنده صداهايى از خود صادر مى كنند. دانشمندان كشف كردند كه ويروسها نيز امواج صوتى از خود صادر مى كنند از اين رو آنها در تلاشند كه راه جديدى براى كشف زود هنگام بيمارى با پيروى از صداى ميكروبها و ويروسها در جسم بيابند.
ژنهاى وراثتى درون جسم ما نيز امواج صوتى صادر مى كنند كه آنها شب و روز خدا را تسبيح مى گويند و يااز تسبيح خدا متأثر مى شوند.
با پيشرفت علم كشف شده است كه ذره ها پژواكهاى صوتى صادر مى كنند.
بنابراين هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد؛ همانگونه كه قرآن نيز ما رانسبت به آن با خبر كرده بود. اين از ادله هاى علمى در راستاى اين كتاب آسمانى و پيشينه علمى آن به شمار مى رود.
دانشمندان امروز معتقدند كه هر چيزى در هستى صداى خاصى دارد و مى گويند:
«اين توانايى و قدرت بسيار عجيب است كه بر هر مكانى سيطره مى يابد و بر هر چيزى كه آن را مى بينيم يا احساس مى كنيم تأثير گذار است». «1
21- قرآن و دست يافتن بشر به كرات آسمانى قرآن خبر از دستيابى انسان به كرات آسمانى و سفر به آنها مى دهد كه در آن روز حتى بشر فكر اين مسئله را هم نمى توانست بكند زيرا اختراع فضا پيما در قرن اخير صورت گرفته است و اين يكى از اعجاز علمى قرآن است. و اين آيه ها عبارتند از:
1- يامَعْشرَ الجِنِّ وَ اْلِانسِ إِنِ استَطعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ (33) «2»
اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولى هرگز نمى توانيد، مگر با نيروى (فوق العاده)!.
در اين آيه مباركه: جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد: اى جمعيت جن و انس!
اسلام فراتر از زمان، ص: 147
هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد: و از حيطه قدرت او خارج شويد: ولى هرگز قادر بر اين كار نيستيد مگر با نيروئى الهى: و چنين نيروى الهى نيز در اختيار شما نيست
به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى، آن را، نداريد:
هر جا برويد ملك خدا است: و هر كجا باشيد محل حكومت او است: آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همانگونه كه امير مؤمنان
على عليه السلام در دعاى روح پرور كميل عرضه مى دارد: و لا يمكن الفرار من حكومتك. ممكن نيست فرار از حكومت تو!.
مقدم داشتن جن در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها آمادگى بيشترى براى سير آسمانها دارند.
در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است: يا دنيا: و يا هر دو؟ در ميان مفسران گفتگو است: و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مى رسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد كه به هيچ ترتيبى از آن محاكمه و رسيدن به كيفر آن، رهائى نخواهيد يافت.
اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد: و هم ناظر به دنيا: يعنى نه در اينجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد: و نه در آنجا: منتها: در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد: اما در آنجا هيچ وسيله اى نيست.
ولى با توجه دقيق به بافت جمله لا تنفذون الا بسلطان (نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو)، اين اعجاز علمى را، تداعى مى كند كه اشاره به مسافرتهاى فضائى بشر باشد چنانكه بعضى ها دانسته اند چون قرآن شرط نفوذ به اقطار آسمانها را، داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است چنان كه در عصر حاضر مى بينيم براى رفتن به كرات آسمانى، بشر تا چه اندازه به ابزار علمى و دانش فضائى نيازمنداست و همچنين چقدر بايد به تأمين و ساخت وسائل آن تسلّط علمى و تكنيكى داشته باشند كه معنا و مفهوم آيه فوق، مصداق پيدا كرده و
تحقق يابد.
اين آيه بطور صريح بيان مى كند كه انسانها مى تواند با سلطان و قدرت خاص به فضاهاى آسمانها نفوذ كند كه امروزه مى توان سلطان اشاره به قدرت فضاپيمايى و
اسلام فراتر از زمان، ص: 148
علم فضا و تسلط كامل برآنهاباشد و در آينده به قدرت علمى فراتر كه الان از آن بى خبريم.
2- وَ كَأَيِّن مِّنْ ءَايَةً فى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيها وَ هُمْ عَنها مُعْرِضونَ (105) «1»
و چه بسيار نشانه اى (از خدا) در آسمانها و زمين كه آنها از كنارش مى گذرند، و از آن رويگردانند!.
اين آيه از كلمه مرور با لفظ مضارع و مستقبل مى كند كه مرور كردن در معناى اولى به معناى عبور كردن از آن مى باشد مخصوصا با معناى مضارع و اشاره به عبور فضا پيماها به نشانه هاى آسمانى و كرات است (اين ادعا از دانشمند گرامى جناب آقاى قرائتى در تدريس قرآن نقل شده است
22- معجزه علمى قرآن درباره ماسك اكسيژن فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهدِيَهُ يَشرَحْ صدْرَهُ لِلإسلامِ وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يجْعَلْ صدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصعَّدُ فى السَّماءِ كذالِك يجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْس عَلى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (125) «2»
آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى
(پذيرش) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (بخاطر اعمال خلافش)
بخواهد گمراه سازد سينه اش را آنچنان تنگ مى سازد كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود:
خداوند، پليدى را اين گونه بر افرادى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد.
منظور از هدايت و اضلال الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كرده اند.
بنابراين نه دسته اول در پيمودن اين مسير مجبورند و نه دسته دوم در كار خود: و هدايت و ضلالت الهى در واقع مكمل چيزى است كه خودشان خواسته اند و انتخاب كرده اند.
شرح صدر (يعنى گشاده ساختن سينه) همان وسعت روح و بلندى فكر و گسترش
اسلام فراتر از زمان، ص: 149
افق عقل آدمى است: حرج (بر وزن حرم) به معنى تنگى فوق العاده و محدوديت شديد است.
يك معجزه علمى قرآن:
تشبيه اين گونه افراد به كسى كه مى خواهد به آسمان بالا رود از اين نظر است كه صعود به آسمان كار فوق العاده مشكلى است: و پذيرش حق براى آنها نيز چنين است.
همانطور كه در گفتار روزمره گاهى مى گوئيم: اين كار براى فلان كس آنقدر مشكل است كه گويا مى خواهد به آسمان برود يا مى گوئيم: به آسمان بروى از اين كار آسانتر است.
البته آنروز پرواز به آسمان براى بشر يك تصور بيش نبود ولى حتى امروز كه سير در فضا عملى شده است باز از كارهاى طاقت فرساست و هميشه فضانوردان با انبوهى از مشكلات شديد روبرو هستند.
ولى معنى لطيفترى براى آيه نيز
به نظر مى رسد و آن اين كه: امروز ثابت شده كه هواى اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملا فشرده و براى تنفس انسان آماده است: اما هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيقتر و ميزان اكسيژن آن كمتر مى شود به حدى كه اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا (بدون ماسك اكسيژن) حركت كنيم تنفس كردن براى ما هر لحظه مشكل و مشكلتر مى شود و اگر به پيشروى ادامه دهيم تنگى نفس و كمبود اكسيژن سبب بيهوشى ما مى گردد:
بيان اين تشبيه در آن روز كه هنوز اين واقعيت علمى به ثبوت نرسيده بود در حقيقت از معجزات علمى قرآن محسوب مى گردد. «1» قبلًا نيز در فصل بخشهايى از اعجاز علمى قرآن شماره 4 توضيحى در اين باره گذشت
23- يك حديث اعجازآميز در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام در تفسير اذا السماء انشقت آمده است كه فرمود
اسلام فراتر از زمان، ص: 150
انّها تنشق من المجرة: آسمانها از كهكشان جدا مى شود!.
اين حديث پرمعنى و قابل دقت است: و از معجزات علمى محسوب مى شود: كه از حقيقتى پرده برمى دارد كه در آن زمان هيچ يك از دانشمندان به آن نرسيده بودند و آن اين كه دانشمندان فلكى امروز با مشاهدات نجومى خود به وسيله تلسكوب هاى عظيم و نيرومند ثابت
كرده اند كه عالم مجموعه اى است از كهكشان ها و هر كهكشان مجموعه اى است از منظومه ها و ستارگان: و به همين دليل آنها را شهرهاى ستارگان مى نامند: كهكشان راه شيرى معروف كه با چشم قابل مشاهده است مجموعه عظيم و دايره مانندى از همين منظومه ها و ستارگان است: يك طرف از آن بقدرى از ما دور است كه ستارگانش را به صورت ابرى سفيد مى بينيم: ولى در واقع مجموعه نقاط نورانى نزديك به هم است.
اما آن طرفش كه به ما نزديك است ستارگانش قابل رؤيت مى باشد: و همين ستارگانى است كه ما در آسمان شب مى بينيم: و به اين ترتيب منظومه شمسى ما جزء اين مجره (كهكشان) است.
مطابق روايت فوق: اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: در آستانه قيامت اين كواكب را كه ما مشاهده مى كنيم از كهكشان جدا مى شود: و نظام همگى به هم مى خورد.
چه كسى آن زمان مى دانست كه ستارگانى كه ما مى بينيم در واقع جزء اين كهكشان راه شيرى (مجره) است جز كسى كه قلبش به عالم غيب مربوط باشد و از سرچشمه علم خدا سيراب گردد. «1
بخش 3 قرآن و آفرينش زمين وجمادات جمادات كه در برابر چشمان ما انسان ها، خود نمائى مى كنند، تشكيل و تشكل يافتن، هر يك از آنها و همه اين كوه و دشت و كويرها و دره و سنگ و شنزارهاوو ...، داستان ها و سرگذشت هاى ممتد و تاريخى دارد كه متخصصين فن براى اطلاع يافتن و پى بردن
به زواياى گوناگون آن، سفرهاكرده و زحمتها كشيده و عمرها فدا كرده و آزمايشها نموده اند كه آن سرش ناپيدا!.
ما در اين بخش و بخش هاى ديگر، بيشتر به آيات قرآن و گفته آن، تكيه داريم
1- آفرينش زمين در دو روز در مورد كيفيت آفرينش و شكل گيرى زمين و كروى بودن وكوههاو منافع آن وو ..، آياتى در قرآن كريم آمده است كه با اكتشافات روز، مطابقت دارد، و دقت در اين آيات براى ما روشن مى نمايد، كه آورنده آن به مبدئى وابسته بوده است كه خود، آن را به وجود آورده است، براى درك اين اسرار به چند آيه ذيل، دقت نمائيد.
1- ... قُلْ أَ ئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الأَرْض فى يَوْمَينِ وَ تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذالِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ جَعَلَ فيها رَوسىَ مِن فَوْقِها وَ بَرَك فِيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها فى أَرْبَعَةِ أَيَّامً سواءً لِّلسَّائلينَ (10) «1»
بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و براى او همانندهايى قرارمى دهيد؟! او پروردگار جهانيان است! او در زمين كوه هاى استوارى قرار داد و بركاتى در آن آفريد و موادّ غذايى آن را مقدّر فرمود،- اينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!.
در گذشته گفتيم كه منظور از «يوم- روز» در اين آيات به معناى دوران مى باشد حالا اين دوران هاچقدر طول كشيده ميليون يا ميلياردها سال؟ فقط خود او مى داند، ولى آوردن اين
آيات در اين كتاب صرفاً به خاطر اين است كه معلوم گردد قرآن در
اسلام فراتر از زمان، ص: 154
زمان و مكانى كه از اين علوم كوچكترين اثرى وجو نداشت، مسائل را بدين گونه مطرح نموده است كه اين خود يكى از اعجاز علمى قرآن است
2- حركت زمين يك معجزه ديگر مى دانيم نخستين دانشمندانى كه حركت كره زمين را كشف كردند: گاليله ايتاليائى و كپرنيك لهستانى بودند كه در اواخر قرن 16 و اوائل 17 ميلادى اين عقيده را برملا ساختند: هر چند ارباب كليسا شديدا آنها را محكوم كرده و تحت فشار گذاشتند!.
ولى قرآن مجيد حدود يك هزار سال قبل از آنها: پرده از روى اين حقيقت برداشت:
و حركت زمين را به صورت آتى به عنوان يك نشانه توحيد مطرح ساخت. به آيات ذيل دقت نمائيد.
1- .. وَ تَرَى الجِبالَ تحْسبها جامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كلَّ شىْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرُ بِما تَفْعَلُونَ (88) «1»
كوهها را مى بينى و آنها را ساكن و جامد مى پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده او از كارهائى كه شما انجام مى دهيد آگاه است.
اين آيه اشاره به يكى ديگر از آيات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى كرده است زيرا قرائن فراوانى در
آيه وجود دارد كه آيه فوق از قبيل آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خداوند در همين دنيا است و به حركت كره زمين كه براى ما محسوس نيست اشاره مى كند.
ظاهر آيه فقط يك تفسيررا مى پذيرد و آن حركت ميكانيكى زمين (به دور خويش يا به دور خورشيد) است.
توضيح اينكه:
1- آيه فوق مى گويد: گمان مى كنى كوهها جامد و ساكنند: در حالى كه همچون ابر در حركتند، معلوم است اين تعبير با حوادث آغاز رستاخيز سازگار نيست: چرا كه اين حوادث به قدرى آشكار است كه به تعبير قرآن از مشاهده آنها مادران كودكان
اسلام فراتر از زمان، ص: 155
شيرخوار خود را فراموش مى كنند و زنان باردار سقط جنين مى نمايند: و مردم از شدت وحشت همچون مستانند در حالى كه مست نيستند! (سوره حج آيه 2).
2- تشبيه به حركت ابرها متناسب حركات يك نواخت و نرم و بدون سر و صدا است: نه انفجارهاى عظيم رستاخيز كه صداى رعد آسايش: گوشها را كر مى كند.
3- تعبير بالا نشان مى دهد: در عين اين كه ظاهرا كوهها ساكنند در واقع در همان حال به سرعت حركت مى كنند (يعنى دو حالت از يك شى ء را در آن واحد بيان مى كند).
4- تعبير به اتقان كه به معنى منظم ساختن و محكم نمودن است نيز تناسب با زمان برقرارى نظام جهان دارد: نه زمانى كه اين نظام فرو مى ريزد و متلاشى و ويران مى گردد.
5- جمله انه خبير بما تفعلون مخصوصا با توجه به اين
كه تفعلون فعل مضارع است نشان مى دهد كه مربوط به اين دنيا است چرا كه مى گويد: او از اعمالى كه شما در حال و آينده انجام مى دهيد با خبر است و اگر مربوط به پايان اين جهان بود گفته مى شد مافعلتم (كارى كه انجام داديد) (دقت كنيد).
از مجموع اين قرائن دقيقاً چنين استفاده مى شود كه اين آيه يكى ديگر از عجائب آفرينش را بيان مى كند
نتيجه اى كه از اين تفسيرمى گيريم اين است كه، اين كوهها كه ما آنها را ساكن مى پنداريم با سرعت زياد در حركتند: مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمين هاى ديگر كه به آنها متصل است معنى ندارد: و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود كه زمين با سرعت حركت مى كند همچون حركت ابرها! طبق محاسبات دانشمندان امروز سرعت سير حركت زمين به دور خود نزديك به 30 كيلومتر در هر دقيقه است و سرعت سير آن در حركت انتقالى به دور آفتاب از اين هم بيشتر است.
اما چرا قرآن كوهها را مركز بحث قرار داده شايد به اين جهت است كه كوهها از نظر سنگينى و وزن و پا بر جائى ضرب المثل اند و براى تشريح قدرت خداوند نمونه بهترى محسوب مى شوند: جائى كه كوهها با اين عظمت و سنگينى به فرمان خدا
(همراه زمين) حركت كنند قدرت او بر هر چيز به ثبوت مى رسد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 156
به هر حال آيه فوق از معجزات علمى قرآن است: زيرا حركت زمين يكى ازاكتشافات
قرون اخير است كه كاشفان آن بخود مى باليد وافتخار مى كرد، در حالى كه قرآن 14 قرن پيش درچندين آيه به اين مطلب اشاره صريح دارد. «1»
2- الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْض مَهْداً وَ سلَك لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِّن نَّباتً شتى «2»
همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد؛ و راه هايى در آن ايجاد كرد؛ و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم
3- الَّذِى جَعَلَ لَكمُ الأَرْض مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10) «3» همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد، و براى شما در آن راه هايى آفريد، باشدكه هدايت شويد (و به مقصد برسيد)!.
مى دانيم كه مهد (يعنى گهواره) آن زمان براى بچه رضايت بخش و آرامش دهنده و ايده آل است كه در حركت باشد و گرنه ساكن بودن گهواره براى نوزاد لذت بخش نمى شود؛
زمين را كه خداوند براى ما گهواره قرار داده است، آسايش و آرامش ما درصورتى تأمين است كه درحركت باشد و با روبرو شدن با آفتاب و ماه و تشكيل دادن فصول چهارگانه با هزاران حكمت ومنافع و بركاتش، و شب را براى استراحت و خواب، و روز را براى سعى و تلاش و تأمين معاش، نيازهاى زندگى ما را بر طرف سازد و دهها منافع ديگر كه با تفكر دريافته مى شود
3- اعجاز علمى قرآن در كروى
بودن زمين كروى بودن زمين نيز، يكى از اكتشافات قرن هاى اخير است كه آزمايش ها و فورمول هاى علمى به آن راه يافته است در حالى در قرآن كريم آياتى اشاره، مانند تصريح دارد كه با دقت در محتوى و جمله بندى هاى آن ها به دست مى آيد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 157
1- (فَلا اقْسِمُ بِرَبِ اْلمَشارِقِ وَ اْلمَغارِب) «1» سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها!
2- (رب السَّماوات وَ اْلَارْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ اْلمَشارِقِ). «2»
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار دارد: و پروردگار مشرقها!.
در اينجا دو سؤال پيش مى آيد:
1- بعد از ذكر آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته ديگر چه نيازى به ذكر مشارق (مشرق ها) مى باشد كه اين نيز جزئى از آن است.
پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه: مشارق خواه اشاره به مشرقها و خاستگاههاى خورشيد در ايام سال بوده باشد: و يا مشرق هاى ستارگان مختلف آسمان: همه داراى نظم و برنامه خاصى است كه نظام آنها علاوه بر نظام آسمانها و زمين قدرت و علم بى پايان آفريننده و مدبر آنها است.
خورشيد آسمان در هر روز از سال از نقطه اى غير از نقطه روز قبل و بعد طلوع مى كند: و فاصله اين نقاط با يك ديگر آنقدر منظم و دقيق است كه حتى يك هزارم ثانيه كم و زياد نمى شود: و هزاران هزار سال است كه نظم مشارق
شمس برقرار مى باشد.
در طلوع و غروب ستارگان ديگر نيز همين نظام حكمفرما است.
بعلاوه اگر خورشيد اين مسير تدريجى را در طول سال نمى پيمود: فصول چهارگانه و بركات مختلفى كه از آن حاصل مى شود عايد ما نمى گشت: و اين خود نشانه ديگرى بر عظمت و تدبير او است.
از اين گذشته يكى ديگر از معانى مشارق اين است كه زمين به خاطر كُروى بودن هر نقطه اى از آن نسبت به نقطه ديگر مشرق يا مغرب محسوب مى شود، و به اين ترتيب آيه فوق ما را به كرويت زمين و مشرقها و مغربهاى آن توجه مى دهد (اراده هر دو معنى از آيه نيز بى مانع است).
2- سؤال ديگر اين كه: چرا در مقابل مشارق اين آيه سخن از مغارب به ميان نيامده همانگونه كه در آيه 40 سوره معارج آمده است: فلا اقسم برب المشارق و المغارب:
سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها!؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 158
پاسخ اين است كه گاه بخشى از كلام را به قرينه بخش ديگر حذف مى كنند: و گاه هر دو را با هم مى آورند: و در اينجا ذكر مشارق قرينه اى است بر مغارب و اين تنوع در بيان از فنون فصاحت محسوب مى شود. «1
4- معجزه علمى قرآن در مورد جوّ زمين و آسمان ها، بسيارى از ما حتى به آسمان بالاى سرخودمان نگاه نمى
كنيم چه برسد به اين كه به نقش آن توجه كنيم تصور كنيد كه اگر نقش جوّ زمين كه خداوند براى حفاظت زمين در مقابل سنگ هاى آسمانى وجود نداشت، آن وقت زمين به چه شكلى در مى آمد؟ آن وقت ساكنان زمين بايد دائم در مورد برخورد سنگ هاو شهاب سنگهاى آسمانى نگران مى شدند و خواب خوشى به چشمشان نمى آمد.
در اثر برخورد فقط يك شهاب سنگ در صحراى آريزوناى آمريكا حفره عظيمى ايجاد كرده است كه، شايسته ديدن است.
خداوند متعال در قرآن كريم توجه ما را به موضوع مهمى در مورد جوّ زمين جلب مى كند. «وَجَعَلْنا السَّماءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ» «2» و آسمان را سقفى محافظ قرارداديم ولى آن ها از نشانه هاى او روى گردان هستند.
اين سقف آسمانى در قرن 20 با تحقيقات دانشمندان ثابت شد جوّى كه اطراف زمين را فراگرفته است داراى عملكرد هاى حياتى بسيار مهمى است. يك نقش آن حفاظت كردن زمين در مقابل شهاب سنگ هاى كوچك و بزرگ است تا به زمين برخورد نكرده و ايجاد زلزله و تخريب هاى ويرانگر نكنند.
علاوه بر اين، جوّ زمين تشعشعات خورشيدى را تصفيه مى كند و اجازه نمى دهد كه همگى آن ها از جوّ عبور كنند زيرا بسيارى از آن ها براى حيات روى كره زمين بسيار خطرناك هستند، جالب است كه جوّ تنها تشعشات مفيد و بى ضرر شامل نور قابل مشاهده، فركانس محدوده اشعه فرابنفش و امواج راديويى را اجازه عبور مى دهد، تمامى اين تشعشعات براى حيات روى زمين ضرورى هستند، فركانس
اسلام فراتر از زمان، ص: 159
محدوده اشعه فرابنفش كه جو زمين تنها مقدارى از آن را اجازه عبور مى دهد براى انجام عمل فوتوسنتز كه در گياهان انجام مى شود بسيار مهم است. بيشتر تشعشعات فرابنفش قوى كه از طرف خورشيد ساطع مى شوند توسط جوّ گرفته مى شوند و فقط قسمت ضرورى و كمى از آن طيف به زمين مى رسد.
نقش حفاظتى جوّ به اين جا خاتمه نمى يابد. بلكه جوّ، زمين را در مقابل دماى بسيار كم فضاى بيرونى كه حدود 270 درجه سانتى گراد زير صفر است حفاظت مى كند.
شهاب سنگ هائى كه به طرف زمين در حال حركت مى باشد و خرده سنگ هايى كه در فضا سرگردان هستند و تعدادشان بسيار زياد مى باشد، خطر زيادى براى زمين دارند. اگر به سطح ماه نگاه كنيد مى بينيد كه داراى فرورفتگ ى هاى عميق است كه در اثر برخورد شهاب سنگ ها با آن مى باشد. ولى خداوند متعال جوّ زمين را به گونه اى آفريده است كه اين اجرام اجازه رسيدن به زمين نداشته باشند و قبل از رسيدن به سطح زمين در اثر حرارت زياد به وجود آمده در اثر اصطكاك با جوّ ذوب شده و نابود گردد!. خداوند را به خاطر اين نعمت بزرگ شاكر هستيم.
انرژى ساطع شده از خورشيد آن قدر زياد است كه حتى تصور آن براى ما مشكل مى باشد. يك انفجار خورشيدى معادل 100 ميليارد بمب اتمى است كه آمريكا در جنگ جهانى درشهر هيروشيماى ژاپن انداخت. در هر لحظه ده ها انفجار
از اين نوع در خورشيد رخ مى دهد. 58 ساعت بعد از يكى از اين انفجارات مشاهده شد كه، عقربه هاى قطب نماها حركاتى غير عادى نشان مى دهند و دماى جو زمين در ارتفاع 250 كيلومترى به بيش از 2500 درجه سانتى گراد رسيد. بدون وجود جو مناسب و كمربند «ون آلن»، اين تشعشعات زندگى را روى زمين به سرعت نابود مى كرد.
مگنتوسفر () يا ميدان مغناطيسى اطراف زمين كه به خاطر ميدان مغناطيسى خود زمين به وجود مى آيد، زمين را در مقابل اجرام آسمانى، تشعشعات خورشيد و ذرات كيهانى حفاظت مى كند. اين ميدان مغناطيسى كه به نام كمربند «ون آلن» نيز شناخته شده است و صدها كيلومتر بالاتر از جو زمين قرار
اسلام فراتر از زمان، ص: 160
دارد.
دكتر در مورد اهميت كمربند «ون آلن» مى گويد:
در حقيقت زمين بيشترين چگالى را در ميان تمامى سيارات منظومه شمسى دارد.
هسته زمين كه از دو فلز نيكل و آهن تشكيل شده است عامل به وجود آمدن اين ميدان مغناطيسى است. اين ميدان مغناطيسى نيز به نوبه خود كمربند (ون آلن) را به وجود مى آورد كه زمين را در مقابل بمباران تشعشعات خورشيدى حفاظت مى كند. اگر اين حفاظ وجود نداشت حيات روى زمين غير ممكن بود. تنها سياره ديگرى كه ميدان مغناطيسى دارد مريخ مى باشد اما قدرت آن 100 برابر كمتر از قدرت جو زمين است. حتى سياره زهره كه خواهر سياره زمين مى باشد داراى ميدان مغناطيسى نيست
و اين ميدان فقط براى زمين خلق شده است.
اين تنها گوشه اى از معجزات علمى قرآن در مورد كيهان بود. آيات بسيارى در قرآن وجود دارد كه انسان ها را به تأمل در اين مورد جلب مى كند. «1» به فصل بعد توجه كنيد
5- بيان ديگر در باره جوّ زمين آيه هاى 31 تا 33 را سوره انبياء را با هم مى خوانيم و مى بينيم كه اين آيه ها با كشفيات علم روز در مورد جوّ زمين مطابقت دارد و بهتر شناخته مى شوند در واقع اين آيه هانمايانگر حكمت و رحمت خالق بى همتااست.
با نگاهى به تعدادى از سيارات منظومه شمسى، مفهوم اين آيه هاى نورانى را بهتر درك مى كنيم زمين ما به گونه اى طراحى شده است تا آب را در حالت مايع در خود نگه دارد و با نظمى بسيار پيچيده تحت فرمان الهى حيات را در آن زنده نگه دارد. به آيه ها با دقت توجه نمائيد.
وَجَعَلْنَا فِى الْأَرْضِ رَوَاسِى أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنا فيها فِجَاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ* وَجَعَلْنا السَّماء سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ* وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ* «2»
و در زمين كوه ها را قرار داديم تا جنبش ناموزون
اسلام فراتر از زمان، ص: 161
آن را بگيرند و در آن دره
ها و راه ها قرار داديم تا در آن ها راه بروند.
و آسمان را سقفى محافظ قرار داديم ولى آن ها از نشانه هاى او روى گردان هستند.
اوست كه شب و روز و مهر و ماه را آفريده است و هريك در مسيرى در حال حركت هستند.
نظريه هاى علمى: مطالعه اين چند آيه پشت سر هم نشان دهنده آن است كه حقايق علمى ديگرى در قرآن وجود دارد. خداوند در اين آيه ها به ما مى گويد: كه سياره بسيار يگانه براى ما آفريده است كه داراى جرم و اندازه معينى است و آسمان آن به عنوان سپر براى ما است و از حيات ما مراقبت مى كند. او همچنين براى ما راه هايى را مهيا كرد تا از آن ها عبور كنيم. او همچنين اشاره مى كند كه با حركت خورشيد و ماه، طول روز و شب مشخصى را براى ما فراهم مى كند. بنابراين اعلامى است در مورد اين كه نظم موجود در اين دنيا بر اساس خواسته او است.
به منظور فهميدن علم خداوند در مورد خلقت زمين ما و جوّ منحصر به فردش بهتر است نگاهى به سيارات ديگر بيندازيم.
1- اجازه دهيد باسياره اى به نام عطارد شروع كنيم. اين سياره كوچك ترين سياره منظومه شمسى است و به زمين نزديك است اما به خورشيد نزديك تر مى باشد.
جرمش كم تر از جرم زمين است و قدرت جاذبه اش يك سوم قدرت جاذبه زمين است. بنابر اين ما نمى توانيم بر روى اين سياره زندگى كنيم زيرا نمى تواند جوّ مشابهى مانند زمين را به خود بگيرد. چون داراى جوّ مناسبى نيست پس
نمى تواند در مقابل سنگ هاى آسمانى از خود دفاع كند و نيز نمى تواند تشعشعات مضر خورشيد را دفع كند. سطح چنين سياره اى به خاطر برخورد اجرام داراى فرورفتگى هاى زيادى است و نمى تواند براى حركت انسان مفيد باشد. ساختار عطارد، گردش و طول روز آن را تحت تأثير قرار داده است و يك روز آن معادل 88 روز زمين
اسلام فراتر از زمان، ص: 162
است و اين باعث مى شود تا دماى آن در روز به 400 درجه سانتى گراد و در شب به 180- سانتى گراد برسد بنابراين هيچ اثرى از حيات و آب در آن پيدانمى شود.
2- سياره ديگر ونوس مى باشد كه سردترين سياره منظومه شمسى است و جرم و حجمش تقريبا مشابه زمين است ولى به خورشيد نزديك تر است. چون جرم مشابه زمين دارد، جاذبه اش نيز مشابه زمين است و توانائى مشابه زمين در نگه داشتن جوّ دارد. ولى جوّ آن از گاز سنگينى به نام دى اكسيد كربن تشكيل شده است و ابر هايش از بخار اسيد سولفوريك تشكيل شده است. چون دى اكسيد كربن گازى سنگين است، بنابراين تشعشعات خورشيدى را بسيار جذب مى كند و جوّ سياره به خاطر همين، بسيار داغ مى گردد. ابر هاى اسيدى آن باران هاى اسيدى ايجاد مى كنند كه سطح آن رانرم مى كند و براى حركت مناسب نمى باشد. روز آن نيز معادل 243 روز زمين است. به خاطر نزديكى اش به زمين و روز
بلندش، دماى آن در روز به 450 درجه سانتى گراد و فشار جوش به 90 بار مى رسد. با وجود چنين شرايطى وجود آب و حيات روى آن غير ممكن است.
3- با نگاه به مريخ همسايه ما، مى بينيم كه طول روز مشابه زمين دارد اما جوّ آن از دى اكسيد كربن تشكيل شده است و فشار آن نيز بسيار كم است. چون مريخ از خورشيد دور تر است حداكثر دماى آن 40- است و بيشتر مواقع به 123- درجه سانتى گراد مى رسد. در چنين دماى پايينى محتويات آب سياره به حالت جامد است و هيچ علايمى از حيات در آن ديده نشده ولى ممكن است حيات به صورت موجودات ذره بينى در بعضى از مكان هاى آن كه داراى شرايط خاصى است پيداشود ولى هيچ گاه تنوع ميليون ها گونه موجودات روى زمين را كه در هوا و خشكى و دريا هستند پيدانمى كند مگر اين كه با گذر زمان طولانى به تدريج شرايط زندگى در آن فراهم آيد آن گونه كه درطولانى مدت در زمين به وجود آمد.
ولى جوّ زمين به گونه اى طراحى شده است تا با دو گاز عمده اكسيژن و نيتروژن كه در آن است مانند يك سقف براى ما عمل كند. اين گاز ها تمامى تشعشعات خورشيد را جذب نمى كنند و آن را از خود عبور مى دهند تا محيط را براى رشد موجودات فراهم كنند. بنابراين جو زمين داراى تركيباتى است كه براى زمين مانند يك سقف محافظ عمل مى كند. اين جو همچنين زمين را در مقابل شهاب سنگ ها
اسلام فراتر از زمان، ص: 163
محافظت مى كند و در هنگام برخورد آن ها به جو به علت اصطكاك زيادى كه ايجاد مى شود مى سوزند. لايه ازن موجود در جوّ نيز تشعشعات مضر را دفع مى كند. پايدارى زمين به خاطر جرم و مساحت آن است كه با دقت بسيارى تنظيم شده است. جرم محتويات هسته زمين باعث مى شود كه جاذبه معينى داشته باشد و در نتيجه جوّ خود را حفظ كند و در عين حال داراى فشار، دما و رطوبت مخصوصى باشد. شرايط ايجاد شده توسط اين جوّ زندگى را براى همه موجودات ممكن مى سازد. گردش معين زمين به دور خود و به دور خورشيدباعث مى شود تا جاذبه مناسبى روى زمين به وجود بيايد و همه موجودات بتوانند به راحتى روى زمين راه بروند. فاصله معين از خورشيد و گردش مخصوص زمين باعث ايجاد درجه معينى از انحراف گردش زمين به دور محور خودش به نسبت گردش دور خورشيد مى شود در نتيجه ميدان مغناطيسى ايجاد مى كند كه بر روى تمامى موجودات زنده تأثير مى گذارد. مسلماً با وجود چنين انحرافى، ما داراى شرايط آب و هوايى متفاوت در چهار فصل هستيم.
با نگاهى به سياره خودمان و ديگر سيارات منظومه شمسى، ناچار به اقرار به اين موضوع هستيم كه زمين همان طور كه خداوند مى گويد: داراى محيطى خاص براى زندگى ما است. آيا كسى مى تواند ادعا كند كه طبيعت (به طور تصادفى) اين امكانات را براى ما به وجود
آورده است؟ يا كسى مى تواند بگويد: كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله خودش اين آيه ها را در بيش از 14 قرن پيش كه اثرى از اين علوم وجود نداشت، نوشته است؟!
6- فلسفه آفرينش كوهها كوهها كه تعادل حركات زمين را به عهده دارد و تنظيم شرايط زندگى در آن را فراهم مى سازد، از نعمتهاى بزرگ خالق زمين و آسمان ها بر بندگان است، اگر اين نعمت الهى نبود، مگر زندگى در كويرها و زمين هموار كه هميشه محل رقص بادها و طوفان هاست، امكان داشت؟! به مطالب و گفتارهاى ذيل توجه فرمائيد.
1- وَ جَعَلَ فِيها رَواسِىَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتها فى أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سوَاءً
اسلام فراتر از زمان، ص: 164
للسَّائلِينَ (10) «1»
او در زمين كوههائى قرار داد، و بركاتى در آن آفريد، و مواد غذائى مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!
به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفريده، و هيچ كم و كاستى در آن وجود ندارد، همانگونه كه در آيه 50 سوره طه مى گويد: قالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْ ءً خَلْقَهُ ثمَّ هَدى (50) پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى
آنچه آفرينش او اقتضا داشت عطا كرد، و سپس او را در مسيرش هدايت نمود.
منظور از سائلين در اينجا ممكن است انسانها بوده باشند، يا اعم از انسانها و حيوانات و گياهان.
مطابق اين تفسيرنه تنها نياز انسانها بلكه نياز حيوانات و گياهان را از آغاز در زمين فراهم ساخت و سپس در باره فلسفه آفرينش كوهها مى گويد: خداوند در زمين كوههائى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند (وَ ألْقى فى اْلأرْضِ رواسِىَ أن تَميدَ بِكُمْ). «2»
اين آيه كه نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مى دهد كه كوهها وسيله ثبات زمينند:
امروز از نظر علمى نيز اين حقيقت ثابت شده كه كوهها از جهات متعددى مايه ثبات زمين هستند به سه علت؛
1- اين كه ريشه هاى آنها به هم پيوسته و همچون زره محكمى: كره زمين را در برابر فشارهائى كه از حرارت درونى ناشى مى شود حفظ مى كند: و اگر آنها نبودند زلزله هاى ويرانگر آنقدر زياد بود كه شايد مجالى به انسان براى زندگى نمى داد.
2- اين كه اين قشر محكم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشيد مقاومت مى كند كه اگر كوهها نبود: جزر و مد عظيمى در پوسته خاكى زمين به وجود مى آمد كه بى شباهت به جزر و مد درياها نبودند و زندگى را بر انسان ناممكن مى ساخت.
اسلام فراتر از زمان، ص: 165
3- اين كه فشار طوفانها را در هم مى شكند: و تماس هواى مجاور زمين را به هنگام حركت وضعى زمين به حداقل مى رساند و اگر
آنها نبودند صفحه زمين همچون كويرهاى خشك در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم كوبنده بود.
حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش: و آرامش زمين به وسيله كوهها تأمين شد نوبت به آفرينش موجودات زنده و آرامش آنها مى رسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند: مى گويد: و در روى زمين از هر جنبنده اى منتشر ساخت (و بث فيها من كل دابة) تعبير به من كل دابة، اشاره به تنوع حيات و زندگى در چهره هاى مختلف است از جنبندگانى كه از كوچكى با چشم عادى ديده نمى شوند و سرتاسر محيط ما را پر كرده اند گرفته: تا جنبندگان غول پيكرى كه عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مى برد.
همچنين جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهره هاى كاملا متفاوت: آبزيان و هوا زيان: پرندگان و خزندگان: حشرات گوناگون و مانند آنها كه هر كدام براى خود عالمى دارند: و مسأله حيات را در صدها هزار آئينه منعكس ميسازند.
اما پيدا است كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند: لذا در جمله هاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده مى گويد: از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين: انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم (وَ أَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتْنا فِيها مِن كلِّ زَوْجً كَرِيمً (10) لقمان: 10
به اين ترتيب اساس زندگى همه جنبندگان: مخصوصا انسان را كه آب و گياه تشكيل مى دهد بيان مى كند: سفره اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش: دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
نعمت كوهها
از
آنجا كه كوهها يكى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و يخ و چه به صورت آبهاى درونى) مى باشند بلافاصله بعد از آن: نعمت وجود نهرها را بيان كرده: مى گويد و براى شما نهرهائى قرار داديم (و انهاراً).
و از آنجا كه وجود كوهها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخشهاى زمين را از يك ديگر جدا مى كند: و راهها را مى بندد: چنين اضافه مى كند و براى شما راهها
اسلام فراتر از زمان، ص: 166
قرار داد تا هدايت شويد (و سبلا لعلكم تهتدون).
اين مسأله قابل توجه است كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگى هائى وجود دارد كه انسان مى تواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند: و كمتر اتفاق مى افتد كه اين كوهها به كلى بخش هاى زمين را از هم جدا كنند.
و از آنجا كه راه بدون نشانه و علامت و راهنما: انسان را به مقصد نمى رساند بعد از ذكر نعمت راه به اين نشانه ها اشاره كرده مى گويد: و علاماتى قرار داد (و علامات)
اين علامت ها انواع زيادى دارد: شكل كوهها و دره ها و بريدگى هاى آنها:
فراز و نشيبهاى قطعات مختلف زمين: رنگ خاكها و كوهها: و حتى چگونگى وزش بادها هر يك: علامتى براى پيدا كردن راههاست.
براى اين كه بدانيم وجود اين علامات تا چه حد به رهروان كمك مى كند و آنها را از دور گشتن و گم شدن رهائى مى بخشد: كافى است وضع بعضى از بيابانهاى يك
نواخت را كه در پاره اى از مناطق وجود دارد در نظر بگيريم كه عبور از آنها فوق العاده مشكل و خطرناك است: و چه بسيار كسانى كه از آنها رفتند و هيچ گاه باز نگشتند: فكر كنيد اگر همه روى زمين اين چنين يك نواخت بود كوهها به يك اندازه:
دشتها يك رنگ: دره ها شبيه هم: آيا انسانها مى توانستند به آسانى راه خود را پيدا كنند؟! ولى از آنجا كه در پاره اى از اوقات در بيابانها: در شبهاى تاريك: يا هنگامى كه انسان شبانه در دل اقيانوسها سفر مى كند از اين علامات خبرى نيست: خداوند علامات آسمانى را به كمك فرستاده تا اگر در زمين علامتى نيست: از علامت آسمان استفاده كنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مى كند و بوسيله ستارگان: مردم هدايت مى شوند (و بالنجم هم يهتدون). «1»
2- وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرْض وَ جَعَلَ فِيها رَوسىَ وَ أَنْهاراً وَ مِن كلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَينِ اثْنَينِ يُغْشى الَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) «2» و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهائى قرار داد و از تمام ميوه ها در آن دو جفت آفريد (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند: در اينها آياتى است
اسلام فراتر از زمان، ص: 167
براى آنها كه تفكر مى كنند.
به دنبال آيه قبل از آيه فوق كه انسان را به آسمانها مى برد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى دهد دومين آيه از
آيات توحيدى اين سوره: انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه ها و طلوع و غروب خورشيددعوت مى كند: تا بينديشد كه محل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است مى گويد: او كسى است كه زمين را گسترش داد (و هو الذى مد الارض).
آنچنان، گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد:
گودالها و سراشيبى هاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوهها و تبديل سنگها به خاك پر كرد: و آنها را مسطح و قابل زندگى ساخت: در حالى كه چين خوردگيهاى نخستين آنچنان بودند كه اجازه زندگى به انسان نمى دادند.
اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از مد الارض اشاره به همان مطلبى باشد كه دانشمندان زمين شناسى مى گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود: سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجاً از آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده شدند: تا به صورت كنونى در آمدند.
پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مى كند و مى فرمايد: خداوند در زمين كوهها قرار داد (و جعل فيها رواسى).
همان كوههائى كه در آيات ديگر قرآن اوتاد (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكنده اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون: و به اين ترتيب: تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از ميان ببرند و
كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.
ذكر كوهها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آنچنان گسترده است كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آن قرار نمى گرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق مى گشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريان داشت: ولى با آفرينش كوهها از هر دو جهت امن و امان شد.
و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد: و در مجموع تركيبى است از
اسلام فراتر از زمان، ص: 168
مناطق مسطح و صاف و كوهها و دره ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و ساير موجودات زنده تشكيل مى دهد.
سپس به آبها و نهرهائى كه در روى زمين: جريان دارد اشاره كرده مى گويد: و در آن نهرهائى قرار داد (و انهاراً).
سيستم آبيارى زمين بوسيله كوهها: و ارتباط كوهها با نهرها: بسيار جالب است: زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين: آبهائى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا در شكافهاى دره هايشان ذخيره مى كنند كه تدريجاً آب مى شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفع تر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى گردند و بى آنكه نياز به نيروى ديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مى كنند.
اگر شيب ملايم زمين ها نبود: و اگر آبها به اين صورت در كوهها ذخيره نمى شد:
آبيارى
اغلب مناطق خشك امكان پذير نبود: و يا اگر امكان داشت هزينه فوق العاده زيادى لازم داشت. «1»
3- وَ أَلْقى فى الأَرْضِ رَوسىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثّ فيها مِن كلِّ دابَّةٍ وَ أَنزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتْنا فيها مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) لقمان آيه 10 ... و در زمين كوههائى افكند تا شما را به لرزه در نياورد: و از هر گونه جنبنده روى آن منتشر ساخت: و از آسمان آبى نازل كرديم: و به وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم
7- اعجاز در كوهها منظور ما از آوردن تعدادى از آيات مربوط به كوه ها و تشريح مختصرى در باره آنها در فصل قبل و اين فصل، اين است كه در محيطى مانند محيط منحط و عقب افتاده اى مانند سر زمين حجاز و محصور شده با كويرهاى سوزان، شخصيتى درس نخوانده و مكتب نديده اى مانند محمدبن عبداللّه صلى الله عليه و آله برانگيخته و مبعوث مى شود و اينگونه راز و رمز كوه ها را بيان مى كند و علوم مربوط به آن را مى شكافد
اسلام فراتر از زمان، ص: 169
درحالى كه جامعه آن روز و آن مكان، فرسنگ ها از دانش آن به دور بودند به آيات دقت نمائيد.
1- .. وَ تَرَى الجِبالَ تحْسبها جامِدَةً وَ
هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السّحابِ صنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كلَّ شىْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرُ بِما تَفْعَلُونَ (88) «1» كوهها را مى بينى و آنها را ساكن و جامد مى پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده او از كارهائى كه شما انجام مى دهيد آگاه است.
چرا كه كوهها بخشى از كره زمين است وكره زمين به دور خود وبه دور خورشيد به طور منظم مى گردد، «مُرور»: در اصل بمعنى: آمدن و گذشتن و رفتن است، و در معنى ضمنى خود بمعنى: سپرى شدن يا پيمودن است. و در آيه منظور از آمدن و رفتن و درگذشتن يا سپرى شدن: متولد شدن و زندگى نمودن و مردن است.
نكته آيه: كوهها مانند ابرها سپرى مى شوند:
با تابش خورشيد به درياها و اقيانوسها و آبهاى سطح زمين، آب بخار مى شود و به جوّ مى رود. بعد ابر شكل مى گيرد و در بارش، آب مجدداً به زمين برمى گردد. اين روند و فرايند هميشگى تولد و زندگى و مرگ ابرها است. كوهها يا بر اثر فشار درونى زمين به بالا شكل مى گيرند، يا بر اثر فشار به بالا در جايى و كشش به پائين در جاى ديگر شكل مى گيرند، يا بر اثر برخورد دو لايه زمين و چين خوردن زمين، و يا بر اثر آتشفشان ايجاد مى شوند، و ضمن صدها هزار و ميليونها سال بر اثر عوامل فرسايش خرد شده و به دشتها و درياها برده مى شوند واز آنها چيزى نمانده و با زمين يكسان مى شوند و كوههاى جديد ديگرى در جاهاى ديگر
ايجاد مى شود. و يا همزمان با فرسوده شدن و از بين رفتن آنها از بالا و از بيرون، فشار درون زمين پيوسته آنها را بلند مى كند. اين روند و فرايند زندگى كوهها مانند روند و فرايند زندگى ابرها است. و به اين شكل كوهها كه به گمان ما «ثابت، استوار و پابرجا» هستند مانند ابرها «سپرى» مى شوند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 170
«والجبال أوتاداً «1»
قرار داديم كوهها را ميخ ها» در زمين، تشبيه بليغ است، بمعنى:
كالأوتاد، بمعنى: مانند وتد. «اوتاد» جمع وَتَد و وَتِد است، بمعنى: تكه چوب يا فلز ميخ مانندى كه بخش بزرگتر آن در زمين يا ديوار كوبيده مى شود و بخش كوچكترى از آن بيرون مى ماند. (بيشتر براى بستن طناب چادر مورد استفاده قرار مى گى رد).
نكته اين آيه: كوهها مانند وتد مى مانند: كوههاى سنگين بخش بيشترشان در درون زمين است و بخش كمترى از آنهابيرون از زمين آنچه ما از اين كوهها مى بينيم در واقع بخش بالايى آنهاست. و اين دانش البته با قياسهاى جاذبه اى در بلندى ها و پائينى هاى زمين بدست مى آيد. لايه بيرونى زمين كه روى آن زندگى مى كنيم و قاره ها و اقيانوسها را در بر مى گيرد و در جايى از آن كوه و در جايى ديگر آن دشت است از تعدادى صفحه هاى بزرگ و كوچك تشكيل شده كه در سمت و سوهاى گوناگون در حركت هستند. كوههاى سنگين توازن و تعادل
و يك پارچگى اين صفحه هاى در حال حركت را حفظ مى كند. و به اين ترتيب كوههاى سنگين هم از نظر شكل مانند وتد مى مانند و هم از نظر كاركرد. نقش كوهها در عدم شيب دار شدن زمين وألقى فى الأرض رواسى أن تميد بكم سورة نحل 15. و در زمين كوههايى درست كرد تا زير شما شيب پيدا نكند! قشر سطح زمين از تعدادى لايه هاى كوچك و بزرگ جدا از هم تشكيل شده كه پيش از اين آنها را ديديم. اين لايه ها كه در حركت مى باشند، در جاهايى يكى از آنها زير ديگرى مى رود. بخشى از لايه اى كه زير لايه ديگرمى رود به مواد مذاب درون زمين مى رسد و ذوب مى شود. با تنگ شدن عرصه، آتشفشان ايجاد مى شود و موادبيرون ريخته مى شود و كوه ايجاد مى كند، و همين طور لايه اى كه بالاى لايه ديگر قرارمى گيرد و به بالا حركت مى كند، چين بر مى دارد و رفته رفته چين ها بزرگ مى شوند و به كوه تبديل مى شوند، كه اگر چنين نمى شد در ادامه رفتن لايه اى زير لايه ديگر، لايه بالايى بالا و بالاتر مى آمد و سطح زمين در منطقه مزبور شيب پيدا مى كرد. همين طور اگر برخورد دو لايه سريع اتفاق بيفتد نيز زمين چين مى خورد و رشته كوه درست مى شود. كه اگر چنين امكانى
اسلام فراتر از زمان،
ص: 171
وجود نمى داشت نيز منجر به بالا رفتن لايه اى و به زير رفتن لايه ديگر مى شد كه در نتيجه منجر به تمايل و شيب دار شدن سطح زمين مى شد و خانه ها مايل مى شدند. نقش كوههاى بلند بالا در رسيدن باران و آب به مردم در جهان «وَ جَعَلْنَا فِيها رَواسىَ شامِخاتٍ وَ أَسقَيْناكُمْ مَّاءً فُرَاتاً (27) «1»
و در آن (زمين) كوههاى بلند بالا قرار داديم و آب گوارايى را به شما نوشانيديم!
توزيع بارندگى در سطح جهانى به كمك بادها صورت مى گيرد. وسلسله كوههاى بلند بالا نقش اصلى را در روند و فرايند بادها بازى مى كنند. كوهها جريان بادها را به چندين ناحيه بزرگ تقسيم مى كنند كه نقطه آغاز آنها نواحى زير استوايى داراى فشار بالا در درياها مى باشد. بزرگترين آن آتلانتيك شمالى است كه 75 ميليون كيلومتر مربع زمين را آب مى دهد. همين طور بخار برخاسته از آبهاى زمين با كوههاى بلند بالا برخورد مى كند و چنانچه كوه سرد باشد بخارها جمع شده و به جريان هاى آب تبديل مى شوند و سرچشمه آب رسانى به مناطق ديگر مى گردند.
همين طور كوههاى بلند بالا بادها را مجبور مى كنند كه رو به بالا بوزند. و چنانچه بادها سرد بوده و بخار آب با خود داشته باشند، بخار متراكم شده و ابر تشكيل مى دهد و مى بارد. و به اين ترتيب چنانكه آيه مطرح نموده كوههاى بلند بالا در رسيدن آب و باران به مردم نقش دارند. درآمدن برخى از كوهها از زير زمين مى فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ
مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنه ا وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدُ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ (27)» «2» آيا نمى بينند: خدا از آسمان آب فرو مى فرستد پس از آن ميوه هابيرون آورديم با رنگهاى گوناگون، و از كوههاكوههاى سفيد راه راهى، وسرخ با رنگهاى گوناگون، وسياه سياه را درمى آوريم.
نكته اين آيه: كوههاى سفيد راه راهى و كوههاى سرخ با رنگهاى گوناگون (يعنى سرخ بدرجات مختلف) و كوههاى سياه سياه (يعنى سياه يك نواخت) از زمين در مى آيند به طور منظم اين كوهها چگونه تشكيل مى شوند و چگونه از زمين بيرون
اسلام فراتر از زمان، ص: 172
مى آيند؟ هنگامى كه باران مى بارد جريان آب سنگ و خاك و گياه و پيكر حيوانات و هر چيزى كه در مسير آن باشد را با خود بر مى دارد و مى برد. رفته رفته با كم شدن سرعت جريان آب، آنچه آب با خود برداشته رفته رفته در بستر رودخانه و پيچ و خم هاى آن نشست مى كند و يا به انتهاى رودخانه كه ساحل دريا باشد برده مى شود و آنجا نشست مى كند، و از آنچه نشست مى كند يك لايه رسوبى برجاى مى ماند. هر سال يك لايه جديدى روى لايه قديمى درست مى شود. با گذشت زمان و تكرار شدن اين كار لايه هاى زيادى از رسوبات روى هم جمع مى شوند. و پس از آن فشار درونى زمين، زمين را در آن
منطقه بلند مى كند. با بلند شدن زمين آن لايه هايى كه در ضمن هزاران سال و ميليونها سال رفته رفته روى هم دفن شده بودند از زمين بيرون زده مى شوند كوههاى سرخ با رنگهاى گوناگون (يعنى سرخ بدرجات مختلف): كوههايى كه رنگ آنها سرخ است كوههايى هستند كه عنصر آهن در آنها از عناصر ديگر بيشتر است و آهن نيز دراثر آب و رطوبت اكسيده مى شود و رنگ سرخى بخود مى گيرد. از آنجا كه عنصر آهن در همه جاى آنها يكسان نيست ميزان اكسيده شدن و در نتيجه ميزان سرخ شدن و سرخ بودن آنها در همه جايشان نيز يكسان نيست اين نوع كوهها نيز بر اثر فشار درونى زمين از زمين بيرون مى آيند كوههاى سياه سياه (يعنى سياه يك نواخت): در ميان كوههاى سياه كه به كوههاى آتشفشانى معروفند نيز كوههايى هستند كه از زير زمين در مى آيند. كوههاى سياه بر اثر فشار درونى زمين از درون زمين بيرون زده و پيوسته تحت فشارنيروى درونى زمين بلند و بلند تر مى شوند.
كوه با دو طريق تشكيل مى يابد، 1- وقتى مواد مذاب درون زمين راهى به بيرون پيدانمى كند تا بشكل آتشفشان بيرون بزند، قشر بالايى زمين را رفته رفته بلند مى كند و كوه درست مى شود. 2- بر اثر حركت قشرهاى سطح زمين و برخورد آنها با هم و رفتن يكى زير ديگرى، سطح زمين چين مى خورد و چين ها رفته رفته از حالت افقى به حالت عمودى در مى آيند و كوه درست مى شود. «1
بخش 4 قرآن و آفرينش انسان در روايتى مطلب جالبى آمده است كه خلاصه اش اين است.
مردى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال نمود پيش از آدم ابوالبشر، در روى زمين كهِ بود؟! فرمود: آدم، پرسيد قبل از او؟ فرمود: آدم، عرض كرد تاكى من بپرسم و شما بگوئيد آدم، فرمود: سوگند به كسى كه جان من در قبضه قدرت اوست، هر قدر بپرسى مى گويم آدم!، زيرا خداوند هيچ وقت زمين را خالى از سكنه (و عاطل و باطل) نگذاشته و رها نساخته است!. «1»
در روايات ديگر، از آفرينش آدم هاى زياد خبر داده اند كه تعدادى از آن روايت ها در بخش آيات فصل (پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان) خواهد آمد از جمله روايت ذيل است.
امام سجّاد عليه السلام به (ابو حمزه) ثمالى فرمود: أتظنّ انّ اللَّه لم يخلق خلقاً سواكم! بلى واللَّه خلق اللَّه ألف ألف عالم و ألف ألف آدم و انت واللَّه فى آخر تلك العوالم «2»» آيا گمان مى كنى خداوند جز شما خلقى نيافريده است؟! بلى واللّه هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، خلق كرده به خدا قسم تو در آخر آن عالم ها هستى!.
پس هيچ وقت زمين خالى نبوده و هميشه نسل آدمهاى زياد در آن زندگى مى كردند تا نوبت بر پدر بزرگ ما آدم صفى اللّه عليه السلام رسيد و با مادر بزرگمان حوّا در اين زمين مستقر شدند، كه در آيات گوناگون مراحل وجودى و توليد نسل ايشان را بيان نموده است ازجمله آيات ذيل است.
1- ياأَيُّهَا
النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكم مِّن نَّفْسٍ وحِدَةً وَ خَلَقَ مِنها زَوْجَها وَ بَث مِنهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً (1) «3»
اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك
اسلام فراتر از زمان، ص: 176
انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت. و از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد؛ و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد، نام او را مى بريد! (و نيز) (از قطع رابطه با) خويشاوندان خود، پرهيز كنيد! زيرا خداوند، مراقب شماست.
2- وَ مِنْ اياتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرابٍ ثُمَّ اذا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ (20) «1»
از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس بناگاه انسانهايى (شديد و) در روى زمين گسترش يافتيد!.
3- وَ مِنْ اياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْواجاً لِّتَسكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) «2»
و از نشانه هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند!.
4- وَ مِنْ ءَاياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ أَلْسِنَتِكمْ وَ أَلْوَنِكمْ إِنَّ فى ذالِك لَاياتً لِّلْعَلِمِينَ (22) «3»
و از آيات او
آفرينش آسمانها و زمين، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست؛ در اين نشانه هايى است براى عالمان!.
دقت در آيات فوق و زمان نزول آن، خردمندان عالم را به شگفتى واداشته است كه آورنده اين كلمات، تا چه اندازه از علم خدادادى برخوردار و مسلح بوده است كه 14 قرن پيش در آن محيط بى فرهنگ و فاقد علوم، هم از اساس آفرينش بشر، سخن گفته و هم از خلقت زن و خمير مايه او و به وجود آمدن آسمان ها و زمين و هم گوناگونى گويش ها و رنگ ها كه خود آن را از نشانه هاى خداشناسى قطعى شمرده و به ميان آورده است. ومى دانيم كه انسان موجود ناشناخته و اعجوبه آفرينش است از مغزش گرفته تا ريزترين عضو بدنش، اسرار نامتناهى، نهفته است، هر روز كه مى گذرد گوشه تازه اى از عجائب يكايك اعضاى او، وسيله دانشمندان و متخصصين فن، كشف و از گنجينه هاى نهان آن، پرده بردارى مى شود، كه با پى بردن و به دست
اسلام فراتر از زمان، ص: 177
آمدن هر يك از آنها، خردمندترين افراد انسان ها را دچار شگفتى مى سازد كه آن سرش ناپيدا.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «اتزعم انّك جرم صغير و فيك انطوى العالم الأكبر» آيا گمان مى كنى (اى انسان) تو يك جِرم كوچكى هستى، در حالى كه در (وجود تو) عالم بزرگى پيچيده (ونهفته) است؛ علاوه بر زمان جمادى بودن و نامى شدن و از نامى گم گشتن و در
حيوانيت (و حيات) سر زدن و سر در آوردن، هنگام انعقاد نطفه و دوران ساخت و ساز محيّرالعقول بدن انسان، از علقه (لخته اى از خون) و مضغة (تكه اى ازگوشت) بودنش و استخوان بندى و پوست روى استخوان كشيدن و دميدن روح و تغذيه چندين ماه در شكم مادر وسيله لوله كشى از كارگاه جفت و در پايان ماه نهم (كمى اين طرف و آن طرف) از خوابگاه مفت خورى شكم مادر مرخص شده و قدم به دايره وجود گذاشتتنش!؛
قبل از نزول اجلال، در سينه مادر، دو دستگاه شير سازى روئيده و آويزان گرديده و آماده پذيرائى از اين ميهمان عزيز و گرامى باكمال عشق و علاقه مى باشد؛
در اين دو كارگاه شير سازى، خون سرخ عادت ماهانه مادر تبديل به ماده سفيد نيم گرم و نيم شيرين، مى گردد و مادر دوسال با هزاران آرزو و اميد، از او پذيرائى مى كند؛ اين دايه مهربان به تك تك اعضايش دقت مى كند و آنهارا مى بوسد و انگشتانش را گاز نرم و آرام مى گيرد، همان انگشتانى كه، خدايش در قرآن فرموده: «بَلى قادِرينَ عَلى أنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ» آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان اورا موزون و مرتب كنيم (دوباره توان تنظيم و شكل دادن انگشتان انسان داريم)؛
از ميان آن همه اعضاى ريز و درشت، انتخاب انگشتان چرا؟! بلى آن گونه كه مى دانيم انگشتان و خطوط ترسيم يافته در آن، معرّف شخصيت و شناسنامه ابدى هر انسان است كه در جهان آفرينش، منحصر به فرد است و لنگه دوم ندارد، شگفتا اين محوطه كوچك سر انگشتان چه مساحت و مسافتى را داراست كه
ميلياردها و تريليون ها خط در آن جا گرفته و كُد شخصى و موجوديت هر كسى است!!.
خداى متعال به ذكر احيا و درست نمودن به ظاهر يك عضو كوچك مى پردازد اما متخصصين فن مى دانند چه اسرارى در آن نهفته است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 178
انسان ها تا دور دست هاى كيهان را با تلسكوپ هاى نورى و راديويى بررسى كرده اند، به اعماق زمين رفته اند، از الكترون ها عكس بردارى كرده اند اما كم تر انسان هايى با مراجعه به درون وجود خود به دنبال كشف ناشناخته هاى به وديعت گذاشته شده در آن هستند.
اى نسخه اسرار الهى كه تويى*** اى آينه جمال شاهى كه توئى
بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست*** از خود بطلب هر آنچه خواهى كه توئى
در وجود انسان ها تلسكوپ هاى بسيار قوى تر و بهتر، وسايل ارتباطى خيلى دقيق تر و بسيارى از قابليت هاى ديگر نهفته است. شايد آيه زير گواهى بر اين مدعا باشد:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ على الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» بقرة 31 و خداوند همه معانى آن ها را به آدم آموخت سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گوييد از اسامى اين ها به من خبر دهيد. همان طور كه خداوند فرموده اند فرشتگان قادر به درك قدرت هايى كه خداوند در وجود انسان ها به وديعه نهاده است نيستند. مثنوى مولوى گويد.
آن امانت كاسمانش برنتافت*** وز قبول
او زمين هم روى تافت
در دل يك ذره مأوا مى كند*** در درون حبه اى جا مى كند
آنچه مطلوب جهان شد در جهان*** هم تو دارى بازجو از خود نشان
مَنْ عَرَفَ زين گفت شاه اولياء*** عارف خود شو كه بشناسى خدا
«اشاره به حديثى از اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام كه فرموده اند: (من عرف نفسه فقد عرف ربه هركس خود را شناخت، خدا را هم شناخته است).
خداى متعال از ميان اين همه مخلوقات شگفت آور و بزرگ و كوچك كه به وجود آورده است، در ايجاد هيچ كدام از اينها به خود نباليد و افتخار نكرد! اما بعد از بيان سلسله مراتب آفرينش انسان فرمود: «فَتَبارَكَ اللَّه أحْسَن اْلخالِقينَ» «1»
آفرين بر قدرت كامل بهترين آفرينندگان؛
او مى داند در وجود اين انسان نيم وجبى، چه نيروها و استعدادهائى گذاشته است
اسلام فراتر از زمان، ص: 179
كه هر روز بلكه هر ساعت در سرتاسر كره خاكى، از زواياى وجود او، اكتشافاتى در صفحات علم و دانش، ثبت و ضبط مى گردد.
زيرا خداوند در جهان آفرينش با اين وسعت بى انتها، تاج «ولقد كرّمنابنى آدم ..» را فقط و فقط بر سر اين آدميان گذاشته و عزيز و گرامى داشته است.
از خداوند خواستاريم كه ما را با خود آشنا سازد چون آنكس كه خود را شناخت، خداى خود را هم شناخته است.
درباره انسان و استعدادهاى نهفته او، سخن هاگفته شده و كتاب هاى فراوان نوشته شده است كه به بعضى از آن هادر فصل بعد اشاره
مى كنيم
1- اعجاز در شرح آفاق و انفس سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ شهِيدٌ فصلت: 53.
به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا آشكار گردد كه او حق است: آيا كافى نيست كه او بر همه چيز شاهد و گواه است.
نشانه هاى حق در جهان بزرگ و كوچك
در اين آيه كه سوره فصلت با آن پايان مى گيرد: به دو مطلب مهم كه درحقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول در باره توحيد (يا قرآن) سخن مى گويد و آيه دوم در باره معاد.
در آيه اول مى فرمايد: ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان و همچنين در درون جان خود آنها: به آنان: نشان مى دهيم: تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است (سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ
آيات آفاقى همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه بر آنها حاكم است: و آفرينش انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتى هاى بى شمارش: و موجودات گوناگون اسرار آميزش: كه هر زمان اسرار تازه اى از خلقت آنها كشف مى شود: و هر يك آيه و نشانه است بر حقيت ذات پاك او.
اسلام فراتر از زمان، ص: 180
آيات انفسى همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها: و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران: و از آن بالاتر اسرار و شگفتى هاى روح انسان مى باشد: كه هر گوشه اى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان.
درست است كه اين آيات قبلا به اندازه كافى از سوى پروردگار ارائه شده: اما با توجه به جمله سنريهم كه فعل مضارع و دليل بر استمرار است: اين ارائه به طور مستمر ادامه دارد: و اگر انسان صدها هزار سال نيز عمر كند هر زمان كشف تازه و ارائه جديدى از آيات الهى خواهد داشت: چرا كه اسرار اين جهان پايان پذير نيست! تمام كتابهاى علوم طبيعى و انسان شناسى در تمام ابعادش (علم تشريح:
فيزيولوژى: روان شناسى: روانكاوى) و علوم مربوط به شناخت گياهان و حيوانات و مواد آلى طبيعت: و هيئت: و غير آن: در حقيقت همه كتب توحيد و معرفة اللّه هستند: چرا كه عموما پرده از روى اسرار شگفت انگيزى بر مى دارند كه بيانگر علم و حكمت و قدرت بى پايان آفريننده اصلى اين جهان است.
گاه يكى از اين علوم: بلكه يك رشته از ده ها رشته از يكى از اين علوم:
تمام عمر يك دانشمند را به خود اختصاص مى دهد: و در پايان مى گويد: افسوس كه هنوز از اين رشته چيزى نمى دانم: و آنچه تا به حال دانسته ام مرا به عمق نادانيم رهنمون گرديده! و در پايان
اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پر معناى ديگرى تكميل كرده: مى افزايد: آيا براى آنها كافى نيست كه خداوند شاهد و گواه بر هر چيز است (أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كلِّ شَىْ ءٍ شهِيدٌ
چه شهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خود را بر پيشانى همه موجودات نوشته است: بر صفحه برگهاى درختان: در لابلاى گلبرگها: در ميان طبقات اسرار آميز مغز: و بر روى پرده هاى ظريف چشم: بر صفحه آسمان و بر قلب زمين: و خلاصه بر همه چيز نشانه هاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است. آنچه در بالا گفته شد يكى از دو تفسيرمعروف و مشهور اين آيه است كه بر طبق اين تفسيرگفتگوى آيه تمام پيرامون مسأله توحيد و ظهور آيات حق در آفاق و انفس است. اما تفسيرديگر ناظر به اعجاز قرآن است كه مسلمان ها در مكه به هنگام
اسلام فراتر از زمان، ص: 181
نزول اين آيات آنچنان در اقليت قرار داشتند كه توانائى هيچ گونه فعاليت مثبتى براى آنها وجود نداشت اماوسيله اين آيه مباركه وعده داد به زودى نشانه هاى آفاقى مانند پيروزى اسلام در ميدانهاى مختلف نبرد: و در ميدان مبارزه منطقى: و سپس درنقاط مختلف به شما نشان خواهيم داد كه آئين اسلام چگونه جزيرةالعرب را فرا مى گيرد و بر افكار مردم حاكم مى گردد: آرى همان يك مشت ناتوانان به فرمان پروردگار هجرت كردند و در
مدت كوتاهى همه جا زير پرچم آنها در آمد: و مكتب آنها از سوى گروه عظيمى از مردم سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت.
و آيات انفسى پيروزى مسلمانان بر مشركان مكه در جنگ بدر: و در روز فتح مكه: و نفوذ نور اسلام در قلب بسيارى از آنها بود.
اين آيات آفاقى و انفسى نشان داد كه قرآن مجيد با اخبار از آينده و تحقق يافتن آنها بر حق است و شكى در آن نيست.
آيات آفاقى و انفسى
ما هر چه را بتوانيم انكار كنيم نمى توانيم وجود يك نظام حساب شده شگفت انگيز را در عالم هستى: در اطراف خود: و در وجود خودمان: انكار كنيم: گاه يك دانشمند در تمام عمرش به مطالعه ساختمان و اسرار چشم يا مغز يا قلب مى پردازد: و كتابهاى زيادى كه در باره هر يك از اينها نوشته شده مطالعه مى كند و باز هم معترف است كه هنوز اسرار ناگشوده در باره اين موضوعات فراوان است.
وانگهى نبايد فراموش كرد كه علوم دانشمندان امروز محصول مطالعات متراكم ميليون ها دانشمند در طول تاريخ بشر است.
و به اين ترتيب در همه جا و بر هر چه بنگريم آثار علم و قدرت بى پايانى را در ماوراى آنها مى بينيم: و هر گياهى كه از زمين رويد وحده لا شريك له گويد: و دل هر ذره اى را كه بشكافيم آفتابى در ميان آن مى بينيم.
بد نيست از موضوعات مهم و پيچيده جهان چشم بر بنديم: و به موضوعات ساده و به اصطلاح پيش پا افتاده رو آوريم تا ببينيم همانها نيز دلائل روشنى براى اثبات وجود آن مبداء بزرگند. بد نيست در
اينجا دو مثال بياوريم:
اسلام فراتر از زمان، ص: 182
گودى كف پا
1- حتما مى دانيد در كف پاى هر انسانى گودى مخصوصى است كه به هيچ وجه چيز مهمى به نظر نمى رسد: اما وقتى مى شنويم كه در معاينات مخصوص سربازى جوانانى را كه ندرتاً فاقد اين گودى كف پا هستند از سربازى معاف مى كنند و يا به كارهاى دفترى مى گمارند متوجه مى شويم كه همين موضوع بسيار ساده چه نقش حساسى در وجود انسان دارد كه با نداشتن آن به هنگام ايستادن زود خسته مى شود: و به هنگام راه رفتن توانائى لازم براى سربازى را ندارد: اينجاست كه اعتراف مى كنيم همه چيز در عالم حساب شده است حتى گودى كف پا.
چشمه هاى جوشان
2- در درون چشم و دهان انسان چشمه هاى جوشانى است كه دقيقاً تنظيم شده و از روزنه بسيار ظريف و باريكى در تمام طول عمر و بدون وقفه دو مايه كاملا مختلف روان است: كه اگر نمى بود نه انسان قدرت ديدن داشت: و نه توانائى بر سخن گفتن و جويدن و بلعيدن غذا: و به تعبير ديگر بدون اين دو موضوع ظاهرا كوچك زندگى براى انسان غير ممكن است.
اگر سطح چشم دائما مرطوب نباشد گردش حدقه سخت آزار دهنده و غير ممكن است: و برخورد پلكها با سطح چشم، مى خراشد: بلكه، از حركت باز مى دارد! اگر زبان و گلو و دهان مرطوب نباشد نه سخن گفتن ممكن است و نه فرو بردن غذا:
تجربه كرده ايد كه وقتى كمى دهان و گلوى انسان
خشك مى شود حرف زدن و حتى تنفس كردن و غذا خوردن براى او چقدر مشكل مى شود؟ تا چه رسد به اين كه به كلى اين آب قطع گردد. درون بينى نيز بايد دائما مرطوب باشد تا برخورد مداوم هوا و عبور آن به آسانى صورت گيرد.
جالب اين كه از روزنه باريكى كه فاضلاب چشم محسوب مى شود آبى كه از غده هاى اشكى مى جوشد سرازير بينى مى شود و آن را مرطوب نگهميدارد: اگر يك روز اين روزنه بسيار ظريف و باريك بسته شود- چنانكه در بعضى از بيماران مى بينيم- دائما سيلابى از آب چشم بر صورت جارى است و منظره زننده و وضع مزاحمى دارد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 183
و اگر تناسب چشمه هاى اشك با كشش اين روزنه ها نيز به هم خورد باز همين موضوع تكرار مى شود.
در مورد غده هاى بزاقى دهان نيز مسأله همين است كمبود آن زبان و دهان و گلو را خشك و فزونى آن مزاحم سخن گفتن و موجب جريان آب از دهان به خارج است.
تركيب آب چشم كه طعم شورى دارد چنان است كه بافتهاى ظريف چشم را كاملا حفظ مى كند: و به هنگام نشستن گرد و غبار و اشياء ديگر بر چشم به طور خودكار فوران مى يابد و موجود مزاحم را به بيرون پرتاب مى كند
اما تركيب آب دهان طعم ديگرى ندارد: تا طعم غذاها حفظ شود و املاحى در آن وجود دارد كه عامل بسيار مؤثرى براى هضم غذا است.
اگر در جنبه هاى فيزيكى و شيميائى
اين دو چشمه جوشان و نظام دقيق و حساب شده و ظرافتها و منافع و بركات آن بينديشيم يقين خواهيم كرد كه نمى تواند عامل تصادف كور و كر به وجود آورنده آن باشد: مطالعه همين يك آيه انفسى به ظاهر كوچك كافى است كه براى ما تبيين كند او حق است سَنُريهِمْ اياتِنا فى الافاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ
امام صادق عليه السلام در حديث معروف توحيد مفضل كه پر است از ذكر آيات آفاقى و انفسى پروردگار در اشاره كوتاه و پر معنى به اين مطلب مى فرمايد: اى مفضل! تأمّل الرّيق و ما فيه من المنفعة، فانه جعل يجرى جريانا دائما الى الفم، ليبل الحلق و اللَّه واة فلا يجف، فان هذه المواضع لو جعلت كذلك كان فيه هلاك الانسان، ثم كان لا تستطيع ان يسيغ طعاما اذا لم يكن فى الفم بلة تنفذه، تشهد بذلك المشاهدة: در آب دهان و منافعى كه در آن وجود دارد بينديش: اين آب به طور دائم به سوى دهان سرازير است تا حلق و زبان كوچك را (كه نقش مهمى در بلع غذا دارد) مرطوب نگهدارد و خشك نشود چرا كه اگر اين اعضا خشك شوند انسان هلاك مى شود و اصولا هنگامى كه در دهان رطوبتى نباشد نمى تواند غذائى فرو برد تجربه و مشاهده گواه بر اين معنى است. از جسم انسان كه بگذريم روح او كانون عجائبى است كه همه دانشمندان را حيران كرده: و از اين آيات بينات هزاران هزار در عالم هستى وجود دارد كه همه گواهى مى دهند انه الحق.
اسلام فراتر از زمان، ص: 184
اينجاست كه بى اختيار با سيد الشهداء حضرت امام حسين عليه السلام هم صدا شده مى گوئيم عميت عين لا تراك خداوندا! كور باد چشمى كه تو را نبيند!. «1
2- فلسفه خلقت انسان كَيْف تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كنتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فى الأَرْضِ جَمِيعاً. «2» چگونه به خداوند كافر مى شويد در حالى كه شما اجسام بى روحى بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند، و بار ديگر شما را زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد (بنابر اين نه حيات و زندگى شما، از شما است و نه مرگتان، آنچه داريد از خدا است).
او خدائى است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است.
نعمت اسرار آميز حيات
قرآن به همه ما يادآورى مى كند كه قبل از اين، شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بى جان مرده بوديد، و نسيم حيات اصلا در كوى شما نوزيده بود.
ولى اكنون داراى نعمت حيات و هستى مى باشيد، اعضاء و دستگاههاى مختلف، حواس و ادراك به شما داده شده، اين هستى و حيات را چه كسى به شما عطا كرده آيا خود به خويشتن داديد؟ بديهى است هر
انسان منصفى بدون هيچ ترديد اعتراف مى كند كه اين نعمت از خود او نيست، بلكه از ناحيه يك مبدء عالم و قادر به او رسيده است، كسى كه تمام رموز حيات و قوانين پيچيده آن را مى دانسته و بر تنظيم آن قدرت داشته، آنگاه جاى اين سؤال است كه پس چرا به خدائى كه بخشنده حيات و هستى است كفر مى ورزيد؟.
امروز براى همه دانشمندان مسلم شده كه ما در اين جهان چيزى پيچيده تر از مسأله
اسلام فراتر از زمان، ص: 185
حيات و زندگى نداريم، چرا كه با تمام پيشرفتهاى شگرفى كه در زمينه علوم و دانشهاى طبيعى نصيب بشر گرديده، هنوز معماى حيات گشوده نشده است اين مسأله آنقدر اسرار آميز است كه افكار مليونها دانشمند و كوششهايشان تاكنون از درك آن عاجز مانده، ممكن است در آينده در پرتو تلاشهاى پى گير، انسان از رموز حيات، تدريجاً آگاه گردد، ولى مسأله اين است كه آيا كسى مى تواند چنين امر فوق العاده دقيق و ظريف و پر از اسرار را كه نيازمند به يك علم و قدرت فوق العاده است به طبيعت بى شعور كه خود فاقد حيات بوده است نسبت دهد.
اينجا است كه مى گوئيم پديده حيات در جهان طبيعت بزرگترين سند اثبات وجود خدا است كه پيرامون آن كتابها نگاشته اند، و قرآن در آيه فوق مخصوصاروى همين مسأله تكيه كرده است، عجب اين كه گروهى بودند كه در حيات دوباره انسانها ترديد داشته و دارند در حالى كه حيات نخستين را
كه از موجودات بيجان صورت گرفته مى دانند. جالب اين كه قرآن در آيه فوق، پرونده حيات را از آغاز تا انتها در برابر ديدگان انسان گشوده، و در يك بيان كوتاه آغاز و پايان حيات، و سپس مسأله معاد را در برابر او مجسم ساخته است كه تا دانسته شود همه موجودات در مسير تكامل از نقطه عدم كه نقطه صفر است شروع كرده و به سوى بى نهايت كه ذات پاك پروردگار است پيش مى روند، بنابر اين با مردن، تكامل تعطيل نمى شود و بار ديگر انسان در رستاخيز به زندگى و حيات در سطحى، عاليتر باز مى گردد و سير تكاملى او ادامه مى يابد. در اين مورد، در فصل تسخيرخورشيد و ماه مطالبى گذشت.
تناسخ و عود ارواح
آيه فوق، از جمله آيات متعددى است كه عقيده به تناسخ را صريحاً نفى، مى كند زيرا عقيده مندان به تناسخ چنين مى پندارند كه انسان بعد از مرگ بار ديگر به همين زندگى باز مى گردد منتها روح او در جسم ديگر (و نطفه ديگر) حلول كرده و زندگى مجددى را در همين دنيا آغاز مى كند، و اين مسأله ممكن است بارها تكرار شود، اين زندگى تكرارى در اين جهان را تناسخ يا عود ارواح مى نامند.
آيه فوق صريحاً مى گويد: بعد از مرگ، يك حيات بيش نيست و طبعا اين حيات همان زندگى در رستاخيز و قيامت است، و به تعبير ديگر آيه مى گويد: شما مجموعا
اسلام فراتر از زمان، ص: 186
دو حيات و مرگ داشته و داريد،
نخست مرده بوديد (در عالم موجودات بى جان قرار داشتيد) خداوند شما را زنده كرد، سپس مى ميراند و بار ديگر زنده مى كند، اگر تناسخ صحيح بود، تعداد حيات و مرگ انسان بيش از دو حيات و مرگ بود.
همين مضمون در آيات متعدد ديگر قرآن نيز به چشم مى خورد.
بنا بر اين عقيده به تناسخ كه گاهى نام آن را تغيير داده، عود ارواح مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است.
بعلاوه ما دلائل عقلى روشنى داريم كه اين عقيده را نفى مى كند و آن را به عنوان يك نوع ارتجاع و عقب گرد در قانون تكامل اثبات مى نمايد كه در جاى خود از آن سخن گفته شده است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضى شايد آيه فوق را اشاره به حيات برزخى بدانند، در حالى كه آيه هيچ دلالتى بر آن ندارد، تنها مى گويد: شما قبلا جسم بى جانى بوديد، خداوند شما را زنده كرد، بار ديگر مى ميراند (اشاره به مرگ در پايان زندگى اين دنيا است) سپس زنده مى كند (اشاره به حيات آخرت) سپس سير تكاملى خود را به سوى او ادامه مى دهيد. «1»
2- الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (2) «2»
همان كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است.
هيچ نقصى در جهان هستى نمى بينى
مرگ اگر به معنى فنا و نيستى باشد مخلوق نيست، چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى گيرد، ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است، و اين قطعا
يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. و اگر مرگ در اينجا قبل از حيات ذكر شده بخاطر تأثير عميقى است كه توجه به مرگ در حسن عمل دارد.
گذشته از اين كه مرگ قبل از زندگى بوده است، منظور از آزمايش خداوند، نوعى پرورش است، به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مى كشد تا ورزيده و آزموده
اسلام فراتر از زمان، ص: 187
و پاك و پاكيزه شوند و لايق قرب خدا گردند.
قابل توجه اين كه هدف آزمايش حسن عمل معرفى كرده، نه كثرت عمل، و اين دليل بر اين است كه اسلام به كيفيت اهميت مى دهد نه به كميت مهم آن است كه عمل خالصانه و براى خدا مفيد و جامع باشد، هر چند از نظر كميت كم باشد.
لذا در اين كه منظور از احسن عملا چيست در بعضى از روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: اتمّكم عقلًا، و اشدّكم للّه خوفا، و احسنكم فيما امر اللَّه به و نهى عنه نظرا، و ان كان اقلكم تطوّعا!. منظور اين است كه كداميك از شما عقل و خرد كاملتر، و خداترسى بيشتر، و آگاهى فزونتر بر اوامر و نواهى الهى داريد، هر چند اعمال مستحبتان كمتر بوده باشد.
بديهى است عقل كامل عمل را پاك تر و نيت را خالص تر و پاداش را بيشتر مى كند و در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: ليس يعنى أكثر عملا، و
لكن أصوبكم عملًا، و انما الاصابة خشية اللَّه و النية الصادقة، ثم قال الابقاء على العمل حتى يخلص.
أشد من العمل، و العمل الخالص الصالح الذى لا تريد أن يحمدك عليه أحد الّا اللَّه عز و جل:
منظور اين نيست كداميك بيشتر عمل مى كنيد، بلكه منظور اين است كداميك صحيحتر عمل مى كنيد، و عمل صحيح آن است كه توأم با خداپرستى و نيت پاك باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى سخت تر است از خود عمل، و عمل خالص صالح، عملى است كه نمى خواهى احدى جز خدا تو را به خاطر آن بستايد.
در مورد هدف آفرينش انسان در سوره ذاريات ذيل آيه 56 وَ ما خَلَقْتُ اْلجِنَّ وَ الانْسَ الَّا لِيَعْبُدوُنِ هدف نهائى عبوديت خدا ذكر شده، و در اينجا آزمايش حسن عمل، روشن است كه مسأله آزمون و امتحان از مسأله عبوديت جدا نيست، همانگونه كه كمال عقل و خداترسى و نيت خالص كه در روايات بالا به آن اشاره شده، روح عبوديت را تشكيل مى دهد. به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها، وسيله آزمايش، مرگ و حيات، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل، كه مفهومش تكامل معرفت، و اخلاص نيت، و انجام هر كار خيراست.
و اگر مى بينيم بعضى از مفسران احسن عملا را در اينجا به معنى ياد مرگ كردن، يا آماده براى مرگ شدن، و امثال آن تفسيركرده اند در حقيقت اشاره به مصداقهائى از
اسلام فراتر از زمان، ص: 188
اين معنى كلى
است.
و از آنجا كه در اين ميدان آزمايش بزرگ، انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مى شود، نبايد اين لغزشها او را مايوس كند، و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش بازدارد در پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مى گويد: و او شكست ناپذير و بخشنده است (و هو العزيز الغفور) آرى او قادر بر هر چيز، و آمرزنده هر انسان توبه كارى است. «1»
قابل توجه اين كه در آيات مختلف قرآن مانند آيه ذاريات اشاراتى به هدف آفرينش انسان يا مجموع اين جهان شده كه در بدو امر ممكن است مختلف به نظر برسد، ولى با دقت مى بينيم همه به يك حقيقت بازمى گردند:
و در آيه 7 سوره هود هدف آفرينش عظيم آسمانها و زمين را آزمون بشر معرفى مى كند (وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامً وَ كانَ عَرْشهُ عَلى الْماءِ لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلًا).
در آيه 119 هود هدف را رحمت الهى مى شمرد (وَ لِذالِكَ خَلَقَهُمْ)
كمى دقت در اين آيات نشان مى دهد كه بعضى مقدمه براى بعضى ديگر است، آگاهى و معرفت مقدمه اى است براى بندگى و عبادت، و آن نيز مقدمه اى است براى آزمون و تربيت بشر و آن هم مقدمه اى است براى بهره گيرى از رحمت خدا «2
بخش 5 قرآن و آفرينش نباتات نباتات و سبزيجات، يكى از اساسى ترين نياز و اركان بقاى انسان و حيوان هاست كه بايد طبق دستور از آنها بهره بردارى كرده و ادامه زندگى داده شود؛
در مورد اين
مخلوقات خداوندى و كيفيت استفاده از آنها و بيان منافع سرشار و فراوان آنها وسيله رهبران اسلام و كتاب آسمانى آن (قرآن) سخنان بى شمارى، شرف صدور يافته است كه نمى توان به انتهاى بر رسى آنهارسيد؛ فقط براى نمونه از آيات و روايات فراوان، به مطالبى نه چندان زياد اكتفاء مى شود
1- بيان منافع سرشار و فراوان گياهان 1- «وَ مِنْ آياتِهِ يُريكُمُ اْلبَرْقَ خوفًا و طمعًا و يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فيُحْى به الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها انَّ فى ذلكَ لاياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». «1» و از آيات او اين است كه برق و رعد را به شما نشان مى دهد كه هم مايه ترس و هم اميد است (ترس از صاعقه، و اميد به نزول باران)، و از آسمان آبى فرو مى فرستد كه زمين را بعد از مردنش بوسيله آن زنده مى كند؛ در اين نشانه هايى است براى جمعيّتى كه مى انديشند!.
2- «وَ آيَةٌ لهُمُ الأَرْض الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِيها جَنّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ا فَلا يَشكرُونَ (35) سبْحانَ الَّذِى خَلَقَ الأَزْواجَ كلَّهَا مِمّا تُنبِت الأَرْض وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ (36)» «2» زمين مرده براى آنها آيتى است، ما آنرا زنده كرديم، و دانه هائى از آن خارج ساختيم، و آنها از آن مى خورند.
و در آن باغهائى از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه هائى از
آن بيرون فرستاديم.
تا از ميوه آن بخورند در حالى كه دست آنها هيچ دخالتى در ساختن آن نداشته
اسلام فراتر از زمان، ص: 192
است، آيا شكر خدا را بجا نمى آورند؟
منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، و از خود آنها و از آنچه نمى دانند!
اين هم نشانه هاى ديگر
آيات فوق نشانه هائى از توحيد و معاد را توأماً بيان مى كند تا وسيله باشد براى بيدارى منكران و ايمان به مبدء و معاد.
نخست از احياى زمين هاى مرده و بركاتى كه از آن عائد انسانها مى شود بحث كرده مى فرمايد: زمين هاى مرده براى آنها نشانه آشكارى است (از مبداء و معاد) ما آن را زنده كرديم، و دانه هائى از آن خارج ساختيم و آنها از آن تغذيه مى كنند « «وَ آيَةٌ لهُمُ الأَرْض الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكلُونَ (33)
مسأله حيات و زندگى از مهمترين دلائل توحيد است، مسأله اى است فوق العاده مرموز و پيچيده و شگفت انگيزكه عقل همه دانشمندان را به حيرت افكنده، و با تمام پيشرفتهاى عظيمى كه در علم و دانش نصيب بشر شده هنوز كسى معماى آن را نگشوده است، هنوز كسى به درستى نمى داند تحت تأثير چه عواملى در روز نخست موجودات بيجان تبديل به سلولهاى زنده شده است؟ هنوز كسى نمى داند كه بذرهاى گياهان و طبقات مختلف آن دقيق اًچگونه ساخته شده؟ و چه قوانين مرموزى بر آن حاكم است كه به هنگام فراهم شدن شرائط مساعد به حركت
در مى آيد، و رشد و نمو را آغاز مى كند، و ذرات زمين مرده را جذب وجود خود مى نمايد، و از اين طريق موجودات مرده را تبديل به بافتهاى موجود زنده مى كند، تا هر روز جلوه تازه اى از حيات را نشان دهد.
مسئله حيات در جهان گياهان و حيوانات و زنده شدن زمين هاى مرده از يك سو دليل روشنى است بر اين كه علم و دانش عظيمى در آفرينش اين جهان به كار رفته، و از سوى ديگر نشانه اى آشكار از رستاخيز است.
جمله «فمنه يأكلون» از يك سو اشاره به اين است كه انسان از بخشى از دانه هاى گياه ى تغذيه مى كند، و بعضى ديگر قابل تغذيه براى انسان نيست، ولى فوائد ديگرى دارد مانند تغذيه حيوانات، ساختن مواد رنگى، داروئى، و امور ديگرى كه در
اسلام فراتر از زمان، ص: 193
زندگى انسان كاملا مورد استفاده است.
و از سوى ديگر با مقدم داشتن «منه» بر «يأكلون» كه معمولا براى حصر مى آيد اين نكته را بيان مى كند كه بيشترين (و نيز بهترين) تغذيه انسان از مواد گياه ى است آنچنان كه گوئى تمام غذاى انسان را تشكيل مى دهد! آيه بعد توضيح و تشريحى بر آيه قبل است و چگونگى حيات زمينهاى مرده را بيان مى كند، مى فرمايد: ما در زمين باغهائى از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه هائى از آن بيرون فرستاديم (وَ جَعَلْنا فِيها جَنّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ (34)
در آيه گذشته
سخن از دانه هاى غذائى در ميان بود، اما در اينجا از ميوه هاى نيرو بخش و مغذى سخن مى گويد كه دو نمونه بارز و كامل آنها خرما و انگور است كه هر يك غذائى كامل محسوب مى شود. مطالعات دانشمندان نشان مى دهد كه مخصوصا اين دو ميوه داراى انواع ويتامين هاى لازم و مواد مختلف حياتى براى بدن انسان است، به علاوه اين دو ميوه در تمام طول سال به صورت تازه يا خشك قابل نگهدارى و استفاده براى تغذيه است.
و اين كه «اعناب» و» نخيل» هر دو به صيغه جمع آمده ممكن است اشاره به انواع مختلف اين دو ميوه بوده باشد چرا كه هر يك از آنها دهها نوع دارد، با ويژگيهاى مختلف و باب طبع همه و براى همه ذائقه ها! اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه قبل تنها تعبير به احياى زمينهاى مرده شده بود كه در قرآن مجيد معمولا با نزول باران همراه است، ولى در اين آيه سخن از چشمه هاى آب جارى به ميان آمده، زيرا براى بسيارى از زراعتها آب باران تنها كافى است، در حالى كه درختان ميوه معمولا نياز به آب جارى نيز دارند.
آيه بعد هدف آفرينش اين درختان پر بار را چنين بيان مى كند: غرض اين است كه از ميوه آن بخورند، در حالى كه دست آنها در ساختمان آن كمترين دخالتى نداشته، آيا شكر خدا را بجا نمى آورند! (لِيَأْكلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ا فَلا يَشكرُونَ (35) آرى ميوه هائى كه به صورت غذاى كامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شود بى آنكه كمترين نيازى به پختن و يا تغييرات ديگر داشته باشد به
مجرد چيدن از درخت قابل استفاده است، و اين نهايت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان
اسلام فراتر از زمان، ص: 194
مى دهد.
حتى اين غذاى آماده و لذيذ را آنچنان بسته بندى كرده كه براى مدت زيادى قابل نگهدارى است، بى آنكه ارزش غذائى خود را از دست دهد، بر خلاف غذاهائى كه انسان از مواد طبيعى خدا داد با دست خود مى سازد كه غالبا به سرعت فاسد مى شود! تفسير ديگرى در باره معنى آيه نيز وجود دارد كه آنهم قابل ملاحظه است و آن اين كه: قرآن مى خواهد هم اشاره به ميوه هائى كند كه بدون تغيير مورد استفاده قرار مى گيرد، و هم به انواع غذاهاى مختلفى كه با انجام عملى روى اين ميوه ها به دست مى آيد، در هر صورت، هدف آن است كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها را تحريك كند تا از طريق شكرگزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.
آخرين آيه مورد بحث سخن از تسبيح و تنزيه پروردگار مى گويد، خط بطلان بر شرك مشركان كه در آيات گذشته از آن سخن بود مى كشد، و راه توحيد و يك تا پرستى را به همگان نشان مى دهد، مى فرمايد: منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، و از خود آنان، و از آنچه نمى دانند! (سبحان الذى خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا يعلمون)
آرى خداوندى كه اين همه زوجها را در
پهنه جهان هستى آفريده علم و قدرتش بى انتهاست، عيب و نقصى در وجودش راه ندارد، لذا شريك و شبيه و نظير براى او نيست، و اگر گروهى سنگ و چوبهاى بى جان و مخلوقات ديگرى را شبيه او شمرده اند از اين نسبت هاى ناروا بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند! بديهى است خداوند نياز به اين ندارد كه خويشتن را تسبيح و تنزيه كند، اين تعليمى است براى بندگان و دستورالعملى است براى پيمودن خط تكامل.
در اين كه منظور از ازواج در اينجا چيست مفسران سخن بسيار دارند: آنچه مسلم است اين است كه ازواج جمع زوج معمولا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود، خواه در عالم حيوانات باشد، يا غير آنها، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى كه قرين يك ديگر و يا حتى ضد يك ديگرند زوج اطلاق مى شود، حتى به دو اطاق مشابه در يك خانه، يا دو لنگه در، و يا دو همكار و قرين، اين كلمه گفته
اسلام فراتر از زمان، ص: 195
مى شود، و به اين ترتيب براى هر موجودى در جهان زوجى متصور است.
به هر حال بعيد نيست كه زوجيت در اينجا به همان معنى خاص يعنى جنس مذكر و مؤنث باشد، و قرآن مجيد در اين آيه خبر از وجود زوجيت در تمام جهان گياهان و انسانها و موجودات ديگرى كه مردم از آن اطلاعى ندارند مى دهد.
اين موجودات ممكن است گياهان باشد كه وسعت دايره زوجيت در آن روز هنوز در
آنها كشف نشده بود.
يا اشاره به حيوانات اعماق درياها كه در آن روز كسى از آن آگاه نبود، و امروز گوشه اى از آن براى انسانها كشف شده است.
يا اشاره به موجودات ديگرى كه در كرات ديگر آسمانى زندگى مى كنند.
و يا موجودات زنده ذره بينى، هر چند امروز دانشمندان، نر و ماده اى در آنها سراغ ندارند، ولى دنياى اين موجودات زنده آنقدر مرموز و پوشيده از معماهاست كه ممكن است علم و دانش انسانها هنوز به اين قسمت از آن راه نيافته باشد، حتى وجود زوجيت در جهان گياهان نيز چنانكه گفتيم در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود، و قرآن از آن پرده برداشت، و در قرون اخيراز طرق علمى اين معنا به ثبوت رسيد كه مسئله زوجيت در عالم گياهان يك مسئله عمومى و همگانى است.
اين احتمال نيز داده شده است كه زوجيت در اينجا اشاره به وجود ذرات مثبت و منفى در دل تمام اتمها است، زيرا مى دانيم همه اشياء اين جهان از اتم تشكيل يافته و اتم در حقيقت همچون آجر براى ساختمان عظيم اين كاخ بزرگ عالم ماده است.
تا آن روز كه اتم شكافته نشده بود خبرى از وجود اين زوجيت نبود، ولى بعد از آن وجود زوجهاى منفى و مثبت در هسته اتم و الكترونهائى كه به دور آن مى گردند به ثبوت رسيد.
بعضى نيز آن را اشاره به تركيب اشياء از ماده و صورت يا جوهر و عرض دانسته، و بعضى ديگر كنايه از اصناف و انواع مختلف گياهان و انسانها و حيوانات و ساير موجودات عالم مى دانند.
ولى روشن است
وقتى مابتوانيم اين الفاظ را بر معنى حقيقى (جنس مذكر و مؤنث)
اسلام فراتر از زمان، ص: 196
حمل كنيم و قرينه اى بر خلاف آن نباشد دليلى ندارد كه به سراغ معانى كنائى برويم، و چنانكه ديديم چندين تفسيرجالب براى معنى حقيقى زوجيت در اينجا وجود دارد.
به هر حال اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مى كند و نشان مى دهد كه در اين جهان حقايق بسيارى است كه از علم و دانش ما پوشيده است. «1»
3- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسلَكَهُ يَنابِيعَ فى الأَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَتراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لأُولى الأَلْبابِ (21) زمر:
21 آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه هايى در زمين وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگهاى مختلف دارد؛ بعد آن گياه خشك مى شود، بگونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى؛ سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند؛ در اين مثال تذكّرى است (از ناپايدارى دنيا) براى خردمندان!.
4- وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرْض وَ جَعَلَ فِيها رَواسىَ وَ أَنهاراً وَ مِن كلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيهازَوْجَينِ اثْنَينِ يُغْشى الَّيْلَ النهارَ إِنَّ فى ذالِك لاياتً لِّقَوْمً يَتَفَكَّرُونَ (3) وَ فى الأَرْضِ قِطعٌ مُّتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِّنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيرُ صِنْواانً يُسقى بِماءٍ واحِدً وَ نُفَضلُ بَعْضها عَلى بَعْضً فى
الأُكلِ إِنَّ فى ذالِك لاياتٍ لِّقَوْمً يَعْقِلُونَ (4) رعد: 3 و 4
و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوه ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى كنند!
و در روى زمين، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند؛ و (نيز) باغهايى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان ميوه گوناگون) كه گاه بر يك پايه مى رويند و گاه بر دو پايه؛ (و عجيب تر آنكه) همه آنها از يك آب سيراب مى شوند! و با اين حال، بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى دهيم؛ در اينها نشانه هايى است
اسلام فراتر از زمان، ص: 197
براى گروهى كه عقل خويش را به كار مى گيرند
2- زوجيت گياهان معجزات علمى قرآن
در قرآن مجيد: آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده: برداشته: كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند: غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند كه از آن جمله آيات ذيل در باره زوجيت گياهان است.
خداى متعال با حكمت متعاليه خود، سنگ
بناى زيبائى جهان و نظام احسن و اكمل را در وجود نر و ماده بر قرار ساخته، و ادامه حيات و بناى زندگى را در وجود آفريده هاى مُوَلّد و توليد كننده قرار داده است.
هيچ موجود رشد كننده و ذيحيات پيدا نمى شود مگر اين كه از زوج و جفت يا به عبارت ديگر از پدر و مادر به وجود آمده است، چنان كه در قرآن كريم نيز به اين معنا تصريح نموده و مى فرمايد:
1- سبْحانَ الَّذِى خَلَقَ الأَزْواجَ كلَّها مِمَّا تُنبِتُ اْلأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (36) «منزّه است كسى كه تمام زوج ها را آفريد، از آنچه كه زمين مى روياند، و از خودشان و از آنچه نمى دانند». «1»
با جمله «و ممّا لايعلمون» مى فهماند كه زوجها و جفتهاى زيادى هست كه هنوز دانش بشرى به حيطه كشف فورمول وجودى آنها راه پيدا نكرده و از وجود آنها اطلاع ندارد و از كشف آنها عاجزمانده است!.
پس هرموجود زنده اى از نباتات و سبزيجات و حيوانات گرفته تا انسان صاحب عقل و خرد، بايد از جفت و يا نر و ماده به وجود آيد درست است موجودات تك ياخته اى و تك سلولى نيز يافت مى شود اما كم و ناچيز!.
معجزات علمى قرآن
اسلام فراتر از زمان، ص: 198
در قرآن مجيد: آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده: برداشته: كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و
محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند: غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند.
2- أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى الأَرْضِ كمْ أَنبَتْنا فِيها مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (7) «1» آيا آنها به زمين نگاه نكردند: چه اندازه در آن از گياهان جفت آفريديم.
زوجيت در گياهان
در آيات مورد، سخن از اعراض آنها از آيات تكوينى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرينش است: آنها نه تنها: گوش جان خود را بر سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى بستند: بلكه چشمهاى خود را نيز از ديدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند.
در اينجا تعبير به زوج در مورد گياهان قابل دقت است: گرچه غالب مفسران زوج را به معنى نوع و صنف: و ازواج را به معنى انواع و اصناف گرفته اند: اين بزرگان در زمانى مى زيسته اند كه هنوز زوجيت گياهان كشف نشده و به اثبات نرسيده بود اما پس از روشن شدن آن چه مانعى دارد كه زوج را به معنى معروفش كه قبل از هر معنى ديگر به ذهن مى آيد بگيريم و اشاره به زوجيت در جهان گياهان باشد؟! در گذشته انسانها كم و بيش فهميده بودند كه بعضى از گياهان داراى نوع نر و نوع ماده است: و براى بارور ساختن گياهان از طريق تلقيح استفاده مى كردند اين مسأله در مورد درختان نخل كاملا شناخته شده بود: ولى نخستين بار لينه دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى: در اواسط قرن 18 ميلادى: موفق به كشف اين واقعيت شد كه مسأله زوجيت در دنياى گياهان تقريبا يك قانون عمومى است و گياهان نيز همانند غالب حيوانات از طريق آميزش
نطفه نر و ماده بارور مى شوند و سپس ميوه مى دهند.
ولى قرآن مجيد قرنها قبل از اين دانشمند كرارا در آيات مختلف به زوجيت در جهان گياهان اشاره كرده (در آيات مورد بحث: و در سوره رعد آيه 4: و لقمان آيه 10 و
اسلام فراتر از زمان، ص: 199
سوره ق آيه 7) و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن است. «1»
از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن در روى زمين: انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم
3- (وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْجً كَرِيمً (10) «2»
از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيد رويانديم. در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است.
اين آيه بار ديگر به زوجيت در جهان گياهان اشاره مى كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است: چرا كه در آن زمان: زوجيت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود: و قرآن از آن پرده برداشت
ضمنا توصيف زوجهاى گياهان به كريم اشاره به انواع مواهبى است كه در آنها وجود دارد. «3»
4- و ترى الأرض هامِدَةً فَاذا أنْزَلْنا عَلَيْها اْلماءَ اهْتَزَتْ وَ رَبَتْ وَ أنْبَتَتْ مِن كُلِ زَوْجٍ بَهيج «4» زمين را خشك و باير مى بينى اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى فرستيم، به حركت درمى آيد و مى رويد؛ و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند!
5- ... وَ أَنزَلَ مِنَ السماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنا
بِهِ أَزْواجاً مِّن نَّباتً شتى (53) طه: 53 و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم.
6- والأرْضَ مَدَدْناها وَ ألْقَيْنا فيها رَواسِىَ وِ أنْبَتْنا فيها مِنْ كُلّ زَوْجٍ بَهيجٍ ق 6 و زمين را گسترش داديم و و در آن كوههاى عظيم و استوار افكنديم و از هرنوع (گياه) جفت بهجت انگيز در آن رويانديم
3- عمل كربن گيرى درختان سبز و رستاخيز انرژيها 0 آيه مباركه 80 ذيل سوره يس، از مطالب علمى زيادى پرده برداشته است كه هنگام
اسلام فراتر از زمان، ص: 200
نزول قرآن بلكه قرن هاى زياد بعد از آن، بشريت از مفاد آن بى خبر بود كه با گذشت زمان بتازگى مسئله كربن گيرى گياهان و رستاخيز انرژيها كشف و به محافل علمى، ارائه گرديد و قسمتى از آن آيه مباركه تفسير گرديد، اى بنازم به اين علوم بى پايان قرآن و آورنده آن.
الَّذِى جَعَلَ لَكم مِّنَ الشجَرِ الأَخْضرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) «1» 80- همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد: و شما به وسيله آن آتش مى افروزيد.
رستاخيز انرژيها!
آيه مورد بحث از سوره يس- همان قلب قرآن- است: شرح بيشتر و گوياترى در باره همين مسأله مطرح مى كند: آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و
شما به وسيله آن، آتش مى افروزيد قادر است كه بر اين استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات بپوشاند (الَّذِى جَعَلَ لَكم مِّنَ الشجَرِ الأَخْضرِ ناراً فَإِذا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) «2»
چه تعبير عجيب و جالبى كه هر قدر در آن بيشتر دقيق شويم معانى عميق ترى به ما ارائه مى دهد؟! اصولا بسيارى از آيات قرآن داراى چندين معنى است: بعضى ساده براى فهم عامه مردم در هر زمان و هر مكان: و بعضى عميق براى خواص: و سرانجام بعضى كاملا عميق تر براى زبده هاى خواص: و يا اعصار و قرون ديگر و آينده هاى دور. در عين حال اين معانى با هم منافاتى ندارد و در آن واحد در يك تعبير پر معنى جمع است.
نخستين تفسيرى كه بسيارى از مفسران پيشين براى آن ذكر كرده اند و معنى ساده و روشنى است كه براى عموم مردم قابل فهم مى باشد اين است كه: در اعصار قديم در ميان عربها اين امر رائج بود كه براى آتش افروختن از چوب درختان مخصوص بنام مرخ و عفار كه در بيابانهاى حجاز مى روئيده استفاده مى كردند.
مرخ (بر وزن چرخ) و عفار (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود كه اولى را زير قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند: و مانند سنگ آتش زنه جرقه از آن توليد
اسلام فراتر از زمان، ص: 201
مى شد: در واقع بجاى كبريت امروز از آن استفاده مى كردند.
قرآن مى گويد: آن خدائى كه مى تواند از اين درختان
سبز آتش بيرون بفرستد قدرت دارد كه بر مردگان لباس حيات بپوشاند.
آب و آتش دو چيز متضاد است: كسى كه مى تواند آنها را در كنار هم قرار دهد قدرت اين را دارد كه حيات را در كنار مرگ و مرگ را در كنار حيات قرار دهد! آفرين بر آن هستى آفرين كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش نگاه مى دارد مسلما براى او پوشانيدن لباس زندگى بر اندام انسانهاى مرده كار مشكلى نيست آن گونه كه خود آب را از دو ماده مشتعل مجزاى «اكسيژن و ئيدروژن» تركيب داده و آب ساخته در حالى كه اگر اين دو تجزيه شود: هركدام قابل اشتعال است چنانكه در آيه مباركه
(واذا البحار سجّرت) زمانى كه درياها بر افروخته شوند (و آتش بگيرند) و امثال آن:
اشاره لطيفى بر تجزيه شدن آن دو در آستانه رستاخيز دارد.
اگر از اين معنى گام فراتر بگذاريم به تفسير دقيق ترى مى رسيم و آن اين كه: خاصيت آتش افروزى به وسيله چوب درختان: منحصر به چوبهاى مرخ و عفار نيست: بلكه اين خاصيت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد (هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان آمادگى بيشترى براى اين كار دارند).
خلاصه اين كه تمام چوبهاى درختان اگر محكم به هم بخورند جرقه مى دهند حتى چوب درختان سبز. به همين دليل گاه آتش سوزى هاى وسيع و وحشتناكى در دل جنگلها روى مى دهد كه هيچ انسانى عامل آن نبوده: فقط وزش شديد بادها و طوفانهائى كه شاخه هاى درختان را محكم به هم كوفته است و از ميان آنها جرقه اى در ميان
برگهاى خشك افتاده: سپس وزش باد به آن آتش دامن زده: عامل اصلى بوده است.
اين همان جرقه الكتريسيته است كه بر اثر اصطكاك و مالش آشكار مى گردد.
اين همان آتشى است كه در دل تمامى ذرات موجودات جهان نهفته است: و به هنگام اصطكاك و مالش خود را نشان مى دهد: و از شجر اخضر نار مى آفريند! اين تفسيروسيع ترى است كه چشم انداز جمع اضداد را در آفرينش گسترده تر مى كند: و بقا را در فنا واضح تر نشان مى دهد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 202
اما در اينجا تفسيرسومى است كه از آن هم عميق تر است: و به كمك دانشهاى امروز بر آن دست يافته ايم كه ما نام، رستاخيز انرژيها گذارده ايم
توضيح اين كه: يكى از كارهاى مهم گياهان مسأله كربن گيرى از هوا: و ساختن سلولز نباتى است (سلولز همان جرم درختان است كه اجزاء عمده آن كربن و اكسيژن و ئيدروژن است).
اكنون ببينيم اين سلولز چگونه ساخته مى شود؟ ياخته هاى درختان و گياهان گاز كربن را از هوا گرفته و، تجزيه مى كنند: اكسيژن، آزاد ساخته: و كربن را در وجود خود نگهميدارد: و، با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مى سازد
ولى مسأله مهم اين است كه طبق گواهى علوم طبيعى هر تركيب شيميائى انجام مى يابد يا بايد توأم با جذب انرژى خاصى باشد و يا آزاد كردن آن (دقت كنيد)
بنا بر اين هنگامى كه درختان به عمل كربن گيرى مشغولند: طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژى دارند: و
در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده مى كنند.
به اين ترتيب به هنگام تشكيل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نيز در دل آنها ذخيره مى شود و به هنگامى كه چوبها را به اصطلاح مى سوزانيم همان انرژى ذخيره شده آفتاب آزاد مى گردد: زيرا بار ديگر كربن با اكسيژن هوا تركيب شده و گاز كربن را تشكيل مى دهد: و اكسيژن و ئيدروژن (مقدارى آب) آزاد مى گردد.
از اين تعبيرات اصطلاحى كه بگذريم به عبارت بسيار ساده اين نور و حرارت مطبوعى كه در زمستان درون كلبه آن روستائى يا كرسى زغال سوز اين شهرنشين را گرم و روشن مى سازد همان نور و حرارت آفتاب است كه در ضمن چند سال يا دهها سال در چوب اين درختان ذخيره شده است: و آنچه را درخت در طول يك عمر تدريجاً از آفتاب گرفته اكنون بى كم و كاست پس مى دهد!! و اين كه مى گويند همه انرژيها در كره زمين به انرژى آفتاب باز مى گردد يكى از چهره هايش همين است، اينجاست كه به رستاخيز انرژيها مى رسيم: و مى بينيم نور و حرارتى كه در اين فضا پراكنده مى شود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مى دهد هرگز نابود نشده است: بلكه تغيير چهره داده: و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات
اسلام فراتر از زمان، ص: 203
چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است: و هنگامى كه يك شعله آتش به
چوب خشكيده مى رسد: رستاخيز آنها شروع مى شود: و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه حشر و نشورش ظاهر مى گردد: بى آنكه حتى به اندازه روشنائى يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد! (باز هم دقت كنيد
بدون شك اين معنى در زمان نزول آيه بر توده هاى مردم روشن نبود: ولى همان گونه كه گفتيم اين موضوع هيچ مشكلى ايجاد نمى كند: زيرا كه آيات قرآن داراى معانى چند مرحله اى است: در سطوح مختلف و براى استعدادهاى متفاوت.
يك روز از اين آيه چيزى مى فهميدند: و امروز ما چيز بيشترى مى فهميم: و شايد آيندگان از اينهم فراتر روند و بيشتر درك كنند و در عين حال همه اين معانى صحيح است و كاملا قابل قبول و در معنى آيه جمع است.
نكته ها:
1- چرا شجر اخضر؟
گاهى به ذهن مى رسد كه چرا قرآن در اينجا تعبير به شجر اخضر (درخت سبز) كرده است؟ در حالى كه آتش افروختن با چوب تر بسيار مشكل است: چه خوب بود به جاى آن الشجر اليابس (چوب خشك) مى فرمود: تا با اين تعبير سازگار باشد! ولى نكته جالب اينجا است كه تنها درختان سبزند كه مى توانند عمل كربن- گيرى و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند: درختان خشك اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند ذره اى به ذخيره انرژى حرارتى آنها افزوده نمى شود: تنها موقعى قادر بر اين كار مهم هستند كه سبز و زنده باشند.
بنا بر اين فقط شجر اخضر است كه مى تواند آتش گيره (وقود) براى ما بسازد: و گرما و نور را به شكل مرموزى در چوب سرد و مرطوب خود نگاه
دارد: اما به محض اين كه خشكيدند عمل كربن گيرى و ذخيره انرژى آفتاب تعطيل مى شود.
روى اين اصل تعبير فوق هم ترسيم زيبائى از چهره رستاخيز انرژيها است:
و هم يك معجزه علمى جاويدان از قرآن مجيد! از اين گذشته اگر به تفسيرهاى ديگر كه در بالا اشاره كرديم باز گرديم تعبير شجر اخضر باز هم مناسب و زيبا است: زيرا چوبهاى درختان سبز هنگامى كه با يك ديگر اصطكاك قوى پيدا كنند جرقه بيرون
اسلام فراتر از زمان، ص: 204
مى دهند: جرقه اى كه مى تواند مبدء آتش افروزى شود: و اينجا است كه به عظمت قدرت خدا پى مى بريم كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ كرده
2- فرق ميان آتش گيره و آتش زنه
توقدون از ماده وقود (بر وزن قبور) به معنى روشن شدن آتش است: و ايقاد به معنى آتش افروختن و وقود (بر وزن ثمود) به معنى هيزمى است كه براى افروختن آتش مورد استفاده قرار مى گيرد.
بنا بر اين جمله فاذا انتم منه توقدون (از آن آتش روشن مى كنيد) اشاره به هيزمهائى است كه با آن آتش مى افروزند: و به تعبير ديگر اشاره به آتش گيره است نه آتش زنه.
توضيح اين كه ما در فارسى هيزم را آتش گيره و كبريت يا فندك را آتش زنه مى ناميم:
و در لغت عرب هيزم را وقود و كبريت و فندك را زند يا زناد مى نامند.
بنا بر اين قرآن مى گويد آن خدائى كه براى شما از درخت سبز آتش قرار
داد و شما با آن آتش گيره تهيه مى كنيد (نمى فرمايد آتش زنه) هم او قادر است مردگان را به زندگى باز گرداند و اين تعبيركاملا با رستاخيز انرژيهامنطبق است (دقت كنيد).
به هر حال مسأله آتش افروختن با چوبهاى درختان گرچه يك مسأله ساده در نظر ما است: ولى با دقت معلوم مى شود كه از عجيب ترين مسائل است: چه اين كه موادى كه درخت از آن تشكيل شده قسمت مهمش آب و مقدارى اجزاء زمين است: و هيچ كدام از آنها قابل اشتعال نيست اين چه قدرتى است كه از آب و خاك
(و هوا) اين ماده انرژى زا را كه هزاران سال زندگى انسانها با آن پيوند نزديك داشته است آفريده؟!. «1»
مؤلف گويد: پس از بحث هاى مفصل قرآن در باره كائنات و زمين و آسمان كه مقدارى از آن را، تا اينجا بيان كرديم، حالا جا دارد براى تكميل مطالب گذشته، نص صريح و بيان روشن اين كتاب آسمانى را در باره پايان جهان و برچيده شدن اين مجموعه و تشكيلات و چگونگى اوضاع نهائى عالم را، هم بدانيم؛ پس به فشرده مطالب آتى را كه از كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) آورده ام دقت
اسلام فراتر از زمان، ص: 205
نمائيد
4- خاموشى منظومه شمسى و بى فروغى ستارگان آيات مكرر در قرآن كريم،
بحث جدّى، از بى فروغى و بى نورى، خورشيد و ستارگان، را به ميان كشيده و قاطعانه از بين رفتن نور آنها و در نتيجه از هم پاشيدن خود آنها، خبر مى دهد، در اين باره نيازى، به طولانى كردن بحث نيست، هر كس به تفاسير آيات مانند «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» و «وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» و «اذالنّجُومُ انْتَثَرَتْ» و «اذا السّماءُ انْفَطَرَتْ» و غيرآنها، مراجعه كند به روشنى در مى يابد، دير يازود نظام فعلى، از بين رفته و نظام نوين، جايگزين آن خواهد شد؛
چنانكه در حين تأليف كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام)، از رسانه هاى گروهى مانند «صدا و سيما» پخش كردند كه دانشمندان، مرتّباً به وسيله تلسكوپهاى قوى، از هم پاشيدن ستارگان را، كشف كرده و گزارش مى دهند؛
در ماه 8/ 1383 شمسى، گزارشى از كشف چاه مخوف فضائى كه درنتيجه از بين رفتن چند ستاره به وجود آمده بود، خبر دادند، و همچنين در 22/ 10/ 1383 شمسى، چندين بار، از كشف و از بين رفتن سه ستاره به تعبير آنها (غول پيكر) در راه شيرى كهكشان كه با زمين 8 هزار و 150 سال نورى فاصله داشت، خبر دادند، و همچنين در تاريخ 23/ 10 1383 شمسى، از ستاره هائى سخن گفتند كه، پنج ميليارد سال نورى، با زمين فاصله دارد، و باز در شب دوشنبه 20/ 1/ 1384 ش «صدا و سيما» از رصد ستاره هائى خبر داد كه با زمين 19 ميليارد سال نورى، فاصله دارند و هنوز در آغاز راه و الف باى علم هستند.
بنا به مطلب فوق، آنهائى كه عقيده دارند از عمر زمين 5 ميليارد سال
گذشته و اينجانب نيز آن را در كتاب «سرچشمه حيات» از كتاب سرگذشت زمين نقل كرده ام، خيلى كمتر از واقعيت است، چون بنا به فرموده قرآن در آيه 12- 10 سوره «فصّلت» آفرينش آسمان، بعد از زمين، انجام گرفته است، پس عمر زمين خيلى بيشتر از آن رقم مى باشد كه گفته اند.
در اينجا جادارد به اين نكته اشاره كنم، آنهائى كه مى گويند: بهشت يا جهنّم، چه قدر وسعت و ظرفيّت دارد، اين همه مردم را در خود جا دهد؛ از گفتار اين
اسلام فراتر از زمان، ص: 206
دانشمندان فنّ حساب كار را به دست آورند؛
با اين كه طبق آيات مكرر قرآن كريم، اين همه تشكيلات در آسمان اول و پائين ترين آسمان است «1» در آسمان هاى بالاتر چه خبر هست، فقط خود او مى داند و بس؟! در آيات ذيل، خداى تعالى به جامعه بشريت، دَرِ علومى را مى گشايد كه بعد از گذشت قرنها، به مفاهيم مترقى و مضامين عاليه آن، به تدريج پى مى برند مانند كاهش روزانه كره خورشيد و ستارگان كه زمان نزول قرآن كسى از اين برنامه ها خبرى نداشت ولى گذشت زمان معانى اين آيات را روشن ساخته و مى سازد، و اين دانش ها را به مغزهاى مستعد انسانها ولو به صورت ناقص، تزريق مى نمايند، بدين جهت ناقص مى گوئيم كه هنوز اين علوم به كمال و اوج ترقى خود نرسيده است، به مطالب فشرده ذيل توجه فرمائيد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بنام خداوند
بخشنده بخشايشگر
1- إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (1) در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود.
2- وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (2) و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند.
3- وَ إِذَا الجِبَالُ سيرَت (3) و در آن هنگام كه كوهها بحركت در آيند.
4- وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (4) و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود.
5- وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (5) و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند.
6- وَ إِذَا الْبِحَارُ سجِّرَت (6) «2»
و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شوند.
آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود
در آغاز اين سوره به اشارات كوتاه و هيجان انگيز و تكان دهنده اى از حوادث هولناك پايان اين جهان: و آغاز رستاخيز بر خورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد: و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها را بازگو مى كند
نخست مى فرمايد: در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود (اذا الشمس
اسلام فراتر از زمان، ص: 207
كوّرت) كوّرت از ماده تكوير در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن چيزى است (همچون پيچيدن عمامه بر سر) اين مطلبى است كه از كتب مختلف لغت و تفسيراستفاده مى شود: و گاه، به افكندن يا تاريك شدن چيزى گفته شده: و به نظر مى رسد كه اين دو معنى نيز به همان ريشه اول برمى گردد.
به هر حال منظور در اينجا پيچيده شدن نور خورشيد: و تاريك شدن و جمع شدن حجم آن است.
مى دانيم خورشيد در
حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كيلومتر ارتفاع آنها است! و اگر كره زمين در وسط يكى از اين شعله هاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مى شود! ولى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند: و آن شعله ها جمع مى شود: روشنائى آن به خاموشى مى گرايد: و از حجم آن كاسته مى شود: و اين است معنى تكوير و لذا در لسان العرب آمده است كُوّرَتِ الشمس: جمع ضوءها و لُف كما تُلَفُ العمامة: معنى تكوير خورشيداين است كه نور آن جمع و پيچيده مى شود: همانگونه كه عمامه را مى پيچند.
اين حقيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ثابت كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر خورشيد مى گذرد چهار ميليون تن از حجم و هيكل او كاسته مى شود!، و به تدريج رو به تاريكى و خاموشى مى رود.
سپس مى افزايد: و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ گشته و افول كنند (و اذا النجوم انكدرت). انكدرت از ماده انكدار به معنى سقوط كردن و پراكنده شدن است: و از ريشه كدورت به معنى تيرگى و تاريكى است: و جمع ميان هر دو معنى در آيه مورد بحث امكان پذير است: چرا كه در آستانه قيامت ستارگان هم فروغ و روشنائى خود را از دست مى دهند و هم پراكنده مى شوند و سقوط مى كنند و نظام جهان بالا درهم مى ريزد: همانگونه كه در آيه 2 سوره انفطار آمده
و اذا الكواكب انتثرت هنگامى كه ستارگان فرو ريزند و پراكنده شوند و همانگونه كه در آيه 8 سوره مرسلات آمده: و اذا النجوم طمست: و هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 208
در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند (و اذا الجبال سيرت).
در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند نخست به حركت در مى آيند: و در آخرين مرحله به غبار پراكنده اى تبديل مى شوند.
سپس مى افزايد و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود! (و اذا البحار سجرت)
سجرت از ماده تسجير در اصل به معنى بر افروختن و به هيجان آوردن آتش است.
و اگر اين تعبير قرآن در گذشته براى مفسران عجيب بود امروز براى ما جاى تعجب نيست: زيرا مى دانيم آب از دو ماده اكسيژن و هيدروژن تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال است: بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يك پارچه آتش گردند. «1»
آيا منظومه شمسى و ستارگان به خاموشى مى گرايند؟!
قبل از هر چيز بايد بدانيم خورشيداين كانون حيات بخش منظومه ما گرچه نسبت به ستارگان آسمان ستاره متوسطى است ولى در حد ذات خود و نسبت به كره زمين فوق العاده عظيم است: طبق بررسى دانشمندان حجم آن يك ميليون و و سيصد هزار مرتبه از زمين بزرگتر است! منتها چون فاصله اى در حدود يك صد
و پنجاه ميليون كيلومتر با ما دارد در نقش و اندازه فعلى ديده مى شود.
براى تجسم عظمت و وسعت خورشيد همين اندازه كافى است كه اگر كره ماه و زمين را با همين فاصله اى كه الان بين آنها وجود دارد به داخل خورشيد منتقل كنيم ماه به آسانى مى تواند دور زمين بگردد بى آنكه از سطح خورشيد خارج شود! حرارت سطح خورشيد را بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد! و حرارت عمق، بالغ بر چند ميليون درجه مى دانند!!! هر گاه بخواهيم وزن خورشيد را بر حسب تُن بيان كنيم بايد عدد 2 را بنويسيم و بيست و هفت صفر پهلوى آن بگذاريم (يعنى دو ميليارد ميليارد ميليارد تن)! از سطح خورشيد شعله هائى زبانه مى كشد كه ارتفاع آن گاه بالغ بر يك صد و شصت هزار كيلومتر است: و كره زمين به آسانى در وسط آن گم
اسلام فراتر از زمان، ص: 209
مى شود: چرا كه قطر كره زمين بيش از دوازده هزار كيلومتر نيست
و اما منبع انرژى حرارتى و نورانى خورشيد بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند ناشى از سوختن نيست چرا كه به گفته جورج گاموف در كتاب پيدايش و مرگ خورشيد اگر جرم خورشيد از زغال سنگ خالص ساخته شده بود و در زمان نخستين فرعون مصر، آتش زده بودند بايد تا امروز تمام آن سوخته و چيزى جز خاكستر بر جاى نمانده باشد: هر نوع ماده سوختنى ديگرى بجاى زغال سنگ فرض كنيم همين اشكال را دارد.
حقيقت اين است كه
مفهوم سوختن در مورد خورشيد صادق نيست: آنچه صدق مى كند انرژى حاصل از تجزيه هاى اتمى است: و مى دانيم اين انرژى فوق العاده عظيم است: بنا بر اين اتمهاى خورشيد دائما در حال تجزيه و تشعشع و تبديل به انرژى است: كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر او مى گذرد چهار ميليون تن از او كاسته مى شود! اما حجم خورشيد به قدرى عظيم است كه با گذشت هزاران سال خم به ابرو نمى آورد: و كمترين تغييرى ظاهرا در وضع آن حاصل نمى شود.
ولى بايد دانست كه همين امر در دراز مدت به فنا و نابودى خورشيد كمك مى كند و سرانجام اين جرم عظيم لاغر و لاغرتر و كم فروغ و عاقبت بى نور مى شود: اين امر درباره ساير ستارگان نيز صادق است.
بنا بر اين آنچه در آيات فوق پيرامون تاريك شدن خورشيد و متلاشى شدن ستارگان آمده است حقيقتى است كه با علم امروز كاملا هماهنگ مى باشد: و قرآن زمانى اين حقايق را بيان كرده كه نه تنها در محيط جزيره عربستان بلكه در محافل علمى جهان آن روز نيز از اين مسائل خبرى نبود
5- پيچيده و برچيده شدن آسمانها!! دانشمندان مى گويند: آسمانها و زمين، نخست به صورت گاز فشرده اى بود. «1»
(كه از آب به بخار و گاز تبديل شده بود) و بعداً آن فشردگى باز و منبسط گرديد و به
اسلام فراتر از زمان، ص: 210
صورت قطعات بى شمار، در فضاى لا يتناهى، پرتاب و پخش گرديد و آن قطعات هر يكى به صورت كره و ستاره اى در آمد و اين نظام فعلى، به وجود آمد؛
باز روزى خواهد رسيد كه همان قطعات و كرات به صورت، نخست برگشته و مجدداً فشرده اى از گاز را تشكيل خواهد داد؛
پس از پايان يافتن مسائل قيامت و اسكان بهشتيان و دوزخيان در جايگاه ابديشان، خداى عزّ و جلّ از همان مادّه مجدداً، عالمها و مخلوقاتى بدون نر و ماده (و بدون مرد و زن) ايجاد خواهد كرد و دوباره مسائل مربوط به آن نظام، آغاز خواهد شد.
نظريه جهان نوسانى هم، بر اين فرضيه مبتنى است كه، حالت انبساط كنونى جهان درآينده به وسيله حالت معكوس به نام انقباض تكميل خواهد شد و تمام مواد متشكّله جهان دوباره گرد هم آنچنان جمع خواهند شد كه مقدمات انفجار بزرگ ديگرى را فراهم سازند. «1»
چه با عظمت است قرآن كه در آيات گوناگون، (راجع به انقباض آينده عالم، و انفجارهاى عظيمى كه پيش خواهدآمد) تصريحات واشاراتى دارد!
در اين مورد به دو آيه ذيل دقّت كنيد.
1- «يَوْمَ نَطوِى السماءَ كَطىِّ السجِلِ لِلْكتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ (104)» «2»
«روزى كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مى گردانيم؛ اين وعده ايست كه ما داده ايم و قطعاً آنرا انجام خواهيم داد.»
بررسى علمى: در اين آيه خداوند روند پايان حيات راتوضيح مى دهد. از رَتْقً شروع شد. بنابراين پايان اين جهان، بازگشتش نيز به آن خواهد
بود، همان گونه كه شروع شده بود به آن حالت اوليه اش برمى گردد.
خداوند مى گويد: كه تمام آسمان ها را مانند طومار در هم مى پيچد و آن ها را مانند ابتدايش كه رَتْقً بود برمى گرداند. اين جملات بيان گر عظمت خداوند است.
بر اساس نظريه هاى علمى، دانشمندان عقيده دارند كه چنين اتفاقى در انتظار
اسلام فراتر از زمان، ص: 211
جهان است. چون جهان بعد از انبساط، روزى طى يك روند خود انقباضى، منهدم خواهد شد؛ اين هم به خاطر محدوديت مواد موجود در جهان است كه ديگر قادر به انبساط بيشتر نمى باشد. بنابراين، اين مواد منقبض مى شوند و اندازه جهان به مقدار اوليه اش بر مى گردد.
پس معلوم مى شود كه كشف و دانش جديد كاملًا با قرآن منطبق و در انطباق كامل با قرآن است؛ قرآن مى گويد: كه اين انبساط و انقباض، خواسته خداوند است ولى مادى گرايان مى گويند: كه خواسته طبيعت است چون داراى شعور مى باشد.
البته كل كيهان سيستمى با شعور است و تمامى اجزايش طبق گفته قرآن تسبيح خداوند را مى گويند، اما اين شعورشان قايم به ذاتشان نيست بلكه از خداوند دارند و اراده خداوند مى تواند روند طبيعت را دگرگون كند. خداوند در قرآن مى فرمايد:
اوست زمان چنين اتفاقى را تعيين مى كند و طبيعيون بر اين باورند كه طبيعت خود زمان برچيده شدن و تخريبش را تعيين مى كند.
از اين بيان، عظمت و مبانى علمى قرآن، به دست
هر عاقلى مى آيد كه اين كتاب آسمانى، در آن تاريخ، گفته هايش را بر چه پايه اى بنا نهاده است.
2- «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْض غَيرَ الأَرْضِ وَ السّماواتِ ... (48)» «1»
«روزى كه زمين و آسمانهابگونه اى ديگر تبديل مى شوند.»
پس كيفيت آفرينش نظام فعلى جهان، مختصراً دانسته شد و منظور از شرح آن، اين بود كه، برابر نص صريح آيه 80، سوره مباركه انبيا كه گذشت، روزى همين تشكيلات و نظام به صورت اوليه بر مى گردد و اين نقش و نگار زيبا برچيده خواهد شد تا بعداً خدا چه بخواهد
6- نفخ صور يا پايان نقش و نگار فعلى جهان «كيفيت نفخ»
از آيه ذيل به خوبى استفاده مى شود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه
اسلام فراتر از زمان، ص: 212
ناگهانى رخ مى دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فوراً مى ميرند، و در حادثه دوم كه با فاصله اى صورت مى گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و در انتظار حساب خود به سر مى برند.
«1- وَ نُفِخَ فى الصُّورِ فَصعِقَ مَن فى السَّماوتِ وَ مَن فى الأَرْضِ إِلّا مَن شاءَ اللّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ» «1» و در صور دميده مى شود، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور
دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند، و در انتظار (حساب و جزا) هستند.
توضيح اين كه: در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان و آغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است: در آيات متعددى (متجاوز از ده مورد) سخن از نفخ صور به ميان آمده.
در يك مورد تعبير به نقر در ناقور شده كه آن نيز به معنى دميدن در شيپور يا شبيه آن است «فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ (8) فَذَلِك يَوْمَئذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ (9)». «2» و در بعضى از موارد تعبير به «قارعة» به معنى كوبنده شديد ديده مى شود. «3»
و بالأخره در بعضى ديگر تعبير به «صيحه» آمده است كه آن به معنى صداى عظيم است، مانند آيه «مَا يَنظرُونَ إِلا صيْحَةً وَحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يخِصمُونَ (49) «4»
اين آيه از صيحه پايان جهان سخن مى گويد كه مردم را غافلگير مى سازد، و آيه «إِن كانَت إِلا صيْحَةً وَحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا محْضرُونَ (53»، «5»
ولى در اين آيه سخن از صيحه رستاخيز است كه همه مردم به دنبال آن زنده مى شوند و در محضر عدل پروردگار حضور مى يابند.
از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه در پايان جهان صيحه عظيمى اهل آسمانها و زمين را مى ميراند و اين صيحه مرگ است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 213
و در آغاز رستاخيز با صيحه و فرياد عظيمى همه زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و اين فرياد حيات و زندگى است.
اما اين دو فرياد دقيقاً چگونه است؟ چه اثرى در صيحه اول، و چه
تأثيرى در صيحه دوم است؟ جز خدا كسى نمى داند، و لذا در بعضى از روايات در توصيف «صور» كه «اسرافيل» در پايان جهان در آن مى دمد چنين آمده است: و للصّور راس واحد و طرفان، و بين طرف راس كل منهما الى الأخر مثل ما بين السماء الى الأرض!: شيپور اسرافيل يك سر و دو شاخه دارد كه فاصل ميان اين دو شاخه با يك ديگر مانند فاصله آسمان تا زمين است! سپس در ذيل همين روايت مى خوانيم: هنگامى كه در آن طرف زمين مى دمد موجود زنده اى بر زمين باقى نمى ماند، و هنگامى كه در آن سر آسمانى مى دمد اهل آسمانها همه مى ميرند، و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافيل مى دهد و مى گويد بمير او هم مى ميرد!.
آيا نفخ صور دو بار انجام مى گيرد يا بيشتر؟
مشهور در ميان علماى اسلام دو مرتبه است، و ظاهر آيه مورد بحث نيز همين مى باشد، جمع بندى آيات ديگر قرآن نيز خبر از دو نفخه مى دهد،
و حق هم اين است كه دو نفخه بيشتر نيست و مسأله «فزع» (كه در آيه بعدى آمده است) و وحشت عمومى در حقيقت مقدمه اى است براى مرگ جهانيان كه به دنبال نفخه اولى يا صيحه نخستين حاصل مى شود، همانگونه كه نفخه جمع نيز دنباله همان نفخه حيات است و به اين ترتيب دو نفخه بيش نخواهد بود نفخه مرگ و نفخه حيات
شاهد ديگر اين سخن آيه سوره نازعات است، آنجا كه مى گويد: «يَوْمَ تَرْجُف الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7)» روزى كه زلزله كوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله اى كه بندگان را زنده و همرديف مى سازد واقع مى شود. «1»
2- وَ يَوْمَ
يُنفَخُ فىِ الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فى السَّماواتِ وَ مَن فى اْلأَرْضِ ... نمل 87
(اين آيه به رستاخيز و مقدمات آن مى پردازد و مى گويد:) به خاطر بياوريد روزى را
اسلام فراتر از زمان، ص: 214
كه در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مى روند جز كسانى كه خدا به خواهد و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى شوند.
ظاهر فاء تفريع در ففزع اين است كه اين فزع و وحشت ناشى از نفخه صور است و اين مخصوص نفخه اولى است: زيرا نفخه آخر نه تنها فزع آفرين نيست: بلكه مايه حيات و حركت و جنبش است و اگر وحشتى باشد از اعمال خود انسان است.
و اما مفهوم نفخه صور: نفخ به معنى دميدن: و صور به معنى شيپور است
صور اسرافيل چيست؟!
چگونه امواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گيرد؟ با اين كه مى دانيم امواج صوتى حركت كندى دارد، و از دويست و چهل متر در ثانيه تجاوز نمى كند،
در حالى كه حركت نور بيش از يك ميليون بار از آن سريع تر است و به سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى رسد.
بايد گفت ما نسبت به اين موضوع همانند بسيارى از مسائل مربوط به قيامت تنها علم اجمالى داريم، و جزئيات آن بر ما روشن نيست
دقت در رواياتى كه در منابع اسلامى در تفسيرصور آمده نيز نشان مى دهد كه بر خلاف پندار بعضى ها، صور يك شيپور معمولى نيست
اين مسأله كه چگونه ممكن است
صدا اين چنين مرگ آفرين باشد اگر در گذشته براى بعضى شگفت انگيز بود امروز براى ما تعجبى ندارد، چرا كه بسيار شنيده ايم موج انفجار گوشها را كر، بدنها را متلاشى، و حتى خانه ها را ويران مى سازد، انسانهائى را از جاى خود برداشته، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى كند بسيار ديده شده است كه حركت سريع يك هواپيما و به اصطلاح با شكستن ديوار صوتى چنان صداى وحشتناك و امواج ويرانگرى به وجود مى آورد كه شيشه هاى عمارتها را در شعاع وسيعى خرد مى كند
جائى كه نمونه هاى كوچك امواج صوتى كه به وسيله انسانها ايجاد شده اين چنين اثراتى از خود بجا مى گذارد آن صيحه عظيم الهى، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد؟! به همين دليل جاى تعجب نيست كه امواجى هم در نقطه مقابل
اسلام فراتر از زمان، ص: 215
آن تكان دهنده و بيداركننده و احياگر باشد، هر چند تصور آن امروز براى ما ممكن نيست، ولى بيدار كردن افراد به خواب رفته را با فرياد و يا به هوش آوردن انسانهاى بى هوش را با شوكهاى شديد لااقل ديده ايم، و باز تكرار مى كنيم ما با علم محدودمان تنها شبحى از اين امور از دور مى بينيم
هر دو نفخه ناگهانى است؟
از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مى يابد، اما نفخه اول چنان غافلگيرانه است كه گروه زيادى از مردم مشغول كسب و كار و مخاصمه و جدال بر سر
اموال و خريد و فروشند كه صيحه نخستين واقع مى شود، و همگى در جا مى ميرند، چنانكه در آيه 29 سوره يس خوانديم: «ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون»
و در مورد صيحه دوم تعبيرات آيات قرآن از جمله آيه مورد بحث (فاذا هم قيام ينظرون) نشان مى دهد كه ناگهانى صورت مى گيرد.
فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است؟
از آيات قرآن مجيد چيزى در اين زمينه استفاده نمى شود، فقط تعبير به ثُمّ دلالت بر اين دارد كه فاصله اى وجود دارد، اما در بعضى از روايات اسلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سالها چه اندازه است، سالهاى معمولى يا ساليان و ايامى همچون ساليان و ايام قيامت؟
در ذيل يكى از احاديث مربوط به نفخ صور راوى نقل مى كند كه وقتى سخن به اينجارسيد: امام سجاد عليه السلام را در اين حال ديدم كه يبكى عند ذلك بكاء شديدا. به شدت گريه مى كند، و از مسأله پايان جهان و قيامت و حضور مردم براى حساب در پيشگاه خداوند سخت نگران است. «1»
آرى صحنه آنچنان گويا و دهشت انگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مى سپارد، و جز اعتراف صريح به واقعيت ها راهى نمى يابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه مى كند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب،
اسلام فراتر از زمان، ص: 216
همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است: «كما تنامون تموتون و كما تستيقضون
تبعثون» همانگونه كه مى خوابيد مى ميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زنده مى شويد.
«فانّما هى زجرة واحدة فاذاهم قيام ينظرون». «1» تنها يك صيحه عظيمى واقع مى شود، ناگهان همه (از قبرها بر مى خيزند و) نگاه مى كنند. و «فانّما هى زجرة واحدة فاذاهم بالسّاهرة». «2» اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيمى واقع مى شود، ناگهان همگى برعرصه زمين ظاهر مى شوند؛
اين دو آيه نيز مانند آيات ديگر نفخ صور و قيامت از كوبنده ترين آيات قرآن كريم است
7- پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان ممكن است اين سؤال به ذهن خيلى ها برسد كه، در روز رستاخيز، پس از اسكان بهشتيان و دوزخيان و برداشته شدن تكليف، آيا معبوديت خداوندى تعطيل و پرونده تشكيلات آفرينش، بسته خواهد شد، يا جهان با همين مواد و اضافات ديگر، به صورت ديگر خواهد آمد و تغيير شكل خواهد داد و تشكّلها دوباره به گونه ديگر، در خواهد آمد وو ...؟!
در پاسخ اين پرسشها، در لابلاى آيات و روايات، مطالبى به چشم مى خورد كه شايسته دقت و بررسى است!.
1- جابر بن يزيد جعفى گويد: از ابى جعفر (امام باقر عليه السلام) از (تفسير) آيه مباركه «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الأَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسً مِّنْ خَلْقً جَدِيدً (15) «3»
آيا ما از آفرينش نخست عاجز مانديم (كه قادر برآفرينش رستاخيز نباشيم؟!) ولى آنها (با اين همه فهميم روشن) باز در آفرينش جديد، ترديد دارند».
سؤال كردم؟ فرمود: «يا جابر تأويل ذلك انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا افنى
هذاالخلق و هذاالعالم و اسكن اهل الجنّة، الجنّة، و اهل النّار النّار، جدّد اللَّه عالَما غير هذالعالم و جدّد خلقا من غير
اسلام فراتر از زمان، ص: 217
فحولة و لا اناثٍ يعبدونه و يوحّدونه و خلق لهم ارضا غير هذه الأرض تحملهم و سماءا غير سماءٍ، تُظِلّهم، لعلّك ترى انّما خلق اللَّه هذاالعالم الواحد و ترى انّ اللَّه لم يخلق بشرا غيركم بلى واللَّه لقد خلق اللَّه الف الف عالم و الف الف آدم، انت فى آخر تلك العوالم و اولئك الادمييّن». «1»
اى جابر تأويل اين است، وقتى كه خداى عزّ و جلّ، اين خلق و اين عالم را فانى كرد و اهل بهشت را در بهشت و اهل آتش را در آتش، ساكن نمود، خداوند تجديد مى كند عالمى غير از اين عالم، و (دوباره) به وجود مى آورد خلق را بدون (نر و ماده) و بى مرد و زن كه، خدا را بپرستند و توحيد نمايند؛
و براى آنها زمينى جز اين زمين، مى آفريند كه حملشان نمايد، و آسمانى غير از اين آسمان كه، سايه بانشان شود، تو چنين مى پندارى، خداوند اين عالم واحد را آفريده و به خيالت خداوند جز شما بشرى خلق نكرده است؟! بلى به خدا قسم خداهزار هزار عالم و هزار هزار آدم، آفريده است تو در آخر آن عالم ها و آخر آن آدم ها هستى!!.
2- محمّدبن مسلم گويد: شنيدم ابى جعفر عليه السلام مى گفت: «لقد خلق اللَّه عزّ و جلّ فى الأرض منذ خلقها سبعة عوالم ليس
فيها من وُلد آدم، خلقهم من اديم الأرض فاسكنهم فيها واحدا بعد واحد مع عالمه، ثمّ خلق اللَّه عزّ وجلّ آدم ابا هذاالبشر و خلق ذرّيّته منه لا واللَّه ما خلت الجنّة من ارواح المؤمنين منذ خلقها و لا خلت النّار من ارواح الكفّار العصاة منذ خلقها، عزّ و جلّ لعلّكم ترون انّه اذا كان يوم القيامة و صيّر ابدان اهل الجنّة مع ارواحهم فى الجنّة، و صيّر ابدان اهل النّار مع ارواحهم فى النّار، انّ اللَّه تبارك و تعالى لا يعبد فى بلاده و لا يخلق خلقا يعبدونه و يوحّدونه، بلى و اللَّه ليخلقنّ باللَّه خلقا من غير فحولة و لا اناث، يعبدونه و يوحّدونه و يعظّمونه و يخلق لهم ارضا تحملهم و سماءا تظلّلهم اليس اللَّه عزّ وجلّ يقول: «يوم تُبدّل الأرض غير الأرض و السّماوات «2»
» و قد قال: «أفعيينا بالخلق الأوّل ...» «3»
محققاً خداى عزّ و جلّ از آن زمان كه زمين را خلق كرد، هفت عالم آفريد
اسلام فراتر از زمان، ص: 218
كه در هيچ كدام آنها از اولاد آدم (خبرى و اثرى) نبود، آن ها را از چكيده زمين، خلق نمود و يكى پس از ديگرى با عالَم خود در زمين ساكن كرد سپس خداى عزّ و جلّ آدم ابوالبشر و ذريّه اش را، به وجود آورد؛
نه به خدا قسم نه بهشت (از آن وقت كه آفريده شده است) از ارواح مؤمنين خالى مانده و نه جهنم از ارواح كافرين عصيانگر، شايد شما چنين خيال مى
كنيد، زمانى كه روز قيامت شد و بدنهاى بهشتيان را با روان هايشان، در بهشت و ابدان دوزخيان را با روان هايشان در دوزخ قرار داد، خداى تبارك و تعالى در شهرهايش، پرستش نمى شود، و خلقى به وجود نمى آورد كه او را بپرستند و توحيدش كنند؟! بلى به خدا قسم حتماً آفريده اى را بدون نر و ماده (مرد و زن) مى آفريند و اورا پرستش مى كنند و به يگانگى اش، معترف مى شوند و تعظيمش مى نمايند و براى آنها زمينى كه آنها را بردارد و آسمانى كه سايه افكند، مى آفريند، آيا خداى عزّ و جلّ نمى فرمايد:
«يوم تبدّل الأرض غير الأرض و السّماوات» در آن روز اين زمين به زمين ديگر و آسمانها به (آسمان هاى) ديگرى مبدل شود و فرمود: «أفعيينا بالخلق الأوّل» .... آيا ما از آفرينش نخست عاجز مانديم (كه قادر برآفرينش رستاخيز نباشيم؟!) ....
3- قال ابو عبداللَّه عليه السلام انّ لِلّهِ اثنى عشر الف عالم كلّ عالم منها اكبر من سبع السّماوات و سبع ارضين مايَرى عالَمٌ منهم، انّ لِلّهِ عالما غيرهم و انّى الحجّة عليهم» «1»
ابوعبداللّه عليه السلام فرمود: همانا براى خدا دوازده هزار عالم هست و هر عالمى بزرگتر از هفت آسمان و زمين است، هيچ كدام از آن عالمها، نمى داند كه خداوند عالمى ديگر دارد، و حجت آنها هم (از سوى خدا) من هستم.
4- قال السّجّاد عليه السلام للثّمالى: اتظنّ انّ اللَّه لم يخلق خلقا سواكم! بلى واللَّه خلق اللَّه الف الف عالم و الف الف آدم و انت واللَّه فى آخر تلك العوالم «2»» امام سجّاد عليه السلام به (ابو حمزه) ثمالى فرمود: آيا گمان مى كنى خداوند
جز شما خلقى نيافريده است؟! بلى واللّه
اسلام فراتر از زمان، ص: 219
هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، خلق كرده به خدا قسم تو در آخر آن عالم ها هستى!.
باتوجه به روايات مذكوره و ساير احاديث موجود در كتاب هاى مربوطه، جاى ترديد نمى ماند كه خداوند پس از برچيدن اين نظام و اسكان بهشتيان و دوزخيان در جايگاه خودشان، مجدداً زمين ها و آسمانها و انسانها و موجودات ديگر به صورت هاى نوين، مى آفريند و حق هم اين است، زيرا خدائى خدا و پرستش او بعد از قيامت پايان نپذيرفته و تعطيل نخواهد شد
8- قرار گرفتن مجدّد عرش خدا بر آب آفرينش آسمانها و زمين در شش روز آن دوران بود كه عرش (و علم) خدا برآب قرار گرفته بود «1» و پس از انجام گرفتن كارهائى كه بيانش گذشت (از بين رفتن آسمانها و زمين و اسكان بهشتيان و دوزخيان وو ...) باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد و تا برنامه بعدى از سوى خداى متعال شروع شود.
امام سجاد عليه السلام فرمود ... و يعيد عرشه على الماء كما كان اوّل مرةٍ مستقلًا بعظمته و قدرته» «2»
عرش خدا، دوباره بر آب بر مى گردد، همانگونه كه در ابتدا بود و باعظمت و قدرت مستقل خود.
اين حديث نيز بيان كننده تغييرات كلّى در نظام عالم آفرينش و
باز گشت به صورت اوليه «رتق» و شروع مجدّد «فتق» ديگرى است. «3
9- تشكيل جهان به صورت ديگر آيات و اخبار زيادى از بهم خوردن نظام آفرينش كنونى در فرا رسيدن روز قيامت، خبر مى دهد به طورى كه دراين مطلب هيچ گونه ابهامى وجود ندارد، به استشهاد واستدلال نيازى نيست چون با كوچكترين مراجعه به كتابهاى مربوطه مسئله، روشن مى شود فقط آيه اى كه خيلى جلب توجه مى كند آيه مباركه:
اسلام فراتر از زمان، ص: 220
«يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْض غَيرَ الأَرْضِ وَ السَّماوات وَ بَرَزُوا للَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ (48)» «1»
«درآن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها (به آسمانهاى ديگر) مبدل مى شود وآنان در پيشگاه خداوند قهّار ظاهر مى گردند»
يعنى زمين وآسمان به صورتى غير از نظام فعلى كه مشاهده مى كنيم تبديل مى شود و مردم به سوى خداى واحد قهّار آشكار مى شوند.
در تفسيرقمى از امام زين العابدين عليه السلام روايتى نقل مى كند، درضمن آن مى فرمايد:
«و تبدّل الأرض غير الأرض يعنى بأرض لم يكتسب عليها الذّنوب بارزةًليس عليها جبال و لا نباتٌ كما دَحاها اوّل مرّة و يعيد عرشه على الماء كما كان اوّل مرةٍ مستقلًاّ بعظمته و قدرته». «2»
«زمين بر مى گردد به صورتى غير از اين صورت يعنى: به زمينى كه در آن گناهى انجام داده نشده
است و همه چيزها آشكار مى شود، (پستى وبلندى، و) كوهى و نباتى در آن وجود نخواهد داشت، همانطور كه در مرحله اول خلقت بود، و عرش خدا به آب بر مى گردد، چنانچه در مرتبه أول باعظمت و قدرت خود مستقل بود. «3»
اسلام فراتر از زمان، ص: 221
اخبار در اين بخش علاوه بر روايات مذكور در بخش هاى گذشته، تعدادى از رواياتى را نيز مى آوريم كه به جريان ها و مسائل آينده دنيا و اماكن و اشخاص و غيره: تصريح و يااشاره نموده، مصداق پيدا كرده و يا در شُرف تحقق يافتن است.
اين بخش خود داراى چند بخش مى باشد.
بخش 6- پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام.
بخش 7- رواياتى با كلمه سيأتى.
بخش 8- رواياتى با كلمه يأتى و غير آن در اين زمينه.
بخش 9- اشراط ساعت يا علائم قيامت.
بخش 10- اماكن.
بخش 11- اشخاص.
بخش 12- حضرت بقية اللّه عليه السلام.
بخش 13- مسائل بهداشتى و پزشكى.
بخش 14- تطبيق ها و مقايسه ها
بخش 6 پيشگوئى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وامامان عليهم السلام در اين بخش تعدادى از پيشگوئى هارا بامطالب متنوع و روايات گوناگون كوتاه و
بلندى را مى آورم كه شايسته است به فرازهاى گوناگون آنها دقت نموده و با پژوهش دقيق قرار دادن تك تك آن مطالب، خود در باره گفته هاى چهارده قرن پيش اين بزرگان، قضاوت نموده و نتيجه گرفته شود كه نيازى نباشد در هر فرازى از آن اظهار نظر كرده و حجم كتاب را سنگين نمود، البته فراموش نشود كه نسبت آورده ها و گرد آورى آيات و روايات، در برابر نياورده ها، نسبت قطره به درياست، توفيق و سعادت و كاميابى در تمام مراحل زندگى را براى خوانندگان عزيز، از درگاه ايزد منّان خواستارم
1- قسمتى از اخبار غيبيه در خطبه حجة الوداع جامع الأخبار: جابر بن عبداللَّه انصارى روايت مى كند من همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجةالوداع بودم بعد از آن كه از واجبات حج فارغ شديم حضرت براى وداع كعبه آمد و حلقه دَر را گرفت و با صداى بلند ندا كرد اى مردم، اهل مسجد و اهل بازار جمع شدند پس فرمود:
اسمعوا! انى قائل ما هو بعدى كائن فليبلغ شاهدكم غائبكم ثم بكى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله حتى بكى لبكائه الناس اجمعين فلما سكت من بكائه قال: بشنويد من مى گويم آنچه را كه بعد از من واقع خواهد شد، شاهدان شما بر غائبانتان برساند، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله گريست و به گريه او تمامى مردم گريستند، پس وقتى از گريه ساكت شد فرمود:
اعلموا رحمكم اللَّه
ان مثلكم فى هذا اليوم كمثل ورق لا شوك فيه الى اربعين ومائة سنة بدانيد خدا به شما رحم نمايد همانا مثل شما دراين روز مانند برگى است كه خار ندارد تا صد و چهل سال،
ثم يأتى من بعد ذلك شوك و ورق الى مائتى سنة سپس بعد از آن خار و برگ مى آيد تا دويست سال،
اسلام فراتر از زمان، ص: 226
ثم يأتى من بعد ذلك شوك لا ورق فيه حتى لا يرى فيه الا سلطان جائر سپس بعد از آن مى آيد خار بدون برگ تا ديده نشود در آن مگر سلطان ستمگر،
أو غنى بخيل أو عالم مراغب فى المال أو فقير كذاب، يا غنى بخيل يا عالم راغب بر دنيا يا فقير دروغگو،
أو شيخ فاجر، أو صبى وقح، أو إمرأة رعناء يا پيرمرد فاجر (و دريده) يا بچه بد عمل يا زن رعنا،
ثم بكى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله. سپس گريست رسول خدا صلى الله عليه و آله،
فقام اليه سلمان الفارسى وقال: يا رسول اللَّه اخبرنا متى يكون ذلك؟ فقال صلّى اللَّه عليه و آله: يا سلمان پس سلمان فارسى به سوى او بلند شد و گفت: اى رسول خدا، به ما خبر بده كى اين ها خواهد شد؟ فرمود: صلى الله عليه و آله اى سلمان!
1- اذا قلّت علماؤكم، زمانى علماى شما كم شد،
2- و ذهبت قرّائكم، و قاريانتان رفتند،
3- و قطعتم زكاتكم و زكاتتان را قطع نموديد،
4- و اظهرتم منكراتكم، و كارهاى بدتان را ظاهر
كرديد،
5- و علت اصواتكم فى مساجدكم، و صداهايتان در مسجدهايتان بلند شد،
6- و جعلتم الدنيا فوق رؤوسكم و دنيا را بالاى سرتان،
7- و العلم تحت اقدامكم، و علم را زير پايتان گذاشتيد،
8- و الكذب حديثكم، و دروغ، حديث (و داستان) تان شد،
9- و الغيبة فاكهتكم، و غيبت، بازى (و شوخى) تان،
10- و الحرام غنميتكم و حرام غنيمت تان شد،
11- و لا يرحم كبيركم صغيركم، بزرگانتان به كوچكان رحم نكرد،
12- و لا يوقر صغيركم كبيركم. و كوچكانتان به بزرگانتان ارزش قائل نشد (و احترام نكرد)،
فعند ذلك تنزل اللعنة عليكم، و يجعل بأسكم بينكم، و بقى الدين بينكم لفظا بألسنتكم.
فاذا اوتيتم هذه الخصال توقعوا الريح الحمراء او مسخا او قذفا بالحجارة و تصديق ذلك فى كتاب اللَّه عزوجل پس در آن موقع لعنت برشما نازل شود، و ترس
اسلام فراتر از زمان، ص: 227
(ووحشت) را درميانتان قرار داد، وباقى ماند دين در ميان تان (فقط) گويش زبانى تان (بى محتوى و بى معنا گشت) پس زمانى كه اين خصلت ها برايتان آمد، منتظر باد سرخ يا مسخ و يا سنگباران باشيد و گواه اين دركتاب خداى عز و جلّ است،
«قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَن يَبْعَث عَلَيْكُمْ عَذاباً مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضكم بَأْس بَعْضً انظرْ كَيْف نُصرِّف الاياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (65)» «1»
. «بگو او قادر است برانگيزد براى شما عذابى از بالايتان يا زير پايتان يا بپوشاند برشما دستجاتى (شمارا گروه گروه نمايد) و بچشاند
براى بعض شما رنج بعض ديگر را، بنگر چگونه نشانه ها را مى چرخانيم شايد آنها بفهمند.
فقام اليه جماعة من الصحابة، فقالوا: يا رسول اللَّه اخبرنا متى يكون ذلك؟ فقال صلّى اللَّه عليه وآله: پس بلند شد به سوى او جماعتى از صحابه و گفتند اى رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما خبر دهيد كى خواهد شد اين ها فرمود:
13- عند تاخير الصلوات، هنگام به تأخيرافتادن نمازها،
14- و اتباع الشهوات، و پيروى از شهوت ها،
15- و شرب القهوات، و نوشيدن مشروبها (ى حرام)،
16- و شتم الآباء والأمّهات. و دشنام دادن بر پدران و مادران،
17- حتى ترون الحرام مغنما، تا حرام را غنيمت ببينيد،
18- و الزكاة مغرما، (وبشماريد) زكات را غرامت،
19- و اطاع الرجل زوجته، ومرد اطاعت كرد زن خود را،
20- و جفا جاره، و جفا كند به همسايه،
21- و قطع رحمه، و قطع نمايد رَحِم را،
22- و ذهبت رحمة الاكابر، و برود دلسوزى بزرگان،
23- و قلّ حياء الاصاغر، و كم شود حياى كوچكان،
24- و شيّدوا البنيان و محكم كردند بناهارا،
25- و ظلموا العبيد والاماء، و ظلم كردند برغلامان و كنيزان،
اسلام فراتر از زمان، ص: 228
26- و شهدوا بالهوى، و شهادت دادند با دلبخواه،
27- و حكموا بالجور، و حكم كردند باستم،
28- و يسبّ الرجل اباه و سب نمايد مرد پدرش را،
29- و يحسد الرجل اخاه، حسد ورزد مرد برادرش را،
30- و يعامل الشركاء بالخيانة، و شريكان به همديگر خيانت نمايند،
31- و قلّ الوفاء، و كم شود وفادارى،
32- و شاع
الزنا، و شيوع يابد زنا،
33- و تزينّ الرجال بثياب النساء، و زينت نمايد مردها با لباسهاى زنها،
34- و سلب عنهن قناع الحياء، و سلب شود از زنها پرده حيا،
35- و دبّ الكبر فى القلوب كدبيب السمّ فى الأبدان، و نفوذ كند تكبر در دلها مانند سرايت زهر در بدنها،
36- و قلّ المعروف، و كم شود خوبى،
37- و ظهرت الجرائم، و ظاهر شود گناهان،
38- و هونت العظائم، و خوار شود بزرگها،
39- و طلبوا المدح بالمال، و خواستند تعريف را بامال (مالدارها منتظر تعريف مردم شدند)،
40- و انفقوا المال للغناء، و خرج كردند مال را براى توانگر شدن (يا براى خوانندگى 41- و شغلوا بالدنيا عن الآخرة، و مشغول شدند بر دنيا (و غافل گشتند) از آخرت،
42- و قلّ الورع، و كم شود پرهيزگارى،
43- و كثر الطمع والهرج والمرج، و زياد شود هرج و مرج (و بى بند و بارى)،
44- و اصبح المؤمن ذليلا، و صبح نمايد مؤمن ذليل،
45- و المنافق عزيزا، و (صبح نمايد) منافق عزيز،
46- مساجدهم معمورة بالاذان، مسجدهايشان آباد شود با اذان،
47- و قلوبهم خالية من الايمان، و خالى شود دلهايشان از ايمان،
48- و استخفوا بالقرآن، و سبك شمردند قرآن را،
49- و بلغ المؤمن عنهم كل هوان. و برسد بر مؤمن از آنها خوارى،
اسلام فراتر از زمان، ص: 229
50- فعند ذلك ترى وجوههم وجوه الآدميين، پس در اين موقعيت مى بينى روهايشان روهاى آدميان،
51- و قلوبهم قلوب الشياطين، و دلهايشان را دلهاى شياطين،
52- كلامهم احلى من العسل، گفتارشان از عسل
شيرين تر،
53- و قلوبهم امرّ من الحنظل، و دلهايشان تلخ تر از حنظل «1»،
54- فهم ذئاب، و عليهم ثياب، پس آنها گرگانند وبر آنهاست لباس (گرگ درلباس آدميان)،
ما من يوم الا يقول اللَّه تبارك و تعالى: أفبى تغترون؟ ام علىّ تجترؤن؟" أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ (115)" «2»
روزى نيست خداى تعالى مى فرمايد:
آيا مرا فريب مى دهيد يا بر من جرئت مى كنيد؟! «آيا گمان مى كنيد شما را بيهوده آفريده ام و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟!».
فو عزتى و جلالى، لولا من يعبدنى مخلصا، ما امهلت من يعصينى طرفة عين ولولا ورع الورعين من عبادى لما انزلت من السماء قطرة، و لا أنبت ورقة خضراء فوا عجباه لقوم آلهتهم اموالهم، وطالت آمالهم، و قصرت آجالهم، و هم يطمعون فى مجاورة مولاهم، ولا يصلون الى ذلك الا بالعمل، و لا يتمّ العمل الا بالعقل. «3»
به عزت و جلالم سوگند، اگر نبود كسى كه مرا مى پرستند با نيت خالص، مهلت نمى دادم كسى را كه نافرمانى مى كند مرايك چشم بهم زدنى، و اگر نبود تقواى پرهيزگاران از بندگانم، فرو نمى فرستادم از آسمان قطره اى، و نمى رويانيدم برگ سبزى، پس واعجبابر قومى كه مالشان خدايشان، و طولانى است آرزوهايشان و كوتاه شود عمرشان وآنها طمع مى كنند در همسايگى مولايشان (و تقرب جستن بر خدايشان) در حالى كه به اين نمى رسند مگر با عمل نيك و عمل تمام (وكامل) نشود، مگر باعقل
2- فراگيرى فتنه عام 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لتشملنّكم فتنة يربو فيها الوليد و ينشأ فيها الكبير، يجرى النّاس عليها و يتّخذونها سنّة، فاذا غيّر منها شى ءٌ قالوا: أتى الناس منكرا غيّرت السنّة. «1»
البته شما را فرا گيرد فتنه اى كه در آن بچه بزرگ و بزرگ پير مى شود، مردم بر آن عادت مى كنند و آن را (براى خود) سنّت مى شمارند پس هروقت چيزى از آن تغيير داده شود گويند: مردم بدى را آوردند، سنّت را تغيير دادند!.
2- عبداللَّه بن مسعود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كيف انتم اذا التبستكم فتنة، فتتّخذ سنّة يربو منها الصّغير و يهرم فيها الكبير و اذا ترك منها شى ءٌ قيل تركت السّنّة، قيل متى ذلك يا رسول اللَّه قال: چگونه مى شويد وقتى كه گريبانگير شما گردد فتنه اى كه با آن كوچك بزرگ و در آن بزرگ پير مى شود، (و مردم بر آن طورى عادت كنند كه آن را سنّت شمارند) و هروقت چيزى از آن تغيير داده شود گويند: سنّت ترك گرديد! گفتند: اين كى پيش خواهد آمد اى رسول خدا؟! فرمود:
1- اذا كثر قرّائكم زمانى كه قاريان شما زياد شدند،
2- و قلّت علمائكم و علمايتان كم شدند،
3- و كثرت امرائكم و امرايتان بيشترگشتند،
4- و قلّت امنائكم و امنايتان كم گرديد،
5- والتمست الدنيا بعمل الاخرة و دنيا را با عمل آخرت (وظاهر سازى) التماس
(ودرخواست) نمودند
6- و تفقّه لغيراللَّه. «2»
و احكام دين براى غيرخدا، ياد گرفته شود (و به خاطر به دست آوردن رياست و دنيا، علم دين فرا گيرند)
3- نكاح مادر و دختر و خواهر! 1- محمد بن على مكى گويد: مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد حضرت از او پرسيد عجيب ترين چيزى كه (در مسيرت) ديدى چه بود؟ گفت: رأيت قوما ينكحون امّهاتهم و بناتهم و اخواتهم؛ فاذا قيل لهم لمَ تفعلون ذلك؟ قالوا قضاء اللَّه تعالى و قدره؛ فقال النّبى: سيكون فى امّتى اقوام يقولون مثل مقالتهم، اولئك مجوس امّتى. «1»
گروهى را ديدم كه مادران و دختران و خواهران خود را به زنى مى گيرند، پس هروقت به آنها گفته شود: چرا اين كار را مى كنيد؟! گويند: قضا و تقدير خداى تعالى اين است، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به زودى در امّت من گروه هائى مانند گفتار آنها را مى گويند، آنهايند مجوس امت من.
2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت ذوات الأرحام يُنكحن و يُكتفى بهن ... و (زمانى) ديدى مردم محارم خود را به زنى گيرند و به آنها اكتفاء نمايند. «2
4- تجديد دين كننده درهر قرن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه در هر صد سالى خدا مى فرستد كسى را كه دين را تازه نمايد. «3»
در كتاب منتخب التواريخ ص 75 ببعد مجدّدين مأة يعنى تجديد كنندگان صد ساله ها را تشريح و تطبيق نموده
است كه ذيلًا خلاصه آن را مى آوريم طالبين تفصيل به آن كتاب مراجعه نمايد.
مجدد صد سال اول امام محمد باقر عليه السلام كه شهادتشان بنا بر قول اصح روز دوشنبه هفتم ماه ذيحجة سال 114 هجرى است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 232
و صد سال دوم امام رضا عليه السلام است رحلتشان آخر صفر سال دويست و سه يادو هجرى بود.
مجدد قرن سوم ثقةالاسلام محمدبن يعقوب كلينى قدس سره صاحب اصول كافى بود وفات ايشان در سال سيصد و بيست و نه سنه تناثر نجوم واقع شد ..
مجدد قرن چهارم سيد مرتضى علم الهدى قدس سره بود ولادت سال سيصد و پنجاه و پنج و رحلت بيست و پنجم ربيع المولود سال چهارصد و سى و شش بود، بعضى ها گفته اند مجدد قرن چهارم محمدبن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد قدس سره بود.
مجدد قرن پنجم امين الاسلام ابى على فضل بن حسن طبرسى قدس سره صاحب تفسير مجمع البيان بود تاريخ رحلت شب عيد قربان سال پانصد و چهل و هشت در سن نود سالگى و محل دفن در قتلگاه مشهد مقدس است.
مجدد قرن ششم محمد بن محمد بن حسن طوسى معروف به خواجه نصير طوسى قدس سره بود. تولد شنبه يازدهم جمادالاولى سال پانصد و نود و هفت و رحلت آخر روز دوشنبه روز عيد غدير سال ششصد و هفتاد و دو محل دفن رواق حرم كاظمين عليهما السلام است.
مجدد قرن هفتم علامه حسن بن يوسف بن مطهر
معروف به علامه حلى قدس سره بود ولادتشان در شهر حله بيست و دوم سال ششصد و چهل و هشت و رحلتشان شنبه يازدهم محرم سال هفتصد و شش بود در نجف اشرف و قبرشان در ايوان طلاى اميرمؤمنان عليه السلام معلوم است.
مجدد قرن هشتم محمد بن جمال الدين معروف به شهيد اول قدس سره كه شاگرد فخرالمحققين فرزند علامه حلى و صاحب لمعه دمشقيه و كتاب هاى فراوان ديگر بود تاريخ شهادتشان نهم جمادى الاول سنه هفتصد و هشتاد و شش بود او در عصر امير تيمور خان گورگانى بود.
مجدد قرن نهم شيخ على بن عبدالعال كركى عاملى معروف به محقق ثانى قدس سره كه بعد از خواجه نصير كسى مانند او در اعلاء اعلام (برافراشتن پرچم هاى) جعفرى را نكرد. بعضى از اهل تسنن او را مخترع مذهب شيعه مى داند درعهد شاه طهماسب صفوى كه سفير روم بسيار سنّى متعصب بود در مجلس سلطان حاضر بود گفت
اسلام فراتر از زمان، ص: 233
تاريخ اختراعى شيعه مذهب (ناحق) است كه سنه نهصد و شش مى شود كه در آن سنه شاه اسماعيل صفوى به سلطنت نشسته بود اول سلاطين صفوى باشد، مقصود سفير اين بود شيعه دين اختراعى زمان صفويان است مرحوم محقق بداهتاً جواب فرمود: ما عرب هستيم و لسان ما بر لغت عرب جارى است نه بر لغت عجم در لغت عرب بايد مذهب را اضافه كرد بضمير متكلم وحده و بايد گفت (مذهبناحق) يعنى مذهب ما حق است.
جناب محقق
ثانى روز عيد غدير سال نهصد وچهل در نجف اشرف از دنيا رفت.
مجدد قرن دهم شيخ الاسلام محمد بن حسين عاملى معروف به شيخ بهائى قدس سره ولادت در بعلبك لبنان پنجشنبه هفدهم محرم سال نهصد و پنجاه و سه و رحلت دوازدهم شوال سال هزار و سى ويك و قبرش در حرم امام رضا عليه السلام معروف است.
مجدد قرن يازدهم مولانا محمد باقر بن محمدتقى بن مقصود على اصفهانى معروف به علامه مجلسى قدس سره ولادت هزار و سى و هفت موافق با (جامع كتاب بحارالأنوار) و رحلت روز بيست و هفتم ماه رمضان سال هزار و صد و يازده و قبر شريفش در اصفهان معروف است.
مجدد قرن دوازدهم مولانا محمد باقربن محمد اكمل بهبهانى قدس سره بود تولد در اصفهان سال هزار و صد و هفده ياهجدهم و رحلت در كربلاى معلى سال هزار و دويست و هشت بود مرقدش در رواق مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السلام پائين پاى مقدس شهداء معلوم است.
مجدد قرن سيزدهم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى ابن ميرزا محمود حسينى قدس سره رحلت در سامراء شب چهارشنبه بيست و چهارم ماه شعبان هزار و سيصد و دوازده و مرقدشريف در نجف اشرف جنب باب طوسى معروف است. «1»
مجدد قرن چهاردهم گويند حضرت امام خمينى قدس سره رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران مى باشد كه در سال هزار و سيصد و نود و نه هجرى قمرى با پيروزى انقلاب
اسلام فراتر از زمان، ص: 234
اسلامى جهان تشيع
به اوج افتخار خود در سطح بين المللى و جهانى رسيد
5- چهار چيز در امت تا قيامت! حسين بن زيد، از جعفر بن محمد از پدران بزرگوارش از علي عليهم السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: أربعة لا تزال فى أمّتى الى يوم القيامة: چهار چيز مدام درامت من تا قيامت خواهد بود،
1- الفخر بالأحساب، افتخار بر حسبها،
2- و الطعن فى الأنساب، و طعنه زدن بر نسبها،
3- و الاستسقاء بالنجوم و طلب باران با ستاره ها،
4- و النياحة، ونوحه گرى (در مجالس ترحيم ها)،
و انّ النّايحة اذا لم تتب قبل موتها تقوم يوم القيامة و عليها سربال من قطران، و درع من جرب. «1»
همانا اگر زن نوحه گر پيش از مرگش توبه ننمايد، روز قيامت بلند مى شود درحالى كه شلوارى از مس آب شده (قطران) و زرهى از گَرى داشته باشد
6- ترس از سه چيز برامّت! 1- امام رضا از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ثلاث أخافهن على أمتى من بعدى: الضلالة بعد المعرفة، و مضلات الفتن، و شهوة البطن والفرج. «2»
سه چيز را براى امتم بعد از من، مى ترسم 1- گمراهى بعد از معرفت، 2- و فتنه هاى گمراه كننده، 3- و خواسته هاى شكم و اندام جنسى.
2- علي عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انى اخاف عليكم
استخفافا بالدين، و بيع الحكم، و قطيعة الرحم، و أن تتخذوا القرآن مزامير، تقدمون احدكم وليس بأفضلكم فى
اسلام فراتر از زمان، ص: 235
الدين. «1»
من برشما مى ترسم (چند چيز را)، 1- سبك شمردن دين 2- و فروش حكم (گرفتن رشوه) 3- و قطع ارحام 4- و اين كه قرآن را موسيقى اتخاذ نمائيد
(يعنى خواندن قرآن با آلت موسيقى طورى جا بيفتد كه عادت مردم شده و حرمت و قبح آن، شكسته شود) 5- و كسى را جلو بيندازيد كه افضل شما نباشد
7- غريبى اسلام و بازگشت به غربت! 1- سكوني از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (انّ) الأسلام بُدِءَ غريبا و سيعود غريبا كما بدء، فطوبى للغرباء. «2»
همانا اسلام غريب شروع شد و به زودى به غريبى برمى گردد آن گونه كه شروع گشت، پس خوش به حال غريبان
8- خانه اى از فتنه در امان نماند! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فتنه اى شود كه نماند خانه مسلمانى جز آنكه داخلش شود (و از آن فتنه در امان نماند). «3»
در اين مورد چندين روايات قريب مضمون هست كه به اين روايت بسنده كرديم
9- شترى باجهاز بهتر ازده ششدانگ! فرمود: بيايد زمانى يك شتر با جهازش بهتر باشد از دستكره و دهى كه در هر سال صد هزار غله و عايدى داشته باشد. «4»
اسلام فراتر از زمان، ص: 236
براى اين كه يك شتر مى تواند در آن كشت و كشتار عالمگير: صاحبش را به نقطه امنى برساند اما املاك زياد جز گرفتارى چه عايدى خواهد داشت
10- رويبضه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بيايد بر مردم سالهائى كه سخت باشد و گياه نرويد و مردم ذليل باشد آن وقت دروغگو تصديق شود و راستگو تكذيب گردد، و خائن و خيانت كار امين شود و امين خائن: و رويبضة در ايشان نطق نمايد سؤال شد رويبضة كدام است اى رسول خدا؟ فرمود: مرد فرومايه و معيوب در امور عامه مردم سخن گويد (و بزرگى نمايد!). «1»
در اين مضمون تعدادى روايت در كنزالعمال: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و غيبت نعمانى از اميرمؤمنان عليه السلام: و مدارك ديگر وارد شده است: چون مشابه همديگر است صرف نظر كرديم
11- زمان با كلمه زمان و آخر الزمان: روايات فراوان آمده است مانند روايات سيأتى و يأتى و غيره، و چون گروهى از آن روايات با موضوع كتاب: ارتباط نداشت، قهراً آن ها را نياورديم و گروهى هم مرتبط با موضوع كتاب است و به همديگر شباهت و قريب المضامين هستند را، چند حديث براى نمونه آورديم.
1- اباذر از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اذا اقترب الزمان اى اباذر وقتى كه زمان نزديك شد (و بركت آن برداشته شد)،
1- كثر لبس الطيالسة پوشيدن لباس پربها زياد مى شود،
2- و كثرت التجارة و تجارت فراوان مى گردد،
3- و كثر
المال و مال بيشتر شود،
4- و عظم ربّ المال بماله و صاحب مال به خاطر ثروتش، بزرگ شمرده شود،
5- و كثرت الفاحشة و كارهاى زشت زياد گردد،
اسلام فراتر از زمان، ص: 237
6- و كانت امارة الصبيان و رياست بر بچه ها داده شود،
7- و كثر النساء و زنها افزون شوند،
8- و جار السلطان و سلطان ستم نمايد،
9- و طفّف المكيال و الميزان و كيل و ترازوها سبك گردد (كم فروشى شهرت يابد).
10- و يربّى الرّجل جرو كلب خير له من ان يربّى ولدا له (اگر) مرد طوله سگى را تربيت نمايد، بهتر است از تربيت يك فرزند،
11- و لايوقّرالكبير، بزرگان محترم شمرده نشوند،
12- و لايرحم الصّغير و به كوچكان رحم نگردد،
13- و يكثراولادالزّنا، حتّى انّ الرّجل ليغشى بالمراة على قارعة الطريق فيقول امثلهم فى ذالك الزمان لو اعتزلتما عن الطريق، اولاد زنا زياد شود حتى مرد سر راه بازنى كار زشت انجام دهد، كسى كه در آن زمان قابل قبول باشد (يعنى بهترينشان مى گويد:) كاش از راه كنار مى رفتيد،
14- و يلبسون جلود الضان على قلوب الذئاب امثلهم فى ذالك الزّمان المداهن» «1»
پوست گوسفند را بر دلهاى گرگها مى پوشانند، مناسبترين آن ها در آن زمان مداهنه كنندگان (و پاچه خوارها مى باشند).
2- عدى بن حاتم از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يوشك ان يأتى على الناس زمان يشقّ على الرّجل ان يخرج زكات ماله» «2»
نزديك است بر مردم آيد زمانى كه، براى مرد دادن زكات مالش
سخت شود (در حالى كه اگر كسى زكات ندهد در قرآن مشرك شمرده شده است). «3»
اسلام فراتر از زمان، ص: 238
3- فرمود: شما امروز در زمانى هستيد كه هر كس ترك كند ده يك آنچه را كه امربه آن شده است: هلاك مى شود و زود است بيايد زمانى كه هركس (عمل) كند از ايشان به ده يك آنچه مأمور بوده و نجات يابد. «1»
4- در كنزالعمال: دارد كه بيايد بر مردم زمانى كه يك ساعت بايستند و امامى را نيابند كه با او نماز خوانند. «2»
5- فرمود: وقتى ظاهر شد در شما مثل آنچه ظاهر بود در بنى اسرائيل (آن وقت منتظر فَرَجْ باشيد) وقتى بوده باشد زنا در بزرگان شما و پادشاهى در صغيران شما و علم درپَستان شما. «3»
6- امام باقر عليه السلام فرمود: بيايد زمانى بر مردم از خدا شاكى مى شوند! پرسيدند چگونه شاكى باشند فرمود: مردى گويد: قسم به خدا من امروز (چند روزاست) چيزى منفعت نبردم و در اين مدت نخورده ام و نياشاميده ام مگر از رأس المال: واى برتو آيا اصل مال از خدا نيست؟!. «4»
7- فرمود: شما در زمانى هستيد كه علماى شما زيادند و خطباى شما كم كسى كه ترك كند ده يك آنچه كه مى داند هلاك شود و زود است بيايد بر مردم زمانى كه علماء ايشان كم و خطبايشان زياد: كسى كه دست زند به ده يك آنچه مى داند نجات يابد. «5»
8- فرمود: شما صبح كرديد در زمانى
كه زياد است فقهاء شما و كم است خطباء شما: كم است سؤال كنند گان شما زياد است عطا كنندگان شما: عمل در آن بهتراز علم: و زود است بيايد بر شما زمانى كه كم باشند فقهاء شما زياد باشد خطباى شما:
اسلام فراتر از زمان، ص: 239
سؤال كنندگان زياد باشد و عطا كنندگان كم: علم در آن زمان بهتر از عمل باشد. «1
12- زنان آخرالزّمان روايت با جمله زنان آخرالزمان زياد و گوناگون آمده است كه آوردن آنها: بيرون از اختصار است و براى نمونه به چند حديث اكتفا مى نمائيم.
1- در كتاب جامع الأخبار آمده است كه زنهاى آخرالزمان شوخ و بى باكند. «2»
2- در مستدرك حاكم: در ذيل حديثى آمده است زنهاشان (كاسيات عاريات) پوشيده و برهنه اند روى سرشان مانند كوهان شتر بختى لاغر است: لعن كنيد آنها را كه آنها ملعوناتند ... «3»
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به كسى كه مرا به حق فرستاده: دنيا منقضى نشود مگر وقتى كه زمين فرو برد آنها را و مسخ و سنگباران شوند!، پرسيدند اين ها چه وقت خواهد شد؟! فرمود: 1- وقتى ديديد زنها به زينها سوار شدند، 2- و كنيزان آوازه خوان زياد شوند، 3- و شهادت ناحق بسيار گردد، 4- و مسلمانها در ظروف طلا و نقره كه
ظروف شرك است: چيزى بياشامند 5- و مردها برمردها، 6- و زنها به زنها اكتفا نمايند ... «4»
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى كه زنها به زنها (با مساحقه) مستغنى شدند و مردها به مردها (با لواط): پس بشارت ده آنها را به باد سرخى كه از سوى مشرق مى آيد و بعضى را مسخ و بعضى را به زمين فروبرد به خاطر گناهى كه مرتكب شده اند و از حد تجاوز نموده اند. «5»
5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: واى بر زنها از دو سرخ: يكى طلا و ديگرى لباس هاى
اسلام فراتر از زمان، ص: 240
رنگين. «1»
(با اولى خود زود فريب مى خورند و دائم در فكر بيشتر كردن آنند، وبا دومى هم خود فريب مى خورند و هم ديگران را از راه به در مى برند).
6- فرمود: لعنت كند خدا بر زنانى كه خود را به مردان تشبيه نمايند و بمردانى كه متشبه به زنان مى گردند. «2»
7- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: زنهاى مخدرات، شما را فتوا دهند!. «3»
8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آن زمان زنها حكومت كنند و با شوهرشان تجارت نمايند ... «4»
9- فرمود: زن نبايد حاكم باشد و در حديث ديگر فرمود: رستگار نشود گروهى كه امورشان به دست زن باشد و فرمود: نجات نيابند گروهى كه اسناد دهند كارشان را به زنى. «5»
10- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: يكى از علامات خروج دجال آن است كه
زنها منبر بروند و متشبه به مردها و مردها متشبه به زنها شوند ... «6»
توبيخ منبر رفتن بانوان حد اقل آنهائى اند كه براى سخنرانى در انتخابات و مجالس مردانه وو .. باشد درباره زنان روايت امام صادق عليه السلام را كه قبلًا گذشت دقت نمائيد
13- صقارون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاتزال الأمة على الشريعة مالم يظهر فيها ثلاث، مالم يقبض العلم منهم و يكثر فيهم ولد الحنث، و يظهر فيهم الصّفارون، قال: وماالصّفارون (اوالصقلاوون او السّقارون) يارسول اللَّه؟! قال بشر يكون فى آخر الزمان تحيّتهم بينهم
اسلام فراتر از زمان، ص: 241
التلاعن» «1»
امت هميشه در شريعت هستند مادام كه سه چيز در آنها آشكارنشود،
1- مادامى كه علم از آنها گرفته نشود، 2- و اولاد زنا زياد نگردد، 3- و صفّارون در ميان آنها ظاهر نشود، پرسيدند اى رسول خدا صفارون (يا صقلارون، ياسقّارون) چيست؟! فرمود: بشرى است كه در آخر زمان باشد اداى احترام آنها در ميان خود، لعنت كردن به همديگر باشد
14- صاعقة رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در نزديكى ساعت (ظهور) صاعقه زياد شود: مردم صبح كنند و از همديگر مى پرسند ديشب چه كسى به مرگ ناگهانى مرده؟ گويند: فلان و فلان. «2
15- عمامه بندان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى دجال خروج نمايد هفتاد هزار عمامه به سر در مقدمه لشكر او باشند. «3»
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه متابعت مى كند دجال را از امت من هفتاد هزار عمامه به سر. «4»
در اين گونه روايات كه با لفظ عمامه به سر آمده شايد منظور آنهائى هستند كه فرهنگشان و در لباس محلى شان، عمامه به سر بستن است مانند افغانيها و مشهدى ها و غيرهم، نه روحانيونى كه هميشه مشعلدار و پيشروانان تشكيلات الهى بودند و هستند و خواهند بود انشاء اللَّه.
فراموش نفرمائيد كه دجال به اشخاص و رهبران مختلف انحرافى در هر زمان و به معانى گوناگون گفته مى شود كه در فصل دجّال توضيح داده ايم به آنجا مراجعه
اسلام فراتر از زمان، ص: 242
شود
16- قذف و مسخ 1- ربيعة گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: يكون فى أمّتى الخسف والمسخ و القذف، قال: قلنا: يا رسول اللَّه بم؟ قال: باتخاذهم القينات و شربهم الخمور. مى شود در امت من فرو رفتن و مسخ شدن و سنگباران گشتن!، گفتيم: اى رسول
خدا چرا؟
فرمود: براى (به خدمت) گرفتن زنان آوازه خوان و نوشيدنشان شراب را. «1»
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و الّذى بعثنى بالحق لاتنقضى هذه الدنيا حتى يقع بهم الخسف و القذف و المسخ قالوا و متى ذلك يارسول اللَّه؟ قال اذا رأيت النساء ركبن السروج و كثرت القينات و فشت شهادةالزّور و استغنى الرجال بالرجال و النساء بالنّساء. سوگند به خدائى كه مرا برانگيخته است، اين دنيا به پايان نمى رسد تا در آنها فرورفتن و سنگباران شدن و مسخ گرديدن، باشد گفتند: كى مى شود اين اى رسول خدا صلى الله عليه و آله؟
فرمود: زمانى كه ديدى زنها سوار زين ها شدند و خواننده ها زيادگرديدند و شهادت دروغ شهرت يافت و مردان با مردان و زنان با زنان مستغنى شدند (ورفع احتياج جنسى نمودند). «2»
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در اين امت است خسف و مسخ و سنگباران شدن سؤال كردند كى خواهد شد اى رسول خدا؟ فرمود: وقتى زنهاى آوازه خوان و تار و طنبور و شرب خمر علنى شود. «3»
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: وقتى كه ديديد زنها سوار زين ها شدند و زنهاى آوازه خوان زياد شدند و شهادت به دروغ داده شود و آشكارا شرب خمر شود و نماز خوانهادر ظرف طلا و نقره چيزى بياشامند و مردها به مردان و زنان به زن ها اكتفاء كردند: پس در اين هنگام سخت آماده باشيد و بپرهيزيد از سنگباران شدن از
اسلام فراتر از زمان، ص: 243
آسمان. «1
17- مسخ 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بيتوته كنند گروهى از اين امت بر خوردنى و آشاميدنى و لهو پس صبح كنند درحالى كه به صورت خوك در آمده باشند و البته مسخ قبائلى از اين امت و خانوادهائى تا اين كه صبح شود و بگويند ديشب طايفه فلانى: مسخ شدند خانه فلانى مسخ شد و سنگ باران شوند چنانچه قوم لوط سنگباران شدند و فرستاده شود باد بى باران و آنها را پراكنده سازد مانند گروهى كه درگذشته ها بودند براى خوردن مشروب و ربا و پوشيدن لباس حرير و آوازه خوانى و قطع رحم. «2»
2- فرمود: در آخر اين امت به زمين فرو رفتن و به شكل بوزينه در آمدن و سنگباران شدن خواهد بود: گفته شد: اى رسول خدا آيا ما هلاك مى شويم در حالى كه ميان ما خوبان خواهند بود؟ فرمود: بلى وقتى كه خبث و بدى زيادشد. «3
18- زدن مُرده هابر سر زنده ها! اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: چه عجبى است عجيب تر از اين كه مرده ها برفرق هاى زنده ها زنند (تا آنجا كه فرمود:) گويا مى بينم كه مرده ها در كوچه هاى كوفه گردش و كاوش مى كنند در حالتى كه شمشيرهايشان بردوش و مى زنند هركس را كه دشمن خدا و رسولش و
مؤمنين مى باشد. «4
19- ملازم زمين باش عبداللَّه بن عمر گويد: كه نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم يادى از فتنه ها شد- تا آنجا كه- عرض مى كند در آن زمان چه كنم؟ فرمود: زبانت را نگهدار و در خانه ات
اسلام فراتر از زمان، ص: 244
بنشين و آنچه را كه راجع به دين است و نزد تو معروف است بگير وآنچه را كه نزد تو منكر است رها كن و برتوباد (رسيدگى و مواظبت) بشخص خودت و امور عامه را واگذار. «1» (درمورد مانند گليم ياپلاس ملازم زمين باش روايات متعددى آمده است)
پيشگوئى هاى اميرمؤمنان عليه السلام علاوه بر گفتارها در باره علائم قيامت و اخبار از علائم ظهور از بزرگان دين، خاصه از امير والائيان سرورمؤمنان على عليه السلام، پيش گوئى هاى كلّى فراوان وارد شده است كه براى رعايت اختصار، فقط به نمونه هائى از آن، اكتفاء مى نماييم
20- 50 فراز از نشانه هاى خروج دجّال نزال بن سمرة گويد: روزى اميرمؤمنان عليه السلام براى ما خطبه خواند و بعد از فرازهائى صعصعة بن صوحان بلند شد و از علامات خروج دجّال سؤال نمود؟ حضرت فرمود: احفظ فان علامة ذلك ياد بگير علامت آن (اين هاست).
1- اذا امات الناس الصلاة، زمانى كه مردم نماز را كشتند،
2- و اضاعوا الامانة و امانت را ضايع كردند،
2- و استحلوا الكذب، و دروغ را حلال شمردند،
4- و اكلوا الربا، و ربا خوردند،
5- و اخذوا الرشا، و رشوة گرفتند،
6- و شيّدوا البنيان، و بناها را محكم كردند،
7- و باعوا الدين بالدنيا، و دين را به دنيا فروختند،
8- و استعملوا السفهاء، و سفيهان را به كار گرفتند،
9- و شاوروا النساء، و با زنها مشورت نمودند،
10- و قطعوا الارحام، و قطع رحم كردند،
اسلام فراتر از زمان، ص: 245
11- و اتبعوا الاهواء، و تابع
هوا و هوس شدند،
12- و استخفوا بالدماء. و خونها را سبك شمردند،
13- و كان الحلم ضعفا، و فروتنى را (نشانه) ضعف ديدند،
14- و الظلم فخرا، و ستمرا فخرشمردند،
15- و كانت الامراء فجرة، و بودند فرمانروايان، بدكاران،
17- و الوزراء ظلمة و وزيران ستمگران،
18- و العرفاء خونة، و عارفان خائنان،
20- و القراء فسقة، و قاريان فاسقان،
21- و ظهرت شهادات الزور، و شهادت ناحق ظاهر شد،
22- و استعلن الفجور، و بدكارى آشكار گرديد،
23- و قول البهتان، و گفتار بهتان (زيادشد)،
24- و الاثم والطغيان. و گناه و طغيان (رواج يافت)،
26- و حليت المصاحف، و قرآن هاآرايش شد،
27- و زخرفت المساجد، و مساجد زينت داده شد،
28- و طوّلت المنار، و مناره ها بلند شد،
29- و اكرم الاشرار و اشرار گرامى داشته شدند،
30- و ازدحمت الصفوف، و صفها شلوغ شد،
31- و اختلفت الاهواء، و هوا (و هوس و خواسته) ها گوناگون گرديد،
32- و نقضت العقود، و عهدها شكسته شد،
33- و اقترب الموعود و وعده ها نزديك گشت.
34- و شارك النساء ازواجهن فى التجارة حرصا على الدنيا، و زنها با شوهرانشان در تجارت شركت نمودند به خاطر حريص بودن به دنيا،
35- و علت اصوات الفساق واستمع منهم، و صداى فاسقان بلند گرديد و به آنها گوش داده شد،
36- و كان زعيم القوم ارذلهم، و رئيس قوم ارذل (و پَست) آنها گشت،
37- و اتقى الفاجر مخافة شره، و خود دارى گرديد از (مراوده) بدكاران به خاطر
اسلام فراتر از زمان، ص: 246
ترس از شرش؛
38- و صدق الكاذب و دروغ گو تصديق گرديد،
39- و
اؤتمن الخائن، و خائن امين گشت،
40- و اتخذت القيان والمعازف، و زنان آواز خوان و وسايل لهو ولعبها رواج يافت.
41- ولعن آخر هذه الامة اولها، و آخر اين امت اولى هايش را لعنت نمود،
42- و ركب ذوات الفروج السروج. و زنها سوار بر زين ها شدند،
43- و تشبه النساء بالرجال و زنان خود را به مردان،
44- و الرجال بالنساء، و مردان خود را به زنان تشبيه نمودند،
45- و شهد شاهد من غير ان يستشهد و شاهد بدون استشهاد، (داوطلبانه) شهادت داد،
46- و شهد الآخر قضاء لذمام بغير حق عرفه، و شهادت داد ديگرى براى اداى دين،
(و خدمت به رفيقش) بدون اين كه حق را بشناسد؛
47- و تفقه لغير الدين، و علم فقه فراگرفته شد نه براى دين،
48- و آثروا عمل الدنيا على الآخرة، و عمل دنيا را به آخرت مقدم داشتند،
49- و لبسوا جلود الضان على قلوب الذئاب، و پوست گوسفند را به دلهاى گرگان پوشاندند،
50- و قلوبهم انتن من الجيف وامرّ من الصُّبر،، درحالى كه دلهاى آنان بدبوتر ازجيفه
و تلخ تر از صُبْر شد، «1»
فعند ذلك الوحا الوحا، العجل العجل، خير المساكن يومئذ بيت المقدس ليأتينّ على الناس زمان يتمنّى احدهم انّه من سكّانه. «2»
در اين هنگام، خود را نجات ده و خود را نجات ده و بشتاب و بشتاب در آن روز بهترين مسكنها بيت المقدس است و زمانى مى آيد هركسى آرزو مى كند از ساكنان آن باشند
21- 77 فراز از خطبه لؤلؤة اميرمؤمنان عليه السلام
اسلام فراتر از زمان، ص: 247
خطبه هاى مختلف از اميرمؤمنان عليه السلام دربيان مطالب گوناگون مانند خطبة البيان و خطبة الكوفة و خطبةالبصرية و خطبة الافتخارية و خطبةالكاهلية و خطبة الطنتجية و خطبة القاصعة و خطبة الزهراء و خطبةالوسيلة و خطبةالطالوتية وو .. و همين خطبةالؤلؤة، در كتاب هاو منابع موثق، به دست ما رسيده است كه اگر به آوردن همه آنها كه در دسترس است، اقدام نمائيم، مجلدات زيادى را مى طلبد كه نه خوانندگان گرامى حوصله و وقت مطالعه آنها را دارند و نه اين حقير به وسعت آن همه وقت دارا مى باشم بدين جهت به قسمت هاى بعضى از آن خطبه ها متعرض مى شوم و استفاده از مشروح آنها را به آن منابع و مصادر ارجاع مى دهم.
سيد هبة اللّه در «المجموع الرائق» از مجموعه يكى از قدماء كه، درآن شش خطبه از خطبه هاى اميرمؤمنان عليه السلام در خزانه كتاب هاى سيد علي بن طاووس با خط خودش آورده است كه يكى از آن خطبه ها خطبه معروف «اللؤلؤة» است كه حديث كرد ما را شيخ الامام الزاهد العابد أبو الحسن علي بن عبد اللّه گفت: حديث كرد ما را پدرم، گفت: حديث كرد برما أبو يوسف يعقوب الحريمي گفت: حديث كرد مارا أبو حبش الهروي گفت: حديث كرد مارا عبيد اللّه بن عبد الرزاق، از پدرش از جدش از أبي سعيد خدري، از جابر بن عبد اللّه انصاري گفت: اميرمؤمنان علي بن أبي طالب عليه السلام رفت
بالاى منبر بصرة براى خواندن خطبه و خطبة بليغة ايراد فرمود، پس ستايش خدا نمود و بر او ثنا گفت سپس فرمود:
يا اهل العراقين الكوفة والبصرة، اغنياؤكم بالشام و فقراؤكم بالبصرة اى اهل عراقين كوفه و بصره توانگرانتان در شام و فقرايتان در بصره (خواهد بود)،
" قال جابر: يا امير المؤمنين، و متى يكون ذلك؟ قال:" جابر گفت: اى اميرمؤمنان، كى اين گونه مى شود؟
1- اذا ظهر فى امة محمد صلى الله عليه و آله فى المشاجرة ستون خصلة- الى ان قال- فرمود: زمانى كه در امت محمد صلى الله عليه و آله ظاهر شد جرّ و بحث شصت خصلت تا فرمود:
2- اذا وقع الموت فى الفقهاء و العلماء، وقتى كه مرگ بر فقهاء و علماء واقع شد.
3- و عمرت الاشرار و السفهاء، و عمر طولانى كرد اشرار و بى عقل ها،
4- و ضيّعت امة محمد صلى الله عليه و آله الصلوات، و ضايع نمود امت محمد صلى الله عليه و آله نماز هارا،
اسلام فراتر از زمان، ص: 248
5- و اتّبعت الشهوات، و پيروى شد بر شهوت ها،
6- و قلّت الامانات، وكم شد امانت (و امانت دار ها)،
7- و كثرت الخيانات، و زياد شد خيانات،
8- و شربوا القهوات، و نوشيدند مشروب ها را،
9- و لعبوا بالشامات، و بازى كردند بر شامات (شايد اسم بازى باشد)،
10- و ناموا عن العتمات، و خوابيدند ازعتمات (نام نمازى است)،
11- و تفاكهوا بشتم الاباء والامهات، و تنوع نمودند با دشنام دادن پدران و مادران!!،
12- و رفعوا
الأصوات فى المساجد بالخصومات، و بلند كردند صداها را در مساجد با دشمنى ها،
13- و جعلوها مجالس للتجارات، و قرار دادند آن را نشست هائى براى خريد و فروش ها،
14- و غشّوا فى البضاعات، و كلك زدند دركالاها،
15- ولم يخشوا النقمات، و نه ترسيدند از بلاها،
16- و اكثروا من السيئات، و زياد كردند از زشتى ها،
17- و اقلوا من الحسنات، و كم نمودند از خوبى ها،
18- و عصوا رب السماوات، و نافرمانى نمودند بر پروردگار آسمان ها،
19- و صار مطرهم قيظا، و گشت بارانشان داغ (وبى فائده)،
20- و ولدهم غيظا، وبچه هايشان مايه غم وغصه،
21- و قبلت القضاة الرشاء، و قاضى ها رشوت پذيرفتند،
22- و ادت الحقوق النساء، و حقوقها را زنها اداكردند،
23- و قلّ الحياء، و كم گشت حيا،
24- و برح الخفاء، وآشكار شد پنهانى ها،
25- و انكشف الغطاء، و كنار زده شد پرده ها،
26- و اظلم الهواء، و تاريك شد هوا،
27- و اسود الأفق، و سياه گرديد افق ها،
28- و خيفت الطرق، و نا امن گشت راه ها،
اسلام فراتر از زمان، ص: 249
29- و اشتدّ البأس، و شدت يافت ترس (وسخت گيرى)،
30- و انفسد الناس، و فاسد گشت مردم،
31- و قربت الساعة، و نزديك شود ساعت (يابى بركت شود وقت ها)؛
32- و شنئت القناعة، و بدمنظر شودقناعت،
33- و كثرت الاشرار، و بيشتر شود اشرار،
34- و قلّت الاخيار، و كم شود خوبان،
35- و انقطعت الأسفار، ومنقطع شود راه ها،
36- و ظهرت الأسرار، و آشكار گردد سرّها،
37- و كثر اللواط، و
زياد گردد هم جنس بازى،
38- و جارت السلاطين، و ظلم كنند پادشاهان،
39- و استحوذت الشياطين، و فريب دهد شيطان ها،
40- و ضعف الدين، و ضعيف شود دين،
41- و اكلوا مال اليتيم، و بخورند مال يتيم،
42- و نهروا المساكين، و دور سازند بيچاره ها را،
43- و صارت المداهنة فى القضاة، و مى گردد نرم خوئى (وپارت بازى) در قاضى ها،
44- و الحروب فى السلاطين، و جنگ ها در شاهان،
45- و السفاهة فى سائر الناس، و بى عقلى در ساير مردم،
46- و تكافأالرجال بالرجال والنساء بالنساء، و اكتفانمود مردان با مردان و زنان با زنان،
47- و زخرفوا الجدارات، و آرايش دادند ديوارها را،
48- و علوا على القصور، و بلند ساختند كاخ ها را (و برآن بالا رفتند)؛
49- و شهدوا بالزور، و شهادت دروغ دادند،
50- و ضاقت المكاسب، و تنگ شد كسب ها،
51- و عزّت المطالب، و كمياب شد در خواست ها،
52- و استصغروا العظائم، و كوچك شمردند چيزهاى بزرگ را،
53- و علت الفروج على السروج، و بالا رفت زنها بر زين ها،
54- فحينئذ تصير السنة كالشهر، والشهر كالأسبوع، والأسبوع كاليوم، واليوم كالساعة،
اسلام فراتر از زمان، ص: 250
والساعة لا قيمة لها" پس در اين زمان ها مى گردد سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند يك ساعت و يك ساعت هم قيمت ندارد،
قال جابر قلت: و متى يكون ذلك يا امير المؤمنين؟ قال: جابر گفت: كى مى شود (اين جريان ها) اى اميرمؤمنان؟! فرمود:
55- اذا عمرت الزوراء-
الى ان قال- فحينئذ يظهر فى آخر الزمان اقوام، زمانى كه «زورا بغداد يا طهران» آباد گشت- تا فرمود: پس در اين زمان ظاهر شود در آخر زمان گروه هائى،
56- وجوههم وجوه الآدميين و قلوبهم قلوب الشياطين، روهايشان روهاى آدميان و دلهايشان دلهاى شيطان ها،
57- سفاكون الدماء امثال الذئاب الضوارى، ريزندگان خون، مانندگرگان درنده،
58- ان تابعتهم عابوك، اگر تبعيت كنى به آنها برايت عيب مى گيرند،
59- و ان غبت عنهم اغتابوك، و اگر غايب شوى از آن ها، غيبتت مى كنند،
60- فالحليم فيهم غاو، پس حليم در آنها اغواگر،
61- و الغاوى فيهم حليم، و بدان در ميان آنها بردبار،
62- و المؤمن فيهم مستضعف، و مؤمن در آنها مستضعف،
63- و الفاسق فيهم شريف، و فاسق در آنها شريف،
64- صبيّهم عارم، و بچه هايشان نرم خو،
65- و شابّهم شاطر، و جوان هايشان بى حيا،
66- و شيخهم منافق، و سالخورده هايشان منافق (و دورو)،
67- لا يوقر صغيرهم كبيرهم، محترم نشمارد كوچكشان بزرگانشانرا،
68- و لا يعود غنيهم فقيرهم، و توانگرانشان از فقيرانشان بازديد نمى كنند،
69- و الالتجاء اليهم خزى، پناهندگى بر آنها خوارى است،
70- و طلب ما فى ايديهم فقر، و خواستن آنچه در دست آنهاست، فقر است (و حقارت)،
71- و العزّ بهم ذلّ، و عزت با آنها ذلّت است،
72- اخوان العلانية اعداء السريرة، برادران آشكار و دشمنان پنهانى؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 251
73- فحينئذ يسلط اللَّه عليهم اشرارهم، ويدعو خيارهم فلا يستجاب لهم دعاؤهم، پس در اين صورت مسلط كند خداوند بر آنها بدانشان
را و خوبانشان هم دعا مى كنند ولى مستجاب نشود،
74- فعند ذلك تأخذ السلاطين بالأقاويل، در اين برهه، شاهان دستگيرمى كنند با گفتار (بدون دليل)،
75- و القضاة بالبراطيل، و قاضى ها با رشوت (قضاوت مى كنند)،
76- و الفقهاء بما يحكمون بالتأويل، و فقهاء حكم مى كنند با تأويل (و خودرأيى)،
77- و الصالحون يأكلون الدنيا بالدين، الخبر. «1»
و صالحان مى خورند دنيا را با دين- تا آخرخبر-.
اين خطبه طولانى است قسمتى از آن را ابن شهر آشوب در ص 379 المناقب و قسمتى را شيخ حسن سليمان حلى در منتخب البصائر آورده اند
22- خطبه 2 لؤةلؤة و صفات بغداد علي بن حسن بن محمد بن مندة، از محمد بن حسين كوفي، از إسماعيل بن موسى بن إبراهيم، از سليمان بن حبيب، از شريك از حكيم بن جبير از إبراهيم نخعي، از علقمة بن قيس گفت: خطبه خواند به ما اميرمؤمنان علي بن أبي طالب عليه السلام بر منبر كوفة خطبه «لؤلوءة» را، پس گفت: آنچه كه مى گفت: در آخر خطبة فرمود: الا وانّى ظاعن عن قريب و منطلق الى المغيب، فارتقبوا الفتنة الأمويّة والمملكة الكسرويّة، واماتة ما احياه اللَّه واحياء ما اماته اللَّه، واتّخذوا صوامعكم بيوتكم، و عضّوا على مثل جمر الغضا، و اذكروا اللَّه كثيرا فذكره اكبر لو كنتم تعلمون، آگاه باش من در اين نزديكى به سوى محل غايب شدنم مى روم، پس مراقبت كنيد فتنه بنى اميه و مملكت كسرويه را و مرده شدن آنچه را كه
خدا زنده كرده است و زنده كردن آنچه را كه خدا آن را ميرانيده
اسلام فراتر از زمان، ص: 252
است، و خانه هاى خود را صومعه هاى خود اخذ نمائيد و گاز بگيريد مانند ريگ (داغ) بيابان را و خدا را زياد به ياد آوريد پس ذكر او بزرگ است اگر بدانيد
ثم قال: و تبنى مدينة يقال لها الزوراء بين دجلة و دجيل و الفرات، فلو رأيتموها مشيّدة بالجص و الآجر مزخرفة بالذهب والفضة واللازورد المستسقى و المرمر و الرخام و ابواب العاج و الآبنوس و الخيم و القباب و الستارات، و قد عليت بالساج و العرعر و الصنوبر و الشب، و شيّدت بالقصور و توالت عليها ملك بنى الشيصبان اربعة و عشرون ملكا على عدد سنىّ الملك سپس فرمود: و بنا مى شود شهرى به آن زوراء گويند ميان دجله و دجيل و فرات، پس اگر آن را ببينيد كه محكم كارى شده با گچ و آجر و زينت داده شده است با طلا و نقره و لاجورد آب داده شده و مرمر و سنگ و درهاى عاج و آبنوس و چادرها و قبه ها و پرده ها، و بالا رفته با گل اندود (و سيمانكارى) و شيشه هاى تزيينى و صنوبر و جلوه دادن و زينت كردن و با كاخ ها محكم گرديد و پى در پى شد برآن سلطنت فرزندان شيصبان (بنى العباس) بيست و چهار سلطان به تعداد سال هاى «ملك»، فيهم السفاح و المقلاص و الجموح و الخدوع و المظفر
و المؤنث و النظار و الكبش و المتهور و العشار و المضطلم و المستصعب و العلام و الرهبانى و الخليع و السيار و المترف و الكديد و الاكتب و المترف و الاكلب و الوثيم (و الوسيم) و الظلام و العينوق. و تعمل القبة الغبراء ذات الفلاة الحمراء، و فى عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين الاقاليم كالقمر المضيئ بين الكواكب الدرية، الا وان لخروجه علامات عشرة، اولها طلوع الكوكب ذى الذنب. و يقارب من الحادى (اسم كوكب)، و يقع فيه هرج و مرج و شغب، و تلك علامات الخصب، و من العلامة الى العلامة عجب، فاذا انقضت العلامات العشرة اذ ذاك يظهر بنا القمر الأزهر و تمّت كلمة الاخلاص للّه على التوحيد. «1»
در آن هاست سفاح و مقلاص و جموح و خدوع (حيله گر) و مظفر (پيروزمند) و مؤنث (زن صفت) و نظار (تماشا كننده) و كبش (قوچ) ومتهوّر (شجاع) و عشّار و مظطلم و مستصعب (سخت كوش) و علام والرهبانى و خليع (خلع شده مانند القاهرباللَّه) و سيار و مترف
اسلام فراتر از زمان، ص: 253
(خوشگذران) و كديد (هيجدهم شان المقتدر) و اكتب و مترف و اكلب (رنجور) ووسيم (زيبا) و ظلام (تاريك) و عينوق (صفات شاهان بنى العباس است)، و قبه ساخته مى شود غبراء داراى فلات سرخ، و در پى آن قيام كننده حق (قيام نمايد و)، روشن مى شود از رويش بين قاره ها مانند ماه تابان ميان ستارگان درخشان، آگاه باش براى خروج او
ده علامت هست، اولش طلوع ستاره دنباله دار و نزديك شود برستاره «حادى» و واقع شود در آن كشتار و نا امنى و نا فرمانى و آن علامت هاى فراوانى است و از اين علامت تا آن يكى شگفتى (ها و جرياناتى) هست، پس وقتى كه علامات ده گانه گذشت ناگهان ظاهر مى شود براى ما ماه درخشان و تمام مى شود كلمه اخلاص برخدا برتوحيد. «1
23- 121 فراز از خطبةالبيان و علائم فراوان ديگر خطبة البيان از خطبه هاى طولانى منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام است «2» كه آن را در كوفه يا در بصره، ايراد نموده اند، و منابع مختلف به طور كامل يا قسمتى از آن را آورده اند از جمله در الذريعة الى تصانيف الشيعة: ج 7/ 200 ب «خ ط ب» رديف 988 و ينابيع المودة ج 3/ 56 از الدّرّالمنظّم، و بحرالمعارف ملاعبدالصّمد همدانى و الزام الناصب در سه قسمت 1- اسامى اصحاب و ياران امام زمان عليه السلام.
2- اسماء حكام آن حضرت. 3- بقيه ملاحم را ازدارالمنتظم آورده است و در كتابخانه آستان قدس رضوى باخط درويش على بن جمال الدين مقرى سال 923 در 55 ورق از موقوفات ابن خاتون سال 1067، و سيد شبّر تمام خطبه را در كتاب علائم الظهور آورده است و شيخ سراج الدين حسن آن را نقل كرده كه در كتاب خانه آستان قدس رضوى موجود است و شرح هاى متعدد و گوناگون توسط علماء به آن نوشته شده است، و عجائب
الأخبار كه آيت اللّه ميرجهانى در نوائب الدهور «3» آن را ملاك قرار داده و نقل كرده است از محمدبن احمد انبارى از محمدبن احمد جرجانى قاضى «رى» از طوق بن مالك از پدرش از جدش، از عبداللّه بن مسعود «4» روايت كرده است كه او مى گويد: بعد از آن كه امير مؤمنان على عليه السلام به خلافت رسيد به كوفه آمد و بالاى منبر رفت و خطبه اى خواند كه عقل ها متحير و جلدها مقشعر شد، وقتى كه آن را شنيدند زياد گريستند و صداها به گريه بلند شد، فرمود:
اسلام فراتر از زمان، ص: 254
رسول خدا صلى الله عليه و آله اين اسرار پنهان را به او فرموده است كه اين اسرار ميان او و خدا بوده است و اين نور رسول خدا صلى الله عليه و آله به روى على عليه السلام انتقال يافته است و در آخر عمر به او وصيت نمود كه به مردم خطبةالبيان را بخواند كه در آن است علم ماكان و مايكون الى يوم القيامة و آن آخرين خطبه است كه آن حضرت خوانده است!!.
ما از اين خطبة مورد احتياج را مى آوريم و بقيه را به مدارك فوق ارجاع مى دهيم.
اميرمؤمنان عليه السلام در ضمن خطبةالبيان فرمود: «... بعد از آنكه من خبر دادم در باره مكه و حرمين از گرسنگى گرد آلود و مرگ سرخ؛
آگاه باش اى واى بر اهل بيت پيغمبرتان و شرفايتان از قحطى و گرسنگى و ندارى و
ترس تا در بدترين حال باشند در ميان مردم؛
آگاه باش در مساجدتان آن زمان شنيده نشود صدائى و جواب داده نشود بر دعوت كننده اى، سپس (به علت كشته شدن سادات و از بين رفتن بزرگان در آن زمان) ديگر خيرى نيست بعد از آن؛
و اين كه پادشاهان كافر بر آنها حكمرانى كنند كه هركس برآنها نافرمانى نمايد كشته شود و هركس از آنان اطاعت نمايد، دوستش دارند؛
آگاه باش اولين كسى كه بر شما رياست نمايد بنى اميه است و بعد از آن ملوك بنى عباس، چقدر در آنها كشتار و به دار زده شدگان باشد!؛
اى واى بر اين كوفه شما و آنچه كه به آن حلول مى كند از سفيانى در آن زمان، مى آيد به آن از ناحيه «هجر» با اسبان سبقت گيرنده كه به آنها سوار شوند شيران هولناك
اسلام فراتر از زمان، ص: 255
و ببران ترسناك، آن كهِ در نامش شين هست زمانى كه خروج كرد جوان اشتر (لب پاره) و با (كسى كه نامش) «اسم» است به بصره برگشت، مى كشد بزرگان آن را و اسير نمايد بانوان آنان را و من داناترم به آنچه كه واقع شود بر آن و به غير آن
و مى باشد بر آن وقايع مابين تلهاى كوچك و مرتفع پس كشته مى شود در آن كه نامش «اسم» بود و عبادت كرده شود صنم «بت» سپس مى رود و بر نمى گردد مگر براى جرم، پس در آن وقت (از ظلم و ستم
آنها) صداها بلند شود و مى كشند بعضى را بعضى (و همديگر) را؛
پس واى بر كوفه شما از فرود آمدن او (جوان اشتر) به خانه ها و حريمتان تملك نمايد و اطفالتان را سر ببرد و هتك حرمت كند زنانتان را، عمر او طولانى و شرّش انبوه و مردانش شير بيشه، و (اين پيشامدها) مى شود برايش واقعه بزرگى،
آگاه باش آنها فتنه هائى است كه در آن نابود شود منافقون و قاسطون و فاسقون، آنهائى كه در دين خداى تعالى در شهرها فسق نمودند و پوشيدند باطل را به سر راه بندگان خدا، پس گويا آنها را مى بينم كشتند گروه هائى را كه مردم از صداى آنها و شرشان مى ترسيدند! پس چقدر مرد كشته شده و پهلوان افتاده كه نگاه كردن به آنها ترس آور بود، ظاهر گردد بلاى بزرگ پس لاحق شود اولش بر آخرشان.
آگاه باش همانا به اين كوفان شما نشانه ها و عبرت آورندهائى براى عبرت گيرندگان دارد؛
آگاه باش واى بر بغداد از «رى» از مرگ و كشتار و ترس كه اهل عراق را فرا گيرد! زمانى كه شمشير به آنها فرود آيد پس كشته شود آنچه خدا خواهد، و علامت اين زمانى كه پادشاه روم ضعيف گشت و عرب مسلط شد و نفوذ كردند مردم به سوى فتنه ها مانند نفوذ مورچه ها، پس در اين زمان خروج نمايد عجم بر عرب و بصره را مى گيرند ...» «1»
آگاه باش همانا سفيانى داخل شود به بصره سه مرتبه (در هر داخل شدن) عزيزان ذليل و حريم ها اسير گردد؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 256
اى واى بر مؤتفكة (بابل* حلّة) و آنچه بر آن حلول نمايد از شمشير كشيده شده و كشته هاى فروريخته و حرمت هاى دريده گشته؛
سپس بر زوراء ستم پيشه گان، مى آيد پس حايل مى شود خدا ميان او و (و صالحان از) اهل آن (زوراء)، پس چقدر سختى كشد اهل آن از او و زياد شود طغيان او و قوى گردد تسلط او؛ «1»
واى بر اهل ديلم و اهل شاهون، و عجم كه نمى فهمند، مى بينى آنهارا سفيد رو، سياه دلان، جنگ برانداز، سخت دلان، سياه نيتان، واى سپس واى بر شهرى كه داخل آن شوند و زمينى كه درآن ساكن گردند، خيرآنها افول كرده (و خاموش واز بين رفته است) و شرشان لمس شده (وپايدار است)، همّت كوچكانشان از بزرگترها بيشتر است، احزاب با آنها ملاقات كنند و ميان شان زد و خورد زياد شود، باآنها همدستى كنند كردهاى كوهستان و ساير شهرها و اضافه شود بر آنها اكراد همدان و حمزه و عدوان (دوقبيله از قبايل شمال ايران)، تا برسند به سر زمين عجم ها از ناحيه خراسان پس فرود آيند نزديك قزوين و سمرقند و كاشان پس مى كشند در آن سادات از اهل بيت پيامبرتان سپس نزول كنند به زمين شيراز.
آگاه باش واى بر اهل (جزيره) هرمز و بندر كشتى ها از اهل لشكر عرقچين زردوزها
(از قبايل كافر هنديان)،
اى واى بر مردم (كشور) عمان و از آنچه كه مى رسد به آنها از ذلّت و خوارى و وقايعى كه از اعراب به آنها فرودآيد، پس
بريده مى شود از آنها اسباب (نجات) كشته شود مردان و اسيرگردند زنان.
پس و اى واى براهل أوال (جزيره بزرگ در بحرين) با اهل صابون (شايد آن هم جزيره اى در بحرين باشد) «2» از كافر ملعون، ذبح كند مردان آنهارا و زنده نگهدارند زنانشان را و من براى آنها واقعه رسيده را مى دانم (و از جريان هاى آنها اطلاع دارم)
اسلام فراتر از زمان، ص: 257
1- ميان دوقلعه، 2- در صليب، 3- در جنبية، 4- نزد نويا، 5- نزد اهل عراد و اكراد، 6- در أوكرخارقان، 7- در كليا، 8- درسار، 9- ميان دو كوه، 10- در بئر حنين، 11- در طرف راست كثيب، 12- در قله كوه، 13- در طرف راست شجرات نبق.
آگاه باش واى بر كنيس «1» و (قبيله) ذكوان (ازبنى سليم) و آنچه بر آنها مى رسد از ذلّت و خوارى از گرسنگى وگرانى.
واى بر اهل خراسان و آنچه حلول نمايد بر آن از ذلت طاقت فرسا، و اى واى بر «رى» و آنچه مى رسد به آن از كشتار بزرگ و اسارت بانوان و ذبح طفلان و اعدام مردان،
و اى واى بر شهرهاى فرنگ و آنچه به آنها مى رسد از عربها؛
و اى واى بر شهرهاى سند و هند و بلاهائى كه به آنها فرود آيد از كشتار و ذبح و ويرانى در آن زمان، پس واى به جزيره قيس (كيش) از مرد ترسناكى كه با همراهانش به آن جا فرود آيد پس مى كشد هركهِ را
كه هست و مى شكافد اهل آن را و من پنج واقعه بر آن مى دانم 1- در ساحل دريايش نزديك خشكى، 2- مقابل كوشا، 3- از گوشه غربى، 4- ميان زولتين، 5- مقابل خشكى.
سپس فرمود: آگاه باش واى بر اهل بحرين از وقايع كوبنده كه پشت سر هم بر آن آيد از هر طرف پس بزرگانشان گرفته شود و كوچكانشان اسير شوند ومن هفت واقعه بر آن مى شناسم، 1- در جزيره اى تنها درگوشه شمالى به نام سماهيج، 2- مى شود در (محل) قاطع، 3- ميان دو نهر از راست شهر و گوشه شمال غربى، 4- بين ايلة و مسجد و ميان دو كوه بلند، 5- ميان دو تل معروف به كوه حبوة سپس پيروى كند به كرخ ميان تل و جاده، 6- بين درختان نبق معروف به سديرات در سمت سطر الماجى 7- سپس حورتين (نام محلى است در بحرين) و آن هفتمى است.
و نشانه آن، كشته شدن مردى از بزرگان عرب در خانه اش و آن در نزديك ساحل
اسلام فراتر از زمان، ص: 258
درياست، پس سرش بريده شود با دستور حاكم آنجا، پس عربها شورش مى كنند و مى كشند مردها و غارت مى كنند اموال را، بعد از آن عجم بر عرب خروش نمايد و آنهارا تعقيب نمايند تا بلاد «خط».
اى واى بر اهل خط از واقعه هاى گوناگونى كه پشت سرهم آيند. 1- واقعه اى در بطحاء، 2- واقعه اى در ديوره، 3- واقعه اى در صفصف، 4- واقعه اى در ساحل،
5- واقعه اى در دارين، 6- واقعه اى در بازار قصاب ها، 7- واقعه اى در بين خيابان ها، 8- واقعه اى در ميان زرافة، 9- واقعه اى در الحرار، 10- واقعه اى در مدارس، 11- واقعه اى در تاروت.
سپس فرمود: آگاه باش واى بر شهر هجر (شهرى در يمن) و آنچه بر آن مى رسد از سمت قلعه از ناحيه كرخ، و واقعه هاى بزرگى بر (محل) عطر پايين تل معروف به حسينى، سپس به فرحة سپس به (محلى به نام) قزوين بعد به (محل) اراكة و بعد به أم خنور.
آگاه باش واى بر نجد و آنچه مى رسد به آن از قحطى و گرانى و من واقعه هاى بزرگى براى آن مى شناسم، آگاه باش واى بر بصره و آنچه رسد به آن از طاعون و فتنه هاى پشت سرهم.
سپس فرمود: من براى واسط مى شناسم وقايع بزرگى را و واقعه هاى گوناگون بين شط و مجينبة و وقايعى بين عوينات.
آگاه باش واى بر فلسطين و آنچه برآن رسد از فتنه هاى طاقت فرسا. آگاه باش واى بر اهل دنيا و آنچه مى رسد بر آن در آن زمان و جميع شهرهاى مغرب و مشرق و جنوب و شمال، آگاه باش سوار شوند مردم به همديگر و مى كوبد آنها را جنگ هاى دائم و آن به مجازات دست آورده هاى خودشان است و خدا بر بندگان ستم كننده نيست (تاآخرخطبة). «1»
اسلام فراتر از زمان، ص: 259
حضرت در ذيل آن خطبه فرمود: اى مردم من شنيدم از برادرم رسول خدا صلى الله
عليه و آله فرمود: در امت من جمع شود يك صد خصلت كه در غيرش جمع نشده: پس علماء و فضلاء بر خواسته كف پاى حضرت را بوسيدند و عرض كردند اى اميرمؤمنان ترا قسم مى دهيم به پسر عمويت رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما بيان فرما آنچه را در طول زمان جارى خواهد شد به كلامى كه عاقل و جاهل بفهمند ...
فرمود: من خبر مى دهم شما را بر آنچه بعد از مرگ من جارى خواهد شد تا خروج صاحب الزمان كه قائم به امراست از ذريه بچه هاى حسين عليهما السلام و از آنچه مى بوده باشد تا آخر زمان تا حقيقت را درك كنيد از بيان (من) پس عرض كردند چه وقت اين ها خواهد شد يا اميرمؤمنان؟ فرمود:
1- وقتى كه واقع شود مرگ فقهاء:
2- و ضايع كنندامت محمد صلى الله عليه و آله نماز را،
3- و متابعت كنند شهوات را،
4- و امانت دارى كم شود،
5- و خيانت كارى زياد گردد،
6- و خمر بياشامند،
7- و فحش به پدر و مادر را شعار خود گيرند،
8- و نماز ها را به واسطه خصومت از مسجد ها بردارند،
9- و مسجد را مجالس طعام قرار دهند،
10- و به گناهان زياد عمل كنند،
11- و حسنات و كارهاى خوب را كم انجام دهند،
12- و آسمان ها فشرده شود (يعنى باران كم بيايد)،
13- در اين هنگام سال مثل ماه و ماه مثل هفته و هفته مثل يك ساعت باشد،
اسلام فراتر از زمان، ص:
260
14- و باران گرم ببارد،
15- و بچه سبب اذيت و آزار (والدين) شود،
16- و بوده باشد براى مردم آن زمان صورت هاى نيك و و باطن هاى پست،
هركس ايشان را ببيند خوشش آيد و هر كس با ايشان معامله كند ظلمش كنند، صورت آنها صورت آدميان است و دلهاى آنان دلهاى شياطين است:
پس آنان از صُبر (گياهى است) تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه مكارترند و از اشعب «1» طمعشان بيشتر است و از جرب (يعنى گَرى) چسبنده ترند،
17- و از منكرات نهى نمى كنند،
18- و اگر حديث كنى ايشان را تكذيبت كنند،
19- و اگر امينشان قرار دهى: خيانت كنند،
20- و اگر از آنان روى گردانى غيبت كنند،
21- و اگر مالدار باشى حسادت نمايند،
22- و اگر بخل ورزى از آنها دشمنت شوند،
23- و اگر آنها را پست دانى فحش دهند،
24- و دروغ هارا گوش دهند،
25- و حرام را بخورند،
26- و زنا و خمر و مقاله ها و طرب و غنا را: حلال دانند،
27- و فقير ميان آنها ذليل و حقير باشد،
28- و مؤمن ناتوان و حقير گردد،
29- و عالم نزد آنها پست باشد:
30- و فاسق نزد آنان گرامى باشند:
31- و ستمگر نزد آنها بزرگ باشد،
32- و ضعيف نزد آنها به هلاكت رسد،
اسلام فراتر از زمان، ص: 261
33- و قوى نزد آنها: مالك باشد،
34- و امربه معروف نكنند و نهى از منكر ننمايند:
35- غنى نزد آنهادولت است:
36- امانت غنيمت است:
37- زكات ضرر است،
38- و اطاعت
نمايد مرد زن خود را: (اطاعةالمراة ندامة)،
39- و عصبانى كند پدر و مادر را و آنها را جفاكنند،
40- و كوشش كند در هلاك برادرش،
41- و صداى فجّار بلند شود،
42- و فساد و غنا و زنا را دوست دارند،
43- و معامله كنند به حرام و ربا،
44- (و يعار على العلماء) «1»
عيب جوئى كنند از علماء،
45- فيمابين خود خونريزى زياد باشد،
46- و قضاتشان رشوه قبول نمايند،
47- و زنها با زنها ازدواج كنند: و فرستاده شوند چنانچه عروس را به خانه شوهر مى فرستند،
48- و دولت بچه ها در همه جا ظاهر شوند،
49- و آلت لهو و خوردن خمر را جوانان حلال دانند،
50- و مردها به مردها و زنها به زنها اكتفا كنند،
51- و زنها روى زين ها سوار شوند (واين سبب به هيجان آمدن شهوت آنها مى شود) پس زن غلبه كند بر شوهرش در تمام چيزها،
52- و حجاج سه قسمت باشند اغنياء براى خوش گذرانى و متوسطين براى تجارت و فقراء براى گدائى،
اسلام فراتر از زمان، ص: 262
53- و احكام باطل شود،
54- و اسلام ضعيف شود،
55- و دولت اشرار ظاهر شود،
56- و ستم در جميع شهرها شايع گردد،
57- پس در آن زمان تاجر در تجارتش و زرگر در زرگرى خود و صاحب هر صنعتى در صنعت خود دروغ گويد، پس محل كسب كم شود، و محل طلب معاش تنگ گردد،
58- و مذاهب مختلف شود،
59- و فساد زياد گردد،
60- و هدايت كم شود پس آن وقت است كه قلب ها سياه گردد،
و حكم نمايد بر آنها پادشاه ستمگر،
61- و كلامشان از صُبر تلخ تر باشد،
62- و دلهايشان از جيفه و مردار گنديده تر باشد، پس وقتى كه اين طورشد:
63 علماء بميرند،
64- و قلب ها فاسد شود،
65- و گناه زياد شود،
66- و قرآن ها به كنار رود،
67- و مسجدها خراب گردد (از هدايت)،
68- و آرزوهاطولانى شود،
69- و اعمال (صالحه) كم شود،
70- (و تبنى الأسوار فى البلدان مخصوصة لوقع (لدفع) العظائم النّازلات) يعنى ديوارها دور شهر ها بنا شود كه مخصوص باشد براى واقع شدن بلاهاى آينده يا براى دفع بلاهاى آينده و اين ظاهر تر است.
(در پنجاه سال قبل براى دفع دشمن و دزدها وياغى ها: دور شهرهاديوار و دروازه بوده كه هركس به شهر نتواند داخل شود).
پس آن وقت اگر يكى ازآنها روز و شب نماز بخواند چيزى براى او نوشته نشود و
اسلام فراتر از زمان، ص: 263
قبول درگاه نگردد، چون دروقت نمازخواندن پيش خود فكر مى كرده چگونه به مردم ستم كند و چگونه بر مسلمانان حيله نمايد، و طلب رياست مى كند براى فخر كردن به يك ديگر و ظلم و ستم نمودن،
71- و جا براى مسجدهايشان تنگ مى شود،
72- و مردمان متألف «1» بر ايشان حكومت كنند،
73- و بعضى بر بعضى ستم نمايند،
74- و بعضى از روى دشمنى و كينه، بعض ديگر را بكشند،
75- و به خوردن شراب و مَى افتخار كنند،
76- و در مسجدها نى وزُرنا و آلت لهو ولعب بزنند و كسى آنها را نهى ننمايد،
77-
و اولاد كفار در آن زمان بزرگان آنها باشد،
78- و سر پرست مردم سفهاء و كم عقل آنها شوند،
79- و مال را به دست مى گيرند كسى كه مالكش نبوده و اهليت هم ندارد: احمقى است از اولاد احمق ها يا لئيم و پست است از اولاد پستان،
80- و رؤسا رياست را به كسى مى دهند كه استحقاقش را ندارد و سست يا ضعيف شود، و به مقصد نرسد،
81- وزراعت فاسد شود،
82- و بدعت ها فاش گردد،
83- و فتنه ها ظاهر شود،
84- كلامشان فحش باشد،
85- و عملشان وحشيانه باشد،
اسلام فراتر از زمان، ص: 264
86- و كارشان شيطنت باشد،
87- و آنها ستمگران باشند،
88- و بزرگانشان بخيل و گدا شوند،
89- و فقهايشان به آنچه بخواهند فتوى دهند،
90- و قضاتشان به آنچه نمى دانند حكم كنند،
91- و اكثر آنها به دروغ شهادت دهند،
92- هركس پولدار باشد نزد آنها بلند بالا و كسى كه كم پول باشد نزد آنان پست شوند، فقير دور افتاده و كينه اش در دلها جا داده شده و مالدار و ثروتمند محبوب و از خاصان باشد.
93- و مرد صالح در آن زمان كسى است كه سبيلش دراز باشد،
94- و بزرگ مى شمارند: قدر هركسى كه سخن چين و دروغگو باشد خداوند هم سر آنها را به زير اندازد و دلهايشان را كور گرداند،
95- خوراك آنها مرغ هاى چاق باشد،
96- و پوشاكشان خزّ يمانى و حرير باشد،
97- ربا و مال مشتبه را حلال دانند،
98- و براى شهادت دادن معارضه مى نمايند (اين مى
گويد من شهادت مى دهم آن مى گويد من شهادت مى دهم)،
99- ريا مى كنند به واسطه اعمالشان،
100- عمرها كوتاه است،
101- (كار كسى) امضاء نمى شود نزد آنها مگر سخن چينان،
102- حلال را حرام دانند،
103- كارهايشان منكرات باشد،
104- و دلهايشان مختلف باشد،
105- چيزهاى باطل را در ميان خود درس بخوانند وبگويند از منكراتى كه انجام مى دهند، همديگر را نهى نكنند،
106- خوب ها از بدها بترسند،
اسلام فراتر از زمان، ص: 265
107- در غير ذكر خدا همديگر را كمك كنند،
108- و در بين خودشان هتك حرمت نمايند،
109- و باهم مهربانى نكنند بلكه بهم پشت نمايند،
110- اگر شخص شايسته را ببينند ردش كنند،
111- و اگر سخن چين گناهكار را ببيند استقبالش نمايند،
112- و كسى كه به ايشان بدى كند بزرگ مى شمارند،
113- و بچه هاى زنا زياد شود،
114- و پدران خوشحال مى شوند: اگر ببينند بچه ها كارهاى زشت انجام مى دهند و نهيشان نكنند و از آن بازش ندارند،
115- و بيند مرد از زن خود جيزهاى قبيح را و نهيش نكند و بازش ندارد و آنچه را كه زنش از بى عفتى بدست آورده، به شوهرش مى دهد شوهر هم از او مى گيرد و هيچ اهميت نمى دهد و حتى اگر زنش از جلو و عقب زنا دهد او را متهم نمى كند و حرفهاى زشت اگر كسى در باره او بگويد، قبول نمى كند و اين همان ديوث است كه خداوند قبول نكند نه گفتارش را و نه كردارش را و
نه عذر خواهيش را پس خوراك او حرام است.
و محل نكاح او حرام است: پس كشتن او در شرع اسلام و رسوا كردنش در بين مردمان واجب است، و در قيامت به آتش جهنم انداخته شود،
116- و در آن زمان است كه فحش به پدر و مادر علنى شود،
117- و سادات ذليل گردند،
118- و آدم هاى بى اصل بلند شوند،
119- و ديوانگى زياد شود پس برادرى براى خدا كم شود،
120- و درهم هاى حلال كم باشد پس برگردند مردم به بدترين حال: آن وقت است كه دولت شياطين روى كار خواهد آمد و بجهند بر ناتوان ترين مسكين ها و برگردد يوز پلنگ به سوى شكار خود،
121- و توانگر بخل ورزد به آنچه دارد (در نتيجه بخل توانگر) فقير آخرت خود را به دنيا بفروشد پس واى بر آن فقير و آنچه به او مى رسد از زيان و خوارى در آن
اسلام فراتر از زمان، ص: 266
زمان كه به واسطه: ضعيف كرده شد 0: و زود است كه طلب كنند چيزى را كه براى آنها حلال نيست پس چون اين طور شود: فتنه ها و بلاهائى به آنها رو آورشود: كه طاقت مقاومت نداشته باشند، تا آخر خبر با طولش. «1
24- 26 فراز از خطبة مدينة و اخبار از آينده سعيد بن عباية، از سلمان فارسى گفت: براى ما
خطبه خواند امير مؤمنان عليه السلام در مدينة، فتنة و نزديك بودن آن را ذكر فرمود، سپس قيام قائم از اولادش و از اين كه زمين را پرازعدل و داد كند آن گونه كه با ظلم و ستم پر شده باشد.
سلمان گفت: من آمدم پيش او به تنهائى پس گفتم: اى امير مؤمنان كى ظاهر مى شود قائم از اولاد تو؟ نفس عميقى كشيد و فرمود:
1- لا يظهر القائم حتى يكون امور الصبيان، قائم ظاهر نشود تاكارها به بچه ها واگذار شود (و به دست آنها بيفتد).
2- و تضييع حقوق الرحمان، و حقوق خدا ضايع شود؛
3- و يتغنى بالقرآن بالتطريب و الألحان و قرآن با غنا وآواز رقص آور خوانده شود؛
4- فاذا قتلت ملوك بنى العباس اولى الغمار و الالتباس اصحاب الرمى عن الاقواس بوجوه كالتراس پس زمانى كه كشتند پادشاهان بنى عباس را، صاحبان غرق در مستى و حيله گرى و صاحبان تيراندازى از كمان ها با روهاى شبيه سپرها (يعنى بنى العباس بادست تركها و تتارهابا فرماندهى هولاكوخان مغول، به قتل رسيدند كه آنها آخرين خليفه عباسى مستعصم را با وزيران و لشكريانش به قتل رساندند به گونه اى كه از خون آنها آب شط دجله رنگين گشت و خلافت عباسيان به سر آمد).
5- و خربت البصرة، و ويران شد بصره (با تخريب دشمن يا با فرورفتن)؛
6- و ظهرت العشرة، قال سلمان قلت و ما العشرة يا امير المؤمنين؟ قال منها: و ظاهر شد ده گانه ها، سلمان گفت: چيست آن دهگانه ها اى اميرمؤمنان؟ فرمود: از آنست؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 267
7- خروج الزنج خروج زنجيان (كه با رهبرى على بن محمد هاشمى خروج نموده و بصره را ويران ساختند و يا در آينده نيز تكرار خواهدشد؛
8- و ظهور الفتنة، و ظاهر شدن فتنه ها (جنگها كه مكرر واقع شده و خواهدشد)؛
9- و وقايع بالعراق، و جريان هائى در عراق (از جنگ ها و غير آن)؛
10- و فتن الآفاق، و فتنه هائى در آفاق (وعالم).
11- و الزلازل العظيمة مقعدة مقيمة،، و زلزله هاى بزرگ زمين گيركننده و پايدار
(ايستاده ها را نشاننده و نشسته ها را برپا دارنده)؛
12- و يظهر الحُندر والديلم بالعقيق والصيلم و ولاية الفصاح بعقب قم الجناح «1»، و ظاهر شود (اقوام) حُندر (و صاحبان چشمان تيز بين و حاد) و ديلم (دروادى) عقيق و صيلم (كه سيل آن را شكافته و سخت گذر نموده است) و در ولايت فصاح در پشت (محل) قم جناح (منظور دولت و حكومت يهود و نصارا كه هر سال عيد فصح برقرار مى كنند و اين حكومت بر قرار نشود مگر) بعد از آن كه گناهان بزرگ جامعه را فراگيرد؛
13- و ظهور رايات مفتريات فى النواحى والجنابات، و آشكار شود پرچمهاى تراشيده شده (و خلاف واقع) در ناحيه ها و كناره ها؛
14- و عمران الفسطاط بعين القرب والاقباط، و آباد شود فسطاط (پايتخت مصر و بناشده عمروبن عاص) با چشمه نزديك قبطيان (يعنى آبادى فسطاط با بيرون آمدن چشمه آب كه در دسترس باشد و استفاده از آن زحمت نباشد و يا چشمه اى از نفت يا معدنى ديگر كه درآمد آن فسطاط (و كشور مصر) را
آباد نمايد)؛
15- و يخرج الحائك الطويل بأرض مصر و النيل، قال سلمان فقلت: و ما الحائك الطويل؟
قال: رجل صعلوك «2» ليس من ابناء الملوك، تظهر له معادن الذهب، و يساعده العجم و العرب، خروج كند حائك طويل در سر زمين مصر و (شط) نيل، سلمان پرسيد:
اسلام فراتر از زمان، ص: 268
حائك طويل چيست؟! فرمود: مرد بى پيرايه كه از اولاد پادشاهان نيست، ظاهر مى شود بر او معدن هاى طلا، و عجم و عرب به او يارى مى رسانند،
و يأتى له من كل شئ حتى يلى الحسن و يكون فى زمانه العظائم و العجائب،
و اذا سار بالعرب الى الشام و داس بالبرذون «1» ارحام السيل بين جيشه،
و وصل جبل القاعوس «2» فى جيشه، فيجرى به بعض الامور فيسرع الاسلاف و لا يهنيه طعام و لا شراب حتى يعاود بأيلون مصر «3»
از هرچيزى براى او مى آيد تا حسن شهرت را بر خود زير بار آورد، و مى باشد در زمان او كارهاى بزرگ و شگفتى ها (و در دنيا مورد قبول و احترام گردد و در زمان او شگفتى هاى زياد به وجود آيد از گناهان و ستم ها و فساد و تجاوز به حق ديگران وو ..)؛،
و وقتى كه با عرب ها از مصر به سوى شام رهسپار گشت و كوبيد با اسب هاى بار سنگين بر، شكمهاى دره هاى سيل را درميان لشكرش (يعنى با محمل هاى سنگين كه در ميان لشكرش هست از قبيل تانك و زره پوش و ساير محمل هاى
جنگى، دره ها را شكافت و عبور كرد) و رسيد به كوه قاعوس، پس جريان يافت با آن بعضى كارها، پس سرعت گيرند فرومايه گان و گوارا نشود بر او خوردن و آشاميدن تا برگردد به ايلون مصر.
16- و كثرالآراء والظّنون و (وقتى در بازگشتش) زياد شد رأى ها و گمان ها؛
17- و لا تعجز العجوز، و ناتوان نشد عجوز،
18- و شيّد القصور و محكم كرد قصرها را؛
19- و عمّر جبل الملعون آباد كرد كوه لعنتى را (شايد اين كوه همان باشد كه دروادى
اسلام فراتر از زمان، ص: 269
يابس در دمشق واقع شده است كه سفيانى از آن خروج خواهد كرد)؛
20- و برقت برقة فردّت (امام عليه السلام فرمايشش را ادامه مى دهد با بيان وقايع و حوادث اتمى در جنگ هاى شرق و غرب و غير آن دو و فرمود:) و برقى زد برقى پس رد شد،
21- و اتصل الإمرار بين عين الشمس و حلوان، و رسيد رفتن و مرور كردن تاميان عين شمس و حلوان (اسم دو محل است)؛
22- و سمع من الاشرار الاذان و شنيده شد از اشرار (صداى ناله) و استغاثة (و يارى خواستن از مردم دنيا يا اين كه در اثر فشار نابودى به سوى خدا برگشتند و شروع به اذان گفتن كردند)؛
23- فصعقت صاعقة برقة و اخرى ببلخ و البرقة و غرش نمود صاعقه برقى ديگر و باز ديگرى به «بلخ» و «رقة» (نام دو محل در روسيا است يعنى در پاسخ برق و بمب اتم
اولى، طرف مقابل نيز صاعقه و برق غرش كنان (بمب اتم) به سوى محل اولى فرستاد، و دوباره آن اولى يعنى آن دولت اولى برقى (وبمب اتم ديگر) به سوى دومى در بلخ و رقة، شليك كرد كه با اين تبادل اتم ها دو سوم مردم دنيا به فنا رفته و نابود خواهد شد!! اين عبارت هاى روايت صريح است بر اين كه جنگ جهانى و اتمى به وقوع مى پيوندد كه اكثر مردم جهان از بين مى روند؛
24- و قاتل الأعراب البوادى، (بعد از آنكه همچون جنگى واقع شد و دنيا به ملوك الطوايفى برگشت) عرب ها با بيابان نشينان جنگ مى كنند (و هركسى داعيه رياست و سلطنت دارد و مردم از اين هرج و مرج ها، به ستوه آمده و دست به دعا بر مى دارند كه خدايا كسى را به فرياد اين مردم برسان تا از اين سرگردانى و كشت و كشتار، مارا رهائى بخشد، در اين هنگام است كه زمينه ظهور حجّت الهى فراهم شده و اجازه ظهور داده خواهد شد انشاءاللَّه)؛
25- و جرت السفيانى خيله و جنّد الجنود وبنّد البنود، و (سرازير و) جارى ساخت سفيانى لشكرش را و آماده كرد قشون را و بند وبست را انجام داد (و فراهم نمود)؛
هناك يأتيه امر اللَّه بغتة لغلبة الاوباش در آن هنگام ناگهان فرمان خدا مى آيد براى پيروزى به بدكاران (و پست فطرتان)؛ و تعيش المعاش، (در اين شرايط و ظهور امام عليه السلام) فراهم آيد تأمين معاش (ورفاه
اسلام فراتر از زمان، ص: 270
مردم)؛ و تنتقص الأطراف و يكثر الإختلاف، (در اثر نافرمانى و گردن فرازى گروه هائى در برابر امام عليه السلام وعدم اطاعت از او، و اقدام امام بر از ميان برداشتن آنان) كناره ها ناقص (و كم) و اختلاف زياد شود؛
و تخالفه طليعة بعين طرطوس و بقاصية افريقية، و مخالفت نمايد با او مقدم (لشكرى) در عين طرطوس و در دور دست افريقا (حضرت دوباره برگشت براى ذكر علامات ديگر و فرمود:
26- هناك تقبل رايات مغربية او مشرقية فاعلنوا الفتنة فى البرية، يا لها من وقعات طاحنات من النيل والاكمات در آن برهه از زمان، پيش آيد پرچمهاى مغربى يا مشرقى ها پس اعلان فتنه (وجنگ) نمايند در دنيا، شگفتا از وقايع خورد كننده از رود نيل و تلها، (يعنى جنگ فراگيرد رودنيل و مصر تا به شن زارها و تل هاى ريگ و شن يعنى تا بيابان شنى شبه جزيره عربستان برسد)؛
وقعات ذات رسون و مناة اللون «1» بعمران بنى حام بالقمار الادغام
و تأويل العين بالفسطاط من التّربة من غير العرب و الأقباط بادبجة الديباج
و نطحة النطاح بأحراث المقابر و دروس المغابر و تأديب المسكوب على السن المنصوب وقايعى كه قيد (وبندها) و مرگ هاى رنگ به رنگ به خاطر آباد نمودن (سر زمينهائى) براى فرزندان حام «2» و گرداندن چشمه اى از خاك بر (شهر) فسطاط، (اين كارها را يهودى هائى انجام دهند كه از) عربها و قبطى ها (ى مصريان) نيستند «3» با بكار گرفتن تسليحات نظامى نيرومند و (مانند) شاخ زدن قوچ (قوى به طورى
اسلام فراتر از زمان، ص: 271
كه) قبرها را درو مى كنند (وبا اين اعمال قدرت ها از بين مى برند) و محو كردن آثار عمارت ها و ادب كردن گردن فرازها با كوبيدن (و نابود كردن با وسائل آتش زا و تسليحات نظامى مدرن) عمارت هاى مرتفع و آسمان خراش ها را، با خاك يكسان نمودن آنها).
بافصاح راس العلم و العمل فى الحرب بغلبة بنى الأصفر على الانعار» وقع المقدار فما يغنى الحذر. (اين به كار گرفتن اسلحه هاى قوى و كوبيدن سرزمين ها به علت پرده برداشتن) و روشن ساختن سر (واصل) علم و عمل در جنگ با پيروزى فرزندان زرد، بر جوش و خروش هاست، اين جريان ها مقدر است، پس دورى جستن (و فرار كردن از آن ها) به جائى نمى رسد.
هناك تضطرب الشام و تنتصب الأعلام و تنتقص التمام و سدى غصن الشجرة الملعونة الطاغية در آن زمان مضطرب مى شود شام و نصب گردد پرچم ها و ناقص گردد كامل ها و به سلطنت رسد شاخه درخت لعنت شده طغيانگر (يعنى دوباره مملكت اموى با دست عثمان بن عنبسه اموى بر پا گردد).
فهنالك ذلّ شامل و عقل ذاهل وختل قابل و نبل ناصل حتى تغلب الظلمة على النور و تبقى الأمور من اكثر الشرور، هنالك يقوم المهدى من ولد الحسين لا ابن مثله لا ابن، فيزيل الردى و يميت الفتن و تتداوس الركبتين (كذا) هناك يقضى لأهل الدين بالدين. قال سلمان ثم انضجع (اضطجع) ووضع يده تحت رأسه يقول: شعار الرهبانية القناعة) «2»
پس در آن برهه ذلّت فراگير، وعقل سرگردان و
پنهان شدن قابل قبول (يعنى از شدت فشارها، انسان هرچه بتواند خود را مخفى نمايد) و تير به هدف خورده (و ردخور نداشته و
اسلام فراتر از زمان، ص: 272
عدم امكان خلاصى از آن) تا تاريكى به روشنائى چيره شود و كارهاى شرهاباقى مى ماند (يعنى وقتى كه اهل ظلمت به اهل نور غالب شد و در دولت سفيانى سوم فساد همه جا را فرا گرفت) در آن هنگام قيام مى كند مهدى عليه السلام از اولاد حسين عليه السلام فرزندى ماننذ او نيست، پس بدى ها را مى زدايد و فتنه هارا مى كشد و زانوها در پاى منبر (حجت الهى و تعلّم از علوم و بهره بردارى از نور آن حضرت) به زمين زده مى شود و در آن هنگام قضاوت مى شود به اهل دين با (احكام) دين
سلمان گويد: سپس (امام) دراز كشيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: شعار رهبانيت قناعت است
25- خطبة طنتجية اين خطبه يكى از خطبه هاى مفصل آن حضرت است صاحب كتاب «طوالع الأنوار» سيد محمد مهدى موسوى، آن را در كتاب خود آورده است مى گويد: اين خطبه را حضرت مابين كوفه و مدينه خوانده است و اين خطبه ظاهرش زيبا و باطنش ژرف است بر فهم معناى آن نمى رسد مگر افاضل علماء و از حقيقت
آن اطلاع نيابد مگر عرفاء و صاحبان عقل و خرد و تحمل آن را ندارد مگر مؤمنى كه خداوند قلب اورا با ايمان آزمايش كرده باشد وو ...
مؤلف گويد: چون خطبه طولانى و شامل مطالب سنگين است و چون بيشتر آن با موضوع كتاب تناسبى نداشت، فقط مقدارى از آن را به صورت پراكنده گلچينى مى نمايم.
حضرت پس از بيان فضائل و مناقب محيّرالعقول خود مى فرمايد: «لو كشف لكم ما كان منّى فى القديم الاوّل و مايكون منّى فى الآخر، لرأيت م عجائب مستعظمات و امورا مستعجلات و صنايع و احاطات» «1»
اگر براى شما كشف گردد در باره من آنچه كه در
اسلام فراتر از زمان، ص: 273
قديم اول بوده (در عالم ذرّ تا عالم دنيا) و آنچه كه صادر شود از من در آخر در عالم رجعت تا ورود بر جهان آخرت، البته مى ديديد شگفتى هاى بزرگ و كارهاى (باعظمت) شتاب آور و كارهاى نيك و احاطه بر (اسرار كاينات و سر نوشت مخلوقات).
اى جابر زمانى كه ناقوس به صدا در آمد و كابوس به شدت (مردم را) فراگرفت و جاموس (گاوميش) حرف زد (يعنى بى لياقت ها به سخن در آمد يا رسانه هاى فعلى، راديو و تلويزيون و غيره) در آن زمان شگفتى ها و چه عجايبى خواهد بود، وقتى كه آتش در نصيبين شعله ور گرديد و پرچم عثمانى در وادى سوعر به اهتزاز
اسلام فراتر از زمان، ص: 274
در آمد و بصره به اضطراب افتاد و بعضى بر بعضى غالب آمد و بيشتر اقوام به آن ديگرى پيروز شد و لشكريان خراسان به حركت در آمدند و شعيب بن صالح تميمى در طالقان، بيعت كرده شد و بر سعيد سوسى (از بردگان) در خوزستان بيعت گرفته شد و پرچم عماليق در كردستان بر افراشته شد و عرب ها بر شهرهاى ارمن و سقلاب غالب آمد و هرقل در قسطنطنيه به سرسپردگان سفيانى اذعان نمود، پس در اين شرائط فتوقّعوا ظهورمكلّم موسى من الشجرة على الطّور منتظر ظهور سخن گوينده موسى در شجره طور باشيد ...
جانم بفدايت اى سخن گوى موسى بن عمران در طور سينا، اى حجةبن الحسن روحى لتراب مقدمك الفداء.
در ضمن همين خطبه فرمود: و أنا صاحب الطّور و أنا ذالك النّور الظّاهر و أناذالك البرهان الباهر .. منم صاحب (وسخن گوى) طور (سيناء) و منم آن نورى كه در آنجا ظاهر شد و منم آن برهان (و دليل) هاى آشكار ...
پس نور مذكور در آيه «فلما تجلّى ربّه للجبل» ... در طور نور اينها كه از نور الهى منشعب است، بوده [1]
__________________________________________________
(1)- توجه داشته باشيد چون طبق روايات فراوان، انوار طيبه پنج تن بلكه چهارده معصوم: قبل از خلقت ما سوى اللّه نخستين خلق خدايند كه از نور خدا آفريده شده و به دور عرش الهى متعلّق بودند و طواف مى كردند نه فلكى بود و نه ملكى، نه زمينى و نه آسمانى، نه زمانى و نه مكانى، چنانكه در همين خطبه مى فرمايد
(أنا مع الكون قبل الكون، أنا مع الدّور قبل الدّور، أنا مع القلم قبل القلم، أنا مع اللّوح قبل الّوح، أنا صاحب الأزليّة الأوّليّة ... أنا مدبّرالعالم الأوّل حين لا سمائكم هذه و لا غبرائكم ... و لأردّن الى كلّ مسلم حياة جديدة (اى فى الرجعة) ... ألا فابشروا فالىّ يرد أمرالخلق غداً، فلا تستعظموا بما قلت، فانّا أعطينا علم المنايا و البلايا و التأويل و التّنزيل و فصل الخطاب و علم النّوازل والوقائع و البلايا فلايعزب عنّا شى ء ... أنا صاحب ابليس بالسّجود أنا معذّبه و جنوده على الكبر والعنود، و أنا رافع ادريس مكاناً عليّاً، أنا منطق عيسى فى المهد صبيّاً أنا ميدن الميادين و واضع الأرض ... چرا اين ادعاهارا مى كند زيرا خدايش در حديث كساء مروى از سيدةالكبرى فاطمةالزّهراء عليها السلام فرموده است: قال اللّه تعالى و عزّتى و جلالى انّى ماخلقت سماءاً مبنيّة و لا أرضاً مدحيّة و لا قمراً منيراً و لا شمساً مضيئة و لا فلكاً يدور و لا بحراً يجرى و لا فلكاً يسرى، الّا لأجلكم و محبّتكم .. (تفصيل اين مطالب در كتاب
اسلام فراتر از زمان، ص: 275
__________________________________________________
سرچشمه حيات مؤلف آمده است) روى اين اصل اينها ناظر به آفريده شدن تمام موجودات بودند و قبل از زمان و مكان وجود داشتند، و درواقع اينها نور خدايند و در آيه مباركه فلما أتيها نودى ياموسى .. طه 10؛ فلمّا جائها نودى أن بورك من فى النّار ومن حولها ... ياموسى انّى أنااللّه
العزيزالحكيم نمل 7؛ فلمّا أتيها نودى من شاطئى الوادى الايمن فى البقعة المباركة من الشّجرة ... قصص 29. كه حضرت موسى عليه السلام ندا مى شود و نبوت بر او اعلام مى گردد، طبق اين خطبه چون ائمّه از نور خدا آفريده شده اند و نور واحد هستند، ندا به وسيله نور امامت بوده است چنانكه در باره اميرمؤمنان عليه السلام (روايات متعدد داريم) كه با تمام انبياء عليهم السلام در باطن بوده و با رسول خدا عليهم السلام در ظاهر پس اينها اسرار خدا هستند وبس. (به مطالب زير دقت نمائيد)
روزى سلمان و اباذر و مقداد و عمار و حذيفه و ابوالهيثم و خزيمه و ابوالطفيل عامربن واثله به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيده و با حالت غمبار گفتند اى رسول خدا صلى الله عليه و آله از قوم (دار و دسته مخالف) پشت سر برادر و پسر عمويت (على) حرفهائى مى شنويم كه ما را نا راحت مى كند رسول خدا ضمن روايت مفصلى كه براى آنها درباره على عليه السلام تشريح نمود (تا به اينجا رسيد كه: مادرش (فاطمه بنت اسد) به من گفت دستت را دراز كن، دست راستم را به سويش بردم، ديدم على روى دست من است، دست راستش را به گوش راست خود گذاشته أذان و اقامه ابراهيمى، مى گويد و به يگانگى خدا و به رسالت من، شهادت مى دهد سپس به طرف من خم شد و گفت: السّلام عليك يا رسول اللّه، ثمّ قال: لى يا رسول اللّه أقرء؟! قلت إقرأ فوالّذى نفس محمّد بيده لقد ابتدأ بالصّحف الّتى أنزلها اللّه عزّ و جلّ على آدم فقام
بها شيث، فتلاها إلى آخر حرف فيها سلام برتوباد اى رسول خدا (دقت شود هنوز به رسالت مبعوث نشده بود) آيا بخوانم؟! گفتم بخوان، قسم به خدائى كه جانم در دست اوست، شروع كرد به خواندن صحيفه هائى كه خداوند به آدم نازل كرده بود و پسرش شيث آن را پايدار ساخته بود، از اول تا آخر به گونه اى تلاوت كرد، اگر شيث زنده بود اعتراف مى كرد او از من بلدتر است و صحف نوح و صحف ابراهيم را تلاوت نمود، سپس توراة موسى را، قرائت كرد كه اگر زنده بود اقرار مى كرد بأنّه أحفظ منها بعد زبور داود و انجيل عيسى را خواند اگر حاضر بودند اعتراف مى كردند او (على) حافظتر از آنان است؛ ثمّ قرأ القرآن الّذى أنزل اللّه علىّ من أوّله الى آخره فوجدته يحفظ كحفظى السّاعة من غير أن أسمع من آية ثمّ خاطبنى و خاطبته بما يخاطب الأنبياء، الأوصياء ثمّ عاد الى طفوليّته و هكذا أحد عشر إماماً من نسله، فلِمَ تحزنون سپس قرآنى را كه براى من نازل شده
اسلام فراتر از زمان، ص: 276
__________________________________________________
است، (آن زمان هنوز نازل نشده بود) از اول تا آخر قرائت نمود، ديدم آن طور كه الان من حفظم همان طور حفظ بود، بدون اين كه من آيه اى را پيش از او (از كسى) شنيده باشم (يعنى هنوز به من دستور ابلاغ نيامده بود و كسى هم حتّى از يك آيه آن اطلاع نداشت) پس با من طورى سخن گفت و
من نيز با او، همان طور كه انبياء با اوصياء خود حرف مى زند با احترام رسالت و نبوت بامن گفتگو كرد سپس به حالت بچه گى اش برگشت و اين چنين است يازده امام از نسل او پس (اى سلمان و فلان وفلان) شما چرا از شماتت دشمنان غمگين مى شويد (تا آخر روايت). از مباهله تا عاشوراء همين مؤلف بخش 3 (مولود كعبه) ص 297 ببعد از بحارالأنوار: 35/ 19، بنقل از كتاب روضة الواعظين: 72- 74 و كتاب الروضة: 17- 18؛ آن دو هم از مجاهد و او هم از دو نفر صحابه، أبى عمرو و أبى سعيد خدرى در ذيل اين روايت لازم است، در مورد اين گونه روايات بطور عام و در باره اين روايت به طور خاص صحبت كوتاهى داشته باشم؛ 1- كل رواياتى كه در باره پيامبران و امامان به ما رسيده است، اگر ديديم با برداشت و با ميزان فهم ما قبول آنها براى ما مشكل است، نبايد آنها را رد كنيم، چون درجات مقامى و ولايتى آنها به گونه ايست كه عقل ما از درك آن عاجز است، براى اينكه قسمت مادى وعنصرى وجود ما قوى تر از قسمت مجردى آن است، پس بقول شاعر، هفت شهر عشق را عطار گشت*** ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم آنچه كه ما در آينه مى بينيم، آنها (در اثر عبوديت و بندگى و دوستى با معبود)، در خشت خام مى بينند، چون به ما وعده كرده و الگو داده است، عبدى أطعنى حتّى أجعلك مثلى بنده ام فرمانبردار من باش تا ترا مَثَل خود قرار دهم، آنگونه كه من به هرچيزى مى گويم «باش» مى شود
تو هم به هرچيزى گفتى، كن فيكون.** جائى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير عليه السلام مى فرمايد: اى على ماعرفك إلّا اللّه و أنا ترا آنگونه كه بايد شناخته شوى، جز خدا و من نشناخت، چگونه مى توانيم به اسرار وجودى او آشنا شويم در اين مقوله سخن بى پايان است و خامه كوتاه بدينجهت است كه امام باقر عليه السلام به جابر (بن يزيد جعفى) فرمود: به خدا قسم ما شما را به سوى خدا راه نمائى كرديم، پس در كنار امر و نهى ما بايستيد، ما آنچه را كه به شما رسانديم رد نكنيد؛ ما در سايه لطف خدا با جلالت تر و بزرگتر از آنيم كه گفته ما رد شود؛ و جميع مايرد عليكم منّا فما فهمتموه فاحمدواللّه، و ما جهلتموه فردّوه إلينا و قولوا أئمّتنا أعلم بما قالوا، پس تمامى آنچه كه از ما به شما مى رسد هرچه را كه فهميديد خدا را شكر گذار باشيد و آنچه را كه نتوانستيد بفهميد، به خود ما برگردانيد و بگوئيد، ائمه ما خود به گفته هاى خود دانا ترند (سرچشمه حيات: ص 8، از بحارالأنوار: 46/ 278 از عيون المعجزات سيد مرتضى رحمه اللّه) يا در
اسلام فراتر از زمان، ص: 277
__________________________________________________
روايت ديگر است فرمود: «و إن اشتبه الأمر إليكم فقفوا و ردّوه إلينا» اگر امر بر شما مشتبه شد توقف كنيد و به خود ما برگردانيد (بحارالأنوار: 52/ 123 بنقل از أمالى مفيد در اين مورد روايت زياد
است، براى روشن شدن مطلب به كتابهاى مربوطه از قبيل كتاب امامت بحار و اصول كافى و غيرهما مراجعه شود. 2- در خصوص روايت متن كه ممكن است اين اشكالها به نظر آيد 1- يك نوزاد چگونه مى تواند سخن گويد؛ 2- بچه دو سه روزه، چطور ممكن است، آن همه كتابهاى آسمانى را بداند؛ 3- در مدت كوتاهى، آن همه كتابها را چگونه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله خواند با اينكه ماهها زمان مى برد تا آنها تماماً تلاوت شود وو .. اولًا اينها بچه بظاهر دو و سه روزه اند ولى بر گرديم به عقب و كتابها و مصادر را در نظر گرفته به اين معنا فكر كنيم كه اينها آفرينش آغازين ماسوى اللّه اند بلى از نظر وجود مادى بچه هستند ولى اينها عرشيان مجردند كه خداوند تمامى مخلوقات را با حضور و شهود اينها آفريده است براى اطلاع بيشتر به سرچشمه حيات مؤلّف از صفحه 18 ببعد رجوع نمائيد. از نظر تكوينى به خيلى از مسائل عادى فائقند مگر طبق نص صريح قرآن كريم عيسى بن مريم و بچه خاندان عزيز مصر در بچه گى حرف نزدند بالاتر از اين مگر تاريخ معتبر، قرآن خواندن سر مبارك امام حسين عليه السلام را در نوك نيزه بما باز گو نكرده است اما خواندن آنهمه كتاب در مدت كوتاه، اگر زمان قديم بود باز با دلائل بالا جواب مى داديم ولى در عصر فضا و در زمان اينترنت و رايانه و امثال اين اختراعات، پذيرفتن اين گونه مطالب خيلى آسان است چون مى بينيم بشر در مدت چند ثانيه ميلياردها اطلاعات و مطالب را در ايت
تكنيكها رد و بدل مى كند بخصوص اين رد و بدل ها در ميان سلسله جنبانان عالم امكان و جهان آفرينش چه مشكلى دارد وانگهى يك جمله از روايت جوابگوى اين اشكال است، آنجا كه فرمود: «ثمّ عاد إلى حال طفوليّته» سپس به حالت بچگى اش بر گشت، از اين سخن معلوم مى شود كه اين بده بستانها و رد وبدل ها با حالت فوق بشريت و با مقام وراى عالم عادى، صورت گرفته و انجام يافته است (قبلًا در پاورقى روايات بودن اميرمؤمنان عليه السلام با تمامى انبياء را آورديم به آنجا مراحعه شود) البته اين مقام و اين مسائل آن وقت براى ما حل است كه به قول آن چوپان بيابانى كه بالاى تلّى نشسته بود و عارفى ازآنجا مى گذشت، ديد گله گوسفند را چند گرگ شبانى مى كند و گوسفندان ره گم كرده را با دُمِ خود بر گردانده به گلّه مى رسانند، با تعجب گفت: متى إصطلح الغنم مع الذئب گو سفندان كىَ باگرگ همسو شده و عقد أخوت بسته اند؟! ديد شبان از بالاى تل جواب داد حين اصطلح الرّاعى مع مولاه همسوئى و برادرى آنها آن وقت ببار نشست و حقيقت پيدا كرد، كه شبان با مولاى خود همسو شد و طرح دوستى افكند. (از كتاب لئالى الأخبار).
اسلام فراتر از زمان، ص: 278
آگاه باش چقدر عجائب را ترك و براهين را پوشيده گذاشتم زيرا حمل كننده بر آن نيافتم.
آگاه باش مژده بر برادران خوبم كه بعد از كوتاه مدتى مى دانيد بعضى
بيانات را و كشف مى شود بر شما كارهاى خوب روشن شود هنگام طلوع (ستارگان) بهرام و كيوان در آن وقت زمين لرزه هاى پى درپى از ساحل جيحون تا بيابان بابل (حله) را فراگيرد و أنقره را زلزله مى گيرد و پرچم ها از كناره جيحون تا به شهرهاى بابل برسد سپس فرمود: بيشتر علامتها بنى قنطوره و دست يافتن آنها بر سرزمين عراق و شام و بر شما حكم راند زنى به نام ضوية، فتوا دهد بر شما زنان پرده نشين (يعنى زنها در اموركشورى دخالت نمايند).
و در نواحى بصره حركاتى خواهد بود كه من آن را بيان نمى كنم و عجم بر عرب غالب شود در اهواز «و كم أشياء أخفيتها لا يطيقها الوعى و لا يصبر على حملها» ... چقدر چيزهارا پنهان داشتم كه طاقت فراگير (و هضم آن را) ندارند و بر حمل آن طاقت ندارند ...!
در جاى ديگر مى فرمايد: ألا و كم عجائب تركتها و دلائل كتمتها لا أجد لها حملة ... «1»
آگاه باش چقدر (گفتنى هاى) شگفت آور را ترك نمود و دليل ها را كتمان نمودم
(زيرا) براى آنها حمل كننده نمى يابم ...!
حضرت اميرمؤمنان عليه السلام بعد از پايان خطبه طنتجية فرمود: اين ذكر مجرب است براى قضاى حوائج و دفع شدائد واى مردم ذكر نمى كند كسى از شما اين كلمات را هنگام نزول بلا يا شدت (وگرفتارى) مگر اين كه خداوند آن بلا را بر مى دارد و دفع نمايد، جابر گفت: تنها آن دعا؟! فرمود: بلى و بر آن اضافه كن چهارده نام را سپس سوار شد و رفت.
و آن اين است «تَحَصَّنْتُ
بِذى اْلمُلْكِ وَ اْلمَلَكُوتِ وَ اعْتَصَمْتُ بِذى اْلقُدْرَةِ وَ اْلجَبَرُوت وَ اسْتَعَنْتُ بِذى اْلعِزَّةِ وَ اللَّاهُوتِ مِنْ كُلِّ ما أخافُ وَ أحْذَر بمحمّد و علىّ و فاطمة و
اسلام فراتر از زمان، ص: 279
الحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمد بن علىّ و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمدبن علىّ و علىّ بن محمد و الحسن بن علىّ و الخلف القائم المهدى محمد بن الحسن صلوات اللَّه عليهم أجمعين، اقْضِ لى حاجَتى» سپس حاجات خود را از خدا بخواه. «1
26- خطبه بصريه و اخبار از آينده شهر «بصرة» شرح نهج البلاغة: ابن ميثم: گفت: زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام از جنگ جمل فارغ شد در بصره براى مردم خطبه خواند پس حمد خدا را به جا آورد و به پيغمبر صلى الله عليه و آله درود فرستاد سپس فرمود: يا أهل البصرة! يا أهل المؤتفكة «2» ائتفكت بأهلها ثلاثا وعلى اللَّه تمام الرابعة! يا جند المرأة و اعوان البهيمة، رغا «3» فاجبتم، و عقر فانهزمتم (فهربتم) أخلاقكم دقاق، و دينكم نفاق و ماؤكم زعاق «4» بلادكم انتن بلاد اللَّه تربة، و ابعدها من السماء، بها تسعة أعشار الشر المحتبس فيها بذنبه، و الخارج منها بعفو اللَّه، اى اهل بصره اى اهل مؤتفكة به اهل خودش سه مرتبه فرورفته
و برخداست تمامى چهارم، اى لشكر زن و ياران حيوان (شتر) صدا كرد (و ضجه كشيد) جواب داديد و خوابيد، فرار نموديد اخلاقتان ناميزان و دين تان دوروئى و آبتان تلخ و شهرتان بدبوترين شهرهاى خداست از نظر خاك و دورترين بر آسمان، بر آن نُه دهم شر است براى كسانى كه به گناهانش در آن محبوس شده است و بيرون رونده از آن به بخشش خدارفته است كأني أنظر إلى قريتكم هذه وقد طبقها «5» الماء حتى ما يرى منها إلا شرف المسجد كأنه جؤجؤ طير في لجة بحر و ساق الى قوله: اذا هم راوا البصرة قد تحولت اخصاصها «6» دورا، و آجامها «7» قصورا، فالهرب! الهرب! فانه لابصرة لكم
اسلام فراتر از زمان، ص: 280
يومئذ. «1»
گويا مى نگرم به اين شهر شما كه آب آن را فرا گرفته است تا جائى كه ديده نمى شود از آن چيزى مگر شرفه هاى مسجد مانند سر پرنده درآب دريا،- فرمايشش را ادامه داد تا فرمود:- زمانى كه آنها ديدند خانه هاى چوبى و از نى ساخته شده بصره را خانه ها محكم گرديده و نيستانش تبديل به كاخ ها شده است، در آن صورت است پس فرار كنيد فرار چون بصره نيست براى شما در آن روز!.
ثم التفت عن يمينه فقال: كم بينكم و بين الأُبُلة؟ «2» فقال له المنذر بن الجارود: فداك ابى و امّى: اربعة فراسخ. قال له: صدقت، فوالذى بعث محمدا صلّى اللَّه عليه و آله و اكرمه بالنبوة،
و خصّه بالرسالة، و عجل بروحه الى الجنة لقد سمعت منه كما تسمعون منى ان قال: سپس به طرف راست توجه نمود و فرمود: چقدر مسافت است ميان شما وابله؟ پس منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، چهار فرسخ، به او فرمود: راست گفتى به حق خدائى كه محمد را به نبوت برانگيخته و اورا گرامى داشته است و به رسالت مخصوص گردانيده و روح شريفش به بهشتش شتاب نموده (و برده) است، بتحقيق من شنيدم از او آن گونه كه شما از من شنويد. اين كه فرمود:
يا علي هل علمت ان بين التي تسمى البصرة والتي تسمى الابلة اربعة فراسخ وسيكون في
اسلام فراتر از زمان، ص: 281
التي، تسمى الابلة موضع اصحاب العشور، يقتل في ذلك الموضع من امتي سبعون الف شهيد، هم يومئذ بمنزلة شهداء بدر. اى على آيا مى دانى ميان آنچه كه بصره مى گويند و آنچه كه «ابلّه» مى نامند، چهار فرسخ است و به زودى آنچه كه ابلّه مى گويند محل (مأمورين) ده يك (و ماليات بگيرها) خواهد بود! كشته مى شود در آن محل از امت من هفتاد هزار شهيد، آنها آن روز مانند شهداى بدر خواهند بود.
فقال له المنذر: يا أمير المؤمنين، و من يقتلهم؟ فداك ابى و امى قال: يقتلهم اخوان و هم جيل «1» كأنّهم الشياطين، سود الوانهم، منتنة ارواحهم «2»، شديد كلبهم «3»، قليل سلبهم، طوبى لمن قتلوه. ينفر «4» لجهادهم فى ذلك الزمان قوم هم اذلة
عند المتكبرين من اهل ذلك الزمان، مجهولون فى الارض، معروفون فى السماء، تبكى السماء عليهم وسكانها، و الأرض و سكّانها پس منذر عرض كرد اى اميرمؤمنان كهِ مى كشد آنهاراپدر و مادرم فداى تو باد؟ فرمود: مى كشد آنهارا برادرانى، آنها گروهى اند مانند شياطين، رنگشان سياه و روحشان گنديده، قدرت (و حمله شان) سخت و كم است دستگير شدنشان (به دشمن غنيمت يا اسير كم مى دهند)، خوش به حال آنانكه (در دست آنها) كشته مى شوند، بسيج مى شوند به جهاد آنها در آن زمان قومى كه ذليلند نزد متكبرهاى اهل آن زمان، ناشناخته اند در زمين و معروفند در آسمان، مى گريد بر آنها آسمان و اهل آسمان، و زمين و ساكنينش.
- ثم هملت «5» عيناه بالبكاء ثم قال:- ويحك يا بصرة من جيش لارهج له و لا حس! «6»
فقال
اسلام فراتر از زمان، ص: 282
له المنذر: يا امير المؤمنين، و ما الذى يصيبهم من قبل الغرق مما ذكرت؟ وما الويح؟ فقال:
هما بابان: فالويح باب رحمة، و الويل باب عذاب يا ابن الجارود، نعم، تارات عظيمة «1»:
منها عصبة «2» يقتل بعضها بعضا، و منها فتنة يكون بها اخراب منازل و خراب ديار و انتهاك «3»
اموال و سباء نساء يذبحن ذبحا،- سپس چشمان امام عليه السلام پر از اشك شد و سپس فرمود: واى برتو اى بصره از لشكرى كه نه گردى دارند و نه حسى، منذر گفت: اى اميرمؤمنان چه مى رسد بر آنها پيش از غرق شدن
از چيزهائى كه گفتى و ويح چيست؟! فرمود: آنها دو دَر است، ويح دَرِ رحمت است و ويل دَرِ عذاب اى فرزند جارود، بلى جريان هاى بزرگى است، يكى از آنها دسته اى است كه همديگر را به قتل مى رسانند و از آن است فتنه اى كه با آن تخريب منزل ها و ويرانى محل
(سكونت) ها و غارت اموال و اسارت زنهاست كه آنها را سر مى برّند سر بريدنى،
ياويل امرهن حديث عجيب! و منها ان يستحل بها الدجال «4» الأكبر الأعور الممسوح العين اليمنى والاخرى كأنّها ممزوجة بالدم لكأنّها فى الحمرة علقة، ناتئ الحدقة كهيئة حبة العنب الطافية «5» على الماء، فيتبعه من أهلها عدة من قتل بالأبلة من الشهداء، انا جيلهم فى صدورهم، يقتل من يقتل، و يهرب من يهرب، ثم رجف، ثم قذف، ثم خسف ثم مسخ، ثم الجوع الأغبر، ثم الموت الأحمر و هو الغرق. «6»
اى واى كارشان شگفت آور است، و از
اسلام فراتر از زمان، ص: 283
آن جريان يكى رسيدن دجال بزرگ لوچ چشم راست ماليده شده و آن يكى چشمش آغشته به خون مانند اين كه از سرخى يك لخته (خون) است و حدقه كوچك و چشم مانند دانه انگور شنا كننده در آب است، پس به او تبعيت مى كند از اهل (بصره) به تعداد كشته شده گان ابله از شهداء، انجيلهايشان در سينه ها بعضى كشته شده و بعضى مى گريزند سپس زلزله و پشت سرش سنگباران و سپس فرورفتن و بعد مسخ
شدن و در پى آن گرسنگى سخت (و غبار آلود) و در نهايت مرگ سرخ و آن هم غرق شدن است!!.
يا منذر ان للبصرة ثلاثة اسماء سوى البصرة فى الزبر الأول (زبر الأول) لا يعلمها الا العلماء: منها الخريبة، و منها تدمر، و منها المؤتفكة «1»
؛ اى منذر براى بصره در كتاب هاى اول سه نام جز بصره دارد و نمى داند آن را مگر دانشمندان، يكى «خريبه» و «تدمر» و (سومى) «مؤتفكة» است
حضرت مقدارى از صفات اهل بصره و زندگيشان تعريف و توصيف فرمود، تا به اينجارسيد؛
غير ان حكم اللَّه ماض، و قضاؤه نافذ لا معقب لحكمه و هو سريع الحساب. يقول اللَّه" وَ إِن مِّن قَرْيَةً إِلا نحْنُ مُهْلِكوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذَاباً شدِيداً كانَ ذالِك فى الْكِتابِ مَسطوراً (58). «2»
چه مى شود كرد حكم خدا گذرنده (وانجام يابنده) است وقضايش نافذ است و بازدارنده بر حكمش نيست و سريع الحساب است (چون) خداوند مى فرمايد: (نيست شهرى مگر اين كه ما آن را هلاك مى سازيم پيش از قيامت يا عذابش مى كنيم عذاب شديد، اين روش در كتاب (قضا و قدر) نوشته شده است.
پس حضرت خطبه را ادامه داد تا اين كه از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
و انّى رأيت بقعة على شاطئ البحر تسمى البصرة، فاذا هى ابعد الارض من السماء و اقربها
اسلام فراتر از زمان، ص: 284
من الماء، و انها لاسرع الارض خرابا و اخشنها ترابا و اشدها عذابا،
و لقد خسف بها فى القرون الخالية مرارا، و ليأتين عليها زمان، وانّ لكم يا اهل البصرة و ما حولكم من القرى من الماء ليوما عظيما بلاؤه، وانى لأعلم موضع منفجره من قريتكم هذه، ثم امور قبل ذلك تدهمكم عظيمة اخفيت عنكم و علمناها، فمن خرج عنها عند دنو غرقها فبرحمة من اللَّه سبقت له، و من بقى فيها غير مرابط «1» بها فبذنبه و ما اللَّه بظلام للعبيد. «2»
و من ديدم بقعه اى را در ساحل دريا بصره ناميده شود پس او دورترين (نقطه) زمين برآسمان است و نزديك ترين است به زمين و آن سريع ترين زمين براى ويران شدن و خشن ترين زمين از حيث خاك است و شديدترين محل عذاب است، و بتحقيق آن (شهر) فرو رفته در قرن هاى گذشته چندين مرتبه، و البته باز خواهد آمد بر آن زمانى
و همانا براى شما اى اهل بصره و پيرامونتان از آب روزى بزرگى هست از نظر بلا و من مى دانم محل شكافته شدن آب را از اين شهر شماو كارهاى قبل از آن را، مى كوبد شمارا بلاى بزرگى كه براى شما پنهان شده است ولى ما مى دانيم آن را پس هركس در نزديك شدن غرق آن، بيرون رود پس با رحمت خداست كه بر او سبقت گرفته است و هركس در آن بماند كه مجبور نباشد پس به خاطر گناهش است و خداوند ظلم كننده بربندگان نيست
27 خطبه 128 نهج البلاغة اى احنف! در اين
خطبه از دوحادثه خونبار كه يكى در قرن سوم هجرى و ديگرى در قرن هفتم هجرى رخ داد، اشاره مى فرمايند، فتنه اول همان فتنه ى صاحب الزنج است كه به مدت 15 سال خلافت بغداد و مردم منطقه ى عراق خصوصاً بصره را با مصيبت بزرگى در گير كرد و رخ داد بعدب در نيمه ى اول قرن هفتم است، اين حادثه ى
اسلام فراتر از زمان، ص: 285
بزرگ براى ملت مسلمان دشوارى ها و بد بختى هائى داشت (كه در كتاب هاى تاريخ مشروحاً بيان گرديده است).
حادثه نخست: فرمود: «يا أحنف! «1» كأنّى به و قد سار بالجيش الّذى لا يكون له غبار و لا لجب و لا قعقعة لُجمٍ و لا حمحمةُ خَيْلٍ يثيرون الأرض بأقدامهم كأنّها أقدام الّنعامِ، اى احنف؟ گوئى اورا مى بينم كه با سپاهى حركت مى كند كه از حركت آن، گرد و خاكى برنمى خيزد و فريادى از آن شنيده نمى شود و صداى لگام و دهنه و شيحه اسبان به گوش نمى ررسد (يعنى جنگجويانى هستند پا برهنه و بدون اسب و استر و تجهيزات نظامى) زمين را با قدمهاى خود به هيجان و اضطراب در مى آورند، چنانكه گويى قدم هاى آنان قم هاى شتر مرغ است.
شريف رضى گويد: اين سخن امام عليه السلام اشاره به فتنه صاحب الزّنج است
سپس امام چنين فرمود: «واى بر كوچه هاى مستقيم و متناسب و آباد و خانه هاى آراسته شما، خانه هايى باكنگره اى همچون بال كركسان و آب راه هايى
همچون خرطوم فيلان. كسى بركشته هاى ايشان نمى گريد و در صد يافتن گمشدگان و غايبان آنان بر نمى آيد و ...
حادثه دوم: سيد رضى قدس سره گويد: امام عليه السلام روزى در توصيف تركان (مغولان) گويد:
«كأنّى أراهم قوماً كأنّ وجوههم المجانّ المطرقة، يلبسون السَّرَقَ والدّيباج، ويعتقبون الخيل العتاق، و يكون هناك استحرارُ قتلٍ حتّى يمشى المجروح على المقتول، و يكون المُفْلِتُ أقلّ من المأسورِ آنها را گروهى مى بينم كه گوئى چهره هايشان همچون سپرهاى است (پهن و گرد، وچهره هاى مغولان اين گونه است) پوستى بر روى آن كشيده شده باشد و يا بر آن چسبيده باشد، لباس هايى از حرير و ديبادر بر مى كنند، و اسبانى نجيب را يدك مى كشند، در آن وقت و در آنجا كشتارى سخت جريان دارد به طورى كه زخمى ها بر روى كشتگان راه مى روند، و فرار كنندگان از اسيران كمترند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 286
چون سخن امام به اينجا رسيد، يكى از اصحاب پرسيد اى امير مؤمنان؟ آيا علم غيب به شما عطا شده است؟! امام عليه السلام خنديد و به آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود: اى برادر كلبى؟ آنچه گفتم علم غيب نيست و همانا كه آن را از صاحب علمى (يعنى از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله) آموخته ام همانا علم غيب دانستن وقت قيامت و امور ديگرى است كه خداى سبحان درگفته خود «بى گمان علم قيامت نزد خداست» به شمار آورده
است؛
بنا براين تنها خداى سبحان مى داند كه در رحمِ مادران چيست؟ نر است يا ماده، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا بخيل، از بخشندگى بد بخت است يا نيك بخت، چه كسى هيزم دوزخ است و چه كسى در بهشت همنشين پيامبران است.
اين علم غيب است كه كسى جز خدا آن را نمى داند و جز اين هرچه هست علمى است كه خداوند آن را به پيامبرش آموخته است و پيامبر آن علم را به من ياد داده است و دعا كرده است كه سينه من بتواند آن را درخود نگهدارد و در استخوان هاى سينه من قلبى قرار داشته باشد كه بتواند اين علم را در خود جاى دهد .... «1
28- خطبة افتخارية اصبغ بن نباته گويد: اميرمؤمنان عليه السلام خطبه اى خواند پس در آن گفت: (جملاتى از ميان فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام را در اين جامى آوريم حضرت پس از بيان تعدادى از فضايل ناب خود) فرمود: «الا و انّ للباطل جولة و للحق دولة و انّى ظاعن عن قريب فارتقبوا الفتنة الأموية و الكسروية ثم تقبل دولة بنى العباس بالفزع و البأس و تبنى مدينة يقال لها الزّوراء بين دجلة و دجيل و فرات «2»، ملعون من سكنها منها تخرج طينةالجبّارين
اسلام فراتر از زمان، ص: 287
آگاه باش همانا براى باطل دور زدن
(وگردشى) هست و براى حق دولتى و من به اين نزديكى رفتنى هستم پس مراقب باشيد فتنه اموى و سلطنت كسروى را، وسپس مى آيد دولت بنى عباس با ترس و وحشت و بنا شود شهرى به آن زوراء گويند، ميان دجله و دجيل و فرات، از رحمت خدا به دور است آن كسى كه (بدون عذر) در آن ساكن شود، از آن بيرون آيد خميره ستمگران، تعلى فيها القصور و تسبل السّود و يتعاملون بالمكر و الفجور، فيتداولها بنوالعباس اربعة و عشرون ملكا على عدد الملك، ثمّ الفتنة الغبراء و القلادةالحمراء و فى عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين اجنحة الاقاليم ألا و انّ لخروجه علامات عشرة: اولها تحريق و تخريق الرّايات فى ازقة الكوفة و تعطيل المساجد و انقطاع الحجاج و خسف و قذف بخراسان و طلوع الكوكب المذنب، واقتران النجوم و هرج و مرج و قتل و نهب فتلك علامات عشرة و من العلامة الى العلامة عجب فاذا تمت العلامات قام قائمنا». «1»
بلند شود در آن قصرها و زياد شود در آن راهها (ى عبور ومرور) و خريد و فروش مى كنند با حيله و دريدگى، پس پشت سرهم بنى عباس بيست وچهار «2» نفر از آنها در آن (بغداد) سلطنت نمايند به تعداد حروف
«م ل ك»، سپس فتنه گرد و خاك برافراشته (كه در حمله هلاكوخان مغول و تتار كه خليفه مستعصم و يك ميليون و هشتصد هزار نفر از لشكريان و تابعان او قتل عام شدند به گونه اى كه شط دجله به رنگ خون در آمد لذا حضرت فرمود:) و گردن بند سرخ!، و پشت سر آن
قائم به حق كه پرده از رويش برداشته شود (و ظهورنمايد) و درميان قاره ها (و شهرهاى قاره ها) حكومت كند ويقيناً براى خروج او علامتهاى ده گانه خواهد بود؛
1- سوزاندن (جنگ كنندگان همديگر را)،
2- گشتن پرچمها (ى گوناگون) در كوچه هاى كوفه،
اسلام فراتر از زمان، ص: 288
3- تعطيل مسجدها (از حضور در آن).،
4- (ممنوعيت رفتن به حج) و منقطع شدن رفتن حجاج به حج،
5- و فرو رفتن زمين (با زلزله يا بمب يا با هر وسيله ويرانگر ديگر).
6- و سنگبارانى (يا بمبارانى) از آسمان در خراسان،
7- طلوع ستاره دنباله دار،
8- نزديك شدن ستارگان به همديگر،
9- هرج و مرج (و بى انضباطى در جامعه)،
10- و كشتار و غارت، پس اين است علامات دهگانه كه ميان هر علامت با ديگرى عجايب (و شگفتى ها) خواهد بود، وقتى كه اين علامت ها به پايان رسيد، نوبت ظهور قائم ماست
29- بنى شديد دركاظمين از على عليه السلام در مورد عراق فرمود: «انّه بعد مضىّ حرف الشّين تقع امور شنيعة بأرض الزوراء اى بغداد على يد العلج الاشقر من بنى الاصفر، على انّهم كفّار و اىّ كفّار و اشرار و اىّ اشرار! ثمّ يخرجون على اعقابهم على يدى رجل من اولادى يهزمهم، ثمّ بعد برهة من الزّمن يخرج اناس فيخربون الشّام و يذبحون الابناء و يستحلّون النّساء و ياتون العراق و
يطلبون بنى شديد و بنى هاشم مسكنه الكاظمين ليسوقوهم معه سوق الغنائم ... «1»
همانا بعد از گذشت حرف شين (شايد منظور حزب شيوعى عراق باشد) امور زشت و قبيح واقع شود در زمين زوراء يعنى بغداد به دست كافر اشقر از اولاد فرزندان اصفر «2» علاوه بر اين آنها كافرند چه كافرانى و اشرارند چه اشرارى سپس (مردم) خروج مى كنند بر نسل آنها بادست مردى از اولاد من و آنها را فرارى دهند، سپس بعد از مدت كوتاهى از زمان، خروج نمايد (بعداز آنها) مردمانى پس خراب مى نمايند شام را و پسرانشان را سر ببرند و زنانشان را حلال (واسير) نمايند و مى آيند
اسلام فراتر از زمان، ص: 289
بر عراق و جستجو مى كنند از بنى شديد (از سادات كه فعلًا در كاظمين ساكنند) و بنى هاشم كه مسكنشان كاظمين شود و آنها را مى رانند باخود مانند راندن غنيمت ها ...
دقت در مطالب اين روايت خيلى از اسرارها كشف و مورد ذكر قرار گرفته است، كه بيش از 1400 سال است اين كلمات از حلقوم وحى و الهام تراوش نموده و بيرون آمده است كه يكى بيان امام عليه السلام كاظمين و سكونت قرنها بعد، سادات بنى شديد در آن است كه در موقع ذكر اين وقايع نه كاظمينى وجود داشت و نه بغدادى و نه بنى شديدى!!
30- به گفته جندب گوش دهيد! اين جريان را با ديده عبرت و دقت، مطالعه كرده، خود از زواياى آن، اخبار به غيب اميرمؤمنان عليه السلام را در جاى جاى آن نظاره كرده و منصفانه قضاوت نمائيد!!.
وقتى خوارج (نهروان) از على عليه السلام جدا شدند و حضرت درطلب آنها بيرون رفت و ما هم با اوبوديم و به اردوگاه آنها رسيديم، ديدم اردوگاه آنها از تلاوت قرآن، مانند كندوى زنبور عسل است و در ميان آنها صاحبان برنس و شخصيت هستند، با ديدن اين منظره به شك افتادم و به كنار رفته از اسب پياده شده و نيزه ام را به زمين زدم و كلاهم را زمين گذاشته اسلحه ام را گذاشته و لجام اسب را به نيزه بسته به نماز شروع نموده و در نمازم مناجات مى كردم خدايا اگر جنگ با اين قوم در طاعت توست به من اذن بده و اگرمعصيت است، برائت خودت را، برايم روشن كن.
من در اين حال بودم كه على بن ابى طالب سوار بر استر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و به من رسيد و فرمود: به خدا پناه ببر اى جندب از شر غضب! پس باسرعت سوى او رفتم، و او پياده شد و بلند شد نماز بخواند، ناگهان مردى سوار بر اسب تتارى، به او نزديك شد پس گفت: اى اميرمؤمنان! فرمود: چه كاردارى؟ گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود: چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم سبحان اللَّه، سپس ديگرى آمد كه جرى تر از او بود و گفت:
اى اميرمؤمنان! فرمود:
چه مى خواهى گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود:
چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم
اسلام فراتر از زمان، ص: 290
اللَّه أكبر، سپس ديگرى آمد و گفت: نهر را گذشتند، فرمود: نگذشته اند، گفتم: سبحان اللَّه، سپس ديگرى آمد كه به اسبش فشار مى آورد و گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز دارى؟! فرمود: چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: ما قطعوه ولا يقطعونه وليقتلن دونه، عهد من اللَّه ورسوله! قلت: اللَّه اكبر! به خدا پناه ببرنگذشته اند، و حتماً نمى گذرند به يقين كنار نهر كشته خواهند شد، عهديست از خدا و رسولش، گفتم اللَّه اكبر.
سپس بلند شده و ركابش را گرفتم و به اسبش سوار شد سپس برگشتم به سوى لباس جنگى ام و آن را پوشيدم و كمانم را آويختم و بيرون رفتم و اورا همراهى مى كردم پس به من فرمود: اى جندب گفتم: لبيك اى اميرمؤمنان، فرمود: من كسى را به سوى آنها مى فرستم قرآن را بخواند و آنها را به كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولى قبول نكرده و او را تير باران مى نمايند،
اى جندب آگاه باش از ما ده نفر كشته نمى شوند و از آنها ده نفر نجات نمى يابند، پس من سوى قوم رفتم ديدم در اردوگاهشان هستند (وتكان نخورده اند).
پس على عليه السلام يارانش را صدا زد و آنها را به صف نمود سپس از اين سر صف تا آن سر
صف دو بار، رفت و آمد كرد و سپس فرمود: كيست اين مصحف را بگيرد و با آن به سوى آن قوم برود و آنها را به عمل كردن بر كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولى آن كس مقتول و وارد بهشت خواهد شد، كسى جواب نداد مگر جوانى از بنى عامر بن صعصعة، حضرت فرمود: بگير، مصحف را گرفت، فرمود: تو كشته خواهى شد وبر نمى گردى به سوى ما و ترا تيرباران مى كنند؛!،
جوان با مصحف به سوى قوم بيرون رفت پس وقتى كه به آنها نزديك شد كه صدايش را بشنوند، بلند شده و اورا تيرباران نمودند و او رو به ما برگشت و نشست (وشهيد شد).
امام فرمود: بلند شويد به سوى قوم، جندب گويد:: فقتلت بكفى هذه بعد ما دخلنى ماكان دخلنى ثمانية قبل ان اصلّى الظهر وما قتل منا عشرة، ولا نجا منهم عشرة كما
اسلام فراتر از زمان، ص: 291
قال. «1»
با اين كف دستم بعد از آنكه شكى مرا فرا گرفت، پيش از نماز ظهر، هشت نفر را كشتم و ازما ده نفر كشته نشد و از آنها نيز ده نفر نجات نيافت آن گونه كه فرموده بود
31- اين گاو حامله و .. ابن عباس گويد: گاوماده اى از جلوى امام حسن عليه السلام گذشت، حضرت فرمود: «هذه حبلى
بعجلة انثى لها غرّة فى جبهتها، و رأس ذنبه أبيض» اين (گاو) باردار است به گوساله ماده اى كه در پيشانى اش خال سفيدى دارد و سر دمش هم سفيد است!»
ما با قصاب رفتيم وقتى كه آن را سر بريد ديديم آن گونه است كه حضرت فرموده بود، گفتيم: آيا خداى سبحانه نمى فرمايد «وَيَعْلَمُ مافى اْلَارْحامِ»؟ پس چگونه اين را دانستى؟! فرمود: ما (علم) مكنون و مخزون و مكتوم را مى دانيم كه نه ملك مقرب و نه نبى مرسل از آن اطلاع دارد جز محمد و ذريه اش
32- حيانمى كنى به محضر امامت جنب مى آيى؟! اعرابى به محضر امام حسين عليه السلام وارد شد حضرت به او فرمود: «اما تستحيى يا اعرابى ان تدخل الى امامك و انت جنب؟! (و قال) انتم معاشرالعرب اذا خلوتم خضحضتم» «2»
آيا حيا نمى كنى اى اعرابى به محضرامام خودت جنب داخل مى شوى و فرمود: شما گروه عرب ها وقتى خلوت كرديد، جلق مى زنيد!.
اين عرب به نزديك مدينه كه رسيد و دور وبر خود را خلوت ديده استمناء نموده بود كه حضرت آن را مورد عتاب قرار داد.
يك عرب بيابانى را به محض ديدن پرخاش مى كند و سرّ درون او را بازگو مى نمايد! آيا اين علم اكتسابى است يا از مبدء ديگر سرچشمه مى گيرد؟!
33- بيان وقايع متفرقه از امام باقر عليه السلام جابر جعفى، از أبي جعفر عليه السلام مى فرمود: الزم الأرض لا تحركن يدك و لا رجلك ابدا حتى ترى علامات اذكرها لك فى سنة، ملازم زمين باش، حركت نده دست و پاى خود را ابداً تا علاماتى را كه مى گويم ببينيد در يك سال،
1 و ترى مناديا ينادى بدمشق، و ببينى منادى ندا مى كند در دمشق،
2 و خسف بقرية من قراها، و فرورفت روستائى از روستاهاى آن،
3 و يسقط طائفة من مسجدها و فرو ريخت مقدارى
از مسجدش،
4 فاذا رأيت الترك جازوها، پس زمانى كه ديدى تركها از آن گذشتند،
5 فاقبلت الترك حتى نزلت الجزيرة، پس ترك آمد تا فرود آمدند در جزيره،
6 و اقبلت الروم حتى نزلت الرملة، و روميان آمد و تا نزول نمودند در رمله،
7 و هى سنة اختلاف فى كل أرض من أرض العرب. و آن سال اختلاف است در تمامى سرزمين عرب ها؛
8 و ان اهل الشام يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات: الأصهب والأبقع و السفيانى مع بنى ذنب الحمار مضر، و مع السفيانى اخواله من كلب فيظهر السفيانى و من معه على بنى ذنب الحمار، حتى يقتلوا قتلا لم يقتله شيئ قط ... «1»
و همانا اهل شام اختلاف مى كنند در آن زمان بر سه پرچم، اصهب و ابقع و سفيانى با بنى ذنب الحمار (قبيله) مضر، و با سفيانى مى باشند، دائى هايش از (طايفه) كلب، پس سفيانى ظاهر شود و هركه با او هست بر (جنگ) بنى ذنب الحمار، تا كشتارى كنند (و كشته شوند) كه ابداً چيزى مثل آن ديده نشده است؛ تا آخر خبر طولانى كه علائم و آينده زيادى در آن ذكر گرديده است و ما به خاطر اختصار نياورديم، جويندگان مى توانند به آدرس داده شده مراجعه نمايند
34- پيشگوئى هاى امام صادق عليه السلام مرحوم كلينى در روضة الكافى: «1» از محمد بن يحيى: از أحمد بن محمد: از بعض أصحابش: و على بن إبراهيم: از پدرش: ازابى عمير جميعاً: از محمد بن
أبى حمزة از حمران نقل مى كند كه روزى در حضور امام صادق عليه السلام سخن از خلفاى جور و وضع بدى كه شيعيان در پيش آنان (بنى عباس) دارند به ميان آمد و اين سخن به خاطر آن پيش آمده بود كه زرق و برق موكب «2» خلافت منصور: چشم بعضى از شيعيان را خيره ساخته بود و از ديدن اين كه امام: سوار بر الاغى در كنار منصور راه مى رفت به شدت ناراحت شده بودند.
امام صادق عليه السلام اصل جريان را اين چنين نقل مى كند:
چون به خانه برگشتم يكى از دوستان ما به نزد من آمده گفت: قربانت گردم به خدا من شما را در موكب (سلطنتى) ابن جعفر ديدم كه بر الاغى سوار بوديد و او بر اسبى سوار بود و از روى اسب با شما سخن مى گفت: مثل اين كه شما زير دست او بوديد و من كه چنين ديدم پيش خود گفتم: اين حجت خدا بر مردم: و رهبرى است كه بايد به او اقتدا شود و اين ديگرى كسى است كه ظلم و ستم مى كند و فرزندان پيامبر را
اسلام فراتر از زمان، ص: 294
مى كشد و خونهاى ناحق روى زمين مى ريزد و با اين حال او در موكب سلطنتى و در چنين شوكت است و تو بر الاغى سوارى؟ و از اين منظره اسف انگيز شك و ترديد در دلم راه يافت و از آن بر دين و عقيده ام ترسيدم.
امام فرمود: به
او گفتم: اگر تو فرشتگانى را گرداگرد من و پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند: مى ديدى او و بساط سلطنتش را كوچك مى شمردى. آنگاه آن مرد گفت: اكنون دلم آرام شد. سپس گفت: تاكى اينان بايد سلطنت كنند؟ گفتم:
آيا نمى دانى هرچيزى مدتى دارد؟ گفت: چرا گفتم: آيا به تو سود بخشد اگر بدانى به سر آمدن دوران آنها، هرگاه زمانش فرا رسد از چشم به هم زدن زودتر برسد اگر تو حال آنان را در نزد خداى عزوجل مى دانستى كه چه حالى دارند، خشم تو نسبت به آنان بيشتر مى شد و اگر تو كوشش كنى با همه مردم روى زمين كه آنان را از نظر گناه در وضعى سخت تر از وضعى كه اكنون در آن هستند، در آورند، نخواهند توانست پس شيطان ترا نلغزاند به راستى عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند آيا نمى دانى هركس چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسى كه مى بينند صبر نمايد فرداى قيامت در زمره ما محشور گردد.
سپس مام صادق عليه السلام به جزئيات علائم و مفاسدى كه در آستانه انقلاب مهدى فراگير جامعه بشرى مى گردد، اشاره فرمود كه گوئى اين پيشگوئى ها مربوط به همين قرن حاضر است.
مفاسدى كه در آستانه انقلاب مهدى فراگير جامعه مى شود:
اينك متن روايت با شمارش نوع مفاسدى كه بعضى از آنها جنبه اجتماعى و سياسى و بعضى جنبه اخلاقى دارد از نظر خواننده گرامى مى گذرد:
1- فاذا رأيت الحق قدمات و ذهب اهله آنگاه كه ديدى حق مرده و اهل حق از ميان رفتند.
2- و رأيت الجور
قد شمل البلاد وديدى كه ستم همه جا را فرا گرفته است
3- و رأيت القرآن قد خلق و احدث فيه ماليس فيه و وجّه على الاهواء و ديدى كه قرآن فرسوده شده: و بدعتهائى از روى هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است.
4- و رأيت الدين قد انكفا كما ينكفى ء الاناء. وديدى كه دين بى محتوا شده همانند
اسلام فراتر از زمان، ص: 295
ظرفى كه، واژگون سازند.
5- و رأيت اهل الباطل قد استعلوا على اهل الحق. و ديدى كه اهل باطل بر اهل حق بزرگى جويند.
6- و رأيت الشر ظاهرا لاينهى عنه و يعذر اصحابه. وديدى كه شر آشكار است و از آن نهى نمى شود و هركه كار زشت انجام دهد معذورش دارند.
7- و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء وديدى كه فسق آشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.
8- و رأيت المؤمن صامتا لايقبل قوله. وديدى كه شخص مؤمن سكوت اختيار كرده و سخنش را نپذيرد.
9- و اذا رأيت الفاسق يكذب و لايرد عليه كذبه و فريته. وديدى كه شخص فاسق دروغ گويد و كسى دروغ و افترايش را بر او باز نگرداند.
10- و رأيت الصغير يستحقر بالكبير. وديدى كه بچه كوچك مرد بزرگ را خوار شمارد،
11- و رأيت الارحام قدتقطعت. و ديدى كه پيوند خويشاوندى بريده شده.
12- و رأيت من يمتدح بالفسق يضحك منه ولايرد عليه قوله. و ديدى هر كه را به كار بد بستايند خوشحال گردد و
سخن گوينده را به خودش باز نگرداند.
13- و رأيت الغلام يعطى ماتعطى المرأة. و ديدى كه پسر بچه همان كند كه زن كند.
14- و رأيت النساء يتزوّجن النساء. و ديدى كه زنان با زنان ازدواج نمايند.
15- و رأيت الثناء قد كثر. و ديدى كه مداحى و چاپلوسى فراوان شده.
16- و رأيت الرجل ينفق المال فى غير طاعة اللَّه فلاينهى عنه ولايؤخذ على يديه. و ديدى كه مرد مال خود را در غير طاعت خدا خرج كند و كسى از او جلوگيرى نكند.
17- و رأيت الناظر يتعوذ باللَّه ممايرى المؤمن فيه من الاجتهاد. و ديدى كه نگاه كننده، به خدا پناه مى برد از آنچه مؤمنى را مى بيند از كوشش وتلاشى كه در آنست.
18- و رأيت الجار يوذى جاره و ليس له مانع. و ديدى كه همسايه: همسايه خود را اذيت كند و مانعى براى او در اين كار نباشد
19- و رأيت الكافر فرحا لما يرى فى المومن مرحا لما يرى فى الارض من الفساد. و
اسلام فراتر از زمان، ص: 296
ديدى كه كافر خوشحال است از آنچه در مؤمن مى بيند از ناراحتى آنچه كه در روى زمين فساد و تباهى مى بيند.
20- و رأيت الخمور تشرب علانية و يجتمع عليها من لايخاف اللَّه عزوجل. و ديدى كه شراب آشكارانوشيده شود و براى نوشيدنش گرد هم آيند كسانى كه از خداى عزوجل نمى ترسند.
21- و رأيت الآمر بالمعروف ذليلا. و ديدى كه امر به معروف كننده خوار است
22- و رأيت الفاسق فيما لايحب
اللَّه قويا محمودا و ديدى كه فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نيرومند و ستوده است.
23- و رأيت اصحاب الآيات يحقرون و يحتقر من يحبهم. و ديدى كه اهل قرآن و هركه آنان را دوست دارد تحقير شدند.
24- و رأيت سبيل الخير منقطعا و سبيل الشر مسلوكا. و ديدى كه راه خيربسته شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است.
25- و رأيت بيت اللَّه قد عطّل و يؤمر بتركه. و ديدى كه خانه كعبه تعطيل شده و دستور به ترك آن داده مى شود.
26- و رأيت الرجل يقول مالايفعله. و ديدى كه مرد مى گويد چيزى را كه به آن عمل نمى كند.
27- و رأيت الرجال يتمنون للرجال و النساء للنساء. ديدى كه كه مردان تمناى مردان كنند و زنان براى زنان (ياخود را براى هم جنس خود فربه مى كنند!).
28- و رأيت الرجل معيشته من دبره و معيشة المراة من فرجها. و ديدى كه گذران مرد
از عقب اوست و زندگى زن از فرج او.
29- و رأيت النساء يتخذون المجالس كما يتخذها الرجال و ديدى كه زنان مانند مردان براى خود انجمنها ترتيب دهند.
30- و رأيت التانيث فى ولد العباس قد ظهر واظهروالخضاب وامتشطوا كما تمشط المراة لزوجها. و ديدى كه در ميان فرزندان عباس كارهاى زنانگى آشكار گشته و خود را مانند زنان زينت مى كنند همان طور كه زن براى جلب نظر شوهرش خود را آرايش مى كند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 297
31- و اعطوا الرجال الاموال على فروجهم
و تنوفس فى الرجل و تغاير عليه الرجال. ودادند به مردهااموال خود را كه با آنها يا زنانشان عمل نامشروع انجام دهند و در مردها رقابت كردند و بر آن به همديگر پيشى گرفتند.
32- و كان صاحب المال اعز من المؤمن. و باشد شخص متمول از شخص با ايمان عزيزتر است.
33- و كان الربا ظاهرا لايُعيّر. و بود رباخوارى آشكار (و رباخوار) مورد ملامت قرار نمى گيرد.
34- و كان الزنا تمتدح به النساء. و بود زنها به عمل زنايشان افتخار كننده (وتعريف و تشويق شونده).
35- و رأيت المراة تصانع زوجها على نكاح الرجال. و ديدى كه زن براى نكاح مردان با شوهر خود همكارى كند.
36- و رأيت اكثر الناس و خير بيت من يساعد النساء على فسقهن. و ديدى كه بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگيشان كمك كند.
37- و رأيت المؤمن محزونا محتقرا ذليلا. و ديدى كه مؤمن به خاطر ايمانش غمناك و پست و خوار گردد.
38- و رأيت البدع و الزنا قدظهر. و ديدى كه بدعت و زنا آشكار گردد.
39- و رأيت الناس يعتدون بشاهد الزور. ديدى كه مردم به شهادت ناحق اعتماد كنند 40- و رأيت الدين بالراى و عطّل الكتاب و احكامه. و ديدى كه دستورات دينى طبق تمايلات اشخاص تفسيرگردد.
41- و رأيت الحرام يُحلّل و رأيت الحلال يُحرّم. و ديدى كه حلال تحريم مى شود و حرام مجاز.
42- و رأيت الدين بالراى و عطل الكتاب و احكامه. و ديدى دين بارأى (و دلبخواهى) شد و قرآن و احكامش تعطيل گشت.
43- و رأيت الليل لايستخفى به من الجرأة على اللَّه. و ديدى كه مردم چنان در ارتكاب گناه
جرى شده اند كه منتظررسيدن شب نيستند.
44- و رأيت المؤمن لا يستطيع ان ينكر الا بقلبه. و ديدى كه مؤمن نتواند كار بد را
اسلام فراتر از زمان، ص: 298
نكوهش كند جز با قلب.
45- و رأيت العظيم من المال ينفق فى سخط اللَّه عز وجل. و ديدى كه مال كلان در راه غضب الهى خرج شود.
46- و رأيت الولاة يقربون اهل الكفر ويباعدون اهل الخير. و ديدى كه زمامداران به كافران نزديك شوند و از نيكان دورى گزينند.
47- و رأيت الولاة يرتشون فى الحكم. و ديدى كه واليان در داورى رشوه گيرند.
48- و رأيت الولاة قباله لمن زاد. و ديدى كه پستهاى حساس دولتى به مزايده گذارده شود.
49- و رأيت ذوات الارحام ينكحن ويكتفى بهن. و ديدى كه مردم با محارم خود نزديكى كنند و به آنها اكتفاء شود.
50- و رأيت الرجل يقتل على التهمة وعلى الظنة. و ديدى كه به تهمت و سوء ظن، مرد به قتل مى رسد.
51- و يتغاير على الرجل الذكر فيبذل له نفسه و ماله. و مرد به مرد پيشنهاد عمل زشت مى كند و خود و اموالش را در اختيار او مى گذارد.
52- و رأيت الرجل يُعيّر على اتيان النساء. و ديدى كه مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار گيرد (كه چرا با مردان آميزش نمى كند).
53- و رأيت الرجل يأكل من كسب امرأته من الفجور، يعلم ذلك ويقيم عليه.
و ديدى كه مرد از كسب زنش از هرزگى نان مى خورد و، مى داند و به آن تن
مى دهد.
54- و رأيت المراة تقهر زوجها، وتعمل ما لا يشتهى وتنفق على زوجها.
و ديدى كه زن بر مرد خود مسلط شود و كارى را كه مرد نمى خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجى مى دهد.
55- و رأيت الرجل يكرى امراته وجاريته ويرضى بالدنى من الطعام والشراب.
و ديدى كه مرد: زن و كنيزش را (براى زنا) كرايه مى دهد و به خوردنى و نوشيدنى پستى تن در مى دهد.
56- و رأيت الايمان باللَّه عز وجل كثيرة على الزور. و ديدى كه سوگندهاى بناحق بنام خدا بسيار گردد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 299
57- و رأيت القمار قد ظهر. و ديدى كه قمار آشكار شود.
58- و رأيت الشراب يباع ظاهرا ليس له مانع. و ديدى كه شراب فروخته شودآشكا را وبرآن مانعى نيست
59- و رأيت النساء يبذلن انفسهن لأهل الكفر. و ديدى كه زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مى گذارند.
60- و رأيت الملاهى قد ظهرت يمر بها، لا يمنعها احد احداً و لا يجترء أحد على منعها.
و ديدى كه لهو و لعب آشكار گشت و كسى از كنار آن عبور مى كند از آن جلوگيرى نكند و كسى جرأت جلوگيرى از آن را ندارد.
61- و رأيت الشريف يستذله الذى يخاف سلطانه. و ديدى كه مردم شريف را خوار كند كسى كه مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند
62- و رأيت اقرب الناس من الولاة من يمتدح بشتمنا اهل البيت. و ديدى كه نزديك ترين مردم به فرمانروايان كسى است كه مدح شود به دشنام گفتن
بر ما خانواده (رسولخدا).
63- و رأيت من يحبنا يُزوَّر ولا تقبل شهادته. و ديدى كه هركس ما را دوست دارد دروغگويش دانند و شهادت او را نپذيرند.
64- و رأيت الزور من القول يتنافس فيه. و ديدى كه برسرگفتن حرف زور و ناحق، مردم با همديگر رقابت كنند.
65- و رأيت القرآن قد ثقل على الناس استماعه وخف على الناس استماع الباطل.
و ديدى كه شنيدن قرآن بر مردم سنگين و گران آيد و درعوض شنيدن سخنان باطل بر مردم آسان گردد.
66- و رأيت الجار يكرم الجار خوفا من لسانه. و ديدى كه همسايه: همسايه را گرامى دارد از ترس زبانش.
67- و رأيت الحدود قد عطلت وعمل فيها بالأهواء. و ديدى كه حدود خدا تعطيل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل كنند.
68- و رأيت المساجد قد زخرفت. و ديدى كه مساجد زينت داده شد.
69- و رأيت اصدق الناس عند الناس المفترى الكذب. و ديدى كه راستگوترين مردم
اسلام فراتر از زمان، ص: 300
پيش آنها مفتريان دروغگو مى باشند.
70- و رأيت الشر قد ظهر والسعى بالنميمة. و ديدى كه شر و سخن چينى آشكار گشته.
71- و رأيت البغى قد فشا. و ديدى كه ستمكارى شيوع يافته.
72- و رأيت الغيبة تُستملح و يبشّر بها الناس بعضهم بعضا. و ديدى كه غيبت را سخن نمكين شمارند و مردم همديگر را بدان مژده دهند.
73- و رأيت الحج والجهاد لغير اللَّه. و ديدى كه براى غير خدا به حج و جهاد روند.
74- و رأيت السلطان يذلّ للكافر المؤمن. و
ديدى كه سلطان به خاطر كافر مؤمن را خوار كند.
75- و رأيت الخراب قد اديل من العمران. ديدى كه خرابى و ويرانى بيش از عمران و آبادى است.
76- و رأيت الرجل معيشته من بخس المكيال والميزان. و ديدى كه زندگى مرد از كم فروشى اداره مى شود.
77- و رأيت سفك الدماء يستخف بها. و ديدى كه خونريزى را آسان شمارند.
78- و رأيت الرجل يطلب الرئاسة لعرض الدنيا ويشهر نفسه بخبث اللسان ليتقى وتسند اليه الأمور. و ديدى كه مرد براى غرض دنيائى رياست مى طلبد و خودش را به بد زبانى مشهور مى سازد تا از او بترسند و كارها را به او واگذار كنند.
79- و رأيت الصلاة قد استخف بها. و ديدى كه نماز را سبك مى شمارند.
80- و رأيت الرجل عنده المال الكثير لم يُزكّه منذ ملكه. و ديدى كه مرد مال بسيار دارد ولى از وقتى كه، پيدا كرده زكات، نپرداخته است.
81- و رأيت الميت ينبش من قبره ويؤذى وتباع اكفانه. و ديدى كه قبر مرده را بشكافند و آنهارا بيازارند و كفنهايشان را بفروشند.
82- و رأيت الهرج قد كثر. و ديدى كه آشوب بسيار است.
83- و رأيت الرجل يمسى نشوان ويصبح سكران لا يهتم بما يقول الناس فيه. و ديدى كه مرد روز رابه شب مى رساند با نشئه (شراب) و شب را به مستى صبح كند و اهميت ندهد مردم در باره او چه گويند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 301
84- و رأيت البهائم تنكح. و ديدى كه با حيوانات عمل
زشت انجام مى دهند.
85- و رأيت البهائم يفرس بعضها بعضا. و ديدى كه حيوانات همديگر را بدرند.
86- و رأيت الرجل يخرج الى مصلاه ويرجع وليس عليه شئ من ثيابه. ديدى كه مرد به مصلى مى رود ولى چون برمى گردد جامه در تن ندارد.
87- و رأيت قلوب الناس قد قست وجمدت اعينهم وثقل الذكر عليهم. و ديدى كه دل مردم سخت و چشمانشان خشك شده و ياد خدا بر آنان سنگين آيد
88- و رأيت السحت قد ظهر يُتنافس فيه. و ديدى كه كسبهاى حرام شيوع يافته و بر سر آن رقابت كنند.
89- و رأيت المصلّى انما يصلّى ليراه الناس. و ديدى كه نمازخوان براى ريا و خودنمائى نماز مى خواند.
90- و رأيت الفقيه يتفقه لغير الدين، يطلب الدنيا والرئاسة. و ديدى كه فقيه براى غير دين فقه مى آموزد و دنيا و رياست طلب مى كند
91- و رأيت الناس مع من غلب. و ديدى كه مردم دور كسى را گرفته اند كه قدرت دارد.
92- و رأيت الحلال يذم ويعير وطالب الحرام يمدح ويعظم. و ديدى كه هركس روزى حلال مى جويد مورد سرزنش قرار مى گيرد و جوينده حرام مورد ستايش و تعظيمى است.
93- و رأيت الحرمين يعمل فيهما بما لا يحب اللَّه، لا يمنعهم مانع ولا يحول بينهم وبين العمل القبيح احد. و ديدى كه در مكه و مدينه كارهائى مى كنند كه خداوند دوست ندارد و كسى هم نيست كه مانع شود و هيچ كس آنها را از اين اعمال زشت باز نمى دارد.
94- و رأيت المعازف ظاهرة فى الحرمين. و ديدى كه آلات لهو و لعب (حتى) در مكه و مدينه آشكار گردد.
95- و رأيت الرجل يتكلم بشئ من الحق ويأمر
بالمعروف وينهى عن المنكرفيقوم اليه من ينصحه فى نفسه و يقول هذا عنك موضوع و ديدى كه مرد سخن حق گويد و امر به معروف نهى از منكر كند ديگران او را نصيحت كنند و بگويند: (تكليف) اين كار از تو
اسلام فراتر از زمان، ص: 302
برداشته شده است
96- و رأيت الناس ينظر بعضهم الى بعض ويقتدون بأهل الشرور. و ديدى كه مردم به همديگر نگاه كنند و به مردم بدكار اقتداء نمايند.
9- و رأيت مسلك الخير وطريقه خاليا لا يسلكه احد. و ديدى كه مسلك و راه خيربه كلى خالى است و كسى از آن راه نمى رود.
98- و رأيت الميت يهزأ به فلا يفزع له احد. و ديدى كه مرده را به مسخره گيرند و كسى براى مرگ او غمگين نشود.
99- و رأيت كل عام يحدث فيه من البدعة و الشر اكثر مما كان. و ديدى كه هرسال حادث شود بدعت و شرارت، بيشتر از آن كه (درسال قبل) بود.
100- و رأيت الخلق والمجالس لا يتابعون الا الاغنياء. و ديدى كه مردم و مجلس ها تبعيت نمى كنند مگر اغنياء را.
101- و رأيت المحتاج يعطى على الضحك به ويرحم لغير وجه اللَّه. و ديدى كه به فقير چيزى بدهند در حالى كه به او بخندند و براى غيرخدا به او ترحم نمايند.
102- و رأيت الآيات فى السماء لا يفزع لها احد. و ديدى كه نشانه هاى آسمانى پديد آيد ولى كسى از آن هراس نكند.
103- و رأيت النّاس يتسافدون كما يتسافدالبهائم، لاينكر
احدٌ منكرا تخوّفا من النّاس.
و ديدى كه مردم در حضور جمع: همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى شوند و هيچ كس از ترس: كار زشت را انكار نكند.
104- و رأيت الرجل ينفق الكثير فى طاعة غير اللَّه ويمنع اليسير فى طاعة اللَّه و ديدى كه مرد در غير اطاعت خدا زياد خرج كند ولى در مورد اطاعت خدا از كم هم دريغ ورزد.
105- و رأيت العقوق قد ظهر واستخف بالوالدين وكانا من اسوء الناس حالا عندالولد و يفرح بان يفترى عليها. و ديدى كه آزار به پدر و مادر آشكار گردد و مقام آنها را سبك شمارند و حال آنها در پيش فرزند از همه بدتر باشد و از اين كه به آنها افترا زده شود خوشحال شوند.
106- و رأيت النساء وقد غلبن على الملك وغلبن على كل امر لا يؤتى الا ما لهن فيه هوى.
اسلام فراتر از زمان، ص: 303
و ديدى كه زنها بر حكومت غالب گشته و پستهاى حساس را قبضه كنند و كارى پيش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشند.
107- و رأيت ابن الرجل يفترى على ابيه ويدعو على والديه ويفرح بموتهما. و ديدى كه پسر به پدر خود افتراء زند و به پدر و مادر خود نفرين كند و از مرگشان خوشحال شود.
108- و رأيت الرجل اذا مرّ به يوم ولم يكسب فيه الذنب العظيم من فجور او بخس مكيال او ميزان او غشيان حرام اوشرب مسكر كئيبا حزينا يحسب انّ ذالك اليوم عليه وضيعةًمن عمره. و
ديدى كه اگر روزى بر مردى بگذرد كه در آن روز گناهى بزرگ مرتكب نشده مانند هرزگى يا كم فروشى يا انجام كار حرام يا ميخوارگى آن روز گرفته و غمگين است و خيال مى كند كه روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بى خود تلف شده است.
109- و رأيت السلطان يحتكر الطعام. و ديدى كه سلطان مواد غذايى را احتكار كند.
110- و رأيت اموال ذوى القربى تقسم فى الزور ويتقامر بها ويشرب بها الخمور.
و ديدى كه حق خويشاوندان پيامبر (خمس) بناحق تقسيم شود و بدان قمار بازى كنند و ميخوارگى نمايند.
111- و رأيت الخمر يتداوى بها ويوصف للمريض ويستشفى بها. و ديدى كه با شراب مداوا كنند و براى بيمار نسخه نمايند و بدان بهبودى جويند.
112- و رأيت الناس قد استووا فى ترك الامر بالمعروف والنهى عن المنكر وترك التدين به. و ديدى كه مردم در مورد ترك امر به معروف و نهى از منكر و بى عقيدگى يكسان شوند.
113- و رأيت رياح المنافقين واهل النفاق قائمة ورياح اهل الحق لا تحرك.
و ديدى كه منافقان و اهل نفاق سروصدايى دارند و اهل حق بى سر و صدا و خاموشند.
114- و رأيت الاذان بالاجر والصلاة بالاجر. و ديدى كه براى اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگيرند.
115- و رأيت المساجد محتشية ممن لا يخاف اللَّه، مجتمعون فيها للغيبة واكل لحوم اهل
اسلام فراتر از زمان، ص: 304
لحق و يتواصفون فيها شراب المسكر. و ديدى كه مسجدها پر است از كسانى
كه ترس از خدا ندارند و براى غيبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آيند و در مساجد از شراب مست كننده توصيف كنند.
116- و رأيت السكران يصلّى بالناس وهو لا يعقل و لا يشان بالسّكر واذاسكر اكرم و اتّقى و خيف و ترك لايعاقب بسكره. و ديدى كه شخص مست كه از خرد تهى گشته بر مردم پيشنمازى كند و به مستى او ايراد نگيرند و چون مست گردد گراميش دارند و ترسيده شود و تركش نمايند و به مستى اش كيفرندهند.
117- و رأيت من اكل اموال اليتامى يحمد بصلاحه. و ديدى كه هركه مال يتيمان بخورد شايستگى او را بستايند.
118- و رأيت القضاة يقضون بخلاف ما امر اللَّه. و ديدى كه قضات به خلاف دستور خدا داورى كند.
119- و رأيت الولاة يأتمنون الخونة للطمع. و ديدى كه زمامداران از روى طمع خيانتكاران را امين خود سازند.
120- و رأيت الميراث قد وضعته الولاة لاهل الفسوق والجرأة على اللَّه يأخذون منهم و يخلونهم ما يشتهون. و ديدى كه ميراث (يتيمان) را فرمانروايان به دست افراد بدكار و بى باك نسبت به خدا داده اند از آنها حق و حساب بگيرند و جلوى آنها را رها سازند تا هرچه مى خواهند انجام دهند.
121- و رأيت المنابر يؤمر عليها بالتقوى ولا يعمل القائل بما يأمر. و ديدى كه بر فراز منبرها مردم را به پرهيزگارى دستور دهند ولى خود گوينده به آن دستور عمل نكند.
122- و رأيت الصلاة قد استخف بأوقاتها. و ديدى كه وقت نمازها را سبك شمارند.
123- و رأيت الصدقة بالشفاعة لا يراد بها وجه اللَّه ويعطى لطلب الناس. و ديدى كه صدقه به وساطت ديگران
به اهل آن دهند بخاطر رضاى خدا ندهند بلكه روى درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند.
124- و رأيت الناس همهم بطونهم و فروجهم، لا يبالون بما اكلوا وما نكحوا. و ديدى كه تمام همّ و غم مردم شكم و عورتشان است باكى ندارند كه چه بخورند و با چه آميزش كنند.
اسلام فراتر از زمان، ص: 305
125- و رأيت الدنيا مقبلة عليهم. و ديدى كه دنيا به آنها روى آورده است.
126- و رأيت اعلام الحق قد درست. و ديدى كه نشانه هاى حق مندرس گشته است.
امام صادق عليه السلام پس از پيش بينى اين حوادث: خطاب به راوى فرمود:
در چنين موقعى مواظب خود باش نجات خود را از خداوند بخواه
و اعلم انّ النّاس فى سخط اللَّه عزّ و جلّ و انّما يمهلهم لامر يراد بهم فكن مترقبا واجتهد ليراك اللَّه عز و جلّ فى خلاف ماهم عليه و بدان كه مردم (با اين نافرمانيها) در غضب خدا هستند و به آنها كه مهلت مى دهد به خاطر كارى است كه براى آنها در نظر گرفته شده است: پس مواظب باش و سعى كن تا خدا ترا: در خلافِ كار آنها ببيند.
اگر عذاب بر آنها فرود آمد و تو درميان آنها بودى، به رحمت خدا شتافتى و اگر بتأخيرافتادى و آنان گرفتار شدند، تو بيرون رفته اى از آنچه كه آنها در جرئت كردن بر خداى عز و جل هستند: و بدان كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند «و انَّ رَحمَةَ اللَّه قَريبٌ
مِنَ المُحْسِنينَ» «1» آرى: اينها قسمتى از مفاسد رنگارنگى است كه به فرموده امام صادق عليه السلام در مقطعى از زمان دامنگير بشريت خواهد شد و اگر درست دقت كنيم و جهان امروز را تماشا كنيم مى بينيم كه اكثريت قريب به اتفاق اين مفاسد بزرگ، هم اكنون جوامع بشرى را فرا گرفته است و انتظار مى رود بقيه نيز در آينده جنبه عينى به خود بگيرد راستى آيا اين پيشگوئى ها كه در آن زمان صورت گرفته جنبه اعجاز ندارد و الان مصداق پيدا نكرده و تحقق نيافته است؟!
35- شيخ طبرسى يا شيخ فضل اللّه نورى امام صادق عليه السلام فرمود: كه دو صنف از عجم در لفظ كلمه عدل اختلاف كنند هزارها- هزارها- هزارها- كشته شوند. شيخ طبرسى با ايشان مخالفت نمايد پس به دار آويخته شود. «2»
مؤلف كتاب يأتى على النّاس بعد از نقل خبر بالا گويد: شايد اين حديث هم اشاره
اسلام فراتر از زمان، ص: 306
به اين قصه باشد كه در نوائب الدهور 3/ 328 از دلائل براهين الفرقان از امام جواد عليه السلام نقل كرده است
«گويا مى بينم روزنامه هاى پراكنده اى را به نام هاى گوناگون كه نمى بينم براى صاحبان آنها رشد و هدايتى و حفظ نمى كنند صاحبان آنها دين خود را: از هر طرفى كه ميل كنند طرف
ديگر آنها باطل و ناچيز شود: معارضه مى كند با آنها مردى از اهل طبرستان. «1
بخش 7 احاديث سيأتى روايات زياد از رسول خدا صلى الله عليه و آله با كلمات سيأتى و يأتى و سيأتيكم و سيكون و لياتينّ و كيف بكم و جز آنها، آمده است كه همه آنها اخبار از غيب و بيان وقايع آينده و آيندگان مى باشد و ما قسمتى از اين گونه روايات را ذيلًا در بخش مستقل مى آوريم كه عزيزان خود در محتواى هر يك از آنها دقت و قضاوت نمايند كه ديگر نياز به توضيح و تبيين و تكرار تك تك آنها نباشد.
تنها مطلبى كه لازم به تذكر است و نبايد تا آخر مطالعه اين كتاب فراموش شود، دقت در نص صريح روايات و امّى و بى سواد بودن گوينده و آورنده آن و سپس مراجعه به عقل و وجدان و حكم عادلانه خواستن از اين دو است.
و ضمناً دسته اى از روايات غيبيه كه با جمله آخر زمان، وزنان آخرالزمان، اوضاع اسلام و مسلمين و حال زنان ودانشمندان و علماء وو ... را در آينده، بازگو فرموده، منظور از آخر زمان چيست و كَى و چه وقت خواهد بود؟! گذشت زمان تحقق آن روايت هارا، روشن ساخته و معنا خواهد كرد.
ما نيز تعدادى از آن روايات را كه با موضوع كتاب (يعنى اخبار به غيب) مطابقت دارد، و در خلال بخش هاى سيأتى و يأتى و غير آن مى آوريم، صرفاً براى
به اثبات رسانيدن علوم آسمانى و ملكوتى بزرگان دين اسلام، رسول خدا صلى الله عليه و آله و دوازده جانشين او عليهم السلام است كه دينش آخرين اديان و خود خاتم پيغمبران است و تا انقراض عالم و برچيده شدن مجموعه فعلى جهان آفرينش، جوامع بشرى را اداره خواهد نمود.
پس بعضى هابه محض خواندن روايات اخبار از آينده اسلام و قرآن و علماء و مساجد و اهل مسجد و غير آنها، فوراً قضاوت نابجا و كينه توزانه ننمايند و براى كوبيدن آنها، آن روايت ها را دست آويز و بهانه قرار ندهند، زيرا در ميان هفت ميليارد نفر مردم جهان، يك مشت دانشمندان دينى و مسلمانان مسجدى و قاريان قرآن و غيره را، مصداق اين روايات قراردادن و زير چكمه هاى مغرضانه خورد
اسلام فراتر از زمان، ص: 310
كردن، زهى بى انصافى و دور از وجدان سالم است.
پس اولًا معناى لغوى علماء يعنى دانشمندان كه شامل همه كسانى مى شود كه بهره اى از علم داشته و به او عالم و علماء گفته شود و ثانياً درست است كه كلمه علماء بيشتر براى دانشمندان دينى اطلاق مى شود، ولى با دقت در روايات فصل بعد و با در نظر گرفتن جانب انصاف، منظور از علماء و مسجديان و قاريان و غيره با قطع نظر از دانشمندان اديان مختلف جهان، حد اقل 72 فرقه هالكه است، نه تنها مسجد و اهل مسجد و قاريان و عالمان و غيره، يك فرقه ناجيه مورد قبول خداى عزّ
و جلّ و توجه رسول او صلى الله عليه و آله
1- تفرقه مسلمان هابه 73 فرقه روايات زياد از طريق گوناگون ولى قريب المضامين در بسيارى از كتاب هاى فريقين:
(شيعه و سنّى) از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه آن حضرت فرمود:
1- «ستفترق امّتى ثلاثة (بضعة) و سبعون فرقة، فرقة ناجية و الباقون فى النّار» زود باشد امتم بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب مى شود يك فرقه در رستگارى و باقى همگى در آتشند. «1»
2- باز فرمود: ستفترق امّتى على ثلاث و سبعين، اثنان و سبعون فى النّار و واحدة فى الجنّة. «2»
زود باشد امتم بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب مى شود هفتاد و دو در آتش و يكى در بهشت است.
اسلام فراتر از زمان، ص: 311
3- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: والّذى نفسى بيده لتفترقنّ هذه الأمّة على ثلاث و سبعين فرقة كلّها فى النّار الّا فرقة واحدة «وَمِمّنْ خَلَقْنا أمّةٌ يَهْدوُنَ بِاْلحَقِ وَ بِهِ يَعْدِلُون» فهذه الّتى تنجوا. وروى عن ابى جعفر و ابى عبداللَّه عليهما السلام انّهما قالا نحن هم. «1»
سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، البته حتماً اين امت متفرق ميشوند به هفتاد و سه فرقة، همه آنها در آتشند مگر يك فرقة (كه قرآن از آنها
چنين ياد كرده است) «از آنان كه آفريده ايم، امتى هدايت مى كنند به سوى حق و با آن عدالت را، پيشه خود سازند» پس اين است آن (فرقه) كه نجات مى يابد (و رستگار مى شود)، و از ابى جعفر و ابى عبداللّه عليهما السلام روايت شده است كه فرمودند «ما آن فرقه هستيم».
بنا به روايات فراوان، آن يك فرقه ناجيه، پيروانان مظلوم تاريخ، اميرمؤمنان عليه السلام و اهل بيت اوست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اى أباالحسن همانا امت عيسى به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند كه يكى رستگار و باقى در آتشند، و امت من هفتاد و سه فرقه مى شوند يكى نجات يافته و باقى در آتشند، گفتم: من النّاجية يا
رسول اللَّه؟ قال المتمسّك بما انت عليه و اصحابه. «2»
كيست آن يك فرقه نجات يافته؟
فرمود: چنگ زنندگان به آنچه كه تو بر آن هستى و اصحاب او.
ودر روايت ديگر فرمود: و هى الّتى تتبع و صيّى عليّاً. «3»
و آن (فرقة)، تبعيت كنندگان وصى من عليست.
و در پاسخ سؤال كنندگان كه آن يك فرقه ناجيه كيانند؟! كراراً فرمود: علىٌّ و شيعته على و شيعيان اوست يافرمود: انت و شيعتك يا على آن يك فرقه تو و شيعيان تو است اى على.
بلى هنوز بدن شريف رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغوش اميرمظلوم مؤمنان جهان عليه السلام بود كه سنگ بناى تفرقه و فرقه گرائى گذاشته شد و بعد از گذشت سه روز، تازه به يادشان
اسلام فراتر از زمان، ص: 312
آمد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت نموده و هنوز جنازه شريفه اش روى زمين مانده و دفن نشده است!!.
پس روايات مذمت و توبيخ كننده علماء و مسجديان و قاريان قرآن و غيره، عموم 73 فرقه بلكه به طور يقين به استثناى فرقه ناجية 72 فرقه بقيه است
2- از قرآن نمى ماند مگر رسمش در روايات مكرر از رسول خدا صلى الله عليه و آله در باره اسلام و قرآن بيانات گوناگون آمده است كه تقريباً در مضمون روايت ذيل مى باشد كه فرمود:
سيأتى: زمان على امتى لا يبقى من القرآن الا رسمه، ولا من الأسلام الا اسمه، يسمّون به و هم ابعد الناس منه، مساجدهم عامرة، و هى خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزمان شرّفقهاء تحت ظل السماء، منهم خرجت الفتنة واليهم تعود. «1»
به زودى بر امت من مى آيد زمانى كه از قرآن نمى ماند مگر رسمش و از اسلام مگر اسمش و با آن ناميده مى شوند اما آنها دورترين مردم بر آنند، مسجدهايشان آباد ولى از هدايت خراب
(و ويران) است، فقهاى آن زمان بدترين فقهادر زير آسمانند، فتنه از آنهابيرون آيد و به سوى خودشان بر مى گردد
3- اسلام وارونه مى شود اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
سيأتى: عليكم زمان يكفا فيه الإسلام كما يكفا الإناء بما فيه. «2»
به زودى براى شما مى آيد زمانى اسلام در آن زمان وارونه (وخالى) مى شود مانند خالى شدن آب از ظرف.
امام صادق عليه السلام در روايت مفصلى فرمود: ... و رأيت الدين قد انكفأ كما ينكفى ء الاناء. و
اسلام فراتر از زمان، ص: 313
(هرگاه) ديدى كه دين وارونه گشت همانند ظرفى كه، واژگون سازند. «1
4- روها خندان و قلبهاتاريك و 14 اخبارديگر! محمد بن عبد الجبار، گويد: امام حسن عسكرى عليه السلام به ابى هاشم جعفرى فرمود:
اى أبا هاشم،
سيأتى: زمان على الناس به زودى زمانى برمردم مى آيد كه
1- وجوههم ضاحكة مستبشرة، روهايشان خندان و شاد؛
2- وقلوبهم مظلمة متكدرة (منكدرة)، و دلهايشان تاريك (وكدر وتيره) است؛
3- السنة فيهم بدعة، سنت در (ميان) آنها بدعت؛
4- والبدعة فيهم سنة، و بدعت در آنها سنّت مى شود؛
5- المؤمن بينهم محقّر، مؤمن ميان آنان تحقير كرده (و كوچك شمرده) شوند؛
6- والفاسق بينهم موقّر، و فاسق در بين آنان باوقار (ومحترم) مى گردد؛
7- امراؤهم جاهلون جائرون، فرمانروايانشان نادان و ستمگر؛
8- وعلماؤهم فى ابواب الظَّلَمَةِ [سائرون] وعلمايشان در درهاى ستمگران در رفت و آمدند.
9- اغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، توانگرانشان معاش فقرارا مى دزدند؛
10- واصاغرهم يتقدمون على الكبراء، و كوچكهايشان بربزرگانشان پيشى مى گيرند؛
11- وكل جاهل عندهم خبير، وهمه نادان ها نزد آنها خبره (وعالم)؛
12- وكل محيل عندهم فقير، و فريبكاران نزد آنها فقير شمرده مى شوند؛
13- لا يميّزون بين المخلص والمرتاب، ميان راستگو و حيله گر را تمييز نمى دهند؛
14- لا يعرفون الضأن من الذئاب، و گوسفند را از گرك نمى شناسند (و. تشخيص نمى دهند).
15- علماؤهم شرار خلق اللَّه على وجه الارض، لأنّهم يميلون الى الفسلفة و التصوّف، (آن
اسلام فراتر از زمان، ص: 314
زمان) علمايشان شر خلق خدا در روى زمينند، زيراآنها به فلسفه و صوفى گرى روى آورند، وايم اللَّه انّهم من اهل العدول والتحرّف، يبالغون فى حبّ مخالفينا، و يُضِلُّون شيعتنا و موالينا، ان نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء، وان اخذوا عبدوا اللَّه على الرياء، الا انهم قطاع طريق المؤمنين، والدعاة الى نحلة الملحدين، به خدا سوگند آنها اهل برگشت (ازدين) و منحرف (از ديانت) اند، در محبت مخالفين ما مبالغه مى كنند و شيعيان و دوستان مارا گمراه مى نمايند، اگر به منصبى دست يافتند، از رشوة سير نمى شوند و اگر گرفتار شدند خدا را به ريا مى پرستند، آگاه باش آنان راهزنان مؤمنان و دعوت كنندگان بر طريقه ملحدين اند، فمن ادركهم فليحذرهم، وليصن دينه وايمانه، ثم قال: يا ابا هاشم هذا ما حدثنى ابى، عن آبائه جعفر بن محمد (عليهم السلام)، وهو من اسرارنا، فاكتمه الا عن اهله. «1»
پس هركس آنها را درك كرد در حذر باشند، دين و ايمانشان را (از شر آنها) نگهدارند، سپس فرمود: اى ابا هاشم اين (گفته ها) آن چيزى است كه پدرم از پدرانش جعفربن محمد عليهم السلام حديث كرده و آن از اسرار (خانواده) ماست و آن را پنهان كن مگر از اهلش
5- شكمها خدايانشان و 9 صفات ديگر رسول خدا صلى
الله عليه و آله فرمود:
سيأتي (يأتي:) على الناس زمان به زودى مى آيد برمردم زمانى؛
1- بطونهم آلهتهم شكمهايشان خدايان آنها؛
2- ونساؤهم قبلتهم، و زنانشان قبله هايشان؛
3- و دنانيرهم دينهم، و دينارهايشان دين شان؛
4- و شرفهم متاعهم، و شرفشان متاعشان، باشد؛
5- لا يبقى من الايمان الا اسمه، نمى ماند از ايمان مگر اسمش؛
6- ولا من الاسلام الا رسمه، و از اسلام مگر رسمش؛
7- ولا من القرآن الا درسه، و از قرآن مگر درسش،
8- مساجدهم معمورة من البناء، مسجدهايشان از جهت بنا آباد؛
اسلام فراتر از زمان، ص: 315
9- وقلوبهم خراب عن الهدى، و دلهايشان ازهدايت ويران،
10- علماؤهم شر خلق اللَّه على وجه الارض، علمايشان بدترين خلق خدا در روى زمين مى باشند؛
حينئذ ابتلاهم اللَّه فى هذا الزمان باربع خصال: جور من السلطان، وقحط من الزمان، وظلم من الولاة والحكام در اين هنگام خداوند آنها را به چهار خصلت گرفتار سازد، ظلم از سلطان و قحطى در زمان و ستم از فرمانروايان وحاكمان،
فتعجبت الصحابة فقالوا: يا رسول اللَّه ايعبدون الاصنام؟ قال: نعم، كل درهم عندهم صنم «1»
اصحاب تعجب نمودند پس گفتند: اى رسول خدا آيا به بت ستايش مى كنند؟! فرمود: بلى هر درهمى نزد آنها بتى خواهد شد
6- از بيش از هزارنفر در مسجد يك مؤمن نباشد عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و
آله فرمود:
سيأتى على النّاس زمان يصلّى منهم فى المسجد الف رجل و زيادة، لايكون فيهم مؤمن» «2»
به زودى مى آيد برمردم زمانى كه هزار و بيشتر از مردم در مسجد نماز مى گذارند، و در ميان آن همه (نمازگذارهاى گروههاى مختلف مسلمان) يك نفر مؤمن (واقعى و از فرقه ناجيه قائلين به امامت و ولايت) وجود نخواهد داشت!. (چند حديث مشابه اين حديث در فصل يأتى خواهد آمد)
7- از علماء مى گريزند مانند گوسفند از گرگ! براى هرفردى از افراد بشر لازم است كه در كارهاى زندگى خود، از متخصصين و خبرگان آن كار راهنمائى بخواهند و از دانايان و عالمان آن رشته بپرسند و استفاده نمايند و در نتيجه عمل به نظر آنها راه گشاى آنان گردد، ولى برابر اخبار به غيب
اسلام فراتر از زمان، ص: 316
بزرگان دين چنين معلوم مى شود كه متأسفانه روزى و زمانى خواهد رسيد كه مردم از علما و دانشمندان دست برداشته و از آنها گريزان خواهند بود كه الان در عصر ما، اين گفته ها تحقق يافته و مصداقش مشهود است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: (يأتى): زمان على الناس (على أمّتى) يفرّون من العلماء كمايفرّ الغنم من الذئب، (فإذا كان كذلك) ابتلاهم اللَّه بثلاثة اشياء: الاول يرفع البركة من اموالهم والثانى سلط اللَّه عليهم
سلطانا جائرا، و الثالث يخرجون من الدنيا بلا ايمان. «1»
(با هردو كلمه سيأتى و يأتى آمده است كه) به زودى براى مردم (برامت من) مى آيد زمانى كه از علماء فرار مى كنند مانند فرار كردن گوسفند از گرگ (پس وقتى كه چنين شد) خداوند آنها را به سه چيز مبتلا مى سازد،
1- بركت از اموالشان برداشته مى شود،
2- خداوند برآنها پادشاه ستمگر را مسلط نمايد،
3- از دنيا بى ايمان بيرون مى روند.
در اين روايت فرار مردم از علماء را به فرارگوسفندان از گرگ تشبيه فرموده است! چه تشبيه بجائى، اى بنازم به اين علم آسمانى كه امروز ها را آشكارا مى ديده است
8- علماء رابالباس زيبا مى شناسند! شخصيت و ارزش انسان نه با مال است و دارائى و نه با خوش ظاهرى و زيبائى و نه با لباس و خود آرائى (نه همين لباس زيباست نشان آدميت) بلكه ارزش انسان در علم و اخلاق و تقوى و نوع دوستى وو .. مى باشد خواه در لباس زيبا باشد يامندرس و در منظر، خوش نما باشد يا بهم ريخته، ولى زمانى مى رسد كه علما و دانشمندان را بالباس زيبا بها دهند نه با معلومات، اگرعلامه دهر باشد و لباس فرسوده، ارزش اجتماعى نخواهد داشت و اگر با وضع آراسته باشد مورد توجه و پربها خواهد بود و در اين مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى و يأتى: زمان على امتى لا يعرفون العلماء الا
بثوب حسن ولا يعرفون القرآن الا
اسلام فراتر از زمان، ص: 317
بصوت حسن، ولا يعبدون اللَّه الا فى شهر رمضان، فاذا كان كذلك سلط اللَّه عليهم سلطانا لا علم له ولا حلم له ولا رحم له. «1»
به زودى مى آيد زمانى بر امت من علمارا نمى شناسند مگر بالباس زيباو (قرآن كه بايد با هر صوتى و زبانى ولحنى قرائت شود ولى) قرآن را نمى شناسند مگر با صداى زيبا و (خدا كه بايد در هر ساعت و روز و ماه و سال پرستيده شود ولى) خدارا نمى پرستند مگر در ماه رمضان وقتى كه اينطور شد خداوند مسلط مى كند بر آنها پادشاهى را كه نه علمى داشته باشد و نه حلمى و نه رحمى
9- قاريان زياد و فقهاء كم مى شود! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: زمان على امتى يكثر فيه القرّاء وتقلّ الفقهاء ويقبض العلم و يكثر الهرج ثم يأتى من بعد ذلك زمان يقرأ فيه القرآن رجال من أمتى لا يجاوز تراقيهم ثم يأتى: من بعد ذلك زمان يجادل فيه المشرك باللَّه المؤمن فى مثل ما يقول «2»
به زودى مى آيد زمانى بر امت من، قاريان (قرآن) زياد مى شوند و فقهاء كم، و علم (از آنها) بر گرفته مى شود و هرج (وكشتار) زياد، سپس بعد
از آن زمانى آيد از مردانى امتم قرآن را مى خوانند (ولى) از گردنشان بالا نمى رود، سپس زمانى مى آيد مشرك به خدا با مؤمن درگير مى شود در مثل آنچه كه خود مى گويد، (و خود مؤمن را باگفته هاى خود محاكمه مى نمايد!).
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اسلام فراتر از زمان، ص: 318
... سيأتى: اقوام يقرؤن القرآن يسألون به النّاس» «1»
... حتماً به زودى گروه هائى مى آيند قرآن را مى خوانند و براى (خواندن آن) از مردم سؤال مى كنند (و چيزى درخواست مى نماند)
10- علماء كم و سخنران زياد مى شود 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: على الناس زمان يقلّ علماؤه و يكثر خطباؤه، من تمسّك بعُشر مايعلم نجا. «2»
به زودى مى آيد بر مردم زمانى علمايش كم و سخنرانانش زياد مى شود، (در آن زمان) هركس به يك دهم آنچه مى داند بچسبد (و عمل نمايد) نجات مى يابد.
2- ابى هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّكم فى زمان من ترك منكم عشر ما أمر به هلك ثمّ يأتى زمان من من عمل منكم بعشر ما أمر به نجا» «3»
همانا شما در زمانى هستيد، هركس از شما يك دهم آن را كه به انجام دادن آن
مأمور هست، ترك كند هلاك مى شويد (زيرا درمحضر حجت خدا هستيد) سپس زمانى مى آيد هركس از شما به يك دهم آنچه كه مأمور به عمل كردن آن هستيد، عمل نمايد، نجات مى يابد (چون دست آنها از حجت الهى كوتاه شود و نيابند).
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اقتراب الساعة اذا كثر خطباء منابركم ... «4»
از علائم نزديكى ساعت (ظهور) زيادبودن منبرى ها و وابستگى علماء به سلاطين است كه حلال كنند برايشان حرام را و حرام نمايند برآنها حلال را پس فتوى دهند آن طور كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 319
خود بخواهند و فراگرفتن آنها علم را براى حلال نمودن دينارها و درهم هاى شماست و قرآن را: اسباب تجارت خود قرار دهند
11- قران يك شبه از دلها مى رود! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتي زمان يسرى على القرآن فى ليلة فيسلخ من القلوب والمصاحف «1»
به زودى مى آيد زمانى، بر قرآن جريانى پيش آيد كه در يك شب، از دلها و مصحف ها زدوده (و برداشته) مى شود.
و فرمود: جارى شود بر كتاب خدا شبى پس مردم صبح كنند آيه اى و نه حرفى از آن در دل مسلمانى نباشد مگرآنكه نسخ شده باشد. «2
12- به گفته هايشان عمل نمى كنند! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: فى آخر الزمان علماء يزهدون فى الدنيا و لايزهدون، و يرغبون فى الآخرة و لايرغبون، و ينهون عن الدخول على الولاة و لاينتهون، و يباعدون الفقراء، و يقربون الأغنياء اولئك هم الجبارون اعداء اللَّه. «3»
به زودى مى آيد در آخرالزمان علمائى (مردم را) بر بى اعتنائى به دنيا تشويق مى كنند (اما) خود بى اعتنا نمى شوند و بر رو آوردن به سوى آخرت ترغيب مى نمايند و خود رغبت نمى كنند و از داخل شدن بر واليان، (و فرمانروايان) نهى مى كنند و خود را كنار نمى كشند، و فقرا را
(از خود) دور مى سازند و اغنيا را نزديك مى كنند، آنهايند ستمكاران و دشمنان خدا
13- آرايش مردان مانند زنان! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: من بعدى اقوام يأكلون طيب الطعام وألوانها، ويركبون الدواب، ويتزيّنون بزينة المرأة لزوجها، ويتبرّجون تبرّج النساء، و زيّهنّ مثل زىّ الملوك الجبابرة، وهم منافقوا هذه الأمّة فى آخر الزمان ... محاريبهم نساؤهم، و شرفهم الدراهم والدنانير. «1»
به زودى بعد از من مى آيد گروههائى مى خورند طعام خوشمزه و رنگارنگ آن را، و سوار مى شوند بر جنبنده ها (از حيوانات و ماشينها و هواپيماها و قطارها وو ...)
را، خود را مى آرايند، آراستن زن برشوهرانشان، و خودنمائى مى كنند مانند خودنمائى زنان، و ريختشان مانند ريخت پادشاهان ستمگر، و آنان دورويان (و منافقين) اين امتند در آخر زمان ... محرابهايشان، زنانشان و شرفشان درهم ها و دينارها (خواهدبود).
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: بعد كم قوم يأكلون أطائب الدنيا وألوانها، وينكحون أجمل النساء وألوانها ...
عاكفين على الدنيا يغدون ويروحون اليها، اتّخذوها آلهة من دون الههم. «2»
به زودى مى آيد بعد از شما گروهى مى خورند غذاهاى لذيذ و رنگارنگ دنيارا، و ازدواج مى كنند با زيبارويان زنها و رنگ به رنگ آنها ... بر دنياسرفرود آورند و صبح و شام به سوى دنيا مى روند، و دنيارا خداى خود مى گيرند بدون خداى (آفريننده) خودشان.
به محتواى دو روايت فوق دقت نمائيد و تحقق يافتن آن گفته ها و خود نمائى مردان زن صفات را در نظر داشته باشيد
14- دين سالم در فرار از قله به قله ديگر! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اسلام فراتر از زمان، ص: 321
سيأتى: زمان على الناس لا يسلم لذى دين دينه حتى يفرّ من عين شاهق الى عين (الخ) «1»
به زودى مى آيد بر مردم زمانى صاحب دين بر دينش سالم نمى ماند تااز قله كوه استوار بگريزند بر قله ديگر ...
(از كوهى به كوه ديگر).
دربخش يأتى هم چند روايت در اين مورد خواهد آمد
15- ابله ناميده شدگان! امام صادق عليه السلام فرمود:
سيأتى: عليكم زمان لاينجو فيه من ذوى الدين الا من ظنوا أنّه أبله، و صبّر نفسه على ان يقال [له]: أنه أبله لا عقل له. «2»
به زودى مى آيد زمانى براى شما از صاحبان دين (كسى) نجات نمى يابد مگر آنان كه گمان برند او ابله است، و او نيز خود را بر اين گفتار ابله و بى عقل بودن آماده ساخته و صبر نمايد (تاسالم بماند)
16- پذيرفتن ناتوانى به نا فرمانى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
(سيأتى: على الناس زمان يخيّر فيه الرجل بين العجز والفجور فمن ادرك ذلك الزمان فليخترالعجز على الفجور. «3»
به زودى مى آيد برمردم زمانى كه مرد را ميان ناتوانى و
اسلام فراتر از زمان، ص: 322
اقدام به كارهاى دريده (گناه) مخيّر مى نمايند (يعنى ناتوانى و دور شدن و مبغوضيت را بپذيرد و يا از فرمان بردارى خدا بيرون رود) پس هركس آن زمان را درك نمود (واين تخيير پيش آمد واجب است) عجز و ناتوانى را بر گناه كردن اختيار نمايد (وبپذيرد كه عاجز است زيرا حفظ سلامت دين واجب است و اين
مخير نمودن و تكليف كردن از سوى امراء و بزرگان امرخواهد بود)
17- اجر يكى برابر پنجاه تاى شما! ابن سنان، از أبي عبد اللّه عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: قوم من بعدكم الرجل الواحد منهم له اجر خمسين منكم، قالوا: يا رسول اللَّه نحن كنا معك ببدر واحد و حنين، ونزل فينا القرآن، فقال: انكم لو تُژحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم. «1»
به زودى مى آيد بعد از شما گروهى، براى يك مرد از آنها اجر پنجاه نفر شما باشد، گفتند: اى رسول خدا ما باشما در (جنگ هاى) بدر و احد و حنين بوديم و قرآن در باره ما نازل شده است (چگونه آنها برما برترى خواهند داشت؟!) پس فرمود: اگر تحميل شود بر شما آنچه كه بر آنها تحميل مى شود مانند آنها صبر نمى كنيد
19- زمان بخالت مؤمن! عيون أخبار الرضا از على عليهما السلام فرمود:
سيأتى على الناس زمان عضوض «2»، يعض المؤمن (كل امرء) على ما فى يده، ولم يؤمر بذلك. قال اللَّه تعالى: «وَ لا تَنْسُوا اْلفَضْلَ بَيْنَكُمْ» الآية «3». به زودى مى آيد برمردم
اسلام فراتر از زمان، ص: 323
زمانى، محكم مى چسبد، مؤمن (وهركسى) هرچه در دست دارد و آن را
سفت نگهميدارد درحالى كه به اين (بخالت) مأمور نشده اند خداى تعالى فرموده است:
«مابين خود تفضل (ودستگيرى) از همديگر را فراموش نكنيد. (در بخش يأتى دو روايت مشابه مى آيد)
20- اشرار مقدم و اخيار فراموش شده! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتي زمان يقدم فيه الأشرار، و ينسأ فيه الأخيار، و يبايع المضطر و قد نهى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله عن بيع المضطر. و عن بيع الغرر- الخبر. «1»
به زودى مى آيد زمانى در آن زمان بدان را مقدم مى شمارند و نيكان فراموش مى شوند، و بيچارگان مبايعه مى شوند در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از فروش به درمانده (يا فروختن بيچارگان) و از بيع فريب كارى نهى فرموده است (تاآخر خبر)
21- خوش ظاهر و بد باطن ها! سكوني از أبي عبد اللّه عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: على امتى زمان تخبث فيه سرائرهم، و تحسن فيه علانيتهم طمعا فى الدنيا، لايريدون به ما عنداللَّه ربهم، يكون دينهم رياء، لايخالطهم خوف، يعمهم اللَّه منه بعقاب فيدعونه دعاء الغريق فلا يستجيب لهم!. «2»
به زودى مى آيد زمانى بر امت من باطنشان خبيث و ظاهرشان زيبا براى طمع دنيا، نمى خواهند آنچه را كه در نزد خدايشان هست (از رضا و عفو و بخش و گذشت وو ... به دست آورند)؛ دينشان
اسلام فراتر از زمان، ص: 324
خودنمائى شود و ترس به دل راه ندهند، خداوند آنها را به عذاب گرفتار مى نمايد و مانند غرق شونده (و دعاى غريق) هم خدا را مى خوانند و جواب داده نمى شوندس
22- بنج (بنگ) (مورفين) امير صدر الدين محمد بن غياث الدين منصور دشتكى شيرازي در رسالة «قبائح الخمر»: بنا برنقل سيد در كتاب روضات الجنات گفت: از طريق أهل بيت (عليهم السلام) 1- از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است، فرمود:
سيأتى: زمان على امتى يأكلون شيئا اسمه البنج، أنا برئ منهم، وهم بريئون منّى. به زودى مى آيد زمانى بر امت من مى خورند چيزى را كه نامش بنگ است، من از آنها برى ء هستم و آنها از من.
2- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سلّموا على اليهود والنصارى، و لا تسلّموا على آكل البنج. به يهود و نصارى سلام كنيد و سلام نكنيد به بنگ خور ها.
3- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من احتقر ذنب البنج فقد كفر. هركس گناه بنگ را كوچك شمارد، كافر است.
4- و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من اكل البنج فكانّما هدم الكعبة سبعين مرة، و كانّما قتل سبعين ملكا مقربا، و كانما قتل سبعين نبيّاً مرسلا، و كأنّما أحرق سبعين مصحفا، و كانما رمى الى اللَّه سبعين حجرا، و هو أبعد من رحمة اللَّه من شارب
الخمر، و آكل الربا، و الزانى، و النمام. «1»
هر كس بنگ بخورد مانند اين است كه هفتاد مرتبه كعبه را ويران نموده
اسلام فراتر از زمان، ص: 325
است و هفتاد فرشته مقرب و هفتاد پيغمبر مرسل را كشته و هفتاد قرآن را سوزانده است، و هفتاد سنگ به سوى خدا پرتاب نموده است، و او دورتراست به رحمت خدا از شراب خوار و ربا خوار و زناكار و سخن چين
23- كمياب تر از كبريت احمر! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
(سيأتى: عليكم زمان لا يكون فيه شئ أعزّ من ثلاثة: درهم حلال او أخ تستأنس به او سنّة يعمل بها) «1»
به زودى مى آيد بر شما زمانى چيزى در آن كمياب تر از سه چيز نمى شود، 1- درهمى از حلال، 2- برادرى كه با او مأنوس شوى، (و به وى از هرجهت اطمينان كنى)، 3 سنّتى كه به آن عمل شود.
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اقل ما يكون فى آخر الزمان أخ يوثق به، أو درهم من حلال. «2»
كمياب ترين چيزى در آخر زمان مى باشد، برادر مورد وثوق و اطمينان و يا درهمى از حلال. (در بخش يأتى مشابه اين روايت و نيز در فصل لا تقوم السّاعة حديثى در اين مورد خواهد آمد)
24- گمنامان 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «تعلّموا العلم تعرفوا به واعملوا به تكونوامن أهله فانّه
سيأتى: من بعدكم زمان، ينكر فيه الحق تسعة اعشارهم، لاينجوا منه الّا الّنومة، اولئك
اسلام فراتر از زمان، ص: 326
ائمّةالهدى و مصابيح العلم ليسوا بالعجل المذاييع البذر» «1»
به زودى بعد از
شما مى آيد زمانى كه نُه دهم مردم، حق را انكار مى نمايند، و نجات نمى يابد از آن مگر «نومه» آنهايند پيشوايان هدايتگر و چراغ هاى دانش، نيستند شتابگران (يا گوساله) پخش كننده دريدگى، (تخم پاشان فتنه واسراف كارى و افشا كنندگان راز و اسرار).
2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «انّ بعدى فتنا مظلمة عمياء مشككة لايبقى فيها الّاالنّومة، قيل و ما النّومة يا اميرالمؤمنين؟، قال: الّذى لايدرى النّاس ما فى نفسه» «2»
بعد از من فتنه هائى باشد تاريك كور كننده به شك انداز، باقى نماند در آن مگر نُوَمه، گفته شد نُوَمه چيست اى اميرمؤمنان؟، فرمود: كسى كه مردم ندانند در نفس او چيست.
3- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خوش به حال كسى كه نومه باشد كه خدا او را بشناسد و مردم او را نشناسند: آنهاينذ چراغ هاى هدايت و چشمه هاى علم، هرفتنه و تاريكى از آنها برطرف شود ... «3»
4- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فتنه اى شود كه نجات نيابد از آن مگر «نُوَمه» گفته شد نومه چيست اى اميرمؤمنان؟! فرمود: كسى است كه مردم را مى شناسد و مردم اورا نمى شناسند ... «4»
در اين مورد روايتى چند آمده است باتفاوت در معناى نومه (كسى كه در فتنه ساكت باشد و هيچ چيزى از او ظاهر نشود) (كسى كه خدا اورا بشناسد و مردم او را
اسلام فراتر از زمان، ص: 327
نشناسند) (اگر حاضر باشد شناخته نشود و اگر غائب باشد تفقدى
و جستجوئى از او نشود) (با بدن با آنها باشد و در قلب با آنها مخالفت نمايد) (آنهايند چراغ هاى هدايت). «1
25- چرا محل زندگيتان را عوض نمى كنيد؟ سيأتى: على الناس زمان يفتح فيه فتحات الأرض فيخرج اليها رجال يصيبون رخاءً وعيشا و طعاما، فيمرّون على اخوانهم لهم حجّاجا او عمّارا فيقولون: ما يقيمكم فى لأواء العيش و شدّةالجوع. «2»
به زودى مى آيد بر مردم زمانى، راههاى زمين گشوده مى شود، (و جهانگردى و گردشگرى شروع شود)، بيرون مى رود به سوى آن مراكز باز شده، مردانى كه به گشايش وآرامش زندگى و خوردنى ها، دست مى يابند (و به فراخى و گشايش مى رسند)، پس به برادرانشان در سفرهاى حج و عمرة عبور مى كنند و مى گويند: چه باعث شده كه شما در سختى هاى زندگى و شدت گرسنگى، بمانيد (و دست به گريبان باشيد چرا محل زندگيتان را عوض نمى كنيد؟!)
26- قميون حجت خدا بر خلق! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: زمان تكون بلدة قم واهلها حجة على الخلائق، وذلك فى زمان غيبة قائمنا عليه السلام الى ظهوره ولولا ذلك لساخت الارض بأهلها، وانّ الملائكة لتدفع البلايا عن قم واهله، وما قصده جبار بسوء الا قصمه قاصم الجبارين وشغله عنهم بداهية او مصيبة او عدو، وينسى اللَّه الجبارين فى دولتهم ذكر قم واهله كما نسوا ذكر اللَّه. «3»
به زودى مى آيد زمانى كه شهر قم و اهل آن حجت بر
خلق ها با شند و اين در زمان غيبت قائم ما عليه السلام
اسلام فراتر از زمان، ص: 328
تا ظهور او خواهد بود، و اگر اين گونه نباشد، زمين فرو مى رود با اهلش، و همانا فرشتگان بلاها را از قم و اهل آن دور مى سازند، و ستمگرى آنجا را قصد نكند مگر اين كه اورا ريشه كَنَنده ستمكاران (يعنى خدا)، ريشه كَن مى نمايد و او را از اهل قم با گرفتارى يا مصيبتى به خود مشغول مى سازد و قم و اهل آن را در دولت ستمكاران، از ياد آنها مى برد آن گونه كه ستمگران خدا را فراموش نموده اند
27- هركس مرا زيارت كند امام رضا عليه السلام به اهل قم فرمود:
سيأتى: عليكم يوم تزورون فيه تربتى بطوس، ألا فمن زارنى و هو على غسل خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه. «1»
(خوش آمديد شما بحق شيعه ما هستيد) به زودى مى آيد براى شما روزى، در طوس تربت مرا زيارت مى كنيد، آگاه باش هركس مرا زيارت كند باغسل، بيرون رود از گناهانش مانند روزى كه مادرش او را به دنيا آورده است
28- اذان گفتن را به ضعيفان مى سپارند! 1- جابر بن عبد اللّه گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود:
(اللَّهمَّ اغٌفِرْ لِلْمُؤذِّنينَ) خدايا اذان گويان را ببخش، سه مرتبه، گفتم: اى رسول صلى الله عليه و آله خدا ما براى اذان شمشير زديم (پس چرا) براى ما مانند اذان گوها دعا نمى نمائى؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جابر بدان همانا سيأتى: زمان على الناس، يكلون الاذان الى الضعفاء، وانّ لحوما محرّمة على النار، و هى لحوم المؤذنين). «2»
به زودى مى آيد زمانى برمردم، اذان گفتن را به ضعيفان موكول مى كنند، و بتحقيق گوشتهائى بر آتش حرام است، آن هم گوشت اذان گوهاست.
اسلام فراتر از زمان، ص: 329
2- على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى اذان گويان ميان اذان واقامه مانند اجر شهيد غرقه به خون در راه خداست، گفتم: اى رسول خدا آنها اختيار مى كنند بر اذان و اقامه؟ فرمود: كلّا انّه ياتى على الناس زمان يطرحون الاذان والاقامة الى ضعفائهم فتلك لحوم حرّمها اللَّه على النّار» «1»
نه چنين است مى آيد بر مردم زمانى، اذان و اقامه را مى اندازند بگردن ضعيفانشان، پس آن گوشتهائى است كه خداوند برآتش حرام نموده است
29- دستور محافظت از نوشته ها سيأتي زمان هرج ومرج يحتاج العلماء الى كتب اصحابهم «2»
به زودى مى آيد زمان بى ثباتى كه علماء به نوشته هاى يارانشان محتاج مى شوند.
فأمروا بضبط الاحاديث وثبتها في الكتب بدينجهت مأمور شده اند بر ضبط حديث ها و ثبت آنها در نوشته ها
30- نياز علماء به نوشته ديگران عبيد بن زرارة گويد: أبو عبد اللّه عليه السلام فرمود: احتفظوا بكتبكم فانّكم سوف تحتاجون اليها) «3»
نوشته هاى خود را نگهداريد پس شما يقناً به زودى به آنها احتياج پيدا مى كنيد.
امام عليه السلام امرنمود به محافظت از نوشتجات اصحاب و جلوگيرى از بين رفتن آنها و در بيان علت اين دستور فرمود: به زودى زمانى فرا مى رسد كه به اين نوشتجات
اسلام فراتر از زمان، ص: 330
احتياج خواهيد داشت و رجوع به معصوم برايتان ممكن نخواهد بود، اين فرمايش از جمله اخبار به غيب از جانب اين بزرگوار است كه الان همه به آن نوشته ها نياز پيدا كرده اند و اگر نبود اين محافظت ها و عمل به دستورها، شيعيان زمان غيبت، دستشان به كجا بند بود. «اللّهمّ قرّب و عجّل فى فرج مولانا و مقتدانا صاحب
العصر و الزمان روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء»
31- پنج چيز را دوست دارند .. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: زمان على امّتى يحبّون خمسا و ينسون خمسا، يحبون الدّنيا وينسون الاخرة و يحبون المال حبّا جمّا و ينسون الحساب امام اللَّه فى الاخرة، و يحبون النساء و ينسون الحور، و يحبون النفس و ينسون الرب، و يحبون القصور و ينسون القبور، اولئك بريئون منّى و انا برى ء منهم. «1»
به زودى مى آيد زمانى بر امت من پنج چيز را دوست دارند و پنج ديگر را فراموش مى نمايند:
1- دنيارا دوست دارند و آخرت را فراموش مى نمايند،
2- ومال را به شدت دوست دارند (اما) حساب آخرت را در پيشگاه خداوند فراموش مى كنند،
3- و زنان را دوست دارند و حوريان (بهشتى) را از ياد مى برند،
4- خود را دوست دارند و خدا را فراموش مى نمايند،
5- و قصرها را دوست دارند (اما) قبرها را فراموش مى كنند (كه در آن چگونه حساب پس خواهند داد)؛ آنها از من برى ء (و دورند و) من از آنها
32- رياست با كشتار! 1- العرزمي از أبي عبد اللّه عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: على الناس زمان لا ينال الملك فيه الا بالقتل و التجبّر و لا الغنى الا بالغصب و البخل، و لا المحبة الا باستخراج الدين و
اتباع الهوى فمن ادرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى، و صبر على البغضة و هو يقدر على المحبة و صبر على الذل وهو
اسلام فراتر از زمان، ص: 331
يقدر على العز، آتاه اللَّه ثواب خمسين صدّيقا ممّن صدّق بى. «1»
به زودى مى آيد زمانى كه سلطنت و رياست به دست نيايد مگربا كشتار و ستمگرى، و نه توانگرى مگر با غصب و بخل و نه محبت (مردم) مگر با بيرون رفتن از دين و تبعيت از هوا و هوس، پس هركس آن زمان را درك نمود و برفقر صبر كرد در حالى كه براى توانگرى قدرت داشت و صبر نمود بر دشمنى در صورتى كه بر (جلب) محبت (مردم با معصيت) قدرت داشت (و در راه خدا) صبر برذلت نمود در حالى كه بر عزيز شدن قادر بود، خداوند ثواب پنجاه صديق از كسانى كه مرا تصديق نموده است را به او عطا نمايد.
2- درجامع الاخبار روايت اين گونه است. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: انّه سيكون زمان لا يستقيم لهم الملك الا بالقتل و الجور، و لا يستقيم لهم الغنا الا بالبخل و لا يستقيم لهم الصحبة فى الناس الا باتباع اهوائهم و الاستخراج من الدين، فمن ادرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنا، و صبر على الذل و هو يقدر على العز، و صبر على بغضة الناس و هو يقدر على المحبة اعطاه اللَّه ثواب خمسين صديقا «2»
همانا بزودى
زمانى مى شود كه پادشاهى بر آنها (و مردم آن زمان) پايدار نماند، مگر با كشتار و ظلم، و توانگرى پايدار نماند مگر با بخالت، و ماندن در ميان مردم ادامه نيابد مگر با پيروى از هواو هوسشان (و زير پاگذاشتن رضاى خدا) و بيرون رفتن از دين، پس هركس آن زمان را درك نمود و بر ندارى صبر كرد با داشتن قدرت بر توانگرى، و بر ذلت صبر نمود با توانائى بر به دست آوردن عزت (درميان مردم)، و بر كينه مردم صبركرد با توانائى بر جلب محبت مردم، خداوند ثواب پنجاه صدّيق را براو عطا نمايد
33- آواز دهل از دور شنيدن خوش است. 1- أم هانئ دختر أبي طالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتي على الناس زمان اذا سمعت باسم رجل خير من ان تلقاه، فاذا (رأيته) لقيته خيرا من
اسلام فراتر از زمان، ص: 332
ان تجرّبه، ولو جرّبته اظهر لك احوالا، دينهم دراهمهم، و همتهم بطونهم، و قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف، و يسجدون للدرهم، حيارى سكارى، لا مسلمين و لا نصارى. «1»
مى آيد براى مردم زمانى نام مرد را بشنوى بهتر از ملاقات كردن او است اگر ديدى و ملاقات كردى، بهتر از آزمايش كردنش است و اگر امتحانش كنى بر تو حالاتى نشان دهد (كه پشيمان
مى شوى زيرا)، دينشان درهمها و همتشان شكمها و قبله شان زنهايشان است، براى يك گرده نان ركوع (و تعظيم) مى نمايند و براى يك درهم سجده مى كنند، سرگردانان و مستانند، نه مسلمانند و نه نصارى. «2
34- تخريب قبور ائمه عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيأتى: زمان على امّتى يخربون قباب الأئمّة بالبناديق «3»
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به زودى مى آيد زمانى بر امت من قبه (و گنبد) هاى امامان را با بندق ها (يعنى بانارنجك يا بمب) ويران مى سازند!!.
دقت كنيد اين كلام در زمانى گفته شده است نه امامى وفات يافته و در جائى مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبرى بود كه پس از گذشت چهارده قرن و اندى اين فرمايش در سامراى عراق به عينيت رسيد و مصداق پيدا كرد و در حرم امام حسين و باب الحوائج و صحن كاظمين عليهم السلام بمب و نارنجك به كار مى بندند و وبيش از شصت سال است كه گنبد قبور ائمه بقيع عليهم السلام را وهابى ها نابود كردند. در كتاب فجايع الدهور: فى علائم الظهور از كتاب (اثبات وجود الحجة) عليه السلام سيد بن طاووس از عبدالوهاب الشّعرانى از كميل بن زياد نخعى از اميرمؤمنان عليه السلام
اسلام فراتر از زمان، ص: 333
فرمود: من علائم (الظهور) خروج بنى الحسن من مكّة و قتل رجل فاطمىّ عند جسر الكوفة و تغيير السنن و تخريب قبور الأئمة و انقراض سلطنة الأسلاميّة و سلطنة رجل طبرسىّ و تبديل الألبسة الإسلاميّة و تمايل الناس الى مذهب المزدكيّة. «1»
از علائم ظهور بيرون رفتن بنى الحسن از مكه است، شايد مراد از بنى الحسن، از نسل هاشمى، پادشاهان عراق كه آخر آنها فيصل دوم بود، آنها را از مكه فراخواندند يك برادر در كشوراردن و برادر ديگر در عراق به سلطنت نشستند كه در نهايت نسل برادر ساكن در عراق با كودتاى عبدالكريم قاسم قتل عام شدند و عراق تبديل به جمهوريت شد.
(اين وقايع در تاريخ 8/ 9/ 1338 شمسى ذيحجة الحرام 1377 قمرى، در زمان تحصيلات من در نجف اشرف به وقوع پيوست كه از خاطرات فراموش نشدنى زندگى من است و جريان آن را با اختصار ولى مفيد در كتاب «خاطرات زندگى يا رؤياهاى تلخ و شيرين من» نوشته ام).
و كشته شدن مرد فاطمى نزد جسر كوفه، هنوز شناخته نشده و پيش نيامده است و تغيير سنتها كه روشن است قوانين غير اسلامى وضع گرديده و سنت ها تغيير يابد و تخريب قبور امامان هم از بقيع و سامراء شروع شده و آخر به كجا مى انجامد خدا مى داند و انقراض سلطنت اسلامى هنوز تطبيق نگرديده است و مراد از سلطنت مرد طبرستانى به احتمال قوى همان رضا شاه و پسرش محمد رضا باشد چون طبرستان نام قديم مازندران فعلى است كه آنها از آن ديار بودند ولباس اسلامى چادرزنان و لباس و كلاه
مردان را تغيير دادند و در اين باره كشتارها نمودند كه يك نمونه آن قتل عام مردم در مسجد گوهر شاد مشهد مقدس رضوى عليه السلام بودكه عوامل رضاشاه مردم را به خاك و خون كشيدند.
و تمايل مردم به مزدكيه منظور مذهب زرتشتى و آتش پرستى است واللَّه العالم. «2»
اسلام فراتر از زمان، ص: 334
به شرح جريان هاى بعدى توجه فرمائيد
دست جنايتكار باز فاجعه آفريد!! در روزهائى كه كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) آماده رفتن به زير چاپ بود، جنايت هولناك و داهيه عظمائى به وقوع پيوست كه خلاصه آن را، ذيلًا مى آوريم. از آنجا كه استبداد جهانى و اشغالگران نظامى آمريكا و انگليس و رژيم اشغالگر قدس و اذنابشان براى ادامه اشغال كشور عراق: مجوّز قانونى بين المللى پيدا كنند و از طرف ديگر مى خواهند مسلمانان (شيعه و سنّى) را بجان هم انداخته و تضعيف نموده و از آب گل آلود ماهى بگيرند، و از سوى ديگر چون مردم عراق مراحل بحرانى رفراندوم قانون اساسى و انتخاب نمايندگان ملت و ساير انتخابات را، با موفّقيّت كامل پشت سر گذاشته و مى رفت دولت قانونى آن كشور تشكيل گرديده و كشور را به سوى آرامش و سازندگى بسيج نمايد و در اين صورت بود كه ماندن اشغال گران در سر زمين عراق،
از نظر قوانين بين المللى صحيح نبوده و متجاوز به شمار مى آمدند، به اين جهت با طرح و اجراى جنايت هاى مكرّر و پشت سرآن رسانه هاى گروهى شان با بوق و كرنا، شروع به تبليغات دروغين كردند كه كشور عراق در آستانه جنگ داخلى قرار گرفته است و ما نمى توانيم اينجا را با اين مشكلات ترك نمائيم، حضور خود را در آن سر زمين مظلوم: موجّه جلوه داده و صورت قانونى بدهند، همزمان با كشت و كشتار خود، گاه فاجعه روز عاشورا در كربلا كه سبب به شهادت رسيدن و زخمى شدن عده زيادى از زوار و اقشار مختلف گرديد و گاهى كشتار حرم مطهر كاظمين و شكسته شدن نرده هاى جسر بغداد و غرق شدن بيش از سيصد نفر در شط دجله منجر شد و اخيراً نيز با ويران ساختن حرم مطهّر سامرّا، و به شهادت رساندن يك صد و پنجاه نفر، ماهيّت كثيف خود را آشكار و علناً تروريست دولتى بودن و زير پا گذاشتن قوانين بين المللى را، به جهانيان نشان دادند! اما خدا را شكر تا به حال به هيچ يك از اهداف شوم خود نرسيده و جز رسوائى و زبونى بهره اى عايدشان نگرديد.
اسلام فراتر از زمان، ص: 335
روز چهارشنبه سوم اسفند ماه يك هزار و سيصد و هشتاد و چهار 3/ 12/ 1384 شمسى برابر با بيست و دوم ماه محرّم الحرام يك هزار و چهار صد و بيست و هفت 22/ 1/ 1427 قمرى ساعت
شش و نيم صبح گروهس جنايتكار باروى بسته و مسلّح با تسليحات نظامى به حرم مطهر و بارگاه ملكوتى عسكريّين امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام يورش برده و پس از دستگيرى خدّام و زوّار موجود در حرم، با چند فروند بمب قوى: بارگاه با آن عظمت را در يك چشم بهم زدن به تلّى از خاك تبديل نمودند و گنبد مطهّر فروريخت و ديوارها و سقفها و ساير ابنيه متعلقه ويران گرديد!!. پس از انعكاس اين خبر و مخابره آن به سراسر جهان، در سرتاسر كره زمين در هرجا كه مسلمانى وجود دارد (اعم از شيعه و سنّى) بلافاصله به خيابانها ريخته و دست به تظاهرات و اعتراض زده و از دولت عراق خواستار دستگيرى و مجازات عاملين اين جنايت شدند. از همان ساعات اوليه وقوع اين جنايت، ستاد باز سازى عتبات عاليات در كشور اهل بيت عليهم السلام «ايران» براى نوسازى اين مكان مقدس و ايجاد ساختمان باعظمت و با شكوه و دشمن شكن تر از قبل، شماره حساب بانكى اعلان نمود كه عاشقان خاندان وحى و جان به كفان اهل بيت عصمت و طهارت براى واريز كردن اموال خود، به گونه اى به سوى بانكها هجوم بردند كه در اثر صفهاى فشرده و طولانى، به سختى نوبت اهداء نقود خود را به دست آورده و هزينه حرم مطهر را به بانكها واريز مى كنند انشاءاللّه به كورى دشمنان، هرچه زودتر شروع و به پايان خواهدرسيد. اللَّهمّ العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمد عليهم السّلام و آخر تابع لهم على ذالك اللَّهمّ العن العصابة الّتى جاهدت الحسين عليه السلام
و شايعت و بايعت على قتله اللَّهمّ العنهم جميعا و عذّبهم عذاباً شديداً آمين ياربّ العالمين
اين هم فاجعه ديگر در تاريخ 23/ 3/ 1386 روز چهار شنبه ساعت 2 اخبار تلويزيون اعلام كرد در عراق ساعت 9 محلى عراق دو مناره حرمين شريفين عسكريين عليهما السلام و سقف سرداب مقدس محل غيبت حضرت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را با بمب منفجر و بكلى ويران ساختند!!؛ در مشروح خبر گفتند: كه تروريست ها وارد حرم و سرداب شده و شش ساعت مشغول نصب بمب ها در جاهاى مخصوص بوده اند: با اين كه
اسلام فراتر از زمان، ص: 336
نيروهاى اشغال گر آمريكا در آنجا حضور داشته اند: عكس العملى از خود نشان نداده اند؛
اين بى تفاوتى آنها نشان مى دهد كه خود آنها و اذنابشان، مسبّب اين جنايت بوده اند: فرداى آن روز نورى مالكى نخست وزير عراق از محل وقوع جنايت بازديد به عمل آورد و اظهار داشت خادمين حرمين شريفين نيز در اين جنايت دست داشته اند؛ البته اين جنايت درست 16 ماه پس از تخريب گنبد مطهر به عمل آمد!!
باز هم جنايت خونين ديگر درتاريخ 29/ 3/ 1386 برابربا چهارم جمادى الاخر يك روز بعد از سالروز شهادت حضرت زهراء عليها السلام در بغداد در كنار حرم محمدبن عثمان بن سعيد
عمروى سومين نايب خاص حضرت بقيّةاللّه الأعظم روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء يك كاميون پر از مواد منفجره كار گذاشته: هنگام خروج مردم ازنماز منفجر شده و 87 نفر كشته و 210 نفر مجروح به جاى گذاشت!!.
اين جنايت هاى زنجيره اى نشان مى دهد كه تروريست ها دقيقاً جاهاى مربوط به امام زمان عليه السلام را هدف گيرى كرده و مى خواهند نور خدا را خاموش سازند اماكور خوانده اند اين نور هيچ وقت خاموش نخواهد شد زيرا در طول تاريخ در اين مورد از اين جنايت ها زياد به وقوع پيوسته است متوكل ها بيست سال تمام دست وپاى زوار امام حسين عليه السلام را قطع نمود و كشتند و بنى العباس ها و بنى اميه ها وو .. به هدف شوم خود نرسيدند و نخواهند رسيد بلكه اين نور پاك درخشان تر مى شود و خواهد شد انشاءاللّه.
خلاصه مطالب بالا
در تاريخ 3/ 12/ 1384 شمسى گنبد مطهر امامين بزرگوار حضرت امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام را در زمان اشغال خاك عراق با نظاميان آمريكا و اذنابش:
جنايت كاران تاريخ با بمب كار گذاشته شده ويران كردند و در تاريخ 23/ 3/ 1386 شمسى مجدداً بابمب گذارى جانيان وهابيت و همدستانشان، مناره ها و باقيمانده گنبد را ويران نمودند و هنوز هم كه تاريخ 4/ 9/ 1387 شمسى اين سطور را مى نويسم: تجديد بناى آنها به اتمام نرسيده است زيرا هنوز عراق در اشغال آمريكا و
اسلام فراتر از زمان، ص: 337
هم پيمانانش است و هيچ كدام
از دولت هاى ايران و عراق كمر همت را نبسته اند و يا جريان هاى سياسى اجازه نمى دهد خداى متعال روزى را برساند كه جنايتكاران آمريكا و وهابيون خاك كشور اين مردم مظلوم را، تخليه و كار اداره كشور را به صاحبان و مردم كشور بسپارند آمين
بمب گذارى روز عاشورا سردسته ستون پنجم، پس از رحلت جانگداز رسول خدا صلى الله عليه و آله نوشتن اخبار و احاديث و تاريخ را اكيداً ممنوع كرد و در اين باره به خيلى از صحابه ها، تازيانه زد و تنبيه نمود و نگذاشت اين جنايتها و درج آنها، از تاريخ معاصر خود فراتر رود تا به دست فراموشى سپرده شود و آيندگان از آن بى خبر بمانند ولى غافل از اين كه يُرِيدُونَ لِيُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ (8) «1»
آنان مى خواهند نور خدا را با (باد) دهان خود خاموش سازند؛ ولى خدا نور خود را كامل مى كند هرچند كافران خوش نداشته باشند.
يُرِيدُونَ أَن يُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبى اللَّهُ إِلا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ (32 «2»
آنها مى خواهند نورِخدارا با دهان خود خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را كامل كند، هرچند كافران نا خوشنود باشند.
با آنهمه شدت عملها و سختگيرى ها باز سينه ها و قلمهاى خداجو و خداترس در بيغوله ها و زير زمين ها و دشت ها و بيابان ها و كوه ها و دره ها
وو ... به گونه اى تاريخ اين مظلوميت ها و حق كشى ها و حق بردن ها و فضايل آنهارا حفظ كردند تا به دست آيندگان برسد و با وجدان سالم خود به قضاوت بنشينند و ايرادگيرى و اشكال تراشى نكنند كه (آخر اين جريانها درچه تاريخى و چه روزى اتفاق افتاده كه تاريخ آنها را به طور كامل ضبط نكرده است) مگر رئيس گروه فشار و خواهان و پيروانان گمراه آنها درطول تاريخ اجازه ثبت و ضبط آنها را مى دادند.
مگر أتباع آنها نبودند كه تا ديروز شيعيان را قتل عام مى كردند؟! و اجازه ابراز عقيده به آنها نمى دادند و دَم زدن آنها مساوى بود با اعدام؟!
اسلام فراتر از زمان، ص: 338
مگر عزاداران بيگناه سرور شهيدان، چه گناهى كرده بودند، در روز عاشوراى سال 1425 هجرى قمرى مطابق با 12/ 12/ 1382 هجرى شمسى در كربلاى معلّى در مكانهاى مختلف حرمين شريفين و حرم كاظمين عليهما السلام در چندين مورد بمب گذارى كرده و با پرتاب راكت هاى متعدد ميان زوارهاى چند ميليونى كه در اين دو شهر مشغول عزادارى بودند، گروه زيادى را به خاك و خون كشيدند و شهيد و مجروح ساختند «1». مگر هنوز هم هنوز است كه در پاكستان و أفغانستان كسانى با عنوان
(سپاه صحابه) و گروه (القاعدة) و (طالبان) از وهّابيون عربستان الهام گرفته، شيعيان و عزاداران، اهل بيت را به رگبار نمى بندند و كشتن آنها را واجب نمى دانند؟ و پستانهاى هزاران
نفر از زنان شيعه را در «مزار شريف» افغانستان نبريدند و با پولهاى فراوان كه، در اختيار اينها قرار مى دهند املاك و سرزمينهاى شيعيان را با پول گزاف خريدارى كرده و آنهارا جلاى وطن نمى كنند؟!
مگر نسخه دوم جايگزينى صهيونستها در سر زمين فلسطين را، در نوار مرزهاى ايران و آذربايجان، به اجرا در نمى آورند؟!.
همين حالا هم هيچ گونه انعطافى از خود نشان نمى دهند، أحزاب گوناگون براى براندازى شيعيان قد علم كرده وبا دلارهاى نجومى، شروع به تبليغات عليه شيعه ودر رسانه هاى گروهى زمان از انترنت گرفته تا تلويزيون و راديو و مجلات و روزنامه
اسلام فراتر از زمان، ص: 339
ها، شيعه زدائى مى كنند!! و از هيچ گونه سرمايه گذارى عليه شيعه، فروگذار نيستند. اگر قوانين بين المللى اينها را مهار نمى كرد، مگر مى گذاشتند پيروانان اهل بيت، با آرامش خاطر زندگى كنند.
در كتابهاى تفسير و تاريخ و ساير نوشتارهايشان هر وقت به مناسبتى خواسته اند از شيعه نامى به ميان آورند، مگر با جمله هاى زهر آگين قالت الرّوافضة لعنهم اللَّه و يا قالت الرّوافض قبّحهم اللَّه و امثال آن، آنها را بمباران نكرده اند؟!
مگر كسى جرئت داشت از فاطمة و مظلوميت او و شوهر مظلومش و بچه هاى شهداى راه دين، را نام برده و سرگذشت آنها را به رشته تحرير در آورده و به صفحه كاغذ بنشاند؟! مگر عمر نوشتن و ثبت احاديث را به شدت ممنوع نكرد؟! تا احاديث وارده در مناقب اهل بيت عليهم
السلام و مطاعن دشمنان آنها، به دست فراموشى سپرده شود!. همانطور كه مى دانيد، اين ممنوعيت تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز (تقريباً يك صد سال) طول كشيد، در اين مدت طولانى همه اصحاب و بيشتر تابعين از دنيا رفته بودند و با از بين رفتن آنها ديگر چه باقيمانده بود،
مخصوصاً در دوران سياه اولين خلفاى بنى أميه كه، جوامع اسلامى در اثر سكه هاى زرّين، از روايتهاى ساختگى فراوانى كه، از حلقوم خود فروختگان و اشخاص دنيا طلب، و از چنته أبناء زر و سيم بيرون آمده بود، و در مغزهاى بيمار مردم كاشته بودند، چه مدركى پيدامى شد تا به آن استناد شود.
مگر خدايان زر و زور مهلت دادند تا دوستداران اهل بيت عليهم السلام ابراز عقيده نموده و سخنشان را به مردم برسانند وو ...
مگر كسانى كه بچه اش را على مى ناميد، حقوقش را قطع كرده و اسمش را از دفتر (ديوان حكومتى) محو و نابود نمى كردند
جنايت وحشتناك دياله عراق در تاريخ 4/ 2/ 1388 شمسى كه اين سطور را مى نويسم، در اخبار ساعت دو بعد از ظهر تلويزيون پخش كرد كه ديروز در دياله عراق، زائرين ايرانى عتبات عاليات در رستورانى مشغول خوردن غذا بودند، ناگهان بمبى قوى وسيله يك نفر كه بر جمع زوار نفوذ كرده بود به صورت انتحارى، منفجر شده و 53 نفر از زائرين شهيد و 63
اسلام فراتر از زمان، ص: 340
نفر مجروح به جاى گذاشت.
با اين كه نيروهاى اشغالگر آمريكا در آنجا حضور داشتند كه اين جنايت واقع گرديده است؛ اولًا من نمى دانم اين وهابيان از خدا بى خبر مانند شيوخ نهروان دوران امير مظلومان على عليه السلام كه به نام دين، اين كارها را انجام مى دهند، خود را به چه فرهنگى و يا دينى، منتسب مى كنند و فرداروز قيامت در برابر دادگاه عدل الهى چه جوابى خواهند داد؟! و ثانياً در حضور نيروهاى بيگانه، امثال اين فجايع در جايجاى كشور عراق، به وقوع مى پيوندد، آيا اين ها به مراكز مربوطه بين المللى، چه جوابى دارند و با چه دستاويزى، حضور خود را در يك كشور بيگانه، توجيه مى كنند، اينها كه قدرت محافظت از مردم ستمديده عراق را ندارند و يا دارند تسامح مى كنند، يا اساساً اين جنايت ها با طراحى خود اين جانيان تاريخ، به مرحله اجرا در مى آيد، چرا اين كشور را از حضور نحس خود، تخليه نكرده و مملكت را به دست افراد و مسئولين خود كشور، نمى سپارند؟!
كشتار كاظمين در پى جنايت ديروز 4/ 2/ 1388 شمسى، تلويزيون اعلام كرد، امروز نيز دو نفر به صورت انتحارى و با بستن بمب قوى بر خود، در باب المراد و دَرِ ديگر حرمين شريفين كاظمين، خود را منفجر كرده و پنجاه شهيد از عراقى ها و ده
شهيد هم از زائرين ايرانى با يك صد مجروح، آن مكان مقدس را به خاك و خون تبديل كردند، خداوند مسببين و طراحان اين جنايت ها را در دنيا ذليل و در آخرت به عذاب ابدى گرفتار نمايد آمين
اين است سند جنايت وهابى ها و وابستگان آنها با پشتيبانى آمريكاى جنايت پيشه و اسرائيل سفاك و نژاد پرست. أللّهمّ عجّل و قرّب فى فرج مولانا و صاحبنا حجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه الطّبين الطّاهرين آمين ربّ العالمين.
درتاريخ 11/ 4/ 1388 شمسى طبق توافق نامه فى مابين دولتين عراق و آمريكا، ارتش آمريكا از شهرهاى عراق به پادگان هاى خارج شهر منتقل و شهرها را تخليه ودراختيار نيروهاى امنيتى عراق قرار دادند و نيروها عراق امنيت كشور را به دست گرفتند و خداراشكر يك قدم عقب نشينى كردند
بخش 8 احاديث يأتى در اين بخش نيز مانند بخش قبل در باره آيندگان و دوران آخرالزمان، روايات و مطالبى را مى آوريم و از وجدان هاى سالم، قضاوت صحيح و بى غرض و مرض را در مورد علوم فراگير پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام درخواست مى نمائيم
1- خون ريزان بى باك و 14 مورد ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
1- يأتى على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى؛
1- و جوههم وجوه الآدميين، روهايشان روى آدم ها؛
2- و قلوبهم قلوب الشياطين، كامثال الذئاب الضوارى، و دلهايشان دلهاى شيطان هامانند گرگهاى درنده،
3- سفاكون للدماء لا يتناهون عن منكر فعلوه، خون ريزان اند از كار زشتى كه كرده اند بر نمى گردند،
4- ان تابعتهم ارتابوك، اگر پيرو آنها باشى فريبت دهند،
5- و ان حدثتهم كذّبوك، و اگر به آنها سخنى گفتى، تكذيبت مى كنند،
6- و ان تواريت عنهم اغتابوك، اگراز آنهاپنهان شوى، غيبت ترانمايند،
7- السنة فيهم بدعة، والبدعة فيهم سنة، سنّت در آنها بدعت و بدعت درميانشان سنّت مى شود،
8- و الحليم بينهم غادر والغادر بينهم حليم، بردبار ميان آنان حيله گر و حيله گر ميان آنها بردبار،
9- المؤمن فيما بينهم مستضعف، مؤمن در ميان شان مستضعف،
10- و الفاسق فيما بينهم مشرف، و فاسق در ميان آنان شرافتمند،
11- صبيانهم عارم، ونساؤهم
شاطر، بچه هايشان خبيث و شرور وزنانشان مكار و حيله گر،
اسلام فراتر از زمان، ص: 344
12- و شيخهم لا يامر بالمعروف، ولا ينهى عن المنكر، و سالمندانشان امربه معروف و نهى از منكر نمى كند، (ازكنار اين زشتى ها، بى تفاوت مى گذرند).
13- و الالتجاء اليهم خزى، پناهنده شدن بر آنها خوارى است،
14- و الاعتداد بهم ذل، و با آنها آماده شدن (و زندگى كردن) ذلت است،
15- و طلب ما فى ايديهم فقر، و خواستن از آنچه دردست آنهاست فقر است،
فعند ذلك يحرمهم اللَّه قطر السماء فى اوانه، و ينزله فى غير اوانه، و يسلط عليهم شرارهم، فيسومونهم سوء العذاب، يذبحون ابناءهم و يستحيون نساءهم فيدعوا خيارهم فلا يستجاب لهم. «1»
در اين هنگام خداوند آنها را از قطره هاى باران در موسمش، محروم مى نمايد و در غير وقتش نازل مى كند و بر آنها، بدانشان را مسلط مى نمايد و به سوى عذاب بد مى راند و بچه هايشان سربريده و زنانشان را زنده نگهميدارند پس در اين حال خوبانشان دعا مى كنند بر آنها نيز مستجاب نشود
2- دين دارى سخت تر از آتش در كف دست! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان الصابر على دينه مثل القابض على الجمرة بكفه، يقول لذلك الزمان ان كان فى ذلك الزمان
ذئبا والا اكلته الذئاب. «2»
مى آيد براى مردم زمانى صبركننده بر دينش مانند گيرنده جرقه (آتش) دركف دست خويش است، درباره آن زمان فرمود: اگر در آن زمان گرگ باشد و گرنه گرگ اورا مى خورد.
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان الصابر منهم على دينه كالقابض على الجمرة بكفه. «3»
بيايد بر
اسلام فراتر از زمان، ص: 345
مردم زمانى كه صبر كننده در آن بر دين خود، مثل كسى شود كه آتش در دست داشته باشد.
3- در روايت ديگر بعد از اين فرمايش فرمود: له اجر خمسين منكم. «1»
براى او اجر پنجاه تاى شما را مى دهند.
4- امام صادق عليه السلام فرمود: براى صاحب اين امرغيبتى است كسى بخواهد در آن زمان دين خود را حفظ نمايد مثل كسى باشد كه بخواهد شاخه خاردار را از بالا به پائين با دست (خالى و عريان) بكشد پس فرمود: كدام يك از شما شاخه خواردار را در دستش نگه مى دارد ..... «2» در بخش سيأتى هم روايتى به اين مضمون گذشت و در ليأتينّ نيز خواهد آمد
3- دور هم نشينان مساجد 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: فى آخر الزمان ناس من امتى ياتون المساجد يقعدون فيها حلقا ذكرهم الدنيا، و حبّهم الدنيا. لا تجالسوهم، فليس للَّهِ
بهم حاجة. «3»
مى آيد در آخر زمان مردانى از امت من به مسجد مى آيند و دورهم مى نشينند ذكرشان دنيا و دوستى دنياست، با آنها مجالست نكنيد (و همنشين نشويد چون) خدا به آنها نيازى ندارد.
2- انس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«يأتى على الناس زمان يتحلّقون فى مساجدهم و ليس همّتهم الّا الدّنيا، ليس للّه فيهم حاجة فلا تجالسوهم» «4»
مى آيد براى مردم زمانى در مسجدهايشان حلقه مى زنند و
اسلام فراتر از زمان، ص: 346
همتى جز دنيا ندارند و خدا در آنها حاجتى ندارد پس با آنهاننشينيد.
3- عبداللَّه بن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيكون فى آخر الزمان قوم يجلسون فى المساجد حلقاحلقا، امامهم الدنيافلا تجالسوهم فانّه ليس للّه فيهم حاجة» «1»
به زودى مى شود در آخر زمان گروهى در مسجدها دور هم مى نشينند، پيش رويشان دنياست، پس با آنها ننشينيد خدا بر آنها نياز ندارد.
روايت قريب به اين مضمون در بخش سيأتى نيز گذشت
4- مسجدها با زينت و دلها خراب 1- ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سيكون: فى آخر امّتى اقوام يزخرفون مساجدهم، و يخرّبون قلوبهم يتّقى احدهم على ثوبه مالايتّقى على دينه، لايبالى احدهم اذا سلمت له دنياه ماكان من امر دينه» «2»
به
زودى مى شود در آخر امت من گروههائى كه مسجدهايشان را زينت دهند و دلهايشان را ويران مى سازند، يكى از آنها بر لباسش به گونه اى مى ترسد كه بردينش نمى ترسد، و باكى ندارد بر كار دينش هرچه بگذرد، اگر دنيايش سالم بماند.
2- عبداللَّه بن عمرو از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لياتينّ على النّاس زمان يجتمعون فى المساجد و ليس فيهم مؤمن» «3»
البته مى آيد براى مردم زمانى در مسجدها گردهم آيند و در آنها مؤمنى پيدا نشود!. مشابه اين حديث در سيأتى هم گذشت
5- پنهان شدن مؤمن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى على الناس زمان يستخفى المؤمن فيهم كما يستخفى المنافق فيكم اليوم» «1»
مى آيد براى مردم زمانى كه در آن (زمان) مؤمن در ميانشان مخفى مى شود مانند پنهان شدن منافق در (ميان) شما امروز
6- كهنه شدن قرآن دردلها! در باره قرآن و فراموش شدن و عمل نكردن به آن و اين كه خواننده قرآن زياد باشد و عمل كننده كم وو ... روايات زياد آمده است كه چند روايت در بخش سيأتى گذشت و به چند حديث ديگر نيز توجه نمائيد.
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان يخلق القرآن فى قلوب الرجال كما تخلق الثياب على الأبدان «2»
مى آيد براى مردم زمانى كه قرآن در دلهاى مردان كهنه مى شود مانند كهنه شدن لباس در بدنها.
2- ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان يتعلّمون فيه القرآن فيحفظون حروفه و يضيّعون حدوده، فويل لهم ممّاجمعوا و ويل لهم ممّاضيّعوا، انّ اولى الناس بهذالقرآن من جمعه و لم يواثره عليه». «3»
مى آيد براى مردم زمانى قرآن را ياد مى گيرند و حروف آن را حفظ مى نمايند ولى حدود آن را ضايع مى كنند، پس واى برآنها از آنچه كه جمع
كردند و واى بر آنها از
اسلام فراتر از زمان، ص: 348
آنچه كه ضايع نمودند، همانا بهترين مردم به اين قرآن كسى است كه آن را جمع نمايد و چيزى را بر آن مقدم نشمارد.
3- معقل بن يسار گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «لاتذهب الأيّام والليالى حتّى يخلق القرآن فى صدور اقوام من هذه الأمّة كما تخلق الثّياب و يكون ماسواه اعجب اليهم ... «1»
روزها و شبها نمى رود تا قرآن در سينه هاى گروههائى از اين امت پوسيده شود، مانند كهنه شدن لباس، و غير قرآن براى آنها خوشتر (و مورد پسندتر) (از قرآن) گردد.
4- ابى معبد بن حبّان يا حبّان بن حجر از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان القرآن فى وادٍ وهم فى واد غيره «2»
مى آيد براى مردم زمانى قرآن در يك وادى و آنها در وادى ديگر (خواهند بود).
5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ فى امّتى قوما يقرؤن القرآن، ينثرونه نثر الدقل يتاوّلونه على غير تأويله». «3»
در امت من گروهى اند قرآن را مى خوانند اما آن را مى پاشند مانند پاشيدن بذر، آن را تأويل مى كنند بر غير تأويل خود (برخلاف نزولش تأويل مى نمايند).
6- عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اقرؤالقرآن بألحان العرب و أصواتها و ايّاكم و لحون اهل الفسق و الكبائر فانّه يجى ء
من بعدى اقوام يرجّعون القرآن ترجيع الغنا و النّوح و الرّهبانية، لايجوز تراقيهم، قلوبهم مقلوبة و قلوب من يعجبه
اسلام فراتر از زمان، ص: 349
شأنهم» «1»
قرآن را بالحن هاو صوت هاى عرب تلاوت كنيد مبادا با لحن هاى اهل فسق و كباير بخوانيد، همانا به زودى بعد از من گروههائى مى آيد، قرآن را مانند غنا و نوحه و رهبانيت، ترجيع مى دهند (و درگلوى خود مى لرزانند)، از گردن هايشان بالاتر نرود، دلهاى آنها و دلهاى كسانى به آنها گوش دهد (و از آنها خوششان آيد) وارونه است.
7- حسن گويد: من با عمران بن حصين بودم كه مردى براى مردم سوره يوسف را مى خواند، عمران از قرائت او خوشش آمد و نشست تا اين كه از قرائت فارغ شد و از مردم چيزى خواست، عمران گفت: انّا للّه و انّا اليه راجعون و دست مرا گرفت و گفت: برويم من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود: «اقرؤالقرآن واسألوااللَّه به، فانّه سيأتى اقوام يقرؤن القرآن يسألون به النّاس» «2»
بخوانيد قرآن را و از خدا به احترام آن هرچه مى خواهيد، بخواهيد حتماً به زودى گروه هائى مى آيند قرآن را مى خوانند و براى (خواندن آن) از مردم سؤال مى كنند (و چيزى در خواست مى نمايند).
8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يكون فى آخر الزمان عبّاد جهّال و قرّاء فسقة» «3»
در آخر زمان مى باشد عابدان نادان و قاريان فاسق
7- قرآن را مانند شير مى نوشند 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اسلام فراتر از زمان، ص: 350
(سيخرج: (اقوام من امتى يشربون القرآن كشربهم اللبن) «1»
بزودى گروههائى از امت من بيرون آيند كه مى نوشند قرآن را مانند نوشيدن شير. (يعنى در زبانشان ليز مى دهند بدون اينكه در معناهايش تدبر نمايند و نه در احكامش تأمل كنند بلكه با سرعت مرور مى كند برزبانشان مانند مرور شيرنوشيده شده).
2- عقبه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سيخرج اقوام يشربون القرآن كشربهم الماء». «2»
به زودى بيرون آيد گروه هائى كه قرآن را مى نوشند مانند نوشيدن آب
(يعنى به مضامينش بى اعتنائى مى كنند).
در بخش سيأتى نيز رواياتى در باره قرآن گذشت.
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آخر زمان گروهى خروج كنند كه تازه جوانند (سفهاء الأحلام) يعنى سبك سر و سفيه و بى بردبار: قرآن: مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند: از قول و گفتار بهترين خلق نقل مى كنند و از دين بيرون مى روند مثل (بيرون رفتن) تير از كمان. «3»
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: برپا نشود ساعت تا اين كه برگردد قرآن از آنجا كه آمده بود پس در اطراف عرش براى آن زمزمه اى باشد مثل زنبور عسل:
خداى عز و جلّ بفرمايد ترا چه مى شود؟ عرض كند از طرف تو رفتم و به سوى تو برگشتم: مرا مى خوانند ولى به من عمل نمى كنند: پس آن وقت است كه قرآن بالا مى رود. «4
9- امراء ستمگر و دانايان طمعكار! 8- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اسلام فراتر از زمان، ص: 351
يأتى على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى،
1- امرائهم على الجور اميرانشان بر ستم،
2- و علماؤهم على الطمع، و دانشمندانشان بر طمع،
3- و عبادهم على الرياء، و عابدانشان بر خود نمائى،
4- و تجارهم على اكل الربا، و تاجرانشان بر خوردن ربا،
5- و نساؤهم على زينة الدنيا، و زنانشان بر زينت دنيا،
6- و غلمانهم فى التزويج، و جوانانشان، در ازدواج (وخود فروشى وهمجنس بازى)
فعند ذلك كساد امتى ككساد الاسواق وليس فيها مستقيم، الاموات (أمواتهم) آيسون فى قبورهم من خيرهم، و لا يعيشون (يعينون) الاخيار فيهم، فعند ذلك الهرب خير من القيام. «1»
در آن زمان امت من كساد (وكسل) مى شود مانند كسادى بازارها و در آنها فرد مستقيم نمى باشد، مرده ها (از خيرزنده ها) در قبرهايشان مأيوس مى شوند، خوبان در آنها زندگى نكرده و يارى نمى شوند در اين هنگام گريختن بهتر از ايستادن است.
به جملات و تركيب بندى و مطالب روايت دقت نماييد تا اهميت
پيشگوئى روايت برايتان روشن شود
10- كشتار دانشمندان! 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان يقتل فيه العلماء. «2»
مى آيد براى مردم زمانى كه در آن
اسلام فراتر از زمان، ص: 352
دانشمندان كشته مى شوند
11- مسجد ها زياد و علماء كمياب 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان علماؤها ميتة و حكماؤها ميتة تكثر المساجد و القرّاء حتى لا يجدون عالما الاالرّجل بعد الرّجل. «1»
مى آيد براى مردم زمانى دانشمندانش مرده و حكيمانش ميته شود (براى دفاع از دين و تعليم آن، تحرّكى نخواهند داشت)، مساجد و قاريان زياد شود (ولى علماء به گونه اى كم شود كه) حتى عالمى پيدا نشود مگر مردى پس از مردى (درطول هم نه همزمان)
12- حسودى دانشمندان به يكديگر 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على الناس زمان يحسد الفقهاء بعضهم بعضا، و يغار بعضهم على بعض كتغاير التيوس بعضها على بعض. «2»
مى آيد براى مردم زمانى، فقهاء بعضى بر بعضى حسودى كنند و به همديگر مى پرند مانند پريدن بز نر (و بزكوهى) به يك ديگر
13- احترام محارم شكسته شود! 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
يأتى: على الناس زمان يرتفع فيه الفاحشة، ولتصنع و ينتهك فيه المحارم، و يعلن فيه الزنا و يستحل فيه اموال اليتامى- الخبر. «3»
مى آيد براى مردم زمانى در آن (زمان) كار
اسلام فراتر از زمان، ص: 353
زشت بالا مى گيرد و اين كار حتماً انجام مى گيرد، و محارم هتك حرمت مى شوند و زنا آشكار گردد، و اموال يتيمان حلال شمرده شود؛ تا آخر خبر
14- ازدواج مرد بامرد (همجنس بازى)! 1- ابى هريرة از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يأتى: على النّاس زمان يتزوّج الرّجل كما يتزوّج المرأة». «1»
مى آيد براى مردم زمانى ازدواج كرده شود با مرد آن گونه كه بازن ازدواج مى شود (مرد با مرد ازدواج رسمى مى كند).
2- امام صادق عليه السلام در روايت طولانى كه خواهد آمد فرمود: ... و رأيت النساء يتزوّجن النساء. .. «2» و ديدى كه زنان با زنان ازدواج نمايند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند روز روشن اين زمان مارا مى ديدند كه در آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپائى، قانونى را از مجلس گذراندند كه مرد با
مرد مى تواند ازدواج رسمى نمايد؛
اين قانون در زمان ما، در سال 1380 شمسى ببعد اتفاق افتاد و سنگ بناى اين عمل زشت و از بين برنده كرامت و شرافت مردانگى و انسانيت: گذاشته شد به موازات آن ازدواج دو جنس زن را هم با يك ديگر تجويز كرده و از قانون مى گذرانند، آن وقت است كه فرمايش فراوان رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين باره تحقق يافته است كه كراراً فرموده است: «ويكتفى الرجال بالرجال والنساء بالنساء، وتشبه الرجال بالنساء والنساء بالرجال.» و اكتفا مى كند مرد بر مرد و زن بر زن ومرد شبيه زن و زن شبيه مرد شود!، و امثال اين روايات كه از حلقوم وحى بيرون آمده و به صفحات تاريخ نشسته و تحقق پيدا كرده است!!.
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لاتذهب الدنيا حتّى يستغنى الرجال بالرجال و النساء
اسلام فراتر از زمان، ص: 354
بالنّساء. «1»
دنيا از بين نمى رود تا مرد از مرد اشباع شود و زن از زن!.
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سيكون فى آخر امّتى قوم يكتفى رجالهم بالرجال، و نسائهم بالنّساء، فاذا كان ذلك فارتقبوا عذاب قوم لوط ان يرسل اللَّه عليهم حجارة من سجّيل. «2»
به زودى مى شود در آخر امت من گروهى كه مردانشان بر مردان و زنانشان برزنان، اكتفاء مى نمايند، پس هنگامى كه اين پيش آمد، منتظر عذاب قوم لوط باشيد كه خداوند بر آنها
سنگ هائى از سجيل بفرستد (وبا كلوخ پاره هائى آنان را از بين ببرد و نابود سازد).
5- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء ... و ديدى كه فسق آشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كردند «3»
6- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجال يتمنون للرجال و النساء للنساء. .. ديدى كه مردها خود را براى استفاده مردان فربه كنند و زنان براى زنان (مرد مرد را آرزو نمايد و زن زن را). «4»
7- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و كان الزنا تمتدح به النساء ... «5» زنا براى زنان مورد ستايش، (و زن فاحشه مورد تمجيد) قرار گرفت (و ديدى كه زنها به عمل زنا افتخار كنند).
8- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت المرأة تصانع زوجها على نكاح الرجال .. «6» و
اسلام فراتر از زمان، ص: 355
ديدى كه زن براى نكاح مردان با شوهر خود همكارى كند (وتشويق نمايد تا راه زشتى ها را براى خودش، هموار نمايد كه شوهر نتواند براى كارهاى خلاف عفت او حرف بزند).
9- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت اكثر الناس و خير بيت من يساعد النساء على فسقهن ... «1» و ديدى كه بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن باشد كه به زنان در هرزگيشان يارى رسانند.
10- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و يتغاير على الرجل الذكر فيبذل له نفسه
و ماله ... «2» و ديدى كه به مردنر هوس عمل زشت كرده و خود و اموالش را به او بذل مى كند (و در اختيار او مى گذارد).
11- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يُعيّر على اتيان النساء ... «3» و ديدى كه مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار گيرد (كه چرا با مردان آميزش نمى كند).
12- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يأكل من كسب امراته من الفجور، يعلم ذلك و يقيم عليه .. «4» و ديدى كه مرد از كسب هرزگى زنش نان مى خورد، مى داند و به آن تن مى دهد (وبى اعتنا مى شود).
13- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت المرأة تقهر زوجها، و تعمل ما لا يشتهى و تنفق على زوجها ... «5» و ديدى كه زن بر مرد خود مسلط شود و كارى را كه مرد نمى خواهد انجام دهد و به شوهر خود خرجى مى دهد.
14- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل يكرى امرأته و جاريته و يرضى بالدنى من الطعام و الشراب ... «6» و ديدى كه مرد: زن و كنيزش را (براى زنا) كرايه مى دهد و به
اسلام فراتر از زمان، ص: 356
خوراك و نوشيدنى پست، تن در مى دهد.
15- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت النساء يبذلن أنفسهن لأهل الكفر ... و ديدى كه زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مى گذارند. «1»
16- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت
الناس يتسافدون كما يتسافد البهائم لا ينكر احد منكرا تخوّفا من الناس ... و ديدى كه مردم (در حضور جمع) همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى شوند و هيچ كس از ترس: آن كار زشت را انكار نكند. «2
15- خود فروشى جوانها 1- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الغلام يعطى ماتعطى المرأة .... و ديدى كه پسر بچه همان مى دهد كه زن دهد. «3»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت الرجل معيشته من دبره و معيشة المرأة من فرجها ... «4» و ديدى كه معيشت مرد از عقب او، و زندگى زن از فرجش، تأمين مى گردد.
3- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و اعطوا الرجال الأموال على فروجهم و تنوفس فى الرجل و تغاير عليه الرجال .. «5» و ديدى كه به مردها پول مى دهند كه با آنها يا با زنانشان عمل نامشروع انجام دهند و در (لواط) مردها با همديگر رقابت كردند و به يك ديگر پيشى گرفتند
16- نزديكى با حيوانات! امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رأيت البهائم تنكح ... «6» و ديدى كه با حيوانات عمل
اسلام فراتر از زمان، ص: 357
زشت انجام مى دهند. مشروح روايت در بخش 8 از امام صادق عليه السلام خواهد آمد
17- موفقيت سخن چينان 1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
يأتى: على الناس زمان مى آيد براى مردم زمانى،
1- لايقرب فيه الا الماحل، در (پيش امراء) مقرب نمى شود مگر حيله گر،
2- و لايظرف فيه الا الفاجر، و مورد توجه قرار نمى گيرد مگر دَريده،
3- و لايضعف فيه الا المنصف، و تضعيف نگردد مگر با انصاف،
4- يعدون الصدقة فيه غرما، صدقه را (در اثر نادانى) غرامت (و چپاول) به حساب مى آورند،
5- و صلة الرحم منّا، و صله رحم را، منّت گذاشتن،
6- و العبادة استطالة على الناس. و پرستش خدا را براى بزرگى كردن برمردم،
فعند ذلك يكون السلطان بمشورة النساء وامارة الصبيان و تدبير الخصيان. «1» انجام دهند پس در اين هنگام تسلط با مشورت زنان و فرمانروائى بچه ها و تدبير غلامان خايه ماليده شده پيش مى رود.
حفص، از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله