نامه هاي حكومتي فيروز ميرزافرمانفرما

مشخصات كتاب

سرشناسه : فرمانفرما، فيروز ميرزا بن عباس ميرزا، 1233-1303ق

عنوان و نام پديدآور : نامه هاي حكومتي فيروز ميرزافرمانفرما/ به كوشش فتح الله كشاورز.

مشخصات نشر : تهران: سازمان اسناد ملي ايران، پژوهشكده اسناد، 1377.

مشخصات ظاهري : چهل و شش، 204 ص. [3] ص. : عكس، نمونه.

شابك : 7000 ريال

يادداشت : پشت جلد به انگليسي: F. Keshavarz. Formal letters of Firouz Mirza Farmanfarma.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

يادداشت : نمايه.

موضوع : فرمانفرما، فيروز ميرزابن عباس ميرزا، 1303 - 1233ق. -- نامه ها و يادبودها

موضوع : ايران -- تاريخ -- قاجاريان، 1193 - 1344ق. -- اسناد و مدارك

شناسه افزوده : كشاورز، فتح الله

شناسه افزوده : سازمان اسناد ملي ايران. پژوهشكده اسناد

رده بندي كنگره : DSR1391/ف4آ4 1377

رده بندي ديويي : 955/0745092

شماره كتابشناسي ملي : م 77-5878

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مندرجات

موضوع شماره صفحه

پيشگفتار هفت

مقدمه نه

فهرست موضوعى اسناد سى و يك

نامه هاى حكومتى فرمانفرما 1

تصوير گزيده اسناد 153

فهرست عمومى اعلام 191

ص: 7

ص: 8

پيشگفتار

بسم اللّه الرحمان الرحيم در دوران استبداد و سلطنت مطلقه پيش از استقرار مشروطيت به علت فقدان سازمانها و نهادهاى سياسى رسمى مانند قوه قانون گذارى، حكام و رجال سياسى نقش تعيين كننده اى در سرنوشت كشور داشته اند و در ميان عوامل موثر در تحولات تاريخ معاصر ايران، تلقى اين حكام از حكومت اهميت بسزايى داشته است.

مى توان گفت كه رسيدن افراد به مناصب حكومتى و بطور كلى منشاء قدرت سياسى در دوره قاجار عمدتا از طريق خويشاوندى و رابطه با شاه و درباريان بود. اگرچه در موارد معدودى كياست و كاردانى برخى افراد همچون بعضى از وزرا، منشيان و مستوفيان نيز عامل رسيدن به منصب به حساب مى آمد. از زمان فتحعلى شاه تا استقرار مشروطيت، حكام اكثر ايالات و ولايات كشور از ميان فرزندان و خويشاوندان درجه اول شاه انتخاب مى شدند.

يكى از رجال متنفذ اين دوره، فيروز ميرزا فرمانفرما فرزند عباس ميرزا نايب السلطنه است كه در زمان محمد شاه و ناصر الدين شاه قاجار به مناصب حكومتى رسيد. فرزندان و اعقاب فيروز ميرزا نيز در حكومت قاجار و پهلوى مقامات مهمى را دارا بودند.

مجموعه حاضر كه مشتمل بر تعدادى از نامه هاى فيروز ميرزا فرمانفرما به مقامات درجه اول كشورى است، بسيارى از ابهامات مربوط به قواى نظامى، اوضاع سياسى و ادارى كشور و نحوه دريافت ماليات در فاصله سالهاى 1296- 1285 هجرى قمرى را روشن و مشخص مى سازد و راهگشاى شناخت شخصيت حقيقى فيروز ميرزا فرمانفرما خواهد بود.

سازمان اسناد ملى ايران اميدوار است در اين رهگذر، نكات تازه اى از تاريخ معاصر را مطرح سازد و پژوهشگران و صاحب نظران را در نگارش تاريخى مستند و دقيق يارى نمايد.

اين مجموعه به همت پژوهشگر گرامى آقاى فتح ا ... كشاورز تدوين و تنظيم شده است كه بدين وسيله از تلاشهاى ايشان سپاسگزارى مى شود.

سيد حسن شهرستانى

رئيس سازمان اسناد ملى ايران

ص: 9

مقدمه فيروز ميرزا فرمانفرما

اشاره

تاريخ دوره قاجاريه باوجود نزديكى زمانى و در دسترس بودن اسناد و مدارك آن دوره، هنوز بطور كامل مورد بررسى قرار نگرفته و ابهامات و نكات تاريك فراوانى در آن وجود دارد.

يكى از رجال مهم و مؤثر در حكومت اين دوره، فيروز ميرزا فرمانفرماست. درباره نقش فيروز ميرزا فرمانفرما و عملكرد او در حكومت قاجار نيز تاكنون تحقيق جامعى صورت نگرفته است. بررسى هاى اختصاصى انجام شده در اين زمينه منحصر به برخى تحقيقات پراكنده مانند:

خاندان حكومتگر در ايران، به قلم ابو الفضل قاسمى و تصحيح سفرنامه فيروز ميرزا به كرمان و بلوچستان توسط خانم دكتر منصوره اتحاديه مى باشد. برخى از منابع عمومى دست اول اين دوره نيز مانند آثار اعتماد السلطنه با حمايت حكومت و با ملاحظات خاص پديد آمده است.

در سازمان اسناد ملى ايران، اسناد بسيار ارزشمند و قابل توجهى از دوره قاجاريه نگهدارى مى شود. بخشى از اين اسناد كه به دليل اهميت موضوعى آنها انتخاب و در قالب مجموعه حاضر تقديم جامعه پژوهشگران مى گردد، اسنادى است كه از اداره كل بيوتات وزارت امور اقتصادى و دارايى به سازمان انتقال يافته و شامل نامه هاى فيروز ميرزا فرمانفرما به ناصر الدين شاه و برخى از تلگرافات رجال درجه اول كشور به فيروز ميرزا و پاسخ تلگرافات مزبور است.

از آنجا كه فرمانفرما داراى مناصب مهم و مختلفى بوده، تحقيق حاضر به منظور بررسى عملكرد او به لحاظ سياسى، اجتماعى و بويژه نظامى و نيز ارائه اطلاعات موجود در اسناد درباره اوضاع عمومى و بخصوص وضعيت نظامى كشور انجام پذيرفته است. ضمنا مطالعه اسناد حاضر خواننده را با نوع نثر و واژه هاى مستعمل در آن دوره و همچنين روابط ادارى

ص: 10

كارگزاران حكومت آشنا مى كند.

فيروز ميرزا فرمانفرما شانزدهمين فرزند ذكور عباس ميرزا نايب السلطنه، در سال 1233 ه ق به دنيا آمد.

او در سن 17 سالگى والى فارس شد و تا سال 1303 ق؛ يعنى حدود 53 سال از عمر خود را عهده دار مناصب مهم بود. فيروز ميرزا با هما خانم، دختر بهمن ميرزا بهاء الدوله (1) ازدواج كرد. (2)

وى در اين مدت دوبار به حكومت فارس، دوبار به حكومت كرمان و دوبار به پيشكارى وليعهد در آذربايجان منصوب گرديد. سپس ارتقاى منصب يافته، به وزارت جنگ برگزيده شد.

بعد از آن با دريافت لقب فرمانفرمايى، به حكومت ايالت مركزى انتخاب گرديد.

پس از درگذشت فتحعلى شاه، حسينعلى ميرزا فرمانفرما، فرزند او كه حدود سى و پنج سال حاكم فارس و بنادر بود به دستيارى حسنعلى ميرزا شجاع السلطنه والى كرمان، با محمد شاه به مخالفت برخاست و تاج بر سر گذاشته، خود را حسينعلى شاه خواند و سكه بنام خويش زد و در عمارت آيينه، مشهور به كاخ همايون به تخت نشست. محمد شاه براى مقابله با او، به صوابديد ميرزا ابو القاسم قائم مقام ثانى، در اواخر شوال 1250 اردويى فراهم نموده به فارس اعزام كرد.

رضا قلى خان هدايت در اين باره مى نويسد:

(حسب الامر پادشاه جم جاه نواب فيروز ميرزا ... به پيشكارى معتمد الدوله منوچهر خان گرجى و جمعى از سپاه نظام به سردارى لينزى (3) صاحب انگليسى و بعضى از ارباب مناصب ايرانى مامور نظم عراق و فارس و كرمان شدند. نواب شجاع السلطنه از فارس حركت و در قشلاق حوالى اصفهان به مقابله سپاه آمد منهزما به فارس مراجعت كرد.) (4)6.

ص: 11


1- . پسر فتحعلى شاه
2- . عقدنامه اين ازدواج كه يكى از اسناد گرانبهاى صداقيه عصر قاجار است و حدود يك متر و نيم طول دارد و با خط خوش و نقاشى و تذهيب بى نظير تهيه شده، در موزه راث rath سوئيس- ژنو نگهدارى مى شود. ر. ك. به محمد ابراهيم باستانى پاريزى، فرمانفرماى عالم (تهران، انتشارات علمى، چاپ دوم، 1367) ص 422.
3- . لينزى sir Henry Lindsay Bethune در قشون عباس ميرزا فرمانده توپخانه بود.
4- . رضا قلى خان هدايت، فهرس التواريخ، به تصحيح و تحشيه دكتر عبد الحسين نوايى- مير هاشم محدث، (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ج 1، 1373) ص 7- 446.

در كتاب (شرح ماموريت آجودانباشى) (1)، (شيل صاحب) (2) نماينده دولت انگليس در دربار ايران و شمارى صاحب منصب انگليسى مستخدم قشون ايران را جزء همراهان فيروز ميرزا در اين اردوكشى ذكر كرده و تعداد سپاهيان اعزامى را هفت هزار نفر نوشته در حالى كه فسايى در فارسنامه ناصرى (3) و اعتضاد السلطنه در اكسير التواريخ، (4) اين تعداد را شش هزار نفر ذكر كرده اند. به هر روى نتيجه اين اردوكشى- كه جزئيات آن به تفصيل در فارسنامه ناصرى آمده- منجر به شكست شجاع السلطنه و حسينعلى شاه گرديد. درباره ورود پيروزمندانه فيروز ميرزا و همراهان به شيراز، فسايى چنين مى نويسد:

(... فيروز ميرزا معتمد الدوله با اردو و همراهان ... روز بيست و هشتم ماه ذيقعده 1250 وارد شهر شدند و ارگ را بر نواب فرمانفرما محاصره نموده ... داخل شدند و قراول بر نواب فرمانفرما و شجاع السلطنه گماشتند ... در شب اين روز، نواب فرمانفرما و نواب شجاع السلطنه را از ارگ درآورده به منصور خان فراهانى سپرده با يك فوج سرباز و جمعى سوار و شش ارابه توپ روانه تهران نمودند.) (5) و پس از آن فيروز ميرزا به پيشكارى و وزارت منوچهر خان معتمد الدوله والى فارس شد.

بديهى است كه عاقبت خوشى در انتظار حسينعلى شاه و شجاع السلطنه نبود، چنانكه پس از اعزام آنها به تهران، (در بين راه شجاع السلطنه را بدست باقر خان بيگلربيگى از حليه بصر (6) عارى ساخته و كور كرد و به ورود تهران او را در برج نوش باغ لاله زار نزديك ارگ زندانىشم

ص: 12


1- . محمد مشيرى، شرح ماموريت آجودانباشى (حسين خان نظام الدوله) به انضمام متن سفرنامه عبد الفتاح گرمرودى (تهران، سازمان انتشارات اشرفى، ج 2، 1356) ص 180.
2- . شيل صاحب در سال 1830 به آذربايجان آمد. همسر او ليدى شيل كتابى در مورد وقايع ايران نوشته كه در سال 1362 ش. توسط آقاى حسين ابو ترابيان تحت عنوان خاطرات ليدى شيل ترجمه و چاپ گرديد.
3- . ر. ك. حاج ميرزا حسن حسينى فسايى، فارسنامه ناصرى، تصحيح و تحشيه از دكتر منصور رستگار فسايى (تهران، انتشارات اميركبير، جلد اول، 1367) ص 763.
4- . ر. ك. عليقلى ميرزا اعتضاد السلطنه، اكسير التواريخ (تاريخ قاجاريه از آغاز تا 1259 ق) به اهتمام جمشيد كيان فر (تهران، انتشارات ويسمن، 1370) ص 191.
5- . ميرزا حسن فسايى، همان، ص 765.
6- . زيور چشم

نمودند و سه ماه بعد فرمانفرما به بيمارى وبا كه در تهران شيوع داشت درگذشت. (1)

پسران حسينعلى ميرزا فرمانفرما از طريق بوشهر به لندن گريخته و دولت انگليس براى هر يك از آنان ماهى سيصد تومان مقررى تعيين نمود. (2)

اما اين سه برادر يعنى نجفقلى ميرزا والى، رضا قلى ميرزا نايب الاياله و تيمور ميرزا حسام الدوله هنگام فرار در ممسنى گرفتار ولى خان ممسنى صاحب قلعه سفيد گرديدند.

ولى خان به همراه گروهى راهزن مدتهاى مديد در اين منطقه مال التجاره كاروانها را از قبيل قماشهاى نفيس هندى و شالهاى كشميرى به غارت مى بردند. پسران حسينعلى ميرزا فرمانفرما مجبور شدند نيمى از جواهرات همراه خود را كه ذخيره چندين ساله فرمانفرمايى خود بود به نام سلامت روى (3) به ولى خان داده، عبور نمايند.

در اواخر سال 1251 معتمد الدوله، محمد طاهر خان قزوينى را به منظور مطالبه جواهرات و اشياء نفيسه از ولى خان به قلعه سفيد اعزام نمود. اما پس از اينكه موفقيتى نصيب محمد طاهر خان نگرديد، فيروز ميرزا و معتمد الدوله راسا عازم بازپس گيرى جواهرات مورد نظر شدند و پس از نيل به مقصود، بازگشتند. ميرزا حسن فسايى درباره عاقبت كار ولى خان ممسنى چنين مى نويسد:

(اسماعيل خان قراچلو سركرده سوار قراچلو در اوايل ماه ربيع الاول [1252] چون برفراز پشته اى برآمد ولى خان را در پشت آن پشته با پنج شش نفر خفته ديد بى غائله او را در خواب دستگير نموده ... به شيراز آورده با دو نفر پسران او روانه تهران و از تهران به اردبيل و سپس به تبريز بردند ... تا در تبريز به تدريج بدرود زندگانى نمودند.) (4)

فيروز ميرزا پس از اين اقدام به اتفاق معتمد الدوله به رتق و فتق امور فارس و بنادر پرداخت و هريك از مخالفين حكومت را به نحوى سركوب كرده و از ميان برداشت. كليه حكام و مامورين محلى را معزول و بجاى آن موافقين و نزديكان خود را بكار گمارد. حكومت فيروز ميرزا در فارس حدود يك سال ادامه داشت. در اين مدت گزارشهايى مكرر از سوء رفتار منوچهر خان8.

ص: 13


1- . بنگريد به محمد مشيرى، همان، ص 6- 95.
2- . احمد ميرزا عضد الدوله، تاريخ عضدى، توضيحات و اضافات به كوشش دكتر عبد الحسين نوايى (تهران، انتشارات بابك، ج 1، 1355) ص 192- 191.
3- . امنيت
4- . ر. ك. ميرزا حسن فسايى، همان، ص 768.

معتمد الدوله پيشكار فيروز ميرزا به دار الخلافه مى رسيد و حاكى از آن بود كه تمام همت معتمد الدوله مصروف جمع آورى و افزودن مال و منال گشته و با مامورين زيردست رفتار مناسبى ندارد. بنابراين در اواخر سال 1251 ق معتمد الدوله به تهران احضار و فيروز ميرزا از حكومت فارس عزل گرديد و بجاى او فريدون ميرزا نايب الاياله سابق آذربايجان به پيشكارى ميرزا محمد تقى آشتيانى ملقب به قوام الدوله به حكومت فارس منصوب شد. در همين زمان آقا خان محلاتى در كرمان ياغى شده (1) و از حكومت معزول گرديد و فيروز ميرزا از طرف محمد شاه به حكومت كرمان و دفع آقاخان مامور شد. رضا قليخان هدايت در اين زمينه مى نويسد:

(اميرزاده فيروز ميرزا بعد از ورود نواب مستطاب فريدون ميرزا فرمانفرماى فارس رخصت انصراف و اذن انعطاف بجانب كرمان گرفته با چاكران و وابستگان خود روانه گرديد.) (2)

محمد جعفر خورموجى مورخ دوره ناصر الدين شاه درباره طغيان آقا خان چنين مى نويسد:

(بعد از قضيت رب الارباب سوء رفتار و زشتى گفتار حاجى ميرزا آقاسى مايه اسباب گرديد، متمرد و متوحش شد [آقا خان] و در قلعه بم متحصن گشت اميرزاده فيروز ميرزا نصرت الدوله و سهراب خان امير تومان نامزد ماده طغيان وى گرديدند). (3)

آقا خان حدود دو سال در بم و نرماشير به مقاومت پرداخت تا اينكه در اواخر سال 1254 ق پس از محاصره قلعه بم قرآن مجيد را با تيغى از گردن آويخته و از فيروز ميرزا امان گرفت و به تهران فرستاده شد و در زاويه حضرت عبد العظيم مقيم گشت. در اين زمان با وساطت فريدون ميرزا، فرمانفرماى فارس مورد عفو واقع شد. وى عمامه سبز بر سر نهاد تا حاج ميرزا آقاسى براى او امان گرفت. (4)د.

ص: 14


1- . يكى از اقدامات آقا خان در كرمان اين بود كه ميرزا كاظم خان كلانتر و پسرش زمان خان را طلب داشته چهار چشم اين دو نفر را در يك لحظه كنده است. ر. ك. باستانى پاريزى، همان، ص 307.
2- . رضا قليخان هدايت، تاريخ روضه الصفاى ناصرى (قم، كتابفروشى مركزى، جلد دهم، 1399) ص 186.
3- . محمد جعفر خورموجى، حقايق الاخبار ناصرى، به كوشش حسين خديوجم (تهران، نشرنى، جلد اول، چ دوم، 1363) ص 29.
4- . محمد جعفر خورموجى همان، ص 29. نيز ر. ك. باستانى پاريزى، همان ص 307، در صفحه 504 اكسير التواريخ، اعتضاد السلطنه مى نويسد: [آقا خان] بعد از عفو بر بلوكات محلات كه اباعن جد حكمران بود صاحب اختيار گرديد.

از اقدمات ديگر فيروز ميرزا در اين دوره دستگيرى ملا على اكبر زمان بود. ملا على اكبر از علماى اماميه، نام پدرش زمان و حرفه او صباغى بود. ناظم الاسلام كرمانى درباره او مى نويسد:

(بواسطه امر به معروف و نهى از منكر در سال 1253 ق به يزد تبعيد شد و از آنجا به همين سبب به تهران و از تهران به مشهد رضوى تبعيد شد و در آنجا در سال 1275 به اشاره دولت مسموم و به عالم جاويد شتافت.) (1)

از رويدادهاى مهم اين دوره جنگ هرات داراى ويژگى خاصى است. در جريان اين جنگ چون محاصره هرات توسط ايران بطول انجاميد، انگلستان از طريق اعزام كشتيهاى جنگى به درياى عمان، متوسل به تهديد مستقيم ايران گرديد. به دنبال آن (از شيراز و كرمان به سرعت باد و برق چند تن رسول برسيدند و فريدون ميرزاى حاكم فارس و فيروز ميرزا حاكم كرمان عريضه برسانيدند بدين شرح كه كشتيهاى جنگى دولت انگليس از درياى عمان تا كنار جزيره خارك آمده، سى خانوار مردمى كه در خارك نشيمن داشتند به بذل و احسان فريفته در آن جزيره جاى كرده اند و از براى اندوختن علف و آذوقه غلات و حبوبات را يكى بر چهار بهاء مى دهند و مردم ايشان را دور و نزديك در سواحل بحر به فراهم كردن آذوقه مشغولند). (2)

بدين ترتيب زمانى كه كار هرات به نتيجه مى رسيد، محمد شاه به سبب تهديد صريح انگلستان و يأس كامل او از مساعدت روسها ناچار در 18 جمادى الاخر 1254 ق از تصرف هرات دست كشيد.

در اوائل سال 1266 ق بهرام ميرزا معز الدوله از شيراز به دار الخلافه احضار شد و براى دومين بار حكومت فارس به فيروز ميرزا واگذار گرديد. فيروز ميرزا پس از ورود به شيراز منصب وزارت و پيشكارى ايالت را به ميرزا ابو القاسم تفرشى كه از نوكرهاى او بود واگذاشت و ميرزا ابو الحسن خان مشير الملك را كه مدتى در فارس پيشكار بود به سررشته دارى برگزيد.

محمد جعفر خورموجى كه در تاريخ خود بندرت از افراد تمجيد كرده درباره عملكرد فيروز ميرزا در فارس مى نويسد:

(غايت سعى و جد و جهد مبذول نمود، فارسى تازه شد و رونقى بى اندازه يافت.) (3)7.

ص: 15


1- . ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان يا تاريخ مشروح و حقيقى مشروطيت ايران (تهران، انتشارات اميركبير، 1371) ص 4.
2- . محمد مشيرى، همان، ص 83.
3- . محمد جعفر خورموجى، همان، ص 87.

چند ماه بعد شيخ نصر خان بوشهرى را در اثر جسارت و عصيان او، از حكومت بوشهر عزل و به تهران فرستاد و ميرزا حسنعلى خان پسر حاجى ميرزا على اكبر قوام الملك شيرازى به حكومت بوشهر و مضافات منصوب و ملقب به دريابيگى نمود و به بوشهر اعزام كرد. اما شيخ حسين خان عم و نايب الحكومه شيخ نصر خان سر به عصيان برآورد. خورموجى در اين باره مى نويسد:

(... فيروز ميرزا، مصطفى خان [سرتيپ] با افواج بحر مواج قراگوزلو را با دو عراده توپ مامور به بندر بوشهر فرمود ... بوشهر به تصرف درآمده ميرزا حسنعلى خان دريابيگى مشغول اخذ باج و خراج گرديد. سرتيپ به شيراز معاودت نمود منصب ميرپنجگى و نشان و حمايل يافت.) (1)

مقارن انتصاب فيروز ميرزا به حكومت فارس و پيش از ورود او به شيراز يعنى در ماه صفر 1266، سيد يحيى پسر آقا سيد جعفر اصطهباناتى به نيريز آمده فتنه اى بپا كرد و مردم را به بابيگرى دعوت نمود و تعداد زيادى از مردم كه با او از در مخالفت درآمده بودند به اشاره او كشته شدند. در فارسنامه ناصرى در اين باره چنين مى خوانيم:

(... در بلده نيريز كه اشرار آن بر حاجى زين العابدين خان حاكم خود شوريده بودند رحل اقامت افكند [سيد يحيى] و اشرار را با خود يار كرد [تا] عدد جنگى آنها از سه هزار نفر بگذشت.) (2)

چون اين خبر به فيروز ميرزا رسيد به نصير الملك پيغام داد به تعجيل دو فوج از سربازان قراگوزلو به همراه تجهيزات كافى براى دفع سيد يحيى روانه سازد. نصير الملك سپاه مناسبى تدارك ديده، اعزام نمود.

اردوى اعزامى بعد از درگيرى با افراد سيد يحيى او را دستگير كرده به شيراز آوردند و در آنجا ورثه مقتولين او را به حكم قصاص كشتند. (3)

از آنجا كه در اين دوره مرزهاى جنوبى كشور از جمله بوشهر جزو مناطق حساس و حياتى3.

ص: 16


1- . محمد جعفر خورموجى، همان، ص 87.
2- . ر. ك. ميرزا حسن فسايى، همان، ص 793.
3- . محمد حسن خان اعتماد السلطنه، مراة البلدان، با تصحيحات و حواشى و فهارس، به كوشش دكتر عبد الحسين نوايى و مير هاشم محدث (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، جلد 2 و 3، 1367) ص 973.

كشور بشمار مى رفت، ضرورت بناى استحكامات دفاعى در اين مناطق كاملا محسوس بود.

فيروز ميرزا اين مهم را جزء برنامه هاى خود قرار داد. يكى از نامه هاى مرحوم ميرزا تقى خان اميركبير به ناصر الدين شاه درباره همين موضوع است. در اين نامه آمده:

(... نقشه بوشهر را نواب نصرت الدوله به حضور مرحمت ظهور همايون آورده است. حالا به جهت قلعه و برج كه در بوشهر ساخته مى شود، ديدن آن نقشه لازم است. جسارت كرده، مستدعى است مقرر فرمايند كه نقشه بوشهر را نزد فدوى بياورند كه تا حاجى قوام حضور دارد قرار اين امر با حضور او داده شود.) (1)

مرحوم اميركبير در نامه ديگرى به ناصر الدين شاه در باب ايجاد نظم و امنيت در بوشهر و تقدير از اقدامات فيروز ميرزا چنين مى نويسد:

(... در باب بندر بوشهر اظهار مسرتى فرموده بودند، اميدوارم از فضل خدا فتوحات مسرت هاى كلى بر خاطر همايون حاصل شود ... در خصوص التفات به نصرت الدوله فرمايش فرموده بودند، بسيار به موقع است، ساعتى پيش از اين به آقا محمد حسن اظهار شد كه به خاكپاى مبارك معروض دارد و تشخيص التفات را هم عرض كرده بودم كه اگر صلاح دانيد آن طور حكم فرمايند.) (2)

در سال 1267 ق تعدادى از اهالى لارستان فارس طغيان نموده و در قلعه (بهده) (3) متحصن شدند. علت اين طغيان را اعتماد السلطنه بواسطه وجود قلاع مستحكمه و جبال شامخه دانسته ولى خورموجى آن را به واسطه سوء سلوك ميرزا نعيم نورى كه از جانب فيروز ميرزا حاكم لارستان بود ذكر كرده است. (4)

به هر روى به دستور فيروز ميرزا فوج سيلاخورى مامور تخريب قلعه و تاديب متحصنين شده و خدمت مزبور را به نحو خواسته شده انجام دادند.

در ماه رجب اين سال ناصر الدين شاه به عزم مسافرت به اصفهان از دار الخلافه خارج شد.6.

ص: 17


1- . ر. ك. نامه هاى اميركبير به انضمام رساله نوادر الامير، تصحيح و تدوين سيد على آل داود (تهران، انتشارات نشر تاريخ ايران، ج 1، 1371) ص 80.
2- . همان، ص 176.
3- . به نوشته اعتماد السلطنه دور اين قلعه چهار هزار ذرع و در سر كوهى كه هشتصد ذرع ارتفاع داشت واقع بود. ر. ك. اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2، ص 1053.
4- . ر. ك. اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2، ص 1053، نيز ر. ك. محمد جعفر خورموجى، همان، ص 96.

فيروز ميرزا حكمران فارس به محض شنيدن خبر به اتفاق محمد قلى خان ايل بيگى ايلات فارس عازم فارس گرديد. آنها طى ديدار با شاه مورد عنايت خاص او قرار گرفتند. فيروز ميرزا هنگام بازگشت از اصفهان از برخى نواحى سركشى كرد. فسايى در اين باره مى نويسد:

(فيروز ميرزا از اصفهان از راه بلوك سرحد شش ناحيه و نواحى كوه كيلويه و ده دشت وارد بلده بهبهان گرديد و ايالت آن را به مقرب الخاقان مهر على خان شجاع الملك نورى عنايت نمود و نواحى آن سامان و بلوك ممسنى را نظم داده از راه كازرون در اواخر ذيحجه اين سال عود به شيراز نمود.) (1)

فيروز ميرزا جهت انتظام امور منطقه بندر عباس در ربيع الثانى سال 1268 سفرى به آن نواحى نمود و در جمادى الثانى اين سال به دار العلم شيراز بازگشت. در همين سال پانزده باب چاپارخانه در عرض راه فارس ساخته شد. اعتماد السلطنه درباره ايجاد نظم و امنيت در منطقه گرمسير توسط فيروز ميرزا چنين مى نويسد:

(ميرزا محمد على خان ناظم الملك از جانب نواب والا نصرت الدوله حكمران فارس به گرمسيرات رفته سه قلعه محكم بلوك اهرم را كه يكى در صحرا و دو در كوه بود گرفته و خراب كرده، حاجى ابو الحسن اهرى را نيز كه بواسطه استظهار بر قلاع مزبوره شرارت مى نمود به سزاى خود رسانيد. دو سه قلعه ديگر كه در بلوك جويم و بيدشهر در تصرف اشرار بود مستخلص شده آن حدود نظم يافت.) (2)

درپى اين اقدامات از طرف ناصر الدين شاه نشان مرتبه اول ميرپنجگى و حمايل سرخ و سفيد مخصوص اين رتبه به فيروز ميرزا اعطا و هزار و دويست تومان بر مواجب او اضافه گرديد و اشخاصى كه به همراه او در گرمسير خدمت كرده بودند، مورد تقدير شاه قرار گرفتند.

در ربيع الاول سال 1269 فيروز ميرزا به منظور ايجاد امنيت و سركشى از منطقه سفرى به دشتستان و بوشهر نمود.

براساس نوشته هاى فسايى در فارسنامه ناصرى در خلال اين سفر زلزله شديدى در شيراز روى داد. فسايى مى نويسد:

(... در شب بيست و پنجم ماه رجب [1269] پانزدهم ارديبهشت جلالى كه آفتاب در سيزدهم درجه و چهل و شش دقيقه نور بود نزديك به يك ساعت پيش از طلوع صبح صادق در شهر4.

ص: 18


1- . بنگريد ميرزا حسن فسايى، همان، ص 797.
2- . اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2 و 3، ص 1124.

شيراز زلزله شديد بيامد و چندين صدخانه را ويران و چندين هزار را شكسته نمود و چندين هزار نفر در زير عمارات خرابه بماندند و بمردند و بيشتر مساجد و مدارس خراب گشت و عموما محتاج به تعمير گرديد.) (1)

فيروز ميرزا در شعبان آن سال از ماموريت بازگشت و در خارج شيراز توقف كرده، از حكومت فارس استعفا نمود. بجاى او طهماسب ميرزا مويد الدوله با وزارت ميرزا محمد تقى آشتيانى به حكومت فارس منصوب شد.

در آن زمان آذربايجان چون پرجمعيت ترين منطقه ايران و مقر وليعهد بود داراى دوپيشكار بود. يكى پيشكار كل قائم مقام وليعهد كه امور عمومى ايالت را اداره مى كرد و ديگرى پيشكار مالى بود. در سال 1270 ق فيروز ميرزا از طرف ناصر الدين شاه به نيابت معين الدين ميرزاى وليعهد شيرخوار و به جاى برادرش حمزه ميرزا حشمت الدوله مامور حكومت آذربايجان و قائم مقام وليعهد گرديد. وزارت او را ميرزا صادق مستوفى (2) عهده دار بود.

در سال 1273 ق از حكومت آذربايجان معزول و به دار الخلافه احضار شد. (3) سال بعد به حكومت اراك منصوب گرديد. سپس در همان سال حكومت تويسركان و ملاير به مناصب او افزوده شد. (4)

فيروز ميرزا در سال 1275 ق مورد توجه خاص شاه قرار گرفت و با حفظ مناصب پيشين، به جاى محمد تقى ميرزا ركن الدوله به حكومت دار الخلافه منصوب گرديد. ضمنا فرزند ارشد او حميد ميرزا مورد عنايت واقع شد. اعتماد السلطنه ذيل وقايع 1275 مى نويسد:

(اميرزاده سلطان حميد ميرزا ولد نواب والا نصرت الدوله به منصب سرهنگى خارج از فوج برقرار گرديد.) (5)

در ماه شعبان اين سال ناصر الدين شاه به قصد مسافرت به ايالات مركزى و آذربايجان از دار الخلافه خارج شد و به لحاظ اعتمادى كه به فيروز ميرزا داشت، او را ناظر اعمال وزراء و در6.

ص: 19


1- . ميرزا حسن فسايى، همان، ص 800.
2- . مستوفى عموزاده ميرزا آقا خان نورى بود كه در سال 1270 ملقب به قائم مقام شد.
3- . ر. ك. محمد جعفر خورموجى، همان، ص 227.
4- . همان، ص 247.
5- . اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2 و 3، ص 1326.

واقع قائم مقام خود كرد.

شاه طى اين سفر كه شش ماه بطول انجاميد، ابتدا به قم عزيمت نمود (1) و سپس به شهرهاى محلات، همدان، سنندج، سلطانيه و تبريز رفته و پس از اقامت چند هفته اى در باغ شمال تبريز از راه هشترود، ميانه، خمسه و قزوين بازگشت و در ربيع الاول 1276 وارد تهران شد.

عملكرد فيروز ميرزا در غياب شاه مورد رضايت او واقع شد. خورموجى مى نويسد:

(... چون در اين مدت كه كوكب فيروزى كوكب همايون تشريف فرماى ساحت عراق و خمسه آذربايجان مى بودند، خدمات شايان از اميرزاده نصرت الدوله به عرصه ظهور رسيده بود ... به اعطاى يك قطعه نشان تمثال بى مثال مكلل به الماس و يك ثوب قباى ترمه تن پوش مبارك سرافراز و قرين افتخار و اعزاز آمد.) (2)

بدنبال آن علاوه بر سمت هايى كه داشت به عضويت شوراى دولتى كه در اين سال به دستور ناصر الدين شاه تشكيل شده بود انتخاب گرديد.

در سال 1277 ق در تهران قحطى روى داد و نان ناياب شد. همزمان با آن بروز وبا و مرگ و مير ناشى از آن مردم را وحشت زده نمود. مردم نانوايى ها را غارت كردند و به مامورين دولتى هجوم آوردند. (به دستور شاه، علما و اعيان شهر در خانه نصرت الدوله اجلاس كردند و امر خبازها به آقا مهدى ملك التجار واگذار شد.) (3)

در همين سال ميرزا موسى تفرشى كه سالها وزارت حاكم دار الخلافه را عهده دار بود و چندى قبل در اثر بروز اختلاف بين او و فيروز ميرزا از اين شغل معاف شده بود، مجددا به سمت مزبور منصوب گرديد.

حكومت فيروز ميرزا در دار الخلافه چندان طولانى نبود. در همين سال از آن سمت معاف و بجاى او كامران ميرزا پسر سوم ناصر الدين شاه در سن شش سالگى به وزارت و پيشكارى پاشا خان امين الملك به حكومت تهران منصوب شد. حكومت اراك و ملاير همچنان به عهده فيروز ميرزا بود و فرماندهى قواى نظامى آن حدود نيز به او محول گرديد.3.

ص: 20


1- . عبد اللّه مستوفى، شرح زندگانى من يا تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه. (تهران، انتشارات زوار، ج 1، ج 3، 1371) ص 91.
2- . ر. ك. محمد جعفر خورموجى، همان، ص 254. نيز ر. ك. اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2 و 3، ص 1339.
3- . اسماعيل نواب صفا، شرح حال فرهاد ميرزا معتمد الدوله، (تهران، انتشارات زوار، ج اول، چ اول، 1366) ص 243.

در سال 1284 ق عزيز خان مكرى، پيشكار آذربايجان به تهران احضار و به وزارت جنگ منصوب شد و بجاى او فيروز ميرزا نصرت الدوله براى دومين بار مامور حكومت آذربايجان گرديد.

حكومت فيروز ميرزا در تبريز چند ماه بيشتر دوام نداشت و ناصر الدين شاه بجاى او ميرزا صادق قائم مقام را به پيشكارى آذربايجان فرستاد. در همين زمان فيروز ميرزا بجاى سلطان احمد ميرزا عضد الدوله معروف به موچول ميرزا حاكم قزوين شد.

در سال 1285 ق كامران ميرزا به وزارت جنگ منصوب شد و نيابت او به حمزه ميرزا حشمت الدوله محول گرديد.

اسناد شماره يك، دو و سه كه در اين مجموعه ارائه شده مربوط به سال 1285 ق است و شامل نامه هايى است كه فيروز ميرزا به ناصر الدين شاه نوشته و درخواست كرده كه جهت انتظام امور نظامى مسئوليت قورخانه نيز مانند توپخانه به او محول گردد. درخواست او مقبول واقع شد و اداره قورخانه به او واگذار شد.

در اواخر اين سال حشمت الدوله به حكمرانى خراسان منصوب شد و در سال 1286 ق معاونت وزارت جنگ به فيروز ميرزا محول گرديد.

فيروز ميرزا بدليل صغر سن كامران ميرزا، با عنوان معاونت وزارت جنگ عملا وزير جنگ بود تا اينكه در ذيحجه سال 1287 اين منصب بدون واسطه به او داده شد.

ناصر الدين شاه در يادداشتهاى روزانه خود، دو روز پس از بازگشت از سفر عتبات چنين مى نويسد:

(وزارت لشگر هم جزء رياست كل قشون به خود نصرت الدوله التفات شد و در كار خود مستقل گرديد ... پسر نصرت الدوله سلطان حميد ملقب به نظام الدوله شده براى رياست قشون آذربايجان مامور شد. (1)

اسناد شماره 4 تا 33 و همچنين اسناد شماره 34 تا 38 اين مجموعه، نامه هاى فيروز ميرزا به ناصر الدين شاه است و مربوط به سالهاى 1286 و 1287 ق يعنى دوران معاونت وى در وزارت جنگ مى باشد.2.

ص: 21


1- . شهريار جاده ها: سفرنامه ناصر الدين شاه به عتبات، به كوشش محمد رضا عباسى، پرويز بديعى (تهران، سازمان اسناد ملى ايران، 1372) ص 232.

اسناد شماره 39 تا 53 مربوط به سال 1288 ق است و شامل نامه هايى است كه فيروز ميرزا در زمان تصدى وزارت جنگ به ناصر الدين شاه نوشته است. موضوع اين نامه ها عمدتا مربوط به امور نظامى كشور از قبيل انتصاب فرماندهان قشون، مشكلات، كمبودها و نواقص توپخانه و قورخانه، كارخانه باروت، اسلحه سازى، مشق افواج، تأمين جيره و مواجب قشون، جابجايى افواج، ايجاد نظم و امنيت در فارس و ديگر مناطق كشور و ... مى باشد و اطلاعات دست اول و شايان توجه از وضعيت نظامى و عمومى كشور در اين دوره بدست مى دهد.

در اين دوره شاه فرمانده عالى ارتش بود، يك افسر ارشد به عنوان وزير جنگ وظيفه تدوين و اجراى سياستهاى نظامى را عهده دار بود. وزير جنگ گاهى سپهسالار نيز خوانده مى شد. امور نظامى در ظاهر از امور كشورى جدا بود، اما در عمل تمايز مشخصى ميان حدود قدرتها و مسئوليت هاى مقامات كشورى و فرمانده نظامى وجود نداشت. (1)

در يادداشتها و گزارشهايى كه توسط ژنرال ايتاليايى موسوم به (آندره اينى) (2) مسئول آموزش قشون ايران طى سالهاى 1287 تا 1292 ق به وزارت خارجه كشور متبوع خود ارسال گرديده نيز آمار قابل توجهى در اين زمينه ملاحظه مى گردد. در بخشى از اين گزارشها آمده است:

(... نيروى پياده نظام ارتش ايران متشكل از هفتاد و چهار هنگ است. اين هنگ ها در حكم گردانهايى است كه ... برخى از آنها هشتصد نفر و برخى ديگر از هزار نفر سرباز تشكيل شده است.) (3)

افسر ايتاليايى ياد شده فوق درباره نيروهاى متشكل ايلات و تشكيلات آنها مى نويسد:

(عشاير معمولا يك يا چند گردان در خدمت دولت دارند كه اين گردانها با نام ايل خود مشخص شده اند. اين نيروها برحسب تومان يعنى دسته هاى ده هزار نفرى تقسيم شده اند و اولين گردان هر تومان بهادران و آخرين آنها مخبران ناميده مى شود ... نام عشايرى يا منطقه اى هر گردان و نيز شماره تومانى مربوط به آن بر روى پرچم متعلق به آن ذكر شده است. هريك از گردانهاى هزار7.

ص: 22


1- . ر. طوسى، ارتش ايران 1259- 1286 ش، تاريخ معاصر ايران كتاب دوم، مجموعه مقالات (تهران، انتشارات موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1370) ص 95.
2- .EnricoAndreini
3- . آنجلوميكله پى يه مونتسه، ارتش ايران در سالهاى 1874 و 1875 ميلادى. ساختار و سازماندهى آن از ديد ژنرال انريكوآندره اينى، تاريخ معاصر ايران، كتاب سوم، (تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى، 1370) ص 17.

نفرى به ده گردان ... تقسيم شده است.) (1)

اسناد شماره 9، 12، 28 تا 30، 33، 37، 39، 41، 42، 46، 47 و 51 شامل نامه هايى است كه فيروز ميرزا درباره احضار افواج از نقاط مختلف و مهيا نمودن آنها جهت اعزام به خراسان، به ناصر الدين شاه نوشته است.

طى اين سالها مرزهاى خراسان شاهد تاخت وتاز مكرر تركمانان خيوه به خاك كشور بود.

اعتماد السلطنه ذيل وقايع 1288 ق در اين باره مى نويسد:

(هفتصد سوار از تركمانان خيوه به سردارى (ايشان) كه از سردارهاى معروف تركمانان است در حوالى جاجرم قصد تاخت وتاز داشتند. حيدر قليخان سهام الدوله ايلخانى و سردار كل خراسان خبر شده با سواران شادلو بر سر ايشان تاخته جنگ درگرفت، (ايشان) سردار و بسيارى از سواران تراكمه را به ديار عدم فرستادند.) (2)

در همين سال از كلات خبر رسيد كه دوهزار سوار و پياده از حوالى چهچهه عبور كرده و قلعه قراتيكان را محاصره كرده اند. (3) اما سربازان رشيد ترشيزى و اهالى قلعه شكست سختى به مهاجمين داده و پس از كشته شدن سيصد نفر از آنها بقيه فرار كردند.

مورد ديگرى از تهاجم تركمانان در حوالى سرخس روى داد. بدين ترتيب كه حدود هزار و هشتصد نفر (4) تركمن سواره و پياده عازم تاخت وتاز آن حدود بودند كه سپاهى به سردارى سهام الدوله ايلخانى و به حكم حسام السلطنه آنان را شكست داده و مجبور به فرار گرديدند.

على القاعده سياستگزاريهاى كلى در مورد امور سرحدات در دار الخلافه صورت مى گرفت.

اسماعيل نواب صفا در خصوص تشكيل شوراى دولتى جهت بررسى وضعيت ناآرام خراسان چنين مى نويسد:

(جهت رسيدگى به عمل سرحد خراسان و مسئله تطاول روس ... مقرر شد كه وزراء (دار الشوراى دولتى) در اطاق شمس العماره جلوس كنند و زياده از هشت نفر نباشند:9.

ص: 23


1- . آنجلوميكله پى يه مونتسه، همان، ص 17.
2- . اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج 2 و 3، ص 1655، نيز ر. ك. اعتماد السلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، به تصحيح دكتر محمد اسماعيل رضوانى (تهران، دنياى كتاب، جلد سوم، چ اول، 1367) ص 1926.
3- . محمد حسن خان اعتماد السلطنه، الماثر و الاثار، انتشارات كتابخانه سنايى، باب ششم، ص 49.
4- . اعتماد السلطنه، الماثر و الاثار، ص 49.

مستوفى الممالك صدراعظم، كامران ميرزا نايب السلطنه، نصرت الدوله، معتمد الدوله، مخبر الدوله، امين الدوله، ناصر الملك و قوام الملك. ساير وزراى كاردار و وزراى شورى حق حضور در اين مجلس مخصوص را نداشته باشند.) (1)

در مجموعه اسناد حاضر، مواردى از اختلاف نظر فيروز ميرزا با ديگر زمامداران كشور در خصوص امور نظامى بويژه درباره خراسان به چشم مى خورد. بعنوان مثال اسناد شماره 22، 29، 34 نظرات متفاوت آنها را در تأمين ملزومات و تجهيزات نظامى و اعزام قشون به نقاط مختلف خراسان نشان مى دهد. ميرزا حسين خان سپهسالار در مورد انتخاب فوج سمنان يا افواج آذربايجان جهت اعزام به خراسان طى تلگرافى در ربيع الثانى 1288 به ناصر الدين شاه چنين مى نويسد:

(در باب عزيمت فوج سمنان به خراسان، اعتقاد نواب نصرت الدوله اين بود كه باز اين فوج را كماكان در سمنان گذارده و از افواج آذربايجان كه بعد وارد مى شود به خراسان فرستاده شود. به ادله و براهين واضحه فرمايش ملوكانه را درباره عزيمت اين فوج و محسنات فورى كه دارد معلوم و مشهود مشار اليه داشتم تمكين كرد.) (2)

فيروز ميرزا در دوره وزارت جنگ، در بهبود و ساماندهى وضعيت نظامى كشور موفقيت چندانى بدست نياورد. از اين رو ناصر الدين شاه در 13 رجب 1288 يعنى پس از گذشت شش ماه از وزارت جنگ فيروز ميرزا، طى نطق خود در سلام عام او را از اين سمت عزل كرد و چنين گفت:

(... در اين سنوات گذشته ... آن قسمتى كه منظور نظر ما بود، ترقيات در شعب نظام و غير نظامى حاصل نشد. بخصوص آن ترقياتى كه در اسلحه جديد يوروپ و در قواعد مشق و درس علم نظامى كه انا فانا در تزايد است، سرايت به ايران نكرده ... لذا حاجى ميرزا حسين خان مشير الدوله را كه حاضر حضور است از جانب خود نايب كرده، ملقب به سپهسالار اعظم عسگريه مى فرماييم.) (3)1.

ص: 24


1- . ر. ك. اسماعيل نواب صفا، همان، ص 161.
2- . حكومت سايه ها- اسناد محرمانه و سياسى ميرزا حسين خان سپهسالار به كوشش محمد رضا عباسى (تهران، انتشارات سازمان اسناد ملى ايران، 1372) ص 22.
3- . خان ملك ساسانى، سياستگران دوره قاجار، (تهران، كتابخانه طهورى، 1358) ص 71.

در ماه صفر 1290 سپهسالار مقدمات سفر ناصر الدين شاه به فرنگ را ترتيب داد و سعى نمود با انتخاب رجال و شاهزادگان متنفذ و درجه اول مانند نصرت الدوله و حسام السلطنه، جهت همراهى با شاه، آنها را با وضعيت اروپا آشنا سازد.

لكن منابع موجود در اين زمينه بيانگر آن است كه فيروز ميرزا و حسام السلطنه در اين سفر نه تنها نظر مثبتى نسبت به سپهسالار نداشته بلكه جزء مخالفين سرسخت او بوده اند. نواب صفا در اين زمينه مى نويسد:

(در اين سفر حسام السلطنه برادر فرهاد ميرزا و فيروز ميرزا كه سلطان اويس ميرزا احتشام الدوله هم سمت دامادى او را داشته در ركاب شاه قاجار سردسته توطئه گران عليه سپهسالار محسوب مى شده اند.) (1)

از دار الخلافه نيز نامه هايى از طرف علما و امراى دربار مبنى بر خيانت و خطاهاى سپهسالار از جمله انعقاد قرار داد رويتر براى شاه ارسال و خواستار خلع او گرديدند. ناصر الدين شاه ناچار بلافاصله پس از بازگشت از فرنگستان ضمن عزل سپهسالار، در هيأت وزرا تغييرات كلى داد و تشكيلات جديدى ايجاد نمود. فيروز ميرزا در اين تغييرات مجددا به وزارت جنگ منصوب شد.

وزارت وى اين بار نيز مدت زيادى طول نكشيد و در ابتداى سال 1291 ق از اين سمت خلع و به حكومت اراك و بروجرد منصوب شد. شاه قاجار در اواخر سال 1293 ق چند شهر را از قبيل اراك، همدان، ملاير، تويسركان، گلپايگان، خوانسار، نهاوند و بروجرد را به نام ايالت مركزى (2) ناميده و نصرت الدوله را ملقب به فرمانفرما كرده حاكم ولايات مزبوره نمود.

اسناد شماره 54 تا 133 اين مجموعه مربوط به سال 1294 ق يعنى دوره فرمانفرمايى فيروز ميرزا بر ايالت مركزى است. اين اسناد شامل نامه هاى فيروز ميرزا به دبير الملك است كه سمت وزير رسائل يا رئيس دفتر مخصوص شاه را داشته و در آنها درباره افواج، قنوات، هزينه هاى حكومتى، زندگى سادات، طوايف منطقه، تأمين گندم، ماليات، معابر، تأمين امنيت و ديگر امور اجتماعى و حكومتى مذاكره شده است. در سال 1296 ق در كرمان قحطى روى داد3.

ص: 25


1- . ر. ك. اسماعيل نواب صفا، همان، ص 23.
2- . مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12، 13، 14 هجرى قمرى، (تهران، انتشارات زوار، ج سوم، چ 4، 1371) ص 113.

و نان كمياب شد. مردم شهر شورش كردند و يحيى خان كلانتر (1) شهر به قتل رسيد.

به دستور ناصر الدين شاه حاجى غلامرضا خان شاهسون (2) از منصب خود عزل و فيروز ميرزا براى دومين بار به حكومت كرمان و بلوچستان (3) منصوب شد. فيروز ميرزا در موقع حركت به طرف كرمان حضور شاه رسيد. ناصر الدين شاه دستوراتى به او داد و ضمنا قدغن نمود تا محركين قتل يحيى خان كلانتر را مجازات نمايد. فيروز ميرزا عازم كرمان شد و در جمادى الثانى 1296 به محض ورود به گواشير قضيه قتل يحيى خان را پيگيرى كرد (4) و مامورين و فراشها را به تعقيب مقصرين فرستاد و همه آنها را به غل و زنجير كشيدند.

احمد على خان وزيرى در كتاب تاريخ كرمان ضمن تشريح دستگيرى قاتلين يحيى خان كلانتر به اقدامات فيروز ميرزا در تامين گندم پرداخته و قيمت برخى خواروبار را پس از اين اقدامات به شرح زير ثبت كرده:

(... گندم و نان را خروارى كه يكصد من تبريزى باشد دو تومان و پنج هزار و جو پانزده هزار، گوشت يك من يك هزار و قس عليهذا.) (5)

اسنادى كه با شماره هاى 134 تا 159 در اين مجموعه ارائه شده مربوط به سال 1296 ق يعنى دومين دوره حكومت فيروز ميرزا در كرمان است و شامل تلگرافاتى از سوى شاه، سپهسالار، مستوفى الممالك، امين الملك، امين السلطان و نصر الله خان به فيروز ميرزا و پاسخ او به تلگرافات مزبور مى باشد. در اين اسناد درباره امور عمومى منطقه كرمان و مشكلات موجود مذاكره شده است.

در اواخر سال 1296 ق فيروز ميرزا تصميم گرفت به منظور بازديد و سركشى به مناطق3.

ص: 26


1- . سند شماره 157.
2- . ملقب به شهاب الملك و آصف الدوله.
3- . اعتماد السلطنه در اين باره مى نويسد: (... نواب والانصرت الدوله فرمانفرما به حكومت ايالتين كرمان و بلوچستان و اعطاى يك ثوب سردارى ترمه شمسه مرصع منصوب و مخلع گرديدند. ر. ك. اعتماد السلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، ج 3، ص 1993.
4- . محمود همت (متدين) كرمانى، تاريخ كرمان به انضمام وقايع مهم ايران، (تهران، چاپخانه امين، ج اول، 1370) ص 286. نيز ر. ك. باستانى پاريزى، همان، ص 254.
5- . احمد على خان وزيرى، تاريخ كرمان، به كوشش دكتر ابراهيم باستانى پاريزى، (تهران، انتشارات علمى، ج 2) ص 813.

مختلف كرمان و بلوچستان سفر نمايد. (1) در روز 19 محرم سال بعد اين سفر از ماهان آغاز و در 17 ربيع الثانى آن سال يعنى پس از سه ماه با بازگشت فيروز ميرزا به كرمان به پايان رسيد.

يادداشت هاى فيروز ميرزا در طول اين سفر به صورت سفرنامه بجاى مانده است. (2) فيروز ميرزا در اين سفرنامه درباره جاده كرمان- ماهان مى نويسد:

(مسافت راه پنج فرسخ است و راه هموار و درشكه رو و ريگ زار است چنانچه هرگاه باد حركت كند ريگ بسيار مى آورد، بطوريكه خيلى سخت و صعب عبور مى توان نمود. ساكنين اين صفحه مى گويند كه اين ريگها به مرور شدت به هم رسانيده و راست است، چنانچه چهل و سه سال قبل كه باز حكومت كرمان با بنده بود اين ريگ بسيار قليل بود.) (3)

وى در طول سفر تصميماتى در جهت عمران منطقه اتخاد كرد و اجراى آنها را به مسئولين محلى ابلاغ نمود. فيروز ميرزا در مورد شهر بم مى نويسد:

(از نهرهايى كه از بيدران به شهر بم مى آيد قرار دادم كه يك فرسخى خيابان بزرگى تا شهر بيندازند و دو طرف خيابان نهرى حفر كنند درخت هاى نخل و زرد و بيد و گز و كنار بكارند كه خيلى خواهد شد. اين آب زياد از صحراى خشك نرود و از خيابان برود.) (4)

فيروز ميرزا در مورد توسعه فهرج و تبديل آن به مركز منطقه بجاى بمپور در سفرنامه خود چنين مى نويسد:

(... آبادى و قلعه و ساخلو را بايد در فهرج قرار داد ... هزار درجه از بمپور بهتر و سخت و محكم و سنگ و سنگلاخ است. اگر ارگ و قورخانه و جاى ساخلو بنا شود و قصبه در كمال آسانى و مخارج كم بنا گردد و از همه طوايف پنجاه خانوار، سى خانوار حركت داده آورده در آنجا مسكون بشوند كه لامحاله هزار خانوار باشند و بازار مختصرى براى تشويق بنا گردد كه نمونه باشد خيلى زودآباد شده شهرى مى شود.) (5)

باوجود اين به نظر مى رسد عملكرد فيروز ميرزا در كرمان چندان مورد توجه و رضايت كارگزاران دار الخلافه نبوده است. امين السلطان طى تلگرافى در ذيحجه 1296 به فيروز ميرزا 8

ص: 27


1- . سند شماره 153.
2- . اين سفرنامه در سال 1360 توسط خانم دكتر اتحاديه تصحيح و به چاپ رسيده است.
3- . فيروز ميرزا فرمانفرما. سفرنامه كرمان و بلوچستان، به كوشش منصوره اتحاديه (تهران، انتشارات بابك، 1360) ص 2.
4- . همان، ص 8.
5- . فيروز ميرزا فرمانفرما، سفرنامه كرمان و بلوچستان، ص 8

چنين مى نويسد:

(... در نظر حضرت والا هست كه در سلطنت آباد به توسط اين بنده به خاكپاى مبارك عرض شده بود كه خدمت مخصوص بعد از ورود به كرمان از طرف حضرت والا تقديم خواهد شد، تاكنون آن خدمت به ظهور نرسيده.) (1)

از سوى ديگر فيروز ميرزا بدليل كهولت سن و بيمارى نقرس و درد پا كه در سفر بلوچستان تشديد يافت مايل به ادامه خدمت در كرمان نبود. محمود همت كرمانى در اين باره مى نويسد:

(نصرت الدوله چون مريض بود و آب وهواى كرمان سازگار حالش نبود بدين واسطه تمنا نمود او را به تهران احضار و حكومت كرمان را به پسر ارشد او عبد الحميد ميرزاى ناصر الدوله واگذار نمايند.) (2)

درخواست فيروز ميرزا مورد قبول شاه واقع شد و در سال 1298 ق ناصر الدوله بجاى پدر خويش حاكم كرمان و بلوچستان گرديد.

منابع بجاى مانده از آن دوره بيانگر آن است كه فيروز ميرزا از سال 1298 تا آخر عمر در تهران بوده و منصب خاصى نداشته است. اعتماد السلطنه در روزنامه خاطرات خود ذيل وقايع 23 شعبان 1299 مى نويسد:

(... منزل امين السلطان وارد شدم ... نصرت الدوله از طرف ناصر الدوله پسر خود پيشكش فرستاده بود. يك عكس ناصر الدوله هم فرستاده بود كه مجموعه اى در دست داشت و در ميان او پول بود بسيار خنديدم كه هيچ با قباحت تر از اين نمى شد. يعنى اين پولى كه در دست داشت پيشكش حضور است.) (3)

بيمارى فيروز ميرزا در اين سال شدت يافت و براساس يادداشت هاى اعتماد السلطنه، ناصر الدين شاه در روز 25 شوال از فيروز ميرزا عيادت نمود. در برخى منابع انتصاب فيروز ميرزا به پيشكارى آذربايجان سه بار ذكر شده در حالى كه به نظر مى رسد دوبار به واقعيت نزديكتر باشد. زيرا در مرحله سوم تنها به مذاكره در اين زمينه اكتفا شده و انتصاب او عملى نگرديد.

اعتماد السلطنه در يادداشت هاى سال 1302 ق خود مى نويسد:1.

ص: 28


1- . سند شماره 155.
2- . محمود همت كرمانى، همان، ص 288.
3- . اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، مربوط به سالهاى 1292- 1313 هجرى قمرى، به كوشش ايرج افشار (تهران، موسسه انتشارات اميركبير، 1345) ص 201.

(چهارشنبه 28 صفر- شاه امروز خانه معير الممالك تعزيه رفته بودند. از قرارى كه فهميدم بواسطه اغتشاش آذربايجان مى خواهند فرمانفرما فيروز ميرزا را آنجا بفرستند ... چهارشنبه 16 جمادى الاولى- خدمت شاه رسيدم. دو سه عرض محرمانه داشتم عرض كردم. گفتگوى فرستادن فرمانفرما به آذربايجان بود ... 17 جمادى الاولى- سالار لشگر يعنى حسنعلى خان گروسى پيشكار وليعهد شد فرمانفرما را قبول نكرد.) (1)

سرانجام فيروز ميرزا در روز 29 ربيع الاول سال 1303 در سن هفتاد سالگى در تهران درگذشت. اعتماد السلطنه علت فوت وى را افراط در شراب و مرض ذات الجنب نوشته است.

ابو الحسن خان فخر الملك خواهرزاده فيروز ميرزا كه از پيشخدمتان مخصوص ناصر الدين شاه بود، در سفرنامه خود به عتبات سال [1304 ق] درباره محل دفن فيروز ميرزا مى نويسد:

(از كربلاى معلا كه به نجف اشرف مشرف مى شوند وادى السلام در سر راه است. مرحوم فيروز ميرزاى دايى را هم وارد كرده بعد از طواف در وادى السلام دفن كردند.) (2)

فيروز ميرزا اهل شعر و موسيقى بوده و خط خوبى داشته، روح الله خالقى در (سرگذشت موسيقى ايران) او را از استادان بنام كمانچه دانسته است. ميرزا نعمت الله كرمانى خواننده او بوده است. (3)

فرزند ديگر فيروز ميرزا بجز ناصر الدوله (4)، عبد الحسين ميرزا نصرت الدوله است كه در دوران قاجار و پهلوى مناصب مهمى بدست آورد.

فيروز ميرزا داراى سه فرزند دختر بود (5)، يكى حضرت عليا همسر مظفر الدين شاه، ديگرى نجم السلطنه بانى بيمارستان نجميه و مادر دكتر مصدق و سومى ماه سماء كه در حافظيه شيراز مدفون است.3.

ص: 29


1- . اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات، همان، ص 387 و 371.
2- . ابو الحسن خان فخر الملك، سفرنامه ابو الحسن خان فخر الملك به عتبات، به كوشش محمد رضا عباسى (تهران، انتشارات سازمان اسناد ملى ايران، 1372) ص 51.
3- . احمد على خان وزيرى، همان، ص 814.
4- . ناصر الدوله مدتى حاكم كرمان بود و باغ شاهزاده ماهان از آثار اوست.
5- . احمد على خان وزيرى، همان، ص 813.

روش كار

ص: 30

ص: 31

فهرست موضوعى اسناد

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

1285 ق 1/ نامه نصرت الدوله به شاه و استدعاى واگذارى مسئوليت قورخانه به وى- محرم 1285 ق/ 9/ 14/ 1

2/ نامه نصرت الدوله به شاه در تمجيد از وضعيت توپخانه و استدعاى واگذارى مسئوليت قورخانه به وى- محرم 1285 ق/ 7/ 14/ 3

3/ نامه نصرت الدوله به شاه و درخواست واگذارى مسئوليت قورخانه به وى جهت انتظام امور آن- 1285 ق/ 8/ 14/ 4

1286 ق 4/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب تهيه و تدارك تفنگ در آذربايجان، بروجرد و كرمان- 1286 ق/ 517، 516/ 7/ 6

5/ نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص تدارك سرباز و پرداخت مواجب سه ماهه قواى نظامى استرآباد- 1286 ق/ 529/ 7/ 7

6/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره وضعيت قواى نظامى، مشق افواج و پرداخت مواجب آنها- 1286 ق/ 515، 514/ 7/ 7

ص: 32

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

7/ نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص وقوع مجادله بين قراولان و فراشان درب اندرون و دخالت مهد عليا در فرونشاندن آن- 1286 ق/ 375، 374/ 7/ 8

8/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره احضار فوج فريدن به تهران از راه خوانسار- 1286 ق/ 338، 337/ 7/ 9

9/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب سان دادن و جابجايى افواج و انتظام آنها در تهران و خراسان- 1286 ق/ 340، 339/ 7/ 9

10/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره ارسال تفنگ به آذربايجان، تعمير تفنگ در تهران و درخواست تنخواه- 1286 ق/ 336، 335/ 7/ 10

11/ نامه نصرت الدوله به شاه و ارسال شال كشميرى به عنوان پيشكش به شاه- 1286 ق/ 334، 333/ 7/ 11

12/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتظام امور در تهران، اعزام فوج فيروزكوهى به خراسان و تهيه ملزومات افواج/ 332، 331/ 7/ 11

13/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت، امور توپخانه و ملزومات نظامى- 1286 ق/ 234، 233/ 7/ 12

14/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره افواج احضارى و پرداخت مواجب آنها/ 229، 228/ 7/ 13

15/ نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص مخارج افواج و وضعيت استرآباد، گيلان و اصفهان- 1286 ق/ 16/ 7/ 14

16/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت كوبى مهران، قورخانه و شوره پزخانه- 1286 ق/ 216، 215/ 7/ 15

17/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره وضعيت افواج، امور ولايات و پيشرفت كار موزيك چيان- 1286 ق/ 11/ 7/ 16

18/ نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص اعزام افواج به مأموريت و پرداخت مواجب آنها- 1286 ق/ 17/ 7/ 16

ص: 33

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

19/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتصاب صاحب منصبان معتبر براى فوج خوى و تامين جيره فوج مزبور- 1286 ق/ 211/ 7/ 18

20/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب وضعيت نامطلوب قورخانه و ملزومات آن- 1286 ق/ 26، 25/ 7/ 19

21/ نامه نصرت الدوله به شاه و پيشنهاد اعطاء لقب ضياء الملكى يا لقب ديگر به نصر الله خان سرتيپ- 1286 ق/ 124/ 7/ 21

22/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره معايب تفنگهاى علاء الدوله و درخواست تعيين تكليف قورخانه و تفنگ سازى- 1286 ق/ 23، 22/ 7/ 21

23/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تنبيه فوج خوى به دليل اهانت به آجودان باشى و تنبيه فوج سمنان- 1286 ق/ 509، 508/ 7/ 22

24/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره آماده نمودن افواج براى سان ديدن- 1286 ق/ 191/ 7/ 23

25/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره پرداخت مواجب توپچيان و سوارهاى متفرقه طوايف- 1286 ق/ 511، 510/ 7/ 23

26/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت مهران، كارخانه چينى سازى و حاصل كار قورخانه- 1286 ق/ 379، 378/ 7/ 24

27/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتظام امور افواج مختلف و آماده نمودن برخى از آنها جهت سركوبى دشمنان داخلى- 1286 ق/ 407، 406/ 7/ 25

28/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره احضار افواج مختلف براى اعزام به ماموريت و فراهم نمودن لوازم قورخانه جهت ارسال براى حشمت الدوله- 1286 ق/ 506، 505/ 7/ 27

29/ نامه نصرت الدوله به شاه و مخالفت وى با طرح حشمت الدوله مبنى بر تقسيم قشون خراسان به دو دسته جهت اعزام به مشهد و بجنورد- 1286 ق/ 513، 512/ 7/ 29

ص: 34

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

30/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره اعزام افواج دوم خاصه و زرند و تعدادى توپ به مشهد بنا به درخواست حشمت الدوله- 1286 ق/ 89، 88/ 1/ 29

31/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره طايفه دويرن و رئيس طايفه مزبور و دزدى اموال تجار قزوينى- 1286 ق/ 91، 90/ 1/ 31

32/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب مشكلات ناشى از اعزام افواج سمنان و دامغان به استرآباد و مأموريت فوج جنرال به مغان- 1286 ق/ 59، 58/ 1/ 32

33/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب تدارك برخى از افواج جهت اعزام به خراسان بنا به درخواست حشمت الدوله و وضعيت جيره و مواجب افواج- 7 ذيقعده 1286 ق/ 369، 368/ 7/ 34

34/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره غرض ورزى وزير لشگر در تامين ملزومات افواج- 1287 ق/ 222/ 1/ 36

1287 ق 35/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره عواقب به تاخير انداختن تحويل جيره سربازان و مشكلات ناشى از تامين نبودن تنخواه امور نظامى- 1287 ق/ 197/ 1/ 38

36/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب آمادگى فوج اسدآباد براى اعزام به استرآباد، تاخير در دادن تنخواه توپچى هاى مامور خراسان، ساخلو انزلى و ساير سرحدات- 1287 ق/ 227، 226/ 1/ 39

37/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تهيه ملزومات قشونى اردو و ارسال گزارش مفصل تداركات اردو براى حسام السلطنه- 1287 ق/ 268، 267/ 1/ 41

ص: 35

38/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب انتصاب شجاع الدوله به درجه سرتيپى يا امير تومانى- 1287 ق/ 271/ 1/ 42

1288 ق 39/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره سركشى از فوج قهرمانيه و اعزام آن به خراسان، آماده نمودن سوارهاى چگنى، خمسه، دويرن، جنرال و خوى جهت اعزام به خراسان- پنجم ربيع الثانى 1288/ 96، 95/ 14/ 44

40/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره جيره قشون و خدمات خان محقق در امور افواج- 1288 ق/ 111، 110/ 14/ 46

41/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره مجلس آخال و مشكلات تركمانان و پيشنهاد واگذارى مسئوليت تصميم گيرى در اين باره به حسام السلطنه- نهم ربيع الثانى 1288/ 105، 104/ 14/ 46

42/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره ملبوس، ملزومات و صاحب منصبان افواج و ضرورت اعزام سربازان آزموده براى كار خراسان- 17 ربيع الثانى 1288/ 151، 150/ 14/ 48

43/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تربيت سرباز بالابان چى براى فوج قهرمانيه- 17 ربيع الثانى 1288/ 147/ 14/ 50

44/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تشكيل جلسه وزراء، وضعيت افواج و تفنگ سازى و گرماى شديد نياوران- 17 ربيع الثانى 1288/ 149، 148/ 14/ 50

45/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره وضعيت افواج، ايجاد نظم در فارس و تنبيه متخلفين افواج- آخر ربيع الثانى 1288/ 166، 165/ 14/ 51

46/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره ساماندهى مجدد فوج قهرمانيه جهت اعزام به مشهد و لزوم رسيدگى به وضعيت افواج آذربايجان- سوم جمادى الاولى 1288/ 186، 185/ 14/ 53

ص: 36

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

47/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تعيين صاحب منصبان افواج خراسان توسط حسام السلطنه و ساماندهى فوج قهرمانيه- سوم جمادى الاولى 1288/ 187/ 14/ 55

48/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره مذاكره با ظل السلطان و سركار والى و مشير الملك درباره انتظام امور فارس- 16 جمادى الاولى 1288/ 214، 213/ 14/ 56

49/ نامه نصرت الدوله به شاه در باب تشكيل يك فوج هزار نفرى در ساوجبلاغ آذربايجان و استدعاى اعطاى امتياز به مظفر الدوله- جمادى الاولى 1288/ 206، 205/ 14/ 57

50/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره توطئه اطرافيان نظام الملك و تيولات مهاجرين ركاب- جمادى الاولى 1288/ 202، 201/ 14/ 59

51/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره تفنگ هاى ساخت جباخانه، تمركز افواج رسيده از ولايات در شميرانات جهت اعزام به خراسان و فراهم نمودن جيره و مواجب قشون- جمادى الاولى 1288/ 204، 203/ 14/ 61

52/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره مشاجره او با مستوفى الممالك بر سر تهيه ملزومات نظامى- درخواست صدور فرمان شاه مبنى بر بى اعتبارى حكم نظام الملك در امور قشونى- جمادى الاولى 1288/ 212، 211/ 14/ 63

53/ نامه نصرت الدوله به شاه درباره كارخانه تفنگ سازى و معاملات عليقلى خان سرهنگ حاكم سمنان- 1288 ق/ 270، 269/ 14/ 64

54/ نامه نصرت الدوله درباره خدمات و صداقت ميرزا محمد رضا پيشكار عراق در امور ديوانى- 1294 ق/ 85، 84/ 84/ 67

55/ نامه نصرت الدوله درباره پرداخت مواجب افواج عراق و كسورات آن- 1294 ق/ 83، 82/ 84/ 67

ص: 37

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

56/ نامه نصرت الدوله (از اراك) درباره هزينه هاى انجام شده در بنايى عمارات دولتى، بازار، دكاكين و كاروانسرا- 1294 ق/ 81، 80/ 84/ 68

57/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره مخارج غلامحسين پسر ابراهيم خان كرمانى و اعزام وى به دار الخلافه- 1294 ق/ 16، 15/ 84/ 69

58/ نامه نصرت الدوله درباره مخارج لايروبى قنوات خالصه 1294 ق/ 87، 86/ 84/ 70

59/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره دستمزد سنگ تراشها و قيمت سنگ و مصالح بنايى- 1294 ق/ 6، 5/ 84/ 70

60/ نامه نصرت الدوله درباره وضعيت زندگى سادات و ماليات آنها- 1294 ق/ 95، 94/ 84/ 72

61/ نامه نصرت الدوله درباره سخت گيرى به ميرزا آقا خان و نزاع طايفه اصانلو- 1294 ق/ 10، 9/ 84/ 73

62/ نامه نصرت الدوله در خصوص ترميم و اصلاح امور فوج كزاز- 1294 ق/ 59، 58/ 84/ 74

63/ نامه نصرت الدوله درباره حمل گندم از اراك (كزاز) به تهران- 1294 ق/ 99، 98/ 84/ 74

64/ نامه نصرت الدوله در خصوص مسامحه در امور سربازان مامور بروجرد- 1294 ق/ 101، 100/ 84/ 75

65/ نامه نصرت الدوله درباره مخارج تعميرات عمارات دكاكين خالصه، كاروانسرا و بازار- 1294 ق/ 97، 96/ 84/ 76

66/ نامه نصرت الدوله درباره پيشكش دويست عدد اشرفى به شاه جهت تهنيت ورود به سلطانيه و عيد غدير- 1294 ق/ 2/ 84/ 76

67/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره شفاعت او از مقصرين، وضعيت قورخانه و املاك ميرزا آقا خان در مازندران- 1294 ق/ 12، 11/ 84/ 76

ص: 38

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

68/ نامه نصرت الدوله درباره حمل گندم از اراك به تهران- 1294 ق/ 57، 56/ 84/ 79

69/ نامه نصرت الدوله در خصوص وصول ماليات، رسيدگى به وضعيت معابر و تنبيه راهزنان- 1294 ق/ 45، 44/ 84/ 79

70/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره تهيه سنگ تفنگ از طريق تجار لندن- 1294 ق/ 14، 13/ 84/ 80

71/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره مسامحه در فرستادن روزنامه ولايات- 1294 ق/ 27، 26/ 84/ 81

72/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك در خصوص دزدى شاگرد سفارت انگليس- 1294 ق/ 29، 28/ 84/ 81

73/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك و درخواست رسيدگى به وضعيت ميرزا تقى- 1294 ق/ 19، 18/ 84/ 82

74/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك و درخواست برقرارى مواجب براى محمود خان- 1294 ق/ 33، 32/ 84/ 83

75/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره زياد شدن مخارج نايب السلطنه- 1294 ق/ 39، 38/ 84/ 84

76/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره فرستادن هندوانه از تهران براى اردوى شاه در آذربايجان- 1294 ق/ 43، 42/ 84/ 84

77/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره فعاليت بابيها در سلطان آباد (اراك) و مقابله با آنها- 1294 ق/ 71، 70/ 84/ 86

78/ نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به حساب اجناس و حوالجات خود- 1294 ق/ 113، 112/ 84/ 87

79/ نامه نصرت الدوله درباره بناهاى جديد، آبادى ولايت و افواج اراك- 1294 ق/ 123، 122/ 84/ 88

80/ نامه نصرت الدوله درباره رسيدگى به حساب و مخارج خود- 1294 ق/ 125، 124/ 84/ 89

ص: 39

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

81/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نظم و امنيت دار الخلافه- 1294 ق/ 171، 170/ 84/ 90

82/ نامه نصرت الدوله در خصوص طلب اشرف بيگ از ميرزا غلامحسين- 1294 ق/ 173، 172/ 84/ 90

83/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نوشتجات حشمت الدوله در خصوص افواج مختلف 1294- ق/ 181، 180/ 84/ 91

84/ نامه نصرت الدوله درباره مواجب محمد حسن ميرزا پسر مهديقلى ميرزا- 1294 ق/ 193، 192/ 84/ 92

85/ نامه نصرت الدوله در خصوص امنيت و انتظام ولايات مركزيه- 1294 ق/ 195، 194/ 84/ 92

86/ نامه نصرت الدوله درباره وقوع سرقت از اهالى خمسه و تأديه اموال از سارقين- 1294 ق/ 206، 205/ 84/ 93

87/ نامه نصرت الدوله در خصوص تنظيف شهر همدان- 1294 ق/ 208، 207/ 84/ 93

88/ نامه نصرت الدوله در باب شكايت رعاياى املاك خالصه ملاير- 1294 ق/ 214، 213/ 84/ 94

89/ نامه نصرت الدوله درباره پرداخت حساب ديوان، فروش غله و رسيدگى به حساب مباشرين- 1294 ق/ 216، 215/ 84/ 94

90/ نامه نصرت الدوله در خصوص امنيت ولايات و تكذيب وجود اختلاف بين خود و قائم مقام- 1294 ق/ 218، 217/ 84/ 96

91/ نامه نصرت الدوله درباره سفر او به مناطق مختلف ملاير، تويسركان، همدان و نهاوند جهت دريافت ماليات- 1294 ق/ 248، 247/ 84/ 98

92/ نامه نصرت الدوله در خصوص دريافت اشرفى به عنوان عيدى از شاه و اظهار تشكر وى- 1294 ق/ 253، 252/ 84/ 99

93/ نامه نصرت الدوله درباره انتصاب كامران ميرزا پسر معين الدوله به سرپرستى گلپايگان- 1294 ق/ 257، 256/ 84/ 100

ص: 40

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

94/ نامه نصرت الدوله در خصوص ارسال اقساط ولايات مركزى براى خزانه- 1294 ق/ 265، 264/ 84/ 100

95/ نامه نصرت الدوله درباره جمع آورى اقساط بروجرد، اراك و ملاير- 1294 ق/ 267، 266/ 84/ 101

96/ نامه نصرت الدوله در خصوص انتظام و امنيت ولايات و ارسال منظم اقساط به دار الخلافه- 1294 ق/ 275، 274/ 84/ 101

97/ نامه نصرت الدوله درباره سربازان قراول قورخانه و درخواست اعطاء نشان يا خلعت به عليخان ياور- 1294 ق/ 281، 280/ 84/ 102

98/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره احضار افواج به دار الخلافه و درخواست لباس ماهوت براى فوج شيرازى- 1294 ق/ 292، 291/ 84/ 103

99/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك مبنى بر درخواست اعزام تحويلدار به اراك و ملاير جهت تحويل محصول خالصه- 1294 ق/ 297، 296/ 84/ 103

100/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره ارسال گندم اربابى و ديمى از اراك به تهران- 1294 ق/ 309، 308/ 84/ 103

101/ نامه نصرت الدوله درباره انتظام امور ولايات مركزى، دريافت اقساط ملاير و نهاوند و دستگيرى سارقين- 1294 ق/ 329، 328/ 84/ 104

102/ نامه نصرت الدوله درباره ايجاد امنيت در ولايات مركزى و مدارا نمودن وى با رعيت نهاوند- 1294 ق/ 335، 334/ 84/ 105

103/ نامه نصرت الدوله درباره شكايت بى مورد از نايب الحكومه اراك مبنى بر دريافت مبلغى بعنوان حق الحكومه- 1294 ق/ 343، 342/ 84/ 106

104/ نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به شكايت يكى از مالكين مبنى بر دريافت ماليات اضافه از محصول او- 1294 ق/ 345، 344/ 84/ 107

ص: 41

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

105/ نامه نصرت الدوله مبنى بر پيشكش نمودن سيصد تومان بجاى فراهم كردن تعدادى قاطر از ولايت- 1294 ق/ 349، 348/ 84/ 108

106/ نامه نصرت الدوله درباره فروش محصول غله املاك خالصه- 1294 ق/ 351، 350/ 84/ 108

107/ نامه نصرت الدوله درباره املاك ملاير و نهاوند- 1294 ق/ 355، 354/ 84/ 109

108/ نامه نصرت الدوله در خصوص املاك در تصرف عز الدوله- 1294 ق/ 357، 356/ 84/ 110

109/ نامه نصرت الدوله درباره مواجب محمد حسن خان- 1294 ق/ 366، 365/ 84/ 111

110/ نامه نصرت الدوله مبنى بر درخواست اعطاء شمشير يا خلعت به كامران ميرزا پسر معين الدوله- 1294 ق/ 368، 367/ 84/ 112

111/ نامه نصرت الدوله درباره شكايت رعاياى املاك خالصه ملاير مبنى بر دريافت ماليات اضافه از آنان- 1294 ق/ 372، 371/ 84/ 112

112/ نامه نصرت الدوله درباره انتظام امور ولايات مركزى و پرداخت منظم اقساط ولايات- 1294 ق/ 376، 375/ 84/ 113

113/ نامه نصرت الدوله درباره انتخاب حاجى ذوالرياستين به جانشينى حكومت همدان- 1294 ق/ 380، 379/ 84/ 113

114/ نامه نصرت الدوله مبنى بر اظهار رضايت از پيشكار خود ميرزا رضا قلى وزير- 1294 ق/ 382، 381/ 84/ 114

115/ نامه نصرت الدوله در خصوص طلاشويى همدان- 1294 ق/ 386، 385/ 84/ 114

116/ نامه نصرت الدوله درباره استعفاى خود از حكومت ولايات مركزى- 1294 ق/ 394، 393/ 84/ 115

117/ نامه نصرت الدوله در خصوص ارسال مبلغ هزار تومان بابت قسط بروجرد- 1294 ق/ 406، 405/ 84/ 115

118/ نامه نصرت الدوله مبنى بر درخواست جلوگيرى از ارسال احكام و نامه هاى همدان از طريق بروجرد- 1294 ق/ 408، 407/ 84/ 116

ص: 42

119/ نامه نصرت الدوله مبنى بر تكذيب خبر ضرب هشتصد هزار تومان پول تقلبى در ضرابخانه همدان- 1294 ق/ 422، 421/ 84/ 116

120/ نامه نصرت الدوله درباره اقدامات قابل تقدير ميرزا رضا قلى مستوفى وزير مركزى در وصول ماليات ديوانى و درخواست اعطاء خلعت به نامبرده- 1294 ق/ 433، 432/ 84/ 118

121/ نامه نصرت الدوله مبنى بر ارسال اقساط مالياتى ولايات مركزى- 1294 ق/ 441، 440/ 84/ 118

122/ نامه نصرت الدوله در خصوص دستگيرى سه نفر الواط در اصفهان و اعزام آنها به همدان- 1294 ق/ 453، 452/ 84/ 119

123/ نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به شكايت و مرافعه ملكى تعدادى از اهالى همدان- 1294 ق/ 455، 454/ 84/ 119

124/ نامه نصرت الدوله درباره امنيت ولايات مركزى و ارسال اقساط ديوانى- 1294 ق/ 459، 458/ 84/ 120

125/ نامه نصرت الدوله در خصوص ضرورت بازگردانيدن سررشته دار بختيارى به محل ماموريت خود (بختيارى) 1294 ق/ 465، 464/ 84/ 121

126/ نامه نصرت الدوله درباره رسيدگى به دعاوى اهالى ولايات مركزى و غير ضرور بودن مامور مخصوص در همدان با وجود خود نصرت الدوله- 1294 ق/ 467، 466/ 84/ 121

127/ نامه نصرت الدوله در خصوص شرارت چند نفر در اطراف كنگاور و اسدآباد و دستور دستگيرى اشرار- 1294 ق/ 469، 468/ 84/ 122

128/ نامه نصرت الدوله درباره بارش شديد باران در همدان و ملاير، وضعيت زراعت ولايات مركزى و وقوع دزدى در گردنه قم- 1294 ق/ 473، 472/ 84/ 123

129/ نامه نصرت الدوله در خصوص مطالبه ناصر الدوله از نايب الحكومه اراك به عنوان تقديم حضور- 1294 ق/ 479، 478/ 84/ 124

ص: 43

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

130/ نامه نصرت الدوله درباره تنبيه سارقين در گلپايگان و خوانسار و استرداد كليه اموال مسروقه- 1294 ق/ 489، 488/ 84/ 125

131/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره اسناد حساب سنواتى آذربايجان- 1294 ق/ 25، 24/ 84/ 125

132/ نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نقشه قنات سه دانگه و مخارج آن- 1294 ق/ 23، 22/ 84/ 126

133/ نامه نصرت الدوله درباره شايعات موجود درباره او و ضرورت برخورد مناسب با آنها جهت حفظ نظم ولايات و پيشرفت كار ديوان- 1294 ق/ 93، 92/ 84/ 127

1296 ق 134/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره توقيف پسرهاى نصر الله خان بهارلو و پاسخ نصرت الدوله- محرم 1296/ 795، 794/ 84/ 128

135/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره شكايت اهالى بردسير كرمان از تعديات سهراب خان و پاسخ نصرت الدوله- محرم 1296/ 797، 796/ 84/ 129

136/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به فيروز ميرزا نصرت الدوله [در كرمان] درباره واگذارى كليه امور مربوط به كرمان به نصرت الدوله- محرم 1296/ 793/ 5/ 130

137/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] و تاكيد او بر مراقبت كامل در روز عاشورا جهت جلوگيرى از نزاع و درگيرى- محرم 1296/ 792/ 5/ 131

138/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] در خصوص بست نشستن سادات بمى به دليل ضبط املاك آنها و پاسخ نصرت الدوله- محرم 1296/ 791/ 5/ 131

ص: 44

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

139/ تلگراف شاه به نصرت الدوله [در كرمان] و دستور دستگيرى پسرهاى نصر الله خان بهارلو و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 765، 764/ 5/ 132

140/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] و تكذيب گفته هاى گماشته فرمانفرما و اظهار ارادت و دوستى نسبت به او و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 744، 743/ 5/ 133

141/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] درباره شكايت فوج شوكت از محمد ربيع سلطان و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 757، 756/ 5/ 134

142/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] و درخواست تسريع در پرداخت تنخواه- شوال 1296/ 758/ 5/ 135

143/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] درباره اصطبل توپخانه كه در زمان حكومت نصرت الدوله در اراك ساخته شده و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 763، 762/ 5/ 136

144/ تلگراف امين السلطان به نصرت الدوله [در كرمان] درباره قيمت گذارى و خريد غله املاك خالصه- شوال 1296/ 755، 754/ 5/ 137

145/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره حضور ميرزا مهدى خان در كرمان يا خراسان- شوال 1296/ 745/ 5/ 138

146/ تلگراف ناصر الدين شاه به نصرت الدوله [در كرمان] درباره نواقص قشونى- شوال 1296/ 746/ 5/ 138

ص: 45

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

147/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] درباره تنخواه فوج گلپايگان و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 761، 760/ 5/ 139

148/ تلگراف نصر الله به فرمانفرما [در كرمان] و ابلاغ دستور شاه مبنى بر دستگيرى پسرهاى نصر الله خان بهارلو و پاسخ نصرت الدوله- شوال 1296/ 767، 766/ 5/ 139

149/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] و استعلام قيمت غله و كاه در كرمان جهت رسيدگى به حساب شهاب الملك- ذيقعده 1296/ 776/ 5/ 140

150/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] درباره صداقت و دوستى فيروز ميرزا و پاسخ نصرت الدوله- ذيقعده 1296/ 779، 778/ 5/ 141

151/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] در باب تهيه ملبوس فوج ساخلو كرمان در محل و پاسخ نصرت الدوله- ذيقعده 1296/ 775/ 5/ 142

152/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] و درخواست ارسال اقساط گمرك بطور مستقيم به مشير لشگر و پاسخ نصرت الدوله- ذيقعده 1296/ 771، 770/ 5/ 143

153/ تلگراف نصر الله خان به فرمانفرما [در كرمان] و درخواست ارسال گزارش وضعيت عمومى كرمان براى شاه و پاسخ نصرت الدوله درباره وضعيت غله و تدارك سفر بلوچستان- ذيقعده 1296/ 774- 772/ 5/ 144

154/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره دستگيرى پسرهاى نصر الله خان بهارلو و پاسخ نصرت الدوله- ذيقعده 1296/ 769، 768/ 5/ 146

ص: 46

رديف/ موضوع/ شماره دستيابى/ صفحه

155/ تلگراف امين السلطان به نصرت الدوله [در كرمان] درباره عمل نكردن وى به تعهد خود به شاه دائر بر انجام خدمات مخصوص پس از ورود به كرمان و پاسخ نصرت الدوله در تشريح خدمات خود- ذيحجه 1296/ 790- 787/ 5/ 147

156/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] و استعلام علل آمدن سادات بمى به كرمان و موضوع املاك موقوفه آنها- ذيحجه 1296/ 786/ 5/ 149

157/ تلگراف مستوفى الممالك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره قتل كلانتر و دستور دستگيرى قاتلين و پاسخ نصرت الدوله- ذيحجه 1296/ 780/ 5/ 149

158/ تلگراف ميرزا حسين خان سپهسالار به نصرت الدوله [در كرمان] و عرض تبريك به وى به مناسبت فرارسيدن عيد و پاسخ گلايه آميز نصرت الدوله- 1296 ق/ 741، 740/ 5/ 150

159/ تلگراف امين الملك به نصرت الدوله [در كرمان] درباره تاخير در ارسال وجوه مستمريات كرمان- 1296 ق/ 799/ 5/ 151

ص: 1

نامه ها

سال 1285 ه ق/ 1247 ه ش

1 نامه نصرت الدوله به شاه و استدعاى واگذارى مسئوليت قورخانه به وى- محرم 1285 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم (1) [غلام جان نثار فيروز] اين غلام از بدو دولت ولى نعمت كل روحى فداه كه اول وزارت ميرزا تقى خان بود و مامور به خدمات عمده دولتى بود اول شرطى كه با او و پس از آن با ميرزا آقا خان و ساير وزرا نمود اين بود كه اين غلام را از جرگه شاهزادگى خلع كرده به آن چشم ملاحظه ننموده مثل ادنى غلامان پادشاهى روحنا فداه ملاحظه نمايند و به آن پيكره رجوع خدمت نموده باشند. مدتها به همين حالت راه رفت و خدمت ها كرد بعد از آن كه خدمات چاكر پسنديده شد و از خدمات سرحدى معاف شد در توقف تهران (2) اكثر اوقات در سفرها در ركاب مبارك همايونى بود نوعى حالت محرميت به هم رسانده كه در جرگه عمله خلوت و محارم محسوب مى شد كه اگر عرض داشتم بى پرده مى كردم و اگر فرمايش و حكمى را مى فرمودند آن هم بى پرده و روپايى مى شد. سه ماه قبل كه خدمت توپخانه مباركه را به اين غلام محول فرمودند محض از راه اطاعت و بى بصيرتى عرضى و مطلبى ننمود و شب و روز بطور فارق (3) عادت اين مخلوق كه آلوده رشوه و تعارف و كلاه بردارى دارند به كلى طمع و غرض را كنار گذاشته از روى غيرت تمام مشغول جانفشانى گرديد و به جرئت تمام عرض مى كنم دو هزار تومان از كيسه هم خسارت كشيده مداخل و منفعه به جز دو صاحب قران كه از وجه صد تومان انعامى به توپخانه مباركه كه محض از راه ميمنت

ص: 2


1- . اين نامه در محرم سال 1285 ق، نوشته شده است.
2- . اصل در تمام اسناد: طهران
3- . متمايز، جدا، خارج

توپ چيان حصه و رسد (1) به من دادند و تعارف كرده نديده ام مرسومات در خانه را تماما داده ام برات قسمت خلعت را بى حواله امانت نگاه داشته ام و همچنين مخارج سفره و نهار مردم را در كمال امتياز داده ام و برات او را هم امانتا در موقعى تقديم حضور مبارك نمايم نگاه داشته ام آنچه لازمه انتظام و قرار مدار توپچى و صاحب منصب و شخصى اينها بود كه از شش ساله و هشت ساله در ساخلو بودند و احضارى هم نمى آمدند داده ام و به كمال نظم انداخته ام كه به منتهاى ترتيب افتاده اند. رشوه و تعارف و منصب بيهوده خواستن بكلى متروك و منسوخ شد زياده از اين و غير از اين در شخص توپ چيان و صاحب منصب چيزى نداشتم كه ابراز كفايت ديگر بدهم و غلامى هستم كه ابدا ملاحظه خود را نكرده سر تا پا طالب رضا جويى قلب مبارك ولى نعمت خود مى باشم حالا كه اول سال است ناچارم كه عرايض صادقانه خود را بى پرده عرضه دارم و اميدوارم كه به همين قسم هم در نهايت مرحمت و رأفت جواب حاصل نمايم اگر ولى نعمت كل روحى فداه را از اين حالت و خدمت اين غلام حقيقى رضامندى قلبى حاصل است چه من باشم و يا نباشم هركس كه مصدر اين خدمت است بصيرتى به هم رسانده باشد توپخانه و قورخانه (2) را لازم و ملزوم يكديگر دانسته مستدعى خواهد شد و براى خدمت و صرفه دولت سوا [و] جدا نداند و مستدعى شود كه اين دو را يكى كرده صاحب منصب و مردمان معتبر درستى و با علمى و با علمى و با وقوفى از هر مقوله و طبقه گذاشته و نتيجه و حاصل كار بخواهد و روزبروز ترقى كار را مثل آفتاب از نظر مبارك مشهود و روشن سازد و همچنين ملبوس توپچى را كه زياده از هزار و ششصد دست نيست و قابل نبوده است به دست اين و آن نگاه نكرده دوخته و بالفعل بار كرده به سرحدات روانه كرده باشد اين غلام چه كند كه براى صد دست ملبوس كه روز عيد بايد بپوشند بايد هزار قسم عجز و التماس نوشته و رقعه نگار شود و همچنين براى يك نفر تجار و آهنگر و يك بنا اداره حيران باشد كه تا ده روز نيايند و اعتنايى نكنند و بلكه اين غلام را به غرض و مرض جلوه داده شكوه نمايند صاحب منصب اينجا و سرحدات كه ندانند ملزومات توپ او تهيه او و قورخانه او چيست در مقام ضرورت و در موقعى چه عذر بياورند و تا بخواهند عذر بياورند بى جهت به تلف رسيده تمام شده اند و افسوس در4.

ص: 3


1- . سهم مالياتى، سهمى كه به موجب عقد مزارعه به يكى از طرفين رسد، ميان اصناف و رعايا قسمت مى شود و به هر كس چيزى مى رسد.
2- . قورخانه: اسلحه خانه، سلاح خانه، زرادخانه، فرهنگ معين، ج 2، ص 2744.

اين مرحله ديگر به جايى هم نخواهند رسيد چنانچه در اين زمان ها ديده و به تجربه هم رسيده و مكرر به لفظ گهربار هم افسوس اين فقرات را شنيده داريم و اين عرايض غلام براى منصب و حاجت نيست بلكه واجب است و محض از راه دولتخواهى جسارت ورزيد كه اگر اين قسم نباشد خدمتى از دست برنيايد بلكه همه روزه اسباب تقصير فراهم است و بدنامى و تمامى رئيس اين كار و اجزاى او خواهد بود در صورتى كه قلب مبارك از اين غلام رضامند باشد و اين مستدعيات قبول افتد در اندك زمانى انشاء الله تعالى بلكه روزبروز ترقيات توپخانه مباركه را روشن و آشكارا كرده مشهود خواهد شد و الا دور از انصاف شاهانه و عادلانه است كه بى جهت چاكر را به رسوايى و بدنامى گرفتار فرمايند. خدمات دولتى و سرحدى از همه مقوله بسيار و اين چاكر هم در جان فشانى حاضر هستم و اگر بايد در ركاب مبارك مقيم باشم و از اين خدمت توپخانه معاف شوم البته مطالب مختصرى هم مى باشد اجازه و مقرر فرمايند كه مطلب و استدعاى خود را در آسودگى و خدمت خود عرضه دارم كه مقتضى به سن و سال و خدمات غلام جان نثار در رأفت و مرحمت قلبى ولى نعمت كل خواهد بود.

الامر الاقدس الاعلى مطاع

2 نامه نصرت الدوله به شاه در تمجيد از وضعيت توپخانه و استدعاى واگذارى مسئوليت قورخانه به وى- محرم 1285 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم اين عرايض غلام محض دولتخواهى بود كه ولى نعمت خودم را آگاه سازم و اگر مرحمتى خواهند فرمود رضا و ميل قلبى باشد اميدوارم كه از خدمات غلام هم روزبه روز ساعت به ساعت لذت ببريد و اگر در توپخانه مباركه هم بودن غلام را خاطر مبارك رضا نباشند به نمك با محك شاهنشاه روحنا فداه به اشّد رضا و قلبا واگذار مى كنم اگر بايد فقط توپخانه باشد عرض كردم با اين حالت به جز انتظام شخص توپچى چيز ديگر نتيجه نخواهد داد زيرا كه هرچه سختى نمايم با اين رشوه جات و تعارف و مخارجات كه دارند اين تقلبات از قورخانه رفع نخواهد شد حتى المقدور است كه اين غلام اهتمام نمايد مثلا سواى صورت سياهى توپ هاى ديروز كه به دستخط مبارك مزين شده گويا سى چهل عراده ديگر هم از ايام ميرزا حسين ياور و بعد از آن به مرور مخارج مصالح او را با مخارج ديگر گرفته باشند و از ميان بكلى رفته و برده باشند و يدا به يد تو در تو نموده اند كه اين فقره را هم از ديروز دست برده فهميده ام كه در خبر و

ص: 4

مشغول تحقيق و رسيدگى هستم تا يك جا برسانم و به عرض خاك پاى مبارك رسانده باشم و الا در انتظام توپخانه فقط شكى و شبهه نفرماييد و روزبه روز هم بهتر و خوبتر خواهد شد و اين غلام هم ذره [اى] عجز و طفره ندارد و در جميع خدمات حاضرم و شرط او رضاى قلب مبارك و تقويت و مراقبت كامل و الا اين غلام را توقع زياده روى و جسارت نخواهد بود.

امر الاقدس مطاع [محرم 1285]

3 نامه نصرت الدوله به شاه و درخواست واگذارى مسئوليت قورخانه به وى جهت انتظام امور آن- 1285 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم اين غلام اگر عمر حتمى نمايد زياده از پنج، شش سال نخواهد شد در اين صورت نه هوا و هوسى (1) دارم و نه طمع كه من بعد بخواهم صاحب آلاف و الوف شوم اين عرايض محض از راه تعصب و غيرت بود كه عرض شد اگر مرحمت خواهند فرمود مثل توپخانه بلاواسطه باشد كه روزبه روز هم اين غلام خدمت خود را ظاهر سازد و در هرروز انواع اقسام كار تازه و خدمت و اختراع تازه و خوب از نظر مبارك گذرانده و خاطر مبارك ولى نعمت خودم را خوشنود دارم و از كسالت بيرون بياورم و صاحب منصبان با وقوفى و با علمى بر سر اين كارها بگذارم و صاحب منصبان توپخانه را هم كه اكثر ول و بى معنى و بيكار شده اند مثل عزرائيل در سر اين اجزاى كار قورخانه گذاشته روزبه روز حاصل كار و نتيجه عمل خواسته روزنامه بگيرم. توپى كه بالفعل ريخته مى شود در برآورد ديوان يك دو و سه كمتر بريزم سوار عراده مى شود در هر توپى صد و پنجاه تومان كمتر از اين توپ ها سوار كرده بهتر از اين توپ هاى فرنگستان تحويل بدهم و همچنين باروت (2) و غيره و غيره است. نزديك بيست هزار تومان تفاوت اين معاملات و چند قلم است تا چه رسد به فشنگ سرباز و فانسقه و گلوله و قدّاره و غيره هم هزار قسم شقوقات دارد همه را به صدق تمام خدمت كرده و خيلى ممتاز نموده به عرض حضور مبارك خواهم رساند و اگر اشتباهى در امتحان و عرايض چاكر است در افواج قزوين كه يك حكمى و تقويتى فرموده در اندك زمان مشاهده فرموده كه سرآمد جميع فوج ها شده و آن يكى فوج را هم غلام زاده كه اين روزها مى آيد از نظر مبارك خواهد گذراند و معلوم حضور مبارك انتظام او

ص: 5


1- . اصل: حوسى
2- . اصل: باروط

خواهد شد اين هم كه توپخانه است و در اين اندك زمان روزبروز از نظر مبارك مى گذرد و اگر مقتضى نخواهد شد اين غلام را آسوده فرموده باز در خانه خود مى نشيند دعاگو مى شود و تماشا مى نمايد هر وقتى را كه باز مقتضى دانستيد در رجوع خدمت و اجراى فرمايشات حاضر است منظور از اين جسارت اين است كه مى بينيم باز اسباب دردسر فراهم است عجالتا اين غلام اسباب زحمت و دردسر نباشد و به واسطه اين غلام به وجود مبارك ولى نعمت كل روحى فداه زحمت و دردسر نرسيده و نرسانده باشند و الا اين غلام طفره از خدمت ندارد و اين زحمتى را كه از روى تعصب و غيرت و بى طمعى صرف بر خود قرار داده ام حيفم مى آيد كه هدر رفته باشد و خدمت شايسته را كه مى دانم از پيش خواهد رفت و روزبه روز خاطر مبارك ولى نعمت كل روحى فداه خوشنود خواهد شد عاطل و باطل بگذارم و الا از مهترى و فراشى در هر خدمت محض رضاى خاطر مبارك ايستاده و حاضرم و پيشكش هم از كيسه خودم نه از حاصل كار نه از نتيجه عمل قورخانه براى تشكر اطاعت دارم و موجود است اهّم و الزم كار دولت قورخانه است كه در ميان نيست و به تعارفات مى رود و همه مستقلات ساخته مى شود.

زياده جسارت ندارد.

امر الاعلى مطاع

اميدوارم عرايض را محرمانه منظور فرمايند.

ص: 6

سال 1286 ه ق/ 1248 ه ش

4 نامه نصرت الدوله به شاه در باب تهيه و تدارك تفنگ در آذربايجان، بروجرد و كرمان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در باب تفنگ مامورين اين كار همه در نهايت اهتمام مشغولند و همه روزه از ولايات يك عذر و بهانه مى رسد اين غلام هم با افراد صحيح و سند درست مجاب كرده و مدلّل نموده خسته مى سازد از تفنگ هاى كرمان رسيد از ساير جاها هم آورده اند در خمسه و آذربايجان تحويل مى دهند و در كارند. بروجرد را تمام كردم چهارصد و چيزى موجود بود نوشتم فوج سيلاخورى بياورد كه كرايه او صرفه ديوان شود بقيه تفنگ بروجرد پاى انوشيروان ميرزا شد خورده است و پاى خود او مى باشد به موجب سند خود او به نواب حشمت الدوله نوشتم مطالبه مى كنند. شهرى ها و سركردگان شهرى را در همين جا آدم درستى به ... گذاشته ام محصلى مى كنند روزبه روز به حساب رسيدگى مى شود به فضل الهى اين كار پيچيده و چندين ساله هم گويا تا سه چهار ماه بكلى تمام و مفروغ شود. فوج دوم خاصه كه اين دو روزه رفتند به واسطه كيفيت همين تفنگ بود كه از تبريز مشخص كرده، باقى به پاى اينها قلمداد نموده بود كه مشغول محاسبه او مى باشند كه مفروغ نمايند. اين دو روزه بكلى مفروغ مى شود و مى روند.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 7

5 نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص تدارك سرباز و پرداخت مواجب سه ماهه قواى نظامى استرآباد- 1286 ق

قربان خاك پاى جواهر آساى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] دستخط مبارك كه در صدر عريضه حبيب الله خان ساعد الدوله در باب پادار شدن سربازان نورى امر و مقرر و شرف صدور يافته بود الان را كه از شهر رفته است آنجا فارغ گرديده به سلطنت آباد رسيد زيارت شد. فدوى غلام از خدمت غفلت ندارد، امروز اول صبح نوشتجات موكد حسب الامر همايون نوشته آدم مخصوص فرستاد به حاجى ميرزا يحيى خان و غيره تأكيد نمود كه بزودى سرباز را برده، مى آيند موسى خان نايب الله باشى كه سابق محصل است سخت نوشته شد و كاغذ جناب امين الملك را هم فرستاد كه معطلى در كار فوج و حركت حاصل نشود.

با وصف اين باز فردا اردل مخصوص به محصلى حسب الامر مامور و ابلاغ همايون را مى نمايد.

در باب سه ماهه باوجود اينكه شش ماه محل در دست خودشان است و از ماليات خودشان تمام و كمال گرفته اند و حالا حق ندارند كه مطالبه كنند تا آخر سال كه در استرآباد (1) خدمت خواهند نمود، يك سه ماهه بيايد به فوج برسد باز محض مرحمت و تفضل برات آنها امروز نوشته شد كه تنخواه استرآباد فرستاده شود حالا پولى به آنها نبايد برسد و حق ندارند لازم بود مراتب به عرض خاك پاى مبارك برسد.

6 نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص تدارك سرباز و پرداخت مواجب سه ماهه قواى نظامى استرآباد- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم روزنامه هاى (2) قشونى و قورخانه مباركه را همه وقت در موقع خود سركار آقاى نايب السلطنه روحى فداه رسانده ام كه از حضور مبارك مى گذراند. امور قشونى منظم و همه سلامت مى باشند اين غلام هم همه روزه على الطلوع يا در ميدان يا در اطاق نظام و قورخانه مشغول انجام خدمات مى باشد و حتى المقدور آنى غفلت نمى كند بلكه اكثر اوقات دو ساعت از شب رفته خلاصى حاصل نمى كند و اين روزها متصلا به ترتيب جيره و مواجب يك ماه و نيم از بابت سه ماهه ثانى به افواج و توپچى داده مى شود. حياط نظام و در خانه خالى از شكوه نيست افواج هم بسيار خوب مشق مى كنند و شليك هم حسب الحكم آقاى نايب السلطنه هفته [اى] دو

ص: 8


1- . گرگان
2- . اصل: روزنامهاى

روز متصلا مى كنند در شليك هفته [اى] دو دفعه چاشنى زياد مى برد و ضرر ديوان خواهد شد.

هردفعه شليك سى چهل هزار چاشنى مى شود و هر كرور چاشنى نزديك به هزار تومان مى شود. از اتفاقات ديروز در آخر شليك در فوج خلج يك تير در ميان تفنگ ها باز شده اسب محمد صادق خان سرتيپ توپخانه را در ميدان مى گرداندند، به او خورده اسب تلف شد. هرچه خواستم پيدا كنم عجالتا هنوز پيدا نشده و معلوم نيست كه چه قسم شده و بوده، زياده جسارت ندارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

7 نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص وقوع مجادله بين قراولان و فراشان درب اندرون و دخالت مهد عليا در فرونشاندن آن- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم چند روز قبل قال و قيلى در قراولخانه و ميان فراشّان درب اندرون واقع شد الحمد لله به خير گذشت. حقيقت همان است كه خود جهانگير خان آجودان باشى (1) روزنامه كرده و نوشته و تنبيه هم از همان قرار است كه اين غلام عرض نموده سركار خانم مهدعليا روحى فداه كمال مرحمت را فرموده تهديدات نموده التزام از اهالى درب اندرونها گرفتند پيكره مفسده را برچيده بودند.

الحمد لله به خوبى گذشت و نقلى نشد اگر غير از اين هركس عرض نموده باشد خلاف عرض است صدقش همان است كه اين غلام در روزنامه عرض نموده است. امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 9


1- . جهانگير خان از ارامنه ايران پسر سليمان خان سهام الدوله در سال 1249 متولد شد در سال 1279 ق. كه منصبش سرتيپ و ژنرال آجودان مخصوص شاه بود به رياست قورخانه منصوب شد. در سال 1299 ق. به منصب امير تومانى نائل شده در اين سال كه رئيس قورخانه بود در جزو وزرا درآمده و به وزارت صنايع منصوب گرديد و در محرم سال 1309 ق. درگذشت.

8 نامه نصرت الدوله به شاه درباره احضار فوج فريدن به تهران از راه خوانسار- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم فردا كه دوشنبه است سهام الملك هم به اصفهان به تعجيل مى رود. فوج فريدن را به جهت برف و سرماى طرف اصفهان قرار دادم كه از راه خوانسار بيايند كه يك گردنه دارد زحمت نيم فرسخ يك گردنه تا ده پانزده فرسخ اصفهان و اتصال سرما و برف خيلى تفاوت دارد و زودتر به تهران مى رسند و مواجب محلى آنها را هم صاحب ديوان انجام داده به شدت صاحب منصب و همه مشغولند.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

9 نامه نصرت الدوله به شاه در باب سان دادن و جابجايى افواج و انتظام آنها در تهران و خراسان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم هنگام مرخصى در باب فوج عرب مقرر فرموده بود كه او را تنها برقرار، پس از ورود تهران قشقايى هم برقرار شود. اگر بايد فوج عرب برقرار شود حالا موقع است كه قبل از عيد حاجى شجاع الملك را بفرستم و اختيار گرفتن فوج را به موجب تعهد خود سركار والا ظل السلطان (1) روحى فداه به خودشان واگذار فرمايند و تعهد آوردن تهران و سان دادن پاى اين غلام است و اگر طور ديگر است و حالا باز موقع نيست مقرر فرمايند و اين فوج حيف است گرفته نشود تا به قشقايى هم اطمينان برسد. سواره افشار به نظر مبارك رسيد و انشاء الله سرباز او هم كه اسدآبادى باشد به نظر مبارك مى رسد ده بيست نفر از فوج اخلاص كسر داشت او را هم با عماد الدوله امروز جابجا كرده آدم فرستادم و انشاء الله زود مى آيند. فرمان مبارك از جهت

ص: 10


1- . مسعود ميرزا ظل السلطان در سال 1266 ق متولد شد. در سال 1277 ق به لقب يمين الدوله و در سن 11 سالگى به حكومت مازندران و استرآباد، دشت گرگان سمنان و دامغان منصوب شد. در سال 1279 به حكومت فارس تعيين شد. در سال 1283 به حكومت اصفهان انتخاب گرديد. در سال 1286 ق به استاندارى فارس معين و روانه گرديد. تا اوايل سال 1291 ق حاكم فارس بود. به مدت ده سال [1295 تا 1305 ق] حاكم چهارده ايالت و ولايت جنوب غربى و مغرب كشور بود و بالاخره در رمضان 1336 ق در 70 سالگى درگذشت.

فوج خرقان زود مى رسيد و امين حضور مى فرستاد اصلان خان سرتيپ حاضر است و خواهد رفت تا شب عيد انشاء الله آن فوج را از نظر مبارك نوعى بگذرانم كه مورد تحسين باشد. اين غلام ترتيب فوج ها را و فوج هاى ناقص را خوب قرار داده بود. اين كيفيت خراسان اندكى مغشوش كرد ولى اميدوارم كه باز بگذارد از ترتيب نيفتد و همه را به انجام برساند. عجزى كه دارم از فوج تهران و زرند است، آنچه اهتمام است باز به عمل مى آيد تا چه شود. جواب حاجى مشكوة الملك مقدس وكيل رعاياى كل ممالك محروسه را به طريق شايسته در چاپار نوشته فرستاد.

امر الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

10 نامه نصرت الدوله به شاه درباره ارسال تفنگ به آذربايجان، تعمير تفنگ در تهران و درخواست تنخواه- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در باب تفنگ كه در صدر عريضه نواب مؤيد الدوله مقرر فرموده بود كه اين غلام قرار بدهد ده هزار تفنگ امسال به آذربايجان رفته بعضى افواج هم مثل فوج اقبال ششم و ايلات و فوج هاى افشار تفنگ داشتند جواب نوشته شد كه سه هزار از انبار تبريز و فوجهايى كه بنيچه (1) مى آيند و تغييرات كلى به هم مى رسانند و بودن تفنگ عجالتا نزد آنها بى فايده است به سه فوج احضارى از پنج فوج هذه السنه آذربايجان در تبريز بدهند. دو هزار قبضه در تهران داده مى شود و قدغن كردم كه در تعمير تفنگ تهران اهتمام نمايند و دو قسط قورخانه، بلكه نزديك به سه قسط در تنخواه قورخانه نرسيده و همه روزه اهتمام و تاكيد زياده از آن نمى شود كه اين غلام كوتاهى ندارد و علت نمى داند از چه جهت است.

امر الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 11


1- . در اين دوره نظام سربازگيرى در پياده نظام به (بنيچه) موسوم بود براساس اين نظام هر روستا، بخش يا طايفه متعهد بود كه متناسب با برآورد درآمد خود، سربازان مورد نياز پياده نظام را تأمين كند. در عمل اين رقم عبارت بود از تأمين يك سرباز براى هر 12 تا 20 تومان درآمد. ر. ك. به ر. طوسى، ارتش ايران، ص 97.

11 نامه نصرت الدوله به شاه و ارسال شال كشميرى به عنوان پيشكش به شاه- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم وجود مبارك ولى نعمت كل روحى فداه كه در اين شهر تشريف فرما نيستيد اين غلام قالبى است بى روح. خداوند انشاء الله تعالى يك دقيقه اين غلامان را از زيارت آستان مبارك محروم نسازد در اين صورت عرض اظهار حيات بخواهد نمايد، خلاف عرض كرده است. اما محض ميمنت و مبارك پاى اين سفر خيرت اثر ناقابل پيشكش انفاد حضور مبارك نمود. اميد كه به كرم عميم عفو فرمايند.

شال كشميرى لاكى بوته (1) اعلى يك طاقه، تنخواه نقد پنجاه تومان

12 نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتظام امور در تهران، اعزام فوج فيروزكوهى به خراسان و تهيه ملزومات افواج

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] امورات شهر و امور نظامى در كمال انتظام است و اين غلام حتى المقدور كه در خود قوه و رمق مى بيند دقيقه [اى] غفلت نورزيده و محض از راه غيرت و دولتخواهى مشغول انجام خدمات مى باشد.

فوج فيروزكوهى به موجب تلگراف به خراسان رفتند. ملزومات فوج زرندى را چند روز قبل صورت دادم هرچه برات او را زود برسانند، زودتر خواهد رفت و همه روزه كمال تشّدد (2) را دارم.

سوار كردبچه منتظر ورود جناب معير الممالك بوده او هم كه رسيد نهايت تشّدد را خواهم نمود كه زودتر بروند. نواب عماد الدوله را كمال محصلى دارم به جهت بقيه محاسبات و اين مقولها.

اندكى معطلى دارند فردا قرار شده و جناب آقا (3) اعلام نموده كه به يوسف آباد برود و بقيه كار خود را در آنجا كه فراغتى دارند ختم نمايند. نواب معزى اليه امروز در منزل غلام بود گويا پنج شش روز بتواند حركت نمايد.

در باب مال بند سربازان، روز مرخصى كن مشاهده حال سرباز را كرد يكان يكان پرسيدم

ص: 12


1- . اصل: بوطه
2- . پافشارى، شدت بخشيدن
3- . ميرزا يوسف مستوفى الممالك

مطلب را دانسته بودم عرض هم مكرر به جناب آقا نمودم، الحال تلگراف به قزوين گفتم زدند كه مال كرايه از آنجا انجام بدهند و به جناب معتمد الملك هم نوشتم، مخصوصا آدم خود را به چاپارى فرستادم كه اين فقره غفلت نشود كه الزام كار است.

اسد الله سلطان را فرستادم بياورند در تهران باشد، ساير فرمايشات از قبيل سركرده نظام و حاجى ميرزا صادق خان و غيره همه را بطريقى كه مقرر فرموده بود اطاعت كرده بى تخلف مجرا خواهد نمود.

امر الاقدس الاعلى مطاع

13 نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت، امور توپخانه و ملزومات نظامى- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم خدمات و اموراتى كه محول به اين غلام است از اين قرار به عرض حضور مبارك مى رساند.

در باب باروت و كارخانه او كه واجب ترين كارهاست از قرار كتابچه مختصرى است كه بعد از ملاحظه و رسيدگى به عرض حضور مبارك رسانده است به هرچه راى مبارك علاقه گيرد مقرر مى فرمايند و اطاعت مى شود.

امورات توپخانه مبارك از قرار كتابچه است كه به نظر مبارك مفصلا و مشروحا مى رسد و بى كم و زياد عرض نموده است.

روزنامه نظامى هم تمام شده از نظر مبارك در ورود موكب همايون خواهد گذشت. در باب ساير مطالب سرحدى از قبيل نقشه بوشهر و نوشتجات عماد الدوله در قتل كهزاد بيك وكيل باشى توپخانه و پيدا كردن قاتل كه به اصرار و ابرام اين غلام بوده با نوشتجات علماى سيلاخور و اسماعيل ميرزا از قرار فهرست جداگانه كه در روى نوشتجات گذاشته از نظر مبارك خواهد گذشت منوط به حكم مبارك است.

در باب امور فوج عليقلى خان سرهنگ تلگرافى از استرآباد كرده بود به حضور مبارك فرستاده شد. كمال پريشانى را در آن قلعه به هم رسانده اند. برات انعام فوج او با دويست تومان برات انعام خود او با ساير بروات توپخانه و موزيكن چيان انفاد حضور مبارك گرديد كه هنوز حواله داده نشده است و مكرر اين غلام اظهار كرده غفلت ننموده است. الحال به حضور مبارك فرستادم كه حكم او را مقرر فرمايند.

ص: 13

در باب توپهايى كه بايد در ماه شوال انجام پذير گردد دوازده عراده با قورخانه تا ورود موكب همايون انجام داده شده و هشت عراده هم لمبر دو صندوقه است قرار دادم كه عراده هاى اينها را رنگ نزنند كه مبادا اشتباهى در نظر مبارك بيايد روز ورود موكب همايون در هرجا مقرر مى فرمايند حاضر كنيد كه از نظر مبارك بگذرد بقيه هم روزبه روز درست مى شود اگر از جهت سوراخ شدن توپ معطلى حاصل بشود در موعدى كه عرض كرده ام همه موجود مى شود.

در باب بنايى نظام كه اندود فقط باشد با مختصر تعميرات مكرر عرض كرده ام و به جايى نرسيده است و چهارصد پانصد تومان هم نيست كه اين غلام متحمل شود بسازد. برآورد و بازديد مختصرى نموده نزديك به سه هزار تومان متجاوز مى شود حكم حكم مبارك است و وقت هم گذشته و زمانى نمانده است. اگر به تعجيل اندود نشود گمان خطر به قراولان و سرباز مى رود و پس از خرابى هاى زمستان به مبلغ هاى زياد ساخته و تعمير نخواهد شد.

در باب رعاياى سوزن مقرر فرموده بود رسيدگى شود. جناب آقا شرحى در ابلاغ نوشته اند به نظر مبارك مى رسد و باز به دقت رسيدگى شده به عرض حضور مبارك مى رساند.

فوج نصرت هم مى رسد. اين فوج با افواج خويى جزو ابواب جمعى آجودان باشى بوده الحال كه وارد مى شوند باز در اداره و اختيار اوست. مقرر فرمايند اطلاع بدهد. اگر مداخله نخواهد داشت و يا سرهنگ خودشان رحيم خان بايد سؤال و جواب شود مقرر فرمايند.

نمونه هاى اسباب نظامى را از هر مقوله كه مقرر فرموده بود در كمال امتياز همه موجود است در ورود از نظر مبارك مى گذراند. نامه هاى حكومتى فيروزميرزا فرمانفرما متن 13 13 نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت، امور توپخانه و ملزومات نظامى - 1286 ق ..... ص : 12

ش بازى كه مقرر فرموده احتياطا موجود داشتيم فورا فرستاده شد انشاء الله پسند خاطر مبارك خواهد افتاد. افواج بنه پى فيروزكوهى و ملزومات افواج همه داده شده رقيمه چهارصد تومان تنخواهى از فيروزكوهى باقى ماند.

امر الاقدس مطاع

14 نامه نصرت الدوله به شاه درباره افواج احضارى و پرداخت مواجب آنها

قربان خاك پاى مباركت شوم دو طغرا مراسله نواب مؤيد الدوله نوشته بود انفاد نمودم كه از نظر مبارك بگذرد. در باب افواج احضارى چون خيلى وقت است به ايشان اعلام و اخبار كرده بودم كه حكم مبارك خواهد

ص: 14

رسيد اين تفصيل را نوشته است چون اين غلام بر خود واجب نموده است كه آنچه حقيقت حال است و فهميده و مى داند بى روپايى از احدى اگر همه عيوب خود منهم باشد ملاحظه نكرده عرضه دارم. نواب مؤيد الدوله در اين دو فقره افواج كه نوشته است على الظاهر درست نوشته ولى در حقيقت دو سه ملاحظه كرده است يكى تعويق بنيچه افواج كه اگر انجام پذير نباشد راه عذرى داشته باشند. ديگرى دوام و ثبات حكومت است و ثالثا امسال افواج را زودتر از سر واكردن و شش ماهه محلى اول سال را براى وجوهات نقدى و دست و پاكردن ملاحظه نموده اند. عرض اين غلام اين است كه اگر حقيقتا تشريف فرمايى اعليحضرت شاهنشاه روحنا فداه به سفر خوزستان و گندمان خواهد شد در جواب ايشان تكليف ديگر وارد مى آيد كه عرض كرده به قاعده خواهم نوشت كه پسند خاطر مبارك گردد. اگر باز ييلاقات شهرستانك و اين نزديكى ها خواهد بود باز تكليف ديگر و جواب ديگر دارد كه نوعى در هردو صورت ترتيب فوجها را مى توانم بدهم كه عمل بنيچه بهم نخورد و راه عذر ايشان چه باشد و هم آمدن افواج و خدمات سرحدى معوق نماند. هرچه در اين باب مقرر مى فرمايند اطاعت بشود و اگر مقرر مى فرمايند ترتيبى كه در فوجها داده مى شود در هردو صورت خيال كرده بنويسد در زمان شرفيابى حضور مبارك به خاك پاى مبارك عرضه دارد و يا اگر صريحا به هرچه حكم فرمايند اطاعت نمايد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

15 نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص مخارج افواج و وضعيت استرآباد، گيلان و اصفهان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم اين ضررهاى امسال از جهت گيلان و اصفهان و بى پولى زبان غلامان را از عرض كوتاه و عاجز نموده است. اين فدوى كه در عمل استرآباد عرض ها كرده بود و به پاييز و ميزان سال آينده قرار داده بود و از حالا در فكر و ترتيب قشونى آن وقت مى باشد محض از بى پولى و اين خسارت ها بود كه از ترس امسال را و اين ميزان را عرض نكرده و پيش نينداخت اما چقدر موقع كار به دست آمده و آن تهيه و تداركى چه از قشونى و غيره هم امسال محال است به دست بيايد و به هيچ وجه مقدور نخواهد بود، زيرا افواج را همه در كار هستيم كه الزم و اهم كار دولت است و از همه چيز دولت واجب ترين كار است نمى شود افواج زياد حركت داد، اما اگر راى و همت

ص: 15

ملوكانه قرار مى گرفت كه مختصر تهيه ديده مى شد كه سلمان خان هم گوشمالى به يموت مى داد بسيار به جا و به موقع بود و بلكه براى خيال سال نو و آن تهيه و تدارك كلى بازكارى پيش مى افتاد و ضعفى براى آنها حاصل مى شد غنيمت بود. امر امر همايون اعلى ارواحنا فداه مى باشد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

16 نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت كوبى مهران، قورخانه و شوره پزخانه- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [جان نثار فيروز] ديروز مقرب الخاقان جهانگير خان را به كارخانه باروت (1) كوبى مهران فرستاده بودم شرحى به اين غلام نوشته بود به عينه او را در جوف عريضه انفاد حضور مبارك نمود كه ملاحظه فرموده از نظر مبارك بگذرد. اين غلام تعجب از اين دارد كه اگر علاء الدوله بى وقوف بوده استنلى صاحب چرا بايد اين قسم باشد. آن حوض قورخانه بود كه به نظر مبارك رسيد كه بى جهت پانصد تومان ضرر به ديوان زده اند اين هم كارخانه مهران است كه به اين قسم شده اين غلام ناچار روز پنجشنبه را با جمعى از اجزاى كار برداشته به مهران خواهم رفت مستدعى هستم كه اگر راى مبارك علاقه گيرد سارى اصلان را با حكيم الممالك مقرر فرمايند كه روز پنجشنبه بيايند آنها هم كارخانه ها را ديده با قرارى كه تازه اين غلام در اين كارخانه ها و كارخانه تازه كه جهانگير خان اظهار كرده همه را آگاه و مطلع شده و ديده باشند به عرض حضور مبارك برسانند بهتر است منوط به راى مبارك مى باشد.

در باب شوره پزخانه هاى ولايات شرحى از ساوه به جهانگير خان نوشته بود و خود جهانگير خان هم شرحى نوشته و مستدعى ملفوفه فرمان مبارك مى باشد. اين هم منوط به راى مبارك مى باشد كه انتظامى در عمل شوره پزى حاصل گردد كه انشاء الله تعالى عمل باروت مضبوط و خوب باشد.

امر الاقدس مطاع

ص: 16


1- . اصل: باروط

17 نامه نصرت الدوله به شاه درباره وضعيت افواج، امور ولايات و پيشرفت كار موزيك چيان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] الحمد لله هواى شهر در كمال اعتدال است و ناخوشى معدوم الاثر. افواج قاهره در نهايت تر دماغى مشغول خدمات خود مى باشند. به فضل الهى ناخوش هم ندارند اين غلام به طريق معمولى مشغول خدمات و جانفشانى مى باشد. محصل بروجرد را با فرمان مبارك فرستاد. در باب خرقان منتظر امين حضور مى باشم كه برسد و به تعجيل رفته خدمت خود را انجام داده فوج را بياورد و آراسته نمايد. احكامات مالك را به جناب آقا ابلاغ نمود. در باب صاحب منصبان كردستان و خراسان هنوز قرارى نداده اند و اين غلام را به جهت تشخيص امور آنها نخواسته اند و روز او را مشخص نكرده اند كه به اتمام و انجام رسيده باشد. خود اين غلام عرض و يادآورى مجدد خواهد نمود. آدم مخصوص هم به انزلى فرستاد و ذوالفقار خان را حسب الحكم مبارك خواست كه به تعجيل بيايد حضور مبارك. سركار مهد عليا روز پنجشنبه شرفياب شد مژده سلامتى وجود مبارك را داد و سلامتى وجود مبارك ايشان را هم عرض مى كند كه در نهايت صحت و تندرستى مى باشند و در همان سركشى درستى از موزيكن چيان (1) جديد نموده به هيچ وجه در اين زمان قليل گمان اين ترقى را در آنها نداشتم به استاد آنها كه مسيولمير (2) باشد طاقه شال كرمانى، به خود موزيكن چيان هم پانزده تومان نقد براى تشويق آنها داده اميدوارم تا تشريف فرمايى موكب همايون زيادتر ترقى حاصل نمايند.

امر الاقدس الاعلى مطاع مطاع مطاع

18 نامه نصرت الدوله به شاه در خصوص اعزام افواج به مأموريت و پرداخت مواجب آنها- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] فوج ماكويى در كمال اميدوارى بدون توقف و خسارت كه معمول بود زياد از دو شب نماندند رفتند. فوج قهرمانيه وارد، صاحب منصب و سرباز آنها را اميدوار كرده و نصيحت و

ص: 17


1- . نوازندگان موسيقى
2- . مسيو لمر معلم موزيك مدرسه دار الفنون بود. كتاب موسيقى و تناسبات تأليف اوست كه ميرزا على اكبر خان نقاش باشى آن را ترجمه كرده است. ر. ك. اعتماد السلطنه، تاريخ منتظم ناصرى، ج 2، ص 1199 و ج 3 ص 2006.

تهديد به اعمال و هرزگيهاى سابق آنها كرده كارشان را تمام نموده دو روزه راه مى اندازد كه بدون ادعاى حقوقى با شكرگزارى تمام مى روند. سواره ايلات متعلق به حاجى سعد الملك را حسابشان را رسيده سه ماهه به آنها مى دهم دو سه روزه آنها هم به دعاگويى تمام مى روند.

حسب الحكم مبارك اسماعيل پاشاى سرتيپ ماكويى براى مطالب خود مانده كه شرفيابى حاصل نموده برود. نشان و مرحمتى كه در حق فوج قهرمانيه بايد مرحمت شود جناب آقا اظهار كرده آنها را براى اميدوارى خدمتگذاران و جان نثاران گرفته مى رساند. توپچى تبريزى كه به جهت ساخلو لرستان و عوض شدن پنجاه روز بود كه نقل مكان كرده در كاروانسراى بيرون شهر بود و به موجب برات طلب آنها را مى بايست بدهند چون همه تنخواه آنها اشكال داشت بدهند قرار داد طلب مامورين را عجالتا بدهند كه آنها رفته باشند متوقفين تهران را بعد داده باشند.

ديروز قرار تنخواه آنها را داده تا ورود موكب همايون آنها هم رفته اند و از عوض ساخلوى توپخانه در ولايات ديگر جايى نمانده و نداريم كلا عوض شده اند و متوقفين خانه رفته اند و مشغول دعاگويى وجود مبارك خواهند بود. در باب ارباب مناصب او رامان و خراسان گفتگويى كه در خدمت جناب آقا كردم و بخودشان هم معلوم نمودم تفصيلى دارد كه خودشان هم تصديق مرا فرموده چون اين غلام از اول اطلاعى به هم رسانده و وعده وعيد بى قاعده داده شده و خيال اين غلام كرده كه باز مى توان به تحت قاعده آورد چون زمان شرفيابى نزديك است حضورا عرض مى شود به هرچه راى مبارك قرار گيرد مجرا و اطاعت خواهد شد. در باب دستو رالعمل و تكليف روز ورود موكب همايون به سلطنت آباد اين غلام نمى داند كه راى مبارك چيست و چه قسم رفتار بود؟ مستدعى است كه مقرر فرماييد از آن قرار اطاعت نمايد. شرحى سليمان خان صاحب اختيار (1) نوشته بود و شرحى عميد الدوله نوشته بود كه نوشته عميد الدوله را خدمت7.

ص: 18


1- . سليمان خان افشار قاسملو ملقب به صاحب اختيار، رئيس ايل افشار مقيم ساوجبلاغ قزوين و نوه نصر الله خان افشار معروف به زهرمار خان بوده در سال 1245 ق وارد خدمت دولت شد. در سال 1249 ق داماد فتحعلى شاه شد. در سال 1284 ق مامور استرآباد و رئيس قشون آنجا بود. در سال 1285 ق به حكومت و فرماندهى قواى گرگان منصوب و روانه گرديد. در اوايل سال 1286 ق ملقب به صاحب اختيار شد و حكومتش در گرگان هفت سال طول كشيد. در سال 1292 ق به تهران احضار شد. چيزى از احضارش نگذشت كه در همين سال دوباره به حكومت گرگان منصوب و اعزام گرديد. در سال 1269 به رياست قشون خراسان منصوب شد. در سال 1300 ق براى تعيين حدود شمال خراسان و گرگان بين روس و ايران مامور شد و در سال 1309 ق در تهران درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، چ 4، جلد سوم، ص 397.

جناب آقا فرستادم گويا به حضور مبارك فرستاد آنها هم خيالى به جهت تنبيه و گوشمال يموت (1) در پيش گرفته اند اميدوارم كه خدمت بزرگى كرده باشند اين نوشتجات سليمان خان را به عينه به حضور مبارك فرستاد كه از نظر مبارك بگذرد و همه روزه از جهت آراستگى سوار او به حسن خان مى نويسم و گويا بسيار بسيار سوار خود را خوب آراسته كرده است و همچنين فوج اخلاص افشار را كمال اهتمام در آراستگى او دارم. انشاء الله عنقريب فوج اخلاص را با فوج خرقان و سيلاخور از سان حضور مبارك مى گذرانم كه چه قسم آراسته شده باشند.

امر الاقدس الاعلى مطاع

19 نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتصاب صاحب منصبان معتبر براى فوج خوى و تامين جيره فوج مزبور- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] در باب فوج خوى به جهانگير خان آجودان باشى حكم مبارك را رساندم و قرار دادم كه به صوابديد ضياء الدوله امروز اعلام به فوج نموده تهيه فوجى را كه داده شد بگيرند و با ياورهاى آنها فوج را روانه دارند. سرهنگ كه محمد جعفر خان است براى گفتگو و محاسبه فوجى بماند و محصلى شديد در اتمام بنيچه كرده باشند كه امروز از قرار رقعه ضياء الدوله مشغول در امر بنيچه خواهند بود. در باب صاحب منصب معتبر مقرر فرموديد مشخص كنم اين غلام آنچه تصور مى كند هر سرتيپ و صاحب منصبى را چه از تهران و يا آذربايجان مامور كنم به رسيدن خوى به خيال سرتيپى اين افواج مى افتد و بلكه سبب اغتشاش عمل حكومت شجاع الدوله و دلخورى او خواهد شد. صاحب منصب با نظم و معتبر با داشتن حكومت و بصيرت از خود شجاع الدوله بهتر كى خواهد بود اگر راى مبارك علاقه كرد ملفوفه فرمان مبارك به عهده خود او صادر كنم به دستخط مبارك موشح فرمايند دو ماهه اين خدمت را از خود او بخواهند و يك ملفوفه فرمان هم به جهت سرباز خالصه و تأكيد به وليعهد روحى فداه و همچنين يكى به نواب مؤيد الدوله در تقويت بدهم. همين جبرئيل خان كه از حالت افواج بصيرت به هم رسانده و آدم زرنگ بسيار كم خرج قانعى است و شجاع الدوله هم رضامندى از او كرده بود، به تعجيل برد رساند و محصلى كرد فوجها را آراسته نمود. منتظر حكم ثانى و احضار باشند. آنچه به خاطر

ص: 19


1- . از ايلات تراكمه مازندران

اين غلام رسيد اين است كه عرض كرد الحال منوط به راى مبارك مى باشد. عرض ديگر اينكه به اين فوج مرخصى با اين تفصيلى كه به نظر مبارك رسيد جيره چندروزه به جهت اميدوارى اگر مرحمت مى فرمايند مقرر فرمايند. امروز امين جيره يا به اسم جيره يا انعام بدهد كه زود روانه شوند و الا به همين قسم روانه شوند. آنچه كه ديروز بعد از حضور مبارك رسيدم عمل صاحب منصب هاى اين فوج بدتر از حالت سرباز است غير از سه چهار نفر همه جديد و بى معنى و بى حكم نظامى و به خاطرخواهى بوده است.

امر الاقدس مطاع مطاع مطاع

20 نامه نصرت الدوله به شاه در باب وضعيت نامطلوب قورخانه و ملزومات آن- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در باب قورخانه كه مقرر فرموده بوديد رسيده عرضه دارم. اولا در جزو آدمى فرستاد كه ببيند چه مى كنند عمارت بسيار خوب و باصفايى و مفروش و آماده را مى ماند كه نه غذا دارد نه چراغ و اثرآبادى در او ملاحظه نمى شود روزبه روز هم سست تر و مغشوش تر. امسال چندين درجه از پارسال تنزل كرده و امروز بدتر از ديروز است. عرايض مفصل همان است كه گفته ام در باب حاصل كار از قرارى كه مى شنوم كتابچه خود را گرفته و تمام كرده است ولى آنچه از چاشنى و ملزومات قورخانه و تفنگ و مرمت در جميع ملزومات او با قيمتى كه در رئيسى جهانگير خان داده مى شد در هر كار تفاوت كلى شده است كه خيلى گران تر و زيادتر از عمل جهانگير خان است. از اين جهت دردسرى نداريد مال شما از ميان رفته كتابچه گرفته راى مبارك قرار مى گيرد كه مطالبه شود. كتابچه و كار جهانگير خان حاضر و قيمت او معلوم، موازنه فرمايند مى گيرند، صاحب اختيارند مى بخشند به شرح ايضا مسلما او هم مثل ميرزا نصر الله قلمداد مى كند كه به كى داده ام و در كجا مصرف نموده ام. انصاف است كه حاصل كار و عمل و نتيجه قورخانه اين بشود و چنين خزانه دولت را به دست چنين مردمان بى وقوف سپرد و اين حرفها را شنيد. در باب تحويل گرفتن اسباب جميع جزء جزء هر كار رئيس و مباشرى دارد كه به هيچ وجه

ص: 20

ربطى به علاء الدوله (1) ندارد.

آنچه او تلف كرده و از تنخواه ديوان خورده و تلف كرده او را هم خواهند گرفت و از قرارى كه معلوم مى شود ندانم كارى و بى وقوفى زياد به كار رفته و از حاصل كار جديد چيزى بدست نيامده. در قديم هم خيلى تلف شده اين خدمت هم در اين ميان معلوم خواهد شد و اين غلام تسلطى به اجزاء و رئيس هاى اين كار بهم برساند قدرت ندارند كه كتمان عملى را نمايند و خورده برده خودشان را هم تسليم ننمايند و در اين تحويلى اينجا ابدا دردسرى نخواهد شد مگر روزبروز خدمت و ابزار كارها آنچه سرحدات است در اين ميان ثبت و صورت مكرر از صاحب منصبان خواسته ام و دارم و ويك ميخ را هم از قلم نينداخته اند و در اين باب استدعايى مى رود كه صورت قورخانه به سرحدات را از اين غلام و علاء الدوله بخواهيد اگر اين غلام دو روزه تماما به حضور نفرستاد مقصر است و اگر او تا ده روز توانست بفرستد.

اين غلام باز مقصر و اگر بفرستد هم صورت صحيح نخواهد بود و بصيرت ندارند و از روى بصيرت نيست محسنات اين كار كه در دست غلام باشد اين خواهد بود ده پانزده هزار تومان تفاوت در جميع كارها از چاشنى و غيره و غيره و غيره خواهد شد همين را تلف نكرده حاصل كار نخواهد اطاعت مى شود. ميدان خيابان سرباز خانه هاى ارك را مى فرماييد بهتر و خوب تر هم مى سازم و قورخانه و كارگرهاى او را با چرخ هاى تجار و باروت كوب خانه و همه را چنان انشاء الله تعالى راه مى اندازم كه به شوق لذت ببريد و كارهاى جديد و تازه خوب متصلا ملاحظه فرماييد كه شكوه دولت بوده باشد نه اسباب خفت و ذلت.7.

ص: 21


1- . محمد رحيم خان علاء الدوله امير نظام بعد از مرگ برادر خود حسن خان نسقچى باشى يعنى رئيس مير غضب ها شد. در سال 1252 ق مامور كشتن شاه طهماسب دوم و شاه عباس سوم و سليمان ميرزا كودك خردسال شاه طهماسب شد. در سال 1267 ق با حفظ سمت به حكومت خوى منصوب شد. در سال 1278 ق ملقب به علاء الدوله گرديد. در سال 1280 ق به حكومت زنجان مامور و اعزام گرديد. در سال 1283 ق به سمت بيگلربيگى تهران منصوب شد. در سال 1284 ق رياست قورخانه به او محول گرديد. در سال 1288 ق عضو دار الشوراى كبرى شد و در همين سال به سمت فراشباشيگرى (حاجب الدوله) منصوب شد. در سال 1291 ق به جاى فيروز ميرزا نصرت الدوله وزير جنگ شد و در سال بعد به وزارت دربار منصوب گرديد. در سال 1298 ق ملقب به امير نظام شد و با اختيارات تمام به پيشكارى مظفر الدين ميرزا به آذربايجان اعزام گرديد. در سال 1299 ق در رضائيه درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد سوم، ص 397.

21 نامه نصرت الدوله به شاه و پيشنهاد اعطاء لقب ضياء الملكى يا لقب ديگر به نصر الله خان سرتيپ- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] مقرب الخاقان نصر الله خان سرتيپ (1) كه چندين سال است خدمت مى كند و در اين منصب كمال وقوف را دارد و اين غلام هم در ترقى درجات اگرچه نهايت استحقاق را داشته و دارد كمال اهتمام (2) و سختى را دارد. امسال سرتيپ الى حال زياد از حد زحمت كشيده است دقيقه [اى] از خدمت غفلت ننموده اگر مرحمت ملوكانه در حق او شامل شود او را به لقبى مفتخر و سرافراز فرمايند سبب مفاخرت او و اميدوارى چاكران خواهد بود لقب ضياء الملكى و يا لقب ديگر به هرچه مقرر فرمايند اطاعت شود.

امر الاقدس الاعلى مطاع

22 نامه نصرت الدوله به شاه درباره معايب تفنگهاى علاء الدوله و درخواست تعيين تكليف قورخانه و تفنگ سازى- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم لوله هاى تفنگ معيوب شده را مقرر فرموده بود در قورخانه تعمير نمايند. چند عيب اين غلام گرفته عرض كرد، مقرر فرمود رسيدگى كرده به تصديق غلام انجام دهند. فرستادم از تفنگ هاى مرمتى آورند، آوردند با حضور آدمهاى علاء الدوله و كارگرهاى او چهار پنج عيب گرفته ثابت كرده نزد او فرستادم گله بسيارى كرده بود و در باغ سبزى نموده بود. در جواب پيغام دادم كه از من بگذر و اين توقعات شما از من برنمى آيد و پولت را هم به من نده كه بى جهت است و صريح اظهار كردم كه از اين تفنگ هاى معيوب نساز از قرارى كه مى شنوم عرض كرده يا اشتباهى نموده و از همان تفنگ ها مى سازند دوازده هزار به خرج خود مى آورند پول مى گيرند و

ص: 22


1- . نصر الله خان سرتيپ (نصر الملك)، دومين پسر ميرزا نبى خان امير ديوان قزوينى و برادر ميرزا حسين خان سپهسالار، فوج قزوين هميشه ابو الجمعى او بوده و ضمنا رياست ايلات قزوين را هم داشته، در سال 1267 ق با درجه سرهنگى رئيس فوج گلپايگان شد. در سال 1286 ق كه سرتيپ فوج فراهان بود به لقب نصر الملكى ملقب گرديد. در سال 1290 ق در سفر ناصر الدين شاه به اروپا نصر الملك نيز جزء همراهان شاه بود. در سال 1298 ق در محاربه سركوبى شيخ عبيد الله كرد نقشبندى در كردستان شركت داشت. نصر الملك در اواسط سال 1309 ق در تهران درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد چهارم، ص 360.
2- . اصل: اهمال

زمان قليلى نمى گذرد كه جميع اين تفنگ ها را مخلوط به تفنگ هاى افواج خواهند كرد و جميع آن تفنگ هاى افواج ضايع خواهد بود و معيوب. اين عرض از واجبات بود كه عرض كردم.

عرض ديگر فقره تفنگ هاى تلف شده است كه معين الملك تميز و تشخيص داده است و به اين غلام انجام او را مقرر فرموده ايد در اين مرحله مطالبه محاسبه و قبض و سند از مباشرين قورخانه بايد هر ساعت بشود و تسلط تمام لازم دارم كه نتوانند گمان كنند در صورتى كه اين كار با تسلط تمام با من بنا شد ابدا اعتنايى و كارى به من نخواهند داشت. متصلا بايد رقعه نگار شوم و عمدا براى مقصر كردن من اعتنا نكرده طفره بزنند. اگر قورخانه با اين غلام مى شود كه انشاء الله تعالى به خوبى انجام خواهد داد. سيصد چهارصد هزار تومان متجاوز پول اين تفنگ مى شود كه بايد رسيدگى شود و گرفته شود و كار كوچكى نخواهد بود. اگر كار با من نباشد با علاء الدوله باشد عرض مى كنم كه تفنگ عمل اوست و قورخانه محصل و فرمان بگير و خود اقدام نمايد كه در قوه اين غلام به دليل و برهانى كه عرض كردم هرگز نخواهد بود. و خود را بدنام و مقصر نخواهم كرد و هرگز اين تعهد را در اين صورت در قوه نخواهم داشت. مستدعى است كه هرچه زودتر تفكيك عمل قورخانه را بفرمايند به صرفه نزديك تر است و به نمك شاهنشاه ارواحنا فداه قسم روزبه روز هم ضايع تر مى شود و باز اين در آن در مى افتد با پول و مال خود پادشاه همه را گول مى زند اين قورخانه هم بدتر از همه ضايع تر خواهد شد.

امر امر همايون اعلى است.

23 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تنبيه فوج خوى به دليل اهانت به آجودان باشى و تنبيه فوج سمنان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در تنبيه فوج خوى اشخاصى را كه هرزگى به آجودان باشى كرده بودند مخصوصا در تنبيه آنها تأكيد فرموده بود اين غلام مخصوص و غير مخصوص را يكسان كرده ابقا به احدى از صاحب منصب و ... ننمود جميع فوج را چه در دهات خود در پهلوى زنها و چه در شهر درگذرها و چه در حكومتى به انواع اقسام نوشته و تأكيدات كرده و شجاع الدوله هم گويا كوتاهى نكرده است و از همه بهتر تنبيه مؤثرانه گرفتن نشانها بود كه تا مدتها زنهاى آنها شماتت و طعنه خواهند زد. جميع اين تفاصل را با تمامى نشانها پاشابيك خلوتى عنقريب مى آورد به عرض حضور مبارك خواهد رسيد. اين غلام در مرتفع ساختن اين حالت كه طبيعت ثانى مفسدين شده

ص: 23

است ذره [اى] كوتاهى ندارد ولى عمده در اين مرحله شاهنشاه روحنا فداه بايد قرض خود بجا بياورند و در رفع كردن اين مرحله مخصوصا همت فرمايند و در تقويت اين غلام كوتاهى نفرموده همراهى نمايند كه بدنامى اين كار و نتيجه بد اين عمل زشت راجع به دولت خواهد بود. اگر انشاء الله بگذارند و مفسدين را كه از اين حالت كمال خوشنودى را دارند و هميشه اسباب كار خود نموده اند با توجه ملوكانه به اندك زمان انشاء الله اين غلام متروك خواهد كرد.

چنانچه تفاوت كلى حاصل شد و كمال دلتنگى و افسردگى را مفسدين از اين جهات حاصل كرده اند، در تنبيه فوج سمنان هم كوتاهى نشده و نخواهد شد. آن هم مفصلا به عرض حضور مبارك خواهد رسيد. زياده جسارتى ندارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

24 نامه نصرت الدوله به شاه درباره آماده نمودن افواج براى سان ديدن- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت [غلام جان نثار فيروز] فوج دماوند را كه از سان گذشته اخبار مى كنم با اخراجى ها حاضر باشند فوج خوى كه سان ديده نشده و ملزومات فوجى او كه قدرى از لباس و كلاه ناقص دارند و تفنگ آنها داده نشده آنها را هم حاضر مى كنم كه از نظر مبارك بگذرد. قورخانچيان را اخبار كرده بودم كه از صاحب منصب خرد و كل و مابين خود را عصر سان ببينم آنها را هم از سان مبارك مى گذرانم تا بعد خود اين غلام سان به دقت ديده باشد و به عرض حضور مبارك عيب و نقص آنها را عرضه دارد. زياده جسارت ندارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

25 نامه نصرت الدوله به شاه درباره پرداخت مواجب توپچيان و سوارهاى متفرقه طوايف- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در باب مواجب توپچى كمال اميدوارى را از مراحم و فرمايش ملوكانه بهم رساندند و هيچ وقتى از آنها اظهارى كه خارج از ادب باشد نشده و نخواهد شد. اين غلام بصيرتى كه به پريشانى

ص: 24

نوكر حاصل مى نمايد فرض چاكرى خود مى داند كه ولى نعمت كل روحى فداه را آگاهى بدهد و همچنين مواجب سوارهاى متفرقه طوايف است كه بايد رساند حسب الحكم مبارك منتظر اقساط مى باشم و همه روزه به جناب آقا يادآورى مى كند. اميدوارم كه انشاء الله تعالى به سهولت مواجب آنها را رسانده باشد. زياده جسارتى ندارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

26 نامه نصرت الدوله به شاه در باب كارخانه باروت مهران، كارخانه چينى سازى و حاصل كار قورخانه- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم در امور قورخانه منتهاى دقت را دارم به مباركى و سلامتى وجود مبارك ساعت ديده است به كارخانه باروت (1) داده شد و شروع شده. كارخانه قديم مهران را هم مى سازند كه عجالتا راه افتاد باروتى در بيايد كه مايه بدنامى نباشد. چرخ بخار نزديك به اتمام است تا ورود موكب همايون انشاء الله به راه مى افتد كارخانه چينى سازى را كه عرض هم نكرده بودم و اطمينان درستى نداشتم از بخت بلند شاهنشاه روحنا فداه محل اطمينان شده نمونه ها (2) درآمده و در كمال امتياز است و بسيار ممتاز است و گمانم اين است كه اگر اين دفعه كوره ديگر كه درمى آيد هركس ببيند باور نكند كه كار ايران باشد حاصل كار قورخانه در نمونه ها بهتر و ممتازتر كه عليحده چيده شده، جناب آقا ملاحظه كرده به افواج بدهند علاوه بر افواج هم باز خيلى ساخته شده كه به جهت احتياط عليحده داريم از تنخواه ديوانى خيلى زيادتر حاصل كار داريم برات حاصل كار عليحده كه شصت هزار تومان مقرر فرموده بود صادر شده موجود است و شروع به آن كار هم شده تا هروقت تنخواه مرحمتى برسد، خيلى زيادتر از تنخواه حاصل كار در هردفعه تحويل خواهد شد برآورد بنايى و نقشه جباخانه (3) و بيرون دروازه كشيده شده دو سه دفعه اين غلام ملاحظه كرده كارهاى بى صرفه را به هم زده است طراحى ديگرى نموده است كه به نظر مبارك خواهد رسيد كه اگر خرجى بشود اقلا نمود دولتى هم داشته باشد و در مدنظرها بوده

ص: 25


1- . اصل: باروط
2- . اصل: نمونها
3- . جباخانه، اسلحه سازى، اداره تسليحات و مهمات [لغت نامه دهخدا]

جلوه گر باشد. روزنامه نظامى و قورخانه را حسب الحكم شاهنشاه زاده اعظم نايب السلطنه روحى فداه خدمتشان دادم كه به حضور مبارك بفرستند اميدوارم كه در مراجعت موكب همايون در جهت قورخانه بتوانم تماشايى بدهم كه اندك سبب رضامندى خاطر مبارك بشود. خيال آنكه ابدا هنوز خود اين غلام معتقد نشده و اين كارها را داخل كارى نخواهد شمرد اين قدر هست كه بهتر از هيچ مى پندارد.

امر الاقدس مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

27 نامه نصرت الدوله به شاه درباره انتظام امور افواج مختلف و آماده نمودن برخى از آنها جهت سركوبى دشمنان داخلى- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] دستخط مبارك را زيارت كرده خدمت جناب آقا رسيده دستخطى كه به افتخار آقا مقرر فرموده بود زيارت نمود از جهت افواج و تداركات و ملزومات به هيچ وجه ناقصى نبوده و نيست. افواج اصفهان امروز كه سه شنبه بود از كاشان گذشته اند. تلگراف سهام الملك از نظر مبارك مى گذرد. فوج چهارم از خمسه گذشته، فوجهاى مراغه و افشار در حركت بوده توپخانه موجود ششصد بار قورخانه بار بسته امروز رفتم ديدم كه مى بايست بارگيرى نمايند. نزديك به چهارهزار تومان كرايه او مى شد بسته هاى بار به عينه از نظر مبارك خواهد گذشت از اين جهات و افواج در موقع و موعد همه مهيا و آماده ولى به سليقه خود اين غلام همين قدر جسارت مى ورزد كه از حكمت سؤال نبايد كرد و بلكه به زعم خودم عرضه مى دارم ارباب الدول ملهمون (1) اين غلام خالى از نگرانى نبود الحمد لله ولى نعمت كل روحى فداه از جزئى (2) و كلى را با دقايق و نكات آگاهانه (3) و بصير جاى تشكيك نبود و نخواهد بود. خداوند جان اين غلام را مخصوصا در هر ساعت هزار بار تصّدق وجود مبارك نمايد اين قدر را جسارت نمودم باز كمال جسارت بود چيزى كه به اين غلام زياد مؤثر نشد اندكى از ترتيب افتادن فوجها بود مثل زرندى كه اگر تا يك سال آنجا مشق نمى كرد و آراسته نمى شد محال بود كه بگذارم بى جهت بروند

ص: 26


1- . مردم از دولت تبعيت و پيروى مى كنند.
2- . اصل: جزءى
3- . اصل: آگاهنه

خراب تر شوند و همچنين فوج دوم خاصه كه راه رفتن خود را ابدا نمى دانستند و وقت رفتن كه در سر قنات سردار توقف داشتند به تحريك حسين سلطان طسوجى كه ادعاى ياورى داشت و حاجى حسين خان را ابدا نمى پسنديدند و چندين دفعه نصيحت ها كرده بودم شبانه درآمد غوغايى كرد و خيالات داشتند مطلع شدم صبح على الطلوع رفتم آنچه به خاطرم رسيد به پختگى تنبيهات مختصرانه عمل آمد حساب كار را كرد ياور مفقود الاثر شد خسرانه (1) به طويله گريختند قراول بر سرشان گذاشتم به سركار ميرآخور گفتم كه تهديدات كرد بدون اينكه احدى در اين شهر مطلع شود همان روز فوج را با كمال اميدوارى و دماغ چاقى كوچانده فرستادم اينها هم كه در طويله بودند همه رفته ملحق به فوج شدند و خود سرهنگ آدم فرستاد اطمينان داده بود حالا چهار منزل هم رفته اند. عرض اين غلام اين است حالا كه راى مبارك به اين قسم علاقه گرفت در شب عيد از اين قرار افواج در ركاب مبارك در ميدان مشق حاضر خواهند بود ملاحظه صرفه و بى پولى و مخارج آنها ديگر به اين غلام نمى رسد. از من اطلاع دادن است كه مطلع بوده به هرچه صلاح است مقرر فرمايند و در فكر سيورسات و جيره و تدارك اينها بايد بود متوقف ركاب مى باشند:

فوج فراهان، فوج خلج، فوج دماوند، فوج قزوين، فوج سوادكوهى، فوج گروس، فوج ثلاثه (2) اصفهان، فوج چهارم، دو فوج مراغه، فوج افشار شجاع الدوله، فوج افشار اسدآباد، فوج سيلاخور، فوج خرقان، فوج گلپايگان، فوج چهاردولى جديد، دو فوج خوى كه يقينا بيست روز يك ماه بعد از عيد مى رسند، فوج دوم نصرت كه متوقف و در ركاب مبارك مى باشند اگر به جهت استرآباد كه دشمن خانگى دولت آنجاست خيالى در نظر مبارك باشد و اين تهيه ها كه ديده شده با چهار پنج فوج تازه نفس و اين فوج ها هم از حالا در نقطه [اى] اردو بزنند به جهت پاييز خوب تر و بهتر و پرمشق تر در كمال آراستگى حاضر مى توان كرد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

در پشت سند آمده است: سنه 1286 ئيلان ئيل 5 شهر ذى الحجه الحرامثه

ص: 27


1- . متضرر، وسيله اسباب ضرر
2- . اصل: ثلثه

28 نامه نصرت الدوله به شاه درباره احضار افواج مختلف براى اعزام به ماموريت و فراهم نمودن لوازم قورخانه جهت ارسال براى حشمت الدوله- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] به زيارت دستخط مبارك مفتخر و سرافراز و سر به اوج سماوات سود (1) تأكيد در انتظام امورات و پيشرفت خدمات مقرر فرموده و ناقصى كارها را به تشريف فرمايى محول فرموده بود.

اين غلام دقيقه [اى] غفلت ندارد بلكه خارج از طاقت و قوه خود به هر وسيله كه هست خدمت را از پيش مى برد. تفصيل امور از اين قرار است: دوهزار تومان نقد به سوار افشار سليمان خان داده از راه مازندران فرستاد و تأكيد به حاجى ميرزا يحيى خان نمود كه اگر او هم تنخواه موجودى داشته باشد بدهد به استرآباد برده برسانند. آدم مخصوص حسب الحكم مبارك به احضار سوار كرد و ترك فرستاد كه به تعجيل حاضر دار الخلافه شوند فوج زرند حالا از سمنان هم گذشته اند.

سوار كرد بچه را تنخواه داده روانه نمود نصف را اينجا داده نصف را از قيمت غله حواله كرمان داد. فوج خاصه دوم امروز كه شنبه دوم است به سرقنات مرحوم سردار حركت كرده رفتند. فوج گروس حاضر و جميع ملزومات او را داده منتظرم كه به هرچه مقرر فرمايند فورا اطاعت شود، به هيچ وجه معطلى ندارد. افواج ثلاثه اصفهان به موجب تلگراف غره ذيحجه حركت مى كنند، جيره آنها را تلگراف نموده الى تهران داده روانه شوند. افواج آذربايجان هرچه رسيده و مى رسند پشت سر هم بدون درنگ با كمال آراستگى انشاء الله خواهند رفت. توپخانه و قورخانه او با هفتاد نفر توپچى تبريزى آزموده حاضر، معطلى آنها به جهت طلب كهنه هاى خودشان است كه در جزو عمل ميرزا قهرمان و محاسبات پيچيده آذربايجان است كه به هيچ وجه اين غلام سر در نمى آورد و متصلا در تلاش است كه به جايى رسانده زود روانه دارد. قورخانه معتبرى هم عليحده حشمت الدوله خواسته بود به موجب اعلام و اظهار جناب آقا او را هم بسته موجود نموده ام كه مى برند و به هيچ وجه معطلى ندارد. افواج جديد از سيلاخورى و خرقانى و گلپايگانى كه تازه به بنيچه آورده ام حتى فوج چاردولى آذربايجان از قرار اظهار نواب مؤيد الدوله همه متدرجا مى رسند. فوج قراگوزلوى مخبران ناصر الملكى در حركت بود به جهت اظهار و تأكيد نواب عماد الدوله تلگراف كردم كه حركت نكرده باشند و منتظر اخبار ثانى شوند كه فوج از همدان بروند به كرمانشاه. يك فوج لرستانى را كه با عماد الدوله قرار داده شده به تهران بفرستد زودتر روانه نمايد كه اين افواج لرستانى هم بلكه انشاء الله به تدابير پادار شود اين هم

ص: 28


1- . سائيد

منوط به راى مبارك است و منتظر حكم مبارك و اجازه مى باشم كه تلگراف ثانى را به همدان نموده فوج مخبران به تعجيل برود. قورخانه مباركه كمال نظم را دارد و به شدت كار مى كنند. دو قسط اصفهان ابدا نرسيده دوازده هزار تومان طلبكارم ولى بالفعل نزديك به چهارده هزار تومان به هر قسم بود حاصل كار موجود در كمال امتياز داريم كه جميع صاحب منصب و اهل بصيرت كلا تصديق دارند كه از نمونه ها (1) بهتر شده و به نظر جناب آقا هم رسيده و از نظر مبارك خواهد گذشت و از حاجى ميرزا شفيع مأيوس شده محصل مخصوص به اصفهان به جهت قسطهاى قورخانه فرستاد كه زود برسانند. كارخانه مهران و كارخانه چينى و گلوله هاى همه جور مثل انگريزى (2) حتى گلوله توپ ته پركه به جناب مشير الدوله مقرر فرموده از فرنگستان بياورند و در قورخانه اينجا از عهده بر نيامدند در كمال امتياز ريخته حتى ماسوره او را هم به همان خوبى انجام داده موجود است كه از نظر مبارك خواهد گذشت و رفع اين بدنامى و خفت را نمود و محتاج از آوردن فرنگستان نشد. در اين زمان قليل كم فرصتى و قلّت تنخواه و مسدود شدن راهها بواسطه زمستان و نرساندن چدن و مصالح عرصه را سخت نمود و الا قورخانه خالى از تماشا نمى شد الحمدلله رفع زمستان شد و اميد هست كه همه وقت كارهاى تازه خوب به عرض حضور مبارك برسد. تفنگ مرمتى بسيار كم داريم و ناجور و مشغول هستند ولى به قشون خراسان و جنگ تركمان اين غلام هرگز اعتبار نمى كند كه از تفنگ موسى روسى و مرمتى بدهد خيالى كه دارد اين است يك فوج قزوين نو به او سرآمده مرخص خانه مى شود تفنگ او را گرفته به فوج هاى مامور مى دهد بعد كه تفنگ هاى ابتياعى كه رسيد از آنها به قزوين مرحمت مى فرمايند اين هم منوط به راى مبارك مى باشد. اين روزها شروع كرده است چراغ آهنى ستونى در قورخانه مى ريزد كه انشاء الله ده بيست تا در ورود در دور حوض شمس العماره بلكه انشاء الله زده بشود از نظر مبارك بگذرد كه اين كارها نقلى و حكايتى نموده است. باتوجه ملوكانه و مرحمت مخصوص بسيار سهل و آسان مى باشد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

پشت سند به خط ناصر الدين شاه: عرايض نصرت الدوله در تهران جواب شفاها داده شود.سى

ص: 29


1- . اصل: نمونها
2- . انگليسى

29 نامه نصرت الدوله به شاه و مخالفت وى با طرح حشمت الدوله مبنى بر تقسيم قشون خراسان به دو دسته جهت اعزام به مشهد و بجنورد- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم نواب حشمت الدوله شرحى نوشته بود كه قرار قشون خراسان را دو قسم دادم آنچه عراقى است يك جا ابواب جمعى ايلخانى باشد و راه راست بروند بجنورد و مشهد نيايند. آذربايجانى بروند مشهد و در اردوى خود حشمت الدوله باشد. اين نوشته شاهزاده را جناب آقا به من نشان داد استمزاجى كرده عرض كردم كه دو علت بسيار بد در اين نوشته به نظر مى آيد در اول دولت محمد شاه مرحوم ماكويى هاى نادان و اداره خاص حكايت آذربايجانى و عراقى را ميان انداختند بسى مفاسد كلى از او حاصل شد حتى در اواخر شاه مرحوم ملتفت نشدند خواستند رفع نمايند مقدور نشد و افواج مراغه را حتى به همين سيف الملك داده و در سلام فرموده كه عراقى و آذربايجانى كدام است به همين جهت افواج مراغه را به سيف الملك دادم. معهذا چاره پذير نشد. اين علت، علت بسيار بدى خواهد شد و از آن گذشته سركردگان افواج عراقى هر كدام مثل ايلخانى مردمان معتبرى هستند مشهد نروند اظهار مهربانى از شاهزاده نبينند سبب مأيوسى آنها خواهد شد و حسنى ندارد و اين دو فقره به نظر خوب نمى آيد. لازم بود كه اين تفصيل هم به خاك پاى مبارك عرض شود اطلاع حاصل فرمايند كه به اين مطلب فراموش شده از ميان رفته و متروك شده مجددا اعاده كردن گويا صلاح دولت نباشد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

30 نامه نصرت الدوله به شاه درباره اعزام افواج دوم خاصه و زرند و تعدادى توپ به مشهد بنا به درخواست حشمت الدوله- 1286 ق

قربان خاك پاى جواهرآساى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] روز جمعه هفدهم به زيارت دستخط مبارك مشرف شده سرافتخار به آسمان سود فرمايشات و مقررات ملوكانه را انشاء الله تماما به انجام خواهد رساند الحمد لله كمال انتظام در امورات حاصل است و همه چاكران مشغول خدمات محوله مى باشند اين غلام دقيقه [اى] از امورات محوله حتى المقدور بلكه بعلاوه از قدرت و استطاعت غفلت ندارد دستخط مبارك را جناب آقا زيارت كرده و اين غلام محصلى كه دارد از اندازه زيادتر در محصلى خواهد كوشيد.

ص: 30

قسط فارس رسيد چهار هزار تومان به افواج ركابى (1) تقسيم فرموده بودند كه از اين قسط برسد.

به هيچ وجه كارسازى نمى كرد به نوعى كم و زياد از ديگران شد دو هزار تومان علاوه كرده كه به افواج نصف سه ماهه برسد انشاء الله از فردا شروع كرده با جيره داده مى شود كه سبب آسودگى گردد. فوج دوم خاصه وارد شد ملزومات او را تهيه او را مى دهند كه سان ديده جيره تا مشهد را داده روانه شوند و همچنين ساير افواج هرچه برسد به هيچ وجه معطل نكرده روانه خواهند شد. فوج زرند هم فردا كه شنبه هجدهم است حركت كرده مى روند. سوار كردبچه را هم به هر قسمى بود هزار تومان از دو هزار و پانصد تومان طلب آنها گرفته از جناب معير الممالك دريافت نموده سوار را روانه كردم. به سوار كرد و ترك در حاضر بودن اعلام كردم نمى دانم هنگام مأموريت تهران بيايند از نظر مبارك بگذرد از اين راه به استرآباد بروند يا از مازندران روانه شوند چون در آراستگى آن سوار ميرزا يحيى خان زياد تعريف نوشته بود از اين جهت اين جسارت را نمود الحال منوط به حكم مبارك است. در باب تنبيه فوج سمنان على قلى خان را حسب الحكم مبارك با دستور العمل درست روانه كرده و رفت و همچنين جان محمد خان را افواج خوبى را شجاع الدوله دست به تنبيه زده تفصيل او را با نشانهاى گرفته كه عبرت جميع افواج شده از پاشابيك خلوتى با نشانهاى ميان كيسه كرده نوشته عنقريب به حضور مبارك خواهد فرستاد. اين غلام سليقه ولى نعمت كل روحى فداه را مى داند به صدق تمام در انجام فرمايشات مى كوشد و آنى غفلت نخواهد داشت. در باب تفنگ كه يكى از كارهاى معظم و مشكل بود در جميع ولايات به شدت تمام محصلين مشغول انجام او مى باشند و روبراه شده و از قرار نوشتجات همه جا انشاء الله عنقريب به اتمام خواهد رسيد و بطور ميل و فرمايش ولى نعمت كل روحى فداه انجام پذير خواهد شد. در باب تنخواه سوار او را هم انشاء الله نوعى انجام مى دهد و جناب آقا اهتمامى خواهند كرد كه دردسرى به وجود مبارك نرسد نواب حشمت الدوله توپ هجده پوند و بيست و چهار بنه خواسته بود در صورتى كه چهل و هشت عراده از همه جور توپ در خراسان باشد كار بى صرفه بى معنى بود به جناب آقا همين مراتب را عرض و مدلل كرده تفصيل را با ادلّه به شاهزاده نوشته فرستاد چهار عراده توپ چهار بنه و نيم خاندار تدارك كرد به همراه اين افواج با هشتاد نفر توپچى آراسته خوب مى فرستم شاهزاده توپ شش بنه خاندار خواسته بود چون شش بنه زياد از يك عراده موجود نبود و اين چهار بنه و نيم ها بى تفاوت كار شش پوند را مى كننداه

ص: 31


1- . در ركاب شاه

و بلكه سبك تر و بهتر هم مى باشد و در مقام ضرورت گلوله آنها هم كلا يك جور است عوض بدل نخواهد شد از اين جهت اين طور قرار داد. چند فقره نوشتجات ولايات از شاهزاده مؤيد الدوله و شجاع الدوله بود فرستاد كه از نظر مبارك بگذرد حكم او را مقرر فرمايند افواج خوى اميدوارم بى كم و كسر ييلاق تشريف فرما شده در كمال آراستگى از نظر مبارك بگذرد و سبب روسفيدى اين غلام شود و همچنين ساير افواج جديد در قورخانه به اهتمام تمام كار مى كنند حاصل كار جديد را به جناب آقا اظهار كردم امين تعيين كرده رفت ملاحظه كرد در همه جور آذوقه خيلى بهتر از ساير نمونه ها شده بود و همه تصديق نموده تفنگ نداريم مال وزير دول خارجه و فارس تمام شد به زرندى هم از تفنگ موسى روسى داديم كه در قراولى قراولخانه مشهد عيب نداشت ولى فوج هاى آذربايجان كه تمام و آراسته هستند و بايد به كار خدمت و روز سخت تر آيند اين تفنگ ها بكار نمى آيد و بلكه خطر دارد منوط به راى مبارك مى باشد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

31 نامه نصرت الدوله به شاه درباره طايفه دويرن و رئيس طايفه مزبور و دزدى اموال تجار قزوينى- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم دستخط مبارك در باب نقد على و عرايض وزير خمسه و غيره كه به جناب آقا مقرر فرموده بود و خطابى به اين غلام بود زيارت كردم اگر اين چاكر عرضى در باب طايفه دويرن و لطف الله خان مى نمود محض به جهت بى پا نشدن طايفه و سوار بود و رفع حرف ارباب غرض دزد مال تجار قزوينى پيدا شده و به اسم و رسم معلوم و معين شده و البته جناب آقا مراتب را عرض نموده اند اين غلام نمى داند كه به چه جرئت ارباب غرض اين قسم عرض ها را كرده و جسارت مى نمايند و به مؤاخذه گرفتار نمى شوند معهذا به هر قسم باشد نقد على را حاضر خواهم كرد لطف الله خان هم كه ايل بيگى و رئيس طايفه است گريزان نخواهد بود در اين صورت به هرچه مقرر مى فرمايند اطاعت شود اگر اندكى اين مال پيدا نمى شد و به همين اشتباه

ص: 32

و عرض ارباب غرض و اين تنخواه از ايل خراب دويرن مطالبه مى شد اثرى از ايل و سوار باقى مى ماند؟

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

32 نامه نصرت الدوله به شاه در باب مشكلات ناشى از اعزام افواج سمنان و دامغان به استرآباد و مأموريت فوج جنرال به مغان- 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] آنچه در اين زمان قليل بصيرت به هم رسانده عمده عيوب در امور قشونى كه مكرر به خاكپاى مبارك عرض كرده ام از بى ترتيبى و بى قاعدگى در ماموريت افواج است و ديگرى ملاحظه نكردن مآل كار يك هفته بعد را در امروز كه عادت را بر اين جارى كرده اند و اسم او را معمول نهاده اند كه صرفه حاليه به نظر آورده ده روز بعد خبط عظيم و نزديك به خيانت محسوب مى شود، مثل تلگراف پريشب در خصوص ماموريت فوج جنرال به مغان بود كه چهار فوج به واسطه اين دو ماه ماموريت بكلى از كار مى افتاد جنرال كه مامور مى شد و جزو احضارى سال نو بود با دو فوج عاطل مى شد تخته قاپو كه تازه مرخص شده بود و مدتى است در قراولخانه تبريز ساخلو است در كارى مى افتاد كه در معنى نه متوقف خانه بود و نه مامور و احضار او هم ديگر مقدور نبود تا دو سال عاطل و باطل مى شد. فوج رحمت الله خان شقاقى هم كه تمام شده است، بى مشق و تعليم به تعارف و رشوه در خانه خود متوقف مى شد هروقت هم كه احضار مى شد باز جديد بود و جرئت ماموريت دادن به سرحدات و خدمت ديگر به جز مشق و تعليم نمى شد از آنجايى كه درد كار را ولى نعمت كل روحى فداه از همه بهتر بصيرت دارند و به محض عرض غلامان ناقص عقل الحمد لله تعالى ملتفت مى شوند انتظام چهار فوج به عمل مى آيد و مضبوط مى شود و از جمله بى ترتيبى افواج و عيوب فقره افواج سمنان [و] دامغان (1) و عرب و عجم بود كه رؤساى قبل نفهميده هردو فوج را يك مرتبه با نزديكى خانه آنها به استرآباد مامور كرده اند و اين غلام درين باب عرض نكرد تا عيب آنها و اين كار معلوم شد و آشكار گرديد فوجى كه پهلوى خانه خود باشد هيچ وقت صرف نظر از خانه خود و عيال خود

ص: 33


1- . اصل: دامقان

نخواهد كرد و دايم در عقب بهانه جويى و زود رفتن خانه خود را خواهد داشت چنانچه اين غلام بالفعل كمال اضطراب و پريشانى را از فوج ديگر كه عرب و عجم باشد دارم و يك فوج افشار و حاجى حسين خانى را و فوج همدانى را به تعجيل براى ملاحظه اين فقره خواسته ام و همه روزه تهديدات چه از تلگراف و نوشتجات به استرآباد از جهت فوج عرب و عجم مى شود تا چه شود ولى ترتيبى كه درين دو فوج اين غلام داده و كتابچه شاهد حال است اين است كه اين دو فوج سمنان و عرب و عجم دايم بايد يكى در ركاب مبارك مشغول مشق باشد. آراسته و پرمشق گردد يكى در ولايات متوقف و در معنى گزكچى (1) استرآباد باشد كه خدا نكرده امرى رو بدهد يا فوجى مثل اين فوج بشكند يا مثل كيفيت ملك آرا امرى رو بدهد تا از ركاب ماموريت فوجى لازم باشد كه اقلا چهل روز طول مى كشد به تلگراف آن فوج تازه نفس موقتا تا رسيدن فوج ركاب و استرآباد حاضر باشد كه پريشانى رو ندهد و به محض رسيدن فوج مراجعت كرده به خانه خود برود از اين دو فوج هميشه يكى مشغول مشق شده اند و آراسته و ديگرى دايم تازه نفس و آراسته براى اخياط اين كار خواهد بود چنانچه در توپچى مدتى است اين كار مجرا شده و به همين قسم ترتيب داده شده است كه در سال نو ذره [اى] در اين مرحله معيوبى نخواهد بود و ابدا توپچى آذربايجانى و غيره بواسطه بدهوايى استرآباد تلف نخواهد گرديد آنچه لفظ معمول و صرفه و ملاحظه ظاهرى بود با نامه هاى على قلى خان سرهنگ بيچاره و عرايض مكرر اين غلام كه مدتى بطول انجاميد و مجرا نشد بالاخره انصاف شاهنشاهى ارواحنا فداه شامل گشته هزار تومان مرحمت فرمود اين قدر در ثبت و تفنن لشگر نويسان ريش بلند پر طاووس كه گرگ و پلنگ اين بيچاره سرباز و قشون جان فشان شده اند معطل شد تا فوج از گرسنگى و برهنگى شكست و كمال خوشنودى را هم از اين مرحله به هم رساندند كه غير معمول بود و حرف ما مجرا شد ديگر روسياهى اين غلام و ننگ و بدنامى دولت را كه به همين حركات يك فوج سرمشق ساير افواج خواهد شد ابدا نكرد و نمى كند و در سر اين اراده و عقيده روزبروز هم در كمال شدت عمل خواهند شد و مشرف اين فوج را و مفسدى او را كه مكرر صاحب منصب و سرهنگ عريضه كرده به جايى نرسيده در تهران مثل جان شيرين مصاحب و هم شور خود قرار مى دهند برات مبارك را در جوف فرستادم كه تنخواه او از تفنگدار مسترد شد و به جناب معتمد الملك رسيد صحّه مبارك را از برات كشيده باشند و چنانچه حالا مراسله پسرت.

ص: 34


1- . تعيين كننده مساحت. در اينجا به معنى محافظت موقت شهر است.

ساعد الدوله را فرستادم كه از نظر مبارك بگذرد اين نوشته او درآمد اول است. نوشته دومى آنها زمزمه و اظهار پريشانى كه حق هم دارند خواهد شد در نوشته سومى (1) ايشان از پريشانى (الفرار مما لايطاق) (2) خواهد بود نه حاجى ميرزا يحيى خان دلسوز تنكابن است بلكه عدو (3) خوى است و نه حواله بقايا و تنخواه متفرقه او به درد آق قلعه و سرباز او خواهد آمد و بدين واسطه متصلا بايد با اين همه اصرارهاى اين غلام اسباب بدنامى دولت و روسياهى غلام فراهم بيايد انصاف و مروت پادشاه بصير و خبير، از همه دردها آگاه را حكم مى سازم.

امر الاقدس مطاع [15 رمضان 1286]

33 نامه نصرت الدوله به شاه در باب تدارك برخى از افواج جهت اعزام به خراسان بنا به درخواست حشمت الدوله و وضعيت جيره و مواجب افواج- 7 ذيقعده 1286 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] امور نظامى و امورات شهرى در نهايت انتظام مى باشد، خاطر مبارك از اين جهات كمال آسودگى را حاصل فرمايند. اگر شريرى و هرزه [اى] مرتكب امر خلافى شود فورا به تنبيه او به همراهى او موجود است. اين غلام دقيقه [اى] از خدمات محوله غفلت ندارد فوج ها پشت سر هم رسيده و مى رسند. اميدوارم قبل از موعد همه حاضر باشند و به ماموريت خود بروند.

تفصيل افواج به موجب نوشته صاحب منصبان است كه عليحده انفاد شد از نظر مبارك مى گذرد. فوج زرندى را مواجب سه ماهه و جيره تا شب عيد داده شد فردا كه هشتم است تمام داده مى شود و تفنگ آنها را از جبّاخانه داده روانه مى شوند و معطلى ندارند. فوج فيروزكوهى به موجب تلگراف ميرزا كريم خان سرتيپ كه از سمنان زده بود رفتند تلگراف او را فرستادم كه از نظر مبارك بگذرد. اينكه نواب حشمت الدوله نوشته بود و خواهش سيزده فوج كرده بود و به ملفوفه فرمان مبارك در جواب او مقرر و صادر شده بود جناب آقا نشان اين غلام داد. در حقيقت باز سيزده فوج مامور خراسان است. افواج ثلاثه اصفهان، پنج فوج در ركاب فيروزكوهى، زرندى، فوج بهادران كه به ميل و رضا خودشان داوطلب خدمت شدند كه تا هنگام

ص: 35


1- . اصل: سيمى
2- . فرار از آنچه كه طاقتى باقى نگذارده
3- . اصل: عدوى

انجام خدمت خواهند بود. فوج قرايى، فوج ترشيزى هزار نفر سوار قراپاپاق و چاردولى هرچه زياده از اين هم مقرر فرمايند موجود است. افواج زياده از اينها كه اين غلام اخبار كرده تا شب عيد مى رسند از اين قرار است: فوج قراگوزلوى ناصر الملك، فوج گروس، فوج افشار اسدآباد كه تمام و آراسته شده، فوج سيلاخورى كه تمام و آراسته شده، فوج گلپايگان، فوج قديم قزوين، فوج تهران. اين افواج هم براى مشق و ماموريت سرحدات سواى چهار فوج تهران و دوم نصرت و سوادكوهى است كه اخبار شده موجود مى باشند. به هرچه مقرر فرمايند فورا اطاعت خواهد شد. اين افواج موجودى تا شب عيد است. افواج آذربايجانى كه دو سه ماه بعد از عيد به بنيچه آمده هرقدر مقرر فرمايند حاضر خواهد شد و ناقصى نخواهد داشت. اين غلام نگرانى كه دارد از جهت جيره و مساعده و تهيه است. چنانچه به افواج و توپچى تهران امروز كه هفتم ذيقعده است، سه ماه است جيره نرسيده و اين غلام در اصرار و تأكيد و مبالغه آنى غفلت ندارد. بروات تجارتى اصفهان را تازه تحويل امين جيره به وعده بيست و پنج روز حاجى ميرزا شفيع داده است.

البته در نظر مبارك مى باشد كه از جهت عقب افتادن يك ماه جيره كه معمولى ديوان قرار شده اين غلام از تابستان الى حال چقدر عرضها كرده كه بالاخره اين يك ماه تعويق اسباب سه ماه تعويق خواهد شد و نتيجه اين عرض غلام حالا ظاهر مى شود و به هر قسم باشد اهتمام كرده نخواهد گذاشت كه پريشانى حاصل شود. خاطر مبارك به فضل الهى از اين جهات نگران نباشد.

سوار كردبچه هنوز معطل است به هر قسم است حكما تنخواه آنها را از جناب معير الممالك خواهم گرفت بواسطه نبودن معير الممالك كه با جمعى به سر قنات رفته اند معطلى حاصل است.

بعد از مراجعت به شهر انشاء الله اينها را خواهم فرستاد. در باب مواجب سواره قوجابيگلو (1) و افشار و اين طوايف تنخواهى كه مقرر فرموده به اين غلام مى رسد به موقع بود اينكه در بين راه به همه اينها مقرر فرموده و محول به اين غلام فرموده اند و آنها هم مطالبه دارند.

امر الاقدس الاعلى مطاع مطاع مطاع [7 ذيقعده 1286]ان

ص: 36


1- . از ايلات شاهسون آذربايجان

سال 1287 ه ق/ 1284 ه ش

34 نامه نصرت الدوله به شاه درباره غرض ورزى وزير لشگر در تامين ملزومات افواج- 1287 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم افواج مراغه را كه مرخص فرموديد شنيدم كه قرار داده اند. بعلاوه هزار و پانصد تومان سنواتى كه برات صادر شده دو ماهه باز در هذه السنه باوجود داشتن ششماهه محلى ولايت برات صادر كرده و سنواتى را با اين دو ماهه بدهند حضور مبارك آورده تنخواه بگيرند اين غلام قبول و باور نكرد از جناب وزير لشگر استمزاجى كرده به موجب رقعه كوچك خط او ديدم عقيده شان همين قسم بوده است دفتر را آورده قدغن و تهديد كردم از اين معنى وزير لشگر آنچه تغيّر و بدگويى بوده نسبت به غلام كرده و گفته بود و بعد در باب اجراى فرمايشات در مرحله استرآباد و حسين بيك كه امير قاين توسط كرده، نشان و نيابت او را مرحمت فرموده بودند اظهار كرده بودم كه كار مردم را راه انداخته معطل ندارند و برات سنواتى افواج مراغه را با دوماهه امساله كه تازه صادر شده بود گرفته بودم كه ضبط و داده شود و به حضور مبارك بياورم مهرش را كشيده باشند موجود است. در جواب مطالب من وزير لشگر رقعه نوشته بود همان را انفاد حضور مبارك نمودم و به هيچ وجه غرض ندارم اعليحضرت شاهنشاه روحنا فداه كه قادر بر كشتن غلامان هستند و صاحب جان و مال همه مى باشند درين مدتها باوجود ملاحظه هزار قسم خبط و خطاها به جز رأفت (1) و مرحمت و مهربانى چه در تحرير و چه در تقرير اگر چيزى ديگرى بوده است خود وجود مبارك اطلاع دارند. در اين صورت از چنين شخص مخبطى اين

ص: 37


1- . اصل: رءفت

قسم حركات ركيك و الفاظ قبيح كه متصلا از او ظهور و بروز مى رسد اين غلام كه همه روزه سر و كار با او دارد چه تكليف خواهد داشت به نمك با محك شاهنشاه روحنا فداه كه حقوقات خود را در عمل نظام از بروات مهر كردن و سان سرباز و سوار ديدن و همچنين در ساير امور به او تسليم كرده ام كه بدين جهات اسباب دردسر و كسالت خاطر مبارك نشوند، معهذا مى بينم جميع سركردگان و رؤسا و جميع لشگر نويسان شاكى و ديوان خانه نظام از شأن افتاده به سر مبارك شاهنشاه روحنا فداه قسم كه يك نفر لشگر نويس معتبر در سان ديدن و جيره دادن به واسطه دلخورى كه دارند ابدا پا به ديوان خانه نظام و اطاق او پا نمى گذارند و نمى روند و مختصر شده به دو نفر محّرر و پسر ميرزا باباى حكيم باشى مرحوم كه به هيچ وجه سررشته و ربطى هم ندارد خودش هم كه ابدا نمى آيد اين غلام كه شب و روز مثل سگ پاسبان سرم را در آن آستان گذاشته حتى متحمل جميع زحمات و كار آنها شده ام و همه را به حوصله گذرانده در مهربانى جا كردن شاهنشاه روحنا فداه مى كوشم و متحمل مخارج همه روزه آنها مى باشم كه حفظ آبروى دولت را كرده باشم آبروى خود غلام را اين قسم ببرند و بريزند با انصاف شاهنشاه روحنا فداه اگر سازگار است باز عرض نخواهد داشت مثل رؤساى ديگر نه قهر دارم نه خود را مريض مى سازم نه طفره از كار مى زنم و نه راحتى را و خوشگذرانى ترجيح به راحتى خود قرار داده ام به نمك با محك ولى نعمت كل روحى فداه قسم است كه اين عرض ها را هم ابدا نمى كردم چون به هزار جان كندن سنواتى طلب و ادعاى قشونى را به هر تدبير بود پاك كردم حالا مى بينم كه از نفهميده كارى و بى بصيرتى در سالى كه سى هزار قشون در سرحدات عوض مى شود در مدت دو سال و دو گردش جميع اين قشون و احاد سرباز طلبكار شده و ادعاى سنواتى خواهد كرد كه چاره او مشكل و اين كارى هم كه حالا در دست هست بكلى خواهد رفت و علاج او را هم ديوان و دولت ديگر در قوه نخواهد داشت. دو كرور، سه كرور طلبكار مى شوند چنانچه از نوشتجات سايرين مثل ابراهيم خان دو دانگه و افواج مرخصين آذربايجان و خراسان كه نوشته بودند از نظر مبارك گذشت شاهد حال باز نوشته نواب معتمد الدوله بود فرستادم ملاحظه فرمود از نظر مبارك بگذرد هرچه حكم و دستخط مبارك صادر مى شود در مرحله ملبوس توپچى و غيره به هيچ وجه گوش نمى دهند حتى ملبوس فوج اسدآباد را كه ديروز ملاحظه فرمودند هرچه كردم كه استرآباد است و هواى رطوبى چوخابى برات صادر شود مقدور نشد الحال فرض خود دانستم كه ولى نعمت كل روحنا فداه را آگاه ازين مراحل سازم كه فردا ديگر مؤاخذه ازين غلام نفرمايند كه يا ندانم كار و نفهميده بجا بياورند يا غافل از كار و خاين تصور نمايند. در مرحله

ص: 38

افواج يك بام و دو هوا عرض كرده بودم اين است جميع افواج محلى شش ماهه را دارند. فوج بهادران سه ماه از سال رفته آمد دو ماهه هم گرفته رفتند فوج در جزين و كمره كه دو ماه بعد ازين به خانه خودشان نمى رسند و از فارس نمى آيند جواب صريح مى دهد كه مستحق نيستند شش ماهه محلى دارند و قس على هذا جميع حالت افواج اين است به هيچ وجه ابدا در تحت يك قاعده نيست و به اعتقاد خود از نوكر زنده زنده صريحا در گوشه بروات مى نويسد كه حكما و حتما خواهد مرد و باوجود دادن سان بالفعل قطع مرسوم او را مى نمايند و راه دزدى آشكار و بهانه به دست سركرده ها مى دهند و اين را صرفه به جا آورده از آن طرف شش ماهه محلى از نفهميده كارى نزديك به صد هزار تومان ضرر ديوان آشكارا خواهد شد به اين غلام تكليف زياد سخت شده در دولتخواهى جسارت ورزيد. حكم حكم مبارك مى باشد.

امر الاقدس مطاع

35 نامه نصرت الدوله به شاه درباره عواقب به تاخير انداختن تحويل جيره سربازان و مشكلات ناشى از تامين نبودن تنخواه امور نظامى- 1287 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم اين غلام كمال تزلزل را داشت كه از بابت امور نظامى و جيره سرباز و ساير نكات نظامى از قبيل فعلگى سرباز و غيره تصور غفلت و اهمال و بى مبالاتى نسبت به اين غلام در نظر مبارك جلوه گر شود از دستخط مبارك ديروزى كه به جناب آقا مقرر فرموده بودند و زيارت كردم كمال مفاخرت را حاصل كرده و اميدوارى حاصل نمودم كه الحمد لله به ولى نعمت كل روحى فداه هيچ امرى پوشيده نيست و اين عرايض را از پارسال اين قدر جسارت كردم تا قرار مدار جيره را به جايى رساندم كه آسودگى مختصرى حاصل شد و حواس ها از پريشانى اين كار كه الزام و اهم كار است نوعى بيرون آمد چندى است باز معيوب و پريشان شده و عمده اين عيب بواسطه آن يك ماهه عقب انداختن جيره معمولى است امر خوراك چيزى نيست كه معمول بردار باشد و يا از فعلگى ممانعت توان كرد. معهذا اين فدوى باز حتى المقدور با اين حالت متصلا سرباز را ممانعت كرده و از مشق همه روزه غفلت نكرده و با اين تفصيل صدايى از احدى بلند نشده كه خود ولى نعمت كل روحى فداه بدون عرض و اظهار تصديق فرموده بودند به نمك با محك شاهنشاه روحى فداه آنى و دقيقه [اى] اين غلام از هيچ نكته و امرى و خدمتى غفلت نكرده

ص: 39

است، اما افسوس مى خورم كه وقت من و زحمت من بى جهت به هدر مى رود و اوقات شبانه روز اكثر اوقات ضايع مى شود سه روز است كه بارهاى ملبوس را به جهت انزلى و آمدن قسطنطين كه زمانى نمانده بسته ام با جميع ملزومات او حاضر نموده ام براى مال كرايه و كرايه او سه روز است به جهت صدور برات او و تنخواه او و يا وزير و يا محرّرين لشگر و غيره از جميع كار خودم بازمانده ام اين غلام بالاتر از آهن نخواهم بود كه به محض صدمه آتش مختصرى آب مى شود به ذات پاك خدا در راه خدمت ولى نعمت كل روحى فداه به غيرت محض حركت مى كنم نه تن پرورى دارم و نه شب و روز خودم را مى فهمم اگر اين اصرار و زحمت را در ضايع نشدن وقت مصروف كارهاى بامعنى مى نمودم و حواس را پريشان نمى كرد صد درجه بر ترقى نظام و كارها افزوده مى شد صريحا جسارت مى ورزم كه نه شكايت از كسى خواهم كرد و نه ولى نعمت كل روحى فداه را دردسر خواهم داد و به همين حالت كه بدترين حالت ها و وضع هاست اين قدر متحمل شده و صدمه بر خود از روى غيرت خواهم زد كه يك مرتبه تصدق وجود مبارك شده آسودگى حاصل نمايم. در يك عمل تفنگ معين الملكى كه نه قبض است و نه سند و هيچ در دست ديوان و دفاتر نيست، كاغذ ميرزا محمود خان لشگر نويس آذربايجان از نظر مبارك بگذرد تا بر رأى مبارك واضح شود كه در هر هفته و سال همين قسم از چاپاران سوال و جواب در ميان است و نزديك است كه اين كار بزرگ كه بى مأخذ و بى سند بود به اتمام برسد اين چاكر آنى غفلت ندارد ولى اكثر اوقات در كار وامى ماند و وقت را ضايع مى دارد.

امر الاقدس مطاع

36 نامه نصرت الدوله به شاه در باب آمادگى فوج اسدآباد براى اعزام به استرآباد، تاخير در دادن تنخواه توپچى هاى مامور خراسان، ساخلو انزلى و ساير سرحدات- 1287 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] امورات نظامى در كمال انتظام است و افواج قاهره در نهايت نظم مشغول دعاگويى هستند اين غلام هم مشغول انجام خدمات و فرمايشات مى باشد فوج اسدآباد امروز از مواجب و جيره گويا خلاص شوند و محصل گذاشته ام كه چادرشان را بگيرند اگر رسيد فردا انشاء الله حركت كرده به سر قنات سردار مى روند كه از آنجا انشاء الله بدون مكث به استرآباد رفته باشند افواج مراغه را اعلام نمودم كه مرخص مى باشند جيره آنها تماما بايد داده شود مقرر مى فرمايند كه

ص: 40

جيره آنها را امين جيره از هر بابت كه بايد بدهد بزودى داده باشد كه ماندن آنها و تأخير جيره سبب پريشانى و خرابى آنها مى شود تنخواهى كه مقرر فرموده بود اين غلام بدهد او را هم تماما نقد تحويل امين جيره نمود نوشتجاتى از سركار سردار كل (1) و امين لشگر رسيده بود فرستادم كه از نظر مبارك بگذرد. چون چاپار مى رود به هرچه مقرر فرمايند جواب نوشته شود. جواب مطالب قشونى را كه جناب امين الملك (2) حسب الحكم مبارك نزد اين غلام فرستاده بود جواب آنها را به تفصيل نوشته نزد امين الملك فرستاد كه از نظر مبارك گذرانده براى ايشان بفرستند.

تنخواه توپچى مامور خراسان و همچنين ساخلو (3) انزلى و ساير سرحدات كه بايد عوض شوند نرسيد و بسيار به تأخير افتاد و توپچى روزبه روز خراب و پريشان مى شوند امر امر همايون اعلى است. شرحى عبد الحسين خان سرهنگ فوج خلخالى نوشته بود او را هم فرستادم كه از نظر مبارك بگذرد فتح البابى تازه در اين فوج شده است اين غلام آنى غفلت ندارد اگر از سايريند.

ص: 41


1- . عزيز خان مكرى سردار كل داماد ميرزا تقى خان اميركبير در سال 1207 ق متولد شد. در سال 1253 ق با درجه سرهنگى فوج ششم تبريز در محاصره هرات شركت كرد. در سال 1266 ق در قضيه شورش بابيه زنجان مامور دفع آنان شد. در سال 1268 ق كه ناصر الدين شاه به همراه ميرزا تقى خان اميركبير به اصفهان رفت عزيز خان به جهت نظم قشون و شهر و ارگ در تهران ماند و درحقيقت اختيار تمام كارهاى لشگرى و كشورى در دست او قرار گرفت. مسافرت مزبور پنج ماه طول كشيد. در سال 1269 ق به لقب سردار كل ملقب گرديد. در سال 1270 كفالت امور آذربايجان بطور موقت به عهده او گذاشته شد. در سال 1283 ق از تبريز به تهران احضار و به وزارت جنگ و فرماندهى كل قوا منصوب شد. در سال 1287 ق پيشكار آذربايجان شد و به تبريز رفت و در همين سال درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد دوم، ص 326.
2- . پاشا خان (داراى القاب: امين الصره- امين شورى- امين الملك) در سال 1272 ق ملقب به امين الصره شد. در سال 1276 ق به مديريت شوراى دولتى يا دار الشوراى كبرى انتخاب و به امين شورى معروف شد. در سال 1277 ق كه كامران ميرزا در 6 سالگى بجاى فيروز ميرزا حاكم تهران شد، امين الملك به پيشكارى (معاونت) كامران ميرزا تعيين گرديد. در سال 1281 ق ملقب به امين الملك گرديد. در سال 1283 ق تصدى مشاغل مهردارى شاه، اداره حكومت بروجرد، خمسه، احضار وزراء و ابلاغ اوامر شاه به آنان به او داده شد. در سال 1284 ق رسيدگى به امور خراسان به امين الملك محول گرديد. در سال 1288 ق به وزارت دادگسترى منصوب شد و در ذيحجه سال 1289 ق در تهران درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، ج اول، ص 199.
3- . پادگان، گروهى از سربازان كه در مكانى اقامت كنند و به حفظ آن مامورند.

اهمال و غفلت نباشد، پيشرفت كار و خدمات دولتى خيلى بالاتر خواهد شد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

37 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تهيه ملزومات قشونى اردو و ارسال گزارش مفصل تداركات اردو براى حسام السلطنه- 1287 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم [غلام جان نثار فيروز] در امورات محوله به اين غلام و امور شهر استفسار فرمايند از اين قرار است: بعد از مرخصى آنچه ملزومات و نواقص كار قشونى اردو بود و فرمايشات ثانوى از قبيل ملبوس قدكى (1) و پرده بيدق (2) و كم و كسر قورخانه و بارگيرى ملبوس فرنگى و غيره را كلا تمام كرده فرستاد دو ماه قبل پرده بيدق مفتول دوزى مقرر فرموده بود گويا ناصر الملك يا فراموش كرده يا در ثانى مقرر به موقوفى فرموده اند كه اين غلام مطلع نبوده در ولايت خارج پرده مفتول دوزى بسيار لازم بود چون دوختن او طولى دارد اگر بتوانم باز بلكه تا كرمانشاهان انشاء الله برسانم مسيوسى لمير را نوعى متقاعد كرده او هم امروز روانه مى شود طومار تداركات اردو از هر مقوله كه بود به تفصيل نوشته به نواب حسام السلطنه فرستادم كه ضبط نمود صورت ممهورى براى اين چاكر فرستاده باشد و هر وقتى در اين باب ها سوالى باشد از روى طومار به عرض خاك پاى مبارك بى تأمل رسانده باشند قرار مدار مشق افواج و توپخانه مباركه را داده مشغول مشق مى باشند توپخانه همه روزه مشق و تيراندازى روزهاى پنجشنبه است قرار افواج روز سه شنبه را از هر فوجى يك دسته قرار دادم تيراندازى با گلوله نموده باشند كه همه فوج ها ماهر بوده منحصر به يكى نباشد عوض فوج گروس و مرخصى درجزينى را منتظر ورود جناب آقا هستيم كه به شهر آمدند قرار او داده شود شهر هم خوب است كارنان عيب ندارد به اين قسم ها برود كمال شكر را بايد نمود و به قسمى كه دستور العمل مقرر فرموده بود در نهايت خدمتگذارى در خدمت سركار نايب السلطنه روحى فداه با نهايت چاكرى و ادب به انجام رسانده و به سر خواهد برد ديروز هم در خدمتشان بود قرار مدار امورات را به موجب حكم مبارك مى داديم اميدوارم

ص: 42


1- . جامه كرباس رنگين- پارچه غير ابريشمى ملون
2- . پرچم

كه ذره [اى] تخلف نشود و اسباب رضامندى خاطر مبارك ولى نعمت روحى فداه به عمل آمده باشد.

امر الاقدس الاعلى مطاع مطاع مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

38 نامه نصرت الدوله به شاه در باب انتصاب شجاع الدوله به درجه سرتيپى يا امير تومانى- 1287 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم اين فقره را محرمانه عرض مى كنم كه اگر پسند خاطر مبارك باشد قرارى مقرر فرمايند كه سبب آسودگى وجود مبارك باشد. شجاع الدوله (1) خدمت كرد و بد نجنبيد ماكويى ها هم چند روزه مى رسند مسلما مستدعيات آنها با حمايت حكومتى شجاع الدوله خواهد شد و تمناى شجاع الدوله از امير تومانى كمتر نخواهد بود و عرض ها خواهد شد و دور نيست كه در اين ميانه از حالت قبولى و لاقبولى مستدعيات طرفين تكدرى براى جناب آقا هم حاصل شود و دردسر ولى نعمت كل روحى فداه زياد گردد آنچه به عقل ناقص غلام مى رسد اين است تا درجه [اى] در ميان سرتيپ اولى و امير تومانى قرار داد بفرماييد اسكات اينها عمل نمى آيد ثانيا در اين درجه وسط با امير تومانى به دستخط مبارك حكم صريح عليحده به جناب آقا در ضمن مطالب مقرر نفرمايند كه منصب امير تومانى بى مواجب است و اگر مرحمت شود مواجب داده نخواهد شد همه اين اصرارها براى مواجب است در اين صورت گمان ندارم كه كس ديگر تمنا و اصرار نمايد اگر هم اصرار نمايند و مرحمت شود ضررى به ديوان نخواهد شد. ده پانزده نفر بالفعل مستعد اين تمنا و كار هستند و منتظر يكديگر. ثالثا اگر به شجاع الدوله اين منصب را ناچار بايد داد يك شرط او واگذارى افواج خوى بايد باشد زيرا كه جمعى بى كار هستند تا كى بايد در خانه خود بخوابند و در بيكارى هم اسباب شيطنت براى هركس فراهم است و نوكرانى كه صاحب مواجب و مرسوم هستند بيكار چرا بمانند و گمان چاكر اين است كه اگر واگذارى افواج خوى به

ص: 43


1- . شجاع الدوله، امير حسين خان ايلخانى قوچانى، بعد از فوت برادرش سام خان در سال 1282 ق رئيس طايفه كردهاى زعفرانلو و حاكم قوچان شد. او در زمان حيات خود از امراى بزرگ و متمولين و ملاكين طراز اول خراسان بود. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد اول، ص 390.

ميان بيايد به هيچ وجه ديگر در اين تمناها نباشد و اسباب تكدر هم ميان نيامده باشد. محض دولتخواهى جسارت به اين عرض نمود به هرچه راى مبارك ولى نعمت كل روحى فداه قرار گيرد معلوم است كه عين صلاح در اوست و عقل غلامان البته تصور دارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

ص: 44

سال 1288 ه ق/ 1250 ه ش

39 نامه نصرت الدوله به شاه درباره سركشى از فوج قهرمانيه و اعزام آن به خراسان، آماده نمودن سوارهاى چگنى، خمسه، دويرن، جنرال و خوى جهت اعزام به خراسان- پنجم ربيع الثانى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم (1) ديروز فوج قهرمانيه را براى ملاحظه و اخبار سفر به خيابان دروازه دولت آورده بودم به دقت باز سركشى كرده ملاحظه نموده اعلام سفر را نمودم اما بسيار افسوس خوردم كه از نظر مبارك نگذشت فوج از اين بهتر و خوب تر نمى شود جوان آراسته با لباس مى بايست تربيت شوند كه نشد. قرار دادم كه اين فوج در قراولخانه مشهد باشد و متصلا انشاء الله مشق نمايند. از آنجا آمدم به دروس كه سركشى به فوج خوى نموده آنها را به نياوران بكوچانم اين قدر خوب بود و جوانهاى خوب داشت كه تا غروب نمى خواستم در ميان آنها بروم به مرحمت هاى شاهنشاه روحنا فداه اميدوار كرده احوال پرسى مجدد نموده به امامزاده قاسم آمدم و پشت سر هم از زيارت دستخطهاى مبارك افتخارها حاصل نموده جواب از اين قرار است كه عرض مى شود.

در باب سوار دويرن (2) ديروز خود تلگرافخانه رفته برخى بهاء الدوله جواب و سوال نموده از آن جهت خاطر مبارك را آسوده فرمايند و محقق را نزد جناب معير الممالك به جهت تنخواه فرستادم اگر تنخواه زود برسد سوار را در تهران موجود و حاضر به جا بياوريد تفصيل را در عرايض مرسولى جهانگير خان عرض كرده ام سوار چگنى و سوار خمسه و سوار تعدادى را اخبار كرده و اعلام كرده بودم براى احتياط حاضرند كه به محض حكم مبارك پشت سر هم

ص: 45


1- . اين نامه در پنجم ربيع الثانى 1288 ق، نوشته شده است.
2- . از ايلات خمسه زنجان

خراسان بروند كه مى دانم امسال سوار به كار خراسان زيادتر خواهد آمد. به فضل الهى به هيچ وجه نگرانى از اين جهت ها به خاطر مبارك راه نداده باشيد. فوج قهرمانيه انشاء الله به تعجيل روانه مى شوند فوج دهم خوى كه رسيدند و بيرون آمده اند به تعجيل روانه خواهند شد. فوج جنرال هم بيستم اين ماه [به] تهران مى رسد فورا روانه مى شوند فوج سمنان حاضر و موجود اما براى استرآباد و پشت بنداد و باز خراسان احتياط خود را از دست نداده تا مقام لابدى ولاعلاجى نباشد آن فوج را از آن نقطه حركت نخواهم داد و حاضر است و قوت قلب تفصيل سرهنگ و رسيدگى به عمل او كه به دقت تمام بوده با ادّله و براهين و سوال و جواب او در كتابچه او عرض شده كلا مشهود خاطر مبارك خواهد شد كه مردمان مجهول بى معنى چه قدر در عرايض بيهوده جسور مى باشند و با اين عرض و تفصيل اگر مقرر مى فرماييد على قلى خان را با ملزومات فوجى به تعجيل روانه كرده برود و دو سه روزه فوج را بردارد به خراسان برد فوج فدوى را به تعجيل تلگراف كردم محصل فرستادم محمود آقا را با فوج خلج قم زود بياورند اما كلا آه و ناله حكومتى و رعيتى و بدى وقت و محصول است و اين چاكر دقيقه [اى] غفلت ندارد. از طالب قورت بيگلو هنوز خبرى نرسيده به آن قسم ها كه محصل فرستاده و احكام رفته و تلگراف ها مى شود كجا مى تواند برود اين چند روز انشاء الله انشاء الله خبر دستگيرى او مى رسد و به سزايش خواهد رسيد. ديروز حسين قلى خان كاغذى نوشته بود در نهايت نظم و آراستگى بود. سواى همين طالب با هفت هشت نفر ابدا يك نفر از سوار او فرارى نبود و انشاء الله نخواهد بود و خيلى امور خود را و سوار را منظم نوشته بود نوشته او در شهر بود كه دسترس نشد بفرستم خاطر مبارك را آسوده فرمايند و همه روزه احكام بيم و اميد و تسلط و اقتدار به حسين قلى خان در تهران متصلا مى رود و از اين نكات غفلت نمى شود جواب جميع فرمايشات و مقررات كلا عرض شده جهانگير خان رسانده است. جواب يكى از دستخط مبارك اين بود كه به خاك پاى مبارك عرض شد. زياده جسارت ندارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

نواب حسام السلطنه ديروز وارد سمنان بود و حمام رفته بود ميرزا محمد حسين ناظم الملك را در تلگرافخانه اصفهان حاضر كرده بود كه گفتگو نمايد انشاء الله منزل به ميزل بدون درنگ مى رود.

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 46

40 نامه نصرت الدوله به شاه درباره جيره قشون و خدمات خان محقق در امور افواج- 1288 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم جيره ماه ربيع الاول قشون تمام داده شده كمال تشكر را به هم رساندند بروات جيره ماه ربيع الثانى هم صادر شده بود چون خان محقق كارى در اين چند روز نداشت خود او را با بروات به حضور مبارك فرستادم كه اگر فرمايشات در نظامى و غيره باشد مقرر فرمايند غير از جيره بروات تداركات فوج سمنان را هم فرستادم ديگر اتفاقا در صدق و خدمتگذارى خان محقق هر چه عرضه دارم كم عرض كرده ام با كمال خيرخواهى دولت و ادب و انسانيت با جميع طبقات نظام و غيره راه رفته و مى رود كه همه نهايت خوشنودى را دارند و به جز كار خود حواس را به امر ديگر دخالت نمى دهد با كمال استحكام دارد و مستحق مرحمت هم مى باشد و بسيار زحمت مى كشد بعضى امورات نظامى كه بود خودش بود كه اين غلام چه مى كشد در عريضه جسارت بود خود او عرضه مى دارد مثل برات كرايه قورخانه رشت الى حال مانده اين چاروادار چه كند بدنامى اين چقدر خواهد بود از اين مقول ها زياد است البته آنچه فهميده عرضه مى دارد.

امر الاقدس الاعلى مطاع [نهم ربيع الثانى 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

41 نامه نصرت الدوله به شاه درباره مجلس آخال و مشكلات تركمانان و پيشنهاد واگذارى مسئوليت تصميم گيرى در اين باره به حسام السلطنه- نهم ربيع الثانى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم به زيارت دستخطهاى مبارك مفتخر شدم چون از درد دست خود زياد از حد عاجز شده به حالت ميرآخور افتاده محض از راه ادب به مشقّت تمام اين مختصر را جسارت مى دارد اولا هر چه تشكر مرحمت ها را نمايم كم كرده ام و از اين فقره هم عاجزم. همين قدر عرضه مى دارم كه تا جان دارم انشاء الله جميع فرمايشات و احكامات را بطور ميل خاطر مبارك انجام خواهم داد فقره به فقره عرضه مى دارد دو فقره مطلب لازم بود كه عرضه مى دارد و منتظر جواب است كه بعد از آن اقدام نمايد. اول در فقره مجلس آخال و تنبيه تركمان است عرض كرده بودم كه از مجلس اينجا به جز رنجش حسام السلطنه فايده نخواهد بود و نتيجه از گفتگوى اينجا مرتب نخواهد شد. هرچه نتيجه و گفتگوست با حسام السلطنه و مجلس او با ايلخان ها بعد از رسيدن

ص: 47

جواب از او اينجا هم آن وقت مجلس شود و گفتگويى بشود خالى از فايده نخواهد بود. در باب فقره آذربايجان آنها يا تحريك يا نفهميده يك حركت لغوى كرده اند و البته ندامت هم بار آورده اند و از غلط خود پشيمان شده اند مرحمتى هم كه در حق آنها فرموده اند در تفاوت سنگ هزار مثقال و كسر نكردن مستمريات گويا به همان قانع و شاكر بوده باشند و بنيچه را هم ضميمه مطلب خود كرده اند و خود فهميده اند كه عرض بيهوده است و به جايى نمى رسد مجلس كردن در نياوران با اين اشخاص ضد يك ديگر و هركدام خيالات و حرفهاى غرض آميز خود را ظاهر كرده و خواهد كرد و شهرت ها و اراجيف ها به ميان مردم خواهد افتاد كه اسباب وحشت آذربايجانى خواهد شد و هم به گردن اولياى دولت بارى فرود خواهد آمد آنچه به خاطر چاكر مى رسد اين است كه به نوشتجات تهديدآميز اطرافى و گفتگوى تلگرافى با امين لشگر و نظام الدوله و دو سه نفر اشخاصى كه اين غلام مى شناسند و حال همه را خالى مى نمايند بشود هم بيم و اميد عمل نمايد و گويا به آسانى رفع همه آنها بشود بعد از آنكه طور ديگر به نظر آمد كه اسباب هرزگى باشد آن وقت به هيچ وجه از مجلس و گفتگو و تنبيه سخت نبايد مضايقه كرد و به جناب نظام الملك هم مقرر فرمايند كه تفاوت سنگ و كم كردن مستمريات را موقوف دارند مثل معمول سابق باشد. آذربايجانى همه وقت جان مى دهند اينها قابل نيست كه دولت از آنها و مراعات آنها صرف نظر فرمايد اما در باب تهديد بنيچه لازم است كه تهديدات اتصالى از جانب سنى الجوانب شاهنشاه روحنا فداه بطورهاى مختلف جداگانه به حضرت وليعهد و گاهى به نظام الدوله و امين لشگر كه مثل سوال باشد كه چه كرده ايد و كدام فوج را شروع خواهد كرد بشود. در باب رسيدگى در تعديات بنيچه و بى حسابى به مردم حكم فرموده بودند بايد رسيدگى شود و فرض خود شمرده بوديد هيچ عدالت بهتر از اين نمى شود مكرر عرض كرده ام كه خدا سردار مرحوم را بيامرزد كه در اين مرحله گول مداخل و اداى قرض را خورد بسيار شلوغ كارى كرده اند باوجودى كه اين غلام متصل تهديدات مى كرد معهذا باز اين قسم بى مبالاتى نموده اند در اين باب حق دارند و براى دعاگويى وجود مبارك فرض و واجب است كه خيلى در اين باب غورسى فرمايند تا خدمت و درستكارى اين غلام در اين موادها مشهود خاطر مبارك شده باشد و مامور معتبرى بى غرض و بى طمعى مى خواهد به نظر چاكر خود حاجى سعد الدوله را بهتر از همه مى داند كه به چاپارى برود هم رسيدگى نمايد و هم عمل بقيه بنيچه فوج ها را محكم و سخت نمايد و هم قرار كمك خرج سرباز را كه سه تومان نقد و معافى يك سر را بدهد و در اين باب به هيچ وجه حكمى صادر نشده بود كه نفع و ضرر او را معلوم كرده عرضه دارم اگر راى

ص: 48

مبارك علاقه كرد حكم اولى همين است كه مقرر مى فرمايند و براى سرباز و رعيت كار آسانى است و بسيار تسهيل در عمل آنها خواهد شد.

انشاء الله جهانگير خان با انجام فرمايشات و فوج و عرايض به خاك پاى مبارك خواهد رسيد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

امر الاقدس الاعلى مطاع مطاع مطاع [نهم ربيع الثانى 1288]

42 نامه نصرت الدوله به شاه درباره ملبوس، ملزومات و صاحب منصبان افواج و ضرورت اعزام سربازان آزموده براى كار خراسان- 17 ربيع الثانى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم مقرب الخاقان جهانگير خان با فوج قهرمانيه عازم حضور مبارك بود بدين عريضه جسارت ورزيد در معنى خود او عريضه ناطق است مطالبى كه لازم الاحكام بود كتابچه كرده با فرامين و احكام و بروات كم و كسر فوجى كه حواله نشده و همه امورات و ملزومات فوج را راه انداخته فرستاده شد كه بعد از ملاحظه هرچه راى مبارك باشد مقرر فرمايند. در باب ملبوس صاحب منصب نظامى و كارخانه او كه مقرر فرمودند به ناصر الملك اعلام شود با بودن ناصر الملك در اردو مشكل است گفتگويى است كه با خود او بايد تمام شود و قرار كار معلوم گردد اينجا هم كسى را ندارد كه بتوانند از عهده برآيند. مستدعى است كه او را مرخص فرمايند بيايد كه اين فقره ملبوس صاحب منصب و قرار دوخت او وضع او خيلى بطول انجاميد. ملزومات فوج سمنان را انجام داده بارهاشان را پسته (1) مكارى از اين راه مى برد و على قلى خان هم به همراه جهانگير خان به جهت فرمايشات حضورى شرفياب مى شود كه مرخصى حاصل كرده به چاپارى برود خود را به سمنان رسانده فوج را حركت بدهد كه حاضرند و آماده از قرارى كه خان محمد خان تلگراف كرده و به نظر مبارك مى رسد با آن شال و كهنه قجرى به خفت و ذلت استرآباد تن در داد خراسان را عذر مى آورد اينها امتحانات سركردگى است كه عمل مى آيد در مقام ضرورت و كار اينها را سركرده نمى شود خواند (2) و اسباب اطمينان لشكركشى ابدا

ص: 49


1- . اصل: بسته
2- . اصل: خاند

نخواهد بود. هيأت مجلس سلامت هستند على قلى خان خودش مشاق و معلم و با علم به چابكى فوج را زود خواهد برد و سركردگى دارد مصدر خدمت هم انشاء الله خواهد شد. در باب محاسبه ميرزا زكى خان از پريروز شروع كرده اند از تفنگ هاى خاندار چخماقى انگريزى كه در عهد محمد شاه آورده بود و بسيار خوب چيزى است به جمع و خرج او عجالتا پاپى شدم چهار تا اين دكان چهار تا آن دكان اكثرى در زير خاك قورخانه كهنه مانده به يك وضعى آنها را سر جمع كرده به انبار آورده ام باوجودى كه پول مرمت را هم گرفته است و خواسته است و حالت تفنگ هم اين بود و حساب و محاسبه او با كرام الكاتبين است. چنين عمل شلوغ بدى در هيچ حساب و كار نديده ام و نخواهد شد هرچه خواسته باشد باقى بياورد زمين هم خالى است و همه به مصارف لوطى گرى رفته است تا چه از آب دربيايد دست و پايى كه نتوانسته است بكند در اين دو سال است كه چاكر مراقبت داشته و از كنار گوشه گزكچى ها داشته كه نفس نمى توانست بكشد معهذا باز يقينا هرچه توانسته از كم وبيش خواسته بسيار وضع غريبى دارد بى قابليت هم نيست علمى دارد و حالتش هم اين است اينكه الى حال اين غلام راه برده مدارا كرده به همان واسطه علم و اندك قابليت است اما حوصله را خيلى به سر مى آورد فردا كه سه شنبه است انشاء الله در نياوران در مجلس هرچه گفتگو شد معجلا به حضور مبارك خواهد رساند در عرايض امين لشگر از جهت بنيچه زياد بر تعجب غلام افزود در عريضه اولى خودم عرض كرده بودم كه الى حال لفظ بنيچه در ميان نبوده امرى است كه تازه احداث شده و زبانى است كه به ذهنشان تازه گذاشته اند الحال واضح شد و از تشكيك بيرون آمدم درخت تلخ همان ميوه تلخ بار آورد فوج دوم نصرت را به جهت قراولى وجود مبارك و پادارى آنها كه نوبه گذاشته شده انشاء الله زود بايد به بنيچه آورد. اما دو سه فوج از فوج هاى احضارى را مثل ششم اقبال، خاصه اول، بهادران به واسطه آن اراده ملوكانه در كار خراسان نمى شود دست به بنيچه زد زيرا كه سرباز جديد مى شود بى مشق. در چنين كار بزرگ سرباز غير آزموده خطر دارد به همين حالت حاليه بايد كسر كسور آنها را تمام كرده و مستعد نمود كه در مقام كار با اعتبارتر هستند تا راى مبارك شاهنشاه روحنا فداه چه مقر فرمايند در تقويت امور نظام الدوله حسب الحكم مبارك به قدر اندازه و قاعده ابدا غفلت نمى شود او هم خدمت و كار خود را خوب مى فهمد و مى داند.

امر المطاع [17 ربيع الثانى 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 50

[43 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تربيت سرباز بالابان چى براى فوج قهرمانيه- 17 ربيع الثانى 1288]

قربان خاك پاى مباركت شوم فوج قهرمانيه بسيار كم بالابان چى (1) دارند آن هم بى وقوف علت را پرسيدم معلوم شد كه يك وقتى و زمانى آيا چه واقع شده كه اين شقاقى نافهم را هرچه مى خواهند بالابان چى و بنيچى نمايند نمى شود چندتايى كه بودند آن هم جديد از ميانجى و داوطلب هرچه به نصايح پيش آمدند نشد آخر اللهيار خان را فرستادم حكما از ميان حجره آنها هرچه از سرباز كوچك و از اين مقولها كه بود بيرون كشيد او را بالابان چى كردم معلم قرار دادم تا مشهد انشاء الله خيلى خوب خواهند شد اين فقره را براى خنده خاطر مبارك عرض كردم كه نافهمى و خريّت شقاقى ها را ملاحظه فرمايند كه به چه درجه و اندازه است كه يك فوج را به يك حرف بيهوده ضايع دارند زياده جسارت است.

امر الاقدس الاعلى مطاع

[44 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تشكيل جلسه وزراء، وضعيت افواج و تفنگ سازى و گرماى شديد نياوران- 17 ربيع الثانى 1288]

قربان خاك پاى مباركت شوم ديروز سه شنبه در نياوران مجلس منعقد شد اين غلام مكنونات خاطر مبارك را و تفصيل را هم عليحده بيان كرد وزراى عظام را اطلاع كامل داد كه در هيچ مرحله جاى تشكيك نماند شرحى متفقا نوشتند و مهر كرده بعد از انقضاى مجلس كه اين چاكر به حضور مبارك حضرت نايب السلطنه روحى فداه مى رفت و فرصتى نداشت و نزديك غروب بود نوشته وزراى عظام را به محقق داده خدمت جناب وزير دول خارجه برد كه ايشان هم مطلع بود اگر تصديقى دارند مهر نمايند و اگر ايرادى و چيز ديگرى در خبط و خطا به خاطرشان رسيده باشد اظهار دارند شرحى به اين غلام نوشته بود كه در جوف عريضه ارسال شد و خودشان هم مهر كرده بودند حالا كه روز چهارشنبه شش ساعت به غروب مانده است نوشته را جناب وزير فرستاد از غلام حامل دستخط مبارك فرستاده شد به هر نحوى كه راى مبارك قرار گيرد مقرر فرمايند در اينكه حرف هاى بى معنى و گفتگوهاى زياد كه در مجلس هم به اثبات رسانده شد در مجالس و محافل

ص: 51


1- . طبل زن، دهل زن

در مقطوعى و اظهار خدمات شده بود شكى نبوده است و بحث چندانى وارد به مردم نخواهد شد. باز شبهه ندارد وحشت بى حاصلى به ميان انداختند تلگراف مرحمت آميز به حضرت وليعهد روحى فداه الحال لازم است كه مايه اميدوارى شود تا احكام مبارك شرف صدور يابد اين غلام منتظر احكام مبارك است كه به هرچه و به هر قسم حكم مبارك صادر شود فورا اطاعت نمايد جهانگير خان و فوج او شرفيابى حاصل و مورد مرحمت شده عازم مقصد گشتند اسد خان را به انبار دادم قبض او را فرستادم از نظر مبارك مى گذرد در باب طالب سه روز قبل به همين مضامين مخصوصا به حاجى بهاء الدوله نوشتم به محض زيارت دستخط مبارك به چاپارى يك نفر آدم مخصوص فرستاده و دستخط مبارك را محرمانه براى او فرستاد الحمد لله شهر و افواج منظم و همچنين آذربايجان و غيره و جميع عرايض و مطالب از جهانگير خان آجودان باشى عرض شده است منتظر احكام مبارك مى باشد و تداركات و ملزومات قشونى را انشاء الله بايد خيلى زود به انجام رساند و دست نگاه داشت كه در هر صورت به كار و واجب است.

امر الاقدس الاعلى مطاع

در باب تفنگ سازى و صاحب منصب ها و از اين مقولها در گفتگو مى باشد هر فقره را به تفصيل در موقع خود به مرور اتصالا عرض كرده خاطر مبارك را باوجود او آگاه ساخته و اطلاع خواهد داد. شهر جهنم است و بسيار بد اين غلام پريروز كه در نياوران بود سه از شب چهارشنبه رفته به يك حالت غريبى و بدى خود را به امامزاده قاسم رساند كه يك روزى هوايى مشاهده كرده باشد اينجا هم به شدت گرم است كه چندان امتيازى ندارد.

نوشتجاتى از شجاع الدوله رسيده به جهت اطلاع خاطر مبارك فرستاد.

امر الاقدس الاعلى مطاع [17 ربيع الثانى 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

[45 نامه نصرت الدوله به شاه درباره وضعيت افواج، ايجاد نظم در فارس و تنبيه متخلفين افواج- آخر ربيع الثانى 1288]

قربان خاك پاى مباركت دستخط مبارك كه سر تا پا مرحمت و عنايت بود صبح روز جمعه در امامزاده قاسم زيارت

ص: 52

نمودم اوقات تلخى اين غلام به جهت كدورت خاطر مبارك شد خلقت ما چاكران براى جان دادن و زحمت و خدمت خواهد بود مقدرات الهى از اين كارها خيلى دارد بايد به صبر و حوصله و تسليم گذراند. اميدوارم كه هيچ خيالى و كدورتى به خاطر مبارك راه نداده باشيد انشاء الله فوج هايى كه مى رسند يك از يك به فضل الهى بهتر و خوب تر از نظر مبارك خواهد گذشت يكى را نديده انگاريد حكايتى ندارد تقلبات اوقات را در چنين موقع بد و سختى كار زياد تلخ مى نمايد. اين دو سال كه زحمتى كشيده مى شد و نتيجه او معلوم نبود انشاء الله اگر آسمان بگذارد كم كم مشهود خاطر مبارك خواهد شد. فوج جديد تازه بنيچه آن هم شقاقى بى كسر نبايد ناخوش بيفتد متفرق نشود و فرارى نداشته باشد و قدرت هرزگى نداشته باشد.

خيلى نتيجه انتظام كلى است و به جهت اين غلام جاى تشكر خواهد بود بعد از روانه شدن فوج كه مراقب بودم شنيدم چهار نفر فرارى شده اند چون قبل از وقت از تلگراف و غيره تهيه اين كار را داشتم به محض شنيدن صاحب منصبى را به چاپارى فرستادم دو نفر او را گرفته فرستاده بود كه الان در زنجير است منتظر دو نفر ديگر هستم كه بياورند با سياست كامل و تنبيه اينجا به ميان فوج رسانده آنجا هم تنبيه كرده با زنجير همه جا به همراه فوج برده باشند رفتن هاشم خان و مامور از اردو و مرحمت هاى گوناگون خيلى به موقع و مستحسن بوده است اين غلام كه دسترس نداشت و از حالت حاليه فوج مطلع نيستم كه به سر آن سرباز بيچاره چه آمده و در چه حالت هستند به تعجيل آدمى روانه مى كنم لازمه دلدارى و بيم و اميد را خواهم داد باتوجه شاهنشاه روحنا فداه به فضل الهى حكايتى نخواهد شد انشاء الله همت ملوكانه اگر اندك همراهى نمايد نتيجه كار و زحمت در تماشاى اين افواج كه مى رسند معلوم خواهد شد و خصوصا در قشون مامور خراسان كه انشاء الله تعالى به فضل الهى خيلى نقل و تماشا خواهد داشت اگر به سختى غلام را بگيرد او مسئله ديگر است. در باب سوار فارس كه مقرر فرموده بوديد سوار چگنى حاضر است انشاء الله زود مى رسد. گرفتارى آنها به واسطه قتل ميان افشار بود كه بگذارند بيايند و الا از جهت محلى و تنخواه باقى محل خودشان معطلى ندارند زيرا كه آقا مهدى آدم خود را كه معتبر است و با همه مردم دادوستد دارد خصوصا با اهالى قزوين مخصوصا او را به محصلى فرستادم كه آدم كار به هم بندى بود ملاحظه بقايا و غيره را نخواهد كرد خود راه مى اندازد انشاء الله به محض رسيدن مامور و روانه خواهند شد. سهام الملك نوشته بود كه مرا مامور نظم قشقايى و ايلات كرده اند و در آخر نفس هم اين خدمت را بطور شايسته انجام مى دهم اگر او را به حالت خود بگذارند كمال نظم را خواهد داد به نمك شاهنشاه

ص: 53

روحنا فداه قسم است كه اين غلام در ماموريت فارس با ده بيست نفر آبدار و قهوه چى جميع گرمسيرات را به هم مى زد و مى آمد هيچ وقت هم زياده از دو فوج نبود كمال حيرت را دارد كه حالت اين مملكت چرا بايد اين قسم ها بشود و اين ساخلوها و سوارها روزبه روز در تزايد خواهد بود و منحصر به يك سال و دو سال نخواهد بود. در باب تنخواه هزار تومان كه ميرزا قهرمان مى بايست بفرستد ديروز آوردند و سر به مهر خودش بود و انپريال لازم بود كه عرضه دارم. عريضه ممهور او را به حضور مبارك فرستادم به هرچه مقرر فرمايند اطاعت شود آذربايجان هم امن وامان همه مشغول خدمات خود و اين غلام منتظر جواب عريضه اهل مجلس مى باشد كه به هرچه مقرر فرمايند اطاعت شود على قلى خان سرهنگ سمنان وارد شد ملزومات او حاضر بار شده مى برند خود او را به چاپارى فرستاد كه ميان فوج قهرمانيه برود دلدارى بدهد و آنچه لازم بود به او تأكيد و سفارش كردم خود او صاحب منصب خوبى است نكات كار را مى فهمد قرار دادم كه يك منزل هم همراهشان باشد دلشان را قوت بدهد انشاء الله هيچ عيب نخواهد كرد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

مهر: عبده فيروز 1252

[46 نامه نصرت الدوله به شاه درباره ساماندهى مجدد فوج قهرمانيه جهت اعزام به مشهد و لزوم رسيدگى به وضعيت افواج آذربايجان- سوم جمادى الاولى 1288]

قربان خاك پاى مباركت شوم به زيارت دستخطهاى مبارك سرفراز و مفتخر شدم. در باب فوج قهرمانيه فوجى را كه مقدر الهى اين قسم پراكنده نمود و در ميان خودمانى ها هم اعانت در اهانت بود به فضل الهى بدون اينكه يك احدى بفهمد و صدايى و هاى وهويى و بدنامى باشد از بخت بلند شاهنشاه روحنا فداه چنان جمع كرده و چنان دلگرم نموده با كمال بيم و اميد نفس آنها قطع شده از مشا هم حركت داده به فيروزكوه روانه كردم كه بروند و هفت صد نفر را هفت صد و سى نفر باور فرماييد كه انعام مرحمتى را داده بودند و صورت مختصرى فرستاده بودند بيست نفر فرارى كه چهار نفر چند روز قبل آوردند فرستاده شد شانزده نفر فردا از قزوين وارد مى كنند كه در ميدان توپخانه بعد از راه انداختن غوغايى در تنبيهات آنها با زنجير روانه اردو خواهم كرد البته از

ص: 54

خمسه هم تا بيست نفر مى آورند باقى متوفى خدايى است كه دچار (1) شدند و صورت متوفى را دسته دسته طايفه به طايفه گرفته به تعجيل به آذربايجان به نظام الدوله فرستادم كه فورا عوض گرفته برساند اگر تا ورود مشهد انشاء الله تعالى هشتصد نفر آراسته تحويل حسام السلطنه ندادم در نوكرى هيچ مصرف و قابليت نداشته ام همين قدر را جسارت مى نمايم كه اين غلام خارج از سليقه و راى مبارك نيست و بصيرت هم دارد كارى كه به اين غلام محول است از خود غلام بخواهند نه اينكه مشورتهاى غريب نمايند به نمك شاهنشاه روحنا فداه قسم كه اگر به اين سرباز اندكى دم نرم مى آمدم و آنها را نيم فرسخ رو به تهران حركت مى دادم ديگر ابدا صاحب فوج نبود بلكه ناخوش بود كه خيلى زيادتر سرايت به فوج هاى ديگر مى نمود على نقى خان را هم بعد از همه تهديدات اميدوار كردم و عرضى كه كرده بودم ديگر حالا مصلحت نبود و نيست و به همان خوف و خجالت و حالتى كه دارند حركت كرده مى روند و همين رفتن هم سياست كلى آنها بوده و خواهد بود تا از آب چه در بيايد و چه قسم تربيت شود در اين شهر حالا همه چنان مى دانند كه فوج داغون شد و آذربايجان رفت و هيچ نمى دانند كه به فضل الهى به جاده خراسان هم افتاده انشاء الله روزبه روز به عرض خواهد رسيد امروز اين غلام مى خواست عرض نمايد كه امين مخصوص مقرر فرماييد برود سان ببيند خبر صريح صحيحى بياورد كه خاطر مبارك آسوده باشد. الحمد لله آقاكش خان را كه مامور فرموديد نهايت تشكر را از اين جهت حاصل نمودم اميدوارم در عرايض اين چاكر به پادشاه خودم ابدا به جز صدق عرض ديگرى نباشد در باب بروات افواج از اين غلام بروات را به حضور مبارك فرستادن بود و به هرچه حكم مى فرمود فورا اطاعت مى كرد بروات را مرحمت مى فرمود ديگرى مى آورد. در اين باب از من قصورى نشده است الحال كه مقرر فرموديد كه بروات را خودم مخصوصا ماه به ماه به حضور مبارك بفرستم اطاعت خواهم كرد و فرمايشات را بدون تأمل مجرا خواهد داشت. در باب امور سرحديه هم با جناب وزير نشسته گفتگو كردم عريضه جداگانه عرض كردم و احكاماتى كه لازم بود در همان مجلس نويسانده هردو پشت فرامين مبارك را مهر كرديم به حضور مبارك فرستاديم از جهت امور سرحد خاطر مبارك را به فضل الهى من بعد آسوده فرماييد كه شيئى در غير موضوع له استعمال نشد. انصافا جناب وزير خيرخواه و آدم آرام درستى است اين غلام هم ديوانه غيرت كش دولت مى باشد كه در جان كندنش آرام ندارد همت ملوكانه را مى خواهم.ار

ص: 55


1- . اصل: دوچار

نوشتجات حسام السلطنه را فرستادم از نظر مبارك مى گذرد. نوشتجات نظام الدوله را فرستادم ملاحظه فرمايند اول كار است آذربايجان است سرحد بزرگ است چادر مى خواهد ملبوس مى خواهد تدارك مى خواهد كه ذخيره باشد و احتياط داشته باشند نه اينكه پوشاك فقط سرباز باشد در اين مراحل اندكى توجه فرمايند خيلى كارها در ترقى خواهد بود عنقريب وجود مبارك خودتان لذت اينها را خواهند برد. سوار چگنى مى رسد زود به فارس مى فرستم دويرن هم خيلى زود خواهد رسيد بدى كار و بدى وقت انشاء الله ديگر گذشته و تمام شده انشاء الله تعالى در تشريف فرمايى وقت تماشاى افواج است كه به فضل الهى قلب مبارك انشاء الله تفريح خواهد فرمود و نمونه ملبوس را كه نظام الدوله و امين لشگر فرستاده بودند همه را به حضور مبارك فرستادم و صورت سياهى و مخارج آنها هم كه نوشته شده انفاد حضور مبارك نمود كه هركدام و هر قسم آنها را پسند مى فرمايند مقرر فرمايند كه جواب نوشته شود تكليف خود را تا زود است و وقت نگذشته است دانسته باشند. چادرهاى نمونه را كه فرستاده اند هنوز نرسيده است وقتى كه رسيد عرض مى شود. در اين ملبوس ها كلچه (1) شلوار متقالى را خيلى خوب دوخته اند و پارچه خوبى بادوامى و مناسب تر از همه به نظر مى آيد تا راى مبارك چه اقتضا نمايد.

امر الاقدس الاعلى مطاع [3 جمادى الاول 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

[47 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تعيين صاحب منصبان افواج خراسان توسط حسام السلطنه و ساماندهى فوج قهرمانيه- سوم جمادى الاولى 1288]

قربان خاك پاى مباركت شوم براى اين سركرده ها نوعى خيال شده بود كه بلكه فراغتى از درد سر حاصل شود و بيكار نمانند مثل رفتن مصطفى قلى خان به سرپرستى افواج خراسان و جا واكردن در تهران نواب حسام السلطنه از حسين قلى خان پيغام داده بود كه با كمال احترام برو بگو كه به فوج هاى خراسان و سركردگى آنها به هيچ وجه دست نزده خيالى ننمايند تا من خود فوج قرايى و ترشيزى را به سليقه خود با سركرده صاحب منصب او مشخص كرده تهران مى فرستم اگر نپسنديدند و بد شد آن وقت بحث وارد آورده هر قسم مى خواهند بكنند. در جواب ايشان عرض كردم كه بنده را به

ص: 56


1- . كلچ: پوشش پشمينه كه سابقا از كشمير و تبت مى آوردند.

جز انتظام نظام و درستى كار مقصودى و خيالى نيست به چشم اطاعت كرده منتظر خواهم بود كه كى انشاء الله اين كار انجام پذير خواهد شد اگر واقعا به همين قسم هم حقيقت داشته باشد انجام پذير گردد از اين بهتر چه خواهد بود و شاهزاده را براى اين مقولها نبايد رنجاند اگر انجام پذير نشد باز كار بدون رنجش سهل و آسان است.

امر الاقدس الاعلى مطاع.

در جمع آورى اين سرباز قهرمانيه اين چاكر اظهار خدمت نمى نمايد ولى غفلت نكردن در كار خود را بايد عرضه دارد به نمك شاهنشاه روحنا فداه اكثر اين سربازها از رودبار است و ميان راه كه شنيدند جميع راهها را مسدود كرده اند و محصورند لابد مراجعت كرده از قوم خويش خودشان هم پنهان نموده اند و به روى خود نياورده اند در لواسانات زياده از صد و پنجاه نفر نمانده بودند و كلا از نقطه تهران و حوالى او رد شده رفته بودند و معدوم بوده از نوبه عرصه وجود تشريف آوردند.

امر الاقدس مطاع [سوم جمادى الاول 1288]

48 نامه نصرت الدوله به شاه درباره مذاكره با ظل السلطان و سركار والى و مشير الملك درباره انتظام امور فارس- 16 جمادى الاولى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم دستخط مبارك زيارت شد از جهت تشريف فرمايى حضرت والا ظل السلطان روحى فداه مقرر فرموده بودند اين غلام همه اين تفاصيل را مى دانست فكر شاهانه و ملوكانه فرموده اند اين دور ور به جهت گرفتارى معير الممالك از بابت ناخوشى امام جمعه مقدور نشد كه ملاقات شود امروز كه يكشنبه پنجم بود به امامزاده قاسم آمدند ملاقات شد و فورا تلگراف به مشير الملك (1)

ص: 57


1- . حاج ميرزا ابو الحسن خان شيرازى، مشير الملك ثانى در سال 1226 ق به دنيا آمد. در سال 1272 ق پس از سه سال اقامت در تهران كه براى تفريغ حساب ديوانى فيروز ميرزا نصرت الدوله آمده بود به شيراز بازگشت و پس از چند ماه به وزارت فارس منصوب شد. در سال 1293 ق به تحريك و تطميع ميرزا محمد خان قوام الملك، مشير الملك معزول و به چوب بسته شد. چند ماه هم زندانى شد تا با پرداخت مبالغ زيادى به معتمد الدوله از زندان رهايى يافت و به مكه مشرف شد و پس از مراجعت، همواره به سرپرستى املاك خود مشغول بود. او در سال 1303 ق در سن 77 سالگى در شيراز درگذشت. از آثار خيريه او بناى مسجد عالى در شيراز بنام مسجد مشير الملك است. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد اول، ص 39 نيز ر. ك. به ميرزا حسن فسايى، همان، جلد اول، ص 808.

كردم كه به شاهزاده عرض نمايد كه شهر تشريف بياورند فرمايشات ملوكانه شده كه بايد خودم در تلگرافخانه عرضه دارم فردا خود چاكر شهر مى رود در نهايت خوبى و اميدوارى و خوشى سركار شاهزاده را حركت مى دهد و آنچه بايد در انتظام كار تاكيدات بايد بشود و به سهام الملك و سركار والى و مشير الملك خواهد شد كار فارس روزبه روز منظم خواهد شد خاطر مبارك آسوده باشد و ابلاغ حكم مبارك را به جناب دبير الملك (1) كردم كه احكام صادر نمايد به والى هم در تلگراف تأكيد مى نمايم كه هرچه طلب شاهزاده است مضايقه نكرده بدهد با تهيه درست روانه نمايند و كمال چاكرى را عمل بياورند. احكام آذربايجان ديروز رسيد و امروز چاپار مخصوص آنجا را فرستادم رفت و آدم مخصوص هم فرستادم نزد حسين قلى خان بختيارى كه قرار سوار را بدهد بنويسد و بفرستد تا به عرض برسانم او را هم زياد اميدوار كردم و لفظى نصايح نوشتم و در ميانه قشقايى و بختيارى هميشه راه حرف و فتنه و خونى گرى بود به او حالى كردم مبادا امر خلافى و هواى نفس رو بدهد كه باعث فتنه ديگرى شود. نوشتم هرچه مى كند به شور و صوابديد سهام الملك نموده باشيد و بعد از آن كه او تصديق كرد اقدام نماييد زيرا كه سركرده عاقل كاردان است و مآل انديش. زياده جسارت ندارد.

امر الاقدس مطاع

مهر: عبده فيروز 1252 [16 جمادى الاول سنه 1288]

49 نامه نصرت الدوله به شاه در باب تشكيل يك فوج هزار نفرى در ساوجبلاغ آذربايجان و استدعاى اعطاى امتياز به مظفر الدوله- جمادى الاولى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم در باب سيف الدين پسر مرحوم سردار مقرر فرموده بوديد كه رسيدگى شود سيصد تومان به

ص: 58


1- . محمد حسين دبير الملك فراهانى در سال 1225 ق متولد شد. در سال 1276 ق به عضويت شوراى دولتى درآمد. در سال 1283 ق از سوى شاه متصدى امور مشروحه ذيل گرديد: وزير رسائل يا وزير دار الانشاء (رئيس دفتر مخصوص شاه)، متصدى امور حكومتى تهران و خالصجات، اداره حكومتى كرمان، عراق، در جزين و پستخانه هاى راه آذربايجان. در سال 1284 ق علاوه بر سمت هايى كه داشت امور بلوك خوار نيز به او واگذار شد. در سال بعد به سمت توليت آستان قدس رضوى منصوب شد. در سال 1288 ق علاوه بر عضويت دار الشوراى كبرى بار ديگر به وزارت رسائل منصوب شد. در سال 1290 ق وزارت كشور نيز به او محول گرديد. در اواخر همين سال به حكومت اراك منصوب گرديد. بالاخره در اوائل سال 1297 ق در تهران درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، ص 383.

همه جهت از مواجب كلى سردار مرحوم به اين ورثه رسيده در حق او و خدمات سردار مرحوم در حقيقت بى انصافى شده است و اشتباه. الحال به هرچه مقرر فرمايند براى اميدوارى زندگان و بازماندگان مردگان مقرر فرمايند. مظفر الدوله (1) هم استدعا دارد كه امتيازى براى او بشود به افتخار برود قمه يا شمشيرى از اين مقوله ها باشد كه يك مرحمت مخصوص باشد كه از اردو دويست تومانى عنايت گردد و زود برود مشغول خدمات فوجى و انجام آنها باشد و يك عرض ديگر هم داريم كه مثل ساوجبلاغ جايى با آن جوان ها و رشادت ها و پادارى محل آنها حيف است كه نوكر و فوج نداشته باشد. اگر راى مبارك علاقه بگيرد يك فوج هزار نفرى با مردمان درست پادار و صاحب منصب هاى نجيب گرفته شود و به اسم سيف الدين هم اين فوج را برقرار و مرحمت فرمايند و سه چهار ماهه مى نويسم نظام الدوله يك فوجى بگيرد و دقت ها نمايد كه در حقيقت جاى تماشا داشته باشد و از اولين فوج هاى دنيا و دولت ها باشد نه تنها ايران محل او را هم به هر وسيله باشد پيدا مى كنم حيف است اين فوج را از دست داد كه سرآمد فوج هاى آذربايجان خواهد شد. امر امر همايون اعلى است.

امر الاقدس الاعلى مطاع

فوج قهرمانيه به فضل الهى به زور و سختى تمام رفتند نوشته پا به مهر آقاكش خان را از اردو فرستاده بود. هفتصد و بيست و هشت نفر سان داده بودند ديروز هم بيست و شش نفر از قزوين و غيره از فرارى ها آورده بودند در ميدان توپخانه ارك سه جا سه پايه و تازيانه گذاشته تنبيه مى كرد. سركرده ها نگذاشتند زياد اذيت و سياست شوند به جهت زود بردن و رساندن به اردو به قدرى كه باز كافى بود تنبيه شدند ده نفر سرباز خرقانى را با ده نفر سرباز محمد صالح خان مرخص كرد انعام به آنها داده مقصرين را با زنجير فرستادم كه در سمنان به فوج برسند تا رسيدن مشهد هشتصد نفر را تمام انشاء الله تحويل و سان خواهم داد.

مهر: عبده فيروز 12528.

ص: 59


1- . سلطان على خان پسر كهندل خان با دادن پيشكش ملقب به مظفر الدوله شد. او از مامورين اعزامى به هرات بود. ر. ك. مهدى قلى هدايت (مخبر السلطنه)، گزارش ايران (بخش گزارش دوره قاجار و مشروطيت از جلد سوم و چهارم)، به اهتمام محمد على صوتى (تهران، نشر نقره، چ 2، 1363) ص 78.

50 نامه نصرت الدوله به شاه درباره توطئه اطرافيان نظام الملك و تيولات مهاجرين ركاب- جمادى الاولى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم اين غلام جان نثار شب و روز خود را نمى داند و الله بالله خواب (1) و راحتى را ابدا نمى فهمد و فراموش كرده است به جهت خدمات شاهنشاه روحنا فداه كه از روى غيرت محض و صدق تمام است از كار و امور زندگى و معيشت و حساب و كتاب خود بكلى دست كشيده همه را ول كرده ام سر خود را به زير انداخته با رضاى شاهنشاه روحنا فداه با جميع مردم سلوك كرده از جاده و اندازه خود ابدا پايى بيرون نگذاشته و به هواى نفس خود به هيچ وجه اقدام به كارى نكرده مگر به حكم مبارك و دستخط مبارك و جميع اين مردم را و هواى نفس آنها را كه يك اندازه خود و ريسمان نايستاده و متقاعد نمى شوند بهتر از همه مى شناسيد و بصيرت داريد كه به محض اظهار و عرض مختصر جميع رئوس (2) مسائل به دست مبارك خواهد افتاد ديگر وقتى كه كار فوق طاقت شود و از حوصله و بردبارى بگذرد كه پاى آبروى چندين ساله به ميان بيايد اين غلام از عرض و اظهار او ناچار است و عرضه مى دارد. در اول سال حكم مبارك شرف صدور يافت كه دستورالعمل هاى لشگر را اين غلام به تعجيل بنويساند برساند به نمك شاهنشاه روحنا فداه قسم است كه كار شش ماه را در پانزده روز ديده تمام كرده به تفصيل به حضور مبارك آورده تسليم و تحويل كرده و نزديك به سى هزار تومان كه همه ساله وزير لشگر و وزير كشور با مستوفى ها و مباشرين و محررين و سركرده ها در تحت باقى به اسم بعد از صدور برات و سان مى گذاشتند در آخر به حقه بازى و به يك طومار مجعول برات صادر كرده تقسيم و غر در ميانه مى نمودند امسال من خود عرض كردم كه تحويل دار اين وجوه امسال من خود مى شوم جمع مى كنم يك سال هم خود پادشاه روحنا فداه حق خود را ببرد به مصرف دولتى خود برساند كفر واقع نمى شود اين بود كه قبول فرموده تحسين فرمود و جمع كرده و در نهايت شدت مشغول و تحصيل دار به همه جا فرستاده بود. الحال در جميع ولايات اخبار متواتر مى رسد كه چنين حكايتى در ميان نيست بعد از تحقيقات و جواب و سوال ها معلوم شد كه اطرافى هاى هرزه خائن دولت و محررين و مستوفيان گرگ كه دشمن سلبى و قاتل اهل نظام و صاحب منصب نظام مى باشند كه هرچه در اين مدت ها اسباب تضييع نظام فراهم شده به واسطه استيلاى اين طايفه و رشوه و طمع آنها بوده است دور نظام الملك را گرفته اند كه اگر تو مداخله به امر قشون

ص: 60


1- . اصل: خاب
2- . رؤوس

نداشته باشى دخالت ننمايى اين شغل و منصب تو نتيجه نخواهد داشت جميع صورتى كه از دفتر لشگر داده شده بود كلا را برهم زده و مغشوش نموده اين تنخواه را جزو قسط و ولايات كرده يك مبلغ ديگر هم از پيش خود، خودسر بدون اطلاع احدى از افواج قاهره كلا كسر گذاشته كه در دو جا از اين قشون و فوج ها مى بايست مطالبه نمايد و يا از كيسه قشون برود اين مقدمه را كه شنيد و فهميد شرحى كه بسيار بد بود به نظام الملك به سختى نوشت كه مستوفى الممالك با آن قدرت و صدارت هميشه مى گفت كه مهر من در دفتر لشگر و برات او محض زينت است و در اين اواخر هم با قدرت تمام از دستور العملى كه ميرزا هدايت سفيد مى نوشت و لشگرنويسان مى نوشتند مهر مى كرده ابدا يك نقطه او را تخلف نكرد و برهم نمى زد اين قدرت و استيلا را شما كه نظام الملك هستيد از كجا بهم رسانديد و به حكم كتب اگر دستخط مبارك دارند من هم زيارت كرده اطاعت نمايم اگر نداريد اين غلط كارى ها به حرف بچه محررين استيفا چه چيز است. فورا عذرخواهى و توبه و انابه (1) كرده صد تا تعليقه نوشته نزد من فرستادكه به حكام ولايات بفرستم كه آن عمل كتابچه سهو و خطا بوده است تسليم محصلين من تنخواه را نموده باشند از آنجايى كه اين غلام تا قوه دارد مى خواهد دردسر به وجود مبارك ندهد سكوت كرده حرفى نزد بعد از آن كيفيت مهاجرين بود كه در دفتر لشگر حسب الحكم مبارك از تيولات و همه چيز آنها اسم برده شده است در صورت پادارى بعد از گفتگو و عرض هاى بسيار كه مقرر فرموده كه مهاجرين برقرار باشند ولى پادارى آنها را مى خواهم اين چاكر هم در فكر پادارى آنها افتاده در همين سال انشاء الله كلا فقره به فقره از نظر مبارك خواهد گذشت كه چه قسم پادار شده الحال كه از جميع ولايات اخبار مى رسد و مهاجرين به فرياد آمده اند آنچه كه از بابت مهاجرين در دستورالعمل لشگرى صورت داده بوديم ابدا او را ننوشته اند سهل است بدون سوال از من يا يك نفر لشگرنويس آنچه تيولات مهاجرين ركاب كه حاضر و پادار بوده از جميع ولايات به خيال خود و هواى نفس خود كلا را برگردانده اند دوا زده اند كه اين بيچارگان مستأصل شده هركدام بيايند در آخر يك تعارفى بدهند محررين لخت نمايند يك تعليقه به دست آنها داده باشند بروند پى كار خودشان از جمله از مهاجرين مثل حسن خان قبّه كه در خمسه تيول دارد كه پدر اينها در جزو شاهزادگان آن ولايات محسوب مى شد و همچنين سايرين را به اين درد مبتلا كرده اند كه بالفعل ثبت وبه

ص: 61


1- . اصل: عنابه

سررشته و جميع صورت دفتر لشگرى عاطل و باطل شده، همه را از دست دادند و ضايع و كلا را شلوغ نمودند و صريح اين غلام عرضه مى دارد كه من بعد ابدا ديگر دخالت در امور لشگرى و محاسبات و سوال و جواب او به هيچ وجه رجوعى ندارم اگر دفتر لشگر معتبر نبود صورت چرا مى خواستند (1) اگر معتبر بود كلا را به خيال خود چرا برهم مى زندند حكم عادلانه اين با شاهنشاه روحنا فداه مى باشد.

امر المطاع

مهر: عبده فيروز 1252

51 نامه نصرت الدوله به شاه درباره تفنگ هاى ساخت جباخانه، تمركز افواج رسيده از ولايات در شميرانات جهت اعزام به خراسان و فراهم نمودن جيره و مواجب قشون- جمادى الاولى 1288

قربان خاك پاى مباركت شوم تفنگ هاى نمونه كار جباخانه مباركه را كه تمام كرده بودند الحال انفاد حضور مبارك نمود يكى كه خاندار است بسيار خوب و سبك و براى سوار بهتر از اين تفنگ نمى شود و سركرده ها و مردان با وقوفى كه ديدند همه پسنديدند و در امتحان هم گلوله او خيلى زيادتر از اين تفنگ هاى متعارفى مى رود هر قسم كه حالا راى مبارك علاقه گيرد و مقرر فرمايند اطاعت شود تلگراف هايى كه از زنجان و آذربايجان رسيده بود انفاد حضور مبارك شد افواج بطور دلخواه و تمام پشت سر هم مى رسند بروات آنها را قرار دادم صادر نمايند از چادر و ملبوس كه لدى الورود هركدام در يك نقطه در شميرانات و غيره چادر و اردو بزنند كه با اين هواى بد شهر و آنها هم مردمان ييلاقى نمى شود به شهر برد نگاه داشت مثل فوج خوى كه در پهلوى تجريش چادر زده اند و هرروز مشغول مشق مى باشند كلا الحمد لله سلامت هستند فوج دهم خوى كه رسيد نبايد معطل كرد به خاك پاى مبارك عرض مى كنم كه اگر راى مبارك علاقه گيرد شهرستانك تا نياوران راهى نيست يك روز دو روز تشريف فرما شده هردو فوج يك مرتبه از نظر مبارك مى گذرد فوج دهم فورا مامور خراسان مى شود. فوج نهم متوقف و مشغول مشق و قراولى افشار هم مرخص و به خانه خود مى رود. ساير افواج را هم مامور متوقف را نبايد معطل كرد كه در شهر مدار آنها نخواهد گذشت مردم نادان با غرض و نافهم زياد مضمون هم كه حاضر ولى صرفه جويى دولت را به اين حرف ها كه چاكر نمى تواند از دست بدهد در چنين سالى و در

ص: 62


1- . اصل: مى خاستند.

چنين شهرى بلافاصله مدار آنها و جيره آنها را و نكته دارى آنها را هم بايد نمود مگر جيره از ده تومان دادن شوخى است از عهده مى شود برآمد به نمك شاهنشاه روحنا فداه اين دو سه فوج قراولخانه ها را كه اين غلام از لاريجانى و خرقانى و اطراف تهران در اين مدت قرار داد كسى دليل اين را ندانست روز نبود كه دويست نفر بى شام و بى نان بخوابند اما لاريجانى لابد به جهت نزديكى خانه خود هر هفته از هر دستجات خود مى روند و آذوقه از هر مقوله از برنج و غيره بار كرده مى آورند گذران مى كنند خرقانى و غيره هم به شرح ايضا به اين قسم ها و تدبيرات عملى در چنين سال و در چنين شهر حفظ نوكر شده است و صداى كسى بيرون نيامده و مضامين است كه از روى غرض متصل از بى بصيرتى و نفهميدگى مى گويند. تفصيل و نكات همه در حضور مبارك به عرض خواهد رسيد. در باب كارخانه تفنگ انشاء الله وجوهات از هر مقوله در كار هستم جمع مى كنم كه انشاء الله در تشريف فرمايى تنخواه خوبى از نظر مبارك از هر مقوله مى گذرد هفت صد تومان مظفر الدوله با تشكر تمام داده موجود است. صد تومان هم به من فرستاده بود كه موجود صد تومان هم به آقاى نايب السلطنه پيشكشى داد كه به حضور خودشان فرستاده شد. هزار تومان از قاسم خان مراغه اين دفعه برات مى رسد كه موجود است هزار تومان هم خودم انجام داده ام كه جمع كرده از برات خودم تا تشريف فرمايى موجود مى شود دو هزار تومان به نظام الدوله نوشتم نقد از وجوهات تفاوت قشونى به تعجيل بفرستد. هزار تومان امين لشگر از تفاوت ها برساند. خلاصه پول بدى جمع نمى شود اميدوارم به هر وسيله كه باشد اين كار تفنگ سازى و كارخانه او را به ابرام و اصرار كه معظم ترين كارهاى دولتى است به هر تدبير و حيله باشد تا خبردار شديد راه انداخته باشم و كتابچه و صورت تفاوت عمل هاى قشونى و همه را امين لشگر فرستاده بود مشغول ملاحظه او هستم كه دقتى كرده و رسيدگى نموده به حضور مبارك روانه دارم كه حكم صريح او را مقرر فرمايند تا تكليف او و اين غلام معلوم گردد او هم آسوده شود كار خود را بداند. تلگرافى جناب والى از جهت غلامعلى خان سرتيپ درجزينى زده بود محصل ديوان خانه شدت دارد و سرتيپ هم سر خدمت اگر مقرر مى فرمايند محصل عليحده بفرستم كه محصل رجوعى نداشته و غله را در جاى عليحده بريزند در تحويل غلامعلى خان و ميرزا بزرگ جان اجاره دار او كه نايب درجزين است به اطلاع آدم اين غلام تحويل داده انبار را آدم مقوم و آدم من و ميرزا بزرگ جان مهر كرده بيايند تا غلامعلى خان خود برسد.

در پشت سند به خط ناصر الدين شاه آمده است: عرايض نصرت الدوله را انشاء الله تعالى در

ص: 63

سلطنت آباد حضورا بايد جواب داده شود.

[جمادى الاول 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

52 نامه نصرت الدوله به شاه درباره مشاجره او با مستوفى الممالك بر سر تهيه ملزومات نظامى- درخواست صدور فرمان شاه مبنى بر بى اعتبارى حكم نظام الملك در امور قشونى- جمادى الاولى 1288

قربان خاكپاى مباركت شوم براى صدق خود يكى از تعليقه جات نظام الملك را فرستادم ملاحظه فرمايند و همچنين نوشته ميرزا سيد احمد نايب الحكومه عراق (1) را كه در مرحله برهم زدن دستور العمل و كيفيت مهاجرين نوشته بود كه از جميع ولايات رسيده و مى رسد و همه يك مضمون است فرستاده شد كه از نظر مبارك بگذرد. اين غلام جان نثار نزديك تشريف فرمايى شاهنشاه روحنا فداه از كربلا به جهت ملبوس و تدارك نظامى با آن استيلاى جناب مستوفى الممالك كه قبول نمى كرد و حرف ركيك مى زد دو سه مجلس كارمان باوجود قوم و خويشى و همه چيز به مشاجره و قهر كشيد كه هنوز هم به همان حالت برقرار و يك احوالى نپرسيده ام حالا بعد از پنجاه و پنج سال خدمت اين سزاى خدمات چاكر خواهد بود كه از اين مقوله اشخاص كه اندازه هيچ وقت براى خود يا حدود خود قرار نداده اند متحمل شود و آبروى خود را به باد بدهد و يك تلگرافى از فارس كرده بودند او را هم فرستادم كه ملاحظه فرمايند و خيالات مداخله آنها را به جهت برهم زدن دستور العمل هاى قشونى و تلقين به مباشرين آگاهى حاصل فرمايند كه خيالات بى حدود و بى اندازه ايشان از اينها نيست. اين غلام رجوعى به كار ديگرى ندارد و فكر آبروى خود را دارد و از مؤاخذه روز آخر مى ترسد. عرض چاكر از اين شقوقات بيرون نخواهد شد يا مقرر فرمايند كه دفتر لشگر هم سوا [و] جدا خود همه ساله دستور العمل و كتابچه ممهور عليحده بدهد كه ثبتى در استيفا بردارند او را هم عليحده به ولايات ببرند و يا ملفوفه فرمان مبارك صادر شود به همه ولايات كه ابدا نوشته و حكم نظام الملك در امور قشونى به هيچ وجه اعتبار ندارد و معتبر نيست. سواى نوشته وزارت جنگ كه با حكم مبارك خواهد بود و براى تنبيه و آگاه كردن اين قسم مردمان جسور خودسر را كه جميع دفاتر و دستور العمل هاى لشگرى را بى جهت ضايع و

ص: 64


1- . نام سابق اراك

شلوغ (1) كرده اند اگر راى مبارك علاقه گيرد يك نفر از عمله خلوت محصل باشد هر مستوفى ولايت كه خودسر اين جسارت را به صوابديد نظام الملك كرده اين وجوه تحت باقى قشونى را كه بدين واسطه پنج ماه عقب انداخته اند همان مستوفى آن ولايت با نظام الملك تنخواه را بدهند خودشان از آن ولايت گرفته به عوض پول خود بردارند كه نقدتر و بهتر از اين پولى نخواهد شد و تنبيه با معنى بى صدايى به اين مقوله جسارتها بهتر از اين نمى شود و الا اين غلام ديگر مداخله به اين امورات را با اين تفصيلات در قوه نخواهد داشت و از آبروى چندين ساله نگذشته است و كار پيشرفت نخواهد كرد امر المطاع.

[جمادى الاول 1288]

تا خبردار شدم در جميع ولايات اين غلط كارى و شلوغ كارى را كرده اند سواى آذربايجان و مازندران كه نگذاشتم او را شلوغ نمايند و تنبيه شدند.

مهر: عبده فيروز 1252

53 نامه نصرت الدوله به شاه درباره كارخانه تفنگ سازى و معاملات عليقلى خان سرهنگ حاكم سمنان- 1288 ق/ 270، 269/ 14/ 64 54/ نامه نصرت الدوله درباره خدمات و صداقت ميرزا محمد رضا پيشكار عراق در امور ديوانى- 1294 ق

قربان خاك پاى مباركت شوم جمع برآوردها و قبوض جهانگير خان را از هربابت از جهت كارخانه تفنگ سازى و بنايى و قورخانه با خود او كه شايد جواب و سوال حضورى را مايل باشند فرستادم به هرچه مقرر مى فرمايند اطاعت شود مقرر فرمودند كه از آن كوك ها كه هست زده شود و تدبيرى بكار برد اين غلام كوك نمى زد بلكه كارهاى پاشيده را و پاره شده را به صدق تمام و عرض هاى صادقانه مى دوزد عجالتا كوك ها بدين تفصيل است تا چه مقرر فرمايند. آنچه تفاوت عمل قشونى بود كه جمع خود كرده ام كتابچه نموده فرستادم منوط به حكم مبارك است. فقره ديگر عمل ساوجبلاغ است كه پنج هزار تومان مى دهند و نظام الدوله نوشته بود به هرچه راى مبارك قرار بگيرد. فقره ديگر عرض كشيك چى باشى بود كه از على قلى خان سرهنگ نوشته بود و مأخذ او را فرستاده بود كلا على قلى خان جواب نوشته كتابچه كرده عريضه هم در معامله گزاف خان حاكم سمنان

ص: 65


1- . اصل: شلوق

اعتضاد الملك (1) عرض كرده و اعتضاد الملك در انكار عريضه كشيك چى باشى و مأخوذى على قلى خان سرهنگ نوشته كه او هم در جوف كتابچه سوال و جواب مأخوذ سرهنگ است ملاحظه مى فرمايند در هر صورت معامله خان حاكم مسلما گزاف است اگر دستخطى به اين مضمون به غلام مقرر فرمايند كه معامله گزافى خان حاكم از سرباز و غيره و رعيت كرده كه اسباب تشكى (2) شده براى آسودگى مردم و رسيدگى امور دامغان (3) و سمنان را به تو محول فرمودم اقلا عجالتا تا سه چهارهزار تومان از او به آسانى مى توانم بگيرم اين هم پول مفتى است و از غله پارسال خيلى خورده از ديوان ارزان خريده به قيمت گزاف فروخته و اشاره از بابت غله هم مى فرمودند كه رسيدگى نمايم بلكه زيادتر هم بتوانم وصول كنم هرچه شد به صداقت عرض كرده مى دهم از بابت تفنگ سازى مرحمت فرمايند. نظام الدوله نوشته بود كه در افواج تفاوت عمل ديگر هم هست كه مى نويسند از چاپار آينده مى فرستم تا چه شود. تفاوت عمل ميرزا قهرمان هم هست كه سوال و جواب كرده ام از تلگراف هم سوال خواهم كرد تا هرچه شد مال خودتان است از اين بابت محسوب مى فرمايند. فقره ديگر هم از جهت ارباب مناصب، مناسب گاهى كه عرض مى شود قبول فرمايند كم كم پر مى شود با صرفه تمام ولى اگر چهل هزار تومان به حكام از ماليات به جزو تقسيم مى فرمودند اين چاكر از آنها به آشنايى و خصوصيت زودتر مى گرفت كه از قسط ديوان هم يك مرتبه در اول كسر نمى شد به شرطى كه مقرر فرمايند جناب معير الممالك به قسط شش ماهه حواله به ولايات و گمرك و غيره نمايد اين غلام زودتر مى گيرد و جميع اين كارخانجات و قورخانه و غيره لنگ نمى شد كار زياد پيش مى افتاد به عكسان

ص: 66


1- . حسين خان يا محمد حسين خان اعتضاد الملك فرزند ميرزا محمد خان قاجار دولو سپهسالار اعظم در سال 1282 ق به نيابت پدر خود به رياست توپخانه منصوب شد. در سال 1287 ق كه حاكم سمنان و دامغان بود ملقب به اعتضاد الملك گرديد. در سال 1291 ق دوباره حاكم سمنان و دامغان شد و تا سال 1300 ق حاكم اين دو ولايت بود. در سال 1304 ق مجددا به حكومت سمنان و دامغان منصوب شد و در سال 1305 ق از حكمرانى معزول و در سال بعد باز حاكم دو ولايت گرديد و تا سال 1311 ق حكومت او ادامه داشت. حكومت او بمدت طولانى در سمنان و دامغان سه جهت داشت: 1- پيشكشى هايى كه طبق اصول جاريه مملكتى بايد بپردازد مرتبا مى پرداخت 2- داماد شاه بود 3- توليت مولود خانه فتحعلى شاه با موقوفاتش هميشه بطور موروثى با محمد خان سپهسالار و پدر و جدش بود. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد ششم، ص 4- 83.
2- . اظهار شكايت كردن
3- . اصل: دامقان

حالا كه همه لنگ است و تا آخر سال هم هرچه خدمت شود پيدا نمايد متصلا عرض كرده جميع خود مى نمايد و به جهانگير خان مى دهد.

امر الاقدس الاعلى مطاع

در پشت سند چنين اضافه كرده است:

يك فقره هم در تفاوت عمل حكايت تحويل دارى غله آذربايجان است كه سابقا نوشته محرمانه ميرزا قهرمان را فرستادم از لحاظ مبارك گذشت جوابى مقرر نفرمود اگر قرارى داده شود نقدا هزار تومان يا هزار و پانصد تومان به امين حضور مرحمت فرمايند و غله را واگذار به ميرزا قهرمان فرمايند. دو سه هزار تومان يا هرقدر كه بتوانم به گردن او بگذارم كه او هم به كارخانه تفنگ سازى خواهد رسيد. اينها همه پول است و منوط به راى مبارك. يك فقره هم تنخواه معتنابهى است كه او را هم بعد عرض خواهم كرد. تا آخر سال از اين مقول ها باز خيلى كوك و تدبيرات خواهد شد.

امر الاقدس مطاع [22 جمادى الاخر 1288]

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 67

سال 1294 ه ق/ 1255 ه ش

54 نامه نصرت الدوله درباره خدمات و صداقت ميرزا محمد رضا پيشكار عراق در امور ديوانى- 1294 ق/ 85، 84/ 84/ 67 55/ نامه نصرت الدوله درباره پرداخت مواجب افواج عراق و كسورات آن- 1294 ق

فدايت شوم فدايت شوم، تعليقه مرحمت آميز كه به عهده مقرب الحضرت ميرزا محمد رضاى پيشكار عراق مرحمت فرموده بوديد بسيار بجا و به موقع بود زيرا كه از بى مرحمتى هاى جنابعالى شهرت هاى غريب در حق او در السنه و افواه بود خواستم كه عرض و جسارتى درباره او نمايم صدقش اين است كه خود من هم مايوس از مرحمت شما بودم تا چه رسد به ديگران و عرض حال آنها چون الحال مرحمت جنابعالى را به سرحد كمال ديدم جسارت ورزيدم تا اين بنده هم كه در تهران بود از معاندين او پاره [اى] چيزها مى شنيد بعد از ورود عراق كه كمال دقت و غوررسى را در كارهاى او و رفتار و حركت او نمودم بجز خدمتگذارى و صداقت تمام در امور ديوانى و خدمات جنابعالى چيزى مشاهده نكردم لازم آمد كه جنابعالى را آگاهى دهم و در حقيقت ميرزا محمد رضا از نوكران قديم خود شماست سبقت خدمت او به جنابعالى گويا بيش از همه بوده است و اميدوارم او را مثل سابق نوكر مخصوص خود بجا آورده باشند و فرمايشات را به همان طريق به او مقرر فرمايند كه از مال و جان در كمال صداقت اطاعت نمايد و دلگرم تر مشغول خدمات ديوانى باشد. زياده عرضى ندارم. (و السلام)

مهر: عبده فيروز 1252

55 نامه نصرت الدوله درباره پرداخت مواجب افواج عراق و كسورات آن- 1294 ق

فدايت شوم فدايت شوم، در باب مواجب محلى افواج عراق كلا را از نقد و جنس بى اختلاف و بدون

ص: 68

اينكه يك فرسخ از خانه خود دور شود همه را در محل خود بى عيب گذاشته ام و در حقيقت در همه سنوات به جهت مامور ديوان كه براى پرداخت مواجب افواج مى آيد بى جهت مبالغ هاى كلى ضرر فوج ها مى شود و بر جنابعالى واضح است كه اين نقد و جنس سرباز چه قابل است كه مبالغ كلى هم از جهت اين مامورين كسر و كسور شود در دو سال اول حكومت عراق اين بنده خود پرداختم به جرئت قسم مى توانم بخورم كه پنجاه تومان ضرر به فوج ها نرسيد استدعا دارم كه مرحمت فرموده محض تفّضل به اين سرباز بيچاره اين حكم را به عهده خود بنده مقرر فرمايند كه مواجب محلى همه افواج را با خودشان عليحده عليحده پرداخته و سند خرج خودم را بگيرم كه محاسبه خود را هم در ديوان زودتر بگذرانم و اين نوشته در نزد جنابعالى ضبط باشد كه اگر كسى به عرض رساند و يا شاكى شد كه حبه و دينارى اخذ و طمع شده باشد بنده مجرم باشم مگر اينكه يك نفر نويسنده كه مامور از پى مى شود از جميع فوج ها پنجاه شصت تومان عايد او شود و سهل است قرار اين را هم نوعى مى دهم كه از خود سرباز هم باز دينارى كسر نشود و سهل است كه غايب و فرارى و متوفى را هم به صدق تمام و به دقت رسيده عرض خواهم كرد اين عرض صادقانه بنده را اميدوارم كه قبول فرموده حكمش را هم التفات فرمايند و الا باز هم بايد ديگران از نقد و جنس سرباز ببرند بخورند و محاسبه من هم مدتها زمين بماند صاحب اختيارند در اين عرض كمال اخلاص كيش و صداقت را با ضرر خودم محض به جهت درستكارى و آبرو ملاحظه نمود جسارت ورزيدم. زياده عرضى ندارم.

مهر: عبده فيروز 1252

56 نامه نصرت الدوله (از اراك) درباره هزينه هاى انجام شده در بنايى عمارات دولتى، بازار، دكاكين و كاروانسرا- 1294 ق

فدايت شوم، در باب بنايى مقرر فرموده بوديد كه پارسال نزديك به هشتصد تومان شده است اين فرمايش صحيح است و عرض بنده هم درست است يك شهرى تماما از بازار دكان و كاروانسرا و عمارت كه اگر به نظر شريف رسيده باشد كه چه بهتر و الا تحقيق فرماييد كه چقدر جاست مال مختص و خالصه مخصوص شاهنشاه روحنا فداه مى باشد و منفعه او را هم مى برند در اين صورت چه مى توان نمود پارسال كه خرج شده منحصر به عمارت نبود اولا دويست تومان به موجب فرمان مبارك در طويله ها به جهت اسبان توپخانه مباركه مصرف شده و نزديك

ص: 69

به سيصد تومان در بازار و كاروانسرا و دكاكين و طواحين خرج شده كه ربطى به عمارت نداشته است دويست تومان براى اين عمارات اندود فقط نمى شود تا چه رسد به تعميرات و الا اين بنده خيال منفعه و مداخلى در اين باب نكرده و نخواهم كرد فرض من بود كه عرضه دارم و صاحبكار را مطلع سازم كه روز آخر مواخذه نفرمايند معمار مى فرستند بازديد كند عرض نمايد يا به هر قسمى كه مقرر مى فرمايند اطاعت شود يا هيچ التفات نمى فرمايند هم اختيار دارند بنده اصرارى ندارم زياده جسارت نمى رود. ملك و شهر و اين همه بازار و دكاكين كلا متعلق به خود شاهنشاه روحنا فداه مى باشد و منفعه او را هم مى برند تعمير نشود از اجاره او امين خواهد خورد اختيار با جنابعالى است به هر قسمى كه صلاح مى دانيد از روى انصاف و بصيرت خودتان مقرر فرمايند.

امر المطاع

فدايت شوم دويست تومان اندود بازار فقط نمى شود تا چه رسد به تعمير اين همه عمارات هرچه انصاف است حكم فرمايند.

مهر: عبده فيروز 1252

پشت سند: نوشتجات نواب نصرت الدوله از عراق و بروجرد نوشته اند.

57 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره مخارج غلامحسين پسر ابراهيم خان كرمانى و اعزام وى به دار الخلافه- 1294 ق

اشاره

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد روز پنجم شهر ذيحجة الحرام چند نفر غلام غلامحسين خان پسر مرحوم ابراهيم خان كرمانى را آورده اينجا سپردند كاغذى هم مقرب الخاقان محمد اسماعيل خان نوشته بود كه حسب الامر بايست او را به دار الخلافه بفرستم در آنجا متوقف باشد او را تسليم كردند و رفتند و به عاليجاه محمود خان كلانتر سپردم خانه به او بدهد به كرايه در آنجا سكنى نمايد اينجاست. ايام عزت مستدام باد.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

حاشيه سند (جواب)

مقرب الخاقان ميرزا موسى وزير روزى پنج هزار خرج او را بدهد به خرج وزير مى آيد صد و بيست و پنج تومان مواجب در جزو اولاد مرحوم ابراهيم خان در كرمان وارد كه به خرج منظور

ص: 70

شده است. به مقرب الخاقان محمد اسماعيل (1) خان نوشته شود آن وجه را ندهد علاوه از آن را ديوان مرحمت فرمايد. بايد از شهر تهران نرود مستحفظ بايد داشته باشد خرج آن را هم مستوفى الممالك معين نمايد.

58 نامه نصرت الدوله درباره مخارج لايروبى قنوات خالصه 1294 ق

فدايت شوم فدايت شوم، در خصوص قنوات خالصه كه مقرر فرموده بوديد هفتاد تومان ديوان براى لاروب داده است الحمد لله از شاهنشاه روحنا فداه گرفته و جميع اولياى دولت صاحب قنات مى باشند خودتان انصاف دهيد كه هفتاد تومان با اين برف و بارش اين ولايت و خاك سست اينجا كه متصل ريزش مى كند چه مى شود سركار عالى با آن خاك سخت تهران برآورد لاروب و خرج خودتان را در قنات باغ صبا الى خانه هاى خودتان نفرماييد و ملاحظه نماييد كه چقدر شده و مى شود، از روى انصاف جواب بفرماييد اولياى دولت در محله قنات كلا از همه بصيرتر مى باشند اين هفتاد تومان براى لاروب است كه مع شيئى زايد هم مى شود. عرض بنده در كاركردن پيشكار بود حالا هم كه موقوف داشتم تا در موقعش در بهار اگر مرحمت خواهند فرمود مشغول كار باشند حالا را هم مى فرمايند باز دست بكار زده شود. زياده جسارت نمى رود.

امر المطاع

مهر: عبده فيروز 1252

59 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره دستمزد سنگ تراشها و قيمت سنگ و مصالح بنايى- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد در باب سنگ تراشها مرقوم داشته بوديد از قيمتى كه در اول برآورد شده بود حالا بيشتر تمام مى شود مراتب از اين قرار است كه آن سنگها كه از روز اول برآورد و قيمت كرده بودند كوچك بود و موافق تخمينى كه شده بود بيست و پنج عدد آن يك زرع در يك زرع زمين را احاطه

ص: 71


1- . اصل: اسمعيل

مى كرد و قطر آن را هم يك چارك منظور كرده بودند اما سنگى كه حالا مى آورند و به كار مى زنند بزرگ است و شانزده عدد آن به يك زرع زمين احاطه مى كند تفاوت استحكام و خوبى آن خيلى است اگر از اين طرف در قيمت تفاوت دارد از آن طرف در بنايى و گچ و مصالح تفاوت كلى مى كند آن سنگ را كه بنا كار مى گذارد چه يك چارك عرض و طول آن باشد چه نيم زرع اما سنگ نيم زرعى كار از پيش مى برد و محكم تر و پاكيزه تر هم مى شود و از آن گذشته اگر به قيمت اول براى سنگ تراشان خرج يوميه داشت پس اين همه هنگامه و بست رفتن آنها براى چه بود بعد از آنكه نهايت دقّت شده و دو سه بار هم معماران را جمع كرده ام و برآورد و تخمين كرده اند به اينجا قرار گرفته كه شانزده عدد اين سنگ جاى بيست و پنج عدد آن سنگ كه روز اول قرار شده بود بكار مى خورد و آن سنگ ذرعى در ذرع شش هزار و پنج شاهى تمام مى شد و از اين سنگ ذرع در ذرع هشت هزار تمام مى شود ذرعى يك هزار و پانزده شاهى تفاوت قيمت دارد.

تخمينا در ذرعى ده شاهى كم بردن بنا و مصالح مى شود باقى مى ماند ذرعى يك ريال تفاوت قيمت اين سنگ با آن سنگ ها كه در اول كار قرار شده بود كه اين سنگ گران تر شده اما ذرعى ده ريال تفاوت بهترى دارد انشاء الله بعد از آمدن ملاحظه خواهيد كرد و به آن مزد و آن قرار هم سنگ تراشان ممكن نبود كار كنند حالا نيز خرج يوميه نداشتند و باز هم چنان نيست كه دست برداشته باشم آنها را قطعى كرده و به اين قيمت قرار داده به سركارشان فرستادم و شرط كرده ايم كه مقرب الخاقان ميرزا موسى وزير و عاليجاه محدت همراه محمود خان احتساب آقاسى دو نفر سنگ تراش زرنگ كاركن يك هفته بفرستند كار كند و آدم درست بالاى سر آنها بگذارند كه در كار دغلى و كاهلى نكنند هرچه آن دو نفر كار از پيش بردند از آن قرار با عموم سنگ تراشان رفتار شود معلوم است آنچه لازمه دقت است در اين باب شده و خواهد شد و البته مال ديوان را سنگ تراشان نخواهند داد همين قدر كه مزدى داشته باشند به قاعده كار كنند و بستى و فرارى نشوند كه خدمت پيشرفت كند از اين رهگذر آسوده باشيد كه زياده از آنچه تصور كنيد دقت و صرفه جويى خواهد شد. ايام عزت مستدام

[در پايان چنين ادامه داده است]

اما از نرسيدن سنگ تراشان ولايات كه سابقا نوشته ام كار لنگ است هرچه استاد بيشتر باشد كار پيشرفت خواهد كرد هرچه سنگ برسد بنا به كار مى زند. عجالتا سنگ تراش كم است.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

ص: 72

در پشت سند چنين پاسخ داده شده:

جواب را به اطلاع امين الدوله بنويسيد.

جواب

در باب سنگ تراش ها كه قرار داده ايد ذرعى هشت هزار دينار باشد و شانزده عدد سنگ و يك ذرع مضروبى باشد عيب ندارد مقبول خاطر همايون گرديده امر و مقرر فرمودند از همين قرار بدهيد [در اينجا يك سطر افتادگى دارد] ... يك ذرع مضروبى باشد زيادتر بنا شد چرا كه [اگر] زيادتر باشد آن فوايد و محسناتى كه نواب والا منظور كرده بودند همه بى معنى و ضايع خواهد شد.

60 نامه نصرت الدوله درباره وضعيت زندگى سادات و ماليات آنها- 1294 ق

فدايت شوم، در باب جنابان آقايان سادات مقرر فرموده بوديد كه مقتضى المرام روانه خواهيد فرمود و وعده صريحى هم از جهت جناب حاجى سيد باقر فرموده بوديد كمال شكرگذارى و اميدوارى حاصل شد به سر مباركت قسم متعلقان و منسوبان ايشان كه تعليقه سركار را زيارت كرده مثل اينكه عيد گرفته باشند حالتى به آنها دست داده و آرزوى قلب دعاهايى كه كردند به اعتقاد من همان كفايت در صحت و سلامت و تندرستى وجود سركار خواهد كرد الحال استدعا دارم كه هرچه زودتر و زمستان سخت تر نشده به سرخانه و زندگى خود با مرحمت سركار عالى مى رسيدند بهتر بود و براى اين بنده هم به چندين جهات امورات آسان مى شد. خصوصا از جهت ماليات كه نزديك به دو هزار تومان از نقد جنس در پاى آنها مانده كه نمى توانستم بگيرم به جهت اينكه آدم درستى نداشتند و از عهده برنمى آمدند خودشان باشند زودتر تمام مى شود و پرداخت مى نمايند اميدوارم كه اين استدعاى بنده زودتر به اجابت برسد و اگر اصرار و جسارتى مى شود محض به جهت دعاگويى و نام نيك شماست.

زياده عرضى ندارد.

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 73

61 نامه نصرت الدوله درباره سخت گيرى به ميرزا آقا خان و نزاع طايفه اصانلو- 1294 ق

قربان وجودت كالسكه رسيد. عجب خجالت ها مى دهى، چرا اينطورى مى كنى؟ آدم من و نوكر من مگر از شما خارج است؟ گرچه هرچه بفرماييد من هم نبايد تكلم كنم به جهت كه وكالت مطلقه در هر كار داريد و من هم تسليم هستم محبت و التفات شما زياد باد در باب كردستان هنوز كو كه قدر شما را بدانند به جان خودت كه حيفم مى آيد به وجودت كه مثل الماس و درياى نور است. ولى آن طورى كه من مى دانم و مى خواهم نشده است. براى من كه هر ساعت از وجود نازنينت و هر دقيقه هزار قسم شكرگذارى است، خدا ترا از من نگيرد يك كلمه زياد از اين ديگر داخل تملقات بى مزه است. قسط عراق را صورت مى فرستيد كه در اينجا خودم بدهم يا به اردو بار كرده بفرستم البته دستور العمل اين را خودتان به من بنويسيد بدانم. در باب ميرزا آقا خان علت سخت گيرى حالا را نفهميدم كه چه شد چرا دو كلمه اشاره نمى فرماييد و اگر صلاح مى دانيد كه اندكى تخفيف حاصل شود از قول من عرضه داريد كه قابل نيستند. اندكى در سختى تخفيف بدهند كه اقلا ماهى يك كاغذ به عيالش بنويسد، اگر هم صلاح ندانستيد مختاريد چون سپرده خاك من هستند اين قسم را براى خودم خوب نمى دانم ديگر شما مختاريد. در باب كاه ملاير به مستوفى الممالك هم نوشته ام شما هم طورى نماييد كه بلكه اهانت نگردد او را وادارم عرض نمايد و خودتان هم عرض كنيد بگذرانيد انصاف هم در دنيا خوب است به مرگ خودت زير ده هزار تومان قرض رفته ام از مخارج من غفلت داريد و هيچ كس هم به روى بزرگوارى خود نمى آورد قبله عالم هم از خدا مى خواهد كه كسى هيچ نگويد و هيچ نخواهد اما فكر نوكر هم بايد شد و انصاف داد به نمك خودت اين دفعه يك قلم پانصد تومان خلعت به عراق فرستادم كه محض به جهت خدمات اهل اردو بود و شما نوشته بوديد آخر نكنم چه كنم هزار و پانصد خروار را بى جهت ببرد بخورد بنده بايد كاه و جو بخرم، جانم در برود خدمت كنم. در باب طايفه اصانلو آنچه فهميدم گفتم اگر ابواب جمعى (1) سيد على خان نمايند بكلى نزاع مرتفع مى شود و آنچه بشوند اين مفسده دايم هست در اين باب محرمانه نوشتم بلكه، انشاء الله كارى بكند. در باب ميرزا زين العابدين محرمانه مى نويسم دليل لاقبولى چه بود ريش ميرزا خيلى بلند بود پس بنده مقصر همه جا و همه چيز بودم كه پارسال با سند دولتى غله پوسيده شهر او را به آن طور از

ص: 74


1- . اصل: جميع

هيجده هزار گرفتيد اگر مرا قبول نداشتيد تاجر ضامن مى دادم. خود وزير منتها به من نمك مى سپرد و به ديوان هم مضايقه ندارد جواب و دليل را بنويس بدانم چرا قبول نشد به مرگ خودت تا من از او در صورت لاقبولى حق السكوت نگيرم دست بردار [نيستم].

62 نامه نصرت الدوله در خصوص ترميم و اصلاح امور فوج كزاز- 1294 ق

هو، فدايت شوم چند روز است كه كاغذ غلامعلى خان سرتيپ از سربند رسيد و روانه خوزستان شده است.

قليلى هم كه غايب فرارى در فوج مزبور هم رسيده بود همه را تمام كرده قبل از رفتن خودش به اردو فرستاده شد، على نقى خان سرتيپ فوج كزاز هم دو سه روز است كه به سلطان آباد آمده توقف دارد مشغول تعديل فوج او هستيم دسته به دسته سربازان فوج مزبور به سلطان آباد مى آيند كدخدا و مالك هرآبادى هم حضور به هم مى رساند اگر سرباز پيرى، بى مصرفى، كوتاهى، است رو مى شود و جوان قابل خدمت به صوابديد على نقى خان عوض گرفته مى شود عوض متوفى و غايب هم گرفته مى شود ده بيست روزه ناقصى فوج مزبور رفع خواهد شد و اميدوار است كه از توجه [و] التفات جناب جلالتماب عمل اين فوج منقح و منظم شود كه از همه افواج عراق ممتاز باشد. زياده عرضى نيست.

مهر: عبده فيروز 1252

63 نامه نصرت الدوله درباره حمل گندم از اراك (كزاز) به تهران- 1294 ق

فدايت شوم در خصوص حمل گندم انبار و وحشت شترداران از انباردار مكرر عرض كردم اين روزها بخصوص زود راه افتادن گندم خود عاليجاه ميرزا محمد رضا را به كزاز (1) فرستادم كه از الاغ دار بلوك كرايه كرده مزيد بر شترداران كه هرچه هست نموده باشد و به تعجيل گندم را راه بياندازد بعد از رفتن او از جميع ارباب و رعيت نوشتجات وحشت آميز طورى رسيد و نوعى وحشت از اين فقره و حكايت انباردارها كرده بودند كه ديدم اگر اين فقره را موقوف نسازم اسباب پراكندگى

ص: 75


1- . كزاز از توابع اراك است.

و تفرقه رعيت خواهد شد محض دعاگويى وجود مبارك شاهنشاه روحنا فداه بكلى فقره الاغ دار را موقوف كردم كه كلا نوعى شكرگذار شدند كه اگر نصف ماليات آنها به تخفيف داده مى شد اين قدر ممنون و شاكر نمى شدند ناچار شتر [و] قاطر خودم را و ميرزا محمد رضا و سايرين را زير بار انداخته و به اطراف هم آدم فرستادم، به هرنوعى به اميد و نويد بود، قدرى هم شتر موجود كرده كه انشاء الله عنقريب گندم انبار كلا از اينجا بيخ كن شده، تحويل در تهران مى شود.

جنابعالى از اين جهت انشاء الله كمال اطمينان و آسودگى را داشته باشند زياده عرض ندارم.

و السلام.

مهر: عبده فيروز 1252

64 نامه نصرت الدوله در خصوص مسامحه در امور سربازان مامور بروجرد- 1294 ق

فدايت شوم در خصوص سرباز مامور بروجرد فرمايش فرموده بوديد كه اهمال چرا بايد بشود به بنده كه الى حال چنين حكمى به هيچ وجه نفرموده بوديد سركار ملك آرا تعليقه [اى] كه به خود او مقرر فرموده بوديد كه در حقيقت باز حكم به بنده نبود فرستاده بود به محض زيارت سرباز را خبر كرده سه روزه حاضر نموده با على خان ياور روانه كردم ولى به سر مبارك جنابعالى كه صدمه اين سربازان مختصر كه دسته دسته ماموريت حاصل كرده اند صد درجه بالاتر از ماموريت فوج تمام است و متصل فرار مى كنند و محصل است مى رود صدمه مى زند و مى آورد در حقيقت افواج عراق به واسطه اين صدمات و ساخلو زياد، خيلى ضايع و خراب شده اند توجه جنابعالى را لازم دارد و قرار كليه در امور آنها كه ترتيبى داده شود بلكه به حال بيايند اگر اجازه مى دهيد آنچه عيوب است مفصلا عرضه دارم و سبك و سياقشان را بنويسم اگر پسند فرموديد قرار راه را مقرر فرمايند بلكه به حالت انتظام بيايند و الا فعله بالفعل بهتر از اين افواج است. زياده عرضى ندارم.

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 76

65 نامه نصرت الدوله درباره مخارج تعميرات عمارات دكاكين خالصه، كاروانسرا و بازار- 1294 ق

فدايت شوم در خصوص تعميرات عمارات سابقا عرض كرده بودم جواب صريحى مرقوم نفرموديد قبل از ورود اين بنده به واسطه اجاره دكاكين خالصه و كاروانسرا و بازار كه خرابى به هم رسانده بود به اطمينان دويست تومان صرف تعمير بازارچه همه ساله مصرف كرده بودند به علاوه صد تومان كه سيصد تومان شده بود و صد تومان هم بعد از ورود بنده ناچار به لكه گيرى و حواله تعميرات شد. الحال كه زمستان رسيد و زمستان اينجا هم در سختى مشهور است به قدر سيصد تومان اندود فقط بامهاى عمارات و كاروانسرا و دكاكين مى شود كه اولا سرپا بايستد و بكلى منهدم نشود و موقع هم مى گذرد اين است كه ناچار جسارت ورزيدم به هرچه مقرر مى فرمايند حكمش را بفرمايند كه اطاعت شود و اگر اين اندود نشود جمعيا منهدم خواهند شد و فردا اين بنده را ديگر مورد بحث نفرمايند.

مهر: عبده فيروز 1252

66 نامه نصرت الدوله درباره پيشكش دويست عدد اشرفى به شاه جهت تهنيت ورود به سلطانيه و عيد غدير- 1294 ق

قربان وجودت با هزارهزار روسياهى و شرمسارى مبلغ دويست عدد اشرفى پنج هزارى به جهت تهنيت ورود سلطانيه و جهت روز عيد غدير انفاد شد كه با كمال خجالت و شرمسارى و عذرخواهى وكالت فرموده از حضور مبارك اعليحضرت شاهنشاه روحنا فداه بگذرانيد و معلوم است كه طرز طور عرض را خودتان بهتر مى دانيد و به همان تكلمات شيرين و خوب عذرخواهى خواهيد كرد. زياده زحمت ندارم و السلام.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

[6 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره شفاعت او از مقصرين، وضعيت قورخانه و املاك ميرزا آقا خان در مازندران- 1294 ق

خدمت سركار دبير الملك دام مجده العالى زحمت مى دهم نوشتجات اردو با عريضه تمام شده بود كه بيچاره حاجى ميرزا محمد بسترى شد و از شدت

ص: 77

كار و كبر سن بيهوش افتاده قوه اينكه نوشتجات را بدهد و بفهمد لابد چاپار را به جهت اينكه پيشكش عيد را برساند فرستادم و به قدر قوه از مطالب خود نوشتم تا ببينم بيچاره پيرمرد (1) كه در حقيقت دست من است كارش به كجا مى رسد خدا انشاء الله شفا بدهد كه حيف است ملفوفه فرمانها كه مقرر فرموده بودند به شاهزادگان و ساير رساندم مفتخر شدند در باب فقره مازندران و لطف الله ميرزا من هم حرف زيادى نوشته ام بسيار بدكارى و حركتى شده كه هيچ كس تصديق ندارد اولياى دولت هرچه بفرمايند جا دارد ولى من باب رأفت (2) بايد باز ملاحظه ولايات و سرحد را بفرمايند حاجى ملا محمد اشرفى با مقصرين به بست رفتند اين به بهانه روز عرفه و زيارت آنها محض پست ديروز حاجى ملا محمد شهر وارد شد. اينجانب هم اعتنايى نشد يك احوال پرسى مختصرى به اصرار جناب وزير كردم او را هم سرتاپا ملامت نمودم و پيغام دادم كه من وقتى به شما حرمت مى كنم كه مقصرين را بفرستى نزد من بيايند و اگر شفاعت هم كردنى باشيم من عرض كرده شفاعت نمايم و الا غير از اينطور شما را در نزد من احترامى نيست و آنها هم روزبه روز مقصرتر خواهند گشت الحال گفتگو به اتمام نرسيده كه به كجا منتهى مى شود و مى خواهم بدانم اگر آنها را نزد من بفرستند بيايند شفاعتى شود مقبول خواهد شد يا نه و اندازه شفاعت و خلاص آنها و قرار آنها به چه قسم است اگر اشاره مى شد گذراندن اين كار بطور شايسته به نظرم بهتر و صلاح تر مى آيد. در باب خانه عبد الله خان شاگرد برات را دادم شاگرد دعاگو شد. خانه بيگم خانم را هم دور انداختم و از دست داديم به جهتى كه حمام را اندكى كوچك و بامعنى تر كرديم كه محتاج نشد و صرفه ديوان هم به عمل آمد. در باب زمان آباد حاجى ملا على ماندنش البته بهتر است و صلاح تر بطور حكم اطاعت كرده تا تشريف فرما شوند. موسى روسى هم در قورخانه است و تقويت داريم دوست مهربان ناصر الملك هم كمال تقويت و مراقبت را دارند اما بعض كهنه گرگ ها را بايد از قورخانه رفع كرد و الا چاره ندارد. در باب مطالبه رسوم نموده ملبوس از حاجى على رقعه را به خود حسنعلى آقا نشان دادم حسابشان را كرده راستى كار قبيح است از تاجر و كاركن ديوان مطالبه رسوم نموده باشند بدنامى هم دارد اين قبيل چيزهاست كه تاجر و نوكر را از كار و خدمت دولت باز مى گذارد و مأيوس مى كند اصل اين مقوله عمل ها خلاف است. در باب ميرزا صالح قدغن كردم جايى نرود با ميرزا فضل الله مصاحب باشد. در باب ملك حاجى على و سركار عزت الدوله طورى قرار مى دهم كه رنجشفت

ص: 78


1- . اصل: پيره مرد
2- . اصل: روفت

ايشان هم حاصل نشود و حاجى على هم ممنون باشد و ستمى به او نشود كدخداى دهكده عزت الدوله مرد فضولى است و واقعا به حاجى على هم تعدى وارد كرده اند رفع او را مى كنم. در باب قنات نايب الدوله وزير مى گويد كه برآوردآبادى او را كرديم دوازده تومان دادم كه آباد نمايند مى گويد قنوات ساوجبلاغ و خراب وآبادى او اينطورهاست كه به اختصار تمام مى شود من هم اطلاع ندارم اين است كه عرض در باب مال خانه فرهاد ميرزا كنيز خودشان دزديده و به سياست هم تن در نداده و با شوهر كنيز قرار داده كه شصت تومان بدهد تا خود به مرور يا مال را به عينه داده شصت تومان را بگيرد يا قرار مجددى بدهد شصت تومان را نقد گرفته به نور چشمى سلطان اويس دادم، التزامها و تعهدنامچه ها را هم ضبط كردم تا در آخر چه شود. مسلما كار خارج نبود و اين كار و دزدى هم از كنيز خودشان است و به اين قرار داد خودشان رضا شدند. در باب تنخواه عميد الملك و حاجى على اين قدر از دست من برآمده كردم الحال خود مختاريد و عميد الملك هم در آنجاست. در باب امور و ملك مازندران ميرزا آقا خان، آقا حسين پيشخدمت خودم را با دستخط مبارك كه بالاى طومار بود با آدمى كه ميرزا آقا خان خود از عراق فرستاده بود فرستادم آنها هم امور خود را فيصل داده اند و به موجب حكم مبارك همه را گرفته تسليم كسان ميرزا آقا خان نموده اند. در باب سنگ تراش ها سابقا صورت او را فرستادم و تفصيل همان است و الحال هم تفصيل اين است كه در رقعه جداگانه نوشته شده است.

پشت سند:

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

نوشتجات نواب نصرت الدوله همه مطالبش را بطور خلاصه نوشته است.

جواب:

هو، در باب حاجى ملا محمد و غيره حكم حكم همايونى اين است كه حاجى ملا محمد اشرفى هميشه در اشرف ساكن بود ميرزا آقا خان بى جهت و سبب به بارفروش (1) آورد. حالا به همان طور سابق حاجى ملا محمد در اشرف ساكن بوده و ابدا به بارفروش رجوعى نداشته باشد.

و ميرزا عباس على و ميرزا آقا بزرگ هم در دار الخلافه تهران سكونت اختيار كرده و خيال رفتن مازندران را از سر بيرون كنند عيال خودشان را از مازندران آورده در دار الخلافه بمانند حركتى كه از ايشان شده است مستوجب زياده از اين نيستند قرارى كه در ساير امورات داده است ازبل

ص: 79


1- . نام سابق بابل

قرار تفصيلى كه نوشته است بسيار خوب است و پسند خاطر همايون است. حكمى كه در باب حاجى ملا محمد اشرفى و ميرزا عباس على و ميرزا آقا بزرگ شده است محال است كه تغييرى شود و خيال مبارك منصرف شود حكم صريح همايونى همين است. و السلام.

68 نامه نصرت الدوله درباره حمل گندم از اراك به تهران- 1294 ق

هو، فدايت شوم تا حال كه پنجم ماه جمادى الاول است معادل هفتصد خروار گندم از بابت نقل انبار ديوانى حمل و روانه شده است هرچه وارد نشده باشد در راه است و مى رسد هشتصد خروار ديگر را هم نهايت سعى و اهتمام دارد كه انشاء الله الرحمن تا بارندگى و راهها گل نشده است روانه دارد اما عمله جات انبار در تحويل گرفتن خيلى بد رفتار مى كنند و چشم شتردار را ترسانيده اند كه با وجود گرفتن پيش كرايه نزديك بار نمى آيند و طفره مى زنند عايقى (1) كه على الحساب در كار پيدا شده همين فقره است هرگاه قدغن و حكم مخصوص در اين باب فرمايند كه در تحويل گرفتن گندم پرطمعى نكنند و با شتردار خوب رفتار نمايند خدمت بهتر پيش مى رود و انشاء الله تا اول قوس تتمه گندم عراق تمام وارد مى شود زياده عرضى نيست.

مهر: عبده فيروز 1252

69 نامه نصرت الدوله در خصوص وصول ماليات، رسيدگى به وضعيت معابر و تنبيه راهزنان- 1294 ق

هو، الثانى بالخير فدايت شوم رقيمجات (2) ملاطفت آياتى كه اين اوقات به همراهى چاپار مرقوم و ارسال داشته بوديد شرف وصول ارزانى نموده از مضامين و مرقومات آنها من الفاتحه الى الخاتمه اطلاع و استحضار وافى به حصول پيوست تفصيلاتى كه ضمنا در باب نظم و نسق امور ولايات و وصول و ايصال ماليات ابواب جمعى خودتان و تامين و تنسيق معابر و شوارع و طرد و ردع (3) سارقين و راهزنان

ص: 80


1- . مانع و خلل
2- . رقيمه- نامه و رقعه و مكتوب و نبشته و تعليقه
3- . ردع- بر زمين زدن- [فرهنگ لاروس]

مرقوم و اشعار فرموده بوديد تماما به نظر انور همايون رسيد خاطر خطير آفتاب نظير شاهنشاهى روحنا فداه نيز قرين اطلاع و آگاهى آمده از مراتب اهتمامات و اجتهادات نواب مستطاب والا زائد الحد مسرور و مشعوف گرديد اظهار كمال مرحمت و عنايت و خوشوقتى و رضامندى فرمودند در اين وقت كه چاپار غره اين ماه از درگاه عالم پناه مامور و روانه آن حدود بود ملفوفه فرمان مهر لمعان (1) التفات ترجمان مبارك از جانب سنى الجوانب (2) اقدس اعلى به عنوان نواب [از كلمه نواب به بعد دنباله سند افتادگى دارد]

پشت سند: هو، نوشتجات نواب اشرف والا نصرت الدوله فرمانفرماى مركزيه است كه در غره شهر ذيقعده الحرام 1294 جواب نوشته شده است.

70 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره تهيه سنگ تفنگ از طريق تجار لندن- 1294 ق

سركار دوست محترم دبير الملك را زحمت مى دهم در باب سنگ تفنگ عاليجاه حاجى على را آوردم گفتگوى زيادى كرديم بالاخره عرض او اين است كه به همان نمك با محك شاهنشاه روحنا فداه كه منظور من خدمت است و روسفيدى نه منفعت (3). الحال عرض صادقانه اين است كه اين سنگ دو جور است يكى كار كرده است يكى كار نكرده آن كار كرده را مى گويد كه من به پانزده هزار هم مى توانم بياورم ولى به كار دولت نمى خورد كلا از دست قشون انگريز (4) دررفته است آنكه كار نكرده است به بيست و پنج هزار مى آيد و بسيار خوب است و مسلما مى گويد كه اين سنگ را از لندن بايد بياورم بدهم الحال هر كدام از اين دو جور كه مى دانند به كار دولتشان مى آيد و مى خواهند دو كلمه دستخط مبارك صادر فرمايند كه حاجى على يا شما را در باب سنگ كه هرقدر بخواهند وكيل كرديم كه سنگ را آورده تحويل بدهى به هر قيمتى كه تمام كرده باشيم به نمك پادشاه قسم به صدق تمام مى گويم يك ده يك به جهت زحمت من و آدم هاى من مرحمت فرمايند و تصديق قيمت سنگ را از تجار لندن و فرنگى ها به خط آنها مى آورم و خودم هم طمعى به غير از يك ده ندارم هرچه شد مال پادشاه است از من خدمت كردن و مى گويد لامحاله بايد به جهت اين سنگ من يك كشتى بار

ص: 81


1- . لمعان- درخشش. تابندگى
2- . صاحب قدر و منزلت
3- . اصل: منفعه
4- . انگليس

كرده بياورم از اسباب قورخانه و غيره هرچه هم ضرر و مصرف دارند از حالا حكم فرمايند كه به همان كشتى بار كرده آورده باشم كه آسان تر و زودتر خدمت به عمل آمده باشد الحال به هر چه حكم فرمايند اطاعت شود و يقين دارم كه حاجى على را مقصود در اينجا خدمت است نه اخذ و مى گويد كه همين سنگ نمونه كه فرستاده شد اين هم كاركرد قشون انگريز است كه باز به اين قيمت پانزده هزار مى دهند داشته باشند و مصرف ندارد و تحويل سنگ هم در بوشهر بايد بشود.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

71 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره مسامحه در فرستادن روزنامه ولايات- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد در باب روزنامه ولايات كه نوشته بوديد در فرستادن آن كوتاهى شده جهتش آن بود كه يك دو بار چاپار از اردوى محلات و آن صفحات معاودت كرده بود و به دار الخلافه نيامده بود اگر چه خود مطلع بودم و غفلت نداشتم و باعث شكايت مامورين يزد و كرمان را از نرسيدن روزنامه نمى دانستم كه همان معاودت چاپار از اردوى همايون و نيامدن به دار الخلافه بود اما چون مرقوم داشته بوديد كه در اين باب از عاليجاهان ميرزا سيد حسين مباشر چاپارخانه و حاجى ميرزا جبار روزنامه نويس باعث آنرا بپرسم در اين باب رقعه به ميرزا سيد حسين نوشته بودم جوابى كه نوشته است در جوف پاكت ارسال داشتم ملاحظه خواهيد كرد. ايام عزت مستدام

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

72 نامه نصرت الدوله به دبير الملك در خصوص دزدى شاگرد سفارت انگليس- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد رقعه [اى] كه در باب دزدى حسين شاگرد شربتدار سفارت انگليس نوشته بوديد و در حاشيه باز به آن شدت و دقت رسيدگى را نموده بوديد و باز در بالاى كاغذ تأكيد و مبالغه در تحقيق امر نموده بوديد، خواندم و زياد باعث اميدوارى به جزم و احتياط شما شد، اما از دولت

ص: 82

شما اينجانب هم چنان خام نبودم كه بى گدار بر آب بزنم و نرسيده و نفهميده به زور چنين حرفى بدهم كه تا مدتى مايه گله و رنجش كلى باشد حتى به صديق الملك هم نگفتم تا هر جزو از آدمهاى مغرض كه هيچ دخل به مطلب نداشتند فرستاده كيفيت خريد و فروش حسين را معين نمودم و صاحب به صاحب آن اشخاص كه از او چيز خريده بودند معلوم نبوده مراتب را جويا شده در سايه كيفيت معامله آنها را نوشته دادم خودشان مهر كردند و در جوف پاكت فرستادم ملاحظه كنيد بعد از اتمام عمل مراتب را به صديق الملك دستگير كردم كه پى استحضار نباشد و اگر در اين باب موافق آنچه روزنامه نويسان به شما نوشته بودند كه شما هم به اينجانب نوشته بوديد اظهارى مى شد مايه رنجش و تكدر كلى مى شد غنيمت بود كه شما هم ملتفت شده بوديد و به آن شدت اصرار و قدغن در رسيدگى آن فرموده بوديد و بنده هم دانستم چه كنم، خدا انصاف به روزنامه نويسان بدهد كه بيان واقع را بنويسد معلوم است. البته بايد روزنامه نويس باشد، جاسوس باشد، از خوب و بد ولايت اعلام كنند، استحضار دهند، اما همان حكايت رقعه شخص مجهول الحال است بنويسند اما حقيقت بنويسند كاش شما دسترسى به آنها داشتيد التماس مى كرديد كه بنا بگذارند بيان واقع را بنويسند كه باعث پريشانى خيال شما در آنجا و با اين شدت كار باعث معطلى سه چهار روزه بنده نشود كه از كارهاى ديگر باز بمانم و در اين كار تحقيق و موشكافى كنم اينقدر بر شما معلوم باشد كه در ايام شب و روز دقيقه [اى] غافل نيستم و اين است اگر از كار غفلت داشتم آيا چه ها مى نوشته؟ سياهه را كه ملاحظه نموديد مراتب عمل حسين بر شما معلوم مى شود. ايام عزت مستدام باد.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

73 نامه نصرت الدوله به دبير الملك و درخواست رسيدگى به وضعيت ميرزا تقى- 1294 ق

دوست محترم سركار دبير الملك را زحمت مى دهم عاليجاه ميرزا تقى آدمى به اردو فرستاده شرحى به خدمت شما از امورات خود نوشته است.

از شما تمنا دارم كه توجهى فرموده امورات او را فيصل داده باشيد آسوده شود. در حقيقت پريشان است و كاروبارش مغشوش است و خودش هم ناخوش است و پريشان. توجه شما را

ص: 83

لازم دارد كه اسباب آسايش او فراهم آيد زياده زحمت ندارم و السلام.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

74 نامه نصرت الدوله به دبير الملك و درخواست برقرارى مواجب براى محمود خان- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد عاليجاه محمود خان كه در سر خدمت ملاير است معروف شما شد و خدمات او در خاكپاى همايون عرض شد بنده كيستم كه در جنب چاكران اعليحضرت قدر قدرت ظل اللهى روح العالمين فداه صاحب نوكر باشم نوكر همه نوكر ديوان ولايت، ولايت شاهنشاه مالك رقاب روحنا فداه محمود خان هم ادنى چاكرى از آستان عرش نشان است و خدمت ولايتى را مى كند.

از قرارى هم كه معلوم مى شود در پابرجا كردن سرباز فوج ملاير هم بى طمعانه و بى غرضانه خدمت كرده و عاليجاه مرتضى قلى خان سرهنگ در حضور همايون تصديق او كرده و به اينجانب هم نوشته بود معلوم است نوكرى كه مواجب ندارد يك نوع سرشكستگى نزد همگنان دارد و محمود خان از نجباى كرمانشاهان است پاره [اى] اسناد و نوشتجات از عهد خاقان خلد آشيان و دولتشاه مرحوم داشت كه پدرش هم خدمتگذار ديوان اعلى و صاحب مواجب بوده كه سه بار به اينجانب نوشته بود كه سندها را بفرستم به ديوانيان بنماييد به او نوشتم سند لازم نيست. سند نوكر خدمت است و اگر در عبورومرور موكب منصور خدمت خوب كردى از آستان همايون استدعاى مواجب برايت مى كنم. حال اين دفعه كه شما تصديق خدمت او را كرده بوديد باز مجددا اظهار كرده بود، لازم آمد به شما زحمت دهم كه از خاكپاى مبارك استدعاى مواجبى براى او بكنيد. در عراق يا ملاير يا جاى ديگر هرجا ممكن باشد و راه آنرا شما خود پيدا كنيد. به قدر يكصد و پنجاه تومان مواجب از ديوان اعلى در وجه او برقرار كنيد. امساله را خودش پيش از گرفتن مواجب همان مبلغ را نقد پيشكش بدهد كه ضررى به ديوان اعلى لاحق نشود بلكه پيش بگيرند و بعد از اين براى او نانى باشد كه هميشه دلگرم خدمت باشد و دعاگوى دولت. از آنجا كه هيچ كس از آستان همايون محروم و مأيوس نشده اميد كه استدعاى اين بنده در باب او هم به اجابت و قبول مقرون آيد. ايام عزت مستدام باد.

مجددا زحمت مى دهد كه ميرزا ابراهيم خان آشتيانى كه در اصفهان مرحوم شد مواجبى

ص: 84

داشت نمى دانم در وجه كسى مرحمت شده يا نه و از جاى ديگر كسى ديگر جناب آقاى مستوفى الممالك اگر التفات كنند جاى آنرا پيدا كنند شما خود هم بى اطلاع نيستيد بلكه مرحمتى بشود كه مايه اميد او از خدمت باشد. ايام عزت مستدام.

مهر: نصرت الدوله 1271

حاشيه سند: مراجعت به تهران قرارى داده مى شود.

75 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره زياد شدن مخارج نايب السلطنه- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دوست عزيزم دبير الملك را زحمت مى دهم قبل بر اين در باب نواب مستطاب شاهنشاه زاده نايب السلطنه و مخارج آنها عرض كرده بودم جواب درستى نرسيد. الحال لازم آمد كه زحمتى بدهم. در حقيقت آنچه ملاحظه مى شود، اين اوقات مخارج ايشان خيلى زياد شده كه آن قرار داد به هيچ وجه كارسازى نخواهد كرد و چنين نيست كه خود شما هم آگاه نباشيد لامحاله عرض شما لازم است كه به خاكپاى مبارك عرضه داريد كه اگر قراردادى و يا انعامى كه تفاوت خرجى براى ايشان حاصل مى شد مرحمت مى فرمود بسيار بجا بود و براى من اظهار اين فقره داخل جسارت و فضولى نبود بلكه حقيقت گويى كردم ديگر اختيار با شماست زياده زحمت ندارم. و السلام.

مهر: نصرت الدوله 1271

76 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره فرستادن هندوانه از تهران براى اردوى شاه در آذربايجان- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد امروز سه شنبه 25 محرم الحرام است. مستحفظين تلگراف از قزوين به دار الخلافه اعلام تلگرافى نموده اند كه بايد حسب الامر الاقدس موازى بيست بار هندوانه فرحزاد (1) از اينجا به اردوى جهان گشا فرستاده شود معلوم است آنچه در عالم به هم رسد محض وجود مسعود همايون است و هرچه ممكن شود كه براى وجود مبارك از هر ولايت مهيا كرد البته چاكران نبايد

ص: 85


1- . اصل: فره زاد

كوتاهى و مضايقه كنند، اما اين فرمايش اگر از جانب سركار اقدس شده شما بايد به هر نوع صلاح دانيد به عرض حضور مبارك برسانيد كه هندوانه فرحزاد تا شهركه مى آورند خراب و ضايع مى شود از اينجا تا آذربايجان ده پانزده منزل راه است و اگر هندوانه را فرضا در پنبه و صندوق هم بگذارند باز به آنجا نخواهد رسيد و مى خشكد متلاشى مى شود اگر مقرر شود بفرستم اطاعت و بندگى مى شود اما از هركس پرسيده ام و تفحص كرده ام مى گويند به آنجا نمى رسد مى ترسم از اينجا بار كنم بفرستم و به آنجا نرسد بيشتر مايه روسياهى شود شما محبت نموده جواب اين فقره را زود بنويسيد كه از نفرستادن و فرستادن آن هردو مردّد و دلگرانم اما اگر به سلامتى وجود همايون به آذربايجان نزول اجلال است هندوانه مامقان از هندوانه فرحزاد بهتر مى شود و به تبريز خوب و زود مى رسد مقرر شود از آنجا بياورند بهتر از آن است كه از اينجا بار كنند و به منزل هم نرسد صاحب اختيارند. تكايايى هم كه همه ساله به جهت دعاگويى وجود مبارك بسته مى شد و تعزيه دارى مى كردند و در اول محرم عرض شده بود و حالا هم رقعه دولتى شده بود كه از قسط عراق موافق سنوات سابقه مخارج آنها داده شود چون اين امرى بود كه پاى دعاگويى وجود مبارك درميان بود و موكب همايون در سفر خيرت اثر بود روا نديده بودم كه آن تكايا در محرم بسته شوند و در آنجاها دعا به دوام عمر و دولت شاهنشاه روح العالمين فداه نكنند وجه جلال قرض كرده داده بودم و تعزيه دارى كرده بودند.

حالا كه حكم رسيد عوض آن از قسط عراق داده خواهد شد. ديگر امر تازه اتفاق نيفتاده كه زحمت دهد له الحمد و المنه شهر در نهايت امنيت و رفاه و آسودگى و وفور نعمت و مردم همه دعاگوى وجود مبارك هستند همين قدر را به جهت اطلاع شما زحمت دادم چون مقرر شده بود كه بعد از تشريف فرمايى موكب ظفر كوكب به آذربايجان زودزود مجارى حالات دار الخلافه عرض شود با هر چاپار كه از هر ولايت و هرجا به اردوى همايون بيايد اين قدر را مختصرا مى نويسم كه از جانب دار الخلافه به اقبال بى زوال همايون مطمئن باشند. زياده زحمتى نيست.

ايام عزت مستدام باد. افواج را هم كه مقرر شده بود از اردوى همايون به دار الخلافه مراجعت كنند فردا وارد مى شوند.

مهر: نصرت الدوله 1271

پشت سند: هندوانه لازم نيست در اينجا آن قدر هندوانه خوب و ميوه هاى پاكيزه است كه اندازه ندارد. از بابت امنيت تهران الحمد لله.

ص: 86

77 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره فعاليت بابيها در سلطان آباد (اراك) و مقابله با آنها- 1294 ق

اشاره

هو، جناب دبير الملك را زحمت مى دهم چندى بود كه از اين طايفه ضاله بابيه زمزمه در سلطان آباد بود كه مى شنيدم و حمل بر غرض و مرض مى كردم خواستم اين دفعه خود به دقت رسيدگى كنم و عرضه دارم و يك خيال كلى من هم اين دفعه كه مرخص شدم اين فقره بود بعد از ورود عراق به مقام جستجو و غوررسى برآمدم ديدم خيلى نقل دارد و هنگامه است مجالس ها و كنكاش ها قرار داده به خيالات قاسر (1) افتاده اند در فكر و تدبير قلع ماده بودم چهار روز قبل جناب حاجى سيد باقر و جناب حاجى آقا محسن به ديدن من غفلتا آمدند. خلوت هم بود زياد پريشان حال و متوحش ديدم از ايشان جويا شدم تقرير كردند كه بابى ها طغيان دارند و كنكاش كرده اند كه بريزند ما را بكشند و دست به كارى كه دلشان مى خواهد بزنند. مطلب واضح بود واضح تر شد و به مقام يقين رسيد زياد دلدارى داده و تقويت نموده و حال به دلشان داده گفتم كه دفع اين طايفه واجب و بر شما علما واجب است كه به مقام قلع ماده برآمده لازمه ايستادگى و حمّيت از شما و تقويت هم از من. با كمال اميدوارى برويد كه به مقام دفع و رفع اينها برآييم. حضرات رفتند و معلوم شد كه طايفه ضاله خيلى جسور شده اند اينها هم وحشت زياد نموده شبانه اظهار كردند كه اگر دست به كار زده نشود تدبير آنها فايق به تدبير و تفكر و تأمل خواهد شد. اين بود كه دست به كار زده شد ديروز صبحى بگيربگير شد. اجماعى از علما و سادات و عملجات كه داشتم همه مستعد بودند.

خلاصه به فضل الهى حضرات بابيه را دستگير نموده، اگر قمه جناب حاجى سيد باقر را در آن هنگامه ملاحظه مى كرديد خيلى حكايت و نقل داشت. هم خنده مى كرد و هم تعجب. دو سه نفر را كه رئيس آنها بودند در گرفتن و آوردن صدمه كلى زده بودند كه يكى ملا ابراهيم نامى بود بسيار ملعون و حرامزاده بود. يكى ديگر نوشاد نام بود يكى هم رحمت الله كه آدم به اين قواره و تركيب نمى شود. ملا ابراهيم كه نيمه نفس بود براى عبرت دادم نيمه نفس از او هم قطع كرده دم دروازه ميان صحرا انداختند به درك واصل شد. نوشاد را هم امروز به درك واصل كرديم.

رحمت الله را اگر بتوانم به تهران برسانم كه به درك واصل نشود واقعا ديدنى است و قابل سياست آنجاست. چند نفر ديگر را هم كه گرفته ايم مثل ملا محمد على پيشنماز كه نقش غريبى است. با ساير در مقام تحقيق و غوررسى كامل مى باشيم كه رفع اشتباه شود و آنچه يقين شد از

ص: 87


1- . مانع

اينها همه را دو سه روز ديگر با آقا مهدى فراش باشى كه در اين مقدمه انصافا خيلى چابكى نمود و مستحق التفات از شاهنشاه روحنا فداه مى باشد روانه تهران مى نمايم كه به سزاشان برسند و چند نفر هم كه فرار كرده اند و به اطراف و بلوكات رفته اند همه جا آدم فرستادم انشاء الله كلا را به چنگ بياورند. فضل الهى شامل حال بود كه الحمد لله كار به اين سختى به خوبى از پيش رفت، بدون اينكه از اين طرفها از دماغ احدى خون بيايد يا اينكه اسباب بدنامى و تهمت به مردم فراهم بيايد و يا دينارى مال مردم تلف شود. نيست مگر از بخت بلند اعليحضرت شاهنشاه روحنا فداه كه خدا جان همه چاكران را فداى خاكپاى مباركشان نمايد. امروز كه بيست و نهم شهر ربيع الثانى است با كمال فراغت باز در مقام جستجو و تحقيق هستيم و به جهت اينكه مبادا از اين هجوم و هنگامه اخبار اراجيفى به آنجاها برسد، اين غلام را به تعجيل فرستادم كه مطلع شده به خاكپاى مبارك عرضه داريد و شرحى هم جناب حاجى سيد محمد باقر يا حاجى آقا محسن نوشته اند در جوف پاكت است از نظر مبارك بگذرانيد و تفصيل همان است و دو سه روز ديگر آقا مهدى با نوشتجات و قسط و هرچه هم از اين طايفه كه محقق شد زنجير كرده انشاء الله مى آورد. زياده زحمت ندارم و السلام.

مهر: نصرت الدوله 1271

78 نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به حساب اجناس و حوالجات خود- 1294 ق

فدايت شوم چون اين اوقات حواله بروات جنس است و مردم حوالجات جنس را مى آورند به حساب جنس خودم رسيدم. بواسطه گندم انبار و حوالجات ديگر گندمى باقى ندارم و صورت حساب جنس خود را هم به دقت تمام نوشته به خدمت جنابعالى فرستادم كه ملاحظه فرمايند به هر قسمى كه در اين باب راى مبارك قرار گيرد مقرر فرمايند كه بنده و براتدار تكليف خود را دانسته باشيم. اگر بايد به عوض گندم، جو داد او را مقرر فرمايند يا در بروات قرار گندم را و تفاوت او را مقرر مى فرمايند كه جو علاوه داده شود. در بروات بايد قيد فرمايند. مقصود اطلاع سركار بود كه آگاهى حاصل فرمايند كه بنده ديگر گندم ندارم فردا براتدار شاكى شود و يا تأخير در جنس آنها شود، تقصير بنده نيست. استدعاى حكم صريح را در اين مرحله دارم كه سبب آسودگى و

ص: 88

دانستن تكليف باشد و همچنين براتدار هم تكليف خود را بداند زياده عرضى ندارم. و السلام

مهر: عبده فيروز 1252

79 نامه نصرت الدوله درباره بناهاى جديد، آبادى ولايت و افواج اراك- 1294 ق

فدايت شوم زيارت احكام مطالعه را نمودم و سرافراز گشتم. جواب هم از اين قرار است كه جسارت مى شود: در باب بناهاى جديد وآبادى ولايت از هر مقوله چون دقت كامل لازم داشت كه از شهر و بلوكات برسد و به تفصيل عرضه دارد، به تعجيل تمام به همه جا آدم فرستاده، قدغن كردم كه بنويسند و طومار كرده بفرستند. هروقت رسيد انفاد حضور خواهم نمود. در باب گندم انبار تهران جنابعالى انشاء الله تعالى از اين جهت آسوده باشند. چندى است كه خود عاليجاه ميرزا محمد رضا را مخصوصا به جهت انجام اين فقره به كزاز فرستادم و قرارى هم در حمل الاغ دار داده بودم. بعد محض دعاگويى وجود مبارك شاهنشاه روحنا فداه و جنابعالى زحمت را بر خود زيادتر قرار داده او را هم موقوف كردم و انشاء الله به زودى هم گندم انبار دار الخلافه تماما تحويل مى شود و دعاگويى اهالى يك بلوك معظم از قرارى است كه خودشان كلا نوشته اند، در جوف پاكت به نظر مبارك خواهد رسيد. در باب تنخواهى كه اشرف بيك از ميرزا غلامحسين گرفته بود، التفات مخصوصى در رسيدگى او مقرر فرموده بودند معلوم است ميرزا غلامحسين با اشرف بيگ چه تفاوت در نزد جنابعالى دارند. همه نوكر سركار هستند. بلكه ميرزا غلامحسين در خدمات ديوانى و دوندگى و نوكرى تقدمى هم به اشرف بيك دارد. آنچه حق است حكمش را از روى انصاف خواهيد فرمود. جسارت و عرض بنده ديگر زيادتى و درد سر است. در باب اهتمام كردن در امور افواج و ممانعت صاحب منصب را از بى نظامى و اخذ و عمل از مردم، عمده عرض بنده هم همين است كه جنابعالى در اين مواد توجه كامل را به بنده بفرمايند و انتظام كامل را هم بخواهند. چنانچه بالفعل افواج عراقى با همه پريشانى و طول سفر از همه فوج هاى قديم و جديد منظم تر و بهتر مشغول خدمت و جانفشانى هستند و ذره [اى] خلاف قاعده حركت نكرده اند و به فضل خدا و از توجه جنابعالى قدرت هم ندارند چنانچه از سرباز مامور بروجرد دو سه نفر فرار كرده بودند به حالتى از جهت تنبيه نظامى افتاد كه عبرت

ص: 89

همه فوجها و سرباز شد كه ديگر خيال فرار را نخواهند كرد و تا دو ماه ديگر هم از رختخواب بيرون نمى آيند و قدرت ندارند و سواد كتابچه نظامى را هم به همه فرستادم خود كتابچه را هم مخصوصا نزد مقرب الخاقان على قلى خان سرتيپ فرستادم كه سواد كرده به دقت ببينند، باز به جهت من روانه دارد. زياده جسارت است.

مهر: عبده فيروز 1252

80 نامه نصرت الدوله درباره رسيدگى به حساب و مخارج خود- 1294 ق

فدايت شوم از قرارى كه نوشته بودند از جهت بقاياى سيچقان ئيل بر سر همه مباشرين محصل گذاشته كه دريافت دارند. از جمله يكى هم عاليجاه ميرزا اسد الله بوده است كه از صدمه محصل تاب نياورده به بست رفته. اولا محاسبه سيچقان ئيل بنده نگذشته است كه باقى من معلوم شود. ديگر در اين مدت و سنوات كه همه ساله محاسبه خودم را گذرانده و كتابچه گرفته ام، يك دينار، يك شاهى باقى دار بوده ام، در سيچقان ئيل هم باقى دار خواهم بود. از محاسبه نگذشته هم قدر باقى معلوم نمى شود. الحمد لله جنابعالى هم صاحب اختيار و صاحب كار هستيد و هم حكومت ها داشته ايد. هزار قسم مخارج حكمى و ولايتى در هرحال و در هر سال بعد از وضع دستور العمل رو مى دهد كه هنگام محاسبه معلوم مى شود فاضل دارد، مى گيرد، باقى دارد مى دهد. از آن گذشته در هر صورت طرف سؤال و جواب بنده بوده ام و هستم. اقلا از اين بنده جويا مى شدند تا عرض حسابى را مى كردم. مراتب را به جهت اطلاع جنابعالى عرض نمود و عجالتا هم صورت حسابى از بابت سيچقان ئيل تخمينا از روى سند و غيره نوشته انفاد خدمت نمود كه به نظر مبارك برسد و حكمش را بفرماييد تا محاسبه هم كه در اين روزها شروع خواهد شد به اتمام برسد. به ميرزا اسد الله به هيچ وجه ربطى ندارد. استدعا دارم كه او را از اين جهت ها مقرر فرمايند به هيچ وجه مزاحم نباشند كه آسوده باشد و اين بنده در محاسبه خود و جواب و سؤال حاضر هستم و نه فرارى هستم و نه بى اعتبار و نه بدمعامله و از فرمايشات جنابعالى هم هيچوقت تغافل ندارد. به هر قسم كه راى مبارك قرار گيرد بنده حاضرم و مطيع. زياده عرضى ندارد. به سر مبارك جنابعالى قسم است كه در تعميرات زياده از اينها هم شده كه بنده نتوانسته ام بنويسم و خجالت كشيدم اين همه عمارات و دكاكين كه در معنى يك شهر متعلق به ديوان است

ص: 90

و همه وضع هاى شاه طهماسب و قديم ساز لكه گيرى و اندود فقط او را كه اقلا سپر ما باشد، منهدم نگردد، از عهده نمى شود برآمد. در اين فقره چه خيال مى فرماييد، براى سال نو كه اينها بكلى منهدم نشوند بفرماييد كه در اين زمستان امسال هم بدتر خواهد شد. زياده جسارت است.

مهر: عبده فيروز 1252

81 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نظم و امنيت دار الخلافه- 1294 ق

هو، سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد چاپار كرمان حالتحرير شب جمعه رسيد و صبح جمعه روانه شد. نوشتجات آنجا را مصحوب همان چاپار ارسال دربار معدلت مدار نمود و از مجارى حالات دار الخلافه جويا باشيد، لله الحمد از تصدق فرق مبارك اعليحضرت قدر قدرت ظل اللهى روح العالمين فداه نهايت نظم و امنيت در اينجا حاصل است و همه روزه چاپار از اينجا به اردو مى آيد فى الحقيقه شما يوما فيوما از دار الخلافه خبر داريد هرچه هم بنده ننويسم ديگران البته مى نويسند. علاوه بر آنكه با چاپار خودمان هم ماهى دو سه بار تفصيل عرايض و مطالب را زحمت مى دهم انشاء الله فردا پس فردا چاپار كه خود اين بنده مى فرستد، عرايض جزيى و مطالبى كه عرض آن لازم است مصحوب او ارسال خواهد شد، اما با چاپار آن ولايات ديگر همه روزه بالاختصار به همين قدرها از امن و نظم دار الخلافه شما را اطلاع مى دهم. لله الحمد و المنه از اقبال بيزوال داور بيهمال (1) روزبروز بهتر است و مردم آسوده تر و خبر دعاگويى وجود مبارك شاهنشاه عالم پناه روحنا فداه اشعارى و كارى ندارند. ايام عزت مستدام باد.

مهر: نصرت الدوله 1271

82 نامه نصرت الدوله در خصوص طلب اشرف بيگ از ميرزا غلامحسين- 1294 ق

فدايت شوم بعد از ورود عراق لازم ديد كه يك نفر ميرزا به جهت انجام بعضى مطالب و تبليغ عرايض

ص: 91


1- . بى شريك، بى همتا

حضور جناب جلا التمآب اجل اكرم به دار الخلافه بفرستد. ميرزا غلامحسين را كه اعتمادى به امانت و صداقت او داشت روانه نمود از اول سال مقيم دار الخلافه است. از قرارى كه نوشته بود چند روز قبل از اين اشرف بيك يك نفر فراش يا وكيل را همراه خود به منزل ميرزا غلامحسين برده و چنان وانمود كرده است كه اشرف بيك خدمت بندگان جناب اجل اكرم عرض كرد كه چهل و پنج تومان از ميرزا غلامحسين طلب دارم. حسب الحكم بايد تنخواه را بى مكالمه و مرافعه بدهى بطورى بر او سخت گرفته اند كه نگذاشته اند از منزل بيرون آيد و صدق و كذب اين فقره را معلوم نمايد چهل و پنج تومان تنخواه از او گرفته اند. لازم دانست كه مراتب را به عرض بندگان جناب جلالتمآب برساند كه اگر واقعا اشرف بيك عرض كرده و حسب الحكم چهل و پنج تومان تنخواه از ميرزا غلامحسين گرفته است همينقدر كه از جانب جناب اجل اكرم امر شده است، البته امتثال آن لازم و ميرزا غلامحسين هم بى چون و چرا اطاعت كرده، اما اگر به اشتباه و مضمون سازى گرفته باشد، مستدعى است كه حكم به استرداد فرمايند. هرگز با رأفت و عدالت جناب جلالتمآب موافق نمى آيد كه اشرف بيك بدون جهت و سبب با كمال افتضاح چهل و پنج تومان تنخواه از كسى كه مترصد خدمات سركار است بگيرد. ميرزا غلامحسين در عراق داخل كارى نبوده است كه طرف ادعاى كسى واقع شود. وانگهى ديگران كه بوده اند. محض امتثال امر سركار به محصلى مصطفى بيك مطالبه باقى از اشرف بيك كرده اند. اگر اين فقره بر او گوارا نبوده، دخلى به ميرزا غلامحسين ندارد. به هرحال امر از سركار است. زياده جسارت است.

مهر: عبده فيروز 1252

83 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نوشتجات حشمت الدوله در خصوص افواج مختلف 1294- ق

جناب دبير الملك را زحمت مى دهم شرحى نواب حشمت الدوله نوشته بود، فرستادم كه ملاحظه نموده از نظر مبارك هم بگذرانيد كه از حالت فوجى و ولايتى اطلاع حاصل فرمايند. ميرزا حسين قابل اين نقلها نيست.

خودم چاره او را بزودى مى كنم ولى در عمل فوج خلج دو سال است كه متصل اظهار كرده ام و به امروز و فردا گذشته است و حشمت الدوله هم درست نوشته و مطابق عرض من فهميده است و بصيرت به هم رسانده است. الحال صاحب اختيار اولياى دولت مى باشند و نوشتجات عراق را

ص: 92

هم فرستادم كه از نظر مبارك بگذرانيد. فوج را هم با اين بى نظمى خوب راه انداخته فرستاده اند اما به جهت مآل كار فوج اولياى دولت بايد حكم صريحى و فكر درستى بفرمايند. زياده زحمت ندارم.

پشت سند: نوشتجات نصرت الدوله و عراق

84 نامه نصرت الدوله درباره مواجب محمد حسن ميرزا پسر مهديقلى ميرزا- 1294 ق

فدايت مواجب محمد حسن ميرزا پسر مهدى قلى ميرزاى مرحوم همه ساله به خرج بروجرد مى آمد. در اول سال كه بنده بروجرد بودم و او هم دختر مرحوم احتشام الدوله را عروسى مى كرد، عجز و لابه نمود مبلغ دويست تومان از بنده پول گرفت و حواله دادم دريافت نمود. بعد از آمدن كتابچه دستور العمل معلوم شد كه مواجب خودش را به حواله آذربايجان گرفته و در دستور العمل آنجا نويسانده. اين تقلب را بكار بنده برده. اگرچه محصل شديد به سر او فرستادم كه حكما بگيرند. چون بى چيز است احتياطا عرض مى كنم كه تلگرافى به صاحبديوان مقرر فرمايند كه اين مبلغ را از بابت مواجب او ندهد و خود نگاه دارد كه تا عريضه ثانى بنده برسد، اگر از محمد حسن ميرزا گرفتم كه چه بهتر و الا همان وجه را از آذربايجان به خزانه عامره حكم فرمايند برسانند. زياده عرضى ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

85 نامه نصرت الدوله در خصوص امنيت و انتظام ولايات مركزيه- 1294 ق

فدايت شوم از حالت ولايات مركزيه (1) جويا باشند، لله الحمد در كمال انتظام است و روزبه روز هم منظم تر مى شود، زيرا كه هر خادم و خدمتگذار را مهربانى و محبت مى نمايد و اشخاصى كه مفسد و شرير و هرزه و قطاع الطريق است، فورا به سزايش مى رساند. چنانكه يك فقره دزدى

ص: 93


1- . ر. ك. بخش مقدمه همين مجموعه

در گلپايگان واقع شده بود كه تفصيل به موجب نوشته نور چشمى نايب الحكومه گلپايگان است كه لفا انفاد خدمت شد و به نواب انوشيروان ميرزا نوشتم كه در خود بختيارى اينها را به سزاى خود برساند. در باب على قاطرچى مشهور و معروف هم سابقا عرض كرده بودم كه محبوس است. او هم بايد در اينجا به سزاى خود برسد. حكمى نفرموده و جوابى به بنده نرسيد. جواب او را هم مقرر فرمايند تا از آن قرار اطاعت شود. اقساط ولايات را هم به فضل الهى نوعى قرار داده ام كه بى تخلف در موعد خود مى رسد و انفاد مى شود. زياده عرضى ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

86 نامه نصرت الدوله درباره وقوع سرقت از اهالى خمسه و تأديه اموال از سارقين- 1294 ق

فدايت شوم سرقتى كه از اهالى خمسه از حاجى لو (1) شده بود و به عرض رسانده بودند در تلگراف به عهده بنده مقرر فرموده بوديد كه بفرستم حكما بگيرم به صاحبانش برسانم. مأمورى حسب الحكم فرستاده مال را تماما به صاحبانش رسانده و نوشته پاكى گرفته با اسامى اشخاصى كه برده بودند، مشخص كرده، همان نوشته را لفا به حضور جنابعالى فرستاد كه آگاهى حاصل فرمايند. زياده عرضى ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

87 نامه نصرت الدوله در خصوص تنظيف شهر همدان- 1294 ق

هو، فدايت شوم از بابت تنظيف شهر همدان كه سابق تلگراف فرموده و حالا هم مرقوم شده بود به مجرد اطلاع، همان ساعت كه تلگراف جناب آقايى رسيد، فورا به مباشرين همدان نوشت و تأكيدات كلى نموده و التزام گرفت كه اهتمام در رفع كثافت و تنظيف آنجا نموده و دقيقه [اى] غفلت ندارند و پى درپى در اين باب نوشته و تأكيد شده است و بهيچوجه كوتاهى نشده، خاطر مبارك

ص: 94


1- . از طوايف ايل شاهسون آذربايجان

جناب آقايى از اين لحاظ آسوده باشد و به حضور مبارك همايون هم اطلاع دهند كه امتثال حكم مطاع شده.

مهر: نصرت الدوله 1271

حاشيه سند: باز تأكيد بنويسند.

88 نامه نصرت الدوله در باب شكايت رعاياى املاك خالصه ملاير- 1294 ق

فدايت شوم در باب رعاياى خالصه ملاير مرقوم فرموده بودند كه در مجلس تحقيق معلوم شده است عاليجاه ميرزا باقر بى تقصير بوده است. واضح است ميرزا باقر مقصودى در اين كار نداشته، اينكه رعايا خود را به اين طرف آن طرف انداخته منظورشان جمع سابق است بلكه از قرار جمع سابق با آنها معمول شود والا عاليجاه ميرزا باقر بى اعتدالى نكرده است و تقصيرى در اين باب نداشته به فرمايش بندگان جناب جلالتمآبى محرك داشته اند و الا اينطورها هم نمى كردند. چند نفرى هم كه از آنها به بروجرد آمده بودند معاودت داده كه بروند مشغول زراعت و فلاحت خود باشند. و السلام.

ادامه نامه: هو، انشاء الله با توجهات جناب جلالتمآب آقايى با كمال مراقبتى كه خواهد شد رفع خرابى خالصجات خواهد گرديد. اگر مردم مفسد و محرك بگذارند.

امر العالى مطاع

مهر: نصرت الدوله 1284

حاشيه سند: [پاسخ] رعاياى خالصه را بايد اطمينان داد و رعايت كرد كه متفرق نشوند.

89 نامه نصرت الدوله درباره پرداخت حساب ديوان، فروش غله و رسيدگى به حساب مباشرين- 1294 ق

هو، مقرب الخاقانا دوست مهربانا از تاريخ تحرير مراسله [اى] كه 23 جمادى الاولى مى باشد اقلا يك ماه مى شود كه به هيچ وجه از دار الخلافه خبرى نداريم و مراسله از شما نرسيده و سهل است مطالب لازم الجوابى هم كه داشتيم و نوشته بوديم جواب آنها هم نرسيده و حالت انتظار داريم و عاليجاه آقا سيد آقا هم

ص: 95

كه مأمور تحويل گرفتن جنس است تكليف خود را نمى داند. ما هم تكليف خود را نمى دانيم كه حكم همايون اين است كه برويم از ولايات ديگر به امتثال امر جنس تحصيل كنيم بياوريم تحويل كنيم تا عرض صادقانه ما كه بر قيد التزام و قسم نموده بوديم مقبول آستان راستان نواز شده و جنسى كه فروخته بوديم و سند داشتيم امضاء داشته اند. اگرچه از نوشته [اى] كه عاليجاه مقرب الخاقان پاشا خان به عاليجاه آقا سيد آقا نوشته بود و فردى از جانب مستوفى فرستاده بودند و عاليجاه آقا سيد آقا آورده بود، ملاحظه شد، قدرى اميدوارى به هم رسيد. ليكن نوشتجات شما نرسيده و احكام مبارك هنوز زيارت نشده. غلامى كه به دار الخلافه فرستاده بوديم روز 21 آدمى آمد كه از دار الخلافه مراجعت نموده و در قم ناخوش شده، پنج شش روز قبل از اين به قم رسيده بود. آدمى روز گذشته به سراغ او فرستاده ايم. الى حال نوشتجات او نرسيده است. در اين وقت كه نواب شاهزاده احمد ميرزا (1) از راه عراق روانه آستان همايون بودند اين دو كلمه را زحمت دادم كه اگر فرضا جواب مطالبى كه سابقا قلمى داشته ايم كه منجمله در باب تفرشى ها و جنس و غيره آنها باشد با آن غلام نفرستاده ايد، زودتر صادر نموده به ميرزا ابو القاسم آدم اينجانب كه در آنجاست برسانند، او خواهد فرستاد. سندهايى كه هم در باب فروش غله و هم در باب تخفيفى كه مرحمت شده پانصد خروار آنها را هم نزد ميرزا ابو القاسم فرستاده ايم كه به شما بدهد. فهرست آنرا به او بدهيد و سندها در نزد شما باشد.

اگر ضرور شود بنماييد و باز نگهداريد تا هنگام حساب به هركس به جهت حساب بيايد بدهيد به خرج بگذارند. ايام عزت بكام باد. در ثانى زحمت مى دهد، كه چون تكليف خودتان را در باب جنس ندانسته ايم عمل نقدمان هم تمام نشده اما در كاريم، مباشرين محالات را يكى يكى در كاريم مى آوريم و حسابشان را تمام مى كنيم مفاصا مى دهيم پرداخت مى كنيم. حساب ديوان را هم خيال داريم كه يكباره پرداخت كنيم. لازم آمد به شما اعلام كنيم كه اگر تأخيرى در قسط فرستادن به هم رسد، جهتش اين است. مبادا صاحب جمعان ديوانى عرضى بكنند و محصلى مأمور شود. ما خود از هر محصلى بيشتر وقت داريم و انشاء الله اين دفعه بكلى حساب ديوان را93

ص: 96


1- . احمد ميرزا معين الدوله پسر دهم عباس ميرزا نايب السلطنه مدتى حاكم گلپايگان، خوانسار و مازندران بود. وى در زمان نگارش نامه حاكم اروميه (رضائيه) بوده است. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد اول، صص 104- 103 نيز نگاه كنيد به سند شماره 93

مى پردازيم. اگر تعويقى بشود و صاحب جمعان تشدد كنند مى دانيم شما آنها را خودتان معطل نخواهيد گذاشت و اگر فرضا نداشته باشيد تنخواهى حاضر نباشد لله الحمد اعتبار قرض داريد.

ضرورت باشد چيزى قرض كنيد و بدهيد. منفعتى هم بدهيد. البته قبول داريم شما هميشه و همه طور وكالت مطلقه داريد هرچه صلاح دانيد چنان كنيد. ايام بكام باد.

مهر: نصرت الدوله 1271

90 نامه نصرت الدوله در خصوص امنيت ولايات و تكذيب وجود اختلاف بين خود و قائم مقام- 1294 ق

فدايت شوم تعليقه مبارك جناب حضرت اشرف كه از چاپار به افتخار اين بنده شرف صدور يافته بود زيارت كردم. كمال مفاخرت را حاصل نمودم. تأكيدى در نظم اين ولايات فرموده بوديد، الحمد لله از توجه آن جناب نقص در هيچ امور نيست و مكرر هم عرض كرده ام كه از نظم اين ولايات آسوده باشيد و اميدوارم كه از جهت اين بندگان به هيچ وجه دردسرى به جنابعالى نرسد. زيرا كه به غير از خدمت و صداقت شيوه و شعارى بر خود قرار نداده ايم و جناب قايم مقام بيشتر از بيشتر در نهايت جد و جهد اوقات شبانه روز خود را در خدمات ديوانى و امور مملكت مصروف دارند و تعليقه مبارك كه موشح به دستخط مبارك به افتخار اين شده مقرر فرموده بودند او را هم زيارت كردم. براى رفع شبهه لازم آمد كه شرحى عرضه دارم و به مختصرى دردسر دهم. مقرر فرموده بودند كه اين بنده خود را كنار و دور از كار كشيده و علت او را يكى مأموريت شاهزاده اردشير ميرزا و نوشتجات كه به عهده جناب قائم مقام صادر و مقرر است قرار داده و فرموده اند و از راه التفات تصديق در صداقت و عقل اين بنده هم فرمودند:

فدايت شوم، كسى كه خود را در راه دولت جان نثار و عبد عبيد بداند از عقل او دور است كه در مأموريت و رجوع خدمت به خودش يا به ديگرى در مقام مؤاخذه و گله و دلتنگى باشد. اگر خدا نكرده از چاكران ديگر مشاهده چنين كار ركيك [و] وقيح را اين بنده نمايد، يقينا او را بى عقل و سفيه خواهم دانست تا چه رسد كه چنين تصورات را خود اين بنده نمايد. صلاح مملكت خويش خسروان دانند. به نمك با محك آن جناب كه اگر چنين خيالات ابدا از دل من گذشته باشد و اگر مقام فعليت هم باشد ذره [اى] دلتنگى براى من رو دهد. اما گاهى از آنجايى كه جنابعالى را بر خودم پدربزرگ و مربى مى دانم، از بى لطفى سركار دلتنگى رو مى دهد. مثل اينكه

ص: 97

امسال به قدر چهل پنجاه روز ناخوش و بسترى شدم، دو كلمه التفات نفرموده احوالى نپرسيديد. چشم اميد ما بندگان در حيات و ممات دلبسته به التفات و مراقبت آن جناب است.

در زندگى و حيات كه اينطور مشاهده شود به تصور اينكه حال و حالت بازماندگان هم مثل خودش خواهد شد. هم در زندگى دلتنگ مى شود و اگر روزگارش بسر آمده باشد به همان حالت هم خواهد رفت. در خصوص دخالت به امور روزى كه وارد اين ولايات شدم به دقت ملاحظه حال و احوال مردم را كردم. به هيچ وجه مناسبتى به زمان سابق نديدم. اين بنده هم كه به اختيار و اقتدار تمام از دولت مأمور نبودم ملاحظه حال و احوال مردم را و مأموريت خود را كردم. صلاح دولت و صلاح و خيرخواهى آن جناب را و مصلحت خود را و رعيت و مملكت را در او ديدم و آنچه از دستم برآيد در اقتدار و تسلط جناب قايم مقام كوشيده در كمال صداقت تسليم و تفويض باشم و از صوابديد او كه صرفه دولت را در او مشاهده مى كردم ذره [اى] تخلف نكنم و براى جزيى جيفه (1) دنيا محض از راه طمع كه در حقيقت سر تا پاى او هيچ نمى شد چنانچه در نظر داريد سابق بر اين اجزايى كه جمع شده بودند دنيا را بهم مى زدند و شب و روز آن جناب را دردسر داده به مرارت تمام مى انداختند، نيندازم. با اين احوال باز از بسكه مردم بد و مفسد شده اند باز جناب قايم مقام را ساعتى آرام نمى گذاشتند. از راه اينكه ايشان را خداوند عالم فراست درستى با ادب و انسانيت تمام با حلم و حوصله داده بود و اين بنده را حلم و حوصله را با ارادت و صداقت آن جناب عطا فرموده بود، سر هم رفته خيالات باطل مفسدين و تصورات آنها به جايى نرسيد. كار ولايت و نظم مملكت هم روزبروز بهتر و مضبوطتر كرده كه بعد از فضل الهى اسباب آسودگى آن جناب از اين ولايات و از اين بندگان فراهم آمده الحال نه گله و نه صحبتى و نه كدورتى به هيچ وجه در ميان ما به تصور نمى آيد. در كمال اتحاد و صداقت مى باشيم. در اين صورت انصاف را آن جناب پيشنهاد فرموده ملاحظه نماييد كه باز اين بنده خدمت و صداقت كرده ام يا خيانت نموده ام و به ذات پاك خدا كه از توقف اين ولايت هم كمال دلتنگى دارم به جهتى كه انسان عاقل يك دقيقه ملازمت خدمت آن جناب را به دنيايى نمى دهد و بلكه عزت و آبرو و همه چيز و ملازمت خدمت آن جناب حاصل مى شود و اينكه الى حال دردسرى نداده و از اين جهت استدعايى نشده، ادب و حرمت و انسانيت جناب قايم مقام مانع آمده كه شرم كرده ام. الحال ايشان هم زمزمه تهران را مى كنند وار

ص: 98


1- . مردار

اظهار تنفر از اين ولايت مى نمايد و اين بنده را هم يقين حاصل است كه در اين اراده مستقيم مى باشد. پارسال در غياب ايشان آنچه لازمه صدمه و تهمت بود در زمان قليل كشيدم كه نزديك بود مقصر شوم و جانم به تلف برود. كمال وحشت از اين اراده ايشان دارم و اگر عرضحال خود را و تفصيل را عرض نكنم خيانت به دولت و به خود كرده ام و با اين خلق و با اين اجزاء اگر درد و مطلب خود را با استدعاى اعضاء خود نكنم يقينا در جزء سفيه ها محسوب خواهم شد و جنابعالى هم كه از راه التفات بنده را عاقل و صديق مقرر فرموده بوديد، آنوقت بايد به جاى اين لفظ گهربار لفظ سفيهى بنده را با خيانت كارى گذاشته مقرر فرمايند از آنجايى كه هنوز دولت از اراده و خيال جناب قايم مقام اطلاعى ندارم، لهذا جسارت نورزيدم ايشان را ملاقات كرده بعد از اطلاع و گفتگو به توسط ايشان اين بنده هم مطالب و عرض و استدعاى خود را كرده به صدق تمام عرضه داشت خواهد نمود.

امر العالى مطاع مطاع

پشت سند: نوشتجات نصرت الدوله

91 نامه نصرت الدوله درباره سفر او به مناطق مختلف ملاير، تويسركان، همدان و نهاوند جهت دريافت ماليات- 1294 ق

فدايت شوم اين بنده امورات بروجرد را منظم كرده و قرار مدار و دستور العمل او را به انوشيروان ميرزا داده، دوم ماه ربيع الثانى از راه ملاير و تويسركان عازم همدان مى باشد كه انشاء الله قرار مدار امورات و اقساط او را هم داده در وقت حواله قسط اقساط آنجا را و همه جا را حواله داده خود عازم تويسركان خواهم بود كه چند روزى براى قرار مدار آنجاها در آنجا خواهم بود و بعد به نهاوند خواهم رفت كه به بروجرد و بختيارى و به همه جا سمت است. در موقع دريافت ماليات ايلاتى و هرزگى آنها مراقبتى و مواظبتى به عمل آورده باشم و بعد به صفحات عراق و گلپايگان و خوانسار و سركشى آنجا را خيال دارم كه در معنى خيال بنده دايم در حركت اين صفحات است كه انشاء الله نظم كاملى براى من بعدها و آسودگى حاصل آيد و نوعى به خوبى و زودى اقساط را جمع آورى كرده فرستاده باشم كه مايه روسفيدى گردد. زياده عرضى ندارد.

مجدد عرض مى شود كه قرار وجوهات شهر بروجرد و بلوكات و انتظام او را كلا داده وجوهات بلوكات را به مردمان معتبر اجاره داده اطمينان حاصل نموده قرار دادم كه بعد از يك ماه ديگر خود نواب انوشيروان ميرزا حركت كرده بختيارى برود. به موجب دستور العمل و

ص: 99

كفايت خود انشاء الله قرار درستى در اين ايلات بختيارى كه بكلى پاشيده و تمام شده بدهد بلكه انشاء الله به مراعات و استمالت و مهربانى كم كم دانسته باشند. الحال كه بكلى رشته كار آنجا از ايلاتى و رعيتى از دست حاكم و محكوم و رعيتى دررفته به جز گرسنگى چيزى در بساط ندارند و جمعيتى هم لازم دارند كه از سرباز و سوار تا دو سه ماه باشد. او را هم خدمت جناب اجل اشرف سپهسالار اعظم عرض كرده ام، قرار درستى خواهند فرمود. زياده عرضى ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

پشت سند: جواب بنويسند

92 نامه نصرت الدوله در خصوص دريافت اشرفى به عنوان عيدى از شاه و اظهار تشكر وى- 1294 ق

هو، فدايت شوم بحمد الله و المّنه مرحمتهاى گوناگون كه از طرف قرين الشرف همايون روحنا و روح العالمين فداه در حق چاكران مبذول مى شود چنان از حد و حصر بيرون است كه دور و نزديك آنرا فرق نمى توان گذاشت و از عهده شكر و ثناى آن نمى توان برآمد و لكن مقرر شده بود كه هنگام تحويل (حمل) چون اين چاكر از فيض خاكبوسى آستان ملك دربان محروم بوده از خاطر خورشيد مظاهر همايونى دور نبوده و از فرط چاكر نوازى و محض افتخار و سرافرازى بدست مبارك شاهى اشرفى عيدى براى چاكر مرحمت فرمودند. الحق اين مكرمت نوعى تازگى و اختصاص دارد كه چاكر از اداى تشكرات آن عاجز و قاصر است و جز اظهار شرمسارى و خجلت جوابى ندارد. اگر باز جناب جلالتمآب بندگان عالى مدظله به تشكرات حضورى چاكر را از اين روسياهى و خجلت بيرون آورند كه خدا گواه است تا قيامت شرمنده اين مرحمت است. زياده جسارت ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

حاشيه سند: جواب ندارد.

ص: 100

93 نامه نصرت الدوله درباره انتصاب كامران ميرزا پسر معين الدوله به سرپرستى گلپايگان- 1294 ق

فدايت شوم دو سه ماه قبل عرض كردم كه يحيى ميرزا را موقتا به گلپايگان فرستادم كه تا شب عيد مشغول كار باشد و امتحانى عمل بيايد، ملاحظاتى كه شد آن قسم ها به نظر نيامد چون امورات ابوابجمعى خود را در هرجا و هر نقطه زياد مى خواهم مضبوط و معتبر كرد و مردمان معقولى و معتبرى بوده باشند كه اسباب ندامت نشوند. لهذا نور چشمى كامران ميرزا را كه پسر بزرگ نواب معين الدوله بود و جوان قابلى است و در سنوات قبل كه ملاير و تويسركان در دست بنده بود، امتحان به درستكارى او داشتم او را مأمور گلپايگان نمودم كه مشغول سرپرستى آنجاها بود كفايت خود را ظاهر سازد. استدعا دارم ميرزا يحيى مباشر گلپايگان را زود مقرر فرمايند كارشان را تمام كرده كه وقت قسط و حواله نزديك شده است، اسباب معطلى و تعويق در كارها نباشد.

زياده عرضى ندارم و السلام.

مهر: نصرت الدوله 1271

حاشيه سند: اختيار به خودتان است.

94 نامه نصرت الدوله در خصوص ارسال اقساط ولايات مركزى براى خزانه- 1294 ق

هو، فدايت شوم در باب اقساط ولايت هاى مركزى خاطر مبارك آگاه است. حتى المقدور اهتمام شده است كه به موعد و قبل از موعد هرچه بتوانم انشاء الله نمى گذارم تأخير بشود. سابق پنج هزار تومان قسط فرستاده بودم. دو هزار تومان با چاپار اين پسته فرستادم. دو سه هزار تومان تا هفته آينده حاضر است فرستاده مى شود. اميدوارم انشاء الله امسال قسط خزانه را سه ماه به آخر سال مانده تمام و كمال بپردازم كه از خاكپاى همايونى روسفيدى حاصل شود. شب و روز از اين بابت در فكر هستم و آسودگى ندارم كه قسطها خيلى زود برسد و موجب رضامندى خاطر مبارك گردد.

و با فراغ خاطر از پرداختن اقساط انشاء الله دو ماه به عيد مانده شرفيابى ركاب مبارك و زيارت حضور باهر المنّور همايونى روحنا فداه را دريافت نمايم. زياده عرضى نيست. نامه هاى حكومتى فيروزميرزا فرمانفرما متن 100 94 نامه نصرت الدوله در خصوص ارسال اقساط ولايات مركزى براى خزانه - 1294 ق ..... ص : 100

ر: نصرت الدوله 1284

حاشيه سند: بسيار خوب است. تمجيد شود.

ص: 101

95 نامه نصرت الدوله درباره جمع آورى اقساط بروجرد، اراك و ملاير- 1294 ق

فدايت شوم بواسطه ناخوشى انوشيروان ميرزا (1) كه طول كشيد و نداشتن جا و مكان در عمارات ديوانى بروجرد لازم ندانست كه خود بروجرد برود. مقرب الخاقان ميرزا رضا قلى وزير، را به بروجرد فرستاد كه حق و حساب آنجا را پاك نموده مشخص نمايد و هرچه از قسط هم بتواند بردارد بياورد عراق و خود بنده به همه جا محّصل فرستاد كه قسط را جمع كرده عراق بياورند و خودم هم به عراق رفتم كه امورات آنجا را هم رسيدگى كرده تمام نمايم و هرچه هم از اقساط پول رسيد نقد بار كرده انفاد دار الخلافه خواهم كرد. به سر مباركت قسم در حقيقت از ملاير و از دست رعيت خالصجات و آه و ناله آنها فرار كردم و همه را به وعده نويد گذراندم، تا چه قرار دهيد. آسمان كارى به سر بنده و اين رعيت بيچاره از ارباب و خالصه نياورده كه توان عرض كرد و يا بنده متحمل شده از عهده توانم برآيد. به ذات پاك الهى كه دل آدمى به حالت آنها كباب مى شود و اين عرض من باب عاملى و استدعايى نيست. بيان واقع و كار از اين نقلها گذشته است. زياده جسارت ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

96 نامه نصرت الدوله در خصوص انتظام و امنيت ولايات و ارسال منظم اقساط به دار الخلافه- 1294 ق

فدايت شوم از امورات ولايتى جويا باشند به فضل الهى از توجهات اعليحضرت ظل اللهى و محبتهاى جنابعالى كمال نظم را دارد كه هيچوقتى اين ولايات به اين قسم ها منظم نبوده است. آنهايى كه جسور و هميشه از جاده خودشان خارج بودند كمال خود حسابى را دارند و باريك بينى و سلامت روى را پيشنهاد خود ساخته اند. آنهايى كه رعيت و كاسب و فقير بوده اند همه دعاگو و شاكر و مشغول كسب و كار خود مى باشند، آسوده و امن و امان. دزدها در گوشه خزيده گاهى اگر دلتنگى حاصل مى سازند جرئت هرزگى و راهزنى را در اين اداره ها ابدا ندارند. ديگر از دزدى جاهاى ديگر و خارج اطلاعى ندارم. او را اولياى دولت بهتر مى دانند و آنچه اقساط است

ص: 102


1- . پسر محمد رحيم ميرزا ضياء الدوله فرزند نوزدهم عباس ميرزا نايب السلطنه

پنج هزار تومان كه جوزا نشده رساندم. دو هزار تومان از چاپار قبل فرستادم. دو هزار تومان هم الحال فرستادم. دو سه هزار ديگر هم موجود داشتم كه مقدور نشد برات روانه كنم. در هر هفته از پسته متّصل انشاء الله تعالى خواهم رساند. وجه نظام را هم نوعى قرار داده و انجام داده ام و مراقبت دارم كه ناصر الدوله قبل از موعد و قسط به خدمت اجل اشرف سپهسالار اعظم مى رسانند. تحقيق هم فرمايند تا صدق بنده معلوم گردد. اميدوارم كه انشاء الله در اين ادارات بنده ذره [اى] درد سر و زحمت بوجود مبارك ولينعمت كل روحى فداه و اولياى دولت بهيچوجه نرسيده باشد و چنين نيست كه از اين عرايض كه نمودم از خارج هم آگاهى حاصل نفرموده باشند. زياده عرضى ندارد.

مهر: نصرت الدوله 1284

97 نامه نصرت الدوله درباره سربازان قراول قورخانه و درخواست اعطاء نشان يا خلعت به عليخان ياور- 1294 ق

فدايت شوم سركار ملك آرا بعد از آنكه از سفر بختيارى مراجعت فرمود، در خصوص سرباز عرض كردم كه ديگر توقف آنها در بروجرد سبب خرابى سرباز است. على خان ياور را با سربازان مرخص فرموده بودند و البته خدمات و زحمات آنها را هم مفصلا عرض كرده اند. پنجاه نفر به جهت قراولى نگه داشته اند. با آن طول سفر فارس و بى پايى اين سرباز، ماندن پنجاه نفر هم بسيار دشوار است. استدعا دارم كه مقرر فرماييد آن پنجاه نفر را هم مرخص نمايند و به جهت قراولى قورخانه و غيره از توپچيان متوقف بروجرد قرار بدهند و يا از كمره و گلپايگان و يا از هر جايى كه مصلحت مى دانيد مقرر فرماييد كه اين سرباز تمام و ضايع نشود و استدعا دارم كه به على خان ياور هم كه خيلى مصدر خدمت شده و ملك آرا زياد رضامندى و تعريف نوشته بود و واقعا هم مرد معقولى است، مرحمتى از نشان و يا خلعت بشود كه مايه اميدوارى ساير چاكران شود. اميدوارم كه اين استدعا به درجه قبول افتد. زياده عرضى ندارم. و السلام

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 103

98 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره احضار افواج به دار الخلافه و درخواست لباس ماهوت براى فوج شيرازى- 1294 ق

هو، سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد در باب افواج قاهره كه مقرر شده بود همه در دار الخلافه باشند و فوج شيرازى هم تا تشريف فرمايى موكب همايون بماند، حكم حكم محكم اعليحضرت ظل اللهى روح العالمين فداه است. همگى افواج هستند و خيلى خوب هم اهتمام در مشق دارند. بالاستمرار هم مشق مى كنند و اگر يكى هم فرضا بى نظمى كند تنبيه نظامى مى شود. فوج شيرازى هم مشغول مشق مى باشند، اما از قرار تقرير صاحب منصبان فوج مزبور همه افواج قاهره لباس ماهوت دارند الا آن فوج. اگر مقرر شود به آنها هم لباس ماهوت داده شود كه در حين ورود موكب ظفر كوكب با لباس استقبال كنند و مرخص كه مى شوند به خانه مى روند، مايه افتخار آنها باشد، خيلى شاكر و دعاگو خواهند بود و اگر لازم ندانند امر امر همايون است اين بنده را اصرارى نيست. ايام عزت مستدام باد.

مهر: نصرت الدوله 1271

99 نامه نصرت الدوله به دبير الملك مبنى بر درخواست اعزام تحويلدار به اراك و ملاير جهت تحويل محصول خالصه- 1294 ق

جناب دبير الملك را زحمت مى دهم مكرر نوشته ام كه فصل باران است و زمستان محصول خالصه چه از عراق و ملاير موجود و پاك و بى عيب. تحويلدار تعيين شود بيايد جنس را تحويل بگيرد. الى حال نه اثرى از تحويلدار است و نه سراغى. صريحا عرض مى شود كه من تحويلدارى را در قوه ندارم. اگر زود نرسد باران گندم را ضايع كند بهيچوجه بحث و ايراد به من وارد نخواهد شد. اين فقره اظهار سيّم است كه عرض مى شود. ديگر اخبار با اولياى دولت است. و السلام

مهر: نصرت الدوله 1271

100 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره ارسال گندم اربابى و ديمى از اراك به تهران- 1294 ق

جناب دبير الملك را زحمت مى دهم تفصيل حالات را چند روز قبل نوشته ارسال نمودم. حال تحرير كه چهارم جمادى الاول

ص: 104

است اين مختصر را زحمت مى دهم. الحمد لله هزار خروار گندم را تماما فرستاده كه در غره اين ماه كلا از خاك عراق رد شده و تمام شد تا رسيدن اين نوشته قطعا يك من هم باقى نمى ماند و تحويل شده است و صد خروار هم علاوه بر يك هزار خروار گندم حمل كردم كه به جهت كسر و كسور انباردارى كه نمى دانم چه قسم مى كنند كه در هردفعه از قبوض در بيست خروار چهار خروار كمتر بالاتر كسر تحويل مى گيرند و حال آنكه جميع گندم را از اربابى و ديمى بار كرده كمال دقت هم شده است. صد خروار چيزى كم ضرر آشكار به من وارد آمده و همچنين اكثر كرايه را در بيست و پنج هزار و بالاتر داده ام و اكثرى شتردار است كه پيدا كردم كه اقلا اين يك مشت رعيت عراق از صدمه پارسال درآمده به مرارت نيفتاده باشند و زراعت خود را كرده دعاگوى عمر و دولت شاهنشاه روحنا فداه بوده باشند و پريشان نشوند. چنانچه صورت حمل گندم را به تفصيل به اسم و رسم نوشته فرستادم كه مطلع باشيد و در موقع به خاكپاى مبارك هم عرضه داريد كه آگاه باشند خلاف عرض نكرده ام. هم خدمت را به چستى و چالاكى كرده ام و هم رعيت دارى نموده ام و هم خسارت كلى كشيده ام و قطع دارم كه ثلث گندم حصّه ولايات ديگر در تهران الى حال تحويل نشده باشد و حال آنكه مال و شتردار آن ولايات در پهلوشان حاضر و موجود است. اشكال حمل اينجا را شما بهتر از همه مى دانيد. حاجت به اظهار من نبوده و نيست. انشاء الله زمان ملاقات هم نزديك است. تمنا دارم جواب مطالب سابق را و حال را زود به من برسانيد كه تا در اينجا هستم برسد، قرار مدار آنها را هم داده باشم كه حالت معطلى و انتظار نباشد. زياده زحمت ندارم.

مهر: نصرت الدوله 1271

101 نامه نصرت الدوله درباره انتظام امور ولايات مركزى، دريافت اقساط ملاير و نهاوند و دستگيرى سارقين- 1294 ق

فدايت شوم از امورات ولايات مركزى استفسار نمايند، الحمد لله در كمال انتظام و امنيت است. به فضل الهى اسم دزدى و بيحسابى و اين مقولها بكلى متروك است و جميع مردم به آسودگى مشغول دعاگويى وجود مبارك ولينعمت كل روحى فداه مى باشند و اقساط ولايات را الى حال در نهايت خوبى رسانده است كه گمان بنده اين است از هيچ ولايتى به اين خوبى و زودى و بموقع نرسيده باشد. باوجوديكه اكثر اين ولايات مثل ملاير و نهاوند كه خالصه زياد دارد و پريشان حال و

ص: 105

خراب است كه قسط و ماليات خيلى بايد به مهلت و مدارا وصول شود. هم با آنها نهايت مدارا كرده و قسط را هم راه انداخته ام. حتى چندى قبل كه قراسورانى سوار همدان اغتشاش داشت و اول ورود بنده بود از يكنفر مكارى چند رأس (1) مال و اسباب برده بودند و جناب اجل اشرف سپهسالار اعظم تلگراف در اين باب فرموده بودند. بسكه پاپى شدم الحمد لله دزدها را در كليايى و سنقر پيدا كرده، دزدها را گرفتند و مال مكارى را داده قدرى مانده بود كه باز مجدد آدم فرستادم تماما را رسانده، قبض از مكارى بگيرند و دزدها را به حضور حضرت حسام السلطنه عرض كردم از كليايى احضار و حاضر فرموده معلوم است به سزا و جزاى خود خواهند رسانيد.

ساير مطالب جداگانه عرض شده منتظر جواب خواهد بود كه به هرچه مقرر فرمايند اطاعت شود. زياده عرضى ندارد. و السلام

مهر: فرمانفرما 1294

102 نامه نصرت الدوله درباره ايجاد امنيت در ولايات مركزى و مدارا نمودن وى با رعيت نهاوند- 1294 ق

فدايت شوم از امور ولايات مركزى استفسار فرمايند، لله الحمد كمال انتظام در هر مكان و در هر نقطه حاصل است. در رساندن حقوقات مردم و اقساط آنى و دقيقه اى غفلت نمى شود و در هر هفته كه مى رسد، بدون تأمل فرستاده مى شود. از اقساط پيش افتاده ايم كه عقب نيستيم. باوجوديكه بختيارى و ايلات ميانكوه دوردست است و ماليات ملاير اكثر در خالصجات است و همچنين نهاوند بواسطه پريشانى آنها بايد مدارا نمود كه خرابتر نشوند كه براى زراعت پاييز پريشان نگردند. معهذا انشاء الله باز قسط خوبى در هفته آينده كه تنخواه بروجرد و نهاوند كه در راه بود انفاد خواهد نمود و ولايات به فضل الهى امن و امان، اسم دزدى متروك شده اگر گاهى خلافى از برخى نادانها سر بزند تنبيه و سياست فورى او در آن واحد براى آنها موجود است. جميع مردم و رعيت و كسبه هر ولايت با نهايت آسودگى مشغول دعاگويى وجود مبارك ولينعمت كل روح العالمين فداه مى باشند. و اميدوارم كه روزبروز هم بهتر و خوبتر بشود. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

ص: 106


1- . اصل: رؤس

103 نامه نصرت الدوله درباره شكايت بى مورد از نايب الحكومه اراك مبنى بر دريافت مبلغى بعنوان حق الحكومه- 1294 ق

هو، فدايت شوم بعضى اشخاص من از بابت طمع خود و طفره از اداى حقوق ديوان پاره [اى] چيزها جعل كرده هم موجب دردسر جناب بندگان آقايى مدظله مى شوند و هم بى جهت نوكرهاى مأمور خدمت را از جعليات خود مى رنجانند و دلسرد مى نمايند. ميرزا على اكبر خان نايب الحكومه عراق اين چندسال كه در عراق خدمتگذارى مى كند كدام سوء رفتار و كار ناهنجار را كرده است كه بايد مثل ميرزا محمد رضا آدمى به حضور مبارك جنابعالى عارض و شاكى بشود و مشتبه نمايد كه از من پنجاه تومان مثلا زيادى مى خواهند بگيرند، و تلگراف تغّير به نايب الحكومه مى نويسانند و به مهر مى رسانند كه اين حق الحكومه بازى ها چه چيز است و سهل است جسارت مى كند در پاى همان تلگراف جنابعالى كه كمال بى ادبى است به آدم خودش تلگراف مى كند كه اگر آدم حكومتى بيايد بزن و سر و دست او را بشكن روانه كن و او هم همين كار را مى كند. جنابعالى تصور فرماييد خود ميرزا حسين بلور كه زنده بود با آن بى حسابى هرگز از اين غلطها نمى كرد. ميرزا حسن برادرش همچنين و مبالغ كلى كه از اين املاك ميرزا حسين منافع بايد به حكومت برسد و اغماض شده است و تحمل اينكه تيول ميرزا رضا است كفايت مى كند.

از زمانى كه خودهاشان بودند با وصف نوكرى ديوان و آن طمعى هم كه داشتند كه محل تكلّف و توقع نيز بودند از تفاوت عمل املاك مزبور به قاعده انسانيت خود را بجا مى آوردند وانگهى در اين هفت سال كه ميرزا على اكبر خان در عراق است هر ساله پنجاه تومان از آن تيولات به حكومتى داده اند. حالا چطور شده است كه ميرزا محمد رضا از اين فضولى ها بايد بكند و اسباب توهين و تخفيف حكومت عراق بشود و بنده هم بتوانم متحّمل شد. به نمك با محك بندگان اعليحضرت اقدس ظل الله روحنا فداه و به سر مبارك جنابعالى مدظله اين حركت او و اين جسارت كه آدمش به مأمور نايب الحكومه نموده چنان بنده را از حالت طبيعى بيرون آورده كه نمى دانم چه جور عرض اين مطلب را نمايم. با وصف اين فقرات ديگر چطور نايب الحكومه عراق خدمت انجام مى دهد و لابد شدم بخصوص تفنگدارى از همدان فرستادم برود حتما پنجاه تومان معمولى آن تيولات را از همان آدمى كه غلط كرده و جسارت نموده بود بگيرد به نايب الحكومه بدهد، تا ديگران نتوانند از اين مغلطه ها نمود. اگر بايد از هيچكس حاضر از اين اشخاص و از اين محل هاى معتبر چيزى نگرفت پس آن تكليفات فوق العاده عراق را كه به حق خدا به سر مبارك جنابعالى تنها جناب حاجى سيد محمد باقر سيصد تومان دستى مى گيرد و

ص: 107

پانصد ششصد تومان سايرين كه خود بنده مى دهم كه از عهده مى آيد و خود نايب الحكومه هم مسلما سالى هزار تومان متجاوز بدون عرض و اطلاع به مردم رعايت مى كند و بدنام هجده هزار تومان تفاوت عمل هم هستم. حالت عراق و نايب الحكومه را تعجب دارم كه الحمد لله به جنابعالى مشتبه و پوشيده نيست و مى دانند نايب الحكومه چه قسم راه مى رود و راه رفته با اين حالت مثل ميرزا رضا مجعول و مجهولى به اين قسم ها عرض خلاف مى كند و در مقام تجرى بر مى آيد.

مهر: فرمانفرما 1294

104 نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به شكايت يكى از مالكين مبنى بر دريافت ماليات اضافه از محصول او- 1294 ق

هو، فدايت شوم در باب على اكبر خان پسر محمد حسين خان خلج كه او هم در اين ضمنها خواسته بود جعلى كرده باشد و وسيله به دست بياورد كه از دادن ماليات طفره نمايد، چنانچه عادت سابقه اوست هميشه اين طرف آن طرف فرارى است وقت محصول فرصت يافته مى آيد تر و خشك هرچه دارد جمع مى كند مى رود در زاويه مقدسه قم مى نشيند. چنانچه پارسال ماليات او نرسيده، امسال هم بر زمين است و سپرده بودم نايب الحكومه آدم بگذارد در سر محصولش كه ماليات ملزمى خود را بدهد تتمه را ببرد. بعد از آنكه به لباس تشكّى عرض كرده و تعليقه صادر فرموده بودند كه چرا به على اكبر خان زيادتى شده، تعليقه را نگاهداشته سوادى مطابق اصل يا مخالف اصل نزد نايب الحكومه فرستاده بود و آن آدم را هم كه در سر محصول او بود جواب نموده بود كه دره را خلوت نمايد، هرچه هست و نيست بردارد ببرد و باز ماليات دوساله اش به زمين بماند اسباب دردسر ديوان و عسر و حرج حكومت بشود. لابد از همدان تفنگدارى مجددا مأمور نموده فرستادم كه نايب خلجستان هم كمك نمايد يا خود على اكبر خان را حاضر كنند، مالياتش را بپردازد يا در سر ملك و محصول او باشند تا حساب مالياتش را تمام نمايد. گويا حالت على اكبر خان به حضور جنابعالى واضح باشد او كيست كه زيادتى به او بشود و غير هرزگى و خلاف گويى در اين سنوات از او چيزى ديده نشده. مى خواهند ماليات ديوان را بخورند، از اين عرضها مى كنند. به جهت استحضار عرض شد. خود نايب الحكومه هم مراتب را عرضه داشته خاطر مبارك مستحضر شده است. امر از جنابعالى مدظله است.

مهر: فرمانفرما 1294

ص: 108

105 نامه نصرت الدوله مبنى بر پيشكش نمودن سيصد تومان بجاى فراهم كردن تعدادى قاطر از ولايت- 1294 ق

فدايت شوم در باب قاطر مكّرر عرض كرده ام كه در قوه من با اين ولايات خراب ممكن نيست با وجوديكه به اصفهان و ساير جاها برات صادر شده است در اين ولايات بى همه چيز قاطر عمل نمى آيد. قسط هم كه نمانده برات صادر شود و من هم قوه او را ندارم. معهذا سيصد تومان محض اطاعت پيشكش حضور مبارك مى كنم كه قبول فرموده معاف فرمايند و اگر حكما بخواهيد بنده هم لا علاج هستم كه به ولايات حواله كنم و رضا نشويد كه به اين خوبى خدمات امسال را كرده ام در آخر كار يك بدنامى بزرگى براى بنده حاصل شود و درد سر كلى به اولياى دولت بدين واسطه حاصل گردد. استدعا دارم كه از خاكپاى مبارك مستدعى شويد به همين قسمى كه عرض كردم قبول فرمايند و از اين جهت بنده را خلاص سازند. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

106 نامه نصرت الدوله درباره فروش محصول غله املاك خالصه- 1294 ق

فدايت شوم دو ماه است كه متصل تلگراف مى فرمايند كه مباشرين غله را كه پارسال ابتياع كرده اند و همه جنس خود را در سر خرمن تماما تحويل گرفته اند و مردمان بى اعتبار و لوطى همه را صرف لوطى گرى كرده هر ساعت يك طفره پيدا كرده، جنابعالى را به دردسر و مرارت مى اندازند و بنده را گرفتار مى نمايند. حسب الحكم به همه جا محصل فرستادم كه مباشرين غله را تهران بفرستند. امسال را چهل روز است كه بنده با نواب و حكام و مردمان معتبر گفتگو كرده و مى كنم تا به هزار مرارت آنها را متقاعد به خريدن غله امسال نموده ام كه به قيمت پارسال بدون يك شاهى كم و زياد خريدارى نمايند و حال آنكه به سر مباركت امسال غله بسيار هم از پارسال كسادتر و بى تسعيرتر است. محض رفع اين حرفهاى بيهوده مباشرين بى اعتبار، براى رفع تهمت خود اقدام به اين كار كردم كه در مرارت نيفتاده باشم و الا خود مى دانيد كه بنده از عمل خريدارى غله چقدر گريزانم و اكثر خالصجات هم انبار و مكان ندارد. خصوصا نهاوند و ملاير استدعا دارم كه اگر مى فروشيد، زودتر به قيمت پارسال حكم او را بفرستيد كه بنده هم به

ص: 109

مردمان معتبر و خود حكام فروخته باشم كه غله در زير برف نماند و تلف و ضايع گردد. اگر به قيمت پارسال نمى فروشيد، تصور اين را بفرماييد كه يك شاهى و يك دينار، نواب و حكام از قيمت پارسال زيادتر قبول نخواهند كرد. به هركس كه مى فروشند باز زودتر كه تا برف نيامده ضايع نشده بيايند سر خرمن تحويل بگيرند كه از اين جهت هم فراغت حاصل نمايم و استدعا دارم كه به مردمان درست و معتبرى بفروشيد كه فردا غله ديوان را نخورده باشند و همه را باز به مرارت نيندازند. هركدام را مقرر مى فرمايند از اين پسته، حكم صريح او را مقرر فرمايند و بنده بجز اين قسمى كه عرض كردم ابدا ديگر در كم و زياد سؤال و جواب ندارم و نخواهم داشت.

مهر: فرمانفرما 1294

107 نامه نصرت الدوله درباره املاك ملاير و نهاوند- 1294 ق

فدايت شوم دو روز به عيد رمضان مانده حالت اين بنده زياد منقلب شده نزولات غريبى به سينه و سر عارض شد كه الى حال گرفتارم و بهتر نشده و مشغول معالجه و به مشقت اين مختصر را به خط خود عرض كردم كه ساير مطالب را نتوانستم عرضه دارم. تفصيل دادوستد و خدمت همان است كه عرض شده است و اين مختصر را هم خود عرضه مى دارم. جناب آقايى به همه مردم اعلام فرمايند هركس كه به موجب دستور العمل هاى ديوانى، حقوقى در ابوابجمعى بنده داشته اند تمام كمال را در شش ماهه اول پرداخته اند و برده اند. اگر جزئى مانده باشد در كار پرداختن هستند كه از حقوق مردم دينارى لم يصل نبوده و نيست و بهتر از قسط داده شده هر كس منكر است بيايد بگيرد و به ذات پاك خدا محض خدمت و روسفيدى از مواجب و حقوق خودم نصف را دريافت نكرده ام و كار ديوان و مردم را مقدم داشته ام. خرابى اين ولايات را هم مى دانيد كه اكثر هم در اين ولايات خالصجات است كه بهيچوجه توجهى نكرده بودند و به اميد خدا بوده و عنايت سايه خدا هنگام مأموريت بنده هم عمل زراعت و موقع همه گذشته. بعلاوه اينها بقاياى ولايتى و جميع جديد كه مى دانيد چقدر زور مى برد. ميان افتاده كه اسباب اين همه دردسرها كرده و معهذا به فضل الهى همه را پاك و پرداخت نمود و براى خالصجات هم كه ملك مخصوص پادشاه روحنا فداه است هر عرضى كه كردم ابدا قبول نشد حتى از مساعده جزئى

ص: 110

محض غيرت و لابدى كه اگر خودم عامل و مباشر كار بوده باشم گرفتار ضرر و سؤال و جواب نشوم و اگر ديگرى باشد نگويد كه فلان كس توجه در خالصجات نكرد، از ديوان ادعاى تخفيفات گزاف نمايد. دو هزار تومان نقد به بلوكات و دهات با مردمان معتبر به ملاير و نهاوند فرستاد كه او تخم و مساعده به مردم داده و متصل مشغول زراعت مى باشند و مى خواهيد يك نفر مخفى در جزو مامور فرمايند بيايد ببيند تا صدق عرض بنده را عرضه دارد و امسال را به نمك همايونى قسم است كه نزديك به سه هزار خروار غله از نهاوند و ملاير كسر عمل دارم كه هيچ نمى توانم عرضه دارم و عجالتا متحمل شده مشغول زراعت وآبادى هستم. اين هم علاوه بر آن خدمات مى باشد كه به هيچ جا محسوب نخواهد شد. زياده جسارت نمى شود. اگر در عريضه جسارتى شده اميد عفو را دارم. (ليس على المرتضى حرج) (1) تصور فرماييد.

مهر: فرمانفرما 1294

108 نامه نصرت الدوله در خصوص املاك در تصرف عز الدوله- 1294 ق

فدايت شوم در باب سركار شاهزاده عز الدوله (2) شرحى مقرر فرموده بودند و نوشته ايشان را فرستاده بوديد، آگاهى حاصل شد و جواب از اين قرار است: عبد الرحمن خان كه صاحب اين ملك است تظلم نموده و به موجب تلگرافها و تعليقه جات جنابعالى و احكامات متعدد كه به شاهزاده عزّ الدوله مرقوم بود كه ظلم در حق اين شخص نكنند و ملك را ضبط ننموده باشند و اين ملك در بيع رمضان خان بوده و بعد از آن قدرى هم به موجب قبض كه ملاحظه شد و قبض معمولى ميان مردم بود در دست عبد الرحمن خان بود و ظاهرا حرف او به واسطه اين قبوضات و قدغن

ص: 111


1- . تكليفى بر او نيست.
2- . عبد الصمد ميرزا عزّ الدوله پسر سوم محمد شاه قاجار در سال 1261 ق متولد شد. وى دوبار به حكومت قزوين، يكبار به حكومت زنجان، يكبار به حكومت بروجرد، سه بار به حكومت همدان، يكبار به حكومت ملاير و تويسركان و نهاوند منصوب شد. عزّ الدوله در سال 1302 ق به وزارت عدليه عظمى انتخاب گرديد. وى در سال 1348 ق در همدان درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد دوم، ص 268

دولت كه ملك بيع شرطى را ديگران خريد و فروش نكرده باشد بنده ملك خود عبد الرحمن خان را واگذار به او كردم. اسباب گله شاهزاده شد. جواب حسابى و صريح به خدمتشان از روى انصاف عرض شد. اين بود كه به عرايض بنده متقاعد نشده به خدمت جنابعالى اظهار كرده، سركار آقايى از حالت نواب عزّ الدوله آگاه مى باشند كه در حرف حسابى و عرايض منصفانه كه به خدمتشان مى شود، توجه درستى ندارند و چيزى را كه خود متقاعد به او شده اند يا حقيقت باشد يا اشتباه پيروى و توجه زياد را در همان عقيده خود به اصرار دارند.

چون دانستم كه متصل اسباب دردسر خواهد شد ملك را و محصول او را ضبط و به كدخداى دهكده سپردم. به عبد الرحمن خان هم قدغن كردم يا خودش يا وكيلش بيايد تهران اسناد خودش را نشان بدهد و به ديوانخانه مباركه عرض حال خود را در اسناد خود بيع شرطى و غيره نموده باشد. شاهزاده عزّ الدوله خودش جوابى و حرفى دارد بفرمايند يا رمضان خان كه ملك بيع شرطى را به شاهزاده داده جواب بگويد. به هر قسمى كه حكم مجدد درباره هركس مقرر فرموده اطاعت شود معلوم است كه آنچه انصاف است مقرر مى فرمايند.

مهر: فرمانفرما 1294

109 نامه نصرت الدوله درباره مواجب محمد حسن خان- 1294 ق

فدايت شوم مبلغ يك هزار و كسرى از بابت مواجب مقرب الخاقان محمد حسن خان در دستور العمل همدان نوشته شده است و سه ماه است كه بنده محل او را عليحده بى عيب به موجب قسط در نزد مباشرين گذاشته و منتظر رسيدن آدم او و اظهار او بودم كه الى حال نزديك به حركت كردن اين بنده است اثرى ظاهر نشده، اگر از ديوان محل ديگر گرفته است، پول چرا نزد مباشر باشد و بماند مقرر مى فرمايند براى خزانه بفرستم. اگر بايد به خودش برسد، چرا آدم نفرستاده اظهار نمى نمايد؟ صيد از پى صيّاد دويدن مزه دارد، كه بنده فرياد مى كنم كه صاحبان حقوق پولشان موجود است بيايند بگيرند و آنها اقدام ندارند. رسيدگى فرموده به هر قسم كه مقرر مى فرمايند اطاعت شود و بى جهت پول در نزد مباشر چرا بماند زياده عرضى ندارد.

اگر بايد به محمد حسن خان بدهند مقرر فرمايند تا آدمش بيايد گذشته و آينده را بگيرد يا به هركس كه رجوع مى كند دريافت دارند، زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

ص: 112

110 نامه نصرت الدوله مبنى بر درخواست اعطاء شمشير يا خلعت به كامران ميرزا پسر معين الدوله- 1294 ق

فدايت شوم حضرت اشرف ارفع والا ظل السلطان روحى فداه كه تشريف فرماى فريدن شده بودند، نوشته بودم كه كامران ميرزا (1) به حضور مباركشان مشرف گردد و لازمه چاكرى خودش را و اين بنده را بعمل آورده باشد. دو دستخط مبارك به سرفرازى بنده مقرر فرموده بودند، هردو را در جوف پاكت فرستادم كه به ملاحظه جنابعالى رسيده باشد. كامران ميرزا انصافا جوان لايق و قابلى بوده و بسيار به درستكارى رفتار كرده. پارسال اعليحضرت شاهنشاه روحنا فداه به لفظ مبارك وعده شمشيرى كه به رسم خلعت او باشد مقرر فرموده بودند كه مفتخر باشد و الى حال بنده هم در اين باب عرض و جسارتى نكرده بودم. الحال اين استدعا را بواسطه تصديق و رضامندى ولينعمت زاده خودم از خاكپاى مبارك مى كنم كه در معنى حواشى خود حضرت والا ظل السلطان روحى فداه مى باشد كه جنابعالى استدعا كرده خلعت او را كه شمشيرى باشد به كامران ميرزا مرحمت فرمايند كه اسباب تربيت و تشويق او در خدمات ديوانى بيشتر شده باشد و مفتخر و اميدوار گردد. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

حاشيه سند: شمشير مناسبت ندارد خلعتى بدهيد.

111 نامه نصرت الدوله درباره شكايت رعاياى املاك خالصه ملاير مبنى بر دريافت ماليات اضافه از آنان- 1294 ق

هو، فدايت شوم تلگرافى فرموده بودند به ميرزا سيد ابراهيم مستوفى كه ملايرى ها و رعيت خالصه عرض كرده اند تومانى يك هزار و پانصد علاوه از ماليات نايب الحكومه از ما دريافت كرده است، چون صورت جوابى كه رعاياى خالصه عرض كرده بودند ملاحظه شد، لازم دانست اين فقره را عرض كند كه ملاحظه فرمايند. رعيت خالصه هنوز ماليات حسابى خود را به نايب الحكومه نداده اند و او از خودش محض خدمت كارگشايى كرده و مى كند كه رعايت از رعيت شده باشد و مبلغ كلى هم كه ميرزا باقر رسم برده است، نصف آنرا رعيت نتوانسته اند بدهند. آنرا

ص: 113


1- . نگاه كنيد به سند شماره 93

نايب الحكومه از خود داده است كه بعد مرورا دريافت نمايد. با اين حالت ملاحظه فرمايند عرايضى كه ملايرى ها مى نمايند اغلب مثل همين تومانى يك هزار و پانصد است كه ابدا حقيقت ندارد و به اشتباه و مغلطه و مفسده مردم بيكار فضول بايد چه مرارتها كشيد و چه دردسرهاى بى جهت بايد به جانب بندگان آقا مدظله بدهند و آخر هم نگذارند زحمتى كه كشيده مى شود معلوم بشود.

مهر: فرمانفرما 1294

پشت سند [پاسخ]: از ميرزا سيد ابراهيم زياده بد مى گويند و بد مى نويسند. خودتان رسيدگى كامل نماييد مردم را زير لگد اينجور اشخاص نيندازيد.

112 نامه نصرت الدوله درباره انتظام امور ولايات مركزى و پرداخت منظم اقساط ولايات- 1294 ق

فدايت شوم امورات ولايات مركزى به فضل الهى و از توجهات اعليحضرت شاهنشاه روح العالمين فداه در نهايت انتظام است و بهيچوجه عيب و نقصى ندارد. قسط هم متصل در هر هفته فرستاده مى شود. در اين هفته به قدر هزار تومان هم باز موجود بود و چون كم بود و مراتب هم وصلت نداد از پسته ديگر كه تنخواه زيادتر مى شود، قسط را انفاد خواهم داشت و ساير مطالب ولايتى از قرارى است كه در رقعجات جداگانه تماما عرض شده است و منتظر جواب همه آنها مى باشد كه به هرچه مقرر فرمايند از آن قرار اطاعت نمايد. از مرحمت جنابعالى الى حال در ابواب جمعى بنده يك دزدى و راهزنى و خلاف قاعده رو نداده است. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

113 نامه نصرت الدوله درباره انتخاب حاجى ذوالرياستين به جانشينى حكومت همدان- 1294 ق

فدايت شوم براى رسيدگى امور همدان در غياب خودم قرار درستى لازم بود كه داده شود و اين انتظام كماكان برقرار شود. حاجى ذو الرياستين كه معروف خدمت اولياى دولت مى باشد مرد معقولى

ص: 114

بنظرم آمد و در اين مدت هم به سبك و سليقه بنده نصرت و بلديت به هم رسانده بود و مردم و اهالى نظام كه از همه عمده تر بود و اكثر اوقات اسباب حرف و قيل و قال از اينها به عمل مى آمد، آنها هم نهايت خوشنودى را از او داشتند، در همدان گذاشته و مأمور اين خدمت كرده كه با كمال درستكارى و معقولى انشاء الله راه رفته و مردم دارى كرده باشد و خود را در حضور اولياى دولت روسفيد سازد. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

114 نامه نصرت الدوله مبنى بر اظهار رضايت از پيشكار خود ميرزا رضا قلى وزير- 1294 ق

هو، فدايت شوم فرداى يوم شنبه دهم از ملاير به عراق مى روم. مقرب الخاقان ميرزا رضا قلى وزير بروجرد را مى فرستم كه پنج شش روزى به عمل آنجا رسيدگى نمايد، عراق بيايد. از زحمات و درستكارى و بيطمعى اين بيچاره امسال زياده از آنچه مقصود بود راضى و خوشنود هستم و كمال امتنان از جناب آقايى دارم كه چنين آدم با كفايت صديقى را به پيشكارى من مرحمت فرمودند. امسال جان ما در اين ولايات خراب تلف شد. بحمد الله تعالى از توجه جناب آقايى در وصول ماليات و نظم ولايات شرمسارى حاصل نكرده ام. تا اول محرم انشاء الله جميع كارها را اتمام مى كنم به آستان مبارك مشرف مى شوم تا خدمت و صدق نوكرى من در حضرت ولينعمت كل روحى فداه معلوم شود. انشاء الله پوشيده نخواهند ماند. انصاف و مروت ملوكانه انشاء الله تلافى خواهد كرد.

مهر: فرمانفرما 1294

115 نامه نصرت الدوله در خصوص طلاشويى همدان- 1294 ق

فدايت شوم چاپار پسته وقتى رسيد كه بنده در حركت بودم. همه نوشتجات را نتوانستم بخوانم و جواب عرضه دارم. جواب همه را بزودى انشاء الله عرض مى كنم يك فقره طلاشويى همدان لازم بود كه جواب عرضه دارم مبلغ ششصد تومان مقرر فرموده بودند كه بايد به ديوان بدهند. با همه

ص: 115

مخارجات او اين مبلغ عايد نخواهد شد. وانگهى الحال از همدان نوشته بودند نوعى برف آمده، رودخانه يخ كرده كه امكان حركت و كار كردن براى احدى نخواهد بود و موقع هم بكلى گذشته انشاء الله هنگام شرفيابى عرض اين فقرات را نموده قرار طلاشويى را هم در حضور خودتان مى دهم كه به هر قسم ختم و تمام شد اقدام شود. زياده عرضى ندارد. و السلام

مهر: فرمانفرما 1294

116 نامه نصرت الدوله درباره استعفاى خود از حكومت ولايات مركزى- 1294 ق

فدايت شوم بر اين بنده واضح و يقين است كه جنابعالى هرگز در بزرگى و آقايى تكاليفى را كه از قاعده خارج باشد بحمد الله به احدى نمى فرماييد، خاصه به اين بنده كه خوب و بد، زشت و زيبا، صحيح و غلط آنچه هست راجع به خود جنابعالى است. دخلى به بنده ندارد و مسلم است اين فرمايشاتى كه درباره حكم فرموده بودند از باب اين است كه او و وسايط او را ساكت و خشنود فرموده باشند موقتا و الّا آن خواهش ها و حرفهاى آنها را جنابعالى مى دانند از براى قاعده و مأخذ و كاردانى است. تكليف حاليه بنده هم همين بود كه آن جوابها را عرض كنم. سه ماه الى چهار ماه به وعده تعهدات بنده مانده است و در ماه شوال از همدان حركت خواهم كرد كه ملاير و بروجرد و عراق اقساط همه را پاك نموده و حسابشان را روشن كرده انشاء الله كم كم عازم آستان مبارك باشم و خدمات خود را عرضه دارم. بعد در كل ولايات مركزى خدا گواه است امتنان هم خواهم داشت كه به هركس ميل دارند و صلاح مى دانند واگذار فرمايند و يقين استعفا خواهم كرد. حساب دادن ده ولايت خراب كار مشكلى است و آش دهن سوزى نيست كه اصرار در حكومت اين ولايتها داشته باشم و ثمرى براى بنده جز بدنامى و زحمت زياد ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

117 نامه نصرت الدوله در خصوص ارسال مبلغ هزار تومان بابت قسط بروجرد- 1294 ق

هو، فدايت شوم با اين چاپار از بابت قسط بروجرد مبلغ يك هزار تومان برات تجارتى بسته شد و ارسال

ص: 116

گرديد كه هر نوع امر و مقرر فرماييد تحويل خزانه عامره شده سند خرج ديوانى به عاليجاه ميرزا آقا داده شود. به جهت استحضار خاطر مبارك جنابعالى لازم بود، عرض شد.

مهر: فرمانفرما 1294

118 نامه نصرت الدوله مبنى بر درخواست جلوگيرى از ارسال احكام و نامه هاى همدان از طريق بروجرد- 1294 ق

هو، فدايت شوم دو دفعه است پاكت مرقومات جنابعالى را برده اند بروجرد و از بروجرد به همدان آورده اند كه مى بايست به قانون پسته روز پنجشنبه احكامات و مطالب برسد. از جمله پاكت اين دفعه به روزى كه دوشنبه بود عصر رسيد و با كمال عجله جوابها را تاكنون كه ظهر روز سه شنبه است عرض كردم. اين طور خيلى كار را پس مى اندازد. هردفعه ده روز تفاوت مى كند و موجب عسر و حرج مى شود. استدعا دارم قدغن صريح فرمايند كه پاكت همدان را با پسته خود همدان روانه دارند كه به قانون معمول روز پنجشنبه برسد و احكامات زيارت شود. معلوم است قدغن اكيد خواهيد فرمود.

مهر: فرمانفرما 1294

119 نامه نصرت الدوله مبنى بر تكذيب خبر ضرب هشتصد هزار تومان پول تقلبى در ضرابخانه همدان- 1294 ق

فدايت شوم در باب پول قلب ضرابخانه همدان به عرض حضور همايون روحى و روح العالمين فداه رسيده است كه هشتصد هزار تومان پول قلب سكّه شده است و با اطلاع و اجازه مخلص بوده است و گفته اند هشت هزار تومان من خودم گرفته ام و سه هزار تومان مقرب الخاقان ميرزا رضا قلى وزير و اجزاى من گرفته اند. عريضه به حضور همايون به قيد التزام عرض كرده ام و خدمت جناب آقايى هم اين عريضه پا به مهر را مى سپارم كه اگر من مادامى كه در همدان بودم در اين فقره اطلاع به هم رسانده ام و يا چيزى خودم و كسانم گرفته اند دست و زبانم قطع و خونم در هدر و آنچه دارم ديوان ضبط كنند و مرا با عيالم از ايران اخراج فرمايند، زيرا كه خيانت از اين بالاتر نمى شود كه ولى نعمت كل مرا به اين درجه و مقام برساند و از ابتداى دولت، روزافزون تا

ص: 117

حالا به حكومت هاى بزرگ و مشاغل عمده مأمور فرمايند و به لقب فرمانفرمايى ملقب شوم و به ايالت ده ولايت مفتخر گردم، در سر پيرى چنين خيانت بزرگى از من بروز كند. مرا به كار ضرابخانه چه مدخليت و رجوعى بود. آدم معير الممالك به همدان آمد تعليقه جناب آقايى را كه به من مرقوم فرموده بودند آورده كه محمد كاظم بيك فراشباشى معير الممالك مى آيد، ضرابخانه را ببندد و حاجى ميرزا عبد الله معير و حاجى فتحعلى را بياورد و محمد كاظم بيك در ساعت ورود خانه حاجى ميرزا عبد الله رفت. حاجى فتحعلى را هم آنجا برد هردو را حبس كرد.

ضرابخانه را هم خودش بست و من ابدا اظهارى نكردم. بعد از چند روز حاجى فتحعلى را مرخص كرد. حاجى فتحعلى گفت همه ساله رسم آنها اين است كه در وسط سال اسبابى فراهم مى آورند كه مداخلى كرده باشند و با محمد كاظم قرار داديم، برادر حاجى ميرزا عبد الله را تهران بفرستيم، وجهى تقديم نماييم. چون مشار اليه تحويلدار اقساط ولايات مركزى بود، من در اين باب خدمت جنابعالى نوشتم كه به اين خيال حضرات را خواسته اند، اگر واقعا در پول ضرابخانه عيبى هست، چنانچه اذن مى دهيد بعد از اين ضرابخانه كار بشود من مراقبت مى كنم كه به عيار تهران سكّه كنند و اگر خود آنها را هم خواستند، جناب حاجى فتحعلى را از بابت ابوابجمعى اقساط مى كنم و او را روانه مى نمايم جواب در رقعه دولتى رسيد كه حكم صريح شد ضرابخانه را ببندند، ديگر متعرض فرستادن آنها نشده بودند. تاريخ رقعه جمادى الثانيه است و من اول ربيع الثانى همدان رفتم در اين دو سه ماه چقدر پول سكه شده است كه هشتصد هزار تومان پول قلابى به هم رسيده است؟ بعد از چندى شنيدم محمد كاظم بيك را معير الممالك خواست، رفت، معلوم شد مقصود بعمل آمده حاجى فتحعلى هم با جمعى به خيال عتبات حركت كرده بودند، پنهان هم نرفت، فرار هم نكرده و از قرارى كه از تهران نوشته بودند در آنجا هم شهر شايع است كه هشتصد تومان تقديم و خدمت كرده بودند و محمد كاظم را خواستند. اگر من اطلاع از اين پول داشتم و به اين واسطه دينارى خودم و اجزايم گرفته ايم و مرتكب اين خيانت شده ام، همان است كه ملتزم گرديده ام بايد نفى بشوم و از ولايت ايران نفى گردم كه منتسب دولت بعد از شصت و دو سال عمر از اين غلطها و خيانتها به ولى نعمت خودش كه اينقدر التفات و مرحمت و امتيازات ديده است بكند و اگر در جواب عريضه من مجددا حكمى شده باشد كه آنها را بفرستم، نفرستاده باشم مقصرم دليلى از اين واضح تر نيست كه محمد كاظم را چرا احضار كردند و ديگر متعرض آنها نشدند؟ من كه زياده از يك كاغذ آن هم به آن مضامين ننوشته بودم.

به جهت اطمينان خاطر جناب آقايى عرض مى كنم، اگر من مرتكب اينكار شده باشم، نطفه ام از

ص: 118

حرام بسته شده است و تخم وليعهد نيستم. با همه خدمات و زحمات كه امسال كشيدم و اقساط را به قبل از موعد رساندم، اگر سزا و جزاى من اين است كه به عوض ديگران من بعد از پنجاه سال نوكرى مؤاخذه و متهم باشم، معلوم است بخت از من برگشته است، با تقدير خدا چه مى توان كرد. (رضا بقضاءالله و تسليما لامره)

مهر: فرمانفرما 1294

1 نامه نصرت الدوله درباره اقدامات قابل تقدير ميرزا رضا قلى مستوفى وزير مركزى در وصول ماليات ديوانى و درخواست اعطاء خلعت به نامبرده- 1294 ق

فدايت شوم لازم شد كه از حالت خدمتگذاران صديق عرضى كرده به اسم از جمله مقرب الخاقان ميرزا رضا قلى مستوفى كه وزير مركزى است به سر مبارك جنابعالى نوعى در خدمت ديوان و وصول ماليات ديوانى او را به صداقت و دلسوزى ساعى ديده ام كه الى حال كسى را به اين قسم ها نديده و به جا نياورده ام. بهيچوجه تربيت جنابعالى را متروك نكرده و به طاق نسيان نگذاشته است كاشكى ده نفر ديگر هم اين قسم ها براى آسودگى خودتان تربيت فرماييد كه اسباب آسودگى خودتان فراهم آمده باشد و به سر مباركت قسم كه از شدت دلسوزى و مقدم داشتن ماليات و قسط ديوانى الى حال نگذاشته است كه مواجب خودم را تماما وصول كرده دريافت نموده باشم. اينكه استدعاى خلعتى براى او كرده بودم او را مستحق و سزاوار دانسته و عرض كردم و اميدوارم كه اين استدعاى مرا قبول فرموده باشند. آخر سال است و مردم گرسنه و بى چيز. وصول ماليات كمال سختى را دارد. الحال هرچه به حكام و پيشكاران و مباشرين از اولياى دولت تقويت ها شود و مرحمت فرموده باشند، سزاوار و بجا خواهد بود. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

نامه نصرت الدوله مبنى بر ارسال اقساط مالياتى ولايات مركزى- 1294 ق

هو، فدايت شوم چند روز است كه بواسطه زكام شديدى كه عارض شده، نتوانستم به خط خود عريضه

ص: 119

عرض كنم. اكنون كه چاپار شانزدهم روانه است مبلغ هفتصد و نود و شش تومان و كسرى تنخواه از بابت قسط روانه شد كه هرطور مقرر مى فرمايند به خزانه عامره و غيره تحويل بدهند و سند خرج بگيرند. چون با هر چاپار لامحاله تنخواهى كه موجود بود روانه داشته لهذا اين مبلغ هم حالا حاضر بود انفاد داشت. انشاء الله بعدها هم هرقدر ممكن و موجود شد با چاپار هفته آينده ارسال خواهد داشت. گويا قسط هيچ ولايتى به اين سهولت و ترتيب نرسيده باشد و لكن چه فايده كه اينجور خدمت را با حالت سايرين فرقى نيست. خدمات بنده آخر به هدر خواهد رفت و در جزو سايرين محسوب خواهد شد. به هرحال اواسط شوال را انشاء الله از همدان حركت نموده به ملاير و بروجرد و عراق مى روم كه معاملات آنجا را پاك نموده و دو ماه به آخر سال مانده شرفيابى حاصل نمايم و خود را انشاء الله از اين مخمصه خلاص كنم و آسوده بشوم به شكرگذارى و دعاگويى مشغول باشم. عمل همدان تمام شد و حسابهاى آنجا را تفريغ كردم.

ساير را هم خود مى روم يكى يكى تمام كرده شرفياب مى شوم.

مهر: فرمانفرما 1294

نامه نصرت الدوله در خصوص دستگيرى سه نفر الواط در اصفهان و اعزام آنها به همدان- 1294 ق

هو، فدايت شوم در باب چند نفر از الواط و مقصرين خوانسارى كه چندى قبل مقرر شده بود حضرت اقدس والا ظل السلطان روحى فداه قدغن فرمايند در فريدن و خاك اصفهان آنها را دستگير نمايند، اين روزها سه نفر از آنها را حضرت معظم اليه با قراول مستحفظ لازمه به همدان فرستاده بودند و به سزاى خودشان خواهند رسيد. به جهت استحضار خاطر مبارك عرض شد. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

123 نامه نصرت الدوله در خصوص رسيدگى به شكايت و مرافعه ملكى تعدادى از اهالى همدان- 1294 ق

هو، فدايت شوم تعليقه مطاعه صادر فرموده بودند كه محمد حسين بيك نام معارض شده است كه ملكى

ص: 120

است در تصرف دارند و حالا بعضى اشخاص مدعى شده اند و اسناد ادعاشان از بيست و پنج سال قبل است. اين فقره را خلاف عرض كرده اند. سه دانگ آن ملك كه منتقل به سه نفر اشخاص معتبر هستند حاجى ابراهيم و حاجى اسماعيل و كربلايى جعفر اسنادى كه از سابق داشتند با وصف اينكه معتبر و صحيح بوده است باز محل اعتنا واقع نشده با همان آقا بيك نام كه محمد حسين بيك و محمد صادق مدعى هستند از او ملك خريده اند به مرافعه رفته بعد از مرافعه نيز حاجى ابراهيم و آن دو نفر ديگر حكم شرعى صادر نموده اند كه بهيچوجه محل شبهه نيست و از جميع علماى همدان در اين باب حكم صريح ملاحظه شده است و سه دانگ ديگر را هم چون محل حرف بود قرار داده شد در تصرف هيچ يك نباشد. هم آقا بيك اينجا حاضر است و هم محمد صادق رجوع به مرافعه شده است ولى باز در باب اين سه دانگ هم مشكل است آقا بيك بتواند ثابت نمايد. در هرحال معامله محمد حسين بيك و محمد صادق مستند به صحت شرعى نبوده و نخواهد بود. هر عملى با او كرده اند تدليس بوده است. بعد از آنكه مرافعه اين سه دانگ ديگر هم تمام شد مراتب را مجددا عرض مى نمايم.

مهر: فرمانفرما 1294

124 نامه نصرت الدوله درباره امنيت ولايات مركزى و ارسال اقساط ديوانى- 1294 ق

فدايت شوم از امورات ولايات مركزى استفسار فرمايند، بحمد الله آنچه لازمه انتظام و آسودگى است، حاصل است، كمال امنيت و رفاهيت براى جميع مردم موجود مى باشد و از جان و مال كلا مشغول دعاگويى وجود مبارك اعليحضرت شاهنشاه روح العالمين فداه مى باشند و اين عرض كه مى كنم على الرسّم نيست. از خارج هم تحقيق فرمايند صدق و حقيقت او معلوم خواهد شد.

خود اين بنده هم مشغول رساندن حقوقات مردم و غيره مى باشد. اميدوارم چنانچه عرض كرده ام دو ماه به آخر سال مانده دينارى از حقوقات احدى باقى نمانده باشد، اقساط ديوانى را هم لله الحمد در شش ماهه پرداخته و تمام كردم، به موجب صورت حسابى كه فرستاده شد و همه از روى اسناد و احكام صريح دولتى بود، سه هزار و كسرى باقى قسط خزانه بود كه مبلغ يك هزار تومان انشاء الله اين روزها انفاد مى شود و حكم ساختن طويله اسبان توپخانه ملاير را فرموده اند، آن هم مبلغى مى شود و چهار ماه به آخر سال مانده باز هم هزار قسم مخارج را حكم

ص: 121

خواهند داد. ديگر حق و حسابى با بنده ندارند. انشاء الله هنگام شرفيابى كه به محاسبه كل شروع مى شود اگر هرچه و هرقدر هم كه باقى بنده باشد نقد اطاعت خواهد شد و از قرارى كه معلوم مى شود جناب اجل اشرف سپهسالار اعظم از جهت تقديمات حضور مبارك براتى خواهند داد كه تنخواه بگيرند. او هم كه علاوه شود زياد حساب حاصل مى شود و دينارى ديگر باقى دار نخواهم بود. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

125 نامه نصرت الدوله در خصوص ضرورت بازگردانيدن سررشته دار بختيارى به محل ماموريت خود (بختيارى) 1294 ق

هو، فدايت شوم عاليجاه ميرزا على اكبر سررشته دار بختيارى كه اسناد مأخوذى مقرب الخاقان حكيم الممالك را به دار الخلافه آورده بود قريب پنج ماه است در آنجا معطل شده و محاسبه سنه ماضيه بروجرد چون راجع به خود حكيم الممالك است و معطلى عاليجاه مشار اليه در تهران بى ثمر است و آدم فقيرى است استطاعت توقف و مخارج دار الخلافه را ندارد و اينجا هم بواسطه ربط كلى كه از عمل بختيارى دارد، بودن او در بختيارى لازم است. به جهت استحضار خاطر مبارك عرض شد كه آمدن او محض آوردن اسناد مأخوذى حكيم الممالك بود و اطلاعات لازمه خود را هم البته از بابت عمل سنه ماضيه به عرض رسانده است. ديگر ماندن او لزومى ندارد. هرگاه عرايض مشخصى داشته باشد مقرر فرمايند در حق او التفات و مرحمت شده و مرخص فرمايند زود مراجعت نمايد بيايد.

مهر: فرمانفرما 1294

126 نامه نصرت الدوله درباره رسيدگى به دعاوى اهالى ولايات مركزى و غير ضرور بودن مامور مخصوص در همدان با وجود خود نصرت الدوله- 1294 ق

هو، فدايت شوم حالت ولايات مركزى از بابت رسيدگى به عرايض و مطالب سابق و لاحق مردم بر خاطر مبارك واضح و روشن است كه بحمد الله بى غرض و طمع فروگذار نشده و نمى شود. از هر ولايت ماه به ماه روزنامه و وقايع و اتمام عمل عارض معروض انفاد حضور مبارك مى شود.

ص: 122

اينكه عاليجاه رستم خان تفنگدار مأمور نواقص عرايض صندوق بود و اينجا معطل شده است، آنچه مطالب حسابى و دعاوى به قاعده است، رسيدگى شده و قطع شده است. رستم خان باشد يا نباشد فرقى ندارد. آنچه عرايض متفرقه و ادعاهاى كهنه و بى پاست كه هرگز تمام نشده و نخواهد شد. لزومى ندارد مأمور مخصوص داشته باشد و مثل رستم خان آدمى كه مبلغى مخارج دارد مال و آدم زيادى همراه اوست. آدم عاقل درستى هم هست و لكن اين مأموريت و اين مطالب كهنه كفاف گذران او را نمى دهد و فايده اى براى او ندارد. وانگهى اغلب و اكثر ولايات مأمور صندوق موقوف است و ولايات مركزى هيچ جا ندارد. آنجاها كه نواب بنده هستند مأمور صندوق ندارد و اتمام عرايض مردم را به قاعده روزنامه اى مى فرستد، بطوريكه چند دفعه در ديوان عدالت و غيره محل توصيف و تحسين هم شده است كه رسيدگى درست كرده و خوب انجام داده اند. در اين صورت همدان كه خود اين بنده اقامت دارم چه مناسبت دارد كه مأمور مخصوص داشته باشد كه اسباب زحمت باشد و براى خود او هم فايده عايد نداشته باشد. هر گاه صلاح بدانند مقرر فرمايند مشار اليه احضار بشود عرايض مردم را خود رسيده تمام كرده و خواهم كرد. مكرر در باب كتابچه عرايض اين ولايات خاصه عراق را كه عاليجاه ميرزا على اكبر خان به ديوانخانه عدليه فرستاده بود كمال تحسين را نموده بودند. همچنين از بروجرد به همه جا قدغن شده ماه به ماه روزنامه خود را به ديوانخانه عدليه روانه مى نمايند. در همدان هم كه خود هستم و رسيدگى خواهم كرد ديگرچه لازم به مأمور است.

مهر: فرمانفرما 1294

127 نامه نصرت الدوله در خصوص شرارت چند نفر در اطراف كنگاور و اسدآباد و دستور دستگيرى اشرار- 1294 ق

هو، فدايت شوم چند روز قبل تعليقه مطاعه شرف صدور يافته بود كه به عرض رسانده اند. فتح الله خان چاردولى در اطراف كنگاور و اسدآباد مشغول شرارت است. اشرار و الواطى دور او هستند بايد با خود او گرفته شده و اموال كنگاورى استر داد بشود و التزام سخت گرفته كه ترك هرزگى نمايد.

چون اطلاع درستى از جا و مكان و حقيقت احوالات او نداشت، مراتب را با آدم مخصوص، با سواد تعليقه مطاعه به خانبابا خان فرستاده و نوشتم كه به هر نوع گرفتن او ممكن است، اطلاع بدهند. شرحى جواب نوشته بود ملفوف عريضه ارسال حضرتعالى شد. همه قسم آوردن او

ص: 123

ممكن است. با چاپار آينده آنچه دستور العمل و حكم صريح مرقوم فرمايند، از آن قرار مأمور و محصل مى فرستد و او را بدست مى آورد.

مهر: فرمانفرما 1294

حاشيه سند [پاسخ نامه]: به خانبابا خان ملفوفه فرمان در گرفتارى فتح الله خان نوشته شود و به نصرت الدوله هم نوشته شود كه حكم ارسال شد. حكم را پيش نصرت الدوله روانه دارند.

128 نامه نصرت الدوله درباره بارش شديد باران در همدان و ملاير، وضعيت زراعت ولايات مركزى و وقوع دزدى در گردنه قم- 1294 ق

فدايت شوم چاپار عازم بود، عرض مختصرى لازم. از همدان الى ملاير باران كه بدتر از طوفان و باد شديد چهار موجه پوست همه را درآورد و صدمه زيادى زد و متصل باز مى بارد كه جمع صحرا و بيابانها را سيل و آب برداشته خسارت زيادى از باغات و قنوات و عمارات و خرمنهاى مردم زده، معهذا اين بنده مشغول خدمات ديوانى و پاك و پرداخت نمودن محاسبات است. همه را به ملاير خواسته بودم كه به همه جا سمت است. كارشان تمام شود. نايب الاياله انوشيروان ميرزا چند روز است كه مريض شده و ناخوشى سختى عارض گشته كه سه روز است ميرزا ابو القاسم حكيم خود را هم فرستاده ام تا مقدر چه باشد. اندكى براى تأخير محاسبات ناخوشى ايشان مايه اوقات تلخى شده است. انشاء الله صحت مى يابد و تلافى تعويق چندروزه محاسبات و عمل ديوانى خواهد شد. لله الحمد همه جا منظم است و بهيچوجه از دزدى و شرارت و خلاف قاعده اثرى نيست. كلا دعاگوى وجود مبارك ولينعمت كل روحى فداه مى باشند و امور زراعت ملاير بسيار خوب و منظم است و بسيار به دقت و اهتمام باز مشغول مى باشند. حتى كرتيل آباديها كه بعد از ورود اينجا و قرار داد شاهزاده وزير علوم همه را از ماليات خودشان محسوب داشتند و نهايت مهربانى را ديدند و اذعان به محرك و تحريك كردن آنها نموده به اميدوارى تمام مشغول زراعت و دعاگويى هستند و بهتر از همه جا در آنجا زراعت شده است. يك فقره دزدى در گردنه قم شده بود. گويا نسبت او را به خاك عراق داده بودند. الحمد لله در خاك مركزى اسم دزدى و خلاف متروك شده است و محل تعجب شد و نايب الحكومه قم شرحى از چند نفر دزد كه نسبت قتل هم به آنها داده بودند، اظهارى نموده، در همدان يك نفر از آن دزدها را گرفته محبوس كردم ديروز به موجب حكم آقاى نايب السلطنه روحى فداه كه نايب الحكومه قم

ص: 124

فرستاده بود، نوشتم در همدان او را تسليم به مأمورين كرده قبض دريافت دارند. غير اين قسم اگر عرض كرده باشند خلاف بوده است. زياده عرضى ندارد.

مهر: فرمانفرما 1294

نامه نصرت الدوله در خصوص مطالبه ناصر الدوله از نايب الحكومه اراك به عنوان تقديم حضور- 1294 ق

هو، فدايت شوم جناب جلالت مآب اجل اشرف امجد سپهسالار اعظم دام اقباله حكم فرموده اند فرزندى ناصر الدوله هزار و سيصد و شصت و سه تومان به اسم تقديم حضور سنه سيچقان ئيل عراق از نايب الحكومه با كمال تشدد مطالبه مى نمايد و حال آنكه سيچقان ئيل عراق موافق مفاصايى كه در دست است، دينارى باقى ندارد. در سيچقان ئيل، چهارده هزار و هشتصد و هشتاد و هشت تومان وجه نظام از عراق پرداخته شده كه به موجب قبض اين مبلغ به خرج مفاصا آمده است.

يك فقره سيصد و بيست و دو تومان مواجب عمله اصطبل بود كه از خرج عراق برگردانده، حواله ملاير شده بود، از آنجا دريافت نمودند و سيچقان ئيل عراق باقى ندارد و معلوم نيست هزار و يكصد و شصت و سه تومان از چه بابت مطالبه مى شود و از كجا بايد داد؟ اگر از بابت ماليات امساله عراق بايد داد، اولا حكم لازم دارد. ثانيا چون از معامله امساله هم ديوان از عراق طلب ندارد، از مواجب و مقررى شاهزادگان و غيره كسر خواهد شد. لازم بود مراتب به جهت استحضار خاطر جناب بندگانعالى عرض بشود كه تفصيل از اين قرار است و فرزندى ناصر الدوله بسختى مطالبه مى نمايد. خدمت جناب جلالت مآب اجل اشرف دام اقباله نيز تفصيل را عرض كردم كه مستحضر باشند. سيچقان ئيل عراق دينارى باقى ندارد و اين هزار و يكصد و شصت و سه تومان بلامحل و مطالبه اش به غير حق است. حال هرطور مقرر مى فرمايند اطاعت مى شود.

مهر: فرمانفرما 1294

حاشيه سند: معلوم نيست چه پولى است؟ معين نموده بعرض برساند.

پشت سند: جواب از وزارت جنگ داده شده است. جواب ندارد.

ص: 125

1 نامه نصرت الدوله درباره تنبيه سارقين در گلپايگان و خوانسار و استرداد كليه اموال مسروقه- 1294 ق

هو، فدايت شوم در باب اموال مسروقه چند نفر گلپايگانى و خوانسارى و غيره كه تفصيل آن سابق عرض شده مال مردم را هم گرفته و داده بودند. مرقوم و مقرر شده بود كه آن عريضه از لحاظ نظر انور اقدس اعلى گذشته امر قدر قدر صادر گرديده كه در گرفتن مال مردم غفلت و از تنبيه سارقين اغماض نشود. لازم شد مجددا عرض نمايم كه چون در اين اوقات ميرزا آقا در جزو مطالب خود نوشته بود كه در تهران مى گويند از جمله صاحبان مال تبعه روسيه نيز هست، لهذا مخصوص به انوشيروان ميرزا و كامران ميرزا حكم مجدد فرستادم كه مبادا در ناتمامى اموال مردم خاصه اگر تبعه خارجه باشد كوتاهى يا در حبس و سياست دزد اهمال كنيد. اكنون انوشيروان ميرزا مشروحاتى در اين فقره جواب نوشته است و صورت صاحبان مال و مقدار مال مسترد شده و صورت قبض آن آقا ابو القاسم تاجر و قسم نامه جناب ميرزا هدايت الله مجتهد گلپايگانى و غيره را فرستاده بود. از اينكه شايد مطالعه تمام آنها اسباب دردسر جنابعالى باشد، نزد ميرزا آقا فرستاده شد كه هريك را كه لازم بداند و بخواهند به نظر مبارك برسانند و خاطر جنابعالى آسوده باشد كه دينارى مال مردم بر زمين نمانده از سارقين هم تنبيه خوب به عمل خواهد آمد.

مهر: فرمانفرما 1294

131 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره اسناد حساب سنواتى آذربايجان- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد در باب حساب سنواتى آذربايجان اين بنده كه بى جهت سندهاى اينجانب در نزد مقرب الخاقان امين جيره مانده است و سند جناب مستوفى الممالك را نزد شما فرستادم كه به امين جيره بدهيد و سندهاى مرا گرفته ارسال داريد الى حال نفرستاده ايد با اين كه شما با كثرت مشغله هيچ وقت فراموش كار نبوده ايد نمى دانم در اين مرحله چگونه است كه از طالع من فراموش كار شده ايد كه چند بار الى حال نوشته ام و سندهاى بنده را نگرفته نفرستاده ايد نمى دانيد كه اينجانب از ديوان به چه شدت خوف دارم و هروقت سندى كه خالى از وجه هم باشد از ديوان داشته باشم دقيقه [اى] خواب و آرام ندارم تا چه رسد به اينكه چهار سال سند

ص: 126

خالى از وجه من در دست ديوانيان باشد معلوم است چه حالت خواهم داشت. از شما توقع دارم كه اين دفعه فراموش نكنيد و سندهاى مرا گرفته ارسال داريد. ايام عزت مستدام باد.

برات صرف دفن مرحوم خسرو خان رسيد خدا كند كه همه چاكران در زير سايه اعليحضرت ظل اللهى روح العالمين فداه به خاك روند كه ملاحظه عزت مرده آنها را مى فرمايند. ايام عزت مستدام.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

132 نامه نصرت الدوله به دبير الملك درباره نقشه قنات سه دانگه و مخارج آن- 1294 ق

سركار مقرب الخاقان دبير الملك دام مجده را زحمت مى دهد در باب قنات سه دانگه كه نوشته بوده مباشرين ملتفت اين فقره نشده بودند يكى اينكه از اين قبيل بسيار است كه مباشرين يا حالى نشده يا چشم پوشى كرده اند ديگر اينكه امسال همسايگان آن قنات بناى كار در آن قنوات حول وحوش گذاشته اند مباشرين پيش از اين كه بناى كار بگذارند تكليفى نداشتند كه اعلام و اخبارى كنند على الحساب قدغن كرده ام كه نه شاه عبد العظيمى در قنات خودشان كار كنند و نه حاجى على و به وجه حساب كردنشان گذاشته ام عبد الله خان معمارباشى را فرستادم رفت نقشه آنرا كشيد كه ديگر نتوانند حرف بزنند همان نقشه را هم فرستادم ملاحظه كنيد و آدم فرستادم مخارج قنات ديوانى را برآورد كردند دو سنگ آب از آن جارى مى شود به هزار تومان مخارج بلكه در برآورد مخارج هم كنجكاوى كرده ام و مقنى ها را روهم كشيده ام از هزار هم كمتر مى توان چيزى داد و قناتى بشود كه از همه قنوات خالصه و غير خالصه بهتر باشد حالا كار كردن همسايگان را تا آمدن موكب همايون موقوف داشته ام و نكاتى چند در آن است كه انشاء الله بعد از تشريف فرمايى موكب منصور به دار الخلافه عرض خواهم كرد و بناى كار آنجا را مى گذراند و به سرآمد همه املاك خواهد بود.

ايام عزت مستدام باد.

مهر: المتوكل على الله عبده فيروز

حاشيه شند: نقشه هم در ميان نوشتجات حاجى ميرزا محمد مانده بود فرستاده نشد از چاپار ديگر مى فرستم.

ص: 127

133 نامه نصرت الدوله درباره شايعات موجود درباره او و ضرورت برخورد مناسب با آنها جهت حفظ نظم ولايات و پيشرفت كار ديوان- 1294 ق

فدايت شوم تعليقه جات شريف زيارت شد. اينكه اظهار مرحمتى فرموده بوديد و التفات باطنى خود را مقرر داده شود به اين بنده اين فقره به هيچ وجه مشتبه نبود و نيست كه مرحمت قلبى هميشه با من داشته ايد و به خدا قسم است كه اين عرض را از روى صداقت عرض كرده و مى كنم ولى بر مردم مفسد نوعى امر مشتبه شده يا از راه افساد خود را هم مشتبه كرده و به سايرين هم شبهه انداخته اند و عرض شد كه اين مرحله با بنده نيست هرچه در اين فقرات ابراز التفات بشود كه بر مردم واضح شود سبب نظم ولايت و پيشرفت كار ديوان خواهد شد و بر جنابعالى معلوم شده كه اين بنده هميشه به صداقت عرض حال خود را بى پرده به خودتان از راه ارادت خودم نموده ام به سر مبارك قسم كه از اين حرفهاى بيهوده اگر غير از اين ارادت كيش در اين ولايت هركس بود الحال بكلى رشته همه كارش گسيخته بود اين بنده به عقيده خود كه در التفات جنابعالى مى دانستم قصورى نبود به همان دلخوشى و اطمينان و به حكمت عملى امر اين ولايت و مردم را نوعى راه برده و گذرانده است و الا از هرجهت و هرطرف اسباب بى نظمى از مفسد و مردمان نادان فراهم بود و عرض بنده اين است كه دو نفر مفسد ول گوى شديد دو تا چوب بخورند و از لفظ مبارك تهديدى ببينند همه اين حرفهاى ياوه گويان مرتفع خواهد شد و نظم كامل در هر امرى و كارى پيدا خواهد گشت صاحب اختياريد.

مهر: عبده فيروز 1252

ص: 128

سال 1296 ه ق/ 1257 ه ش

134 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر محرم الحرام توشقان ئيل سنه 1296

اشاره

خدمت نواب والا نصرت الدوله فرمانفرما به پسرهاى نصر الله خان بهارلو ابلاغ بدهيد كه اگر به مشهد مقدس رفتند و نواب ركن الدوله (1) ورود آنها را به مشهد مقدس تلگراف كردند و از آنها توسط نمودند مى توان آنها را امان داد و الا اگر نرفتند و آنجاها پنهان و آشكار ماندند از گرفتن و زدن و بستن آنها به هيچ وجه مضايقه نكنيد و هركس هم كه آنها را پناه بدهد مقصر دولت مى باشند و از آنها مؤاخذه خواهد شد.

مستوفى الممالك

جواب:

ص: 129


1- . محمد تقى ميرزا ركن الدوله چهارمين پسر محمد شاه و برادر ناصر الدين شاه در سال 1261 ق متولد شد. در سال 1273 ق به حكومت تهران انتخاب شد. وى در سال 1283 ق هنگامى كه حاكم زنجان بود به ركن الدوله ملقب گرديد. در سال 1289 ق براى بار دوم به حكومت زنجان منصوب شد. ركن الدوله در سال 1293 ق والى خراسان شد و تا سال 1298 ق حكومتش در آنجا ادامه داشت. در اين سال براى مدت كوتاهى به تهران احضار شد. اما مجددا به حكومت خراسان منصوب گرديد و تا سال 1300 ق حكومت كرد. در سال 1309 ق حاكم فارس شد و در سال 1318 ق درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد سوم، ص 312
خدمت جناب مستطاب اجل اكرم آقايى دام اقباله عرض مى شود

پسرهاى نصر الله خان بهارلو اول كه خيال رودبار را نمودند چون ديدند تقى خان سرهنگ با سرباز و جمازه سوار رودبارى در رودبار مستعد نشسته است توقف نكرده از آنجا به سمت بشاگرد رفتند. آنجا هم ابراهيم خان سرتيپ با چهاردسته سرباز و دويست نفر جمازه (1) سوار كه مأمور به تنبيه بشاگردى ها بودند و مخصوصا اين فقره را هم اعلام كرده بودم كه اگر بيك ميرزا بيايد حكما او را دستگير نمايند به آنجا هم نرفته به تلگراف خانه انگليس هم كه رفته بودند راه نداده بودند از قرارى كه از بلوچستان روزنامه كرده بودند و از آنجا به كراچى من همين تفصيل را به قوام الملك (2) مخصوصا نوشته آدم فرستادم كه مطلع باشد هرچه بعد از اين هم خبر برسد اطلاع مى دهم.

فرمانفرما

135 به تاريخ شهر محرم الحرام توشقان ئيل سنه 1296 خدمت نواب اشرف والا فرمانفرما زيد اجلاله

اشاره

به عرض حضور همايون رسيده است كه اهالى بردسير كرمان از تعديات حاجى سهراب خان آمده اند عارض شده اند حكمى نفرموده آنها را زحمت داده ايد و حالا مجددا به تظلم آمده اند فرمايش همايون مقرر است كه با بودن مثل شما حاكم چرا در ولايات مى گذاريد زيادتى بشود و از رعيت رفع تعدى نمى كنيد؟ زودتر قرار احقاق حق رعايا را داده تلگراف كنيد كه مراتب از چه قرار است.

مستوفى الممالك

ص: 130


1- . شتر تيزرو
2- . ميرزا على محمد قوام الملك نوه حاج ابراهيم اعتماد الدوله صدراعظم آغا محمد خان و فتحعلى شاه در سال 1245 ق متولد و در سال 1282 ق ملقب به قوام الملك گرديد. از امور خيريه وى احداث قناتى است كه در سال 1296 ق از سه فرسنگ راه براى شرب اهالى شيراز آورده است.

جواب:

خدمت جناب مستطاب اجل اكرم آقايى دام اقباله

عرض مى شود در فقره بردسيرى ها مرقوم فرموده بوديد به اقبال بى زوال بندگان اعليحضرت ولى نعمت كل روحنا فداه طورى كرده ام كه مباشرين قوه يك دينار طمع و تعدى ندارند سهراب خان و غيره قدرت تكلم بى قاعده با رعيت ندارند چه جاى تعدى هركس استحقاق تخفيف در ولايت داشته محض دعاگويى وجود مبارك داده ام راه عذر براى مباشرين باقى نگذاشته ام چند نفر از بردسيرى ها عارض بودند مخصوصا خود اهتمام و رسيدگى نموده هركس محق بود رعايت كرديم. هركدام فضول و مفسد بودند جواب دادم خاطر شريف جناب جلالت مآب عالى آسوده باشد كه كرمانى هيچ وقت به اين تشكر و دعاگويى و آسودگى نبوده اند.

فرمانفرما

136 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر محرم الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت سركار نواب اشرف والا نصرت الدوله فرمانفرما

مدتى است از سلامتى احوال شما اطلاع ندارم انشاء الله در كمال سلامت و عافيت مى باشيد مراتب اخلاصى كه در خدمت شما دارم و التفاتى كه از شما به خودم سراغ دارم مقتضى آن است كه كارهايى كه در كرمان دارم كليه انتظام آنها را از سركار والا بخواهم و شما هم كارهاى متعلقه به مرا از خودتان بدانيد به شرحى كه سابقا مرقوم فرموده بوديد و جواب نوشتم امورات نظام كرمان را از هرجهت و هرحيثيت به سركار والا واگذار نمودم عبد الله خان سرهنگ را هم بطورى كه مسرور باشد معاونت دهيد و همين تلگراف (1) را هم به مشار اليه بنماييد مأمور دفتر لشگر از براى ثبت و محاسبه در خدمت شما باشد مهمات و فرمايشات را تحريرا و تلگرافا (2)

ص: 131


1- . اصل: تلغراف
2- . اصل: تلغرافا

مرقوم داريد. [ميرزا حسين خان سپهسالار اعظم]

137تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر محرم الحرام توشقان ئيل 1296 نواب اشرف والا فرمانفرما

فردا كه عاشورا و روز قتل است البته مواظبت دارند كه نزاعى و بى نظمى نشود و مزيد التاكيد تلگراف مى شود كه كمال مراقبت و مواظبت را داشته باشيد كه منظم باشد و شرارتى صادر نشود.

مستوفى الممالك

138 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر محرم الحرام توشقان ئيل 1296 به نواب والا فرمانفرما زيد اجلاله

اشاره

در خصوص مطالب سادات سابق به سركار والا تلگراف شد ديگر چرا در تلگرافخانه به بست نشسته اند حرفشان چه چيز است؟

مستوفى الممالك

جواب:

خدمت جناب مستطاب اجل اكرم آقايى دام اقباله

عرض مى شود اين سادات بمى املاكى در نرمشير مشهور كه در عهد خاقان مبرور به جهت عجز از خراج ديوانيان ضبط كرده اند و جزو عمل خالصه جمع نموده ماليات آنرا متحمل مى شدند در حكومت مرحوم عباس قلى خان سهم چهار مزرعه را به ايشان واگذار نموده

ص: 132

بى ماليات و مابقى را ضبط كردند بعضى از حكام بعد هم اجرا (1) داشتند سهم از دو مزرعه كه حسن آباد و دولت آباد باشد وكيل الملك مرحوم به آنها واگذار كرده بود من هم محض دعاگويى وجود مبارك بندگان ولى نعمت كل روحنا فداه واگذار كردم حال آن دو مزرعه ديگر را مى خواهند به آنها واگذار فرمايند تفاوت عمل آنرا بايد به خرج حكومت محسوب فرمايند كه كسر عمل خالصه مى شود ديگر امر و اختيار با اولياى دولت عليه است.

فرمانفرما

139 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 صورت دستخط مبارك فرمانفرما

اشاره

پسرهاى نصر الله خان بهارلو به قرار مذكور به سمت كرمان گريخته اند بايد مراقب باشيد كه اگر معتمد الدوله آنها را اطمينان و امنيت داد و به طرف فارس برد بسيار خوب و الا از طرفى معتمد الدوله مأمور مى فرستد و از اين طرف هم شما به خوانين و ايل بيگى افشار قدغن كنيد آنها را كلا دستگير يا به خاك فارس بگذرانند البته مسامحه نكنيد.

جواب:

جواب دستخط مبارك عرض غلام جان نثار فيروز به خاك پاى مبارك همايونى قبل از زيارت دستخط مبارك كيفيت بيك ميرزا پسر نصر الله خان بهارلو را به نواب معتمد الدوله تلگراف كرده بودم و تكليف خواسته جواب نوشته بودند كه قوام الملك با سرباز غره ذيقعده مأمور است كه آنها را تنبيه نمايند اگر به خاك كرمان باشند به موجب اظهار او رفتار نمايند بيك ميرزا هم مسئله را يافته در ارزوئيه و دشتاب (2) كه از خاك كرمان است نمانده به طرف ميناب فارس و رودبار كرمان رفته در ميان هردو خاك مى باشد. تقى خان سرهنگ فوج قديم كرمان را هم به جهت

ص: 133


1- . اصل: اجرى
2- . ارزوئيه از توابع سيرجان، دشتاب از دهستانهاى بافت [فرهنگ آباديها و مكانهاى مذهبى كشور]

وصول ماليات رودبار و هم براى حاضر بودن براى اين فقره با دو دسته سرباز به رودبار فرستاده بودم كه به هرچه شاهزاده به قوام الملك بنويسند تقى خان با دو دسته سرباز حاضر باشند كه از آن قرار رفتار نمايند به ايل بيگى افشار و درّان خان ضابط رودبار تأكيد نوشتم كه تفنگ چى و نوكر چريك را حاضر نمايند كه به هرچه از حكومت فارس امر شود اطاعت نمايند مراقبت اين غلام در انجام فرمايشات همايونى و اوامر ملوكانه زايد بر آن است كه عرضه دارم خدمت به ولى نعمت كل روحنا فداه را از فرايض مى داند.

فرمانفرما

140 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت نواب مستطاب اشرف والا فرمانفرما دام اقباله

اشاره

تلگراف جوابيه كه به آن شرح گله آميز نگارش يافته بود با كمال دقت و اشتياق خواندم و خيلى متأسفم با اينكه مقصود از آن روش عرض تلگراف ظهور نتيجه رفع گله هاى نواب اشرف والا بود موجب مزيد غبارى شد لازم است كه تشريح مطلب شود به خدا به نمك شاهنشاه روحنا فداه به هيچ وجه نامساعدى در امورات متعلق به سركار والا نشده و حتما بنده از گماشته والا درست تر عرض مى كنم به هيچ وجه به گماشته والا بى لطفى نشده است و از ارسال اقساط مقرره نيز امتنان كامل دارم اما در باب جواب انجام مسائلى كه از بابت قورخانه و فوج و غيره مرقوم داشته بوديد سركار اشرف والا وضع تعطيلى كه در انجام مسائل و عوايق حاصله را خوب مى دانيد يا خير ابدا بنده مورد گله نيستم. شرح اين باب را با چاپار مشروح تر عرض مى كنم و هرگز بنده كدورت خاطر سركار والا را انشاء الله رضا نمى دهم در جميع كارهاى قشونى بايد رسيدگى نمايند دلسوزى كنند مگر به ميل خاطر شما به تنهايى است كه قهر نماييد. من هرگز با شما قهر نمى كنم و نمى گذارم سركار والا قهر نماييد درست تلگراف (1) معقولى مبنى بر آشتى

ص: 134


1- . اصل: تلغراف

بنويسيد و با هر پسته هم رقم به عنوان من صادر صادر كنيد و ممنون هم باشيد هرچه خواسته ايد همه را مى فرستم و ممنون شما هم هستم.

حسين

جواب:

حضور جناب جلات مآب اجل اشرف سپهسالار اعظم

حوصله و تحمل اين بنده را خود مى دانيد و تا ملجاو ناچار نشوم عرض و گله نمى كنم و حال آنكه از گله هم بسيار بدم مى آيد. وقتى كه جواب عرض مى كردم دانستم كه زبانهاى گرم و نرم و شيرين شما مرا عاجز خواهد كرد و جان برين شوم تسليم خواهم شد و تكليف خود را دورى كردن از خدمات شما و مداخله به امرى نمودن از نظام و امور او به جا آورده بودم اطاعت و رضاى شما را باز مقدم بر همه چيز مى دانم و به صدق تمام در خدمات شما در هر مقوله و نظامى كه بالفعل شلوغ و مغشوشترين همه است حاضر خواهد كرد و از پسته آينده به تفصيل عرض مى شود از سركار محبت و مرحمت و تقويت و از بنده خدمت و صداقت به امتحان مكرر در اين مواد ملاحظه ها فرموده بى غرضى و بى طمعى مرا به جا آورده ايد زيرا كه بنده ملاحظه آبروى خود و جناب عالى را نمى توانم به دلايل چند از ولايتى و غيره و غيره از دست بدهم و از حفظ او ناگزيرم. اگر غير از اين تصور فرمايند گويا براى شأن شما و اسم و رسم شما مضر بوده و مناسب و موافق سليقه خودتان و عقلا نبوده باشد از دوست يك اشارت از من به سر دويدن.

نصرت الدوله

141 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت نواب اشرف والا فرمانفرما دام اقباله

اشاره

شكايت فوج شوكت از محمد ربيع سلطان را نواب والا خوب استحضار دارند عريضه شكايتى هم رسيد ليكن معلوم نشد اين حركت و رفتار فوج واقعا از سوء رفتار سلطان بوده است يا مبنى بر تحريك بوده است. ظهور اين حقيقت را از نواب والا خواهش دارم اگر فوج يعنى آن

ص: 135

دو دسته كه چاتمه (1) كرده بودند محرك داشته اند مرقوم فرماييد و محرك هم معلوم شود و تنبيه شود اگر سلطان تقصيرى داشته است آنرا هم اعلام بفرماييد.

حسين، شهر شوال المكرم

جواب:

خدمت جناب جلالت مآب اجل اشرف سپهسالار اعظم دامه اقباله

عرض مى شود در باب ربيع سلطان چند روز بعد از ورود كرمان شكايت سربازان متصل از او بود بعد از مراجعت او از تهران كه سربازان فهميدند باز تمناى سلطانى دارد بر شكايت افزودند تلگراف مفتوح شد خواستند بطور هرزگى عارض شوند از تنبيه و سختى ترسيدند باز تظلم و شكايت نامه را طرف مخلص راجع نمودند سه دسته مجتمع و متفق القول اين حالت را دارند و گويا سلوك هم نداشته باشد اگر تحريك مى بود اقلا ده نفر از خفا اظهار رضامندى مى نمودند.

سازش اينها به نظر مشكل مى آيد. اختيار با جناب عالى است.

نصرت الدوله

142 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت نواب اشرف والا فرمانفرما دام اقباله

از عبد الله خان تنخواه مطالبه مى شود متعذر است كه حواله جات كارگزاران والا هنوز در معرض تعويق است. چون فقط حواله تنخواه نمى شود و مراقبت در وصول هم لازم است مساعدتى بفرماييد قسط تأخير نيفتد.

حسين [ميرزا حسين خان سپهسالار اعظم]

ص: 136


1- . توقف عده اى از قراولان در محلى

143تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت نواب اشرف والا نصرت الدوله فرمانفرما دام اقباله

اشاره

در باب اصطبل توپخانه كه در زمان نواب والا در عراق ساخته اند، ديوان اعلى قبول نفرموده و الان اسبها در آفتاب بسته است. موافق امر قدر قدر (1) سابقا شرحى مكتوباهم نوشته شد كه نواب والا آن اصطبل را قدغن نمايند ضبط كنند و تنخواه آنرا از خرج خودشان موضوع دارند كه به ديوان اعلى عايد شود جواب اين فقره را مطالبه دارند اعلام فرماييد به موجب اصرار و تأكيد همايونى تلگراف شد.

حسين

جواب:

خدمت جناب جلالت مآب اجل اشرف سپهسالار اعظم دام اقباله

عرض مى شود تلگراف جنابعالى را كه در خصوص اصطبل جديد البناى عراق فرموده بودند زيارت كردم و اول اين حكم تلگرافى جنابعالى سبب تشخيص تكليف مخلص در امور مملكتى شد بعدها احكام مطاعه را زيارت كرده ضبط نموده فارغ از امتنان خواهم بود و با اين تفصيل هر جوابى در عدم اجراء آن به مخلص نخواهد بود بعد از آنكه موافق پنجاه فقره دستخط همايون و فرمان مبارك و تلگراف حسب الامر الاقدس و تعليقه جات اولياى دولت قاهره اصطبلى به آن خوبى و مرغوبى بنا كنم و در مدت سه سال چهار صد و پنجاه تومان كرايه جيره عليق آنها را كه معمولى سنواتى بوده از خود داده تقديم خاكپاى مبارك نمايم و متحمل ضرر دويست هزار آجر كه در آن محل تهيه كرده بودم و سيل برد بشوم و به حكم ديوان معمار بازديد نمايد. بازديد او را با احكام مطاعه به عرض خاك پاى مبارك برسانم خرج موشح به صحه مبارك صادر كنم بعد از دو سال فلان نايب اصطبل كه براى اين دخلش كاسته شده عرض آلوده به اين غرض نمايد. اين طور حكم صادر شود و حال اينكه اين خرج اصطبل پنج هزار تومان است در اين صورت با كليه عمل سرحدى و مخارج فوق العاده اين مملكت چگونه دخيل باشم با اين تفصيل اگر من گناهى كرده ام بنده را جريمه بفرمايند اولى از اين است كه به اين عنوان اظهار مى فرماييد كه اسباب

ص: 137


1- . داراى شأن و منزلت بالا

اختلال كليه امر باشد اشاره فرموده بودند كه اسبها در آفتاب بسته است اگر چنين است پس اصطبل لزوم داشته كه ساخته شده كه در وسط خالصجات غله خيز ديوان بوده است جارى داشته متصل به چمن مرغوب باشد اگر اين عرض صاحب منصبان اصطبل مشوب به غرض نباشد پس عرض غرض آلوده كدام است.

نصرت الدوله

144تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت نواب مستطاب اشرف والا فرمانفرما دامت شوكته العالى

اشاره

محرمانه عرض مى شود، مرقومات و تلگرافهاى مبسوط و تفصيل سركار والا زيارت شد مشغول انجام خدمت هستم ميرزا آقا را هم خواسته ام الساعه در سلطنت آباد است و در تدارك اتمام خدمت در وكالت كه از جانب سركار والا داشتم خروارى در سه تومان تمام كردم.

امين السلطان

جواب:

به جناب جلالت مآب امين السلطان

حقيقت اين است كه ديگر من از زحمات شما و از اين فقره تسعير غله و عرايض خود خجالت مى كشم و چون فرمايش فرموديد و در وكالت جواب خواستيد چون براى حفظ آبرو و اين شهر مجبور در اين امر واقع شده ام كه به باد فنا نرود در بيست و پنج هزار كه سر تا پا ضرر خواهد بود قبول دارم و الا به هركس كه صلاح دانيد تلگراف نماييد كه عمل خالصه و انبار شهر را بعد از وضع مخارج ديوانى بدون اينكه ديگر مسئول نان و عمل شهر بوده باشم تحويل و واگذار كرده خلاص باشم در وكالت مرا آسوده كنيد كه به اين واسطه من از جميع امور خود باز مانده ام و شما را هم در زحمت انداخته اند از كار بازمانده ايد.

نصرت الدوله

ص: 138

145 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 به نواب اشرف والا فرمانفرما زيد اجلاله

اشاره

ميرزا مهدى خان در كرمان است يا به خراسان رفته؟

مستوفى الممالك

جواب:

حضور جناب جلالت مآب اجل اكرم آقايى

عرض مى شود ميرزا مهدى خان آلودگى بسيارى به تجّار يزدى و كرمانى داشت كه همه روزه اسباب درد سر بود در ماه رمضان به محاسبات تجّار و او به زحمت ها رسيدگى كرده تا تمام كردند و قرار مدار تجّار را بطور شرعى و اطمينان داده بعد از رمضان عازم مشهد مقدس گرديد.

نصرت الدوله

146 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296

صورت دستخط مبارك فرمانفرما از هر قبيل راجع به نواقص مهمات قشونى از ملبوس و قورخانه و لوازم بلوچستان و ساير امور هرچه داريد فقره به فقره با تلگراف عرض كنيد جواب و قرار آن داده شود. شرحى كه به امين السلطان نوشته بوديد ديدم از تعويق جواب بعضى مطالب خود شكايت كرده بوديد هرچه معوق مانده و در جواب آن انتظار داريد با تلگراف عرض كنيد.

[ناصر الدين شاه]

ص: 139

147تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت سركار والا فرمانفرما

اشاره

به ميرزا آقا تلگراف فرماييد برات سيصد و هفتاد و چهار تومان تقديم حضور فوج گلپايگان را بگيرد تنخواه را بدهد برات فوجى هم صدورش را من قبول نموده ام تعويق تنخواه مزبور حسنى ندارد و برات فوجى جايى نمى رود.

حسين

جواب:

خدمت جناب مستطاب اجل اشرف سپهسالار اعظم دام اقباله العالى

عرض مى شود در باب تنخواه فوج گلپايگان يك فهرست من به جهت گذشتن محاسبه نزد حاجى ميرزا نصر الله و يك تمسك كامران ميرزا با نوشته من در حاشيه او از جهت مواجب فوج در دست كاظم خان سرتيپ تقديم حضور به مخلص ربط ندارد و مخلص جميع حقوق فوجى و بدهى خود را به ميرزا محمد لشگر نويس مامور خودتان پرداختم تقديم حضور هرچه بوده جزو عمل او بوده و اين از بابت مواجب فوج مانده چه ضرر دارد كه يك كلمه حكم فرماييد برات مواجب فوج را صادر كنند بدهند پول را بگيرند و الا پنج هزار تومان ضرر با نگذشتن محاسبه گلپايگان كه قوه مخلص نخواهد بود. فدايت شوم گويا صدور برات آسان تر از پول دادن بوده باشد كه مضايقه مى فرماييد و يك كلمه حكم نمى فرماييد برات را صادر كنند پول را بگيرند.

فرمانفرما

148تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر شوال المكرم توشقان ئيل 1296 خدمت بندگان نواب مستطاب حضرت والا فرمانفرما دام اقباله

اشاره

بندگان اعليحضرت قدر قدرت اقدس همايونى روحنا فداه مى فرمايند اين صورت تلگراف

ص: 140

است كه از فارس شده پسران نصر الله خان كه در جغين مى باشند آدم گذاشته حكما آنها را دستگير نمايند.

نصر الله

جواب:

مقرب الخاقان نصر الله خان

تلگراف نواب مستطاب اشرف والا شاهزاده معتمد الدوله را ملاحظه نمودم چند روز قبل تلگرافا به خاكپاى مبارك عرض كردم پسرهاى نصر الله خان بهارلو از خاك كرمان و رودبار بيرون رفته اند نزديك به شميل ميناب كه از خاك فارس است نشسته اند. به تقى خان سرهنگ و درّان خان ضابط رودبار حكم صادر شد و آدم مخصوص فرستادم حالت و منزل آنها را معين نمايند منتظر اخبار قوام باشند كه به هرچه دستور العمل بدهند آنها اطاعت مى نمايند. مجدد آدم مخصوص مى فرستم كه بدانم الان كجا نشسته اند بهتر اين است كه شما حضور نواب مستطاب شاهزاده معتمد الدوله تلگراف نماييد كه قوام الملك را زودتر مأمور فرمايند آن وقت به هر طور مشار اليه صلاح دانست كه در تقويت آنها از فرستادن تفنگ چى و نوكر چريك و غيره حسب الامر الاعلى كوتاهى نخواهد شد.

فرمانفرما، 2 ذيقعده

149به تاريخ شهر ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 به نواب والا فرمانفرما دام اقباله

اشاره

از روى تحقيق معلوم فرماييد كه پارسال از وقت خرمن در شهر كرمان و بلوكاتى كه ديوان در آنجا جنس دارد قيمت غله و كاه چه بوده است چون حساب شهاب الملك درميان است تحقيق اين مطلب صدقا لازم است جواب را زود تلگراف نماييد.

مستوفى الممالك

جواب:

خدمت جناب مستطاب اجل اكرم آقايى دام اقباله

عرض مى شود آنچه تحقيق شده در شهر گندم پنج تومان و جو سه تومان در بلوكات چهار تومان و بيست و پنج هزار جو بوده است جز بم و نرماشير كه آن در بيست و پنج هزار روى هم

ص: 141

مسعر (1) نموده الا قيمت كاه نه اينكه ملاحظه خود را مى نمايد خداوند عالم است از كاه خالصجات چيزى به حكومت عايد نمى شود و كاه بلوكات نزديك به مصارف قشونى مى رسد.

ساير بلوكات قيمت ندارد و به نمك مبارك همايونى همين است كه عرض كردم ديگر اختيار با جناب اجل اكرم آقايى است.

فرمانفرما

150به تاريخ شهر ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 نواب اشرف والا فرمانفرما حكمران كرمان و بلوچستان دام اقباله

اشاره

كاغذهاى مفصلى كه به خط شريف به جناب نصير الدوله (2) نوشته بوديد تمام ديدم همه را صحيح نوشته بوديد و البته شما از براى هر كار از هركس بهتريد در صداقت صادق تر در حساب درست تر در دوستى محكم تر به همان طور كه نوشته بوديد قبول دارم و چون چاپار دير مى رسد به تلگراف خاطر والا را مطلع كردم كه جميع فقراتى كه مرقوم فرموده بوديد پذيرفته است با چاپار احكام آن خدمت والا مى رسد و خواهيد ديد انشاء الله كه هيچ صرفه و خير و حفظ و همه چيز شما ترك نخواهد شد.

حسين

جواب:

ص: 142


1- . مسعر- قيمت كرده شده، بها كرده شده، قيمت كننده، بها كننده
2- . ميرزا عبد الوهاب خان شيرازى (نايب الوزراء- نصير الدوله- آصف الدوله) از رجال دوره قاجار كه داراى تأليفاتى است (به چاپ نرسيده). وى در سال 1242 ق در شيراز متولد شد. در سال 1274 ق به معاونت وزارت امور خارجه منصوب شد. در سال 1277 ق با حفظ سمت به كارگذارى و انتظام امور خارجه آذربايجان به تبريز رفت. اين مأموريت وى حدود 8 سال طول كشيد. در سال 1288 ق ملقب به نصير الدوله شد. در همين سال رياست اداره گمرك به او محول شد. در سال 1290 ق به وزارت تجارت منصوب و در دار الشوراى كبرى عضو گرديد. در سال 1299 ق به وزارت وليعهد انتخاب گرديد. در سال 1301 ق به حكومت خراسان و توليت آستان قدس رضوى منصوب شد و در سال 1304 ق درگذشت. ر. ك. مهدى بامداد، همان، جلد دوم، ص 301
حضور جناب جلالت مآب اجل اشرف سپهسالار اعظم

عرض مى شود به ذات پاك الهى صديق تر از همه چنانچه خودتان فرموده ايد اين بنده شما مى باشد و باز عرض صادقانه خود را مى كنم كه عزت و آبروى جنابعالى به واسطه چند با عزت و آبروى مخلص در اين مملكت مخلوط و ممزوج است العياذ بالله اگر ملاحظه شما را نكرده باشم ناچارم ملاحظه خود را بايد نموده باشم و حال آنكه ملاحظه خود را فقط بى فايده و بى حاصل خواهد بود اما ملاحظه سركار اولى تر و اقوى تر و بافايده تر است اگر ذره [اى] سركار غفلت فرماييد و مرا از خود متعلق مخصوص خود به جا نياوريد نقص كلى به هردو وارد خواهد آمد با اين زحمت هاى شما همين قدر را عرض مى كنم از خدمات صادقانه اين بنده خودتان در صورت همراهى فرمودن خيلى محظوظ و آسوده خاطر شده و لذت ها خواهيد برد و تحسين ها را زيادتر خواهيد فرمود و آنچه را كه راى شريف در هر امرى قرار گيرد و از شخص مخلص بخواهيد بدون ملاحظه صرفه خودم فورا در صرفه جويى شما اقدام و اطاعت و حاضر خواهد شد در اين سنوات در هر ولايتى و هرجا كه بودم كدام حكم و فرمايش را كه از هر جهت فرمودند فورا انجام داده نشد الحال عوض نشده ام وانگهى با اين مرحمت ها از دوست يك اشارت از ما به سر دويدن.

نصرت الدوله غره ذيحجه.

151 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت نواب اشرف والا نصرت الدوله فرمانفرما دام اقباله

اشاره

در باب ملبوس فوج ساخلو كرمان چون حمل از تهران طول مى كشد بهتر آن است سركار اشرف والا قبض مرحمت فرموده امر فرمايند در آنجا يك دست ملبوس كيش باف به انضمام كلاه لبچين تمام كرده به فوج بدهند قيمت آن موافق معمول از بابت قسطى كه بايد به جليل خان و مخزن بدهند محسوب خواهد شد.

حسين

جواب:

ص: 143

خدمت جناب اجل اشرف امجد سپهسالار اعظم دام اقباله

عرض مى شود، تلگرافى كه به جهت ملبوس كلاه دلبچين فوج فرموده بودند ملاحظه شد و به التفات جنابعالى آسوده شدم فورا مشغول اتمام آن گرديدم. ملبوس و كلاه لبچين و كيف فانسقه فوج گرمسيرى را هم كه به همراهى ابراهيم خان سرتيپ مأمور بشاگرد و بمپور بودند به انضمام چادر داده و روانه نمودم. متوقعم كه احكام كليه آنها را قدغن فرماييد بدهند و به خرج قسط خزانه نظام محسوب دارند كه محتاج گفتگو و مذاكره نباشد.

نصرت الدوله

152 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت نواب مستطاب والا فرمانفرما

اشاره

قدغن فرمايند عوض وجه گمرك به مهر جناب امين لشگر را كه نزد بهمن گير است چون كيخسرو تمسك داده كه به خزانه نظام بدهد و اقساط گذشته را نداده به بهمن دينارى ندهند و مستقيما نزد مشير لشگر بفرستيد قبض امين لشگر را دريافت نمايد و تا به حال آنچه به بهمن داده باشند تلگراف فرمايند كه از او مطالبه شود.

حسين

جواب:

خدمت جناب اجل اشرف سپهسالار اعظم دام اقباله العالى

عرض مى شود مبلغ شش هزار و چهارصد تومان از اقساط گمرك به بهمن تحويل شده و دو هزار و شش صد تومان هم در وجه معين التجار و غيره به موجب نوشتجات امين لشگر و حكم صريح سخت تلگرافى جناب آقا داده شده تتمه اقساط گمرك را كه از قسط ميزان است حسب الفرموده مستقيما به تهران روانه خواهد شد كه به مشير لشگر داده سند بگيرند از پسته (1) مجدد كتابچه سرحدى و شهرى و ملزومات سفر و ذخيره و قورخانه فرستاده شد مستدعى است كه آنچه را مقرر مى فرمايند از تهران برسانند زودتر و آنچه را كه مقرون به صرفه آنجا

ص: 144


1- . پست

نباشد كه بايد در كرمان تمام شود و حكم تلگرافى زودتر مقرر فرماييد كه انجام داده شود كه زمانى به رفتن نمانده است.

نصرت الدوله

153 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت حضرت اشرف والا فرمانفرما دام اقباله

عرض مى كند بندگان اعليحضرت قدر قدرت اقدس همايونى روحنا فداه احوالپرسى از حضرت والا فرموده مى فرمايند چند روز قبل دستخط تلگرافى در جواب عريضه تلگراف حضرت والا صادر شده البته تا حال زيارت كرده ايد و تاكنون در آن فقرات عرض نكرده ايد البته مشغول انجام دادن فرمايشات تلگرافى هستيد و به كجا انجاميده مقرر فرماييد كه به عرض آستان همايونى روحنا فداه برساند.

نصر الله

جواب:

به توسط مقرب الخاقان نصر الله خان به عرض خاك پاى مبارك مى رساند به تفضلات الهى و از تصدق فرق فرقدان ساى همايونى روح العالمين فداه مملكت در نهايت امنيت و فراوانى انواع نعمت است و قاطبه اهالى كرمان دعاگوى ذات ملكوتى صفات يا غلام متفقا رطب اللسان (1) هستند مرحمت هاى مخصوص هم كه در حق غلام از پيشگاه حضور آفتاب ظهور مبارك طالع و شامل مى شود از شكرانه آن عاجز و سواى تقديم كردن جان و مال كه خاك پاى آسمان فرساى مبارك آرزويى ندارم و در انجام گرفتن عرايض سرحدى غلام استفسار فرموده بودند به قرارى است كه عرضه مى دارد. در باب ملزومات سفر بلوچستان مجددا از قورخانه و ملبوس سرباز و توپچى آن كتابچه نوشته با چاپار نزد جناب اجل اشرف سپهسالار اعظم فرستادم كه هركدام را از تهران مقرون به صرفه مى دانند به جناح استعجال روانه دارند و آنچه را كه صرفه اقتضا كرد در كرمان تدارك شود على الفور تلگراف كنند غلام منتظر است كه جوابى برسد. در باب مرمت

ص: 145


1- . شيرين زبان

توپ هاى سرحدى مدتى است فرستاده ام مشغول تعمير مى باشند توپ هاى شهر عجالتا چندان لزوم نداشت و از شهر توپ نمى برم از بم خواهم برد. در باب كسر اسباب اصطبل به واسطه اينكه نايب اصطبل را به بم و نرمشير فرستاده ام و اسباب اصطبل توپخانه هم حالا در كرمان كمتر يافت مى شود به تأخير انداختم عجالتا به همين اسبها كار راه اندازى مى كنم و به تدريج اصطبل به صرفه خريدارى و اطاعت خواهد كرد. در باب دستور العمل سرحدى ديروز رسيد حتى المقدور در مقررات آن اهتمام خواهد كرد. در باب غله بطورى كه فوق احتمال و تصور بود جناب امين السلطان مسعر نمود و غلام هم محض رفع خسارت كرمان از خاك پاى مبارك بدون چون وچرا قبول كرد دو هزار خروار كسر عملكرد امساله خالصجات حومه شهر از قبيل سعدى و كبوتر خان و خيابان و خالصجات زرند را هم كه معهود همه مردم است عرض و استدعايى نموده نزد جناب امين السلطان فرستادم و فقط به انصاف و عدالت ضمير عنايت تخمير (1) مبارك ولى نعمت كل روحنا فداه وسيله جسته واگذار كرده ام و ابدا عرضى نخواهد كرد. هست و نيست غلام از تصدق خاك پاى مبارك است و هر قسم حكم فرمايند شاكر است همين قدر جسارت عاجزانه دارد كه مقررات همايونى در اين مرحله كسر عمل نوعى باشد كه بار را بتوانم به منزل برسانم و لنگ و چلاق نشده كه از كار محصول آينده در ماخذ ماهى هزار خروار خرج لا كلام بالاستمرار از خبازخانه هاى شهر سه خروار كسر دارم و قرار از غلام قطع شده به نمك همايونى قسم از تجار و مردمان معتبر شهرى و غيره براى تحصيل كسر اين غله به بلوكات فرستاده ام و با وصف اينكه خريدن غله در بلوكات و حمل كردن به شهر و خروارى پانزده هزار الى دو تومان كرايه دادن ضرر فاحش در خريدن و آوردن به شهر ناچارم و اضطرار دارم با اهل اين شهر گداى گرسنه ناشكر بى تربيت حفظ آبروى پنجاه ساله را نموده باشم آنچه را كه فوق تصورات و از عهده غلام برمى آيد در جان فشانى حضرت ولى نعمت كل روحنا فداه با صدق تمام به عمل خواهد آورد و غنيمت آنرا حفظ در مرحمت افزايى خاطر مهر مظاهر مبارك و تشكر كردن و دعاگويى نمودن و آسوده بودن رعيت مى دانم اگر بدبختى براى غلام رو ندهد و خداوند بخواهد غير از اين نخواهد بود. خداوند جان غلام را تصدق خاك پاى مبارك ولى نعمت رادف (2) ذى عنايت فرمايد.

فيروزس]

ص: 146


1- . سرشتش طورى است كه مورد لطف و عنايت قرار مى گيرد.
2- . رادف- جانشين [فرهنگ لاروس]

154 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيقعده الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت نواب والا نصرت الدوله دام اقباله

اشاره

از قرار اظهار نواب والا معتمد الدوله (1) پسرهاى نصر الله خان بهارلو در صفحات فارس مشغول شرارت و هرزگى هستند و در اين اوقات نواب معزى اليه به جهت دستگيرى آنها مامور فرستاده اند كه دفع شر آنها را بنمايند احتمال است كه اضطرارا به صفحات كرمان فرارى شوند نواب والا مؤكدا به همه جا بسپارند و مراقبت كامل فرمايند كه اگر آن سمت ها باشند بيايند آنها را دستگير كنند و نزد نواب معتمد الدوله روانه نمايند.

مستوفى الممالك

جواب:

خدمت جناب جلالت مآب آقاى مستوفى الممالك دام اجلاله
اشاره

عرض مى شود سركار شاهزاده معتمد الدوله عجب وسواسى دارند. فقره پسران نصر الله خان را هنوز ايشان اظهار نكرده من خود عرض كردم. تقى خان سرهنگ را قبل از وقت با دو دسته سرباز فرستادم و به او و به همه مباشرين نوشتم كه هرچه و هر قسم قوام الملك و مأمور شاهزاده به شماها بنويسند فورا بى تخلف رفتار و اطاعت نماييد و مجدد باز آدم فرستاده تأكيد كرده ام شاهزاده قوام الملك را زود بفرستند كه هرچه او بگويد و تصديق كند و اظهار نمايد كسى تخلف از گفته او سر مويى نخواهد كرد ديگر اينكه وسواس را لازم ندارد و جناب اشرف سپهسالار اعظم فرموده اند كه قورخانه خرابى كلى دارد درست تعمير نماييد به خرج وجه ماليه قسط خزانه بياوريد و البته دويست تومان مى شود و بازديد هم شده تكليف چيست؟ صريحا مرقوم فرماييد.

فرمانفرما

ص: 147


1- . فرهاد ميرزا معتمد الدوله پسر پانزدهم عباس ميرزا نايب السلطنه در سال 1233 ق به دنيا آمد. وى در سالهاى 1253 و 1255 ق نايب الاياله تهران بود. در سال 1293 ق به حكومت فارس تعيين گرديد. او در زمان نگارش اين نامه [سال 1296 ق] حاكم فارس بود تا اينكه در سال 1298 ق به تهران احضار شد و در سال 1305 ق درگذشت. ر. ك. به مهدى بامداد، همان، ج 3، ص 86

155 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ ذيحجه الحرام توشقان ئيل 1296 خدمت حضرت مستطاب اشرف والا نصرت الدوله دام اقباله

اشاره

عرض مى شود و انشاء الله تعالى وجود مسعود حضرت والا در كمال صحت و سلامت است و نقاهتى ندارد البته در نظر حضرت والا هست كه در سلطنت آباد به توسط اين بنده به خاك پاى مبارك عرض شده بود كه خدمت مخصوص بعد از ورود به كرمان از طرف حضرت والا تقديم خواهد شد تاكنون آن خدمت به ظهور نرسيده در اين صورت شايسته نيست به جهت يك هزار و هشتصد خروار كاه زياده از اين مذاكره نمود و اسباب صداع خاطر مبارك شد چون به هيچ يك از حكام ولايات تخفيف كاه مرحمت نشد ناچار به كرمان هم مرحمت نخواهد شد اسلم شقوق (1) آن است قرار تسعير كاه را بدهيد كه كلك اين كار هم كنده شود بلكه به اعتقاد بنده در عوض آن خدمت مخصوص كه وعده نموده بوديد محسوب داريد يقين است عرايض بنده را خالى از غرض دانسته همين طور ختم خواهيد فرمود كه زياده از اين جسارت نشود.

امين السلطان

جواب:

جناب جلالت مآب امين السلطان را زحمت مى دهم

اينكه به توسط جناب شما هنگام مأموريت كرمان تعهد تقديم خدمت در خاكپاى آسمان فرساى همايون روحنا فداه كرده ام حق است ولى از اينكه خدمات و جان فشانى امساله من كه در داخله ايران امتياز و ترجيح دارد منظور نداشته ايد و اكنون عوض تقديم نمودن آن خدمت معهود قبول كردن تسعير يك هزار و هشتصد خروار كاه را اظهار داشته ايد در حق من ظلم كرده ايد و مرا در عالم تعلق به تحصيل نتايج حسنه از خدمات كليه و مشهود ساختن شما به وكالت و محبت در خاك پاى مبارك مأيوس كرده ايد و بر اين باز داشته ايد در جواب اين تلگراف شما از خدمات خود فقره به فقره به وضع اشاره عنوانى كرده باشم و استفهامى هم نموده باشم كه اگر اين خدمات العياذ بالله در خاك پاى مبارك مشهود نيفتاد و در پرده خفا بوده فكرى كنم كه

ص: 148


1- . يعنى: بهترين شكل

زياده بر اين ندامت حاصل نكرده باشم. دو ماه از سال رفته كرمان تالان زده دار المفسده را به من مرحمت فرموده مأمور شدم در ورود خاك كرمان دار الوحشتى ديدم آن طبقه مردمى كه رعيت و صاحب بضاعت بودند از خوف غارت به فارس و خراسان و بنادر رفته و آن طبقه مردمى كه گدا و گرسنه و شرير و هرزه بودند در شهر و بلوك متفرق اولا شورش را موقوف و ثانيا شرير و هرزه و مفسد را جزا داده ثالثا آدم به اطراف ولايت و ممالك خارجه فرستاده تفرقه كرمان را جمع كرده ماده فساد غوغاى شهر را كه داستانشان بود معلوم كرده عيار خرج خبازخانه شهر را تشخيص داده ماهى يك هزار خروار كه سالى دوازده هزار خروار باشد معين كردم. جنس ديوانى باقى دستور العمل كرمان هشت هزار و دويست خروار است سه هزار و چهار صد خروار آن كسر عمل و كسر اجاره است و چهار هزار خروار من جميع الجهات در بلوكات غله عايد شده است و هفت هزار و دويست خروار كه مآخذ خرج خبازخانه تا اول محصول سنه آتيه بوده است كه براى استقامت بر درجه شكر نعمت و حفظ آبرو و مملكت جان و مال در تدارك اين جنس گذارده تجار به بلوكات فرستاده از ده تومان پنج هزار الى چهار تومان قيمت و از يك تومان الى دو تومان كرايه داده مخارج اجزا متحمل شده به شهر آورده در خروارى سه تومان و هفت هزار نان فروخته ام و تا اول محصول در اين سال خشك خواهم فروخت. جنس ديوان را كه از اول دولت خدا داد الى كنون هيچ سال در كرمان از دوازده هزار الى هفده هزار و ده شاهى بيشتر مسعر نشد در خروارى دو تومان و پنج هزار به من مسعر گرديد و از آن طرف ده هزار و چهار صد خروار كسر عمل و اجاره به نرخ ديوان هشت هزار و پانصد تومان است هرچه عرض و عجز و التماس مى كنم به امروز و فردا مى گذرانيد و در اين موقع سفر بلوچستان و خسارت و صدمه لازمه آن سامان است و متحّير مانده ام اقساط ديوانى را قبل از موعد پرداخته ام و براى اينكه در سفر تفرقه خاطر نبرم يك قسط باقى مانده از كل را هم قرض كرده فرع داده روانه داشته به اقبال همايون روحنا فداه به سفر مى روم در تمام خاك كرمان طورى مردم راحت و اميدوار و آسوده راه برده ام و به دعاگويى وجود مبارك رطب اللسان نگاه داشته ام كه در اين مدت به قدر صد دينار مال احدى به سرقت نرفته سارق گرفتار كرده ام. وضع سابق كرمان را من جميع الجهات به نظر آوريد و وضع امساله را از نوكر مأمور و متوقف و از تاجر و رعيت فردافردا بپرسيد تا حق مدعا مكشوف افتد. در فقره كاه، اين كاه از اصل اجاره حاج شهاب الملك جمع مستأجر نشده و من كه مأمور به امضاى اجاره او بوده ام عنوان مطالبه در دست ندارم كاه ديوانى كرمان از خالصجات بلوچستان و بم و نرماشير و جيرفت و رودبار و غيره است كه به قدر حاجت نوكر مأمور صرف و

ص: 149

تتمه را آتش مى زنند حومه شهرى سه چهار پارچه خالصه دارند و پارچه آن امسال عمل نداشته باغين و ماهان هم حتى نوكر مأمور شده اگر حكما مى خواهيد من هم حسب الحكم به مستأجرين از نقد و كاه هر طور قرار مى دهيد حواله مى دهم هركس را براى مطالبه معين مى كنيد مختاريد و هر قسم از مستأجرين شكوه و شكايت استماع مى فرماييد خود دانيد. همين قدر باقى ماليات را از اين مباشرين بى پا وصول كنم و به قروض خود بدهم بر آسمان حمد و ثنا بلند مى دارم.

فرمانفرما- 2 محرم

156 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيحجه الحرام توشقان ئيل 1296 به نواب اشرف والا فرمانفرما دام اقباله

حكايت سادات بمى كه در كرمان آمده اند چه چيز است و تفصيل املاك موقوفه آنها و قرار داد مرحوم عباسقلى خان والى چه بوده بفرماييد تحقيق كرده اطلاع بدهند.

مستوفى الممالك

157 تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيحجه الحرام توشقان ئيل 1296 به نواب والا فرمانفرما دام اقباله

در باب قتل كلانتر كه مرقوم داشته بوديد به نواب والا ركن الدوله تلگراف شده بود جواب داده يوسف به دست آمده باقى فرار كرده اند حكم همايون تلگرافا صدور يافت او را به قتل رسانده باقى هم در خاك خراسان اگر باشند پيدا كنند.

مستوفى الممالك

جواب:

ص: 150

جواب، جناب جلالت مآب اجل اكرم آقايى آقاى مستوفى الممالك عرض مى شود خداوند جان همه چاكران را تصدق وجود مبارك چنين ولى نعمت كل روحنا فداه نمايد حاجى ديوان بيگى حاضر بود تلگراف را زيارت كرده به دقت تشكرات عمل آورد و عرض بنده اين است كه از كيج و مكران من بنده قاتل را فرستاده گرفته و مى گيرم كه در بم محبوس است كه خودم به سزايش در آنجا خواهم رساند در كاروانسراى مشهد يكى را دستگير كنند بقيه چرا بايد فرار كنند به هيچ وجه دليلى ندارد حكم او با اولياى دولت مى باشد.

فرمانفرما

158خدمت نواب اشرف والا نصرت الدوله فرمانفرما دام اقباله

اشاره

خيلى انتظار داشتم در موقع افتتاح اين اثر جديد و عيد سعيد از طرف والا به مخابره تبريكى مسرّت حاصل كنم معلوم شد سركار اشرف والا حتم داشته اند كه بعد از ورود كرمان اخلاصمندان قديم را فراموش فرمايند ليكن من در اين انتظار بيشتر صبر نمى كنم تبريكات و تهنيت ها را كه هم در موقع عيد و هم درآبادى ملك لازم است با كمال اشتياق خدمت سركار والا عرض مى كنم و آرزومندم كه در هيچ موقع و مقام از قلب فراموشم نفرماييد چنانچه هميشه با نهايت احترام و ارادت سركار والا را ذخيره خاطر دارم.

حسين [ميرزا حسين خان سپهسالار اعظم]

جواب:

خدمت جناب جلالت مآب اجل اشرف سپهسالار اعظم

عرض مى شود چندين سال است كه مخلص ارادت حركتى نكرده است و ابدا ذره [اى] از خير و صلاح شما نگذشته صرفه و صلاح شما را و كار شما را مقدم بر صلاح خود قرار داده ام گويا خودتان هم مصدق باشيد اين دفعه در ورود كرمان باوجود تنگى عرصه و بى بصيرتى محض براى رضامندى شما سه قسط قرض كرده فرستادم كه احدى اين كار را نمى كرد در عوض مرحمت كمال بى مرحمتى را چه آدم من و خودم فرموديد و بعد از آن هم هرچه از هر مقوله عرض كه نمودم به هيچ وجه به جوابى سرافراز نشدم نه در امور سرحدى و ولايتى و قشونى از ملبوس و قورخانه و غيره و غيره از چادر و لباس كه ناچار فوج گرمسيرى از من گرفته و مأمور شدند و رفتند با دستور العمل قشونى ابدا ندادم و مشاهده كردم با اين بى مرحمتى ها اين

ص: 151

قسم را بهتر دانستم كه ديگر زحمتى و دردسرى ندهم به قول شريف خان فضولى افت و نيفت دارد به من فضولى نيفتاد مرا چه كار به ملبوس و انتظام قشون و غيره و غيره صاحب اختيار خودتان مى باشيد و چه لازم كه خود را سنگ روى يخ بكنم در هرحال و هرجا باشم غلام و بنده بدون عرض عريضه و فضولى و دردسر خواهم بود.

نصرت الدوله

159تلگراف از تهران به كرمان به تاريخ شهر ذيحجة الحرام توشقان ئيل سنه 1296

به توسط مقرب الحضرت العليه حاجى اصلان خان حضور نواب اشرف شاهزاده فرمانفرما وجه مستمريات را چنانچه در احكام عليه زيارت فرموده ايد جمع وزارت وظايف است و يك ماه به آخر سال مانده بايد حساب آن را از روى اسناد صحيحه منقح كرده به عرض حضور همايون برسانيد. حسب الامر الاعلى زحمت ابلاغ مى دهم كه هرچه از وجوه مستمريات كرمان الى حال نرسيده و به تأخير افتاده بايد عاجلا به حاجى اصلان خان عايد فرماييد كه راه عذر ابدا براى او نماند و به زودى اسناد مستمريات را به وزارت وظايف بفرستد كه دير رسيدن اسناد كرمان اسباب تأخير تفريغ حساب كل و باعث زحمت مى شود.

امين الملك

ص: 152

گزيده تصاوير اسناد

ص: 153

فهرست اعلام

ص: 154

آ آجودان باشى، جهانگير (خان) 8، 13، 15، 18، 19، 22، 44، 45، 48، 51، 64، 66

آذربايجان- آذربايجانى 6، 10، 18، 27، 29، 31، 33، 35، 37، 39، 47، 51، 54، 55، 57، 58، 61، 64، 66، 85، 92، 125

آستان قدس رضوى چهارده

آشتيانى، ابراهيم خان (ميرزا) 83

آشتيانى، محمد تقى- قوام الدوله، محمد تقى آل داود، على (سيد) 16

آصف الدوله، عبد الوهاب- نصير الدوله، عبد الوهاب

آصف الدوله، غلامرضا- شهاب الملك، غلامرضا

آغا محمد خان قاجار، شاه ايران 129

آقا خان (ميرزا) 1، 73، 78

آقاكش (خان) 54، 58

آقايى- مستوفى الممالك، يوسف آق قلعه 34

آندره اينى، انريكو (ژنرال) 21

الف ابراهيم خان سرتيپ 129، 143

ابو ترابيان، حسين 11

اتحاديه، منصوره 9، 26

احتساب آقاسى، محمود 71

احتشام الدوله، اويس (ميرزا) 92

اداره كل بيوتات وزارت امور اقتصادى و دارايى 9

اداره گمرك 141

اراك 29، 63، 67، 69، 73، 74، 75، 78، 79، 83، 85، 86، 88، 90، 91، 92، 95، 98، 101، 103، 104، 106، 107، 114، 115، 119، 122، 123، 124، 136

اردبيل 12

اردشير ميرزا (شاهزاده) 96

ارزوئيه (از توابع سيرجان) 132

اروپا 4، 28، 41

استرآباد- گرگان 7، 12، 14، 26، 27، 30، 32، 36، 37، 39، 45، 48

استنلى صاحب 15

اسدآباد 26، 35، 37، 39، 122

اسد الله سلطان 12

اسماعيل پاشا (سرتيپ ماكويى) 17

اسماعيل ميرزا 12

اشرف 78

اشرفى، حاجى محمد (ملا) 77، 78، 79

ص: 155

اصانلو (طايفه) 73

اصطهباناتى، جعفر (سيد) 15

اصطهباناتى، يحيى (سيد) 15

اصفهان 9، 14، 25، 26، 27، 28، 34، 35، 45، 83، 108، 119

اصلان، خان (سرتيپ) 10

اعتضاد السلطنه، محمد حسين 11، 13

اعتماد السلطنه، محمد حسن (خان) 9، 15، 16، 17، 18، 19، 22، 25، 27، 28، 111

افشار (ايل) 9، 10، 17، 18، 25، 26، 33، 35، 52، 62، 132، 133

افشار قاسملو، سليمان- صاحب اختيار، سليمان (خان) افشار، نصر الله 17

اكسير التواريخ (كتاب) 11، 13

الماثر و الاثار (كتاب) 22

امير تومان، سهراب (خان) 129

امير ديوان قزوينى، نبى- قزوينى، نبى اميركبير، تقى (ميرزا، خان) يازده، شانزده، 1، 40

امين الدوله، على (ميرزا) 72

امين السلطان، ابراهيم 7، 40، 151

امين الصره، پاشا خان- امين الملك پاشا خان امين الملك، پاشا (خان) 7، 40، 151

انزلى 16، 39، 40

انگريز- انگليس انگليس 28، 49، 80، 81

انوشيروان ميرزا (پسر ضياء الدوله) 6، 93، 98، 101، 123، 125

اورامان 17

اهرى، ابو الحسن (حاجى) هفده

ايتاليا- ايتاليايى 21

ايران 58، 116، 117، 147

ايشان (سردار) بيست و دو

ايل بيگى، لطف الله (خان) 31

ايل بيگى، محمد قلى (خان) هفده

ب- پ بابل 78

بابيه 86

بابى ها- بابيه بارفروش- بابل باستانى پاريزى، محمد ابراهيم سيزده، بيست و پنج

باغ شاهزاده (ماهان) بيست و هشت

باغين 149

بافت 132

باقر (حاجى- سيد) 72

بامداد، مهدى بيست و چهار، 17، 18، 39، 40، 42، 57، 65، 95، 110، 128، 141، 146

بجنورد 29

بختيارى، حسين قلى (خان) 57

ص: 156

بختيارى (منطقه) 57، 93، 98، 99، 102، 105، 121

بردسير (كرمان) 129، 130

بروجرد 6، 16، 69، 75، 88، 92، 94، 98، 101، 102، 105، 114، 115، 116، 119، 121، 122

بزرگ جان، ميرزا (نايب درجزين) 62

بشاگرد 129، 143

بلوچستان 129، 131، 138، 140، 141، 144، 145، 148، 149، 150،

بم 131، 140، 145، 148، 149، 150

بمپور 143

بوشهر 12، 81

بوشهرى، حسين (خان- شيخ) پانزده

بوشهرى، نصر (خان- شيخ) پانزده

بهارلو، نصر الله (خان) 128، 129، 132، 140، 146

بهاء الدوله، بهمن ميرزا 44، 51

بهبهان هفده

بهده (قلعه) شانزده

بيدشهر (منطقه) هفده

بيگلربيگى، باقر خان يازده

پهلوى بيست و هشت

پى يه مونتسه، آنجلو ميكله بيست و دو

ت تاريخ بيدارى ايرانيان (كتاب) چهارده

تاريخ روضة الصفاى ناصرى (كتاب) سيزده

تاريخ كرمان (كتاب) بيست و پنج

تاريخ معاصر ايران (كتاب دوم) بيست و يك

تاريخ معاصر ايران (كتاب سوم) بيست و يك

تاريخ منتظم ناصرى (كتاب) 16

تبريز- تبريزى 6، 10، 17، 27، 32، 85

ترشيز- ترشيزى 35، 55

تفرشى، ابو القاسم چهارده، 95

تفرشى، موسى (ميرزا) نوزده، 69، 71

تقى خان سرهنگ 129، 132، 133، 140، 146

تلگراف خانه (انگليس) 129

تنكابن 34

تويسركان 98، 100

تهران 1، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15، 17، 18، 19، 20، 27، 28، 30، 32، 33، 35، 37، 38، 39، 41، 44، 45، 54، 55، 56، 62، 67، 69، 70، 75، 78، 81، 84، 85، 86، 87، 88، 90، 91، 94، 95، 97، 101، 103، 104، 108، 111، 117، 121، 125، 126، 128، 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 137، 138، 139، 142، 143، 144، 146، 147، 149، 151

ج- چ جاجرم بيست و دو

ص: 157

جباخانه 24، 34، 61

جبار روزنامه نويس (ميرزا- حاجى) 81

جبرئيل خان 18

جغين 140

جناب آقا- مستوفى الممالك، يوسف جويم هفده

جيرفت 148

چاردولى، فتح الله خان 122

چينى سازى (كارخانه) 24

ح- خ حاج ميرزا آقاسى سيزده

حاجى لو (طايفه) 93

حسام الدوله، تيمور دوازده

حسام السلطنه 41، 45، 46، 54، 55، 105

حسين بيك (امير قائن) 36

حسينعلى شاه- فرمانفرما، حسينعلى حسين قلى (خان) 45، 55

حسينى فسايى، حسن يازده، دوازده، هفده

حشمت الدوله، حمزه ميرزا 6، 27، 29، 30، 34، 91

حقايق الاخبار، ناصرى (كتاب) سيزده

حكومت سايه ها (كتاب) بيست و سه

حكيم، ابو القاسم، ميرزا 123

حكيم الممالك 15، 121

حكيم باشى، ميرزا بابا 37

حميد ميرزا- ناصر الدوله، حميد خارك (جزيره) چهارده

خاطرات ليدى شيل (كتاب) يازده

خالقى، روح الله بيست و هشت

خانبابا خان 122، 123

خاندان حكومتگر در ايران (كتاب) نه

خان محقق 46

خديوجم، حسين سيزده

خراسان 10، 11، 16، 17، 28، 29، 30، 34، 37، 45، 48، 49، 52، 54، 55، 61، 138، 148، 149

خرقان 16، 18، 26، 58، 62

خلجستان 107

خلج، على اكبر خان 107

خلج، محمد حسين خان 107

خلخال (فوج) 40

خلوتى، پاشا بيك 22، 30

خمسه 6، 25، 31، 54، 60، 93

خمين 38، 102

خوار 57

خوانسار 9، 98، 119، 125

خورموجى، محمد جعفر سيزده، چهارده، پانزده، شانزده، نوزده

خوى 13، 18، 22، 23، 26، 31، 34، 42، 44، 45، 61

ص: 158

د- ذ دار الخلافه- تهران دار الشوراى دولتى- شوراى دولتى دار الشوراى كبرى- شوراى دولتى دامغان 32

دبير الملك، محمد حسين 69، 70، 76، 80، 81، 82، 83، 84، 86، 90، 91، 103، 125، 126

درّان خان (ضابط رودبار) 133 نامه هاى حكومتى فيروزميرزا فرمانفرما متن 197 فهرست اعلام

جزين (فوج) 38، 62

درجزينى، غلامعلى (سرتيپ) 41، 62

درياى عمان چهارده

دشتاب 132

دفتر مخصوص شاه بيست و چهار، 57

دماوند 23، 26

دودانگه، ابراهيم خان 37

دويرن (طايفه) 31

ديوانخانه عدليه- وزارت دادگسترى ذو الرياستين، حاجى 113

ذو الفقار خان 16

ر- ز- ژ رحيم خان سرهنگ 13

رستگار فسايى، منصور يازده

رشت 46

رضا قلى ميرزا- مستوفى، رضا قلى ميرزا رضوانى، محمد اسماعيل (دكتر) بيست و دو، سى

ركن الدوله، محمد تقى ميرزا 128، 149

رودبار (كرمان) 56، 129، 132، 133، 140، 148

روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه (كتاب) بيست و هفت

روسيه 125

رويتر (قرارداد) بيست و چهار

زرند 10، 11، 25، 27، 31، 34، 145

زعفرانلو (طايفه) 42

زمان، على اكبر (ملا) چهارده

زنجان 61

زهر مار خان- افشار، نصر الله زين العابدين خان (ميرزا) 73

ژنو ده

س- ش سارى اصلان 15

سازمان اسناد ملى ايران بيست، بيست و سه، بيست و هشت، بيست و نه، سى

ساسانى، خان ملك بيست و سه

ساعد الدوله، حبيب الله، خان 7، 34

سالار لشگر، حسنعلى- گروسى، حسنعلى

ص: 159

ساوجبلاغ 58، 64، 78

ساوه 15

سپهسالار اعظم، محمد 65، 134

سپهسالار، حسين (ميرزا) 28، 99، 102، 105، 121، 124، 131، 134، 135، 136، 139، 141، 142، 143، 144، 146، 150

سرخس بيست و دو

سردار كل- مكرى، عزيز خان سعد الدوله (حاجى) 47

سعد الملك (حاجى) 17

سفارت انگليس سى و هشت

سفرنامه عبد الفتاح گرمرودى يازده

سفرنامه فيروز ميرزا فرمانفرما به كرمان و بلوچستان نه، بيست و شش

سلطان آباد 74، 86

سلطان اويس 78

سلطانيه 76

سمنان 23، 27، 30، 32، 34، 45، 46، 48، 53، 58

سنقر 105

سنندج نوزده

سوادكوه 26

سهام الدوله، حيدر قلى (ايلخان) بيست و دو

سهام الملك 9، 25، 52، 57

سياستگران دوره قاجار (كتاب) بيست و سه

سيف الدين (پسر سردار كل) 57

سيف الملك 29

سيلاخور 12، 18، 26، 35

سى لمير (مسيو) 16، 41

شادلو (ايل) بيست و دو

شاهسون (ايل) بيست و پنج، 35، 93

شاهسون، غلامرضا- شهاب الملك، غلامرضا

شجاع الدوله، امير حسين 18، 22، 26، 30، 31، 42، 51

شجاع السلطنه، حسنعلى ميرزا ده، يازده

شجاع الملك نورى، مهر على 9

شرح حال رجال ايران (كتاب) بيست و چهار

شرح حال فرهاد ميرزا معتمد الدوله (كتاب) نوزده

شرح زندگانى من (كتاب) نوزده

شفيع (حاجى- ميرزا) 28، 35

شقاقى، رحمت الله خان 32

شميل (ناحيه اى در ميناب) 140

شهاب الملك، غلامرضا خان 140، 148

شيراز يازده، دوازده، چهارده، پانزده، هفده، هجده، بيست و هشت، چهل و يك، 130، 141

شيرازى، ابو الحسن- مشير الملك ثانى، ابو الحسن شيرازى، عبد الوهاب- نصير الدوله، عبد الوهاب شيل صاحب يازده

شيل، ليدى يازده

ص: 160

ص- ض صاحب اختيار، سليمان خان 17، 27

صادق خان (حاجى- ميرزا) 12

صديق الملك 82

ضرابخانه 116، 117

ضياء الدوله، رحيم (ميرزا) 18

ط- ظ طسوجى، حسين سلطان 26

طهماسب دوم صفوى، شاه ايران 90

ظل السلطان، مسعود ميرزا 9، 56، 112، 119

ع- غ عباس سوم صفوى، شاه ايران 20

عباسقلى خان والى 149

عباس ميرزا نايب السلطنه ده، سى و هشت، 95، 101، 146

عبد الحسين خان (سرهنگ) 40

عبد الله خان سرهنگ 130

عتبات 117

عدليه- وزارت دادگسترى عراق عجم- اراك

عز الدوله، عبد الصمد ميرزا 110، 111

عزت الدوله 77

علاء الدوله، محمد رحيم خان 15، 21، 22

على اكبر سررشته دار بختيارى 121، 122

على قلى خان سرتيپ 12، 30، 33، 45، 48، 53، 64، 74، 89

على نقى سرتيپ 54، 74

عماد الدوله 9، 11، 12، 27

عميد الملك 78

غلامعلى خان سرتيپ 62، 74

ف- ق فارس 30، 31، 38، 52، 55، 63، 102، 132، 133، 140، 148

فارسنامه ناصرى (كتاب) يازده، پانزده، هفده

فتحعلى قاجار، شاه ايران ده، 17، 65، 129

فخر الملك، ابو الحسن خان بيست و هشت

فراشباشى، محمد كاظم بيك 117

فراشباشى، مهدى 87

فرمانفرما، حسينعلى ميرزا ده، دوازده

فرمانفرما، فريدون سيزده

فرمانفرما، فيروز ميرزا اكثر صفحات

فرمانفرماى عالم (كتاب) ده

فرنگ، فرنگستان- اروپا

فرهاد ميرزا 78

فراهانى، منصور يازده

فرهنگ آباديها و مكانهاى مذهبى كشور (كتاب) 132

ص: 161

فرهنگ لاروس (كتاب) 79، 145

فرهنگ معين (كتاب) 2

فريدن 9، 112، 119

فريدون ميرزا نايب الاياله آذربايجان سيزده

فهرس التواريخ (كتاب) ده

فيروزكوه 11، 34، 53

قائم مقام ثانى، ابو القاسم ده

قائم مقام، صادق بيست، 96، 97، 98

قاجار دولو، محمد- سپهسالار اعظم، محمد قاسمى، ابو الفضل نه

قاين 36

قبّه، حسن خان 60

قراچلو، اسماعيل دوازده

قزوين بيست، 4، 12، 26، 28، 31، 35، 52، 53، 58، 64

قزوينى، محمد طاهردوازده

قزوينى، ميرزا نبى خان 21

قسطنطين 39

قلعه سفيد دوازده

قلعه قراتيكان (خراسان) بيست و دو

قم 45، 95، 107، 123

قوام الدوله، محمد تقى سيزده

قوام الملك شيرازى، على اكبر پانزده

قوام الملك شيرازى، على اكبر پانزده

قوام الملك، محمد (ميرزا) 129، 132، 133، 140، 146

قورت بيگلو، طالب 45

قورخانه 2، 3، 4، 5، 7، 13، 15، 19، 21، 22، 24، 25، 27، 28، 31، 41، 46، 49، 65، 77، 81، 102، 133، 138، 143، 144، 146، 150

قهرمان ميرزا 27، 53، 65

ك- گ كازرون هفده

كاشان 25

كاظم خان سرتيپ 139

كامران ميرزا (پسر معين الدوله) 100، 112، 125، 139

كامران ميرزا نايب السلطنه 7، 25، 41، 50، 62، 84، 123

كراچى 129

كربلا 63

كردستان 16، 73

كرمان 6، 16، 27، 81، 90، 128، 129، 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 151

كرمانشاه- كرمانشاهان 27، 41، 83

كرمانى، ابراهيم (خان) سى و هفت، 69

كرمانى، غلامحسين (خان) 69

كرمانى، ناظم الاسلام چهارده

ص: 162

كرمانى، نعمت الله بيست و هشت

كريم خان سرتيپ 34

كزاز 74، 88

كشمير دوازده، سى و دو، 11، 55

كلانتر، كاظم خان سيزده

كلانتر، محمود خان 69

كمره- خمين

كنگاور 122

كهزاد بيك وكيل باشى 12

كيان فر، جمشيد يازده

كيج 150

گرگان 7، 12، 14، 26، 27، 30، 32، 36، 37، 39، 45، 48

گروس 26، 27، 35، 41

گروسى، حسنعلى بيست و هشت

گزارش ايران (كتاب) 58

گزاف خان (حاكم سمنان) 64

گلپايگان 26، 35، 93، 98، 100، 102، 125، 139

گلپايگانى، هدايت الله مجتهد 125

گواشير بيست و پنج

گيلان 14

ل لارستان شانزده

لرستان 17، 27

لندن دوازده، سى و هشت، 80

م مازندران 27، 30، 64، 77، 78

ماكو- ماكويى 16، 17، 42

مامقان 85

ماهان 149

ماه سماء بيست و هشت

مجلس آخال 46

محدث، مير هاشم پانزده

محلات 81

محلاتى، آقا خان سيزده

محمد اسماعيل خان 69

محمد جعفر خان سرهنگ 18

محمد ربيع سلطان 134، 135

محمد رضا (پيشكار اراك) 74، 76، 88، 106

محمد صادق خان سرتيپ 8

محمد قاجار، شاه ايران 29، 49

مخبر الدوله بيست و سه

مدرسه دار الفنون 16

مراغه 25، 26، 29، 36، 39

مراغه، قاسم خان 62

مراة البلدان (كتاب) پانزده، شانزده، هفده، هجده، نوزده، بيست و دو

مرتضى قلى خان سرهنگ 83

مستوفى، ابراهيم (سيد) 112

ص: 163

مستوفى الممالك، يوسف 11، 13، 16، 17، 24، 25، 27، 29، 30، 34، 38، 41، 42، 60، 63، 70، 73، 84، 93، 94، 109، 111، 114، 116، 117، 125، 128، 129، 130، 131، 138، 140، 141، 146، 149، 150

مستوفى، رضا قلى ميرزا 114، 118

مستوفى، صادق- قائم مقام، صادق (ميرزا)

مستوفى، عبد الله نوزده

مسجد مشير الملك سى و شش، 56

مشكوة الملك، مقدس (حاجى) 10

مشهد 29، 31، 44، 50، 54، 58، 128، 138، 150

مشير الدوله، حسين- سپهسالار، حسين مشير الملك ثانى، ابو الحسن خان (حاجى- ميرزا) 56

مشير لشگر 143

مشيرى، محمد يازده، دوازده، چهارده

مصدق، محمد (دكتر) بيست و هشت

مصطفى قلى خان سرتيپ 55

مظفر الدوله، على (سلطان) 58، 62

مظفر الدين قاجار، شاه ايران بيست و هشت

معتمد الدوله، منوچهر خان 37، 132، 140، 146

معتمد الملك، يحيى خان 7، 12، 27، 30، 33، 34

معمارباشى، عبد الله (خان) 126

معير الممالك 11، 30، 35، 44، 56، 65، 117

معير، عبد الله (حاجى- ميرزا) 117

معين التجار 143

معين الدوله، احمد ميرزا 95، 100

معين الدين ميرزا وليعهد هجده

معين الملك 22، 39

مغان 32

مكران 150

مكرى، عزيز خان 40

ملاير 73، 83، 94، 98، 100، 101، 103، 104، 105، 108، 110، 112، 113، 114، 115، 119، 120، 123، 124

ملك آرا 33، 75، 102

ملك التجار، مهدى نوزده

ممسنى دوازده، هفده

ممسنى، ولى خان دوازده

موزه راث سوئيس ده

موسى خان نايب لله باشى 7

موسيقى و تناسبات (كتاب) 16

مهدعليا 8، 16

مهران 15، 24، 28

ميانكوه 105

ميرزا موسى وزير- تفرشى، موسى ميناب 132، 140

مؤيد الدوله، طهماسب ميرزا 10، 13، 18، 31

ص: 164

ن ناصر الدوله، حميد ميرزا 102، 124

ناصر الدين قاجار، شاه ايران 14، 28، 62، 76، 138

ناصر الملك 35، 41، 48، 77

ناظم الملك، محمد حسين (ميرزا) 45

ناظم الملك، محمد على ميرزا هفده

نامه هاى اميركبير به انضمام رساله نوادر الامير (كتاب) شانزده

نايب الدوله 78

نجف اشرف بيست و هشت

نجفقلى ميرزا والى فارس دوازده

نجم السلطنه بيست و هشت

نرماشير 131، 140، 145، 148

نسقچى باشى، حسن خان 20

نصر الله خان سرتيپ- نصر الملك، نصر الله نصرت الدوله، عبد الحسين ميرزا بيست و هشت

نصرت الدوله، فيروز ميرزا- فرمانفرما، فيروز ميرزا

نصير الدوله، عبد الوهاب خان شيرازى 141

نظام الدوله 47، 49، 54، 55، 58، 62، 64

نظام الملك 47، 59، 63

نقاش باشى، على اكبر خان 16

نقشبندى، شيخ عبيد الله 21

نواب صفا، اسماعيل بيست و دو

نور 73

نورى، نعيم (ميرزا) 7

نهاوند 98، 104، 105، 108، 110

و وادى السلام بيست و هشت

وزارت امور خارجه 141

وزارت تجارت 141

وزارت جنگ 124

وزارت دادگسترى 40

وزارت دربار 20

وزارت صنايع 8

وزارت كشور 57

وزارت وظايف 151

وزيرى، احمد على خان بيست و پنج

وكيل الملك 132

ولايات مركزى 92، 100، 104، 105، 113، 115، 117، 120، 121، 122

ه هدايت، رضا قلى ده، سيزده

هدايت، مهديقلى 58

ص: 165

هشترود نوزده

هما خانم ده

همت كرمانى، محمود بيست و پنج، بيست و هفت

همدان 27، 33، 93، 98، 105، 106، 107، 111، 113، 114، 115، 116، 117، 119، 120، 122، 123، 124

هند دوازده

ى ياور، حسين ميرزا 3

يحيى خان (حاجى- ميرزا)- معتمد الملك، يحيى خان

يزد 81، 138

يموت (ايل) 15، 18

يمين الدوله- ظل السلطان، مسعود ميرزا يوروپ- اروپا

ص: 166

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109