عرفا چگونه مي بينند ؟

مشخصات كتاب

سرشناسه : انصاریان حسین 1323 - عنوان و نام پديدآور : عرفا چگونه می بینند/مولف حسین انصاریان. مشخصات نشر : قم دارالعرفان 1388. مشخصات ظاهری : 36ص. 19/5×9 س.م شابک : 978-964-2939-40-4 وضعیت فهرست نویسی : فیپا موضوع : اخلاق عرفانی موضوع : آداب طریقت رده بندی کنگره : BP289 /‮الف 8ع4 1388. رده بندی دیویی : 297/84 شماره کتابشناسی ملی : 1948207

سخن ناشر

آنچه انسان را در مسير پر فراز و نشيب زندگاني از نابساماني ها محفوظ مي دارد و موجب سعادت و سرفرازي و سربلندي او در امتحانات الهي مي شود ، پژوهش پيرامون علوم الهي و معارف اسلامي و پوشاندن جامۀ عمل به دستورات بلند رباني مي باشد .

در اين خصوص ، دست يابي به حقيقت معارف الهي و آشنايي با جايگاۀ حساس و ويژۀ آن ها در حيات انساني ، ضروري احساس مي شود .

مركز علمي تحقيقاتي دار العرفان ، در راستاي اهداف الهي خود ، اين بار افزون بر استفاده از مطالب پربار و عالمانۀ دانشمند محقّق حضرت استاد حسين انصاريان ، با انتشار گلچيني از متن سخنراني هاي معظّم له ، از بيان پر حرارت و جذاب سخنراني هاي استاد نيز تشنگانِ معارف سراسر نور ائمه اطهار : را بي نصيب نگذاشته و بدون خارج ساختن متن سخنراني از قالب گفتاري آن ، باب ديگري را براي استفاده از معارف آل الله : و سيراب گشتن از اين چشمۀ پرفيض باز نموده است .

اميد كه با عنايات خاص اهل بيت عصمت و طهارت : بيش از بيش بتوانيم از زمزم معارف آن ذوات مقدّس سيراب گرديم .

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيّدالانبياء و المرسلين حبيب

الهنا و طبيب نفوسنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين

مقام عبوديت و لزوم ارزيابي با چشم باطن

اگر بالاتر از مقام با عظمت عبوديت مقامي وجود داشت ، به طور يقين ، پروردگار مهربان ِعالم آن را در قرآن كريم مطرح مي فرمود ؛ چرا كه حضرت حق نه بخل از بيان حقايق براي مردم دارد ، و نه بخل از هدايت مردم و بيان مقاماتي كه ويژة آنان است . پروردگار مهربانِ عالم ، عين جود ، سخا و كرم بوده و عطاي او به بندگانش ، عطاي كامل و جامعي است ؛ نه چيزي را در اين عالم ناقص آفريده ، و نه چيزي را به بندگانش به صورت ناقص عطا مي كند . اگر ما اموري را در اين زندگي خودمان به صورت محدود يا كم مي بينيم ، اگر خداوند متعال پردة بين ما و آن امور را بردارد ، آن كم را كم ، و آن محدود را محدود نمي بينيم .

در آيات قرآن مجيد و روايات ، حقايقي در اين زمينه بيان شده كه انسان وقتي به آن حقايق دقت مي كند ، از رحمت خدا ماتش مي برد . اگر ما خطبة صد و پنجاه و نهم نهج البلاغه را ، بخوانيم و ببينيم كه اميرمؤمنان (ع) فرموده ، عيسي بن مريم (ع) با يك پيراهن زندگي مي كرد ؛ چراغ شب او ماه بوده و كفش پاي او ، پوست پايش ، به فكرمان مي رسد كه حضرت مسيح (ع) از زندگي مادي نصيب كمي داشته است ، البته ، در حالي كه ما ظاهر بين شده باشيم ، چنين حس مي كنيم ، ولي وقتي باطن را به

ما نشان بدهند ، مي بينيم كه عيسي بن مريم (ع) در همان موقعيتي كه بوده ، موقعيتش موقعيتي تام ، كامل و جامع بوده است . براي اين كه ما در قرآن مجيد مي خوانيم كه يكي از خواسته هاي اولياي خدا كه در رأسشان پيامبران بودند ، اين بوده : «وَ مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»(1) . پروردگار عالم ، در اواخر سورة مباركة آل عمران ، آية صد و نود و پنج ، مي فرمايد كه در همين دنيا ، اين دعاي آنان را مستجاب كردم : «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ . » اهل تخصّص مي گويند ، كلمة «حَسَنَةً» ، اسم جنس است ؛ يعني از لغت «حَسَنَةً» قرآن ، همة خوبي ها استفاده مي شود . دربارة سخن حق تعالي : «آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً» ، امام صادق (ع) وقتي حسنه را

در دنيا معنا مي كنند ، مي فرمايند ، حسنه در دنيا ، يك زندگي مادي قابل قبولِِ عبد پروردگار است (2). البته ، براي او كامل مي باشد ، و ما نبايد آن را با چشم ظاهر ارزيابي بكنيم . ما هميشه بايد همة حقايق را با باطني كه دارد ، بسنجيم . امام صادق (ع) مي فرمايدكه زماني موسي بن عمران (ع) به حال يك صياد دلش سوخت . علت سوختن دل موسي بن عمران (ع) هم اين بود كه با نگاه ظاهري ، وضع مادي اين صياد را خيلي ضعيف مي ديد ، اما پروردگار عالم ، جوابش را فقط با اراية باطن مسأله به موسي بن عمران (ع) داد . خطاب رسيد ، من پردة باطن اين صياد را برايت كنار مي زنم

، نگاه كن و بعد نظر بده . وقتي پرده كنار مي رود و او به باطن صياد نگاه مي كند ، نسبت به آن صياد خيلي شاد مي شود و كاملاً نسبت به وضع او قانع مي گردد . (3)

شما ببينيد ابن زياد از روي تمسخّره به حضرت زينبعليها السلام گفت ، حالا رفتار خداوند با شما را چگونه مي بيني ؟ خيلي چيزها از دستتان رفت . مالتان كه در كربلا غارت شد . برادرانت كه كشته شدند .

پسران برادرت كه قطعه قطعه شدند . هيچ چيزي برايت نمانده است . حالا رفتار خداوند با شما را چه جور مي بيني ؟ زينت كبري (س) بر اساس نگاه به باطن ، جواب ابن زياد را داد كه من فكر مي كنم ابن زياد و آن هايي كه اين جواب را شنيدند ، اصلاً نفهميدند كه زينب كبريعليها السلام چه سخني گفته . ما كه كمي با آيات قرآن و روايات سر و كار داريم ، برايمان روشن است كه زينب كبري (س) چي فرمودند به ابن زياد فرمودند : «وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِيلاً . » (4) : من كه از خداوند جز زيبايي هيچ چيزي نديدم ؛ يعني ما هيچ چيزي را از دست نداديم ، نه مالي را از دست داديم ، نه جاني را از دست داديم . اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد ، من به آن كسي غارت شده ، نمي گويم كه مالش را غارت كردند . بعد حضرت در يك جملة عارفانه مي فرمايد : «و الْحَرِيبُ مَنْ حَرَبَ دِينَهُ»(5) : كسي كه دينش را غارت كردند ، او ديگر همه چيزش را از دست داده است . ولي زينب كبري (س)

هيچ چيزي را از دست نداده ، بلكه بسياري چيزها را هم به دست آورده است .

زينب كبري (س) چه چيز به دست آورده ؟ او از كانال صبر و استقامتي كه بر اين حادثه كرد ، از اين كه از كوره در نرفت ؛ نَفَسي به شكايت و گله از خدا بر نكشيد ؛ در دل مباركش با پروردگار چون و چرا نكرد كه چرا اين جوري شد و نبايد مي شد ، مثل اين كه ما بايد در ظاهر كار هم برنده مي شديم ، نه يزيد . چنين رفتارهايي براي زينب كبري (س) پيش نيامد ؛ زينب كبري (س) حادثة كربلا را با ايمانش پذيرفت و كنار اين ايمانش هم صبر كرد . قرآن مي گويد ، روز قيامت ، اين آدم صابر دو پاداش دارد : «أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا»(6) . پس چيزي از دست نداده است كه هيچ ، بلكه چيزي را هم به دست آورده است .

سخن اميرمؤمنان (ع) راجع به بينش اولياي خدا

در نهج البلاغه راجع به بينش اولياي خدا ، اميرمؤمنان (ع) جمله اي دارند كه خيلي جالب است كه اگر خدا هم به ما اين توفيق را بدهد كه چنين چشمي پيدا بكنيم . اين چشم سر ما با چشم همه حيوانات مشترك است . آن ها هم ظاهر را مي بينند و ما هم ظاهر را مي بينيم . ما با اين چشم پشت پردة هيچ حقيقتي را نمي بينيم . براي ديدن حقيقت ، بايد از قرآن ، نبوت و امامت كمك بگيريم . امير مؤمنان (ع) مي فرمايد : «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا» (7) نمي گويد : «الي باطن الآخرة» . بلكه مي گويد :

«نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا . » ؛ چون نياز نيست بگويد : «نظروا الي باطن الآخرة» . ما اگر به باطن دنيا برسيم ، به باطن آخرت ، به باطن حق ، به باطن عبادت و به باطن قرآن و به باطن همة چيز ها در حدّ خودمان رسيده ايم . «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا» ، نمي گويد ، نگاه با چشم ، «نظر» است و كلمة «نظر» ، با كلمة «رؤيت» فرق مي كند . «إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا» (8) : كلّ مردم فقط ظاهر دنيا را مي بينند و هر چيزي را هم ارزيابي مي كنند ، با همان ظاهر دنياست . با ديدن ظاهر دنيا ، بيش تر ارزيابي ها هم غلط است ، و در فضاي اين ارزيابي ها ، آدم هم از پروردگار گله مند مي شود و هم از زندگي سير مي شود . چند ميليون چون و چرا برايش مي آيد و نسبت به عدل پروردگار بي اعتقاد مي شود و نسبت به مسايل ديني ضعيف مي گردد ، اما آن هايي كه باطن نگرند ؛ يعني داخل دريا هستند ، هيچ وقت تحت تأثير موج ها قرار نمي گيرند ؛ چون مي دانند موج مي آيد و مي رود . موج هم سوار بر باد است ؛ يعني ريشة موج باد است . خود باد مگر چيست ؟ اين باد يك جا به جايي هواست و هيچ چيز ديگري نيست . مي دانند كه تازه خود موج هم پشتش باد است و مي دانند باد هم باد است و هيچ چيز نيست :

پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است

بلكه آن است سليمان كه ز ملك آزاد است (9)

البته ، موج را كه مي دانيم بر اساس موج ارزيابي مي كنند ، موج

غنا ، موج فقر ، موج مرگ ، موج سختي ، موج شدت ، موج بلا . مردم مي نشينند و ارزيابي مي كنند و در ارزيابي كردنشان ، نسبت به پروردگار انحراف پيدا مي كنند .

خود قرآن هم به انحرافات آن هايي كه با نظر ظاهر ارزيابي مي كنند ، اشاره مي كند : «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (10) : به محض اين كه مقداري تنگي در مال و ماديت برايش مي آيد ، مي گويد ، اين خدا ، خدايي است كه آدم را اصلاً خوار مي خواهد و مي خواهد آبروي آدم را بريزد . آيا واقعاً خدا اين جور است ؟ خدايي كه در قرآن مجيد مي فرمايد ، از نظر باطن ، غيبت كردن ، مساوي است با خوردن گوشت ميت آن غيبت شده ، و اين جور در مقابل غيبت موضع گيري كرده كه با زبانتان به آبروي كسي لطمه نزنيد . آيا اين پروردگار خودش آبروريز است ؟ من يك نفر را در تاريخ عالم خبر ندارم كه خدا آبرويش را ريخته باشد . هر كسي آبرويش را بر باد داده ، خودش آن را بر باد داده است ، و الاّ اگر شما ده ميليون گناهان كبيره در خلوت بكنيد ، محال است كه خدا آبرويتان را ببرد . كسي كه آبرويش مي رود ، كسي است كه مي آيد در چهار راه مي ايستد ، مشروب مي خورد . البته ، در اين صورت ، همه مي گويند عجب آدم پستي! خودش آبروي خودش را برده است . امّا اگر هفتاد سال برود ، در خلوت مشروب بخورد و دلش هم بخواهد كسي نفهمد ، هرگز

پروردگار عالم مشروب خوري اش را پيش كسي آشكار نخواهد كرد .

اين برنامة پروردگار عالم است ، اما كسي كه بر اساس ديد ظاهر ارزيابي مي كند ، «فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ . » ؛ مي گويد ، اصلاً ًكار اين خدا اين است كه آبروي آدم را ببرد و آدم را پست كند ؟ ولي خدا اين گونه نيست و به هيچ عنوان اين طور نيست .

نگاه با ديد امتحان الهي

اميرمومنان (ع) مي گويد : رسول الله (ص) را ديدم و در صورتش گرسنگي را شناختم(11) . آيا حالا كه چنين پيشامدي براي پيامبر (ص) رخ داده ، بايد گفت ، خدا با پيغمبرش بد برخورد كرده ؟ او كه زيباترين برخورد را با آن حضرت داشته ، پس چرا پيغمبر را كه عزيزترين مهمانش در اين عالم بوده ، گرسنه گذاشته است ؟ مگر بنا نيست كه انبياء امتحان شوند ؟ مگر بناست كه آن ها مسئول نباشند ؟ مگر بناست كه زندگي دنيايي انبياء با ديگران فرق داشته باشد ؟ خيلي ها مبتلاي به تنگي در اقتصاد مي شوند ، انبياء هم جزء همان ها هستند . انبياء به هر چيز نگاه مي كردند ، با ديد امتحان الهي ، به آن نگاه مي كردند . انبياء از اين كه خدا براي امتحان كردنشان به سراغشان آمده ، كيف هم مي كردند . انبياء مي دانستند ،مي دانستند ، امتحان وقتي سختي دارد ، سختي اش مثل آبِ گل و لايي است كه در فصل آذر و آبان بر روي گندم ريخته مي شود . اين گندم مدتي زير سنگيني اين گل و لاي و برف و باران مي ماند و در بهار با هفتصد عدد در هفت خوشه اين قدر زيبا

از دل اين خاك بيرون مي آيد كه آن جا بايد به آن ، نمرۀ بيست را بدهند ؛ چون از امتحان قبول درآمده . پيغمبر (ص) مي داند ، زير اين فشارها ، جوانه ها ، ساقه ها و ريشه هاي وجود شكفته مي شود . پيغمبر (ص) مي داند ، در عافيت طلبي به هيچ جا نمي رسد . پيغمبر (ص) مي داند ، اگر غرق ثروت باشد و هيچ رنجي نبيند ، به هيچ جا نمي رسد . آن را مي داند و براي همين گلايه نكرد . در روايت دارد كه علي (ع) در يكي از راه هايي كه از مدينه به هاجره مي رفت ، با پيامبر (ص) برخورد كرده و از آن حضرت پرسيده است ، چه چيزي شما را در اين ساعت روز به بيرون كشانده ، و حضرت پاسخ داده كه گرسنگي به او رسيده(12) . به تعبيري پيغمبر (ص) فرموده : چيزي گيرم نيامده بخورم . نكته اين است كه پيغمبر (ص) در سخنش هيچ گلايه اي را بيان نداشت . در روايت محاسن دارد كه علي (ع) با ديدن گرسنگي پيامبر (ص) تاب نياورده و خودش به دنبال غذا رفته است . حضرت (ع) خود ماجرا را چنين تعريف مي كند : رفتم براي زني از انصار ده سطل آب كشيدم . آن زن هم ده دانه خرما و دسته اي از سبزي كراث به من داد كه من آن ها را در دامنم ريختم ، سپس آن ها براي پيامبر (ص) آوردم و با آن ها از حضرت پذيرايي كردم .(13)

اين است ديد پيغمبر (ص) راجع به بلا ، مشقت ، رنج و زحمت . خيلي هم خوب است با آدم اين جوري برخورد

كنند ؛ چون اين كه بعضي الآن در خانة پنج هزار متري دارند زندگي مي كنند كه قيمتش متري يك ميليون تومان هم بيشتر است و خانه شان مثل كاخ مي ماند ، و روزي چند ميليون هم به ثروتشان اضافه مي شود ، چنين زندگي مادي اي ، اين احساس را به اين ها داده كه ما با داشتن همه چيز ، نه نيازي به خدا داريم ، نه به عبادتش ، نه به مسجد ، نه به منبر ، نه به محراب ، نه به دعا ، نه به راز و نياز ، نه به مناجات ، آخر ، ما هيج چيزي كم نداريم كه بخواهيم دست به طرف خدا دراز بكنيم . با اين نگاه هم كه دارند ، هيچي گيرشان نمي آيد . البته ، ايني هم كه دارند ، مي گذارند ، مي ميرند و مي روند . اصلاً اين دارايي ها هيچي نيست و باد است . اين ها بادي اند .

خداوند متعال پيش از ديدن رويا توسّط يوسف (ع) و ماجراهاي بعد از آن ، به يعقوب (ع) وحي كرد كه : «اِسْتَعِدَّ لِلْبَلاء»(14) : اگر واقعاً عاشق من هستي ، براي آزمايشات سنگين ، خودت را آماده كن . هر كسي با من پروردگار پيوند دارد ، او را مي كارند . وقتي آدم را مي كارند ، بايد اول به مقدار بسيار فراوان بار هم بر روي اين دانه بريزند تا در زير خاك خدا با آن ها كار كند . خدا در ظاهر با كسي كار نمي كند : «ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (15)، كسي با دانة زير خاك نمي تواند كار كند و اين فقط خداست كه مي تواند با آن كار

كند .

اولياي الهي در برابر آن همه مرارت و رنج كه به آن ها مي رسد ، مي گويند : «وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِيلاً . » (16) آنان كه اولياي الهي اند ، چنين اند كه : «هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا»(17) : در هر چيز ، به باطن نگاه مي كنند ، يا حالا واقعاً خودشان چشم پيدا كردند و دارند مي بينند ، و آني كه مي بينند عجيب به ظاهرش ، دل خوش مي شوند .

اشتياق امام حسين (ع) به مرگ ، شديدتر از اشتياق يعقوب به ديدار يوسف

حضرت امام حسين (ع) وقتي از مكه به طرف كربلا مي آ يند ، جلوي اسبش را مي گيرند و به او مي گويند كه نرو . مي پرسد چرا ؟ مي گويند ، سفرت بوي خون مي دهد ؛ يعني جانت در خطر است . البته ، گفتند ، او را بترسانيم كه شايد نرود . براي همين آمدند و مرگ را براي حضرت مطرح كردند . به محض اين كه مرگ را مطرح كردند ، ببينيد حضرت چه جوابي دادند . در سخن حضرت خوب دقت كنيد ، ببينيد ، در ارزيابي ، باطن بيني چه كمكي به آدم مي كند . فرمودند : اشتياقم به مرگ ، از اشتياق يعقوب (ع) به ديدن يوسف (ع) ، شديدتر است(18) . همان لحظه قلبش را پيش قلب يعقوب (ع) مي گذارد و مي گويد ، قلب من را با يقعوب (ع) ارزيابي كنيد . من و مرگ را با يعقوب (ع) و يوسف (ع) ارزيابي كنيد ؛ شوق من به مرگ ، از شوق يعقوب (ع) به يوسف (ع) ، شديدتر است . اصلاً من خودم نمي فهمم ، يعني چه كه حضرت مرگ را به جاي يوسف (ع)

گذاشته و خودش را هم به جاي يعقوب (ع) گذاشته و گفته است شوق من به مرگ ، از شوق يعقوب (ع) به يوسف (ع) بيش تر است ؟ يعني وجود مقدس حضرت سيدالشهدا (ع) ، آدمي مطمئن به خدا است ؛ مطمئن به خود ؛ مطمئن به ايمان خود ؛ مطمئن به كار خود ؛ مطمئن به سفر خود ؛ مطمئن به مرگ خود ؛ مطمئن به برزخ خود و مطمئن به قيامت خود . «مطمئن» ؛ يعني آرام آرام است . او از مرگ براي چي بترسد ؟ مگر او چه كمبودي در پرونده اعمال خود دارد كه بايد براي آن بترسد ؟ به خاطر اين اطمينان همه جانبه است كه ائمة ما فرمودند ، در نمازهاي تان سورة فجر را بخوانيد . به خاطر آية آخر آن كه محض حسين (ع) ما نازل شده است : «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ . ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» (19) ؛ يعني از طريق اين آيه ، نماز خود را به حضرت حسين (ع) وصل بكنيد . اين آيه را بخوانيد كه حسين (ع) را ببينيد تا عبادتتان در حدّ خودتان در طول عبادت او باشد . كارتان اطمينان آور باشد . به نمازت مطمئن هستي ؛ درست است ؛ يعني مطابق رساله است ؛ يك حرامي در مال تو نيست ؛ حرامي در فرشت ، در زمين خانه ات ، در لقمه ات ، در لباست و در آب وضويت نيست . مطمئن هستي . در اين صورت ، اين اطمينان به عبادت ، اطمينان به خدا ، اطمينان به قرآن ، اطمينان به حلال و حرام خدا و اطمينان به خود

، آدم را نسبت به مرگ ، شايق تر از يعقوب (ع) به يوسف (ع) مي كند .

چنين كاري ساده نيست . اين معناي سخن اميرمؤمنان (ع) است : «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا .(20) » اگر پيغمبر (ص) سه روز گرسنه مي ماند ، والله او اين گرسنگي را حسنه دانسته و دعايش را به : «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً» (21) ، مستجاب شده مي بيند . اين جزو حسنات حيات پيغمبر است ، نه جزو سيّئات . شما دربارة پيغمبر (ص) چنين مي توانيد بگوييد .

روزي پيغمبر اكرم (ص) داشتند به مسجد مي رفتند ، درحالي كه تكه اي حصير به خودشان بسته بودند ، كسي به پيغمبر (ص) گفت ، پيراهن شما كجاست ؟

فرمود : يكي پيراهن نداشت ، پيراهنم را درآوردم و به او دادم . من هم اين قطعه حصير را داشتم و حالا از آن به جاي پيراهن استفاده مي كنم تا خدا پيراهني برساند . پيغمبر (ص) اين ها را حسنه مي داند ، و شما مي توانيد اين ها را سيّئه حساب كنيد . نعوذبالله يعني مي شود ، زشتي را در زندگي پيغمبر (ص) ديد ؟ مي شود ، زشتي را در زندگي حضرت سيدالشهدا (ع) ديد ؟ اين جا قاتل زشت است و مقتول و قتل او زيبا است .

حضرت كلثوم (س) مي فرمايد كه شب نوزدهم پدرم ، اميرمؤمنان (ع) ، در خانة من قرار و آرام نداشت ؛ روي پايش بند نبود . وقتي من از ايشان پرسيدم ، چي شده كه امشب شما همين طور به ستاره ها نگاه مي كنيد ؟ فرمود : دخترم امشب شبي است كه حبيب

من پيغمبر (ص) دربارة آن به من خبر داده است . از شدت عشق روي پا نبود . (22)

اين نگاه اولياي خدا است . البته ، مقامي بالاتر از عبادت نيست . اگر مقامي بالاتر بود ، خداي كريم آن را مطرح مي كرد و به آن راهنمايي مي نمود ؛ چون چنين مقامي نبوده ، خداوند آن را مطرح نكرده است . ديگر يك وقتي چنين مقامي هم مطرح نباشد ، راهنمايي لازم ندارد . ولي خداوند همه را به اين مقام راهنمايي كرده است . «أَيُّهَا النَّاسُ» ، كل است ، و نمي گويد ، اي مردم مؤمن! بلكه كل را به اين مقام راهنمايي كرده است : « يَا أَيُّهَا النَّاسُ» ؛ يعني اي تمام انسان ها! «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (23) : خدايي را عبادت كنيد كه شما را و پيشينيانتان را آفريد براي اين كه او را عبادت كنيد ؛ يعني زير اين تكليف ، بار و مشقت قرار بگيرد ؛ چون عبادت تكليف بوده و تكليف بار است ؛ سنگيني است ؛ مشقت است . چرا زير بار عبادت قرار بگيرد ؟ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» : براي اين كه به قدرت حفظ خود از افتادن در خطرات دنيا و آخرت برسيد . اين معناي «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(24) است . لام آن هم لام علت مي باشد . «لَعَلَّكُمْ» خدا را عبادت كنيد ؛ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» : براي اين كه به مقام حفظ خود از افتادن در همة خطرات دنيا و لجنزارهاي اين زندگي مادي و افتادن در خطرات آخرت برسيد ؛ چون اگر به خطر بيفتيد ، اولين خطر ، از

دست دادن خود است ، و اما اگر فرد در عبادت قرار بگيرد ، از اول بندگي تا آخر آن ، فقط و فقط به دست آوردن مقام است .

تفسير حرف هاي كلمۀ عبد از زبان اهل دل

براي همين اهل دل گفته اند : كلمة عبد سه حرف است : عين و باء و دال . عين ، آن حرفي است كه دهان آن باز است ؛ چون اگر دهان عين را ببنديم ، يا ميم مي شود ، يا قاف ، و يا فاء . عين دهانش باز است . كلمة عين عبد ، به معناي عرفان رب است ؛ يعني وقتي وارد عبادت به معناي واقعي شديد ، همين طور دوست داريد معبود را بفهميد . به ناچار بيش تر به سراغ قرآن ، پيغمبر (ص) و اميرمؤمنان (ع) مي رويد . همين طور دنبال خدا مي گرديد و مي گوييد ، اين كه مي خواهم در مقابلش بايستم و مي خواهم حسش كنم ، همان معبودي كه به اميرمؤمنان (ع) گفتند خدا را ديدي ؟ جواب داد : «أَفَاَعَبَدُ مَا لَا اَرَى ؟ »(25) : آيا من پيش كسي مي ايستم كه او را نديده ام ؟ يعني او را نشناخته ام ؛ آيا من با كسي كه او را نديده ام ، مي روم سخن بگويم ؟

بعد حضرت سخنش را چنين توضيح داد كه من او را با مشاهدة قلب ديده ام ؛* يعني در محضرش حاضر شده ام . «مُشَاهِد» و «شَاهِد» ؛ يعني حاضر ؛ يعني من وقتي در نماز مي روم ، غايب از او نيستم ؛ پيش او هستم ؛ لمسش مي كنم ؛ حسش مي كنم .

چنان كه گفتيم ، عين كلمة عبد ، دلالت بر عرفان رب دارد . باي آن ، دلالت

دارد بر دل دادن به بندگان خدا ؛ چون عبادت كامل شدن آن ، با نيكي به مردم است : «وَ أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَ آتُوا الْزَّكَاةَ»(26) . اين سيلاب هايي كه مي آيد زمين هاي كشاورزي را مي شويد و به دريا مي برد ، چون من در آن مناطق رفت و آمد كردم ، بيش تر مناطق كشاورزي ايران كه دچار بلا مي شود ، براي اين است كه زكات نمي دهند . خدا مجازات زكات ندادن آن ها را جمع مي كند و يك مرتبه سيل مي فرستد ؛ زمين هاي كشاورزيشان را مي شويد و مي برد . البته ، به عنوان جايگزين زكاتشان ، اين بردن حساب نمي شود . اگر هم سيل نيايد ، خدا چنين آن ها را مجازات مي كند كه آن ها زراعتشان را درو مي كنند و مي فروشند ، همان طور كه من خودم ديده ام ، بچه هاي اين كشاورزان پول هاي باد آورده را خرج گناهان كبيره مي كنند ، يا هزينة حكيم و دكترهاي گران مي شود ، و به طور كلي آن ها خوش نيستند . اروپا را كه هم مي بينيد غرق در نعمت است ، خدا آن ها را نعمت نمي داند ، بلكه نقمت مي داند . يعني با آن ها دارد كاري مي كند كه در قيامت حس كنند ، هيچ طلبي از خدا ندارند . اين بلاست . خود آن گندم بلاست ؛ خود آن برنج بلاست . خودش نقمت است ، نه نعمت . انسان در ارزيابي هاي باطن بيني اين چيزها را به دست مي آورد : «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُونَ»(27) ، «وَ لاَيَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً»(28) . يا در آية ديگر مي گويد ، درهاي آسمان و زمين را به رويشان باز

مي كنم : «فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ ءٍ . » (29) اين نعمت دادن هاي اين چنيني ، براي آن ها باعث گناه بيش تر است . البته ، ابزاري كه باعث گناه باشد ، نعمت نيست ، نقمت است .

باي عبد ، دليل بر بِرّ و نيكي به مردم است : «وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً»(30) ، «وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً»(31) ، «وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى» . (32)

دال كلمة عبد ، ديگر آخر جاده است . عبد وقتي به هفتاد و هشتاد سالگي مي رسد و اين بندگي را ادامه داده و به دنو من الله مي رسد ؛ يعني ديگر به خدا نزديك مي شود ، آن وقت اين كلمة عبد دهانش باز است ؛ يعني دهان وجود عبد واقعي ، فقط براي گرفتن باز است و هيچ چيزي را از دست نمي دهد و هميشه دارد به خودش اضافه مي كند .

حالا يك آيه هم بخوانم كه خدا اين مقام را بر روي دوش جان عبادش گذاشته است : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ»(33) . عبادت فقط نماز و روزه و حج نيست و «وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ» هم است . گاهي انجام خير چه گوهري است كه خدا در دامن بعضي ها مي گذارد! چه گوهري!

يك كسي مي گفت نزديك به چهارصد معتكف در مسجدمان داشتيم . پرسيدم : براي افطار و سحر اين سه شبانه روز چقدر از معتكفين گرفتيد ؟ گفت : هيچ چيز . گفتم : پس اين خرج سنگين بر عهدة چه كسي بود ؟ گفت : يك نفر آمد و گفت ، چند تا معتكف داريد و

هزينة اين سه شبانه روز اعتكاف آن ها چقدر مي شود ؟ و من گفتم ، چهارصد نفر معتكف داريم و جمع هزينه شان ، مثلاً دو ميليون تومان مي شود . بعد دو ميليون را گذاشت و در رفت و اصلاً نايستاد تا بپرسيم كي هستي ، پول مال چه كسي هست و از كجا آمده ؟

«وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ»(34) . اين مجموعه شده : «وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» (35). اين آخر حرف است . ديگر بعدش در آيه هيچ چيزي نيست . «وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» : اينان بندگان من هستند كه دهان وجودشان به طرف من بود . من هم كه كريم هستم و كرم من هم بي نهايت مي باشد . همين طور من پيوسته در دهان وجودشان ريختم و چنين شد : حَسَنَةً

فِي الدُّنْيَا وَ حَسَنَةً فِي الْآخِرَةِ . همه خوبي هاي دنيا را به آن ها دادم ؛ چون مي خواستند ؛ چون دهانشان باز بود و مي خواستند :

كرمش ، نامتناهي ، نعمش ، ب_ي پايان

هيچ خواهنده ازين در نرود بي مقصود(36)

محال است كه آدم دهان وجودش و حقيقت خود را رو به خدا باز نگهدارد و گرسنه هم باشد و كريمي كه كرم او بي نهايت است ، اين بي نهايت گداي دهان باز را تغذيه نكند . محال است .

امام حسين (ع) گفت : اشتياقم به مرگ ، از اشتياق يعقوب (ع) به يوسف (ع) بيش تر است . اگر كسي از من بپرسد در اين پنجاه و هفت سال عمر ابي عبدالله (ع) ، اوج نشاط او كجا بوده است ؟ «كجا» ؛ يعني آن جايي كه ابي عبدالله (ع) در نهايت نشاط قرار گرفت كه ديگر نشاطي

بالاتر از آن نبود . مي گويم ، اوج نشاط ايشان در گودال قتلگاه بود ؛ آن جايي كه يك مرتبه ، كلّ باطن را ديد و با يك حال مخلصانه فرياد زد : «اِلَهِي رضاً بِقَضَائِكَ . » اين اوج نشاط روحي است ، «تَسْلِيمَاً لِاَمْرِكَ لَا مَعْبُودَ لِي سِوَاكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَقِِيصِينَ . »

اين حال ابي عبدالله (ع) بود كه يك مرتبه چون در حال بود ديگر متوجّه آمدن شمر نشد ؛ چون وقتي آدم در حال است ، فقط همان حال را مي بيند و هدف حال را . اگر ده نفر هم بيايند و از جلويش رد بشوند ، او توجّهي ندارد . به طور مثال ، در حرم حضرت رضا (ع) يك وقت مي آيند و مي گويند ، آقا به شما سلام كرديم و شما جواب نداديد . مي گويد بخدا اصلاً من نفهميدم ؛ نديدم . راست هم مي گويد .

در آن اوج حال ، ابي عبدالله (ع) يك مرتبه احساس كرد سينه اش سنگين شده ، توجّهي كرد ، ديد شمر روي سينه مباركش نشسته است . در اين گيرودار هم بود كه امام زمان (عج) مي فرمايد زنان و فرزندان كاروان ابي عبدالله (ع) ، با پاي برهنه و در حالي كه به سر و سينه مي زدند ، وارد ميدان كربلا شدند . آن ها هم ديدند كه شمر روي سينة ابي عبدالله (ع) نشسته است (زيارت ناحيه) * ، و حضرت با دست اشاره كرد كه همه برگردند .

پاورقي

1. بقره: 201.

2. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص175.

3. علامة مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص250.

4. ابن نما حلي، مثيرالاحزان، ص71.

5. شيخ كليني، كافي، ج2، ص.216

6. قصص:54.

7. نهج البلاغه، حكمت:424.

8. همان.

9. خواجوي كرماني

10. فجر:16.

11. احمد

بن محمد بن خالد برقي، محاسن، ج2، ص511.

12. كنز العمال، ج7، ص202.

13. المحاسن، ج2 ص511.

14. شيخ صدوق، علل الشرائع، ج2، ص45.

15. واقعه: 64 .

16. ابن نما حلي، مثيرالاحزان، ص71.

17. نهج البلاغه، حكمت:.424

18. ابن نما حلي، مثيرالاحزان، ص29.

19. فجر: 27.

20. نهج البلاغه، حكمت:.424.

21. بقره:201 .

22. مجلسي، شرح نهج البلاغه، ج3، ص193.

23. بقره:21.

24. بقره:21.

25. نهج البلاغه، حكمت179.

*. «لَاتُدْرِكُهُ الْعُيُونُ. بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ.»

26. بقره :43 .

27. قلم:44.

28. آل عمران:178.

29. انعام:44.

30. بقره: 83.

31. مريم : 14.

32. مائده: 3.

33. انبياء: 73.

34. انبياء: 73.

35. همان.

36. سعدي.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109