زنان

مشخصات كتاب

نويسنده : مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني

ناشر : مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني

خلقت و آفرينش زن

چرا خداوند زن را مثل مرد مستقل نيافريد؟ به طوري كه شنيده ام از پهلوي سمت راست مرد، زن را خلق كرد.

پرسش

چرا خداوند زن را مثل مرد مستقل نيافريد؟ به طوري كه شنيده ام از پهلوي سمت راست مرد، زن را خلق كرد.

آيا اين تحقير زن نيست؟!

پاسخ

برخلاف تصور عمومي، خلقت زن به صورت مستقل انجام شده است. از قرآن و روايات استفاده مي شود كه زن و مرد از يك ذات و گوهر خلق شده اند و زن فرع بر مرد نيست، بلكه خداوند اولين زن را از ذات و اصلي آفريد كه همه مردها را از همان اصل خلق كرد.

قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد: "او است كه شما را از نفس واحدي آفريد و همسر او را نيز از جنس او آفريد". اعراف (7) آيه 189.

منظور آيه آن است كه خداوند همسر آدم را از جنس بشر آفريد، نه از اعضاي بدن وي. البته در روايات غير معتبر آمده كه حوا از يكي از دنده هاي آدم آفريده شد كه در تورات اين موضوع مطرح گرديده است.

تفسير نمونه، ج 3، ص 245.

اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتمام اند.

جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 460.

از طرفي در روايتي كه از امام صادق (ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است زراره مي گويد: از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: مردمي هستند كه مي گويند خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد. حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟! خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به

طور نوظهور پديد آورده آدم عليه السلام بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟ خداوند فرمود:اين حوا است. آيا دوست داري كه با تو بوده و مايه انس تو شده و با تو سخن بگويد؟". (علل الشرايع، ج 1، ص 29.)

پس خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم نيست.

چرا خداوند زن را از نظر آفرينش مستقل خلق نكرد؟

پرسش

چرا خداوند زن را از نظر آفرينش مستقل خلق نكرد؟

پاسخ

همچنان كه گفته ايد در قرآن آيات بسياري در مورد زنان آورده شده است و در اين ميان سوره نساء با اختصاص 176 آيه به زنان بيشترين آيات را در اين باره دارد.

متأسفانه آياتي كه آورده ايد؛ ترجمه اي تحريف گونه از آن ارائه داده ايد تا به هدف خود كه نشان دادن چهره اي خشن و ضد حقوق زن از اسلام است، برسيد. در اين نوشتار آيات سوره نساء را شرح داده و نشان مي دهيم كه هيچ آيه اي وجود ندارد كه بي احترامي به زنان كرده يا حقّي را از ايشان ضايع نموده باشد.

آيه اوّل سوره به آفرينش زن اختصاص دارد و براي زن آفرينش جداگانه و همسان خلقت مرد بيان كرده است، بي آن كه از مرد پديد آمده باشد.

آن چه ادعا كرده ايد كه قرآن وجود طبيعي زن را بخشي از وجود مرد مي داند، مربوط به سِفر تكوين تورات است كه زن را آفريده از يكي از دنده هاي آدم دانسته است. خداي سبحان با كشيدن خط بطلان بر اين انديشه كه در كتاب الهي تورات نفوذ كرده مي گويد:

"اي مردم، بترسيد از پروردگار خود! آن خدايي كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن، جفت او را خلق كرد و از آن دو تن، خلقي بسيار در اطراف عالم از مرد و زن بر انگيخت".(1)

"نفس واحده" كه در آيه اوّل سوره نساء آمده، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آن دو مي رسد. معناي "خلق منها" اين است كه از جنس آن آفريد، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده

شده، زن نيز آفريده شد، چنان كه "الخاتم من فضة" يعني انگشتري از جنس نقره است. بنابراين زن و مرد همسانند و اگر همساني نبود، زندگي انساني پا نمي گرفت.

از آيات چنين نتيجه مي توان گرفت كه هر يك از زن و مرد انساني كامل است و در اين مورد هيچ كاستي در انسانيت زن وجود ندارد. در همه آيات هر جا از ارزش هاي انساني، سخني به ميان آمده، خطاب به هر دو است و اختصاص به يك جنس ندارد.

در پرتو اين نكته، جدايي افكندن ميان آن دو بر هيچ پايه درستي استوار نيست.

بنابراين زن و مرد از يك ذات و گوهر خلق شده اند و زن فرع بر مرد نيست، بلكه خداوند اوّلين زن را از ذات و اصلي آفريد كه همه مردها را از همان اصل خلق كرد.

روايت غير معتبري كه در برخي كتاب هاي روايي مطرح است (كه حوا از يكي از دنده هاي آدم آفريده شد) برگرفته از تورات تحريف شده است.(2)

از نظر انديشمندان ديني، اين روايات از جهت سند و يا دلالت نارسا و ناتمام است.(3)

در روايتي كه از امام صادق(ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است. زراره مي گويد: از امام صادق(ع) سؤال كردم: مردمي هستند كه مي گويند: خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ حضرت آدم آفريد، حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟ خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به طور نوظهور پديد آورد".(4) پس خلقت حوا از ضلع و

دنده چپ آدم نيست.

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 1.

2. تفسير نمونه، ج 3، ص 245.

3. جوادي آملي، زن در آيينه جمال و جلال، ص 46.

4. علل الشرايع، ج 1، ص 29.

آيا اين مطلب كه زن از باقيمانده گل آدم خلق شده صحيح است واگر صحيح است آيا اين نشانه برتري مرد بر زن است ؟

پرسش

آيا اين مطلب كه زن از باقيمانده گل آدم خلق شده صحيح است واگر صحيح است آيا اين نشانه برتري مرد بر زن است ؟

پاسخ

اجمالاًمي توان گفت روايات صحيح به مضموني كه اشاره نموديد وارد شده است اما برداشت برتري مرد برزن از اين روايات صحيح نمي باشد به اين توضيح كه :

حضرت علامه طباطبايي فرمودند : خداوند متعال حضرت حوا ( ع) را مانند حضرت آدم از گل تسويه نمود واز روح خوددراودميد. درروايتي از حضرت ابي جعفر ( ع) نيز آمده است كه خداوند سبحان با دست قدرت خود حضرت آدم ( ع) راازگل خلق نمود وازباقيمانده آن گل ، حضرت حوا را آفريد )) (1)

همچنين علامه در الميزان مي فرمايد : (( در نهج البيان شيباني است كه عمروبن ابي المقدام از پدرش نقل مي كند كه گفت از امام محمد باقر( ع) پرسيدم خداوندحوا را از چه آفريد؟ فرمود: اين مردم چه مي گويند، گفتم : مي گويند خداوند اورا از دنده اي از دنده هاي آدم آفريده ، فرمود : دروغ مي گويند ، آيا خداوند عاجز بود از اينكه وي را از چيز ديگري بيافريند ؟ گفتم جانم فداي تو باد . وي را از چه آفريد ؟ فرمود پدرم از پدرانش به من خبر داد وگفت كه پيغمبر ( ص) فرموده است : خداوند تبارك وتعالي يك قبضه از خاك برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط كرد - هر دو دستش راست است - واز آن آدم را آفريد، قسمتي از خاك زياد آمد و حوا را از آن آفريد .)) (2)

متاًسفانه از تعبير (( باقيمانده گل

آدم )) در احاديث مذكور چنين استنباط شده است كه مراد (( زايد بودن )) مي باشد ودر نتيجه وجود زن طفيل وجود مرد است . در حاليكه اين كلمه بار منفي ندارد . بعنوان مثال كوزه گر براي ساختن كوزه اي ابتدا گل مخصوص را آماده مي كند وكوزه اول را مي سازد وباز از گل باقيمانده كوزه ديگري را مي سازد . خداوند نيز از ابتدا خلقت آدم وحوا را اراده كرد واز قبضه خاكي كه برداشت، خلقت آدم را به انجام رسانيد واز قسمت ديگرش حوا را تحقق بخشيد .

پاورقي

1) در محضر علامه طباطبايي ، محمد حسين رخ شاد ، ص255

تفسير الميزان ، ج4،ص 232

بايد توجه داشت به استناد آيه شريفه ((ان اكرمكم عندالله اتقكم )) ملاك برتري وپستي انسانها تقوي است نه اينكه از چه چيز خلق شده اند .

چنانكه علامه طباطبايي ذيل آيه شريفه فوق مي فرمايد : (( اين جمله مطلبي جديد را بيان مي كند وآن عبارت از اين است كه چه چيزي نزد خدا احترام وارزش دارد ، تا قبل از اين جمله مي فرمود : مردم از اين جهت كه مردمند همه با هم برابرند وهيچ اختلاف و فضيلتي ، در بين آنان نيست . كسي بركسي برتري ندارد ، ....

2) در اين جمله مي خواهد امتيازي كه در بين آنان بايد باشد بيان كند ، اما نه امتياز موهم . امتيازي كه نزد خدا امتياز است،وحقيقتا ً كرامت وامتياز است.آن مزيتي كه مزيت حقيقي است وآدمي را بالا مي برد وبه سعادت حقيقيش كه همان زندگي طيبه وابدي ، در جوار رحمت پروردگار است مي

رساند عبارتست ازتقوي وپرواي ازخداكردن .)) (1)

در آفرينش آدم و حوا كه داراي دو فرزند پسر بودند زنان بعد چگونه خلق شدند؟

پرسش

در آفرينش آدم و حوا كه داراي دو فرزند پسر بودند زنان بعد چگونه خلق شدند؟

پاسخ

الف) مرحوم علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيه 1 سوره نساء مي فرمايد: «از ظاهر سياق برمي آيد كه مراد از «نفس واحده»، آدم و مراد از «زوجها» حوا است كه پدر و مادر نسل انسانند و ما نيز از آن نسل هستيم و به طوري كه از ظاهر قرآن كريم برمي آيد، همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهي مي شوند. از آيه شريفه برمي آيد كه نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهي مي شود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگري در انتشار اين نسل دخالت نداشته است».

اما درباره پرسش شما در ميان دانشمندان اسلامي دو نظر وجود دارد و هر كدام براي خود دلايلي از قرآن و روايات ذكر كرده اند. اينك ما هر دو نظر را به طور اجمال نقل مي كنيم :

1- در آن زمان هنوز قانون تحريم ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند قرار داده نشده بود و چون راهي براي بقاي نسل بشر غير از اين راه نبوده، ازدواج آنان با يكديگر صورت گرفته است، ناگفته پيداست كه دستگاه قانون گذاري از آن خداست : «ان الحكم الا للّه؛ هر گونه حكم از آن خداست» (سوره يوسف ، آيه 40)

چه اشكال دارد كه به طور موقت و از راه ضرورت، براي عده اي اين گونه ازدواج در آن زمان بلا مانع و مباح باشد و براي ديگران عموما تحريم ابدي شود؟ طرفداران اين نظريه از ظواهر قرآن براي خود دليل مي آورند كه خداوند عالم در «سوره نساء ، آيه 1» چنين مي فرمايد: وبث

منهما رجالاً كثيرا و نساءا از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان فراواني در روي زمين متشر ساخت{M.

ظاهر اين آيه مي گويد كه نسل بشر فقط به وسيله اين دو تن به وجود آمده است، و اگر غير از اين دو در بقاي نسل او دخالت داشتند، بايد بفرمايد وبث منهما و من غيرهما يعني، به وسيله اين دو وغير آنان ...{M علاوه بر اين در روايتي كه مرحوم طبرسي آن را در «احتجاج» از امام سجاد (ع) نقل مي كند اين مطلب تأييد شده است.

اصل اين كه حرمت ازدواج خواهر و برادر از مسائل تشريعي است نه تكويني و در آن زمان اين موضوع تشريع نشده بود و نسل بشر كنوني طبق آيه شريفه به فرزندان آدم برمي گردد و اين موضوع خلاف طبيعت و فطرت انسان نيز نمي باشد زيرا در تاريخ بشري در بين امت هااز اين چيزها (ازدواج با محارم) معمول بوده است و حرمت، موضوعي است كه بستگي به تشريعي الهي دارد و در صورت عدم تشريع حرمت بي معنا است و در آن زمان نيز ازدواج با خواهر حرام نبود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: الميزان عربي، علامه طباطبايي، ج 4، ص 150 و 154).

2. برخي ديگر معتقدند كه فرزندان آدم با دختراني غير از نسل آدم ازدواج كردند زيرا برحسب روايات پيش از آفرينش حضرت آدم(ع)، خداوند متعال نسل هاي متعددي را از انسان آفريده است كه بقيه نسل ها منقرض شده اند و هيچ اشكال عقلي ندارد كه انسان ها از نسل آدم باشند و فرزند آدم كه شيث نبي باشد با دختري از نسل غير آدم ازدواج كرده است خلاصه كدام دليل

قطعي براي قبول هيچ يك از دو نظريه نيست. اگر چه نظريه اول با ظاهر آيات و روايات سازگارتر است.

چرا حضرت حوا3 در آزمايش الهي گول خورد، آيا به جهت خلقت زن بودنش بود؟

پرسش

چرا حضرت حوا3 در آزمايش الهي گول خورد، آيا به جهت خلقت زن بودنش بود؟

پاسخ

پرسش گر محترم در جريان وسوسة شيطان هر دوي آن ها، مرتكب ترك اولي شدند. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: "فَاَزَلَّهُمَا الشَّيط_َن ُ عَنها فَاَخرَجَهُما مِمّا كانا فيه ِ; (بقره 36) پس شيطان موجب لغزش آن ها شد و آنان را از آن چه بودند ]بهشت خارج ساخت "( ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 185، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان علامه طباطبايي ترجمه آيت اللّه ناصر مكارم شيرازي ج 1، ص 172، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي )

در قرآن كريم چرا اشاره مي شود كه ما زنان را براي آسايش مردان خلق كرديم؟

پرسش

در قرآن كريم چرا اشاره مي شود كه ما زنان را براي آسايش مردان خلق كرديم؟

پاسخ

آنچه شما پرسيده ايد در بيست و يكمين آيه از سوره روم است. در اين سوره خداوند نشانه هايي كه نشانگر وحدانيت او و تدبيرش در ادارة عالم است مي پردازد. و از آيه 20تا25 و با تعبير "مِن آياته" به چند نمونه اشاره كرده است.

از جمله مي فرمايد : "از نشانه هاي او اينكه از [نوع] خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري، در اين نعمت، براي مردمي كه مي انديشند قطعاً نشانه هايي است."

1. پس اولين نكتة بدست آمده از اين آيه اين است كه خلقت ازدواج و قراردادن مودت و مهرباني ميان آنها از آيات و نشانه هاي خداست.

2. در اين آيه شريفه، نفرموده است زنان براي آسايش مردان هستند. بلكه اولاً سخن از آرامش است نه آسايش. دوماً عبارت "جعل بينكم" نشان مي دهد كه بين اين دو زن و مرد مطلب بطوري مساوي در جريان است، يعني زن با مرد احساس آرامش مي كند و مرد با زن، و بين آن دو رحمت و مودتي بوجود مي آيد كه زاييدة اين آرامش است.

علامة طباطبايي در توضيح اين مطلب معتقدند :

"هر يك از آن دو في نفسه ناقص و محتاج به طرف ديگر است و از مجموع آن دو، واحدي تام و تمام درست مي شود و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوي ديگري حركت مي كند و چون بدان رسيد آرام مي شود.چون هر ناقصي مشتاق كمال است و هر محتاجي

مايل به رفع نياز و فقر خويش است و اين حالت همان شهوتي است كه در هر يك از اين دو طرف بوديعت نهاده شده."(1)

3. نتيجه تدبير الهي در اين آيه اين گونه تبلور مي كند كه "ميانتان دوستي و رحمت نهاد" يعني اين فرايند زناشويي به دوستي و محبت و كمك به يكديگر مي انجامد. پس چه در اصل اين پيوند و چه در نتيجة حاصل از آن، مرد اصالتي ندارد و زن اسير و بازيچه قرار داده نشده است. بخشي از توجه اسلام به اين موضوع را مي توانيم از طريق نگريستن به قانون ازدواج در اسلام مشاهده كنيم، از سويي اين وظيفه مرد تعريف شده كه عرض حاجت كند و به خواستگاري رود اما در مقابل اين زن است كه بايد ابتدا صيغه را جاري كند و بگويد خود را به ازدواج تو درآوردم و مرد پاسخ دهد: "پذيرفتم". به اين ترتيب از ابتدا تا انتها، هر دو اصل هستند و هيچ كدام مفعول مطلق نيست.

4. خداوند در انتهاي آيه فرموده اين موضوع از مواردي است كه بايد به آن تفكر كنيد يعني مودّتي كه ميان زن و مرد بوجود مي آيد اساس تشكيل خانواده، و خانواده اساس تشكيل اجتماع است كه منجر به كمال زندگي دنيا و آخرت انسان مي شود اين هدف نهايي آيه است(2) كه ما را به تفكر در خود دعوت مي كند و سؤالي كه حضرتعالي پرسيديد، سؤالي حاشيه اي است كه آيه اصلاً در پي بيان آن نيست.

منابع و مآخذ :

1. الميزان، ج16، ص247

همان، ص247

جايگاه و شخصيت زنان

خاهشاً در مورد "فمينيسم" يه مقدار شرحي بدهيد و آنرا مورد نقد و بررسي قرار نماييد.؟

پرسش

خاهشاً در مورد "فمينيسم" يه مقدار شرحي بدهيد و آنرا مورد

نقد و بررسي قرار نماييد.؟

پاسخ(قسمت اول)

تاريخچه و برداشت ها

بي گمان ستم به زنان يكي از سياه ترين نقطه هاي تمدن بشري است; چه آن زمان كه زن، انسان شناخته نمي شد و مانند حيوانات اهلي به شمار مي آمد و هنگام قحطي براي استفاده از گوشتش به قتل مي رسيد; (1) و چه همين اواخر كه قوانين اروپا زن را از اغلب و اهم حقوق محروم مي ساخت . هر گونه تلاش در بهبود اين روند موجه و معقول مي نمايد . يكي از جريان هاي مدعي انحصار در دفاع از حقوق زنان، رويكرد فمينيستي است .

«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . جنبش هاي دفاع از حقوق زنان در آغاز براي اعتراض به برخي نابرابري هاي اجتماعي شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جرياني فرهنگي و سياسي تبديل شدند; جرياني كه بر اساس انگاره هاي مشخص ايدئولوژيكي به تحليل نابرابري هاي زنان و آرمان هاي زنانه (feminine) مي پرداخت و راهبردهايي خاص مطرح مي كرد . نهضت برابري طلبي زنان كه به صورت جنبش سياسي سازمان يافته و منسجم از سابقه اي كم تر از دو قرن برخوردار است (2) ، در ذات خود گرايش هاي مختلف سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيك تا آنجا كه مبتكري چون «ريك ويلفورد» تصريح مي كند، بهتر است به جاي واژه «فمينيسم از واژه «فمينيسم ها» استفاده كرد . (3) با وجود اين مهم ترين دغدغه آنان ارتقاي موقعيت زنان در جامعه و ايجاد برابري و همساني بين زن و مرد است . (4)

«البته اين نكته حائز اهميت است كه بدانيم همه كساني كه صادقانه مي گويند براي منافع زنان

اهميت قائل هستند، فمينيست نيستند . مساله مهم نحوه تفسير اين منافع است . كسي كه منافع زنان را بر اساس نگرش سنتي به زن تفسير مي كند، فمينيست نيست . چنين شخصي ممكن است واقعا به حمايت از منافع زنان بپردازد، اما از ديدگاه يك فمينيست اساسا در شناخت اين منافع دچار خطا شده است . (5) . . . از نظر فمينيست ها، جامعه تحت حاكميت مردان، به نفع مردان و عليه منافع زنان و در يك كلمه «مرد سالار» بوده است . . . (6) و فمينيسم در اصل شورشي است عليه نگرش سنتي به زنان و نقش آنان در جامعه; با اين باور كه استناد به عوامل بيولوژيكي يا روان شناختي در تقسيم وظايف و تفكيك برخي كاركردها به زنانه و مردانه، توجيهي ساختگي براي موقعيت پايين تر زنان در جامعه است . (7)

در غرب پنج تلقي مهم از فمينيسم وجود دارد:

1- ليبرال فمينيسم: فمينيست هاي اوليه كه از فردگرايي ليبرالي (8) متاثر بودند، در قرن هيجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و مردانه كاملا يك سان است و نقش جنسيت را، به رغم علوم زيست شناختي و تجربي، به كلي و به نحوي متعصبانه انكار مي كردند . (9) تاكيد فمينيست هاي ليبرال بر برابري زنان با مردان از نظر قانوني و سياسي است .

2- فمينيسم ماركسيستي: از نظر ماركسيسم، مفهوم «طبقه كليد درك تمام پديده هاي اجتماعي از جمله ستم بر زنان است . جامعه مطلوب ماركسيسم جامعه بدون طبقه (10) است . برخورد ماركسيسم با مساله زن طبيعتا با روش ماترياليسم تاريخي پيوند دارد . از اين رو، سرشت زن را از رابطه متقابل ديالكتيكي عمل (Praxis)

و ساختمان زيستي و شرايط اجتماعي او متشكل مي داند . انگلس مي گويد: «تابعيت زن شكلي از ستم است كه از نهاد جامعه طبقاتي سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمايه قرار دارد، تا امروز دوام آورده است . (11)

ماركسيسم پايه مادي ستم زنان را در تقسيم جنسيتي «كار» مي جويد و نخستين شرط رهايي زن خانه دار را در آن مي بيند كه جنس مؤنث خانه را ترك كند; ولي روشن نمي سازد چرا از زمان هاي اوليه تقسيم كار «طبيعي مردان را به توليد لوازم كار و معاش و زنان را بيش تر به كار خانگي مشغول كرد . ماركسيست ها، فمينيسم ليبرال و فمينيسم راديكال را اشكال نادرست آگاهي مي دانند كه زنان خارج از طبقه كارگر خلق كرده اند .

3- فمينيسم راديكال (12) : اين گرايش براي از بين بردن ساختار هر گونه تمايزات و تفاوت هاي جنس گونگي (Gender) مي كوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر عرصه هاي قانون و اشتغال در روابط شخصي، خانه و حتي تصورات دروني مورد تعرض قرار دهد . اين نظريه جنس گونگي را مساله اصلي مي داند و هدف خود را محو آن، تثبيت وضعيت (Androgyny) و نفي هرگونه خصوصيت، رفتار و نقش استوار بر جنسيت اعلام مي كند و براي تفاوت هاي طبيعي و غير تحميلي زن و مرد هيچ توضيحي ندارد . (13)

4- سوسيال (14) فمينيسم: اين جريان مي كوشد با استفاده از روش ماترياليسم تاريخي، مسائل مورد توجه راديكال فمينيسم را بررسي كند . به گفته ژوليت ميچل، «اين گرايش، روايتي فمينيستي از روش ماركسيستي است براي آن كه بتواند به سؤالات فمنيستي پاسخ هاي سوسياليستي بدهد .» (15) از ديدگاه آنان، تازماني كه

زنان «برابري اجتماعي به دست نياورده اند، كسب حقوق برابر بي معناست .

در اين نظريه كه تلفيقي از ديدگاه هاي دو نظريه اخير است، سوسياليست ها معتقدند هم نظام جنسيتي و هم نظام اقتصادي در ستم بر فمينيسم زنان نقش دارد . آن ها بسياري از عوامل عيني ديگر را انكار مي كنند يا نمي بينند . (16)

5 . فمينيسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهي متاثر از ديدگاه هاي پست مدرنيستي با تكيه بر روان شناسي رفتار گرايانه بر حفظ ويژگي هاي زنانگي تاكيد ورزيدند . آنان باورهاي فمينيست هاي راديكال را قابل دسترسي مي دانند; اما به نحوي كه خود مي تواند اشكال جديدي از ستم را بيافريند . اينان معتقدند زن نيازمند خانواده، همسر و فرزند است . نوع روابطي كه از بدو تولد ميان دختر و پسر وجود دارد، ايجاد كننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه نقش ازدواج و نقش مادري . اين گروه نظريه «مردان و زنان با تعاريف جديد» را پيشنهاد مي كند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعي سخن مي گويد و حتي بر حذف نمادهاي جنسي از كتب درسي اصرار مي ورزد . (17)

بنيان هاي فكري فمينيسم و نمودهاي آن

پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، اشاره به ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن سودمند مي نمايد . فمينيسم در امور زير ريشه دارد:

الف) سكولاريسم:

سكولاريسم يعني «نظريه اي كه بر اين باور است قوانين و مقررات حقوقي، آموزش و پرورش، تعليم و تربيت و . . . بايد به جاي مذهب، بر حقايق و علم مبتني باشد» .

(18) ويژگي هاي سكولاريسم عبارت است از:

1 . دنيازدگي

2 . لامذهبي

3 . دين زدايي از اخلاق و علم

4 . نفي حكومت بر اساس دكترين ديني (19) .

فمينيست هاي افراطي نمي توانند به ارزش هاي ديني معتقد باشند; زيرا مسائل حقوقي و سياسي - اجتماعي مربوط به زنان را از قلمرو هر ديني بيرون مي دانند . بنابراين، احكامي مانند حجاب، ممنوعيت سقط جنين، ضابطه مند شدن روابط جنسي و احكام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزشهاي ديني را مصداق ستم به زنان معرفي كرده، در جهت نابودي آن مي كوشند . بدين لحاظ، در كنوانسيون رفع تبعيض، هر گونه قيد در روابط زن و مرد با عنوان تبعيض عليه زنان محكوم شده است . كنوانسيون فوق در مواردي، با ضوابط اسلام موافق است اما با حدود 50 اصل مسلم اسلامي تعارض دارد . اين كنوانسيون سقط جنين و ازدواج با همجنس را آزاد و مشروع مي خواند، همان گونه كه امروزه در كشورهايي چون نروژ، سوئد و هلند و . . . جنبه رسمي و قانوني پيدا كرده است .

نمونه ديگر، كنفرانس هاي جهاني زن است . مفاد كنفرانس پكن (چهارم) با شديدترين واكنش جناح هاي ديني جهان مواجه شد . شايد تلاش اخير جوامع غربي در علمي جلوه دادن و طبيعي شناختن همجنس بازي - به نحوي كه اين مساله حتي در كتاب هاي منعكس شده است (20) در همين راستا باشد .

نقد مبناي سكولاريستي

اين نوشتار به نقد تفصيلي سكولاريزم نمي پردازد و با توجه به موضوع اصلي بحث اشاره اجمالي بدين مطلب را كافي مي داند .

گذشته از مباحث فلسفي و كلامي و با قطع نظر از ساير اديان، بي ترديد اسلام

با سكولاريزم قابل جمع نيست چه اين كه عقل پسندگي (راسيوناليسم)، علم محوري (سياانتيسم) و نسبيت ارزش ها و . . . كه از مؤلفه هاي فكري سكولاريسم است با آموزه هاي اسلامي ناسازگار است . مسلمانان به جامعيت دين و جاي داشتن امور اجتماعي و مدني در محدوده دين، پيوند دنيا و آخرت معتقدند . نظام حقوقي و فروع دين نيز از مسائل مدني، حكومتي و سياسي آكنده است و اجراي برخي از ابواب فقهي بدون تشكيل حكومت ممكن نيست . همچنين اسلام، عقل را از منابع استنباط احكام شرعي مي داند و از تلازم حكم عقل و شرع، قانون شايسته، قانوني است كه بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني باشد و اين امر بر شناخت كامل تمام ابعاد جسمي و روحي، نيازها، غرائز و استعدادها، كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن متوقف است . حقيقتي كه با پيشرفت علم و تاملات فكري روز به روز جهل بشر بيش تر در آن مكشوف مي گردد . از اين رو، قوانين بشري همواره با تغيير و تحول روبه رو است . ويليام جيمز «معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا» مي دانست و «انيشتين تصريح مي كرد، «انسان هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تا كنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان آشنا شده و در مقابل مجلداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حل و كشف كامل اين معما خيلي دور است (21) . تنها خداوند مهربان عليم و حكيم مطلق است . (22) احكام و معارف اسلامي مؤيد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آن ها نيست;

گرچه به دليل قصور علم و عقل، گاه احكام ديني از دسترس علم و دين فراتر است; زيرا انسان و مصالح و مفاسد در ماديات و تمنيات مادي منحصر نمي گردند . وظايف و حقوق بشر و از جمله زن با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طراحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، با ناظر بودن آن به دنيا و آخرت منافات ندارد . عقل به طور قطعي حكم مي كند تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم; زيرا انسان:

1 . به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را به دقت و كمال نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسيار دارد .

2 . نمي تواند در وضع قوانين كاملا از انواع خود خواهي تهي باشد . از اين رو، براي وضع قوانين، صلاحيت تام اخلاقي اش محرز نبوده، معلوم نيست تا كجا عدالت را مي شناسد و آن را حتي عليه خود رعايت مي كند .

3 . از آفاتي چون غفلت، خطا و نسيان رنج مي برد .

با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از تبيين كوچك ترين مساله مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، به نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، معقول و انساني دست مي يابيم (23) قرآن كريم مي فرمايد: «و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون . (24)

دستگاه «حق - تكليف اسلامي به مصالح و مفاسد واقعي ناظر است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا با اوضاع و شرايط تغيير مي يابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغير تقسيم مي شوند . شرع مقدس با مكانيسم هاي

خاصي كه پيش بيني كرده، به ويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت امضاء كرده است .

پي نوشت ها:

1. رساله نوين، امام خميني(ره)، ترجمه عبدالكريم بي آزار شيرازي، ج 3.

2. نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريتزرجورج، ترجمه محسن ثلاثي، ص 459 - 464.

3. فمينيسم اسلامي، مجموعه مقالات هم انديشي بررسي مسايل و مشكلات زنان، رضا متمسك، ج 1، ص 459.

4. Altman, Andrew; Arguing about law; U.S.A: Wadsworth, 6991; P.081.

5. Ibid;p.971.

6. Ibid; p.977.

7. I bdi; P.971.

8. ليبراليسم متخذ از واژه )liberty( به معناي آزادي در انتخاب، آن گونه كه شما مي خواهيد زندگي كنيد، بدون مداخله ديگران.

(ر.ك: B.B.C, English Dictionary, Harpercollins Publisher. London, 1the Ed 3991, P.446)

to socilogy Feminist Prespectives. london. Routledge, 2991And; Mandel, Nancy;

9. Abott and Wallace, An Introduction

Feminist Issues, Race, CLass and Sexuality; York University,

و نيز ر.ك: آليسون جگر،همان، به نقل از مجله زنان شماره 28، ص 51.

10. درباره ماترياليسم و ماترياليسم تاريخي ر.ك: سير حكمت در اروپا، محمد علي فروغي، ج 3، ص 34 - 59؛ نقدي بر ماركسيسم، شهيد مرتضي مطهري.

11. مجله زنان، شماره 28، ص 51.

12. اين كلمه از واژه )radix( در زبان لاتيني اخذ شده به معناي گرايش به نظريه هاي سياسي تندرو، كه خواهان دگرگوني بنيادي و فوري در نهادهاي اجتماعي و سياسي موجود هستند و غالباً در مورد كساني اطلاق مي شود كه از مؤسسات سياسي و اجتماعي موجود ناراضي و حتي عصباني هستند.(مكتب هاي سياسي، بهاءالدين پازارگاد، ص 93 و 94)

13. مجله زنان، سال پنجم، شماره 31، ص 41.

14. اين

واژه متخذ از كلمه )Social( فرانسوي و به معناي اصالت اجتماع يا جامعه است و معمولاً به معناي «تئوري يا سياستي است كه هدف آن مالكيت يانظارت جامعه بر وسايل توليد - سرمايه، زمين، اموال و... و اداره آن ها به سود همگان است و مهم ترين عنصر مشترك نظريه هاي سوسياليستي، تأكيد بر برتري جامعه و منافع فردي است. (مكتب هاي سياسي ص 110 - 118).

15. مجله زنان، شماره 31، ص 43.

16. نگاهي به فمنيسم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي (نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها) نگاهي به فمنيسم، ص 18 و 19.

17. همان، ص 20.

that laws, education, should be based on facts, science, rathar than religion.

81. Secularism: The belif

19. همان، ص 12.

20. ر.ك: مجله فرزانه، دوره دوم، ص 131 - 137.

21. ر.ك: اسلام و حقوق بشر، زين العابدين قرباني، ص 28 و 29.

22. سبأ(34):3.

23. ر.ك: فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ص 31 - 33 و 77 - 85.

24. مائده(5):50.

پاسخ(قسمت دوم)

فمينيسم، فراز يا فرود؟

قسمت دوم

«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، اشاره به ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن سودمند مي نمايد . فمينيسم در سكولاريسم، اومانيسم و ليبراليسم ريشه دارد كه در شماره قبل به نقد مبناي سكولاريستي آن پرداختيم; در اين شماره به دو مورد ديگر مي پردازيم:

ب) اومانيسم

مفهوم امروزي واژه اومانيسم آن، چيزي است كه

«شلر» آلماني مطرح كرده است «خواست انسان، معيار و مقياس همه چيز است (1) . بر اين اساس، اومانيسم نگرشي كلي است كه بينش هاي فلسفي، هنري، حقوقي، اخلاقي و حتي رشته هاي علمي را تحت تاثير قرار مي دهد و جهت دار مي سازد . از اين منظر، بايد انسان در جهان بيني، هنر، ايدئولوژي، اخلاق، حقوق و . . . مدار و محور هرگونه تلاش قرار گيرد و خالق همه ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شر باشد . در واقع «انسان جاي «خدا» مي نشيند و قادر است توجه به دين و ارتباط با ماوراي طبيعت مشكلات زندگي و دنياي خود را حل و فصل كند . (2)

نتيجه اومانيسم، مادي قلمداد كردن انسان، نفي حاكميت خداوند، زميني ساختن دين و بي اعتبار كردن آن است . آنچه اصالت دارد، خواسته ها و لذات هاي انسان است و اگر ديني هم معتبر باشد، بايد در جهت تامين هواهاي افراد و هماهنگ با خواست هاي آن ها گام بردارد . اومانيست ها اگر از «دين انساني نيز سخن مي گويند، مرادشان دين تابع هوس هاي اين و آن است . مبناي فلسفي اومانيسم متاخر، پوزيتويسم است . اگوست كنت، بنيان گذار مكتب پوزيتويسم، (در اوايل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دين براي بشر معبود آن را «انسانيت قرار داد، خودش عهده دار رسالت اين آيين شد و مراسمي براي پرسشش فردي و گروهي تعيين كرد) . آيين انسان پرستي (جنوبي، كه نمونه كامل اومانيسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امريكا پيرواني پيدا كرد كه رسما به آن گرويدند و معابدي براي پرستش انسان بنا نهادند . اين گروه خانه اگوست كنت در پاريس را

كعبه مي دانند و معشوقه ناكامش را چون مريم عذرا مي شمارند . (3)

فمينيسم در آغاز شكل گيري، ماهيتي اومانيستي داشت . اگوست كنت، جان استوارت ميل و همسرش هاربت تايلور، ساراگريمكه و فرانسيس در قرن نوزدهم از معروف ترين طرفداران نظريه تعميم حقوق فردي اومانيستي به زنان و نخستين رهبران فمينيسم ليبرالي بودند . ترتيب جنسي آرماني براي فمينيست هاي ليبرال، ترتيبي است كه طي آن هر فردي هر نوع زندگي را كه مي خواهد براي خود برگزيند و گزينش او از سوي ديگران پذيرفته شود . اين گروه، جنسيت فرد را با حقوق او صد در صد بي ارتباط مي داند و معتقد است كه سرشت زنانه و مردانه كاملا يكسان بوده، تنها «انسان وجود دارد نه جنسيت . از اين رو با پذيرش نقش هاي متفاوت و از پيش تعيين شده براي مذكر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد كه در روابط زناشويي، شادكامي و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشكيل خانواده و تربيت فرزند . (4)

اگر هوس انسان محور و ملاك همه امور باشد، قانون اعطاي حق خودداري از تمكين جنسي به زنان در مقابل همسر، مشروعيت هرگونه ابتذال اخلاقي و اجتماعي و كورتاژ و . . . و همجنس بازي بر اساس جدايي روابط از توليد مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسي و نيز مبارزه با بسياري از احكام ديني و مقررات اجتماعي پديدآورنده محدوديت هاي شرعي، اخلاقي و حقوقي به بهانه مخالفت با انسانيت انسان ها، در همين راستا تحقق مي يابد .

نقد مبناي اومانيستي

اومانيسم با همه اشكالات سكولاريسم رو به رو است . افزون بر

اين، حقوق مردم كه ابزار زندگي جمعي و تامين سعادت آنان است، نبايد تنها به واقعيت هاي صرفا تجربي و متغير منوط شود; زيرا اين كار ممكن است آثاري به ظاهر مفيد در بر داشته باشد; اما مضافا بر سستي مباني فلسفي پوزيتويسم كه همه واقعيت هاي عالم را مادي و محسوس مي پندارند و شناخت هاي تجربي و حسي را جزم انديشانه، عاري از خطا و اشتباه فرض مي كند، پوزيتويسم حقوقي از نظام زندگي مدني و حقوقي اجتماعي اخلاق زدايي كرده، حقوق را به نوعي حل المسائل مبتني بر تجربه تبديل مي كند كه به نام انسان و انسانيت جز تامين هر چه بيش تر منافع مادي هدفي ندارد و ساير مصالح انسان را در نظر نمي گيرد . بدين سبب امروزه در جوامعي كه حقوق را در خدمت هوس ها و خواسته هاي انسان قرار داده اند، (5) بسياري از روش هاي خلاف اخلاق و عفت رسميت يافته است . اومانيسم، رابطه مخلوقيت و بندگي آدميان با خداوند را آگاهانه نفي مي كند; در حالي كه توجه به خداوند تبارك و تعالي (حقيقت مطلق) و رابطه انسان با او مبناي هر حق و حقوقي به شمار مي آيد .

«انسان موضوع اومانيسم، حيوان ناطق و موجود مادي صرف است و انسانيت مورد نظر آنان نيز چيزي جز غرائز و تمنيات نفساني نيست; در حالي كه انسان موجودي مادي و معنوي است و بعد مادي اش وسيله تكامل روحي و معنوي او شمرده مي شود; و انسانيت انسان در قرب الي الله و وصول به مقام خليفة اللهي نهفته است .

آري، همه چيز براي انسان خلق شده است; اما انسان مخلوق خدا است نه شريك و در عرض او

. سخن «كانت - «هر انسان بايد به عنوان غايتي في نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن كه صرفا وسيله اي براي تحقق بعضي مقاصد باشد» - و اصل حرمت گذاري مطلق و بي قيد و شرط به انسان با اسلام، سازگار نيست; (6) گرچه ممكن است گفتار كانت در مقام نقادي عقل عملي، به جهتي ديگر ناظر بوده، با انسان شناسي اسلام مخالفت نداشته باشد . (7)

افزون بر اين، همه چيز براي انسان خلق شده، ولي خود او براي تقرب به خداوند پديد آمده است; «و اصطنعتك لنفسي (8) و «خلقتك لاجلي .

پارادوكس «فمينيسم - اومانيسم

معمولا در گرايش هاي فمينيستي از برابري زن و مرد و محور قرار دادن «انسانيت سخن به ميان مي آيد; اما عملا در اين گروه ها دفاع يك جانبه از زن و «زن مداري چشمگير است . آليسون جگر (Alison Jaggar) مي نويسد:

«بر خلاف تصور، آرمان راديكال فمينيست ها آرمان دو جنسي نيست، آرمان دو جنسي (Androgyny) متضمن تركيبي از صفات مردانه و زنانه است; حال آن كه بسياري از راديكال فمينيست ها، صفات ارزشمند را صفات ويژه زن مي دانند . از اين رو، آرمان انساني آرمان زن است . . . . انسان آرماني زني است كه مي تواند تمام نيروهاي انساني خود را تكامل بخشد . . . . يكي از شعارهاي راديكال فمينيسم، اين مفهوم را چنين خلاصه مي كند: «آينده مؤنث است .» . (9) «سيمون دو بوار» نيز موجوديت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فرديت و آزادي زنان قرار مي دهد . (10)

ج) ليبراليسم

ليبراليسم از واژه Liberty ] »به معناي آزادي بي قيد و

شرط در انتخاب هرگونه زندگي و به عبارت ديگر، آزادي انسان در خواسته ها و تمنياتش و تلاش در راه رسيدن به آن پذيرفته شده است . (11) اين فلسفه آزادي و خوش باشي كه شايع ترين فصل مشترك جهان بيني مردم غرب به شمار مي آيد، تا حدي معلول محدويت هاي قرون وسطايي دنياي غرب است . رهاورد اين محدوديت ها، جريان آزادي خواهي افراطي و اصالت لذت است كه بعد از رنسانس شكل گرفت . يكي از مباني مهم ليبراليسم، اصالت فرد و نفي هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهي غير از تشخيص فردي است . جرمي بنتام مي گويد: «به طور كلي مي توان گفت هيچ كس به خوبي خود شما نمي داند چه چيزي به نفع شما است . هيچ كس با چنين پي گيري و شور و شوقي، مايل به دنبال كردن آن نيست (12) ; به عبارت ديگر، چه كسي حق دارد بگويد خواست «واقعي و مصلحت هر كس، غير از آن چيزي است كه خود او مي گويد؟ به گفته «آيزايابرلين ،

«اين عمل، نوعي «خود جايگزين سازي شرم آور» است . هر يك از افراد را بايد قابل اعتمادترين داور در اميال خويش به حساب آورد» . (13)

اين طرز فكر در نخستين جلوه هايش، در فرهنگ و تمدن اخير غربي بر اساس اصالت فرد و نفي حاكميت هر نوع نظام اجتماعي به وجود آمد; گرچه آرام آرام به سوي پذيرش نسبي جامعه حركت كرد و از «ليبراليسم سوسيال سر در آورد:

«هسته متافيزيكي و هستي شناختي ليبراليسم ، فردگرايي است . تعهدات ليبرالي نسبت به آزادي، مدارا و حقوق فردي از همين مقدمه ناشي مي شود . . . فرد

گرايي هستي شناختي، مباني فلسفي لازم براي فرد گرايي اخلاقي و سياسي را به وجود مي آورد; لذا در اين طرز تفكر، فرد و حقوق و خواست هاي او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست هاي آن مقدم داشته مي شود .» (14) همچنين تملك مطلق انسان بر خويشتن، از انديشه فردگرايي ملكي ليبرالي ناشي شده است كه به موجب آن زندگي «فرد» به خود او «تعلق دارد . اين زندگي، دارايي خود او است; به خداوند، جامعه يا دولت تعلق ندارد و مي تواند با آن هر طور كه مايل است رفتار كند . (15) «هابز» آزادي را حق طبيعي انسان، به نحوي كه هيچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، مي پنداشت .

تجربه گرايي نيز از اصول اين طرز فكر است . مباني آكادميك تجربه گرايي، بخشي از تاريخ ليبراليسم است . راسل در «فلسفه سياست مي گويد: «جوهر بينش ليبرالي اين نيست كه چه باورهايي پذيرفته شده اند، بلكه چگونگي پذيرفتن آن ها است . باورها بايد به گونه اي آزمايشي پذيرفته شوند . بدين گونه است كه روش قبول آرا در علم را در مقابل عقايد خداشناسانه يا فلسفي قرار مي دهيم .» (16)

براي درك تاثيرات ليبراليسم در گرايش هاي فمينيستي، توجه به ويژگي ها و نتايج انسان شناسي ليبرال سودمند است:

1 . آزادي خواهي افراطي: در ليبراليسم، اين واژه معمولا به صورت «آزادي از» چيزي تعريف مي شود و نه «آزادي براي منظوري; يعني تفسير آزادي به معناي سلبي آن و به مثابه موقعيتي كه در آن شخص به هيچ قيدي مقيد نيست و در امورش هيچ گونه و از سوي هيچ منبعي، هيچ مداخله اي نمي شود . (17)

2

. خود محوري در مديريت اجتماعي: فارغ بودن انسان از حاكميت وحي و شريعت و قانون الاهي و ديني و اكتفا به داده هاي صرفا بشري در قوانين اجتماعي بدون هيچ التزامي به رهنمود انبيا . (18)

3 . مطلق انديشي در تساهل و تسامح: اباحي گري و مداراي مبتني بر پلوراليسم عقيدتي، يعني هر فرد مي تواند به هر چيزي معتقد باشد و هر چيز را تبليغ كند و هرگونه مايل است عمل كند و كسي يا نهادي حق مداخله ندارد . (19)

4 . حاكميت اميال: ليبراليسم معتقد است رشد انساني از نظر شخصي و شخصيتي و فرهنگي و رفتاري يا اقتصادي و اجتماعي به اين است كه هر كس هرگونه دلش مي خواهد حركت كند و قيد و بندي را نپذيرد . فرد از ديدگاه «هابز» ، «هيوم و «بنتام به اين مفهوم كه هدف ها و مقاصد خود را به حكم عقل برگزيند، عاقل نيست; به عكس، اين شهوات، خواهش ها، تمنيات و بيزاري ها هستند كه به فرد جان مي بخشند و انگيزه لازم براي حركت در سمت و سوي معيني را فراهم مي آورند . عقل فقط خدمتكار يا برده شهوات و خواهش ها و وسيله محاسبه ارضاي تمايلات قلمداد مي گردد . (20)

فمينيسم تا حدود زيادي مديون ليبراليسم است . فمينيست هاي اوليه از فرد گرايي ليبرالي متاثر بودند . يكي از گرايش هاي فمينيستي معاصر گرايش اگزيستانسياليستي (مكتب اصالت وجود) مبتني بر تفسير خاص «سيمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است . مفهوم «آزادي و اختيار مطلق در اگزيستانسياليسم، صورتي افراطي از مفهوم ليبرالي و اومانيستي «آزادي است كه در واقع، جز ميدان

دادن به هواهاي نفساني معنايي ندارد .

از ديدگاه اگزيستانسياليسم، انسان، به هيچ جبر و ضرورتي محكوم نيست و بر عكس همه موجودات ديگر كه سرشت و بيعت خاص دارند، طبيعتي خاص ندارد و موجودي كاملا مختار و آزاد است . دايره آزادي او تا آن جا است كه حتي خودش به خودش سرشت و ماهيت مي دهد . اين امر مستلزم آن است كه هر چه ضد آزادي او باشد، وي را از انسانيت خارج كند . بنابراين، انسان نبايد به چيزي تعلق داشته باشد و نبايد بنده و تسليم چيزي جز خود شود . پس اگر كسي بخواهد انسانيتش را حفظ كند، بايد آزاد آزاد باشد . به همين دليل، اگزيستانسياليست هاي الحادي حتي اعتقاد به خدا را منافي آزادي بشر و ضد كمال انسان مي دانند . (21)

نفي نهاد ازدواج و خانواده و معرفي آن به عنوان فحشاي عمومي و عامل بدبختي زنان در گفتار «سيمون دوبوار» و جايگزيني نظريه «زوج آزاد» و «همزيستي مشترك و بدون هيچ گونه تعهد و مسؤوليتي ميان زن و مرد براي تامين آزادي مطلق زن و مرد، و تصريح به «سوسياليسم جنسي كه زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند (22) ، در همين راستا ارزيابي مي شود; و نيز اين كه «كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان مي گويد: «هيچ مكاني نبايد به جنس مشخصي مختص باشد .» از اين رو، داشتن استخرهاي شناي مختلط براي زن و مرد و حضور بدون محدوديت زن و مرد در همه مجامع و اماكن لابه لاي همديگر و مختلط ارزشي ليبراليستي - فمينيستي است .

نقد مبناي ليبرالي فمينيسم

در مورد فردگرايي هستي شناختي بايد گفت،

هرگونه تفسيري از حيات انساني (اصالت فرد يا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستي بخش و غرض او از اعطاي هستي، تفسيري خود پندارانه و خطا است . در اسلام، زندگي فردي و اجتماعي دو چهره گوناگون از حقيقت زندگي انسان شمرده مي شود; هدف حقوق كه تامين سعادت اجتماعي است، بدون در نظر گرفتن كمال انساني و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود; اما در عين حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته هاي فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومي مقدم است و منافع فردي در حد ضرورت محدود مي گردد .

در مورد عقل مداري نيز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت هاي عقلاني، به عقلانيت ابزاري «اصالت نمي دهد; زيرا راسيوناليسم انسان را از وحي كه متعالي ترين و دقيق ترين و مطمئن ترين سرچشمه معارف و شناخت بشر است، محروم مي كند . از سوي ديگر اسلام عقل را فقط ابزار تامين اميال، غرائز و منافع مادي بشر نمي داند . در اسلام شان عقل كنترل و هدايت اميال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به كمال لايق انساني است .

و اما تجربه گرايي، بسياري از متفكران و جهان شناسان همچون «ماكس پلانگ ، «انيشتين ، «جيمز جينر» ، «هيزنبرگ و «ادينگتون معتقدند جهان شناسي و معرفت علمي غرب بايد در اعتبار برخي مباني متافيزيكي و عرفاني در عرصه علم فيزيك تجديد نظر جدي كند; در غير اين صورت، تنها با اعتقاد به مباني صرفا حسي و تجربي نمي توان معرفتي واضح، چند بعدي و غير متعارض درباره جهان هستي به دست آورد . (23)

آزادي را نيز اگر به درستي معنا كنيم، در اسلام آزادي، بستر حركت تكاملي

انسان بوده و بدين سبب ارزش بسيار دارد . وصول به مقام شامخ انسانيت (خلافت الاهي) جز در پرتو آزادي هاي صحيح انساني ممكن نيست; ولي نبايد از ياد برد كه خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفريده است . پس آزادي بايد در خدمت هدف خلقت (تكامل انسان و رسيدن به قرب الي الله) قرار گيرد . در اسلام، آزادي «حرمت دارد; اما در چارچوب سعادت و كمال انساني محدود مي گردد; زيرا حرمت آزادي از حرمت خود انسان بيش تر نيست . در اسلام آزادي، مطلق و بدون حد و مرز توجيهي ندارد . آزادي اي كه به هيچ اصلي، پايبند نباشد، فاجعه است . وجود هر قاعده فكري يا انساني مستلزم نوعي حد و حصر منطقي براي آزادي است .

پاسخ(قسمت سوم)

در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادي از چه؟ براي چه؟ و براي كه؟» ، آزادي در قبال «چه كسي؟» نيز مطرح مي گردد . انسان ها در قبال ديگران آزادند; اما آيا در مقابل خداوند نيز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نيامده است تا «سرخود» باشد . انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ايمان به خدا، يعني بندگي وي و آزادي از هر چه غير او است . مؤمن، در برابر هستي و همه انسان ها آزاد است; اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد . آزادي هاي جنسي و افكار ليبراليستي به اضطراب هاي روزافزون، پوچ گرايي، بحران هويت و پناه بردن به مخدرات و مسكرات مي انجامد . انسان پرورش يافته در مكتب ليبراليسم به مواد مخدر و مسكر پناه مي برد تا در خمار و مستي و اعتياد لحظه اي از

آلام جسمي و روحي رهايي يابد; و اين خود غفلتي ديگر است; و چه فاجعه اي اسفناك تر از اين كه «انسانيت انسان را از او سلب كرده، افتخار كنند او را به مقام «حيوان مملو از غرائز و اميال كه هر جور مي خواهد رفتار مي كند» تنزل داده اند!

تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد!

يكي از محوري ترين آرمان هاي فمينيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است . «جان استوارت ميل در كتاب فرمانبرداري زنان مي نويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است . اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود .» (24)

مونيك ويتيگ يكي از معروف ترين صاحب نظران راديكال فمينيست در سال 1979 در مقاله اي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمي آيد» مي نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليات، كاريكاتورها و ساخته هاي فرهنگي نيست . زنان يك طبقه اند . زن نيز مانند مرد مقوله اي سياسي و اقتصادي است نه مقوله اي ابدي . . . . بنابراين، هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است .» (25)

سوسيال فمينيست ها نيز با تعميم شعار «امر شخصي سياسي است (personalispolitical) راديكال فمينيست ها به اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي/خصوصي پديده اي تجويزي و تحميلي است و در قرن نوزدهم به شيوه هاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان به كار مي رفت . (26) مضامين شاخص نظريه هاي نابرابري جنسي اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاي متفاوت قرار گرفته اند بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است . ديگر اين كه زنان از نظر استعدادها و ويژگي هاي فطري با

مردان تفاوت دارند، اما اين تفاوت طبيعي اهميت ندارد و نمي تواند مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار گيرد . بر همين اساس، فمينيست هاي ليبرال براي فعاليت هاي خصوصي و بدون مزد زنان در حريم خانواده ارزش قائل نيستند و معتقدند مردان از بيش ترين پاداش هاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود مي برند و مانع راهيابي زنان به عرصه فعاليت هاي عمومي كه منبع بزرگ ترين پاداش هاي اجتماعي است، مي شوند . (27)

نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن

به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناي آن بر مصالح و مفاسد نفس الامري بستگي دارد نه به آرا و اميال مردم . از اين رو، نظام حقوقي مطلوب بايد واقعيات زيست شناختي و روان شناختي و جامعه شناختي و همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد . در تعيين حقوق و تكاليف، بايد با توجه به اشتراك حقوق و تكاليف مشترك و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوت ها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامري شود - حقوق و تكاليف متمايز جعل شود .

اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن

اسلام، بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن هاي پيشين غرب و شرق تصور مي شد، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي يك سان دانسته است . چند نمونه از اين موارد عبارتند از:

1 . تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن (نساء/1، شوري/11، حجرات/13، اعراف/189 و) . . .

2 . تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)

3 . تساوي در

امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و) . . .

4 . اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليت ها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مائده 38 و) . . .

5 . استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت (ممتحنه/10- 12 و) . . .

6 . استقلال اقتصادي زنان (نساء/33)

7 . برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران، و بيش تر بودن حق مادر در برخي موارد با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش (عنكبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/83، مريم/14، انعام/126، نساء/36، لقمان/15 و 14، احقاف/15)

پي نوشت ها:

1 . انسان شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، ص 17 .

2. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28.

3 . سير حكمت در اروپا، ج 3، ص 112- 133 .

4 . نگاهي به فمينيسم، ص 12 .

5 . ر . ك: فلسفه حقوق، ص 69- 74 .

6 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، آنتوني آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46 .

7 . سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 270- 291 .

8 . طه (20): 41 .

9. The future is female

ر . ك: مجله زنان، شماره 31، ص 42 .

10 . نگاهي به فمينيسم، ص 17 .

11. B.B.C, English Dictionary, P.644.

12 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43 .

13 . همان .

14 . همان، ص 20- 19 .

15 . همان، ص 38 .

16 . همان، ص 36 و 37 و

190 .

17 . همان، ص 83- 87 .

18 . ر . ك: دائرة المعارف آلماني «فروكهاوس .

19 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 84- 138 .

20 . همان ص 40- 52; بررسي و تحليلي از: جهاد، عدالت، ليبراليسم، شهيد بهشتي، ص 62- 67 .

21 . انسان بر آستان دين (خلاصه آثار استاد شهيد)، دانشگاه امام صادق (ع)، ص 138 و 139 .

22 . نگاهي به فمينيسم، ص 16 و 17 .

23 . ر . ك: در اسارت آزادي، نعمت الله باوند، ص 209- 222 .

24 . نگاهي به فمينيسم، ص 51 .

25 . مجله زنان، شماره 31، ص 42 .

26 . همان، ص 44 .

27 . نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريترز جورج، ص 519 .

زن و مرد، تشابه يا تساوي؟

فمينيسم، فراز يا فرود؟

بخش پاياني

«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . در بخش نخست، پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، به بررسي ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن پرداخته شد . در شماره قبل نيز علاوه بر نقد مباني اومانيستي و ليبراليستي فمينيسم، به اين سؤال كه آيا حقوق زن و مرد داراي تشابه و يكنواختي است; پاسخ داده شد و نظريه «تشابه مكانيكي زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت .

در اين شماره سعي بر آن است تا تفاوت هاي ساختاري و تشريعي زن و مرد مورد

توجه واقع شود و از آن جا كه يكي از مهم ترين برنامه هاي فمينيست ها دگرگوني در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومي و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده است; عملكرد فمينيست ها در اين زمينه و بي اعتنايي فمينيسم به نهاد «اخلاق مورد نقد و بررسي قرار گيرد:

تفاوت هاي ساختاري زن و مرد

اين بحث سابقه اي حداقل 2400 ساله دارد . افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمي دانسته، مدعي بود زنان و مردان استعدادهاي مشابه دارند و زنان مي توانند وظايف مردان را عهده دار شوند و از همان اختيارات بهره مند گردند . بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت است و وظايفي كه قانون خلقت به عهده هر يك از آن ها گذاشته و حقوقي كه براي آن ها خواسته، در بسياري قسمت ها با هم تفاوت اصولي دارد . (1)

پروفسور «ريك ، روان شناس مشهور امريكايي كه ساليان دراز به جست و جو در احوال زن و مرد پرداخته، مي گويد: «دنياي مرد با دنياي زن به كلي فرق مي كند . اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد، از اين رو است . . . زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند . علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچ گاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند . زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند . آن ها مي توانند همديگر

را بفهمند و مكمل يكديگر باشند; ولي هيچ گاه يكي نمي شوند; و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند .» (2)

خانم «كليودالسون مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس بزرگ ترين علاقه ام مطالعه روحيه مردها است . چندي پيش به من ماموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد به عمل آورم . به اين نتيجه رسيده ام . . . خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند . بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند . نقطه ضعف خانم ها (3) فقط احساسات شديد آن ها است . مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند . پس برتري روحي مردان بر زنان (4) چيزي است كه طراح آن طبيعت است . هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود . خانم ها به علت اين كه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند . . . كارهايي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند .» (5)

«اتوكلاين برگ نيز، با درست خواندن تفاوت هاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد، بر اساس داده هاي روان شناسي مي نويسد: «زنان بيش تر به كارهاي خانه و اشيا و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيش تر مشاغلي را مي پسندند كه نيازي به جابه جا شدن

در آن ها نباشد و يا كارهايي را دوست مي دارند كه در آن ها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد; مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا . . . . زن ها عموما احساساتي تر از مردان هستند .» (6)

دكتر «الكسيس كارل ، با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت هاي يك سان به عهده گيرند . . . زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند . وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگ تر از مردها است و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند .» (7)

ملاك تفاوت هاي تشريعي ميان زن و مرد

با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه فطري است و عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي آن را تاييد مي كند و با عنايت به آنچه در نقد نظريه تشابه مكانيكي مرد و زن و معيار مشروعيت نظام حقوقي بيان شد، نادرستي ديدگاه فمينيست ها در تفكيك ميان جنس (sex) و جنسيت (gender) روشن مي شود; زيرا اين باور كه «هيچ يك از تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي در ويژگي هاي طبيعي (جنس) زنان نهفته نيست، و همه تفاوت ها محصول روابط فرهنگي - اجتماعي حاكم بر نظام هاي اجتماعي مردسالار (جنسيت) است و اصولا زنانگي (feminine) و مردانگي (masculine) عنصري فرهنگي و ساخته و پرداخته جامعه است نه امري طبيعي ، (8) هم با داده هاي علمي (بيولوژيكي،

روان شناختي و) . . . منافات دارد و هم با اصل عقلي و منطقي بر ضرورت تناسب مقررات حقوقي و تقسيم وظايف و تعيين نقش هاي اجتماعي با واقعيات تكويني و ساختار وجودي انسان .

اكنون سؤال اين است: اين اختلافات به چه ملاك منشا برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسان ها با هم تفاوت هايي دارند . قانون گذار، اگر بخواهد در مقام وضع قانون همه اختلافات را در نظر بگيرد، كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد به هر گونه تفاوت و اختلافي بي توجه باشد، خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد، تامين نمي شود; زيرا تشريع بايد بر مصالح و مفاسد نفس الامري مبتني باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند . پس آن دسته از اختلافات و تفاوت هاي تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الامري شود، منشا تفاوت در حقوق و تكاليف مي گردد، و اين امر به حكم «ضرورت بالقياس است; يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي با واقعيت ها متناسب باشد و رعايت گردد، سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است، پس بايد احكام و حقوق و تكاليف بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني باشد و كاملا رعايت گردد . تشخيص اختلافات و تفاوت هايي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي مي شوند، اختلافات تكويني اي است كه سه ويژگي داشته باشند: ..

پاسخ(قسمت چهارم)

1 . دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون

3 . عموميت آن در گروه نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت

كلي بودن قانون

قانون براي نوع افراد جامعه وضع مي شود نه جمعي محدود . قانون گذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست . البته در مقام عمل و اجراي قانون بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود . شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روان شناسان يا فيزيولوژيست ها و . . . برشمردند، به طور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد; ولي نوعا چنين است كه مثلا زن ها احساساتي ترند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود . البته اگر در مقام اثبات آشكار شود همان خصلت نوعي «علت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف قانون ديگري وضع مي شود; وگرنه آن را «حكمت مي خوانيم و مي گوييم حكمت وضع فلان قانون اين است و در موارد فقد شرايط، انتفا يا تغيير حكم را اقتضا نمي كند .

3 . آن اختلاف در كم و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه ضروري است، مؤثر باشد; مثلا رنگ پوست در بازده كار تاثيري ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفا بر اساس بازده كار باشد، ما نمي توانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم; ولي چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقل بيش تر است و يا حضانت مستلزم برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانون گذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است; همچنان كه در سنين خردسالي به ويژه دختران به عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شير خوردن نياز بيش تر دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر است; اما در

سنين بالاتر كه استقلال كودك افزايش يافته است و به تامين اقتصادي بيش تر نياز دارد، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد .

البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تاثير هر يك در حوزه درك ما نمي گنجد تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم . از اين رو، ناگزير بايد به وحي مراجعه كرد . اكثر تبيين ها در توجيه سر تفاوت احكام با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علت . (9)

«تساوي آري، «تشابه خير

قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفس واحدة .» (10) رسول اكرم (ص) فرمودند: «الناس كلهم سواء كاسنان المشط; مردم (زن و مرد) مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند .» البته لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، تشابه صد در صد آن ها در حقوق نيست . زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني برابرند; اما با توجه به تفاوت هاي موجود و غير قابل انكار و زوال، تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي ميان آن ها ضرورت دارد . تساوي غير از تشابه است . تساوي برابري است و تشابه يكنواختي . اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان قائل نيست; البته باتوجه به تلازم حق و تكليف ممكن است به دليل تكاليف بيش تري كه بر عهده مردان گذاشته، احيانا اختيارات بيش تري نيز قائل شده باشد . اسلام با تساوي حقوق زن ومرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آن ها مخالف است . (11)

ناديده انگاشتن نهاد «خانواده

ناديده گرفتن نهاد اخلاق و خانواده بدان جهت

است كه فمينيست ها، بر خلاف فطرت و طبيعت بشري و بدون در نظر گرفتن واقعيت هاي آفرينش و هدف آن، در پي تشابه و يكنواختي كامل حقوق زن و مردند . اين عدم تعادل و افراط، محصول انواع ديگري از افراط و ستم در حق زنان است . راه حل غلط براي مشكلات و مظالم ضد زن، انواعي از ستم را به انواع ديگر تبديل مي كند .

يكي از مهم ترين برنامه هاي فمينيست ها دگرگوني در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومي و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده است; به عقيده «سيمون دوبوار» آنچه زن را در قيد بندگي نگه مي دارد، دو نهاد عمده «ازدواج و «مادري است . وي نظام خانواده را به عنوان ركني براي حيات اجتماعي و پرورش انسان هاي سالم به شدت مورد حمله قرار داده، ازدواج را نوعي فحشاي عمومي! ! و عامل بدبختي زنان مي داند و مخالفت با توليد مثل و مشكل رايج روابط را مسائل اساسي جنبش فمينيسم مي شمارد . (12) فمينيست هاي راديكال چنان تبليغ مي كنند كه ازدواج زن را به موجودي «خانه دار» ، «فرزندزا» و مرد را به «نان آور» ، «پدر» و «من اصلي تبديل مي كند و به اين دليل كه مردان حتي در نزديك ترين نوع روابط زنان را زير سلطه خود در مي آورند، زنان بايد جدا از مردان زندگي كنند . به همين جهت، نظريه «زوج آزاد» ، آسان ترين راه براي رهايي از بردگي ازدواج است . نظريه زوج آزاد، نوعي همزيستي مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي به عهده طرفين نمي آيد و بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفي،

فقط به نيازهاي جنسي پاسخ مي دهد . در يك ديدگاه افراطي تر، اين نظريه تا همجنس گرايي پيش مي رود . (13)

از جمله موضوعات مورد درخواست گروهي از فمينيست هاي راديكال، در چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن، نفي هر گونه تبعيض عليه گرايش هاي همجنس بازي و انحرافي بود . درخواست پذيرش لفظ گرايش جنسي، (sexualorieintation) كه با دفاع مفصل كشورهاي طرفدار حمايت از حقوق همجنس بازان مانند كانادا، اتحاديه اروپا و امريكا و اسرائيل و . . . روبه رو شده بود، به دنبال نوعي مشروعيت جهاني بخشيدن به همجنس بازي و ابتذال اخلاقي و فرهنگي غرب بود . سند پيش نويس كنفرانس پكن، بر فردگرايي بيش از خانواده تاكيد داشت و نقش هاي معارض زنان و مردان را در مقابل همراهي و همگامي آنان از خانواده و اجتماع طرح مي كرد . با انتشار نخستين پيش نويس سند پكن، واتيكان ضمن رد فضاي «فردگرايانه و «ضد خانواده سند، آن را تهديدي براي بنيان مادر خواند . دانشگاه «الازهر» مصر نيز آن را ضد اسلامي و ضد اخلاقي توصيف كرد . (14)

از طرفي فمينيست هاي ماركسيست، فعاليت زايشي زنان را ناديده گرفته، زايندگي را روند حيواني مي دانند و چون سرشت انساني را نه از طريق كار زايشي بلكه از طريق كار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند كار زنان ممكن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما كاملا تاريخي است و از اين رو، كاملا انساني به شمار نمي آيد . (15) سوسيال فمينيست ها نيز معتقدند، با آن كه زنان هميشه كارهاي گوناگون انجام مي دهند، اما در تمام طول تاريخ در درجه اول، با كار جنسي و زايشي خود «مادران

تعريف شده اند . با چنين تعاريفي، اين واقعيت كه مثلا نيمي از كشاورزان جهان زن هستند، در سايه قرار مي گيرد . جدا كردن زنان از عرصه توليد و در نظر گرفتن آن ها به عنوان «مادر» ، استثمار زنان را كه در جامعه صنعتي شدت يافته بود، گسترش داده است . (16)

نقد و بررسي

ما ضمن رد انحصار كاركرد زنان به «نقش مادر» و «كار در خانه ، و ضرورت حضور ضابطه مند آنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي نهاد خانواده، را نخستين و مهم ترين نهاد تعليم و تربيت و شكل دهنده ساختار فكري و شخصيتي كودكان مي دانيم . بررسي هاي روان شناختي نشان مي دهد ريشه بسياري از انحرافات و مشكلات عاطفي - رواني كودكان و نوجوانان در خانواده هاي پر تنش نهفته است . اگر خانواده به جاي كانون عشق و صفا كانون خشونت باشد، آنان به بيرون از خانه پناه برده، به علت ويژگي هاي سني خود در معرض آسيب هاي گوناگون قرار مي گيرند . از سوي ديگر، كمبود عاطفه به عقده هاي روحي - رواني مي انجامد و زمينه ساز بسياري از بزهكاري هاي اجتماعي است . آيا تبديل نهاد خانواده مبتني بر رفتار پر از صفا و صميميت و رفاقت و عشق به يك نهاد اقتصادي و معامله پاياپاي و رقابت زن و مرد در بازار كار، به نفع جامعه و يا حتي به نفع زنان است؟ بي بندو باري و گسترش روز افزون آمار فساد و فحشا در كشورهايي كه به بهانه آزادي روابط جنسي نهاد خانواده را تضعيف كردند، در كجا ريشه دارد؟ اين كه در امريكا تقريبا در هر دو دقيقه يك تجاوز رخ مي دهد و احتمال هميشگي تجاوز

زندگي تمام زنان را تحت تاثير قرار مي دهد، آيا جز به خاطر تغيير نظام ارزشي و تزلزل خانواده است؟ 3/1 كودكان انگليس نامشروعند، يك ميليون كودك بي خانمان در روسيه و 20 ميليون كودك آواره در جهان، فروختن كودكان در روسيه و . . . ، بالاترين آمار بهره كشي از كودكان در ايتاليا و ستم هاي بي شمار ديگر بر زنان و كودكان كه عناوين و موضوعات روزنامه ها و مجلات است، در كجا ريشه دارد؟ در حالي كه طبق آخرين آمارهاي منتشر شده، در جامعه اسلامي ما تنها 10درصد مردم به دادگاه ها مراجعه مي كنند و در اين ميان، با توجه به گوناگوني جرائم، سهم جرائم خانوادگي بسيار اندك است; گرچه متاسفانه بايد اذعان كرد به تدريج در سال هاي اخير در جامعه اسلامي ما نيز، به سبب تهاجم فرهنگي غرب، روند نامطلوبي در حال شكل گرفتن است .

اسلام، خانواده را هسته اصلي جامعه مي داند . از اين رو، بر استحباب و احيانا وجوب ازدواج، تاكيد مي ورزد و رفيقه بازي و ارتباطات جنسي بي قيد و شرط را ممنوع مي شمارد . (17) در اين راستا، حفظ حجاب را واجب، نگاه به نامحرم را محدود و در صورت هوس آلود بودن، حرام معرفي مي كند; (18) چرا كه هم به كمال شخصي انسان زيان مي رساند و هم به تزلزل، تضعيف و انهدام خانواده مي انجامد . اسلام، براي حفظ انتساب فرزندان به پدر و مادر و جلوگيري از اختلاط انساب و پيدايش فرزندان نامشروع، تعدد همسر را براي زنان جايز ندانسته و به عنوان يك حالت استثنايي و چاره جويي و دورانديشي واقع بينانه، تعدد زوجات را براي مردان با رعايت

محدوديت ها و شرايطي پذيرفته است . در اين آيين، ازدواج موقت كه برخلاف نظريه زوج آزاد با تعهد و مسؤوليت همراه است، به عنوان يك ضرورت پذيرفته شده است . نهايت آن كه، در زندگي مشترك، اصل بر همدلي و همراهي است و قوانين حقوقي تنها بيانگر مرزهاي زندگي است . اگر زندگي خانوادگي را صرفا در چارچوب قوانين حقوقي ترسيم يا تفسير كنيم، درست مانند اين است كه چهره يك جامعه را از منظر قوانين جزايي كه براي متخلفان وضع شده است، به تصوير بكشيم . اخلاق و حقوق، مكمل يكديگرند; نه اخلاق و نه حقوق هيچ يك به تنهايي كافي نيست . اين دو بايد در كنار هم و مكمل هم باشند . به همين جهت اسلام، در كنار قواعد حقوقي، تشكيل خانواده را ايجاد كانوني گرم و محل تسكين خاطر و آرامش و آسايش روحي مي داند، «. . . لتسكنوا اليها» . (19) و رابطه زن و شوهر را بر مودت و رحمت استوار مي سازد; «. . . و جعل بينكم مودة و رحمة .» (20)

پي نوشت:

1 . نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 170- 172 .

2 . همان، ص 176- 178 .

3 . به نظر ما اين نقطه ضعف زنان نيست بلكه هدف خلقت اين تفاوت ها را ضروري ساخته است . دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند . و لازمه بقاي نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است .(ر . ك: شبهات حول الاسلام، محمد قطب، ص 112- 115).

4 . «برتري به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد بلكه براساس ايمان و عمل كه جامع آن ها تقوا است، مشخص مي شود .

5 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 183 و 184 .

6 . روان شناسي اجتماعي، اتوكلاينبرگ، ترجمه علي محمد كاردان، ج 1، ص 313 .

7 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 131- 163 .

8. Altman Andrew; Op.dit; PP179,213-214.

9 . فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل، ص 63 .

10 . نساء (4): 124 .

11 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 111- 113 .

12 . نگاهي به فمينيسم، ص 17 و 18 .

13 . همان .

14 . مجله فرزانه، دوره دوم، ص 132- 135 .

15 . مجله زنان، شماره 28، ص 52 .

16 . مجله زنان، سال اول، شماره 1، ص 44 .

17 . نساء (4): 25; مائده (5): 105 .

18 . نور (24): 30 و 31 .

19 . روم (30): 21 .

20 . همان .

«فمينيسم و بي اعتنايي به نهاد «اخلاق

فمينيسم، فراز يا فرود؟

بخش پاياني

در شماره هاي پيشين، پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن بررسي شد و علاوه بر حقوق و تفاوت هاي ساختاري زن و مرد، مباني اومانيستي و ليبراليستي فمينيسم، عملكرد فمينيسم در گستره خانواده و نظريه «تشابه مكانيكي زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت . در اين شماره موضوع فمينيسم و بي اعتنايي

به نهاد اخلاق بررسي مي شود:

اهميت اخلاق و تزكيه نفس درسلامت انسان ها و جوامع مختلف و نجات آن ها از مشكلات مفاسد اجتماعي، جنگ و خونريزي ها و . . . بركسي پوشيده نيست . هدف مهم بعثت رسول خاتم (ص) نيز تعليم و تربيت و تتميم مكارم اخلاقي بوده است . بي ترديد اگر انسان بخواهد به سعادت و كمال اخلاقي نائل آيد، بايد در زندگي از اصولي پيروي كند; و لازمه پيروي از اصول، داشتن روشي معين است . اين امر خود مستلزم سير در يك جهت مشخص و پرهيز از امور موافق با هوس هاي زودگذر و مباين با هدف زندگاني و اصول پذيرفته شده است . بنابراين، تسلط انسان بر خويشتن و تزكيه نفس، براي تحقق زندگي معقول و انساني ضرورت دارد; زيرا بشر موجودي متفكر با خواسته هاي بي نهايت است و اگر براي زندگي اش ضابطه اي نشناسد، خود و جهان را به تباهي مي كشاند . در واقع در صحنه اجتماع ، مرز ميان حيوان و انسان، اخلاق و رفتارهاي شايسته است . در مساله زن و مرد در زندگي معاصر با دو بينش مواجه هستيم . در يك بينش، عقيده بر اين است كه انسان به خودي خود و بدون توجه به ارزش هاي الاهي يا قراردادي انساني اختيار بدنش را دارد . بر اساس بينش اومانيستي و ليبراليستي، انسان در آزادي جسمي اش هيچ قيد و بندي ندارد; هر چه مي خواهد مي خورد، هر چه مي خواهد مي نوشد هر چه مايل است مي پوشد و با غريزه هايش هر طور مي خواهد، بي هيچ مشكلي رفتار مي كند . براساس اين بينش، ديگر جا و معناي معقولي براي حجاب، عفت و . . .

نمي ماند . اصل بر برهنگي (عدم محدوديت در پوشش يا به واسطه پوشش) است و حجاب حالتي است كه انسان در پذيرش يا رد آن آزاد است . با اين مبنا، بنياد اخلاق يا نهاد خانواده سست مي گردد .

بر اساس بينش دوم، غرائز بشر، صرفا يك نياز و مايه تداوم زندگي اش تلقي مي شود نه يك ارزش . از اين رو، معتقد است اين نياز غريزي بايد به نحو معقول و معتدل ارضا شود; زيرا غريزه جنسي انسانيت انسان را تشكيل نمي دهد . بنابراين، بايد در محدوده نيازها بررسي شود و شرايط مناسب براي ارضاي متوازن و معقول آن فراهم آيد . با اين نگرش، براي حفظ انسانيت انسان، وجود انضباط و قيد و بند عامل مصونيت است نه محدوديت . () در حقيقت در چنين مواردي مساله تعارض «دوآزادي يا «دو قيد» با يكديگر است نه تعارض «آزادي با «قيد و محدوديت و ترجيح محدوديت بر آزادي; به عبارت ديگر، مساله تعارض بين «آزادي انساني و «آزادي حيواني است . آزادي انساني مقيد است به عقيده، اخلاق و فضيلت، و به حريت و آزادگي انسان مي انجامد () . آزادي حيواني نيز به غرائز و شهوات پايان ناپذير مقيد است و به اسارت نفس و نابودي ارزش ها و استعدادهاي انساني منتهي مي شود . انساني كه هيچ حدود و مرزي نمي شناسد و ضابطه اي براي زندگي اش ندارد، در بند خواهش هاي نفساني است و به تعبير حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) به سان اسب چموش افسار گسيخته اي است كه تا صاحبش را زمين نزند و به هلاكت نرساند، آرام نمي گيرد . آن كه به نداي هوس هاي نفساني پاسخ مثبت مي دهد و بدون

توجه به نتيجه كار، مطيع آن ها مي گردد، از قيد مذهب و اخلاق و انسانيت آزاد است; ولي اسير غرائز به شمار مي آيد; نيروي مقابله با فريب هاي نفس را از دست داده است و سقوط و نابودي حقيقت وجودي اش قطعي است .

پاسخ(قسمت پنجم)

ناگفته نماند غريزه جنسي يكي از غرائز انسان و يكي از واقعيت هاي وجودي او است . اسلام هيچ واقعيتي، از جمله غريزه جنسي، را ناديده نگرفته و هرگز بهره مندي از اين غريزه را خلاف معنويت و روحانيت ندانسته است . همه محدوديت ها و ممنوعيت هايي كه شريعت اسلامي براي غريزه جنسي در نظر گرفته، فقط براي آن است كه به اين اسب چموش لگام زند و آن را از تازيانه و تحريك بي جاي رهگذران حفظ كند تا مبادا به سركشي روي آورد و به جامعه آسيب رساند . پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «نگاه به نامحرم، تيري از تيرهاي مسموم شيطان است .» () علي (ع) از روي تواضع به همه جز زنان جوان سلام مي كردو در تبيين علت اين امر مي فرمود: «چون مي ترسم در فتنه واقع شوم .» () اين ديدگاه با ديدگاه فمينيستي كه مي گويد، هيچ مكاني به زن يا مرد اختصاص ندارد، آن ها بايد دوشادوش يكديگر در همه جا از محيط آموزشي گرفته تا سينما و پارك و استخر به طور مختلط فعاليت داشته باشند - و احيانا در توجيه آن مي گويند اين كار به اجتماعي شدن و رشد ما كمك مي كند - بسيار فاصله دارد . در شريعت اسلامي ارتباط سالم دختران و پسران ممنوع نيست; اما رفاقت آن ها باهم و اختلاط آن ها با يكديگر ناپسند است و مردان و

زنان از دوستي براساس شهوت و ارتباط بر قرار كردن با يكديگر به صراحت نهي شده اند . () گوهر شريف انسانيت جز باطهارت و تقوا و انضباط اخلاقي قابل اكتساب نيست و اباحه گرايي و ليبراليسم جز تباهي فضائل اخلاقي و ارزش هاي انساني رهاوردي ندارد . بديهي است مساله لزوم دسترسي نوجوانان به اطلاعات جامع در مسائل مربوط به توليدمثل و بلوغ جنسي كه در سراسر متن پيش نويس سند پكن به آن اشاره هاي متعدد شده - باتوجه به اين كه اين گونه آموزش ها در كشورهاي غربي به صورت افسار گسيخته و بدون نظارت خانواده به عنوان مشوق نوجوانان براي برقراري ارتباطات قبل از ازدواج و قبل از رشد فكري و عقلي كافي صورت مي گيرد - به تزلزل پايه هاي اخلاقي جامعه و نابودي اركان خانواده مي انجامد . امروزه، در پرتو گرايش هاي فمينيستي، بي توجهي به اخلاق، چنان رشد كرده است كه جهانگردي سكس به عنوان استراتژي توسعه توسط آژانس هاي كمك بين المللي پيشنهاد گرديد و براي نخستين بار باحمايت و برنامه ريزي بانك جهاني، صندوق بين المللي پول و آژانس توسعه بين المللي امريكا روبه رو شد . ()

موضوعاتي كه از اواخر دهه 1960 از سوي فمينيست ها مطرح شد مانند سقط جنين، رپ، ناهمجنس خواهي اجباري، هرزه نگاري، «فن آوري توليد مثل كه اصطلاحا «مادر ميانجي () خوانده مي شود و سوسياليسم جنسي و خانواده گسترده به جاي خانواده هسته اي و . . . جايي براي تعهدات اخلاقي باقي نگذارده است . اصولا تعهد يعني محدوديت آزادي، البته محدوديت آزادي; حيوانيت و حيوان زيستن . اعطاي حق خودداري از تمكين جنسي به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسايي هاي موجود در

خانه و اجتماع موجب شده آثار تجاوزات جنسي به ويژه زنا با محارم به شدت افزايش يابد .

در پايان بايد يادآور شد، تفكر جدايي اخلاق از دين نيز محصول سكولاريسم است كه بعد از رنسانس مطرح شد . به نظر مي رسد، بدون داشتن عقايد ديني و حداقل اعتقاد به خدا و قيامت، اخلاق بنياني استوار نخواهد داشت; زيرا اگر هدفمندي خلقت به فراموشي سپرده شود و انسان خود را آزاد آزاد پندارد، هيچ گاه احساس گناه نخواهد كرد . به سهولت مي توان دريافت عفت و فحشا تنها در جوامعي مفهوم ومصداق دارند كه در آن ها زناشويي و اختصاص دو همسر به يكديگر معنا داشته باشد . در غير اين صورت نه پاكدامني و نه روسپي گري هيچ كدام از يكديگر تمايز ندارند و به صفات بد و خوب موصوف نمي گردند . اصولا بر مبناي ليبراليسم و نيز نسبي گرايي در ارزش ها و اصالت دادن به خواست بشر به جاي مصلحت (اومانيسم)، براي اخلاق و ارزش گذاري (تعالي وانحطاط) اخلاقي جايي باقي نمي ماند . يكي از نويسندگان غربي بر مبناي ليبراليسم و اومانيسم مي نويسد: () «همجنس بازي مبتني بر رضايت، كاملا مشروع بوده و مجازات مرتكبان اين عمل شنيع ناروا شمرده مي شود; زيرا حق همجنس بازي يك حق طبيعي بشر است و به همان اندازه مقدس و قابل دفاع است كه حق پرستش خداي متعال در عقايد مذهبي مقدس و قابل دفاع است . ()

به گفته روان شناسان «احساس گناه، نتيجه كنش متقابل لذت و ترس و مبتني بر لذت هاي ممنوع است .» اين كه احساس گناه با مفهوم مذهبي گناه پيوندي بسيار نزديك دارد، به هيچ وجه

اتفاقي نيست . شخصي كه از لذتي ممنوع (مثلا عمل خلاف عفت) بهره مند شد، مرتكب گناه گرديده است و ممكن است از ترس تنبيه (در اين زندگي و آن جهان) رنج ببرد . يكي از رسالت هاي بسيار متنوع مذهب، اهميت آن به منزله يك منبع ترس و احساس مسؤوليت در گستره اعمال لذت بخش خاصي است كه ممكن ست بروز آن به برخوردهاي اجتماعي انجامد . بنابراين، احساس گناه به عنوان يك ناظم دروني رفتار عمل مي كند . () بنيان اخلاق بر احساس مسؤوليت استوار است و مسؤوليت هنگامي مفهوم پيدا مي كند كه در هستي، خدايي و حكمتي و شعوري باشد; وگرنه به گفته منطقي و مهم متفكر بزرگ روسي «داستايفسكي : «اگر خدا نباشد، همه كارها و همه چيز جايز است . اين بدان جهت است كه غالبا ميان خواسته هاي نفساني و اصول اخلاقي تضاد وجود دارد . ارضاي تمايلات نفساني فقط با زير پا نهادن اصول اخلاقي ميسر است و رعايت اصول اخلاقي مستلزم تحمل محروميت ها و ناگواري ها و چشم پوشي از لذت ها است . در اين صورت، انسان هاي فاقد باورهاي ديني و داراي تفكر اومانيستي يا اگزيستانسياليستي و اباحه گرايي ليبراليستي به چه دليل به اين محروميت ها تن در دهند؟ ! به عبارت ديگر، ضمانت هاي اخلاقي و قانوني عامل عمده پيشرفت تمدن انساني است; اما اخلاق و قانون بدون دين مانند آتشي در دور دست است كه روشني نمي بخشد; () و اين است واقعيت كلام «فوكو» ، فيلسوف پست مدرن قرن بيستم، كه مي گويد: «به دنبال مرگ خداوند در قرن نوزدهم، بشر نيز در قرن بيستم مرد» . () بحران هويت جوانان و گسترش اعتياد

و بزهكاري هاي اجتماعي در همين امر ريشه دارد .

«پل والري اديب و متفكر فرانسوي مي گويد: «بحران تمدن غرب، در فقدان نظامي مشخص براي زيستن و انديشيدن است . و شاعر معروف آمريكايي «تي . اس . اليوت «ظهور انسان ميان تهي را از ويژگي هاي مهم انسان عصر مدرن مي داند . اين بدان جهت است كه فرهنگ ماترياليستي غرب و نيز انديشه مدرنيته مذهب را امري سليقه اي و دل خواه مي داند و انسان را به كلي بريده از مبدا و معاد تفسير مي كند .

در جامعه سنتي، مذهب تصويري كلي از جهان را در اختيار فرد مي گذارد و توجيه نهايي رفتار اخلاقي به عهده جهان بيني مذهبي است . در دنياي مدرن، مذهب مرجع نهايي نيست و به جاي آن علم بر اين مسند نشسته است . پي آمد قطعي رد تفسير مذهبي از جهان و پذيرش تفسير علمي بي گمان تهي شدن زندگي از معنا، بي هدف نمودن هستي، توجيه ناپذيري ارزش ها و در نتيجه پيروزي نيهيليسم است . به گمان نيچه، نيهيليسم سرنوشت محتوم دنياي مدرن به شمار مي آيد . ()

بنابراين، بر مبناي نظريات اومانيستي و ليبراليستي، اخلاق معنا و جايگاهي معقول ندارد و چنانچه چيزي به نام اخلاق مطرح شود، صرفا در تنظيم روابط مادي و براساس محاسبات مادي است و با كمال انساني هيچ ارتباطي ندارد . ()

پي نوشت:

1 . ر . ك: ده گفتار، شهيد مطهري، ص 15- 19 .

2 . علي (ع) درباره تقوا و ضبط نفس مي فرمايند «ان تقوي الله مفتاح سداد و دخيره معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة . . .» .(نهج

البلاغه، خطبه 230)

3 . النظرة سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله، اعطاه الله ايمانا و بعد حلاوته في قلبه .(علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 104، ص 38)

4 . قال الصادق (ع): كان رسوال الله (ص) يسلم علي النساء و يرددن عليه السلام و كان اميرالمؤمنين (ع) يسلم علي النساء و كان يكره ان يسلم علي الشابة منهن و يقول: اتخوف ان تعجبني صوتها فيدخل علي اكثر مما اطلب من الاجر .(علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 40، ص 335)

5 . نساء (4): 25، مائده (5): 5 .

6 . نگاهي به فمينيسم، ص 47 .

7. Surrogate mother يعني زني كه در مقال پول حاضر است از راه تلقيح مصنوعي يا به شيوه اي ديگر براي زني كه نازا است، فرزند آورد .

8. Andrew Altman: Arguing About law, An Introduction to legal philosophy, New york: Wadsworth publishing company, 1996, P.146

9. Consider again the case of homosexual conduct. persons who find themselves ithhomosexual tendencies reasonably ...

10 . براي اطلاع بيش تر ر . ك: فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني .

11 . هيجان ها، روبرت پلاچيك، ترجمه محمود رمضان زاده، ص 188 و 189 .

12 . ر . ك: مسؤوليت و سازندگي، علي صفايي، ص 21- 27; انسان و مذهب، احمد بهشتي، ص 71- 73 .

13 . گذر از مدنيته؟ نيچه، فوكو و ليوتار و دريدا، شاهرخ حقيقي، ص 20 .

14 . همايش تربيت در سيره و كلام امام علي (ع)، نشر تربيت اسلامي، ص 45 .

برگرفته از شماره هاي 3 و 4 و 5 و 6 مجله پرسمان

آيا با توجه به توانمندي هاي مردان در عرصه هاي مختلف، آنان برتري روحي و فكري بر زنان ندارند؟

پرسش

آيا با توجه به

توانمندي هاي مردان در عرصه هاي مختلف، آنان برتري روحي و فكري بر زنان ندارند؟

پاسخ

برتري مردان مطلق نيست و در جهاتي نيز زنان بر مردان برتري دارند ؛ مثلاً در فعاليت هاي عقلاني و تدبيري به طور غالب مردها از زنان پيشي مي گيرند و اين در همه جوامع و در همه اعصار وجود داشته و دارد ؛ ليكن در كنش هاي عاطفي و احساسي، زن از مرد برتري دارد و از همين رو در نظام تكوين و تشريع، هر يك وظايفي مناسب با ساختار جسمي و رواني خود دارند و نوعي تقسيم كار منطقي و طبيعي بين دو جنس مخالف برقرار است، بدون اين كه مستلزم برتري يك جانبه و تمام عيار يك جنسي بر ديگري شود.

توضيح اين كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در

اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. از اين رو:

اولاً: به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است، بلكه؛ يعني، به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.

ثانيا : اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است. به قول سعدي:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزش بجاي خويش نيكوست

ثالثا : عقل بر دو قسم است:

1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است: «قلت له: ما العقل؟ قال: ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد.

2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Ration) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است.

درباره آفرينش حوا از دنده ي آدم(ع) بايد گفت: اين مطلب درست نيست و

با تعاليم قرآن و پيامبر و ائمه هدي (ع) سازگاري ندارد بلكه اساساً انديشه اي مسيحي است و از روايات جعلي معروف به اسرائيليات است كه بيشتر در كتاب هاي تفسيري اهل سنت در كنار ديگر نظرگاه ها آمده است.

اما اين كه بيشتر اختراعات و اكتشافات به دست مردان بوده است. اين واقعيت در دوران هاي گذشته بيشتر نمايان بوده، زيرا انجام تحقيقات به صورت سازماندهي شده و با بهره گيري از امكانات دولتي انجام نمي گرفته است و مرد مي توانسته آسان تر در بيرون خانه شرايط تحقيق و پژوهش را فراهم سازي كند. اما در دهه هاي اخير كه امكانات عمومي و سياستگذاري هاي دولتي شرايط حضور زنان را نيز در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي فراهم ساخته است. زنان توانسته اند مدارج علمي عالي را كسب كنند و در تحقيقات و ابتكارات توان مندي خود را نشان دهند و حتي در برخي زمينه ها گوي سبقت را از مردان ربوده اند.

بنابراين به آساني مي توان گفت به طور معمول توان مندي مردان در كارهاي اجرايي و «عقل عملي» بيشتر است اما برتري مردان در «عقل نظري» و حضور در عرصه هاي پژوهشي و فرهنگي به اثبات نرسيده، بلكه در مواردي برتري زنان مشاهده شده است و علت اين كه تاكنون فعاليت هاي مردان در اين گونه عرصه ها نمايان بوده، به جهت فراهم سازي شرايط براي آنان بوده است كه اگر شرايط و امكانات مساوي در اختيار زنان نيز قرار بگيرد، توانمندي خود را به خوبي نشان مي دهند. چنان كه رفته رفته در جامعه خود شاهد فزوني درصد قبول شدگان كنكور در ميان دختران هستيم و در كارهاي پژوهشي و رايانه اي شاهد برتري هاي چشمگير آنان مي باشيم.

ناگفته نماند سزاوارترين كسان براي نمايان ساختن لياقت زنان خود

آنان مي باشند كه با حفظ عفت و حجاب، شرايط حضور سالم و سازنده را در عرصه مختلف از خود نشان دهند.

در دعاي ماه مبارك رمضان از نعمت هاي بهشتي و ازدواج با حورالعين گفته شده است آيا ازدواج با حور العين مخصوص مردان است وضعيت زنان در بهشت چگونه است؟

پرسش

در دعاي ماه مبارك رمضان از نعمت هاي بهشتي و ازدواج با حورالعين گفته شده است آيا ازدواج با حور العين مخصوص مردان است وضعيت زنان در بهشت چگونه است؟

پاسخ

واژه حور از نظر لغت به معناي مطلق خروج از حالت سابق و تبديل به گونه جديد است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ج 2، ص 335.

اما در تبديل به گونه جديد دو نظر ميان مفسران است. گروهي از جمله علامه طباطبايي بر اين عقيده اند كه: دقت و توجه درباره اوصافي كه در قرآن مجيد براي حور بيان گرديده، چنين استفاده مي شود كه اين تبديل به گونه اوصاف زنانه است نه به موجودي كه آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همين جهت به نظر مي رسد كه مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذكر، (ترجمه الميزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247).

اما اين كه پس پاداش زنان مومن در بهشت چيست؟ در منابع كلامي و روايي چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مي كند و اگر از اهل جهنم بود مردي را از ميان مردان بهشتي برمي گزيند. شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن برخلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست. به همين جهت مردي را انتخاب مي كند.

اما گروهي از جمله استاد آيت الله مكارم شيرازي در مقابل مدعي اند كه حورالعين مي تواند مذكر هم باشد، براساس اين نظر شايد علت اين كه اوصاف حوري به كار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت مي كنند نه بر مذكر، به اين جهت بوده

است كه گفتگو و محاوره در آن آيات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنيوي، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت كه چنين اوصافي براي موجودات فوق ذكر شود.

از مضمون برخي آيات و روايات، چنين برمي آيد كه مسأله لذت هاي جنسي اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند.

اصطلاح «حور» نيز اختصاصي به زنان ندارد؛ بلكه حورهاي مذكر نيز در بهشت وجود دارند.

براي نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود: «در بهشت بازاري است كه در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلي به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مي شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148).

در بهشت هم حوريان بهشتي و؏؏؇ؑن؏ÙǠاز نعمت هاي بهشʙʠهستند و در دنيا نبوده اند. همچنين، زنان دنيا _ كه اهل بهشت باشند _ با زيبايي و شكوهي برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مي پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مي كنند.

آيا به نظر شما اين گفته پيامبر(ص) "اگر ممكن بود به كسي امر مي كردم كه انساني را سجده كند هر آيينه دستور مي دادم زن به شوهرش سجده كند" صحيح است؟(2) و آيا نشانه حقارت و بي ارزشي زن نسبت به مرد از ديدگاه اسلام نيست؟ وانگهي در حادثه عاشورا دشمن براي حضرت علي

پرسش

آيا به نظر شما اين گفته پيامبر(ص) "اگر ممكن بود به كسي امر مي كردم كه انساني را سجده كند هر آيينه دستور مي دادم زن به شوهرش سجده كند" صحيح است؟(2) و آيا نشانه حقارت و بي ارزشي زن نسبت به مرد از ديدگاه اسلام نيست؟ وانگهي در حادثه عاشورا دشمن براي حضرت علي اصغر شش ماهه(ع) آن چنان ارزش قائل است كه به شهادت او اقدام مي كند، امّا حضرت زينب(ع) را با آن همه عظمتش به خاطر زن بودن نمي كشد. اين ها

نشان مي دهد كه از نظر تربيت شدگان مكتب اسلام زن بي ارزش است.

پاسخ

اولاً حديث از حيث سند معتبرنيست و نمي شود به آن اعتماد نمود. ثانياً بر فرض اين كه معتبر باشد منظور اين است كه بهتر است زن در مقابل شوهر نهايت خضوع را داشته باشد زيرا، شوهر اگر بفهمد همسر و بچه هايش با او صداقت دارند و برايش احترام فوق العاده قائلند همه هستي خود را فداي آن ها مي كند و در نتيجه يك نوع صفاي غير قابل وصفي بين آنان برقرار مي شود. به هيچ وجه استشمام بي حرمتي نسبت به زن از آن حديث ملاحظه نمي شود.

براي تقريب به ذهن بد نيست به مطالب زير توجه شود.

پيامبر(ص) براي اين كه اهميّت مسواك زدن را به امت خود اعلان كند و به آن ها بفهماند كه مسواك چقدر ارزش دارد. فرمودند: اگر بر امتم سخت و دشوار نبود هر آيينه مسواك زدن را بر آن ها واجب مي كردم.(3)

و يا در جايي مي خوانيم كه حضرت علي(ع) فرمودند: پيامبر(ص) حقوق همسايه را آن قدر مهم معرفي كرده بود كه احساس مي شد بعد از مرگ همسايه از انسان ارث مي برد.(4)

همان طوري كه ملاحظه شود اين گونه فرمايشات تنها به عنوان با اهميّت نشان دادن موضوع مورد نظر است، هدف ديگري در كار نبوده. ثالثاً: تنها به زن ها سفارش نشده كه نسبت به مردها تواضع و احترام كنند. به مردها هم سفارش فوق العاده نموده كه نسبت به خانواده كمال احترام را قائل شوند، به احاديث زير توجه نماييد:

پيامبراكرم(ص) فرمود: زنان را گرامي نمي دارند مگر افراد بزرگوار و به آنان توهين نمي كنند مگر مردم پست و فرومايه.(5)

حضرت علي(ع) فرمودند:

زن وسيله التذاذ و مايه گرمي خانواده استا بايد او را گرامي داشت.

امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل كرده كه فرمودند: هر كس زن گرفت بايد او را گرامي بدارد زن وسيله التذاذ است و سرچشمه گرمي و صفا نبايد او را ضايع كرد.

در مورد حضرت علي اصغر(ع) و حضرت زينب(ع) به خاطر چند چيز بوده و اصلاً ربطي به بي ارزشي زن ندارد يكي اين كه در هيچ حكومت و نظامي زن ها اهل جنگ و جدال نيستند و به عنوان بي طرف معرفي مي شوند. معلوم است كشتن بي طرف معقول نيست ديگر اين كه به خاطر لطافت و ظرافت زن ها مثل گل مورد شتم و قتل قرار نمي گيرند. بر خلاف مردها وانگهي چندين بار تصميم به شهادت حضرت زينب(ع) گرفته شده منتهي جوّ اجازه اِعمال چنين تصميمي را به آن ها نداد.

پي نوشت ها:

1.... قال لو امرت احداً ان يسجد لأحد لأمرت المرأة تسجد لزوجها، بحار، ج 17، ص 377، ح 40، و ص 399 ح 11.

2. لولا يشقّ علي امّتي لا وجبت السواك، ج 87، بحار، ص 216، ح 27.

3. مازال يوصبي بهم حتّي ظنّنا انّه سيورثهم، نهج البلاغة، نامه 47.

4. آيين همسرداري يا اخلاق خانواده، ابراهيم اميني، ص 264.

چرا پسران هر چه شهوت راني كنند آسيبي نمي بينند, ولي دختران از لحاظ جسمي صدمه مي بينند؟! چرا خداوند زن را بيش تر در معرض آسيب قرار داد؟

پرسش

چرا پسران هر چه شهوت راني كنند آسيبي نمي بينند, ولي دختران از لحاظ جسمي صدمه مي بينند؟! چرا خداوند زن را بيش تر در معرض آسيب قرار داد؟

پاسخ

اگر دختران و پسران (مردان و زنان ) بر طبق قانون اسلام و اخلاق ومنش اسلامي , تشكيل زندگي بدهند, ضرر و زياني نمي بينند و هم به حق و حقوق خويش مي رسند و ظلم و احجافي بر آنان نمي شود.

اگر درست عمل نكنند, دادگاه هاي حقوقي و جزايي , حق هر كدام را مطالبه مي كند.

امّا بنابر ديدگاه هاي غير اسلامي كه مبتني بر عشق و عشق بازي و ولنگاري و به پندار خودشان , آزادي زنان است , در اين ميان زنان خسارت مي بينند. بنابراين اگردختران در موقع مناسب ازدواج كنند و زندگي شرعي و قانوني تشكيل بدهند, هرگززياني نمي بينند. در ازدواج سالم , هم مرد به حق خود مي رسد و هم زن . مهريه اي كه واجب است به زنان پرداخت نمايند, جبران آن چه را كه شما آن را خسارت ناميده ايد, مي نمايد و همان طور كه مرد از زن استفاده مي بَرَد, زن از مرد استفاده مي برد. افزون بر اين كه نفقه و خرجي زن (تهيهء مسكن و غذا و پوشاك مناسب وسائر مخارج زندگي ) بر عهدهء مرد است .

آيا در زمان ظهور امام زمان(عج) زنان چون مردان ممكن است در راستاي اهداف امام باشند؟ آيا زنان مؤمنه مي توانند يار امام زمان(عج) باشند؟

پرسش

آيا در زمان ظهور امام زمان(عج) زنان چون مردان ممكن است در راستاي اهداف امام باشند؟ آيا زنان مؤمنه مي توانند يار امام زمان(عج) باشند؟

پاسخ

در موضوع وظايف منتظران فرقي بين زن و مرد نيست و هر شيعه اي كه معتقد به ظهور حضرت مهدي(عج) است، وظايفي را در دوران غيبت به عهده دارد كه بايد در انجام آن ها بكوشد، بر همين اساس زنان مي توانند همانند مردان در مسير اهداف امام زمان(عج) در دوران ظهور حضرت قرار گيرند و در جمله ياران حضرت باشند.

درباره تعداد و همچنين نقش زناني كه در هنگام ظهور جزء ياران حضرت مهدي(ع) هستند، در روايات اختلافاتي وجود دارد.

امام باقر(ع) فرمود: "حضرت مهدي(ع) در وقت ظهور پس از اقامه نماز بين ركن و مقام، ياران خود را صدا مي زند. به خدا سوگند، سيصد و چند نفر كه پنجاه زن نيز ميان آنان هستند، بدون قرار قبلي در مكه كنار او جمع شده و در كنار ركن و مقام با او بيعت مي كنند".(1)

در حديث ديگري مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل كرده است: "همراه حضرت قائم سيزده زن هستند". مفضّل پرسيد: آنان همراه حضرت چه نقشي دارند؟ امام فرمود: "مجروحان را مداوا و از بيماران پرستاري مي كنند، هم چنان كه تعدادي از زنان همراه پيامبر(ص) بودند".(2)

ناگفته نماند كه تعداد زنان مؤمن در آستانه ظهور به آماري كه در اين گونه احاديث آمده محدود نمي شود. در برخي منابع آمده است: تعداد مردان با ايمان در هنگام خروج دجال (كه يكي از علائم ظهور حضرت مهدي است) دوازده هزار مرد و هفت هزار و هفتصد يا هشتصد زن مي

باشد.(3)

بر اين اساس مي توان گفت: عدد پنجاه يا سيزده نفر و امثال آن مربوط به زناني است كه جزء ياران خاصّ حضرت در آستانه ظهور مي باشند.

پي نوشت ها:

1. تفسير العياشي، محمد بن مسعود العياشي، مؤسسه اعلمي، بيروت، ج 1، ص 84.

2. دلائل الامامة، طبري، منشورات الرضي، قم، ص 260.

3. كتاب الفتن، نعيم بن حمّاد، دارالفكر، بيروت، ص 328.

امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پرسش

امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پاسخ

اگر از سخن حضرت برداشت نموده ايد كه زنان به قدري بي ارزشند كه حتي بهترين صفات آنان درحد بدترين صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علي(ع) نه برخلاف عقل سخن مي گويد و نه برخلاف آيات و روايات. آن برداشت و تفسير از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آيات و روايات.

عقل مستقلاً فضائل اخلاقي را خوب و ممدوح مي داند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.

آيات قرآن نيز صفات و فضائل اخلاقي را هم براي زنان و هم براي مردان بيان نموده است، از جمله آيه 34 احزاب.

زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقي مشتركند، مگر در برخي از صفات كه به جهت تفاوت هاي تكويني است، حتي در همين سه صفتي كه از امام علي(ع) نقل شده، برخي از ابعاد آن در زن و مرد مشترك است. هر صفتي كه جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبي باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنايي در آن نيست. مگر استثنائي باشد، يا يك جهت عارضي دارد و يا در معنايش تصرف شده است. سه صفت بخل، تكبر و ترس از همين قبيل است.

در اين روايات آمده كه بخل براي زنان خوب و براي مردان بد است. اين سخن به معناي مطلق آن درست نيست، مراد امام علي(ع) هم اين گونه نيست.

به فرض درست بودن سند و

انتساب اين روايت به امام علي(ع) مي پرسيم: آيا حضرت خديجه، بزرگ بانوي اسلام كه ثروت فراوانش را در راه اعتلاي اسلام انفاق نمود و به جاي متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق و جود متصف شد، به عقيده امام علي(ع) كارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنين برداشت و تفسيري ناصواب است.

امام علي(ع) برخلاف قرآن سخن نمي گويد. قرآن صفت جود و انفاق را براي همه، صفت خوب برشمرده است.(27) پس صفت بخل در اين روايت كه از صفات ممدوح براي زنان شمرده شده است، معناي خاص خود را مي طلبد كه حضرت فرمود: از مال شوهر بي حساب بخشش نكند. صفت تكبر نيز معناي خاص خود را دارد، چرا كه قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتني را از صفات اخلاقي پسنديده مرد و زن بيان نموده است.(28)

بنابراين صفات اخلاقي پسنديده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براي همه خوب است، زن باشد يا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، يا مرد.

اين روايت معناي خاصي دارد. حضرت مي خواهد زن را تشويق كند كه مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتني خود را در معرض تير نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بي آبرويي خويش و خانواده اش گردد.

امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پرسش

امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با

آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پاسخ

اين روايت را در صورتي كه سند و انتساب آن به امام صحيح باشد، چاره اي جز توجيه ندارد.

قطعاً در صورت صحت آن، مراد امام همه زنان نيست.

اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سياسي - اجتماعي زمان خويش شركت مي كرد؟

اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ويژه حضرت زينب (س) در مسائل سياسي نقش آفرين زمان شدند؟

همان گونه كه در نامه آمده است، بسياري از مردان در امور سياسي و مسائل مهم اجتماعي لياقت لازم را ندارند.

شايد بتوان گفت كه چون تاريخ را مردان نوشته اند، مذمت هاي مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پيدا نكرده است.(29)

با اين وجود روايات در مذمت مردان كم نيست. از جمله حضرت در روايتي مردم را به سه گونه تقسيم كرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشه اي كه دستخوش باد و طوفان است و به هر سومي رود و لياقت چيزي را ندارد.(30)

در روايتي ديگر آمده است كه مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط يك گروه (آن هم با تعداد اندك) در مسير حقند.(31)

در عهدنامه مالك آمده است: مردم همه در يك حد نيستند! هر كسي را بهر كاري ساختند. برخي لياقت در امور سياسي دارند و برخي ندارند.

اما توجيه و برخورد ما با اين روايت چگونه بايدباشد؟ اين را در پاسخ سئوال بعدي بيان مي داريم.

امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پرسش

امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پاسخ

همان گونه كه در پاسخ به سئوال گذشته بيان شد، در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علي(ع) قطعاً معناي شمول و كلي آن مراد نيست، چرا كه زنان نامدار بسياري بودند كه در زمره پيامبران "انبائي" قرار داشتند و منشأ خير بودند،(32) بنابراين چاره اي جز توجيه و تأويل آن وجود ندارد.

در اين حال لازم مي دانيم چند نكته را بيان كنيم:

1 - در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند حديث، زماني پذيرفته است كه به مرحله اطمينان برسد (هم اطمينان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم) وگرنه بايد آن حديث را مسكوت گذاشت و براساس آن به نام دين رأيي صادر نكرد.(33)

2 - هر حديثي كه برخلاف محكمات قرآن، يا بر خلاف احاديث متواتر و قطعي الصدور و قطعي الدلالة و يا برخلاف عقل فطري و سليم بود، بايد آن را رد و تكذيب نمود.

هر حديثي اگر نه چنين مخالفتي داشت (كه موجب طرح و تكذيب آن شود) و نه حديث معلوم الصدور و معلوم الداله بود (كه موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.

چنين حديثي كه منتسب به اهل بيت: است، علم آن را به آنان بايد واگذار نمود.

هر روايتي كه به حسب ظاهر محتوايش برخلاف ضروريات و مسلّمات عقول فطري سليم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعي و حكم قطعي عقل)، درباره اين گونه

روايات مي گوييم: يا ظاهر آن مراد نيست و مي بايد برخلاف معناي ظاهري حمل و تأويلش نمود، و يا اگر قابل توجيه نباشد، بايد معتقد شد كه آن روايت از معصوم صادر نشده است، چون كه معصوم بر خلاف معيارهاي پذيرفته شده مذكور سخني نمي گويد،(34) يا بگوييم: روايت صادر شده، ليكن تحريف شده و با تحريف آن، معنايش دگرگون گشته است، مانند اين روايت: ابوهريره از پيامبر نقل كرد: سه چيز شومند: مركب، زن و خانه. اين از مثل هاي رايج جاهلي بود. پيامبر(ص) فرمود: اهل جاهليت چنين مي گفتند. اما راوي جمله ذيل را حذف نمود، كه معنايش عوض مي شود.(35)

3 - اين گونه روايات كه در مذمت زنان است و به امام علي(ع) نسبت داده شده، گرچه ممكن است برخي مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزي عايشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمينه فتنه انگيزي وي صادر شده باشد، ولي در برخي ديگر ترديد جدي وجود دارد. جا دارد و بررسي شود كه به راستي اين گونه روايات از امام علي(ع) صادر شده است؟! اين ترديد قوي تر مي گردد، اگر توجه به سيره تمامي معصومان درباره زنان بشود. در عمل و سيره آن بزرگواران فراوان ديده مي شود كه به كرامت زنان ارج مي نهند.

جاي اين پيش فرض وجود دارد كه ممكن است دشمنان حضرت با هدف سياسي و تخريب شخصيت امام علي(ع) دست به جعل اين گونه روايات زده باشند.

ما در اين فرصت اندك نمي خواهيم درباره يكايك روايات و اسناد و مدارك آنان بحث كنيم، ليكن به صورت كلي مي توان ردپاي دشمن را جستجو نمود.

اين احتمال تقويت مي شود با آنچه كه

ابن ابي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه نوشته است كه معاويه آن گاه كه به قدرت رسيد، به فرماندارانش نوشت كه بكوشند چهره امام علي(ع) را بين مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمايل مردم را از حضرت و اهل بيتش برگردانند.(36)

اين احتمال با اين واقعيت تقويت مي شود كه زنان شجاع و با فضيلتي همانند "سوده همدانيه" در جنگ صفين، سپاهيان امام علي(ع) را در نبرد بر ضد معاويه تحريص و تشويق مي نمودند. حتي بعد از شهادت امام علي(ع) از مرام و مكتب حضرت دست برنداشتند، و اين مايه شگفتي معاويه شد و او تعجب خويش را از تأثير فرهنگي امام علي(ع) برآنان مخفي نمي داشت.(37)

بعيد نيست كه مزدوران معاويه رواياتي را در مذمت زنان ساخته باشند تا نيمي از جمعيت را به امام علي(ع) بدبين نمايند و بگويند ما طرفدار زنان هستيم و ام المؤمنين عايشه هم با ما است و علي با زنان خوب نيست. نه تنها با عايشه خوب نيست، بلكه نسبت به تمامي زنان ديد منفي دارد.

اين را تنها به عنوان يك احتمال ذكر نموديم، كه اگر پاسخ ها و راهكارهاي توجيهي قبلي هيچ كدام كارساز نباشد، سرانجام سخن همين است كه بيان شد.

4 - برخي از پاسخ هايي كه در جواب به سؤال اول بيان شد، در اين جا نيز مي توان از آن استفاده كرد، مثلاً ممكن است گفته شود: اين سخن يك كلام جدلي است؛ يعني به زعم مردم آن زمان، زنان چنين بودند. در فرهنگي جاهلي زن را همواره شر مي دانستند، و با اين قضاوت دختران را زنده به گور مي كردند. اسلام با اين فرهنگ

مبارزه كرد. اگر اين توجيه را بپذيريم، حتماً چيزي از قبيل و بعد اين روايت افتاده است.

پي نوشت ها:

1. قوت القلوب، ج 1، 282.

2. نهج البلاغه، خ 13.

3. غرر الحكم، آمدي، ج 109 2.

4. همان، 1، ص 311.

5. نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 34.

6. همان، ج 14.

7. كتاب نقد، جمعي از نويسندگان، ج 12، ص 268.

8. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه و گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظرناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 389 - 390.

9. كتاب نقد، همان، ص 268 و 269.

10. دكتر سيد رضا: پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 280 - 293.

11. روانشناسي رشد، ج اول، ص 330 از انتشارات سمت.

12. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ح 19، ص 281.

13. همان، ص 294.

14. همان، ص 294 و 295.

15. كتاب نقد، ج 12، ص 59.

16. كتاب نقد، ش 12، ص 58.

17. دكتر پاك نژاد، همان ح 9، ص 280.

18. كليني، اصول كافي، ج اول كتاب عقل و جهل.

19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 168، من لا يحضره الفقيه ج 3، ص 468.

20. روانشناسي رشد، ج 1، ص 331.

21. كتاب نقد، ش 12، ص 59 - 60.

22. دكترسيد رضا پاك نژاد همان، ج 19، ص 299 - 300.

23. ر ك: جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال ص 369.

24. بقره، ص 283.

25. كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.

26. همان، ص 58.

27. احزاب (33) آيه 34.

28. همان، آيه 34.

29. دانشنامه امام علي(ع) جمعي از نويسندگان، ح 5، ص 125.

30. نهج البلاغه، حكمت 147.

31. همان، خ 32.

32.

زن در آينده جمال و جلال، جوادي آملي، ص 167.

33. جمعي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، ج 5، ص 119.

34. همان، ص 122 - 121.

35. همان، ص 113.

36. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ح 11، ص 45 - 44.

37. مجلسي، بحارالانوار، ح 41، ص 119.

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پرسش

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پاسخ

اتفاقاً امام علي(ع) در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده است، از جمله در خطبه چهاردهم نهج البلاغه "خفّت عقولكم و سفهت حلومكم؛ عقل هاي شما سبك و افكارتان سفيهانه است".

در خطبه سي و چهارم فرمود: "افّ لكم... فأنتم لا تعقلون".

در خطبه نود و هفتم فرمود: "أيها القوم الشاهدة أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم".

در خطبه 131 آمده است: "أيتها النفوس المختلفة و القلوب المتشتته الشاهدة أبدانهم و الغائبة عنهم عقولهم".

در اين موارد امام علي(ع) به روشني برخي از مردان را مذمت مي كند و آنان را كم خرد و سبك انديش معرفي مي كند.

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه به جريان جنگ جمل برمي گردد و اين دليلي است كه با توجه به پيشگامي عايشه در جنگ جمل، نكوهش ها كلي نيست، بلكه مقطعي و موردي است. همان گونه كه از مردان كوفه و بصره مذمت شده است. اين را هم نمي توان كلي تلقي كرد، چون از كوفه و بصره مردان عالم و دانشمند ديني فراواني به جهان اسلام تقديم شده است. كوتاه سخن اين كه: قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس ممكن است زمينه ستايش را فراهم كند و در مقطع حساس ديگر زمينه نكوهش را، سپس با گذشت زمان هم زمينه مدح منتفي مي شود و هم زمينه ذم.(23)

امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پرسش

امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پاسخ

اگر از سخن حضرت برداشت نموده ايد كه زنان به قدري بي ارزشند كه حتي بهترين صفات آنان درحد بدترين صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علي(ع) نه برخلاف عقل سخن مي گويد و نه برخلاف آيات و روايات. آن برداشت و تفسير از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آيات و روايات.

عقل مستقلاً فضائل اخلاقي را خوب و ممدوح مي داند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.

آيات قرآن نيز صفات و فضائل اخلاقي را هم براي زنان و هم براي مردان بيان نموده است، از جمله آيه 34 احزاب.

زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقي مشتركند، مگر در برخي از صفات كه به جهت تفاوت هاي تكويني است، حتي در همين سه صفتي كه از امام علي(ع) نقل شده، برخي از ابعاد آن در زن و مرد مشترك است. هر صفتي كه جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبي باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنايي در آن نيست. اگر استثنائي باشد، يا يك جهت عارضي دارد و يا در معنايش تصرف شده است. سه صفت بخل، تكبر و ترس از همين قبيل است.

در اين روايات آمده كه بخل براي زنان خوب و براي مردان بد است. اين سخن به معناي مطلق آن درست نيست، مراد امام علي(ع) هم اين گونه نيست.

به فرض درست بودن سند و

انتساب اين روايت به امام علي(ع) مي پرسيم: آيا حضرت خديجه، بزرگ بانوي اسلام كه ثروت فراوانش را در راه اعتلاي اسلام انفاق نمود و به جاي متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق و جود متصف شد، به عقيده امام علي(ع) كارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنين برداشت و تفسيري ناصواب است.

امام علي(ع) برخلاف قرآن سخن نمي گويد. قرآن صفت جود و انفاق را براي همه، صفت خوب برشمرده است.(27) پس صفت بخل در اين روايت كه از صفات ممدوح براي زنان شمرده شده است، معناي خاص خود را مي طلبد كه حضرت فرمود: از مال شوهر بي حساب بخشش نكند. صفت تكبر نيز معناي خاص خود را دارد، چرا كه قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتني را از صفات اخلاقي پسنديده مرد و زن بيان نموده است.(28)

بنابراين صفات اخلاقي پسنديده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براي همه خوب است، زن باشد يا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، يا مرد.

اين روايت معناي خاصي دارد. حضرت مي خواهد زن را تشويق كند كه مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتني خود را در معرض تير نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بي آبرويي خويش و خانواده اش گردد.

امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پرسش

امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با

آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پاسخ

اين روايت را در صورتي كه سند و انتساب آن به امام صحيح باشد، مراد امام همه زنان نيست.

اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سياسي - اجتماعي زمان خويش شركت مي كرد؟

اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ويژه حضرت زينب (س) در مسائل سياسي نقش آفرين زمان شدند؟

همان گونه كه در نامه آمده است، بسياري از مردان در امور سياسي و مسائل مهم اجتماعي لياقت لازم را ندارند.

شايد بتوان گفت كه چون تاريخ را مردان نوشته اند، مذمت هاي مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پيدا نكرده است.(29)

با اين وجود روايات در مذمت مردان كم نيست. از جمله حضرت در روايتي مردم را به سه گونه تقسيم كرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشه اي كه دستخوش باد و طوفان است و به هر سومي رود و لياقت چيزي را ندارد.(30)

در روايتي ديگر آمده است كه مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط يك گروه (آن هم با تعداد اندك) در مسير حقند.(31)

در عهدنامه مالك آمده است: مردم همه در يك حد نيستند! هر كسي را بهر كاري ساختند. برخي لياقت در امور سياسي دارند و برخي ندارند.

اما توجيه و برخورد ما با اين روايت چگونه بايدباشد؟ اين را در پاسخ سئوال بعدي بيان مي داريم.

پي نوشت ها:

1. قوت القلوب، ج 1، ص 282.

2. نهج البلاغه، خ 13.

3. غرر الحكم، آمدي، ج 2، 109.

4. همان، ج 1، ص

311.

5. نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 34.

6. همان، ج 14.

7. كتاب نقد، جمعي از نويسندگان، ج 12، ص 268.

8. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظر ناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 389 - 390.

9. كتاب نقد، همان، ص 268 و 269.

10. دكتر سيد رضا: پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 280 - 293.

11. روانشناسي رشد، ج اول، ص 330، از انتشارات سمت.

12. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 281 .

13. همان، ص 294.

14. همان، ص 294 و 295.

15. كتاب نقد، ج 12، ص 59.

16. كتاب نقد، ش 12، ص 58.

17. دكتر پاك نژاد، همان، ح 9، ص 280.

18. كليني، اصول كافي، ج اول، كتاب عقل و جهل.

19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 168؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 468.

20. روانشناسي رشد، جج 1، ص 331.

21. كتاب نقد، ش 12، ص 59 - 60.

22. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ج 19، ص 299 - 300.

23. ر.ك: جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال ص 369.

24. بقره، ص 283.

25. كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.

26. همان، ص 58.

27. احزاب، (33) آيه 34.

28. همان، آيه 34.

29. دانشنامه امام علي(ع) جمعي از نويسندگان، ح 5، ص 125.

30. نهج البلاغه، حكمت 147.

31. همان، خ 32.

امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پرسش

امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست.

چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پاسخ

در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علي(ع) قطعاً معناي شمول و كلي آن مراد نيست، چرا كه زنان نامدار بسياري بودند كه در زمره پيامبران "انبائي" قرار داشتند و منشأ خير بودند،(32) بنابراين چاره اي جز توجيه و تأويل آن وجود ندارد.

در اين حال لازم مي دانيم چند نكته را بيان كنيم:

1 - در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند حديث، زماني پذيرفته است كه به مرحله اطمينان برسد (هم اطمينان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم(ع) وگرنه بايد آن حديث را مسكوت گذاشت و بر اساس آن به نام دين رأيي صادر نكرد.(33)

2 - هر حديثي كه برخلاف محكمات قرآن، يا بر خلاف احاديث متواتر و قطعي الصدور و قطعي الدلالة و يا برخلاف عقل فطري و سليم بود، بايد آن را رد و تكذيب نمود.

هر حديثي اگر نه چنين مخالفتي داشت (كه موجب طرح و تكذيب آن شود) و نه حديث معلول الصدور و معلوم الدالة بود (كه موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.

چنين حديثي كه منتسب به اهل بيت: است، علم آن را به آنان بايد واگذار نمود.

هر روايتي كه به حسب ظاهر محتوايش برخلاف ضروريات و مسلّمات عقول فطري سليم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعي و حكم قطعي عقل)، درباره اين گونه روايات مي گوييم: يا ظاهر آن مراد نيست و مي بايد برخلاف معناي ظاهري حمل و تأويلش نمود، و يا اگر قابل توجيه نباشد، بايد معتقد شد كه آن روايت از

معصوم(ع) صادر نشده است، چون كه معصوم(ع) بر خلاف معيارهاي پذيرفته شده مذكور سخني نمي گويد،(34) يا بگوييم: روايت صادر شده، ليكن تحريف شده و با تحريف آن، معنايش دگرگون گشته است، مانند اين روايت: ابوهريره از پيامبر(ص) نقل كرد: سه چيز شومند: مركب، زن و خانه. اين از مثل هاي رايج جاهلي بود. پيامبر(ص) فرمود: اهل جاهليت چنين مي گفتند. اما راوي جمله ذيل را حذف نمود، كه معنايش عوض مي شود.(35)

3 - اين گونه روايات كه در مذمت زنان است و به امام علي(ع) نسبت داده شده، گرچه ممكن است برخي مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزي عايشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمينه فتنه انگيزي وي صادر شده باشد، ولي در برخي ديگر ترديد جدي وجود دارد. جا دارد و بررسي شود كه به راستي اين گونه روايات از امام علي(ع) صادر شده است؟! اين ترديد قوي تر مي گردد، اگر توجه به سيره تمامي معصومان(ع) درباره زنان بشود. در عمل و سيره آن بزرگواران فراوان ديده مي شود كه به كرامت زنان ارج مي نهند.

جاي اين پيش فرض وجود دارد كه ممكن است دشمنان حضرت با هدف سياسي و تخريب شخصيت امام علي(ع) دست به جعل اين گونه روايات زده باشند.

ما در اين فرصت اندك نمي خواهيم درباره يكايك روايات و اسناد و مدارك آنان بحث كنيم، ليكن به صورت كلي مي توان ردپاي دشمن را جستجو نمود.

اين احتمال تقويت مي شود با آنچه كه ابن ابي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه نوشته است كه معاويه آن گاه كه به قدرت رسيد، به فرماندارانش نوشت كه بكوشند چهره امام علي(ع) را بين

مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمايل مردم را از حضرت و اهل بيتش برگردانند.(36)

اين احتمال با اين واقعيت تقويت مي شود كه زنان شجاع و با فضيلتي همانند "سوده همدانيه" در جنگ صفين، سپاهيان امام علي(ع) را در نبرد بر ضد معاويه تحريص و تشويق مي نمودند. حتي بعد از شهادت امام علي(ع) از مرام و مكتب حضرت دست برنداشتند، و اين مايه شگفتي معاويه شد و او تعجب خويش را از تأثير فرهنگي امام علي(ع) برآنان مخفي نمي داشت.(37)

بعيد نيست كه مزدوران معاويه رواياتي را در مذمت زنان ساخته باشند تا نيمي از جمعيت را به امام علي(ع) بدبين نمايند و بگويند ما طرفدار زنان هستيم و ام المؤمنين عايشه هم با ما است و علي با زنان خوب نيست. نه تنها با عايشه خوب نيست، بلكه نسبت به تمامي زنان ديد منفي دارد.

اين را تنها به عنوان يك احتمال ذكر نموديم، كه اگر پاسخ ها و راهكارهاي توجيهي قبلي هيچ كدام كارساز نباشد، سرانجام سخن همين است كه بيان شد.

4 - برخي از پاسخ هايي كه در جواب به سؤال اول بيان شد، در اين جا نيز مي توان از آن استفاده كرد، مثلاً ممكن است گفته شود: اين سخن يك كلام جدلي است؛ يعني به زعم مردم آن زمان، زنان چنين بودند. در فرهنگي جاهلي زن را همواره شر مي دانستند، و با اين قضاوت دختران را زنده به گور مي كردند. اسلام با اين فرهنگ مبارزه كرد. اگر اين توجيه را بپذيريم، حتماً چيزي از قبل و بعد اين روايت افتاده است.

32. زن در آينده جمال و جلال، جوادي آملي، ص 167.

33.

جمعي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، ج 5، ص 119.

34. همان، ص 122 - 121.

35. همان، ص 113.

36. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ح 11، ص 45 - 44.

37. مجلسي، بحارالانوار، ح 41، ص 119.

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پرسش

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پاسخ

با توجه به خصوصيات و وظايفي كه تكويناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هايي نيز در حقوق از جهت تشريعي بين زن و مرد احساس مي شود. اين تفاوت ها به لحاظ خلقتي كه زن و مرد دارند، تنظيم شده و تشريع احكام مطابق با تكوين و آفرينش آن دو است و تفاوت غير از تبعيض است، تفاوت ها بر اساس ويژگي ها و استعدادها تنظيم مي شود و تبعيض بي عدالتي است اما تفاوت در ويژگي ها بر اساس حكمت عميق و دقيق تنظيم شده تا هر يك وظايف خاصي را بر عهده گرفته و مكمل يكديگر باشند.

بنابر اين بر اساس حكمت الهي بين زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت ها به خاطر ايجاد تناسب بين آن دو است، مثلاً اگر همه انسان ها مرد بودند و زنان نيز از لحاظ جسمي و روحي و رواني مانند مردها بودند، مكمّل يكديگر نبودند، بنابر اين تفاوت هاي زن و مرد تناسب است، نه نقص و كمال، قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد كه براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد.(1) زن براي زن بودن موجودي كامل است و مرد براي مرد بودن موجودي كامل است، هيچ كدام در مرحله خودشان ناقص نيستند. با اين ديدگاه مرد و زن هر دو مساوي هستند و تفاوت بين آن دو در مقام مقايسه است، وقتي مي خواهيم زن و مرد رابا هم مقايسه كنيم، تفاوت بين آن دو وجود دارد. اين تفاوت لازم و ضروري است، اگر اين تفاوت ها

نبود، در آفرينش، هر دو نقص وجود داشت.

شهيد مطهري درباره تفاوت هاي بين زن و مرد مي نويسد: "مرد از لحاظ جسمي درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و صداي او كلفت تر است، ولي زن كوچك اندام تر، كوتاه قدتر، ظريف تر و لطيف تر است. رشد بدني زن سريع تر است و رشد بدني مرد كندتر، از اين رو زنان زودتر بالغ مي شوند و مردان ديرتر.

از لحاظ رواني هم ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر تحرك بيش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و نرمي است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساكت تر است. احساسات زن از مرد جوشان تر است و سريع تر تحت تأثير احساسات خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زيادي دارد، برخلاف مرد. زن از مرد محتاطتر، مذهبي تر، پر حرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است.

احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكي دختر نمودار است.

مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد مي خواهد زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مي خواهد دل مرد را مسخّر خود كند. مرد مي خواهد زن را بگيرد (به دنبال زن مي رود) ولي زن مي خواهد او را بگيرند (مي نشيند تا دنبالش بيايند و خواستگاري كنند. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود و شهوت مردابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريك.(2)

تا اينجا بحث از تفاوت هاي بين زن و مرد بود كه طبعاً تفاوت در وظايف و حقوق و نقشي را

كه هر يك در جامعه انساني ايفا مي كنند، بدنبال دارد، اما محدوديت هاي بيشتر زنان كه در سوال ذكر شده، دقيقاً مشخص نيست كه مقصود چيست. اگر مسائلي مانند حجاب و... باشد، مشخص است كه اين مسئله و مسايلي از اين قبيل با توجه به مسئوليت و موقعيت زن و جاذبه جنسي و تحريك پذير مردان و اموري كه ذكر شد، موجب اين محدوديت مي شود. محدوديت ها در برخي از امور كه در واقع مراقبت هاي خاص است، به معناي كم ارزش بودن آن ها نيست، بلكه بالعكس چه بسا مراقبت بيشتر و برخي محدوديت ها به جهت ارزشمند بودن آن ها است.

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن

است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج

را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها

مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(3) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(4) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس

بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.

2 - مجموعه آثار، ج 19، ص 178 تا 179.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

4. همان، ص 434.

حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعد

پرسش

حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعداد ذاتي آنان است؟

پاسخ

روايتي به اين مضمون كه تنها چهار نفر از زنان به كمال رسيده اند نيافتيم. آن چه در روايت آمده، آن است: "افضل زنان بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه".(1)

بردن نام چهار زن به عنوان برترين زنان عالم، به معناي الخصار نيست، يعني تفسير قول پيامبر گرامي اسلام چنين نيست كه فقط چهار زن به حد كمال رسيد، از و زن ديگري نمي تواند چنين موقعيتي را درك كند.

افضل بودن اين افراد، نسبي است. در زمان فرعون، آسيه برتر از همه بوده، در زمان حضرت عيسي، حضرت مريم اشرف زنان عالم بود، نيز در زمان پيامبر، حضرت خديجه و حضرت فاطمه عليها السلام اشرف بانوان بودند. روايت مي خواهد برتري اين چهار زن نسبت به زنان عصر خود را بيان كند و اين منافات ندارد كه بين اين چهار نفر اختلاف مرتبه باشد و يا در عصر ديگر زنان كاملي چون حضرت زينب(س) ظهور نمايند.

حضرت زينب سلام الله عليها عصارة وجود حضرت زهرا سلام الله عليها و مولاي متقيان بوده، نمي تواند جزء كامل ترين انسان نباشد، خصوصاً اين كمالات وقتي براي حضرت نهايي شد كه از امتحان سخت و سنگين حادثة كربلا با صبر جميل پيروزمندانه بيرون آمد، به طوري كه امام حسين(ع) در آخرين

لحظات عمر خويش به زينب(ع) فرمود: "خواهرم مرا در نامز شب از ياد مبر".(2)

حميده همسر امام صادق(ع) به مقامي رسيد كه حضرت درباره اش فرمود: "حميده از هر پليدي و آلودگي، پاك است".(3)

در مورد نرسيدن زنان به كمالات مي بايست گفت اين گونه نيست. راه هدايت و تكامل براي تمام انسان ها باز است. اما امكانات ترقي و تكامل به صورت عادلانه در اختيار زنان قرار نگرفته است و اين را نبايد به پاي مذهب نوشت. مذهب راه را براي زن و مرد باز كرده و هيچ كمالي را مشروط به ذكورت و يا انوشت نكرده است.(4)

استعداد ذاتي هر انساني (زن و مرد) كمال جويي و درك مراتب عرفاني است كه در خلقت نهفته شده است: "اي مردم ما همة شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه شما را دسته هاي بسيار و قبيله هاي مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست".(5)

خطاب قرآن براي دريافت كمال، عموم مردمند. اگر فقط مردان استعداد ذاتي براي دريافت كمال داشتند، آية شريفه خطاب عام نمي داشت. در عين حال تقسيم وظايف اجتماعي موجب شده است بسياري از زنان از قابليت و توانايي هاي خود استفاده نكند و يا در بهره كشي هاي دور از انصاف هميشه مغلوب باشند. نوع زنان به خاطر داشتن طبع لطيف به مبادي معرفتي و عرفاني نزديك ترند و ان به خاطر داشتن حسّ غريبي است كه بيشتر در وجود زنان جلوه گر است، در قرآن يك اصل معيار كمال است و همواره ساير كمالات را در پرتو آن اصل مي سنجند

و آن نزديكي به خدا است كه از آن به عنوان تقوا ياد شده است. در اين باره فرقي بين زن و مرد نيست. از جهت اين كه گريه سلاح انسان است و اين سلاح را خدا به زن ها بيش از مردها داده، پس مي توان گفت زمينة كمال در زنان بيشتر است.

در پايان، كتاب زن در آيينة جلال و جمال از آيت الله جوادي آملي جهت مطالعه معرفي مي شود.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 16، ص 2.

2. اعلام النساء المؤمنات، ص 381.

3. الكافي، ج 1، ص 477.

4. حجرات (49) آية 13.

5. جوادي آملي، زن در آيينة جلال و جمال، ص 196.

چرا در روايات درباره دختر بسيار سفارش شده است؟

پرسش

چرا در روايات درباره دختر بسيار سفارش شده است؟

پاسخ

اين كه چرا در اسلام دختر بيشتر مورد توجه قرار گرفته است، ريشه آن را بايد در تاريخ و رفتار جوامع بشري جستجو كرد.

وقتي كه به تاريخ و جوامع بشري امروز و ديروز نگاه مي كنيم ، ديده مي شود كه ديدگاه و نظريات بعضي از جوامع نسبت به دختر و پسر متفاوت است و براي پسر ارزش و شخصيت قائلند، ولي براي دختر اين گونه نيست، تا آن جا كه بعضي از جوامع (مانند زمان جاهليت) وجود دختر را مايه بدبختي و ننگ دانسته، دختر را زنده به گور مي كردند! در بعضي از جوامع امروزي شخصيت دختر را به عنوان وسيله اي براي لذت بردن و خوش گذراني اي و وسيله اي براي تبليغ كالا و جلب مشتري مي دانند!

هنگامي كه اسلام ظهور كرد، بسياري از افكار پوچ و باطل را تغيير داد و انسان را به سوي افكار حق و خوب هدايت كرد.

قبل از اسلام دختر را مايه ننگ و بدبختي مي دانستند و براي رهايي از اين ننگ و بدبختي ، راه را در اين ديدند كه بايد دختر را از بين ببرند!

شروع اين عمل زشت در جاهليت از آن جا بود كه جنگي ميان دو گروه در آن زمان اتفاق افتاد. گروه فاتح دختران و زنا ن گروه مغلوب را اسير كردند. پس از مدتي كه صلح برقرار شد، خواستند اسيران جنگي را به قبيله خود بازگردانند. بعضي از دختران اسير با مرداني از گروه غالب ازدواج كرده بودند، آن ها ترجيح دادند كه ميان دشمن بمانند و هرگز به قبيله

خود بازنگردند. اين امر، پدران دخترها سخت گران آمد و مايه شماتت و سرزنش آن ها گرديد، تا آن جا كه بعضي سوگند ياد كردند هرگاه در آينده دختري نصيبشان شود، او را با دست خود نابود كنند تا به دست دشمنان نيفتند.

ملاحظه مي كنيد كه وحشتناك ترين جنايات زير پوشش دروغين دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حيثيت خانواده انجام مي گرفت.(1)

در قرآن آمده است : "در حالي كه هرگاه به يكي از آن ها بشارت دهند دختري نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي) سياه مي شود و مملو از خشم مي گردد. از قوم و قبيله خود به خاطر بشارت بدي كه به او داده شده، متواري مي گردد ( و نمي داند) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد ، يا در خاك پنهانش كند".(2)

در تاريخ ، در حالات "قيس بن عاصم" كه از اشراف و رؤساي قبيله بني تميم در جاهليت بود، آمده است : پس از ظهور پيامبر (ص) اسلام آورد . روزي به خدمت پيامبر آمد تا با بار گناه سنگيني را كه به دوش مي كشيد، شايد سبك كند، عرض كرد: در گذشته گروهي از پدران بر اثر جهل و بي خبري دختران بيگناه خود را زنده به گور كردند، من نيز دوازده دختر نصيبم شد كه همه را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم! سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد و وانمود كرد كه نوزادش مرده به دنيا آمده، اما در خفا او را نزد اقوام خود فرستاده بود. موقتاً فكرم از ناحيه اين نوزاد راحت شده بود اما بعداً كه از

ماجرا آگاه شدم، او را با خود به نقطه اي بردم و به تضرع و التماس و گريه او اعتنا نكرده و زنده به گورش ساختم! پيامبر (ص) از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالي كه اشك مي ريخت فرمود: "من لا يرحم لا يرحم؛ كسي كه رحم نكند، به او رحم نخواهد شد".(3)

در همان زمان شخصي به نام "صعصعة بن ناجيه" جدّ فرزدق شاعر معروف كه انسان آزاده و شريفي بود، با بسياري از عادات زشت مبارزه كرد تا آن جا كه 360 دختر را از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد.

پيامبر (ص) فرمود: كار بسيار بزرگي انجام داد كه و پاداش تو نزد خداوند محفوظ است!.(4)

اسلام با اين همه جنايات وحشتناك و ضد حقوق بشر مبارزه كرد به زن ها و دختر ها شخصيتي عطا كرد كه در تاريخ سابقه ندارد، (5) براي همين است كه اسلام توجه بيشتري به اين مسئله كرد. وقتي خداوند به پيامبر (ص) فاطمه (س) را داد، آثار ناخشنودي در چهره ياران حضرت نمايان گشت! پيامبر فرمود: "اين چه حالتي است در شما مي بينم ؟! خداوند گلي به من داده ، او را مي بويم.اگر غم روزي او را مي خوريد، روزيش با خدا است".(6) نيز فرمود : "چه فرزند خوبي است دختر ! هم پر محبّت است ، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده.(7)

سفارش كردن اسلام نسبت به دختر به اين معنا نيست كه از شخصيت پسرها بكاهد، بلكه فقط براي احياي حق و حقوق دختران و زنان بوده است. اصولاً دفاع از گروه خاصي گوياي

پيشينه مظلوميت آن گروه است. اگر اسلام توجه خاصي به دختران نموده ، گوياي اين حقيقت است كه در گذشته به آنان ظلم شده است. اسلام مي كوشد ظلم را بزدايد.

پي نوشت ها :

1 - تفسير نمونه، ج11، ص 271.

2 - نحل (16) ايه 58 و 59.

3 - تفسير نمونه، ج11، ص 274.

4 - همان.

5 - همان.

6 - همان، ص 275.

7 - همان، ص 276.

حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعد

پرسش

حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعداد ذاتي آنان است؟

پاسخ

روايتي به اين مضمون كه تنها چهار نفر از زنان به كمال رسيده اند نيافتيم. آن چه در روايت آمده، آن است: "افضل زنان بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه".(1)

بردن نام چهار زن به عنوان برترين زنان عالم، به معناي الخصار نيست، يعني تفسير قول پيامبر گرامي اسلام چنين نيست كه فقط چهار زن به حد كمال رسيد، از و زن ديگري نمي تواند چنين موقعيتي را درك كند.

افضل بودن اين افراد، نسبي است. در زمان فرعون، آسيه برتر از همه بوده، در زمان حضرت عيسي، حضرت مريم اشرف زنان عالم بود، نيز در زمان پيامبر، حضرت خديجه و حضرت فاطمه عليها السلام اشرف بانوان بودند. روايت مي خواهد برتري اين چهار زن نسبت به زنان عصر خود را بيان كند و اين منافات ندارد كه بين اين چهار نفر اختلاف مرتبه باشد و يا در عصر ديگر زنان كاملي چون حضرت زينب(س) ظهور نمايند.

حضرت زينب سلام الله عليها عصارة وجود حضرت زهرا سلام الله عليها و مولاي متقيان بوده، نمي تواند جزء كامل ترين انسان نباشد، خصوصاً اين كمالات وقتي براي حضرت نهايي شد كه از امتحان سخت و سنگين حادثة كربلا با صبر جميل پيروزمندانه بيرون آمد، به طوري كه امام حسين(ع) در آخرين

لحظات عمر خويش به زينب(ع) فرمود: "خواهرم مرا در نامز شب از ياد مبر".(2)

حميده همسر امام صادق(ع) به مقامي رسيد كه حضرت درباره اش فرمود: "حميده از هر پليدي و آلودگي، پاك است".(3)

در مورد نرسيدن زنان به كمالات مي بايست گفت اين گونه نيست. راه هدايت و تكامل براي تمام انسان ها باز است. اما امكانات ترقي و تكامل به صورت عادلانه در اختيار زنان قرار نگرفته است و اين را نبايد به پاي مذهب نوشت. مذهب راه را براي زن و مرد باز كرده و هيچ كمالي را مشروط به ذكورت و يا انوشت نكرده است.(4)

استعداد ذاتي هر انساني (زن و مرد) كمال جويي و درك مراتب عرفاني است كه در خلقت نهفته شده است: "اي مردم ما همة شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه شما را دسته هاي بسيار و قبيله هاي مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست".(5)

خطاب قرآن براي دريافت كمال، عموم مردمند. اگر فقط مردان استعداد ذاتي براي دريافت كمال داشتند، آية شريفه خطاب عام نمي داشت. در عين حال تقسيم وظايف اجتماعي موجب شده است بسياري از زنان از قابليت و توانايي هاي خود استفاده نكند و يا در بهره كشي هاي دور از انصاف هميشه مغلوب باشند. نوع زنان به خاطر داشتن طبع لطيف به مبادي معرفتي و عرفاني نزديك ترند و ان به خاطر داشتن حسّ غريبي است كه بيشتر در وجود زنان جلوه گر است، در قرآن يك اصل معيار كمال است و همواره ساير كمالات را در پرتو آن اصل مي سنجند

و آن نزديكي به خدا است كه از آن به عنوان تقوا ياد شده است. در اين باره فرقي بين زن و مرد نيست. از جهت اين كه گريه سلاح انسان است و اين سلاح را خدا به زن ها بيش از مردها داده، پس مي توان گفت زمينة كمال در زنان بيشتر است.

در پايان، كتاب زن در آيينة جلال و جمال از آيت الله جوادي آملي جهت مطالعه معرفي مي شود.

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 16، ص 2.

2. اعلام النساء المؤمنات، ص 381.

3. الكافي، ج 1، ص 477.

4. حجرات (49) آية 13.

5. جوادي آملي، زن در آيينة جلال و جمال، ص 196.

چرا پسران در جامعه از آزادي بيشتري نسبت به دختران برخوردارند؟

پرسش

چرا پسران در جامعه از آزادي بيشتري نسبت به دختران برخوردارند؟

پاسخ

مفهوم آزادي بايد در جايگاه خودش تفسير شود و بايد فهميد كه مقصود از آزادي چيست. آزادي حتي براي پسران به معناي مطلق آن نيست. اگر قرار باشد براي آزاد بودن به معناي مطلق مصداقي پيدا كنيم، فرد مشخص آن جز حيوانات نخواهند بود.

اما اين كه چرا پسران در جامعه از آزادي بيشتري نسبت به دختران برخوردارند، زيرا دختران نسبت به پسران آسيب پذيرترند.

دختران در جامعه حتي اگر بخواهند به طور كامل از آزادي مشروع استفاده كنند، از آسيب هاي احتمالي در امان نيستند، چه رسد كه بخواهند در محيطي آزاد و بدون هيچ گونه قيد و بندي با پسران رقابت كنند.

اسلام در مورد حجاب زن قائل به محدوديت است، نه براي آن كه بخواهد عرصة زندگي را براي آنان تنگ كند، بلكه از اين جهت است كه اين گوهر ارزنده و با ارزش در صدف عفاف و حجاب محفوظ بماند تا از تعرض بيگانه و سوء استفاده هاي احتمالي در امان باشد.

اگر منظور از آزادي، آزادي قلم، بيان، انتخاب همسر، انتخاب شغل، تعيين سرنوشت و غيره باشد، فرقي بين زن و مرد نيست و هر دو از اين آزادي ها برخوردارند.

علت تفاوت ميان ززن و مرد؟

پرسش

علت تفاوت ميان ززن و مرد؟

پاسخ

توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:

1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا (1)

2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.

3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.

به قول شاعر:

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است

كه هر خيري به جاي خويش نيكوست

حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:

ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)

زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت

واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.

اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.

مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده

گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.

3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.

چرا قرآن مرد را بر زن برتري داده است؟

پرسش

چرا قرآن مرد را بر زن برتري داده است؟

پاسخ

در اسلام هيچ يك از زنان و مردان و قبايل و طوائف و نژادها بر ديگران برتري ندارند، مگر به پرهيزكاري و تقواي الهي. "يا أيها الناس انا خلقناكم من ذكر و أنثي... ان اكرمكم عند الله أتقيكم(1)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسائي متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است".

يعني در كمالات انساني و كسب فضايل مانند كسب دانش و معرفت و ارزش و شخصيت انساني و رسيدن به مراتب كمال انساني و... مي باشد، با هم برابر بوده و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد.

اما معناي سخن چنين نيست كه همه انسان ها در همه شرايط و وظايف و مسئوليت ها برابر باشند. اين را هيچ خردمندي نمي پذيرد.

جامعه بشري يك نظام اندام واره و ارگانيكي است، كه هر يك از اعضا و جوارح مسؤليتي دارد كه ديگري آن را ندارد، مانند اين كه: مغز وظيفه اش مديريت و صدور فرمان است. قلب مسئوليتش پمپاژ خون و رساندن اكسيژن به تمامي سلول هاي بدن است. چشم وظيفه دارد از امور مادي عكس برداري كند و آن را به شبكه عصب بسپارد و تارهاي عصبي آن را به مغز منتقل كند. همين طور هر يك از اعضا و اندام وظيفه اي دارد كه با وظايف ديگر اندام ها متفاوت است. در اجتماع بشري نيز وضع بدين منوال است، بلكه در كل جهان طبيعت چنين است.

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست

براي

استمرار حيات اجتماعي مي بايست يكي طبيب باشد و ديگري نانوا و سومي كشاورز. انسان ها متفاوت آفريده شده اند تا مسئوليت ها و وظايف بين مردم تقسيم شود. امام علي(ع) فرمود: "لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا؛(2) مردم تا وقتي كه از تفاوت ها بهره مندند، مشمول خير و رحمت الهي قرار مي گيرند. اگر تفاوت نباشد، هلاك مي گردند."

بنابراين با وجود تفاوت هاي موجود در افراد اجتماع، يكي مسئوليت مديريت اجتماع را برعهده مي گيرد، يكي كشاورز مي شود و.... اجتماع چون مي بايست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگيري شود، مدير لازم دارد.

خانواده كوچك ترين هسته جامعه بشري است. در اين اجتماع كوچك نيز مي بايست وظايف و مسئوليت ها

تقسيم و مشخص شود. يكي مديريت و مسئوليت اداره آن را مي بايست در دست بگيرد.

در دنياي امروز اين سخن پذيرفته شده است كه اگر هيأتي (حتي هيأت دو نفره) مأمور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و مدير و ديگري معاون يا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پيدا مي شود، يعني بايد در هر تشكل و اجتماعي اگر چه محدود، يكي از آنها مديريت كند. حال در خانواده مدير مرد باشد يا زن؟ بايد مسئوليت ها منطبق با نظام تكويني و سازگار با آفرينش زن و مرد باشد. اسلام مي گويد اين مسئوليت منطبق با آفرينش مرد است و مدير خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علي النساء...)(3)

اشتباه نشود و از اين سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلكه مراد اين است كه اين اجتماع كوچك با داشتن يك نفر به عنوان مدير و مسئول، كارهايش به خوبي بچرخد و همه از آن

نفع ببرند.

ممكن است بپرسيد چرا اين مسئوليت را اسلام برعهده زن قرار نداده است. در پاسخ مي گوييم: همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين مسئوليت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.

توضيح: زن و مرد اگر چه در انسانيت تفاوتي ندارند، ولي از نظر امور جسماني (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق و فعاليت هاي مغزي تفاوت هايي دارند.

از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پاي مردان نمي رسد. در اين ترديدي نيست كه به تناسب تفاوت در آفرينش اين دو، معمولاً كارهايي را كه نيازمند به نيروي بازو و قدرت بدني باشد، مردان انجام مي دهند. و كارهاي سبك و پرظرافت را زنان.

از نظر احساسات، عواطف و تمايلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالي"، "رفتار عاطفي" و "حمايت كننده" از ويژگي ها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگري"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاكميت" از ويژگي ها و رفتار و مردانه است.(4)

به مقتضاي تفاوت در آفرينش و تكوين، تشريع و مسئوليت هاي اجتماعي مختلف مي شود. زن با تكيه به شوهرش و رفتار انفعالي در برابر شوهر (اطاعت از وي) به آرامش مي رسد. اما مرد مي خواهد با استقلال و حاكميت و اتكاي همسر به او، به آرامش برسد.

اين سخن همان "الرجال قوامون علي النساء" است، يعني مرد بايد مسئول خانواده باشد.

به تناسب همين مسئوليت اسلام مي گويد: مرد وظيفه دارد هزينه خانواده را تأمين كند.

قرار دادن مسئوليت تأمين مخارج خانواده بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه به نفع زنان است و باري بر دوش مردان وضع شده است، كسي اعتراض نمي كند، چون اين حكم

به مقتضاي طبيعت است و در آفرينش ريشه دارد. نيز قراردادن وظيفه سنگين و طاقت فرساي جهاد و خدمت سربازي، بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه اين قانون به نفع زنان است و آنان را از اين كار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضي نيست.

قرآن در آيه 34 سوره نساء بعد از بيان مسئوليت مردان در خانواده به دو نيروي مذكور (توانايي بدني و نفقه) اشاره كرده است. (5)

اگر يكي از احكام اسلامي مورد پسند ما نشد، مي بايست آن را در كنار ديگر مسائل اسلامي قرار داد و با توجه به همه جوانب داوري نمود. در امور خانوادگي، مسئوليت هاي زنان و مردان را مي بايست كنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه كه اسلام تكاليفي برعهده مردان قرار مي دهد كه برعهده زنان قرار نمي دهد، مانند نفقه، مهريه، ديه عاقله، جهاد و سربازي و... تكاليفي هم برعهده زنان قرار مي دهد كه برعهده مردان نيست.

اين دو قسم را در مجموع بايد سنجيد و قضاوت نمود.

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 383.

3 - نساء (4)، آيه 34.

4 - روانشناسي رشد، ج 1، ص 330.

5 - محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 2، ص 68 - 69.

اس_لام درباره زنان كه نيمى از نوع بشر هستند حقوقى همچون مردان قائل است پس چرادر قرآن زنان تشبيه به مزرعه شده اند ؟

پرسش

اس_لام درباره زنان كه نيمى از نوع بشر هستند حقوقى همچون مردان قائل است پس چرادر قرآن زنان تشبيه به مزرعه شده اند ؟

پاسخ

ن_ك_ت_ه ب_اريكى در آن نهفته , در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى ن_ش_ان ده_د ك_ه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست بلكه وسيله اى است براى حفظ ح_ي_ات ن_وع ب_ش_ر اي_ن س_خ_ن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مى نگرند هشدارى محسوب مى شود .

جايگاه زن در اسلام , و حقوق و مسئوليت هاى او چيست ؟

پرسش

جايگاه زن در اسلام , و حقوق و مسئوليت هاى او چيست ؟

پاسخ

براى پاسخ به اين پرسش لازم است ابتدا به وضعيت و شان زن در جوامع گوناگون پيش از اسلام توجه نمائيم . از م_ج_موع مطالعات و بررسى ها در جوامع غير متمدن قبل ازاسلام و جوامع متمدن مثل چين , هند , مصر قديم و ايران و جوامع عرب پيش از اسلام مى توان چنين نتيجه گرفت :اولا : اين جوامع زن را انسانى هم سطح حيوان و ضعيف مى دانستند كه اگر آزاد ومستقل باشد براى جامعه فساد و ت_باهى به بار مى آورد ; ثانيا : زن را به مثابه سكنى يا غذا كه از شرايط لازم براى زندگى است به ح_س_اب م_ى آوردند نه عضو و عنصرى سازنده اجتماع ; ثالثا : براى زن هيچ حقى و مالكيتى را به رس_ميت نمى شناختند مگربه تبع مرد و تا آنجا كه براى مرد مفيد است ; رابعا : اساس رفتار با آنها برسلطه و استخدام استوار بود . ام_ا اس_لام زن را م_انند مرد انسان مى داند و همه انسان ها را برابر مى داند مگر آنكه تقوايش بيشتر است [ 000 ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم ( حجرات - 13 ) ] . و نيزمى فرمايد : [ الا من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حياه طيبه ولنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ( نحل - 97 ) ] . اما جايگاه اجتماعى زن از نگاه اسلام : اسلام به لحاظ اجتماعى ميان زن و مرد قائل به تساوى است . همانگونه كه مرد

داراى اراده , حق و تكليف است , زن نيز داراى اراده , حق و تكليف است . اسلام جامعه را مولود زن و مرد با هم مى داند و براى زن حقوق مستقل مانند مرد قائل است . [ لها ماكسبت و عليها ما اكتسبت ] . البته زن در نگاه اسلام داراى دو خصوصيت است كه هر يك از اين خصوصيات احكام مطابق خود و خاص خود را مى طلبد . خصوصيت اول آنست كه زن مانند ( حرث ) است يعنى زن است كه نطفه را پرورش مى دهد و نسل ان_س_ان_ى را ب_ا ت_ول_ي_د مثل بقا مى بخشد و اين خصوصيت سبب مى شود كه زن احكام مخصوص داشته باشد . خ_ص_وص_ي_ت دوم آن اس_ت كه وجود زن لطيفتر و روحيه و عواطف او رقيقتر از مرداست و اين خصوصيت نيز سبب احكام خاصى براى زن مى گردد . بنابراين جايگاه اجتماعى زن از نگاه اسلام روشن مى شود چنانكه در قرآن مى فرمايد : [ و لا تتمنوا ما فضل اللّه به بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن 000( نساء - 32 ) . ] م_راد از اي_ن آي_ات اين است كه ملاك اختصاص زن و مرد به فضايل اعمالى است كه هر يك براى جامعه انجام مى دهند . ب_ن_اب_راين فضايلى مانند ايمان و علم و عقل و تقوى اختصاص به مرد يا زن ندارد بلكه ملاك عمل است .

ح_ت_ى اگ_ر ب_پ_ذي_ريم كه اسلام در حق زن ارفاق كرده و به دليل خصوصيات تكوينى او ,برخى مسئووليت ها را مخصوص مرد دانسته است , اما باز بايد گفت كه اين ارفاق به خمودى و كسالت و انزواى زن در جامعه انجاميده است و براى تكامل و رشد زن وجامعه مضر است .

پرسش

ح_ت_ى اگ_ر ب_پ_ذي_ريم كه اسلام در حق زن ارفاق كرده و به دليل خصوصيات تكوينى او ,برخى مسئووليت ها را مخصوص مرد

دانسته است , اما باز بايد گفت كه اين ارفاق به خمودى و كسالت و انزواى زن در جامعه انجاميده است و براى تكامل و رشد زن وجامعه مضر است .

پاسخ

آنچه باعث اين اشكال شده است قوانين و دستورات اسلام در مورد زن نيست بلكه اجراى نادرست اين قوانين است . روشن است كه صرف وضع بهترين قوانين نمى تواند جامعه رااصلاح كند و براى انسان مفيد باشد بلكه عمل به قوانين صحيح و درست است كه سعادت بشر را پديد مى آورد . متاسفانه در تاريخ اسلام به جز زمان بسيار كوتاه حيات رسول اللّه (ص ) و خلافت على عليه السلام همواره حكومت در دست افراد ناصالح و نالايق بوده است . خ_ل_ف_اى ام_وى و ع_باسى همواره يا قوانين اسلام را تحريف كرده اند يا زمينه عمل به آن را از بين برده اند يا به آن عمل نكرده اند . و اين امر سبب شده تا وضعيت زن در كشورهاى اسلامى به گونه اى باشد كه توليد اشكال كند . ام_ا اگر قوانين بطوركامل و دقيق اجرا شوند خواهيم ديد كه زنان نه منزوى و خمود خواهند شد نه عقب افتاده و تحقير شده .

آي_ا زن در اس_لام غ_ي_ر از خ_ادمه و مستخدمه اى كه ارضاى جنسى مرد را نيز به عهده دارد , چيز بيشترى است ؟

پرسش

آي_ا زن در اس_لام غ_ي_ر از خ_ادمه و مستخدمه اى كه ارضاى جنسى مرد را نيز به عهده دارد , چيز بيشترى است ؟

پاسخ

مقام و جايگاه زن در اسلام هم رتبه و برابر با مرد است و به لحاظ حقوق ومسئووليتها نيز مطابق با ويژگى هاى خاص زن داراى حقوق و مسئووليت است . همه مناصب اجتماعى غير از قضاوت , جنگ , و رهبرى كه امورى است كه نياز به روحيه تعقلى بالا دارد , براى زنان ممكن است و همه راه هاى كمالات معنوى به روى آنهاگشوده است . در روايتى آمده است كه همه آنچه مردان از طريق جهاد و جنگ و كار000 به دست مى آورند , زن با خانه دارى و شوهردارى خوب به دست مى آورد .

ع_دالت و مساوات در مورد زن و مرد حكم مى كند كه آنها با يكديگر برابر و مساوى باشند پس چرا قوانين همچون حق طلاق , يا رجوع در عده يا قضاوت به دست مردان سپرده شده ؟

پرسش

ع_دالت و مساوات در مورد زن و مرد حكم مى كند كه آنها با يكديگر برابر و مساوى باشند پس چرا قوانين همچون حق طلاق , يا رجوع در عده يا قضاوت به دست مردان سپرده شده ؟

پاسخ

اي_ن م_ط_لب قابل انكار نيست كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زيادى است و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد و چون زن پايگاه وجود وپيدايش انسان است و ريشه نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد همانطور كه جسمامتناسب با حمل و پرورش و تربيت نسلهاى بعد آفريده شده از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و ت_ح_م_ل ش_دائد دارد بر عهده مردان گذارده شود به همين دليل هدايت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است . بودن قوانين فوق به دست مردان نيز نتيجه مستقيم همين واقعيت است .

ح_ق ي_ك_ط_رف_ه ن_يست و هميشه بايد به صورت متقابل باشد مساله عدالت ميان زن و مردحكم مى كند كه بايد مساوى باشند پس چرا قرآن مى گويد : مردان بر زنان برترى دارند ؟

پرسش

ح_ق ي_ك_ط_رف_ه ن_يست و هميشه بايد به صورت متقابل باشد مساله عدالت ميان زن و مردحكم مى كند كه بايد مساوى باشند پس چرا قرآن مى گويد : مردان بر زنان برترى دارند ؟

پاسخ

م_س_ال_ه ع_دال_ت م_ي_ان زن و م_رد ب_ه اين معنى نيست كه آنها در همه چيز برابرند زيرااختلاف دامنه دارى بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد ق_ان_ون آف_رينش وظيفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نيرومند رابر عهده او گذارده در ح_الى كه طبق اين قانون وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى برعهده جنس مرد واگذارده شده ب_ن_اب_راي_ن عدالت اين است كه پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و ت_ح_م_ل ش_دائد دارد ب_ر ع_هده مردان گذارده شودو وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى مى طلبد بر عهده زنان .

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد و ميتواند باشد؟

پرسش

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد و ميتواند باشد؟

پاسخ

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ به سه شكل مي تواند باشد:

1 _ زن «شيء گرانبها» و بدون نقش

يكي اينكه اساساً زن نقش مستقيم در ساختن تاريخ نداشته باشد، يعني نقش زن منفي محض باشد. در بسياري از اجتماعات براي زن جز زاييدن و بچه درست كردن و اداره داخل خانه نقشي قائل نبوده اند؛ يعني زن در اجتماع بزرگ نقش مستقيم نداشته، نقش غير مستقيم داشته است، به اين ترتيب كه او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساختة خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. يعني زن مستقيما بدون اينكه از راه مرد تأثيري داشته باشد، به هيچ شكل تأثيري در بسياري از اجتماعات نداشته است. ولي در اين اجتماعات زن علي رغم اينكه نقشي در ساختن تاريخ و اجتماع نداشته است، بدون شك و برخلاف تبليغاتي كه در اين زمينه مي كنند، به عنوان يك شي گرانبها زندگي مي كرده است؛ يعني به عنوان يك شخص، كمتر مؤثر بوده ولي يك شي بسيار گرانبها بوده و به دليل همان گرانبهايي اش بر مرد اثر مي گذاشته است؛ ارزان نبوده كه در خيابانها پخش باشد و هزاران اماكن عمومي براي بهره گيري از او وجود داشته باشد، بلكه فقط در دايره زندگي خانوادگي مورد بهره برداري قرار مي گرفته است. لذا قهرا براي مرد خانواده يك موجود بسيار گرانبها بوده، چون تنها موجودي بوده كه احساسات جنسي و عاطفي او را اشباع مي كرده است و طبعا و بدون شك مرد عملا در خدمت زن بوده است. ولي زن شي بوده، شي گرانبها، مثل

الماس كه يك گوهر گرانبهاست؛ شخص نيست، شئ است ولي شئ گرانبها.

2 _ زن، «شخص بي بها» و داراي نقش

شكل ديگر تأثير زن در تاريخ _ كه اين شكل در جوامع قديم زياد نبوده _ اين است كه زن عامل مؤثر در تاريخ باشد، نقش مستقيم در تاريخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شي، اما شخص بي بها، شخص بي ارزش، شخصي كه حريم ميان او و مرد برداشته شده است. دقايق روانشناسي ثابت كرده است كه ملاحظات بسيار دقيقي يعني طرحي در خلقت بوده براي عزيز نگه داشتن زن. هر وقت اين حريم بكلي شكسته و اين حصار خرد شده است، شخصيت زن از نظر احترام و عزت پايين آمده است. البته از جنبه هاي ديگري ممكن است شخصيتش بالا رفته باشد مثلا باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولي ديگر آن موجود گرانبها براي مرد نيست. از طرف ديگر، زن نمي تواند زن نباشد. جزء طبيعت زن اين است كه براي مرد گرانبها باشد، و اگر اين را از زن بگيريد تمام روحية او متلاشي مي شود. آنچه براي مرد در رابطه جنسي ملحوظ است، در اختيار داشتن زن به عنوان يك موجود گرانبهاست نه در اختيار يك زن بودن به عنوان يك موجود گرانبها براي او. ولي آنچه در طبيعت زن وجود دارد اين نيست كه يك مرد را به عنوان يك شي گرانبها داشته باشد، بلكه اين است كه خودش به عنوان يك شي گرانبها مرد را در تسخير داشته باشد. آنجا كه زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نيست كه اختصاص به صورت ازدواج

رواج داشته باشد) يعني وقتي كه زن ارزان شد، در اماكن عمومي بسيار پيدا شد، هزاران وسيله براي استفاده مرد از زن پيدا شد، خيابانها و كوچه ها جلوه گاه زن شد كه خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چراني و تماشا كردن، از نظر استماع موسيقي صداي زن، از نظر لمس كردن، حداكثر بهره برداري را از زن بكند، آنجاست كه زن از ارزش خودش، از آن ارزشي كه براي مرد بايد داشته باشد مي افتد؛ يعني ديگر شئ گرانبها نيست ولي ممكن است مثلا باسواد باشد، درسي خوانده باشد، بتواند معلم باشد و كلاسهايي را اداره كند يا طبيب باشد، همه اينها را مي تواند داشته باشد ولي در اين شرايط (ارزان بودن زن) آن ارزشي كه براي يك زن در طبيعت او وجود دارد ديگر برايش وجود ندارد. و درواقع در اين وقت است كه زن به شكل ديگر ملعبه جامعه مردان مي شود بدون آنكه در نظر فردي از افراد مردان، آن عزت و احترامي را كه بايد داشته باشد دارا باشد. جامعه اروپايي به اين سو مي رود، يعني از يك طرف به زن از نظر رشد برخي استعدادهاي انساني از قبيل علم و اراده شخصيت مي دهد ولي از طرف ديگر ارزش او را از بين مي برد.

3 _ زن، «شخص گرانبها» و داراي نقش

شكل سومي هم وجود دارد و آن اين است كه زن به صورت يك «شخص گرانبها» دربيايد، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ يعني از يك طرف شخصيت روحي و معنوي داشته باشد، كمالات روحي و انساني نظير آگاهي داشته

باشد و از طرف ديگر، در اجتماع مبتذل نباشد. يعني آن محدوديت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدوديت و نه اختلاط بلكه حريم. حريم مسأله اي است بين محدوديت زن و اختلاط زن و مرد. وقتي كه ما به متن اسلام مراجعه مي كنيم مي بينيم نتيجه آنچه كه اسلام در مورد زن مي خواهد، شخصيت است و گرانبها بودن. در پرتو همين شخصيت و گرانبهايي، عفاف در جامعه مستقر مي شود، روانها سالم باقي مي مانند، كانونهاي خانوادگي در جامعه سالم مي مانند و «رشيد» از كار در مي آيد. گرانبها بودن زن به اين است كه بين او و مرد در حدودي كه اسلام مشخص كرده، حريم باشد؛ يعني اسلام اجازه نمي دهد كه جز كانون خانوادگي، يعني صحنه اجتماع، صحنه بهره برداري و التذاذ جنسي مرد از زن باشد چه به صورت نگاه كردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس كردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانه اش و يا شنيدن صداي پايش كه اگر به اصطلاح به صورت مهيج باشد، اسلام اجازه نمي دهد. ولي اگر بگوييم علم، اختيار و اراده، ايمان و عبادت و هنر و خلاقيت چطور؟ مي گويد بسيار خوب، مثل مرد. چيزهايي را شارع حرام كرده كه به زن مربوط است. آنچه را كه حرام نكرده، بر هيچ كدام حرام نكرده است. اسلام براي زن شخصيت مي خواهد نه ابتذال.

چه تفكر غلطي توسط مسيحيان در مورد «زن» در تاريخ مذهبي جهان وارد شده و نظر قرآن در اين مورد چيست؟

پرسش

چه تفكر غلطي توسط مسيحيان در مورد «زن» در تاريخ مذهبي جهان وارد شده و نظر قرآن در اين مورد چيست؟

پاسخ

يك فكر بسيار غلط را مسيحيان در تاريخ مذهبي جهان وارد كردند كه واقعا خيانت بود. در مسأله زن نداشتن عيسي و ترك ازدواج و مجرد زيستن كشيشها و كاردينالها كم كم اين فكر پيدا شد كه اساسا زن عنصر گناه و فريب است، يعني شيطان كوچك است؛ مرد به خودي خود گناه نمي كند و اين زن است، شيطان كوچك است كه هميشه وسوسه مي كند و مرد را به گناه وامي دارد. گفتند اساسا قصه آدم و شيطان و حوا اين طور شروع شد كه شيطان نمي توانست در آدم نفوذ كند، لذا آدم آمد حوا را فريب داد و حوا آدم را فريب داد، و در تمام تاريخ هميشه به اين شكل است كه شيطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه مي كند. اصلا داستان آدم و حوا و شيطان در ميان مسيحيان به اين شكل درآمد. ولي قرآن درست خلاف اين را مي گويد و تصريح مي كند، و اين عجيب است. قرآن وقتي داستان آدم و شيطان را ذكر مي كند، براي آدم اصالت و براي حوا تبعيت قائل نمي شود. اول كه مي فرمايد ما گفتيم؛ مي گويد: ما به اين دو نفر گفتيم كه ساكن بهشت شويد (نه فقط به آدم)، «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَجَرَةَ»، [به اين درخت نزديك نشويد (حالا آن درخت هر چه هست).] اعراف/19 بعد مي فرمايد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ» [شيطان اين دو را وسوسه كرد.] اعراف/20 نمي گويد كه يكي را وسوسه كرد و او ديگري را وسوسه

كرد. «فَدَليّهُما بِغُرور». اعراف/22 باز «هما» ضمير تثنيه است. «وَقاسَمَهُما اِنّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحينَ» اعراف/21 آنجا كه خواست فريب بدهد، جلوي هر دوي آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار لغزش كرد كه حوا، و حوا همان مقدار لغزش كرد كه آدم. اسلام اين فكر را، اين دروغي را كه به تاريخ مذهبها بسته بودند زدود و بيان داشت كه جريان عصيان انسان چنين نيست كه شيطان زن را وسوسه مي كند و زن مرد را و بنابراين زن يعني عنصر گناه. و شايد براي همين است كه قرآن گويي عنايت دارد كه در كنار قديسين از قديسات بزرگ ياد كند كه تمامشان در مواردي بر آن قديسين علو و برتري داشته اند.

باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتراست ؟

پرسش

باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتراست ؟

پاسخ

دراسلام به هيچ روي ارزش زن كمتر از مرد نيست ، بلكه اسلام ارزش والايي براي زن قايل است . ابتدا نگاهي مقايسه اي به اين مساله افكنده و سپس به بيان رمز تفاوت هاي شكلي حقوقي زن و مرد دراسلام مي پردازيم . اديان الهي و مكاتب غيرالهي قبل از تمدن مادي قرن بيستم : 1- در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بود ند كه زنان پليد تر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلاله شيطان مي دانستند .سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني ، وجود زن را بزرگترين منشا انحطاط بشريت مي دانست . فيثاغورث ، ديگر دانشمند يوناني ،معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم ، نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب ، تيرگي و زن را آفريده است . هم چنين ارسطو براين باور بود كه زن چيزي نيست مگر در ناكام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ترجمه محمد جعفر پوينده ، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايي نژادو محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1،ص 53 ) . به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مي آفريند .زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستندو به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 148،

به نقل از همان ) . 2- كتاب مقدس يهوديان ، عهد عتيق ، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسوول خروج وي از بهشت مي داند .مردان يهودي در دعاي صبحگاهي ازخداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است ! 3- مسيحيت كليسايي نيز زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي داند .به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسان ها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسي ( ع ) و مريم ( س ) با گناه متولد مي شوند .سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است . 4- توماس آكويناس ، پرآوازه ترين دانشمند و رهبر ديني مسيحي در قرون وسطي ، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست ، بلكه با دومين مقصودطبيعت ، يعني گند يد گي ، بد شكلي و فرتوتي ، انطباق دارد، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ص 8، به نقل از همان ، ص 54 ). مقايسه كوتاهي بين اين انديشه ها و ديدگاه اسلام ، كه زن را مانند مردداراي ويژگي هاي والاي انساني يعني اختيار، مسووليت پذيري وتوان ارتقا و كمال مي داند برتري آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مي سازد .خداوند متعال مي فرمايد : ( ( ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات ، والقانتين والقانتات ، والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصايمين والصايمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاكرين الله كثيرا" والذاكرات اعدالله لهم مغفره واجرا"عظيما؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان

مومن و زنان مومنه ،مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت مي كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا،مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق كننده ،مرداني كه روزه مي دارند و زناني كه روزه مي دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند و زناني كه عفيف و پاكند ومرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند،خداوند براي آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است ) ) ، ( احزاب ، آيه 35 ) . اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم ( ص ) به ( ( اسما بنت عميس ) ) همسر ( ( جعفر بن ابي طالب ) ) در بازگشت از حبشه نازل شد، ( تفسير نمونه ، ج 17، ص 307 ) . گويا او در حبشه ديدگاه نابرابرمسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخي براي آن مي گشت . آيات ديگري نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مردسخن مي گويد .قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتي براي زنان قايل است كه نه تنها آنها را كمترل و پست تر از مرد نمي انگارد، بلكه برخي از زنان را اسوه و الگوي همه مومنان ( اعم از زن و مرد ) معرفي مي كند : ( ( ضرب الله مثلاً للذ ين امنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لي عند ك بيتاً في الجنة ) ) ، ( تحريم ، آيه 11 )

. ( ( ... و مريم ابنت عمران ... ) ) ، ( تحريم ،آيه 12 ) . تمدن مادي قرن بيستم در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برتري اسلام از دو زاويه روشن مي شود .نخست اين كه : درانگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق راي دست يافتند، ( درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1، ص 98 ) . اين در حالي است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق راي زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم ( ص ) بيعت كردند .در سال 1962 ( ( كنوانسيون رضايت براي ازدواج ) ) ، رضايت زن را شرط دانست ، ( همان ) ولي اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براي آنان قايل شده بود، بلكه اساساً ايجاب عقد ازدواج را به دست زن سپرد .حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياي كبير به تصويب رسيد، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 151، به نقل ازهمان ، ص 34 ) در حالي كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينه هاي زندگي او را بر عهده پدرو شوهرش قرار داده است . در حالي كه اعطاي حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربي ها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانه ها به مقتضاي توليد صنعتي بود، ( همان ) . زاويه دوم اين كه : مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و

عصر روشنگري به دليل اين كه مبتني بر فلسفه اومانيستي و براي احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاي غرب است ، به افراط كشيده شده و نه تنهاتساوي حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد،بلكه بار بيشتري بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودي شخصيت و كرامت آنان را نيز در پي داشته است . در حالي كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاي زن وواقع بيني در تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد است . احكام اسلامي نه تنها حقوق طبيعي زن را تامين كرده است ، بلكه حافظ ونگهبان كرامت او در برابر مطامع و سود جويي ديگران نيز هست و ازديگر سو متناسب با شرايط تكويني زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقي آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است . براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : 1- نظام حقوق زن دراسلام (شهيد مطهري )2- زن در آيينه جمال و جلال( آيت الله جوادي آملي) 3- قرآن و مقام زن (سيد علي كمال. بررسي ميراث زوجه درحقوق اسلام و ايران (حسين مهرپور) 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1دكترصبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكرو روشنفكرنما(داود الهامي) 7- زن از ديد گاه اسلام (رباني خلخال) 8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمدرضا زيبايي نژاد -محمد تقي سبحاني 9- دفاع از حقوق زن محمد حكيمي ;

علت نكوهش زنان در نهج البلاغه چيست ؟

پرسش

علت نكوهش زنان در نهج البلاغه چيست ؟

پاسخ

ازديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند .در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را باابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسووليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است . تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده وكانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد .هر يك در كنار ديگري مي تواندآرامش ، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي ايد .در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاًدر مرد ظهور و بروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني وكياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت ،زيبايي ، مهر، عاطفه ، شور و احساس قلبي است . اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانياً به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است ، بلكه ؛يعني ، به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه ، ووجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است . ثانياً، اين دوگونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و

اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست ، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است . به قول سعدي : جهان چون چشم و خط و خال و ابروست =كه هر چيزش بجاي خويش نيكوست = ثالثاً،عقل بر دو قسم است : 1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است : ( ( العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان ) ) اين عقل همان ( ( عقال ) ) و زانوبند هواهاو اميال نفساني است . در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد .2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال ( Instrumental Ration ) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است ، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه ϙXهԘϙƙȘٙʠتقسيم كار طبيعي Ƞتكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است . از توضيح فوق روشن مي شود كه تعبير اميرمومنان ( ع ) تحقير كننده زن نيست ، بلكه هشدار به كساني است كه در هرمساله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند .سخن آن حضرت در واقع تفطن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت ، بلكه بايددقيقاً روانشناسي او را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد .تعبير ( ( نواقص الايمان ) ) نيز با تبييني كه با اشاره به

ترك عباداتي چون نماز و روزه درايام عادت در بر دارد بيانگر تذكر مهمي به زنان است . اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد .در اينجا هر دو به حكم الهي عمل مي كنندو احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد، ليكن در هر صورت اين مساله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تاثير هر يك از اين دو عمل - كه هر دوهم اطاعت از فرمان پروردگار است - بر نفس انسان متفاوت است . به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر يعني موقعي كه درحضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است . دراين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي ، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلاً اگر عبادات زن را دو برابر قرارمي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد .در پاسخ

به اين اشكال توجه به چندنكته ضروري است : اولاً : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن درايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفانمايد و تنها مانع وي حكم شارع است . همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه ( ( عادت ) ) از نظر تكويني هيچگونه تاثيري درمقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد .در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل مي كند، يعني اگر حقيقتاً و تكويناً نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفاً داراي جنبه تسهيلي باشد .ثانياً : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلا مذكور وضع نموده است ، چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت رو به قبله بنشيند و به ياد خدا باشد، ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند،سخن امير مومنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند .ثالثاً : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام ميدهند .بنابراين سخن اميرمومنان ( ع ) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مرد كمتراست و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود، بلكه چنان كه

اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمانهاي خاص مانند ايام عادت ،نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي . رابعاً : حكمت سخن اميرالمومنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده و بكوشند ازراه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلا را هر چند موقتي است پرنمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند .بنابراين اين فراز نيزدر مقام تحقير زن نمي باشد .تعبير ( ( نواقص الحظوظ ) ) بيان يك مساله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در برخي اشكال آن كمتر از مرد است ، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است. لذا اين سخن نيز چون فرازهاي فوق بيانگر ( ( ناهمانندي ) ) ( Dissimilarity ) وتفاوتهاي شكلي ( Formal ) است ، نه ( ( عدم تساوي ) ) ( unequality ) . توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهد كه اسلام بار مالي خانواده راتماماً بر عهده مرد نهاده و تامين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن ،خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است . نيز حقوق ديگري براي زن مانندمهريه قرار داده است . بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد ومرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد، ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تامين كند و

بخش عظيمي از آنچه را كه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد .افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است ، در مثل پدر و مادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام 16 ارث مي برند .نيز برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند .از مجموع قواعد حقوقي فوق مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتر از مرد نباشد كمتر نيست و سخن اميرمومنان ( ع ) ناظر به بخش خاصي از احكام حقوقي است .

باتوجه به اينكه حضرت علي ( ع ) همسري بزرگوار داشتند پس چرا در نهج البلاغه زنان را نكوهش مي كنند؟

پرسش

باتوجه به اينكه حضرت علي ( ع ) همسري بزرگوار داشتند پس چرا در نهج البلاغه زنان را نكوهش مي كنند؟

پاسخ

درباره نهج البلاغه و اشكالاتي كه به نظر شما رسيده است نكاتي به اطلاع مي رسد .الف ) اولاً؛ نهج البلاغه همه سخنان حضرت علي ( ع ) نيست بلكه بخشي انتخاب شده از مجموعه آنهاست ، بنابراين كسي كه مي خواهد قضاوتي كلي نسبت به كلمات آن حضرت داشته باشد بايد همه سخنان آن حضرت را ببيند .اين سخنان در كتب تاريخي و روايي به صورت پراكنده وجود دارد ولي مجموعاً نيز در كتابي به نام مستندالامام علي ( ع ) گردآوري شده كه تاكنون 6 جلد از آن منتشر شده است . بنابراين در تدوين نهج البلاغه گزينشي از سوي سيد رضي صورت گرفته و طبيعي است كه در اين گزينش سليقه ايشان دخيل بوده است . ب ) همه آنچه كه در نهج البلاغه آمده از نظر سند يكسان نيستند، بلكه نهج البلاغه مشتمل بر مجموعه اي ازكلماتي است كه از آن حضرت به طرق مختلف نقل شده لذا برخي از آنها ازنظر سند ضعيف مي باشد .ج ) موضوع خطبه آن حضرت پس از بازگشت ازجمل ( در صورت صحت سند ) ناظر بر شرايط خاصي است كه به خاطرجنگ جمل پيش آمده بود در اين جنگ عايشه نقش مهمي در برانگيختن مردم به جنگ با حضرت داشت هم چنين زنان بصره در اين زمينه نقش موثري داشتند، سخنان حضرت ناظر به اين جريانات است . د ) حضرت درخطبه ها و سخنان خويش تنها زنان را مورد نقد

قرار نداده است بلكه مردان را نيز بارها و بارها به سخت ترين انتقادات نكوهيده است . ( ( اي شبه مردان كه مرد نيستنيد و مانند نوجوانان نابالغيد ) ) و نمونه هاي ديگر از اين قبيل درحقيقت در آسياب نقد آن حضرت مرد و زن يكسان قرار مي گيرند .ه ) موضوع ديگري كه در پايان بايدبه آن اشاره كنيم آن است كه نظام خلقت نظام احسن است ( ( الذي احسن كل شي خلقه ؛ خداي كه هر چيزي را در بين بهترين وضعيت آفريد ) ) ، ( سجده ،آيه 7 ) . ( ( لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ؛ ما آدمي را در بهترين اندازه آفريديم ) ) . بر اين مبنا خلقت موجود ناقص ( بالاصال ) و يا شر همه جانبه درآفرينش معنا ندارد چگونه مي توان تصور كرد كه خداوند نيمي از آدميان را كه گل سر سبد آفرينش هستند، ناقص يا شر آفريده باشد .بلي اگر منظور ازنقص ، نقص نسبي باشد هر موجودي نسبت به موجود ديگر نقص نسبي دارد؛ زن نسبت به مرد از نظر قواي بدني و برخي خصوصيات ديگر نقص دارد چنانكه مرد نيز نسبت به برخي ويژگي ها در برابر زن ناقص به شمارمي رود، خلاصه آن كه زن و مرد موجودي هستند كه مكمل يكديگرند چراكه آفرينش بر مبناي زوجيت است و خداوند اين دو را به گونه اي آفريده كه بتوانند در كنار يكديگر نهاد مقدس خانواده را ايجاد و فرزندان خود راپرورش دهند .آري ، پندار پستي زنان تفكري جاهلانه و دور از فرهنگ قرآن است

، چرا كه قرآن زن و مرد را يكسان ارج مي نهد .( ( ولقد كرمنا بني آدم ) ) ودهها آيه ديگر كه در اين زمينه وجود دارد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : زن درآيينه جلال و جمال ، آيت الله جوادي آملي . درباره حكمت 238 شبيه اينگونه تعابير در نصوص ديني نسبت به امور ديگر مانند ( ( دنيا ) ) نيز وجوددارد .اينگونه بيان نوعي صنعت ادبي به نام ( ( مجاز در اسناد ) ) است ، يعني حكم چيزي را به چيز ديگر اسناد دادن . مثلاً در علايم راهنمايي و رانندگي گاه به علامت ( ( پيچ خطرناك ) ) برخورد مي كنيم ، در حالي كه پيچ به خودي خود هيچگونه خطري ندارد؛ آنچه خطرناك است عبور از آن با سرعت غيرمجاز است . روايات فوق نيز در واقع هشدار به مردها نسبت به خطر زنبارگي و دنياپرستي است . يعني زنبارگي ، دنيا پرستي و فرو غلطيدن در گرداب شهوت ، ظاهري نوشين و باطني نيش آلود دارد .پس خطر اصلي از كف نهادن كنترل نفس در رويارويي با زنان و مطامع دنياوي است. ;

آيا زن مي تواند به مراتب عالي كمال برسد؟

پرسش

آيا زن مي تواند به مراتب عالي كمال برسد؟

پاسخ

آري زن مي تواند به مراتب عالي كمال دست پيدا كند و حتي اسوه و نمونه و مثل براي ديگران گردد .اوقاتي را كه زن نمي تواند نماز بخواند و يا روزه بگيرد همان روزه نگرفتن و نماز نخواندن او طاعت حق تعالي است و او با نمازنخواندن و روزه نگرفتن خدا را طاعت و عبادت مي كند، به علاوه دراوقات نماز مي تواند در سجاده و محل نماز خود قرار گرفته و ذكربگويد و در روزهاي ماه مبارك رمضان گرچه روزه مي خورد و امامي تواند مقداري كمتر غذا بخورد و بدينگونه با روزه داران همراهي نمايد .زن با وضع حمل گناهانش بخشيده مي شود و با شيردادن به فرزندش ثواب هاي عظيم به دست مي آورد كه مردان از چنين ثواب هايي محروم مي باشند و. ...;

آيا درست است كه خواب زنان تعبير ندارد و آيا تنها خواب مؤمنان داراى تعبير است؟

پرسش

آيا درست است كه خواب زنان تعبير ندارد و آيا تنها خواب مؤمنان داراى تعبير است؟

پاسخ

اوّلا بر اين كه خواب زن تعبيرى ندارد مدركى در دست نيست. بنابر اين، زن نيز مانند مرد مى تواند خوابهايى ببيند كه داراى تعبيرى درست است. ثانياً اين نيز درست نيست كه ملاك خواب را ايمان بدانيم. حتّى بسيارى بى ايمانان خوابهايى ديده اند كه داراى تعبير بوده است. البته، گاه در خوابهايى كه مؤمنان و پاكان مى بينند، آثار عنايات و الطاف الهى نمودار است و اين چيزى جداى از تعبير است.

اين نوع طرز تفكر كه اساساً زن عنصر گناه و فريب است، از كجا سرچشمه گرفته است و به طور كلي نظر اسلام در اين زمينه چيست؟

پرسش

اين نوع طرز تفكر كه اساساً زن عنصر گناه و فريب است، از كجا سرچشمه گرفته است و به طور كلي نظر اسلام در اين زمينه چيست؟

پاسخ

مرحوم شهيد مطهري در كتاب نظام حقوق زن در اسلام مي فرمايند: " يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است اين است كه زن عنصر گناه است. از وجود زن شر و وسوسه بر مي خيزد. مي گويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد از طريق زن بود، شيطان حوا را فريفت حوا آدم را، قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده... قرآن نه حوا را بعنوان مسئول اصلي معرفي مي كند و نه او را از حساب خارج مي كند... قرآن آنجا كه پاي وسوسه شيطان را به ميان مي كشد ضميرها را به شكل تثنيه مي آورد فوسوس لهما الشيطان آندو را وسوسه كرد..." اما فريبنده بودن وجود زن مي تواند مفهوم ديگري را كه قابل تصديق باشد در بر گيرد به اين ترتيب كه انسانها به جاذبه هاي برتر، زيباتر و دلرباتر در حيات دنيا كلمه و تعبير فريبنده وسوسه كننده را اطلاق مي كنند اما به اين معني نيست كه فريب و وسوسه مستند به موجودات زيبا و پر جاذبه در دنيا مي شود بلكه فريب و وسوسه در دل انسانهايي است كه نمي توانند در مقابل اين زيبائيها ايستادگي كنند و براي تصاحب آن به هر ظلم و بيدادي خود را آلوده مي كنند و اين فريفته شدن و وسوسه شدن

در حقيقت مستند به نفوس ضعيف و بيمار است اما طور ديگري اظهار مي شود و در گفتگوهاي رايج مي گويند اين جواهر وسوسه گر و يا وجود زن فريبنده و افسونگر است.

خوبست در اين رابطه به كتب مفيد مثل زن در آئينه جمال و جلال- آيت الله جوادي آملي مراجعه كنيد.

چرا همة محدوديت ها براي زنان و دختران است؟

پرسش

چرا همة محدوديت ها براي زنان و دختران است؟

پاسخ

1.اصولاً بسياري از محدوديتهايي كه بر زنان و دختران اعمال مي شود دستور ديني نيست، وبه آداب و سنن و خرافات غلط مربوط است، مثل جلوگيري ازتحصيل زنان وياحق شغل ودرآمدكه البته دردين براي آن استثنائاتي ذكرشده، ولي اصل اين حق ها براي اومورد تأييد دين است.

2. اگر ما با جامعيّت بيشتري به قضيه بنگريم، مي بينيم در محدودة دين چيزي كه شما فرموديد وجود ندارد، براي بررسي بيشتر، مطلب را به دو بخش تقسيم مي كنم : الف : درون اسلام ب : بيرون از اسلام

الف : اگر بطور مثال براي زن واجب است كه سرخودش را بپوشاند، براي مرد هم واجب است معاش اهل بيت خود را تأمين كند، به عبارت ديگر، هر يك از زن و مرد تا آنجا كه از جهت تكوين و خلقت مشابه هم هستند، داراي حقوق يكسان هستند، اما در مواردي كه داراي تفاوت جسمي و روحي هستند _ و اين مسأله واضح بوده، نياز به اثبات ندارد _ "هر يك از زن و مرد به تناسب استعدادها و تواناييهايي كه دارند، تكاليف و تعهدات خاصي متوجهشان مي شود"(1) كه ما به هنگام طرح سؤالي نظير سؤال شما، اگر فقط به تكليفي كه به عهدة خودمان گذاشته شده نگاه كنيم، طبعاً احساس مي كنيم به ما ظلم شده است، اما اگر با جامعيّت بنگريم، متوجه مي شويم ديگر انسانها نيز از زن و مرد، به نسبت تكليفي كه دين به عهدة او گذاشته حقي هم دارد و بالعكس. مثلاً اگر زن موظف است از مرد تمكين كند، مرد هم موظف است فقط در

چهارچوب دين از او چيزي بخواهد و موظف است سالانه لباس بهاره و پاييزة او را تأمين كند. و اگر مثلاً دختر در خانه پدرش، خدمتكار داشته، شوهرش هم بايد براي او خدمتكار بگيرد، پس حقوق متقابل است نه يكطرفه.

ب : باز اگر با جامعيّت بيشتري بنگريم و وضعيت زن را در اسلام و ساير مكاتب مشاهده كنيم، مي بينيم چون اسلام كاملترين دين است، بيشترين حقوق را براي زنان به نسبت ساير اديان و مكاتب قايل شده، مثلاً در رأي گيري براي تعيين خلافت در 1400 سال پيش، زنان حضور داشتند، اما تا چند دهه قبل در همين فرانسه و بسياري ديگر كشورهاي غربي زن حق رأي نداشت.

3. در تعريف محدوديت، بايد هم به جسم توجه كنيم و هم به روح؛ آنچه كه غربيان آزادي مي نامند فقط آزادي جسم است، در نتيجه ولنگاري يا به تعبير بهتر، بردگي زن است.(2) برهنه كردن او و تبديل به كالايي شهواني، نتيجه تفكر غربي است. اما آنچه اسلام مي گويد براي مصونيت است اگر شما نمي گذاريد فرزندتان"سم" بخورد، بظاهر او را محدود كرديد، اما در واقع مصونيّت داده ايد.

منابع و مآخذ :

1. فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(، ص228

2. توسعه و مباني تمدن غرب، شهيد سيد مرتضي آويني، ص20

آيا در دين مبين اسلام جايگاه زن همان مقام و جايگاهي است كه امروز در اين جامعه به آن نگاه مي شود (از نظر شخصيتي و حضور در اسلام و در حدود و چارچوب شرع زن در اجتماع) همچنانكه در حدود اسلام زنان حضور فعالي در جامعه داشتند مگر نه اينكه ما از همان پيامبر و از

پرسش

آيا در دين مبين اسلام جايگاه زن همان مقام و جايگاهي است كه امروز در اين جامعه به آن نگاه مي شود (از نظر شخصيتي و حضور در اسلام و در حدود و چارچوب شرع زن در اجتماع) همچنانكه در حدود اسلام زنان حضور فعالي در جامعه داشتند مگر نه اينكه ما از همان پيامبر و

از همان اسلام الگوئي مي گيريم؟

پاسخ

موارد زير را عرض مي كنم، ضمن آنكه درعبارت ( جايگاهي كه امروز در اين جامعه به آن نگاه مي شود )از سوي شما توضيحي داده نشده و مقداري سؤال را مبهم نموده.

1_ زن، پيش از هر چيز، انسان است و براي بررسي جايگاه زن، نخست بايد جايگاه انسان را بدانيم. بنابر آيه كريمة: "اِنّي جاعلٌ في الارض خليفه" "و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت"، انسان خليفه و جانشين خداوند بر روي زمين است. ما انسانها موظف به متجلّي ساختن صفات و كمالات حضرت ا... تعالي بر صحنة گيتي هستيم و آنگاه به جايگاه حقيقي خود دست مي يابيم كه در اين راه گام نهيم و هم به قدر وُسع خود بكوشم.

2_ هر كدام از زن و مرد در اين راه وظايفي بدوش مي كشند و به ميزان عمل به اين وظايف، جايگاه حقيقي و مطلوب خود را بدست مي آورند. بنابراين جايگاه حقيقي هر كدام از ما، توسط خود ما، تحقق خواهد يافت و در وهلة اول ربطي به محيط و زمانه ندارد. مي بينيم كه آسيه زن فرعون، در قصر او چنان كرد كه يكي از چهار زن برگزيدة اديان مي باشد. در هر صورت نمي توان نقش زمان و مكان را ناديده گرفت.

3_ نقش زن در جمله اي زيبا اينگونه بيان مي شود كه "از دامن زن مرد به معراج مي رود" بعبارت ديگر ميزان تأثيرگذاري زن در اجتماع از ميزان تربيتي كه وي به فرزندان خود مي دهد متجلي مي شود. ما منكر نقش اقتصادي و اجتماعي او در عرصة فعاليتهاي اجتماعي نيستيم و اسلام عزيز حق شغل و مانند آن را

براي زن به رسميت شناخته است و در تمامي اين شئون، حقوق زن مورد تأييد و تأكيد اسلام است. امروزه نيز نسبت به گذشته حضور زنان در جامعه بسيار چشمگيرتر مي باشد. و دليل آن اسلامي بودن حكومت ماست كه به زنان اجازه مي دهد ضمن رعايت حجاب و حدود شرعي به فعاليت فرهنگي اقتصادي و ... در جامعه بپردازند، امروزه بيش از پنجاه درصد دانشجويان ما را در بسياري از رشته هاي تحصيلي زنان تشكيل مي دهند كه اين حاكي از ايفاي نقش اجتماعي گستردة بانوان در امروز

و فرداي ماست. تربيت نسلي ايثارگر كه پيروزي انقلاب و هشت سال حماسه دفاع مقدس را رقم زد و حضور بانوان در عرصة تظاهرات و ... بخش ديگري از اين تلاش عظيم است. در هر صورت به نظر مي رسد اين حضور نبايد به وظايف تربيتي زنان خللي ايجاد كند چرا كه آنان بيش از هر چيز مظهر جمال و رحمت خداوندند و آمار طلاق از سويي و بزهكاري جوانان از سوي ديگر گرچه داراي دلايل فراواني است اما يك دليل آن هم يقيناً كاهش توجه جامعه و زنان به نقش بي بديل زن در استحكام خانواده و تربيت نسل صالح مي باشد كه مقدمه تشكيل مدينة فاضل است.

منابع و مآخذ :

1- سورة بقره آيه 30

چرا در خطبه امير المومنين(ع) ايشان فرمودند كه به زن مي توان دروغ گفت من كاري ندارم كه فمنيست چه مي گويد من مي خواهم بدانم اسلام چه مي گويد چرا بدترين مكان را هميشه به زنان اختصاص مي دهند؟

پرسش

چرا در خطبه امير المومنين(ع) ايشان فرمودند كه به زن مي توان دروغ گفت من كاري ندارم كه فمنيست چه مي گويد من مي خواهم بدانم اسلام چه مي گويد چرا بدترين مكان را هميشه به زنان اختصاص مي دهند؟

پاسخ

مطالعه نهج البلاغه همانند قرآن كريم نيازمند اين است كه انسان شأن نزول خطبه يا نامه يا كلام كوتاه را بداند. به عنوان مثال خطبه ي نهج البلاغه دقيقاً پس از وقوع جنگ جمل ايراد شده است بديهي است كه مذمت زنان در اين خطبه اشاره به بر پا كننده جنگ است و مذمت حضرت از زنان به زناني مشابه بر پا كننده جنگ جمل اشاره دارد نه همه زنان. آيا شما مي پذيريد كه حضرت همه زنان را مذمت كرده است اگر نفس زن بودن مورد مذمت است زناني مثل حضرت زهرا (س) حضرت زينب (س) حضرت مريم، آسيه، فاطمه مادر علي (ع) ، سكينه، رباب و هزاران زن برجسته در طول تاريخ بشريت را نيز شامل مي شود. آيا عقل مي پذيرد كه علي (ع) زن بودن را مذمت كرده باشد. قطعاً چنين چيزي باور كردني نيست. زن بودن مورد مذمت نيست بلكه زني كه جنگ نا به حقي راه اندازد، وسيله قتل مردم بي گناه را فراهم سازد، جامعه را به تباهي و گناه آلوده كند، ... مورد مذمت است چنان كه مرد نيز اگر ناصالح باشد مورد مذمت است و حضرت پس از بي وفايي كوفيان مردان را "نامرد" خطاب مي كند. "يا اشباه الرجال و لارجال..."

قرآن كريم پيامبر بزرگوار اسلام و امامان والامقام براي زن اهميتي مافوق مرد قائل شده

اند قرآن كريم زنان را الگوي جامعه بشري معرفي كرده است (مريم و آسيه) نه مردان را در طول تاريخ بشريت در هيچ عصري از اعصار زن به اندازه اي كه در دوران پيامبر اكرم (ص) قرب و منزلت داشته داراي قرب و منزلت نبوده است. تنها عصري كه مي توان آن را از نظر قرب و منزلت زمان به عصر رسول اكرم (ص) شبيه دانست (نه مثل) دوران مبارزات انقلابي مردم مسلمان ايران به رهبري امام خميني(ره) و پس از پيروزي انقلاب اسلامي دانست.

در حال حاضر نيز زن ايراني نسبت به تمام دنيا از قرب و منزلتي بيشتر برخوردار است. اگر چه هنوز با جامعه اسلامي كه در آن زن و مرد انسان هستند و از مقام انساني و الهي يكساني برخوردارند و فضيلت و برتري تنها به تقوا و صلاحيت و شايستگبي بستگي دارد فاصله زيادي داريم ولي نسبت به دنيا زنان ما از احترام بيشتري برخوردارند.

جهت اطلاع بيشتر مي توانيد كتابهاي زيرا را مطالعه كنيد:

1_ نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2_ زن در آيينه جمال و جلال، آيت الله جوادي آملي

3_ زن از ديدگاه مقام معظم رهبري

4_ زن در انديشه امام خميني

5_ زن، جميله كديور

6_ عشق در نگاه دوم، خانم سونيا لندگراف (آلماني)

چرا ما زنان را دست كم مي گيرند؟ آيا زنان توان انجام امور مهم را ناند؟

پرسش

چرا ما زنان را دست كم مي گيرند؟ آيا زنان توان انجام امور مهم را ناند؟

پاسخ

از اين كه احساس مي كني به عنوان يك زن از توانايي و كارآمدي و نقش آفريني برخوردار هستي خوشحاليم و اميدواريم اين روحيه خودباوري و خود اتكايي در ميان همه مردان و زنان جامعه روز بروز رونق پيدا كند كه اگر چنين شود مهمترين سكوي پرش به سوي كمال را بدست آورده ايم. تا زماني كه باور نكنيم مي توانيم، قادر به انجام كار نخواهيم بود و اين احساس مرد و زن ندارد زماني كه آحاد جامعه اعم از زن و مرد را به عنوان انسان احساس كردند كه مي توانند، جامعه بسوي تكامل و خوشبختي و سعادت پيش خواهد رفت و هر زمان احساس يأس و ناتواني در ميان جامعه اعم از زن و مرد يا بخشي از جامعه از زنان يا مردان يا جوانان و ... رواج پيدا كند به سوي انحطاط و پستي و عقب ماندگي خواهيم رفت. پيشرفت جامعه مرهون تلاش و كوشش همگاني و جمعي است و جدا شدن نيمي از جمعيت (زنان) بزرگترين خسران و زيان به سعادت تعالي جامعه بشري است و اتفاقاً علماي بزرگ و رهبران عاليقدر از جمله امام خميني (ره) و حضرت آيت الله خامنه اي و شهيد مطهري به نقش برجسته و بي بديل زنان در جاي جاي سخنان خودشان اشاره كرده اند حتي امام خميني تعالي مردان را وابسته به زنان مي دانند (از دامن زن مرد به معراج مي رود) و حضرت آيت الله خامنه اي ورود زن به صحنه هاي گوناگون را مساوي با

وارد شدن تمام اعضاي خانواده و ممانعت و خروج او را مساوي با دور شدن كل خانواده و جامعه مي دانند و استاد شهيد مطهري رمز پيروزي انقلاب اسلامي را حضور و مشاركت زنان دانسته و عدم موفقيت حركتهاي انقلابي قبلي را بدليل عدم حضور زنان مي دانند. توصيه مي كنم براي اطلاع بيشتر از ديدگاه عالمان واقعي و حقيقي وارسته در مورد نقش بسيار مهم و برجسته زنان كتابهاي زير را مطالعه بفرماييد:

1_ جايگاه زن در انديشه امام خميني

2_ زن از ديدگاه مقام معظم رهبري

3_ پيرامون جمهوري اسلامي شهيد مطهري

4_ زن در آينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي

جايگاه دختران در جامعه اسلامي چيست؟

پرسش

جايگاه دختران در جامعه اسلامي چيست؟

پاسخ

با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ شما!

با ظهور تعليمات انسان ساز اسلام پس از بعثت پيامبر گرامي اسلام (ص) در زماني كه مردم جاهل عرب دختران خود را زنده به گور كرده و آنها را مايه ننگ مي دانستند، رفته رفته زنان و فرزندان دختر جايگاه والاي خويش را باز يافتند.

در قرآن كريم خلقت تمام انسانها از يك مرد و زن مطرح شده كه از يك نوع بودن مرد و زن و مكمل همديگر بودنش را مي فهماند. اينكه هر دو انسانند و هر كدام براي كمال خود به ديگري نياز دارد.

مراتب كمال و رشد زن در معنويات و اخلاق و تربيت و علم و عمل و تقوا و فعاليت و حركت آنها دوش به دوش مردان در صحنه هاي مختلف و در طول تاريخ به اثبات رسيده است..

تجليل فوق العاده پيامبر از سرور زنان عالم حضرت فاطمه (س) و معرفي ايشان به عنوان برترين الگو و نمونه زنان جهان، در آن شرايط توانست بهترين راهگشا در توجه به جنس زن و امكان رشد و كمال او تا اعلي عليين باشد.

از بهترين جايگاههايي كه براي دختران و قشر زن در جامعه اسلامي مي توان بر شمرد؛

در درجة اول: رسيدن آنها به جايگاه بلند مربي انسانهاست، كه همة انسانهاي جامعه از مرد و زن در دامن زن تربيت مي شوند. نقش بسيار فوق العاده "مادر" در تربيت فرزنداني كه در آينده اي نزديك شخصيتهاي بزرگ و سرنوشت ساز جوامع بشري خواهند بود در بالاترين نقش و مرتبه از مراتب وجودي زن قرار مي گيرد.

و سپس در درجة دوم:

فعاليتهاي ديگري مانند تحصيل و نشر علم و معرفت، تحصيل معارف الهي و تبليغ آن، فراگيري مهارتها و علوم مورد نياز زنان و ارائه خدمات شخصي به جامعه زنان و اشتغال به شغلهاي مناسب در اين زمينه قرار خواهد گرفت.

و به طور كلي در جامعه اسلامي راه براي رشد و كمال و پيشرفت و خدمت زنان باز است و زن بودن مانعي براي رسيدن به اين اهداف نيست.

در حال حاضر برخي از مشاغل و رشته هاي تحصيلي دانشگاهي و مانند آن به زنان اختصاص يافته و در بسياري از امور جامعه به عنوان شريك و گاهي رقيب قوي تر از مردان مطرح مي باشند.

آيا جايز است يك دختر تنها به دليل دختر بودن رشد معنوي نداشته و به جهت رسومات اجتماع از تحصيلات منع شود و مطيع رسومات باشد؟

پرسش

آيا جايز است يك دختر تنها به دليل دختر بودن رشد معنوي نداشته و به جهت رسومات اجتماع از تحصيلات منع شود و مطيع رسومات باشد؟

پاسخ

زنان مي توانند تا آنجا كه استعداد دارند، به كسب دانش و رشد كمالات مذهبي بپردازند و اسلام نه تنها مانع اين انگيزه نيست بلكه تشويق كننده نيز هست

البته با رفتار متين و با حفظ ادب مي توان خانواده خود را متقاعد ساخت كه كسب علم منحصر به مردان نيست بلكه زنان نيز با رعايت اصول شئونات مذهبي و حفظ عفت مي توانند به كسب علم و هر فضيلت ديگري بپردازند. مطالعة كتب شهيد دستغيب (;) و آقاي قرائتي مفيد است همچنين كتب شهيد هاشمي نژاد و آقاي سبحاني مي تواند كمك مؤثري براي حل اشكالات شما باشد. توفيقات روز افزوني را از خداوند متعال براي شما مسئلت مي نماييم

خداوند متعال در آيه 6 سوره مائده مي فرمايد: «اَوْ جَأَ اَحَدٌ مِن َ الْغائِطِ اَوْ لَمَسْتُم ُ النِّسأ فلم تجدوا...» آيا ذكر «غائط» و «نسأ» در كنار هم اهانت به زن نيست

پرسش

خداوند متعال در آيه 6 سوره مائده مي فرمايد: «اَوْ جَأَ اَحَدٌ مِن َ الْغائِطِ اَوْ لَمَسْتُم ُ النِّسأ فلم تجدوا...» آيا ذكر «غائط» و «نسأ» در كنار هم اهانت به زن نيست

پاسخ

براي دريافت كامل پاسخ سؤالتان لازم است به نكات زير توجه فرمائيد: نكته اول تتابع چند واژه به معناي برقراري موازنه و هم سطح شمردن آنها نيست از باب نمونه در آية الكرسي است فَمَن يَكفُر بِالطّاغوت ِ وَ يَؤْمِن ْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمسَك َ بِالْعُرْوَة ِ الْوُثْقي َ همچنين خون كه عامل حيات انسان و همه جانداران است در چندين آيه همراه با مواد پليدي چون گوشت خوك و مردار ذكر شده و در زمره نجاسات شمرده شده است

«اِنّما حُرِّم عَليكم المَيتة والدّم و لحم الخنزير» (نحل / 115) نكته دوم واژة غائط به معناي «زمين گود» است و هيچگونه صراحتي در معنايي زشت ندارد. همچنين تعبير لَمَسْتُم ُ النِّسأَ به معني «تماس با زن بوده و صراحتي در معناي ويژه جنسي ندارد; بلكه استفاده از اينگونه تعابير، دقت قرآن كريم را در بكارگيري كلمات با حفظ كامل عفت و ادب اثبات مي كند. نكته سوم آيه مورد نظر شما (مائده / 6) در مقام بيان جايگزيني تيمم به جاي «وضو» و «غسل است كه يكي «وضو» با حدث اصغر و ديگري (غسل با حدث اكبر واجب مي شود و ذكر «مجي ء از غائط» (بازگشتن از محل گود) و «لمس نسأ»، صرفاً به منظور بيان و مصداق براي حدث اكبر و اصغر و توضيح احكام ضروري و شرعي آنها بوده و به هيچ وجه حامل پيامي همچون تحقير زن يا هم وزن كردن او با اشيأ پليد نيست با توجه به نكات

ياد شده معلوم مي گردد كه در آيه شريفه مذكور، كمترين اهانتي به مقام شامخ زن _ كه قرآن كريم خود پرچمدار دفاع از شخصيت و حقوق اوست _ نشده و از اين رهگذر اعتراضي بر اين گنجينة عظيم الهي وارد نيست

سؤال من در مورد مقام زن در اسلام است گر چه پس از اسلام زن مقام والايي در خانواده و اجتماع بدست آورد، و از منجلاب فساد جاهليت بيرون آمد و اسلام به او حيثيت داد، ولي از جهاتي ديگر او را در تنگنا قرار داده و مقامش را پست تر نمود. احاديث زيادي داريم كه زن

پرسش

سؤال من در مورد مقام زن در اسلام است گر چه پس از اسلام زن مقام والايي در خانواده و اجتماع بدست آورد، و از منجلاب فساد جاهليت بيرون آمد و اسلام به او حيثيت داد، ولي از جهاتي ديگر او را در تنگنا قرار داده و مقامش را پست تر نمود. احاديث زيادي داريم كه زن را موجودي احمق بي وفا و عامل فساد ناميده اند. چرا حضرت علي (7) مخالف حقوق زن بودند؟! من كه شيعه هستم و قلبي مالامال از عشق به اهل بيت (ع) دارم چه كنم وقتي مي بينم هم جنسان من در تمام اديان الهي ارزش چنداني ندارند؟! من از زن بودن خود احساس شرمندگي مي كنم وقتي حتي قرآن هم مردان را بر زنان برتري داده است و فرموده مردان بر زنان سرورند و ما گروهي را بر گروهي ديگر سرور و رهبر قرار داديم

و حضرت علي (7) خطاب به فرزند خود امام حسن 7) مي فرمايند: از مشورت با زنها پرهيز كن زيرا نظر آنها به نقص و عيب است و تصميم آنها به سستي و ... .

رسول اكرم (9) مي فرمايند: زن چون پيش آيد مانند شيطان است و باز چون پشت كند مثل شيطان خواهد بود. و به هر صوررت راهزن ايمان و فريبندة انسان و منحرف كنندة دلهاي مردم مي باشد. نيز روايت است كه پيامبر روزي در

وقت صبح به جانب زنها، رو كرد و مقابل ايشان توقف نموده و فرمود: اي جماعت زنان نديده ام مانند شما افرادي را كه از جهت عقل و دين ضعيف باشند و در عين حال دلهاي صاحبان خرد را جلب كرده و مفتون خود نمايند. من بيشتر آهل آتش را از شما ديدم در حديثي ديگر مي فرمايند: شما زنها اكثريت اهل جهنم را تشكيل مي دهيد. زني پرسيد يا رسول الله براي چه فرمود: شما بدگويي بسيار و طرد و لعن زيادي به ديگران مي نماييد. و در مقابل شوهر و افراد فاميل كفران نموده و خوبيهاي آنها را ناديده مي گيريد. و در عين حال رأي شما كوتاه و دين شما ضعيف است زنها گفتند: كوتاهي فكر و ضعف دين ما از كجاست فرمود: دليل نقصان فكر شما، اين است كه پروردگار متعال شهادت دو نفر از شما را به جاي شهادت يك مرد قرار داده است اما نقصان دين شما به اين دليل است كه هر ماه روزها و شبهايي مي گذرد، بي آنكه مقابل پروردگار سجده كرده و عبادت او را انجام دهيد.

اين مسايل براي من مبهم است كه چرا شهادت دو زن در برابر يك مرد است چرا عادت ماهيانه دليل ضعف دين تلقي شده آيا خدا عادت ماهيانه را براي تمسخر زن قرار داده ! يا براي اين كه در اين چند روز اذيت و آزار ببيند؟! يا اين كه به مصلحت زن است و موجب پاكيزگي جسم !

يا نويسنده اي در كتابش پس از ذكر حديثي از اميرالمؤمنين (به اين مضمون : «پرهيز كنيد از ضررهاي زنهاي بد و از زنهاي خوب بر حذر باشيد.

و هر گاه به كار نيكويي شما را امر كردند، اطاعت نكنيد، تا در برآوردن منكرات و اطاعت امور ناشايست از شما توقع نداشته باشند». نوشته بود: "اگر مرد در امور خود تحت تأثير خواسته هاي زن قرار گرفته و رعايت رضايت او را كند از پيشرفت و موفقيت محرم خواهد ماند." حضرت علي (7) در اين حديث بطور كلي نظر زنها و حضورشان را مردود مي داند، يا او را فقط براي بقاي نسل و ارضاي شهوت لازم مي داند.

آيا كسي نبود به اين آقاي مؤلف بگويد: كسي كه نه ماه زحمت بارداري و بزرگ شدن شما را كشيد، مرد بود يا زن رسول اكرم (9) مي فرمايند: زنها را در غرفه هاي بالا جاي ندهيد; و به آنان كتابت ياد نداده و ريسندگي و تفسير سورة نور را به ايشان بياموزيد.

آري زن بايد از حق دانش اظهار نظر، تصميم و ... محروم باشد و تماماً دنباله رو باشد! رسول اكرم 9) در حديثي ديگر مي فرمايند: زنها از جهت گفتن ناقص و منطق آنها ضعيف بوده و وجودشان پوشيدني است پس آنها را در خانه ها محفوظ نگه داريد، و ضعف گفتارشان را با سكوت جبران كنيد. حديثي ديگر: اگر ممكن بود دستور دهم كسي غير از پروردگار سجده شود، سفارش مي كردم زنها در مقابل شوهرانشان سجده كنند. سوگند به خداوند، زن نتواند حقوق مربوط به پروردگار را بجا آورد، تا هنگامي كه حقوق شوهرش را انجام نداده است

يعني زن عيب بشريت است او را پنهان كنيد تا موجب خجالت شما نشود. چون احمق است در مقابل سؤالاتش سكوت كنيد. آيا حديثي داريم كه بگويد عبادت مرد قبول

نيست مگر آنكه آسايش همسرش را تأمين كرده باشد؟! يا حتي با او مهربان باشد؟!

آه خدايا! آيا اين عدالت توست مگر نه اين است كه قرآن فرموده برتري به تقواست پس چرا مرد را موجود برتر ناميده اند؟ آيا تبعيض نيست اگر زني شب را به صبح رساند و شوهرش از او ناراضي باشد، تمام فرشتگان تا صبح او را لعن خواهند نمود؟! (گر چه حق با او باشد؟) يعني اي زن تو بايد غلام حلقه بگوش مرد باشي و دم برنياوري ! زيرا در آن صورت ملعون پروردگار و فرشتگان خواهي بود؟ آيا اين ضعف اسلام نيست آيا اين عدل است ! آيا فقط مردان ايمان پايدار دارند؟ من از وقتي اين مسايل را فهميدم نماز نمي خوانم زيرا در شرايطي كه در مقايسه با برادرانم نماز آنها مقبول تر است گر چه ايمان من قوي تر باشد، چرا نماز بخوانم و تا وقتي اين مسايل برايم روشن نشود، هرگز سر بر سجده نخواهم گذاشت

پاسخ

خواهر گرامي نخست توجه شما را به آيه اي از سورة حجرات جلب مي كنيم (يا ايُّها الناس اِنّا خلَقناكم من ذَكَرٍ و اُنثي و جَعلناكم شعوباً و قَبائل َ لِتَعارفوا ان َّ اَكرمَكُم عِندالله اتقيكم يعني اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را شعبه شعبه و قبيله قبيله قرار داديم تا بدين ترتيب يكديگر را بشناسيد (زيرا همه يك رنگ و يك شكل بوديد، يكديگر را از هم تميز نمي داديد و امكان شناسايي ميسر نمي شد) و بدانيد گرامي ترين شما نزد خداي متعال باتقواترين شماست حال توجه كنيد به اولين آيه از سورة نسأ كه مي فرمايد: «يا ايُّها الناس ُ

اتَّقوا ربَّكُم ُ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفْس ٍ واحِدَة ٍ وَ خَلَق َ مِنْها زَوْجَها وَ بَث َّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وِ نِسأً وَ اتَّقوا اللهَ الَّذي تَسائَلون َ بِه وَ الأرْحام ...» يعني اي مردم در برابر خداوند تقوا داشته باشيد. (از گناه و شرارت بپرهيزيد) پروردگاري كه شما را از يك سرشت و نفس واحد آفريد، و از همان نفس همسرش را نيز پديد آورد. و از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان زيادي را پراكنده كرد. و در مورد خدايي كه به خاطر او از همديگر درخواست مي كنيد، دربارة اقارب و ارحام خود تقوا پيشه كنيد.

ملاحظه مي فرماييد كه در مسألة آفرينش از نظر قرآن كريم تفاوتي ميان مرد و زن وجود ندارد. و هر دو از يك سرشت و گوهر آفريده شده اند.

آيه 195 سورة آل عمران مي فرمايد:

«فَاسْتَجاب َ لَهُم ْ رَبُّهُم إنّي لااُضيع ُ عَمَل َ عامِل ٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أو أُنثي َ بَعْضُكُم مِن بَعْض وقتي عده اي از مردم با ايمان و خداپرست از خداوند مي خواهند آن ها را از اهل جهنم قرار ندهد و گناهانشان را بيامرزد، پروردگار در پاسخ مي فرمايد: دعايشان مستجاب شد. و آنها بدانند كه من عمل نيك آنها را چه مرد باشند و چه زن ضايع نخواهم كرد.

به تعبير آخر آيه «بعضكم من بعض توجه كنيد يعني در نظر من _ كه آفريدگار شما هستم _ مرد و زن شما يكسان است و اگر مؤمني عمل صالح انجام دهد به او پاداش خواهم داد. اما اين كه مرد يا زن باشد، در پاداش فرقي نمي كند. از نظر حقوقي نيز قرآن كريم مرد و زن را مورد توجه قرار داده و مي فرمايد: «ولَهُن َّ

مِثْل ُ الَّذي عَلَيْهِن َّ» يعني هر حقي كه مرد بر گردن زن دارد، به همان اندازه زن نيز بر عهدة مرد حقوقي دارد. نيز مي فرمايد: للرِّجال ِ نَصيب ٌ مِمَّا اكْتَسَبوا وَ لِلنِّسأِ نَصيب ٌ مِمَّا اكْتَسَبْن َ يعني براي مردان از تلاشهاي اقتصادي آنها بهره اي است و براي زنان نيز همان بهره از تلاشهاي اقتصادي آنهاست نه اين كه مردان بتوانند ناحق سهم آنها را نيز به خود اختصاص دهند.

در مورد حسن معاشرت با زنان نيز مي فرمايد: و عاشِرُوهُن َّ بالمَعْروف يعني با روش نيك با زنان زندگي نماييد. اكنون به رواياتي كه در اين زمينه هست توجه فرماييد:

1. امام صادق (7) مي فرمايند: دربارة دو دسته از افراد كه ممكن است ضعيف واقع شوند از خدا بترسيد. كسي كه اين روايت را از حضرت شنيده است مي گويد مقصود حضرت زنان و يتيمان بودند. 2. امام صادق (7) مي فرمايند: خدا رحمت كند بنده اي را كه ما بين خود و همسرش (زنش را اصلاح كند و با او خوش رفتاري نمايد; چرا كه خداوند براي تدبير امور منزل و سبك كردن بار زن مسئوليت خانواده و زن را بر دوش مرد نهاده است

3. پيامبر اكرم (9)مي فرمايند: گناه بزرگي است كه مرد، خانوادة خود را رها كند، و بطور كامل و دقيق نيازمنديهاي مختلف آنان را برآورده نسازد.

4. پيامبر اكرم (9)مي فرمايند: چندان جبرئيل از سوي خداي متعال دربارة زنان سفارش كرد كه خيال كردم جز در صورت ارتكاب زنا، طلاقش جايز نباشد.

5. باز مي فرمايند: بهترين مردان شما كسي است كه براي زنان و دخترانش بهتر باشد. 6. نيز مي فرمايند: هر كس _ از مردان _ به خانوادة خود رسيدگي

نكند، ملعون است ملعون 7. نيز مي فرمايند: بهترين شما كسي است كه براي خانواده اش بهتر باشد و من براي خانواده ام از همة شما بهترم 8. نيز مي فرمايند: آن كه با خانواده و همسرش خوب رفتار كند، خداوند بر عمرش بيفزايد. 9. نيز مي فرمايند: خدمت به خانواده نمي كند مگر آنكه صديق و راست كردار باشد. و يا از شهيدان و در زمرة آنان باشد، يا مردي باشد كه خداوند، خير دنيا و آخرت را براي او خواسته باشد. يعني چون انساني نيك سيرت و محبوب خداوند است مي فهمد كه بايد به خانواده و همسرش نيكي و احسان نمايد. 10. در روايت ديگري فرموده است مردي كه همسرش را بيازارد، نماز و هيچ كار خيري از او پذيرفته نيست و اولين كسي است كه وارد آتش دوزخ خواهد شد.

11. نيز فرمودند: كسي كه زن مي گيرد، بايد احترامش كند.

12. فرمودند: تعجب مي كنم از آن كسي كه همسرش را بيجا مي زند: با اين كه خود، به اين كتك سزاوارتر است ملاحظه مي كنيد كه بر خلاف تصور شما تعداد رواياتي كه سفارش زن را به مرد نموده است زياد است البته ما به تعداد كمي از آنها اشاره نموديم

خواهر عزيز! آييني كه در مورد زن چنين سفارشاتي داشته و او را از نظر سرشت و خلقت همانند مي شمارد، و حسن معاشرت و احترام به او را از وظايف قطعي مرد مي داند، شايسته نيست كه چنين مورد بي مهري و قهر و تهاجم واقع گردد.

اين كه گفته ايد: «مردان بر زنان سروري دارند» و چنين برداشتي از كلمة «قوّام در الرِّجال ُ قَوَّامُون َ عَلَي النِّسأِ نموده ايد صحيح نيست بلكه مقصود

اين است كه مردان در امور مالي اقتصادي و خانوادگي سمت مسؤليت و سرپرستي را دارند; چه اين كه زنان به علت شرايط خاص جسماني و سرپرستي امور منزل و مسئوليت امر توالد و نگهداري و سرپرستي اولاد، در كارها و مشاغل دشوار يا اموري كه با جريانها و حوادث اجتماعي ارتباط دارد، كارآيي لازم را ندارند. و اين يكي از خدمات بزرگ اسلام در مورد زنان است كه با برداشتن تكاليف دشوار، شرايط را براي انجام مسئوليت حساس و دقيق همسري به ويژه مسئوليت مادري مهيا ساخته است علاوه بر اين هرگز آيه نمي فرمايد كه تمام مردان بر تمام زنان برتري دارند بلكه منظور از رجال در آيه شوهران است و در مقابل زنانشان (همسرانشان ، يعني در خانواده شوهر سرپرستي زن را دارد. نه اين كه تمام مردان نسبت به تمام زنان برتر هستند چون مي بينيم كه در خانواده مادر با آن كه زن است نسبت به پسرش كه مرد است حالت سرپرستي دارد و اطاعت امر و نهي او واجب است

اگر علاوه بر امور تربيت اولاد و مسايل دوران حمل و زايمان رضاع (شيردادن ، سرپرستي و رسيدگي به امور منزل بارهاي ديگري نيز بر دوش زن قرار مي گرفت مثل مشكلاتي كه مربوط به تنظيم و ادارة امور مختلف زندگي است قطعاً از عدالت و انصاف دور بود. و زنان نمي توانستند به هر دو وظيفة خود چنان كه بايد عمل نمايند. بر همين اساس اسلام با تقسيم وظايف كوشيده است تا آن چه با سرشت و طبيعت زن هماهنگ بوده و روحاً و جسماً با آن انطباق دارد، بر عهدة او

قرار دهد. و آن چه با سرشت و ساختمان جسمي و فكري مرد منطبق است در حوزة مسئوليت او قرار دهد. پس مي بينيد در اسلام خبري از سرور بودن مرد نيست و آن چه هست تقسيم وظايف است امروز، نيز در كشورهاي پيشرفته خصوصاً ژاپن زنها از سنگيني بار مسئوليت خارج از خانه اظهار نگراني فراواني مي كنند و لذا نهضتي به نام «نهضت بازگشت به خانه در كشورهاي صنعتي در حال توسعه است اما روايت علي (7) به امام حسن مجتبي (7) و نيز روايت رسول اكرم (9): اولاً: در مورد همة زنها نيست ثانياً: نهي از مشورت با زنان در زمينة اموري است كه زنها از آن اطلاع ندارند. نقص عقل هم در زن به معناي حماقت يا ديوانگي او نيست بلكه منظور كم بودن اطلاعات و تجربيات آنها در امور كلي و اجتماعي و مسايل مربوط به كشور و غلبة احساسات است آن هم به دليل وضعيت خاص جسمي و روحي زن عيب محسوب نمي شود.

اصولاً اين دو روايت در يك نقطه مشتركند. و آن اين كه مي خواهند زناني را كه صلاحيت ورود در امور سياسي و كشوري و جريانهاي مختلف ندارند، متوجه مسئوليت خود ساخته و از مداخله هاي نابجاي آنها جلوگيري كنند. به علاوه دقت شود كه عقل در روايات حداقل دو گونه است اول عقل معاش كه زنها در آن ضعف دارند يعني در امور اقتصادي و سياسي و ... معمولاً ضعيف هستند. دوم عقل معاد، كه منظور از آن راه كسب آخرت و عبادت است در اين زمينة مهم _ كه اصل عقل هم همين است _ شايد زنها از

مردها قويتر باشند. چون براي درك معارف احساسات قوي و لطيف بسيار كارساز است

به هر حال مسلماً اين روايات نمي گويند: مردان در امور مربوط به خانه و مدرسه و سرپرستي و انتخاب نام و رنگ و لباس فرزندان با همسران خود مشورت نكنند و در هيچ امري اجازة اظهار نظر به آنها را ندهند. فرض كنيد برادر متأهلي داشته باشيد. بين خانوادة شما و خانم او شكرآب شده باشد; آيا شما صلاح مي دانيد برادرتان با همسرش در مورد رفت و آمد به خانة شما مشورت نمايد؟ مسلماً دوست نداريد; زيرا به خاطر اين كدورت برادرتان را از رفت و آمد به منزل شما منع خواهد نمود. آيا شما به چنين مرداني حق مي دهيد يا از آنها به عنوان مرداني نالايق تعبير مي كنيد؟!

خواهر عزيز، زنان معمولاً تحت تأثير احساسات و عواطف خود نظر مي دهند و غالباً فكر و عقلشان مورد تهاجم حب و بغض ها و نظرات آني و زودگذر آنهاست لذا لازم است هاديان معصوم بشريت مردان و زنان را نسبت به اين خطر آگاه سازند. و سر رشتة امور حساس را در معرض طوفان احساسات قرار ندهند. خواهر عزيز! همين ترك نماز و قهر كردن با خدا آيا منشأيي جز احساسات تند و قضاوت عجولانه چيز ديگري دارد؟! شما كه به خدا، قرآن پيامبران نبي اكرم (9) و ائمه راستين (:) اعتقاد داشته و آنها را دوست داريد، با ديدن چند روايت كه معناي آن را درست متوجه نشديد، نماز را كه پاية دين است ترك نموديد! آيا عقل انسان را در اين موارد به تحقيق و تعمق دعوت نمي كند؟ اگر شما به

قيامت و معاد معتقديد چگونه مرتكب چنين معصيتي شديد؟ آيا پاسخ شما جز اين است كه بگوييد با ديدن اين روايات عصباني شده قلبم شكست و احساس بر من غلبه نمود، لذا نماز را ترك كردم با اين كه مي دانم از مهمترين واجبات دين بوده و ترك آن عقوبت سختي دارد. در مورد ضعف ايمان به دليل مسألة عادت ماهيانه حضرت مي خواهند هشدار بدهند كه كمبود عبادت خود را كه هر ماه هفت روز يا بيشتر و كمتر است مورد توجه قرار دهند. در روايت آمده است زنان مي توانند اين كمبودها را با وضو گرفتن و نشستن در جاي نماز و اشتغال به ذكر و دعا و ... جبران نمايند چرا شما فقط يك روايت را مي بينيد؟! اگر پيشوايان معصوم زنان را ناپاك و ناقص مي دانستند، چرا حضرت رسول اكرم (9) آنقدر از حضرت خديجه و حضرت فاطمه (3) قدرداني مي فرمود؟ چرا دست دخترشان را مي بوسيد؟! چرا علي (7) از همسرش به عظمت ياد مي كرد؟ چرا امام حسين (7) در واقعه سهمگين كربلا، زينب (3) را به منزلة نايب خود قرار مي دهد، و مسئوليت سنگين قافله سالاري خانوادة خود را به ايشان مي سپارد؟ چرا قرآن كريم از زنان بزرگي چون مريم (3) و آسيه همسر فرعون به عنوان ضرب المثل فضيلت و عظمت تجليل مي فرمود؟ ضَرَب َ اللهُ مَثَلاً لِلَّذين َ آمَنُو اِمْرَأَت ُ فِرْعَون َ ... وَ مَرْيَم ُ ابْنت َ عمران .. خداوند براي كساني كه ايمان آورند همسر فرعون و حضرت مريم را مثل آورد.تحريم /11 و 10 پس معلوم مي شود نقص ايماني اولاً، كلي و همه جانبه نيست ثانياً، اين سخنان بيشتر جنبة تذكر و هشدار دارد.

ثالثاً، شامل حال همة زنان نمي شود. و رابعاً بسياري از اين نواقص قابل جبران است اما اين كه چرا شهادت دو زن به منزلة شهادت يك مرد است علاوه بر جهاتي كه گفته شد (مانند غلبة احساسات و عدم حضور مستمر زنان و ...) به اين دليل است كه در حفظ حقوق و مصلحت عمومي و در معرض خطر قرار ندادن جان و مال و ناموس مردم جانب احتياط رعايت شود. از سوي ديگر پذيرفتن شهادت يك مرد هم منوط به داشتن شرايط دقيقي است

سفارش مي كنيم در انتخاب كتاب و نويسنده بيشتر دقت كنيد و چنين نيست كه نوشتة هر نويسنده اي صحيح و مطابق با ديدگاه اسلام باشد در اين زمينه مطالعة كتاب «نظام حقوق زن در اسلام نوشتة استاد مطهري (;) و «شرح نهج البلاغه ج 11» استاد محمد تقي جعفري (;) و كتاب «زن در آيينه جلال و جمال آية الله جوادي آملي را به شما توصيه مي كنيم ان شأالله شبهات شما را، در اين زمينه برطرف مي كند. اما اين كه رسول اكرم (9) در مورد زنان تعبير به شيطان فرموده اند، مسلم است زنان مفسده جو و ناپاكدامني كه جامعه را در ورطة تباهي قرار مي دهند، مراد بوده اند نه زنان عفيف و پاكدامن

پيامبر اكرم (9)، با زنان پاك و مؤمن نيز همچون مردان بيعت مي نمودند. و قرآن كريم مكرر از اين گونه زنان به بزرگي ياد كرده است در مورد روايتي كه فرموده است زنان را در غرفه ها قرار نداده و به آنها كتابت ياد ندهيد، اولاً: سند درستي براي آن يافت نشد. ثانياً: به فرض كه سند آن را بپذيريم به دستة خاصي

از زنان اشاره دارد، زيرا در غير اين صورت روايتي كه مي فرمايد: (طلب العلم فريضة علي كل مسلم طلب علم بر هر فرد مسلماني لازم است صحت پيدا نمي كرد; چرا كه مقصود از فرد صرفاً مردان نيستند. و نيز اگر اين گونه روايات صحيح باشند، با آية شريفة: «هَل ْ يَسْتَوِي الَّذين ْ يَعْلَمُون َ وَ الَّذين َ لايَعْلَمُون َ» كساني كه مي دانند هيچ گاه با افرادي كه نمي دانند برابر نيستند، تعارض خواهند داشت زيرا چگونه مي شود قرآن مردم را به فراگيري علم دعوت كند و از جانب ديگر پيامبر عظيم الشأن (9) كه خود آورندة قرآن است به مخالفت با آن برخيزد؟!

با توجه به اينكه خانم ها در دوران عادت ماهيانه و بارداري و زايمان و...، سختيهاي زيادي را تحمل مي كنند، آيا مقام زن مؤمن از مرد مؤمن بالاتر است

پرسش

با توجه به اينكه خانم ها در دوران عادت ماهيانه و بارداري و زايمان و...، سختيهاي زيادي را تحمل مي كنند، آيا مقام زن مؤمن از مرد مؤمن بالاتر است

پاسخ

از آنجا كه خداوند متعال عادل است و انسانها مخلوقات او مي باشند، زن و مرد از جهت رشد اخلاقي و كمالات معنوي هيچ تفاوتي با هم ندارند. اگر زني مؤمن باشد و وظايف شرعي خود را انجام دهد، چه بسا از مردان بالاتر رود. البته تحمّل سختيهاي حمل و زايمان بدون اجر نيست تا آنجا كه زني كه در اثر زايمان از دنيا برود، ثواب شهيد دارد. اما اين بدان معنا نيست كه مردان كه اين رنجها را نمي برند، راه وصول به كمالات يا درجات معنوي را ندارند. چنانچه وارد شده الكادُّ لِعِياله كالمجاهد في سبيل الله به عبارت ديگر زن رنج زايمان را تحمل مي كند و مرد، سختي تأمين هزينة زندگي و مسئوليت ادارة جامعة خويش را و هر كدام در جاي خود، مأجور مي باشند.

باتوجه به اينكه دخترها بيشتر از پسرها در دنيا سختي مي كشند، آيا در آخرت اين زحمت ها و سختي جبران مي شود؟

پرسش

باتوجه به اينكه دخترها بيشتر از پسرها در دنيا سختي مي كشند، آيا در آخرت اين زحمت ها و سختي جبران مي شود؟

پاسخ

نظام آفرينش نظام احسن است و مجموعه اي است كه بر مبناي حكمت الهي تنظيم شده و هر عضو و جزئي از اين نظام عهده دار و وظيفه اي است و انسان نيز با هر دو نوع خود (مرد و زن جزئي از اين نظام محسوب مي شود و اين گونه نيست كه سختي يك نوع بيش از نوع ديگري باشد. بلكه نوع مسئوليت و وظيفه متفاوت است لذا رنج هر كدام به حسب وظيفه و جايگاه خود اوست و اگر فرضاً سختي دختران بيشتر باشد، تحمل سختي براي خدا اجر بيشتري خواهد داشت كه «افضل الاعمال احمزها» برترين اعمال سخت ترين آنها مي باشد و خداوند كوچكترين عمل صالح همراه با ايمان را چه از زن باشد و چه از مرد، بي پاداش نمي گذارد.

چرا زنان كه در اين دنيا اين همه سختي مي كشند، پيامبر درباره آنها مي فرمايد: «بيشتر اهل جهنم را زنان تشكيل مي دهند»؟

پرسش

چرا زنان كه در اين دنيا اين همه سختي مي كشند، پيامبر درباره آنها مي فرمايد: «بيشتر اهل جهنم را زنان تشكيل مي دهند»؟

پاسخ

خواهر محترم اين حديث را در كتاب «نثر الدور»(94) يافتيم اما از آنجا كه طبق نظر اهل فن ثقه و مورد اطمينان بودن راويان اين حديث مورد ترديد است لذا بر فرض صحت اين حديث بايد بگوييم كه در واقع اين حديث هشداري است براي زنان كه اولاً: زنان به دليل جمال زيبايي و عواطف بيشتر در معرض وسوسه و زياده سخن گفتن هستند. پس بايد مراقبت بيشتري از خود به عمل آورند. ثانياً: خداوند حكيم جمال و عاطفه را، كه نقش بسيار مثبتي در آرامش و آراستگي محيط خانواده دارد، در وجود زن قرار داد ولي اگر اين سرمايه مراقبت نشود، مي تواند مورد سوء استفاده قرار گرفته و منجر به گناه و فساد و بالاخره جهنم شود.

پاورقي:

-94 ج 1، ص 205.

با توجه به اين كه كسب مقامات معنوي به اعمال صالح بستگي دارد نه به جنسيت آيا ايامي را كه زن عذر شرعي بر ترك عبادات دارد و مثلاً از ثواب روزه تمام رمضان محروم است چگونه مي تواند در كسب فيوضات و مقامات معنوي با مرد برابر باشد؟

پرسش

با توجه به اين كه كسب مقامات معنوي به اعمال صالح بستگي دارد نه به جنسيت آيا ايامي را كه زن عذر شرعي بر ترك عبادات دارد و مثلاً از ثواب روزه تمام رمضان محروم است چگونه مي تواند در كسب فيوضات و مقامات معنوي با مرد برابر باشد؟

پاسخ

«ان َّ اكرمكم عندالله اتقيكم

در پاسخ ذكر چند نكته لازم است

اول بلوغ در زنان زودتر از مردان صورت مي گيرد كه همين اختلاف زماني عبادتهاي ايام بدون عبادت زنان را جبران مي كند (نماز، روزه و طواف . با اين محاسبه حتي گاهي دوران عبادت زن بيشتر هم مي شود در ضمن اين كه هنگام يائسگي زنان و مردان مساويند.

دوم در ايام عادت ماهانه فقط عبادتهاي واجب انجام نمي گيرد آن هم با توجه به اين كه نماز، قضا ندارد اما روزه هاي ترك شده بايد اعاده شود. لذا در رسالة عمليه آمده كه مستحب است زن حائض موقع نماز وضو بگيرد و در سجده مشغول ذكر و دعا گردد.

سوم برخي از اعمال كه در شرايط عادي عبادت هستند، در ايام عذر شرعي (قاعدگي ، تركشان عبادت است چون براي انجام امر الهي است حال كه اتيان آنها در اين دوران عبادت به حساب نمي آيد، زيرا تقرب در پرتو بندگي ميسور است بندگي هم در ساية اطاعت دستور مولا محقق مي شود، پس وقتي مولا در شرايط خاصي نماز نخواندن را وظيفه دانست ما نيز مأمور به انجام وظيفه ايم لذا ترك نماز با نيت خدايي و انگيزة اطاعت از شارع مقدس نه تنها ترك عبادت نيست بلكه عين عبادت و امتثال است

چهارم عبادت بصورت مطلق و ذكر محبوب در

همه حال ميسّر است و زن معذور مي تواند به جهت محروميت از عبادت خاص (نماز و روزه با دلي آرام در سجاده نشسته به ذكر حضرت حق _ جل ّ و علي _ مشغول شده با دعا و قرآن و زيارات ياد خداي تعالي را _ كه خود، بندگي است _ تجلّي بخشد و ان شأالله به قرب حق تعالي نائل آيد.

چرا اسلام جايگاه و ارزش زن و فرزند دختر را برتر و بالاتر از مرد معرفي كرده است

پرسش

چرا اسلام جايگاه و ارزش زن و فرزند دختر را برتر و بالاتر از مرد معرفي كرده است

پاسخ

از نظر اسلام ارزش هر فرد (مرد يا زن به اندازة تقوا و ميزان تعهد وي در برابر دين و به مقدار تقيدش به احكام الهي است اما توجه خاص اسلام به ارزش وجودي زن به جهت روح لطيف و حساس او نقش مهم زن در حيات بشري است پرورش و تعالي جامعه در پناه تربيت صحيح افراد آن جامعه ممكن مي باشد و آن هم مسئوليت خطير مادران است و اسلام كه دين هدايت و تربيت انسانهاست عامل مهم در اصلاح افراد را تربيت و اصلاح زنان و مادران مي داند و براي رسيدن به اين مقصود، تأكيد دارد كه از سنين خردسالي بايد به لطافت روحي دختران و تربيت و رشد آنها عنايت و توجه خاص شود.

به نظر من اين گفته كه «مرد و زن برابرند و هيچكدام بر ديگري برتري ندارند» صحيح نيست و در بسياري موارد مردان برتري دارند از جمله برتري جسمي برتري اقتصادي از آن جهت كه زن از لحاظ اقتصادي وابسته به مرد است از جهت تصميم گيري در شرايط سخت از نظر حل مس

پرسش

به نظر من اين گفته كه «مرد و زن برابرند و هيچكدام بر ديگري برتري ندارند» صحيح نيست و در بسياري موارد مردان برتري دارند از جمله برتري جسمي برتري اقتصادي از آن جهت كه زن از لحاظ اقتصادي وابسته به مرد است از جهت تصميم گيري در شرايط سخت از نظر حل مسايل پيچيده و كسب رتبه هاي برتر علمي از آن جهت كه اختيار زن به دست اوست زن نمي تواند قاضي شود، گواهي او در دادگاه نصف مرد است اختيار طلاق با مرد است و زن اگر چه دوست ندارد با مردي زندگي كند حق طلاق گرفتن را ندارد و ... آيا اينها توهين به زن نيست

پاسخ

مرد و زن از نظر شخصيت انساني و راهيابي به كمالات انساني بر يكديگر برتري ندارند اما از بعضي جهات با هم تفاوتهايي دارند از جمله توانمنديهاي جسمي فكري و روحي و مسئوليت پذيري مواردي هم كه شما مطرح كرده ايد، مربوط به تفاوتهاست نه برتريها.

و اما اولويت مردان در مورد پذيرش شغلها و تصدّي مسئوليتها كه نام برده ايد، تسهيلي است كه شارع مقدّس براي زنان قائل شده است تا زنان درگير مسائلي نباشند كه اعصاب و روان آنان را مي آزارد و مشكلاتي را براي روحية آنان ايجاد مي كند تا پرورش نسل نوخاسته را با آرامش بيشتري به ثمر رساند. البته در مراحل تحقيق و وكالت و قاضي تحقيق زن مي تواند متصدي باشد.

و امّا در مورد طلاق و مواردي از اين قبيل به دليل آن كه مرد، مسئوليت خانوادة خويش را دارد، بطور طبيعي از هم پاشيدن اين كانون گرم بايد به دست او باشد، چرا كه

الرّجال قوّامون علي النسأ بما فضَّل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم بر اساس آية شريفه روشن است توان مديريت و تدبير در مرد قويتر است و نيز تأمين هزينة زندگي به عهدة مرد است هر چند زن متمكن باشد. (لذا مي بنيد بر اساس دو دليل مذكور، مرد عهده دار مسئوليت سنگين همسر و فرزندان است . البته مديريت غير از استبداد است و كانون گرم زندگي جاي محبت و عاطفه و ايثار است نه استدلال و كش مكش اما اگر خداي نكرده قرار شد اين كانون از هم بپاشد، بايد تدبير حاكم باشد نه عاطفه لذا شرع مقدّس موانع زيادي را سدّ راه طلاق قرار داده است اما اين كه زن حق دارد ضمن عقد، وكالت طلاق را بگيرد، با توجه به شرايطي كه در مهرنامه مي نويسند، براي رفع ظلم از دست ظالم است نه از دست همسر متعهد. چنانچه در عقد مقرر شود كه «طلاق به عهدة زن باشد»، بدين معناست كه براي زن مجالي پيش بيني شده است كه خود را از بن بست زندگي با يك فرد غير متعهد (مثل معتاد يا قاچاقچي برهاند; نه اين كه به هر بهانه اي بتواند اقدام به طلاق نمايد.

با استفاده از برخي آيات و روايات مطالبي دربارة امور زنان در كتاب منتخب احاديث (تحف العقول آمده است از جمله

اشاره

_ اگر زنان از فرمان شما سرباز زدند خدا به شما اجازه داده كه بر آنها سخت بگيريد و حتي آنها را بزنيد. _ نيز آمده تا مي تواني زنان را در پرده ن

پرسش

با استفاده از برخي آيات و روايات مطالبي دربارة امور زنان در كتاب منتخب احاديث (تحف العقول آمده است از جمله

_ اگر زنان از فرمان شما سرباز زدند خدا به شما اجازه داده كه بر آنها سخت بگيريد و حتي آنها را بزنيد. _ نيز آمده تا مي تواني زنان را در پرده نگهدار و مبادا با آنها مشورت كني كه سست رأي هستند. _ باز در جاي ديگر همين كتاب آمده «همت زنان زيور دنيا و فساد در دنياست از مجموع مطالب فوق و مباحثي كه دربارة زن بين احاديث و احكام اسلامي وجود دارد چه نتيجه اي مي توان گرفت آيا زنان موجودات بي اراده و ضعيفي هستند كه بايد مانند يك شي ء در خانه نگهداري شده و در همة امور حتي بيرون رفتن از منزل ... تحت فرمان شوهر يا پدر خود باشند؟

آيا خداوند كه جنس زن را پست تر از مرد قرار داده اين گونه دست مردان را در ظلم به آنها باز مي گذارد؟ و پاسخ اسلام به زناني كه با اين زورگوئيها از پيشرفت بازمانده اند چيست البته مي دانم رسيدگي به خانه شوهر و فرزندان بزرگترين مسؤوليت يك زن است ولي به عنوان يك فرد تحصيل كرده و شاغل به اين نتيجه رسيده ام كه قرار گرفتن در اجتماع و سعي براي دوري از گناه مرا بهتر از زماني كه در خانه بودم ساخته است آيا زني كه هيچ گناه نكند و خود

ساخته باشد امكان پيشرفت براي او وجود دارد؟ لطفاً در اين زمينه چند كتاب معرفي نماييد.

پاسخ

خواهر گرامي در مقدمه توجه چند نكته ضروري است

1. رسيدن به پاسخ صحيح و نظر اسلام نياز به شناخت صحيح نسبت به تمام ابعاد اسلام و دقت و تدبر در دستورات و فرامين الهي دارد كه اگر تنها به بخشي از آنها نظر افكنيم مسلماً به واقعيت نخواهيم رسيد. 2. براي دست يابي به حقيقت بايد فكر را از هر گونه تعصّب پيش داوري عادات و رسوم رايج در جامعة سنتي و هم روشنفكر مآبيهاي رسيده از فرهنگ بيگانه پاك كرد تا فضا براي شناخت صحيح و قضاوت درست فراهم گردد. 3. بايد خداوند را به عنوان يگانه قانونگذار صالح دانست كه براي هيچ يك از بندگان خود ضرر و شرّ نمي خواهد. بنابراين اگر قانوني به نظر ما صحيح نيست بايد علت را در عدم تبيين درست آن از سوي آشنايان به دين يا عدم فهم صحيح مخاطبين از مسائل و يا عدم احاطة علمي به زواياي فلسفة احكام جستجو كرد. و اما در پاسخ بايد بگوييم با مطالعة آيات قرآن در مي يابيم كه خداوند، زن و مرد را از يك حقيقت مشترك آفريده است چرا كه خود مي فرمايد: «وَ نَفَخْت ُ فيه مِن روحي اين حقيقت مشترك همان روح انسان است كه شخصيت انساني وابسته به آن مي باشد و چون مادي نيست بين زن و مرد تفاوت ندارد. برخلاف بدن مادّي كه در مرد، قوت بيشتر نسبت به زن دارد.

روح انسان داراي خصوصيات عالي است كه از آن به فطرت ياد مي شود و همة انسانها اعم از مرد و

زن از آن برخوردارند از جمله بُعد حقيقت جويي پرستش گرايش به نيكي و زيبا دوستي و... كه ريشة آگاهيهاي انسان و افعال او در همة آنها نهفته است خداوند در وجود انسان (چه مرد و چه زن علاوه بر فطرت وسيله اي را براي تشخيص حق از باطل خوب و بد و... قرار داده و امكان رشد و تعالي را هم براي او فراهم نموده كه از آن تعبير به عقل مي شود. عقل همان حجّت باطني در درون انسان و وسيلة درك حقايق مي باشد. درك حقانيّت انبيأ و دعوت آنها و تبعيّت از رهبران الهي كه با علم و عصمت خود، الگوي تكاملي براي تابعين خود هستند، خضوع و تعبد در مقابل پروردگار، تلاش براي رسيدن به فلسفة حيات و آفرينش كه همان قرب به خداوند و فنا در كمال مطلق است تحصيل كمالات اخلاقي و علمي در بالاترين سطح خود و امثال اينها، از مواردي است كه عقل وسيلة درك آنهاست پس در آفرينش بين زن و مرد در اين مسائل اساسي كه در رشد و تعالي شخصيت انساني آنها مؤثر است تفاوتي گذاشته نشده است از سوي ديگر انسان براي رسيدن به كمالات و كسب فيوضات ناچار است در متن اجتماع زندگي كند كه نظام و تشكيلات لازمة زندگي اجتماعي است در يك نظام اجتماعي بايد كارها، مسؤوليتها و وظايف بين افراد تقسيم شود. و بهترين نوع تقسيم آن است كه متناسب با روحيات اوضاع جسماني و قواي بدني و روحي افراد باشد. در بررسي وضعيت زن و مرد مي بينيم بعضي كارها و مسؤوليتها با وضعيت روحي و بدني زن متناسب است و برخي

ديگر با حالات و شرايط مرد. خداوند زن را از روحي لطيف و سرشار از عاطفه بهره مند ساخته كه براي پرورش نسل و تحمل مشكلات فرزند (و انسان سازي لازم است اما چون در كارهاي اجتماعي و ادارة جامعه قدرت عقلي و قوت بدني لازم است آن را بر عهدة مرد قرار داده است البته اين تقسيم به معناي نفي كلّي وظايف هر كدام از ديگري نيست يعني اين طور نيست كه مرد روح لطيف نداشته باشد چرا كه عبادت و تواضع در مقابل حق نياز به لطافت روحي دارد. و همچنين به اين معنا نيست كه در ادارة امور داخلي منزل و تربيت نسل عقل مورد نياز نيست بلكه اين عقل است كه حكم مي كند; بايد در برخورد با اطفال موقعيت و شرايط آنها را در نظر گرفت و مناسب با آنها نرمي يا قاطعيت به خرج داد و نيز عقل است كه حكم مي كند براي رشد و تعالي يك جامعه بايد ركن مهم آن كه خانواده و افراد آن هستند از سلامت روحي رواني برخوردار باشند، و موارد ديگر از اين قبيل كه نيازمند به دخالت عقل هستند. در ادارة خانواده نيز زن و مرد شريك يكديگرند. ولي براي اين كه مديريت امور به نحو احسن انجام گيرد در كنار همكاري همة افراد خانواده يك نفر بايد تصميم نهايي را گرفته و حرف آخر را بزند كه طبق دستورات ديني مرد خانواده خواهد بود. بنابراين اگر هر كدام از افراد خانواده بخواهند به دلخواه خود و بدون در نظر گرفتن مصالح خانواده تصميمي بگيرد و اقدام كند كنترل آن بر عهدة رئيس خانواده

است (كه در صورت بودن مرد، وظيفه با اوست و در نبود او مادر خانواده عهده دار آن مي باشد.) و بيرون رفتن زن از منزل بدون اجازه همسر و يا نذر كردن او هم از مسائل كلي زندگي جدا نيست البته اگر افراد (خصوصاً زن و شوهر) همفكر و دلسوز هم باشند هرگز كار به جاهاي باريك نخواهد كشيد; ولي در مواردي كه امنيت خانواده و مصالح آن تهديد مي شود بايد چاره اي انديشيد. بنابراين همة اين مسائل به معناي ضعف زن در مقابل مرد نيست و آنچه هست تقسيم وظايف است شبيه اين امر را در مسائل اجتماعي هم داريم مثلاً در يك دانشگاه يك نفر به عنوان رئيس قرار مي گيرد كه ادارة امور به عهده اوست و سايرين بايد از او تبعيّت كنند اگر چه از نظر علمي در سطح بالاتر باشند. حال آيا اين تبعيّت به معناي ضعف آنها خواهد بود؟ خير. اگر در مواردي هم رئيس مرتكب خلاف يا زورگويي شود با واسطة قانون مشكل حل مي شود. اما در مورد مشورت با زنان بايد به عرض برسانيم لحن روايات ناظر به وضعيت اكثر زنان و در مورد كارهاي خارج از محدودة كار آنهاست كه آن هم به دليل وضعيت خاص جسمي و روحي زن عيب محسوب نمي شود. ولي در مورد اموري كه زن در آنها نقش اصلي دارد، مثل تربيت فرزندان و ادراة امور منزل مشورت با زنان به طور كلي نفي نشده است در روايتي از حضرت علي (7) نقل است كه حضرت فرمود:«اياك و مشاورة النسأ الا من جربت بكمال عقل (106)از مشورت با زنها بپرهيز مگر زني كه كمال عقل

او به تجربه رسيده است بلكه صراحتاً مشورت با زناني كه عاقل بودن آنها ثابت شده است را مطلوب مي داند.

خواهر عزيز; نوشته ايد «همت زنان زيور دنيا و فساد در دنياست با رجوع به ساير سخنان حضرات معصومين :) روشن مي شود كه تمايل زنان به آراستگي آرايش و زيور آلات يك ميل طبيعي است در نتيجه بخشي از فكر و وقت آنها به اين امر اختصاص مي يابد. گرچه در بين زنان افرادي تنها به خاطر انجام وظيفه در قبال شوهر از آن استفاده كرده و به آن دل نمي بندند ولي اكثراً چنين نيستند و ميل دروني آنها به زيبايي توجه بيشتر آنان را به زيور و زينت جلب مي كند. حال اگر فرهنگ و اخلاق اسلامي هم بر اين ميل آنها حاكم نباشد، به جاي آن چشم هم چشمي و برتري جويي بر ديگران جايگزين احكام اسلام شود، اختلاف خانواده ها و فساد در جنبه هاي مختلف را به دنبال خواهد داشت چه بسيار اقتصاد خانواده ها كه به خاطر تأمين اين وسائل تحت تأثير قرار گرفته و هدر مي رود و يا اختلافات خانوادگي به خاطر آن ايجاد مي شود و اينها مصاديق فساد در دنياست و اما همة اينها به معناي فساد از سوي مردان نيست اما بحث از آن در محدودة مباحث اجتماعي بيشتر مطرح مي شود.در مورد مسألة شركت زنان در امور اجتماعي و تأثير آن در رشد و تكامل زن بايد بگوييم به طور كل اين نوع مباحث نه از سوي دين و نه از سوي متدينين نفي نمي شود; بلكه آنچه پذيرفتني نيست تبعات به حضور زن در اجتماع مي باشد. يعني اگر حدود الهي رعايت شود مثلاً اختلاط

بين زن و مرد در ادارات و محيط تحصيل نباشد و يا در صورت اختلاط، موازين شرعي كاملاً رعايت شود به طوري كه هيچ اثر سوء و فسادي به دنبال نداشته باشد و از سوي ديگر اين شركت در اجتماع به دليل تحصيل علم امرار معاش فعاليت مثبت اجتماعي با حفظ حريم و حقوق خانواده لازم باشد منعي از آن نشده است اما صرف اين كه از خانه بيرون باشد حال هر كاري كه شد بدون توجه به نوع محيط كار و افراد آن و مسايل شرعي و...انجام دهد، آيا منع از اين شركت در اجتماع از سوي قانون الهي و يا همسر براي زن ظلم و زورگويي محسوب مي شود. بنابراين ملاكها و معيارهايي كه دين براي زندگي فردي و اجتماعي ما در نظر گرفته را بايد با بصيرت و دقت شناخت و آنها را به كار گرفت و تفسيرهاي نادرست و احياناً مغرضانه افراد و يا ناآگاهي و ضعف فرهنگ عمومي نسبت به حقايق دين ما را نسبت به دين و فرامين آن رنجور و مكدر نسازد. در پايان براي كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه مطالعة كتاب ترجمه و تفسير نهج البلاغه ج 11 تأليف مرحوم علامه محمد تقي جعفري و زن در آيينه جلال و جمال تأليف آيت الله جوادي آملي و كتاب نظام حقوق زن در اسلام تأليف شهيد مطهري ;) را توصيه مي كنيم

پاورقي:

106- بحارالانوار، ج 103، ص 253، (نقل از ترجمه و تفسير نهج البلاغه ج 11، ص 302).

اگر بين زن و مرد فرقي نيست پس چرا زن ها بيشتر از مردها نقطه ضعف دارند؟

پرسش

اگر بين زن و مرد فرقي نيست پس چرا زن ها بيشتر از مردها نقطه ضعف دارند؟

پاسخ

هر چند بعضي از صفات مانند حسادت ترس پرحرفي و... در زنان و بعضي ديگر مانند جاه طلبي و مال اندوزي در مردان زمينة بيشتري دارد ولي ذاتي آنها نيست در حقيقت فضايل و رذائل هر دو اكتسابي هستند. ما بايد فرهنگ ارزشي و آموزشي انديشيدن و اخلاق را در جامعه ترويج و تعليم دهيم تا زنان و مردان ما نقاط ضعف را كنار گذاشته و مزين به صفات صالحه و ارزشهاي والاي انساني شوند. خداوند فرقي بين زن و مرد نگذاشته است خلقت يكسان رشد يكسان آسيب پذيري يكسان تحريك نفساني يكسان و... بالاخره درِ توبه نيز براي هر دو باز است و هر دو مي توانند تعالي پيدا كنند. در دعاي مكارم الاخلاق كه زمينه هاي رشد و تعالي اخلاقي و آفات آن را بيان كرده موظف به مبارزه با رذايل و كسب محاسن و مكارم اخلاق هستند.

چرا حضرت علي (7) مي فرمايد: «با زنان مشورت نكنيد»؟

پرسش

چرا حضرت علي (7) مي فرمايد: «با زنان مشورت نكنيد»؟

پاسخ

مشورت امري است كه در قرآن كريم نسبت به آن تأكيد شده و حتي خداوند به پيامبرش توصيه آن را مي كند و مي فرمايد: «وشاورهم في الامر»(16). اما سخن حضرت علي (7) اين گونه است كه «مشورت مكن مگر با كسي كه كمال عقلش تجربه شده است . در واقع آنچه باعث شده از مشورت با بعضي از زنان نهي شود همان خصيصه و روحيه خاص زنان است (غلبة احساسات بر عقل كه اگر اين روحيه در برخي از مردان هم باشد با آنها نيز نمي توان مشورت كرد. پس نتيجه اينكه چون چنين زناني كه به فرموده حضرت علي (7) كمال عقلشان ثابت شده است داريم لذا مشورت با آنان جايز است همانطور كه در قرآن كريم مسئله مشورت با زنان در داستان حضرت شعيب 7) و دختران ايشان مطرح شده است

پاورقي:

-16 سوره آل عمران آيه 159.

آيا در اديان ديگر _ غير از اسلام _ براي زن مقام و جايگاهي هم چون مقام زن در اسلام در نظر گرفته شده است

پرسش

آيا در اديان ديگر _ غير از اسلام _ براي زن مقام و جايگاهي هم چون مقام زن در اسلام در نظر گرفته شده است

پاسخ

در رابطه با حقوق زن سه گونه برخورد شده است 1. برخوردهاي افراطي 2. برخوردهاي تفريطي 3. برخوردهاي عادلانه

از آن جا كه قوانين اسلام قوانين كاملاً الهي است و كسي جز خداوند متعال در تدوين آن نقشي نداشته است به همين جهت كامل ترين قوانين است خداوند متعال در آن جا كه لازم بوده زن را هم رديف مرد قرار دهد، اين كار را انجام داده است "وَلَهُن َّ مِثْل ُ الَّذِي عَلَيْهِن َّ بِالْمَعْرُوف (بقره 228) و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش مردان است حقوق شايسته اي قرار داده شده است " و در مواردي مانند مالكيّت (نسأ،32)، رعايت عفّت (نور،3)، عمل صالح (نحل 97); (نسأ،124)، ايمان (احزاب 35)، احترام و ارزش آبرو(نور،23)، امنيّت (احزاب 58)، پاداش و جزاي اخروي (آل عمران 195)، ورود به بهشت فتح 5) و غيره هيچ فرقي با مردان ندارد، ولي در اسلام _ با توجه به تفاوت هاي جسمي و روحي كه بين زن و مرد وجود دارد _ حقوق و وظايف آن ها، عادلانه تقسيم شده است مانند آن كه جنگ و جهاد، حفظ و حراست و قضاوت و داوري را بر مرد واجب كرده است و تكاليفي را كه توانايي هاي آن فقط در زن وجود دارد، بر عهدة زن گذاشته او را از كارهايي چون جنگ و جهاد و غيره معاف كرده است امّا در اديان و مكاتب ديگر، از آن جا كه آن ها يا الهي نيستند و جزء مكاتب ساختة دست بشر محسوب مي شوند،

و يا اگر در اصل الهي بوده اند، _ مانند يهوديت و مسيحيّت _ قوانين الهي در آن ها تحريف و به فراموشي سپرده شده است و اكنون آن چه در آن ها به جا مانده يك سري قوانيني است كه خودشان وضع كرده اند; به همين جهت در قوانين آن ها با نگاه ناقص بشري به مقام و منزلت زن نگريسته شده است و چنان كه ملاحظه مي شود; در برخي مكاتب به بهانة حفظ حقوق زن شخصيت او را با مرد مقايسه مي كنند، گويا او خود شخصيتي ندارد و تنها در مقايسه با مردان مي تواند شخصيت پيدا كند. كه اين خود، نوعي بي عدالتي در حق ِّ زن محسوب مي شود و به نام رعايت حقوق زن و تساوي زن و مرد، شخصيت او را ناديده گرفته و از احساسات او، سوء استفاده مي شود. و در برخي فرهنگ ها و مكاتب ديگر، زن را انسان به حساب نمي آورند بلكه مانند يكي از اسباب منزل و مِلك شخصي با او رفتار مي كنند. براي روشن شدن واقعيّت مي توانيد نمونه هاي زير را با احكام آسماني اسلام دربارة زن مقايسه كنيد. "در همان زمان نزول قرآن جامعة انساني جايگاه واقعي و انساني براي زنان قائل نبودند. حضور زن را در عرصة اجتماع نكوهيده مي پنداشتند. در برخي ديدگاه ها، زن موجودي طفيلي تلقّي مي شد كه فقط مي بايستي مورد بهره جويي مردان قرار گيرد و در برخي نگاه ها، زن به سان كودكان و ديوانگان تلقّي مي شد كه بايد پيرو، و زيرِ سلطة مرد باشد."(فصل نامه پژوهش هاي قرآني شمارة 25_26، ص 91، نشر دفتر تبليغات اسلامي ) "زنان در چين هند، مصر، ايران (قديم ، شبه جزيرة عربي گوش به فرمان

مرد، زنداني در خانه و بي نقش در ازدواج و طلاق خود ديده مي شوند. در جامعة سومري به آساني توسط مرد كشته مي شوند و يا براي اداي دين او به فروش مي رسند.

در فرانسه تازه پس از سال 586(م ، انسان بودن زن تأييد مي شود. در بريتانيا ]انگلستان تا سال 1882(م زنان حق تملّك نداشتند. در آفريقا تا قرن نوزدهم (م هم چنان مانند بردگان و كالاي كشاورزي خريد و فروش مي شدند.

ارسطو مي گفت "نسبت زن به مرد، مثل نسبت غلام به مولايش مي باشد." هم اكنون نيز در كليسا سوگند مي خورد كه در همة عمر مطيع شوهر باشد و بدون اجازة او كاري انجام ندهد، وي حق ّ تملّك ندارد; و حتي اموال ارثيه او نيز با عقد ازدواج خود به خود، به تملك مرد در مي آيد. در كتاب مقدس مي خوانيم كه "زن را اجازت نمي دهيم تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود، بلكه در سكوت بماند، زيرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا، و آدم فريب نخورد، بلكه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار آمد." "تازه اكنون كه در غرب و شرق به زن آزادي مطلق داده اند، خود اعتراف مي كنند كه (موناشارن نويسندة آمريكايي ما همه چيز به زن داديم ولي در ازاي آن چيزي را به غارت برديم كه خوشبختي بسياري از زنان در گرو او است و آن وجود "همسر" و "خانواده است "(مأخذ قبل ص 133_134.)

چه كار كنيم آن طور كه قرآن و خدا مي خواهد باشيم و قرآن زن بهشتي را با چه خصوصياتي نام برده و چه زناني را نمي پسندند؟

پرسش

چه كار كنيم آن طور كه قرآن و خدا مي خواهد باشيم و قرآن زن بهشتي را با چه خصوصياتي نام برده و چه زناني را نمي پسندند؟

پاسخ

بخش اول پرسش شما اين است كه چه كنيم اعمال و رفتارمان مورد رضايت خداوند باشد؟

در جواب مي گوييم نخستين گام در انجام كاري خواستن و "ارادة كار" لازم است زيرا انسان تا اراده نكند و نخواهد، كاري انجام نمي گيرد. بعد از اراده نوبت به فراهم كردن "زمينة كار" و فراهم كردن مقدمات و ابزار آلات مورد نياز مي رسد مرحلة بعد "انجام كار" است براي مثال اگر شما بخواهيد غذايي پخت كنيد، در مرحلة اول بايد بخواهيد، يعني ارادة پختن غذا را در خود به وجود آوريد; بعد از آن بايستي مواد و ظروف مورد نياز را فراهم كنيد. در مرحلة سوم شروع به آماده كردن و تهيّة غذا نماييد. اكنون كه شما مي خواهيد آن گونه باشيد كه خداوند متعال مي خواهد، قدم اول را برداشته ايد و نوبت قدم دوم است يعني مهيّا كردن زمينه هايي كه در آن زمينه ها و شرايط، مي توانيد آن گونه باشيد كه خداوند در قرآن و معصومين در رواياتشان از شما خواسته اند. با پاسخ به بخش دوم پرسش شما، مشخصّات يك زن مسلمان و مكتبي از نظر قرآن و روايات بر شما روشن خواهد شد.

بخش دوم پرسش مشخصات زنان پسنديده از نظر قرآن و صفات زنان ناپسند:

1. حجاب حجاب به معناي پوشيدن بدن از نامحرم و آشكار نكردن زينت ها براي نامحرمان است "ولا يُبدين َ زينَتَهُن َّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وليَضرِبن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلي َ جُيوبِهِن َّ ولا يُبدين َ زينَتَهُن َّ اِلاّ لِبُعولَتِهِن َّ اَو ءاباغ هِن َّ...;(نور،31)، و زينت خود را

جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار نكنند و ]اطراف روسري هاي خود را بر سينة خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[ و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهران شان يا پدران شان يا...".

2. حفاظت چشم ها از نامحرم "وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَ_َت ِ يَغْضُضْن َ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِن َّ;(نور،31)، و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند."

3. رعايت عفّت و پاك دامني "و يَحْفَظْن َ فُرُوجَهُن َّ;(نور،31)، و دامان خويش را حفظ كنند."

4. پرهيز از رفتارهاي مفسده برانگيز: "وَلاَ يَضْرِبْن َ بِأَرْجُلِهِن َّ لِيُعْلَم َ مَا يُخْفِين َ مِن زِينَتِهِن َّ;(نور،31)، آن ها هنگام راه رفتن پاي هاي خود را به زمين نزنند، تا زينت پنهاني شان دانسته شود."

5. رعايت موازين هنگام سخن گفتن با نامحرم "فَلاَ تَخْضَعْن َ بِالْقَوْل ِ فَيَطْمَع َ الَّذِي فِي قَلْبِه ِي مَرَض ٌ وَ قُلْن َ قَوْلاً مَّعْرُوفًا ;(احزاب 32)، پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد."

6. صفات مشترك بين زنان و مردان

خداوند متعال زن و مرد مسلمان را _ كه به آن ها مغفرت و اجر عظيمي وعده داده _ به صفات زير توصيف فرموده است "به يقين مردان مسلمان و زنان مسلمان مردان با ايمان و زنان با ايمان مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راست گو و زنان راست گو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان باخشوع و زنان باخشوع مردان انفاق كنند، و زنان انفاق كننده مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن و مرداني كه به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همة آنان مغفرت و پاداش

عظميي فراهم ساخته است " (احزاب 35)

صفاتي كه بيان شد، صفات زناني است كه خداوند بهشت را به آنان وعده داده است و زنان پسنديده نزد خدا و رسول همين ها هستند، و زناني كه بدون توجه به اين صفات زندگي كنند، از بهشت محروم بوده نزد خدا و رسول ناپسندند.

لطفاً دلايل قرآني اصل دو زن در مقابل يك مرد را بگوييد؟

پرسش

لطفاً دلايل قرآني اصل دو زن در مقابل يك مرد را بگوييد؟

پاسخ

در دين مقدس اسلام گرچه زن و مرد از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَا كُم (حجرات 13) گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست " و نيز سوره نحل آيه 97 و...; ولي در برخي مسائل اجتماعي و احكام مثل باب شهادات ارث و... به خاطر شرايط موجود و با توجه به موقعيت و شرايط جسماني و روحاني زنان در اين موارد گفته شده كه مثلاً سهم پسر از ارث دو برابر دختر است كه در اين جا مصلحت هاي اقتصادي در نظر گرفته شده و به همين دليل ممكن است زنان از حقوقي برخوردار باشند كه مردان از آن محروم باشند مثل مهريه و وجوب نفقه زن بر مرد و...(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 434_435; ج 4، ص 222_233، انتشارات اسلامي قم )

توضيح اين كه همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي بر عهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت امتيازي بين زن و مرد نيست ولي در بعضي از احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند، وظايفي به عهده مردان ست كه بر عهده زنان نيست و بالعكس و اين به خاطر تفاوت طبيعت و آفرينش زن و مرد است همان طوري كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا مثل امامت رهبري سياست داري كشورداري جهاد و....

را بر عهده بگيرد.

تفاوت هاي جسماني و روحاني زن و مرد از نظر علم فيزيولوژي هم ثابت شده است

به خاطر همين تفاوت ها قوانين اسلام نيز در برخي موارد دربارة زن و مرد متفاوت است مثلاً در بحث ارث گفته شده كه پسر دو برابردختر ارث مي برد، از آن جا كه مردها غالباً در خانواده عضو مؤثر اقتصادي هستند و مخارج خانواده را متحمل مي شوند و با فعاليت هاي اقتصادي خود چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند چنين تفاوتي گذاشته شده است و يا در باب شهادت دو زن به جاي يك مرد به خاطر آن است كه چون زنان موجوداتي بسيار عاطفي و داراي روحيه اي لطيف و انعطاف پذير هستند ممكن است همين روحيه در شهادت و گواهي او تأثيرگذار باشد به همين جهت گفته شده كه گواهي دو زن به جاي يك مرد قبول شود.

و يا در باب ديه اگر اين تفاوت رعايت نشود خسارت بي دليلي به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناه او وارد مي شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد، رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلأ اقتصادي و ضربه جبران ناپذير كه به يك خانواده وارد مي شود جلوگيري نموده است البته ممكن است زناني در جامعه باشند كه براي خانواده خود از مرد نان آورتر باشند و در مديريت نيز موفق باشند; ولي مي دانيم كه احكام و قوانين بر محور افراد دور نمي زند; بلكه كل مردان با كل زنان سنجيده مي شوند.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آيت اللّه جعفر سبحاني ص 239_244، نشر توحيد / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج

1، ص 611_612; ج 2، ص 284_288; ج 3، ص 284_299، دارالكتب الاسلامية تهران )

خداوند در آية 223 بقره مي فرمايد: "نسَآؤُكُم ْ حَرْث ٌ لَّكُم و آيه 228 بقره مي فرمايد: "وَلِلرِّجَال ِ عَلَيْهِن َّ دَرَجَة و آيه 282 بقره "فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان _ كه شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد مي داند _ آيا اين آيات بر برتري مرد بر زن

پرسش

خداوند در آية 223 بقره مي فرمايد: "نسَآؤُكُم ْ حَرْث ٌ لَّكُم و آيه 228 بقره مي فرمايد: "وَلِلرِّجَال ِ عَلَيْهِن َّ دَرَجَة و آيه 282 بقره "فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان _ كه شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد مي داند _ آيا اين آيات بر برتري مرد بر زن دلالت نمي كند؟

پاسخ

از ديدگاه قرآن افراد انسان (چه مرد و چه زن از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إن ّ اكرمكم عندالله أتق_اَكم (حجرات 13); "من عمل صَلحاً من ذكر أو أنثي َ و هو مؤمن فلنحيينّه حيوَة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون (نحل 97) هر كس مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگي پاكيزه ]و نيكو[يي حيات ]واقعي مي بخشيم و يقيناً بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مي دهيم "

قرآن اگر در جايي از مردان شايسته اي همچون لقمان حكيم سخن مي گويد، در جاي ديگر نيز از زنان شايسته نام مي برد; مانند: حضرت مريم آل عمران 42) و همسر فرعون (تحريم 11) و...

همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي برعهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت هيچ امتيازي بين زن و مرد وجود ندارد; ولي در بعضي احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفي به عهدة مردان است و برعهدة زنان نيست و بالعكس و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است

خداي متعال به مقتضاي حكمت بالغه خود و مصالح

و مفاسدي كه پشتوانه احكام اوست وظايفي براي مرد و وظايفي براي زن معين كرده است "لا تبديل لخلق الله" (روم 30) همان طور كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا، چون امامت رهبري سياست و كشورداري را به عهده بگيرد. (هر كسي را بهر كاري ساختند) اگر اسلام اجازه نداده است زن رئيس حكومت يا قاضي و امام جماعت شود، براي آن است كه هر يك از آن ها، از شئون سياسي جامعه است و در شئون سياسي زن بايد پشت سر مرد بايستد نه پيش روي او; و اين به معناي برتري مرد بر زن نيست

در علم فيزيولوژي هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب شريان ها، اعصاب و عضلات بدني با مردان تفاوت دارند. در زندگي زنان "احساس و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتي كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است به همين جهت در اسلام وظايف و تكاليف عمومي و اجتماعي كه به تعقل و صلابت بيشتري نياز دارد، مانند: حكومت امامت قضاوت جهاد ابتدايي و... به عهدة مردان قرار داده شده است و وظايفي را كه ارتباطش با احساس بيشتر از تعقّل است و زن بهتر از مرد مي تواند از عهده آن برآيد; مانند: پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آن ها به وظايف اجتماعي تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است

از جهت ديگر، به خاطر اين كه عفت و عصمت زن اهميت زيادي دارد، خداوند متعال بعضي از

كارهاي اجرايي مانند: امامت قضاوت و... را _ كه سركار انسان با نامحرمان زياد است _ به عهدة مردان گذاشته به هر حال اين طور مسائل و تفاوت در وظايف دليل برتري مرد بر زن نيست زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّلة به او ظهور مي نمايد و خوبي و برتري هر يك از زن و مرد، در گرو اين است كه در قبال مسئوليتي كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه معيار برتري ايمان عمل صالح اخلاص و... كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگاري است و فضيلت و مقامي كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهرداري مي تواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست

علاوه بر آن زن مي تواند مسؤوليت انجام دادن بعضي از كارهاي اجتماعي و هنري از قبيل امور تربيتي پزشكي خياطي و ديگر امور هنري را به عهده بگيرد.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آيت الله سبحاني ص 239 _ 244، نشر توحيد / تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 271 _ 276 / زن در آينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي )

آية "نِسَآؤُكُم ْ حَرْث ٌ لَّكُم (بقره 223) دليل برتري مرد بر زن نيست اين آيه زن را به كشتزار تشبيه كرده است در هر تشبيه بايد وجه شبه مورد توجه قرار گيرد. گرچه در آيه وجه شبه ذكر نشده است شايد وجه شبه اين باشد: همان گونه كه انسان براي ادامة زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون كشت و زرع مواد غذايي حيات آدمي تأمين نمي شود، براي ادامةنسل بشر، نيز

به وجود زن نياز است پس آيه در مقام بيان اين ضرورت و نياز است و در مقام بيان برتري مرد بر زن نيست يكي از چيزهاي لازم براي تحقق ظهور كلام اين است كه گوينده در مقام بيان چيزي باشد كه ما مي گوييم كلام در آن چيز ظهور دارد _ در علم اصول فقه به اين مطلب مقدمات حكمت گفته مي شود _ و چون خداوند در اين آيه در مقام بيان برتري مرد بر زن نيست نمي توان از آن برتري را برداشت كرد.

اين سخن كه زن به كشتزار تشبيه شده است و كشت كننده برتر از كشتزار است يك برداشت ذوقي است و شايد چنين برداشت هايي تحميل نظر به آيات قرآن باشد و از مصاديق تفسير به رأي محسوب شود، كه به شدت از آن نهي شده است (ر.ك شيخ حرعاملي وسائل الشيعه مؤسسه آل البيت ج 27، ص 33.)

در برخي جملة "وللرجال عليهن ّ درجة جملة پاياني آية 228 بقره است و تكميل كنندة جملة قبلي است و هر دو جمله يك معنا را افاده مي كنند و آن اين كه خدا ميان مردان و زنان مساوات قرار داده است در عين حال از احكام فقهي و حقوقي مرد بر زن برتري دارد. اين برتري مطابق عدالت است و مقتضاي عدالت و مساوات اين است كه حق هر حق داري به او داده شود. از آن جا كه زن در برخي از خصوصيات جسمي و روحي با مرد تفاوت دارد و احكام فقهي و حقوقي به طبيعت بازگشت دارد، مطابق تفاوت طبيعي زن و مرد، برخي از احكام آن ها تفاوت دارد. پاره اي از وظايف اجتماعي كه

نياز بيش تري به نيروي فكر دارد و بايد از هر گونه احساسات و تأثير عاطفه خالي باشد، مانند: حكومت قضاوت سرپرستي كانون خانه و... به عهدة مرد قرار گرفته است البته اين مانع از آن نيست كه عده اي از زنان در پرتو دانش و تقوا در مرحله اي عالي تر از بسياري از مردان قرار گيرند.(ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ترجمة محمد تقي مصباح يزدي ج 2، ص 369_391، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم ԙʘ؇ؒيȠديگران ج 2، ص 110_116، دارالكتب الاسلامية )

در مورد گواهي دادن در امور مالي يا بايد گواه دو مرد باشد يا يك مرد و دو زن

اين كه در گواهي دادن دو زن معادل يك مرد است دليل برتري مرد بر زن نيست چون معيار فضيلت ايمان عمل صالح و تقوا است (حجرات 13) اين تفاوت بدين جهت است كه زن موجود عاطفي است و لذا ممكن است تحت تأثير مسائل عاطفي قرار گيرد و يا آن چه كه بايد بر آن گواهي دهد، فراموش نمايد، براي جلوگيري كردن از تحت تأثير قرار گرفتن يا فراموش كردن يك نفر به او ضميمه شده است قرآن مي فرمايد: "...وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْن ِ مِن رِّجَالِكُم ْ فَإِن لَّم ْ يَكُونَا رَجُلَيْن ِ فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان ِ مِمَّن تَرْضَوْن َ مِن َ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِل َّ إِحْدَغ هُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَغهُمَا الاْ ??خْرَي َ...;(بقره 282)...و دو نفر از مردان خود را گواه بگيريد، و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند انتخاب كنيد ]و اين دو زن با هم گواهي دهند[ تا اگر يكي انحرافي يافت ديگري به او يادآوري كند..."(ر.ك

تفسير نمونه همان ج 2، ص 287 / براي توضيح بيشتر ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مرتضي مطهري / زن در آئينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي )

در پايان تذكر يك نكتة اساسي ضروري است براي آگاهي از ديدگاه قرآن و اسلام در يك موضوع نمي توان يك آيه يا يك روايت را مستند قرار داد و گفت ديدگاه اسلام در مورد فلان موضوع اين چنين است براي دست يابي به ديدگاه اسلام در هر موضوعي بايد همه ي آيات و روايات پيرامون آن موضوع را جمع آوري و در كنار هم قرار داد; اصول مسلّم و يقيني قرآن روايات و عقل را در نظر گرفت و پس از جمع بندي آيات و روايات با توجه به اصول يقيني عقلي و نقلي گفت ديدگاه اسلام در مورد فلان موضوع اين چنين است واللّه عالم

بنابراين با توجه به يك آيه يا دو آيه كه دلالت آن هم در جهت مورد نظر تام نيست نمي توان گفت از نظر قرآن مرد بر زن برتري دارد.

به نظر من و بيش تر دخترهاي هم سن و سال خودم كه نظري شبيه نظر مرا دارند، در حق زنان ظلم مي شود; براي مثال برادر من معتقد است كه دخترها بايد همة كارها را در خانه چه ساده و چه سنگين و سخت انجام دهند، در صورتي كه خودش فقط به فكر خوش گذراني و خوردن و خوابيدن

پرسش

به نظر من و بيش تر دخترهاي هم سن و سال خودم كه نظري شبيه نظر مرا دارند، در حق زنان ظلم مي شود; براي مثال برادر من معتقد است كه دخترها بايد همة كارها را در خانه چه ساده و چه سنگين و سخت انجام دهند، در صورتي كه خودش فقط به فكر خوش گذراني و خوردن و خوابيدن است و درس هم نمي خواند و به من هم كه علاقة زيادي به درس دارم مي گويد: درس به چه درد دختر مي خورد، دختر فقط بايد كار كند. آيا اين طرز تفكر، در مورد دختران صحيح است

يا نه

پاسخ

اعتقاد برادر شما دربارة دختران درست نيست از نظر اسلام هر شخص مسلماني بايد وظايف خود را خودش انجام دهد و حق ندارد زحمت خود را به دوش ديگران بيندازد: "ولا تَزِرُ وازِرَة ٌ وِزرَ اُخري َ; (انعام 164) و هيچ گناه كاري گناه ديگري را متحمل نمي شود." در اسلام براي زن و مرد، حقوقي عادلانه و متناسب با شأن هر يك از آنان وضع شده است و بي شك چنين نيست كه بارهاي گران را بر دوش زن گذاشته مرد را آسوده رها كرده باشد. در محيط خانواده نيز، هر كس به سهم خود وظيفه دارد، افزون بر انجام امور شخصي در انجام امور مشترك مانند: پختن غذا، شستن لباس خريد، حفاظت از اثاث منزل تعليم و تربيت و... همكاري كند. خداوند متعال هيچ فرقي بين دختر و پسر و زن و مرد و پير و جوان قرار نداده است و از هر كس به اندازة توان و تجربه و كارآيي اش انجام كاري را طلب مي كند. البته روشن است كه برخي كارها براي دختران مناسب تر است مانند: كمك در نظافت لباس ها و مرتب كردن خانه و برخي كارها، براي پسران مناسب تر است مانند: خريد نان و كارهاي بيرون از منزل البته اين به آن معنا نيست كه مرد نبايد در امور خانه همكاري كند، بلكه گاهي در صورت سبك بودن كارهاي بيرون پدر و پسر موظف هستند كه در كارهاي داخلي خانه كمك كنند، زيرا خداوند نمي پسندد كه مؤمني بياسايد و مؤمني ديگر، زحمت كارهاي او را بكشد. به شما نيز سفارش مي كنيم كه در برابر رفتار و اعتقاد برادرتان صبر كرده با

نصيحت و رفتار صحيح خود، او را متوجه رفتار نامناسبش كنيد.

چرا در موضوعاتي كه خداوند در آن ها زنان را مورد خطاب قرار مي دهد، چيزي به جز حجاب و عفت يا طرز برخورد ظاهري آنان نيست چرا در مورد كارهاي خيري كه زنان مي توانند انجام دهند و در مورد شغل آنان و تربيت فرزند توصيه اي نفرموده است

پرسش

چرا در موضوعاتي كه خداوند در آن ها زنان را مورد خطاب قرار مي دهد، چيزي به جز حجاب و عفت يا طرز برخورد ظاهري آنان نيست چرا در مورد كارهاي خيري كه زنان مي توانند انجام دهند و در مورد شغل آنان و تربيت فرزند توصيه اي نفرموده است

پاسخ

قرآن كريم كتاب هدايت همة انسان ها است چه زن و چه مرد. "شَهرُ رَمَضان َ الَّذِي اُنزِل َ فيه ِ القُرءان ُ هُدًي لِلنّاس ِ...; (بقره 185) ماه رمضان ]همان ماه است كه در آن قرآن براي راهنمايي مردم فرو فرستاده شده است .." خداوند با توجه برخي تفاوت هاي فيزيكي و عاطفي ميان زن و مرد، دو دسته احكام در قرآن بيان فرموده است يكي احكام مشترك ميان زن و مرد، ديگري احكام اختصاصي زن يا مرد. هنگامي كه آيات قرآن را مورد بررسي قرار مي دهيم پي مي بريم كه بيشتر احكام و دستورات الهي ميان زن و مرد مشترك است مانند: ايمان به خدا، پيامبران كتاب هاي آسماني و قيامت برپايي نماز، پرداخت زكات و خمس روزه حج انفاق تقوا، وفاي به عهد و پيمان اطاعت از خدا و رسول و امامان دوري از كارهاي زشت و حرام مانند دزدي زنا، غيبت دروغ گويي اسراف و... افزون بر اين كه خطاب هاي قرآن در مورد احكام ياد شده شامل زن و مرد مي شود، در آية 35 احزاب به ده مورد از موارد مشترك ميان زن و مرد تصريح كرده است موارد متعددي از احكام اختصاصي زنان در قرآن ذكر شده است مانند: احكام شير دادن به كودك (بقره 233) احكام عادات ماهيانة (بقره 222، 223) احكام طلاق (بقره 228 _ 232، 236 و 237)

احكام عدة وفات (بقره 235) احكام ارث زنان (نسأ، 11، 12، 127، 176) احكام زناشويي (نسأ،15، 24) احكام خانوادگي (نسأ، 34، 35) استقلال اقتصادي زنان (نسأ، 2، 6، 20 و 21) احكام ازدواج و مهريه زنان (نسأ، 4، 21 _ 24; نور، 4، 32) احكام حجاب (نور، 31; احزاب 32) احكام بيعت پيامبر با زنان (ممتحنه 12) آن چه بيان شد، اشاره به بخشي از احكام ويژة زنان است اما بايد به اين نكته توجه داشت كه همة احكام با تمام جزئيات آن در قرآن نيامده است بلكه قرآن بيشتر به كليات اشاره نموده تفسير آيات و بيان جزئيات را به پيامبر9 سپرده است "...واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّن َ لِلنّاس ِ ما نُزِّل َ اِلَيهِم ولَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون (نحل 44)... و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آن چه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي و اميد كه آنان بينديشند." از اين رو است كه منابع احكام اسلامي منحصر به قرآن نيست بلكه عبارت است از قرآن سنت (سخنان رفتار و امضاي معصومين اجماع و عقل بنابراين در قرآن كريم همان گونه كه احكام مربوط به مردان آمده احكام مربوط به زنان هم آمده است بلكه با توجه به زنده به گور كردن دختران در عصر جاهليت (ر.ك سورة نحل آيه 58 و 59) و بي ارزش شمردن زنان در آن دوره _ و او را براساس معيارهاي مردانه در تاريخ معاصر سنجيدن _، قرآن كريم زن را انساني مستقل شمرد و او را با ملاك هاي متناسب با خودش سنجيد و به جامعه معرفي نمود و از طفيلي قرار گرفتن او به

شدت مبارزه نموده راه رسيدن به مقام انسان كامل را فرا روي او نهاده است در همين راستا زنان نمونه را معرفي نمود و آنان را الگوي همة انسان هاي مؤمن قرار داد. از اين زنان نمونه مادر موسي (قصص 7) حضرت مريم و آسيه همسر فرعون است كه به مقام والاي انساني رسيدند و الگوي زنان و مردان قرار گرفتند. (تحريم 11 و 12)

چرا در اسلام براي زن ارزش بيش تري نسبت به مردان قائل شده اند؟

پرسش

چرا در اسلام براي زن ارزش بيش تري نسبت به مردان قائل شده اند؟

پاسخ

از نظر اسلام در اين كه زن و مرد هر دو انسانند، هيچ تفاوتي نيست آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً". (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ??يَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ". (روم 21)

عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:

1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_اَمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ

صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت

قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است

امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ??نثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي

از اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "

در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم

1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...

2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ??قْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ??قْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.

3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند. (قصص 23 _ 28)

4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، هم چون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است

زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها

عمل كند و در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است

البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 و 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و...)

با توجه به مطالب بالا مي گوييم اگر در قرآن كريم دربارة زنان آيات بيش تري نسبت به مردان آمده و سفارش هاهي بسياري دربارة زنان شده است به علت اين است كه بانوان در طول تاريخ مظلوم واقع شده اند; حتي در تاريخ زنان را انسان به حساب نياورده و حق ّ و حقوق آن ها ظالمانه پاي مال مي شده است اسلام با دفاعي كه از زنان كرده در واقع به علت بازگرداندن حق و حقوق و ارزش گذاري به آن ها بوده و اين دفاع از افتخارهاي اسلام است برخلاف كساني كه امروز مي گويند: زن از نظر اسلام از ارزش كم تري برخوردار است

چرا بين مرد و زن حالت تساوي در اسلام وجود ندارد و حقوق زن در اسلام ضايع مي شود؟ براي مثال خون بهاي زن نصف خون بهاي مرد است و اصلاً چه عدالتي در اسلام وجود دارد؟

پرسش

چرا بين مرد و زن حالت تساوي در اسلام وجود ندارد و حقوق زن در اسلام ضايع مي شود؟ براي مثال خون بهاي زن نصف خون بهاي مرد است و اصلاً چه عدالتي در اسلام وجود دارد؟

پاسخ

از ديدگاه قرآن افراد انسان (چه مرد و چه زن از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئ_َكُم ْ" (حجرات 13); "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ; (نحل 97) هر كس مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگي پاكيزه ]و نيكو[يي و حيات ]واقعي مي بخشيم و يقيناً بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مي دهيم "

قرآن اگر در جايي از مردان شايسته اي همچون لقمان حكيم سخن مي گويد، در جاي ديگر نيز از زنان شايسته نام مي برد; مانند: حضرت مريم آل عمران 42) و همسر فرعون (تحريم 11) و...

همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي بر عهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت هيچ امتيازي بين زن و مرد وجود ندارد; ولي در بعضي احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفي به عهدة مردان است و بر عهدة زنان نيست و بالعكس و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است

خداي متعال به مقتضاي حكمت بالغه خود و مصالح و مفاسدي كه پشتوانه احكام اوست وظايفي

براي مرد و وظايفي براي زن معين كرده است همان طور كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا، چون امامت رهبري سياست و كشورداري را به عهده بگيرد. (هر كسي را بهر كاري ساختند.) در علم فيزيولوژي هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب شريان ها، اعصاب و عضلات بدني با مردان تفاوت دارند. در زندگي زنان "احساس و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتي كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است به همين جهت در اسلام وظايف و تكاليف عمومي در اجتماعي كه به تعقل و صلابت بيشتري نياز دارد، مانند: حكومت امامت قضاوت جهاد ابتدايي و... به عهدة مردان قرار داده شده است و وظايفي را كه ارتباطش با احساس بيشتر از تعقّل است و زن بهتر از مرد مي تواند از عهده آن برآيد; مانند: پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آن ها به وظايف اجتماعي تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است

از جهت ديگر، به خاطر اين كه عفت و عصمت زن اهميت زيادي دارد، خداوند متعال بعضي از كارهاي اجرايي مانند: امامت قضاوت و... را _ كه سركار انسان با نامحرمان زياد است _ به عهدة مردان گذاشته به هر حال اين طور مسائل و تفاوت در وظايف دليل برتري مرد بر زن نيست زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّلة به او ظهور مي نمايد و خوبي و برتري هر يك از زن و مرد، در گرو اين

است كه در قبال مسئوليتي كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه معيار برتري ايمان عمل صالح اخلاص و... كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگاري است و فضيلت و مقامي كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهرداري مي تواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست

علاوه بر آن زن مي تواند مسؤوليت انجام دادن بعضي از كارهاي اجتماعي و هنري از قبيل امور تربيتي پزشكي خياطي و ديگر امور هنري را به عهده بگيرد.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آية الله سبحاني ص 239 _ 244، نشر توحيد / تفسير الميزان علامه طباطبائي ، ج 2، ص 271 _ 276 / زن در آينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي )

تا اين جا روشن شد كه در اسلام هيچ كمالي از كمالات معنوي مشروط به مرد بودن يا ممنوع بودن زن نيست نه مذكر بودن شرط كمال و نه مؤنث بودن مانعي براي آن است

راه كمال براي هر دو گروه باز است و هر كسي به اندازة استعداد خاص خود اين راه را طي مي كند و آن چه مورد تمايز است كارهاي اجرايي است كه مربوط به ساختمان بدن انسان است و بر اساس ويژگي هاي جسمي طرفين توزيع شده است

در آن چه مايه كمال است تفاوتي بين زن و مرد نيست و آن چه موجب تفاوت است نقشي در كمال ندارد.

عدالت به معناي تساوي بين افراد نيست بلكه به معناي هر كسي به اندازة حق او دادن است براي مثال ما در خانواده براي فرزندان دو تا هفده ساله خود به اندازة مساوي غذا نمي دهد

و براي هر يك به تناسب ظرفيت او غذا فراهم مي كند. خداي متعال نيز عدالت را بين زن و مرد به طور بسيار دقيق رعايت كرده است در برخي موارد حق مرد را افزايش داده و در برخي موارد حق زن را بيش تر از مرد مقرر فرموده است مثلاً ديةزن در كم تر از ثلث با مرد برابر است و نيز ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري بين زن و مرد يكسان است همچنين در كلالة امي طرف مادري بر طرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت از مرد نزديك تر باشد، به مرد چيزي نمي رسد و جز اين ها.(ر.ك پرسش ها و پاسخ هاي برگزيده نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ج 7، ص 238، چ اول قم 1382 ش )

كمتر بودن ديه و زن نسبت به مرد در برخي موارد

در خانواده ها، مرد معمولاً نان آور است وزن خانه دار و در هر صورت محوريت درآمد منزل با مرد است و فرزندان اغلب از حاصل تلاش مرد ارتزاق مي كنند. حال اگر در واقعه اي مرد از بين برود دية بيشتري بر عهدة ضارب قرار مي گيرد; زير او يك نان آور را كشته است ولي اگر زني كشته شود، به همان اندازه كه بايد است و اگر ديه او نيز به اندازه مرد مي بود در اين صورت در حق ضارب و قاتل كه به صورت غيرعمد زن را كشته ظلم مي شد; حال اگر مبلغ ديه از ثلث كم تر باشد (در برخي موارد) دية زن ومرد برابر است اسلام با اين تيزبيني حق هر كسي را با توجه به استحقاق و شرايط او در نظر

گرفته است و نه تساوي مطلق كه گاه ضد عدالت است از سوي ديگر، احكام الهي با در نظر گرفتن غالب افراد در طول تاريخ و با توجه به شرائط دائمي وضع شده است چرا كه امكان ندارد برابر فرد فرد يك قانون خاص وضع شود. حال اگر در خانواده اي زن سرپرست باشد و كشته شود، حكم غالبي در مورد او اجرا مي شود و چنان چه خانواده و فرزندان از عهدة مخارج زندگي بر نيايندن تأمين معاش آن ها از راه هاي ديگر مانند بيت المال جبران مي شود.

چرا در قرآن كريم به آقايان بيشتر از بانوان اهميت داده شده است براي مثال چرا اول "المؤمنون و سپس "المؤمنات آمده است

پرسش

چرا در قرآن كريم به آقايان بيشتر از بانوان اهميت داده شده است براي مثال چرا اول "المؤمنون و سپس "المؤمنات آمده است

پاسخ

آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ئَيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ". (روم 21)

عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:

1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ

أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت

قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است

امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ئُنثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي از اين دو

جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "

در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم

1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...

2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ئَقْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ئَقْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.

3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند. (قصص 23 _ 28)

4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، همچون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است

زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند و

در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است

البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و... )

امّا در اين مورد كه چرا بيشتر مخاطبان قرآن مذكر هستند و مردان بر زنان مقدم شده اند، گفتني است زبان قرآن كريم زبان فرهنگ محاوره اي و همان روشي است كه همة عقلا با آن سخن مي گويند. عقلا در خطاب هايي كه به عموم مردم (زنان و مردان دارند، مي گويند: "هان اي كساني كه چنين و چنان كرده ايد" نه نامي از مرد مي برند و نه از زن قرآن كريم نيز در اين گونه خطابهايش مي فرمايد: "يا ايها الناس هان اي مردم "يا ايها الانسان هان اي انسان و...

از طرف ديگر، عقلا در مواردي كه بخواهند همين شمول و عموميت را به صراحت بفهمانند، مي گويند: "اي مردم متوجه باشيد شما چه مرد و چه زن بايد چنين و چنان رفتار كنيد". قرآن كريم نيز در بعضي موارد اين تصريح و تأكيد را بيان كرده مي فرمايد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ...; (نحل 97) هر يك از شما كه عمل صالحي انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن ; اما وقتي مي خواهد خطاب

را متوجه مردان كند، مي فرمايد: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآءِ; (نسأ، 34) مردان قيّم زنان هستند" و يا هنگامي كه مي خواهد خطاب را متوجه زنان كند، مي فرمايد: "وَالَّ_َتِي يَأْتِين َ الْفَ_َحِشَة َ مِن نِّسَآئكُم ْ; (نسأ، 15) كساني از زنان شما كه مرتكب گناه فاحش شوند".

بله از آن جا كه قسمت عمده اي از خطاب هاي قرآن درباره مسائل اجتماعي از قبيل جهاد، قضا و امثال اينهاست قهراً آن خطابها متوجه قشري است كه مسئول وظايف اجتماعي است و آن مردان هستند; همچنين (علاوه بر آن براي خودداري از تكرار نيز، فقط خطاب مذكر مي آيد; چون خطاب اگر به صورت مؤنث نيز آورده شود، لازم مي آيد دوبار در همة آيات خطاب مذكر و مؤنث ذكر شود; لذا تنها "يا ايها الذين آمنوا" و ... بيان شده است و "يا ئگيّتها اللاتي .." و ... نيامده است وانگهي از "باب غلبه نيز خطابات بيش تر به صورت مذكر آمده است چون غالباً خطابات قرآن كريم از طرف رسول اكرم متوجه مردان بود.(ر.ك زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي ص 91، مركز نشر اسرأ / پاسخ به پرسش هاي ديني موسوي همداني ص 15، نشر اسلامي )

آيا آية "خدا زنان را براي شما آفريده (شعرأ، آيه 166)، مخالف تساوي حقوق زن و مرد در اسلام نيست

پرسش

آيا آية "خدا زنان را براي شما آفريده (شعرأ، آيه 166)، مخالف تساوي حقوق زن و مرد در اسلام نيست

پاسخ

قبل از هر چيز اين تذكر لازم است كه آنچه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند; "يَأيّها النّاس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس وَحدة و خلق منها زوجها و بث ّ منهما رجالاً كثيراً و نسأ"; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي زن و مرد يكي بوده و هيچ يك بر ديگري برتري ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند. "و من ءَايَته أن خلق لكم من أنفسكم أزوَجاً لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إن ّ في ذلك لأيَت لقوم يتفكّرون (روم 21) عمده تفاوت هايي را كه مي توان در نظر گرفت عبارتند از: تفاوت هاي روحي _ رواني كه خداوند زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده كه هر دو در كنار هم مكمل هم هستند; و تفاوت هاي جسماني (مذكر و مؤنث بودن ; اما قرآن در مسايل ارزشي هر دو را يكسان دانسته و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر قرار مي دهد; چه زن باشد چه مرد. "يَأَيّها الناس إنّا خلقنَكم من ذكر و أُنثي َ و جعلنَكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن ّ ?گكرمكم عنداللّه أتقئَكم إن ّ اللّه عليم خبير" (حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال با مكلفان يكسان برخورد مي كند. "أنّي لا أُضيع عمل عَمل منكم من ذكر أو أُنثي َ بعضكم من بعض .." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد. "من عمل صَلحا من

ذكر أو أُنثي َ و هو مؤمن فلنحيينّه حيوَة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون ; (نحل 97) بنابراين بايد ميان مسايل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت چرا كه قرآن زن و مرد را در مسايل ارزشي يكسان دانسته چون انسانيت آنها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته سخن مي گويد، (شخصيتي همچون لقمان حكيم لقمان 12)، در جايي ديگر از زنان شايسته نيز نام مي برد. (مثل همسر فرعون 11/تحريم و حضرت مريم 43/آل عمران و...) در اين زمينه قرآن همچنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است اما در مسايل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آنها را زنده به گور مي كردند; اما قرآن به طور كامل از آنان حمايت كرده مي فرمايد: "و إذا بُشّر أحدُهم بالأُنثي َ ظل ّ وجهه مسودّاً و هو كظيم يتوَري َ من القوم من سوء ما بُشّر به أيمسكه علي هون أم يدسّه في التراب ألا سأ ما يحكمون (نحل 58 و 59)، قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي را كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است

و در مواردي كه براي يكي از اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز برعهده او نهاده است در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "و لاتتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنسأ نصيب ممّا اكتسبن .." (نسأ، 32)، آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آنچه به دست آورده اند; و زنان را از آنچه كسب كرده اند، بهره اي است " در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم

1. حقوق اجتماعي از جمله حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و... .

2. حق مالكيت به نحو استقلالي در كنار مردان "للرجال نصيب ممّا ترك الوَلدان و الأقربون و للنسأ نصيب مما ترك الوَلدان و الأقربون ممّا قل ّ منه أو كثر نصيباً مفروضاً" (نسأ، 7) مگر در مورد نذر در مسايل فقهي كه احكام خاص خود را دارد.

3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشده و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران شعيب چنين بودند. (قصص 23 _ 28)

4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار همچون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است البته زن در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي

نيز دارد كه بايد به آنها عمل كند كه در قرآن به بسياري از آنها اشاره شده است ( ر.ك سورة ممتحنه 12 / ر.ك زن در آينة جلال و جمال جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، مركز نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن هادي دوست محمدي معاونت فرهنگي سازمان تبليغات ص 23 _ 32 / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق نشر بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و...)

اكنون كه به بخشي از حقوق زن در قرآن كريم آشنا شديد و دانستيد كه روش اسلام رعايت عدالت در حقوق زن و مرد است دربارة آية 166 سورة شعرأ چنين مي گوييم "اين كه خداوند در اين آيه مي فرمايد: "خلق لكم ، مقصود آن نيست كه زنان براي مردان خلق شده اند، يعني جزء أملاك آن ها هستند، چنان كه هيچ مفسري اين گونه نگفته است بلكه مقصود آن است كه خداوند جنس مخالف را براي شما آفريده است تا از غريزة فطري و طبيعي خود به صورت معقول و متناسب با حكم طبيعت به صورت هدف دار _ براي تداوم نسل انسان و آرامش زندگي _ بهره بگيريد و از راه هاي انحراف و غيرمعقول و بر خلاف فطرت نرويد، افزون بر اينكه ارضاي غريزة جنسي از راه غيرمتعارف و غيرطبيعي و غيرمعقول _ كه حتي حيوانات نيز به چنان كاري نمي پردازند _ خود بدترين ظلم و تجاوز و توهين به حقوق نيست

ازبعضي روايات وآيات (احزاب 37)استنباط مي شودكه درزناشويي زن براي استمتاع مرد است و ازقانون طلاق نيزچنين پنداشته مي شودواين تضيع حقوق زن است ؟

پرسش

ازبعضي روايات وآيات (احزاب 37)استنباط مي شودكه درزناشويي زن براي استمتاع مرد است

و ازقانون طلاق نيزچنين پنداشته مي شودواين تضيع حقوق زن است ؟

پاسخ

الف) استنباط شما از اين آيه درست نبوده است بلكه اين آيه در رابطه با قضيه خاص است و مفاهيم به كار رفته درآن درپي روشن ساختن حكم ويژه اي مي باشند. نگرش كلي اسلام در رابطه با پيمان مقدس ازدواج و فلسفه زناشوييدر آيات ديگري آمده است از جمله: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده ورحمه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون» (روم آيه 21) بر اساس اين آيه و آيات مشابه آن اساس زوجيت آرامش وسكون قلبي و دوستي و رحمت است و جالب اين كه اين نياز نيز طرفيني است و قرآن هيچ گاه در اين رابطه كلمه«زوجات»(زنان) را به كار نبرده بلكه كلمه «ازواج» را بكار برده است كه جمع زوج و به معناي «همسر» است. يعنيمردها را براي سكون وآرامش زنان و زنان را براي سكون و آرامش مردان قرار داديم و در جاي ديگر مي فرمايد: «هنلباس لكم و انتم لباس لهن».

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك : زن در آيينه جمال و جلال آيت الله جوادي آملي.{J

اگرآيات قران راكنار هم قراربدهيم مي بينيم خداوند حقوقي را براي زنان قرار داده اما وقتي بدست فقها مي رسد مي گويند اينها اخلاقي است و الزامي نيست يعني چه ؟

پرسش

اگرآيات قران راكنار هم قراربدهيم مي بينيم خداوند حقوقي را براي زنان قرار داده اما وقتي بدست فقها مي رسد مي گويند اينها اخلاقي است و الزامي نيست يعني چه ؟

پاسخ

اين سخن كه «در اسلام آن جا كه حق مرد بيان شده مسائل بصورت احكام الزامي و قانون است ولي در آن جا كه حقزن بيان شده مسائل فقط جنبه اخلاقي دارد...» از چند جهت قابل بررسي است:

اولا: نوعي خلط و مغالطه در اين سخن مشهود است و آن اينست كه اموري كاملا مساوي و مشابه مردها به عنوانحقوق زن فرض شده و چون نسبت به چگونگي ايفاي آن يا الزامي بودن و نبودن مطلوب نويسنده حاصل نشده چنينفرض شده كه حقوق زن در اسلام پايمال شده است در حالي كه چنانكه قبلا نيز يادآور شديم اين مطلب مبتني برپيشفرضهاي ثابت نشده اي است.

ثانيا: معاشرت به معروف كه در آيه شريفه آمده مراتب و اقسام گوناگوني دارد كه برخي الزامي و برخي غيرالزامي اند.از طرف ديگر نوع معاشرت به معروف به تناسب شرايط زماني و مكاني دگرگوني پذير است. از همين رواجتهاد پويا و بهنگام لازم است تا دقيقا موارد الزامي و غير الزامي آن را متناسب با شرايط عصر حاضر روشن سازد وچه بسا در پي آن تحولات شگرفي در اصول و قوانين حاكم بر روابط زوجين پديد آيد. از همين رو رهبر انقلاب نيزبطور جدي خواستار رسيدگي به اين مساله و رفع سوء معاشرتها و ظلمهايي كه بر برخي از بانوان رفته است شدهاند.

ثالثا: يك نكته اساسي كه در مجموع سوالات و اشكالات استنباط مي شود اينست كه يكي از اصول اسلام در رابطهبا

نظام خانوادگي با لوازمي كه دارد ناديده گرفته شده و آن مساله رياست مرد بر خانواده مي باشد. اگر اين نكته رابپذيريد كه خانواده مانند هر جامعه ديگري بايد داراي رئيس باشد و آنارشيسم در آن زيانبار است وبه دلايلي اينرياست را اسلام به مرد داده طبيعي است كه اختيارات بيشتري خواهد داشت چنانكه وظايف سنگين تري . مسالهلزوم تامين و قدرت كنترل از لوازم رياستند. البته رياست به اين معني نيست كه هر كار دلش خواست بكند. لذا در اينرابطه براي مرد نيز محدوديتهاي ويژه اي وجود دارد. عوامل محدود كننده عبارتند از: قواعد حاكمه اسلامي شروطضمن العقد توافقهاي طرفيني قوانين حكومت اسلامي بر حسب شرايط زماني و ...

رابعا: در رابطه با اينكه ضمانت اخلاقي در اسلام وجود ندارد خواهشمنديم بفرماييد ضمانت اخلاقي حتي اگر بانگرشي برون ديني نگريسته شود چه مي تواند باشد؟ آيا الزامات قانوني؟ در اينصورت ديگر اخلاق نيست بلكهحكمي حقوقي است. و اگر غير از آن است چيست؟ در واقع سخن شما به اين معنا خواهد بود كه اصولا اخلاقي درجهان وجود ندارد زيرا همه ارزشها يا الزامي و تكليفي اند و يا غير الزامي. قسم اول حقوقي است و قسم دوماخلاقي.

4/1 اين سخن كه: «اسلام چيزهايي را به عنوان حق زن دانسته و چيزهايي را حق او ندانسته و از او محروم كرده كههيچكدام با ماهيت زن سازگار نيست. ...» ناشي از عدم توجه بايسته به مسايلي است كه در باب ماهيت ازدواجآورديم. چه گفتيم عقد زوجيت به خودي خود با صرفنظر از رسوم عادات سنن و ...ايجاب نمي كند كه زن در خانه كاركند. به عبارت ديگر نمي توان به صرف

پيمان ازدواج به زن تكليف نمود كه بايد در خانه كار كني. اكنون مي پرسيمكجاي اين قانون منافي با ماهيت زن است؟ خواهيد گفت زن با كمال رغبت و اشتياق به خانه داري مي پردازد و اينشيوه رايج در طول تاريخ بوده است.گوئيم بله. ليكن در بحث حقوقي سخن از الزام و تكليف است و هيچ كسنميتواند رفع چنين تكليفي را از دوش زن خلاف ماهيت وي قلمداد كند. زيرا معناي اين حرف آن است كه يا زن ذاتامكلف به انجام اين امور آفريده شده و يا پيمان زناشويي خود بخود مشتمل بر چنين الزامي است. در حالي كه اينبدترين نوع تحقير به زن مي باشد واگر اسلام چنين حكمي مي كرد خدا مي داند كه مخالفان چه تبليغاتي بر عليه آن راهمي انداختند پس اگر زن ماهيتا مكلف به اين امور آفريده نشده و ماهيت حقوقي ازدواج نيز چنين الزامي را شاملنيست آيامرد مي تواند او را مجبور به چنين اعمالي بكند يا نه؟ اين جا دقت اسلام در حمايت از زن به خوبي مشهوداست زيرا اسلام در برابر تمام شيوه هاي ظالمانه در برابر زن به اين سوال پاسخ منفي داده و زن را در گزينش هر يك ازشيوه هاي زير آزاد گذاشته است:

(1) پاسخ منفي قاطع يعني در هيچ شرايطي زير بار آن نرود. اين شيوه را اسلام از نظر حقوقي پذيرفته ولي از نظراخلاقي تشويق نكرده بلكه آن را مرجوح شمرده است.

(2) پاسخ مثبت با درخواست حقوق متقابل. اين امر قراردادي است و در اين رابطه زن مي تواند متناسب باخواستها و نيازهايي كه براي خود در نظر ميگيرد اموري را طلب

كند از جمله آنچه كه طبق گفته شما اسلام زن را از آنمحروم داشته است مانند حق خروج از منزل تحصيل و... بنابراين همه اين حقوق در قرارداد بين زوجين به هر سان كهبا يكديگر توافق كنند قابل استيفا است.

(3) پاسخ مثبت بدون درخواست حقوق متقابل. اگر كمي دقت كنيد مي بينيد لازمه سخن شما اينست كه وقتياحكام اسلام متناسب با ماهيت زن خواهد بود كه تنها همين راه را پيش پاي وي بگذارد زيرا زنان معمولا اينگونه عملمي كنند!! در صورتي كه عمل زنان به معناي الزامي و انحصاري بودن اين راه يا ذاتي و ماهوي بودن آن نيست. و اينكهزنان تاكنون شيوه ديگري بر نگزيده اند ناشي از يكي از عوامل زير است:

ناآگاهي نسبت به حقوق مشروع خود

چشم پوشي از آنها به جهت برخي از مصالح دنيوي و اخروي در مواردي نيز قرار داد آنان با همسر اين بوده كه حقوقديگري مانند آنچه اشاره كرده ايد دريافت دارند ليكن اين قرارداد غالبا بطور غير ملفوظ وبر اساس يك سيره عملي بهاجرا در آمده است.

و اينكه تاكنون در اين باره جلسه و سميناري تشكيل نداده اند چه بسا در مواردي ولو به طور ضمني اين مسائلطرح شده و ما آگاهي نداشته باشيم و يا در آينده مورد بررسي قرار گيرد. اما اينكه فرموده ايد علم كمال است و كماليابي حق طبيعي هر انسان است و در نتيجه نبايد آن را منوط به اجازه ديگري ساخت مشتمل بر نكات و مقدماتمتعددي است كه برخي كاملا درست و منطقي است ولي از نظر مصداقي منطبق بر موضوع مورد بحث نمي شود وبرخي مشتمل بر خطا در معيارها

است. بررسي تمام جوانب اين مساله دريك يا چند نامه ممكن نيست و مطالعاتافزون تري مي طلبد. در عين حال بطور فشرده و ناقص چند نكته را يادآور مي شود:

الف) كمال اصلي انسان تقرب الي الله است و علم كمال با لذات نيست بلكه خاصيت ابزاري دارد يعني يكي از راههايي است كه مي توان از آن در مسير كمال سود جست و نيز مي توان آنرا در مسير انحطاط به كار گرفت. البته مقدارياز دانش براي هر انساني ضرورت دارد و بدون آن پيمودن راه كمال نهايي مقدور نيست. لذا آنچه در اين زمينه ضرورياست و فقدان آن موجب خسران خواهد شد در اسلام واجب شمرده شده است و زن در اين مساله نياز به اجازهديگري ندارد. از طرف ديگر اطاعت زن از شوهر در مواردي كه شرعا اطاعت لازم يا مستحب است از آنرو كه بر اساسانقياد و اطاعت فرمان الهي اطاعت مي كند خود گام عملي بزرگي در مسير كمال و سعادت نهايي اوست. بنابراين آنمقدار اطاعت كه اسلام از زن خواسته نه تنها مانع كمال نيست بلكه گامي عملي به سوي آن است.

ب) هرچند حقوق طبيعي و اولي انسان قابل منع مطلق نيست ولي چنان نيست كه در زيست اجتماعي راه هاياستيفاي اين حقوق همواره مطلق و بدون قيد و شرط باشند بلكه هر يك از اين حقوق ممكن است بر اساس مناسبتيمحدود به راه هاي استيفاي خاص و مقيد به قيود ويژه اي شوند. اين مساله در تمام اقسام حقوق جاري است واختصاص به مسايل مربوط به رابطه زوجين ندارد.

ج) چنانكه گفته شد حق تحصيل تماما وابسته به رضايت شوهر نيست بلكه

رضايت شوهر در بخش غير الزامياست آنهم در صورتي كه زوجه از آغاز چنين حقي را براي خود شرط نكرده باشد. شرط ضمن العقد غير از اجازه استو نوعي تفاهم متقابل در تعيين حدود وظايف و اختيارات هر فرد در مقابل ديگري است. حال اگر كسي در مرحله قرارداد شروط ويژه اي قرار نداد از نظر تمام سيستمهاي حقوقي به اين معناست كه همه شرايط اوليه آن پيمان را پذيرفتهاست.

4/2 تفاوت در ضرورت از نظر افراد امري طبيعي است. اين مشكل با مشابهات آن در تمام مسائل اعتباري و در همهنظامهاي حقوقي جهان وجود دا رد. بهترين راه حل آن كه مسلما حل قاطع و جامع نيست ولي تنها راه ممكن استرسيدن به يك ميانگين اجتماعي است و در صورتي كه طرفين نتوانند به چنين نظري برسند طبيعتا مرجع آناندستگاههاي حقوقي و قضايي خواهد بود.

4/3 الف) از گفته هاي پيشين جواب اين نكته روشن مي شود كه تحديد و تقييد راه هاي استيفاي يك چيزلزوما بهمعناي طبيعي نبودن آن نيست بلكه همه مواد حقوقي در ساختارهاي اجتماعي تشكيلاتي و اداري محدود و مقيد بهقيود بسياري مي شوند.

ب) اولا: اين مشكل در رابطه با همه روابط حقوقي وجود دارد كه گاه يكي از متعاقدين يا هر دوي آنها به برخي ازاختيارات قابل شرط پيش از قرار داد آگاهي ندارند و پس از بستن قرارداد متوجه آن گرديده و به خاطر از كف دادن آنهااحساس نگراني مي كنند. طبيعي است در اين مورد نمي توان يك جانبه لوازم حقوقي عقد را برهم زد وگرنه تمامقراردادها و عقود با پشيماني يكي از طرفين متزلزل و ناپايدار ميشوند. در نتيجه بايد حتي الامكان

پيش از قراردادطرفين را دقيقا نسبت به ماهيت قرارداد و امور جانبي آن آگاه ساخت از همين رو اسلام نيز علم به نوع قراردادعقل بلوغاختيار و قصد را از شرايط لازم متعاقدين دانسته است. تا قرارداده

بعضي از خطبه هاي نهج البلاغه مخصوصا درخطبه 80 كه در مورد نكوهش زنان است مقداري عجيب مي باشد, تفسير درست اينها چيست ؟

پرسش

بعضي از خطبه هاي نهج البلاغه مخصوصا درخطبه 80 كه در مورد نكوهش زنان است مقداري عجيب مي باشد, تفسير درست اينها چيست ؟

پاسخ

آنچه در اين كلمات آمده است را بايد از چند جهت مورد بررسي قرار داد: اولا عموميت ندارد و همگاني نيست.ثانيا در موارد متعددي در متون روايي از صنف گروه قبيله يا قوم خاصي تعريف و يا نكوهش انجام گرفته كه حالتمقطعي دارد و مربوط به زمان خاص و نحوه عملكرد ويژه اي است. ثالثا اين گونه روايات غالبا جنبه تربيتي و تحذيريدارد. يعني هشداري به مردها براي عدم سرسپاري در برابر دستورات و خواسته هاي رنگارنگ زنان است كه چه بساآنان را گرفتار آفات و آسيب هاي متعددي مي سازد و متضمن آن است كه تا حدودي بايد مردان روحيه استقلالخويش را حفظ نمايند به ويژه آن كه در شرايطي مانند جنگ و ناملايمات كه پيروي از هواها و افكار آنان موجب ركود وسستي مي شد و اين مطلب با شرايط زماني اميرالموءمنين (ع) رابطه تنگاتنگي دارد.

براي آگاهي بيشتر ر . ك: زن در آيينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي.{J

چرا از ميان زنان كسي به نبوت نرسيد؟ چرا خطابات قرآني عموما به مردان است آيا اين دليل بر برتر قراردادن مرد بر زن نيست ؟

پرسش

چرا از ميان زنان كسي به نبوت نرسيد؟ چرا خطابات قرآني عموما به مردان است آيا اين دليل بر برتر قراردادن مرد بر زن نيست ؟

پاسخ

آنچه درباره خطاب هاي قرآن نوشته ايد ظاهرا برداشت شما اين است وگرنه به گفته تمام مفسران و تمام فقهاو كسانيكه در شناخت متون ديني تخصص دارند خطاب هاي قرآن جنبه عمومي داشته و اگر خداوند فرموده است: «يا ايهاالذين آمنوا» گرچه صيغه خطاب مذكر است ولي هيچ كس تابحال نگفته كه مراد فقط مردان هستند. از اين رو جز درموارد خاصي كه قرينه اي در كار است همه خطاب هاي قرآن شامل زن و مرد به صورت يكسان مي گردد. بنابراينمطمئن باشيد كه مخاطب همه آيات قرآن هستيد و از اين جهت هيچ تفاوتي بين مرد و زن نيست؛ بلكه در قرآن آياتويژه بانوان نيز بسيار است. در سوره مباركه روم نيز (جعل لكم من انفسكم) اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه خطاب بههر دو جنس است. در مورد اينكه چرا زنان پيامبر نشدند اولا زنان بسياري در تاريخ بوده و در قرآن نيز مطرح هستند كهمقام آنها از برخي انبيا كمتر نيست مانند حضرت مريم آسيه و يوكابد (مادر حضرت موسي) كه جبرئيل بر برخي آنهانازل و بر برخي ديگر وحي به صورت هاي ديگر فرود مي آمده است. ثانيا اگر با ديده انصاف نگريسته شود زن به جهتوظايف خاصي كه در خلقت براي او تعيين شده است و به جهت موقعيت ويژه اي كه در برابر مردان دارد كمترمي تواند وظايفي چون پيامبري را به انجام برساند؛ يعني اينكه ممكن است لياقت پيامبري را داشته باشد كما اينكهبرخي زنان در همين مرتبه بوده اند اما در ايفاي نقش

عملي خود مسلما با مشكلاتي روبه رو خواهند بود.{J

درباره مقام و منزلت زن در اسلام و نسبت به برخي روايات كه در نهج البلاغه و غيره در باره زنان آمده است توضيح دهيد.

پرسش

درباره مقام و منزلت زن در اسلام و نسبت به برخي روايات كه در نهج البلاغه و غيره در باره زنان آمده است توضيح دهيد.

پاسخ

حل مشكل در يك مسأله «روش شناختي و متدلوژيك (Methodologic) نهفته است كه عالمان ديني از ديرباز به تنقيح آن پرداخته اند. بررسي جامع اين مسأله در علم «اصول الفقه» به عمل آمده و تبيين آن از حوصلهاين نوشتار خارج است. ليكن به طور مختصر مي توان گفت كه قيود در نصوص ديني اقسام مختلفي دارد: 1- قيودعقلي و لبي 2- قيود لفظي

قيود لفظي نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- قيد متصل 2- قيد منفصل. بنابراين اگر قيد لفظي متصلي در اينكلام ديده نمي شود، از نظر لبي مقيد است. از اين رو شامل زنهاي ضميرآگاه، رازدار و شايسته نمي شود. افزون بر آنادله لفظي منفصلي نيز در تقييد اين سخن وجود دارد، چنانكه پيامبر(ص) فرمودند: «پيرامون دخترانتان با زنهامشورت كنيد». از محتواي اين سخن به دست مي آيد كه در هر مورد زنان از آگاهي، بينش يا تخصص بهره مند باشندمي توان با آنان رايزني كرد واز نظراتشان بهره مند شد.

در رابطه با اين فراز كه «اگر بتواني كاري كني كه جز تو را نشناسند، چنين كن» بايد گفت: يكي از اصول مسلم اسلامحاكميت عفاف و تقوي در جامعه اسلامي است. يكي از بهترين و سالمترين راهها براي پاسداشت عفت و سلامتمعنوي جامعه، خودداري از آميزش و اختلاط لجام گسيخته و بدون كنترل زن و مرد است، زيرا فقدان نظم وقانونمندي در اين رابطه موجب گسترش عوامل تحريك كننده و انگيزاننده به سوي شهوات و تمنيات نفسانياست. ازاين رو اهتمام بليغ در نظام بخشيدن و سامانمند ساختن

روابط زن و مرد و برقراري نوعي «دور باش!» درحد معقول و منطقي، ريشه بسياري از ناهنجاري ها و مفاسد را مي خشكاند. به عبارت ديگر اين سخن حضرتعلي(ع) تكيه بر اصل تقدم پيشگيري بر درمان است. از طرف ديگر ايشان قراين كلامي مطلب فوق، نشانگر آناست كه مقصود از اين سخن عدم ارتباط زن با افراد نامطمئن است كه چه بسا خيالات نادرستي در برخورد با زناندر سر مي پرورانند. به عبارت ديگر سفارش حضرت آن است كه اين گوهر گرانبها را در صدف بپوشان و ازآسيب رساني مردان هوسباز و كامجو مصون بدار.

براي آگاهي بيشتر ر. ك: به سوي مدينه فاضله، آيت اللّه كريمي جهرمي.

شايان ذكر است كه اين توصيه برخلاف پندار عوامانه مانع حضور فعال و نقش اجتماعي زن نيست، بلكه بر عكسمستلزم فعاليتهاي علمي و عملي بسيار وسيع و گسترده زنان در همه امور است به عبارت ديگر اين سخن متضمنايجاد بستر سالم و مناسبي براي ايفاي رسالت اجتماعي زنان است. زيرا لازمه اينكه زن مسلمان نخواهد در معرضرويارويي با نامحرمان قرار گيرد اين است كه در اكثر نيازهاي اجتماعي به خودكفايي برسد. در مثل براي تأميننيازهاي پزشكي بايد به قدر كافي پزشك متخصص زن تربيت كرد و براي تربيت آنان بايد دانشگاه مخصوص واستاد زن داشت، هم چنين است در ديگر امور. اين مسأله موجب مي شود زنان در اكثر امور پا به پاي مردها رشد وبالندگي يابند و سيماي زن عفيف، دانشمند، فعال و پوياي مسلمان را در عرصه هاي مختلف به نمايش گذارند، وبه جهانيان بفهمانند كه دين و دين داري مانع رشد و موجب خانه نشيني نيست؛ بلكه حضور زن در جامعه را شكل ومحتوايي سالم مي بخشد؛

نه مانند جامعه غربي كه دستاويزي براي كامجويي مردهاي شهوت پرست و ابزاري برايتجارت سوداگران و تبليغ كالاهاي سرمايه داران مي شود.

در حكمت 58 نهج البلاغه آمده است: المرأة عقرب حلوة اللسعة ؛ زن عقربي شيرين نيش است{M. شبيهاينگونه تعابير در نصوص ديني نسبت به امور ديگر مانند «دنيا» نيز وجود دارد. اينگونه بيان نوعي صنعت ادبي بهنام «مجاز در اسناد» است، يعني حكم چيزي را به چيز ديگر اسناد دادن. مثلاً در علائم راهنمايي و رانندگي گاه بهعلامت «پيچ خطرناك» برخورد مي كنيم، در حالي كه پيچ به خودي خود هيچگونه خطري ندارد؛ آنچه خطرناكاست عبور از آن با سرعت غير مجاز است. روايات فوق نيز در واقع هشدار به مردها نسبت به خطر زنبارگي ودنياپرستي است. يعني زنبارگي، دنيا پرستي و فرو غلطيدن در گرداب شهوت، ظاهري نوشين و باطني نيش آلوددارد. پس خطر اصلي از كف نهادن كنترل نفس در رويارويي با زنان و مطامع دنياوي است.

درباره حكمت 230 ؛ ديدگاه ما اين است كه اين روايت جعلي و فاقد اعتبار است، زيرا مفاد ظاهري آن با اصولاسلامي و چشم انداز قرآن نسبت به زن منافات داشته و با آموزه هاي مسيحي سازگار است. بنابراين مي توان گفتكه اين روايت از جمله اسرائيليات است و اگر از نظر سند هم مخدوش نباشد، از نظر متني و محتوايي ناموثق و ازاموري است كه بر اساس روايت امام صادق(ع) بايد به ديوار زده شود.

خطبه 152 نيز مانند خطبه 79 كليت ندارد و اختصاص به زنهايي دارد كه داراي ويژگيهاي نامطلوب هستند و از غيرآنان انصراف دارد.

در انتهاي بررسي سخنان نهج البلاغه توجه به چند نكته ضروري است:

1- چنانكه در قسمت دوم

بيان شد، برخي از توصيفات موجود در كلام اميرالمؤمنان(ع) مقيد و مربوط به گروه خاصي است و كليت ندارد؛چه نسبت به زمان خود اميرمؤمنان(ع) و چه نسبت به ديگر زمانها. عدم شمول و كليت آن به معناي اين نيست كه حضرت از دست يك زنعصباني بوده و همه زنان را تحقير نموده اند. بلكه اساسا نوعي تيپ شناسي (Typology) در بين جامعه زنان است كه مشابه آن در مردها نيزوجود دارد، يعني در هر زمان و هر جامعه اي ممكن است چنان زناني وجود داشته باشند، ازاين رو سخن آن حضرت مربوط به زماني معيننيست، بلكه مربوط به همه زمانها است ولي در هر زمان گروه خاصي از زنها را شامل و از ديگر زنها منصرف است.

2- نويسنده مقاله زنبور امكان جعلي بودن برخي از روايات ذكر شده را مستلزم زير سؤال رفتن اعتبار كل نهج البلاغه خوانده است. اين ادعابسيار شگفت انگيز و گرفتار آمدن در دام مغالطه «جزء و كلّ» است. چنين موضعي ناشي از ناآگاهي نسبت به متدلوژي پژوهش در نصوصديني است. تحقيق در اين زمينه از حوصله اين مختصر خارج است، ليكن توجه به اين نكته ضروري است كه از ديدگاه عالمان شيعي، غير از«قرآن مجيد» هيچ كتابي دربست و به طور كامل پذيرفتني نيست. ازاين رو در تمام متون روايي، هر روايت پرونده اي جداگانه دارد و بايد براساس قواعد ويژه و روش شناسي (Methodology) مدون و مضبوطي سنجيده شود كه تنها يكي از آن قواعد بررسي سندي است لذا اعتبارو عدم اعتبار يك روايت ربطي به ديگر روايات ندارد و پيروي از روش «همه يا هيچ» (Wholism) خطا است.

3- روايات توصيفي هيچ ربطي به احكام فقهي ندارد

تا گفته شود اگر روايتي جنبه عصري داشت پس همه احكام فقهي و... كهنگي خواهديافت. بلكه حتي در ميان توصيفات صرف نيز چنين نيست. در اينجا بار ديگر نويسنده مقاله گرفتار مغلطه جزء و كل شده واز روش هُليستي(همه يا هيچ) پيروي كرده است، در حالي كه آموزه ها، احكام و نصوص ديني به دو بخش پايا و تحول پذير تقسيم مي شوند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.{J

درباره مقام و منزلت زن در اسلام توضيح دهيد.

پرسش

درباره مقام و منزلت زن در اسلام توضيح دهيد.

پاسخ

در اينجا بد نيست نيم نگاهي به سخنان گهربار پيامبر اكرم(ص) بيندازيم . تعاليم ارزشمندي كه در دشوارترينشرايط تاريخي براي زنان _ كه دختران را زنده به گور مي كردند، زن را مانند كالا به ارث مي بردند و مالك مي شدند،و او را از هر گونه حقي محروم مي داشتند _ صادر شده است. پيامبر اكرم(ص) بدينوسيله بلندترين گام را، در بدترينشرايط، در جهت احياي حقوق زن و پاسداشت كرامت انساني وي برداشته است:

1- «بهترين شما آن كسي است كه نسبت به زن خود، سازگارتر و خيرخواه تر باشد و من از همه شما درباره زن هاخيرخواه تر هستم».

2- «زنان، همانا خواهران و مادران و خاله ها و عمه هاي شما هستند و ريشه وجود شما از آنان است و بايد در اوجعاطفه و مهرباني با آنان رفتار شود».

3- «نسبت به زنان با تقوي باشيد و از جهت رعايت حقوق آنها و حفظ و توجه به ايشان تقوي داشته باشيد، زيرا كهآنان، امانت خداوند در دست شمايند كه طبق دستور و قول پروردگار براي شما حلال و محرم شده اند. بر شمااست كه حقوق آنان را مراعات كرده و عادلانه طبق عرف زمانه و شأن زنان، زندگي ايشان را تأمين كنيد».

4- «بهترين شما آن افرادي هستند كه با زنان خود خوب و خوش باشند».

5- «ملعون و بازملعون است آن كسي كه در تأمين زندگي همسر خودكوتاهي كرده و حقوق خانواده را ضايع و آنانرا ناراحت كند». (احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه زن، ص 5 - 354)

در اينجا سخن را به پايان مي بريم و به همين مقدار در زدودن غبار كژانديشي پيرامون نگرش اسلام

به زن بسندهمي كنيم، خردورزان را روزاست كه به انصاف داوري كنند و امتيازات نگرش اسلامي بر جاهليت پيشين و جاهليتنوين، كه در نگرش فمينيستي غرب تبلور يافته است، را به خوبي بازشناسند.{J

در باب مسأله حكمت انسان تا چهل روز عبادت خالصانه همراه با نماز شب دريچه اي از حكمت برويش گشوده مي شود ولي اين در مورد خانمها مصداق ندارد پس چطور حكمت را فرا گيرند؟

پرسش

در باب مسأله حكمت انسان تا چهل روز عبادت خالصانه همراه با نماز شب دريچه اي از حكمت برويش گشوده مي شود ولي اين در مورد خانمها مصداق ندارد پس چطور حكمت را فرا گيرند؟

پاسخ

در روايات اسلامي اموري ذكر شده كه ثمره و نتيجه آن حكمت است:

1- هر كس چهل روز خود را براي خدا خالص گرداند، چشمه هاي حكمت از قلب و درونش مي جوشد و بر زبانش جاري مي شود.(ميزان الحكمه/ج3/ص66/ح4805/چاپ دفتر تبليغات اسلامي/1362شمسي)

2- هر كس در دنيا زهد بورزد و به دنيا بي رغبت باشد، خداوند حكمت را در دلش ثابت و پابرجا مي كند و زبانش را با حكمت گويا مي سازد.(همان/ج2/ص497/ح4243)

3- در حديث معراج چنين آمده است: اي احمد! بي شك اگر بنده اي خود را گرسنه نگه دارد و زبانش را حفظ كند، من به او حكمت مي آموزم.(همان/ح4244)

4- «اغلب الشهوه تكمل لك الحكمه» بر هوا و هوس چيره گرد تا حكمت كامل نصيب تو گردد.(همان/ح4245)

5- «كسب الحكمة اجمال النطق و استعمال الرفق» به دست آوردن حكمت با كم گوئي و مداراي با مردم است.(همان/ح4246)

6- «لا حكمة الا بعصمة» هيچ حكمتي جز با پاكي و عصمت نمي باشد.(همان/ح4247)

7- به لقمان گفتند: آيا تو بنده و عبد فلان طايفه نيستي؟ گفت: بله. گفتند: پس چگونه به اين درجه و رتبه (يعني به حكمت) رسيدي؟ گفت: با راستگوئي و امانتداري و ترك كارهاي بي فايده و مواظبت از چشم و زبان و عفت شكم.(همان/ح4248)

و نيز در روايات انگشت بر اموري گذاشته اند كه مانع حكمت است:

1- پرخوري حكمت را فاسد مي سازد.(همان/ص498/ح4249)

2- غضب قلب حكيم را پوشيده و محجوب مي

سازد.(همان/ح4253)

3- چنانچه دانه در زمين نرم و هموار مي رويد نه در تخته سنگ سفت و محكم، همچنين حكمت قلب متواضع را آباد و عمران مي كند نه قلب متكبر جبار را.

4- عقلي كه مغلوب خشم و شهوت باشد از حكمت بهره اي نمي برد.

اولا: چنانچه ملاحظه مي شود كسب حكمت راههاي مختلفي دارد و منحصر در عبادت نمي باشد تا خانم ها به خاطر عذر شرعي چند روز از آن بي بهره باشند.

ثانيا: چنانچه روايت اول دلالت دارد، بحث از چهل روز خالص شدن براي خداست و اين ربطي به عبادت ندارد تا بگوئيد چهل روز عبادت به هم پيوسته براي خانم ها ممكن نيست. بلكه بحث از چهل روز خالص شدن درون وجود و نيت براي خداوند است كه اين خالص شدن درون و ضمير غير از خالص كردن اعمال و از جمله عبادات است. وقتي درون خالص شد و انسان خود را بنده و عبد خداوند و موجودي نيازمند و فقير و وابسته به غني محض دانست و استقلالي براي خود و علم و قدرت و حيات خود قائل نشد، اعمالش نيز به دنبال خالص و صافي مي گردد. پس خالص كردن خود اصل و اساس است و خالص كردن اعمال فرد و ثمره آن است.

ثالثا: به فرض كه چنين روايتي داشته باشيم كه دلالت كند چهل روز عبادت خالصانه همراه با نماز شد دريچه اي از حكمت را بر روي انسان مي گشايد، در مورد خانم ها مراد چهل روزي است كه از به هم پيوستن اعمال قبل از عادت ماهانه و بعد از پاك شدن از آن حاصل مي شود،

چنانچه در مورد كفاره روزه كه دو ماه مي باشد و بايد حداقل سي و يك روز آن را به دنبال هم انجام داد، اگر خانمي شروع به روزه گرفتن كرد و قبل از اتمام سي و يك روز، عادت ماهانه شد، بعد از پاك شدن از عادت، روزه اش را ادامه مي دهد و ايام عادت عذر شرعي محسوب مي شود و به اتصال سي و يك روز روزه ضرري وارد نمي كند.

و اينكه مي گويد و در روايات هم هست كه زن و شوهر مكمل هم هستند يعني چه هنوز به درستي اين معنا برايم روشن نشده است و اينكه زن مي تواند دست شوهر خود را بگيرد و به بالا برود يعني چه؟

پرسش

و اينكه مي گويد و در روايات هم هست كه زن و شوهر مكمل هم هستند يعني چه هنوز به درستي اين معنا برايم روشن نشده است و اينكه زن مي تواند دست شوهر خود را بگيرد و به بالا برود يعني چه؟

پاسخ

هيچ انساني به تنهايي كامل نيست و پيوسته در جهت جبران كمبود خويش تلاش مي كند جوان در پي رسيدن به استقلال فكري است يا براي جبران نواقص و تأمين نيازهاي بي شمار خود به سوي ازدواج سوق داده مي شود و با گزينش همسري مناسب و شايسته موجبات رشد و تكامل خويش را فراهم مي كند. شخصيت انسان پس از ازدواج به يك شخصيت مسؤوليت پذير و اجتماعي تبديل مي شود زيرا در پرتو ازدواج و زندگي مشترك خود را شديدا مسؤول حفظ همسر و تأمين وسايل زندگي و تربيت فرزندان آينده تلقي مي كند و تمام هوش، ابتكار و استعدادهاي خود را به كار مي گيرد.

به عبارت ديگر، احساس مسؤوليت اجتماعي در او شكل مي گيرد و بسياري از شايستگي ها و توانمندي هاي نهفته در درونش را شكوفا مي سازد. بنابراين ازدواج را مي توان مايه رشد و كمال يافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونه اي آفريده كه بدون جنس مخالف ناقص است و با جنس مخالف كامل مي شود. مرد به زن نيازمند است و زن به مرد. هر كدام از دو جنس از نظر روحي و جسمي به هم وابسته اند و با قرار گرفتن در كنار هم يكديگر را تكميل مي كنند.

مهمترين نيازي كه بر اثر ازدواج تأمين مي شود، نياز به

آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز كه در سرشت آدمي ريشه دارد، چنان مهم است كه خداوند در بيان فلسفه ازدواج مي فرمايد: از آيات و نشانه هاي خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسراني قرار داد تا در كنار آنها آرامش بيابيد (روم، آيه21). بنابراين همسر موجب آرامش و امنيت خاطر و محيط خانه وسيله آرامش روحي زن و مرد قرار داده شده است.

در اوايل جواني احساس تنهايي، بيهودگي و نداشتن پناهگاه انسان را فرا مي گيرد. ازدواج و قرار گرفتن در كنار همسري شايسته و دلسوز اين احساس را از بين مي برد و او را به آرامش روحي مي رساند. اين احساس آرامش به ثبات فكري و روحي، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت مي انجامد. در واقع دست آفرينش نوعي كشش دروني ميان زن و مرد به وديعت نهاده تا هر كدام در سنين خاص خواهان يكديگر شوند و اضطراب و پريشاني شان از طريق ازدواج به سكونت و آرامش تبديل گردد.

از ديگر ثمرات بزرگ ازدواج وجود فرزند و بقاي نسل آدمي است. توليد و تكثير نسل را نبايد كوچك و بي اهميت شمرد؛ زيرا هدف آفرينش جهان وجود انسان و پرورش و تكامل او است. توليد و پرورش انسان هاي خداپرست و موحد و نيكوكار و صالح، مطلوب خداي جهان آفرين است. از ديدگاه اسلام، وجود فرزند صالح براي پدر و مادر يك عمل صالح شمرده مي شود و در سعادت دنيا و آخرت آنها مؤثر است به همين جهت معصومان(ع) توليد و تكثير نسل را از اهداف ازدواج دانسته اند. در واقع زوج

ها از طريق فرزندان خود رشته پيوند ميان اعضاي يك نسل را به وجود مي آورند. اين امر از اهداف اساسي ازدواج است. وجود فرزندان به گرمي، پويايي و صفاي كانون خانواده مي انجامد و انگيزه ادامه زندگي را در انسان تقويت مي كند. با ازدواج انسان از لاك خود فردي خارج مي شود و هر مقدار كه انس زوجين به يكديگر بيشتر باشد، يك قدم از خود فردي خارج شده اند. در انسان نوعي كمال روحي وجود دارد كه جز در مدرسه خانواده در هيچ مدرسه اي به دست نمي آيد. پس ازدواج اولين مرحله خروج از خود طبيعي فردي و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است. بعد از ازدواج وقتي مي خواهيم كار كنيم، براي من تنها نيست، آن «من» تبديل به «ما» مي شود. به طوري كه انسان آن قدر به سرنوشت خانواده علاقمند است كه به سرنوشت شخص خودش و خود رنج مي برد تا آنها در آسايش باشند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهري، ص 244.

چرا فرزند از مادر فاميل و يا سيد بودن را ارث نمي برد در حالي كه بيشتر زحمات فرزند به دوش مادر است ؟

پرسش

چرا فرزند از مادر فاميل و يا سيد بودن را ارث نمي برد در حالي كه بيشتر زحمات فرزند به دوش مادر است ؟

پاسخ

}چون پدر به منزله اصل براي فرزند مي باشد و فرزند نيز تابع اشرف ابوين است؛ ازاين رو در فاميلي و سيادت همتابع پدر است. البته مسأله سيادت دليل خاص دارد، گرچه برخي از علما از جمله سيد مرتضي گفته اند بين كساني كه ازطرف مادر نسبت آنان به پيامبر(ص) مي رسد با كساني كه از طرف پدر به آن حضرت مي رسند فرقي نمي باشد و حتيسهم سادات به آنها مي رسد؛ ولي مشهور بين فقها اين است كه سيد به كسي مي گويند كه از طرف پدر نَسَب او به هاشم- كه جد پيامبر است - متصل شود. لازم به ذكر است كه مسأله فاميلي يك امر عرفي است و اگر كسي فاميل مادرش رابراي خود انتخاب كرد اشكالي ندارد.{

چرا خداوند مردان را بر زنان برتري داده است ؟

پرسش

چرا خداوند مردان را بر زنان برتري داده است ؟

پاسخ

}خداوند برتري فوق العاده اي به مردها نداده و اطاعت زيادي را بر زن هاواجب نكرده است. آنچه بر زن در برابر شوهر واجب است دو چيز بيش نيست: 1- بيرون نرفتناز منزل بدون اذن شوهر كه فلسفه آن مديريت مرد بر خانه و لزوم وجود هماهنگي در كانون خانواده و دوري از هرج و مرج است. 2- خودداري نكردن در برابر استمتاعجنسي. بنابراين اسارت زن توسط مرد از نظر اسلامي مردود است و اگر چنين چيزي وجود اشته باشد برخلاف انديشه اسلامي است. درباره آيه شريفه «الرجالقوامون علي النسأ» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدادرك درستي از «قوام» بودن مرد و دايره شمول آن داشت تا بتوان به دليل و فلسفه آن راهيافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معناگستره و حكمت. الف) در رابطه با معناي كلمه «قوام» آمده است: «القوام ن القيام و هو اداره المعاش» ؛ يعني«قواام» مشتق شده از «قيام» و آن به معناي اداره امور زندگي است. (تفسير الميزان ج 4 ص 215) ب )گسترؤ اين حكم محدود به روابط خانوادگي است. بهعبارت ديگر اين آيه بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسوءوليت مرد درسرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن به برخي از توابعاين مسوءوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده) اشاره مي كند. ج) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأميننيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمندمحيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن بتواند به

انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده اوقرار داده شده است (مانند حمل رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسوءوليت مردو در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده نه تنهاامري شرعي ؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است وشبيه اين مسأله در برخي از حيوانات نيز مشهود مي باشد.{

آيا لذت هاي بهشتي و حورالعين مخصوص مردان است چه آياتي درباره زنان نازل شده است ؟

پرسش

آيا لذت هاي بهشتي و حورالعين مخصوص مردان است چه آياتي درباره زنان نازل شده است ؟

پاسخ

بايد توجه داشت كه زنان با ايمان در قيامت در كنار زنان بهشتي (حورالعين) با مردان بهشتي قرين مي باشند. و زنان با ايمان با همسران با ايمان خود وارد بهشت مي شوند.

1- ادخلوا الجنة انتم و ازواجكم تحبرون وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادباش{M، (زخرف، آيه70). و منظور از ازواج، همان زنان با ايماني هستند كه در دنيا بودند، (تفسير الميزان، ج 18، ص 129). و بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براي مردان لذت بخش است و هم براي زنانشان.

2- هم و ازواجكم في ظلال علي الارائك متكئون آنها و همسرانشان در سايه هاي قصرها و درختان بهشتي بر تخت ها تكيهكرده اند{M، (يس، آيه 56).

و آياتي كه داخل شدن همسران صالح را به بهشت وعده داده شده است. از جمله: ربنا وادخلهم جنات عدن التي وعدتم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم انكانت العزيز الحكيم ، (مؤمن، آيه 8).

جنات عدن يدخلونها و من صلح من ابائهم و ازواجهم و زرياتهم... ، (رعد، آيه 23).

از اين آيات استفاده مي شود كه زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند هرگاه هر دو با ايمان و بهشتي باشند در آنجا به هم ملحق مي شوند و با هم در بهترين شرايط و حالات زندگي مي كنند و حتي از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت استبه خاطر عبادات و اعمال صالحي كه در اين جهان انجام داده اند، بنابراين لذت هاي بهشت مخصوص مردان بهشتي نيست، بلكه كسي كه داخل بهشت مي شود از

نعمت ها و زيبايي ها لذت خواهد برد. چنان كه قرآن مي فرمايد: ... وفيها ما تشتهيهالانفس و تلّذ الاعين در بهشت آنچه دل خواهد و چشم از آن لذت مي برد موجود است{M، (زخرف، آيه 71) و در اين امر نيز بين مرد و زنبهشتي فرقي نيست هر كدام از آنها هر نوع لذتي بخواهند بر ايشان موجود است و براي زنان بهشتي نيز مردان بهشتي بدلخواهشان هست.{J

ديد اسلام نسبت به زن چگونه است ؟اگر اسلام گوهر وجودي زن و مرد را يكي ميداند ،پس چرا گفتمان قران مردانه است و زنان پاداش براي مردان قرار داده شده اند ؟ديگر اينكه چرا برخي تعابير از مشورت با زن نهي شده است؟

پرسش

ديد اسلام نسبت به زن چگونه است ؟اگر اسلام گوهر وجودي زن و مرد را يكي ميداند ،پس چرا گفتمان قران مردانه است و زنان پاداش براي مردان قرار داده شده اند ؟ديگر اينكه چرا برخي تعابير از مشورت با زن نهي شده است؟

پاسخ

زن به عنوان نيمي از بشريت در هر مقطع از تاريخ و در هر جامعه اي از جوامع انساني و نيز به عنوان مادر و يا همسر و همراه و شريك شيريني ها و تلخي هاي زندگي، همواره با دو نگاه از سوي مردان روبرو بوده است. نگاهي از سر شيفتگي، احترام، تكريم و تمنّا و نگاهي از روي خصومت، فرودستي، بدبيني و تحقير.

واقعيت اين است كه زن در بيشتر جوامع انساني از حقوق انساني خود بهره نبرده است. اما در كنار اين واقعيت اين حقيقت قابل انكار نيست كه مصلحان الهي آنجا كه به انسان انديشيده و در جهت كاستن رنج هاي او گام برداشته اند، هرگز نخواسته اند ميان زنان و مردان تمايزي قايل شوند و مردسالار يا زن سالار باشد. مؤيد اين نكته مقايسه وضع زنان در دوران جاهليت و پس از ظهور اسلام است.

گاه در متون ديني تمايزهايي بين حقوق زن و مرد ديده مي شود كه اين شبهه را به ذهن مي اندازد كه امتيازات مردان بيش از زنان است و ارزشهاي وجودي آنان فراتر از زنان است. اين پرسش ها و شبهات از دغدغه هاي معارف ديني است كه بايد به آنها پاسخ داده شود. در اين نوشتار با توجه به محتواي پرسش به اختصار به نگاه اسلام به زن در چند بعد مي پردازيم:

* آفرينش زن: انديشه يكساني و يگانگي ماهوي زن و مرد انديشه اي قرآني

است كه از آيات الهي به روشني به دست مي آيد زن در نگاه قرآن، در بعد روحي و جسمي از همان گوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است و هر دو جنس در گوهر و ماهيت يكسانند. آيات متعددي به صراحت به اين حقيقت اشاره دارد.

يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيرا و نساء اي مردم، از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسياري پراكنده كرد، پروا داريد{M(نساء، آيه 1).

هو الذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها اوست آن كس كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد{M(اعراف، آيه 189).

* اوج گرايي و تكامل زن: زن در تفكر قرآني، همپاي مرد، تكامل پذير است و در پرتو شناخت و عمل مي تواند سير تكاملي داشته باشد. قرآن كريم هرگاه از كمالات و ارزش هاي والايي كه انسان به آن ها مي رسد، سخن مي گويد، زنان را همدوش مردان قرار مي دهد(احزاب، 35 - آل عمران، 195 - نساء، 124).

* عقل زن: قرآن كريم، زن را انساني مي داند با همه ويژگي هاي انساني و همه استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. در قرآن كمي و كاستي عقل زن مطرح نشده است، بلكه زن و مرد در مدارج تكامل كه جز با خردورزي عميق امكان ندارد مساوي و هم سطح معرفي شده اند. با اين وجود در برخي منابع، تعبيرهايي آمده است كه بيانگر كمبود عقل زن نسبت به مرد است.

اگرچه بررسي هر يك از اين تعابير جايگاه خودش را مي طلبد ولي نكاتي شايان توجه است.

1- نقص عقل به بسياري از انسان هاي ديگر نيز نسبت داده شده است. در سخني حضرت علي(ع) مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله خودبيني شخصي، نشانه ضعف و كمي و نقصان خرد اوست{M.

در اين حديث و احاديث ديگري، مواردي چون؛ خودبيني، شهوت، تابع هواي نفس بودن و... از عوامل نقص عقل شمرده شده است. بنابراين شايد نسبت نقص عقل به زنان در احاديثي از همين دست باشد و منظور از آن وجود عواملي عارضي به ويژه در آن زمان بوده كه باعث نقصان عقلشان شمرده شده است. اين عوامل چون ذاتي و در سرشت زن نيستند با تربيت و تهذيب قابل زدايش اند.

2- حديث نقص عقل شايد به وزن عقل زن و مرد اشاره داشته باشد كه اين خود باعث تفاوت هايي در نوع و سطح برخي از ادراكات مي شود.

3- حديث يا احاديثي اگر مشتمل بر اصلي بود، پس از بررسي صحت سند و نبودن مخالف از روايات و آيات قابل پذيرش است. چه بسا پس از كارشناسي فقيهانه، روشن مي شود كه اين احاديث با احاديث ديگر تقييد يا تخصيص خورده است. مثلاً در مورد رواياتي كه از مشورت با زنان نهي مي كند. برخي از آنان امكان دارد از نظر سند ضعيف باشند. به اصطلاح علم درايه مرفوعه و مرسله باشند و برخي از آنان، گرچه به صورت كلي از مشورت با زنان منع كرده است ولي مراد مصداق خاصي است كه در آن زمان بوده. رواياتي كه از زبان حضرت اميرالمؤمنين درباره مشورت نكردن با زنان نقل شده، اشاره

به زني دارد كه بر ضد حكومت قيام كرد و جنگ جمل را به راه انداخت.

بعضي از رواياتي كه از مشورت با زنان منع كرده، مراد مشورت در همه كارها نيست، بلكه مشورت در كارهايي است كه مي بايست مخفي بماند وافشا نشود؛ زيرا معمولاً اگر سخني به زن گفته شد، براي ديگران نقل مي كند. مانند اين حديث: النساء لايشاورن في النجوي در راز با زنان مشورت نمي شود{M(كافي، ج 5، ص 518).

در برخي از روايات نهي از مشورت با زن براي آن است كه عواطف و احساسات در زن ها قوي است و گاهي به هنگام مشورت، عاطفه و احساس بر آنان چيره شده كه بايد با تعقل و تدبر با اين موارد برخورد شود.

شايد در رواياتي كه اشاره دارد پيامبر اكرم پيش از رفتن به جنگ با همسران خود مشورت مي كرد، پس با آن مخالفت مي كرد از اين گروه باشد.

از مطالب گذشته روشن شد كه مشورت به طور كلي با زنان منع نشده است، چنان كه در روايتي از اميرالمؤمنين(ع) مشخص شده است كه با چه زناني مي توان مشورت كرد اياك و مشاورة النساء الا من جرّبت بكمال عقلها با زناني كه كمال عقل آن را تجربه كرده اي مشورت كن{M(كراجكي، كنزالفوائد، قم، مكتبة المصطفوي، ص 177).

همچنين از آيات قرآن استفاده مي شود مشورت در امور خانواده و فرزندان با زنان كه تجربه مناسب در آن زمينه دارند امري پسنديده است فان ارادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما (بقره، آيه 233).

* حقوق و تكاليف زن: در قرآن به تفصيل درباره آن آياتي وارد شده است و مفسران و محققان درباره آن به تفصيل سخن

گفته اند؛ ازاين رو از بررسي يكايك آن احكام صرف نظر كرده و به تذكر دو نكته مهم بسنده مي كنيم.

1- بيشتر غربي ها و به تبع آنان دگرانديشان، بين زن و مرد مسأله مساوات را مطرح مي كنند و هر دو را به تمام صحنه ها، جنگ، سياست و... مي كشانند. اما اسلام در مقابل، عدالت ميان زن و مرد را پيشنهاد مي كند و با مساوات به مخالفت برمي خيزد، زيرا چه بسا كه مساوات بر ضد عدالت باشد و بسا كه با سرشت آنان ناهماهنگ باشد.

2- ملاك هاي كمي در كار نظام سازي و برنامه ريزي هميشه اشاره به ملاك هاي ارزشي ندارد، چنان كه در نظام طبيعي فزوني حجم خاك دليلي بر ارزش آن از انواع ناياب نيست.

در نظام قانون گذاري و ساماندهي امور اجتماعي نيز ميان حجم و ارقام و عناصر مادي يك پديده با ارزش گذاري كيفي آن نسبت هاي مساوي رعايت نمي شود، چه بسا صدها ساعت كار كارگر به منزله يك ساعت وقت كارشناس مجرب ارزش گذاري مادي شود ولي اين تفاوت نشانه ارزش ذاتي كارشناس نيست.

در سيستم قانون گذاري و تنظيم روابط طولي و عرضي جامعه انسان نيز، كثرت ها و تقدم ها، نشانه ارزش گذاري مطلق نيست، بنابراين اگر ميراث زن كمتر از مرد دانسته شده يا شهادت دو زن برابر با شهادت و گواهي يك مرد به حساب آمده و... به اين معنا نيست كه قرآن خواسته است با اين گونه ارقام و اعداد مرد را ارجمند و زن را كوچك شمارد، بلكه اين امور تعيين كننده مناسبات و شرايط اجتماعي زن و مرد است.

مردانه بودن گفتمان قرآني: براي مردانه بودن گفتمان قرآني فلسفه هاي متعددي بيان شده است. شايد مهمترين و بهترين آنها اين باشد كه اين نوع

گفتمان معلول حضور فعال مردان در صحنه زندگي اجتماعي است به اين معنا كه از آغاز نزول، حتي پيش از آن، و تاكنون زندگي اجتماعي در ابعاد مختلف اقتصادي، نظامي، اداري و فرهنگي با تلاش و تكاپوي مردان شكل گرفته است.

در چنين وضعيتي طبيعي است كه وقتي قرآن از صحنه هاي زندگي بشر در گذشته گزارش مي كند، محور سخن او جلوه هاي زندگي مردان باشد يا وقتي به رويدادهاي زمان نزول مي پردازد روي سخن با كسي باشد كه ميدان دار، زندگي اجتماعي است و به تبع آن زنان نيز شمول آن احكام خواهند بود.

پاداش اخروي نيز چه به لحاظ نوع و چه به لحاظ عامل بهره مند، تابع و نتيجه عملكرد دنيوي است؛ يعني هر كس هر چه كرده است پاداش مي گيرد. بنابراين اگر بپذيريم كه مردان در دنيا حضور بيشتر و چشم گيرتري در صحنه عمل و زندگي داشته و بازيگر نقش در اين زمينه بوده اند طبيعي است كه وقتي از پاداش عمل سخن به ميان مي آيد توجه به مردان بيشتر از زنان صورت بگيرد. اما در هر صورت، هر كس پاداش عمل خود را خواهد داشت و ميان زن و مرد فرقي نيست.

فاستجاب لهم ربهم اني لااضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي (آل عمران، آيه 195).

و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة ولا يظلمون نقيرا (نساء، آيه 124).

شاهد بر مطلب ياد شده اين است كه نه تنها پاداش هاي اخروي بلكه كيفرهاي اخروي نيز براي مردان مطرح گرديده و آياتي كه از عذاب هاي جهنم سخن مي گويد همه خطاب به مردان است.

اين نشان مي دهد كه توجه به مردان نه به

لحاظ جانبداري يا ارزش دهي به آنان است بلكه براساس عينيت و واقعيت فعال بودن آنان در عرصه زندگي بوده است. اين مطلب را به بيان ديگري نيز مي توان توضيح داد و آن اين كه طبق بيان قرآن انسان ها در برابر وحي به سه گروه مؤمن، منافق و كافر تقسيم مي شوند.

معمولاً منافقان و كافران به لحاظ نوع كارهايي كه از آنها گزارش مي شود مردان بوده اند ازاين رو كيفرهاي اخروي كه مطرح مي شود خطاب به آنان است. در مؤمنان نيز نيمه مذكر مورد توجه قرار مي گيرد و نعمت ه ايي كه مطلوب آنان است بيان مي شود تا نتيجه عمل به رخ گروه مقابل يعني كافران و منافقان بكشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- دايرة المعارف تشيع

2- مجله پژوهش هاي قرآني، شماره 26 - 25

3- كتاب نقد، شماره 12

4- زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي

«خوشبختي و موفقيت شما را از خداوند بزرگ خواستاريم»

ديگر اينكه برخي از آيه 223 بقره سوء استفاده مي كنند و سعي در القاء اين شبهه دارند كه اسلام حقوق زن را ناديده گرفته و به نوعي اراده و انسانيت را در روابط زناشويي هم از وي گرفته است در حالي كه در دموكراسي چنين نيست؟ لطفا در مورد تفسير اين آيه و رفع شبهه توض

پرسش

ديگر اينكه برخي از آيه 223 بقره سوء استفاده مي كنند و سعي در القاء اين شبهه دارند كه اسلام حقوق زن را ناديده گرفته و به نوعي اراده و انسانيت را در روابط زناشويي هم از وي گرفته است در حالي كه در دموكراسي چنين نيست؟ لطفا در مورد تفسير اين آيه و رفع شبهه توضيح دهيد؟

پاسخ

نگاهي به شأن نزول آيه و تفسير آن و ديدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن مي كند كه اين آيه - برخلاف پندار برخي - از آياتي است كه ارزش زن و جايگاه اجتماعي او را بيان مي كند.

خانواده از ديدگاه غرب:

غرب، پس از رنسانس و به ويژه با ظهور «ليبراليسم»، «اومانيسم» و «فيمينيسم» نهاد خانواده را به مرور ناديده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومي و تضعيف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخي از دانشمندان آنان كه به فيمينيسم دامن مي زنند، روابط خانوادگي نتيجه اي جز زير سلطه رفتن زنان ندارد. از اين رو آنان نظريه «زوج آزاد» را آسان ترين راه براي رهايي زن از اين سلطه دانسته اند.

نظريه زوج آزاد، نوعي هم زيستي مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي بر عهده دو طرف نمي آيد؛ بلكه تنها پاسخي به نيازهاي جنسي بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقي و وجوه عاطفي آن است.

براساس اين بينش هدف اصلي از روابط زناشويي، ارضاي غرايز جنسي زن و مرد است و فعاليت زايشي زنان ناديده انگاشته مي شود. آنان تكثير نسل را روند حيواني مي دانند تا عملي انساني و چون سرشت انساني را

ندارد، كار زايشي، بلكه از طريق كار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند كار زنان ممكن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما كاملا تاريخي است. از اين رو است كه زن ها و مردها در غرب در عين تشكيل خانواده، با مردها و زنان ديگر رابطه برقرار مي كنند و معمولا زن در آن جوامع نقشي جز بازيچه و عروسك ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤيد اين نظريه است(1).

خانواده از ديدگاه اسلام:

از نظر اسلام، زناشويي، يك نظم اجتماعي است كه مانع روابط نامنظم و بي قاعده اجتماعي (روابط بي قاعده و آزاد دو جنس) و پيامدهاي ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شيوع پيامدهاي جنسي و مشكلات ديگر اجتماعي مي شود.

در اسلام، زناشويي عمل عبادت آميز و مقدس به شمار آمده است كه بنا بر حديث پيامبر اكرم: «من تزوج احرز نصف دينه»(2) مي تواند نصف ايمان جوان را از دستبرد شيطان حفظ كند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه، پرورش روحي و فكري فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ايجاد آرامش رواني و هدايت غريزه و نياز جنسي است(3).

تفسير آيه:

در آيه شريفه 223 سوره بقره چند نكته آمده است:

1. تشبيه زنان به مزرعه؛

2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان يا از هر مكان يا در هر مكان (بنا بر اختلاف تفاسير)؛

3. هدف از آميزش (پرورش فرزندان صالح و نيك) «قدموا لانفسكم»؛

4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نكردن از حدود و قوانين شرعي حتي در روابط زناشويي؛

تشبيه زنان به مزرعه، ممكن است براي برخي سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمي از نوع بشر

چنين بياني كرده است، در حالي كه نكته باريكي در اين تشبيه نهفته است و در حقيقت قرآن كريم مي خواهد با اين بيان ضرورت وجود زن در اجتماع انساني را مجسم كند كه زن يك وسيله ارضاي شهوت ها نيست؛ بلكه وسيله اي براي حفظ حيات نوع بشر! همان طور كه انسان براي ادامه زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون كشت و زرع مواد غذايي، حيات او تأمين نمي شود، همچنين براي ادامه نوع خود نيز نيازمند به وجود زن است(4).

علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند: «حاصل معناي آيه اين است كه: موقعيت زنان در جامعه انساني همانند زراعتي است كه آدمي براي تحصيل غذايي كه مايه حفظ زندگاني و بقاء آن است و نيز براي ابقاء تخم بدان احتياج دارد. همچنين جامعه انساني براي دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زيرا خداوند متعال تكون انسان و مصور شدن او را به اين صورت در طبيعت رحم قرار داده و طبيعت مردان را كه جزيي از آن ماده اصلي در ايشان است مايل به زنان فرموده و ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني برقرار كرده است»(5).

به اين واقعيت نه تنها مفسران مسلمان، بلكه فلاسفه غرب نيز اعتراف كرده اند. ويل دورانت در كتاب «لذات فلسفه» مي نويسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعي و سطحي است و حتمي و ناگزير نيست. طبيعت و آزمايشگاه ها هر دو زايد بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. اين يك حقيقت تلخ است كه در انواع حيوان اصل و اساس ماده است

و مرد فرع و تابع است. در نمايش بزرگ توالد كه محور حيات است، عمل نر حقير است و فقط سياهي لشكر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگي و از روي حيرت در كنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است كه مي فهمد زن از او به نوع نزديك تر و وابسته است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدريج در مي يابد كه چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ سامري را مي پرستيدند»(6).

حاصل آن كه از تشبيه زن به مزرعه چند نكته مهم فهيمده مي شود:

1. از تعبير حرث، فهميده مي شود كه ارتباط مردان با زنان در اشباع غريزه منحصر نيست؛ بلكه ارتباط تنگا تنگ زمينه و محصول عمل را دارد. همان گونه كه دنيا مقدمه آخرت است. زنان نيز به نوع بشر بقاء مي دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان مي يابد. هم چنان كه اين نكته را اҠذيل آيه «قدموا لانفسكم» فهميده مي شود.

2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب مزرعه مناسب است و انتخاب بذر نيز شرط توليد بهتر است.

3. بذر و زمين هر دو در توليد، نقش مهمي دارند و زن و مرد بيشتر در نسل آينده نقش دارند.

4. هدف مقدس به هر كاري قداست مي دهد. اگر هدف آميزش ذخيره روز قيامت باشد آن نيز رنگ الهي مي گيرد.

5. زن نه كالا است و نه منشأ «تاريكي» بلكه او بنيان گذار آبادي ها و سرمايه گذار

تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است(7).

در واقع اين آيه سخن پندار آناني را كه زن را تنها بازيچه و وسيله هوس بازي مي دانند باطل كرده است و ارزش واقعي زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فكري و روحي فرزندان دانسته است.

بخش دوم آيه نيز، جواز مطلق استمتاع را از همسر مي فهماند برخلاف برخي اديان كه قيدهايي را براي اين امر قرار داده بودند. چرا كه اگر «اني» در آيه زمانيه باشد، توسعه زماني مسأله آميزش جنسي را بيان مي كند؛ يعني در هر ساعتي از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد، توسعه در مكان را مي فهماند؛ يعني در هر مكان كه خواستيد در آييد(8).

اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب دو همسر مي توانند هرگونه و در هر زمان و مكان، از لذت جنسي بهره بگيرند.

شايد اين پرسش به ذهن خطور كند كه چرا در اين مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنين خطابي ندارند و تابع هوس هاي مردان قرار گرفته اند؟

پاسخ با توجه به دو نكته زير روشن مي شود:

1. با توجه به شأن نزول آيه كه در مورد استمتاع مرد از زن و نفي برخي قيدهايي كه بعضي اديان گذاشته بودند، مي باشد(9) مخاطب بودن مردان بديهي است و از اين خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آميزش فهميده نمي شود.

2. اساسا قرآن كريم به خاطر حفظ حيا و عفت زن چنين خطاب هايي را به زنان نمي كند، هم چنان كه براي مردها پاداش حورالعين

ذكر شد؛ اما براي زنان چنين پاداشي به صراحت نيامده است و از اين، وجودنداشتن چنين پاداشي براي زنان استنباط نمي شود. حاصل آن كه توجه به صدر و ذيل آيه كه زن به عنوان مزرعه و هدف از آميزش و روابط زناشويي تربيت فرزند صالح دانسته شده، معلوم مي شود كه اسلام زن را به عنوان طفيلي ندانسته و انسانيت را در روابط زناشويي و آميزش ملاك قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقيده برخي كه هدف از روابط زناشويي و آميزش را ارضاي غريزه هاي جنسي - همانند حيوانات - پنداشته و براي زن ارزشي جز كالا قائل نيستند و از آنان استفاده ابزاري براي تبليغات و مايكن ها مي كنند.

پي نوشت ها:

1. فصلنامه كتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فيمينيزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسين.

3. زن، خانواده و اسلام، سيد محمد خامنه اي، همان، ص 96.

4. آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 96.

5. علامه طباطبايي، الميزان، دفتر نشر اسلامي، ج 2، ص 212.

6. ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، نشر انديشه، چاپ چهارم، ص 139.

7. ر.ك: قرائتي، محسن، تفسير نور، ذيل آيه 223 سوره بقره.

8. سيدعلي اكبر قرشي، قاموس قرآن، مدخل «اني».

9. طبرسي، مجمع البيان، منشورات دار مكتبه الحياه، ج 1، ص 215.

آيا مي شود يك دختر عارف و عاشق خدا شود؟

پرسش

آيا مي شود يك دختر عارف و عاشق خدا شود؟

پاسخ

در رسيدن به كمالات عالي انساني بين زن و مرد فرقي نمي باشد، همان گونه كه مردان مي توانند عشق معنوي داشته باشند زنان هم مي توانند داراي عشق معنوي باشند. عشق در نهاد همه افراد بشر گذاشته شده است و تمام انسان ها عاشقند بدون هيچ فرقي بين زن ومرد.

آيات و روايات زيادي تساوي سالكان وصول به عشق حقيقي و حيات روحاني را در زن و مرد به اثبات مي رساند من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن، فلنحيينه حيوة طيبه... ؛ هر كس عمل صالحي انجام دهد مرد باشد يا زن در حالي كه مؤمن هم باشد حتما او را با حيات پاكيزه احياء و زنده مي كنيم{M»، (نحل، آيه97).

اولاً، اين آيه شريفه تصريح دارد كه در اين باب بين زن و مرد هيچ فرقي نيست.

ثانيا، حيات طيبه متفرع بر عمل صالح و ايمان شده است و اين خود نكته اي است كه به ما مي فهماند اين حيات طيبه حيات معنوي و زندگي روحاني (و عشق ملكوتي) است وگرنه لزومي نداشت متفرع بر عمل صالح و ايمان شود زيرا بسياري از كفار و فساق بهترين حياتمادي و زندگي مرفه و به ظاهر پاكيزه را دارند.

ثالثا، فلنحيينه در ادبيات عرب متكلم مع الغير از باب افعال است مصدر آن احياء مي باشد يعني زنده كردن و حيات بخشيدن و اين خود دليل ديگري است كه اين حيات طيبه حيات مادي نيست زيرا انسان ها قبل از اين كه عمل صالح انجام دهند و ايمان آورند زنده بودند وحيات مادي داشتند و حيات مادي آنان متفرع بر عمل صالح و ايمان نبود

پس اين احياء و زنده كردن به حيات طيبه كه متفرع بر عمل صالح و ايمان است قطعا احياء به حيات معنوي است نه حيات مادي و در واصل گشتن به اين حيات معنوي هيچ فرقي بين مرد و زن گذاشته نشدهاست. خداوند تعالي در قسمتي از حديث معراج مي فرمايد: فمن عمل برضاي الزمه ثلاث خصال... فاذا احبني احببته و حببته الي خلقي وافتح عين قلبه الي جلالي وعظمتي، فلا اخفي عليه علم خاصة خلقي ؛ هر كس به رضاي من عمل كند سه خصلت را برايش حتم مي شمرم... (تا اين كه در ادامهمي فرمايد) هرگاه به من محبت (و عشق) ورزد من هم به او محبت مي ورزم و محبوب مخلوقاتم قرارش مي دهم و چشم قلبش را به روي جلال و عظمتخود مي گشايم و علم ويژه خلق خود (و سر باطني مخلوقاتم) را از او پنهان نمي دارم (و به باطن افراد آگاهش مي سازم){M، (حديث معراج، ارشادالقلوب ديلمي، به نقل از الوافي، ملا محسن فيض كاشاني).

كسي كه چنين مقامي را حائز گردد قطعا عارف مي باشد و اين اثر بزرگ فقط متفرع بر اين است كه انسان محبت و عشق فطري دل را براي حضرت دوست بپروراند و آن عشق نهاني بالفعل را صرف معشوق حقيقي كند نه به دنبال معشوقكان سراب صفتبدود.

در اين حديث شريف هم هيچ فرقي بين مرد و زن نمي گذارد، بنابراين هيچ تفاوتي بين عشق در زن و مرد نيست گوي و ميدان براي هر دو آماده است و زنان هم مثل مردان مي توانند با عشق و محبت خدا به مدارج و مراحل بالاي كمال برسند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- خودشناسي براي خودسازي محمد تقي

مصباح يزدي

2- راه خودسازي جوانان سيد محمد تقي قادري

3- زن در آيينه جمال و جلال جوادي آملي

«عشق» نام گياهي است كه در فارسي آن را «پيچك» خوانند (علفي كه اطراف بوته هاي انگور و... مي پيچد و چه بسا آن را از كار انداخته و خشك مي كند) و چون شوق موكد نيز شايق را چنان مجذوب معشوق مي گرداند كه ديگر خودي نمي بيند و فاني مي شود، آن رااصطلاحا «عشق» گويند. بنابراين در عشق دوگانگي نيست و عاشق جز معشوق و معبود نمي بيند و نمي شناسد و مانند پروانه اي است كه درپرتو شمع فروزان محبوب، خود را مي سوزاند. به تعبير امام راحل (ره):

عاشقان روي او را، خانه و كاشانه نيست Eمرغ بال و پر شكسته، فكر باغ و لانه نيست
گر اسير روي اويي نيست شو، پروانه شو Eپاي بند ملك هستي در خور پروانه نيست
مست شو، ديوانه شو، از خويشتن بيگانه شو Eآشنا با دوست راهش غير اين بيگانه نيست
فرق عشق حقيقي با عشق هاي مجازي آن است كه در دومي دلباخته را هوس جز كام برگرفتن نيست و در واقع او عاشق خويش و در بند نفس خود مي باشد، اما در عشق حقيقي خودي نيست و تنها ذات محبوب است و بس:

عاشق روي توأم اي گل بي مثل و مثال Eبه خدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا
(امام خميني «ره») اما اين كه چنين عشقي چگونه حاصل مي شود؟ بايد گفت: ريشه اين عشق در نهاد و فطرت هر كس نهفته

است. زيرا انسان ذاتا عاشق كمال و جمال است و در هر جا جمال و كمالي تشخيص داد، به سمت آن مي گرود. ليكن غالبا كمالات ناقص را مي يابد و دلباختگي وسرسپردگي در برابر آن، حجاب رؤيت جمال و كمال مطلق مي شود. ولي آن كس كه ذات جميل علي الاطلاق و كمال مطلقه را بشناسد، به ديگري دل نخواهد سپرد و جز بدو نخواهد انديشيد. بنابراين اولين توشه اين راه معرفت است و معرفت پروردگار از سويي با مطالعه و تدبر و تفكرو از سوي ديگر با پالايش نفس از رذايل و عبوديت و اطاعت كامل از احكام شريعت ميسر است. ازاين رو بايد دانست كه راه دراز و پر خطري پيش روست. به قول حافظ:

الا يا ايها الساقي ادركأسا و ناولها Eكه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
از طرف ديگر سالك سبيل حق، نيازمند توفيق و دستگيري و مراقبت است. ازاين رو بر چند نكته تاكيد مي شود:

1- التزام به احكام شريعت در همه مراحل،

2- همراهي با استاد،

3- پالايش نفس از رذايل،

4- استعانت از خدا و توسل به اهل بيت(ع)،

5- عزم و اراده قوي و پايدار.

جناب عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است Eكسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
(حافظ) رسيدن به مقام محبت و عشق الهي مراحل و منازلي را مي طلبد كه تا مراحل اوليه طي نشود و آثار آن ظاهر نگردد مراحل بعدي مؤثر و نتيجه بخش نيست ازاين رو بايد پله پله باشد و عجله در اين راه بسيار خطرناك است.

طريق عشق پرآشوب و فتنه است! عادل Eبيفتد آن كه در اين راه با شتاب رود
(حافظ) اولين و اساسي ترين راه كسب محبت و عشق الهي، طاعت و بندگي مي باشد. واجبات و عبادات شرعي وقتي خالصانه انجام گيرند به انسان صفا مي بخشند مشروط بر اين كه گناهان و معاصي به طور كلي ترك شوند هر اندازه انسان بيشتر مراقب خود باشد كه گناه نكند و آينهدل را با زنگار گناه تيره نسازد، بيشتر با عبادات خود به دل صفا مي بخشد. انجام واجبات و ترك محرمات قوام و ركن طاعت و بندگي و سرسپردگي به معشوق مي باشد، بنابراين راه عشق را بايد از راه عمل به دستورات شرع مقدس شروع كرد. شرع مقدس دوام و پايداري راه عشق راتأمين مي كند زيرا:

«عشق نبود عاقبت ننگي بود»

راه شريعت جدا شدن از رنگ هاي غيرخدايي است و سر پايداري آن هم همين است زيرا معشوقكان دروغين فقط چند صباحي فروغ دارند ولي دير يا زود افول و غروب مي كنند و اشباع گر عشق ژرف انسان نيستند.

راه شريعت مصداق حقيقي معشوق دل را وامي نمايد ازاين رو به مرور زمان آتش عشق را شعله ورتر مي سازد به جايي ميرسد كه:

وعده وصل چون شود نزديك Eآتش عشق تيزتر گردد
و خلاصه عشق الهي يعني رها شدن از عشق اغيار و وقتي انسان رها مي شود كه شرايط بندگي را به جان بخرد. علي(ع) مي فرمايند: من قام بشرائط العبودية اهل للعتق ؛ هر كس شرايطبندگي را انجام دهد صلاحيت رهايي و آزادگي را دارد{M، (ميزان الحكمه، ج 6، روايت 11319).

براي آگاهي بيشتر ر.ك: فطرت، شهيد مطهري

و نيز عبادت عاشقانه، استاد كريم محمود حقيقي.{J

آيا زنان تا اين حد بايد از نظر اسلام در محدوديت باشند؟

پرسش

آيا زنان تا اين حد بايد از نظر اسلام در محدوديت باشند؟

پاسخ(قسمت اول)

به دليل مرتبط بودن سؤالات چهارگانه (5، 7، 8 و 9) پاسخ آنها را در امور ذيل پي مي گيريم:

معرفي و تفسير يك موجود از موجودات جهان در گرو شناخت كل نظام هستي است زيرا نظام هستي به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و در حال حركت به سوي كمال مطرح است.

نظام هستي، نظام احسن و اكمل است ولي هيچ موجودي را نبايد جداي از كل آفرينش تفسير كرد.

مسأله جنسيت در نظام هستي، سريان دارد، ذكوريت و انوثيت مخصوص انسان نيست؛ بلكه در تمامي موجودات آفرينش حتي جمادات، گياهان، حيوانات وجود دارد. اتم ها و الكترونها نيز بر گرد هسته مركزي با همان خصوصيت جنسيت و زوجيت مي چرخند.

زن نيز مانند مرد مي تواند مراحل عاليه كمال را طي كند.

جايگاه زن در منطق وحي، بسيار بلند و بالاست و در قرآن از آفرينش زنان به عنوان «آيات الهي» ياد شده است «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا»(1)

زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالي است، زن تجليگاه جمال الهي خداوند رب العالمين است يعني مربّي و هدايت كننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نيز مربّي و هدايت كننده فرد و جامعه است.

خداوند لطيف است، زن نيز مظهر لطف الهي و لطيف است به همين جهت انجام كارهاي سنگين و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند: «نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مباركاتٍ، مُفليّاتٍ»؛ چه خوب فرزنداني هستند، دختران زيرا آنان، موجوداتي لطيف و ظريف هستند (در آفرينش آنان نهايت حكمت و

ظرافت و لطافت بكار برده شده است)».(2)

(مجهّزات) يعني زنها براي مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) يعني زنها انيس هاي خوبي هستند و موجب انس و آرامش اند (مباركات) يعني مايه بركت خانواده و اجتماع هستند.

براي دستيابي به جامعه ايده آل و برجسته شدن نقش زنان رعايت قوانين اسلام، ايجاد سازمان هاي حمايتي زنان و شناختن حقوق مدني آنان در امر ازدواج، خانواده، گزينش شغل و آزادي بيان، تربيت فرزند، پيشگيري از افسردگي و اضطراب، بهداشت روح و روان، امري ضروري است.

اگر نگرش هاي اسلام نسبت به مسايل زنان به خوبي مورد پژوهش و اجرا قرار گيرد زنان به حقوق مطلوب و آرماني خويش خواهند رسيد.

نگرش مثبت دين به زنان و كمك در بارور كردن آنان و بستر سازي جهت رشد و پرورش علم و ايمان آنان و تغيير نگرش برخي از مردان نسبت به زنان و همچنين تغييرات اساسي در ساختار فرهنگ ها و سنت هاي غير اسلامي مي تواند زمينه هاي احقاق حقوق زنان را فراهم سازد.

روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاري بر مي گردد. در پاسخ بايد به ملاك هاي جعل يك حكم يا وضع قوانين توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقي بين زن يا مرد بايد به اين ملاك ها توجه بيشتر نمود كه آيا بي ملاك است و يا آنكه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آيا ما با عقل خود مي توانيم همه آنچه كه به صلاح ماست و يا براي ما ايجاد مفسده مي كند تشخيص بدهيم و يا آنكه عاقلانه ترين راه اين است كه به دامن وحي پناه ببريم: آيا در همه جا تساوي؛ بلكه تشابه حقوقي آنگونه كه جنبش به ظاهر

طرفداري از زنان (فمينيسم) ادعا مي كنند، خوب است و يا آنكه، اين ادعاي خوش سيما، باطني ويرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما مي پردازيم.

يكي در ارتباط با صفات و ويژگي هاي لازم قانونگذار صالح و ديگري بحث تشابه حقوقي زن و مرد.

الف. نظام حقوقي اسلام مشحون از مسائل و احكام اجتماعي يا فردي شرعي است. اسلام، عقل را يكي از منابع استنباط احكام شرعي دانسته و به تلازم بين حكم عقل و شرع، قايل است، اما در عين حال قانون شايسته، قانوني است كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و اين متوقف بر شناخت كامل از تمام ابعاد جسمي و روحي و نيازها، غرائز و استعدادها و كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن داشته باشند و حال آنكه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكري، جهل بشري بيشتر مكشوف مي گردد و لذا قوانين بشري، همواره دستخوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا مي دانست و «آنيشتاين» تصريح مي كرد به اينكه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حلّ و كشف كامل اين معمّا خيلي دور است، تازه آيا چنين حلّي براي او وجود داشته باشد يا نه؟»(3).

اما تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است، (سوره سبأ، آيه 3). و احكام و معارف اسلامي مؤيّد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آنها نيست گرچه

به دليل قصور علم و عقل، احكام ديني احيانا فراتر از دسترس علم و دين باشد با تأكيد بر اينكه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّيات و تمنيات مادي انسان منحصرنمي گردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طرّاحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتي با ناظربودن آن به دنيا و آخرت (نه فقط دنيا) ندارد؛ بلكه ملازم با آن نيز هست. عقل به طور قطعي حكم مي كند كه تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم زيرا:

يكم. انسان، به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را بدقّت و كمال نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسيار دارد.

دوم. در وضع قوانين نمي تواند كاملاً عاري از انواع خودخواهي باشند لذا صلاحيت تامّ اخلاقي براي اين كار محرز نبوده و معلوم نيست تا كجا عدالت را مي شناسد و آن را حتّي عليه خود رعايت خواهد كرد.

سوم. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نمي توان ناديده گرفت.

و بالاخره با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از راهنمايي كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، آن است كه معقول و انساني و مبتني بر وحي و آورده هاي ديني باشد(4) و لذا قرآن كريم مي فرمايد: «و مَن احسن من اللّه حكما لقوم يوقنون».(5)

دستگاه «حق تكليف» اسلامي، ناظر به مصالح و مفاسد واقعي است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا تابع اوضاع و شرايط تغيير مي يابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغيّر

تقسيم شده و با مكانيسم هاي خاصي كه شرع مقدس، پيش بيني كرده بويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت را امضاء نموده است.

تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد!

يكي از محوري ترين آرمان هاي فمنيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بين حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت ميل» در كتاب فرمانبرداري زنان (subjection of wemen The) مي نويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است. اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود.»(6)

مونيك ويتيگ (Monique Wittig) يكي از معروفترين صاحب نظران راديكال فمنيست در سال 1979) در مقاله اي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمي آيد» مي نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليّات، كاريكاتورها و ساخته هاي فرهنگي نيست، زنان يك طبقه اند، زن نيز مانند فرد مقوله اي سياسي و اقتصادي است نه مقوله اي ابدي... بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است»(7)

سوسيال فمنيست ها نيز با تعميم اين شعار راديكال فمنيست ها كه «امر شخصي، سياسي است Personal is Politicalبه اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي / خصوصي، پديده اي است كه اساساً جنبه تجويزي و تحميلي داشته و در قرن نوزدهم به شيوه هاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان بكار مي رفت.(8)

مضامين شاخص نظريه هاي نابرابري جنسي، اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاي متفاوتي قرار گرفته اند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است. ديگر اينكه هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگي هاي فطري شان با مردان تفاوت دارند اما اين تفاوت طبيعي

اهميتي ندارد تا بتوان آنرا مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار داد. بر همين اساس، فمنيست هاي ليبرال براي فعاليت هاي خصوصي و بي اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشي قائل نيستند و معتقدند كه مردان از بيشترين پاداش هاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود مي برند و مانع راه يابي زنان در عرصه فعاليت هاي عمومي كه منبع بزرگترين پاداش هاي اجتماعي است مي شوند.(9)

نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن»

به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناء آن بر مصالح و مفاسد نفس الأمري است نه بر آراء و اميال مردم و لذا نظام حقوقي مطلوب بايد با توجه به واقعيات زيست شناختي و روان شناختي و جامعه شناختي، همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد، در تعيين حقوق و تكاليف بايد در نظر گرفتن موارد اشتراكي، حقوق و تكاليف مشترك، و در موارد متفاوت هرگاه تفاوت ها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود، حقوق و تكاليف متمايز جعل شود.

اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن

اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن هاي پيشين غرب و شرق گذشته است، علي الاصول، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از:

1. تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن، (نساء، آيه 1، شوري، آيه 11، حجرات، آيه 13، اعراف، آيه 189 و...).

2. تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت، (نساء، آيه 124، نحل، آيه 97، توبه، آيه 72، احزاب، آيه 35).

3. تساوي در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان، (توبه

67 و 68، نور، آيه 26، آل عمران، آيه 43 و...).

4. اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليت ها، گرچه به لحاظ فرهنگ محاوره هاي احيانا به صيغه مذكر بيان شده اند، (بقره، آيه 183، نور، آيات 2، 31، 32؛ مائده، آيه 38 و...).

5. استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت، (ممتحنه، آيات 12، 10 و...).

6. استقلال اقتصادي زنان، حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمي دانست، (نساء، آيه 33).

7. برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران،؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش احيانا بيشتر است، (عنكبوت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23 و 24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151، نساء، آيه 36؛ لقمان، آيات 15 و14؛ احقاف، آيه 15) و ده ها مورد ديگر.

تفاوت هاي ساختاري زن و مرد

اين بحث، سابقه اي حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمّي دانسته و مدّعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند و از همان اختياراتي بهره مند گردند كه مردان بهره مند مي گردند. بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت و وظايفي را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته، در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت اصولي دارد.(10)

پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است مي گويد:

«دنياي مرد با دنياي زن بكلّي فرق مي كند، اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد از اين روست... زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند، زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، بطور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آنها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...».(11)

خانم «كليودالسون» مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس، بزرگترين علاقه ام مطالعه روحيه مردهاست. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد بعمل آورم، به اين نتيجه رسيده ام... خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند؛ بلكه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها، (اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند. و لازمه بقاء نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است).(12) فقط احساسات شديد آنهاست. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند، بهتر هدايت مي كنند، پس برتري روحي مردان بر

زنان، «برتري» به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل كه جامع آنها تقوي است، مشخص مي شود «چيزي است كه طراح آن طبيعت مي باشد، هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود، خانم ها به علّت اينكه حسّاس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند... كارهائي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...».(13)

«اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوت هاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد بر اساس داده هاي روان شناسي مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيشتر مشاغلي را مي پرستند كه نيازي به جابجا شدن در آنها نباشد و يا كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند...».(14)

پاسخ(قسمت دوم)

دكتر «الكسيس كارل» با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت هاي يكساني به عهده گيرند... زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند...».(15)

ملاك تفاوت هاي

تشريعي ميان زن و مرد

با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي است، و نيز فطري بودن آن به نحوي كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد (نه تعليمات فرهنگي كه قابل زوال باشد) و لذا در طول تاريخ اين واقعيت بچشم مي خورد و مقطعي و منطقه اي نبوده است، اينك سؤال اين است اين اختلافات به چه ملاك، منشأ برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسانها با هم تفاوت هائي دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد تأمين نمي شود؛ زيرا تشريع بايد مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الأمري باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوت ها تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف مي شود و اين امر بحكم «ضرورت بالقياس» است يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي متناسب با واقعيت ها باشد و رعايت گردد سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي بوده و كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوت هائي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي مي شود، عبارتند از آن اختلافات تكويني كه داراي سه ويژگي ذيل است:

1. دوام و ثبات از

آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون.

2. عموميت آن در قشر نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت كلّي بودن قانون.

قانون، براي نوع افراد جامعه وضع مي شود نه افراد معدود. اصولاً قانونگذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست. البته در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روانشناسان يا فيزيولوژيست ها و... بر شمردند بطور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد لكن نوعا چنين است كه مثلاً زنها، احساساتي تر هستند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه همان خصلت نوعي، علّت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف، قانون ديگري وضع مي شود و الاّ با تعبير «حكمت» مي گوئيم، حكمت وضع فلان قانون اين است لذا در موارد فقد شرايط، انتفاء يا تغيير حكم را اقتضاء نمي كند.

3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه، ضروري است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيري در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً بر اساس بازده كار باشد ما نمي توانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم، و لكن چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقّل بيشتر است و يا لازمه حضانت برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانونگذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است. همچنان كه در سنين خردسالي بويژه دختران نياز بيشتري به

عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شيرخوردن دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر مي باشد. امّا در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادي بيشتري است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد.

البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نمي توانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحي هستيم. اكثر تبيين ها در توجيه سرّ تفاوت احكام با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علّت. از قبيل تبيين حكم حجاب بر اساس اين كشف روانشناسي كه:

«آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پائين تر از مردان است يعني زنان به درد، حساس ترند در عوض مردان، بينائي بهتري دارند. مردان بالغ به محرّك هاي بينائي شهواني، حسّاسيت بيشتر دارند. زنان به محرّك هاي لمسي، حسّاسيت بيشتر دارند. اين تفاوت حساسيّت از همان اوائل و تحت تأثير «اندروژنها» شكل مي گيرد اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان بكار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرّك هاي بينائي شهواني است...».(16)

«تساوي» آري، «تشابه» خير

قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفسٍ واحدةٍ».(17)

رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند: «النّاس كلّهم سواء كأسنان المشط» يعني مردم اعم از زن و مرد مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، به هيچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نيست. زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني، برابرند اما آيا با توجه به تفاوت هاي موجود و غير

قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچگونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي در ميان باشد؟! تساوي، غير از تشابه است، تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي. اسلام هرگزا متياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست، البته با توجه به تلازم حق و تكليف ممكن است بدليل تكاليف بيشتري كه بر عهده مردان گذاشته است احيانا اختيارات بيشتري نيز قائل شده باشد. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آنها مخالف است.(18)

اينك به تبيين چند مورد از تفاوت هاي حقوقي زن و مرد كه به غلط محدوديت ناميده مي شود اشاره كنيم:

اول. حق طلاق

اينكه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اينكه نوع مردان از نظر مديريت و انعطافپذيري كمتر در برابر احساسات خام قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1. حق طلاق به دست مرد باشد،

2. حق طلاق به دست زن باشد،

3. هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته

باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.

فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اينكه آمار طلاق را بالا مي برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اينكه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.

دوم. ارث

مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده

در اسلام مورد توجه قرار داد.

ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3. اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اينكه:

الف. اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد،؛ بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب. اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج. علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست

كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه. اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً. چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانياً. در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ميراث ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث

زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند».(19)

پاسخ(قسمت سوم)

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛

ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛

پ. كمالي، سيدعلي، قرآن و مقام زن؛

ت. مهرپور، حسين، بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛

ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1 ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛

ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛

خ. محمدرضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

سوم. خروج از منزل با اجازه شوهر:

چرا زن مجبور است براي خروج از خانه از شوهرش اجازه بگيرد؟

به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اينكه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اينكه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين

اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اينكه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اينكه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و احترام به يكديگر) و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانياً از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس

و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اينكه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اينكه موجب عسر و حرج و ضرر براي زن نباشد.

آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر

كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم»(20)

اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ سؤال پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه»(21)؛ «خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)».

از طرفي حضرت زهرا فرموده است: «بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...». اين سخن به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.

در نگاه اول به نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند.(22)

پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي

ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.

چهارم. شهادت زن

علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟

در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل پذيرفته شده است، اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طور مستقل و چه به طور مركب و آميخته. در اين موارد است كه معمولاً شهادت دو زن، برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است «واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين، فرجل و امرائتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري»(23) و همين موجب برخي انتقادها و اعتراض ها شده

است، غافل از آنكه : اولاً، اسلام در زماني كه اصولاً براي زن چندان ارزشي قائل نبودند، شائن انساني قائل شده و شهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است. بنابراين اختلاف درجه تائثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن، همچون اختلاف ديه وارث آنان، جنبه ارزشي نداشته، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم را به دنبال خواهد داشت. ثانياً، اصولاً شهادت «حق» نيست تا آنجا كه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آنجا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است، او را محروم از حق تلقي كنيم؛ بلكه شهادت «تكليف» است. بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست، او «معاف» از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر. ثالثاً، عدم استماع و ارزش شهادت، در موارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته، بلكه متقابلاً در مواردي شهادت مردان مسموع نيست. به عنوان مثال، در اثبات زنا، شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست (اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است) و متقابلاً در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند، ولي با شهادت هر زن «يك چهارم» از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموع است. شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه در آن تنها شهادت زنان پذيرفته است. رابعاً، اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر شهادت يك

مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولاً شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست؛ بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود، كلامي روشن از گوينده اي صادق وعادل. بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن از غير عادل، هيچ كدام به كار نمي آيد. حال با توجه به اين نكته و نيز با توجه به اينكه اصولاً حكمت آفرينش چنان بودهاست كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تائثيرپذير ساخته است، لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم، شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار گيرد، زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت، يعني احساس و ادراك موضوع شهادت، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس و ادراك نكند و شايد اينكه خداوند فرموده: «ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها، ديگري او را متوجه سازد. و از سوي ديگر، در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تائثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته، آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد. درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي، وجود ملكه عدالت در شاهد، احتمال خلاف گويي را نفي مي كند، اما اولاً اين ملكه

مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم، واقعيت را آن طور كه بايد احساس و ادراك نكند و ثانياً، نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند. در حالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود، بلكه به دليل خوف بر نفس خويش - كه حفظ آن هم واجب است - از گفتن حقيقت سر باز زند. اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رئاليست و واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش از مردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است.(24)

پنجم. مشورت با زنان

چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟

روشن است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي عليه السلام مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اينها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند،(25) همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در

دو نكته بين آموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.

1. تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20 درصد كوچكتر از مغز مردها است.(26)

2. فزوني هيجانات در بانوان نسبت به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زنان نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند،(27)

نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست؛ بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنها است.

همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند»،(28) و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند».(29)

البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط

ضعف خانم ها تلقي كرده است،(30) به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد وچنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاهصنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شي ء عليما»(31).

پاسخ(قسمت چهارم)

همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند»(32)

حاصل كلام آنكه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي عليه السلام نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن»

از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند،(33)

و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي عليه السلام نقل مي كند آمده است: «ايّاك و مشاوره النساء» از مشورت با زنان بپرهيزيد.

اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثنا مي شود: «الاّ من جربت بكمال عقل»(34).

اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي عليه السلام كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.

از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن»، «در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد».(35)

بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است: «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما»؛ «اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند»(36).

مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان فرزند مي انجامد.(37)

در سوره طلاق نيز درباره هم فكري

و همكاري زن و مرد اشاره شده است،(38) همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است،(39) و روايات نقل شده از علي عليه السلام يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بستهو چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاورة النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستيمرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است،(40) و روايات نقل شده از رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهارعليهم السلام به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز شركت مي دادند.(41)

ششم. زنان و مناصب اجتماعي

چرا زنان از تصدي برخي مناصب اجتماعي در مديريت كشور مانند رياست جمهوري، قضاوت و... محروم شده اند؟

مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در

اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند(42)، آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان.(43)

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين

را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است(44)، آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم(45)»؛ «و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است».

در تفسير مجمع البيان آمده است(46): ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبرصلي الله عليه وآله مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»(47)

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما

بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد.(48)

هفتم. قضاوت

اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است.

و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة(49)»، وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون(50)»، مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

در پايان براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش هاي پنجم، ششم و هفتم را توصيه مي كنيم.

اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.

هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن

و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي رويم).

تصدي امر قضا به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.

آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل

است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي كنيم زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن؛ بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي گيرد.

مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد

استفاده از زنان در برنامه هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آنها پس از چند روزي، درخواست كناره گيري از اين كار نموده اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.

امامت: امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة»؛ «و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفرعليه السلام در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است.(51)

آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهراعليها السلام كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

پاسخ(قسمت پنجم)

اكنون با توجه به مطالب فوق، مي توان به تفاوت اسلام حقيقي كه از سرچشمه زلال معارف الهي نشأت گرفته، با اسلام طالباني و برداشت هاي سطحي غلط و بدون هيچ پتوانه

محكم ديني، پي برد. البته بايد به اين نكته كليدي و اساسي توجه نمود كه هرگز نمي توان در شناخت جايگاه و شخصيت زن در اسلام به يك منبع - نظير حليه المتقين، سواي از صحت و سقم مطالب آن كه ديدگاه يك نفر و در شرايط زماني خاص به رشته تحرير در آمده - اكتفا نمود؛ بلكه بايد كليه منابع و ديدگاه هاي موجود را مورد بررسي و مداقه قرار داده و سپس به يك قضاوت و ارزيابي صحيح دست يافت. خصوصا آن كه خود نگارنده نيز هرگز در صدد بيان چنين مسأله اي نبوده است تا به همه زواياي آن بپردازد.

به اين نكته نيز بايد توجه شود كه در مباحث اخلاقي، متأسفانه در اسناد روايات بحث چندان جدي صورت نمي پذيرد (البته خود اين كار نيز دلايل خاصي دارد).

...................) Anotates (.................

1) روم (30)، آيه 21.

2) وسائل الشيعه، ج 21، ص 362، چاپ بيروت؛ كليني، الكافي، باب فضل البنات، ج 6، ص 4.

3) ر.ك: قرباني، زين العابدين؛ اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، صص 29-28.

4) ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله، چاپ اوّل، تابستان 1377، ص 33 و 31 و 85 و 77.

5) مائده (5)، آيه 50.

6) استيفن استارس؛ اتخاذ موضع، ديدگاه هاي متعارض در مباحث اخلاقي بحث انگيز، به نقل از تازه هاي انديشه، ش 2، ص 51.

7) مجله زنان، شماره 31، ص 42.

8) همان، ص 44.

9) ريترز جورج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ص 519.

10) مطهري، مرتضي؛ نظام حقوقي زن در اسلام، ص 172-170.

11) همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176).

12) ر.ك:

قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112.

13) نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101).

14) برگ اتو كلاين؛ روان شناسي اجتماعي، ترجمه: كاردان علي محمد، ج 1، ص 313.

15) نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.

16) حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 63.

17) نساء (4)، آيه 124.

18) نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111 (مطالب فوق با استفاده از «كتاب نقد»، شماره 17، زمستان 79، مقاله فيمينزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني صص 167 - 153 مي باشد).

19) الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215.

20) بقره (2)، آيه 187.

21) بحارالانوار، ج 43، ص 117.

22) براي آگاهي بيشتر ر.ك: آنتوني كيدنز، جامعه شناسي.

23) بقره (2)، آيه 282.

24) فلسفه حقوق، صص 173 - 171، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني. براي آگاهي بيشتر ر.ك:

الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛

ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛

پ. كمالي، سيد علي، قرآن و مقام زن؛

ت. خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه حقوق، انتشارات موئسسه آموزشي پژوهشي امام خميني؛

ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي؛

ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛

ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛

چ. زيبايي نژاد، محمد رضا - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

25) نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328.

26) كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج 1، ص 349.

27) همان، ج 2.

28) ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، ص 64.

29) همان، ص 65.

30) همان، ص 164.

31) نساء (4)، آيه 32 و ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في

تفسير القرآن، ج 4، ص 358.

32) حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، ص 165.

33) نهج البلاغه، نامه 31.

34) بحارالانوار، ج 103، ص 253.

35) نهج الفصاحه، ص 2، ح 7.

36) بقره (2)، آيه 233.

37) ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسي شبهه نقصان عقل)، ص 91.

38) طلاق (65)، آيه 6.

39) جعفري، محمدتقي، زن از ديدگاه امام علي عليه السلام، ص 51.

40) همان، ص 4.

41) رجب نژاد، پيشين، ص 93؛ براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي عليه السلام، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.

42) مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.

43) مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.

44) تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.

45) بقره (2)، آيه 228.

46) طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.

47) نساء (4)، آيه 32.

48) مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.

49) غافر (40)، آيه 40.

50) نحل (16)، آيه 97.

51) ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.

دليل اختصاصي لذائذ بهشتي به مردان (حوريه) چيست؟ آيا زنان بهره اي از اين پاداش ها ندارند؟

پرسش

دليل اختصاصي لذائذ بهشتي به مردان (حوريه) چيست؟ آيا زنان بهره اي از اين پاداش ها ندارند؟

پاسخ

از مضمون برخي آيات و روايات، چنين برمي آيد كه مسأله لذت هاي جنسي اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند.

اصطلاح «حور» نيز اختصاصي به زنان ندارد؛ بلكه حورهاي مذكر نيز در بهشت وجود دارند.

براي نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود:

«در بهشت بازاري است كه در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلي به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مي شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148).

در بهشت هم حوريان بهشتي وجود دارند كه از نعمت هاي بهشتي هستند و در دنيا نبوده اند. همچنين، زنان دنيا _ كه اهل بهشت باشند _ با زيبايي و شكوهي برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مي پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مي كنند.

اين كه در قرآن، حوري يا كواعب و نظائر آنها آمده است، دليل آن نيست كه مخاطبان قرآن تنها مردان هستند؛ زيرا در قرآن از ولدان و غلمان نيز ياد شده است و هر دو جمع بوده و به معناي پسران است. افزون بر آن به نظر برخي از علماي لغت و مفسرين «حور» انحصار در زن ندارد و به مردان بهشتي نيز اطلاق مي شود.

حديث پيامبر(ص) كمترين سكنه ي بهشت زنان اند. چرا؟

پرسش

حديث پيامبر(ص) كمترين سكنه ي بهشت زنان اند. چرا؟

پاسخ

در روايتي كه كمتر بودن زنان در بهشت يا اكثريت بودن آنان در جهنم مطرح شده علت آن برخورد نامناسب آنان با شوهرانشان مطرح شده است ولي قابل توجه است كه يكي دو روايتي كه در اين مورد وارد شده از اعتبار كافي برخوردار نيست و در كتب معتبره نيامده است و در روايتي از امام صادق(ع) اين مطلب نفي شده است.

راوي به حضرت عرض مي كند: مردم مي گويند اكثر اهل جهنم در روز قيامت زنانند. حضرت فرمودند: «اين چطور ممكن است در حالي كه در آخرت به هر مؤمني چندين زن دنيايي مي دهند» (من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 468).

چرا قرآن مي گويد كه مرد بر زن برتري ندارد در صورتي كه اگر بررسي كنيم مي بينيم كه اولا در قران آياتي هست كه برتري مرد را بر زن نشان مي دهد مثلا در آيه اي داريم كه خدا مي فرمايد: «چرا براي خودتان پسر مي خواهيد در صورتي كه به خدا دختر نسبت مي دهيد» در اينجا

پرسش

چرا قرآن مي گويد كه مرد بر زن برتري ندارد در صورتي كه اگر بررسي كنيم مي بينيم كه اولا در قران آياتي هست كه برتري مرد را بر زن نشان مي دهد مثلا در آيه اي داريم كه خدا مي فرمايد: «چرا براي خودتان پسر مي خواهيد در صورتي كه به خدا دختر نسبت مي دهيد» در اينجا خدا برتري مرد را بر زن نشان مي دهد.

يا اينكه بعضي زمينه هاي گناه در زن ها بيشتر از مردان است مانند حسادت ،غيبت و پرگويي و ...

و اينكه به نظر من امكان عروج معنوي مردان بيشتر فراهم مي شود تا زنان.

همچنين در نهج البلاغه مي فرمايند كه زن همه اش درد سر است يا اينكه با زن ها مشورت نكنيد.

يا اينكه در قرآن زن را وسيله اي براي خوشي مرد قرار داده چه در دنيا و چه در آخرت مثلا در آيه اي به مردان مي گويد كه اگر

در دنيا عمل نيك انجام دهيد در بهشت به شما حورياني عطا مي كنيم با چشمان زيبا و ...

با اين همه و خيلي موارد ديگر ولي بنا بر عدالت خدا چنين چيزي امكان پذير نيست و حتما هم همين گونه است. توضيح دهيد.

پاسخ(قسمت اول)

مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند (مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.)

آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر

عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است» (بقره (2)، آيه 228.)

در تفسير مجمع البيان آمده است(طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.) : ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه

نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.» (نساء (4)، آيه 32.)

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از

فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد. (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.)

اما درباره آيه شريفه «الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود.

ابتدا معناي اجمالي آيه را ذكر مي كنيم سپس توضيح و تفصيل آن را بيان مي نماييم. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از «قوام» بودن مرد و دايره شمول آن داشت، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا، گستره و حكمت.

الف) در رابطه با معناي كلمه «قوام» آمده است: «القوام من القيام و هو اداره المعاش»؛ يعني، «قوام» مشتق شده از «قيام» و آن به معناي اداره امور زندگي است، (تفسير الميزان، ج 4، ص 215).

ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است. به عبارت ديگر اين آيه، بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن، به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده) اشاره مي كند.

ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد، توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه

با آسايش كافي است تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل، رشد و تربيت فرزند و...)بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده، نه تنها امري شرعي؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.

د ) در همين آيه دو فلسفه براي مديريت و سرپرستي مرد نسبت به زن بيان شده است:

1- « بما فضل الله بعضهم علي بعض» به دليل امتيازهايي كه خداوند براي برخي از بندگانش قرار داده است.

2- «و بما انفقوا» به جهت اين كه مخارج زندگي زن و نفقه او به عهده مرد است.

ه_ ) تجربه نشان داده است كه زن با صورت فطري، جوري آفريده شده كه نيازمند تكيه نمودن بر مرد و اتكاء به مديريت اوست. امروزه حتي زنان غربي از جابجايي مسؤوليت هاي زن و مرد و پذيرش اداره زندگي و شكستن حقوق مرد در روابط خانوادگي و بي اعتنايي به مسؤوليت مرد در سرپرستي و اداره كانون خانواده، به ستوه آمده اند.

اسلام با سپردن مديريت و سپردن خانواده به مردان، تمامي مناسبات ميان مرد و زن و تفاوت در روحيات و آفرينش آنان را رعايت كرده است.

البته اين مسأله يك تكليف و مسؤوليت بر عهده مردان است تا وسايل رفاه و امكانات زندگي بهتر را براي خانواده فراهم كنند. گرچه انسان اعم از زن يا مرد با سوء استفاده از حقوقي كه براي آنان مقرر شده است احيانا به ديگران ستم روا مي دارند اما در اسلام مكانيسم هايي تعبير شده است

كه مانع اين رفتار شوند از جمله آن:

1. توصيه اخلاقي و نهايت سفارش همسران را به مردان مبني بر رعايت حقوق خانواده مخصوصا حقوق همسر.

2. ساز و كار حقوقي و حكومتي به تأديب همسران كه ستم روا مي دارند از جمله طلاق زن از سوي حاكم شرع به دليل ناسازگاري و بداخلاقي شوهر.

به اين نكته نيز توجه داشته باشيد اگر حقوق و قوانين را بدون توجه به اخلاق و قضايل اخلاقي بخواهيد در نظر بگيريد بايد تنها ترس و عذاب و عقاب دولت حاكم باشد و در اين صورت خانواده بي روح و رمق خواهد بود و حيات و طراوت خود را از دست خواهد داد. در خانواده افراد بايد با عشق و علاقه و محبت حقوق يكديگر را رعايت كنند نه از ترس قدرت و حكومت و قانون.

براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطلب زير جلب مي كنيم :در رابطه با خطبه 8 نهج البلاغه «ان النساء نواقص العقول، نواقص الايمان، نواقص الحظوظ ...» كه پس از فراغ از جنگ جمل بيان شده، توجه به چند نكته ضروري است:

اولاً: اين روايت به فرض صدور هرگز در مقام تحقير و پايين آوردن مقام و حيثيت زن و منافي تساوي زن و مرد در كمالات انساني نيست. آنچه با دقت و ژرف كاوي در متن روايت به دست مي آيد نفي تشابه (Similarity) آن دو در همه زمينه ها است. توضيح آن كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز

ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر

مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد. هم چنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد، قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا و نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است؛ بلكه مي توان گفت كه به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنش هاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.

ثانيا: اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست؛ بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است. به قول سعدي:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست

ثالثا : عقل بر دو قسم است:

1- عقلي كه معيار كمال و قرب

الهي است: «العقل ماعبد به الرحمان واكتسب به الجنان» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد.

2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Reason) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است. در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد؛ ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزون تري برخوردار است.

از توضيح ياد شده روشن مي شود كه تعبير امير مؤمنان(ع) تحقير كننده زن نيست؛ بلكه هشدار به كساني است كه در هر مسأله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطّن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگري هاي مردانه را داشت؛ بلكه بايد دقيقا روان شناسي او را به دست آورد و به تناسب آن با وي روبه رو شد.

تعبير «نواقص الايمان» نيز با تبييني كه با اشاره به ترك عباداتي چون نماز و روزه در ايام عادت در بر دارد، بيانگر تذكر مهمي به زنان است.

اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد. در اين جا هر دو به حكم الهي عمل مي كنند و احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات

تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ ليكن در هر صورت اين مسأله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تأثير هر يك از اين دو عمل _ كه هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است _ بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر؛ يعني، موقعي كه در حضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.

بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است.

اشكال در اين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلاً اگر عبادات زن را دو برابر قرار مي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد. در پاسخ به اين اشكال توجه به چند نكته ضروري است:

اولاً : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن در ايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفا نمايد و تنها مانع وي حكم شارع است. همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه «عادت» از نظر تكويني هيچ گونه تأثيري در مقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد. در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل

مي كند؛ يعني، اگر حقيقتا و تكوينا نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفا داراي جنبه تسهيلي باشد.

ثانيا : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلأ ياد شده وضع نموده است؛ چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت رو به قبله بنشيند و به ياد خدا باشد؛ ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند، سخن امير مؤمنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند.

ثالثا : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام مي دهند. بنابراين سخن امير مؤمنان(ع) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مرد كمتر است و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود؛ بلكه چنان كه اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمان هاي خاص مانند ايام عادت، نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي.

رابعا : حكمت سخن اميرالمؤمنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده و بكوشند از راه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلأ را هر چند كه موقتي است، پر نمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند. بنابراين اين فراز نيز در مقام تحقير زن نمʢبǘԘϮ

ʘ٘șʘѠ«نواقص الحظوظ» بيان يك مسأله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در

برخي اَشكال آن كمتر از مرد است، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است. لذا اين سخن نيز چون فرازهاي ياد شده، بيانگر «ناهمانندي» (Dissimilarity) و تفاوت هاي شكلي (Formal) است، نه «عدم تساوي» (unequality).

پاسخ(قسمت دوم)

توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهد كه اسلام بار مالي خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن، خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است. هم چنين حقوق ديگري براي زن مانند مهريه قرار داده است. بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد و مرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد؛ ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تأمين كند و بخش عظيمي از آنچه را كه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد. افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است؛ مثلاً پدر و مادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام «يك ششم» ارث مي برند. هم چنين برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند. از مجموع قواعد حقوقي ياد شده مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتر از مرد نباشد، كمتر نيست و سخن امير مؤمنان(ع) ناظر به بخش خاصي از احكام حقوقي است.

مسأله نابرابري شهادت زن و مرد نيز حكمت هايي دارد كه اگر حجاب انديشه هاي فمينستي و مشابه انگاري زن و مرد كنار رفته و با ژرف كاوي هاي دقيق روان شناختي به مسأله نگاه شود، پرده از عظمت احكام نوراني اسلام و اتقان زايد الوصف

آن برمي دارد. آنچه در اينجا به طور مختصر مي توان اشاره كرد اين است كه:

اولاً: اين نابرابري در همه موارد نيست و در برخي از امور شهادت زن به تنهايي كافي است.

ثانيا: برابري شهادت دو زن با شهادت يك مرد در اموري مانند قتل و زنا كاملاً متناسب با روان شناسي زن مي باشد، زيرا:

1) زن نسبت به مرد بسيار با حياتر است و به خاطر حجب و حيايي كه دارد در برخورد با صحنه هايي چون زنا معمولاً رو برمي گرداند و خيره نمي شود، برخلاف مرد كه حساسيت و تجسس در او تحريك مي شود. شيوه مواجهه زن با چنين منظره هايي نقصي براي او نيست ولي به طور طبيعي امكان اشتباه در تشخيص افراد و چگونگي مسأله در او بيشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مي كاهد.

2) همان طور كه گفته شد، زن عاطفي تر از مرد است و اين براي او نه تنها نقص نيست، كه كمال او در آن است؛ ليكن اين ويژگي كه در جاي خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعي خاصي نيز دارد كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. برخي از برآيندهاي طبيعي اين ويژگي در مسأله شهادت از قرار زير است:

الف ) زن در برخورد با صحنه هاي دل آزاري چون قتل به شدت متأثر مي شود و از دقت در ديدن صحنه خودداري مي كند، از همين رو ممكن است به درستي قاتل و چگونگي انجام قتل را نشناسد و شهادت وي از دقت كمتري برخوردار باشد و با ضميمه شدن شاهد ديگر احتمال خطا كاهش مي يابد.

ب ) در روان شناسي شناخت (psychology Of Rnowledge) اين ديدگاه وجود دارد كه عواطف و احساسات آدمي در شناخت هاي

وي تأثير مي گذارند، لاجرم هر اندازه موجودي عاطفي تر و احساسي تر باشد، ممكن است قواي ادراكي اش بيشتر دستخوش تخيلات و پندارهاي نادرست شود.

ج ) آسيب پذيري زن به لحاظ عاطفي بودن در شهادت هايي كه آثار مهم حقوقي (مانند اعدام و...) دارد، بيشتر است. در اين جا اين سؤال رخ مي نمايد كه اگر حكم برابري شهادت يك زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روان شناختي وضع گرديده است، پس چرا حضرت علي(ع) اين مسأله را در رابطه با «نقصان

عقل» مطرح كرده اند؟

پاسخ آن است كه: اولاً همان طور كه يادآوري شد، مقصود از عقل در اين جا عقل مقرب و كمال بخش نيست، تا نقصان آن ضربه اي به شخصيت و منزلت زن بزند.

ثانيا: چون اين مسأله ارتباط وثيق با فعاليت قواي ادراكي دارد و به عبارت ديگر عاطفي، شناختاري است، توسعا نقص عقلي (به معنايي كه گذشت) قلمداد گرديده است.

در اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل، پذيرفته شده است؛ اگر چه در برخي موارد ميزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي و شهادت زن پذيرفته شده و گاه فقط گواهي مرد. و در بسياري موارد نيز شهادت هر دو، يا به طور مستقل يا به طور مركب و به هم آميخته قبول مي شود.

براي دستيابي به گوشه اي از اسرار و حكمت هاي «شهادت» در آيين دادرسي اسلام، بهتر است به نكاتي چند توجه نماييد:

يكم. شهادت اصولاً حق نيست؛ بلكه تكليفي است بر عهده شاهد و كسي كه تحمل شهادت مي كند، نمي تواند آن را كتمان نمايد. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «هر كس شهادت را كتمان كند گناهكار است»، (بقره (2)، آيه

283). بنابراين شهادت به عنوان حقي از حقوق نيست تا گفته شود، چرا در برخي موارد اين حق از زن ها دريغ شده و يا تبعيض ايجاد شده است؛ بلكه به عنوان تكليف، مقرر گشته است. پس معلوم مي شود در مواردي كه شهادت زن پذيرفته نيست، او معاف از تكليف بوده و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد، سبك تر است، (خسروشاهي، قدرت الله و مصطفي دانش پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني؛ ج 3، 1378، قم).

دوم: از نظر اصول جرم شناسي و دادرسي كيفري، (مدني، جلال الدين، آيين دادرسي مدني، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486) و روان شناسي، اظهار آگاهي از هر واقعه اي و بيان شكل و خصوصيات هر رويداد مورد مشاهده - به حسب آن كه شاهد آن زن باشد يا مرد؛ عاطفي باشد يا خوددار، طفل باشد يا بزرگ سال؛ با طرف هاي آن قضيه نسبت فاميلي داشته باشد يا نه و... اختلاف زيادي پيدا مي كند.

تجربه نشان داده كه شهادت اشخاص احساسي و عاطفي - كه طبعا نيروي تخيلي قوي تر دارند و نيروي تخيل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتي مي كند و قسمتي از آن را تغيير مي دهد - از دقت و صحت كمتري برخوردار است و زن نيز از آن حيث كه بعد عاطفي و احساسي اش غلبه دارد، طبيعي است كه بايد شهادتش درباره اموري كه اهميت زياد دارد (مثل قتل و...) همراه با تأييد بيشتري باشد.

سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخي موارد، دليل بر نقصان و تبعيض باشد، آن طرف قضيه هم بايد صادق باشد كه در مواردي اصلاً شهادت

مرد چيزي را اثبات نمي كند و شهادت زن است كه ارزشمند شمرده شده است، (اثبات ولادت، اثبات با كره بودن، اثبات عيبهاي زنانگي در موارد مورد اختلاف و ادّعا و...) در حالي كه هيچ كدام دليل به فضيلت و نقصان نيست؛ بلكه براي بيان حقايق و روشن شدن آنها است.

پس ما مي توانيم با مطالعه همه جانبه و پيوسته در متون اسلامي، به اسرار و حكمت هاي احكام پي ببريم و شبهات را از ذهن خود بزداييم.

درباره مشورت گفتني است؛

روشن است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي(ع) مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اينها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، (نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328.)

در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در دو نكته بين آموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.

1. تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20 درصد كوچكتر از مغز مردها است. (كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج 1، ص 349.)

2. فزوني هيجانات در بانوان نسبت

به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زنان نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، (همان، ج 2.)

نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست؛ بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنها است.

همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند» (ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، ص 64.)

و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند». (همان، ص 65.)

البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است (همان، ص 164.) به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد و

چنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاه صنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شي ء عليما» (نساء (4)، آيه 32 و ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 358.)

همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند» (حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، ص 165.)

حاصل كلام آنكه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي(ع) نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن» از رايزني با زنان بپرهيز،

زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند، (نهج البلاغه، نامه 31.)

و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي(ع) نقل مي كند آمده است: «ايّاك و مشاوره النساء» از مشورت با زنان بپرهيزيد.

اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثنا مي شود: «الاّ من جربت بكمال عقل» (بحارالانوار، ج 103، ص 253.)

اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي(ع) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.

از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن»، «در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد». (نهج الفصاحه، ص 2، ح 7.)

بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است: «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما»؛ «اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند» (بقره (2)، آيه 233.)

مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان

فرزند مي انجامد. (ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسي شبهه نقصان عقل)، ص 91.)

در سوره طلاق نيز درباره هم فكري و همكاري زن و مرد اشاره شده است، (طلاق (65)، آيه 6.)

همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است (جعفري، محمدتقي، زن از ديدگاه امام علي(ع)، ص 51.) و روايات نقل شده از علي(ع) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بسته و چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاورة النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستي مرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است، (همان، ص 4.) و روايات نقل شده از رسول اكرم(ص) در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز

شركت مي دادند. (رجب نژاد، پيشين، ص 93؛ براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي(ع)، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.)

در قرآن مجيد اين بشارت داده شده است كه مؤمنان در صورتي كه همسران و فرزندانشان نيز مؤمن باشند در كنار يكديگر خواهند بود.

1. «ادخلوا الجنّة انتم و ازواجكم تحبرون؛ وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادباشي»، (سوره زخرف، 70).

علامه طباطبايي در ذيل آيه شريفه مي گويد: منظور از زوج همان زنان با ايماني هستند كه در دنيا بودند، (تفسير الميزان، 18 / ص 129).

2. «هم و ازواجهم في ظلال علي الارائك متكؤن؛ آنها و همسرانشان در سايه هاي قصرها و درختان بهشتي بر تختها تكيه كرده اند»، (يس / 56).

پاسخ(قسمت سوم)

و آياتي كه داخل شدن همسران صالح را به بهشت وعده داده شده است. از جمله:

الف. «ربّنا و ادخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من ءابائهم و ازواجهم و ذرّياتهم انك انت العزيز الحكيم؛ پروردگارا، آنان را به باغهاي جاويد كه وعده شان داده اي با هر كه از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمده اند داخل كن؛ زيرا تو خود ارجمند و حكيمي»، (سوره مؤمن / 8).

ب. «جنات عدن يدخلونها و من صلح من ءابائهم و ازواجهم و ذرياتهم...؛ بهشتهاي عدن كه آنان با پدران و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند، در آن داخل مي شوند و...»، (رعد / 23).

از اين آيات استفاده مي شود كه زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند، هرگاه هر دو با ايمان و بهشتي باشند در آنجا به هم ملحق مي شوند. و هم در بهترين شرايط و

حالات زندگي مي كنند. و در برخي از نصوص آمده است كه همسر با ايمان فرد مؤمن بسيار زيباتر و دلپذيرتر از حوريان بهشتي خواهد بود و اين به جهت عبادات و اعمال صالحي است كه در اين جهان انجام داده است و از مضمون برخي آيات و روايات، چنين بر مي آيد كه مسأله ي لذت هاي جنسي اختصاص به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند، (براي آگاهي بيشتر ر.ك: بهشت و حوريان بهشتي، سيد محمدجواد حسيني).

علامه طباطبايي(ره) بر اين عقيده اند كه: دقت و توجه درباره اوصافي كه در قرآن مجيد براي حور بيان گرديده، چنين استفاده مي شود كه مراد از حور طائفه مؤنث باشد. اما اين كه پس پاداش زنان مؤمن در بهشت چيست؟ در منابع كلامي و روايي چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مي كند و اگر از اهل جهنّم بود مردي را از ميان مردان بهشتي بر مي گزيند. شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن بر خلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست به همين جهت مردي را انتخاب مي كند.

بنابراين، زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند اگر هر دو اهل ايمان باشند در بهشت به يكديگر ملحق مي شوند، و از طرفي براي زنان مؤمن در بهشت مردان بهشتي موجود است.

چون كه لذت هاي بهشت مخصوص مردان بهشت نيست، بلكه كسي كه داخل بهشت شود، چه زن و چه مرد، از نعمتها و زيبائيها لذت خواهد برد. قرآن كريم مي فرمايد: «... و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين» ؛ در بهشت آنچه دل خواهد و

چشم از آن لذت مي برد موجود است، (زخرف / 71). در اين امر (لذّت بردن) بين مرد و زن بهشتي فرقي نيست؛ هر كدام از آنها هر نوع لذتي بخواهند برايشان مهيا است و براي زنان بهشتي نيز مردان بهشتي بدلخواهشان هست.

درباره چگونگي لذت در آخرت، بايد دانست بدن انسان در آخرت متناسب با نظام آخرت است از اين رو مانند دنيا پيري و فرسودگي بر آن عارض نمي شود و دستگاه گوارش آن نيز مانند دنيا نياز به دفع ندارد و همچنين در آخرت چون جايگاه پاداش و مجازات اهل دنياست، زاد و ولد جديدي نخواهد بود.

آيا نگاه دين مذكر است و به زن كم بها داده است يا خير و آيا به زن به ديد كالا نگاه شده است و با توجه به حديث امام رضا در كتاب آيين زندگي مولف محسن كتابچي ص 53 آمده است «عله ا لمهر و وجوبه علي الرجال ولايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن لان علي الرجل مؤنه الم

پرسش

آيا نگاه دين مذكر است و به زن كم بها داده است يا خير و آيا به زن به ديد كالا نگاه شده است و با توجه به حديث امام رضا در كتاب آيين زندگي مولف محسن كتابچي ص 53 آمده است «عله ا لمهر و وجوبه علي الرجال ولايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن لان علي الرجل مؤنه المرأه لان المرأه بايعه نفسها و الرجل مشتر و لايكون البيع الا بثمن و لا الشراء بغير اعطاء الثمن مع ان النساء محظورات عن التعامل و المتجر مع علل كثيره (تفسير نورالثقلين جلد1ص440عيون الاخبار الرضا جلد2 ص 94 ) يا در حديث ديگري در همان كتاب ص 59 (قال الرسول النكاح رق، فاذا انكح احدكم وليده فقد ارقها ،فلينظر احدكم لمن يرق كريمه)وسائل الشيعه كتاب نكاح ، مگر زن كالا است كه نفس خود را مي فروشد و يا چرا كلمه كنيز به كار برده شده است.

پاسخ

تعريف مهر:

«مهر» كلمه اي است عربي كه در فارسي آن را «كابين» مي گويند و لغات مترادف آن در عربي، صداق، نحله، فريضه و اجر است. به عبارت ديگر «مهر» عبارت از مالي است كه به مناسبت عقد نكاح، از سوي شوهر به زن تمليك مي شود و شوهر ملزم به پرداخت آن به زن مي باشد (فرهنگ فارسي معين).

پيشينه مهر:

آغاز و تاريخ معيني براي اين امر نمي توان تعيين كرد. تنها مي توان گفت مهريه از زمان هاي بسيار دور در ميان مردم رايج بوده است. حتي در داستان حضرت موسي(ع) در قرآن كريم (قصص، آيه 27) مي خوانيم كه ايشان مدت هشت يا ده سال براي حضرت

يعقوب در قبال نكاح دختر ايشان كار كردند.

در زمان جاهليت نيز، پدران و مادران، مهر را به عنوان حق الزحمه و «شير بها» حق خود مي دانستند و هنگامي كه دختري براي يكي از آنها به دنيا مي آمد و ديگري مي خواست به او تبريك بگويد مي گفت: «هنيئا لك النافجه؛ اين مايه افزايش ثروت، تو را گوارا باد» كنايه از اين كه بعد اين دختر را شوهر مي دهي و مهر دريافت مي كني (سراج (نگاهي گذرا به شبهات حقوقي پيرامون مسايل زنان)، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ص 168).

مهريه از ديدگاه اسلام:

گرچه قانون مهر پيش از اسلام به صورت هاي گوناگون وجود داشت، اما به لطافت و شفافيتي كه در اسلام بيان شده است نبود. دين اسلام يك مكتب ارزشي است و زنده كننده عقل و بيدار كننده فطرت ها است.

در همين راستا مسير انحرافي اجتماعي و ديني كه در طول تاريخ به وجود آمده اصلاح نمود و براي نمونه در آيه آمده است: «و آتوا النساء صدقاتهن نحله؛ صداق هاي زنان را به عنوان بخشش و هديه پرداخت كنيد» (نساء، آيه 4). اين آيه تا حدود زيادي ديدگاه اسلام را درباره «مهر» روشن مي كند. در اين آيه از مهر به «صداق» و «نحله» تعبير شده است. مهر را از آن جهت صداق گويند كه نشانه صادقانه بودن علاقه مرد است يا به خاطر آن كه نشانه صدق ايمان است. نحله يعني بخشش از روي طلب نفس و رضاي خاطر به كار رفتن اين واژه از آن جهت است كه مهر جنبه اهدايي و پيش كشي و عطيه

دارد (تفسير نمونه، ج 3، ص 262).

حاصل آن كه مهر از نظر اسلام يك پيش كش و هديه به زن است و هيچ يك از والدين حقي به آن ندارند. زن در عين اين كه از مرد پيش كش دريافت مي كند استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ مي كند؛ يعني به اراده خود، شوهر انتخاب مي كند نه به اراده پدر يا برادر. همچنين در مدتي كه در خانه پدر است و هنگامي كه به خانه شوهر مي رود كسي حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار كند. محصول كار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به ديگري و در معاملات حقوقي خود به قيمومت مرد احتياجي ندارد.

فلسفه تعيين مهر:

فلسفه تعيين مهر از نگاه اسلام، تنها جنبه مادي و اقتصادي ندارد بلكه بسياري از ابعاد معنوي و تربيتي لطيف كه حاكي از پيوند محبت و عشق و بقا و تكامل بوده نيز منظور شده است.

براي اين كه هويت معنوي - نه اقتصادي - مهر روشن گردد لازم است برخي دستورات آسماني كه درباره تعيين صداق و تبيين كابين و مهر در احاديث آمده است مورد دقت قرار گيرد. براي نمونه اولين كابيني كه براي مبدأ نسل كنوني بشر يعني نكاح آدم وحوا(ع) معين شد آموزش احكام بود، چنان كه بر اساس حديثي كه زراره از امام صادق(ع) نقل مي كند: خداوند به حضرت آدم فرمود: «رضاي من آن است كه معارف دين مرا به او بياموزي، آدم گفت: قبول كردم». همچنين گاهي رسول اكرم(ص) كه صداق برخي اصحاب را تعليم سوره اي از قرآن قرار مي داد.

به

هر حال فلسفه مهريه را در امور ذيل خلاصه مي توان كرد: (زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، نشر اسراء، ص 340)

1. مهريه تجلي فطرت و طبيعت است: هديه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبت و نشان دادن علاقه، امري فطري و طبيعي است كه معمولا از سوي كسي كه پيش قدم مي شود و طالب و يا خواستگار است ارايه مي گردد. اين امر حتي در ميان بسياري از موجودات رايج است. مثلا مسأله اي كه به تازگي كشف شده اين است كه زاغچه نو پس از بازديد آشيانه هاي مورد نظر به اتفاق همسر آينده اش به او يك حشره هديه مي كند.

2. مهريه قانون عشق و جذب است: مرد از نظر آفرينش مظهر طلب، عشق و تقاضا است و زن مظهر محبوبيت و معشوقيت مي باشد. مهريه از جانب مرد يك اظهار عشق و محبت فوق العاده براي زن مي باشد كه حتي بالاتر از بخشش و هديه هاي معمولي است.

3. مهريه پاداش و نشانه حيا و عزت زن است. مهر با حيا، عفت و عزت زن يك ريشه دارد. زن از لحاظ آفرينش نسبت به شهوت ها مقاوم تر است اين ويژگي همواره به زن فرصت داده كه دنبال مرد نرود و خود را رايگان در اختيار او قرار ندهد.

4. مهريه باعث بقاي خانواده و مانع از فروپاشي آن است. برخي مردان هوس باز گاه بدون هيچ دليلي همسر را ترك و زن ديگري را كه جوان تر و با نشاط تر است انتخاب مي كند. مهريه مانع عمده اي در مقابل اين هوس راني ها

است.

5. مهر باعث تعادل اقتصادي است. هر چند زن داراي استقلال مالي و اقتصادي از نظر اسلام است ولي به طور معمول در جوامع ابتكار عمل به دست مردان است. در صورت طلاق و جدايي احتمال اين كه زن بدون پشتوانه اقتصادي بماند بسيار زياد است. وجود مهريه يك نوع احساس امنيت اقتصادي و پشتوانه براي زن مي باشد (ر.ك: شهيد مطهري، حقوق زن در اسلام، ص 201).

نتيجه آن كه: مهريه از نظر اسلام تنها جنبه مادي ندارد بلكه افزون بر آن، حكمت هاي ديگري نيز در تعيين مهر نهفته است بنابراين نه تنها به زنان به عنوان كالا نگاه نشده بلكه ارزش و احترام زن به وسيله وضع و تأييد چنين قانوني محفوظ مانده است.

اما روايات:

1. روايتي كه از حضرت رضا(ع) در پرسش درباره مهريه آمد، در راستاي همان فلسفه هايي است كه ذكر شد. در روايت امام رضا(ع) چند فلسفه براي وجوب مهر بيان شده است:

الف) مؤونه زن بر مرد واجب است، زيرا زن با مرد يك قرار داد بسته و زن فروشنده است و مرد خريدار.

ب) زنان از تجارت و كسب درآمد به علل متعددي محرومند.

از اين روايت برداشت مي شود كه نه تنها حضرت رضا(ع) زن را مانند كالا ندانسته بلكه ارزش و جايگاه ويژه او را براي ما معين كرده است.

توضيح آن كه: هم چنان كه پيش از اين گذشت، زن مظهر معشوقيت و محبوبيت همراه با حيا و عزت است و خود را رايگان در اختيار هر كسي قرار نمي دهد و مرد در مقابل خواهان و متقاضي زن است، بنابراين براي به دست آوردن اين شيء ارزشمند

بايد هديه اي متناسب تقديم كند.

از سوي ديگر در خانواده كوچك زناشويي، مسأله تربيت فرزندان به صورت طبيعي به عهده زن گذاشته شده است. اين امر شايد در نگاه سطحي كاري كوچك و حتي بي ارزش، به نظر آيد، اما اين كاركرد زن بهترين و با ارزشمندترين كارها است و در واقع، عالي ترين هدف خلقت است، به همين دليل است كه پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «بهشت زير پاي مادران است».

زني كه خود را با اين ديد در اختيار مرد قرار مي دهد و با او چنين معامله اي مي كند و مرد او را انتخاب مي كند از نظر لباس، مسكن، امرار معاش و... بايد تأمين شود. اين امر به عهده مرد نهاده شده تا با تأمين نفقه او و افزون بر آن تأمين پس اندازي به عنوان مهريه براي او جنبه مادي تربيت فرزندان را تأمين كند تا زن با خيالي آسوده به كارهاي خود برسد پس در واقع مي توان گفت: هر چند زن خود را در اختيار مرد قرار مي دهد اما مرد براي او خادمي بيش نيست.

2. درباره روايتي كه از حضرت رسول اكرم(ص) نقل شد: «النكاح رق...» شايان ذكر است «رق» به كسر «ر» در لغت به معناي ملكيت و عبوديت آمده است «سجدت لك تعبدا و رقا».

اين واژه در اصل به معناي «بنده» يا «كنيز» نيست، بلكه صفت مشبه اين واژه «رقيق» به معناي بنده مي باشد. چنانچه از اين واژه فعل به كار برده شود براي مثال گفته شود «ارقه» يا «ارقها» به معناي در اختيار گرفتن كسي، محدود كردن كسي، مالك شدن كسي مي آيد» (مجمع

البحرين، مدخل «رق» - المنجد، مدخل «رق»).

در روايت، پيامبر اكرم(ص) كه براي نشان دادن اهميت انتخاب همسري شايسته و متناسب با دختر، از ازدواج تعبير به رقيت (محدوديت، عبوديت) كرده اند. اين تعبير در واقع كنايه از آن است كه براي زنان به طور معمول با ازدواج، محدوديت هايي پديد مي آيد، حال اين محدوديت از ناحيه چه كسي در زندگي و آينده زن بسيار مهم است، از اين رو برخي بزرگان (بهشتي، احمد، خانواده در قرآن، بوستان كتاب، ص 61).

اين روايت را با توجه به معناي لغوي الفاظ آن چنين ترجمه كرده اند: «زناشويي محدود كردن آزادي است، هنگامي كه دختري را شوهر مي دهيد، آزادي او را محدود مي كنيد ببينيد آزادي دخت گرامي خود را به دست چه كسي محدود مي كنيد».

چرا احكام زنان توسط مردان نوشته مي شود در حالي كه زنان به اين مسائل مبتلا هستند و به آن آگاهند.

پرسش

چرا احكام زنان توسط مردان نوشته مي شود در حالي كه زنان به اين مسائل مبتلا هستند و به آن آگاهند.

پاسخ

احكام اسلامي، برگرفته از تشريع و قانون گذاري خداوند است كه توسط پيامبر گرامي اسلام و امامان معصوم عليهم السلام ، به مردم ابلاغ شده است. بنابراين منشأ و مبناي اعتبار احكام و مقررات در همه اديان و به طور مشخص در اسلام، اراده و خواست خداي متعال است و انبيا و ائمه واسطه بيان و تبليغ آن احكام هستند و پس از آن بزرگواران ، كشف و استخراج اين احكام به عهده مردم اعم از مرد و زن به صورت واجب كفايي نهاده شده است كه علم فقه و دانش پژوهان در آن، عهده دار اين مسئله است.

درعلم فقه و رسيدن به مقام اجتهاد و فقاهت تفاوتي ميان زن و مرد نيست. زنان نيز، مانند مردان مي توانند دراين راه گام نهند و قله هاي اجتهاد را فتح كنند و بر اساس استنباط خود به احكام الهي عمل كنند البته مرجع تقليد بايد مرد باشد كه حكمتش در كتابي كه خدمتتان ارسال شد بيان شده است بنابراين در اصل كشف حكم تفاوتي ميان زن و مرد نيست. در ثاني مراجع تقليد نيز، مي توانند از زنان درباره امور اختصاصي مشاوره بگيرند و مسايل فقهي را بر اساس آن و مدارك ديگر استنباط كنند.

آيت الله خامنه اي در اجوبه الاستفتائات مي فرمايند :مردان نمي توانند به اذان زن اكتفا كنند علت اين حكم ايشان چيست؟

پرسش

آيت الله خامنه اي در اجوبه الاستفتائات مي فرمايند :مردان نمي توانند به اذان زن اكتفا كنند علت اين حكم ايشان چيست؟

پاسخ

پيش از پاسخ شايان ذكر است . در بسياري از عبادت ها مردان و زنان هم سنگ مي باشند و عبادت يكي مي تواند جايگزين عبادت ديگري در صورت قضا شدن باشد.

نگاهي به احكام نيابت و قضا در عبادت ها و حج، اين نكته را معلوم مي كند كه در اين موارد در نظر فقه هيچ تفاوتي ميان نايب شدن زن از مرد و يا مرد از زن نيست. زنان در حج مي توانند نايب مردان شده و همچنين مي توانند قضاي روزه و نماز مردان را به عهده بگيرند.

ازاين نكته معلوم مي شود كه در اين زمنيه ها تفاوتي ميان مردان و زنان نيست و هر دو مانند هم مي باشند اما اين كه چرا مردان نميتوانند به اذان زنان اكتفا كنند ؟ گفتني است:

آدمي در حال عبادت خود را در محضر خدا مي بيند و با او سخن مي گويد و به راز و نياز با او برمي خيزد. با مروري به روايات و احكام آداب نماز دو نكته به خوبي جلوه گر است:

1. اجتناب ازهر آنچه كه باعث توجه به غير خدا است

2. رعايت عفت و حيا به ويژه براي زنان.

از آنجا كه زن همانند گل است و خواسته يا ناخواسته چشم هاي محرم يا غير محرم رامي ربايد ، شارع مقدس براي صيانت زن، دستوراتي واجب يا مستحبي را در نماز يا غير آن داده است؛ آب ريختن به دست ها از داخل آرنج هنگام وضو، كنار هم قرار

دادن پاها هنگام قيام، ابتدا زانوها را روي زمين قرار دادن پيش از رفتن به سجده، گذاشتن آرنج ها و شكم بر زمين و چسباندن اعضاي بدن به يكديگر هنگام سجده و ... همگي نشان دهنده آن است كه اين كارها مانع از در معرض ديد قرار گرفتن زن به ويژه درنماز كه با نشستن و برخاستن و ركوع و سجود همراه است خواهد بود. ازجمله دستورات ديگر براي صيانت زن جلوتر قرار گرفتن مردان از زنان در هنگام نماز با تأكيد بيشتر و در جاهاي ديگر با تأكيد كمتري است.

از جمله دستورات ديگر، اذان نگفتن زنان به هنگامي است كه در نماز جماعت مردان حضور دارند؛ چرا كه صداي زن از ظرفيت خاصي برخوردار است كه به طور معمول گوش ها را مي نوازد . از اين رو شايد حكمت اين حكم، پرهيز از توجه به غير خدا و حفظ عفت و حياي زن باشد.

ديگر اين كه اين عدم جواز، مقدمه و زمينه اي است براي اين كه ساحت عبادت، آلوده به تك خواني هاي برخي زنان نشود.

اينكه مي گويند زن ،انسان لطيفي است كلا از نظر مراجع و علما چيست.

پرسش

اينكه مي گويند زن ،انسان لطيفي است كلا از نظر مراجع و علما چيست.

پاسخ

اين سخن كه زن موجودي لطيف و ظريفي است برگرفته شده از سخنان ائمه اطهار(ع) است.

در روايتي حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: «فان المرأه ريحانه و ليست بقهرمانه؛ زن مانند ريحان است نه قهرمان».

همان طور كه ريحان لطيف و ظريف است، زن نيز چنين روحيه اي دارد و از نظر جسماني و نيز از نظر رواني لطيف و ظريف است بنابراين نبايد كارهاي مشكل و دشوار را از زن انتظار داشت و بر دوش او گذاشت و براي شادابي و با نشاط بودن آن بايد كمال سعي و تلاش را انجام داد. مردم ريحان را با دست خود افسرده و پژمرده نمي كنند. ما نيز نبايد زن را پژمرده و افسرده كنيم. و شايد به همين جهت باشد كه اميرالمؤمنين(ع) در سخني ديگر بر مردم خطاب مي كند كه «فدارها علي كل حال و احسن المصاحبه لها ليصفوا عيشك؛ در هر حال با همسرت مدارا كنيد و با او به نيكي معاشرت نما تا زندگي ات با صفا شود».

صفا و آرامش زندگي در پرتو مصاحبت نيكو با همسر است. اين موضوع مورد تأكيد و تأييد دانشمندان علوم تجربي نيز هست. زن از نظر ساخت بدني و رواني از ديدگاه علم آشكارا از مرد متفاوت است تمايزات رواني زن و مرد از نظر روان شناسي و در فرهنگ هاي مختلف به اثبات رسيده و خطاست كه اين تفاوت ها را زاييده تربيت و محيط دانست. جنس زن از جنس مرد لطيف تر است و عطوفت بيشتري دارد و به رسيدگي

و مراقبت از ديگران توجه بيشتري نشان مي دهند و آن را مي توان با شواهد روشن زيستي و تحقيقات جديد مشاهده كرد.

Does Islam oppose to women being in a higher leadership position than men given that she is wiser and more knowledgeable and has better management practices than the other man candidates for the leadership position? Is it bad for men to be working for suc

پرسش

Does Islam oppose to women being in a higher leadership position than men given that she is wiser and more knowledgeable and has better management practices than the other man candidates for the leadership position? Is it bad for men to be working for such a woman?

Thank you. Assalamu Aleykum va rahmatollah va barakatoh

اگر زني خردمندتر و داناتر و داراي مديريتي بهتر از مردي باشد كه براي جايگاه رهبري نامزد شده، در اين صورت آيا اسلام با رهبري آن زن مخالف است؟ آيا براي مردها نامناسب است كه براي چنين زني (تحت امر او) كار كنند؟

پاسخ

مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوتهاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند، (نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، بخش هفتم، صص 190 _ 167، انتشاراتحكمت) آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين

است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظائفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان، (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره، چاپ اول، 1374، چاپخانه مروي، دار الكتب الاسلاميه).

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است، (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره) آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است»، (سوره بقره (2)، آيه 228).

در تفسير مجمع البيان آمده است، (تفسير مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، جلد 3، ص 73، مؤسسه الاعلمي بيروت، 1415 قمري؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه

32، سوره نساء): ام سلمه _ يكي از همسران پيامبر _ روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان

جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوتهاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق

هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»، (سوره نساء (4)، آيه 32)

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است

مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد

اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و

تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد، (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114).

در اسلام زن برتر است يا مرد؟

پرسش

در اسلام زن برتر است يا مرد؟

پاسخ

اسلام و خداوند بين زن و مرد فرق گذاشته است. چرا زن ذاتاً طوري خلق شده كه از مرد تمكين كند؛ و از اين كه مرد از او راضي باشد، راضي است. مگر مردان از زنان بالاتر هستند كه زن به همه دستورهاي او تن دهد و اگر هم تن ندهد گناه كرده است؟ پس مرد ارزش بيشتري از زن د

پرسش

اسلام و خداوند بين زن و مرد فرق گذاشته است. چرا زن ذاتاً طوري خلق شده كه از مرد تمكين كند؛ و از اين كه مرد از او راضي باشد، راضي است. مگر مردان از زنان بالاتر هستند كه زن به همه دستورهاي او تن دهد و اگر هم تن ندهد گناه كرده است؟ پس مرد ارزش بيشتري از زن دارد كه به طور ذاتي اين طوري خلق شده است.

پاسخ

يكي از نشانه هاي نظام حكيمانه و مدبّرانه جهان، همين خلقت مرد و زن و وجود تفاوتهاي روحي و جسمي در آن دو است. دستگاه عظيم خلقت، براي اينكه به هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جريان توليد نسل را بوجود آورده است، و از آنجا كه بقاء و دوام نسل احتياج به همكاري و تعاون دو جنس - مخصوصاً در نوع انسان - دارد، آنها را طالب همزيستي با يكديگر قرار داده است؛ و براي اينكه طرح كاملاً عملي شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپيوندد، تفاوتهاي عجيب جسمي و روحي در ميان آنها قرار داده است و همين تفاوتها است كه آنها را بيشتر به يكديگر جذب كرده، عاشق و خواهان يكديگر قرار مي دهد. اگر زن داراي جسم و جان و خلق و خوي مردانه مي بود، محال بود كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شيفته وصال خود نمايد؛ و اگر مرد صفات جسمي و رواني زن را مي داشت، ممكن نبود زن او را قهرمان زندگي خود حساب كند.

البته اين پندار غلط و باطلي است كه برخي گمان كرده اند آن چيزي كه زوجين را به

يكديگر پيوند مي دهد منحصراً طمع و شهوت است و حس استخدام و بهره برداري است. حال آنكه چنين نيست؛ بلكه بر اساس ديدگاه اسلام، «مودت و رحمت» روم / 21. است كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مي دهد. به فرموده علامه طباطبايي، تداوم زندگي ميان زوجين در پرتو محبت است؛ و اين همان حقيقتي است كه آيه شريفه قرآن به آن اشاره دارد. براي آگاهي بيشتر ر.ك: علامه سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 166.

اسلام هم مرد را ارج نهاده است و هم زن را؛ ولي اين دو سنخ، نواقصي هم دارند كه در پرتو وحدت و پيوند با يكديگر، آن نواقص را مرتفع مي كنند و به ارزشهاي خود تعالي مي بخشند. اين طور نيست كه ارزش مرد بالاتر از زن و يا ارزش زن برتر از مرد باشد؛ بلكه هر يك از آن دو در حد خود، داراي ارزشها و نقايصي هستند كه بايد به رفع آنها در پرتو وحدت و يگانگي اقدام كنند. به بيان ديگر، از ديدگاه اسلام، همان قدر كه زن نيازمند مرد است، مرد هم نيازمند زن است؛ و اين تنها در چارچوب مسائل شهواني نيست؛ بلكه بر اساس نظام خلقت و مودت و محبت است. براي آشنايي بيشتر نگا: شهيد مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، ص 165 - 190.

ما مي پذيريم تا رسيدن به آنچه كه از ديدگاه اسلام كمال مطلوب است، فاصله بسيار داريم و قبول داريم كه برخي به نام اسلام و مسلمان بودن، عملكردي دارند كه نتيجه اش اثر وضعي نامطلوبي است كه مانند نقطه تاريكي روح تلطيف يافته زنان را آزار مي دهد؛ و گاهي اين

مسأله به حدي شدت مي يابد كه برخي از خواهران پاك انديش ما گمان مي كنند گويا نظر اسلام چنين است؛ اما حقيقت بدين صورت نيست. اگر به آموزه ها و تعاليم اسلام به صورت يك مجموع نگريسته شود - نه ذره اي و جزئي - در خواهيم يافت كه زن در چارچوب خاصي مي تواند به دستورهاي مرد تن دهد، نه در همه جا؛ و نيز متوجه خواهيم شد همان گونه كه زنان در قبال مردان وظايفي دارند و بايد به نحو مطلوب آن را انجام دهند؛ مردان هم در برابر زنان مسئوليتهايي - چه از حيث اقتصادي چه از نظر فرهنگي و اخلاقي و چه ا ز لحاظ اجتماعي - دارند كه بايد عمل نمايند. در اين باب نگا: شهيد دكتر محمد جواد باهنر، گفتارهاي تربيتي. ص 119 - 134 و محمد رضا كاشفي. آيين مهرورزي، بخش ششم.

زن چه زماني به جايگاه واقعي خويش مي رسد؟

پرسش

زن چه زماني به جايگاه واقعي خويش مي رسد؟

پاسخ

اگر زن، خويش را در آيينه گوهر وجودي اي كه خداوند به وي عطا كرده است نظاره كند، هرگز در حسرت جايگاه اجتماعي مرد زبان به شكوه نمي گشايد.

اين كه هيچ پيامبر و معصومي از غير زن زاده نمي شود و در مكتب غير مادر رشد و نمو نمي كند، از جايگاه محوري زن در حيات ديني و اجتماعي بشر خبر مي دهد. يكي از بزرگان عرفان جايگاه ديني زن را چنين به تصوير كشيده است: «زن به لحاظ داشتن قدرت خالقيت كه تنها از صفات خاص خداوند سبحان است، براي رسيدن به كمال مستعدتر است». جايگاه اجتماعي زن، در منظر يكي از شخصيت هاي جهاني اين گونه است: «زن با يك دست گهواره و با دست ديگر تاريخ بشريت را حركت مي دهد».

وجود اين دو ويژگي، زن را در دو بُعد عرفاني و اجتماعي به رقيبي بلامنازع مبدل ساخته است؛ به گونه اي كه اگر مردان جايگاه واقعي زن در كائنات را در مي يافتند، بدان رشك مي بردند.

به نظر مي رسد، بشريت به خصوص جهان غرب جايگاه رفيع زن را درنيافته است و نمي خواهد حق وي را حتي به شكل صوري به وي باز گرداند. به راستي چند درصد از وكلا، معاونان و رؤساي جمهور كشورهاي غربي زن هستند و در دايره اي محدودتر چند درصد از نيروهاي سازمان هاي بين المللي را زنان تشكيل مي دهند؟

مقام و جايگاه زن تنها در حكومت امام زمان)عج( شناخته مي شود. در اين حكومت است كه زن به جايگاه حقوقي و حقيقي خود دست مي يابد. در اين حكومت نگرش مردان به زنان دگرگون مي شود؛ شعور فكري زن بدان جا مي رسد كه به «زن

بودنش افتخار مي كند» و هرگز خود را با مرد نمي سنجد.

نقش حكومت اسلامي قبل از بر پايي حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - باروَر ساختن باوَر زن به خويش، رهانيدن وي از سراب هاي كاذب ايسم ها و ايست ها و اعطاي حقوق اجتماعي به وي تا مرز آسيب نديدن گوهر وجودي او است. در حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - از سويي نگرش جامعه به زن و از سوي ديگر نگرش زن به خود تغيير مي يابد. حكومت مهدي)عج( به لحاظ فراگير بودن، امنيت شغلي براي زن را فراهم مي آورد و زن در سايه سار اين امنيت نگرش و امنيت كاري، از توان عينيت بخشيدن به ايده ها و انديشه هايش بهره مند مي شود.

زن در حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - به جايگاه رفيع و واقعي خود دست مي يابد. شايد رمز رجعت زنان بزرگِ موحد و حضور آنان در ساختار حكومتي مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف -، شكوفا ساختن استعدادهاي آنان باشد؛ استعدادهايي كه در حكومت هاي ديگر توان بروز نيافتند.

رجعت 400 زن در كنار 800 مرد با حضرت عيسي - عليه السلام - و نيز رجعت زناني چون ام ايمن، حبابه و البيه، سميه، و ام خالد در اين راستا قابل تحليل مي نمايد.

گذشته از رجعت اين زنان كه بي شك در حكومت امام زمان - عجل اللّه فرجه الشريف - از جايگاه محوري و مسؤوليت هاي كليدي برخوردار خواهند بود، وجود 50 زن در ميان 313 تن ياور امام عصر - عجل اللّه فرجه الشريف - كه هر يك در عبوديت، زهد و پارسايي و خلاقيت و كارآمدي سر آمد افراد بشرند و روايات آن ها را اميران مي خوانند، نشان

دهنده رسيدن زن به جايگاه حقيقيِ خود است. امام باقر - عليه السلام - در تفسير آيه 148 سوره بقره به جابر بن يزيد جعفي در خصوص ياران حضرت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - مي فرمايد:

«و يجيي ء و اللّه ثلاث ماٌة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة علي غير ميعاد قوعاً كقزع الحزيف يتبع بعضهم و هي الاية التي قال اللّه أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ».

سوگند به خداوند، سيصد و سيزده تن كه پنجاه نفر از آنان زنند، بي هيچ قرار قبلي در مكّه گرد مي آيند و اين است معناي آيه شريف: هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مي كند؛ زيرا او بر هر كاري توانا است.(3) به اميد آن روز

...................( منابع).................

1) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 20، ص 36، اسلاميه، تهران.

2) كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، مقدمه، انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين، قم.

3) بحارالأنوار، ج 52، ص 223.

برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟

پرسش

برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟

پاسخ

اين تفكر ريشه در عقايد و پندارهاي نابجايي دارد كه در طول تاريخ در جوامع مختلف كم و بيش وجود داشته است/

صاحبان اين تفكر معتقداند:

الف: در آفرينش، مرد از سرشتي برتر و زن از مايه اي پست تر آفريده شده است/

ب: زن عنصر گناه بوده و از وجود او شر و وسوسه بر مي خيزد و اگر مرد هم مرتكب گناه و انحراف مي گردد به دليل وجود زن و وسوسه اوست و حتي اگر آدم مرتكب گناه شد و از بهشت بيرون رانده شد، عامل اصلي وسوسه و فريب خوردن او زنش بود/

ج: زن استعداد طي مدارج معنوي را ندارد و نمي تواند در كسب مقامات روحاني به پايه مرد برسد/

د: زن براي مرد آفريده شده؛ پس خلقت زن طفيلي است و خلقت مرد اصل مي باشد/

متأسفانه برخي از اين افكار جاهلانه و غير منطقي در بعضي از اديان تحريف شده نيز راه پيدا كرده و بر اساس همين تفكر ظلم و ستم فراواني بر زنان اعمال گرديده است/

اما ديدگاه قرآن كريم

قرآن كريم در برابر اين طرز تفكر ساكت ننشست و در 1400 سال قبل در اوج جاهليت و بربريت جوامع كه حتي از زنده به گور كردن دختران نيز ابايي نداشتند اين گونه به تبين شخصيت زن و دفاع از حقوق او پرداخت/

الف: قرآن زن و مرد را از يك سرشت و مايه مي داند و پيرامون آفرينش آنها مي فرمايد:

"ياايهاالناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدْ فخلق منها زوجها..."{1}

«اي مردم از پروردگاري كه

شما را از نفس واحدي آفريد و جفتش را نيز از جنس او، پروا داريد.»

ب: قرآن به داستان خلقت آدم و حوا و سكونت آنها در بهشت پرداخته و وسوسه شيطان و فريب او را نسبت به هر دوي آنها مي داند و هرگز تقصير و گناه را متوجه حوا ندانسته مي فرمايد:

- "فَوَسْوَسَ لَهُماَ الشَّيْطانَ"{2}

«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد»

- "وَ قاسَمَهُما اًّنّي لَكُم مِنَ النَّاصِحين"{3}

«و براي آن دو سوگند ياد كرد كه من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.»

- "فَدَلاَّهُما بِغُرورٍ"{4}

«پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد.»

- "فَاَزلَّهُماَ الشَّيْطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيه"{5}

«پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به در آورد.»

قرآن با اين آيات كه در آن ضماير به صورت تثنيه آمده است به اين توهم كه مرد در ذات خود مبراي از گناه مي باشد و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند پايان مي دهد/

ج: قرآن كريم در آيات فراواني قرب الهي و كمالات معنوي و پاداش اخروي را مربوط به ايمان و عمل انسانها مي داند و تصريح مي كند كه هر يك از زن و مرد مي تواند به اين كمالات دست يابد/

"وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ أنْثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَّنْ"{6}

«و هر مرد و زني كه عمل صالح انجام دهند داخل بهشت مي شوند.»

همچنين قرآن از زنان بزرگ و با فضيلتي ياد مي كند كه نردبان فضايل و كمالات را پيموده اند و به درجات عاليه اي نايل شده اند كه بسياري از مردان را به آن راه نيست. از مريم سخن مي گويد كه به مقامي رسيده بود كه در محراب

عبادت ملائكه با او سخن مي گفتند و غذاي بهشتي براي او مي آمد، به گونه اي كه زكريا پيامبر زمانش را پشت سر گذاشته بود و او را در حيرت فرو برده بود. از آسيه تمجيد مي كند كه زني با ايمان و همسر طاغوت زمان خويش بود و با همه شرايط موجود در دربار از ايمان و خداپرستي دست بر نداشت و عاقبت به دليل ايمان محكمش در راه عقيده خود به شهادت رسيد. از مادر مؤمني سخن مي گويد كه با ايمان به وعده الهي خداوند به دستور او فرزند عزيز و دلبندش را به دريا مي افكند و///

د: قرآن كريم اين نظريه را كه زن براي مرد آفريده شده است را رد مي كند و مي فرمايد: همه موجودات براي انسان آفريده شده است و هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند/

"هُنَّ لِباسٌ لَكُم وَ اَنْتُمُ لِباسُ لَهُنَّ..."{7}

«زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش زنان»

بنابر اين زن و مرد از ديدگاه قرآن از يك سرشت آفريده شده اند كه هر كدام به تنهايي مورد توجه بوده و هيچ يك از آنان بر ديگري شرافت و برتري ندارد و آنچه ملاك فضيلت و برتري هر يك از زن و مرد در پيشگاه خداوند است تقوا و پرهيزكاري مي باشد/

[1]. سوره نسأ، آيه 1/

[2]. سوره اعراف آيه 20

[3]. سوره اعراف، آيه 21/

[4]. سوره اعراف آيه 22/

[5]. سوره بقره، آيه (ص)(س)/

[6]. سوره غافر، آيه 40/

[7]. سوره بقره، آيه 8(ع)1/

موضوع: توسّل به اوليا

وقتي تربيت فرزندان به عهده مادران است چرا مي گويند زن كم عقلتر ازمرد است ؟

پرسش

وقتي تربيت فرزندان به عهده مادران است چرا مي گويند زن كم عقلتر ازمرد است ؟

پاسخ

زن درطول تاريخ به استثناي دوران هزاره هاي نخست، عصر رسول اكرم(ص) ودوران انقلاب اسلامي، به لحاظ فرهنگ حاكم برجوامع درحاشيه تحولات قرارداشته است."1"حاشيه اي بودن زن پديده اي نسبتاً عام وفراگير درسراسر جهان بوده است وپس از انقلاب صنعتي نقش او به نقش ابزاري مبدل گشته است.

زن درگذشته جنس بوده ومرد جنس برتر واول شناخته شده است . نگاه به زن نگاه ابزاري بوده وزن خوب،زني بوده است كه در گوشه خانه خويش به آشپزي و بچه داري مشغول باشد."2" و حال آنكه زن به عنوان نيمي ا زجمعيت جامعه درعرصه هاي بحران آميز سياسي واجتماعي مي تواند نقش بسيارچشمگير و تعيين كننده اي ايفا كند خواه اين نقش بطور مستقيم وخواه غير مستقيم (به عنوان معلم و مربي خانواده) باشد .

زن اگر حضوري توأم با تهذيب و تربيت نفس داشته باشد به دليل قابليت ها ي ذاتي اش مي تواند منشاء بسياري از خيرات و بركات باشد وبه ارتقاء وتعالي وكمال جامعه كمك كند واگر نقش منفي ايفا كند مي تواند منشأ بسياري از تحولات ناخوشايند باشد .

حضرت اما م خميني رضوان ا...تعالي عليه مي فرمايد :

"زن بايد شجاع باشد، زن بايد درمقدُرات اساسي مملكت دخالت بكند، زن آدم ساز است" "3"

"زن مربي جامعه است . از دامن زن انسانها پيدا مي شود. مرحله اول مردو زن صحيح از دامن زن است.مربي انسانها زن است .سعادت وشقاوت كشورها بسته به وجود زن است . زن باتربيت خودش انسان درست مي كندوبا تربيت صحيح خودش كشور را آباد

مي كند .مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند مي شود .زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد." "4"

زن نقش بزرگي دراجتماع دارد . زن مظهر تحقق آمال بشراست. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمنداست"5"

حضرت آيت ا...خامنه اي مي فرمايند :

"يك كشور اگر مي خواهد به معناي واقعي بازسازي بكند، بايد بيشترين تكيه اش، بيشترين نگاه وتوجهش به انسان ونيروي انساني باشد. وقتي كه صحبت ازنيروي انساني است ، بايد توجه كنيم كه نصف جمعيت كشور ونيمي ا زنيروي انساني، بانوان كشورند. اگر بينش غلطي درمورد زن وجود داشته باشد، بازسازي به معناي حقيقي ودرسطح وسيع آن، شدني نيست." "6"

"زنان كشور درانقلاب اسلامي سهم بزرگي ايفا كردند، به طوري كه اگر حضور زنان درنهضت انقلابي ملت ايران نمي بود، به احتمال زياد اين انقلاب به اين شكل پيروز نمي شد، يا اصلاً پيروز نمي شد، يا مشكلات بزرگي برسرراه آن پديد مي آمد" "7"

زنان انقلاب اسلامي ايران سربازان خط مقدم بودند. اگر زنان با اين انقلاب سازگار نبودند وآنرا نمي پذيرفتند وبه آن باور واعتقاد نداشتند، مطمئناً اين انقلاب واقع نمي شد. اگر آنها درميدان حاضر نبودند اولاً نيمي از گروه انقلابيون مستقيماً درميدان نبودند، ثانياً به طور غير مستقيم روي فرزندان و شوهران و برادران محيط خانه كه زن درمحيط خانه داري تأثير فرهنگي زيادي است اثر نمي گذاشتند . اين حضور آنان بود كه توانست ستون فقرات دشمن را بشكند ومبارزه را به معناي واقعي كلمه پيش برد."8"

حال همانطوركه شما در سوال به آن اشاره كرديد آيا مي توان تصور كرد مربيان و پرورش دهندگان مردان عاقل خود بي بهره يا كم بهره

از عقل و خرد باشند ؟

اگر زن ذاتاً موجودي كم عقل است، پس چگونه است كه دربسياري ا زمقاطع تاريخ زنان برجسته اي ظاهر شده اند كه حتي قران نيز آنان را الگو و اسوه جامعه بشري معرفي كرده است . مانند آسيه همسر فرعون.

بدون شك اين افكار و انديشه هاي ناصواب بازتاب طولاني تصورات و باورهاي غلطي است كه قرنهاي متمادي درموردزن برجامعه بشري حكمفرما بوده است.

زن به لحاظ خلقت الهي خويش موجودي است همانند مرد با نقش زنانه كه از تمام مواهب طبيعي و خداداي برخوردار است و براساس تعاليم حياتبخش قرآن خلقت اواز نشانه ها ي الطاف الهي ووسيله آرامش و سكون مرد وسبب مودت و رحمت است . "ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها وجعل بينكم موده ورحمه..." "9"

ومرد نيز موجودي است بهره مند از تمام نعمات ومواهب طبيعي والهي با نقش مردانه .

دراين تقسيم نقش زن نقش مربي ومادررا برعهده گرفته است لذا با لضروره بايد عاطفه واحساس او جلوه بيشتري بيابد تا نقش خود را به بهترين وجه ايفا نمايد ومرد چون نقش مدير و اداره كننده خانواده را عهده دار گرديده است بايد عقل وتدبير دراو ظهوروبروز بيشتري داشته باشد . اين نوعي تقسيم مسووليت وكار است نه بهره گيري از عقل زن وبي عاطفگي مرد بلكه برحسب وظيفه و مسئوليت هر كدام بعد عقلاني يا عاطفي ظهور وبروزش بيشتراست نه اين كه هر كدام فاقد جنبه ديگري باشد.

نكته ديگر اينكه به لحاظ حاكميت مردسالارانه امكان رشد وتعالي زن و بهره مندي از عقل اكتسابي و تجربي و خرد براي زن فراهم نشده

است لذا زنان دردوره هاي مختلف تاريخ درجوامع گوناگون مورد استثمار مردان قرار گرفته

ودرجهل وناآگاهي نگه داشته شده اند وامكان بهره مندي از امكانات و ابزار پيشرفت وتعالي را پيدا نكرده اند تا ظرفيت خدادادي عقل و انديشه خويش را به منصد ظهور وبروز برسانند .

بدين جهت افزايش دختران ورودي به دانشگاه در جمهوري اسلامي ايران نشان دهنده بطلان اين نظريه كه زنان را ناقص العقل ميداند مي باشد .

(1) ارسطو مي گويد : طبيعت آنجاكه از آفريدن مردناتوان است، زن مي آفريند، زنان وبندگان از روي طبيعت محكوم به اسارت هستند وبه هيچ وجه سزاوار شركت د ركارهاي عمومي نيستند، رك :ويل دورانت، لذات فلسفه،ترجمه عباس زرياب خويي(تهران انتشارات آموزش انقلاب اسلامي 1387)ص 148

(2) قنواتي جليل، سير تاريخي حقوق زن درقوانين موضوعه ايران، فصلنامه كتاب نقد(فمينيزم ) زمستان1379 ص47

(3) امام خيمني(ره) درجمع بانوان قم 12/11/58

(4) امام خميني(ره) درپيام بمناسبت روز زن 26/2/58

(5) امام خميني(ره)درديدار با گروهي از بانوان 27/2/58

(6) زن ازديدگاه مقام معظم رهبري (تهران نشر نوادر،1380)ص 7

(7) همان ص 89

(8) همان ص11-10

سوره روم آيه/21

چرا دخترها حق انتخاب در هر چيزي را ندارند؟ يا اين كه اسلام براي دخترها اهميت قائل نيست؟

پرسش

چرا دخترها حق انتخاب در هر چيزي را ندارند؟ يا اين كه اسلام براي دخترها اهميت قائل نيست؟

پاسخ

نگاهي به تاريخ، و بررسي مقام و شخصيت زن در ميان قبايل و ملل مختلف، پرده از اين حقيقت تلخ بر مي دارد كه قبل از اسلام، در اكثريت قريب به اتفاق جوامع بشري، زن شخصيتي ناچيز، حقير و در هم شكسته داشت. غالباً با او به صورت يك كالا، و نه يك انسان، رفتار مي كردند. در آئين تحريف شدة يهود، تولد دختران براي پدر ننگ آور بود و مادري كه دختري مي زاييد، تا 70 روز نجس محسوب مي شد و زن جزئي از ارث پدر به شمار مي آمد. در مسيحيت تحريف شده نيز، فقط حضرت مريم( را داراي روح جاويد مي دانستند، براي بقيه زنان صفات انساني قائل نبودند. در ايران باستان نيز دختران ارث نمي بردند، و در انتخاب شوهر نقشي نداشتند، و مانند اشياء و حيوانات مورد خريد و فروش قرار مي دادند. و از مقام و حقوق اجتماعي محروم بودند. نه ارث مي بردند، و نه مالك چيزي بودند. در يونان نيز زن مانند كالاي تجاري، در بازار خريد و فروش مي شد. (1) عرب جاهلي اين تحقير را دراشكال زننده تر و وحشتناك تري انجام مي داد. تولد دختر را ننگ مي دانستند، و به شهادت قرآن كريم، هنگامي كه به يكي از آنان خبر مي دادند كه صاحب دختري شده، از شدت ناراحتي چهره اش سياه مي شد. (2) از رسوم آنان زنده به گوركردن دختران بود. براي زن حقي در ارث قائل نبودند. و براي تعدد زوجات مرد، حد

و مرزي قائل نمي شدند. به آساني ازدواج مي كرد، و آسانتر از آن طلاق مي داد.

ظهور اسلام در جزيرة العرب، تمام خرافه ها و رسومات غلط را در هم شكست و نابود كرد. و به زنان شخصيت و منزلتي داد. كه در هيچ يك از جوامع و اديان و مذاهب گذشته، و مكاتب آينده، نبوده و نخواهد بود. خداوند رحمان، در سورة احزاب، آية 35، در ده مورد، به اوصاف زنان و مرداني كه پاداشهاي عظيمي در انتظارشان است، مي پردازد؛ و در هر ده مورد، به طور مساوي، هم مردان را توصيف كرده، و هم زنان را. مي فرمايد : "مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان خاشع، مردان انفاق كننده و صدقه دهنده و زنان انفاق كننده و صدقه دهنده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك و دور از بي عفتي و زنان پاك و عفيف، و مرداني كه بسيار ياد خدا مي كنند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است." بدين ترتيب، زنان و مردان در پيشگاه خداوند كريم، از نظر حقوق انساني و مقامات معنوي مساوي هستند. قرآن كريم مهريّه را حق مسلم زن مي داند، و آن را به عنوان هديّه اي ا زجانب مرد به زن مطرح مي كند، حتي اگر مقدار مهريّه بسيار زياد باشد.(3) در قوانين و احكام اسلامي، خداوند بر مردان

واجب فرموده تا مخارج زن را، از قبيل خوراك و پوشاك و فرش و منزل و وسايلي كه جهت طبخ غذا احتياج دارد، فراهم كند. و اگر مي تواند، و در شأن زن است، براي او خدمتگزار بگيرد. و اگر زن خود، ثروت و سرمايه اي دارد، مرد همچنان وظيفه دارد كه مخارج او را بدهد، كه به اصطلاح به آن "نفقه" گويند. اسلام همچنين براي زن ارث معين كرد.(4) و آنجايي كه وارث ميّت فقط دختر باشد، تمام ارثيّه به او تعلق مي گيرد. حتي براي شيردادن زنان به فرزندانشان، حقي قائل است. قرآن كريم مي فرمايد : "فَاِن اَرْضَعْنَ لكُم فَأتُوهُنَّ اجورَهُنَّ."(5) (اگر زنان به بچه هاي شما شير دادند، مُزد آنها را بدهيد.) و نيز براي زنان همانند مردان، استقلال مادي و اقتصادي قائل است.

خداوند خلقت زن را از آيات و نشانه هاي خود دانسته، و وجود او را باعث رأفت و محبت و رحمت مي داند. (6) در مورد حضرت مريم (، مقام با عظمتي قائل است، كه حتي او را مورد خطاب قرار مي دهد، و فرشتگان الهي و جبرئيل امين به حضور او مشرّف مي شدند، و با او صحبت مي كردند. و اين مقامي است كه در مردان بسيار نادر بوده است.(7)

آسيه همسر فرعون را الگويي براي زنان و مردان مؤمن قرار مي دهد. او زني است شجاع، قهرمان و با ايمان درحالي كه در كاخ پادشاهي، با همه تجملات و رفاه زندگي مي كند، قلبش مالامال از عشق و ايمان به خداي رحمان است؛ و زندگي خود را فداي آرمان و ايمانش به خدا مي كند. (8)

فاطمه ( را خيركثير مي داند. (9) چرا كه علاوه بر كرامات و فضائل شخصيتي كه در فاطمه زهرا( وجود دارد، نسل پيامبر ( به وسيله همين بانوي بزرگوار و گرامي، در جهان انتشار يافته و مي يابد.

پيامبر( در مورد زهراي اطهر( فرمود : "اولين شخصي كه داخل بهشت مي شود، فاطمه( است." و نيز فرمود : "فاطمه سرور تمام زنان جهان از اول تا آخر مي باشد." (10) پيامبر در مورد زنان فرمودند : "زنان خوب، كارگزاران خداوند روي زمين هستند. بهترين فرزندان شما، دختران هستند." (11) "بهترين شماكساني هستند كه با زنان و دخترانشان برخوردي نيكو داشته باشند." (12) "هر كس دختري را سرپرستي و بزرگ كند، و نيكو تربيت نمايد، بهشت بر او واجب مي شود." (13)

امام صادق( مي فرمايد : "اگر مردي همسرش را آزار و اذيت كند، خداوند نماز او را نمي پذيرد، و پاداش و حسنه اي از عملش به او نمي دهد، و او اولين كسي است كه داخل جهنم مي شود." (14)

"اينكه از قديم الايام مردان هميشه به خواستگاري نزد زنان مي رفته اند، و از آنها تقاضاي همسري مي كردند، از عوامل حفظ حيثيّت و احترام زن بوده است. طبيعت، مرد را مظهر طلب و تقاضا و عشق آفريده، و زن را مظهر مطلوب بودن و محبوبيت. طبيعت، زن را گُل و مرد را بلبل، و زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. و اين يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت است. خلاف حيثيّت و احترام زن است كه بدنبال مرد برود. براي مرد قابل تحمّل است كه اززني خواستگاري كند، و

جواب رد بشوند؛ و آنگاه از زن ديگري خواستگاري كند، تا بالاخره زني رضايت خود را به همسري با او اعلام كند. اما براي زن كه مي خواهد محبوب و مطلوب باشد، قابل تحمّل نيست. و اصولاً موافق غريزة ذاتي او نمي باشد، كه مردي را به همسري خود دعوت كند، و احياناً جواب رد بشنود؛ و آنگاه سراغ مرد ديگري برود. ويليام جميز فيلسوف آمريكايي مي گويد : "زنان در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند، و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند." 15)

گروهي افراد بي اطلاع از قوانين و احكام اسلامي و آيات قرآني، گاهي اسلام را متهم مي كنند كه اسلام دين مردهاست نه زنها. و اين ستمي بزرگ به اسلام عزيز است. به طور كلي اگر در بخشي از قوانين اسلام، به خاطر تفاوتهاي جسمي و عاطفي كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهايي از نظر مسؤوليتهاي اجتماعي مشاهده مي گردد، و محدوديتهايي براي زن وجود دارد، به هيچ وجه به ارزش معنوي زن لطمه نمي زند، و از او سلب اختيار نمي كند. اگر برخي مسؤوليتها را مختص به مردان مي داند، بدان جهت است كه با توجه به حقيقت وجودي زن، از حيث توانايي جسماني و ظرافتهاي روحي، خواسته تا بار مسؤوليت او كمتر باشد، و از دغدغه ها و تشويشهاي عاطفي و روحي او بكاهد؛ و بدين ترتيب به او منزلت بخشيده باشد، نه اينكه او را تحقير كرده باشد.

و اگر بعضاً مشاهده مي گردد كه در بعضي از خانواده ها، كه مثلاً دم

از مسلماني مي زنند، زنان تحت ظلم و ستم هستند، دختران را به زور شوهر مي دهند، و از ادامه تحصيل او ممانعت به عمل مي آورند، و اصولاً جنس زن در اين گونه خانواده ها، حق اظهار نظر و تصميم گيري، و حتي استقلال مالي ندارد، تا ريال آخر سرمايه اش را بايد در اختيار پدر، برادر و يا شوهر خود قرار دهد، بدان خاطر است كه اين افراد از قانون اسلام و حق و حقوق خويش بي اطّلاعند. و مسلماً هر كس به زنان ظلم و ستم روا دارد، ولو اندك، از عذاب و مؤاخذه الهي در امان نخواهد بود.

منابع و مآخذ :

1. آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا

2. سوره مباركة نحل/آيه52

3. سوره مباركة نساء /آيه20و40

4. سوره مباركة نساء/آيه7

5. سوره مباركة طلاق/آيه6

6. سوره مباركة روم/آيه21

7. سوره مباركة آل عمران/آيه45

8. سوره مباركة تحريم/آيه11

9. سوره مباركة كوثر

10. الحكم الزاهره،94،به نقل از آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا

11. مكارم الاخلاق

12. نهج البلاغه

13. مكارم الاخلاق

آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا

نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

شما بر چه اساسي مي گوييد زنان به دليل اين كه رفتارهاي احساسي دارند، نمي توانند قاضي شوند، در حالي كه ما زناني داشته ايم كه رهبري يك گروه را به عهده داشته و گروه قوي تر و بزرگ تري را شكست داده اند و اين توهيني بزرگ به زن است آيا آيه اي در مورد احساسي بود

پرسش

شما بر چه اساسي مي گوييد زنان به دليل اين كه رفتارهاي احساسي دارند، نمي توانند قاضي شوند، در حالي كه ما زناني داشته ايم كه رهبري يك گروه را به عهده داشته و گروه قوي تر و بزرگ تري را شكست داده اند و اين توهيني بزرگ به زن است آيا آيه اي در مورد احساسي بودن زن ها و اين كه آنان را از برخي كارها منع كرده باشد، آمده است

پاسخ

خداوند در قرآن مجيد، به روح تجمل گرايي زن و عدم قدرت كافي او بر اثبات مقاصد خويش هنگام مخاصمه كه اين دو صفت از جنبة عاطفي و احساسي او سرچشمه مي گيرند _ چنين اشاره مي فرمايد: "أَوَ مَن يُنَشَّؤُاْ فِي الْحِلْيَة ِ وَ هُوَ فِي الْخِصَام ِ غَيْرُ مُبِين ٍ ;(زخرف 18) آيا كسي را كه در لا به لاي زينت ها پرورش مي يابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست ]فرزند خدا مي خوانيد[؟"(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 21، ص 29، نشر دارالكتب الاسلامية )

مقصود از اين كه گفته مي شود جنبة احساسي و عاطفي در زنان بر جنبة تعقّلي آنان غلبه دارد، مراد نوع زن در برابر نوع مرد است ،به گونه اي كه اگر طفلي را براي نگهداري به مردي بسپارند، به طور طبيعي زودتر خسته مي شود تا اين كه به زني سپرده شود.

هم چنين در برابر يك پروندة جنايي زن بيش تر از مرد تحت تأثير قرار مي گيرد و اين مطلبي است كه به استدلال نياز ندارد; بنابراين وجود موارد استثنايي از زناني كه از قاطعيت و نيروي عقلاني والايي برخوردارند و يا مرداني كه احساسي هستند، هرگز سبب نمي شود كه شارع مقدس استثنأ را

قاعده قرار داده بر اساس آن قانون وضع كند.

وقتي ثابت شد كه زنان از نظر عاطفي از مردان قوي تر هستند، به طور طبيعي اموري را كه به اِعمال احساسات و عواطف نياز بيش تري داشته باشند، بهتر انجام مي دهند; به همين جهت از واگذاري اموري كه برخورد احساسي باعث صدمه به آن امور مي شود، به زنان احتراز شده به مردان محوّل مي شود، و اين مطلب _ يعني انجام هر كاري به دست كسي كه توانايي آن را دارد _ سبب توهين به زن يا مرد نيست اگر چنين باشد، پس سپردن "پرستاري از اطفال به زنان بايد توهيني به مردان باشد، زيرا گفته مي شود كه در مردان لياقت و توانايي اين كار وجود ندارد. دراسلام ملاك عزّت و افتخار، تقوا و پرهيزكاري است (حجرات 13) و شغل ها و عناويني مانند حكومت قضاوت و... به تنهايي براي انسان كمال و افتخار محسوب نمي شوند، تا محروم بودن زن از آن ها، توهين به او تلقّي شود، چه بسا قاضي و يا حاكمي كه نزد خدا ارزشي ندارد، و چه بسا زناني كه نزد خداوند، از هزاران مرد ارزش بيش تري داشته باشند.( ر.ك مجموعة مقالات _ پرسش ها و پاسخ ها _ سيد محمد حسين طباطبايي ، ج 1، ص 339 به بعد، نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامي )

يك بانوي مسلمان مي تواند _ در غير از حكومت و قضاوت و مانند اين ها _ در امتيازات ديگر ديني پا به پاي مردان پيش رود و اگر از خود شايستگي نشان دهد، مي تواند از همة مردان جلو افتد، حتّي به فرمودة حضرت آيت اللّه جوادي آملي _ حفظه اللّه _ "كمال انسان در آن است

كه "ولي اللّه بشود واين مقام اختصاصي به مرد يا زن ندارد."( توصيه ها، پرسش ها، پاسخ ها در محضر آيت اللّه جوادي آملي نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها، ص 89_90، نشر دفتر نشر معارف )

چرا خداوند زن را براي آرامش مردها آفريد؟

پرسش

چرا خداوند زن را براي آرامش مردها آفريد؟

پاسخ

خداوند زن و مرد را ماية آرامش يك ديگر قرار داده است نه فقط زن را براي آرامش مرد: "ومِن ءاي_َتِه ِ اَن خَلَق َ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوَج_ًا لِتَسكُنوا اِلَيها وجَعَل َ بَينَكُم مَوَدَّة ً ورَحمَة ً اِن َّ في ذَلِكَ لاَ ?َي_َت ٍ لِقَوم ٍ يَتَفَكَّرون (روم 21) و از يكي از آيات الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس گيريد، و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود..."

ضمير"كُم در "لَكُم و "أَنفسكم مرد و زن را در برمي گيرد، و اين از قواعد ادبيات عرب است در جايي كه بخواهند براي گروهي مرد و زن فعل و ضميري به كار برند، از افعال و ضماير مذكر استفاده مي كنند، و از اين قاعده در قرآن فراوان استفاده شده است مانند: "ي_َاَيُّهَا الَّذين َ ءامَنوا كُتِب َ عَلَيكُم ُ الصّيام ُ كَما كُتِب َ عَلَي الَّذين َ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقون (بقره 183) اي كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما مقرر گرديد.]واجب شد[...". با اين كه روزه بر مرد و زن واجب گرديد، ولي در اين آيه از فعل "آمنوا" و ضمير "كُم كه مذكر هستند، استفاده شده است كلمة ازواج هم جمع "زوج به معناي همسران مي باشد، و كلمه زوج به هر يك از نر و مادة حيوانات و انسان ها در صورتي كه جفت هم باشند، اطلاق مي شود، و به مرد مختص نمي باشد; در قرآن اين كلمه براي زن هم به كار رفته است "وقُلنا ي_َ_ ?‹ادَم ُ اسكُن اَنت َ وزَوجُكَ الجَنَّة َ وكُلا مِنها رَغَدًا حَيث ُ شِئتُما ولا تَقرَبا ه_َذِه ِ الشَّجَرَة َ فَتَكونا مِن َ الظّ_َ_لِمين (بقره 35) و گفتيم

اي آدم خود و همسرت در اين باغ سكونت گيريد;..." با اين توضيحات معناي آيه چنين است "و از يكي از آيات الهي آن است كه براي شما]مردان و زنان از جنس خودتان جفتي يا همسري بيافريد." خداوند به علت اين كه دانا و حكيم است بعضي انسان ها را مذكر و برخي ديگر را مؤنث آفريد و وجود هر كدام را بدون ديگري ناقص و ناآرام قرار داد، و به واسطة لطف و رحمتش بين آن ها رابطة زوجيت برقرار نمود تا غير از تكثير نسل در كنار هم ديگر به آرامش و تعادل روحي و دوستي و رحمت دست يابند، و اين همه از نشانه هاي قدرت و رحمت اوست و اگر چنين رابطه و پيوندي بين اين دو موجود برقرار نمي كرد، جاي پرسش بود.( ر.ك تفسيرالميزان علامه طباطبايي ، ترجمة سيدمحمدباقرموسوي همداني ج ص بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي / تفسيرنمونه آية ا...مكارم شيرازي و ديگران ج ص 391_392،دارالكتب الاسلاميه )

آيه شريفة قرآن كريم كه مي فرمايد: "ان كيدكُن ّ عظيم ; آيا سبب سلب اطمينان و آرامش انسان از زن نمي شود؟

اشاره

1. در سوره يوسف آية 28 آمده است "فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَه ُو قُدَّ مِن دُبُرٍ قَال َ إِنَّه ُو مِن كَيْدِكُن َّ إِن َّ كَيْدَكُن َّ عَظِيم هنگام

پرسش

آيه شريفة قرآن كريم كه مي فرمايد: "ان كيدكُن ّ عظيم ; آيا سبب سلب اطمينان و آرامش انسان از زن نمي شود؟

1. در سوره يوسف آية 28 آمده است "فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَه ُو قُدَّ مِن دُبُرٍ قَال َ إِنَّه ُو مِن كَيْدِكُن َّ إِن َّ كَيْدَكُن َّ عَظِيم هنگامي كه ]عزيز مصر[ ديد پيراهن او ]يوسف از پشت پاره شده گفت اين از مكر و حيلة شما زنان است چرا كه مكر و حيلة شما زنان عظيم است

2. همان گونه كه ملاحظه مي شود، در اين آيه شريفه به بزرگي مكر زنان اشاره شده است و اين بدان جهت است كه خداوند از يك سو در وجود مردان ميل شديد و جذب شدن نسبت به زنان قرار داده است و از سوي ديگر به منظور جلب ميل مردان و مجذوب كردن آن ها، ابزارها و توانايي هايي در زنان قرار داده كه تا اعماق دل مردان راه يابند، به گونه اي كه با جلوه هاي فتنه انگيز و حالت هاي سحرآميز خود، دل هاي آنان را تسخير نموده عقلشان را بربايند، و به گونه اي كه خود مردان هم متوجه نشوند، آن ها را از راه هايي به سوي خواسته هاي خود بكشانند.( تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره ، ج 11، ص 143، مؤسسه اعلمي )

3. در تاريخ و داستان هاي تاريخي مطالب فراواني دربارة فتنه انگيزي برخي زن ها نقل شده و مطالعة همة آن ها نشان مي دهد كه زنان هوس ران براي رسيدن به مقصود خود، نقشه هايي مي كشند كه در نوع خود بي نظير است ( تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج

9، ص 390; دارالكتب الاسلاميه )

4. بخشي از اين جلوه گري ها نيز، غريزي و طبيعي زن است و حكمت نهاده شدن آن در وجود زن به وسيله خداوند، بدان جهت است كه مردان به سوي زنان رغبت كنند. روشن است كه اين غريزه تنها بايد در برابر شوهران ارضا شود; در غير اين صورت براي زن منع شرعي وجود دارد.

5. حتي اگر به اين مطلب قائل شويم كه چون آية شريفه از حيلة زنان سخن گفته و آن را رد هم ننموده است پس اين كيدورزي آن ها مورد تأييد قرآن است با اين وجود، تأكيدهاي مكرر در اين آيه براي اين هشدار تربيتي است كه مردان تابع احساسات نباشند زيرا زنان بطور طبيعي در تأثيرگذاري بر انديشه و احساس توانايي بسيار دارند و اين هشدار نسبت به مردان مكّار نيز صادق مي كند و مگر، انسان ها با ديدن نيرنگ بازان بزرگي چون معاويه و عمروعاص بايد از مردان سلب اطمينان كنيم

پس 1_ اين حالت طبيعي زنان است و بكار بردن آن تابع حكم شرع است اگر در موارد گناه بكار برند حرام و اگر براي امور مشروع باشد مانعي ندارد.

2_ و مردان نيز با آگاهي از وجود اين حالت نه تنها نبايد سلب اطمينان كنند و آرامش خود را از دست دهند بلكه بايد در اداره زندگي از اين روحيه بهره بگيرند و نسبت به برخورد با زنان نامحرم از انديشه و تعقل خدادادي استفاده نمايند تا گرفتار احساسات زودگذر نشوند.

پرسش: با توجه به آية شريفه كه مي فرمايد: "يسبح للّه ما في السموات و ما في الارض همه اشياي زمين خدا را تسبيح مي كنند;

پس وضعيت اشياي نجس چه مي شود، آيا آن ها نيز خداوند را تسبيح مي كنند؟

1. مشابه اين آيه در جاهاي گوناگوني از قرآن كريم آمده است براي نمونه در آغاز سوره تغابن مي خوانيم "يُسَبِّح ُ لِلّه ِ ما فِي السَّم_َوَت ِ وما فِي الاَرض ِ لَه ُ المُلكُ ولَه ُ الحَمدُ وهُوَ عَلي َ كُل ِّ شَي ءٍ قَدير"; آن چه در آسمان ها و زمين است براي خداوند تسبيح مي گويند; مالكيت حكومت و ستايش از آن اوست و او بر همه چيز تواناست "

2. تسبيح به معناي تنزيه و نفي هرگونه نقص عيب و نياز از ساحت مقدس خداوند است از اين رو، مفهوم آياتي از اين دست كه به تسبيح همه موجودات درباره وجود مقدس خداوند اشاره مي كنند، آن است كه همه آن ها، خداوند را پاك و مبرّا از هر نقص و عيب و نيازي مي دانند.( تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره ، ج 19، ص 144 و 263، مؤسسه اعلمي )

3. به دليل آياتي از قرآن كريم مانند: "و اِن مِن شَي ءٍ اِلاّ يُسَبِّح ُ بِحَمدِه ِ ول_َكِن لا تَفقَهون َ تَسبيحَهُم (اسري 44) هر موجودي تسبيح و حمد او مي گويد، ولي شما تسبيح آن ها را نمي فهميد." نيز اين موضوع را تأييد مي كنند. منظور از تسبيح موجودات در اين آيه شريفه به معناي حقيقي آن است نه مجازي مفهوم مجازي تسبيح آن است كه وجود هر موجود در آسمان ها و زمين حاكي از ايجاد كننده اي است كه از هر نقصي پاك و به همة كمالات متصف است چرا كه اگر منظور از تسبيح موجودات تسبيح به معناي مجازي خود بود; و يا اين كه خداوند را به زبان حال تسبيح مي گويند; چنين چيزي كه براي مردم

قابل درك است ازاين رو، عبارت "لكن لا يفقهون تسبيحهم بي دليل بود; پس تسبيح موجودات نه تسبيح مجازي يا به زبان حال بلكه تسبيحي حقيقي است هرچند براي ما درك شدني نيست همان گونه كه در آيه ديگري بدان تصريح شده است "قالوا اَنطَقَنَا اللّه ُ الَّذي اَنطَق َ كُل َّ شَي ءٍ" (فصلت 21); همان خدايي كه هر موجودي را به نطق درآورده ما را گويا ساخته است "

4. در روايات نيز تا اندازه اي به شيوة تسبيح موجودات اشاره شده است كه نمونه هايي از آن ها بيان مي شود.

الف _ از امام محمد باقر7 روايتي نقل شده است كه ايشان وقتي صداي گنجشكان را كه جيك جيك مي كردند شنيد، خطاب به ابوحمزه ثمالي فرمود: مي داني چه مي گويند؟ گفتم نه فرمود: پروردگار خود را تسبيح مي كنند و از او قوت امروز خود را طلب مي نمايند.( همان ج 13، ص 122. )

ب _ در روايتي عايشه از پيامبر نقل كرده است كه وقتي رسول خدا9 بر من وارد شد و فرمود: اي عايشه اين دو بُرد مرا بشوي عرض كردم يا رسول الله من ديروز آن ها را شستم فرمود: مگر نمي داني لباس انسان خداي را تسبيح مي كند و اگر چرك شود، تسبيحش قطع مي شود.( همان )

5. با توجه به روايت اخير مي توان استنباط نمود، چنان چه بر اشياي پاكي نجاست و كثافت عارض شود، در اين صورت تسبيح آن ها قطع مي شود، ولي اشيا يا حيواناتي كه آن ها را نجس ذاتي مي دانيم آن ها هم مانند موجودات ديگر تسبيح مي گويند و دليل بر استثناي آن ها وجود ندارد.

6. با توجه به اين كه تسبيح اشياي اشاره شده در پرسش تكويني است از

اين رو، نجس بودن موجودات فوق در موضوع تسبيح خداوند، مشكلي ايجاد نمي كند. تسبيح تكويني _ به جز انسان _ امري است كه به گونه آفرينش موجودات وابسته است و اساساً، اراده و اختيار آنان در اين جهت نقشي ندارد، هم چنين پاك و نجس بودن آنان كه به دليل معرفي شارع به اين صفت موصوف شده اند، به اين تسبيح تكويني ضرري وارد نمي آورد.

پرسش:

پاسخ:

اميدوارم كه در پناه خدا سالم و پيروز باشي پرسش هاي تو را كه از آن سوي كوههاي زيباي شمال فرستاده بودي خواندم آفرين بر تو كه مي خواهي چيزهاي تازه اي از قرآن بداني

حتماً در بابل هم كلاس هاي قرآن تشكيل مي شود. خوب است كه تو هم در اين كلاس ها شركت كني و از همين سن و سال به يادگيري قرآن بپردازي تو كه در شمال زندگي مي كني حتماً دريا را زياد ديده اي قرآن هم مثل درياست آن قدر بزرگ است كه هرچه در آن سفر كني باز هم به انتهاي آن نمي رسي هرچه از قرآن هم بداني باز كم است

از اين حرفها كه بگذريم به سؤال هاي تو مي رسيم در پرسش اولت نوشته بودي كه چرا خداوند قرآن را بر پيامبر نازل كرد؟ دوست داري پاسخ سؤالت را از خود قرآن بشنوي در آية 77 سورة نمل مي خوانيم كه "به درستي كه قرآن براي مؤمنان باعث هدايت و رحمت است " قرآن آمده تا به ما راه راست زندگي كردن را بياموزد و ما را اهل بهشت كند. مثالي برايت مي زنم تا پاسخ سؤالت را بهتر بفهمي ببين خواهرم فرض كن شب در خانه همراه خانواده مشغول خوردن شام هستيد كه يك دفعه

برق مي رود و همه جا تاريك مي شود. در آن تاريكي حركت كردن براي تو خيلي سخت است شايد پايت را اشتباهي روي پاي ديگران بگذاري يا حتي داخل سفرة غذا بشوي امّا اگر چراغ قوّه اي دستت بگيري يا شمعي روشن كني ديگر اشتباه نمي كني با استفاده از نور چراغ همه جا را خواهي ديد و راه خودت را پيدا خواهي كرد. قرآن هم مانند همان شمع و چراغ است كساني كه به حرف قرآن گوش مي كنند، راه خوب زندگي كردن را ياد مي گيرند و با استفاده از نور قرآن خود را بهشتي مي كنند. دليل نازل شدن قرآن هم همين است

پرسش دوّمت دربارة شيطان بود. اين پرسش را به همراه پرسش سوّمت كه دربارة فرشتگان بود، يكجا جواب مي دهم

خداي بزرگ در دنيا موجودات زيادي آفريده است اين موجودات خيلي گوناگون هستند. يك دسته حيوانات هستند كه تو بسياري از آنها را با چشم خودت ديده اي پرنده ها، چهارپايان ماهي ها و خزنده ها همه جزو حيوانات حساب مي شوند. دسته اي ديگر از آفريده هاي خدا گياهان و درختان هستند. گياهان و درختان هم انواع زيادي دارند. حتماً تا حالا به جنگل رفته اي اگر دقّت كني مي بيني گياهان و درختان گوناگوني در جنگل وجود دارد. كوهها، درياها، رودخانه ها، دشتها و صحراها، چشمه ها، ابرها و ديگر چيزهايي تو در اطرافت مي بيني همه را خدا آفريده است

از كره زمين كه بگذريم در آسمان ها هم چيزهايي زيادي وجود دارد كه خدا آفريده است ماه خورشيد و ستاره ها هم جزو آفريده هاي خدا هستند.

همه چيزهايي كه نام بردم تنها بخش كوچكي از آفريده هاي خدا هستند. خداوند چيزهاي ديگري را هم خلق كرده كه

ما نمي توانيم آنها را ببينيم يكي از مهم ترين آفريده هاي خدا فرشته ها هستند كه ما انسان ها نمي توانيم آنها را ببينيم فرشته ها مانند سربازاني هستند كه در حكومت بزرگ خدا خدمت مي كنند. آنها پيوسته در حال انجام وظايفي هستند كه خدا بر عهدة آنها گذاشته است بعضي آنها كارهاي خوب و بد ما انسان ها را مي نويسند. بعضي ادارة حوادث دنيا را به عهده دارند. بعضي مأمورند كه بندگان خوب را ياري كنند. فرشته اي مانند عزرائيل مأمور است كه جان انسان ها را بگيرد. خلاصه آن كه هر كدام به كاري مشغولند و در گوشه اي از اين دنياي بزرگ انجام وظيفه مي كنند.

خدا فرشته ها را طوري آفريده كه اصلاً گناه نمي كنند. آنها از صفات بدي مثل حسادت تكبّر، كينه توزي پاك هستند.

از اينجا به سؤال سوم تو مي رسيم خواهر من شيطان جزو فرشته ها نبود. شيطان يك جن ّ بود كه به خاطر عبادت خدا توانست در بين فرشتگان قرار گيرد. او سالها در ميان فرشته ها زندگي مي كرد و به عبادت خدا مشغول بود. وقتي خدا حضرت آدم را آفريد از فرشتگان خواست كه به آدم سجده كنند. همه فرشته ها حرف خدا را گوش كردند و براي حضرت آدم به سجده رفتند. اما شيطان نافرماني كرد و به خاطر غرور و تكبّرش از قبول دستور خدا خودداري نمود.

از آن به بعد خدا شيطان را از جمع فرشتگان بيرون راند ولي به او مهلت داد كه تا قيامت هر كاري كه مي خواهد انجام دهد. شيطان هم كه به حضرت آدم خيلي حسادت مي كرد، تصميم گرفت كه تا قيامت به گمراه كردن انسان ها كه فرزند حضرت آدم هستند بپردازد.

شيطان براي

گمراه كردن انسان ها سربازان زيادي دارد كه انسان ها را به انجام كارهاي زشت و ناپسند وسوسه مي كنند.

اميدوارم كه توانسته باشم پاسخ قابل قبولي برايت بنويسم سه برگة پرسشنامه برايت مي فرستم كه اگر خواستي باز هم سؤالهايت را براي من و همكارانم بفرستي بد نيست كه دو تا از اين برگه ها را به دو نفر از دوستانت بدهي

پرسش: وقتي دختري مي خواهد ازدواج كند، اگر پدر نداشته باشد، آيا بايد از پدر بزرگ و در نبود او از عمو و اقوام پدري اجازه بگيرد، ولي هيچ كس به نظر مادر توجه نمي كند. او كه سال ها زحمت كشيده كسي به او اهميت نمي دهد و لازم نبوده اجازة او، جزء قانون است آيا در جايي از قرآن كريم و يا احاديث بر برتري مرد بر زن و اين كه حرف مادر اهميتي ندارد، مطلبي آمده است آيا اين خلاف عدالت اسلامي نيست مگر زن و مرد با هم برابر نيستند؟

پاسخ

قبل از هر چيز بايد دانست كه اسلام اجازة عمو و اقوام پدري را براي ازدواج دختر، شرط نكرده است بلكه در ازدواج دختر _ آن هم فقط دختر باكره _ اجازة پدر و در صورت فوت پدر، اجازة پدر پدر را شرط كرده است و چنان چه دختر داراي پدر و يا پدر پدر نباشد به اجازه كسي نياز ندارد.( جامع المسائل آيت اللّه فاضل لنكراني ج 1، ص 407، نشر... )

اما اين كه اسلام اجازة پدر را شرط كرده است به معناي ناديده گرفتن زحمات مادر نيست اگر چنين باشد كه اين اجازه در ازاي زحمتي باشد كه پدر كشيده پس چرا در

ازدواج پسر، اجازة هيچ يك از پدر و مادر را شرط نكرده است مگر والدين براي پسر زحمت نكشيده اند؟ آيا اين به آن معناست كه اسلام زحمات والدين را ناديده گرفته است البته خداوند متعال زحمت مادر را در مقابل سختي هاي بارداري و زايمان و شير دادن و نگهداري از بچه با ريختن گناهان مادر و اعطاي بهشت به او، جبران مي كند. پيامبر9 مي فرمايد: "بهشت زير پاي مادران است و يا مي فرمايد: "زير پاي مادران باغي از باغ هاي بهشت است "( مستدرك الوسائل ميرزاي نوري ج 15، ص 180 _ 181، نشر آل البيت ) از اين ها گذشته خداوند حقوق را به تناسب توانايي و رعايت مصالح ميان والدين تقسيم فرموده است براي مثال ولايت بر صغير را به پدر و جدّ واگذار فرموده و سرپرستي ]= حضانت پسر تا دو سالگي و دختر تا هفت سالگي را به مادر داده حق ّ اطاعت و پرهيز از آزار و اذيت را به هر دو داده است _ يعني فرزند، بايد از هر دو اطاعت كند (عنكبوت 8) و از آزار هر دو بپرهيزد (اسرأ، 23) _ و البته بر فرزند لازم است كه حال مادر را بيشتر رعايت كند.( اجوبة الاستفتائات سيدعلي خامنه اي (دام ظّله ، ج 2، ص 150، نشر دارالنبأ. )

قرآن مجيد زنان فاسد و مكّار و زنان خوب و پاك دامن را چگونه توصيف فرموده است

پرسش

قرآن مجيد زنان فاسد و مكّار و زنان خوب و پاك دامن را چگونه توصيف فرموده است

پاسخ

به طور كلي از ديدگاه قرآن مجيد، خوبي و بدي درستي و نادرستي مكر و حقيقت به قوّت ايمان و ضعف آن بستگي دارد و در اين مورد تفاوتي بين زن و مرد نيست بنابراين فرد فاسد و مكّار چه زن باشد و چه مرد، فردي است كه پيرو هوي و هوس بوده به دستورهاي الهي بي اعتنا است به جاي بندگي خدا، بنده شيطان و غرايز نفساني خويش بوده نسبت به امور دنيا حريص و گرفتار غرور و خودبيني است قرآن در آياتي اوصاف انسان هاي مؤمن و صالح و فاسق و منافق را بيان مي فرمايد، كه به چند نمونه آن اشاره مي شود: "والمُؤمِنون َ والمُؤمِن_َت ُ بَعضُهُم اَولِيأُ بَعض ٍ يَأمُرون َ بِالمَعروف ِ ويَنهَون َ عَن ِ المُنكَرِ ويُقيمون َ الصَّلوَة َ ويُؤتون َ الزَّكوَة َ ويُطيعون َ اللّه َ ورَسولَه ُ اُولغ كَ سَيَرحَمُهُم ُ اللّه ُ...; (توبه 71) مردان و زنان با ايمان ولّي ]و يار و ياور[ يك ديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، و نماز را برپا مي دارند، و زكات را مي پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مي نمايند، خداوند به زودي آن ها را مورد رحمت خويش قرار مي دهد." در اين آيه به پنج صفت براي انسان هاي پاك و صالح اشاره شده كه هر يك از اين صفات دليل قوّت ايمان و منشأ صفات نيك ديگري است در مقابل در آيه ديگر، پنج صفت براي انسان هاي فاسد و مكّار و دورو بيان مي فرمايد: "المُن_َفِقون َ والمُن_َفِق_َت ُ بَعضُهُم مِن بَعض ٍ يَأمُرون َ بِالمُنكَرِ ويَنهَون َ عَن ِ المَعروف ِ ويَقبِضون َ اَيدِيَهُم نَسُوا اللّه َ فَنَسِيَهُم اِن َّ المُن_َفِقِين َ هُم ُ الف_َسِقون (توبه 67) مردان منافق

و زنان منافق همه ǘҠيك گروهند، آن ها امر به منكر و نهي از معروف مي كنند، و دست هايشان را ]از انفاق و بخشش مي بندند، آن ها خدا را فراموش كردند; و خدا نيز آن ها را فراموش كرده منافقان فاسق و فاجرند."

در اين آيات به صفاتي كه در برابر يكديگرند اشاره شده است بديهي است كه هر چيزي را بايد به ضدّ آن شناخت انسان هاي خوب و صالح دوست و پشتيبان هم ديگرند و انسان فاسق و مكّار، دشمن يك ديگر بوده همه از يك قماش هستند افراد صالح امر به معروف و ناصالحان نهي از معروف مي كنند، نيكوكاران دست بخشنده دارند، و بدكاران هرگز بخشش ندارند، آن ها مطيع خدا و اين ها به كلي خدا را فراموش كرده اند، و بندة هوي و هوس خويش هستند. در سورة فرقان نيز اوصاف ديگري براي بندگان خوب و صالح بيان مي فرمايد: "وعِبادُ الرَّحم_َن ِ الَّذين َ يَمشون َ عَلَي الاَرض ِ هَون_ًا واِذا خاطَبَهُم ُ الج_َهِلون َ قالوا سَل_َم_ا; (فرقان 63) بندگان خاص خداوند رحمان آن ها هستند كه با آرامش و بي تكبّر بر زمين راه مي روند، و هنگامي كه جاهلان آن را مخاطب سازند ]حليم و بردبارند[، در مقابل به آن ها سلام مي كنند." سپس در ادامه اوصاف فراواني براي آنان بيان مي فرمايد، از جمله اين كه آن ها كساني هستند كه براي خدا سجده مي كنند، و براي غير خدا كُرنش و تعظيم نمي كنند، از هرگونه افراط و تفريط در امور زندگي از جمله انفاق پرهيز مي كنند، هرگز معبود ديگري غير خدا را نمي پرستند، و مرتكب فحشا و كار زشت نمي شوند.(فرقان آيات 64 _ 68)

بديهي است اين صفاتي كه براي بندگان خوب و صالح بيان شده عكس آن

در انسان هاي فاسد و ناصالح وجود دارد. يكي از نشانه هاي زنان خوب حفظ حجاب و عفت است و در واقع مهم ترين علت بروز فحشا و بدي ها در جامعه بي حجابي يا بد حجابي و بي بند و باري برخي زنان است كه اگر بانوان حجاب خود را مطابق دستور اسلام رعايت مي كردند و دامن خود را از آلودگي حفظ مي نمودند، فحشا و مفاسد اخلاقي به كم ترين حدّ ممكن و يا به كلّي قطع مي شد.

در پايان توجه به اين نكته لازم است كه زنان در بعضي از صفات خوب و بد از مردان قوّي ترند، از جمله صفات بدي كه در آن ها قوي است كيد و مكر مي باشد. قرآن مي فرمايد: "اِن َّ كَيدَكُن َّ عَظيم (يوسف 28) مكر شما زنان عظيم است " برخي زنان براي رسيدن به هوس هاي نفساني خود، دست به كيد و مكرهاي عجيبي مي زنند... البته صفت خوبي كه در زنان بيش تر مي باشد حيأ است كه در داستان برخورد دختر شعيب با حضرت موسي غ از قرآن استفاده مي شود.

با توجه به اين كه نگاه قرن بيست و يك به زن مانند زمان جاهليت است آيا قرآن چنين چالش هايي را برطرف كرده است لطفاً توضيح دهيد.

پرسش

با توجه به اين كه نگاه قرن بيست و يك به زن مانند زمان جاهليت است آيا قرآن چنين چالش هايي را برطرف كرده است لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ?َيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ".(روم 21)

عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:

1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا

مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت

قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است

امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ?ُنثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي از

اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "

در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم

1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...

2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.

3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند.(قصص 23 _ 28)

4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، هم چون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است

زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند

و در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است

البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.

در مورد مالكيت اموال در آيات متعددي مالكيت فردي هر يك از زن و مرد در خانواده مورد تاكيد قرار گرفته است از جمله آن آيات آيه 7 سوره نسأ است كه قبلاً به آن اشاره شد و آيه ديگر آيه 32 سوره نسأ است "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ; مردان نصيبي از آن چه به دست مي آورند دارند و زنان نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد)

طبق اين آيات زن مالك اموال خويش و مرد نيز مالك اموال خويش است تا وقتي زن و شوهر زنده اند، خود صاحب اختيار و مالك اندوخته خويش هستند.

از بيان سومين حقوق زنان نحوه حضور آنان در اجتماع نيز روشن مي شود.

بنابراين نگرش دين مبين اسلام به زن و جايگاه آن روشن است و همان طور كه گذشت قرآن كريم به خوبي جايگاه زن حقوق و وظايف او را مشخص كرده و زن از جايگاه ويژه و قابل احترامي در قاموس اسلام برخوردار است ( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و... )

گفته مي شود كه زن در اسلام شخصيت داده شده و اينكه در جوامع غربي زنان آزادي كافي، از نظر اخلاقي و شخصيتي ندارند و به آنها اهميت كافي داده نمي شود و فقط در حد يك كالا و جنس اند. پس چرا در روايات و احاديث مختلف آمده است كه با زنان مشورت نكن از مشورت با آنان

پرسش

گفته مي شود كه زن در

اسلام شخصيت داده شده و اينكه در جوامع غربي زنان آزادي كافي، از نظر اخلاقي و شخصيتي ندارند و به آنها اهميت كافي داده نمي شود و فقط در حد يك كالا و جنس اند. پس چرا در روايات و احاديث مختلف آمده است كه با زنان مشورت نكن از مشورت با آنان پشيمان مي شوي .زن حق قضاوت ندارد؛ يا امثال اينها و يا اينكه در قرآن به گونه اي زن را خطاب كرده كه اگر كسي نداند منظورش چيست آن را يك شيء ميداند و نه انسان .

(در آيات مختلف قرآن )كه اين موارد ذكر شده ادعاي اينكه اسلام به زن شخصيت ميدهد را رد ميكند. لطفا در اين باره توضيح دهد .

خواهش ميكنم تا حد امكان توضيحات از روي عقل و منطق باشد و تنها به گفتن احاديث اكتفا نكنيد.

پاسخ

ضمن استقبال از سؤال شما خانم محترم، نكته اي را خدمتتان عرض كنم:

اولا: خوب بود به جاي اين ادعا آيات مربوط به مشورت با زن را بيان ميفرموديد دقيقا آدرس را ذكر ميكرديد و نمونه هاي مي آورديد تا ما هم آگاه شويم .

بنابراين مطالب شما بيشتر بر اساس صحبتها و شنيده ها است و بيشتر جنبه احساسي دارد تا واقعي و عيني در عين حال سؤال كردن شما را ستايش ميكنم.

ثانيا:براي فهم تمام موضوعات علمي وقتي از قبيل رياضي خطاطي نقاشي و…… سعي ميكنيم و تنها راه اطلاع از آنها رجوع يه متخصص آن علوم است، يعني به استاد رياضي، استاد خط و استاد نقاشي و…. مراجعه ميكنيم و آن دانش را مي آموزيم .و هيچ گاه نشده كه از مردم

كوچه و داخل اتوبوس راجع به اين امور عالم شويم.

خانم محترم براي اطلاع و فهم ديني هم بايد به متخصص دين و قرآن كه علماي ديني هستند مراحعه كنيم تا گرفتار عقائد انحرافي و رفتاري نشويم.

بنابراين مطالب كمي را در چند سطر بيان ميكنم به اميد اينكه شما با مراجعه به كتب مفصل ديني و تفسيري و درك حضور علماي ديني به حقايق قرآن بيشتر آشنا شويد و انشاالله فرق نگاه غرب به زن و قرآن را دريابيد و مقايسه اي بين هدف اسلام ازحقوق و آزادي زن و هدف مليتهاي ديگر به ويژه اكثر غربيها انجام دهيد و از غرب بيشتر جنبه اقتصادي و احيانا ضد اخلاقي و تربيتي آن بيشتر نمود دارد و حتي تا سال قبل حتي زن حق مالكيت نداشت اولين بار اسلام براي زن استقلال اقتصادي و اجتماعي حتي كار در منزل را امور اختياري قرار داد و او را عضو كامل جامعه دانست و حقوق او را به رسميت شناخت، اما در غرب چند موضوع را براي زنان داراي اهميت ديدند .

1-در قرن نوزدهم صاحبان كارخانه هاي بزرگ از زن به عنوان نيروي ارزان قيمت استفاده ميكردند، در خرداد 83 آمار دستمزد زنان در انگليس كمتر از مردهاست .

2-هدف دوم آنها ورود خانمها با كشف حجاب و برهنگي و فساد همراه با تشكيل عشرتكده ها و جشنها و آ موزشگاهها و مراكز شب نشيني مختلف بود كه بعضي حاكمان كشورهاي اسلامي مثل آتاتورك و رضا خان را هم تشويق ميكردند، تا جوامع اسلامي مثل غرب بشوند و اين رواج هرزگي را همراه با فيلمهاي سكس آزادي و عزت زن

پيدا شد كه اين عمده هدف مبارزه با عفت و آسايش خانوادگي اسلامي است .

3-ورود يك خانم به اجتماع همراه با آرايش و طنازي و جلوه گري، تا بازار تجمل گرايي رواج پيدا كند و باعث سود سرشار توليدات آنها شود، كه نتيجه آنها فساد اخلاقي وابتذال اجتماعي است ،مخصوصا در برنامه هاي نمايشي تا مسير انحراف جوانان ميسر باشد و اين را بهترين سوغات پيچيدند و اسمش را آزادگي و عزت زن گذاشتند .

اما هدف اسلام احياي شخصيت زن به عنوان خليفه الهي كه تا ابديت در نظام هستي ميخواهد بماند.

اما روايات : يك يا دو حديث بعد از جنگ جمل در خصوص زن بيان شده است كه از موضوع مشورت است.

اولا؛ عده اي از متخصّين، حديث را بدون سند دقيقي به امام( عليه السلام ) ميدانند. ثانياً ؛مورد حديث در مورد تحريكات جنگ جمل بود كه از ناحيه عايشه متأسفانه جامعه را دچار مشكل و خونريزي كرد و امام مسلّما از ايشان ناخرسند بود.

ثالثاً؛ احاديث ديگري داريم كه تشويق به مشورت با زنان كرده است، البته زنانِ صاحب عقل و درايت .{ ايايكم و مشاوره النساء الا من جربت بكمال عقل} يعني :«شما را از مشورت با زنان بر حذر ميدارم مگر زنهاي كه صاحبان عقل و درايت هستند. (بحار الانوار ج 103 ص 253 )

چه مرد و چه زن فرقي ندارد در مورد مرد ها هم حديث داريم كه با صاحبان عقل مشورت كنيد نه كسانيكه درون آنها پليد و شر است و پروائي از تعدي و تجاوز به حقوق انسانها ندارند، بلكه همواره فرد و جامعه را از اين افراد

بر حذر ميكند مثلا {من استمع بالنساء خسر عقله} : امام علي( عليه السلام ) مي فرمايد: «مردي كه در طلب كامجويي از زنان باشد ،عقلش فاسد است، مراد كامجويي هاي نامشروع و حرام است نه ازدواج.»

(غرر الحكم ص 408)

از طرفي رواياتي داريم كه از زنان صاحبان عقل تمجيد كرده اند،

پس اگر جايي حديثي داشتيم همه زنها را نمي گويد امام صادق ) عليه السلام ) در تمجيد از هاجر فرموده :{ جميله عاقله }يعني :«هاجر خانمي عقل و زيبا بود »

(بحار،ج 2 ،ص 41 )

4- بهترين زنان براي همسري شما :1

1- دوستش بداري

2- عاقل باشد

3- مودب باشد.

در اينجا صريحا دستور به مشورت ميدهد.

(بحار، ج 2 ،ص 27 )

4-با زنان درمورد دخترانشان مشورت نماييد.

(نهج الفصاحه، ج 7)

پس مطلقا ممنوع نشده بلكه مشورت با كسانيكه عاقل وپليدي اخلاقي دارند چه مرد و چه زن ممنوع شده واين بديهي است خود شما هم اينرا مي فهميد.

وموضوع قضاوت :ضمن اينكه اسلام از حضور زنان در جامعه موافق است اما همراه با عفت وطهارت اخلاقي وبدون اختلاط مرد وعدم مفسده مانعي نمي بيند.

اما اين را هم ملاحظه كنيد كه جنس زن موجودي است لطيف وسرشار از احساس وعواطف دروني كه اتفاقا نياز عالم وجود وهستي است واين بديهي است كه چنين موجودي را دركارهاي سنگين وخستگي آور وظاهرا خشن وارد نشود واين به صلاح خود شخص وجامعه است شما از خودتان بپرسيد، آيا واقعا به صلاح شما است كه هرروز با عده اي شرور برخوركنيد وآيا در خود مي بينيد كه عده هاي مجرم وجنايتكار را تنيه بدني كني ويا به عنوان قاضي شاهد اعدام چند جنايتكار باشي

وثانيا ؛تمام كارها در قضاوت خلاصه نشده يكي ازبهترين گزينه ها ي مناسب خانمها تعليم و تربيت است چه اشكالي دارد درجامعه به تناسب روح وروان وقدرت جسمي بشر كارها را متناسب به آن تقسيم كنيم اين تبعيض نيست.

بلكه تناسب است كه به نتيجه مطلوب مي رسيم بلكه عدل به معناي مساوي 2چيز نيست، بلكه هرچيزي رابه تناسب شايستگي خودش جاي مناسب قرار دادن است .

اما آيات : شما حتي يك آيه براي نمونه پيدا نخواهيد كرد مگر اينكه ، سراسر قرآن عزت و كرامت را در ايمان و عمل صالح مي داند وحتي يك فرقي قائل نشده است تمام خطابات قرآن عمومي است مثل {يا ايهاالذين آمنوا}يعني : «اي كساني كه ايمان آورده ايد ،حال فرق ندارد زن باشد يا مرد » ويا {يا ايهاالناس } يعني : « اي مردم مردم در اينجا هم شامل زن مي شود و هم شامل زن » براي نمونه چند آيه را ذكر مي كنيم و شما انشاالله خودتان مراجعه كنيد ، تا خوب به عمق مسئله اطلا ع پيدا كنيد و آگاه شويد :

1-{ يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكري و انثي و جعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقكم.

(سوره مباركه بقره ، آيه 181)

يعني : اي مردم ما شما را عده اي مرد و عده اي زن آفريديم … با گراميترين شما با تقوي ترين شماست» .

اين آيه صراحت دارد كه ملاك ارزش تقوي الهي است با هر گونه جنسيت ، زن باشد يا مرد .

2- {اني لا اضيح عمل عامل منكم من ذكرا و انثي...}

(سوره مباركه بقره ،آيه

197)

يعني :«جهاد چه از ناحيه مرد چه زن فرقي ندارد هر دو در نزد خداي متعال اجر وپاداش دارند .

3- {من يعمل من الصالحات من ذكر و انثي...}

( سوره مباركه نور، آيه 30)

4-{يا ايهاالنبي اذ جائك المومنات}

(سوره مباركه ممتحنه ،آيه 9 )

يعني :«اي پيامبر همچنان كه با مردها بيعت ميكني با زنها هم لبيك كن و به آنها تاكيد بيعت كن.

5- {يا ايها الذين آمنوا اذا جاء كم المومنات مهاجرات...}

(سوره مباركه نساء، آيه 10 )

5-من عمل صالحا من ذكر وانثي فلنحيينه حياه طيبه}

يعني؛ « هر كس عمل صالح انجام دهد چه مرد چه زن ،ما به او حيات طيبه عطا مي كنيم .

مجددا خدمت خانم محترم عرض ميكنم كه اگر واقعيت اين را مي خواهي درك كني بايد با تفسير و از محضر مفسرين وحداقل در هفته يك جلسه تفسير در مسجد محله يا هر مكان ديگر داشته باشيد .

بايد تحصيل كنيد تا با مفاهيم ديني آشنا شويد.

وباز هم اگر سوالي بود دوستان ما در كه در اين فن متخصص هستند در خدمت شما هستند كه شما حضورا مي توانيد تشريف آوريد و سوالات خود را مطرح كنيد

والسلام علي عباده الله صالحين

منابع و مأخذ

1-زن در آينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي

2-حجاب ،شهيد مطهري «ره »

3-مجموعه مقالات احياي شخصيت زن ،وابسته به دفتر تبليغات اسلامي قم

4-زن(ايمان،عقل،مشورت،)نوشته دكتر خانم خزعلي و زهرا آيه الهي

5- مقالات سمينار زن (دفتر تبليغات اسلامي قم )

بعضي آدرسها به نقل از كتاب زن (ايمان،عقل،مشورت)مي باشد .

2- آيا درقرآن براي زنان درآخرت چيزي بشارت داده اند ؟ اگر هست دركدام آيه قرآن وجوددارد.

پرسش

2- آيا درقرآن براي زنان درآخرت چيزي بشارت داده اند ؟ اگر هست دركدام آيه قرآن وجوددارد.

پاسخ

2-تمام خطابات قرآني عمومي است اعم اززن ومرد است .

چون ملاك قرآن ايمان وعمل صالح است واين هم فرقي درزن ومرد نيست وتكليف است . لذا حكمت وعدا لت الهي اقتضاء ندارد كه كسي رابه كاري تكليف كند بدون پاداش وجزا .

اصولاً نه اسلام بلكه هيچ ديني درطول تاريخ مختص به مردان نبوده بلكه درنوع خلقت وشأنيت از حيث حالات روحي وجسمي فرق گذاشته شده ومواردي اختلاف هم است كه اين هم لازمه طبيعت ماده است .

الفاظي درقرآن عمومي است كه درلسان عرب براي هر دو بكار رفته است مثل يا ايها

الناس و امنوا اعم از زن و مرد است يا ايها الذين امنو كتب عليكم الصيام (1)

وجوب روزه هم براي مرد است هم براي خانمها لذا بشارت به ثواب هم به اقتضاي حكمت الهي خانمها هم است لذا در انتهاي آيه بشارت به تقوا و رحمت الهي به تمام مكلفين است .

اين موضوع از بديهيات و مطالب روشن در قرآن است اما چون سؤال كننده محترم آدرس خواسته اند به چند آيه جهت نمونه اشاره ميكنيم :

1- ياابهاالناس انا خلقناكم من ذكرٍ او اُنثي وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا اِن اَكرمكم عندالله اتقكم ( 2 )

اين به صراحت ملاك ارزشگزاري را تقواي الهي و نفي مال ، منطقه ، نژاد ، جنسيت قرار داده و بهترين بشارت و زاد توشه به تصريح خود قرآن تقوا ي است .

2- فاِن خيرالزادالتقوي ( 3 )

آيه بعدي هم به صراحت بيان ميكند .

3-اَنّي لااضيعُ عمل عاملٍ منكم

من ذكرٍ او انثي000 لاُدخلنهم جناتٍ 000( 4 )

جهاد و تلاش چه مرد چه زن فرقي ندارد كناه هر دو بخشيده ميشود و هر دو داخل بهشت بهترين پاداشها را

خداوند به آنها ميدهد .

4-قل للمؤمنات يغضُضَ من ابصارهن 000 (5 )

5- ومن يعمل من الصالحات من ذكرٍ او اُنثي ( 6 )

ضمن توصيه هايي به زنان مؤمنان در آخر آيه بشارت به توبه اگر كوتاهي شده و اميد به فلاح رستگاري مخصوصاً

كه خطاب آيه از اول به زنان است و موضوعات فراوان ديگر كه نياز بيشتر نمي بينيم .

1- بقره 181 2- حجرات 13

3- بقره 197 4- آل عمران 194

5- نور 30 6- نساء 124

7- حديد 12

باتوجه به اينكه خداوند زنها را موجوداتي با اخلاقي متمايز از مردها وماهيتي متفاوت آفريده است وبه همين لحاظ احتمال لغزش آنها زيادتر از مردهاست ولي حديث داريم كه نصف بيشتر جهنم را زنها پر كرده اند برفرض صحت) آيا نمي بايست محاسبه اعمال دربين زن ومرد متفاوت

پرسش

باتوجه به اينكه خداوند زنها را موجوداتي با اخلاقي متمايز از مردها وماهيتي متفاوت آفريده است وبه همين لحاظ احتمال لغزش آنها زيادتر از مردهاست ولي حديث داريم كه نصف بيشتر جهنم را زنها پر كرده اند برفرض صحت) آيا نمي بايست محاسبه اعمال دربين زن ومرد متفاوت باشد درحاليكه دراحاديث داريم كه ائمه از مشورت بازن 000 منع كرده اند لطفاً توضيح دهيد؟

پاسخ

مقام زن درجهان بيني اسلامي غير از آن چيزي است كه درسؤال شما آمده است درتعاليم اسلامي آمده است كه زن ومرد داراي يك سرشت وطينت مي باشند . قرآن ØљʙŠبا كمال صراحت مي فرمايد كه زنان رااز جنس مردان واز سرشتي نظير سرشست مردان آفريده ايم .

قرآن درمورد حضرت آدم مي گويد همه شما رااز يك پدر آفريديم وجفت آن پدر رااز جنس خود او قرار داديم « نساء 1 » ودرمورد همه انسانها مي گويد : خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد « سوره نساء ، نحل ، روم »

قرآن كريم وجه امتياز وكرامت درانسانها را تقواي آنها دانسته « ان اكرمكم عند الله اتقكم »

دراين زمينه فرقي بين مردها وزنها نيست هركدام وهر شخصي از زنها يا مردها كه تقواي بيشتري داشته باشد به خدا نزديكتر ودرنزد خدا گراميتر است .

وقتي ما به قرآن كريم مي نگريم مي بينيم كه خداوند قهرمان بسياري از داستانها را زنها مي شمارد درباره زن فرعون ، مادر موسي ومريم و000 مي فرمايد كه كاراينها بلحاظ مقامات عرفاني وروحاني بجايي رسيد كه پيامبران عصر خود را مبهوت كرده بودند. خداوند متعال بين زن ومرد تبعيض قائل شده وكرامتها ومشخصه

هايي دربعضي قرار داده كه دربعض ديگر قرار نداده است . زن ومرد بلحاظ سعه وجودي درعالم امكان مساوي هستند.

از طرفي خداوند متعال عادل است وافعال الهي از روي علم وحكمت است وكار عبث ولغو انجام نمي دهد نه كسي را اجبار برگناه ونه بر طاعت مي كند ونه كسي را بدون دليل عذاب ونه بدون دليل پاداش مي دهد ، خداوند از هرشخصي از اعمال ورفتار خود آن شخص سؤال مي كند وگناه يا ثواب كسي را براي ديگري نمي نويسيد.

باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتر است ؟

پرسش

باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتر است ؟

پاسخ

ج س 2 - در اسلام به هيچ روي ارزش زن كمتر از زن نيست، بلكه اسلام ارزش والايي براي زن قائل است. ابتداء نگاهي مقايسه اي به اين مسأله افكنده و سپس به بيان رمز تفاوت هاي شكلي حقوقي زن و مرد در اسلام مي پردازيم.

اديان الهي و مكاتب غيرالهي قبل از تمدن مادي قرن بيستم:

1- در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلاله شيطان مي دانستند. سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مي دانست.

فيثاغورث، ديگر دانشمند يوناني، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است. هم چنين ارسطو بر اين باور بود كه زن چيزي نيست مگر در ناكام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ، (نبوات گري، زنان از ديد مردان، ترجمه محمدجعفر پوينده، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايي نژاد و محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 53).

به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مي آفريند. زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند ، (ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 148، به نقل از همان).

2- كتاب مقدس يهوديان، عهد عتيق، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسؤول خروج وي از بهشت مي داند. مردان يهودي در دعاي صبحگاهي از

خداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است!

3- مسيحيت كليسايي نيز زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي داند. به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسان ها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسي(ع) و مريم(س) با گناه متولد مي شوند. سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است.

4- توماس آكويناس، پرآوازه ترين دانشمند و رهبر ديني مسيحي در قرون وسطي، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت، يعني گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي، انطباق دارد ، (نبوات گري، زنان از ديد مردان، ص 8، به نقل از همان، ص 54).

مقايسه كوتاهي بين اين انديشه ها و ديدگاه اسلام، كه زن را مانند مرد داراي ويژگي هاي والاي انساني يعني اختيار، مسؤوليت پذيري و توان ارتقا و كمال مي داند برتري آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مي سازد.

خداوند متعال مي فرمايد: «ان المسلمين والمسلمات والمؤمنين والمؤمنات، والقانتين والقانتات، والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات والذاكرين اللّه كثيرا والذاكرات اعدلهم مغفرة واجرا عظيما؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمنه، مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت مي كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق كننده، مرداني كه روزه مي دارند و زناني كه روزه مي دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند و زناني كه عفيف و پاكند و مرداني كه بسيار به ياد خدا

هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است» ، (احزاب، آيه 35).

اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم(ص) به «اسماء بنت عميس» همسر «جعفر بن ابي طالب» در بازگشت از حبشه نازل شد ، (تفسير نمونه، ج 17، ص 307) . گويا او در حبشه ديدگاه نابرابر مسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخي براي آن مي گشت.

آيات ديگري نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مرد سخن مي گويد. قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتي براي زنان قائل است كه نه تنها آنها را كمترل و پست تر از مرد نمي انگارد، بلكه برخي از زنان را اسوه و الگوي همه مؤمنان (اعم از زن و مرد) معرفي مي كند:

«ضرب اللّه مثلاً للذين امنوا امرأة فرعون اذقالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة» ، (تحريم، آيه 11).

«... و مريم ابنت عمران...» ، (تحريم، آيه 12).

تمدن مادي قرن بيستم

در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برتري اسلام از دو زاويه روشن مي شود. نخست اين كه: در انگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق رأي دست يافتند ، (درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 98). اين در حالي است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق رأي زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم(ص) بيعت كردند.

در سال 1962 «كنوانسيون رضايت براي ازدواج»، رضايت زن را شرط دانست ، (همان) ولي اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براي آنان قائل شده بود، بلكه اساسا ايجاب عقد ازدواج را به دست

زن سپرد.

حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياي كبير به تصويب رسيد ، (ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 151، به نقل از همان، ص 34) در حالي كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينه هاي زندگي او را بر عهده پدر و شوهرش قرار داده است. در حالي كه اعطاي حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربي ها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانه ها به مقتضاي توليد صنعتي بود ، (همان).

زاويه دوم اين كه: مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و عصر روشنگري به دليل اين كه مبتني بر فلسفه اومانيستي و براي احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاي غرب است، به افراط كشيده شده و نه تنها تساوي حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد، بلكه بار بيشتري بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودي شخصيت و كرامت آنان را نيز در پي داشته است. در حالي كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاي زن و واقع بيني در تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد است. احكام اسلامي نه تنها حقوق طبيعي زن را تأمين كرده است، بلكه حافظ و نگهبان كرامت او در برابر مطامع و سودجويي ديگران نيز هست و از ديگر سو متناسب با شرايط تكويني زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقي آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است.

چرا در اسلام ديه و ارث زن نصف مرد است؟ بررسي جامع و همه جانبه اين مسأله

در خور تحقيقي ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يا

مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟

پرسش

مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟

پاسخ

آياتي كه در قرآن درباره مقام و منزلت بهشتيان آمده است، تفاوتي ميان زنان و مردان مؤمن بيان نمي كند. در روز قيامت، مقام ها بر اساس ايمان و عمل صالح داده مي شوند. خداوند مي فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحييه حياْ طيبْ... »{1} يعني هر كسي عمل صالح انجام دهد - مرد باشد يا زن - و مؤمن باشد، حيات طيب و پاكيزه اي به او مي بخشيم/

رسول خدا(ص) فرمود: برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه.{2} اين روايت نشانگر آن است كه اين چهار زن از برترين زنان اهل بهشت هستند. چه بسا اين چهار زن مقاماتي دارند كه بسياري از مردها به آن حد نمي رسند. بنابراين، در روز قيامت منزلت هر شخص بستگي به تقوا و عمل صالح او دارد. مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت به اندازه شايستگي هايي است كه در دنيا به وسيله ايمان، تقوا و عمل صالح كسب نموده اند. از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان بهشتي، برتر از حوريان بهشت است.{3}

[1]. سوره نحل، آيه 97/

[2]. الدرّالمنثور، ج6، ص 246/

[3]. همان، ج 3، ص 151، ذيل آيه «فيهن خيرات حسان»/

برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟

پرسش

برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟

پاسخ

اين تفكر ريشه در عقايد و پندارهاينابجاييدارد كه در طول تاريخ در جوامع مختلف كم و بيش وجود داشته است/

صاحبان اين تفكر معتقداند:

الف: در آفرينش، مرد از سرشتيبرتر و زن از مايهايپستتر آفريده شده است/

ب: زن عنصر گناه بوده و از وجود او شر و وسوسه بر مي خيزد و اگر مرد هم مرتكب گناه و انحراف مي گردد به دليل وجود زن و وسوسه اوست و حتياگر آدم مرتكب گناه شد و از بهشت بيرون رانده شد، عامل اصليوسوسه و فريب خوردن او زنش بود/

ج: زن استعداد طيمدارج معنويرا ندارد و نمي تواند در كسب مقامات روحانيبه پايه مرد برسد/

د: زن برايمرد آفريده شده؛ پس خلقت زن طفيلياست و خلقت مرد اصل مي باشد/

متأسفانه برخياز اين افكار جاهلانه و غير منطقيدر بعضياز اديان تحريف شده نيز راه پيدا كرده و بر اساس همين تفكر ظلم و ستم فراوانيبر زنان اعمال گرديده است/

اما ديدگاه قرآن كريم

قرآن كريم در برابر اين طرز تفكر ساكت ننشست و در 1400 سال قبل در اوج جاهليت و بربريت جوامع كه حتياز زنده به گور كردن دختران نيز ابايينداشتند اين گونه به تبين شخصيت زن و دفاع از حقوق او پرداخت/

الف: قرآن زن و مرد را از يك سرشت و مايه مي داند و پيرامون آفرينش آنها مي فرمايد:

"ياايهاالناس اتقوا ربكم الذيخلقكم من نفس واحدْ فخلق منها زوجها..."

«ايمردم از پروردگاريكه شما را از نفس واحديآفريد و جفتش را نيز از جنس او، پروا داريد.»

ب:

قرآن به داستان خلقت آدم و حوا و سكونت آنها در بهشت پرداخته و وسوسه شيطان و فريب او را نسبت به هر دويآنها مي داند و هرگز تقصير و گناه را متوجه حوا ندانسته مي فرمايد:

" -فَوَسْوَسَ لَهُماَ الشَّيْطانَ"

«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد»

" -وَ قاسَمَهُما انّيلَكُم مِنَ النّاصِحين"

«و برايآن دو سوگند ياد كرد كه من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.»

" -فَدَلاّهُما بِغُرور"

«پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد.»

" -فَاَزلَّهُماَ الشَّيْطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمّا كانا فيه"

«پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به در آورد.»

قرآن با اين آيات كه در آنضماير به صورت تثنيه آمده است به اين توهم كه مرد در ذات خود مبراياز گناه مي باشد و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند پايان مي دهد/

ج: قرآن كريم در آيات فراوانيقرب الهيو كمالات معنويو پاداش اخرويرا مربوط به ايمان و عمل انسانها مي داند و تصريح مي كند كه هر يك از زن و مرد مي تواند به اين كمالات دست يابد/

"وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ أنْثيوَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَّنه"

«و هر مرد و زنيكه عمل صالح انجام دهند داخل بهشت مي شوند.»

زمان خويش بود و با همه شرايط موجود در دربار از ايمان و خداپرستيدست بر نداشت و عاقبت به دليل ايمان محكمش در راه عقيده خود به شهادت رسيد. از مادر مؤمنيسخن مي گويد كه با ايمان به وعده الهيخداوند به دستور او فرزند عزيز و دلبندش را به دريا مي افكند و///

د: قرآن كريم اين نظريه را كه زن برايمرد

آفريده شده است را رد مي كند و مي فرمايد: همه موجودات برايانسان آفريده شده است و هر يك از زن و مرد براييكديگر آفريده شدهاند/

"هُنَّ لِباسٌ لَكُم وَ اَنْتُمُ لِباسُ لَهُنَّ..."

«زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش زنان»

بنابر اين زن و مرد از ديدگاه قرآن از يك سرشت آفريده شدهاند كه هر كدام به تنهاييمورد توجه بوده و هيچ يكاز آنان بر ديگريشرافت و برتريندارد و آنچه ملاك فضيلت و برتريهر يك از زن و مرد در پيشگاه خداوند است تقوا و پرهيزكاريمي باشد/

چرا در محاكم قضايي، اينقدر نسبت به زنان ظلم مي شود و قانوني متناسب و منطبق با زمان براي زنان وضع نمي شود؛ به ويژه آن كه قانون طلاق كه در كشور ما با توجه به ظلمهاي علني و بارزي كه توسط مردان صورت مي گيرد، قانوني كارگشا نيست؟

پرسش

چرا در محاكم قضايي، اينقدر نسبت به زنان ظلم مي شود و قانوني متناسب و منطبق با زمان براي زنان وضع نمي شود؛ به ويژه آن كه قانون طلاق كه در كشور ما با توجه به ظلمهاي علني و بارزي كه توسط مردان صورت مي گيرد، قانوني كارگشا نيست؟

پاسخ

بي ترديد، نيمي از جمعيت بشر، تنها به علت جنسيت خود، در طول تاريخ، در ميان بسياري از ملل، از عقب مانده ترين قبايل، تا جوامعي كه مدّعي پيشرفته ترين نظامهاي سياسي و حقوقي هستند، در بسياري از ابعاد همچون ازدواج، تحصيل، زندگي خانوادگي، اشتغال، حقوق اجتماعي و سياسي و غير آن، مورد انواع ستمها، تحقيرها و تبعيضها واقع شده اند.

البته اين ظلمها و ناراستيها در حق زنان همواره از منشأ واحدي سرچشمه نگرفته بلكه زائيده علل گوناگوني چون سوء اسفاده از ضعف جسماني زن و قدرت مردان در قياس با زنان، نگرش غلط نسبت به زنان و آنان را در زمره انسانها به شمار نياوردن، سوء استفاده از بعد جنسي او و... بوده است.

در دوران جاهليت به تنها عنوان وسيله اطفاي شهوت مردان وسيله توليد نسل نگريسته مي شد و بدون جوامع كمترين كرامت و ارزشي براي زنان وجود نداشته است. با طلوع خورشيد اسلام، زن به جايگاه شايسته اي كه خداوند براي او در نظر گرفته بود، بازگشت اسلام با صراحت اعلام كرد كه زن و مرد، هر دو انسان هستند و در گوهر انسانيت هيچ گونه تفاوتي ميان اين دو جنس نيست.

قرآن كريم درباره استعدادها و اصل وجودي زن و مرد، نگرش يكسان دارد. از نظر قرآن، استعدادها و قابليتهاي دروني همچون برخورداري از روح الهي{1}، تسويه و تعديل در خلقت{2}،

برخورداري از ابزار اداركي{3}داشتن فطرت الهي{4}، وجدان اخلاقي{5} و حمل امانت{6} براي هر دو جنس زن و مرد يكسان است. همچنين قرآن كريم هدف از آفرينش را كه عبوديت، امتحان و رسيدن به حيات طيبه و شناخت قدرت الهي است، به صورت عام مطرح كرده است.

اما اسلام در زمينه تصحيح نگرش به زن، تنها به بخش نظري اكتفا ننمود بلكه در جهت احقاق حقوق زنان نيز قانونهايي مترقّي و حياتبخش را تشريع فرمود كه از جمله آن مي توان به قوانين مربوط به استقلال اقتصادي و مالي زن - قرنها پيش از آنكه در اروپا اين حق به رسميت شناخته شود - با لغو قوانين ظالمانه دوران جاهلي به ويژه درباره برخي اقسام ازدواج كه حق انتخاب را به طور كلي از زنان سلب مي نمود و استقلال اجتماعي زنان اشاره نمود.

البته بايد توجه نمود آنچه در طول تاريخ در ميان جوامع اسلامي وجود داشته، هم در بخش نگرشها و هم در زمينه حقوق زنان، با آنچه اسلام مطرح كرده، همواره منطبق نبوده ات به عبارت ديگر نمي توان گفت نگرش اسلام به زن و حقوقي كه براي وي در نظر گرفته، لزوماً همان چيزي است كه در جوامع اسلامي تحقق يافته است.

استاد شهيد مطهري در اين بار مي نويسند: «من هرگز ادعا نمي كنم، حقوقي كه عملاً در اجتماع اسلامي ما نصيب زن مي شد، ارزش مساوي با حقوق مردان داشته است. بارها گفته ام كه لازم و ضروري است [كه] به وضع زن امروز رسيدگي كامل شود و حقوق فراواني كه اسلام به زن اعطا كرده و در طول تاريخ عملاً متروك شده، به او باز پس داده شود.{7}

اما در

بحث طلاق به طور معمول چند اشكال مطرح است. نخست اين كه چرا اسلام حق طلاق را به مرد داده است. كه در پاسخ مي توان گفت: اين مسأله ناشي از تدبير حكيمانه اي است كه خداوند در اين مسأله در نظر گرفته زيرا به اعتراف همه دانشمندان و حكيمان، تصميم گيري در مردان بيشتر جنبه عقلي دارند نه احساس و عاطفي، در حالي كه در زن به علت برخورداري از روح لطيف و عاطفي خود از احساسات بيشتر متأثر مي شود و طبيعي است كه اگر حق طلاق در دست كسي باشد كه عقلش بر احساسش حاكم است، طلاق از نظر كمي، كمتر و از جهت كيفي تنها هنگامي واقع مي شود كه واقعاً جايي براي ادامه زندگي مشترك باقي نمانده باشد؛ البته مسلم است كه اين قاعده استثنا نيز دارد اما در تشريع قوانين نمي توان مصالح اكثريت را به علت چيز اسنثنا به خطر افكند.

مسئله مهم ديگر آن است كه چرا اسلام از نظر قانوني محدوديتي براي طلاق قايل نشده و مرد مختار است در هر شرايطي زن خود را طلاق دهد؟ و ممكن است اين اختيار بهانه اي باشد كه برخي مردان هوسران و پس از بهره گيري از زن خود، وي را پس از مدتي طلاق داده و سراغ زندگي ديگري بروند.

در پاسخ بايد گفت خود طلاق در شريعت اسلام به عنوان ابغض الحلال - مبغوض ترين حلالها - شمرده شده و اسلام تا آنجا كه ممكن بوده، شروطي را تعيين كرده كه در حد امكان طلاق صورت نگيرد به عنوان نمونه مي تان از لزوم حضور دو گواه عادل در اجراي صيغه طلاق، لزوم داوري زن و شوهر

پيش از طلاق، عدم صحت وقوع طلاق در حالت عادت ماهيانه زن و... نام برد.

مطلب ديگر اين كه مرحوم شهيد مطهري مي فرمايند: «محاكم [قضايي]... مي توانند متصديان دفاتر طلاق را از اقدام به طلاق، تا وقتي كه محكمه عدم موفقيت خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به اطلاع آنان نرسانده منع كنند، [و] محاكم كوشش خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به عمل آورند و فقط هنگامي كه بر محكمه ثابت شد كه امكان صلح و سازش ميان زوجين نيست، گواهي عدم امكان سازش صادر و به اطلاع دفاتر برساند...»{8}

البته خوشبختانه اين امر چند سالي است كه در جمهوري اسلامي انجام مي گيرد. اما در مواردي كه ادامه زندگي زناشويي براي زن مشكل است، اگر اين سختي به سر حد عسر و حرج برسد، محاكم مي توانند به عنوان طلاق قضايي به درخواست زن، اجراي طلاق كنند.{9}

البته موارد ديگري نيز هست كه با توجه به برخي احكام شرعي، مي توان به درخواست زن اقدام به اجراي طلاق نمود - مانند شرط ضمن عقد -.

بنابراين نمي توان گفت حق طلاق به طور انحصاري در دست مرد است و زن هيچ چاره اي جز قبول در؟؟؟ او ندارد وحتي هنگامي كه امكان سازش و توافق نيست مجبور به ادامه زندگي است. البته يك نكته را نبايد از نظر دور داشت و آن اين كه نه تنها در اين مسأله، بلكه در بسياري مسايل ديگر ناآگاهي و يا كم اطلاعي از مسايل حقوقي باعث مي شود كه بسياري افراد - از جمله زنان - از حقوق شرعي و قانوني خود محروم بمانند كه چاره اين كار هم ارتقاي سطح

آگاهي افراد جامعه است.

منابع و مآخذ:

1. نظام حقوق زن در اسلام - استاد شهيد مطهري

2. منزلت زن در انديشه اسلامي - محمد فنايي اشكوري

3. مسئله حجاب - استاد شهيد مطهري

پرسشگر محترم به گونه اي كلي به وجود ظلم نسبت به زنان در محاكم قضايي اشاره كرده اند، در حالي كه لازم بود به ذكر برخي مصاديق آن مي پرداختند تا بتوان پاسخ را به گونه اي روشن تر بيان نمود.

در آغاز لازم است به اين نكته توجه شود كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي به بركت تصويب و اجراي احكام نوراني اسلام، به بسياري از ظلمهايي كه در حق زنان اعمال مي گرديد پايان داده شد، همچنان كه در جهت سهولت اجراي عدالت و دقت در احكامي كه مربوط به خانواده - و خصوصاً زنان - است، گامهاي بلندي برداشته شده است كه تشكيل دادگاه خانواده تنها نمونه اي از آن است.

[1]. 2 و 3 و 4 و 5 و 6- قرآن كريم آيات: نساء: 1 ؛ اعراف: 27، 10، 189 ؛ حجر: 28، 29 ؛ انفطار: 67.

[2].بخشي از خطبه 155.

[3].كليات سعدي شيرازي.

[4].سوره يوسف، آيات 24 و 53.

[5].آينه اخلاص - مجيد محبوبي - ص 75.

[6].همان، خطبه 216.

[7].نظام حقوق زن در اسلام، ص 123.

[8].همان ص 303.

[9].براي آشنايي تفصيلي با اين بحث به مدرك پيشين مراجعه شود.

چرا اسلام مرد را برتر از زن مي داند؟

پرسش

چرا اسلام مرد را برتر از زن مي داند؟

پاسخ

با ظهور اسلام موقعيت اجتماعي زن دگرگون شد و زندگي زن وارد مرحله نويني گرديد. اسلام زن را همانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اختيار دانست و هر دو را در يك صف قرار داد و با خطاب هايي مشترك، مثل «يا ايها الذين آمنوا» و «يا ايّها الناس» مخاطب نمود. آيات متعددي در قرآن تصريح دارند كه زن و مرد اگر به دستورات اسلام عمل كنند مي توانند به تكامل مادي و معنوي برسند. از جمله آيات ذيل:

1- من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة؛ هر كس از مرد وزن عمل شايسته اي انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد.{1}

2- من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون؛{2} هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد به او حيات پاكيزه اي مي بخشيم.

3- كل نفسٍ بما كسبت رهينة؛{3} هر كس در گرو اعمال خود مي باشد.

4- من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعليها؛{4} هر كس كار نيك كند به نفع خود و هر كس بد كند به زيان خويش كرده است. پس اسلام، هيچ گاه مرد را بهتر از زن نمي داند و زن ها براي رسيدن به قرب الهي هيچ تفاوتي با مردان ندارند و چه بسا زنهايي وجود داشته باشد كه از مردان بهتر و برتر باشند.

البته ميان زن و مرد از نظر جسمي و روحي تفاوت هايي وجود دارد كه اين تفاوت ها ناشي از شرايط طبيعي و جايگاه اجتماعي زن و مرد و نوع

كاركرد آنها است، مثلاً از آنجا كه زن پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد كودكان در دامان او انجام مي گيرد داراي عواطف و احساسات ويژه اي است و اسلام بر اساس همين عواطف و احساسات وظيفه هر يك از زن و مرد را تعيين كرده است و هيچ گاه نخواسته يكي را بر ديگري ترجيح دهد.

[1].غافر، آيه 40.

[2].نحل، آيه 95.

[3].مدثر، آيه 38.

[4].جاثيه، آيه 15.

مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟

پرسش

مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟

پاسخ

آياتي كه در قرآن، درباره جايگاه و مقام بهشتيان آمده است، تفاوتي ميان زنان و مردان مؤمن بيان نمي كند. در روز قيامت مقام ها بر اساس ايمان و عمل صالح داده مي شوند و خداوند مي فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة...»{1} يعني هر كس عمل صالح انجام دهد - مرد باشد يا زن - و مؤمن باشد، در روز قيامت حيات طيب و پاكيزه اي به او مي بخشيم و در روايتي درباره برترين زنان بهشتي از رسول خدا نقل شده است كه برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه.{2}

اين روايت نشانگر آن است كه اين چهار زن از برترين زنان اهل بهشت هستند. و چه بسا اين چهار زن مقاماتي دارند كه بسياري از مردها به آن حد نمي رسند. بنابراين، در روز قيامت منزلت هر شخص بستگي به تقوا و عمل صالح او دارد. مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت به اندازه شايستگي هايي است كه در دنيا به وسيله ايمان، تقوا و عمل صالح كسب نموده اند؛ و از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان بهشتي، برتر از حوريان بهشت است.{3}

[1].نحل، 97.

[2].الدرّ المنثور، ج 6، ص 246.

[3].همان، ج 3، ص 151 (ذيل آيه «فيهن خيرات حسان»).

لطفاً منابعي درباره ي «سيماي زنان صالحه» در قرآن و احاديث معرفي نماييد.

پرسش

لطفاً منابعي درباره ي «سيماي زنان صالحه» در قرآن و احاديث معرفي نماييد.

پاسخ

خدا در قرآن يكسري ويژگي ها و خصوصيات عامي را براي انسان هاي مومن و صالح برشمرده است كه زنان صالحه را نيز شامل مي شود از جمله ي آنها آيات 35 سوره ي احزاب، 21 سوره ي روم و 223 سوره ي بقره، 15 سوره ي احقاف و همچنين 14 و 31 سوره ي لقمان و 23 اسراء و ... را مي توان نام برد.

و يكسري وظائف هم براي آنها قرار داده است:

الف: وظائف عبادي، سياسيتوبه / 71.

ب: وظائف مادريبقره / 223.

د: وظايف همسري (وظايف همسران پيامبر)احزاب / 33 و 32.

و در سوره ي نور هم يكسري وظايف را براي زنان قرار داده است.

اما قرآن تعدادي از زنان را به صورت خاص و مصداق به عنوان الگو و نمونه معرفي كرده است كه مي توان به دو دسته تقسيم كرد الگوهاي نيك و الگوهاي بد، كه الگوهاي نيك عبارتند از:

1. آسيه:

1/1. نجات موسي به دست آسيهقصص / 7 تا 130.

2/1. آسيه به عنوان الگوتحريم / 11.

3/1. دعاي آسيهتحريم / 11.

2. مريم در قرآن:

1/2. تولد مريم در قرآنآل عمران / 35 و 36 و 37.

2/2. ويژگي هاي مريم (دريافت روزي از جانب خدا)آل عمران / 37.

3/2. كرامت مريم انگيزه ي دعاي زكرياآل عمران / 38.

4/2. تطهير و اصطفاي مريمآل عمران / 42.

5/2. محدثه بودن مريمآل عمران / 42، 43، 44 _ 45 و 47 و مريم / 17، 18، 19 و 20.

6/2. دوشيزگي و عفاف مريمآل عمران / 47 و مريم / 20 و انبياء / 91 و تحريم / 12.

7/2. صديقه بودن مريمتحريم / 12 و مائده / 75.

8/2. مريم و قنوت اوآل عمران / 43 و

تحريم / 12.

9/2. مريم و استقامت و شكيبائيمريم / 27 تا 30.

3. حضرت فاطمة زهرا(س):

1/3. آيه ي مباهلهآل عمران / 61.

2/3. آيه ي تطهيراحزاب / 33.

3/3. ايثار فاطمه زهرا(س) و اهل بيت(ع)دهر / 5 تا 10.

4/3. فاطمه زهرا و سوره ي كوثرسوره ي كوثر.

اما الگوهاي بد عبارتند از:

همسر نوح و لوط در قرآنتحريم / 10.

منابع:

الف. آياتي كه در قرآن در مورد انسان هاي مومن و صالح (مرد و زن) ذكر شده است از جمله آيات نامبرده، چه به صورت عام و چه به صورت خاص مي توان از آنها خصوصيات و سيماي زنان صالحه را به دست آورد.

ب. براي بررسي اين آيات مي توان به تمام تفاسير، ذيل اين آيات رجوع كرد از جمله تفسير الميزان، مجمع البيان، نمونه و ... كه در تفاسير، ذيل اين آيات، احاديث و روايات هم آمده است.

ج. منابع خاص ديگر:

1. ابراهيمي، رحمت الله، جمال و كمال زن، چاپ سپهر، چاپ اول، زمستان 1378، بي جا.

2. اميني، ابراهيم، فاطمه زهرا(س) بانوي نمونه اسلام، انتشارات شفق،1372، قم.

3. بابازاده، علي اكبر، سيماي زنان در قرآن، انتشارات لوح محفوظ، چاپ اول، 1377، بي جا.

4. جلالوند، علي، آسيه الگوي مقاومت، انتشارات نور السجاد، چاپ اول، بهار 1380، بي جا.

5. جوادي آملي، عبدالله، زن در آئينه جلال و جمال، نشر دارالهدي، چاپ ششم، تابستان، 1380، بي جا.

6. حميدي، سيد جعفر، آسيه ملكه مصر، موسسه خدماتي فرهنگي رسا، چاپ اول، 1371، تهران.

7. دستغيب، نرجس، پايان نامه سيماي حضرت مريم(س) از ديدگاه قرآن، 1372، دانشگاه تهران.

8. دواني، علي، زن در قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نهم، بهار 1373، قم.

9. دوست محمدي، هادي، شخصيت زن از ديدگاه قرآن، چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، چاپ اول، بهار 1380، بي جا.

10.

عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم، زنان نامي در تاريخ، فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، دفتر نشر نويد اسلام، 1382.

11. عمادزاده، حسين، زندگاني حضرت فاطمه زهرا(س)، بي نا، بي تا، بي جا.

12. كمالي، سيد علي، قرآن و مقام زن، انتشارات اسوه، چاپ سوم، 1374، قم.

13. گرجي، منير، نگرش قرآن بر حضور زن در تاريخ انبياء، چاپ و نشر سازمان تبليغات، چاپ دوم، پاييز 1376، بي جا.

14. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، چاپ سيزدهم، زمستان 1368، قم.

15. وكيلي، الهه، نگرش تطبيقي زن در آيينه قرآن (زرتشت يهود و مسيحيت)، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات، چاپ اول، زمستان 1370، بي جا.

چرا علي 7 فرمود: همهء وجود زن شرّ است ؟!

پرسش

چرا علي 7 فرمود: همهء وجود زن شرّ است ؟!

پاسخ

اميرمؤمنان 7در نهج البلاغه مي فرمايد: . در ترجمه و شرح نهج البلاغه آمده است :(پ_اورقي 4.نهج البلاغه , كلمات قصار, شمارهء 238

اين گفتار اشاره به زنان بي بند و بار و فاقد تعهد و ايمان و اخلاق است وگرنه علي 7در سخنانش بارها از زنان پاك و با ايمان مدح و تمجيد كرد.(1)

آن حضرت در كلامي ديگر فرمود: (2)

شكي نيست از ديدگاه مردان , آن هم علي 7كه در معرفت الهي و تعقّلات در اوج كمال هستند, زن و فرزند و دنيا و اموال و زينت ها و تجملات , فتنه و آزمايش است , همان طور كه قرآن فرمود:

است كه نهرها در آن روان است . اينان با زنان پاكيزه , در عين خشنودي خدا, جاودانه در بهشت خواهند بود و خدا از حال بندگانش آگاه است >.(3)

در آيهء ديگر مي فرمايد: .(4)

زن داراي خصوصياتي است و بايد چنين باشد, زيرا كمال زن در اين ها است . زن كامل و خوب خلق شده است . اگر به غير اين صورت خلق مي شد, كامل نبود, مثلاً اگر روحيات زن مانند مردبود, موجودي ناقص بود; همين طور اگر مرد, خصوصيات زنان را داشت , ناقص بود. مرد و زن همين طور كه خلق شده اند, كامل و زيبا هستند. يكسري خصوصيات را زن ها دارند كه مردان ندارند وبالعكس . حكما و فلاسفه و بزرگان در كلمات خود دربارهء زن چيزهايي گفته اند كه حمل بر نظرشان مي شود; يعني از ديدگاه مردان و فلاسفه كه از بُعد آگاهي و كمال , اين

مسئله را مورد نظر وكنكاش قرار مي دهند, زن و فرزند و زر و زيور دنيا, فتنه و بوتهء آزمايش است , كه غالباً مردها در اين فتنه ها هلاك مي شوند و نمي توانند سالم به در روند. چه بسيار مرداني كه به دام زنان افتاده واسير آنان شده اند, از جمله در سورهء يوسف , درباره كيد برخي زنان مي فرمايد: (5)

بعضي حكيمان گفته اند: چه كسي مي تواند مشكلات زنان را بشمارد. حيض و استحاضه و خون نفاس و غلبهء احساسات و كمي نماز و روزه در بسياري از ايام ! بر آنان جمعه و جماعت نيست .سلام بر آنان نبايد كرد و آنان نمي توانند امام , قاضي و امير بشوند و نبايد مسافرت كنند, مگر همراه با وليّ خود.(6)

البته اين مطالب دربارهء زنان از ديدگاه مردان و مخصوصاً از ديد عالمان و حكيمان و انسان هايي كه در ابعاد كمالا سير و سفر مي كنند, مي باشد و شايد از ديدگاه زنانِ شايسته , بعضي از مردان ,فتنه و باعث فساد و تباهي آنان باشند.

اين قسم از روايات و كلمات از ديدگاه مردان و يك طرف قضيه است . از طرف زنان نيز ممكن است همين نظريات يا شبيه آن دربارهء مردان باشد.و اين ديدگاه اشكالي ندارد. مقداري از آن مطابق با واقعيت است و گريزي از آن نيست . البته مرد و زن مكمل يكديگرند (هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهن ّ) و در روايات , از زن به تعبير شده است و پيامبر6فرمود:

چيز را دوست دارم : عطر و زن و نماز, كه نور چشم من

است >.(7)

بسياري از روايات دربارهء زنان و تعريف و تمجيد از آنان است كه به جاي خود بايد از آن ها بحث شود, اما آن ها يك بُعد قضيه است و اين واقعيان بُعد ديگر, و هر دو صحيح است .

حرف هايي را كه دربارهء زن در كلمات حكما و بزرگان هست , بسياري از غربيان و غرب زده ها نمي توانند قبول كنند, اما نپذيرفتن آنان , واقعيت را عوض نمي كند.

ديدگاه ها از دنيا و زخارف آن متفاوت است . ديدگاه غربيان يك جور است و ديدگاه مسلمانان و حكما و بزرگان ديندار و غير ديندار, طور ديگر. ديدگاه و نظريه يك چيز است و واقعيت هرچه است , چيز ديگر.

اگر علي 7مي فرمايد: زن شر است , اين شر, نسبي است , نه شر مطلق , همان طور كه بعضي مردان شرّند.

در پايان كلامي از آيت اللّه جوادي آملي نقل مي كنيم كه راه گشاي حلّ اين مشكل است .

ايشان مي گويد: گاهي حادثه و يا موضوعي در اثر يك سلسله عوامل تاريخي , زمان , مكان , افراد, اوضاع و علل و اسباب آن , ستايش يا نكوهش مي شود. معناي ستايش يا نكوهش بعضي حوادث و يا امور جنبيِ يك حادثه , اين نيست كه اصل طبيعت آن شي ء, قابل ستايش يا مستحق نكوهش مي باشد, بلكه احتمال دارد زمينهء خاصّي سبب اين ستايش يا نكوهش شده است . مثلاً اگراز قبيله اي ثنا و ستايش به عمل آمد, احتمال دارد به خاطر آن باشد كه مردان خوبي در آن عصر از اين قبيله برخاسته اند و شايد در

فاصله اي كم , ورق برگردد و افرادي از آن قبيله برخيزند كه موردنكوهش واقع شوند و گاهي به عكس , در يك سرزمين افرادي مورد نكوهش قرار مي گيرند, بعد افراد شايان ستايشي از آن سرزمين بر مي خيزند.

در ايران شهرهايي بود كه دربارهء آن ها مذمّت هايي وارد شده است , ليكن وقتي به بركت اهل بيت : شهروندان عوض شده اند, شهرها و بلاد نيز جزء بلاد نمونه و برجستهء كشور شده اند وافرادي از آن سرزمين برخاسته اند كه از نظر فضايل اخلاقي و علمي , ممتاز شده اند; در نتيجه , مذمّت ها و نكوهش ها تا ابد لازمهء آن آب و خاك نبوده , بلكه مقطعي است . دليلش آن است كه با تحوّل فكري و اعتقادي , ممكن است نظر سابق برگردد.

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه راجع به زن , ظاهراً به جنگ جمل بر مي گردد, همان گونه كه از بصره و كوفه نكوهش شده است , با اين كه بصره , رجال علمي فراواني تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كم نظيري را تقديم اسلام نموده است و بسياري از كساني كه به خونخواهي سالار شهيدان 7برخاستند, از كوفه نشأت گرفتند و هم اكنون كوفه جايي است كه به انتظار ظهور حضرت مهدي 7در آن جا نماز مي خوانند و مسجدي دارد كه مقامات بسياري از صالحان و صديقان در آن واقع شده است و نمي توان گفت : چون از كوفه يا بصره نكوهش شده است , آن دو شهر براي هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نكوهش مي باشند! قضاياي تاريخي در

يك مقطع حساس زمينهء ستايش يا نكوهش را فراهم مي كند وسپس با گذشت آن مقطع , زمينهء مدح و ذمّ منتفي مي شود...

روايتي كه در نهج البلاغه وارد شده است , يك قضيهء حقيقيّة نيست و تقريباً نظير قضيهء شخصيه يا قضيهء خارجيه است . اصل قضيه اين است كه عايشه اين جنگ را به راه انداخت . اهل سنّت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نمود و سبب و محرّك جنگ بود, كما اين كه حضرت در مذمت اهل بصره مي فرمايد: . امام مي فرمايد: .(8)

(پ_اورقي 1.ناصر مكارم , ترجمه و شرح نهج البلاغة, ص 295

(پ_اورقي 2.نهج البلاغه , كلمات قصار, شمارهء 61

(پ_اورقي 3.انفال (8 آيهء 28

(پ_اورقي 4.آل عمران (3 آيهء 14_ 15

(پ_اورقي 5.يوسف (12, آيهء 28

(پ_اورقي 6.شرح نهج البلاغه , ابن ابي الحديد, ج 18 ص 200

(پ_اورقي 7.بحارالانوار, ج 73 ص 141

(پ_اورقي 8.آيت اللّه جوادي آملي , زن در آيينه جلال و جمال , ص 368

طبق خطبهء 79نهج البلاغه , سه نقيصه براي زن هست , ولي در مردان اين سه نقيصه نيست . آيا اين منافات با عدالت خدا ندارد و زن اشرفيت مخلوقات , مانند مرد نيست ؟! چرازنان كمتر از مردان ارث مي برند؟ چرا از زنان نيك بايد بر حذر بوده از آنان اطاعت نكرد؟ چرا ناقص عق

پرسش

طبق خطبهء 79نهج البلاغه , سه نقيصه براي زن هست , ولي در مردان اين سه نقيصه نيست . آيا اين منافات با عدالت خدا ندارد و زن اشرفيت مخلوقات , مانند مرد نيست ؟! چرازنان كمتر از مردان ارث مي برند؟ چرا از زنان نيك بايد بر حذر بوده از آنان اطاعت نكرد؟ چرا ناقص عقلند؟

پاسخ

در پاسخ دو سؤال نخستين تقريباً جواب داده شد. براي تكميل مطلب مطالبي را اضافه مي كنيم :

شكي نيست كه اين كلام از حضرت , با توجه به اين كه بعد از جند جمل بيان شده است , بيش تر توجه به عايشه و زناني هم چون او دارد و مربوط به تمام زنان نيست و گرنه چه كسي مي تواندانكار كند در پيشرفت اسلام , زنان بزرگ و با شخصيتي هم چون خديجه و بانوي اسلام , فاطمهء زهرا3و زينب كبري و جمعي از زنان مبارز و دانشمند همانند سودهء همدانيه شركت داشته اند و براي پيشرفت اسلام و اجراي حق و عدالت , بزرگ ترين فداكاري را كرده اند و با ايماني محكم و تفكّري عالي , مردان را با تمام وجود حمايت مي كردند و علي 7براي آنان احترام فوق العاده قائل بود؟!

در اينجا بد نيست چند جمله در مورد عابشه و جريان جنگ جمل يادآور شويم .

ابن ابي الحديد مي گويد:

عايشه هنگام كشته شدن عثمان در مكّه بود. گزارش قتل عثمان را به او دادند. چون خيال مي كرد بعد از او, طلحه رئيس حكومت خواهد شد, خوشحال شد, لذا از مكه با سرعت به سوي مدينه حركت كرد و در

سرزميني به نام , عبيد بن ابي سلمه از او استقبال كرد. عايشه اخبار مدينه را پرسيد و او پاسخ داد: عثمان كشته شد و با علي 7بهترين رهبر بيعت كردند. عايشه گفت : اگراين حرف صحيح باشد, كاش آسمان بر زمين فرو ريزد! واي بر تو, چه مي گويي ؟! گفت : همان كه گفتم . عايشه سخت ناراحت شد و از همان جا به مكه برگشت و نظرش عوض شد و مي گفت : قُتلواابن عفّان مظلوماً; عثمان را مظلوم كشتند!

طلحه و زبير نامه اي به عايشه نوشتند كه مطالبهء خون عثمان بنمايد و مردم را از بيعت علي 7برگرداند, و و ي چنين كرد. ام سلمه به عايشه گفت : تو تا حال مي گفتي : عثمان را بكشيد و الآن مي گويي عثمان مظلوم كشته شد؟! من از رسول خدا6شنيدم : به خدا سوگند! هيچ كس علي را دشمن نمي دارد و با او كينه نمي ورزد, خواه از اهل بيت من باشد يا نه , جز اين كه از ايمان خارج گردد.

عايشه براي جنگ با علي 7به سوي بصره حركت كرد. هنگام حركت شتري به نام در اختيارش گذاشتند تا سوار گردد. هنگامي كه نام آن را شنيد, به ياد حديثي از پيامبر6افتادكه فرموده بود: از سوار شدن بر آن شتر امتناع ورزيد. جنگ طلبان جهاز شتر را عوض كردند و گفتند اين شتر ديگري است . عايشه به سوي بصره حركت كرد و در بين راه سگ ها به او حمله كردند.كسي گفت : سگ هاي فراواني دارد و سخت حمله مي كنند. عايشه كه از پيامبر6شنيده بود سگ

هاي حوئب به او حمله مي كنند, به خود آمد و گفت : مرا برگردانيد, اما بلافاصله پنجاه نفر را آوردند و قسم خوردند: اين جا سرزمين نيست و بالاخره رفت و جنگ جمل را به راه انداخت >.(1)

در مورد ارث بردن زن , شهيد مطهري بعد از نقل تاريخ ارث و ميراث و رسم رسوم طوائف متعدد در قديم , مي گويد: علّت اين كه اسلام سهم الارث زن را نصف مرد قرار داد, وضع خاصي است كه زن از لحاظ مَهْر و نفقه و سربازي و برخي قوانين جزايي دارد; يعني وضع خاص ارثي زن , معلول وضع خاصي است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غيره دارد. اسلام به موجب دلائلي كه در مقالات پيش گفتيم , مهر و نفقه را اموري لازم و مؤثر در استحكام زناشويي و تأمين آسايش خانوادگي و ايجاد وحدت ميان زن و شوهر مي شناسد. از نظر اسلام الغاي مهر و نفقه و خصوصاً نفقه موجب تزلزل اساس خانواده و كشيده شدن زن به سوي فحشا است . چون اسلام , مهر و نفقه را لازم مي داند, به اين سبب قهراً از بودجهء زندگي زن كاسته شده و تحميلي بر مرد شده است . اسلام مي خواهداين تحميل از طريق ارث جبران بشود; از اين رو براي مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است ; پس مهر و نفقه , سهم الارث زن را تنزل داده است .(2)

در مورد تفاوت هاي آفرينشيِ مرد و زن , بعضي اصرار دارند تفاوت زن و مرد را در استعدادهاي جسمي و رواني , به

حساب ناقص بودن زن و كامل تر بودن مرد بگذارند و چنين وانمود كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتي زن را ناقص آفريده است . ناقص بودن زن پيش از آن كه در مشرق زمين مطرح باشد, در غرب مطرح بوده است . غربيان در طعن به زن و ناقص خواندن وي بيداد كرده اندو گاهي از زبان مذهب و كليسا گفته اند: زن بايد از اين كه زن است , شرمسار باشد! گاهي گفته اند: زن آخرين موجود وحشي است كه مرد او را اهلي كرده است !

به هر حا ل تفاوت هاي زن و مرد است , نه نقص و كمال . قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تنهاسب بيش تري ميان زن و مرد _ كه قطعاً براي زندگي مشترك ساخته شده اند ومجرد زيستن , انحراف از قانون خلقت است _ به وجود آورد.(3)

همان طور كه قبلاً گفته شد تفاوت هاي زن و مرد, علّت نقص يكي و كمال ديگري نيست , بلكه هر دو در حد خود, موجودي كامل هستند. كامل بودن زن به همين وضع است و كامل بودن مرد نيزبه همين گونه است . زن با آن روحيات و جسميات و احساسات و جمال و لطافت و ناز و كرشمه بايد باشد و مرد هم با خصائص خود بايد باشد و هر دو موجودي كامل هستند. خداوند تبارك وتعالي يكي را كامل و ديگري راناقص خلق نكرده است و هر دو كامل و مكمّل يكديگرند. تعبير زيبا و جالب و حكيمانهء قرآن را بار ديگر تكرار مي كنيم : . البته هر دو در اخلاق

و رفتار بايد دستورهاي اخلاقي را مراعات كنند و از افراط و تفريط هايي كه مربوط به هوي و هوس است بپرهيزند. اگر در روايات و كلمات بزرگان , دربارهء نقص زن چيزي به چشم مي خورد, از جهت نسبت سنجي زند با مرد است و گرنه با قطع نظر از سنجش يكي با ديگري نمي توان گفت : زن ناقص است . البته هر كدام براي ديگري مي تواند فتنه و آزمايش باشد, كما اين كه فرزندان براي پدر و مادر ممكن است فتنه باشند.

فتنه بودن يكي نسبت به ديگر, دليل نقص و بد بودن نمي شود.

براي اطلاع بيش تر كتاب را مطالعه بفرماييد.

(پ_اورقي 1.ناصر مكارم و ترجمه شرح نهج البلاغه ج 1 ص 392 به نقل از شرح ابن ابي الحديد, ج 6 ص 215

(پ_اورقي 2.مرتضي مطهري , نظام حقوق زن در اسلام , ص 251

(پ_اورقي 3.مرتضي مطهري , نظام حقوق زن در اسلام , ص 177

خداوند زن را براي چه خلق كرد؟ لطفاً در مورد مقام و فضيلتِ زن مطالبي را بيان فرماييد.

پرسش

خداوند زن را براي چه خلق كرد؟ لطفاً در مورد مقام و فضيلتِ زن مطالبي را بيان فرماييد.

پاسخ

اديان و مكاتب گوناگونِ الهي و بشري , نظريات گونه گوني دربارهء شخصيت انسان , اعم از زن و مرد, ارايه كرده اند; از اين رو, هرگز يك بينش دربارهء انسان , در جهان وجود نداشته است . در طول زمان , از دير باز تا كنون , زن گاه مقامي الهي يافته و مظهر همهء عشق ها و زيبايي ها تلقي شده و گاه در مقام فريبايي فتنه انگيزي قرار گرفته است .

در منطق زن موجودي پاك نشدني بود و از هرگونه كاري جز خدمتگزاري و ارضاي غريزهء جنسي منع مي گشت . زورپاي يوناني , زنان را موجوداتي با مي شمرد! اين ضرب المثل درميان ملت ها دهان به دهان گشت و در ادبيات هر كشور ترجمه مي شد.

سلوك با زن را يك نوع زجر و رياضت سخت مي شمرد كه براي تقويت اراده و مالكيت برنفس , چشيدن اين زهر و كشيدن اين زجر سودمند بود!

در روغن داغ بر بدن زن هاي بدبخت مي ريختند! آن ها را به دُم اسب ها مي بستند و اسب ها را به سرعت مي راندند! زن هاي بيچارهء دست و پا شكسته را به ستون ها مي بستند و از فراز مجسمه ها آتش بر بدنشان مي ريختند!

در زن ها آب هاي گِل آلودي ناميده مي شدند كه نيك بختي و ثروت را مي شويند!

در و گروهي ديگر در آن ديار, زنان را پس از مرگ شوهر, به علت فقدان روح باقي , فداي شوهرمي

نمودند و آنان را با تشريفاتي خاص در كنار جسد شوهر آتش مي زدند و مي سوزاندند!

تاريخ از اين گونه جنايات انباشته است .

ملاحظه مي فرماييد عدمِ شناخت صحيح زن , از ديرباز, سبب انحرافات بسياري در جوامع بشري شده است ;گروهي به آزار و شكنجه و تضييع حقوق انسانيِ او برخاستند; گروهي ديگر تنها به استفادهء ابزاري از او همت گماردند و شخصيتش را در حدّ يك خدمتكار و ابزار اطفاي شهوات پايين آوردند; گروهي ديگر سعي كردندجنسيت او را فراموش كنند و نقش اصلي و مهم او را ناديده بگيرند و در تساوي و برابري او با مردان تلاش كنند. حال آن كه همهء اينان , با افراط و تفريطهايشان , شخصيت و فضيلت و منزلت زن را به نحوي پايمال كردند و ارزش هاي اين مخلوق الهي را نابود ساختند.

اين ها فراموش كردند زن همچون موجودات ديگر, داراي ظرفيت ها و توانمندي ها و خصوصيات خود مي باشدو تا هدف از خلقتش شناخته نشود, احقاق حقوق او ناممكن و ناشدني است .

بدين ترتيب , تنها راه بازگرداندن شخصيت پايمال شدهء زن در طول تاريخ , شناخت دوبارهء او و ارزش هاي وجودي او است . يكي از مهم ترين سؤالاتي كه در ابتداي تحقيق دربارهء شخصيت زن بايد به آن پرداخت , اين است كه آيا مرد و زن در اصل آفرينش با هم تفاوت دارند؟

قرآن مي گويد: .(1)

آيت اللّه جوادي آملي دربارهء اين آيه مي نويسد: منظور از نفس در اين آيه گوهر و ذات و ا صل و واقعيت عيني شيء است . مفاد آيهء مزبور اوّلاً اين است كه

همهء انسان ها از هر صنف خواه زن و خواه مرد (زيرا كلمهء ناس شامل همگان مي شود) از يك ذات و گوهر خلق شده اند و مبدأ آفرينش همهء افراد يك چيز است . ثانياً اولين زن كه همسراولين مرد است , او هم از ذات و گوهر عيني آفريده شد, نه از گوهر ديگر و نه فرع بر مرد و زايد بر او و طفيلي وي .(2)

زن و مرد از يك اصل ريشه مي گيرند و كسي را بر ديگري برتري و فضيلتي از جهت آفرينش نيست و خداونديكي را كامل و ديگري را ناقص نيافريد.

به هيچ مبحث و ديباچه اي قضا ننوشت براي مرد كمال و براي زن نقصان (3)

چرا خداوند زنان را آفريد؟

اين دومين سؤالي است كه در شناخت شخصيت زن بايد بدان جواب داد. جواب آن در يك جملهء كوتاه اين است كه زن مايهء آرامش و سكون انسان است . در عهد عتيق مي خوانيم :

بخفت و يكي از دنده هايش را گرفت (4) و گوشت در جايش پركرد و خداوند آن دنده را كه از آدم گرفته بود, زني

بنا كرد و وي را نزد آدم آورد و آدم گفت : اين است استخواني از استخوان هايم و گوشتي از گوشتم . از اين سبب ناميده مي شوند, زيرا از انسان گرفته شد. از اين سبب , مرد, پدر و مادر خود را ترك كرده , به زن خويش خواهد پيوست و يك تن خواهند بود.(5)

ملاحظه مي كنيد علاقه و محبت ميان زن و مرد, سبب گرايش آن ها به هم شده و در حقيقت با

همبستگي , يك تن خواهند بود. زن , جزء مكمّل مرد در زندگي است . در آيه اي از قرآن همين معنا را مي يابيم : .(6)

در اين آيه خلقت زنان , از نشانه هاي خداوند ذكر شده و علت آن سكون و آرامش بيان شده است . مهر و محبت ميان زن و مرد از نعمت ها و سنت هاي خداوند است كه در ميان انسان ها بر قرار نمود. بنابراين حبّ زنان به مردان ومهر مردان به زنان , امري خدادادي است . از همين آيه , نقش حساس زن در حفظ آرامش حيات آدميان را مي تواندفهميد و به جايگاه حساس و مهم او پي برد.

همچنين در روايتي مي خوانيم : زراره از امام صادق سؤال كرد: نزد ما مردهمي هستند كه مي گويند خداوند حوا رااز بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد؟ امام صادق فرمود: خداوند از چنين نسبتي منزّه است ! آيا خداوند توان آن رانداشت ! آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دندهء او خلق كند, تا بهانه به دست شفاعت كنندگان ندهدكه بگويند بعضي از اجزاي آدم با بعضي ديگر نكاح نمود؟! خداوند بعد از آفرينش آدم , حوا را به طور نوظهور پديدآوريد. آدم بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايهء انس من شده است ؟خداوند فرمود: حوّا است ! آيا دوست داري با تو باشد و مايهء انس تو شود و با تو سخن بگويد و تابع تو باشد؟ آدم گفت :آري , پروردگارا! تا زنده ام سپاس تو بر

من لازم است ! خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه , چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقهء جنسي نيز دارد. سپس آدم عرض كرد: من پيشنهاد ازدواج با وي را عرضه مي دارم ,رضاي شما در چيست ؟ خداوند فرمود: رضاي من در اين است كه دين مرا به او بياموزي . پس آدم به حوا گفت : نزد من بيا! حوا گفت : تو نزد من بيا! خداوند امر كرد آدم از جاي خود برخيزد و به طرف حوّا برود.(7)

مطالب مهم و سودمندي از اين روايت استفاده مي گردد كه به بعضي اشاره مي شود:

1 خلقت حوا از ضلع و دندهء چپ آدم صحيح نيست ;

2 آفرينش حوا همانند خلقت آدم بديع و نو و مستقل بود;

3 نزديكي و نگاه آدم به حوا, مايهء انس وي شد و خداوند همين اصل را پايهء برقراري ارتباط بين آن ها قرار داد.اين اُنس انساني قبل از ظهور غريزهء شهوت جنسي بود, زيرا غريزه بعداً مطرح مي شود;

4 خداوند گرايش جنسي و شهوت را بر آدم القا نمود, در حالي كه انس و دوستي بر قرار شده بود.(8)

]متأسفانه , ابزار انگاري زنان امروزه بسيار شايع است . اي كاش مردان و زنان مي دانستند خلقت انسان اهداف بلندتر و والاتري دارد و هيچ يك ابزار رفاه ديگري نيست .5 بهترين مهرين و صداق , تعليم علوم الهي و آموختن دين است كه خداوند آن را به عنوان مهر حضرت حوا قرارداده ;

6 بعد از ازدواج , آدم به حوا گفت : نزد من بيا و به من رو كن و

حوا به او گفت تو به من رو كن , و خداوند امر كردآدم برخيزد و به طرف حوا برود و اين راز خواستگاري مرد از زن است .(9)

بهره هاي مشترك زن و مرد

از آيات و روايات بسياري به دست مي آيد زن و مرد داراي بهره هاي مشترك بسياري در زندگي هستند كه به چند نمونه اشاره مي كنيم :

1 بهره برداري از نعمات بهشت و نهي مشترك از درخت ممنوع : .(10)

2 اغواي هر دو توسط شيطان : .(11)

3 توبهء هر دو نزد پروردگار: .(12)

4 اشتراك در روح انساني : .(13)

5 تسويه و تعديل در خلقت : .(14)

6 ابزار ادراك : .(15)

7 فطرت الهي : .(16)

8 وجدان اخلاقي : .(17)

9 حمل امانت الهي : .(18)

10 عبادت : .(19)

در بيان ارزش هاي مشترك زن و مرد اين حكايت از قرآن بسيار زيبا است .

سپس اين آيه نازل شد: .(20)

از اين آيه مي توانيم ميزان ارزش زنان را در مقايسه با مردان به دست آوريم . كاملاً واضح است كه زن و مرد هردو در ايمان , تقوا و طي مدارج كمال با هم تفاوتي ندارند و خداوند در مقابل اعمال نيك ايشان . پاداشي يكسان به آنان خواهد داد.

بنابراين دانستيم زن مانند مرد يك انسان است و داراي روح و رشد و كمال و فطرت الهي است . اختلاف زن ومرد, تنها در سايهء اختلاف خصوصيات ذاتي آن ها شكل مي گيرد, بدين ترتيب كه به علت وضع خاص فيزيكي , يكي مأمور به جهاد مي شود و ديگر مأمور به تربيت فرزند; يكي به رسيدگي به امورات خانه و يكي به كسب روزي

درخارج آن و.... اين خصوصيات و احكام آن به صورتي است كه هر يك از زن و مرد شخصيت مستقل و ممتاز خود راحفط مي كند و احساس پوچي و بيهودگي نمي نمايد.

متأسفانه شما در نامهء خودتان , به يأس رو آورده و فضايل و جواني خود را فراموش كرده ايد. دليلي ندارد چون يك عده يا جامعه اي قدر و منزلت انسان را نمي شناسند, آدم از بودن خود احساس ناراحتي كند و غمگينانه آواي يأس سردهد و كاسهء چه كنم , دست بگيرد.

(پ_اورقي 1.نساء (4 آيهء 1

(پ_اورقي 2.زن در آيينهء جلال و جمال , ص 44با تلخيص .

(پ_اورقي 3.پروين اعتصامي .

(پ_اورقي 4. در تأييد اين مطلب كه زن از دندهء چپ مرد آفريده شد, رواياتي آمده است , ولي وجود روايات معارض اين مطلب _ در درجهء اوّل _ وبه قول استاد جوادي آملي , ضعف سند و ناتمامي دلالت _ در درجهء دوم _ اين روايات را مخدوش مي كند. متأسفانه اين عقيده از قديم در ميان مردم وجود داشته است و شعراي بسياري هم در هجو زنان آن را به كار برده اند; به طور مثال مكتبي مي گويد:

]زن از پهلوي چپ شد آفريده كس از چپ , راستي هرگز نديده ]اما همان طور كه گفتيم اين مطلب صحيح نيست .

(پ_اورقي 5.تورات , سفر پيدايش , باب 2و 3 ص 3_ 4 با تلخيص .

(پ_اورقي 6.روم (30 آيهء 21

(پ_اورقي 7.علل الشرايع , شيخ صدوق , ج 1 باب 17 با تلخيص .

(پ_اورقي 8.فروغ فرخزاد (1313_ 1345ش ) در گلايه هاي خود از ديدگاه مردان به زنان و در بيان علت

عصيان خود مي گويد:

]به او غير از هوس چيزي نگفتنددر او جز جلوهء ظاهر نديدند

]به هر جا رفت , در گوشش بگفتندكه زن را بهر عشرت آفريدند

(پ_اورقي 9.زن در آيينه جلال و جمال , ص 45_ 46 با تلخيص .

(پ_اورقي 10.بقره (2 آيهء 34

(پ_اورقي 11.همان .

(پ_اورقي 12.اعراف (7 آيهء 23

(پ_اورقي 13.حجر (15 آيه 28

(پ_اورقي 14.تين 95 آيه . 4

(پ_اورقي 15.مؤمنون (23 آيه 20

(پ_اورقي 16.روم (30 آيهء 20

(پ_اورقي 17.شمس (91 آيه 7_ 8

(پ_اورقي 18.احزاب (33 آيه 72

پاورقي19 .ذاريات (51, آيه 56

(پ_اورقي 20.احزاب (33 آيهء 35

چرا خداوند خود را مذكر خواند؟ آيا جنس مرد بر جنس زن برتري دارد؟ آيا زني همچون فاطمه 3از مرداني چون شوهرش علي 7و پدرش پيامبر6پايين تر است ؟ چرا برتر نشد؟

پرسش

چرا خداوند خود را مذكر خواند؟ آيا جنس مرد بر جنس زن برتري دارد؟ آيا زني همچون فاطمه 3از مرداني چون شوهرش علي 7و پدرش پيامبر6پايين تر است ؟ چرا برتر نشد؟

پاسخ

ذات خداوند تبارك و تعالي نه مرد است و نه زن ; نه مذكر است و نه مؤنث . حال اسم او اللّه يا به زبان فارسي يا به زبان انگليسي و... باشد, اين الفاظ حكايت از ذاتي مي كند كه نه مذكر است و نه مؤنث .چيزي كه هست در هر زباني گاهي به جاي اسم ظاهر, ضمير مي آورند و در هر زباني مخصوصاً در زبان عربي هر اسم و لفظي مذكر يا مؤنث است و از اين دو حال خارج نيست ; يعني ما لفظي نداريم كه خنثي باشد, مثلاً لفظ زيد, مذكر ولفظ فاطمه , مؤنّث و ضمير مذكر و ضمير مؤنث است . اين ها همه اعتباري و قراردادي است و آن چه واقعيت دارد, آن است كه اين الفاظ حاكي از آن ها است , مثلاً لفظ زيد اسم قرارداي است و آن چه حقيقت و واقعيت دارد, مردي است كه در بيرون از لفظ و ذهن راه مي رود و مي گويد و مي خندد و مي گويد و... يا كلمهء فاطمه يك لفظاست كه حكايت از واقعيت خارجي مي كند كه آن شخص نيز راه مي رود و مي گويد و مي خندد و مي گريد و... همين طور كلمهء الله يا ضمير يا يا اسم اشاره يا و... در خارج از ذهن و لفظ يا آن شخص يا آن حيوان نر است يا ماده

, مثلاً در جنگل اگر شيري يا گرگي را ديديم , نر است يا ماده . حال چرا به آني كه مي زايد و...,ماده گفته اند و به ديگري نر گفته اند؟ مشكلي ندارد. از اول مي توانستند به آني كه مي زايد, بگويند و به آن ديگري بگويند .

در نامگذاري در عالم الفاظ مشكلي پيش نمي آيد. .

بنابراين در بيرون از ذهن و لفظ بايد جستجو كنيم آن حقيقت مرد (نر) چه فرقي با حقيقت زن (ماده ) دارد؟ آيايكي از اين دو بر ديگري برتري دارد؟ آيا هر دو مساوي هستند؟ اگر گفتيم يكي بر ديگري برتري دارد, از چه جهت برتري دارد؟ اگر با هم مساوي اند, از چه جهت مساويند؟ اصلاً آيا خاصيت و ويتامين هر دو يكي است يا با هم متفاوت است ؟ آيا كارها يا آثار و نقاط مثبت و منفي اين دو با هم متفاوت است يا با هم يكي است ؟ يا اين كه نبايداين دو را با هم مقايسه كنيم ؟ هر كسي از حكيمان و بزرگان (مردان و زنان ) دربارهء اين مطالب ديدگاه و نظريه اي دارند. البته بيشترين اين نظريه ها, از حكيمان و فلاسفه و روانشناسان مرد است و اخيراً زناني نيز در اين باره سخن گفته اند.

ما به اين نتيجه رسيده ايم كه مرد مطلقاً از زن بهتر نيست و همين طور زن مطلقاً از مرد بهتر نيست , بلكه مردها ازجهاتي بر زنان برتري دارند و زنان نيز از جهاتي بر مردان برتري دارند.

از مردان كارها و آثاري بر مي آيد كه از زنان بر نمي آيد و

از زنان كارها و آثاري بر مي آيد كه از مردان بر نمي آيد.پس نمي توانيم سر بسته به طور مطلق بگوييم مرد بهتر از زن است يا بگوييم زن بهتر از مرد است , بلكه مي گوييم هركدام خاصيتي دارند و هر كدام به جاي خود خوب اند. مرد با خصوصياتي كه خدا به او داده , خوب است و بايد اين طور باشد. اگر اين خصوصيات و روحيات را نمي داشت , نقص بود. زن با خصوصياتي كه خداوند متعال به او داده ,خوب است و بايد آن طور باشد و اگر آن روحيات و خصائص را نداشت , بد و ناقص بود. نمي توان به طور مطلق وسربسته قضاوت كرد يكي بر ديگري برتري دارد. كارهايي از زنان بر مي آيد كه مردان هنر آن را ندارند و كارهايي رامردان انجام مي دهند كه زنان توانايي انجام آن را ندارند. هر كدام به جاي خود خوب و زيبا خلق شده اند و بايد چنين مي بود و اگر بر خلاف اين بود, مطابق با حكمت و عدل نبود.

لذا ما هيچوقت نبايد زنان را با مردان مقايسه كنيم , مثلاً بگوييم حضرت فاطمه بهتر بود يا حضرت علي 7 بلكه بايد بگوييم حضرت فاطمه 7خوب بود و حضرت علي 7هم خوب بود. او در محدودهء خصائص زنانه خوب بودو علي 7در محدودهء خصائص مردانگي خوب بود. همين طور دربارهء بقيهء افراد. بله زنان را با زنان از نظر صفات جسماني و اخلاقي مي توان مقايسه كرد يا مردان را با مردان مي توان مقايسه كرد. بنابراين بسياري از مشكلاتي كه شما مطرح كرده

ايد, حلّ مي شود.

اين كه گفته ايد: چرا را بر مقدّم داشت ؟ چرا به خدا مذكر اطلاق شده است ؟ اوّلاً: گفتيم اين ها, اعتبار و لفظ است و هيچ گونه دلالتي بر برتري يك واقعيت بر واقعيت ديگر ندارد و ثانياً: مقايسه هايي كه شما رديف كرده ايد, درست نيست . اصلاً ما نبايد مقايسه كنيم . هر كدام در جاي خود خوب و زيبا است . هر كدام براي كاري ساخته شده اند. مرد براي كارهاي اجتماعي و چرخاندن گردونهء اجتماع آفريده شده است و زنان براي تربيت فرزندان و دلگرمي و انس با مردان و روحيه دادن به آنان .

اگر هر كدام در محدوده اي كه براي آن خلق شده اند, وظايفشان را خوب عمل كنند, خوب و مطلوب خواهند بودو هر كدام كه فراتر از محدودهء اصلي خود پا بنهند, موجب فساد و بدبختي خواهند شد.

آيا در نظر خداوند، پيامبر(ص)، امامان معصوم(ع) و امام خميني(ره) بين زن و مرد فرقي وجود دارد؟

پرسش

آيا در نظر خداوند، پيامبر(ص)، امامان معصوم(ع) و امام خميني(ره) بين زن و مرد فرقي وجود دارد؟

پاسخ

هيچ تفاوتي بين زن و مرد، در عالم خلقت وجود ندارد.

1- خداوند در قرآن مي فرمايد: "اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. (اين ها ملاك امتياز نيست). گرامي ترينِ شما نزد خداوند، با تقواترين شما است. خداوند دانا و آگاه است".(1)

2- امام صادق(ع) فرمود: "كسي بر كسي در روز قيامت جز به عمل مقدم نمي شود و دليل بر اين مطلب فرموده پيامبر گرامي اسلام(ص) است كه فرمود: "... آگاه باشيد! شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك به وجود آمد. به خدا قسم! بنده (سياه) حبشي كه خدا را اطاعت كند، از مولي و آقاي قريش كه معصيت خدا بكند، بهتر است. به درستي كه گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است".(2)

3- امام علي بن الحسين(ع) فرمود: "هيچ حسب و شرافتي براي قريش و عربي جز به تواضع نيست. و كرم و آقايي جز به تقوا نيست و عمل جز به نيّت نمي تواند باشد و عبادتي جز به تفقه و فهميدن نيست. آگاه باشيد به درستي كه بدترين و مبغوض ترين مردم در نزد خداوند متعال كسي است كه به سنت (ظاهر) امام اقتدا كند، ولي در عمل با او همراه نشود".

4- امام خميني در بياناتشان ملاك فضيلت انسان ها به طور عام (اعم از زن و مرد را) به تقوا دانستند و در بياني فرمودند: "آن روزي كه بر ملت تقوا پيدا بشود، ملت برومند است. كريم است پيش خدا. اكرم

است، اكرم است "إنّ اكرمكم عنداللَّه اتقيكم" استثنا ندارد. پيغمبر اكرم براي اين كه اتقاي ناس (مردم) بود، اكرم ناس بود. اميرالمؤمنين براي اين كه بعد از رسول اللَّه اتقي النّاس بود، اكرم ناس بود. نسب و سبب اين حرف ها تو كار نيست. تقوا در كار است. تقوا داشته باشيد تا بر همه مشكلات غلبه بكنيد. با خدا باشيد... .(1)

از جمع بندي ميان آيه، حديث و بيانات امام خميني چنين به دست مي آيد كه انسان ها چه زن و چه مرد در نزد خدا به طور يكسان مخاطب و مكلّفند و نيز از امور اجتماعي سهم مساوي دارند.

كلمه انسان كه هر مرد و هم زن را در بر مي گيرد، بارها در قرآن آمده است. خاطب قرآن، حديث و روايت به انسان است، نه به مرد يا زن تنها.

البته زن و مرد هر كدام به اقتضاي خلقت خود، ويژگي هايي دارند كه موجب وجه تمايز قهري بين اين دو موجود مي شود و اين وجه تماير براي هر يك حقوق مخصوصي ايجاد مي كند كه قابل اجرا در ديگري نيست. تفاوت از نشانه هاي آشكار دنياي مادر و عالم خاكي است، ولي تفاوت موجب امتياز و برتري يكي بر ديگري نيست. آن چه در كلمات قرآن، احاديث و گفتار بزرگان به چشم مي خورد، حكايت از اين دارد كه ملاك براي برتري و امتياز، تقوا است و تقوا جز به پرهيز از گناه ميسر نيست. هم مرد مي تواند، به بالاترين مرحله عرفان و تقوا برسد و هم زن.

پس تفاوت هاي ظاهري به خاطر تنظيم در امور معيشتي و حضور مادي است. حضور مادي است. حضور مادي

و جسماني انسان در عالم خاكي چنين مي طلبد كه مرد و زن هر كدام به وظايف خويش اشنا بوده و به آن عمل كنند. اما در حضور معنوي كه تأثير پايدار و هميشگي از آن است، نقاش چه زن باشد چه مرد، مي تواند نقشي ماندگار در صفحه عرفان و توحيد بكشد و آن چه اصل براي انسان است، مربوط به روح او است، نه جسمي كه از بين رفتني است.

پي نوشت ها:

1. حجرات (49) آيه 13.

2. بحارالانوار، ج 7، ص 239، حديث چهارم.

3. صحيفه نور، ج 3، ص 379.

آيا در كتب ديني و روايات برنامهء غذايي و آداب ديني مخصوص دوران بارداري و شيردهي داريم ؟

پرسش

آيا در كتب ديني و روايات برنامهء غذايي و آداب ديني مخصوص دوران بارداري و شيردهي داريم ؟

پاسخ

در نظر اسلام پدر و مادر مقام بسيار بلندي دارند. در ده ها آيه و روايت دربارهء آنان سفارش هاي اكيدشده است . امام صادق 7فرمود:

1 بر پاداشتن نمازهاي پنجگانه در وقت هايش ;

2 احسان و نيكي به پدر و مادر;

3 جهاد در راه خدا>.(1)

پدر و مادر با اين همه مقام و مرتبه , وظائف سختي در قبال فرزندان دارند. امام سجاد7فرمود: .(2)

پيامبر6فرمود: .(3)

شخصيت كودك در اوايل وجود, هنوز شكل نگرفته است و براي سعادت و شقاوت قابليت دارد. مي تواند يك انسان كامل گردد و مي تواند به سيرت يك حيوان پست و فرومايه در آيد. سعادت و شقاوت هر فردي به كيفيت پرورش او بستگي دارد. اين كار بزرگ بر عهدهء پدر و مادر نهاده شده است . مخصوصاً مادر در اين مورد از اهيمّت بيشتري برخوردار است . حتي خوراك و رفتار او در دوران بارداري , در سعادت و شقاوت فرزند اثر دارد.پيامبر6فرمود: .(4) به علاوه پدران و مادران در برابر اجتماع مسئولند, چون كودكان امروز, مردان و زنان آينده خواهند بود و جامعه ءفردا از همين افراد تشكيل خواهد يافت .

آغاز وظيفهء مادري از آن وقتي است كه اسپرماتوزوئيد با اوول زن تركيب مي شود. از همان هنگام يك موجودزنده با سرعت در حركت و تكامل پرورش مي يابد و بزرگ مي شود تا به صورت انسان كاملي در آيد. سن واقعي انسان از همان زمان شروع مي شود. نطفهء پدر و ژن هايي كه به وسيلهء قانون وراثت از

اجداد به كودك منتقل شده است , در شخصيت جسماني و رواني او اثر دارد, ليكن آيندهء اين موجود زنده تا حدود زيادي در اختيار مادر است .رَحِم مادر محيط پرورش شخصيت فرزند است .

دوران بارداري دوران بسيار حساس و پرمسئوليتي است . يك خانم آگاه نمي تواند اين دوران را عادي تصوركند و با سهل انگاري از كنارش بگذرد.

گرچه كودك در رَحِم عضو رسمي بدن مادر نيست , اما از خون مادر و غذاي او تغذيه مي كند. غذاي مادر بايد به طوري غني و كامل باشد كه از يك طرف احتياجات غذايي بدن خودش را تأمين كند و از طرف ديگر غذاسازي براي فرزند نمايد.

بنابراين برنامهء غذايي او بايد حساب شده و دقيق باشد. اين مسئله به قدري در نظر اسلام اهميت داشته كه به زنان باردار دستور داده است كه در صورت ضرر داشتن غذا نخوردن , روزه نگيرند. به موجب يك آمار, 80 درصداز كودكان ناقص الخلقهء جهان , در دوران بارداري مادرانشان درست تغذيه نشده اند.(5)

وضع تغذيهء مادر در ايام بارداري حتي در اخلاق و مقدار هوش و استعداد كودك تأثير فراواني دارد, زيرااعصاب و مغز كودك از غذاي مادر درست مي شود و هر نوع غذايي اثر مخصوص دارد. پيامبر6فرمود: .(6)

امام رضا7فرمود: عقل و هوش را زياد مي كند>.(7)

باز پيامبر6فرمود: .(8)

دكتر غياث الدين جزائري مي نويسد: ماست و پنير به علّت داشتن ويتامين و مخمرهاي مخصوص براي جلوگيري از ويار مفيد مي باشند, ولي خرودن ماست ترش مفيد نيست . پنير مانده و كهنه هم لطفي ندارد. خوردن يك ليوان شير همه روزه به هنگام صبحانه تقريباً

ضروري است . جوانهء گندم , سيراب , شيردان , دل , قلوه و جگر بهترين منابع ويتامين هاي ب (9) مي باشند و مفيد هستند.(10)

خوردن سبزي و مواد كلسيم دار و سيب و گلابي و انواع ميوه ها بسيار مفيد است .

امام صادق 6فرمود: .(11)

پيامبر6فرمود: .(12)

باز فرمود: .(13)

همان طور كه غذاهاي مفيد براي زنان باردار لازم است , برخوردهاي صحيح و متين و خوب با او نيز تأثير خوبي در روحيهء فرزند دارد. بر عكس عصبانيت و اضطراب و ترش شديد و افكار انحرافي مسلّماً مضرّ به وضع مزاجي ورشد جنين است .

دوران شيرخوارگي نوزادادامهء دوران قبل است . مراعات بهداشت و خوردن غذاهاي مناسب و پرهيز از گناهان وخوردن غذاهاي حلال و مقوي و مفيد, در شيري كه مادر به فرزند مي دهد, مؤثر است .

كودك را دوسال تمام بايد شير داد. دو سال شير خوردن حقّ طبيعي هر كودكي است . البته كم كم با بزرگ تر شدن بچه غذاهاي جايگزين اشكالي ندارد.

نوزاد چه پسر باشد و چه دختر, فرقي نمي كند. وقتي كه به امام سجاد7تولّد نوزاد را خبر مي دادند, از پسر يادختر بودن سؤال نمي كرد, بلكه از سلامتي او مي پرسيد و خدا را سپاس مي گفت . وقتي كه به پيامبر خبردادند كه خداوند به شما دختري عطا كرده است , خوشحال شد و فرمود: .(14)

حركات و سكنات و برخوردها و اخلاق پدر و مادر در نوزاد تأثير عجيبي دارد. پدر و مادر الگوي رفتاري واخلاقي فرزند هستند. لذا پدر و مادر نبياد فكر كنند كه نوزاد, بچه است و نمي فهمد. او يك

انسان كوچك است .پيامبر6فرمود: .(15)

پيامبر6فرمود: .(16) اين حديث را مي توان ملاك و مبناي تربيت صحيح فرزند دانست و بر اساس آن با برنامه ريزي صحيح و برخورد جالب همراه با محبّت و علاقه به فرزند, او را به نحو مطلوب تربيت نمود.

(پ_اورقي 1.اصول كافي , ج 2 ص 158

(پ_اورقي 2.تحف العقول , رسالهء حقوق .

(پ_اورقي 3.ابراهيم اميني , آيين تربيت , ص 10 به نقل از مجمع الزوايد, ج 8 ص 158

(پ_اورقي 4.همان , ص 11 به نقل از بحار, ج 77 ص 115

(پ_اورقي 5.همانآ ص 37

(پ_اورقي 6.همان , ص 39 به نقل از مستدرك الوسائل , ج 3 ص 116 مكارم الاخلاق , ج 1 ص 196

(پ_اورقي 7.همان .

(پ_اورقي 8.همان ,

(پ_اورقي 9.همان , ص 41امام صادق 7فرمود: .()

(پ_اورقي 10.همان , به نقل از بحار, ج 66 ص 101

(پ_اورقي 11.همان , ص 42

(پ_اورقي 12.همان , ص 42

(پ_اورقي 13.همان , ص 43

(پ_اورقي 14.همان , ص 87

(پ_اورقي 15.همان , ص 117

(پ_اورقي 16.همان , ص 186

در حديثي از پيامبر اكرم 6آمده : . مگر نه اين است كه زن و مردنزد خدا يكسانند و راه كمال براي همه باز است . چرا تنها چهار زن به كمال رسيده اند؟

پرسش

در حديثي از پيامبر اكرم 6آمده : . مگر نه اين است كه زن و مردنزد خدا يكسانند و راه كمال براي همه باز است . چرا تنها چهار زن به كمال رسيده اند؟

پاسخ

خواهر گرامي ! درود بر شما. در حد مقدور گشتيم و حديث مذكور را پيدا نكرديم . تنها در كتاب صراطالمستقيم , ج 1 ص 170,گفته نبوي مشهور است . لذا نمي دانيم همچون حديثي از نبي گرامي اسلام وارد شده است يانه ؟ احاديث فراواني داريم كه پيامبر6و امام 7فرمودند: برترين زنان عالم يا زنان اهل بهشت , چهار نفرند. از جمله ابن عباس مي گويد: پيامبر اكرم 6چهار خط روي زمين كشيد و فرمود: آيا مي دانيد اين علامت چيست ؟

گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مي دانند. فرمود: .(1)

روشن است كه اين احاديث نمي رساند كه تنها چهار زن به كمال رسيده اند, بلكه منظورش اين است كه مي خواهد برساند كه از ميان زنان مؤمنه و تكامل يافتهء اهل بهشت , چهار نفر از همه برترند.

از طرفي راه رسيدن به كمال براي همگان باز است . اين انسان است كه با اختيار و ارادهء خويش به سمت كمال حركت كرده و مراتبش را طي مي كند.

عده اي تمام مراتب كمال را طي كرده و خود را به آخرين مرتبهء كمال مي رسانند.

اين يك امر معمولي است كه در ميان همه ءاقشار و در همهء كارها رواج دارد, مثلاً در آزمون سراسري هر سالي بيش از يك ميليون نفر شركت مي كنند. از ميان همه يكصدو پنجاه هزار نفر برگزيده مي شوند و از اين بين ʙƙǘәǠنفررا به

عنوان دانشجويان ممتاز بر مي گزينند.

معناي اين كار آن است كه راه ترقي و رسيدن به كمال براي ديگر شركت كنندگان بسته بود كه نتواسنتند به كمال برسند؟ هرگز, اين شركت كنندگان هستند كه سرنوشت خود را چنين تغيير ميدهند.

مفهومسخن پيامبر اين است كه , چهار نفر از زنان با تلاش و مجاهدت , بهترين رتبه را كسب كرده و به قلهء كمال رسيدند. البته خداوند به اين افراد كمك كرد و آن ها را به كمال رساند.

قرآن مي فرمايد: .(2)

به علاوه در صورت صحّت حديث , مخاطب پيامبر6زنان عصر خودش بوده , نه تمام اعصار; يعني در ميان زنان آن روز چهار نفر به قلهء كمال رسيده اند, نه در تمام اعصار, حتي عصر ما.

بالاتر اين كه اگر كلمهء در حديث نباشد, مي تاند گفت : مراد پيامبر6اين نبود كه حتي در عصر ما تنها چهارزن به حد كمال رسيده اند, اثبات شي ء, نفي ما عدا نمي كند.

(پ_اورقي 1.محمد باقر مجلسي , بحارالاءنوار, ج 16 ص 2 حديث 3 چاپ بيروت .

(پ_اورقي 2.عنكبوت (29 آيهء 69

زنان علاقه دارندكه مرد تنها او را دوست داشته باشد. پس چگونه است كه زنان مؤمنه در بهشت راضي خواهند شد كه مردان مؤمن , زنان ديگري مثل حورالعين را داشته باشند؟

پرسش

زنان علاقه دارندكه مرد تنها او را دوست داشته باشد. پس چگونه است كه زنان مؤمنه در بهشت راضي خواهند شد كه مردان مؤمن , زنان ديگري مثل حورالعين را داشته باشند؟

پاسخ

ظاهراً اين صفات از خصوصيات مردان يا زنان در دنيا است . در دنيا خصوصيات زنان اين است كه نمي توانند هوو ببينند, ولي در آخرت اين گونه صفات در بين نخواهد بود. بيشتر اين صفات ناشي از رذائل اخلاقي است كه خوشبختانه در بهشت نخواهد بود.

در سوره واقعه آمده است :

و لغو و گناهي وجود ندارد. تنها چيزي كه در آن جا مي شنوند, سلام است , سلام >.

در سورهء انعام آمده است : (1)

در سوره ءاعراف در توصيف بهشتيان فرمود:

قصرها و درختان آن ها نهرها جريان دارد و مي گويند: سپاس خداوندي را است كه ما را به اين همه نعمت ها رهنمون شد و اگر او ما را هدايت نكرده بود, به اينها راه نمي يافتيم >.

بهشتيان به كلي از بدبختيهاي ناشي از رذايل اخلاقي بر كنارند. نه كينه اي دارند و نه حسدي و نه عواقب شومِ اين صفات زشت . آن ها با هم در نهايت دوستي و محبّت وصفا و صميميّت و آرامش زندگي مي كنند. همه از وضع خودراضي اند همه از شراب طهور مي نوشند و در چشمهء ديگر خود را شستشو مي دهند وط راوت و زيبايي و نشاط وجواني دراندام آن ها آشكار ميشود, به طوري كه بعد از آن هرگز ژوليده و پژمرده و دگرگون نمي شوند.(2)

(پ_اورقي 1.انعام (6 آيهء 127

(پ_اورقي 2 .با استفاده از تفسير نمونه , ج 6 ص

175

بنا به فرمودة قرآن،زن ماية آرامش خاطر مرد است و بر حسب خلقت به زن علاقه مند مي باشد.پس چرا عده اي از ديدن زن ناراحت شده و درون متلاطم آنان از بودن در كنار زنان آرامش پيدا نمي كند؟

پرسش

بنا به فرمودة قرآن،زن ماية آرامش خاطر مرد است و بر حسب خلقت به زن علاقه مند مي باشد.پس چرا عده اي از ديدن زن ناراحت شده و درون متلاطم آنان از بودن در كنار زنان آرامش پيدا نمي كند؟

پاسخ

برادر عزيز و گرامي! درود بر شما از اين كه با مامكاتبه كرده و پرسش هاي خود را با ما در ميان گذاشته ايد سپاس گذاريم.

در قرآن آمده كه زن ماية تسكين و آرامش خاطر مرد است:

"و مِن آياته أنْ خلق لكم مِن أنفسكم أزواجاً لتسكنوا إليها؛از نشانه هاي خدا اين است كه از جنس خودتان همسراني براي شما آفريد تا در كنار آن ها آرامش بيابيد[1] ".

از آن جا كه ادامة پيوند زن و شوهر نياز به جاذبه و كشش قلبي دارد،به دنبال آيه مي فرمايد:"ودر ميان شما مودت و رحمت آفريد(و جعل بينكم مودهًْْ و رحمهًْْ)".

در آية ديگر مي فرمايد:"وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجها ليسكن إليها؛همسر انسان را از جنس از قرار داد تا در كنار او بياسايد[2] ".

در اين دو آيه هدف ازدواج،آرامش معرفي شده است.

آرامش هم شامل جسمي مي شود و هم روحي-رواني.

بيماري هايي كه براي جسم به خاطر ترك ازدواج پبش مي آيد،غير قابل انكار است.

همين طورعد م تعا د ل روحي ونا آرا مي هاي رواني كه افراد مجرّد با آن دست به گر يبا نند .

آرامش زن و مرد در اثر ازدواج از اين جا ناشي مي شود كه اين دو جنس مكمل يكديگر و ماية شكوفايي و نشاط و پرورش يكديگرند و هر يك بدون ديگري ناقص است.

طبيعي است كه بايد ميان يك موجود و مكمل وجود او چنين جاذبة

نيرومندي وجود داشته باشد[3].

به قول مفسر بزرگ علامه طباطبايي."هر يك از مرد و زن از جهاز تناسل دستگاهي دارند كه اين دستگاه به كار نمي افتد مگر وقتي كه با دستگاه طرف مقابل جمع شود،كه از مجموع آن توالد و تناسل صورت مي گيرد.پس هر يك از آن دو در حد خود ناقص و محتاج ديگري است.از مجموع آن دو واحدي تمام درست مي شود.به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوي ديگري حركت مي كند و چون بدان رسيد،آرامش مي يابد،چون هر ناقصي،مشتاق كمال است و هر محتاجي مايل به زوال حاجت و فقر خويش است.اين حالت شبقي[4] است كه در هر يك از اين دو به وديعت نهاده شده است[5].

هنگامي كه انسان از مرحلة تجرّد،گام به مرحلة زندگي خانوادگي مي گذارد،شخصيت تازه اي در خود مي يابد و احساس مسئوليت بيش تري مي كند.معناي احساس آرامش در ساية ازدواج غير از اين نيست[6].

در قرآن سه چيز ماية آرامش شمرده شده است:

1-تاريكي شب:"و خداوند شب را ماية سكونت شما قرار داد(و جعل اليل سكناً)[7] ".

2-خانه هاي مسكوني:"و خداوند خانه هاي مسكوني شما را ماية آرامشتان قرار داد(و الله جعل لكم من بيوتكم سكناً)[8] ".

3-ازدواج و همسران يكدل[9].

ازدواج يك حكم فطري و هماهنگ با قانون آفرينش است كه انسان براي بقاي نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگي،احتياج به ازدواج دارد.اسلامي كه هماهنگ قانون آفرينش گام برمي دارد،در خصوص ازدواج تعبيرات جالبي دارد،از جمله پيامبر اكرم(ص)فرمود:"ازدواج كنيد و فرزندان زيادي به وجود بياوريد كه فرداي قيامت از وجود شما به ساير امت ها مباهات مي كنم،اگر چه بچة سقط شده

باشد[10]".

در بيان ديگري ازدواج را معادل احراز نصف دين معرّفي مي كند:"كسي كه ازدواج كند،نصف دينش را بيمه كرده و از دست برد شيطان حفظ نموده است.نصف ديگرش را با تقوا و پروا داشتن حفظ نمايد[11]".

غريزة جنسي نيرومند ترين و سركش ترين غرايز است كه با ديگر غرايز برابري مي كند،به حدي كه انحراف از آن نيمي از دين و ايمان انسان را به خطر خواهد انداخت[12].

ازدواج و علاقه به زن،امري طبيعي و فطري و هماهنگ با قانون آفرينش است.زن و مرد در اثر ازدواج به آرامش جسمي و روحي دست مي يازند.

بنابراين عده اي كه تن به ازدواج نمي دهند و از ديدن زن يا مرد چهرة عبوس مي كنند و اظهار تنفر مي نمايند،بر خلاف فطرت و سرشت خود گام برداشته و از مسير سالم منحرف مي شوند.شايد بتوان عوامل زير را از علل عدم تمايل شمرد:

1-مريضي؛ممكن است شخص مريض باشد،منتها خودش نمي داند،كه خوب است به پزشك مراجعه كند.

2-عقده رواني؛ممكن است در برهه اي از زندگي اش از ناحية زني(نامادري يا زن ديگري)ضربه خورده باشد كه از جنس زن متنفر شده باشد.

3 -دلهره و اضطراب؛احتمال دارد دوستش،يا يكي از اعضاي خانواده اش در ازدواج نا موفق بوده،از تجسم آن اضطراب پيدا مي كند.

4-غفلت از امر فطري؛گر چه ازدواج و نياز به زن امري فطري است،امّا توجه بيش از حدّ به بعضي امور فطري انسان را از امر فطري ديگر غافل مي كند.

5-عدم شناخت؛نمي دانند كه وجود زن و مرد هر كدام مكمل وجود ديگري است،به گونه اي كه وجود يكي بدون وجود ديگري نقص است.

6-احتمال دارد به خاطر ابتلا به خود ارضايي از

جنس مخالف متنفر باشد.

[1] روم،(30)آية 21.

[2] اعراف(7)آية 189.

[3] جمعي از محققين و نويسندگان ،تفسير نمونه،ج16،ص391-394.

[4] شبق:آرزومند گشتن به جماع،آزمندي به آرامش شدت شهوت،دكترمحمد معين،ج2.

[5] علامه طباطبائي،تفسير الميزان،ج16،ص263،با تلخيص.

[6] تفسير نمونه،ج16،ص391-394.

[7] انعام(6)آية96.

[8] نحل (16)آية 80.

[9] اعراف(7)آية189وروم(30)آية21.

[10] محدث قمي،سفينهْْ البحار،ماده زوج.

[11] همان.

[12] تفسير نمونه،ج14،ص463.

قرآن مجيد وجود زن را كانون محبّت و ماية آرامش و آسايش خاطر مرد معرّفي كرده است. پس چرا گروهي از ديدار و همنشيني با زن، چهره اي نوراني و مؤمن پيدا مي كنند و گروه چهره اي شوريه و پريشان خاطر، و دنياي طوفاني درونشان آرامش نمي يابد؟!

پرسش

قرآن مجيد وجود زن را كانون محبّت و ماية آرامش و آسايش خاطر مرد معرّفي كرده است. پس چرا گروهي از ديدار و همنشيني با زن، چهره اي نوراني و مؤمن پيدا مي كنند و گروه چهره اي شوريه و پريشان خاطر، و دنياي طوفاني درونشان آرامش نمي يابد؟!

پاسخ

برادر بزرگوار، ضمن تشكر از مكاتبة شما و آرزوي سالي پر خير و بركت براي شما و خانوادة محترم تان .

قرآن مي فرمايد: " و من آياته ان خلق لكم من انفسكم أزواجاً لتسكنوا اليهاو جعل بينكم مودّهْْ و رحمهْْ... ؛ از نشانه هاي خداوند بزرگ اين است كه براي شما از نوع خودتان، همسراني آفريد كه با آنان آرام گيريد و ميان شما دوستي و مهرباني افكند و در اين أمر براي انديشوران مايه هاي عبرت است".

رابطة ميان زوجين را با كلمة "مودّت " و "رحمت" تعبير مي كند. و اين نكتة بسيار عالي است، زيرا اشاره به جنبة انساني و فوق حيواني زندگي زناشويي است. اشاره به اين است كه عامل شهوت تنها رابطة زناشويي نيست. رابطة اصلي، صفا و صميميت و اتّحاد و روح است.

اگر مي بينيم گروهي پس از ازدواج، نوراني و آرام به نظر مي رسند و گروهي پريشان خاطر، شايد دليل آن به خاطر عشق هاي هوسي و شهواني باشد، زيرا عشق ها و علاقه هاي به همسر بر دو نوع است:

1_ هو سي و شهواني كه بر اثر زيبايي ظاهري به وجود آمده است و عاقبت خوشي براي طرفين ندارد :

عشق هايي كز پي رنگي بُوَد عشق نبود عاقبت ننگي بود

2_ عشق هاي متعالي:

عشق نوع اول به تنهائي

مخرّب و زيانبار است ، اما با نوع دوم ، حالت منفي و مخرّب خود را از دست داده، از ارزش هاي عالي و مفيد خواهد شد.

همان گونه كه جسم انسان براي ادامة حيات به روح نياز دارد و جسم بي روح سرد و پژمرده است، زندگي زناشويي براي سعادت و شادابي و پويايي، به روح نياز دارد كه عشق و محبّت است.

"عشق" كيمياي سعادت است كه به دل هاي افسرده و نا اميد نشاط و اميد مي دهد و سرديها را به گرمي و حرارت تبديل مي كند. اگر زندگي بر مبنايي صحيح استوار شود و به طور صحيح استمرار يابد، محبّت و رحمت تا آخر عمر ادامه خواهد داشد. از محبّت خارها گل مي شود. از محبّت ، تلخ ها شيرين شود. از محبّت مس ها زرّين شود.

ملاك در زندگي با نشاط ، عشق و محبّت است. اگر شخصي پس از ازدواج درياي طوفاني دروني او آرام نگرفت، دليلش نبودن محبّت و عشق به همسر مي باشد.

در هر صورت اگر زن مؤمن باشد و داراي حسن سيرت و صورت ، رفتار او ماية آرامش است، ولي اگر زني سيرتي زشت داشته باشد، معاشرتش ماية پريشاني است.

آيا زنان غير صدّيقه هم مي توانند مورد الهام الهي قرار گيرند؟ كيفيت آن چگونه است؟ (و أوحينا إلي أم موسي).

پرسش

آيا زنان غير صدّيقه هم مي توانند مورد الهام الهي قرار گيرند؟ كيفيت آن چگونه است؟ (و أوحينا إلي أم موسي).

پاسخ

در قرآن كريم وحي به معناي الهام هم استعمال شده، مثل آية "و أوحينا إلي أمّ موسي ان أرضعيه".[24] القاي امري به انسان و در دل كسي انداختن را الهام گويند. الهام به معناي سخن گفتن پنهان خدا با بعضي از مخلوقاتش مي باشد.[25]

قرآن كريم از حضرت مريم(س) به عنوان صديقه ياد كرده كه اين مبالغه در تصديق است؛ بدين معنا كه نه تنها مصدقه، صادق و صديق است بلكه صدّيق است. صدّيقين گروهي هستند كه با انبيا و صالحين و شهدا همراه و هم قافله اند و مورد الهام الهي قرار مي گيرند.[26]

با توجه به ايات از جلمه "و أوحي ربك إلي النحل"[27] مي توان گفت الهام خدا اختصاص به زنان صديقه ندارد چون الهام شامل مخلوقات الهي مي شود امّا اين حقيقت در خصوص زنان صديقه از مرتبه و درجة بالاتري برخوردار است.

[24] قصص (28) آية 7.

[25] بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص 2303.

[26] آيت الله عبدالله جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، ص 168.

[27] نحل (16) آية 68.

مي گويند زن و مرد از تمام لحاظ يكسان هستند. از طرف ديگر مي گويند زن ها ناقص العقل و دام هاي شيطان هستند. دليلش چيست؟

پرسش

مي گويند زن و مرد از تمام لحاظ يكسان هستند. از طرف ديگر مي گويند زن ها ناقص العقل و دام هاي شيطان هستند. دليلش چيست؟

پاسخ

نه زن و مرد از تمام لحاظ يكسان هستند و نه زن ها ناقص العقل و

دام هاي شيطانند.

حقيقت اين است كه زن و مرد از لحاظ خلقت تفاوت هايي با هم دارند و مسئوليت هاي متفاوتي را در جهان عهده دار هستند. اين نقش هاي متفاوت و

مسئوليت هاي متفاوت، لاجرم حقوق جداگانه اي براي هر يك از اين دو جنس پديد مي آورد كه برخاسته از تفاوت آفرينش است. از لحاظ شخصيت و كرامت انساني تفاوتي ميان اين دو نيست، زيرا همه در عنوان "عبد" جاي مي گيرند و هر دو به عمل صالح و تقوا توصيف مي گردند.

نگاهي گذرا به آية 35 سورة احزاب: " إنّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنان و ..." ما را متوجه اين مسئله مي كند كه زن و مرد در كمالات انساني و اتّصاف به صفات الهي با هم برابرند. همين آيه نشان مي دهد كه زن ها دام هاي شيطان يا مظاهر گناه كه بعضي مذاهبِ غير اسلامي مطرح كرده اند نمي باشند.

پدر من مردي مذهبي است ولي عمل و رفتار مناسب با من ندارد و خيلي به من سخت مي گيرد، حال آن كه محتاج محبت او هستم. اگر عصباني شوم و با او تندي كنم مرتكب گناه شده ام؟

پاسخ: اهميت احترام به پدر و مادر تا آن جا است كه خدا در قرآن آن را بعد از توجه و التفات بنده به خدا بيان فرموده است:

"و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد. هر گاه يكي از آن دو يا هر دوي آن ها نزد تو به سن پيري رسند، كمترين اهانتي به آن ها روا مدار و بر آن ها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو!".10

اين دستور الهي در مورد اهميت احترام به پدر و مادر است، كه از حق بزرگي حكايت مي كند كه چيز ديگري جايگزين آن نخواهد بود. در آية شريفه از حق فرزند بر عهدة پدر و مادر سخني گفته نشده، اگر چه در ميان احاديث و روايات چنين حقوقي طرفيني و متقابل است، ولي با اين حال حق پدر و مادر نسبت به فرزند بعد از پرستش خدا و عبوديت او مطرح شده است، و اين نشان از عظمت و غير قابل قياس بودن آن با ساير حقوق دارد.

اما متأسفانه برخي پدران و مادران سعي در تحميل فرهنگ خاص خود نسبت به فرزندان دارند، عتاب و خطاب و امر و نهي بي موقع و دخالت هاي ديگر ايشان موجب تضعيف روحية و بدبيني و شك فرزند نسبت به آنان مي شود كه رعايت اين نكات از طرف پدر و مادر، تأثير زيادي در اميد واري و رشد متعادل فرزندان و ثمر بخشي آنان براي جامعه دارد.

در عين حال سخت گيري پدر و مادر جز از سرِ دلسوزي نيست. آن ها چون از تجربيات فراواني برخوردار بوده و به قول معروف سرد و گرم كشيدة روزگارند، به ناچار در بعضي مواقع نسبت به رفتار فرزند كه تجربه اي از پستي و

بلندي دنيا ندارد، حساس شده و برخورد تندي مي كنند. در اين گونه مواقع لازم است فرزندان با كمي صبر وتحمّل واين احساس كه والدين هيچ وقت بد آن ها را نمي خواهند، سر اطاعت و تسليم فرود آورند كه به يقين و طبق تصريح آية شريفه، امر خداوند را اطاعت كرده اند.

آيه مي فرمايد: "با آن ها به نرمي برخورد كن! از گفتار تند بپرهيز! و حتي از گفتن "أفّ" [كه انسان در حالت بي حوصلگي و عصبانيت مي گويد] خودداري كن!". اين ها دستورهاي الهي و ديني است كه مسلمانان مؤظف به رعايت آن مي باشند. البته امروز عوامل مختلفي كه مهم ترين آن مشكلات اقتصادي است، كيان خانواده ها را مورد تهديد قرار داده و پدر و مادر چون مسئوليت بيشتري در زندگي دارند اين گونه وقايع آن ها را سختگير و بدخُلق كرده است.

امام رضا(ع) فرمود: "نيكي به پدر و مادر واجب است هر چند كافر و مشرك باشند".11

10 اسراء (17) آية 23.

11 بحارالانوار، ج 71، ص 72، حديث 55.

پرسش:چرا براي خداوند در قرآن از ضمير مذكر استفاده مي شود؟

پرسش

پرسش:چرا براي خداوند در قرآن از ضمير مذكر استفاده مي شود؟

پاسخ

خداوند نه مرد است و نه زن. او فوق امور طبيعي و ماديات است لذا زن و مرد بودن در مورد خداوند معنا ندارد. امّا اين كه چرا براي خدا از ضمير مذكر استفاده مي شود، مربوط به ادبيات عرب است. در ادبيات فارسي ضمير مذكر و مؤنّث نداريم، ولي در عربي داريم. در ادبيات فارسي ضمير مثني نداريم، امّا در ادبيات عرب داريم. اين از ويژگي هاي ادبيات عرب است. حال چرا ضميري ويژه براي خدا وضع نكرده اند، مي گوييم: اگر بنا باشد براي اموري كه نه زن هستند و نه مرد، ضميري وضع گردد، مشكلات عديده اي در تكلّم پيدا مي شود، آن گاه ديگر زبان عربي، زباني فصيح و روان نمي باشد. مي بايست براي خداوند ضميري ويژه، براي فرشتگان ضميري ديگر، همين طور براي هر چيز غير مادي، حتي امور مادي (كه زن و مرد در آنان نيست) مي بايست براي همه ضميري ويژه در نظر گرفت.

در اين صورت تعليم و تعلّم و تكلّم زبان عربي مشكل و دشوار مي شد.

با توجه به مطالب فوق اين نكته را نيز متذكر مي شويم كه اصولاً ضماير مذكر تنها براي جنس مذكر يا مردان در كلام و ادبيات عرب استفاده نمي شود، بلكه استفاده از ضماير يا صيغه مذكر متعدد است كه تنها يك مورد آن براي جنس مذكر (مردان) استفاده مي شود. گاهي با توجه به لفظ، ضمير مذكر مي آيد، در حالي كه شايد جنس مؤنث باشد، هم چنين در مورد خداوند و برخي از مجردات كه زن و مرد در آن ها معنا ندارد. در مورد خداوند با توجه به لفظ اللَّه

و بعضي از معيارهاي ديگر است كه ربطي به جنس مذكّر و مؤنّث ندارد.

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پرسش

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟

پاسخ

اگر از سخن حضرت برداشت نموده ايد كه زنان به قدرتي بي ارزشند كه حتي بهترين صفات آنان درحد بدترين صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علي عليه السلام نه برخلاف عقل سخن مي گويد و نه برخلاف آيات و روايات. آن برداشت و تفسير از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آيات و روايات.

عقل مستقلاً فضائل اخلاقي را خوب و ممدوح مي داند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.

آيات و قرآن نيز صفات و فضائل اخلاقي را هم براي زنان و هم براي مردان بيان نموده است، از جمله آيه 34 احزاب.

زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقي مشتركند، مگر در برخي از صفات كه به جهت تفاوت هاي تكويني است، حتي در همين سه صفتي كه از امام علي عليه السلام نقل شده، برخي از ابعاد آن در زن و مرد مشترك است. هر صفتي كه جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبي باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنايي در آن نيست. مگر استثنائي باشد، يا يك جهت عارضي دارد و يا در معنايش تصرف شده است. سه صفت بخل، تكبر و ترس از همين قبيل است.

در اين روايات آمده كه بخل براي زنان خوب و براي مردان بد است. اين سخن به معناي مطلق آن درست نيست، مراد امام علي عليه السلام هم اين گونه نيست.

به فرض درست بودن سند

و انتساب اين روايت به امام علي عليه السلام است مي پرسيم: آيا حضرت خديجه، بزرگ بانوي اسلام كه ثروت فراوانش را در راه اعتلاي اسلام انفاق نمود و به جاي متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق وجود متصف شد، به عقيده امام علي عليه السلام كارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنين برداشت و تفسيري ناصواب است.

امام علي عليه السلام برخلاف قرآن سخن نمي گويد. قرآن صفت جود و انفاق را براي همه، صفت خوب برشمرده است. پس صفت بخل در اين روايت كه از صفات ممدوح براي زنان شمرده شده است، معناي احزاب، (33) آيه 34.

خاص خود را مي طلبد كه حضرت فرمود: از مال شوهر بي حساب بخشش نكند. صفت تكبر نيز معناي خاص خود را دارد، چرا كه قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتني را از صفات اخلاقي پسنديده مرد و زن بيان نموده است.

همان، آيه 34.

بنابراين صفات اخلاقي پسنديده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براي همه خوب است، زن باشد يا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، يا مرد.

اين روايت معناي خاصي دارد. حضرت مي خواهد زن را تشويق كند كه مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتني خود را در معرض تير نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بي آبرويي خويش و خانواده اش گردد.

امام عليه السلام در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پرسش

امام عليه السلام در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟

مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟

پاسخ

اين روايت را در صورتي كه سند و انتساب آن به امام صحيح باشد، چاره اي جز توجيه ندارد.

قطعاً در صورت صحت آن، مراد امام همه زنان نيست.

اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سياسي - اجتماعي زمان خويش شركت مي كرد؟

اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ويژه حضرت زينب (س) در مسائل سياسي نقش آفرين زمان شدند؟

همان گونه كه در نامه آمده است، بسياري از مردان در امور سياسي و مسائل مهم اجتماعي لياقت لازم را ندارند.

شايد بتوان گفت كه چون تاريخ را مردان نوشته اند، بخري از مذمت هاي مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پيدا نكرده است.

دانشنامه امام علي عليه السلام جمعي از نويسندگان، ح 5، ص 125.

با اين وجود روايات در مذمت مردان كم نيست. از جمله حضرت در روايتي مردم را به سه گونه تقسيم كرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشه اي كه دستخوش با دو طوفان است و به هر سومي رود و لياقت چيزي را نϘǘјϮ

نهج البلاغه، حكمت 147.

در روايتي ديگر آمده است كه مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط يك گروه (آن هم با تعداد اندك) در مسير حقند.

همان، خ 32.

در عهدنامه مالك آمده است: مردم همه در يك حد نيستند! هر كسي را بهر كاري ساختند. برخي لياقت در امور سياسي دارد و برخي ندارد.

اما توجيه و برخورد ما با

اين روايت چگونه بايدباشد؟ اين را در پاسخ سئوال بعدي بيان مي داريم.

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پرسش

امام علي عليه السلام در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟

پاسخ

همان گونه كه در پاسخ به سئوال گذشته بيان شد، در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علي عليه السلام قطعاً معناي شمول و كلي آن مراد نيست، چرا كه زنان نامدار بسياري بودند كه در زمره پيامبران "انبائي" قرار داشتند و منشأ خير بودند،

زن در آينده جمال و جلال، جوادي آملي، ص 167.

بنابراين چاره اي جز توجيه و تأويل آن وجود ندارد.

در اين حال لازم مي دانيم چند نكته را بيان كنيم:

1 - در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند حديث، زماني پذيرفته است كه به مرحله اطمينان برسد (هم اطمينان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم) وگرنه بايد آن حديث را مسكوت گذاشت و براساس آن به نام دين رأيي صادر نكرد.

جمعي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، ج 5، ص 119.

2 - هر حديثي كه برخلاف محكمات قرآن، يا بر خلاف احاديث متواتر و قطعي الصدور و قطعي الدلالة و يا برخلاف عقل فطري و سليم بود، بايد آن را رد و تكذيب نمود.

هر حديثي اگر نه چنين مخالفتي داشت (كه موجب طرح و تكذيب آن شود) و نه حديث معلول الصدور و معلوم الدالة بود (كه موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.

چنين حديثي كه منتسب به اهل بيت عليهم السلام است، علم آن را به آنان بايد واگذار نمود.

هر روايتي كه به

حسب ظاهر محتوايش برخلاف ضروريات و مسلّمات عقول فطري سليم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعي و حكم قطعي عقل)، درباره اين گونه روايات مي گوييم: يا ظاهر آن مراد نيست و محاسبات برخلاف معناي ظاهري حمل و تأويلش نمود، و يا اگر قابل توجيه نباشد، بايد معتقد شد كه آن روايت از معصوم صادر نشده است، چون كه معصوم بر خلاف معيارهاي پذيرفته شده مذكور سخني نمي گويد، يا همان، ص 122 - 121.

بگوييم: روايت صادر شده، ليكن تحريف شده و با تحريف آن، معنايش دگرگون گشته است، مانند اين روايت: ابوهريره از پيامبر نقل كرد: سه چيز شومند: مركب، زن و خانه. اين از مثل هاي رايج جاهلي بود. پيامبرصلي الله وعليه وآله فرمود: اهل جاهليت چنين مي گفتند. اما راوي جمله ذيل را حذف نمود، كه معنايش عوض مي شود.

همان، ص 113.

3 - اين گونه روايات كه در مذمت زنان است و به امام علي عليه السلام نسبت داده شده، گرچه ممكن است برخي مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزي عايشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمينه فتنه انگيزي وي صادر شده باشد، ولي در برخي ديگر ترديد جدي وجود دارد. جا دارد و بررسي شود كه به راستي اين گونه روايات از امام علي عليه السلام صادر شده است؟! اين ترديد قوي تر مي گردد، اگر توجه به سيره تمامي معصومان درباره زنان بشود. در عمل و سيره آن بزرگواران فراوان ديده مي شود كه به كرامت زنان ارج مي نهند.

جاي اين پيش فرض وجود دارد كه ممكن است دشمنان حضرت با هدف سياسي و تخريب شخصيت امام علي عليه السلام دست به جعل اين گونه روايات زده باشند.

ما در اين فرصت اندك نمي خواهيم درباره يكايك روايات و اسناد و مدارك آنان بحث كنيم، ليكن به صورت كلي مي توان ردپاي دشمن را جستجو نمود.

اين احتمال تقويت مي شود با آنچه كه ابن ابي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه نوشته است كه معاويه آن گاه كه به قدرت رسيد، به فرماندارانش نوشت كه بكوشند چهره امام علي عليه السلام را بين مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمايل مردم را از حضرت و اهل بيتش برگردانند.

شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ح 11، ص 45 - 44.

اين احتمال با اين واقعيت تقويت مي شود كه زنان شجاع و با فضيلتي همانند "سوده همدانيه" در جنگ صفين، سپاهيان امام علي عليه السلام را در نبرد بر ضد معاويه تحريص و تشويق مي نمودند. حتي بعد از شهادت امام علي عليه السلام از مرام و مكتب حضرت دست برنداشتند، و اين مايه شگفتي معاويه شد و او تعجب خويش را از تأثير فرهنگي امام علي عليه السلام برآنان مخفي نمي داشت.

مجلسي، بحارالانوار، ح 41، ص 119.

بعيد نيست كه مزدوران معاويه رواياتي را در مذمت زنان ساخته باشند تا نيمي از جمعيت را از امام علي عليه السلام بدبين نمايند و بگويند ما طرفدار زنان هستيم و ام المؤمنين عايشه هم با ما است و علي با زنان خوب نيست. نه تنها با عايشه خوب نيست، بلكه نسبت به تمامي زنان ديد منفي دارد.

اين را تنها به عنوان يك احتمال ذكر نموديم، كه اگر پاسخ ها و راهكارهاي توجيهي قبلي هيچ كدام كارساز نباشد، سرانجام سخن همين است كه بيان شد.

4 - برخي از پاسخ هايي كه در جواب به سؤال اول بيان شد،

در اين جا نيز مي توان از آن استفاده كرد، مثلاً ممكن است گفته شود: اين سخن يك كلام جدلي است؛ يعني به زعم مردم آن زمان، زنان چنين بودند. در فرهنگي جاهلي زن را همواره شر مي دانستند، و با اين قضاوت دختران را زنده به گور مي كردند. اسلام با اين فرهنگ مبارزه كرد. اگر اين توجيه را بپذيريم، حتماً چيزي از قبيل و بعد اين روايت افتاده است.

به نظر بسياري فرق بين زن و مرد هست و تمام بدبختي هاي دنيا به خاطر زن ها است! پس چگونه است كه مي گويد زن و مرد يكسانند؟

پرسش

به نظر بسياري فرق بين زن و مرد هست و تمام بدبختي هاي دنيا به خاطر زن ها است! پس چگونه است كه مي گويد زن و مرد يكسانند؟

پاسخ

خواهر گرامي، سؤال شما روشن نيست. در نامة بعدي براي ما توضيح دهيد كه مراد شما چيست. در اين جا به طور مختصر مي گوييم:

1_ از نظر جسماني بين زن و مرد فرق است.

2_ از نظر حالات و خصوصيات رواني و تمايلات، بين زن و مرد فرق است.

3_ از نظر اجتماعي برخي از وظايف و مسئوليت ها در زنان و مردان متفاوت و برخي مشترك است.

اين سخني است كه هم نظريه هاي روان شناسي و انسان شناسي و حقوقي و ... آن را تصديق مي كند، هم اسلام آن را پذيرفته است. اين سخن جز اين است كه اين دو در انسانيت و شخصيت و رسيدن به كمالات انساني با هم برابرند، امّا آنان كه مي گويند تمامي بدبختي ها از زنان است، اين سخن را درست نمي دانيم. حال اگر شما سؤالي در اين باره داريد، براي ما بنويسيد.

مگر در اسلام دختر عزيز شمرده نشده، پس چرا در احاديث مختلف كه از معصومان نقل شده، برداشتن پسر تأكيد شده است؟

پرسش

مگر در اسلام دختر عزيز شمرده نشده، پس چرا در احاديث مختلف كه از معصومان نقل شده، برداشتن پسر تأكيد شده است؟

پاسخ

آري، در اسلام دختر عزيز شمرده شده است، بر خلاف فرهنگ جاهليت كه دختران را مايه ننگ در زندگي مي پنداشتند و به زنده به گوري آنان رو آورده بودند. اسلام براي آنان قدر و ارزش قائل شده و پيامبر اسلام(ص) فرمود: "من عال ثلاث بنات أو ثلاث أخوات وجبت له الجنة؛(1) هر كه سه دختر يا سه خواهر داشته باشد و در پي تربيت آنان گام بردارد، به پاس اين كار خداپسند بهشت بر او واجب مي شود".

امّا اين كه در روايات معصومان(ع) بر پسر داشتن تأكيده شده است، چنين چيزي را نيافته ايم، بلكه آن بزرگان هم پسر داشتن را با ارزش تلقي نموده اند و هم دختر داشتن را؛ هر دو عزيزند. امام صادق(ع) فرمود: "البنات حسنات و البنون نعمة فإنّما يثاب علي الحسنات و يسأل عن النعمة؛(2) دختران حسنات و پسران نعمت هاي الهي هستند. با حسنات آدمي به ثواب و پاداش مي رسد، و از نعمت هاي الهي سؤال مي شود و حساب و كتاب لازم است".

اين گونه روايات برداشتن دختر تأكيد دارد، چرا كه دختر داري موجب ازدياد ثواب و حسنات مي گردد.

در روايات معصومان برداشتن فرزند صالح(خواه پسر يا دختر) تأكيد شده است. آن چه كه به عنوان تأكيد بر داشتن پسر از معصومان مرقوم داشته ايد، درست نيست.

پي نوشت ها:

1. كليني، كافي، ج 6، ص 6.

2. همان، ج 6، ص 6.

اگر بين زنان و مردان تساوي حقوق وجود دارد و ارزش مردان بيشتر از زنان نيست، چرا نام هايي كه در قرآن براي خداوند ذكر شده است، مذكر مي باشند؟

پرسش

اگر بين زنان و مردان تساوي حقوق وجود دارد و ارزش مردان بيشتر از زنان نيست، چرا نام هايي كه در قرآن براي خداوند ذكر شده است، مذكر مي باشند؟

پاسخ

در ايدئولوژي اسلام، زنان و مردان در امور انساني با هم برابرند و هيچ تفاوتي بين انسان ها جز به تقوا و پرهيزكاري نيست (1) اما در امور صنفي؛ يعني اموري كه ويژه مردان، يا ويژه زنان است، تفاوت هست؛ نه تساوي، و اين عين عدل و حكمت است. در عين پذيرش تساوي در امورات نيست، تفاوت هاي جسماني، رواني، نيز تفاوت در مسئوليت ها و تكاليف را مي پذيريم.

اما اين كه گفته ايد چرا نام هاي خداوند در قرآن مذكر است، و اين را دليل برتري مردان بر زنان شمرده ايد، سخن دوستي نيست. اين شيوه مربوط به ادبيات عرب و قواعد زبان عربي است. قرآن به زبان عربي نازل شد، چون محيط نزول قرآن، جزيرة العرب بود. در ادبيات عرب معمولاً ضماير و الفاظ و صيغه ها مذكر آورده مي شود.

در اموري مانند خدا كه مذكر و مؤنث معنا ندارد، ضمير و لفظ مذكر مي آورند. اين شيوه هيچ ارتباطي با برتري مردان بر زنان يا تساوي حقوق زن و مرد ندارد.

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

با توجه به اين كه دين اسلام و معصومان(ع) براي زن ارزش والايي قائلند، چگونه مي توان با توجه به تبليغات غرب - زنان را به هويت شان آشنا نمود و شخصيت آن ها را حفظ نمود؟

پرسش

با توجه به اين كه دين اسلام و معصومان(ع) براي زن ارزش والايي قائلند، چگونه مي توان با توجه به تبليغات غرب - زنان را به هويت شان آشنا نمود و شخصيت آن ها را حفظ نمود؟

پاسخ

براي بازيابي هويت و احياي شخصيت زن، عوامل و زمينه هاي متعددي نقش دارند كه اين عوامل مكمل يكديگر هستند. در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 - بيان جايگاه زن در اسلام

2 - واگذاري برخي از مسئوليت ها به آنان

3 - مبارزه با تهاجم فرهنگي غرب

4 - تذكر و يادآوري آثار زيانبخش آزادي از نوع غربي با استفاده از آمار و مستندات يكي از عوامل مهم احياي شخصيت زن، بيان جايگاه زن در اسلام است، در جامعه اسلامي كه قرآن و معصومان(ع) از قداست خاصي برخوردار است، بيان جايگاه و ارزش واقعي و شخصيت انساني زن با بهره گيري از قرآن و روايات، يكي از عوامل تأثير گذار در هويت يابي زنان به حساب مي آيد. اگر زنان بدانند كه شخصيت آنان در بي حجابي و بي عفتي ظهور نمي كند، بلكه شخصيت آن ها در عفت، دين داري و رعايت ارزش هاي اسلامي ظهور مي كند، به هويت خويش بر مي گردند. البته بيان جايگاه زن در اسلام بايد مبتني بر منطق و استدلال صورت گيرد. استاد شهيد مطهري يكي از راه هاي جذب زنان به حجاب را بيان فلسفه حجاب دانست، همين طور وي تشخيص داد كه براي آشنايي زنان به جايگاه خود در آموزه هاي ديني، تدوين كتاب هاي تحليلي و علمي مانند نظام حقوق زن در اسلام نياز است كه خود به تدوين چنين كتابي پرداخت. براي تعيين جايگاه زن در اسلام، حوزه هاي

علميه، عالمان دين، نويسندگان و رسانه هاي گروهي وظيفه دارند كه با برنامه هاي نظام مند به بيان جايگاه زن در آموزه هاي اسلامي، بپردازند. بايد به زنان آموخت كه زن با افكار جاهليت مبارزه نموده و به زن بها داد تا آن جا كه قرِآن درباره حضرت مريم (مادر عيسي) فرموده است كه: درمحراب عبادت همواره ملائكه با او سخن مي گفتند و از غيب براي او روزي مي رسيد. از لحاظ مقامات معنوي آن قدر كارش بالا گرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده بود.(1) با آگاهي زنان از شخصيت و ارزش واقعي خود، ارزش و شخصيت و سعادت خود را در امور پست و پايين جستجو نمي كنند.

يكي از راهكارهاي مهم هويت يابي زنان، واگذاري برخي از مسئوليت ها به آنان است.

حضور زنان در صحنه هاي سياسي و اجتماعي موجب مي شود: زنان باور كنند كه در آموزه هاي ديني براي آن ها مسئوليت هاي مهم تعريف شده و آنان مانند مردان مي توانند مسئوليت هاي همسو با شرايط روحي و فيزيكي زنان را داشته باشند.

بهتر است حضور زنان صدر اسلام در صحنه هاي مختلف و بيعت آنان با پيامبر اسلام بيان شود.

مبارزه با تهاجم فرهنگي نيز راهكار مفيد جهت خنثي سازي تبليغات غرب عليه زنان را مي طلبد. غرب با بهره گيري از ابزار و وسايل تبلغي همسو با شرايط زمان چنين وانمود كرده است كه در اسلام حقوق زن ناديده گرفته شده و به زن آزادي سياسي، اقتصادي و اجتماعي داده نشده است از سوي ديگر غرب از جايگاه زن در غرب تبليغ نموده و به فرهنگ سازي پرداخته كه غرب آزادي سياسي، اجتماعي و... براي زن به ارمغان آورده است.

همچنين از تساوي حقوق زن و مرد سخن گفته و جهان اسلام را متهم به نقض حقوق زنان نموده است.

براي خنثي سازي تهاجم فرهنگي غرب بايد به فرهنگ سازي و تغذيه فرهنگي پرداخت و اثبات نمود كه اسلام پاسدار حقوق زنان بوده و به زنان استقلال سياسي واجتماعي و... داده است.(2) شهيد مطهري با انتقاد از تبليغات غرب باور دارد كه اگر غرب در عصر حاضر استقلال اقتصادي و... زن را مطرح كرده، اسلام در هزار و چهارصد سال آن را مطرح كرده است. وي مي نويسد: "اسلام درهزارو چهارصد سال پيش اين قانون را گذرانده و گفت: "للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنّساء نصيبٌ ممّا اكتسبن"(3)... پس قرآن كريم سيزده قرن قبل از اروپا به زن استقلال اقتصادي داد"(4)

4 - امروزه مسئله آزادي بي حد و حصر جنسي، فمينيسم وسايلي از اين دست، مشكلات عديده اي را حتي درآن جوامع ايجاد كرده است با مسائل از قبيل به هم ريختن بنيان خانواده، انواع آلودگي و امراض، بيمارهاي رواني ناشي از عدم آرامش و سكون و اعتماد و آمارهايي كه از بيماري هاي روحي و رواني و خودكشي ها و... ارائه مي شود. آگاه كردن زنان جامعه از اين مشكلات و سخنان بعضي از انديشمندان آن ها در اين موارد نيز يكي از راه هاي ايجاد آگاهي در اين مسائل است.

يكي از راه هاي مهم مبارزه با تهاجم فرهنگي، شبهه شناسي و شبهه زدايي است، يعني بايد نخست شبهه هايي را كه در خصوص حقوق و جايگاه زن در اسلام وجود دارد، شناسايي كرد و سپس با اتخاذ سياست هاي منطقي و راهكارهاي مفيد شبهه زدايي نمود.

ايجاد زمينه ها و شرايط لازم براي

ازدواج و ايجاد تعادل در مسايل جنسي و توجه به خواسته هاي جوانان در حدودي كه شرع و دين مشخص نموده است نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.

پي نوشت ها:

1 - نظام حقوق زن در اسلام، ص 175.

2 - ر. ك: حسين نوري همداني، جايگاه بانوان در اسلام، ص 59 به بعد؛ تفسير الميزان، ج 2، ص 273؛ اسد اللَّه جمشيدي، جستاري در هستي شناسي زن، ص 59 به بعد.

3 - نساء (4)، آيه 32.

4 - نظام حقوق زن در اسلام، ص 216 (مجموعه آثار، ج 19.

چرا خداوند زن را موجودي آسيب پذير از لحاظ جنسيّت، موقعيت اجتماعي، حقوق خانوادگي و... خلق كرده است اما در قرآن گفته شده، زن و مرد يكي هستند؟ ديگر اين كه چرا مرد از همه لحاظها مي تواند آزاد باشد و آزادانه رفتار كند اما زن نمي تواند. پس تساوي در كجا است؟ در

پرسش

چرا خداوند زن را موجودي آسيب پذير از لحاظ جنسيّت، موقعيت اجتماعي، حقوق خانوادگي و... خلق كرده است اما در قرآن گفته شده، زن و مرد يكي هستند؟ ديگر اين كه چرا مرد از همه لحاظها مي تواند آزاد باشد و آزادانه رفتار كند اما زن نمي تواند. پس تساوي در كجا است؟ در جامعه كنوني شاهد آن هستيم كه حقوق زنان به طور كامل رعايت نمي شود.

پاسخ

ابتدا بايد مسئله تساوي زن و مرد را كه در قرآن مطرح شده درك كنيم، سپس به تفاوت هايي كه در بعضي زمينه ها وجود دارد، بپردازيم.

1- تساوي زن و مرد در قرآن، از جهت ارزش انساني آن دو و كسب فضايل انساني و رسيدن به مقام كمال انسانيت و هر چه كه در اين راه نياز دارند، مانند نيروي عقل، عاطفه، وجدان، فطرت پاك و... مي باشد.

از نظر قرآن كريم مسلّم است كه رسيدن به مقام قرب الهي و بهشت برين كه هدف خلقت انسان است،(1) اختصاص به مرد يا زن ندارد، بلكه هر انساني (اعم از زن و مرد) اگر زندگي خود را طبق برنامه اسلام اداره كند و در مسيري كه پيامبر اسلام(ص) براي سعادت بشر ترسيم كرده است (كه تعاليم مترقي و انسان ساز اسلام است) قدم بردارد، به آن هدف نايل خواهد شد. قرآن اين مسئله را ضمن آيات متعدّدي بيان كرده است و چه زيبا و با صراحت فرموده، از جمله: "من عمل بيّنة فلا يجزي إلا مثلها و من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب؛(1) هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر داده

نمي شود و هر كه كار شايسته كند، چه مرد باشد و چه زن، در حالي كه مؤمن باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مي شوند و در آن جا روزي بي حساب به آنان داده خواهد شد".

هم چنين تمام چيزهايي كه در اين مسير نياز دارند، مانند علم و آگاهي بر هر دو جنس (مرد و زن) لازم و واجب شمرده است.

2- مراد شما از آسيب پذيري براي ما روشن نيست. آيا منظو راين است كه جسم زنان در مقايسه با مردان ضعيف و لطيف است؟ اگر مقصود اين باشد، پاسخ آن است كه اوّلاً اين كليّت ندارد چرا كه در برخي جهات زنان قوي ترين و ثانياً ضعيف بودن نيرو و قدرت بدني زن در برابر مرد نقص محسوب نمي شود، چرا كه لطيف بودن گُل موجب كمال است، نه باعث نقص آن. زن همانند گل است و اين را با مطالعه نظريات دانشمندان و روان شناسان در مورد ويژگي هاي تفاوت زن و مرد خواهيد يافت.

اميرمؤمنان(ع) فرمود: "إنّما المرئة ريحانة و ليست بقهرمانة؛ حقيقتاً زن دسته گُل است، نه قهرمان".(2)

با توجه به مسئوليت هايي كه زنان و مردان درون جامعه و خانواده دارند و وظايفي كه اسلام براي مردان مشخص نموده است، مانند نفقه و مواظبت و نگهداري از هر جهت، لازم است كه مردان نيروي جسماني بيشتري براي ايفاي نقش ها و مسئوليت هاي خود داشته باشند. اگر غير از اين بود، جاي سؤال و ترديد داشت.

اگر مراد شما اين است كه چرا موقعيت اجتماعي و حقوق خانوادگي و برخي از حقوق ديگر زن متفاوت با مرد است، و اين تفاوت را موجب آسيب پذيري زن دانسته ايد، پاسخ

اين است كه: بلي از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازات ها زن و مرد وضع مشابهي ندارند،(3) بلكه متفاوت هستند، ليكن اين تفاوت ها نه تنها باعث آسيب پذيري زن نيست، بلكه موجب هماهنگي كامل حقوق وي با فطرت و ساختار وجود او مي باشد، چرا كه تفاوت مردان و زنان در آن چه گفته شد، ناشي از اختلاف جسماني و بدني و عواطف و احساسات بين اين دو است. تفاوت فطري و غريزي زن و مرد از شاهكارهاي خلقت است. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي برتر كردن صنفي و ناقص تر كردن صنف ديگري طراحي نكرده، بلكه براي تكميل يكديگر و پر كردن خلأهايي كه در وجود هر يك از آن دو قرار دارد و نيازهايي كه هر يك به ديگري دارد، قرار داده است.

خداوند در اين مورد فرموده است: "از آيات و نشانه هاي الهي آن است كه از جنس خودتان براي شما، همسراني قرار داد كه در كنار آن آرامش يابيد و بين شما دوستي و محبت و رحمت قرار داده است".

معلوم است كه اين نوع فوايد (آرامش و محبّت و...) از كنار هم قرار گرفتن دو مرد يا دو زن حاصل نمي شود، بلكه به خاطر ويژگي هاي خاص طبيعي و جسماني و روحي و عاطفي كه هر يك به طور جداگانه داراي آن هستند.

خداي آشناي به همه چيز و خالق زن و مرد اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آن ها را بهتر بريزد. قانون خلقت، تفاوت ها را به اين منظور ايجاد كرده است كه به دست خود

حقوق و وظايف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم كنند. قانون خلقت تفاوت هاي زن و مرد را به منظوري شبيه منظور اختلافات اعضاي بدن ايجاد كرده است. اگر قانون خلقت هر يك از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصي قرار داده، نه از آن جهت است كه به تبعيض به آن ها نگاه مي كرد، و به يكي جفا روا داشته،(4) بلكه براي تناسب اندام و رفع نيازهاي يك بدن كامل است. پس تفاوت هاي جسمي و روحي بين زن و مرد وجود دارد و اين تفاوت ها فطري است، و همين ها موجب تفاوت در حقوق شده است، ولي تفاوت ها براي نقص يكي و كمال ديگري نيست، بلكه براي ايجاد و همكاري و وحدت و همزيستي و بقا و دوام نسل بشر مي باشد. اگر تفاوتي نبود، انسان به وجود نيم آمد و تكامل صورت نمي پذيرفت.

البته اسلام در بعضي از حقوق ها، مانند ارث تفاوت هايي بين زنان و مردان قرار داده است. در اين گونه موارد اگر خوب دقت نماييم، متوجه مي شويم با توجه به تفاوت مسئوليت هايي كه زن و مرد دارند، تفاوت هاي حقوقي كاملاً منطقي و منطبق بر عقل مي باشد.

هنگامي كه اسلام، دادن نفقه و خرج خانواده و مسئوليت امور زن و فرزندان را به عهده مردان قرار داده، يعني هر آنچه كه را مردان به دست مي آورند، بخشي را متعلق به زن و فرزندان دانسته، امّا آنچه را كه زن مالك است، مرد حقي در آن ها ندارد، پس بايد براي جبران تكاليف و مسئوليت ها و ايجاد تعادل بين حقوق و مسئوليت، در مسائلي مانند ارث، حقوق بيشتري براي

مردان قرار دهد.

3- اين كه گفتيد حقوق زنان در جامعه كنوني به طور كامل رعايت نمي شود و رفتار آزادنه ندارند، در پاسخش مي گوييم: اوّلاً رعايت نشدن حقوق زنان به طور كامل ربطي به اسلام ندارد، بلكه بسياري از ان ها به مديران جامعه مربوط است. ثانياً مگر حقوق مردان كاملاً رعايت مي شود تا حقوق زنان رعايت شود؟ البته رعايت نشدن شايد به خاطر مشكلات فراوان جامعه باشد. ثالثاً كدام حقوق از خانم ها رعايت نشد و در چه موردي آزادي رفتار ندارند. پس از استقرار نظام مقدّس جمهوري اسلامي ايران، زنان ايراني در بيشتر فعاليت هاي اجتماعي و سياسي و علمي و فرهنگي حضور فعال دارند، مثلاً در انتخابات شركت مي كنند، كانديدا مي شوند و به مجلس و هيئت دولت راه پيدا مي كنند. نيز در ادارات، به ويژه در آموزش و پرورش و بيمارستان ها مشغول انجام وظيفه اند. حضورشان در دانشگاه ها بيشتر از حضور مردان است. در نماز جمعه و جماعت شركت مي كنند. در اردوهاي زيارتي و سياحتي داخل كشور و در مسافرت هاي حج و كربلا بيشتر از آقايان حضور دارند.

انصافاً كجا خانم ها حضور ندارند و چه حقي از آنان رعايت نمي شود؟ كدام آزادي از آنان سلب شده است؟ اگر مرادتان از عدم رفتار آزادانه براي زنان، داشتن حجاب و محدوديت هايي از اين قبيل است، اين را قبول داريم، يعني حجاب براي زنان از ضروريات اسلام است، ولي اين حكم به جهت ويژگي هاي خاص زنان براي رعايت مصالح اجتماع و مصالح زنان است. اين مسئله در واقع حرمت و ارزش نهادن به آن ها است، نه ضايع كردن حق آنان.

با مطالعه كتاب حجاب شهيد مطهري مطلب كاملاً برايتان روشن مي گردد.

پي

نوشت ها:

1. مؤمن(40) آيه 40.

2. بحارالأنوار، ج 100، ص 253.

3. مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 121.

4. همان، ص 168.

در اسلام آمده است زن و مرد بر هم برتري ندارند، ولي در آيه 34 سوره نساء مي خوانيم "الرجال قوامون علي النساء"، در اين زمينه توضيح دهيد.

پرسش

در اسلام آمده است زن و مرد بر هم برتري ندارند، ولي در آيه 34 سوره نساء مي خوانيم "الرجال قوامون علي النساء"، در اين زمينه توضيح دهيد.

پاسخ

همان گونه كه ابراز داشته ايد، در اسلام آمده است: هيچ يك از زنان و مردان و قبايل و طوائف و نژادها بر ديگران برتري ندارند، مگر به پرهيزكاري و تقواي الهي. "يا أيها الناس انا خلقناكم من ذكر و أنثي... ان اكرمكم عند الله أتقيكم(1)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسائي متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است".

يعني در كمالات انساني و كسب فضايل مانند كسب دانش و معرفت و ارزش و شخصيت انساني و رسيدن به مراتب كمال انساني و... مي باشد، با هم برابر بوده و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد.

اما معناي سخن چنين نيست كه همه انسان ها در همه شرايط و وظايف و مسئوليت ها برابر باشند. اين را هيچ خردمندي نمي پذيرد.

جامعه بشري يك نظام اندام واره و ارگانيكي است، كه هر يك از اعضا و جوارح مسؤليتي دارد كه ديگري آن را ندارد، مانند اين كه: مغز وظيفه اش مديريت و صدور فرمان است. قلب مسئوليتش پمپاژ خون و رساندن اكسيژن به تمامي سلول هاي بدن است. چشم وظيفه دارد از امور مادي عكس برداري كند و آن را به شبكه عصب بسپارد و تارهاي عصبي آن را به مغز منتقل كند. همين طور هر يك از اعضا و اندام وظيفه اي دارد كه با وظايف ديگر اندام ها متفاوت است. در اجتماع بشري نيز وضع بدين منوال

است، بلكه در كل جهان طبيعت چنين است.

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست

براي استمرار حيات اجتماعي مي بايست يكي طبيب باشد و ديگري نانوا و سومي كشاورز. انسان ها متفاوت آفريده شده اند تا مسئوليت ها و وظايف بين مردم تقسيم شود. امام علي(ع) فرمود: "لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا؛(2) مردم تا وقتي كه از تفاوت ها بهره مندند، مشمول خير و رحمت الهي قرار مي گيرند. اگر تفاوت نباشد، هلاك مي گردند."

بنابراين با وجود تفاوت هاي موجود در افراد اجتماع، يكي مسئوليت مديريت اجتماع را برعهده مي گيرد، يكي كشاورز مي شود و.... اجتماع چون مي بايست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگيري شود، مدير لازم دارد.

خانواده كوچك ترين هسته جامعه بشري است. در اين اجتماع كوچك نيز مي بايست وظايف و مسئوليت ها

تقسيم و مشخص شود. يكي مديريت و مسئوليت اداره آن را مي بايست در دست بگيرد.

در دنياي امروز اين سخن پذيرفته شده است كه اگر هيأتي (حتي هيأت دو نفره) مأمور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و مدير و ديگري معاون يا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پيدا مي شود، يعني بايد در هر تشكل و اجتماعي اگر چه محدود، يكي از آنها مديريت كند. حال در خانواده مدير مرد باشد يا زن؟ بايد مسئوليت ها منطبق با نظام تكويني و سازگار با آفرينش زن و مرد باشد. اسلام مي گويد اين مسئوليت منطبق با آفرينش مرد است و مدير خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علي النساء...)(3)

اشتباه نشود و از اين سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد،

بلكه مراد اين است كه اين اجتماع كوچك با داشتن يك نفر به عنوان مدير و مسئول، كارهايش به خوبي بچرخد و همه از آن نفع ببرند.

ممكن است بپرسيد چرا اين مسئوليت را اسلام برعهده زن قرار نداده است. در پاسخ مي گوييم: همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين مسئوليت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.

توضيح: زن و مرد اگر چه در انسانيت تفاوتي ندارند، ولي از نظر امور جسماني (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق و فعاليت هاي مغزي تفاوت هايي دارند.

از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پاي مردان نمي رسد. در اين ترديدي نيست كه به تناسب تفاوت در آفرينش اين دو، معمولاً كارهايي را كه نيازمند به نيروي بازو و قدرت بدني باشد، مردان انجام مي دهند. و كارهاي سبك و پرظرافت را زنان.

از نظر احساسات، عواطف و تمايلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالي"، "رفتار عاطفي" و "حمايت كننده" از ويژگي ها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگري"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاكميت" از ويژگي ها و رفتار و مردانه است.(4)

به مقتضاي تفاوت در آفرينش و تكوين، تشريع و مسئوليت هاي اجتماعي مختلف مي شود. زن با تكيه به شوهرش و رفتار انفعالي در برابر شوهر (اطاعت از وي) به آرامش مي رسد. اما مرد مي خواهد با استقلال و حاكميت و اتكاي همسر به او، به آرامش برسد.

اين سخن همان "الرجال قوامون علي النساء" است، يعني مرد بايد مسئول خانواده باشد.

به تناسب همين مسئوليت اسلام مي گويد: مرد وظيفه دارد هزينه خانواده را تأمين كند.

قرار دادن مسئوليت تأمين مخارج خانواده بر دوش مردان

امري طبيعي است و از اين كه به نفع زنان است و باري بر دوش مردان وضع شده است، كسي اعتراض نمي كند، چون اين حكم به مقتضاي طبيعت است و در آفرينش ريشه دارد. نيز قراردادن وظيفه سنگين و طاقت فرساي جهاد و خدمت سربازي، بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه اين قانون به نفع زنان است و آنان را از اين كار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضي نيست.

قرآن در آيه 34 سوره نساء بعد از بيان مسئوليت مردان در خانواده به دو نيروي مذكور (توانايي بدني و نفقه) اشاره كرده است. (5)

اگر يكي از احكام اسلامي مورد پسند ما نشد، مي بايست آن را در كنار ديگر مسائل اسلامي قرار داد و با توجه به همه جوانب داوري نمود. در امور خانوادگي، مسئوليت هاي زنان و مردان را مي بايست كنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه كه اسلام تكاليفي برعهده مردان قرار مي دهد كه برعهده زنان قرار نمي دهد، مانند نفقه، مهريه، ديه عاقله، جهاد و سربازي و... تكاليفي هم برعهده زنان قرار مي دهد كه برعهده مردان نيست.

اين دو قسم را در مجموع بايد سنجيد و قضاوت نمود.

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 383.

3 - نساء (4)، آيه 34.

4 - روانشناسي رشد، ج 1، ص 330.

5 - محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 2، ص 68 - 69.

چرا در آيات قرآن هميشه آقايان مورد خطاب واقع مي شوند، مثلاً در مورد آخرت نعمت هاي بهشتي و حورالعين و در اين آيات به خانم ها توجهي نمي شود؟

پرسش

چرا در آيات قرآن هميشه آقايان مورد خطاب واقع مي شوند، مثلاً در مورد آخرت نعمت هاي بهشتي و حورالعين و در اين آيات به خانم ها توجهي نمي شود؟

پاسخ

در مورد گفتمان مردانه قرآن مي گوييم:

زبان قرآن عربي است و زبان عربي برخلاف زبان فارسي از دو نوع ضماير مذكر و مؤنت برخوردار است. عرب ها در اموري كه مخصوص زنان باشد، با واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان با واژگان مذكر بيان مي دارند. به جز اين دو مورد، در دو مورد ديگر، يكي در اموري كه بين زنان و مردان مشترك باشد و ديگري در اموري كه جنسيت در مورد آنها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذكر بهره مي گيرند؛ يعني در چهار حالت مذكور از الفاظ مذكر و تنها در يك حالت لفظ مؤنت بهره مي گيرند. در عين حال در بعضي از موارد به لفظ نظر كرده و با توجه به لفظ، مؤنث يا مذكر آورده مي شود، در حالي كه از نظر جنس متفاوت با لفظ مي باشند.

طبيعي است كه هر كتابي بخواهد با اين زبان نوشته شود، اگر چه كتاب الهي باشد، بايد از قواعد آن زبان پيروي كرده و بر آن ساختار باشد.

بنابراين، قرآن به مقتضاي اين كه به زبان عربي نازل شده است، با همين گفتمان سخن مي گويد. همگام با قواعد عربي در سه حالت از ضماير و واژگان مذكر و در يك حالت از واژگان مؤنث بهره مي گيرد.

با اين توضيح روشن مي گردد كه قرآن براي خويش گفتمان ويژه مردانه يا زنانه ابداع نكرده است تا در پي پاسخ به چرايي آن باشيم، بلكه زبان قرآن، زبان محاوره

عربي است و قواعد و ادبيات و دستور زبان عربي در آن به كار رفته است.

جالب است بدانيد در همين مورد قرآن به جهت خاصي كه اشاره مي شود، برخلاف سيره متداول و محاورات عربي كه در امور مشترك بين زنان و مردان تنها به آوردن ضمير و واژگان مذكر بسنده مي شود، در سوره احزاب، آيه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذكر، آن هم به طور مكرر بهره گرفته است. مفسران در توضيح آن نوشته اند:

"اسماء بنت عميس" به پيامبر اسلام(ص) عرض كرد: چرا فضايلي كه در قرآن به صورت جمع مذكر بيان شده است، در مورد زنان مطرح نيست، كه به دنبال آن آيه مذكور نازل شد و در مورد يكايك صفات و فضايل اخلاقي با تعهد و تأكيد به صورت دو جمع مذكر و مؤنث بيان گرديد،(1) تا بدين طريق شبهه مذكور مرتفع گردد و كسي گمان نكند اگر به مقتضاي ادبيات عرب در امور مشترك، از گفتمان مردانه بهره گرفته مي شود، آن را از امور اختصاصي به مردان برداشت نكنند.

در اين باره برخي از مفسران نوشته اند: اين آيه به يك حقيقت مهمي اشاره مي كند و آن اين است كه آن چه در قرآن به صيغه مذكر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلكه شامل هر دو جنس مرد و زن مي شود. (2)

اما در مورد توصيف نعمت هاي بهشتي و ازدواج هاي بهشتي و حورالعين: همين سخن كه در سطور فوق بيان شد، در توصيفات نعمت هاي بهشتي و حورالعين جاري است؛ يعني آن ها شامل مردان و زنان مي گردد، نه اين كه به مردان اختصاص داشته باشد.

توضيح: در قرآن از دو

نوع نعمت هاي بهشتي ياد شده است: يكي نعمت هاي جسماني مانند باغ هاي بهشتي، سايه هاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدني هاي بهشتي، قصرها، فرش ها، ظرف ها، لباس ها و زينت هاي بهشتي، كه همه شامل مردان و زنان مي گردد. در اين نوع نعمت ها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است كه اين هم شامل مردان مي شود و هم شامل زنان. حورالعين مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست.(3)

ديگري نعمت ها و لذت هاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي كه در تصور نمي گنجد. همه اين نعمت ها بين زنان و مردان مشترك است.

در قرآن برخي از توصيفات بهشتي با خواسته هاي مردانه سازگار است، مانند "فجعلناهن ابكاراً" (4) اما متناسب با خواسته هاي زنانه بيان نشده است. علت اين امر شايد اين باشد كه خداوند حكيم امور جنسي مربوط به زنان را در پرده عفاف و ادب زايدالوصفي قرار داده است. لفظ حورالعين كه ظاهر آن اختصاص به مردان دارد، مي تواند از اين موارد باشد.

علاوه بر قرآن، در روايات پيامبر(ص) و امامان(ع) درباره خواسته هاي زنانه توصيفي نرسيده است كه مي تواند به علت رعايت عفت و حيا براي زنان باشد.(5) يا شايد اين امور و چيزها آن گونه كه براي مردان جذاب بوده و داراي اهميت است، براي زنان نبوده و مسئله جنسي و زيبايي مردان براي زنان كم اهميت تر از مسئله جاذبه زيبايي زنان براي مردان باشد؛ اما امور ديگري از مردان يا اوصاف ديگر بهشت براي زنان جذاب تر باشد.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 17، ص 308.

2

- سيد محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 10، ص 267.

3 - ناصر مكارم، پيام قرآن، ج 6، ص 261.

4 - واقعه (56) آيه 37.

5 - براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به فصلنامه پژوهش هاي قرآني، شماره 25 - 26، ص 112 تا 131، نيز شماره 27 - 28، ص 394 تا 399.

در ظاهر اسلام مدافع حقوق زن و مرد است. اما در بسياري از مسايل اين طور نيست، مثل ارث و موارد ديگر.

پرسش

در ظاهر اسلام مدافع حقوق زن و مرد است. اما در بسياري از مسايل اين طور نيست، مثل ارث و موارد ديگر.

پاسخ

منطقاً محال است كه اسلام حقي را از كسي اعم از زن و مرد رعايت نكند و آن را پايمال نمايد، چرا كه قوانين اسلام از ناحيه خداوند مي باشد و او عادل است و ظلم بر او محال است، نيز از تمام نيازمندي هاي بندگانش آگاه است و مي داند بندگانش چه حقوقي دارند و چه قوانيني براي حال آنان مفيد و سودمند است و چه دستورهايي مضرّ و مخرّب مي باشد. پس به طور كلي يك مسلمان با توجه به شناختي كه از خدا دارد، از صميم قلب باور مي كند كه قوانين اسلام براي كسي كه به تمام مسائل و حكمت احكام الهي آگاهي ندارد و حتي نسبت به بسياري از مسائل پيرامون خود شناخت كامل ندارد، داوري عجولانه خواهد بود كه احكام و تكاليف الهي را تبعيض و بي عدالتي بداند.

پس از بيان مقدمه، اين نكته را خاطر نشان مي كنيم كه رعايت و تساوي حقوق زن و مرد بدين معني نيست كه اين دو در تمام موارد حقوق مشابه يكديگر داشته باشند، چرا كه بين اين دو جنس، هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي، تفاوت هاي زيادي هست. تفاوت ها طبيعي و غريزي و خدادادي است و همين منشأ تفاوت (نه تبعيض) برخي از حقوق و مزايا و قوانين كيفري و جزايي و اجتماعي بين زن و مرد شده است.

تبعيض در جايي است كه با دو نفر با شرايط مساوي و بدون هيچ اختلافي، به طور نامساوي نگاه شده و مزاياي متفاوتي داده

شود، اما تفاوت در جايي است كه بر اساس اختلاف ها و ويژگي هاي خاصي كه هر يك دارند، به آن ها مزاياي خاص خود داده شود.

براي اطّلاع بيشتر به كتاب نظام حقوقي زن در اسلام (نوشته شهيد مطهري) مراجعه فرماييد.

اما در مسئله ارث، با در نظر گرفتن اين كه مرد نفقه و خرج زندگي را مي دهد، و زن افزون بر اين كه هزينه زندگي را متحمّل نمي شود، مهريه هم مي گيرد. اسلام در مسئله ارث آن موضوع را رعايت نموده و بين ارث و مسئوليت مرد، تعادل ايجاد كرده است.

با اين نگاه حتي به نظر مي رسد اسلام، حقوق اقتصادي و مالي بيشتري را براي زنان قرار داده است.

توضيح: اسلام وظايفي بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن، نيمي از درآمد مردان عملاً خرج زنان مي شود، در حالي كه بر عهده زنان چيزي گذارده نشده است. مرد بايد هزينه زندگي همسر خود را طبق نيازمندي او (از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم) بپردازد. هزينه زندگي فرزندان نيز بر عهده مرد است، در حالي كه زنان از هر گونه پرداخت هزينه حتي براي خودشان معاف هستند، بنابراين زن مي تواند تمام سهم ارث خود (به اضافه مهريه) را پس انداز كند، در حالي كه مرد ناچار است ارث را براي خود و همسر و فرزندان خرج كند، نتيجه چنين مي شود كه نيمي از درآمد مرد براي زن خرج مي شود و نيمي براي خودش، در حالي كه سهم زن همچنان باقي است، نتيجه چنين مي شود كه زن، دو برابر مرد از ثروت برخوردار باشد.

سهم حقيقي زنان از نظر مصرف و بهره برداري دو برابر سهم مردان

است و اين تفاوت به خاطر ان است كه معمولاً قدرت بانوان براي توليد ثروت كمتر است (نيز آسيب پذيرترند) و اين يك نوع حمايت منطقي و عادلانه است كه اسلام از زن به عمل آورده و سهم حقيقي آن ها را بيشتر قرار داده، اگر چه در ظاهر سهم آن ها نصف است.(1)

حضرت رضا(ع) فرمود: "اين كه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است، به خاطر آن است كه زن هنگامي كه ازدواج مي كند، چيزي (مهريه) مي گيرد، و مرد ناچار است چيزي بدهد، به علاوه هزينه زندگي زنان بر دوش مردان است، در حالي كه زن در برابر هزينه زندگي مرد و خودش (و فرزندانش) مسئوليتي ندارد".(2)

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 3، ص 290 تا 292.

2. همان.

لطفاً دربارة چهار زن برگزيدة عالم و نام آنان توضيح دهيد.

پرسش

لطفاً دربارة چهار زن برگزيدة عالم و نام آنان توضيح دهيد.

پاسخ

در روايات از چهار زن به عنوان بهترين زنان بهشتي ياد شده است. از جمله پيامبر (ص) فرمود: "خير نساءالجنّهْْ ، مريم بنت عمران و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد و آسيه بنت مزاحم امرأهْْ فرعون".[31]

در روايت ديگر به اين تعبير امده است: " افضل نساء الجنهْْ أربع: خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمّد و مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم امرأهْْ فرعون".[32]

بهترين يا برترين زنان بهشتي: مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(ص) و آسيه دختر مزاحم (زن فرعون) مي باشند.

فاطمة زهرا (س) دختر پيامبر (ص) و همسر اميرالمؤمنين و مادر امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و ام كلثوم مي باشد.

نام هاي ديگر آن حضرت: صديقه، مباركه، طاهره، زكيّهْْ، راضيه، مرضيهْْ ، محدّثه و زهرا مي باشد. او پنج سال پس از بعثت در مكه متولد شد و هيجده سال و هفتادو پنج روز زيست.

پيامبر (ص) فرمود : "فاطمه پارة تن من است. آن كه او را بيآزارد، مرا آزرده و دشمني با او دشمني با من است".

نيز فرمود: "فاطمه سرور زنان اهل بهشت است". هم چنين فرمود: "خداوند به خشنودي فاطمه خشنود مي گردد و به خشم او خشم مي گيرد".3[33]

مريم، مادر حضرت عيسي(ع) و دختر عمران از پيامبران بني اسرائيل مي باشد. قرآن كريم مريم را در حدّ اعلاي ستايش ياد كرده و به پاكي او شهادت داده و نامش را سي و چهار بار ذكر كرده است. از امام باقر (ع) در تفسير آية "يا مريم انّ الله اصطفاك و طهرّك و

اصطفاك علي نساء العالمين" آمده : " يعني تو را از نسل پيامبران انتخاب نمود و از تهمت زنا پاك گردانيد و به زادن عيسي بدون همسر برگزيد".[34]

حضرت خديجه، دختر خويلد از نسل عامر بن لؤي است. در جاهليت خديجه را طاهره مي گفتند و پيامبر او را كُبريََ لقب داد.وي اولين زني است كه اسلام آورد و با ثروت و مالي كه داشت، پيامبر را ياري كرد. او زني عاقله بود. در سنّ چهل سالگي با پيامبر (ص) كه در 25 سالگي بود، ازدواج كرد و در شصت و پنج سالگي، سه سال پيش از هجرت در مكّه درگذشت. پيامبر بعد از فوت خديجه بسيار محزون شد و همواره او را به خوبي ياد مي كرد. حضرت خديجه مادر حضرت فاطمة زهرا (س) مي باشد.[35]

آسيه دختر مزاحم(همسر فرمون) از زنان شايستة تاريخ است. وي از بني اسرائيل و از نسل پيامبران بود. قرآن وي را از زنان نمونه ياد كرده است. در حديثي از پيامبر (ص) آمده است: "سه نفر حتي يك چشم به هم زدن به خدا و وحي الهي كفر نورزيدند:

1_ مؤمن آل ياسين،

2_ علي بن ابي طالب(ع)،

3_ آسيه زن فرعون".

آسيه به حضرت موسي ايمان آورد. فرعون او را از اين كار منع كرد، ولي آسيه نپذيرفت. فرعون او را به شكنجه كشيد و دست ها و پاهايش را با ميخ به زمين در ميان آفتاب كوبيد تا او به شهادت رسيد.4[36]

3[29] بحارالانوار، ج 27، ص 172.

3[30] همان.

3[31] بحارالانوار، ج 13، ص 162.

3[32] همان.

3[33] معارف و معاريف، ج 7، ص 676، با تلخيص ، به نقل از كنز العمال.

4[34] همان،

ج 9، ص 306، با تلخيص.

4[35] همان، ج 5، ص 101، با تلخيص و اضافات.

4[36] همان، ج 1، ص 90، با تلخيص.

آيا سريال مريم مقدس جايگاه زن را آن طور كه آن ها گفتند بيان كرده و يا آن ها غلط مي پنداشتند؟

پرسش

آيا سريال مريم مقدس جايگاه زن را آن طور كه آن ها گفتند بيان كرده و يا آن ها غلط مي پنداشتند؟

پاسخ

در نقد و بررسي يك سريال لازم است تمام عوامل تأثير گذار در آن مد نظر قرار گيرد.

طبيعي است كه نقد و بررسي همه عوامل يك فيل فرصت ديگري را مي طلبد. در اين جا به برخي از عوامل شكل دهنده سريال كه اهميت بيشتري دارد و در تبيين جواب از پرسش فوق نقش بيشتري دارد، اشاره مي شود.

در ابتدا لازم است به اهم عوامل سريال اشاره شود:

1 - فيلم نامه و سناريو؛

2 - قهرمان اصلي؛

3 - پيام اصلي؛

4 - پيام هاي فرعي؛

5 - صحنه آرايي؛

6 - همخواني با شرايط زمان؛

7 - بازي گران؛

8 - كارگرداني؛

9 - گريم و لباس هاي ويژه؛

10 - موسيقي متن.

در اين نوشتار به سناريو، قهرمان و پيام اصلي و پيام هاي فرعي سريال مريم مقدس پرداخته مي شود. ابعاد زندگاني و شخصيت مريم(ع) سوژه بسيار خوب در ارائه يك سريال موفق است. يكي از عوامل جذابيت و موفقيت در سريال شخصيت اول و قهرمان فيلم است، بي ترديد يكي از علل جزابيت سريال امام علي(ع) در ابعاد زندگاني و شخصيت آن حضرات است. سناريوي سريال مريم مقدس نيز از سوژه و فيلم نامه خوبي برخوردار بود؛ زيرا حضرت مريم(ع) هم در ميان مسيحيان جايگاه بس بلند دارد و هم در ميان مسلمانان؛ از اين رو در كتاب مقدس از او به عنوان يكي از پيامبران زن ياد شده است: "و مريم نبيه خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته و همه زنان از عقب وي

دف ها گرفته بيرون آمدند. پس مريم در جواب گفت: خداوند را بسراييد؛ زيرا كه با جلال مظفر شده است".(1)

در انديشه اسلامي نيز حضرت مريم جايگاه بس بلند دارد. خداوند از او به عنوان قهرمان ياد كرده و او را الگوي خوبي ها دانسته است.(2) در روايات نيز به اقيانوس بيكران فضايل آن حضرت اشاره شده است: "سيدة نساء العالمين مريم ثم فاطمه ثم خديجه ثم آسيه".(3)؛ خانم زنان عالم مريم، پس از او فاطمه، پس از وي خديجه، و سپس آسيه است.

برخي از دانشمندان اسلامي نيز حضرت مريم را يكي از زناني دانسته اند كه به پيامبري رسيده است.

در اين كه حضرت مريم از پيامبران زن بوده اند يانه اختلاف نظر است، ولي ابعاد شخصيت و فضايل او مورد اتفاق نخبگان و نظريه پردازان است. بي ترديد يكي از علل جذابيت سريال مريم مقدس در ابعاد شخصيت و فضايل مريم ظهور مي كند.

نويسنده سريال مقدس سعي كرده است كه ابعاد شخصيت او را بيان كند و كارگردان نيز سعد بر آن داشته تا سناريوي ارائه شده را به نمايش گذارد و بازي گران نيز كوشيده اند كه قهرمان فيلم را خوب معرفي كنند، ولي واقعيت آن است كه دست اندركاران اين مجموعه نتوانسته اند جايگاه و مقام بس بلند آن حضرت را به تصوير كشانند.

البته اين بدان معنا نيست كه اين سريال در معرفي قهرمان سريال موفقيت كسب نكرده است، سريال تا اندازه اي در قهرمان سازي و پيام رساني نسبتا موفق بوده است. بر اين اساس بوده است كه فيلم سينمايي اين سريال يكي از پرفروش ترين فيلم ها بوده است. پيام اصلي اين سريال بيان جايگاه و

مقام حضرت مريم(س) است كه به نظر مي رسد جايگاه او آن طور كه شايسته بود نمايش داده نشده است. شايد نويسنده و كارگردان عمدا به تمام ابعاد شخصيت حضرت مريم نپرداختند؛ زيرا ممكن بود نوعي مبالغه گرايي به وجود آمده الگودهي كه يكي از پيام هاي فرعي اين سريال است، از بين برود و اين سريال در پيام رساني اصلي سريال كه همانان بيان جايگاه بلند حضرت مريم(ع) صد در صدموفق نبوده است؛ زيرا مقام مريم والاتر و بالاتر از آن است كه در اين سريال به آن اشاره رفته است. بر اين اساس سريال در معرفي قهرمان به تمام ابعاد شخصيت آن نپرداخته و در پيام رساني اصلي چندان موفق نبوده است.

پيام فرعي اين سريال تبيين جايگاه زن در دين مسيحيت است كه سريال در الگودهي و پيام رساني فرعي تا اندازه اي موفق بوده است. اين سريال سعي داشته است كه با بيان زندگاني حضرت مريم، اثبات نمايد كه يك زن مي تواند به اوج معنويت وانسانيت رسيده و با تما سختي ها دست و پنجه نرم كند و از جوسازي ها و تهمت نهراسد. سريال در بيان پيام رساني فرعي موفق بوده و الگوي خوبي ارائه داده است. در اين جا بين اين نكته ضروري است آن چه در سريال پرداخته شده ريشه در منابع و متون ديني كهن مسيحيت دارد و چندان توجهي به ديدگاه مسيحيت امروز نسبت به جايگاه حضرت مريم و زن ندارد.

متأسفانه امرزوه در دنياي مسيحيت از زن به عنوان ابزار عياشي و تجاري و... استفاده شده و زن جايگاه بلند خود را از دست داده است، از اين رو مي توان

گفت سريال شخصيت حضرت مريم را از همان زاويه اي بيان مي كند كه در متون قديمي مسيحيت آمده است.

پي نوشت ها:

1 - مجله پيام زن، شماره 78، ص 41، به نقل از انجيل لوقا، باب 2، آيه 34.

2 - آل عمران (3) آيه 42.

3 - مجله پيام زن، شماره 78، ص 41، به نقل از: قرطبي، الجامع لاحكام القران، ج 4، ص 83.

چرا در قرآن زنان تحقير شده اند؟

پرسش

چرا در قرآن زنان تحقير شده اند؟

پاسخ

با دقت و توجه در تفسير آيات يادشده ، به دست مي آيد كه اين آيات به هيچ وجه در صدد تحقير زن ويابيانگر نقصان عقل و پايين بودن مقام او نيست ؛ بلكه اين آيات در مقام جواب به مشركان و كساني است كه ملايكه را دختران خدا ( نعوذ بالله ) فرض مي كردند و آنها را شريك و جزيي از خدا مي دانستند .پس قرآن بااستفاده از ذهنيات آنان و سخناني كه مورد قبول خود آنان است ، به بيان پاسخ مي پردازد .خداوند در اين آيات مي فرمايد : آيا با توجه به اين كه شمابراي دختران ارزش قايل نيستيد و هرگاه به يكي از شما مژده بدهند كه دختري براي شما متولد شده ، از شدت ناراحتي صورت شما سياه مي شود،چيزي را كه به خيال باطل خودتان ارزش ندارد شريك خدا مي دانيد ( يعني اگر واقعاً اين طور است ، چرا آنچه براي خود نمي پسنديد براي خدا قرارمي دهيد ) . و در آيه بعد مي فرمايد : آيا كسي را كه در لابه لاي زينت ها پرورش مي يابد ( يعني آن چنان بعضي از زنان به زينت و زيور علاقه دارند كه گويي باسرشت آنها عجين شده و اين چنين خلق شده اند ) و به هنگام گفت و گو وكشمكش در بحث و مجادله نمي تواند مقصود خود را به نحوي اثبات كند،فرزند خدا مي دانيد و پسران را فرزند خود؟! البته علاقه به زينت در حداعتدال عيبي براي زنان محسوب نمي شود و شرعاً اشكالي

ندارد؛ بلكه دراسلام تاكيد فراواني شده كه زن خود را براي شوهرش زينت دهد .ازاين رومقصود آيه همه زنان نيست ؛ بلكه منظور اكثريتي است كه بيشتر جوامع بشري عادت به تزيين افراطي دارند؛ چنان كه گويي در ميان زينت به وجودآمده اند .نكته دوم اين كه بدون شك در ميان زنان افرادي پيدا مي شوند كه ازنظر قدرت منطق و بيان بسيار قوي هستند؛ ولي نمي توان انكار كرد كه بيشترآنان به خاطر شرم و حيا در مقايسه با مردان به هنگام بحث و جدل ، قدرت كمتري دارند و نمي توانند از حق خود دفاع كنند .بنابراين آيات در مقام جواب به مشركان بر اساس ذهنيات آنها بوده است و با دقت معلوم مي شودكه هيچ گونه نظر به نقصان عقلي آنها و يا تحقير آنان ندارد .( ر.ك : تفسيرنمونه ، ج 21، ص 27 - 30 ) ;

در قرآن مجيد در مورد زنهاي بهشتي آيه هايي وجود دارد كه گفته شده براي صاحبان ايمان و عمل صالح حوريه هايي است زيبا و پوشيده و ... كه به همسري مردان در مي آيند پس چرا براي زنها گفته نشده كه مثلاً مردهايي است چنين و چنان

پرسش

در قرآن مجيد در مورد زنهاي بهشتي آيه هايي وجود دارد كه گفته شده براي صاحبان ايمان و عمل صالح حوريه هايي است زيبا و پوشيده و ... كه به همسري مردان در مي آيند پس چرا براي زنها گفته نشده كه مثلاً مردهايي است چنين و چنان

پاسخ

در اين باره بايد گفت اولاً دليلي ندارد كه ما بخواهيم ثابت كنيم كه مرد برتر است يا زن بايد بدانيم كه خداي متعال هيچ ناقصي را خلق نكرده و مخلوقات او همه كاملند و تساوي زن با مرد به مثابه ارزش دادن به زن نيست كه اين همه افراد در پي كسب حقوق مساوي مي باشند و بعضي از موارد موجود را دليل برتري مرد و يا حقارت زن مي دانند. از قرآن استفاده مي شود ارزش زن و مرد به انسانيت آنهاست نه جنسيت آنها. و مرد و زن بودن عوارض دنيايي بوده و ويژة اين عالم است و برترين بندگان نزد خداي متعال با تقواترين آنهايند و زن و مرد بودن شرط تكامل نمي باشد. از اين رو، در مورد نعمت هاي بهشتي كه ظاهراً به مردان اختصاص دارد، به چند مقدمه بايد اشاره شود: اول اين كه قرآن از يك واقعيت عالي و بالايي برخوردار است و براي اين كه براي بشر مادي قابل درك باشد، از مقام خود تنزل يافته و با زبان عموم مردم وعده هاي بهشتي را داده است حال بايد گفت اگر چه داشتن اين همه امكانات براي اكثريت نشانة خوشبختي است اما افرادي هم هستند كه به اين ظواهر از روي اختيار بي علاقه اند. به همين دليل خداي متعال در آيه اي كه به توصيف نعم بهشتي مي پردازد،

مي فرمايد: و رضوان الله اكبر يعني رضايت و رضوان الهي بالاتر است كه به طور قطع مرد و زن از آن بهره مي گيرند. دوم اين كه برخي مفسرين معتقدند كه چون روش قرآن رعايت عفت كلام است و بيان اين نعمتها با اين عبارت كه «مردان زيبا روي براي پاداش زنان مؤمن از عفت كلام بدور است از اين رو بيشتر با ضماير مذكر نعمتها را بر صاحبان آن بر شمرده و چنين امري در فرهنگ ادبي عرب معمول است علاوه بر اين مفسرين معتقدند كه اين استعمال از باب تغليب بوده و عباراتي اين گونه هم بر زن و هم بر مرد دلالت مي كند و اگر قرينه اي در كلام نباشد كه مشخص كند منظور فقط مرد است يا فقط زن حكم شامل هر دو صنف مي شود.

چرا در اسلام به آقايان بيش تر از خانم ها رتبه يا مقام داده شده است؟

پرسش

چرا در اسلام به آقايان بيش تر از خانم ها رتبه يا مقام داده شده است؟

پاسخ

ملاك برتري و امتياز واقعي كه هر چه بيشتر باشد به همان ميزان انسان خوش بخت تر است. عبارت است از تقوا و قرب الهي و در اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست.

تا آن جا كه به مقام و رتبه انساني مربوط مي شود، مردان بر زنان هيچ برتري ندارند و آن مؤلفه ها و مواردي كه ملاك شخصيت و مقام انساني است مانند تقوا، علم، خوشبختي، كمال و... در آيات و روايات براي زنان و مردان به صورت يكسان قرار داده شده است. اما اگر مقصود از مقام و رتبه، مسئوليت هايي است كه برعهده مردان و زنان قرار داده شده، اين نه به عنوان رتبه و مقام است، بلكه تكليف و مسئوليت است. اسلام گفته مدير اول خانه مرد است.

اين مقام نيست، بلكه تكليف است. وظيفه مرد است كه مخارج خانه و تدبير امور زندگي را برعهده بگيرد. امروزه هيچ زمزمه و اعتراضي وجود ندارد كه چرا سربازي مختص مردان است، يا نفقه برعهده مردان است، و يا در عقد ازدواج مردان مي بايست به زنان مهريه بپردازند. و كارهاي سخت اجتماعي برعهده آنان است و...

اين ها همه امتيازاتي است كه اسلام به زنان داده است. در برابر امتيازهايي كه به آنان داده، امتيازاتي نيز به مردان داده است، كه هر دو به حق است و مطابق با خلقت زنان و مردان برنامه ريزي شده است.

اگر زنان به حقوق ويژه اي كه اسلام به آنان عطا كرده است، راضي و خرسند و آن ها را حقوق خود مي دانند، مي بايست نسبت

به حقوق مردان نيز احترام بگذارند و اين ها را به عنوان تبعيض و برتري مردان بر زنان تلقي ننمايند.

تفاوت ها در مسئوليت و وظايف، ملاك برتري و امتياز واقعي انسان ها نيست، بلكه آن چه ملاك خوشبختي و برتري آن ها است، تقوا و قرب الهي است كه در اين امر بين زنان و مردان تفاوتي نيست. قرآن مي گويد: "گرامي ترين شما پرهيزكارترين شما است". (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

ويژگي هاي زن

عقل زنان

اگر براي انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفي مشهور است عقل زنان كم! مي باشد، آيا آنان در تشخيص نمي كنند؟

پرسش

اگر براي انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفي مشهور است عقل زنان كم! مي باشد، آيا آنان در تشخيص نمي كنند؟

پاسخ

اولاً حديثي كه درباره نقص عقل زنان آمده يك بحث زمان شناسي دارد كه علي«عليه السلام»آن را در زماني فرموده اند كه عايشه مشغول توطئه بوده ورهبري جنگ جمل را به عهده گرفته بود و امام «عليه السلام»مصداق را نمي توانسته اند روشن نمايند و براي تضعيف جبهه جمل چنين فرموده اند.

2 - شروع انتخاب دين با عقل است و اين مرحله به كنكاش بسيار زيادي نياز ندارد و مضافاً اينكه علم و انديشه و حتي هوشمندي در اين مسائل قواي كمكي هستند كه زنان هم از آن بهره مندند.

3 - در گرايش به دين، بسياري از مردم از راه عواطف و احساسات قلبي خود بهره مي گيرند و مرد و زن در اين قانون شريكند، به ويژه زنان كه در اين بُعد، استعداد عظيمي دارند و كانون عواطف ارجمند هستند.

4 - علامه طباطبائي«رحمه الله» در تفسيرالميزان نوشته اند كه اينجا يك مغالطه وجود دارد كه عقل به دو مفهوم است و ما در يك معنا بكار مي بريم. اگر عقل به همان معناي حديث پيامبر اكرم باشد كه مي فرمايد عقل آن چيزيست كه خداوند با آن پرستيده مي شود و بهشت با آنن كسب گردد در اينجا عقل به مفهوم نگاهدارنده است و هيچ تفاوتي بين مرد و زن نيست كه با حفظ خويش از بديها و گناهان و انجام اوامر الهي هر چه بيشتر در مسائل رياضي و فلسفه و فقه يا فيزيك باشد فقط يك فضيلت زائده است و ربطي به نيكويي دين ندارد(1).

« بخش پاسخ به سؤالات

»

1) زن در آينه جمال و جلال، نوشته آيت الله جوادي آملي، ص 268 تا 273 .

چرا علي(ع) فرموده عقل زن ناقص است؟

پرسش

چرا علي(ع) فرموده عقل زن ناقص است؟

پاسخ

جنس انسان اعم از مرد و زن براي تكامل آفريده شده است و مسير تكامل به طرف قرب الي ا لله است و از نظر قرآن و سنت تفاوتي بين زن و مرد در رسيدن به به قرب الي ا لله نيست. تنها چيزي كه ملاك است تقوا است قرآن مي فرمايد: انّ اكرمكم عندا لله اتقكم؛ گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است".([27]) و مي فرمايد: اني لا اضيح عمل عامل منكم من ذكر و انثي بعضكم من بعض؛ من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد، شما هم نوعيد و از جنس يكديگر"([28]). و در آيه ديگر مي فرمايد: به يقين مردان مسلمان و زنان مسلمان مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن، و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار به ياد خدا هستند، خداوند براي همه آنان مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است".([29]) قرآن مجيد در آيه ديگر رضايت و خشنودي خدا راكه بزرگ ترين پيروزي انسان است از آن فرد مؤمن اعم از زن و مرد دانسته و مي فرمايد: و عدا لله المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و مسكن طيبهْْ في جنت عدن و رضوان من ا لله اكبر ذلك هو الفوز العظيم؛ خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ هايي از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش

جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسكن هاي پاكيزه اي در بهشت هاي جاودان نصيب آنها ساخته) و رضاي خدا از همه اين ها) برتر است و پيروزي بزرگ همين است"([30]).

بنابراين مرد و زن هر دو مي توانند به مقصد اصلي حركت تكاملي شان، يعني تحصيل رضوان الهي و نيل به قرب خداوند برسند و تفاوتي در اين مورد ندارند، هر چند از لحاظ جسمي و روحي و خصوصيات ديگر تفاوت هايي با هم داشته باشند كه اگر اين فرق ها در بين نبود ادامه نسل بشر و درك فيوضات الهي ميسر نمي شد.

امام علي(ع) بعد از پايان جنگ جمل كه عايشه به راه انداخته بود فرمود: زنان هم از نظر ايمان هم از جهت ارث و از موهبت عقل در رتبه اي كمتر از مردان قرار دارند، اما گواه بر كمبود ايمان شان همان بر بر كنار بودن از نماز و روزه در ايام عادت ماهانه) است، و اما بهره آن ها، گواهش اين است كه مهم ارث آنان نصف سهم مردان است، اما نقصان عقل شان به خاطر اين است كه شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد است".([31]) بعضي از بزرگان فرموده اند اين سخن علي(ع) درباره بعضي از زنان است و در يك مقطع تاريخي كه زني جنگ خونيني را علي امام علي(ع) به پا كرد ايراد شده است و درباره عموم زنان نمي باشد؛ زيرا مسلماً زناني همانند خديجه كبري فاطمه زهرا، زينب كبري، زنان فداكار صدر اسلام مانند در عمار ياسر كه اول زن شهيد در اسلام است و حضرت مريم و آسيه زن فرعون كه قرآن الگو براي مؤمنان معرفي كرده است از ديدگاه علي(ع) از احترام فوق العاده اي برخوردارند.([32])

[27]. حجرات (49) آيه 13.

[28]. آل عمران

(3) آيه 195.

[29]. احزاب (33) آيه 35.

[30]. توبه (9) آيه 72.

[31]. نهج البلاغه فيض) الاسلام) ص 170، كلام 79.

[32]. آيت ا لله جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 370-383؛ آيت ا لله ناصر مكارم شيرازي، ترجمه نهج البلاغه، ج 1، ص 389-391.

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پاسخ

در جواب اين سؤال بايد گفت كه: ما دو گونه عقل داريم 1 - عقل نظري 2 - عقل عملي. بايد ديد مراد علي(ع) از آن جمله كدام عقل است:

توضيح عقل نظري و عقل عملي؛

عقل نظري؛ يعني ادراكات عقلي و فكري و محاسبات مغزي كه انسان به واسطه اين عقل در علوم مختلف به پيشرفت هايي ديت يافته است. وجود قوه عاقله در انسان ما به الامتياز انسان از ساير حيوانات و موجودات است؛ يعني فرق انسان با حيوانات در همينعقل نظري و در قوه تفكر و انديشيدن است و پيشرفت علوم و تكنيك ها در زمينه هاي مختلف مديون عقل نظري است.

مردها و زن ها در مورد عقل نظري با هم يكسان هستند. همان طور كه مردها درس مي خوانند پزشك مي شوند، مهندس مي شوند، فيزيكدان و شيمي دان مي شوند، زنان نيز با درس خواندن به اين درجات مي رسند. شايد بتوان گت تفاوتي از اين ظر بين مرد و زن وجود ندارد و فهم درك و استدلال مردان با زنان فرقي ندارد. اين گونه عقل را عقل ابرازي مي نامند. يعني عقلي كه انسان با او بتواند علوم مختلف را فراگيرد.

عقل عملي؛ اصطلاحاً به آن مدركاتي مي گويند كه بايد مورد عمل واقع شود؛ يعني كارهاي عاقلانه اي كه انسان بايد انجام دهد و كارهاي لهو و لغو و بيهوده را رها كند و انجام ندهد. عقل عملي اقتضا دارد كه انسان دروغ نگويد، ظلم نكند، راستگو و عادل باشد، كارهاي بيهوده انجام ندهد، به چيزهاي كم ارزش به اندازه خودش بها بدهد، نيت، اخلاص در عمل،

محبّت، انجام كارهاي عاقلانه از كارها و دستورات عقل عملي است.

انسان عاقل به اين معنا كارهاي سفيهانه انجامنمي دهد و معيار فضيلت انساني بر انسان ديگر عقل عملي است. گر چه برتري عقل نظري دي يك فرد از نشر دنيوي مايه ارزشمندي او است و ان چه انسان را نزد خدا مقرب تر مي كند و باعث فضيلت و برتري نزد خدا مي شود، عقل عملي است. هر انساني كه به مقتضيات عقلي بشتر عمل كند و از كارهاي لغو و بيهوده دوري كند او عاقل تر است.

متأسفانه در بين مردم آن چه از كلمه عقل مي فهمند همان عقل نظري است، ولي در اصطلاح آيات و روايات مراد از عقل، عقل عملي است. عقل مقابل جهل و سفاهت است. قرآن و روايات آدمي را كه اهل فساد و گناه و كارهاي لغو باشد، عاقل نمي داند. با توجه به اين توضيح علي(ع) نمي خواهد بفرمايد مردها از زن ها از نظر فهم و ادراك و عقل نظري بالاترند و بهتر مي فهمند، بلكه مي خواهد بفرمايد غالبا مردها در بخشي از حكمت عملي مانند قضاوت عاقلانه تر و اداره شئون سياسي، سياست مدارانه تر عمل مي كنند اما غالبا زن ها اوهامي تر واحساسي تر عمل مي كنند. عقلي كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعي، يعني در نحوه مديريت در مسائ سياسي و اقتصادي، قضايي و نظامي است. در اين بخش نيز اگر زن ها جلوتر نباشند، عقب تر نيستند. ضمناً زن ها در عقل عملي بهمعناي مديريت در اداره خانه و تربيت و پاسداري از كودك از مردها جلوتر و كارآمدترند. به همين جهت شأن نزول خطبه در مود جنگ جمل و پيروي از فرماندهي يك زن است.

عقلي كه موجب تقرب مي باشد همان است كه از رسول خدا(ص) درباره نام گذاري آن به اين اسم چنين آمده است: عقل چيزي است كه انسان به وسيله آن نيرو، غرائز و اميا خود را عقال پاي بند مي كند.

{P . با استفاده از زن در آيينه جلال و جمال، ص 250 به بعد با تلخيص و اضافات.

امام علي عليه السلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پرسش

امام علي عليه السلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پاسخ

اتفاقاً امام علي عليه السلام در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده است، از جمله در خطبه چهاردهم نهج البلاغه "خفّت عقولكم و سفهت حلومكم؛ عقل هاي شما سبك و افكارتان سفيهانه است".

در خطبه سي و چهارم فرمود: "افّ لكم... فأنتم لا تعقلون".

در خطبه نود و هفتم فرمود: "أيها القوم الشاهدة أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم".

در خطبه 131 آمده است: "أيتها النفوس المختلفة و القلوب المتشتته الشاهدة أبدانهم و الغائبة عنهم عقولهم".

در اين اموارد امام علي عليه السلام به روشني برخي از مردان را مذمت مي كند و آنان را كم خرد و سبك انديش معرفي مي كند.

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه به جريان جنگ جمل برمي گردد و اين دليلي است كه با توجه به پيشگاهي عايشه در جنگ جمل، نكوهش ها كلي نيست، بلكه مقطعي و موردي است. همان گونه كه از مردان كوفه و بصره مذمت شده است. اين را هم نمي توان كلي تلقي كرد، چون از كوفه و بصره مردان عالم و دانشمند ديني فراواني به جهان اسلام تقديم شده است. كوتاه سخن اين كه: قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس ممكن است زمينه ستايش را فراهم كند و در مقطع حساي ديگر زمينه نكوهش را، سپس با گذشت زمان هم زمينه مدح منتفي مي شود و هم زمينه ذم.

ر.ك: جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال ص 369.

ضمناً پاسخ ديگري دارد و در جواب سؤال ششم ملاحظه نماييد.

با توجه به خطبه هشتاد نهج البلاغه مبني بر نقصان عقل زنان، چگونه مي توان آن را پذيرفت. در حالي از نظر ارزش انساني با مرد برابر است؟ اگر ناقص العقل است، چگونهه مي تواند مردان عاقل را پرورش دهد؟

پرسش

با توجه به خطبه هشتاد نهج البلاغه مبني بر نقصان عقل زنان، چگونه مي توان آن را پذيرفت. در حالي از نظر ارزش انساني با مرد برابر است؟ اگر ناقص العقل است، چگونهه مي تواند مردان عاقل را پرورش دهد؟

پاسخ

آري زن و مرد از نظر ارزش انساني برابرند، ليكن يك سري تفاوت هايي دارند كه در ذيل به آن اشاره خواهد شد.

قبل از آن كه به سئوال شما پاسخ بگوييم، به بيان دو نكته مي پردازيم: نكته اول: رواياتي كه در مورد مذمت برخي از زنان وارد شده، همه آن ها، يا اكثر و عمده آن ها از امام علي(ع) نقل شده است. دقت در اين امر به ما كمك مي كند كه به اوضاع زمان امام علي(ع) بيانديشيم، زيرا همان گونه كه آيات قرآن شأن نزول دارد و دانستن اسباب نزول در فهم و درك مراد خداوند به ما كمك مي كند، روايات هم شأن صدور دارند و پي بردن به اسباب صدور در پي بردن به معنا و مراد معصومان: به ما كمك شاياني مي كند.

خطبه هشتاد نهج البلاغه را حضرت امير(ع) بعد از فراغ از جنگ جمل بيان نمودند. از جمله محمد بن علي، معروف به ابوطالب مكي متوفاي سال 386 ه' ق اين نكته را متذكر شده است.(1) بعد از او سيد رضي گردآورنده نهج البلاغه در آغاز به اين نكته اشاره نموده است.

حال به ياد داشته باشيم كه اولين عامل درگيري و ناامني در حكومت علوي، يك زن بود به نام ام المؤمنين عايشه. وي از مقام ام المؤمنين بر ضد امام علي(ع) بهره گرفت. او نسبت به علي دلي پركينه داشت كه اين حقد و

كينه او باعث آتش افروزي در جنگ جمل شد و حرمت ها را شكست و خون ده ها هزار انسان را در راه احساسات زنانه اش به هدر داد و جنگ هاي صفين و نهروان را به وجود آورد. خود حضرت در خطبه ديگري به مذمت مرداني پرداخته است كه فريب عايشه را خوردند و به خونريزي و جنگ رو آوردند: "كنتم جند المرأة و اتباع البهيمة".(2)

نكته دوم: اگر در اين خطبه از نقص عقل زنان ياد شده، در موارد ديگر از مردان نيز ياد شده است. نه كمال عقل در انحصار مردان است، و نه نقص عقل در انحصار زنان. هم بين زنان عده اي به كمال عقل راه يافته اند و هم ميان مردان برخي به ضعف و نقص عقل مبتلا شده اند. امام علي(ع) فرمود: "اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله؛(3) مردي كه خودپسند است، عقلش ناقص و ضعيف است". نيز فرمود: "اعجاب المرء بنفسه حمق؛(4) خودپسندي مرد دليل حماقت و بي خردي او است".

حضرت در مذمت كوفيان فرمود: "فأنتم لا تعقلون؛(5) شما مردان كوفه عاقل نيستيد". نيز در مذمت مردم بصره فرمود: "خفت عقولكم؛(6) عقل هاي شما سست است".

اينك پاسخ به سؤال شما: جواب را در پنج بخش بيان مي داريم:

1 - ǘҠنظر سند و انتساب اين روايت به امام معصوم:

برخي در سند و انتساب خطبه يا روايت نقصان عقل به ا مام معصوم ترديد جدي به خرج داده و گفته اند: از اين كه مضمون اين روايت با بسياري از آيات و روايات ديگر، نيز با عقل مخالفت دارد، صدور آن از معصوم قابل مناقشه، بلكه مردود است.(7)

2 - از جهت عموميت گفته اند: اين

سخن از جهت دلالت منطقي به صورت قضيه موجبه كليه نيست؛ يعني مراد تمامي زنان نيستند، بلكه اشاره به برخي زنان دارد.

يكي از نويسندگان در توضيح و شرح خطبه مذكور مي نويسد:

"شك نيست كه خطبه بالا يك قانون كلي و همگاني درباره عموم زنان نيست؛ بلكه با توجه به اين كه اين خطبه بعد از جنگ جمل و آن همه خون ريزي هايي كه توسط "عايشه" رخ داد، از امام صادر شده، درباره دسته خاصي از زنان است كه در اين گونه مسيرها گام بر مي دارند وگرنه چه كسي مي تواند انكار كند كه در پيشرفت اسلام زنان بزرگ و با شخصيتي همچون خديجه بانوي اسلام، فاطمه زهرا و زينب كبري و جمعي از زنان مبارز و دانشمند مانند سوده همدانيه شركت داشته اند و براي پيشرفت اسلام و اجراي حق و عدالت بزرگ ترين فداكاري را به خرج داده اند، و با ايماني محكم و تفكري عالي، مردان خود را با تمام وجود در اين مسير حمايت مي كردند".(8)

3 - از نظر برداشت و پيام:

خداوند حكيم در خلقت جهان موجودات را حكيمانه آفريده؛ يعني هر موجودي را به تناسب موقعيت و مسئوليتي كه بايد عهده دار آن باشد، آفريده است، مثلاً چشم را ظريف اما استخوان هاي اطراف آن را سخت و محكم آفريده است. در سيستم بدن هر عضوي به تناسب با وظيفه اش آفريده شده است تا اين مجموعه اعضا با اين تناسب و دقت حكيمانه بتوانند در كنار يكديگر در سيستمي واحد، هر كدام وظيفه خود را به انجام برسانند.

اين مربوط به يك سيستم اندامواره اي چون بدن است، حال در سيستم اندامواره بزرگ تري به نام اجتماع بشري

نيز همين حكمت و ظرافت لحاظ شده است. واقعيت اين است كه در نظام آفرينش براي هر يك از مردان و زنان وظايف و مسئوليت هاي تكوين ويژه اي در نظر گرفته شده و خداوند حكيم به تناسب همان وظايف، خصائص و قوت و ضعف هايي در خلقت هر يك لحاظ كرده است. به همين جهت است كه خصوصيات رواني و جسمي زنان با مردان متفاوت است. زن با توجه به زن بودنش وظايفي را برعهده دارد، و خداوند خصوصيات روحي و عاطفي و توان جسمانيش را در راستاي آن آفريده است. براي مرد با توجه به مرد بودنش وظايف قرار داده و خصوصيات رواني و جسمي او متناسب با همين وظايف آفريده شده است. اين سخن روشن و عقل پسند است و در آن ترديدي نيست. امام علي(ع) در خطبه مذكور مي خواهد اين پيام را به گوش جهانيان برساند كه از جنس مادينه توقع و انتظار انجام وظايف نرّينه را داشتن خطا است و برعكس از جنس نرينه توقع انجام وظايف مادئيه نيز نارواست. به قول شاعر:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست سخن حضرت در مقام گوشزد كردن به وظايف هر يك است.

4 - از نظر شيوه استدلال:

برخي سخن و شيوه استدلال امام علي(ع) را در خطبه مذكور، از نوع "جدل" دانسته اند. شايان ذكر است كه جدل آن نوع استدلالي است كه مقدمات آن از مسلّمات است و آن را مخاطب قبول دارد. در اين سخن امام علي(ع) خواسته است از اعتقاد و دانسته مردم آن زمان مبني بر وجود برخي از نقص ها

در وجود زنان بهره بگيرد و به آنان متذكر بشود: اين كه خود مي دانيد و قبول داريد كه زنان از نقص هايي برخوردارند، پس چرا تابع فلان زن شده و شعله هاي آتش جنگ جمل را با همكاري خودتان تقويت نموده ايد!(9)

اين سخن تقويت مي شود با جمله اي كه از حضرت در ذيل خطبه نقل شده است كه اشاره دارد به زني همانند عايشه كه نزد آنان خيلي محترم و نيكوكار شمرده مي شد. حضرت مي فرمايد: حتي اگر زني را (همانند عايشه) نيكوكار پنداشته ايد، مواظب و برحذر باشيد مبادا همانند اطاعت از او در جنگ جمل، دنيا و آخرت خويش را تباه نماييد.

نيز تقويت مي شود با عنايت به اين كه اين خطبه بعد از جنگ جمل و با توجه به مسائل بوجود آمده بعد از جنگ افروزي عايشه بيان شده است.

5 - واقعيت مذكر و مؤنث:

واقعيت اين است كه بين جنس نرينه و مادينه

الف: از نظر اعضاء و جوارح؛

ب: از نظر احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق؛

ج: از نظر فعاليت هاي خردمندانه و تفكر، تفاوت هايي وجود دارد.

از نظر اعضا و جوارح: ممكن است برخي تصور كنند كه مرد و زن تنها در اعضايي كه مربوط به جنسيت آن دو است، تفاوت دارند و در ديگر اعضا و جوارح تساوي و يكساني حكمفرما است. در حالي كه واقعيت جز اين است. آن دو جنس در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن. رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت

پوست، شكل استخوان ها، وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، زير و بم صدا، جثه، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي قرمز و سفيد در خون، گنجايش و حجم ريه و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرينه و مادينه.

خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد متفاوت است.

ريشه اين تفاوت ها در فعاليت هاي غددي نهفته است. تفاوت فعاليت ها و ترشحات غدد درون ريز و هورموني بين دو جنس نرنيه و مادنيه به قدري زياد است كه بدون استثنا تمامي اعضا و جوارح زن و مرد را از هم مجزا مي كند، به گونه اي كه آزمايشگاه به راحتي مي تواند تشخيص دهد اين خون، يا ادرار و يا ديگر ترشحاتي كه از بدن يك نفر به دست آمده است و حتي يك تار مو، مربوط به زن است يا مرد.(10)

از نظر احسايات و عواطف، تمايلات و اخلاق:

روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده را از ويژگي هاي زنانه و در مقابل، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردانه برشمرده اند.(11) نيز گفته اند: داشتن دلي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري و دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است.(12) زن براي اين كه نشان دهد جلوه كردن و دلبري در انحصار غريزه او است، به زيور و آرايش علاقه نشان مي دهد و در برابر مغازه هاي زرگري و لباس و پارچه فروشي، پاهايش شل مي شود.(13)

زن در

تقليد، مدپرستي، تجمل پرستي، خنده و گريه از مرد پيش قدم است.(14)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر تحت تاثير قرار مي گيرند و به هيجان مي آيند.(15)

ريشه اين اختلاف: از اختلافات در اعضا و جوارح زن و مرد، تفاوت هاي احساسي، عاطفي، تمايلي و اخلاقي پديد مي آيد. چون كه غدد تناسلي در زن و مرد متفاوت است و اين غده ها افزون بر تأثيرات جنسيتي، تأثيرات عاطفي و احساسي متفاوتي در دو جنس نر و ماده مي گذارند، سرانجام به تمايز شخصيت اين دو جنس منجر مي شود. به عنوان مثال ترشح بيضه ها موجب تهور و جوش و خروش مي گردد و اين همان خصايصي است كه گاو نر جنگي را از گاوي كه در مزارع براي شخم به كار مي رود، متمايز مي سازد (چون كه در اولي بيضه ها ترشح دارد، ولي در دومي اخته شده است و ترشحي ندارد).(16)

تنها با زياد يا كم شدن يكي از ترشحات بدن يا يكي از عناصر متابوليكي هر چند ناچيز باشد، اخلاق، رفتار و شخصيت آدمي را دگرگون مي سازد.

از اين سخن نتيجه مي گيريم و مي گوييم: با توجه به دامنه وسيع در تفاوت ها كه بين زن و مرد در همه چيز وجود دارد( كه تفاوت ترشحاتي غدد، جزئي از آن است) بايد اذعان نمود كه لازم است زن، زن باشد و مرد، مرد. هر يك به وظايف و مسئوليت هاي خويش.(17)

اما از نظر فعاليت هاي خردمندانه و تفكر گفته اند: اين روايت ناظر به عقل حسابگري زنان است كه در مقايسه با مردان كم تر است؛ يعني واقعيت اين است. نه زياده روي در مورد حمايت از زنان

درست است و نه نقطه مقابلش كه به زنان ظلم روا داشته شود. همان گونه كه اگر كسي در مقام مقايسه، مرد را از نظر عاطفه، از زن ناقص يا كم تر بداند، خطا نكرده و گفتارش خلاف واقع نيست، همين طور در بعد عقلاني اگر زن را نسبت به مرد كم تر بداند، خطا نكرده است و گفتارش خلاف واقع نيست.

بيان اين سخن:

اولاً: اين سخن در پي بيان يك قضيه موجبه كليه اي كه استثنا نداشته باشد، نيست. همان گونه كه در بخش دوم بيان شد. نه تمامي مردان از نظر عقل بر تمامي زنان برتري دارند و نه نقص عقل در انحصار زن مي باشد و كمال عقل در انحصار مرد است، بلكه اين سخن درصدد بيان يك واقعيت است و آن اين كه: وجه غالب در كنش هاي مردان رفتارهاي حسابگرانه و وجه غالب در كنش هاي زنان رفتارهاي مهرانگيز و عاطفي و احساسي است. اين مطلق نيست، بلكه نسبي است.

ثانياً: هر يك از اين دو نيروي عاطفه و عقل حسابگرايانه در جاي خويش نيكو، پسنديده و ضروري است. قوّت هر يك از اين دو در يك فرد نه دليل بر خوبي او است و نه دليل بر بدي. نيز ضعف هر يك از اين دو نه دليل بر خوبي و نه دليل بر بدي او است. در واقع قوت و ضعف اين دو در دو جنس نرينه و مادينه نوعي تقسيم كار و تقسيم وظايف و مسؤوليت هاي تكوين و طبيعي است. به هيچ وجه مرد نمي تواند از عهده وظايف مهرانگيز و عاطفي زن برآيد و برعكس، زن نمي تواند از عهده وظايف حسابگرايانه

مرد برآيد. موفقيت اصلي زن در وظايف خويش است كه در راستاي تكوين وي قرار دارد و موفقيت اصلي مرد نيز در اموري است كه همگون با قواي تكوين اش مي باشد. در طبيعت و قوانين تكوين، بين مردان و زنان كارها تقسيم شده است. چرا ما در نظام تشريع آن را نپذيريم؟ سخن امام علي(ع) درباره زنان هشدار دهنده است كه نبايد از آنان انتظار حركتي مردگونه داشت، چون كه زنان سراپا شور و احساس و عاطفه اند؛ در برخورد با آنان نبايد انتظار حسابگرانه هاي مردانه را داشت، بلكه مي بايست دقيقاً همگام با وظايف تكوين تقسيم كار را پذيرفت و روانشناسي زنان را در نظر داشت.

ثالثاً: عقل مورد بحث، عقل ارزشي نيست، بلكه عقل سنجش است. توضيح: عقل يك وقت عقل سنجش يا نظري است كه مايه تكليف است و هر انسان مكلفي مي بايست بهره اي از آن داشته باشد تا مشمول تكليف گردد. اين در دختران زودتر از پسران شكوفا مي شود، بدين جهت دختران سن تكليفشان چند سال قبل از پسران است.

معناي ديگر عقل، عقل عملي يا ارزشي است. اين عقل است كه در روايات از آن تمجيد شده است. اين عقل آدمي را به عبادت خدا وامي دارد و مايه تحصيل بهشت است. (العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان)(18) اين عقل به منزله عقال (زانو بند شتر) هواهاي نفساني را كنترل مي كند. در چنين عقلي مردان بر زنان برتري ندارند، بلكه از پاره اي روايات برتري زنان فهميده مي شود.(19)

در عقل نظري يا سنجشي به عقيده برخي روانشناسان، پسران از يك سن خاصي بر دختران سبقت مي گيرند.(20)

حال علت تفاوت زن و مرد در

عقل حسابگري:

ممكن است برتري مردان بر زنان در عقل سنجشي، ناشي از تفاوت آنان در محيط كار و تجربه باشد؛ يعني از نظر ذات و استعداد كاملاً يكسان هستند، امّا چون زنان به جهت وظايفي كه طبيعت بر عهده آنان گذاشته است، كم تر از مردان در اجتماع حضور و فعاليت دارند و كم تر از مردان، تجارت و فعاليت هاي اقتصادي بازاري دارند، بدين جهت مردان در عقل تجربي بر زنان سبقت گرفته اند. ممكن است اين برتري نه از جهت تجربه، بلكه از جهت ظرفيت وجودي مردان باشد، چون واقعيت اين است كه وزن، حجم و ظرفيت مغزي زنان نسبت به مردان متفاو ت است. در خور توجه است كه زنان در تمام نژادها ميزان ظرفيت، حجم و مقدار نخاعي آنان از مردان كمتر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان كوتاه تر است. مغز زن در تمامي نژادها صد تا دويست گرم از مرد كم تر است. اين سبب اختلاف مردان با زنان در عقل و درك نظري آنان مي گردد.

هورمون ها، غدد تناسلي، بافت ها، وضعيت اندام، وزن مغز، مقدار قد، دوران بارداري و هزاران فعاليت هاي فيزيولوژي و رواني در درك آدمي مؤثر است.

شايد بتوان گفت: اگر حسابگري هاي زاده از برآوردهاي عقلي خشك در انساني به نام مادر باشد، فرزند دچار نابساماني تربيتي و كمبود عاطفي مي گردد.(21)

در علوم پزشكي ثابت شده كه بدن ها دربست در اختيار غدد و ترشحات غددي قرار دارند، و اعمال اين ها نيز توسط سلسله اعصاب كنترل مي شود، و سلسله اعصاب، مركزي و فرماندهي دارند و اين مركز فرماندهي نزد زنان و مردان متفاوت است. در مردان

در ناحيه پيشاني رشد بيشتري يافته و در زنان در منطقه "هيپوتالاموس" رشد و نمو زيادتري دارد. نيز ثابت شده كه پيشاني مركز تعقل و تفكر است و "هيپوتالاموس" مركز عاطفه و احساسات است، و تمام اين ها با هم همكاري مي كند. بنابراين جا دارد كه واقع بين باشيم و از واقعيت هاي موجود، قضاوت واقعه بينانه در مورد مردان و زنان داشته باشيم و بگوييم: گويا مرد بر دريايي از تعقل و تفكر نشسته و زن بر اقيانوسي از عاطفه و احساسات.(22)

حال با اين توضيحاتي كه بيان داشته ايم، خود منصفانه قضاوت نماييد سخن امام علي(ع) از واقعيت به دور است يا منطبق با آن؟

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پرسش

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟

پاسخ

اتفاقاً امام علي(ع) در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده است، از جمله در خطبه چهاردهم نهج البلاغه "خفّت عقولكم و سفهت حلومكم؛ عقل هاي شما سبك و افكارتان سفيهانه است".

در خطبه سي و چهارم فرمود: "افّ لكم... فأنتم لا تعقلون".

در خطبه نود و هفتم فرمود: "أيها القوم الشاهدة أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم".

در خطبه 131 آمده است: "أيتها النفوس المختلفة و القلوب المتشتته الشاهدة أبدانهم و الغائبة عنهم عقولهم".

در اين موارد امام علي(ع) به روشني برخي از مردان را مذمت مي كند و آنان را كم خرد و سبك انديش معرفي مي كند.

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه به جريان جنگ جمل برمي گردد و اين دليلي است كه با توجه به پيشگامي عايشه در جنگ جمل، نكوهش ها كلي نيست، بلكه مقطعي و موردي است. همان گونه كه از مردان كوفه و بصره مذمت شده است. اين را هم نمي توان كلي تلقي كرد، چون از كوفه و بصره مردان عالم و دانشمند ديني فراواني به جهان اسلام تقديم شده است. كوتاه سخن اين كه: قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس ممكن است زمينه ستايش را فراهم كند و در مقطع حساس ديگر زمينه نكوهش را، سپس با گذشت زمان هم زمينه مدح منتفي مي شود و هم زمينه ذم.(23)

در نهج البلاغه خطبة 80 در نكوهش زنان مطالبي آمده است، اين مطالب چگونه توجيه مي شود؟

پرسش

در نهج البلاغه خطبة 80 در نكوهش زنان مطالبي آمده است، اين مطالب چگونه توجيه مي شود؟

پاسخ(قسمت اول)

زن و مرد از نظر ارزش انساني برابرند، ليكن يك سري تفاوت هايي دارند كه در ذيل به آن اشاره خواهد شد.

قبل از آن كه به سئوال شما پاسخ بگوييم، به بيان دو نكته مي پردازيم: نكته اول: رواياتي كه در مورد مذمت برخي از زنان وارد شده، همه آن ها، يا اكثر و عمده آن ها از امام علي عليه السلام نقل شده است. دقت در اين امر به ما كمك مي كند كه به اوضاع زمان امام علي عليه السلام بيانديشيم، زيرا همان گونه كه آيات قرآن شأن نزول دارد و دانستن اسباب نزول در فهم و درك مراد خداوند به ما كمك مي كند، روايات هم شأن صدور دارند و پي بردن به اسباب صدور در پي بردن به معنا و مراد معصومان عليهم السلام به ما كمك شاياني مي كند. خطبه هتشاد نهج البلاغه را حضرت اميرعليه السلام بعد از فراغ از جنگ جمل بيان نمودند. از جمله محمد بن علي، معروف به ابوطالب مكي متوفاي سال 386 ه' ق اين نكته را متذكر شده است. بعد از او سيد (1)

گردآورنده نهج البلاغه در آغاز به اين نكته اشاره نموده است.

حال به ياد داشته باشيم كه اولين عامل درگيري و ناامني در حكومت علوي، يك زن بود به نام عايشه. وي از نام ام المؤمنين بر ضد امام علي عليه السلام بهره گرفت. او نسبت به علي دلي پركينه داشت كه اين حقد و كينه او باعث آتش افروزي در جنگ جمل شد و حرمت ها را شكست و خون ده ها هزار انسان را در راه احساسات زنانه اش

به هدر داد و جنگ هاي صفين و نهروان را به وجود آورد. خود حضرت در خطبه ديگري به مذمت مرداني پرداخته است كه فريب عايشه را خوردند و به خونريزي و جنگ رو آوردند: "كنتم جند المرأة و اتباع البهيمة".(2)

نكته دوم: اگر در اين خطبه از نقص عقل زنان ياد شده، در موارد ديگر از مردان نيز ياد شده است. نه كمال عقل در انحصار مردان است، و نه نقص عقل در انحصار زنان. هم بين زنان عده اي به كمال عقل راه يافته اند و هم ميان مردان برخي به ضعف و نقص عقل مبتلا شده اند. امام علي عليه السلام فرمود: "اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله؛(3) مردي كه خودپسند است، عقلش ناقص و ضعيف است". نيز فرمود: "اعجاب المرء بنفسه حمق؛(4) خودپسندي مرد دليل حماقت و بي خردي او است".

حضرت در مذمت كوفيان فرمود: "فأنتم لا تعقلون؛(5) شما مردان كوفه عاقل نيستيد". نيز در مذمت مردم

بصره فرمود: "خفت عقولكم؛ (6)عقل هاي شما سست است".

اينك پاسخ به سؤال شما: جواب را در پنج بخش بيان مي داريم:

1 - از نظر سند و انتساب اين روايت به امام معصوم:

برخي در سند و انتساب خطبه يا روايت نقصان عقل به ا مام معصوم ترديد جدي به خرج داده و گفته اند: از اين كه مضمون اين روايت با بسياري از آيات و روايات ديگر، نيز با عقل مخالفت دارد، صدور آن از معصوم قابل مناقشه، بلكه مردود است. (7)

2 - از جهت عموميت گفته اند: اين سخن از جهت دلالت منطقي به صورت قضيه موجبه كليه نيست؛ يعني مراد تمامي زنان نيستند، بلكه اشاره به برخي زنان

دارد.

يكي از نويسندگان در توضيح و شرح خطبه مذكور مي نويسد:

"شك نيست كه خطبه بالا يك قانون كلي و همگاني درباره عموم زنان نيست؛ بلكه با توجه به اين كه اين خطبه بعد از جنگ جمل و آن همه خون ريزي هايي كه توسط "عايشه" رخ داد، از امام صادر شده، درباره دسته خاصي از زنان است كه در اين گونه مسيرها گام بر مي دارند وگرنه چه كسي مي تواند انكار كند كه در پيشرفت اسلام زنان بزرگ و با شخصيتي همچون خديجه بانوي اسلام، فاطمه زهرا و زينب كبري و جمعي از زنان مبارز و دانشمند مانند سوده همدانيه شركت داشته اند و براي پيشرفت اسلام و اجراي حق و عدالت بزرگ ترين فداكاري را به خرج داده اند، و با ايماني محكم و تفكري عالي، مردان خود را با تمام وجود در اين مسير حمايت مي كردند".(8)

محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظر ناصر

3 - از نظر برداشت و پيام:

خداوند حكيم در خلقت جهان موجودات را حكيمانه آفريده؛ يعني هر موجودي را به تناسب موقعيت و مسئوليتي كه بايد عهده دار آن باشد، آفريده است، مثلاً چشم را ظريف اما استخوان هاي اطراف آن را سخت و محكم آفريده است. در سيستم بدن هر عضوي به تناسب با وظيفه اش آفريده شده است تا اين مجموعه اعضا با اين تناسب و دقت حكيمانه بتوانند در كنار يكديگر در سيستمي واحد، هر كدام وظيفه خود را به انجام برسانند.

اين مربوط به يم سيستم اندامواره اي چون بدن است، حال در سيستم اندامواره بزرگ تري به نام اجتماع بشري نيز همين حكمت و

ظرافت لحاظ شده است. واقعيت اين است كه در نظام آفرينش براي هر يك از مردان و زنان وظايف و مسئوليت هاي تكوين ويژه اي در نظر گرفته شده و خداوند حكيم با تناسب همان وظايف، خصائص و قوت و ضعف هايي در خلقت هر يك لحاظ كرده است. به همين جهت است كه خصوصيات رواني و جسمي زنان با مردان متفاوت است. زن با توجه به زن بودنش وظايفي را برعهده دارد، و خداوند خصوصيات روحي و عاطفي و توان جسمانيش را در راستاي آن آفريده است. براي مرد با توجه به مرد بودنش وظايف قرار داده و خصوصيات رواني و جسمي او متناسب با همين وظايف آفريده شده است. اين سخن روشن و عقل پسند است و در آن ترديدي نيست. امام علي عليه السلام در خطبه مذكور مي خواهد اين پيام را به گوش جهانيان برساند كه از جنس مادينه توقع و انتظار انجام وظايف نرنيه را داشتن خطا است و برعكس از جنس نرنيه توقع انجام وظايف مادئيه نيز نارواست. به قول شاعر:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست سخن حضرت در مقام گوشزد كردن به وظايف هر يك است.

4 - از نظر شيوه استدلال:

برخي سخن و شيوه استدلال امام علي عليه السلام را در خطبه مذكور، از نوع "جدل" دانسته اند. شايان ذكر است كه جدل آن نوع استدلالي است كه مقدمات آن از مسلّمات است و آن را مخاطب قبول دارد. در اين سخن امام علي عليه السلام خواسته است از اعتقاد و دانسته مردم آن زمان مبني بر وجود برخي از نقص ها در وجود زنان بهره

بگيرد و به آنان متذكر بشود: اين كه خود مي دانيد و قبول داريد كه زنان از نقص هايي بهره مندند، پس چرا تابع فلان زن شده و شعله هاي آتش جنگ جمل را با همكاري خودتان تقويت نموده ايد!

(9)

اين سخن تقويت مي شود با جمله اي كه از حضرت در ذيل خطبه نقل شده است كه اشاره دارد به زني همانند عايشه كه نزد آنان خيلي محترم و نيكوكار شمرده مي شد. حضرت مي فرمايد: حتي اگر زني را [ همانند عايشه ] نيكوكار پنداشته ايد، مواظب و برحذر باشيد مبادا همانند اطاعت از او در جنگ جمل، دنيا و آخرت خويش را تباه نماييد.

نيز تقويت مي شود با عنايت به اين كه اين خطبه بعد از جنگ جمل و با توجه به مسائل بوجود آمده بعد از جنگ افروزي عايشه بيان شده است.

5 - از واقعيت:

واقعيت اين است كه بين جنس نرينه و مادينه

الف: از نظر اعضاء و جوارح؛

ب: از نظر احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق؛

ج: از نظر فعاليت هاي خردمندانه و تفكر، تفاوت هايي وجود دارد.

از نظر اعضا و جوارح: ممكن است برخي تصور كنند كه مرد و زن تنها در اعضايي كه مربوط به جنسيت آن دو است، تفاوت دارند و در ديگر اعضا و جوارح تساوي و يكساني حكمفرما است. در حالي كه واقعيت جز اين است. آن دو جنس در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن، رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل استخوان

ها، وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، زير و بم صدا، جثه، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي قرمز و سفيد در خون، گنجايش و حجم ريه و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرنيه و مادنيه.

خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد متفاوت است.

ريشه اين تفاوت ها در فعاليت هاي غددي نهفته است. تفاوت فعاليت ها و ترشحات غدد درون ريز و هورموني بين دو جنس نرنيه و مادنيه به قدري زياد است كه بدون استثنا تمامي اعضا و جوارح زن و مرد را از هم مجزا مي كند، به گونه اي كه آزمايشگاه به راحتي مي تواند تشخيص دهد اين خون، يا ادرار و يا ديگر ترشحاتي كه از بدن يك نفر به دست آمده است و حتي يك تار مو، مربوط به زن است يا مرد.(10)

از نظر احساسات و عواطف، تمايلات و اخلاق:

بنا به گفته روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده را از ويژگي هاي زنانه و در مقابل، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردانه برشمرده اند.(11) نيز گفته اند

داشتن ولي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري و دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است. (12)زن براي اين كه نشان دهد جلوه كردن و دلبري در انحصار غريزه او است، به زيور و آرايش علاقه نشان مي دهد و در برابر مغازه هاي زرگري و لباس و پارچه فروشي، پاهايش شل مي شود.

(13)

زن در تقليد، مدپرستي، تجمل پرستي، خنده وگرنه از مرد پيش قدم است. (14)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر تحت تاثير قرار مي گيرند و به هيجان مي آيند.(15)

ريشه اين اختلاف: از اختلافات در اعضا و جوارح زن و مرد، تفاوت هاي احساسي، عاطفي، تمايلي و اخلاقي پديد مي آيد. چون كه غدد تناسلي در زن و مرد متفاوت است و اين غده ها افزون بر تأثيرات جنسيتي، تأثيرات عاطفي و احساسي متفاوتي در دو جنس نر و ماده مي گذارند، سرانجام به تمايز شخصيت اين دو جنس منجر مي شود. به عنوان مثال ترشح بيضه ها موجب تهور و جوش و خروش مي گردد و اين همان خصايصي است كه گاو نر جنگي را از گاوي كه در مزارع براي شخم به كار مي رود، متمايز مي سازد (چون كه در اولي بيضه ها ترشح دارد، ولي در دومي اخته شده است و ترشحي ندارد)(16)

تنها با زياد يا كم شدن يكي از ترشحات بدن يا يكي از عناصر متابوليكي هر چند ناچيز باشد، اخلاق، رفتار و شخصيت آدمي را دگرگون مي سازد.

از اين سخن نتيجه مي گيريم و مي گوييم: با توجه به دامنه وسيع در تفاوت ها كه بين زن و مرد در همه چيز وجود دارد( كه تفاوت تر ترشحاتي غدد، جزئي از آن است) مي گوييم: بايد اذعان نمود كه لازم است زن، زن باشد و مرد، مرد. هر يك به وظايف و مسئوليت هاي خويش.(17)

اما از نظر فعاليت هاي خردمندانه و تفكر گفته اند: اين روايت ناظر به عقل حسابگري زنان است كه در مقايسه با مردان كم تر است؛ يعني واقعيت اين است. نه زياده روي در

مورد حمايت از زنان درست است و نه نقطه مقابلش كه به زنان ظلم روا داشته شد. همان گونه كه اگر كسي در مقام مقايسه، مرد را از نظر عاطفه، از زن ناقص يا كم تر بداند، خطا نكرده و گفتارش خلاف واقع نيست، همين طور در بعد عقلاني اگر زن را نسبت به مرد كم تر بداند، خطا نكرده است و گفتارش خلاف واقع نيست.

بيان اين سخن:

اولاً: اين سخن در پي بيان يك قضيه موجبه كليه اي كه استثنا نداشته باشد، نيست. همان گونه كه در بخش دوم بيان شد، نه تمامي مردان از نظر عقل بر تمامي زنان برتري دارند و نه نقص عقل در انحصار زن مي باشد و كمال عقل در انحصار مرد است، بلكه اين سخن درصدد بيان يك واقعيت است و آن اين كه: وجه غالب در كنش هاي مردان رفتارهاي حسابگرانه و وجه غالب در كنش هاي زنان رفتارهاي مهرانگيز و عاطفي و احساسي است. اين مطلق نيست، بلكه نسبي است.

ثانياً: هر يك از اين دو نيروي عاطفه و عقل حسابگرايانه در جاي خويش نيكو، پسنديده و ضروري است. قوت هر يك از اين دو در يك فرد نه دليل بر خوبي او است و نه دليل بر بدي. نيز ضعف هر يك از اين دو نه دليل بر خوبي و نه دليل بر بدي او است. در واقع قوت و ضعف اين دو در دو جنس نرنيه و مادنيه نوعي تقسيم كار و تقسيم وظايف و مسؤوليت هاي تكوين و طبيعي است. به هيچ وجه مرد نمي تواند از عهده وظايف مهرانگيز و عاطفي زن برآيد و برعكس، زن نمي تواند

از عهده وظايف حسابگرايانه مرد برآيد. موفقيت اصلي زن در وظايف خويش است كه در راستاي وديعه تكوين وي قرار دارد و موفقيت اصلي مرد نيز در اموري است كه همگون با قواي تكوين اش مي باشد. در طبيعت و قوانين تكوين بين مردان و زنان كارها تقسيم شده است. چرا ما در نظام تشريع آن را نپذيريم؟ سخن امام علي عليه السلام درباره زنان هشدار دهنده است كه نبايد از آنان انتظار حركتي مردگونه داشت، چون كه زنان سراپاشور و احساس و عاطفه اند؛ در برخورد با آنان نبايد انتظار حسابگرانه هاي مردانه را داشت، بلكه مي بايست دقيقاً همگام با وظايف تكوين تقسيم كار را پذيرفت و روانشناسي زنان را در نظر داشت.

ثالثاً: عقل مورد بحث، عقل ارزشي نيست، بلكه عقل سنجش است. توضيح: عقل يك وقت عقل سنجش يا نظري است كه مايه تكليف است و هر انسان مكلفي مي بايست بهره اي از آن داشته باشد تا مشمول تكليف گردد. اين در دختران زودتر از پسران شكوفا مي شود، بدين جهت دختران سن تكليفشان چند سال قبل از پسران است.

پاسخ(قسمت دوم)

معناي ديگر عقل، عقل عملي يا ارزشي است. اين عقل است كه در روايات از آن تمجيد شده است. اين عقل آدمي را به عبادت خدا وامي دارد و مايه تحصيل بهشت است. (العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان) (18)اين عقل به منزله عقال (زانو بند شتر) هواهاي نفساني را كنترل مي كند. [ در چنين عقلي مردان بر

زنان برتري ندارند، بلكه از پاره اي روايات برتري فهميده مي شود.(19)

در عقل نظري يا سنجشي به عقيده برخي روانشناسان، پسران از يك سن خاصي بر دختران سبقت مي گيرند.

(20)

حال

در علت تفاوت زن و مرد در اين عقل حسابگري:

ممكن است برتري مردان بر زنان در عقل سنجشي، ناشي از تفاوت آنان در محيط كار و تجربه باشد؛ يعني از نظر ذات و استعداد كاملاً يكسان هستند، كسي چون زنان به جهت وظايفي كه طبيعت بر عهده زنان گذاشته است، كم تر از مردان در اجتماع حضور و فعاليت دارند و كم تر از مردان، تجارت و فعاليت هاي اقتصادي بازاري دارند، بدين جهت مردان در عقل تجربي بر زنان سبقت گرفته اند. ممكن است اين برتري نه از جهت تجربه، بلكه از جهت ظرفيت وجودي مردان باشد، چون واقعيت اين است كه وزن، حجم و ظرفيت مغزي زنان نسبت به مردان متفاو ت است. در خور توجه است كه زنان در تمام نژادها ميزان ظرفيت، حجم و مقدار نخاعي آن ان از مردان كمتر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان كوتاه تر است. مغز زن در تمامي نژادها صد تا دويست گرم از مرد كم تر است. اين سبب اختلاف مردان با زنان در عقل و درك نظري آنان مي گردد.

هورمون ها، غدد تناسلي، بافت ها، وضعيت اندام، وزن مغز، مقدار قد، دوران بارداري و هزاران فعاليت هاي فيزيولوژي و رواني در درك آدمي مؤثر است.

شايد بتوان گفت: اگر حسابگري هاي زاده از برآوردهاي عقلي خشك در انساني به نام مادر باشد، فرزند دچار نابساماني تربيتي و كمبود عاطفي مي گردد. (21)

در علوم پزشكي ثابت شده كه بدن ها دربست در اختيار غدد و ترشحات غددي قرار دارند، و اعمال اين ها نيز توسط سلسله اعصاب كنترل مي شود، و سلسله اعصاب، مركزي و فرماندهي دارند و اين

مركز فرماندهي نزد زنان و مردان متفاوت است. در مردان در ناحيه پيشاني رشد بيشتري يافته و در زنان در منطقه "هيپوتالاموس" رشد و نمو زيادتري دارد. نيز ثابت شده كه پيشاني مركز تعقل و تفكر است و "هيپوتالاموس" مركز عاطفه و احساسات است، و تمام اين ها با هم همكاري مي كند. بنابراين جا دارد كه واقع بين باشيم و از واقعيت هاي موجود، قضاوت واقعه بينانه در مورد مردان و زنان داشته باشيم و بگوييم: گويا مرد بر دريايي از تعقل و تفكر نشسته و زن بر اقيانوسي از عاطفه و احساسات.(22)

حال با اين توضيحاتي كه بيان داشته ايم، خود منصفانه قضاوت نماييد سخن امام علي عليه السلام از واقعيت به دور است يا منطبق با آن؟

پي نوشت ها :

1 - قوت القلوب، ج1، ص 282.

2 - نهج البلاغه، خ13.

3 - غررالحكم ، آمدي ج2، 109.

4 - همان، ج1، ص 311.

5 - نهج البلاغه، صبحي صالح، خ34.

6 - همان، ج14.

7 - كتاب نقد، جمعي از نويسندگان، ج12، ص 268.

8 - محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه ، زير نظر ناصر مكارم شيرازي، ج1، ص 389 - 390.

9 - كتاب نقد، همان، ص 268 و 269.

10 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ح19، ص 280 - 293.

11 - روانشناسي رشد، ج اول، ص 330، از انتشارات سمت.

12 - دكتر سيد رضا پاك نژاد ، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ح19 ، ص 281.

13 - همان، ص 294.

14 - همان، ص 294 و 295.

15 - كتاب نقد، ج12، ص 59.

16 - كتاب نقد، ش

12، ص 58.

17 - دكتر پاك نژاد، همان، ح9، ص 280.

18 - كليني، اصول كافي، ج اول، كتاب عقل و جهل.

19 - وسايل الشيعه، ج20، ص 168؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 468.

20 - روانشناسي رشد، ج1، ص 231.

21 - كتاب نقد، ش12، ص 59 - 60.

22 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ج19، ص 299 - 300.

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پرسش

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پاسخ

اولاً حديثى كه درباره نقص عقل زنان آمده يك بحث زمان شناسى دارد كه على((عليه السلام))آن را در زمانى فرموده اند كه عايشه مشغول توطئه بوده ورهبرى جنگ جمل را به عهده گرفته بود و امام ((عليه السلام))مصداق را نمى توانسته اند روشن نمايند و براى تضعيف جبهه جمل چنين فرموده اند.

2 - شروع انتخاب دين با عقل است و اين مرحله به كنكاش بسيار زيادى نياز ندارد و مضافاً اينكه علم و انديشه و حتى هوشمندى در اين مسائل قواى كمكى هستند كه زنان هم از آن بهره مندند.

3 - در گرايش به دين، بسيارى از مردم از راه عواطف و احساسات قلبى خود بهره مى گيرند و مرد و زن در اين قانون شريكند، به ويژه زنان كه در اين بُعد، استعداد عظيمى

_2407_

دارند و كانون عواطف ارجمند هستند.

4 - علامه طباطبائى((رحمه الله)) در تفسيرالميزان نوشته اند كه اينجا يك مغالطه وجود دارد كه عقل به دو مفهوم است و ما در يك معنا بكار مى بريم. اگر عقل به همان معناى حديث پيامبر اكرم باشد كه مى فرمايد عقل آن چيزيست كه خداوند با آن پرستيده مى شود و بهشت با آنن كسب گردد در اينجا عقل به مفهوم نگاهدارنده است و هيچ تفاوتى بين مرد و زن نيست كه با حفظ خويش از بديها و گناهان و انجام اوامر الهى هر چه بيشتر در مسائل رياضى و فلسفه و فقه يا فيزيك باشد فقط

يك فضيلت زائده است و ربطى به نيكويى دين ندارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

پاورقي

1 - زن در آينه جمال و جلال، نوشته آيت الله جوادى آملى، ص 268 تا 273 .

_2408_

انس_ان و پديده هاى روحى و روانى

عقل و فك__ر تفاوت آنها

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پرسش

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پاسخ

اولاً حديثى كه درباره نقص عقل زنان آمده يك بحث زمان شناسى دارد كه على((عليه السلام))آن را در زمانى فرموده اند كه عايشه مشغول توطئه بوده ورهبرى جنگ جمل را به عهده گرفته بود و امام ((عليه السلام))مصداق را نمى توانسته اند روشن نمايند و براى تضعيف جبهه جمل چنين فرموده اند.

2 - شروع انتخاب دين با عقل است و اين مرحله به كنكاش بسيار زيادى نياز ندارد و مضافاً اينكه علم و انديشه و حتى هوشمندى در اين مسائل قواى كمكى هستند كه زنان هم از آن بهره مندند.

3 - در گرايش به دين، بسيارى از مردم از راه عواطف و احساسات قلبى خود بهره مى گيرند و مرد و زن در اين قانون شريكند، به ويژه زنان كه در اين بُعد، استعداد عظيمى دارند و كانون عواطف ارجمند هستند.

4 - علامه طباطبائى((رحمه الله)) در تفسيرالميزان نوشته اند كه اينجا يك مغالطه وجود دارد كه عقل به دو مفهوم است و ما در يك معنا بكار مى بريم. اگر عقل به همان معناى حديث پيامبر اكرم باشد كه مى فرمايد عقل آن چيزيست كه خداوند با آن پرستيده مى شود و بهشت با آنن كسب گردد در اينجا عقل به مفهوم نگاهدارنده است و هيچ تفاوتى بين مرد و زن نيست كه با حفظ خويش از بديها و گناهان و انجام اوامر الهى هر

_4_

چه بيشتر در مسائل رياضى و فلسفه و فقه يا فيزيك باشد فقط

يك فضيلت زائده است و ربطى به نيكويى دين ندارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

پاورقي

1 - زن در آينه جمال و جلال، نوشته آيت الله جوادى آملى، ص 268 تا 273 .

_5_

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پرسش

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است عقل زنان كم! مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پاسخ

اولاً حديثى كه درباره نقص عقل زنان آمده يك بحث زمان شناسى دارد كه على((عليه السلام))آن را در زمانى فرموده اند كه عايشه مشغول توطئه بوده ورهبرى جنگ جمل را به عهده گرفته بود و امام ((عليه السلام))مصداق را نمى توانسته اند روشن نمايند و براى تضعيف جبهه جمل چنين فرموده اند.

2 - شروع انتخاب دين با عقل است و اين مرحله به كنكاش بسيار زيادى نياز ندارد و مضافاً اينكه علم و انديشه و حتى هوشمندى در اين مسائل قواى كمكى هستند كه زنان هم از آن بهره مندند.

3 - در گرايش به دين، بسيارى از مردم از راه عواطف و احساسات قلبى خود بهره مى گيرند و مرد و زن در اين قانون شريكند، به ويژه زنان كه در اين بُعد، استعداد عظيمى

_2407_

دارند و كانون عواطف ارجمند هستند.

4 - علامه طباطبائى((رحمه الله)) در تفسيرالميزان نوشته اند كه اينجا يك مغالطه وجود دارد كه عقل به دو مفهوم است و ما در يك معنا بكار مى بريم. اگر عقل به همان معناى حديث پيامبر اكرم باشد كه مى فرمايد عقل آن چيزيست كه خداوند با آن پرستيده مى شود و بهشت با آنن كسب گردد در اينجا عقل به مفهوم نگاهدارنده است و هيچ تفاوتى بين مرد و زن نيست كه با حفظ خويش از بديها و گناهان و انجام اوامر الهى هر چه بيشتر در مسائل رياضى و فلسفه و فقه يا فيزيك باشد فقط

يك فضيلت زائده است و ربطى به نيكويى دين ندارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

پاورقي

1 - زن در آينه جمال و جلال، نوشته آيت الله جوادى آملى، ص 268 تا 273 .

_2408_

انس_ان و پديده هاى روحى و روانى

عقل و فك__ر تفاوت آنها

منظور امام علي"ع" در نهج البلاغه از ناقص العقل بودن زنان چه بود؟ (مرجع تقليد بروجردي)

پرسش

منظور امام علي"ع" در نهج البلاغه از ناقص العقل بودن زنان چه بود؟ (مرجع تقليد بروجردي)

پاسخ

در ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم.

1. در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي"ع" مي فرمايند: "اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله". "خودبيني شخص، نشانة ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست." (1)

در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است.

در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. (2)

بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان مي گردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و ... هستند، از كارآيي عقلشان كاسته مي شود، و آنان را دچار كم خردي مي سازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارآيي و روشنگري هاي عقل كنار مي رود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور مي گردد.

از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام"ع"، زن را به دنده كج تشبيه نموده و مي فرمايد: "مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود، (يعني كجي را برطرف كني) مي شكند." (3)

كه غرض كجي (به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره به جايگاه دنده

در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و ... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري مي كند و باعث چرخش حيات جامعه است و ... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد. (كارآيي خود را از دست مي دهد).

2. يكسان بودن هويت زن و مرد در اسلام: اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است، مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي "يا ايها الناس"و" يا ايها الذين آمنوا" مخاطب ساخته، برنامه هاي تربيتي و اخلاقي و علمي را براي آنها لازم و با آياتي مثل: "و من عمل صالحا من ذكرا أو انثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنه ..." "هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنها وارد بهشت مي شوند."(4)

وعده برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده شده است.

و در آيه ديگر مي فرمايد: "فاستجاب لهم ربهم اين لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي..." "خداوند درخواست آنها را پذيرفت، (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد..." (5)

اسلام، زن را مانند مرد به تمام معني مستقل و آزاد مي داند و قرآن با آياتي نظير "كل نفس بما كسبت رهينه" (6)

"من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعليها" (7) "هر كس، در گرو اعمال خويش است. هر كسي كار شايسته و نيكي را به جا آورد (عاقبت نتيجه آن) به خود او برمي گردد و كسي كه كار بد مي كند به زيان خود اوست، سپس همه شما به سوي پروردگارتان بازگردانده مي شويد."

اين آزادي عمل را براي عموم افراد _ اعم از زن و مرد _ بيان مي دارد، نمي گويد چون زن از نظر خلقت با مرد فرق مي كند، پس از نظر عذاب يا از نظر ثواب بايد فرق كند، در برنامه مجازاتي _ جز در موارد اندك، كه آن هم به خاطر مصالح نوع بشري است _ مرد و زن در يك رديف قرار مي گيرند، مثلاً در آيه 2 سوره نور مي فرمايد: "الزانيه و الزاني فاجلد واكل واحد منهما مأه جلده..." "به زن زناكار و مرد زناكار هر يك صد تازيانه بزنيد."

اينك با توجه به مطالب گذشته مي گوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي "ع" دربارة زنان نقل شده، مي توان گفت منظور از آن عقل عملي (ابزاري) است. و اين نوع عقل هيچ گونه معيار فضيلت قرار نمي گيرد.

اما منظور از عقل ابزاري چيست؟ منظور از عقل ابزاري، عقلي است كه انسان با او بتواند عملي را انجام دهد توضيح اين كه: "در انسان دو شأن اساسي (عقل نظري و عقل عملي) ظهور دارد. با يك شأن مي فهمد و با شأن ديگر كار انجام مي دهد.

يقين، ظن، وهم، خيال و مانند اينها، جزء شئون و شعب عقل نظري است. اما نيت، عزم، اخلاص، اراده، محبت، تولي،

تبري، تقوا، عدل و مانند آن، جزء عقل عملي است؛ و همين عقل معيار فضيلت است.

لذا اعلم نزد خدا افضل نيست ولي اتقي (متقي تر)، نزد خداوند افضل است، و اگر كسي در مسائل علمي عاقل تر باشد، گرچه در شئون دنيايي گرامي تر و محترم تر است، و كارها را بايد به او واگذار كرد، و در امور دنيوي از او بايد تقليد نمود، تا چرخ نشئه طبيعت با نظم بچرخد. اما چنين نيست كه اين شخص پيش خداوند هم مقرب تر باشد. (8)

قرآن كريم بعضي از افرادي را كه ممكن است در مسائل علمي قوي باشند، اما در مسائل عملي ضعيف، سفيه مي داند، مثلاً اگر كسي در مسائل رياضي، تجربي و مانند آن خيلي قوي باشد ولي در رابطه با گناه دست و پايش بلغزد و مرتكب گناهاني بشود، طبق روايات وارده، چنين شخصي سفيه است.

سفاهت در مكتب قرآن و فرهنگ دين غير از سفاهت در مسائل عادي است.

اگر كسي در يك رشته علمي متخصص باشد، ولي در هنگام امتحان عملي دستش بلرزد سفيه است. فيزيكدان هايي كه در كشورهاي الحادي به بخشي از منظومه هاي كيهاني، سفينه هايي با سرنشين يا بي سرنشين مي فرستند كه محيّرالعقول است، اما وقتي دستشان به گناه مي رسد مي لغزد و قدرت ضبط ندارند، يا در مسائل اعتقادي، ملحدانه برخورد مي كنند، چنين افرادي را فرهنگ قرآني سفيه مي داند و مي فرمايد: "و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه..." "جز افراد سفيه و نادان، و چه كسي از آيين ابراهيم (با آن پاكي و درخشندگي) روي برمي تابد؟" (9)

بنابراين،

اگر كسي خواست بين زن و مرد داوري كند، و ببيند زن پيش خدا مقرب است يا مرد، عقل به معناي علم مصطلح را، معيار قرار ندهد، زيرا آن عقل فضيلت زائدي است كه براي ادارة چرخ زندگي تنظيم شده و با مرگ انسان، همة آن از دست مي رود، و چون انسان بعد از مرگ براي ابد مي ماند.

لذا بايد چيزي را به همراه ببرد كه ابدي باشد. چيزي به درد آنجا مي خورد كه از بقا و ابديت سهمي داشته باشد، و آن اخلاص در عمل براي خدا است. بنابراين آنچه كه در اين سوي خريدار دارد، در آن سوي مشتري نداشته و بازارش راكد است، و در آنچه كه آن سوي خريدار دارد، بين زن و مرد فرقي نيست. (10)

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1- زن از ديدگاه امام علي "ع"، استاد علامه جعفري"ره"

2- زن در آيينه جلال و جمال، استاد جوادي آملي

3- زن از ديدگاه نهج البلاغه، فاطمه اعلائي

4- فصلنامه كتاب نقد، (حقوق زن در اسلام)، ج12

منابع و مآخذ:

1. محمد بن الحسن الحر العاملي. وسائل الشيعه، (مؤسسه آل البيت)، ج1، ص100، ح6

2. ميرزا حسين النوري الطبرسي. مستدرك الوسائل، (مؤسسه آل البيت، طبع اول)، ج11، ص212

3. قال رسول ا... "ص": "انما مثل المرأة مثل الضلع المعوج، آن تركته انتفعت به، و آن اقمته اكسرته" فوارق بين الرجل و المرأة، قسمت و ليس الذكر كالانثي، محمد الرضي الرضوي، (طهران: مطبعة الحيدري، الطبعة الاولي، 1392 ه_ ق) ص9، به نقل از وافي، ج12

4. غافر/40. و در آيه ديگر مي فرمايد: "و من يعمل من الصالحات من ذكر أو انثي و هو مؤمن فألئك يدخلون الجنة و

لا يظلمون نقيرا" و كسي كه چيزي از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه ايمان داشته باشد، چنان كساني داخل بهشت مي شوند؛ و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد. (نساء/124)

5. آل عمران/195

6. مدثر/ 38

7. اجاثية/15

8. استاد جوادي آملي، زن در آيينه جلال، ص255

9. بقره/130

10. استاد جوادي آملي، زن در آيينه جلال، ص255- 257

كتاب در ساحل انديشه، نوشتة اكبر اسد عليزاده با اشراف آيت ا... جعفر سبحاني، ص169

چرا زن ها ناقص العقل هستند؟ و يا حديثي را كه امام علي( در اين مورد فرموده، دليلش چيست؟

پرسش

چرا زن ها ناقص العقل هستند؟ و يا حديثي را كه امام علي( در اين مورد فرموده، دليلش چيست؟

پاسخ

در ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم.

1. در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي"ع" مي فرمايند: "اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله". "خودبيني شخص، نشانة ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست." (1)

در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است.

در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. (2)

بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان مي گردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و ... هستند، از كارآيي عقلشان كاسته مي شود، و آنان را دچار كم خردي مي سازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارآيي و روشنگري هاي عقل كنار مي رود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور مي گردد.

از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام"ع"، زن را به دنده كج تشبيه نموده و مي فرمايد: "مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود، (يعني كجي را برطرف كني) مي شكند." (3)

كه غرض كجي (به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره

به جايگاه دنده در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و ... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري مي كند و باعث چرخش حيات جامعه است و ... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد. (كارآيي خود را از دست مي دهد).

2. يكسان بودن هويت زن و مرد در اسلام: اسلام، زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است، مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي "يا ايها الناس"و" يا ايها الذين آمنوا" مخاطب ساخته، برنامه هاي تربيتي و اخلاقي و علمي را براي آنها لازم و با آياتي مثل: "و من عمل صالحا من ذكرا أو انثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنه ..." "هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنها وارد بهشت مي شوند."(4)

وعده برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده شده است.

و در آيه ديگر مي فرمايد: "فاستجاب لهم ربهم اين لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي..." "خداوند درخواست آنها را پذيرفت، (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد..." (5)

اسلام، زن را مانند مرد به تمام معني مستقل و آزاد مي داند و قرآن با آياتي نظير "كل نفس بما

كسبت رهينه" (6) "من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعليها" (7) "هر كس، در گرو اعمال خويش است. هر كسي كار شايسته و نيكي را به جا آورد (عاقبت نتيجه آن) به خود او برمي گردد و كسي كه كار بد مي كند به زيان خود اوست، سپس همه شما به سوي پروردگارتان بازگردانده مي شويد."

اين آزادي عمل را براي عموم افراد _ اعم از زن و مرد _ بيان مي دارد، نمي گويد چون زن از نظر خلقت با مرد فرق مي كند، پس از نظر عذاب يا از نظر ثواب بايد فرق كند، در برنامه مجازاتي _ جز در موارد اندك، كه آن هم به خاطر مصالح نوع بشري است _ مرد و زن در يك رديف قرار مي گيرند، مثلاً در آيه 2 سوره نور مي فرمايد: "الزانيه و الزاني فاجلد واكل واحد منهما مأه جلده..." "به زن زناكار و مرد زناكار هر يك صد تازيانه بزنيد."

اينك با توجه به مطالب گذشته مي گوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي "ع" دربارة زنان نقل شده، مي توان گفت منظور از آن عقل عملي (ابزاري) است. و اين نوع عقل هيچ گونه معيار فضيلت قرار نمي گيرد.

اما منظور از عقل ابزاري چيست؟ منظور از عقل ابزاري، عقلي است كه انسان با او بتواند عملي را انجام دهد توضيح اين كه: "در انسان دو شأن اساسي (عقل نظري و عقل عملي) ظهور دارد. با يك شأن مي فهمد و با شأن ديگر كار انجام مي دهد.

يقين، ظن، وهم، خيال و مانند اينها، جزء شئون و شعب عقل نظري است. اما نيت، عزم، اخلاص،

اراده، محبت، تولي، تبري، تقوا، عدل و مانند آن، جزء عقل عملي است؛ و همين عقل معيار فضيلت است.

لذا اعلم نزد خدا افضل نيست ولي اتقي (متقي تر)، نزد خداوند افضل است، و اگر كسي در مسائل علمي عاقل تر باشد، گرچه در شئون دنيايي گرامي تر و محترم تر است، و كارها را بايد به او واگذار كرد، و در امور دنيوي از او بايد تقليد نمود، تا چرخ نشئه طبيعت با نظم بچرخد. اما چنين نيست كه اين شخص پيش خداوند هم مقرب تر باشد. (8)

قرآن كريم بعضي از افرادي را كه ممكن است در مسائل علمي قوي باشند، اما در مسائل عملي ضعيف، سفيه مي داند، مثلاً اگر كسي در مسائل رياضي، تجربي و مانند آن خيلي قوي باشد ولي در رابطه با گناه دست و پايش بلغزد و مرتكب گناهاني بشود، طبق روايات وارده، چنين شخصي سفيه است.

سفاهت در مكتب قرآن و فرهنگ دين غير از سفاهت در مسائل عادي است.

اگر كسي در يك رشته علمي متخصص باشد، ولي در هنگام امتحان عملي دستش بلرزد سفيه است. فيزيكدان هايي كه در كشورهاي الحادي به بخشي از منظومه هاي كيهاني، سفينه هايي با سرنشين يا بي سرنشين مي فرستند كه محيّرالعقول است، اما وقتي دستشان به گناه مي رسد مي لغزد و قدرت ضبط ندارند، يا در مسائل اعتقادي، ملحدانه برخورد مي كنند، چنين افرادي را فرهنگ قرآني سفيه مي داند و مي فرمايد: "و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه..." "جز افراد سفيه و نادان، و چه كسي از آيين ابراهيم (با آن پاكي و درخشندگي) روي

برمي تابد؟" (9)

بنابراين، اگر كسي خواست بين زن و مرد داوري كند، و ببيند زن پيش خدا مقرب است يا مرد، عقل به معناي علم مصطلح را، معيار قرار ندهد، زيرا آن عقل فضيلت زائدي است كه براي ادارة چرخ زندگي تنظيم شده و با مرگ انسان، همة آن از دست مي رود، و چون انسان بعد از مرگ براي ابد مي ماند.

لذا بايد چيزي را به همراه ببرد كه ابدي باشد. چيزي به درد آنجا مي خورد كه از بقا و ابديت سهمي داشته باشد، و آن اخلاص در عمل براي خدا است. بنابراين آنچه كه در اين سوي خريدار دارد، در آن سوي مشتري نداشته و بازارش راكد است، و در آنچه كه آن سوي خريدار دارد، بين زن و مرد فرقي نيست. (10)

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1- زن از ديدگاه امام علي "ع"، استاد علامه جعفري"ره"

2- زن در آيينه جلال و جمال، استاد جوادي آملي

3- زن از ديدگاه نهج البلاغه، فاطمه اعلائي

4- فصلنامه كتاب نقد، (حقوق زن در اسلام)، ج12

منابع و مآخذ:

1. محمد بن الحسن الحر العاملي. وسائل الشيعه، (مؤسسه آل البيت)، ج1، ص100، ح6

2. ميرزا حسين النوري الطبرسي. مستدرك الوسائل، (مؤسسه آل البيت، طبع اول)، ج11، ص212

3. قال رسول ا... "ص": "انما مثل المرأة مثل الضلع المعوج، آن تركته انتفعت به، و آن اقمته اكسرته" فوارق بين الرجل و المرأة، قسمت و ليس الذكر كالانثي، محمد الرضي الرضوي، (طهران: مطبعة الحيدري، الطبعة الاولي، 1392 ه_ ق) ص9، به نقل از وافي، ج12

4. غافر/40. و در آيه ديگر مي فرمايد: "و من يعمل من الصالحات من ذكر أو انثي و هو مؤمن فألئك

يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا" و كسي كه چيزي از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه ايمان داشته باشد، چنان كساني داخل بهشت مي شوند؛ و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد. (نساء/124)

5. آل عمران/195

6. مدثر/ 38

7. اجاثية/15

8. استاد جوادي آملي، زن در آيينه جلال، ص255

9. بقره/130

10. استاد جوادي آملي، زن در آيينه جلال، ص255- 257

كتاب در ساحل انديشه، نوشتة اكبر اسد عليزاده با اشراف آيت ا... جعفر سبحاني، ص169

چرا حضرت علي (7) مي فرمايند: زن ناقص العقل و الايمان است

پرسش

چرا حضرت علي (7) مي فرمايند: زن ناقص العقل و الايمان است

پاسخ

گاهي حادثه يا موضوعي در اثر يك سلسله عوامل تاريخي زمان مكان و... ستايش يا نكوهش مي شود، اما نه به اين معني كه اصل طبيعت آن شي ء قابل ستايش يا مستحق نكوهش باشد; بلكه احتمال دارد زمينه يا دليل خاصي باعث اين ستايش يا نكوهش شده باشد.

بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه راجع به زن ظاهراً به جريان جنگ جمل بر مي گردد; يعني جنگي كه به شهادت تاريخ زمينة دو جنگ صفين و نهروان را فراهم آورد و در نهايت منجر به شهادت مظلومانة حضرت علي 7) و پايان حكومت عادلانه اش گرديد; بنابراين مي توان گفت انگيزة حضرت (7) در بيان آن خطبه انگشت گذاردن روي نقاط ضعفي است كه در نوع زنان موجود بوده و مي توانسته خطرساز باشد. آري اگر بنا باشد زني رهبري سياسي و زمام مسائل حكومتي را در دست گيرد، نبايد چنان نقاط ضعفي را در وي ناديده گرفت چنان كه مردان هم بدون داشتن لياقت و قابليت هاي لازم نمي توانند مسئوليت هاي رهبري و حكومتي را به عهده گيرند.

در واقع حضرت (7) خواسته اند با اشاره به نقاط ضعف موجود در نوع زنان به انبوه مردمي كه چشم و گوش بسته به دنبال يك زن راه افتاده و عليه امام عادل خويش فتنه اي برپا ساخته اند، هشدار داده و آنان را از ادامة حركت در مسير باطل و خطرساز باز دارند.

البته حضرت علي (7) در مواضعي ديگر از نهج البلاغه آن جا كه لازم بوده از مردان نيز انتقاد نموده و معايب اخلاقي و عملي آنها را تذكر داده اند. يا در

جاي ديگر، ضمن بيانات كوبنده اي مردم بصره و كوفه را با تعبيرات تندي همچون سبك عقلي و سفاهت مورد انتقاد قرار مي دهند; يعني درست همان خصلتي كه به عنوان سومين صفت مذموم زنان در خطبة 79، بيان شده است اين مطلب رهنمودي است كه نشان مي دهد: تعبير «هن نواقص العقول همة زنان را در همة طبقات و همة اعصار و قرون در بر نمي گيرد; بلكه مشاراليه سخن حضرت 7) در مرحلة اول زني است كه طوفان جنگ را عليه حق و حقيقت بر انگيخت و در مرحلة بعد متوجه زناني است كه در تمام اعصار و قرون در فكر و عمل مشابه اين زن هستند. البته اين شيوه شيوة قرآن كريم است كه در بعضي مواقع به انگيزة هدايت مردم نقاط ضعف نوع انسان را تذكر مي دهد. مثلاً وقتي انسان را موجودي «هلوع معرفي مي كند (كه اگر گزندي به او برسد، بي تابي مي كند و اگر چيزي به او رسد، بسيار منع كننده و باز دارنده از رسيدن خيرات به ديگران است ، انسان را وا مي دارد تا با شناسايي نقاط ضعف به اصلاح خود پرداخته و در زمرة نماز گزاراني درآيد كه قرآن كريم آنها را از خطر انحراف خارج ساخته است از سوي ديگر مي دانيم كه حضرت مفسر قرآن كريم و مبين احكام وحي بوده اند. حال اگر منطق قرآن را در مورد نوع زن بشناسيم انديشه هاي حضرت را نيز شناخته ايم قرآن كريم ارزش انسان ها را به تقواي آنها مي داند و زن و مرد بودن را در رسيدن به كمال دخيل نمي داند. مثلاً وقتي از حضرت مريم (3)، آسيه همسر فرعون خواهر حضرت موسي (7)،

مادر حضرت مريم و بعضي زنان برجسته چنان به نيكي ياد كرده و كمالاتشان را تصريحاً يا تلويحاً ذكر مي نمايد و به استعداد و لياقت هاي آن ها در راه كسب كرامت هاي انساني اعتراف مي نمايد، آيا مي توان پذيرفت حضرت علي (7) كه آشناترين انسان ها به منطق قرآن است در صدد تحقير زن برآمده و او را موجودي پست و خوار معرفي نمايد؟

از سوي ديگر آن همه بزرگداشت و تعظيم حضرت (7) نسبت به حضرت زهرا (3) يا دختر گراميشان حضرت زينب (3) (كه نام او را چون زينت پدر است زينب مي نهد او كه با نقش آفريني در حادثة عاشورا، توانست نمونة بي بديل و نسخه اي مجرد در تاريخ باقي بماند) هرگز با اعتقاد به نقصان ذاتي و فطري زن هماهنگ نيست حال دليل فرمايش حضرت (7) را از ادامة كلام مبارك خودشان مي توان بدست آورد. از آن جا كه در عرصة قضاوت و داوري گاه نياز به شهادت شهود هست و شهادت دو زن (طبق فرمودة خداي تعالي برابر است با شهادت يك مرد، از سوي ديگر يكي از شرايط شاهد، دارا بودن قواي عقلاني است و به شهادت سفيه نادان ساهي يا غافل اهمّ_يّت داده نمي شود، مي توان نتيجه گرفت كه مقصود حضرت از نقص عقل سفاهت و كم عقلي نيست زيرا شهادت شاهد سفيه اصلاً پذيرفته نيست و مرد و زن با تعداد بيشتر و كمتر تفاوتي ندارند. از طرفي علت كافي نبودن شهادت يك زن نبودن مستمر و دائمي زنان در عرصة حوادث اجتماعي است زنان به علت اشتغال شديد به امور خانه داري و تربيت اولاد كه بزرگترين مسئوليت طبيعي و مطلوب آنهاست غالباً در

متن وقايع و امور جاري اشخاص و اصناف قرار نمي گيرند و كمتر اتفاق مي افتد كه احاطة لازم را كه صحت شهادت مبتني بر آن است بدست آورند و گاه ممكن است مطلبي را فراموش نمايند.

افزون بر اين غليان عواطف و احساسات كه با تدبير خالق حكيم در وجود زن سرشته شده محتمل بلكه متيقّن است كه در پاره اي اوقات از كارآيي قوة تفكر او بكاهد; كه البته اين مطلب هم در جاي خود نوعي ارزش تلقي مي شود.

چرا عقل زن كمتر از مرد است و مي گويند مرد از نظر عقل قوي تر است اين را هم مي دانم كه مي گويند زن از نظر عاطفه قوي تر است ولي عاطفه كه جاي عقل را نمي گيرد؟

پرسش

چرا عقل زن كمتر از مرد است و مي گويند مرد از نظر عقل قوي تر است اين را هم مي دانم كه مي گويند زن از نظر عاطفه قوي تر است ولي عاطفه كه جاي عقل را نمي گيرد؟

پاسخ

از آن جايي كه لازمة زندگي در اين دنيا وجود دو جنس مخالف زن و مرد است لذا حكمت الهي اقتضا مي كند به تناسب وظيفه اي كه هر يك از زن و مرد بر عهده دارند، مقدمات لازم را در وجود آنها قرار دهد. مثلاً زن براي پرورش نسل از زمان بارداري و شير دادن تا تربيت نمودن بسيار مناسب است لذا از حوصله و عاطفه و احساس قويتري برخوردار است و مرد نيز چون مديريت و هزينه زندگي با اوست بايد از قدرت تدبير و تعقل بيشتري برخوردار باشد، و هر كدام از اين ويژگيها و صفات كه در جنس مخالف كمتر مي باشد، عيب و نقص براي او محسوب نمي شود. براي كسب اطلاعات بيشتر، كتاب ارزشمند «زن در آينه جلال و جمال اثر استاد عاليقدر آيت الله جوادي آملي معرفي مي گردد.

چرا امام علي (ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي فرموده اند

پرسش

چرا امام علي (ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي فرموده اند

پاسخ

حل مشكل در يك مساله ((روش شناختي و

متدلوژيك (cigolodohteM) نهفته است كه

عالمان ديني از ديرباز به تنقيح آن پرداخته اند.

بررسي جامع اين مساله در علم ((اصول الفقه)) به

عمل آمده و تبيين آن از حوصله اين نوشتار خارج

است. ليكن به طور مختصر مي توان گفت كه قيود در

نصوص ديني اقسام مختلفي دارد: 1- قيود عقلي و

لبي 2- قيود لفظي

قيود لفظي نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- قيد

متصل 2- قيد منفصل. بنابراين اگر قيد لفظي

متصلي در اين كلام ديده نمي شود، از نظر لبي مقيد

است. از اين رو شامل زنهاي ضميرآگاه، رازدار و

شايسته نمي شود. افزون بر آن ادله لفظي منفصلي

نيز در تقييد اين سخن وجود دارد، چنانكه

پيامبر(ص) فرمودند: ((پيرامون دخترانتان با زنها

مشورت كنيد)). از محتواي اين سخن به دست

مي آيد كه در هر مورد زنان از آگاهي، بينش يا

تخصص بهره مند باشند مي توان با آنان رايزني كرد

واز نظراتشان بهره مند شد.

در قرآن مجيد نيز پيشنهاد دختران حضرت

شعيب(ع) از سوي آن حضرت پذيرفته مي شود و به

طور كامل عمل مي گردد.

آيا زودتر به تكليف رسيدن دختران , نشانه رشد عقلي زودتر آنها است ؟

پرسش

آيا زودتر به تكليف رسيدن دختران , نشانه رشد عقلي زودتر آنها است ؟

پاسخ

با توجه به اين گفته ها و تحقيقات مي توان گفت دختران از آن رو كه زودتر ارتباط خود را با خداوند متعال شروع مي كنند، عاقل تر از پسران همسن و سال خويش هستند و اين مطلب را مي توان با رواياتي كه مي فرمايند اوامر و نواهي خداوند از روي حكمت است، ثابت كرد؛ چرا كه اگر بلوغ عقلي دختران زودتر از پسران نبود، معنا نداشت موردخطاب دستورهاي خاص ربوبي قرار گيرند و شايستگي مورد خطاب قرار گرفتن خداوند عالم در آنها به وجود آيد.

در روايات نيز اين معنا آمده است كه دختر پس از 9 سال مي تواند در مال خود تصرف كند و خريد و فروش نمايدولي پسر تا 15 سالگي چنين حقي را ندارد.

اما راجع به اختلاف سن عروس و داماد در ازدواج، اين مسأله نسبت به سن هاي مختلف، پاسخ هاي متفاوتي دارد؛مثلاً اگر دختر پانزده ساله است بهتر است پسر بزرگتر باشد؛ چرا كه از بلوغ عقلي و شرعي يك دختر پانزده ساله چندسالي گذشته و طبيعتا مي تواند خانه و خانواده را اداره كند. بر خلاف يك پسر پانزده ساله. اما اگر عروس 20 ساله است، ديگر لازم نيست داماد حتما 25 ساله باشد، چرا كه آن مسأله تا حدّ زيادي با گذشت سال ها از تكليف حلّ شده است. البته تفاوت مختصري را روان شناسان توصيه مي كنند كه به نظر ما ضابطه خاصي ندارد و نسبت به افراد مختلف و شرايط گوناگون فرق مي كند.

در قرآن كريم و در نهج البلاغه مردان مخاطب شده اند و زن را ناقص العقل عنوان مي كنند, چه توضيحي داريد؟

پرسش

در قرآن كريم و در نهج البلاغه مردان مخاطب شده اند و زن را ناقص العقل عنوان مي كنند, چه توضيحي داريد؟

پاسخ

خطاب هاي قرآن در مورد مرد و زن يكسان است، گر چه صيغه هاي آن مذكر است. اين مسأله، به جهت قاعده ادبي «تغليب» مي شود. در زبان هايي (مانند عربي) كه براي مرد و زن، دو گونه فعل وجود دارد (مذكر و مؤنث) در مواردي كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كارمي رود. بنابراين يا ايهاالذين امنوا هم شامل زن ها مي شود و هم مردها. از اين رو تا كنون هيچ مفسر و يا آشناي به زبان و ادبيات نگفته است كه مجموعه خطاب هاي قرآن اختصاص به مردها دارد.

از اين رو، خطاب هاي عام قرآني، اختصاصي به زن يا مرد ندارد؛ بلكه نسبت به زن و مرد يكسان است؛ آياتي مانند يا ايها الذين امنوا ، (غافر / 40) و يا « يا ايها الناس »، (سوره بقره،آيه 21 و سوره نساء، آيه 1) و يا يا ايّها الانسان ، (سوره انفطار، آيه 6) خطاب به عموم مردم _ اعم از زن و مرد _ است. افزون بر آن، در قرآن آياتي كه زنان را شامل گردد، در مقايسه با مردان كمنيست؛ آياتي مانند: سوره غافر، آيه 40؛ سوره نمل، آيه 97؛ سوره آل عمران، آيه 95؛ سوره فتح، آيه 5؛ سوره حديد، آيه 12؛ سوره توبه، آيه 71 و 72؛ سوره نور، آيه 12 و 31؛سوره احزاب، آيه 36 و 58؛ سوره بقره، آيه 233 و 282؛ سوره نساء، آيه 12 و 15 و 32 و 34 و 98 و...

الف) در رابطه با خطبه 80 نهج

البلاغه «ان النساء، نواقص الايمان نواقص الحظوظ ،نواقص العقول،...» كه پس از فراغ از جنگ جمل بيان شده، توجه به چند نكته ضروري است:

اولاً: اين روايت به فرض صدور هرگز در مقام تحقير و پايين آوردن مقام و حيثيت زن و منافي تساوي زن و مرد در كمالات انساني نيست. آنچه با دقت و ژرفكاوي در متن روايت به دست ميآيد نفي تشابه (Similarity) آندو در همهزمينه هاست.

توضيح آن كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهادهاست. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد وتربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتردارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي

و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است، بلكه؛ يعني، به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد،رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.

ثانيا : اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است، (ر.ك: كليني، اصول كافي، ج1، ص 11). به قول سعدي:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست Eكه هر چيزش بجاي خويش نيكوست
ثالثا : عقل بر دو قسم است:

1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است: «العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان؛ عقل چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آيد» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزونيندارد.

2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Ration) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعيتقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است. از توضيح فوق روشن مي شود كه تعبير امير مؤمنان(ع) تحقير كننده زن نيست، بلكه هشدار به كساني است كه در هر مسأله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت برفرض صدور در واقع تفطّن دادن به اين

نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت، بلكه بايد دقيقا روانشناسي او را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد، (ر.ك: علامهطباطبايي، تفسير الميزان، ج 4، ص 365، طبع آخوندي - جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جلال و جمال، ص 249 و 366).

در انتهاي بررسي سخنان نهج البلاغه توجه به چند نكته ضروري است:

1- برخي از توصيفات موجود در كلام اميرالمؤمنان(ع) مقيد و مربوط به گروه خاصي است و كليت ندارد؛ چه نسبت به زمان خود اميرمؤمنان(ع) و چه نسبت به ديگر زمان ها. عدم شمول و كليت آن به معناي اين نيست كه حضرت از دست يك زن عصباني بوده و همه زنان راتحقير نموده اند؛ بلكه اساسا نوعي تيپ شناسي(Typology) در بين جامعه زنان است كه مشابه آن در مردها نيز وجود دارد؛ يعني، در هر زمان و هر جامعه اي ممكن است چنان زناني وجود داشته باشند، ازاين رو سخن آن حضرت مربوط به زماني معين نيست؛ بلكه مربوطبه همه زمان ها است؛ ولي در هر زمان گروه خاصي از زنها را شامل مي شود و از ديگر زنها منصرف است.

2- امكان جعلي بودن برخي از روايات ذكر شده بسيار شگفت انگيز و گرفتار آمدن در دام مغالطه «جزء و كلّ» است. چنين موضعي ناشي از ناآگاهي نسبت به متدلوژي پژوهش در نصوص ديني است. تحقيق در اين زمينه از حوصله اين مختصر خارج است؛ ليكن توجه به ايننكته ضروري است كه از ديدگاه عالمان شيعي، غير از «قرآن مجيد» هيچ كتابي دربست و به طور كامل پذيرفتني نيست.

ازاين رو در تمام متون روايي، هر روايت پرونده اي جداگانه دارد و بايد بر اساس قواعد ويژه و روش شناسي (Methodology) مدون و مضبوطيسنجيده شود كه تنها يكي از آن قواعد بررسي سندي است لذا اعتبار و عدم اعتبار يك روايت ربطي به ديگر روايات ندارد و پيروي از روش «همه يا هيچ» (Wholism) خطا است.

3- روايات توصيفي هيچ ربطي به احكام فقهي ندارد، تا گفته شود اگر روايتي جنبه عصري داشت پس همه احكام فقهي و... كهنگي خواهد يافت؛ بلكه حتي در ميان توصيفات صرف نيز چنين نيست.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.

و اما آن چند حديثي را كه علامه مجلسي در كتاب حلية المتقين خود به آنها اشاره كرده اند، لازم است بدانيم كه صرف نقل اين احاديث در كتاب علامه دليل بر اعتبار اينها نمي تواند باشد، چنان كه روايات وارده در كافي نيز همين حكم را دارد. اين كه علت اين مدعا چيست واساسا چرا احاديث به اين شكل جمع آوري شده اند، نيازمند بحثي مفصل است كه بايستي در اين باره به كتب حديثي و روايي مراجعه نمود.

آنچه كه در رابطه با اين احاديث مي توان بيان نمود، اين است كه به سه طريق مي توان روايات مجعول را از احاديث معتبر بازشناخت: يكي موافقت حديث با نصوص قرآني است. دومي: مخالف نبودن مضموم حديث با حكم عقل ناب و سليم انساني است. سومي: سازگاريداشتن با ديگر روايات معتبر وارده در آن موضوع است.

بنا بر آنچه گفته آمد، مي توان چنين گفت كه يا بايستي آن احاديث را توجيه كرد و گفت كه صدور اين احاديث موردي بوده و از آن موارد خاص نمي توان

اراده عموم نمود و يا اين كه با قطع نظر از ضعف سندي در اين گونه احاديث، با توجه به دستورالعملي كه از ناحيه حضراتائمه(ع) در پذيرش سخنان آنها وجود دارد، مخالفت مضمون اين روايات با مضامين قرآني و روايي معتبر ما را از عمل به آنها باز مي دارد.{J

آيا روايات نقل شده از علي(ع) در مذمت زنان و كاستي عقل آنان از مردان صحت دارد؟ چگونه با آيات و روايات ديگر قابل جمع است؟

پرسش

آيا روايات نقل شده از علي(ع) در مذمت زنان و كاستي عقل آنان از مردان صحت دارد؟ چگونه با آيات و روايات ديگر قابل جمع است؟

پاسخ

در رابطه با خطبه 8 نهج البلاغه «ان النساء نواقص العقول، نواقص الايمان، نواقص الحظوظ ...» كه پس از فراغ از جنگ جمل بيان شده، توجه به چند نكته ضروري است:

اولاً: اين روايت به فرض صدور هرگز در مقام تحقير و پايين آوردن مقام و حيثيت زن و منافي تساوي زن و مرد در كمالات انساني نيست. آنچه با دقت و ژرف كاوي در متن روايت به دست مي آيد نفي تشابه (Similarity) آن دو در همه زمينه ها است. توضيح آن كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر

مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد. هم چنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد، قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا و نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در

زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است؛ بلكه مي توان گفت كه به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنش هاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.

ثانيا: اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست؛ بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است. به قول سعدي:

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست

ثالثا : عقل بر دو قسم است:

1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است: «العقل ماعبد به الرحمان واكتسب به الجنان» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد.

2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Reason) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است. در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد؛ ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزون تري برخوردار است.

از توضيح ياد شده روشن مي شود كه تعبير امير مؤمنان(ع) تحقير كننده زن نيست؛ بلكه هشدار به كساني است كه در هر مسأله اي انتظار حركتي مردگونه از

زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطن و توجه دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگري هاي مردانه را داشت؛ بلكه بايد دقيقا روان شناسي او را به دست آورد و به تناسب آن با وي روبه رو شد.

تعبير «نواقص الايمان» نيز با تبييني كه با اشاره به ترك عباداتي چون نماز و روزه در ايام عادت در بر دارد، بيانگر تذكر مهمي به زنان است.

اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد. در اين جا هر دو به حكم الهي عمل مي كنند و احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ ليكن در هر صورت اين مسأله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تأثير هر يك از اين دو عمل _ كه هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است _ بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر؛ يعني، موقعي كه در حضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در

وضعيت فروتري قرار مي گيرد.

بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است.

ثانيا : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلأ ياد شده وضع نموده است؛ چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت رو به قبله بنشيند و به ياد خدا باشد؛ ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند، سخن امير مؤمنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند.

تعبير «نواقص الحظوظ» بيان يك مسأله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در برخي اَشكال آن كمتر از مرد است، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است. لذا اين سخن نيز چون فرازهاي ياد شده، بيانگر «ناهمانندي» (Dissimilarity) و تفاوت هاي شكلي (Formal) است، نه «عدم تساوي» (unequality).

توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهد كه اسلام بار مالي خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن، خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است. هم چنين حقوق ديگري براي زن مانند مهريه قرار داده است. بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد و مرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد؛ ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تأمين كند و بخش عظيمي از آنچه را كه به عنوان

سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد.

از آن چه گذشت به خوبي آشكار مي شود كه يك نوع «ناهمانندي» ميان

ويژگي هاي زن و مرد وجود دارد و كساني كه اين واقعيت را ناديده مي گيرند و شعار «همانندي» حقوق زن و مرد را سر مي دهند چند گروهند:

- گروهي به خاطر ظلم مردسالاري از احقاق حقوق زنان در عرصه هاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي سخن گفته اند.

- گروهي با نگاه اقتصاد برنامه هاي مشاركت زنان را در رونق اقتصادي كشور مطرح كردند.

- گروهي در جهت منافع اقتصادي و سود جويي هاي شخصي و جنسي نگاهي ابزاري به زن داشتند.

آن چه از مشابه انگاري زن و مرد [فمينيسم] مورد اعتراض است. سوء استفاده از نيروي كار زنان به عنوان نيروهاي ارزان قيمت و سوء استفاده از زيبايي هاي آنان در تبليغات كالاها و به كارگيري زنان در جايگاه هاي نامناسب با لطافت هاي روحي و جسمي آنان است.

در صورتي كه با رعايت قوانين و احكام اسلامي ضايعه هاي فوق اتفاق نمي افتد بلكه هنجارهاي اجتماعي نهادينه مي شود و از بحران اشتغال و بي بند و باري و... جلوگيري مي شود.

بايد دانست تفاوت ظاهري و جسمي زن و مرد، نشان از آن دارد كه هر دو به اضافه همديگر و با تقسيم كار ميان يكديگر بايد در رشد و توسعه نهاد خانواده و نهاد جامعه همياري كنند و همان گونه كه در نظام خانواده برخي فعاليت هاي زن و مرد اختصاصي و برخي مشترك مي باشد در نظام اجتماعي نيز با توجه به ويژگي هاي جسمي و روحي زن و مرد برخي عرصه ها اختصاصي است و برخي كارها به طور مشترك نيز قابل انجام است. يكسان سازي كارها و انتظارات از زن و مرد،

مخالف نظام تكوين و جدا از واقعيت است و بحران ها و ناهنجاري هايي را به دنبال دارد. بنا بر آنچه گفته شد «ناهمانندي» زن و مرد انكار ناپذير است و انتظار حركت مردانه از زنان، ظلم به زنان و جامعه و نسل آينده است. از اين رو در اسلام احكام و قوانين ويژه اي و گاهي متفاوتي براي زن و مرد و يا پدر و مادر تعيين شده است.

آن چه مهم است توجه به نكات ذيل است:

1- تفاوت هاي زن و مرد مربوط به امور جسمي و اجرايي است اما از جهت گوهر انساني داراي يك حقيقت واحد هستند «خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها پروردگارتان كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفتش را [نيز] از آن [نفس واحد كه در آدم(ع) دميده شد] آفريد (سوره نساء، آيه 1)

2- اگر چه زن و مرد از نظر جسمي و امكانات اجرايي متفاوت مي باشند اما از هر كدام به تناسب موقعيت خودش مسؤوليت خواسته مي شود و پاداش داده مي شود. چنان كه «اسماء دختر يزيد انصاري» به نمايندگي از زنان نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: فدايت شوم مي دانم كه هيچ زني در شرق و غرب عالم نيست كه سخن مرا بشنود مگر اين كه با من هم رأي خواهد بود. خداوند تو را به حق سوي مردان و زنان فرستاد و ماهم به تو و خدايي كه تو را فرستاده است ايمان آورديم. ما طايفه زنان محدود و محصور هستيم و اساس خانه هاي شما مي باشيم و خواهش هاي شما را برمي آوريم و فرزندان شما را

حامله مي شويم اما شما مردها بر ما برتري هايي داريد. مثلا نماز جمعه و جماعت مي خوانيد، به عيادت بيماران مي رويد، تشييع جنازه مي كنيد و پياپي به زيارت حج مي رويد و بالاتر از همه اينها، جهاد در راه خداست. هرگاه مردي از شما براي حج يا عمره يا جهاد از خانه بيرو مي رود، ما اموال شما را حفظ مي كنيم و پارچه هاي لباسهايتان را مي بافيم و فرزندانتان را تربيت مي كنيم. پس اي رسول خدا، آيا در اجر و ثواب شريك شما نيستيم؟

پيامبر(ص) كاملا رو به اصحاب خود كرد و فرمود: آيا تا به حال شنيده ايد كه زني در پرسش از امور دين خود به اين خوبي سخن بگويد؟ عرض كردند: اي رسول خدا، گمان نمي كرديم كه زني تا بدين پايه برسد!

سپس پيامبر(ص) رو به اسماء كرد و فرمود: اي زن، برگرد و به زناني كه تو را به نمايندگي فرستاده اند اعلام كن كه نيكو شوهرداري هر يك از شما زنان و جلب رضايت مردش و پيروي كردن از نظر موافق او (در كاري) با همه اين اعمال (كه براي مردان نام بردي) برابري مي كند. اسماء در حالي كه از شادي تهليل (لا اله الا الله) و تكبير مي گفت، برگشت.(الدر المنثور، ج 2، ص 518 - ميزان الحكمه، ح 3655 ، ج 11، ص 5489)

آيا شما با اين عقيده موافقيد كه زنان ناقص العقل هستند؟ چرا؟

پرسش

آيا شما با اين عقيده موافقيد كه زنان ناقص العقل هستند؟ چرا؟

پاسخ

عقلي كه دراين جا موردنظراست «عقل ابزاري» است كه در تدبير امور مادي و دنيايي به كار مي آيد و هيچ ربطي به عقل كمالي ندارد. آنچه كه ملاك انسانيت انسان است و به واسطه آن , شخص به خداوند تقرب يافته و به كمال و سعادت دست مي يابد, در زن و مرد يكسان است . كمتر بودن عقل ابزاري در زن , ارتباط دقيق با مسوئوليتي دارد كه به طور طبيعي و تكويني بر دوش او نهاده شده است . به عبارت ديگر, زندگي انسان لوازم و نيازهاي گوناگوني دارد كه هر يك از آنها, ابزارهاي ويژه اي مي طلبد. خداوند متعال در نظام زيباي هستي هر يك از دو جنس زن و مرد را, به گونه ئ خاصي و با ويژگي هاي ذاتي متمايزي آفريده و هر يك را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته است . در اين راستا زن را كانون مهر و عطوفت و دلربايي قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبير. بنابراين زن از جهاتي بر مرد برتري دارد و مرد در جهتي ديگر و هر يك به تناسب اين ويژگي ها, رسالتي ويژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مكمل يكديگر و زندگي را براساس آن , كانوني از مهر و صفا و تدبير و فعاليت قرار داده است .

چرا حضرت علي(ع) زنان را ناقص العقل دانسته است ؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) زنان را ناقص العقل دانسته است ؟

پاسخ

اسلام زن را در مقام انسانيت و كسب كمالات در رديف مرد قرار مي دهد و جنسي را بر جنس ديگر برتر نمي داند. در قرآن كمي و كاستي عقل زن مطرح نيست و اين دو جنس در مدارج كمال كه جز با خردورزي امكان ندارد مساوي اند.

«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنََّْ؛ كساني كه كارهاي شايسته كنند - چه مرد باشند يا زن - در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند.»{1}

براي تبيين روايتي كه زنان را ناقص العقل دانسته است، مطالبي لازم به ذكر مي باشد:

1. خلقت ناقص بخش عظيمي از مخلوقات پذيرفتني نيست زيرا خداوند جهان و مخلوقات آن را در بهترين وضعيت و نيكوترين نظام خلق كرد؛

«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيٍْْ خَلَقَهُ ؛ خداي كه هر چيزي را در بين بهترين وضعيت آفريد.»{2}

بنابراين در خلقت نيمي از انسان كه زنان باشند نقصي بكار برده نشده است ، بلكه بشر در بهترين اندازه خلق گرديد و نمي توان پذيرفت كه خدا نيمي از آدميان را با خلقت ناقص يا عقل ناقص آفريده است. بلكه خلقت آنان به گونه اي است كه نقش مكملي داشته و هريك ديگري كامل مي گرداند/

2. ضمن تاكيد بر نيكويي خلقت زن و مرد، تفاوت هايي نيز در ميان اين دو وجود دارد كه چنين امري كاملا حكيمانه و طبيعي است ؛ مثلا:

الف. رشد استخوان بندي، رويش دندان ها و غدد تناسلي دختران از پسران سريعتر است.{3}

ب. قدرت بدني و توان كاري مردان براي انجام كارهاي سخت و توان فرسا بيشتر از زنان است /

ج. بعد

عاطفي و احساسي در زنان نيرومندتر است و قوت و شكوفايي عواطف در زن نقص نيست، بلكه ضرورت است چون محور تربيت، خانواده و فرزندداري زن مي باشد. از اين رو طبيعي است كه به مسايل عقلي و حسابگرايانه گرايش كمتري داشته باشند و آن را به مردان بسپارند. به عبارتي وجود عواطف و غلبه احساسات در زنان يك نوع ارزشمندي براي زنان است كه مردان از آن كم بهره دارند، زنان با اين عطيه الاهي بخوبي توان ايفاي نقش همسري و مادري را خواهند داشت. خانم كليودالسون به عنوان يك روانشناس، نتيجه تحقيقاتش را درباره عوامل رواني زن و مرد چنين بيان مي دارد:

«خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آن ها است. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند. پس برتري روحي مردان بر زنان چيزي است كه طراح آن طبيعت است... خانم ها به علت اين كه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان بر زندگي شان احتياج دارند.»{4}

3. برخي تاكيد دارند كه منظور از «نقصان، نقصان ارزشي نيست»{5}، و امام اشاره به عقل وجود زن نكرده است، بلكه عقل تصميم گيري آنان را مورد خطاب قرار داده است كه بي شك وجود چنين خرد حسابگر در مرد شايستگي او را براي اداره خانواد محرز كرده است/

4. نگاه تاريخي به زمان سخن اميرمؤمنان(ع) در باره زنان{6} كه پس از پيكار جمل

صورت پذيرفت، گواه اين مدعاست كه امام نقص را در خرد اجتماعي و عقل حسابگر دنيوي زنان دانسته است؛ چنانكه مي دانيد رشك نهفته عايشه بر علي(ع) ، با بهانه انتقام از خون عثمان - كه خود دشمن سرسخت اش بود - بدانجا انجاميد كه جنگي با پيشاهنگي عايشه برپا شد، بي شك اگر عايشه خرد اجتماعي تامي داشت و مقهور عاطفه نمي گشت، خونها ريخته نمي شد و زيان هاي بسياري پيش نمي آمد/

5. برخي مدعي اند كه ناقص العقل ناميدن زنان در نهج البلاغه، ممكن است به بي فرهنگي هاي متداول و ناهجناري هاي جاري در زنان آن عصر و ساير زنان اشاره داشته باشد{7}/

6. روايات متعددي وجود دارد كه امام نقص عقل را به انسان ها ديگر نيز نسبت داده است ؛ امام علي(ع) مي فرمايد :

«اعجاب المر بنفسه دليل علي ضعف عقله ؛ خودبيني شخصي، نشانه ضعف (نقصان) خرد اوست.»{8}

7. نقد امام انحصار به زنان ندارد، روايات چندي از حضرت وجود دارد كه به نقد و شماتت مردان اختصاص يافته است. از جمله ياران بي وفا و عهد شكن خود را چنين نقد مي كند:

«اي نه مردان به صورت مرد، اي كم خردان ناز پرورد! كاش شما را نديده بودم و نمي شناختم كه به خدا، پايان اين آشنايي ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد كه دلم از دست شما پر خون است و سينه ام مالامال خشم شما مردم دون، كه پياپي جرعه اندوه به كامم مي ريزيد..»{9}

[1].سوره نسأ، آيه 124/

[2].سوره سجده، آيه 7.

[3].روانشناسي اختلافي، هانري پيرن و موريسدوبس، ص 202/

[4].نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، ص 183 و 184/

[5].شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 29/

[6].نهج البلاغه،

خطبه 80/

[7].كتاب نقد، شماره 12، ص 8 و 9/

[8].الحياْ، محمد رضا حكيمي، ج 1، ص 180/

[9].نهج البلاغه، خطبه 27/

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است كه عقل زنان كم مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پرسش

اگر براى انتخاب دين صحيح بايد از عقل كمك گرفت و از طرفى مشهور است كه عقل زنان كم مى باشد، آيا آنان در تشخيص نمى كنند؟

پاسخ

اوّلا، حديثى كه درباره نقص عقل زنان آمده يك بحث زمان شناسى دارد كه على((عليه السلام))آن را در زمانى فرموده اند كه عايشه ؟؟؟ غول توطئه بوده و رهبرى جنگ جمل را به عهده گرفته بود و امام((عليه السلام))مصداق را نمى توانسته اند روشن نمايند و براى تضعيف جبهه جمل چنين فرموده اند.

ثانياً; شروع انتخاب دين با عقل است و اين مرحله به كنكاش بسيار زيادى نياز ندارد و مضافاً اينكه علم و انديشه و حتّى هوشمندى در اين مسائل قواى كمكى هستند كه زنان هم از آن بهره مندند.

ثالثاً; در گرايش به دين، بسيارى از مردم از راه عواطف و احساسات قلبى خود بهره مى گيرند و مرد و زن در اين قانون شريكند، به ويژه زنان كه در اين بُعد، استعداد عظيمى دارند و كانون عواطف ارجمند هستند.

رابعاً; علاّمه طباطبايى((رحمه الله)) در تفسير الميزان نوشته اند كه اينجا يك مغالطه وجود دارد كه عقل به مفهوم است و ما در يك معنا بكار مى بريم. اگر عقل به همان معناى حديث پيامبر اكرم((صلى الله عليه وآله)) باشد كه مى فرمايد عقل آن چيزيست كه خداوند با آن پرستيده مى شود و بهشت با آن كسب گردد در اينجا عقل به مفهوم نگاهدارنده است و هيچ تفاوتى بين مرد و زن نيست. كه با حفظ خويش از بديها و گناهان و انجام اوامر الهى هر چه بيشتر در مسائل رياضى و فلسفى و فقه يا فيزيك

باشد فقط يك فضيلت زائده است و ربطى به نيكويى دين ندارد(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

پاورقي

1 _ زن در آينه جمال و جلال، نوشته آية الله جوادى آملى، ص 273 _ 268.

_165_

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پاسخ

اين سخن اميرالمومنين علي(ع) در نهج البلاغه با اين عبارت آمده است: «معاشر الناس ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول»؛{1} اي مردم! همانا زنان از لحاظ ايمان بهره و خرد و درجه پايين تري از مردان قرار دارند وتفاوت دارند. دربارهاين فراز از خطبه ֘͘јʘ̠شبهاتي مطرح شده و برخي گفته اند در اين سخن به جنس زن اهانت شده است و بعضي ها در مقام دفاع، امام را متهم كرده اند كه بعد از جنگ جمل، تحت تأثير كينه توزي يك زن قرار گرفته و - العياذ باللَّه - سخني بر خلاف حقيقت فرموده، يعني به خاطر يك زن، تمام جنس زن را كم عقل معرفي كرده است. بعضي ديگر براي دفاع به سند و اعتبار خطبه اشكال گرفته اند.

اما به نظر مي رسد كه امام(ع) هيچ گاه تحت تأثير جو و يا كينه توزي ها قرار نمي گيرد و اين از مقام آن حضرت به دور است و گذشته از آن اگر رويارويي با يك زن موجب اين گونه داوري ها باشد بايد حضرت علي(ع) در رويارويي با معاويه سخناني به مراتب تندتر از اين در مورد مردان بر زبان آورد. و سند آن هم جاي اشكالي نيست زيرا اين سخن را قبل از سيد رضي افرادي همچون محدث بزرگوار شيعه، ابراهيم بن هلال ثقفي در كتاب «الغارات»{2} و ابن قيتبه دينوري در «الامامة و السياسه» (ج1، ص15.4) و محمد بن جرير طبري شيعي يكي ديگر از دانشمندان اماميه در كتاب «المستر شد» (ص418) و كليني در كتاب «الرسائل»{3} عنوان كرده اند ما پاسخ را با دو بيان ارائه

مي كنيم:

1. نقض در حديث به معني تفاوت است، چنانكه در سوره ملك كلمه تفاوت مساوي نقض تفسير شده است و متقابلاً نقض هم مي تواند به جاي تفاوت باشد، آن جا كه مي فرمايد: (الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ)؛{4} خدايي كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد ودر آفرينش خداي رحمان هيچ گونه نقصي نمي بيني) بنابراين معني كلام علي(ع) بيان تفاوت هاي زن و مرد است و در اين صورت هيچ گونه اهانتي به زنان مشاهده نمي شود، بلكه، بيان حقيقت آفرينش و احكام آنان از نظر ايمان و بهره و عقل مي باشد. بديهي است كه به خاطر اختلاف ميدان حضور و فعاليت زن و مرد، بايد استعدادشان متفاوت باشد. فضاي كاري مرد، اجتماع و درگيري هاي گوناگون است پس نياز به قواي عقلي ويژه اي دارد و فضاي اصلي زندگي زن تربيت نسل و پرورش انسان و تحكيم كانون خانواده است و نياز بيشتري به عواطف و دقّت قلب دارد. خداوند متعال تقسيم كار را بر اساس استعدادها مشخص نموده است وحرف امام علي(ع) گزارش اين وضعيت فطري و طبيعي جنس زن مي باشد و مسلم است كه زنان از نظر ايمان وسهم الارث و عقل اجتماعي در درجه متفاوتي از مردان قرار دارند. علي(ع) با اين كلام به جايگاه اجتماعي زن و مرد اشاره مي كند كه زن و مرد هر كدام روحيات و صفات متفاوت و مخصوص به خود را دارند و جايگاه هركدام بايد رعايت گردد.

2. اين سخن علي(ع) را با جمله ديگر آن حضرت بايد تلفيق نموده و معني كرد در آن جا اميرالمومنان علي(ع) به لشكريان خود توصيه

مي كند كه: «و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراحنكم و سببن اُمَراء كُم، فانهن ضعيفات القوي و الانفس و العقول{5}؛ اگر به مشيت الهي دشمن را شكست داديد به زنان آزار و آسيب نرسانيد، اگر چه متعرض آبروي شما گردند و به بزرگانتان دشنام دهند، زيرا اينان از لحاظ نيرو و جان و خرد ضعيف اند». پيداست كه در اين مورد هم اميرمومنان(ع)، دشنام دادن بدون جهت ايشان را دليل ضعف عقل دانسته و زنان را ضعيف العقل خوانده است كه چون با كشتگان و زخميان جنگ مواجه شوند، گريه سر مي دهند بدون اينكه فكر كنند گريه آنها نه زخمي را مرهمي مي نهد و نه كشته ها را زنده مي كند و نه موجب شكست دشمن و پيروزي او مي شود. بنابراين ضعف و نقص عقل در اين مورد هم به معني ضعف تحمل و قلت بردباري است يا به معني غلبه احساس و عواطف شديدي كه مجال فكر كردن و سنجيدن را به زن نمي دهد خلاصه سخن اينكه با ملاحظه صدر و ذيل جمله، در مورد اول ضعف عقل به معني ضعف ضبط و حفظ است و در مورد دوم به معني ضعف تحمل يا احساس و عاطفه ي شديد.{6}

[1].هج البلاغه صبحي صالح، خطبه 80.

[2].به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 35؛ الغارات يكي از منابع معتبر شيعه و محل مراجعه محققين والامقام است كه از جمله آنان مرحوم كليني در الكافي مي باشد.

[3].كشف المحجه سيد بن طاووس، ص 181.

[4].سوره ملك، آيه 3.

[5].هج البلاغه، نامه 14.

[6].قام زن در قرآن و نهج البلاغه، ص 30..

چرا حضرت علي (ع) زنان را ناقص العقل دانسته است ؟

پرسش

چرا حضرت علي (ع) زنان را ناقص العقل دانسته

است ؟

پاسخ

اسلام زن را در مقام انسانيت و كسب كمالات در رديف مرد قرار مي دهد و جنسي را بر جنس ديگر برتر نمي داند. در قرآن كمي و كاستي عقل زن مطرح نيست و اين دو جنس در مدارج كمال كه جز با خردورزي امكان ندارد مساوي اند.

«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنََّْ ؛ كساني كه كارهاي شايسته كنند - چه مرد باشند يا زن - در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند.»{1}

براي تبيين روايتي كه زنان را ناقص العقل دانسته است، مطالبي لازم به ذكر مي باشد:

1. خلقت ناقص بخش عظيمي از مخلوقات پذيرفتني نيست زيرا خداوند جهان و مخلوقات آن را در بهترين وضعيت و نيكوترين نظام خلق كرد؛

«الَّذِيأَحْسَنَ كُلَّ شَيٍْْ خَلَقَهُ ؛ خداي كه هر چيزي را در بين بهترين وضعيت آفريد.»{2}

بنابراين در خلقت نيمي از انسان كه زنان باشند نقصي بكار برده نشده است ، بلكه بشر در بهترين اندازه خلق گرديد و نمي توان پذيرفت كه خدا نيمي از آدميان را با خلقت ناقص يا عقل ناقص آفريده است. بلكه خلقت آنان به گونه اي است كه نقش مكملي داشته و هريك ديگري كامل مي گرداند/

2. ضمن تاكيد بر نيكويي خلقت زن و مرد، تفاوت هايي نيز در ميان اين دو وجود دارد كه چنين امري كاملا حكيمانه و طبيعي است ؛ مثلا:

الف. رشد استخوان بندي، رويش دندان ها و غدد تناسلي دختران از پسران سريعتر است.{3}

ب. قدرت بدني و توان كاري مردان براي انجام كارهاي سخت و توان فرسا بيشتر از زنان است /

ج. بعد عاطفي و احساسي در زنان نيرومندتر است و

قوت و شكوفايي عواطف در زن نقص نيست، بلكه ضرورت است چون محور تربيت، خانواده و فرزندداري زن مي باشد. از اين رو طبيعي است كه به مسايل عقلي و حسابگرايانه گرايش كمتري داشته باشند و آن را به مردان بسپارند. به عبارتي وجود عواطف و غلبه احساسات در زنان يك نوع ارزشمندي براي زنان است كه مردان از آن كم بهره دارند، زنان با اين عطيه الاهي بخوبي توان ايفاي نقش همسري و مادري را خواهند داشت. خانم كليودالسون به عنوان يك روانشناس، نتيجه تحقيقاتش را درباره عوامل رواني زن و مرد چنين بيان مي دارد:

«خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آن ها است. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند. پس برتري روحي مردان بر زنان چيزي است كه طراح آن طبيعت است... خانم ها به علت اين كه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان بر زندگي شان احتياج دارند.»{4}

3. برخي تاكيد دارند كه منظور از «نقصان، نقصان ارزشي نيست»{5}، و امام اشاره به عقل وجود زن نكرده است، بلكه عقل تصميم گيري آنان را مورد خطاب قرار داده است كه بي شك وجود چنين خرد حسابگر در مرد شايستگي او را براي اداره خانواد محرز كرده است/

4. نگاه تاريخي به زمان سخن اميرمؤمنان (ع) در باره زنان{6} كه پس از پيكار جمل صورت پذيرفت ، گواه اين مدعاست كه

امام نقص را در خرد اجتماعي و عقل حسابگر دنيوي زنان دانسته است ؛ چنانكه مي دانيد رشك نهفته عايشه بر علي (ع)، با بهانه انتقام از خون عثمان - كه خود دشمن سرسخت اش بود - بدانجا انجاميد كه جنگي با پيشاهنگي عايشه برپا شد، بي شك اگر عايشه خرد اجتماعي تامي داشت و مقهور عاطفه نمي گشت، خونها ريخته نمي شد و زيان هاي بسياري پيش نمي آمد/

5. برخي مدعي اند كه ناقص العقل ناميدن زنان در نهج البلاغه، ممكن است به بي فرهنگي هاي متداول و ناهجناري هاي جاري در زنان آن عصر و ساير زنان اشاره داشته باشد{7}.

6. رواياتي متعددي وجود دارد كه امام نقص عقل را به انسان ها ديگر نيز نسبت داده است ؛ امام علي (ع) مي فرمايد :

«اعجاب المر بنفسه دليل علي ضعف عقله ؛ خودبيني شخصي، نشانه ضعف (نقصان) خرد اوست.»{8}

7. نقد امام انحصار به زنان ندارد، روايات چندي از حضرت وجود دارد كه به نقد و شماتت مردان اختصاص يافته است. از جمله ياران بي وفا و عهد شكن خود را چنين نقد مي كند:

«اي نه مردان به صورت مرد، اي كم خردان ناز پرورد! كاش شما را نديده بودم و نمي شناختم كه به خدا، پايان اين آشنايي ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد كه دلم از دست شما پر خون است و سينه ام مالامال خشم شما مردم دون، كه پياپي جرعه اندوه به كامم مي ريزيد..»{9}

موضوع: ديه زنان

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) در نهج البلاغه زنان را ناقص العقل معرفي مي نمايد؟

پاسخ

اين سخن اميرالمومنين علي(ع) در نهج البلاغه با اين عبارت آمده است: «معاشر الناس ان النسأ نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول»;{1} اي مردم! همانا زنان از لحاظ ايمان بهره و خرد و درجه پايين تري از مردان قرار دارند وتفاوت دارند. دربارهاين فراز از خطبه حضرت، شبهاتي مطرح شده و برخي گفته اند در اين سخن به جنس زن اهانت شده است و بعضي ها در مقام دفاع، امام را متهم كرده اند كه بعد از جنگ جمل، تحت تأثير كينه توزي يك زن قرار گرفته و - العياذ بالله - سخني بر خلاف حقيقت فرموده، يعني به خاطر يك زن، تمام جنس زن را كم عقل معرفي كرده است. بعضي ديگر براي دفاع به سند و اعتبار خطبه اشكال گرفته اند.

اما به نظر مي رسد كه امام(ع) هيچ گاه تحت تأثير جو و يا كينه توزي ها قرار نمي گيرد و اين از مقام آن حضرت به دور است و گذشته از آن اگر رويارويي با يك زن موجب اين گونه داوري ها باشد بايد حضرت علي(ع) در رويارويي با معاويه سخناني به مراتب تندتر از اين در مورد مردان بر زبان آورد. و سند آن هم جاي اشكالي نيست زيرا اين سخن را قبل از سيد رضي افرادي همچون محدث بزرگوار شيعه، ابراهيم بن هلال ثقفي در كتاب «الغارات»{2} و ابن قيتبه دينوري در «الامامْ و السياسه» (ج1، ص15.4) و محمد بن جرير طبري شيعي يكي ديگر از دانشمندان اماميه در كتاب «المستر شد» (ص418) و كليني در كتاب «الرسائل»{3} عنوان كرده اند ما پاسخ را با دو بيان

ارائه مي كنيم:

1. نقض در حديث به معني تفاوت است، چنانكه در سوره ملك كلمه تفاوت مساوي نقض تفسير شده است و متقابلاً نقض هم مي تواند به جاي تفاوت باشد، آن جا كه مي فرمايد: (الَّذِيخَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِيخَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ);{4} خدايي كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد ودر آفرينش خداي رحمان هيچ گونه نقصي نمي بيني) بنابراين معني كلام علي(ع) بيان تفاوت هاي زن و مرد است و در اين صورت هيچ گونه اهانتي به زنان مشاهده نمي شود، بلكه، بيان حقيقت آفرينش و احكام آنان از نظر ايمان و بهره و عقل مي باشد. بديهي است كه به خاطر اختلاف ميدان حضور و فعاليت زن و مرد، بايد استعدادشان متفاوت باشد. فضاي كاري مرد، اجتماع و درگيري هاي گوناگون است پس نياز به قواي عقلي ويژه اي دارد و فضاي اصلي زندگي زن تربيت نسل و پرورش انسان و تحكيم كانون خانواده است و نياز بيشتري به عواطف و دقّت قلب دارد. خداوند متعال تقسيم كار را بر اساس استعدادها مشخص نموده است وحرف امام علي(ع) گزارش اين وضعيت فطري و طبيعي جنس زن مي باشد و مسلم است كه زنان از نظر ايمان وسهم الارث و عقل اجتماعي در درجه متفاوتي از مردان قرار دارند. علي(ع) با اين كلام به جايگاه اجتماعي زن و مرد اشاره مي كند كه زن و مرد هر كدام روحيات و صفات متفاوت و مخصوص به خود را دارند و جايگاه هركدام بايد رعايت گردد.

2. اين سخن علي(ع) را با جمله ديگر آن حضرت بايد تلفيق نموده و معني كرد در آن جا اميرالمومنان علي(ع) به لشكريان خود توصيه مي كند

كه: «و لا تهيجوا النسأ باذي و ان شتمن اعراحنكم و سببن اُمَرأ كُم، فانهن ضعيفات القوي و الانفس و العقول{5}؛ اگر به مشيت الهي دشمن را شكست داديد به زنان آزار و آسيب نرسانيد، اگر چه متعرض آبروي شما گردند و به بزرگانتان دشنام دهند، زيرا اينان از لحاظ نيرو و جان و خرد ضعيف اند». پيداست كه در اين مورد هم اميرمومنان(ع)، دشنام دادن بدون جهت ايشان را دليل ضعف عقل دانسته و زنان را ضعيف العقل خوانده است كه چون با كشتگان و زخميان جنگ مواجه شوند، گريه سر مي دهند بدون اينكه فكر كنند گريه آنها نه زخمي را مرهمي مي نهد و نه كشته ها را زنده مي كند و نه موجب شكست دشمن و پيروزي او مي شود. بنابراين ضعف و نقص عقل در اين مورد هم به معني ضعف تحمل و قلت بردباري است يا به معني غلبه احساس و عواطف شديدي كه مجال فكر كردن و سنجيدن را به زن نمي دهد خلاصه سخن اينكه با ملاحظه صدر و ذيل جمله، در مورد اول ضعف عقل به معني ضعف ضبط و حفظ است و در مورد دوم به معني ضعف تحمل يا احساس و عاطفه ي شديد.{6}

[1].نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 80/

[2]. به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 35؛ الغارات يكي از منابع معتبر شيعه و محل مراجعه محققين والامقام است كه از جمله آنان مرحوم كليني در الكافي مي باشد/

[3]. كشف المحجه سيد بن طاووس، ص 181/

[4]. سوره ملك، آيه 3/

[5].نهج البلاغه، نامه 14/

[6].مقام زن در قرآن و نهج البلاغه، ص 30//

چرا حضرت علي(ع) زنان را ناقص العقل دانسته است ؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) زنان را ناقص العقل

دانسته است ؟

پاسخ

اسلام زن را در مقام انسانيت و كسب كمالات در رديف مرد قرار مي دهد و جنسي را بر جنس ديگر برتر نمي داند. در قرآن كمي و كاستي عقل زن مطرح نيست و اين دو جنس در مدارج كمال كه جز با خردورزي امكان ندارد مساوي اند. «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنََّْ؛ كساني كه كارهاي شايسته كنند - چه مرد باشند يا زن - در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند.»{1}

براي تبيين روايتي كه زنان را ناقص العقل دانسته است، مطالبي لازم به ذكر مي باشد:

1. خلقت ناقص بخش عظيمي از مخلوقات پذيرفتني نيست زيرا خداوند جهان و مخلوقات آن را در بهترين وضعيت و نيكوترين نظام خلق كرد؛

«الَّذِيأَحْسَنَ كُلَّ شَيٍْْ خَلَقَهُ؛ خداي كه هر چيزي را در بين بهترين وضعيت آفريد.»{2}

بنابراين در خلقت نيمي از انسان كه زنان باشند نقصي بكار برده نشده است ، بلكه بشر در بهترين اندازه خلق گرديد و نمي توان پذيرفت كه خدا نيمي از آدميان را با خلقت ناقص يا عقل ناقص آفريده است. بلكه خلقت آنان به گونه اي است كه نقش مكملي داشته و هريك ديگري كامل مي گرداند/

2. ضمن تاكيد بر نيكويي خلقت زن و مرد، تفاوت هايي نيز در ميان اين دو وجود دارد كه چنين امري كاملا حكيمانه و طبيعي است ؛ مثلا:

الف. رشد استخوان بندي، رويش دندان ها و غدد تناسلي دختران از پسران سريعتر است.{3}

ب. قدرت بدني و توان كاري مردان براي انجام كارهاي سخت و توان فرسا بيشتر از زنان است /

ج. بعد عاطفي و احساسي در زنان نيرومندتر است و قوت و

شكوفايي عواطف در زن نقص نيست، بلكه ضرورت است چون محور تربيت، خانواده و فرزندداري زن مي باشد. از اين رو طبيعي است كه به مسايل عقلي و حسابگرايانه گرايش كمتري داشته باشند و آن را به مردان بسپارند. به عبارتي وجود عواطف و غلبه احساسات در زنان يك نوع ارزشمندي براي زنان است كه مردان از آن كم بهره دارند، زنان با اين عطيه الهي بخوبي توان ايفاي نقش همسري و مادري را خواهند داشت. خانم كليودالسون به عنوان يك روانشناس، نتيجه تحقيقاتش را درباره عوامل رواني زن و مرد چنين بيان مي دارد:

«خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آن ها است. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند. پس برتري روحي مردان بر زنان چيزي است كه طراح آن طبيعت است... خانم ها به علت اين كه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان بر زندگي شان احتياج دارند.»{4}

3. برخي تاكيد دارند كه منظور از «نقصان، نقصان ارزشي نيست»{5}، و امام اشاره به عقل وجود زن نكرده است، بلكه عقل تصميم گيري آنان را مورد خطاب قرار داده است كه بي شك وجود چنين خرد حسابگر در مرد شايستگي او را براي اداره خانواد محرز كرده است/

4. نگاه تاريخي به زمان سخن اميرمؤمنان7 در باره زنان{6} كه پس از پيكار جمل صورت پذيرفت، گواه اين مدعاست كه امام نقص را در

خرد اجتماعي و عقل حسابگر دنيوي زنان دانسته است؛ چنانكه مي دانيد رشك نهفته عايشه بر علي(ع) ، با بهانه انتقام از خون عثمان - كه خود دشمن سرسخت اش بود - بدانجا انجاميد كه جنگي با پيشاهنگي عايشه برپا شد، بي شك اگر عايشه خرد اجتماعي تامي داشت و مقهور عاطفه نمي گشت، خونها ريخته نمي شد و زيان هاي بسياري پيش نمي آمد/

5. برخي مدعي اند كه ناقص العقل ناميدن زنان در نهج البلاغه، ممكن است به بي فرهنگي هاي متداول و ناهجناري هاي جاري در زنان آن عصر و ساير زنان اشاره داشته باشد{7}/

6. روايات متعددي وجود دارد كه امام نقص عقل را به انسان ها ديگر نيز نسبت داده است ؛ امام علي(ع) مي فرمايد :

«اعجاب المر بنفسه دليل علي ضعف عقله؛ خودبيني شخصي، نشانه ضعف (نقصان) خرد اوست.»{8}

7. نقد امام انحصار به زنان ندارد، رواياتي از حضرت وجود دارد كه به نقد و شماتت مردان اختصاص يافته است. از جمله ياران بي وفا و عهد شكن خود را چنين نقد مي كند:

«اي نه مردان به صورت مرد، اي كم خردان ناز پرورد! كاش شما را نديده بودم و نمي شناختم كه به خدا، پايان اين آشنايي ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد كه دلم از دست شما پر خون است و سينه ام مالامال خشم شما مردم دون، كه پياپي جرعه اندوه به كامم مي ريزيد..»{9}

[1].سوره نسأ، آيه 124/

[2].سوره سجده، آيه 7.

[3].روانشناسي اختلافي، هانري پيرن و موريسدوبس، ص 202/

[4].نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، ص 183 و 184/

[5].شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 29/

[6].نهج البلاغه، خطبه 80/

[7].كتاب نقد، شماره 12، ص 8 و 9/

[8].الحياْ، محمد رضا حكيمي، ج 1،

ص 180/

[9].نهج البلاغه، خطبه 27/

آيا آيه اي در قرآن وجود دارد كه از معنا يا تفسير آن اين گونه برداشت شود كه احساسات زن بر عقلش غلبه دارد؟

پرسش

آيا آيه اي در قرآن وجود دارد كه از معنا يا تفسير آن اين گونه برداشت شود كه احساسات زن بر عقلش غلبه دارد؟

پاسخ

در قرآن كريم آيه اي كه به روشني بر غلبه احساس و عواطف زنان بر عقل آنان را دلالت كند، نداريم و اين مطلب برداشت برخي مفسران مانند علامه طباطبايي در ذيل آيه 34 سوره نسأ است خداوند مي فرمايد: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآء بِمَا فَضَّل َ اللَّه ُ بَعْضَهُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ; مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايي كه خداوند ]از نظر نظام اجتماع براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است "

ايشان در توضيح آيه آورده اند: مراد از جمله "مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بَعْضَهُم ْ عَلَي َ بَعْض برتري و امتيازي است كه بالطبع مردان بر زنان دارند، يعني بيشتر بودن نيروي خردورزي (و قوه تعقّل در مردها و آن چه از اين مايه مي گيرد; مانند شجاعت و زورمندي و تحمل كارهاي سخت و سنگين و امثال اين ها; زيرا زندگي زنان يك زندگي احساسي و عاطفي مبتني بر ظرافت و لطافت مي باشد. و از گستردگي اين علّت در آيه معلوم مي شود كه حكم مبتني بر آن _ يعني قيم و سرپرست بودن مردان نسبت به زنان _ محدود به مورد زن و شوهر نمي شود، بلكه اين حكم براي طايفه مردان نسبت به طايفه زنان در كليه ابعادي كه زندگي اين دو طايفه را به هم ارتباط و پيوند مي دهد، قرار داده شده است و در تمام جهت هاي اجتماعي و همگاني مانند حكومت قضاوت كه حيات جامعه بر اين دو مبتني است و هم چنين دفاع كه با نيرومندي جسمي و نيروي تعقل پيوند

دارد، اين چنين است البته اين قيموميت طايفه مردان بر زنان در جامعه در ابعاد عمومي هم چون حكومت و قضاوت و جنگ است كه به برتري نيروي تعقل مرد و شجاعت او مربوط مي شود، بدون آن كه به استقلال در اراده فردي زن لطمه اي بزند و مرد حق دخالت در خواسته هاي مشروع او داشته باشد و زنان در انجام هر كار درست و شايسته اي كه بخواهند، مختارند. سنّت نبوي نيز، كه زبان گوياي بيانات قرآني مي باشد، بيانگر همين است رفتار و عمل پيامبر6 در طول حيات آن حضرت بر همين برنامه بوده آن حضرت هيچ گاه نه زني را حاكم و فرمانرواي عده اي قرار داد و نه منصب قضاوت را به زني سپرد و نه آنان را براي شركت در جنگ براي مبارزه و پيكار با دشمن فرا خواند.

افزون بر اين احاديث فراواني از سپردن زمام حكومت به دست زنان نهي فرموده است مثلاً پيامبر اكرم فرموده اند: "مردمي كه زمام امور خود را به دست زني بسپارند، هرگز روي رستگاري را نمي بينند."(ميزان الحكمة محمد محمدي ري شهري ترجمة حميد رضا شيخي ج 11، ص 5500، ح 18639، دارالحديث )

علاوه بر اين كه در جهان به اصطلاح متمدّن امروز نيز، منصب هاي مهم ّ حكومتي كمتر به دست زنان سپرده مي شود كه خود از عدم توانايي نوع آنان در اين امور حكايت دارد.

اما ديگر مشاغل اجتماعي مانند تعليم و تعلّم (آموزش و پرورش و كار كردن و پرستاري و درمان بيماران و... كه دخالت عواطف و احساسات منافاتي با آن ها ندارد، روايات نبوي از آن ها مانع نشده اند و سيره و روش پيامبر اكرم بسياري از اين

كارها را امضا و تأييد كرده است و قرآن كريم نيز از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها به زنان خالي نمي باشد.( با اقتباس از: تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 343_347، اسماعيليان / ر.ك ترجمه تفسير الميزان همان ترجمه سيد محمد خامنه ج 4، ص 507، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي / بررسي هاي اسلامي همان جمع آوري سيد هادي خسروشاهي ص 107_113، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم )

افزون بر اين در برخي روايات به برخورداري زنان از روحيه اي لطيف تصريح شده است امام علي مي فرمايند: "به زن كاري را كه از حدّ توان او فراتر است مسپار (فاِن ّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة ; زيرا زن گُل است نه كارگزار".(ميزان الحكمه همان ج 11، ص 5502، ح 18646، دارالحديث ) اين است كه عاطفة زن به عنوان يك محور مهم ّ تربيتي است و اسلام زن را در ساية حجاب و ساير فضايل به صحنه مي آورد تا معلّم عاطفه رقّت درمان لطف صفا و وفا شود و به عبارت ديگر زن يكي از جلوه هاي رحم و رقّت خداوندي است (زن درآينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي ص 396، مركز نشر اسرأ.)

در پايان ذكر چند نكته شايان توجه است

1. حقيقت انسان را روح او تشكيل مي دهد، نه بدن او و انسانيت انسان را جان او تأمين مي كند نه جسم او، و نه مجموع جسم و جان پس حقيقت انسان نه مذكر است و نه مؤنث

2. قرآن كريم با صراحت در آيات متعددي زنان را از جنس مردان و سرشت آنان را نظير سرشت مردان بيان كرده و مي فرمايد:

"اي مردم از ]مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد، همان كسي كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را ]نيز[ از جنس او خلق كرد."(نسأ،1)

3. نوع مرد و زن از نظر شدت و ضعف و توانايي تفاوت هايي دارند و قانون خلقت با ايجاد تفاوت در آفرينش زن و مرد، پيوند آن ها را محكم تر كرده است به طوري كه زن را آرام بخش و تسكين دهنده مرد معرفي كرده و مي فرمايد: "و از نشانه هاي او اين كه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد."(روم 21)

4. در موضوع اعمال و مزاياي ديني كه در نظر اسلام يگانه منشأ اختلاف مقام و كرامت و احترام مي باشد، تفاوتي ميان زن و مرد نيست خداوند مي فرمايد: "هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن در حالي كه مؤمن است او را به حياتي پاك زنده ميداريم "(نحل 97)() ملاحظه كنيد: حجرات 13.

5. آن عقلي كه در مرد بيش از زن است يك فضيلت زائده است نه معيار فضل زيرا عقلي كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعي يعني در نحوه مديريت در مسائل سياسي اقتصادي و عقل كارهاي اجرايي است ولي عقلي كه معيار فضل است همان عقلي است كه معيار قرب الي اللّه مي باشد و همان است كه از رسول خدا6 درباره نام گذاري آن به اين اسم چنين آمده است "عقل چيزي است كه انسان به وسيله آن نيرو، غرايز و اميال خود را عقال مي كند (و مي بندد). و همان است كه امام علي مي فرمايد: آن چيزي كه خداوند رحمان به وسيله آن عبادت و بندگي

شده و بهشت به سبب آن تحصيل مي شود.(ر.ك زن در آينة جلال و جمال همان ص 249.)

6. داستان ملكه سبأ در قرآن كريم نشانگر اين است كه يك زن مي تواند از بسياري از مردان سياست مدارتر و عاقل تر باشد; چون قدرت او از سلاطين ديگر كمتر نبوده ولي در برابر دعوت حضرت سليمان غ كه در واقع دعوت به حق بود تسليم شد. آن هم بعد از آزمودن زيركانه حضرت سليمان غ ر.ك نمل 23_43 / زن در آينه جلال و جمال همان ص 286.)

البته اين شاهد قرآني منافي اين نيست كه نوع زنان در امور اجرايي ضعيف تر از مردان مي باشند.

ويژگي هاي جنسيتي زنان

من در طول عادت ماهانه دچار استفراغ و سردرد مي شود آيا اين براي آينده من و ازدواج من مشكلي نخواهد داشت ؟

پرسش

من در طول عادت ماهانه دچار استفراغ و سردرد مي شود آيا اين براي آينده من و ازدواج من مشكلي نخواهد داشت ؟

پاسخ

استفراغ در موقع عادت ماهانه تا حدودي طبيعي است ،البته شدت آن در افراد متفاوت است و گاه با دل دردهاي قولنجي ، سردرد وساير نشانه ها همراه است ، بنابراين به شما توصيه مي كنيم حتما" به يك پزشك متخصص زنان مراجعه كنيد ( از طريق پزشك معتمد دانشگاه ) وشرح حال خود را بيان كنيد .اين مشكل با خوردن قرص ضد استفراغ در 24ساعت اول عادت ماهانه برطرف مي شود و اين مقدار كه شما حساسيت به آن داريد بزرگ و مهم نيست . انشاالله در اينده با ازدواج اين مشكل برطرف خواهد شد زيرا معمولا" حالت تهوع و استفراغ و سردرد همراه با قاعده گي در دوشيزگان جوان ديده مي شود و بعد از ازدواج و با افزايش سن خود به خود برطرف مي شود .اگر هم برطرف نشد چاره آن خوردن داروي ضداستفراغ در اين يك روز است . انشاالله با ازدواج بتوانيد فرزنداني صالحتحويل اجتماع دهيد واين افكار بيهوده را براي هميشه كنار بگذاريد .;

ما وقتي به كسي مي گوييم گناه نكند در عين حال به اين هم اعتقاد داريم كه ابزار گناه هم فراهم نباشد مثلا اگر به كسي بگوييم فيلم مبتذل نبين انتظار داريم كه اصلا ابزارش فراهم نباشد يعني اصلا فيلم نوار مبتذلي در خانه نباشد كه شخص وسوسه شود با اين تصور كه يك بار

پرسش

ما وقتي به كسي مي گوييم گناه نكند در عين حال به اين هم اعتقاد داريم كه ابزار گناه هم فراهم نباشد مثلا اگر به كسي بگوييم فيلم مبتذل نبين انتظار داريم كه اصلا ابزارش فراهم نباشد يعني اصلا فيلم نوار مبتذلي در خانه نباشد كه شخص وسوسه شود با اين تصور كه يك بار ديدن فساد نمي آورد فرد به ديدن اين فيلم ها سوق داده مي شود يعني اگر ما انواع فيلم هاي مبتذل را در اختيار فرد قرار دهيم و از او بخواهيم كه وسوسه نشود و آن را نگاه نكند تقاضاي

غير منطقي است حال سوال بنده اين است كه خدايي كه به مردان دستور مي دهد به زنان ظلم نكنند چگونه اين دستور اجرا شود در حالي كه خداوند ابزار ظلم را در اختيار آنها قرار داده است خداوندي كه زن را وابسته به مرد خلق كرده است و زن را ضعيف خلق كرده و خداوندي كه اختيار و آزادي و اجازه زن را در تسلط مرد قرار داده است چگونه به مردان دستور مي دهد به زنان ظلم نكنند.

پاسخ

قبل از هر سخن مناسب است كه تأملي در اين برداشت خود نماييد كه آيا اين تصوري كه شما از مسأله داريد تصور صحيحي است يا نه، منشأ تأمل آن است كه خداوند ظالم نيست و ابزار ظلم را نيز در اختيار كسي قرار نمي دهد. آنچه را كه خداوند خلق فرمود براساس حكمت و مصلحتي بوده كه حتي آنچه را كه به نظر ما ممكن است وسيله ظلم و ستم باشد اما در خلقت آن نوعي حكمت و مصلحت خوابيده است.

نيش عقرب نه از ره كين است اقتضاي طبيعتش اين است

به عبارت ديگر ابزار، ابزار است و از اين حيث نه مثبت است نه منفي بلكه نوع بكارگيري آن است كه وصف مثبت و منفي آن پيدا مي كند همچنين اگر ابزار با اين ويژگي وجود داشته باشد اما شخص توانايي استفاده از آن را نداشته باشد باز هم مسأله آزمايش انسان ها عبث خواهد بود. لكن اشكال اساسي در نحوه بكارگيري از ابزار و امكانات است. مثلا از چاقو كه يك ابزار به شمار مي رود مي توان كارهاي زيادي انجام داد كه

همه آنها داراي مصلحت هستند و از اين جهت وجود آن نيز ضروري است اما همين چاقو كه گاهي براي كندن پوست ميوه ها و يا خرد كردن خوراكي ها و يا بريدن قسمتي از بدن جهت انجام عمل جراحي استفاده مي شود گاهي نيز به وسيله آن شاهرگ حياتي كسي را قطع مي كنند و موجبات مرگ انساني را فراهم مي نمايند در اين صورت كسي چاقو و يا سازنده آن را ملامت نمي كند بلكه استفاده كننده آ ن را سرزنش مي نمايد.

خداوند متعال از گوهري واحد، مرد و زن آفريد كه بر اثر توالد و تكثير نسل، گسترش يافته اند طبيعي است كه خداوند متعال از آفرينش انسان كه گل سرسبد مخلوقات است هدفي را دنبال مي كرده است. از اين رو گرايش در اين دو جنس متفاوت قرار داد تا در كنار يكديگر به زندگي بپردازند و تكامل يابند و براي اين كه هر كدام از زن و مرد بتوانند به وظايف خويش عمل نمايند مسؤوليت ها و تكاليفي را به عهده آنان قرار داده است به يكي قدرت تعقل بيشتر و حزم و دورانديشي بخشيد و ديگري را سرشار از احساسات و عواطف و مهر و محبت قرار داد. يكي را مسؤول تأمين زندگي قرار داد و ديگري را مسؤول پرورش فرزند و ايجاد امنيت و آسايش در محيط خانه و خانواده.

بديهي است كه هر مسؤوليتي، علاوه بر توانايي لازم، امكانات و ابزاري لازم دارد و اگر كسي از اين امكانات و يا از اين مسؤوليت ها سوء استفاده كند دليل بر اين نيست كه خداوند ابزار ظلم را در

اختيار وي قرار داده و يا او را توانمند ساخته است. همچنين تقسيم مسؤوليت ها دليل بر ضعف يكي و قوت ديگري و يا وابستگي يكي بر ديگري نيست زيرا خداوند متعال براساس حكمت و مصلحت و نيز ويژگي هاي هر كدام از دو جنس زن و مرد، مسؤوليت هايي به عهده آنان گذاشته است؛ يعني اگر مرد قدرت بدني بيشتري دارد، زن نيز از مهر و عطوفت و صبر و حوصله بيشتري برخوردار است و اين به خاطر آن است كه وظيفه مرد كار كردن و تأمين معاش خانواده است كه طبيعتا قدرت بدني بيشتري مي طلبد و وظيفه زن مادر بودن است كه طبيعتا مهر و عاطفه و صبر و حوصله بيشتري مي طلبد. اين كه مرد به اندازه زن از احساسات و عاطفه زيادي برخوردار نيست دليل بر ضعف وي نيست و يا اگر زن از توانايي جسمي كمتري برخوردار است دليل بر ضعف وي نيست چه آن كه اقتضاي طبيعت هر كدام چنين است. بنابراين خداوند متعال به مقتضاي جنسيت هر يك از زن و مرد وظيفه اي به آنان محول كرده است تا بتوانند در كنار يكديگر با تفاهم و تعامل بيشتري به زندگي خويش ادامه دهند حال اگر كسي از دارايي خويش سوء استفاده نمود و در حق ديگري ظلم كرده، مرتكب معصيت شده است و خداوند نه تنها خودش ظالم نيست و هيچ ظلمي نمي كند بلكه ظلم و ظالم را نيز دوست نمي دارد و آنان را مجازات خواهد نمود.

در مورد تفاوت مرد و زن مي بينيم مشكلاتي كه زنان دارند، مردان ندارند مانندعادت ماهيانه، درد زايمان، نُه ماه ايام بارداري، دو سال شير دادن، سخت گيري در مورد حجاب و ... .

پرسش

در مورد تفاوت مرد و زن مي بينيم مشكلاتي كه زنان دارند، مردان ندارند مانندعادت ماهيانه، درد

زايمان، نُه ماه ايام بارداري، دو سال شير دادن، سخت گيري در مورد حجاب و ... .

پاسخ

مشكلاتي كه براي زنان شمرده ايد صحيح است، ولي تحمل اين مشكلات بر زنان شايد خيلي مشكل نباشد، چرا كه آنان براي اين موضوع ها آفريده شده اند و خدا توان و قدرت تحمل اين گونه امور را به آنان داده است. در مورد عادت ماهيانه و ايام نفاس و بعد از زايمان كه زنان در مورد نماز و روزه وظيفه اي ندارند، گرچه صحيح است، ولي از دعا و راز و نياز و تلاوت قرآن و گفتن ذكر محروم نيستند. مي توانند به اين گونه امور مشغول باشند، به اضافة اين كه بچه داري و شيردادن داراي ثواب عظيمي است كه در روايات وارد شده است.

از طرفي وظايف مردان كمتر از زنان نيست، بلكه بيشتر و سنگين تر است. وظايفي از قبيل: تأمين مخارج زندگي زن و فرزندان، تربيت و نگه داري آنان، تهية مسكن و خوراك و پوشاك، دفاع از خانواده در برابر هجوم بيگانگان و ... . به علاوه وظايف اجتماعي از قبيل جهاد و حفظ امنيت كشور و سربازي و احياناً شهادت يا جانبازي و معلوليت از ديگر وظايف سنگين مردان است.

[4] بحار، ج 100، ص 245.

علت اختلاف در سن بلوغ و سن تكليف بين دختران و پسران چيست؟

پرسش

علت اختلاف در سن بلوغ و سن تكليف بين دختران و پسران چيست؟

پاسخ

از واژه بلوغ بيشتر بلوغ جنسي و شرعي به ذهن متبادر مي شود، اما موارد استعمال مختلفي دارد از جمله:

1 - بلوغ شرعي كه سن تكليف است.

2- بلوغ جنسي كه به معناي رسيدن به سن توليد مثل است و در اين سن غدد جنسي فعاليت خود را آغاز كرده و تمايل جنسي به وجود مي آيد.

3 - بلوغ جسمي و افزايش قدرت بدن.

4 - بلوغ اجتماعي.

5 - بلوغ رواني.

6 - بلوغ شخصيتي.

7 - بلوغ عقلي.

مراد پرسش گر محترم از اختلاف در بلوغ، بلوغ شرعي است كه در پاسخ عرض مي شود:

بلوغ شرعي بر اساس انواع بلوغ، مانند بلوغ طبيعي پايه ريزي شده است. همه مناطق جهان با در نظر گرفتن شرايط طبيعي و اجتماعي، دختران زودتر به بلوغ طبيعي مي رسد و فعاليت غدد جنسي در آنان قبل از پسران آغاز مي گردد. بنابر اين بلوغ شرعي دختران بر پسران بر اساس صلاحيت طبيعي و به معناي هم آهنگي قوانين تشريع با مقررات تكوين است.(1)

زودرس بودن بلوغ جنسي در دختران، باعث قرار گرفتن آنان در معرض گناه مي شود، اما با توجه به تكليف دختران، زمينه پيشگيري از گناه و واكسينه شدن از خطاها در آنان ايجاد مي شود، چرا كه جوانان مي بايد در پيشگاه خدا قرار داده و تكليف متوجه او شده است.

دوم اين كه انديشه و عقل دختران زودتر از پسران شكفته مي شود و دليلش آن است كه دختران قبل از پسران زبن مي گشايند و زودتر از آنان آغاز سخن مي كنند. با توجه به رابطه غير قابل

انكاري كه بين انديشه و سخن گفتن وجود دارد، اين نتيجه به دست مي آيد كه دستگاه فكري دختران زودتر از پسران به كار مي افتد(2)

پيشي گرفتن در شكوفايي استعدادهاي هوشي و عقلي باعث توجه تكليف به دختران در سني زودتر از پسران مي گردد. در مورد بلوغ اجتماعي و آداب آن نيز دختران پيش تر از پسران با آداب و رسوم اجتماعي آشنايي مي شوند و فكر و انضباط اجتماعي در آن ها بهتر و زودتر شكوفا مي شود.

پي نوشت ها:

1 - محمد تقي فلسفي، بزرگسال و جوان، ج 2، ص 132.

2 - همان، ص 135.

چرا اسلام توصيه كرده زني را به همسري بگيريد كه اولاد زياد بياورد؟ آيا حق زن نازا اين است كه هوو داشته باشد يا طلاق داده شود؟

پرسش

چرا اسلام توصيه كرده زني را به همسري بگيريد كه اولاد زياد بياورد؟ آيا حق زن نازا اين است كه هوو داشته باشد يا طلاق داده شود؟

پاسخ

اگر اسلام بر زايا بودن همسر تأكيد كرده براي اين است كه هدف از تشكيل خانواده، علاوه بر آرامش روحي و رواني، حفظ نوع بشر و تكثير نسل مي باشد. خداوند به طور طبيعي، از طريق غريزه جنسي، تأمين آن اهداف را در نهاد انسان قرار داده است. قرآن مجيد مي فرمايد: "خداوند براي شما همسراني قرار داد و از همسرانتان فرزندان و نتيجه هايي".(1)

هم چنين پدر بودن براي يك مرد، حقي است كه نبايد ناديده گرفته شود.

در اين جهت زن و مرد يكسان هستند، يعني زن هم حق دارد فرزند داشته باشد. بديهي است اگر زني شوهرش عقيم باشد و يا نمي تواند از او بچه اي داشته باشد، حق دارد تقاضاي طلاق كند. حق طلاق، فقط در مورد زايا يا نازايي نيست؛ در برخي موارد ديگر و بيماريها يا عيب هاي خاص براي هر يك از زن و مرد (كه پس از ازدواج معلوم شود) ديگري حق طلاق دارد كه در رساله هاي عمليّه ذكر شده است.

زن نازا با زن زايا در اصل خلقت و يا ارزش انساني تفاوتي ندارند، ولي ناتواني از بارداري، عارضه اي است كه زن نازا با آن روبرو است، مانند بيماري هاي ديگر كه هر شخصي ممكن است به آن مبتلا گردد. چه بسا مردهايي با اين مسئله كنار آيند، ولي افرادي هستند كه فرزند داشتن برايشان مهم و حياتي است. در اين صورت زن نازا اگر همسرش را وادار به تحمّل اين وضع كند، بر خودخواهي حمل

مي شود. عكس آن نيز چنين است و اين با عدالت سازگار نيست. در اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست. البته زن مي تواند از ابتدا اين شرط را ضمن عقد قرار دهد كه همسرش هوو نگيرد و يا به خاطر نازايي طلاقش ندهد.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 72.

آيا همه زنان از اوّل خلقت حائض مي شدند؟

پرسش

آيا همه زنان از اوّل خلقت حائض مي شدند؟

پاسخ

حائض شدن زنان، اثر و روند طبيعي جنيست و خلقت آنان است و مي توان گفت از اوّل پيدايش زن در عالم وجود، بيشتر زنان در هر ماه چند روزي حيض مي شدند. فقط تعداد كمي از خانم ها به علت بيماري و يا به علل ديگر حيض نمي بينند.

چرا خداوند از لحاظ ظرفيت جنسي بين خلقت زن و مرد تفاوت قائل شده است، يعني اين كه چرا بايد عمر جنسي زن كوناه و عمر جنسي مرد نامحدود باشد؟

پرسش

چرا خداوند از لحاظ ظرفيت جنسي بين خلقت زن و مرد تفاوت قائل شده است، يعني اين كه چرا بايد عمر جنسي زن كوناه و عمر جنسي مرد نامحدود باشد؟

پاسخ

بين زن و مرد تفاوت هايي است كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1_ رشد دختر و پسر. متخصصان مي گويند: رشد دختران سريع تر از پسران است، به اين معنا كه رشد استخوان بندي، رويش دندان ها و رشد غدد تناسلي در آن ها سريع تر است.

2_ قدرت بدني: پسرها از لحاظ ظرفيت حياتي و نيروي عضلاني در تمام سنين از دختران بالاترند.

3_ غدد جنسي: فعاليت غدد جنسي در دختران قبل از پسران آغاز مي گردد.

4- تغييرات بيولوژيكي: در دختران در 9 تا 12 سالگي و در پسران از 11 تا 13 سالگي تغييرات بيولوژيك ديده مي شود.

5- بُعد عاطفي: زنان از عواطف بيشتري برخوردارند و زودتر به هيجان مي آيند.

6- بُعد عقلي، در تمام نژادها، ميزان ظرفيت و جمجمه و مقدار نخاعي زن كم تر است. به همان نسبت در همه نژادها قدّش از مرد كوتاه تر است. مغز زن به نسبت 100 الي 200 گرم از مرد كم تر است.(1)

بنابراين، اين حقيقت را نمي توانيم انكار كنيم كه بين او دو جنس هم از نظر روحي و هم از نظر جسمي تفاوت زيادي است. تفاوت ها بر اساس طبيعت زنان و مردان و ويژگي هاي هر كدام و مسئوليت ها و نقش هايي كه در زندگي دارند، ترسيم شده است.

اگر منظور از كوتاه بودن ظرفيت جنس زنان، حامله نشدن آن در تمام طول عمر است، اين مطلب صحيح است،

ولي اختصاص به زنان ندارد. مردان نيز ممكن است با اين مشكل مواجه باشند و احياناً به علت ضعف نطفه داراي چنين محدوديت هايي باشند. اگر منظور از ظرفيت جنسي، لذت بردن از امور جنسي باشد، هم زنان و هم مردان از نظر سني محدوديتي ندارند. ممكن است خانمي در سن يائسگي باشد، ولي تا سال ها بعد بتوان التذاذ جنسي را داشته باشد.

بنابراين از اين جهت تفاوتي بين زنان و مردان وجود ندارد. تنها تفاوتي كه وجود دارد، اين است كه زنان تا پنجاه ساگي حامله مي شوند و آقايان معمولاً تا سنين بالا مي توانيد بچه دارد بشوند، و اين البته براي زنان با توجه به مشكلات و سختي هايي كه حاملگي در پي دارد، مي تواند مطلوب باشد، يعني با طبيعت جنس مؤنث سازگار است. گر قرار بود بتوانند تمام عمرشان امكان زايمان داشته باشند، وضع به مراتب براي آنان سنگين تر و سخت تر بود و در آن زمان بايد سؤال مي شد كه چرا؟

پي نوشت ها:

1. كتاب نقد، ش 12، ص 67 _ 54.

چرا خداوند از لحاظ ظرفيت جنسي بين خلقت زن و مرد تفاوت قائل شده است، يعني اين كه چرا بايد عمر جنسي زن كوناه و عمر جنسي مرد نامحدود باشد؟

پرسش

چرا خداوند از لحاظ ظرفيت جنسي بين خلقت زن و مرد تفاوت قائل شده است، يعني اين كه چرا بايد عمر جنسي زن كوناه و عمر جنسي مرد نامحدود باشد؟

پاسخ

بين زن و مرد تفاوت هايي است كه به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

1_ رشد دختر و پسر. متخصصان مي گويند: رشد دختران سريع تر از پسران است، به اين معنا كه رشد استخوان بندي، رويش دندان ها و رشد غدد تناسلي در آن ها سريع تر است.

2_ قدرت بدني: پسرها از لحاظ ظرفيت حياتي و نيروي عضلاني در تمام سنين از دختران بالاترند.

3_ غدد جنسي: فعاليت غدد جنسي در دختران قبل از پسران آغاز مي گردد.

4- تغييرات بيولوژيكي: در دختران در 9 تا 12 سالگي و در پسران از 11 تا 13 سالگي تغييرات بيولوژيك ديده مي شود.

5- بُعد عاطفي: زنان از عواطف بيشتري برخوردارند و زودتر به هيجان مي آيند.

6- بُعد عقلي، در تمام نژادها، ميزان ظرفيت و جمجمه و مقدار نخاعي زن كم تر است. به همان نسبت در همه نژادها قدّش از مرد كوتاه تر است. مغز زن به نسبت 100 الي 200 گرم از مرد كم تر است.(1)

بنابراين، اين حقيقت را نمي توانيم انكار كنيم كه بين او دو جنس هم از نظر روحي و هم از نظر جسمي تفاوت زيادي است. تفاوت ها بر اساس طبيعت زنان و مردان و ويژگي هاي هر كدام و مسئوليت ها و نقش هايي كه در زندگي دارند، ترسيم شده است.

اگر منظور از كوتاه بودن ظرفيت جنس زنان، حامله نشدن آن در تمام طول عمر است، اين مطلب صحيح است،

ولي اختصاص به زنان ندارد. مردان نيز ممكن است با اين مشكل مواجه باشند و احياناً به علت ضعف نطفه داراي چنين محدوديت هايي باشند. اگر منظور از ظرفيت جنسي، لذت بردن از امور جنسي باشد، هم زنان و هم مردان از نظر سني محدوديتي ندارند. ممكن است خانمي در سن يائسگي باشد، ولي تا سال ها بعد بتوان التذاذ جنسي را داشته باشد.

بنابراين از اين جهت تفاوتي بين زنان و مردان وجود ندارد. تنها تفاوتي كه وجود دارد، اين است كه زنان تا پنجاه ساگي حامله مي شوند و آقايان معمولاً تا سنين بالا مي توانيد بچه دارد بشوند، و اين البته براي زنان با توجه به مشكلات و سختي هايي كه حاملگي در پي دارد، مي تواند مطلوب باشد، يعني با طبيعت جنس مؤنث سازگار است. گر قرار بود بتوانند تمام عمرشان امكان زايمان داشته باشند، وضع به مراتب براي آنان سنگين تر و سخت تر بود و در آن زمان بايد سؤال مي شد كه چرا؟

پي نوشت ها:

1. كتاب نقد، ش 12، ص 67 _ 54.

در آيه شريفه ( 223 - بقره ) آمده است كه در هنگام و ايام حيض زنان به آنان نزديك نشويد آيا اين مطلب با شان زن و مقام و منزلت او سازگار است . در ح_ال_ي_ك_ه ط_ب_ي_ع_ت خ_دا داده و خ_ل_ق_ت او چنين است كه در ايام ماه چند روزى را دچار حيض مى شود ؟

پرسش

در آيه شريفه ( 223 - بقره ) آمده است كه در هنگام و ايام حيض زنان به آنان نزديك نشويد آيا اين مطلب با شان زن و مقام و منزلت او سازگار است . در ح_ال_ي_ك_ه ط_ب_ي_ع_ت خ_دا داده و خ_ل_ق_ت او چنين است كه در ايام ماه چند روزى را دچار حيض مى شود ؟

پاسخ

اسلام در مورد ايام حيض زنان و رفتار با آنان در اين ايام بسيار معتدل و عقلايى حكم كرده است . ه_م_ان_گ_ونه كه در تواريخ و كتب آمده است , يهوديان در مورد ايام حيض زنان بسيار سخت گير بودند به گونه اى كه زن در اين ايام به نوعى حبس و تبعيدو نوعى قرنطينه دچار مى شد همه امور او از خ_واب و خ_وراك گ_رف_ت_ه تا رفتارهاى اجتماعى همه و همه دچار نوعى دگرگونى شديد م_ى ش_د و حق ظاهر شدن در مجالس و محافل را نداشتند مسيحيان بر خلاف يهوديان هيچگونه م_ن_ع_ى و م_ح_دوديتى براى زنان و رفتاربا آنان در اين ايام ( حيض ) قائل نبودند به گونه اى كه گويى هيچ تغييرى در وضع ظاهرى و باطنى زنان پديد نمى آيد . مشركان عرب گرچه خود دستور و آداب خاصى براى اين ايام نداشتند اما برخى از آنها تحت تاثير يهود بودند و سخت گيرى بيش از حدمى كردند و برخى بر عكس نزديكى و همخوابى با زن در ايام حيض را مبارك مى شمردندو معتقد بودند كه نوزاد حاصل از اين ايام سفاك و خونريز خواهد شد . ام_ا اس_لام دراي_ن زم_ي_نه بسيار واقع بينانه دستور داده است از طرفى با توجه

به تاثيرات روحى وروانى اين ايام بر زنان و نيز تاثيرات جسمانى , مثل ضعف و عدم نظافت وپاكى و از سوى ديگر با توجه به آنكه اين مدت براى پاكى رحم زن و آمادگى براى حمل , توليد شير و امثال آن سودمند اس_ت و ع_م_ل ن_زديكى مى تواند اين حالت را مختل كند , دستور داده است كه در اين ايام با زنان همبستر نشويد آن هم به گونه اى كه به توليد مثل بيانجامد نه مطلق معاشرت و التذاذ جسمانى . از ن_گاه اسلام نه تنهامعاشرت با زنان در اين ايام ممنوع نيست بلكه با توجه به جايگاه زن در اسلام چه بسا بتوان گفت در اين ايام لازم است توجه و محبت بيشترى نسبت به زنان روا داشت تا از اين رهگذر در آنان احساس كمبود و نقصى پديد نيايد . واض_ح اس_ت ك_ه م_عاشرت اعم است از زناشويى و به معناى تحت لفظى آن هرگونه مجالست را شامل مى شود و ازاين ميان تنها از مباشرت و معاشرتى كه به توليد مثل مى انجامد ممنوع است .

چرا دختران زودتر از پسران به تكليف مى رسند؟

پرسش

چرا دختران زودتر از پسران به تكليف مى رسند؟

پاسخ

اين موضوع كه دختران زودتر از پسران بالغ مى شوند، جاى ترديد نيست. در تمام نژادهاى بشرى، دختران زودتر از پسران براى ازدواج آماده مى شوند; يعنى زودتر رشد مى كنند و بالغ مى شوند. معمولا در مناطق معتدل، دختران در حدود ده سالگى و پسران در حدود پانزده سالگى بالغ شوند، ولى در برخى جاهاى ديگر تفاوتهايى به چشم مى خورد; مثلا گاه دختران در حدود سيزده سالگى بالغ مى شوند. به هر حال، اسلام قانونى كلّى براى تكليف برنهاده است كه دختران از نه سال قمرى و پسران از 15 سال قمرى بايد واجبات دينى خود را انجام دهند.

در مورد ازدواج، اسلام بر آن نيست كه حتماً در اين سن ازدواج صورت گيرد، بلكه دختر و پسر مى توانند تا زمانى كه آماده ازدواج شوند، آن را به تأخير اندازند. ولى در همان حال، بالا بردن سن ازدواج، كارى درست نيست; زيرا مفاسدى پديد مى آورد كه هم براى دختران و هم براى پسران بسيار زيانبار است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_24_

الف چرا دختران 9 سالگي به تكليف مي رسند؟

اشاره

ب چگونه مي تواند به وظيفة خود عمل كند؟

ج چرا سن حق رأي براي دختران (16 سال با سن تكليف آنها (9 سال فرق دارد؟

پرسش

الف چرا دختران 9 سالگي به تكليف مي رسند؟

ب چگونه مي تواند به وظيفة خود عمل كند؟

ج چرا سن حق رأي براي دختران (16 سال با سن تكليف آنها (9 سال فرق دارد؟

پاسخ

الف خواهر گرامي سن تكليف يك مسأله فقهي و شرعي است و ما در مسائل شرعي موظف به تقليد از مرجع تقليد هستيم كه فقها هم با استناد به ادلة شرعي و مداركي كه در دست دارند احكام را بيان مي كنند. در مورد مسأله فوق اكثر فقهأ با استناد به ادله و روايات مختلف اتفاق نظر دارند كه دختران از سن 9 سالگي به تكليف مي رسند. كه البته در علم پزشكي هم اين مسأله به اثبات رسيده است پزشكان نظرية خود را چنين ارايه مي دهند كه كودك به هنگام تولد داراي كلية اعضاي جنسي و مراكز فعاليّت اين اعضأ هست هپيوتالاموس هيپوفيز، تخمدان رحم .. همه سالم و بالقوه آمادگي هيجان انگيزش و تلاش را دارند; ولي تا سالها در خواب و آرامش بوده تا اين كه مراكزي در مغز تكامل يافته و فرمانهاي لازم را به هيپوتالاموس صادر مي كند. با صدور فرمان هورمونها به نوبة خود سبب جنب و جوش تخمدان رشد و تكامل تخم و بستر رحم و قاعدگي ماهانه مي گردد. كه اندازة تخمدانها تا 5 سالگي ثابت بوده و حجم كلي رحم بين سالهاي 6 تا 8 سالگي افزايش چشمگيري پيدا مي كند.(31) پس مي توان گفت

خداوند زن را تقريباً 6 سال قبل از اين كه مرد مكلّف شود، به حضور مي پذيرد و همين كه وارد دهمين سال زندگي اش شد خدا با او سخن گفته و تكاليفش را متوجه او

مي كند. شش سال زمينه سازي كردن او را از كودكي به حضور پذيرفتن و... اينها همه نشانه آن است كه زن براي دريافت فضايل شايسته تر از مرد است البته اگر اين منطق درست تبيين و اجرا گردد زن بالاتر از مرد و لااقل همتاي مرد مي باشد. گر چه در طي دوران عادت از بعضي عبادتها محروم مي شود. ولي آن محروميتها قابل جبران است چرا كه او 6 سال زودتر از مرد از همة مزايايي كه مرد محروم است برخوردار مي گردد. حال اگر زن در اين 6 سال فرصت را مغتنم بشمارد و تكاليف را به درستي انجام دهد هيچگاه از جهت ايمان نقص ندارد; بلكه جبران همة نقصها را نيز مي كند.(32) ب اما اين كه مي گوييد: انجام تكاليفي مثل روزه براي دختر 9 ساله مشكل است بايد به عرض برسانيم تكاليفي در مسايل شرعي متوجه دختر 9 ساله مي باشد فقط نماز و روزه و رعايت حجاب است كه در مورد نماز و حجاب سختي براي او وجود ندارد، ولي دربارة روزه بايد بگوييم كه فقهأ علاوه بر مشخص كردن زمان معيني براي واجب شدن عبادات شرط ديگري هم براي وجوب روزه مطرح نموده اند كه عبارت است از توان جسماني فرد. و در صورت ضعف جسماني وجوب روزه ساقط مي شود اما اگر بعداً توان پيدا نمود بايد آنهارا قضا نمايد. شرايط وجوب روزه به طور كامل در رساله هاي عمليه ذكر شده كه با مطالعة آنها مسألة فوق به طور كامل برايتان روشن مي شود. ج و اما دربارة حق رأي در 16 سالگي بايد به عرض برسانيم اين مسأله يك امر سياسي و قراردادي بشري است و

نمي توان آن را با سن تكليف كه يك مسألة فقهي و از طرف شارع مي باشد، مقايسه نمود از طرفي قانون هاي بشري ثابت نموده و قابل تغيير و تحويل هستند و امكان دارد زماني سن حق رأي را 18 يا 15 سالگي بيان كنند بنابراين اين دو مسأله اصلاً ارتباطي با هم ندارند.

پاورقي:

31- زهره رجبيان زهرا آيت اللهي مريم گدازگر، سن ازدواج دختران چاپ اول انتشارات سفيد صبح ص 148 و 149..

32- آيت الله جوادي آملي زن در آيينة جلال و جمال ،نشر فرهنگي رجأ، چاپ 4، ص 353،354،355 (با تلخيص )

در قرآن بيان مي فرمايند: كه خون حيض اذيت و رنجي است براي شما زنان پس چرا قرار داده شده و چرا همة اين اذيتها و بيماريها براي زنان قرار داده شده و براي مردان نيست

پرسش

در قرآن بيان مي فرمايند: كه خون حيض اذيت و رنجي است براي شما زنان پس چرا قرار داده شده و چرا همة اين اذيتها و بيماريها براي زنان قرار داده شده و براي مردان نيست

پاسخ

اوّلاً در آيين و سنتهاي جاهليت زن حائض را نجس دانسته و او را تنها مي گذاشتند و از غذا خوردن و همنشيني با او پرهيز مي كردند. قرآن براي برداشتن اين بينش جاهلي با توضيح اين كه حيض يك دوران خاص كسالت براي زن بوده مراعات حال زن را در اين حال از حيث كار سنگين مجامعت و امور ديگر بيان كرده و مطرود نمودن او را مردود دانسته است

ثانياً بسياري از امور رنج بوده اما ثمر و فايده اي بر آن مترتب است كه ارزش تحمل را دارد. اين امر يك تغيير طبيعي در بدن مي باشد كه تخمك را ايجاد كرده و آمادگي پذيرش براي قبول نطفه و در نتيجه بقاي نسل بشر و تازگي براي بدن زن را به همراه دارد كه مفيد فايده است

به طور كلي هر امري از راه علل و اسباب خاص خود ايجاد مي شود كه وجود اين مسئله هم در زن از اين قاعده استثنأ نيست و افزون بر اين در برابر تحمل سختي ها خداوند متعال اجر و پاداش قرار داده است

با توجه به ضعيف بودن زن از نظر جثه و توانايي نسبت به مرد، چرا زن زودتر به تكليف مي رسد؟

پرسش

با توجه به ضعيف بودن زن از نظر جثه و توانايي نسبت به مرد، چرا زن زودتر به تكليف مي رسد؟

پاسخ

«تكليف تشرف به محضر الهي است نه مشقت و تكلّف به همين دليل مربوط به روح انسان است نه جسم او. اما اين توفيق كه زن را زودتر به اين شايستگي نائل مي گرداند، ريشه در ظرافت روح او براي انجام مسئوليت بزرگش (يعني همان پرورش نسل انسان دارد; اين مطلب هم ناشي از عنايت خداوند متعال است كه زن را جلوة صفت پروردگاري خود قرار داده زيرا در تكامل روح و حقيقت وجود فرزند، مادر بيشترين نقش را ايفا مي كند; بنابراين براي انجام چنين مسئوليت سنگيني لازم است وجود مادر از سال ها قبل ساخته پرداخته و آماده گردد، و يكي از راه هاي آماده سازي مادر، توجّه نمودن او به حق تعالي است او كه كمال مطلق بوده و هر كس در يافتن كمال به او محتاج است

آري تكليف رسميت يافتن پروندة بندگي در محضر خداست هر چند قبول اولية آن بر انسان ناآگاه سخت جلوه نمايد.

بزرگان ما از زمان قديم سن تكليف را گرامي داشته و جشن گرفته اند; زيرا همان طور كه گفته شد، تكليف يك امر جسماني نيست بلكه تشرف روح به محضر حق تعالي است گر چه پل رابط بين انسان و معبود و عامل اين ارتباط، اعمال و عبادات وارد شده در شرع مقدس مي باشد، اما اگر اندكي سخاوت به خرج دهيم مي بينيم كه پروردگار رحمان و رحيم در انجام اين عبادات نيز اندكي از رحمت خود دريغ نفرموده زيرا بجا آوردن نماز، اين قصة نياز بر آستان بي نياز، كه نيازي

به توانايي خاص جسماني ندارد، و در مورد روزه و ساير عبادات نيز خداوند متعال شرط استطاعت و توانايي را ضميمة آن نموده است بله خواهر محترم تكليف زودتر، نشان از توفيق بيشتر و عنايت افزون تر پروردگار دارد. در اين زمينه مي توانيد به كتاب «زن در آينة جلال و جمال از آيت الله جوادي آملي ص 379 مراجعه نماييد.

زيباترين صفت يك زن مسلمان از لحاظ جسمي چيست

پرسش

زيباترين صفت يك زن مسلمان از لحاظ جسمي چيست

پاسخ

زيباترين صفت يك زن از لحاظ جسمي چشمان زيبا و اندام سفيد آنان است "وَ حُورٌ عِين ٌ كَأَمْثَ_َل ِ اللُّؤْلُ ??ًِ الْمَكْنُون ِ ;(واقعه 22و23) آن ها همسراني از حورالعين دارند، هم چون مرواريدي كه در صدف پنهان است "

"حور" جمع "حورأ" و "احور" است و به گفته بسياري از ارباب لغت و مفسران به معناي كسي است كه سياهي چشمش كاملاً سياه و سفيديش كاملاً شفاف و سفيد و درخشنده است و اين نهايت زيبايي چشمان است

اين كه در قرآن مخصوصاً روي زيبايي چشمان آن ها تكيه شده به خاطر اين است كه بيشترين زيبايي انسان در چشمان او است (ر.ك پيام قرآن آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 6، ص 260و261، دارالكتب الاسلامية )

با توجه به آيات قرآن كريم چرا پسرها در سن 15 سالگي و دخترها در سن 9 سالگي به سن بلوغ مي رسند؟

پرسش

با توجه به آيات قرآن كريم چرا پسرها در سن 15 سالگي و دخترها در سن 9 سالگي به سن بلوغ مي رسند؟

پاسخ

نخست يادآوري اين مطلب ضروري است كه احكام شرعي دو گونه اند: 1_ احكامي كه برخي از حكمتهاي آنها در قرآن و روايات اسلامي بيان شده است مانند روزه كه يكي از حكمتهاي آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است (بقره 183)

2. احكامي كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آنها نشده و يا لااقل به دست ما نرسيده است در اين موارد ممكن است با دليلهاي عقلي يا تجربي به بخشي از آنها پي ببريم ولي چون علم و عقل ما محدود است نمي توانيم فلسفه كامل آن را بدست آوريم البته اين بدين معنا نيست كه انجام كار را مبتني بر دانستن حكمتش كنيم بلكه روحية بندگي خداوند اقتضا مي كند تا فرمانبرداري بي چون و چراي پروردگار خود باشيم و هر دستوري را _ هر چند بدون آگاهي از حكمت آن _ اطاعت كنيم و اين به معناي تقليد كوركورانه نيست چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبي مي شناسيم و مي دانيم كه هرگز فرماني را به ضرر بنده اش صادر نمي كند; بلكه تمام احكام الهي براي رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختي او در آخرت است و هر دستوري به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است همچنانكه يك بيمار چون مي داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مي خواهد و در پي بهبودي بيماري اوست داروهايي را كه برايش تجويز كرده است مصرف مي كند بدون اين كه از حكمت آنها آگاهي داشته باشد.

بلوغ هم از احكامي است كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آن ها نشده امّا فقها با توجه به روايات متعددي كه در اين باره از پيامبر و ائمه رسيده است سن بلوغ دختران را نه سال و پسران را پانزده سال اعلام كرده اند.(جواهر الكلام محمدحسن نجفي ج 26، ص 38، مؤسسة التاريخ العربي )

همچنين شايان ذكر است كه آن چه تحقيقات علمي ثابت كرده اين است كه رشد زن سريعتر از مرد است بنابراين مسئله بلوغ امري اعتباري نيست بلكه مربوط به آفرينش انسان است و حكم الهي هم بر آن بار شده است خلقت دختر اين گونه است كه پيش از پسر بالغ مي شود.

اما در رابطه با اين كه دختران در زمان پيامبر6 در سن نه سالگي توان روزه گرفتن و انجام اعمال شرعي ديگر را داشته اند، ولي امروزه ندارند، بايد گفت سن بلوغ شرعي براي دختر و پسر، تنها براي انجام اعمال شرعي مانند روزه و نماز نيست تا فقط اين ها را معيار قرار دهيم بلكه با رسيدن انسان به بلوغ شرعي اتفاقات ديگري نيز مي افتد، مانند اين كه قول و عهد و پيمان او در شرع معتبر است و مي تواند در اموال خود تصرّف كند; اگر پسر است مي تواند زن خود را _ اگر دارد _ طلاق بدهد و يا مي تواند زن بگيرد.

خلاصه با بلوغ شرعي _ و برخي شرايط ديگر در بعضي امور _ تمام تصرّفات و معاملات او مانند بزرگترها، نافذ و معتبر است و تكاليفي مانند نماز و روزه و حج و زكات و خمس و امر به معروف و نهي از منكر و پرهيز از

همة محرّمات _ هم چون دروغ و غيبت و خوردن مال حرام و غيره _ بر او واجب مي شود. دختران امروز، در سن ّ نه سالگي نيز، قادر به نماز و روزه و غيره هستند; البته ممكن است بعضي از دختران يا پسران در ابتداي بلوغ توانايي روزه گرفتن نداشته باشند، كه در اين صورت هر مقدار كه مي توانند، روزه مي گيرند و هر چه را نتوانستند _ در طول سال _ قضاي آن را به جا مي آورند و اين حكم به دختر نه ساله هم اختصاص ندارد، بلكه هر انسان بالغي كه در گرفتن روزة ماه رمضان ناتوان باشد، هر طور كه توانايي دارد بايد روزه بگيرد. افزون بر آن همة تكاليف و آثار و امور شرعي در روزه منحصر نمي شود تا بگوييم دختر نه سالة امروز، قادر بر انجام تكاليف شرعي نيست

سوره هايي كه مستحب است زنان باردار، در دوران حاملگي بخوانند، كدامند؟

پرسش

سوره هايي كه مستحب است زنان باردار، در دوران حاملگي بخوانند، كدامند؟

پاسخ

در روايات قرائت برخي از سوره هاي قرآن به زن باردار، توصيه شده كه براي خود و حملش مؤثر است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي كنيم

1. سوره مباركه ذاريات پيامبر اكرم فرمود: اگر سورة ذاريات همراه زن حامله باشد، در آسان وضع حمل نمودن موثر است (القرآن ثوابه و خواصه محمدرضا حكيمي ص 94، دارالبيان العربي ) همچنين فرمود: اگر سورة ذاريات بر زن حامله خوانده شود، حملش آسان مي شود.(همان ص 124.)

2. سورة مباركه فجر: پيامبر اكرم فرمود: اگر زن حامله اين سوره را بخواند، خداوند فرزند مباركي به او عطا مي كند.

3. سوره مباركه حجرات پيامبر9 فرمود: هر كه سورة حجرات را بخواند، براي حفظ جنينش از خطرها و سقط، موثر است (همان ص 93.)

الف _ چرا خداوند سبحان سن نه سالگي را براي تكليف دختران قرار داده است اين سن در مورد من كه خيلي زود است ب _ بهتر نيست براي آشنايي بيش تر ما با اسلام كتاب هاي بينش ديني را براي سن 10 _ 11 سالگي بگذارند؟ ج _ اگر گناهاني كه مرتكب شده ايم به علت بي

پرسش

الف _ چرا خداوند سبحان سن نه سالگي را براي تكليف دختران قرار داده است اين سن در مورد من كه خيلي زود است ب _ بهتر نيست براي آشنايي بيش تر ما با اسلام كتاب هاي بينش ديني را براي سن 10 _ 11 سالگي بگذارند؟ ج _ اگر گناهاني كه مرتكب شده ايم به علت بي عقلي مان بوده _ البته نه گناهان بزرگ _ آيا خداوند از تقصيرهاي ما مي گذرد؟

پاسخ

الف _ نخست يادآوري اين مطلب ضروري است كه احكام شرعي دو گونه اند: 1_ احكامي كه برخي از حكمتهاي آنها در قرآن و روايات اسلامي بيان شده است مانند روزه كه يكي از حكمتهاي آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است (بقره 183)

2_ احكامي كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آنها نشده و يا لااقل به دست ما نرسيده است در اين موارد ممكن است با دليلهاي عقلي يا تجربي به بخشي از آنها پي ببريم ولي چون علم و عقل ما محدود است نمي توانيم فلسفه كامل آن را بدست آوريم البته اين بدين معنا نيست كه انجام كار را مبتني بر دانستن حكمتش كنيم بلكه روحية بندگي خداوند اقتضا مي كند تا فرمانبرداري بي چون و چراي پروردگار خود باشيم و هر دستوري را _ هر چند بدون آگاهي از حكمت آن _ اطاعت كنيم و اين به معناي تقليد كوركورانه نيست چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبي مي شناسيم و مي دانيم كه هرگز فرماني را به ضرر بنده اش صادر نمي كند; بلكه تمام احكام الهي براي رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختي او در آخرت است و هر

دستوري به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است همچنانكه يك بيمار چون مي داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مي خواهد و در پي بهبودي بيماري اوست داروهايي را كه برايش تجويز كرده است مصرف مي كند بدون اين كه از حكمت آنها آگاهي داشته باشد. بلوغ هم از احكامي است كه در آيات و روايات اشاره اي به فلسفه آن ها نشده امّا فقها با توجه به روايات متعددي كه در اين باره از پيامبر و ائمه رسيده است سن بلوغ دختران را نه سال و پسران را پانزده سال اعلام كرده اند.(جواهر الكلام محمدحسن نجفي ج 26، ص 38، مؤسسة التاريخ العربي )

همچنين شايان ذكر است كه آن چه تحقيقات علمي ثابت كرده اين است كه رشد زن سريعتر از مرد است

بنابراين مسئله بلوغ امري اعتباري نيست بلكه مربوط به آفرينش انسان است و حكم الهي هم بر آن بار شده است خلقت دختر اين گونه است كه پيش از پسر بالغ مي شود.

تحقيقات علمي امروز نيز نشان مي دهد كه در مجموع انتخاب نه سالگي براي سن ّ تكليف دختران زود نيست

اين كه فرموده ايد: سن ّ نه سالگي براي من زود است البته ممكن است بعضي اشخاص از نظر جسمي و... ضعيف تر از ديگران باشند، اما بديهي است كه قوانين و مقررات همواره براي افراد معمولي و شرايط عادي وضع مي شود، ولي در عين حال همين حكم براي افراد خاص و يا در موارد خاصي ممكن است به طور موقت عوض شود; براي مثال خداوند دربارة روزه گرفتن مي فرمايد: "چند روز معدودي را ]بايد روزه بداريد[ و كساني كه از شما بيمار يا مسافر

باشند، روزهاي ديگري را ] به جاي آن روزه بگيرند[ و بر كساني كه قدرت انجام آن را ندارند، لازم است كفاره بدهند..."; و در ادامه مي فرمايد: "خداوند راحتي شما را مي خواهد نه زحمت شما را..."(بقره 184و185) به يقين آسان گيري در احكام براي افراد فقط به علت روزه گرفتن نيست بلكه يك قاعدة كلي نسبت به تمام احكام اسلامي است قاعدة "لاحرج ]حرجي و سختي در اسلام نيست نيز، اصل كلي بالا را تأييد مي كند، يعني اساس قوانين اسلام بر سخت گيري نيست و اگر در جايي حكمي مشقت شديد داشته باشد، به طور موقت برداشته مي شود: "هُوَ اجْتَبَغ كُم ْ وَ مَا جَعَل َ عَلَيْكُم ْ فِي الدِّين ِ مِن ْ حَرَج ٍ;(حج 78) او شما را برگزيد و در دين خود تكليف مشقت باري براي شما قرار نداد." و شايد يكي از فلسفه هاي وجوب تقليد از مرجع تقليد زنده تشخيص به موقع همين شرايط استثنايي باشد.

ب _ دربارة كتاب هاي بينش كه فرموده ايد: بهتر بود براي سن هاي 10 _ 11 سالگي قرار مي دادند، پيشنهاد خوب و مورد تأييدي است

ج _ انسان تا به سن ّ تكليف نرسيده اشتباه ها و گناهانش ثبت نمي شود، هرچند بهتر است در كودكي نيز گناه نكند; البته اگر گناهي كه كرده "حق الناس باشد; براي مثال ا گر كودكي شيشة همسايه را بشكند در درجة اول بزرگ ترهاي آن كودك بايد خسارت بدهند و اگر كسي نفهميد و آن كودك به سن ّ تكليف رسيد، واجب است خودش خسارت را بپردازد; اما وقتي به سن ّ تكليف رسيد و گناهي كرد، خداوند براي جبران و نابودي گناه توبه را قرار داده است و به وسيله توبه از تقصيراتش مي گذرد

و حتي بدي هايش را به خوبي ها تبديل مي فرمايد: "...إِلآ مَن تَاب َ وَ ءَامَن َ وَ عَمِل َ عَمَلاً صَ_َ_لِحًا فَأُوْلَغ كَ يُبَدِّل ُ اللَّه ُ سَيِّ ?‹َاتِهِم ْ حَسَنَ_َت ٍ وَ كَان َ اللَّه ُ غَفُورًا رَّحِيمًا وَ مَن تَاب َ وَ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا فَإِنَّه ُو يَتُوب ُ إِلَي اللَّه ِ مَتَابًا ...;(فرقان 70و71) مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد كه خداوند گناهان اين گروه را به حسنات تبديل مي كند و خداوند آمرزنده و مهربان است و كسي كه توبه كند و عمل صالح به جا آورد، به سوي خدا بازگشت مي كند ] و پاداش خود را از او مي گيرد.[(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 636 _ 637، دار الكتب الاسلامية / همان ج 15، ص 155 _ 162.)

آيا زنان سيده از نظر زناشويي و مسائل ديگر با زنان غير سيده فرق مي كنند؟

پرسش

آيا زنان سيده از نظر زناشويي و مسائل ديگر با زنان غير سيده فرق مي كنند؟

پاسخ

با تبريك به شما به خاطر قدم گذاشتن در راه ازدواج و ازدواج با دختري سيده.

خانم هاي سيده از نظر احكام شرعي در مورد عقد و هم چنين زندگي معاشرت و زناشويي تفاوتي با ديگر زنانندارند، تنها از نظر سن يائسگي با ديگر زنان تفاوت دارند. زنان معمولي در سن پنجاه سالگي يائسه مي شوند و زنانسيده در سن شصت سالگي.

البته هر قدر شما به خاطر عشق و علاقه به اهل بيت(ع) و حضرت زهرا(س) در مورد همسر خود نيكي كنيد، مسلمادر نزد خداوند و اهل بيت(ع) مأجور خواهيد بود.{J

چگونه است كه زنان رنجها و مرارتهاي زيادي همچون حيض _ نفاس _ زايمان و ... را بايد بكشند در حاليكه مردان هيچكدام از آنها را ندارند؟

پرسش

چگونه است كه زنان رنجها و مرارتهاي زيادي همچون حيض _ نفاس _ زايمان و ... را بايد بكشند در حاليكه مردان هيچكدام از آنها را ندارند؟

پاسخ

درباره علل تفاوت ها در بين افراد بشر بايد دانست . تفاوت در كيفيت خلقت انسان ها نتيجه و لازمه حتمي نظام مندي و قانونمندي جهان هستي است . يعني :

1) نظام خلقت نظام علت و معلول است . هيچ معلولي بدون علت به وجود نمي آيد و تخلف هيچ معلولي از علت تامه اش ممكن نيست (اصل ضرورت علي ).

2) رابطه علت و معلول داراي قوانين و قواعد معين است ; يعني چنان نيست كه از هر علتي , هر معلولي قابل ايجاد باشد. به تعبير ديگر هر علت معيني معلول معيني دارد; مثلا از علف خوردن گوسفند, بوعلي سينا درست نمي شود و آمريكايي ها به خاطر خوردن قهوه , به كره ماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول ).

اگر دو اصل فوق با ژرفكاوي دقيق فلسفي مورد بررسي قرار گيرد, مشخص خواهد شد بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه حتمي مجموعه عللي است كه در به وجود آوردن وي مؤثر بوده اند. در اين امور عوامل بسيار متعددي دخيل اند, حتي كيفيت آميزش والدين , زمان , مكان , روحيات و حالات رواني , وضعيت جسمي , نوع و مقدار غذاهايي كه مصرف كرده اند و ... هر يك به سهم خود نقشي در كيفيت تكوين جنين ايفا مي كنند. در اين جا ممكن است سوال شود كه آيا خداوند نمي تواند با تفاوت چشمگيري كه همه اين عوامل دارند, ولي

تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزي سر از تناقض درمي آورد, زيرا لازمه آن اين است كه علت پديده اي محقق باشد, ولي تأثير نكند و علت بودن و تاثير نكردن تناقض آميز (yrotcidartnoC fleS) است . و يا معلولي بدون علت پديد آيد, كه لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد, زيرا در اين صورت پديد آمدن هر چيز از هر امر نامربوطي محتمل مي شود و آن گاه است كه از علف خوردن گوسفند بايد ابوعلي سينا پديد آيد!

براي آگاهي بيشتر ر . ك : عدل الهي , شهيد مطهري , بحث راز تفاوت ها.

در قيامت نيز خداوند هر كس را به اندازه نعمتي كه به او داده , بازخواست مي كند. در روايت است كه در قيامت سه ديوان براي هر فرد گشوده مي شود: ديوان حسنات , ديوان سيئات و ديوان نعمت ها. نيز در بحارالانوار, ج 81 , ص 182 آمده است : خداوند از گناه كسي كه يك چشم و يا دو چشم خود را از دست داده است , بازخواست نمي كند. پس اگر كسي از نعمتي محروم است , در قبال آن از مزايايي و تخفيفاتي برخوردار است و به هر نحو ممكن عدالت برقرار است .

چرا زنان در 9 سالگي و مردان در 15 سالگي مكلف مي شوند؟ آيا اين برتري زنان نسبت به مردان را مي رساند؟ چرا خداوند 6 سال زنان را زودتر از مردان به درگاه خود فرا مي خواند؟

پرسش

چرا زنان در 9 سالگي و مردان در 15 سالگي مكلف مي شوند؟ آيا اين برتري زنان نسبت به مردان را مي رساند؟ چرا خداوند 6 سال زنان را زودتر از مردان به درگاه خود فرا مي خواند؟

پاسخ

بلوغ و تكليف دختران پيش از آن كه مسأله اي تشريعي و اعتباري باشد حقيقتي تكويني است. به عبارت ديگر ساختار وجودي دختران بگونه اي است كه پيش از پسران به مراحلي از رشد و كمال جسمي (فيزيولوژيك) و روحي و رواني (پسيكولوژيك) مي رسند.

از طرف ديگر احكام شرعي همه متناسب با توانايي ها و قابليتهاي انسان وضع گرديده است. و چون از نظر جسمي و عقلي دختران رشد سريعتري دارند قابليت تكليف پذيري نيز در آنان زودتر پديد مي ايد و از همين رو تكاليف شرعي بر آنان مقرر مي گردد. شاهد مطلب آن است كه اين مسئله فقط در بعد تكاليف نيست بلكه اسلام شخصيت و هويت نويني براي دختران قايل مي شود كه در پسران ديررستر است. مثلا دختري كه 9 سال او تمام است از نظر احكام ديني شهادتش مسموع است پشت سر او مي توان نماز خواند - براساس فتوا به جواز اقتداي زن به زن - استقلال اقتصادي و حق تصرف در مال خود را دارا است و ... در حالي كه اين امور در پسران چند سال متاخر تر است. بنابر اين بايد دختران بدانند كه هر چند از نظر سني كوچكتر از پسران مي باشند ولي از نظر شخصيت بزرگتراند.

خانمي كه مي تواند طبيعي زايمان كند اگر بخواهد سزارين شود آيا اشكال دارد؟

پرسش

خانمي كه مي تواند طبيعي زايمان كند اگر بخواهد سزارين شود آيا اشكال دارد؟

پاسخ

عمل سزارين في حد نفسه اشكال ندارد. لكن در مواردي كه زايمان طبيعي و بدون مشكل ممكن است اقدام به سزارين كه عنوان معالجه هم بر آن صادق نيست محل اشكال است.

يكي از نگرانيهاي من براي تشكيل خانواده، صحبتي است كه مي گويند خانم ها پس از زندگي و بچه دار شدن، از لحاظ ذهني، قابليت شان كاهش مي يابد، ايا اين مسئله عمومي است و راه حلي ندارد؟ چاره چيست؟

پرسش

يكي از نگرانيهاي من براي تشكيل خانواده، صحبتي است كه مي گويند خانم ها پس از زندگي و بچه دار شدن، از لحاظ ذهني، قابليت شان كاهش مي يابد، ايا اين مسئله عمومي است و راه حلي ندارد؟ چاره چيست؟

پاسخ

اين نگراني شما هيچ مبناي علمي ندارد و يك توهم و برداشت نادرست است و خانم ها پس از ازدواج و صاحب فرزند شدن تفاوتي با ديگران نمي كنند و در توانايي هاي ذهني و قابليت هاي هوش و استعدادهاي آنان تغيير منفي به وجود نمي آيد، بلكه اگر ازدواج آرامش روحي - رواني او را فراهم نمايد، زمينه و بستر مناسبي در جهت شكوفايي توانايي هاي ذهني را فراهم مي كند.

لازم به يادآوري مي باشد كه اگر كسي در اصل ازدواج و انتخاب همسر مناسب راه اشتباهي رفته باشد و در نتيجه اين امر مايه نگراني هاي روحي و فكري او را فراهم كند، در اين صورت ممكن است اين عامل سبب كاهش انگيزه و توان يادگيري و يا حفظ و نگهداري مطلب در ذهن گردد.

قاعدگي چه نفعي براي زنان دارد؟

پرسش

قاعدگي چه نفعي براي زنان دارد؟

پاسخ

قاعدگي ناشي از تخريب لايه داخلي يا مخاطي (آندومتر) رحم و دفع اجزاي بافتي آن همراه مقداري خون است. فرايند قاعدگي، حاصل روابط و واكنش هاي هورموني پيچيده اي است كه ميان غده هيپوتالاموس، هيپوفيز، تخمدان ها و مجاري دستگاه تناسلي زن روي مي دهد.

پديده قاعدگي، تكامل و پيچيدگي دستگاه تناسلي زنان را مي نماياند و نشانه آمادگي زن براي فرزند آوري است و مي توان آن را نوعي بيمه عمر و سلامتي در زندگي زنان دانست. از اين رو نه تنها قاعدگي بيماري دانسته نمي شود بلكه براي پيشگيري از بيماري ها مؤثر است. روند طبيعي و منظم آن در دوران باروري، از خطر ابتلا به سرطان رحم مي كاهد.

جهت آگاهي بيشتر به كتب فيزيولوژي پزشكي، بخش دستگاه تناسلي زن مراجعه نماييد.

با سلام چطور مي توان تشخيص داد زنان احساسات و عواطف بيشتري از مردان دارند و اين موضوع سبب اختلاف در بعضي احكام گشته. در حالي كه مثالهاي نقض هم بر اين مدعي وجود دارد.

پرسش

با سلام چطور مي توان تشخيص داد زنان احساسات و عواطف بيشتري از مردان دارند و اين موضوع سبب اختلاف در بعضي احكام گشته. در حالي كه مثالهاي نقض هم بر اين مدعي وجود دارد.

پاسخ

غلبه احساسات و عواطف زنان بر مردان هم مورد تأييد اسلام است و هم بر اساس يافته هاي علمي روز قابل اثبات.

بحث تفاوت هاي ساختاري زن و مرد دست كم سابقه اي 2400 ساله دارد؛ گرچه «افلاطون» اين تفاوت ها را كمي دانسته است و مدعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند، ولي در اصل اين تفاوت ها ترديدي نكرده و به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان اعتراف داشته است.(مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چ هشتم، 1375، صص 170_172)

واقعيات عيني در تفاوت هاي زن و مرد آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. اين تفاوت ها فقط در تفاوت هاي جسمي و بدني، مانند اختلاف اندامي يا قدرت بدني خلاصه نمي شود، بلكه از جهت روحي و عاطفي، مانند: تعقل، احساسات، حزم و دورانديشي و هيجانات، مهرورزي، محاسبه گري، دل ربايي، دل دادگي، حمايت خواهي وحمايت گري نيز تفاوت هاي جدي دارند. در اين جا به نظريه ي چند تن از دانشمندان روانشناس غربي اشاره مي كنيم:

الف. پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان طولاني به جست و جو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است مي گويد:

«دنياي مرد با دنياي

زن به كلي فرق مي كند، اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل كند از اين رو است كه زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين، احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچ گاه عكس العمل يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات نشان نمي دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آن ها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمل يكديگر باشند، ولي هيچ گاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن ومرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...» (همان، (به نقل از مجله زن روز، ش 90)، صص 176_178)

ب. خانم «كليو دالسون» مي گويد:

«به عنوان يك زن روانشناس، بزرگ ترين علاقه ام مطالعه ي روحيه ي مردها است. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره ي عوامل رواني زن و مرد به عمل آورم. به اين نتيجه رسيده ام... خانم ها تابع احساسات و آقايات تابع عقل هستند. بسيار ديده شده است كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند، بلكه گاهي در ين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آن ها است. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده ي بهتري هستند، بهتر هدايت مي كنند، پس برتري روحي مردان بر زنان چيزي

است كه طراح آن طبيعت است.هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند، بي فايده خواهد بود. خانم ها به علت اين كه ساس تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند...، كارهايي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...» (همان، (به نقل از مجله زن روز، ش 101)، صص 183_184)

البته دو نكته در تحليل _و نه يافته ي علمي_ خانم «كليو دالسون» قابل تأمل است:

1. احساساتي بودن زنان نقطه ضعف آنان نيست، بلكه هدف خلقت، اين تفاوت ها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مي گويد:

«اگر زنان بخواهند مادر باشند، بايد احساساتي و عاطفي باشند و لازمه ي بقاي نسل آدمي، وجود مادر روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است.» (محمد قطب، شبهات حول الاسلام، نجف: دارالنعمان، الطبعه السادسه، 1963 م، صص 112_115)

بنابراين نه برتري تعقل مرد امتيازي براي او نه احساساتي و عاطفي بودن زن نقصي براي آنان محسوب مي شود، بلكه لازمه ي تقسيم كار در جهان آفرينش، تفاوت طبايع و استعدادها است.

مشكل ديدگاه ماترياليستي و سكولاريستي كنوانسيون در كليشه اي دانستن نقش مادر اين است كه معيار ارزش ها در نگاه آنان ماديات و با حساب دنياي منهاي آخرت است، («و قالوا ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا...»، جاثيه (45)، آيه 24) در حالي كه «ان الدار الاخره لهي الحيوان» (عنكبوت (29)، آيه 64) زندگي حقيقي در سراي آخرت است و دنيا در حد مقدمه و مزرعه ي آخرت است. («الذي خلق الموت

و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا» ملك (67)، آيه 2 «يا قوم انما هذه الحيوه الدنيا متاع و ان الاخره هي دارالقرار»، غافر، آيه 39) بررسي هاي روانشناختي نشان مي دهد ريشه ي بسياري از انحرافات و مشكلات عاطفي و رواني كودكان و نوجوانان در خانواده هاي پر تنش نهفته است. اگر خانواده به جاي كانون عشق و صفا، كانون خشونت باشد، آنان به بيرون از خانه پناه مي برند و به علت ويژگي هاي سني خود در معرض آسيب هاي گوناگون قرار مي گيرند. به اين سخن «ويل دورانت» توجه كنيد:

«در بحران وضع حمل، مرد با دستپاچگي و حيرت در كنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه ي رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است كه مي فهمد زن از او به نوع، نزديك تر و وابسته تر است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم او است و به تدريج در مي يابد كه چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ، مادري را مي پرستيدند». (دورانت، ويل، همان، ص 134)

2. «برتري روحي مردان» فقط در ناحيه ي تعقل بيشتر و آن هم به اين معنا است كه دريافت هاي عقلاني او، تحت تأثير عواطف و احساسات قرار نمي گيرد و زنان از جهت عواطف واحساسات برترند و هيچ يك از اين دو، يك امتياز ارزشي نيست. خداي متعال نيز بعد از تأييد برابري حقوق زنان و مردان «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف» (بقره (2)، آيه 228) بلافاصله مي فرمايد: «و للرجال عليهن درجه» . مقصود اين

درجه و برتري، برتري ارزش نيست، چه اين كه فضيلت ها و امتيازات ارزشي به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاص زن و مرد بستگي ندارد، بلكه بر اساس نص صريح قرآن، ملاك ارزش گذاري، ايمان و عمل صالح است كه جامع آن ها تقوي است و زن و مرد در اين جهت، كوچك ترين تفاوتي ندارند. («ان اكرمكم عن الله اتقيكم» حجرات/13 «و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه...» نساء (4)، آيه 124)

ج. «اتو كلاين برگ» نيز با تأييد تفاوت هاي جسمي و روحي و علايق زن و مرد بر اساس داده هاي روانشناسي مي نويسد:

«زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و مشاغلي را مي پسندند كه نيازي به جا به جا شدن در آن ها نباشد و يا كارهايي را دوست دارند كه در آن ها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري به خرج داد؛ مانند: مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زن ها به طور كلي احساساتي تر از مردان هستند». (اتو كلاين برگ، روان شناس اجتماعي، ترجمه ي علي محمد كاروان، تهران: نشر انديشه، ج 1، ص 313)

د. «ويل دورانت»:

«در غرايز اجتماعي يعني غرايز نگاه دارنده ي فرد، برتري مرد، مسلم و طبيعي است، اما در غرايز نگاه دارنده ي گروه و نوع، برتري با زن است. زن كم تر از مرد توانايي تنها ماندن را دارد. زن بي مرد، بيشتر از مرد بي زن، نقص خود را حس مي كند واين بي گمان بدان جهت است كه زن به حمايت مرد

احتياج دارد و به طور معمول به رهبري او نيازمند است. زن بيشتر بيان كننده است، زيرا هميشه اسير احساسات و عواطف است. ريشه حساس بودن او به بيماري هاي عصبي، مانند: تشنج و هيستري و وسواس و ترس بي جا و حركات غيرارادي و تأثر از تلقينات در همين جاست. زن، اجتماعي و معاشرت پذيرتر از مرد است. يكي از نتايج اين ويژگي، اين است كه زن به تصديق و تأييد اجتماع شايق تر است و عقيده رأي همسايگان در او بيشتر از مرد اثر مي گذارد. وابستگي جسماني زن، او را وادار مي كند كه حمايت قدرت برتري را بپذيرد... (دورانت، ويل، همان، صص 138_141) زن از همان هنگام تولد براي اجراي وظايف حيات، مجهزتر است و به همين جهت بلوغ او زودتر فرا مي رسد و دوره ي جوانيش كم تر است... .(همان، ص 142) به طور كلي زن در مرد زيبايي نمي جويد، بلكه قدرت و توانايي را كه نشانه ي حمايت است مي خواهد. اين مرد است كه به دنبال زيبايي مي گردد... اين كه هوس زيبايي و ميل به آن در زن كمتر است براي آن است كه زن نمي خواهد بگيرد، بلكه مي خواهد او را بگيرند». (همان، ص 145)

قرآن كريم در آيه 34 سوره نساء با صراحت تمام مي فرمايد هر يك از جنسيت زن و مرد، يك ويژگي ها و خصلت هاي روحي و جسمي دارند كه متناسب با هدف آفرينش است و نبايد طرف ديگر توقع و درخواست و آرزوي داشته هاي طرف مقابل را داشته باشد. و در آيات متعدد ديگر احكامي را بازگو

مي كند كه بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه ناشي از همين تفاوت هاي ساختاري بين زن و مرد است.

براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: مقاله «كنوانسيون در ترازوي فلسفه حقوق» از آقاي سيد ابراهيم حسيني، منتشر شده در فصلنامه «كتاب نقد» شماره 29.

فلسفه تفاوت سن بلوغ دختران و پسران چيست ؟

پرسش

فلسفه تفاوت سن بلوغ دختران و پسران چيست ؟

پاسخ

الف ) مسائله تفاوت فرزندان عصر ما با اعصار پيشين , بايد در همه جوانب سنجيده شود; مثلاا اگر در گذشته بلوغ جسمي افراد بويژه در مناطق گرمسير, آهنگ تندتري داشته است , امروزه رشد عقلي و فكري و جنسي جوامع بشري آهنگ تندتري دارد و در مسائله تكليف پذيري همه اين جنبه ها دخالت دارد. ب ) آنچه فقيه در جست و جوي آن است , يافتن حكم شرعي از طريق نصوص وارده در متون ديني است و آنچه اكثر فقيهان در مورد بلوغ دختر به دست آورده اند, اشتراط اتمام نه سالگي است ; ليكن اگر در اين سن دختر توان انجام تكليفي مانند گرفتن روزه را نداشت , تدريجاا قضاي آن را در شرايط توانمندي به جا مي آورد. در عين حال تعداد اندكي از فقيهان نيز رسيدن ايام حيض يا اتمام دوازده سالگي را استنباط نموده اند. چنين فتوايي بسيار شاذ و نادر است . ج ) سن تكليف پسر نيز از زمان بلوغ جنسي ; يعني , احتلام است و اگر كسي پيش از پانزده سالگي به طور طبيعي بالغ نشد, بايد اتمام پانزده سال را معيار قرار دهد و در شرايط كنوني اكثر پسران پيش از پانزده سالگي بالغ مي شوند. بدون شك همه تكاليف شرعي منوط به قدرت مكلفند و قدرت اقسامي دارد; از جمله قدرت عقلي و جسمي . نتيجه تحقيقات كارشناسان نشان مي دهد كه بلوغ عقلي و حتي جسمي در دختران خيلي زودتر از پسران است (هر چند ضعف هايي هم ممكن است داشته باشند) و

همين بلوغ عقلي قدرت تكليف پذيري را در او بسيار پيش از پسران تقويت مي كند.

از ديدگاه قرآن قدرت تشخيص زن در امور عاطفي تا چه اندازه است

پرسش

از ديدگاه قرآن قدرت تشخيص زن در امور عاطفي تا چه اندازه است

پاسخ

1. بي ترديد، دستگاه عظيم و حكيمانة خلقت براي رسيدن به اهداف خود كه حفظ نوع و مهم تر، از آن بنيان نهادن پايه و اساس صحيح اجتماع انساني تربيت نسل و نيز برقراري هم زيستي ميان زن و مرد مي باشد، تفاوت هايي را در ويژگي هاي رواني آن دو، قرار داده است

از جملة اين تفاوت ها، وجود احساسات و عواطف بيش تر در خانم ها و عملي تر فكر كردن و قضاوت و سازمان دهي بهتر در مردان است ( نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ص 166 به بعد. )

2. در قرآن كريم به صراحت آيه اي وجود ندارد كه به جنبة عاطفي زن اشاره نموده باشد; امّا نتيجة آن چه در بند پيش گفته شد; يعني وجود احساسات در خانم ها، كه خود يك واقعيت روان شناختي است آن است كه زن در مقايسه با مرد، موجودي عاطفي تر است از اين رو، قدرت تشخيص و مانور زن در قلمرو اين امور، بسي قوي تر و عميق تر از مردان مي باشد.

3. گرچه در اين باره آيه اي از قرآن كريم وجود ندارد، امّا رواياتي از امامان معصوم اين موضوع را تأييد نموده اند، از جمله اين سخن امام علي كه مي فرمايند: "فان ّ المرأة ريحانه و ليست بقهرمانه ( نهج البلاغه فيض الاسلام نامه 31. ) به درستي كه زن همانند گل ريحان ]ظريف است و نه ]مانند مردان قهرمان ]و پرصلابت ."

4. نتيجة تشبيه بيان شده در سخن فوق از امام علي آن است كه بخشي از فضيلت ها كه جامعه انساني در ساية آن ها به تكامل مي رسد، بهره گيري از همين ويژگي زن

است "زن ها به عطر ريحان معطرند و به شما عاطفه مي دهند... با اين كه مسلمين زن ها را به حجاب دعوت مي كنند، اما از عاطفة زن به عنوان يك محور تربيتي استفاده مي نمايند. اسلام زن را در ساية حجاب و ساير فضايل به صحنه مي آورد تا معلّم عاطفه رقّت درمان لطف صفا، وفا و مانند آن شود."( زن در آئينة جلال و جمال آيت الله جوادي آملي اسرأ، ص 397. )

چرا صداي زنان نازكتر از مردان است ؟

پرسش

چرا صداي زنان نازكتر از مردان است ؟

پاسخ

تارهاي صوتي و حنجره خانم ها نازك تر و ظريف تر است و شايد اين را خداوند براي لطافت بخشيدن به صداي زن قرار داده است و اين وسيله محبوبيت بيشتر او براي مرد مي باشد.

لطفا ليست كاملي از آياتي كه در مورد ويژگي هاي زنان صحبت كرده را برايم بنويسيد ؟

پرسش

لطفا ليست كاملي از آياتي كه در مورد ويژگي هاي زنان صحبت كرده را برايم بنويسيد ؟

پاسخ

بي شك مخاطب واقعي تمامي آيات قرآن كريم همگي زنان و مردان هستند. اما به اقتضاي شخصيت هر يك از آنان مشاهده مي شود كه احكامي خاص نسبت به مردان و زنان در اموري از قبيل، حقوق، تكاليف، حجاب، ارتباط با مردان، خانواده، ازدواج و مباحثي از اين قبيل در بيش از حدود دويست آيه از قرآن كريم آمده است. اين آيات را مي توان به طور كلي در موارد زير دسته بندي كرد.

1- ماهيت زن در قرآن: در آيات بسياري به ماهيت زن تصريح شده و به عدم تفاوت زن و مرد از آن حيث كه انسان هستند گوشزد شده است (انسان، 1 - اعراف، 189).

2- عقل و ايمان زن در قرآن: قرآن كريم، زن را انساني مي داند با همه ويژگي هاي انساني و همه ي استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. در قرآن آيه اي وجود ندارد كه در موضوع عقل و ايمان، مردها را بر زنان يا بالعكس ترجيح دهد، بلكه زن و مرد در مدارج تكامل كه جز با خردورزي عميق، امكان ندارد مساوي و هم سطح معرفي شده اند (حجرات، آيه 13).

3- حقوق زن در قرآن: از مواردي كه در قرآن كريم به تفصيل درباره آن آياتي وارد شده است، احكام فقهي، تكاليف و حقوق زن است. در اين آيات برخي از تكاليف به دوش زنان گذاشته شده يا از دوش آنان برداشته شده است. در اين باره دو نكته شايان توجه است:

الف) خداوند متعال به اقتضاي جنسيت زن، احكامي را براي آنان مقرر كرده است تا در پرتو آن

بتوانند در آسودگي خاطر و به آساني زندگي كنند، چنان كه با وضع احكام حيض معافيت هايي براي آنان قايل شده است كه هم حافظ كرامت معنوي زن است و هم از لحاظ مادي، مانع هرگونه آزار ديدن آنان مي شود.

ب ) برداشتن برخي از تكاليف از دوش زن، مانند سرپرستي و... به منزله فروكاستن شخصيت زن نيست بلكه براي حفظ عزت، حرمت و عفت زن است.

پس از يادآوري اين نكات، موضوعات و آياتي كه در قرآن درباره زنان وارد شده بدين قرار است (به پيوست ارسال مي گردد).

لازم به ذكر است در فهرست پيوست، شماره سمت چپ مربوط به سوره قرآن و شماره سمت راست مربوط به شماره آيات مي باشد.

اخلاق زن

چرا زن نبايد غيرت داشته باشد و طبق فرمودهء علي 7غيرت زن كفر است ؟!

پرسش

چرا زن نبايد غيرت داشته باشد و طبق فرمودهء علي 7غيرت زن كفر است ؟!

پاسخ

مولا اميرالمؤمنين 7در جملات قصار نهج البلاغه مي فرمايد: (1)

دكتر صبحي صالح در تفسير اين جمله گفته است : غيرت زن باعث كفر او مي شود, چون مردها كه غيرت دارند, به اين معنا است كه راضي نمي شوند كه با زن آنان باشد يا زنشان شوهر ديگري داشته باشد و اين علامت ايمان مرد است . اگر زن مانند مرد باشد و مانع شود از اين كه شوهرش همسر ديگري بگيرد, مخالفت با دستور خدا است و باعث كفر مي شود.(2)

در ترجمه و شرح آية اللّه ناصر مكارم شيرازي آمده است : حسادت زن در برابر شوهر و مانع شدن از تعدد زوجات _ اگر ضرورتي پيش آيد _ با اين كه خدا در قرآن صريحاً آن را حلال فرمود,منجرّ به مخالفت با احكام خدا مي شود كه اطلاق كلمهء كفر بر آن مي گردد.

اما غيرت مرد و مانع شدن از اين كه بيگانه اي , در همسرش شريك او باشد, ايمان است , چرا كه خداوند بزرگ , زن را تنها براي يك مرد حلال كرد و فرمود: زنان بايد از نامحرمان مستور باشند.(3)

(پ_اورقي 1.نهج البلاغه , كلمات قصار, شماره 124

(پ_اورقي 2.نهج البلاغهء صبحي صالح , لغت شمارهء 4592

(پ_اورقي 3.ناصر مكارم , ترجمه و شرح نهج البلاغه , ج 3 ص 509 با تلخيص .

در مورد حياي زن قبل و بعد از ازدواج، طبق ديدگاه معصومان(ع) توضيح دهيد.

پرسش

در مورد حياي زن قبل و بعد از ازدواج، طبق ديدگاه معصومان(ع) توضيح دهيد.

پاسخ

در آموزه هاي ديني تشكيل جامعه آرماني و حفظ كرامت انساني از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ از اين رو همة انبيا و بزرگان دين در صدد تربيت انسان ها و تشكيل جامعه اي مبتني بر خدا محوري و دين مداري بوده اند. براي ايجاد جامعه اي مطلوب، نخست بايد با آسيب ها مبارزه شده و به مؤلفه و شاخصه هاي جامعه مطلوب توجه خاص صورت گيرد و جايگاه انسان تعريف شود.

معصومان(ع) همة مردم، به ويژه زنان را به حيا و عفت فرا خوانده اند تاجامعه اي مطلوب به وجود آيد و حرمت و قداست زن حفظ گردد. بي ترديد يكي از نشانه هاي حرمت زن، در حيا و عفت او ظهور مي كند. در فرهنگ ائمه (ع) زن مانند عروسك و كالا نيست كه از آن استفادة ابزاري شود، بلكه زن جايگاه بس بلندي دارد كه بي عفتي با حرمت و قداست او همخواني ندارد. حياي زن نقش بنيادي در حفظ كرامت و پاكدامني و عفت گرايي و استحكام نظام خانوادگي دارد. حفظ اين عناصر اختصاص به قبل و بعد ازدواج نداشته و لازم است كه در همة شرايط حفظ گردد. بر اين اساس معصومان(ع) در گزينش همسر ايده آل به اصالت خانوادگي[1] و پاكدامني[2] و دين مداري[3] توجه نمود اند. بعد از ازدواج نيز زنان و مردان را به عفت عمومي فرا خوانده[4] و حيا را زمينه ساز عفت و پاكدامني دانسته اند. امام علي(ع) فرمود: "سبب العفّة الحياء؛[5] شرم و حيا موجب عفت و پاكدامني است". البته از نشانه

هاي عفت نيز شرم و حيا است.

حياي زن موجب مي شد كه خود را در برابر نامحرمان به نمايش نگذاشته و با حياي خود پاكدامني و عفت عمومي را نيز فراهم كند. متأسفانه امروزه يكي از عوامل مهم زمينه ساز ناهنجاري ها، بي حيايي زنان است. از سوي ديگر حياي زن در جلب محبت شوهر نقش كليدي دارد، زيرا غيرت مردم اقتضا مي كند كه همسر او در معرض لذت گرايي مردان نامحرم قرار نگيرد و با حياي خود بستر محبت شوهر را فراهم كند؛ از اين رو امام صادق(ع) زنان را به حيا دعوت نمود: "بهترين زنان شما كسي است كه چون با شوهرش خلوت كند، پيراهن حيا از تن بكند، اما هرگاه بيرون از خانه رود، لباس و زره حيا بپوشد".[6]

پيامبر اسلام(ص) فرمود: "بهترين زنان شما زن پاكدامني استكه دامن و شرمگاه خود را از نامحرمان حفظ كند".[7]

معصومان(ع) نه تنها زنان را به عفت و حيا فرا مي خواندند، بلكه فرزندان و خاندان خود را نيز به حيا و عفت فرا مي خواندند. اين فرا خوني در صحنه هاي سياسي و اجتماعي بيشتر ظهور مي كرد. امام حسين(ع) به خواهرش زينب (س) و ام كلثوم سفارش نمود كه: اگر من كشته شدم، گريبان چاك نكنيد و صورت نخراشيد.[8]

امام سجاد(ع) مراقبت حفظ شئون اهل بيت(ع) به ويژه بانوان بود. امام در كوفه از ابن زياد خواست مرد مسلمان و پاكدامني را همراه زنان بفرستد.[9]

دعوت معصومان(ع) به حيا و عفت عمومي، به ويژه حياي زنان ريشه قرآني دارد. در قرآن به حيا و حفظ عفت عمومي سفارش شده است[10] و از برخي زنان مانند

دختران شعيب به عنوان زنان با حيا ياد شده است.[11]

حفظ عفت و پاكدامني اختصاص به زمان خاصي ندارد، تا دختران قبل از ازدواج بيشتر مورد توجه قرار دهند و بعد از ازدواج بدان اهميت ندهند، چنانكه در برخي از جوامع چنين وانمود مي شد كه دختران بايد بيشتر به حيا توجه نمايند.

[1] وسائل الشيعه، ج 14، ص 29.

[2] همان.

[3]

[4] قصص (28) آية 30 و 31.

[5] منتخب الغرر، ص 161.

[6] وسائل الشيعه، ج 14، ص 15.

[7] همان.

[8] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 406.

[9] تاريخ طبري، ج 4، ص 305.

[10] نور (24) آية 30 و 31.

[11] قصص (38) آية 25.

حضرت علي (ع) به چه چيزي عنوان "جهاد زن" را داده است؟

پرسش

حضرت علي (ع) به چه چيزي عنوان "جهاد زن" را داده است؟

پاسخ

خوب شوهرداري كردن جهاد زن است.

چرا بعضي از مسائل براي مردان بد و براي زنان پسنديده است مثلاً ترس؟

پرسش

چرا بعضي از مسائل براي مردان بد و براي زنان پسنديده است مثلاً ترس؟

پاسخ

از امام علي(ع) در نهج البلاغه نقل شده كه: "برخي از نيكوترين خُلق و خوي زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند ترس، تكبر و بخل".(1) اما بلافاصله حضرت دليل را مشخص كرده و از آن بر مي آيد كه اين سه خصلت (كه براي زنان پسنديده و براي مردان ناپسند است) به صورت خُلق و خوي اخلاقي نيست، يعني ترس يا بخل يا تكبر به عنوان صفت منفي، براي همة مردم اعم از زن و مرد ناپسند و مذموم است، ولي اين سه خصلت براي زنان به عنوان يك رفتار اخلاقي در اوضاع ويژه پسنديده است، از اين رو حضرت مي فرمايد: "هرگاه زني متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه نمي دهد و اگر بخيل باشد، اموال خود و شوهرش را حفظ مي كند و چون ترسان باشد، از هر چيزي كه به آبروي او زيان برساند، فاصله مي گيرد".(2)

در اين جا نمي گويد زن خوب است متكبر باشد، مطلقاً حتي با زنان ديگر يا با پدر يا برادر يا عمو و دايي و محارم خودش، بلكه مي گويد زن در مقابل نامحرم رفتارش متكبرانه باشد. فرق است بين تكبر و رفتار متكبرانه، يعني رفتارش بزرگ منشانه باشد. تواضع و فروتني هايي كه مثلاً يك مرد در مقابل مرد ديگر يا يك زن در برابر زن ديگر نشان مي دهد، براي زن شايسته نيست كه در مقابل مرد نامحرم از خود نشان دهد و خود را كوچك كند. ترس نيز در اين روايت ناظر به مسئله عفاف

زن است. ترس به عنوان يك صفت منفي براي زن و مرد ناپسند است اما اين حديث مي گويد: زن در مقابل نامحرم محتاط باشد، آن هم در موردي كه عفت در معرض خطر قرار مي گيرد. مقصود از بخل نيز همان طوري كه در ادامه حديث آمده، بخل در مال فردي و شخصي نيست. زن امانتدار مال شوهر است، پس بايد آن را حفظ كند و اين امر اختصاص به زن ندارد.

امانتدار هر كه باشد، وظيفه دارد از مال امانت محافظت كند.(3)

پي نوشت ها:

1. نهج البلاغه، قصار 226، فيض الاسلام.

2. همان.

3. استاد مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 180 _ 160.

قرآن چه توصيه هايي به زنان دارد؟

پرسش

قرآن چه توصيه هايي به زنان دارد؟

پاسخ

قرآن سه توصيه مهم به خانمها دارد: نخستين توصيه، رعايت حجاب است كه در چند آيه مطرح شده است

(و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمورهن علي جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن او اباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بني اخوانهن او بني اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولي الاربة من الرجال او الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الي الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون) (1)

((و به زنان مؤمن بگو: چشمهايشان را فرو اندازند و دامنهايشان را حفظ كنند و زينتهاشان را جز آنچه ظاهر است، در ديد ديگران آشكار نسازند. سينه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند و زينتهاشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهر هاشان يا پسرانشان يا پسر شوهرانشان يا برادرشان يا پسر برادرانشان يا خواهرانشان يا زنانشان (زنان مسلمان) يا كنيزهاشان يا مرداني كه از تبعه خانواده و بي رغبت به زن هستند يا كودكي كه هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نيست (آري زينتهاشان را جز براي اينان كه نام برديم) آشكار نسازند و پاهاشان را طوري به زمين نزنند كه خلخال و زيورهاي پنهانشان معلوم شود. و همگي به درگاه خدا توبه كنيد اي مؤمنين، باشد كه رستگار شويد.))

دومين توصيه به خانم ها اين است كه با مرد اجنبي، كمتر اختلاط داشته باشند. البته اگر زن

با رعايت حدود حجاب شرعي در بازار رفت و آمد كرد، از نظر قانوني، قابل تعقيب نيست، مگر اين كه به فساد و فحشا كشيده شود؛ اما از نظر اخلاقي، زن مسلمان، موظف است خود را از مرد اجنبي دور نگهدارد و سعي كند كه كارش در محيط خانه باشد.

البته گاهي ممكن است شرايط خاصي پيش آيد و مصالح اجتماعي و سياسي، اقتضاي شركت زنان در اجتماعات داشته باشد كه در اين صورت نيز تا آنجا كه ممكن است، بايد اجتماعات زنها جداي از مردها باشد؛ زيرا اختلاط زن و مرد اجنبي، به ويژه اگر زن آرايش كرده باشد، از نظر اسلام، داراي ارزش اخلاقي منفي است. خداوند در اين باره مي فرمايد:

(وقرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولي) (2)

((در خانه خود بمانيد و چون زنان دوران جاهليت نخستين، با آرايش در ميان مردم ظاهر نشويد.))

سومين توصيه به خانم ها، رعايت حياء است. حيا به اين معنا است كه انسان به خاطر ترس از آلوده شدن به گناه، خود را از مظان آلودگي به گناه دور بدارد. بنا بر اين، هر گونه كم رويي يا ضعف نفس را نمي توان حيا ناميد. قرآن كريم، در داستان دختران شعيب مي گويد:

(فجائته احداهما تمشي علي استحياء) (3)

((پس يكي از آن دو (دختران شعيب) آمد نزد او (موسي) در حالي كه همراه با شرم و حيا گام بر مي داشت.))

از اين آيه، استفاده مي شود كه حيا براي زن، داراي ارزش اخلاقي ويژه است.

توصيه چهارم به خانم ها آن است كه در هنگام سخن گفتن با مردان، وقار و متانت را رعايت كنند و كيفيت سخن

گفتنشان به گونه اي نباشد كه هوس آنان را بر انگيزد. خداوند در اين باره مي فرمايد:

(فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا) (4)

((پس در گفتار خود، آن چنان با نرمي و لطافت سخن نگوييد تا آنان كه دل بيماري دارند، در شما طمع نكنند.))

البته اين، توصيه اي به همسران پيامبر است؛ اما مسلماً يك توصيه اخلاقي است كه رعايت آن براي هر زن مسلمان رجحان اخلاقي دارد.

پاورقي1: نور 31

پاورقي2: احزاب 33

پاورقي3: قصص 25

پاورقي4: احزاب 32

كدام سوره است كه سفارش شده زنان آن را بيشتر بخوانند؟

پرسش

كدام سوره است كه سفارش شده زنان آن را بيشتر بخوانند؟

پاسخ

البته از آن جا كه قرآن كريم كتاب هدايت بشر به سوي خوبيها و رسيدن به كمال است، خواندن تمام سورهها و آيات آن براي انسان اعم زن و مرد سفارش شده است; ولي برخي از سورهها تأكيد شده كه زنان آن را بيشتر بخوانند چنان كه براي مردان نيز به خواندن بيشتر برخي از سورهها سفارش شده است.

در برخي از روايات خواندن سوره نور براي زنان سفارش شده است و اين هم ممكن است به خاطر موضوعاتي مانند عفت، پاكدامني، حجاب و پوشش اسلامي و... باشد كه در سورة نور مورد سفارش و تأكيد فراوان قرار گرفته است و ميتواند براي زنان اثرات تربيتي و اخلاقي فراواني داشته باشد; حضرت امام صادقميفرمايد: "به وسيله تلاوت سوره نور اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بيعفتي حفظ كنيد و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در شبانه روز ادامه دهد، احدي از خانوادة او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافي عفت نخواهد شد،(ر. ك: تفسير نور الثقلين، الجمعة العروسي الحويزي، ج 3، ص 586، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم)

يك دختر با توجه به شرائط امروز و مشكلات عديدهاي كه نسبت به جامعة امروز دارد چگونه ميتواند در جامعة مسلمان زندگي كند و يك دختر كاملاً قرآني و حزب اللهي باشد؟

پرسش

يك دختر با توجه به شرائط امروز و مشكلات عديدهاي كه نسبت به جامعة امروز دارد چگونه ميتواند در جامعة مسلمان زندگي كند و يك دختر كاملاً قرآني و حزب اللهي باشد؟

پاسخ

نكات زير توصيه ميشود:

1. فراگيري اصولي اعتقادات، معارف و باورهاي حقه به صورت برهاني و مستدل

2. انجام دقيق اعمالي؟ قرآن و سنت (اسلام) به آن امر و نهي كرده است. (با تقليد از مرجع تقليد)

3. مطالعات عميق دربارة انسانشناسي، شناخت راههاي تكامل، شناخت آفات و موانع (مانند: هواي نفس، وسوسههاي شيطان، چشم هم چشميها در جامعه، ابزار مخرب و فسادانگيز، دوست ناباب، حضور در محافل لهو و لعب و...) و شناخت مبارزه با آفات و...

4. انس بيشتر با قرآن و روايات و سيرة امامان معصوم::

پيامبر اكرمفرمودند: فتنهها به سوي شما ميآيد مانند ابرهاي سياه در شب ظلماني، گفتند: اي پيامبر خدا به چه وسيله ميتوان نجات يافت؟ فرمود: بر شما باد به قرآن زيرا هر كس قرآن را امام (و راهنماي) خود قرار دهد او را به بهشت ميرساند و كسي كه آن را پشت سر اندازد او را به جهنم ميكشاند و آن (قرآن) واضحترين به سوي بهترين راه است كسي كه به وسيلة آن سخن بگويد راست ميگويد، و كسي كه به وسيلة آن حكم كند به عدالت حكم كرده است، و كسي كه آن را اخذ كند پاداش ميگيرد و كسي كه به آن عمل كند موفق ميشود."(ارشاد القلوب، حسن بن ابي الحسن ديلمي، ج 1، ص 8، انتشارات شريف رضي.)

پيامبر اكرمبه ابن عباس ميفرمايد: "به زودي مردم به راست و چپ ميروند (از راه

مستقيم منحرف ميشوند) پس اگر چنين شد علي بن ابي طالبو حزب او را تبعيت كن; چون او با حق و حق با او است و (اين دو يعني عليو حق) جداشدني نسيتند تا بر سر حوض (كوثر) بر من وارد شوند."(بحارالانوار، مجلسي _ رحمة الله عليه _ ج 36، ص 385، مدرسه الوفأ.)

5. تقويت ايمان و اراده: "وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُو وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم ;(تغابن،11) و هر كه به خدا ايمان بياورد، خداوند قلبش را هدايت ميكند و او به هر چيزي داناست."

6. تقوا و توكل: "إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَغكُم;(حجرات،13)، هر آينه گراميترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شما است."; "وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه;(طلاق،3)، هر كس بر خدا توكل كند، خدا او را كفايت ميكند." امام عليميفرمايد: "هر كه به خدا اعتماد پيدا كند به او شادي و سرور مينماياند و هر كه بر خدا توكل كند كارهايش را خدا سامان ميدهد."(بحارالانوار، مجلسي _ رحمة الله عليه _ ج 68، ص 151، مؤسسة الوفأ.)

7. رفتن به مسجد، پناه بردن زباني و عملي به خداوند از شرّ هواي نفس و وسوسههاي شيطان، توجه دائمي به خداوند، در نظر گرفتن حق نه مردم، تابع جوّ نبودن و... از جمله مطالبي است كه رعايت آنها ميتواند شما را در انجام وظيفة الهي ياري دهد.

چه زناني در اسلام مورد احترام هستند يا در واقع; خصوصيّات يك زن در اسلام چيست؟ توضيح دهيد.

پرسش

چه زناني در اسلام مورد احترام هستند يا در واقع; خصوصيّات يك زن در اسلام چيست؟ توضيح دهيد.

پاسخ

خداي متعال در آية 34 سورة نسأ به چند صفت پسنديدة زنان با ايمان اشاره كرده است. ميفرمايد: "...فَالصَّ_َ_لِحَ_َتُ قَ_َنِتَ_َتٌ حَ_َفِظَ_َتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّه; پس زنان درستكار فرمانبردارند ]و[ به پاس آنچه خدا ]براي آنان[ حفظ كرده، اسرار ]شوهران خويش[ را حفظ ميكنند..."

آنان در برابر نظام خانواده خاضع و متعهد هستند و نه تنها در حضور شوهر، بلكه در غياب او "حفظ الغيب" ميكنند; يعني مرتكب خيانت، چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيّت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نميشوند و در برابر حقوقي كه خداوند براي آنها قائل شده و با جملة "حفظ اللّه" به آن اشاره گرديده، وظايف و مسؤوليتهاي خود را به خوبي انجام ميدهند. بديهي است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حقشناسي را انجام دهند.(تفسير نمونه، ج 3، ص 371.)

همچنين در آيات ديگري به تبيين بيشتر برخي از اين صفات پرداخته، دربارة حجاب و چگونگي برخورد و سخن گفتن با مردان نامحرم، سفارش كرده است.(ر.ك: نور، 31 و قصص، 23_25 و احزاب، 32 و...)

_ در قرآن كريم، برخي از زنان مؤمن به تصريح و يا به اشاره، ياد شدهاند; مانند حضرت مريم(تحريم، 12)، همسر فرعون (تحريم، 11)، همسر عمران نبيغ (آلعمران،35_36)، همسر حضرت زكرياغ(آلعمران،40 و مريم، 5 و 8)، همسر حضرت ابراهيمغ(ذاريات،29_30)

همچنين دربارة حضرت زهرا3 در آية مباهله (آلعمران،61)، سورة كوثر و سورة انسان اشاره رفته است.

آيا مي توان گفت چون در قرآن آمده مكر خدا عظيم است و درباره زنان نيز آمده (ان كيدكن عظيم ) پس اين صفت زنان پسنديده است ؟

پرسش

آيا مي توان گفت چون در قرآن آمده مكر خدا عظيم است و درباره زنان نيز آمده (ان كيدكن عظيم ) پس اين صفت

زنان پسنديده است ؟

پاسخ

اين قياس باطل است كه بگوييم چون كيد خدا عظيم است و در اين آيه هم كيد زن عظيم ياد شده، پس اين صفت به طور كلي براي زنان پسنديده است؛ چون كيد و مكر وقتي به خداوند نسبت داده شود يك معنا دارد و وقتي به افرادبشر نسبت داده شود معناي ديگري دارد. اما در رابطه با خدا يعني اين كه شخص گناه كاري را كه غرق در غفلت است،ناگهان دچار عقوبت و عذاب كند. در قرآن به بعضي از موارد آن اشاره شده است؛ مثلاً فرعون را بعد از اتمام حجت ناگهان دچار عذاب كرد. و اما كيد و مكر وقتي به انسان ها نسبت داده مي شود، آن نيرنگ و روبَه صفتي است و اين مذموم مي باشد، گرچه همين مكر اگر از جنبه اثباتي اعمال شود، بسيار پسنديده است. مثل اين كه براي اصلاح بين دونفر مؤمن و رفع كدورت بين آنها از راه مكر وارد شويم؛ مثلاً نزد هر كدام از آنها بگوييم فلاني خيلي از شما تعريف مي كرد و حال آن كه اين طور نبوده است و اين خدعه باعث مي شود كه دل هاي آنها به هم نزديك شود و با هم صلح كنند و يا در جنگ براي پيروزي مسلمين مكر و حيله اشكال ندارد. به هر حال مكر همه جا مذموم نيست و اين طور همنيست كه فقط زنان مكر داشته باشند؛ بلكه در مردان هم زياد به چشم مي خورد و ظاهر آيه هم گرچه عام است؛ ولي قابل استثنا مي باشد.

چرا حضرت علي (ع ) در نهج البلاغه مي فرمايد غيرت زن كفر است ولي غيرت مرد از ايمان است ؟

پرسش

چرا حضرت علي (ع ) در نهج البلاغه مي فرمايد غيرت زن كفر است ولي غيرت مرد از ايمان است

؟

پاسخ

نخست بايد دانست كه در فرهنگ اسلامي «كفر» به دوگونه مي باشد: 1- «كفر اعتقادي»، 2- «كفر عملي».

منظور از «كفر» در رواياتي مانند «غيرت زن كفر است» كفر عملي مي باشد؛ يعني، در نتيجه اين حساسيت يكي از دستورات شايسته و حق را ناديده گرفته است اگر چه از نظر اعتقادي همچنان مسلمان است و براي توضيح بيشتر بايد گفت: غيرت داراي مراتب و جلوه هايمتعددي است. آنچه در روايت مورد نظر، از زن نفي شده مطلق غيرت نيست؛ بلكه مرتبه اي از آن است كه مانع جدي و استواري در برابر چند زني قرار گيرد. حتي اين روايت، ناخوشايندي چند زني را براي زن نفي نمي كند. اين مسأله در روايات ديگر نيز مورد توجه قرار گرفتهاست.{J

لطفاً آياتي از قرآن را كه دربارة زنان صفات و وظايف آن ها آمده است همراه با موضوعشان بيان كنيد.

پرسش

لطفاً آياتي از قرآن را كه دربارة زنان صفات و وظايف آن ها آمده است همراه با موضوعشان بيان كنيد.

پاسخ

پاسخ پرسش شما را در دو محور صفات و وظايف پي مي گيريم

الف _ صفات و ويژگي ها: بي ترديد، زن داراي خصوصيات رواني ِ ويژه اي است كه با داشتن آن ها از مردها متمايز مي شود كه در اين جا به برخي از اين خصوصيات اشاره مي گردد:

1. بر خلاف آن چه در برخي از عقايد و نوشته ها مطرح مي شود، زن مقدمه وجود مرد نبوده براي او آفريده نشده است بلكه هر يك از زن و مرد، براي تكميل يك ديگر آفريده شده اند: "هُن َّ لِبَاس ٌ لَّكُم ْ وَأَنتُم ْ لِبَاس ٌ لَّهُن َّ;(بقره 187) آن ها لباس شما هستند و شما لباس آن ها ]هر دو زينت هم و سبب حفظ يك ديگريد[."(نظام حقوق زن در اسلام شهيد مرتضي مطهري ص 119، شركت افست چاپ نهم )

2. از جمله ويژگي هاي زن آن است كه وجود او براي مرد، خير و ماية سكونت و آرامش او است "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِي َّ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا;(روم 21) از نشانه هاي او اين است كه از خودتان براي شما همسراني آفريد تابه وسيله آن ها آرام گيريد."

3. احساسات زن از مرد جوشان تر است ولي جهت گيري عقلي و استدلالي وي هم سنگ مردان نيست ( همان ص 163. ) اين نكته از آيه شريفه "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآء"(نسأ،34) فهميده مي شود.( تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 217 و ص 347، مؤسسه اعلمي )

4. ويژگي هاي ديگر زن كه در احساسات او نهفته است روحية خواسته شدن و مطلوب قرار گرفتن است بر خلاف مرد كه

خصوصيت او خواستن است شهيد مطهري ، همان ص 163. ) اين نكته از سوره روم آيه 21 استفاده مي شود.( علامه طباطبايي همان ص 216. )

5. جلوه گري و خودنمايي از ديگر خصوصيات زن است البته اسلام خواسته است كه زن اين غريزه طبيعي را در برابر شوهر خود ارضا كند: "وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ لِبُعُولَتِهِن َّ;(نور،31) و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان "

ب _ وظايف وظايف زن نيز فراوان است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. وظيفه شوهرداري از آيه 21 سورة روم استفاده مي شود كه زن بايد محيط خانواده را به گونه اي سامان دهد كه عامل آرامش شوهر خود باشد.

2. فرمان بري متواضعانه از شوهر: "فَالصَّ_َ_لِحَ_َت ُ قَ_َنِتَ_َت ٌ;(نسأ،34) زنان صالح متواضعند."

اين تعبير، نقطة مقابل تعبير: "والتي تخافون نشوزهن يعني نشوز در همين آيه شريفه است اطاعت مستمر و متواضعانه وظيفه اي است كه قرآن كريم به صراحت از زن خواسته است روشن است اين فرمان بري به معناي محروميت استقلال زن در ارادة فردي خود نيست بلكه فرمان بري در قلمرو حقوقي است كه خداوند براي مردان در نظر گرفته كه مهم ترين شاخصة آن فرمان بري در مسئلة زناشويي است ( تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 344، مؤسسه اعلمي )

3. حفظ خود و اسرار و حقوق شوهر: "حَ_َفِظَ_َت ٌ لِّلْغَيْب ِ بِمَا حَفِظَ اللَّه (نسأ،34) زنان صالح در غياب ]همسر خود[، اسرار و حقوق او را، يعني حقوقي كه خداوند براي همسران آن ها قرار داده حفظ مي كنند."

روشن است كه مهم ترين شاخصة اين حفظ خود در غياب شوهر، حفظ در قلمرو مسائل ناموسي است زن بايد در غياب شوهر،

به طور كامل خود را حفظ كند، هم چنان كه رازها و مسائل خصوصي شوهرش را نيز بايد نگه دار باشد.

4. رعايت پوشش واجب اسلامي "يَ_ََّأَيُّهَا النَّبِي ُّ قُل لاِ ّ ?َزْوَ َجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَآءِ الْمُؤْمِنِين َ يُدْنِين َ عَلَيْهِن َّ مِن جَلَ_َبِيبِهِن َّ ذَ َلِكَ أَدْنَي ََّ أَن يُعْرَفْن َ فَلاَ يُؤْذَيْن (احزاب 59) اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو، جلباب ها ]روسري هاي بلند[ خود را بر خويش فروافكنند. اين كار، براي اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، بهتر است " در اين پوشش واجب تنها چهره و دو دست استثنا شده است

5. نگه داري چشم هاي خود از نگاه هاي هوس آلود و حرام "وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَ_َت ِ يَغْضُضْن َ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِن َّ;(نور،31) به زنان با ايمان بگو، چشم هاي خود را ]از نگاه هاي هوس آلود[ فرو گيرند. غَض ّ در لغت به معناي كاهش دادن است و غَض ّ بصر، يعني كاهش دادن نگاه به ديگر سخن يعني خيره نشدن و تماشا نكردن و به اصطلاح نظر استقلالي نيفكندن ( مسأله حجاب شهيد مطهري ص 138 و 139، انتشارات صدرا. )

6. طريقه سخن گفتن با نامحرمان در قرآن كريم دربارة شيوه سخن گفتن زنان با نامحرمان چنين آمده است "فَلاَ تَخْضَعْن َ بِالْقَوْل ِ فَيَطْمَع َ الَّذِي فِي قَلْبِه ِي مَرَض ٌ;(احزاب 32) به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند." منظور سخن گفتن زنان همراه با خضوع است كه در آيه شريفه از آن نهي شده است يعني نازك و لطيف كردن صدا با مردان به گونه ايكه آن ها دربارة زن گمان بد كنند و تحريك شوند.( تفسير الميزان مرحوم علامه طباطبايي ج 16، ص 309، مؤسسه اعلمي

)

7. عدم اختلاط با مردان قرآن كريم به صراحت به زنان پيامبر6 مي فرمايد: "وَ قَرْن َ فِي بُيُوتِكُن َّ;(احزاب 33) در خانه هاي خود بمانيد." اگر هم گفته شود اين دستور به لحاظ مسائل سياسي و اجتماعي خاص بوده است ( مسأله حجاب همان ص 80. ) ولي آيات ديگري نيز بر اين مسئله به تصريح يا به كنايه دلالت دارند: "وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُن َّ مَتَ_َعًا فَسْ ?‹َلُوهُن َّ مِن وَرَآءِ حِجَاب ٍ ذَ َلِكُم ْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم ْ وَ قُلُوبِهِن َّ;(احزاب 53) هنگامي كه چيزي از وسايل زندگي را از آنان ]همسران پيامبر[ مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار براي پاكي دل هاي شما و آنان بهتر است " روشن است كه مخاطب اين سفارش فقط همسران پيامبر6 نبوده بلكه همة زنان را در بر مي گيرد.

زنان به غير از حجاب از چه راه هايي مي توانند راه حضرت فاطمه(س) را ادامه دهند؟

پرسش

زنان به غير از حجاب از چه راه هايي مي توانند راه حضرت فاطمه(س) را ادامه دهند؟

پاسخ

فاطمه زهرا(س) در تمام جهات انساني مي تواند بهترين الگوي زندگي براي خانم ها باشد، چرا كه او (س) خلاصه فضيلت ها، و عصاره كرامت ها و مجموعه موهبت ها و فرزانگي ها از جنس زنان بود. خانم ها مي توانند با سرمشق قرار دادن زندگي ريحانه رسول خدا(ص) فاطمه اطهر، راه وي را ادامه دهند و مراتب كمال را بپيمايند، از جمله در موارد زير:

عبادت و اطاعت، ادب و عاطفه، پاكي و صفا، معنويت و فضيلت، خداجويي و خداپرستي، ايمان و تقوا، توحيد و توكل، شهامت و دليري، عفّت و پاكدامني، حق شناسي و دفاع از حق، ولايت مداري و دفاع از ولايت، ايثار و انفاق، حُسن و خُلق و گشاده رويي، شوهرداري و وفاي به همسر، تربيت فرزند و شكوفا نمودن استعدادهاي آنان، انجام دادن مسئوليت ها، ساده زيستي و ساده پوشي و در يك كلمه عشق به خدا و پياده كردن فرامين او در زندگي. در بسياري از اين موارد تنها الگوي زنان نيست، بلكه حتي الگو براي مردان با ايمان مي باشد. ما به چند مورد از فضائل حضرت اشاره مي كنيم:

عبادت و راز و نياز با پروردگار هستي يكي از مواردي است كه زهراي مرضيه سرمشق تمام انسان ها (مردان و زنان) است حضرت زهرا(س) به قدري براي عبادت ايستاد كه پاهاي مباركش ورم كردند. امام مجتبي(ع) مي فرمايد: "مادرم زهرا در شب جمعه در محراب خود ايستاده بود و مشغول بندگي و اطاعت خدا بود. آن شب را تا به صبح دائماً در ركوع و سجود و قيام و دعا بود. نام مؤمنان را مي برد و در

حق آنان دعا مي كرد، ولي براي خود دعا نمي كرد. به او گفتم: چرا براي خود دعا نكردي؟ فرمود: اول بايد به همسايگان رسيد و بعد به خود".(1)

شوهرداري و رعايت حال همسر يكي ديگر از موضوعاتي است كه دخت گرامي پيامبر(ص) سرمشق بانوان است. روزي علي(ع) گرسنه بود و از حضرت زهرا(س) غذا خواست، فاطمه (س) عرض كرد: غذا نداريم و الان دو روز است كه غذا نخورده ايم و مختصر غذايي كه داشتيم، به تو دادم و تو را بر خود و فرزندانم مقدّم داشتم. علي(ع) فرمود: چرا به من اطلاع ندادي تا فكري كنم؟ عرض كرد: از خدا خجالت مي كشم كه چيزي را از تو بخواهم كه نتواني آن را تهيه كني.(2)

فاطمه(س) خطاب به شوهرش گفت: هيچ وقت مرا دروغگو و خيانتكار نديده اي و از زماني كه با من زندگي كرده اي با تو مخالفت نكرده ام".(3)

ساده پوشي و ساده زيستي يكي از ابعاد گوناگون كردار حضرت است كه بايد سرمشق ديگران باشد. سلمان فارسي مي گويد: روزي حضرت فاطمه را ديدم كه چادري وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفتي ماندم و گفتم: عجبا دختران پادشاه روم بر كرسي هاي طلا مي نشينند و پارچه هاي گران قيمت و زينت دار به تن مي كنند، ولي دختر رسول خدا نه لباس زيبا دارد و نه چادر گران قيمت. فاطمه(س) پاسخ داد: خداوند لباس هايي زينتي و تخت هاي طلايي را براي ما در روز قيامت ذخيره كرده است.

حضرت زهرا(س) سپس به خدمت پدر رفت و شگفتي سلمان را مطرح نمود و عرض كرد: سلمان از ساده زيستي من تعجب نمود. سوگند به به خدايي كه تو را مبعوث كرد! پنج

سال است كه فرش خانه ما پوست گوسفند است و بالش ما چرمي است كه از برگ خرما پر شده است.(3)

فاطمه زهرا(س) نه تنها الگوي ما بلكه الگوي اولياي خدا و تمامي انسان ها است. الگوپذيري از او و درك فضيلت هاي آن بانوي بزرگ، شايستگي و پاكي نفس و توفيق الهي مي طلبد. پروردگارا! ما را از شيعيان و دوستداران ريحانه پيامبر(ص) قرار ده!.

پي نوشت ها:

1 - ستارگان درخشان، ج 2، ص 38.

2 - همان، ص 32؛ بحارالانوار، ج 43، ص 191.

3 - مهدي نيلي پور، فرهنگ فاطمه، ص 353.

زينت و آرايش زن

خداوند متعال ميل زيبايي را در انسان ها به ويژه بانوان قرارداده است ; پس چرا مي گويند زنان نبايد در جامعه آرايش كنند؟ چگونه مي توان اين ميل را ارضا نمود و يا چرا اين ميل در وجود ما قرار دارد؟

پرسش

خداوند متعال ميل زيبايي را در انسان ها به ويژه بانوان قرارداده است ; پس چرا مي گويند زنان نبايد در جامعه آرايش كنند؟ چگونه مي توان اين ميل را ارضا نمود و يا چرا اين ميل در وجود ما قرار دارد؟

پاسخ

خداوند متعال , تنها ميل به زيبايي و زيبا شدن و جلوه و ناز كردن رادر انسان قرار نداد, بلكه ميل هاي ديگري را نيز در انسان قرار داد. او ميل دارد تمام مال ها از آن او باشد و زيباترين مكان دنيا متعلق به او باشد و زيباترين همسر راداشته باشد. از اين اميال , انسان سير نمي شود, بلكه در هر وادي حرص و ولوع است است : (1)

افراط و تفريط در اين اميال , آثار بد فردي و اجتماعي دارد و احياناً ميل انسان ها در بسياري از مواقع به تنازع و درگيري كشيده مي شود, مثلاً مردي زن زيبايي را مي خواهد و مرد يا مردهاي ديگري نيز به دنبال اويند و در نتيجه درگيري مي شود; همين طور در املاك . اگر همهء مردم بخواهند اميال خود را اِعمال كنند, به درگيري منجرّ مي شود; از آن رو كه زن مظهر جمال خدا است و مرد, مظهر جمال دوستي خدا است . .

دو تفكر در اين زمينه بر جوامع بشري حاكم است ; تفكر غربي , مبني بر اين كه شخصيت زن در اين است كه به خانه و خانواده پشت كند و به كار روي آورد وشخصيت او, به برق طلاي او است و اين كه كاري به طفل معصوم و شوهر و خانه نداشته باشد, بلكه

دنبال بيرون رفتن از منزل باشد و شخصيت خود را در تجمل گرايي و زينت آرايي ببيند. به عبارت ديگر: اصالت را به زن ندهند, بلكه اصالت رابراي طلا و فرش و مبل و... بدانند. تفكر ديگر اين است كه شخصيت زن در جلوه گريِ بيرون از خانه نيست , بلكه شخصيت و جلوه گري او بر اساس تشكيل خانواده و نگه داري بنيان هاي محكم خانواده و شوهر داري است . چون اگر جلوه گري وزيبايي خواهي او كنترل نشود و در مسير درست استفاده نشود و از خانه و شوهر, به ديگران و جامعه بروز دهد, مفاسدي خواهد داشت و زن از اصالت آفرينش خودخارج خواهد شد.

يكي از اشتباهات بزرگي كه دنياي غرب انجام داد, اين است كه چون مي خواست از زن , مرد مصنوعي بسازد, خرافات دوران جاهليتِ كهن , شكل مدرن و علمي به خود گرفت . كساني از حقوق زن حمايت كردند كه شهوت ران بودند ومي خواستند عفاف و شخصيت و ارزش زن را از بين ببرند. آنان از زنان دركارخانه ها به عنوان كاركنان خوب و كم توقّع , استفادهء نامشروع مي كردند. ويل دورانت مي گويد: در مجلس عوام انگلستان , صاحبان كارخانه ها بودند كه دم ازحقوق زنان مي زدند; يعني وجود زن , ارزش و شخصيت زن , وسيلهء سودجويي ومنفعت طلبي و كام جويي يك عده صاحبان پول شد. زنان را از خانه بيرون كشاندندو گفتند: اينان مانند مردان , سركش نيستند. اين ها كارگران خوب و آرام و كم سر وصدايي هستند و از طرفي از زيبايي آنان به طور مفت و

مجاني كام جويي مي كردند.

در نتيجه مفاسد فراواني از قبيل بي بند و باري و بي عفتي و برهنگي و بچه هاي بي سرپرست و دردهاي فراوان اخلاقي و رواني و سرخوردگي شوهران از زنان بي بند و بار پيش آمد. بي رغبتي آنان به زنان خود و جدايي و دل بستن به زنان ديگر,از آثار بد و منفي غرب گرايي است كه متأسفانه در كشورهاي اسلامي رواج پيدامي كند, در حالي كه قرآن دواي دردهاي بشر را, پاكي و عفاف زنان مي داند:

آيات خدا اين است كه براي شما از جنس خودتان , همسراني خلق كرد تا با آنان انس بگيريد و بين شما مودّت و دوستي و رحمت قرار داد>.

بنابراين جمال و زيبايي و تجمل زن بايد در زندگي زناشوئي مصرف شود.(2)

(پ_اورقي 1.معارج (70 آيهء 19

(پ_اورقي 2.با استفاده از منزلت زن , ص 168

در اسلام احاديثي آمده كه زنان هنگام بيرون از خانه نبايد خود را معطر كنند و در صورت معطر كردن مورد لعنت فرشتگان قرار مي گيرند، ولي در كتاب ازدواج در مكتب اهل بيت، ص 102 آمده است: روزي پيامبر وارداتاق همسرش ام سلمه شد، بوي خوبي استشمام نمود. سؤال كرد. او گف

پرسش

در اسلام احاديثي آمده كه زنان هنگام بيرون از خانه نبايد خود را معطر كنند و در صورت معطر كردن مورد لعنت فرشتگان قرار مي گيرند، ولي در كتاب ازدواج در مكتب اهل بيت، ص 102 آمده است: روزي پيامبر وارداتاق همسرش ام سلمه شد، بوي خوبي استشمام نمود. سؤال كرد. او گفت حولاء زني كه عطر فروش بود به اين جا آمده است. حال سؤال اين است اين زن كه براي شكايت از شوهرش به خانه پيامبر آمده بود از لباس و بدنش بوي عطر استشمام مي شد و هم تجارت عطر مي كرده است. در اين مورد پاسخ چيست؟

پاسخ

آري روايات متعددي وجود دارد كه زنان را منع كرده است كه عطر بزنند و در آن حال بيرون از خانه روند و مردان را تحريك نمايند. برخي از فقيهان مي گويند: به طور مطلق نبايد زن خود را معطر كند و به بيرون از خانه رود و نامحرم متوجه بوي خوش او شود. (1) و برخي مي گويند: چنانچه موجب تهييج اجنبي شود، اشكال دارد.(2)

فقيهان از قرآن و روايات استفاده مي كنند و فتوا مي دهند، حال اگر روايتي مشاهده شد كه برخلاف است، و فقيه طبق آن فتوا صادر نكرده است، از چند علت خارج نيست. يا سند روايت نادرستاست. چنان چه در همين روايتي كه در نامه مرقوم داشته ايد، از نظر سند گفته اند: ناتمام است. (3) يا دلالت روايت روشن نيست، مبهم است و يا روايت و آيات ديگري است كه بر خلا آن است و يا...

در همين روايت يك مشكل ديگري وجود دارد و آن تناسب نداشتن بين جرم و جزاست كه پذيرش اين روايت

را با مشكل روبرو مي كند.(4)

اما اين روايتي كه در نامه بيان داشته ايد: در اين روايت اولا: بيان نشده است كه وي خودش را معطر كرد، بلكه وي عطر فروش بود. ممكن ايت پيامبر آن زن عطر فروش را مي شناخت. ثانيا: نداردكه پيامبر در صورتي كه او خود را خوش بو كرده بود، بي تفاوت از كنار قضيه گذشت، بلكه شايد قبلا پيامبر او را نهي كرده بود، ولي وي گوش به حرف پيامبر نكرد.

نيز اگر اين ها را نپذيريم، اين روايت با ديگر روايات متضاد است.

در هر حال اين يك كار تخصصي است كه فقيه و متخصص آن را استنباط مي كند.

پي نوشت ها:

1 - آيت اللَّه مكارم شيرازي، استفتائات ،ج 1، ص 512.

2 - آيت اللَّه فاضل لنكراني، استفتائات ،ج 1، ص 464.

3 - فصلنامه فقه، كاوشي نو در فقه اسلامي، ش 15 و 16 و ص 23 و 24.

4 - همان، ص 24.

اگرخانمي از كرم ضد آفتاب استفاده كند، به طوري كه پوست را روشن وسفيد كند و بخواهد در جامعه حضور پيدا كند، آيا گناه است؟ استفاده از، هر نوع وسايل آرايشي چه حكمي دارد و وظيفه ما در مقابل چنين افرادي چيست؟ آيا بايد نهي از منكر كنيم؟

پرسش

اگرخانمي از كرم ضد آفتاب استفاده كند، به طوري كه پوست را روشن وسفيد كند و بخواهد در جامعه حضور پيدا كند، آيا گناه است؟ استفاده از، هر نوع وسايل آرايشي چه حكمي دارد و وظيفه ما در مقابل چنين افرادي چيست؟ آيا بايد نهي از منكر كنيم؟

پاسخ

آرايش كردن زن اشكال ندارد، ولي اگر آرايش كرد، به گونه اي كه زينت محسوب شود، واجب است كه خود را از نامحرم بپوشاند. اگر نپوشاند، بر ديگران لازم است نهي از منكر نمايند. البته بايد شرايط نهي از منكر را رعايت كنند. به طور كلي آنچه عرفاً زينت محسوب شود، بايد از نامحرم پوشيده گردد.(1) البته ظاهراً كرم ضد آفتاب به عنوان وسايل آرايشي محسوب نمي شود، اما چنانچه زينت محسوب شود، بايد از نامحرم پوشيده گردد.

پي نوشت ها:

1 - سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 125، سؤال 136؛ آيت الله فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 1، ص 481، سؤال 1707.

آيات خطاب به زن ها فرموده: "زينت هاي خود را مي توانيد براي محارم خود ظاهر سازيد". اوّلاً منظور از زينت هاي زن چيست؟ ثانياً تا چه حدّي انسان مي تواند در مقابل محارم زينت هاي خود را آشكار سازد؟

پرسش

آيات خطاب به زن ها فرموده: "زينت هاي خود را مي توانيد براي محارم خود ظاهر سازيد". اوّلاً منظور از زينت هاي زن چيست؟ ثانياً تا چه حدّي انسان مي تواند در مقابل محارم زينت هاي خود را آشكار سازد؟

پاسخ

در اين كه منظور از زينتي كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكاري كه در اظهار آن مجازند چيست، ميان مفسران، سخن بسيار است.

برخي زينت پنهان را به معناي زينت طبيعي (اندام زيباي زن) گرفته اند، در حالي كه كلمة زينت به اين معنا كمتر به كار مي رود.

برخي ديگر آن را به "محلّ زينت" تفسير كرده اند، زيرا آشكار كردن زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايي مانعي ندارد. اگر ممنوعيتي باشد، مربوط به محلّ زينت ها است، يعني گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.

بعضي ديگر زينت را به معناي "زينت آلات" گرفته اند، منتها در حالي كه روي بدن قرار گرفته است. طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي توأم با آشكار كردن اندامي است كه زينت بر آن قرار دارد.

اين معناي سوم درست تر است، بنابراين زنان حق ندارند مواضع بدن خود را كه همراه با زينت هايي است، آشكار سازند.

در روايات متعددي زينت باطن به قلاّده (گردنبند) دُملج (بازوبند) و خلخال كه در مچ پا مي كنند، تفسير شده است.

بنابراين بر اساس آية سورة نور نبايد زن ها مواضع زينت خود را كه توأم با زينت باشد، در معرض ديد نامحرمان قرار دهند، ولي براي فرزندان و كساني كه از محارم اند، اشكالي ندارد. آنان در رعايت عفاف و دوري از اموري

كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مي سازد و ممكن است منتهي به انحراف از جادة عفّت شود، بايد دقيق و سختگير باشند، تا از توجه بيگانه به خويش جلوگيري كنند. زن از زيبايي خاصي برخوردار است، حال اگر خود را با زينت آلات و آرايش سر و صورت همراه كند، دل هر فردي را مي ربايد.

اسلام براي اين كه به واسطة اينكار مفاسدي به وجود نيآيد، آن را ممنوع اعلام كرده است. البته مواضع زينت مانند گردن و دست ها و پاها برابر نامحرم بايد پوشيده باشد، ولي در برابر محارم باز بودن آن ها اشكالي ندارد. اگر مواضع زينت همراه با زينت آلات مانند آرايش موها و صورت، به دست كردن دستبند و انگشتر و غيره باشد، مسلّماً برابر نامحرمان بايد پوشيده شده و در برابر محارم نيز اگر مفسده اي داشته باشد و باعث به گناه افتادن آنان شود، بايد پوشيده شود، مگر براي شوهر.(1)

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 14، ص 435 به بعد.

آيات خطاب به زن ها فرموده: "زينت هاي خود را مي توانيد براي محارم خود ظاهر سازيد". اوّلاً منظور از زينت هاي زن چيست؟ ثانياً تا چه حدّي انسان مي تواند در مقابل محارم زينت هاي خود را آشكار سازد؟

پرسش

آيات خطاب به زن ها فرموده: "زينت هاي خود را مي توانيد براي محارم خود ظاهر سازيد". اوّلاً منظور از زينت هاي زن چيست؟ ثانياً تا چه حدّي انسان مي تواند در مقابل محارم زينت هاي خود را آشكار سازد؟

پاسخ

در اين كه منظور از زينتي كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكاري كه در اظهار آن مجازند چيست، ميان مفسران، سخن بسيار است.

برخي زينت پنهان را به معناي زينت طبيعي (اندام زيباي زن) گرفته اند، در حالي كه كلمة زينت به اين معنا كمتر به كار مي رود.

برخي ديگر آن را به "محلّ زينت" تفسير كرده اند، زيرا آشكار كردن زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايي مانعي ندارد. اگر ممنوعيتي باشد، مربوط به محلّ زينت ها است، يعني گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.

بعضي ديگر زينت را به معناي "زينت آلات" گرفته اند، منتها در حالي كه روي بدن قرار گرفته است. طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي توأم با آشكار كردن اندامي است كه زينت بر آن قرار دارد.

اين معناي سوم درست تر است، بنابراين زنان حق ندارند مواضع بدن خود را كه همراه با زينت هايي است، آشكار سازند.

در روايات متعددي زينت باطن به قلاّده (گردنبند) دُملج (بازوبند) و خلخال كه در مچ پا مي كنند، تفسير شده است.

بنابراين بر اساس آية سورة نور نبايد زن ها مواضع زينت خود را كه توأم با زينت باشد، در معرض ديد نامحرمان قرار دهند، ولي براي فرزندان و كساني كه از محارم اند، اشكالي ندارد. آنان در رعايت عفاف و دوري از اموري

كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مي سازد و ممكن است منتهي به انحراف از جادة عفّت شود، بايد دقيق و سختگير باشند، تا از توجه بيگانه به خويش جلوگيري كنند. زن از زيبايي خاصي برخوردار است، حال اگر خود را با زينت آلات و آرايش سر و صورت همراه كند، دل هر فردي را مي ربايد.

اسلام براي اين كه به واسطة اينكار مفاسدي به وجود نيآيد، آن را ممنوع اعلام كرده است. البته مواضع زينت مانند گردن و دست ها و پاها برابر نامحرم بايد پوشيده باشد، ولي در برابر محارم باز بودن آن ها اشكالي ندارد. اگر مواضع زينت همراه با زينت آلات مانند آرايش موها و صورت، به دست كردن دستبند و انگشتر و غيره باشد، مسلّماً برابر نامحرمان بايد پوشيده شده و در برابر محارم نيز اگر مفسده اي داشته باشد و باعث به گناه افتادن آنان شود، بايد پوشيده شود، مگر براي شوهر.(1)

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 14، ص 435 به بعد.

آيا دختر و زني كه با آرايش از خانه بيرون مي آيد، با اين كار ارزش خود را پايين نمي آورد؟

پرسش

آيا دختر و زني كه با آرايش از خانه بيرون مي آيد، با اين كار ارزش خود را پايين نمي آورد؟

پاسخ

از نظر اسلام گناهان، با كرامت و شرافت انساني سازگاري ندارد و شأن و ارزش آدمي را پايين مي آورد.

دختري كه با آرايش از خانه بيرون مي رود، خدا را معصيت كرده، از اين رو ارزش خود را پايين آورده است.

اسلام، حجاب را براي متنانت و حفظ بزرگي و ارزش زن قرار داده و از اين كه به عنوان كالاي جنسي بدو نگاه شود، برحذر داشته است. آرايش كردن و خود را در منظر ديگران قرار دادن ، به معناي آن خواهد بود كه ديگران شخصيت او را با توجه به ظاهر آرايش كرده نگاه كنند. از اين طريق شخصيت و ارزش انساني خود را ناديده گرفته و آن را پايين آورده است.

سؤال2: با همساية فاسد چگونه بايد رفتار كرد؟ آيا ممكن است همساية فاسد همسايه اش را فاسد كند؟

پاسخ: انسان ها موجود اجتماعي اند و بايد در جامعه در كنار مردم زندگي كنند و نيازها و خواسته هاي خود را در كنار انسان هاي ديگر و به كمك آنها برآورده نمايند. وجود همسايه در اين نوع زندگي، يكي از لوازم آن است. به همين جهت در روايات ، داشتن همسايه خوب را نعمت و همساية بد را نقمت و سبب دردسر برشمرده اند. چون انسان در طول زندگي دچار تعامل و برخورد با همسايه مي شود، از اين رو از اثرات نيك آن بهره مند و از زحماتش در امان نخواهد بود.

رسول خدا (ص) فرمود: "از همساية بد در دنيا به خدا پناه

مي برم. چشمانش تو را مي بيند (يعني كارهايت را تعقيب مي كند) و دلش مراقب توست. اگر تو را در خوشي ببيند، ناراحت مي شود و اگر تو را در بدي ببيند، خوشحال مي گردد".(1)

در مقابل همساية فاسد چه رفتاري بايد نشان داد؟

گناه همسايه به خودش مربوط است، خصوصاً اگر سعي دارد گناه را بدون بروز و افشاي آن انجام دهد.

وظيفة همسايگان برخورد صحيح همراه با آداب اسلامي است تا ايشان از رفتار صحيح همسايگان الگو بردارد و به راه راست هدايت شود. اگر همساية فاسد سعي در افشاي گناه و سرايت آن به خارج از منزل را دارد، مثلاً شئون اسلامي و مذهبي را رعايت نمي كند و به طور علني تظاهر به گناه مي كند، در ابتدا بايد از شيوة اسلامي امر به معروف و نهي از منكر به شكل نصيحت زباني كمك گرفت. اگر آن شيوه تأثير نكرد، بايد با اقدامات عملي تحت ظابطة قانوني و شرعي برخورد نمود .

ارتباط و رفت و آمد با همساية فاسد، موجب تأثير پذيري خواهد شد خصوصاً اگر ارتباط جنبة صميميت و خودماني به خود بگيرد خُلق و خوي فاسد آنان به مرور زمان اثر خود را خواهد گذارد، مگر آنكه بتوان در آنها تأثير مثبت گذاشت و آثار منفي آنها دامنگير انسان نشود.

پيامبر گرامي اسلام (ص) به ابوذر غفاري سفارش فرمود: "اي اباذر! با همنشين خوب بودن بهتر از تنها بودن است. تنها بودن بهتر از همنشين بد داشتن است... رفاقت نكن مگر با مؤمن و با تو جز اهل تقوا هم غذا نشوند".(2)

پي نوشت ها :

1 - اصول كافي، ج4، ص

493، حديث 16.

2 - اعلام الدين، ص 198، باب وصيت پيامبر به ابوذر.

سؤال3: اگر كسي بداند كارش درست است، آيا بايد براساس اسلام حركت كند يا براساس حرف مردم؟ چرا قديمي ها تابع حرف مردم هستند؟

پاسخ: اگر كسي بداند كارش درست است و رفتار و گفتارش مطابق با دستور الهي و اسلامي مي باشد ، نبايد به حرف مردم توجه كند. ترسيدن از مردم و دست كشيدن از اصول و عقايد به خاطر همرنگي با اجتماع ، به معناي نااميدي از فضل و رحمت الهي و مدد گرفتن از شيطان است. كسي كه رأي مستقلي نداشته باشد و همواره پيرو نظر مردم باشد، قدرت تصميم گيري ندارد.

امام كاظم (ع) در مورد استقلال عقل و فكر مي فرمايد: "اگر گردويي داشته باشي و ديگران به تو گويند: چه مرواريدي داري، وقتي مي داني آن چه در دستت است گردو است، نبايد اين سخن در تو اثر داشته باشد اما اگر مرواريدي در دست داشته باشي و به تو گويند اين گردوها را از كجا آورده اي، نبايد ترتيب اثر دهي. اين سخن نبايد به تو آسيب برساند، در حالي كه مي داني مرواريد در اختيار داري".(1)

اگر بعضي از قديمي ها به حرف مردم توجه مي كنند، به خاطر فرهنگ غلط گذشته است كه مي گويند: خواهي نشوي رسوا ، همرنگ جماعت شو! اين ايده ، باطل و نادرست است.

پي نوشت ها :

1 . بحارالانوار، ج1، ص 136.

سؤال4: علت اين كه بعضي خواب بلند مي بينند و در خواب حرف مي زنند چيست؟

پاسخ: علم با همة پيشرفت هايي كه داشته، هنوز نتوانسته است از اسرار

عالم خواب پرده بردارد.

عالم خواب با عالم مرگ به هم مربوطند و همان گونه كه علم نمي تواند از عالم مرگ و اسرار آن پرده بردارد، از عالم خواب ( كه برادر مرگ است) نيز نمي تواند پرده بردارد.

آ

1- با توجه به فلسفة حجاب (توجه و جلوگيري از فساد در جامعه و پاكيزه كردن جامعه) چگونه مي توان تفاسير حجاب را كه در اين باره آمده جمع كرد (پوشش نداشتن زينت ظاهري يا همان صورت و كفين و زينت هايي همچون سرمه و انگشتر و ...) توجه شود به كتاب حجاب شهيد مطهري.

پرسش

با توجه به فلسفة حجاب (توجه و جلوگيري از فساد در جامعه و پاكيزه كردن جامعه) چگونه مي توان تفاسير حجاب را كه در اين باره آمده جمع كرد (پوشش نداشتن زينت ظاهري يا همان صورت و كفين و زينت هايي همچون سرمه و انگشتر و ...) توجه شود به كتاب حجاب شهيد مطهري.

پاسخ

در بحث حجاب همانطور كه اشاره فرموديد: گاه اختلافاتي در برداشت از آيات و روايات ديده مي شود كه استاد شهيد مطهري در صفحة 137 همان كتاب فرموده اند "اين مطلب را توضيح مي دهم كه ما اين مسأله را از نظر خودمان بيان مي كنيم و استنباط خودمان را ذكر مي نمائيم ..." بنابراين آنچه جمع بين آيات و روايات و نظرات مختلف براي هر مكلفي است، نظر مجتهد او است.و ما در اينجا چند مورد از نظرات فقهاء را ذكرمي كنيم در رابطه با صورت و كفين و...:

حضرت امام خميني ( وقتي سؤال شده: اگر زن با خود زينت داشته باشد مانند حلقة ازدواج يا انگشتري در دست يا چهرة خود را آراسته باشد آيا واجب است وجه و كفين را بپوشاند؟ مي فرمايند: "پوشاندن از نامحرم در فرض مذكور واجب است" و يا در سؤال ديگري پاسخ داده اند: "هرچه در نظر عرف مردم زينت محسوب مي شود، اظهار آن در برابر نامحرم جايز نيست" و نيز اين فتوا از بسياري ديگر از فقهاء هم رسيده است، البته اختلافي اندك در برخي از مصاديق آن بين فقهاء مي باشد كه شما به تناسب اينكه از چه كسي تقليد مي نماييد به فتواي ايشان مراجعه خواهيد كرد.

چرا نبايد زنان در انظار عموم از ادكلن و عطر استفاده كنند؟

پرسش

چرا نبايد زنان در انظار عموم از ادكلن و عطر استفاده كنند؟

پاسخ

خداوند متعال مي فرمايد: "و قل لّلمؤمن_َت يغضضن مِن أبص_َرهن ّ و يحفظن فروجهن ّ و لايبدين زينتهن ّ إلاّ ما ظهر منها... لايبدين زينتهن ّ إلاّ لبعولتهن ّ أو ءابائهن ّ يا...; (نور، 31) به مؤمنان بگو چشم هاي خود را ]از نگاه به نامحرمان فرو گيرند و فروج خود را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند... و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا...".

خداوند متعال در آيه ياد شده مواردي را كه زنان مي توانند زينت هاي خود را آشكار سازند ذكر مي فرمايد; در غير اين موارد اگر زني زينت خود را _ حتي استعمال بوي خوش _ آشكار نمايد، حرام و گناه شمرده مي شود.( ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 14، ص 435 _ 454، دارالكتب الاسلامية )

علت حرمت آن افزون بر مسائل رواني و عاطفي ميان زن و مرد، نقل برخي آيات و روايات در اين باره است و دانشمندان اسلامي و مراجع محترم تقليد بر اساس آن ها حكم به حرمت داده اند; از جملة روايات اين كه امام صادق فرموده است "هر زني كه خود را براي غير شوهرش خوشبو كند، خدا نمازش را قبول نمي كند تا همانند غسل جنابت به خاطر آن عطر غسل كند."( وسايل الشعيه شيخ حر عاملي ، ج 3، ص 339، باب 29، مؤسسه آل البيت . )

افزون برمطالب گذشته شايد بتوان از ذيل آيه 31 نور; "وَلاَ يَضْرِبْن َ بِأَرْجُلِهِن َّ لِيُعْلَم َ مَا يُخْفِين َ مِن زِينَتِهِن َّ وَ تُوبُوَّاْ إِلَي اللَّه ِ جَمِيعًا أَيُّه َ الْمُؤْمِنُون َ لَعَلَّكُم ْ تُفْلِحُون َ ;(نور،31) دليل منع را استفاده

كرد. در اين فقره آمده است كه نيابد زنان به هنگام راه رفتن پاهاي خود را چنان به زمين بكوبند تا صداي خلخال هايشان به گوش رسد اين امر نشان مي دهد كه اسلام به اندازه اي در مسايل عفت عمومي سخت گير و موشكاف است كه حتي اجازه چنين كاري را نيز نمي دهد.

از اين نكته مي توان نتيجه گرفت كه اسلام به خاطر محفوظ و سالم ماندن جامعه از هر گونه عاملي كه باعث جلب توجه نامحرم و تحريك شهوت جوانان باشد، جلوگيري مي كند.

آرايش بانوان در اسلام چه حكمي دارد؟

پرسش

آرايش بانوان در اسلام چه حكمي دارد؟

پاسخ

اگر زينت محسوب شود بايد از نامحرم پوشيده شود.

از نظر اسلام زن فقط مي تواند براي شوهر و محارمش زينت كرده و خود را آرايش دهد؛ اما در هنگام بيرون رفتن از منزل و بين نامحرمان اين كار جايز نيست و بايد خود را كاملاً بپوشاند و اگر عمدا براي نامحرم باشد كار حرام مرتكب شده و گناه بزرگي كرده است. در بعضي از روايات آمده است «اگر زن هنگام رفتن بيرون خودش را معطر كند و بوي بدنش به مشام نامحرم برسد، مورد لعن و نفرين خدا و ملائكه واقع مي شود و بايد بعد از برگشتن توبه نمايد». و مستحب است قبل از توبه غسل هم بكند و بين اقسام و موارد آرايش فرقي نيست؛ چه براي چشم باشد و چه ابرو و....

در اين حكم بين دوشيزگان و بانوان تفاوتي نيست.

چرا زن بيرون از خانه نبايد آرايش كند، دلايل آن از نظر منطقي بيان شود و اينكه در چه منابعي حدود آن مشخص شده است؟

پرسش

چرا زن بيرون از خانه نبايد آرايش كند، دلايل آن از نظر منطقي بيان شود و اينكه در چه منابعي حدود آن مشخص شده است؟

پاسخ

جذابيت زن براي اطرافيان در محيط كاري يا آموزشي يا به خاطر 1) نظم و انظباط و توانمندي در كار و رتبه درسي مي باشد، 2) به جهت اخلاق ملايم در روابط مناسب مي باشد، 3) به خاطر جاذبه هاي زيبائي صورت و خوش اندامي است.

علاقه اطرافيان به خاطر دو ويژگي اول و دوم، كنترل شده و پسنديده است. اما علاقه به خاطر ويژگي سوم داراي پيامدهائي چه بسا ناخواسته و غير قابل جبران است. از اين رو براي زنان متأهل براي جلوگيري از اختلال عاطفي در نظام خانواده نياز به مراقبت دارد و براي خانم هاي مجرد به خاطر جلوگيري از سوء استفاده ديگران و كنترل احساسات زودگذر و ناپايدار نياز به مراقبت دارد. از اين جهت در فرهنگ اسلام براي رعايت حريم ها راهكارهاي مناسبي ارائه شده است. در مواردي كه احتمال خطر بسيار شديد است از آن به عنوان حرام ياد شده است و در مواردي كه احتمال خطر كمتر است از آن به عنوان مكروه ياد شده. آرايش خانم ها در برابر نامحرم به گونه اي كه جلب توجه كند از مواردي است كه احتمال لغزش در آن بسيار است لذا از آن به عنوان حرام ياد شده است. چنان كه در قرآن مجيد به زنان با ايمان هشدار داده است كه «و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن» و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان آشكار نكنند... (سوره نور، آيه 31)

حدود احكام آن در رساله مراجع تقليد،

بخش احكام نگاه آمده است.

لطفا توضيح دهيد كه چرا با آرايش بودن دختر در خيابان گناه است؟و چگونه بايد افرادي كه اين كار را انجام مي دهند براي آنها اين مطلب را توضيح داد.آيا اين عمل موجب از بين رفتن جامعه مي شود.چرا مسئولين در اين زمينه ضعيف كار مي كنند.

پرسش

لطفا توضيح دهيد كه چرا با آرايش بودن دختر در خيابان گناه است؟و چگونه بايد افرادي كه اين كار را انجام مي دهند براي آنها اين مطلب را توضيح داد.آيا اين عمل موجب از بين رفتن جامعه مي شود.چرا مسئولين در اين زمينه ضعيف كار مي كنند.

پاسخ

اصل آرايش و زيباسازي امري مطلوب و پسنديده است و از نظر اسلام نيز نه تنها منعي وجود ندارد بلكه توصيه به آرايش و آراستن خود شده است، آنچه كه از نظر اسلام مذموم شمرده شده اين است كه اين آرايش ها در مجامع عمومي و در برابر نامحرمان باشد.

طبيعي است كه وقتي فردي (به ويژه زنان) آرايش مي كند و در جامعه ظاهر مي شود و رعايت شؤونات اسلامي مانند حجاب را نمي كند موجب تحريك مردان مي شود و در آنها زمينه گناه كردن را فراهم مي كند. و هنگامي كه اين وضعيت در جامعه شيوع پيدا مي كند همه حد و مرزها به تدريج شكسته مي شود و حريم عفاف خدشه دار مي گردد و گناه و آلودگي همه جامعه را فرا مي گيرد لذا اسلام آرايش كردن دختران و خانم ها در صورتي كه در ديد نامحرم قرار بگيرند جايز نيست اما در ميان محرمان و زنان (در صورتي كه موجب مفسده و تحريك نباشد) اشكال ندارد و اگر زني آرايش شده در كوچه و بازار و بين نامحرمان برود طبق بعضي روايات مورد لعن و نفرين خدا و ملائكه واقع مي شود.

اما اين كه چگونه مي توان افرادي كه مرتكب اين گناه مي شوند را آگاهي و سپس آنها را از اين گناه نهي كرد؟

اسلام براي حل اين گونه مشكلات راهكارهايي را ارائه نموده كه اگر همه ما ملتزم به رعايت آن باشيم زمينه بسياري از اين گناهان از بين مي رود و به تدريج بستر جامعه از آلودگي ها پاك مي شود.

مهمترين راهكارها: امر به معروف و نهي از منكر است. امر به معروف و نهي از منكر مراحلي دارد تنها كساني مي توانند از اين راهكارها خوب استفاده كنند كه معروف را بشناسند و منكر را نيز تشخيص دهند و خودشان نيز ملتزم به رعايت آنها باشند. آنگاه اين وظيفه بزرگ الهي را طي مراحلي انجام دهند سؤال شما در واقع مربوط مي شود به راهكار دوم يعني نهي از منكر: نهي از منكر مراحلي دارد:

1. تذكر زباني، 2. تهديد، 3. اقدام عملي.

طبيعي است كه دو مرحله اول وظيفه آحاد مردم است و در صورت امكان تأثيرگذاري، همه وظيفه دارند دو مرحله اول را انجام دهند. اما مرحله سوم كه ممكن است نياز به تنبيه اعم از تعزير، اجراي حد شرعي باشد بايد از طريق مسؤولين مربوطه مانند نيروهاي انتظامي و مسؤولين قضايي انجام گيرد تا از هرج و مرج در جامعه جلوگيري شود. به نظر مي آيد قبل از انجام وظيفه نهي از منكر بايد يك مرحله ديگري انجام شود و آن آگاه كردن اين افراد از آثار بد اين عمل منكر (يعني آرايش نامطلوب براي جلب نظر نامحرمان) مي باشد. در اين مرحله براي تأثيرگذاري بايد ابتدا اعتماد اين افراد را به خود جلب كرد. راه اعتمادسازي برقرار كردن ارتباطي عاطفي است. براي اين كه بتوان ارتباط عاطفي برقرار كرد بايد از سه مكانيزم: ابزار

همدردي، پذيرش بدون شرط، دلسوزي و صميمت استفاده كرد.

يعني، مخاطب ما بايد احساس كند كه ما همدرد و دلسوز او هستيم نه دشمن او يا مزاحم او. اگر او خطاهايي نيز دارد ولي ما بايد با اغماز و بدون هيچگونه شرطي پذيراي او باشيم. با بكارگيري راهكارهاي فوق ارتباط عاطفي ايجاد مي شود و ارتباط عاطفي باعث به وجود آمدن اعتماد مي شود. وقتي مخاطب ما از فردي قابل اعتماد تلقي كرد آنگاه زمينه تأثير گذاري فراهم مي شود و او احساس مي كند ما مي خواهيم به او كمك كنيم تا خودش را از آلودگي ها نجات دهد. آنگاه به او گوشزد كنيم كه انسان داراي يك انرژي عاطفي محدودي است كه بايد آن را در زندگي آينده خودنثار همسر و فرزندانش كند و رعايت نكردن حجاب و آرايش هاي آنچناني باعث مي شود كه به تدريج مرز عفاف و حدود و حريم هاي بين زن و مرد خدشه دار شود و روابط نامشروع به وجود آيد و بسياري از اين انرژي هاي عاطفي به صورت غلط هدر رود و در آينده كه همه ما به اين انرژي هاي عاطفي در زندگي مشترك خودمان به آن نياز داريم با مشكل مواجه شويم و نتوانيم رابطه عاطفي خوبي با همسر و فرزندانمان داشته باشيم و پايه هاي خانواده دچار تزلزل مي شود و اولين قربانيان اين فروپاشي خود ما و فرزندان ما هستند و هنگامي كه خانواده دچار تزلزل شد، طبعا جامعه نيز كه برآيند همين خانواده هاست به تدريج از بين مي رود، بنابراين عقل سليم اجازه نمي دهد چنين ضربه اي را ما

به خودمان، آينده مان و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم بزنيم و اگر اسلام توصيه مي كند به ما كه عفاف و حجاب خود را حفظ كنيد به خاطر اين است كه سرمايه هاي مهم زندگي يعني انرژي هاي عاطفي و رواني خودمان را بيهوده از دست ندهيم. اما اين كه فرموديد چرا مسؤولين در اين زمينه ضعيف عمل مي كنند سؤالي است كه از خود مسؤولين بايد پرسيده شود. البته ممكن است آنها توجيهاتي نيز داشته باشند ما خبر نداريم بهتر است از خود آنها سؤال شود.

آيا كفش هاي پاشنه بلند خانم ها كه توليد صدا مي كنند با خلخال هايي كه زمان پيامبر زنان به پايشان مي بستند برابر نيست.

پرسش

آيا كفش هاي پاشنه بلند خانم ها كه توليد صدا مي كنند با خلخال هايي كه زمان پيامبر زنان به پايشان مي بستند برابر نيست.

پاسخ

يكي از سفارش هايي كه به زنان آيه 31 سوره نور شده ، پرهيز از حركات و رفتارهاي تهييج كننده شهو از جمله راه رفتن تحريك آميز است. «و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ؛ و [زنان] نبايد پاهاي خود را [آن گونه بر زمين] بزنند تا آن چه از زينت هايشان مخفي مي كنند دانسته شود.»

اين بخش از آيه به اين نكته اشاره دارد كه زنان مسلمان نهايت دقت و عفت را در دوري از اموري كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مي سازد و ممكن است آنان را از جاده عفت منحرف كند، داشته باشند.(تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 14 ، ص 441)

از اين بخش از آيه چند نكته برداشت مي شود:

1. زنان مؤمن، موظف اند به هنگام راه رفتن ، به گونه اي گام بردارند كه زينت هايشان (چون خلخال) بر نامحرمان آشكار نشود.

2. هر گونه حركت و رفتاري كه موجب آگاهي نامحرمان از زينت هاي زنان مؤمن شود، بر آنان حرام است.

3. زنان مؤمن، وظيفه دارند از هرگونه رفتار تحريكت آميز و جلب كننده توجه نامحرمان به سوي خويش پرهيز كنند.

4. بر زنان مؤمن ، پوشاندن پا تا مچ و زينت هاي آن (مانند خلخال) واجب است.(تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، ج 12، ص 254)

حاصل آن كه همان طور كه نشان دادن خلخال جايز نيست

، راه رفتن به گونه اي كه باعث تهييج مردان و جلب توجه آنان به ديدن زينت هاي پنهان زن مي شود ، نيز جايز نيست.

كفش هاي پاشنه دار با خلخال تفاوت دارند، خلخال بالاي مچ پا بسته مي شود و خود يك نوع زينت پنهان محسوب مي شود؛ اما كفش پاشنه دار به خودي خود زينت به حساب نمي آيد؛ البته چنانچه كفش پاشنه بلند، باعث تهييج و تحريك و جلب توجه مردان شود از باب مهيج بودن حرام خواهد بود.

لذا فقيهان فتوا داده اند: «كفش پاشنه بلند اگر موجب تهييج نامحرم شود اشكال دارد.»

دست كردن انگشتر عقيق در دست يا به هر حال انگشتر ديگري با توجه به اينكه طبق آيه 31 سوره نور «ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها ...» چه حكمي دارد. پس خداوند خود فرموده كه از نعمت هايي كه بر شما حلال كردم استفاده كنيد پس زنان چگونه از اين نعمت جهت آرايش و زيب

پرسش

دست كردن انگشتر عقيق در دست يا به هر حال انگشتر ديگري با توجه به اينكه طبق آيه 31 سوره نور «ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها ...» چه حكمي دارد. پس خداوند خود فرموده كه از نعمت هايي كه بر شما حلال كردم استفاده كنيد پس زنان چگونه از اين نعمت جهت آرايش و زيبايي استفاده كنند. حال اگر اين انگشتر عقيق را جهت بردن ثواب در دست كرده باشد اما جلب توجه كند آن وقت چه حكمي دارد.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال بايد به نكات زير توجه داشته باشيد :

1- همانطور كه شهيد مطهري فرمودند واژه زينت در عربي با زيور فرق مي كند زينت از زيور است زيرا زيور به زينت هايي گفته مي شود كه از بدن جدا باشد مانند طلاجات و جواهرات ولي زينت هم شامل اين دسته زيور آلات مي شود و هم شامل آرايشهايي كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب ، (مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، تهران، انتشارات صدرا، چاپ 32، سال 1369 ص 146) بلكه بر اساس نظر شيخ طوسي در تفسير تبيان ،(الطوسي شيخ الطائفه ابو جعفر بن الحسن، التبيان في تفسيرالقرآن ج 7 بيروت داراحياء التراث العربي، ص 429) و نيز مرحوم امين الاسلام طبرسي در مجمع البيان ،(الطبرسي الشيخ ابو علي الفضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسيرالقرآن ج 8-7 بيروت دارالمعرفه للطباعة والنشر، ص 17) و نيز فخررازي از مفسرين بزرگ اهل سنت در تفسير كبير ،(مطهري پيشين ص 148) واژه زينت علاوه بر هر دو قسم زيور الات فوق كه همان زيباييهاي مصنوعي است شامل زيبايي هاي طبيعي نيز مي شود يعني خود دست

و صورت كه موضع زينت است بنابراين مقصود از جواز ظاهر كردن (عدم وجوب پوشش) زينت هاي آشكارا چهره و دو دست تا مچ است در زنها كه به مقتضاي سهل و آسان بودن شريعت اسلام پوشانيدن اين قسمت ها واجب نشده است و اين حكم جواز شامل سرمه و انگشتر و... نمي شود.

2- اما روايات وارده گر چه سند آنها نيز صحيح است و لكن در مقابل آن نير رواياتي وجود دارد كه آنها نيز صحيح هستند واستنباط فقها از جمع بين اين روايات گوناگون است آنگونه كه شهيد مطهري استنباط نمودند براي زن پوشانيدن چهره ودست ها تا مچ واجب نيست حتي آشكار بودن آرايش هاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق العاده به شمار مي رود نيز مانعي ندارد ، (همان، ص 151) . اما بسياري ديگر از فقها از جمله خود مرحوم شيخ حر عاملي مؤلف وسايل الشيعه كه يك اخباري مسلك است و اهتمام خاصي به روايات دارد بر اين عقيده هستند كه مقصود از جواز آشكار كردن زينت هاي ظاهري همان عدم پوشانيدن چهره و دست ها تا مچ است و شامل سرمه و... نمي شود ، (الحر العاملي، الشيخ محمدبن الحسن، وسايل الشيعه الي تحصيل مسايل الشريعه بيروت داراحياءالتراث العربي، ج 14 ص 145-146 (روايات باب 109 من ابواب مقدمات النكاح)

پس: اولاً خود واژه زينت با آنچه در زبان فارسي از آن به زيور ياد مي كنند متفاوت است و ثانيا در مسأله اي كه روايات مختلف وجود دارد ترجيح يك دسته از روايات بر دسته ديگر به

ذوق و سليقه بستگي ندارد وناشي از سخت گيري يا تسهيل افراد نيست بلكه فهم كار شناختي لازم است و طبيعتا در اين امور هر كس به مرجع تقليد خود به عنوان كار شناس دين مراجعه نموده و ضمن احترام به ساير فتاوي به فتواي مرجع تقليد خود عمل مي نمايد.

بنابراين با توجه به مطالب فوق پاسخ سؤال روشن مي شود كه انگشتر چه عقيق باشد و چه غير آن جزء زيور آلات محسوب شده و بايد پوشانده بشود به خصوص اگر جلب توجه نمايد.

اينك نظر شما را به فتاواي فقها جلب مي كنيم كه از محضر مراجع سؤال شده است:

سؤال: خانمي هستم كه حلقه ازدواج خود را (كه بسيار ساده هست) نه براي زينت بلكه براي يادگاري و وفاداري به شوهر به دستم كرده ام آيا پوشيدن آن از نامحرم واجب است؟

جواب: به دست كردن هرگونه حلقه اي كه زينت محسوب مي شود، پوشيدن آن از نامحرم واجب است (آيات عظام امام ، اراكي و گلپايگاني)

آيت الله بهجت: اگر مهيج و محرك باشد بايد بپوشاند و در غير اين صورت احتياط است.

آيت الله تبريزي: پوشانيدن انگشتري كه به طور متعارف زنان به دست مي كنند از نامحرم واجب نيست.

آيت الله خامنه اي: اگر عرفا زينت محسوب مي شود بايد از نگاه نامحرم پوشيده باشد اما چنانچه از آنهايي است كه چشم گير نيست و صدق زينت نمي كند اشكال ندارد.

آيت الله سيستاني: انگشتر وحلقه در دست داشتن در مقابل نامحرم چنانچه به هدف خودنمايي در مقابل نامحرم نباشد و نيز تحريك كننده نباشد و از واقع شدن در حرام نيز ايمن باشد اشكالي ندارد.

آيت الله فاضل:

در صورتي كه عرفا زينت محسوب شود پوشش آن لازم نيست.

آيت الله مكارم: اشكالي ندارد.

(احكام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعي آنان، سيد مسعود معصومي، چاپ 27، بوستان كتاب قم 1381)

بنابراين با توجه به مورد سؤال در استفتا كه حلقه نامزدي است و براي زينت هم نيست و صرفا براي يادگاري و وفاداري به شوهر است آراء و نظرات فقهاء همان است كه نقل شد. از اين كلام فقهاء مي توان نتيجه گرفت كه اگر عرفا زينت محسوب شود اگر چه خودش چنين قصدي نداشته باشد پوشاندن آن لازم است و اگر جلب توجه هم نمايد كه به طريق اولي پوشاندن آن واجب خواهد بود و فرقي هم نمي كند كه نوع انگشتر چه باشد.

پس داشتن النگو، دستبند، انگشتر (اگر چه حلقه ازدواج باشد) بلند كردن ناخن، لاك زدن، حنا گرفتن، بعضي ساعت هاي مچي كه براي زينت استفاده مي شوند، پوشيدن دستكش هاي توري براي زينت، همگري از زينت هاي دست هستند و بايد آنها را از نامحرم بپوشانند.

آخرين نكته درباره آيه شريفه اي كه اشاره نموديد با توضيحي كه بيان شد اين نكته نيز روشن مي شود كه آيه شريفه در صدد بيان حكم كلي هستند اما اگر مزاحمتي در كار باشد اين مورد از موارد استثناء خواهد شد كما اين كه مثلا انگشتر براي جلب توجه يا خودنمايي باشد اين مورد از موارد استثناء بوده و حكم آيه مربوط به آن نمي شود بلكه حكم آن همان است كه گفته شد.

با توجه به آيه شريفه 31 سورة نور، چه چيزي براي زن زينت محسوب مي شود و بفرماييد حكم پاي كوبي كردن نزد نامحرمان و محارم زن چيست

پرسش

با توجه به آيه شريفه 31 سورة نور، چه چيزي براي زن زينت محسوب مي شود و بفرماييد حكم پاي كوبي

كردن نزد نامحرمان و محارم زن چيست

پاسخ

1. در تفسير و توضيح زينت در آية شريفة ياد شده ديدگاه هاي مختلفي ميان مفسّران وجود دارد: الف _ منظور از زينت مواضع زينت يعني آشكار كردن محل آن ها است زيرا استفادة آشكار از گوشواره و دست بند، حرام نيست ( تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 15، ص 111، مؤسسة اعلمي ) منظور از محل زينت يعني محل زينت هاي استفاده شده مانند گوش ها، گردن دست ها، بازوان و مانند آن ها مي باشد.

ب _ مفسّران ديگر، زينت را به معناي خود زينت آلات گرفته اند، البته در حالي كه روي بدن قرار گرفته و طبيعي است كه آشكار كردن چنين زينتي با آشكار كردن اندامي از بدن همراه است كه زينت بر آن قرار دارد.( تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 14، ص 439، دارالكتب الاسلامية ) با توجه به توضيحات ارائه شده آيه در بررسي اين مسئله نيست كه چه چيزي براي زن زينت محسوب مي شود، آن چه آيه بدان تصريح كرده آشكار نكردن زينت به وسيلة زن براي نامحرمان است دربارة قسمت دوم پرسش شما، بايد گفت سفارش آيه شريفه به خانم ها، در رعايت عفّت و دوري از اموري است كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مي سازد و ممكن است سبب انحراف آنان از جاده عفت شود; از اين رو، بايد آن چنان دقيق و سخت گير باشند كه حتي از رساندن صداي خلخالي كه در پاي دارند، به گوش مردان بيگانه خود داري نمايند. با توجه به حكمت چنين دستوري به نظر مي رسد كه رعايت اين مسئله

در حضور محارم واجب نيست بلكه شامل گروه هايي مي شود كه در همين آيه به عنوان استثناهاي آشكار كردن زينت براي زنان برشمرده شده اند.

آن چه زير عنوان پاسخ به بخش دوّم پرسش بيان شد، با اين فرض بود كه مراد از پايكوبي رساندن صداي زينت آلات به نامحرمان به دليل حركات نامتعادل و شتاب زده به هنگام راه رفتن باشد. ولي چنان چه منظور شما پرسشگر محترم از پايكوبي رقصيدن زن باشد، بايد گفت چنين عملي از موارد لهو بوده و در روايات و رساله هاي عمليه مراجع بزرگوار تقليد، از آن نهي شده است پيامبراكرم در حديثي مي فرمايند: "انهاكم عن الزفن و المزمار و عن الكوبات و الكبرات شما را از رقص و وسايل لهو منع مي كنم "( الفروع من الكافي محمد بن يعقوب الكليني ج 6، ص 432، دارالكتب الاسلامية ) در فتاواي مراجع تقليد نيز در اين باره دو ديدگاه وجود دارد. برخي آن را مطلقاً حرام دانسته و برخي ديگر تنها يك فرض مجاز براي آن برشمرده اند، كه رقصيدن زن براي شوهر خود و دور از چشم ديگران است نمونه هايي از فتاواي مزبور يادآوري مي شود: امام خميني : بنابر احتياط واجب رقصيدن خانم ها در هر كجا اعم از مجلس عقد و عروسي و يا مولودي ها جايز نيست مگر رقصيدن زن براي همسر خود."( مسايل جديد از ديدگاه علما و مراجع تقليد، محسن محمودي ج 1، ص 203، انتشارات علمي و فرهنگي صاحب الزمان عج . )

1_ آيا پديده تجمل گرايي فقط مربوط به خانمها مي باشد؟

پرسش

1_ آيا پديده تجمل گرايي فقط مربوط به خانمها مي باشد؟

2_ تجمل گرايي چيست؟

پاسخ

تمايل آدمي به زيبايي و جمال يكي از خواهشهاي فطري بشري است، و احساس لذت از مناظر زيبا، با سرشت انسان آميخته شده. به گواهي روان شناسان حس زيبايي يكي از چهار بعد روح انساني است كه به ضميمه حس نيكي، و حس دانايي و حس مذهبي ابعاد اصلي روان آدمي را تشكيل مي دهند و معتقدند تمام زيبايي هاي ادبي، شعري، صنايع ظريفه و هنر به معني واقعي همه مولد اين حس است(1).

و به همين جهت تمام طبقات مردم حتي ملل و اقوام وحشي داراي اين احساس طبيعي هستند، و پاره اي از صفات در نظرشان زيبا و جميل است و آن را ميزان جمال و دلبري مي دانند.

«يك بومي استراليايي درست مانند مهرويان پارسي هميشه همراه خود مقداري رنگهاي زرد و سرخ و سفيد دارد تا گاه گاه در زيبايي خود دستكاري كند، هروقت سرخاب و سفيداب وي در شرف تمام شدن باشد، به مسافرتهاي خطرناك و دور و دراز مي پردازد تا زاد و توشه جديدي به چنگ آورد، در روزهاي عادي اين مرد بومي به آن قناعت مي كند كه لكه هاي رنگي بر دو گونه و دو شانه و سينه خود بگذارد، ولي در جشنها اگر از سر تا قدم خود را رنگين نكند، احساسي به او دست مي دهد كه شبيه است به احساس مردمان برهنه در نزد ما»(2).

دوست عزيز همان گونه كه ملاحظه مي فرماييد ميل به زيبايي و جمال يك گرايش فطري است و اختصاصي به زنان ندارد البته بايد به اين

نكته توجه داشت كه حسن جمال خود به خود پرورش نمي يابد و در ما بالقوه موجود است در بعضي اعصار و در برخي شرايط به حال خمود و كمون باقي مي ماند، حتي گاهي از ميان مللي كه در گذشته آن را به وجه اكمل دارا بوده اند از ميان مي رود.(3)

و در پاسخ به قسمت دوم سؤالتان عرض مي شود تجمل گرايي به معناي گرايش به تجمل و زيباييهاي مصنوعي است.

در دنياي كنوني و بين الملل و اقوام پيشرفته مسئله زيبايي مورد كمال توجه قرار گرفته و تمام طبقات مردم به زيبايي، ابراز علاقه شديد مي كنند، اين حس جمال دوستي و زيبايي پسندي پيوسته رو به فزوني استو روز به روز تشديد مي شود.

زيبايي هاي مصنوعي و تجمل و خود آرايي نيز مانند جمال طبيعي مورد عنايت مخصوص قرآن شريف و روايات مذهبي است، و اولياء گرامي اسلام، استفاده از آن را به پيروان خود اكيدا توصيه نموده اند. جامه زيبا پوشيدن، مسواك كردن، به سو شانه و روغن زدن، معطر بودن و خلاصه خود را آراستن در حال عبادت و در مواقع معاشرت با مردم، در مسجد يا در محيط خانواده، از مستحبات مؤكد و جزء برنامه روزانه مسلمين است.(4)

امام صادق مي فرمايد: مردي به خانه رسول اكرم(ص) آمد و درخواست ملاقات داشت. موقعي كه حضرت خواست از خانه خارج شود بجاي آينه، جلوي ظرف آب بزرگي كه در داخل اتاق بود ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد، عايشه از مشاهده اين كار به عجب آمد، در مراجعت عرض كرد چرا در موقع رفتن موي خود را منظم

كرديد؟ فرمودند: خداوند دوست دارد كه وقتي مسلماني براي ديدار برادرش مي رود خود را بسازد و خويشتن را براي ملاقات او بيارايد.

ولي بايد توجه داشت كه در اين راه بايد از زياده روي و افراط دوري جست. توجه به خودآرايي(يا زندگي تجملي) بيش از اندازه مي تواند منشأ بيماري وسواس شود و رفته رفته مايه اختلالات روحي گردد. توجه بيش از اندازه به اين امر براي جلب توجه ديگران، ممكن است باعث پيدايش خوي ناپسند رياكاري و خودپسندي شود و آدمي را منفور و مردود جامعه نمايد، و بالاخره توجه بيش از اندازه به خودآرايي(يا زندگي تجملي) مي تواند شخص را از فعاليت هاي ثمربخش زندگي باز دارد و عمر عزيز كه سرمايه سعادت بشر است در راههاي غير مفيد و احياناً مضر، مصرف گردد.

گرچه جمال و تجمل ظاهري آدمي را محبوب و دلخواه مردم مي كند ولي بهترين جمال كه شايسته مقام بشر است و به انسان كمال حقيقي و عزت واقعي مي بخشد، جمال علم و اخلاق و زيبايي صفات حميده و سجاياي انساني است.

علي (ع) مي فرمايد:« زيور دانش براي انسان، جمالي است كه پوشانده نمي شود و نسبي است كه مورد جفا قرار نمي گيرد»(6)

منابع و مآخذ

1_ تفسير نمونه زير نظر استاد محقق ناصر مكارم شيرازي، ج6، ص150_151.

2_ تاريخ تمدن ويل دورانت1، ص130.

3_ انسان ناشناخته، ص127 و جوان از نظر عقل و احساسات، آقاي فلسفي،ج1، ص31.

4_ جوان از نظر عقل و احساسات، آقاي فلسفي،ج1، ص38.

5_ مكارم اخلاق،ص51 و جوان از نظر عقل و احساسات، ج1،ص39.

6_ غرر الحكم،ص54.

پوشش و حجاب زن

اهميت و حكمت و آثار حجاب

دختراني كه بدحجاب مي باشند مورد توجه بيشتر هستند، درحالي كه به افرادمحجبه بي توجهي مي شود× پس چگونه بايد رفتار كرد؟

پرسش

دختراني كه بدحجاب مي باشند مورد توجه بيشتر هستند، درحالي كه به افرادمحجبه

بي توجهي مي شود× پس چگونه بايد رفتار كرد؟

پاسخ

دانشجوي گرامي براي شما بايد روشن باشد كه هر شخصي براسا نظام ارزشي واعتقاديي كه بدان اعتقاد دارد و پايبند است ، عمل مي كند، بنابراين ازديدگاه فردي بايد انتظار داشت كه هر شخصي طبق نظام ارزشي خود لباس بپوشد، آرايش كند و رفتار نمايد و اين را شنيده ايد كه مي گويند رفتار و ظاهرهر فرد بيانگر طرز فكر و انديشه او است و اين سخن يك واقعيت است چرا كه به هر حال وي اين رفتار و ظاهر را خوب تشخيص داده است و از ديدگاه اجتماعي نيز اين جامعه است كه براساس نظام ارزشي جمعي و گروهي خودبراي برخي جلوه هاي رفتاري ارزش قايل است و برخي ديگر را مردودمي شمارد .حال اگر بين نظام ارزشي شما به عنوان يك فرد با نظام ارزشي جمعي و گروهي جامعه نوعي ناسازگاري وجود دارد بايد با تكيه بر استحكام اعتقادات و نظام ارزشي مورد قبولتان از عملكرد خود دفاع كنيد و در عمل به آن چه خوب مي دانيد سخت و شديد پايبند باشيد .چرا كه معيار و قانون درلباس پوشيدن ، آرايش نمودن و رفتار كردن و ...اعتقاد و نظام ارزشي است نه در يك جماعت شدن حتي آن كه در يك جماعت مي شود از اين روست كه مي پندارد همرنگي با جامعه ارزش است در حالي كه هرگز چنين نيست ،بنابراين با تكيه بر معيارهاي پذيرفته شده از طرف شما كه همان آين حنيف اسلام است رفتار كنيد و جامعه پذيري هرگز ارزش نبوده و نيست مگر برافرادي كه دو چشم

بيشتر نداشتن و الا شخص برخوردار از عقل و تدبير به صرف مشاهده ، تقليد و تكرار نمي كند حتي برخي حيوانات به چنين شيوه اي رفتارشان را تغيير نمي دهند تا چه رسد به موجودي به نام انسان كه تنهاسرمايه آن و مرز جدايي او از ديگر موجودات ، عقل است . اگر عقل و تدبير دررفتارها، عملكرد فردي و اجتماعي ما شكل لباس ، آرايش و ظاهر و ...اثر نداشته باشد و تاثير نگذارد پس در كجا به كار مي آيد و كجا به درد مي خورد؟ براي عقل چه كارآيي سراغ داريد؟ بنابراين بايد به شكل و گونه اي رفتار و عمل كنيم كه نظام ارزشي برآمده از عقل و تدبير آن را مي پسندد .در پايان به اين نكته مهم توجه داشته باشيد كه وقار و متانت دختران خواسته اصلي و گوهرگمشده جوانان شايسته است كه در موقع انتخاب براي ازدواج حتما" معياراصلي خواهد بود و براي زندگي دايمي خود حتما" به دنبال چنين دختراني مي آيد و شما با اطمينان خاطر به پايبندي خودتان نسبت به حفظ حجاب ومتانت ادامه دهيد .ان شاالله كه با بهترين ها زندگي مشترك را آغاز مي كنيد .ج ;

آيا به نظر شما خانمي كه در گرماي تابستان مقنعه سياه و مانتوي تيره مي پوشد، عاقلانه رفتار مي كند؟ (پاسخ اين سؤال را بدون توجه به اعتقادات مذهبي خود عنوان كنيد.)

پرسش

آيا به نظر شما خانمي كه در گرماي تابستان مقنعه سياه و مانتوي تيره مي پوشد، عاقلانه رفتار مي كند؟ (پاسخ اين سؤال را بدون توجه به اعتقادات مذهبي خود عنوان كنيد.)

پاسخ

حجاب ما برگرفته از اعتقاد مذهبي ماست زيرا آن چه ما را ملزم به حفظ حجاب مي نمايد با آن كه مختاريم همين اعتقادات مذهبي ما مي باشد. بنابراين چادر مشكي زنان و دختران حتي در گرماي تابستان نماد مقاومت و استقامت و پايبندي آنها به اسلام عزيزشان است و اين كه با مخالفت دشمنان روبرو هستيم نشان خوبي است از اين كه رعايت حجاب اسلامي و استفاده از چادر مشكي حتماً به نفع ماست كه مورد تهاجم دشمن قرار گرفته است و بنا بر اين بوده كه پير مرشدمان ، امام راحلمان (1) فرمودند: كه چادر، حجاب برتر است اضافه بر اين كه در اسلام به رنگ خاصي براي حجاب و پوشش توصيه نشده است لكن عرف اجتماعي چنين رنگهايي را مناسب مي داند.

نكته اي كه توجه به آن در راستاي پاسخ به اين گونه سؤالها ضروري به نظر مي رسد اين است كه اولين گامي كه بايد انسان براي ورود به ميدان اسلام و مسلماني بردارد گام ايمان و اعتقاد به خداي متعال مي باشد چنانچه مي بينيم اولين شعار حضرت محمد (9) «قولوا لااله الاالله تفلحوا» بود يعني اعتقاد به وحدانيت خداي سبحان رمز خوشبختي و سعادت انسان مي باشد در آيات متعدد قرآن كريم بر اين حقيقت تصريح شده است اعتقاد به خداي لايزال اصل پايه و ركن است و فروع دين به منزله شاخه و برگ و اخلاق فاضله به منزله ميوه اين درخت پاكيزه مي باشد چنانچه در سورة ابراهيم آيه 24

و 25 مي فرمايد: «الم تَرَ كَيْف َ ضَرَب الله مَثَلاً كلمة ً طيبة ً كشجرة ٍ طيبة ٍ اصلُها ثابت ٌ و فرعُها في السمأ^ تؤتي اُكلها كل َّ حين باِذن ربها و يَضرب الله الامثال لِلنّاس لَعلّهم يتذكرون مضمون آية شريفه فوق اين است كه كلمه طيبه توحيد و ديدگاه توحيدي داشتن به منزلة درخت پاكيزه اي است كه ريشة آن ثابت محكم و استوار است و (به همين دليل شاخه هاي آن بالنده و در همة فصول زندگي و در همه شرائط اين درخت ميوه مي دهد بنابراين اگر انسان به خداي قادر، عالم ِ حكيم معتقد باشد و بداند كه خدا موجودي است كه «بيده الملك ، «بيده ملكوت كل شي ء،»، «وهو علي كل شي قدير»، «والله عليم حكيم ، «والله رؤف بالعباد». با توجه به چنين نگرشي درمي يابد كه اوامر و نواهي خداي حكيم براي بندگانش از روي لطف و حكمت مي باشد بنابراين بدون چون و چرا براي جلب رضايت حضرت حق از دستوراتش پيروي مي كند يكي از دستوراتي كه خداي سبحان براي بندگانش واجب فرموده امر به حجاب پوشش و به عبارت ديگر عفت و پاكدامني است و اگر به آيات مربوط به اين حكم ضروري (حجاب توجه كنيم مي بينيم بعد از امر به پوشش مي فرمايد: ذالك اَزكي َ لَهم «قل للمؤمنين يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم و يَحْفِظوا فُرُوجَهم ذلك ازكي لهُم ان الله خَبير بِما يَصْنعون َ» به مردان مؤمن بگو چشمهايشان را فرو بندند و فرجهايشان را نگهدارند اين براي آنها بهتر است در اين راستا اگر يك نگرش جامعه شناسانه هم به مسئله حجاب و آثار آن داشته باشيم و منصفانه قضاوت كنيم درمي يابيم كه در جوامع غربي و جوامعي كه دنباله رو فرهنگ آنها هستند هر چند

آزاديهاي بي قيد و بند و به عبارت ديگر لاابالي گري رواج بيشتري داشته باشد ناامني افسردگي و جرم و جنايت افزايش مي يابد تا آنجا كه بعد از تصويب آزادي جنسي و روابط نامشروع دختر و پسر يا هم جنس بازي و ... آمار جرم و جنايت بالا گرفت بگونه اي كه مسئولين امر به فكر افتادتد تا حدي آزادي جنسي را تعديل نمايند البته روشن است كه بعد از توسعة اجتماعي تا اين حد كنترل آن كاري است بسيار مشكل

حال با توجه به اين كه رابطه جهان بيني و ايدئولوژي (بايد و نبايدها) رابطه تنگاتنگ مي باشد نمي توان جداي از اعتقادات مذهبي حكمي از احكام الهي را مورد بررسي قرار داد. و اگر نگرش انسان به خالق هستي نگرشي عالمانه و حكيمانه باشد ديگر مجالسي براي اينگونه اشكالات باقي نمي ماند.

درباره حجاب و عفاف چه توصيه هائي داريد

پرسش

درباره حجاب و عفاف چه توصيه هائي داريد

پاسخ

الف - شناخت و درك مفهوم واقعي و

معناي حجاب;

ب - تبليغ عملي با عشق و علاقه نه اجبار، زور و

تهديد;

پ -تهيه برنامه هاي تبليغي از فوائد و ارزشهاي

حجاب در مسائل دنيوي واخروي و تنوع بخشيدن

به تبليغ;

ت - الگوهاي موفق وخوب مثل پزشكان، اساتيد

و... كه با حجاب اسلامي به طبابت، تدريس;

رانندگي و... مشغولند را به جامعه معرفي كنند تا

ديگران بدانند كه چادر يا حجاب اسلامي مشكلي

در مسائل زندگي شان ايجاد نمي كنند.

چرا اسلام حجاب را در جاهاي به خصوصي محدود كرده دوستم مي گفت فرق مو و صورت چيست وي اشاره مي كرد كه اگر قضيهء تحريك باشد لب و دهن و چشم و ابرو كه بيشتر از مو مردها را تحريك مي كند پس چرا دستور به پوشانيدن صورت نيز نيست.

پرسش

چرا اسلام حجاب را در جاهاي به خصوصي محدود كرده دوستم مي گفت فرق مو و صورت چيست وي اشاره مي كرد كه اگر قضيهء تحريك باشد لب و دهن و چشم و ابرو كه بيشتر از مو مردها را تحريك مي كند پس چرا دستور به پوشانيدن صورت نيز نيست.

پاسخ

لازم است براي پاسخ شما به مطالب زير توجه فرمائيد:

1- آن چه مسلم است اين كه حجاب زن و يا به تعبير صحيح تر پوشش آن با هدف حفظ پيوند خانوادگي و استحكام روابط زن و شوهر، استواري اجتماع و اخلاق عمومي و مهمتر از همه ارزش و حرمت نهادن به شخصيت زن، مورد تاكيد اسلام قرار گرفته است.

2- اين حجاب كه در واقع مصونيت و سلامت است نه محدوديت (تعبير زيباي شهيد مطهري) با همه اهميتي كه از نظر ديني دارد ولي در عين حال نبايد به گونه اي باشد كه سبب گرفتاري و يا مانع فعاليت صحيح زن شود. علت واجب نبودن پوشش دست و صورت (وجه و كفين) به خاطر جلوگيري از بروز سختي و دشواري براي زن بوده است.(ر.ك: مسئله حجاب، شهيد مطهري، ص209)

3- اين كه در سوال آمده كه چشم و صورت و ... بيش از موي سر محرك است، اما چرا در يكي (موي سر) پوشش واجب است و در ديگري (دست و صورت) واجب نيست، پاسخ آن است كه اولا زحمت و سختي كه پوشش صورت و دست براي زن ايجاد مي كند، در پوشش موي سر نيست ثانيا صورت و دست زن در حالي كه ساده و عادي و طبيعي بوده و با هيچ آرايشي همراه

نباشد معمولا جلب توجه نمي كند و تنها در اين صورت است كه شرع مقدس پوشش آن را واجب نكرده است. اما اگر زني بخواهد با دست و صورت آرايش شده در محيطي عمومي ظاهر شود، حتما بايد صورت خود را بپوشاند.

در پايان اين مطلب را يادآور مي شويم كه واجب نبودن پوشش قرص صورت و دست (از مچ تا سر انگشتان) بدين معنا نيست كه زن مي تواند صورت خود را به ديگران بنماياند و يا مرد غير محرم مجاز به نگاه آن باشد. از اين رو همانگونه كه در توضيح المسائل مراجع تقليد آمده است، نگاه كردن زن و مرد نامحرم به صورت يكديگر با قصد لذت حرام و گناه است ولي نگاه معمولي و بدون دقت مانعي ندارد. (ر.ك: رساله مرجع تقليد خود، بحث نگاه كردن)

خلاصه اينكه اصل دستور پوشش به عنوان يك راهكار مصونيت بخشي و نه محدوديت زائي، نبايد به گونه اي طرح شود كه به انزواي زنان و ركود فعاليت اجتماعي آنان منجر گردد. پوشش به عنوان مانعي در برابر زياده طلبي ها و ابتذال اخلاقي قرار داده است و اين مصونيت بخشي گرچه طبيعتا محدوديت زاست اما بايد تا آنچا كه ممكن است اين دو هدف را (مصونيت بخشي و حضور زنان در عرصه فعاليت هاي اجتماعي) با هم جمع كرد. از اين رو مواضعي از بدن به عنوان قاعده اوليه از حكم پوشش استثنا شده است گرچه در صورتي كه در همين مواضع نيز اگر خوف ريبه باشد و يا به قصد تحريك كنندگي آرايش شود و ... مشمول حكم پوشش است.

ديدگاه اسلام نسبت به پوشش اسلامي و رعايت موازين اخلاقي چيست.

پرسش

ديدگاه اسلام نسبت به پوشش

اسلامي و رعايت موازين اخلاقي چيست.

پاسخ

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

- حفاظت در سرما و گرما و برف و باران

- حفظ عفت و شرم

- آراستگي، زيبايي و وقار

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به

حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: «قُلْ

لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ ؛ [اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپȘԘǙƙƘϮ اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند.

از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور

طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ [اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از بيگانگان حفظ كنند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد: پوشيدگي سر و گردن؛ پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن

و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيچ جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار است؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عباس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ

بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

در پايان يادآوري مي كنيم كه براي آگاهي از پوشش اسلامي و حدود آن ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري (در اين كتاب درباره پوشش اسلامي به طور مفصل بررسي به عمل آورده است).

پي نوشت ها:

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.

2. نحل (16): 80.

3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.

4. سوره اعراف (7): 26.

5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.

6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است.

7. احزاب (33): 53.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.

9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست.

10. مسأله حجاب، ص 73.

11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.

12. مسأله حجاب، ص 22.

13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.

14. سوره احزاب (33): 33.

15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن

نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.

17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.

19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.

20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.

21. مسأله حجاب، ص 129.

22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.

23. مجمع البيان، ص 217.

24. همان.

25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.

26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

28. مسأله حجاب، ص 131.

آيا در قرآن آيه اي در مورد رعايت حجاب داريم و چرا در مورد حجاب صحبت نمي شود و تذكر داده نمي شود؟

پرسش

آيا در قرآن آيه اي در مورد رعايت حجاب داريم و چرا در مورد حجاب صحبت نمي شود و تذكر داده نمي شود؟

پاسخ

"حجاب" يكي از دستورات الهي است كه در قرآن كريم، به طور صريح در آيات متعددي مطرح شده است و از آنجا كه سلامت جامعه و بهداشت رواني خانم ها حتي بهداشت رواني مردان در گرو اين مطلب است اين موضوعي است كه بايد از زاويه هاي مختلف به آن پرداخت و همچنين حكمت ها و قوانين و احكام آن بيان شود.

در اين موضوع بايد روشن شود خانم ها وظيفه شان چيست؟ همانطور كه آقايان هم حجاب دارند و وظيفه ي آنها چيست؟ تا چه حدي آقايان بايد بدنشان پوشش داشته باشد و تا چه حدي خانم ها بدنشان پوشش داشته باشد؟ و اين مسئله، هم بسيار ساده است و هم بسيار مهم. وقتي حكمت هاي رعايت حجاب بيان شود كه در آيات قرآن هم اشاره شده موجب مي شود كه خود خواهران با اشتياق بيشتري به رعايت حجاب بپردازند.

در مورد حجاب آياتي در قرآن وجود دارد كه در دو آيه ي آن به اين موضوع توجه ويژه شده است يكي آيه ي 31 نور كه مي فرمايد:

"وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ"؛ "و به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار ننمايند، و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه ي خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار

نسازند مگر براي شوهرانشان، يا..."

در اين آيه از يك طرف به خانم ها تأكيد مي كند كه مواظب باشند پاكدامن باشند و چشمشان را مواظبت كنند و از طرفي هم مي فرمايد: مواظب باشيد مواضع زينت و جاهاي تحريك آميز بدن تان را براي نامحرم آشكار نكنيد.

كه البته خانم هاي مؤمن و متقي اين مسائل را رعايت مي كنند و اكثريت خواهران جامعه ما همين طور هستند.

و در ادامه آيه يادآور مي شود كه زينت هاي زن براي چه كساني مي تواند ظاهر شود.

استاد شهيد مطهري در كتاب "مسئله حجاب" بحث مفصلي در مورد اين آيه دارند و نكات دقيق فقهي و تفسيري اين آيه را مورد بحث قرار داده اند.

آيه ي مهم ديگر در مورد حجاب آيه ي 59 سوره ي احزاب است كه مي فرمايد:

"يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَلبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً"

"اي پيامبر به خانم هاي خودت و دختران خودت و زن هاي مومن بگو _ يعني اين حكم هم براي خانواده ي پيامبر هم براي زن هاي مومن است _ اين چادر يا روسري بلندي كه خانم ها روي سر مي اندازند و لباسشان را به خودشان نزديك كنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سرزده توبه كنند) خدا همواره آمرزنده ي رحيم است."

به عبارت ديگر مي فرمايد: خانم محترم به صورت نامناسب از خانه خارج نمي شود مثلاً با همان لباس داخل خانه خارج نمي شود بلكه يك لباس اضافي دارد مثل چادر، كه وجه كامل حجاب است يا مثلاً مانتوي بسيار مناسب با روسري بلند، كه وقتي از خانه خارج مي شود كاملاً معلوم است كه اين

خانم عفيف و پاكدامن است. و در حقيقت به اين صورت شخصيت خودش را به نمايش مي گذارد.

و ادامه ي آيه مي فرمايد: "ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ" اين حجاب بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند، يعني انسان هاي لا ابالي و هرزه و دگر آزاري كه در جامعه وجود دارند و احياناً مزاحم خانم ها مي شوند، اگر خانمي را با حجاب كامل ببينند ديگر طمع نمي ورزند و متوجه مي شوند كه اين زن پاكدامني است. بنابراين آيه مي فرمايد فايده و حكمت رعايت حجاب اين است كه افراد شناخته مي شوند، و كسي ديگر آنها را اذيت نمي كند.

نتيجه گيري:

بنابر آنچه از آيه بدست مي آيد اگر خانمي حجابش را رعايت كرد، در جامعه به عنوان زني پاكدامن شناخته مي شود و از برخي مشكلات و خطرات محفوظ مي شود از اين رو حجاب "محدوديت" نيست بلكه "مصونيت" است و با رعايت حجاب "بهداشت رواني" جامعه تأمين مي شود، و علاوه بر اين كه خود خانم ها از آرامش رواني برخوردار مي شوند براي مردان جامعه هم اين آرامش را به ارمغان مي آورند، و دست و چشم طمع ورزان آلوده را هم كوتاه مي كنند و از طرفي باعث تحكيم خانواده ها مي شود و از تزلزل نظام خانواده جلوگيري مي كند.

بنابراين رعايت حجاب يكي از مسائل مهمي است كه در قرآن مطرح شده و در احاديث نيز بر آن تاكيد شده و روحانيت و غيرروحانيت وظيفه دارند از طريق رسانه هاي مختلف اعم از صدا و سيما و مطبوعات و مساجد، و ... به اين موضوع بپردازند و همچنين بايد مسئولين در مقام قانون گذاري و اجرا به اين موضوع مهم توجه ويژه داشته باشند.

زيرا بخش قابل توجهي از افراد جامعه "حجاب" را رعايت

مي كنند و عده اي كه رعايت نمي كنند "بي حجاب" نيستند بلكه "بدحجاب"اند، كه:

برخي ممكن است در شرايط نامناسب خانوادگي و محيط، چنين پرورش يافته اند؛

و برخي از آنها نمي دانند كه "حجاب" از ضروريات اسلام است؛

و بعضي نيز از احكام رعايت حجاب آگاه نيستند؛

و برخي آنها از حكمت ها و فايده هاي آن آگاهي ندارند و رعايت آن را مهم نمي دانند و ...

بنابراين افراد گناهكار و عصيانگر كه قصد سرپيچي و مخالفت با احكام الهي را دارند، عده ي اندكي هستند.

و چنانچه بيان شد بقيه ي اينها، علل و انگيزه هاي خاص خود را دارند كه به مرور زمان "اين نوع پوشش" به يك "عادت اجتماعي" براي آنها تبديل شده است.

لذا به نظر مي رسد براي فراگير شدن اين حكم الهي در جامعه به يك پژوهش "جامعه شناختي و روانشناختي" نياز داريم، تا علل و انگيزه ها و چالش ها و راهكارهاي آن كشف شود و با يك برنامه ريزي دقيق در زماني مشخص و بدون عجله، اين موضوع به شكل معقول و مشروع و بدور از "افراط و تفريط" در جامعه نهادينه شود و الگويي باشد براي جوامع ديگر.

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟

پرسش

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟

پاسخ

از جمله آياتي كه به موضوع حجاب پرداخته، آيه ي 59 سوره ي احزاب است با طرح اين آيه ببينيم آيا پاداش رعايت حجاب از اين آيه استفاده مي شود يا نه؟! و اينكه روايات اهل البيت(ع) در اين باره چه مي گويد؟

آيه ي مذكور مي فرمايد:

"يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَلبِيبِهِنَّ و ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ"؛ "اي پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مومنين بگو كه پوشش هايشان را به خودشان نزديك كنند اين بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند و مورد اذيت قرار نگيرند."

اين آيه كه از مهم ترين آيات حجاب است يك حكمت و فايده براي رعايت حجاب بر مي شمارد و آن اينكه زنان با حجاب در جامعه به عفت و پاكدامني شناخته مي شوند از اين رو مورد اذيت و آزار افراد لااُبالي قرار نمي گيرند، و برعكس اگر خانمي حجابش را رعايت نكند افراد مريض در موردش قضاوت منفي مي كنند و ممكن است مورد طمع ديگران واقع شود و از راه بي تقوايي چشم به اين خانم بدوزند و پيامدهاي منفي اي به دنبال داشته باشد كه در نهايت خود اين خانم مورد آزار و اذيت واقع مي شود.

اين حداقل فايده و پاداش شخصي است كه با حجاب و عفت در جامعه حضور مي يابد و هر چه اين مراتب حجاب و عفت بيشتر باشد امنيت اجتماعي براي او بيشتر خواهد بود كه قرآن به عنوان يكي از مؤلّفه هاي امنيت اجتماعي براي زنان معرفي كرده است.

_ اگر مقصود از پاداش، پاداش دنيوي باشد در اين راستا بايد گفت: حجاب از

طرفي موجب مصونيت و امنيت شخص عفيف و با حجاب است و از طرف ديگر باعث تحكيم خانواده و جلوگيري از تزلزل نظام خانواده مي شود كه خود بركات بي شماري براي زن و شوهر و فرزندان و جامعه و ... دارد و اين پاداش كمي نيست.

_ و اگر مقصود پاداش اخروي باشد در اين باره در روايتي از پيامبر(ص) حكايت شده كه دو گروه اهل آتش اند يكي از آنها كساني هستند كه حجاب خود را رعايت نمي كنند "كاسيات عاريات"(1) از اين روايت معلوم مي شود كه رعايت حجاب شرط ورود به بهشت است.

حتي در همان روايت آمده: "بوي بهشت به مشام آنها نخواهد رسيد."(2)

بنابراين اگر كسي بخواهد به ثواب و بهشت الهي برسد لازم است حجاب و عفت و پاكدامني خود را رعايت كند.

و از طرفي شخص با حجاب، يكي از دستورات الهي را رعايت كرده و اين جزيي از تقواي عام است كه دستور داده شده؛ زيرا تقوا، حداقل مراتبش اين است كه انسان گناه انجام ندهد، و واجبات الهي را انجام دهد، پاداش چنين شخص با تقوايي بهشت خواهد بود بنابراين از كليات مفاهيم قرآني و روح قرآن برداشت مي شود: افرادي كه حجاب دارند و عفت عمومي را رعايت مي كنند جزء افراد با تقوا هستند، در نتيجه آن پاداش هايي را كه براي افراد با تقوا گفته شده (اگر شرايط ديگر هم رعايت شود) براي آنها خواهد بود. مثل بهشت، راحتي، بخشش گناهان، رستگاري و...(3)

البته به نظر مي رسد اين پرسش ريشه در اين دارد كه بعضي پنداشته اند: انجام واجبات چون وظيفه ي انسان است "اجر و پاداشي" ندارد، و فقط مستحبات است كه پاداش دارد در حالي كه

اينگونه نيست و اگر كسي محرمات را ترك كند و واجبات را انجام دهد و با تقوا باشد، خدا به او پاداش خواهد داد.

آري هر اطاعتي از پروردگار، پاداش او را به دنبال دارد، مثلاً كسي كه در راه خدا جهاد مي كند واجبي را انجام مي دهد و در قرآن پاداش عظيمي براي مجاهدان در راه خدا وعده داده شده است.(4)

يادآوري:

البته اين نكته را بايد توجه داشته باشيم كه پاداش هاي الهي لطف خداست نه استحقاق بنده! يعني وظيفه ي عبد و بنده در برابر مولا، اطاعت است ولي مولاي ما اينقدر كريم و مهربان است كه ما با وسايلي كه او در اختيار ما قرار داده، با دست با فكر و با زباني كه او در اختيار ما قرار داده تلاش مي كنيم، عبادت و اطاعت مي كنيم، و او به ما اجر و پاداش مي دهد و اين نهايت لطف الهي را نسبت به بندگانش نشان مي دهد.

پاورقي:

1 . عن النبي(ص): صنفان من اهل النار لم ارهما، قوم معهم سياط كاذناب البقر يضربون بها الناس، و نساء كاسيات عاريات مميلات مائلات، رؤسهن كأنسمة البخت المائلة، لايدخلن الجنّة و لا يجدن ريحها...، صحيفه الرضا(ع)، ج 3، ص 1680 و ميزان الحكمة، ج 2، ص 259.

2 . همان.

3 . نك: شعراء / 90، طلاق / 4 و 5، نور / 52.

4 . توبه / 20 و نساء / 95.

در كشورهاي اروپايي حجاب رعايت نمي شود. لذا جلب توجه نمي كند. آيا چون جلب توجه نمي كند گناه ندارد؟

پرسش

در كشورهاي اروپايي حجاب رعايت نمي شود. لذا جلب توجه نمي كند. آيا چون جلب توجه نمي كند گناه ندارد؟

پاسخ

حجاب از احكام ضروري اسلام است و از نظر همه مسلمانان جهان رعايت حجاب براي زنان واجب است. فرقي نمي كند كه زن مسلمان در كدام كشور زندگي كند. در هر محيطي زندگي كند، رعايت حجاب لازم است و رعايت نكردنش گناه است، چه زنان ديگر با حجاب باشند يا بي حجاب. اين حكم خداوند است و خداوند مصلحت و خير هر موجودي را بهتر از همه مي داند. بنابراين مصلحت زن و صلاح جامعه در اين است كه زنان حجاب را رعايت كنند. اسلام مي خواهند زنان و مردان مسلمان، روحي آرام و اعصابي سالم و چشم و گوشي پاك داشته باشند. لذا از كارهايي كه محرك اعصاب و مضر براي فرد و جامعه است، جلوگيري نموده است اين كه گفتيد با رعايت نشدن حجاب در كشورهاي اروپايي، مسئله عادي شده و جلب توجه نمي كند، درست نيست، زيرا جامعه هاي غربي فحشا و منكرات غوغا مي كند و روز به روز بيش تر مي شود، منتهي چون در آن كشورها فحشا و منكرات را بد و حرام نمي دانند، مسئله برايشان عادي شده است؛ يعني بي حجابي اثرش مي گذارد و بي بند و باري را به دنبال آورده و جامعه را به فساد كشانده، ولي آنها اين فسادها را عادي تلقي مي كنند بنابراين بي حجابي در كشورهاي غربي جلب توجه مي كند و اثر سوئش را مي گذارد. علتش هم از من است كه غريزه جنسي نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمي است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكي شده است. لذا بي حجابي و ظاهر شدن زنان با حالت محرك در جامعه و بيرون از

محيط خانه باعث شعله ور شدن و تحريك غريزه جنسي مي شود و مردان هوسران را به دنبال خود مي كشانند و اين به ضرر زنان است. بدين خاطر خدايي كه آگاه از تمام مصالح و مفاسد است و مي خواهد تمام افراد به خير و صلاح و سعادت و خوش بختي برسند، حجاب را براي زنان لازم داشته و آن را واجب كرده است. خداوند در قرآن مي فرمايد: اي پيامبر! به زنان با ايمان بگو: به نامحرم نگاه نكنند و حجاب را رعايت كنند و زينت هاي خود را براي نامحرمات ظاهر نسازند".([59])

نتيجه اين كه حجاب در هر وضعي واجب است و رعايت نكردنش گناه مي باشد و در هيچ وضعي بي حجابي اثر سوء خود را از دست نمي دهد. مي توانيد به تفسير نمونه، ج 14، ص 442 و كتاب مسئله حجاب" شهيد مطهري مراجعه فرماييد.

[59]. نور(24) آيه 31.

وقتي خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟

پرسش

وقتي خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟

پاسخ

حكمت پوشانيدن عورت بر مرد و پوشيدن تمام بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن از خدا نيست؛ زيرا همان طور كه خود نوشته ايد چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است، بلكه يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني عرفاً بدون ستر عورت و نماز خواندن بي احترامي به حساب مي آيد. حكمت ديگر اين است كه رعايت حجاب و آداب و ديگر نماز مانند پاك بودن بدن و لباس د رتحصيل حضور قلب مؤثر است و رعايت اين برنامه ها شخص را از غياب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي زند. حكمت ديگر تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانواناست، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است.2[6]

2[6] لطف الله صافي، معارف دين، ج 1، ص 282 - 288.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟

پاسخ

براي اين كه فلسفة پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئلة حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان در اين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است.

توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه

بايد از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد. در واقع حجاب محدوديت براي مردان زياده خواه و تجاوزگر است، زيرا هنگامي كه با حجاب زن روبرو شوند، با مانع و سدي برخورد كرده و وارد اين حريم نمي شوند، اما اگر اين مانع وجود نداشته باشد، خود را در وارد شدن به حريم خصوصي و تجاوز و انجام هر كاري ازاد مي بينند.

برخي مي گويند كه اگر خانم ها مقيّد به حجاب نباشند مانند كشورهاي غربي، حساسيت ها از بين مي رود، در حالي كه اين سخن نادرست است، زيرا غريزة جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ور تر مي شود، و شهوت خواه تقاضاي خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانة آشكاري از اين حالت است. اگر مي بينيم كه در جهان غرب به ظاهر اين حساسيت وجود ندارد، نه براي اين است كه انسان ها اشباع شده اند و دنبال غريزة جنسي و تجاوز و استفاده ابزاري از زن نمي روند، بلكه به اين خاطر است كه اين مسايل براي آن ها عادي شده است مانند كساني كه آن قدر در فساد غوطه ورند كه حساسيتشان از بين

رفته است. در غرب، آمارهاي تجاوز بيشتر شده است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزة جنسي آنان نيز مي گردد. گاهي نيز لذت غريزة جنسي را به واسطة زياده روي و افراط از بين مي برد و انسان را به امور ديگر مي كشاند.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعة آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

در تهران كمتر خانمي ديده مي شود كه بتواند حجاب خود را حفظ كند. آيا اين همه عذاب خواهند شد؟ حجاب كامل از نظر شما چگونه است؟

پرسش

در تهران كمتر خانمي ديده مي شود كه بتواند حجاب خود را حفظ كند. آيا اين همه عذاب خواهند شد؟ حجاب كامل از نظر شما چگونه است؟

پاسخ

يكي از واجبات شرعي براي خانم ها رعايت حجاب اسلامي در مقابل نامحرم است. بر زن واجب است تمام بدن و موي خود را از نامحرم بپوشاند، ولي پوشانيدن صورت و دست ها تا مچ واجب نيست.(1) چنانچه زني خود را از نامحرم حفظ نكند و حجابش را رعايت ننمايد، گناهكار است. زن بدحجاب يا بي حجاب از لشكريان شيطان است. رسول خدا(ص) فرمود: "براي شيطان لشكري بزرگتر و قوي تر و نيرومندتر از زنان (بد) و غضب نيست".(2) زني كه خود را در معرض نگاه نامحرمان قرار دهد و خويش را حفظ ننمايد، در گناه كساني كه به وسيلة نگاه به او مرتكب گناه مي شوند، نيز شريك است.

رسول خدا(ص) فرمود: "زن و مردي كه از راه حرام چشم شان پر شود، خداوند چشمش را در قيامت پر از آتش مي كند".(3)

البته شايد بعضي نسبت به اين مسائل ناآگاه باشند و ارزش حجاب و ديگر دستورهاي الهي و اطاعت آن ها را ندانند، كه در چنين صورتي موظف به كسب آگاهي هستند. در تهران اگر چه برخي نسبت به مسائل اسلامي، بي اعتنا يا ناآگاه هستند، امْا بسياري هم هستند كه علي رغم مسائل و يا شايد مشكلاتي كه حفظ حجاب دارد، آن را به جان و دل پذيرفته و به آن عمل مي كنند. در ضمن اين بدان معنا نيست خانم هايي كه حجاب را رعايت مي كنند، در امور ديگر مرتكب گناه مي شوند و

يا اصلاً براي آن ها عذاب نباشد.

انسان ها با توجه به اعمال و نيت ها و به همان اندازه مورد بازخواست قرار گرفته و جزا داده مي شوند.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2435.

2. ميزان الحكمه، مادة مرئه، شمارة 18653.

3. همان، مادة نظر، شمارة 20280، 202814.

چرا در دين اسلام حجاب وجود دارد، ولي در دين هاي ديگر وجود ندارد؟(پ)

پرسش

چرا در دين اسلام حجاب وجود دارد، ولي در دين هاي ديگر وجود ندارد؟(پ)

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1) در

اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سنخي از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه وي را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ كنم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند حتي فرشتگان

ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

در مورد فلسفة حجاب زن در اسلام مطالبي به پيوست ضميمه شده، آن ها را نيز مطالعه فرماييد.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟

پاسخ

براي اين كه فلسفة پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئلة حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان در اين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است.

توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه

بايد از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد. در واقع حجاب محدوديت براي مردان زياده خواه و تجاوزگر است، زيرا هنگامي كه با حجاب زن روبرو شوند، با مانع و سدي برخورد كرده و وارد اين حريم نمي شوند، اما اگر اين مانع وجود نداشته باشد، خود را در وارد شدن به حريم خصوصي و تجاوز و انجام هر كاري ازاد مي بينند.

برخي مي گويند كه اگر خانم ها مقيّد به حجاب نباشند مانند كشورهاي غربي، حساسيت ها از بين مي رود، در حالي كه اين سخن نادرست است، زيرا غريزة جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ور تر مي شود، و شهوت خواه تقاضاي خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانة آشكاري از اين حالت است. اگر مي بينيم كه در جهان غرب به ظاهر اين حساسيت وجود ندارد، نه براي اين است كه انسان ها اشباع شده اند و دنبال غريزة جنسي و تجاوز و استفاده ابزاري از زن نمي روند، بلكه به اين خاطر است كه اين مسايل براي آن ها عادي شده است مانند كساني كه آن قدر در فساد غوطه ورند كه حساسيتشان از بين

رفته است. در غرب، آمارهاي تجاوز بيشتر شده است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزة جنسي آنان نيز مي گردد. گاهي نيز لذت غريزة جنسي را به واسطة زياده روي و افراط از بين مي برد و انسان را به امور ديگر مي كشاند.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعة آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

مي گويند انسان ها نسبت به چيزي كه از آن منع مي شوند، حريص تر مي گردند، پس چرا اسلام بر پوشش و عدم روابط زن و مرد تأكيد دارد؟

پرسش

مي گويند انسان ها نسبت به چيزي كه از آن منع مي شوند، حريص تر مي گردند، پس چرا اسلام بر پوشش و عدم روابط زن و مرد تأكيد دارد؟

پاسخ

طرفداران اخلاق جنسي معتقدند: آتش ميل و رغبت بشر در اثر منع و محدوديت فزوني مي گيرد و مشتعل تر مي گردد اما در اثر ارضا و اشباع، كاهش مي يابد و آرام مي گيرد. براي اين كه بشر را از توجه دائم به امور جنسي و عوارض ناشي از آن منصرف كنيم، يگانه راه صحيح آن است كه هر گونه قيد و ممنوعيتي را از جلوي پايش برداريم و به او آزادي بدهيم.(1) فرويد و پيروان وي بر اين اساس معتقد به آزادي غريزة جنسي شده اند اما استاد مطهري مي گويد: "اشتباه فرويد و امثال او در اين است كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرايز، ارضا و اشباع بي حد و حصر آن ها است. اين ها فقط متوجه محدوديت ها و ممنوعيت ها و عواقب سوء آن ها شده اند. طرحشان اين است كه براي ايجاد آرامش اين غريزه بايد به آن آزادي مطلق داد. اين ها چون يك طرف قضيه را خوانده اند، توجه نكرده اند همان طور كه محدوديت و ممنوعيت، غريزه را سركوب و توليد عقده مي كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات در آوردن، آن را ديوانه مي سازد و چون اين امكان وجود ندارد كه هر خواسته اي براي هر فردي برآورده شود، بلكه امكان ندارد همة خواسته هاي بي پايان يك فرد برآورده شود، غريزه بدتر سركوب مي

شود و عقدة روحي به وجود مي آيد".(2) به نظر استاد مطهري براي آرامش غريزه دو چيز لازم است: ارضاي غريزه در حد نياز طبيعي و ديگري جلوگيري از تهييج و تحريك آن.(3) اما اين كه مي گويند: انسان نسبت به چيزي كه از آن منع شود حريص است، مطلب صحيحي است، ولي نيازمند به توضيح است. انسان به چيزي حرص مي ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوي آن تحريك شود. به اصطلاح تمناي چيزي را در وجود شخصي بيدار كنند اما او را ممنوع سازند. اگر امري اصلاً عرضه نشود يا كم تر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان كم تر خواهد بود.(4)

"فرويد" كه طرفدار سرسخت آزادي غريزة جنسي بود، متوجه شد خطا رفته است، از اين رو پيشنهاد كرد بايد آن را از راه خاص خودش به مسير ديگري منحرف كرد. "راسل" نيز كه به آزادي جنسي معتقد است، اعتراف كرده كه عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است. آن چه با ارضا تسكين مي يابد، حرارت جسمي است، نه عطش روحي. يعني روح انسان سيري ناپذير است و اگر چه شايد از نظر حرارت جسمي در زماني ارضا شود، اما چون انسان روح سيري ناپذير دارد، به آن حد قناعت نمي كند و مي خواهد از آن هم بالاتر رود. پس بايد گفت: آزادي در روابط زن و مرد و يا بي توجهي به حجاب، از حرص و ولع نسبت به شهوت، پيشگيري نمي كند، بلكه سبب شعله ور شدن شهوات مي گردد. آمار موجود در جهان گوياي اين واقعيت است. ره

آورد آزادي جنسي در عصر حاضر، رفتارهاي خشونت آميز در روابط جنسي و استفاده قهر آميز از زنان و آزار جنسي در محل كار و بيماري هاي مقاربتي از جمله ايدز است. در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دورة زندگي شغلي خود به مدت طولاني دچار آزار جنسي مي گردند. در مورد تجاوز جنسي نيز بررسي ها در لندن آشكار ساخت كه از هر شش تن يك تن مورد تجاوز قرار گرفته بود.(6) بر اين اطلاعات بايد آمار همجنس بازي ها و كشانده شدن به راه هاي ديگر را اضافه كنيم كه همه نشان از آن دارد كه عطش روحي هيچ گاه سيري پذيري نيست. اگر آزادي جنسي و روابط آزاد زن و مرد، حرص و ولع را كاهش مي دهد، پس اتفاقات در غرب ناشي از چيست؟ بهتر است بگوييم آن قدر پيامدهاي بد زياد است كه نسبت به آن بي اهميت شده اند، نه آن كه ديگر تجاوزات و راه هاي انحراف مانند همجنس بازي ديگر وجود ندارد. مانند اين كه كسي به خانه اي وارد مي شود و مي بيند بچه هاي خانه ديوار را خراب كرده، فرش ها را پاره كرده و ظرف ها را شكسته، آن وقت مي بيند مادر خانه اصلاً ناراحت نيست يا توجه نمي كند. عدم توجه مادر، نشان آن نيست كه وضع خانه به هم ريخته و خراب نيست، بلكه ناشي از بي توجهي مادر به وضعيت است. اسلام نه به صورت مطلق، غريزة جنسي را محدود و سركوب كرده و نه آن را به طور مطلق آزاد گذارده است. به نظر مي

رسد راه ميانه اي را مطرح كرده است و آن عبارت است از: ارضاي غريزة جنسي به صورت طبيعي و قانونمند با حفظ كرامت انساني و امنيت رواني جامعه؛ پرهيز از تحريك و تهييج غريزة جنسي و تأكيد بر آسان گيري در ازدواج.

فلسفة اصلي پوشش، حيا و عفت است كه خصلت بشري است و تمامي انسان ها آن را پذيرفته اند. البته نتايج ديگري نيز بر پوشش مترتّب است، مانند سلامت جامعه و حفظ اصالت خانواده.

جهت مطالعة بيشتر، كتاب مسئلة حجاب از استاد مطهري، كتاب زن از مهدي مهريزي را معرفي مي نماييم.

پي نوشت ها:

1. استاد مطهري، اخلاق جنسي در اسلام و غرب، ص 26.

2. همان، مسئلة حجاب، ص 130 _ 140.

3. همان، ص 104.

4. همان، ص 105.

5. همان، ص 98.

6. مجلّه كتاب نقد، ش 17، ص 275.

1-در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پرسش

در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پاسخ

حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است، بلكه يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني بدون ستر عورت وپوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعي بي احترامي به حساب مي آيد. حكمت ديگر اين است كه رعايت حجا ب و آدا ب ديگر در نماز مانند پاك بودن بدن و لباس درتحصيل حضور قلب مؤثر است و رعايت اين برنامه ها شخص را از غيا ب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي زند. حكمت ديگر تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است .

در عين حال اين حكم به زنان مسلمان مي فهماند كه حجاب مطلوب خداوند است به گونه اي كه حتي در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گويد چون او بنده اش را اين گونه مي پسندد و نيز مي تواند تمريني براي زنان با ايمان باشد كه در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان كوشا باشندو حفظ حجاب در ميان جامعه اهميت بسيار دارد.

حكمت هايي است كه مي توانيم از اين حكمت دريابيم، چه بسا حكمت هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه از آن ها

آگاهي نداشته باشيم.

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پرسش

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

در اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس نيز بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند

حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

وقتي خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟ او كه مرد و زن نيست.

پرسش

وقتي خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟ او كه مرد و زن نيست.

پاسخ

حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همة حالات آگاه است، بلكه يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني بدون ستر عورت و پوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعي بي احترامي به حساب مي آيد. حكمت ديگر اين است كه رعايت حجاب و آداب ديگر در نماز مانند پاك بودن بدن و لباس در تحصيل حضور قلب مؤثر است و رعايت اين برنامه ها شخص را از غياب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي زند. حكمت ديگر تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است.

در عين حال اين حكم به زنان مسلمانان مي فهماند كه حجاب مطلوب خداوند است به گونه اي كه حتي در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گويد چون او بنده اش را اين گونه مي پسندد و نيز مي تواند تمريني براي زنان با ايمان باشد كه در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان كوشا باشند و حفظ حجاب در ميان جامعه اهميت بسيار دارد.

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پرسش

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق

مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن

مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان

مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش

آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پرسش

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پاسخ

همان طوري كه زنان بايد پوشش مناسب داشته باشند، مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند. فقط به جهت اين كه خلقت مردان و زنان از حيث ظرافت و طراوت و زيبايي متفاوت است، از طرفي به جهت فطرت و خلقت، مردان براي كار كردن و چرخاندن امور زندگي خانوادگي و زندگي جمعي و امنيت اجتماعي از جثه اي قوي تر و آفريده شده اند و زنان براي ايجاد دلگرمي و شادابي و انس و اميد آفريده شده اند. از اين رو از بدني لطيف تر و نازك تر و زيباتر، در نتيجه غير مقاوم تر نسبت به مردان آفريده شده و از طرفي داراي روحيه و احساساتي لطيف تر و جذاب تر و مهربان تر هستند.

هم چنين از نظر تمايل جنسي، گرايش جنسي مرد به زن بيشتر بوده و تمايل و نياز عاطفي زن به مرد بيشتر است.

مجموعه اين حقايق اقتضا مي كند كه زنان بيشتر از مردان رعايت پوشش بدن خود را بنمايند، چون اگر اين كار را نكنند، ضربه پذير خواهند بود و آثار بد رواني وجسمي هم براي خود و هم براي خانواده، اجتماع پديد خواهند آورد.

مقدار پوشش مردان و زنان

زنان بايد تمامي بدن خود را به غير از گردي صورت و دست ها تا مچ را از نامحرم بپوشانند، خواه اين پوشش با چادر باشد يا با لباس هاي ديگر ،امّا بايد طوري باشند كه مردان نامحرم بدان ها نكنند، يعني لباس ها ساده و گشاد باشد، چسبنده و تنگ نباشد و برآمدگي هاي بدن آنان ظاهر نباشد، بهترين پوشش براي زنان چادر

است زنان محجبه بيشتر از چادر استفاده مي كنند.

مردان نيز بايد در اجتماعي كه مردان و زنان در آن رفت و آمد دارند، غير از عورتين خود، مقداري از بدن را كه (اگر باز باشد ديگران به گناه مي افتند و باعث تهييج شهوت مي شود) بپوشانند، ولي مقداري كه عرفاً باز است مانند سر و گردن و پاها و باعث گناه ديگران نمي شود، نپوشاندن آن اشكالي ندارد. از طرفي بايد حيثيت اجتماعي و عفّت عمومي جامعه نيز حفظ شود، از اين رو مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند.

پيدايش و بروز مدهاي گوناگون شرقي و غربي نبايد باعث بي حجابي يا بدحجابي مسلمانان شود. استفاده از مدهاي گوناگون با حفظ مسائل شرعي و حفظ عفت عمومي اشكالي ندارد.

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پرسش

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به

مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و

حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم

براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما

محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

وقتي كه خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند، چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟

پرسش

وقتي كه خداوند ناظر بر كارها است و ما را مي بيند، چرا بايد موقع نماز حجاب داشته باشيم؟

پاسخ

در ميان آيات و روايات چيزي كه به فلسفه و حكمت اين موضوع اشاره كرده باشد نيافتيم. اصولاً مسائل عبادي و احكام شرعي جنبة تعبدي دارد و در اين مسائل فقط تعبد و پذيرش خواست شارع مقدس است ، اگر چه مصالحي در آنها نهفته است كه از آنها آگاهي نداريم. در برخي از روايات به گوشه هايي از آنها اشاره مي شود.

با پيشرفت دانش و فهم و خرد بشري، گوشه هاي ديگري از آنها آشكار مي شود.

در اينجا به برخي از مواردي كه به عنوان محسنات حجاب در نماز ذكر شده است مي پردازيم:

1 - داشتن لباس كامل، بر وقار ظاهري انسان مي افزايد. هر چه از لباس انسان كم شود، از وقار وي و حفظ شئون اجتماعي اش كم مي شود و نزد ديگران تنزل مي يابد. مي توان حجاب را يك نوع ادب دانست. ادب اقتضا مي كند انسان در مقابل ديگران و بزرگان با لباس كامل ظاهر شود. شركت در محافل و مراسم مذهبي در همة اديان بلكه نزد همة عقلاي عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ويژه در اسلام كه لباس رسمي حضور زن مسلمان در اجتماعات ، پوشش كامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا مي رود و در حالي كه ملائكه هاي عرش الهي حضور دارند، در يك مجلس رسمي به عبادت خدا مي پردازد. بنابراين چون نماز در حقيقت حضور و بار يافتن به درگاه رب العالمين است، در اين مجلس هر چه لباس كاملتر

و تميزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتي به مردان سفارش شده كه با لباس كامل، ادب حضور در پيشگاه الهي را رعايت كنند.

رسول اكرم (ص) مي فرمايد: "اعبد الله كأنّك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني. اگراو را نمي بيني، او تو را مشاهده مي كند".

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودي حافظا، از ميان برخيز

2 - از ديگر مصالح حجاب در نماز اين است كه نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب است. نيز يكي از عواملي است كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او ، نقش مهمي ايفا مي كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل در نماز همسو با اين ايده است.

براي تأكيد بر اين مسئله چنين شرطي را در نماز لازم مي داند. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.

3 - نماز خواندن در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد ، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين صورت حجاب

كامل موجب مصون ماندن زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار ، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود.

آنچه گفته شد مواردي است كه به ذهن مي آيد اما دليل اصلي آن تعبد و پذيرش خواست خدا است.

در دايرة هستي ما نقطة تسليميم رأي آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجدّ اي عجب من عاشق اين هر دو ضد

ناخوش او خوش بود بر جان من جان فداي يار دل رنجان من

چرا زنان هنگام نماز با اين كه نامحرمي نيست، بايد حجاب داشته باشند، مگر خدا موجوديت مردي دارد؟

پرسش

چرا زنان هنگام نماز با اين كه نامحرمي نيست، بايد حجاب داشته باشند، مگر خدا موجوديت مردي دارد؟

پاسخ

در ميان آيات و روايات چيزي كه به فلسفه و حكمت اين موضوع اشاره كرده باشد نيافتيم. اصولاً مسائل عبادي و احكام شرعي جنبة تعبدي دارد و در اين مسائل فقط تعبد و پذيرش خواست شارع مقدس است ، اگر چه مصالحي در آنها نهفته است كه از آنها آگاهي نداريم. در برخي از روايات به گوشه هايي از آنها اشاره مي شود.

با پيشرفت دانش و فهم و خرد بشري، گوشه هاي ديگري از آنها آشكار مي شود.

در اينجا به برخي از مواردي كه به عنوان محسنات حجاب در نماز ذكر شده است مي پردازيم:

1 - داشتن لباس كامل، بر وقار ظاهري انسان مي افزايد. هر چه از لباس انسان كم شود، از وقار وي و حفظ شئون اجتماعي اش كم مي شود و نزد ديگران تنزل مي يابد. مي توان حجاب را يك نوع ادب دانست. ادب اقتضا مي كند انسان در مقابل ديگران و بزرگان با لباس كامل ظاهر شود. شركت در محافل و مراسم مذهبي در همة اديان بلكه نزد همة عقلاي عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ويژه در اسلام كه لباس رسمي حضور زن مسلمان در اجتماعات ، پوشش كامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا مي رود و در حالي كه ملائكه هاي عرش الهي حضور دارند، در يك مجلس رسمي به عبادت خدا مي پردازد. بنابراين چون نماز در حقيقت حضور و بار يافتن به درگاه رب العالمين است، در اين مجلس هر چه لباس كاملتر و

تميزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتي به مردان سفارش شده كه با لباس كامل، ادب حضور در پيشگاه الهي را رعايت كنند.

رسول اكرم (ص) مي فرمايد: "اعبد الله كأنّك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني. اگراو را نمي بيني، او تو را مشاهده مي كند".

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودي حافظا، از ميان برخيز

2 - از ديگر مصالح حجاب در نماز اين است كه نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب است. نيز يكي از عواملي است كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او ، نقش مهمي ايفا مي كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل در نماز همسو با اين ايده است.

براي تأكيد بر اين مسئله چنين شرطي را در نماز لازم مي داند. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.

3 - نماز خواندن در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد ، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين صورت حجاب كامل

موجب مصون ماندن زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار ، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود.

آنچه گفته شد مواردي است كه به ذهن مي آيد اما دليل اصلي آن تعبد و پذيرش خواست خدا است.

در دايرة هستي ما نقطة تسليميم رأي آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجدّ اي عجب من عاشق اين هر دو ضد

ناخوش او خوش بود بر جان من جان فداي يار دل رنجان من

كدام سوره در قرآن حجاب را روشن بيان كرده است؟

پرسش

كدام سوره در قرآن حجاب را روشن بيان كرده است؟

پاسخ

آية 59 سورة احزاب فرموده است: "اي پيامبر به زنان و دختران و زنان مؤمن بگو: خويش را به چادر ( جلباب) بپوشانند كه اين كار براي اين كه به عفّت و حرّيت شناخته شوند و از تعرض و جسارت (هوسرانان) آزار نكشند ، بسيار بهتر است".

در سورة نور آيه 31 نيز وجوب حجاب زنان به طور واضح بيان شده است.

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پرسش

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پاسخ

همان طوري كه زنان بايد پوشش مناسب داشته باشند، مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند. فقط به جهت اين كه خلقت مردان و زنان از حيث ظرافت و طراوت و زيبايي متفاوت است، از طرفي به جهت فطرت و خلقت، مردان براي كار كردن و چرخاندن امور زندگي خانوادگي و زندگي جمعي و امنيت اجتماعي از جثه اي قوي تر و آفريده شده اند و زنان براي ايجاد دلگرمي و شادابي و انس و اميد آفريده شده اند. از اين رو از بدني لطيف تر و نازك تر و زيباتر، در نتيجه غير مقاوم تر نسبت به مردان آفريده شده و از طرفي داراي روحيه و احساساتي لطيف تر و جذاب تر و مهربان تر هستند.

هم چنين از نظر تمايل جنسي، گرايش جنسي مرد به زن بيشتر بوده و تمايل و نياز عاطفي زن به مرد بيشتر است.

مجموعه اين حقايق اقتضا مي كند كه زنان بيشتر از مردان رعايت پوشش بدن خود را بنمايند، چون اگر اين كار را نكنند، ضربه پذير خواهند بود و آثار بد رواني وجسمي هم براي خود و هم براي خانواده، اجتماع پديد خواهند آورد.

مقدار پوشش مردان و زنان

زنان بايد تمامي بدن خود را به غير از گردي صورت و دست ها تا مچ را از نامحرم بپوشانند، خواه اين پوشش با چادر باشد يا با لباس هاي ديگر ،امّا بايد طوري باشند كه مردان نامحرم بدان ها نكنند، يعني لباس ها ساده و گشاد باشد، چسبنده و تنگ نباشد و برآمدگي هاي بدن آنان ظاهر نباشد، بهترين پوشش براي زنان چادر

است زنان محجبه بيشتر از چادر استفاده مي كنند.

مردان نيز بايد در اجتماعي كه مردان و زنان در آن رفت و آمد دارند، غير از عورتين خود، مقداري از بدن را كه (اگر باز باشد ديگران به گناه مي افتند و باعث تهييج شهوت مي شود) بپوشانند، ولي مقداري كه عرفاً باز است مانند سر و گردن و پاها و باعث گناه ديگران نمي شود، نپوشاندن آن اشكالي ندارد. از طرفي بايد حيثيت اجتماعي و عفّت عمومي جامعه نيز حفظ شود، از اين رو مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند.

پيدايش و بروز مدهاي گوناگون شرقي و غربي نبايد باعث بي حجابي يا بدحجابي مسلمانان شود. استفاده از مدهاي گوناگون با حفظ مسائل شرعي و حفظ عفت عمومي اشكالي ندارد.

:

1- آيا حجاب و پوشش از ابتدا در دين اسلام وجودداشته است؟

پرسش

آيا حجاب و پوشش از ابتدا در دين اسلام وجودداشته است؟

پاسخ

پيش از نزول آيه 31 نور، اگر چه حجاب در ميان زنان مسلمان وجود داشت، اما به صورت يك امر واجب نبود و حدود اندازه حجاب نيز معيّن نبود. اما پس از نزول آيات حجاب ، اين مسئله هم به صورت وجوب درآمد و هم حد و اندازه آن مشخص شد.

جهت توضيح بيشتر در مورد فلسفه حجاب و رد برخي از اشكالاتي كه در زمينه آن مطرح شده (با استفاده از آيات و روايات) مطالبي به پيوست ضميمه شده است.

چنانچه زواياي بيشتري از اين موضوع را خواسته باشيد در مكاتبات بعدي براي ما بنويسيد تا بدان ها پاسخ داده شود.

چرا زنان بايد حجاب داشته باشند؟

پرسش

چرا زنان بايد حجاب داشته باشند؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت:

حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در

نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده

است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به

جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

1- چرا مردان هنگام نماز مي توانندبا شلوارك با شورت نماز بخوانند ولي خانم ها با چادر و حتي يك تار موي آن ها پيدا نباشد؟

پرسش

چرا مردان هنگام نماز مي توانندبا شلوارك با شورت نماز بخوانند ولي خانم ها با چادر و حتي يك تار موي آن ها پيدا نباشد؟

پاسخ

در ميان آيات و روايات چيزي كه به فلسفه و حكمت اين موضوع اشاره كرده باشد نيافتيم. اصولاً مسائل عبادي و احكام شرعي جنبة تعبدي دارد و در اين مسائل فقط تعبد و پذيرش خواست شارع مقدس است ، اگر چه مصالحي در آنها نهفته است كه از آنها آگاهي نداريم. در برخي از روايات به گوشه هايي از آنها اشاره مي شود.

با پيشرفت دانش و فهم و خرد بشري، گوشه هاي ديگري از آنها آشكار مي شود.

در اينجا به برخي از مواردي كه به عنوان محسنات حجاب در نماز ذكر شده است مي پردازيم:

1 - داشتن لباس كامل، بر وقار ظاهري انسان مي افزايد. هر چه از لباس انسان كم شود، از وقار وي و حفظ شئون اجتماعي اش كم مي شود و نزد ديگران تنزل مي يابد. مي توان حجاب را يك نوع ادب دانست. ادب اقتضا مي كند انسان در مقابل ديگران و بزرگان با لباس كامل ظاهر شود. شركت در محافل و مراسم مذهبي در همة اديان بلكه نزد همة عقلاي عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ويژه در اسلام كه لباس رسمي حضور زن مسلمان در اجتماعات، پوشش كامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا مي رود و در حالي كه ملائكه هاي عرش الهي حضور دارند، در يك مجلس رسمي به عبادت خدا مي پردازد. بنابراين چون نماز در حقيقت حضور و بار يافتن به درگاه رب العالمين است، در اين مجلس هر چه

لباس كاملتر و تميزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتي به مردان سفارش شده كه با لباس كامل، ادب حضور در پيشگاه الهي را رعايت كنند.

رسول اكرم (ص) مي فرمايد: "اعبد الله كأنّك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني. اگراو را نمي بيني، او تو را مشاهده مي كند".

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست

تو خود حجاب خودي حافظا، از ميان برخيز

2 - از ديگر مصالح حجاب در نماز اين است كه نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب است. نيز يكي از عواملي است كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او ، نقش مهمي ايفا مي كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل در نماز همسو با اين ايده است.

براي تأكيد بر اين مسئله چنين شرطي را در نماز لازم مي داند. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.

3 - نماز خواندن در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد ، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين

صورت حجاب كامل موجب مصون ماندن زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار ، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود.

آنچه گفته شد مواردي است كه به ذهن مي آيد اما دليل اصلي آن تعبد و پذيرش خواست خدا است.

در دايرة هستي ما نقطة تسليميم

رأي آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجدّ

اي عجب من عاشق اين هر دو ضد

ناخوش او خوش بود بر جان من

جان فداي يار دل رنجان من

چ_را زن_ان ب_ايد در نماز بدن خود را بپوشانند , در صورتى كه خداوند از آشكار ونهان هر موجودى آگاه است ؟

پرسش

چ_را زن_ان ب_ايد در نماز بدن خود را بپوشانند , در صورتى كه خداوند از آشكار ونهان هر موجودى آگاه است ؟

پاسخ

ش_ك_ى نيست كه خداوند از همه چيز در همه حال با خبر است و پوشيده و پنهان براى اومفهومى ن_دارد , ب_ا ب_ن_دگ_ان خ_ود نيز نامحرم نيست , ولى انسان در حال عبادت خود رادر حضور خدا مى بيند و با او سخن مى گويد و به راز و نياز با او برمى خيزد , درچنين حالى بايد مناسبترين لباس را در ح_ض_ور او بپوشد و روشن است كه مناسبترين لباس براى زن همان لباس كامل است - يعنى لباسى كه نشانه عفت و پاكدامنى اوست وبهترين حالات او را منعكس مى سازد - تنها چنين لباسى شايسته حال عبادت مى باشد . ح_ت_ى در م_ورد م_ردان ن_ه تنها با بدن عريان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع واحترام به ساحت مقدس پروردگار است , بلكه بهتر اين است كه علاوه بر پوشش مقدارواجب , با لباسى نماز بخواند كه نشانه نهايت احترام باشد , مثلا تنها با لباس زير نماز خواندن خوب نيست و شايسته است علاوه بر لباس زير , لباس رو را هم بپوشند .

حجاب با وضع كنونى آن مولود اختلاط فرهنگ مردمى با انديشه دينى است پوشش و لباس از امور عرفى است و حد و حدود و كيفيت آن را عرف زمانه تعيين مى كند و شارع نسبت به آن حساسيتى ن_دارد ام_ام ص_ادق عليه السلام فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه يعنى لباس عموم م

پرسش

حجاب با وضع كنونى آن مولود اختلاط فرهنگ مردمى با انديشه دينى است پوشش و لباس از امور عرفى است و حد و حدود و كيفيت آن را عرف زمانه تعيين مى كند و شارع نسبت به آن حساسيتى ن_دارد ام_ام ص_ادق عليه السلام فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه يعنى لباس عموم مردم است . بنابراين حجاب يك واجب دينى و امر مسلم و ثابتى نيست .

پاسخ

اي_ن تصور كه اسلام به امور زندگى انسانها حساسيت نداشته و حد و حدود آن را به عرف واگذار ك_رده ت_ص_ورى ب_اط_ل است جنبه هاى ارزشى امور دنيوى و آنچه كه به سعادت و شقاوت انسانها م_ربوط مى شود در حوزه اختيارات دين است و اسلام نسبت به آنهابى تفاوت نيست براى مثال در م_ورد خ_وردن_ى ها اسلام مى گويد چيزى را كه مى خوريد بايدمباح باشد يعنى مال مردم را بدون رضايت آنها نخوريد , خون و مردار نخوريد غذاى آلوده و زيانبار نخوريد گوشت حيوانات درنده را نخوريد از پر خورى و اسراف بپرهيزيد . م_ى ب_ي_ن_ي_د درباره تغذيه كه يكى از شئوونات زندگى مادى است اسلام توصيه هاى مهمى دارد م_عذلك بخشى را به عرف و عادات مردم واگذار كرده است اينكه در بين خوردنى هاى گوارا چه چ_يزى را غذاى اصلى خود قرار دهيد آيا بيشتر نان بخوريد يابرنج بخوريد يا گوشت بخوريد و در ش_ب_ان_ه روز چ_ن_د وعده بخوريد اينها امورى است كه به خود مردم واگذار شده است , در مورد پ_وشش نيز همينطور است اسلام پوشش خاصى توصيه نكرده است نگفته اند چادر بپوشيد يا مانتو بپوشيد طرح

و مدل خاصى پيشنهادنكرده اند رنگ خاصى را توصيه نكرده اند اينها امورى است كه ب_ه ع_رف و ع_ادات وفرهنگ ملى و مختصات اقليمى مربوط است اما معذلك به حجاب و رعايت ح_ريم از سوى زن و مرد توصيه كرده و دستور داده اند كه صحنه اجتماع ميدانى براى عرض اندام زن_ان نباشد و روابط جنسى به محيط خانه محدود شود حديث امام صادق عليه السلام كه فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه است نيز مويد اين ديدگاه است يعنى امام صادق توصيه مى كنند ك_ه در م_ورد ط_رح و م_دل و رن_گ ل_باس خوبست همان گونه عمل كنيم كه عموم مردم عمل م_ى ك_ن_ند و با انتخاب مدل و رنگ نامانوس خود را انگشت نما نكنيم اما اين توصيه با توصيه هاى اك_يد قرآن درباره حجاب و رعايت حريم منافات ندارديعنى هم بايد حجاب مراعات شود و هم در نحوه پوشش به گونه اى عمل كنيم كه انگشت نما نشويم . وان_گ_ه_ى چگونه حجاب يك واجب دينى نباشد در حاليكه آيات متعددى در قرآن بر حجاب تاكيد دارد در آي_ه 31 س_وره ن_ور ب_ه زن_ان دستور مى دهد كه روسرى خود را پشت سرنينداخته و با آن گردن و بالاى سينه خود را بپوشانند . در آي_ه 59 سوره احزاب نيز خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه به همسران و دختران خود و زنان م_وم_ن ب_گ_وي_دك_ه چ_ادر خ_ود را ره_ا و آزاد نكنند بلكه آن را به گونه اى به خود نزديك كنند ك_ه ان_دام_ش_ان پ_ي_دا نشود و با اين عمل به عفت و نجابت شناخته شوند و مورد اذيت وآزار افراد

هوسباز قرار نگيرند .

حجاب نوعى شعار سياسى است و ربطى به دين و شريعت ندارد .

پرسش

حجاب نوعى شعار سياسى است و ربطى به دين و شريعت ندارد .

پاسخ

چ_ط_ور م_مكن است حجاب ربطى به دين نداشته باشد در حاليكه مورد اتفاق همه علماى اسلام است و آيات متعددى در قرآن بر لزوم آن تاكيد مى ورزد . وان_گ_ه_ى چه مانعى دارد بعضى وظائف مسلم دينى جنبه سياسى هم داشته باشد مثل حج , نماز جماعت ,نماز جمعه و دستور منع از تشبه به كفار . ه_ر چند به نظر مى رسد حجاب بيش از آنكه بعد سياسى داشته باشد بعد اجتماعى و اخلاقى دارد ولى بيگانگان تصور مى كنند يك دستور سياسى است . در اي_ن زم_ي_ن_ه ع_لام_ه سيد محمد حسين فضل اللّه مى گويد :( به طور طبيعى هرگاه جنگ سياسى سختى درگيرد تمامى عنوانها و قالبها كه ازمواضع سخت يك جبهه حكايت مى كند براى جبهه ديگر اعلام خطر خواهد بود . از اي_ن رودول_ت ب_زرگ_ى چون فرانسه كه حامى آزادى انسانهاست از حجاب اسلامى در مدارس جلوگيرى مى كند زيرا جنبش اسلامى را تهديدى براى منافع خود در مغرب عربى مى داند . (1)

چرا زن بايد خود را بپوشاند اما مرد آزاد است ؟ آيا تبعيض نيست ؟

پرسش

چرا زن بايد خود را بپوشاند اما مرد آزاد است ؟ آيا تبعيض نيست ؟

پاسخ

در پاسخ بايد گفت تفاوت فيزيكى و روانى زن و مرد منشا اين تبعيض است . زنان به گونه اى آفريده شده اند كه تمام قامت و اندام آنها بلكه حتى صداى آنها براى مردان جذاب و دلرباست اما حساسيت مردان براى زنان در اين حد نيست . از س_وى ديگر مردان به گونه اى آفريده شده اند كه در برابر خودنمائى و تبرج زنان به زانو درآمده وبراى كامجوئى خود را به آب و آتش مى زنند . ت_اري_خ پ_ر اس_ت از قصه ها و داستانهاى عشقى حتى پادشاهان و جدى ترين مردان عالم نيز در اين وادى , رس_وائى ه_اى ب_زرگ_ى ازخ_ود ب_جاى گذاشته اند شايد جديدترين آنها , ماجراى رسوائى ك_لينتون باشد بهر حال زن و مرد را دست آفرينش مظهر ناز و نياز آفريده و به قول مردم در حكم پنبه وآتشند و براى حفظ سلامت جامعه و جلوگيرى از اشتعال غريزه جنسى بايد تدابيرى انديشيد و اسلام براى سالم سازى روابط اجتماعى زن و مرد دستور حجاب و عفاف وتسهيل در امر ازدواج را پ_ي_ش ب_ي_ن_ى ك_رده است بهر حال چون دستور حجاب مطابق باوضعيت طبيعى زن و مرد و برخاسته از واقعيتهاى وجودى اين دو صنف است تبعيضى ناروانيست .

حجاب همواره به معناى عفت و پاكدامنى نيست چه بسيار زنان پاكدامن كه حجاب درستى ندارند مثل زنان روستائى و چه بسيار زنان با حجاب كه در زير حجاب مرتكب خلاف مى شوند . ويل دورانت مى گويد ( عفت با لباس پوشيدن هيچ رابطه اى ندارد ) .

پرسش

حجاب همواره به معناى عفت و پاكدامنى نيست چه بسيار زنان پاكدامن كه حجاب درستى ندارند مثل زنان روستائى و چه بسيار زنان با حجاب كه در زير حجاب مرتكب خلاف مى شوند . ويل دورانت مى گويد ( عفت با لباس پوشيدن هيچ رابطه اى ندارد ) .

پاسخ

ما نيز عفاف و حجاب را يكى نمى دانيم . ع_ف_اف ح_ال_تى درونى و حجاب نمود بيرونى آن است در واقع تفاوت آن دو تفاوت ظاهر و باطن است . م_ا ن_ي_ز م_ى پذيريم كه ممكن است افرادى , عفيف و پاكدامن باشند اما حجاب را آنگونه كه اسلام ت_وص_ي_ه ك_رده اس_ت م_راع_ات ن_ك_ن_ند ولى بايد به اين امر هم توجه كرد كه اين جدائى تا كجا مى تواندادامه داشته باشد ؟ آيا مى تواند به عنوان يك قاعده عام درآيد ؟ اگر چنين است چرا تنها به زن_ان روس_ت_ائى اس_ت_ناد مى شود چرا زنان شهرى چنين نيستند ؟ ما مى گوئيم اگر چه حجاب همواره با عفاف يكى نيست , اما در اغلب موارد اين دو ملازم با هم وتقويت كننده يكديگرند . ب_ه ب_ي_ان دي_گر اگرچه جدائى عفاف از حجاب پذيرفتنى است ودر مواردى تحقق يافته است اما ق_ان_ون_گ_ذار با توجه به اوضاع اجتماعى و روحيات وهوسهاى آدمى بايد عموم را در نظر بگيرد نه اي_نكه چون چند زن بى حجاب توانسته اندعفاف را حفظ كنند قانون را بشكند اين اشكال مثل اين اس_ت ك_ه بگوئيم چون رانندگانى كه گواهينامه دارند تصادف مى كنند و معدودى از كسانى كه بدون گواهينامه رانندگى مى كنند تاكنون تصادف نكرده اند پس شرط گواهينامه را حذف

كنيد از آن گذشته اگر زنان بدون حجاب عفيف و پاك هستند آيا مردان نيزچنين اند و از هوسبازى و هرزگى دست برمى دارند . ح_جاب تدبيرى است براى سلامت جامعه و در قانونگذارى بايد وضعيت عمومى را در نظر گرفت وان_گ_هى ( رنگ رخساره خبرمى دهد از سر درون ) متانت در سلوك و پوشش زن نمادى از عفاف درونى اوست .

ط_بق اصل الانسان حريص على ما منع ( ممنوعيت انسان را حريص تر مى كند ) , حجاب وتوصيه ب_ه ك_ن_ترل نگاه , تشويش و التهاب را بيشتر مى كند بعضى متدينان با مشاهده يك زن بد حجاب اح_س_اس ش_ه_وت پ_ي_دا م_ى ك_نند در حاليكه مردم عادى با ديدن زنان نيمه عريان نيز تحري

پرسش

ط_بق اصل الانسان حريص على ما منع ( ممنوعيت انسان را حريص تر مى كند ) , حجاب وتوصيه ب_ه ك_ن_ترل نگاه , تشويش و التهاب را بيشتر مى كند بعضى متدينان با مشاهده يك زن بد حجاب اح_س_اس ش_ه_وت پ_ي_دا م_ى ك_نند در حاليكه مردم عادى با ديدن زنان نيمه عريان نيز تحريك نمى شوند .

پاسخ

ع_لامه سيد محمد حسين فضل اللّه در ميزگردى در پاسخ به اين سئوال چنين ابراز عقيده كرده است : اين اصل نسبت به فكر و انديشه صادق است يعنى فكر و انديشه رانمى توان كتمان كرد بلكه پنهان ساختن آن آدمى را كنجكاوتر مى كند تا از آن مطلع گردد , اما حجاب چنين وضعيتى ندارد زي_را اگ_ر زن ح_جاب را آنگونه كه دين گفته ,نه بيشتر و نه كمتر , مراعات كند باعث التهǘȠو آزمندى نخواهد شد . اگ_ر درب خ_ان_ه ي_ا گ_اوص_ن_دوق ن_يمه باز باشد ديگران مى خواهند بدانند داخل آن چيست و دزدان نيز به طمع مى افتند ولى اگر بسته باشد چنين هوس و طمعى در ديگران پديد نمى آيد . ب_ر اين پاسخ بايد افزود كه چادر ملاك و معيار حجاب شرعى نيست تا با نقد آن اصل حجاب را زير سئوال بريم ثانيا بعضى از توصيه هاى احتياطى در رساله هاى عمليه رانبايد به حساب دين گذارد زيرا به گفته شهيد مطهرى خيلى از اين احتياط ها عدم الفتوا است يعنى فقيه دليلى بر ممنوعيت ن_داش_ت_ه ولى از بيم آنكه مبادا مردم مرتكب گناه شوند مساله را به صورت احتياط واجب مطرح ك_رده اس_ت براى مثال نوشته اند بنابر احتياط واجب

به طور عادى هم به صورت نامحرم نمى توان نگاه كرددر حاليكه در داد و ستد و برخوردهاى اجتماعى چاره اى از نگاه به مخاطب نيست . م_ت_دي_ن_ان در داد و ستد و برخوردهاى اجتماعى نيز چشم به زير مى اندازند و از نگاه به مخاطب احساس گناه مى كنند و رفته رفته در برخورد با نامحرم تشويش و اضطراب پيدا مى كنند . ه_م_ي_ن ت_وص_ي_ه هاى احتياطى متدينان را تا حدى از وضع طبيعى خارج نموده و ايجاد التهاب م_ى ك_ن_د ام_ا بايد با شهامت گفت احتياط هائى كه دين رامضيق تر از كتاب و سنت معرفى كند ربطى به دين ندارد . ع_ال_م_ان دي_نى نيز نبايد ازخدا و رسول جلوتر بيفتند [ يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اللّه و رس_ول_ه و ات_ق_وا اللّه ان اللّه س_م_يع عليهم ( آيه 1 - حجرات ) ] قرآن به صراحت چهره رااز دستور حجاب , استثنا مى كند . روايات معتبر زيادى جمله ( ما ظهر منها ) درسوره نور را به لباس تفسير كرده اند . بر اين اساس زنان مى توانند بدون آنكه صورت خود را بپوشانند و بدون آنكه خود را زير چادرى بلند و فراخ مخفى كنند رفت و آمد كنند . نيز در سوره نور خداوند مى فرمايد زنان سالخورده مى توانند بدون حجاب رفت و آمد كنند خلاصه آن_كه دستور شريعت در مسئله حجاب كاملا معقول و معتدل است و اين افراط و تفريط هاست كه موجب التهاب و تشويش مى شود .

حجاب يعنى سلب آزادى زنان

پرسش

حجاب يعنى سلب آزادى زنان

پاسخ

مى دانيم آزادى قلمروهائى دارد : آزادى بيان , آزادى عقيده , آزادى سياسى ,آزادى شغل و حرفه و 000 و سئوال اين است كه حجاب كدام آزادى را سلب مى كند ؟اگر گفتيم حضور اجتماعى زنان ممنوع نيست اگر گفتيم اشتغال و تحصيل و فعاليت زنان منعى ندارد ديگر كدام آزادى است كه ب_ا ح_جاب سلب مى شود ؟ مگر اينكه مراداز آزادى هرزگى جنسى و بى بند و بارى باشد كه البته حجاب اين آزادى را تحديدمى كند و رسالت حجاب هم همين است . ال_ب_ت_ه رعايت حجاب كمى زحمت دارد كه اگر اصل آن براى سلامت و رشد جامعه انسانى مفيد ب_اش_د ب_اي_د آن_را تحمل نمود مگر دانش اندوزى توام با زحمت و محدوديت نيست مگر راستگوئى برخى از آزاديها را سلب نمى كند ؟

ح_ج_اب م_ان_ع پ_يشرفت و عامل ركود است چون جلوى فعاليت زن را مى گيرد و نيمى ازانرژى جامعه را فلج مى كند .

پرسش

ح_ج_اب م_ان_ع پ_يشرفت و عامل ركود است چون جلوى فعاليت زن را مى گيرد و نيمى ازانرژى جامعه را فلج مى كند .

پاسخ

پوشش و حجاب به اين معنا نيست كه بانوان از فعاليتهاى اجتماعى دست بكشند و گوشه نشينى اختيار كنند . در جوامع اسلامى بسيارى از زنان با پوشش اسلامى در ادارات كارخانجات , موسسات , دانشگاهها , بيمارستانها , مراكز هنرى و آموزشى دوش به دوش مردان فعاليت دارند . پ_س ن_ه ت_ل_ق_ى دي_ن از ح_ج_اب گوشه گيرى و گوشه نشينى زنان است و نه در ميدان عمل حجاب باعث ركود فعاليت آنهاست قرآن از عفت دختران شعيب و آب دادن به گوسفندان دركنار مردان خبر مى دهد . ع_ف_ت م_ري_م را در معبدى كه همگان چه زن و چه مرد , به پرستش مى آيند مى ستايد رسول خدا زنان خويش را در جنگها همراه مى برد و زنان مسلمان را براى مداوا عازم جنگ مى نمود . بسيارى از مشاغل اجتماعى زمان پيامبربه عهده زنان بود و هيچكدام مورد نهى پيامبر قرار نگرفت .

ع_ال_م_ان دي_ن_ى گ_اه_ى چ_نان بر پوشش زن تاكيد مى كنند كه گويا زن غير از هويت جنسى وفتنه انگيزى و تهديد تقوا هويت ديگرى ندارد آيا واقعا چنين است ؟

پرسش

ع_ال_م_ان دي_ن_ى گ_اه_ى چ_نان بر پوشش زن تاكيد مى كنند كه گويا زن غير از هويت جنسى وفتنه انگيزى و تهديد تقوا هويت ديگرى ندارد آيا واقعا چنين است ؟

پاسخ

ع_ف_ت و پ_اك_دام_ن_ى يكى از ارزشهاى انسانى است و جانشين همه ارزشها نيست وديدگاههاى افراطى نبايد سبب شود كه آموزه حجاب زير سئوال رود يا ناديده گرفته شود . وان_گ_هى در مقام تبليغ و ترويج از يك چيز گاهى براى جلب توجه مخاطب مبالغه مى كنند و اين م_ب_ال_غ_ه ها تا حدى متعارف است مثلا در غرب و كشور خودمان شاهديم براى بهداشت خانواده , م_س_واك زدن , ت_رك سيگار , صرفه جوئى در مصرف آب و برق و 000چقدر تبليغ مى شود و از چه شيوه هاى بديعى بهره مى گيرند . آي_ا وقتى از مسواك زدن تبليغ مى شود و براى آن فوائد بيشمار بيان مى شود معنايش اين است كه ان_سان فقطدندان است ؟ يا اينكه تنها عامل سعادت , بهداشت خانواده است ؟قطعا چنين نيست و گوينده و طراحان نيز چنين عقيده اى ندارند بلكه خود تبليغ چنين اقتضائى دارد . نكته ديگر اينكه توصيه به حجاب در اسلام معادل با توصيه به چشم پوشى و عفت نسبت به مردان است و زن و مرد هر دو بايد پاسدار عفت خويش و سلامت جامعه باشند . و ن_ك_ته نهائى اينكه اسلام براى حفظ عفت و سلامت جامعه بيش از آنكه به زهد و خويشتن دارى ت_وص_ي_ه ك_ند راه اطفاء غريزه جنسى را باز گذارده و باتوصيه هاى جدى نسبت به ازدواج و زود ازدواج ك_ردن و م_ج_از دان_ستن تعدد همسران

وازدواج موقت و پاداش قرار دادن براى ازدواج و روابط جنسى , مشكل را بطور ريشه اى حل كرده است .

چطور ممكن است خداى مهربان زنى را به خاطر آشكار بودن چند تار مو به جهنم ببرداين سخت گيريها مغاير با شريعت آسان اسلام است .

پرسش

چطور ممكن است خداى مهربان زنى را به خاطر آشكار بودن چند تار مو به جهنم ببرداين سخت گيريها مغاير با شريعت آسان اسلام است .

پاسخ

اين ايراد را نسبت به همه احكام دين مى توان بر زبان راند . ي_عنى مى توان گفت خداوند بندگانش را به خاطر ترك چند ركعت نماز يا چند روز روزه خوارى به جهنم نمى برد و نتيجه اين سخن ها نوعى اباحى گرى در عمل است . گ_ذش_ت_ه از آن م_گ_ر اي_ن خداى مهربان نيست كه در قرآن بعد از بيان احكام ارث و روزه و حج مى فرمايد اينها حدود الهى است و اگر مراعات نكنيد به دوزخ خواهيد رفت . بر فرض كه خداى مهربان زنى را به خاطر بى حجابى يا آشكار بودن چند تار مو به جهنم نبرد آيا اين زن نبايد خواسته مولاى خود را محترم بشمارد .

دليل معقول و منطقى حجاب چيست ؟ آيا نظام مرد سالارى حجاب را بر زنان تحميل نكرده است ؟

پرسش

دليل معقول و منطقى حجاب چيست ؟ آيا نظام مرد سالارى حجاب را بر زنان تحميل نكرده است ؟

پاسخ

ش_ه_ي_د م_طهرى ( ره ) در پاسخ به اين سئوال مى نويسد : به عقيده ما ريشه اجتماعى پديد آمدن ح_ري_م و حائل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت يا ميل مرد به استثمارزن , يا حسادت مرد , يا عدم امنيت اجتماعى يا عادت زنانگى نبايد جستجو كرد ولااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد . ريشه اين پديده را در يك تدبير ماهرانه غريزى خود زن بايد جستجو كرد . ب_ه ط_ور ك_لى بحثى است درباره ريشه اخلاق جنسى زن از قبيل حياء و عفاف و از آن جمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد . در اينجا نظرياتى ابراز شده است . دقيق ترين آنها اين است كه : حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كاربرده است . زن با هوش فطرى و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از نظر جسمى نمى تواند با مرد ب_راب_رى ك_ن_د و اگ_ر ب_خ_واه_د در ميدان زندگى با مرد پنجه نرم كنداز عهده زور بازوى مرد ب_رن_مى آيد و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود مرد ن_ه_اده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهرمعشوقيت و مطلوبيت قرار داده است 000 وق_ت_ى ك_ه زن م_قام و موقع خود را در

برابرمرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست , ه_مانطور كه متوسل به زيور وخودآرائى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند , توسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز جست و دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آت_ش ع_ش_ق و ط_ل_ب او را تيزتر كند ( مسئله حجاب ص 69 - 70 )كتيبه ها , سكه ها , تنديس ها , نقاشيها , فرشها , ظروف نقره اى و نقش هاى برجسته تاريخى حاكى از آن است كه انسانها از روزى كه پاى بر اين كره خاكى نهاده اند ,پوشش را مراعات مى كردند . از ك_ت_اب م_ق_دس ب_رم_ى آيد كه در عهد سليمان (ع ) زنان علاوه بر پوشش بدن روبند برصورت مى انداختند ( عهد قديم . س_فر نشيد الاناشيد - ب 5 ص 1003 ) همين سنت درزمان ابراهيم (ع ) نيز رائج بود , نامزد اسحق وقتى كه اسحق را ديد برقع بر صورت انداخت ( عهد قديم . س_فر تكوين , ب 24 ) زنان ايرانى در دوره هاى مختلف از مادهاهخامنشيان , اشكانيان و ساسانيان داراى پوشش بودند . از اي_ن اسناد و گزارشهاى تاريخى معلوم مى شود كه منشا پوشش زن و مرد , حيا و آزرم و رعايت ع_ف_ت بوده است در ضمن آنكه حجب و حياى بيشتر بانوان و پوشش كاملتر آنها و دور نگهداشتن خود ازدسترس مردان همان توجيهى را دارد كه شهيد مطهرى بدان اشاره نموده اند . ق_رآن در س_وره اع_راف راج_ع ب_ه آدم و ح_وا مى گويد :

وقتى شيطان آن دو را فريفت و آن دو از درخت ممنوعه خوردند عورتهاى آنها آشكار شد و آنها از برگهاى درختان برداشته و عورت خود را با آن پوشاندند ( آيه 20 سوره اعراف ) اين جمله نشان مى دهد كه پوشاندن عورت در زن و مرد يك م_س_ال_ه فطرى است و انسانها از روز اول بدون تامل و انديشه در برابر برهنگى عكس العمل نشان مى دادند .

آيا حجاب مغاير با بهداشت نيست زيرا باعث مى شود در تمام طول روز هوا به پوست سرنرسد ؟

پرسش

آيا حجاب مغاير با بهداشت نيست زيرا باعث مى شود در تمام طول روز هوا به پوست سرنرسد ؟

پاسخ

اس_تفاده از چادر و روسرى اگر چه تا حدى مانع رسيدن هوا به پوست است اما در حدى نيست كه ع_وارضى در پى داشته باشد به دليل آنكه تاكنون هيچ زن با حجابى به دليل چادر يا روسرى مبتلا ب_ه ريزش مو نشده است چنانكه بسيارى از مردان هم از كلاه استفاده مى كنند و كلاه عوارضى در پى ندارد . وان_گ_ه_ى در ن_ظام اسلامى زنان حتى الامكان به امور داخلى منزل مى پردازند و مسئوليت خطير خ_ان_ه دارى و ت_رب_ي_ت ف_رزند را با مشاغل بيرونى عوض نمى كنند و بر فرض به دليل ضرورتهاى ج_ام_ع_ه م_س_ئول_ي_ت_ى را ب_پ_ذي_رند در محيط كارشان حريم حفظ مى شود يعنى محيط كار به گ_ون_ه اي_س_ت ك_ه ب_ه راح_ت_ى م_ى ت_وان_ن_د چادر و روسرى نداشته باشند مثل معلمان زن در مدارس دخترانه . ثانيا نه تنها پوست سر بلكه همه بدن نياز به هوا دارد و كسى كه چنين ايرادى مى گيرد بايد بپذيرد كه زن و مرد هميشه عريان باشند تا هوا به پوست بدنشان برسد . پ_س ه_ر چند تماس هواى سالم با تمام پوست بدن منافعى دارد ولى همه انسانها به دليل مصالح و منافع مهمتر از منافع جزئى چشم مى پوشند .

حجاب براى زنان بى بند و بار چه تاثيرى دارد ؟ چرا همه را به حفظ حجاب مجبورمى كنيد ؟

پرسش

حجاب براى زنان بى بند و بار چه تاثيرى دارد ؟ چرا همه را به حفظ حجاب مجبورمى كنيد ؟

پاسخ

فايده حجاب منحصر به زنان نيست . حجاب حداقل دو فايده دارد :اولا : زن محجوب با حجاب خود به ديگران مى فهماند كه اهل بى بند و ب_ارى و رواب_طآزاد ن_ي_س_ت و اين خود باعث مى شود مردان هرزه به آنها طمع نورزند و مزاحم آن_هانشوند [ ذلك ادنى ان يعرفن فلا يوذين ( احزاب - 59 ) ] مثل باغى كه در و ديواردارد و بدون ت_اب_ل_و به رهگذران فهمانده كه راضى نيست كسى ميوه آن را بچيند برخلاف زن بى حجاب كه با زب_ان ح_ال ب_ه ره_گ_ذران م_ى گويد ببينيد چه چشم و ابروئى دارم ببينيد چه سر و سينه و چه گ_يسوان و بدن موزونى دارم و از اين طريق مردان هوسران و چشمهاى گرسنه را به خود جلب مى كند . ث_ان_يا : فايده دوم حجاب به كل جامعه برمى گردد زنان بى حجاب و نيمه عريان حتى براى مردان پاكدامن نيز زيانبارند . زنانى كه بدون پوشش و با انواع آرايش بيرون مى آيند محيط را آماده اشتعال مى نمايند زيرا جاذبه تكوينى زنان براى مردان قابل انكار نيست . در چنين محيط هائى جوانان پاكدامن نيز در امان نيستند . ح_ض_رت ي_وس_ف ن_يز به خدا عرض مى كند : خدايا اگر نيرنگ زنان را از من دفع نكنى به سمت آنهاكشيده مى شوم . بنابراين حجاب هم حافظ خود زن است و هم حافظ جامعه و دستور حجاب در مورد زنان بى بند و بار به خاطر

مصلحت جامعه است .

چ_ه مانعى دارد زنان در برابر مردان سالخورده بى حجاب باشند مگر چنين چيزى درقرآن نيامده است ؟

پرسش

چ_ه مانعى دارد زنان در برابر مردان سالخورده بى حجاب باشند مگر چنين چيزى درقرآن نيامده است ؟

پاسخ

آن_چ_ه در ق_رآن آمده است عكس اين مورد است در سوره نور خداوند مى فرمايد : زنان سالخورده مانعى ندارد حجاب بر زمين نهند . ح_ك_م_ت اي_ن دستور نيز روشن است زيرا زنان سالخورده براى مردان جاذبه اى ندارند وكسى از ديدن آنها تحريك نمى شود . ام_ا م_ردان سالخورده در برابر مناظر شهوت انگيزتحريك مى شوند يعنى چنين نيست كه به كلى رغبت به جنس مخالف را از دست بدهند . پير مردان به هر سن و سالى باشند از ديدن زن جوان لذت مى برند . در فقه اسلامى نيز فقط پير زنان استثنا شده اند نه پيرمردان . ن_ك_ت_ه ج_الب در آيه مزبور اين است كه مى فرمايد : زنان سالخورده در صورتى مجازندبى حجاب باشند كه خودنمائى و تبرج نداشته باشند . از اين جمله مى فهميم كه حتى پيره زنان اگر خودنمائى كنند مى توانند مردان را بفريبند .

چ_را زن_ان ب_ايد در نماز بدن خود را بپوشانند , در صورتى كه خداوند از آشكار ونهان هر موجودى آگاه است ؟

پرسش

چ_را زن_ان ب_ايد در نماز بدن خود را بپوشانند , در صورتى كه خداوند از آشكار ونهان هر موجودى آگاه است ؟

پاسخ

ش_ك_ى نيست كه خداوند از همه چيز در همه حال با خبر است و پوشيده و پنهان براى اومفهومى ن_دارد , ب_ا ب_ن_دگ_ان خ_ود نيز نامحرم نيست , ولى انسان در حال عبادت خود رادر حضور خدا مى بيند و با او سخن مى گويد و به راز و نياز با او برمى خيزد , درچنين حالى بايد مناسبترين لباس را در ح_ض_ور او بپوشد و روشن است كه مناسبترين لباس براى زن همان لباس كامل است - يعنى لباسى كه نشانه عفت و پاكدامنى اوست وبهترين حالات او را منعكس مى سازد - تنها چنين لباسى شايسته حال عبادت مى باشد . ح_ت_ى در م_ورد م_ردان ن_ه تنها با بدن عريان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع واحترام به ساحت مقدس پروردگار است , بلكه بهتر اين است كه علاوه بر پوشش مقدارواجب , با لباسى نماز بخواند كه نشانه نهايت احترام باشد , مثلا تنها با لباس زير نماز خواندن خوب نيست و شايسته است علاوه بر لباس زير , لباس رو را هم بپوشند .

حجاب با وضع كنونى آن مولود اختلاط فرهنگ مردمى با انديشه دينى است پوشش و لباس از امور عرفى است و حد و حدود و كيفيت آن را عرف زمانه تعيين مى كند و شارع نسبت به آن حساسيتى ن_دارد ام_ام ص_ادق عليه السلام فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه يعنى لباس عموم م

پرسش

حجاب با وضع كنونى آن مولود اختلاط فرهنگ مردمى با انديشه دينى است پوشش و لباس از امور عرفى است و حد و حدود و كيفيت آن را عرف زمانه تعيين مى كند و شارع نسبت به آن حساسيتى ن_دارد ام_ام ص_ادق عليه السلام فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه يعنى لباس عموم مردم است . بنابراين حجاب يك واجب دينى و امر مسلم و ثابتى نيست .

پاسخ

اي_ن تصور كه اسلام به امور زندگى انسانها حساسيت نداشته و حد و حدود آن را به عرف واگذار ك_رده ت_ص_ورى ب_اط_ل است جنبه هاى ارزشى امور دنيوى و آنچه كه به سعادت و شقاوت انسانها م_ربوط مى شود در حوزه اختيارات دين است و اسلام نسبت به آنهابى تفاوت نيست براى مثال در م_ورد خ_وردن_ى ها اسلام مى گويد چيزى را كه مى خوريد بايدمباح باشد يعنى مال مردم را بدون رضايت آنها نخوريد , خون و مردار نخوريد غذاى آلوده و زيانبار نخوريد گوشت حيوانات درنده را نخوريد از پر خورى و اسراف بپرهيزيد . م_ى ب_ي_ن_ي_د درباره تغذيه كه يكى از شئوونات زندگى مادى است اسلام توصيه هاى مهمى دارد م_عذلك بخشى را به عرف و عادات مردم واگذار كرده است اينكه در بين خوردنى هاى گوارا چه چ_يزى را غذاى اصلى خود قرار دهيد آيا بيشتر نان بخوريد يابرنج بخوريد يا گوشت بخوريد و در ش_ب_ان_ه روز چ_ن_د وعده بخوريد اينها امورى است كه به خود مردم واگذار شده است , در مورد پ_وشش نيز همينطور است اسلام پوشش خاصى توصيه نكرده است نگفته اند چادر بپوشيد يا مانتو بپوشيد طرح

و مدل خاصى پيشنهادنكرده اند رنگ خاصى را توصيه نكرده اند اينها امورى است كه ب_ه ع_رف و ع_ادات وفرهنگ ملى و مختصات اقليمى مربوط است اما معذلك به حجاب و رعايت ح_ريم از سوى زن و مرد توصيه كرده و دستور داده اند كه صحنه اجتماع ميدانى براى عرض اندام زن_ان نباشد و روابط جنسى به محيط خانه محدود شود حديث امام صادق عليه السلام كه فرمودند بهترين لباس , لباس مردم زمانه است نيز مويد اين ديدگاه است يعنى امام صادق توصيه مى كنند ك_ه در م_ورد ط_رح و م_دل و رن_گ ل_باس خوبست همان گونه عمل كنيم كه عموم مردم عمل م_ى ك_ن_ند و با انتخاب مدل و رنگ نامانوس خود را انگشت نما نكنيم اما اين توصيه با توصيه هاى اك_يد قرآن درباره حجاب و رعايت حريم منافات ندارديعنى هم بايد حجاب مراعات شود و هم در نحوه پوشش به گونه اى عمل كنيم كه انگشت نما نشويم . وان_گ_ه_ى چگونه حجاب يك واجب دينى نباشد در حاليكه آيات متعددى در قرآن بر حجاب تاكيد دارد در آي_ه 31 س_وره ن_ور ب_ه زن_ان دستور مى دهد كه روسرى خود را پشت سرنينداخته و با آن گردن و بالاى سينه خود را بپوشانند . در آي_ه 59 سوره احزاب نيز خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه به همسران و دختران خود و زنان م_وم_ن ب_گ_وي_دك_ه چ_ادر خ_ود را ره_ا و آزاد نكنند بلكه آن را به گونه اى به خود نزديك كنند ك_ه ان_دام_ش_ان پ_ي_دا نشود و با اين عمل به عفت و نجابت شناخته شوند و مورد اذيت وآزار افراد

هوسباز قرار نگيرند .

حجاب نوعى شعار سياسى است و ربطى به دين و شريعت ندارد .

پرسش

حجاب نوعى شعار سياسى است و ربطى به دين و شريعت ندارد .

پاسخ

چ_ط_ور م_مكن است حجاب ربطى به دين نداشته باشد در حاليكه مورد اتفاق همه علماى اسلام است و آيات متعددى در قرآن بر لزوم آن تاكيد مى ورزد . وان_گ_ه_ى چه مانعى دارد بعضى وظائف مسلم دينى جنبه سياسى هم داشته باشد مثل حج , نماز جماعت ,نماز جمعه و دستور منع از تشبه به كفار . ه_ر چند به نظر مى رسد حجاب بيش از آنكه بعد سياسى داشته باشد بعد اجتماعى و اخلاقى دارد ولى بيگانگان تصور مى كنند يك دستور سياسى است . در اي_ن زم_ي_ن_ه ع_لام_ه سيد محمد حسين فضل اللّه مى گويد :( به طور طبيعى هرگاه جنگ سياسى سختى درگيرد تمامى عنوانها و قالبها كه ازمواضع سخت يك جبهه حكايت مى كند براى جبهه ديگر اعلام خطر خواهد بود . از اي_ن رودول_ت ب_زرگ_ى چون فرانسه كه حامى آزادى انسانهاست از حجاب اسلامى در مدارس جلوگيرى مى كند زيرا جنبش اسلامى را تهديدى براى منافع خود در مغرب عربى مى داند . (1)

چرا زن بايد خود را بپوشاند اما مرد آزاد است ؟ آيا تبعيض نيست ؟

پرسش

چرا زن بايد خود را بپوشاند اما مرد آزاد است ؟ آيا تبعيض نيست ؟

پاسخ

در پاسخ بايد گفت تفاوت فيزيكى و روانى زن و مرد منشا اين تبعيض است . زنان به گونه اى آفريده شده اند كه تمام قامت و اندام آنها بلكه حتى صداى آنها براى مردان جذاب و دلرباست اما حساسيت مردان براى زنان در اين حد نيست . از س_وى ديگر مردان به گونه اى آفريده شده اند كه در برابر خودنمائى و تبرج زنان به زانو درآمده وبراى كامجوئى خود را به آب و آتش مى زنند . ت_اري_خ پ_ر اس_ت از قصه ها و داستانهاى عشقى حتى پادشاهان و جدى ترين مردان عالم نيز در اين وادى , رس_وائى ه_اى ب_زرگ_ى ازخ_ود ب_جاى گذاشته اند شايد جديدترين آنها , ماجراى رسوائى ك_لينتون باشد بهر حال زن و مرد را دست آفرينش مظهر ناز و نياز آفريده و به قول مردم در حكم پنبه وآتشند و براى حفظ سلامت جامعه و جلوگيرى از اشتعال غريزه جنسى بايد تدابيرى انديشيد و اسلام براى سالم سازى روابط اجتماعى زن و مرد دستور حجاب و عفاف وتسهيل در امر ازدواج را پ_ي_ش ب_ي_ن_ى ك_رده است بهر حال چون دستور حجاب مطابق باوضعيت طبيعى زن و مرد و برخاسته از واقعيتهاى وجودى اين دو صنف است تبعيضى ناروانيست .

حجاب همواره به معناى عفت و پاكدامنى نيست چه بسيار زنان پاكدامن كه حجاب درستى ندارند مثل زنان روستائى و چه بسيار زنان با حجاب كه در زير حجاب مرتكب خلاف مى شوند . ويل دورانت مى گويد ( عفت با لباس پوشيدن هيچ رابطه اى ندارد ) .

پرسش

حجاب همواره به معناى عفت و پاكدامنى نيست چه بسيار زنان پاكدامن كه حجاب درستى ندارند مثل زنان روستائى و چه بسيار زنان با حجاب كه در زير حجاب مرتكب خلاف مى شوند . ويل دورانت مى گويد ( عفت با لباس پوشيدن هيچ رابطه اى ندارد ) .

پاسخ

ما نيز عفاف و حجاب را يكى نمى دانيم . ع_ف_اف ح_ال_تى درونى و حجاب نمود بيرونى آن است در واقع تفاوت آن دو تفاوت ظاهر و باطن است . م_ا ن_ي_ز م_ى پذيريم كه ممكن است افرادى , عفيف و پاكدامن باشند اما حجاب را آنگونه كه اسلام ت_وص_ي_ه ك_رده اس_ت م_راع_ات ن_ك_ن_ند ولى بايد به اين امر هم توجه كرد كه اين جدائى تا كجا مى تواندادامه داشته باشد ؟ آيا مى تواند به عنوان يك قاعده عام درآيد ؟ اگر چنين است چرا تنها به زن_ان روس_ت_ائى اس_ت_ناد مى شود چرا زنان شهرى چنين نيستند ؟ ما مى گوئيم اگر چه حجاب همواره با عفاف يكى نيست , اما در اغلب موارد اين دو ملازم با هم وتقويت كننده يكديگرند . ب_ه ب_ي_ان دي_گر اگرچه جدائى عفاف از حجاب پذيرفتنى است ودر مواردى تحقق ʘǙXʙǠاست اما ق_ان_ون_گ_ذار با توجه به اوضاع اجتماعى و روحيات وهوسهاى آدمى بايد عموم را در نظر بگيرد نه اي_نكه چون چند زن بى حجاب توانسته اندعفاف را حفظ كنند قانون را بشكند اين اشكال مثل اين اس_ت ك_ه بگوئيم چون رانندگانى كه گواهينامه دارند تصادف مى كنند و معدودى از كسانى كه بدون گواهينامه رانندگى مى كنند تاكنون تصادف نكرده اند پس شرط گواهينامه را حذف كنيد

از آن گذشته اگر زنان بدون حجاب عفيف و پاك هستند آيا مردان نيزچنين اند و از هوسبازى و هرزگى دست برمى دارند . ح_جاب تدبيرى است براى سلامت جامعه و در قانونگذارى بايد وضعيت عمومى را در نظر گرفت وان_گ_هى ( رنگ رخساره خبرمى دهد از سر درون ) متانت در سلوك و پوشش زن نمادى از عفاف درونى اوست .

ط_بق اصل الانسان حريص على ما منع ( ممنوعيت انسان را حريص تر مى كند ) , حجاب وتوصيه ب_ه ك_ن_ترل نگاه , تشويش و التهاب را بيشتر مى كند بعضى متدينان با مشاهده يك زن بد حجاب اح_س_اس ش_ه_وت پ_ي_دا م_ى ك_نند در حاليكه مردم عادى با ديدن زنان نيمه عريان نيز تحري

پرسش

ط_بق اصل الانسان حريص على ما منع ( ممنوعيت انسان را حريص تر مى كند ) , حجاب وتوصيه ب_ه ك_ن_ترل نگاه , تشويش و التهاب را بيشتر مى كند بعضى متدينان با مشاهده يك زن بد حجاب اح_س_اس ش_ه_وت پ_ي_دا م_ى ك_نند در حاليكه مردم عادى با ديدن زنان نيمه عريان نيز تحريك نمى شوند .

پاسخ

ع_لامه سيد محمد حسين فضل اللّه در ميزگردى در پاسخ به اين سئوال چنين ابراز عقيده كرده است : اين اصل نسبت به فكر و انديشه صادق است يعنى فكر و انديشه رانمى توان كتمان كرد بلكه پنهان ساختن آن آدمى را كنجكاوتر مى كند تا از آن مطلع گردد , اما حجاب چنين وضعيتى ندارد زي_را اگ_ر زن ح_جاب را آنگونه كه دين گفته ,نه بيشتر و نه كمتر , مراعات كند باعث التهاب و آزمندى نخواهد شد . اگ_ر درب خ_ان_ه ي_ا گ_اوص_ن_دوق ن_يمه باز باشد ديگران مى خواهند بدانند داخل آن چيست و دزدان نيز به طمع مى افتند ولى اگر بسته باشد چنين هوس و طمعى در ديگران پديد نمى آيد . ب_ر اين پاسخ بايد افزود كه چادر ملاك و معيار حجاب شرعى نيست تا با نقد آن اصل حجاب را زير سئوال بريم ثانيا بعضى از توصيه هاى احتياطى در رساله هاى عمليه رانبايد به حساب دين گذارد زيرا به گفته شهيد مطهرى خيلى از اين احتياط ها عدم الفتوا است يعنى فقيه دليلى بر ممنوعيت ن_داش_ت_ه ولى از بيم آنكه مبادا مردم مرتكب گناه شوند مساله را به صورت احتياط واجب مطرح ك_رده اس_ت براى مثال نوشته اند بنابر احتياط

واجب به طور عادى هم به صورت نامحرم نمى توان نگاه كرددر حاليكه در داد و ستد و برخوردهاى اجتماعى چاره اى از نگاه به مخاطب نيست . م_ت_دي_ن_ان در داد و ستد و برخوردهاى اجتماعى نيز چشم به زير مى اندازند و از نگاه به مخاطب احساس گناه مى كنند و رفته رفته در برخورد با نامحرم تشويش و اضطراب پيدا مى كنند . ه_م_ي_ن ت_وص_ي_ه هاى احتياطى متدينان را تا حدى از وضع طبيعى خارج نموده و ايجاد التهاب م_ى ك_ن_د ام_ا بايد با شهامت گفت احتياط هائى كه دين رامضيق تر از كتاب و سنت معرفى كند ربطى به دين ندارد . ع_ال_م_ان دي_نى نيز نبايد ازخدا و رسول جلوتر بيفتند [ يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اللّه و رس_ول_ه و ات_ق_وا اللّه ان اللّه س_م_يع عليهم ( آيه 1 - حجرات ) ] قرآن به صراحت چهره رااز دستور حجاب , استثنا مى كند . روايات معتبر زيادى جمله ( ما ظهر منها ) درسوره نور را به لباس تفسير كرده اند . بر اين اساس زنان مى توانند بدون آنكه صورت خود را بپوشانند و بدون آنكه خود را زير چادرى بلند و فراخ مخفى كنند رفت و آمد كنند . نيز در سوره نور خداوند مى فرمايد زنان سالخورده مى توانند بدون حجاب رفت و آمد كنند خلاصه آن_كه دستور شريعت در مسئله حجاب كاملا معقول و معتدل است و اين افراط و تفريط هاست كه موجب التهاب و تشويش مى شود .

حجاب يعنى سلب آزادى زنان

پرسش

حجاب يعنى سلب آزادى زنان

پاسخ

مى دانيم آزادى قلمروهائى دارد : آزادى بيان , آزادى عقيده , آزادى سياسى ,آزادى شغل و حرفه و 000 و سئوال اين است كه حجاب كدام آزادى را سلب مى كند ؟اگر گفتيم حضور اجتماعى زنان ممنوع نيست اگر گفتيم اشتغال و تحصيل و فعاليت زنان منعى ندارد ديگر كدام آزادى است كه ب_ا ح_جاب سلب مى شود ؟ مگر اينكه مراداز آزادى هرزگى جنسى و بى بند و بارى باشد كه البته حجاب اين آزادى را تحديدمى كند و رسالت حجاب هم همين است . ال_ب_ت_ه رعايت حجاب كمى زحمت دارد كه اگر اصل آن براى سلامت و رشد جامعه انسانى مفيد ب_اش_د ب_اي_د آن_را تحمل نمود مگر دانش اندوزى توام با زحمت و محدوديت نيست مگر راستگوئى برخى از آزاديها را سلب نمى كند ؟

ح_ج_اب م_ان_ع پ_يشرفت و عامل ركود است چون جلوى فعاليت زن را مى گيرد و نيمى ازانرژى جامعه را فلج مى كند .

پرسش

ح_ج_اب م_ان_ع پ_يشرفت و عامل ركود است چون جلوى فعاليت زن را مى گيرد و نيمى ازانرژى جامعه را فلج مى كند .

پاسخ

پوشش و حجاب به اين معنا نيست كه بانوان از فعاليتهاى اجتماعى دست بكشند و گوشه نشينى اختيار كنند . در جوامع اسلامى بسيارى از زنان با پوشش اسلامى در ادارات كارخانجات , موسسات , دانشگاهها , بيمارستانها , مراكز هنرى و آموزشى دوش به دوش مردان فعاليت دارند . پ_س ن_ه ت_ل_ق_ى دي_ن از ح_ج_اب گوشه گيرى و گوشه نشينى زنان است و نه در ميدان عمل حجاب باعث ركود فعاليت آنهاست قرآن از عفت دختران شعيب و آب دادن به گوسفندان دركنار مردان خبر مى دهد . ع_ف_ت م_ري_م را در معبدى كه همگان چه زن و چه مرد , به پرستش مى آيند مى ستايد رسول خدا زنان خويش را در جنگها همراه مى برد و زنان مسلمان را براى مداوا عازم جنگ مى نمود . بسيارى از مشاغل اجتماعى زمان پيامبربه عهده زنان بود و هيچكدام مورد نهى پيامبر قرار نگرفت .

ع_ال_م_ان دي_ن_ى گ_اه_ى چ_نان بر پوشش زن تاكيد مى كنند كه گويا زن غير از هويت جنسى وفتنه انگيزى و تهديد تقوا هويت ديگرى ندارد آيا واقعا چنين است ؟

پرسش

ع_ال_م_ان دي_ن_ى گ_اه_ى چ_نان بر پوشش زن تاكيد مى كنند كه گويا زن غير از هويت جنسى وفتنه انگيزى و تهديد تقوا هويت ديگرى ندارد آيا واقعا چنين است ؟

پاسخ

ع_ف_ت و پ_اك_دام_ن_ى يكى از ارزشهاى انسانى است و جانشين همه ارزشها نيست وديدگاههاى افراطى نبايد سبب شود كه آموزه حجاب زير سئوال رود يا ناديده گرفته شود . وان_گ_هى در مقام تبليغ و ترويج از يك چيز گاهى براى جلب توجه مخاطب مبالغه مى كنند و اين م_ب_ال_غ_ه ها تا حدى متعارف است مثلا در غرب و كشور خودمان شاهديم براى بهداشت خانواده , م_س_واك زدن , ت_رك سيگار , صرفه جوئى در مصرف آب و برق و 000چقدر تبليغ مى شود و از چه شيوه هاى بديعى بهره مى گيرند . آي_ا وقتى از مسواك زدن تبليغ مى شود و براى آن فوائد بيشمار بيان مى شود معنايش اين است كه ان_سان فقطدندان است ؟ يا اينكه تنها عامل سعادت , بهداشت خانواده است ؟قطعا چنين نيست و گوينده و طراحان نيز چنين عقيده اى ندارند بلكه خود تبليغ چنين اقتضائى دارد . نكته ديگر اينكه توصيه به حجاب در اسلام معادل با توصيه به چشم پوشى و عفت نسبت به مردان است و زن و مرد هر دو بايد پاسدار عفت خويش و سلامت جامعه باشند . و ن_ك_ته نهائى اينكه اسلام براى حفظ عفت و سلامت جامعه بيش از آنكه به زهد و خويشتن دارى ت_وص_ي_ه ك_ند راه اطفاء غريزه جنسى را باز گذارده و باتوصيه هاى جدى نسبت به ازدواج و زود ازدواج ك_ردن و م_ج_از دان_ستن تعدد همسران

وازدواج موقت و پاداش قرار دادن براى ازدواج و روابط جنسى , مشكل را بطور ريشه اى حل كرده است .

چطور ممكن است خداى مهربان زنى را به خاطر آشكار بودن چند تار مو به جهنم ببرداين سخت گيريها مغاير با شريعت آسان اسلام است .

پرسش

چطور ممكن است خداى مهربان زنى را به خاطر آشكار بودن چند تار مو به جهنم ببرداين سخت گيريها مغاير با شريعت آسان اسلام است .

پاسخ

اين ايراد را نسبت به همه احكام دين مى توان بر زبان راند . ي_عنى مى توان گفت خداوند بندگانش را به خاطر ترك چند ركعت نماز يا چند روز روزه خوارى به جهنم نمى برد و نتيجه اين سخن ها نوعى اباحى گرى در عمل است . گ_ذش_ت_ه از آن م_گ_ر اي_ن خداى مهربان نيست كه در قرآن بعد از بيان احكام ارث و روزه و حج مى فرمايد اينها حدود الهى است و اگر مراعات نكنيد به دوزخ خواهيد رفت . بر فرض كه خداى مهربان زنى را به خاطر بى حجابى يا آشكار بودن چند تار مو به جهنم نبرد آيا اين زن نبايد خواسته مولاى خود را محترم بشمارد .

دليل معقول و منطقى حجاب چيست ؟ آيا نظام مرد سالارى حجاب را بر زنان تحميل نكرده است ؟

پرسش

دليل معقول و منطقى حجاب چيست ؟ آيا نظام مرد سالارى حجاب را بر زنان تحميل نكرده است ؟

پاسخ

ش_ه_ي_د م_طهرى ( ره ) در پاسخ به اين سئوال مى نويسد : به عقيده ما ريشه اجتماعى پديد آمدن ح_ري_م و حائل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت يا ميل مرد به استثمارزن , يا حسادت مرد , يا عدم امنيت اجتماعى يا عادت زنانگى نبايد جستجو كرد ولااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد . ريشه اين پديده را در يك تدبير ماهرانه غريزى خود زن بايد جستجو كرد . ب_ه ط_ور ك_لى بحثى است درباره ريشه اخلاق جنسى زن از قبيل حياء و عفاف و از آن جمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد . در اينجا نظرياتى ابراز شده است . دقيق ترين آنها اين است كه : حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كاربرده است . زن با هوش فطرى و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از نظر جسمى نمى تواند با مرد ب_راب_رى ك_ن_د و اگ_ر ب_خ_واه_د در ميدان زندگى با مرد پنجه نرم كنداز عهده زور بازوى مرد ب_رن_مى آيد و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود مرد ن_ه_اده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهرمعشوقيت و مطلوبيت قرار داده است 000 وق_ت_ى ك_ه زن م_قام و موقع خود را در

برابرمرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست , ه_مانطور كه متوسل به زيور وخودآرائى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند , توسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز جست و دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آت_ش ع_ش_ق و ط_ل_ب او را تيزتر كند ( مسئله حجاب ص 69 - 70 )كتيبه ها , سكه ها , تنديس ها , نقاشيها , فرشها , ظروف نقره اى و نقش هاى برجسته تاريخى حاكى از آن است كه انسانها از روزى كه پاى بر اين كره خاكى نهاده اند ,پوشش را مراعات مى كردند . از ك_ت_اب م_ق_دس ب_رم_ى آيد كه در عهد سليمان (ع ) زنان علاوه بر پوشش بدن روبند برصورت مى انداختند ( عهد قديم . س_فر نشيد الاناشيد - ب 5 ص 1003 ) همين سنت درزمان ابراهيم (ع ) نيز رائج بود , نامزد اسحق وقتى كه اسحق را ديد برقع بر صورت انداخت ( عهد قديم . س_فر تكوين , ب 24 ) زنان ايرانى در دوره هاى مختلف از مادهاهخامنشيان , اشكانيان و ساسانيان داراى پوشش بودند . از اي_ن اسناد و گزارشهاى تاريخى معلوم مى شود كه منشا پوشش زن و مرد , حيا و آزرم و رعايت ع_ف_ت بوده است در ضمن آنكه حجب و حياى بيشتر بانوان و پوشش كاملتر آنها و دور نگهداشتن خود ازدسترس مردان همان توجيهى را دارد كه شهيد مطهرى بدان اشاره نموده اند . ق_رآن در س_وره اع_راف راج_ع ب_ه آدم و ح_وا مى گويد :

وقتى شيطان آن دو را فريفت و آن دو از درخت ممنوعه خوردند عورتهاى آنها آشكار شد و آنها از برگهاى درختان برداشته و عورت خود را با آن پوشاندند ( آيه 20 سوره اعراف ) اين جمله نشان مى دهد كه پوشاندن عورت در زن و مرد يك م_س_ال_ه فطرى است و انسانها از روز اول بدون تامل و انديشه در برابر برهنگى عكس العمل نشان مى دادند .

آيا حجاب مغاير با بهداشت نيست زيرا باعث مى شود در تمام طول روز هوا به پوست سرنرسد ؟

پرسش

آيا حجاب مغاير با بهداشت نيست زيرا باعث مى شود در تمام طول روز هوا به پوست سرنرسد ؟

پاسخ

اس_تفاده از چادر و روسرى اگر چه تا حدى مانع رسيدن هوا به پوست است اما در حدى نيست كه ع_وارضى در پى داشته باشد به دليل آنكه تاكنون هيچ زن با حجابى به دليل چادر يا روسرى مبتلا ب_ه ريزش مو نشده است چنانكه بسيارى از مردان هم از كلاه استفاده مى كنند و كلاه عوارضى در پى ندارد . وان_گ_ه_ى در ن_ظام اسلامى زنان حتى الامكان به امور داخلى منزل مى پردازند و مسئوليت خطير خ_ان_ه دارى و ت_رب_ي_ت ف_رزند را با مشاغل بيرونى عوض نمى كنند و بر فرض به دليل ضرورتهاى ج_ام_ع_ه م_س_ئول_ي_ت_ى را ب_پ_ذي_رند در محيط كارشان حريم حفظ مى شود يعنى محيط كار به گ_ون_ه اي_س_ت ك_ه ب_ه راح_ت_ى م_ى ت_وان_ن_د چادر و روسرى نداشته باشند مثل معلمان زن در مدارس دخترانه . ثانيا نه تنها پوست سر بلكه همه بدن نياز به هوا دارد و كسى كه چنين ايرادى مى گيرد بايد بپذيرد كه زن و مرد هميشه عريان باشند تا هوا به پوست بدنشان برسد . پ_س ه_ر چند تماس هواى سالم با تمام پوست بدن منافعى دارد ولى همه انسانها به دليل مصالح و منافع مهمتر از منافع جزئى چشم مى پوشند .

حجاب براى زنان بى بند و بار چه تاثيرى دارد ؟ چرا همه را به حفظ حجاب مجبورمى كنيد ؟

پرسش

حجاب براى زنان بى بند و بار چه تاثيرى دارد ؟ چرا همه را به حفظ حجاب مجبورمى كنيد ؟

پاسخ

فايده حجاب منحصر به زنان نيست . حجاب حداقل دو فايده دارد :اولا : زن محجوب با حجاب خود به ديگران مى فهماند كه اهل بى بند و ب_ارى و رواب_طآزاد ن_ي_س_ت و اين خود باعث مى شود مردان هرزه به آنها طمع نورزند و مزاحم آن_هانشوند [ ذلك ادنى ان يعرفن فلا يوذين ( احزاب - 59 ) ] مثل باغى كه در و ديواردارد و بدون ت_اب_ل_و به رهگذران فهمانده كه راضى نيست كسى ميوه آن را بچيند برخلاف زن بى حجاب كه با زب_ان ح_ال ب_ه ره_گ_ذران م_ى گويد ببينيد چه چشم و ابروئى دارم ببينيد چه سر و سينه و چه گ_يسوان و بدن موزونى دارم و از اين طريق مردان هوسران و چشمهاى گرسنه را به خود جلب مى كند . ث_ان_يا : فايده دوم حجاب به كل جامعه برمى گردد زنان بى حجاب و نيمه عريان حتى براى مردان پاكدامن نيز زيانبارند . زنانى كه بدون پوشش و با انواع آرايش بيرون مى آيند محيط را آماده اشتعال مى نمايند زيرا جاذبه تكوينى زنان براى مردان قابل انكار نيست . در چنين محيط هائى جوانان پاكدامن نيز در امان نيستند . ح_ض_رت ي_وس_ف ن_يز به خدا عرض مى كند : خدايا اگر نيرنگ زنان را از من دفع نكنى به سمت آنهاكشيده مى شوم . بنابراين حجاب هم حافظ خود زن است و هم حافظ جامعه و دستور حجاب در مورد زنان بى بند و بار به خاطر

مصلحت جامعه است .

هيچ چيز و هيچ كس از خداوند متعال پنهان و مستور نميشود و با پوشش و بيپوشش بودن در برابر خداوند و آگاهي و بينش او يكسان و علي السّواء است. پس چرا زن در حال نماز در مكان خلوت و دور از نظر اجنبي بايد بدن خود را بپوشاند؟

پرسش

هيچ چيز و هيچ كس از خداوند متعال پنهان و مستور نميشود و با پوشش و بيپوشش بودن در برابر خداوند و آگاهي و بينش او يكسان و علي السّواء است. پس چرا زن در حال نماز در مكان خلوت و دور از نظر اجنبي بايد بدن خود را بپوشاند؟

پاسخ

اين پرسش با اين بيان از وجوب پوشاندن عورت بر مرد در حال نماز در مكان خلوت نيز قابل طرح است و اختصاص به پوشش شرعي زن در حال نماز ندارد. چه از پوشش واجب مرد در حال نماز سؤال شود يا از پوشش زن، هر دو سؤال يك جواب دارد. اگر بخواهيم پرسش را اختصاص به زن بدهيم، بايد به اين نحو پرسش كنيم: چرا زن بايد بدن خود را علاوه بر عورتين حتّي در جاي خلوت در حال نماز بپوشاند و بر مرد واجب نيست؟ بنابراين دو سؤال پيش ميآيد و مناسب اين است كه به ترتيب پاسخ به هر دو سؤال را بررسي نمائيم.

امّا اين كه چرا با اين كه با پوشش و بيپوشش از نظر علم خدا فرق ندارد، پوشاندن عورت در مكان خلوت در حال نماز واجب است، اگر دليل فقهي آن را ميخواهيد دليل آن احاديث معتبره و دستور و سنّت قوليّه و فعليّة پيغمبر اكرم(ص) و ائمّة طاهرين(ع) و اجماع قولي و عملي مسلمانان از عصر اوْل تا حال است. بديهي است چنين حكم معروف و مورد اتّفاق بدون اين كه از صاحب شريعت مطهّره رسيده باشد، نخواهد بود. با اين وجود براي مزيد بصيرت هم در مورد اين سؤال و هم سؤال دوّم به كتب و جوامع

حديث و فقه مراجعه فرماييد.

اگر غرض از سؤال پرسش از حكمت اين حكم است، چنانكه ظاهر سؤال هم همين است، در جواب عرض ميكنيم: عبادت و پرستش خدا به معني اعمّ، عاليترين و راقيترين حالات بشر و برترين جايگاهي است كه در آن افراد و جماعات در اوج مقام بلند انسانيّت و آزادي و برابري قرار گرفته و از هر استثمار و استعباد و نظام و حكومت غير خدا آزاد ميشوند.

نماز ظاهرترين و كاملترين مصداق عبادت و معارج پرستندگان خدا و وسيلة قرب پرهيزكاران است و تمام آداب مناسب شأن و قدس مقام آن بايد مراعات گردد.

حكمت پوشانيدن عورت در اين حال شريف و مقدّس، پنهان كردن و مستور نمودن از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا مستور و پنهان نميشود؛ بلكه يكي از حكمتهاي آن مناسبتي است كه عرفاً و در ظاهر حال بين حضور خدا رفتن (نماز) و پوشانيدن عورت وجود دارد كه بر حسب عرف بدون ستر عورت خلاف ادب و استهزا و توهين شمرده ميشود و اگر اين پوشش نباشد، نماز بياحترام و سبك ميگردد.

درباره آيه 59 سوره نور كه تكليف حجاب را از پير زنان برداشته توضيح بيشتري بدهيد؟

پرسش

درباره آيه 59 سوره نور كه تكليف حجاب را از پير زنان برداشته توضيح بيشتري بدهيد؟

پاسخ

آيه مورد نظر شما اين است كه مي فرمايد : ( ( القواعد من النسا اللاتي لا يرجون نكاحا" فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غيرمتبرجات بزينه و ان يستعففن خير لهن ؛ زنان كار افتاده كه اميدي به ازدواج ندارند ( يعني كسي رغبت در ازدواج با آنها نمي كند ) باكي بر آنها نيست كه لباس هاي رويين خود را نپوشند اما در حالي كه در برابر مردم خودآرايي نكنند و اگر رعايت حجاب كنند، براي آنان بهتر است ) ) . به هر حال اصل استثناي اين گروه از حكم حجاب ، در ميان علماي اسلام محل بحث نيست ( و همين طور كه لازم نيست لباس رويين بپوشند، بر مردان هم نگاه به آنهااشكال ندارد ) و اختلاف تنها در مورد سن اين زنان است كه در چه سني ، اين حكم را دارند؟ چون در بعضي روايات تعبير به ( ( مسنه ) ) شده ، در حالي كه دربعضي روايات ديگر تعبير به ( ( قعود از نكاح ) ) آمده است . جمعي از فقها ومفسران آن را به معناي پايان دوران قاعدگي و رسيدن به حد نازايي و عدم رغبت كسي به ازدواج با آنها دانسته اند .پس مانعي ندارد كه آنها سر خود رابرهنه كنند و سر و صورت و گردن و مچ دست ها را برهنه بگذارند، اما؛ به شرط اين كه با هدف خودآرايي نباشد و كساني هم كه نگاه مي كنند قصد ريبه و شهوت نداشته

باشند، ( تفسير نمونه ، ذيل آيه شريفه ). ;

آيات مربوط به موضوع و حكم حجاب را بيان فرماييد .

پرسش

آيات مربوط به موضوع و حكم حجاب را بيان فرماييد .

پاسخ

براي موضوع و حكم حجاب مي توان از جمله به دو آيه از قرآن كريم استناد نمود : 1- سوره نور، آيه 31 : ( ( و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ماظهرمنها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن... ؛ و به زنان با ايمان بگود ديدگان خود را [ از هر نامحرمي ] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه از آن پيداست و بايد روسري خود را بر گردن خويش [ فرو ] اندازند ...) ). قسمت نخست آيه درباره احكام نگاه كردن بانوان به مردان است . و قسمت دوم آيه : [ ولا يبدين زينتهن الاماظهر منها ...] درباره احكام حفظ و رعايت حجاب شرعي است . واژه ( ( ابدا ) ) كه در آيه شريفه آمده است به معناي اظهار و آشكار نمودن است و مراد از ( ( زينت ) ) در آيه شريفه مواضع و جايگاه هاي زينت است ؛ مانند : محل زينت هاي گوناگون از بدن كه ابدا و آشكار نمودن آنها جايزنيست مگر مواردي كه استثنا شده است ؛ مانند : محل انگشتري ( كه انگشتان دست و خود دست است ) ومحل سرمه كشيدن ( كه چشمان است ). واژه ( ( خمر ) ) كه در آيه شريفه وارد شده است لباس و جامه اي است كه بانوان با آن سر خود را مي پوشانند و برسينه خود آويزان مي نمايند و معناي اين قسمت از آيه چنين

است كه با اطراف خمر و مقنعه خود سرها و موهاو شانه و سينه خود را بپوشانند.براي آگاهي بيشتر ر.ك : الميزان ، ج 15، ص 111 و 112.دانشمندان و فقيهان نيز در بحث از آيه شريفه ، روايات وارده را متذكر شده و مورد بحث قرار داده اند؛ ازجمله مرحوم آيت الله حكيم در ج 14 كتاب فقهي مشهور ( ( مستمسك العروهالوثقي ) ) ، ص 27 مي گويد : درروايت صحيحه فضيل از امام صادق ( ع ) مي گويد : ( ( از حضرت درباره نگاه به ساق دست زنان پرسيدم كه آيا ازجمله زينتي است كه خداي سبحان در قرآن مي فرمايد : ( ( ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ) ) ؟ حضرت فرمود : ( ( آري آنچه به زير خمار و مقنعه است زينت است و آنچه زير دستبند است زينت است ) ) . ( به نقل از وسايل الشيعه ،كتاب نكاح، ابواب مقدمات نكاح، باب 109، ح 1 ) مقصود اين است كه صورت و دو كف جز زينتي كه بايدپوشيده شود نيست و سر و گردن و ساق جزو زينتي است كه بايد پوشيده شود ( خلاصه فرمايش آقاي حكيم ) در روايت موثقه زراره از امام صادق ( ع ) در آيه شريفه كه فرمود : ( ( الا ما ظهر منها ) ) مي فرمايد : ( ( زينت ظاهر وآشكار سرمه و انگشتري است ) ) ( به نقل از همان منبع حديث 3 ) و اين دو در صورت و در كف مي باشند ( وهم چنين به حديث 4

و 5 باب نيز كه مضمون مشابه دارند استدلال نموده است ) 2- سوره احزاب ، آيه 59 : ( ( يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساالمومنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلا يوذين و كان الله غفوراً رحيماً؛ اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مومنان بگو : پوشش هاي خودرا بر خود فروتر گيرند اين براي آن كه شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگيرند نزديك تر است و خدا آمرزنده مهربان است ) ). واژه ( ( جلابيب ) ) در آيه شريفه جمع ( ( جلباب ) ) است و جلباب لباسي است كه تمامي بدن زن را مي پوشاند و ياخماري است كه سر و وجه را مي پوشاند و مقصود از اين قسمت آيه كه : ( ( يدنين عليهن من جلابيبهن ) ) اين است كه خود را با جلباب بپوشانند و يقه و گريبان و سينه هاي آنان آشكار نشود.براي آگاهي بيشتر ر.ك : الميزان ، ج 16، ص 339 .نيز تفسير نمونه ، ج 14، ص 434 تا 454 و ج 17، ص 425تا 429.;

چگونه بايد دربين جوانان نسبت به اصل حجاب علاقه ايجاد كرد ؟

پرسش

چگونه بايد دربين جوانان نسبت به اصل حجاب علاقه ايجاد كرد ؟

پاسخ

دررابطه با مسأله حجاب غالب بحثها دراطراف مصالح رعايت حجاب وآثار مطلوب آن دراجتماع وخانواده ومضرات رعايت نكردن آن مي باشد .

به طور كلي عوامل مؤثر علاقه مندي جوانان عبارتند از :

1 _ شناخت مصالح رعايت حجاب وتبعات ومضرات عدم رعايت آن ، به اين صورت كه اگر مصالح ومضرات اين امر را ازحيث معرفتي خوب تبيين كنيم به آن سيستمي كه درساختار وجودي انسانها است توجه كرده ايم زيرا ما انسانها قبل ازاينكه اقدام به عملي كنيم ياازعملي خودداري كنيم درصورت ذهني خود آن عمل راتصور مي كنيم وازتصور مصالح آن عمل ، شوقي دروجود ما برانگيخته مي شود ودرانجام آن عمل ميل ورغبت پيدا مي كنيم يااگر بدانيم كه چه عوارض بدي دارد انگيزه ترك واجتناب براي ما ايجاد مي شود اين شناخت ومعرفت مصالح ومضرات يكي ازراههايي است كه مابايد ازآن استفاده كنيم به اين صورت كه تبعات داشتن حجاب خوب ومناسب وعدم رعايت آن وبازتابش رابتوانيم طوري تشريح كنيم كه به صورت واقعي براي آن مستنداتي عيني وجود داشته باشد تا فرد بتواند آن راتصديق كند.

درمورد اين عامل شهيد مطهري دركتاب مسأله حجاب مي فرمايند:

" حقيقت امر اين است كه درمسأله پوشش _ وبه اصطلاح عصر اخير حجاب _ سخن دراين نيست كه آيا زن خوب است پوشيده دراجتماع ظاهر شود ياعريان ؟ روح سخن اين است كه آيا زن وتمتعات مرد از زن بايد رايگان باشد ؟ آيا مرد بايد حق داشته باشد كه از هرزني درهر محفلي حداكثر تمتعات را به استثنا زنا ببرد يانه ؟

اسلام

كه به روح مسائل مي نگردجواب مي دهد خير، مردان فقط درمحيط خانوادگي ودركادر قانون ازدواج وهمراه

بايك سلسله تعهدات سنگين مي توانند اززنان به عنوان همسران قانوني كامجويي كنند، اما درمحيط اجتماع استفاده اززنان بيگانه ممنوع است وزنان نيز ازاينكه مردان رادرخارج ازكانون خانوادگي كامياب سازند به هرصورت وبه هرشكلي ممنوع مي باشد .

درست است كه صورت ظاهر مسأله اين است كه زن چه بكند ؟ پوشيده بيرون بيايد يا عريان ؟ يعني آنكس كه مسأله به نام او عنوان مي شود زن است واحياناً مسأله با لحن دلسوزانه اي طرح مي شود كه آيا بهتر است زن آزاد باشد يامحكوم واسير درحجاب ؟

اما روح مسأله وباطن مطلب چيز ديگر است وآن اينكه آيا مردبايد دربهره كشي جنسي اززن ، جز از جهت زنا ، آزادي مطلق داشته باشد يا نه ؟ يعني آنكه دراين مسأله ذي نفع است مرد است نه زن ولااقل مرد اززن دراين مسأله ذي نفع تر است به قول ويل دورانت " دامن هاي كوتاه براي همه جهانيان بجز خياطان نعمتي است " پس روح مسأله ، محدوديت كاميابي ها به محيط خانوادگي وهمسران مشروع ، يا آزاد بودن كاميابي ها وكشيده شدن آنها به محيط اجتماع است . اسلام طرفدار فرضيه اول است .

از نظر اسلام محدوديت كاميابي ها ي جنسي به محيط خانوادگي وهمسران مشروع ، ازجنبه رواني به بهداشت رواني اجتماع كمك مي كند وازجنبه خانوادگي سبب تحكيم روابط افراد خانواده وبرقراري صميميت كامل بين زوجين مي گردد وازجنبه اجتماعي موجب حفظ واستيفاء نيروي كاروفعاليت اجتماع مي گردد وازنظر وضع زن دربرابر مرد، سبب مي

گردد كه ارزش زن دربرابر مرد بالا رود.

فلسفه پوشش اسلامي به نظر ماچند چيز است بعضي ازآنها جنبه رواني دارد وبعضي جنبه خانه وخانوادگي وبعضي ديگر جنبه اجتماعي وبعضي مربوط است به بالا بردن احترام زن وجلوگيري ازابتذال او.

حجاب دراسلام ازيك مسأله كلي تر واساسي تري ريشه ميگيرد وآن اينست كه اسلام مي خواهد انواع التذاذهاي جنسي ، چه بصري ولمسي وچه نوع ديگر به محيط خانوادگي ودركادر ازدواج قانوني اختصاص يابد ، اجتماع منحصراً براي كاروفعاليت باشد . برخلاف سيستم غربي عصر حاضر كه كار وفعاليت رابا لذتجويي هاي جنسي به هم مي آميزد اسلام مي خواهد اين دو محيط راكاملا ازيكديگر تفكيك كند " 1

همانطور كه ملاحظه مي كنيد درعلاقه مند كردن جوانان به رعايت پوشش دريك محور به بيان مصالح ومفاسد رعايت حجاب وعدم رعايت آن پرداخته مي شود البته اين بحث خيلي گسترده است وجنبه هاي مختلفي را شامل مي شود كه دراينجا به تأثيرات آن ، درخانواده مي پردازيم .

يكي ازتأثيرات رعايت حجاب به محيط خانواده برمي گردد . خانواده به عنوان يك اجتماع كوچك ازاين عامل بسيار متأثر مي شود به عنوان مثال يك خانم وقتي باپوشش مناسب دراجتماع ظاهر مي شود رعايت اين امر موجب آرامش رواني خودش وخانواده اش مي گردد اما اگر خداي نكرده خلاف اين امر باشد يعني زن باعدم رعايت پوشش درجامعه ظاهر شود اين تصور را براي مرد ايجاد مي كند كه براي غير، زينت كرده و براي غير ، خودش را عرضه مي كند يا اگر زن نسبت به شوهرش احساس كند كه او بدنبال ديگراننكته اي كه دراينجا وجود دارد اين

است كه تبعات اين مسأله خيلي مهم است كه اين تبعات عبارتند از:

1 _ اين حس هرچقدر تحريك شود و به آن دامن زده شود هميشه قابل امتداد است يعني به هرحال مرد مي بيند دراجتماع به هر مرتبه اي كه بوالهوسي وشهوتراني اش را ادامه دهد حدوپاياني ندارد لذا آرامش دروني خود را ازدست مي دهد واين ازهمه تبعات مهم تر است .

2 _ آرامش رواني همسرش ازبين مي رود.

3 _ اين مسأله تبعاتي نيز نسبت به فرزنداني كه دراين خانواده تربيت مي شوند دارد وقتي مرد وزن هردو خودشان رابراي غير زينت كردند ودرجامعه بدنبال غير بودند واعتنايي نسبت به هم نداشتند يكديگر رانمي توانند تحمل كنند وبراي هم آزار دهنده مي شوند واين بخاطر اين است كه درجامعه نمونه هاي مناسب تر با امتيازات عالي تر مي بينند اينها همه اثرات بي تقوايي دررعايت پوشش وچشم چراني است كه آرامش روحي را به هم مي زند واين عوارض را ايجاد مي كند واگر درخانواده فرزنداني هم باشند نزاع پدرومادر لطمه زيادي به آنها وارد مي كند.

4 _ ازتبعات ديگر اين مسأله تبهكاري ، جنايت وكشتار است زيرا بسياري ازآمارهاي مربوط به تبهكاري ، جنايت وكشتارها به اين محركهاي قوي برمي گردد كه افراد رااز ماندن درحدود قانوني وشرعي خود خارج مي كند وعامل ايجا د جرم وجنايت مي شود خلاصه ابعاد مسأله خيلي گسترده است . به طور كلي باعدم رعايت اين مسأله ازيك جهت اجتماع ازكامروايي وكامجويي سالم نمي ماند وازجهت ديگر خود انسانها دچار آشوب وبحران مي شود به طوري كه معنويت وراه هدايت دراين آشفتگي وبحران روحي براي آنها

قابل درك نيست وفلسفه زندگي ، راه هدايت وسلوك ، تعاليم انبياء وتعليم وتربيتها همه اينها نقض غرض مي شود يعني كلاً معطل باقي مي ماند وقابليت جزم نسبت به اين مسائل ازبين مي رود .

2 _ عكس العمل اجتماع ومحيط درمورد مسأله حجاب ، اگر علاقه مندي درجوانها نسبت به اين مسأله بخواهد زياد شود غير ازتبيين خوب بازتاب رعايت حجاب ويا مضرات عدم رعايتش بايد به عامل اجتماع هم اشاره كنيم چگونگي برخورد جامعه عاملي است كه مي تواند درعلاقه مندي يا عدم علاقه مندي جوانان ا ثر بگذارد به عنوان مثال اگر خانمي باپوشش مناسب درمحيط دانشگاه يا اداره يا جاهاي مختلف ببينند كه به جهت داشتن حجاب مورد تحقير قرار مي گيرد ونسبت به او بي اعتنايي مي شود وبرخوردهاي منفي با او صورت مي گيرد اينها مي تواند موجب بي علاقگي اين فرد به حجاب شود.

دراين زمينه استاد يوسف غلامي دركتاب مبلغان وپديده كم حجابي مي فرمايند: " دراين مرحله ضروري ترين طرح جلب اعتماد بانوان است هرگاه آنان مطمئن شوند كه جامعه ارزشهاي معنوي ايشان را مي شناسد وبه آن ارج مي نهد شتابزده براي اثبات آن ارزشها به جلوه نمايي رو نمي كنند . " 2

براي ايجاد علاقه مندي بايد سعي كنيم كه جامعه خود را از اين نظر متناسب وهماهنگ باايجاد اين علاقه درجوانان قرار دهيم به اين صورت كه ، مراكز آموزشي ومحلهايي كه جوانها بيشتر درآنجا حضور دارند نسبت به پديده حجاب وپوشش استقبال وديده احترام3_ عامل سوم كه بسيار مهم است تربيت هاي خانوادگي است گاهي اوقات مي بينيد كه درخانواده اي پدر ومادر

اهتمام جدي دارند به اينكه فرزندانشان افرادي قانونمند باشند يعني درك كنند كه درمحيط كوچك خانواده هم قوانيني حاكم

است از جمله : رعايت حقوق ديگران ، تقسيم كار ، انجام مسئولتها ووظايف و . . . .

لذا اگر ازدوران كودكي تربيت به اين صورت باشد وشخصيت كودك با اين مبنا شكل بگيرد دراين صورت قبول قيد وبند براي رسيدن به منافع ومصالح حجاب برايش آسان مي شود اما اگر رها شود وپدر ومادر اورا به رعايت ضوابط وقوانيني كه لازمه يك زندگي مشترك است مقيد نكنند ، او را بي مسئوليت رهاكنند ودررعايت وعدم رعايت آداب ، رسيدگي لازم را نسبت به او انجام ندهند اين فرد بي پروا وقانون شكن بار مي آيد وچون درمحيط خانواده قانون ورعايت حقوق ديگران را ياد نگرفته است آنچه كه راحت ولذت درآن است همان را انتخاب مي كند و پذيرش قيدوبند براي او خيلي مشكل مي شود وبا اين روحيه وساختار شخصيتي رعايت مسأله حجاب مانند همه ارزشهاي ديگر چون باسختي ها ومشقتهايي همراه است براي او امر مشكل وسختي مي شود لذا نسبت به پذيرش حجاب عكس العمل منفي ازخود نشان مي دهد. به عنوان مثال وقتي دختري به سن تكليف برسد وبا اين حال حجابش را رعايت نكند وپدرومادرش هم اهتمامي به اين امر نداشته باشند و ازآن طرف درجامعه نيز فضاي مناسبي براي فراركردن اززير بار اين مسئوليت وبي قيد وبندي فراهم باشد برگرداندن چنين شخصي وعلاقه مند كردن او به مسأله حجاب امر مشكلي خواهد بود.

غير ازاين سه عامل مهم عنوان ديگري نيز وجود دارد كه به چند مورد اشاره مي شود

:

1 _ درموارد خاص گاهي مي شود كه فردي به خاطر علاقه اش به فرد ديگر وتأمين رضايت او ازحجاب استقبال مي كند يابرعكس حجاب راكنار مي گذارد.

2 _ نقش يك مربي ، معلم يادوست يا افرادي كه تحصيلات ويژه دارند

3 _ بعضي از اغراض شخصي وفردي ، مثلاً فردي به مسأله تمكن مالي خيلي اهميت مي دهد اما براي رسيدن به اين تمكن مالي مي بيند راهش اين است كه حجابش را كنار بگذارد مثلاً اقدام به ازدواجي مي كند كه با اين ازدواج به تمكن مالي مي رسد اما حجاب رامانع ازرسيدن به مقصودش مي بيند به همين خاطر آنرا كنار مي گذارد يابرعكس داشتن حجاب راوسيله رسيدن به اين مقصود مي بيند لذا آن را انتخاب مي كند غير ازاين سه مورد موارد خاص زياد ديگري نيز وجود دارد كه برسر مسأله حجاب تأثير دارد وعوامل كلي هم كه بيان شد منحصر دراين سه مورد نيست وممكن است عوامل كلي ديگري نيز وجود داشته باشد كه بحث مفصلي مي طلبد .

چرا بايد حجاب را رعايت كنيم؟

پرسش

چرا بايد حجاب را رعايت كنيم؟

پاسخ

حجاب در اسلام يك وظيفه اي است كه بر عهدة زن نهاده شده است كه بايد در معاشرت و برخورد با مرد، كيفيّت خاصي را در لباس پوشيدن مراعات كند. اين وظيفه نه از ناحية مرد بر او تحميل شده است و نه چيزي است كه با حيثيّت و كرامت او منافات داشته باشد، و يا تجاوز به حقوق طبيعي او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود. بلكه پوشيده بودن زن، در همان حدودي كه اسلام تعيين كرده است، مي باشد.

داشتن حجاب موجب كرامت و احترام بيشتر زن است. زيرا او را از تعرض افراد فاقد اخلاق مصون مي دارد. شرافت زن اقتضاء مي كند كه هنگامي كه از خانه بيرون مي رود متين و سنگين و باوقار باشد. در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچگونه امري كه باعث تحريك و تهيج شود به كار نبرد، عمداً مرد را به سوي خود دعوت نكند، زباندار لباس نپوشد، و معني دار به سخن خود آهنگ ندهد. چه آنكه گاهي اوقات ژستها سخن مي گويند، راه رفتن انسان سخن مي گويد. مثلاً حالت يك افسر با نشانه هاي عالي افسري كه به گردن مي افرازد، قدمها را محكم به زمين مي كوبد، باد به غبغب مي اندازد، صداي خود را موقع حرف زدن كلفت مي كند، او هم زباندار عمل مي كند. به زبان بي زباني مي گويد از من بترسيد، رعب من را در دلهاي خود جا دهيد. همينطور ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد، يا راه برود كه همة افعالش حرف بزند، كه به دنبال من

بيا، سر به سر من بگذار، اظهار عشق و پرستش كن، و ... آيا حيثيّت زن ايجاب مي كند كه اين چنين باشد؟ آيا اگر ساده و آرام بيايد و برود، حواس پرت كن نباشد، و نگاههاي شهوت آلود مردان را به سوي خود جلب نكند بر خلاف حيثيّت زن است، يا بر خلاف حيثيّت مرد است، ويا بر خلاف مصالح اجتماعي و يا بر خلاف اصل آزادي فرد است؟

آري اگر كسي بگويد زن را بايد در خانه حبس، و در را به رويش قفل كرد، و به هيچ وجه به او اجازة بيرون رفتن نداد اين با آزادي طبيعي و حيثيّت انسان و حقوق خدا دادي زن منافات دارد. چنين چيزي در حجابهاي غير اسلام بوده است، ولي در اسلام نبوده و نيست.

امام صادق( از پيامبر( نقل مي كند كه فرمودند : "هر زني كه خود را خوشبو كند و از خانه خارج شود، مورد لعنت قرار مي گيرد تا به خانه مراجعت كند."(1)

پس بايد گفت حجاب مصونيّت است نه محدوديت، آري گوهر پاك مهر و محبت و عطوفت و ساير استعدادهايي كه خداوند به زن عنايت نموده است، بايد در صندوقچة مطمئني به نام حجاب حفظ شده، و از دست نامحرمان در امان باشد، تا لحظه اي كه زن ازدواج كند، و اين گوهر گرانمايه در راه استحكام نهاد خانواده، كمك به همسر در راه تعالي معنوي او و تربيت فرزندان قرار گيرد.

منابع و مآخذ :

1. فلسفه حجاب، ص135

* كتاب حجاب ، استاد مطهري،

چرا بايد حجاب را رعايت كنيم؟

پرسش

چرا بايد حجاب را رعايت كنيم؟

پاسخ

حجاب در اسلام يك وظيفه اي است كه بر عهدة زن نهاده شده است كه بايد در معاشرت و برخورد با مرد، كيفيّت خاصي را در لباس پوشيدن مراعات كند. اين وظيفه نه از ناحية مرد بر او تحميل شده است و نه چيزي است كه با حيثيّت و كرامت او منافات داشته باشد، و يا تجاوز به حقوق طبيعي او كه خداوند برايش خلق كرده است محسوب شود. بلكه پوشيده بودن زن، در همان حدودي كه اسلام تعيين كرده است، مي باشد.

داشتن حجاب موجب كرامت و احترام بيشتر زن است. زيرا او را از تعرض افراد فاقد اخلاق مصون مي دارد. شرافت زن اقتضاء مي كند كه هنگامي كه از خانه بيرون مي رود متين و سنگين و باوقار باشد. در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچگونه امري كه باعث تحريك و تهيج شود به كار نبرد، عمداً مرد را به سوي خود دعوت نكند، زباندار لباس نپوشد، و معني دار به سخن خود آهنگ ندهد. چه آنكه گاهي اوقات ژستها سخن مي گويند، راه رفتن انسان سخن مي گويد. مثلاً حالت يك افسر با نشانه هاي عالي افسري كه به گردن مي افرازد، قدمها را محكم به زمين مي كوبد، باد به غبغب مي اندازد، صداي خود را موقع حرف زدن كلفت مي كند، او هم زباندار عمل مي كند. به زبان بي زباني مي گويد از من بترسيد، رعب من را در دلهاي خود جا دهيد. همينطور ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد، يا راه برود كه همة افعالش حرف بزند، كه به دنبال من

بيا، سر به سر من بگذار، اظهار عشق و پرستش كن، و ... آيا حيثيّت زن ايجاب مي كند كه اين چنين باشد؟ آيا اگر ساده و آرام بيايد و برود، حواس پرت كن نباشد، و نگاههاي شهوت آلود مردان را به سوي خود جلب نكند، بر خلاف حيثيّت زن است، يا بر خلاف حيثيّت مرد است، ويا بر خلاف مصالح اجتماعي و يا بر خلاف اصل آزادي فرد است؟

آري اگر كسي بگويد زن را بايد در خانه حبس، و در را به رويش قفل كرد، و به هيچ وجه به او اجازة بيرون رفتن نداد اين با آزادي طبيعي و حيثيّت انسان و حقوق خدا دادي زن منافات دارد. چنين چيزي در حجابهاي غير اسلام بوده است، ولي در اسلام نبوده و نيست.

امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل مي كند كه فرمودند: "هر زني كه خود را خوشبو كند و از خانه خارج شود، مورد لعنت قرار مي گيرد تا به خانه مراجعت كند."(1)

پس بايد گفت حجاب مصونيّت است نه محدوديت، آري گوهر پاك مهر و محبت و عطوفت و ساير استعدادهايي كه خداوند به زن عنايت نموده است، بايد در صندوقچة مطمئني به نام حجاب حفظ شده، و از دست نامحرمان در امان باشد، تا لحظه اي كه زن ازدواج كند، و اين گوهر گرانمايه در راه استحكام نهاد خانواده، كمك به همسر در راه تعالي معنوي او و تربيت فرزندان قرار گيرد.

منابع و مآخذ:

1) فلسفه حجاب، ص135

كتاب حجاب ، استاد مطهري

چرا حجاب مختص زن است و براي مردان زياد اهميت ندارد؟

پرسش

چرا حجاب مختص زن است و براي مردان زياد اهميت ندارد؟

پاسخ

1.اگر امروز ماشين لباسشويي بخريد قبل از استفاده چه مي كنيد؟ حتماً راهنماي استفاده را مطالعه مي كنيد. مي پرسم چرا؟ حتماً مي گوييد چون مهندسي كه اين دستگاه را ساخته، بهتر مي داند براي بهره وري و استفادة درست بايد چه كرد.

حال همين مثال را در آفرينش انسان و هدف از خلقت او در نظر بگيريد.

خداوند ما را آفريد و مسير حركت ما را نيز به سوي خود اعلام كرد. "انا لله و انا اليه راجعون" ما از خداييم، و ملك او، و به سوي او باز مي گرديم.

بنابراين تمامي رفتار و گفتار ما بايد به گونه اي تنظيم شود تا ما را در اين سفر ياري رساند، همان كسي كه ما را خلق كرد همان كس دستورات لازم براي استفادة بهينة اين موجود را نيز در قالب كتاب راهنما "قرآن" و راهنما _ اهل بيت _ در اختيار ما قرار داده است پس براي رشد و تعالي اين موجود به اين دستورات عمل مي كنيم.

2. حجاب هم براي زن و هم براي مرد است. طرح اين سؤال بدليل تعريف غيردقيق از حجاب است. حجاب به معناي پوشاندن مواضعي از بدن است كه ايجاد جذبه مي كند.

بنابراين مردان موظف هستند مواضعي از بدن خود را بپوشانند. زنان نيز چنين وظيفه اي را دارند، اما از آن رو كه تفاوت موجودات يك اصل عُقلايي است، چون بايد كارهاي مختلفي را انجام دهند كه در نتيجه، نياز به تواناييهاي مختلف دارد، خداوند به هر كدام ويژگيهايي داده است. زن بيش از هر چيز،

مظهر جمال و مهر الهي است.(1) اگر چنين بود نسل بشر باقي نمي ماند، و هيچ فرزندي بوجود نمي آمد و به درستي و در آغوش پر مهر او تربيت نمي شد، اما براي آنكه اين موضوع به انحراف بدل نشود، دركنار اين ويژگي ميزان بيشتري از حجاب از او خواسته شده است.

"علاوه بر آزادي اجتماعي، بشر نيازمند به آزادي معنوي است كه اتفاقاً بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد."(2) و درد امروز جامعة بشري، تلاش براي تحقق آزادي اجتماعي، بدون توجه آزادي معنوي است كه نتيجة آن پايمال شدن كرامت و شخصيت انسانها و پايين آمدن ايشان تا حد حيوانات است. قرآن مي فرمايد : "انبياء آمده اند كه زنجيرهايي را كه بر دست و پاي شما بسته اند بردارند."(3) و اين نشان مي هد كه بر خلاف تفكر غربي، كه بدنبال لذت محوري، اصالت اقتصاد و مانند آن است، اسلام بدنبال كرامت بخشيدن به انسان و تعالي روح اوست و گرچه جسم او نيز بايد تأمين شود و مورد توجه باشد اما اصالت با روح است و معنويت و دستوراتي مانند حجاب براي حفاظت از اساس انسانيت است.

به شما توصيه مي كنم به كتب شهيد مطهري نظير اخلاق جنسي در اسلام و غرب، نظام حقوق زن در اسلام و مسأله حجاب نيز مراجعه كنيد.

منابع و مآخذ :

1. زن در آيينه جلال و جمال، آيت ا...جوادي آملي، ص31 به بعد

2. گفتارهاي معنوي، شهيد مطهري، ص20

سوره مباركه اعراف / آيه 157

چرا امامان و معصومين گفته اند كه حتماً بايد حجاب را رعايت كنيم و يا چادر بايد در پوشش زنان قرار گيرد؟

پرسش

چرا امامان و معصومين گفته اند كه حتماً بايد حجاب را رعايت كنيم و يا چادر بايد در پوشش زنان قرار گيرد؟

پاسخ

1. حجاب در قبل از اسلام هم بوده است و مختص اسلام نيست، و "حجابي كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامي بسي سخت تر مشكلتر بوده است."(1)

خانم خائولا ناكاتا، محقق ژاپني پس از گرايش به اسلام، بيان مي كند كه حجاب راهبه هاي بودايي و مسيحيان كاتوليك هم مانند مسلمانان است، و سپس متعجبانه انتقاد مي كند؛ "من متعجبم كه چرا كساني كه پوشش يك راهب را تكريم مي كنند، از حجاب يك مسلمان انتقاد مي كنند، و در عوض آن را نمادي از افراط گرايي يا سركوب قلمداد مي كنند؟"(2)

2. خانواده، هستة اصلي جامعه است. و براي محافظت اين اصل، اسلام از سويي حجاب را لازم دانسته و از سويي ديگر، براي نظر كردن به ديگران محدوديتهايي قايل شده است.(3)

بنابراين اهل بيت( كه مفسران قرآن هستند، در تبيين آيات قرآن امر به حجاب مي كنند. از جمله اين آيات، آية 30 و 31 سورة نور است كه خطاب به زن و مرد مسلمان امر مي كند؛ "مردان و زنان را بگو از نگاه به يكديگر چشم فروبندند و دامنهاي خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نكنند و بايد كه روپوش هايشان را بگريبان كنند (زنان) و زينت خويش نمايان نكنند، مگر براي شوهرانشان و ... "

3. اصولاً منظور از حجاب، رعايت اعتدال در رفتار است. اسلام مي خواهد زن مسلمان زندگي متعادلي داشته باشد، بنابراين از سويي از اختلاط او با

مردان و بالعكس جلوگيري مي كند، و از سويي مخالف محبوس شدن زن است. اين يك اصل كاملاً پذيرفته شده است كه در خلقت الهي، زنان داراي ويژگيي هستند كه مردان را بسوي خود جذب مي كنند، گرچه اين جاذبه دو سويه است، اما جذبة زن به مراتب بيشتر است.(4) اسلام راه طبيعي اين امر را در پوشش زن و ازدواج او مطرح مي كند، تا هم كرامت و شخصيت او پايمال نشود و به عنوان كالايي بازيچة دست شهوترانان نگردد، و هم با ازدواج و در شكلي مقدس، به ارضاء نيازهاي عاطفي و جسمي بپردازد.

خانم ناكاتا در اين باره مي گويد : "به ميزان بسيار زيادِ آزارهاي جنسي نگاه كنيد، ما نمي توانيم صرفاً از طريق توسل به اخلاقيات برتر مردان و كنترل آنان بر خود انتظار داشته باشيم كه از اين اتفاقات جلوگيري كنيم؛ راه حل شيوة اسلامي اينست كه

خود را بپوشانند و تا جايي كه امكان دارد با مردان تماس نداشته باشند. همان طور كه يك شخص دامن كوتاه، مي گويد : "اگر مي خواهي مي تواني مرا بدست آوري" يك شخص با حجاب به وضوح تأكيد مي كند "من براي تو ممنوع هستم" "(5)

4. در مورد چادر نيز بايد به استفتاء مراجع، رجوع كنيم كه رهبر انقلاب آن را حجاب برتر مي دانند. اما استفاده از مانتو را نيز با رعايت شرايطي كه ذكر كرديم جايز مي دانند. پس اصل در حجاب، پوشش كامل بدن و نازك و چسبان نبودن است، و شكل آن مي تواند متنوع باشد.

منابع و مآخذ :

1. مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص386

2. تأملي بر جايگاه زن،

ج2، ص119، مقاله خانم ناكاتا

3. فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(، ص23

4. آيت ا... جوادي آملي در كتاب زن در آينه جلال و جمال، ص31 به بعد در اين خصوص مي فرمايند : زن اول مرد را جذب كرده، رأفت و عطوفت برقرار مي شود. قرآن زن را در ايجاد مهر، اصل و مرد را مجذوب زن دانسته.

تأملي بر جايگاه زن، ص120

آيا اينكه مي گويند حجاب حافظي براي زن است، صحيح است؟ چرا؟

پرسش

آيا اينكه مي گويند حجاب حافظي براي زن است، صحيح است؟ چرا؟

پاسخ

بله، صحيح است. زيرا حجاب سبب حفظ حقوق شخصيه فرد مي باشد. دايرة لذت و تمتّع انسان به واسطة داشتن عقل و ادراك، نسبت به ساير حيوانات وسيع است و شهوت انسان از شهوت عموم حيوانات متمايز است. مثلاً يك گوسفند يا يك ميش در موقع نزديكي نظر و رغبتش محدود است و ابداً تأملي در زشتي و زيبائي و آرايش و رعنائي طرف خود ندارد. اما انسان از تمام حركات و سكنات و وجنات و لهجات و غمزه و عشوه و ساير خصوصيات طرف خويش بلكه از تمام بدن او متمع مي شود. و مسلّم است با چنين حالي، زن از تعدّي و تجاوز مرد به هيچ وجه با بي حجابي و آميزش با مردان بيگانه مصون نخواهد بود و چو لذت بردن و تمنّعات از حقوق شخصي مي باشد، لذا حفظ آن اخلاقاً و عقلاً لازم است. پس حجاب حافظ براي زن است و حافظ حقوق شخصيه مي باشد. در غيراينصورت از تعدي مردان مصون نيست، همان چيزي كه ما امروزه در دنياي غرب شاهد آن مي باشيم.

منابع و مآخذ :

* رسائل حجابيه، دفتر اول، رسول جعفريان، ص367

فلسفه حجاب چيست

پرسش

فلسفه حجاب چيست

پاسخ

پوشش زن در اسلام به اين معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و از جلوه گري و خودنمايي خودداري كند. بنابراين لزوم حجاب از سوي اسلام در حقيقت براي حفظ كرامت زن است تا مورد بهره برداري هوسبازان قرار نگيرد.

درست است كه حجاب در ظاهر محدوديت زن را نشان مي دهد; اما واقع و روح مسئله حكايت از محدوديت كاميابيها به محيط خانوادگي و همسران مشروع و همچنين سلامت جامعه و حفظ آن از لجنزار فساد است به طور كلي فلسفة حجاب از چهار جهت قابل بررسي است

1 _ آرامش رواني زيرا آزادي معاشرتهاي بي بند و بار، هيجانها و التهابهاي جنسي را زياد مي كند. از سوي ديگر، غريزه جنسي نيز غريزه اي نيرومند است كه هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي شود. افزون بر اين تقاضاي نامحدود، خواه ناخواه انجام نشدني است و دست نيافتن به آنها منجر به اختلالات روحي و رواني مي شود. لذا اسلام راه فساد جامعه را از سرچشمه مي بندد. يعني نگاه كه اولين واسطة ارتباط زن و مرد است بايد كنترل شود. به مرد مي گويد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ...»(1)به زن هم مي گويد: «قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ّ و يحفظن فروجهن ّ ... »(2) يعني زن و مرد نبايد چشم چراني كنند و نبايد به قصد لذت به هم نگاه كنند، و يك وظيفه خاص نيز براي زن دارد; و آن اين كه خود را از مردان بيگانه بپوشاند. 2 _ استحكام پيوند خانواده اختصاص يافتن استمتاعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در كادر ازدواج مشروع پيوند زن

و شوهر را محكم مي سازد و به هر يك از طرفين اين اعتماد را مي دهد كه او تنها كسي است كه مورد عنايت و علاقه شريك زندگي خود قرار دارد. در حالي كه در جوامع غربي و سيستم هاي آزاد; رقيب و مزاحم امنيت خاطر زوجين را از بين مي برد.

3 _ استواري اجتماع ارتباط حساب نشده و بي بند و باري ها، نيروي كار و فعاليت اجتماع را ضعيف مي كند. اسلام با فعاليتهاي فرهنگي اقتصادي اجتماعي زن و تحصيل او مخالف نيست ولي با آلوده كردن محيط كار و فساد مخالف است لذا در اجتماعي كه حريم بين زن و مرد رعايت نشود، ركود فعاليتهاي اجتماعي و انحطاط اخلاقي خواهد بود.

4 _ ارزش و احترام زن زن از نظر عاطفي و تأثير پذيري هميشه بر مرد تفوق دارد. لذا با رعايت حريم بين خود و مرد باعث حفط ارزش و موقعيت خويش مي شود. اسلام تأكيد دارد كه هر اندازه زن متين تر و با وقارتر باشد، احترامش افزوده مي شود.

براي كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه مطالعة كتاب «مسألة حجاب از شهيد مطهري (;) را توصيه مي كنيم

چرا زنان بايد حجاب داشته باشند تا مردان تحريك نشوند. مردان اگر مي خواهند تحريك نشوند نگاه نكنند. چرا آزادي زنان محدود مي شود؟

پرسش

چرا زنان بايد حجاب داشته باشند تا مردان تحريك نشوند. مردان اگر مي خواهند تحريك نشوند نگاه نكنند. چرا آزادي زنان محدود مي شود؟

پاسخ

خواهر عزيز، حجاب مصونيت است نه محدوديت و اگر محدوديتي هم ايجاد شود; اوّلاً هم براي زن است و هم مرد، ثانياً مانعي است در مقابل آزادي بي حد و حصر و بي بندوباري كه عوارض بد آن دامنگير همة افراد جامعه به خصوص خانمها مي شود. البته اسلام از مرد نيز خواسته است كه در برخورد با نامحرم چشمهاي خود را به زير اندازد و از نگاه بپرهيزد. و نيز در پوشيدن لباس عفت و شؤون اسلامي را رعايت نمايد. اما به هر حال جمال زن و وضعيت جسمي و روحي او اقتضاي رعايت بيشتر حجاب و حيا را دارد. افزون بر اين در صورت توجه زنان به مسائل عفاف و امنيت فردي و اجتماعي اين مسئله خود مانع بزرگي بر سر راه هوسبازان و فساد در جامعه مي شود.

فلسفة حجاب براي خانم ها چيست اين كه مي گويند: زن موجود جذابي است و بايد با پوشش ديگران و خود را به گناه نياندازد، آيا توهيني به اين قشر نيست كه به آنان با ديد موجود جنسي برخورد شود؟

پرسش

فلسفة حجاب براي خانم ها چيست اين كه مي گويند: زن موجود جذابي است و بايد با پوشش ديگران و خود را به گناه نياندازد، آيا توهيني به اين قشر نيست كه به آنان با ديد موجود جنسي برخورد شود؟

پاسخ

عفت و پاكدامني با آفرينش و فطرت زن به هم آميخته است و در آفرينش او، جايگاه عظيم و بلندي دارد كه هم خود زنان خواهان عفت و پاكدامني هستند و هم ديگران زن را با اين ويژگي مي خواهند. اسلام نيز آفرينش زن و صلاح و خير جامعه را در نظر گرفته و حجاب را لازم شمرده تا عفت بروني زن با عفت دروني او هماهنگ و بنيان خانواده مستحكم گردد و زن همچون كالاي ناچيزي در معرض همگان قرار نگيرد.

قرآن مسأله حجاب را در چند آيه يادآوري و در بعضي از آنها به حكمت و فلسفه آن هم اشاره كرده است كه برخي از آنها عبارتند از:

1. پاكي دلهاي مردان و زنان و آلوده نشدن آنها: در مكتب قرآن علاوه بر بهداشت جسمي (كه در دنيا مطرح است يك نوع بهداشت روحي و رواني هم وجود دارد كه چنانچه مراعات نشود، روح مسموم مي شود، و آثار خطرناكي را در پي دارد كه از مسموميت جسمي به مراتب خطرناك تر است در برخي آيات به رعايت اين نوع از بهداشت توصيه شده است

قرآن در آية 53 سوره احزاب در مورد روبرو شدن و صحبت كردن با زنان پيامبر مي فرمايد:

"...وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُن َّ مَتَ_َعًا فَسْ ?‹َلُوهُن َّ مِن وَرَآءِ حِجَاب ٍ ذَ َلِكُم ْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم ْ وَ قُلُوبِهِن َّ...; و هنگامي كه چيزي ]از وسايل زندگي را به عنوان عاريت از

آنان ]=همسران پيامبر[ مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار، براي پاكي دلهاي شما و آنها بهتر است "

2. در امان ماندن از اذيت افراد سبكسر: خداوند در آية 59 سوره احزاب مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّبِي ُّ قُل لاِ ّ ?َزْوَ َجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَآءِ الْمُؤْمِنِين َ يُدْنِين َ عَلَيْهِن َّ مِن جَلَ_َبِيبِهِن َّ ذَ َلِكَ أَدْنَي ََّ أَن يُعْرَفْن َ فَلاَ يُؤْذَيْن َ وَ كَان َ اللَّه ُ غَفُورًا رَّحِيمًا; يعني اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسري هاي بلند خود را بر خويش فرو افكنند ]طوري كه زير گلو و سينه هايشان پيدا نباشد[ اين كار براي اين كه شناخته شوند و مورد اذيت ]اهل فسق و فجور[ قرار نگيرند، بهتر است (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده و رحيم است "

3. به طمع نيفتادن افراد سبكسر و بيماردل در آيه 32 سوره احزاب خطاب به زنان پيامبر _ كه در واقع خطاب به همه زنهاست _ آمده است "...به شكل هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد" و در آيه 30 و 31 سوره نور خطاب به پيامبراكرم مي فرمايد: "قُل لِّلْمُؤْمِنِين َ يَغُضُّواْ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِم ْ وَ يَحْفَظُواْ فُرُوجَهُم ْ ذَ َلِكَ أَزْكَي َ لَهُم ..; به مؤمنان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه به نامحرمان فرو گيرند، عفت خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است .. و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار نكنند، و ]اطراف روسري هاي خود را بر

سينه خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[، و زينت خود را آشكار نسازند; مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم كيششان يا برده گانشان ]كنيزانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلي به زن ندارند، يا كودكاني كه از امور جنسي مربوط به زنان آگاه نيستند، و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود ]و صداي خلخال كه بر پادارند به گوش رسد[. اي مؤمنان همگي به سوي خدا باز گرديد تا رستگار شويد!"

علاوه بر آنچه بيان شد، استواري اجتماع و استحكام پيوند خانوادگي جلوگيري از چشم چرانيها، حفظ ارزشها، احترام ِ زن _ كه هر اندازه متين تر و باوقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش مرد نامحرم نگذارد به احترامش افزوده مي شود _ از ديگر علتها و فلسفه هاي حجاب است كه از آيات و روايات استفاده مي شود.(جهت آگاهي بيشتر ر.ك مسأله حجاب مرتضي مطهري انتشارات صدرا / فلسفة حجاب علي محمدي انتشارات ارم )

بدون شك زن زيباتر از مرد است و سيستم وجودي او به گونه اي است كه مطلوب است اما آيا لازمة زيبائي و جذاب بودن گناه است ! و آيا لازمة زيبائي آن است كه صرفاً با ديد جنسي به او نگاه شود؟ اگر چنين باشد، پس نبايد خدائي كه خود جميل است جمال آفرين باشد. اصولاً، تمام عالم خلقت زيبا است آيا شايسته است بگوييم پس سبب گناه است !

بديهي است از هر زيبائي در مسير مشروع خود بايد استفاده

كرد. زن نيز زيباست اما از همة خوبي هاي او و از طريق مشروع با حفظ همة حريم ها، شايسته است در مسير كمال خواهي استفاده كرد; همان گونه كه زن ها نسبت به همسران خود اين چنين اند، و هر دو در مسير كمال مكمل يك ديگرند. "هُن َّ لِبَاس ٌ لَّكُم ْ وَأَنتُم ْ لِبَاس ٌ لَّهُن َّ;(بقره 187)، آن ها لباس شما هستند; و شما لباس آن ها هر دو زينت هم و سبب حفظ يك ديگريد."

دعوت به پوشش نه تنها توهين نيست بلكه احترام است اتفاقاً، از ديدگاه قرآن ]همان طور كه قبلاً اشاره شد[ حجاب عبارت است از يك نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني و جنسي ننگرند.

در اسلام عصمت و عفت زن "حق الله است يعني حتي اگر خود زن يا شوهر رضايت به بي عفتي و بي حجابي زن بدهند، كار تمام نيست زيرا زن ناموس خدا است و با رضايت مشروع نمي شود. فرق كشورهاي غربي با اسلام اين است كه در غرب اگر زني بي عفتي كرد، خود او يا پدر و مادر و شوهر او رضايت دادند مشكل حل است امّا در اسلام با رضايت كار تمام نمي شود; بلكه حكم خدا بايد جاري شود. اين نشان گر آن است كه عفت زن از آن ِ خدا است و بايد محفوظ بماند.

همة اين حرف ها، حاكي از عظمت زن است كه خداوند مي خواهد حرمت او حفظ شود; و مردان صرف زيبا بودن و جذاب بودن زن فقط با ديد جنسي و شهواني نگاه نكنند.(ر.ك زن در آئينة جلال و جمال آيت الله جوادي آملي ص 426_427، مركز نشر فرهنگي رجأ.)

چرا خداوند در قرآن كريم بهترين زينت زنان را حجاب آنان مي داند؟

پرسش

چرا

خداوند در قرآن كريم بهترين زينت زنان را حجاب آنان مي داند؟

پاسخ

آن چه در قرآن كريم آمده دربارة كميت كيفيت و فلسفة حجاب است آيه اي كه تصريح كرده باشد بهترين زينت زنان حجاب آن ها است يافت نشد. بله در آيه 31 نور آمده است كه "...وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلَي َ جُيُوبِهِن َّ وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ لِبُعُولَتِهِن َّ أَوْ ءَابَآغ هِن َّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِن َّ أَوْ أَبْنَآغهِن َّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِن َّ أَوْ إِخْوَ َنِهِن َّ أَوْ بَنِي َّ إِخْوَ َنِهِن َّ أَوْ بَنِي َّ أَخَوَ َتِهِن َّ أَوْ نِسَآغ هِن َّ أَوْ مَا مَلَكَت ْ أَيْمَ_َنُهُن َّ أَوِ التَّ_َبِعِين َ غَيْرِ أُوْلِي الاْ ?ًِرْبَة ِ مِن َ الرِّجَال ِ أَوِ الطِّفْل ِ الَّذِين َ لَم ْ يَظْهَرُواْ عَلَي َ عَوْرَ َت ِ النِّسَآءِ وَلاَ يَضْرِبْن َ بِأَرْجُلِهِن َّ لِيُعْلَم َ مَا يُخْفِين َ مِن زِينَتِهِن َّ وَ تُوبُوَّاْ إِلَي اللَّه ِ جَمِيعًا أَيُّه َ الْمُؤْمِنُون َ لَعَلَّكُم ْ تُفْلِحُون (نور،31)... و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار ننمايند، و (اطراف روسري هاي خود را بر سينة خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدرشوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم كيششان يا بردگانشان ]=كنيزانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلي به زن ندارند، يا كودكاني كه از امور جنسي مربوط به زنان آگاه نيستند، و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود (و صداي خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد.) و همگي به سوي خدا باز گرديد اي مؤمنان تا رستگار شويد!"

آن چه مي توان دربارة حجاب و فلسفة آن بيان

كرد اين است كه عفت و پاكدامني با آفرينش و فطرت زن به هم آميخته است و در آفرينش او، جايگاه عظيم و بلندي دارد كه هم خود زنان خواهان عفت و پاكدامني هستند و هم ديگران زن را با اين ويژگي مي خواهند. اسلام نيز آفرينش زن و صلاح و خير جامعه را در نظر گرفته و حجاب را لازم شمرده تا عفت بروني زن با عفت دروني او هماهنگ و بنيان خانواده مستحكم گردد و زن همچون كالاي ناچيزي در معرض همگان قرار نگيرد.

قرآن مسأله حجاب را در چند آيه يادآوري و در بعضي از آنها به حكمت و فلسفة آن هم اشاره كرده است كه برخي از آنها عبارتند از:

1. پاكي دلهاي مردان و زنان و آلوده نشدن آنها: در مكتب قرآن علاوه بر بهداشت جسمي (كه در دنيا مطرح است يك نوع بهداشت روحي و رواني هم وجود دارد كه چنانچه مراعات نشود، روح مسموم مي شود، و آثار خطرناكي را در پي دارد كه از مسموميت جسمي به مراتب خطرناك تر است در برخي آيات به رعايت اين نوع از بهداشت توصيه شده است

قرآن در آية 53 سوره احزاب در مورد روبرو شدن و صحبت كردن با زنان پيامبر مي فرمايد:

"...وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُن َّ مَتَ_َعًا فَسْ ?‹َلُوهُن َّ مِن وَرَآءِ حِجَاب ٍ ذَ َلِكُم ْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم ْ وَ قُلُوبِهِن َّ...; و هنگامي كه چيزي ]از وسايل زندگي را به عنوان عاريت از آنان ]=همسران پيامبر[ مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار، براي پاكي دلهاي شما و آنها بهتر است "

2. در امان ماندن از اذيت افراد سبكسر: خداوند در آية 59 سوره احزاب مي فرمايد:

"يَ_ََّأَيُّهَا النَّبِي ُّ قُل لاِ ّ ?َزْوَ َجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَآءِ الْمُؤْمِنِين َ يُدْنِين َ عَلَيْهِن َّ مِن جَلَ_َبِيبِهِن َّ ذَ َلِكَ أَدْنَي ََّ أَن يُعْرَفْن َ فَلاَ يُؤْذَيْن َ وَ كَان َ اللَّه ُ غَفُورًا رَّحِيمًا; يعني اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسري هاي بلند خود را بر خويش فرو افكنند ]طوري كه زير گلو و سينه هايشان پيدا نباشد[ اين كار براي اين كه شناخته شوند و مورد اذيت ]اهل فسق و فجور[ قرار نگيرند، بهتر است (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده و رحيم است "

3. به طمع نيفتادن افراد سبكسر و بيماردل در آيه 32 سوره احزاب خطاب به زنان پيامبر _ كه در واقع خطاب به همه زنهاست _ آمده است "...به شكل هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد" و در آيه 30 و 31 سوره نور خطاب به پيامبراكرم مي فرمايد: "قُل لِّلْمُؤْمِنِين َ يَغُضُّواْ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِم ْ وَ يَحْفَظُواْ فُرُوجَهُم ْ ذَ َلِكَ أَزْكَي َ لَهُم ..; به مؤمنان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه به نامحرمان فرو گيرند، عفت خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است .. ."

علاوه بر آنچه بيان شد، استواري اجتماع و استحكام پيوند خانوادگي جلوگيري از چشم چرانيها، حفظ ارزشها، احترام ِ زن _ كه هر اندازه متين تر و باوقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش مرد نامحرم نگذارد به احترامش افزوده مي شود _ از ديگر علتها و فلسفه هاي حجاب است كه از آيات و روايات استفاده مي شود.(جهت آگاهي بيشتر ر.ك مسأله حجاب مرتضي مطهري انتشارات صدرا / فلسفة حجاب علي محمدي انتشارات

ارم )

نكته پاياني اين كه حجاب زن ِ، مربوط به خود زن يا شوهر نيست تا در صورت رضايت آنان مانعي براي بي حجابي نباشد; بلكه حجاب حق الهي است چون حرمت و حيثيت زن در قرآن به عنوان حق اللّه مطرح است و خداي سبحان زن را با سرماية عاطفه آفريد كه معلم رقّت باشد، و پيام عاطفه بياورد; اگر جامعه اي اين درس رقت و عاطفه را ترك نمود، و به دنبال غريزه و شهوت رفت به همان فسادي مبتلا مي شود كه در غرب ظهور كرده است كه زن به عنوان يك كالاي تبليغاتي يا آلت شهوت راني مردان و يا... مطرح است (ر.ك زن در آيينة جلال و جمال ص 424 _ 426، مركز نشر فرهنگي رجأ.)

چرا برخي زنان به حجاب اهميت نمي دهند و موهايشان را از مقنعه يا روسري بيرون مي گذارند؟

پرسش

چرا برخي زنان به حجاب اهميت نمي دهند و موهايشان را از مقنعه يا روسري بيرون مي گذارند؟

پاسخ

بد حجابي موجود در جامعه امروزي نوعي سنّت غلط جاهلي است كه اسلام با آن مبارزه كرده و فرموده است

"وَ قَرْن َ فِي بُيُوتِكُن َّ وَ لاَ تَبَرَّجْن َ تَبَرُّج َ الْجَ_َهِلِيَّة ِ الاْ ?ُولَي َ; (احزاب 33) و در خانه هاي خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين ]در ميان مردم ظاهر نشويد". در عصر جاهليت زنان حجاب درستي نداشتند و دنبالة روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند; به طوري كه گلو و قسمتي از سينه و گردنبند و گوشواره هاي آن ها نمايان بود.(ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 290.)

عفت و پاكدامني با آفرينش و فطرت زن به هم آميخته است و در آفرينش او، جايگاه عظيم و بلندي دارد كه هم خود زنان خواهان عفت و پاكدامني هستند و هم ديگران زن را با اين ويژگي مي خواهند. اسلام نيز آفرينش زن و صلاح و خير جامعه را در نظر گرفته و حجاب را لازم شمرده تا عفت بروني زن با عفت دروني او هماهنگ و بنيان خانواده مستحكم گردد و زن همچون كالاي ناچيزي در معرض همگان قرار نگيرد.

قرآن مسأله حجاب را در چند آيه يادآوري و در بعضي از آنها به حكمت و فلسفه آن هم اشاره كرده است كه در واقع اشاره به ضررهاي بي حجابي نيز مي باشد برخي از آنها عبارتند از:

1. پاكي دل هاي مردان و زنان و آلوده نشدن آنها: در مكتب قرآن علاوه بر بهداشت جسمي (كه در دنيا مطرح است يك نوع بهداشت روحي و رواني هم وجود دارد كه چنانچه

مراعات نشود، روح مسموم مي شود، و آثار خطرناكي را در پي دارد كه از مسموميت جسمي به مراتب خطرناك تر است در برخي آيات به رعايت اين نوع از بهداشت توصيه شده است

قرآن در آيه 53 سوره احزاب در مورد روبرو شدن و صحبت كردن با زنان پيامبر مي فرمايد:

"...وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُن َّ مَتَ_َعًا فَسْ ?‹َلُوهُن َّ مِن وَرَآءِ حِجَاب ٍ ذَ َلِكُم ْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُم ْ وَ قُلُوبِهِن َّ...; هنگامي كه چيزي ]از وسايل زندگي را به عنوان عاريت از آنان ]= همسران پيامبر[ مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار، براي پاكي دل هاي شما و آنها بهتر است "

2. در امان ماندن از اذيت افراد سبكسر: خداوند در آيه 59 سوره احزاب مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّبِي ُّ قُل لاِ ّ ?َزْوَ َجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَآءِ الْمُؤْمِنِين َ يُدْنِين َ عَلَيْهِن َّ مِن جَلَ_َبِيبِهِن َّ ذَ َلِكَ أَدْنَي ََّ أَن يُعْرَفْن َ فَلاَ يُؤْذَيْن َ وَ كَان َ اللَّه ُ غَفُورًا رَّحِيمًا ; يعني اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسري هاي بلند خود را بر خويش فرو افكنند ]طوري كه زير گلو و سينه هايشان پيدا نباشد[ اين كار براي اين كه شناخته شوند و مورد اذيت ]اهل فسق و فجور[ قرار نگيرند، بهتر است (و اگر تا كنون خطا و كوتاهي از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده و رحيم است "

پس در صورت عدم رعايت حجاب زمينه را براي اذيت و آزار خويش فراهم مي آوريم به علاوه كه از آن هويت مستقل و شناخته شده نيز فاصله گرفته و دور مي شويم

3. به طمع نيفادن افراد سبكسر و بيمار دل در آيه 32 سوره احزاب خطاب به زنان پيامبر _ كه

در واقع خطاب به همه زنهاست _ آمده است "... به شكل هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد" و در آيه 30 و 31 سوره نور خطاب به پيامبراكرم مي فرمايد: "قُل لِّلْمُؤْمِنِين َ يَغُضُّوا مِن ْ أَبْصَ_َرِهِم ْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُم ْ ذَ َلِكَ أَزْكَي َ لَهُم ْ...; به مؤمنان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه به نامحرمان فرو گيرند، عفت خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است . . و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار نكنند، و ]اطراف روسري هاي خود را بر سينه خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[، و زينت خود را آشكار نسازند; مگر براʠشوهراƘԘǙƢ ̠يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم كيششان يا برده گانشان ]كنيزانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلي به زن ندارند، يا كودكاني كه از امور جنسي مربوط به زن آگاه نيستند و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود ]و صداي خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد[ اي مؤمنان همگي به سوي خدا باز گرديد تا رستگار شويد!"

پس برهنگي و يا بدحجابي و يا بي حجابي در واقع سبب ناهنجاري هاي اجتماعي براي خود مسلمانان مي گردد و زمينه را براي فساد و فحشأ آماده مي كند.

علاوه بر آنچه بيان شد، استواري اجتماع و استحكام پيوند خانوادگي جلوگيري از چشم چرانيها، حفظ ارزشها، احترام زن

_ كه هر اندازه متين تر و باوقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش مرد نامحرم نگذارد به احترامش افزوده مي شود _ از ديگر علت ها و فلسفه هاي حجاب است كه از آيات و روايات استفاده مي شود.(جهت آگاهي بيشر ر.ك مسأله حجاب مرتضي مطهري انتشارات صدرا، فلسفة حجاب علي محمدي انتشارات ارم )

البته بسياري از جوانان كه گاهي نسبت به حجاب صحيح و كامل كوتاهي مي كنند و بي حجابي و يا بدحجابي را عيب نمي دانند، قصد نافرماني خداوند را ندارند، بلكه چه بسا در اثر سهل انگاري و يا عدم اطلاع از اهميت و ارزش حجاب و عفاف گرفتار مي شوند.

مي گويند همة آدم ها را خدا آفريده و همه در نزد خدا برابريم و همه خواهر و برادر ديني هستيم پس چرا خانم ها بايد چادر سر كنند؟

پرسش

مي گويند همة آدم ها را خدا آفريده و همه در نزد خدا برابريم و همه خواهر و برادر ديني هستيم پس چرا خانم ها بايد چادر سر كنند؟

پاسخ

اگر منظورتان از پرسش محرم و نامحرم بودن است اين كه همة انسان ها از حضرت آدم و حوا آفريده شده اند، دليل نمي شود كه همه با هم محرم باشند; همان گونه كه در يك خانواده دختر و پسرهاي دو برادر با هم محرم نيستند.

محرم بودن و نبودن برخي از نسبت هاي فاميلي با يكديگر بر اساس دستور و حكم خداوند است كه آيات قرآن كريم آن را بيان كرده است در سوره نسأ، آيه 23 و 24 زناني كه ازدواج با آنان ممنوع مي باشد، بيان شده است و در سورة نور آيه 31 مرداني كه زن با آنان محرم مي باشند بيان شده است (جهت توضيح بيشتر مي توانيد به تفسير آيه هاي مذكور مراجعه نماييد.)

در نتيجه همان خدايي كه همه ما را از آدم و حوا _ علي نبينا و آله و عليهما السلام _ آفريده و همان خدايي كه محرم و نامحرم را قرار داده است همان خدا فرموده است زن هاي نامحرم بايد در مقابل مردان نا محرم حجاب داشته باشند. البته روشن است كه تمام احكام خدا بر اساس حكمت و مصلحت است و اگر منظورتان علت تفاوت بين زنان ومردان است آنچه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند. "يأيّها النّاس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس وَحدة و خلق منها زوجها و بث ّ منهما رجالاً كثيراً و نسأ" (نسأ/1)، بنابراين ماية اصلي زن و

مرد يكي بوده و هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد، به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند. "و من ءاي_َته أن خلق لكم من أنفسكم أزوَجًا لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودة و رحمة إن ّ في ذلك لأي_َت لقوم يتفكرون (روم 21)

عمده تفاوتهايي را كه مي توان در نظر گرفت عبارتند از: تفاوتهاي روحي رواني كه خداوند زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده كه هر دو در كنار هم مكمل هم هستند; و تفاوتهاي جسماني _ مذكر و مؤنث بودن _. اما در مسايل ارزشي قرآن هر دو را يكسان دانسته و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد، چه زن باشد چه مرد. "يأيّها الناس انّا خلقن_َكم من ذكر و انثي و جعلن_َكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن ّ اكرمكم عنداللّه اتقيَكم إن اللّه عليم خبير". (حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال با مكلفين يكسان برخورد مي كند. "إنّي لا اضيع عمل ع_َمل منكم من ذكر او انثي َ بعضكم من بعض .." (آل عمران 195)، نزد خداوند عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد "من عمل ص_َلحًا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوَة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون (نحل 97)، بنابراين اينجا بايد ميان مسايل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت چرا كه قرآن در مسايل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آنها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته سخن مي گويد، (شخصيتي همچون لقمان حكيم لقمان 12)، در جايي ديگر از زنان شايسته نيز نام مي برد. (مثل همسر فرعون 11/تحريم و حضرت

مريم 43/آل عمران و...) و در اين زمينه قرآن همچنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است اما در مسايل حقوقي چون تفاوتهايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زنها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در ضمن برابري كه بين زن و مرد مطرح است از نظر بعد روحاني است ولي حجاب مربوط به بدن است

اگر زيبايي زن به مويش هست زيبايي مرد هم به مو است پس چرا زنان بايدمراعات حجاب نمايند

پرسش

اگر زيبايي زن به مويش هست زيبايي مرد هم به مو است پس چرا زنان بايدمراعات حجاب نمايند

پاسخ

قياس كردن زيباييهاي زن با مرد از نظر منطقي كار صحيحي نيست; اولاش،

همه زيبايي زن و مرد تنها به موهايشان نيست; ثانياش، تفاوت بسياري بين زن و مرد

وجود دارد كه چندان نيازي به توضيح ندارد; ثالثاش، پوشاندن موي زن مصالح

فراواني دارد كه چنين مصالحي در مردان نيست، چون به طور غريزي مردان

هستند كه در طلب زنان هستند و اين پوشش علاوه بر مصونيت بخشيدن به زنان

انگيزه مردان را نيز فزونتر مي سازد.

آيا در عصر پيامبر(ص ) و علي (ع ) نيز جلوي بي حجابي گرفته مي شده با اينكه در آن زمان زنان يهودي و مشرك نيز وجود داشتند؟

پرسش

آيا در عصر پيامبر(ص ) و علي (ع ) نيز جلوي بي حجابي گرفته مي شده با اينكه در آن زمان زنان يهودي و مشرك نيز وجود داشتند؟

پاسخ

آنچه مسلم است چه در عصر نبي اكرم(ص) و چه در عصر حضرت علي(ع)، مسأله امر به معروف ونهي از منكراجرا مي گشته و در حد امكان جلوي بي حجابي و بدحجابي گرفته مي شد. اينكه تا چه حد ممكن بوده، بستگي بهميزان قدرت اجرايي آن بزرگواران داشته است. چه بسا امروزه، قدرت اجرائي مان بيشتر باشد و ابزار، امكانات،وسايل و نيروي انساني بيشتري در اختيار داشته باشيم.{J

آيا بهتر نيست حجاب در كشور ما اختياري باشد نه اجباري ؟

پرسش

آيا بهتر نيست حجاب در كشور ما اختياري باشد نه اجباري ؟

پاسخ

برخي از دستورات را _ ولو از روي اجبار هم شده _ بايد به اجرا گذاشت و نمي توان تنها به عقيده و ميل مردم اكتفاكرد. اگر چنين باشد شما لحظه اي فكر كنيد چقدر از مردم حاضرند با ميل و رغبت و از روي اعتقاد از رشوه گرفتن واختلاس اجتناب كنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با ميل و رغبت احتراز نمايند؟ چقدر ازمردم حاضرند حتي باميل و رغبت به جلسات سخنراني بيايند و در زمينه اين گناهان و تبعات سوء آن توجيه شوند؟ تا سپس آنها را آزادگذاشت تا در عمل هم با ميل و رغبت وظايف خويش را اجرا كنند. اين موضوع منحصر به كشور ما نيست. در هركشوري يك سلسله دستوراتي است كه به اجبار آنها را به اجرا مي گذارند. شما ملاحظه كنيد در كشوري مثل فرانسه -كه خود را مهد آزادي مي شمارند - چگونه به اجبار زن ها را وادار به بي حجابي مي كنند تا به دانشگاه راه يابند! از اينبگذريم ساير وظايف و قوانين را با جريمه هاي سنگين و مجازات سخت، به اجرا مي گذارند. شايد مطلع باشيد كه«تجاوز به عنف» در اروپا مجازات سخت و شديدي به همراه دارد و به جا هم هست. بنابراين نمي توان همه وظايف راانتظار داشت كه مردم با ميل و رغبت خويش انجام دهند.

در خاتمه از اينكه سؤالاتي را مطرح كرده ايد، سپاسگزاريم. سعي كنيد مطالعات خود را در زمينه ديني، عقيدتيو... بخصوص از اساتيد دروس عمومي و معارف اسلامي بهره بيشتري ببريد.{J

لطفا چند دليل براي قانع كردن افراد نسبت به اين كه چادر حجاب كامل است , ذكر كنيد. فلسفه ء حجاب چيست ؟

پرسش

لطفا چند دليل براي قانع كردن افراد نسبت به اين كه چادر حجاب كامل است , ذكر كنيد. فلسفه ء حجاب چيست ؟

پاسخ

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست، بلكه هر لباسي كه غير از وجه و كفين (دست ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراي مراتب مختلفي مي باشند حجاب نيز دارايمراتب خوب، متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مي گردد.

در اين جا چند نكته وجود دارد كه براي روشن شدن آنها بايد ديد اساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگان نظاره گر ايفا مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاي زهرآلود شيطان» بدانيم، پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از

آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجودشرايط ديگر، بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فسادكشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها و برنيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندك جرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان وناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن _ حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه _ به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيدچنداني نكرده، ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي

را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرارگرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي، محمدي آشناني).

4) شيوه هاي رفتاري: طرز صحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است. حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد.ازاين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مي كند همان «حيا» و وقار است.

بعضي از خانواده مذهبي ها حجاب را مانع صله رحم مي دانند چونكه صله رحم را مزاحم راحتي شان مي دانند.آيا حجاب مانع صله رحم است؟

پرسش

بعضي از خانواده مذهبي ها حجاب را مانع صله رحم مي دانند چونكه صله رحم را مزاحم راحتي شان مي دانند.آيا حجاب مانع صله رحم است؟

پاسخ

حجاب در اسلام به معني پوشش است و پوشش نه تنها مزاحم روابط اجتماعي نيست، بلكه اين كار را ممكن مي سازد. بدون پوشش ممكن است خانم ها مورد طمع و دستبرد هوس آلود ديگران قرار بگيرند، ولي پوشش به آنها امنيت و سلامت مي دهد و همچنين امكان مي دهد كه به راحتي در جامعه حضور يابند و به وظايف اجتماعي خود بپردازند.

در مورد صله رحم نيز پوشش نه تنها مزاحم نيست؛ بلكه باعث برقراري روابط مشروع، انساني و پاك مي شود و پوشش لزوما به معني چادر و يا پوشيدن لباس هاي متعدد نيست. به همين مقدار كه بدن پوشيده باشد و محرك نباشد كافي است. اين مقدار پوشش نه تنها موجب ناراحتي خانم ها در روابط فاميلي نيست، بلكه زمينه ارتباط راحت آنها را فراهم مي آورد. صله رحم از نظر اسلام داراي اهميت فراواني است كه نمي توان آن را به بهانه راحت طلبي و سختي پوشش فراموش نمود. در روايات اسلامي آمده است كه حق رحم را هيچ چيزي قطع نمي كند (امام صادق(ع): «حق الرحم لايقطعه شيي» ) ؛ (بحار، ج 74، ص 131).

و همچنين آمده است كه قطع رحم، باعث مرگ زود هنگام مي شود و به عكس صله رحم، اجل آدمي را به تأخير مي اندازد و موجب طول عمر انسان مي شود. امام صادق(ع) در اين زمينه فرمودند: يكي از گناهاني كه باعث مرگ زود هنگام مي شود، قطع رحم

است «الذنوب التي تعجل الفناء قطيعه الرحم» ؛ (بحار، ج 74، ص 94) و امام باقر(ع) فرمودند: «صله ارحام، اعمال را پاكيزه مي كند و اموال را فراواني مي بخشد و بلا را دفع مي كند و اجل را به فراموشي مي اندازد.» (بحار، ج 74، ص 111)

در مورد دلايل حجاب حرفهاي زيادي شنيده ام و خوانده ام ولي هنوز قانع نشده ام كه چرا برخي زنان تشنه نگاه مردانند.چرا احساس خوشايندي دارند از اينكه مردان به آْنها نگاه كنند.

پرسش

در مورد دلايل حجاب حرفهاي زيادي شنيده ام و خوانده ام ولي هنوز قانع نشده ام كه چرا برخي زنان تشنه نگاه مردانند.چرا احساس خوشايندي دارند از اينكه مردان به آْنها نگاه كنند.

پاسخ

فلسفه حجاب: اولا: چون ما در عقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم؛ زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند.

ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است:

الف) پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است؛ كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي، راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي،

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس، سوزاك، ايدز و...،

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان،

4- زياد شدن فرزندان نامشروع.

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است. ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون

حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است. از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

اين كه چرا برخي زنان سعي در جلب توجه مردان دارند و از اين امر احساس رضايت مي نمايند به علل و عوامل متعددي برمي گردد كه به اختصار به آن اشاره مي گردد:

الف) عوامل فرهنگي و اعتقادي. اين عوامل برخاسته از چند چيز است:

1. عدم آگاهي يا آگاهي ناچيز.

2. سستي ايمان.

3. انحراف اعتقادي و يا اخلاقي

4. گريز از تحقير. زنان به دليل ويژگي هاي شخصيتي، احتياج به محبت دارند و يكي از راه هاي جلب محبت را جلوه نمايي مي دانند.

5. خودباختگي

ب) عوامل و انگيزه هاي رواني. اين عوامل نيز ناشي از چند امر است:

1. جستجوي شخصيت

2. اثبات لياقت.

3. اشتياق به تحسين برانگيزي.

4. ناكامي جنسي

ج) عوامل اجتماعي: اين عوامل نيز متأثر از چند چيز است:

1. تأثيرپذيري از محيط

2. برخورداري از احترام متقابل

3. تظاهر به زندگي مترقي اجتماعي.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1- فلسفه حجاب، شهيد مرتضي مطهري

2- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل

3- مجله پرسمان، دي ماه 1380 (مقاله اي درخصوص چرائي پوشش)

4- كتاب هاي تفسير قرآن در ذيل آيات 31، 32، 59 و 60 سوره نور و 32 و 33 سوره احزاب

5- جلوه نمايي زنان و نگاه مردان، يوسف غلامي، انتشارات لاهيجي

6- راز يك فريب، يوسف غلامي، انتشارات لاهيجي

خواهرم در مورد حجاب برتر و فلسفه آن داراي ابهاماتي است كه نمي توانم او را قانع كنم راهنمايي شما چيست؟

پرسش

خواهرم در مورد حجاب برتر و فلسفه آن داراي ابهاماتي است كه نمي توانم او را قانع كنم راهنمايي شما چيست؟

پاسخ

در ابتدا نكاتي را يادآور مي شويم:

1- در حجاب مانند بسياري از تكاليف ديگر، حد واجب و مستحب وجود دارد. حد واجب آن پوشاندن اعضاي بدن غير از وجه و كفين (دست ها تا مچ و گردي صورت) است. علاوه بر اين پوشش بايد به گونه اي باشد كه پستي و بلندي هاي بدن را نمايان نسازد و موجب جلب نظر و تحريك نگردد. به طور كلي فلسفه حجاب نوعي اعلام و هشدار دورباش در برابر نامحرم است، تا بدين وسيله حرمت زن و عفت و سلامت معنوي جامعه تضمين شود. ازاين رو هر چه پوشش زن متين تر و با وقار بيشتر باشد بهتر است. با توجه به اين مسأله روشن مي شود كه حجاب برتر هم در حد پوشش و هم كيفيت آن و هم از نظر رنگ مهم است. افزون بر آن وقار رفتاري زن نيز در اين رابطه بسيار مؤثر و مفيد است. اكنون به خوبي روشن است كه چادر زن با طريق پوشش متين و به ويژه با رنگ مشكي و سلوك موقرانه زن قوي ترين اعلام دورباش و تأمين كننده حقيقي فلسفه حجاب مي باشد. حد مستحب آن هر شكلي است كه اين پوشش به سبك متين تر و سنگين تري رعايت گردد.

2- فلسفه حجاب: اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم؛ زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند.

ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است:

الف) پوشش، امري

غريزي و فطري براي بشر است؛ كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي، راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد.

مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است. از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1- فلسفه حجاب، شهيد مرتضي مطهري

2- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل

3- مجله پرسمان، دي ماه 1380 (مقاله اي درخصوص چرائي پوشش)

4- كتاب هاي تفسير قرآن نظير «تفسير نمونه» در ذيل آيات 31، 32، 59 و 60 سوره نور و 32 و 33 سوره احزاب

3- يكي از ويژگي هاي انسان كمال طلبي و كمال خواهي اوست و هر چه بيشتر به مظاهر دنيوي مثل مال و ثروت، قدرت و رياست، علم و... دست يابد، خواهان بيشتر آن است و به آن قناعت نمي كند و چه بسا رمز و راز ممنوعيت برخي امور در احكام شرعي همين نكته باشد كه اگر انسان در مسيري قرار گرفت و

لذت چيزي را احساس و درك كرد، مي خواهد به لذت بالاتر و بيشتري دست پيدا كند و در هيچ حدي توقف ندارد مثلاً اگر اسلام قطره ي اندكي از شراب را حرام فرموده حتي اگر به مستي نيانجامد شايد به همين علت است كه انسان زياده خواه نمي گويد يك قطره ضرر ندارد اندكي بيشتر بخورم و همين طور ميل و اشتياقش بيشتر مي شود، بنابراين از همان ابتدا به طور جد حتي يك قطره آن را حرام كرده است.

نسبت به موضوع حجاب نيز وضعيت به همين شكل است و اگر اندكي بي توجهي شود، ميل به بي توجهي و بي بند و باري گسترش مي كند تا جايي كه شايد اصل موضوع به زير سؤال رود. پس بايد از همان ابتدا اهميت مسأله روشن شود تا خطرات ناشي از بي بند و باري دامن گير فرد نشود و در لغزش گاه هاي حساس زندگي و روابط اجتماعي سقوط نكند.

با توجه به اين 3 نكته بايد به عرضتان برسانيم كه فضاي فرهنگي و اجتماعي جامعه كنوني و كثرت ارتباط هاي افراد و وجود و مسايل ارتباط جمعي و... به گونه اي است كه اگر افراد به خودشان اطمينان و اعتماد دارند نمي توان از ناحيه خطرات، نگاه هاي شهوت آلود ديگران، دام هاي شيطاني افراد شيطان صفت، در امان بود چه بسا با افرادي روبرو مي شويم كه ظاهري آراسته دارند ولي باطني خراب و مخرّب. از همه گذشته يكي از قواي نيرومند و سركش انسان به خصوص در دوران جواني و بلوغ جنسي همين غريزه جنسي انسان است كه هرگز نمي توان از آن در ايمني كامل به سر برد و هر لحظه حتي قوي ترين افراد ممكن است فريب آن را بخورند.

به هر حال اگر هم

اطمينان به خود داريم، اطمينان به اطراف و اطرافيان نمي توان پيدا كرد و بايد به بهترين شكل (كه امكان طمع ورزي ديگران نيز سركوب شود) با اين موضوع برخورد كرد.

نكته پاياني اين كه خواهر شما در سني قرار دارد كه احساس مي كند بايد با استدلال و منطق به چرايي مشكلات و مسائل اعتقادي، ديني فرهنگي و علمي پي ببرد شما نيز ضمن احترام گذاشتن به نقطه نظرات جستجوگرانه ي وي و ايجاد ارتباط عاطفي و صميمانه با وي و با صبر و حوصله ي كامل و تمام به ارائه پاسخي منطقي و قانع كننده براي وي بپردازيد و هرگز وي را سرزنش نكنيد.

مطمئنا مطالعه آنچه معرفي شد به شما كمك خواهد كرد. ضمنا مي توانيد موضوع را با معلم ديني وي در ميان بگذاريد تا شايد بتواند روي وي تأثير لازم را بگذارد و نخواسته باشيد با سخت گيري وي را وادار به عملي كنيد كه شما انتظار داريد.

«خوشبختي و موفقيت شما را از خداوند بزرگ خواستاريم»

يك زن چه بايد بكند تا در حفظ حجاب خويش پايبند باشد و اگر مجبور شد وارد اجتماع شود از نگاههاي زهرآلود مردان در امان باشد.

پرسش

يك زن چه بايد بكند تا در حفظ حجاب خويش پايبند باشد و اگر مجبور شد وارد اجتماع شود از نگاههاي زهرآلود مردان در امان باشد.

پاسخ

اگر يك زن از طرفي داراي وقار و متانت و عفت و سنگيني باشد و حريم خود را همواره حفظ كند و ارتباط با نامحرم را به حد ضرورت و نياز كاهش دهد و در موارد غيرلازم با آنان ارتباطي نداشته باشد و از طرف ديگر از گوهرهاي وجود خويش و ارزش عفت و حيا آگاه باشد و متوجه وظايف خطير خود در قبال جامعه و پرورش نسلي پاك در آينده باشد و از دام هايي كه مردان هوسباز و فريب كار بر سر راه زنان پاكدامن مي گسترانند آگاه باشد، مي تواند خود را از نگاه نارواي مردان و از ساير آلودگي ها حفظ نمايد(به كتاب مسأله حجاب شهيد مطهري و بانوي نمونه اسلام، تأليف استاد ابراهيم اميني مراجعه نماييد).

حجاب چه فلسفه اي دارد؟ در آيات قرآن نمونه اي براي حجاب به شكل پوشيده و كامل مي باشد وجود دارد و بهترين حجاب چيست؟

پرسش

حجاب چه فلسفه اي دارد؟ در آيات قرآن نمونه اي براي حجاب به شكل پوشيده و كامل مي باشد وجود دارد و بهترين حجاب چيست؟

پاسخ

در فرهنگ و اخلاق اسلامي پوشش و حجاب (براي عموم به ويژه زنان)، از جايگاه مهمي برخوردار است. اما به نظر مي رسد در سال هاي اخير، به اندازه اهميت و جايگاه پوشش در اسلام، روشنگري نشده است، گرچه كتاب ها و مقالات فراواني پيرامون آن نگاشته شده است اما اين اصل از اصول ديني همچنان نيازمند روشنگري و پاسخ هاي تازه و متنوع است البته خود طرح پرسش ها و شبهات را از ناحيه افكار عمومي و به ويژه جوانان عزيز به فال نيك گرفته و از آن استقبال مي كنيم.

فلسفه حجاب (پوشش) مي تواند ناشي از امور زير باشد:

1_ حفظ تعادل رواني جامعه (امنيت و آرامش رواني)

از جمله غرايز خداداد در ساختمان وجودي انساني، غريزه جنسي بوده كه نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمي است كه در صورت كنترل آن، مي تواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات آرامش و امنيت رواني انسان ها را فراهم كند.

در مجموعه قوانين اسلام، براي استفاده درست از اين غريزه حياتي، مكانيسم هاي گوناگوني مطرح شده است كه «حجاب» و وجود حريم بين زن و مرد، از راهكارهاي مهم آن است.

بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادي معاشرت هاي تعريف نشده و بي بند و بار (با آرايش هاي آنچناني)، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي برهنگي و سكس را به صورت يك عطش روحي و يك خواست سيري ناپذير در

مي آورد.

به هر حال اسلام، به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادي براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براي زنان و هم براي مردان تكاليف خاصي معين كرده است، مثلاً وظيفه مشترك زن و مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوت آميز بپرهيزند، البته زنان (بخاطر جاذبه هاي بيشتر)، وظيفه خاصي دارند و آن اينكه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايش آنچناني ظاهر نشده و به جلوه گري و دلربايي نپرداخته تا زمينه انحرافات مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود.

2. حفظ و تحكيم بنيان خانواده

بي ترديد، نهاد خانواده يكي از مقدس ترين نهادهاي اجتماعي است كه بشر تا به حال به خود ديده است. نقش خانواده در پروسه ايجاد جامعه سالم يك نقش بي بديل است. و در اين ميان نقش حجاب و پوشش اسلامي در سلامت و استمرار پيوند خانوادگي، غيرقابل انكار است. و در مقابل، برهنگي، سم كشنده نظم و پيوند موجود در نهاد خانواده است.

آمارهاي مستند نشان مي دهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا به طور مدام بالا رفته است، چرا كه «هر چه ديده بيند دل كند ياد»، و هر چه «دل» در مقوله هوس هاي سركش بخواهد به هر قيمتي باشد به دنبال آن مي رود، و به اين ترتيب، هر روز دل به دلبري جديد ميبندد و با ديگر وداع مي كند.

اما در محيطي كه «حجاب» حاكم است (و شرايط

ديگر اسلامي رعايت مي شود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است.

ولي در بازار آزاد برهنگي ديگر قداست پيمان زناشويي مفهومي نمي تواند داشته باشد و خانواده ها به سادگي متلاشي مي شوند و كودكان بي سرپرست مي مانند.

3. پيشگيري از فحشا و فروپاشي نظم جامعه،

گسترش دامنه فحشا، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاي بي حجابي و آزادي هاي بي حد و حصر جنسي است كه در جوامع غربي و ساير جوامع مشابه كاملاً مشهود است. اين به اين معني نيست كه عامل اصلي فحشا و ازدياد فرزندان نامشروع، منحصر در فرهنگ برهنگي و بي حجابي است، بلكه مي گوييم يكي از عوامل اصلي و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جريان رو به رشد «فرزندان نامشروع»، مسأله برهنگي و بي حجابي است.

امروزه، يكي از مشكلات جوامع غربي، پيدايش و رشد مسأله «فرزندان نامشروع» و بدون شناسنامه است كه داراي پدر و مادر نامشخصي هستند و از نظر حقوقي مشكلات فراواني را به همراه آورده و نظم اجتماعي جوامع غربي را تهديد مي كند.

4. جلوگيري از نگاه ابزاري به زن و ابتذال وي

از مسايل مطرح پيرامون حقوق زن و بي توجهي به زنان، نگاه ابزاري به زنان است. هنگامي كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعي است روز به روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از او دارد، و هنگامي كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و عاملي براي جلب جهانگردان و مانند اينها قرار بدهند، در چنين جامعه اي شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك

كالاي بي ارزش سقوط مي كند و ارزشهاي والاي انساني او به كلي به دست فراموشي سپرده مي شود و به اين ترتيب، زن، وسيله اي براي اشباع هوس هاي سركش برخي مردان آلوده و فريبكار مي شود.

اما عنصر حجاب و پوشش اسلامي، نه تنها زن را از صحنه اجتماع و فعاليت هاي اجتماعي دور نمي كند بلكه زمينه هاي حضور مستمر و فعال زنان را در عرصه اجتماع، به همراه حقوق اجتماعي برابر، تضمن مي كند، و شخصيت خداداد زن را از دستبرد نگاه ابزاري ديگران، مصونيت مي بخشد.

كدام پوشش؟ به نظر مي رسد، پوشش كامل، آن نوع پوششي است كه هيچ چشم بيگانه اي را متوجه خود نكند يعني لباسي كه برجستگي هاي اندام زن را اصلاً نشان ندهد (و اسباب تحريك شهوت مردان را فراهم نكند) و خود زن هم با آرايش آنچناني در جامعه ظاهر نشود، و به تعبير رهبر معظم انقلاب، چادر (با وجود شرايط ديگر) حجاب برتر است.

چرا در قرآن آن مقدار كه راجع به نماز _ روزه _ زكات _ نيكي و ... سخن گفته شده و بسيار تكرار و تاكيد شده راجع به حجاب امري كه در ظاهر بسيار بسيار ضروري به نظر مي رسد گفته نشده حتي در تاريخ و جنگها و سفرهايي كه حضرت محمد داشتند صحبت واضح و چنداني در اينمورد

پرسش

چرا در قرآن آن مقدار كه راجع به نماز _ روزه _ زكات _ نيكي و ... سخن گفته شده و بسيار تكرار و تاكيد شده راجع به حجاب امري كه در ظاهر بسيار بسيار ضروري به نظر مي رسد گفته نشده حتي در تاريخ و جنگها و سفرهايي كه حضرت محمد داشتند صحبت واضح و چنداني در اينمورد به چشم نمي خورد (البته غير از احاديث)

پاسخ

نخست بايد دانست كه حجاب زنان در طول تاريخ با توجه به فرهنگ و رسوم قبايل و ملتها به گونه هاي مختلف رعايت مي شده زيرا زنان به عنوان ناموس خانواده هميشه مورد حمايت و حفاظت بوده اند. آنچه اسلام به آن پرداخته حجاب كاملتر و برتر مي باشد كه براي توضيح بيشتر به نكاتي اشاره مي كنيم:

1- به نظر مي رسد حكم ايجاب حجاب در سال ششم هجرت تشريع گرديد. شاهد بر آن، آيات سوره نور است كه داستان معروف افك در آن آمده است. در همين زمان بود كه منافقين و اراذل و اوباش در صدد برآمدند با ايجاد شايعه درباره زنان پيامبر(ص) و با درست كردن مزاحمت هاي راهي براي زنان آزاده به بهانه كنيز انگاشتن آنها قلوب پيامبر و مسلمانان را جريحه دار بكنند. به دنبال اين اوضاع و شرايط بود كه خداوند آيات مربوط به پوشش را براي بازگويي به امت نازل فرمود.

2- آيات مربوط به حجاب در دو سوره از قرآن (نور و احزاب) آمده است. سوره نور، آيه 30 و 31 كيفيت پوشش را بيان مي كند. ابتدا مي فرمايد: بگو (اي پيامبر) براي مؤمنين و مؤمنات كه نگاه هايشان را كوتاه كنند يعني هنگام نگاه به يكديگر

به صورت خيره به هم نگاه نكنند. از نگاه به گونه وراندازي و استقلالي پرهيز كنند. آنگاه به زنان مومن خطاب كرده و مي فرمايد: «وليضربن بخمرهن علي جيوبهن»؛ مي بايد روسري خود را بر روي سينه و گريبان خويش قرار دهند»، (احزاب، آيه 59). هم به اين مطلب اشاره دارد. در اين آيه چنين آمده است: اي پيغمبر... به زنان مؤمن بگو كه جلباب هاي (روسري) خويش را به خود نزديك سازند.

روشن است كه وقتي به زن بگويند روسري ات را به خود نزديك كن مقصود اين است آن را رها نكن، آن را جمع و جور كن و خود را با آن بپوشان. اطلاعات بيشتر درباره كيفيت خاص پوشش را از همان آيه 31 سوره نور كه گذشت بهتر مي توان استنباط كرد.

3- صاحب كشاف، وضع زنان را در پيش از نزول آيات حجاب چنين شرح مي دهد: زنان، گريبان هايشان گشاد و باز بود، گردن و سينه و اطراف سينه هاشان ديده مي شد و داخل روسري ها را معمولاً از پشت سر برمي گرداندند (همان طور كه الان بين مردان عرب متداول است) و قهراً قسمت هاي گردن و بناگوش و سينه ديده مي شد، (كشاف، ج 3، ص 231).

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟ آيا پوشش در اسلام دليل قرآني دارد يا از جاهليت و يا فرهنگ ايران باستان گرفته شده است؟

پرسش

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟ آيا پوشش در اسلام دليل قرآني دارد يا از جاهليت و يا فرهنگ ايران باستان گرفته شده است؟

پاسخ(قسمت اول)

1) كاركردهاي پوشش لباس چيست؟

2) مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي (مقرر براي بانوان) را توضيح دهيد.

3) حجاب يا پوشش اسلامي بانوان ريشه ايراني دارد يا اسلامي؟

4) آيا در قرآن كريم، دستور خاصي درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكي دو روايت چنين حكمي به اسلام نسبت داده مي شود؟

5) به چه دليل پوشش اسلامي بانوان از احكام ضروري اسلام است؟

6) آيا حجاب به بانوان صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمي عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتن مسأله برده داري اين حكم نيز منتفي است؟

7) آيا براي مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟

8) فلسفه پوشش اسلامي، تابو (محروميت بي منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟

9) به چه دليل، پوشش اسلامي مو را نيز شامل مي شود؟

10) آيا اسلام با خود آرايي كه بر اساس تمايل به زيبايي خواهي امري فطري است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينت ها مخالفت كرده است؟

11) فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاي تند چيست؟

12) آيا اسلام فُرم خاصي از چادر يا روسري يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسري و مقنعه با جلباب چيست؟

13) آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامي را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامي چيست؟

14) پوشش

اسلامي بانوان با چشم چراني مردان چه ارتباطي دارد؟

پوشش بانوان و چرايي آن

اشاره:

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران(2)

2. حفظ عفت و شرم(3)

3. آراستگي، زيبايي و وقار(4)

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در

خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص

اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه

خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو

شكل گسترش مي دهد:

1. پوشيدگي سر و گردن؛ 2. پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا

كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي

پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً

فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد».(40)

پاسخ(قسمت دوم)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

1 - «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

2 - فلسفه پوشش اسلامي

3 -

مجازات افراد مزاحم(41)

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز

بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي

وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

البته بايد اعتراف كرد تاكنون بيشتر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كمتر به پوشش مرد توجه نموده اند كه البته اين يك امر عادي و طبيعي است چرا كه زن مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است. ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي حائز اهميت است. ازاين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه درباره پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده خداوند متعال مي فرمايد: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا؛ اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه ي زينت شماست، (اعراف / 26).

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم) «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند»{M ، (نور / 30) . و در حق زنان نيز مي فرمايد: (و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنّ) «و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند»{M، (نور / 31).

در اين راستا ذكر چند نكته ضروري مي نمايد:

1. فقها فرموده اند زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه

در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت حرام است ولي پوشش آن از سوي زن واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند زنان از روي تعمّد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده؟

دو نظر در اينجا مطرح است. برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم قاعده فقهي «اعانه بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي قاعده اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد. خود نيز مانند انجام دهنده ي آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آنچه حرام است «تعاون بر اثم» بوده نه «اعانه بر اثم» اين دو با يكديگر متفاوت است.

«تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه به گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند.

به همين جهت برخي مراجع گفته اند اگر مردان با لباس آستين كوتاه بيرون آيند به قصد اين كه زنان به او نگاه كنند، شريك گناه گرديده و قاعده فقهي در حقش پياده مي شود. اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد. و از آنجا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال مشغول بوده

و يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند. وجوب امر به معروف محرز نمي شود.

بر اساس آن چه گفته شد فتواي مراجع درباره پوشش لباس آستين كوتاه مردان متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند. ولي مسئولان دانشگاه ها و مديران مدارس و... حق دارند مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند براي محدوده ي خود وضع نمايند. و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند. و اين كار به آن معني نيست كه حلالي را حرام كرده و بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است. البته بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. و مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود، و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه حدود و مقررات تعيين گردد.

در پايان توجه شما را به استفتائات برخي مراجع جلب مي كنيم:

امام خميني _ آيت الله فاضل _ آيت الله نوري همداني:

پوشش بدن بر مرد واجب نيست هر چند بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند، (العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51).

آيت الله خويي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله اراكي و آيت الله وحيد خراساني:

پوشش بدن بر مرد واجب نيست ولي اگر بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند پوشش آن به جز صورت، دستها، گردن و پا واجب است، (العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51 و هداية العباد، ج 2، مسأله 1068 و استفتاء از محضر آيت الله وحيد خراساني).

آيت الله بهجت: احتياط واجب است كه مرد بدن خود را (به جز مواردي كه به طور غالب باز است

مانند سر و صورت) در برابر نامحرم بپوشاند هر چند كمك بر حرام نباشد (يعني هر چند نداند به او نگاه مي كنند)، (توضيح المسائل، مسأله 1933 و 1937).

مقام معظم رهبري، آيت الله مكارم: استفاده از لباس آستين كوتاه براي مردان اشكالي ندارد مگر در مواردي كه بدانيم مفاسد خاصي بر ان مترتب مي شود، (استفتاءات، ج 1، س 834، آيت الله مكارم و دفتر استفتاءات مقام معظم رهبري).

آيت الله تبريزي: سزاوار نيست براي مؤمن كه با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شود، (دفتر استفتاءات آيت الله تبريزي).

آيت الله صافي: احتياط واجب است كه مرد لباس آستين دار بر تن كند در جايي كه معرض نگاه زنان نامحرم است، (جامع الاحكام، ج 2، ص 1722).

البته بايد دانست اختلاف نظر مراجع پيرامون پوشش مرد در جاي است كه هيچ گونه مفسده اي به همراه نداشته باشد و گرنه همه اتفاق دارند چنانچه جوانان با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شوند و مفسده اي در فضاي جامعه ايجاد نمايند، پوشيدن اين نوع لباس ها حرام مي باشد.

پي نوشت ها:

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.

2. نحل (16): 80.

3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.

4. سوره اعراف (7): 26.

5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.

6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است.

7. احزاب (33): 53.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.

9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست.

10. مسأله

حجاب، ص 73.

11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.

12. مسأله حجاب، ص 22.

13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.

14. سوره احزاب (33): 33.

15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.

17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.

19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.

20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.

21. مسأله حجاب، ص 129.

22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.

23. مجمع البيان، ص 217.

24. همان.

25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.

26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

28. مسأله حجاب، ص 131.

29. علامه طباطبائي(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آن ها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)

30. آيين بهزيستي در

اسلام، احمد صبور اردوبادي، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.

31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107.

32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.

33. سوره احزاب(33): 33.

34. سوره نور(24): 31.

35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.

36. ر. ك: تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431.

37. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 14، ص 140.

38. سوره نور (24): 60.

39. سوره احزاب(33): 59.

40. سوره احزاب (33): 60 و 61.

41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند و به حكم قرآن اعدام مي گردند. (الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)

42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشي، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّي به المرأة رأسها و صدرها)

43. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّي جميع بدنها)

44. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.

45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 14؛ ص 156.

46. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذي يفطّي رأسها و وجهها

اذا خرجت لحاجة» (التبيان في تفسير القرآن، طوسي ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)

47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.

48. زناني كه ظاهراً پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، ري شهري، ج 2، ص 259)

49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.

50. آسيب شناسي حجاب، ص 19

51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.

52. سوره واقعه(56): 23.

53. گستره عفاف به گستردگي زندگي، حميده عامري، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117.

54. الميزان، ج 8، ص 361.

55. مسأله حجاب، ص 163.

وضعيت حجاب و برخورد با بد حجاب در حكومت پيامبر وامام علي چگونه بوده?

پرسش

وضعيت حجاب و برخورد با بد حجاب در حكومت پيامبر وامام علي چگونه بوده?

پاسخ

براي روشن شدن جواب، بايد به اين مطالب توجه كرد:

حكم پوشش اسلامي با نزول اين آيه از قرآن اعلام گرديد: «قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان الله خبير بما يصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن ...» (سوره نور، آيه 31)

در اين آيه با جمله «و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن» پوشش اسلامي بيان شده است. اين جمله مي گويد: زنان مؤمن روسري خودشان را طوري بكنند كه گريبانشان با اين روسري پوشانده شود و در نتيجه گوشها، گوشواره ها، گردن و سينه پوشانده شود.

در شأن نزول اين آيه در روايت حضرت امام باقر(ع) آمده است: يكي از جوانان مدينه با يكي از زنان مدينه روبرو شد. در آن زمان زنان روسري خود را به پشت گردن مي انداختند. وقتي كه آن زن از كنار اين جوان گذشت، به آن زن خيره شد و از پشت سر به او نگاه مي كرد. اين جوان در پي او راه افتاد و داخل كوچه اي شد و در حال راه رفتن، استخوان يا شيشه به او اصابت كرد و زخمي شد. او پيش خود گفت: بايد خدمت پيامبر اسلام(ص) برسم و داستان را براي او بگويم. آن جوان نزد پيامبر آمد و پيامبر فرمود: چه شده است؟! در اين حال جبرئيل نازل شد و اين آيه را براي پيامبر آورد، (وسائل الشيعه7 ج 14، ص 138، باب 104، ح 4، مقدمات نكاح،

تفسير صافي، ج 2، ص 165، چاپ دو مجلدي، تفسير برهان، ج 3، ص 129، چاپ رحلي، الميزان، ج 15، چاپ بيروت، عربي، طبع دوم، ص 116 و تفسير نمونه، ج 14، ص 435)

از اين آيه و حديث، وضع پوشش زنان عرب جاهلي به دست مي آيد. زنان جاهلي، پيراهني مي پوشيدند كه سينه اش باز مي ماند، روسري آنها تنها سر را مي پوشانيد و ادامه روسري از پشت گوشها به پشت گردن انداخته مي شد و در نتيجه گاهي برخي زينتهاي آنها ديده مي شد. آيه شريفه نازل شد و دستور داد كه روسري خود را طوري بپوشند كه گوش، گردن، سينه و زينتهاي آنها ديده نشود و مسلمانان پس از نزول آيه، به آن عمل كردند، (مسأْله حجاب، چاپ 52، 1379، ص 139، تفسير نمونه، ج 14، ص 440، الميزان، ج 15، ص 116، تفسير كشاف، ج 3، ص 231)

زنان عرب جاهلي يك روسري ديگري هم داشتند كه بزرگتر از روسري معمولي بود. اين روسري از چادر كوچكتر و از روسري معمولي بزرگتر بود. روسري بزرگ مخصوص بيرون بود. استفاده از روسري بزرگ در آن زمان، دو جور بوده است. برخي از آن به عنوان لباس تشريفاتي استفاده مي كردند ولي برخي از زنان به عنوان پوشش استفاده مي كردند همانطوري كه در عصر ما در ايران چادر به دو صورت به كار مي رود. برخي آن را به عنوان پوشش كاملتر به كار مي برند و برخي فقط به عنوان تشريفات به كار مي برند و هيچگونه پوششي به حساب نمي آيد. آيه 59 سوره احزاب نازل شد و به زنان

مؤمن دستور داد كه روسري بزرگ را به عنوان پوشش كاملتر به كار ببرند و مسلمانان از آن زمان به بعد چنين كردند. در آيه 59 سوره احزاب آمده است: «... يدنين عليهن من جلابيبهن ...» جلابيب، جمع جلباب و به معناي لباسي است كه از روسري معلمولي بزرگتر و از چادر و عبا كوچكتر است، (مسأله حجاب، ص 174، چاپ 38 و تفسير نمونه، ج 17، ص 426 به بعد)

اين آيه در صدد بيان حكم ديگري در مورد پوشش نيست بلكه اين آيه تأكيد است بر عمل كردن به آيه سوره نور كه حكم پوشش اسلامي را بيان مي كند، (مسأله حجاب، ص 178، چاپ 38 و تفسير نمونه، ج 17، ص 426 به بعد) بنابراين زنان عربي، لباس خاصي داشتند و با نزول حكم اسلامي پوشش، خود را بر اساس پوشش اسلامي پوشاندند و زنان مؤمن اين حكم را خوب مراعات مي كردند و خود را در برابر مردان نامحرم مي پوشاندند.

توجه داشته باشيد كه هدف اساسي اين است كه مردان و زنان طوري عمل كنند كه فساد آور نباشد و آنانكه به حقيقت، دين اسلام را پذيرفتند، آنگونه عمل مي كردند كه دين دستور داده بود. اگر زن يا مرد، پوششي به خود بگيرد كه زبان حال آن پوشش، دعوت به فساد باشد، اين پوشش، اسلامي نيست حتي اگر به صورت ظاهر هم اسلامي باشد همان طوري كه اگر كسي نماز بخواند و هدفش ريا باشد، آن نماز نماز نيست گرچه بصورت ظاهر هم نماز باشد. بر اين اساس هم مردان و هم زنان بايد در پياده كردن پوشش اسلامي به هدف

اساسي دين اسلام توجه كنند. البته به اين مطلب توجه بكنيم كه شكل لباس، در عصر ها و زمانهاي مختلف، متحول مي شود ولي آن هدف اساسي همواره ثابت است. اگر لباس، لباس باشد كه دعوت به فساد نكند و آن مواضعي كه بايد پوشانده شود، پوشانده شود، در اين صورت، آن لباس اشكالي نخواهد داشت و چنين نيست كه در همه كشورها و همه شهرها لباس همه مردم يكسان باشد. سليقه ها، عادتها، فرهنگها و شرائط جغرافيائي متفاوت است و به خاطر همين، لباس ها هم متفاوت است.

ترديدي نيست كه حجاب يكي از ضروريات دين اسلام و بي حجابي جزء منكرات شمرده مي شود و آيات و روايات فراواني كه در زمينه فريضه امر به معروف و نهي از منكر آمده، بر اين تأكيد دارند كه بايد با تظاهر گناه و فساد با شرائطش مبارزه شود. يكي از آن ها پديده بي حجابي است. و اين دستور به صورت يك قضيه حقيقي و قانون ملي الاهي بيان شده و همگان را در گستره خود قرار مي دهد، پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) نيز از اين قانون مستثني نيستند.

لذا آن چه مهم است رعايت مراتب امر به معروف و نهي از منكر و چگونگي اجراي آن مي باشد كه در زمان پيامبر(ص) و بعد از آن در ميان دين داران معمول بوده است به طوري كه مردم به طور زباني تذكر مي دادند و با بيان آيات و روايات هشدار مي دادند. و اما مرحله نظارت بر توليد كنندگان لباسها و كنترل واردات ژورنال ها و ممنوعيت حضور در برخي مكان ها و ديگر روشهاي باز دارنده

به عهده نيروهاي مجاز و انتظامي مي باشد.

در كشور ما علما مرتبا تبليغ مي كنند كه حجاب محدوديت نيست پس چرا در كشور ما و ساير كشورهاي اسلامي زنان در زمينه سياست در سطوح بالا فعاليت چشمگيري ندارند در صورتي كه اگر به خاطر زن بودن نمي توانند از عهده آن بر آيند در كشور هاي غربي زنان به عنوان بالاترين ف

پرسش

در كشور ما علما مرتبا تبليغ مي كنند كه حجاب محدوديت نيست پس چرا در كشور ما و ساير كشورهاي اسلامي زنان در زمينه سياست در سطوح بالا فعاليت چشمگيري ندارند در صورتي كه اگر به خاطر زن بودن نمي توانند از عهده آن بر آيند در كشور هاي غربي زنان به عنوان بالاترين فرد جامعه فعاليت كرده اند و بسيار موفقتر از مردان جامعه بوده اند پس علت عقب ماندگي زنان مسلمان چيست در زمينه هاي علمي هم همين طور است و زنان غربي حتي از مردان ما هم پيشتر هستند اما ما به بهانه هاي واهي چون حفظ حرمت از خيلي كارها معذوريم.پس با اين حساب خود اسلام محدوديت است براي زنان.

پاسخ(قسمت اول)

تجربه انقلاب اسلامي اثبات كرد كه به هيچ وجه حجاب محدوديت نيست و نه تنها هيچ منافاتي با پيشرفت زنان در عرصه هاي مختلف نداشته، بلكه عاملي مثبت در مصونيت و حفظ كرامت و شخصيت زنان است؛ حضور زنان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در همه صحنه هاي اجتماعي، اقتصادي، حماسي، سياسي، علمي، هنري، حقوقي، قانونگذاري و بسياري صحنه هاي ديگر با پوشش ديني، نشان داد كه حجاب كمترين ركودي در فعاليت هاي اجتماعي زن پديد نمي آورد، بلكه خودنمايي و بي حجابي است كه زن را به حواس پرتي و ركود مي كشاند و فرصت گران بهاي او را براي تزيين و خودآراي هدر مي دهد و پس از خروج از منزل نيز او را به نمايش تن و حفظ آرايش وا مي دارد و به نماياندن جاذبه هاي زنانگي خود، فعاليت هاي مردان را با ركود رو به رو

مي سازد و به علاوه آثار بسيار مخربي بر فرهنگ، نهاد خانواده و آينده جامعه انساني به دنبال خواهد داشت. بنابراين اين حجاب نيست كه باعث ركود مي شود بلكه برعكس بي حجابي است كه سبب ركود فعاليت هاي هر دو قشر زن و مرد خواهد شد (نگاهي گذرا به شبهات حقوقي پيرامون مسائل زنان، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1380، ص 250).

افزون بر اين، حجاب يك فرمان مسلم الهي است و قطعا بر اساس مصالح فرد و جامعه تشريع شده است؛ آيات و روايات بسيار متعددي پيرامون حجاب و ضرورت آن بر مسلمانان وارد شده است: به عنوان نمونه قرآن كريم مي فرمايد: «و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن...؛ اي پيامبر! به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را فرو گيرند (و از نگاه كردن به مردان نامحرم بپرهيزند) و دامان خود را حفظ كنند و نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه به طور طبيعي ظاهر است و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه هاي خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان و... و به هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهاني شان دانسته شود (و صداي خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد) اي مؤمنان نسبت به گناهان گذشته توبه كنيد تا رستگار شويد» (نور، آيه 31).

و همچنين از جمله احاديث متعددي كه در مورد حجاب وارد شده ماجراي اسماء دختر ابوبكر و خواهر عايشه است كه به خانه پيامبر اكرم(ص) وارد شد در حالي

كه جامعه هاي نازك و بدن نما پوشيده بود. رسول اكرم(ص) روي خود را از او برگرداند و فرمود: «اي اسما! همين كه زن به حد بلوغ رسيد، سزاوار نيست چيزي از بدن او ديده شود، مگر از مچ دست به پايين و صورتش»(سنن ابن داود، ج 4، ص 62 به نقل از مسأله جاب، شهيد مطهري، ص 150).

نتيجه آن كه حجاب محدوديت و مانع از فعاليت هاي اجتماعي زنان نيست و به علاوه يكي از احكام و ضرورت هاي دين مبين اسلام است.

اما در مورد مقايسه با زنان ساير كشورهاي غربي و... كه در سؤال مطرح نموديد بايد گفت كه: اگر با نگاهي واقع بينانه اين مسأله را مورد بررسي قرار دهيم مشخص مي شود كه زنان جامعه ما كه بعد از انقلاب براساس آشنايي با معارف و آموزه هاي اصيل اسلامي با حفظ شخصيت و كرامت خويش در عرصه هاي مختلف جامعه وارد و پيشرفت هاي درخشاني داشته اند نسبت به زنان جوامع غربي كه سابقه ورود و فعاليت هاي اجتماعي چندين قرن دارند و به عنوان نيروي كار ارزان و مطيع و ابزاري براي جهان سرمايه داري و مطامع آن درآمده اند، بسي جلوتر و موفق ترند؛ خصوصا با لحاظ اين نكته مهم كه به دليل حفظ حجاب اسلامي و رعايت حدود الهي از بسياري آفات، مشكلات و معضلاتي كه هم اكنون جوامع غربي با آن روبرو بوده و به عنوان بحراني عظيم، تمدن غرب را با چالش و فروپاشي مواجه ساخته است، به دور مي باشند و اين واقعيتي است كه بسياري از صاحب نظران و انديشمندان غرب به آن

معترضند؛ چنان كه روژه گارودي انديشمند فرانسوي اذعان دارد كه «تمدن غرب در جهت نابودي انسان حركت مي كند» (مصاحبه با شبكه دوم سيما، 23/4/76).

و همچنين به نظر پروفسور لاماند «راهي كه غرب در پيش گرفته است به نابودي اصول اجتماعي و مدنيت منجر مي شود»(روزنامه ايران، 7/5/75).

تا جايي كه براساس آمار «در اتحاديه اروپا عده بيكاران افزايش يافته و به رقم 8 تا 12 درصد رسيده است. عده بيكاران در اروپاي غربي در چهار دهه قبل كمتر از ده ميليون بود و اين رقم در 1980 به 25 ميليون نفر و اكنون 35 ميليون شده است. ژاپن و ايتاليا و انگلستان و آمريكا به حالت بحراني رسيده است و با انتقال نظام سرمايه داري به روسيه و اروپاي شرقي و مركزي اين كشورها نيز به بيماري تمدن جديد مبتلا شده اند»(روزنامه كيهان، پروفسور حميد مولانا، 25/9/78).

مسلم است در چنين جوامعي كه از اول هدف از كشاندن زنان به اجتماع، استشهار آن و تبديل آن به موجودي «شي گونه» كه فقط براي اميال و اهداف تمدن سرمايه داري غرب به وجود آمده است آن هم با شعار دروغين «آزادي» و دفاع از «حقوق بشر»، زن چه وضعيتي مي تواند داشته باشد: «براساس برخي آمارهاي پايان دهه 80 ميلادي، زنان و مردان هم سن و سال از لحاظ درآمدي بسيار تفاوت داشتند. مثلا درآمد زنان 45 - 54 سال تنها به 59 درصد متوسط درآمدمردان در همان سنين بالغ مي شد. اين در صورتي است كه در برخي موارد، زنان بيشتر از مردان كار مي كنند. چنانچه در برخي از كشورها، زنان روزنانه تا

4 ساعت، بيشتر از مردان كار مي كنند... مظلوميت زنان وقتي بيشتر نمايان مي شود كه مرد و زن هر دو شاغل باشند زيرا مردان بر حسب عادت ديرينه، با ورود به خانه، كار و وظيفه خود را پايان يافته تلقي مي كنند اما زنان ناگزيرند يا قبل از رفتن به سر كار يا پس از بازگشتن، كار خانه را انجام دهند...»(جنگ عليه زنان، صص 53 - 74 ؛ زن و رهايي نيروهاي توليد، صص 215 - 214 ؛ بار سنگين زنان شاغل، فيدر شرلي، اسلون، ترجمه مينا اعظامي، 1377، صص 3 - 7).

و اين در حالي است كه با نفي كرامت و شخصيت انساني زنان در غرب، انواع خشونت ها نيز بر عليه آنان شدت يافته است (كتاب زن، سيدهادي حسيني، علي احمد راسخ، انتشارات اميركبير، 1381).

پرواضح است كه بيان چنين مشكلاتي در جوامع غربي به معناي منزه بودن جوامع اسلامي و كشور ما از اين قبيل مسائل نيست، بلكه مامعترفيم كه متأسفانه اين موضوعات نيز در گوشه و كنار جامعه ما نيز يافت مي شود و البته به هيچ وجه اين ها ناشي از اسلام اصيل نيست زيرا زن در اسلام از نهايت تكريم و احترام برخوردار و داراي حقوق و امتيازات مختلف اجتماعي، اقتصادي و... است كه حتي نظير آن نيز در هيچ كدام از جوامع به اصطلاح مترقي يافت نمي شود، بلكه معضلات ناشي از سه عامل مهم ذيل است؛

1. رسوخ و ادامه سنت ها و آداب و رسوم مربوط به زمان قبل از اسلام.

2 . عدم نهادينه شدن ارزش ها و فرهنگ و آموزه هاي متعالي اسلام در

اين جوامع.

3. دستاوردها و نتايج فرهنگ وارداتي غرب كه به دنبال خود معضلات و ارزش هاي خود را به داخل جوامع اسلامي نيز منتقل نموده است.

در هر صورت همچنان كه مشاهده شد، به هيچ وجه حجاب نه مانعي براي پيشرفت زنان در جوامع اسلامي است - همچنان كه در انقلاب اسلامي ثابت شد - و نه برداشتن آن امتياز و پيشرفت براي زنان جوامع غربي.

آري اسلام اگر بر ضرورت حجاب زنان تأكيد دارد؛

الف) به دليل مصالحي است كه براي خود زن به دنبال دارد از قبيل:

1. حفظ حرمت، شخصيت و كرامت ذاتي او.

2. حفظ ارزش و منزلت زن.

3. براي معشوقيت دائمي زن.

4. حفظ امنيت زن.

5. نجات از رقابت.

ب) و همچنين مصالحي كه براي اجتماع دارد از قبيل:

1. حفظ بهداشت جامعه.

2. تحكيم خانواده.

3. كاستن انحرافات.

4. ابعاد سياسي و اقتصادي و...(حيات زن در انديشه اسلامي، دكتر علي قائمي، انتشارات اميري، چاپ اول، 1373، صص 375 - 395).

و اما در مورد اين كه چرا زنان در كشور ما در سطوح بالاي سياست فعاليت چشمگيري ندارند؟ بايد گفت كه در اسلام هيچ گونه تبعيضي بين مرد و زن وجود ندارد، بلكه در جنبه هاي مختلفي از تساوي برخوردارند: 1. در آفرينش. 2. در جنبه هاي رواني. 3. در جنبه هاي معنوي. 4. در شؤون همسري. 5. در همدوشي با مردان در زمينه هاي مختلفي از سير و سلوك گرفته تا استقلال اقتصادي و... (همان، ص 231).

اما بايد توجه داشت كه هرگز نبايد بين «تساوي» يا «تشابه» اشتباه كرد؛ در اين كه زن و مرد داراي تساوي در حقوق و انسانيتند، جاي بحث و سخني نيست ولي اين سخن

به معناي تشابه در حقوق نيست، اصل اين است كه مرد و زن به كمال مقدر خود برسند، ولي هر كدام در نظام خاص زيستي، عاطفي و رواني خود نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، 1374).

در اينجا مهمترين مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده، مسأله تفاوتهاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند، (نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، بخش هفتم، صص 190 _ 167، انتشارات حكمت) آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي

بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظائفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان، (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره، چاپ اول، 1374، چاپخانه مروي، دار الكتب الاسلاميه).

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است، (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره) آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است»، (سوره بقره (2)، آيه 228).

در تفسير مجمع البيان آمده است، (تفسير مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، جلد 3، ص 73، مؤسسه الاعلمي بيروت، 1415 قمري؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء): ام سلمه _ يكي از همسران پيامبر _ روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان

جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و

همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوتهاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق

هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»، (سوره نساء (4)، آيه 32)

پاسخ(قسمت دوم)

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است

مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت

وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و

تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد، (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114).

تصدي قضاوت و ساير مشاغل و مسؤوليت هاي كلان سياسي از سوي زنان:

اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطابهاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة»، (سوره غافر، آيه 40) وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»، (سوره نحل، آيه 97) مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

مسلما بحث پيرامون

هر كدام از مشاغلي كه زنان از ديدگاه اسلام و قانون اساسي نمي توانند عهده دار آن شوند به صورت مستقل در اينجا ممكن نيست اما به عنوان نمونه در رابطه با قضاوت زن مي توان گفت: هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اين كه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را

محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي رويم).

تصدي امر قضاء به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آن كه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.

آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آن كه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين

حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي كنيم زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي گيرد.

مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامه هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آن ها پس از چند روزي، درخواست كناره گيري از اين كار نموده اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.

امامت: امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة؛ و

نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفر(ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، ج 16، ص 252).

آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اين كه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(س) كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

در هر صورت به غير از مشاغل خاصي نظير مرجعيت، قضاوت، امامت ظاهري و رهبري و رياست جمهوري - كه به دليل ويژگي هاي خاص اين مشاغل از يك سو و خصوصيات روحي و عاطفي زنان از سوي ديگر - در ساير فعاليت هاي اجتماعي و سياسي، هيچ گونه محدوديتي براي زنان از صدر اسلام تاكنون وجود نداشته است. براساس آموزه هاي اسلامي، زنان نيز مانند مردان حق دارند تا انتخاب گر باشند و مخالفت يا موافقت خويش را با نظام حاكم بيان كنند (سراج، مركز پژوهش هاي صدا و سيما، 1380، ص 218).

البته دو شرط اصلي وجود دارد: 1. رعايت عفت، حجاب و شؤون اسلامي. 2. حفظ حقوق شوهر و

فرزندان و نهاد خانواده. كه اگر اين نكات در مشاركت سياسي، اجتماعي زنان رعايت نشود، همان آثار منفي را در پي خواهد داشت كه در كشورهاي غربي شاهد آن هستيم كه آنهǠنيز هم اكنون در حال بيداري و بازگشت از اين مسير انحرافي مي باشند: چنانچه براساس آمار «دو سوم» زنان انگليسي، خانه دار بودن را به اندازه شغل بيرون از منزل مهم و مفيد مي دانند و معتقدند كه مسؤوليت آنان در داخل خانه است و كسب درآمد و روزي، وظيفه مردان. و همچنين در آمريكا بسياري از زنان كه بچه كوچك دارند، مشاغل خود را رها كرده و به مادران تمام وقت تبديل شده اند (مجله صبح، ش 75، ص 68).

و خانم «ويجديس فينبو گادوتيو» - نخستين زني كه رئيس جمهور ايسلند شد - پس از پايان دوره رياست جمهوري خود اعلام كرد كه حاضر نيست در دوره بعدي در انتخابات شركت كند، چون به نظر او «كار در خانه به مراتب آسان تر و لذت بخش تر است در قبال مردم مسؤوليت داشتن كمر شكن است، مردم نمي دانند كه داشتن يك مقام عمومي چه قدر دردسر و خودخوري دارد. نه تنها بايد از منافع كشور دفاع كند، بلكه بايد مراقب تاريخ هم باشد تا بعد او را مورد انتقاد قرار ندهند و مسؤول خرابي هاي آينده ندانند» (مجله صبح، ش 75، ص 68).

و اين درست همان فرمايش امام علي(ع) در 1400 سال پيش است كه درباره مشاغل سياسي و اجتماعي زنان فرمود: «المراه ريحانه و ليست بقهرمانه؛ زن گلي خوشبو است و قهرماني زورمند نيست» (نهج البلاغه، نامه 31،

ص 129).

آيا زن مسلمان مي تواند بي حجاب باشد ولي چون خود را قلبا مسلمان مي بيند نيازي به اين كار نبيند.آيا ايمان تنها به خدا كافي است.

پرسش

آيا زن مسلمان مي تواند بي حجاب باشد ولي چون خود را قلبا مسلمان مي بيند نيازي به اين كار نبيند.آيا ايمان تنها به خدا كافي است.

پاسخ

يكي از مسايل مهم، كه از ديرباز، مورد بحث واقع شده اين است كه آيا هر يك از ايمان و عمل صالح، عامل مستقلي براي سعادت ابدي است يا مجموع آنها موجب سعادت است؟

گروهي به نام «مرجئه» در همان قرن اول ظهور اسلام بر آن بودند كه وجود ايمان، براي سعادت ابدي كافي است و ارتكاب گناه، ضرري به سعادت مؤمن نمي زند. اين عقيده به شدت از سوي گروه هاي مسلمان ديگر، رد شده است. حقيقت آن است تنها وجود ايمان براي آدمي كافي نيست و چنان نيست كه با وجود ايمان، هر گناهي بخشيده شود و هيچ اثر سويي نداشته باشد.

توضيح اين نكته به تبيين ماهيت ايمان، نصاب آن و رابطه آن با اعمال دارد:

حقيقت ايمان:

ايمان، حالتي قلبي و رواني است كه در اثر دانستن يك مفهوم و گرايش به آن، حاصل مي شود و با شدت و ضعف هر يك از اين دو عامل، كمال و نقص مي پذيرد.

اين تعريف، به اين نكته اشاره دارد كه تنها آگاهي و اطلاع در ايمان كافي نيست؛ بلكه افزون بر آن، گرايش به مورد آگاهي و انكار نكردن و انجام ندادن ضد آن نيز شرط است چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا؛ آيات الهي را از روي ستم و برتري جويي انكار كردند در حالي كه به آنها يقين پيدا كرده بودند» (نمل، آيه 14).

نصاب ايمان:

بر حسب آنچه از

آيات شريفه و روايت ها استفاده مي شود، حداقل ايمان براي سعادت ابدي عبارت است از ايمان به خداي يگانه و پاداش و كيفر اخروي و صحت آنچه بر انبياء(ع) نازل شده است و لازمه آن تصميم بر عمل به دستورهاي خداي متعال است.

بنابراين، كسي كه آگاه به حقيقتي است ولي تصميم دارد كه هيچ گاه به هيچ يك از لوازم آن، عمل نكند، ايمان به آن نخواهد داشت و حتي اگر ترديد داشته باشد كه به آنها عمل كند يا نكند باز هم هنوز ايمان نياورده است؛ قرآن كريم مي فرمايد: [گروهي از] اعراب [بياباني به پيامبر اكرم] گفتند ما ايمان آورديم. بگو: شما ايمان نياورده ايد؛ ولي بگوييد اسلام آورديم و هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است»(حجرات، آيه 14).

از آنچه گذشت، معلوم مي شود، ايمان قلبي بدون عمل به دستورهاي شرع در سعادت و نجات انسان، كافي نيست به ويژه افرادي كه در عين آگاهي از دستور شرعي آن را به هر علتي انكار كرده انجام نمي دهند(آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، دوره سه جلدي، ج 3، ص 107 - 127).

تعريف حجاب برتر چيست و آيا حجاب كامل يعني چادر؟

پرسش

تعريف حجاب برتر چيست و آيا حجاب كامل يعني چادر؟

پاسخ(قسمت اول)

فلسفه حجاب : اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم ; زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند. ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است :

الف ) پوشش , امري غريزي و فطري براي بشر است ; كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي , راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد; از جمله :

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي ,

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس , سوزاك , ايدز و...,

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده , گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان ,

4- زياد شدن فرزندان نامشروع .

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده

است . ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است . از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان , در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- فلسفه حجاب , شهيد مرتضي مطهري

2- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي , غلامعلي حداد عادل

3- مجله پرسمان , دي ماه 1380 (مقاله اي درخصوص چرائي پوشش )

4- كتاب هاي تفسير قرآن در ذيل آيات 31, 32, 59 و 60 سوره نور و 32 و 33 سوره احزاب

آنچه كه اهداف فوق را تأمين مي كند حجاب برتر يعني چادر است چه اين كه چادر حجم بدن و برجستگي هاي آن را پوشانده، تحريك و انگيزش جنسي را در طرف مقابل ايجاد نمي كند. آرايش گرچه في نفسه خوب است اما نبايد به نحوي باشد كه نامحرم را به سوي او بكشاند. اين است كه گفته اند زن بايد تمام بدن را از نامحرم بپوشاند و فقط صورت و دست ها تا مچ را در صورتي كه فاقد زينت باشند مي تواند نپوشاند.

براي تكميل بحث ر.ك: مجله پرسمان، پيش شماره پنجم، مقاله چرايي پوشش بانوان، (مقاله ذيل).

1) كاركردهاي پوشش لباس چيست؟

2) مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي (مقرر براي بانوان) را توضيح دهيد.

3) حجاب يا پوشش اسلامي بانوان ريشه ايراني دارد يا اسلامي؟

4) آيا

در قرآن كريم، دستور خاصي درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكي دو روايت چنين حكمي به اسلام نسبت داده مي شود؟

5) به چه دليل پوشش اسلامي بانوان از احكام ضروري اسلام است؟

6) آيا حجاب به بانوان صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمي عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتن مسأله برده داري اين حكم نيز منتفي است؟

7) آيا براي مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟

8) فلسفه پوشش اسلامي، تابو (محروميت بي منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟

9) به چه دليل، پوشش اسلامي مو را نيز شامل مي شود؟

10) آيا اسلام با خود آرايي كه بر اساس تمايل به زيبايي خواهي امري فطري است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينت ها مخالفت كرده است؟

11) فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاي تند چيست؟

12) آيا اسلام فُرم خاصي از چادر يا روسري يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسري و مقنعه با جلباب چيست؟

13) آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامي را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامي چيست؟

14) پوشش اسلامي بانوان با چشم چراني مردان چه ارتباطي دارد؟

پوشش بانوان و چرايي آن

اشاره:

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز

وي پاسخ مي دهد:

1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران(2)

2. حفظ عفت و شرم(3)

3. آراستگي، زيبايي و وقار(4)

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد

جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي

لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط

به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

1. پوشيدگي سر و گردن؛ 2. پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه،

موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي

در مقابل نامحرم ممنوع است

پاسخ(قسمت دوم)

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً

خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي

(روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد».(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

1 - «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

2 - فلسفه پوشش اسلامي

3 - مجازات افراد مزاحم(41)

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده

كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو

نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

البته بايد اعتراف كرد تاكنون بيشتر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كمتر به

پوشش مرد توجه نموده اند كه البته اين يك امر عادي و طبيعي است چرا كه زن مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است. ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي حائز اهميت است. ازاين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه درباره پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده خداوند متعال مي فرمايد: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا؛ اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه ي زينت شماست، (اعراف / 26).

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم) «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند»{M ، (نور / 30) . و در حق زنان نيز مي فرمايد: (و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنّ) «و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند»{M، (نور / 31).

در اين راستا ذكر چند نكته ضروري مي نمايد:

1. فقها فرموده اند زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت حرام است ولي پوشش آن از سوي زن واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش

مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند زنان از روي تعمّد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده؟

دو نظر در اينجا مطرح است. برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم قاعده فقهي «اعانه بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي قاعده اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد. خود نيز مانند انجام دهنده ي آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آنچه حرام است «تعاون بر اثم» بوده نه «اعانه بر اثم» اين دو با يكديگر متفاوت است.

«تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه به گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند.

به همين جهت برخي مراجع گفته اند اگر مردان با لباس آستين كوتاه بيرون آيند به قصد اين كه زنان به او نگاه كنند، شريك گناه گرديده و قاعده فقهي در حقش پياده مي شود. اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد. و از آنجا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال مشغول بوده و يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند. وجوب امر به معروف محرز نمي شود.

بر اساس آن چه گفته شد فتواي مراجع درباره پوشش لباس آستين كوتاه مردان متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند. ولي مسئولان دانشگاه ها و مديران مدارس و... حق دارند مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند براي محدوده ي خود

وضع نمايند. و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند. و اين كار به آن معني نيست كه حلالي را حرام كرده و بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است. البته بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. و مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود، و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه حدود و مقررات تعيين گردد.

در پايان توجه شما را به استفتائات برخي مراجع جلب مي كنيم:

امام خميني _ آيت الله فاضل _ آيت الله نوري همداني:

پوشش بدن بر مرد واجب نيست هر چند بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند، (العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51).

آيت الله خويي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله اراكي و آيت الله وحيد خراساني:

پوشش بدن بر مرد واجب نيست ولي اگر بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند پوشش آن به جز صورت، دستها، گردن و پا واجب است، (العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51 و هداية العباد، ج 2، مسأله 1068 و استفتاء از محضر آيت الله وحيد خراساني).

آيت الله بهجت: احتياط واجب است كه مرد بدن خود را (به جز مواردي كه به طور غالب باز است مانند سر و صورت) در برابر نامحرم بپوشاند هر چند كمك بر حرام نباشد (يعني هر چند نداند به او نگاه مي كنند)، (توضيح المسائل، مسأله 1933 و 1937).

مقام معظم رهبري، آيت الله مكارم: استفاده از لباس آستين كوتاه براي مردان اشكالي ندارد مگر در مواردي كه بدانيم مفاسد خاصي بر ان مترتب مي شود، (استفتاءات، ج 1، س 834، آيت الله مكارم و دفتر

استفتاءات مقام معظم رهبري).

آيت الله تبريزي: سزاوار نيست براي مؤمن كه با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شود، (دفتر استفتاءات آيت الله تبريزي).

آيت الله صافي: احتياط واجب است كه مرد لباس آستين دار بر تن كند در جايي كه معرض نگاه زنان نامحرم است، (جامع الاحكام، ج 2، ص 1722).

البته بايد دانست اختلاف نظر مراجع پيرامون پوشش مرد در جاي است كه هيچ گونه مفسده اي به همراه نداشته باشد و گرنه همه اتفاق دارند چنانچه جوانان با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شوند و مفسده اي در فضاي جامعه ايجاد نمايند، پوشيدن اين نوع لباس ها حرام مي باشد.

آيا زن خوب است كه با چادر باشد يا با مانتو؟

پرسش

آيا زن خوب است كه با چادر باشد يا با مانتو؟

پاسخ

ابتدا بايد معيارهاي يك پوشش اسلامي را با هم بررسي نماييم.

پوشش زن در غير از نماز و در مقابل نامحرم، بايد داراي شرايط زير باشد :

1-تمام بدن زن را (به جز دستها تا مچ و گردي صورت) بپوشاند. البته اگر دستها و گردي صورت، بدون آرايش و زينت باشند.

2- لباس بايد نازك و بدن نما نباشد. اميرالمؤمنين علي( مي فرمايند : "برشما باد كه [در برابر نامحرم] از لباس ضخيم استفاده كنيد؛ زيرا كسي كه لباسش [در برابر نامحرم] نازك شود، دينش نيز سُست مي شود."

3- غصبي نباشد.

4- لباس شهرت نباشد. لباس شهرت آن است كه از جهت جنس، يا رنگ، يا نوع دوخت و يا كيفيّت پوشيدن، خلاف عرف جامعه باشد، و باعث جلب توجّه ديگران شود.

5- مرد لباس زن، و زن لباس مرد را نپوشد. شرط حرام بودن اين نوع پوشش، در اين است كه آن را به عنوان يك لباس براي خود انتخاب كند.

با بررسي معيارهاي پوشش، اگر لباسي باشد كه اين شرايط را داشته باشد، از آن مي توان به عنوان حجاب استفاده كرد. مانند : مانتوهاي گشاد و ساده اي كه بدن را كاملاً مي پوشاند. اما توجه به اين نكته نيز ضروري است، كه چادر به عنوان يك حجاب ملّي، براي ما وقار و كمالي دارد، كه در ساير پوششها نيست.

در پايان به ياد داستاني افتادم كه در مدينة طيّبه اتفاق افتاده بود.آقاي موسوي همداني در كتاب پاسخ به پرسشهاي ديني، ج2، ص222، اينچنين نقل كرده اند :

در مدينة طيّبه چند نفر فلسطيني و تونسي و مراكشي با

من رفيق شدند، و عصرها در جلوي مهمانخانه اي كه منزل كرده بوديم، جمع مي شدند، و از هر دري محبت مي كردند. يك روز بحث آنها دربارة بهترين زيِّ زنان دنيا شد، كه كدام زيّ و قيافه اي براي زنان سنگين تر و با وقارتر است. همة آنها متفقاً گفتند : "هيچ لباسي با وقارتر از چادر زنان ايراني نيست، و ما وقتي زنان ايراني را با چادر مي بينيم احساس احترام و وقار در آنان مي كنيم."

موفق باشيد.

چرا براي مبارزه با بي حجابي آقايان فتوا صادر نمي كنند كه بي حجابي در حكم محاربه با امام زمان است تا جلوي بسياري از فسادها گرفته شود؟

پرسش

چرا براي مبارزه با بي حجابي آقايان فتوا صادر نمي كنند كه بي حجابي در حكم محاربه با امام زمان است تا جلوي بسياري از فسادها گرفته شود؟

پاسخ

در مورد مشكل بدحجابي بايد گفت كه اين معضل در ايران ريشه در عوامل متعددي دارد كه بايد آن عوامل را در جامعه مورد شناسايي قرار داد و با توجه به آنها اقدامات اساسي و حسابشده انجام داد. بر اين اساس عوامل بدحجابي در جامعه به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) عوامل دروني: منظور از عوامل دروني، مجموعه مؤلّفه هايي است كه به وجود آوردن اين پديده دخالت داشته و ناشي از عملكرد افراد يك جامعه و سيستم سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر آن است. مهم ترين آنها عبارت است از:

1. از نظر انسان شناختي و روان شناختي انسان موجودي است كه داراي قدرت اختيار مي باشد، يعني، هم توانايي انتخاب راه درست و طي كردن مراتب كمال انساني را دارد و هم توانايي پيروي از اميال و هواهاي نفساني و طي كردن مدارج انحطاط و سقوط را. قرآن مي فرمايد: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» ، (انسان، آيه 3).

بر اين اساس در جامعه اي مانند جامعه اسلامي ما _ كه بسياري از احكام، ارزش ها و معارف اسلامي براي اداره جامعه تبيين شده و جاي هيچگونه عذر و بهانه اي نيست _ بعضي از احكام الهي (مانند حجاب) از سوي برخي افراد ناديده گرفته مي شود، به اين اصل و عنصر روان شناختي باز مي گردد. به عبارت ديگر يكي از مهم ترين عوامل بدحجابي در جامعه، پيروي از هواهاي نفساني است كه خود ناشي از ضعف ايمان و تقوا،تزلزل شخصيت است و... مي باشد و در

مظاهري از قبيل تجمل گرايي، خودنمايي در مقابل بيگانگان و... نمود پيدا مي كند.

در بسياري از موارد خودباختگي و تزلزل شخصيت و عدم اعتماد به نفس موجب تقليد و تظاهر به رفتارهاي ناصحيح ديگران مي گردد. بر اثر خودباختگي ملاك در كرامت و شايستگي اجتماعي را محبوب بودن و مطرح بودن در چشم ديگران مي دانند. البته اگر انسان با تقوا و پاكدامن و مقيد به رعايت ارزش هاي الهي باشد هم محبوب خواهد بود و هم در چشم و دل و زبان اولياء مطرح خواهد بود، ليكن اين مسأله نياز به خودباوري و ايمان قوي و انگيزه هاي عالي و معرفت صحيح از حيات طيبه دارد. چنين انساني براي خود رسالتي عظيم را قايل است كه به رفتارهاي او جهت مي دهد.

يكي از راه هاي اصلاح جامعه از اين معضل، مقابله با عوامل روان شناختي آن و تقويت ايمان و تقواي افراد جامعه و تقويت انگيزه، عزم و اراده آنان در اجراياحكام الهي و موازين و مقررات اسلامي در سطح جامعه مي باشد. قرآن كريم مي فرمايد: «ان الله لا يغير ما بقومٍ حتي يغيروا ما بأنفسهم...» خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغييرنمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند، (رعد، آيه 11).

اين عامل دروني اختصاص به جامعه اي خاص يا پيروان دين مخصوصي ندارد اما در هر جامعه اي عوامل تشديد كننده يا كنترل كننده وجود دارد كه بايد پيشينه تاريخي و وضعيت فرهنگي را بررسي كرد. در خصوص جامعه ايراني به ريشه هاي تاريخي آن اشاره مي كنيم.

2. ريشه هاي تاريخي اين مسأله كه به اقدامات رژيم پهلوي براي گسترش فرهنگ برهنگي، بي بند و باري

و كشف حجاب بر مي گردد، كه توانست بخشي از جامعه ما را دچار اين انحراف كند و بي حجابي را در خانواده ها به صورت يك هنجار و ارزش درآورد. روند گسترش اين معضل، هر چند با وقوع انقلاب اسلامي و فضاي ناشي از دوران دفاع مقدس، تا حد زيادي كنترل شد؛ ولي به دلايل متعددي، رگه ها و ريشه هاي خود را همچنان حفظ نمود و بعد از تغيير محيط ارزشي جامعه و فاصله گرفتن از فضاي معنوي حاصل از انقلاب و دفاع مقدس، دوبارهمجال ظهور و بروز پيدا كرد.

3. كوتاهي و بي توجهي برخي از مسؤولان فرهنگي كشور در تثبيت ارزش ها و احكام اسلامي و تعميق بخشيدن به آن، از وسايل ديگر گسترش بدحجابي است.

گفتني است كه به علت وجود مشكلات ناشي از تثبيت انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، فشارهاي خارجي محاصره هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و... باعث شد كه بيشترين وقت و انرژي مسؤولان و دستگاه هاي دولتي به اين امور صرف شود و توجه چنداني به مسائل فرهنگي جامعه و اجراي راه كارها و برنامه هايي در جهت تثبيت و تعميق ارزش ها و احكام اسلامي مبذول نگردد.

4. بعضي از اقدامات انجام گرفته بعد از سال 1368 (از قبيل سياست هاي پولي و ارزي و...) كه به منظور تسريع در روند توسعه و رشد اقتصادي، صنعت و... انجام گرفت، ناخواسته موجب تغيير ارزش هاي جامعه، به سوي هنجارهاي مادي، مدرك گرايي، تجمل پرستي و...گرديد.

5. عملكرد منفي و نامطلوب برخي از دستگاه هاي فرهنگي (از جمله وزارت ارشاد و مطبوعات وابسته در سال هاي اخير) و ميدان دادن به افراد و عناصري كه هيچ اعتقادي به نظام اسلامي ندارند و با استفاد از تسهيلات مادي و معنوي وزارت

ارشاد و فضاي باز و بدون نظارت جامعه، موجبات نشر و ترويج فرهنگ فاسد منحط دوران پهلوي و ارزشهاي حاكم بر جوامع غرب را فراهم و اوضاع فرهنگي كشور را به شدت مسموم و آلوده نمودند به گونه اي كه مقام معظم رهبري هشدارهاي شديد به مسئولين فرهنگي داده، نارضايتي خود را از عملكرد وزارت ارشاد اعلام نمودند كه در نهايت منجر به استعفاي وزير ارشاد گرديد.

6. برخي از افراط و تفريطهايي كه در سالهاي اوليه انقلاب و بعد از آن در مبارزه با بي حجابي و بد حجابي شد از قبيل استفاده روشهاي خشونت آميز و فيزيكي و... باعث بوجود آمدن تنفر و انزجار و بدبيني به اين حكم الهي گرديد.

7. اجرا نشدن فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر يا نظارت ملي به صورت فراگير و گسترده و نظام مند از طرف آحاد جامعه، كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه از فساد، نا امني و... شمرده شده است.

ب) عوامل بيروني: مهمترين عامل بيروني تهاجم فرهنگي گسترده و همه جانبه غرب به ارزش هاي اسلامي و ملّي ما، براي بي هويت نمودن نسل جوان، تضعيف باورهاي عقيدتي در مردم و در نهايت شكست نظام اسلامي در ايران با استفاده از پيشرفته ترين وسايل تكنولوژي _اعم از نرم افزاري و سخت افزاري، عناصر وابسته داخل در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي و... در جهت حاكم نمودن فرهنگ و ارزش ها و مظاهر تمدن غرب.

مجموعه عوامل فوق سبب گرديده كه متأسفانه عليرغم گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي، معضل بد حجابي در جامعه اسلامي ما وجود داشته باشد. اما در مورد راه هاي برخورد و مقابله با اين پديده

زشت دو راهكار قابل پيش بيني مي باشد:

1. راهكارهاي فيزيكي و برخورد از موضع قدرت با متخلفين البته اين برخورد بايد حساب شده و هنجارمند باشد.

2. كار بنيادي فرهنگي. مسلما برخورد با اين پديده به صورت فيزيكي و از طريق دستگاههاي دولتي، بسيار دشوار و تا حدّي ناممكن است. زيرا اگر ما در مسئله لباس و پوشش اسلامي صرفا بخواهيم از طريق زور وارد شويم، استدلال و منطق نداشته باشيم و نتوانيم حقانيت ولزوم پوشش اسلامي، آثار مثبت و فوايد و بركات اجراي اين فريضه الهي در ابعاد مختلف زندگي شخصي و اجتماعي افراد و فلسفه حجاب و... را با كار فرهنگي مستمر عميق و ريشه اي با استفاده از دستگاههاي فرهنگي و رسانه هاي جمعي و مطبوعات و... به زيباترين و بهترين صورت، ارائه دليل و برهان، ثابت كنيم، متأسفانه بايد منتظر رواج و گسترش بدحجابي و رواج ارزشهاي غربي به صورت گسترده در جامعه اسلاميمان باشيم. عامل مهم ديگري كه مي تواند ما را در مقابله با اين معضل اجتماعي ياري نمايد اهتمام جدي جامعه و دانشجويان به انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر است. بديهي است اگر جامعه در اين زمينه به صورت جدي وارد عمل شود و اين فريضه الهي را منطبق با شرايط و مراتبي كه در شرع مقدس معين گرديده، عملي سازد دستگاه هاي فرهنگي و مراكز موجود در دانشگاه ها نيز بهتر مي توانند در حل اين معضل اجتماعي اقدام نمايند و ضمن تشويق و ترغيب دانشجويان به انجام شؤونات اسلامي، راه كارها و اقدامات بنيادي فرهنگي را در جهت گسترش ارزش هاي اسلامي در بين دانشجويان فراهم سازند. به اميد روزي كه با همكاري

مسؤولين و دانشجويان شاهد محيطي سرشار از پاكيو صفا و اهتمام جدي به رعايت ارزش هاي اسلامي در دانشگاه ها باشيم، ان شاءالله.

ناگفته نماند بسياري از ناهنجارهاي اجتماعي از جمله بدحجابي به بي ساماني اقتصادي نيز گره خورده است، معضل بيكاري، تورم و... مولد بسياري از مفاسد اجتماعي هستند كه ظهور و بروز آن در شكل هاي مختلف صورت مي پذيرد. از اين رو نظام اسلامي و همه علاقه مندان به اين نظام مقدس بايد در جهت كارآمدي نظام و حل معضلات اقتصادي و اجتماعي تلاش جدي انجام دهند. فرمايشات و رهنمودهاي مقام معظم رهبري در زمينه مبارزه با مفاسد اقتصادي و اجتماعي به شكل قاطع و نيز نهضت خدمت رساني به مردم، در اين راستا ارزيابي مي شود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي

2. فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد

3. علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها

4. شهيد مطهري، مسأله حجاب

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

آيا در كشوري كه حجاب ممنوع است، در صورت تعارض بين تحصيل دانش و حجاب مي توان تحصيل را بر حجاب مقدم نمود؟

پرسش

آيا در كشوري كه حجاب ممنوع است، در صورت تعارض بين تحصيل دانش و حجاب مي توان تحصيل را بر حجاب مقدم نمود؟

پاسخ

در ابتدا بايد توجه داشت كه تحصيل دانش منحصر در تحصيل در مدارسي كه حجاب در آنها ممنوع مي باشد نيست، بلكه امروزه با توجه به ابزارها در راه هاي مختلفي كه وجود دارد، اين امر از راه هاي ديگر امكان پذير است. مثلاً مي توان در مدارس ديگر و يا در صورت عدم امكان به صورت انفرادي يا دسته جمعي در منازل خود يا از طريق ابزارهاي جديد مانند اينترنت به تحصيل ادامه دهند و هيچ لزومي به شركت در كلاس هاي درس مدارس دولتي احساس نمي شود، چه اين كه موارد زيادي در كشورهاي مختلف شنيده شده است كه چنين كرده اند. البته براي رسيدن به آنها هزينه هاي بيشتر مي بايد صرف شود و طبعاً مشكلاتي هم خواهد داشت. قرآن مي فرمايد: "اي بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاي دشمنان تسليم نشويد).

همچنين: "كساني كه فرشتگان آنها را قبض روح كردند در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالي بوديد؟ و چرا با اين كه مسلمان بوديد، در صف كفار جاي داشتيد؟ گفتند: ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم. فرشتگان گفتند: مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟(1) آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدي دارند".(2)

انسان مؤمن به منظور حفظ آيين و كيش خود بايد جلاي وطن كرده و در هر نقطه اي كه امكان پرستش حضرت حق است، سكني گزيده و به زندگي روزمره خود

بپردازد. اين دو آيه بيانگر اهميت دين است كه به انسان امر شده به خاطر آن مرارت سفر و كوچ كردن را تحمل نمايد و در محلي غير از وطن سُكني گزيند.

با همه تأكيدي كه بر دانش افزايي شده، ولي حفظ حجاب واجب اهم است و اگر مزاحمي مثل تحصيل علم (كه مهم است) سدّ راه آن شود، طبق برهان تقديم اهم بر مهم، حجاب و حفظ آن مقدم است.

انسان مي تواند با تحصيل به صورت خصوصي و كسب دانش و مطالعه كتب مربوطه در آن رشته، به كمالات عاليه نائل گردد. البته اين راه سخت و دشوار است، ولي خدا بزرگ ترين ياريگر است.

آنچه در اسلام توصيه شده، طلب دانش و معرفت و رسيدن به حقايق عالم هستي و شناخت خود و جهان هستي و پروردگار است. براي رسيدن به اين موارد، ضرورتي به درس كلاسيك و رفتن به مدرسه و... نيست، يعني در هر حال بين آموختن علم كه در اسلام بدان توصيه و بلكه واجب شده است و حفظ حجاب تضادي نيست.

پي نوشت ها:

1 - عنكبوت، 56.

2 - نساء، 97.

در مورد حجاب خواهران حديثي از حضرت علي(ع) بنويسيد؟

پرسش

در مورد حجاب خواهران حديثي از حضرت علي(ع) بنويسيد؟

پاسخ

حضرت علي(ع) مي فرمايد: من و افرادي با پيامبر(ص) در بقيع در روزي باراني نشسته بوديم كه زني سوار بر الاغي بود. ناگهان دست هاي الاغ فرو رفت و آن زن از روي الاغ افتاد. پيامبر(ص) صورت خود را از آن زن گرداند. اصحاب گفتند: يا رسول اللَّه بدن آن زن پوشيده است. پيامبر سه مرتبه فرمود: خدايا! زناني كه خود را مي پوشانند بيامرز! بعد به اصحاب فرمود: هنگامي كه زن هايتان بيرون از خانه مي روند آنان را با سروال (زير شلواري يا شلوار) بپوشانيد.(1)

پي نوشت ها:

1. محمد ري شهري، ميزان الحكمه، ج 2، ص 259، چاپ مكتب الاعلام الاسلامي.

مفهوم حجاب

بعضي از خواهران عقيده دارند كه حجاب، امري شخصي و عرفي و متاثر از زمانه است و اصول ثابتي بر پوشش زنان حاكم نيست. آيا اين نظر درست است؟ نظر اسلام در اين مورد چيست؟

پرسش

بعضي از خواهران عقيده دارند كه حجاب، امري شخصي و عرفي و متاثر از زمانه است و اصول ثابتي بر پوشش زنان حاكم نيست. آيا اين نظر درست است؟ نظر اسلام در اين مورد چيست؟

پاسخ

حجاب و پوشش هم در زنان و هم در مردان امري فطري است، اگر طبيعت ثانوي براي انسان ها درست نكنند و انسان را به طبيعت خود واگذار نمايند، هم زنان و هم مردان خود را در حجاب مستور مي كنند، گرچه گسترده حجاب در مردان، كم تر از زنان است. زنان بيش تر بدن خود را فطرتاً مي پوشانند.

دليل بر اين كه حجاب فطري است، آن است كه وقتي حضرت آدم و حوّا از درخت ممنوعه خوردند و عورت آنان پيدا شد، با برگ هاي درختان خود را پوشاندند. اصل پوشش در همه زمان ها بوده است و نمي توان گفت اصول ثابتي بر پوشش زنان حاكم نيست.

بلي كيفيت و مقدار آن از اوضاع زمانه تأثيرپذيري داشته است. اما آيا بايد تابع اوضاع زمانه باشيم و مصالح را فداي اوضاع زمانه بكنيم؟ اگر اوضاع زمانه مفسده انگيز بود، باز بايد تبعيت كنيم؟ اسلام مي گويد ما با بايد اوضاع را به نحو مطلوب بسازيم و در زمانه تاثير بگذاريم، و آن را اصلاح كنيم، نه اين كه زمانه ارزش هاي ما را بگيرد. از بي حجابي در جوامع شرقي و غربي چه سودي عايد زنان شده و چه منفعتي به جامعه وارد شده است كه ما چشم بسته و بدون دليل خود را تابع آن بكنيم؟ و از حجاب و عفّت و پاكدامني چه بدي و چه عيبي بر زنان وارد شده است كه مي خواهند از آن دست بردارند؟

اگر فردي كليه امور مربوط به دين از قبيل نماز و روزه را انجام بدهد و از منكرات دوري كند و فقط نتواند مسئله حجاب را براي خود حل نمايد، چه حكمي دارد؟

پرسش

اگر فردي كليه امور مربوط به دين از قبيل نماز و روزه را انجام بدهد و از منكرات دوري كند و فقط نتواند مسئله حجاب را براي خود حل نمايد، چه حكمي دارد؟

پاسخ

در ظاهر به نظر مي رسد چنين شخصي تنها يك واجب را ترك كرده و فقط نسبت به همين مسئله گناه مي كند، اما واجبات و محرمات ديگر را مراعات مي كند و خداوند براي آنها پاداش در نظر مي گيرد و از آن جهات مورد لطف و عنايت خداوند قرار مي گيرد، يك نكته مهم مورد غفلت واقع شده و آن، عدم آگاهي و غفلت شخص از ريشه گناه و پيامدهاي آن است.

چنين انساني به خوبي خداوند را نشناخته و به او ايمان نياورده و عقل و فهم خود را برتر از علم و آگاهي الهي دانسته است. اگر انسان حقيقتاً خداوند را بشناسد و به اين درك و آگاهي برسد كه احكام دين و شريعت اسلام براي خوش بختي و سعادت بشر تشريع گرديده و هر يك از احكام داراي مصلحت و فوائد است كه خداوند از آنها آگاه است، به آن احكام عمل مي كند. نيز مي داند كه عمل نكردن به هر حكمي از اسلام، به همان اندازه به دين و ايمان انسان، ضربه وارد مي كند. ضربه در دين و ايمان، بي ارتباط با عمل به دستورها و احكام دين اسلام نيست، زيرا مطمئناً در عمل به احكام ديگر در او سستي و ضعف ايجاد مي كند و در ايمان و اعتقاد او خلل وارد مي كند. خداوند در آيات خود از مؤمنان، ايمان حقيقي و واقعي را طلب كرده است. مهم ايمان واقعي و اعمال

صالح طبق ايمان است.

خداوند فرموده است:

"يا ايها الذين آمنوا امنوا بالله و رسوله؛ اي كساني كه ايمان آورديد، ايمان (واقعي) بياوريد به خدا و پيامبرش".

انسان مؤمن بايد هر لحظه به خود و ايمانش نظر كند كه آيا واقعاً به خداوند ايمان دارد و به علم و آگاهي و خيرخواهي و حكمت او ايمان و اعتقاد دارد.

از طرف ديگر مي تواند از مصالح اجتماعي حجاب آگاهي يابد. آثار و فوايدي بسياري كه در حجاب وجود دارد، مانند استحكام بنيان خانواده، اعتماد ميان همسران و بستن راه فريب و شيطاني. هم چنين مضرات بي حجابي كه جهان معاصر مورد تهديد جدي قرار داده است.

رسول خد (ص) فرمود: "زناني كه جامه هاي نازك بپوشند، با چهره هاي نپوشيده و با تكبر شانه هاي خود را بجنبانند و سرهاي خويش را با موهايي چون كوهان شتر بيارايند، وارد بهشت نمي گردند و با اين كه بوي بهشت از دور به مشام مي رسد، به مشام چنين زناني نمي رسد".(1)

حجاب يكي از اصول مسلم و احكام قطعي اسلام است و از معدود احكامي مي باشد كه در قرآن به لزوم رعايت آن تصريح شده است، از همين رو شبهه و شكي در مورد وجوب رعايت حجاب وجود ندارد. همان طور كه ديگر احكام الهي را پذيرفته ايد، دليلي ندارد كه اين حكم را نپذيريد، زيرا حكم حجاب با حكم نماز تفاوتي ندارد. اگر ما خدا را پذيرفتيم و حقانيت پيامبر (ص) و قرآن و اسلام را باور داشتيم، بايد تكاليف و احكام آن را نيز پذيرا باشيم، هر چند دليل حكم را ندانيم ما نمي دانيم چرا بايد نماز صبح را دو ركعت بخوانيم اما مي خوانيم چون

دستور خداوند است، گرچه بايد توجه داشت در مورد لزوم رعايت حجاب دلائل محكمي وجود دارد. شما را براي مطالعه بيشتر در اين خصوص به كتاب "حجاب" نوشته استاد شهيد مطهري ارجاع مي دهيم. ما انسانها در آزمايش الهي با مسئله خاصي امتحان مي شويم كه شايد اين مسئله براي ديگري امتحان اصلي نباشد.

براي يكي مقام، براي ديگري پول، براي كسي فرو خوردن خشم، براي ديگري چشم پوشي از نگاه حرام. هر كس به گونه اي آزمايش مي شود كه ديگري آزمايش نمي شود.

مردان به حفظ نگاه آزمايش مي شوند و در اين معركه مي لغزند. زنان به خودآرايي و نمايش كه ميلي طبيعي و قوي آنان است، ولي بايد بدانيم در همين گردنه ها است كه انسان از زندگي غير خدا آزاد مي شود.

در قرآن مي خوانيم: "و ما أدريك ما العقبة فك رقبة؛ و تو چه مي داني كه گردنه چيست، آنجا است كه گردن انسان رها مي شود". با گذشتن از گردنه ها است كه به مقام قرب الهي مي توان رسيد. دنيا براي هر كس به شكلي زينت مي شود. بايد توجه داشته باشيم كه خداي نكرده دين خود را به علائق دنيوي وانگذاريم. گاهي يك علاقه طبيعي، سبب مي شود كه همه چيز را توجيه كنيم، ولي اگر عاشق خدا شويم و محبت او را در دل زنده كنيم، به هر چه مي گويد، با دل و جان عمل مي كنيم.

خواهر گرامي، حال و روز عاشقان دنيا را ديده ايد؟ اگر نديده ايد، نظاره كنيد. مي بينيد وقتي در انسان عاشق هم مي شوند، عاشق فقط به معشوق نگاه مي كند و منتظر است ببيند او چه مي پسندد تا مو به مو عمل كند. عطر فلاني بو، كفش فلان مدل، رنگ

لباس خاص و خلاصه "پسندم آنچه را جانان پسندد". اگر خدا را آن طور بخواهيم و بخوانيم و دل ما به محبت او روشن شود و هميشه با او باشيم، غير از خواست او نمي خواهيم و خواسته هاي خود را بر خواسته او ترجيح نمي دهيم. با اين نگاه ديگر احكام، تكليف (كار با مشقت) نيست، بلكه صحنه محبت و عشق عاشق نسبت به معشوق است.

پي نوشت ها:

1 - آثار الصادقين، صادق احسانبخش، ج 3، ص 67، حديث 3060.

واژه حجاب به چه معناست؟

پرسش

واژه حجاب به چه معناست؟

پاسخ

كلمة حجاب هم به معناي پوشيدن است و هم به معني پرده و حاجب. بيشتر استعمالش به معني پرده است. اين كلمه از آن جهت معني ومفهوم پوشش مي دهد كه پرده وسيله پوشش است. وشايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت، هر پوششي حجاب نيست. آن پوششي حجاب ناميده مي شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد. وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرر كرده است بدين معني نيست كه از خانه بيرون نرود، زنداني كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست. پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد. آيات مربوطه همين معني را ذكر مي كند، و فتواي فقهاء هم مؤيّد همين مطلب است.(1)

به عبارت ديگر، حجاب معناي هر چيزي است كه حقيقتي را بپوشاند. بعضي از حقايق را بايد پوشاند تا از گزند نااهلان مصون بماند. مثل گوهر عفت زن، و بعضي از حقايق نبايد در حجاب قرار گيرند مثل فضائل اخلاقي و مقام والاي انساني، كه حيف است در حجاب تعلّقات دنيا قرار گيرد.

حجاب چهرة جان مي شود غبارتنمخوشا دمي كزين چهره پرده برفكنم

حافظ

منابع و مآخذ :

1. مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص62

واژه حجاب به چه معناست؟

پرسش

واژه حجاب به چه معناست؟

پاسخ

با سلام به شماپرسشگر گرامي؛

كلمة حجاب هم به معناي پوشيدن است و هم به معني پرده و حاجب. بيشتر استعمالش به معني پرده است. اين كلمه از آن جهت معني ومفهوم پوشش مي دهد كه پرده وسيله پوشش است. وشايد بتوان گفت كه به حسب اصل لغت، هر پوششي حجاب نيست. آن پوششي حجاب ناميده مي شود كه از طريق پشت پرده واقع شدن صورت گيرد. وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرر كرده است بدين معني نيست كه از خانه بيرون نرود، زنداني كردن و حبس زن در اسلام مطرح نيست. پوشش زن در اسلام اين است كه زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد. آيات مربوطه همين معني را ذكر مي كند، و فتواي فقهاء هم مؤيّد همين مطلب است.(1)

به عبارت ديگر، حجاب معناي هر چيزي است كه حقيقتي را بپوشاند. بعضي از حقايق را بايد پوشاند تا از گزند نااهلان مصون بماند. مثل گوهر عفت زن، و بعضي از حقايق نبايد در حجاب قرار گيرند مثل فضائل اخلاقي و مقام والاي انساني، كه حيف است در حجاب تعلّقات دنيا قرار گيرد.

حجاب چهرة جان مي شود غبارتنمخوشا دمي كزين چهره پرده برفكنم

حافظ

منابع و مآخذ :

2. مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص62

مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي چيست , دستور قرآن در اين باره چه بوده ؟ و آيا پوشش ضرورت دارد ,چه نوعي توصيه شده است ؟

پرسش

مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي چيست , دستور قرآن در اين باره چه بوده ؟ و آيا پوشش ضرورت دارد ,چه نوعي توصيه شده است ؟

پاسخ

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

حفاظت در سرما و گرما و برف و باران

حفظ عفت و شرم

آراستگي، زيبايي و وقار

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ... (7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد».{M درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و

همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي » (14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان

شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».{M

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي

به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا

توبه كنيد تا رستگار شويد».{M

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

پوشيدگي سر و گردن؛

پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان

پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب

اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: « وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ. »(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» . زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد

زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ» .(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً .

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است{M.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛{ A اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت

خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد»{M.(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

جلباب چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

فلسفه پوشش اسلامي

مجازات افراد مزاحم

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم

نمي پرهيزند و از مصاديق « كاسيات عاريات »(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: « ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ .» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: « المرأة ريحانه ؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: « كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ. »(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار

مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

محدوده حجاب

حجاب كامل اسلامي چگونه است

پرسش

حجاب كامل اسلامي چگونه است

پاسخ

حجاب كامل اسلامي آن است كه همه بدن

غير از دست ها تا مچ و قرص صورت پوشيده باشد

و حجم بدن و برجستگي هاي بدن هم در لباس پيدا

نباشد.

منظور از حجاب كامل چيست و فرق دامن و شلوار هر كدام به صورت جداگانه و قابل قبول در حفظ و رعايت كردن حجاب چيست؟

پرسش

منظور از حجاب كامل چيست و فرق دامن و شلوار هر كدام به صورت جداگانه و قابل قبول در حفظ و رعايت كردن حجاب چيست؟

پاسخ

از نظر فقه اسلامي قطعي و مسلّم است كه پوشانيدن غير صورت و كفّين بر زن واجب است. اين قسمت جزء ضروريات و مسلّمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوي، در اين باره اختلاف و تشكيكي وجود ندارد.(1)

پوشش زنان بايد مقدار واجب را در بر گيرد، ولي پوشيدن چادر بهتر است و از لباس هايي كه توجه نامحرم را جلب كند، بايد اجتناب نمود. در اين خصوص دامن ياشلوار موضوعيت ندارند، بلكه معيار كلي پوشش زن بايد مورد مراعات قرار گيرد تا توجه نامحرم را به خود جلب نكند.(2)

پي نوشت ها:

1. استاد شهيد مطهري، مسئله حجاب، ص 181.

2. سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 76 و 77.

حد حجاب و پوشش زن چيست ؟

پرسش

حد حجاب و پوشش زن چيست ؟

پاسخ

حجاب براي خانم ها از ضروريات احكام نوراني اسلام است . كيفيت پوشش و حجاب عبارت است از پوشيدن تمام بدن و موي سر; يعني بر زن واجب است بدن و موي خود را از نامحرم ببوشاند(1). ضمناً استفاده خانم ها از چادر براي پوشش خود واجب نيست , بلكه بهتر است .

(پ_اورقي 1_ محمدكاظم طباطبائي يزدي , عروة الوثقي , ج 2 ص 807, مسئله 51 توضيح المسائل مراجع ج 2 ص 417مسئله 2435 امام خميني تحريرالوسيله , ج 2 ص 244 مسئله 23

در مورد پوشش صورت توضيحاتي بفرماييد و اين كه سيره و روش زنان الگو در صدر اسلام براي پوشش صورت چگونه بوده است؟

پرسش

در مورد پوشش صورت توضيحاتي بفرماييد و اين كه سيره و روش زنان الگو در صدر اسلام براي پوشش صورت چگونه بوده است؟

پاسخ

پاسخ از:: آيت الله مكارم شيرازي

از روايات اسلامي استفاده مي شود كه گاهي پوشش صورت در ميان زنان مسلمان بوده است و گاهي نبوده. گاهي نقاب داشتند و گاهي نداشتند؛ مثلاً در حديثي داريم كه حضرت باقر(ع) موقع طواف زني را ديد كه نقاب به صورت انداخته - چون مي دانيم در موقع احرام يكي از چيزهايي كه زن بايد از آن پرهيز كند، پوشاندن صورت است، كما اين كه مردها نبايد سرشان پوشيده باشد - امام باقر(ع) اشاره كردند به ايشان نقاب را از صورت بردار كه احرام زن در صورت او است. خودِ اين كه در روايات احرام آمده كه زن صورت خود را نپوشاند، دليل بر اين است كه پوشاندن صورت در ميان زن ها بوده. اگر وجود نداشت، ديگر اصراري نبود اين مسأله در محرمات احرام بيايد. اين دليل بر اين است كه عده زيادي از زنان صورت خود را مي پوشاندند؛ ولي در عين حال زناني هم بودند كه صورت را نمي پوشاندند؛ چون در روايات داريم فلان شخصيت اسلام فلان زن را ديد و شناخت. احتمالاً صورت اين خانم باز بوده كه شناخته شده. از مجموع روايات اسلامي استفاده مي شود كه صورت و كفين در استعمال حجاب استثنا هستند. حالا اگر كساني بخواهند رعايت بكنند و اين دو موضع را بپوشانند، كسي مانع آن ها نخواهد بود.

1- بهترين حجاب براي زنان چيست؟ لطفاَ توضيح دهيد.

اشاره

2- آيا انسان مي تواند به عكس دختر 6ساله كه سرلخت هست نگاه كند چون دختر نامحرم است يا او را ببوسد يا بغل كند؟

3- اگر كسي يك يا چند واجب را انجام ندهد مي توانيم ازاو دوري گزينيم حتي با امربه معروف ونهي ازمن

پرسش

1- بهترين حجاب براي زنان چيست؟ لطفاَ توضيح دهيد.

2- آيا انسان مي تواند به عكس دختر 6ساله كه سرلخت هست نگاه كند چون دختر نامحرم است يا او را ببوسد يا بغل كند؟

3- اگر كسي يك يا چند واجب را انجام ندهد مي توانيم ازاو دوري گزينيم حتي با امربه معروف ونهي ازمنكر هم قانع نمي شود؟

پاسخ

1)درپاسخ به سؤال مذكور، ازمحضر رهبر فقيد انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(قدس سره شريف) استفتا شده كه عين پرسش وپاسخ نقل مي شود :

س : حدود حجاب اسلامي براي بانوان چيست؟ وبراي اين منظور، پوشيدن لباس بلند آزاد وشلوارو روسري كفايت مي كند؟ واصولا چه كيفيتي درلباس وپوشش زن دربرابر افراد نامحرم بايد رعايت شود؟

ج : واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت ودستها تا مچ ازنامحرم پوشيده شود ولباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولي پوشيدن چادر بهتراست واز لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب كند بايد اجتناب شود."1"

درحجاب مانند بسياري ازتكاليف ديگر خدا واجب ومستحب وجود دارد. حد واجب آن، پوشاندن اعضاي بدن غير از وجه وكفين است."2"

اين پوشش بايد به گونه اي باشد كه پستي وبلنديهاي بدن را نمايان نسازد و موجب جلب وتحريك نگردد. به طور كلي فلسفة حجاب نوعي اعلام وهشدار دورباش در برابر نامحرم است. تا بدين وسيله حرمت زن و عفت وسلامتي معنوي جامعه تضمين شود. از اين رو هرچه پوشش زن متين تر وباوقاربيشتري باشد بهتر است. با توجه به اين مسئله روشن مي شود كه حجاب برتر، هم درحد پوشش وهم كيفيت آن وهم ازنظر رنگ مهم است. اكنون به خوبي روشن است كه چادرزن با طريق

پوشش متين وبه ويژه با رنگ مشكي وسلوك موقرانه زن، قوي ترين اعلام دور باش وتأمين كننده حقيقي فلسفة حجاب مي باشد."3" تقوا وعفاف و پاكي خواهران ملازمه اي با پوشيدن چادر ندارد، بلكه مي توان حجاب وتقوار رابا پوشش هايي چون مانتوهاي مناسب رعايت كرد ولي اين حقيقت را نيز نبايد انكارنمود كه چادر پوشش بهتري براي خانم هاست."4"

درباره شكل حجاب وبرتري چادر، حضرت آيت ا...العظمي خامنه اي مي فرمايند :

چادر برترين نوع حجاب ونشانه ملي ماست."5"

همچنين حضرات آيات عظام ومراجع تقليد(حفظهم ا... تعالي)درباره برتري حجاب چادر نظراتي به اين مطلب اظهار فرموده اند كه براي آگاهي بيشتر به كتاب مسائل جديد ازديدگاه علما ومراجع تقليد، تنظيم سيد محمد محمودي وكتاب احكام دختران نوشته محمد وحيدي مراجعه فرمائيد.

درباره فلسفه چادر بدلائل ذيل مي توان استناد جست :

1- چادر، تمام برجستگيهاي بدن را به نحوشايسته اي مي پوشاند.

2- چادر، پوشش سنتي حجاب بانوان ايران بوده وريشه درآداب ورسوم و فرهنگ اسلامي ملت ايران دارد.

3- حجاب چادر با اشكال گوناگون دربسياري از كشورهاي عربي واسلامي رايج است واين نكته بيانگر اهميت اين حجاب درفرهنگ اسلامي است.

4- با اندكي دقت درآيات حجاب سورة احزاب، خصوصاً آيه شريفه 59 مي توان به اهميت پوشش سراسري پي برد."6"

2)براي شما دوست عزيز دو مسئله ازامام نقل مي كنيم :

1. نگاه كردن به عكس بچه ها چه دختر و چه پسر اگر بدون قصد لذت باشد وانسان نترسد به گناه آلوده شود اشكالي ندارد."7"

2. نگاه كردن و لمس نمودن پسر بچه ودختر بچه غير مميزاگر ازروي شهوت نباشد اشكالي ندارد ولي براي مرد احتياط آن است كه بچة شش سالة نامحرم

را نبوسد ودر دامان خود نگذارد."8"

ضمناً بايد توجه داشت كه اين مسئله براي مقلديين امام قابل استفاده مي باشد.

3)دوست عزيزدراين رابطه توجه شما را دو استفتاء ازمقام معظم رهبري جلب ميكنيم :

1- س :اگر رحم انسان كسي باشد كه مرتكب معاصي گرديده ولاابالي به آن باشد تكليف ساير ارحام درارتباط با او چيست؟

ج : اگر احتمال بدهد قطع صله رحم او رابه خودداري ازگناه وادار مي سازد، براو واجب است اينكار را ازباب امر به معروف ونهي از منكر انجام دهد ودرغير اينصورت قطع رحم برايش جايز نيست.

2- س : معاشرت و رفت وآمد خانوادگي با خانواده هاي لاابالي، معتاد وغير مقيد به محرم ونامحرم با توجه به اثرات منفي آن برروي فرزندان چه صورت دارد؟"7"

ج : رفت وآمد خانوادگي با افراد مذكور اگر مستلزم حرام يا همراه با خطر معتاد شدن فرزندان باشد جايز نيست.

درجواب شمادوست گرامي بايد بگوييم اگر شخص مورد نظر از ارحام باشد كه درجواب استفتاء بالا به شيوة برخورد با او اشاره شده اما اگر ازارحام نباشد يعني جزء كسانيكه صلة رحم وارتباط با آنها واجب است قرار نگيرد بايد گفت استنباط ما اين است چون شما تكليفي نسبت به رفت وآمد با آن شخص وايجاد ارتباط با او نداريد اين به عهده شماست كه بابررسي ودقت نظر تصميم بگيريد كه آيا ارتباط با او روي شما تأثيرنامطلوب مي گذارد يا خير درصورت مثبت بودن جواب مي توانيد ارتباط خود را به حداقل يا حتي صفر برسانيد. ونيز بايد گفت مراتب قطع رابطه به نسبت مراتب دوري شخص مورد نظر از واجبات مي باشد چرا كه همه دريك اندازه حدود

الهي را زير پا نمي گذارند بلكه بعضي بيشتر وبعضي كمتر دچار اين خسران هستند،بنابراين بايد هر شخص مناسب مرتبة دوري او از حدود الهي قطع رابطه كرد.

(1) مسائل جديد ازديدگاه علما ومراجع تقليد، تنظيم سيد محسن محمودي، چاپ دوم، پائيز79،انتشارات ناصر قم ازص27تا ص38

(2) دست ها تا مچ وگردي صورت

(3)و(4) سايت انترنتي پرسش وپاسخ نهاد مقام معظم رهبري www.nahad.net

(5) احكام دختران نوشته محمدوحيدي از ص146تا ص166

(6)تفسير نمونه،ج17،ص425تاص430

(7) جلد سوم مسائل جديد،ص219

پوشش براي زن تا چه حد است؟ آيا پوشاندن گردي صورت است يا زيبايي؟ و آيا استفاده از پوشيه يا نقاب به دليل جلب توجه كردن اشكال دارد يا نه؟

پرسش

پوشش براي زن تا چه حد است؟ آيا پوشاندن گردي صورت است يا زيبايي؟ و آيا استفاده از پوشيه يا نقاب به دليل جلب توجه كردن اشكال دارد يا نه؟

پاسخ

پوشيدن تمام بدن، حتي صورت و دستها، لازم است.(1)

پوشيدن بدن زن، از نامحرم بالغ، غير از صورت و دستها واجب است و اگر دريابد كه صورت و دستها را نيز با قصد ريبه و تلذّذ نگاه مي كند، و يا اگر داراي زينت باشد، پوشيدن آن واجب است.(2) پس اگر كسي صورت زيبائي دارد و نامحرم با قصد لذت بردن آن را نگاه مي كند، بايد زن بيشتر از گردي آن را بپوشاند و اگر محذوري برايش وجود ندارد، مي تواند از پوشيه و يا نقاب استفاده كند و اين پوشيه زدن و نقاب بستن چيزي ندارد كه باعث جلب توجه ديگران شود. زيرا آنها زيبائي صورت را مي پوشانند و خود اين كار پسنديده است و اگر در جامعه ما رواج يابد، نيكو مي باشد.

زن بنابر احتياط واجب، بايد بدن و موي خود را از پسري كه بالغ نشده، ولي خوب و بد را مي فهمد و به حدّي رسيده كه داراي نظر شهواني است، بپوشاند. (بنابراين در حمام هاي عمومي، در برخي از روستاها، كه زنها پسربچه هاي خود را همراه مي آوردند، بايد از اين كار جلوگيري شده و يا پوشش لازم را رعايت كنند.)(3)

منابع و مآخذ :

1. عروة الوثقي، ج1، في الستر والساتر، مسأله 5

2. عروة الوثقي، ج2، باب النكاح، مسأله 51

3. عروة الوثقي، ج1، باب النكاح، مسأله 35

1-حدودحجاب مناسب براي زن چيست؟

پرسش

1-حدودحجاب مناسب براي زن چيست؟

پاسخ

1-برزنان واجب است تمام بدن وموي خودرابه غيرازصورت به مقداري كه شستن آن دروضوواجب است ودستها تامچ وپاهاراباپوششي كه كاملاً بدن رامي پوشانددرحضورنامحرم بپوشانند.

اجوبه الاستفتاءات ص89 مسئله 438-437

1_ يك زن بايد از از لحاظ حجاب چگونه باشد

پرسش

1_ يك زن بايد از از لحاظ حجاب چگونه باشد

پاسخ

ج1_ بر زن واجب است تمام بدن خود را از نظر نامحرم بپوشاند، ولي پوشاندن وجه و كفين لازم نيست مگر آنكه مفسده اي بر آن مترتب باشد. اگرچه پوشيدن چادر بهتر است و از لباسهايي كه جلب توجه نامحرم كنداجتناب شود.

استفتاآت ج3، ص355/353، مسئله 17_24

درباره آيه 59 سوره نور كه تكليف حجاب را از پير زنان برداشته توضيح بيشتري بدهيد؟

پرسش

درباره آيه 59 سوره نور كه تكليف حجاب را از پير زنان برداشته توضيح بيشتري بدهيد؟

پاسخ

آيه مورد نظر شما اين است كه مي فرمايد: القواعد من النساء اللاتي لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح اَن يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة و اِن يستعففن خير لهن زنان كار افتاده كه اميدي به ازدواج ندارند (يعني كسي رغبت در ازدواج با آنها نمي كند) باكي بر آنها نيست كه لباس هاي رويين خود را نپوشند اما در حالي كه در برابر مردم خودآرايي نكنند و اگر رعايت حجاب كنند، براي آنان بهتر است{M.

به هر حال اصل استثناي اين گروه از حكم حجاب، در ميان علماي اسلام محل بحث نيست (و همين طور كه لازم نيست لباس رويين بپوشند، بر مردان هم نگاه به آنها اشكال ندارد) و اختلاف تنها در مورد سن اين زنان است كه در چه سني، اين حكم را دارند؟ چون در بعضي روايات تعبير به «مُسنّه» شده، در حالي كه در بعضي روايات ديگر تعبير به «قعود از نكاح» آمده است. جمعي از فقها و مفسران آن را به معناي پايان دوران قاعدگي و رسيدن به حدنازايي و عدم رغبت كسي به ازدواج با آنها دانسته اند. پس مانعي ندارد كه آنها سر خود را برهنه كنند و سر و صورت و گردن و مچ دست ها را برهنه بگذارند، اما؛ به شرط اين كه با هدف خودآرايي نباشد و كساني هم كه نگاه مي كنند قصد ريبه و شهوت نداشته باشند، (تفسير نمونه، ذيل آيه شريفه).{J

چرا خانم ها هنگام خواندن نماز, بايد حجاب كامل را رعايت كنند؟

پرسش

چرا خانم ها هنگام خواندن نماز, بايد حجاب كامل را رعايت كنند؟

پاسخ

حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه هاي متعددي دارد؛ از جمله:

الف) اين خود نوعي تمرين مستمر و همه روزه براي حفظ حجاب مي باشد و يكي از عواملي است كه در پاس داشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري آن، نقش مهمي ايفا مي كند.

ب ) وجود پوششي يك پارچه براي تمام بدن و داشتن پوششي مخصوص براي نماز، توجه و حضور قلب انسان را بيشتر مي كند و از التفات ذهن به تجملات و چيزهاي رنگارنگ مي كاهد و ارزش نماز را صد چندان مي كند.

ج ) داشتن پوشش كامل در پيشگاه خداوند، نوعي ادب و احترام به ساحت قدس ربوبي است. ازاين رو براي مرد نيز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است.

افزون بر آن، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت هايي دارد و با آن قابل مقايسه نيست؛ مثلاً پوشاندن روي پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولي در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نيست.

اسلام پوشش را در ميان نامحرمان تا چه حدي بيان كرده اند و آيا زن نمي تواند صحبت كند در ميان جمع خانوادگي كه نامحرم باشند زيرا صحبت از صحبت كردن حضرت زهرا به ميان مي آورند كه انگشت به دهان مي كردند تا صداي صحبت هايشان به گوش كسي نرسد.

پرسش

اسلام پوشش را در ميان نامحرمان تا چه حدي بيان كرده اند و آيا زن نمي تواند صحبت كند در ميان جمع خانوادگي كه نامحرم باشند زيرا صحبت از صحبت كردن حضرت زهرا به ميان مي آورند كه انگشت به دهان مي كردند تا صداي صحبت هايشان به گوش كسي نرسد.

پاسخ

آنچه بر خانم ها در مقابل نامحرمان واجب است اينستكه تمام بدن و سر و موهاي خود را بپوشاند و فقط گردي صورت به اندازه اي كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ اگر خالي از زينت باشد و قصد نشان دادن به نامحرم در كار نباشد را لازم نيست بپوشاند و در صحبت كردن هم اگر سخنان معمولي و تعارفات و در رابطه با كار و درس و امثال اينها باشد اشكال ندارد اما صحبت كردن به طوري كه موجب تهييج نامحرم شود و يا سخنان خارج از نزاكت و خنده وشوخي و آنچه باعث تحريك شهوت مي شود قطعا حرام است و لازم نيست هنگام صحبت دست در دهان بگذارند فقط نبايد با ناز و كرشمه و مهيج صحبت كند.

حدود حجاب براي بانوان چه مقدار است؟

پرسش

حدود حجاب براي بانوان چه مقدار است؟

پاسخ

لزوم پوشيدگي زن در برابر مرد بيگانه يكي از مسايل مهم اسلامي است. در قرآن كريم درباره اين مطلب تصريح شده است. در اينكه پوشيدن وجه كفين لازم نيست ظاهراً در ميان علماي اسلامي اعم از شيعه و سني اختلافي نيست؛ فقط يك نفر از علماي اهل تسنن به نام ابوبكر بن عبدالرحمن هشام نظر مخالف دارد آن هم معلوم نيست كه نظرش در مورد نماز است يا در مورد نامحرم. درباره چهره هيچ گونه اختلافي نيست، احياناً بعضي از علما درباره دست ها تا مچ و يا درباره پاها تا ساق اختلاف كرده اند كه آيا جز استثنأ هست يا نيست/

در ميان مسايل فقهي شايد كمتر مسأله اي اين چنين پيدا شود كه اين گونه موارد اتفاق نظر ميان علماي اسلام اعم از شيعه و سني باشد. مسأله پوشش در دو جا مطرح است!/

1. در باب نماز خواندن از باب اينكه در نماز واجب است ك زن تمام بدن خويش را بپوشاند، خواه نامحرمي وجود داشته باشد يا وجود نداشته باشد/

2. بنابر اين دو نوع مستر داريم: در باب خواستگاري در كتاب نكاح/

الف) ستر صلاتي يعني پوششي كه در نماز بايد به كار برده شود/

ب) ستر غير صلاتي كه در مقابل مردان بيگانه بايد رعايت شود.

علامْ در تذكرْ الفقهأ در كتاب الصلاْ مي فرمايد:

جميع بدن زن عورت است، جز چهره به اجماع جميع علما در جميع شهرها جز ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام كه تمام بدن زن را عورت دانسته است و سخن او به حكم اجماع، مردود است. از نظر علماي شيعه دو دست تا مچ نيز مانند

چهره است و عورت نيست. مالك بن انس و شافعي و اوزرعي و سفيان ثوري در اين جهت با علماي شيعه هم عقيده اند؛ زيرا ابن عباس در تفسير سخن خدا (و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها) وجه كفين را تواماً جز استثنأ شمرده است، ولي به عقيده احمد حنبل و داود، ظاهر كفين بايد پوشيده شود و سخن ابن عباس كافي است در رد سخن آنها. ابن رشد در بدايْ المجتهد مي گويد: عقيده بيشتر علما بر اين است كه بدن زن جز چهره و دو دست تا مچ عورت است. ابو حنفيه معتقد است كه قدمين نيز عورت شمرده نمي شود و ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است كه تمام بدن زن بلا استثنأ عورت است.{1}

كتاب الفقه علي مذاهب الخمسه، تأليف شيخ محمد جواد مغنيه مي گويد: علماي اسلام اتفاق نظر دارند كه بر هر يك از زن و مرد لازم است آنچه را در حال نماز بايد بپوشد در خارج نماز هم بپوشاند.{2}

[1].ج 1، ص 111/

[2].ص 113، محمد جواد مغنيه/

پوشيدن لباس براي خانم ها در محيط كار طبق دستور اسلام و عرف جامعه در چه حدي است؟

پرسش

پوشيدن لباس براي خانم ها در محيط كار طبق دستور اسلام و عرف جامعه در چه حدي است؟

پاسخ

خانم ها در محيط كار كه محلّ رفت و آمد مردان نامحرم است، بايد مانند كوچه و خيابان رعايت حجاب اسلامي را بنمايند و از پوشيدن جوراب بدن نما و لباس هاي چسبنده و جلف كه باعث تهييج و جذب افراد نامحرم مي شود، خودداري نمايند. فقط باز بودن تنها تا مچ و گردي صورت، بدون آرايش، اشكالي ندارد. عرف جامعه را ما مي سازيم. اگر رعايت آداب اسلامي را بنماييم، جو جامعه را اسلامي مي كنيم و اگر رعايت نكنيم، عرف جامعه عوض مي شود. ما بايد قوانين اسلامي را مراعات كنيم.

آيا مي توان در برابر نامحرمي كه عقل و شعور ندارد، حجاب را رعايت نكنيم؟

پرسش

آيا مي توان در برابر نامحرمي كه عقل و شعور ندارد، حجاب را رعايت نكنيم؟

پاسخ

چه بسا مرد يا زني كه عقل ندارد، يعني ديوانه است، شهوت داشته باشد. بنابراين بايد از نامحرمي كه ديوانه است، خود را پوشاند، مگر در موردي كه قطعي شود ديوانه شهوتي را درك نمي كند. البته ديوانه چون عقل ندارد، ولي شخص عاقل بايد به وظيفه اش عمل نمايد.

لطفاً حدود حجاب يك زن را تعريف نموده و بگوييد زناني كه مانتوي آنان تا ساق پا است، آيا اشكال شرعي دارد؟ آيا پا هم بايد با مانتو يا چادر پوشيده شود يا شلوار كفايت مي كند؟

پرسش

لطفاً حدود حجاب يك زن را تعريف نموده و بگوييد زناني كه مانتوي آنان تا ساق پا است، آيا اشكال شرعي دارد؟ آيا پا هم بايد با مانتو يا چادر پوشيده شود يا شلوار كفايت مي كند؟

پاسخ

تولي از ريشه "ولي"، در اصل به معني قرار گرفتن دو چيز كنار يكديگر است، به گونه اي كه فاصله اي بين آن دو نباشد.

اين واژه سپس در مورد قرب و نزديك (مكاني و معنوي)، دوستي، ياري، تصدي امر و صاحب اختيار بودن، به كار رفته است.

تبرّي، به معني تنفر داشتن و بيزاري جستن از نزديك شدن و قرار گرفتن در مجاورت چيزي يا كسي است.

تولي و تبري دو فرع از فروع دين بلكه دو ركن ار اركان اعتقادي و عملي اسلام، و "از ضروريات مذهب شيعه است".

{P . امام خميني، چهل حديث، ص 577.

تولي به معني پذيرش ولايت و دوستي حق تعالي و هر چيزي و هر كسي كه نزد خدا محبوب است مي باشد.

دوست داشتن پيامبر اسلام و فاطمه زهرا و دوازده امام صلوات الله عليهم و قبول ولايت و سرپرستي آنان، استمرار پذيرش ولايت خداوند، و تجلّي و تجسّم عملي "ولاية الله" است.

قرآن مي فرمايد: "قُل اِن كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله (پيامبر!) بگو: اگر خدا را دوست P . آل عمران (3)، آيه 31.

مي داريد، از من پيروي كنيد، تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد".

وظيفه ما در تحقق تولي و تبرّي

امام پنجم"عليه السلام" مي فرمايد: "تمام حقايق هستي و كليد وصول به حقيقت اشيا و جلب رضايت حق تعالي، در شناخت و معرفت امام، و اطاعتش نهفته است، آگاه باشيد اگر

شخصي شب ها تا صبح به عبادت بايستد و روزهاهمه روز روزه بگيرد و تمام مال و زندگي اش را در راه خدا انفاق كند و در تمامي عمرش حج خانه خدا كند، ولي خدا و امام منصوب از طرف خدا را نشناسد و ولايت او را در دل نداشته باشد، تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، چنين فردي از اهل ايمان شمرده نمي شود و براي او نزد خدا حقي و ثوابي وجود ندارد"

{P . اصول كافي، ج 3، ص 31، ترجمه مصطفوي.

از مطالعه آيات و روايات اين نكته به دست مي آيد كه پذيرش ولايت قلبي و عشق و ارادت دروني به ائمه"عليهم السلام" بدون شناخت و معرفت آنان، و اطاعت و پيروي از آنها ميسر نيست. به ديگر بيان: چون تولّي نسبت به ائمه"عليهم السلام" به معني پذيرش امامت و ولايت و سرپرستي آنان، و نزديك شدن به آن ها از طريق نهادينه نمودن ارادت و محبت شان در دل و اطاعت و پيروي از آن ها در همه امور فردي و اجتماعي است، و تبرّي نيز به معني دوري جستن و فاصله گرفتن از دشمنان آنان و از هر چيزي، و وصفي و اخلاقي كه مورد تنفر آنان است مي باشد، لازم است براب تحقق جامع تولي و تبرّي سه نكته زير پيوسته تداوم و تكامل داشته باشد:

1 - معرفت خودرا نسبت به ائمه"عليهم السلام" و شناخت سيره و سنت آنان در امور شخصي واجتماعي، فرهنگي و تربيتي، عبادي و سياسي و اقتصادي و... افزايش دهيم.

2 - دوستان و دشمنان آنان، هم چنين كارها، صفات و امور اخلاقي را كه محبوب و

مبغوض نزد آنان بوده، بشناسيم.

3 - به تولّي و تبرّي جامعيت ببخشيم. به بيان ديگر: تولي و تبرّي تحقق نمي يابد مگر اين كه سه بعدي باشد، يعني قولي، قلبي و عملي با هم باشد.

با سخني از امام پنجم"عليه السلام" در مورد مفهوم دين، تولي و تبري و در مورد ان به پاسخ حُسن ختام مي بخشيم.

امام باقرالعلوم"عليه السلام" در پاسخ "ابن جارود" كه درخواست نمود: ديني كه شما خاندان خدا با آن پرستش مي كنيد، به من معرفي كنيد فرمود: آن عبارت است از "شهادت به وحدانيت خدا، و نبوت و رسالت پيامبر اسلام"صلي الله وعليه وآله وسلم" و اقرار و اعتراف به آن چه كه آن حضرت از جانب خدا آورده است (قرآن)، و اقرار به ولايت ما اهل البيت، و بيزاري جستن از دشمنان ما، و تسليم امر ما شدن و اطاعت كامل نمودن، و در انتظار قائم آل محمد"عج" به سر بردن، و امر به معروف و نهي از منكر، و تلاش براي تحقق واجب و حلال، و اجتناب از گناهان و محرّمات"

{P . اصول كافي، ج 3، ترجمه مصطفوي، ص 35.

آيا پوشيدن چادر براي زنان واجب است؟ حجاب كامل زك زن چگونه بايد باشد؟

پرسش

آيا پوشيدن چادر براي زنان واجب است؟ حجاب كامل زك زن چگونه بايد باشد؟

پاسخ

حجاب كامل اسلامي براي بانوان اين است كه به غير از گردي صورت و دست ها تا مچ، بقيه بدنشان پوشيده باشد، به طوري كه نامحرمي را به خود جلب و جذب نكند؛ خواه اين پوشيدگي با چادر باشد و خواه با چيز ديگر، ولي بايد پوشش طوري باشد كه برآمدگي هاي بدن جلب توجه نكند.

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(1)

بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در حدود اندازه چادر است.(2) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(3) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(4)

بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است.

علاوه بر اين: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند.

شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر فقها بزرگوار بر حجاب برتر بودن حجاب تصريح نموده اند.

البته

پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو وروسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است و با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعه سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است̠در عين حال در صورت لزوم بايد با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعي خود را ايفا كند.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 59.

2. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

3. المصباح المنير، ريشه جلب.

4. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جلب.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

آ

1- در ق_رآن آمده است [ 000 ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض 000 ] ي_ع_ن_ى لازم ن_يست زنان در برابر غلامان و بردگان خود حجاب داشته باشندزيرا با آنها در رفت و آمدند و دستور حجاب , دستورى پر مشقت خواهد بود . ب_ر اي_ن اس_اس در ه_م_ه م_

پرسش

در ق_رآن آمده است [ 000 ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض 000 ] ي_ع_ن_ى لازم ن_يست زنان در برابر غلامان و بردگان خود حجاب داشته باشندزيرا با آنها در رفت و آمدند و دستور حجاب , دستورى پر مشقت خواهد بود . ب_ر اي_ن اس_اس در ه_م_ه م_ح_ي_ط ه_ائى كه زن و مرد خيلى با هم حشر و نشر دارند مثل ادارات وم_وسسات و بانكها و 000 زنان مى توانند حجاب نداشته باشند و مشكلى هم پيش نخواهدآمد زيرا نگاه شهوت آلود همواره ممنوع است و نگاه عادى نيز مفسده اى به بارنخواهد آورد .

پاسخ

در پ_اس_خ بايد گفت قرآن در اين آيه اطفال و غلامان را استثنا مى كند و مى گويد چون اطفال و غ_لامان خيلى با شما در رفت و آمدند نيازى نيست در برابر آنها حجاب داشته باشيد اگر بخواهيم م_ورد دي_گ_رى را ب_ه غ_لام_ان و اطفال ملحق كنيم بايد ( طوافون )بر آن صدق كند يعنى مقدار آميختگى و حضور او به مقدار حضور غلامان و اطفال باشد . چنان كه مى دانيم در آن اعصار غلامان را مى خريدند و در خانه ها نگه مى داشتند وآنها به عضوى از اع_ض_اى خانه تبديل مى شدند يعنى در آن خانه زندگى مى كردند ومى خوابيدند و همه جا همراه صاحبان خود بودند از اين رو قرآن صيغه مبالغه بكاربرده است ( طوافون ) . پ_س چ_گ_ونه نمى توان نوكرهاى امروزى را در حكم غلامان آن روزدانست نوكرهاى امروزى چند س_اع_ت ب_ي_ش_تر در خدمت مخدومان خود نيستند , تا چه رسدبخواهيم چنين حكمى

را به تمام م_حيط هاى كارى كه زن و مرد در جنب هم كار مى كنندسرايت دهيم و با اين قياس خط بطلانى بر اصل حجاب بكشيم زيرا كوچه و خيابان وقطار و اتوبوس نيز كم كم به محيط هاى كارى ملحق مى شود و هيچ جائى براى رعايت حجاب باقى نمى ماند .

ح_ج_اب م_خ_ص_وص زنان پيامبر است زيرا آيه 53 سوره احزاب در مورد زنان پيامبر است آنجا كه مى فرمايد و اگر از زنان پيامبر چيزى خواستيد از پشت پرده بخواهيد درآيه 32 اين سوره نيز كه از ت_ب_رج و ع_شوه گرى در سخن گفتن نهى مى كند و به خانه نشينى توصيه مى كند , با

پرسش

ح_ج_اب م_خ_ص_وص زنان پيامبر است زيرا آيه 53 سوره احزاب در مورد زنان پيامبر است آنجا كه مى فرمايد و اگر از زنان پيامبر چيزى خواستيد از پشت پرده بخواهيد درآيه 32 اين سوره نيز كه از ت_ب_رج و ع_شوه گرى در سخن گفتن نهى مى كند و به خانه نشينى توصيه مى كند , باز راجع به زن_ان پ_ي_ام_ب_ر اس_ت در واقع موقعيت والاى زنان پيامبر در صدور چنين فرمانى موثر بوده است بنابراين حجاب براى بقيه بانوان يك تكليف الزامى نيست .

پاسخ

در پ_اس_خ م_ى گوئيم برخى آيات قرآنى عموميت دارند و مختص زنان پيامبر نيستند مثل آيه 59 سوره احزاب و آيه 31 سوره نور . ثانيا آيه 32 سوره احزاب كه زنان پيامبررا مخاطب قرار داده است با شواهدى همراه است كه از آن عموميت فهميده مى شودبراى مثال مى فرمايد اى زنان پيامبر شما اگر با تقوا باشيد با بقيه بانوان فرق داريد يعنى به خاطر موقعيت خاصى كه داريد پاداش مضاعف خواهيد داشت . از اي_ن ج_مله مى فهميم كه ترك تبرج و عشوه گرى از مصاديق تقوا و پارسائى است كه اختصاص ب_ه زنان پيامبر ندارد نكته ديگر در اين آيه اين است كه مى فرمايد در سخن گفتن نرمش و خضوع نشان ندهيد تا افراد بيمار دل به طمع نيفتند جمله دوم نقش علت و حكمت راداراست يعنى آنچه ب_اي_د از آن پ_رهيز كنيد به طمع انداختن افراد هوسباز است و اين اختصاصى به زنان پيامبر ندارد همه زنان بايد به اين هشدار توجه كنند . آيه 53 سوره احزاب نيز توام با تعليل عامى است

كه آيه را از اختصاص به زنان پيامبر خارج مى كند مى فرمايد اگر از پشت پرده از زنان پيامبر چيزى بخواهيد براى سلامت شما مردان و آن زنان بهتر اس_ت از ص_در اين آيه معلوم مى شود كه رسم مردم آن زمان چنين بود كه وقتى به ميهمانى وارد خانه كسى مى شدند در داخل آن خانه مراعات حريم را نمى كردند و بى مهابا به آشپزخانه مى رفتند ت_ا ظ_رف غذا را از ميزبان بگيرند و قرآن دستور مى دهد در چنين موقعيتى كه زنان حجاب كامل ندارند بايد ازپشت پرده از آنها چيزى بخواهيد و سرزده وارد آشپزخانه يا اتاق بانوان نشويد . در آيه 60 سوره نور خداوند مى فرمايد زنان سالمند كه ديگر اميدى براى ازدواج ندارند مى توانند در حضور نامحرمان پوشش خود بر زمين نهند و لازم نيست حجاب كامل را مراعات كنند از اين آيه به وضوح مى فهميم همه بانوان جوان بايد حجاب كامل داشته باشند و اين حكم مخصوص زنان پيامبر نيست . گذشته از اين آيات همه فقهاى اسلام از آغاز تا امروز حجاب را وظيفه اى براى همگان مى دانند نه وظيفه اى براى زنان پيامبر .

در ق_رآن آمده است [ 000 ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض 000 ] ي_ع_ن_ى لازم ن_يست زنان در برابر غلامان و بردگان خود حجاب داشته باشندزيرا با آنها در رفت و آمدند و دستور حجاب , دستورى پر مشقت خواهد بود . ب_ر اي_ن اس_اس در ه_م_ه م_

پرسش

در ق_رآن آمده است [ 000 ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض 000 ] ي_ع_ن_ى لازم ن_يست زنان در برابر غلامان و بردگان خود حجاب داشته باشندزيرا با آنها در رفت و آمدند و دستور حجاب , دستورى پر مشقت خواهد بود . ب_ر اي_ن اس_اس در ه_م_ه م_ح_ي_ط ه_ائى كه زن و مرد خيلى با هم حشر و

نشر دارند مثل ادارات وم_وسسات و بانكها و 000 زنان مى توانند حجاب نداشته باشند و مشكلى هم پيش نخواهدآمد زيرا نگاه شهوت آلود همواره ممنوع است و نگاه عادى نيز مفسده اى به بارنخواهد آورد .

پاسخ

در پ_اس_خ بايد گفت قرآن در اين آيه اطفال و غلامان را استثنا مى كند و مى گويد چون اطفال و غ_لامان خيلى با شما در رفت و آمدند نيازى نيست در برابر آنها حجاب داشته باشيد اگر بخواهيم م_ورد دي_گ_رى را ب_ه غ_لام_ان و اطفال ملحق كنيم بايد ( طوافون )بر آن صدق كند يعنى مقدار آميختگى و حضور او به مقدار حضور غلامان و اطفال باشد . چنان كه مى دانيم در آن اعصار غلامان را مى خريدند و در خانه ها نگه مى داشتند وآنها به عضوى از اع_ض_اى خانه تبديل مى شدند يعنى در آن خانه زندگى مى كردند ومى خوابيدند و همه جا همراه صاحبان خود بودند از اين رو قرآن صيغه مبالغه بكاربرده است ( طوافون ) . پ_س چ_گ_ونه نمى توان نوكرهاى امروزى را در حكم غلامان آن روزدانست نوكرهاى امروزى چند س_اع_ت ب_ي_ش_تر در خدمت مخدومان خود نيستند , تا چه رسدبخواهيم چنين حكمى را به تمام م_حيط هاى كارى كه زن و مرد در جنب هم كار مى كنندسرايت دهيم و با اين قياس خط بطلانى بر اصل حجاب بكشيم زيرا كوچه و خيابان وقطار و اتوبوس نيز كم كم به محيط هاى كارى ملحق مى شود و هيچ جائى براى رعايت حجاب باقى نمى ماند .

ح_ج_اب م_خ_ص_وص زنان پيامبر است زيرا آيه 53 سوره احزاب در مورد زنان پيامبر است آنجا كه مى فرمايد و اگر از زنان پيامبر چيزى خواستيد از پشت پرده بخواهيد درآيه 32 اين سوره نيز كه از ت_ب_رج و ع_شوه گرى در سخن گفتن نهى مى كند و به خانه نشينى توصيه مى كند , با

پرسش

ح_ج_اب م_خ_ص_وص زنان پيامبر است زيرا آيه 53 سوره احزاب در مورد زنان پيامبر است آنجا كه مى فرمايد و اگر از زنان پيامبر چيزى خواستيد از پشت پرده بخواهيد درآيه 32 اين سوره نيز كه از ت_ب_رج و ع_شوه گرى در سخن گفتن نهى مى كند و

به خانه نشينى توصيه مى كند , باز راجع به زن_ان پ_ي_ام_ب_ر اس_ت در واقع موقعيت والاى زنان پيامبر در صدور چنين فرمانى موثر بوده است بنابراين حجاب براى بقيه بانوان يك تكليف الزامى نيست .

پاسخ

در پ_اس_خ م_ى گوئيم برخى آيات قرآنى عموميت دارند و مختص زنان پيامبر نيستند مثل آيه 59 سوره احزاب و آيه 31 سوره نور . ثانيا آيه 32 سوره احزاب كه زنان پيامبررا مخاطب قرار داده است با شواهدى همراه است كه از آن عموميت فهميده مى شودبراى مثال مى فرمايد اى زنان پيامبر شما اگر با تقوا باشيد با بقيه بانوان فرق داريد يعنى به خاطر موقعيت خاصى كه داريد پاداش مضاعف خواهيد داشت . از اي_ن ج_مله مى فهميم كه ترك تبرج و عشوه گرى از مصاديق تقوا و پارسائى است كه اختصاص ب_ه زنان پيامبر ندارد نكته ديگر در اين آيه اين است كه مى فرمايد در سخن گفتن نرمش و خضوع نشان ندهيد تا افراد بيمار دل به طمع نيفتند جمله دوم نقش علت و حكمت راداراست يعنى آنچه ب_اي_د از آن پ_رهيز كنيد به طمع انداختن افراد هوسباز است و اين اختصاصى به زنان پيامبر ندارد همه زنان بايد به اين هشدار توجه كنند . آيه 53 سوره احزاب نيز توام با تعليل عامى است كه آيه را از اختصاص به زنان پيامبر خارج مى كند مى فرمايد اگر از پشت پرده از زنان پيامبر چيزى بخواهيد براى سلامت شما مردان و آن زنان بهتر اس_ت از ص_در اين آيه معلوم مى شود كه رسم مردم آن زمان چنين بود كه وقتى به

ميهمانى وارد خانه كسى مى شدند در داخل آن خانه مراعات حريم را نمى كردند و بى مهابا به آشپزخانه مى رفتند ت_ا ظ_رف غذا را از ميزبان بگيرند و قرآن دستور مى دهد در چنين موقعيتى كه زنان حجاب كامل ندارند بايد ازپشت پرده از آنها چيزى بخواهيد و سرزده وارد آشپزخانه يا اتاق بانوان نشويد . در آيه 60 سوره نور خداوند مى فرمايد زنان سالمند كه ديگر اميدى براى ازدواج ندارند مى توانند در حضور نامحرمان پوشش خود بر زمين نهند و لازم نيست حجاب كامل را مراعات كنند از اين آيه به وضوح مى فهميم همه بانوان جوان بايد حجاب كامل داشته باشند و اين حكم مخصوص زنان پيامبر نيست . گذشته از اين آيات همه فقهاى اسلام از آغاز تا امروز حجاب را وظيفه اى براى همگان مى دانند نه وظيفه اى براى زنان پيامبر .

چ_ه مانعى دارد زنان در برابر مردان سالخورده بى حجاب باشند مگر چنين چيزى درقرآن نيامده است ؟

پرسش

چ_ه مانعى دارد زنان در برابر مردان سالخورده بى حجاب باشند مگر چنين چيزى درقرآن نيامده است ؟

پاسخ

آن_چ_ه در ق_رآن آمده است عكس اين مورد است در سوره نور خداوند مى فرمايد : زنان سالخورده مانعى ندارد حجاب بر زمين نهند . ح_ك_م_ت اي_ن دستور نيز روشن است زيرا زنان سالخورده براى مردان جاذبه اى ندارند وكسى از ديدن آنها تحريك نمى شود . ام_ا م_ردان سالخورده در برابر مناظر شهوت انگيزتحريك مى شوند يعنى چنين نيست كه به كلى رغبت به جنس مخالف را از دست بدهند . پير مردان به هر سن و سالى باشند از ديدن زن جوان لذت مى برند . در فقه اسلامى نيز فقط پير زنان استثنا شده اند نه پيرمردان . ن_ك_ت_ه ج_الب در آيه مزبور اين است كه مى فرمايد : زنان سالخورده در صورتى مجازندبى حجاب باشند كه خودنمائى و تبرج نداشته باشند . از اين جمله مى فهميم كه حتى پيره زنان اگر خودنمائى كنند مى توانند مردان را بفريبند .

آيا رعايت حجاب اقليت هاي ديني در زمان پيامبر اجباري بود؟

پرسش

آيا رعايت حجاب اقليت هاي ديني در زمان پيامبر اجباري بود؟

پاسخ

الف ) چنان كه خود اشاره كرده ايد آيه 31 سوره ي نورحدود پوشش را مشخص مي كند : ب ) اقليت هاي مذهبي كه در قلمرو حكومت اسلامي زندگي مي كند موظفند مقررات و قوانين كشور اسلامي را رعايت كنند از جمله مواردي كه اقليت هاي مذهبي در جامعه اسلامي بايد رعايت كنند عبارتند از : 1- رعايت كليه مقررات و قوانين اسلامي ، كشورهاي محل اقامت 2- احترام به مقررات و شعاير ديني 3- عدم تظاهر به منكرات ، ( جواهر الكلام ج 21 كتاب جهاد صفحه 271 و 270 و 269 و 268 شيخ محمد حسن نجفي ( ره ) انتشارات دارالكتاب الاسلاميه ) . اقليت هاي مذهبي نمي توانند سنت هاي حاكم بر جامعه اسلامي را بشكنند طبق قراردادشان باحكومت اسلامي نبايد به حدود و احكام اسلامي تجاوز كنند .ج ) حجاب زنان ،از سنن قديمي تمدن هاي بشري بوده است و در اديان الهي دين به خصوص زرتشت ، يهود و مسيحيت مسيله حجاب و رعايت آن مطرح بوده است دربعضي از اديان مثل دين يهود، مسيله حجاب سخت تر از حجابي است كه اسلام مي گويد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : محمد محمدي آشناني ، حجاب دراديان الهي استاد شهيد مطهري ، مساله حجاب ;

چرا حجاب مختص زن است و براي مردان زياد اهميت ندارد؟

پرسش

چرا حجاب مختص زن است و براي مردان زياد اهميت ندارد؟

پاسخ

الف)- اگر امروز ماشين لباسشويي بخريد قبل از استفاده چه مي كنيد؟ حتماً راهنماي استفاده را مطالعه مي كنيد. مي پرسم چرا؟ حتماً مي گوييد چون مهندسي كه اين دستگاه را ساخته، بهتر مي داند براي بهره وري و استفادة درست بايد چه كرد.

حال همين مثال را در آفرينش انسان و هدف از خلقت او در نظر بگيريد.

خداوند ما را آفريد و مسير حركت ما را نيز به سوي خود اعلام كرد. "انا لله و انا اليه راجعون" ما از خداييم، و ملك او، و به سوي او باز مي گرديم.

بنابراين تمامي رفتار و گفتار ما بايد به گونه اي تنظيم شود تا ما را در اين سفر ياري رساند، همان كسي كه ما را خلق كرد، همان كس دستورات لازم براي استفادة بهينة اين موجود را نيز در قالب كتاب راهنما "قرآن" و راهنما _ اهل بيت _ در اختيار ما قرار داده است پس براي رشد و تعالي اين موجود به اين دستورات عمل مي كنيم.

ب)- حجاب هم براي زن و هم براي مرد است. طرح اين سؤال بدليل تعريف غيردقيق از حجاب است. حجاب به معناي پوشاندن مواضعي از بدن است كه ايجاد جذبه مي كند.

بنابراين مردان موظف هستند مواضعي از بدن خود را بپوشانند. زنان نيز چنين وظيفه اي را دارند، اما از آن رو كه تفاوت موجودات يك اصل عُقلايي است، چون بايد كارهاي مختلفي را انجام دهند كه در نتيجه، نياز به تواناييهاي مختلف دارد، خداوند به هر كدام ويژگيهايي داده است. زن بيش از هر

چيز، مظهر جمال و مهر الهي است.(1) اگر چنين نبود نسل بشر باقي نمي ماند، و هيچ فرزندي بوجود نمي آمد و به درستي و در آغوش پر مهر او تربيت نمي شد، اما براي آنكه اين موضوع به انحراف بدل نشود، دركنار اين ويژگي ميزان بيشتري از حجاب از او خواسته شده است.

"علاوه بر آزادي اجتماعي، بشر نيازمند به آزادي معنوي است كه اتفاقاً بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد."(2) و درد امروز جامعة بشري، تلاش براي تحقق آزادي اجتماعي، بدون توجه آزادي معنوي است كه نتيجة آن پايمال شدن كرامت و شخصيت انسانها و پايين آمدن ايشان تا حد حيوانات است. قرآن مي فرمايد: "انبياء آمده اند كه زنجيرهايي را كه بر دست و پاي شما بسته اند بردارند."(3) و اين نشان مي د هد كه بر خلاف تفكر غربي، كه بدنبال لذت محوري، اصالت اقتصاد و مانند آن است، اسلام بدنبال كرامت بخشيدن به انسان و تعالي روح اوست و گرچه جسم او نيز بايد تأمين شود و مورد توجه باشد اما اصالت با روح است و معنويت و دستوراتي مانند حجاب براي حفاظت از اساس انسانيت است.

به شما توصيه مي كنم به كتب شهيد مطهري نظير اخلاق جنسي در اسلام و غرب، نظام حقوق زن در اسلام و مسأله حجاب نيز مراجعه كنيد.

.منابع و مآخذ:

1) زن در آيينه جلال و جمال، آيت ا...جوادي آملي، ص31 به بعد

ب) گفتارهاي معنوي، شهيد مطهري، ص20

ج) سوره مباركه اعراف / آيه 157

چرا امامان ومعصومين گفته اند كه حتماً بايد حجاب را رعايت كنيم و يا چادر بايد در پوشش زنان قرار گيرد؟

پرسش

چرا امامان ومعصومين گفته اند كه حتماً بايد حجاب را رعايت كنيم و يا چادر بايد در پوشش زنان قرار گيرد؟

پاسخ

در پاسخ به سؤال شما نكاتي را تقديم مي كنم :

الف)- حجاب در قبل از اسلام هم بوده است و مختص اسلام نيست، و "حجابي كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامي بسي سخت تر مشكلتر بوده است."(1)

خانم خائولا ناكاتا، محقق ژاپني پس از گرايش به اسلام، بيان مي كند كه حجاب راهبه هاي بودايي و مسيحيان كاتوليك هم مانند مسلمانان است، و سپس متعجبانه انتقاد مي كند؛ "من متعجبم كه چرا كساني كه پوشش يك راهب را تكريم مي كنند، از حجاب يك مسلمان انتقاد مي كنند، و در عوض آن را نمادي از افراط گرايي يا سركوب قلمداد مي كنند؟"(2)

ب)- خانواده، هستة اصلي جامعه است. و براي محافظت اين اصل، اسلام از سويي حجاب را لازم دانسته و از سويي ديگر، براي نظر كردن به ديگران محدوديتهايي قايل شده است.(3)

بنابراين اهل بيت(كه مفسران قرآن هستند، در تبيين آيات قرآن امر به حجاب مي كنند. از جمله اين آيات، آية 30 و 31 سورة نور است كه خطاب به زن و مرد مسلمان امر مي كند؛ "مردان و زنان را بگو از نگاه به يكديگر چشم فروبندند و دامنهاي خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نكنند و بايد كه روپوش هايشان را بگريبان كنند (زنان) و زينت خويش نمايان نكنند، مگر براي شوهرانشان و ... "

ج)- اصولاً منظور از حجاب، رعايت اعتدال در رفتار است. اسلام مي خواهد زن مسلمان زندگي متعادلي داشته باشد،

بنابراين از سويي از اختلاط او با مردان و بالعكس جلوگيري مي كند، و از سويي مخالف محبوس شدن زن است. اين يك اصل كاملاً پذيرفته شده است كه در خلقت الهي، زنان داراي ويژگيهايي هستند كه مردان را بسوي خود جذب مي كنند، گرچه اين جاذبه دو سويه است، اما جذبة زن به مراتب بيشتر است.(4)

اسلام راه طبيعي اين امر را در پوشش زن و ازدواج او مطرح مي كند، تا هم كرامت و شخصيت او پايمال نشود و به عنوان كالايي بازيچة دست شهوترانان نگردد، و هم با ازدواج و در شكلي مقدس، به ارضاء نيازهاي عاطفي و جسمي بپردازد.

خانم ناكاتا در اين باره مي گويد: "به ميزان بسيار زيادِ آزارهاي جنسي نگاه كنيد، ما نمي توانيم صرفاً از طريق توسل به اخلاقيات برتر مردان و كنترل آنان بر خود انتظار داشته باشيم كه از اين اتفاقات جلوگيري كنيم؛ راه حل شيوة اسلامي اينست كه خود را بپوشانند و تا جايي كه امكان دارد با مردان تماس نداشته باشند. همان طور كه يك شخص دامن كوتاه، مي گويد: "اگر مي خواهي مي تواني مرا بدست آوري" يك شخص با حجاب به وضوح تأكيد مي كند "من براي تو ممنوع هستم" (5)

د)- در مورد چادر نيز بايد به استفتاء مراجع، رجوع كنيم كه رهبر انقلاب آن را حجاب برتر مي دانند. اما استفاده از مانتو را نيز با رعايت شرايطي كه ذكر كرديم جايز مي دانند. پس اصل در حجاب، پوشش كامل بدن و نازك و چسبان نبودن است، و شكل آن مي تواند متنوع باشد.

منابع و مآخذ:

1) مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص386

2) تأملي

بر جايگاه زن، ج2، ص119، مقاله خانم ناكاتا

3) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، ص23

4) آيت ا... جوادي آملي در كتاب زن در آينه جلال و جمال، ص31 به بعد در اين خصوص مي فرمايند : زن اول مرد را جذب كرده، رأفت و عطوفت برقرار مي شود. قرآن زن را در ايجاد مهر، اصل و مرد را مجذوب زن دانسته.

5) تأملي بر جايگاه زن، ص120

آيا آيه حجاب براي همة زنان مسلمان است

پرسش

آيا آيه حجاب براي همة زنان مسلمان است

پاسخ

درست است كه همسران پيامبر9 به خاطر انتساب به پيامبر، و قرار گرفتن در كانون وحي الهي داري موقيت خاصي بودند و نسبت به حجاب و دوري از نامحرم مورد تأكيد بيشتري قرار داشتند، ولي آيات حجاب فقط در مورد آنان نمي باشد زيرا:

اولاً: موردخطاب واقع شدن زنان پيامبر در آيات 32_33 سوره احزاب جهت تأكيد است نه اختصاص داشتن حكم به آنان چرا كه در اين آيات دستوراتي آمده است كه اختصاص به زنان پيامبر ندارد مانند: بپاداشتن نماز، پرداختن زكات اطاعت از خدا و رسول و...

بنابراين حكم حجاب و دوري از نامحرام نيز(كه دراين آيات آمده اختصاص به آنان ندارد، بلكه همانند نماز و زكات و... مشترك بين آنان و ديگران مي باشد.(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج ص جماعة المدرسين / تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي ج ص _292، دارالكتب الاسلامية )

ثانياً: در آيات ديگر مربوط به حجاب همة زنان مسلمان مورد خطاب واقع شده اند نه فقط زنان پيامبر، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: "وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَ_َت ِ يَغْضُضْن َ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِن َّ وَيَحْفَظْن َ فُرُوجَهُن َّ وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ مَا ظَهَرَ مِنْهَا... (نور،31); به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند. و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار ننمايند و (اطراف روسري هاي خود را بر سينة خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا..."

اصل حجاب از احكام صريح و از ضروريات دين

است و مخالفت آن عقاب الهي را در پي دارد. حجاب داشتن زن بر اساس حكمت و مصلحت فرد و جامعه است خداوند متعال مي فرمايد: "وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَ_َت ِ يَغْضُضْن َ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِن َّ وَيَحْفَظْن َ فُرُوجَهُن َّ وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلَي َ جُيُوبِهِن َّ وَ لاَ يُبْدِين َ زِينَتَهُن َّ إِلآ لِبُعُولَتِهِن َّ أَوْ ءَابَآئِهِن َّ ...; (نور، 31) و به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند و ]اطراف روسري هاي خود را بر سينة خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[ و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان و ...". اگر چه مهم رعايت حجاب است و پوشيدن چادر، الزامي ندارد، ولي چادر، بهترين نوع حجاب و نشانة ملي زنان جامعه ايراني است مانتو و مانند آن اگر چه با شرايطي مناسب است اما چون سبب نمايان شدن اندام و برجستگي هاي بدن زن مي شود، ممكن است منشأ تحريك و فساد باشد. عقل انسان بين خوب و خوب تر، قطعاً خوب تر را انتخاب مي كند.

آن چه بر زن واجب است پوشش همة اعضاي بدن (به جز صورت و دست ها تا مچ آشكار نكردن زينت هايش و حفظ برآمدگي هاي بدنش است امّا نوع پوشش در جوامع مختلف متفاوت است

از ديدگاه اسلام آنچه مهم و واجب است حفظ دقيق حجاب مي باشد و چگونگي آن برعهدة مردم گذاشته شده است ولي براي حجاب برتر كه وظيفة محفوظ كردن زن را به شكل بهتر و با اطمينان بيشتري انجام دهد، ارزش بيشتري

قائل است چادر يا مانتو و روسري تنها در شكل كامل آن مورد بحث و بررسي است چرا كه متأسفانه بسياري از خانم هايي كه با روسري و مانتو ظاهر مي شوند، نه تنها حجاب شرعي را رعايت نمي كنند كه بدن نمايي و حركت هاي نامناسب نيز از آن ها سر مي زند و اين جرمش سنگين تر است برخي از چادري ها نيز متأسفانه آن چنان كه بايد مقيد نيستند و از لباس هاي نامناسب زير چادر استفاده مي كنند و در كنترل چادر نيز دقت ندارند كه اين گونه افراد شايد به مراتب بدتر از سايرين باشند; بنابراين سخن دربارة كساني است كه اگر چادري هستند، لباس مناسب (مانند مانتو و مقنعه و مانند آن زير چادر مي پوشند و اگر مانتويي هستند، از مانتويي كه بدن نما باشد و جلب توجه مي كند، استفاده نمي كنند; حال در مقايسة اين دو، كدام بهتر است

به نظر مي رسد، چادر كه حجاب سنتي ما نيز هست به مراتب بر مانتو ترجيح داده مي شود; زيرا:

اولاً: در جامعة ما، چادر نماد حجاب برتر و تدين بيشتر است و اين ارزش والا و پربهاست كه صرف نظر از آن شايسته نيست

ثانياً: چادر در شرايط مختلف در حفظ زيبايي هاي طبيعي بدن توانايي بيشتري دارد، به ويژه اگر به رنگ سياه باشد كه به طور طبيعي از تحريك انسان هاي ناپاك و طمع كار بازمي دارد، به خلاف مانتو كه معمولاً از اين ويژگي ها بي بهره است

در مورد مشكلي كه از چادر پوشيدن احساس مي كنند، بايد دانست كه حداقل قسمتي از آن از جانب "تلقين است و تلقين نقش مهمي در خو گرفتن انسان با شرايط دارد; تلقين ِ "خستگي ، خستگي آور و روح آزار است و ارمغاني جز دل زدگي

ندارد; از اين گذشته اعتراف بسياري از زنان چادري كه به هيچ وجه حاضر نيستند، حتي يك دقيقه بي چادر در مكان هاي عمومي ظاهر شوند و اين كار را به هيچ روي با روحيه خويش همخوان نمي بينند، گواه خوبي بر گفتة ماست و ما به ويژه پس از پيروزي انقلاب نمونه هاي متعددي از اين گونه بانوان را، در مسؤوليت هاي اجرايي و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي شاهد بوده ايم در هر صورت بر فرض كه پوشيدن چادر زحمتي داشته باشد، باز دليل نمي شود كه از آن اجتناب شود; دين داشتن نيز زحمت و دشواري دارد، غيبت نكردن دشوار است ظلم نكردن سخت است و بسياري مسائل ديگر.

از سوي ديگر، در شرع مقدس "زحمت و دشواري مؤلفة كارآمدي در ميزان اجر و ثواب است كسي كه به جهت بيماري با زحمت و دشواري به نماز مي ايستد و نماز مي خواند و كسي كه به راحتي اين كار را انجام مي دهد، آيا "از اين جهت برابرند؟ از آيات و روايات فراواني نابرابري اين دو استفاده مي شود; براي مثال خداي متعال در توصيف كساني كه در دوران سختي انفاق و جهاد مي كردند در مقايسه با افرادي كه بعد از فتح براساس تفسيري مقصود فتح مكه در سال هشتم هجرت و زمان قدرت گرفتن مسلمانان است ) اين كارها را انجام مي دادند، مي فرمايد: "لايستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و ق_َتل (حديد، 10); آن هايي كه قبل از پيروزي انفاق كردند و پيكار نمودند با كساني كه بعد از فتح اين كار را انجام دادند، مساوي نيستند." همچنين در روايت مشهوري از پيامبر گرامي مي خوانيم "أفضل الأعمال احمزها";(بحارالأنوار، علامه مجلسي ج 70، ص 191.) يعني عبادتي

كه با دشواري و زحمت و دشواري همراه است از ارزش و اجر بيشتري برخوردار مي باشد. در روايت ديگري آمده است حضرت عيسي غ پس از رحلت مادر گراميش او را در عالم رؤيا ديد و پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزويي داري مادر پاسخ داد: "آري آرزويم اين است كه در دنيا مي بودم و شب هاي سرد زمستاني را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مي رساندم و روزهاي گرم تابستان را روزه مي گرفتم "(قصه هاي قرآن محمد محمدي اشتهاردي ص 452، مؤسسه انتشارات نبوي )

وقتي من كتاب حجاب شهيد مطهري را خواندم نوشته بود: اگر مقدار كمي از موي سر خانم ها بيرون باشد، اشكال ندارد، ولي اين مطلب را به عموم اعلام نكرده اند، چون ممكن است زنان _ مخصوصاً دخترها _ سوء استفاده كنند و موهاي خود را با قصد و به مقدار زياد بيرون بگذارند

پرسش

وقتي من كتاب حجاب شهيد مطهري را خواندم نوشته بود: اگر مقدار كمي از موي سر خانم ها بيرون باشد، اشكال ندارد، ولي اين مطلب را به عموم اعلام نكرده اند، چون ممكن است زنان _ مخصوصاً دخترها _ سوء استفاده كنند و موهاي خود را با قصد و به مقدار زياد بيرون بگذارند. آيا آن چه در كتاب حجاب بيان شده صحيح است و تا چه حد؟

پاسخ

مسألة حجاب و پوشش زنان يكي از مسائلي است كه در قرآن كريم مطرح شده است و آيات متعددي در اين مورد وجود دارد، مانند آية 31 سورة نور و آية 59 و 60 سورة احزاب

"ي_َاَيُّهَا النَّبي ُّ قُل لأِ َزوَجِكَ وبَناتِكَ ونِسأِ المُؤمِنين َ يُدنين َ عَلَيهِن َّ مِن جَل_َبيبِهِن َّ ذَلِكَ اَدني َ اَن يُعرَفن َ فَلايُؤذَين َ وكان َ اللّه ُ غَفورًا رَحيم_ًا;(احزاب 59)، اي پيامبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو كه روسري هاي خويش را به خود نزديك سازند; اين كار براي اين كه شناخته شوند و مورد اذيت قرار نگيرند نزديك تر است و خدا آمرزنده و مهربان است "

آن چه از كتاب شهيد مطهري نقل كرده ايد، در كتاب "مسألة حجاب وجود ندارد. شهيد مطهري در مورد حدود پوشش زنان به صراحت مي گويد: "در اين كه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هيچ گونه ترديدي وجود ندارد. اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوا، در اين باره اختلاف و تشكيكي وجود ندارد. آن چه مورد بحث است پوشش چهره و دست ها تا مچ است "(مسألة حجاب شهيد مطهري ص 164، انتشارات صدرا.)

به نظر شهيد مطهري پوشاندن گردي صورت و دست ها تا مچ بر زنان واجب نيست ولي در اين مسأله هر كس بايد طبق فتواي مجتهدي كه از او تقليد مي كند، عمل نمايد.

تنها مطلبي كه شهيد مطهري بيان كرده اين است كه در عصر اخير صاحبان فتوا، به صراحت نگفته اند، پوشاندن صورت و دست ها تا مچ واجب نيست و گفته اند: احوط پوشاندن آن ها است و به تعبير ايشان صاحبان فتوا، اين حكم را كتمان كرده اند. ايشان كتمان اين حكم را نمي پسندد.(همان ص 236_241.)

با توجه به آيه 31 سورة نور، حرمت نمايان شدن بيشتر از گردي صورت را بيان فرماييد، چون بيشتر خانم ها به آن توجه ندارند و چانه شان پيداست و من مدركي را كه ثابت نمايد زير چانه بايد پوشيده شود در دست ندارم

پرسش

با توجه به آيه 31 سورة نور، حرمت نمايان شدن بيشتر از گردي صورت را بيان فرماييد، چون بيشتر خانم ها به آن توجه ندارند و چانه شان پيداست و من مدركي را كه ثابت نمايد زير چانه بايد پوشيده شود در دست ندارم

پاسخ

آيه هاي 31 سورة نور، 53 و 59 سورة احزاب از جمله آياتي هستند كه در رابطه با حجاب است ترجمه قسمتي از آية 31 سورة نور چنين است "و به زنان با ايمان بگو: ديدگان خود را ]از هر نامحرمي فروبندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نكنند، مگر آن چه ]طبعاً[ از آن ها پيداست و بايد روسري خود را بر گردن خويش ]فرو[ اندازند، و زيرورهايشان را جز براي شوهرانشان يا برادرانشان و... آشكار نكنند."

بر اساس آيات قرآن كريم و روايات دو نكتة مهم به دست مي آيد:

1. حجاب و پوشش براي زنان واجب و از جمله ضروريات اسلام است

2. زن بايد تمام اعضاي خود را به استثناي صورت و دستها (از مچ به پايين بپوشاند.

البته دستور حجاب فقط در مورد بانوان نيست بلكه مردها نيز بايد شؤون اسلامي را رعايت كنند; چنان كه آية 31 سورة نور آن را بيان كرده است

پرسشگر محترم دقت در الفاظ آية فوق نيز مي تواند حرمت نمايان شدن بيشتر از گردي صورت را در نزد نامحرم ثابت نمايد، زيرا در جمله "و ليضربن ّ بخمرهن ّ علي جيوبهن ّ"، "خمر" جمع "خمار"، در اصل به معني پوشش است ولي معمولاً به چيزي گفته مي شود كه زنان با آن سر خود را مي پوشانند (روسري .

"جيوب جمع "جيب ، به معني يقة پيراهن است كه

از آن تعبير به گريبان مي شود و گاه به قسمت بالاي سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مي شود.

از جمله فوق استفاده مي شود كه زنان قبل از نزول آيه دامنة روسري خود را به شانه ها يا پشت سر مي افكندند، به طوري كه گردن و كمي از سينة آن ها نمايان مي شد، قرآن دستور مي دهد، روسري خود را بر گريبان خود بيفكنند تا گردن و آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد. در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دست ها، حتي از مچ به پايين را نيز شامل مي شود يا نه در ميان فقها بحث فراوان است بسياري عقيده دارند كه پوشاندن اين دو (وجه و كفين از حكم حجاب مستثني است در حالي كه بعضي فتوا به وجوب پوشاندن داده يا حداقل احتياط مي كنند، البته آن دسته كه پوشاندن اين دو را واجب نمي دانند نيز، آن را مقيد به صورتي مي كنند كه منشأ فساد و انحراف نگردد و گرنه واجب است آن قسمت ها را هم بپوشانند.

اما قرائني كه بر اين استثنأ و تأييد قول اول وجود دارد اين است كه

1. استثنأ "زينت ظاهر"، در آيه فوق خواه به معني محل زينت باشد، يا خود زينت دليل روشني است بر اين كه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست

2. دستوري كه آية فوق در مورد انداختن گوشة مقنعه به روي گريبان مي دهد، مفهومش پوشاندن تمام سرو گردن و سينه است و سخني از پوشانيدن صورت در آن نيست

3. روايات متعددي نيز در اين زمينه و در تفسير آيه فوق وارد شده است كه شاهد اين مدعا است مثلاً در روايتي

از امام صادق سؤال شد: نگاه كردن به چه قسمتي از بدن زنان براي مردان نامحرم حلال است "فرمود: صورت و كفين و روي پاها"(وسايل الشيعه شيخ حر عاملي ج 14، ص 146، دارالكتب الاسلامية ) البته همان گونه كه گذشت اين حكم در صورتي است كه سبب سوء استفاده و انحراف نگردد. وانگهي استثنأ وجه و كفين از حكم حجاب مفهومش اين نيست كه جايز است ديگران عمداً نگاه كنند، بلكه در واقع اين يك نوع تسهيل براي زنان در امر زندگي است (ر.ك تفسير نمونه ج 14، ص 449.) از نظر فقها و مراجع بزرگوار تقليد، پوشيدن تمام بدن زن از نامحرم بالغ و همچنين نامحرم ِ نابالغ ِ مميز (كسي كه نزديك بلوغ است و خوب و بد را مي فهمد) به جز قرص صورت و دست ها تا مچ واجب مي باشد. مراد از قرص صورت اندازه اي از گردي صورت است كه در وضو شستن آن واجب است و آن عبارت است از بالاي پيشاني يعني جائي كه موي سر مي رويد تا آخر چانه (مرز بين پائيين ترين قسمت صورت با زير صورت و از نظر پهنا به مقداري كه ميان انگشت وسط و شست قرار مي گيرد. بنابراين پوشاندن زير چانه نيز واجب است چون در هنگام وضو شستن آن واجب نيست (ر.ك توضيح المسائل مراجع ج 1، ص 463; ج 2، ص 417 _ 418، دفتر انتشارات اسلامي )

درحجاب زنان چه مقدار واجب است پوشيده شود

پرسش

درحجاب زنان چه مقدار واجب است پوشيده شود

پاسخ

بر زنان واجب است كه به جز قرص صورت و دست ها تا مچ، ساير اعضاي بدن خود را از ديد نامحرم بپوشانند و استفاده از چادر نيز لزومي ندارد (هر چند براي حفظ كامل حجاب مناسب تر است) و استفاده از مانتو و روسري و مقنعه كافي است، ولي پوشيدن لباس هاي تحريك كننده و مفسده آور حرام است.

حجاب خواهران در جامعه و تلويزيون مورد انتقاد است نظر شماراجع به آن چيست ؟

پرسش

حجاب خواهران در جامعه و تلويزيون مورد انتقاد است نظر شماراجع به آن چيست ؟

پاسخ

از نظر شرعي زن تنها قرص صورت و دستها تا مچ را بدون زينت مي تواند در برابر نامحرمان باز گذارد و مازاد بر اينبايد پوشيده شود بنا بر اين در صورت تخلف بايد طبق طرق شرعي نهي از منكر شود.{J

پوشيدن مانتو و مقنعه در بيرون منزل چه حكمي دارد؟

پرسش

پوشيدن مانتو و مقنعه در بيرون منزل چه حكمي دارد؟

پاسخ

آنچه برزن واجب است، پوشيدن تمام بدن به جز دست ها از مچ تا سر انگشتان و صورت از نامحرمان است. البته اگر دست ها و صورت به قصد لذت و فساد ديده شود، حرام است. اگر چه لباس خاصي براي حجاب واجب نيست، ولي استفاده از چادر بهتر است و فرقي بين ساير مردم با شوهر خواهر و برادر شوهر نيست؛ يعني آنها هم نامحرم هستند و همين طور فرقي در اين جهت بين جلسات مهماني و غير آن نمي باشد. هم چنين از لباسي كه نازك باشد و جلب توجه مي كند نبايد استفاده شود.

حد پوشش زنان چه مقدار است و اگر سهوا چادر كنار رود و در معرض ديد نامحرم باشد اشكال دارد؟

پرسش

حد پوشش زنان چه مقدار است و اگر سهوا چادر كنار رود و در معرض ديد نامحرم باشد اشكال دارد؟

پاسخ

براي خانم ها لازم است كه تمام بدن و موهاي خودشان را از نامحرمان بپوشانند و فقط گردي صورت به اندازه اي كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ اگر قصد لذت در كار نباشد و موجب فتنه و فساد نشود پوشاندن لازم نيست و اگر سهوا و از روي غفلت چادر و امثالآن كنار رفته و در معرض ديد نامحرم قرار گرفته گناه نكرده ولي بعد از توجه بايد فورا بپوشاند و اگر زن بداند كه در مقابل نامحرم چادر كنار مي رود نبايد به نحو مذكور جلو نامحرم بيايد. {J

در مورد حجاب در قرآن راجع به موي سر اشاره اي نشده چه توجيهي وجود دارد؟

پرسش

در مورد حجاب در قرآن راجع به موي سر اشاره اي نشده چه توجيهي وجود دارد؟

پاسخ

«مجتهد» كارشناس دين است و نه چيزي را از نزد خود حلال مي كند و نه حرام. البته اين اختيار را خداوند به پيامبر(ص) و ائمه(ع) نيز نداده است: و ما ينطق عن الهوي إن هو الاّ و حي يوحي ، (نجم،آيه 3). اين آيه درباره رسول مكرم اسلام(ص) است كه آن حضرت هرگز بر اساس خواسته هاي نفساني خود، سخن نمي گويد؛ بلكه اين سخنان، وحي الهي است كه به آن حضرت القا مي شود.

نكته ديگر آن كه براي دريافت احكام الهي، رجوع به قرآن كفايت نمي كند. اين منطق غير قابل پذيرش و محكوم است؛ زيرا اولاً در قرآن جزئيات و تفصيل بديهي ترين احكام ديني (مانند نماز و روزه) نيامده است. اين كه نماز چند ركعت است، چگونه بايد خواند و ساير شرايطآن در كجاي قرآن بيان شده است؟!

ثانيا خداوند خواسته كه علاوه بر قرآن، به مفسران آن؛ يعني اهل بيت پيامبر(ص) براي دريافت و فهم اين مسائل نيز، رجوع شود.

ثالثا به اتفاق شيعه و سني، پيامبر اكرم(ص)، در حديث متواتر «ثقلين» شرط نجات از انحرافات را تمسّك به قرآن و عترت دانسته است. از اين رو بايد علاوه بر قرآن، به روايات نقل شده در اين موضوع نيز رجوع گردد.

علاوه بر آن كه آيات در مورد حجاب، منحصر به آنچه كه شما ذكر كرديد نيست، بلكه در آيات ديگر، به ابعاد مختلف آن نيز اشاره شده است.

1. خداوند متعال در سوره «نور»، آيه 31، مي فرمايد: «اي پيامبر! به زنان با ايمان بگو... روسري هاي خود را بر سينه خود افكنند [تا گردن

و سينه با آن پوشانده شود] ( و ليضربن بخمرهن علي جيوبهنّ ). «خُمُر» جمعخِمار است و خِمار به معناي وسيله و پوششي است كه با آن سر خود را مي پوشانند، (مفردات راغب). يعني، همان روسري و مقنعه. آيا با روسري، بيني و يا گردن و سينه خود را مي پوشانند و يا موي خود را؟! بلكه همان طور كه مفسران سني و شيعه بيانكرده اند و شأن نزول آيات، آن را تاييد مي كند، زنان عرب قبل از نزول آيه، اطراف روسري خود را به شانه ها يا پشت سر مي افكندند، به طوري كه گردن و كمي از سينه آنان نمايان مي شد. از اين رو قرآن دستور مي دهد كه به گونه اي روسري را بر سر خود بيندازيد كه كاملاً بدن شماپوشيده باشد (تعبير «ضَرْب» با «عَلي» به معناي القا و افكندن با شدّت است و اين تعبير تأكيد بر پوشش كامل است). يكي از محققان گويد: در اين آيه سخن از پوشش سر نكرده است، اما اين امري طبيعي است؛ چرا كه اين مسأله مسلّم و مفروغ عنه بود و كسي در آن ترديدي نداشت.زنان عرب قبل از اين آيات نيز سر خود را مي پوشاندند و اصلاً معناي روسري و خِمار اين است و لذا نيازي به بيان و توضيح نداشت، (المصطفوي حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 3، قم: نشر الكتاب،1397 ه، ص 130 و ص 358).

2. در روايتي كه از امامان معصوم(ع) در تفسير اين آيه وارد شده است و نيز طبق بيان مفسران صدر اسلام (مانند ابن عباس و...) مقصود اين است كه زنان بايد موهاي خود را بپوشانند. علاوه بر آن كه روسري ها

را به گونه اي بپوشانند كه به پشت سر خود نيز نيفكنند تا گردن وسينه هايشان پيدا باشد و تنها مواضعي از بدن زن - كه ديدن غير گناه آلود آن براي بيگانگان (نامَحرم) جايز است _ پوشيده نباشد. براي مرد نگاه به صورت و دست هاي زنان تا مچ اشكال ندارد، البته به شرط اين كه به قصد تلذّذ نگاه نكند و ريبه (خوف از اين كه به خاطر نگاه شهوانيو تحريك آميز باشد و او را به فتنه اندازد) نباشد، و گرنه هم بر مرد حرام است به اين مواضع نگاه كند و هم بر زن واجب است آنها را بپوشاند، (ر.ك: العروس، الحويزي عبدعلي، تفسير نور الثقلين، ج 3، قم: اسماعيليان،صص 589 _ 590).

3. در آيه 60 سوره نور فقط به زنان سالمند _ كه از جهت مسائل نكاح و مسائل شهواني از كار افتاده اند _ اجازه داده شده كه لباس هاي رويين خود را بر زمين گذارند. البته به شرط اين كه در برابر مردم خودآرايي نكنند، در عين حال هم از نظر مفسران و هم بر اساس رواياتوارده از ائمه معصومين(ع)، مقصود جواز كشف حجاب فقط در خصوص روسري و چادر است. پس مورد استثنا نيز بيانگر اين است كه در حكم اصلي، پوشش سر و گردن و سينه مورد نظر بوده است.

4. در مورد جلباب نيز، يك پوشش شبيه چادر (بلندتر، بزرگ تر و كامل تر از روسري و خمار)، مورد نظر است. چنانكه با مراجعه به كتاب هاي تفسير و لغت آشكار مي شود.

براي اطلاع بيشتر: ر.ك:

1. كتاب هاي تفسير قرآن؛ مانند: مجمع البيان اثر طبرسي؛ الميزان، اثر علامه طباطبائي؛ نمونه اثر مكارم شيرازي و همكاران؛ كشاف اثر

زمخشري؛ التفسير الكبير، اثر فخر رازي؛ الصافي اثر مولي محسن فيض كاشاني.

2. كتاب هاي لغت؛ به ويژه لغات قرآني مانند المفردات في غرائب القرآن، اثر راغب اصفهاني؛ قاموس قرآن اثر سيد علي اكبر قرشي.

3. مسأله حجاب، شهيد مطهري.

4. مجله پرسمان، شماره دي ماه 1380 (بحث چرايي پوشش).{J

آيا حجاب و پوشش با مانتو و روپوش كفايت مي كند؟

پرسش

آيا حجاب و پوشش با مانتو و روپوش كفايت مي كند؟

پاسخ

پوشيدن مانتو و مقنعه اشكالي ندارد ولي اگر به صورتي است كه برآمدگي هاي بدن مشخص و تحريك آميز است، پوشيدن آن جايز نيست.

حكم دقيق پوشش بانوان را ذكر فرماييد.

پرسش

حكم دقيق پوشش بانوان را ذكر فرماييد.

پاسخ

براي زنان واجب است همه بدن و موي سر را از نامحرم بپوشانند و تنها مي توانند گردي صورت و دست ها تا مچ را باز بگذارند؛ آن هم به شرط اين كه قصد ريبه و نشان دادن به نامحرم را نداشته باشند. مردها نيز اگر قصد لذت و ريبه نداشته باشند، مي توانند به دست ها و صورت زن نامحرم نگاه كنند و زينت كردن زن به هر كيفيّت (از قبيل برداشتن ابرو و رنگ كردن و...) براي شوهر جايز است؛ اما در مقابل نامحرم نبايد با آرايش ظاهر شود.

من به حجاب اعتقاد دارم ولي نه آنچنان كه طرف حجاب خود را طوري داشته باشد كه بيفتد توي نهر آب و مسخره همه شود من اين را عيناٌ به چشم ديده ام كه زني با گرفتن روي خود در نهر آب افتاد. ولي اين سؤال برايم پيش آمده كه بازيگرهاي سينما با اين همه آرايش و موهايشان

پرسش

من به حجاب اعتقاد دارم ولي نه آنچنان كه طرف حجاب خود را طوري داشته باشد كه بيفتد توي نهر آب و مسخره همه شود من اين را عيناٌ به چشم ديده ام كه زني با گرفتن روي خود در نهر آب افتاد. ولي اين سؤال برايم پيش آمده كه بازيگرهاي سينما با اين همه آرايش و موهايشان درآمده و بلوز و شلوار مي پوشند (در فيلم قرمز) آيا حجاب براي آنها حرام و براي ما حلال است؟

پاسخ

همانطور كه فرموده ايد حجاب واجب است و حد آن پوشانيدن بدن و مو از ناحرم است ولي كيفيت اين پوشش بستگي به سليقه و فرهنگ اشخاص و جوامع دارد. خانمهاي هندو پاكستان با لباس مخصوص خود را پوشش مي دهند _ عربها و فارس ها هم هر يك لباسي مخصوص دارند كه همگي صحيح و شرعي است و شريعت نگفته كه خانمها واجب است مقابل چشم خود را بگيرند بلكه باز گذاشتن صورت براي خانمها جائز است.

راجع به حجاب برخي از هنر پيشه ها و بازيگرها بايد گفت كه بسياري از آنها رعايت حجاب شرعي را نمي كنندو با آرايش يا پيدا بودن بعضي از موي سر در مقابل نامحرم ظاهر مي شوند ولي عمل آنها براي ما حجت شرعي نيست و موجب جائز شدن اين گونه پوشش نمي گردد.

سلام لطفا بفرماييد آيا حجاب براي زنان فقط پوشاندن موها است؟ در حاليكه با پوشاندن موها هم مي توان ظاهري تحريك آميز درست كرد؟ با اين وصف من فكر مي كنم حجاب پوشاندن موها نيست بلكه پوشاندن زيبايي ها از نامحرمان براي جلوگيري از تحريك آنها است و اگر كسي بتواند

پرسش

سلام لطفا بفرماييد آيا حجاب براي زنان فقط پوشاندن موها است؟ در حاليكه با پوشاندن موها هم مي توان ظاهري تحريك آميز درست كرد؟ با اين وصف من فكر مي كنم حجاب پوشاندن موها نيست بلكه پوشاندن زيبايي ها از نامحرمان براي جلوگيري از تحريك آنها است و اگر كسي بتواند بدون پوشاندن موهايش اين كار را انجام دهد حجابش را رعايت كرده و لازم نيست فقط موهايش را بپوشاند. لطفا نظرتان را در اين مورد بنويسيد؟

پاسخ

چند نكته شايان توجه است:

1. بر اساس آيات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب و روايات مقدار پوشش حجاب براي زنان از سر تا پا به استثناي گردي صورت و دستان تا مچ است. براي نمونه در آيه 59 سوره احزاب آمده است: «اي پيامبر(صلي الله عليه و آله) به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: در پوشش هاي خود را بر خود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديك تر است و خدا آمرزنده مهربان است»

در اين آيه از واژه هاي خمار و «جلابيب» استفاده شده است. خمار به معناي پوشش است و به طور معمول به چيزي مانند روسري گفته مي شود كه زنان با آن، سر خود را مي پوشانند «جلابيب» به معناي «جلباب» است و معناي متعددي دارد و قدر مسلم چيزي است كه زنان با آن _مانند چادر_ خود را مي پوشانند.

2. حفظ پاكدامني زنان منحصر به اين مقدار پوشش نيست؛ بلكه از هر نوع رفتاري كه موجب تحريك و تطميع افراد هوس ران شود بايد اجتناب نمود. مثلا در قرآن

كريم، از نرمش در سخن گفتن كه موجب تحريك و تطميع است نهي گرديده است: «زنهار نازك و نرم با مردان سخن مگوييد مبادا آن كه دلش بيمار (هوي و هوس است) در طمع افتد؛ بلكه متين سخن گوييد» (احزاب، 32)

آهنگ خوش از كام و دهان و لب شيرين ار نغمه كند ور نكند دل بفريبد

بنابراين خانمي كه ملتزم به ارزش هاي اسلامي است، هيچ گاه زير چادر با لباس هاي رنگارنگ و تنگ كه برآمدگي هاي بدن رانشان دهد و با آرايش ها مهيج در دست و صورت و مو از خانه بيرون نمي آيد. قرآن كريم از تبرج (خودآرايي به منظور خودنمايي) نهي كرده، آن را متعلق به جامعه جاهلي دانسته است. (منزلت زن در انديشه اسلامي، محمد فنايي اشكوري، مؤسسه آموزشي امام خميني، ص 101)

حاصل آن كه پوشش با چادر و روسري و مانتو جزيي از حجاب است حجاب كامل آن چيزي است كه گفته شد.

3. يكي از زيبايي ها و زينت هاي طبيعي براي آدمي به ويژه زنان، مو است. به همين جهت، زنان از ريزيش مو، كچلي و ... واهمه دارند و مردان نيز، به زناني كه از اين زيبايي بي بهره اند رغبتي نشان نمي دهند. يكي از نشانه هاي اهميت مو براي زنان اين است كه شركت هاي تبليغي از اين زيبايي نهايت بهره را برده، و كالاي خود را در كنار زنان سر برهنه _نه سرپوشيده_ تبليغ مي كنند.

البته، شايد مو يا برخي از اعضاي زن مانند دست ها و صورت براي زنان ديگر زيبايي و جلوه نداشته ، محرك نباشد. اما همه اعضاي زن براي مرد

جذاب و ديدني است، حتي دست ها و صورت زن كه معمولا پوشيده نيست و آرايشي ندارد براي مردها جذاب و محرك است. به همين جهت افرادي كه از نظر ايماني ضعيف هستند، چشم چراني آنان به صورت و دست هاي آرايش نكرده زنان سيري ناپذير است.

چادر

منشا اين كه مي گويند چادر حجاب برتر است چيست ؟

پرسش

منشا اين كه مي گويند چادر حجاب برتر است چيست ؟

پاسخ

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست ، بلكه هرلباسي كه غير از وجه و كفين ( دست ها تا مچ ) را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراي مراتب مختلفي مي باشندحجاب نيز داراي مراتب خوب ، متوسط و خوب تر است و چادرحجاب برتر بانوان محسوب مي گردد .در اين جا چند نكته وجود داردكه براي روشن شدن آنها بايد ديد اساساً فلسفه حجاب چيست ؟حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند : 1 ) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان . 2 ) يپشگيري ازتحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تامين سلامت و بهداشت معنوي جامعه . حجاب با چنين نقش و كاركردمهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه دربرابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام ( ( دور باش ! ) ) مي دهد،اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن موثراست : 1 ) حدود و ميزان پوشش : بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگان نظاره گر ايفامي كند .اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است ( ( تيرهاي زهرآلود شيطان ) ) بدانيم ، پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در

هدف باز مي ماند .بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد .از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايطديگر، بيشترين پوشش و مطمين ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد.2 ) كيفيت پوشش : ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خودبخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است . در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تامين مي كند .3 ) رنگ ها : ترديدي نيست كه برخي ازرنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد .اكنون سوال مي شود كداميك از اين دو براي تامين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است ؟ مگر ما درجامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومندو كافي است با اندك جرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرابه هر وسيله ممكن - حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه - به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك

نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم ؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تاكيد چنداني نكرده ، ولي براين مساله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سو ناشي از آن باشد .از اين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر ( ص ) و امامان ( ع ) قرار گرفت ، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، ( ر.ك : حجاب در اديان الهي ، محمدي آشناني ) . 4 ) شيوه هاي رفتاري : طرزصحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است . حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد .از اين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مومن را كه دررفتار دختران شعيب بيان مي كند همان ( ( حيا ) ) و وقار است. ;

با توجه به اين كه در آيات و روايات هيچ نامي از چادر برده نشده بلكه فقط پوشش سر و گردن و سينه زن سفارش شده است و با مانتو، شلوار و مقنعه مي توان پوشش لازم را داشته و حجاب كامل اسلامي را حفظ كرد; پس چرا با اين حجاب اجازة ورود به حرم مطهر داده نمي شود؟

پرسش

با توجه به اين كه در آيات و روايات هيچ نامي از چادر برده نشده بلكه فقط پوشش سر و گردن و سينه زن سفارش شده است و با مانتو، شلوار و مقنعه مي توان پوشش لازم را داشته و حجاب كامل اسلامي را حفظ كرد; پس چرا با اين حجاب اجازة ورود به حرم مطهر داده نمي شود؟

پاسخ

گر چه طبق آيه 31 سورة مباركه نور: «... و ليضربن ّ بخمرهن علي جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن و ...»، حدّ واجب پوشش براي زن مسلمان پوشاندن كامل سر و گردن و سينه است اما در كنار واجب شرعي توجه به دسته اي از آداب ديني و رسوم صحيح و پسنديدة خاص هر منطقه و سرزمين نيز نبايد پوشيده بماند. بلكه بزرگان دين رضايت خود را از بعضي از آن آداب اظهار مي كردند. مانند اظهار رضايت حضرت فاطمه (3) در استفاده از تابوت (به جاي تخته اي كه عربها براي حمل بدن ميت از آن استفاده مي كردند) كه علّت رضايت خود را مستور ماندن كامل بدن زن (ميت در حين حمل بيان فرموده اند و اين نكتة مهمي است كه حضرت به مسألة پوشش كامل زن از ديد نامحرم حتي بعد از شهادت خويش نيز توجه داشتند و اين رضايت حضرت براي ما حجت است «چادر» نيز در بين زنان مسلمان از همين آداب پسنديده است كه اگر اشكال يا مشكلي براي آنان ايجاد مي كرد، استفاده از آن منع مي شد. علاوه بر اين چادر (به شرط استفادة صحيح از آن بيشترين پوشش را براي زن به همراه دارد و حجاب برتر است

مسأله مهمتر، جنبة سياسي اين پوشش است

كه استعمار، چه قبل از انقلاب اسلامي و چه بعد از آن يكي از مهمترين راههاي نفوذ فرهنگي خود در جامعة مسلمان ايران سست كردن ايمان و سبُك و بي ارزش نشان دادن يا حتي مزاحم تلقي كردن چادر براي زنان مسلمان ايران است

در ضمن توجه داشته باشيد همان طور كه «بهداشت در زندگي عرفي همة مردم مورد قبول است لكن ميزان رعايت آن در مراكز مختلف به نسبت حساسيت آن متفاوت است مثلاً بهداشت در كوچه و خيابان با بهداشت مراعات شده در بيمارستان با بهداشت اتاق عمل جراحي يك درجه نيستند، بلكه سه درجه دارند، مراعات بهداشت روان يعني ترك گناه در كوچه و خيابان با حرم مطهر، اگر يكسان تلقي نشود، دور از انتظار نيست حفظ حريم اماكن مقدس اقتضاي آن دارد كه هر مسلماني عاليترين وجه از دستور شرعي را رعايت نمايد.

چرا نمي گذارند بدون چادر به مدرسه بياييم مگر مانتو و شلوار چه اشكالي دارد؟ اگر چادر پوشش خوبي است و براي زن لازم است پس چرا در شهرهاي بزرگ مانند تهران و دانشگاهها پوشيدن چادر الزامي نيست

پرسش

چرا نمي گذارند بدون چادر به مدرسه بياييم مگر مانتو و شلوار چه اشكالي دارد؟ اگر چادر پوشش خوبي است و براي زن لازم است پس چرا در شهرهاي بزرگ مانند تهران و دانشگاهها پوشيدن چادر الزامي نيست

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال شايد بهتر باشد به فلسفة حجاب بپردازيم اصل حجاب براي چيست براي اين است كه زيباييهاي زن يا دختر از ديد جنس مخالف مخفي بماند تا در طرف مقابل جذبه اي ايجاد نشود كه خداي نكرده او را به گناه مبتلا كند حالا هر نوع حجابي كه كاملتر باشد مطلوبتر است و چادر كاملترين حجاب است اما اين كه چرا در شهرهاي بزرگ و يا دانشگاهها چادر الزامي نيست بايد گفت مسأله مسألة الزام و غير الزام نيست بلكه مسألة استدلال و منطق است اگر ما حجاب كاملتر را به نفع حفظ ناموس جامعه اسلامي مي دانيم عملكرد ديگران براي ما الگوي عملي نبايد قرار گيرد.

الگوي ما حضرت زهرا (3) است و ما بايد بنگريم كه حجاب و ارتباط ايشان با نامحرمان در چه حدي بود. حال از نظر سياسي چادر را ترجيح مي دهيم ; چون دشمن روي اين نوع حجاب حساس است و از ناحية آن ضربه مي خورد. امام راحل فرموده اند: هر جا دشمن مخالفت كرد، بدانيد از آن ناحيه ضربه خورده است اين دشمن است كه مي خواهد مرحله به مرحله حجاب را از ما بگيرد. اول چادر را كنار مي زند. بعد مدل مانتوها را تبديل به مدلهاي تنگتر و مدلهايي كه در آن حجاب كمتري رعايت شده مي كند و خلاصه قدم به قدم مي خواهند مسأله حجاب را بردارند; چرا كه اگر

جوانان كشوري را بتوانند به فساد بكشانند، در واقع توانسته اند نيروي عظيمي كه خيلي كار آمد هستند و اميد آينده مملكت مي باشند را در لجن فساد گرفتار كند و وقتي آنها سرگرم عيش و خوش گذراني شدند، ديگر ارادة قوي و مبارزه در مقابله با دشمن را ندارند و آن مي شود كه در برخي بلاد اسلامي مشهود است

چرا با آن كه بعضي از چادري ها، حجاب كمتري از بي چادرها دارند باز هم محدوديت چادر در جامعه وجود دارد؟

پرسش

چرا با آن كه بعضي از چادري ها، حجاب كمتري از بي چادرها دارند باز هم محدوديت چادر در جامعه وجود دارد؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام آنچه مهم و واجب است حفظ دقيق حجاب مي باشد و چگونگي آن برعهدة مردم گذاشته شده است ولي براي حجاب برتر كه وظيفة محفوظ كردن زن را به شكل بهتر و با اطمينان بيشتري انجام دهد، ارزش بيشتري قائل است چادر يا مانتو و روسري تنها در شكل كامل آن مورد بحث و بررسي است چرا كه متأسفانه بسياري از خانم هايي كه با روسري و مانتو ظاهر مي شوند، نه تنها حجاب شرعي را رعايت نمي كنند كه بدن نمايي و حركت هاي نامناسب نيز از آن ها سر مي زند و اين جرمش سنگين تر است برخي از چادري ها نيز متأسفانه آن چنان كه بايد مقيد نيستند و از لباس هاي نامناسب زير چادر استفاده مي كنند و در كنترل چادر نيز دقت ندارند كه اين گونه افراد شايد به مراتب بدتر از سايرين باشند; بنابراين سخن دربارة كساني است كه اگر چادري هستند، لباس مناسب (مانند مانتو و مقنعه و مانند آن زير چادر مي پوشند و اگر مانتويي هستند، از مانتويي كه بدن نما باشد و جلب توجه مي كند، استفاده نمي كنند; حال در مقايسة اين دو، كدام بهتر است

به نظر مي رسد، چادر كه حجاب سنتي ما نيز هست به مراتب بر مانتو ترجيح داده مي شود; زيرا:

اولاً: در جامعة ما، چادر نماد حجاب برتر و تدين بيشتر است و اين ارزش والا و پربهاست كه صرف نظر از آن شايسته نيست

ثانياً: چادر در شرايط مختلف در حفظ زيبايي هاي طبيعي بدن توانايي بيشتري دارد، به ويژه اگر به رنگ سياه باشد كه به

طور طبيعي از تحريك انسان هاي ناپاك و طمع كار بازمي دارد، به خلاف مانتو كه معمولاً از اين ويژگي ها بي بهره است

در مورد مشكلي كه از چادر پوشيدن احساس مي كنند، بايد دانست كه حداقل قسمتي از آن از جانب "تلقين است و تلقين نقش مهمي در خو گرفتن انسان با شرايط دارد; تلقين ِ "خستگي ، خستگي آور و روح آزار است و ارمغاني جز دل زدگي ندارد; از اين گذشته اعتراف بسياري از زنان چادري كه به هيچ وجه حاضر نيستند، حتي يك دقيقه بي چادر در مكان هاي عمومي ظاهر شوند و اين كار را به هيچ روي با روحيه خويش همخوان نمي بينند، گواه خوبي بر گفتة ماست و ما به ويژه پس از پيروزي انقلاب نمونه هاي متعددي از اين گونه بانوان را، در مسؤوليت هاي اجرايي و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي شاهد بوده ايم در هر صورت بر فرض كه پوشيدن چادر زحمتي داشته باشد، باز دليل نمي شود كه از آن اجتناب شود; دين داشتن نيز مشقت دارد، غيبت نكردن دشوار است ظلم نكردن سخت است و بسياري مسائل ديگر.

از سوي ديگر، در شرع مقدس "مشقّت مؤلفة كارآمدي در ميزان اجر و ثواب است كسي كه به جهت بيماري با مشقت به نماز مي ايستد و نماز مي خواند و كسي كه به راحتي اين كار را انجام مي دهد، آيا "از اين جهت برابرند؟ از آيات و روايات فراواني نابرابري اين دو استفاده مي شود; براي مثال خداي متعال در توصيف كساني كه در دوران سختي انفاق و جهاد مي كردند در مقايسه با افرادي كه بعد از فتح براساس تفسيري مقصود فتح مكه در سال هشتم هجرت و زمان قدرت گرفتن مسلمانان است ) اين كارها را

انجام مي دادند، مي فرمايد: "لايستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و ق_َتل (حديد، 10); آن هايي كه قبل از پيروزي انفاق كردند و پيكار نمودند با كساني كه بعد از فتح اين كار را انجام دادند، مساوي نيستند." همچنين در روايت مشهوري از پيامبر گرامي مي خوانيم "أفضل الأعمال احمزها";(بحارالأنوار، علامه مجلسي ج 70، ص 191.) يعني عبادتي كه با دشواري و مشقت همراه است از ارزش و اجر بيشتري برخوردار مي باشد. در روايت ديگري آمده است حضرت عيسي غ پس از رحلت مادر گراميش او را در عالم رؤيا ديد و پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزويي داري مادر پاسخ داد: "آري آرزويم اين است كه در دنيا مي بودم و شب هاي سرد زمستاني را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مي رساندم و روزهاي گرم تابستان را روزه مي گرفتم "(قصه هاي قرآن محمد محمدي اشتهاردي ص 452، مؤسسه انتشارات نبوي )

ايا حجاب منحصر در چادر است و پوشيدن مانتو با رعايت شئونات اسلامي بي حجابي محسوب مي شود

پرسش

ايا حجاب منحصر در چادر است و پوشيدن مانتو با رعايت شئونات اسلامي بي حجابي محسوب مي شود

پاسخ

حجاب و پوشش واجبي كه در قرآن آمده است اين است كه زن لباسي

بپوشد كه به جز صورت و دست ها و پاها از مچ به پايين پيدا نباشد و تنگ

هم نباشد كه برجستگي هاي بدن معلوم باشد و رنگ آن هم طوري نباشد كه

نگاه نامحرم را جلب كند يا براي يك زن مسلمان سبك باشد.

البته علت اين كه بر پوشيدن چادر اصرار مي شود اين است كه چادر

حجاب برتر و كامل و لباس ملي ايران اسلامي ما است. بديهي است كه زير

چادر هم بايد پوشش مناسب داشته باشد چون در رفت و آمدها گاهي چادر

كنار مي رود.

آيا حجاب منحصر در چادر است

پرسش

آيا حجاب منحصر در چادر است

پاسخ

الف) پوششي كه تمام بدن زن غير از صورت و دستها تا مچ را بپوشاند و

پستي و بلندي بدن را نمايش ندهد حجاب لازم است و چادر حجاب برتر

مي باشد.

ب) موضع گيري هاي افراد نسبت به چادر و افراد چادري متناسب با نظام

فكري و فرهنگ خودشان است و برخي ممكن است با اين پديده خوشبينانه

برخورد كنند و برخي بدبينانه.

مسلماش چادر امري اجباري نيست و آنچه بر يك زن لازم است پوشش و

حجاب شرعي است. آنچه شرعاش بر زن واجب است رعايت حجاب اسلامي

است. البته چادر به عنوان حجاب برتر از ارزش والايي برخوردار است. در

هر صورت هم مي توان با مانتو حجاب را حفظ كرد و هم با چادر و نيز با هر

دوي آنها نيز مي توان بدحجاب بود.

در دانشگاه ما پوشيدن چادر الزامي است در صورتي كه دانشگاه ملي همين شهر اختياري است اختلاف در چيست؟ اين موجب تناقض مي شود چون بعضي از اساتيد مشتركند؟ لطفا راهنمايي بفرماييد.

پرسش

در دانشگاه ما پوشيدن چادر الزامي است در صورتي كه دانشگاه ملي همين شهر اختياري است اختلاف در چيست؟ اين موجب تناقض مي شود چون بعضي از اساتيد مشتركند؟ لطفا راهنمايي بفرماييد.

پاسخ

اگر اين پرسش با خود مسؤولان اين دو دانشگاه در ميان گذاشته مي شد با توجه به مقررات حاكم بر هر دانشگاه و مسايل و برنامه ها و هدف ها و موقعيت هاي هر دانشگاه، بدون شك پاسخ بهتر و قانع كننده تري دريافت مي گرديد.

در هر صورت هر دانشگاهي قبل از جذب و پذيرش دانشجو شرايط و مقررات خاص خود را به آنها اعلام مي كند و دانشجويان با اختيار و انتخاب خود و آگاهي اقدام به ثبت نام مي كنند و هر دانشگاهي اين حق را دارد كه شرايطي ويژه خود داشته باشد و از دانشجويانش بخواهد خود را با آن شرايط منطبق و هماهنگ سازند. مشترك بودن بعضي از اساتيد دو دانشگاه دليل بر لزوم يكسان بودن شرايط آن دو دانشگاه نمي باشد، چون لزوم پوشيدن چادر و يا اختياري بودن آن معمولا به خاطر نوع اساتيد آن نمي باشد بلكه بيشتر به خاطر موقعيت و اهداف و شرايط خاص هر دانشگاه مي باشد.

بهتر است با مراجعه به مسؤولان هر دو دانشگاه و احيانا مشاهده تفاوت در موقعيت و اهداف و ويژگي هاي آن دو به قضاوت و پاسخ روشنتري برسيد.

حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم

و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثراست:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي نظاره گران ايفا مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم، پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. و از همين رو است كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراهم مي آورد. بنابراين حجاب منحصر به چادر نيست و چادر اسلام اجباري نيست و مانتويي كه كاملا بدن را بپوشاند و سبب تهيج ديگران و منشأ فساد نباشد اشكالي ندارد ولي در برخي محيط هاي خاص مانند محل هاي عبادت مسجد و حرم امامان(ع) براي حفظ تقدس آن جا چادر اجباري است. همچنين در برخي محيط هاي علمي و يا محيط هاي ويژه ديگر بنا بر تشخيص مديريت آن مكان نوعي خاص از حجاب پيشنهاد مي شود و چه بسا مانتو را از آن جهت كه مدل ها و انواع مختلفي دارد و هر روز نوعي مانتو پديد مي آيد و برخي از اين مانتوها پوشش و حجاب شمرده نمي شوند يا با شكل و رنگ

خاص خود سبب فساد جامعه مي شوند و نمي توان آن را منضبط نمود لذا مديريت يك مركز علمي بر پيشنهاد چادر تأكيد بورزد و مانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تأمين كند، ليكن چادرحجاب برتر است.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد.

در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خودلباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرار گرفت، زيراآنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي، محمدي آشناني).

نكته ديگر آن كه هيچ فكر كرده ايد كه چرا دشمنان با چادر كه لباس ايرانيان است اين قدر مخالفت مي نمايند؟ به نظر مي رسد كه دشمن متوجه شده است تا زنان ايراني از سنگر حجاب خود نگهباني نمايند نمي توان آنها را به راحتي فريب داد و براي نابود كردن ايران اسلامي همان راهي را پيش گرفته اند كه در اندلس طي گرديد، كثرت

فحشاء و منكرات و تشويق مردان و زنان به اختلاط و رفع پوشش و حجاب.

اميد است زنان ايراني خصوصا دانشجويان ارجمند فريب نيرنگ هاي دشمن را نخورند و در سنگر دفاع از اسلام وارزش هاي اسلامي ثابت قدم بمانند.

A : آيا يك بسيجي نمي تواند با پوشش كامل مانتو و شلوار و مقنعه باشد؟

اشاره

B : وظيفه يك بسيجي از نظر فقه چيست؟

پرسش

A : آيا يك بسيجي نمي تواند با پوشش كامل مانتو و شلوار و مقنعه باشد؟

B : وظيفه يك بسيجي از نظر فقه چيست؟

پاسخ

A : ابتدا لازم مي دانيم پيرامون سئوالات شما توضيحاتي ارايه نماييم، سپس به بيان حكم شرعي بر اساس نظر مراجع بپردازيم.

در خصوص پوشش (بطور كلي چه زن و چه مرد) دو جنبه مد نظر بايد باشد كه يكي جنبة حليت و حرمت شرعي (وجوب و حرمت حكم فقهي) و ديگر عرف رايج در هر جامعه است. اصل پوشش براي زن و مرد در حد واجب در شرايط گوناگون اجتماعي و جوامع مختلف تفاوتي نمي كند. يعني ستر عورت براي مرد و پوشيدن بدن بجز وجه و كفين براي زن در همه جوامع واجب است، ولي چگونگي پوشش، نوع لباس، رنگ و ... آن در شرايط گوناگون مجامع مختلف متفاوت و متناسب با عرف جامعه است.

در بخش اول يعني وجوب حد پوشش براي زنان، حضرت امام خميني( مي فرمايند : "واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت و دستها تا مچ از نامحرم پوشيده شود". "1"

ايشان در ادامه در پاسخ استفتايي كه درباره لباس آزاد و شلوار و روسري شده است مي فرمايند : "لباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولي پوشيدن چادر بهتر است. واز لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب مي كند بايد اجتناب شود" "2"

حضرت آيت ا...العظمي خامنه اي نيز چادر را برترين نوع حجاب و نشانه ملي ايران معرفي فرموده اند. "3"

بنابراين ملاحظه مي فرماييد كه حد پوشش شرعي و واجب براي زن، پوشش تمام بدن بجز وجه و كفين است، ولي كيفيت

پوشش بسته به شرايطي است كه در آن زندگي مي كنيم كه حضرت امام خميني( به دو شرط اشاره مي فرمايند : يكي از آن شرايط جلب توجه نامحرم است. بنابراين هر نوع لباسي كه جلب توجه نامحرمان را بنمايند اگر چه پوشش كاملي باشد و تمامي بدن را پوشانده باشد حكم حرمت دارد.

بنابراين در مسأله پوشش و نوع لباس علاوه بر جنبه شرعي و حكم فقهي آن عرف نيز دخالت تام دارد و از ديدگاه فقه شيعه در بخش پوشش نگاه و توجه مردم و عكس العمل آنها به نوع پوشش حايز اهميت است و نمي توان برداشت آنها را ناديده گرفت. امام صادق( مي فرمايد : "اگر لباس اميرالمؤمنين( در اين زمان(زمان خود حضرت) پوشيده شود مردم خواهند گفت اين لباس منافقانه است."4"

پس نمي توان به طرز برداشت مردم و عموم جامعه بي اعتنا بود و پنداشت كه ما بايد كار خودمان را انجام دهيم و اعتنايي به عكس العمل جامعه نداشته باشيم. مردم هر چه مي خواهند بگويند اين حساسيت و توجه به تلقي عرف و جامعه در بعضي از بخش هاي ديگر جامعه بايد مورد اهتمام و توجه جدي باشد.

نكته ديگري كه در باب پوشش و كيفيت لباس بايد مورد توجه قرار گيرداين است كه توجه به زمان و الگوي روز اهميت دارد. امام صادق( لباس و پوشش اميرالمؤمنين ( را متناسب با شرايط اجتماعي عصر خودشان دانسته، و لي در عصر خودشان آن را مناسب ندانسته است. بنابراين كيفيت پوشش شكل ثابت و حالت هميشگي ندارد، بلكه با تغيير زمانه تغيير مي يابد.

خواهر گرامي! در انتهاي پاسخ سؤال اول شما يادآور

مي شويم كه اگر چه پوشش اشاره شده در سئوال شما مطابق با شرع است ولي در جامعه اسلامي ما، بخصوص در ميان خواهران بسيجي بصورت عرف و عادت در نيامده است و تلقي جامعه ما (علي الخصوص جامعه بسيجي) از پوشش مذكور، تلقي يك پوشش كامل و جامع نيست و همانطور كه رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت ا...خامنه اي فرموده اند : "جامعه متدينان و بسيجيان چادر را پوشش كامل و حجاب برتر مي دانند".

B : در پاسخ به سؤال دوم شما بايد عرض كنيم كه يك بسيجي به لحاظ شرعي و فقهي دو نوع وظيفه بر عهده دارد، وظيفه اوليه او همانند تمام متدينان اجراي احكام و دستورات شرعي و ديني است كه در رساله هاي عمليه ذكر شده است. اما وظيفه دوم و ثانوي يك بسيجي كه در قرآن و رساله هاي عمليه بعضي از مراجع عظام در مبحث امربمعروف و نهي از منكر و دفاع آمده است آمادگي همه جانبه سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي، فكري و اعتقادي و ...براي دفاع از كيان اسلام و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران است كه اميد است در اين امرخطير بيش از پيش همه بسيجيان موفق و منصور باشند.

مسايل جديد ازديدگاه علماء و مراجع،تنظيم سيدحسن محمودي

3. سايت اينترنتي پرسش و پاسخ نهاد مقام معظم رهبري

4. مرآة العقول،ج22،ص318 ،حديث 9،و وسايل شيعه،ج3،ص347،باب7،حديث3

چرا در جامعه ما تاكيد به پوشش با چادر سياه مي شود؟

پرسش

چرا در جامعه ما تاكيد به پوشش با چادر سياه مي شود؟

پاسخ

حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنويجامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مرداناجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثراست:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديگراننظاره گر اين مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم، پوشش زنهمانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هراندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. و از همين روستكه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگمي آورد. بنابراين حجاب منحصر به چادر نيست و مانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تأمين كند، ليكن چادرحجاب برتر است.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور

مي سازد، و سلامت معنوينفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد.

در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباسنبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خودلباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرار گرفت، زيراآنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي، محمدي آشناني).

خواهر ارجمند! تبليغاتي كه نسبت به چادر مشكي مدتي است توسط بعضي روزنامه ها دنبال مي شود هيچ كداممبناي علمي ندارد، اكثرا مصاحبه هاي حساب شده اي است كه براي اهداف مخصوصي تنظيم مي گردد. گاهيمي گويند لباس مشكي از نظر اسلام مكوره است، حال آن كه هيچ فقيهي به كراهت چادر و عباي مشكي فتوا ندادهاست، بلكه در خود روايت چادر و كفش مشكي استثناء شده است. گاهي از جهات ديگر وارد شده اند كه پوكياستخوان مي آورد و آرامش رواني را بر هم مي زند. اگر چنين بود خانم هايي كه 80 سال از چادر مشكي استفاده كرده اندهم بايد از پاي درآمده باشند. هيچ آمار علمي كه گواه بر گفته هاي آنان باشد در دسترس نيست.

نكته ديگر آن كه هيچ فكر كرده ايد كه چرا و براي احياء آن سرمايه گذاري مي كنند با چادر كه لباس ايرانيان است اينقدر مخالفت مي نمايند؟ به نظر مي رسد كه دشمن متوجه شده است تا زنان ايراني از سنگر حجاب خود نگهبانينمايند نمي توان آنها را به راحتي فريب داد

و براي نابود كردن ايران اسلامي همان راهي را پيش گرفته اند كه در اندلسطي گرديد، كثرت فحشاء و منكرات و تشويق مردان و زنان به اختلاط و رفع پوشش و حجاب.

اميد است زنان ايراني خصوصا دانشجويان ارجمند فريب نيرنگ هاي دشمن را نخورند و در سنگر دفاع از اسلام وارزش هاي اسلامي ثابت قدم بمانند.{J

بنده دانشجوي رشته شيمي هستم. بعضي از اساتيد به خاطر احتمال خطر، مرا از پوشيدن چادر منع مي كنند، اما به نظر بنده با برداشتن چادر نيز احتمال خطر هست با توجه به اين كه آقايان رفت و آمد دارند و از طرفي اسفتاده از چادر منع قانوني ندارد، آيا پافشاري بنده بر پوش

پرسش

بنده دانشجوي رشته شيمي هستم. بعضي از اساتيد به خاطر احتمال خطر، مرا از پوشيدن چادر منع مي كنند، اما به نظر بنده با برداشتن چادر نيز احتمال خطر هست با توجه به اين كه آقايان رفت و آمد دارند و از طرفي اسفتاده از چادر منع قانوني ندارد، آيا پافشاري بنده بر پوشيدن چادر تعصب است؟

پاسخ

خواهر گرامي! در فرض مذكور بايد گفت در حالي كه استفاده از چادر منع قانوني ندارد و از طرفي قطعاً پوشيدن چادر به عنوان حجاب برتر مطلوب است، دليلي بر نپوشيدن چادر نيست و پافشاري شما بر پوشيدن چادر، تعصب و لجاجت محسوب نمي شود، زيرا سرچشمة تعصب و لجاجت غالباً جهل و كوته فكري و تكبر و خودخواهي است. اين حالت مانع بزرگ معرفت به شمار مي رود، ولي اصرار و پافشاري بر حق، تعصب نيست و اگر آن را تعصب نام گذاريم، تعصب ممدوح و پسنديده است، يعني تعصبي است كه بر پاية تعقل مي باشد.

قرآن مجيد يكي از صفات مؤمنان را "ولا يخافون لومة لائم" مي داند، يعني آن ها از سرزنش سرزنش كنندگان ترسي ندارند.[1] در اين صورت مؤمن وقتي روش يا سخني را حق تشخيص داد، بر انجام آن پافشاري دارد و حرف ديگران در او اثري ندارد. اميرمؤمنان (ع) يكي از صفات متقيان (پارسايان) را نيرومندي و پايداري در دين مي داند و مي فرمايد: "يكي از نشانه هاي پرهيزگاران آن است كه او را در ديانت، نيرومند مي داني".[2] مؤمنان نسبت به قوانين و مقررات ديني، حساس اند و در مورد اصول و ارزش هاي متعالي پايدار ايستاده اند و در هر

حال از آن ها پاس داري مي كنند و لحظه اي كوتاه نمي آيند.

اين تعصب را غيرت ديني مي گويند كه در روايات بر آن توصيه شده است؛ امام علي(ع) مي فرمايد: "اگر قرار است تعصبي در كار باشد، بايد به خاطر اخلاق پسنديده، افعال نيك و كارهاي خوب باشد".[3]

سيرة اهل بيت(ع) و پيامبران الهي بر انعطاف ناپذيري در راه هدف مقدس و پايداري در راه حق است.

در اين موارد، تساهل و تسامح معني ندارد. انسان با مداهنه و سازش در حق و خرج كردن دين نمي تواند به اصلاح امور بپردازد. امام علي(ع) مي فرمايد: "مردم چيزي از كار دين را براي بهبود دنياي خود وانگذارند مگر آن كه خدا چيزي را كه زيانش از آن بيشتر است، پيشاپيش آنان قرار مي دهد".[4]

همان طور كه شما حجاب برتر را برگزيديد، در برخورد و رفتارها و حسن معاشرت حالت برتر را انتخاب كنيد تا در ضمن تأييدي بر انتخاب صحيح شما در مسئله حجاب باشد.

[1] مائده (5) آية 54.

[2] نهج البلاغه (فيض الاسلام) خطبة 184.

[3] همان، خطبة 234.

[4] همان، قصار 103.

چادر چه نقشي در حجاب دارد؟

پرسش

چادر چه نقشي در حجاب دارد؟

پاسخ

خواهر گرامي ! مسألهء حجاب در قرآن اين گونه آمده است : .()

(پ_اورقي 1.نور (24 آيهء 31

در اين كه زن به خاطر وضع خاصي كه دارد و خداوند او را موجودي لطيف و پرجاذبه خلق كرده است , شكي نيست . و به همين جهت خداوند متعال از او خواسته است در مقابل افراد نامحرم , خودش را بپوشاند.() زن با حفظ(پ_اورقي 2.همان .

حريم خود دو كار انجام مي دهد:

1 خود را از تعرض و تجاوز بيگانه محفوظ و مصون مي دارد;

2 فرد نامحرم از چشم چراني و حريم شكني دست برداشته و همين مسئله براي او امتياز مثبتي خواهد بود.

پس زن هم خودش را حفظ كرده و هم ديگران را از حريم شكني بر حذر داشته است . پس حق چنين زني اين است كه دو ثواب برايش منظور شود.

ما در صدد بيان اين مطلب نيستيم كه حجاب فقط در چادر خلاصه مي شود; سخن ما دربارهء مصونيّت زن از سوءاستفاده هاي احتمالي است . هر چه زن خود را بيش تر بپوشاند درصد مصونيتش بالاتر خواهد رفت . در دوران صدراسلام شايد وضع جامعه به اين شكل نبوده . بعضي از زنان در جامعهء امروزي به شكل زننده اي بزك كرده , در كوچه وخيابان آشكار مي شوند. چنين زناني دو گناه انجام مي دهند:

1 خودشان را نپوشانده و با اصل حجاب مخالفت كرده اند ;

ج 2 باعث سقوط و انحراف ديگران شده اند.

امروزه چادر نشانهء ملّي حجاب ايرانيان و بسياري ديگر از زنان ساير كشورها است .

زن مسلمان و متدين و باهوش

سعي مي كند تا آن جا كه ممكن است راه سوء استفادهء اجنبي و نامحرم را بر خودببندد و چادر را براي اين بر مي گزينند كه تمام اندامش را به شكل مساوي مي پوشاند. زني كه با مانتو و روسري وشلوار به خيابان مي آيد, خصوصاً اگر از رنگ هاي روشن و تند استفاده كند, هر چند انسان مذهبي و معتقد باشد, ولي نمي تواند از تعقيب و گريزهاي افراد سست ايمان به دور باشد. متأسفانه جامعهء امروزي تنوع طلب شده است .جامعه اي كه لباس در آن نقش حجاب را ندارد. لباس در جامعهء امروزي وسيلهء فخر فروشي و جلب نگاه است .دختران و پسران امروزي با آرايش هاي غليظ و تند در اجتماع ظاهر مي شوند و هم خود و هم ديگران را به گمراهي مي كشانند. مقصود از اين سخن اين نيست كه اگر كسي با مانتو و مقنعه يا روسري به خيابان آمد, حتماً هدف ومقصودي دارد, بلكه بسياري از دخترانِ معصوم ما به علت درك ناصحيحي كه از حجاب دارند, در مقابل پدران ومادران متعصب خود مقاومت و رفتار ديگران را تقليد مي كنند.

خواهر محترم ! سخت گيري پدري نسبت به حجاب با چادر خوب است , اگر چه ايشان مي توانند از راه منطقي ويا رفتاري ملايم تر, احساس خود را به شما منتقل كنند. در هر حال خوب است در اين سن و سالِ حساس _ كه هرگونه حركت مغاير با وقار, موجب تهييج شهوت افراد نابخرد مي شود _ بيش تر مواظب خود باشيد و امنيت خاطربالايي براي خود فراهم كنيد.

افرادي كه چادر بر سر مي

گذراند, رياكار نيستند, بلكه راه سوء استفاده بر خود را مي بندند. اگر چنين چيزي موجب ريا شود, پس مردم نبايد به مسجد بروند, چون در نظر ديگران آدم هاي مؤمني به نظر مي آيند, و چون ريامي شود, نماز خواندن آن ها نيز ريايي خواهد بود و بايد نماز نخوانند! اين منطق صحيح و درستي نيست . انسان براي خدا زندگي مي كند, براي خدا درس مي خواند براي خدا عبادت مي كند, چون عبادت حق او است .

پس سخت گيري پدرتان فقط به خاطر دلسوزي و تعصب ديني است . در تاريخ زندگاني حضرت فاطمهء زهرا3ي خوانيم كه صورت حضرت را هيچ اجنبي و نامحرمي نديد. پس حضرت يك گام فراتر از چادر و يا حجاب آن روز برداشته و حتي صورت خود را مي پوشاندند.

پس اكنون كه جامعه طرز تلقي خاصي از حجاب دارد و در بسياري از مردم اين عقيده پاي گرفته كه حجاب فقطبا چادر تعريف نمي شود, بعضي با برداشتن چادر و استفاده از مانتو و مقنعه با رنگ سنگين و مات و استفاده ءفردايشان از مانتو با رنگ روشن و روسري و در روزهاي بعد با اين تلين كه حالا اگر مانتو كمي كوتاه تر و شلوارساده تبديل به شلوار لي شد, چه اشكالي دارد, در حالي كه حجاب سرجايش هست . و بعد اگر روسري كمي به عقب برود و جوراب در پا نباشد, باز موضوع مهمي نيست و اين ها را اسلام مي بخشد, راه را براي ورود تهاجم فرهنگي بازمي كنند. كسي كه به سادگي چادر از سر بر مي دارد, به سادگي در آينده

اي نه چندان دور بيش تر از خود رفع حجاب مي كند. پس اگر كسي نخواهد از چادر به عنوان حجاب استفاده كند, بايد از لباس مناسبي استفاده كند كه مانند چادربدن را از نامحرم بپوشاند. خواهر گرامي , به هوش باشيد. امروز دام هاي فراواني براي جلب و سوء استفاده ازچهره هاي معصوم دختران و پسران در جامعه گسترده شده است . اميد است از اين دام ها به دور بوده و اسباب آرامش خود و خانواده را فراهم كنيد و به خاطر لجاجت با پدر و يا مادر از خواندن نماز دست نكشيد كه نماز ستون دين است و حتي از فردي كه در حال غرق شدن است , نماز ساقط نيست , هر چند با اشاره و در دل بخواند.

اميدواريم جواب نامه را با حوصلهء فراوان چند بار بخوانيد. خوب است در اين زمينه بيشتر مطالعه كنيد.خصوصاً از مطالعهء كتاب استاد شهيد مطهري بهره جوييد و مطمئن باشيد پدر و مادر خيرخواه شماهستند و اگر تند صحبت مي كنند, به خاطر علاقه به شما است , زيرا مي ترسند انتخاب شما براي آينده تان مفيد نباشد.لذا خوب است با آرامش و تأني با آنان به صحبت بنشينيد و بكوشيد آن چه به مصلحت شما است , انتخاب كنيد.

آيا حجاب زنان با چادر مشكي بهتر است ؟ مگر نه اين است كه رنگ سياه مكروه است ؟ مگر حجاب با البسهء رنگين مشكل دارد و هزاران دلار صرف واردات چادر و پارچه هاي مشكي نمي شود؟ چرا بايد اين ها به اسم اسلام تمام گردد, آن هم ديني كه بسيار به روحيه و روان انسان ها دا

پرسش

آيا حجاب زنان با چادر مشكي بهتر است ؟ مگر نه اين است كه رنگ سياه مكروه است ؟ مگر حجاب با البسهء رنگين مشكل دارد و هزاران دلار صرف واردات چادر و پارچه هاي مشكي نمي شود؟ چرا بايد اين ها به اسم اسلام تمام گردد, آن هم ديني كه بسيار به روحيه

و روان انسان ها داده است ؟ .

پاسخ

از آيات و روايات فراوان كه دربارهء زنان وارد شده است , استفاده مي شود كه بايد زنان عفّت و حجاب و پوشش مناسب داشته باشند, به حدّي كه براي نامحرمي جلوه نكند. و او را به خود جلب و جذب ننمايند. حال اين پوشش به واسطهء بيرون نيامدن از خانه باشد يا به واسطهء پارچه و لباس , بايد مراعات شود. در جايي قيد نشده است كه حتماً بايد لباس آنان به رنگ مشكي باشد يا حتماً چادر باشد, بلكه مقصود پوشش حجم بدن است . كسي ازعلماي دين اصرار نكرده است كه حتماً لباس و چادر مشكي پوشيده شود. اگر زن ها بخواهند از خانه بيرون بيايند,بايد پوشش آنان طوري باشد كه مردان را به خود جذب مكند و باعث فساد در جامعه نشود. بد نيست چند روايت درزمينهء سلوك زنان ذكر كنيم و بعد نتيجه گيري كنيم : .(1)

پيامبر6فرمود: .(2)ً

ده ها روايت نظير اين ها هست كه در كتب شيعه و سني دربارهء بانوان و سلوك و منش آنان آمده است و همگي دلالت دارد خانم ها بايد خود را محافظت كنند تا باعث ايجاد فساد در جامعه نشوند. اگر پوشش زن واجب شده , به ملاحظهء اين مسائل است .

مفاسد اجتماعي , قتل و غارت ها, خودكشي ها, فرزندان سر راهي , سقط جنين ها, بيماري هاي زنانگي و بروزايدز و پاشيدگي كانون گرم خانواده و مشكلات روحي و رواني شوهران و زنان و فرزندان از آثار هرزگي و برهنگي وبدحجابي است كه دامنگير جامعهء بشري شده است و هيچ راه صحيح

و معقولي به جز اجراي دستورهاي اسلامي به نظر نمي رسد. پوشش اسلامي براي بانوان از ضروريات ديني است . حال با چادر باشد يا چيز ديگر; لباس مشكي باشد يا لباس رنگي . مهم آن است كه نبايد جذابيت داشته باشد, به طوري كه مردان را به خود جلب كند و باعث پاشيدگي خانواده اي شود. البته اين كه زنان مؤمن ايراني غير ايراني لباس مشكي يا چادر مشكي مي پوشند, به هت اين است كه جاذبيت كمتري داشته باشد و از اشاعهء فساد بپرهيزند و نامحرمان را به خود جذب ننمايند.

اين كه فرموده اند: هزاران دلار صرف واردات چادر مشكي مي شود, بسيار عجيب است , زيرا اوّلاً كسي نگفته است چادر مشكي را از خارج وارد كنند. مي توان در داخل توليد كرد

ثانياً اگر چادر نپوشند, بايد چند برابر آن خرج لباس هاي ديگر بكنند, چون خواه ناخواه بايد لباس هاي جذّاب وبا مدل هاي روز و نو به نو باشد, چون روحيهء زنان زيباپوشي است . بنابراين هزينهء بيشت تري را مي طلبد, امّا چادريك مدل بيش تر ندارد و براي مدت ها كافي است .

ثالثاً مزيّت چادر اين است كه برآمدگي هاي بدن را مي پوشاند

رابعاً مخارجي كه مردم و جامعه بابت بي بندوباري ها بايد هزينه كنند, به مراتب بالاتر از يك يا دو چادر مشكي است .

اين كه فرموده ايد: اسلام به روحيه روان انسان اهميت داده , صحيح است , امّا به معناي اين نيست كه مردان بالباس ها و پوشش هاي دختران و زنان مردم روحيهء روان شان را شاد كنند

و لذّت ببرند.

(پ_اورقي 1.وسائل الشيعه , ج 14 ص 162

(پ_اورقي 2.همان , ص 156

من چگونه مي توانم چادر پوشيدن با دلايل منطقي به ديگران توجيه كنم. يااينكه دفاع از چادر كنيم.

پرسش

من چگونه مي توانم چادر پوشيدن با دلايل منطقي به ديگران توجيه كنم. يااينكه دفاع از چادر كنيم.

پاسخ

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست , بلكه هر لباسي كه تمام بدن و سر و موها و برآمدگي هاي بدن را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراي مراتب مختلفي مي باشند حجاب نيز داراي مراتب خوب , متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مي گردد.

در اين جا چند نكته وجود دارد كه براي روشن شدن آنها بايد ديد اساسا" فلسفه حجاب چيست ؟

حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند: 1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان . 2) يپشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد, و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام ((دور باش !)) مي دهد, اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثر است :

1) حدود و ميزان پوشش : بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگان نظاره گر ايفا مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است ((تيرهاي زهرآلود شيطان )) بدانيم , پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ

در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند, زيرا با وجود شرايط ديگر, بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش : ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است . در مقابل لباس هاي غيربدن نما, ديده ها را از خود دور مي سازد, و سلامت معنوي نفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد, و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است ؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندك جرقه اي شعله هاʠغريزه در وجودشاƠبرافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن - حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه - به سلامت ديني و روحي و

رواني آنان كمك نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم ؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده , ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. از اين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص ) و امامان (ع ) قرار گرفت , زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند, (ر.ك : حجاب در اديان الهي , محمدي آشناني ).

4) شيوه هاي رفتاري : طرز صحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است . حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد. از اين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مي كند همان ((حيا)) و وقار است .

سعي كنيد براي راهنمايي ديگران از زبان لين و اخلاق اسلام بهره بگيريد.

سوال 29: آيا حجاب زنان با چادر مشكي بهتر است ؟ مگر نه اين است كه رنگ سياه مكروه است ؟ مگر حجاب با البسهء رنگين مشكل دارد و هزاران دلار صرف واردات چادر و پارچه هاي مشكي نمي شود؟ چرا بايد اين ها به اسم اسلام تمام گردد, آن هم ديني كه بسيار به روحيه و روان ان

پرسش

سوال 29: آيا حجاب زنان با چادر مشكي بهتر است ؟ مگر نه اين است كه رنگ سياه مكروه است ؟ مگر حجاب با البسهء رنگين مشكل دارد و هزاران دلار صرف واردات چادر و پارچه هاي مشكي نمي شود؟ چرا بايد اين ها به اسم اسلام تمام گردد, آن هم ديني كه بسيار به روحيه و روان انسان ها داده است

؟ "انّ الله جميلُ و يحب الجمال ".

پاسخ

پاسخ : از آيات و روايات فراوان كه دربارهء زنان وارد شده است , استفاده مي شود كه بايد زنان عفّت و حجاب و پوشش مناسب داشته باشند, به حدّي كه براي نامحرمي جلوه نكند. و او را به خود جلب و جذب ننمايند. حال اين پوشش به واسطهء بيرون نيامدن از خانه باشد يا به واسطهء پارچه و لباس , بايد مراعات شود. در جايي قيد نشده است كه حتماً بايد لباس آنان به رنگ مشكي باشد يا حتماً چادر باشد, بلكه مقصود پوشش حجم بدن است . كسي ازعلماي دين اصرار نكرده است كه حتماً لباس و چادر مشكي پوشيده شود. اگر زن ها بخواهند از خانه بيرون بيايند,بايد پوشش آنان طوري باشد كه مردان را به خود جذب مكند و باعث فساد در جامعه نشود. بد نيست چند روايت درزمينهء سلوك زنان ذكر كنيم و بعد نتيجه گيري كنيم : "زنان نبايد از وسط جاده راه بروند, بلكه از كنار جادّه بروند".(1)

"بر زن لازم نيست به دنبال جنازه برود يا به نماز جمعه و جماعت برود. بر آنان لازم نيست به عيادت مريض بروند.(2) بر زنان لازم نيست سلام كنند و لازم نيست پاسخ سلام دهند".(3)

"زنان به هنگام بيرون آمدن از خانه نبايد خود را خوشبو كنند".(4)

"نبايد زن خود را شبيه مردان كند و نبايد با نامحرم مصافحه كند. نبايد زن بر زين سوار شود, مگر در ضرورت يادر مسافرت ".(5)

پيامبر(ص) فرمود: "زناني كه موهاي شان را به نامحرم نشان مي دهند, در جهنم به آن آويزان خواهند بود. آنان كه با زبان شان

,شوهران شان را اذيت مي كنند, در آتش معذّب خواهند بود. آنان كه بدون اجازهء شوهرشان از خانه بيرون آيند, در جهنم به پاهاي شان آويزان خواهند بود".(6)

ده ها روايت نظير اين ها هست كه در كتب شيعه و سني دربارهء بانوان و سلوك و منش آنان آمده است و همگي دلالت دارد خانم ها بايد خود را محافظت كنند تا باعث ايجاد فساد در جامعه نشوند. اگر پوشش زن واجب شده , به ملاحظهء اين مسائل است .

مفاسد اجتماعي , قتل و غارت ها, خودكشي ها, فرزندان سر راهي , سقط جنين ها, بيماري هاي زنانگي و بروزايدز و پاشيدگي كانون گرم خانواده و مشكلات روحي و رواني شوهران و زنان و فرزندان از آثار هرزگي و برهنگي وبدحجابي است كه دامنگير جامعهء بشري شده است و هيچ راه صحيح و معقولي به جز اجراي دستورهاي اسلامي به نظر نمي رسد. پوشش اسلامي براي بانوان از ضروريات ديني است . حال با چادر باشد يا چيز ديگر; لباس مشكي باشد يا لباس رنگي . مهم آن است كه نبايد جذابيت داشته باشد, به طوري كه مردان را به خود جلب كند و باعث پاشيدگي خانواده اي شود. البته اين كه زنان مؤمن ايراني غير ايراني لباس مشكي يا چادر مشكي مي پوشند, به هت اين است كه جاذبيت كمتري داشته باشد و از اشاعهء فساد بپرهيزند و نامحرمان را به خود جذب ننمايند.

اين كه فرموده اند: هزاران دلار صرف واردات چادر مشكي مي شود, بسيار عجيب است , زيرا اوّلاً كسي نگفته است چادر مشكي را از خارج وارد كنند. مي

توان در داخل توليد كرد

ثانياً اگر چادر نپوشند, بايد چند برابر آن خرج لباس هاي ديگر بكنند, چون خواه ناخواه بايد لباس هاي جذّاب وبا مدل هاي روز و نو به نو باشد, چون روحيهء زنان زيباپوشي است . بنابراين هزينهء بيشت تري را مي طلبد, امّا چادريك مدل بيش تر ندارد و براي مدت ها كافي است .

ثالثاً مزيّت چادر اين است كه برآمدگي هاي بدن را مي پوشاند

رابعاً مخارجي كه مردم و جامعه بابت بي بندوباري ها بايد هزينه كنند, به مراتب بالاتر از يك يا دو چادر مشكي است .

اين كه فرموده ايد: اسلام به روحيه روان انسان اهميت داده , صحيح است , امّا به معناي اين نيست كه مردان بالباس ها و پوشش هاي دختران و زنان مردم روحيهء روان شان را شاد كنند و لذّت ببرند.

پي نوشت ها :

1.وسائل الشيعه , ج 14 ص 162

2 همان ; كنزالعمال , ج 16 شمارهء 4561

3.همان , كنزالعمال , ج 16 ص 392

4.همان .

5 . همان .

6 ..همان , ص 156

چرا فقط چادر حجاب برتر و كامل محسوب مي شود؟

پرسش

چرا فقط چادر حجاب برتر و كامل محسوب مي شود؟

پاسخ

قبل از هر چيز بايد بدانيم كه حجاب، منحصر در چادر و حتي مانتو نيست، بلكه هر لباسي كه تمام بدن غير صورت و دست ها تا مچ را بپوشاند و تحريك كننده نباشد، كافي است.

بايد توجه داشت حجاب داراي مراتب متوسط، خوب و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مي شود.

برتري حجاب چادر را با توجه به فلسفه حجاب، بهتر مي شود باور كرد.

حجاب حداقل دو فلسفه اساسي دارد:

1 - مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان؛

2 - پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي خانواده و جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي، پيامي قاطع و كوبنده دارد و در برابر همه مردان اجنبي، نوعي هشدار و اعلام "دور باش" است.

بدن زن هر اندازه پوشيده تر باشد، از ديدگان نظاره گر و آلوده محفوظ تر است. در روايات آمده: با حجاب از "تيرهاي زهرآلود شيطان" در امان مي باشد. حجاب برتر همانند كماني است كه تير شيطان از آن كمانه مي كند و به هدف نمي رسد و در نهايت سلامت جامعه و خانواده حفظ خواهد شد. هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد، نيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و آسيب خواهد ديد. بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده است. شكي نيست حتي برخي از رنگ ها، ديده هارا خيره مي سازد و برخي ديگر ديدگان هرزه را برمي تابد. به نظر شما كدام يك از دو روش حجاب برتر است،

تا سلامت جامعه و كانون گرم خانواده را حفظ نمايد؟

با اين گفتار كوتاه مشخص گرديد آنچه كه مي تواند وقار، حيا و متانت زنان را در جامعه حفظ كند، قطعاً چادر يا همان حجاب برتر است.

البته مقصودمان از چادر، چيزي است كه به بهترين نحو بدن را مي پوشاند. شايد كسي چادر داشته باشد، اما از نظر حجاب از كسي كه چادر ندارد، وضعيت بدتري داشته باشد.

برخلاف باوري برخي غرض ورزان، حجاب براي زن مصونيت است، نه محدوديت؛ و زن در چادر همچون در گران ها در صدف متانت مي ماند.

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پرسش

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پاسخ

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(1)

بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در حدود اندازه چادر است.(2) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(3) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(4)

بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است.

علاوه بر اين: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند.

شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر فقها بزرگوار بر حجاب برتر بودن حجاب تصريح نموده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو وروسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است و با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن

از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعه سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم بايد با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعي خود را ايفا كند.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 59.

2. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

3. المصباح المنير، ريشه جلب.

4. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جلب.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پرسش

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پاسخ

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(1) بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در حدود اندازه چادر است.(2) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(3) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(4) بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است. علاوه بر اين: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند. شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر، فقهاي بزرگوار بر حجاب برتر بودن چادر تصريح نموده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است. با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعه سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم زن بايد با حفظ عفت و حجاب، نقش اجتماعي خود را به خوبي انجام دهد. البته شيك پوشي و تميز و مرتب بودن از خصلت زنان است و خصلت بسيار خوبي است كه خدا در وجود زنان قرار داده تا بر جذابيت آنان افزوده شود، ليكن بايد در كوچه و خيابان و در منظر مردان نامحرم طوري رفت و آمد كنند كه همراه با متانت و عفت بوده و باعث گناه و معصيت الهي نشوند يا طمع در دل هاي بيمار ايجاد كند.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 59.

2. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

3. المصباح المنير، ريشه جلب.

4. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جلب.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پرسش

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پاسخ

خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن مي باشد، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل ترين صورت ممكن را داشته باشد.

در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد

و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي ها و پاكي ها دعوت مي كند ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي هاي پيامبران او را به سوي خوبي ها فرا مي خواند. او در عرصه هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.

اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند فراهم نمي كرد باز جهان كامل ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي

بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.

پي نوشت ها:

1. ص (38) آيه 27.

2. الملك (67) آيه 2.

3. الذاريات (51) آيه 56.

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پرسش

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پاسخ

براي زن رعايت حجاب يعني پوشاندن تمام بدن (غير از دست ها تا مچ و صورت به اندازه اي كه در وضو لازم است شسته شود) از نامحرم واجب است. با مانتو و مقنعه هم رعايت حجاب اشكالي ندارد، ولي به لحاظ اين كه چادر كمتر از مانتو حجم بدن را معلوم مي كند، استفاده از آن براي حجاب بهتر است.(1)

پي نوشت ها:

1. آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، ص 480، سؤال 1701.

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پرسش

آيا مانتوي بلند و مقنعه مي تواند به اندازة چادر، حجاب برتر باشد؟

پاسخ

خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن مي باشد، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل ترين صورت ممكن را داشته باشد.

در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد

و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي ها و پاكي ها دعوت مي كند ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي هاي پيامبران او را به سوي خوبي ها فرا مي خواند. او در عرصه هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي ها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.

اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند فراهم نمي كرد باز جهان كامل ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي

بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.

پي نوشت ها:

1. ص (38) آيه 27.

2. الملك (67) آيه 2.

3. الذاريات (51) آيه 56.

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پرسش

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پاسخ

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(1) بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در حدود اندازه چادر است.(2) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(3) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(4) بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است. علاوه بر اين: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند. شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر، فقهاي بزرگوار بر حجاب برتر بودن چادر تصريح نموده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است. با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعه سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم زن بايد با حفظ عفت و حجاب، نقش اجتماعي خود را به خوبي انجام دهد. البته شيك پوشي و تميز و مرتب بودن از خصلت زنان است و خصلت بسيار خوبي است كه خدا در وجود زنان قرار داده تا بر جذابيت آنان افزوده شود، ليكن بايد در كوچه و خيابان و در منظر مردان نامحرم طوري رفت و آمد كنند كه همراه با متانت و عفت بوده و باعث گناه و معصيت الهي نشوند يا طمع در دل هاي بيمار ايجاد كند.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 59.

2. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

3. المصباح المنير، ريشه جلب.

4. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جلب.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

با توجه به انواع پوشش زن و مرد، كدام يك از آن ها عفت و عزت افراد را بيشتر تضمين مي كند؟

پرسش

با توجه به انواع پوشش زن و مرد، كدام يك از آن ها عفت و عزت افراد را بيشتر تضمين مي كند؟

پاسخ

بر اساس آموزه هاي ديني و تأمين هدف و فلسفة حجاب، فقهاي عظام و مراجع تقليد، چادر را حجاب برتر دانسته و بر برتري آن تأكيد كرده اند. مقام معظم رهبري مي فرمايد: "بهترين حجاب، پوشش چادر است وچادر سياه هم بي اشكال است و كراهت ندارد".

آيت الله فاضل لنكراني مي گويد: "چادر مشكي بهترين نوع حجاب است".

آيات عظام: مكارم شيرازي، تبريزي، سيستاني، بهجت، صافي و غيره نيز نظير اين فتوا را فرموده اند.(1)

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(2)

بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در اندازه چادر است.(3) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(4) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(5)

بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است.

علاوه بر اين، دربارة پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(6) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين

عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند.

شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر فقهاي بزرگوار بر حجاب برتر بودن چادر تصريح كرده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است و با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعة سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم بايدب ا حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعي خود را ايفا كند.

براي مطالعة بيشتر جهت تهيه پايان نامه كتاب هايي را معرفي مي كنيم:

1_ مسئلة حجاب، از استاد مطهري،

2_ زن، از مهدي مهريزي،

3_ حجاب شناسي، از حسين مهدي زاده،

4_ معرفي چهل كتاب پيرامون حجاب، مجلة نور علم، شمارة 20.

5_ كتاب شناسي حجاب، از سيد محسن سعيد زاده، مجلة پيام زن، شمارة 8 و 9،

6_ زن در آيينة جلال و جمال، از آيت الله جوادي آملي.

پي نوشت ها:

1. حسين مهدي زاده، حجاب شناسي، ص 165 _ 160.

2. احزاب (33) آيه 59.

3. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

4. المصباح المنير، ريشة جلب.

5. راغب اصفهاني، مفردات، ريشة جلب.

6. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

1-دختراني كه چادري هستند با دختراني كه پوشش ديگري جز چادر دارند، آيا از ديد شماتفاوت دارند؟

پرسش

دختراني كه چادري هستند با دختراني كه پوشش ديگري جز چادر دارند، آيا از ديد شماتفاوت دارند؟

پاسخ

در هر جامعه نوع وكيفيت لباس زنان و مردان، علاوه بر آن كه پيرو اوضاع اقتصادي و اجتماعي و اقليمي جامعه است، تابع جهان بيني و ارزش هاي حاكم بر فرهنگ آن مي باشد. لباس هر انسان پرچم كشور وجود او است. پرچمي كه او بر سر در خان? وجودخود نصب كرده است و با آن اعلام مي كند كه از كدام "فرهنگ" پيروي مي كند.

هم چنان كه هر ملتي با وفاداري و احترام به پرچم خود، اعتقاد خويش را بر هويت ملّي و سياسي خود ابراز مي كند. هر انسان نيز تا وقتي كه به يك سلسله "ارزش ها و بينش ها" معتقد و دلبسته باشد، لباس متناسب با آن ارزش ها و بينش ها را از تن به در نخواهند كرد.(1)

حد پوشش واجب در اسلام

پوششي كه اسلام براي زنان تعيين و واجب كرده، اين است كه زن در تماس وارتباط خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و غير از گردي صورت و دست ها تا مچ، بقي? بدن بايد از ديد نامحرم پوشيده باشد. قرآن كريم مي فرمايد: "به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را از - نگاه هوس آلود - فروگيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت (و زيور و زيبايي هاي )خود را آشكار ننمايند. و اطراف روسري هاي خود را بر سين? خود افكنند، به گونه اي كه گردن و سينه با آن پوشانده شود".(2)

در سور? احزاب مي فرمايد: "اي پيامبر، به همسران و دخترانت و به زنان مؤمن بگو كه "جلباب هاي" خويش

را به خود نزديك سازند".(3)

اين كار باعث مي شود كه به عنوان زنان نجيب و پاكدامن شناخته شوند و بيماردلان از اين كه به آن ها طمع ببندند، چشم پوشند.

بنابر اين، اگر چه با چارقدي كه امروز برخي از مسلمانان به خصوص مردم مالزي و اندونزي مي پوشند و يا با مانتو و روسري و نظاير آن، پوشش زن تحقق مي يابد، ولي كسي كه چادر را به عنوان پوشش انتخاب كرده، حجاب برتر را برگزيد و بين خوب و خوب تر، دومي را انتخاب نموده است.

بنابراين دختران و زناني كه همچون مرواريد در صدف چادر قرار گرفته اند، از يك سو حجاب برتر و بهترين نوع حجاب را (كه نشان دهنده هويت ملي و ديني آنان است) برگزيده اند؛ از ديگر سو، چادر خويش را به لباس زرم و جهاد در مبارزه با استكبار و دشمنان اسلام مبدل ساخته اند. روشن است چنين زناني برتر از بانواني اند كه صرفاً با پوشش ساده رفع تكليف مي كنند.

زناني كه حجاب برتر را انتخاب كرده اند، در برابر هوس بازي مردانِ ناپاك، خود را بهتر حفظ مي كنند و مصونيت بيش تري را احساس مي نمايند، بر اين اساس بايد براي پوشش كامل يعني حجاب امتياز قائل باشيم و اين گزينه در تصميم گيري ها و ارزش گذاري ها بايد مورد لحاظ قرار گيرد.

زن اگر حجاب برتر داشته باشد، حس اعتماد و اطمينان مرد بيشتر حفظ مي شود و خاطر مردان خانواده از محفوظ ماندن آنان آسوده تر است، نيز فضاي صميمي تر با حسن اعتماد بيشتر دو كانون خانواده ايجاد مي كند.

از طرف ديگر حجاب برتر را صرفاً نبايد به انگيزه ها و خواسته هاي زنان بدانيم. چه بسا زنان بسياري اند كه بدون چادرند،

اما شرايط حجاب را به خوبي نگاه مي دارند، اما كساني اين مسئله را متوجه نمي شوند و شايد با آن ها مانند زنان بي بند و بار برخورد نمايند و از اين جهت مورد آزار هوس بازان قرار گيرند، به همين خاطر در آيه مذكور اشاره شده كه با حفظ حجاب، زن به پاكي و پاكدامني شناخته مي شود و مورد آزار قرار نمي گيرد.

بنابر اين، اگر چه بدون چادر نيز شخص مي تواند با حجاب بوده و حجاب خود را حفظ كند، اما چادري بودن امتيازاتي دارد كه غير آن ندارد.

در ضمن مقصود از چادري بودن كسي است كه چادر را به عنوان حجاب بهتر انتخاب كرده باشد، نه آنكه بر اثر اوضاع محيط و خانواده و .... به اجبار به آن تن داده باشد اما زير چادر وضع نامطلوب داشته يا از نظر قلبي آن اعتقاد نداشته باشد.

پي نوشت:

1 - حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگ با تلخيص.

2 - نور (24)، آيه 31.

3 - احزاب (33)، آيه 60.

م_ح_ص_ور كردن زنان در چادر تيره و مشكى عامل دلمردگى آنهاست و غريزه خودآرائى وزينت طلبى آنها را از بين مى برد .

پرسش

م_ح_ص_ور كردن زنان در چادر تيره و مشكى عامل دلمردگى آنهاست و غريزه خودآرائى وزينت طلبى آنها را از بين مى برد .

پاسخ

در متون اسلامى بر نوع خاصى از پوشش يا رنگ خاصى توصيه نشده است . رن_گ و مدل لباس را فرهنگ ملى و آداب و رسوم هر جامعه تعيين مى كند و توصيه شده است كه درمدل و رنگ لباس تابع فرهنگ زمانه باشيم و با تك روى خود را انگشت نما نكنيم . و اگر در اكثر جوامع اسلامى از چادر مشكى استفاده مى شود شايد با الهام ازتوصيه هاى ديگر دين ب_اش_د زن_ان م_سلمان با الهام از آموزه هاى دينى مى كوشند مدل ورنگ پوشش را طورى انتخاب كنند كه توجه جنس مخالف را كمتر جلب كند و از اين طريق به سلامت محيط كمك كنند و رنگ م_ش_كى كمتر از رنگهاى روشن جلب نظر مى كند و چون درجامعه اسلامى همه يا اكثر بانوان در معابر عمومى از چادر مشكى استفاده مى كننداين وضعيت عادى شده و هيچ موجب دلمردگى و غم انگيزى نيست . همچنانكه در آفريقامردم غمزده و دلمرده نيستند بلكه شايد از ديگران شادتر باشند .

م_ح_ص_ور كردن زنان در چادر تيره و مشكى عامل دلمردگى آنهاست و غريزه خودآرائى وزينت طلبى آنها را از بين مى برد .

پرسش

م_ح_ص_ور كردن زنان در چادر تيره و مشكى عامل دلمردگى آنهاست و غريزه خودآرائى وزينت طلبى آنها را از بين مى برد .

پاسخ

در متون اسلامى بر نوع خاصى از پوشش يا رنگ خاصى توصيه نشده است . رن_گ و مدل لباس را فرهنگ ملى و آداب و رسوم هر جامعه تعيين مى كند و توصيه شده است كه درمدل و رنگ لباس تابع فرهنگ زمانه باشيم و با تك روى خود را انگشت نما نكنيم . و اگر در اكثر جوامع اسلامى از چادر مشكى استفاده مى شود شايد با الهام ازتوصيه هاى ديگر دين ب_اش_د زن_ان م_سلمان با الهام از آموزه هاى دينى مى كوشند مدل ورنگ پوشش را طورى انتخاب كنند كه توجه جنس مخالف را كمتر جلب كند و از اين طريق به سلامت محيط كمك كنند و رنگ م_ش_كى كمتر از رنگهاى روشن جلب نظر مى كند و چون درجامعه اسلامى همه يا اكثر بانوان در معابر عمومى از چادر مشكى استفاده مى كننداين وضعيت عادى شده و هيچ موجب دلمردگى و غم انگيزى نيست . همچنانكه در آفريقامردم غمزده و دلمرده نيستند بلكه شايد از ديگران شادتر باشند .

آيا پوشش اسلامي چادر الزامي دارد يا خير؟

پرسش

آيا پوشش اسلامي چادر الزامي دارد يا خير؟

پاسخ

همان گونه كه در نامه خود يادآور شده ايد تقوا و عفاف و پاكي خواهران ملازمه اي با پوشيدن چادر ندارد. بلكه مي توان حجاب و عفاف و تقوا را با پوشش هايي چون مانتوهاي مناسب هم چنين لباس هايي كه در برخي كشورها مانند پاكستان و يا اندونزي استفاده مي كنند رعايت كرد .منحصر دانستن حفظ عفاف و حجاب به چادر سخني غير منطقي و خلاف واقع است ، ولي اين حقيقت را نيز نبايد انكار نمود كه چادر ( به شرط مناسب بودن ) پوشش بهتري براي خانم هاست ولي از نظر شرعي و قانوني الزامي در پوشيدن آن نيست . البته مساله شما با شوهرتان جنبه هاي ديگري دارد كه بهتر است با درايت آن را حل كنيد .با گفت و گو و بيان مشكل عادت نداشتن به چادر سعي نماييد نظر مناسب او را به رفتار خود جلب نماييد ولي اگر او بر اين موضوع اصرار دارد به مجادله و خصومت نپردازيد. بلكه با اطاعت مهر و محبت خود را نشان دهيد .چنين رفتاري به شما امكان خواهد داد كه در صورت داشتن تقاضايي منطقي همسرتان با شما همراهي كند .سعي كنيد به جنبه هاي مثبت رفتارها فكر كنيد تا به جنبه هاي منفي آن . ;

دليل اين كه حجاب با چادر بهتر است از حجاب با مانتو چيست ؟

پرسش

دليل اين كه حجاب با چادر بهتر است از حجاب با مانتو چيست ؟

پاسخ

در حجاب مانند بسياري از تكاليف ديگر، حدواجب و مستحب وجود دارد .حد واجب آن پوشاندن اعضاي بدن غير از وجه و كفين ( دست ها تا مچ و گردي صورت ) است . علاوه براين پوشش بايد به گونه اي باشد كه پستي و بلندي هاي بدن را نمايان نسازد و موجب جلب نظر و تحريك نگردد .به طور كلي فلسفه حجاب نوعي اعلام و هشدار دورباش در برابر نامحرم است ، تابدين وسيله حرمت زن و عفت و سلامت معنوي جامعه تضمين شود.از اين رو هر چه پوشش زن متين تر و با وقار بيشتر باشد بهتر است . باتوجه به اين مساله روشن مي شود كه حجاب برتر هم در حد پوشش وهم كيفيت آن و هم از نظر رنگ مهم است . افزون بر آن وقار رفتاري زن نيز در اين رابطه بسيار موثر و مفيد است . اكنون به خوبي روشن است كه چادر زن با طريق پوشش متين و به ويژه با رنگ مشكي و سلوك موقرانه زن قوي ترين اعلام دورباش و تامين كننده حقيقي فلسفه حجاب مي باشد .حد مستحب آن هر شكلي است كه اين پوشش به سبك متين تر و سنگين تري رعايت گردد .;

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پرسش

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

حجاب هميشه به معني چادر نيست، بلكه به معني پوشش زن است. حال آنجا كه با چادر امكان پذير باشد چه بهتر، و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مي شود. و بايد از پوشيدن لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب مي كند اجتناب شود. مثلاً زنان كشاورز و روستايي ما مخصوصاً زناني كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به اين پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند كه يك زن روستايي با داشتن حجاب اسلامي و در بسياري از موارد حتي بيشتر و مهمتر از مرد كار مي كند بي آنكه حجابش مانع كارش شود.

عربها روسري و مقنعه اي مي پوشيدند كه دنباله آن را روي شانه ها و پشت سر مي انداختند، به طوري كه مقنعه پشت گوش آنها قرار مي گرفت و از قسمت جلو نيز زير گردن باز بود. اسلام آمد و اين را اصلاح كرد. در آيه 30 تا 31 سورة نور در مورد حجاب و پوشش زن است. در آنجا مي فرمايد : "... وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ ... " زنها بايد روسري هايشان را برسينه هايشان بيندازند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و دستور آمد كه دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت سر جلو بياوريد و به روي گريبان و سينه بياندازيد. و نتيجه اين بود كه تنها گردي صورت باقي بماند و بقيه پوشانده شود. من از اين آيه چنين نتيجه

گيري نموده ام كه بهترين پوششي كه در حال حاضر مي تواند تمام اندامها را بپوشاند چادر است و چيز ديگري جايگزين آن در حال حاضر نيست، زيرا مانتو و روسري باز هم برجستگيهاي بدن را نشان مي دهد. حجاب چادر نشانه عفاف زن است. پس پوشيدن چادر بهتر است.

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پرسش

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

حجاب هميشه به معني چادر نيست، بلكه به معني پوشش زن است. حال آنجا كه با چادر امكان پذير باشد چه بهتر، و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مي شود. و بايد از پوشيدن لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب مي كند اجتناب شود. مثلاً زنان كشاورز و روستايي ما مخصوصاً زناني كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به اين پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند كه يك زن روستايي با داشتن حجاب اسلامي و در بسياري از موارد حتي بيشتر و مهمتر از مرد كار مي كند بي آنكه حجابش مانع كارش شود.

عربها روسري و مقنعه اي مي پوشيدند كه دنباله آن را روي شانه ها و پشت سر مي انداختند، به طوري كه مقنعه پشت گوش آنها قرار مي گرفت و از قسمت جلو نيز زير گردن باز بود. اسلام آمد و اين را اصلاح كرد. در آيه 30 تا 31 سورة نور در مورد حجاب و پوشش زن است. در آنجا مي فرمايد : "... وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ ... " زنها بايد روسري هايشان را برسينه هايشان بيندازند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و دستور آمد كه دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت سر جلو بياوريد و به روي گريبان و سينه بياندازيد. و نتيجه اين بود كه تنها گردي صورت باقي بماند و بقيه پوشانده شود. من از اين آيه چنين نتيجه

گيري نموده ام كه بهترين پوششي كه در حال حاضر مي تواند تمام اندامها را بپوشاند چادر است و چيز ديگري جايگزين آن در حال حاضر نيست، زيرا مانتو و روسري باز هم برجستگيهاي بدن را نشان مي دهد. حجاب چادر نشانه عفاف زن است. پس پوشيدن چادر بهتر است.

الف _ آيا چادر براي زن الزامي است و اگر چادر سر نكند چه مي شود؟ ب _ آيا حجاب زن با چادر و مقنعة بلند كامل است در صورت كامل بودن پس چه الزامي در پوشيدن چادر مي باشد؟

پرسش

الف _ آيا چادر براي زن الزامي است و اگر چادر سر نكند چه مي شود؟ ب _ آيا حجاب زن با چادر و مقنعة بلند كامل است در صورت كامل بودن پس چه الزامي در پوشيدن چادر مي باشد؟

پاسخ

الف _ خواهر عزيز آنچه بر زن لازم است اين كه در برخورد با نامحرم زمينة فساد را فراهم نكند و لباسش انگشت نما و لباس شهرت نباشد، حال پوشش او چادر باشد يا چيز ديگر، فرقي نمي كند(60) بنابراين هر لباسي كه داراي 3 ملاك زير باشد مصداق حجاب اسلامي است .(61)

1. تمام اعضاي بدن از فرق سر تا ناخن پا را بپوشاند. (به جز دستها تا مچ و گردي صورت اگر زينت نداشته باشند.)

2. تمام برجستگيهاي بدن زن را بپوشاند به طوري كه حجم بدن او مشخص نباشد. 3. توجه نامحرم را به خود جلب نكند و تحريك آميز هم نباشد.

پس با توجه به اين مطالب حجاب اسلامي تنها در چادر خلاصه نمي شود. اما به عقيده ما چادر بهترين و كاملترين نوع حجاب است

ب همان طور كه در قسمت الف به آن اشاره شد; حجاب اسلامي يا مانتوي بلند و مقنعه در صورتي كامل است كه مانتو برجستگيهاي بدن را بپوشاند، آستين آن بقدري گشاد نباشد كه بالاتر از مچ را نمايان سازد. گريبان آن به گونه اي نباشد كه زينتها و لباسهاي زير را آشكار نمايد، رنگ و مدل آن توجه نامحرمان را به خود جلب نكند، مقنعه اي كه مي پوشد ساتر موها، تمام گردن زير چانه و سينه او باشد. علاوه بر آن جورابهايي بپوشد كه رنگ پا را نمايان نكند. و نيز كفشي

هم بپوشد كه رنگ و صداي آن توجه نامحرم را به خود جلب كند. لذا اگر لباسهاي او خصوصيات فوق را داشته باشد مصداق حجاب اسلامي است (62)

پاورقي:

60- ستار هدايت خواه زيور عفاف پاسخ به اشكالات و شبهات بر حجاب اسلامي چاپ دوم انتشارات ضريح آفتاب ص 255 و 256.

61- همان ص 195.

62- همان ص 197.

چرا چادر در بعضي مكانها اجباري است آيا در اسلام چادر مطرح است

پرسش

چرا چادر در بعضي مكانها اجباري است آيا در اسلام چادر مطرح است

پاسخ

در هيچ اداره يا سازمان دولتي چادر اجباري نيست بلكه از نظر شرع مقدس حجاب الزامي است حد حجاب در شرع مقدس پوشاندن بدن است به جز گردي صورت و كفين البته در صورتي كه با مواد آرايش يا زيورآلات زينت داده نشده باشد. لذا آن چه بر زن لازم و واجب است پوشاندن بدن است اما چادر چون برجستگيهاي بدن را بهتر مي پوشاند، به عنوان يك حجاب برتر مطرح است در قرآن كريم نيز در سورة نور به زنان امر شده است كه از «جلباب استفاده كنند كه مفسرين «جلباب را به چادر و يا روسري هاي بزرگ كه به آن «چارقد» مي گويند معني كرده اند. علاوه بر اين فلسفة حجاب كه همان عدم جلوة زن در مقابل نامحرم است با چادر بهتر تأمين مي شود.

آيا پوشش اسلامي چادر الزامي دارد يا خير؟

پرسش

آيا پوشش اسلامي چادر الزامي دارد يا خير؟

پاسخ

همان گونه كه در نامه خود يادآور شده ايد تقوا و عفاف و پاكي خواهران ملازمه اي با پوشيدن چادر ندارد، بلكهمي توان حجاب و عفاف و تقوا را با پوشش هايي چون مانتوهاي مناسب، هم چنين لباس هايي كه در برخي كشورهامانند پاكستان و يا اندونزي استفاده مي كنند رعايت كرد. منحصر دانستن حفظ عفاف و حجاب به چادر سخني غيرمنطقي و خلاف واقع است، ولي اين حقيقت را نيز نبايد انكار نمود كه چادر (به شرط مناسب بودن) پوشش بهتريبراي خانم هاست ولي از نظر شرعي و قانوني الزامي در پوشيدن آن نيست. البته مساءله شما با شوهرتان جنبه هايديگري دارد كه بهتر است با درايت آن را حل كنيد. با گفت و گو و بيان مشكل عادت نداشتن به چادر سعي نماييد نظرمناسب او را به رفتار خود جلب نماييد ولي اگر او بر اين موضوع اصرار دارد به مجادله و خصومت نپردازيد، بلكه بااطاعت مهر و محبت خود را نشان دهيد. چنين رفتاري به شما امكان خواهد داد كه در صورت داشتن تقاضايي منطقيهمسرتان با شما همراهي كند. سعي كنيد به جنبه هاي مثبت رفتارها فكر كنيد تا به جنبه هاي منفي آن.{J

چادر بهتر است يا مانتو؟

پرسش

چادر بهتر است يا مانتو؟

پاسخ

موضع گيري هاي افراد نسبت به چادر و افراد چادري متناسب با نظام فكري و فرهنگ خودشان است و برخيممكن است با اين پديده خوشبينانه برخورد كنند و برخي بدبينانه.

مسلما چادر امري اجباري نيست و آنچه بر يك زن لازم است پوشش و حجاب شرعي است. آنچه شرعا بر زنواجب است رعايت حجاب اسلامي است. البته چادر به عنوان حجاب برتر از ارزش والايي برخوردار است. در هرصورت هم مي توان با مانتو حجاب را حفظ كرد و هم با چادر و نيز با هر دوي آنها نيز مي توان بدحجاب بود.{

اگر به جاي چادر از پوشش مناسب مانتو و مقنعه استفاده شود چگونه است ؟ براي فلسفه چادر توضيح كافي بدهيد .

پرسش

اگر به جاي چادر از پوشش مناسب مانتو و مقنعه استفاده شود چگونه است ؟ براي فلسفه چادر توضيح كافي بدهيد .

پاسخ

درپاسخ به سؤال مذكور،ازمحضررهبرفقيدانقلاب اسلامي،حضرت امام خميني(قدس سره شريف)استفتا شده كه عين پرسش و پاسخ نقل مي شود :

س : حدودحجاب اسلامي براي بانوان چيست؟ وبراي اين منظور ، پوشيدن لباس بلند آزاد و شلوار و روسري كفايت مي كند؟ واصولاً چه كيفيتي در لباس و پوشش زن دربرابر افراد نامحرم بايد رعايت شود ؟

ج: واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت ودستها تا مچ از نامحرم پوشيده شود ولباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولي پوشيدن چادربهتر است واز لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب كندبايد اجتناب شود.‹1›

" درحجاب مانند بسياري از تكاليف ديگر حد واجب و مستحب وجود دارد .حد واجب آن ، پوشاندن اعضاي بدن غير از وجه وكَفِّين است . ‹2›

علاوه بر اين پوشش بايد به گونه اي باشد كه پستي و بلندي هاي بدن را نمايان نسازد وموجب جلب وتحريك نگردد. به طور كلي فلسفة حجاب نوعي اعلام وهشدار دور باش در برابر نامحرم است، تا بدين وسيله حرمت زن وعفت وسلامتي معنوي جامعه تضمين شود . از اين رو هرچه پوشش زن متين تر و باوقار بيشتري باشد بهتر است .باتوجه به اين مسئله روشن مي شود كه حجاب برتر، هم درحد پوشش و هم كيفيت آن و هم از نظر رنگ مهم است . اكنون به خوبي روشن است كه چادرزن با طريق پوشش متين وبه ويژه با رنگ مشكي و سلوك مُوقرانه زن ، قوي ترين اعلام دور باش وتأمين كننده

حقيقي فلسفة حجاب مي باشد " ‹3›

" تقوا وعفاف و پاكي خواهران ملازمه اي با پوشيدن چادر ندارد ، بلكه مي توان حجاب و تقوا را با پوشش هايي چون مانتو هاي مناسب رعايت كردولي اين حقيقت را نيز نبايد انكار نمودكه چادر پوشش بهتري براي خانم هاست." ‹4›

درباره شكل حجاب وبرتري چادر ، حضرت آيه ا... العظمي خامنه اي مي فرمايند :

" چادربرترين نوع حجاب ونشانة ملي ماست . " ‹5›

همچنين حضرات آيات عظام و مراجع تقليد ( حفظهم الله تعالي ) درباره برتري حجاب چادر نظراتي شبيه به اين مطلب اظهار فرموده اند كه براي آگاهي بيشتر به كتاب مسائل جديد ازديدگاه علما ومراجع تقليد ، تنظيم سيدمحمد محمودي وكتاب احكام دختران نوشته محمد وحيدي مراجعه فرمائيد .

درباره فلسفة چادر بدلائل ذيل مي توان استناد جست :

1- چادر ، تمام برجستگيهاي بدن را به نحو شايسته اي مي پوشاند .

2- چادر ، پوشش سنتي حجاب بانوان ايران بوده وريشه درآداب و رسوم و فرهنگ اسلامي ملت ايران دارد .

3- حجاب چادر با اشكال گوناگون در بسياري از كشورهاي عربي واسلامي رايج است واين نكته بيانگر اهميت اين حجاب در فرهنگ اسلامي است .

4- با اندكي دقت درآيات حجاب سورة احزاب ، خصوصاً آيه شريفة 59 مي توان به اهميت پوشش سراسري بدن پي برد . ‹6›

اگر كسي بدون چادربه بيرون برودگناه است البته درصورتي كه حجاب را رعايت كرده باشد؟

پرسش

اگر كسي بدون چادربه بيرون برودگناه است البته درصورتي كه حجاب را رعايت كرده باشد؟

پاسخ

س : حدود حجاب اسلامي براي بانوان چيست؟ وبراي اين منظور لباس آزاد وشلوار وروسري كفايت مي كند؟ واصولاً چه كيفيتي درلباس وپوشش زن دربرابرافرادنامحرم بايد رعايت شود ؟

ج : واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت ودستها تا مچ از نامحرم پوشيده شود ولباس مذكور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولي پوشيدن چادربهتر است واز لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب مي كند بايد اجتناب شود."1"

( درحجاب مانند بسياري از تكاليف ديگر حد واجب و مستحب وجود دارد .حد واجب آن ، پوشاندن اعضاي بدن غير از وجه وكَفِّين است.(وجه وكفين يعني گردي صورت ودستها تا مچ)

با توجه به فتواي حضرت امام پاسخ سؤال شما روشن است شما گناهي مرتكب نشده ايد، چون بنابرآنچه نوشته ايد با پوشش وحجاب به خارج ازمنزل رفته ايد ولي بهتر است كه زنان علاوه بر رعايت حد واجب پوشش كه درفتواي بالا مشخص شده است، حد مستحب آن را نيز رعايت كنند تا دچار مفسده نشده وحرمت آنان بيشتر رعايت شود. پس تقوي وعفاف حتماً با چادر نيست بلكه مي توان حجاب وتقوا را، با پوشش هايي چون مانتوهاي مناسب رعايت كرد ولي اين حقيقت را نيز نبايد انكارنمود كه چادرپوشش بهتري براي خانم هاست.

حضرت آيت ا...العظمي خامنه اي مي فرمايند : "چادر برترين نوع حجاب ونشانه ملي ماست" "2"

درباره برتري چادر بايد گفت :

1- چادر ، تمام برجستگيهاي بدن را به نحو شايسته اي مي پوشاند .

2- چادر ، پوشش سنتي بانوان ايران بوده وريشه درآداب و رسوم و

فرهنگ اسلامي ملت ايران دارد . حجاب چادر با اشكال گوناگون در بسياري از كشورهاي عربي واسلامي رايج است واين نكته بيانگر اهميت اين حجاب در فرهنگ اسلامي است .

3- با اندكي دقت درآيات حجاب سورة احزاب، خصوصاً آيه شريفة 59مي توان به اهميت پوشش سراسري پي برد."3"

هرچه پوشش زن متين تر وبا وقار بيشتري باشد بهتر است، با توجه به اين مسأله روشن مي شود كه حجاب بهتر وبرتر، هم درحد پوشش وهم كيفيت آن وهم ازنظر رنگ مهم است پس بهتر است زنان با چادر وبه ويژه با رنگ مشكي ورفتار متين درجامعه رفت وآمد نمايند.

درپايان به شما توصيه مي كنيم براي آگاهي بيشتر به كتابهايي كه احكام ويژه دختران را نوشته اند مراجعه كنيد. يكي از آن كتابها، كتاب احكام دختران نوشته محمد وحيدي است.

(1) مسائل جديد از ديدگاه علماء ومراجع، تنظيم سيدحسن محمودي

(2) سايت اينترنتي پرسش وپاسخ نهاد مقام معظم رهبري

تفسير نمونه، جلد17،ص430 _ 425

*فلسفه پوشيدن چادر چيست ؟

اشاره

*آيا اين درست استكه بگوييم اگر خداوند نمي خواست اعضاي بدن ما معلوم نشودبدون چادر , پس چرا آنان را آفريد

پرسش

*فلسفه پوشيدن چادر چيست ؟

*آيا اين درست استكه بگوييم اگر خداوند نمي خواست اعضاي بدن ما معلوم نشودبدون چادر , پس چرا آنان را آفريد

پاسخ

در پاسخ به پرسش نخست شما به اين نكته مهم اشاره مي كنيم كه اصولادين اسلام مي خواهد مردان و زنان مسلمان با روح آرام و اعصابي سالم و چشم و گوشي پاك به انجام فعاليتهاي روزمره بپردازند : آبرو و حرمت و ارزش افراد بخصوص زنان در اجتماعات حفظ گردد و كانون خانواده از استحكام زيادي بر خوردار باشد و انحرافات جنسي و فساد اخلاق در جوامع به حداقل خود برسد . لذا براي دستيابي به چنين اهدافي موضوع حجاب به عنوان يك حكم واجب از سوي خداوند متعال مطرح گرديده است .

مسلما جوامعي كه اين اصل را رعايت نكرده و نمي كنند , افراد آن دچار بسيار از فسادهاي اخلاقي به اشكال گوناگون مي باشند, اساس خانواده سست و آمارطلاق بسيار بالااست . چرا كه گسترش فساد و فحشاو طلاق و بي بند و باري از آثار شوم بي حجابي و بد حجابي است . هنگامي كه زن با آراستگي تمام زيبائيها و زينتها پنهان خويش را آشكار كند و آن را رايگان در معرض ديد نامحرمان قرار دهد , مسلما روز به روز تقاضاي خود نمايي و آرايش و مد پرستي در ميان زنان شايع تر و گسترده خواهد شد و چه سرمايه هاكه از اين طريق به هدر نخواهد رفت . از طرفي چون زن به راحتي خود را در معرض ديد نا محرمان قرار داده چه عشقهاي بي ثمر و ناكاميهايي كه برخي فجايع و

خودكشي ها را بدنبال خود نداشته است و چه مزاحمتها يي كه از سوي افراد هوس ران و هرزه برا ي زنان ايجاد نشده است . از اينرو دين مبين اسلام براي پيش گيري از بروز اين انحرافات اخلاقي و براي تضمين امنيت جاني و حثيتي زنان به آن دستور مي دهد كه حجاب كامل خود را رعايت كنند و هنگام سخن گفتن با نامحرم به گونه اي سخن نگويند كه در دل او طمعي ايجاد شود .

لذا اين نوع حجاب و پوشش بايد به گونه اي باشد كه هيچ نوع تحريك و توجهي در نامحرم ايجاد نكند و يا آنرا به حداقل رساند . ساده ترين و بي پيرايه ترين حجاب و در عين حال كامل ترين پوشش براي حفظ زن در برابر نامحرم , چادر مي باشد . چرا كه در پوششهاي ديگر مانند مانتو و مقنعه و يا مانتو و روسري , هرچند كه تمام بدن را بپوشاند , نوعا امكان مد گرايي و تجمل و زينت در نوع دوخت و طرح و رنگ آنان وجود دارد و اين نوع پوشش بواقع نمي توانند مانع از توجه نامحرمان به زنان گردد و هر چند به ظاهر حجاب محسوب مي شوند . از اينرو از ميان پوششهايي كه زن مي تواند استفاده كند به فتواي تمام مراجع تقليد , چادر به عنوان حجاب برتر مطرح گرديده .

اين فلسفه پوشيدن چادر .

در پاسخ به پرسش ديگر شما بايد عرض كنيم كه از جمله الطاف الهي , خلقت زن و مرد در عالم هستي است . با وجود اينكه يك سري تفاوتها ميان اين

دو به لحاظ جسمي و روحي وجود دارد , ولي در عين حال هر دو كامل كننده يكديگرند . و اين خود از نشانه هاي قدرت الهي است .همچنين خداوند زن را به گونه اي آفريده كه تمايل مرد را به سوي خويش بر انگيزد و مرد را نيز به گونه اي آفريده كه براي زن جذابيت داشته باشد و اين جاذبه و كشش ميان اين دو عامل اصلي ايجاد پيوند ازدواج ميان آنان است كه به نوبه خود ازدواج نيز عامل اساسي بر قراري بقاي نسل بشر است . حال اگر زن و مرد به گونه اي آفريده مي شدند كه هيچ جاذبه و كششي نسبت هم احساس نمي كردند , ازدواجي هم صورت نمي گرفت و در نتيجه نسلي هم به وجود نمي آمد . از جمله دستورات الهي اين است كه اين كشش و جاذبه ميان زن و مرد تنها بايد از طريق ازدواج ميان دو ارضا شود و هر گونه نگاه هوس آلود زن به مرد و مرد به زن و هر گونه خود نمايي بخصوص از سوي زنان حرام است . از اينرو براي اينكه هم تمايل ميان زن و مرد برقرار باشد و هم هيچ كدام از اين دو به سبب اين تمايل دچار فساد نگردند , به زن كه از زيباييها وظرافتها ي ظاهر بيشتري نسبت به مرد برخوردار است , خداوند دستور مي دهد كه زينتها و زيباييها ي خود را بپوشاند و آنگاه به هردو فرمان مي دهد كه از نگاههاي هوس آلود نسبت به هم و فاد دار بمانند و از افكار حرام و نگاههاي

آلوده به نا محرمان دوري كنند تا از زندگي سالم و با بركتي بر خوردار گردند .

حال كساني كه اين فرمان الهي را ناديده مي گيرند , از جمله زناني كه رعايت حجاب خويش را نمي كنند و مرداني كه از چشم چراني اباي ندارند و گرفتار فساد مي گردند , در اين آزمون الهي سربلند نخواهد بود و مردود خواهند گشت و مستحق عذاب الهي خواهند بود . مگر اينكه توجه كنند و رفتار خويش را اصلاح كنند . بنابراين رعايت مساله حجاب از سوي زنان و خود داري مردان از نگاه كردن به نامحرمان خود از امتحانات و آزمايشات الهي است براي اينكه مومنين حقيقي شناخته شوند .

در پايان بايد عرض شود كه خداوند متعال درست است كه زيبائيهايي را خلق كرده و لي استفاده از اين زيبائيها را ه و روش خاص خودش را دارد . زن كه داراي زيبائيهايي است نمي تواند اين زيبائيهاي خود را به حراج بگذارد و همه از آن استفاده كنند چون به زودي از بين خواهد رفت و فساد تمام وجود او را مي گيرد , بايد حفاظت شود و فقط فردي از آن استفاده كند كه لياقت را دارد آن هم از طريق روش شرعي خودش كه همان ازداوج است مثلا مكاني كه بسيار زيبا است و نادر و كم يا باست نمي گذارند همه ا زآن جا استفاده كنند چون بعضي درك نمي كنند آن زيبايي را فقط مي خواهند خودشان بهره مند شوند و لذت ببرند گر چه آن مكان و فضا تخريب شود . زن زيبا است و اين زيبا خاص و

منحصر در اوست و نبايد هر كس بيايد از آن استفاده نمايد چون فقط فكر بهره بردن خودشان هستند گرچه آن زن در اثر استفاده ديگران از زيبائي او به فسادو تباهي كشيده شود براي آنان اصلا مهم نيست لذا اسلام مي گويد اي زن زيبائيت را مخفي كن و حفظ نما و فقط بگذار همسرت از تو استفاده نمايد و اين زيبائي براي اوست با اين عمل هردو حفظ خواهيد شد .

منابع :

تفسير نمونه , ج 14 ,سوره نور 30 -31

احزاب 32و 59

منشاء اين كه مي گويند چادر حجاب برتر است چيست ؟

پرسش

منشاء اين كه مي گويند چادر حجاب برتر است چيست ؟

پاسخ

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست، بلكه هر لباسي كه غير از وجه و كفين (دست ها تا مچ) را بپوشاند وموجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات دارايمراتب مختلفي مي باشند حجاب نيز داراي مراتب خوب، متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوانمحسوب مي گردد.

در اين جا چند نكته وجود دارد كه براي روشن شدن آنها بايد ديد اساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفهاساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همهمردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آنمؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگاننظاره گر ايفا مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاي زهرآلود شيطان» بدانيم، پوششزن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكسهر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همينروست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر، بيشترين پوشش و

مطمئن ترين مصونيت رافراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوينفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه وخيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جواندر اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندكجرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هروسيله ممكن _ حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه _ به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم وموجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ هاتأكيد چنداني نكرده، ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آنباشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنتحسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيتبيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب

در اديان الهي، محمدي آشناني).

4) شيوه هاي رفتاري: طرز صحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است.حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد.ازاين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مي كند همان «حيا» و وقاراست.{J

آيا پوشيدن چادر در حجاب بانوان لازم است ؟

پرسش

آيا پوشيدن چادر در حجاب بانوان لازم است ؟

پاسخ

براي حجاب چادر موضوعيت ندارد؛ بلكه اگر با لباس ديگري كه تمام بدن را بپوشاند (به نحوي كه برآمدگي هاي بدن ظاهر نشود و جلب توجه نامحرم نكند)، مي توان نماز خواند؛ گرچه چادر بهتر است.

آيا در قران به صورت مستقيم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده است؟

پرسش

آيا در قران به صورت مستقيم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده است؟

پاسخ

در سوره نور، آيه 31 در مورد حجاب خداوند مي فرمايد: «و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن...؛ و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه از آن پيداست و بايد روسري خود را بر گردن خويش [فرو [اندازند...». (اين آيه در چند بخش به وظيفه زنان در زمينه نگاه، پوشش و... پرداخته است).

1- آيه درباره احكام نگاه كردن بانوان به مردان است.

2- آيه: [ولا يبدين زينتهن الا ماظهر منها...] درباره احكام حفظ و رعايت حجاب شرعي در مقابل نامحرم است.

واژه «ابداء» كه در آيه شريفه آمده است به معناي اظهار و آشكار نمودن است و مراد از «زينت» در آيه شريفه مواضع و جايگاه هاي زينت است؛ مانند: محل زينت هاي گوناگون از بدن كه ابداء و آشكار نمودن آنها جايز نيست مگر مواردي كه استثناء شده است؛ مانند: محل انگشتري (كه انگشتان دست و خود دست است) و محل سرمه كشيدن (كه چشمان است).

واژه «خُمُر» كه در آيه شريفه وارد شده است لباس و جامه اي است كه بانوان با آن سر خود را مي پوشانند و بر سينه خود آويزان مي نمايند و معناي اين قسمت از آيه چنين است كه با اطراف خمر و مقنعه خود سرها و موها و شانه و سينه خود را بپوشانند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: الميزان، ج 15، ص 111 و 112.

دانشمندان و فقيهان نيز در بحث

از آيه شريفه، روايات وارده را متذكر شده و مورد بحث قرار داده اند؛ از جمله مرحوم آيت اللّه حكيم در ج 14 كتاب فقهي مشهور «مستمسك العروة الوثقي»، ص 27 مي گويد: در روايت صحيحه فضيل از امام صادق(ع) مي گويد: «از حضرت درباره نگاه به ساق دست زنان پرسيدم كه آيا از جمله زينتي است كه خداي سبحان در قرآن مي فرمايد: «ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن»؟ حضرت فرمود: «آري آنچه به زير خمار و مقنعه است زينت است و آنچه زير دستبند است زينت است». (به نقل از وسائل الشيعه، كتاب نكاح، ابواب مقدمات نكاح، باب 109، ح 1) مقصود اين است كه صورت و دو كف جزء زينتي كه بايد پوشيده شود نيست و سر و گردن و ساق جزو زينتي است كه بايد پوشيده شود (خلاصه فرمايش آقاي حكيم) در روايت موثقه زرارة از امام صادق(ع) در آيه شريفه كه فرمود: «الا ما ظهر منها» مي فرمايد: «زينت ظاهر و آشكار سرمه و انگشتري است» (به نقل از همان منبع حديث 3) و اين دو در صورت و در كف مي باشند (و هم چنين به حديث 4 و 5 باب نيز كه مضمون مشابه دارند استدلال نموده است)

نتيجه:

بيشتر فقها از اين بخش آيه استفاده كرده اند كه پوشش براي زن به جز صورت و كفين در صورتي كه باز بودن منشأ فساد و انحراف نشود در مقابل نامحرم واجب است.

3- ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن... حكم مواردي را كه زنان مي توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند بيان كرده است.

4- ولايضربن بارجلهن... براي حفظ عفت عمومي و دور نگه داشتن افراد جامعه از عوامل شهوت زا،

به زنان دستور داده شده است حتي از رساندن صداي خلخالي را كه در پاي دارند به گوش مردان بيگانه خودداري كنند. مي دانيد كه تصريح به خلخال پا، تخصيص را نمي رساند بلكه هر چيزي را كه سبب شعله ور شدن آتش شهوت است شامل مي شود. پس آنچه در قرآن و روايات به آن پرداخته شده اصل پوشش است و تصريحي به چادر يا مانتو نشده. هر پوششي كه موجب جلب نظر نامحرم و مفسده نباشد از نظر اسلام پذيرفته است و معلوم است كه پوشش هاي جائز همه در يك سطح نيستند و بعضي بهتر مي باشند و آنها كه چادر را معرفي مي كنند از جهت بهتر بودن آن نسبت به بقيه پوشش ها است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- الميزان، ج 16، ص 339

2- تفسير نمونه، ج 14، ص 434 - 454

3- مسأله حجاب، شهيد مطهري

در يك مراسم پرفيض عزاداري امام حسين در ماه صفر سال 83 با خدا عهد بستم كه چادري شوم اما موفق به انجام اين كار نشدم خودم هم به دلايلي فقط تصميم گرفتم با رعايت حجاب ،مانتو بپوشم اما احساس مي كنم به عهدي كه با خدا بستم بي وفايي نمودم و شديدا عذاب وجدان دارم م

پرسش

در يك مراسم پرفيض عزاداري امام حسين در ماه صفر سال 83 با خدا عهد بستم كه چادري شوم اما موفق به انجام اين كار نشدم خودم هم به دلايلي فقط تصميم گرفتم با رعايت حجاب ،مانتو بپوشم اما احساس مي كنم به عهدي كه با خدا بستم بي وفايي نمودم و شديدا عذاب وجدان دارم مرا راهنمايي كنيد.

پاسخ

شكي نيست كه با پوشيدن چادر، بهتر مي توان حجاب را حفظ كرد. بنابراين خانمي كه با خدا عهد مي بندد براي رعايت حجاب از چادر استفاده كند، براي يك كار مثبت عهد بسته است و به همين دليل نبايد عهد و پيمان خود را بشكند، چنانچه خداوند در سوره مؤمنون آيه 8 مي فرمايد: «والذين هم لأمانتهم و عهدهم راعون؛ مؤمنان كساني اند كه در حفظ امانت و عهد خود كوشا هستند».

اما اين كه چرا انسان نسبت به كاري مثل پوشيدن چادر، با اين كه مي داند كار مثبتي است و نيز با اين كه مي داند عهد شكستن كار خوبي نيست ولي باز هم تصميم خود را نقض مي كند، دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد. شايد عمده دليل آن تفكرات اشتباهي است كه در شخص وجود دارد. اين مطلب را با يك مثال مي توان شرح داد. به طور مثال اگر ما مي بينيم افراد جامعه نسبت به يك كار يا پديده واكنش هاي مختلف نشان مي دهند به دليل اختلاف در ديدگاه و تفكر آنهاست. مثلا اگر كسي در خيابان به ما سلام كند چه احساسي پيدا مي كنيم؟ پاسخ اين است كه بستگي دارد چه قضاوت و ديدگاهي نسبت به سلام

كردن او داشته باشيم. اگر قضاوت اين باشد كه سلام كننده قصد احترام و ادب را داشته، احساس رضايت خاطر و شادي مي كنيم ولي اگر فكر كنيم او قصد تمسخر داشته احساس رنجش مي كنيم و نيز اگر فكر كنيم قصد او از اين كار سوء استفاده و گول زدن است احساس ترس و اضطراب مي كنيم، بنابراين احساس هاي مختلف تابع طرز تلقي و برداشت ما از يك چيز است.

در مسأله چادر پوشيدن هم طرز تلقي ها مختلف است كه بعضي باعث خوشايند شخص از چادر مي شود و برخي سبب نفرت يا ترس از آن مي شود. شما اگر يكي از طرز تلقي هاي زير را داشته باشيد از پوشيدن چادر احساس ناخوشايندي پيدا مي كنيد و عملا نمي توانيد چادر به سر كنيد، هر چند عهد و پيمان خود را زير پا بگذاريد:

- پوشيدن چادر نشانه عقب افتادگي و تنزل فرهنگي است.

- چادر وسيله اي براي مخفي كردن افكار پليد افراد است.

- چادر نوعي ريا و تظاهر به مسلماني است.

- هيچ كس نبايد مرا تحقير كند و چون عده اي از افراد جامعه چادري ها را مسخره مي كنند پس من نبايد از چادر استفاده كنم.

- من نبايد كاري كنم كه با تفكرات دوستان و آشنايانم متضاد باشد زيرا در آن صورت از چشم آنها مي افتم.

اگر به اين افكار منفي و افكار با ديدگاه هاي ديگري كه ممكن است در اين زمينه وجود داشته باشد خوب توجه كنيد مي بينيد صاحب اين ديدگاه ها نمي تواند چادر را بهترين نوع پوشش خود بداند. اما اگر ديدگاه هاي فوق را تغيير

دهيد و به جاي آن تفكرات و ديدگاه هاي زير را در خود تقويت كنيد، به آساني مي توانيد از چادر استفاده كنيد. اين ديدگاه ها دقيقا در مقابل ديدگاه هاي فوق است:

- پوشيدن چادر، پيروي از فرهنگ قرآن (سوره احزاب، آيه 59) و اقتدا به بهترين زن عالم حضرت فاطمه زهرا(س) است و به همين دليل نشانه تمدن، آگاهي و رشد فرهنگي است.

- چادر لباس حيا و تقوا است و به همين جهت ممكن است عده قليلي از آن براي مخفي كردن باطن پليد خود سود بجويند.

- چادر شعار مسلماني و نشانه اي براي اعلام به مردان هرزه است كه صاحب آن فردي با عفت و حياست و امكان سوء استفاده از وي منتفي است.

- شايد عده اي به جهت افكار اشتباهي كه دارند از چادر خوششان نيايد ولي چه كسي گفته، همه بايد از من خوششان بيايد؛ علاوه بر اين كه اگر چادري هم نباشم عده اي خوششان نمي آيد.

- چه كسي گفته بايد انسان با همه آشنايان همفكر باشد؟ هر كس براي زندگي و هدفي كه دارد بايد منطق داشته باشد نه موافقت ديگران به علاوه من بايد كاري كنم از چشم خدا و پيغمبر و انسان هاي فهيم و با تقوا نيفتم نه از چشم افراد ضعيف الايمان و جاهل به احكام اسلام.

شما اگر سعي كنيد افكار منفي خود را نسبت به چادر، در كاغذي يادداشت كنيد، بهتر مي توانيد درباره صحت و سقم آن به نتيجه برسيد و اگر به اين نتيجه رسيديد كه اشتباه است آن را تغيير دهيد و به جاي آن افكار صحيح و منطقي حاكم كنيد.

فقط بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه معمولا خيلي از افكار ذهني ما نادرست است و بايد آنها را به وسيله منطق و مقايسه با افكار انسان هاي موفق اصلاح كنيم تا در نتيجه احساسات، جهت گيري ها و رفتارهاي ما اصلاح شود.

در پايان توصيه ما اين است كه تلاش كنيد به عهدي كه با خدا بستيد عمل كنيد براي عملي ساختن اين عهد از راهكارهاي زير استفاده كنيد:

1. در مرحله اول حجاب خود را با مانتو به گونه اي مراعات كنيد كه واقعا حجاب باشد و از پوشيدن مانتوهاي تنگ يا كوتاه كه برجستگي هاي بدن را نشان مي دهد و حرام است اجتناب كنيد.

2. در مرحله بعد اگر روزي مثلا چهار ساعت بيرون خانه هستيد يا هر روز چهار بار از خانه خارج مي شويد سعي كنيد براي يك هفته فقط روزي يك بار آن هم يك ساعت چادر سر كنيد.

3. در آن لحظاتي كه چادر به سر كرده ايد بدون نگاه به اطراف و بدون توجه به اين كه ديگران شما را چگونه مي بينند به درون خودمراجعه كنيد ببينيد چه احساسي داريد.

4. در لحظاتي كه چادر به سر كرده ايد اين جملات را با خود زمزمه كنيد «خدايا من دوست دارم به عهد خود عمل كنم تو مرا كمك كن». «خدايا تو را شكر و سپاس مي گويم كه براي لحظاتي نفس اماره خودم را كنترل كردم و گوش به فرمان تو دادم خدايا تو مرا در اين مبارزه با نفس كمك كن».

5. اگر موفق شديد تا مرحله چهارم بياييد در اين مرحله ميزان دفعات و ساعاتي كه چادر

به سر كرديد را به دو برابر افزايش دهيد.

6. به تدريج به ميزان چادر به سر گرفتن بيفزايد تا كم كم عادت قبلي (مانتويي بودن) از بين برود و يك عادت جديد در شما به وجود آيد.

7. به دنبال هر دفعه اي كه در پوشش چادر موفق شديد يك امتياز موفقيت به خود بدهيد.

8. اينكار را آن قدر تكرار كنيد تا موفق شويد كاملا با چادر حجاب خود را رعايت كنيد مطمئن باشيد اگر مراحل فوق را رعايت كنيد كاملا موفق خواهيد شد و با اين كار خود رضايت خداوند و خشنودي اولياء خدا را به دست خواهيد آورد. از خداوند متعال موفقيت شما را در همه ابعاد زندگي مسألت مي نماييم.

در ضمن هر از چندگاهي دوباره از طريق نامه با ما تماس برقرار كنيد و ميزان موفقيت يا عدم موفقيت را گزارش دهيد ما آماده راهنمايي و خدمتگزاري به شما عزيزان را داريم التماس دعا حتما ما را از دعاي خير خود فراموش نكنيد.

پوشش زن از محارم

اسلام چه پوششي را براي فرزندان دختر نزد پدر و محارم ديگر در نظر گرفته است؟

پرسش

اسلام چه پوششي را براي فرزندان دختر نزد پدر و محارم ديگر در نظر گرفته است؟

پاسخ

دختر بر پدر و محارم ديگر محرم است. اگر غير از عورتين، ساير بدن او نزد پدر يا پدر بزرگ يا عمو و دايي پوشيده نباشد (در صورتي كه باعث فساد و تهييج شهوت محارم نشود) اشكالي ندارد، ولي بايد احتياط كند و بيش از مقدار معمول و متعارف پيدا نباشد.

در توضيح المسائل مراجع آمده است: مرد و زني كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند، مي توانند غير از عورت به تمامي بدن يكديگر نگاه كنند.(1) برخي از مراجع فرموده اند: احتياطاً به بين ناف و زانوها نگاه نشود. برخي از مراجع گفته اند: احتياط واجب آن استكه به مقدار بيشتر از حد متعارف نگاه نشود. (2)

در فتواي مراجع غالباً مسئلة نگاه مطرح شده است. از اين مسائل متوجه مي شويم كه پوشش دختر و ديگر زنان در مقابل محارم بايد چگونه باشد.

در هر حال بهتر است كه غير از مو و مقداري از دست كه به طور معمول در مقابل محارم درجة اوّل باز است، بخش هاي ديگر بدن پوشانده شود. در ضمن در مقابل محارم ديگر مانند عمو و دايي سعي شود كه حد متعارف و معمول ميان مردم همان مناطق رعايت شود.

پي نوشت ها:

1. توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2437 و ذيل آن.

اسلام چه پوششي را براي پدر و مادر نزد فرزندان بيان كرده است؟

پرسش

اسلام چه پوششي را براي پدر و مادر نزد فرزندان بيان كرده است؟

پاسخ

مقدار پوشش پدر و مادر و كيفيت آن نزد فرزندان، بستگي به سنّ فرزند دارد. مسلماً مقدار پوشش مادر نزد پسر جوان بايد بسيار متفاوت از زماني باشد كه فرزند سه ساله بوده است، يا پوشش پدر نزد دختر جوانش بايد متفاوت از وقتي باشد كه دختر كودك بوده است. بنابراين پوشش پدر و مادر نزد فرزندان بايد اوّلاً: تحريك كننده نباشد.

دوم: سبك و مستهجن نباشد.

سم: بدآموزي نداشته باشد.

اگر مادر با لباس بدن نما نزد پسر جوان خود رفت و آمد كند، تأثير منفي خواهد داشت، گرچه نگاه به بدن پدر و مادر اشكالي ندارد و آنان محرم هستند، ولي بايد طوري باشد كه باعث تهييج شهوت فرزندان نشود. نپوشاندن برخي از اعضاي بدن مانند سر و گردن و دست ها و مقداري از پاها اشكالي ندارد.

پوشش و حجاب در محيط خانواده چگونه بايد باشد؟

پرسش

پوشش و حجاب در محيط خانواده چگونه بايد باشد؟

پاسخ

خاطر نشان مي سازد كه محيط خانواده، محيط پرورش است و پرورش فضايي سالم و پاك را مي طلبد، البته توجهداريد كه پرورش تنها به پرورش تواناييهاي ذهني و جسمي محدود نمي شود بلكه پرورش اجتماعي، اخلاقي و آداب ومعنويت نيز در محيط خانواده فراهم مي گردد. روشن است كه تكيه و عمل به معيارهاي الزامي ديني و تكاليف شرعيكه محدود به اعمال خاصي هستند، تنها پرورش ديني و مذهبي را فراهم مي سازد. اخلاق ديني و آداب خانوادگي واجتماعي غير از تكاليف ديني است و معيار در اخلاق و ادب صرف حلال و حرام شرعي نيست. ازاين رو شايد از نظرشرعي با رعايت پوشش معين شده مرتكب عمل حرام نشويم، ولي نمي توان گفت كه از اين راه مي توان به كمال نهاييرسيد و از نظر اخلاقي نيز هرگز مرتكب عمل ناپسندي نشده ايم. چه بسيار كارهايي كه از نظر فقهي شايد حرام نباشندولي از نظر اخلاق ديني و آداب خانوادگي و اجتماعي صددرصد مردود و ناپسند تلقي مي گردند. بنابراين در خصوصپوشش صحيح تنها بكارگيري و رعايت معيارهاي تكليفي و فقهي (حلال و حرام) اوليه كافي نيست، لذا اگر عملي و ياپوششي موجب گمراهي و ترتب مفسده اي باشد از نظر شرعي و تكليفي نيز حرام مي باشد.

خواهر عزيزم خود مي دانيد كه اگر كسي به شخصي به قصد شهوت نگاه كند، هر چند آن فرد پوشش داشته باشد ومحرم نيز باشد، اين نگاه حرام است (به استثناء زن و شوهر). حال اگر شما با اين شكل از پوشش زمينه نگاهشهوت آلود را براي كسي، حتي اهل خانواده خود، فراهم سازيد. بعيد نيست كه مرتكب حرام شده باشيد.

خواهر

محترمه! آيا از نظر شرعي جايز است زنان با لباس چسبان در حالي كه تمام بدن آنها پوشيده است در جامعهظاهر شوند؟ به يقين مي گوييد خير، در حالي كه آنها پوشش دارند و هيچ جاي بدن آنها پيدا نيست. چون پوشش بايدهدف خود را تأمين كند يعني هدف و منظور از پوشش ايجاد فضاي پاك و سالم معنوي مي باشد و زمينه آلودگي رافراهم نكند. حال اگر پوشش به گونه اي باشد كه زمينه ساز گناه است آيا مي توان گفت چون پوشيده است پس حرامنيست و گناه نكرده است؟ بي ترديد خود تصديق مي فرماييد كه تنها پوشش كفايت نمي كند.

افزون بر اين از نظر احساس علمي و كمال طلبي، توجه شما را به اين نكته جلب مي كنم كه: رسيدن به كمال وتحصيل فضايل اخلاقي با اكتفا كردن به حلال و حرام هرگز بدست نمي آيد، مهم تر آنكه چه بسا اين گونه اعمال وپوشش ها، چون خود زمينه ساز آلودگي را فراهم مي نمايد، حرام و گناه است و در برخي موارد پيامدهاي غيرقابلجبراني را به همراه داشته باشد. لذا توصيه مي شود خود را به مرز حلال و حرام محدود نكنيد بلكه براي مصونيّتخود و ديگران از لغزش گاه ها و وسوسه هاي شيطاني از اموري كه احتمال لغزش دارد، بپرهيزيد.

خواهر عزيزم! خوب است به اين نكته نيز توجه داشته باشيد كه شايد بيان مادر شما و يا شيوه برخورد وي موردپسند شما نباشد ولي تجارب او را نبايد ناديده گرفت و خود را از آن محروم ساخت. شايد شكل و نحوه گفتار او موردپسند شما نباشد، اما حقيقت و محتواي آن سخنان توصيه هايي است كه از تجارب وي بر مي جوشد و در صدد استتا وجود پربها و ثمين دختر

خود را مصون بدارد. مردها گرگ نيستند، بلكه خانم ها «خانم» هستند. هر دستي نبايدجرأت لمس جواهر را به خود دهد، بلكه بايد با حساسيت و ظرافت شيوه اي خاص كه برازنده آن گوهر ارزنده است بااو برخورد كرد و او خود بايد اين ارزش را پاس دارد.

در پايان اين بخش شما را به رعايت اعتدال در پوشش كه آسيبي به تكاليف شرعي و حدود اخلاقي وارد نسازد،توصيه مي كنم تا فضاي خانواده براي همه اعضاي آن محيط پرورش سالم باشد و حتي به صورت ناخودآگاه آنها را ازپرورش صحيح محروم سازد. البته جهت حسن بهره مندي و استفاده از ارزش هاي اخلاقي كه هدف بعثت نبي مكرماسلام است شما را به مطالعه كتب «قلب سليم» و «ايمان» نوشته شهيد دستغيب دعوت مي كنم.{J

سن حجاب

آيهء 60سورهء نور دلالت بر اين دارد كه زن هاي پير نيازي به حجاب ندرندو اين كه مي گويد جلوي مردان بي ميل هم مي شود بي حجاب بود, منظور چطور مرداني است ؟ آيا تشخيص آن به عهدهء خود مكلف است ؟

پرسش

آيهء 60سورهء نور دلالت بر اين دارد كه زن هاي پير نيازي به حجاب ندرندو اين كه مي گويد جلوي مردان بي ميل هم مي شود بي حجاب بود, منظور چطور مرداني است ؟ آيا تشخيص آن به عهدهء خود مكلف است ؟

پاسخ

ترجمهء آيه چنين است : .

بنابراين در اين آيه مراعات حجاب در زنان پير را سبك تر از حجاب از زن هاي جوان گرفته است , چون كسي رغبت به آنان ندارد و آثار بدي براي ديگران به وجود نمي آورد.

اما زن جوان نمي تواند در برابر پير مردها يا مرداني كه ميل به ازدواج نداشته باشند, بي حجاب باشد.

زن جوان بايد حجاب را مراعات بكند.(1)

در مورد برخي گفته اند: زنان يائسه يعني بعد از شصت سال , ولي بعضي معتقدند سن خاصي مطرح نيست و پير زناني كه به كلي از ازدواج بر كنارند, مانعي ندارند سر و گردن را برهنه نمايند.

(پ_اورقي 1.توضيح المسائل مراجع , ج 2 مسئله 2435

يك دختر از چه سني بايد حجاب را رعايت كند و يا از چه سني بهتر است محجبه باشد؟

پرسش

يك دختر از چه سني بايد حجاب را رعايت كند و يا از چه سني بهتر است محجبه باشد؟

پاسخ

كه آنگونه كه از بيانات مراجع عاليقدر استفاده مي شود چنين است كه از زمان بلوغ بايد حجاب رعايت شود و بهترش نيز يك يا دو سال قبل تر مي تواند باشد تا هنگام بلوغ برايش دشواري نداشته باشد البته جثه افراد نيز تا حدودي ممكن است در امر حجاب دخيل باشد.

و دختر از سني كه به قدرت تمييز رسيده باشد يعني در سني كه خوب و بد را مي فهمد رعايت حجاب مطلوب است. (1)

حضرت آيت الله سيستاني مي فرمايد: بر غير بالغ حجاب واجب نيست، ولي بر پدر و مادر لازم است كه فرزندان خود را به رعايت و آداب و شئون اسلامي وادار نمايند. (2)

منابع و مآخذ:

1_ آيت الله مكارم شيرازي، مسائل جديد، ص180

2_ آيه الله سيستاني، مسائل جديد، ص180

لطفاً دربارة آيه شريفه "والقَوَعِدُ مِن َ النِّسأِ الّ_َتي لايَرجون .."(نور،60)، كه دربارة زناني است كه در سنيني از عمرشان مي توانند لباس رو را پيش نامحرم بردارند، توضيح دهيد؟ و آيا به صرف يائسه شدن كافي است

پرسش

لطفاً دربارة آيه شريفه "والقَوَعِدُ مِن َ النِّسأِ الّ_َتي لايَرجون .."(نور،60)، كه دربارة زناني است كه در سنيني از عمرشان مي توانند لباس رو را پيش نامحرم بردارند، توضيح دهيد؟ و آيا به صرف يائسه شدن كافي است

پاسخ

در آية فوق براي اين استثنأ دو شرط بيان شده است

1. به سن و سالي برسند كه معمولاً اميدي به ازدواج ندارند و به تعبير ديگر جاذبه جنسي در آن ها كم شود،

2. در حال برداشتن حجاب خود را زينت ننمايند.

البته اين نكته نيز در آيه مورد نظر است كه منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباس ها نيست بلكه تنها كنار گذاشتن لباس هاي رو است كه در بعضي از روايات از آن تعبير به چادر و روسري شده است در حديثي از امام صادق در ذيل همين آيه مي خوانيم كه فرمود: "منظور روسري و چادر است راوي مي گويد از امام پرسيدم در برابر هر كس كه باشد؟ فرمود: در برابر هر كس باشد، اما خود آرايي و زينت نكند." در پايان آيه مي فرمايد: "واَن يَستَعفِفن َ خَيرٌ لَهُن َّ، اگر آن ها تعفف كنند و خويشتن را بپوشانند، براي آن ها بهتر است ، زيرا از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند، پسنديده تر و به تقوا و پاكي نزديكتر است بنابراين از ظاهر روايات استفاده مي شود كه مانعي ندارد، آن ها سر خود را برهنه كنند و موها و گردن و صورت خود را نپوشانند، بنابراين به صرف اين كه زن يائسه شد، اين استثنا در مورد او جاري نمي شود.(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 14، ص 542 _ 547، دارالكتب

الاسلامية )

نوع پوشش و لباس

شما مي گوييد بايد حجاب را كاملا رعايت كنيم ولي گاهي انسان جايي مي رود با حجاب جلب توجه مي كند آيا بايد باز هم حجاب را رعايت كرد.

پرسش

شما مي گوييد بايد حجاب را كاملا رعايت كنيم ولي گاهي انسان جايي مي رود با حجاب جلب توجه مي كند آيا بايد باز هم حجاب را رعايت كرد.

پاسخ

رعايت حجاب اسلامي واجب و از ضروريات است و آنچه براي خانم ها لازم است اين كه تمام بدن و برآمدگي هاي آن و موهاي سر را بپوشاند، فقط گردي صورت به اندازه اي كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ اگر آرايش نداشته باشد و قصد نشان دادن به نامحر هم در كار نباشد پوشاندن آن لازم نيست.

بلي، گاهي عفت و حياي زن در رعايت حجاب جلوه مي كند و موجب شگفتي افراد مي شود اين مقدار اشكال ندارد.

حجاب كامل اسلامي چه نوع حجابي است؟ آيا صرف پوشيدن چادر را مي توان حجاب اسلامي ناميد؟

پرسش

حجاب كامل اسلامي چه نوع حجابي است؟ آيا صرف پوشيدن چادر را مي توان حجاب اسلامي ناميد؟

پاسخ

حجاب كامل اسلامي براي بانوان اين است كه به غير از گردي صورت و دست ها تا مچ، بقيه بدنشان پوشيده باشد، به طوري كه نامحرمي را به خود جلب و جذب نكند؛ خواه اين پوشيدگي با چادر باشد و خواه با چيز ديگر، ولي بايد پوشش طوري باشد كه برآمدگي هاي بدن جلب توجه نكند. البته پوشش با چادر بهتر است و بدن و برآمدگي آن را بهتر مي پوشاند.

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پرسش

آيا در قرآن يا حديث از چادر به عنوان حجاب برتر نام برده شده است؟ آيا مانتو و روسري نمي تواند پوشش كامل باشد؟

پاسخ

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(1) بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در حدود اندازه چادر است.(2) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(3) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(4) بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است. علاوه بر اين: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند. شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر، فقهاي بزرگوار بر حجاب برتر بودن چادر تصريح نموده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است. با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعه سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم زن بايد با حفظ عفت و حجاب، نقش اجتماعي خود را به خوبي انجام دهد. البته شيك پوشي و تميز و مرتب بودن از خصلت زنان است و خصلت بسيار خوبي است كه خدا در وجود زنان قرار داده تا بر جذابيت آنان افزوده شود، ليكن بايد در كوچه و خيابان و در منظر مردان نامحرم طوري رفت و آمد كنند كه همراه با متانت و عفت بوده و باعث گناه و معصيت الهي نشوند يا طمع در دل هاي بيمار ايجاد كند.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 59.

2. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

3. المصباح المنير، ريشه جلب.

4. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جلب.

5. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

با توجه به انواع پوشش زن و مرد، كدام يك از آن ها عفت و عزت افراد را بيشتر تضمين مي كند؟

پرسش

با توجه به انواع پوشش زن و مرد، كدام يك از آن ها عفت و عزت افراد را بيشتر تضمين مي كند؟

پاسخ

بر اساس آموزه هاي ديني و تأمين هدف و فلسفة حجاب، فقهاي عظام و مراجع تقليد، چادر را حجاب برتر دانسته و بر برتري آن تأكيد كرده اند. مقام معظم رهبري مي فرمايد: "بهترين حجاب، پوشش چادر است وچادر سياه هم بي اشكال است و كراهت ندارد".

آيت الله فاضل لنكراني مي گويد: "چادر مشكي بهترين نوع حجاب است".

آيات عظام: مكارم شيرازي، تبريزي، سيستاني، بهجت، صافي و غيره نيز نظير اين فتوا را فرموده اند.(1)

قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: "به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه: خويشتن را با "جلباب" بپوشند كه اين كار براي اين كه به عفت شناخته مي شوند و از تعرض محفوظ مي مانند، براي آنان بهتر است".(2)

بعضي از مفسّران جلباب را پوششي فراگير معنا كرده اند كه از بالاي سر تا پايين پا را مي پوشاند و چيزي در اندازه چادر است.(3) البته ديدگاه ديگر جلباب را پوشش تا زانو(4) و ديدگاه سوم جلباب را مقنعه مي داند.(5)

بر اساس ديدگاه اوّل مي توان گفت: قرآن از چادر يا چيزي مانند آن كه تمام بدن را بپوشاند، به عنوان حجاب برتر نام برده است.

علاوه بر اين، دربارة پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براي دفاع از فدك، همين پوشش نقل شده است.

حضرت فاطمه(ع) مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(6) يعني پوششي كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مي گرفته است.

علاوه بر اين

عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مي كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مي ماند.

شايد با استفاده از اين موارد و احاديث ديگر فقهاي بزرگوار بر حجاب برتر بودن چادر تصريح كرده اند.

البته پوشش كامل با مانتو و روسري نيز مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسري پوشش صورت مي گيرد، ولي باز حجم بدن مشخص است و با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برتري دارد.

آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش به جهت ايجاد جامعة سالم است. آن چه كه بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است، در عين حال در صورت لزوم بايدب ا حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعي خود را ايفا كند.

براي مطالعة بيشتر جهت تهيه پايان نامه كتاب هايي را معرفي مي كنيم:

1_ مسئلة حجاب، از استاد مطهري،

2_ زن، از مهدي مهريزي،

3_ حجاب شناسي، از حسين مهدي زاده،

4_ معرفي چهل كتاب پيرامون حجاب، مجلة نور علم، شمارة 20.

5_ كتاب شناسي حجاب، از سيد محسن سعيد زاده، مجلة پيام زن، شمارة 8 و 9،

6_ زن در آيينة جلال و جمال، از آيت الله جوادي آملي.

پي نوشت ها:

1. حسين مهدي زاده، حجاب شناسي، ص 165 _ 160.

2. احزاب (33) آيه 59.

3. ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان؛ شيخ طوسي، تفسير تبيان.

4. المصباح المنير، ريشة جلب.

5. راغب اصفهاني، مفردات، ريشة جلب.

6. طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 98.

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پرسش

آيا شما چادر پوشيدن را براي يك زن امري مهم و اساسي مي دانيد؟ در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

حجاب هميشه به معني چادر نيست، بلكه به معني پوشش زن است. حال آنجا كه با چادر امكان پذير باشد چه بهتر، و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مي شود. و بايد از پوشيدن لباسهايي كه توجه نامحرم را جلب مي كند اجتناب شود. مثلاً زنان كشاورز و روستايي ما مخصوصاً زناني كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به اين پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند كه يك زن روستايي با داشتن حجاب اسلامي و در بسياري از موارد حتي بيشتر و مهمتر از مرد كار مي كند بي آنكه حجابش مانع كارش شود.

عربها روسري و مقنعه اي مي پوشيدند كه دنباله آن را روي شانه ها و پشت سر مي انداختند، به طوري كه مقنعه پشت گوش آنها قرار مي گرفت و از قسمت جلو نيز زير گردن باز بود. اسلام آمد و اين را اصلاح كرد. در آيه 30 تا 31 سورة نور در مورد حجاب و پوشش زن است. در آنجا مي فرمايد: "... وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ ... " زنها بايد روسري هايشان را برسينه هايشان بيندازند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و دستور آمد كه دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت سر جلو بياوريد و به روي گريبان و سينه بياندازيد. و نتيجه اين بود كه تنها گردي صورت باقي بماند و بقيه پوشانده شود. من از اين آيه چنين نتيجه گيري نموده

ام كه بهترين پوششي كه در حال حاضر مي تواند تمام اندامها را بپوشاند چادر است و چيز ديگري جايگزين آن در حال حاضر نيست، زيرا مانتو و روسري باز هم برجستگيهاي بدن را نشان مي دهد. ̘͘ǘȠچادر نشانه عفاف زن است. پس پوشيدن چادر بهتر است.

چرا بانوان وقتي وارد حرم مي شوند بايد حتماً چادر داشته باشند و داشتن مانتو و روسري كفايت نمي كند (البته در اماكن مقدس ديگر نيز اين گونه مي باشد) و در غير اينصورت اجازه وارد شدن به حرم داده نمي شود.

پرسش

چرا بانوان وقتي وارد حرم مي شوند بايد حتماً چادر داشته باشند و داشتن مانتو و روسري كفايت نمي كند (البته در اماكن مقدس ديگر نيز اين گونه مي باشد) و در غير اينصورت اجازه وارد شدن به حرم داده نمي شود.

پاسخ

بايد توجه داشت كه حجاب هميشه به معني چادر نيست، بلكه به معني پوشش زن است. آنجا كه حجاب با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه استفاده از چنين حجابي امكان ندارد، به پوشش قناعت مي گردد. (1)

حجاب زن بايد به گونه اي باشد كه هيچ نوع تحريك و توجهي را در نامحرم ايجاد نكند. از آنجايي كه ساده ترين و بي پيرايه ترين حجاب و در عين حال كامل ترين پوشش براي حفظ زن در برابر نامحرم، چادر مي باشد، از اين رو از ميان پوششهايي كه زن مي تواند استفاده كند، به فتواي تمام مراجع، چادر به عنوان حجاب برتر مطرح گرديده است.

از جمله عبادات مسلمين، زيارت قبور معصومين "ع" و امامزاده ها مي باشد. در آداب زيارت آمده است كه زنان به هنگام زيارت، علاوه بر حفظ حجاب كامل بايد از هر نوع زينت و آراستگي كه باعث جلب نظر نامحرمان مي گردد و از هر نوع برخورد با نامحرم پرهيز كنند كه در غير اين صورت ثواب و اجري بر زيارت آنان نخواهد بود. (2)

از آنجايي كه در پوششهاي ديگر همچون مانتو و مقنعه و يا مانتو و روسري هر چند كه تمام بدن را بپوشاند، امكان مدگرايي و تجمل و زينت در نوع دوخت و طرح و رنگ وجود دارد، بنابراين شايسته نيست كه در چنين

مكانهاي مقدسي از اين نوع پوششها استفاده گردد، هر چند كه در مكانهاي ديگر هم زماني كه با تجمل زنيت همراه باشد چنين ممنوعيتي احساس مي شود، چون بواقع چنين پوششهايي نمي توانند مانع از توجه نامحرمان به زنان گردند هر چند به ظاهر حجاب محسوب مي شوند.

منابع و مآخذ :

تفسير نمونه، ج14، ص448

اگر با مانتو حجاب را رعايت كنيم (به طوري كه تمام بدن را بپوشد و موهايمان بيرون نباشد); گناه منظور مي شود؟

پرسش

اگر با مانتو حجاب را رعايت كنيم (به طوري كه تمام بدن را بپوشد و موهايمان بيرون نباشد); گناه منظور مي شود؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام آنچه مهم و واجب است حفظ دقيق حجاب مي باشد و چگونگي آن برعهدة مردم گذاشته شده است ولي براي حجاب برتر كه وظيفة محفوظ كردن زن را به شكل بهتر و با اطمينان بيشتري انجام دهد، ارزش بيشتري قائل است چادر يا مانتو و روسري تنها در شكل كامل آن مورد بحث و بررسي است چرا كه متأسفانه بسياري از خانم هايي كه با روسري و مانتو ظاهر مي شوند، نه تنها حجاب شرعي را رعايت نمي كنند كه بدن نمايي و حركت هاي نامناسب نيز از آن ها سر مي زند و اين جرمش سنگين تر است برخي از چادري ها نيز متأسفانه آن چنان كه بايد مقيد نيستند و از لباس هاي نامناسب زير چادر استفاده مي كنند و در كنترل چادر نيز دقت ندارند كه اين گونه افراد شايد به مراتب بدتر از سايرين باشند; بنابراين سخن دربارة كساني است كه اگر چادري هستند، لباس مناسب (مانند مانتو و مقنعه و مانند آن زير چادر مي پوشند و اگر مانتويي هستند، از مانتويي كه بدن نما باشد و جلب توجه مي كند، استفاده نمي كنند; حال در مقايسة اين دو، كدام بهتر است

به نظر مي رسد، چادر كه حجاب سنتي ما نيز هست به مراتب بر مانتو ترجيح داده مي شود; زيرا:

اولاً: در جامعة ما، چادر نماد حجاب برتر و تدين بيشتر است و اين ارزش والا و پربهاست كه صرف نظر از آن شايسته نيست

ثانياً: چادر در شرايط مختلف در حفظ زيبايي هاي طبيعي بدن توانايي بيشتري دارد، به ويژه اگر به رنگ سياه باشد

كه به طور طبيعي از تحريك انسان هاي ناپاك و طمع كار بازمي دارد، به خلاف مانتو كه معمولاً از اين ويژگي ها بي بهره است

پوشيه زدن زنان چه حكمي دارد

پرسش

پوشيه زدن زنان چه حكمي دارد

پاسخ

1. حجاب يكي از بايسته هاي مهم ديني و براي حفظ حرمت و شخصيت انسان و تلاش در جهت مصونيت بخشي به او در برابر جهان هرزه و ناپاك است. حجاب بدن زن را از ديدگان حفظ مي كند و ارزش و شخصيت او را بالا مي برد؛ درست مانند يك قطعه طلا و جواهر كه در پوشش ها و محفظه هاي امنيتي و محكم نگه داري مي شود.

2. اصل حكم حجاب از ضروريات است و منكر آن، حكم منكر ضروري را دارد و منكر ضروري محكوم به كفر است، مگر اين كه معلوم باشد كه منكر خدا و يا رسول نيست. (استفتا از امام خميني، به نقل از: احكام خانواده، ص 274)

3. نكته مهم مقدار پوشش و حجاب زن در محيط و خانه و يا هنگام عبادت است. زن در مقابل نامحرم و در هنگام عبادت، بايد تمام بدن حتي سر و موي خود را بپوشاند؛ ولي پوشاندن صورت به مقداري كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست.

4. اگر مردي با قصد شهوت و لذت نگاه مي كند، بر زن واجب است تمام بدن - حتي صورت و دست ها - را بپوشاند و بين محرم و نامحرم فرقي نيست (عروة الوثقي، ج 1، ص 550)

5. امام راحل(ره) در پاسخ به اين پرسش كه "پوشيدن دستكش و زدن پوشيه و روبند در چه صورتي براي بانوان مستحب يا واجب است"، مي فرمايد:

"رعايت هر چه بيشتر حجاب مستحب است و در صورتي كه پوشيده نبودن وجه، موجب رتبه و مفسده باشد، پوشاندن واجب است و در فرضي مضر بودن، اجتناب

شود". (احكام خانواده، ص 286)

6. پوشاندن صورت و حفظ حجاب برتر، امري پسنديده و نيك است؛ اما بايد توجه گردد كه اين مقدار واجب نيست و شخص مي تواند در صورتي كه نامحرم به او نگاه مي كند، صورت خود را با چادر بپوشاند و در بقيه موارد، مثل مردم عادي رفتار كند و لازم نيست خود را انگشت نما سازد و يا موجب جلب توجه ديگران گردد.

پس شما ضمن اين كه حجاب كامل خود را با چادر و مقنعه حفظ مي كنيد، مي توانيد ديگران را به اين امر رهنمون شويد و فلسفه و حكمت هاي حجاب را براي آنها بيان كنيد و لازم نيست با زدن پوشيه آنها را حساس سازيد.

پس بهتر است مثل مردم عادي رفتار كنيد و در صورت لزوم، صورت خود را با چادر بپوشانيد؛ هر چند استفاده از پوشيه نه تنها اشكالي ندارد، بلكه به احتياط نزديك تر است.

جلباب قرآن به چادر نزديك است يا مانتو علت توجه اسلام به چادر چيست ؟

پرسش

جلباب قرآن به چادر نزديك است يا مانتو علت توجه اسلام به چادر چيست ؟

پاسخ

براي جلباب دو معنا ذكر شده است:

1- پوششي كه سر و گردن و بالاتنه را مي پوشاند (مقنعه).

2- چيزي كه تمام بدن را بپوشاند (چادر).

بنابراين نمي توان گفت كه جلباب منحصرا بر چادر دلالت دارد. ولي اگر كسي بتواند به شكل صحيح از چادر استفاده كند، مسلما چادر حجاب برتر است زيرا حكمت هاي حجاب در چادر بيشتر يافت مي شود، گرچه پوشيدن چادر واجب نيست.

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست، بلكه هر لباسي كه غير از وجه و كفين (دست ها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراي مراتب مختلفي مي باشند حجاب نيز دارايمراتب خوب، متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مي گردد.

در اين جا چند نكته وجود دارد كه براي روشن شدن آنها بايد ديد اساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگان نظاره گر ايفا مي كند. اگر

نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاي زهرآلود شيطان» بدانيم، پوششزن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا باوجود شرايط ديگر، بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و بهفساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها وبر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندك جرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهانو ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن _ حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه _ به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم و موجب

جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيدچنداني نكرده، ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرارگرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي، محمدي آشناني).

4) شيوه هاي رفتاري: طرز صحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است. حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد.ازاين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مي كند همان «حيا» و وقار است.{J

پوشيدن لباس تنگ و هم چنين استعمال عطر براي بانوان - كه جلب توجه مي كند - چه حكمي دارد؟

پرسش

پوشيدن لباس تنگ و هم چنين استعمال عطر براي بانوان - كه جلب توجه مي كند - چه حكمي دارد؟

پاسخ

پوشيدن لباس تنگ و مهيج براي زن حرام است. همين طور اگر خودش را براي نامحرمان و رفتن در كوچه و بازار معطر نمايد، آن هم حرام است. اما اين كه مفسده انگيز نباشد، مراد نگاه كردن به آن مقداري كه شرعا جايز است (مثل صورت و دست ها) اين به حسب افراد فرق مي كند؛ يعني، برخي از افراد آن قدر بر نفس خودشان مسلط هستند كه با ديدن نامحرم تغييري در روح آنها حاصل نمي شود. اما برخي از افراد هم با يك نگاه حالشان عوض مي شود. در هر صورت اگر كسي بخواهد از اين احكام سوء استفاده كند و به بهانه اين كه براي من مفسده ندارد به نامحرمان نگاه كند و يا زن خودش را براي نامحرم زينت نمايد، جايز نيست.

آيا پوشيدن جوراب نازك براي بانوان اشكال دارد؟

پرسش

آيا پوشيدن جوراب نازك براي بانوان اشكال دارد؟

پاسخ

پوشيدن جوراب نازك و رنگ پا در معرض نامحرمان به طوري كه جلب توجه كند جايز نيست؛ اما در حال نماز اگر پا برهنه هم باشد تا قوزك، اشكال ندارد و موجب بطلان نماز نيست.

آيا در قرآن آيات خاصي در زمينه نوع پوشش اسلامي وجود دارد؟ در مورد رنگ و نوع پوشش مثلا چادر يا مانتو و غيره چطور؟ با توجه به اينكه رنگ مشكي از جهت علمي ضررهايي دارد چگونه ايراني ها به اين رنگ در پوشش اسلامي توجه ويژه دارند؟

پرسش

آيا در قرآن آيات خاصي در زمينه نوع پوشش اسلامي وجود دارد؟ در مورد رنگ و نوع پوشش مثلا چادر يا مانتو و غيره چطور؟ با توجه به اينكه رنگ مشكي از جهت علمي ضررهايي دارد چگونه ايراني ها به اين رنگ در پوشش اسلامي توجه ويژه دارند؟

پاسخ

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

حفاظت در سرما و گرما و برف و باران

حفظ عفت و شرم

آراستگي، زيبايي و وقار

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ... (7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد».{M درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8)

نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي » (14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن

مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».{M

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام

صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان

را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».{M

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

پوشيدگي سر و گردن؛

پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد

پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه

مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: « وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ. »(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» . زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً

بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ» .(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً .

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است{M.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و

تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد»(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

جلباب چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

فلسفه پوشش اسلامي

مجازات افراد مزاحم

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان

چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق « كاسيات عاريات »(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: « ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ .» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: « المرأة ريحانه ؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: « كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ. »(52) افزون بر اين،

گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

پي نوشت ها

اشاره

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.

2. نحل (16): 80.

3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.

4. سوره اعراف (7): 26.

5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.

6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است.

7. احزاب (33): 53.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.

9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست.

10. مسأله حجاب، ص 73.

11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.

12. مسأله حجاب، ص 22.

13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60

نور.

14. سوره احزاب (33): 33.

15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.

17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.

19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.

20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.

21. مسأله حجاب، ص 129.

22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.

23. مجمع البيان، ص 217.

24. همان.

25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.

26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

28. مسأله حجاب، ص 131.

29. علامه طباطبائي(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آن ها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)

30. آيين بهزيستي در اسلام، احمد صبور اردوبادي، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.

31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 3 - 5 و 10

- 12 و 91 - 107.

32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.

33. سوره احزاب(33): 33.

34. سوره نور(24): 31.

35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.

36. ر. ك: تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431.

37. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 14، ص 140.

38. سوره نور (24): 60.

39. سوره احزاب(33): 59.

40. سوره احزاب (33): 60 و 61.

41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند و به حكم قرآن اعدام مي گردند. (الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)

42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشي، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّي به المرأة رأسها و صدرها)

43. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّي جميع بدنها)

44. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.

45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 14؛ ص 156.

46. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذي يفطّي رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان في

تفسير القرآن، طوسي ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)

47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.

48. زناني كه ظاهراً پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، ري شهري، ج 2، ص 259)

49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.

50. آسيب شناسي حجاب، ص 19

51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.

52. سوره واقعه(56): 23.

53. گستره عفاف به گستردگي زندگي، حميده عامري، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117.

54. الميزان، ج 8، ص 361.

55. مسأله حجاب، ص 163.

پاسخ از :: آيت الله مكارم شيرازي

پوشش زن رنگ خاصّي ندارد و الان هم در ميان مسلمان هايي كه مقيد به حجاب هستند در بلاد مختلف، رنگ هاي مختلفي معمول شده است؛ ولي شك نيست پوشش زن بايد طوري باشد كه رنگ آن مايه تحريك ديگران نشود و همان طور كه مردان غالباً در لباس ها و پوشش خود رنگ هاي سنگين انتخاب و از رنگ هاي جلف پرهيز مي كنند و آن را به بچه ها واگذار مي كنند، زنان هم در صحنه اجتماع كه ظاهر مي شوند، بايد مثل مردان از رنگ هاي سنگين استفاده كنند كه منشأ مفاسد نشود.

در اين سؤال چند نكته وجود دارد:

1)تشويق جوانان به رنگ هاي تيره توسط ما.

2) رنگ هاي تيره موجب افسردگي و يأس مي شود.

3) انفكاك حجاب از رنگ ها.

در اين باره بايد گفت:

اولاً: چه كسي، در كجا و با چه شرايطي رنگ هاي تيره را پيشنهاد كرده

است؟ شما در رساله چند تن از مراجع تقليدديده ايد كه مردم و جوانان را به رنگ هاي تيره تشويق كرده باشند؟

ثانيا: اين كه رنگ هاي تيره موجب يأس و افسردگي است در كدام آكادمي علمي ثابت شده و با كدامين تحقيقات وكاوش هاي ميداني نتيجه گيري شده است؟ ما منكر اين مسأله به طور كلي نيستيم، و در نصوص ديني نيز مي بينيم كه بهرنگ هاي روشن سفارش بيش تري شده است. اما نه نصوص ديني در اين زمينه اطلاق دارد، و نه تحقيقات آكادميكيبه طور مطلق رنگ هاي تيره را مردود مي شمارند. آنچه امروزه بر سر زبان هاست غالبا تبليغات ژورناليستي و فاقدپشتوانه علمي است كه در سيل و تهاجم تبليغاتي، و بدون پژوهش هاي دقيق، جامعه را به سوي گريز از سنت ها فرامي خواند و خوراك تبليغاتي خود را به جاي رهيافت هاي علمي نوين جا مي زنند، و گرنه هيچ پژوهش تحقيقي وكارشناختي نشان نداده است كه مثلاً زناني كه از چادر مشكي استفاده مي كنند، نسبت به ديگر زنان درصد افسردگي ويأس بالاتري دارند. بلكه زنان محجبه به چادر مشكي همواره در طول تاريخ داراي سرور و نشاط و فعاليت و حتيقهرماني هاي شگفت انگيزي بوده و تاريخ اسلام و انقلاب اسلامي صحنه شكوهمندي از همين جريان است.

ناگفته نماند كه گفتار ما با اثبات برخي ضررهاي جنبي نه چندان مهم به واسطه پوشيدن چادر مشكي يا تيره منافاتي ندارد. به دو دليل:

1. ادعاي ما اين است كه گويندگان يا نويسندگان مدعي آثار زيانبار تا آنجا كه ما مشاهده كرده ايم مستند معتبري ارائه نداده اند و صرفا ادعا كرده اند كه از جهت پزشكي يا ... مضر است اما در كدام منبع موثق علمي چنين چيزي ذكر

شده است خبري از آن نيست.

2. با نگاه انسان شناختي اسلام كه كمال گرا است و با رويكرد خاص اسلام در قانونگذاري كه مصلحت ها و مفسده ها پشتوانه وضع احكام است در مواردي كه هم از يك جهاتي مصلحت داشته باشد و از جهات ديگر ضرر و مفسده، با كسر و انكسار مصلحت و مفسده، من حيث المجموع و به عبارت عاميانه سر جمع آنها را در نظر مي گيرند. واضح است كه تحريك و تهييج جوانان به واسطه پوشش هاي نادرست و مهيج و جالب توجه مفسده اش به مراتب بيش تر از آثار موقت و جزئي مادي رنگ تيره است.

ثالثا: انفكاك حجاب از رنگ به چه معناست؟

الف) اگر حجاب صرفا به معناي دربرداشتن نوعي پوشش با هر ويژگي تلقي شود، در اين صورت رنگ در آن نقشي ندارد.

ب ) اما اگر حجاب معناي كامل تري داشته باشد، نه تنها رنگ ها كه عوامل ديگري نيز در آن نقش آفرين اند. براي روشن شدن اين مطلب بايد ديداساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) يپشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همهمردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آنمؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگاننظاره گر ايفا

مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاي زهرآلود شيطان» بدانيم، پوششزن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكسهر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همينروست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت رافراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوينفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه وخيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جواندر اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندكجرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هروسيله ممكن _ حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه _ به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم وموجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در

دام مفاسد نشويم؟ آيا اين سخت گيري امل گري است يا ناديده گرفتنتأثير عوامل ياد شده؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده، ولي بر اين مسأله پايمي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنانمسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) وامامان(ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي،محمدي آشناني).

4) شيوه هاي رفتاري: طرز صحبت و چگونگي راه رفتن و ... نيز بخشي از حجاب به معناي وسيع كلمه است.حفظ وقار و متانت هم همان نقشي را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندي چون برهنگي در پي دارد.ازاين رو قرآن مجيد يكي از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مي كند همان «حيا» و وقاراست.

آيا پوشيدن مانتو، شلوار و مقنعه براي زن بهتر نيست؟

پرسش

آيا پوشيدن مانتو، شلوار و مقنعه براي زن بهتر نيست؟

پاسخ

هدف از حجاب و پوشش حفظ حرمت، عفت و وقار زن مسلمان و نگهداري او از آزار و اذيت آزمندان بيماردل است چنان كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

"يا اَيُّها النَّبي قُلْ لاَِزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِسأِ المُؤمِنينَ يُدْنين عَلَيْهِنَّ مِن جَلابيبِهنَّ ذلكَ أدني أنْ يُعرَفْنَ فَلايُؤَذيْنَ"{1}

«اي پيامبر، به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادر بپوشند كه اين كار براي آن است كه (به عفت و حريت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس رانان) آزار نكشند.»

در آيه ديگر هدف از پوشش را پرهيز از تبرج و جلوه گري خانمها معرفي فرموده است، زيرا خودآرايي و جلوه گري زنان موجب فساد و تباهي جامعه مي شود.

"وَ لاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَِّْ الأولي"{2}

«مانند دوران جاهليت پيشين خودآرايي و آرايش نكنيد.»

درباره همسران پيامبر(ص) دستور داده است كه هرگاه از همسران پيامبر متاعي را درخواست مي كنيد از پس پرده طلب نماييد زيرا حجاب براي آن است كه دلهاي شما و آنان پاكيزه بماند و اين بهتر است/

"فَاسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرأِ حِجابٍ ذلِكُمْ أطْهَرُ لِقُلُوبِكُم وَ قُلُوبِهِنَّ"{3}

از اين آيات به دست مي آيد كه هدف از حجاب پاكي دلها، جامعه و مصونيت زن و جلوگيري از كاميابي رايگان مرد از هر زني است/

سخن در اين است كه براي رسيدن به اين اهداف و ارزشهاي مقدس از چه نوع پوششي استفاده شود. به طور كلي دو نوع پوشش وجود دارد:

1- استفاده از مانتو شلوار؛

2- استفاده از چادر/

اما مانتو و شلوار وقتي مي تواند به عنوان حجاب اسلامي شناخته شود كه از ويژگيهاي زير برخوردار باشد/

1 - گشاد و بلند باشد

به گونه اي كه تمام برجستگيهاي بدن را بپوشاند؛

2 - تمام بدن به جز دستها تا مچ را دربر گيرد؛

(س) - رنگ و دوخت آن به گونه اي نباشد كه گمراه كننده باشد؛

4 - مقنعه يا روسري به گونه اي باشد كه سر و گردن و سينه را به طور كامل به جز صورت بپوشاند/

اگر پوشيدن مانتو و مقنعه با رعايت كامل اين شرايط همراه باشد و هدف از آن آساني و سهولت در كار و يا رفت و آمد باشد و مقدمه براي بدحجابي نباشد، از نظر اسلام حجاب شرعي است/

اما چادر:

هر عمل يا رفتاري شايسته است كه انسان مؤمن و موحد بهترين آن را برگزيند و چون حجاب ارزشهاي فراواني براي فرد و جامعه دارد و به عنوان سمبل عفت و پاكدامني و مبارزه با بي بندوباري شناخته مي شود براي دست يابي به اين اهداف چادر كه شكل تكامل يافته حجاب است بلكه زيباترين مدل پوشش اسلامي و نشانه سنت ملي، ايراني است، بايد برگزيده شود/

انتخاب اين نوع خاص از پوشش آميزه اي از دين باوري ژرف و ذوق و هنر لطيف ايراني است و در طول مبارزات استكبار ستيزي ملت ايران نقش فراواني داشته است؛ از اين رو چادر مورد خشم غربيها و غرب پرستان واقع شده است و تلاش مي كنند آن را تحقير نموده و به عنوان واپسگرايي معرفي نمايند/

البته مقصود از چادر آن نيست كه فقط چادر بر سر گذاشته شود بلكه همراه با آن ساير اعضاي بدن را با استفاده از شلوار يا جوراب ضخيم يا مانتو بپوشاند كه با كمال تأسف برخي از خانمها اين مسايل را رعايت نمي كنند، از اين رو اثرات منفي زيادي

در جامعه ايجاد مي شود نظير استفاده از جوراب بدن نما يا خود آرايي و نشان دادن زيورآلات. بنابراين ويژگيهايي كه چادر دارد مي تواند آن را به عنوان حجابي برتر معرفي نمايد و بر زن مسلمان لازم است كه در محيطهاي كاري كه زن و مرد مخلوط مي باشند حجاب كامل را رعايت نمايند/

[1].- احزاب، آيه 59/

[2].- همان، آيه (س)(س)/

[3].- همان، آيه (س)5/

موضوع: اسلام و مشكلات ازدواج

با توجه به آيه شريفه قرآن كه آمده زنان زينتهاي خود را با كوبيدن پا روي زمين آشكار نكنند و همانطور كه ما مي دانيم آن زمان مرسوم بوده است كه خلخال در مچ پا يا ساق پا مي كردند و خوب راه رفتن آنها صدا مي كردن و اين باعث جلب توجه مردان مي شده، و حتماً پاهايشان

پرسش

با توجه به آيه شريفه قرآن كه آمده زنان زينتهاي خود را با كوبيدن پا روي زمين آشكار نكنند و همانطور كه ما مي دانيم آن زمان مرسوم بوده است كه خلخال در مچ پا يا ساق پا مي كردند و خوب راه رفتن آنها صدا مي كردن و اين باعث جلب توجه مردان مي شده، و حتماً پاهايشان بي جوراب و برهنه بوده است. حال براي من كه دختري مهجبه هستم و كفشهاي پاشنه دار مي پوشم و خُب وقتي راه مي روم اگرمحيط ساكت باشد صدايش در فضاي خيابان يا كوچه مي پيچد. اما من با خود فكر مي كنم آنقدر دخترها با تيپهاي مختلف و رنگارنگ در كوچه و خيابان هستند كه آنها بيشتر جلب توجه مي كند و اين صداي كفش ديگر توجه آقايان را جلب نمي كند و فكر نمي كنم بشود با آن خلخالها قياس كرد و خوب هر وسيله و ابزاري را با توجه به شرايط حاكم بر جو اجتماع بايد ديد كه آيا باعث گناه است يا خير؟ در صورتي كه شايد اگر زماني اين كفشها قباحت داشت حال آن رفته است زيرا براي مردم عادي شده است.

پاسخ

با توجه به آيات قرآن مجيد در رابطه با حجاب و عفّت، در مي يابيم كه خداوند از هر كاري كه جلب توجّه نامحرم كند، ما را پرهيز مي دهند (خواه مرد باشيم يا زن)؛ به اين خاطر، نمي توانيم بگوييم كه ديگران گناه بزرگتري مي كنند و گناه ما كوچك است و در مقابل گناه آنان، چيزي نيست. زيرا ما بايد به بزرگي كسي نگاه كنيم كه معصيت او مي شود، نه

به كوچكي گناه خود، همچنين ما موظف به امر به معروف و نهي از منكر ديگران هستيم و اولين قدم در اين راه، عمل كردن خودمان به معروف و دوري از منكر مي باشد. حال شما بفرماييد كه آيا چنين كفش و لباسي در شأن يك خانم مسلمان باشخصيت مي باشد؟ چنين خانمي چه احتياجي به جلب توجه مردان هرزة اجتماع دارد؟

و نيز با توجه به اينكه خداوند از خانمهاي مؤمن مي خواهد كه با رعايت حجاب "يُدنِينَ ... جَلابِيبِهِنَّ"(1)، به عفت شناخته شده و مورد آزار مزاحمان قرار نگيرند، يك زن مسلمان بايد كفش مناسب با تقوا بپوشد؛ آيا شما هر كفشي را مناسب اهل تقوا (مرد يا زن) مي دانيد؟

و شما مي دانيد كه از نظر فقهي، پوشش شهرت داشتن (هر نوع لباس يا چيزي كه به خاطر خصوصيّتي، چون نو بودن بيش از حدّ، كهنه بودن زياد، جلوة خاص داشتن، خيلي گرانبها بودن و ... انسان را از ديگران متمايز كند)، نيز حرام است.

همينطور مي دانيد كه حفظ سلامتي واجب است و هر كاري كه سلامتي را تحت تأثير خود قرار دهد، اشكال شرعي دارد و مي دانيد كه حدود 95 درصد كفشهاي خانمها غير استاندارد مي باشد. همچنين پوشيدن كفشهاي پاشنه دار، پاشنه پهن يا باريك (بيش از سه سانتي متر)، منجر به دردهاي مفصلي، مثل زانو درد يا درد كمر و ... مي شود.(كه اين موارد مورد تأييد پزشك مي باشد.)

حال با توجه به اين نكات، و با توجه به فتواي مرجع تقليد خود، انتخاب كنيد كه در دنيا چگونه مي خواهيد زندگي كنيد و در آخرت چه سرانجامي را دوست داريد. به

اين خاطر، توجه شما را به چند روايت جلب مي كنم :

"رأس مكارم اخلاق حياء است" (امام صادق(، وسايل الشيعه، ج2،ص 443)

"خداوند رحمت كند بنده اي را كه از پروردگارش حياء كند حق حياء را كه در اينصورت، حفظ مي كند آنچه را سر شامل آنست : )چشم، گوش و زبان يا افكار خود را)، و شكم و آنچه در خود مي گيرد ( از خورني و نوشيدني) و ياد مي كند قبر و پوسيدگي(جسد) را و متوجه است كه براي او (در آخرت) معاد و بازگشتي هست."

(رسول اكرم( ، مستدرك الوسايل، ج2،ص85،به نقل از مشكوة طبرسي)

و نيز در قرآن مجيد خداوند مي فرمايند : "مسلماً مؤمنان آنانند كه چون به ياد خدا افتند، دلهايشان بيمناك شود (از عظمت و مخالف و معصيت او) و هنگامي كه آيات خدا بر ايشان خوانده مي شود، ايمان آنان زياد مي گردد و بر پروردگارشان توكّل مي كنند." (سوره مباركة انفال / آيه 2)

و در پايان بيان اين نكته نيز مهم است كه زن مسلمان و مؤمنه در تمام امور زندگي بايد پيرو حضرت فاطمه ( باشد و از سيرة آن حضرت الگو بگيرد چنانكه در احاديث فراواني به اين مطلب اشاره شده است.

"مرد نابينايي وارد خانة حضرت زهرا( شد در حاليكه حضرت رسول ( حضور داشتند. بانوي دو عالم، حجاب خود را كامل نمود، بعد از اينكه آن مرد نابينا از خانه حضرت رفت، حضرت رسول ( فرمودند؛ دخترم، اين فرد نابينا بود و تو حجاب خود را كامل نمودي، حضرت زهرا ( عرض كردند؛ اگر او مرا نمي بيند من كه او را مي بينم علاوه

او بوي نامحرم را استشمام مي كند."(2)

حال با توجه به اين داستان، روشن مي شود كه حفظ حجاب و تمام دستورات الهي راجع به زن فقط براي جلوگيري از فساد مردان نيست بلكه براي حفظ ايمان زن نيز هست. پس مي شود گفت كه نفس پوشش غير اسلامي در مكاني كه احتمال حضور نامحرم هست صحيح نيست، چه نامحرمي آنجا باشد يا نباشد.

در پناه حق، موفق باشيد.

منابع و مآخذ :

1. سوره مباركة احزاب / آيه59

بحارالانوار، ج43،ص91

آيا حجاب زن منحصر به چادر و مانتو است ؟

پرسش

آيا حجاب زن منحصر به چادر و مانتو است ؟

پاسخ

حجاب منحصر در چادر و حتي مانتو نيست، بلكه هر لباسي كه غير از وجه و كفين (دست ها تا مچ) را بپوشاند وموجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافي است ولي بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات دارايمراتب مختلفي مي باشند حجاب نيز داراي مراتب خوب، متوسط و خوب تر است و چادر حجاب برتر بانوانمحسوب مي گردد.

ضمنا جمله اي كه از استاد شهيد مطهري نقل كرديد نظر ايشان نيست بلكه استاد اين جمله را به عنوان نظر برخيمخالفين نقل مي كنند و به رد آن مي پردازند و معتقدند هيچ عامل بيروني بر احكام اسلام از جمله حجاب تأثيرنگذاشته است.{J

آيا زن در انتخاب پوشش بايد مطيع همسر خود باشد؟

پرسش

آيا زن در انتخاب پوشش بايد مطيع همسر خود باشد؟

پاسخ

انتخاب نوع پوشش و لباس زن اگر مزاحم با حق شوهر نباشد و مفسده ديگري نداشته باشد اشكال ندارد. واضحاست كه توافق زن و شوهر در مورد پوشش زن موجب الفت بيشتر مي گردد. البته نه مرد مي توان زن را مجبور به پوششغيرشرعي نمايد و نه زن مجاز به پوشش غيرشرعي است.{J

آيا حجاب در چادر خلاصه مي شود .يا يك خانم با مانتو و مقنعه اگر در اجتماع حاضر شود و جلب توجه نكند محجبه شناخته نمي شود و اگر ناخواسته موي سر خانمي از زير مقنعه و يا روسري بيرون بزند و بعد متوجه شود چه حكمي را شامل مي شود؟

پرسش

آيا حجاب در چادر خلاصه مي شود .يا يك خانم با مانتو و مقنعه اگر در اجتماع حاضر شود و جلب توجه نكند محجبه شناخته نمي شود و اگر ناخواسته موي سر خانمي از زير مقنعه و يا روسري بيرون بزند و بعد متوجه شود چه حكمي را شامل مي شود؟

پاسخ

مانتو اگر به شكل صحيح دوخته شود به طوري كه بدن را به خوبي بپوشاند و توجه نامحرمان را نيز جلب نكند حجاب اسلامي محسوب مي گردد (ولي متأسفانه امروزه مانتوها به مدل هايي دوخته مي شوند كه خصوصيت حجاب را كمتر دارا مي باشند) در هر صورت در ميان همه حجاب هاي خوب چادر خوبتر است زيرا اگر به شكل صحيح از آن استفاده گردد، كامل ترين حجاب مي باشد و اگر مانتو يا هر لباس ديگري برآمدگي هاي بدن زن را نشان دهد و موجب جلب توجه نامحرم شود پوشيدن آن جايز نيست و اگر به طور ناخودآگاه موهاي خانم ها بيرون بيايد اشكال ندارد و بايد هر وقت متوجه شد فورا بپوشاند.

نپوشيدن چادر نزد نامحرم در مواقع خاص مثلا هنگام كار كردن در باغ مزرعه يا جايي كه واقعا به هيچ وجه امكانش نيست چه حكمي دارد. آيا با لباسهاي خانه حجاب كامل است يا نه؟

پرسش

نپوشيدن چادر نزد نامحرم در مواقع خاص مثلا هنگام كار كردن در باغ مزرعه يا جايي كه واقعا به هيچ وجه امكانش نيست چه حكمي دارد. آيا با لباسهاي خانه حجاب كامل است يا نه؟

پاسخ

مانتو اگر به شكل صحيح دوخته گردد به طوري كه بدن را به خوبي بپوشاند و توجه نامحرمان را نيز جلب نكند حجاب اسلامي محسوب مي گردد (ولي متأسفانه امروزه مانتوها به مدل هايي دوخته مي شوند كه خصوصيت حجاب را كمتر دارا مي باشند) در هر صورت در ميان همه حجاب هاي خوب چادر خوبتر است زيرا اگر به شكل صحيح از آن استفاده گردد، كامل ترين حجاب مي باشد و در هر صورت اگر مانتو يا هر لباس ديگري برآمدگي هاي بدن زن را نشان دهد و موجب جلب توجه نامحرم شود پوشيدن آن جايز نيست.

آنچه بر زن واجب است پوشاندن تمام بدن به جز صورت و دست ها تا مچ مي باشد، بنابراين به هر وسيله اي كه اين مقدار پوشانده شود كفايت مي كند هر چند چادر روي آن نباشد البته بايد توجه كرد چنانچه پوشاندن بدن با پيراهن زينتي (لباسي كه نزد عرف زينت محسوب شود) باشد، بايد آن را با چادر يا مانتو پوشاند.

آيا پوشيدن مانتو، شلوار و مقنعه برايزن بهتر نيست؟

پرسش

آيا پوشيدن مانتو، شلوار و مقنعه برايزن بهتر نيست؟

پاسخ

هدف از حجاب و پوشش حفظ حرمت، عفت و وقار زن مسلمان و نگهدارياو از آزار و اذيت آزمندان بيماردل است چنان كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

"يا اَيُّها النَّبيقُلْ لاَِزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِسأِ المُؤمِنينَ يُدْنين عَلَيْهِنَّ مِن جَلابيبِهنَّ ذلكَ أدنيأنْ يُعرَفْنَ فَلايُؤَذيْنَ"

«ايپيامبر، به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادر بپوشند كه اين كار برايآن است كه (به عفت و حريت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوسرانان) آزار نكشند.»

در آيه ديگر هدف از پوشش را پرهيز از تبرج و جلوهگريخانمها معرفيفرموده است، زيرا خودآراييو جلوهگريزنان موجب فساد و تباهيجامعه مي شود.

"وَ لاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَّهِ الأولي "

«مانند دوران جاهليت پيشين خودآراييو آرايش نكنيد.»

درباره همسران پيامبر(صليالله عليه وآله وسلم) دستور داده است كه هرگاه از همسران پيامبر متاعيرا درخواست مي كنيد از پس پرده طلب نماييد زيرا حجاب برايآن است كه دلهايشما و آنان پاكيزه بماند و اين بهتر است/

"فَاسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرأِ حِجاب ذلِكُمْ أطْهَرُ لِقُلُوبِكُم وَ قُلُوبِهِنَّ"

از اين آيات به دست مي آيد كه هدف از حجاب پاكيدلها، جامعه و مصونيت زن و جلوگيرياز كاميابيرايگان مرد از هر زنياست/

سخن در اين است كه برايرسيدن به اين اهداف و ارزشهايمقدس از چه نوع پوششياستفاده شود. به طور كليدو نوع پوشش وجود دارد:

1- استفاده از مانتو شلوار؛

2- استفاده از چادر/

اما مانتو و شلوار وقتيمي تواند به عنوان حجاب اسلاميشناخته شود كه از ويژگيهايزير برخوردار باشد/

1 - گشاد و بلند باشد به گونهايكه تمام برجستگيهايبدن را بپوشاند؛

2 - تمام بدن به جز دستها تا مچ را دربر گيرد؛

3

- رنگ و دوخت آن به گونهاينباشد كه گمراه كننده باشد؛

4 - مقنعه يا روسريبه گونهايباشد كه سر و گردن و سينه را به طور كامل به جز صورت بپوشاند/

اگر پوشيدن مانتو و مقنعه با رعايت كامل اين شرايط همراه باشد و هدف از آن آسانيو سهولت در كار و يا رفت و آمد باشد و مقدمه برايبدحجابينباشد، از نظر اسلام حجاب شرعياست/

اما چادر:

و چون حجاب ارزشهايفراوانيبرايفرد و جامعه دارد و به عنوان سمبل عفت و پاكدامنيو مبارزه با بي بندوباريشناخته مي شود برايدستيابيبه اين اهداف چادر كه شكل تكامل يافته حجاب است بلكه زيباترين مدل پوشش اسلاميو نشانه سنت ملي ، ايرانياست، بايد برگزيده شود/

خاص از پوشش آميزهاياز دين باوريژرف و ذوق و هنر لطيف ايرانياست و در طول مبارزات استكبار ستيزيملت ايران نقش فراوانيداشته است؛ از اين رو چادر مورد خشم غربيها و غربپرستان واقع شده است و تلاش مي كنند آن را تحقير نموده و به عنوان واپسگراييمعرفينمايند/

ه ايجاد مي شود نظير استفاده از جوراب بدن نما يا خود آراييو نشان دادن زيورآلات. بنابراين ويژگيهاييكه چادر دارد مي تواند آن را به عنوان حجابيبرتر معرفينمايد و بر زن مسلمان لازم است كه در محيطهايكاريكه زن و مرد مخلوط مي باشند حجاب كامل را رعايت نمايند/

ساير مباحث حجاب

آيا مي توان پيروان اديان ديگر (يهود، مسيحيت) را به حفظ حجاب ملزم دانست؟

پرسش

آيا مي توان پيروان اديان ديگر (يهود، مسيحيت) را به حفظ حجاب ملزم دانست؟

پاسخ

همان گونه كه در پاسخ سؤال ششم بيان شد، به مقتضاي شريعت يهود و مسيحيت، پيروان حضرت موسي(ع) و عيسي(ع) ملزم به رعايت حجاب و پوشش هستند، ليكن در محدوده و جزئيات آن تفاوت هايي وجود دارد. علاوه بر اين، آناني كه در ايران به صورت اقليت زندگي مي كنند، يا به صورت جهانگرد به ايران سفر مي نمايند، موظفند مقررات و قوانين جمهوري اسلامي ايران را رعايت نمايند، كه از جمله آن احترام به شعاير ديني و عدم تظاهر به منكرات است. بنابراين در تذكر به ايشان بايد متوجه بود كه هم طبق دين و شريعت آنان، حجاب لازم است و هم طبق قوانين كشوري. مسلمانان وظيفه دارند با رعايت مصلحت هاي همه جانبه، به فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر اقدام نمايند و همگان را به رعايت قوانين مدني و عدم مخالفت علني با شعاير ديني فرا خوانند، كه از جمله آن موردي است كه متذكر شده ايد. امر به معروف و نهي از منكر، شرايط و ويژگي هاي خاصي دارد كه بايد ابتدا با آگاهي كامل از آن ها به اين مسئله واجب عمل نمود.

آيا مسئلة حجاب به طور جدي در ساير اديان بيان شده يا اين مسئله با تمام ريزه كاري هايش مختص اسلام است؟

پرسش

آيا مسئلة حجاب به طور جدي در ساير اديان بيان شده يا اين مسئله با تمام ريزه كاري هايش مختص اسلام است؟

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

در اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

ويل دورانت راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سخني با مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس نيز بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، بُرقَعْ (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق رِفْقه ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به

شمار مي رفت و مي گفتند حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) پاولوس فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

از متون تاريخي چنان بر مي آيد كه در اديان ديگر تا حدي مشكل تر از قانون حجاب در اسلام بوده است.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

ح_جاب از امت هاى ديگر به مسلمانان رخنه كرده است ويل دورانت معتقد است مسلمانان حجاب را از ايرانيان اقتباس كرده اند ( تاريخ تمدن , ج 11 , ص 112 ) مسلمانان اين سنت را نيكو شمرده و ب_ر آن ل_ب_اس دين پوشاندند مثل بسيارى از عادات و رسوم ديگر كه در ميان مسلمانا

پرسش

ح_جاب از امت هاى ديگر به مسلمانان رخنه كرده است ويل دورانت معتقد است مسلمانان حجاب را از ايرانيان اقتباس كرده اند ( تاريخ تمدن , ج 11 , ص 112 ) مسلمانان اين سنت را نيكو شمرده و ب_ر آن ل_ب_اس دين پوشاندند مثل بسيارى از عادات و رسوم ديگر كه در ميان مسلمانان رواج دارد ولى دين از آن بيزار است .

پاسخ

در پ_اسخ بايد گفت به اتفاق همه مورخان ارتباط ايرانيان با عربها در سالهاى پس از رحلت پيامبر ات_فاق افتاد يعنى پس از فتح ايران در زمان خليفه دوم به سال شانزدهم هجرى ولى آيات حجاب و احاديثى كه از رسول اكرم در اين زمينه نقل شده همه مقدم بر اين تاريخ است . آيات حجاب در سال پنجم هجرى نازل شده است . س_خ_ت_گ_يريهاى خليفه دوم در امر حجاب زنان نيز نشان مى دهد كه اين امر برگرفته ازديگران ن_ب_وده است مثلا نقل شده است كه : زنان نزد عمر رعايت حجاب مى كردند ولى درحضور پيامبر خ_ي_ر ( المحاسن و المساوى , ج 1 ص 65 ) وجود حجاب در ميان امت هاى ديگر نشان دهنده اين واق_ع_يت است كه اين سنت دينى ريشه در فطرت انسانها دارد وهمه امت ها با اختلاف فرهنگ و مليت كم و بيش حجاب را مراعات مى كردند .

در كتاب مسئله حجاب استاد مطهري نقل شده كه حجاب از ايران باستان وارد اسلام شده آيا صحيح است ؟

پرسش

در كتاب مسئله حجاب استاد مطهري نقل شده كه حجاب از ايران باستان وارد اسلام شده آيا صحيح است ؟

پاسخ

اصل حجاب در قرآن مطرح شده و از احكام قطعي اسلام است. آنچه كه استاد مطهري در مورد سابقه تاريخيمسأله نوشته اند، مربوط به نحوه پوشش و برخي از آداب و رسوم آن است كه ميراث فرهنگ هاي ايران باستان و روممي باشد. بنابراين مقصود استاد تفكيك مظاهر فرهنگ هاي ديگر، از اصل حكم حجاب اسلام است.{

آيا زن مي تواند بگويد مسلمانم ولي حجابش را رعايت نكند؟

پرسش

آيا زن مي تواند بگويد مسلمانم ولي حجابش را رعايت نكند؟

پاسخ

زن بايد حجاب اسلامي را كاملاً رعايت كند و براي مسلمان - چه زن و مرد - جايز نيست كه خودش را از نظر لباس و آرايش؛ شبيه غربي ها نمايد. اما زن بدحجاب مرتد نيست؛ مگر اين كه حكم حجاب را انكار كند؛ يعني، بگويد من قبول ندارم كه حكم حجاب جزء احكام اسلامي است. در اين صورت مرتد مي شود و اگر در نزد دادگاه اسلامي ثابت شود، احكام مرتد بر او جاري مي گردد.

در مورد كيفيت حجاب همسران پيامبر و ائمه معصومين(ع) مطالبي بفرماييد. آيا حضرت صديقه طاهره و زينب كبري(س) از چادر استفاده مي كردند؟

پرسش

در مورد كيفيت حجاب همسران پيامبر و ائمه معصومين(ع) مطالبي بفرماييد. آيا حضرت صديقه طاهره و زينب كبري(س) از چادر استفاده مي كردند؟

پاسخ

پاسخ از ::آيت الله مكارم شيراز ي

چادر به صورتي كه در ميان ايرانيان معمول است - چادر بلند كه تا پايين پا مي رسد - در ميان جامعه عرب ها معمول نبوده، ولي چيزي شبيه نيمه چادر رايج بود كه ظاهراً منظور از «جلباب» هم كه در آيات قرآن آمده، اشاره به همين است. چيزي نه مثل مقنعه و روسري كوتاه و نه مثل چادر ما خيلي بلند؛ اين چادر شايد تا كمر و كمي پايين تر مي رسيده است و آن بزرگواران از آن استفاده مي كردند. عرب ها چيزي داشتند به نام «درع» كه پيراهن وسيع است و «ملحفه» كه همان چادر بوده است و مقنعه. از روايات استفاده مي شود اين بزرگواران هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مي كردند و درع هم پيراهن وسيع بوده كه تا پشت پا مي رسيده و آستين هايش بلند و گشاد بوده و ملحفه آن چادري بوده كه به خودشان مي پيچند. در آداب نماز گزار هم آمده كه زن در موقع نماز اگر بخواهد حجاب كاملي داشته باشد، از مقنعه و درع و ملحفه استفاده كند.

زنان يهودي و مسيحي در جامعه صدر اسلام چگونه پوششي داشتند و برخورد حكومت اسلامي با آن ها چگونه بوده است؟

پرسش

زنان يهودي و مسيحي در جامعه صدر اسلام چگونه پوششي داشتند و برخورد حكومت اسلامي با آن ها چگونه بوده است؟

پاسخ

پاسخ از :: آيت الله مكارم شيرازي

از تاريخ استفاده مي شود كه آن ها هم نوعي حجاب داشتند. منتها حجاب هاي آنان با حجاب هاي مسلمين فرق داشته. شايد اين كه در روايات اسلامي داريم كنيزها واجب نيست سرشان را بپوشانند، به خاطر اين بوده كه اينان مسلمان نبودند، تحت حكومت اسلامي آمدند و حجاب را در تمام بدن رعايت مي كنند، منتها در موهاي سر رعايت نمي كردند. اين در حالي است كه ما مي بينيم بعضي از اهل كتاب هم پوشش سر را رعايت مي كردند. در مورد حكومت اسلامي كه نسبت به اين ها چگونه رفتار كردند، به يقين حكومت اسلامي، فشار زيادي روي اهل كتاب و اهل ذمه نداشته و شايد در ميان آن ها زناني بودند كه موهاي خود را نمي پوشاندند و در اجتماع ظاهر مي شدند؛ ولي گاهي مي شود اگر تبعيضي ميان زنان مسلمان و غير مسلمان در يك جامعه واقع شود، به عنوان ثانوي، منشأ مشكلات مي شود؛ مثل زنان عصر ما، حكومت اسلامي مي تواند از آن ها هم بخواهد براي رعايت احترام جامعه اسلامي و همرنگ شدن با مسلمين و براي اين كه در محيط تبعيضي نباشد، احتراماً ارزش هاي كشوري را كه در آن زندگي مي كنند، رعايت كنند كه يكي از آن ارزش ها حجاب است.

(برگرفته از: فرهنگ حجاب؛ بيم ها و اميدها، قم: دفتر مطالعات ديني زنان، 138).(

چرا در جامعه زنان بدحجاب آزادانه در همه جا هستند و آيا دولت نمي تواند جلوي آنها را بگيرد؟

پرسش

چرا در جامعه زنان بدحجاب آزادانه در همه جا هستند و آيا دولت نمي تواند جلوي آنها را بگيرد؟

پاسخ

پرسشگر محترم در جواب سؤال شما بايد گفت : اينكه زنان بدحجاب آزادانه در همه جا هستند شايد عمدة آن بي تفاوتي مردم باشد اگر مردم ومهمتر از همه خواهران متدين و محجبه به آنها تذكر داده واين را يك وظيفه دائم بدانند، مطمئناً بدحجابان احساس ناامني خواهند كرد ومقدار زيادي ازمشكلات فرهنگي حل خواهد شد. البته بروز و ظهور بدحجابي در خيابانها بيشتر است چون آنها بيشتر اززنان محجبه در خيابانها و معابر رفت وآمد دارند وگرنه در مناسبت هاي مختلف مثل نماز جمعه، مجالس مذهبي و راهپيمائيها بحمد ا...حضور و ظهور خانمهاي باحجاب فراوان است.

پوشش زن در ساير اديان الهي و حتي برخي از مكاتب بشري از چه جايگاهي برخوردار است وچه شباهتها وتفاوتهايي با اسلام دارد؟

پرسش

پوشش زن در ساير اديان الهي و حتي برخي از مكاتب بشري از چه جايگاهي برخوردار است وچه شباهتها وتفاوتهايي با اسلام دارد؟

پاسخ

از تاريخ استفاده مي شود كه آن ها هم نوعي حجاب داشتند. منتها حجاب هاي آنان با حجاب هاي مسلمين فرق داشته. شايد اين كه در روايات اسلامي داريم كنيزها واجب نيست سرشان را بپوشانند، به خاطر اين بوده كه اينان مسلمان نبودند، تحت حكومت اسلامي آمدند و حجاب را در تمام بدن رعايت مي كنند، منتها در موهاي سر رعايت نمي كردند. اين در حالي است كه ما مي بينيم بعضي از اهل كتاب هم پوشش سر را رعايت مي كردند. در مورد حكومت اسلامي كه نسبت به اين ها چگونه رفتار كردند، به يقين حكومت اسلامي، فشار زيادي روي اهل كتاب و اهل ذمه نداشته و شايد در ميان آن ها زناني بودند كه موهاي خود را نمي پوشاندند و در اجتماع ظاهر مي شدند؛ ولي گاهي مي شود اگر تبعيضي ميان زنان مسلمان و غير مسلمان در يك جامعه واقع شود، به عنوان ثانوي، منشأ مشكلات مي شود؛ مثل زنان عصر ما، حكومت اسلامي مي تواند از آن ها هم بخواهد براي رعايت احترام جامعه اسلامي و همرنگ شدن با مسلمين و براي اين كه در محيط تبعيضي نباشد، احتراماً ارزش هاي كشوري را كه در آن زندگي مي كنند، رعايت كنند كه يكي از آن ارزش ها حجاب است. (برگرفته از: فرهنگ حجاب؛ بيم ها و اميدها، قم: دفتر مطالعات ديني زنان،ص 138 - از نظر آيت الله مكارم شيرازي).

براي مطالعه بيشتر ر.ك: مسأله حجاب، استاد شهيد مطهري.

رنگ لباس

پوشيدن لباس رنگ روشن در بيرون از منزل مثلاً رنگ قرمز، آبي، اشكالي دارد يا خير با چادر و بدون چادر؟

پرسش

پوشيدن لباس رنگ روشن در بيرون از منزل مثلاً رنگ قرمز، آبي، اشكالي دارد يا خير با چادر و بدون چادر؟

پاسخ

آنچه براي خانم ها واجب است رعايت حجاب كامل است و رنگ لباس اگر مهيج و موجب جلب نظر نامحرم نشود اشكال ندارد.

چرا اكثراً (در مدارس و بعضي دانشگاه ها و ...) خانم ها را مجبور مي كنند كه لباس سياه و تيره بپوشند در حالي كه رنگ سياه مكروه است؟

پرسش

چرا اكثراً (در مدارس و بعضي دانشگاه ها و ...) خانم ها را مجبور مي كنند كه لباس سياه و تيره بپوشند در حالي كه رنگ سياه مكروه است؟

پاسخ

پوشيدن لباس سياه مكروه است . البته كفش , عمامه , عبا و چادر در روايات از اين حكم استثنا شده و كراهت ندارد, (وسائل الشيعه , ج 4, ص 382). در غير موارد ياد شده نيز اگر پوشيدن لباس رنگي غير مشكي موجب جلب توجه نامحرم باشد از اين جهت اشكال دارد.

بنا بر آنچه گفته شد كراهت لباس مشكي نسبت به لباس رسمي و حضور در جامعه نيست لذا در اين باره گفته شده است:

1- «رنگ سياه از جهتي رنگ پوشش است؛ يعني سبب استتار و اختفا مي گردد و براي چنين هدفي به كار گرفته مي شود» (يوسفي، دكتر غلامحسين، يادداشت هايي در زمينه فرهنگ و تاريخ، ص 272 - 273).

2- از جهت ديگر رنگ هيبت و تشخص است، به همين سبب، لباس رسمي شخصيت ها سياه يا سرمه اي سير است. در نقل هاي تاريخي موارد فراوان مي توان يافت كه براي نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسأله اي از اين رنگ استفاده شده است (برهان قاطع، محمد حسين تبريزي، ص 1683).

اما نسبت به پوشش در محيط هاي فردي و خصوصي و به دور از نامحرم سفارش به پوشش به لباس روشن مي باشد.

آيا در ادله موجود جهت استنباط احكام پوشش زن در برابر نامحرم به رنگ پوشش تصريح يا اشاره شده است؟ اگر هست، خواهشمنديم جهت آشنايي خواهران بيان فرماييد.؟

پرسش

آيا در ادله موجود جهت استنباط احكام پوشش زن در برابر نامحرم به رنگ پوشش تصريح يا اشاره شده است؟ اگر هست، خواهشمنديم جهت آشنايي خواهران بيان فرماييد.؟

پاسخ

پاسخ از :: آيت الله مكارم شيرازي

پوشش زن رنگ خاصّي ندارد و الان هم در ميان مسلمان هايي كه مقيد به حجاب هستند در بلاد مختلف، رنگ هاي مختلفي معمول شده است؛ ولي شك نيست پوشش زن بايد طوري باشد كه رنگ آن مايه تحريك ديگران نشود و همان طور كه مردان غالباً در لباس ها و پوشش خود رنگ هاي سنگين انتخاب و از رنگ هاي جلف پرهيز مي كنند و آن را به بچه ها واگذار مي كنند، زنان هم در صحنه اجتماع كه ظاهر مي شوند، بايد مثل مردان از رنگ هاي سنگين استفاده كنند كه منشأ مفاسد نشود.

مستور بودن زن

حضرت زهرا فرمودند بهترين زن كسي است كه مردي او را نبيند و نه او مردي را ببيند اين گفته را با جامعه فعلي چگونه بررسي مي كنيد؟

پرسش

حضرت زهرا فرمودند بهترين زن كسي است كه مردي او را نبيند و نه او مردي را ببيند اين گفته را با جامعه فعلي چگونه بررسي مي كنيد؟

پاسخ

حضرت زهرا(س) خود به معركه جنگ و جبهه نيز مي رفتند و در غزوه هاي متعددي همراه پيامبر(ص) شركتمي كردند. در هجرت و ديگر حركت هاي مسلمانان نيز شركت داشتند. همچنين در مسجد براي مردم سخنرانيمي كردند و... .

بنابر اين مقصود از اين كلام، آن است كه بدون جهت خود را در ديد مردم قرار ندهيد و حتي الامكان خود را از ديدنامحرمان پوشيده داريد.{J

اينكه مي گويند حضرت زهرا(س ) حتي از ديدن مرد نابينا امتناع مي كرد علت چه بود؟

پرسش

اينكه مي گويند حضرت زهرا(س ) حتي از ديدن مرد نابينا امتناع مي كرد علت چه بود؟

پاسخ

در روايتي از فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سؤال شد: «براي زنان چه چيز بهتر است؟» در جواب فرمودند: «براي زنان بهترين چيز آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند»، (كشف الغمه، ج 2، ص 23 و 24 و مناقب شهر آشوب، ج3، ص 119 و منتهي الآمال، ص 161 به نقل از كتاب چهارده معصوم اثر مؤسسه در راه حق، ص 27).

اين عقيده فاطمه زهرا(س) درباره زنان مي باشد كه در برابر مردان بيگانه و نامحرم چگونه حريم را نگه دارند و از اختلاط و معاشرت و برخورد با مردان نامحرم چگونه پرهيز كنند.

البته روشن است كه اين گونه روايات اين نكته را گوشزد مي كند كه بهتر است زنان بدون جهت و ضرورت خود را در معرض ديد مردان نامحرم قرار ندهند. اين پيام حضرت اوّل در زندگي عملي خود آن بانوي بزرگ تبلور مي كند.

امام موسي بن جعفر(عليه السلام) از پدرانش نقل فرموده است كه امير مؤمنان علي(عليه السلام) فرمود: فرد نابينائي اجازه خواست كه به منزل فاطمه(س) وارد شود، آن گرامي خود را از او پوشيده داشت رسول خدا(ص) به او فرمود: چرا خود را پوشيده داشتي در حاليكه نابيناست و تو را نمي بيند؟ عرض كرد: اگر او مرا نمي بيند من او را مي بينم، و نيز رايحه و عطر را مي بويد و شامه اش سالم است. رسول خدا(ص) فرمود: گواهي مي دهم كه تو پاره تن مني، (بحار، ج 43، ص 91 و رياحين الشريفه، تاليف شيخ ذبيح الله محلاتي، چاپ اسلاميه تهران، ج 1،

ص 216 و منتهي الامال، ص 161 و 162 به نقل از همان، ص 26).

پس حضرت عقيده و پيام خود را در برابر برخورد با نامحرمان با سيره عملي خود امضا و ابلاغ مي كند و گرنه ابتلا به گناه از ساحت قدوسي آن بانوي مقدس و معصوم، فرسنگ ها فاصله دارد به راستي اگر اين يك پيام را زنان جامعه عمل كنند و در برابر نامحرمان از خود نمائي دست بكشند و خود نيز از نامحرم گرائي بپرهيزند، جامعه در چه سطحي از نزاهت و طهارت باقي مي ماند؟ البته راجع به عصمت امامان و حضرت زهرا(سلام الله عليها) بايد گفت آنان نيز مانند ساير انسانها در معرض وسوسه شيطان قرار مي گيرند. اما از چنان قدرت ايماني بهره مندند كه آنان در صدد دفع شيطان بر مي آيند و وسوسه شيطان به آنان راه پيدا نمي كند.

با توجه به روايتي از فاطمه ي زهرا ( س ) كه سوال شد : ( ( براي زنان چه چيز بهتراست ؟ ) ) در جواب فرمودند : ( ( براي زنان بهترين چيز آن است كه مردان رانبينند و مردان نيز آنان را نبينند ) ) اين موضوع را چگونه براي دختران تحصيل كرده دانشجو كه به دنبال يك رابط

پرسش

با توجه به روايتي از فاطمه ي زهرا ( س ) كه سوال شد : ( ( براي زنان چه چيز بهتراست ؟ ) ) در جواب فرمودند : ( ( براي زنان بهترين چيز آن است كه مردان رانبينند و مردان نيز آنان را نبينند ) ) اين موضوع را چگونه براي دختران تحصيل كرده دانشجو كه به دنبال يك رابطه سالم در محيط كار و دانشگاه با مردها هستند . توجيه نمود و آيا از اين حديث و حديث ديگري كه از حضرت علي در سفارش به امام حسن است كه( زنان را اگر مي تواني كاري كني كه جز تو را نشناسند اين كار را بكن ) (البته عين حديث اين نيست ) انزوا و خانه نشين كردن زن بر نمي

آيد ( كه اين امر هم تا آنجا كه من اطلاع دارم سيره بزرگان ما نبوده است )

پاسخ

با تحسين از روحيه پرسشگري شما خاطر نشان مي گردد كه: هرگز مفاد حديث مويد برداشت شما نيست چه اين كه اولا: فضاي فرهنگي جامعه اي كه اين حديث مطرح شده است بايد در فهم صحيح حديث در نظر گرفته شود . در فضايي كه حتي قرآن به زناني كه در خانه پيامبر هستند و ساليان سال افتخار همسري آن حضرت را مي كرده اند ،انديشه ها و رفتارهايي دارند كه خداي متعال براي حفظ حرمت و قداست رسول اكرم به آنان نهيب زده و با لحن توبيخ گونه مي فرمايد :

«يا نساءالنبي لستن كاحد من النساء ان تقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولي و اقمن الصلاه و اتين الزكوه و اطعن الله و رسوله انما يريدالله ليذهب عنكم رجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» (32 و 33 احزاب )

يعني اي زنان پيامبر نيستيد چون احدي از زنان اگر پرهيز گاري نكنيد و نرمي نكنيد به گفتار پس طمع كند آنكه در دلش مرض است و سخن نيك بگوييد و در خانه هايتان قرار گيريد و زيورآلات خود را ظاهر نسازيد بر مردان بيگانه و بر پا داريد نماز را و بدهيد زكات را و اطاعت كنيد خدا و رسولش را جز اين نيست كه از شما مي برد بدي را اهل بيت و پاك گرداند شما را پاك گردانيدني .

ثانيا : اگر منظور از حديث همان باشد كه شما

ذكر كرديد ،چگونه با ساير آموزه هاي ديني سازگار خواهد بود كه ناچار زنان بايد خود كفا باشند و از مراجعه به مردان به جز موارد اضطرار منع شده اند مثلا اگر خواهر پزشك نداشته باشيم به ناچار بايد نزد پزشك مرد رفت و آنگاه اگر نياز به لمس كردن باشد حرام است پس اگر اسلام اين كار را جز در موارد اضطرار حرام دانسته است بايد طبق قاعده بانوان پزشك و متخصص داسته باشيم .

ثالثا : مقصود از حديث به قرائن مذكور و نيز آنچه كه از محتواي آن استفاده مي شود ،نكوهش از اختلاط زنان با مردان و روابط اجتماعي ،غفلت از زنان از وظايف مهم مادري و تربيتي و آنچه كه باعث انسجام و حفظ روابط خانوادگي مي شود است .

از نظر اسلام زن حق حضور اجتماعي با رعايت حفظ حجاب را دارد و همچون مردان در فعاليت هاي جامعه اسلامي و رهبري آن مشاركت مي كند. اگر چنين است ، پس چرا حضرت زهرا(س) مي فرمايند بهترين چيز براي زن اين است كه كسي در جامعه او را نشناسد؟

پرسش

از نظر اسلام زن حق حضور اجتماعي با رعايت حفظ حجاب را دارد و همچون مردان در فعاليت هاي جامعه اسلامي و رهبري آن مشاركت مي كند. اگر چنين است ، پس چرا حضرت زهرا(س) مي فرمايند بهترين چيز براي زن اين است كه كسي در جامعه او را نشناسد؟

پاسخ

در ارتباط با سؤال و روايت نقل شده از فاطمه زهرا(س)، نكاتي چند به عرض مي رسانيم:

الف) اين روايت در بر دارنده يك حكم شرعي قطعي نيست، و در بيان يك حكم كلي استثناءناپذير نمي باشد. بسياري از روايات شبيه روايت فوق (ذكر شده) وجود دارد كه شايد در نگاه اول ظاهري مطلق و كلي دارند ولي با توجه به روايات و مستندات ديگر، حكم تخصيص خورده و يا مقيد به قيودي مي شود كه يك بحث تفصيلي است.

ب) فرمايش حضرت زهراي مرضيه(س) در روايت ذكر شده، به معناي الزام و وجوب نيست، به عبارت ديگر، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز شمرده شده است، اما در مواقع غير ضروري براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. و اين امر منافاتي با حضور علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان (با حفظ شئونات و موازين اسلامي) ندارد. كما اينكه حضرت زهرا(س) خود به جبهه جنگ مي رفتند و در غزوه هاي متعددي همراه با پيامبر(ص) شركت مي كردند و در دفاع از ولايت حضور فعال داشتند و حتي سخنراني نمودند تا جايي كه در همين راه به شهادت رسيدند.

ج) بعضي از قيود و محدوديتهايي كه در

احكام و روايات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ كرامت و شخصيت واقعي زن متناسب با رسالت همسري و مادري مي باشد. و تجربه جهان غرب در آزاديهاي نامحدود براي ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف انديشمندان جامعه غرب) تجربه بسيار تلخي است كه زمينه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، كه از اين رهگذر بيشترين ضرر و زيان نسيب زنان جامعه شد و در نتيجه كرامت و شخصيت زن به پايين ترين حد خود تنزل نمود.

چگونه مي توان بين حديث معروف فاطمه زهرا(س) كه مي فرمايند: «بهترين زن كسي است كه مردي او را نبيند و او مردي را نبيند» و انجام وظايف اجتماعي جمع كرد؟

پرسش

چگونه مي توان بين حديث معروف فاطمه زهرا(س) كه مي فرمايند: «بهترين زن كسي است كه مردي او را نبيند و او مردي را نبيند» و انجام وظايف اجتماعي جمع كرد؟

پاسخ

پاسخ از:: آيت الله مكارم شيرازي

ممكن است در اين حديث اشاره به زناني باشد كه مسؤوليت خاصّي در جوامع نداشتند. لذا خود فاطمه زهرا(س) هم، زماني كه احساس مسؤوليت فرمودند، هم به مسجد رفتند براي خطبه خواندن و هم براي كمك كردن به پدر بزرگوارشان - هنگامي كه پيشانيشان شكسته بود به ميدان جنگ احد رفتند؛ و دختران حضرت فاطمه زهرا(س) هم در مواقع مختلف اقدام به خواندن خطبه كردند، در كربلا، در كوفه، در شام، در مدينه. مجموع اين ها نشان مي دهد، وقتي زنان مسؤوليتي بر عهده گرفتند، مي توانند در صحنه اجتماع ظاهر شوند؛ منتها با رعايت تمام جهات شرعي در اجتماع.

عوامل بي حجابي و راهكارهاي جلوگيري از آن

علت بي حجابي زنان مسلمان ساكن در كشورهاي خارجي چيست و حكم آنها چيست

پرسش

علت بي حجابي زنان مسلمان ساكن در كشورهاي خارجي چيست و حكم آنها چيست

پاسخ

در ابتدا توضيحي پيرامون

سئوال شما بدهم حتماش منظور شما

زنان مسلمان ساكن در كشورهاي

ديگر است كه چرا با اينكه خود را

مسلمان مي دانند ولي رعايت

حجاب اسلامي را نمي كنند؟

در پاسخ گفته مي شود كه زنان

مسلمان كشورهاي اسلامي و

اروپايي مثل زنان غرب زده ئ ايران كه

از معارف اسلام دور نگه داشته

شده اند و آنها هم كه از حلال و

حرام هاي اسلام اطلاع داشتند در

اثر تبليغات سو راديويي و

تلويزيوني و روزنامه و مجلات و

سينما، احكام الهي را كنار گذاشته.

بعضي به كلي مرتد شدند و از اسلام

كناره گيري نمودند و بعضي هم هنوز

ايماني به اصول عقايد اسلام

برايشان باقي مانده و رفتار مخالف

شرع خود را توجيه مي نمايد.

نمونه اي از آنچه در بين مسلمين

اروپا و آفريقا و آسيا و... مي گذرد در

كشور خود ما هم گذشت و ديديم

كه در اثر تبليغات ضد ديني، از زن

ايراني چه موجود ملعبه و رسوايي

ساختند! اگر خداي تعالي از ملت

ايران و به خاطر محبتي كه نسبت به

اهل بيت و پيغمبر دارند دستگيري

نكرده بود و امام خميني (ره) را

براي نجات ما گسيل نمي داشت،

امروز معلوم نبود كه من و شما چه

وضعي داشتيم.

به خاطر آخر سوئالتان يك مسئله

شرعي را متذكر مي شوم.

اگر زن مسلمان در حال عادي و

بدون عصبانيت و باعلم و اطلاع

منكر حجاب شود و بگويد حجاب

از احكام اسلامي نيست، شبهه ئ

ارتداد درباره اش مي رود. (در

صورتي كه انكار حجاب از سر

انكار خدا و پيامبر باشد)

بنابر اين بايد توجه داشت كه اگر

انسان احكام الهي را قبول دارد ولي

به خاطر غلبه ئ هواي نفس خدا را

نافرماني مي كند اين چنين فردي

مسلمان است. اما مسلمان گنهكار

ولي اگر انكار حكم ضروري به انكار

خدا و رسول منتهي گردد شخص

مرتد مي شود.

در

نتيجه اگر مرد باشد، بر زنش

حرام مي شود و زن او بدون طلاق از

قيد نكاح او خارج مي گردد و ديگر

نمي تواند با او به عنوان همسر

زندگي كند. و علاوه بر اين ها هم

عذاب دنيوي و هم عذاب اخروي

دارد. خداوند همه ئ ماها را از شر و

رفتن و وساوس شيطاني حفظ

بفرمايد.

چرا در مورد معضل بدحجابي در دانشگاهها كه به صورت عادت درآمده فكر و انديشه نمي شود؟

پرسش

چرا در مورد معضل بدحجابي در دانشگاهها كه به صورت عادت درآمده فكر و انديشه نمي شود؟

پاسخ

اما در مورد مشكل بدحجابي بايد گفت كه اين معضل در دانشگاه ها، متأثر از وجود آن در جامعه بوده و حل آن نيز ارتباط تنگاتنگي با حل آن در جامعه دارد. ابتدا لازم است ريشه ها و عوامل آن را در جامعه مورد شناسايي قرار داد و با توجه به آنها اقدامات اساسي و حسابشده انجام داد. بر اين اساس عوامل بدحجابي در جامعه به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) عوامل دروني: منظور از عوامل دروني، مجموعه مؤلّفه هايي است كه به وجود آوردن اين پديده دخالت داشته و ناشي از عملكرد افراد يك جامعه و سيستم سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر آن است. مهم ترين آنها عبارت است از:

1. از نظر انسان شناختي و روان شناختي انسان موجودي است كه داراي قدرت اختيار مي باشد، يعني، هم توانايي انتخاب راه درست و طي كردن مراتب كمال انساني را دارد و هم توانايي پيروي از اميال و هواهاي نفساني و طي كردن مدارج انحطاط و سقوط را. قرآن مي فرمايد: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ، (انسان، آيه 3). بر اين اساس در جامعه اي مانند جامعه اسلامي ما _ كه بسياري از احكام، ارزش ها و معارف اسلامي براي اداره جامعه تبيين شده و جاي هيچگونه عذر و بهانه اي نيست _ بعضي از احكام الهي (مانند حجاب) از سوي برخي افراد ناديده گرفته مي شود، به اين اصل و عنصر روان شناختي باز مي گردد. به عبارت ديگر يكي از مهم ترين عوامل بدحجابي در جامعه، پيروي از هواهاي نفساني است كه خود ناشي از ضعف ايمان

و تقوا،تزلزل شخصيت است و... مي باشد و در مظاهري از قبيل تجمل گرايي، خودنمايي در مقابل بيگانگان و... نمود پيدا مي كند. يكي از راه هاي اصلاح جامعه از اين معضل، مقابله با عوامل روان شناختي آن و تقويت ايمان و تقواي افراد جامعه و تقويت انگيزه، عزم و اراده آنان در اجراياحكام الهي و موازين و مقررات اسلامي در سطح جامعه مي باشد. قرآن كريم مي فرمايد: انّ الله لا يغيّر ما بقومٍ حتي يغيّروا ما بأنفسهم... خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغييرنمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند{M، (رعد، آيه 11).

2. ريشه هاي تاريخي اين مسأله كه به اقدامات رژيم پهلوي براي گسترش فرهنگ برهنگي، بي بند و باري و كشف حجاب بر مي گردد، كه توانست بخشي از جامعه ما را دچار اين انحراف كند و بي حجابي را در خانواده ها به صورت يك هنجار و ارزش درآورد. روند گسترشاين معضل، هر چند با وقوع انقلاب اسلامي و فضاي ناشي از دوران دفاع مقدس، تا حد زيادي كنترل شد؛ ولي به دلايل متعددي، رگه ها و ريشه هاي خود را همچنان حفظ نمود و بعد از تغيير محيط ارزشي جامعه و فاصله گرفتن از فضاي معنوي حاصل از انقلاب و دفاع مقدس، دوبارهمجال ظهور و بروز پيدا كرد.

3. كوتاهي و بي توجهي برخي از مسؤولان فرهنگي كشور در تثبيت ارزش ها و احكام اسلامي و تعميق بخشيدن به آن، از وسايل ديگر گسترش بدحجابي است.

گفتني است كه به علت وجود مشكلات ناشي از تثبيت انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، فشارهاي خارجي محاصره هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و... باعث شد كه بيشترين وقت و انرژي مسؤولان و دستگاه هاي دولتي به اين امور صرف

شود و توجه چنداني به مسائلفرهنگي جامعه و اجراي راه كارها و برنامه هايي در جهت تثبيت و تعميق ارزش ها و احكام اسلامي مبذول نگردد.

4. بعضي از اقدامات انجام گرفته بعد از سال 1368 (از قبيل سياست هاي پولي و ارزي و...) كه به منظور تسريع در روند توسعه و رشد اقتصادي، صنعت و... انجام گرفت، ناخواسته موجب تغيير ارزش هاي جامعه، به سوي هنجارهاي مادي، مدرك گرايي، تجمل پرستي و...گرديد.

5. عملكرد منفي و نامطلوب برخي از دستگاه هاي فرهنگي (از جمله وزارت ارشاد و مطبوعات وابسته در سال هاي اخير) و ميدان دادن به افراد و عناصري كه هيچ اعتقادي به نظام اسلامي ندارند و با استفاد از تسهيلات مادي و معنوي وزارت ارشاد و فضاي باز و بدون نظارتجامعه، موجبات نشر و ترويج فرهنگ فاسد منحط دوران پهلوي و ارزشهاي حاكم بر جوامع غرب را فراهم و اوضاع فرهنگي كشور را به شدت مسموم و آلوده نمودند به گونه اي كه مقام معظم رهبري هشدارهاي شديد به مسئولين فرهنگي داده، نارضايتي خود را از عملكرد وزارتارشاد اعلام نمودند كه در نهايت منجر به استعفاي وزير ارشاد گرديد.

6. برخي از افراط و تفريطهايي كه در سالهاي اوليه انقلاب و بعد از آن در مبارزه با بي حجابي و بد حجابي شد از قبيل استفاده روشهاي خشونت آميز و فيزيكي و... باعث بوجود آمدن تنفر و انزجار و بدبيني به اين حكم الهي گرديد.

7. اجرا نشدن فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر يا نظارت ملي به صورت فراگير و گسترده و نظام مند از طرف آحاد جامعه، كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه از فساد، نا امني و... شمرده

شده است.

ب) عوامل بيروني: مهمترين عامل بيروني تهاجم فرهنگي گسترده و همه جانبه غرب به ارزش هاي اسلامي و ملّي ما، براي بي هويت نمودن نسل جوان، تضعيف باورهاي عقيدتي در مردم و در نهايت شكست نظام اسلامي در ايران با استفاده از پيشرفته ترين وسايل تكنولوژي _اعم از نرم افزاري و سخت افزاري، عناصر وابسته داخل در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي و... در جهت حاكم نمودن فرهنگ و ارزش ها و مظاهر تمدن غرب.

مجموعه عوامل فوق سبب گرديده كه متأسفانه عليرغم گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي، معضل بد حجابي در جامعه اسلامي ما وجود داشته باشد. اما در مورد راه هاي برخورد و مقابله با اين پديده زشت دو راهكار قابل پيش بيني مي باشد:

1. راهكارهاي فيزيكي و برخورد از موضع قدرت با متخلفين البته اين برخورد بايد حساب شده و هنجارمند باشد.

2. كار بنيادي فرهنگي. مسلما برخورد با ǙʙƠپديده șǠصورʠفيزيكي و از طريق دستگاههاي دولتي، بسيار دشوار و تا حدّي ناممكن است. زيرا اگر ما در مسئله لباس و پوشش اسلامي صرفا بخواهيم از طريق زور وارد شويم، استدلال و منطق نداشته باشيم و نتوانيم حقانيت ولزوم پوشش اسلامي، آثار مثبت و فوايد و بركات اجراي اين فريضه الهي در ابعاد مختلف زندگي شخصي و اجتماعي افراد و فلسفه حجاب و... را با كار فرهنگي مستمر عميق و ريشه اي با استفاده از دستگاههاي فرهنگي و رسانه هاي جمعي و مطبوعات و... به زيباترين و بهترين صورت، ارائه دليل و برهان، ثابت كنيم، متأسفانه بايد منتظر رواج و گسترش بدحجابي و رواج ارزشهاي غربي به صورت گسترده در جامعه اسلاميمان باشيم. عامل مهم ديگري كه مي تواند ما را در مقابله

با اين معضل اجتماعي ياري نمايد اهتمام جدي جامعه و دانشجويان به انجامفريضه امر به معروف و نهي از منكر است. بديهي است اگر جامعه در اين زمينه به صورت جدي وارد عمل شود و اين فريضه الهي را منطبق با شرايط و مراتبي كه در شرع مقدس معين گرديده، عملي سازد دستگاه هاي فرهنگي و مراكز موجود در دانشگاه ها نيز بهتر مي توانند در حل اين معضل اجتماعي اقدام نمايند و ضمن تشويق و ترغيب دانشجويان به انجام شؤونات اسلامي، راه كارها و اقدامات بنيادي فرهنگي را در جهت گسترش ارزش هاي اسلامي در بين دانشجويان فراهم سازند. به اميد روزي كه با همكاري مسؤولين و دانشجويان شاهد محيطي سرشار از پاكيو صفا و اهتمام جدي به رعايت ارزش هاي اسلامي در دانشگاه ها باشيم، ان شاءالله.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي

2. فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد

3. علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها

4. شهيد مطهري، مسأله حجاب.{J

مطلعيد كه يكي از دغدغه هاي اصلي مقام معظم رهبري و همچنين قشر مذهبي دانشجويان اسلامي كردن محيط دانشگاه است با اين وجود در سال هاي اخير (مخصوصا از يكي دو سال اخير) با اين مسأله به صورت سطحي و به صورت سياسي و سليقه اي برخورد شده است و از جمله با آزادي هايي ك

پرسش

مطلعيد كه يكي از دغدغه هاي اصلي مقام معظم رهبري و همچنين قشر مذهبي دانشجويان اسلامي كردن محيط دانشگاه است با اين وجود در سال هاي اخير (مخصوصا از يكي دو سال اخير) با اين مسأله به صورت سطحي و به صورت سياسي و سليقه اي برخورد شده است و از جمله با آزادي هايي كه به دانشجويان دختر در زمينه پوشش دلخواه داده شده است هرج و مرج زيادي در محيط دانشگاه ها پيش آمده است (و خود شما حتما از اين مسأله مطلع هستيد) و همان طور كه مي دانيم وقتي فرهنگ عرياني و برهنگي در يك محيطي چون دانشگاه رواج پيدا كند آخر اين قصه را مي

توانيد حدس بزنيد، لذا اينجانب سؤالي برايم پيش آمده و آن اين كه چرا مقامات اجرايي و مسؤولان دولت جمهوري اسلامي جهت كنترل بي حجابي در دانشگاهها اقدام مؤثري نمي كنند و چرا مقام معظم رهبري با تدبير خويش و دستورات لازم در اين زمينه اقدام نمي فرمايند؟

آيا مقام معظم رهبري مي توانند با ابلاغ طرحي به دولت مثلا اين كه پوشيدن مانتوهاي كوتاه و چاك دار در دانشگاه ممنوع و متخلفان به كميته انضباطي معرفي شوند و در صورت تكرار از ادامه تحصيل در دانشگاه محروم شوند وارد عمل شوند البته شايد شما در جواب بنده بگوييد اين طرح غير قابل اجراست و با شرايط ياسي و اجتماعي فعلي مطابقت ندارد ولي حرف اين است كه وظيفه شما اجراي دستورات اسلام است حتي اگر اكثريتي تابع نباشند خواهشمندم در مورد اين طرح و يا دلايل رد اين طرح حتما پاسخ بفرماييد.

پاسخ

مسأله لباس و پوشش اسلامي از جمله دستورات اسلام در زمينه بهداشت رواني و معنوي مسلمانان و جامعه ديني است. اين مسأله همانند ساير احكام دين، آميخته با عقل و استدلال بوده و در صورت اجراي درست آن، تأثير عمده اي در سلامت جامعه خواهد داشت.

بنابراين، اگر ما در مسأله لباس و پوشش اسلامي اهل منطق و استدلال نبوده و نتوانيم حقانيت و لزوم پوشش اسلامي را با دليل و برهان ثابت كنيم و نتوانيم در انديشه و دل مردم راه پيدا كنيم بالطبع، نخواهيم توانست نگهبان خوبي براي حفظ و نگهداري احكام نوراني دين باشيم. البته ما اكنون در صدد تبيين جايگاه و اهميت پوشش اسلامي نيستيم.

به طور كلي، در جهان بيني

اسلامي و در قاموس دين، انسان با دو بعد معنويت و ماديت (بر خلاف فرهنگ غربي كه ساختمان فكري و فرهنگي انسان را بر ستون هاي «ماديت» استوار مي كند و معنويت در حاشيه قرار مي گيرد) تعريف مي شود. بنابراين در فرهنگ اسلامي، انسان، موجودي است كه معنويت و حركت به سوي خدا، كمال مطلوب و نهايت زندگي اوست.

نكته اساسي اين است كه در اسلام، معنويت در مقابل ماديت و به عنوان «آلترناتيو» و رقيب ماديت نيست كه بخواهد حريف را از صحنه خارج كند، بلكه هدايت و كنترل جسمانيت و ماديت را بر عهده دارد. اصولاً دين براي اين نيامده است تا ما را از جسم يكسره غافل سازد و از دنيا جدا كند بلكه براي آن است كه به ما راه درست استفاده از جسم را بياموزد تا بتوانيم با حفظ اعتدال از تندروي و كند روي مصون بمانيم يعني چنان نباشيم كه فقط به بعد مادي خويش توجه كرده و جز به بهره وري از جسم به چيز ديگري نينديشيم.

بنابراين، در قاموس دين، انسان رو به سوي خدا دارد كه كمال مطلق و سرچشمه همه خوبي هاست و ارزش هاست، به طوري كه، انسان از تن بهره مي گيرد اما به اندازه، نه همه وقت، نه همه جا و نه با همه كس.

درست در اين نقطه است كه حجاب (پوشش) اسلامي، معني پيدا مي كند، يعني انسان در اسلام خود را شريف تر از آن مي داند كه به جسمش شناخته شود و وظيفه خود را مهم تر از آن مي بيند كه تنها به بدن نمايي و آرايش جسم

بپردازد. انسان در همه بينش هاي معنوي و از جمله در اسلام، براي آن لباس نمي پوشد كه تن خويش را نشان دهد، بلكه لباس مي پوشد تا تن خود را بپوشاند. لباس براي او به منزله يك حريم است كه تن را از دستبرد، محفوظ نگه دارد. لباس براي آن است كه تحريك جنسي را كم كند نه آنكه بر قدرت تحريك بيفزايد. و انسان مسلمان در صدد تزيين بدن جهت فروش آن به خلق نيست بلكه در صدد فروش جان خويش به خداي متعال است. حجاب اسلامي مي تواند چنين عملكردي داشته باشد. به هر حال، مسأله بد حجابي از معضلات كنوني جامعه ماست. اين گونه رفتار ريشه در حدود نيم قرن سلطه سلسله اسلام گريز (و اسلام ستيز) پهلوي و تبليغات غرب دارد.

به عبارت ديگر، يكي از ثمرات وابستگي سلسله پهلوي و هجوم غرب به ايران، تغيير لباس و رواج برهنگي در ميان قشرهايي از جامعه بوده است و از آن در رژيم طاغوت تحت عنوان «كشف حجاب» ياد مي شد كه در حقيقت چيزي جز مبارزه با پوشش انساني _ اسلامي و ترويج لباس غربي نبود.

البته در مسأله كشف حجاب در عصر رضاشاه، اكثريت مردم مقاومت زيادي كردند و حتي حاضر شدند جان خود را فدا كنند و كفن بپوشند اما لباس غربي نپوشند.

اما رسوبات فرهنگي رژيم گذشته (به ويژه مسأله بي حجابي) امروزه بيشتر در قالب «بد حجابي» خود نمايي مي كند و جامعه ما را تا حدي فرا گرفته است.

متأسفانه، فرهنگ بد حجابي، محيط هاي دانشگاهي و فضاهاي فرهنگي كشور ما و نوجوانان و جوانان را تحت تأثير

خويش قرار داده است. علاوه بر اينكه، دشمنان فكر و فرهنگ ديني، عمدتاً جوانان را هدف قرار داده و در صدد دور كردن آنان از فرهنگ اصيل اسلامي مي باشند. البته از دشمن انتظاري جز اين نيست. ما چه بايد بكنم و راه چاره چيست؟

اصولاً آيا مي توان با قراردادها و بخشنامه هاي رنگارنگ، چنين معضلي را حل كرد؟ آيا مي توان با ابزارهاي قانوني و الزام آور، دردهايي از اين نوع را التيام بخشيد؟

به يقين بايد گفت كه در اين موارد نه با كمبود و نبود قوانين مواجه بوده و نه مي توان با اسلحه قانون به جنگ بي حجابي و بد حجابي رفت، همانگونه كه با اجبار و قدرت نمي توان به جنگ حجاب (پوشش اسلامي)، تحت عنوان «كشف حجاب» رفت، همين طور نمي توان با اجبار و زور، پوشش اسلامي را فرا گير كرد. گرچه در بعضي موارد فقط اجبار موثر خواهد بود.

حقيقت اين است كه اين موضوع (بدحجابي و بي حجابي)، بيشتر از آنچه كه به قوانين مربوط شود به فرهنگ (عمومي) جامعه بستگي دارد. به عبارت ديگر، ايمان قلبي به دين و عملكرد مثبت آن، اساسي ترين عنصر و مؤثرترين نسخه براي حفظ و استمرار فرهنگ حجاب در جامعه است.

به هر حال از آنجا كه دشمنان فرهنگ ديني، از طريق ماهواره، افراد غرب زده و از همه مهم تر با تهاجم فرهنگي خويش با حوصله زياد و در پروسه زماني طولاني در صدد گسترش فرهنگ سكولار و نفوذ فرهنگ بي حجابي و بدحجابي در بين كشورهاي داراي فرهنگ ديني و از جمله به كشور اسلامي ما هستند، مقابله با چنين

پروسه و اصلاح آن نيز، نيازمند كار دقيق فرهنگي با برنامه هاي دراز مدت است، چرا كه تنها وضع قوانين و رفتارهاي قهر آميز نمي تواند ضامن اجراي مقررات اسلامي باشد و همين مسأله، وظايف ما را به عنوان يك فرد مسلمان و دين دار، دو چندان مي كند. اين وظيفه در چند سطح قابل بررسي است:

1. اصولاً مسؤولان كشور در برابر تعليم و تربيت نوجوانان و جوانان آن مملكت مسؤولند بنابراين بايد با بكارگيري همه ابزارهاي لازم در رفع زمينه هاي بي حجابي و بد حجابي (بيكاري، بالا رفتن سن ازدواج بي عدالتي، تبعيض و ...) و گسترش فرهنگ ديني و ارزش هاي پايدار اسلامي، نهايت تلاش خويش را بكار گيرند، بنابراين، شرعاً و قانوناً مجاز نيستند كه با سهل انگاري خويش، اسباب كم رنگ شدن دين و اخلاق در جامعه را فراهم آورند.

2. همه مردم و به خصوص جوانان و نوجوانان متدين، از حيث «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته» قيام به امر به معروف و نهي از منكر كرده و با اخلاق حسنه و بدون برخورد فيزيكي و تنش (و حتي با پرهيز از صحنه هايي كه خود امر و نهي كننده ممكن است مورد تهمت قرار گيرد) و با اتكال به خداوند متعال، تلاش دشمنان را خنثي كرده و آنان را ناكام بگذارند.

3. كارهاي بنيادي فرهنگي: هنرمندان و ارباب رسانه هاي صوتي _ تصويري (بخش دولتي و خصوصي) نيز مي توانند با ارائه كارهاي هنري خويش (اعم از فيلم، عكس، نقاشي، بازيگري و ...) در تعميق فرهنگ پوشش اسلامي و اهميت آن، هنر نمايي كنند. البته به اين شرط كه

خودشان با پوشش مطلوب ظاهر شوند. بي شك با توجه به الگوپذيري جوانان و نوجوانان از هنرمندان، مسؤوليت آنان پيش خدا و خلق بسيار سنگين است.

4. برخورد قانوني و كنترل رفتار فيزيكي: با توجه به مسايل پيش گفته در بخش اقدامات فرهنگي و اجرايي، اگر عده اي اندك خواستند هنجارهاي عمومي و ديني را در عمل به زير سؤال ببرند، نيروهاي اجرايي مسؤول بايد به وظايف خويش عمل كنند.

به هر حال، در اين مسأله ظريف و حساس، هم كار فرهنگي دامنه دار و هم كار قانوني و كنترل رفتار فيزيكي توأماً مؤثر خواهد بود و هر كدام بدون ديگري مفيد و مؤثر نخواهد بود.

الف _ چرا حجاب در بيش تر خانواده ها كم رنگ شده است ب _ چرا بعضي از خانواده ها بيش از حد پاپبند هستند؟

پرسش

الف _ چرا حجاب در بيش تر خانواده ها كم رنگ شده است ب _ چرا بعضي از خانواده ها بيش از حد پاپبند هستند؟

پاسخ

پرسشگر محترم انحرافات اجتماعي و ترويج فساد، فحشا و بدحجابي در بين جوامع از طرف افراد ناآگاه و فاسد، مشكلي است كه همواره از آغاز آفرينش انسان بوده و هست و پيامبران بزرگ خداوند و اولياي الهي هميشه با اين گونه مشكلات و ناهنجاري ها روبرو و درگير بوده اند.

قرآن كريم نه تنها دربارة حفظ و رعايت حجاب اسلامي به انسان ها توصيه هاي مفيد و خوبي دارد; بلكه دربارة بسياري از مسائل و مشكلات و ناهنجاري هاي غير اخلاقي بشريت هشدار داده و توصيه هاي فراواني فرموده است و براي اين امر افزون بر يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر كه برخي از آن ها كتاب هاي آسماني همراه داشتند، امامان و پيشوايان معصوم علمأ و دانشمندان اسلامي و عوامل ديگري را براي هدايت و تربيت انسان قرار داده است ولي با اين حال برخي از انسان ها به خاطر عللي به دنبال گناه رفته و مرتكب ناهنجاري و خلاف فرمان هاي خداوند مي شوند.

برخي از ريشه ها و زمينه هاي انحرافات و گناهان از جمله بي حجابي يا بد حجابي عبارتند از:

1. جهل و عدم آگاهي جهل و عدم شناخت نسبت به خدا و هدف از آفرينش و خلقت و آثار گناه و...; زمينه گناه را در انسان به وجود مي آورد و او را به سوي گناه مي كشاند; چنان كه بني اسرائيل به خاطر عدم شناخت خداوند يگانه به حضرت موسي غ گفتند: "تو هم براي ما معبودي ]از بت قرار بده چنان كه آن ها ]بت پرستان معبوداني ]از بت دارند." حضرت

موسي غ ]در پاسخ آن ها[ گفت "شما جمعيتي جاهل و نادان هستيد". (اعراف 138)(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 6، ص 333 / اصول كافي ج 1، ص 13، دارالكتب الاسلامية تهران )

2. سرمايه و ثروت فقر و تهيدستي گاهي انسان از استغنا و بي نيازي طغيان مي كند(علق 6و7; قصص 58) گاهي فقر و تهيدستي زمينه ساز گناه مي شود.(ر.ك نهج البلاغه حكمت 153.)

3. محيط فاسد و جو زدگي و تأثير آن بر افراد جامعه چنان كه در سوره اعراف آيه 38، در داستان حضرت موسي غ با بني اسرائيل گذشت كه چگونه قوم آن حضرت تحت تأثير محيط فاسد بت پرستي قرار گرفتند.

4. همنشين نااهل و دوستان بد; (فرقان 27_29; مدثر،45)

پيامبر گرامي مي فرمايد: "المرء علي دين خليله و قرينه انسان بر دين دوست و همنشين او است .

5. پيروي از رهبران فاسد;(اسرأ، 16; نحل 100).

6. تحقير و سركوب شخصيت انسان انسان هايي كه از نظر روحي و رواني شخصيتي متزلزل و دو گانه دارند، براي پر كردن خلاء روحي و رواني خويش هر روز شكل و ظاهري خويش را به گونه اي تزئين مي كند و با احساس كمبود شخصيت در نزد ديگران به طريق مختلف در رفع و برطرف كردن ظاهري كمبودش تلاش مي كند و از راه هايي مانند:

خودنمايي گرايش به مُدگرايي و جو گرايي و... براي جبران خلأ دروني خود به هر دري مي زند.(ر.ك بحارالانوار، علامه مجلسي ، ج 72، ص 249، چاپ تهران / گناه شناسي محسن قرائتي مؤسسه در راه حق / پيام قرآن آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 296_462، دارالكتب الاسلامية تهران )

براي مقابله و پيش گيري

از ناهنجاري هايي مثل بد حجابي فساد و... راه هايي وجود دارد از جمله

1. تقويت باورهاي ديني به گونه اي كه خداوند را در همه امور و كارها حاضر و ناظر بداند و از گناه پرهيز نمايد.

2. زنده كردن فرهنگ اصيل اسلامي و شناساندن حجاب به عنوان يك ارزش قرآني و ديني

3. امر به معروف و نهي از منكر; كه بهترين روش مبارزه با انحرافات و ناهنجاري ها، نظارت عمومي و امر به معروف و نهي از منكر مي باشد. قرآن كريم مي فرمايد: "همانا كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند و فرجام همه كارها از آن خداست (حج 41)

4. شناساندن الگوهاي شايسته و برتر; برخي از زنان جامعه امروزي با وجود الگوهاي شايسته و برتر، به خاطر عدم شناخت آن ها، متأسفانه به دامن الگوهاي مبتذل و ناهنجار پناه مي برند و دچار سرخوردگي شده و منزوي مي شوند.

خداوند متعال به پيامبر اكرم مي فرمايد: "]اي پيامبر[ بگو: اگر خداوند را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد".(آل عمران 31) و...(ر.ك حجاب از ديدگاه قرآن و سنت فتحيه فتاحي زاده ص 180_189; دفتر تبليغات اسلامي / مسأله حجاب شهيد مرتضي مطهري انتشارات صدرا.)

ب _ مقيد بودن و پاي بند به حدود الهي از جمله حفظ حجاب ريشه در اعتقاد و ايمان راسخ خانواده ها، به نقش احكام الهي در سعادت انسان دارد; روشن است همان گونه كه افراط و تفريط در هر كاري زيان دارد، پاي بندي بي حد و اندازه در حجاب نيز ممكن است اثرات معكوسي داشته باشد; از اين رو،

شايسته است به همان اندازه اي كه اسلام مشخص كرده عمل نمود; چنان كه در آيات 31 و 32 سورة مبارك نور اندازه و حدود حجاب بيان شده است

چرا رضا خان در قضيه كشف حجاب موفق نشد ولي در جمهوري اسلامي روز به روز بي حجابي گسترش پيدا مي كند؟

پرسش

چرا رضا خان در قضيه كشف حجاب موفق نشد ولي در جمهوري اسلامي روز به روز بي حجابي گسترش پيدا مي كند؟

پاسخ

در اين باره بررسي و تحليلي عميق و چند جانبه لازم است، ليكن در اين جا به اختصار چند نكته را يادآور مي شويم:

الف) اين كه آمده است رضا شاه نتوانست به زور چادر را بردارد، حرف درستي است؛ امّا به معناي اين نيست كه هيچ كس در آن زمان بي حجاب نشد؛ بلكه بسياري از افراد سست ايمان بر اثر ضعف ديني يا تحت تأثير تبليغات غربزدگان به سمت بي حجابي كشيده شدند و زشت ترين صورت آن را در سطح جامعه اسلامي به نمايش گذاشته و به گسترش آن پرداختند؛ به طوري كه در زمان خروج شاه اين پديده ننگين گستردگي بسياري يافته بود و جامعهاسلامي ايران را تا حدي شبيه به كشور تركيه و امثال آن كرده بود.بنابراين ناتواني رضا شاه تنها در برابر زنان باايمان و استواري بود كه با تمام وجود از دين و عفت خويش پاسداري نمودند؛ به صورتي كه نه تسليم زور مي شدند و نه تسليم تهاجم فرهنگي غربي ها و غربزدگان داخلي.

ب) اين كه ديده مي شود برخي از زنان به سمت بدحجابي تمايل پيدا كرده اند، ناشي از عواملي چند است، از جمله: 1_ هواي نفس كه پديده اي خطرناك و لغزاننده است و در همه اعصار انسان هايي بر اثر گرفتار آمدن در دام آن، به سرپيچي از حقيقت و يا مبارزه با آن گراييده اند. همين مسأله بوده است كه همواره تاريخ بشريت را سياه كرده و بسياري از انسان ها را رو در روي پيامبران و اولياي الهي قرار داده است. 2_

تهاجم سنگين فرهنگي غرب وهمسويي بسياري از غربزدگان در نوشته ها و هنرهاي خود با آنان و ترويج خزنده ماترياليسم و سكولاريسم اخلاقي و كاهش دادن تعهدات ديني و روح تعبد و تسليم در برابر احكام و هنجارهاي الهي و ....

ج) يكي از وظايف حكومت ديني احياي ارزش ها و مبارزه با منكرات است. بنابراين جلوگيري از گرايش جامعه به سمت بي حجابي، لازم است. در اين راستا اقدامات قانوني لازم است ولي كافي نيست، بلكه بايد دستگاه هاي فرهنگي كشور ارزش واقعي حجاب را در جامعه احيا كرده و آن را از طريق ابزارهاي مختلف انتقال فرهنگي بر جان و روان جامعه حاكم سازند. به نظر ما با كمال تأسف دستگاه هاي فرهنگي، اقدامات بايسته را در اين جهت بهعمل نياورده اند. در نتيجه برخي از افراد به جاي آن كه با شور و اشتياق به سمت حجاب اسلامي بروند، در يك خلأ فرهنگي تحت تأثير القائات غربزدگان قرار گرفته و آن را نوعي تحميل برخود مي پندارند.

با توجه به اينكه كشور جمهوري اسلامي ايران كشوري اسلامي است و برخواسته از فطرت مردم ودين مبين اسلام است و در كشورمان چند سالي است كه بي حجابي و بي ديني در ايران رواج يافته است اما دولت به مبارزه و برخورد بر نمي خيزد.

پرسش

با توجه به اينكه كشور جمهوري اسلامي ايران كشوري اسلامي است و برخواسته از فطرت مردم ودين مبين اسلام است و در كشورمان چند سالي است كه بي حجابي و بي ديني در ايران رواج يافته است اما دولت به مبارزه و برخورد بر نمي خيزد.

پاسخ

: در مورد مشكل بدحجابي بايد گفت كه اين معضل در ايران ريشه در عوامل متعددي دارد كه بايد آن عوامل را در جامعه مورد شناسايي قرار داد و با توجه به آنها اقدامات اساسي و حسابشده انجام داد. بر اين اساس عوامل بدحجابي در جامعه به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) عوامل دروني: منظور از عوامل دروني، مجموعه مؤلّفه هايي است كه به وجود آوردن اين پديده دخالت داشته و ناشي از عملكرد افراد يك جامعه و سيستم سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر آن است. مهم ترين آنها عبارت است از:

1. از نظر انسان شناختي و روان شناختي انسان موجودي است كه داراي قدرت اختيار مي باشد، يعني، هم توانايي انتخاب راه درست و طي كردن مراتب كمال انساني را دارد و هم توانايي پيروي از اميال و هواهاي نفساني و طي كردن مدارج انحطاط و سقوط را. قرآن مي فرمايد:«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»، (انسان، آيه 3).

بر اين اساس در جامعه اي مانند جامعه اسلامي ما _ كه بسياري از احكام، ارزش ها و معارف اسلامي براي اداره جامعه تبيين شده و جاي هيچگونه عذر و بهانه اي نيست _ بعضي از احكام الهي (مانند حجاب) از سوي برخي افراد ناديده گرفته مي شود، به اين اصل و عنصر روان شناختي باز مي گردد. به عبارت ديگر يكي از مهم ترين عوامل بدحجابي در جامعه، پيروي از

هواهاي نفساني است كه خود ناشي از ضعف ايمان و تقوا،تزلزل شخصيت است و... مي باشد و در مظاهري از قبيل تجمل گرايي، خودنمايي در مقابل بيگانگان و... نمود پيدا مي كند.

در بسياري از موارد خودباختگي و تزلزل شخصيت و عدم اعتماد به نفس موجب تقليد و تظاهر به رفتارهاي ناصحيح ديگران مي گردد. بر اثر خودباختگي ملاك در كرامت و شايستگي اجتماعي را محبوب بودن و مطرح بودن در چشم ديگران مي دانند. البته اگر انسان با تقوا و پاكدامن و مقيد به رعايت ارزش هاي الهي باشد هم محبوب خواهد بود و هم در چشم و دل و زبان اولياء مطرح خواهد بود، ليكن اين مسأله نياز به خودباوري و ايمان قوي و انگيزه هاي عالي و معرفت صحيح از حيات طيبه دارد. چنين انساني براي خود رسالتي عظيم را قايل است كه به رفتارهاي او جهت مي دهد.

يكي از راه هاي اصلاح جامعه از اين معضل، مقابله با عوامل روان شناختي آن و تقويت ايمان و تقواي افراد جامعه و تقويت انگيزه، عزم و اراده آنان در اجراياحكام الهي و موازين و مقررات اسلامي در سطح جامعه مي باشد. قرآن كريم مي فرمايد: «ان الله لا يغير ما بقومٍ حتي يغيروا ما بأنفسهم...»؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغييرنمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند، (رعد، آيه 11).

اين عامل دروني اختصاص به جامعه اي خاص يا پيروان دين مخصوصي ندارد اما در هر جامعه اي عوامل تشديد كننده يا كنترل كننده وجود دارد كه بايد پيشينه تاريخي و وضعيت فرهنگي را بررسي كرد. در خصوص جامعه ايراني به ريشه هاي تاريخي آن اشاره مي

كنيم.

2. ريشه هاي تاريخي اين مسأله كه به اقدامات رژيم پهلوي براي گسترش فرهنگ برهنگي، بي بند و باري و كشف حجاب بر مي گردد، كه توانست بخشي از جامعه ما را دچار اين انحراف كند و بي حجابي را در خانواده ها به صورت يك هنجار و ارزش درآورد. روند گسترش اين معضل، هر چند با وقوع انقلاب اسلامي و فضاي ناشي از دوران دفاع مقدس، تا حد زيادي كنترل شد؛ ولي به دلايل متعددي، رگه ها و ريشه هاي خود را همچنان حفظ نمود و بعد از تغيير محيط ارزشي جامعه و فاصله گرفتن از فضاي معنوي حاصل از انقلاب و دفاع مقدس، دوبارهمجال ظهور و بروز پيدا كرد.

3. كوتاهي و بي توجهي برخي از مسؤولان فرهنگي كشور در تثبيت ارزش ها و احكام اسلامي و تعميق بخشيدن به آن، از وسايل ديگر گسترش بدحجابي است.

گفتني است كه به علت وجود مشكلات ناشي از تثبيت انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، فشارهاي خارجي محاصره هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و... باعث شد كه بيشترين وقت و انرژي مسؤولان و دستگاه هاي دولتي به اين امور صرف شود و توجه چنداني به مسائل فرهنگي جامعه و اجراي راه كارها و برنامه هايي در جهت تثبيت و تعميق ارزش ها و احكام اسلامي مبذول نگردد.

4. بعضي از اقدامات انجام گرفته بعد از سال 1368 (از قبيل سياست هاي پولي و ارزي و...) كه به منظور تسريع در روند توسعه و رشد اقتصادي، صنعت و... انجام گرفت، ناخواسته موجب تغيير ارزش هاي جامعه، به سوي هنجارهاي مادي، مدرك گرايي، تجمل پرستي و...گرديد.

5. عملكرد منفي و نامطلوب برخي از دستگاه هاي فرهنگي (از جمله وزارت ارشاد و مطبوعات وابسته در سال هاي اخير) و ميدان دادن به افراد و

عناصري كه هيچ اعتقادي به نظام اسلامي ندارند و با استفاد از تسهيلات مادي و معنوي وزارت ارشاد و فضاي باز و بدون نظارت جامعه، موجبات نشر و ترويج فرهنگ فاسد منحط دوران پهلوي و ارزشهاي حاكم بر جوامع غرب را فراهم و اوضاع فرهنگي كشور را به شدت مسموم و آلوده نمودند به گونه اي كه مقام معظم رهبري هشدارهاي شديد به مسئولين فرهنگي داده، نارضايتي خود را از عملكرد وزارت ارشاد اعلام نمودند كه در نهايت منجر به استعفاي وزير ارشاد گرديد.

6. برخي از افراط و تفريطهايي كه در سالهاي اوليه انقلاب و بعد از آن در مبارزه با بي حجابي و بد حجابي شد از قبيل استفاده روشهاي خشونت آميز و فيزيكي و... باعث بوجود آمدن تنفر و انزجار و بدبيني به اين حكم الهي گرديد.

7. اجرا نشدن فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر يا نظارت ملي به صورت فراگير و گسترده و نظام مند از طرف آحاد جامعه، كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه از فساد، نا امني و... شمرده شده است.

ب) عوامل بيروني: مهمترين عامل بيروني تهاجم فرهنگي گسترده و همه جانبه غرب به ارزش هاي اسلامي و ملّي ما، براي بي هويت نمودن نسل جوان، تضعيف باورهاي عقيدتي در مردم و در نهايت شكست نظام اسلامي در ايران با استفاده از پيشرفته ترين وسايل تكنولوژي _اعم از نرم افزاري و سخت افزاري، عناصر وابسته داخل در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي و... در جهت حاكم نمودن فرهنگ و ارزش ها و مظاهر تمدن غرب.

مجموعه عوامل فوق سبب گرديده كه متأسفانه عليرغم گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي، معضل بد حجابي

در جامعه اسلامي ما وجود داشته باشد.

اما در مورد راه هاي برخورد و مقابله با اين پديده زشت دو راهكار قابل پيش بيني مي باشد:

1. راهكارهاي فيزيكي و برخورد از موضع قدرت با متخلفين البته اين برخورد بايد حساب شده و هنجارمند باشد.

2. كار بنيادي فرهنگي. مسلما برخورد با اين پديده به صورت فيزيكي و از طريق دستگاههاي دولتي ( به غير از دستگاه هاي فرهنگي دولتي) بسيار دشوار و تا حدّي ناممكن است. زيرا اگر ما در مسئله لباس و پوشش اسلامي صرفا بخواهيم از طريق زور وارد شويم، استدلال و منطق نداشته باشيم و نتوانيم حقانيت ولزوم پوشش اسلامي، آثار مثبت و فوايد و بركات اجراي اين فريضه الهي در ابعاد مختلف زندگي شخصي و اجتماعي افراد و فلسفه حجاب و... را با كار فرهنگي مستمر عميق و ريشه اي با استفاده از دستگاههاي فرهنگي و رسانه هاي جمعي و مطبوعات و... به زيباترين و بهترين صورت، ارائه دليل و برهان، ثابت كنيم، متأسفانه بايد منتظر رواج و گسترش بدحجابي و رواج ارزشهاي غربي به صورت گسترده در جامعه اسلاميمان باشيم. عامل مهم ديگري كه مي تواند ما را در مقابله با اين معضل اجتماعي ياري نمايد اهتمام جدي جامعه و دانشجويان به انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر است. بديهي است اگر جامعه در اين زمينه به صورت جدي وارد عمل شود و اين فريضه الهي را منطبق با شرايط و مراتبي كه در شرع مقدس معين گرديده، عملي سازد دستگاه هاي فرهنگي و مراكز موجود در دانشگاه ها نيز بهتر مي توانند در حل اين معضل اجتماعي اقدام نمايند و ضمن تشويق و ترغيب دانشجويان به

انجام شؤونات اسلامي، راه كارها و اقدامات بنيادي فرهنگي را در جهت گسترش ارزش هاي اسلامي در بين دانشجويان فراهم سازند. به اميد روزي كه با همكاري مسؤولين و دانشجويان شاهد محيطي سرشار از پاكيو صفا و اهتمام جدي به رعايت ارزش هاي اسلامي در دانشگاه ها باشيم، ان شاءالله.

ناگفته نماند بسياري از ناهنجارهاي اجتماعي از جمله بدحجابي به بي ساماني اقتصادي نيز گره خورده است، معضل بيكاري، تورم و... مولد بسياري از مفاسد اجتماعي هستند كه ظهور و بروز آن در شكل هاي مختلف صورت مي پذيرد. از اين رو نظام اسلامي و همه علاقه مندان به اين نظام مقدس بايد در جهت كارآمدي نظام و حل معضلات اقتصادي و اجتماعي تلاش جدي انجام دهند. فرمايشات و رهنمودهاي مقام معظم رهبري در زمينه مبارزه با مفاسد اقتصادي و اجتماعي به شكل قاطع و نيز نهضت خدمت رساني به مردم، در اين راستا ارزيابي مي شود.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

- حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي

- فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد

- علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها

- شهيد مطهري، مسأله حجاب

راهكارهاي برخورد با بدحجابي و فساد هاي اخلاقي به روش هاي علمي را لطفاً بيان كنيد؟

پرسش

راهكارهاي برخورد با بدحجابي و فساد هاي اخلاقي به روش هاي علمي را لطفاً بيان كنيد؟

پاسخ

در رابطه با راه هاي برخورد با فساد اخلاقي اگر بخواهيم ريشه اي تر به قضيه نظر كنيم بايد گفت مجموعه اي از عوامل در اين مهم تأثير گذارند كه به برخي از آنها اشاره مي شود.

الف) پدر و مادر در تربيت فرزند بايد بكوشند و تأثيري كه رفتار والدين در تربيت فرزند يا سوء آن دارد بر كسي پوشيده نيست كما اينكه حضرت امام خميني ( در كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل مي فرمايند: " فساد عملي پدر و مادر از هرچيز بيشتر در اطفال سرايت كند، چه بسا كه يك طفل كه عملاً در خدمت پدر و مادر بد تربيت شود تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربيان اصلاح نشود ... و بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد فقط يكي محسوب داشت، چه بسا كه به تربيت يك طفل، يك جمعيت كثير بلكه يك ملت و يك مملكت اصلاح شود و به فساد يك نفر يك مملكت و ملت فاسد شود."

ب) در مرحلة جواني اگر بتوان باورها و اعتقادات را در جامعه تقويت كرد، مانعي بزرگ در مقابل مفاسد اخلاقي ايجادكرده ايم، كمااينكه حضرت امام ( در اربعين حديث مي فرمايند: " كلية مفاسد اخلاقي و اعمالي از اين است كه قلب بي خبر از ايمان است و آنچه عقل ادراك بواسطة برهان عقلي يا اخبار انبياء كرده به قلب نرسانده و دل از او بي خبر است ..." كه در اين قسمت بايد سعي نمود فسادهاي اخلاق به درون انسانها وارد نشود، كه هرچه باورها تقويت شود و ايمان و اعتقاد قلبي

در جامعه رونق بگيرد در اين جهت با توفيق بيشتري مواجه هستيم.

ج) محيط جامعه اسلامي تأثير بسزايي در اصلاح و يا فساد افراد آن دارد، نقش رسانه هاي عمومي، ارگانها و نهادها در تربيت سالم انسانها روشن است كه هركدام در حفظ تك تك افراد جامعه از فساد تأثير دارند و همين جا بايد از"امر به معروف و نهي از منكر"اگر بطور مطلوب و به عنوان يك روش همگاني مطرح شود،ياد نمود،به ميزاني كه ارزشهاي ديني در فضاي جامعه تقويت شود و گناه و انحراف به انزوا كشيده شوند مي توان اميدوار به سلامت معنوي افراد جامعه بود.

د) نقش دولت و حكومت اسلامي؛ بي شك برخورد با محرمات الهي بوسيله حكومت و قانون جايگاه بسيار مهم خود را در كنار عواملي كه بيش از اين شمرده شد دارد و هيچگاه نبايد به كار فرهنگي و ارشادي نهادها و شركت عمومي مردم در امر به معروف و نهي از منكر اكتفا نمود و نقش اقدام قاطعانة و قدرتمندانة دولت و حكومت اسلامي را در مقابل مظاهر فساد حذف كرد متأسفانه برخي تصور مي كنند كار فرهنگي در اين زمينه تنها وظيفه اي است كه متوجه نهادهاي فرهنگي و مردم مي باشد و نبايد جنبة قانوني و اقدام تنبيهي دركار باشد از اين رو براي حكومت و دولت نقش ضعيفي قائل مي شوند امير مؤمنان حضرت علي ( در اين زمينه مي فرمايند: در حكومت اسلامي اگر خاطيان مجازات نشوند و نيكوكاران تشويق نشوند فساد در جامعه افزايش پيدا كرده و باعث بي رونق شدن نيكوكاري در جامعه خواهد شد.

و اما در برخورد با پديدة بدحجابي ضمن اينكه تمام مراحل قبلي نقش مهمي را در آن ايفا مي كنند ولي

افزون بر آن، نياز به يك كار فرهنگي گسترده در جامعه است كه ديدگاه افراد جامعه خصوصاً خانمها از "زن" يك ديدگاه الهي شود ديگر نه مرد و نه خود او نمي خواهند از آنها سوء استفاده بشود، تبيين اهداف زندگي زن و مرد ونقشي كه زن در محيط خانه و جامعه دارد ومراقبت از افراط و تفريط در برخورد با زنها و از طرفي پاك كردن محيط جامعه بوسيلة تشويق جوانان به ازدواج و رفع موانع آن به همراه ابهام زدائي از احكام دين نسبت به زنها مي تواند در اين جهت راه گشا باشد.

راهكارهاي بيان فلسفه حجاب در دانشگاهها در وضعيت فعلي چيست؟

پرسش

راهكارهاي بيان فلسفه حجاب در دانشگاهها در وضعيت فعلي چيست؟

پاسخ

مقدمتاً قبل از ارائه راه كارهاي فلسفه حجاب بايد گفته شود پديده بدحجابي در جامعه اسلامي از جمله منكرات اجتماعي محسوب مي گردد و در مذاق شرع اسلام بايد از منكرات نهي گردد.

و نهي از معناي خود با نفي تفاوتي اين چنين دارد كه نفي انكار صحت و بيان ناروا بودن عمل منكر است وليكن نهي از منكر مانع شدن و باز داشتن از منكر است از اين رو چاره اساسي و درمان اولي براي از بين بردن منكرات احياء امر به معروف و نهي از منكر در ميان مردم و به ويژه اجراي قاطع آن توسط دولت و نيروهاي اجرايي آن است. و به موازات چنين اقدامي است كه فعاليتهاي فرهنگي نيز جهت حمايت و پشتيباني فكري ومعنوي اين امر مقدس مي توان ثمر بخش باشد. اشكال عمده در مبارزه با منكرات از جمله بدحجابي اكتفا نمودن به كار فرهنگي آن هم به صورت كم رنگ بوده است و تا زماني كه انديشه كار فرهنگي جايگزين عمل به احكام شروع مي گردد فساد و تباهي سرعت روز افزون خواهد داشت ناگفته نماند كه دهها علت ديگر نيز در اشاعه فساد دخالت دارد كه بايد در محل خود به آنها توجه شود.

اما از آنجايي كه سؤال حضرت عالي ارائه راهكارهاي فلسفه حجاب بود پس از اين مقدمه شما به نكات زير توجه مي دهيم.

1_ بيان علمي و استدلالي و برهاني با تاكيد بر تفكر و انديشه محوري و پرهيز از هرگونه مطالب بي پايه و اساس و توهمات.

2_ ايجاد پرسشهاي كه افراد را وادار به انديشه و

تفكر نمايد.

3_ بيان غير مستقيم به ويژه در مباحث جامعه شناسي و روانشناسي.

4_ استفاده ابزاري از هنر به ويژه شعر، فيلم، نمايشنامه، عكس اسلايد و ...

5_ گسترش الگوهاي عملي به ويژه با موفقيت در دانش و پژوهش.

6_ مقابله علمي با شبهات و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط.

7_ بهره گيري از هرگونه شيوه هاي آماري.

8_ بهره گيري از عوامل روانشناختي به ويژه تلقين و تكرار پر جاذبه و متنوع.

9_ استفاده از پيامهاي كوتاه، جذاب، هيجان برانگيز در تابلوها و امثال آن براي اطلاع از نمونه هاي عملي به كتابهاي فلسفه حجاب و حقوق زن در اسلام نوشته استاد شهيد مطهري مراجعه فرماييد.

چرا زنان امروزه بي حجاب هستند؟ براي جلوگيري از فساد و تباهي در بي حجابي زنان چه بايد كرد؟

پرسش

چرا زنان امروزه بي حجاب هستند؟ براي جلوگيري از فساد و تباهي در بي حجابي زنان چه بايد كرد؟

پاسخ

بد حجابي موجود در جامعه امروزي نوعي سنّت غلط جاهلي است كه اسلام با آن مبارزه كرده و فرموده است

"وَ قَرْن َ فِي بُيُوتِكُن َّ وَ لاَ تَبَرَّجْن َ تَبَرُّج َ الْجَ_َهِلِيَّة ِ الاْ ?ُولَي َ; (احزاب 33) و در خانه هاي خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين ]در ميان مردم ظاهر نشويد". در عصر جاهليت زنان حجاب درستي نداشتند و دنبالة روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند; به طوري كه گلو و قسمتي از سينه و گردنبند و گوشواره هاي آن ها نمايان بود.(ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 290.)

انحرافات اجتماعي و ترويج فساد، فحشا و بدحجابي در بين اجتماع از طرف افراد فاسد، مطلبي است كه همواره از آغاز آفرينش انسان بوده و هست و انبياي عظام و اولياي الهي هميشه با اين افراد درگير بوده اند.

قطعاً افراد بد حجاب و مفسد از مرام فكر و خواست هاي اوليا و شهدا فرسنگ ها دورند. در مقطع كنوني مقابله با اين مظاهر فساد، كار فرهنگي و جدي و ريشه داري مي طلبد كه بايد مردم و مسئولان به آن همت گمارند.

براي مقابله و پيش گيري از بدحجابي و فساد _ به عنوان يك وظيفه براي فرد فرد مسلمانان _ به چند راه كار اشاره مي شود:

1. تقويت باورهاي ديني اگر كسي به اين مرحلة از باور برسد كه خداوند را هميشه حاضر و ناظر بر كارهايش بداند ديگر سعي مي كند گناه نكند.

2. احياي فرهنگ اصيل اسلامي و شناساندن حجاب به عنوان يك ارزش

3. امر به معروف و نهي از منكر:

بهترين روش مبارزه با ضد ارزش ها امر به معروف و نهي از منكر است قرآن درباره ياوران ]دين الهي مي فرمايد; "همان كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز بر پا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند و فرجام همه كارها از آن خداست . (حج 41)

4. شناساندن الگوهاي والا:

امروز يكي از تأسف هاي جدي اين است كه زن مسلمان آن چنان كه بايسته و شايسته است با چهره هاي بلند تاريخ اسلام آشنا نيست زندگاني حضرت زهرا3 و فرزند برومندش پيام آور عاشورا حضرت زينب و ديگر چهره هاي والاي تاريخ گذشته و معاصر بايد براي زن مؤمن نشان داده شود تا بنگرد چه سان با حفظ هويت شخصيت وقار و متانت مي تواند در جامعه حضور پيدا كند و ايفاي نقش نمايد; "قل إن كنتم تُحِبُّون َ اللَّه َ فَاتَّبِعُونِي (آل عمران 31) (اي پيامبر) بگو: اگر خداوند را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد."(ر.ك حجاب از ديدگاه قرآن و سنت فتحيه فتاحي زاده ص 180 _ 189، دفتر تبليغات اسلامي )

چه راههائي براي بهبودي وضع حجاب در جامعه وجود دارد؟

پرسش

چه راههائي براي بهبودي وضع حجاب در جامعه وجود دارد؟

پاسخ

مسأله بدحجابي از معضلات كنوني جامعه ماست. اين گونه رفتار ريشه در حدود نيم قرن حكومت سلسله منحوس پهلوي و نيز تبليغات غرب دارد.

از گذشته ها و ريشه تاريخي مسأله كه بگذريم، متأسفانه خودباختگي در برابر غرب، و تقليد كوركورانه از آنها و شهوت پرستي مجموعاً وضعيتي را پديد آورده است كه شما گوشه هايي از آن را ارائه كرده ايد. البته با وجود همه آنچه كه نوشته ايد وضعيت عمومي جامعه ما از نظر حجاب و حفظ عفت نسبت به كشورهاي ديگر اسلامي بهتر است و تاحدود زيادي مراعات وجود دارد. ولي در اثر تبليغات سنگين غرب به وسيله محصولات فرهنگي مانند فيلم ها و مجلات نوعي تمايل به آن گونه رفتارها در سطوحي از جامعه مشاهده مي گردد كه بايد از دو طريق به اصلاح آن اقدام كرد:

الف) كار بنيادي فرهنگي كه نتايج آن در دهه هاي بعد ظاهر گردد.

ب) كار قانوني و كنترل رفتار فيزيكي.

هر يك از اين دو مقوله بدون همراهي ديگري مفيد فايده نخواهد بود و نهايتاً منجر به شكست و تأثير وارونه خواهد شد. در زمينه هاي فوق اقدامات فراواني از سوي دولت و مسئولين صورت گرفته است، ولي به دليل تراكم تبليغات خنثي كننده از سوي غرب، آثار آن به طور كامل بروز نكرده است. اميد است با برنامه ريزي هاي دقيق وحساب شده فرهنگي و قانوني در آينده موفقيت هاي بيشتري در اين زمينه حاصل گردد.

بهبود وضعيت حجاب نياز به برنامه ريزي وسيع فرهنگي و اجتماعي دارد. در اين راستا علاوه بر تكاليف فردي، درجهت ارشاد ديگران بايستي با برنامه هاي كلان تلاش كرد.

وظيفه شما و هر مسلماني در

صورتي كه شرايط امر به معروف و نهي از منكر جمع باشد همان امر به معروف و نهي از منكر مي باشد. ليكن در برخي موقعيت ها مثل وضعيت فعلي كه شما اشاره فرموديد هم مشكل تر است و هم ظريف تر و دقيق تر، شناخت بيشتر روحيات جوانان از يك طرف، شگرد ارتباط و نفوذ در آنان با مطالعات روان شناختي كه خيلي از آنها در احاديث اهل بيت نيز آمده است كار را آسان تر مي كند، با وجود اين البته در مسأله امر به معروف و نهي از منكر شايسته است جهات متعددي در نظر گرفته شود:

الف) احكام شرعي مربوط به امر به معروف و شرايط وجوب و مراتب آن.

امر بمعروف در مورد ترك واجبات و نهي از منكر در مورد انجام محرمات است و شرايطي دارد كه بعضي از آن عبارتند از:

1_ آمر به معروف و ناهي از منكر واجبات و محرمات را بشناسد

2_ كسي كه مرتكب معصيت شده قصد تكرار آن را داشته باشد

3_ مراحل امر به معروف و نهي از منكر از آسان به شديد رعايت شود مثلاً اگر با آرامش مي توان نهي كرد از پرخاش خودداري شود.

4_ احتمال تأثير داده شود.

دليل بي حجابي در جامعه اسلامي ايران چيست و براي مقابله باآن چه كار بايد كرد؟

پرسش

دليل بي حجابي در جامعه اسلامي ايران چيست و براي مقابله باآن چه كار بايد كرد؟

پاسخ

عوامل بد حجابي در جامعه به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) عوامل دروني: منظور از عوامل دروني، مجموعه مؤلّفه هايي است كه به وجود آوردن اين پديده دخالت داشته و ناشي از عملكرد افراد يك جامعه و سيستم سياسي، اجتماعي و فرهنگي حاكم بر آن است. مهم ترين آنها عبارت است از:

1. از نظر انسان شناختي و روان شناختي انسان موجودي است كه داراي قدرت اختيار مي باشد، يعني، هم توانايي انتخاب راه درست و طي كردن مراتب كمال انساني را دارد و هم توانايي پيروي از اميال و هواهاي نفساني و طي كردن مدارج انحطاط و سقوط را. قرآن مي فرمايد: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ، (انسان، آيه 3). بر اين اساس در جامعه اي مانند جامعه اسلامي ما _ كه بسياري از احكام، ارزش ها و معارف اسلامي براي اداره جامعه تبيين شده و جاي هيچگونه عذر و بهانه اي نيست _ بعضي از احكام الهي (مانند حجاب) از سوي برخي افراد ناديده گرفته مي شود، به اين اصل و عنصر روان شناختي باز مي گردد. به عبارت ديگر يكي از مهم ترين عوامل بدحجابي در جامعه، پيروي از هواهاي نفساني است كه خود ناشي از ضعف ايمان و تقوا،تزلزل شخصيت است و... مي باشد و در مظاهري از قبيل تجمل گرايي، خودنمايي در مقابل بيگانگان و... نمود پيدا مي كند. يكي از راه هاي اصلاح جامعه از اين معضل، مقابله با عوامل روان شناختي آن و تقويت ايمان و تقواي افراد جامعه و تقويت انگيزه، عزم و اراده آنان در اجراياحكام الهي و موازين و مقررات اسلامي در سطح جامعه مي باشد.

قرآن كريم مي فرمايد: انّ الله لا يغيّر ما بقومٍ حتي يغيّروا ما بأنفسهم... ؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغييرنمي دهد، مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند{M، (رعد، آيه 11).

2. ريشه هاي تاريخي اين مسأله كه به اقدامات رژيم پهلوي براي گسترش فرهنگ برهنگي، بي بند و باري و كشف حجاب بر مي گردد، كه توانست بخشي از جامعه ما را دچار اين انحراف كند و بي حجابي را در خانواده ها به صورت يك هنجار و ارزش درآورد. روند گسترشاين معضل، هر چند با وقوع انقلاب اسلامي و فضاي ناشي از دوران دفاع مقدس، تا حد زيادي كنترل شد؛ ولي به دلايل متعددي، رگه ها و ريشه هاي خود را همچنان حفظ نمود و بعد از تغيير محيط ارزشي جامعه و فاصله گرفتن از فضاي معنوي حاصل از انقلاب و دفاع مقدس، دوبارهمجال ظهور و بروز پيدا كرد.

3. كوتاهي و بي توجهي برخي از مسؤولان فرهنگي كشور در تثبيت ارزش ها و احكام اسلامي و تعميق بخشيدن به آن، از وسايل ديگر گسترش بدحجابي است.

گفتني است كه به علت وجود مشكلات ناشي از تثبيت انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، فشارهاي خارجي محاصره هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و... باعث شد كه بيشترين وقت و انرژي مسؤولان و دستگاه هاي دولتي به اين امور صرف شود و توجه چنداني به مسائلفرهنگي جامعه و اجراي راه كارها و برنامه هايي در جهت تثبيت و تعميق ارزش ها و احكام اسلامي مبذول نگردد.

4. بعضي از اقدامات انجام گرفته بعد از سال 1368 (از قبيل سياست هاي پولي و ارزي و...) كه به منظور تسريع در روند توسعه و رشد اقتصادي، صنعت و... انجام گرفت، ناخواسته موجب تغيير ارزش هاي جامعه،

به سوي هنجارهاي مادي، مدرك گرايي، تجمل پرستي و...گرديد.

5. عملكرد منفي و نامطلوب برخي از دستگاه هاي فرهنگي (از جمله وزارت ارشاد و مطبوعات وابسته در سال هاي اخير) و ميدان دادن به افراد و عناصري كه هيچ اعتقادي به نظام اسلامي ندارند و با استفاد از تسهيلات مادي و معنوي وزارت ارشاد و فضاي باز و بدون نظارتجامعه، موجبات نشر و ترويج فرهنگ فاسد منحط دوران پهلوي و ارزشهاي حاكم بر جوامع غرب را فراهم و اوضاع فرهنگي كشور را به شدت مسموم و آلوده نمودند به گونه اي كه مقام معظم رهبري هشدارهاي شديد به مسئولين فرهنگي داده، نارضايتي خود را از عملكرد وزارتارشاد اعلام نمودند كه در نهايت منجر به استعفاي وزير ارشاد گرديد.

6. برخي از افراط و تفريطهايي كه در سالهاي اوليه انقلاب و بعد از آن در مبارزه با بي حجابي و بد حجابي شد از قبيل استفاده روشهاي خشونت آميز و فيزيكي و... باعث بوجود آمدن تنفر و انزجار و بدبيني به اين حكم الهي گرديد.

7. اجرا نشدن فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر يا نظارت ملي به صورت فراگير و گسترده و نظام مند از طرف احاد جامعه، كه در روايات متعدد ضامن حفظ و سلامت جامعه از فساد، نا امني و... شمرده شده است.

ب) عوامل بيروني: مهمترين عامل بيروني تهاجم فرهنگي گسترده و همه جانبه غرب به ارزش هاي اسلامي و ملّي ما، براي بي هويت نمودن نسل جوان، تضعيف باورهاي عقيدتي در مردم و در نهايت شكست نظام اسلامي در ايران با استفاده از پيشرفته ترين وسايل تكنولوژي _اعم از نرم افزاري و سخت افزاري، عناصر وابسته داخل در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي

و... در جهت حاكم نمودن فرهنگ و ارزش ها و مظاهر تمدن غرب.

مجموعه عوامل فوق سبب گرديده كه متأسفانه عليرغم گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي، معضل بد حجابي در جامعه اسلامي ما وجود داشته باشد. اما در مورد راه هاي برخورد و مقابله با اين پديده زشت دو راهكار قابل پيش بيني مي باشد:

1. راهكارهاي فيزيكي و برخورد از موضع قدرت با متخلفين البته اين برخورد بايد حساب شده و هنجارمند باشد.

2. كار بنيادي فرهنگي. مسلما برخورد با اين پديده به صورت فيزيكي و از طريق دستگاههاي دولتي، بسيار دشوار و تا حدّي ناممكن است. زيرا اگر ما در مسئله لباس و پوشش اسلامي صرفا بخواهيم از طريق زور وارد شويم، استدلال و منطق نداشته باشيم و نتوانيم حقانيت ولزوم پوشش اسلامي، آثار مثبت و فوايد و بركات اجراي اين فريضه الهي در ابعاد مختلف زندگي شخصي و اجتماعي افراد و فلسفه حجاب و... را با كار فرهنگي مستمر عميق و ريشه اي با استفاده از دستگاههاي فرهنگي و رسانه هاي جمعي و مطبوعات و... به زيباترين و بهترينصورت، ارائه دليل و برهان، ثابت كنيم، متأسفانه بايد منتظر رواج و گسترش بدحجابي و رواج ارزشهاي غربي به صورت گسترده در جامعه اسلاميمان باشيم. عامل مهم ديگري كه مي تواند ما را در مقابله با اين معضل اجتماعي ياري نمايد اهتمام جدي جامعه به انجام فريضه امر بهمعروف و نهي از منكر است. بديهي است اگر جامعه در اين زمينه به صورت جدي وارد عمل شود و اين فريضه الهي را منطبق با شرايط و مراتبي كه در شرع مقدس معين گرديده، عملي سازد دستگاههاي فرهنگي نيز بهتر مي توانند در

حل اين معضل اجتماعي اقدامنمايند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي

2. فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد

3. علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها

4. شهيد مطهري، مسأله حجاب.{J

در صورتي كه شوهر علي رغم ميل باطني زن ،اصرار به بي حجابي زن داشته باشد وظيفه چيست ؟

پرسش

در صورتي كه شوهر علي رغم ميل باطني زن ،اصرار به بي حجابي زن داشته باشد وظيفه چيست ؟

پاسخ

به جا و شايسته است رابطه ي عاطفي و صميمانه خود را با وي بيشتر كنيد و در يك فضاي گرم و محبت آميز و در عين حال منطقي و بدون هرگونه مشاجره به محاسن وارزش هاي حجاب بپردازيد. به وي گفته شود به شما و نقطه نظراتتان احترام مي گذارم ولي پيروي از دستورات شوهر در راه عصيان و سرپيچي كردن از دستورات الهي، صحيح و جايز نيست.

چه بسا هنوز از معايب و زشتي ها و عوارض سوء بدحجابي و بي توجهي به اين موضوع مهم آگاهي و شناخت كافي ندارد چه خوب است داستان هايي واقعي (كه مطالعه كرده ايد يا شنيده ايد) كه به خاطر بي حجابي، خانواده و نظام آن و روابط زن و شوهر دچار اختلال شده و به سقوط كشيده شده است براي وي نقل كنيد و او را نسبت به عوارض سوء آن مطلع كنيد.

در اين راه مي توانيد از برخي كتاب ها استفاده كنيد و يا وي را تشويق به مطالعه آنها كنيد (مثلاً فلسفه حجاب، شهيد مطهري).

تأكيد مي كنيم در اين امر با وي به مشاجره نپردازيد بلكه نقطه نظرات مثبت ديگر وي را برجسته كنيد و بگوييد فلان مطلب و يا فلان نقطه نظر شما بسيار عالي است و به نظرم در اين مورد هم به يك توافق مي رسيم و چندان مشكلي نيست و صريحا و مستقيما با نقطه ي نظرات منفي او مخالفت نكنيد.

راه ديگر اين كه از طريق تهيه برخي نوارهاي مذهبي و تأثيرگذار و يا برنامه هاي تلويزيوني و يا برخي جلسات مذهبي ودعا كه گوينده نفس گرم

دارد و تأثير مثبت دارد و مورد پذيرش همسرتان نيز مي باشد، به انتقال اين مطلب و اهميت مسأله حجاب بپردازيد.

راه سوم اين كه با خانواده هاي مذهبي و متدين كه به حجاب اهميت مي دهند (اقوام يا دوستان) بيشتر رفت و آمد كنيد تا از آنها الگو بگيرد و از رفت و آمد با دوستان يا فاميل بدحجاب كمتر رفت و آمد كنيد

اساساً علت بي حجابي افراد جامعه باتوجه به بالابودن فرهنگ ما بالاخص با بالارفتن سطح علم و دانش در جامعه چيست ؟ لطفاً به شكل كامل توضيح فرماييد.

پرسش

اساساً علت بي حجابي افراد جامعه باتوجه به بالابودن فرهنگ ما بالاخص با بالارفتن سطح علم و دانش در جامعه چيست ؟ لطفاً به شكل كامل توضيح فرماييد.

پاسخ

عوامل متعددي مي تواند منجر به اين پديده غير اخلاقي گردد كه در اينجا به اختصار ما آنها را به دو گروه عوامل دورني وبيروني تقسيم مي نماييم ودرمورد هريك به اختصار توضيح مي دهيم . يكي از عوامل مهم در بي حجابي افراد جامعه عدم معرفت ديني است چه اينكه بدحجابي تعبير كنيم بهتر است از اصطلاح بي حجابي . از اين جهت كه علي رغم آنچه ادعا مي شود سطح علم ودانش در جامعه بالا رفته ، بايد اذعان كرد كه آنچه به عنوان علم نمود پيدا كرده يك سري دانشهاو اطلاعاتي است كه هيچ گاه جاي معرفت ديني را نمي گيرد وعلم نمايي بيش نيست وحتي در همين جامعه ديني ما كه حداقل يك ربع قرن بعد از انقلاب تبليغ شده است هنوز عده اي از محرمات ومحرم نامحرم ها را به درستي نمي دانند وبرخي از امور را كه جزء محرمات است همچون دست دادن با برخي از اقوام نامحرم ، حضور عاري از حجاب در محافل يكديگر و000 برآنها مكشوف ومعلوم نيست وحتي برخي توصيه ها و تذكرها را دراين خصوص فقط امر حكومتي مي دانند واز اين كه بي حجابي وبدحجابي يك حرام الهي است بي خبرند. عامل دوم را مي توان در برخي افراد جستجو كرد ، عده اي از افراد بااينكه مي دانند برخي از حضورها ونمايشها خود در محضر ديگران حرام است اما غفلت نموده وسهل انگاري مي

كنند وگهگاه ديده ميشود كه با وضعي نامناسب در مجامع و محافل حضور پيدا مي كنند كه البته اين خود به عوامل ديگري همچون خلاءهاي دروني افراد برمي گردد. كمبودهاي عاطفي در خردسالي وحتي بزرگسالي ، هويت وشخصيت انسان را به شدت كاهش مي دهد آنگاه نبود ايمان واعتقاد كافي وكمبودهاي عاطفي و دروني كه تحت عوامل مختلف گريبانگير يك زن شود ، سعي مي كند براي جبران آن خلاء به شيوه هاي گوناگوني از جمله توجه ديگران به خود و نماياندن خود به ديگران روي مي آورد. عامل چهارمي كه مي تواند درافزايش بدحجابي مؤثر باشد بعد رواني زنهاست كه اساساً سعي در زينت و زيور و اراستگي دارند واين توجه به خود در پيرايش و آرايش هنگامي كه مانعي همچون ايمان واعتقاد نباشد يا ضعيف باشد نتيجه اش آن مي شود كه با چهره هاي جذاب و جلب كننده درمحافل واجتماع ظاهر گردند تا آن تمايل دروني خويش را ارضاء نمايند.

از جمله عوامل گسترش اين پديده ضد اخلاقي از تلاش مستمر ، آگاهانه و روافزون استعمار در زدودن پوشش اسلامي نبايد غافل بود . يكي از عوامل مهم جلوگيري از فساد و شيوع آن در سطح جامعه از بين بردن مظاهر شهوت ، لذت راني ومحرك شهوت است . استعمارگران خارجي وايادي داخلي آنها براي اينكه بتوانند در جوامع اسلامي با گسترش فساد جوانان و زنان ومردان به كامجويي وهوسراني مشغول كنند، تمام تلاش خود را براي كشاندن زنان نيمه عريان وبزك كرده و آرايش هاي غليظ و دلربا انجام مي دهند وحتي برداشته شدن هر چادر از سر زن ايراني ومسلمان را

يك سنگر مهم در راستاي اهداف شوم خود مي دانند . حجاب يك اصل اجتماعي است ومصونيتي براي زنان از دست اهريمنان است و استعمار در جهت زدودن اين دژ مستحكم از هيچ كوششي فروگذار نكرده وبلكه بودجه هاي سرسام آوري را كه از طرق مختلف هزينه مي شود صرف اين راه مي كند . مسأله كشف حجاب در دوره رضاخان نمونه ي اين تلاشهاست.

دگرگوني ارزشها عامل ديگري در راستاي ترويج بي حجابي وبدحجابي است كوشش پي گير استعمار وايادي فرنگي مآبش سعي در نمايش چهره اي خشن ، بيسواد ، كهنه پرست از يك زن محجبه دارد . آنان براي اينكه بتوانند ارزش يك زن محجبه را در اسلام فروريزند وحجاب كه نشانه اقتدار شخصيت يك زن مسلمان است را بريزند از راههاي گوناگون به هجو وتمسخر چنين شخصيتي مي پردازند و آنگاه كه موفق شوند يك ارزش را به ضدارزش تبديل كنند وآنرا به مردم الغا نمايند به آرزوي خود در فتح يك سنگر مهم دست يافته اند . بديهي است كه چنانچه بيرون بودن موي سر ، خودآرايي وبزك كردن در ملاء عام يك ارزش شود زنان ودختران نيز به همان گونه اي رفتار مي كنند كه بدان ارزش يابند.

آخرين عامل را در ترويج بي حجابي از الگوهاي نامناسب در اجتماع مي توان ياد كرد . مسأله الگو در اخلاق اسلامي و روانشناسي جايگاه مهمي دارد . از اين رو بدخواهان پوشش وحجاب از هر تلاشي در راستاي معرفي زن شايسته والگو باظاهري عاري از پوشش اسلامي دريغ نمي كنند واين نيز كمك مؤثر در راستاي ترويج بي حجابي است . براي

تحقيق بيشتر به منابع زير مراجعه نمائيد:

1-رساله حجابيه ، رسول جعفريان

2-مسأله حجاب ، شهيد مرتضي مطهري

3-حجاب از ديدگاه قرآن وسنت ، فتحيه فتاحي زاده

4-فرهنگ برهنگي وبرهنگي فرهنگي غلامعلي حدادعادل

5-زن از نظر اسلام ، فريد مصطفوي الخميني

آيا سختگيريهاي نادرست در مورد حجاب خود عامل بي حجابي نيست ؟

پرسش

آيا سختگيريهاي نادرست در مورد حجاب خود عامل بي حجابي نيست ؟

پاسخ

سختگيري هاي نادرست و بدون دانش و علم و محاسبه بي تأثير نيست اما خوب است توجه داشته باشيم كه تاحدي در اين باره اغراق مي شود. افزون بر آن به فرض اگر اندكي چنين بوده است نوجوانان و جوانان كنوني اصلاً درمعرض آن نبوده اند و افرادي كه آن سختگيري ها برايشان پيش آمده به مراتب وضع قابل قبول تري دارند.

در هر صورت رعايت مقررات لازم است و البته براي گذراندن و مقرر نمودن مقررات نيز مطالعه و بررسي و تدبير وبرنامه ريزي ضروري است.

يكي از اساتيد من مربوط به درس جامعه شناسي مطلبي را گفتند كه براي من عجيب بود و آن اينكه از حجاب تعاريف مختلفي شد و براي همين بر سر حجاب اختلاف نظر وجود دارد مي خواهم بدانم اين تعاريف اصلي حجاب كدام است و با توجه به وضعيت كنوني جامعه ما حجاب مناسب براي خان

پرسش

يكي از اساتيد من مربوط به درس جامعه شناسي مطلبي را گفتند كه براي من عجيب بود و آن اينكه از حجاب تعاريف مختلفي شد و براي همين بر سر حجاب اختلاف نظر وجود دارد مي خواهم بدانم اين تعاريف اصلي حجاب كدام است و با توجه به وضعيت كنوني جامعه ما حجاب مناسب براي خانم كدام است.

پاسخ(قسمت اول)

فلسفه حجاب : اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم ; زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند. ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است :

الف ) پوشش , امري غريزي و فطري براي بشر است ; كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي , راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد; از جمله :

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي ,

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس , سوزاك , ايدز و...,

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده , گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان ,

4-

زياد شدن فرزندان نامشروع .

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است . ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است . از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان , در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- فلسفه حجاب , شهيد مرتضي مطهري

2- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي , غلامعلي حداد عادل

3- مجله پرسمان , دي ماه 1380 (مقاله اي درخصوص چرائي پوشش )

4- كتاب هاي تفسير قرآن در ذيل آيات 31, 32, 59 و 60 سوره نور و 32 و 33 سوره احزاب

آنچه كه اهداف فوق را تأمين مي كند حجاب برتر يعني چادر است چه اين كه چادر حجم بدن و برجستگي هاي آن را پوشانده، تحريك و انگيزش جنسي را در طرف مقابل ايجاد نمي كند. آرايش گرچه في نفسه خوب است اما نبايد به نحوي باشد كه نامحرم را به سوي او بكشاند. اين است كه گفته اند زن بايد تمام بدن را از نامحرم بپوشاند و فقط صورت و دست ها تا مچ را در صورتي كه فاقد

زينت باشند مي تواند نپوشاند.

براي تكميل بحث ر.ك: مجله پرسمان، پيش شماره پنجم، مقاله چرايي پوشش بانوان، (مقاله ذيل).

1) كاركردهاي پوشش لباس چيست؟

2) مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي (مقرر براي بانوان) را توضيح دهيد.

3) حجاب يا پوشش اسلامي بانوان ريشه ايراني دارد يا اسلامي؟

4) آيا در قرآن كريم، دستور خاصي درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكي دو روايت چنين حكمي به اسلام نسبت داده مي شود؟

5) به چه دليل پوشش اسلامي بانوان از احكام ضروري اسلام است؟

6) آيا حجاب به بانوان صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمي عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتن مسأله برده داري اين حكم نيز منتفي است؟

7) آيا براي مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟

8) فلسفه پوشش اسلامي، تابو (محروميت بي منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟

9) به چه دليل، پوشش اسلامي مو را نيز شامل مي شود؟

10) آيا اسلام با خود آرايي كه بر اساس تمايل به زيبايي خواهي امري فطري است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينت ها مخالفت كرده است؟

11) فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاي تند چيست؟

12) آيا اسلام فُرم خاصي از چادر يا روسري يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسري و مقنعه با جلباب چيست؟

13) آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامي را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامي چيست؟

14) پوشش اسلامي بانوان با چشم چراني مردان چه ارتباطي دارد؟

پوشش بانوان و چرايي آن

اشاره:

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران(2)

2. حفظ عفت و شرم(3)

3. آراستگي، زيبايي و وقار(4)

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر

خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل

و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر

خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

1. پوشيدگي سر و گردن؛ 2. پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار»

و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص

«زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع

مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

پاسخ(قسمت دوم)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)

آيات ديگري كه با

صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد».(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

1 - «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

2 - فلسفه پوشش اسلامي

3 - مجازات افراد مزاحم(41)

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود

دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود

دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ

بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

البته بايد اعتراف كرد تاكنون بيشتر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كمتر به پوشش مرد توجه نموده اند كه البته اين يك امر عادي و طبيعي است چرا كه زن مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است. ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي حائز اهميت است. ازاين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه درباره پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده خداوند متعال مي فرمايد: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا؛ اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه ي زينت شماست، (اعراف / 26).

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم) «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند»{M ، (نور / 30) . و در حق زنان نيز مي فرمايد: (و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنّ) «و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند»{M، (نور / 31).

با عرض سلام سوالي راجع به رعا يت حجاب دارم و آن اين است كه چرا هميشه درباره رعايت حجاب به زنان توصيه مي شود و مردان از قيد و بند حجاب راحت هستند؛ در ست است كه زن موجود لطيف گران بها يي است وبه قول امام خميني حجاب مصونيت است ونه محدوديت اما هميشه اين سوال

پرسش

با عرض سلام سوالي راجع به رعا يت حجاب دارم و آن اين است كه چرا هميشه درباره رعايت حجاب به زنان توصيه مي شود و مردان از قيد و بند حجاب راحت هستند؛ در ست است كه زن موجود لطيف گران بها يي

است وبه قول امام خميني حجاب مصونيت است ونه محدوديت اما هميشه اين سوال برايم وجود داشته كه چرا تاوان دلهاي مريض مردان را ما زنان بايد پس بدهيم به عبارت ساده تر چرا خداوند مردان را اينقدر ضعيف آفريده كه در برابر جنس زن نتوانند مقاومت كنند و ما زنها مجبور باشيم در گرماي شديد معذب و در سرماي زمستان علاوه بر مقنعه مانتو و چادر كلي هم عذاب بكشيم كه كسي تحريك نشود و خداي ناكرده عذاب گناه زنا بر ما نوشته نشود اگر قرار باشد بندگان خدا كه عموما شامل صنف آقايان هستند و روي سوال بنده آنها ميباشند نتوانند مثلا در مقابل زنان كه يكي از هزاران مصنوع زيباي خداوند مي باشند مقاومت كنند چرا خداوند براي الباقي مخلوقات خود حافظ يا مصوني نيافريد بعضي گل ها هم كه خار دارند ولي با اين حال چيده مي شوند پس با اينحال حجاب و لزوم رعايت آن چيز زائدي به نظر مي رسد زيرا در هر صورت زنان هم حكم گل سرخ را دارند كه با وجود داشتن خار باز هم از چيده شدن در امان نيستند در ضمن آيه اي در سوره نسا هست كه خطاب به پيامبر و اهل بيت ايشان در مورد حجاب است و فقط عموميت آن با توجه به معني آيه شامل حال اهل حرم نبوي و ائمه مي باشد لطفا در مورد اين حكم موكد اسلام مبني بر رعايت اصول پوشش از سوي بانوان توضيح بفرماييد كه چرا حجاب واجب است زيرا بنده تاكنون از سوي كسي مجاب نشده و حجاب را امري زائد مي دانم؟

پاسخ

درباره «حجاب» توجه به چند نكته در ابتدا بسيار حائز اهميت است:

1. كاهش خطا و خطر؛ در تصويب هر قانون اجتماعي و يا تصميم گيري براي واكسيناسيون عمومي اگر احتمال خطر حدود 4 در ده هزار باشد، اقدام مي گردد و تحمل همه هزينه ها توجيه منطقي دارد.

بديهي است با رعايت حجاب احتمال خطر و خطا در جامعه كاهش مي يابد اگر چه به حد صفر نمي رسد.

2. حفظ احترام؛ اگر چه رعايت حجاب، از يك سو به مردان كمك مي كند كه به طور ناخواسته و خارج از چارچوبها احساسات آنان هزينه نشود، اما بيش از آن به خانم ها كمك مي كند كه به طور ناخواسته و خارج از چارچوبها وسيله لذت انگاري قرار نگيرند و احترام آنان خدشه دار نگردد.

3. تشنگي و رغبت؛ بايد دانست احكام الهي بيش از آنكه به محدوديت لذتها بيانجامد به ماندگاري لذتها و پايداري نشاط و خوشي ها مي انجامد از اين رو اگر چه حجاب از يك سو براي خانم ها محدوديت است و موجب خستگي و زحمت مي باشد اما از سوي ديگر اوج احساسات را سالم نگه مي دارد و عاطفه ها و محبت ها را در كانون گرم خانواده متمركز مي سازد و زن و مرد را از بي تفاوتي نسبت به همديگر در نظام خانواده نجات ميدهد. و اين بحراني است كه هم اكنون دامنگير جوامع غربي شده است. به طوري كه در هنگامه برپايي كانون خانواده، كه بر اساس عشق و محبت بايد تحكيم شود و مهمترين ابزار آن ميل جنسي نسبت به يكديگر است اين ميل رو به افول گذاشته

و بنيان خانواده ها را متزلزل ساخته است. بلكه عشق و عاطفه آن دو، در سالهاي قبل از ازدواج و بعد از ازدواج در ميان افراد متعدد پخش شده است و تمركز خود را از دست داده است.

براي توضيح بيشتر در اين باره توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

در فرهنگ و اخلاق اسلامي، پوشش و حجاب - براي عموم و به ويژه زنان - از جايگاه مهمي برخوردار است. اما به نظر مي رسد در سال هاي اخير، به اندازه اهميت و جايگاه پوشش در اسلام، روشنگري نشده است و گرچه كتاب ها و مقالات فراواني پيرامون آن نگاشته شده است، اما اين اصل از اصول ديني، همچنان نيازمند روشنگري و پاسخ هاي تازه و متنوع است. ما طرح چنين پرسشي را به فال نيك گرفته، از آن استقبال مي كنيم.

فلسفه حجاب (پوشش) مي تواند ناشي از امور زير باشد:

1. حفظ تعادل جامعه از نظر امنيت و آرامش رواني.

يكي از غرايز خدادادي در ساختمان وجودي انسان، غريزه جنسي است كه نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمي است و در صورت كنترل آن، مي تواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات و امنيت رواني انسان ها را فراهم كند.

در قوانين اسلام، براي استفاده درست از اين غريزه حياتي، مكانيسم هاي گوناگوني مطرح شده است كه «حجاب» و وجود حريم بين زن و مرد، يكي از راهكارهاي مهم آن است.

بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادي معاشرت هاي تعريف نشده و بي بندوبار (با آرايش هاي گوناگون)، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي برهنگي و سكس را به صورت يك عطش روحي و يك

خواست سيري ناپذير درمي آورد.

اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادي براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براي زنان و هم براي مردان، تكاليف خاصي معين كرده است. وظيفه مشترك زن و مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوت آميز بپرهيزند؛ اما زنان - به خاطر جاذبه هاي بيش تر - وظيفه خاصي دارند و آن اين كه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايش هاي تحريك آميز، ظاهر نشوند و به جلوه گري و دلربايي نپردازند تا زمينه انحراف مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود.

لباس افراد جامعه و مخصوصاً لباس زنان نمي تواند به هر شكل و اندازه اي باشد و بايد حد و ضابطه اي داشته باشد. بي بندباري در پوشش و لباس ، موجب بي بندباري در تحريك غريزه جنسي است. تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روانشناسي در باب تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد ثابت كرده است كه مردان نسبت به محرك هاي چشمي شهوت انگيز، حساس تر از زنانند و برعكس زنان در مقابل محرك هاي لمسي حساسيت بيش تري دارند.

آستانه حس لمس و درد در زنان از همان زمان تولد پايين تر از مردان است...؛ در عوض مردان بينايي بهتري دارند. اين مزيت هاي جنسي در استعداد حسي، آموخته يا اكتسابي نيست؛ بلكه از زمان كودكي آشكار است... .مردان بالغ به محرك هاي بينايي شهواني حساسيت بيش تر مي داند. اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان به كار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرك هاي بينايي شهواني است؛ چون دامنه و برد حس بينايي زياد است؛

يعني چشم مي تواند از فاصله نسبتا دور، تحت تأثير محركها قرار گيرد و از اين گذشته وسعت زيادي از محيط در آن واحد ديده مي شود. از سوي ديگر، چون حس لامسه دامنه و برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و هورمون هاي جنسي زن به صورتي دوره اي ترشح مي شوند و به طور متناوب عمل مي كند، تأثير محرك هاي شهواني بر زن، صورتي بسيار محدود دارد و از اين نظر فعاليت زنان بسيار كم است؛ به خلاف مردان كه ترشح اندروژن ها در آن ها صورتي يكنواخت دارد و هيچ عامل طبيعي آن را قطع نمي كند. مردان به صورتي گسترده تر تحت تأثير محركهاي شهواني قرار مي گيرند و از اين نظر فعال ترند.1

2. حفظ و تحكيم بنيان خانواده

بي ترديد نهاد خانواده، يكي از مقدس ترين نهادهاي اجتماعي است كه بشر تا به حال خود ديده است. نقش خانواده در پروسه ايجاد جامعه سالم، يك نقش بي بديل است و در اين ميان نقش حجاب و پوشش اسلامي در سلامت و استمرار پيوند خانوادگي، غير قابل انكار است. در مقابل، برهنگي، سمّ كشنده نظم و پيوند موجود در نهاد خانواده است.

آمارهاي مستند نشان مي دهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا همواره بالا رفته است؛ زيرا «هر چه ديده بيند، دل كند ياد» و هر چه دل در مقوله هوس هاي سركش بخواهد، به هر قيمتي باشد، به دنبال آن مي رود و به اين ترتيب، هر روز دل به دلبري جديد مي بندد و با قبلي وداع مي كند؛ اما در محيطي كه «حجاب» حاكم است و شرايط ديگر اسلامي رعايت مي شود، دو

همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان، مخصوص يكديگر است. در بازار آزاد برهنگي، قداست پيمان زناشويي مفهومي ندارد. خانواده ها به سادگي متلاشي مي شوند و كودكان بي سرپرست مي مانند.

3. پيش گيري از فحشا و فروپاشي نظم جامعه.

گسترش دامنه فحشا و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاي بي حجابي و آزادي هاي بي حد و حصر جنسي است كه در جوامع غربي و ساير جوامع مشابه، كاملا مشهود است. عامل اصلي فحشا و ازدياد فرزندان نامشروع، منحصر به فرهنگ برهنگي و بي حجابي نيست؛ بلكه يكي از عوامل اصلي و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جريان روبه رشد تولد فرزندان نامشروع ، مسأله برهنگي و بي حجابي است. امروزه يكي از مشكلات جوامع غربي، تولد روبه رشد فرزندان نامشروع و بدون شناسنامه است. فرزنداني كه داراي پدر و مادر نامشخصي هستند و از نظر حقوقي، مشكلات فراواني را به همراه آورده، نظم اجتماعي جوامع غربي را تهديد مي كنند.

4. جلوگيري از نگاه ابزاري به زن و ابتذال وي

يكي از مسائل مطرح پيرامون حقوق زنان و بي توجهي به آنان، نگاه ابزاري به زنان است. هنگامي كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعي است روزبه روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از او دارد و هنگامي كه زن را از طريق جاذبه جنسي اش وسيله تبليغ كالاها و عاملي براي جلب جهان گردان و مانند اين ها قرار دهد، در چنين جامعه اي شخصيت زن تا حد يك عروسك يا يك كالاي بي ارزش سقوط مي كند و ارزش هاي والاي انساني او به كلي به دست فراموشي سپرده مي شود و به اين ترتيب، زن، وسيله اي براي اشباع هوس هاي سركش برخي مردان آلوده

و فريبكار مي شود.

عنصر حجاب و پوشش اسلامي، نه تنها زن را از صحنه اجتماع وفعاليت هاي اجتماعي دور نمي كند، بلكه زمينه هاي حضور مستمر و فعال زنان را در عرصه اجتماع -به همراه حقوق اجتماعي برابر- تضمين مي كند و شخصيت خدادادي زن را از دستبرد نگاه ابزاري ديگران، مصونيت مي بخشد.

پوشش كامل براي زن، چه پوششي است؟

به نظر مي رسد پوشش كامل، آن نوع پوششي است كه چشم بيگانه را كمتر متوجه خود كند؛يعني لباسي كه برجستگي هاي اندام زن را نشان ندهد و اسباب تحريك شهوت مردان را فراهم نكند از اين رو به تعبير رهبر معظم انقلاب، چادر باوجود شرايط ديگر، كامل ترين پوشش است.

بايد اعتراف كرد كه تاكنون بيش تر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كم تر به پوشش مرد توجه نموده اند و اين يك امر عادي و طبيعي است؛ زيرا زن، مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است؛ ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي - اجتماعي، حائز اهميت است. از اين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه، به پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده است؛ خداوند متعال مي فرمايد: « يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه زينت شماست{M».2

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: « قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند{M»3و در حق زنان نيز مي فرمايد: «و قل للمؤمنات يعضضن من

ابصارهن و يحفظن فروجهن؛ و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند».4

در اين راستا، ذكر نكات زير ضروري است:

1. فقها فرموده اند كه زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد، ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد؛ همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت، حرام است؛ ولي پوشش آن از سوي زن واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه، در مكان هاي عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند كه زنان از روي تعمد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده است؟

دو نظر در اين جا مطرح است؛ برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم، قاعده فقهي «اعانت بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي جمله مذكور، اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد، خود نيز مانند انجام دهنده آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آن چه حرام است، «تعاون بر اثم» است؛ نه «اعانت بر اثم» و اين دو با يكديگر متفاوت است. «تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه؛ به

گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند. به همين جهت برخي مراجع گفته اند كه اگر مردي با لباس آستين كوتاه، به قصد اين كه زنان به او نگاه كنند، بيرون بيايد، شريك گناه گرديده، قاعده فقهي در حقش پياده مي شود؛ اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد و از آن جا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است، به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند، وجوب نهي از منكر محرز نمي شود.

براساس آن چه گفته شد، فتواي مراجع درباره لباس آستين كوتاه مردان، متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند، ولي مسؤولان دانشگاه ها و مديران مدارس و... حق دارند كه مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند، براي محدوده خود وضع نمايند و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند و اين كار به آن معني نيست كه حلالي را حرام كرده يا بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند؛ بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است و در اين صورت، بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه، حدود و مقرراتي تعيين گردد.

پي نوشت:

1.دكتر محمود بهزاد، تفاوت هاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روانشناسي، مجله نگين، شماره 134، تير 1355، ص 24.

2. اعراف(7):26.

3. نور(24):30.

4. همان،31.

آيا در قرآن آيات خاصي در زمينه پوشش اسلامي وجود دارد؟ در مورد رنگ و نوع پوشش مثلا چادر يا مانتو و غيره چطور؟ با توجه به اينكه رنگ مشكي از جهت علمي ضررهايي دارد چگونه ايراني ها به اين رنگ در پوشش اسلامي توجه ويژه دارند؟ آيا چادر در اسلام اجباري است؟

پرسش

آيا در قرآن آيات خاصي در زمينه پوشش اسلامي وجود دارد؟ در مورد رنگ و نوع پوشش مثلا چادر يا مانتو

و غيره چطور؟ با توجه به اينكه رنگ مشكي از جهت علمي ضررهايي دارد چگونه ايراني ها به اين رنگ در پوشش اسلامي توجه ويژه دارند؟ آيا چادر در اسلام اجباري است؟

پاسخ(قسمت اول)

درباره «حجاب» توجه به چند نكته در ابتدا بسيار حائز اهميت است:

1. كاهش خطا و خطر؛ در تصويب هر قانون اجتماعي و يا تصميم گيري براي واكسيناسيون عمومي اگر احتمال خطر حدود 4 در ده هزار باشد، اقدام مي گردد و تحمل همه هزينه ها توجيه منطقي دارد.

بديهي است با رعايت حجاب احتمال خطر و خطا در جامعه كاهش مي يابد اگر چه به حد صفر نمي رسد.

2. حفظ احترام؛ اگر چه رعايت حجاب، از يك سو به مردان كمك مي كند كه به طور ناخواسته و خارج از چارچوبها احساسات آنان هزينه نشود، اما بيش از آن به خانم ها كمك مي كند كه به طور ناخواسته و خارج از چارچوبها وسيله لذت انگاري قرار نگيرند و احترام آنان خدشه دار نگردد.

3. تشنگي و رغبت؛ بايد دانست احكام الهي بيش از آنكه به محدوديت لذتها بيانجامد به ماندگاري لذتها و پايداري نشاط و خوشي ها مي انجامد از اين رو اگر چه حجاب از يك سو براي خانم ها محدوديت است و موجب خستگي و زحمت مي باشد اما از سوي ديگر اوج احساسات را سالم نگه مي دارد و عاطفه ها و محبت ها را در كانون گرم خانواده متمركز مي سازد و زن و مرد را از بي تفاوتي نسبت به همديگر در نظام خانواده نجات ميدهد. و اين بحراني است كه هم اكنون دامنگير جوامع غربي شده است. به

طوري كه در هنگامه برپايي كانون خانواده، كه بر اساس عشق و محبت بايد تحكيم شود و مهمترين ابزار آن ميل جنسي نسبت به يكديگر است اين ميل رو به افول گذاشته و بنيان خانواده ها را متزلزل ساخته است. بلكه عشق و عاطفه آن دو، در سالهاي قبل از ازدواج و بعد از ازدواج در ميان افراد متعدد پخش شده است و تمركز خود را از دست داده است.

براي توضيح بيشتر در اين باره توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

حفاظت در سرما و گرما و برف و باران

حفظ عفت و شљō

آراӘʚϙʘ̠زيبايي و وقار

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. و درباره «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، سخني هر چند كوتاه در ميان گذاشته شود:

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه

حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ... (7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد».{M درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي » (14)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري

و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند : قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».{M

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19)

بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه

بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».{M

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

پوشيدگي سر و گردن؛

پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل

از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس،

پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: « وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ. »(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» . زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه به طور معمول آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست مانند

صورت بدون آرايش و تا مچ دست، و نوع ديگر زينتي كه به طور معمول پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ» .(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً .

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است{M.(39)

پاسخ(قسمت دوم)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً

* مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد»(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

جلباب چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

فلسفه پوشش اسلامي

مجازات افراد مزاحم

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه

از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق « كاسيات عاريات »(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: « ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ .» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: « المرأة ريحانه ؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد،

از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: « كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ. »(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

سياهي چادر و رنگ حجاب

الف) اگر حجاب صرفا به معناي دربرداشتن نوعي پوشش با هر ويژگي تلقي شود، در اين صورت رنگ در آن نقشي ندارد.

ب ) اما اگر حجاب معناي كامل تري داشته باشد، نه تنها رنگ ها كه عوامل ديگري نيز در آن نقش آفرين اند. براي روشن شدن اين مطلب بايد ديداساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) يپشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي

هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آنمؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديدگان نظاره گر ايفا مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاي زهرآلود شيطان» بدانيم، پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوينفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد. اكنون سؤال مي شود كداميك از اين دو براي تأمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندك جرقه اي

شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هروسيله ممكن _ حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه _ به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم وموجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم؟ آيا اين سخت گيري امل گري است يا ناديده گرفتن تأثير عوامل ياد شده؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده، ولي بر اين مسأله پايمي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) وامامان(ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي،محمدي آشناني).

لذا به نظر مي رسد پوشش كامل، آن نوع پوششي است كه چشم بيگانه را كمتر متوجه خود كند؛يعني لباسي كه برجستگي هاي اندام زن را نشان ندهد و اسباب تحريك شهوت مردان را فراهم نكند به تعبير رهبر معظم انقلاب، چادر باوجود شرايط ديگر، كامل ترين پوشش است.

پي نوشت ها:

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.

2. نحل (16): 80.

3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.

4. سوره اعراف (7): 26.

5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.

6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص

پوشش اسلامي است.

7. احزاب (33): 53.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.

9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست.

10. مسأله حجاب، ص 73.

11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.

12. مسأله حجاب، ص 22.

13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.

14. سوره احزاب (33): 33.

15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.

17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.

19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.

20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.

21. مسأله حجاب، ص 129.

22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.

23. مجمع البيان، ص 217.

24. همان.

25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.

26. مجمع الșʘǙƘ̠ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

28. مسأله حجاب، ص 131.

29. علامه طباطبائي(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين

آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آن ها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)

30. آيين بهزيستي در اسلام، احمد صبور اردوبادي، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.

31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107.

32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.

33. سوره احزاب(33): 33.

34. سوره نور(24): 31.

35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.

36. ر. ك: تفسير الميزان، ج 15، ص 121.

37. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 14، ص 140.

38. سوره نور (24): 60.

39. سوره احزاب(33): 59.

40. سوره احزاب (33): 60 و 61.

41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند. (الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)

42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشي، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّي به المرأة رأسها و صدرها)

43. الميزان في تفسير القرآن،

ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّي جميع بدنها)

44. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.

45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 14؛ ص 156.

46. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذي يفطّي رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان في تفسير القرآن، طوسي ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)

47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.

48. زناني كه ظاهراً پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، ري شهري، ج 2، ص 259)

49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.

50. آسيب شناسي حجاب، ص 19

51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.

52. سوره واقعه(56): 23.

53. گستره عفاف به گستردگي زندگي، حميده عامري، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117.

54. الميزان، ج 8، ص 361.

55. مسأله حجاب، ص 163.

در مورد حجاب و حيا و آرايش منابع قوي معرفي كنيد.

پرسش

در مورد حجاب و حيا و آرايش منابع قوي معرفي كنيد.

پاسخ

فلسفه حجاب : اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم ; زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند. ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است :

الف ) پوشش , امري غريزي و فطري براي بشر است ; كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي , راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد; از جمله :

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي ,

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس , سوزاك , ايدز و...,

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده , گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان ,

4- زياد شدن فرزندان نامشروع .

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ

كرده است . ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است . از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان , در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- فلسفه حجاب , شهيد مرتضي مطهري

2- فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي , غلامعلي حداد عادل

3- مجله پرسمان , دي ماه 1380 (مقاله اي درخصوص چرائي پوشش )

4- كتاب هاي تفسير قرآن در ذيل آيات 31, 32, 59 و 60 سوره نور و 32 و 33 سوره احزاب

درباره حيا

حيا به معناي شرم داشتن از ارتكاب محرمات و مذمومات , است كه از نظر شرعي و عقلي و عرفي براي زن و مرد پسنديده است و با خجالت نيز فرق دارد زيرا خجالت اعم از آن است و گاه به امور غير مذموم بلكه به واجبات نيز تعلق مي گيرد و در اين صورت به شرك خفي مبدل مي شود; مانند شرم از انجام غسل جنابت و يا شرم زن در برابر شوهر. در برخي از نصوص چنين خجالتي را ((حياي احمقانه )) خوانده اند; چنان كه پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: ((الحيائ حيائ ان : حيائ عقل و حيائ حمق , فحيائ العقل هو العلم و حيائ الحمق هوالجهل )), (اصول كافي , باب حيائ). اما آن حيايي كه خانم ها بيشتر به آن

سفارش شده اند منظور شرم داشتن از برخورد و معاشرت با مرد نامحرم است و اين مسائله به جهت جذابيت و شرايط جسمي و روحي خانم ها است تا هم مورد سوئ استفاده ديگران و استفاده ابزاري قرار نگيرند و هم ايمان و روحيه شخصي خويش را بهتر حفظ نمايند و واضح است كه اين مسائله گرچه براي مردان نيز ممدوح است ولي در اين مسائله مردان به اهميت خانم ها نيستند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك : علم اخلاق اسلامي , ج 1 - 3 (ترجمه جامع السعادات ), مولي مهدي نراقي , ترجمه : دكتر سيد جلال الدين مجتبوي .

درباره آرايش و روابط با ديگران

زن بايد تمام بدن را از نامحرم بپوشاند و فقط صورت و دست ها تا مچ را در صورتي كه فاقد زينت باشند مي تواند نپوشاند. ضمنا بايد از پوشيدن لباس هاي بدن نما و جلب توجه كننده بپرهيزد. و در پوشش تفاوتي ميان چادر، مانتو و... نيست هر چند چادر بهترين پوشش محسوب مي شود.

دوست عزيز، با توجّه به شرايط خاص دوران جواني، طولاني بودن دوران تجرّدِ غالب دانشجويان و خطرات جدّي تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفساني، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمّي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند.

پيدايش علايق و الفت ها - هر چند غير اختياري است - ولي نقطه شروع و چگونگي تداوم آن اختياري است. بنابراين حتي الامكان بايد كوشيد علايقي كه سرانجام معلوم و مشخصي ندارد، پديد نيايد. بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه:

اولاً، اگر ضرورتي ايجاب نمي كند حتّي الامكان چنين روابطي با نامحرم برقرار نشود و خواهران

دانشجو در مقابل افراد نا محرم، رفتاري متكبّرانه داشته باشند نه رفتاري صميمانه. اينكه در احكام شرعي مي فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسي افراد را تحريك كند و يك الفت و محبت شهواني بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتي براي او دارد.

ثانيا: در صورت ناچاري و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهي منجر نشود، اشكالي ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه هاي متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالي ندارد. امّا با اين حال، حتي الامكان لازم است در كلاس ها به گونه اي باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو، هنجارهاي شرعي زير بايد رعايت شود:

1_ از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود. شوخي و خنده با نامحرمان جايز نيست و اگر موجب فتنه و فساد شود قطعا حرام است.

2_ از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود.

3_ حجاب شرعي رعايت شود.

4_ قصد تلذّذ و ريبه در كار نباشد.

5_ دو نفر نامحرم در محيط بسته، تنها نمانند. زيرا بودن آنها در مكان خلوتي كه كس ديگري نمي تواند وارد شود حرام و نماز هم در آن جا بنا بر فتواي برخي مراجع اشكال دارد.

6- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد

و قسمت هاي باز و پوشيده برايتان كاملاً مساوي فرض شوند، اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد.

7- در همه حال، خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفّت و حيا را فراموش نكنيد.

روشن است كه هر فرد خود بهتر مي تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است. «بل الانسان علي نفسه بصيره؛ آدمي بر نفس خود آگاه و بيناست»، (قيامت، آيه 14).

اما در مورد آرايش: آرايش كردن زن به هر صورت براي شوهر خودش اشكال ندارد اما نشان دادن به نامحرمان حرام است فرقي بين ملايم و غير ملايم نيست بلكه همين اندازه كه عرفا" بگويند آرايش كرده اگر در معرض ديد نامحرمان قرار دهد حرام است و همچنين هر كاري كه موجب جلب توجه نامحرم شود بر زن جايز نيست و پوشاندن دست ها تا مچ اگر همراه زينت نباشد و قصد نشان دادن به نامحرم در كار نباشد لازم نيست . پوشاندن انگشتر از نامحرم در صورتي كه صدق زينت كند لازم است .

به كتاب احكام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعي آنان تأليف سيد مسعود معصومي مراجعه فرماييد.

ضرورت حجاب بانوان در نماز با آن كه خدا نامحرم نيست، به چه دليل است؟

پرسش

ضرورت حجاب بانوان در نماز با آن كه خدا نامحرم نيست، به چه دليل است؟

پاسخ

با توجه به اينكه خداوند متعال عليم و حكيم است، پس يكايك احكام حكمت خاصي دارد ولكن پي بردن به آن اسرار براي ما هم ميسر نيست و هم چندان مفيد نيست چه اينكه با علم محدود ما از نيازها، استعدادها و نيز راه رفع نيازهاي واقعي و شكوفا كردن استعدادها به نحو صحيح و بدون مخاطرات جسمي و روحي، مادي و معنوي، چگونه مي توان چنين ادعايي نمود.

علاوه بر اينكه اساس در اين احكام فراخوان بشر به تعبد و اظهار بندگي در مقابل حضرت پروردگار است. البته چه بسا ممكن است آگاهي به اين اسرار و حكمت ها حداقل در بعضي افراد موجب تقويت انگيزه آنها در پيروي از آن دستورات شود به همين جهت در صدد كنكاش از اسرار و حكمت هاي احكام مي كنند.

به هر صورت حجاب و پوشش بانوان در نماز، علل و فلسفه هاي متعددي دارد؛ از جمله:

الف. اين خود نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب مي باشد و يكي از عواملي است كه در پاس داشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري آن، نقش مهمي ايفا مي كند.

ب. وجود پوششي يك پارچه براي تمام بدن و داشتن پوششي مخصوص براي نماز، توجه و حضور قلب انسان را بيشتر مي كند و از التفات ذهن به تجملات و چيزهاي رنگارنگ مي كاهد و ارزش نماز را صد چندان مي كند.

ج. داشتن پوشش كامل در پيشگاه خداوند، نوعي ادب و احترام به ساحت قدس ربوبي است. ازاين رو براي مرد نيز در بر داشتن عبا و پوشاندن سر در نماز، مستحب است و همين

ادب حضور در پيشگاه الهي زمينه ساز حضور معنوي و بار يافتن به محضر حق مي شود.

افزون بر آن، حكم پوشش در نماز، با حفظ حجاب در برابر نامحرم تفاوت هايي دارد و با آن قابل مقايسه نيست؛ مثلاً پوشاندن روي پا در برابر نامحرم واجب است؛ ولي در نماز - بدون حضور نامحرم - واجب نيست.

من به دنبال زيباترين حديث درباره حجاب مي گردم لطفا در اين مورد به من كمك كنيد.

پرسش

من به دنبال زيباترين حديث درباره حجاب مي گردم لطفا در اين مورد به من كمك كنيد.

پاسخ

قال النبي(ص) لفاطمه(س) «اي شيء خير للمرأه قالت ان لا تري رجلا و لايراها رجل فضمها اليه و قال: ذريه بعضها من بعض»

پيامبر اكرم(ص) به حضرت فاطمه(س) فرمودند: چه چيز براي زن بهتر است حضرت فاطمه(س) فرمود: اين كه مردي را نبيند و مردي او را نبيند. پيامبر(ص) حضرت فاطمه را به خود چسبانيد و فرمود ذريه اي كه برخي از نسل برخي ديگراند (يعني همه در فضائل و كمالات يكدست و به مانند يكديگرند) (بحار، 43/84)

«الامام علي(ع): صيانه المرأه أنعم لحالها و أدوم لجمالها» ؛ (غررالحكم، فصل 44، حرف صاد، حديث 10)

امام علي(ع) فرمود: «پوشيدگي زن (باتوجه به موقعيت روحي و جسمي اش) براي او بهتر است و زيبايي اش را پايدارتر مي سازد».

النبي(ص): «ان من خير نسائكم المتبرجه من زوجها، الحصان عن غيره» ؛ (بحارالانوار، ج 103، ص 235)

رسول خدا(ص) فرمود: «بهترين زنان شما، زني است كه براي شوهرش آرايش و خودنمايي كند، اما خود را از نامحرمان بپوشاند».

شبهاتي راجع به حجاب مطرح شده از جمله: 1_حجاب جنبه اسطوره اي دارد نا اينكه براي حفظ عفت باشد. 2_ پوشش يك عرف است و تفسير پذير است حتي اگرهم غير قابل تفسير باشد. 3- اگر حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصيت زن شود قطعا مضر است مشكل اين نيست كه زنان چگونه لب

پرسش

شبهاتي راجع به حجاب مطرح شده از جمله: 1_حجاب جنبه اسطوره اي دارد نا اينكه براي حفظ عفت باشد. 2_ پوشش يك عرف است و تفسير پذير است حتي اگرهم غير قابل تفسير باشد. 3- اگر حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصيت زن شود قطعا مضر است مشكل اين نيست كه زنان چگونه لباس بپوشندمشكل اين است كه زنان بتوانند در عرصه هاي مختلف حضور داسته باشند 4- حكومت حق ندارد در مساله اي كه مربوط به امور شخصي مرد

پاسخ

براي پاسخ به شبهات مطرح شده و روشن شدن مطلب توجه به نكات ذيل ضروري است؛

1. فطري و ديني بودن حجاب؛ همانطور كه مستحضريد ، عامل اصلي گرايش انسانها ، مخصوصا زنان به حجاب و پوشش ، تأمين يك نياز فطري و دروني بنام حيا و شرم است. شرم ، يكي از صفات مخصوص انسان است. و انسان تنها حيواني است كه اصرار دارد دست كم، بعضي از اندامهاي خود را بپوشاند . پروفسور اسوالد شوارتز ، طبيب و روان شناس اتريشي در كتاب روان شناسي جنس درباره احساس شرم _ در انسانها مي نويسند؛ علاوه بر مردم شناسي ، تجزيه و تحليل روان شناسي نيز ثابت مي كند كه احساس شرم ، يكي از صفات عمده نوع بشر است. هيچ قبيله اوليه اي ، هر قدر هم بدوي بوده باشد، شناخته نشده است كه از خود شرم بروز ندهد و بچه اي كوچك نيز شرم دارند. در طي دوران رشد بشر و همچنين در خلال رشد افراد، بر وسعت موضوعاتي كه موردحمايت شرم قرار مي گيرند افزوده مي شود. حمايت ،

وظيفه مخصوصي است به عهده شرم گذارده شده است. كاملا معلوم است كه شرم، قبل از همه چيز از اعضاي تناسلي و وظايف آنها حمايت مي كند. .. ادعاي پيشرفت و مدرنيزم خرقه اي بر تن بي خبري از ارزشهاي اساسي است. و شرم، نخستين قرباني اين گمراهي اخلاقي است، مثلا نهضت اعتقادبه لختي ، نمونه وحشتناكي از اين ادعاست» (به نقل از غلامعلي حدادعادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگ ، ص 68).

علاوه بر مطالعات مردم شناسي و روان شناسي جنسي، از مطالعات تاريخي نيز استفاده مي شود كه انسان در هيچ مقطعي بدون پوشش زندگي نكرده است . (براي آگاهي بيشتر ر.ك: روت ترنرويل كاكس، تاريخ لباس، ترجمه شيرين بزرگمهر).

و اين مطلب حاكي از وجود شرم و حياي ذاتي انسان است. از آيات مربوط به خلقت حضرت آدم و حوا نيز فطري بودن پوشش و حجاب استفاده مي شود. حتي زماني كه اين دو انسان نخستين در بهشت بودند پوشش داشته اندلذا قرآن در مورد آنان مي فرمايد وقتي آندو در برابر وسوسه هاي شيطان تسليم شدند و ازدرخت ممنوعه خوردند، لباسهاي آنان فرو ريخت و آن دو اقدام به پوشاندن بدن خود با برگ درختان كردند: «فلما ذاقا اشجره بدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه» (اعراف / 22). . از اين آيه فهميده مي شود كه انسان قبل از ارتكاب خطا در بهشت داراي پوشش بوده است و نيز اين معنا فهميده مي شود كه دليل برخورداري آدم و حوا ازحيا و شرم فطري ، پس از برهنه شدن، فورا بدن خود را با برگ درختان پوشاندند.

البته، علاوه

بر عامل فطري كه در پيدايش اصل پوشش دخالت اساسي داشته است عوامل ديگري مانند محفوظ ماندن بدن از سرما و گرما، گرايش به تجمل و زيبايي شرايط محيطي، جغرافيايي،قومي و ... در پيدايش تعدد و تنوع و مدل هاي مختلف پوشش مؤثر بوده اند.

حجاب يكي از احكام مسلم همه اديان الهي است زيرا همانگونه كه گذشت حجابو پوشاندن بدن و نيز بهره مندي از شرم و حيا،امري فطري است و اديان الهي نيز منطبق با فطرت اصيل انسانها است از اينرو در تمام اديان الهي مسأله حجاب امري ضروري بوده است. (اگر چه با تحريف برخي از اديان الهي بسياري از احكام الهي و امور فطري ناديده گرفته شده اند) در اسلام نيز اصل حجاب از ضروريات مي باشد و آيات و روايات فراوانيبر آن دلالت دارد و حكم اين مسأله به قدري در اين دين الهي روشن است كه حتي شايد نيازي به بحث هم نداشته باشد.

و با مراجعه مختصر و گذرا به قرآن، روايات و متون ديني ميتوان به وضوح آن پي برد.

در طول تاريخ مبارزات زيادي با حجاب شده است و اوج اين مبارزات در ايران، مسأله كشف حجاب ازسوي رضاخان بوده است. كه براي مقابله با آن علما و روحانيت بشدت موضع گرفتند و حتي زنان آگاه و متدين ايران نيز درمقابل كشف حجاب رضاخان ، قيام كردند. امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايند: زن هاي ايراني هم قيام كردند بر ضدش و تو دهني به او زدند كه ما نمي خواهيم اين طور چيزي (كشف حجاب ) را ». (صحيفه نور، امام خميني ، ج 2 ،

ص 630 .

وامروزه نيز شاهد جنگ روسري هادر كشورهاي به اصطلاح متمدني كه ادعاي دمكراسي دارند، هستيم. آنچه كه غربي ها را ز حجاب مي ترساند اين است كه زنان به هويت انساني خويش بازگردند و خود را از اسارت بهره كشي مردان، برهانند. اما همانگونهكه شاهديم ، امروزه موج داشتن حجاب تهديدي جدي براي كشورهاي غربي است زيرا براي آگاهي زنان و حجاب رابطه اي ناگسستني وجود دارد.

دكتر علي شريعتي دراين باره مي گويد: «حجاب مال نسل آگاهي است كه به پوشش اسلامي بر مي گردد، اين نسلي است كه با اين پوشش اسلامي مي خواهد به استعمار غربي و به فرهنگ اروپايي بگويد: پنجاه سال كلك زدي ، كار كردي، نقشه كشيدي كه مرا فرنگي مآب كني ، من با اين لباس به تو مي گويم نه، و به تمام پنجاه سال كارت، فاتحه مي خوانم» (علي شريعتي، مجله زن روز، ش 1659 ، ص 77)

بنابراين حجاب جنبه اسطوره اي ندارد بلكه امري فطري و ديني است . و مهم آن است كه فطرت بشر بيردار شود و اين كار هم با آگاهي بخشي انجام خواهد گرفت.

2. اما اينكه گفته شود حجاب امري عرفي و تفسير پذير است . اين سخن به نظر درست نمي آيدزيرا همانگونه كه قبلا اشاره شد ممكن است (و حتي طبيعي است) كه شرايط محيطي ، جغرافيايي ، قومي و گرايش به زيبايي و .... موجب تعدد و تنوع مدلهاي مختلف پوشش شود اما آنچه كه مهم است ايناست كه حفظ حجاب و پوشاندن بدن امري فطري و ديني است. بنابراين نمي توان گفت كه درمنطقه اي حجاب

كامل را لازم و ضروري مي دانند و در منطقه اي ديگر بي حجابي امري ضروري است زيرا عرف در اين دو منطقه متفاوت است. زيرا وقتي مسأله اي فطري شد، فطريات از اموري نيستند كه با عرف تغيير نمايند و نيز امور فطري در همگان وجود دارد و امري نسبي نيست كه در بعضي باشد و در بعضي ديگر نباشد و يا اينكه شدت و ضعف داشته باشد. بنابراين اصل بر پوشاندن بدن در مقابل ديگران است . اما اينكه حدود آن چقدر است رادين تعيين كرده است:

پيامبرص مي فرمايد: يا ايها الناس اتخذوا السراويلات فانها من استريثابكم حصنوا بها نسائكم اذا خرجن (محمدي ري شهري ، ميزان الحكمه، ج 2، ص 259، واژه حجاب).

يعني اي مردم از شلوار هاي (كه در قديم بسيار گشاد بوده اند) براي پوشش استفاده كنيد. زيرااز پوشاننده ترين لباس ها هستند و زنان خود را هنگامي كه از منزل خارج مي شوند از طريق استفاده از شلوار حفظ كنيد.

از اين روايت استفاده مي شود كه زنان درخارج از منزل بايد پوشش كامل داشته باشند (اما در درون خانه و نزد همسر، داشتن حجاب كامل نه تنها مطلوب نيست بلكه ناپسند نيز مي باشد)

امير المومنين ع نيز حجاب و پوشش كامل زنان را باعت حفظ عفت و پاكي آنان قلمداد نموده است. «ان شده الحجاب ابقي عليهن» (نهج البلاغه / نامه 31)

همچنين قرآن در آيات متعددي به حدود و چارچوب حجاب پرداخته است از جمله در آيه 31 سوره نور تعبير خمر كه جمع خمار است را آورده و خمار به معناي مقنعه مي باشد و نيز در آيه

59 سوره احزاب تعبير جلابيت را آورده كه جمع جلبات است و جلباب به معناي چادر است. بنابراين آنچه ذكر شد، شواهد، و قراين مستحكم و روشني است كه مطلوبيت حجاب و پوشش اكثر و بيشتر را براي بانوان و دختران جوان اثبات مي نمايد. پس حجاب امري عرفي نيست تا بتوان ادعا كرد كه هر عرفي تفسيري متفاوت از عرف ديگر دارد. بلكه حجاب امري فطري است و دين، حدود و چارچوب آن را مشخص كرده است.

3. هدف از تشريع حكم الهي وجوب حجاب، دستيابي به تزكيه نفس، طهارت، عفت و پاكدامني است. سوره نورآيه 30 و 60 و نيز سوره احزاب آيه 53 مراجعه شود.

4. آثار و فوايد حجاب در ابعاد مختلف:

الف) در بعد فردي: غريزه جنسي، غريزه اي نيرومند، عميق و دريا صفتاست كه هر چه بيشتراطاعت شود بيشتر سركش مي شود همچون آتشي كه هر چه هيزم آن زيادتر شود، شعله ور تر مي گردد. بهترين شاهد بر اين مطلب اين است كه جهان غرب كه با اوج بي حيايي و برهنگي ، اطاعت از غريزه جنسي بيشتر شده است، هجوم مردم به مسأله سكس نيز زيادتر شده و تيراژ مجلات و كتب سكسي بالاتر رفته است. اين مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادي است كه قائلند همه گرفتاري هايي كه در كشورهاي اسلامي و شرقي بر سرغريزه جنسي وجود دارد ناشي از محدوديتهاست. بنابراين فايده حجاب، در بعد فردي ، ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است كه يكي از عوامل آن عدم تهييج و تحريك جنسي است.

ب) در بعد خانوادگي: يكي ديگر از فوايد حجاب در بعد خانوادگي

، اختصاص يافتن الستذاذهاي جنسي،به ميحط خانواده و در كادر ازدواج مشروع است. اخصاص مذكور، موجب پيوند و اتصال قوي تر زن و شوهر و در نتيجه استحكام بيشتر كانون خانواده مي گردد. و بر عكس فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است.

ج) در بعد اجتماعي: يكي ديگر از فوايد حجاب در بعد اجتماعي است يعني حفظ و استيفاي نيروي كار در سطح جامعه است. در مقابل ، بي حجگابي و بدحجابي باعث كشاندن لذتهاي جنسي از محيط خانواده به اجتماع و در نتيجه، تضعيف نيروي كار افراد است. بدون ترديد، مردي كه در خيابان ، بازار، اداره ، كارخانه و ... همواره با قيافه هاي محرك و مهيج زنان بدحجاب و آرايش كرده مواجه باشد، تمركز نيروي كار او كاهش مي يابد.

اسلام مي خواهد با رعايت حجاب و پوشش، محيط اجتماعي از اين گونه لذتهاي نامشروع پاك شده و لذتهاي جنسي فقطدر محيط خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود.

بنابراين اسلام ضمن اينك حضور زن را دراجتماع جايز مي داند اما براي آن حد و مرزي قائل شده و هرگز رضايت نمي دهد كه حضور زن در اجتماع به قيمت از دست دادن شخصيت و شرف زن و نيز از هم پاشيدن خانواده گردد.

اميدواريم زنان جامعه ما با آگاهي كامل از حجاب و نقش سازنده آن در ابعاد مختلف حضوري سالم و بدون دغدغه در صحنه هاي گوناگون اجتماعي داشته باشند.

منابع براي مطالعه بيشتر : 1. حريم عفاف ، روح الله حسينيان ، ج 1، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، تابستان 1372.

2. فرهنگي برهنگي و برهنگي فرهنگ، غلامعلي حداد عادل، ج ششم

، انتشارات سروش، تهران 1374.

3. حجاب شناسي، حسين مهدي زاده، چ اول ، نشر مركز مديريت حوزه علميه قم ، 1381.

4. آيين بهزيستي اسلام، احمد صبوري اردوباري ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول ،تهران 1367

5. فلسفه حجاب، مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ، 1377.

در مورد فلسفه حجاب توضيح دهيد.

پرسش

در مورد فلسفه حجاب توضيح دهيد.

پاسخ(قسمت اول)

در فرهنگ و اخلاق اسلامي، پوشش و حجاب - براي عموم و به ويژه زنان - از جايگاه مهمي برخوردار است. اما به نظر مي رسد در سال هاي اخير، به اندازه اهميت و جايگاه پوشش در اسلام، روشنگري نشده است و گرچه كتاب ها و مقالات فراواني پيرامون آن نگاشته شده است، اما اين اصل از اصول ديني، همچنان نيازمند روشنگري و پاسخ هاي تازه و متنوع است. ما طرح چنين پرسشي را به فال نيك گرفته، از آن استقبال مي كنيم.

فلسفه حجاب (پوشش) مي تواند ناشي از امور زير باشد:

1. حفظ تعادل جامعه از نظر امنيت و آرامش رواني.

يكي از غرايز خدادادي در ساختمان وجودي انسان، غريزه جنسي است كه نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمي است و در صورت كنترل آن، مي تواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات و امنيت رواني انسان ها را فراهم كند.

در قوانين اسلام، براي استفاده درست از اين غريزه حياتي، مكانيسم هاي گوناگوني مطرح شده است كه «حجاب» و وجود حريم بين زن و مرد، يكي از راهكارهاي مهم آن است.

بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادي معاشرت هاي تعريف نشده و بي بندوبار (با آرايش هاي گوناگون)، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي برهنگي و سكس را به صورت يك عطش روحي و يك خواست سيري ناپذير درمي آورد.

اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادي براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براي زنان و هم براي مردان، تكاليف خاصي معين كرده است. وظيفه مشترك زن و

مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوت آميز بپرهيزند؛ اما زنان - به خاطر جاذبه هاي بيش تر - وظيفه خاصي دارند و آن اين كه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايش هاي تحريك آميز، ظاهر نشوند و به جلوه گري و دلربايي نپردازند تا زمينه انحراف مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود.

لباس افراد جامعه و مخصوصاً لباس زنان نمي تواند به هر شكل و اندازه اي باشد و بايد حد و ضابطه اي داشته باشد. بي بندباري در پوشش و لباس ، موجب بي بندباري در تحريك غريزه جنسي است. تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روانشناسي در باب تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد ثابت كرده است كه مردان نسبت به محرك هاي چشمي شهوت انگيز، حساس تر از زنانند و برعكس زنان در مقابل محرك هاي لمسي حساسيت بيش تري دارند.

آستانه حس لمس و درد در زنان از همان زمان تولد پايين تر از مردان است...؛ در عوض مردان بينايي بهتري دارند. اين مزيت هاي جنسي در استعداد حسي، آموخته يا اكتسابي نيست؛ بلكه از زمان كودكي آشكار است... .مردان بالغ به محرك هاي بينايي شهواني حساسيت بيش تر مي داند. اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان به كار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرك هاي بينايي شهواني است؛ چون دامنه و برد حس بينايي زياد است؛ يعني چشم مي تواند از فاصله نسبتا دور، تحت تأثير محركها قرار گيرد و از اين گذشته وسعت زيادي از محيط در آن واحد ديده مي شود. از سوي ديگر، چون حس لامسه دامنه و برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و

هورمون هاي جنسي زن به صورتي دوره اي ترشح مي شوند و به طور متناوب عمل مي كند، تأثير محرك هاي شهواني بر زن، صورتي بسيار محدود دارد و از اين نظر فعاليت زنان بسيار كم است؛ به خلاف مردان كه ترشح اندروژن ها در آن ها صورتي يكنواخت دارد و هيچ عامل طبيعي آن را قطع نمي كند. مردان به صورتي گسترده تر تحت تأثير محركهاي شهواني قرار مي گيرند و از اين نظر فعال ترند.1

2. حفظ و تحكيم بنيان خانواده

بي ترديد نهاد خانواده، يكي از مقدس ترين نهادهاي اجتماعي است كه بشر تا به حال خود ديده است. نقش خانواده در پروسه ايجاد جامعه سالم، يك نقش بي بديل است و در اين ميان نقش حجاب و پوشش اسلامي در سلامت و استمرار پيوند خانوادگي، غير قابل انكار است. در مقابل، برهنگي، سمّ كشنده نظم و پيوند موجود در نهاد خانواده است.

آمارهاي مستند نشان مي دهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا همواره بالا رفته است؛ زيرا «هر چه ديده بيند، دل كند ياد» و هر چه دل در مقوله هوس هاي سركش بخواهد، به هر قيمتي باشد، به دنبال آن مي رود و به اين ترتيب، هر روز دل به دلبري جديد مي بندد و با قبلي وداع مي كند؛ اما در محيطي كه «حجاب» حاكم است و شرايط ديگر اسلامي رعايت مي شود، دو همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان، مخصوص يكديگر است. در بازار آزاد برهنگي، قداست پيمان زناشويي مفهومي ندارد. خانواده ها به سادگي متلاشي مي شوند و كودكان بي سرپرست مي مانند.

3. پيش گيري از فحشا و فروپاشي نظم جامعه.

گسترش دامنه فحشا و افزايش

فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاي بي حجابي و آزادي هاي بي حد و حصر جنسي است كه در جوامع غربي و ساير جوامع مشابه، كاملا مشهود است. عامل اصلي فحشا و ازدياد فرزندان نامشروع، منحصر به فرهنگ برهنگي و بي حجابي نيست؛ بلكه يكي از عوامل اصلي و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جريان روبه رشد تولد فرزندان نامشروع ، مسأله برهنگي و بي حجابي است. امروزه يكي از مشكلات جوامع غربي، تولد روبه رشد فرزندان نامشروع و بدون شناسنامه است. فرزنداني كه داراي پدر و مادر نامشخصي هستند و از نظر حقوقي، مشكلات فراواني را به همراه آورده، نظم اجتماعي جوامع غربي را تهديد مي كنند.

4. جلوگيري از نگاه ابزاري به زن و ابتذال وي

يكي از مسائل مطرح پيرامون حقوق زنان و بي توجهي به آنان، نگاه ابزاري به زنان است. هنگامي كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعي است روزبه روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از او دارد و هنگامي كه زن را از طريق جاذبه جنسي اش وسيله تبليغ كالاها و عاملي براي جلب جهان گردان و مانند اين ها قرار دهد، در چنين جامعه اي شخصيت زن تا حد يك عروسك يا يك كالاي بي ارزش سقوط مي كند و ارزش هاي والاي انساني او به كلي به دست فراموشي سپرده مي شود و به اين ترتيب، زن، وسيله اي براي اشباع هوس هاي سركش برخي مردان آلوده و فريبكار مي شود.

عنصر حجاب و پوشش اسلامي، نه تنها زن را از صحنه اجتماع وفعاليت هاي اجتماعي دور نمي كند، بلكه زمينه هاي حضور مستمر و فعال زنان را در عرصه اجتماع -به همراه حقوق اجتماعي برابر- تضمين مي كند و شخصيت خدادادي زن را از دستبرد نگاه

ابزاري ديگران، مصونيت مي بخشد.

پوشش كامل براي زن، چه پوششي است؟

به نظر مي رسد پوشش كامل، آن نوع پوششي است كه هيچ چشم بيگانه اي را متوجه خود نكند؛يعني لباسي كه برجستگي هاي اندام زن را اصلاً نشان ندهد و اسباب تحريك شهوت مردان را فراهم نكند و خود زن هم با آرايش در جامعه ظاهر نشود و به تعبير رهبر معظم انقلاب، چادر باوجود شرايط ديگر، كامل ترين پوشش است.

بايد اعتراف كرد كه تاكنون بيش تر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كم تر به پوشش مرد توجه نموده اند و اين يك امر عادي و طبيعي است؛ زيرا زن، مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است؛ ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي - اجتماعي، حائز اهميت است. از اين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه، به پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده است؛ خداوند متعال مي فرمايد: « يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه زينت شماست{M».2

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: « قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند{M»3و در حق زنان نيز مي فرمايد: «و قل للمؤمنات يعضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن؛ و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند».4

در اين راستا، ذكر نكات زير ضروري است:

1. فقها

فرموده اند كه زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد، ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد؛ همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت، حرام است؛ ولي پوشش آن از سوي زن واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه، در مكان هاي عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند كه زنان از روي تعمد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده است؟

دو نظر در اين جا مطرح است؛ برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم، قاعده فقهي «اعانت بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي جمله مذكور، اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد، خود نيز مانند انجام دهنده آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آن چه حرام است، «تعاون بر اثم» است؛ نه «اعانت بر اثم» و اين دو با يكديگر متفاوت است. «تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه؛ به گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند. به همين جهت برخي مراجع گفته اند كه اگر مردي با لباس آستين كوتاه، به قصد اين كه زنان به او نگاه كنند، بيرون بيايد، شريك گناه

گرديده، قاعده فقهي در حقش پياده مي شود؛ اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد و از آن جا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است، به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند، وجوب نهي از منكر محرز نمي شود.

براساس آن چه گفته شد، فتواي مراجع درباره لباس آستين كوتاه مردان، متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند، ولي مسؤولان دانشگاه ها و مديران مدارس و... حق دارند كه مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند، براي محدوده خود وضع نمايند و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند و اين كار به آن معني نيست كه حلالي را حرام كرده يا بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند؛ بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است و در اين صورت، بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه، حدود و مقرراتي تعيين گردد.

پي نوشت:

1.دكتر محمود بهزاد، تفاوت هاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روانشناسي، مجله نگين، شماره 134، تير 1355، ص 24.

2. اعراف(7):26.

3. نور(24):30.

4. همان،31.

پوشش بانوان و چرايي آن

پيش شماره 5 _ دي ماه 80 (چرا؟)

كاركردهاي پوشش لباس چيست؟

مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامي (مقرر براي بانوان) را توضيح دهيد

حجاب يا پوشش اسلامي بانوان ريشه ايراني دارد يا اسلامي؟

آيا در قرآن كريم، دستور خاصي درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكي دو

روايت چنين حكمي به اسلام نسبت داده مي شود؟

به چه دليل پوشش اسلامي بانوان از احكام ضروري اسلام است؟

صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمي عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتنآيا حجاب به بانوان مسأله برده داري اين حكم نيز منتفي است؟

آيا براي مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟

فلسفه پوشش اسلامي، تابو (محروميت بي منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟

به چه دليل، پوشش اسلامي مو را نيز شامل مي شود؟

آيا اسلام با خود آرايي كه بر اساس تمايل به زيبايي خواهي امري فطري است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينت ها مخالفت كرده است؟

فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاي تند چيست؟

آيا اسلام فُرم خاصي از چادر يا روسري يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسري و مقنعه با جلباب چيست؟

آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامي را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامي چيست؟

پوشش اسلامي بانوان با چشم چراني مردان چه ارتباطي دارد؟

اشاره:

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند،(1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

حفاظت در سرما و گرما و برف و باران

حفظ عفت و شرم

آراستگي، زيبايي و وقار

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب

اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛(11) و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد(12) و كتب تفسير شيعه و سني(13) تأييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج

و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(14)

پاسخ(قسمت دوم)

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام(16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.

[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن

خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(17) و راغب اصفهاني در مفردات(18) گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني(19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ

يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛

[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

پوشيدگي سر و گردن؛

پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازي ياد آور

مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند».(26)

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است(29) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش

انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم».(32)

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي »(33)

و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را

محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)

در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛(37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.

اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي

آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)

با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد».(40)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

جلباب چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

فلسفه پوشش اسلامي

مجازات افراد مزاحم

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي(43) و فيض كاشاني(44) و اهل سنّت مانند قرطبي(45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي

است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(46)

نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد.(49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله

بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي(54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)

در مورد فلسفه حجاب , حدود, كيفيت و رنگ پوشش بانوان توضيح دهيد.

پرسش

در مورد فلسفه حجاب , حدود, كيفيت و رنگ پوشش بانوان توضيح دهيد.

پاسخ

حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنوي جامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثر است:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديگران نظاره گر اين مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم، پوشش زن همانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. و از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد. بنابراين حجاب منحصر به چادر نيست و مانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تأمين كند، ليكن چادر حجاب برتر است.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد

كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد, و سلامت معنوي نفوس را تائمين مي كند. 3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد, و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد. اكنون سوئال مي شود كداميك از اين دو براي تائمين حجاب واقعي و مصونيت معنوي جامعه و خيره نكردن چشم ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است ؟ مگر ما در جامعه اي زندگي نمي كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسي به سر مي برند و در سخت ترين شرايط جواني از امكان ازدواج محرومند و كافي است با اندك جرقه اي شعله هاي غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتي ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هر وسيله ممكن - حتي با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه - به سلامت ديني و روحي و رواني آنان كمك نكنيم و موجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن شان در دام مفاسد نشويم ؟ آيا اين سخت گيري ناپسند است يا ناديده گرفتن تائثير عوامل ياد شده ؟ در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تائكيد چنداني نكرده ولي بر اين مسائله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوئ ناشي از آن باشد. از اين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص ) و امامان (ع ) قرار

گرفت , زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند, (ر.ك : حجاب در اديان الهي , محمدي آشناني ). نكته ديگر اين كه در بسياري از كشورهاي اسلامي حجابي شبيه چادر و عبا وجود دارد و اختصاص به ايرانيان ندارد.

جايگاه حجاب از ديگاه روانشناسي چه مي باشد ؟

پرسش

جايگاه حجاب از ديگاه روانشناسي چه مي باشد ؟

پاسخ

هر انساني، با هر نظام فكري، افعال اختياري اش را به منظور رسيدن به اهدافي كه آن ها را پسنديده و خوب تشخيص داده، انجام مي دهد؛ به عبارت ديگر، تمام افعال ارادي آدمي، تابع حسن و قبحي است كه تشخيص مي دهد. «حجاب و بي حجابي» نيز از اين چارچوب برون نيست. عده اي حجاب را نيك مي دانند و بدان پايبندند و در مقابل، بي حجابي را زشت مي شمارند و از آن بيزاري مي جويند؛ چنان كه گروهي بي حجابي را پسنديده، به آن اهتمام مي ورزند و حجاب را عملي زشت دانسته، دامن خود را از آن پاك مي سازند. اين نوشتار، فارغ از دليل هاي عقلي و نقلي و مقتضيات فطري در پي بررسي آثار اين دو پديده است و خوبي و بدي و زشتي و زيبايي هر يك را مي نماياند تا هر كس با تدبير در آثار آن دو، راه صواب پيش گيرد.

دامنه تأثير رفتارها

بي ترديد زندگي اجتماعي - خواه بر استدلال عقلي و خواه برخواسته فطري و خواه بر بنيان قراردادهاي اجتماعي و... بنا شده باشد - از تأثير و تأثّر متقابل افراد و عملكرد آن ها تهي نيست. خوبي ها و زيبايي ها براي فرد و خانواده و جامعه مفيدند و زشتي ها و بدي ها نيز به همه زيان مي رسانند. و تأثير خود را بر تمام اعضا و اركان جامعه به جا خواهند گذاشت.

همنوايي آهنگ تكوين و تشريع

مدبّر آفرينش كه خواهان تداوم نسل بشر است، خود، به قلم تدبير و تكوين، جاذبه هاي عقلي، اجتماعي، فطري و زيستي - جنسي را در آدميان و حتّي حيوانات و گياهان به وديعت نهاده تا در پرتو

جذب و انجذاب دروني هميشگي شعله وجودشان را بر افروخته نگهدارند. خالق هستي براي بقاي ديگر موجودات تنها همين جذب و انجذاب را كافي دانسته، ولي براي بقاي نسل بشر مسؤوليت سپاري را نيز از نظر دور نداشته است؛ زيرا بشر چون جانوران و گياهان نيست كه نسل وي تنها با جاذبه هاي زيستي - جنسي و عشق ورزي آزاد پايدار ماند. نوزاد انسان پس از تولّد به تغذيه، نگهداري و پرورش درست نيازمند است و بدون مراقبت هاي بهداشتي، زيستي و... فرصت حيات نمي يابد. بر اين اساس، معمار هستي كه نهاد آدمي را آن گونه سرشت، برگنبد تشريع اين گونه نوشت كه ازدواج محبوب ترين بنيادها براي بنا نهادن كانون تولّد و مهد پرورش و رشد نوع انسان است 1، تاهم جذب و انجذاب به محيط خانواده محدود گردد و هم نسلي سالم و متعادل پرورش يابد. چون جذب و انجذاب لجام گسيخته هرگز به بقاي نسل تن نمي دهد و آن را مزاحم عشق ورزي خود مي بيند؛ همان گونه كه نسل ناسالم، پدر و مادري نمي شناسد تا آن نژاد را استمرار بخشد2. به اين منظور، انتظار مي رود معمار نظام تكوين و تشريع در راه نيل به خواست خود، به تدبير و تشريع لازم دست يازد و اسباب رسيدن به آن هدف را تشريع فرمايد. «حجاب» در شمار اين اسباب جاي دارد. اينك در اين نوشتار، با پرداختن به برخي آثار تربيتي و روان شناختي اين دو پديده، سودمندي و ضرر آفريني هر يك را هويدا مي سازيم تا هر كس خود آگاهانه تصميم گيرد.

حجاب و رشد شخصيت

شخصيت؛ مجموعه افكار، عواطف، عادت ها و اخلاقيات يك انسان است كه به

تمايز وي از ديگران مي انجامد3؛ به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگي هاي جسمي، رواني و رفتاري كه هر انسان را از انسان هاي ديگر متمايز مي سازد، شخصيت نام دارد4. بر اين اساس، هر كس شخصيتي دارد كه خود را با آن معرفي مي كند. و ديگران نيز او را به همان ويژگي ها مي شناسند. در، «روان شناسي كمال» انسان رشد يافته كه انسان خواستارِ تحققِ خود (actualizing person - The Self) معرفي مي گردد، اين گونه توصيف شده است: انساني كه نيازهاي سطوح پايين (نيازهاي جسماني، ايمني، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از توانايي ها و قابليت هاي خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق خويش است 5. اريك فروم انسان رشد يافته را انسان بارور (Productive person) معرفي مي كند و در تعريف او مي گويد: وي انساني است كه نيازهاي رواني اش را از راه هاي بارور و زايا و خلاق ارضا مي كند6. به عقيده اريك فروم مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان برآوردن معقول نيازهاي رواني است كه حيوانات پست اين نوع نيازها را ندارند. انسان سالم نيازهاي رواني - نه نيازهاي جسماني مانند گرسنگي، تشنگي، جنسي و...- خود را از راه هاي خلاّق ارضا مي كند و اشخاص ناسالم از راه هاي نامعقول 7. اكنون بايد ديد فرصت رشد شخصيت با رعايت حجاب بيش تر فراهم مي گردد يا با عدم رعايت آن؟ انساني كه پيوسته نگران زيبايي خود است و بيش تر در جهت معرفي پيكر خود مي كوشد، بهتر مي تواند قابليت هاي خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آن كه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاي جسماني و سطحي به انسان امكان رشد مي دهد يا

توجّه به نيازهاي عالي و مخصوص انسان ها؟ آيا غرق شدن در خود نمايي و جلب توجّه ديگران مسير منتهي به يافتن خويشتن است؟ انساني كه زندگي اش تحت فرمان و اراده اش نيست، در حس هويّت يابي خود (of Identity A Sense) دچار شكست شده است 8 تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند. زيرا سليقه و خواست ديگران در زندگي اش تأثير مي گذارد و چنان زندگي مي كند كه ديگران مي پسندند، نه آنگونه كه خود مي پسندد.

بي حجاب در انديشه نمايش خود و زيبايي خويش است. اين امر كه عقده حقارت (inferority complex) انسان را مي نماياند، زمينه رشد و تعالي وي را نابود مي سازد؛ در حالي كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انساني رشد و تكامل يابد. كسي كه با نمايش زيبايي خود و گزينش پوششي ويژه در انديشه جلب نظر ديگران به سر مي برد، در حقيقت مي خواهد با تكيه بر جذابيت هاي ظاهري خويش و نه اصالت ها و ارزش هاي متعالي خود، جايي در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام مي دارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است نه انسانيت و انديشه و لياقت و كارآيي اش. چنين فردي قبل از همه اسير خويش است و به مغازه داري شبيه است كه پيوسته در انديشǠتزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر مي برد و فرصت پرداختن به آرزوهاي بزرگ تر را نمي يابد9.

حجاب و حرمت خود (احساس ارزشمندي)

از نظر روان شناسي، قطعي ترين عامل رشد انسان «ميزان ارزشي» است كه هر فرد براي خود قائل است 10؛ به عبارت بهتر، نافذترين عامل رشد رواني و شخصيتيِ انسان، سطح حرمت خود

(esteem - Self) او است. درجه ارزيابي فرد از خود، حرمت خود خوانده مي شود و در واقع باز خوردي از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن به شمار مي آيد. اين قضاوت در قالب رفتارهاي كلامي و غير كلامي بروز مي كند و گستره اي است كه فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و با ارزش و يا ناموفق و بي ارزش مي داند11.

چنان كه گذشت، «سطح حرمت خود» در سازش يافتگي هيجاني، اجتماعي و عاطفي تأثير بسيار دارد و از عوامل تعيين كننده اساسي در شكل دهي الگوهاي رفتاري و عاطفي است؛ به گونه اي كه ترديد افراد در ارزشمندي شان به ناتواني در رسيدن به زندگي عاطفي موزون مي انجامد. اين افراد همواره از آشكار شدن ناتواني هاشان هراسناكند و صحنه را ترك مي كنند. از طرفي خلاقيت با «سطح حرمت خود» رابطه كاملاً مستقيم دارد12.

به راستي آيا برهنه شدن و كشاندن رفتارهاي جنسي به كوچه و خيابان به آدمي ارزش مي دهد و انسان را از احساس ارزشمندي بهره مند مي سازد؟ البتّه شايد احساس رضايت آني و زود گذر پديد آورد، ولي كم تر كسي است كه بر خورداري از اين حالت و رفتار را ارزش تلقي كند و شخص برخوردار از اين روحيه را ارزشمند بداند. افزون بر اين، تأمين هر خواسته اي هميشه با احساس رضايت همراه نيست. در جامعه اي كه برهنگي تمام شريان هاي آن را پر كرده و زن و مرد همواره در حال مقايسه داشته ها و نداشته هاي خويشند، انسان ها در تشويش مستمر و دلهره هميشگي فرو مي روند؛ زيرا رقابت و مقايسه در ميداني رخ مي نمايد كه ظرفيت رقابت ندارد و بدين سبب، آدمي به تنوع طلبي حريصانه

كشيده مي شود. بي ترديد تا وقتي اين انديشه فضاي ذهن آدمي را آكنده است، فرصتي براي بروز خلاقيت و ابتكار باقي نمي ماند. ذهنِ مشغول به تصاحب دل ديگران و جلب نظر مردان و پسنديده شدن، هرگز انديشه علمي را بر نمي تابد و نمي تواند يافته اي تازه عرضه كند. او در پي آن است كه در وضعيت موجود پسنديده شود نه آن كه وضعيت را تغيير دهد و با ابتكار و خلاقيت، طرحي نو در اندازد. از سوي ديگر، از آن جا كه احساس بي ارزش بودن تمام وجود اين افراد را پر كرده است، در پي جبران اين كمبود بر مي آيند و چون آسان ترين راه رسيدن به اين احساس، مقبول ديگران واقع شدن است، از طريق سكس و عرضه پيكر خود در اين مسير گام بر مي دارند تا به شكلي، احساس ارزشمنديِ از كف رفته خود رإ؛ ّّ جبران كنند. در حالي كه شخص بر خوردار از حجاب هرگز چنين نيازي را احساس نمي كند. در نگاه او بهترين راه جبرانِ احساسِ ارزشمندي آن است كه خود را از دسترس بيگانگان دور نگهدارد و مقام و موقعيت خود را پايين نياورد13. گويا از همين رو است كه ويل دورانت مي گويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازي مايه طعن و تحقير است.

بنابراين، چنين افرادي هم ارزشمندي را از كف داده اند و هم در جبران آن به بيراهه رفته اند. راه رسيدن به احساس ارزشمندي پايدار، رفتن در پي كسب صفات ارزشمند و پايدار است.

انسان بر خوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس ديگران، سطح ارزشمندي خود را ارتقا مي بخشد تا آن جا كه مرد، نيازمندانه به آستان وي

روي مي آورد. بي ترديد اگر زنان اين مفهوم را به طور كامل درك كنند، به پوشيده داشتن و مخفي ساختن پيكر خويش بيش تر گرايش نشان مي دهند14 و پي خواهند برد كه راه احساس ارزشمندي در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نيست. راسل مي گويد: از لحاظ هنري، مايه تأسف است كه بتوان به آساني به زنان دست يافت. ويل دورانت نيز مي گويد: آنچه مي جوييم و نيابيم عزيز و گرانبها مي گردد15.

ويليام جيمز به صراحت توصيه مي كند: زنان عزّت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند و خود را از دسترس مردان، دور نگهدارند.

پس حجاب احساس ارزشمندي است؛ كه موقعيتي بلند مرتبه براي زنان پديد مي آورد و مردان را در محدوديت فرو مي برد. اگر چه در بيان به زنان گفته مي شود كه پوشيده بيرون آييد؛ ولي واقعيت آن است كه به مرد گفته مي شود، بهره برداري جنسي در همه جا ممنوع. چون راه چشم را كه نافذترين كانال حسيِ مردان است، نمي توان سد كرد.

حجاب و استحكام خانواده

خانواده با اهميّت ترين نهاد اجتماعي است. خانواده كانون عشق و اميد و تحقق آرزوهاي آدمي و مركز تولّد و پرورش نسل بشر است؛ به گونه اي كه هيچ جامعه اي نمي تواند بدون خانواده پايدار بماند. در معارف الاهي خانواده مهم ترين جايگاه پرورش انسان است. قرآن كريم همسران را «لباس» يكديگر مي داند و بدين ترتيب نقش هر يك را معيّن مي كند. زن و شوهر نزديك ترين افراد به يكديگرند و چون لباس، يكديگر را از آفات و آسيب هاي عفت سوز و ايمان برانداز حفظ مي كنند16. افزون بر اين، آن ها مانند لباس، مايه وقار و

آراستگي يكديگرند. بي ترديد اين نقش در پرتو تفاوت زن و شوهر شكل مي گيرد. چنانچه زن و شوهر از تعهدات خانوادگي رها باشند، نمي توانند براي يكديگر چون لباس به شمار آيند و عفت و وقار و شخصيت هم را پاس دارند. حجاب از لوازم سامان يافتن چنين بنيادي است و بي حجابي با آن تعارض آشكار دارد؛ زيرا بي بند و باري در پوشش، بي بند و باري در تحريك و احساس نياز را در پي دارد و تأمين نيازهاي شعله ور بنياد خانواده را نشانه مي رود17.

غريزه جنسي يكي از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است؛ امّا براي پايداري اش كافي نيست. بعد از ازدواج به تدريج با گذر زمان اهداف جديد شكل مي گيرد؛ خواسته هاي زيستي و جنسي اندك اندك جاي خود را به نيازهاي رواني و امنيتي و عاطفي و شناختي مي دهد و ديگر سرمايه عشق ورزي به تنهايي براي تأمين اهداف خانواده و خواسته ها كافي نيست. نخستين شرط دستيابي بدين اهداف و تأمين خواست هاي جديد، آن است كه زن و شوهر از هويّت و خواست هاي فردي دست شويند و به سوي پي ريزي هويتي جمعي گام بردارند. چنانچه هر كس فقط خواهش خويش را پي گيرد؛ زن در جهت تجمل و خودنمايي و مورد پسند واقع شدن در اجتماع و جلب توجّه مردان گام بردارد؛ در دغدغه مقبوليت خويش فرو رود و نقش مادري را به فراموشي سپارد؛ و از آن سوي مرد در انديشه رسيدن به تمكين هاي نوتر و پر رونق تر به سر برد و نقش پدري را فراموش كند، بنيان خانواده بر باد مي رود. بي ترديد كانون خانواده با اموري چون توجّه به لباس

و بدن و روي و موي و انگشت نما شدن و مشخص تر معرفي كردن خود، پيوند تنگاتنگ دارد و پرداختن بدين امور و فراموش كردن اهداف خانواده و نيازهاي برتر، پايه هاي خانواده را متزلزل مي سازد.

حجاب و مسؤوليت پذيري

هر كس در برابر خود و ديگران مسؤول است. انجام موفقيت آميز مسؤوليت به استعداد و برخورداري از توانمندي هاي متناسب و ظرفيت هاي روان شناختي و جسمي نياز دارد. توفيق در پاره اي از مسؤوليت ها و حتّي سپردن برخي از مسؤوليت ها به حجاب تكيه دارد و افرادي كه بي حجابي پيشه مي كنند، توان انجام آن را ندارند. اين گروه ناگزير بايد به خويش پردازند و - چنان كه امروزه مشاهده مي كنيم - چاره اي ندارند جز آن كه انجام آن مسؤوليت ها را به ديگران و حتّي مردان بسپارند18. زناني كه در پي دلربايي و جلب نظر ديگرانند و جز عرضه پيكر خود به چيزي نمي انديشند، هرگز نمي توانند غمخوار همنوع خود باشند؛ در برابر خانواده و اجتماع احساس مسؤوليت كنند و به معنويت خود و اعضاي خانواده و جامعه بينديشند. اين افراد، افزون بر آن كه خود به دليل ناتواني يا شانه خالي كردن از انجام دادن مسؤوليت هاي فردي باز مي مانند، با روحيه و وضعيت بدني خاص خويش محيط را آلوده و موقعيت را براي فعاليت مسؤوليت پذيرانه نامساعد مي سازند. بر اين اساس، بازدهي فعاليت هاي خانوادگي و اجتماعي را كاهش مي دهند و حتّي دقّت عمل را دچار اختلال مي كنند؛ به عبارت ديگر، اين افراد خود ناتوان مي مانند و ديگران را نيز از انجام دادن تعهدات و مسئوليت هاشان باز مي دارند. تحقيقات گسترده و به ويژه پژوهش هاي ميداني، حاكي از افت توليد و كاهش

سطح كيفيت در مراكز آلوده به افراد بي حجاب، بر درستي اين سخن گواهي مي دهد.

اسلام كه عاطل و باطل ماندن نيروهاي عظيم انساني و غير انساني را نمي پسندد، براي رسيدن به موفقيت در انجام تعهدات و مسؤوليت هاي فردي و اجتماعي، استعداد و شرايطي را لازم مي داند كه رعايت پوشش خاص يكي از آن ها به شمار مي آيد. فرد بي حجاب با رعايت نكردن اين شرط در واقع از قبول مسؤوليت خودداري ورزيده، در پي خواسته هاي خود مي رود و حتّي ديگران را از انجام تعهدهاي پذيرفته شده باز مي دارد. بنابراين، حجاب هرگز به معناي محدود كردن حوزه مسؤوليت زن نيست. حجاب شرط موفقيت در انجام دادن مسؤوليت ها و سپردن برخي مسؤوليت ها است. انسان، با انتخاب بي حجابي از قبول مسؤوليت هاي حساس و سنگين شانه خالي مي كند؛ آزاد از هر تعهدي سر بار ديگران مي شود و مسؤوليت ها را به ديگران وا مي گذارد.

پي نوشت:

1. الميزان، محمدحسين طباطبائي، ج 3.

2. فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل.

3. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادي.

4. روان شناسي شخصيت، يوسف كريمي،

5. روان شناسي كمال، دوان شولتس، گيتي خوشدل.

6. مكتب ها و نظريه هاي روان شناسي، سعيد شاملو.

7. روان شناسي كمال.

8. فلسفه حجاب، علي محمدي.

9. روان شناسي حرمت خود، ناتانيل براندل، هاشمي جمال.

freeman sunfran cisco.196 .Esteem - The Antecedents of self .10

11. بررسي حرمت خود در نوجوانان...، سيد حسن سليمي، مجله روان شناسي، شماره 2.

12. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، صدرا.

13. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، صدرا.

14. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، صدرا.

15. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، صدرا.

16. الميزان، محمدحسين طباطبائي، ج

3.

17. فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل.

18. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادي.

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟

پرسش

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟

پاسخ

در فرهنگ و اخلاق اسلامي، پوشش و حجاب - براي عموم و به ويژه زنان - از جايگاه مهمي برخوردار است. اما به نظر مي رسد در سال هاي اخير، به اندازه اهميت و جايگاه پوشش در اسلام، روشنگري نشده است و گرچه كتاب ها و مقالات فراواني پيرامون آن نگاشته شده است، اما اين اصل از اصول ديني، همچنان نيازمند روشنگري و پاسخ هاي تازه و متنوع است. ما طرح چنين پرسشي را به فال نيك گرفته، از آن استقبال مي كنيم.

فلسفه حجاب (پوشش) مي تواند ناشي از امور زير باشد:

1. حفظ تعادل جامعه از نظر امنيت و آرامش رواني.

يكي از غرايز خدادادي در ساختمان وجودي انسان، غريزه جنسي است كه نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمي است و در صورت كنترل آن، مي تواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات و امنيت رواني انسان ها را فراهم كند.

در قوانين اسلام، براي استفاده درست از اين غريزه حياتي، مكانيسم هاي گوناگوني مطرح شده است كه «حجاب» و وجود حريم بين زن و مرد، يكي از راهكارهاي مهم آن است.

بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادي معاشرت هاي تعريف نشده و بي بندوبار (با آرايش هاي گوناگون)، هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي برهنگي و سكس را به صورت يك عطش روحي و يك خواست سيري ناپذير درمي آورد.

اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادي براي تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براي زنان و هم براي مردان، تكاليف خاصي

معين كرده است. وظيفه مشترك زن و مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوت آميز بپرهيزند؛ اما زنان - به خاطر جاذبه هاي بيش تر - وظيفه خاصي دارند و آن اين كه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايش هاي تحريك آميز، ظاهر نشوند و به جلوه گري و دلربايي نپردازند تا زمينه انحراف مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود.

لباس افراد جامعه و مخصوصاً لباس زنان نمي تواند به هر شكل و اندازه اي باشد و بايد حد و ضابطه اي داشته باشد. بي بندباري در پوشش و لباس ، موجب بي بندباري در تحريك غريزه جنسي است. تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روانشناسي در باب تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد ثابت كرده است كه مردان نسبت به محرك هاي چشمي شهوت انگيز، حساس تر از زنانند و برعكس زنان در مقابل محرك هاي لمسي حساسيت بيش تري دارند.

آستانه حس لمس و درد در زنان از همان زمان تولد پايين تر از مردان است...؛ در عوض مردان بينايي بهتري دارند. اين مزيت هاي جنسي در استعداد حسي، آموخته يا اكتسابي نيست؛ بلكه از زمان كودكي آشكار است... .مردان بالغ به محرك هاي بينايي شهواني حساسيت بيش تر مي داند. اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان به كار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرك هاي بينايي شهواني است؛ چون دامنه و برد حس بينايي زياد است؛ يعني چشم مي تواند از فاصله نسبتا دور، تحت تأثير محركها قرار گيرد و از اين گذشته وسعت زيادي از محيط در آن واحد ديده مي شود. از سوي ديگر، چون حس لامسه دامنه و برد زياد ندارد و فعاليتش

محدود به تماس از نزديك است و هورمون هاي جنسي زن به صورتي دوره اي ترشح مي شوند و به طور متناوب عمل مي كند، تأثير محرك هاي شهواني بر زن، صورتي بسيار محدود دارد و از اين نظر فعاليت زنان بسيار كم است؛ به خلاف مردان كه ترشح اندروژن ها در آن ها صورتي يكنواخت دارد و هيچ عامل طبيعي آن را قطع نمي كند. مردان به صورتي گسترده تر تحت تأثير محركهاي شهواني قرار مي گيرند و از اين نظر فعال ترند.1

2. حفظ و تحكيم بنيان خانواده

بي ترديد نهاد خانواده، يكي از مقدس ترين نهادهاي اجتماعي است كه بشر تا به حال خود ديده است. نقش خانواده در پروسه ايجاد جامعه سالم، يك نقش بي بديل است و در اين ميان نقش حجاب و پوشش اسلامي در سلامت و استمرار پيوند خانوادگي، غير قابل انكار است. در مقابل، برهنگي، سمّ كشنده نظم و پيوند موجود در نهاد خانواده است.

آمارهاي مستند نشان مي دهد كه با افزايش برهنگي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا همواره بالا رفته است؛ زيرا «هر چه ديده بيند، دل كند ياد» و هر چه دل در مقوله هوس هاي سركش بخواهد، به هر قيمتي باشد، به دنبال آن مي رود و به اين ترتيب، هر روز دل به دلبري جديد مي بندد و با قبلي وداع مي كند؛ اما در محيطي كه «حجاب» حاكم است و شرايط ديگر اسلامي رعايت مي شود، دو همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان، مخصوص يكديگر است. در بازار آزاد برهنگي، قداست پيمان زناشويي مفهومي ندارد. خانواده ها به سادگي متلاشي مي شوند و كودكان بي سرپرست مي مانند.

3. پيش گيري از فحشا و فروپاشي

نظم جامعه.

گسترش دامنه فحشا و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك ترين پيامدهاي بي حجابي و آزادي هاي بي حد و حصر جنسي است كه در جوامع غربي و ساير جوامع مشابه، كاملا مشهود است. عامل اصلي فحشا و ازدياد فرزندان نامشروع، منحصر به فرهنگ برهنگي و بي حجابي نيست؛ بلكه يكي از عوامل اصلي و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جريان روبه رشد تولد فرزندان نامشروع ، مسأله برهنگي و بي حجابي است. امروزه يكي از مشكلات جوامع غربي، تولد روبه رشد فرزندان نامشروع و بدون شناسنامه است. فرزنداني كه داراي پدر و مادر نامشخصي هستند و از نظر حقوقي، مشكلات فراواني را به همراه آورده، نظم اجتماعي جوامع غربي را تهديد مي كنند.

4. جلوگيري از نگاه ابزاري به زن و ابتذال وي

يكي از مسائل مطرح پيرامون حقوق زنان و بي توجهي به آنان، نگاه ابزاري به زنان است. هنگامي كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعي است روزبه روز تقاضاي آرايش بيشتر و خودنمايي افزونتر از او دارد و هنگامي كه زن را از طريق جاذبه جنسي اش وسيله تبليغ كالاها و عاملي براي جلب جهان گردان و مانند اين ها قرار دهد، در چنين جامعه اي شخصيت زن تا حد يك عروسك يا يك كالاي بي ارزش سقوط مي كند و ارزش هاي والاي انساني او به كلي به دست فراموشي سپرده مي شود و به اين ترتيب، زن، وسيله اي براي اشباع هوس هاي سركش برخي مردان آلوده و فريبكار مي شود.

عنصر حجاب و پوشش اسلامي، نه تنها زن را از صحنه اجتماع وفعاليت هاي اجتماعي دور نمي كند، بلكه زمينه هاي حضور مستمر و فعال زنان را در عرصه اجتماع -به همراه حقوق اجتماعي برابر- تضمين مي كند و

شخصيت خدادادي زن را از دستبرد نگاه ابزاري ديگران، مصونيت مي بخشد.

پوشش كامل براي زن، چه پوششي است؟

به نظر مي رسد پوشش كامل، آن نوع پوششي است كه هيچ چشم بيگانه اي را متوجه خود نكند؛يعني لباسي كه برجستگي هاي اندام زن را اصلاً نشان ندهد و اسباب تحريك شهوت مردان را فراهم نكند و خود زن هم با آرايش در جامعه ظاهر نشود و به تعبير رهبر معظم انقلاب، چادر باوجود شرايط ديگر، كامل ترين پوشش است.

بايد اعتراف كرد كه تاكنون بيش تر نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كم تر به پوشش مرد توجه نموده اند و اين يك امر عادي و طبيعي است؛ زيرا زن، مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است؛ ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي - اجتماعي، حائز اهميت است. از اين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه، به پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده است؛ خداوند متعال مي فرمايد: « يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه زينت شماست{M».2

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: « قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند{M»3و در حق زنان نيز مي فرمايد: «و قل للمؤمنات يعضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن؛ و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند».4

در اين راستا،

ذكر نكات زير ضروري است:

1. فقها فرموده اند كه زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد، ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد؛ همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت، حرام است؛ ولي پوشش آن از سوي زن واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه، در مكان هاي عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند كه زنان از روي تعمد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده است؟

دو نظر در اين جا مطرح است؛ برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم، قاعده فقهي «اعانت بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي جمله مذكور، اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد، خود نيز مانند انجام دهنده آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آن چه حرام است، «تعاون بر اثم» است؛ نه «اعانت بر اثم» و اين دو با يكديگر متفاوت است. «تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه؛ به گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند. به همين جهت برخي مراجع گفته اند كه اگر مردي با لباس آستين كوتاه، به قصد اين كه زنان به

او نگاه كنند، بيرون بيايد، شريك گناه گرديده، قاعده فقهي در حقش پياده مي شود؛ اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد و از آن جا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است، به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند، وجوب نهي از منكر محرز نمي شود.

براساس آن چه گفته شد، فتواي مراجع درباره لباس آستين كوتاه مردان، متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند، ولي مسؤولان دانشگاه ها و مديران مدارس و... حق دارند كه مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند، براي محدوده خود وضع نمايند و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند و اين كار به آن معني نيست كه حلالي را حرام كرده يا بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند؛ بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است و در اين صورت، بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه، حدود و مقرراتي تعيين گردد.

پي نوشت:

1.دكتر محمود بهزاد، تفاوت هاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روانشناسي، مجله نگين، شماره 134، تير 1355، ص 24.

2. اعراف(7):26.

3. نور(24):30.

4. همان،31.

چرا حجاب و عفت براي يك زن لازم است؟

پرسش

چرا حجاب و عفت براي يك زن لازم است؟

پاسخ

اسلام زن را موجود گران مايه و ارزشمندي مي داند كه داراي شخصيت و احترام فراواني است و به عنوان يك ركن تشكيل دهنده خانواده، در سلامت و سعادت جامعه نقش به سزايي براي او قائل است/

اسلام معتقد است كه زن مي تواند با پاسداري از گوهر عفاف و رعايت پاكدامني، كانون خانواده را مستحكم سازد، سلامت جامعه را تضمين كند و وظيفه تربيتي خويش را بهتر ايفا نمايد/

اسلام از اين كه زن به عنوان ابزار و كالايي براي شهرتراني و چشم چراني افراد، و وسيله اي براي تبليغات باشد مخالف است و آن را با منزلت و جايگاه زن مسلمان در تعارض مي بيند/

بر اين اساس قرآن كريم زنان با ايمان را دستور به عفت و رعايت حجاب مي دهد و مي فرمايد:

"وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِ هِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنِّ وِ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ اِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي

جُيُوبِهِنَّ"{1}

«و به بانوان با ايمان بگو از چشم چراني پرهيز نمايند، و دامان خويش را پاك نگه دارند، و زيور خود را مگر آنچه كه پيداست آشكار ننمايند و روسري و پوشش داشته باشند.»

بنابراين به طور خلاصه مي توان برخي از فوايد و بركات حجاب را بدين صورت برشمرد:

1 - تعديل و رام شدن غرايز/

2 - محكم شدن بنياد خانواده/

(س) - بيشتر شدن انس و الفت بين زن و شوهر/

4 - سلامت اجتماع از بي بندوباري

5 - حفظ شخصيت زن و بالارفتن احترام او/

[1]. سوره نور، آيه 1(س)

موضوع: صله رحم

1- مزايا و فوايد با حجاب بودن چيست در صورتيكه من با توجه به شرايط سنين جواني دوست دارم خود را آرايش و زيبا كنم؟ اگر ممكن است كتاب و منبعي را كه توضيحات جامع تري دارد بيان كنيد.

پرسش

1- مزايا و فوايد با حجاب بودن چيست در صورتيكه من با توجه به شرايط سنين جواني دوست دارم خود را آرايش و زيبا كنم؟ اگر ممكن است كتاب و منبعي را كه توضيحات جامع

تري دارد بيان كنيد.

پاسخ

حجاب و پوشش در جنبه هاي مختلف داراي آثار و فوايد زيادي است كه بعضي از مهم ترين آن عبارتند از:

الف: فايده حجاب در جنبه فردي: يعني اينكه حجاب براي خود شخص چه فائده اي دارد: حجاب باعث ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است كه بوسيله آن احساسات جنسي تحريك نمي شود ودرمقابل فقدان حجاب وآزادي معاشرتهاي بي بند وبارميان زن ومرد هيجانهاي جنسي را بالا مي برد و زمينه را براي فساد اجتماع مهيا مي كند حجاب موجب مي شود كه انسان حفظ شود يعني حجاب، حفاظ انسان است.

به اين مثال دقت كنيد. شما مي دانيد كه سيمهاي برق داراي بار مثبت و منفي است يعني 2 تا رشته سيم وجود دارد كه يكي مثبت و ديگري منفي است و اين سيمها داراي روكش پلاستيكي است زيرا اگر لخت باشند جرقه ايجاد شده و موجب آتش سوزي مي شود و لذا بوسيله روكش پلاستيكي بين 2 تا سيم حجاب قرار مي دهند تا موجب آتش سوزي و اتفاقات ناگوار نشود.

حال زن و مرد بيگانه همانند 2 رشته سيم مثبت و منفي هستند اگر بين آنها حجابي نباشد موجب فساد و خرابي مي شود.

و چه زيبا فرموده است استاد شهيد مرتضي مطهري كه مي گويد: حجاب مصونيت است نه محدوديت (1) معني اين جمله دختر عزيزم اين است كه حجاب باعث نمي شود كه انسان در محدوديت و اسارت واقع شود بلكه حجاب او را حفظ مي كند مثلاً اگر از شما بپرسم كه خانه اي كه درآن زندگي مي كنيد شما را محدود واسير كرده است ويا شما را حفظ مي كند؟مسلماً مي گوييد ما درخانه احساس امنيت مي كنيم وخانه ما را ازشر

دزدان يا سرما وگرما و...حفظ مي كند.

پس هيچ كس نمي گويد كه من درخانه اسير هستم وخانه مرا محدود مي كند دوست دارم هميشه درخيابان وبيابان زندگي كنم. وهمين لباسي كه مي پوشيم، هيچ كس نمي گويد اين پيراهن يا شلوار مرا محدود كرده، دوست دارم لخت باشم، بلكه مي گويد اين لباس مرا حفظ مي كند. پس حجاب هم انسان را از نامحرمان وانسانهاي شهوت ران وهوس ران حفظ مي كند

مثالي ديگر بزنم، تا زماني كه درشيشه عطر بسته باشد، عطر داخل آن هم محفوظ خواهد بود ولي به محض اينكه چند ساعتي سرشيشه عطر برداشته شود عطر داخل آن مي پرد وتنها شيشه خالي بدون عطر مي ماند كه كسي بدان ميلي ندارد يعني ديگرازآن استفاده نمي كنند.

وحجاب هم همانند سرشيشه عطر است كه بوي خوش وزيبايي وحلاوت وطراوت زنها را حفظ مي كند وبا برداشتن حجاب، آن زيبايي وحلاوت هم از بين مي رود رمز زيبايي زنهاي مسلمان هم همين حجاب است.

پس زيبايي زن ودختر مسلمان درحجاب است نه در بي بندوباري وبي حجابي، آن كه زيبايي نيست. زن تا مي تواند بايد زيبايي وآرايش خودرا براي شوهر وهمسر خود محفوظ دارد نه آنكه زيبايي خودرا مجاني نثار مردان نامحرم كند شما غنچه را درنظر بگيريد، هيچ كس هوس چيدن آن را نمي كند اما همين كه غنچه بازبشود وزيبايي هاي خود را نمايان كند آن را مي چينند ووقتي هم كه آن را چيدند، چند روزي هم ممكن است درجاي مناسب قرار دهند مثلاً دريك شيشه آب اما كم كم پژمرده وپرپرمي شود وآن وقت آن را درسطل آشغال مي اندازند همانطور وقتي

كه شما دختر عزيزم وديگر دختران اين جامعه اسلامي تا درحجاب باشيد همچون غنچه هستيد. هيچ كس هوس چيدن شما را ندارد. و دست طمع و تصرف به سمت شما دراز نمي كند اما همين كه اين حجاب را كنار گذاريد مورد طمع ديگران واقع خواهيد شد.

ما مي بينيم كه دختراني معصوم و نا آگاه كه زيبايي خود را نشان دادند يعني از غنچه حجاب بيرون آمدند چگونه مورد تعرض مردان بولهوس قرار گرفتند و بعد از مدتي كه از آنها استفاده كردند و خوش گذراندند آن دختران را كه ديگر پرپر شده بودند، بيرون انداختند و بعد موجب پشيماني آنها مي شوداگر پر طاووس را از او بگيري و عريان بشود چقدر زيبايي خود را از دست مي دهد. در حقيقت حجاب براي زن همانند پر براي طاووس است: پوشش براي شير زن آگاه چون پر بود كه زينت طاووس است

1- ب: فايده حجاب در بعد خانوادگي : اگر لذت هاي جنسي فقط در محيط خانواده و در چارچوب ازدواج مشروع باشد موجب اتصال و پيوند قوي ميان زن و شوهر شده و در نتيجه كانون گرم خانواده مستحكم تر مي شود. و بر عكس حجاب و اينكه زن زينت و زيبايي خود را نثار همه كند موجب انهدام خانواده مي شود. (2) اميدوار هستيم كه خداوند به همه ما توفيق عمل به دستورات انسان ساز اسلام و قرآن بدهد. مسأله حجاب، شهيد مطهري ص 84-94 _ پندها و اندرزها، آيه ا... حائري شيرازي ص 74 _ هفته نامه يا لثارات الحسين _ هفته نامه پرتو منابع براي مطالعه بيشتر _ حجاب شناسي، حسين مهديزاده مركز مطالعات و پژوهشهاي حوزه عليمه قم

ضررهاي بدحجابي تأليف اسد ا... محمدي نيا

مزايا و فوايد با حجاب بودن چيست در صورتيكه من با توجه به شرايط سنين جواني دوست دارم خود را آرايش و زيبا كنم؟ اگر ممكن است كتاب و منبعي را كه توضيحات جامع تري دارد بيان كنيد.

پرسش

مزايا و فوايد با حجاب بودن چيست در صورتيكه من با توجه به شرايط سنين جواني دوست دارم خود را آرايش و زيبا كنم؟ اگر ممكن است كتاب و منبعي را كه توضيحات جامع تري دارد بيان كنيد.

پاسخ

1- حجاب و پوشش در جنبه هاي مختلف داراي آثار و فوايد زيادي است كه بعضي از مهم ترين آن عبارتند از:

الف: فايده حجاب در جنبه فردي: يعني اينكه حجاب براي خود شخص چه فائده اي دارد: حجاب باعث ايجاد آرامش رواني بين افراد جامعه است كه بوسيله آن احساسات جنسي تحريك نمي شود ودرمقابل فقدان حجاب وآزادي معاشرتهاي بي بند وبارميان زن ومرد هيجانهاي جنسي را بالا مي برد و زمينه را براي فساد اجتماع مهيا مي كند حجاب موجب مي شود كه انسان حفظ شود يعني حجاب، حفاظ انسان است.

به اين مثال دقت كنيد. شما مي دانيد كه سيمهاي برق داراي بار مثبت و منفي است يعني 2 تا رشته سيم وجود دارد كه يكي مثبت و ديگري منفي است و اين سيمها داراي روكش پلاستيكي است زيرا اگر لخت باشند جرقه ايجاد شده و موجب آتش سوزي مي شود و لذا بوسيله روكش پلاستيكي بين 2 تا سيم حجاب قرار مي دهند تا موجب آتش سوزي و اتفاقات ناگوار نشود.

حال زن و مرد بيگانه همانند 2 رشته سيم مثبت و منفي هستند اگر بين آنها حجابي نباشد موجب فساد و خرابي مي شود.

و چه زيبا فرموده است استاد شهيد مرتضي مطهري كه مي گويد: حجاب مصونيت است نه محدوديت (1) معني اين جمله دختر عزيزم اين است كه حجاب باعث نمي شود كه انسان در محدوديت و اسارت واقع شود بلكه حجاب او را حفظ مي كند

مثلاً اگر از شما بپرسم كه خانه اي كه درآن زندگي مي كنيد شما را محدود واسير كرده است ويا شما را حفظ مي كند؟مسلماً مي گوييد ما درخانه احساس امنيت مي كنيم وخانه ما را ازشر دزدان يا سرما وگرما و...حفظ مي كند.

پس هيچ كس نمي گويد كه من درخانه اسير هستم وخانه مرا محدود مي كند دوست دارم هميشه درخيابان وبيابان زندگي كنم. وهمين لباسي كه مي پوشيم، هيچ كس نمي گويد اين پيراهن يا شلوار مرا محدود كرده، دوست دارم لخت باشم، بلكه مي گويد اين لباس مرا حفظ مي كند. پس حجاب هم انسان را از نامحرمان وانسانهاي شهوت ران وهوس ران حفظ مي كند مثالي ديگر بزنم، تا زماني كه درشيشه عطر بسته باشد، عطر داخل آن هم محفوظ خواهد بود ولي به محض اينكه چند ساعتي سرشيشه عطر برداشته شود عطر داخل آن مي پرد وتنها شيشه خالي بدون عطر مي ماند كه كسي بدان ميلي ندارد يعني ديگرازآن استفاده نمي كنند.

وحجاب هم همانند سرشيشه عطر است كه بوي خوش وزيبايي وحلاوت وطراوت زنها را حفظ مي كند وبا برداشتن حجاب، آن زيبايي وحلاوت هم از بين مي رود رمز زيبايي زنهاي مسلمان هم همين حجاب است.

پس زيبايي زن ودختر مسلمان درحجاب است نه در بي بندوباري وبي حجابي، آن كه زيبايي نيست. زن تا مي تواند بايد زيبايي وآرايش خودرا براي شوهر وهمسر خود محفوظ دارد نه آنكه زيبايي خودرا مجاني نثار مردان نامحرم كند شما غنچه را درنظر بگيريد، هيچ كس هوس چيدن آن را نمي كند اما همين كه غنچه بازبشود وزيبايي هاي خود را نمايان كند آن را مي

چينند ووقتي هم كه آن را چيدند، چند روزي هم ممكن است درجاي مناسب قرار دهند مثلاً دريك شيشه آب اما كم كم پژمرده وپرپرمي شود وآن وقت آن را درسطل آشغال مي اندازند همانطور، وقتي كه شما دختر عزيزم وديگر دختران اين جامعه اسلامي تا درحجاب باشيد همچون غنچه هستيد. هيچ كس هوس چيدن شما را ندارد. و دست طمع و تصرف به سمت شما دراز نمي كند، اما همين كه اين حجاب را كنار گذاريد مورد طمع ديگران واقع خواهيد شد.

ما مي بينيم كه دختراني معصوم و نا آگاه كه زيبايي خود را نشان دادند يعني از غنچه حجاب بيرون آمدند چگونه مورد تعرض مردان بولهوس قرار گرفتند و بعد از مدتي كه از آنها استفاده كردند و خوش گذراندند آن دختران را كه ديگر پرپر شده بودند، بيرون انداختند و بعد موجب پشيماني آنها مي شوداگر پر طاووس را از او بگيري و عريان بشود چقدر زيبايي خود را از دست مي دهد. در حقيقت حجاب براي زن همانند پر براي طاووس است:

پوشش براي شير زن آگاه چون پر بود كه زينت طاووس است

ب: فايده حجاب در بعد خانوادگي : اگر لذت هاي جنسي فقط در محيط خانواده و در چارچوب ازدواج مشروع باشد موجب اتصال و پيوند قوي ميان زن و شوهر شده و در نتيجه كانون گرم خانواده مستحكم تر مي شود. و بر عكس حجاب و اينكه زن زينت و زيبايي خود را نثار همه كند موجب انهدام خانواده مي شود. اميدوار هستيم كه خداوند به همه ما توفيق عمل به دستورات انسان ساز اسلام و قرآن را بدهد.

جهت آشنايي بيشتر به كتب ذيل مراجعه

كنيد :

1. مسأله حجاب،استاد شهيد مطهري 2. فلسفه حجاب، علي محمدي، با مقدمه استاد جعفر سبحاني

3. فرهنگ برهنگي وبرهنگي فرهنگي،دكتر غلامعلي حداد عادل 4. پوشش زن در اسلام،محمد اشتهاردي

5. آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا 6. حجاب شناسي، حسين مهديزاده

7ضررهاي بدحجابي،اسدا...محمدي نيا

اصولاً چرا زنان بايد حجاب يا پوشش داشته باشند ؟

اشاره

آيا خداوند با زنان نامحرم است كه زنان وقت نماز خواندن بايد حجاب داشته باشند ؟

پرسش

اصولاً چرا زنان بايد حجاب يا پوشش داشته باشند ؟

آيا خداوند با زنان نامحرم است كه زنان وقت نماز خواندن بايد حجاب داشته باشند ؟

پاسخ

« حجاب علاوه برآنكه دستور صريح قرآن كريم است ( آيات 29 و 30 سوره نور )

براي نايل آمدن يك فرد مسلمان به لوازم ايمان امري ضروري است . حجاب علاوه براينكه فرد راازنفوذ وتسلط شيطان درامان نگه مي دارد . درسالم سازي يك جامعه نقش كليدي دارد . بايد توجه كرد كه ازديدگاه قرآن ، حجاب منحصر به زنان ويا پوشيدن چادر نيست ، بلكه مردان وزنان مأمور به رعايت حجاب ( به معني پوشش لازم برنگاه ومواضع بدن خويش براي دورماندن ودور نگهاشتن از گناه ) اند وچشم ها نيز مانند بدن بايد فرو افتاده ومحجبه باشد واز نگاههاي مسموم وآلوده پرهيز شود .

حجاب نتايج و پيام هاي فراواني دارد كه برخي ازآنها به قرار زير است :

1-رعايت كننده حجاب ، بندگي خدا مي كند نه اطاعت از هواها ونيازها ي نفساني وشيطاني

2-حجاب جامعه را ( مرد وزن ) از آلوده شدن دور مي كند

3-افراد جامعه به مسائل ونيازهاي اساسي مي پردازند وازانحراف افكار وتوجه ها پرهيز مي شود .

4-امنيت رواني ورفتاري فرد محجبه درمجامع عمومي تأمين مي شود

5- ميل افراد شرور ومعصيت كار رادرترويج گناه كنترل مي كند وباعث ترس ودوري آنها از ارتكاب بر معصيت مي شود

6- به رشد وشكوفايي يك جامعه توأم باامنيت وآرامش مورد نياز آن ، كمك مي كند

7- حضور بي دغدغه فرد محجبه رادرانجام رسالت اجتماعي خويش ممكن مي كند

8-از پاشيدگي وتزلزل زندگي هاي شكل گرفته افراد جلوگيري

مي كند

9-قلب ها وروحهاي آدم ها از توجه به معصيت دور نگهداشته موجب انتقال توجه ها به خدا مي شود و000

ازجمله آثار حجاب ايجاد « خضوع وخشوع » و «بندگي » درفرد است ونماز كه جايگاه لازمي براي بندگي است با حجاب تزيين مي شود .

علاوه براين چگونه مي توان به محضر خدا حاضر شد وباوي به عبادت ونجوا ومناجات پرداخت ، درحاليكه حكم اورارعايت نكرده باشيم آيا « بصير » بودن خداوند بر« انسانها»جواز آن مي شود كه آدمها « عريان » با شند چون حجابي براي خداوند وجود ندارد واوبا هيچكس نامحرم نيست !

1-چرا دخترها بايد در مقابل پسرها حجاب را رعايت كنند ؟

اشاره

2-حجاب به دليل چيست؟

3-چه نوع حجابي بداست؟

پرسش

1-چرا دخترها بايد در مقابل پسرها حجاب را رعايت كنند ؟

2-حجاب به دليل چيست؟

3-چه نوع حجابي بداست؟

پاسخ

1-اولاًكاملا ًمستحضريد كه اسلام كاميابي و التذاد جنسي را چه نگاه وچه لمس وچه انواع ديگر آنرا فقط در محيط خانواده ودر قالب ازدواج مجاز دانسته است ثانياًاجتماع هر چه از هنجارها و موارد هوس بازي و شهوات منزه باشد بهتر ومناسبتر و سالمتر براي كاروتلاش روزانه است.

2-بي حجابي درمناظر عمومي باعث سست شدن بنياد خانواده مي شود مردي كه در روز چندين زن آرايش كرده و بي حجاب ببيند و سخنان و رفتار ولبخند دلنشين اورا ببيند و بشنود طبعاً چندان توجهي به همسر خود ندارد از همين رهگذر عصبانيتها بد جوابي ها و عدم علاقه و محبت به همديگر شروع مي شود.

3-تمام احكام الهي بر اساس حكمت و براي خير مصلحت ما وضع شده است از جمله آنهاحجاب است و ما به عنوان يك مسلمان مؤظف به عمل طبق قرآن و احاديث هستيم درقرآن واحاديث فراوان ذكرشده است سوره نورآيه3 به بعد نكاتي را واضح و روشن بيان كرده است

1-مردان به زنان نامحرم نگاه نكنند 2-زنان به مردان نامحرم نگاه نكنند

3-زنان زينتهاي خود را آشكار نكنند 4-زنان سينه و گردن را با روسري يا مقنعه بپوشانند

5-خود نمايي جلوه گري و تنّازي نكنند 6-به صورت نازك و محرك صحبت نكنند(سوره احزاب آيه 30)

جهت آشنايي بهتر شما با مسئله حجاب كتاب حجاب در عصر ما را به محضرتان تقديم مي داريم

*- چرا درجامعه حجاب كه يكي از اساسيات دين است كمرنگ وروبه نابودي گذاشته ؟

پرسش

*- چرا درجامعه حجاب كه يكي از اساسيات دين است كمرنگ وروبه نابودي گذاشته ؟

پاسخ

ج2- (ويل دورانت) فيلسوف ونويسنده معروف تاريخ تمدن مي گويد: اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحي هستيم وبخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن 20 چه بوده است متوجه خواهيم شد كه اين حادثه جنگ ويا انقلاب روسيه نبوده است بلكه همانا دگرگوني وضع زنان بوده است .تاريخ تغيير تكان دهنده اي در مدتي به اين كوتاهي كمتر ديده است وخانه مقدس كه پايه نظم اجتماعي ما بود شيوه زناشويي كه مانع شهوت راني وناپايداري وضع انسان بود قانون اخلاقي پيچيده اي كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه آشكارا در اين انتقال پرآشوبي كه همه رسوم و اشكال زندگي و تفكر ما را فراگرفته است گرفتار گشته اند (1).

بااين مقدمه بايد گفت تقليد ازغرب يكي ازمهم ترين علل رواج بي حجابي در جامعه است عدم آشنايي زنان به جايگاه بسيار مهم وتاثيرگزار وكرامت انساني او از علل ديگر است كه منجر به اين حالت مي گردد ازعلل ديگر رواج بي حجابي يا بد حجابي عمل نشدن به فريضه مهم امر معروف ونهي ازمنكر است كه البته اين فريضه بايد توسط انسانهاي آگاه بانفوذ وتاثيرگزار انجام شود. كم بودن ابزارترويج صحيح اسلامي وضعف تربيت خانوادگي را نيز مي توان از علل ديگر برشمرد جهت اطلاعات بيشتر به كتاب مسله حجاب نوشته استاد شهيد مطهري مراجعه فرماييد.

منابع :

(1 ) نظام حقوق زن در اسلام, شهيد مطهري ,ص 4.

1-آيا زنها و دختراني كه موي سر را بيرون انداخته و لباسهاي ناجور مي پوشند چنانكه در جامعه ما مُد شده , انسانهاي پاكي هستند در صورتي كه كسي اين كارها را انجام ندهد به يك شخص عقب مانده نگريسته مي شود .

پرسش

1-آيا زنها و دختراني كه موي سر را بيرون انداخته و لباسهاي ناجور مي پوشند چنانكه در جامعه ما مُد شده , انسانهاي پاكي هستند در صورتي كه كسي

اين كارها را انجام ندهد به يك شخص عقب مانده نگريسته مي شود .

پاسخ

ج1- در مورد زنان و دختران كه موي سر را بيرون انداخته و لباسهاي ناجوري مي پوشند, بعضي ها غافلند و گول خورده و متأسفانه هويت خود را فراموش كرده اند و نمي دانند كه مادرشان و زنان ديگردر زمان انقلاب با حفظ حجاب و رعايت عفت و پاكدامني در تظاهرات شركت كرده و رژيم ستم شاهي را سرنگون ساختند و حكومت جمهوري اسلامي كه مقدمه ساز حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) است بنيان گذاردند . متأسفانه بعد از گذشت ربع قرن دوباره دشمن هجمه فرهنگي و به تعبير رهبر معظم انقلاب حضرت آيه العظمي خامنه اي « دامت بركاته» شبيخون فرهنگي را آغاز كرده و دختران معصوم كشور ما را گول زده و با مُدهاي زود گذر هرروز افكار جوانان را به خود مشغول ميسازد تا جوانان از تحصيل و كار و فعاليت اجتماعي و تكنيك و صنعت بدور باشند و اين يك كارسياسي اخلاقي است و شماي دانشجو و آموزگاران و گويندگان و نويسندگان همه بايد مسئوليت خطر آگاه سازي جوانان و نسل سوم انقلاب به خوبي آگاه بوده و همان گونه كه دشمن هر روز نقشه كشيده براي انحراف جوانان , نقشه اشان را خنثي كنيم و اگر كوتاهي شد اين مرض بدحجابي و بي عفتي و.... همانند يك ميكرب مُسري در جامعه رسوخ كرده و اين نسل و نسل آينده را مسموم و هلاك خواهد كرد و اين انقلابيكه خونبهاي هزاران شهيد جانباز واسير و ايثارگران است ,لطمه خواهد ديد و اميد است با تغييراتيكه در كشور

بوجود آمده و خواهد آمد دولت و مسئولين براي اين معضل اجتماعي فكري كرده و چاره اي ميانديشند . اما هر كدام از ما وظيفه اي خدا بعهده تك تك ما گذاشته كه بايد از خانواده و سپس اقوام و كوچه و محله و روستا شروع كرده و در حد توان جلوي گناه و جواني كه آگاه نبوده و دشمن از نا آگاهي او سوء استفاده كرده است ,بگيريم تا در مقابل خون مقدس شهيدان شرمنده نباشيم. انشاءالله

چرا حجاب فقط براي زنان تعيين شده است ؟

پرسش

چرا حجاب فقط براي زنان تعيين شده است ؟

پاسخ

در اين رابطه به چند نكته توجه كنيد:

الف) زن موجود حساسي است و آن قدر كه وجود زن براي جنس مخالف حساسيت دارد، هرگز مردان چنين نيستند.

ب ) حجاب به طور كلي اين حساسيت را از بين نمي برد ولي تا حدود زيادي مؤثر و بازدارنده است.

ج ) حجاب هم براي حفظ سلامت و شخصيت خود زن است و هم براي صيانت اجتماع.

شما ملاحظه كنيد وقتي زن حجاب خود را حفظ نكند و از اين رهگذر افراد بيگانه، به خصوص جوان ها فوق العاده تحريك شوند، نتيجه اش چه خواهد بود؟ آيا جز اين است كه بازار «تجاوز به عنف» داغ و شايع خواهد شد؟ حال تجاوز به عنف به صلاح كدام يك از طرفين است و اگر هم به عنف نباشد، باز فحشا رايج گشته و بنياني براي خانواده ها باقي نخواهد ماند. بنابراين وضع چنين قانوني نه يك تبعيض كه تفاوتي است بين وظايف زن و مرد كه به ساختار وجودي هر يك از آن دو باز مي گردد.

علاوه بر آن مردان نيز بايد حجاب داشته باشند و مجاز به نماياندن بدن خود (جز مواردي كه نوعا آشكار است) نيستند.

آيا رعايت حجاب اقليت هاي ديني در زمان پيامبر اجباري بود؟

پرسش

آيا رعايت حجاب اقليت هاي ديني در زمان پيامبر اجباري بود؟

پاسخ

Jالف ) چنان كه خود اشاره كرده ايد آيه 31 سوره ي نور حدود پوشش را مشخص مي كند: ب ) اقليت هاي مذهبي كه در قلمرو حكومت اسلامي زندگي مي كند موظفند مقررات و قوانين كشور اسلامي را رعايت كنند از جمله مواردي كه اقليت هاي مذهبي در جامعه اسلامي بايد رعايت كنند عبارتند از: 1- رعايت كليه مقررات و قوانين اسلامي , كشورهاي محل اقامت 2- احترام به مقررات و شعائر ديني 3- عدم تظاهر به منكرات , (جواهر الكلام ج 21 كتاب جهاد صفحه 271 و 270 و 269 و 268 شيخ محمد حسن نجفي (ره ) انتشارات دارالكتاب الاسلاميه ). اقليت هاي مذهبي نمي توانند سنت هاي حاكم بر جامعه اسلامي را بشكنند طبق قراردادشان با حكومت اسلامي نبايد به حدود و احكام اسلامي تجاوز كنند. ج ) حجاب زنان , از سنن قديمي تمدن هاي بشري بوده است و در اديان الهي دين به خصوص زرتشت , يهود و مسيحيت مسئله حجاب و رعايت آن مطرح بوده است در بعضي از اديان مثل دين يهود, مسئله حجاب سخت تر از حجابي است كه اسلام مي گويد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : محمد محمدي آشناني , حجاب در اديان الهي استاد شهيد مطهري , مسائله حجاب

دختراني كه بدحجاب مي باشند مورد توجه بيشتر هستند, درحالي كه به افراد محجبه بي توجهي مي شود* پس چگونه بايد رفتار كرد؟

پرسش

دختراني كه بدحجاب مي باشند مورد توجه بيشتر هستند, درحالي كه به افراد محجبه بي توجهي مي شود* پس چگونه بايد رفتار كرد؟

پاسخ

دانشجوي گرامي براي شما بايد روشن باشد كه هر شخصي براسا نظام ارزشي و اعتقاديي كه بدان اعتقاد دارد و پايبند است , عمل مي كند, بنابراين از ديدگاه فردي بايد انتظار داشت كه هر شخصي طبق نظام ارزشي خود لباس بپوشد, آرايش كند و رفتار نمايد و اين را شنيده ايد كه مي گويند رفتار و ظاهر هر فرد بيانگر طرز فكر و انديشه او است و اين سخن يك واقعيت است چرا كه به هر حال وي اين رفتار و ظاهر را خوب تشخيص داده است و از ديدگاه اجتماعي نيز اين جامعه است كه براساس نظام ارزشي جمعي و گروهي خود براي برخي جلوه هاي رفتاري ارزش قائل است و برخي ديگر را مردود مي شمارد. حال اگر بين نظام ارزشي شما به عنوان يك فرد با نظام ارزشي جمعي و گروهي جامعه نوعي ناسازگاري وجود دارد بايد با تكيه بر استحكام اعتقادات و نظام ارزشي مورد قبولتان از عملكرد خود دفاع كنيد و در عمل به آن چه خوب مي دانيد سخت و شديد پايبند باشيد. چرا كه معيار و قانون در لباس پوشيدن , آرايش نمودن و رفتار كردن و... اعتقاد و نظام ارزشي است نه در يك جماعت شدن حتي آن كه در يك جماعت مي شود از اين روست كه مي پندارد همرنگي با جامعه ارزش است در حالي كه هرگز چنين نيست , بنابراين با تكيه بر معيارهاي پذيرفته شده از طرف شما كه

همان آين حنيف اسلام است رفتار كنيد و جامعه پذيري هرگز ارزش نبوده و نيست مگر بر افرادي كه دو چشم بيشتر نداشتن و الا شخص برخوردار از عقل و تدبير به صرف مشاهده , تقليد و تكرار نمي كند حتي برخي حيوانات به چنين شيوه اي رفتارشان را تغيير نمي دهند تا چه رسد به موجودي به نام انسان كه تنها سرمايه آن و مرز جدايي او از ديگر موجودات , عقل است . اگر عقل و تدبير در رفتارها, عملكرد فردي و اجتماعي ما شكل لباس , آرايش و ظاهر و... اثر نداشته باشد و تائثير نگذارد پس در كجا به كار مي آيد و كجا به درد مي خورد؟ براي عقل چه كارآيي سراغ داريد؟ بنابراين بايد به شكل و گونه اي رفتار و عمل كنيم كه نظام ارزشي برآمده از عقل و تدبير آن را مي پسندد. در پايان به اين نكته مهم توجه داشته باشيد كه وقار و متانت دختران خواسته اصلي و گوهر گمشده جوانان شايسته است كه در موقع انتخاب براي ازدواج حتما" معيار اصلي خواهد بود و براي زندگي دائمي خود حتما" به دنبال چنين دختراني مي آيد و شما با اطمينان خاطر به پايبندي خودتان نسبت به حفظ حجاب و متانت ادامه دهيد. ان شائالله كه با بهترين ها زندگي مشترك را آغاز مي كنيد.

فلسفه حجاب چيست ؟

پرسش

فلسفه حجاب چيست ؟

پاسخ

دانشجوي گرامي خواهر سليمه خالق زاده

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - فلسفه حجاب: اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم؛ زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند.

ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است:

الف) پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است؛ كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي، راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي،

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس، سوزاك، ايدز و...،

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان،

4- زياد شدن فرزندان نامشروع.

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است. ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته

و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است. از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند. در ضمن هر مسلماني در هر گوشه جهان در رابطه با حجاب ممكن است يكي از وضعيت هاي زير را داشته باشد:

1- آگاهي نسبت به لزوم حفظ حجاب و رعايت عملي آن، در اين صورت قطعا مثاب خواهد بود.

2- آگاهي نسبت به لزوم آن بدون رعايت عملي، در اين صورت مسؤول و معذب خواهد بود.

3- عدم رعايت عملي بر اثر ناآگاهي و عدم امكان كسب آگاهي، در اين صورت قطعا معذور خواهد بود.

4- عدم رعايت بر اثر ناآگاهي با وجود شرايط و لوازم كافي براي كسب اطلاع، در اين صورت نيز مسؤول خواهد بود، زيرا جهل او ناشي از تقصير است، نه قصور.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: فلسفه حجاب، شهيد مرتضي مطهري.

نكته ديگر اين كه وجود مسلمانان بي حجاب در گوشه و كنار جهان ربطي به فلسفه حجاب ندارد، بلكه بحث ديگري است در ارتباط با دايره تكاليف انسان. آنچه مسلم است اين كه خداوند در قيامت انسان ها را براساس حجتي كه بر آنها تمام شده است مورد حساب و مؤاخذه قرار خواهد داد.

چرا اسلام تاءكيد زيادي بر رعايت حجاب بانوان دارد؟

پرسش

چرا اسلام تاءكيد زيادي بر رعايت حجاب بانوان دارد؟

پاسخ

اولا: چون ما درعقايد خويش براي وحي جايگاهي ويژه قائل هستيم آنچه را كه از اين طريق به ما برسد با منت مي پذيريم؛ زيرا مي دانيم كه خداوند جز به مصلحت بندگان خويش فرمان نمي راند.

ثانيا: بسياري از حكمت ها و فلسفه هاي حجاب امروزه روشن شده است:

الف) پوشش، امري غريزي و فطري براي بشر است؛ كاوش هاي باستان شناسي نشان مي دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است و همه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند.

ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تامين مي نمايد.

ج ) برهنگي، راهبر به سوي بي بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:

1- گسترش فساد و ناهنجاري هاي اجتماعي،

2- شيوع بيماري هايي چون سفليس، سوزاك، ايدز و...،

3- سست شدن پيمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده هاي روحي در كودكان،

4- زياد شدن فرزندان نامشروع.

اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است. ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت هاي نوراني اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد و جامعه از آسيب هاي بي شمار قرار داده است.

از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان، در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي جويند. براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك : فلسفه حجاب , شهيد مرتضي مطهري .

چرا در جامعه ما زنان هرزه را ملزم به حجاب مي كنند و آنان در حين انجام هرزگي پوشش اسلامي دارند؟

پرسش

چرا در جامعه ما زنان هرزه را ملزم به حجاب مي كنند و آنان در حين انجام هرزگي پوشش اسلامي دارند؟

پاسخ

1- از آن جا كه انسان يك موجود اجتماعي است جامعه بزرگي كه در آن زندگي مي كند از يك نظر همچون خانه او است و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مي شود پاكي جامعه به پاكي او كمك مي كند و آلودگي آن به آلودگيش روي همين اصل در اسلام با هر كاريكه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا مبارزه شده است ؛ چرا كه گناه همانند آتش است هنگامي كه در نقطه اي از جامعه اين آتش روشن شود بايد سعي و تلاش كرد كه آتش خاموش يا حداقل محاصره گردد اما اگر به آتش دامن زنيم و آن ار از نقطه اي به نقطه ديگر ببريم حريقهمه جا را فرا خواهد گرفت و كسي قادر بر كنترل آن نخواهد بود و از اين گذشته عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگيها خود سد بزرگي در برابر فساد است اشاعه فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق و تسامح در اين موضوع اين سد را مي شكند گناه را كوچكمي كند و آلودگي به آن را ساده مي نمايد.

2- حكومت اسلامي موظف است جلو منكرات را بگيرد و اين به معناي اجبار به حجاب نيست بلكه نوعي واكسينه كردن جامعه در مقابل بيماريهاي رواني است و در جامعه اسلامي احاد محروم وظيفه دارند به بهداشت رواني و سلامت روحاني توجه كنند واين همان امر بهمعروف و نهي از منكر و نظارت ملي است. و حاكمان اسلامي موظفند عوامل مزاحم

رشد فضائل انساني را از بين ببرند و اين در حقيقت بستر سازي براي سلامت رواني جامعه است.

3- اينكه گفته ايد در زمان پيامبر و امام علي(ع) زنان بد و بي حجاب وجود داشته است درست است اما اين بدين معنا نيست كه آنها مي توانستند هر جور كه دلشان مي خواست در اجتماع ظاهر شوند اثبات اين مدعا مشكل است چونكه كساني كه در قلمرو حكومت اسلاميزندگي مي كردند قوانين اسلامي را به ظاهر رعايت مي كردند حتي اقليت هاي مذهبي نيز موظف به رعايت مقررات اسلامي در جامعه اسلامي بوده اند و اين مطلب در كتب فقهي آمده است آنچه كه در زمان پيامبر اسلام(ص) معمول بوده حجاب نداشتن كنيزگان بوده است آن هم در حدسرو گردن لذا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شده كه حجاب اسلامي را كاملاً رعايت كنند تا از كنيزگان شناخته شوند ؛

4- بنابراين در آيات 31 سوره نور و 34 و 59 سوره احزاب كيفيت حركات در روابط اجتماعي زن مورد توجه قرار گرفته است و بالاتر از اين ها از آيات امر به معروف و نهي از منكر مي توان استفاده كرد كه جلو هر گونه منكر و زشت بايد ايستاد و اجازه ظهور و بروز به آننداد. و در حكومت پيامبر(ص) و امام علي(ع) نيز چنين بوده است و روايات كه حدود و تعزيرات بيان مي كند به نوعي اين مطلب را اثبات مي كند كه در آن زمان (هرزه) آزاد نبودند به دلخواه عمل كنند. {J

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟ آيا پوشش در اسلام دليل قرآني دارد يا از جاهليت و يا فرهنگ ايران باستان گرفته شده است؟

پرسش

فلسفه پوشش (حجاب) بانوان چيست؟ اگر خوب است چرا بر مردان لازم نيست؟ آيا پوشش در اسلام دليل قرآني دارد يا از جاهليت و يا فرهنگ ايران

باستان گرفته شده است؟

پاسخ(قسمت اول)

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند، مصطفوي، انسانيت از ديدگاه اسلامي، ص 129. همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران نحل (16)، آيه 80.

2. حفظ عفت و شرم نور (24)، آيات 31 و 30 و 59؛ احزاب (33)، آيه 59 و 60.

3. آراستگي، زيبايي و وقار اعراف (7)، آيه 26.

اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. »حدود پوشش در اسلام» و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب» به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است. ر. ك: راغب اصفهاني المفردات في غرائب القرآن و قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن. اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است. در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...» احزاب (33)،

آيه 53. «چون از زنان پيغمبر(ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 74. نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب» واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست. در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛ مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 73. يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود»؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 433 و 434. و يا مدّعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 22. و كتب تفسير شيعه و سني تأييد مي كند ر.ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (زمخشري)، ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور. - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي » احزاب (33)، آيه 33.

آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله

پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد. مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اينكه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد. است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتّفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ» «[اي پيامبر] به

مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است».

«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7 - 8، ص 216. و راغب اصفهاني در مفردات المفردات في غريب القرآن، ص 361. گفته اند - به معناي «كاستن» است و «غضّ بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اينكه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 125 - 128. بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع) تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217. اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو»

(تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اينكه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد، مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 129. واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلي عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».

در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد: 1. پوشيدگي سر و گردن؛ 2. پوشاندن زينت ها.

«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناي روسري و سرپوش المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217. است. «جيوب» از

واژه «جيب» به معناي قلب و سينه و گريبان است. مجمع البيان، ص 217. در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد. همان. فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضَرب» و «عَلي كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است. التفسير الكبير، ج 23، ص 179. ابن عبّاس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند». مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

برخي ادّعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است. ر. ك: فيض كاشاني، تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431.

اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.

در خصوص «زينت» پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود.؟ مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 131. در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.

آرايش امري فطري و طبيعي است علامه طباطبائي(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آنها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79) و حسّ زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آنكه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانب هاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را

مي گشايد. صبور اردوبادي، احمد، آيين بهزيستي در اسلام، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57. بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است. مجلسي، محمدباقر، حلية المتقين، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107. حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّي ؛ «خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم». مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.

بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي احزاب (33)، آيه 33. و نيز مي فرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ» نور (24)، آيه 31.

اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مي كردند و براي اينكه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجّه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه

موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.» مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 146 - 147.

در آيه 31 سوره «نور» مي فرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها» . زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آنكه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايي دارد كه بعداً بيان خواهد شد. ر.ك: تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431. قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آنها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛ وسايل الشيعه، ج 14، ص 140. ولي در عين حال آنها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ» . نور (24)، آيه 60.

آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً» «اي پيامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آنكه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط ]نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است». احزاب (33)، آيه 59.

با اين حال، ممكن است

گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً» «اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد». همان، 60 و 61.

پاسخ(قسمت دوم)

در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مي نمايد:

1. «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟

2. «فلسفه» پوشش اسلامي

3. «مجازات» افراد مزاحم مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند و به حكم قرآن اعدام مي گردند. (الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت ر.

ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّي به المرأة رأسها و صدرها) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّي جميع بدنها) و فيض كاشاني تفسير الصافي، ج 4، ص 203. و اهل سنّت مانند قرطبي الجامع لأحكام القرآن، ج 14، ص 156. صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آنها را «خِمار» يا «مقنعه» مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه» بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذي يفطّي رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج

8 - 7، ص 578)

نزديك ساختن جلباب «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361. يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات» زناني كه ظاهراً پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول اللّه(ص): «صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة ... .» (ميزان الحكمة، ج 2، ص 259) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد. مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 160 و 161.

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» . برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت: آسيب شناسي حجاب، ص 19. ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان

نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه» ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 120. «زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ» واقعه (56)، آيه 23. افزون بر اين، گاه آنها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بَدَلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، تشبيه مي كند. عامري، حميده، گستره عفاف به گستردگي زندگي، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117. بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي الميزان، ج 8، ص 361. همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.» مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 163.

البته بايد اعتراف كرد تاكنون بيشتر

نوشته هاي مربوط به پوشش، نقطه نظر را بر حجاب زن معطوف كرده و كمتر به پوشش مرد توجه نموده اند كه البته اين يك امر عادي و طبيعي است چرا كه زن مظهر جمال و زيبايي و مرد مظهر شيفتگي است. ولي پوشش مردان نيز در ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي حائز اهميت است. ازاين رو اسلام براي ثبات و پايداري جامعه درباره پوشش زن و مرد توجه بسيار نموده خداوند متعال مي فرمايد: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباسا يواري سوءاتكم و ريشا» «اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام (عورت) شما را مي پوشاند و مايه زينت شما است» اعراف (7)، آيه 26.

خداوند متعال در حق مردان مي فرمايد: «قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم» نور (24)، آيه 30.» «به مؤمنان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند و عفاف (عورت) خود را حفظ كنند». و در حق زنان نيز مي فرمايد: «و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنّ» «و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان (عورت) خويش را حفظ كنند» همان، آيه 31..

در اين راستا ذكر چند نكته ضروري مي نمايد:

1. فقها فرموده اند زن نبايد به بدن مرد نامحرم (به جز سر و صورت و گردن) نگاه كند و اين حكم دليل قطعي دارد كه در جاي خود بيان شده است.

2. ممكن است نگاه زن به بدن مرد نامحرم حرام باشد ولي پوشش آن از سوي مرد واجب نباشد همان گونه كه نگاه مرد به صورت و دست هاي زن از روي شهوت حرام است ولي پوشش آن از سوي زن

واجب نيست.

3. مردان مي توانند با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي نمايان گردند.

اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه اگر مردي با اين وضعيت بيرون آيد و بداند زنان از روي تعمّد و لذت به بدنش نگاه مي كنند، آيا از نظر شرعي مرتكب گناه شده؟

دو نظر در اينجا مطرح است. برخي فتوا به حرمت داده و عده اي از جواز سخن گفته اند. اصلي ترين مستند و مبناي اين حكم قاعده فقهي «اعانه بر اثم» است كه در فقه كاربرد فراواني دارد. معناي قاعده اين است كه هر كس زمينه تحقق و پياده شدن گناه را براي ديگري فراهم سازد. خود نيز مانند انجام دهنده ي آن گناهكار است.

در مقابل برخي مراجع اظهار مي دارند كه آنچه حرام است «تعاون بر اثم» بوده نه «اعانه بر اثم» اين دو با يكديگر متفاوت است. «تعاون بر اثم» يعني همكاري و شركت چند نفر در انجام گناه به گونه اي كه همگي به طور مستقيم آن را انجام دهند.

به همين جهت برخي مراجع گفته اند اگر مردان با لباس آستين كوتاه بيرون آيند به قصد اينكه زنان به او نگاه كنند، شريك گناه گرديده و قاعده فقهي در حقش پياده مي شود. اما اگر به اين انگيزه نباشد، اشكالي ندارد. و از آنجا كه تشخيص انگيزه افراد مشكل است به جواناني كه در خيابان و پارك ها به بازي فوتبال مشغول بوده و يا در جاده ها به دوچرخه سواري مشغول هستند. وجوب امر به معروف محرز نمي شود.

بر اساس آن چه گفته شد فتواي مراجع درباره پوشش لباس آستين كوتاه مردان متفاوت است و هر كس بايد به نظر مرجع تقليد خود عمل كند. ولي مسئولان دانشگاه ها و

مديران مدارس و... حق دارند مقرراتي را طبق مصالحي كه در نظر دارند براي محدوده ي خود وضع نمايند. و شرايطي براي نوع لباس دانشجويان مقرر نمايند. و اين كار به آن معنا نيست كه حلالي را حرام كرده و بر خلاف نظر شرع عمل نموده اند؛ بلكه اين حق براي مديريت هر مجموعه محفوظ است. البته بايد از افراط و تفريط و اعمال سليقه هاي شخصي اجتناب شود. و مصالح كل مجموعه در نظر گرفته شود، و تنها به منظور ايجاد فضاي سالم و آرامش رواني مجموعه حدود و مقررات تعيين گردد.

در پايان توجه شما را به استفتائات برخي مراجع جلب مي كنيم:

امام خميني، آيت الله فاضل و آيت الله نوري همداني: پوشش بدن بر مرد واجب نيست هر چند بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند. العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51.

آيت الله خويي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله اراكي و آيت الله وحيد خراساني:

پوشش بدن بر مرد واجب نيست ولي اگر بداند زنان از روي تعمّد و لذت به او نگاه مي كنند پوشش آن به جز صورت، دستها، گردن و پا واجب است. العروة الوثقي، حاشيه، احكام النكاح، مسئله 51 و هداية العباد، ج 2، مسأله 1068 و استفتاء از محضر آيت الله وحيد خراساني.

آيت الله بهجت: احتياط واجب است كه مرد بدن خود را (به جز مواردي كه به طور غالب باز است مانند سر و صورت) در برابر نامحرم بپوشاند هر چند كمك بر حرام نباشد (يعني هر چند نداند به او نگاه مي كنند). توضيح المسائل، مسأله 1933 و 1937.

مقام معظم رهبري، آيت الله مكارم: استفاده از لباس آستين كوتاه براي مردان اشكالي ندارد مگر در مواردي كه

بدانيم مفاسد خاصي بر ان مترتب مي شود. استفتاءات، ج 1، س 834، آيت الله مكارم و دفتر استفتاءات مقام معظم رهبري.

آيت الله تبريزي: سزاوار نيست براي مؤمن كه با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شود. دفتر استفتاءات آيت الله تبريزي.

آيت الله صافي: احتياط واجب است كه مرد لباس آستين دار بر تن كند در جايي كه معرض نگاه زنان نامحرم است. جامع الاحكام، ج 2، ص 1722.

البته بايد دانست اختلاف نظر مراجع پيرامون پوشش مرد در جاي است كه هيچ گونه مفسده اي به همراه نداشته باشد و گرنه همه اتفاق دارند چنانچه جوانان با لباس آستين كوتاه در مجامع عمومي ظاهر شوند و مفسده اي در فضاي جامعه ايجاد نمايند، پوشيدن اين نوع لباس ها حرام مي باشد.

حجاب آيا ظلم به زن نيست؟

پرسش

حجاب آيا ظلم به زن نيست؟

پاسخ

فلسفه حجاب استحكام پيوند خانوادگي، استواري اجتماع و رعايت و حفظ حيثيت و كرامت زن است. حكم حجاب (همانند ساير احكام اسلامي) برآمده از مصلحتي است كه نفع آن به خود انسانها باز مي گردد و رعايت آن موجبات سعادت فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي آنان را فراهم مي آورد/

فلسفه پوشش و حجاب اسلامي اين است كه همسر قانوني شخص از لحاظ رواني عامل خوشبخت كردن او به شمار رود، در حالي كه در سيستم آزادي كاميابي، هسمر قانوني از لحاظ رواني، يك نفر رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار مي رود كه پيوسته مراقب شخص است تا مبادا در دام وسوسه گري و تحريك پذيري ديگران گرفتار آيد. به همين دليل است كه در مجامع و محيطهايي كه كاميابي جنسي آزاد است به ازدواج و پايبندي به كانون خانواده به چشم يك قيد و مانع براي خوشگذراني افراد نگريسته مي شود/

از سوي ديگر، كشاندن تمتعات جنسي از محيط خانه به اجتماع، نيروي كار و فعاليت اجتماع را ناتوان مي كند؛ زيرا آزادي جنسي در عرصه اجتماع، باعث مي گردد بسياري از نيروهاي فكري و فيزيكي افراد مصروف كار شود، در راه خودآرايي زنان و هوسراني مردان صرف گردد و روشن است كه اين مسئله در درجه نخست به ميزان بازدهي افراد در كار لطمه وارد مي سازد. نكته ديگر درباره فلسفه حجاب در اسلام آن است كه اين آيين مقدس، خواسته است زن از برتري عاطفي خود بر مرد استفاده كند؛ به اين صورت كه با حريم نگه داشتن زن ميان خود و مرد، كه يكي از وسايل كارآمدي است كه زن براي حفظ مقام

و موقعيت خود در برابر مرد همواره از آن استفاده كره است، ضعف جسماني خود را در برابر مرد جبران كند. لذا اسلام زن را تشويق كرده است كه از اين وسيله استفاه كند و به ويژه تأكيد كرده است كه زن هر اندازه متين تر و باوفاتر و عفيف تر باشد و خود را در معرض نمايش براي مرد قرار ندهد، بر احترامش افزوده مي گردد؛ امري كه تجربه نيز آن را ثابت كرده است/

بنابراين، با توجه به مصالح ياد شده، حكم حجاب و پوشش نه تنها ظلم به زن نيست بلكه خدمت به زن، مرد و اجتماع انساني است.{1}

[1]. مسئله حجاب، مرتضي مطهري، با تصرف و تلخيص/

چرا حجاب و عفت براييك زن لازم است؟

پرسش

چرا حجاب و عفت براييك زن لازم است؟

پاسخ

اسلام زن را موجود گرانمايه و ارزشمنديمي داند كه دارايشخصيت و احترام فراوانياست و به عنوان يك ركن تشكيل دهنده خانواده، در سلامت و سعادت جامعه نقش بهسزاييبراياو قائل است/

اسلام معتقد است كه زن مي تواند با پاسدارياز گوهر عفاف و رعايت پاكدامني ، كانون خانواده را مستحكم سازد، سلامت جامعه را تضمين كند و وظيفه تربيتيخويش را بهتر ايفا نمايد/

اسلام از اينكه زن به عنوان ابزار و كالاييبرايشهرترانيو چشمچرانيافراد، و وسيلهايبرايتبليغات باشد مخالف است و آن را با منزلت و جايگاه زن مسلمان در تعارض مي بيند/

بر اين اساس قرآن كريم زنان با ايمان را دستور به عفت و رعايت حجاب مي دهد و مي فرمايد:

" وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِ هِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنِّ وِ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَليجُيُوبِهِنَّ"

«و به بانوان با ايمان بگو از چشمچرانيپرهيز نمايند، و دامان خويش را پاك نگه دارند، و زيور خود را مگر آنچه كه پيداست آشكار ننمايند و روسريو پوشش داشته باشند.»

بنابراين به طور خلاصه مي توان برخياز فوايد و بركات حجاب را بدين صورت برشمرد:

1 -تعديل و رام شدن غرايز/

2 -محكمشدن بنياد خانواده/

3 - بيشتر شدن انس و الفت بين زن و شوهر/

4 -سلامت اجتماع از بي بندوباري

5 - حفظ شخصيت زن و بالارفتن احترام او/

آيا حجاب مخالف آزادي زنان نيست؟ چرا؟

پرسش

آيا حجاب مخالف آزادي زنان نيست؟ چرا؟

پاسخ

حجاب پوششي است براي حفظ و صيانت زن كه نفع آن در درجه نخست نسبت خود بانوان مي شود و سپس ديگران؛ چرا كه با رعايت حجاب، زنان را از تعرض ديگران محفوظ داشته و امنيت آنان را در جامعه حفظ مي نمايد. بنابراين مي توان اذعان كرد كه رعايت حجاب نه تنها مخالف آزادي مشروع بانوان نيست بلكه امكان فعاليت آنان را به گونه اي خدا پسندانه در اجتماع فراهم مي آورد.

آيت اله مطهري درباره فلسفه حجاب مي گويد: «فلسفه پوشش اسلامي به نظر ما چند چيز است. بعضي از آنها جنبه رواني دارد و بعضي جنبه خانه و خانوادگي و بعضي جنبه اجتماعي و بعضي مربوط به بالا بردن احترام زن و جلوگيري از ابتذال او».{1}

ايشان در پاسخ به اين پرسش كه حجاب موجب سلب حق آزادي است، مي گويد: «اگر رعايت پاره اي مصالح اجتماعي، زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت، روش خاصي را اتخاذ كنند و طوري راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقي را از بين نبرند، چنين مطلبي را زنداني كردن يا بردگي نمي توان ناميد و آن را منافي حيثيت انساني و اصل آزادي فرد نمي توان دانست... برعكس، پوشيده بودن زن -در همان حدودي كه اسلام تعيين كرده است - موجب كرامت و احترام بيشتر او است؛ زيرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق، مصون مي دارد...»{2}.

[1]. مسئله حجاب، ص 83. (انتشارات صدرا. ايشان در دنباله به شرح اين موضوع پرداخته است.

[2]. همان، ص 101 و 102.

سخت گيري در مورد حجاب آيا ظلم به زن نيست؟

پرسش

سخت گيري در مورد حجاب آيا ظلم به زن نيست؟

پاسخ

در پاسخ بايد گفت كه اگر خانمي خود را مسلمان داشته و خود را ملزم به پيروي از احكام آن دين اسلام لازم است از احكامي كه شارع مقدس بيان داشته تبعيت كند و نظر بسياري از فقهاي در مورد حجاب آن است كه زن بايستي تمام بدن را به غير از دو دست و صورت، به گونه اي بپوشاند كه باعث جلب توجه ديگران نشود. چرا كه رعايت نكردن حجاب يا بد حجابي از سوي ممكن است موجب لغزش مردان شده و از سوي ديگر بانوان را در معرض هجوم و يا تعرض قرار دهد بنابراين آيين مقدس اسلام براي آنكه بانوان از تعرض، نگاه و توجه ديگران در امان باشند، و موجب لغزش مردان نيز نشوند از آنان خواسته كه گوهر خويش را در صدف گرانمايه حجاب محفوظ بدارند و اين رحمت خاص الهي نسبت به بانوان است.

با دقت در جوامع غير مسلمان و يا جوامعي كه اهميت به مسأله حجاب در آنها وجود ندارد به راحتي آشكار مي شود كه ضريب امنيتي دختران و خانمها بسيار پايين بوده و در بسياري از موارد مورد تعرض و هجوم قرار مي گيرند و نيز موج فساد در جامعه موجب ترويج فحشا شده و كانون خانواده را سست نموده است با مقايسه اين جوامع با جامعه اسلامي ايران به راحتي مي توان قضاوت خود كه آيا سفارش به حفظ حجاب مصونيت بانوان بوده و يا ظلم به آنها.

دلايل حجاب خانم ها و نياز به چادر را بيان كنيد.

پرسش

دلايل حجاب خانم ها و نياز به چادر را بيان كنيد.

پاسخ

«حجاب» يكي از دستورات الهي است كه در قرآن كريم، به طور صريح در آيات متعددي مطرح شده است و از آنجا كه سلامت جامعه و بهداشت رواني خانم ها حتي بهداشت رواني مردان در گرو اين مطلب است اين موضوعي است كه لازم است از زاويه هاي مختلف به آن پرداخت و همچنين حكمت ها و قوانين و احكام آن بيان شود.

در اين موضوع بايد روشن شود خانم ها وظيفه شان چيست؟ همانطور كه آقايان هم حجاب دارند و وظيفه ي آنها چيست؟ تا چه حدي آقايان بايد بدنشان پوشش داشته باشد و تا چه حدي خانم ها بدنشان پوشش داشته باشد؟ و اين مسئله، هم بسيار ساده است و هم بسيار مهم. وقتي حكمت هاي رعايت حجاب بيان شود كه در آيات قرآن هم اشاره شده موجب مي شود كه خود خواهران با اشتياق بيشتري به رعايت حجاب بپردازند.

در مورد حجاب آياتي در قرآن وجود دارد كه در دو آيه ي آن به اين موضوع توجه ويژه شده است يكي آيه ي 31 نور كه مي فرمايد:

«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهΘљΠمِنْهَا șΙęҙʙΘ֙ҘљИșҙƙΠبِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»؛ «و به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار ننمايند، و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه ي خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان، يا...»

در اين آيه از يك طرف به

خانم ها تأكيد مي كند كه مواظب باشند پاكدامن باشند و چشمشان را مواظبت كنند و از طرفي هم مي فرمايد: مواظب باشيد مواضع زينت و جاهاي تحريك آميز بدن تان را براي نامحرم آشكار نكنيد.

كه البته خانم هاي مؤمن و متقي اين مسائل را رعايت مي كنند و اكثريت خواهران جامعه ما همين طور هستند.

و در ادامه آيه يادآور مي شود كه زينت هاي زن براي چه كساني مي تواند ظاهر شود.

استاد شهيد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» بحث مفصلي در مورد اين آيه دارند و نكات دقيق فقهي و تفسيري اين آيه را مورد بحث قرار داده اند.

آيه ي مهم ديگر در مورد حجاب آيه ي 59 سوره ي احزاب است كه مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَلبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً»

«اي پيامبر به خانم هاي خودت و دختران خودت و زن هاي مومن بگو _ يعني اين حكم هم براي خانواده ي پيامبر هم براي زن هاي مومن است _ اين چادر يا روسري بلندي كه خانم ها روي سر مي اندازند و لباسشان را به خودشان نزديك كنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سرزده توبه كنند) خدا همواره آمرزنده ي رحيم است.»

به عبارت ديگر مي فرمايد: خانم محترم به صورت نامناسب از خانه خارج نمي شود مثلاً با همان لباس داخل خانه خارج نمي شود بلكه يك لباس اضافي دارد مثل چادر، كه وجه كامل حجاب است يا مثلاً مانتوي بسيار مناسب با روسري بلند، كه وقتي از خانه خارج مي شود كاملاً معلوم است كه اين خانم عفيف و پاكدامن است. و در حقيقت به اين صورت

شخصيت خودش را به نمايش مي گذارد.

و ادامه ي آيه مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ» اين حجاب بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند، يعني انسان هاي لا ابالي و هرزه و دگر آزاري كه در جامعه وجود دارند و احياناً مزاحم خانم ها مي شوند، اگر خانمي را با حجاب كامل ببينند ديگر طمع نمي ورزند و متوجه مي شوند كه اين زن پاكدامني است. بنابراين آيه مي فرمايد فايده و حكمت رعايت حجاب اين است كه افراد شناخته مي شوند، و كسي ديگر آنها را اذيت نمي كند.

حكمت هاي حفظ حجاب:

اين دستور الهي فلسفه و حكمت هاي متعددي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. حفظ بهداشت روان:

بنابر آنچه از آيه بدست مي آيد اگر خانمي حجابش را رعايت كرد، در جامعه به عنوان زني پاكدامن شناخته مي شود و از برخي مشكلات و خطرات محفوظ مي شود از اين رو حجاب «محدوديت» نيست بلكه «مصونيت» است و با رعايت حجاب «بهداشت رواني» جامعه تأمين مي شود، و علاوه بر اين كه خود خانم ها از آرامش رواني برخوردار مي شوند براي مردان جامعه هم اين آرامش را به ارمغان مي آورند، و دست و چشم طمع ورزان آلوده را هم كوتاه مي كنند.

زيرا خانمي كه بدون حجاب از خانه خارج مي شود، امنيت خاطر ندارد و ترس و دلهره دارد كه مبادا افرادي بي تربيت به او اسائه ي ادب كنند؛ از اين رو دچار فشار رواني و ضعف اعصاب مي شود و پس از مدتي اين فشار رواني و ضعف اعصاب، بيماري هاي بسياري را در پي دارد كه از جمله ي آنها اضطراب، كم خوابي و كاهش اشتهاء را مي توان نام برد.

2. حفظ شخصيت زن:

اگر خانمي بدون حجاب در جامعه ظاهر شود شخصيت خود

را در معرض خطر قرار مي دهد چرا كه در چنين حالتي، دستخوش حرف هاي زشت و نگاه هاي آلوده ي افرادي مي شود كه حتي نگاه به آنها نيز ممكن است براي آن زن نفرت انگيز باشد. افرادي لاابالي، ولگرد كه هميشه دنبال فرصتي هستند تا هر چه مي خواهند ببينند و هر چه مي خواهند بگويند.

حال سوال اين است كه آيا بي حجابي به نفع زن است يا به ضرر زن؟ آيا بي حجابي «شخصيت زن» را نشانه نرفته است؟ آيا اين نوع پوشش پس از مدتي بي شخصيتي و هرزگي و بي تربيت شدن زن را در پي ندارد؟

3. حفظ آبروي خانواده:

خانمي كه بدون پوشش مناسب از خانه خارج شود همسايگان به او و خانواده اش بدبين مي شوند و همچنين دختري كه بدون حجاب است و افراد هرزه به او نگاه مي كنند و حرف هاي زشت به او مي زنند آيا آينده و ازدواج او به خطر نمي افتد؟ آيا براي خانواده ي او آبرويي باقي مي ماند؟ چرا با رعايت كردن حجاب هم آينده و ازدواج خود را تأمين نكنيم؟ و هم به جاي اينكه باعث سرشگستگي خانواده شويم آبروي خانواده را نيز پاسداري كنيم.

4. محكم شدن پيوند خانواده:

پوشش نامناسب و رواج بي حجابي از دو جهت باعث سست شدن پيوند خانواده ها مي شود:

از جهتي وقتي خانمي با پوشش نامناسب از خانه خارج مي شود موجبات نارضايتي شوهر و اعضاي خانواده را فراهم مي كند و موجب بدبيني شوهر يا اعضاي خانواده به او مي شود.

و از طرفي مردها كه بايد تمام توجهشان به همسر و خانواده ي خود باشد، وقتي در جامعه حاضر مي شوند و با زنان بي حجاب روبه رو مي شوند كم كم نظر آنها به اين زنان جلب مي گردد كه اين دو موضوع، خود

مقدمه اي است براي فروپاشي خانواد ه ها و به مرز طلاق رسيدن.

5. استواري اجتماع:

اگر بي حجابي رواج پيدا كند آرامش جامعه نيز از بين مي رود، و به خاطر اين ناامني حتي به مدرسه رفتن دختران، نيز امري ناممكن مي شود. لذا مي بينيم كه آزاديِ در پوشش و آرايش و... به جايي مي رسد كه امنيت جامعه را سلب مي كند زيرا همانطور كه بيان شد در دل چنين «آزادي» يك «زنداني» نهفته است كه نمونه اش را در برخي كشورها شاهد هستيم كه در نتيجه ي اين آزادي، افراد براي امور ضروري خود مثل تحصيل يا خريد با چه مشكلاتي روبه رو هستند!؟

6. جلوگيري از فحشا:

زياد شدن فحشا در جامعه پيامد ديگري براي بي حجابي است. چرا كه تصور افراد از شخص بي حجاب اين است كه او با بي حجابي اعلام مي كند كه همه به من توجه كنيد و هر چه مي خواهيد به من بگوييد و...214

به اميد آنكه بتوانيم با رعايت حجاب و پوشش اسلامي امنيت و بهداشت رواني خود، خانواده و جامعه را همراه با رضوان الهي به دست آوريم.

پاورقي:

214 . براي مطالعه بيشتر به تفسير نمونه، ج 17 و كتاب فلسفة حجاب شهيد مطهري مراجعه شود.

پرسش: به چه علت حجاب براي زنان واجب شده است در حالي كه براي مردان واجب نشده است؟

اشاره

فلسفه حجاب در اسلام براي چيست؟

پرسش

پرسش: به چه علت حجاب براي زنان واجب شده است در حالي كه براي مردان واجب نشده است؟

فلسفه حجاب در اسلام براي چيست؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر

زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي

فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است. اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود

اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد. به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است. بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد. در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي

باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

چرا اسلا م بر كنيزان لازم ندانسته است كه داراي حجاب باشند، در حالي كه ميدانيم حجاب موجب شخصيت زن است؟

پرسش

چرا اسلا م بر كنيزان لازم ندانسته است كه داراي حجاب باشند، در حالي كه ميدانيم حجاب موجب شخصيت زن است؟

پاسخ

مسئله برده داري و عبد و كنيز مربوز به كفّار حربي يا كفاري كه در ذمّة اسلام نيستند ، مي شود.

در جنگي كه بين مسلمانان و كفار رخ مي داد، افراي از كفّار چه مرد و چه زن اسير مي شدند. يكي از راه هاي نگه داري آنان استرقاق بود، چنان كه راه ديگر آزاد كردن اسيران با گرفتن پول از آنان يا آزاد كردنشان بدون گرفتن چيزي بود.

صاحب شرايع (ره) فرموده است: " رقيّت و عبد و كنيز شدن اختصاص به كفار حربي دارد (كفّاري كه در جنگ و ستيز با مسلمانان هستند) اما يهودي ها و مسيحي ها و مجوسي ها كه به شرايط ذمّه عمل مي كنند ، نمي توان ان ها رااسير كرد و آنان در پناه حكومت اسلامي در امان هستند".(1)

زناني از كفار كه به اسارت در مي آمدند، آنان كه با خشونت و ظلم عليه مسلمانان جنگيده اند و اموال مسلمانان را از بين برده و بسياري را به شهادت رسانده اند ، حال اگر اموال يا اشخاصي از آنان به غنيمت برده شدند، نبايد توقّع داشت آنان را روي مبل نشاند يا فرش قرمز زير پاي آنان پهن كرد. درست است كه آنان انسان هستند، ولي جنايتكار و ظالم اند. از اين رو حرمتي كه مسلمانان دارند ، آنان ندارند. ا ز جملة آن حكم پوشش است.

شايد براي تخفيف و راحت بودن آنان باشد، چون اسيران غالباً به كار در خانه و بيرون از خانه مشغول مي شوند.

لذا تكاليف سختي كه بر افراد آزاد هست، بر آنان نيست.

اگر كنيز مسلمان شد، وقتي كه كنيز است، اگر نمازش را بدون مقنعه بخواند، صحيح است. البته اين بدان معنا نيست كه بايد بدون حجاب باشند، بلكه اگر بخواهند ، مي توانند مقنعه بزنند و مي توانند مقنعه نزنند. در بعضي از روايات آمده كه مقنعه بزنند.(2).

اين كه گفته ايد: در تاريخ اسلام آمده كه كنيزان را با نداشتن روسري در كوچه مي شناختند، صحيح نيست. اين طور نبود كه كنيزان ملزم به نداشتن روسري و مقنعه باشند. بله مي توان گفت كنيزان از پوشش و نحوة سلوك اجتماعي شان شناخته مي شدند، مثلاً لباس هاي آنان نو نبود و وضعيت سر و صورت آنان مانند زن هاي ديگر نبود. از اين راه ها تشخيص داده مي شد كنيز است.

1.جواهر الكلام ، ج 34، ص 89.

2. وسائل الشيعه ، ج 14، ص 150.

چرا لازم است كه زن تمامي بدن خود را بپوشاند حتي اگر در جاي خلوت نماز بخواند، مگر در مورد خداوند هم مسئلة محرم و نامحرم مطرح است؟

پرسش

چرا لازم است كه زن تمامي بدن خود را بپوشاند حتي اگر در جاي خلوت نماز بخواند، مگر در مورد خداوند هم مسئلة محرم و نامحرم مطرح است؟

پاسخ

اين سؤال در مورد وجوب پوشاندن عورت بر مرد در حال نماز نيز قابل طرح است و اختصاص به پوشش زن در حال نماز ندارد. چه اين كه مردان نيز حتي در خلوت بايد در حال نماز عورت خود را مستور دارند. در مورد حكمت آن وجوهي به نظر مي رسد:

1_ حكمت پوشيدن عورت و بدن و مو در مرد و زن در اين حال شريف و مقدّس، پنهان كردن و مستور نمودن از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نمي شون، بلكه يكي از حكمت هاي آن مناسبتي است كه عرفاً و در ظاهر حال بين حضور خدا رفتن(نماز) و پوشاندن عورت وجود دارد كه به حسب عرف بدون ستر عورت و مو و بدن، خلاف ادب و استهزا و توهين شمرده مي شود و اگر پوشش نباشد، نماز بي احترام و سبك مي گردد. اين مسئله مي تواند اهميت نماز را پيش انسان ياد آوري كند كه در هر حال به سوي خدا نرود و از آمادگي دروني و بيروني برخوردار شود.

2_ اين آداب از جنبة رواني و به جهت حصول حضور قلب مؤثر است و رعايت اين امور شخص را از غياب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است، كنار مي زند.

3_ برهنه نماز خواندن زن براي جهال و عوام، معرض اين توهّم ناروا است كه در حريم كبريايي و

درگاه رفيع و قدس مقام ربوبي، جنبه هاي التذاذ جنسي وارد است، چنان كه بر اساس اين گونه توهمات بعضي، ملائكه را در جنس زن گمان مي كردند.

4_ حكمت ديگر كمال تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است و بيانگر اين است كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است.

5_ مناسب ترين لباس زن براي نماز لباسي است كه نشانة عفّت و پاكدامني و اهتمام او به حفظ شرافت باشد و از تهييج غريزة جنسي و آلايش به آن منزّه باشد و آن لباسي است كه تمام بدن او را بپوشاند.

چرا پوشاندن موهاي سر فقط براي زنان سفارش شده است؟

پرسش

چرا پوشاندن موهاي سر فقط براي زنان سفارش شده است؟

پاسخ

در مورد پوشش و ميزان آن در مورد مرد و زن بايد گفت: اصل پوشش بدن، هم براي مرد و هم براي زن، در مورد بعضي از قسمت هاي بدن واجب است، ولي مقدار پوشش براي زنان و قسمت هايي از بدن كه لازم است توسط ايشان پوشيده گردد، در اسلام بيشتر است.

علت امر: با توجه به ويژگي هاي غريزي مردان و زنان به روشني مي توان فهميد كه مردان بيشتر از زنان طلب جنس مخالف اند و با چشمان خود در تعقيب زن و زيبايي هاي او هستند. اين نكته از نظر شخصي و دروني و با توجه به صفات زنان و مردان و به لحاظ مقايسه آماري، امري مسلم و يقيني است.

در مقابل تمايل زن پيش از آن كه متوجه جستجوي زيبايي هاي جنس مخالف باشد، به دنبال خودنمايي و ارائه زيبايي هاي خود و ربودن دل مردان است. از همين رو توصيه خدا در مرتبه و درجه اول به مردان آن است كه مراقب نگاه خود باشند و در مورد زنان نيز اولويت اول حفظ پوشش است.

در اين ميان از آن جا كه زيبايي ها سر و صورت در هر انساني اولين منظر و تابلو در مقابل ديگران و با ديدن سر و صورت گرايش و سپس انتخاب صورت مي گيرد، پوشش بانوان امتياز ويژه اي پيدا مي كند و اين براي جلوگيري از رواج فساد در جامعه است.

به هر حال بايد توجه داشت اين جهان، سراي آزمون است و همان گونه كه چشم پوشيدن از زيبايي هاي زنان براي مردان بسيار دشتوار است، خودداري از ارائه زيبايي ها و خودنمايي

براي خانم ها نيز امري مشكل است و خداوند هر كس را به گونه ي خاص مورد امتحان و آزمايش قرار مي دهد.

حفظ و مراقبت بيشتر از يك چيز، نشانه ارزش بيشتر آن است. اگر خداوند به زنان فرمان داده كه از زيبايي هاي خود مراقبت نمايند و دستور پوشش سر و گردن را داده است، معلوم مي شود اين بخش، چيزي ارزشمند است كه خواهان و طالب و كشش دارد، اما مي تواند مورد دستبرد رهزنان قرار گيرد و يا به صورت ابزار ناشايست براي بهره برداري و سودپرستي و كالاي تبليغاتي درآيد. طبعاً دستور به پوشش، توصيه به ارزش گذاشتن زنان به خود و مراقبت از گوهري ارزشمند و ارزش دادن به زنان است.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پاسخ

براي اين كه فلسفه پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئله حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان دراين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي

آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري رإ؛ خخ مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

اين كه نوشته ايد اگر خانم ها مقيد به حجاب نبودند، حساسيت ها از بين مي رفت، حرف صحيحي نيست، چرا كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خواه تقاضاي خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

آيا پيدا شدن مو از زير روسري، آن قدر گناه محسوب مي شود كه تمام كارهاي خير انسان را از بين ببرد؟

پرسش

آيا پيدا شدن مو از زير روسري، آن قدر گناه محسوب مي شود كه تمام كارهاي خير انسان را از بين ببرد؟

پاسخ

پرسش مذكور، از يك سو به بحث چگونگي "تناسب كيفر با گناه" مربوط مي شود، به اين بيان كه: آيا گناه بيرون بودن چند نخ موي سر (زن) و نشان دادن آن به نامحرم آن قدر بزرگ است كه كيفرش باطل شدن همه اعمال صالح گردد؟ آيا اين كيفر و مجازات با آن جرم و گناه تناسب دارد؟ به عبارت ديگر: آيا اين مجازات براي آن گناه ناعادلانه و ظالمانه نيست؟

از سويي ديگر، ارتباط پيدا مي كند به بحث "آفت زندگي يا حبط اعمال" كه يكي از قوانين ثابت و تكويني است كه تشريع نيز با آن هماهنگ و منطبق است.

از اين رو، از دو منظر به پرسش، پاسخ داده مي شود.

الف) آيا بيرون ماندن چند نخ مو با كيفر آن يعني از بين رفتن كارهاي خير ديگر تناسب دارد؟

براي گناهان و خطاهاي انسان دو نوع كيفر تصور مي شود. تنها در يك نوع آن بحث تناسب جرم با كيفر مطرح مي گردد.

1 - مجازات قراردادي: مثل قوانين و مقررات جزايي كه به وسيله هيئت هاي حاكمه يا مجالس قانون گذاري دنيا وضع شود.

2 - مجازات طبيعي يا تكويني: مجازاتي كه مكافات عمل يا اثر وضعي گناه و خطا محسوب مي شود. به بيان ديگر: بين جرم و مجازات يا عمل و مكافات آن، رابطه "علي و معلولي" برقرار است، مثلاً اگر كسي دارو يا سم مهلك بخورد و به سخن عقل و وجدان يا افراد دلسوز اعتنا نكند، خواهد مرد مرگ وي نتيجه طبيعي و اثر وضعي آن عمل

است.

كسي كه در حين رانندگي چند لحظه غفلت مي كند، چرت مي زند و به دره اي سقوط مي كند، يا دست و پايش مي شكند يا مي ميرد، نمي توان در اين موارد بحث تناسب جرم با كيفر را مطرح ساخت و گفت آيا اين عادلانه است كه با چند دقيقه "خودسري" و خوردن داروي مهلك يا چند لحظه غفلت و چرت زدن، مجازات مرگ داشته باشد.

بحث تناسب جرم با كيفر مربوط است به مجازات قراردادي، نه آن جايي كه كيفر نتيجه طبيعي و ذاتي خود عمل است.

كيفر و پاداش در قيامت قراردادي نيست تا گفته شود آيا بيرون ماندن چند نخ جو، آن قدر گناهش عظيم است كه همه اعمال نيك شخص را از بين ببرد، بلكه كيفر و پاداش در قيامت نتيجه تكويني و طبيعي عمل است و بين عمل و نتيجه آن رابطه "علي و معلولي" رابطه "غيبت و اتحاد" برقرار است، يعني مجازات آخرت تجسم و نمودار شدن عمل است.

ب) آفت زدگي يا حبط اعمال.

حبط - (احباط) و نقطه مقابل آن "تكفير" از موضوعاتي است كه قرآن و روايات متواتري بيانگر آن شده اند.

حبط به معني تباهي و بي خاصيت شدن و باطل گشتن عمل است، يعني گاهي گناهي آن قدر عظيم است كه باعث باطل و بي خاصيت شدن همه يا قسمتي از اعمال صالح گذشته شود.

تكفير يا پوشانيدن به اين معني است كه برخي از اعمال نيك از چنان ارزش و خاصيت والايي برخوردار است كه سبب از بين رفتن آثار و كيفر گناهان پيشين مي گردد آيا هر گناهي باعث از بين رفتن اعمال نيك گذشته مي شود؟

آيا هر عمل صالحي سبب مي شود

كه آثار گناهان پيشين از ميان برود؟

علماي عقايد اسلامي در اين مسئله بحث و گفتگو دارند و پاسخ هاي متفاوتي داده اند ولي ترديدي نيست كه شرك و كفر و نفاق و ارتداد و تكذيب آيات الهي و انكار قيامت و مخالفت با انبيا و ستيزه جويي با انسان هاي پاك و مؤمن و عدالت گستر، و اعتماد و تكيه كردن بر بيگانگان چون يهود و نصارا و بسيار از گناهان ديگر، باعث حبط اعمال نيك مي گردند.(1)

به عكس بسياري از اعمال صالح آثار و كيفر گناهان گذشته را محو مي كند، چنان كه قرن مي فرمايد: "ان الحسنات يذهبن السيئات؛(2) حسنات (خوبي ها) سيئات (آثار آن ها) را از بين مي برد".

شك نيست كه قبول نداشتن يا انكار ضروريات دين با علم به ضروري بودن آن مثل نماز و روزه و قصاص و ديات و حجاب موجب خروج از دين و باعث حبط اعمال نيك گذشته است. اما پيدا شدن موي سر (زن) از روي ندانستن حكم يا اهميت موضوع يا به علت سهو غفلت و فراموشي چنين وضعيتي ندارد.

آفت زدگي يا حبط اعمال در دنيا

آفت زدگي يا حبط اعمال به امور ديني اختصاص ندارد، بلكه در زندگي عادي انسان نيز واقعيت دارد. جهت شفاف شدن مسئله به مثال هاي زير توجه كنيد: انسان سال ها با درستكاري، امانتداري و رعايت اصول اخلاقي و انساني آبرو كسب مي كند اما گاهي يك خطاي اجتماعي آن قدر عظيم است كه آبروي چندين ساله اش را بر باد مي دهد. باغبان يا زارع ماه ها زحمت مي كشد، اما آفتي در ظرف چند ساعت يا چند دقيقه همه زحمات آنان را بر باد مي دهد. دانش آموزي به اميد قبولي در دانشگاه در

رشته مطلوب خويش ماه ها زحمت مي كشد، اما غفلت چند روزه يا چند ساعته يا يك خطا در جلسه آزمون باعث محروميت وي و هدر رفتن همه زحماتش مي گردد.

گناهان نيز آفات و سمومي هستند كه باعث تباهي مزرعه اعمال صالح مي گردند.

پي نوشت ها:

1 - آيات زير متعرض آن شده اند:

آل عمران، آيه 22، - مائده، آيات 5 و 53 - انعام، آيه 88 - اعراف، آيه 147 - توبه آيات 17 و 69 - هود، آيه 16 - كهف، آيه 105 - زمر، آيه 65 - احزاب، آيه 19 - محمد، آيات 9 و 28 و 32 - حجرات، آيه 2.

2 - هود (11) آيه 114.

چرا بيشتر پوشش حجاب در اسلام براي زن است؟

پرسش

چرا بيشتر پوشش حجاب در اسلام براي زن است؟

پاسخ

براي اين كه فلسفه پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئله حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان در اين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خود آرايي مخصوص زنان است.

از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي.

ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند.

اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند. بنابراين از آن جا كه انحراف خود آرائي و دل ربودن از ديگران، از انحرافاتي است كه غالباً در زن ها پيدا مي شود، دستور پوشش هم براي آنان مقرّر گرديده است.(1)

به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري مردان، از علت هاي اين حكم دانسته شده است.

دستور به پوشش و حجاب زنان در واقع نشانه داشتن عفت و گوهر ارزشمندي است كه بايد از آن مراقبت بيشتر شود و حفظ گردد، تا به تاراج نرود، پس هر چه كه ارزشمندتر باشد، محافظت و مراقبت بيشتري را مي طلبد و اين كاملاً معقول است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار (حجاب) ج 19، ص 436، با

تلخيص.

فلسفه حجاب و بررسي آيات و روايات در اين زمينه چيست؟

پرسش

فلسفه حجاب و بررسي آيات و روايات در اين زمينه چيست؟

پاسخ(قسمت اول)

اصل پوشش بدن بدون نظر به حدود آن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز بعضي از مكاتب (كه بر برهنه زيستي اصرار مي ورزد) همه افراد به نوعي آن را لازم مي دانند. اين پديده به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:

1- حفاظت از سرما و گرما و برف و باران.(1)

2- حفظ عفت و شرم.(2)

3- آراستگي، زيبايي و وقار.

أ) رابطه حجاب و پوشش اسلامي:

در ابتداي بحث به رابطه حجاب و پوشش اسلامي مي پردازيم:

حجاب به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(3)

اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان شدن از ديد مردِ بيگانه است. بدين سبب هر پوششي حجاب نيست.

در قرآن آمده است: "و إذا سألتموهن متاعاً فاْسئلوهن مِن وراءِ حجاب؛(4) چون از زنان پيغمبر متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد". اين آيه درباره زنان و بيش تر در مورد مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است،(5) نه پوشش زن در مقابل نامحرم.

به كارگيري كلمه حجاب در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود.

"ويل دورانت" مي گويد: "اين امر مبناي پرده پوشي ميان مسلمانان به شمار مي رود".(6) برخي مدّعي شده اند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده، در حالي كه آيات مربوط به حجاب، قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است و در عهد جاهليت

همان طور كه "ويل دورانت" مي گويد و كتب تفسير شيعه و سني تأييد مي كند، اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان نيز "تبرّج" و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: "ولا تبرجن تبرج الجاهليّة الاولي؛(7) و زينت هاي خود را مانند زمان جاهليّت آشكار نكنيد.

آن چه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز و ازدواج رواج داشته، واژه ستر و ساتر به معناي پوشش و وسيله پوشش آن در مقابل نامحرم بوده است. بنابراين وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني قرار دادن آنان نيست، در نتيجه منظور عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست، بلكه اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان، بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد.(8)

ب) فلسفه حجاب زن

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد

دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت

حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

د) ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام

ضروري اسلام است، زيرا اصل قانون حجاب اسلامي صرفاً از ضروريات فقه نيست، بلكه از ضروريات دين مبين اسلام است، چه اين كه نص صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد، و آن گونه كه برخي توهّم كرده اند تنها ظهور برخي از آيات دليل بر وجوب حجاب نيست تا جايي براي اختلاف برداشت باشد. بنابراين هيچ مسلماني نمي تواند در ضرورت حجاب ترديد كند، زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده و هم روايات بسياري بر وجوب آن گواهي ميدهد. به همين جهت فقيهاني شيعه و سني، به اتفاق به آن فتوا داده اند. همان طوري كه نماز و روزه به دوران خاصي اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز، چنين است و ادعاي عصري بودن آن، غير كارشناسانه مي باشد.

خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند:

"قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكي لهم انّ اللَّه خبير بما يصنعون؛ اي پيامبر! به مردان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته و دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند به آن چه مي كنند آگاه است".

"غضّ" در لغت عرب چنان كه مرحوم طبرسي در مجمع البيان(9) و راغب اصفهاني در مفرّدات گفته اند، به معناي كاستن است و "غض بصر" يعني كاهش دادن نگاه، نه بستن چشم. البته متعلّق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است، اما

با توجه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني بپرهيزند.(10)

از سوي ديگر ممكن است مقصود از "حفظ فرج" در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد، ولي عقيده مفسّران بزرگ قرآن، نيز مفاد روايات (از جمله سخن امام صادق(ع))(11) اين است كه مراد از حفظ فرج در همه آيات قرآن كريم، پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشاء است، جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است.

سپس در آيه بعد مي فرمايد: قل للمؤمنات يغضضنَ من أبصارهن...؛ اي پيامبر! به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آن چه پيداست و روسري هاي خويش را به گريبان اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهايشان را به زمين نكوبند تا آن چه از زينت پنهان مي كنند معلوم شود...".

در اين آيه، خداوند در خصوص پوشش بانوان، آن چه را بر زنان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:

1- پوشاندن سر و گردن.

2- پوشاندن زينت ها.

"خمر" جمع خمار و به معناي روسري و سرپوش است.(12)

"جيوب" از واژه "جيب" به معناي قلب و سينه و گريبان است.(13)

در تفسير مجمع آمده است: "زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه

موظف شدند اطراف روسري هاي خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد".(14)

فخر رازي يادآور مي شود كه خداوند با به كار گرفتن واژه هاي "منوب" و "علي" كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم و وجوب پوشش كامل اين نواحي است.(15)

ابن عباس در تفسير اين جمله مي گويد: "يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند".(16)

برخي ادعا مي كنند حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم، ولي در هيچ جاي قرآن از پوشش مو سخن به بيان نيامده است. نادرستي اين سخن معلوم شد، زيرا با چشم پوشي از گفتار ابن عباس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتي قبل از نزول آيه، موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو شان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در اين آيه از روسري سخن به ميان آمده است. بايد پرسيد: آيا روسري جز بر آن چه بر سر مي اندازند و موها را مي پوشانند معنايي دارد؟

افزون بر اين حكم، ميزان پوشش در روايات متعدد گفته شده است.(17)

اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه (مثل خليفه دوم) يا گروهي از روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز ناكام مي باشند و اصولاً چنين افرادي هيچ واجب ديني مانند نماز را كه در سنّت پيامبر آمده نبايد انجام دهند.

آيه بعدي حجاب:

"يا أيّها النّبي قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن...؛ اي پيامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش ها (روسري و چادر)

خود را بر خويش فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته نگردند و اذيت نشوند، به احتياط نزديك تر است و خدا آمرزنده و مهربان است".(18)

در اين آيه دو مطلب قابل توجه است:

1- جلباب چيست؟ نزديك كردن آن يعني چه؟

2- فلسفه پوشش و حجاب اسلامي.

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آن چه با توجه به كتب لغت و گفتار مفسّران شيعه مانند علامه طباطبايي(19) و فيض كاشاني(20) و اهل سنّت مانند قرطبي(21) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه جلباب، ملحفه و پوشش چادر مانند است، نه روسري و خمار.

از ابن عباس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را بپوشاند؛ ضمناً همان طور كه مفسّران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته نوع روسري كه براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن را خمار يا مقنعه مي ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مي كردند؛ نيز روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از مقنعه بزرگ تر و از ردا كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند.(22)

پاسخ(قسمت دوم)

نزديك ساختن جلباب (يدنين عليهن من جلابيبهن)، كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است،(23) يعني چنان نباشد كه چادر يا روپوش هاي بزرگ مانند مانتو تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشد و همه پيكرشان را نپوشاند.

قرآن مي فرمايد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهند اهل عفاف و حفظاند.

چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند درباره علّت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: "ذلك أدني أنْ يعرفن فلا يؤذبن". برخي آيه را چنين معنا كرده اند كه: "به اين وسيله شناخته مي شوند آزادند، نه كنيز، پس با آزار و تعقيب جوانان روبرو نمي شوند".

بنابراين در عصر حاضر كه مسئله بردگي از ميان رفته، اين حكم منتفي مي شود، ولي بايد گفت: ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست و حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. معناي آيه اين است كه به پاكدامني شناخته شده و مورد آزار قرار نمي گيرند.

ه') دلايل وجوب پوشش سر و گردن

در اين قسمت حدود پوشش را كه در اسلام بر زن واجب شده است، از ديد فقهي بررسي مي كنيم: پوشانيدن غير وجه و كفين (صورت و دو دست) بر زن واجب است و از لحاظ فقهي هيچ گونه ترديدي در آن وجود ندارد و اين قسمت جزء ضروريات و مسلّمات است. نه از نظر قرآن و حديث و نه از نظر فتاوي در اين باره ترديدي وجود ندارد. آن چه مورد بحث است، پوشش چهره و دست ها تا مچ است.

دلايل وجود پوشش را مي توان به سه قسمت تقسيم كرد: كتاب، سنت و اجماع.

أ) دليل قرآني همان آيات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب است كه به تفصيل در مورد آن بحث كرديم.

ب) روايات؛ روايات به چند دسته تقسيم مي شود كه در ذيل به آن اشاره مي كنيم:

دسته اوّل رواياتي است كه دلالت بر حرمت نظر به وجه

و كفّين مي كند كه در نتيجه به اولويّت اثبات مي كند كه نظر به ساير اعضا، از جمله سر و گردن خانم ها جايز نيست. پذيرش اين قوم منوط به اين است كه قائل به عدم استثناي وجه و كفيّن باشيم.

دسته دوم رواياتي است كه جواز نظر به زن را بسته به اراده ازدواج با وي نموده است، كه از مفهوم آن "عدم جواز نظر در غير مواقع اراده ازدواج" استفاده مي گردد، بنابراين نظر كردن به خانم ها و از جمله به موهاي ايشان در غير صورتي كه انسان قصد ازدواج دارد، جايز نيست.

دسته سوم رواياتي است كه نظر به زنان باديه نشين و اعراب را جايز شمرده، چنين تعليل شده كه "لأنّهنّ إذا نُهين لا ينتهين؛ چون اگر نهي شوند، نمي پذيرند".

از اين سخن معلوم مي شود كه اصل اوّلي حرمت نظر است و در اين موارد به دليل نهي ناپذيري، حكم حرمت برداشته شده، البته پوشش هم چنان بر آن ها واجب است.

دسته چهارم رواياتي است كه در مورد حرمت نظر به خواهر زن وارد شده است:

احمد بن ابي نصر بزنطي كه از اصحاب عالي قدر حضرت رضا(ع) است مي گويد: "از حضرت سؤال كردم: آيا براي شخص جايز است كه به موي خواهر زنش نگاه كند، فرمود: "نه، مگر اين كه از زنان سالخوده باشد".

از حرمت نظر به موي خواهر زن، حرمت نظر به ساير اعضاي بدن به طريق اَوْلي استفاده مي شود.(24)

دسته پنجم رواياتي است كه در مورد پسر بچه وارد شده است، مانند اين كه حضرت رضا(ع) به احمدبن ابي نصر بزنطي فرمود: "وقتي پسر بچه به هفت سال رسيد، بايد به نماز خواندن وادار شود، ولي تا

وقتي بالغ نشده باشد، بر زن لازم نيست موي خود را از او بپوشاند".

در اين جا هم پوشانيدن مو مطرح است، بنابراين پوشاندن مو بر خانم ها واجب است، مگر در جايي دليل خاصي بر عدم وجود داشته باشيم.

روايات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه دلالت بر وجوب پوشش سر و گردن خانم ها دارد كه به خاطر طولاني نشدن بحث از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.

ج - اجماع

يكي از ادلّه بحث (پس از آيات و روايات) اجماع هاي نقل شده از فقها است كه حتي ادعاي ضرورت دين و مذهب نيز شده است كه در اين جا به چند مورد اشاره مي كنيم:

1- فخر المحققين در كتاب ايضاح مي نويسد:

"نگاه كردن به زني كه قصد ازدواج با او را نداريد، حرام است و ابن مطلب اجماعي است، به جز نگاه كردن به صورت و كفين".(25)

2- صاحب جواهر مي نويسد:

"نبايد به بدن نامحرم و زيبايي هاي او نگاه شود، مگر به خاطر ضرورت و اين مطلب اجماعي، بلكه ضروري مذهب و دين است. عده اي از فقها قائل شده اند كه نگاه كردن بدون لذّت به صورت و كفين اشكال ندارد".(26)

3- آيت اللَّه سيد محسن طباطبايي حكيم مي نويسد: "ضروري مذهب است و در كتاب جواهر الكلام چنين است".(27)

4- آيت اللَّه خويي مي نويسد: "ضرورت پوشاندن غير صورت و دست ها (اجماعي است و) بدون اختلاف".(28)

5- ابن رشد (فقيه و طبيب و فيلسوف معروف اندلس) از كتاب بداية المجتهد مي گويد:

"عقيده اكثر علما اين است كه بدن زن (جز چهره و دو دست تا مچ) عورت است. ابوحنيفه معتقد است كه قدمتين (پاها) نيز عورت شمرده مي شود".(29)

پس از بيان لزوم حجاب به بررّسي مؤلف مي پردازيم كه چه

مقدار منطقي و مستدل است.

و) دلايل و اشكالات عدم وجوب پوشش سر و گردن

نويسنده مقاله، هيچ گونه دليلي بر مدّعاي خويش نگفته اند و فقط با ذكر مقدّماتي به بيان نظر خود بسنده نموده است.

در بند هشت گفته اند: "صاحب جواهر نظر خود را اين گونه بيان كرده است.

"پوشاندن موي سر مطابق احتياط بلكه قول قوي تر است". بنابراين فتواي صريح بر لزوم آن ارائه نكرده است، بلكه از روي احتياط واحتمال، ابتلائاً احتياط كرده و سپس آن را ترجيح داده است".

نويسنده اين قول را به صاحب جواهر نسبت مي دهد، در حالي كه سخن صاحب جواهر صريح در فتوا است. كسي كه كمترين آشنايي با مباني فقه و فقها و اصطلاحات آنان داشته باشد، از كلام نگارنده جواهر استنباط فتوا مي نمايد، زيرا عباراتي همچون "اقوي و لا يبعد" ظهور در فتوا دارند. صاحب جواهر در ابتدا احتياط كرده و سپس فتوا داده اند. احتياطهاي مسبوق و ملحوق به فتوا در فقه كم نيستند. بنابراين نظرنهايي صاحب جواهر در اين مسئله به صورت فتوا است، نه احتياط واجب.

كلام صاحب جواهر چنين است: "فحينئذ ستره مع كونه أحوط، اقوي" لفظ اقوي دلالت بر فتوا مي كند، نه احتياط واجب عبارت آن است كه اين حكم و فتواي به وجوب پوششِ سر مطابق با احتياط هم مي باشد، زيرا اجماع فقهاي شيعه بر وجوب پوشش سر است. صاحب جواهر هم مي فرمايد: فتواي ما مطابق با احتياط است. حال اگر فقيهي فتوا به عدم وجوب دهد، فتوايش مطابق احتياط نمي باشد.

اشكال ديگر:

نگارنده در بند نهم گفته اند: "از مجموع اين بررسي روشن مي شود كه مسئله اختلافي است و اجماع مسلمانان در اين امر (پوشش سر

و گردن) محقق نشده است".

در پوشش غير نماز يقيناً اجماع محقق است، حتي طبق سخن صاحب جواهر در كتاب نكاح.

ثانياً در كتاب جواهر در بحث صلاة، اجماع هاي هاي فراواني از علما و فقها نقل شده است.(30)

ثالثاً آيا نقل قول هاي ناقص و بدون تحقيق كافي مي تواند تكيه گاهي مناسب در مقام افتا باشد؟

آيا چنين فتواهايي مي تواند ملاك عمل مقلّدان قرار گيرد؟!

نمي دانيم منظور نگارنده مقاله از بررسي، كدام بررسي است، ولي طبق بررسي كه انجام داديم (و تقديم شد) معلوم گشت نه تنها حجاب و پوشش اجماعي است، بلكه از ضروريات دين و مذهب محسوب مي شود و هيچ كس از شيعه و سنّي در آن اختلاف ندارد.

اشكال سوم:

در بند دهم گفته اند: "برخي آيات و روايات معتبره نيز وجود دارند كه ظهور در عدم وجوب دارند، مثل آيه 59 سوره احزاب، گرچه آيات و رواياتي نيز وجود دارند كه لزوم پوشش سر را ياد آوري مي كند. البته مقتضاي جمع عرفي بين دلائل وجوب و دلائل عدم وجوب، تصرف در مدلول آن ها است. اگر به اين قاعده عمل شود، نتيجه آيات و روايات نيز مؤيد عدم وجوب پوشش سر و گردن مي شود و تنها استحباب را ثابت مي كند".

آيه 59 سوره احزاب را مورد بحث قرار داديم و گفتيم كه بعضي از فقها از اين آيه به عنوان دليل بر وجوب پوشش استفاده كرده اند. اگر خدشه اي در دلالت آن وجود داشته باشد، حداقل به طور يقين ظهور در عدم وجوب ندارد و هيچ فقيهي و مفسري از آن برداشت عدم وجوب ننموده است، بلكه تنها احتمال دارد به دلائلي دلالت بر وجوب نكرده و در اين باره ساكت باشد.

اين

احتمال به وسيله آيات و روايات ديگر كاملاً منتقي مي شود. تنها چيزي كه در آيات و روايات باقي مي ماند، وجوب پوشش است، در حالي كه ايشان هيچ گونه دليل ديگري بر عدم وجوب پوشش سر و گردن ذكر نكرده است، كه راجع به آن بحث كنيم:

ناگفته نماند رواياتي بدين مضمون وارد شده كه "لا بأس أن تصلي المرأة المسلمه و ليس علي رأسها قناع؛(31) اشكالي ندارد كه زن مسلمان بدون پوشش سر نماز بخواند"، يا "لا بأس بالمرأه المسلمة الحرّة أن تصلي و هي مكشوفة الرأس؛(32) اشكالي ندارد كه زن مسلمانِ آزاد بدون پوشش سر نماز بخواند".

صاحب جواهر در مورد اين روايات مي فرمايد:

أ) اين روايات از نظر دلالت قصور دارند.

ب) اين روايات مبتلا به معارض و احاديث مخالف هستند.

ج) محتمل است اين روايات در مورد ضرورت باشد، نه در حال اختيار.

د) اين روايات در مورد نداشتن جلباب است، در حالي كه بر سر زن خمار باشد.

از همه مهم تر، اين روايات در مورد پوشش زن در نماز است و هر دوي آن ها قيد "في الصلاة" دارد و اصلاً نظر به پوشش زن در غير نماز ندارد. در بين فقها بحثي مطرح است كه در نماز، اگر زن جايي باشد كه فقط محارم او حضور دارند، آيا پوشش سر بر او واجب است؟

هيچ فقيهي قائل نشده كه زن در نماز و در حضور نامحرم مي تواند بدون پوشش سر و گردن نماز بخواند. مرحوم صاحب جواهر در كتاب نكاح هيچ حديث يا آيه يا اجماع و يا سخني از فقيهي نقل نكرده است كه پوشش سر و گردن واجب نيست.

پس هيچ روايتي به عنوان معارض و مخالف وجود

ندارد تا نوبت به جمع عرفي برسد.

پس كلام نويسنده مقاله درباره مقتضاي جمع عرفي بدون دليل است، زيرا اوّلاً بايدادله عدم وجوب را ذكر كرد، يا آدرس آن را داد. ثانياً وقتي مي خواهيم تصرف در ادله كنيم، چرا در مقام جمع در ادله وجوب پوشش سر و گردن تصرف مي كنيد و در ادله عدم پوشش (بر فرض داشتن دليل) تصرف نمي كنيد و آن را حمل بر اضطرار يا غير آن نمي نماييد؟! از كجا به اين نتيجه رسيده ايد كه پوشش سر و گردن مستحب است؟

اشكال ديگر:

در قسمت ششم گفته اند:

"مرحوم صاحب جواهر پوشاندن اجزاي بدن را (به استثناي صورت، دست ها تا مچ، پاها تا مچ، گردن و موي سر) را اجماعي مي دانند، يعني در موارد استثنا شده نظريات فقها مختلف است و اتّفاق نظري وجود ندارد".

ايشان از صاحب جواهر نقل كرده كه پوشاندن بعضي از اجزا كه سر و گردن جزء آن ها است، امري اختلافي است و اجماعي در مورد آن نيست. ما متن سخن صاحب جواهر را مي آوريم و قضاوت را بر عهده دانشوران فرزانه مي گذاريم: "نعم يمكن تحصيل الإجماع علي وجوب سترما عداالوجه والكفين و القدمين و الشعر و العنق في الصلاة فضلاً عن منقوله".(33)

اين قسمت از كلام صاحب جواهر ارتباطي به بحث اصلي يعني پوشش در غير نماز ندارد و حكم پوشش در نماز و پوشش در غير نماز با هم فرق دارد. مرحوم صاحب جواهر به قيد "في الصلاة" تصريح مي كند معلوم نيست نويسنده چگونه از باب نماز، به ستر و پوشش در غير نماز حكم را فراتر برده و تسري داده و گفته است كه به طور مطلق در مورد وجوب پوشش

سر و گردن هيچ اجماعي وجود ندارد و مطلب اختلافي است و نتيجه گرفته اند كه مقتضاي جمع عرفي، استحباب پوشش سر و گردن است.

ثانياً مرحوم صاحب جواهر در جايي ديگر بحث در مورد پوشش غير نماز را به باب نكاح احاله مي دهد و آن را از مسئله نماز كاملاً جدا كرده است.(34)

سوم اين كه: به غير از اجماع، ادله فراوان ديگري از آيات و روايات بيانگر لزوم پوشش سر و گردن وجود دارد كه فقط به برخي از آن ها اشاره كرديم.

چهارم: حتّي در مورد پوشش در حالت نماز نيز مرحوم صاحب جواهر ادعاي اجماع محصل در غير موارد استثنا شده را مي كند اما با بررّسي روايات در آخر، حكم به وجوب پوشش، غير از وجه و كفين و قدمين در حالت نماز را مي نمايد.

پنجم: قبلاً اجماع هاي فراواني را نقل نموديم كه دلالت بر وجوب پوشش زن را دارد، از جمله سخن صاحب جواهر كه ادعاي اجماع و ضرورت دين و مذهب مي نمايد، كه بيانگر اين موضوع است كه بين پوشش باب صلاة و غير صلاة تفاوت است.

مسئله اي ديگر: ايشان در قسمت چهارم پاسخ به استفتا مي نويسد:

"ابن جنيد و اسكافي از فقهاي نامدار شيعه و همرديف اساتيد شيخ مفيد، مصداق عورت در زن و مرد را يكسان و مساوي دانسته اند".

اوّلاً سخن ابن جنيد در مورد عدم وجوب پوشش در خصوص نماز است و او اين مسئله را تنها در بحث پوشش نماز تصريح مي كند، نه در غير نماز.

ثانياً: او مي گويد: زن در جايي مي تواند سر برهنه نماز بخواند كه نامحرم او را نبيند و اين دليل بر آن است كه پوشش از نامحرم را در هر

حال واجب مي داند. سخن او در اين خصوص چنين است:

پاسخ(قسمت سوم)

"قال ابن جنيد الذي يجب ستره مِن البدن العورتان و هما القُبُل و الدُبُرِ من الرّجل و المرأة ثم قال و لا بأس أن تصلي المرأة الحرّة و غيرها و هي مكشوفه الرأس حيث لا يري غير ذي محرم لها".(35)

ثالثاً: مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل اين كلام مي نويسد:

أ) اين نسبت مشكوك است.

ب) بر فرض ثبوت نسبت، كلام وي قابل توجيه است. سپس مرحوم صاحب جواهر، كلام ابن جنيد را توجيه مي كند.(36)

نكته اي ديگر: ايشان در قسمت هفتم پاسخ به استفتا مي نويسد:

"ايشان از قول علامّه طباطبايي، استاد صاحب جواهر و صاحب مدارك نقل مي كند كه نظر آنان عدم وجوب پوشش سر و گردن است و مي نويسد: قاضي ابن براج، عدم وجوب پوشش سر و گردن را به بعضي از علماي شيعه نسبت داده است".

در اين قسمت سخن صاحب جواهر وارونه بيان شده است، زيرا وي تصريح دارد كه علامه طباطبايي در منظومه خويش، وجوب پوشش سر را واجب مي داند،(37) ولي نويسنده مقاله مي گويد: نظر علامه طباطبايي عدم وجوب پوشش سر و گردن است.

ما اشعار ايشان را نقل مي كنيم تا ارباب دانش خود قضاوت كنند فردي كه در مقام افتا نشسته، چه مقدار با تحقيق حرف زده است.

منظور از علامه طباطبايي، آية اللَّه سيد مهدي بحرالعلوم مي باشد كه كتابي به نام الدرة النجفيه (كه منظومه اي در فقه است) به نگارش در آورده است.

و كلّ ما يستوفي العادات

فستره قد سنّ في الصلاة

و عورة النساء في القول الاسد

جميعها بالا سر رأس وجد

واستثن منها الوجه واليدين

للزند والرجلين للساقين

ظهراً و بطناً فيها و تستر

اطراف مستثني

كذاك الشعر

و خص منهن إلا ما فلا يجب

فيهن ستر الرأس بل كشف ندب(38)

ايشان در اين شعر تصريح مي فرمايد كه پوشيدن بدن واجب است و سر و بدن را بايد پوشاند و مرحوم صاحب جواهر همين سخن را نقل مي نمايد. پس اين اتهام از اساس باطل است. اما اتهامي كه ايشان به صاحب مدارك زده اند:

صاحب مدارك در بحث مقدار وجوب پوشش در نماز براي زن دو قول ذكر مي كند:

1- قول اكثر فقها كه پوشاندن همه بدن به جز وجه و كفين و ظاهر دو پا را واجب مي داند.

2- قول ابن جنيد كه ستر مطلق بدن را قبول نداشته و قائل است كه زن مي تواند در جايي كه نامحرم نباشد، سر برهنه نماز بخواند.

صاحب مدارك بعد از نقل اين دو قول، قول اوّل را اختيار مي كند كه وجوب پوشش سر در نماز است، حتي در جايي كه محارم باشند و رواياتي را هم براي صحّت مدّعاي خويش اضافه مي نمايد و ادله ابن جنيد رامورد نقد و بررسي قرار مي دهد.(39)

صاحب جواهر در ابتدا قول خلاف را به صاحب مدارك نسبت مي دهد و مي گويد: "لم أجد موافقاً صريحاً معتداً به نعم عن القاضي في شرح الجمل أنّه حكي عن بعضي أصحابنا ذلك إيضاً". فقط قاضي ابن براج موافق نظر صاحب مدارك است و بعد صاحب جواهر سخن ابن براج را رد مي كند(40) و در اصل نسبت ابن براج به بعض اصحاب تشكيك كرده و آن را ضعيف مي انگارد: "لا ريب في ضعفه كمستنده".

نتيجه:

در خاتمه ياد آور مي شويم كه حكم پوشش بانوان صرفاً حكمي از احكام اسلامي است كه در كنار احكام ديگر و با

اتكا به جهان نگري و انسان شناسي اسلامي، معناي كامل خود را دارا خواهد بود، با اين حال با حملاتي كه (چه در جنبش مدرنيتي ابتداي اين قرن و چه در جنبش مدرنيتي سال هاي اخير) متوجه حجاب بوده، در حال حاضر اين حكم از ارزش نمادين غني تري برخوردار است.

حجاب اكنون نماد يك سبك زندگي است. اكنون اين حكم شرعي نزديك ترين سنگري است كه با فتح آن از سوي تمدن بورژوايي غربي، مي توان مرزهاي تعهد و التزام آييني و عقيدتي را در نورديد.

از نگرش صاحبان صنايع فرهنگي غربي اين سنگرها بايد ويران شود، زيرا جز با تخريب آن، سبك زندگي غربي و پيامدهاي آن نمي تواند چنان كه مقصود نظر آن ها است، در جوامع غير غربي گسترش و حاكميت يابد. آري حجاب اكنون يك نماد و نخستين گامي است كه مي توان در پي آن روح التزام به آيين را ميراند.

جهان سرمايه داري يعني جهاني كه مبتني بر سود و لذّت است، هيچ التزام و تقيد منافي با سود و لذت را بر نمي تابد، از اين رو مي كوشد با حمله به در دسترس ترين سنگرها همچون حجاب، راه را براي برداشتن گام هاي بعدي هموار سازد.

البته ممكن است گويندگان و نويسندگاني نيت خود را برتر از آن چه قدرت هاي بزرگ و پياده نظام فرهنگي آن ها در نظر دارند قلمداد كنند اما آن ها نيز بايد توجه داشته باشند كه گفتار يا نوشتار شان چه بخواهند و چه نخواهند عملاً در يك متن خاص القا مي شود؛ متني كه گفتار يا نوشتار ايشان، اباحه گيري و عدم تقيد آييني را مي فهماند.

هر صاحب گفتار يا نوشتاري بايد دقت داشته باشد كه سخن وي از سوي

مخاطبان با كدام ذهنيّت، مضمون و پيامدها فهميده مي شود و كرداري كه او تبليغ مي كند (مثلاً نفي حجاب و عدم وجوب آن) در واقعيت اجتماعي چه معنايي خواهد يافت. معنايي لذت جويانه يا معنايي مبتني بر پارسايي. اين كوچك ترين انتظاري است كه از هر گوينده مسئول و خداترس مي توان داشت. اما جاي تأسف است كه اين انتظار كوچك نيز از جانب برخي از گويندگان و يا نويسندگان كه اخيراً در باب حجاب مطالبي را عرضه داشته اند برآورده نمي شود.

پي نوشت ها:

1. سوره نحل (16) آيه 30.

2. سوره نور (24) آيه 30 و 31 و 59 و احزاب (33) آيه 59 و 60.

3. المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني.

4. احزاب (33) آيه 53.

5. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 19، ص 431.

6. تاريخ تمدن، ويل دورانت، مترجمان احمد آرام و ديگران، ج 1، ص 433 و 434.

7. احزاب (33) آيه 33.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 73؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403؛ مجموعه آثار، ج 19، ص 448.

9. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

10. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 19، ص 475.

11. تفسير مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 216 - 217.

12. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.

13. مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.

14. همان.

15. تفسير كبير فخر رازي، ج 23، ص 179.

16. مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.

17. تفسير صافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

18. سوره احزاب (33) آيه 60 و 61.

19. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 361.

20. تفسير

صافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.

21. الجامع الاحكام القرآن، قرطبي، ج 14، ص 156.

22. التبيان في تفسير القرآن، طوسي، ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 578.

23. مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 580.

24. آيت اللَّه زنجاني، كتاب النكاح، ج 1، درس 22.

25. كتاب النكاح، آية اللَّه زنجاني، ج 1، درس 42.

26. جواهر الكلام، ج 29، ص 75.

27. مستمسك عروة الوثقي، حكيم، ج 14، ص 25.

28. مستند عروه كتاب النكاح، جزء اول، ص 49.

29. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 19، ص 555.

30. جواهر الكلام، ج 8، ص 163.

31. تهذيب الاحكام، كتاب الصلاة، باب 11، ج 2، ح 66، ص 218.

32. همان.

33. جواهر الكلام، ج 8، ص 165.

34. جواهر الكلام، ج 8، ص 163.

35. مدارك الاحكام، ج 3، ص 188.

36. جواهر الكلام، ج 8، ص 165.

37. همان.

38. الدرة النجفيه، ص 102، بحث ستر و ساتر.

39. مدارك الاحكام، ج 3، ص 188.

40. جواهر الكلام، ج 8، ص 161.

در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پرسش

در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پاسخ

حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است، بلكه يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني بدون ستر عورت وپوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعي بي احترامي به حساب مي آيد. حكمت ديگر اين است كه رعايت حجا ب و آدا ب ديگر در نماز مانند پاك بودن بدن و لباس درتحصيل حضور قلب مؤثر است و رعايت اين برنامه ها شخص را از غيا ب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي زند. حكمت ديگر تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است .

در عين حال اين حكم به زنان مسلمان مي فهماند كه حجاب مطلوب خداوند است به گونه اي كه حتي در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گويد چون او بنده اش را اين گونه مي پسندد و نيز مي تواند تمريني براي زنان با ايمان باشد كه در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان كوشا باشندو حفظ حجاب در ميان جامعه اهميت بسيار دارد.

حكمت هايي است كه مي توانيم از اين حكمت دريابيم، چه بسا حكمت هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه از آن ها

آگاهي نداشته باشيم.

خداوند كه در هر حال ناظر بر اعمال ما است، چرا به هنگام نماز خواندن بايد حجاب داشته باشيم و در ديگر ساعاتي كه در منزل هستيم، حجاب لازم نيست؟

پرسش

خداوند كه در هر حال ناظر بر اعمال ما است، چرا به هنگام نماز خواندن بايد حجاب داشته باشيم و در ديگر ساعاتي كه در منزل هستيم، حجاب لازم نيست؟

پاسخ

فلسفة احكام ديني براي ما كاملاً مشخص و معيّن نشده است، در عين حال كه مي دانيم و اطمينان داريم احكام دين اسلام بر اساس مصالح واقعي است كه خداوند عالَم به تمام اسرار آن ها آگاهي داشته و بر بندگان مقرر و معين كرده به مصالح واقعي احكام دست يافته و به سعادت و كمال برسند.

همچنين احكام دين اسلام، سنجشي براي ميزان تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است كه چقدر اهميت و ارزش به رضاي الهي مي نهد. اگر خواستة دل بر خلاف رضاي الهي باشد، چگونه عمل خواهد كرد و ميزان تعبد و تسليم او در مقابل آفريدگار جهان و عالِم به تمام اسرار هستي چگونه خواهد بود؟

با اين توضيحات در مورد حجاب در نماز مي گوييم:

اوّلاً محرم و نامحرمي كه ميان ما وجود دارد، در مورد خداوند صادق نيست.

خداوند كه مرد يا زن نيست تا بگوييم در ساعات ديگر ما را مي بيند، پس چه لزومي دارد كه تنها در نماز حجاب را رعايت كنيم.

بنابراين براي دريافتن حكمت اين حكم بايد به دنبال مطالب ديگر بود.

ثانياً: در دين اسلام براي نماز و ايستادن در مقابل پروردگار و راز و نياز با او، آداب و احكامي قرار داده شده تا انسان آمادگي لازم براي حضور در مقابل پروردگار را پيدا كند. از جمله طهارت قبل از نماز و وضو و رو به قبله ايستادن و ... كه برخي از

آن موارد آداب مستحب است، مانند لباس پاكيزه پوشيدن، استفاده از عطر و به طور كامل پوشيده بودن. مورد اخير در مورد زنان واجب است كه مي تواند به دلائل مختلف باشد، از جمله اين كه به زنان مي فهماند حجاب و پوشاندن بدن در مقابل ديگران آن قدر اهميت دارد كه خداوند آن را حتي در نماز و راز و نياز با خود نيز خواسته است و براي زنان اين گونه مي پسندد. نيز مي تواند تمريني باشد براي زنان و يادآوري براي ايشان كه در مقابل نامحرمان حجاب خود را محفوظ نگه دارند؛ زيرا همان اندازه كه در نماز بايد پوشش كنند، در مقابل نامحرمان نيز بايد پوشش كنند.

در زمينه پوشش زنان در نماز، روايات بسياري وارد شده كه اصل پوشش را بيان مي كنند، بي آن كه به فلسفه يا حكمت آن ها اشاره اي شده باشد.

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پرسش

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

در اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس نيز بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند

حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پرسش

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق

مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن

مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان

مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش

آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پرسش

آيا پوشش فقط براي زنان است؟ شرايط پوشش براي مرادان چيست؟ چگونه مي توان با توجه به فرهنگ مد، حجاب را حفظ كرد؟

پاسخ

همان طوري كه زنان بايد پوشش مناسب داشته باشند، مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند. فقط به جهت اين كه خلقت مردان و زنان از حيث ظرافت و طراوت و زيبايي متفاوت است، از طرفي به جهت فطرت و خلقت، مردان براي كار كردن و چرخاندن امور زندگي خانوادگي و زندگي جمعي و امنيت اجتماعي از جثه اي قوي تر و آفريده شده اند و زنان براي ايجاد دلگرمي و شادابي و انس و اميد آفريده شده اند. از اين رو از بدني لطيف تر و نازك تر و زيباتر، در نتيجه غير مقاوم تر نسبت به مردان آفريده شده و از طرفي داراي روحيه و احساساتي لطيف تر و جذاب تر و مهربان تر هستند.

هم چنين از نظر تمايل جنسي، گرايش جنسي مرد به زن بيشتر بوده و تمايل و نياز عاطفي زن به مرد بيشتر است.

مجموعه اين حقايق اقتضا مي كند كه زنان بيشتر از مردان رعايت پوشش بدن خود را بنمايند، چون اگر اين كار را نكنند، ضربه پذير خواهند بود و آثار بد رواني وجسمي هم براي خود و هم براي خانواده، اجتماع پديد خواهند آورد.

مقدار پوشش مردان و زنان

زنان بايد تمامي بدن خود را به غير از گردي صورت و دست ها تا مچ را از نامحرم بپوشانند، خواه اين پوشش با چادر باشد يا با لباس هاي ديگر ،امّا بايد طوري باشند كه مردان نامحرم بدان ها نكنند، يعني لباس ها ساده و گشاد باشد، چسبنده و تنگ نباشد و برآمدگي هاي بدن آنان ظاهر نباشد، بهترين پوشش براي زنان چادر

است زنان محجبه بيشتر از چادر استفاده مي كنند.

مردان نيز بايد در اجتماعي كه مردان و زنان در آن رفت و آمد دارند، غير از عورتين خود، مقداري از بدن را كه (اگر باز باشد ديگران به گناه مي افتند و باعث تهييج شهوت مي شود) بپوشانند، ولي مقداري كه عرفاً باز است مانند سر و گردن و پاها و باعث گناه ديگران نمي شود، نپوشاندن آن اشكالي ندارد. از طرفي بايد حيثيت اجتماعي و عفّت عمومي جامعه نيز حفظ شود، از اين رو مردان نيز بايد پوشش مناسب داشته باشند.

پيدايش و بروز مدهاي گوناگون شرقي و غربي نبايد باعث بي حجابي يا بدحجابي مسلمانان شود. استفاده از مدهاي گوناگون با حفظ مسائل شرعي و حفظ عفت عمومي اشكالي ندارد.

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پرسش

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به

مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و

حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم

براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما

محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پاسخ

قرآن پژوهان بر اين باورند كه نام سوره ها توقيفي است؛ بدين معنا كه از سوي خدا و پيامبر نام گذاري شده است و به اجتهاد صحابه يا ديگران وابسته نيست. هر يك يا چند آيه كه نازل مي شد، پيامبر(ص) به كاتبان وحي دستور مي داد آيات را در فلان سوره و در بين فلان آيات قرار بدهيد و پيامبر(ص) نام سوره ها را مشخص نمود.

نام گذاري سوره ها براساس چند معياراست، بدين شرح:1 - مستفاد از آغاز سوره ها مانند سوره "انفال" كه در آغاز آن آمده "يسألونك عن الانفال..." و سوره "اسراء" كه با "سبحان الذي أسري بعبده..." آغاز شده است.

2 - مستفاد از اواخر سوره ها مانند سوره "مسد" كه آخرين آيه اش "في جيدها حبل من مسد" است، يا سوره "ماعون" كه آخرش "و يمنعون الماعون" است.

3 - مستفاد از واژگاني كه در متن سوره ها آمده، مانند سوره بقره كه واژه بقره در آيه 67 اين سوره است، يا سوره آل عمران كه در آيه 21 اين سوره واژه آل عمران است.

4 - مستفاد از مطالبي كه اگر چه واژگانش درمتن سوره نيامده، ليكن محتوايش آمده است، مانند سوره انبياء كه در اين سوره اگر چه واژه انبياء وجودندارد، اما موضوع سوره مربوط به انبيا است، يا سوره "اخلاص" كه در اين سوره واژه اخلاص وجود ندارد، اما موضوعش اخلاص و توحيد است.(1)

پي نوشت ها:

1 - بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص

1234.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پاسخ

براي اين كه فلسفه پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئله حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان دراين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زƠشكارچي̠همچƘǙƠكه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به

گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري رإ؛ خخ مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

اين كه نوشته ايد اگر خانم ها مقيد به حجاب نبودند، حساسيت ها از بين مي رفت، حرف صحيحي نيست، چرا كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خواه تقاضاي خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پرسش

در حالي كه خداوند از رگ گردن به انسان نزديك تر است، فلسفه حجاب كامل داشتن در نماز براي زنان چيست؟

پاسخ

حكمت پوشش بدن و رعايت حجاب اسلامي بر زن در حال نماز پنهان كردن و مستور نمودن خود از خدا نيست؛ زيرا چيزي از علم خدا پنهان نيست و خداوند بر همه چيز در همه حالات آگاه است، بلكه يكي از حكمت هاي اين حكم رعايت ادب است، يعني بدون ستر عورت وپوشش لازم هنگام نماز خواندن نوعي بي احترامي به حساب مي آيد. حكمت ديگر اين است كه رعايت حجا ب و آدا ب ديگر در نماز مانند پاك بودن بدن و لباس درتحصيل حضور قلب مؤثر است و رعايت اين برنامه ها شخص را از غيا ب به حضور مي رساند و پرده ها و حجاب هايي را كه ميان بنده و خدا ايجاد شده است كنار مي زند. حكمت ديگر تأكيد در موضوع پوشش و حجاب بانوان است، و اين كه حجاب و پوشيده بودن بدن زن پسنديده و محبوب خدا است .

در عين حال اين حكم به زنان مسلمان مي فهماند كه حجاب مطلوب خداوند است به گونه اي كه حتي در نماز از زن مسلمان خواسته با حفظ حجاب با خداوند سخن گويد چون او بنده اش را اين گونه مي پسندد و نيز مي تواند تمريني براي زنان با ايمان باشد كه در حفظ حجاب به هنگام برخورد با نامحرمان كوشا باشندو حفظ حجاب در ميان جامعه اهميت بسيار دارد.

حكمت هايي است كه مي توانيم از اين حكمت دريابيم، چه بسا حكمت هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه از آن ها

آگاهي نداشته باشيم.

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پرسش

اگر تمام اديان از طرف خداوند است، چرا حجاب فقط در اسلام براي زنان الزامي است؟

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1)

در اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سخني از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس نيز بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه اسحق را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ نمايم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند

حتي فرشتگان ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پرسش

فلسفة حجاب در اسلام براي زنان چيست؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق

مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن

مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان

مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش

آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پرسش

مسأله حجاب چرا بيشتر روي زنان تكيه شده است؟

پاسخ

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به

مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و

حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم

براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما

محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پاسخ

قرآن پژوهان بر اين باورند كه نام سوره ها توقيفي است؛ بدين معنا كه از سوي خدا و پيامبر نام گذاري شده است و به اجتهاد صحابه يا ديگران وابسته نيست. هر يك يا چند آيه كه نازل مي شد، پيامبر(ص) به كاتبان وحي دستور مي داد آيات را در فلان سوره و در بين فلان آيات قرار بدهيد و پيامبر(ص) نام سوره ها را مشخص نمود.

نام گذاري سوره ها براساس چند معياراست، بدين شرح:1 - مستفاد از آغاز سوره ها مانند سوره "انفال" كه در آغاز آن آمده "يسألونك عن الانفال..." و سوره "اسراء" كه با "سبحان الذي أسري بعبده..." آغاز شده است.

2 - مستفاد از اواخر سوره ها مانند سوره "مسد" كه آخرين آيه اش "في جيدها حبل من مسد" است، يا سوره "ماعون" كه آخرش "و يمنعون الماعون" است.

3 - مستفاد از واژگاني كه در متن سوره ها آمده، مانند سوره بقره كه واژه بقره در آيه 67 اين سوره است، يا سوره آل عمران كه در آيه 21 اين سوره واژه آل عمران است.

4 - مستفاد از مطالبي كه اگر چه واژگانش درمتن سوره نيامده، ليكن محتوايش آمده است، مانند سوره انبياء كه در اين سوره اگر چه واژه انبياء وجودندارد، اما موضوع سوره مربوط به انبيا است، يا سوره "اخلاص" كه در اين سوره واژه اخلاص وجود ندارد، اما موضوعش اخلاص و توحيد است.(1)

پي نوشت ها:

1 - بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص

1234.

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پرسش

چرا پوشش و محدوديت پوششي تا اين حد براي خانم ها است؟ مگر آقايان كه روسري سر نمي كنند، ما به موهايشان حساس هستيم؟ شايد اگر خانم ها تا اين حد مقيد نبودند، اين حساسيت ها از بين مي رفت!

پاسخ

براي اين كه فلسفه پوشش و حجاب خانم ها روشن شود و مترقي بودن اين حكم اسلامي آشكار گردد، لازم است كتاب ارزشمند "مسئله حجاب" شهيد مطهري را مطالعه فرماييد.

ايشان دراين كتاب در بخشي كه آرامش رواني جامعه را يكي از آثار حجاب بر مي شمارد مي فرمايد: "اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاՠخود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(1) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي

دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري رإ؛ خخ مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

اين كه نوشته ايد اگر خانم ها مقيد به حجاب نبودند، حساسيت ها از بين مي رفت، حرف صحيحي نيست، چرا كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خواه تقاضاي خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(2) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

2. همان، ص 434.

چرا پيامبر فرموده كه قوزك پاي زن اگر بيرون باشد، بزرگترين گناه را انجام داده است؟

پرسش

چرا پيامبر فرموده كه قوزك پاي زن اگر بيرون باشد، بزرگترين گناه را انجام داده است؟

پاسخ

چنين حديثي از پيامبر(ص) نيافتيم، ولي از نظر شرعي بايد زن بدن خود را از نامحرم بپوشاند و اگر نپوشاند، گناه كرده است. در روايات، بزرگ ترين گناهان، امور ديگر معرفي شده است.

سؤال 2: چرا زن در ايام عادت ماهيانه نبايد نماز بخواند، در حالي كه اين وضع موجب دوري انسان از خدا مي شود؟

پاسخ: علّت اصلي اين كه قضاي نمازها در حال حيض واجب نيست، ولي قضاي روزه ها واجب است، بر كسي معلوم نيست، ولي در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه: "روزه در سال يك ماه بيشتر نيست، ولي نماز هر ما واجب است".

اگر در هر ماه كه زنان حيض مي شوند، قضاي نمازهايشان واجب بود، براي آنان مشقت بود. براي اين كه بر زنان مشقّتي نباشد، قضاي نمازها واجب نيست، ولي قضاي روزه ها لازم است.(1)

در عين حال مستحب است كه زنان در اوقات نماز واجب، سجاده پهن كرده و به ذكر خدا مشغول شوند.

بنابراين، برداشتن وجوب نماز از زن، براي آسان گرفتن بر خانم ها در ايام عادت است، همان گونه كه خداوند در مورد احكام ديگر مي فرمايد كه خداوند نمي خواهد بر شما سخت گيرد.

در عين حال، خانم ها مي توانند براي برقرار ماندن ارتباط و راز و نياز با خداوند در اين ايام، به گفتن ذكر در اوقات نماز مشغول شوند، كه هم از پاداش ذكر خداوند برخوردار شوند و هم ارتباط و وصل شان به خداوند هم چنان برقرار بماند و دوري پيش نيايد.

پي نوشت ها:

1. علل الشرايع،

ج 1، س 341.

چرا در دين اسلام حجاب وجود دارد، ولي در دين هاي ديگر وجود ندارد؟(پ)

پرسش

چرا در دين اسلام حجاب وجود دارد، ولي در دين هاي ديگر وجود ندارد؟(پ)

پاسخ

از برخي متون استفاده مي شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولاني دارد، گرچه نحوه بهره گيري از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1) در

اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.

حجاب در شريعت موسي(ع):

"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مي نويسد: "اگر زني به نقض قانون يهود مي پرداخت، مثلاً بي آن كه چيزي بر سر داشت، به ميان مردم مي رفت و يا در شارع عام نخ مي ريسيد يا با هر سنخي از مردان درد دل مي كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلّم مي كرد، همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)

از كتاب مقدس بر مي آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مي انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه وي را ديد، برقع به صورت انداخت.(4)

حجاب در شريعت عيسي(ع):

آن چه از حجاب در شريعت موسي(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسي(ع) نيز وجود دارد، چون عيسي گفت: "فكر نكنيد كه من آمده ام تا تورات و نوشته هاي پيامبران را منسوخ كنم، بلكه آمده ام تا آن ها را به تحقق برسانم".(5)

زن ها در قرن هاي اوليه مسيحيت تنها با چادر مي توانستند در مراسم عبادي شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مي رفت و مي گفتند حتي فرشتگان

ممكن است در موقع اجراي نماز از ديدن آن ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7)

بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايي وجود دارد.

در مورد فلسفة حجاب زن در اسلام مطالبي به پيوست ضميمه شده، آن ها را نيز مطالعه فرماييد.

پي نوشت ها:

1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.

2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه اي از تلمود، ص 186.

3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.

4. همان، سفر تكوين، باب 24.

5. عهد جديد، انجيل متي، باب 20.

6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.

7. جلال الدين آشتياني، تحقيق در دين مسيح، ص 286.

آية 59 سورة مبارك احزاب "اي پيامبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادر فرو پوشند" چرا دختران مؤمنان را مخاطب نساخته تنها به دختران خويش بسنده شده است

پرسش

آية 59 سورة مبارك احزاب "اي پيامبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادر فرو پوشند" چرا دختران مؤمنان را مخاطب نساخته تنها به دختران خويش بسنده شده است

پاسخ

چند نكته شايان توجه است

1. اين نوع خطاب ها، به چگونگي خطاب هاي قرآن كريم برمي گردد; قرآن كريم خطاب هاي متعددي دارد. برخي از آن ها، عام است و مراد از آن ها نيز همة افراد مي باشند; مانند:"هُوَ الَّذِي خَلَق َ لَكُم مَّا فِي الاْ ?َرْض ِ جَمِيعًا" (بقره 29) برخي خطاب ها خاص با مراد خاص هستند: " يَ_ََّأَيُّهَا الرَّسُول ُ بَلِّغ ْ مَآ أُنزِل َ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ"(مائده 67). گروهي از خطاب ها نيز، عام با مراد خاص (حج 1) و برخي خاص با مراد عام مي باشند. آية: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّبِي ُّ إِذَا طَ_لَّقْتُم ُ النِّسَآءَ...;(طلاق 1) اي پيامبر، چون زنان را طلاق گوييد..." از قسم اخير است

در اين قسم هرچند مخاطب شخص پيامبر مي باشند; ولي مراد از آن عموم مسلمانان هستند. بسياري از خطاب هاي قرآن كريم به پيامبر اكرم از اين قسم اند. آيه 59 سورة احزاب نيز گرچه مخاطبان اوليه اش زنان و دختران پيامبر اكرم مي باشند; ولي مراد عام است و همة زنان و دختران مسلمان را شامل مي شود، حتي اگر عبارت "نِسَآءِ الْمُؤْمِنِين َ" در ادامه نمي آمد باز مراد عام بود; هم چنان كه آية 32 و بخش ابتدايي آية 33 و آية 34 سورة احزاب چنين است

2. واژة "نسأ" عام است و شامل زنان دخترها و حتي دختر بچه ها مي شود.(قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي مدخل "نسأ".)بنابراين در اين آيه هرچند اشاره مستقيم به دختران مؤمنان نشده ولي چون عام است شامل آنان نيز، خواهد شد.

پي نوشت ها

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.

2. نحل (16): 80.

3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.

4. سوره اعراف (7): 26.

5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و

قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.

6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است.

7. احزاب (33): 53.

8. مسأله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.

9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجابِ اسلامي مصطلح نيست.

10. مسأله حجاب، ص 73.

11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.

12. مسأله حجاب، ص 22.

13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشّاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.

14. سوره احزاب (33): 33.

15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.

16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نصّ صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.

17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7 - 8، ص 216.

18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.

19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.

20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.

21. مسأله حجاب، ص 129.

22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.

23. مجمع البيان، ص 217.

24. همان.

25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.

26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).

27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.

28. مسأله حجاب، ص 131.

29. علامه طباطبائي(ره) در تفسير آيه 32

سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آن ها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)

30. آيين بهزيستي در اسلام، احمد صبور اردوبادي، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.

31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107.

32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.

33. سوره احزاب(33): 33.

34. سوره نور(24): 31.

35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.

36. ر. ك: تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431.

37. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 14، ص 140.

38. سوره نور (24): 60.

39. سوره احزاب(33): 59.

40. سوره احزاب (33): 60 و 61.

41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند و به حكم قرآن اعدام مي گردند. (الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)

42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشي، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّي به المرأة رأسها و صدرها)

43. الميزان في تفسير

القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّي جميع بدنها)

44. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.

45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 14؛ ص 156.

46. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذي يفطّي رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان في تفسير القرآن، طوسي ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)

47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.

48. زناني كه ظاهراً پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، ري شهري، ج 2، ص 259)

49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.

50. آسيب شناسي حجاب، ص 19

51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.

52. سوره واقعه(56): 23.

53. گستره عفاف به گستردگي زندگي، حميده عامري، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117.

54. الميزان، ج 8، ص 361.

55. مسأله حجاب، ص 163.

روابط زن

روابط با نامحرم

اگر زني در مقابل با نامحرم گشاده رويي نكند و قيافه اي عبوس به خود بگيرد, اشكالي دارد؟اصولاً زن در روابط اجتماعي چگونه بايد باشد؟

پرسش

اگر زني در مقابل با نامحرم گشاده رويي نكند و قيافه اي عبوس به خود بگيرد, اشكالي دارد؟اصولاً زن در روابط اجتماعي چگونه بايد باشد؟

پاسخ

موضوع ارتباط با ديگران و رابطهء اجتماعي با محرم و نامحرم , مشكل نيست . بلكه امتياز است . زن جوانِ مسلمان و مؤمن مي بايست در برخورد با نامحرم , حريم خود را حفظ كند تا مورد سوء استفادهء نامشروع افرادفرصت طلب قرار نگيرد.

اگر قرار باشد زن مسلمان در برخورد با نامحرم چونان افراد محرم برخورد كند, چگونه مي تواند در امتداد اين ماجرا سلامتي خود را حفظ كند؟ بسياري از ارتباط هايي كه از نگاه عادي شروع شده است , سرانجامي جز برقراري رابطهء نامشروع نداشته است ! افراد كه چون مار خوش خط و خال از ظاهري آراسته برخوردارند و خود را فرشته ءكمالات و اخلاق مي دانند و در برخورد با نامحرم هيچ پرهيز و ابايي ندارند و عفت و حيا و حجاب زن را قديمي دانسته و چون امروز عصر ارتباطات است , دين محمد6را به زير سؤال مي برند, بيش از هر كس ديگر خطرناك هستند. اگر خواهران مسلمان و محجبه در برخورد با نامحرم و افرادي كه در باب مراوده و مرابطه با آن ها جسارت به خرج مي دهند, محكم و استوار بوده و جسارتشان را به خودشان برگردانند و نگذارند نگاهشان در نگاه آن ها بيفتد يانگاه عبوسانه اي داشته باشند, جامعه اي سالم و دور از گناه و عاري از آلودگي به وجود مي آيد. قرآن مي فرمايد: .(1)

با توجه به متن صريح آيه كه زنان و مردان مؤمن را

از نگاه هوس آلود به نامحرم بازداشته است و در آيهء اول عموم نگاه مگر به خاطر ضرورت نهي شده است , حال اگر زن مسلماني بخواهد در مراوده با نامحرم , از خود سختي وعدم انعطاف نشان دهد, او را قديمي و اُمّل مي دانند, در صورتي كه چينين زني به قرآن و اهل بيت تأسي كرده و دنباله رو الگوي برتر زنان جهان , حضرت فاطمهء زهرا3است . لازم است زن مسلمان از هيبت خاص برخوردار باشد تا ازگزند اجانب مصون و محفوظ بماند.

علما و مراجع صحبت كردن زن با نامحرم را در غير موارد ضروري مكروه مي دانند:.(2)

نگاه فتوا ناظر به سخن گفتن معمولي است و اگر چنين ارتباطي همراه با شوخي و لذت جويي و گشاده رويي باشد, مسلّماً حكم ديگري پيدا خواهد كرد: .(4)

توجه : مكروه بودن در صورتي است كه در مجلس هيچ وجه حرامي نباشد وگرنه اختلاط حرام است . به طورمثال اگر در مجلسي زنان حجاب كامل نداشته باشند يا زينت كرده باشند يا تماس هاي حرام بين زن و مرد واقع شود,اختلاط حرام خواهد بود.(5)

به هر جهت زنان پرهيزكار در نزد خدا مقرب ترند. زن در مقام برخورد با نامحرم اگر دچار سهل انگاري ومسامحه شود, دو گناه مي كند:

1 حريم خودش را شكسته و عزت و احترامي را كه خداوند براي او قائل شده , از بين برده است .

2 با اين كار ديگران را وادار به گناه كرده است .

پس شما در روابط با نامحرم سخت نمي گيريد. عرف جامعه دچار پندار غلطي شده است و آن ها شُل مي گيرند.

حضرت علي در

نهج البلاغه مي فرمايد: بعضي از خصلت ها در مردها عيب است و در زن ها كمال , مثل تكبر وترس و بخل , كه در زن ها مطلوب است . زن متكبر بيگانه را به حريم خود راه نمي دهد و ترسويي زن باعث احتياط اومي شود و از هر چيزي كه به آبروي او لطمه بزند, دوري مي كند>.(6)

(پ_اورقي 1.نور (24 آيهء 30_ 31

(پ_اورقي 2.احكام روابط زن و مرد, ص 103 مسئلهء 161.(3)

(پ_اورقي 3.همان , مسئله 172

(پ_اورقي 4.همان , ص 116 مسئله 198

(پ_اورقي 5.همان .

(پ_اورقي 6.كلمات قصار, ش 234

شنيده ام اگز زن و مرد محرمي با هم ملاقات كنند، بايد مرد به زن سلام بگويد، اگر چه زن كوچك تر باشد.

پرسش

شنيده ام اگز زن و مرد محرمي با هم ملاقات كنند، بايد مرد به زن سلام بگويد، اگر چه زن كوچك تر باشد.

پاسخ

ما جايي نشنيده ايم وقتي پدر با دختر خود و دايي با دختر خواهرش و يا عمو با دختر برادرش ملاقات كرد، بايد سلام بگويد. اتفاقاً دستور اسلام اين است كه كوچك تر به بزرگ تر احترام بگذارد.

اگر بزرگ ها به كوچك ها سلام بگويند، مانعي ندارد و شايد اثرات خوبي داشته باشد، اما از وظايف بزرگتر نيست كه به كوچك تر سلام بگويد.

در روايات مي خوانيم پيامبر اكرم(ص) به بچّه ها - پسر و دختر - و همين طور به زن هاي فاميل و غير فاميل و پير و جوان سلام مي كردند. پيامبر گرامي اسلام فرمود: "پنج چيز را تا زنده هستم، ترك نخواهم كرد:

1- خوردن غذا با غلامان روي زمين؛

2- سوار شدن بر الاغ؛

3- دوشيدن بز و گوسفند با دست هاي خود؛

4- پوشيدن لباس هاي پشمينه؛

5- سلام كردم بر بچه، تا بعد از من به عنوان سنّت باقي بماند".(1)

حضرت اميرالمؤمنين(ع) بر زن ها سلام مي كردند، ولي از سلام كردن بر دخترهاي جوان خودداري مي كردند.

امام صادق(ع) مي فرمايد: "روش رسول خدا(ص) اين بود كه بر زن سلام مي گفتند و زن ها جواب سلام او را مي دادند". حضرت اميرالمؤمنين(ع) هم بر زن ها سلام مي گفتند و از سلام بر دختران جوان پرهيز مي كردند و مي فرمود: مي ترسم صدايشان مرا به شگفتي وادارد و در نتيجه پاداش و ثواب سلام كم شود".(2)

سلام گفتن مردان بر زنان مانعي ندارد، تا جايي كه شبهه برانگير نباشد، امّا اين گونه نيست كه حتماً بايد مردها بر زن ها سلام بگويند.

پي نوشت ها:

1. محمد باقر مجلسي، بحار، ج 16، ص 215، حديث 2.

2. ثقة الاسلام

كليني، اصول كافي، ج 2، ص 648، باب التسليم.

پيش همه بستگان چه پدري و چه مادري بدون روسري ظاهر مي شوم. تنها پيش غريبه ها روسري مي گذارم. آيا اين كار از نظر شرعي صحيح است؟ در منطقه مإ؛ خخ اگر كسي پيش فاميل محجّبه باشد، با او حرف نمي زنند و عروسي نمي كنند و... با اين حال بگوييد چه كنم اعتماد به نفس دا

پرسش

پيش همه بستگان چه پدري و چه مادري بدون روسري ظاهر مي شوم. تنها پيش غريبه ها روسري مي گذارم. آيا اين كار از نظر شرعي صحيح است؟ در منطقه مإ؛ خخ اگر كسي پيش فاميل محجّبه باشد، با او حرف نمي زنند و عروسي نمي كنند و... با اين حال بگوييد چه كنم اعتماد به نفس داشته و محجّبه باشم؟!

پاسخ

از نظر شرعي تنها پيش محارم مي توان بدون روسري و حجاب ظاهر شد و به عنوان مثال پيش شوهر خواهر، پسر دايي، پسر عمو و برادر شوهر نمي شود بدون روسري ظاهر شد.

حكم الهي به خاطر تمسخر و حرف نزدن وطرد شدن از جامعه و خواستگاري نكردن عوض نمي شود. به خداوند اتكال داشته باشيد و طبق اوامر و نواهي او عمل كنيد كه شما را تنها نخواهد گذاشت و حتماً به شما كمك مي كند و محبوبيت شما را در دل ديگران مي اندازد.

قرآن مي فرمايد: "اي مؤمنان: اگر خدا را ياري كرديد (گوش به حرف او باشيد) شما را ياري خواهد كرد و شما را در كارها ثابت قدم نگه مي دارد".(1)

در آيه ديگر مي فرمايد: "آن هايي كه ايمان آوردند و عمل صالح و شايسته انجام دادند، به زودي خداوند محبّت و عشق آن ها را در دل ديگران قرار مي دهد".(2)

براي اعتماد به نفس، جزوه اي ارسال مي گردد. اميدواريم مفيد باشد.

پي نوشت ها:

1. محمد (47) آيه 7.

2. مريم (19) آيه 96.

نظر اسلام در خصوص روابط دختر و پسر چيست و چه ايرادي دارد انسان دوستي از جنس مخالف داشته باشد؟(پ)

پرسش

نظر اسلام در خصوص روابط دختر و پسر چيست و چه ايرادي دارد انسان دوستي از جنس مخالف داشته باشد؟(پ)

پاسخ

در پرسش دو مطلب مورد سؤال قرار گرفته است: 1_ حكم شرعي روابط دختر و پسر. 2_ اگر روابط دختر و پسر ايراد شرعي دارد، دليل و حكمت آن چيست؟

الف) بيان حكم شرعي: صحبت كردن مرد با زن نامحرم اگر با قصد لذت و شهوت نباشد، مانعي ندارد، ولي روابط دختر و پسري كه نامحرم هستند و نگاه كردن يا صحبت نمودن آن ها با قصد لذت جايز نيست. چنان كه توقف نمودن و خلوت كردن آن ها در محيطي كه محل رفت و آمد نيست، حرام مي باشد، اگر چه بانگاه كردن يا صحبت التذاذي همراه نباشد.

ب) روابط آزاد دختر و پسر، به اقتضاي غرايز خدادادي، تمايلات و روابط جنسي و آثار آن را به دنبال دارد. نظريات روانكاوي از جمله نظرية "هورناي" بر اين حقيقت تأكيد مي كند: "در اجتماعاتي كه روابط جنسي آزاد است، بسياري از احتياجات رواني، شكل تمايلات جنسي پيدا مي كند و به صورت عطش جنسي در مي آيد".

نشريه آمريكايي "ايدرز دايجست" دربارة روابط پيش از ازدواج دختران و پسران مي نويسد: "هرساله 350 هزار دختر نوجوان امريكايي در سنين 15 تا 19 سال _ دورة دبيرستان _ به سبب ارتباط هاي نامشروع، آبستن شده و فرزندان غير قانوني خود را به دنيا مي آورند.... اين دختران با رؤياهايي چون ازدواج با دوستان پسرشان، اتمام تحصيلات، شروع يك زندگي ايده آل و دست يابي به يك شغل مناسب، به اين ارتباط غير قانوني روي مي آورند. اما بسيار زود

پرده هاي سراب گونة اين اوهام به كنار رفته و واقعيت زندگي روي خود را نشان مي دهد و متأسفانه، اين بيداري درست در زماني به دست مي آيد كه اين دختران نوجوان ديگر شانسي براي برخورداري از يك زندگي سالم و ايده آل ندارند".

اين روزنامه در ادامه علت بروز اين نابهنجاري هاي جنسي را روابط آزاد دختر و پسر در مدارس دانسته، طي گفتگويي با تعدادي از اين دختران، به نقل از يكي از آنان مي نويسد:

"اي كاش زمان به عقب بر مي گشت! اي كاش به عنوان عضوي از خانواده در ميان والدينم جاي داشتم. اي كاش هنگامي كه زمينه هاي ايجاد يك ارتباط نامشروع برايم فراهم شده بود، كمي هم به زندگي آينده ام مي انديشيدم و اين گونه به پايان خط نمي رسيدم".

اگر اسلام روابط آزاد دختر و پسر را منع نموده، به خاطر آثاري است كه اين گونه روابط به دنبال دارد. در ذيل به برخي از آن آثار كه در نتيجة روابط آزاد دختر و پسر در جوامع غربي پيدا شده اشاره مي كنيم:

1_ افزايش روابط جنسي نامشروع: تحقيق نشان مي دهد كه آمار روابط نامشروع جنسي كه ناشي از روابط آزاد دختر و پسر است، در امريكا و در تمامي جامعة اروپا رو به افزايش است، به گونه اي كه در سال 1993 در امريكا 50% روابط دختر و پسر به روابط جنسي تبديل شده است.

2_ آبستني هاي ناخواسته: آميزش جنسي نامشروع و افزايش آبستني هاي غير رسمي و زود هنگام يكي ديگر از آثار شوم روابط آزاد دختر و پسر است. آندره ميشل در اين باره مي نويسد:

"بيش از چهل درصد زنان امريكايي كه پيش از بيست سالگي ازدواج مي كنند. به علت روابط آزاد پسر و دختر، قبل از ازدواج حامله هستند. در نروژ 90% دختراني كه در سن كمتر از هيجده سال ازدواج مي كنند، آبستن هستند و در سوئد و آلمان نيز همين مطلب صادق است".

3_ ازدياد غير قابل كنترل آمار سقط جنين:

متناسب با افزايش نرخ آبستني هاي ناخواسته، آمار سقط جنين در كشور هاي غربي كه دختر و پسر پيش از ازدواج روابط آزاد دارند رو به تزايد است. از يك ميليون زن و دختر نوجواني كه هر ساله در امريكا به طور ناخواسته باردار مي شوند، 53% فرزندان خود را سقط مي كنند. اين درحالي است كه به علت برخي محدوديت ها كه بعضي ايالات در مورد سقط جنين وضع كرده اند، اكثر سقط هاي جنين گزارش نمي شود.

به ادعاي يك پزشك امريكايي كه در يكي از زايشگاه هاي اين كشور مشغول بوده و در مورد مشكلات محل كار خود مقاله اي نوشته است، در حدود 47% از زايمان هاي تحت نظر وي مربوط به مواليد نامشروع بوده است. به ادعاي وي اكثر مواليد، مربوط به زنان پايين تر از بيست سال مربوط به روابط آزاد دختر و پسر بوده است.

4_ افزايش خانواده هاي تك والديني: افزايش شمار وصلت هاي غير رسمي، باعث كاهش در ميزان ازدواج را ترسيم مي كند كه يكي از پيامد هاي آن افزايش تعداد خانواده هاي تك والديني است؛ يعني خانواده هايي كه فرزندان در آن ها محكومند تنها با يكي از والدين خود زندگي كنند.

آندره ميشل مي گويد: "زندگي فرزندان

نامشروع در بيش از 90% موارد با مادران است. اين گونه مادران كه تقريباً از سوي جامعه به ويژه والدين و آشنايان خود طرد مي شوند، براي گذراندن زندگي با مشكلات شديد اقتصادي و فقر و فلاكت مواجهند.

روزنامة "ايدرز ايجست" ضمن ارائة گزارشي از وضع فلاكت بار معيشتي اين گونه خانواده ها، گزارش زير را نوشته است:

"مادر اين بچه - كه مادام بهانة پدر مي كند - براي تأمين نيازهاي مادي خود و فرزندانش ناچار است كه در دو شيفت كامل كار كند كه در نتيجه، فرزند وي در مقايسه با مادران ديگر، زمان كمتري را با او سپري مي كند. اين فرزند غيرقانوني در حقيقت هم از نعمت پدر و هم از نعمت مادر محروم است.

اين مادر نوجوان با تأسف و تأثر مي گويد: من با اين حاملگي نامشروع براي تمام عمر دخترم را از نعمت پدر محروم كردم و بايد تسلي بخش اندوه فراوان اين طفل باشم.

5_ روسپيگري: پديدة شوم روسپي گري به ويژه در بين دختران جواني كه به طور ناخواسته صاحب فرزند نامشروع شده اند، در جوامع غربي شايع است، زيرا فرزندان ناخواسته، فرصت هاي اشتغال و تحصيل را از مادران گرفته، آنان ناچارند براي تأمين هزينه هاي زندگي و رهايي از فقر، به هر كاري رو آورند.

6_ گسترش بيماري هاي مقاربتي: روابط آزاد دختر و پسر، در نتيجه روابط آزاد جنسي، سكوي پرش روسپي گري و افزايش بيماري هاي عفوني و مقاربتي است. در اين باره كافي است بدانيد كه: در هر 13 ثانيه يك نفر در امريكا به ويروس مهلك بيماري ايدز مبتلا مي شود. قربانيان اين

ويروس كه عمدتاً از طريق بي بندو باري جنسي مبتلا مي شوند، از اين بيماري عفوني هلاك مي گردند.

آنچه ذكر شد، اشاره به برخي پيامدهاي روابط آزاد دختر و پسر پيش از ازدواج است. عوارض ديگري چون جنون، عقده هاي رواني، تزايد جنايت و آدم كشي از ديگر نتايج آن روابط است.

به اين ترتيب روشن شد كه چرا اسلام روابط آزاد دختر و پسر و نگاه و صحبت هاي التذاذي آنان را حرام و ممنوع ساخته است.

آمار و نقل قول ها عمدتاً از كتاب مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان، تدوين دفتر مطالعات و تحقيقات زنان از صفحة 60 تا 72 برداشت شده است. در اين موضوع مي توانيد كتاب هاي زير را مطالعه كنيد:

1_ جامعه شناسي خانواده، از دكتر شهلا اعزازي.

2_ سيماي زن در جهان _ امريكا، از مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري.

3_ درّ و صدف، از محمد شجاعي، انتشارات محيي، شهرري.

در اسلام ارتباط دختر و پسر چگونه و در چه حدي بايد باشد تا از نظر شرعي اشكال نداشته باشد؟

پرسش

در اسلام ارتباط دختر و پسر چگونه و در چه حدي بايد باشد تا از نظر شرعي اشكال نداشته باشد؟

پاسخ

اگر رابطه دختر و پسر به صورت سخن گفتن باشد، اشكال ندارد، مگر آن كه از روي لذت و شهوت باشد. از آن جا كه به طور طبيعي سخن گفتن دختر و پسر جوان به واسطه قوي بودن غريزه شهواني، در معرض شهوت و تهريك شهواني قرار دارد ، بايد سعي شود حتي المقدور جز در موارد ضروري از اين كار دوري شود.

هر گونه ارتباط و تماس بدني دختر و پسر از نظر شرعي حرام است.

نگاه مرد به بدن زن (چه با قصد لذت يا بدون آن ) اشكال دارد و حرام است؛ هم چنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولي نگاه كردن به صورت و دست هاي زن نامحرم تا مچ، اگر به قصد لذت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد، هم چنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم(به آن مقداري كه معمولاً نمي پوشانند) مانند سر و صورت و گردن و مقداري از پا و دست اشكال ندارد.(1)

بنابر اين رابطه دختر و پسر به انحاي مختلف اگر مفسده اي نداشته باشد و خوف وقوع در حرام نباشد و از روي شهوت صورت نگيرد، اشكالي ندارد، ولي خلوت كردن دختر و پسر نامحرم اعم از فاميل و غير فاميل در اتاق يا خانه دربسته كه محل رفت و آمد ديگران نباشد، حرام است. چه به عبادت يا به بحث و جدل اشتغال داشته باشند، زيرا غريزه جنسي و وسوسه شيطاني ممكن است هر لحظه انسان را از مسير خارج بكند.

براي تنبيه و

بيداري به چند حديث اكتفا مي كنيم:

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "الشهوات سموم قاتلات؛(2) شهوت ها و خواهش هاي نفساني زهرهاي كشنده اند" و نيز فرمود: "طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركو رفيع الدرجات؛ نفس خود را از پليدي شهوت راني پاك سازيد تا به درجه هاي بلند آخرت دست يابيد".(3)

قال رسول اللَّه(ص): "جاهدوا انفسكم علي شهواتكم تحلّ قلوبكم الحكمة؛(4) با شهوت تان مبارزه كنيد تا حكمت در دل هاي شما وارد گردد".

يكي از نصيحت هاي ابليس به حضرت موسي(ع) اين بود: "لا تخل بامرأة ولا تخل بك فانه لا يخلو رجل بامرأة و لا تخلو به الا كنت صاحبه دون اصحابي؛(5) هيچ وقت با زني خلوت نكن و (نگذار) زني با تو خلوت كند، زيرا هر گاه مردي با زني خلوت مي كند، من در كنار آن دو هستم (و آنان را وسوسه مي كنم".

در روايات ديگر به اين تعبيرها آمده كه: خلوت كردن با زنان قلب را فاسد مي كند.(6) علاقه به زنان از فتنه ها و شمشير شيطان است.(7) زياد صحبت كردن با زنان قلب را مي ميراند.(8)

پي نوشت:

1 - ناصر مكارم، مجموعه استفتائات جديد، ص 227 مسئله 805؛ فاضل لنكراني، جامع المسائل، ص 482، مسئله 1715.

2 - غررالحكم، ج 1، ص 30.

3 - همان، ج 2، ص 472.

4 - مجموعه ورام، ج 2، ص 122.

5 - بحارالانوار، ج 69، ص 197.

6 - بحارالانوار، ج 1، ص 203.

7 - همان، ج 2، ص 107.

8 - همان، ص 128.

سؤالات خود را مستقيماً به نشاني زير ارسال كنيد تا سريع تر جواب دريافت داريد.

1- رابط? نامشروع يعني چه؟ چه رفتار هايي را نامشروع گويند؟ آيا هر وقت خانمي با آقايي در حال صحبت كردن ببينيم، مي توان به آن ها اتهام رابطه نامشروع بزنيم؟

پرسش

رابط? نامشروع يعني چه؟ چه رفتار هايي را نامشروع گويند؟ آيا هر وقت خانمي با آقايي در حال صحبت كردن ببينيم، مي توان به

آن ها اتهام رابطه نامشروع بزنيم؟

پاسخ

رابط? نامشروع يعني ارتباط و پيوندي كه ميان دو كس به صورت غير قانوني و خلاف شرع به وجود آيد، بنابر اين هر روش و رفتاري را كه با موازين و معيار هاي قانون و شرع هماهنگ نباشد، رفتار هاي نامشروع گويند.

مشخص كردن يكايك رفتارهاي نامشروع و توضيح هر يك كار مشكل و بيهوده اي است.

اگر مقصود از رابطه نامشروع صحبت و گفتگوي مرد با خانمي كه نامحرم است، باشد، در صورتي كه به گناه آلوده نگردد و به قدر نياز بسنده گردد، از نظر آموزه هاي ديني ممنوع و نامشروع نيست و متهم كردن در اين موارد گناه بزرگي است.

در بعضي موارد كه شك به نامشروع بودن وجود دارد، نه تنها نبايد متّهم شوند، بلكه بايد رفتار مسلمانان را در جايي كه حمل به صحّت روا است، درست و دور از گناه بدانيم، زيرا تهمت زدن به بيگناه از زشت ترين كارهايي است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است.

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد "... و كسي كه خطا يا گناهي مرتكب شود، سپس بي گناهي را متّهم سازد، بار بهتان و گناه آشكاري بر دوش گرفته است".(1)

امام صادق(ع) مي فرمايد: "تهمت زدن به بي گناه از كوه هاي عظيم سنگين تر است".(2) پيامبر(ص) فرمود: " كسي كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا دربار? او چيزي بگويد كه در او نيست، خداوند در روز قيامت او را بر كوهي از آتش قرار مي دهدتا از مسئوليت آن چه گفته است درآيد".(3)

اگر مراد از رابط? نامشروع رفت وآمدها و حركات زن و مرد نامحرم باشد، به طوري كه هر

كس آن را ببيند، به نامشروع بودن آن رفتار اذعان كند و خود مرد و زن هم بدانند اين گونه ارتباط ها، خلاف است، در اين صورت مرد و زن خود را در معرض اتهام قرار داده اند، به طوري كه هر كس آن ها را با اين حالت ببيند، آنان را به رابط? نامشروع متهم مي كند و يا لااقل در ذهنش آن ها را مورد اتهام قرار مي دهد و به آنان سوء ظن پيدا مي كند.

اگر چه حتي در اين موارد مؤمنان بايد از سخن گفتن در مورد روابط ديگران پرهيز كنند و گاهي موجب اشاعه فحشا نيز مي شود، اما از آن طرف انسان متدين و مسلمان بايد خود را در معرض اتهام ديگران قرار ندهد.

امام صادق(ع) فرمود: "اتقوا مواضع الريب؛ (4) از مواضعي كه شما را متهم مي كنند و به شما سوء ظن پيدا مي نمايند پرهيز كنيد".

اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: "مَن وضع نفسه مواضع التهمه فلا يلومنّ مَن أساء به الظنّ ؛ هر كس خود را در مواضع تهمت و اتهام قرار دهد، اگر كسي به او سوء ظن برد، كسي را ملامت نكند. ] بلكه خود را ملامت كند، چون خودش زمينه اتهام را فراهم كرده است [ ".

انواع ارتباط هاي نامشروع:

1 - صحبت و گفتگوي شبهه انگيز و به كار بردن جملات شهوت انگيز بين زن و مرد نامحرم، چه گفتگو رو در رو باشد و چه با تلفن يا نامه نگاري و از قبيل آن .

2 - خلوت كردن مرد و زن نامحرم در جايي كه امكان رفت و آمد ديگران نيست.

3 - ارتباط ملامسه اي و دست

ماليدن به بدن يكديگر و ....

همه اين ها ارتباط هاي نامشروع است.

پي نوشت:

1 - نساء(4)، آيه 112.

2 - سفينه البحار، ج 1، ماده بهت.

3 - همان، ص 111.

4 - بحار الانوار، ج 72، ص 91.

با توجه به خطبه خواني خانم حضرت زينب (س) در مقابل جمع كثير اعراب در واقعه كربلا، و سخن خانم فاطمه زهرا (س) (زن بهتر است كه هيچ مرد نامحرمي او را نبيند) چگونه مي شود بين اين دوسخن را جمع كرد؟ آيا صرف در اجتماع بودن زن در اسلام نهي شده يا با توجه به حدود مق

پرسش

با توجه به خطبه خواني خانم حضرت زينب (س) در مقابل جمع كثير اعراب در واقعه كربلا، و سخن خانم فاطمه زهرا (س) (زن بهتر است كه هيچ مرد نامحرمي او را نبيند) چگونه مي شود بين اين دوسخن را جمع كرد؟ آيا صرف در اجتماع بودن زن در اسلام نهي شده يا با توجه به حدود مقرر مي شود در جامعه (چرا نظر مذهبيون راجع به حضور زن آنقدر جاهلانه و متعصبانه است؟)

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموديد چند نكته قابل توجه مي باشد:

1_ امر به معروف و نهي از منكر همانطور كه بر مرد واجب است بر زن نيز واجب است منتهي بايد شرايط آن حتماً در نظر گرفته شود. گاهي مواقع تنها بايد اخم كرد و يا تنها به نصيحت اكتفا كرد ولي گاهي اين طور نيست، به مرحله اي مي رسد كه بايد فرياد زد وجان را به خطر انداخت و اين نيست مگر به خاطر اهميتي كه امر به معروف و نهي از منكر در اسلام دارد گاهي مواقع در نبود افراد مناسب از مردان براي بيداري ديگران و براي فرياد زدن و از خواب غفلت بيدار كردن، چاره اي نيست كه زناني كه اهليت امر به معروف و نهي از منكر را دارند وارد اين مرحله شوند و اين همان مقام ضرورت و يكي از مراحل اين فريضه مهم است.

شايد يكي از نكات مهمي كه از رفتار حضرت زينب (س) برداشت مي شود اين است كه زن هيچگاه عبد و ذليل و نوكر مطلق و يك شي وابزار بي ارزش نيست بلكه همين زن مي تواند همانند مرد

به مرحله اي برسد كه از حريم ولايت دفاع كند و كوله بار سنگين امر به معروف و نهي از منكر و بيداري ديگران را به دوش بگيرد. براي مطالعه بيشتر در اين موارد گفته شده مي توانيد به دو كتاب ارزشمند حماسه حسيني شهيد مطهري و آذرخشي ديگر از آسمان كربلا از آيت الله مصباح يزدي، بخش امر به معروف و نهي از منكر آن مراجعه بفرماييد.

2_ صرف در اجتماع بودن زن در جامعه از حيث شرع هرگز در اسلام نهي نشده و اسلام اجازه مي دهد كه زنان به خاطر كارها و حوائجشان به بيرون بروند _ منتهي در عين اينكه اسلام به زن اجازه مي دهد كه براي كارهايش بيرون برود، مي گويد مواظب باش كاري از تو سر نزند كه سلامت جامعه و خودت در خطر بيفتد چه خطر روحي و چه خطر مادي و جسمي _ فلذا مي گويد خانها مي توانند با نامحرم صحبت كنند منتهي به قصد لذت و ربيه نباشد و صداي خود را ترقيق و تلطيف نكنند و

خوف افتنان نباشد. (1) و اين نيست مگر به خاطر خود ما _ و بايد بدانيم كه تمام دستورات اسلام نيامده مگر اينكه به نفع و فائده ما باشد هر چند خيلي اوقات حكمت آنرا نفهميم. (2)

3_ سختگيري فوق العاده مسأله خانه نشيني كلي زن و تعصب شديد نسبت به زن از كارهايي است كه خليفه دوم انجام مي داد و بر خلاف پيغمبر (ص) عمل مي كرد و حتي همواره بر پيغمبر (ص) توصيه مي كرد كه اجازه نده دكه زنانش بيرون بروند. (3)

4_ توصيه اسلام به

خانه نشيني زنان بصورت مطلق نيست بلكه مربوط به بعضي موارد است. در بسياري از موارد زنان مي توانند در بيرون از خانه حضور خود را نشان دهند مثل تحصيل و تدريس، فعاليت هاي مخصوص زنان، پزشكي و خدمات درماني در قسمتهايي كه خاص زنان است. و در بعضي موارد حضور زنان در جامعه واجب مي شود نظير حكم جهاد در صورتي كه شامل زنان هم بشود و اين مورد در شكل گيري و پيروزي انقلاب و نيز در دفاع مقدس و بعد از آن به وضوح در جامعه اثبات شد. پس آنگاه كه دختر علي (ع) خطبه مي خواند و حكومت يزيد را رسوا مي كند در مقام جهاد و دفاع از حريم اسلام است آنگاه كه در خانه مي نشيند تا چشم نامحرم بر او نيفتد در مقام حفظ ارزشهاي الهي و انساني است.

خداوند متعال همه ما را با احكام و مسائل نوراني و سعادت بخشش هرچه بيشتر آشنا و نسبت به آنها عامل واقعي قرار بدهد انشاء الله.

منابع و مآخذ:

1_ احكام روابط زن و مرد، ص141؛ مسئله حجاب، ص210

2_ فلسفه اسرار احكام، ج2، محمد وحيدي

3_ مسئله حجاب، ص210

اگر خانمي يكي از مراجع تقليد را بسيار دوست داشته باشد و وقتي نام ايشان برده ميشود، با خود ميگويد "من به قربانش بروم"، آيا اين سخن _ چون نسبت به هم نامحرم هستند _ گناه دارد؟

پرسش

اگر خانمي يكي از مراجع تقليد را بسيار دوست داشته باشد و وقتي نام ايشان برده ميشود، با خود ميگويد "من به قربانش بروم"، آيا اين سخن _ چون نسبت به هم نامحرم هستند _ گناه دارد؟

پاسخ

محبت و علاقة مؤمن نسبت به مؤمن ديگر، چيزي است كه خداوند آن را در قلوب مؤمنين ايجاد ميكند. محبتي كه بر اساس ايمان و در دائرة مسائل ايماني باشد، ايرادي ندارد، مانند آن كه همه مردان و زنان مسلمان، به پيامبر گرامي اسلامو اهلبيت پاك او علاقه دارند و قلوبشان مالامال از محبّت آنان است; به همين جهت، زنان مؤمن نيز وقتي نام حجة ابن الحسنغ را ميبرند ميگويند: "روحي له الفدأ; جانم به قربانش". قرآن دربارة دوستي و محبّت ايماني بين مؤمنان ميفرمايد: "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّ_َ_لِحَ_َتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَ_َنُ وُدًّا ;(مريم،96) مسلّماً كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتي براي آنان در دلها قرار ميدهد."

امام باقر7 ميفرمايد: "دوست داشتن مؤمني، مؤمن ديگر را به خاطر خدا، از بزرگترين شعبههاي ايمان است."، فردي كه به يك مسلك و مرام اعتقاد دارد، از نظر عقل و منطق، نميتواند از يك سلسله دوستيها و دشمنيها به دور باشد، زيرا اشاره، به حكم آن عقيده و مرام، چيزهايي را ميپسندد، عدهاي را دوست دارد، و از عدهاي روگردان است. در دين اسلام نيز "تولّي" و "تبرّي" كه به همين معنا ميباشند، از فروع دين به شمار ميآيند. دوست داشتن زمامداران ديني به جهت آن است كه انسان دينش را دوست دارد; به همين جهت، كسي را هم كه به دين او

خدمت كند، دوست دارد; به خصوص آنهايي را كه زمام امور دينياش را در دست داشته باشند.(ر.ك: تولّي و تبرّيَ، عباسعلي اختري، ص 34_78، نشر: شكوري.)

نظر قرآن دربارة روابط زن و مرد چيست؟ آيا هم كلام شدن و صحبتهاي روزانه هم با نامحرم اشكال دارد؟

پرسش

نظر قرآن دربارة روابط زن و مرد چيست؟ آيا هم كلام شدن و صحبتهاي روزانه هم با نامحرم اشكال دارد؟

پاسخ

يكي از نعمتهايي كه خداوند متعال از طريق مكتب اسلام به بشر عنايت فرموده، نعمت آزادي است كه قابل مقايسه با آزادي و تمدن عصر حاضر(غرب) نيست. پيام قرآن، آزادي از هر قيد و بند و عبوديتي، جز عبوديت خداوند متعال است و اين، معنايي وسيع دارد كه هر كس به سنت و سيرة عملي اسلام دقت كند، و آن را با سيره ظلم و زوري كه تمدن غرب در بين افراد جامعه و طبقات آن اعمال ميكند، مقايسه نمايد، به خوبي درك ميكند كه اسلام، بشر را آزاد و تمدن غرب او را اسير هوا و هوس و جاهطلبيها كرده است.(برگرفته از تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ج 4، ص 119 _ 121، مؤسسه الاعلمي، بيروت.)

دين مبين اسلام، نيازها و غرايز انسان را به صورت قانونمند و معقول به سوي روشهاي صحيح، راهنمايي و با هر عاملي كه به شخصيت و كرامت انسان ضربه بزند، مقابله كرده است. از جملة غرايز طبيعي انسان، خواستة جنسي اوست كه دين اسلام در بين مكتبهاي مختلف، روشي معتدل و معقول براي هدايت اين غريزه _ به راه صحيح و درست _ ارايه كرده است.

برخي، با اين غريزه طبيعي انسان، به افراط رفتار كردهاند تا جايي كه به كمونيسم و آزادي بيقيد و بند جنسي تن دادهاند. عدهاي نيز در برخورد با اين غريزه راه تفريط و رياضت را پيش گرفته، در دام رهبانيت مسيحي و هندويسم گرفتار شدهاند.

دين مقدس اسلام، در رفتار با اين خواسته

جنسي، به انسانها دستور داده كه تحت شرايط و قوانيني ازدواج كنند; بنابراين تمايلها و روابط قانونمند را پذيرفته و روابطي را كه بر اساس مسايل شرعي نبوده و حدود الهي در آن رعايت نشود، حرام و ممنوع دانسته است. دختر و پسر جوان نيز وقتي ميتوانند با همديگر روابط داشته باشند كه تحت شرايط و ضوابط شرعي و قانوني باشد; به عنوان نمونه، قرآن پس از آن كه برخي از زنان را كه ازدواج با آنها جايز است بيان ميكند، در ادامه ميفرمايد: "إذآ ءاتيتموهنّ أجورهنّ محصنين غير مس_َفحين و لامتّخذيَّ أخدان و مَن يكفر بالإيم_َن فقد حبط عمله و هو في الأخرة مِن الخ_َسرين; (مائده، 5) و ]ازدواج با زنان گفته شده جايز است...[ به شرط آن كه مهريه آنان را بدهيد; در حالي كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آن كه زنان را دوست پنهاني خود بگيريد و هر كس در ايمان خود شك كند قطعاً عملش تباه و در آخرت از زيانكاران است.(ر.ك: تفسير الميزان، همان، ج 10، ص 358 _ 360 / نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مرتضي مطهري; و... .)

قرآن، در ابعاد مختلف به مسأله روابط زن و مرد پرداخته كه ميتوان به چند مورد كلي اشاره كرد:

الف) _ احكام نگاه كردن زن و مرد نامحرم به يكديگر;

_ سفارش به رعايت حيا و عفت و پاكدامني;

_ رعايت حفظ حجاب;

_ نشان ندادن زينتها به نامحرم;

قرآن، در دو آية 31 و 32 سورة نور، توجه مردان و زنان را به اين نكات جلب ميكند و ميفرمايد: زن و مرد مؤمن بايد از

نگاه به نامحرم بپرهيزند; يعني از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است، چشم برگيرند و بايد حيا، عفت و پاكدامني خود را در همة زمينهها حفظ كنند. به زنان مؤمن به خصوص ميفرمايد: حجاب خود را، حتي در مورد زينتها، حفظ كنند، و مقنعة خود را بر سينة خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[.

در آيه 20 سورة مؤمن ميفرمايد: او ]خداوند[ از خيانت چشمها آگاه است و از آنچه در سينهها پنهان است _ از قصد و غرضها _ خبر دارد. از اين آيه نيز ممنوع بودن نگاه به نامحرم استفاده شده است.(تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي و ديگران، ج 14، ص 435 _ 454 و ج 20، ص 62 _ 66.)

ب) در مورد راه رفتن ميفرمايد: زنان نبايد هنگام راه رفتن پاهاي خود را چنان به زمين بكوبند كه صداي خلخالهايشان به گوش رسد. (نور، 32)

اسلام تا اين حدّ در مورد حفظ عفت عمومي حساس است و از عوامل ديگري كه به آتش شهوت جوانان دامن ميزند، برحذر ميدارد.

قرآن، در اين خصوص قضيه دختر حضرت شعيبغ را نقل ميكند; آنگاه كه يكي از دختران شعيب به طرف موسيغ براي ابلاغ پيام پدر آمد; او با نهايت حيا گام بر ميداشت. نتيجه اينكه زنان مسلمان نيز بايد در راه رفتن حيا داشته باشند. ابوالفتوح رازي رواياتي را آورده مبني بر اينكه دختر شعيب براي راهنمايي از پيش رو حركت ميكرد و موسي از پشت سرش و چون باد به لباس دختر ميوزيد ممكن بود بدنش ديده شود و حيا و عفت موسي اجازه نميداد چنين

شود، به دختر گفت: من از جلو ميروم. بر سر دو راهيها و چند راهيها مرا راهنمايي كن. معلوم ميشود مردان هم بايد در راه رفتن حيا داشته باشند.(اقتباس از تفسير نمونه، ج 16، ص 54 _ 59.)

ج) سخن گفتن با نامحرم: قرآن در آيه 32 احزاب، به زنان پيامبر9 سفارش ميكند كه: شما نبايد با نامحرم طوري سخن بگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند; بلكه به هنگام سخن گفتن، جدي باشيد و به طور معمولي سخن بگوييد و همچون زنان كم شخصيت كه با تعبيرات تحريك كننده سخن ميگويند، نباشيد. شما بايد به صورت شايستهاي كه مورد رضاي خدا و پيامبر و توأم با حق و عدالت است، حرف بزنيد زنان امت پيامبر هم به آن حضرت منسوب هستند و قطعاً اين احكام شامل آنها نيز ميشود.(تفسير نمونه، ج 16، ص 287 _ 289.)

ح) زنان نبايد در معرض ديد مردان نامحرم قرار بگيرند. باز قرآن در مورد زنان پيامبر ميفرمايد: شما در خانههاي خود بمانيد، و همچون جاهليت نخستين، در ميان جمعيت ظاهر نشويد و اندام و وسايل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد. اين دستور قطعاً خطاب به همة زنان امت رسولالله است.(تفسير نمونه، ج 16، ص 290، ذيل آيه 33 احزاب.)

ديدن حلقه ازدواج به وسيله نامحرم چه حكمي دارد؟

پرسش

ديدن حلقه ازدواج به وسيله نامحرم چه حكمي دارد؟

پاسخ

بر زن لازم است هر چه زينت حساب مي شود و موجب جلب توجه نامحرم است، بپوشاند. پوشاندن صورت و دست ها از مچ تا سر انگشتان _ اگر قصد لذت در كار نباشد، لازم نيست.

با توجه به اين كه پوشش زن بايد در حدي باشد كه بدنش نمايان نباشد آيا حضور يك زن باردار در ملاء عام اشكال دارد.

پرسش

با توجه به اين كه پوشش زن بايد در حدي باشد كه بدنش نمايان نباشد آيا حضور يك زن باردار در ملاء عام اشكال دارد.

پاسخ

اگر رعايت پوشش شرعي به مقدار واجب را بنمايد اشكال ندارد و نمايان بودن حجم بدن زن باردار از روي چادر نوعا موجب تحريك و مفسده نيست.

لطفا در مورد پوشش اسلامي و طرز صحبت كردن و خنديدن زنان بر اساس دستورات اسلامي ما را راهنمايي بكنيد. و آيا خانم مي تواند با آرايش بيرون برود يا نه؟ جواب كامل (مهم)

پرسش

لطفا در مورد پوشش اسلامي و طرز صحبت كردن و خنديدن زنان بر اساس دستورات اسلامي ما را راهنمايي بكنيد. و آيا خانم مي تواند با آرايش بيرون برود يا نه؟ جواب كامل (مهم)

پاسخ

زن بايد تمام بدن را از نامحرم بپوشاند و فقط صورت و دست ها تا مچ را در صورتي كه فاقد زينت باشند مي تواند نپوشاند. ضمنا بايد از پوشيدن لباس هاي بدن نما و جلب توجه كننده بپرهيزد. و در پوشش تفاوتي ميان چادر، مانتو و... نيست هر چند چادر بهترين پوشش محسوب مي شود.

دوست عزيز، با توجّه به شرايط خاص دوران جواني، طولاني بودن دوران تجرّدِ غالب دانشجويان و خطرات جدّي تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفساني، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمّي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند.

پيدايش علايق و الفت ها - هر چند غير اختياري است - ولي نقطه شروع و چگونگي تداوم آن اختياري است. بنابراين حتي الامكان بايد كوشيد علايقي كه سرانجام معلوم و مشخصي ندارد، پديد نيايد. بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه:

اولاً، اگر ضرورتي ايجاب نمي كند حتّي الامكان چنين روابطي با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل ǙXјǘϠنا محљŘ̠رفتاري متكبّرانه داشته باشند نه رفتاري صميمانه. اينكه در احكام شرعي مي فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسي افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهواني بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن در انحراف

و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتي براي او دارد.

ثانيا: در صورت ناچاري و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهي منجر نشود، اشكالي ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه هاي متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالي ندارد. امّا با اين حال، حتي الامكان لازم است در كلاس ها به گونه اي باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو، هنجارهاي شرعي زير بايد رعايت شود:

1_ از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود. شوخي و خنده با نامحرمان جايز نيست و اگر موجب فتنه و فساد شود قطعا حرام است.

2_ از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود.

3_ حجاب شرعي رعايت شود.

4_ قصد تلذّذ و ريبه در كار نباشد.

5_ دو نفر نامحرم در محيط بسته، تنها نمانند. زيرا بودن آنها در مكان خلوتي كه كس ديگري نمي تواند وارد شود حرام و نماز هم در آن جا بنا بر فتواي برخي مراجع اشكال دارد.

6- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد و قسمت هاي باز و پوشيده برايتان كاملاً مساوي فرض شوند، اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد.

7- در همه حال، خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفّت و حيا را فراموش نكنيد.

روشن است كه هر فرد خود بهتر مي تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است. «بل الانسان علي نفسه بصيره؛ آدمي بر نفس خود آگاه و بيناست»، (قيامت، آيه 14).

اما در مورد

آرايش: آرايش كردن زن به هر صورت براي شوهر خودش اشكال ندارد اما نشان دادن به نامحرمان حرام است فرقي بين ملايم و غير ملايم نيست بلكه همين اندازه كه عرفا" بگويند آرايش كرده اگر در معرض ديد نامحرمان قرار دهد حرام است و همچنين هر كاري كه موجب جلب توجه نامحرم شود بر زن جايز نيست و پوشاندن دست ها تا مچ اگر همراه زينت نباشد و قصد نشان دادن به نامحرم در كار نباشد لازم نيست . پوشاندن انگشتر از نامحرم در صورتي كه صدق زينت كند لازم است , (استفتا از دفتر آيت الله بهجت

لطفا در مورد پوشش اسلامي و طرز صحبت كردن و خنديدن زنان بر اساس دستورات اسلامي ما را راهنمايي بكنيد. و آيا خانم مي تواند با آرايش بيرون برود يا نه؟ جواب كامل (مهم)

پرسش

لطفا در مورد پوشش اسلامي و طرز صحبت كردن و خنديدن زنان بر اساس دستورات اسلامي ما را راهنمايي بكنيد. و آيا خانم مي تواند با آرايش بيرون برود يا نه؟ جواب كامل (مهم)

پاسخ

زن بايد تمام بدن را از نامحرم بپوشاند و فقط صورت و دست ها تا مچ را در صورتي كه فاقد زينت باشند مي تواند نپوشاند. ضمنا بايد از پوشيدن لباس هاي بدن نما و جلب توجه كننده بپرهيزد. و در پوشش تفاوتي ميان چادر، مانتو و... نيست هر چند چادر بهترين پوشش محسوب مي شود.

دوست عزيز، با توجه به شرايط خاص دوران جواني، طولاني بودن دوران تجرّدِ غالب دانشجويان و خطرات جدّي تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفساني، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمّي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند.

پيدايش علايق و الفت ها - هر چند غير اختياري است - ولي نقطه شروع و چگونگي تداوم آن اختياري است. بنابراين حتي الامكان بايد كوشيد علايقي كه سرانجام معلوم و مشخصي ندارد، پديد نيايد. بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه:

اولاً، اگر ضرورتي ايجاب نمي كند حتّي الامكان چنين روابطي با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم، رفتاري متكبّرانه داشته باشند نه رفتاري صميمانه. اينكه در احكام شرعي مي فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسي افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهواني بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن

در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتي براي او دارد.

ثانيا: در صورت ناچاري و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهي منجر نشود، اشكالي ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه هاي متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالي ندارد. امّا با اين حال، حتي الامكان لازم است در كلاس ها به گونه اي باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو، هنجارهاي شرعي زير بايد رعايت شود:

1_ از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود. شوخي و خنده با نامحرمان جايز نيست و اگر موجب فتنه و فساد شود قطعا حرام است.

2_ از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود.

3_ حجاب شرعي رعايت شود.

4_ قصد تلذّذ و ريبه در كار نباشد.

5_ دو نفر نامحرم در محيط بسته، تنها نمانند. زيرا بودن آنها در مكان خلوتي كه كس ديگري نمي تواند وارد شود حرام و نماز هم در آن جا بنا بر فتواي برخي مراجع اشكال دارد.

6- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد و قسمت هاي باز و پوشيده برايتان كاملاً مساوي فرض شوند، اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد.

7- در همه حال، خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفّت و حيا را فراموش نكنيد.

روشن است كه هر فرد خود بهتر مي تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است. «بل الانسان علي نفسه بصيره؛ آدمي بر نفس خود آگاه و بيناست»، (قيامت، آيه 14).

اما

در مورد آرايش: آرايش كردن زن به هر صورت براي شوهر خودش اشكال ندارد اما نشان دادن به نامحرمان حرام است فرقي بين ملايم و غير ملايم نيست بلكه همين اندازه كه عرفا" بگويند آرايش كرده اگر در معرض ديد نامحرمان قرار دهد حرام است و همچنين هر كاري كه موجب جلب توجه نامحرم شود بر زن جايز نيست و پوشاندن دست ها تا مچ اگر همراه زينت نباشد و قصد نشان دادن به نامحرم در كار نباشد لازم نيست . پوشاندن انگشتر از نامحرم در صورتي كه صدق زينت كند لازم است , (استفتا از دفتر آيت الله بهجت

با توجه به گردي صورت و مچ دست به پايين در فرامين اسلامي پوشاندنش الزامي نيست يعني مجاز اعلام شده است چرا گفته مي شود كه پاشنه پا را پوشانيده يا روي پا و مسائلي از اين قبيل خصوصا اينكه پوشش جوراب در حرم ها الزامي است و در صورت ديدن تذكر و برخورد مي شود (گف

پرسش

با توجه به گردي صورت و مچ دست به پايين در فرامين اسلامي پوشاندنش الزامي نيست يعني مجاز اعلام شده است چرا گفته مي شود كه پاشنه پا را پوشانيده يا روي پا و مسائلي از اين قبيل خصوصا اينكه پوشش جوراب در حرم ها الزامي است و در صورت ديدن تذكر و برخورد مي شود (گفته مي شود ديدن پاشنه پا توسط مرد نامحرم حكم زنا دارد)

پاسخ

در اصل لزوم پوشش زن و حرمت نگاه ناروا به او شكي نيست. روايات و آيات متعددي بر اين نكته دلالت مي كنند به لحاظ طبيعت زيباي زنان از يك طرف و خاصيت روان شناختي مردان كه آستانه ديداري آنان در نگاه به زنان پايين تر است و از جهت تحريك پذيري زودتر تحريك مي شود كل بدن زن، بايد پوشيده شود تا هم حريم و كرامت زن حفظ شود و هم عفت مرد محفوظ بماند.

از اين قاعده كلي دو موضع (چهره و دست تا مچ) استثناء شده است. استثناي چهره و كفين با توجه به آيه 31 سوره نور، به منظور رفع حرج و ايجاد امكان به فعاليت زن است و به همين ملاك است كه بيشتر مراجع پوشاندن اين موضع را واجب نشمردند. از اين رو است كه رانندگي، فروشندگي، تدريس - البته بدون آرايش در صورت و دست - براي زنان جايز دانسته شده است.

بديهي است كه با پوشش اين دو موضع بسياري از اين فعاليت ها ممكن نيست؛ اما پوشاندن ساير اعضاي بدن، چون ارتباطي به فعاليت هاي سالم و سازنده و حضور زن در اجتماع ندارد، استثنا نشده و پوشاندنش واجب شمرده

شده است (مسأله حجاب، شهيد مطهري، ص 181 - 188، انتشارات صدرا).

زن موظف است در پيش نامحرم اين اعضا را بپوشاند و چنانچه از اين امر تخطي كند ديگران حق امر به معروف و نهي از منكر را به ويژه در مكان هاي مقدس كه قداست خاصي دارند و همه براي كسب فيض و ثواب نه گناه به آنجا آمده اند، دارند.

از فردي شنيدم كه اگر بدانيم كه مرد نامحرمي چشم چران است بايد تمام بدن و چهره را از او بپوشانيم. اگر مثلا الان كسي اين كار را در تهران انجام دهد موجب جلب توجه نمي شود.؟و يا اينكه مگر خود پيامبر نفرمودند كه در دين از ما پيشي نگيريد. و آيا اين پيشي گرفتن از

پرسش

از فردي شنيدم كه اگر بدانيم كه مرد نامحرمي چشم چران است بايد تمام بدن و چهره را از او بپوشانيم. اگر مثلا الان كسي اين كار را در تهران انجام دهد موجب جلب توجه نمي شود.؟و يا اينكه مگر خود پيامبر نفرمودند كه در دين از ما پيشي نگيريد. و آيا اين پيشي گرفتن از ايشان نيست. و ما چطور مي توانيم بفهميم كه چه كساني اين گونه اند.

پاسخ

زن بايد بدن و موي خود را از نامحرم - چه در نماز و چه در غير آن - بپوشاند؛ و در اين قسمت چه بدانيدنامحرم نگاه مي كند و چه ندانيد فرقي نمي كند اما لازم نيست گردي صورت و دست ها و پاها را تا مچ بپوشاند. حال اگر علم داريد كه نامحرم به پاها يا صورت و دست هاي شما نگاه مي كند - چه در حال نماز چه در غير آن - لازم است آنها را هم بپوشانيد و انسان بايد گوش به فرمان خداوند باشد و اين كه مردم چگونه قضاوت مي كنند ملاك نيست.

و اين دستور شرعي است كه مجتهدين با توجه به كتاب و سنت اتخاذ كرده اند و پيشي گرفتن از خدا و رسول نيست بلكه تبعيت است. و در تهران هم چنانچه خانمي مو و روي خود را كاملا باز نگذارد و آرايش نكند معلوم نيست كه مورد توجه نامحرم قرار گيرد.

چرا اسلام ارتباط بين زن و مرد را محدود كرده است ؟

پرسش

چرا اسلام ارتباط بين زن و مرد را محدود كرده است ؟

پاسخ

زن مي تواند در ضمن عقد نكاح (و يا در ضمن عقد لازم ديگري) شرط نمايد كه: وكيل بلاعزل از طرف شوهر خود، در طلاق دادن خود - اعم از طلاق رجعي، بائن و خلع - باشد و نيز حق خروج متعارف از منزل (براي صله رحم، ديد و بازديد غير مفسده انگيز، خريد، تحصيل، كار و...) را داشته باشد.

1_ آيا زنان به پيامبران و امامان محرم هستند ؟توضيح دهيد.

پرسش

1_ آيا زنان به پيامبران و امامان محرم هستند ؟توضيح دهيد.

پاسخ

ج1_ پيامبران و امامان در زمان خود در همه احكام و تشريعات به غير از استثناءهايي با ساير مردم برابر بوده اند و هيچ فرقي ميان ايشان و ساير مردم وجود ندارد بنابراين اگر منظور زنان در حيات آنان است پاسخ معلوم است و اگر مقصود محرم بودن آنان با زنان نسلهاي بعد و پس از دوران حيات دنيوي ايشان است بايد پاسخ گفت: عالم پس از اين جهان، عالمي نيست كه در آن تشريعات جريان داشته باشد و اصلا اين دنيا است كه دارالتكليف و مسئوليت و ابتلا است و در برزخ و قيامت هيچ يك از اين موارد نبوده بنابراين محرم و نامحرم بودن در آنجا معنا ندارد.

2_ روابط زن با مرد چگونه است؟

پرسش

2_ روابط زن با مرد چگونه است؟

پاسخ

ج2_ ارتباطات با حفظ جهات شرعيه و حجاب اسلامي جايز است.

با فرض عدم مفسده و مراعات حجاب كامل اسلامي و ساير وظائف مانع ندارد.

استفتاآتج3، ص355/353، مسئله 19_25

1-ارتباط خوب و مناسب از همه لحاظ كه در شأن يك دختر 16 ساله باشد بايد داراي چه ويژگيهاي باشد ؟

پرسش

1-ارتباط خوب و مناسب از همه لحاظ كه در شأن يك دختر 16 ساله باشد بايد داراي چه ويژگيهاي باشد ؟

پاسخ

سؤال كننده محترم سؤال اول شما بسيار مهم است. و مانمي دانيم كه چه نوع ارتباطي منظور نظرتان است . اگر منظورتان ارتباط كاري است كه بايد رعايت حجاب و پوشش مناسب خود در محيط كاري ظاهر شويد. و اگر با نامحرم سرو كار داريد بايد سعي كنيد همه شئونات اسلامي را رعايت كنيد و متانت ووقار و آراستگي خود را از دست ندهيد و صحبت هم فقط در حد ضرورت باشد .

اگر هم كه منظورتان ارتباط دوستانه است لازم است براي انتخاب دوست هم توضيحاتي داده شود و بدون تحقيق با كسي دوست نشويد . دوست يعني : يار , رفيق , هم دل و خير خواه و آشنا , احساس نياز به معاشرت صميمانه و هم دلي با ديگران , علاوه بر اينكه يكي از جلوه هاي زندگي اجتماعي به شمار مي رود ندايي برخواسته از اعماق وجود انسان و هيچ چيز براي انسان غم انگيز تر و آزار دهنده تر از اين نيست كه احساس كند در اين دنياي پهناوريكه تنها ست و هيچ قلبي براي او نمي تپد و نوجواني هم مرحله اي حساس از زندگي است كه درمعرض دشوارترين شرايط قرار مي گيرد, در اين وضيعت بزرگان با تجربه بايد نوجوانان را در گذر از اين مرحله ياري نمايند . از نظر حضرت علي « عليه السلام » « دوست بهترين ذخيره در دنيا و آخرت است»

ميفرمايد :{ عليكم بالاخوان فانهم عده في الدنيا و الاخره و الاتسمعون

الي قوله تعالي فمالنا من شافعين و لاصديق جهنم } يعني :« بر شما لازم است كه براي خود دوستاني برگزينيد. زيرا ؛ دوستان ذخاير دنيا و آخرت هستند . مگر نشنيده ايد سخن خدا را در باره گمراهان كه در روز قيامت نگرانند و مي گويند در اين روز نه شفعيي داريم كه از ما شفاعت كند و نه دوستي كه در كارها يمان همت گمارد هر چند برخورد دار نبودن از دوست و تنها زندگي كردن علاوه بر مشكلات دنيوي خسارتها و ناگوار يهاي را در سراي ديگر به دنبال دارد .

اما هرگز نبايد فراموش كرد كه دوستي با افراد ناشايست و هم نشيني با گناهكاران و افراد ناباب به مراتب از نداشتن دوست زيانبارتر است. زيرا كسي كه دوست خوب ندارد از بركات دوست و تجربيات او هنر و كمالات مادي و معنوي كه ممكن بود بر اثر دوستي با افراد شايسته نصيبش شود محروم مي گردد, و مجبور مي شود تنها و تند در راههاي پرپيچ و خم و صعب العبور زندگي قدم بردارد.

اما آن كس كه دوست بد و ناشايست دارد نه تنها به رشد و درجات از كمال نمي رسد. بلكه از نهاي وجودي و فضائل ذاتي و انساني خود نيز كه قانون خلقت در اختيارش قرار داده است از دست مي دهد و در نتيجه به محرومتيها و مشكلات دنيوي و نيز عذابهاي اخروي گرفتار مي شود. حال با اين توصيف نشانه ها دوست خوب عبارتند :

1-بر خورداري از روح اجتماعي و نوع دوستي

2- خير خواهي و انصاف

3- بر خورداري از عقل و خرد

4-

سلامت روح و روان

1-چرا شيشه هاي بين خانمها و آقايان مشجر نيست .آيا از نظر شرعي درست است يا نه ؟

پرسش

1-چرا شيشه هاي بين خانمها و آقايان مشجر نيست .آيا از نظر شرعي درست است يا نه ؟

پاسخ

ج10- شيشه ي حايل در روضه منوره تنها به منظور جدا سازي فضاي اختصاصي خواهران و برادران نصب شده است. و مشجر نمودن و يا «مات» نمودن شيشه مشكلي را حل نمي كند. چرا كه زيارت خواهران از قسمت هاي ديگر قابل رؤيت نمي باشد . و ممكن است با «مات» نمودن يا مشجر نمودن شيشه خواهران محترم احساس نمايند كه فضاي اُنسي ايجاد شده است و نياز به رعايت حجاب نيست كه اين با حرمت و قداست اين مكان مقدس مناسبت ندارد و اين در جايي است كه رعايت حجاب اسلامي واجب و زيارت مستحب است و اين خود مهمترين مسأله اي است كه زايرين محترم به هنگام زيارت آداب عملي زيارت را رعايت نمايند تا با رعايت آداب زيارت و شؤونات بارگاه ملكوتي حضرت رضا « عليه السلام» مشمول عنايت ويژه آن امام همام قرار گيريم .

حدود ارتباط با زنان چيست ؟

پرسش

حدود ارتباط با زنان چيست ؟

پاسخ

رابطه متعارف با خانم ها در جامعه از قبيل احوال پرسي و خريد و فروش اشكال ندارد. البته نگاه به آنان فقط در حد گردي صورت و دست ها تا مچ - آن هم بدون آرايش و قصد ريبه و لذت - جايز است و اگر در معابر عمومي نگاه انسان به خانم هايي بيفتد كه حجاب خود را رعايت نمي كنند، وظيفه دارد نگاه خود را برگرداند و يا آن كار را تكرار نكند. البته آن نگاه اول كه اتفاقي بوده اشكال ندارد.

آيا نگاه به معلمان مرد و سخنراني آنان براي زنان جايز است؟

پرسش

آيا نگاه به معلمان مرد و سخنراني آنان براي زنان جايز است؟

پاسخ

1 - نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم جايز نيست، اما نگاه به صورت و دستها تا مچ اگر بدون قصد لذت باشد، اشكاليندارد. همچنين سخنرانيبرايزنان با رعايت تمام جهات شرعياشكاليندارد/

2- زنان مسلمان و با ايمان بايد تلاش نمايند كه از نگاههايغير لازم به مردان خودداريكنند، همان گونه كه در روايتياز حضرت زاهرا(س)نقل شده است كه به خاطر اين كه چشمشان به نامحرم نيفتد از اتاقيكه در آن مردينابينا وجود داشت بيرون رفتند/

عطر زدن خانمها به هنگام رفت و آمد در خيابانها و استشمام براي عطر آنها توسط نامحرمانان چه حكمي دارد؟

پرسش

عطر زدن خانمها به هنگام رفت و آمد در خيابانها و استشمام براي عطر آنها توسط نامحرمانان چه حكمي دارد؟

پاسخ

در شرع مقدس اسلام از اعمالي كه برخي از زنان انجام مي دهند و موجب جلب توجه ديگران شده و ايجاد فتنه و فساد مي كند، نهي شده است. از مصاديق بارز و آشكار فساد يا مقدمه آن، عطر زدن بانوان در محيطهاي عمومي است به گونه اي كه بوي خوش آن ديگران را متأثر كند.

در حديثي از رسول خدا(ص) روايت شده است كه فرمودند: «ايها امرأة استعطرت فمرت علي قوم ليجدوا من ريحها فهي زانية»{1}؛ هر زني كه خود را معطر كرده و بر گروهي بگذرد تا از بوي خوش او بهره مند گردند، زناكار است.

و در روايت ديگري از حضرت مسيح(ع) نقل شده است: «ايها امرأة استعطرت و خرجت ليوجد ريحها فهي زانية...»{2}، هر زني كه خود را معطر نمايد و از منزلش خارج گردد تا بوي خوش او مورد بهره برداري ديگران قرار گيرد، زناكار است{3}.

امام خميني رحمة الله در پاسخ به اين سؤال كه آيا عطر زدن و يا خوشبو كردن به وسيله مواد و مايعات ديگر براي آقايان و يا بانوان در صورتي كه بوي آن به مشام نامحرم و يا محرم برسد اشكال دارد يا خير؟ «اگر عطر زدن بانوان موجب مفسده و تحريك باشد، جايز نيست»{4}.

[1]. سنن نسائي، ج 8، ص 53.

[2]. تنبيه الخواطر، ج 1، ص 28، به نقل از ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2214 - 2215.

[3]. در ترجمه حديث اندكي تصرف شده ترجمه آن توضيحي است.

[4]. احكام خانواده، عبدالرحيم موگهي، ص 307 - 308.

در كجاي قرآن كريم اشارة مستقيم به صحبت كردن زن شوهردار با مرد نامحرم شده است لطفاً توضيح دهيد؟

پرسش

در كجاي قرآن كريم اشارة مستقيم به صحبت كردن زن شوهردار با مرد نامحرم شده است لطفاً توضيح دهيد؟

پاسخ

قرآن كريم دربارة زنان پيامبر6 مي فرمايد: "ي_َنِسأَ النَّبي ِّ لَستُن َّ كَاَحَدٍ مِن َ النِّسأِ اِن ِ اتَّقَيتُن َّ فَلا تَخضَعن َ بِالقَول ِ فَيَطمَع َ الَّذي في قَلبِه ِ مَرَض ٌ وقُلن َ قَولاً مَعروف_ا" (احزاب 32) اي همسران پيامبر! شما هم چون يكي از زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد; بنابراين به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد."

در آية بالا، به چگونگي صحبت كردن زنان پيامبر6 با مردان نامحرم اشاره كرده و مي فرمايد: "به هنگام سخن گفتن به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، بلكه به هنگام سخن گفتن جدّي و متين و به طور معمولي سخن بگوييد و در عين حال ادب را نيز رعايت كنيد."

اگرچه مخاطبان در اين آيه زنان پيامبر6 هستند، اما به يقين همة زنان به ويژه بانوان امت اسلامي نيز مورد اين خطاب مي باشند، زيرا احكام قرآن عمومي است مگر احكامي كه اختصاصش به افراد خاصي مشخص شده باشد.(ر. ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 17، ص 288-290، دارالكتب الاسلامية )

روابط زن و شوهر

روابط اخلاقي زوجين

حد و مرز تمجيد و تكريم همسر خوب چقدر است ؟ آيا مي شود دعا كرد اگر به بهشت رفتيم خداوند او را به جاي حورالعين نصيب كند؟
پرسش

حد و مرز تمجيد و تكريم همسر خوب چقدر است ؟ آيا مي شود دعا كرد اگر به بهشت رفتيم خداوند او را به جاي حورالعين نصيب كند؟

پاسخ

تمجيد و اظهار محبت و علاقه در حد شايستگي اولازم است ولي بيش از آن انجام نگيرد كه افراط و تفريط هر دو مذموم است . ازسوي ديگر توجه به اين نكته لازم است كه خداوند در قرآن مجيد ( آيه 35سوره ق ) مي فرمايد : ( ( هر چه را بخواهند در آنجا دارند و پيش ما فزون تر [ هم ] هست ) ) . لذا اگر يكي از خواسته هاي انسان اين باشد و همسر او نيز از اهل بشت ، خداوند به او عطا مي كند .در آيه 21 سوره طور مي فرمايد : ( ( و كساني كه ايمان آوردند و فرزندانشان آنان را در ايمان پيروي كردند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزي از كار [ ها ] شان را نمي كاهيم هر كسي در گرودستاورد خويش است ) ) . اين آيه يكي از معجزات بلاغي قرآن است و نشان مي دهد كه همه بستگان در بهشت از نعمت همجواري برخوردارند و قرآن بابيان فرزندان همه خويشان از جمله همسر انسان را نيز همجوار انسان معرفي كرده است زيرا لازمه بودن فرزند در بهشت در كنار والدين اين است كه زن وشوهر نيز با يكديگر باشند و همينطور ديگر بستگان و چه بسا اين كه در آيه قبل كه فرمود : ( ( پيش ما فزون تر هست ) ) يكي از مصاديق آن الحاق

فرزندان به آنان مي باشد.;

اين كه آمده است مي شود به زن دروغ گفت در چه موردي است ؟

پرسش

اين كه آمده است مي شود به زن دروغ گفت در چه موردي است ؟

پاسخ

كتاب ميزان الحكمه در اين مورد حديثي ازامام صادق ( ع ) آورده است . ( ( كل كذب مسوول عنه صاحبه يوما" الا ( كذبا" ) في ثلاثه رجل ، كايد في حربه فهو موضوع عنه او رجل اصلح بين اثنين تلقي هذابغير ماتلقي به هذا يريد بذلك الاصلاح ما بينهما، او رجل وعد اهله شييا" و هولايريد ان يتم لهم ؛ هر دروغي روزي از گوينده اش بازخواست شود مگردروغي كه در سه جا گفته شود، مردي كه در جنگ نيرنگ زند كه بر او گناهي نيست ،يا مردي كه ميان دو نفر اصلاح و سازش دهد با اين يكي برخورد مي كند و با آن ديگري برخورد ديگري و هدفش از اين كار آشتي دادن ميان آن دو است ، يامردي كه به زن ( يا خانواده ) خود وعده اي دهد و قصد انجام آن را نداشته باشد ) ) ، ( ترجمه ميزان الحكمه ، ج 11، محمد محمدي ري شهري ، دارالحديث ، نقل ازكافي ) . اين دروغ در موردي است كه مصلحت در كار باشد، نه اين كه هميشه مي توان به زن دروغ گفت . به عنوان مثال زن مي گويد فلان وسيله را براي خانه خريداري كن و مرد با وجودي كه امكانات مالي آن را ندارد وعده مثبت مي دهد، زيرا مقابله آشكار با درخواست زن غالبا" موجب نزاع و درگيري خانوادگي مي شود اما مي توان با پذيرش درخواست آن از نزاع و درگيري جلوگيري كرد، سپس به

تدريج او را از خواسته خود منصرف ساخت و يا درشكل ممكن آن را عملي ساخت . علامه مجلسي مي نويسد ( ( بدان كه مضمون اين حديث مورد اتفاق خاصه و عامه ( شيعه و سني ) است . مثلا" ترمذي ازپيامبر ( ص ) روايت كرده است كه فرمود : دروغ گفتن روا نيست ، مگر در سه جا : مرد براي خشنودي همسر خود سخن به او بگويد و دروغ گفتن در ميدان جنگ و دروغ گفتن براي آشتي دادن ميان مردم ) ) ، ( همان ) . ;

آيا در قرآن دربارة برآوردن خواست هاي مشروع همسر و احترام به وي و پاسخ به نيازهاي غريزي طرفين شاهدي وجود دارد؟

پرسش

آيا در قرآن دربارة برآوردن خواست هاي مشروع همسر و احترام به وي و پاسخ به نيازهاي غريزي طرفين شاهدي وجود دارد؟

پاسخ

خداوند متعال انسان ها را به گونه اي آفريده كه بدون همسر، ناقص است انسان هر چه از نظر علم و ايمان و فضايل اخلاقي رشد كند، تا همسر اختيار نكند، به كمال مطلوب نمي رسد. و جنس مذكر و مؤنث از نظر روحي و جسمي به يكديگر نيازمندند و اين قانون نظام آفرينش است كه بر تمام هستي حاكم مي باشد.

قرآن كريم زن و مرد را "لباس همديگر مي داند; "هُن َّ لِبَاس ٌ لَّكُم ْ وَأَنتُم ْ لِبَاس ٌ لَّهُن َّ;(بقره 187) زنان لباس شما مردانند و شما مردان لباس زن ها هستيد." يعني زن و مرد مكمل متمم حافظ آبروي يكديگرند و هر كدام به ديگري نيازمندند و همان طور كه لباس انسان را از گرما و سرما حفظ مي كند، همسر نيز انسان را از پريشاني بيهودگي بي پناهي بي هدفي و تنهايي نجات مي دهد.

قرآن كريم در جايي ديگر درباره نياز طرفين (زن ومرد) به يكديگر مي فرمايد: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ?َيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ ;(روم 21) از آيات و نشانه هاي ]حكيمانه خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسراني قرار داد، تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميان شما مهر و محبت و رحمت قرار داد. به تحقيق در اين كار خداوند، دلايل حكيمانه اي است براي انديشمندان و متفكران "

در آيه اي ديگر مي فرمايد: "...وَلاَ تَقْرَبُوهُن َّ حَتَّي َ يَطْهُرْن َ فَإِذَا تَطَهَّرْن َ فَأْتُوهُن َّ مِن ْ حَيْث ُ أَمَرَكُم ُ اللَّه ُ...;(بقره 222) هنگام عادت ماهانه

از _ آميزش با _ زنان كناره گيري كنيد و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند پس چون پاك شدند از همان جا كه خداوند به شما فرمان داده است با آنان آميزش كنيد." و آيه بعد از اين (بقره 224) نيز توصيه اش مشابه دارد.

و نيز در آيه ديگر مي فرمايد: "وَ الَّذِين َ هُم ْ لِفُرُوجِهِم ْ حَ_َفِظُون َ إِلآ عَلَي ََّ أَزْوَ َجِهِم ْ أَوْ مَا مَلَكَت ْ أَيْمَ_َنُهُم ْ فَإِنَّهُم ْ غَيْرُ مَلُومِين َ ;(مؤمنون 5و6) و كساني كه پاك دامنند مگر در مورد همسرانشان يا كنيزاني كه به دست آورده اند كه در اين صورت بر آنان نكوهشي نيست "

بنابراين بر اساس آيات مذكور زن و مرد وقتي كه همسر همديگر قرار گرفتند بايدبه خواسته هاي مشروع همديگر احترام گذاشته و به نيازهاي غريزي و طبيعي همدگير پاسخ پسنديده دهند.(ر.ك جوانان و انتخاب همسر، علي اكبر مظاهري ص 13_17، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم آيين همسرداري آيت اللّه اميني نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )

از نظر اسلام يك زن چگونه مي تواند شوهر خود را راضي نگه دارد ؟

پرسش

از نظر اسلام يك زن چگونه مي تواند شوهر خود را راضي نگه دارد ؟

پاسخ

بحث درباره وظايف زن نسبت به شوهر مجالي وسيع مي طلبد. در اين زمينه به كتاب آئين همسرداري نوشته آيت الله ابراهيم اميني مراجعه فرماييد.در عين حال كليات وظايف زن در برابر شوهر را با حديثي از

پيامبر اكرم ص براي شما مي آوريم :

پيامبر خدا درباره حق شوهر بر زن فرمودند :

1- اطاعت از شوهر ،

2- حفظ مال شوهر ،

3- بدون اذن او روزه مستحبي نگيرد ،

4- در مورد مسائل جنسي مانع شوهر نشود ،

5- بدون اذن شوهر از خانه خارج نگردد.

(بحار الانوار ، ج 103 ، ص 248)

زن و شوهر بايد لباس و عيب پوش يكديگر و همكار و مشاور و معاون بايكديگر باشند. بنابر اين بايد بتوانند در كنار يكديگر با احترام متقابل و ايجادزمينه مساعد براي فعاليت طرف مقابل اعتماد و همكاري را در خانواده ايجادنمايند.

آيا بايد او را در امور كاري ام دخيل كنيم ؟

پرسش

آيا بايد او را در امور كاري ام دخيل كنيم ؟

پاسخ

اين موضوع دو صورت دارد:

اول اين كه همسرتان توانايي همكاري با شما را در امور كاري تان دارند كه در صورت تمايل شما و در نظر گرفتن ديگر شرايط، مي توانيد از ايشان كمك بگيريد و يا با ايشان در اين امور مشورت كنيد.

دوم: اما اگر ايشان صرفا دوست دارد از كارهاي شما سر درآورد و به نوعي در جريان باشد، حتي اگر خوشايند شما نباشد، بايد خدمتتان عرض كنيم، برخي از زنان به دليل اين كه نگران زندگي و كار شوهرانشان هستند دوست دارند به نوعي، از اين نگراني خارج شوند به همين دليل مي خواهند با مداخله كردن در كارهاي آنها از نگراني خود بكاهند. در اين موارد اگر مردي بخواهد جلوي همسرش را بگيرد نه تنها به حل مشكل كمكي نكرده بلكه آن را تشديد هم كرده است. بنابراين بهتر است با حوصله به سؤالات آنها به طور اختصار پاسخ داده شود و نيز از بازگو كردن مشكلات كاري با همسر حتي الامكان پرهيز شود تا به تدريج اعتماد آنها جلب شود و از نگراني آنها كاسته شود. البته طبيعي است كه هر زني نگران كار و درآمد شوهرش باشد ولي با تدبير و برخورد صحيح مي توان اين نگراني را از بين برد.

چرا زن ها توجه زيادي به خانواده خود دارند؟ در عوض چندان توجهي به خانواده شوهر ندارند؟

پرسش

چرا زن ها توجه زيادي به خانواده خود دارند؟ در عوض چندان توجهي به خانواده شوهر ندارند؟

پاسخ

مطلب فوق كليت ندارد، يعني اين طور نيست كه همه زن ها توجهي به خانواده شوهر نداشته باشند. خانم هايي هستند كه به خانواده شوهر علاقه دارند و به آن ها افتاخر مي كنند يا حداقل به آنان احترام مي گذارند، حتي برخي خانواده خود را فراموش كرده و توجه خود را به خانواده شور جلب مي كنند.

ثانياً توجه دختران و زنان به خانواده خود به ويژه مادران يك امر طبيعي است، چون مادران محرم اسرار دختران اند و با آن ها جوش خورده و با خصوصيات اخلاقي آنان آشنايي دارند.

از طرفي به خاطر جداشدن از دختران، دل مادرها نگران است و طاقت شنيدن كوچك ترين تشر و بي حرمتي را ندارند. و چون نوعاً مادر شوهرها برخورد خوبي با عروس ها ندارند، زنان تمايل چنداني به خانواده همسر پيدا نمي كنند، البته سفارش ما اين است كه عروس ها سعي كنند پيوند خود را با خانواده همسر محكم تر نمايند.

وظيفه زن نسبت به شوهرش كه از سادات است چيست ؟

پرسش

وظيفه زن نسبت به شوهرش كه از سادات است چيست ؟

پاسخ

در روايات نسبت به احترام سادات و كساني كه نسب آنها به پيامبرمتصل مي شود خيلي تاكيد شده تا آنجا كه در روايتي از پيامبر اكرم ص نقل

شده نگاه كردن به صورت ذريّه پيامبر(ص ثواب و عبادت خدا را دارد و ازامام رضا(ع نقل شده كه مقصود همة فرزندان پيامبر است لذا شامل حال همه سادات مي شود. و بدخلقي و فحش و امثال اينها از رذائل اخلاقي وگناهان بزرگ است و انسان مسلمان بايد در برخورد با افراد مسلمان از اخلاق خوب و زبان خوش استفاده كند و فرقي در آنچه گفته شد بين ساير افراد وزن وشوهر نيست بلكه زن و شوهر بيشتر بايد رعايت اين مسائل را بكنند و يكي ازبزرگان اهل معرفت فرموده بود من سي سال است كه با يك زن سيّده ازدواج كرده ام هنوز غير از وقت خواب يا بيماري پاي خود را جلوي اين زن درازنكرده ام

زن و مرد چه وظايفي در برابر يكديگر دارند

پرسش

زن و مرد چه وظايفي در برابر يكديگر دارند

پاسخ

بحث درباره وظايف زن نسبت به شوهر مجالي وسيع مي طلبد. در اين

زمينه به كتاب آئين همسرداري نوشته آيت الله ابراهيم اميني مراجعه فرماييد. در

عين حال كليات وظايف زن در برابر شوهر را با حديثي از

پيامبر اكرم(ص) براي شما مي آوريم :

پيامبر خدا درباره حق شوهر بر زن فرمودند :

1- اطاعت از شوهر ،

2- حفظ مال شوهر ،

3- بدون اذن او روزه مستحبي نگيرد ،

4- در مورد مسائل جنسي مانع شوهر نشود ،

5- بدون اذن شوهر از خانه خارج نگردد.

(بحار الانوار ، ج 103 ، ص 248)

حقوق زن بر مرد اموري است: الف) حقوق واجبه كه عبارتند از: 1 ؤ مسكن،

2 ؤ لباس، 3 ؤ خوراك و غذا.

ب) حقوقي كه جنبه اخلاقي دارد از جمله : 1 ؤ با زن به مدارا رفتار كند، 2 ؤ از

لغزش هاي او صرف نظر نمايد، 3 ؤ وسايل زندگي را در حد رفاه نسبي براي او

فراهم نمايد.

گفتني است كه زن و شوهر بايد لباس و عيب پوش يكديگر و همكار و مشاور

و معاون با يكديگر باشند. بنابر اين بايد بتوانند در كنار يكديگر با احترام متقابل و

ايجاد زمينه مساعد براي فعاليت طرف مقابل اعتماد و همكاري را در خانواده

ايجاد نمايند.

1_ وظايف شرعي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن خود چيست؟

پرسش

1_ وظايف شرعي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن خود چيست؟

پاسخ

زندگي مشترك يك ارتباط دو سويه بين دو نفر است كه در تمامي ابعاد جسماني و رواني شريك يكديگرند. اگر چه « وظايف » محدوده عمل آدم ها را مشخص مي كند ولي يك زندگي گوارا و دلنشين را نمي توان تنها بر حسب تذكر وظايف افراد، شكل داد. وظايف براي پيشگيري از تخطي افراد است نه شكل دهنده يك زندگي زيبا و دلچسب. يك زندگي مشترك مناسب، مهر و ارادت دارد، ايثار و گذشت دارد، احترام به احساس و خواهش همراه دارد، خوشرويي و خوشگويي مي خواهد، آغوش و نوازش و شور و مهر و عشق دارد. گذشتن از خواسته هاي خود در مسير رضايت و رفاه و راحتي شريك زندگي خود دارد و ... خيلي خوبي هاي ديگر.

لذا نمي شود به زن و مرد گفت: نوازش كن چون موظف به اين كار هستي، بلكه بايد گفت اساس زندگي مشترك «مودت» و «رحمت» است، سعي كن كه به چنين قدرت و عظمتي نايل شوي. اما جهت آگاهي و اطلاع شما پرسشگر عزيز عرض مي شود كه:

« علاوه بر قراردادهايي كه ضمن عقد دائم بين زوجين به عنوان شروط مهر و عقد ذكر مي گردد همچون مقدار مهريه و امثال اينها، بر مرد پرداخت نفقه زن واجب است و نفقه شامل خوراك، پوشاك، منزل و مأوي و همچون اينهاست و زن مكلف است به تمكين كه عبارت است از اجازه تمتع مرد از زن و رعايت شئون لازم آن همچون پرهيز نكردن از مرد، مخالفت نكردن با دستوراتي كه حق تمتع

مرد را از بين مي برد و ...

زن نسبت به انجام امورات منزل نظير شست و شو، پخت و پز، نگهداري بچه، هيچ گونه وظيفه و دين شرعي ندارد و مجاز است براي انجام امورات فوق از مرد طلب دستمزد كند»

اما همانطور كه پيشتر ذكر شد زندگي بر اساس ميل و آمادگي و طراوت زوجين است نه محدوده وظايف، سعي كنيد به جاي به رخ كشيدن وظايف همديگر، به بطن و متن زندگي مشترك كه همانا همدلي و همراهي و لطف و محبت است دست پيدا كنيد.

اينجانب خانمي 25ساله هستم وداراي يك فرزند دختر ، من در زندگي با وجود سختي هاي فراوان تنها از يك چيز رنج مي برم واز شما التماس دارم مرا راهنمايي نماييد.

اشاره

من اخلاق بسيار زشتي دارم هرچند خودم نيز مي دانم خيلي دعا كردم نماز خواندم تا شايد خدا كمكم كند اما روز

پرسش

اينجانب خانمي 25ساله هستم وداراي يك فرزند دختر ، من در زندگي با وجود سختي هاي فراوان تنها از يك چيز رنج مي برم واز شما التماس دارم مرا راهنمايي نماييد.

من اخلاق بسيار زشتي دارم هرچند خودم نيز مي دانم خيلي دعا كردم نماز خواندم تا شايد خدا كمكم كند اما روز بروز بدتر شده كه خوب نشده . من بددل هستم وبا اين اخلاقم همسرم را بسيار عذاب مي دهم ، بارها شده اورا از خودم رنجانيده ام وتصميم گرفته ام كه اين اخلاق را كنار بگذارم اما نشده است .

هرچند بعدازاين اخلاق پشيمان مي شوم اما فايده اي ندارد .

قبلاً از زحمات وراهنمائيهاي شما كمال تشكر وقدرداني را دارم .

پاسخ

امام رضا (ع) : كسي كه درراه فراكرفتن ادب به زحمت تن دردهد پيروز مي شود وسرانجام مؤدب مي گردد.

دختر خوبم از اينكه باواحد پاسخگويي به سؤالات ديني واطلاع رساني مكاتبه داشته ايد متشكريم . متن نامه اي كه متأسفانه حاكي از رنجش شما از مسائلي است كه در زندگي براي شما ايجاد شده است بدست اينجانب رسيد لذا بعنوان كسي كه خوشبختي شما وتمام دختران خويش را جشن مي گيرد مواردي را بعرض مي رسانم

1-هر مسئله اي كه باعث رنجش خاطرتان يا زمينه ايجاد اضطراب ، ترس وگرفتاريهاي ديگر را بوجود مي اورد رادرشروع هر مسئله اي بايد درنظر بگيريد واز خودتان سؤال كنيد آيا اين مسئله يك مسئله واقعي است ، مثلاً اگر حدس زده باشيد كه اين مطلبي كه همسرتان مي گويدمادرش به وي سپرده است تا بگويد ابتدائاً از خود بپرسيد آيا اين حدس من واقعي است

؟ اگر جواب بله بود سؤال دوم مطرح ميشود

2-سؤال دوم اين است كه آيا اين مسئله اي كه بوجود آمده است ارزش ناراحت شدن ويا مضطرب شدن ويا ترسيدن دارد اگر ارزش ناراحتي را داشت وجواب بله بود

3-حالا كه اين مسئله مهم است بايد بگرديد چه راه حلي براي مرتفع شدن وراحت شدن وجود دارد؟

مثال همسرتان از بيرون مي آيد وعصبي است ، از خود بپرسيد آيا عصبي وناراحت بودن همسرتان واقعيت دارد يا اينكه شما خودتان اينگونه برداشت نموده ايد واگر واقعيت داشت از خود بپرسيد كه آيا اين نارضايتي ايشان ارزش ناراحت شدن را دارد ياخير . مي بينيد كه ارزش ناراحت شدن ندارد ازخود مي پرسيم كه چه بايد بكنم كه همسرم وخودم آسيب نبيند . مثلاً مسير حرفها را عوض كنم مثلاً فعلاً درآشپزخانه خودم را سرگرم كنم .

گر خوش گذرد زندگي نوح كم استگر بد گذرد نيم نفس هم بسيار

4-ضمن اينكه تأكيد مي نمايم كه حتماً به مشاوره خانواده يا روانشناسي باليني مراجعه كنيد ، استدعا دارم به نكته هاي ذيل نيز عمل كنيد:

?اولين فكر نامناسبي كه به ذهنتان مي رسد را رهاكنيد.

?روح وروان شما تميزتر از اين است كه جاي آشغالها باشد وتمام افكار نامناسب حكم آشغال را دارد.

?تيتر افكاري كه به ذهنتان مي رسد را يادداشت كنيد ودرساعتي مشخص مثلاً ساعت 9شب به آنها بپردازيد.

?رعايت ادب را داشته باشيد اما بطور ساده اگر از چيزي بدتان مي آيد بيان كنيد ولي حق نداريد با عصبانيت بيان كنيد.

?از امروز تصميم بگيريد تا سه باركه موضوع ناراحت كننده اي پيش مي آيد خود را كنترل كنيد.

روابط جنسي زوجين

در روضه المتقين، ج 8، ص 381 آمده كه حضرت ابالحسن(ع) فرمود: " جلوگيري از باردار شدن شش طائفه از زنان مانعي ندارد: ا- زني كه مي داني نمي زايد، 2- زني كه سالخورده است، 3- زن بد دهان، 4- زن دشنام گوي، 5- زني كه فرزندش را شير نمي دهد، 6- كنيز". با اين حساب اك
پرسش

در روضه المتقين،

ج 8، ص 381 آمده كه حضرت ابالحسن(ع) فرمود: " جلوگيري از باردار شدن شش طائفه از زنان مانعي ندارد: ا- زني كه مي داني نمي زايد، 2- زني كه سالخورده است، 3- زن بد دهان، 4- زن دشنام گوي، 5- زني كه فرزندش را شير نمي دهد، 6- كنيز". با اين حساب اكثر زنان امروز كه جلوگيري مي كنند آيا دچار معصيت نم شوند؟ با توجه به اين كه پيامبر(ص) در روضه، ج 8 فرمود: "جلوگيري زنده در گور كردن است" آيا كراهت شديد اين امر فهميده نمي شود؟

پاسخ

اين روايت در وسائل الشيعه، ج 14 ص 107 باب 76 از امام كاظم(ع) نقل شده و در عيون الاخبار و خصال مرحوم صدوق نيز آمده است.

امّا چندين روايت بر جواز بيرون ريختن مني وارد شده است، از جمله:

محمد بن مسلم مي گويد: به امام باقر(ع) گفتم: آيا مرد مي تواند عزل كند (يعني نطفه را بيرون بريزد)؟ حضرت فرمود: "اختيار با او است. اگر خواست عزل كند و اگر نخواست عزل نكند".[1]

امام صادق(ع) فرمود: "در عزلِ نطفه اختيار با خود انسان است".[2]

در روايت ديگر محمد بن مسلم از امام باقر يا صادق(ع) نقل مي كند: "عزل نطفه در زن حرّه را مكره مي دانم".

مشهور علما يعني اكثر فقها از قديم تا زمان حاضر از مجموع روايات، كراهت عزل را استفاده كرده اند، چون در روايتي از پيامبر(ص) نقل شده: "انه الوأد الخفيّ؛ عزل نطفه زنده به گور كردن خفي است".

در روايت ديگر آمده: "إنّه نهي أن يعزل عن الحرّة إلاّ بإذنها؛ پيامبر از بيرون ريختن نطفه بدون اجازة زن نهي كرد".

اجازة زن شايد به

خاطر اين باشد كه زن از لذّت محروم مي شود. از اين رو فرمود كه بدون اجازة زن نبايد نطفه بيرون ريخته شود.

مرحوم صاحب جواهر فرمود: "از مجموعة روايات، كراهت عزل استفاده مي شود چون نهي پيامبر به قرينة روايات ديگر نهي كراهتي است و لذت بردن زن به مرد ربطي ندارد. بر مرد واجب نيست كه كاري كند كه حتماث زنش لذّت ببرد. معلوم نيست لذت بردن زن به واسطة انزال مني مرد در رحم زن باشد بلكه لذت بردن زن به واسطة انزال خود زن است. وقتي كه زن به اوج شهوت رسيد و مني او انزال شد، لذت مي برد، گرچه مني مرد در رحم او ريخته نشود".[3]

همان طور كه از بحث و نقل روايات معلوم شد اين روايات مربوط به عزل و بيرون ريختن نطفه است و ظاهراً ارتباط تامّي با جلوگيري از باردار شدن ندارد. گرچه بيرون ريختن نطفه نوعي جلوگيري از بچه دار شدن است و جلوگيري از بچه دار شدن براي مرد يا زن جائز است.[4]

[1] وسائل الشيعه، ج 14، ص 106.

[2] همان، ص 105.

[3] جواهر الكلام، ج 29، ص 113.

[4] آيت الله تبريزي، استفتائات جديد، ص 474.

در كتابي به نام يكصد حديث مطالعه نمودم كه وطي دُبُر با كنيز اشكال ندارد، ولي با همسر جاي اشكال است و بايد اجتناب ورزيد؛ چرا اين حكم صادر گرديده است؟ آيا اين يك گونه تبعيض در حق كنيز نمي باشد؟

پرسش

در كتابي به نام يكصد حديث مطالعه نمودم كه وطي دُبُر با كنيز اشكال ندارد، ولي با همسر جاي اشكال است و بايد اجتناب ورزيد؛ چرا اين حكم صادر گرديده است؟ آيا اين يك گونه تبعيض در حق كنيز نمي باشد؟

پاسخ

به فتواي برخي از مراجع وطي (آميزش) در دُبُر زن حرام است و به فتواي برخي ديگر كراهت شديد دارد. (1)

احكام كنيز در اين باره با غير كنيز فرقي ندارد، يعني همان طور كه وطي در دبر با همسري كه آزاد است، به فتواي برخي مراجع جائز نيست (حرام است) و به فتواي برخي ديگر كراهت دارد، در مورد كنيز همين طور است. كسي كه كنيزي را خريد (در زمان هاي قديم كه در جنگ ها مردان و زن هاي كفار را اسير مي گرفتند) به او محرم است و مانند همسر دائمي به او حلال است. در مورد وطي در دبر، كنيز مانند زن حرّه (آزاد) است.

مرحوم سيد طباطبايي يزدي در عروةالوثقي مي فرمايد:

"همان طور كه مشهور علما فرموده اند، وطي در دُبُر همسر و كنيز جائز است، ولي كراهت شديد دارد، بلكه احوط ترك آن است، خصوصاً در صورتي كه زن راضي نباشد".(2)

با توجه به كلام سيد طباطبائي و فتاواي فقها و مجتهدان كه حكم يكسان در مورد زن مملوك و آزاد داده اند،

و طبعاً تمام روايات را در اين باب ديده و به اين نتيجه رسيده اند، روايت مذكور در يكصد حديث از جهت سند و دلالت دچار اشكال است و به همين خاطر مبناي حكم فقها قرار نگرفته است.

پي نوشت ها:

1 - توضيح المسائل مراجع، مسئله 450؛ عروةالوثقي، ج 1، احكام الحائض، مسئله 3؛ مستمسك العروة، ج 3، ص 320.

2

- العروةالوثقي، ج 2، كتاب النكاح، فصل فيما يتعلق باحكام الدخول علي الزوجه، مسئله 1.

آيه نشوز كدام آيه است؟ و آيا تنبيه زنان توسط مردان با كرامت انساني سازگار است؟

پرسش

آيه نشوز كدام آيه است؟ و آيا تنبيه زنان توسط مردان با كرامت انساني سازگار است؟

پاسخ

درباره زنان ناشزه به شوهران اجازه داده شده است كه با مراعات احتياط آنان را تنبيه كنند، ميفرمايد «وَ الّلاتي تَخافُون نُشُوزهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي المَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَاِنَ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً» نساء/34 [آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوري كنيد، و (اگر آن هم مؤثر نشد و راهي جز شدت عمل نبود) آنها را تنبيه نماييد، اگر از شما پيروي كردند به آنها تعدي نكنيد.]

منظور از زنان ناشزه آنهايي هستند كه از انجام وظايف زناشويي سرباز مي زنند و نشانه هاي مختلف ناسازگاري در آنها ظاهر مي شود.

در آيه فوق سه نوع تعزير براي چنين زناني در نظر گرفته شده است نخست پند و اندرز دوم كناره گيري از آنان سوم تنبيه بدني و هر يك از اين مراحل سه گانه در صورتي است كه مرحلة قبل مؤثّر واقع نشود.

و از اينجا جواب سؤالي كه هنگام طرح اين آيه در اذهان بسياري مطرح مي شود و آن اينكه چگونه ممكن است اسلام به مردان اجازه دهد كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدني شوند و آنان را بزنند، در حالي كه اين امر با كرامت انسان مخصوصاً انساني كه شريك زندگي اوست هماهنگ نيست، روشن مي شود زيرا

«اولاً» منظور از ضرب و تنبيه بدني در اينجا اين نيست كه شلاق بردارد و گوشت و پوست را باهم مخلوط كند و يا سيلي بر صورتش بنوازد و سياه و كبود

كند، چراكه هيچ يك از اينها در شرع اسلام جايز نيست و حتي ديه دارد.

منظور تنبيه ملايمي است كه نه سبب جراحت گردد و نه سرخ و سياه و كبود كند، تا آنجا كه جمعي از مفسّران در توضيح آيه گفته اند چيزي مانند زدن روي دستها با چوب مسواك! و يا تنبيهي شبيه آنكه او را كمي ناراحت سازد، ولي شديد نباشد و مجروح نكند.

«ثانياً» نبايد فراموش كرد كه زنان بر چهار گونه اند

گروهي زنان مؤمن و صالحند كه بر اثر شايستگي ذاتي و تربيت هاي اكتسابي به مسؤليت هاي خود در محيط خانواده كاملاً آشنا هستند، آنها بايد كاملاً مورد احترام همسرانشان باشند، و دستور «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» نساء/19 [با آنها به طور شايسته معاشرت كنيد] نساء/19 در مورد آنهاست.

گروه ديگر، آنهايي هستند كه از وظايف خود در خانواده سرباز مي زنند و ماية آزار همسر خود مي شوند، ولي تخلفهاي آنها عميق نيست و با پند و اندرز متوجه اشتباه خود شده، به خاطر خوف از خدا و داشتن تقوا به راه حق باز مي گردند، اينها مشمول جملة «فَعِظُوهُنَّ» در آية فوق مي باشند.

گروه سومي كه نشوزشان عميق تر است، با بي اعتنايي و به اصطلاح قهر كردن متوجه اشتباه خود مي شوند و به خاطر لطافت روحي كه دارند اين واكنش خفيف در روحشان اثر مي گذارد و از در صلح و صفا و آشتي در مي آيند و جملة «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» در آية فوق دربارة آنهاست.

تنها گروه چهارمي هستند كه سركشي و پشت پا زدن به وظايف و مسؤليت هاي خود در برابر همسرشان را از حدّ مي گذرانند و در طريق قانون شكني با لجاجت و سر سختي

گام بر مي دارند، نه تقواي چنداني دارند كه آنها را از اين كار باز دارد، نه اندرزها در آنها سودي مي بخشند و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايي در روحشان اثر مي گذارد و راهي جز شدت عمل در مورد آنها باقي نمي ماند، تنها در اين جاست كه اسلام به همسر، اجازة تنبيه بدني و تعزير به وسيلة ضرب را داده است و اين كاري است كه در جوامع شرقي و غربي وجود دارد و حتي ايراد كنندگان نيز در چنين شرايطي از آن استفاده مي كنند و با شرايطي كه گفته شد، مطلب عجيبي نيست و هرگز با كرامت انساني ناسازگار نمي باشد.

«ثالثاً» اين موضوع منحصر به زنان نيست، اگر مردان نيز از وظايف خود سرباز زنند با همين مراحل چهار گانه روبرو خواهند شد، نخست بايد آنها را پند و اندرز داد، سپس از طريق تعزيرات معنوي مانند بي اعتنايي در اجتماع آنها را از كار خلاف باز داشت، و اگر اينها مفيد واقع نشود بايد از طريق ضرب و امثال آنها مجازات شوند، منتهي چون اين كار معمولاً از دست زنان بر نمي آيد و سلطة مردان مانع اجراي اين امور است، حاكم شرع موظف است كه اين مردان سركش و متخلف را به وظيفة خود آشنا سازد و در جاي خود بنشاند.

با توجه به نكات سه گانة بالا گمان نمي كنيم، هيچ فرد منصفي اين دستور را زير سؤال برد و آن را بر خلاف شؤن انساني بشمارد .

قرآن در مورد زنان ناشزه مي فرمايد: «اول آنان را موعظه كنيد، اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنان دوري گزينيد و ...» اما در مورد مردي كه از زن خود دوري مي كند مي فرمايد: « بهتر است كه هر دو با هم كنار آيند و صلح و سازش براي آنها بهتر است »

پرسش

قرآن در مورد زنان ناشزه مي فرمايد: «اول آنان را موعظه كنيد، اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنان دوري گزينيد و ...» اما در مورد مردي كه

از زن خود دوري مي كند مي فرمايد: « بهتر است كه هر دو با هم كنار آيند و صلح و سازش براي آنها بهتر است »

با توجه به اين كه دسته اي از مردان به علت تماس زياد با زنان در محل كار و غيره و به علت زيادي شهوت صد در صد بايستي خود را ارضأ كنند چه از راه حلال و يا حرام البته احتمال حرام بيشتر است زيرا كسي كه از راه حرام شهوت خود را خاموش مي سازد با راه حلال ارضأ نمي شود. بنابراين از بستر همسر خود دوري مي گزيند. در حالي كه زن در اين جا حق اعتراض ندارد و به صلح و گذشت توصيه شده است اين مسأله چگونه قابل بررسي است

پاسخ

اولاً نتيجه گيري صريح و مطلق شما در اين مورد كه «اگر مردي از همسر خود دوري گزيند، حتماً از راه غير حلال خود را ارضأ مي كند» چندان صحيح نيست گر چه به خاطر روحية پر صلابت او، ممكن است مفاسد بيرون از خانه و در نتيجه سستي بنيان خانواده در انتظار او باشد، ولي اين قضيه هميشگي نيست ثانياً در مورد مسأله نشوز مرد يا زن بايد گفت خداي متعال كه احكام شرع را بنا نهاده همان حكيمي است كه تكوين مخلوقات در دست اوست هم مخلوقات را بهتر مي شناسد و هم راه مبارزه با مشكلات آنها را بهتر مي داند. زن با دنيايي از عاطفه احساس حجب و حيا و عفت اگر گرفتار مردي شود كه نشوز داشته باشد، با همين استعدادها مي تواند نشوز او را شكسته و محيط خانواده را گرم نگه دارد. يعني با توجه به

اين كه خانم ها بيشتر با محيط خانه سر و كار دارند و در ضمن از كنترل شهوت بيشتري برخوردارند، گر چه مسألة نشوز مرد، ممكن است آنها را خشمگين كرده و به جبهه گيري وا دارد ولي به اين سادگي به انحراف كشيده نشده و مفسدة زيادي به دنبال ندارد. اما مرد به دليل داشتن روحية صلابت و قيموميت ارتباط بيشتر با محيط خارج از خانه و شهوت بيشتر، اگر نشوز زن باعث عدم ارضأ او گردد، مفاسد بيروني بيشتري در انتظار او خواهد بود. با توجه به اين دو دسته خصوصيات اسلام به مرد توصيه مي كند كه دعوا را خودشان حل و فصل كرده و با حفظ مراتب از فتح باب فساد جلوگيري نمايند. به زن نيز توصيه مي كند كه با بهترين حربه يعني همان روحيات زنانه وارد اين نزاع گردد، تا هر دو با همكاري يكديگر، محيط خانواده را گرم تر نمايند. ملاحظه مي كنيد كه تساوي حقوق زن و مرد با توجه به معيارهاي عدل و عقل به معناي آن است كه به هر يك از آنها چيزي كه رفع نياز او را مي كند، داده شود. نه اين كه هر دو از مواهب كاملاً يكسان بهره مند گردند.

آيا اگر در مدت نامزدي (بين عقد تا عروسي ) اجازه نزديكي به شوهرم ندهم گناه كرده ام ؟

پرسش

آيا اگر در مدت نامزدي (بين عقد تا عروسي ) اجازه نزديكي به شوهرم ندهم گناه كرده ام ؟

پاسخ

وقتي عقد ازدواج خوانده شد، زن بر شوهر حلال مي شود و مرد هرگونه استفاده و لذتي را مي تواند از او ببرد. علي القاعده در اين مدت نيز زن و شوهر حقوقي برابر با دوران پس از زفاف دارند مگر آن كه از قبل شروط خاصي را قيد كرده و يا عرفا روال معيني معمول باشد به گونه اي كه حالت شرط ضمن العقد را پيدا كند.

آنچه در بين مردم مرسوم است كه تا شب زفاف نزديكي نكنند يك رسم عرفي است كه بيشتر براي اثبات بكارت دختر مي باشد و رعايت آن خوب است.

از مردان متنفرم زيرا آنها زن را فقط براي غرايز مي خواهند؟

پرسش

از مردان متنفرم زيرا آنها زن را فقط براي غرايز مي خواهند؟

پاسخ

همان طور كه در نامه مرقوم داشته ايد, سرچشمه به وجود آمدن چنين افكار و حالاتي , شايد تجربه هاي تلخ و ناگواري است كه در طول زندگي و در خانواده با آن روبه رو بوده ايد. يكي تجربه رفتار خاص پدرتان با مادر گرامي تان و ديگري نحوه رفتار شوهرخواهرتان با خواهر شما و... با مشاهده چنين افرادي و رفتار و اعمال غيرمعمول و ناصحيح آنان , به تدريج اين انديشه در ذهن شما جاي گرفته كه تمام مردها, چنين خصوصيتي دارند و در رفتار با همسرشان آن گونه برخورد مي كنند, بنابراين براي رهايي از اين فكر و حالت , بايد سعي كنيد افكار و نگرش خود را نسبت به جنس مرد تغيير دهيد, بدين منظور به نكات زير توجه نماييد:

1- بدانيد كه انسان ها همان طور كه از نظر جنس و اندام ظاهري (مثل قد, شكل , رنگ و...) متفاوت آفريده شده اند و از توانايي هاي مختلفي برخوردارند, در صفات شخصيتي و اخلاقي نيز متفاوت اند و اصولا" دو فرد را نمي يابيد كه با يكديگر از هر جهت يكسان باشند. دو قلوهاي همسان نيز - كه شباهت ظاهري زيادي به همديگر دارند - تفاوت هاي زيادي با هم در خصوصيات شخصيتي و باطني دارند. بنابراين نمي توان با مشاهده يك صفت در فردي , نتيجه گرفت كه تمام افراد مشابه همين صفت را دارا هستند; مثلا" اگر مرد يا زني تند خو است , نمي توان گفت تمام مردان يا زنان , تندخو هستند. اين قاعده و اصل

را - كه روان شناسان به نام ((اصل تفاوت هاي فردي )) مي شناسند - در ذهن و فكرتان تكرار كنيد.

2- مطمئنا" در بين اقوام و فاميل يا همسايگان , خانواده هايي را مي توانيد سراغ داشته باشيد كه جو و فضاي عاطفي خوبي بين اعضاي آن خانواده حكمفرما است و زن و شوهرها, با كمال متانت , مهرباني و عطوفت در كنار يكديگر زندگي مي كنند و در سعادت و خوشبختي همديگر نقش دارند و از بودن در كنار همديگر لذت مي برند. با دقت و مشاهده چنين خانواده هايي و رفتار محبت آميز مردهاي آنها, به خود بباورانيد كه مردان نيكوسرشت و با اخلاق پسنديده , در همين اطراف زياد هستند.

3- با مطالعه زندگاني ائمه معصومين (ع ) - به خصوص زندگاني حضرت علي (ع ) و فاطمه زهرا(س ) - به اين حقيقت پي خواهيد برد كه چگونه يك مرد يا زن مي تواند در تكميل و ايجاد آرامش در يك خانواده , نقش مؤثر و سازنده داشته باشد.

4- درباره هدف ازدواج از نظر اسلام بيشتر تفكر و مطالعه كنيد. بدانيد كه ازدواج صرفا" جهت توليد نسل و پاسخ به غريزه جنسي يك طرف نيست ; گرچه اين غريزه يكي از نيازهاي انسان - چه مرد و چه زن - است و بايد به آن پاسخ مثبت داد و آن را از طريق معقول و مشروع ارضا و تأمين كرد (هم زن نيازمند به تأمين آن است و هم مرد). در عين حال با ازدواج , مرد و زن به كمال مي رسند و در پرتو ازدواج , آن دو به آرامش

روحي و رواني دست مي يابند. در اين زمينه مي توانيد كتاب ((تشكيل خانواده در اسلام )), دكتر علي قائمي را مطالعه كنيد.

بدين وسيله اهميت و نقش ازدواج و آثار مثبت و فوايد فراوان آن را مورد توجه و ارزيابي قرار دهيد تا نگرش مثبتي به امر ازدواج در شما ايجاد شود.

5- تجربه هاي تلخ رفتار پدر يا شوهرخواهرتان را فراموش كنيد و به جاي آن به نكات مثبت و خصوصيات پسنديده آنها بيشتر بينديشيد.

6- هنگام هجوم چنين افكار و حالاتي و يا قبل از حضور در جلسه خواستگاري , دوش آب ولرم (مايل به سرد) بگيريد تا اندكي آرامش فكري و روحي داشته باشيد.

7- در صورتي كه اين افكار مزاحم به طور مكرر و بدون اختيار به ذهنتان مي آيد, با زدن مشت روي زمين , ديوار و يا ميز روبه روي خود, از آن حالت خارج شويد و به ذكر و ياد خداوند مشغول باشيد ((الا بذكر الله تطمئن القلوب )).

8- در صورتي كه راه كارهاي بالا مؤثر واقع نشود, به يك پزشك متخصص در زمينه اعصاب و روان مراجعه كرده و مشكل خود را مطرح كنيد تا ان شاءالله بهبودي كامل حاصل شود.

با توجه به آيه 226 بقره كه مجامعت زنان هر 4 ماه يكبار واجب شده است اين مدت تا چه زماني است تا زمان ولادت فرزند يا تا زمان يائسه شدن زنان است

پرسش

با توجه به آيه 226 بقره كه مجامعت زنان هر 4 ماه يكبار واجب شده است اين مدت تا چه زماني است تا زمان ولادت فرزند يا تا زمان يائسه شدن زنان است

پاسخ

پرسشگر محترم آية فوق به مسئله "ايلاء" (سوگند مرد بر اين كه با زن آميزش جنسي نكند) اشاره نموده است كه شوهر تا چهار ماه مهلت دارد كه زن را از اين گرفتاري و نابساماني نجات دهد يا از سوگند خود برگشته و با همسر خويش زندگي كند و يا رسماً او را طلاق داده و آزاد سازد، تعيين مدت براي شخص ايلاء كننده طبق نظر مفسران از اين نظر است كه آميزش جنسي به عنوان يك واجب شرعي در هر چهار ماه لازم است و رعايت اين مدت نيز در مورد همة زنان يكسان است البته در مورد زنان جوان كه بيم آن مي رود به گناه گرفتار شوند، لازم است فاصلة آميزش جنسي را آن چنان كم كنند كه نياز جنسي آنان تأمين شود.(تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ترجمه استاد محمد تقي مصباح يزدي ج 2، ص 318، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 2، ص 104، دارالكتب الاسلامية )

در سوره بقره آيه 223 مي فرمايد: "نِساؤُكُم حَرث ٌ لَكُم ..; زنان شما كشت زار شمايند" منظور چيست آيا به اين معناست كه مرد مي تواند از قُبُل و دُبر با زن نزديكي كند.

پرسش

در سوره بقره آيه 223 مي فرمايد: "نِساؤُكُم حَرث ٌ لَكُم ..; زنان شما كشت زار شمايند" منظور چيست آيا به اين معناست كه مرد مي تواند از قُبُل و دُبر با زن نزديكي كند.

پاسخ

كلمه "حرث مصدر و به معناي زراعت و زميني كه در آن كشت وزرع مي شده است (ر.ك مفردات الفاظ قرآن راغب اصفهاني ص 111، دارالكاتب العربي بيروت ) خداوند متعال مي فرمايد: "نِساؤُكُم حَرث ٌ لَكُم فَأتوا حَرثَكُم اَنّي َ شِئتُم وقَدِّموا لاِ َنفُسِكُم ..; (بقره 223) زنان شما مركز بذرافشاني شما هستند، شما هر زمان كه بخواهيد مي توانيد با آن ها آميزش نماييد ]ولي سعي كنيد از اين فرصت طبيعي بهره يي ببريد و با پرورش فرزندان صالح اثر نيكي براي خود از پيش بفرستيد..." كلمه "اَنّي َ" ظرف زمان و مكان است و براي بحث از آن دو مي باشد و در استفهام نيز به كار مي رود و در فارسي به معناي كي كجا و چطور مي آيد. "نِساؤُكُم حَرث ٌ لَكُم فَأتوا حَرثَكُم اَنّي َ شِئتُم يعني زنان شما كشت زار شمايند هر زمان كه خواستيد در آن جا كشت كنيد." اگر انّي ظرف مكان باشد يعني در هر مكان كه خواستيد كشت كنيد و اگر ظرف زمان باشد، يعني در هر زمان كه خواستيد با زنانتان نزديكي كنيد. كشت زار نيز به محلي مي گويند كه قابل بهره برداري باشد و تنها قُبُل زنان است كه قابل كشت و بهره برداري مي باشد و اين واقعيت را نيز از ادامه آيه ياد شده كه مي فرمايد: "وقَدِّموا لاِ َنفُسِكُم .." كه دلالب بر وجود فرزند و توليد نسل مي كند، مي توان فهميد. بنابراين نمي توان از آيه مذكور جواز نزديكي از دُبر را نتيجه گرفت

(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 212 _ 219، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة )

شان نزول آيه مباركه «نسائكم حرث لكم اني شئتم »چيست ؟

پرسش

شان نزول آيه مباركه «نسائكم حرث لكم اني شئتم »چيست ؟

پاسخ

نگاهي به شأن نزول آيه و تفسير آن و ديدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن مي كند كه اين آيه - برخلاف پندار برخي - از آياتي است كه ارزش زن و جايگاه اجتماعي او را بيان مي كند.

شأن نزول اين آيه بيان مي دارد كه يهود وقت هاي معيني را براي آميزش با زنان مطرح مي كرده اند. اين آيه نازل شد كه هر زمان كه خواستيد و مانعي نبود مي توانيد نزديكي و آميزش كنيد، (مجمع البيان).

در تفسير اين آيه در نورالثقلين آمده است: هر ساعتي كه خواستيد، (نورالثقلين، ج 1، ص 215).

البته تشبيه زنان به كشتزار خود زنان نيست بلكه رحم زنان و جايگاه نطفه در زن است و براي پرهيز از نام بردن مستقيم و رعايت عفت كلام در قرآن است و از اين نمونه در قرآن فراوان است و مباشرت منافاتي با تنظيم خانواده ندارد. زن و مرد مي توانند از لذت هاي جنسيبرخوردار شوند و در عين حال از فرزنددار شدن هم جلوگيري نمايند و فرزنددار شدن را موكول به زمان دلخواه خودشان نمايند.

ضمنا فتواي همه فقها معاصر هم آن است كه زن ومرد مي توانند به طور موقت از بچه دار شدن جلوگيري نمايند.

خانواده از ديدگاه غرب:

غرب، پس از رنسانس و به ويژه با ظهور «ليبراليسم»، «اومانيسم» و «فيمينيسم» نهاد خانواده را به مرور ناديده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومي و تضعيف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخي از دانشمندان آنان كه به فيمينيسم دامن مي زنند، روابط خانوادگي نتيجه اي جز زير سلطه رفتن زنان ندارد. از اين رو

آنان نظريه «زوج آزاد» را آسان ترين راه براي رهايي زن از اين سلطه دانسته اند.

نظريه زوج آزاد، نوعي هم زيستي مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي بر عهده دو طرف نمي آيد؛ بلكه تنها پاسخي به نيازهاي جنسي بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقي و وجوه عاطفي آن است.

براساس اين بينش هدف اصلي از روابط زناشويي، ارضاي غرايز جنسي زن و مرد است و فعاليت زايشي زنان ناديده انگاشته مي شود. آنان تكثير نسل را روند حيواني مي دانند تا عملي انساني و چون سرشت انساني را ندارد، كار زايشي، بلكه از طريق كار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند كار زنان ممكن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما كاملا تاريخي است. از اين رو است كه زن ها و مردها در غرب در عين تشكيل خانواده، با مردها و زنان ديگر رابطه برقرار مي كنند و معمولا زن در آن جوامع نقشي جز بازيچه و عروسك ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤيد اين نظريه است(1).

خانواده از ديدگاه اسلام:

از نظر اسلام، زناشويي، يك نظم اجتماعي است كه مانع روابط نامنظم و بي قاعده اجتماعي (روابط بي قاعده و آزاد دو جنس) و پيامدهاي ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شيوع پيامدهاي جنسي و مشكلات ديگر اجتماعي مي شود.

در اسلام، زناشويي عمل عبادت آميز و مقدس به شمار آمده است كه بنا بر حديث پيامبر اكرم: «من تزوج احرز نصف دينه»(2) مي تواند نصف ايمان جوان را از دستبرد شيطان حفظ كند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه،

پرورش روحي و فكري فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ايجاد آرامش رواني و هدايت غريزه و نياز جنسي است(3).

تفسير آيه:

در آيه شريفه 223 سوره بقره چند نكته آمده است:

1. تشبيه زنان به مزرعه؛

2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان يا از هر مكان يا در هر مكان (بنا بر اختلاف تفاسير)؛

3. هدف از آميزش (پرورش فرزندان صالح و نيك) «قدموا لانفسكم»؛

4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نكردن از حدود و قوانين شرعي حتي در روابط زناشويي؛

تشبيه زنان به مزرعه، ممكن است براي برخي سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمي از نوع بشر چنين بياني كرده است، در حالي كه نكته باريكي در اين تشبيه نهفته است و در حقيقت قرآن كريم مي خواهد با اين بيان ضرورت وجود زن در اجتماع انساني را مجسم كند كه زن يك وسيله ارضاي شهوت ها نيست؛ بلكه وسيله اي براي حفظ حيات نوع بشر! همان طور كه انسان براي ادامه زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون كشت و زرع مواد غذايي، حيات او تأمين نمي شود، همچنين براي ادامه نوع خود نيز نيازمند به وجود زن است(4).

علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند: «حاصل معناي آيه اين است كه: موقعيت زنان در جامعه انساني همانند زراعتي است كه آدمي براي تحصيل غذايي كه مايه حفظ زندگاني و بقاء آن است و نيز براي ابقاء تخم بدان احتياج دارد. همچنين جامعه انساني براي دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زيرا خداوند متعال تكون انسان و مصور شدن او را به اين صورت در طبيعت رحم قرار داده و طبيعت مردان را كه

جزيي از آن ماده اصلي در ايشان است مايل به زنان فرموده و ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني برقرار كرده است»(5).

به اين واقعيت نه تنها مفسران مسلمان، بلكه فلاسفه غرب نيز اعتراف كرده اند. ويل دورانت در كتاب «لذات فلسفه» مي نويسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعي و سطحي است و حتمي و ناگزير نيست. طبيعت و آزمايشگاه ها هر دو زايد بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. اين يك حقيقت تلخ است كه در انواع حيوان اصل و اساس ماده است و مرد فرع و تابع است. در نمايش بزرگ توالد كه محور حيات است، عمل نر حقير است و فقط سياهي لشكر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگي و از روي حيرت در كنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است كه مي فهمد زن از او به نوع نزديك تر و وابسته است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدريج در مي يابد كه چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ سامري را مي پرستيدند»(6).

حاصل آن كه از تشبيه زن به مزرعه چند نكته مهم فهيمده مي شود:

1. از تعبير حرث، فهميده مي شود كه ارتباط مردان با زنان در اشباع غريزه منحصر نيست؛ بلكه ارتباط تنگا تنگ زمينه و محصول عمل را دارد. همان گونه كه دنيا مقدمه آخرت است. زنان نيز به نوع بشر بقاء مي دهند و آخرت

انسان و فرزندان با زنان سامان مي يابد. هم چنان كه اين نكته را از ذيل آيه «قدموا لانفسكم» فهميده مي شود.

2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب مزرعه مناسب است و انتخاب بذر نيز شرط توليد بهتر است.

3. بذر و زمين هر دو در توليد، نقش مهمي دارند و زن و مرد بيشتر در نسل آينده نقش دارند.

4. هدف مقدس به هر كاري قداست مي دهد. اگر هدف آميزش ذخيره روز قيامت باشد آن نيز رنگ الهي مي گيرد.

5. زن نه كالا است و نه منشأ «تاريكي» بلكه او بنيان گذار آبادي ها و سرمايه گذار تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است(7).

در واقع اين آيه سخن پندار آناني را كه زن را تنها بازيچه و وسيله هوس بازي مي دانند باطل كرده است و ارزش واقعي زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فكري و روحي فرزندان دانسته است.

بخش دوم آيه نيز، جواز مطلق استمتاع را از همسر مي فهماند برخلاف برخي اديان كه قيدهايي را براي اين امر قرار داده بودند. چرا كه اگر «اني» در آيه زمانيه باشد، توسعه زماني مسأله آميزش جنسي را بيان مي كند؛ يعني در هر ساعتي از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد، توسعه در مكان را مي فهماند؛ يعني در هر مكان كه خواستيد در آييد(8).

اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب دو همسر مي توانند هرگونه و در هر زمان و مكان، از لذت جنسي بهره بگيرند.

شايد اين پرسش به ذهن خطور كند كه چرا در اين مسأله مخاطب مردان

هستند و زنان چنين خطابي ندارند و تابع هوس هاي مردان قرار گرفته اند؟

پاسخ با توجه به دو نكته زير روشن مي شود:

1. با توجه به شأن نزول آيه كه در مورد استمتاع مرد از زن و نفي برخي قيدهايي كه بعضي اديان گذاشته بودند، مي باشد(9) مخاطب بودن مردان بديهي است و از اين خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آميزش فهميده نمي شود.

2. اساسا قرآن كريم به خاطر حفظ حيا و عفت زن چنين خطاب هايي را به زنان نمي كند، هم چنان كه براي مردها پاداش حورالعين ذكر شد؛ اما براي زنان چنين پاداشي به صراحت نيامده است و از اين، وجودنداشتن چنين پاداشي براي زنان استنباط نمي شود. حاصل آن كه توجه به صدر و ذيل آيه كه زن به عنوان مزرعه و هدف از آميزش و روابط زناشويي تربيت فرزند صالح دانسته شده، معلوم مي شود كه اسلام زن را به عنوان طفيلي ندانسته و انسانيت را در روابط زناشويي و آميزش ملاك قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقيده برخي كه هدف از روابط زناشويي و آميزش را ارضاي غريزه هاي جنسي - همانند حيوانات - پنداشته و براي زن ارزشي جز كالا قائل نيستند و از آنان استفاده ابزاري براي تبليغات و مايكن ها مي كنند.

پي نوشت ها:

1. فصلنامه كتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فيمينيزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني.

2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسين.

3. زن، خانواده و اسلام، سيد محمد خامنه اي، همان، ص 96.

4.

آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 96.

5. علامه طباطبايي، الميزان، دفتر نشر اسلامي، ج 2، ص 212.

6. ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، نشر انديشه، چاپ چهارم، ص 139.

7. ر.ك: قرائتي، محسن، تفسير نور، ذيل آيه 223 سوره بقره.

8. سيدعلي اكبر قرشي، قاموس قرآن، مدخل «اني».

9. طبرسي، مجمع البيان، منشورات دار مكتبه الحياه، ج 1، ص 215.

تنبيه زن توسط شوهر

اسلام در چه مواردي زدن و كتك را _ چه در موارد شخصي وچه در موارد اجتماعي _ مجاز مي داند؟

پرسش

اسلام در چه مواردي زدن و كتك را _ چه در موارد شخصي وچه در موارد اجتماعي _ مجاز مي داند؟

پاسخ

در اسلام ظلم و تجاوز و اذيت و آزار ديگران حرام است و كتك زدن از موارد بارز و آشكار آزار است كه بايد ترك شود; فقط در مواردي به خاطرمصالح مهم تري ممكن است تنبيه و تأديب تجويز شود, از جمله : در موقع دفاع ,كه مسائل آن را در جواب سؤال هفتم بيان كرديم ; مورد ديگر در هنگام نهي ازمنكر است كه اگر با نصيحت و تهديد و ديگر مراحل , انسان نتوانست شخصي را از گناه باز دارد, مي تواند اقدام به زدن كند; به شرط اين كه بداند و يقين داشته باشد با زدن , گناه را ترك مي كند. اگر زدن مؤثر شد, بايد فقط به مقدار لازم باشدو از حدّ تجاوز نكند و منجر به جرح و قتل و سرخي و كبودي پوست نگردد; هم چنين ترس نداشته باشد اگر اقدام به زدن كرد, جان و مال و آبرويش يا مسلمان ديگري در معرض خطر واقع شود و از او انتقام بگيرند.(1)

مورد ديگر, تنبيه دانش آموز يا شاگرد است كه با اذن وليّ و سرپرست شرعي او, استاد مي تواند به عنوان نهي از منكر و جلوگيري از فساد, به نحوي كه ديه واجب نشود و به مقدار ضرورت , او را تنبيه كند, ولي اگر تنبيه بدني درمدارس بر خلاف مقررات جمهوري اسلامي ايران باشد, مطلقاً جايز نيست .(2)

مورد ديگر جواز, زدن زناني است كه ناسازگاري مي كنند; قرآن مي فرمايد:;(3)

ناشزه , زناني هستند كه از

وظايف خود سرپيچي مي كنند و نشانه هاي ناسازگاري در آن ها ديده مي شود. زناني را كه از طغيان و سركشي آن ها مي تريد, موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد; در صورتي كه اندرزهاي شما سودي ندارد, در بستر, ازآن ها دوري كنيد و با بي اعتنايي و به اصطلاح قهر كردن , عدم رضايت خود را ازرفتار آن ها آشكار سازيد; شايد همين واكنش خفيف در روح آنان مؤثر گردد. درصورتي كه سركشي و پشت پا زدن به وظايف و مسئوليت ها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانون شكني با لجاجت و سرسختي گام بردارند و نه اندرزها تأثيركند و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايي نفعي ببخشد و راهي جز شدت عمل باقي نماند, براي وادار كردن آن ها بر انجام تعهدهاي زناشويي , چاره اي جزاندكي خشونت , كه يقين به اثر آن باشد و منجر به كبودي و سياهي و جرح نشودو آثار سوئي نداشته باشد, باقي نمي ماند. اين زدن تنها براي اظهار انزجار و تنفرشوهر و به عنوان آخرين علاج و چاره كردن لجاجت و سرپيچي زن از اداي وظيفه قانوني اش طبق قرادادي كه خود او امضا كرده است , مي باشد, اما بايدتوجه داشت كه زدن آن گونه نيست كه جسم زن را بيازارد, بلكه روح او رامي آزارد. دليل اين تفسير آن است كه اگر شوهر در اثر زدن , خراشي به بدن زن وارد كند كه خون نيايد, بايد قيمت يك شتر را به زن به عنوان ديه بپردازد و اگرخوني شود, قيمت دو شتر بايد پرداخت

شود و اگر رخسار زن سياه شود, بايدقيمت شش مثقال شرعي طلا معادل چهار و نيم مثقال امروزي , به زن بپردازد واگر صورتش كبود شود, قيمت سه مثقال شرعي بايد پرداخت شود و اگر تنهاسرخ شود, قيمت يك مثقال و نيم شرعي را بايد بپردازد و حتي قبل از گرفتن ديه , زن حق قصاص كردن را دارد.(4)

(پ_اورقي 1.آيت الله فاضل لنكراني , جامع المسائل , ج 1 ص 240

(پ_اورقي 2.آيت الله فاضل لنكراني , جامع المسائل , ج 2 ص 476

(پ_اورقي 3.نساء (4 آيهء 34

(پ_اورقي 4.سيد جواد مصطفوي , بهشت خانواده , ج 1 ص 108 با تلخيص .

چرا در تنبيه زن ناشزه حتي ممكن است كار به تنبيه بدني برسد ولي در مجازات مرد ناسازگار چنين صراحتي نمي بينيم؟

پرسش

چرا در تنبيه زن ناشزه حتي ممكن است كار به تنبيه بدني برسد ولي در مجازات مرد ناسازگار چنين صراحتي نمي بينيم؟

پاسخ

همان گونه كه ابراز داشته ايد، در اسلام آمده است: هيچ يك از زنان و مردان و قبايل و طوائف و نژادها بر ديگران برتري ندارند، مگر به پرهيزكاري و تقواي الهي. "يا أيها الناس انا خلقناكم من ذكر و أنثي... ان اكرمكم عند الله أتقيكم(1)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسائي متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است".

يعني در كمالات انساني و كسب فضايل مانند كسب دانش و معرفت و ارزش و شخصيت انساني و رسيدن به مراتب كمال انساني و... مي باشد، با هم برابر بوده و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد.

اما معناي سخن چنين نيست كه همه انسان ها در همه شرايط و وظايف و مسئوليت ها برابر باشند. اين را هيچ خردمندي نمي پذيرد.

جامعه بشري يك نظام اندام واره و ارگانيكي است، كه هر يك از اعضا و جوارح مسؤليتي دارد كه ديگري آن را ندارد، مانند اين كه: مغز وظيفه اش مديريت و صدور فرمان است. قلب مسئوليتش پمپاژ خون و رساندن اكسيژن به تمامي سلول هاي بدن است. چشم وظيفه دارد از امور مادي عكس برداري كند و آن را به شبكه عصب بسپارد و تارهاي عصبي آن را به مغز منتقل كند. همين طور هر يك از اعضا و اندام وظيفه اي دارد كه با وظايف ديگر اندام ها متفاوت است. در اجتماع بشري نيز وضع بدين منوال است، بلكه در كل جهان طبيعت

چنين است.

جهان چون چشم و خط و خال و ابروست

كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست

براي استمرار حيات اجتماعي مي بايست يكي طبيب باشد و ديگري نانوا و سومي كشاورز. انسان ها متفاوت آفريده شده اند تا مسئوليت ها و وظايف بين مردم تقسيم شود. امام علي(ع) فرمود: "لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا؛(2) مردم تا وقتي كه از تفاوت ها بهره مندند، مشمول خير و رحمت الهي قرار مي گيرند. اگر تفاوت نباشد، هلاك مي گردند."

بنابراين با وجود تفاوت هاي موجود در افراد اجتماع، يكي مسئوليت مديريت اجتماع را برعهده مي گيرد، يكي كشاورز مي شود و.... اجتماع چون مي بايست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگيري شود، مدير لازم دارد.

خانواده كوچك ترين بخش جامعه بشري است. در اين اجتماع كوچك نيز مي بايست وظايف و مسئوليت ها

تقسيم و مشخص شود. يكي مديريت و مسئوليت اداره آن را مي بايست در دست بگيرد.

در دنياي امروز اين سخن پذيرفته شده است كه اگر هيأتي (حتي هيأت دو نفره) مأمور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و مدير و ديگري معاون يا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پيدا مي شود، يعني بايد در هر تشكل و اجتماعي اگر چه محدود، يكي از آن ها مديريت كند. حال در خانواده مدير مرد باشد يا زن؟ بايد مسئوليت ها منطبق با نظام تكويني و سازگار با آفرينش زن و مرد باشد. اسلام مي گويد اين مسئوليت منطبق با آفرينش مرد است و مدير خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علي النساء...)(3)

اشتباه نشود و از اين سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلكه مراد اين است كه اين اجتماع

كوچك با داشتن يك نفر به عنوان مدير و مسئول، كارهايش به خوبي بچرخد و همه از آن نفع ببرند.

ممكن است بپرسيد، چرا اين مسئوليت را اسلام برعهده زن قرار نداده است. در پاسخ مي گوييم: همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين مسئوليت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.

توضيح: زن و مرد اگر چه در انسانيت تفاوتي ندارند، ولي از نظر امور جسماني (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق و فعاليت هاي مغزي تفاوت هايي دارند.

از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پاي مردان نمي رسد. در اين ترديدي نيست كه به تناسب تفاوت در آفرينش اين دو، معمولاً كارهايي را كه نيازمند به نيروي بازو و قدرت بدني باشد، مردان انجام مي دهند. و كارهاي سبك و پرظرافت را زنان.

از نظر احساسات، عواطف و تمايلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالي"، "رفتار عاطفي" و "حمايت كننده" از ويژگي ها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگري"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاكميت" از ويژگي ها و رفتار مردانه است.(4)

به مقتضاي تفاوت در آفرينش و تكوين، تشريع و مسئوليت هاي اجتماعي مختلف مي شود. زن با تكيه به شوهرش و رفتار انفعالي در برابر شوهر (اطاعت از وي) به آرامش مي رسد. اما مرد مي خواهد با استقلال و حاكميت و اتكاي همسر به او، به آرامش برسد.

اين سخن همان "الرجال قوامون علي النساء" است، يعني مرد بايد مسئول خانواده باشد.

به تناسب همين مسئوليت اسلام مي گويد: مرد وظيفه دارد هزينه خانواده را تأمين كند.

قرار دادن مسئوليت تأمين مخارج خانواده بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه به

نفع زنان است و باري بر دوش مردان وضع شده است، كسي اعتراض نمي كند، چون اين حكم به مقتضاي طبيعت است و در آفرينش ريشه دارد. نيز قراردادن وظيفه سنگين و طاقت فرساي جهاد و خدمت سربازي، بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه اين قانون به نفع زنان است و آنان را از اين كار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضي نيست.

در قرآن بعد از بيان مسئوليت مردان در خانواده به دو نيروي مذكور (توانايي بدني و نفقه) اشاره كرده است.(5)

اگر يكي از احكام اسلامي مورد پسند ما نشد، نمي بايست آن را در كنار ديگر مسائل اسلامي قرار داد و با توجه به همه جوانب داوري نمود. در امور خانوادگي، مسئوليت هاي زنان و مردان را مي بايست كنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه كه اسلام تكاليفي برعهده مردان قرار مي دهد كه برعهده زنان قرار نمي دهد، مانند نفقه، مهريه، ديه عاقله، جهاد و سربازي و... تكاليفي هم برعهده زنان قرار مي دهد كه برعهده مردان نيست.

اين دو قسم را در مجموع بايد سنجيد و قضاوت نمود.

پي نوشت ها:

1. حجرات (49) آيه 13.

2. مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 383.

3. نساء (4)، آيه 34.

4. روانشناسي رشد، ج 1، ص 330.

5. محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 2، ص 68 - 69.

چرا در قرآن ، اجازه تنبيه بدني زنان داده شده است؟

پرسش

چرا در قرآن ، اجازه تنبيه بدني زنان داده شده است؟

پاسخ

در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است:

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد.

جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه، بچه داري و... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد.

بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است..

"2-(نشوز) مسلماً امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود، ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است.

3-حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است.

لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است.

چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است.

ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد

چه بايد كرد؟

در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد.

در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟

در اينجا چند راه قابل تصوير است: الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.

چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعني از نظر اخلاقي، آن هم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد.

از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلماً به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد..

ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد.

چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است، زيرا در غير اين صورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.

ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي

يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفاء كند، چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست، لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد.

د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله "ضرب" را مطرح نموده است.

البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود، سازگاري ندارد.

در رابطه با حدّ و چگونگي زدن، علامه مجلسي (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتي از فقه الرضا (ع) نقل نموده است كه. والضرب بالسواك و شهبه ضرباً رفيقاً؛ زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملايمت. ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه "ضرب" بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار و سبك و كم ضربه اي است.

نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود:

يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اينصورت قرآن

مي فرمايد: (فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد.) يعني، اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است.

واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد، در اين رابطه در آيه بعد فرموده است: ( وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً؛

اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد، اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.).

نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند.

خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود:

(1) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد، حقوقي كه با پيمان ازدواج، زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است؛

(2)در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛

سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر

از مراحل پيشين روا نيست. (3)؛

4-حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود؛

5-موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد.

نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساساً ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي تا ضرب و جرح و حتي قتل را شامل مي شد، و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست.

نكته اي كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولاً در بررسي يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستي تنها با ديدن يك آيه در موردي به قضاوت نشست.

حال اگر آن كتاب كتاب آسماني باشد موضوع اهميت فوق العاده تري پيدا مي كند. وقتي مي توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين زمنيه ديده شود.

بنابراين وقتي مي توان ديدگاه در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود.

ثانياً: قرآن براي خود مفسّر و مبيّن تعريف كرده است : ( وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ اَلذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

؛ و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را كه ما نازل كرديم بيان كني" حال براي درك محدوده معناي يك آيه بايستي ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد.

چنانكه براي فهم آيه قوامون بايستي آيات ديگر و هم چنين روايات

صحيحي كه براي تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.

پي نوشت

1 . تفسير الميزان، ج 4، ص 2151 .

آيا در دين اسلام به مرد اجازه زدن به زن داده شده است؟ من هر گاه فكر مي كنم كه چنين چيزي در دينم وجود دارد از آن بدم مي آيد.

پرسش

آيا در دين اسلام به مرد اجازه زدن به زن داده شده است؟ من هر گاه فكر مي كنم كه چنين چيزي در دينم وجود دارد از آن بدم مي آيد.

پاسخ

پاسخ: پيش از شرح و توضيح آياتي(1) كه دربارة تنبيه بدني بانوان است، و پذيرش يا نپذيرفتن اين موضوع ، بيان پيشگفتار لازم است:

تنبيه بدني زن از پديده هاي اجتماعي، بدون محدوديت زماني و مكاني است و در تمامي جوامع و فرهنگ ها وجود دارد. چنان كه ويژه روستائيان نبوده، حتي در پيشرفته ترين جامعه ها ديده مي شود، تا بدان حد كه اكنون در اروپا " جمعيت زنان كتك خورده " تأسيس شده، به دفاع و چاره جويي

مي پردازند. در فرانسه دو ميليون زن از شوهران خود كتك خورده اند ، يعني يك چهارم شمار زنان.(2)

از اين رو شماره تلفني در اختيار بانوان قرار گرفته تا به طور رسمي از آنان حمايت كند.

تبارشناسي

تنبيه بدني بانوان ، ريشة بشري داشته، در شمار بيماري هاي اجتماعي و ناهنجاري هاي رواني است و براي درمان آن مشاركت و همفكري جامعه شناسان و روان شناسان و رهبران مذهبي لازم است. بنابراين مي بايد آيه 34 سوره نساء را در فضاي مردم شناسانه و رواني و مذهبي بازخواني كنيم.

توجه به شرايط زمان و مكان

تحليل تاريخي، و روان شناسانة اين حكم براي پي بردن به معناي درست آيه، نيز حكمت و هدف دستور الهي لازم است. بنابر برخي تفسيرها از آيه ، تنبيه زن توسط شوهر روا است اما برخي از قرآن پژوهان و مفسران، اين برداشت را نپذيرفته ، توجه به شرايط زمان و مكان حكم را

ضروري مي دانند. در پاسخ ، نظر كساني كه تنبيه بدني را نمي پذيرند، به همراه دليل هاي آنان آمده ، معناي مورد قبولشان گزارش شده است.

محل نزول

اين آيه در مدينه نازل شد.(3) پيشتر و در مكه، زنان كتك مي خوردند و شكايتي نداشتند و آن را توهين به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمي دانستند. چگونه توهين شمرده مي شد، در صورتي كه دختران را زنده به گور مي كردند؟! نيز نذر مي كردند پسران را قرباني خدايان كنند!(4)

اما در مدينه جنبشي به پا خاست كه زن گرايانه بود و بر ضد فرهنگ مكه به شمار مي آمد.

اوضاع مدينه، سه سال پيش از نزول آيه

بنابر اسناد تاريخي، زنان مدينه شهرنشين بودند و از آزادي افزون تري نسبت به زنان مكه برخوردار بودند.

اينان بر مردان چيره بودند و اگر توسط شوهران تنبيه بدني مي شدند، به دستور و اجازه پيامبر (ص) اجازه قصاص مي داشتند ، يعني مي توانستند در عوض، شوهران خود را تنبيه كنند.(5) پيامبر مايل بود فرهنگ زنان مكه را همچون فرهنگ بانوان مدينه كند و تنبيه بدني توسط شوهران را از ميان بردارد، از اين رو مردان را از كتك زدن زنان منع مي كرد (6) و مي فرمود: "اينان را كتك نزنيد".(7)

نيز درباره مرداني كه همسران خود را مي زدند، مي فرمود: "اين مردان، نيكان نيستند".(8)

حتي پيامبر فرمان قصاص براي مرداني صادر مي كرد كه زنان خود را كتك مي زدند.

اما به رغم دستور پيامبر ، همچنان فرهنگ تنبيه بدني بانوان ادامه داشت. بنابر روايتي آخرين موردي كه پيامبر به نفع زنان دستور به قصاص و كتك

زدن شوهران داد، حبيبه دختر زيد يا خوله دختر محمد بن مسلمه (همسر سعد بن ربيع) بود اما اين بار دستور پيامبر اجرا نشد، زيرا آيه 34 سوره نسا فرود آمد و حكم قصاص مردان لغو شد.

آيا به راستي در قرآن حكم به تنبيه شده است؟

واقعاً جاي سؤال است كه چگونه در قرآن حكم به تنبيه بدني زن داده شده، در حالي كه خداوند آن را "شفا و رحمت" قرار داده است و رابطه دو زوج را از آيات الهي و نشان رحمت و مودت مي داند و عفو و گذشت را سرمايه بزرگ انسان دانسته و فرمان مي دهد كه حتي بدي را به نيكي پاسخ دهيد: "ادفع بالحسنة السيئة" و به مردان فرمان مي دهد كه با زنان خود به نيكي رفتار نمائيد: "و عاشروهن بالمعروف" و روايات بسيار از پيامبر اسلام در مورد مهرباني و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، حتي در احكام فقهي براي زدن زنان كه منجر به آسيب مانند كبودي بدن شود، ديǠتعيين كرده است.

دين اسلام زندگي خشونت بار و وضع نكبت بار زنان را در زمان جاهليت دگرگون كرد و اينان را از زنده به گور شدن يا محروميت از حقوق اجتماعي و مالي رهايي بخشيد ، نيز ميان زن و مرد تبعيض (نه تفاوت) ننهاد، يعني براساس عرف و فرهنگ زمانه، امتيازات را عادلانه ميان زن و مرد تقسيم كرد. مثلاً اگر در ارث، مردان بر زنان ، به ظاهر برتري دارند، از آن روست كه سرپرست زنان بوده، افزون بر پرداخت نفقه ، مي بايد مهريه بانوان

را بدهند، چنان كه زحمات زنان در سال هاي زناشويي، بي اجر و مزد نمي ماند، بنابراين زيادت و برتري يك طرف (مردان) در برابر حقوق طرف ديگر (زنان) قرار مي گيرد و گويا برتري در ميان نيست.(9)

گفتيم فرهنگ زنان مدينه متفاوت از زنان مكه بود، از اين رو زنان بر ضد شوهران مي شوريدند و نافرماني

مي كردند. اين وضع جامعة مسلمانان را دچار نابساماني كرده بود. تا سه سال (پيش از نزول آيه) پيامبر مي كوشيد به سود زن و بر پاية مساوات حكم كند و خداوند بدين وضع راضي بود اما بر اثر وضع بحراني جامعه، حكم عوض شد، مبادا از آزادي سوء استفاده شده، جامعه به تنش زايي و انفجار برسد!

نزول آيه به هنگام جنگ اُحد

دگرگوني حكم در شب اُحد پيش آمد كه شبي بسيار سخت بر مسلمانان بود. اينان در دشوارترين برهة زماني بوده، گرفتار ترس و بحران بودند. بيم آن مي رفت اسلام توسط مشركان از بين رفته، مسلمانان نابود شوند. يهوديان و منافقان در داخل مدينه و مشركان، بيرون از آن شهر، در كمين مسلمانان بودند. در چنين وضعي، كنار گذاشتن اختلافات داخلي ميان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسيار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آيه 34 و 35 نساء را فرود فرستاد. قرار بود مرداني به جهاد بروند و دين و دينداران را حفظ و حمايت كنند كه مهاجر و اهل مكه، با همان فرهنگ نسبتاً زن ستيز بودند، پس خداوند بدين مصلحت بسيار مهم (واقعيت و شرايط زمانه) حكم را عوض كرد، و از پاشيدگي و گسست امت (با توجه

به تهديدات داخلي و خارجي) جلوگيري به عمل آورد اما دگرگوني حكم بدان معنا نبود كه بر زنان ، ستم و جفايي شود و زن فقط در برابر تعهدي كه با ازدواج ، آن را پذيرفته، بازخواست مي شود، يعني اعمال زناشويي ، نه خانه و بچه داري.( اين مسئله در پايان به طور تفصيلي بيان مي شود).

مقصد شريعت

بنابر آنچه گفتيم روا شمردن تنبيه بدني زنان ( آن هم پس از مراحلي و با شرايطي) فقط به سبب اوضاع دشوار اجتماعي است. مقصد و هدف شريعت (دين) از وضع هر حكمي، مصالح و منافع جمعي (امت) است، از اين رو در قضاوت در مورد هر حكمي مي بايد مصلحت جمعي را در نظر گرفته، به منافع صنف و گروهي بسنده نكرد.

تأثير احكام فقهي قرن دوم و سوم در روند حركت بر ضد زن

فقه اسلامي در سده هاي دوم و سوم شكل گرفت و بر همان منوال و شيوة قرن نخست ادامه يافت. روايات به زنان حكم مي كرد در برابر مرد فروتن بوده ، در دستور سرپيچي از درخواست مرد در مورد همبستر شدن و اعمال زناشويي تنبيه گردند. اين احكام طبق فهم و بينش اجتماعي و مردم شناسانه شكل مي گرفت، و اين فرايند ، همان است كه در آغازبحث اشاره كرديم كه در صدور هر حكمي، اوضاع جامعه شناسانه و روان شناسانه تأثير دارد.

به رغم آن كه فقيهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حكم به تنبيه بدني همسر كردند اما آن را مقيد ساختند كه "خون آلود" نباشد و "عضوي را نشكند و اثري به جا نگذارد".(10) تنبيه

نمي بايست خشن و دردآور باشد و نمي بايد لطمه بزند.

در تمامي كردار و اعمال شرعي مي بايست به هدف و مقصد خداوند (كه حكم مي نهد) توجه كرد، از جمله در مورد تنبيه بدني با شرايطي كه برشمرديم و پس از نتيجه نگرفتن از مراحل پيشين (پند و نصيحت كردن، قهر كردن و همبستر نشدن با زن) نوبت به تنبيه بدني مي رسد اما چنان كه در آيه بعد مي خوانيم به دنبال هيچ راهي براي سرزنش و توبيخ آنان نمي بايد بود و بهانة بيخود نمي شود گرفت! نشوز به معناي سركشي در برابر مسئول خانواده است و از نظر برخي اسلام شناسان كتك زدن مي بايد با پارچه بهم تنيده و يا با دست باشد، نه با تازيانه و عصا.(11)

در آيه 44 سوره ص آمده است: "و خذ بيدك ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ايوب گفتيم: بسته اي از ساقه هاي گندم ( يا مانند آن مثل شاخة نازك خرما) را برگير و با آن ( همسرت را ) بزن و سوگند خود را مشكن".

زدن همسر توسط حضرت ايوب ، خطا و جرمي بر ضد زن شمرده نمي شد چون اذيت و آزاري نديد و تحقير نشد، گرچه همسرش كارناپسندي انجام داده بود. از اين رو اگر در جامعه اي ، زدن اهانت و آزار به شمار آيد و فرهنگ مردمان آن را نپذيرد، نبايد صورت گيرد.

خداوند در پايان آيه، شوهران را از همين مقدار اندك نيز باز مي دارد و مي فرمايد: "ان الله كان عليّاً كبيراً؛ خدا والاي بزرگ است" يعني شوهران را نسبت به ستم بر زنان تهديد

مي كند، كه اگر زنان نمي توانند ستم را از خود بردارند و از خويش دفاع كنند، اما خداي بلند مرتبه و بزرگ به جاي زنان قصاص و حق خواهي خواهد كرد.(12)

نپذيرفتن تنبيه بدني

شايان ذكر است برخي اسلام پژوهان تنبيه را روا نمي دانند و آن را انكار كرده اند.(13) قاضي ابوبكر درباره آيه مي گويد: "زن را كتك نزند و اگر به وي امر و نهي كرد، ولي او اطاعت نكرد، فقط بر او خشم گيرد".(14) يعني معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحي ناخوشايند است، نه اينكه بايد به كار گرفته شود. زدن امري خطرناك است و تعيين حدودش دشوار مي باشد، افزون بر آن كه قانون شرع اجازه نمي دهد كسي به نفع خود حكم و داوري كند. نيز زدن نمي بايد اهانت و ضرر تلقي شود. از اين رو دولت اسلامي اگر پي برد شوهران كيفر شرعي را درست و به جا اجرا نمي كنند و بر حدود آن آگاه نيستند، مي بايد آنان را از به كارگيري اين كيفرمنع كند و متخلفان را مجازات كند، تا آزار رساندن به همسران خطر ساز نشود، به ويژه آن جا كه انگيزه و بهانة تنبيه بدني، سست و بي پايه باشد.(15)

اين گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آيه را به معناي زدن نمي دانند، بلكه مي گويند: به معناي جدايي شوهر و ترك خانه و دوري از زن و خانواده است، چنان كه وقتي ميان پيامبر و همسرانش اختلاف پيش آمد و اينان به نصيحت رسول خدا عمل نكردند، پيامبر براي يك ماه از آنان جدا شد و به مكاني

به نام "مشربه" رفت و از زن و خانه دوري گزيد. پيامبر هيچ گونه آزار جسماني به آنان نرسانده، كتك شان نزد و تحقير و سرزنش شان نكرد. اگر زدن و آزار جسمي و روحي خواستة خدا و راه حلي ثمربخش بود، پيامبر نخستين كسي بود كه به دستور خدا عمل مي كرد اما كسي را نزد و بدان اجازه يا دستور نداد. افزون بر آن كه هر گاه قرآن خواست "زدن" را تجويز كند، تعبير به "ضرب " نكرده ، بلكه "جَلد" آورده ، مانند : "الزانية و الزاني فاجلدوا كلَّ واحد..." (16)

آيا جواز تنبيه براي همة زمان ها و مكان ها ست؟

حال با صرف نظر از اين تفسير،اگر تنبيه بدني از آيه فهميده شود، سؤال اين است آيا انسان ها كه در فهم مقصود و منظور خداوند در قرآن دچار خطا مي شوند مي توانند اين حكم را جاري كنند، تا روز قيامت ، در تمامي اقشار اجتماع، شرق و غرب، بر هر زني با هر سطح فرهنگي؟ آيا نمي بايد شرايط اجتماعي ، سياسي و مردم شناسانه را كه بر آيه چيره بود و سبب صدور چنين حكمي شد، در نظر گرفت؟ آيا اين حكم به سبب آن نبود كه جلوي فتنه ها و بحران ها ( با توجه به فرهنگ و ظرفيت فكري مردمان) گرفته شود؟!

اگر بپذيريم روا دانستن تنبيه بدني آن هم پس از مراحل و با شرايطي - كه در آيه بيان شده - براي برهه و اوضاع خاصي بود، مثلاً در شرايط زماني و فرهنگي كه توهين به زن محسوب نمي شود پس مي توان نتيجه گرفت: هر

گاه اين وضع از بين رود، حكم نيز از ميان خواهد رفت! چنين برداشتي نه از ارزش آيه مي كاهد و نه تفسيري فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانة قرآن است.

اين فهم از آيه اگر چه مطابق با ظاهر آيه قرآن نيست، اما با آياتي كه فرمان به برخورد نيك با همسر مي دهد و پيوند بين زن و مرد را مودّت و دوستي و رحمت مي داند، سازگارتر مي نمايد.

سخن پاياني: حكم تنبيه بدني با صرف نظر از شأن نزول آيات و تفسيرهاي مختلفي كه در مورد آيه 34 سوره نساء آمده است، بايد صرفاً به عنوان يك حكم حقوقي مورد لحاظ قرار گيرد از اين جهت كه هر كس حق دارد از راه قانوني براي دستيابي حق خود اقدام نمايد . اگر بخواهيم از نگاه ارزش هاي اخلاقي به آن نگاه كنيم، با توجه به آيات قرآن مي توان استنباط نمود كه گذشت و اغماض بهتر و شايسته تر است، اما گذشت از حقوق نمي تواند يك قاعده و قانون كلي قرار گيرد.

پاسخ ضميمه شده مسئله تنبيه زن را از جايگاه حقوقي مورد بررسي قرار داده و با اين ديدگاه كه از آيه قرآن مسئله تنبيه استنباط مي شود، به تبيين آن پرداخته است.

پي نوشت ها :

1 - برداشتي آزاد از دو مقاله نشريه پيام زن، شماره هاي 136 و 160 با اجازه سردبيري.

2 - كانال دوم تلويزيون فرانسه، به نقل از مجله پيام زن، شماره 160.

3 - تاريخ يعقوبي ، ج1، ص 250.

4 - ابوالأعلي مودودي، روح المعاني، ج5، ص 25.

5 - التحرير و التنوير ، ج5، ص

42؛ التفسير الكبير، ج10، ص 90، البته برخي اين گزارش را نمي پذيرند.

6 - المنار، ج5، ص 76؛ روح المعاني، ج5، ص 25.

7 - تفسير ابن كثير، ج1، ص 504.

8 - همان؛ المنار، ج5، ص 76.

9 - فخررازي، التفسير الكبير، ج10، ص 82.

10 - تفسير ابن كثير، ج1، ص 504.

11 - تفسير الكبير، ج10، ص 87.

12 -همان، ص 91.

13 - التحرير و التنوير، ج5، ص 43. اينان مي گويند ضرب به معناي دوري و ترك زن براي مدتي محدود است.

14 - احكام القرآن، ابن عربي ، ج1، ص 420.

15 - التحريرو التنوير، ج5، ص 43.

16 - نور (24) آيه 2.

آي_ا صحيح است كه در قرآن مجيد اجازه داده شده كه اگر زن از حقوق زناشويى سرباز زند , او را تنبيه بدنى نمايند ؟

پرسش

آي_ا صحيح است كه در قرآن مجيد اجازه داده شده كه اگر زن از حقوق زناشويى سرباز زند , او را تنبيه بدنى نمايند ؟

پاسخ

ج_اى ت_رديد نيست كه اسلام خدمات پرارزشى به جامعه زنان عالم كرده و حق بزرگى به گردن آنها دارد , حتى آن دسته از نويسندگان تاريخ تمدن غربى كه نظر خوشى به اسلام ندارند , مانند ك_ري_ن برينتون و جان كريستوفر و روبرت لى وولف در كتاب تاريخ تمدن غرب و مبانى آن در شرق , صريحا اعتراف مى كنند كه نهضت اسلام كمك موثرى به بهبود حال زنان نمود ; و قرآن م_ج_ي_د نيز دستورهاى موكدى در اين باره صادر كرده است نمونه آن , آيه شريفه و عاشروهن بالمعروف (1) و هن لباس لكم و انتم لباس لهن (2) مى باشد . در بيانات پيشوايان اسلام بقدرى درباره خوشرفتارى با زنان تاكيد شده كه فرموده اند در برابر آنها حتى ترشرويى نكنيد : لا يقبح لها وجها . همچنين زنان را موظف كرده كه با نهايت مهربانى و خوشرفتارى با شوهران خود رفتارنمايند . ام_ا در مورد تنبيه بدنى زنان كه حاضر به اداى حق زناشويى نيستند , دستور صريح قرآن اين است كه شوهر نخست از طريق پند و اندرز , سپس با جدا كردن بستر خويش وقهر كردن وارد گردد ; اگ_ر هيچ وسيله اى موثر نشد , در اين صورت مى تواند از تنبيه خفيف بدنى استفاده كند و بديهى اس_ت كه اين موضوع , يك موضوع كاملا استثنايى و درحقيقت حكم جراحى يك بيمار را دارد كه مخصوص موارد ضرورت است . ح_ت_ى

اگر شوهر نيز از انجام حقوق زناشويى سرباز زند و راهى براى وادار ساختن اوبه انجام اين حقوق , جز تنبيه بدنى نباشد , حكومت اسلامى حق دارد او را تنبيه بدنى نمايد . اي_ن نكته نيز لازم به يادآورى است كه در بعضى از زنان - طبق نظريه روان شناسان -همواره يك ح_ال_ت مازوشيسم ( آزار خواهى ) وجود دارد كه گاهى به عللى تشديدمى گردد و به صورت ي_ك ب_ح_ران روانى بروز مى كند ; در اين گونه موارد بحرانى واستثنايى , تنبيه ملايم در تسكين روحى آنها موثر است . ب_ه اين نكته نيز بايد توجه داشت كه تنبيه مزبور نبايد طورى باشد كه موجب مجروح شدن يا حتى سياه و كبود و سرخ شدن بدن گردد .

چ_گ_ونه اسلام ( در آيه 34 سوره نساء ) به مردان اجازه داده كه در مورد زن متوسل به تنبيه بدنى شوند ؟

پرسش

چ_گ_ونه اسلام ( در آيه 34 سوره نساء ) به مردان اجازه داده كه در مورد زن متوسل به تنبيه بدنى شوند ؟

پاسخ

اولا , آي_ه م_زب_ور مساله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنها مفيد واقع نشود و اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد , در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه موثر واقع نشود , م_ت_وسل به خشونت مى شوند ثانياتنبيه بدنى در اينمورد بايد ملايم و خفيف باشد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن .

اينكه قرآن مى گويد : در صورتى كه اندرز شما در مورد زن سودى ندهد آنها راتنبيه بدنى كنيد ن_ظ_ي_ر اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديدآيد , آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد ؟

پرسش

اينكه قرآن مى گويد : در صورتى كه اندرز شما در مورد زن سودى ندهد آنها راتنبيه بدنى كنيد ن_ظ_ي_ر اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديدآيد , آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد ؟

پاسخ
اشاره

مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايف مجازات مى گردند حتى مجازات بدنى , منتها چون اين كار غالبا از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلفى و حتى از طريق تعزير ( مجازات بدنى ) به وظايف خود آشنا سازد . داس_ت_ان م_ردى كه به همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم دربرابر حق نبود و امام على (ع ) او را با شدت عمل و حتى با تهديد به شمشير واداربه تسليم كرد معروف است .

پرسش

آي_ا صحيح است كه در قرآن مجيد اجازه داده شده كه اگر زن از حقوق زناشويى سرباز زند , او را تنبيه بدنى نمايند ؟

آي_ا صحيح است كه در قرآن مجيد اجازه داده شده كه اگر زن از حقوق زناشويى سرباز زند , او را تنبيه بدنى نمايند ؟

پاسخ

ج_اى ت_رديد نيست كه اسلام خدمات پرارزشى به جامعه زنان عالم كرده و حق بزرگى به گردن آنها دارد , حتى آن دسته از نويسندگان تاريخ تمدن غربى كه نظر خوشى به اسلام ندارند , مانند ك_ري_ن برينتون و جان كريستوفر و روبرت لى وولف در كتاب تاريخ تمدن غرب و مبانى آن در شرق , صريحا اعتراف مى كنند كه نهضت اسلام كمك موثرى به بهبود حال زنان نمود ; و قرآن م_ج_ي_د نيز دستورهاى موكدى در اين باره صادر كرده است نمونه آن , آيه شريفه و عاشروهن بالمعروف (1) و هن لباس لكم و انتم لباس لهن (2) مى باشد . در بيانات پيشوايان اسلام بقدرى درباره خوشرفتارى با زنان تاكيد شده كه فرموده اند در برابر آنها حتى ترشرويى نكنيد : لا يقبح لها وجها . همچنين زنان را موظف كرده كه با نهايت مهربانى و خوشرفتارى با شوهران خود رفتارنمايند . ام_ا در مورد تنبيه بدنى زنان كه حاضر به اداى حق زناشويى نيستند , دستور صريح قرآن اين است كه شوهر نخست از طريق پند و اندرز , سپس با جدا كردن بستر خويش وقهر كردن وارد گردد ; اگ_ر هيچ وسيله اى موثر نشد , در اين صورت مى تواند از تنبيه خفيف بدنى استفاده كند و بديهى اس_ت كه اين موضوع , يك موضوع كاملا استثنايى و درحقيقت حكم جراحى يك بيمار را دارد كه مخصوص موارد ضرورت است . ح_ت_ى

اگر شوهر نيز از انجام حقوق زناشويى سرباز زند و راهى براى وادار ساختن اوبه انجام اين حقوق , جز تنبيه بدنى نباشد , حكومت اسلامى حق دارد او را تنبيه بدنى نمايد . اي_ن نكته نيز لازم به يادآورى است كه در بعضى از زنان - طبق نظريه روان شناسان -همواره يك ح_ال_ت مازوشيسم ( آزار خواهى ) وجود دارد كه گاهى به عللى تشديدمى گردد و به صورت ي_ك ب_ح_ران روانى بروز مى كند ; در اين گونه موارد بحرانى واستثنايى , تنبيه ملايم در تسكين روحى آنها موثر است . ب_ه اين نكته نيز بايد توجه داشت كه تنبيه مزبور نبايد طورى باشد كه موجب مجروح شدن يا حتى سياه و كبود و سرخ شدن بدن گردد .

چ_گ_ونه اسلام ( در آيه 34 سوره نساء ) به مردان اجازه داده كه در مورد زن متوسل به تنبيه بدنى شوند ؟

پرسش

چ_گ_ونه اسلام ( در آيه 34 سوره نساء ) به مردان اجازه داده كه در مورد زن متوسل به تنبيه بدنى شوند ؟

پاسخ

اولا , آي_ه م_زب_ور مساله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنها مفيد واقع نشود و اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد , در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه موثر واقع نشود , م_ت_وسل به خشونت مى شوند ثانياتنبيه بدنى در اينمورد بايد ملايم و خفيف باشد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن .

اينكه قرآن مى گويد : در صورتى كه اندرز شما در مورد زن سودى ندهد آنها راتنبيه بدنى كنيد ن_ظ_ي_ر اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديدآيد , آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد ؟

پرسش

اينكه قرآن مى گويد : در صورتى كه اندرز شما در مورد زن سودى ندهد آنها راتنبيه بدنى كنيد ن_ظ_ي_ر اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديدآيد , آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد ؟

پاسخ

مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايف مجازات مى گردند حتى مجازات بدنى , منتها چون اين كار غالبا از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلفى و حتى از طريق تعزير ( مجازات بدنى ) به وظايف خود آشنا سازد . داس_ت_ان م_ردى كه به همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم دربرابر حق نبود و امام على (ع ) او را با شدت عمل و حتى با تهديد به شمشير واداربه تسليم كرد معروف است .

در يكي از آيات قرآن آمده كه ( زنانتان را بزنيد ) اين كار از نظر عقل پسنديده نيست ، وظيفه چيست ؟

پرسش

در يكي از آيات قرآن آمده كه ( زنانتان را بزنيد ) اين كار از نظر عقل پسنديده نيست ، وظيفه چيست ؟

پاسخ

در پاسخ به اين سوال نكاتي را بيان مي كنيم : 1 .بنابر مفهوم آيه ً ( ( واضربوهن ) ) تنبيه بدني در رتبه سوم از مراتب سه گانه مذكور در آيه واقع است . در مرحله ً اول اندرزو نصيحت ، در مرحله ً دوم قهر و در مرحله ً سوم تنبيه بدني است . اگر اين مراتب به خوبي مراعات گردد، ممكن است نوبت به مرحله ً آخر نرسد، اگرهم برسد، مواردش خيلي كم خواهد بود .( علامه طباطبايي : تفسيرالميزان ،ج 4، نشر دارالكتب الاسلاميه ، ص 367 ) 2 .چنان كه در كتب فقهي آمده است ، طبق روايات ، تنبيه بايد ملايم و خفيف باشد، به طوري كه موجب شكستگي ، جراحت و كبودي بدن نشود؛ لذا فقها گفته اند اگر در اثر ضرب ضرري و زياني حاصل شود، مرد بايد غرامت بپردازد .افزون بر آن ، تنبيه بايدبراي اصلاح باشد .اگر براي تشفي و انتقام صورت گيرد، طبق احاديث ،حرمت و گناه دارد .( نجفي : جواهرالكلام ، ج 31، نشر مكتبه اسلاميه ، ص 207 و حسيني جرجاني : آيات الاحكام ، ج 2، انتشارات نويد، ص 343 ) پيامبر ( ص ) مي فرمايد : ( ( من تعجب مي كنم از كسي كه زنش را مي زند، حال آن كه مرد به زدن اولي از زن است . زنانتان را با چوب نزنيد كه در آن قصاص است ) ) . در

حديث ديگري مي فرمايد : ( ( هر مردي آسيبي به زنش برساند،خداوند به نگهبان آتش جهنم خود دستور مي دهد كه هفتاد بارگونه ً او را باگرماي آتش لطمه زنند ) ) . ( نوري : مستدرك الوسايل ، ج 14، ص 250،حديث 3 و 4 ) 3 .برخي گفته اند كه معناي ( ( اضربوه ) ) وجوب زدن نيست ،بلكه به معناي اباحه است ؛ يعني زدن حرام نيست . اين مطلب را مي توان ازدو حديث ذيل استفاده كرد : پيامبر ( ص ) فرمود : ( ( من از مردي كه كنيز خود راموقع غضب مي زند، خوش ندارم ) ) نيز فرمود : ( ( زنانتان را بزنيد، ولي هرگزبهترين شما زنش را نمي زند ) ) . ( ابن عربي : احكام القرآن ، ج 1، نشر بيروت ،دارالمعرفه ، ص 40 ) 4 .تنبيه خلاف عقل يا فطرت محسوب نمي شود .شرعحكم مي كند هرگاه زن از امور زناشويي سرباز زد، مرد بايد صبر بكند، بعدنصيحت بكند، سپس قهر كند، آن گاه اگر مراتب قبلي پاسخ نداد، با ملاحظه ًشرايط آن تنبيه كند .اگر تنبيه رتبه ً نخست را داشت ، عقل مخالفت مي كرد،ولي در جايي كه مراتب سه گانه ً پاسخ گو نباشد، عقل هم به تنبيه حكم مي كند .از اين رو تنبيه افراد وظيفه نشناس به اسلام منحصر نيست . در تمام قوانين دنيا هنگامي كه طرق مسالمت آميز موثر نباشد، به مجازات هاي شديدتر متوسل مي شوند .( تفسير المنار : ج 5، صفحه 74 و صابوني ،محمدعلي : روايع البيان ،

ج 1، نشر بيروت ، موسسه مناهل العرفان ، صفحه 475 ) ;

در آيه ( الرجال قوامون علي النسا ) چرا زنان اينقدر بي ارزش گرفته شده وچرا اجازه كتك زدن زن ، به مرد داده شده ؟

پرسش

در آيه ( الرجال قوامون علي النسا ) چرا زنان اينقدر بي ارزش گرفته شده وچرا اجازه كتك زدن زن ، به مرد داده شده ؟

پاسخ

درباره آيه شريفه ( ( الرجال قوامون علي النسا ) ) بايد معناي آن را به درستي فهم نمود .در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از ( ( قوام ) ) بودن مرد ودايره شمول آن داشت ، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت . بنابراين دراينجا سه نكته بايد روشن شود : معنا، گستره و حكمت . الف ) در رابطه بامعناي كلمه ( ( قوام ) ) آمده است : ( ( القوام من القيام و هو اداره المعاش ) ) ؛ يعني ، ( ( قوام ) ) مشتق شده از ( ( قيام ) ) و آن به معناي اداره امور زندگي است ، ( تفسيرالميزان ، ج 4، ص 215 ) . ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است . به عبارت ديگر اين آيه ، بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست وتنها مسووليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن ،به برخي از توابع اين مسووليت ( مانند لزșŠتامين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند .ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد،توانايي بهتري براي اداره خانواده و تامين نيازمندي هاي آن دارد .از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن ،بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده

شده است ( مانند حمل ، رشد و تربيت فرزند و ...) بپردازد .بنابراين رياست ومسووليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تامين نيازهاي خانواده ، نه تنها امري شرعي ؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرداست . آيه فوق پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسووليت اداره و تامين نيازهاي او بر عهده مرد است ، دستوراتي را در رابطه باچگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد .در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است : 1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد .جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه ، بچه داري و... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مردنمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد .بنابراين آيه فوق در رابطه بابسياري از مسايل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد دربرابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد.بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسايل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنهارا ملتزم شده صادر نكرده است . 2- ( ( نشوز ) ) مسلما" امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از

مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود، ولي اگر چنين چيزي ميسر نبودآنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعدسالمترين راه آن عنوان شده است . 3- حل مساله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تاثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است . لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است . چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است . ليكن اگر زني در برابراندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهادنموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري ازهمبستر شدن با وي مي باشد .در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد، اما اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تامين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ دراينجا چند راه قابل تصوير است : الف ) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و درمقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد .چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مردهم ندارد، يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعني

از نظراخلاقي ، آنهم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مساله حقوقي و اخلاقي خلط كرد .از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلما" به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد .ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد .چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است ، زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد .ج ) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند، چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تامين كندولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مساله به بيرون كشيده نشود .زيرا ابراز خارجي مسايل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست ، لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد .د ) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد.لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مساله ( ( ضرب ) ) را مطرح نموده است . البته اين مساله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه دراذهان عمومي

يا تبليغات مسموم مطرح مي شود، سازگاري ندارد .در رابطه با حد و چگونگي زدن ، علامه مجلسي ( ره ) در بحار الانوار ، ج 104 ، ص 58 روايتي از فقه الرضا ( ع ) نقل نموده است كه ( (... والضرب بالسواك و شهبه ضربا" رفيقا" ؛ زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد، آنهم بامدارا و ملايمت ) ) . ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه ( ( ضرب ) ) بايددر پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند.وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار و سبك و كم ضربه اي است . نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود : يكي آن كه زن به حقوق مردوفادار شود، در اينصورت قرآن مي فرمايد : ( ( فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ؛ اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد ) ) . يعني ، اگر زن در برابرحقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوزاست . واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد، در اين رابطه در آيه بعد فرموده است : ( ( و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما" من اهله و حكما" من اهلها ان يريدا اصلاحا"

يوفق الله بينهما ان الله كان عليما" خبيرا" ؛ اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد، اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجادخواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است ) ) . نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرارمي دهد تا مساله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند .خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود : ( 1 ) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد،حقوقي كه با پيمان ازدواج ، زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است . ( 2 ) در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن درخارج از منزل وضع شده . ( 3 ) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است وبدون گذر از مراحل پيشين روا نيست . ( 4 ) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود .( 5 ) موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد .نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساسا" ديدگاه شارع نسبت به زدن همسرنگرشي منفي است

و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين وفحاشي تا ضرب و جرح و حتي قتل را شامل مي شد، و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست . برخي از اين روايات عبارتند از : 1- پيامبر ( ص ) فرمود : من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند، در حالي كه خودش براي كتك خوردن ، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد .2- و نيز فرمود : زنان بر مرد كريم ، غالب مي شوند و مرد لييم ، بر زنان مسلط مي گردد .من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لييم غالب . 3- از امام صادق ( ع ) از پدرش روايت شده كه گفت : وقتي با زني ازدواج مي كنيد، احترامش كنيد .زن مايه آرامش شما است . زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد .4- پيامبر ( ص ) فرمود : هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند، خدا اجر داوود ( ع ) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند، همچون اجر آسيه را كه با فرعون ،كنار آمد، عطا مي كند .5- حضرت محمد ( ص ) فرمود : ( ( زنان را نزنيد و تقبيحمكنيد ) ) . 6- حضرت علي ( ع ) فرمود : ( ( در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار

نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد ) ) . 7- آخرين چيزي كه به وقت وفات ، از رسول خدا ( ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت -سه سخن بود : ( ( نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد .والله الله در حديث زنان ، كه در دست شمايند .با زنانتان ، نيكو زندگي كنيد وحريم آنان را نگاه داريد .8- و رسول خدا ( ص ) ، خشم و توهين زنان راتحمل مي كرد .روزي زن عمر جواب وي به خشم ، باز داد .عمر گفت : يالكعا، جواب باز مي دهي ؟ گفت : آري كه رسول ( ص ) از تو بهتر است ، زيرازنان ، وي را جواب باز مي دهند و او تحمل مي كند .9- يك روز، زني به خشم ، دست فراسينه رسول خدا ( ص ) زد .مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي ؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم ، ( احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه ( ( زن ) ) ، ص 350 ) . نكته اي كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولاً در بررسي يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستي تنها با ديدن يك آيه در موردي به قضاوت نشست . حال اگر آن كتاب كتاب آسماني باشد موضوع اهميت فوق العاده تري پيدا مي كند .وقتي مي توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات

در اين زمنيه ديده شود نه اين كه - كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد .بنابراين وقتي مي توان ديدگاه در اين زمينه ارايه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود .ثانيا" : قرآن براي خود مفسر و مبين تعريف كرده است ( ( و انزلنااليك الذكر ليتبين للناس مانزل اليهم ؛ و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را كه ما نازل كرديم بيان كني ) ) حال براي درك محدوده معناي يك آيه بايستي ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد .چنانكه براي فهم آيه قوامون بايستي آيات ديگر و هم چنين روايات صحيحي كه براي تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد .موفق باشيد ;

در قرآن آمده است «الرّجال قوّامون علي النسأ» و همچنين آمده است مردان مي توانند زن را كتك بزنند. چرا بايد با زن اينگونه رفتار شود؟

پرسش

در قرآن آمده است «الرّجال قوّامون علي النسأ» و همچنين آمده است مردان مي توانند زن را كتك بزنند. چرا بايد با زن اينگونه رفتار شود؟

پاسخ

قوّاميّت يعني سرپرستي و انجام مهم ديگري و قوام به كسي مي گويند كه امور ديگري را انجام دهد و اينكه مرد قوام و سرپرست زن دانسته شده به جهت اين است كه تدبير مردها قوي تر است همانطور كه عاطفه در زنها قوي تر است بنابراين مديريت خانه سامان امور، تقبل امور اقتصادي و نفقه زن و جلوگيري از بي سرو ساماني و تشتت در خانه از تكاليف مرد محسوب مي شود. ولي در عين حال به مشورت در مديريت داخلي نيز توصيه شده است و اما در باره ء ضرب و كتك زدن بايد بگوييم كه اين مطلب دربارة نشوز زن و تضييع حق شوهر و سرپيچي از تكاليف واجبه است و اينطور نيست كه هر كس در هر حالي مي تواند زنش را بزند. همچنين هشداري است براي زن كه نياز همسرش را برآورده كند تا زندگي اش به طلاق و جدايي نيانجامد. ولي در عين حال كتك زدن ولو در مسئله نشوز، محدود به حدودي است كه شرع مقدس مقرر نموده است نه آن مقدار كه شما در سؤال نوشته ايد.

آيا در قرآن آمده است كه مرد مجاز است در شرايطي خاص همسر خود را تنبيه كند؟ اگر پاسخ مثبت است دليل آن را توضيح دهيد.

پرسش

آيا در قرآن آمده است كه مرد مجاز است در شرايطي خاص همسر خود را تنبيه كند؟ اگر پاسخ مثبت است دليل آن را توضيح دهيد.

پاسخ

الف در آيه شريف مي فرمايد: "فالصّ_َلح_َت ُ قَ_َنت_َت ٌ ح_َفظ_َت ٌ للْغيب بما حفظ الله...; (نسأ، 34) صالحان و درستكاران و آنها كساني هستند كه در برابر نظام خانواده خاضع و متعهد مي باشند، و نه تنها در حضور شوهر، بلكه در غياب او، "حفظ غيب مي كنند، و در برابر حقوقي كه خداوند براي آنها قايل شده وظايف و مسؤوليت هاي خود را به خوبي انجام مي دهند."

مردان موظفند در برابر اين گروه از زنان نهايت احترام و حق شناسي را داشته باشند; ولي در قبال اين گروه زناني هستند كه از وظايف خود سرپيچي مي كنند و در آنها نشانه هاي ناسازگاري ديده مي شود; مردان در برابر اين گونه از زنان وظايف و مسؤوليت هايي دارند كه بايد مرحله به مرحله آن را انجام دهند، و مراقب باشند كه از حريم عدالت تجاوز نكنند كه در نهايت و در مرحلة آخر اگر نتيجه نبخشيد، مأمور به تنبيه هستند، آن هم با شرايطي كه در اجرا بايد آن را رعايت كنند. اين وظايف و مراحل به ترتيب ذيل در آيه بيان شده است

1. "و الَّ_َتي تخافون نشوزهن َّ فعظوهن َّ; زناني را كه از طغيان و سركشي آنها مي ترسيد، موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد." پس با اين قبيل زنان قبل از هر چيز بايد به وسيلة اندرزها و نصايح دوستانه و نشان دادن نتايج سوءرفتارشان آنها را متوجه و به مسؤوليت شان رهنمون كرد.

2. "و اهجروهن َّ في المضاجع ]در صورتي كه اندرزهاي شما سودي نداد[، در بستر از

آنها دوري كنيد." بنابراين مرحلة دوم

بي اعتنايي و قهر كردن در بستر و بي ميلي نسبت به اوست با اين وسيله عدم رضايت خود را از رفتار آنها نشان مي دهيم

3. "و اضربوهن َّ"; مرحلة سوم در صورتي است كه سركشي و پشت پا زدن به وظايف و مسؤوليت شان از حد بگذرد، و همچنان در راه قانون شكني با لجاجت و سرسختي گام بردارند، و ديگر راهي جز "شدت عمل باقي نماند، و چاره اي جز خشونت نباشد; در اين صورت اجازه داده شده تا از طريق "تنبيه بدني آنها را به انجام وظايفشان وادار كنند، و در واقع يكي از مصداق هاي منكر نيز اين مورد و نهي از آن به وسيلة نزديك ترين فرد به "زن از بهترين نوع آن محسوب مي شود و بر مرد لازم است كه در صورت مؤثر واقع نشدن مراحل ديگر نهي از منكر به آن مبادرت ورزد. پس

1. اولاً، آيه مسأله تنبيه بدني را از باب امر به معروف و نهي از منكر در مورد افراد وظيفه نشناسي جايز دانسته كه هيچ وسيلة ديگري دربارة آنان مفيد واقع نشود، و اتفاقاً اين مسأله منحصر در اسلام نيست بلكه در تمام قوانين دنيا زماني كه از طريق مسالمت آميز نتوانند افراد را به وظايفشان آشنا كنند، ناچار به خشونت متوسل مي شوند; حتّي در موارد خاصي مجازات هايي شديدتر از "ضرب و تا سرحدّ اعدام قايل مي شوند.

2. ثانياً، "تنبيه بدني بايد ملايم و خفيف باشد; به طوري كه موجب شكستگي و مجروح شدن و كبودي بدن نشود.

3. ثالثاً، روان كاوان امروز معتقدند كه جمعي از زنان داراي حالتي به نام "مازوشيسم (آزادطلبي هستند كه با

شدت يافتن آن تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدني است

مسلم است كه اگر يكي از اين مراحل مؤثر واقع شود، و زن به انجام وظيفه اش اقدام كند، مرد حق ندارد بهانه گيري كند و در صدد آزار و اذيت زن برآيد; لذا به دنبال اين جمله مي فرمايد:

"فإن ْ أطعنكم ْ فلاَ تبغواْ عليهن َّ سبيلاً; اگر اطاعت كردند، به آنها تعدي نكنيد."

ب مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايفشان حتي مجازات بدني مي شوند; ولي چون اين كار غالباً از عهدة زنان خارج است ]به خاطر عواطف بيشتر و قدرت بدني كمترشان لذا حاكم شرع موظف است كه اين قبيل مردان را از طرق مختلف و حتي از طريق تعزير (مجازات بدني به وظايفشان آشنا سازد. در اين زمينه داستان مردي كه در حق همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت هم حاضر به تسليم در برابر حق نبود و علي او را با شدت عمل و حتي با تهديد به شمشير، وادار به تسليم كردند، معروف است (ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ج 5، ص 344 _ 352، نشر اسلامي _ تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و جمعي از همكاران ج 3، ص 371، دارالكتب الاسلاميه )

آيه 34 سوره نساء كه مي گويد زنان را بزنيد چگونه توجيه و تفسير مي نماييد؟

پرسش

آيه 34 سوره نساء كه مي گويد زنان را بزنيد چگونه توجيه و تفسير مي نماييد؟

پاسخ

1_ آيه اشاره شده در مقاله زنبور چنين است: ... واللّتي تخافون نشوزهن فعطوهنّ واهجروهن في المضاجع واضربوهن،فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا، ان اللّه كان عليا كبيرا

در آيه مزبور پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است،دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطهنكاتي چند شايان توجه است:

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف بدون هيچعذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه، بچه داري و ... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقي برايمرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافيزوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد. بنابراين آيه فوق دررابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنها راملتزم شده صادر نكرده است.

2- «نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخلخانه حل نمود، ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به

خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راهآن عنوان شده است.

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و درصورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنين روشي حكيمانه ترينشيوه در حل مشكلات زوجين است. ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوقزوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود وآن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن درچنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصويراست:

الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنينچيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهاننمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعني از نظر اخلاقي، آنهم در موارد خاصيمي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخياز آنها مسلما به زيان خود او

هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه وسازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براياستيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است، زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالمديگر به بار آيد.

ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفاء كند، چنينچيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرونكشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آننيست، لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد.

د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راهحل ممكن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهانعمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود، سازگاري ندارد. در رابطه با حدّ و چگونگي زدن، علامه مجلسي (ره) در بحار الانوار، ج 104 ، ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع) نقل نموده است كه ...والضرب بالسواك و شهبه ضربا رفيقا ؛ زدن بايد باوسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملايمت{M. ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه «ضرب» بايد

درپايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيارنازك مانند سيگار و سبك و كم ضربه اي است.

نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد،زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اينصورت قرآن مي فرمايد: فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ؛ اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد{M. يعني، اگر زن در برابر حقوقيكه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است. واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختينشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد، در اين رابطه در آيه بعد فرموده است: و ان خفتم شقاقبينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفّق اللّه بينهما ان اللّه كان عليما خبيرا اگر خوفگسست در بين آن دو يافتيد، پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد، اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنانوفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است». نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گرهرا به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي ازهيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق

ومصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود:

(1) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد، حقوقي كه با پيمان ازدواج، زنوفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است.

(2) در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده.

(3) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.

(4) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود.

(5) موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد.

نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساسا ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زياديدر نهي از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي تا ضرب وجرح و حتي قتل را شامل مي شد، و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست.برخي از اين روايات عبارتند از:

1- پيامبر(ص) فرمود: من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند، در حالي كه خودش براي كتك خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد.

2- و نيز فرمود: زنان بر مرد كريم، غالب مي شوند و مرد لئيم، بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب.

38- از امام صادق(ع) از پدرش روايت شده كه گفت: وقتي با زني ازدواج مي كنيد، احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان

را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايعنكنيد.

4- پيامبر(ص) فرمود: هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند، خدا اجر داوود(ع) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند، همچون اجرآسيه را كه با فرعون، كنار آمد، عطا مي كند.

5- حضرت محمد(ص) فرمود: «زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد».

6- حضرت علي(ع) فرمود: « در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد».

7- آخرين چيزي كه به وقت وفات، از رسول خدا(ص) شنيدند _ كه در زير زبان همي گفت _ سه سخن بود: «نماز بر پا داريد

و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد. و اللّه اللّه در حديث زنان، كه در دست شمايند. با زنانتان، نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد.

8- و رسول خدا(ص) ، خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي به خشم، باز داد. عمر گفت: يالكعاء، جواب باز مي دهي؟ گفت: آري كهرسول(ص) از تو بهتر است، زيرا زنان، وي را جواب باز مي دهند و او تحمّل مي كند.

9- يك روز، زني به خشم، دست فراسينه رسول خدا(ص) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه: چرا كردي؟ رسول خدا گفت: بگذار بيش از اين نيز كنند و مندرگذرم.

(احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه «زن» ، ص 350){J

فلسفه اينكه در قرآن در مورد نافرماني زن از شوهر به مرد اجازه داده است كه زن را بزند چيست

پرسش

فلسفه اينكه در قرآن در مورد نافرماني زن از شوهر به مرد اجازه داده است كه زن را بزند چيست

پاسخ

آيه اشاره شده چنين است:«... والّتي تخافون نشوزهن فعظوهنّ واهجروهن في المضاجع واضربوهن، فان اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلا، ان اللّه كان عليا كبيرا »(نساء، آيه 34).

آيه ياد شده پس از آن كه اعلام مي دارد قوام زندگي زن؛ يعني، مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرداست، دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است:

1_ دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش؛ يعني، تمكين و عفاف، بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه، بچه داري و... سر باز زند، شرع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و حكم مزبور صرفا اختصاص به مورد «نشوز» دارد؛ نه هر گونه نافرماني از دستورات شوهر.

2_ «نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن، بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران، مشكل را در داخل خانه حل نمود؛ ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود، نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالم ترين راه آن عنوان شده است.

3_ حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايم ترين راه ها شروع نموده و درصورت تأثيرگذاري آن، مراتب بالاتر را اجازه نداده است. ازاين رو در مرتبه اول سفارش

به پند و اندرز نموده است. چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است؛ ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر، سر تسليم فرود نياورد و هم چنان برتخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد، چه بايد كرد؟ در اين جا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از هم بستر شدن با وي مي باشد. پس اگر مشكل حل شد، ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد؛ اما اگرزن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داد و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اين رابطه چند راه قابل تصوراست:

الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد؛ يعني، در هيچ يك از نظام هاي حقوقي جهان، نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند. بلي از نظر اخلاقي، آن هم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود؛ ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوززن تنها به ضرر شوهر نيست؛ بلكه غالبا تمام خانواده و چه بسا شخص زن نيز در اين رابطه آسيب بيند. ازاين رو بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده، كنترل هدايت گرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد

و براي استيفاي حق روش هاي معيني وضع نموده است؛ زيرا محدود نساختن شيوه هاي احقاق حق و اصلاح مشكل، موجب روا داشتن ستم هاي زيادي به زن مي شود و مفاسد و مظالم ديگري به بارمي آورد.

ج ) راه سوم آن است كه مرد با مراجعه به ديگران - اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر - حقوق خود را استيفا كند، چنين چيزي اگر چه ممكن استحق مرد و ديگر اعضاي خانواده را تأمين كند، ولي با امكان حل مشكل در داخل خانه، بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود؛ زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه، آسيب هاي فراواني براي حيثيت خانواده به بار مي آورد. ازاين رو خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي كند.

د ) راه چهارم آن كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي ياد شده، برخورد نمايد. در اين راستا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه ممكن جهت حل مشكل در داخل منزل، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته در اين جا نيز مسأله حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود، سازگاري ندارد. در رابطه با حد و چگونگي زدن، علامه مجلسي(ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع) نقل نموده است كه «...والضرب بالسواك و شبهه ضربا رفيقا »؛ زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد، آن هم با مدارا وملايمت.

روايت ياد شده به خوبي نشان مي دهد كه «ضرب» بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار

و سبك و كم ضربه است و شيوه زدن نيز بايد ملايم و خفيف باشد به طوري كه حتي رنگ پوست اندك تغييري نكند.

نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست مي آيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد؛ زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود. در اينصورت قرآن مي فرمايد:« فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا »؛ اگر به اطاعت درآمدند بر آن ها ستم روا مداريد؛ يعني،اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است، تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است.

واكنش احتمالي ديگر آن است كه هم چنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد.در اين رابطه در آيه بعد فرموده است:« وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريداللّه اصلاحا يوفّق اللّه بينهما ان اللّه كان عليما خبيرا »:؛ اگر خوف گسست در ميان آن دو يافتيد، پس حَكَمي از ناحيه مرد و حَكَمي از بستگان زن برگزينيد، اگر از پي آن خواستار صلاح باشند، خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد. همانا خداوند دانا و آگاه است.

نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله، گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرارمي دهد. حكمت اين حكم آن است كه در اين مرحله فقط پاي قانون و مراجع قانوني به ميان نمي آيد؛ بلكه ابتدا كار به نزديكان و خويشان سپرده مي شود، تا با برخوردهاي عاطفي و بررسي هاي عقلاني، حتي الامكان مشكل را با صفا وصميميت

حل كنند و خداوند نيز وعده داده است كه در توفيق اصلاح با آنان، همراهي و همكاري كند و اين از لطايف احكام و دستورات نوراني قرآن است، تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اين كه حقي ازهيچ يك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ندهد، فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين، مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود:

1_ اين حكم اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد؛ حقوقي كه زن با پيمان ازدواج، وفاداري خود را نسبت به آن متعهد شده است.

2_ در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز خارجي وضع شده است.

3_ سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.

4_ حد آن نازل ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود.

5_ موقتي است؛ يعني، چه داراي نتيجه مثبت باشد و چه منفي، بايد به زودي از آن دست كشيد.

6_ از بند 2 حكمت وضع اين حكم روشن مي شود و با توجه به بندهاي 4 و 5 درمي يابيم كه اين مقدار ضرب با كيفيت اشاره شده هيچ تأثيري در خفتن و آسيب رساندن به استعدادهاي زنان ندارد؛ بلكه آنچه موجب اخلال در توانايي هاي جسمي و فكري زن مي شود،خروج از حدود ياد شده از نظر استمرار زماني و به كارگيري شيوه هاي خشن و ظالمانه در اين رابطه است.

افزون بر آنچه گذشت به اعتقاد روان كاوان، برخي از زن ها گرفتار بيماري خاصي به

نام آزارطلبي (مازوشيسمMasochism) مي باشند و زماني كه اين حالت شدت مي يابد، تنها راه درمان و آرامش آنان، مختصر تنبيه بدني است.براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- واژه نامه روان پزشكي و روان شناسي، ص 132 هارولد كاپلان و بنيامين سادوك

2_ واژه نامه روان پزشكي انجمن روان پزشكان آمريكا، ترجمه: مهرداد فيروز و خشايار بيگي

3_ تفسير نمونه، ج 3، ص 373.

در پايان شايان ذكر است كه ديدگاه كلي شارع نسبت به زدن همسر، نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي ازاين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي گرفته تا ضرب و جرح و حتي قتل رواج داشت و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست. برخي از اين روايات عبارتند از:

1_ پيامبر(ص) فرمود: «من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند، در حالي كه خودش براي كتك خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيدكه قصاص دارد».

2_ و نيز فرمود: «زنان بر مرد كريم، غالب مي شوند و مرد لئيم، بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب».

3_ از امام صادق(ع) از پدرش روايت شده كه گفت: «وقتي با زني ازدواج مي كنيد، احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان را آزارندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد».

4_ پيامبر(ص) فرمود: «هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند، خدا اجر داوود(ع) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند, همچون اجر آسيه - كه با فرعون , كنار آمد - عطا مي كند)). 5- حضرت محمد(ص ) فرمود: ((زنان

را نزنيد و تقبيح مكنيد)). 6- حضرت علي (ع ) فرمود: ((در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد)). 7- آخرين چيزي كه به وقت وفات , از رسول خدا(ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت , سه سخن بود: ((نماز بر پاي داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد والله الله درباره ئ زنان , كه در دست شمايند. با زنانتان , نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد)). 8- و رسول خدا(ص ), خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي را به خشم , باز داد. عمر گفت : يالكعائ, جواب باز مي دهي ؟ گفت : آري كه رسول (ص ) از تو بهتر است ; زيرا زنان , وي را جواب باز مي دهند و او تحمل مي كند. 9- يك روز, زني به خشم , دست فراسينه ئ رسول خدا(ص ) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي ؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم . (( احاديث به نقل از بولتن انديشه , ويژه ((زن )), ص 350 ))

يك سوال هم در مورد تنبيه زنان دارم كه در CD پرسمان پاسخ آن را يافتم ولي نياز به توضيح بيشتري دارم كه خداوند در آيه اي از قرآن به مردان دستور مي دهد كه براي تنبيه همسرانشان ابتدا دو مرحله ديگر را نام مي برد و در مرحله سوم سخن از زدن و تنبيه بدني به ميان مي

پرسش

يك سوال هم در مورد تنبيه زنان دارم كه در CD پرسمان پاسخ آن را يافتم ولي نياز به توضيح بيشتري دارم كه خداوند در آيه اي از قرآن به مردان دستور مي دهد كه براي تنبيه همسرانشان ابتدا دو مرحله ديگر را نام مي برد و در مرحله سوم سخن از

زدن و تنبيه بدني به ميان مي آورد اين مطلب چگونه قابل توجيه است؟ آيا فقط زنان نياز به تربيت دارند؟ آيا مردان نياز ندارند؟ و آيا به مرداني كه ناگفته دست به چنين كاري مي زنند و خيلي از آنها همسرانشان را كتك مي زنند چنين توصيه اي لازم بود؟

ممنون مي شوم اگر پاسخم را بدهيد.

پاسخ

نخست بايد دانست آنچه در اسلام توصيه شده مهرباني و لطف در ميان اعضا خانواده است و در آيات و روايات درباره خوش اخلاقي و رسيدگي مردان نسبت به خانواده سفارشات بسياري شده است. سيره خود پيامبر(ص) و امامان(ع) و بزرگان ما همگي نيكي و محبت به همسر و فرزندان بوده است و براي مرداني كه بداخلاقي دارند مجازات فشار قبر فراواني قرار داده شده است. اما آنچه مهم است در حل اختلافات گاهي ميان خوب و خوبتر خوب را بايد انتخاب كرد و گاهي ميان بد و بدتر بايد بدتر را رها كرد. به تجربه ثابت شده است كه اگر در مشاجرات خانم ها نيز به مقابله با همسرانشان بپردازند نه تنها مشكل حل نمي شود بلكه اختلافات جزيي گاهي به جدايي نيز كشيده مي شود. در صورتي كه اگر خانم ها ناهنجاري و عصبانيت همسرشان را تحمل كنند، ديري نمي گذرد كه عصبانيت همسر فروكش مي كند و زندگي چه بسا خوشي و آرامي پيدا مي كند و گاهي تحمل خانم، موجب مي شود كه سابقه ذهني خوبي در ذهن شوهر باقي بگذارد كه هرگاه عصبانيت خود را به ياد آورد شرمنده مي شود.

البته چه بسا برخي مردان به جهت برخي تربيت هاي غلط و يا

مشكلات ديگر به ناهنجاري خود ادامه دهند. در اين صورت بايد به چند نكته توجه داشت:

1. ناهنجاري مردان در مقطع خاصي از زندگي است و ناپايدار است.

2. بايد عوامل ناراحتي و عصبانيت همسر، ريشه يابي شود و سعي شود مقدمات ناراحتي او فراهم نشود.

3. از فاميل ها و دوستاني كه مي توانند او را تحت تأثير قرار بدهند كمك گرفته شود.

جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

درباره آيه شريفه ((الرجال قوامون علي النساء)) بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از ((قوام )) بودن مرد و دايره شمول آن داشت , تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت . بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا, گستره و حكمت .

الف ) در رابطه با معناي كلمه ((قوام )) آمده است : ((القوام من القيام و هو اداره المعاش )); يعني , ((قوام )) مشتق شده از ((قيام )) و آن به معناي اداره امور زندگي است , (تفسير الميزان , ج 4, ص 215).

ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است . به عبارت ديگر اين آيه , بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن , به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند.

ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد, توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد.

از طرف ديگر زن نيازمند محيطي

امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده , نه تنها امري شرعي ; بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است . آيه فوق پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است , دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است :

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف، بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه , بچه داري و ... سر باز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به

آنها را ملتزم شده صادر نكرده است .

2- ((نشوز)) مسلما" امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود, ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است .

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است . لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است . چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است . ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد, امأا اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است :

الف ) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود, هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ

منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد, يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند, يعني از نظر اخلاقي , آنهم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلما" به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است , زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.

ج ) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند, چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست , لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد. د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد

نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله ((ضرب )) را مطرح نموده است . البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود, سازگاري ندارد.

در رابطه با حد و چگونگي زدن , علامه مجلسي (ره ) در بحار الانوار , ج 104 , ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع ) نقل نموده است كه ((...والضرب بالسواك و شهبه ضربا" رفيقا" ; زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد, آنهم با مدارا و ملايمت )).

ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه ((ضرب )) بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار، مسواك و سبك و كم ضربه اي است . نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد, زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود, در اينصورت قرآن مي فرمايد: ((فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ; اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد)). يعني , اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است.

واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد, در اين رابطه در آيه بعد فرموده

است : ((و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما" من اهله و حكما" من اهلها ان يريدا اصلاحا" يوفق الله بينهما ان الله كان عليما" خبيرا" ; اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد, پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد, اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد, همانا خداوند دانا و آگاه است )).

نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود: (1) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد, حقوقي كه با پيمان ازدواج , زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است . (2) در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده . (3) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست . (4) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود. (5) موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد. نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است

كه اساسا" ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است . اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي تا ضرب و جرح و حتي قتل را شامل مي شد, و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست . برخي از اين روايات عبارتند از:

1- پيامبر(ص ) فرمود: من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند, در حالي كه خودش براي كتك خوردن , سزاوارتر است . زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد.

2- و نيز فرمود: زنان بر مرد كريم , غالب مي شوند و مرد لئيم , بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب .

3- از امام صادق (ع ) از پدرش روايت شده كه گفت : وقتي با زني ازدواج مي كنيد, احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است . زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد.

4- پيامبر(ص ) فرمود: هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند, خدا اجر داوود(ع ) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند, همچون اجر آسيه را كه با فرعون , كنار آمد, عطا مي كند.

5- حضرت محمد(ص ) فرمود: ((زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد)).

6- حضرت علي (ع ) فرمود: (( در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد)).

7- آخرين

چيزي كه به وقت وفات , از رسول خدا(ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت - سه سخن بود: ((نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان , كه در دست شمايند. با زنانتان , نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد.

8- و رسول خدا(ص ), خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي به خشم , باز داد. عمر گفت : يالكعا؛ جواب باز مي دهي ؟ گفت : آري كه رسول (ص ) از تو بهتر است , زيرا زنان , وي را جواب باز مي دهند و او تحمل مي كند.

9- يك روز, زني به خشم , دست فراسينه رسول خدا(ص ) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي ؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم , (احاديث به نقل از بولتن انديشه , ويژه ((زن )) , ص 350).

نكته اي كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولا در بررسي يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستي تنها با ديدن يك آيه در موردي به قضاوت نشست . حال اگر آن كتاب كتاب آسماني باشد موضوع اهميت فوق العاده تري پيدا مي كند. وقتي مي توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين زمنيه ديده شود نه اين كه - كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد. بنابراين وقتي مي توان ديدگاه

در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود. ثانيا": قرآن براي خود مفسر و مبين تعريف كرده است ((و انزلنا اليك الذكر ليتبين للناس مانزل اليهم ; و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را كه ما نازل كرديم بيان كني )) حال براي درك محدوده معناي يك آيه بايستي ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد. چنانكه براي فهم آيه قوامون بايستي آيات ديگر و هم چنين روايات صحيحي كه براي تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.

در آيه (الرجال قوامون علي النساء) چرا زنان اينقدر بي ارزش گرفته شده و چرا اجازه كتك زدن زن , به مرد داده شده ؟

پرسش

در آيه (الرجال قوامون علي النساء) چرا زنان اينقدر بي ارزش گرفته شده و چرا اجازه كتك زدن زن , به مرد داده شده ؟

پاسخ

درباره آيه شريفه ((الرجال قوامون علي النساء)) بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از ((قوام )) بودن مرد و دايره شمول آن داشت , تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت . بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا, گستره و حكمت .

الف ) در رابطه با معناي كلمه ((قوام )) آمده است : ((القوام من القيام و هو اداره المعاش )); يعني , ((قوام )) مشتق شده از ((قيام )) و آن به معناي اداره امور زندگي است , (تفسير الميزان , ج 4, ص 215).

ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است . به عبارت ديگر اين آيه , بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن , به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند.

ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد, توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد.

از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش

براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده , نه تنها امري شرعي ; بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است . آيه فوق پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است , دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است :

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه , بچه داري و ... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است . 2- ((نشوز)) مسلما" امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود, ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به

خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است .

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است . لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است . چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است . ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد, امأا اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است :

الف ) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود, هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد, يعني در هيچيك از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند, يعني از نظر اخلاقي , آنهم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه

اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلما" به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است , زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.

ج ) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند, چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست , لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي نمايد. د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله ((ضرب )) را مطرح نموده است . البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود, سازگاري ندارد. در رابطه با حدأ و

چگونگي زدن , علامه مجلسي (ره ) در بحار الانوار , ج 104 , ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع ) نقل نموده است كه ((...والضرب بالسواك و شهبه ضربا" رفيقا" ; زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد, آنهم با مدارا و ملايمت )). ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه ((ضرب )) بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار و سبك و كم ضربه اي است . نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد, زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود, در اينصورت قرآن مي فرمايد: ((فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ; اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد)). يعني , اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است . واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد, در اين رابطه در آيه بعد فرموده است : ((و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما" من اهله و حكما" من اهلها ان يريدا اصلاحا" يوفأق الله بينهما ان الله كان عليما" خبيرا" ; اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد, پس حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان

زن برگزينيد, اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد, همانا خداوند دانا و آگاه است )). نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود: (1) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد, حقوقي كه با پيمان ازدواج , زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است . (2) در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده . (3) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست . (4) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود. (5) موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد. نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساسا" ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است . اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي تا ضرب و جرح و حتي

قتل را شامل مي شد, و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست . برخي از اين روايات عبارتند از:

1- پيامبر(ص ) فرمود: من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند, در حالي كه خودش براي كتك خوردن , سزاوارتر است . زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد.

2- و نيز فرمود: زنان بر مرد كريم , غالب مي شوند و مرد لئيم , بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب .

3- از امام صادق (ع ) از پدرش روايت شده كه گفت : وقتي با زني ازدواج مي كنيد, احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است . زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد.

4- پيامبر(ص ) فرمود: هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند, خدا اجر داوود(ع ) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند, همچون اجر آسيه را كه با فرعون , كنار آمد, عطا مي كند.

5- حضرت محمد(ص ) فرمود: ((زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد)).

6- حضرت علي (ع ) فرمود: (( در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد)).

7- آخرين چيزي كه به وقت وفات , از رسول خدا(ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت - سه سخن بود: ((نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان , كه در دست

شمايند. با زنانتان , نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد.

8- و رسول خدا(ص ), خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي به خشم , باز داد. عمر گفت : يالكعا؛ جواب باز مي دهي ؟ گفت : آري كه رسول (ص ) از تو بهتر است , زيرا زنان , وي را جواب باز مي دهند و او تحمل مي كند.

9- يك روز, زني به خشم , دست فراسينه رسول خدا(ص ) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي ؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم , (احاديث به نقل از بولتن انديشه , ويژه ((زن )) , ص 350).

نكته اي كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه اصولا در بررسي يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستي تنها با ديدن يك آيه در موردي به قضاوت نشست . حال اگر آن كتاب كتاب آسماني باشد موضوع اهميت فوق العاده تري پيدا مي كند. وقتي مي توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين زمنيه ديده شود نه اين كه - كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد. بنابراين وقتي مي توان ديدگاه در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر شود. ثانيا": قرآن براي خود مفسأر و مبيأن تعريف كرده است ((و انزلنا اليك الذكر ليتبين للناس مانزل اليهم ; و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه را

كه ما نازل كرديم بيان كني )) حال براي درك محدوده معناي يك آيه بايستي ديگر ادله را در سنت مورد توجه قرار داد. چنانكه براي فهم آيه قوامون بايستي آيات ديگر و هم چنين روايات صحيحي كه براي تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.

آيا اسلام تنبيه بدني زنان توسط مردان را اجازه داده است؟

پرسش

آيا اسلام تنبيه بدني زنان توسط مردان را اجازه داده است؟

پاسخ

خداوند متعال در قرآن سوره نسأ، آيه 34 زنان به دو گروه تقسيم مي كند/

زناني كه وظايف شرعي و قانوني خود را انجام مي دهند و زناني كه تخلف كرده و در مسير انجام وظيفه كوتاهي مي كنند، كه در قسمتي از آيه فوق خداوند مي فرمايد: «... والتي تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن في المضاجع و اضربوهن...»/

در مرحله اول مي فرمايد: زناني كه از طغيان و سركشي آنها مي ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد و در ادامه مي فرمايد: مرحله دوم اينكه در صورتي كه اندرزهاي شما سودي نداد. در بستر از آنها دوري كنيد و در مرحله آخر اينكه:

در صورتي كه سركش و پشت پا زدن به وظايف و مسئوليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شكني در بستر و كم اعتنايي نفعي نبخشيد و راهي جز «شدت عمل» باقي نماند براي وادار كردن آنها به انجام تعهدها و مسئوليتهاي خود چاره اي جز خشونت و شدت عمل نيست/

در اينجا اجازه داده شده كه از طريق تنبيه بدني آنها را به انجام وظايف خويش وادار كنند/

اشكال:

ممكن است اشكال مطرح شود كه چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زناني متوسل به تنبيه بدني شوند؟!

در پاسخ به اين پرسش و يا اشكال مي گوييم:

با توجه به معناي آيه و رواياتي كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كتب فقهي آمده است و همچنين با توضيحاتي كه روانشناسان امروز مي دهند چندان پيچيده نيست زيرا:

اولاً: آيه مسأله تنبيه بدني را در مورد افراد وظيفه شناس مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگري درباره آنان مفيد واقع

نشود و اتفاقاً اين موضوع تازه اي نيست كه منحصر به اسلام باشد در تمام قوانين دنيا هنگامي كه طرق مسالمت آميز براي وادار كردن افراد، انجام وظيفه مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت مي شوند/

ثانياً: تنبيه بدني در اينجا همانطور كه در كتب فقهي آمده است بايد ملايم و حفيف باشد به طوري كه نه موجب شكستگي و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودي بدن/

ثالثاً: روانكاوان امروز معتقدند كه جمعي از زنان داراي حالتي به نام «مازوشيسم» (آزادطلبي) هستند و گاه كه آن حالت در آنها تشديد مي شود تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدني است/

بنابراين ممكن است ناظر به چنين افرادي باشد كه تنبيه خفيف بدني در مواردي از آن جنبه آرام بخشي دارد و يك نوع درمان رواني است/

با اينكه انسان مجاز نيست حتي به بدن خود آسيب برساند آيه 34 نساء را چگونه توجيه مي كنيد كه اجازه تنبيه زن را به شوهر داده است

پرسش

با اينكه انسان مجاز نيست حتي به بدن خود آسيب برساند آيه 34 نساء را چگونه توجيه مي كنيد كه اجازه تنبيه زن را به شوهر داده است

پاسخ

به نظر مي رسد شما بين دو امر را باز خلط فرموده ايد مسئله در اجتناب از ضرر بدني حتي به خويشتن چه رسد بهديگران و اجتناب از اذيت وآزار حيوانات يك چيز است و آنچه در آيه 34 نساء آمده است چيز ديگر است. حال بهنكات مطرح شده در اين آيه مي پردازيم دقت كنيد:

الف) مردها بر زنها جنبه برتري و سرپرستي دارند به دليل برتري كه خدا به آنها بخشيده و به دليل انفاقي كه ازاموالشان دارند. باز در اينجا ذهن خود را سراغ موارد استثنائي نبريد شما ملاحظه كنيد كه آيا واقعاً نوع مردها بر زنهاچنين مزيتي را ندارند. بله ما هم قبول داريم كه زنهاي قهرمان پرور و مردآفرين روزگار هم داريم در بين زنهاشخصيت هائي يافت مي شوند كه بسياري از مردها به گرد آنها هم نمي رسند. زهراي اطهر كجا و مردان روزگار كجا؟ولي آيا نوعاً چنين است؟

زنها نوعاً از رقت قلب و عواطف بيشتري نسبت به مردها برخورداريد اگر چه اين كمال است ولي در بسياري ازاوقات جلو عقل و تدبير و آينده نگري را سد مي كند. علاوه بر اين در مسائل حياتي احساسات زن ها بيش از مردهاخودنمائي مي كند. به ديگر عبارت مسئله غلبه احساسات بر عقل در مسائل مهم و سرنوشت ساز در زنها بيشترمشاهده مي شود تا مردها. همچنانكه مي بينيم در امور خشن و دشواري همچون ميادين نبرد و جنگ يا كارهائي از قبيلرانندگي ماشين هاي غول پيكر اين مردها هستند كه ازآنها انتظار مي رود و در اين گونه

موارد كسي از زنها انتظار ندارد. بههمان كيفيت كه ساختار طبيعي زن و مرد با هم متفاوت است وظائف آنها نيز نسبت به يكديگر متفاوت است.

ب ) ملاحظه بفرمائيد در همين آيه ابتدا از زنهاي شايسته، عفيف و باتقوا تجليل شده است. آنگاه سخن از زنهائي بهميان مي آيد كه ناشزه هستند يعني نافرماني نموده و از انجام وظائف خويش سر پيچي مي كنند. در اينجا قرآن مجيدبراي تربيت و تأديب اينگونه زنها چند مرحله قائل شده است: اول نصيحت واندرز. دوم اگر نصيحت مؤثر نيفتاد قهركردن و دوري نموردن از آنها در خوابگاه. سوم اگر زني بود كه اوّلا سرپيچي و نافرماني دارد ثانياً آنقدر نافرمان است كهبه هيچ موعظه و نصيحتي نيز رام نمي شود و حتي با قهر كردن و دوري در اينجا اسلام فرموده: (واضربوهن) آنها را تنبيهكنيد. حال اين تنيه بايد بررسي شود كه منظور چيست؟ و كميت و كيفيت آن چگونه است؟ مطمئن باشيد كتك كاري وضرب و جرحي كه مردان نالايق و لاابابي نسبت به همسران خود دارند از ديدگاه اسلام مطرود و نامشروع است. اسلامبراي چنين رفتار زشتي هرگز مجوزي صادر نكرده است. و اگر ديديد كسي نسبت به كتك كاري و رفتار زشت خويش درصدد استناد به اين آيه است مطمئن باشيد كه «قد ضل ضلالاً بعيداً» سخت در اشتباه است در اينجا به چند نكته توجهداشته باشيد:

1- «تنبيه بدني» كه در اين آيه مذكور بدان اشاره شده بايد ملايم و خفيف باشد به گونه اي كه موجب مجروح شدنو شكستگي و كبودي بدن نگردد (در حديث آمده است كه اين زدن با چوپ مسواك باشد كه هم كوتاه است و همباريك).

2-

نكته ديگري كه به جا و شايسته توجه است اينكه روانكاوان امروز معتقدند كه جمعي از زنان داراي حالتي بهنام مازوشيسم (آزاد طلبي) هستند و گاه كه اين حالت در آنها تشديد مي شود تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدنياست. بنابر اين ممكن است مطلب آيه ناظر به چنين افرادي باشد كه تنبيه خفيف بدني در مورد آنان جنبه آرام بخشيداشته و يك نوع درمان رواني است.

3- تنبيه بدني منحصر به اسلام نيست همچنانكه منحصر به اين مورد خاص نيز نيست. در همه جاي دنيا وقتيانساني به طور مسالمت آميز به قانون تن در نداد و نه از طريق سخنراني و ارشاد و نه حتي جريمه و برخي ازمحروميت ها زير بار نرفت نوبت به خشونت مي رسد و از طريق تنبه بدني وارد مي شوند كه حتي تا پاي اعدام هم پيشمي رود. آيا در اينجا مي شود ايراد گرفت كه وقتي آئين اسلام كوچكترين اذيت وآزاد بدني را ممنوع ساخته و حتي برايآن ديه تعيين فرموده است. چرا سارق و زاني و ... را محكوم به حد خوردن فرموده و بايد تازيانه بخورند؟! جالباينجاست كه دنباله آيه مذكور چنين آمده است كه: فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً اگر زنها از شما - شوهران -اطاعت كردند حق نداريد نسبت به آنها تعدي كنيد و هيچگونه اذيت و آزاري برسانيد. انّ اللّه كان عęʙјǙˠكبيјǙˠاگركسي بخواهد از سرپرسي خود سوء استفاده نمايد و آنرا وسيله آزار زيردستان خود قرار دهد به راستي كه خدا برتر وبزرگ است. يعني در آنصورت سر و كارش با خدائي است كه قدرت قهّار است و بر همه كس غلبه و برتري دارد. (بهتفاسير قرآن از

جمله تفسير نمونه در ذيل آيه مذكور مراجعه فرمائيد) اين بود نكات چندي كه در جواب اين سؤال بيانشد اگر چه ادعا نمي كنيم كه همه آنچه در اين راستا مي توان بيان داشت در اين مختصر گنجيده است.{J

خداوند در سوره نساء آيه 34 مي فرمايد: همسران خود را بعد از نصيحت و ترك تمكين بزنيد (واضربوهن ) لطفا در اين باره توضيح دهيد.

پرسش

خداوند در سوره نساء آيه 34 مي فرمايد: همسران خود را بعد از نصيحت و ترك تمكين بزنيد (واضربوهن ) لطفا در اين باره توضيح دهيد.

پاسخ

در پاسخ به اين كه چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدني شوند نكاتي را متذكر مي شويم: 1- نخست اين كه بحث در آيه فوق درباره زوجه ستم ديده و مظلوم نيست زيرا معلوم است زني كه شوهرش حق او را مراعات نمي كند حق تمرد از اوامرشوهر را دارد. بلكه بحث درباره زني است كه شوهرش تمام حقوق او را مراعات مي كند ولي او از اطاعت شوهر سر پيچي مي كند. (ر.ك سبحاني جعفر رسائل و مقالات ص 522 نشر موءسسه امام صادق(ع» 2- ديگر اين كه اگر به مفهوم آيه درست دقت كنيم مي بينيم كه تنبيه بدني در رتبهسوم از مراتب سه گانه ذكر شده در آيه واقع است بنابراين در درجه اول اندرز و نصيحت است و در درجه دوم به اصطلاح قهر كردن است و در درجه سوم همين تنبيه بدني است حال اگر اين مراتب به خوبي مراعات شود ممكن است نوبت به مرحله آخري نرسد و اگر هم بدان دسيدمواردش خيلي كم خواهد بود.(علامه طباطبايي الميزان ج 4 ص 367 نشر دارالكتب الاسلاميه) 3- همان طور كه در كتب فقهي نيز آمده مطلق تنبيه منظور نيست. بلكه طبق مفاد روايات تنبيه بايد ملايم و خفيف باشد به طوري كه موجب شكستگي و جراحت نگردد و باعث كبودي بدننشودو لذا فقها گفته اند اگر در اثر ضرب ضرري و زياني حاصل شود مرد غرامت بايد بپردازد. افزون بر آن تنبيه

بايد براي اصلاح باشد و اگر براي خاطر تشفي و انتقام صورت بگيرد طبق بيان فقها حرمت و گناه دارد (نجفي جواهرالكلام ج 31 ص 207 نشر مكتبه اسلاميه - حسينيجرجاني آيات الاحكام ج 2 ص 343 انتشارات نويد). پيامبر(ص) در حديثي مي فرمايد: من تعجب مي كنم از كسي كه زنش را مي زند وحال آن كه مرد به زدن اولي از زن است زنانتان را با چوب نزنيد كه در آن قصاص است و همين طور در حديث ديگري هم مي فرمايد: هر مردي آسيبيبه زنش برساند خداوند به نگهبان آتش جهنم خود دستور مي دهد كه هفتادبار گونه او را با گرماي جهنم لطمه وارد آورند (نوري مستدرك الوسائل ج 14 ص 250 ح 3 و 4). 4- برخي گفته اند كه معناي «اضربوه» وجوب زدن نيست بلكه آن به معناي اباحه زدن است يعني اين كه زدنحرمتي ندارد و اما اين كه زدن وجوب داشته باشد و به عنوان يك امر واجب محسوب شود نه اين گونه نيست. اين مطلب را مي توان از دو حديث ذيل استفاده كرد: پيامبر (ص) فرمود: من از مردي كه كنيز خود را در موقع غضب مي زند خوش ندارم و همچنين فرمود: زنانتان را بزنيدولي بهترين شما هرگز زنش را نمي زند (ابن عربي احكام القرآن ج 1 ص 400 نشر بيروت درالمعرفه). 5- تنبيه خلاف عقل يا فطرت محسوب نمي شود بلكه هرگاه زن از امور زناشويي سرباز زد مرد بايستي در درجه اول صبر كند و بعد نصيحت كند و سپس قهر بكند و آنگاه اگر مراقبقبلي جواب نداد به تنبيه با ملاحظه شرايط آن روي بياورد. اما اگر تنبيه رتبه نخست را داشت

براي نقد عقل جا داشت ولي عقل هم در جايي كه مراتب سه گانه پيشين پاسخگو نباشد حكم به تنبيه مي كند (تفسير المنار ج 5 ص 74 و صابوني محمدعلي روائع البيان ج 1 ص 475 نشربيروت موءسسه مناهل العرفان). علاوه بر آنچه گفته شد بايد دانست كه حل اختلافات خانوادگي در درون خانه از گسترش مشكلات و بدين نسبت رسيدن ادامه زندگي جلوگيري مي كند. اگرچه برخي فراز نشيب ها در اوايل زندگي و برخي رفتارهيا نامناسب با همسر ظلمي در حق او باشداما به تجربه ثابت شده است بسياري از چنين خانواده ها پس از مدتي سازگاري پيدا مي كنند و زندگي مشترك را سامان مي دهند اما فرهنگي كه حق شكايت و مراجعه به دادگاه را براي زن برجسته مي كند به تجربه ثابت شده كه آمار طلاق را بالا برده است و اين ظلمي بزرگتر براي زن بهوجود آورده است. {J

چرا خداوند در آية 34 سوره نسأ به مردان اجازه مي دهد كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدني شوند؟

پرسش

چرا خداوند در آية 34 سوره نسأ به مردان اجازه مي دهد كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدني شوند؟

پاسخ

در قسمت اوّل اين آيه مي فرمايد: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآءِ بِمَا فَضَّل َ اللَّه ُ بَعْضَهُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِن ْ أَمْوَ َلِهِم ْ; (نسأ، 34) مردان سرپرست و خدمتگزار زنانند; به خاطر برتري هايي كه ]از نظر نظام اجتماع خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايي كه از اموالشان ]در مورد زنان مي كنند." قرآن كريم در اين جمله تصريح مي فرمايد كه مقام سرپرستي در خانواده بايد به مرد داده شود و اين موقعيت به خاطر وجود خصوصياتي است كه در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروي عاطفه و احساسات كه زنان برخلاف مردان از احساسات و عواطف بيش تري برخوردارند و ديگري داشتن نيروي جسمي بيش تر كه با اولي مي تواند با قدرت انديشه و طرح ها و نقشه هاي گوناگون در اداره و تدبير و معاش منزل و سياست هاي اقتصادي فعال تر باشد و با دومي مي تواند از حريم خانوادة خود دفاع كند; همچنين تعهد مرد در برابر زن و فرزندانش نسبت به پرداخت هزينه هاي زندگي و پرداخت مهر و تأمين زندگي آبرومندانة همسر و فرزند، اين حق را به او مي دهد كه وظيفة سرپرستي به عهدة او باشد; البته اين استعدادهاي برتر، هيچ گاه نشانة فضيلت معنوي و قرب بيش تر نيست بلكه فضيلت اصلي تقواي الهي است (جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه به كتاب "نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري انتشارات صدرا / زن در آيينة جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي مركز نشر فرهنگي رجأ.)

جمله "بما فضّل

الله بعضهم .." نيز به تعهدات مردان در مورد انفاق كردن و پرداخت مالي آنان اشاره دارد.

سپس به دو گروه از زنان اشاره مي كند:

1. زنان صالح و شايسته

"فَالصَّ_َ_لِحَ_َت ُ قَ_َنِتَ_َت ٌ حَ_َفِظَ_َت ٌ لِّلْغَيْب ِ بِمَا حَفِظَ اللَّه (نسأ،34) زنان صالح زناني هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده حفظ مي كنند."

2. زنان "ناشزه

در قرآن احاديث و احكام اسلامي از زني كه حقوق خانواده را ناديده بگيرد و در مواردي كه اطاعت همسر واجب است اطاعت نكند، به عنوان "ناشزه ياد مي شود، كه ريشة آن از غرور و خود برتربيني سرچشمه مي گيرد، اين گونه زنان با برخورد زشت خود و تخلف از قوانين خانواده صفا و محبت خانوادگي را به كانوني از آتش تبديل مي كنند. قرآن كريم جهت دفاع از حريم خانواده و اصلاح اين گونه زنان به مدير و سرپرست خانواده يعني شوهر، چند مرحله را سفارش مي كند:

مرحله اول پند و اندرز: "وَالَّ_َتِي تَخَافُون َ نُشُوزَهُن َّ فَعِظُوهُن (نسأ،34) و اما آن دسته از زناني را كه از سركشي و مخالفت شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد"; بنابراين زنان متخلف را نخست بايد راهنمايي كرد، و عواقب وخيم عمل شان را با آرامش و دوستانه به آنان تذكر داد، و تا زماني كه با اخلاق خوب و نصيحت مي توان رفع مشكل كرد، از برخورد شديد بايد دوري نمود.

مرحلة دوم قهر و ترك بستر: اگر پند و اندرز مؤثر واقع نشد، قرآن كريم دستور شديدتري را با استفاده از عوامل عاطفي صادر مي نمايد، و مي فرمايد: "وَاهجُرُوهُن َّ فِي الْمَضَاجِع ; در بستر

از آنان دوري نماييد، و زن را از جهت عاطفه متأثر سازيد، زيرا تحمل ترك بستر براي زنان از نظر رواني فوق العاده دشوار است و اگر به شوهران خود علاقه مند باشند، با اين حركت منفي راه صحيح را باز مي يابند، و از ناسازگاري منصرف مي گردند.

مرحلة سوم تنبيه

مي فرمايد: "وَاضْرِبُوهُن َّ فَإِن ْ أَطَعْنَكُم ْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِن َّ سَبِيلاً"; اگرهيچ راهي جز شدت عمل براي وادار كردن آنان به انجام وظايف شان نبود، آن ها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروي كردند، راهي براي تعدّي بر آن ها نجوييد!.

بنابراين دربارة زناني كه از هيچ راهي نمي شود جلو تخلف آنان را گرفت قرآن كريم جهت دفاع از حرمت خانواده و تأديب و اصلاح اين گونه افراد "تنبيه را به عنوان آخرين راه حل تحت شرايطي جايز مي شمارد. روان كاوان امروز نيز مي گويند: برخي از اين گونه زنان مبتلا به يك عارضه انحراف جنسي و روحي هستند كه جز با خشونت قابل مطالعه نيست اين گونه افراد هميشه سعي مي كنند قانون شكني كنند و بر شوهران خود تسلط داشته باشند، و از اين كار خود احساس لذت مي كنند و پيوسته موجب رنج و گرفتاري فكري و جسمي خانواده مي گردند.( ر.ك مسائل ازدواج و حقوق خانواده علي اكبر بابازاده ص 219و220، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 371، دارالكتب الاسلامية / تفسير احسن الحديث سيد علي اكبر قرشي ج ص 357، نشر واحد تحقيقات اسلامي )

"شرايط تنبيه زنان ناشزه

1. اسلام تنبيه هر زني را مجاز نشمرده است بلكه دستور داده است كه "وَعَاشِرُوهُن َّ بِالْمَعْرُوف (نسأ،19) با آنان به طور شايسته

رفتار كنيد." اما حكم جواز تنبيه مخصوص زنان ناشزه است و به هر زن متخلفي "ناشزه گفته نمي شود، بلكه زن ناشزه زني است كه در مواردي كه اطاعت همسر واجب است اطاعت نكند مثلاً در مسايل زناشويي از خواستة شوهر سرپيچي كند و تمكين نكند، يا بدون اجازه شوهر و برخلاف مصالح خانواده از منزل خارج شود. امّا اگر در مسايل ديگر همچون آشپزي بچه داري نظافت خانه و... از شوهر اطاعت نكند ناشزه محسوب نمي شود و شوهر حق تنبيه و يا قهر كردن را ندارد.(ر.ك تحرير الوسيله امام خميني ، ج 2، ص 305، نشر دارالكتب العلميه )

2. تنبيه بايد اولاً: به قصد اصلاح باشد نه براي انتقام يا تشفي (آرام شدن دل . ثانياً به مقداري باشد كه زن ناشزه را به انجام وظايف وادار نمايد و به حداقل اكتفا شود، و بيشتر از آن جايز نيست "فَإِن ْ أَطَعْنَكُم ْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِن َّ سَبِيلاً"(نسأ،34) ثالثاً: بايد موجب شكستگي مجروح شدن و حتي كبود شدن بدن زن نشود.(ر.ك تحرير الوسيله همان )

3. تنبيه بايد آخرين مرحله باشد، يعني اگر مرحلة اول (پند و اندرز)، و دوم (ترك بستر)، مؤثر واقع نشد، و حال زن به گونه اي است كه اگر تنبيه شود، دست از تخلف بر مي دارد، در اين صورت تنبيه او جايز است و اگر يكي از اين مراحل مؤثر واقع شود نوبت به مرحلة بعدي نمي رسد.

تنبيه يكي از مراتب امر به معروف و نهي از منكر، و در مورد افراد متخلفي است كه هيچ وسيلة ديگري دربارة آنان مفيد واقع نشود، و اتفاقاً اين مسأله منحصر در اسلام نيست بلكه در تمام

قوانين دنيا، زماني كه از راه مسالمت آميز نشود جلو تخلف متخلفان را گرفت به روش هاي شديدتر متوسل مي شوند، حتي در مواردي افرادي را كه مرتكب جرم سنگين تري باشند به اعدام محكوم مي كنند. تنبيه زنان متخلف نيز از اين قانون عمومي نمي تواند جدا باشد.(ر.ك تفسير نمونه همان / مسائل ازدواج و حقوق خانواده همان )

چنان كه حكم تنبيه در مورد شوهران متخلف نيز جاري است يعني هر گاه شوهر در انجام وظايفش مانند تهيه هزينة زندگي تخلف نمايد، زن بايد به وسيلة پند و نصيحت او را به راه آورد، و اگر مؤثر واقع نشد، مي تواند به دادگاه شكايت كند و قاضي وظيفه دارد شوهر را براي اداي حقوق زن مجبور نمايد، و اگر اطاعت نكرد او را تعزير (تنبيه بدني كند.(ر.ك تحرير الوسيله همان / جواهر الكلام النجفي ج 31، ص 207_209، مؤسسة التاريخ العربي / خانواده در قرآن دكتر احمد بهشتي ص 188_197، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي )

بنابراين حكم جواز تنبيه اختصاص به زنان ناشزه ندارد، بلكه در مورد شوهراني كه از آنان نشوز (تخلف و ناسازگاري ، آشكار گردد، نيز جاري است با اين تفاوت كه چون اين كار غالباً از عهدة زنان خارج است ]به خاطر عواطف بيشتر و قدرت بدني كمترشان لذا حاكم شرع موظف است كه اين قبيل مردان را از طرق مختلف و حتي از طريق تعزير (مجازات بدني به وظايفشان آشنا سازد. در اين زمينه داستان مردي كه در حق همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت هم حاضر به تسليم در برابر حق نبود و علي او را با شدت عمل و حتي

با تهديد به شمشير، وادار به تسليم كردند، معروف است (ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ج 5، ص 344 _ 352، نشر اسلامي / تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و جمعي از همكاران ج 3، ص 371، دارالكتب الاسلامية )

اذن و اطاعت شوهر

آيا متابعت و تمكين شوهر در هر زماني لازم است ؟

پرسش

آيا متابعت و تمكين شوهر در هر زماني لازم است ؟

پاسخ

بلي زن بايد به طور كلي از شوهر خود اطاعت كند مگر در معصيت ونافرماني خداوند؛ البته بعضي از حقوقي كه بين زن و شوهر وجود دارد،واجب است رعايت شود و بعضي از حقوق براي قوام و دوام و شيريني زندگي لازم است مراعات شود والا وجوب تكليفي ندارد.

زني عقد كرده ولي در خانه پدرش مي باشد، اگر همسرش او را از كاري نهي كند ولي زن انجام دهد، آيا گناه و سرپيچي از فرمان شوهر محسوب مي شود؟

پرسش

زني عقد كرده ولي در خانه پدرش مي باشد، اگر همسرش او را از كاري نهي كند ولي زن انجام دهد، آيا گناه و سرپيچي از فرمان شوهر محسوب مي شود؟

پاسخ

1. قرآن كريم در واحد كوچك اجتماعي يعني خانواده مقام سرپرستي را به مردان سپرده و مي فرمايد: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآءِ بِمَا فَضَّل َ اللَّه ُ بَعْضَهُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِن ْ أَمْوَ َلِهِم (نسأ،34) مردان سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتري هايي كه خداوند (از نظر نظام اجتماع براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايي كه از اموال شان (در مورد زنان مي كنند." بر همين اساس اطاعت همسر بر زن لازم و واجب شمرده شده ليكن ذكر چند نكته ضروري است

اولاً اين سرپرستي مرد و اطاعت و فرمانبرداري زن در موردي است كه "خانواده شكل گرفته باشد و به عبارتي زن و شوهر در كنار هم باشند; هر چند به مجرد عقد بستن از برخي حقوق طرفين برخوردارند.

ثانياً: با توجه به ذيل آيه ي فوق اين سرپرستي و اطاعت در صورتي است كه مرد نفقه و خرجي همسر خويش را تأمين كند. در صورتي كه زن در خانه پدر خويش باشد و مخارجش را پدر تأمين كند، وجوب اطاعت از همسر معلوم نيست ( ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 412، دارالكتب الاسلامية )

2. اطاعت از همسر، در هر امري لازم و واجب نيست بلكه فقط در اموري است كه بر زناشويي برگردد و همچنين برخي از موارد مثل اجازه گرفتن نسبت به خروج از منزل شوهر.

3. اساس زندگي زناشويي به تعبير قرآن

كريم بر محور "مودّت و "رحمت مي باشد. مي فرمايد: "و از نشانه هاي او اين كه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد."(روم 21)( ر.ك زن در آينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي ص 359، مركز نشر اسرأ. )

يكي از اموري كه باعث كشمكش در خانواده شده و آرامش آن را بر هم مي زند، همان پي جويي حقوق شرعي است

4. براي اطلاع بيشتر از حكم فقهي مسئله خود، با استفتأ از مرجع تقليد خويش حكم شرعي خود را دريافت كنيد.

در بسياري از موارد ديده مي شود مردي زنش را اذيت مي كند و زن در دادگاه مجبور مي شود مهريه ءخود را ببخشد تا از شرّ مرد خلاص شود. مردها به زنشان مي گويند: تو صاحب داري و من صاحب تو هستم و اختيارتو به دست من است . آيا از نظر شرع مقدس اسلام اين گونه برخورد با

پرسش

در بسياري از موارد ديده مي شود مردي زنش را اذيت مي كند و زن در دادگاه مجبور مي شود مهريه ءخود را ببخشد تا از شرّ مرد خلاص شود. مردها به زنشان مي گويند: تو صاحب داري و من صاحب تو هستم و اختيارتو به دست من است . آيا از نظر شرع مقدس اسلام اين گونه برخورد با زن مورد تأييد است ؟

پاسخ

شكي نيست كه مرد و زن , از بهره هاي انساني برخوردارند و در نظام اجتماعي هر كدام مكمل ديگري است . يكي بدون ديگري در اجتماع ناقص است و هر يك به ديگري نياز دارد و بقاي نسل به وجود هر دو بستگي دارد. تعبير زيباي قرآن در مورد مرد و زن چنين است : و همديگر را كامل مي كنند و نياز يكديگر را برطرف مي كنند. اگر در جامعه اسلامي مردها به تربيت اسلامي و اخلاقي مزين شده باشند, هرگز مردي به خود اجازه نمي دهد به زنش ظلم كند و فراتر از آنچه وظيفهء الهي وقانوني او است , عمل نمايد. اين گونه برخوردها ناشي از عدم رعايت اخلاق اسلامي است . از نظر اسلام مرد حق ندارد زنش را به كاري مجبور كند و وظيفهء مرد است كه خوراك و پوشاك و مسكن و بقيهء لوازم زندگي را كه در شأن زنش است , تهيه كند. مرد و زن از ابتدا, قبل از ازدواج مي توانند آزادانه تصميم بر ازدواج يا بر عدم آن بگيرند و اگرتصميم گرفتند ازدواج كنند, مي توانند در ضمن عقد تمام شرط هايي را كه به توافق مي رسند, قيد

كنند, مثلاً قيد كننداگر مرد به زنش ظلم يا اهانت كند يا حق و حقوق او را مراعات نكن , زن با استيفاي تمام حقوق خود, وكالت درطلاق داشته باشد. خوشبختانه در دفاتر ازدواج كه در محاضر رسمي كشور وجود دارد, در سند ازدواج قيود وشرايطي را قيد كرده اند كه حق زن پايمال نشود.

بنابراين از نظر اسلام مرد حق زورگويي به زن را ندارد و مرد صاحب زن نيست و حتي نمي تواند زنش را مجبوربه كار و بچه داري بكند. اگر زن بتواند ظلم مرد را در دادگاه اثبات كند, قاضي حق زن را از مرد مي گيرد و او رامجازات مي كند.

چرا اجازه مرد بعد از ازدواج در كارها لازم است؟

پرسش

چرا اجازه مرد بعد از ازدواج در كارها لازم است؟

پاسخ

اجازه خواستن زن از شوهر در تمام موارد نيست. در مواردي كه با حقوق شوهر ارتباط داشته و در حيطه امور خانوادگي است، اجازه شوهر شرط است، زيرا خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است، و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدي داشته باشد، زيرا رهبري و سرپرستي دسته جمعي كه زن و مرد مشتركاً به عهده بگيرند، مفهومي ندارد و در واقع بدون سرپرست بودن است، در نتيجه مرد يا زن يكي بايد سرپرست و ديگري بايد معاون و تحت نظارت او باشد. اين مسئله در دنيا امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيأتي (حتي دو نفر) مأمور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و ديگري معاون يا عضو باشد وگرنه هرج و مرج در كارها پيدا مي شود.

در واحد كوچك خانواده سرپرستي به مرد داده شده است و لزوم اجازه شوهر در برخي از كارها ناشي از موقعيت سرپرستي وي در خانواده مي باشد. اين موقعيت براي مرد به خاطر وجود خصوصياتي در او است، مانند غلبه قدرت تفكر او بر نيروي عاطفه و احساسات، نيز داشتن نيروي جسمي بيشتر كه با اوّلي بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومي بتواند از حريم خانواده خود در جامعه دفاع كند.

به علاوه تعهد مرد در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاي زندگي و پرداخت مهريه و تأمين زندگي آبرومندانه براي همسر و فرزند، اين حق را به او مي دهد كه وظيفه سرپرستي بر عهده او باشد.(1) در واقع خدمتگزار زن و خانواده اش

باشد.

ازدواج پيمان مقدّسي است كه با اين پيمان زن و مرد احساس يگانگي مي كنند. اگر زندگي بر اساس يگانگي و صفا و صميميّت اداره شود، تقريباً موردي پيش نمي آيد كه لزوم اجازه مرد در بعضي از كارهاي زن (مانند بيرون رفتن از خانه) براي زن مشكل آفرين باشد. اجازه خواستن از مرد به معناي حفظ هماهنگي و يگانگي و دوري از اختلاف و خودرأيي و انجام تعهّدات زناشويي و برقراري وحدت و انجام هر چه بيشتر است.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 3، ص 370.

چرا در دين اسلام اگر مردي به همسرش اجازه خارج شدن از خانه را ندهد، زن بايد اطاعت كند، ولي اجازه مرد در بيرون رفتن و آمدن، در اختيار زن نيست؟

پرسش

چرا در دين اسلام اگر مردي به همسرش اجازه خارج شدن از خانه را ندهد، زن بايد اطاعت كند، ولي اجازه مرد در بيرون رفتن و آمدن، در اختيار زن نيست؟

پاسخ

يكي از اهداف تربيتي اسلام، تحكيم مباني نظام خانواده است كه اساس تمام نظام هاي اجتماعي است.

چون اين نظام مانند ساير نظام ها، نياز به مدير دارد، اسلام از ميان اعضاي خانواده، شوهر را به عنوان مدير انتخاب كرده و هزينه زندگي و مسئوليت فرزندان را در بسياري از موارد برعهده او قرار داده است. همان گونه كه حضانت فرزندان را تا مدت محدودي براي مادر (كه از عواطف زيادتري برخوردار است) مقرّر فرموده است.

از اين رو، رضايت شوهر در خروج از منزل براساس مديريت شوهر و در قبال پرداخت هزينه همسر و تحكيم نظام ΘǙƙȘǘϙǠو حفظ حقوق مردان و فرزندان است. ثمرات اين مديريت اسلامي در خانواده هاي متدين مشهود است.(1)

اضافه بر اين كه وجود زن براي بيگانگان و نامحرمان حساس تر از وجود مرد است، چنان كه از لحاظ جسمي، زن ضعيف تر است.

بنابراين، زن ممكن است مورد تعرض قرار بگيرد كه آمارهاي موجود در اين باره كاملاً گويا است.

مرد به خاطر حفظ ناموس خويش اجازه نمي دهد همسرش بدون اطلاع او از خانه خارج شود. مرد براي اطمينان خاطر خويش و براي مصونيت زن بايد در جريان آمد و شد خانمش به خانه و خارج از آن قرار گيرد. با توجه به آسيب پذيري زن در محافل و همنشيني ها به مرد اين حق داده شد كه براي كنترل همسر خويش به او اجازه خروج از خانه را بدهد يا ندهد.

از طرف ديگر مسؤليتي

كه مرد براي تأمين نيازمندي هاي زندگي دارد، به طور طبيعي و عادي او را به صحنه اجتماع مي كشاند، در حالي كه زن چنين وظيفه اي ندارد. بنابراين خروج مرد از خانه الزامي است و اذن گرفتن بي معنا است، برخلاف خروج زن.

البته خروج مرد از خانه كاملاً رها شده و بي قيد و شرط نيست، بلكه داراي قيود قانوني است، زيرا زن نيز حقوقي دارد كه قانوناً مرد را مكلف به حضور نزد زن در شرايط لازم مي كند.

خروج زن از خانه همواره نيازمند اذن شوهر نيست، بلكه در مواردي خروج زن از خانه جايز است، از جمله:

1 - كسب علوم واجبه و يا انجام تكاليفي كه مستلزم خروج از خانه است.

2 - احقاق حق مانند دادخواهي و شكايت به دادگاه يا اداي شهادت و امثال آن .

3 - براساس برخي از فتاوا در صورتي كه قبل از ازدواج زن در كاري استخدام بوده است، پس از ازدواج نيز به خاطر سابقه استخدام مي تواند سر كار خود برود و ازدواج مانع آن نيست.

4 - در صورتي كه به صورت شرط ضمن العقد به هنگام ازدواج، جواز خروج از خانه را شرط كرده باشد.

اما در مورد احسان به پدر و مادر: احسان به والدين امري ضروري مي باشد كه شوهر نمي تواند زن را از اين كار منع كند اما مي تواند مانع رفتن زن به خانه پدرش بشود، چون احسان اعم از رفتن به خانه پدر مي باشد و بدون رفتن هم مي تواند احسان به پدر و مادر صورت پذيرد.(2)

براي آگاهي بيشتر به رجوع كنيد به

1 - نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2 - زن از ديدگاه

اسلام، رباني خلخالي

3 - زن در اسلام، علامه طباطبايي

4 - احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود معصومي

پي نوشت ها:

1 - آيت اللَّه فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 1، ص 462.

2 - همان، س 1632.

چرا زنان در انجام هر امري نياز به رضايت شوهر دارند و بر عكس اين صادق نيست؟

پرسش

چرا زنان در انجام هر امري نياز به رضايت شوهر دارند و بر عكس اين صادق نيست؟

پاسخ

ابتدا بايد بگوييم كه اين جمله به گونة كلّي و مطلق درست نيست كه در هر امري اگر چه مربوط به حقوق همسر و فرزندان و كانون خانواده نباشد، نياز به رضايت شوهر باشد، مثلاً زن مي تواند مالي را كه متعلّق به او است، در هر راهي كه صلاح بداند صرف كند.

اما در مورد وظايف و مسئوليّت زنان و مردان در درون خانواده بايد گفت:

زن و مرد هستة اوليِّه خانواده را به وجود مي آورند و براي هر كدام از آن ها بر اساس ويژگي هاي خاصشان مي توان دو گونه مسئوليت را در محيط خانه و در جمع خويشان و جامعه و تاريخ بشري مطرح كرد.

از آنجا كه خانواده مجموعه اي محوري و از مهم ترين كانون هاي پرورش نيروي انساني است (كه بايد از انسجام و هماهنگي لازم برخوردار باشد) ضرورتاً نيازمند سرپرستي است. وظيفة سرپرست خانواده، حمايت اقتصادي و ايجاد انتظام و هماهنگي و زمينه سازي رشد و ارتقاي اين مجموعه است. چنين اختياراتي در هر مجموعه منسجمي به مسئول آن مجموعه داده مي شود و اين امر پاسخي به اين سؤال اساسي است كه: اصولاً نهاد خانواده نيازمند به سرپرستي است يا نه؟ اگر نياز به سرپرست براي خانواده ضروري است، سرپرستي و مديريت خانواده با چه كسي مي باشد؟(1)

اسلام براي انتظام امور خانواده و ضمن توجه به نارسايي هايي كه در سرپرستي هر يك از زن و مرد ممكن است بروز كند، بر اساس صلاحيت غالبي، مرد را با اختياراتي محدود، به

سرپرستي خانواده منصوب و وظايف و مسئوليت ها و حقوقي را براي وي مقرّر نموده است و چنين راه حلي متضمن مصلحت خانواده و پايداري اين كانون مهم است؛ نيز به مصلحت زن و مرد نزديكتر است، مشروط بر آن كه مرد به عنوان سرپرست خانواده با حقوق اعضاي خانواده و شأن ويژه زن به عنوان همسر و مادر و محوريت اخلاق و محبت در ارتقاي كانون خانواده، آشنا گردد.(2)

وقتي كه مبناي اداره كانون خانواده مديريت مرد باشد، اگر بحث از رضايت شوهر و اجازه از وي در بعضي امور مطرح مي شود، از جهت استحكام داشتن كانون خانواده است. در اين راستا حتي اگر زن درآمد و مال كسب نمايد، باز تعهد و مسئوليتي بر اساس موازين ديني در برابر مخارج خانواده ندارد، هر چند عملاً زن مسلمان درآمد خود را در كانون خانواده خرج مي كند، و اين امور بيانگر تفاوت جايگا هاي زن و مرد مي باشد. چون زن موجودي است با ويژگي هاي خاص كه خدا خواسته براي محفوظ ماندن وي در جهت صيانت از خانواده، در برخي از امور با كسب رضايت شوهر اقدام كند.

از طرف ديگر مرد هم بايد براي تشكيل كانون گرم خانواده از هيچ كوششي دريغ نكند و موجبات رفاه و آسايش زن و گرمي كانون خانواده را فراهم آورد. اين تقسيم كار بر اساس ويژگي هاي فطري و بر اساس طبيعت اين دو جنس صورت گرفته، هر دو يعني زن و مرد در خدمت هدفي بزرگ تر يعني تعالي بخشيدن به كانون خانواده و تربيت فرزنداني با ايمان و صالح قدم بر مي دارند. تفاوت نقش

ها بازگشت به تفاوت طبيعت مي كند و نشانگر تبعيض نمي باشد.

در اين مسير دايرة تكاليف مرد نسبت به كانون خانواده بسيار زياد مي باشد كه بايد آن ها را به خوبي به انجام برساند. در اين طريق مرد هم بايد در كارها و امور با هدف جلب رضايت و آرامش همسر و خانواده حركت كند. در كارهايي كه مربوط به حق زنان است، رضايت اينان نيز مدّ نظر قرار گرفته است.

پي نوشت ها:

1. مجموعه مقالات هم انديشي بررسي مسائل و مشكلات زنان، اولويت ها و رويكردها، ج 1، ص 477 و 478.

2. همان، ص 478.

چرا زنان در انجام هر امري نياز به رضايت شوهر دارند و بر عكس اين صادق نيست؟

پرسش

چرا زنان در انجام هر امري نياز به رضايت شوهر دارند و بر عكس اين صادق نيست؟

پاسخ

ابتدا بايد بگوييم كه اين جمله به گونة كلّي و مطلق درست نيست كه در هر امري اگر چه مربوط به حقوق همسر و فرزندان و كانون خانواده نباشد، نياز به رضايت شوهر باشد، مثلاً زن مي تواند مالي را كه متعلّق به او است، در هر راهي كه صلاح بداند صرف كند.

اما در مورد وظايف و مسئوليّت زنان و مردان در درون خانواده بايد گفت:

زن و مرد هستة اوليِّه خانواده را به وجود مي آورند و براي هر كدام از آن ها بر اساس ويژگي هاي خاصشان مي توان دو گونه مسئوليت را در محيط خانه و در جمع خويشان و جامعه و تاريخ بشري مطرح كرد.

از آنجا كه خانواده مجموعه اي محوري و از مهم ترين كانون هاي پرورش نيروي انساني است (كه بايد از انسجام و هماهنگي لازم برخوردار باشد) ضرورتاً نيازمند سرپرستي است. وظيفة سرپرست خانواده، حمايت اقتصادي و ايجاد انتظام و هماهنگي و زمينه سازي رشد و ارتقاي اين مجموعه است. چنين اختياراتي در هر مجموعه منسجمي به مسئول آن مجموعه داده مي شود و اين امر پاسخي به اين سؤال اساسي است كه: اصولاً نهاد خانواده نيازمند به سرپرستي است يا نه؟ اگر نياز به سرپرست براي خانواده ضروري است، سرپرستي و مديريت خانواده با چه كسي مي باشد؟(1)

اسلام براي انتظام امور خانواده و ضمن توجه به نارسايي هايي كه در سرپرستي هر يك از زن و مرد ممكن است بروز كند، بر اساس صلاحيت غالبي، مرد را با اختياراتي محدود، به

سرپرستي خانواده منصوب و وظايف و مسئوليت ها و حقوقي را براي وي مقرّر نموده است و چنين راه حلي متضمن مصلحت خانواده و پايداري اين كانون مهم است؛ نيز به مصلحت زن و مرد نزديكتر است، مشروط بر آن كه مرد به عنوان سرپرست خانواده با حقوق اعضاي خانواده و شأن ويژه زن به عنوان همسر و مادر و محوريت اخلاق و محبت در ارتقاي كانون خانواده، آشنا گردد.(2)

وقتي كه مبناي اداره كانون خانواده مديريت مرد باشد، اگر بحث از رضايت شوهر و اجازه از وي در بعضي امور مطرح مي شود، از جهت استحكام داشتن كانون خانواده است. در اين راستا حتي اگر زن درآمد و مال كسب نمايد، باز تعهد و مسئوليتي بر اساس موازين ديني در برابر مخارج خانواده ندارد، هر چند عملاً زن مسلمان درآمد خود را در كانون خانواده خرج مي كند، و اين امور بيانگر تفاوت جايگا هاي زن و مرد مي باشد. چون زن موجودي است با ويژگي هاي خاص كه خدا خواسته براي محفوظ ماندن وي در جهت صيانت از خانواده، در برخي از امور با كسب رضايت شوهر اقدام كند.

از طرف ديگر مرد هم بايد براي تشكيل كانون گرم خانواده از هيچ كوششي دريغ نكند و موجبات رفاه و آسايش زن و گرمي كانون خانواده را فراهم آورد. اين تقسيم كار بر اساس ويژگي هاي فطري و بر اساس طبيعت اين دو جنس صورت گرفته، هر دو يعني زن و مرد در خدمت هدفي بزرگ تر يعني تعالي بخشيدن به كانون خانواده و تربيت فرزنداني با ايمان و صالح قدم بر مي دارند. تفاوت نقش

ها بازگشت به تفاوت طبيعت مي كند و نشانگر تبعيض نمي باشد.

در اين مسير دايرة تكاليف مرد نسبت به كانون خانواده بسيار زياد مي باشد كه بايد آن ها را به خوبي به انجام برساند. در اين طريق مرد هم بايد در كارها و امور با هدف جلب رضايت و آرامش همسر و خانواده حركت كند. در كارهايي كه مربوط به حق زنان است، رضايت اينان نيز مدّ نظر قرار گرفته است.

پي نوشت ها:

1. مجموعه مقالات هم انديشي بررسي مسائل و مشكلات زنان، اولويت ها و رويكردها، ج 1، ص 477 و 478.

2. همان، ص 478.

با توجه به واجب بودن صلة رحم اگر شوهر تمايلي به اين امر نداشته باشد، زن چه بايد بكند؟

پرسش

با توجه به واجب بودن صلة رحم اگر شوهر تمايلي به اين امر نداشته باشد، زن چه بايد بكند؟

پاسخ

در مورد صلة رحم بسيار تأكيد شده ، به طوري كه مي توان آن را از واجب هاي مؤكّد اسلامي محسوب كرد و فوايد بسيار مهم مادي و معنوي براي فرد و جامعه دارد، ولي معناي صلة رحم تنها اين نيست كه انسان به خانة خويشاوند برود، بلكه در مواردي مي توان با تلفن زدن و نامه نوشتن جوياي احوال ايشان شد و از آنان ملاطفت به عمل آورد و باعث خوشحالي شان شد.

بنابراين اگر شوهر تمايلي به رفت و آمد ندارد، مي توانيد با تلفن زدن ، ارسال نامه و فرستادن هديه، صلة رحم انجام دهيد. اگر اين موارد براي شما ممكن نبود، با توجه به مخالفت شوهر تكليف صلة رحم از شما ساقط است و وظيفة اي نسبت به آن نداريد.(1)

پي نوشت ها :

1 - آيت الله تبريزي، استفتائات جديد، س 2185، آيت الله فاضل ، جامع المسائل ج1، س 1772.

آيا زن در وطن و اقامت تابع شوهر است؟

پرسش

آيا زن در وطن و اقامت تابع شوهر است؟

پاسخ

مجرد زوجيّت موجب تبعيّت قهري نمي شود و زن مي تواند در انتخاب وطن و قصد اقامت تابع شوهر خود نباشد. بله، اگر زن در انتخاب وطن و اعراض از آن تابع اراده همسرش باشد، قصد شوهرش براي او كافي

است و شهري كه همسرش با او براي زندگي دائم و به قصد توطن به آنجا رفته است، وطن وي هم محسوب مي شود و همچنين اعراض شوهر او از وطن مشتركشان با خروج از آن و رفتن به جايي ديگر، اعراض او از وطن هم محسوب مي گردد و براي اقامت ده روز در سفر، اطلاع او از قصد شوهرش مبني بر اقامت ده روز با اين فرض كه وي تابع اراده شوهر است، براي وي كافي است، بلكه اگر مجبور به همراهي با شوهرش در مدت اقامت در آنجا باشد نيز حكم همين است. (استفتاء شماره 722، اجوبه)

زن مي تواند وطن جديد شوهرش را وطن خود قرار ندهد ولي فرزندان اگر صغير باشند و در تصميم گيري و كسب درآمد مستقل نباشند و يا در اين مسأله تابع اراده پدر باشند، وطن جديد پدر، وطن آنها هم محسوب مي شود. (استفتاء شماره 705، اجوبه)

چرا زن براي رفتن به هر جايي بايد از شوهر اجازه بگيرد ولي مرد نه

پرسش

چرا زن براي رفتن به هر جايي بايد از شوهر اجازه بگيرد ولي مرد نه

پاسخ

اينكه چرا زن بايد براي خارج شدن از خانه ازشوهر اجازه بگيرد به چند دليل است : الف ) انصافا آيا وجود زن براي ديگر اجنبي ها حساستر است يا وجود مرد؟ زن ممكن است مورد تعرض و تجاوز قرار بگيرد و مرد به خاطر حفظ ناموس خويش اجازه نمي دهد همسرش بدون اطلاع او از خانه خارج شود. مرد براي اطمينان خاطر خويش و براي مصونيت زن بايد در جريان آمد و شد خانمش به خانه و خارج از آن قرار بگيرد. ب ) با توجه به آسيب پذيري زن در محافل و همنشيني ها به مرد اين حق داده شد تا براي كنترل همسر خويش به او اجازه خروج از خانه را بدهد يا ندهد. ج ) بر اثر حساسيت خروج از خانه و مسائلي كه در پي دارد اگر زن بخواهد بدون مشورت و اجازه شوهر از خانه خارج شود طبيعي است كه به تدريج موجب بروز مشاجرات و حوادث ناخوشايندي بين زن و شوهر مي گردد اقتضاي روال زندگي اين است كه در بسياري از اين موارد حق مرد توسط زن ضايع خواهد شد. بنابر اين راه حل اينگونه مسائل اين است كه مرد از قبل به زوجه خويش اجازه خروج ازخانه را داده باشد. راجع به اينكه مرد در خروج از خانه چه وظيفه اي را دارد دقت كنيد گرچه مرد از نظر موازين و دستورات شرعي براي خروج از خانه موظف به اذن همسر خود نيست ولي دو وظيفه است يكي قانون و الزام

شرعي ديگري وظيفه اخلاقي . مردان با كفايت و صاحب مكارم اخلاق اجمالا همسر خويش را در جريان كار خويش قرار مي دهند و به خصوص در مسافرت ها همسران خود را مطلع و با آنها در ارتباط هستند آنها را از انتظار بيرون مي آورند و چنين نيست كه زن را تا دير وقت يا مدت مديدي بي خبر از خويش نگاه داشته و در فشار و عذاب قرار دهند. نكته ديگر آن كه شوهر نمي تواند در مورد واجباتي كه مستلزم خروج از خانه باشد جلوگيري كند.

در صورت تلاقي مستحبات با حقوق شوهر,وظيفه زن چيست ؟ در چه مواردي اطاعت زن ازشوهر واجب است ؟

پرسش

در صورت تلاقي مستحبات با حقوق شوهر,وظيفه زن چيست ؟ در چه مواردي اطاعت زن ازشوهر واجب است ؟

پاسخ

اهم موارد اطاعت از شوهر براي زن در موارد زير است:

1- اگر مانع شرعي مانند عادت ماهانه و روزه داري ندارد و شوهر درخواست هم خوابگي كرد واجب است اطاعتكند.

2- اگر او را از رفتن به مكاني منع كرد واجب است اطاعت نمايد.

در موارد مستحبات اگر حقوق شوهر با هر عمل مستحبي تزاحم پيدا كند بايستي آن عمل ترك و حقوق شوهر رعايتگردد البته در مورد حقوق زن نيز مساله به همين صورت است يعني اگر حقوق زن با هر عمل مستحبي شوهر تزاحمپيدا كند بايستي آن عمل ترك و حقوق زن رعايت گردد.{J

آيا يك دختر بايد اسير دست شوهرش باشد و از او اطاعت محض كند و از خانه بيرون نرود آيا اين ظلم نيست ؟

پرسش

آيا يك دختر بايد اسير دست شوهرش باشد و از او اطاعت محض كند و از خانه بيرون نرود آيا اين ظلم نيست ؟

پاسخ

زن بدون اجازه شوهر حق خروج از منزل را ندارد، مگر براي انجام واجباتي كه مستلزم خروج از منزل باشد. اين مسأله هيچ ظلمي بر زن نيست، زيرا مرد موظف است همه نيازهاي زن را در داخل خانه تهيه كند تا او مجبور به خروج از منزل نشود. اين حكم قيودي هم دارد؛ زن مي تواند به هنگام ازدواج اجازه خروج در بعضي موارد را به صورت شرط ضمن العقد از شوهر درخواست نمايد، در صورت توافق ديگر شوهر نمي تواند او را منع نمايد.

چرا زن بايد در بيرون رفتن از خانه اجازه بگيرد اما شوهر لزومي به اجازه گرفتن از زن ندارد؟

پرسش

چرا زن بايد در بيرون رفتن از خانه اجازه بگيرد اما شوهر لزومي به اجازه گرفتن از زن ندارد؟

پاسخ

اين كه چرا زن بايد براي خارج شدن از خانه ازشوهر اجازه بگيرد به چند دليل است:

الف) انصافاً آيا وجود زن براي ديگر اجنبي ها حساستر است يا وجود مرد؟ زن ممكن است مورد تعرض و تجاوز قرار بگيرد و مرد به خاطر حفظ ناموس خويش اجازه نمي دهد همسرش بدون اطلاع او از خانه خارج شود. مرد براي اطمينان خاطر خويش و براي مصونيت زن بايد در جريان آمد و شد خانمش به خانه و خارج از آن قرار بگيرد.

ب ) با توجه به آسيب پذيري زن در محافل و همنشيني ها، به مرد اين حق داده شد، تا براي كنترل همسر خويش به او اجازه خروج از خانه را بدهد يا ندهد.

ج ) بر اثر حساسيت خروج از خانه و مسائلي كه كه در پي دارد اگر زن بخواهد بدون مشورت و اجازه از شوهر از خانه خارج شود طبيعي است كه به تدريج موجب بروز مشاجرات و حوادث ناخوشايندي بين زن و شوهر مي گردد اقتضاي روال زندگي اين است كه در بسياري از اين موارد حق مرد توسط زن ضايع خواهد شد. بنابر اين راه حل اينگونه مسائل اين است كه مرد از قبل به زوجه خويش اجازه خروج ازخانه را داده باشد.

راجع به اينكه مرد در خروج از خانه چه وظيفه اي را دارد دقت كنيد گرچه مرد از نظر موازين و دستورات شرعي براي خروج از خانه موظف به اذن همسر خود نيست ولي دو وظيفه است يكي قانون و الزام شرعي، ديگري وظيفه اخلاقي. مردان

با كفايت و صاحب مكارم اخلاق اجمالا همسر خويش را در جريان كار خويش قرار مي دهند و به خصوص در مسافرت ها همسران خود را مطلع و با آنها در ارتباط هستند آنها را از انتظار بيرون مي آورند و چنين نيست كه زن را تا دير وقت يا مدت مديدي بي خبر از خويش نگاه داشته و در فشار و عذاب قرار دهند. نكته ديگر آن كه شوهر نمي تواند در مورد واجباتي كه مستلزم خروج از خانه باشد جلوگيري كند.

آيا اگر گفته شد خروج زن از منزل با اجازه شوهر باشد به اين معناست كه زن طفيلي وجود مرد است؟ و يا اين كه زن برده مرد شده است؟ و مرد حاكم بر زن مي شود؟

اين كه خروج زن از منزل با اجازه شوهر باشد به خاطر حفظ و صيانت زندگي خانوادگي است تا خداي ناكرده در زندگي مشترك زناشويي مخاطراتي پيش نيايد كه موجب از هم پاشيدگي زندگي مشترك شود و البته ممكن است شخصي از اين مطلب سوء استفاده كند و زن را تحت فشا قرار دهد كه در اين صورت اين ربطي به اصل حكم ندارد. اصل حكم براي تضمين سلامت خانواده است.

الف) به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اين كه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اين كه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين

اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا

صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اين كه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه

شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اين كه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و احترام به يكديگر) و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است.

از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اين كه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ و اگر حقوقي

براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اين كه موجب عسر و حرج و ضرر براي زن نباشد.

در موارد زير خارج شدن زن از منزل نياز به اجازه شوهر ندارد:

الف) خارج شدن براي ياد گرفتن معارف و واجبات و محرمات ديني در صورتي كه در منزل امكان ياد گرفتن نباشد.

ب ) خارج شدن براي معالجه بيماري در صورتي كه امكان معالجه در منزل نباشد.

ج ) براي فرار از خطر جاني، مالي، آبرويي.

د ) براي انجام واجبات عيني كه موقوف بر خارج شدن است مثل حج واجب يا نجات جان انساني.

ه ) چنانچه ماندن در منزل باعث عسر و حرج غيرقابل تحمل باشد.

و ) اگر در ضمن عقد ازدواج با شوهر شرط كرده باشد كه براي كار و امثال آن از خانه خارج شود و شوهر هم شرط را پذيرفته باشد.

ز ) خارج شدن براي مراجعه به دادگاه براي دادخواهي.

ح ) مجبور باشد براي تأمين مخارج و معاش از منزل خارج شود در صورتي كه شوهر قدرت بر تأمين مخارج ندارد و يا اگر قدرت دارد مخارج زن را ندهد.

چرا زن بايد از شوهر اجازه بگيرد تا از خانه بيرون رود؟

پرسش

چرا زن بايد از شوهر اجازه بگيرد تا از خانه بيرون رود؟

پاسخ

الف) به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اين كه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اين كه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اين كه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اين كه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و احترام به يكديگر)

و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانيا از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اين كه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اين كه موجب عسر و حرج و ضرر براي زن

نباشد.

آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و

نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم»، (بقره، آيه 187).

اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ سؤال پيامبر اسلام(ص) كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)»، (بحارالانوار، ج 43، ص 117).

ب ) فرمايش زهراي مرضيه(س) (كه بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...) به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهرا(س) نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.

در نگاه اول به نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر

به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جامعه شناسي، آنتوني كيدنز، نشر ني.

پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.

بعد اينكه كلاً زن در چه مواردي بايد از مرد خود و در چه مواردي بايد از خانواده خود اطاعت كند (با توجه به سطر اول سؤال)

پرسش

بعد اينكه كلاً زن در چه مواردي بايد از مرد خود و در چه مواردي بايد از خانواده خود اطاعت كند (با توجه به سطر اول سؤال)

پاسخ

الف. اطاعت از پدر و مادر و احترام به آنها تا جايي لازم است كه مغاير احكام واجب يا حرام الهي نباشد. لذا اگر پدر ومادر انجام عمل حرام و يا ترك فعل واجبي مانند نماز را از فرزند خواهان باشند نبايد از آنها پيروي نمايد. اما در ساير موارد اعم از كارهاي مباح و يا مستحب رعايت احترام و رضايت آنها لازم است. مثلاً نماز جماعت مستحب است امااگر پدر و مادر فرزند را امر كنند كه نماز را به جماعت بخواند در صورتي كه مخالفت با آنها موجب عقوق و اذيت آنها شود بنا بر فتواي اكثر مراجع جايز نيست و شركت نماز جماعت بر فرزند واجب مي شود (توضيح المسائل مراجع ج 1مسأله 1406).

ب. اهم موارد اطاعت از شوهر براي زن در موارد زير است:

1- اگر مانع شرعي مانند عادت ماهانه و روزه داري ندارد و شوهر درخواست هم خوابگي كرد واجب است اطاعت كند.

2- اگر او را از رفتن به مكاني منع كرد واجب است اطاعت نمايد.

در موارد مستحبات اگر حقوق شوهر با هر عمل مستحبي تزاحم پيدا كند بايستي آن عمل ترك و حقوق شوهر رعايت گردد البته در مورد حقوق زن نيز مساله به همين صورت است يعني اگر حقوق زن با هر عمل مستحبي شوهر تزاحم پيدا كند بايستي آن عمل ترك و حقوق زن رعايت گردد.

3- اگر زن بخواهد به سفر واجب مانند حج برود اجازه يا منع شوهر اثري ندارد و در صورت جمع

بودن همه شرايط استطاعت زن بايد حج را انجام دهد و در اين صورت اجازه شوهر شرط نيست. همين طور براي ياد گرفتن واجبات ديني يا معالجه در صورتي كه امكان آن در منزل فراهم نباشد زن مي تواند بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود. همچنين براي فرار از خطر جاني و مانند آن.

براي آگاهي بيشتر از جزئيات و ديگر موارد ر.ك: كتاب هايي كه در اين زمينه نشوته شده از جمله جامع المسائل آيت الله فاضل ج 1، ص 460 به بعد.

حد تبعيت زن از نظر اسلام و قرآن از شوهرش تا چه حد است؟

پرسش

حد تبعيت زن از نظر اسلام و قرآن از شوهرش تا چه حد است؟

پاسخ

با توجه به آن كه هر اجتماعي هر چند كوچك , بايد داراي مدير و مسؤولي باشد, خانواده نيز - كه سنگ زيرين اجتماع و هسته اوليه آن است - از اين قاعده مستثني نيست و در نظام خانوادگي اسلام , مسؤوليت اداره و تائمين نيازمندي هاي خانواده , بر دوش مرد نهاده شده است ; ليكن اين به معناي حاكميت او بر زن نيست ; بلكه نوعي مسؤوليت است و مرد در برابر زن تنها دو حق دارد:

1- اين كه زن براي خروج از منزل بايد با او هماهنگي كند; يعني با اجازه شوهر خارج شود مگر در چند مورد كه اجازه گرفتن لازم نيست .

2- حق استمتاع جنسي مرد رعايت شود. در موارد زير خارج شدن زن از منزل نياز به اجازه شوهر ندارد:

الف ) خارج شدن براي ياد گرفتن معارف و واجبات و محرمات ديني در صورتي كه در منزل امكان ياد گرفتن نباشد.

ب ) خارج شدن براي معالجه بيماري در صورتي كه امكان معالجه در منزل نباشد.

ج ) براي فرار از خطر جاني , مالي , آبرويي .

د ) براي انجام واجبات عيني كه موقوف بر خارج شدن است مثل حج واجب يا نجات جان انساني .

ه ) چنانچه ماندن در منزل باعث عسر و حرج غيرقابل تحمل باشد.

و ) اگر در ضمن عقد ازدواج با شوهر شرط كرده باشد كه براي كار و امثال آن از خانه خارج شود و شوهر هم شرط را پذيرفته باشد.

ز ) مجبور باشد براي

تأمين مخارج و معاش از منزل خارج شود در صورتي كه شوهر قدرت بر تأمين مخارج ندارد و يا اگر قدرت دارد مخارج زن را ندهد.

ولي بايد توجه داشت كه موارد مذكور به عنوان قانون در شريعت بيان شده اند و در جايي كه تفاهم و هم دلي و صميميت باشد در نظام خانواده نوبت به قانون نمي رسد. اصولا چنين قانون هايي در زندگي زناشويي هنگام اختلاف ها بيان مي شود تا هر يك از زن و مردي كه با يكديگر ناسازگاري دارند ملزم به رعايت آن گردند و اختلاف شدت پيدا نكند. در غير اين صورت زن و شوهر يك روح در دو بدن هستند و از هر لحاظ غم خوار و دلسوز يكديگرند و چه خوب گفته اند كه زن و شوهر شريك زندگي هم هستند و دو مونس و شريك غمخوار بيشتر به ايثار و راضي نگهداشتن يكديگر مي انديشند نه به حد و مرزهاي قانوني و وظيفه هاي خشك.

به دليل كثرت سؤالات وارده، همين مقدار از سؤالات شما پاسخ داده شد. مي توانيد بقيه سؤالات را در مكاتبه بعدي مطرح نماييد «بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد»

چرا زن مجبور است براي خروج از خانه از شوهرش اجازه بگيرد؟

پرسش

چرا زن مجبور است براي خروج از خانه از شوهرش اجازه بگيرد؟

پاسخ

الف) به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اين كه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اين كه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اين كه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اين كه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و احترام به يكديگر)

و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانيا از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اين كه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اين كه موجب عسر و حرج و ضرر براي زن

نباشد.

آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و

نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم»، (بقره، آيه 187).

اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ سؤال پيامبر اسلام(ص) كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)»، (بحارالانوار، ج 43، ص 117).

ب ) فرمايش زهراي مرضيه(س) (كه بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...) به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهرا(س) نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.

در نگاه اول به نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر

به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جامعه شناسي، آنتوني كيدنز، نشر ني.

پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.

فلسفه اذن شوهر براي خروج زن از منزل چيست ؟ و آيا اين حكم به معناي مردسالاري نيست ؟

پرسش

فلسفه اذن شوهر براي خروج زن از منزل چيست ؟ و آيا اين حكم به معناي مردسالاري نيست ؟

پاسخ

الف) به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اين كه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اين كه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اين كه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اين كه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت

علايق و عواطف و احترام به يكديگر) و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانيا از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اين كه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اين كه موجب

عسر و حرج و ضرر براي زن نباشد.

آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم» ، (بقره، آيه 187).

اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ سؤال پيامبر اسلام(ص) كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)» ، (بحارالانوار، ج 43، ص 117).

ب ) فرمايش زهراي مرضيه(س) (كه بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...) به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهرا(س) نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.

در

نگاه اول به نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جامعه شناسي، آنتوني كيدنز، نشر ني.

پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.

1_ اجازه بيرون رفتن از خانه را بايد از پدر گرفت يا شوهر؟

پرسش

1_ اجازه بيرون رفتن از خانه را بايد از پدر گرفت يا شوهر؟

پاسخ

ج1_ اگر فرد داراي همسر است تمام امورات يك زن بايد با رضايت همسر باشد، البته آن كه ملاك است رضايت همسر است. ولي اذن همسر به معني بي تفاوتي نسبت به سخنان پدر و مادر نيست، بلكه بايد به خواسته هاي پدر و مادر هم اهميت فراوان داد كه در روايات و آيات هم به آن تأكيد فراوان شده است. ولي اگر در امر مطرح بين اذن پدر و شوهر تفاوت باشد اولويت با اذن همسر است. و اگر فرد داراي همسر نيست همه امورش با رضايت پدرش بايد صورت گيرد.

آيا در هر شرايطي زن نبايد بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود؟

پرسش

آيا در هر شرايطي زن نبايد بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود؟

پاسخ

چنين نيست؛ بلكه در مواردي خروج زن از خانه جايز است از جمله:

1- كسب علوم واجبه و يا انجام تكاليفي كه مستلزم خروج از خانه است.

2- احقاق حق مانند دادخواهي و شكايت در دادگاه يا اداي شهادت و امثال آن

3- براساس برخي از فتاوا در صورتي كه قبل از ازدواج استخدام در كاري بوده است پس از ازدواج نيز به خاطر سابقه قرارداد استخدام بر ازدواج مي تواند سر كار خود برود و ازدواج مانع آن نيست.

4- در صورتي كه به صورت شرط ضمن العقد به هنگام عقد ازدواج جواز خروج از خانه را شرط كرده باشد.

چرا در زندگي خانوادگي بايد زن از شوهر اطاعت كند و چرا برعكس نباشد.

پرسش

چرا در زندگي خانوادگي بايد زن از شوهر اطاعت كند و چرا برعكس نباشد.

پاسخ

خانواده يك واحد اجتماعي همانند اجتماع بزرگ است كه بايد رهبر و سرپرست واحد داشته باشد؛ زيرا تعدد رهبري و سرپرست در محيطهاي كوچك اجتماعي مانند خانواده و حتي در جمعيت هاي بزرگ، موجب پراكندگي و اختلاف مي شود. از اين رو، به ناچار يك نفر بايد عهده دار سرپرستي خانواده و اداره امور زندگي اعضاي آن باشد. طبيعي است كه درباره مسائل مهم، سرپرست يك مجموعه تصميم مي گيرد و ديگران بايد از فرمان هاي او اطاعت كنند. اكنون بايد ديد كدام يك از مرد و زن صلاحيت رهبري و سرپرستي خانواده را دارد و اسلام در اين زمينه چه دستوري داده است.

قرآن كريم به اين مسأله توجه نموده و صريحاً دستور داده كه سرپرست خانواده بايد مرد باشد؛ آن جا كه مي فرمايد: «الرّجال قوّامون علي النّساء بما فضّل اللَّه بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم.»{1} يعني مردان به جهت خصوصياتي كه خداوند به آنان نسبت به زنان داده و به خاطر انفاقي كه از مال خود مي كنند، سرپرست زنان هستند. اين آيه كريمه دو چيز را به عنوان علت و حكمت سرپرستي مرد ذكر مي كند:

دومين عامل مؤثر در سرپرستي و مديريت مرد بر خانواده آن است كه معمولاً وي قادر به رفع نيازمندي ها و اداره آبرومندانه اعضاي خانواده است. تأمين زندگي مشكل ترين مسأله اي است كه همواره دامنگير خانواده ها بوده است. توان جسمي و رواني مرداقتضاي كار و كسب بيش تر را دارد و باعث مي شود كه امكانات مناسبي را براي برآوردن نيازمندي هاي زن و فرزند تدارك نمايد. بر اين اساس است كه قرآن

مي فرمايد:

(و بما انفقوا من اموالهم)، يعني مديريت مرد بر خانواده به خاطر پرداختن هزينه زندگي اعضاي خانواده است كه آن را در سايه زحمت و هزينه زندگي اعضاي خانواده است كه آن را در سايه زحمت و تلاش به دست آورده است. به جز موارد استثنا، معمولاً زن توان اداره امور زندگي خانواده را ندارد؛ از سوي ديگر، به لحاظ مسؤوليت خطير و ارزشمند پرورش و تربيت فرزندان و گرم نگاه داشتن كانون خانواده، خداوند ويژگي هايي نظير لطفات روح، عطوفت، مهرباني، بردباري و ايثار، به زن عطا كرده است تا بتواند در پرتو برخورداري از اين خصوصيات، نقش خود را به عنوان يك همسر و مادر مهربان به خوبي ايفا كند؛ همان مسؤوليتي كه مردان از انجام آن ناتوانند.

نكته قابل ذكر، آيات و روايات ناظر به نوع مرد و زن است؛ بدين معنا كه مرد بايد سرپرست خانواده باشد ولي ممكن است برخي از مردان به علت بيماري، جنون، اختلالات رواني و امثال آن، نتواند مديريت خانه را عهده دار شوند و در مقابل، زن بتواند خانه را داره كند. در چنين مواردي مانعي ندارد كه زن مدير خانواده باشد. اين امر به اصل «الرجال قوّامون علي النساء» خللي وارد نمي سازد؛ زيرا اين موارد، از اين قاعده مستثنا هستند؛ همان گونه كه اغلب قوانين اجتماعي استثنا پذيرند.

[1].نساء، 34.

آموزش و تحصيل زن

آيا تحصيل علم براي زنان در جامعه امروزي صحيح است ؟

پرسش

آيا تحصيل علم براي زنان در جامعه امروزي صحيح است ؟

پاسخ

اگر خانم ها حقوق و تكاليف و موازين اخلاقي ، عرفي و شرعي خويش را به خوبي رعايت كنند، تحصيل آنها در جامعه امروزي نه تنها صحيح است ؛ بلكه لازم و ضروري نيزمي باشد .;

آيا تحصيل علم بر زن هم مثل مرد لازم است؟ اگر هست پس چرا يك زن بدون اجازه همسرش مجاز به تحصيل نيست و آيا اين مغاير يا اصل تساوي حقوق زن و مرد از نظر اسلام نيست؟ (نه فقط در اين مورد كه در بسياري موارد ديگر كه اسلام حق زن و مرد را در آن موارد مساوي دانسته در

پرسش

آيا تحصيل علم بر زن هم مثل مرد لازم است؟ اگر هست پس چرا يك زن بدون اجازه همسرش مجاز به تحصيل نيست و آيا اين مغاير يا اصل تساوي حقوق زن و مرد از نظر اسلام نيست؟ (نه فقط در اين مورد كه در بسياري موارد ديگر كه اسلام حق زن و مرد را در آن موارد مساوي دانسته در مورد زن آن را منوط به اجازه همسرش مي داند اين چه جور تساوي است؟)

پاسخ

بدون شك علم از ارزشهايي است كه ضرورت تحصيل آن براي هر انساني اعم از زن و مرد روشن است ولي علم آموزي و دانشجويي گاهي واجب عيني بوده و بر خانمي آموختن آن لازم است و ديگري نمي تواند جاي او را پر كند و چاره اي جز پرداختن بدان نيست. در اين صورت بدون اجازه شوهر هم جايز است ولي اگر در حد واجب كفايي است و ديگران به اندازه كافي در آن رشته علمي وجود دارند و ترك تحصيل ايشان پيامد مهمي را در پي نخواهد داشت. در اين صورت اجازه شوهر شرط آموزش و دانش و پژوهش مي باشد اما در مورد تساوي حقوق زن و مرد و تنش آن با ولايت و حاكميت شوهر چند نكته قابل تأمل و يادآوري است:

1_ اسلام پيام آور عدالت است نه تساوي كه خود توسعه استبداد است زيرا عدالت پرداختن حقوق لازم هر كس و هر چيزي به مقدار شايستگي و لياقت است ولي تساوي پرداخت يكسان به افراد مختلف است. مثلاً اگر استادي به همه دانشجويان بطور مساوي نمره 2 بدهد، مساوات را عمل نموده است ولي اگر به هر يك از دانشجويان

نمره متناسب با تلاش، كوشش و شايستگي را بدهد عادلانه عمل نموده است.

2_ نقش و جايگاه اجازه شوهر در زندگي نقش تدبير و مديريت جامعه كوچك خانواده است، مديريتي كه ضرورت اجتناب ناپذير هر اجتماعي است براي رسيدن به اهداف و آرمانهايش در غير اين صورت آن اجتماع هر چند كوچك دچار هرج و مرج و هدر رفتن توان و نيرو و نارسايي ها و كاستيهاي فراوان خواهد شد.

از اين رو شوهر كه موجودي است داراي توانايي بيشتر در عرصه اجتماعي نظير تجارت كار، حراست، تأمين امنيت و امكانات مادي و هزينه هاي جاري زندگي خداوند متعال به وي مسؤوليت اداره خانه و خانواده را واگذار نموده است و از آنجايي كه لازمه اجتناب ناپذير مديريت داشتن اختيارات است به مدير خانواده هم اختياراتي واگذار شده است كه فقط در صورت مصلحت افراد خانواده بايد از آن استفاده شود. بنابراين:

1. اختيارات شوهر در جايگاه مديريت منزل واگذاري مسؤوليت سنگين اداره زندگي است نه يك فضيلت و برتري مرد بر زن

2. همه اختيارات شوهر قابل واگذاري به همسر يا شخص ديگري با شرط ضمني عقد مي باشد.

3. اجازه شوهر و عدم اجازه نبايد بر اساس هوسها و تعصبهاي نابجا باشد.

4. فراگيري دانش محدوديتي براي بانوان ندارد و با شرط ضمن عقد مي توان اجازه شوهر را حذف نمود.

5. در صورت عدم اجازه شوهر ضرورت اطاعت پذيري دارد.

آيا حديثي به اين مضمون كه «به زن فقط به اندازة خواندن بياموزيد» وجود دارد؟

پرسش

آيا حديثي به اين مضمون كه «به زن فقط به اندازة خواندن بياموزيد» وجود دارد؟

پاسخ

اين گونه روايات سند صحيحي ندارند و همچنين با مضامين قرآن و توصيه هاي ديني كه مرد و زن را شامل مي شود، سازگاري ندارد. پيامبر اكرم (9) مي فرمايد: «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمة يادگيري علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است رشد علمي و معنوي از نظر اسلام هم براي زن و هم براي مرد مورد اهميت است و فقط براي حفظ طهارت جامعه از مفاسد اخلاقي توصيه مي كند حريم محرم و نامحرم رعايت شود.

آيا در اسلام زنان بايد بي سواد باشند؟

پرسش

آيا در اسلام زنان بايد بي سواد باشند؟

پاسخ

در اسلام طلب علم و «دانش جويي» به معني حقيقي كلمه نه تنها هيچ اختصاصي به مرد يا زن ندارد بلكه به فرموده رسول مكرم اسلام(ص) علم آموختن به همان اندازه كه براي مردان زيبنده بلكه واجب است براي بانوان نيز پسنديده، بلكه واجب شرعي است «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه» (امالي شيخ طوسي ، ص 488، حديث 1069 - تنبيه الخواطر، ج 2، ص 176 به نقل از ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري با ترجمه آقاي حميد رضا شيخي، ج 8، ص 3948، حديث 13745).

تحصيل دانش بر هر مرد و زن مسلماني واجب است.

و در آيات قرآن و ديگر روايات، مدح و ستايش به خصلت «دانش پژوهي» و «علم آموزي» فارغ از هرگونه جنسيتي تعلق گرفته است بلكه براساس آيات و روايات، همان طور كه فقهاي بزرگوار استنباط كرده اند از جهت شرعي، آموختن برخي از دانش ها بر بانوان به عنوان يك واجب كفايي است تا در مشاغل و مناصب اختصاصي زنان، كارآيي نظام سياسي و حقوقي اسلام دچار اختلال نگردد مثلا براي تصدي تعلم و تربيت خواهران، پزشكي به ويژه در بخش زايمان و معاينات دقيق پزشكي و...

با وجود اين دانش پژوهي چه در مورد مردان و چه در مورد زنان، هرگاه مستلزم مفاسد ديگري باشد از قبيل اختلاط زن و مرد و يا ...، آنچه كه زمينه ساز و مستلزم اين مفاسد باشد، باعث محدوديت مي گردد. بنابراين از ديدگاه اسلام زنان به دانش اندوز ترغيب شدند بلكه صحيفه حضرت زهرا(س) و نيز «معلمه» بودن زينب كبري(س) بهترين الگوي

عملي در اين زمينه مي باشد.

آيا تحصيل علم براي زنان جايز و ممدوح است يا خير؟

پرسش

آيا تحصيل علم براي زنان جايز و ممدوح است يا خير؟

پاسخ

حسن كنجكاوي حرص و كسب آگاهي امري است كه در فطرت همه انسانها به وديعت نهاده شده، از روزي كه آدمي قدرت فهمش به كار مي افتد پيوسته درصدد فهم حقايق و حوادثي مي باشد كه در پيرامون او رخ مي دهد و چون اسلام، همه دستوراتش مطابق با فطرت آدمي و زبان گوياي فطرت او برآوردنده حوائج او است، در شريعت و مكتبش از هر مكتب ديگر بر توصيه به تحصيل علم تكيه كرده از اولين روز ظهورش و در اولين سوره اي كه خداي تعالي بر پيغمبرش نازل كرد، اولين مسأله اي كه خاطر نشان ساخت مسأله خواندن، علم و قلم بود/

در واقع اين مسأله، نسبت به ساير مسائل بشري اولويت دارد چون تنها مشخصه از ساير جانداران همين علم و آگاهي است و در حقيقت هر چه علم آدمي كمتر باشد سعه وجوديش تنگ تر است و به همين جهت اگر كسي بگويد زنان نبايد دانش بياموزند، سنتي برخلاف فطرت گفته است/

آيا تحصيل علم براي دختران لازم است؟

پرسش

آيا تحصيل علم براي دختران لازم است؟

پاسخ

اسلام تحصيل علم را - به ويژه علومي كه زمينه سعادت انسان را فراهم مي كند - براي هر شخصي اعم از زن و مرد، مطلوب بلكه لازم شمرده است و در اين مسير، زنان را به هيچ وجه محدود نكرده است و آنان را براي فراگيري دانش ترغيب و تشويق كرده است. در اين باره، پيامبر(ص) فرمودند: «كسب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»{1} و نيز فرموده اند: «خوب زناني هستند زنان انصار كه حياء مانع از يادگيري آنان و تفقه در دين نمي گردد.»{2} نيز ابي برده از پدرش و او از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرموده اند: «به زنان علم بياموزيد، حتي اگر كنيز باشند.»

نقل شده كه زنان مسلمان در زمان حيات پيامبر(ص) به كسب علم مي پرداختند و براي شنيدن سخنان ايشان در يك جا جمع مي شدند و از حضرت استفاده مي نمودند.{3}

يكي از علل اين تأكيد و سفارش به تحصيل علم، آن است كه دختران و زنان به عنوان نيمي از اعضاي جامعه، داراي تكاليف و مسؤوليت هاي فردي و اجتماعي هستند. در حيطه مسؤوليت هاي فردي، آنان نيز بايد از معارف ديني به خوبي آگاه باشند تا افزون بر رشد معنوي و تكامل روحي، قادر باشند تكاليف و وظايف خود را به درستي تشخيص دهند و بر اساس آن عمل كنند. از سويي ديگر، مهم ترين مأموريت و مسؤوليت زنان در عرصه مسائل اجتماعي، فراهم كردن زمينه مساعد براي ايجاد يك جامعه سالم و مطلوب است؛ و اين امر تحقق نمي يابد مگر با اداره صحيح و بي عيب و احد اصلي و هسته شكل دهنده اجتماع، يعني خانواده.

بدون هموار كردن مسير پيشرفت و موفقيت اعضاي خانواده، به ويژه از طريق پرورش و تربيت فرزندان سالم و صالح، اين وظيفه انجام نمي يابد. از اين رو، بدون تحصيل علم از سوي دختران و زنان جامعه و كسب آگاهي در زمينه هاي گوناگون و مورد نياز - و نيز عمل به آن - سعادت و خوشبختي فرد و اجتماع امكان پذير نخواهد بود.

[1].«طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة». بحارالانوار، ج 1، ص 177.

[2].«نعم النساء نساء الانصار، لم يمنعههن الحياء ان يتفقهن في الدين.» شرح صحيح البخاري للكرماني، ج 2 (به نقل از الحقوق العامة للمرأة، صلاح عبدالغني محمد، ج 1، ص 195).

[3].صلاح عبدالغني محمد، الحقوق العامة للمرأة، ج 1، ص 193.

حضور زن در جامعه

حدود فعاليت اجتماعي و حجاب زنان در جامعه اسلامي چگونه بايد باشد و زن تا چه حد مي تواند با مردان رابطه داشته باشد؟

پرسش

حدود فعاليت اجتماعي و حجاب زنان در جامعه اسلامي چگونه بايد باشد و زن تا چه حد مي تواند با مردان رابطه داشته باشد؟

پاسخ

محدودة حجاب اسلامي دراحكام اسلام عبارت است از:

پوشش تمام بدن به جز وجه و كفين كه البته وجه و كفين بايد بدون آرايش و آراستگي هايي كه زيور و زينت زن محسوب مي شود، باشد.

حضور زن در جامعه بايد با رعايت حجاب اسلامي و بدون خودنمايي باشد به گونه اي كه لباس حجاب و پوشش او هيچكدام زينت محسوب نشود. همچنين سخن گفتنش بدون عشوه و نازك كردن صدا باشد. نگاهش به نامحرم مستقيم و خيره نباشد. و به طور كلي به گونه اي در جامعه حاضر شود كه جنسيت او مدنظر نباشد تا دچار لغزش و خطا نشود. شايد فلسفه حجاب هم همين باشد كه زن بدون عشوه گري و تظاهر زنانه سنگين و متين به گونه اي كه مردان او را به عنوان كالاي مورد استفاده جنسي تلقي ننمايند، در اجتماع ظاهر شود. البته آنطور كه از روايات به دست مي آيد، اختلاط زنان و مردان در غير موارد ضروري مورد پسند شرع مقدس نمي باشد.

اين را نيز نبايد خانمها فراموش كنند كه مسئوليت همسرداري و مادري بالاترين مقام و مسئوليت زن است و در صورتي حضور زن در اجتماع پسنديده است كه به اين وظيفة حساس او لطمه اي وارد نشود.

شركت زنان در كارهاي اجتماعي با توجه به رواياتي كه داريم مسجد زن خانه اوست چه حكمي دارد؟

پرسش

شركت زنان در كارهاي اجتماعي با توجه به رواياتي كه داريم مسجد زن خانه اوست چه حكمي دارد؟

پاسخ

در مورد رواياتي كه بهترين مسجد زنان را خانه هايشان معرفي كرده بايد چند نكته را در نظر داشت:

الف) اين روايات در بردارنده حكمي كلي و استثنا ناپذير نيستند؛ به عبارت ديگر بسياري از احكام قانوني شريعت در بادي نظر ظاهري مطلق و كلي دارند. ولي غالبا مخصصات و مقيداتي در ديگر منابع احكام دارند كه با توجه به آنهادايره حكم ضيق و محدود مي گردد.

ب ) در پرتو امر فوق چنين به دست مي آيد كه:

اولا: اين روايات هرگز منع كننده حضور زن در صحنه اجتماع بويژه در موارد لزوم، مانند شركت در راهپيمايي ها، تحصيل دانش و... با رعايت شؤون اسلامي نيست. از همين رو فقها نيز چنين مواردي را نه تنها منع ننموده اند. بلكه در مواردي مانند آموزشهاي علمي مخصوص بانوانو دفاع در برابر دشمنان مهاجم؛ در صورت عدم كفايت مردان، شركت در مبارزات ضد طاغوتي به فرمان امام را واجب شمرده اند.

ثانيا: از جمع بندي متون ديني به دست مي آيد كه: اين گونه روايات منصرف به مواردي است كه علاوه بر عدم ضرورت حضور زن نوعي بي نظمي در مسؤوليت هاي زن در خانه و يا بي نظمي در اجتماعات عمومي و ديني پديد آورد. چنان كه بسياري از زنان به خاطر داشتن مسؤوليت مراقبت و پرستاري از اطفال و كودكان، حضورشان در مسجد چنين پيامدهايي را دارد. ولي در صورتي كه فارغ از چنين مشكلاتي بوده يا راه حل مناسبي براي آنها داشته باشند، حضورشان در مساجد و مجامع عمومي با رعايت شوءونات اسلامي مطلوب است.

با تعهد ديني وارد فعاليت هاي فرهنگي شده ام ولي تمايلي به ارتباط با آقايان همكار ندارم؛ چه كنم؟

پرسش

با تعهد ديني وارد فعاليت هاي فرهنگي شده ام ولي تمايلي به ارتباط با آقايان همكار ندارم؛ چه كنم؟

پاسخ

يا ايهاالذين آمنوا عليكم انفسكم لايَضرُكم من ضلّ اذااهديتم الي اللّه مرجعكم جميعاً فينبّئكم بما كنتم تعملون اي كساني كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد (شما مسئول كار خويش هستيد) اگر شما هدايت يافتيد گمراهي ديگران (اعم از نياكان و يا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمه اي به شما نخواهد زد{M(مائده، آيه ي 105).

سپس به موضوع رستاخيز و حساب و رسيدگي به اعمال هر كس مي پردازد كه: بازگشت همه شما به سوي خدا است، و به حساب هر يك از شما جداگانه رسيدگي مي كند، و شما از آن چه انجام مي داديد، آگاه مي سازد.

هر مسلماني موظف است شرايط كار و فعاليت فردي و اجتماعي خود را طوري تنظيم كند كه مصالح دين و سير معنوي او حفظ شود و روز به روز بر فراخناي ارتباط او با خداوند افزوده گردد و اگر شرايط و مقتضيات محيط اجازه رشد معنوي را نمي دهد بايد اين شرايط را تغيير داد و تحت شرايط مناسب تري به فعاليت پرداخت. مثلاً در دين توصيه شده شما جائي كه عالم و راهنماي دين نيست، آن جا نرويد؛ و يا هر كس موظف است تكاليف و احكام مربوط به كار خود را به خوبي فرا بگيرد تا در شبهات و لغزش ها سقوط نكند.

در عين حال شرايطي پيش مي آيد كه بعضي افراد موظّف و ناگزير مي شوند در جامعه و در صحنه هاي اجتماعي از قبيل تحصيل، تدريس و كار حضور داشته باشند. در اينجا هر قدر شخص مهذب تر و رشد يافته تر باشد، نه تنها از تهاجم هاي

علمي و القائات و از فساد محيط در امان خواهد بود، بلكه چنين فردي در اطرافيان خود نيز تأثيرات مثبتي خواهد گذاشت.

پس چنين فردي كه در جامعه مشغول به كار و فعاليت مي باشد، مي بايست در دو بعد و در دو زمينه تلاش و مجاهد نمايد: 1. بعد علمي و 2. بعد عملي.

در بعد علمي وظيفه هر شخص آن است كه در زمينه هاي توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت به تحقيق و پژوهش بپردازد و معارف لازم را به دست آورد، آن گاه پس از سير علمي، در بعد عملي به دانسته هاي خود جامه ي عمل بپوشاند و از خداوند بخواهد تا معارف خاص خويش را بر او الهام نمايد. امام حسين(ع) در دعاي عرفه عرضه مي دارد: الهي علِّمني من علمك المخزونِ و صُنّي بِسِتركَ المصون؛ الهي حقِّقني بحقايق اهل القربِ و اسلك بي مسلَكَ اهل الجذب؛ الهي اَغنني بتدبيرك لي عن تدبيري و باختياركَ عن اختياري؛... {Mخدايا مرا از علم مخزون و اسرار نهان تعليم ده و در سراپرده (لطف) خود محفوظ دار؛ خدايا روانم را به حقايق اهل قرب آراسته گردان و مرا در طريق مجذوبان(و مشتاقان جمالت) ره سپار ساز؛ خدايا مرا با تدبير و اختيار خودت، از تدبير و اختيار خويش بي نياز گردان؛ تويي كه در دل هاي دوستانت انوار خويش را تابيدي تا اين كه به مقام معرفت تو نايل شدند و تو را به وحدانيت شناختند. تويي كه اغيار را از دل شيفتگانت زدودي تا جز تو كسي را دوست نداشته باشند و به ديگري پناه نبردند. تو در هنگامه اي كه همه چيز آنان را به وحشت اندازد مونس آنان هستي و تويي

راهنماي ايشان، آن گاه كه آنان از هر نشانه و برهاني دور شوند؛ آن كس كه تو را نيافت چه يافته، و آن كس كه تو را يافت چه نيافته است؟ هر كس به جاي تو ديگري را برگزيد، نوميد و محروم گشت و هر كس كه از درگاه تو روگردان شد زيان كار گرديد{M(دعاي عرفه امام حسين(ع)، مفاتيح الجنان).

سعي مي كنيم با الهام از دعاي عرفه امام حسين(ع) به تبيين بحث كمك نماييم به پيام هاي اين دعاي شريف توجه نمائيد:

1_ علمي نزد خداوند ذخيره شده كه خداوند آن را به هر كه خود بخواهد عنايت مي كند. انسان بر اساس فطرت حقيقت جويي و علم خواهي مي تواند چنان ارتباطي با خداوند پيدا كند كه خداوند او را از علم نامحدود برخوردار سازد. اين علم نامحدود كه خداوند مستقيماً به انسان افاضه مي كند، همان علم مخزون در نزد خداست.

2_ كمال نهايي انسان در قرب به خداوند است، در اين دعا حضرت حقايق مقام اهل قرب را از خداوند درخواست مي كنند و نيز مي خواهند كه خداوند راه و مسير اهل جذب را فراروي ايشان نهد. آن چه ما نبايد از آن دور بمانيم اين است كه گاهي خداوند دل انسان را مغناطيس وار به سوي خود جذب مي كند، از اين جهت گاهي حالتي در انسان پديد مي آيد و او در خويش رغبت و كششي حساب نشده به خداوند احساس مي كند. چنان كه رسول خدا(ص) مي فرمايد: انّ لربّكم في ايّام دهركم نفحات الافتعرَّضوا لَها خداوند متعال در دوران زندگي شما بارقه ها و بخشش هايي دارد، بكوشيد آن ها را دريافت كنيد{M(بحارالانوار، ج 71، ص 221).

3_ درخواست تدبير امور به وسيله خداوند؛ حضرت از خداوند

مي خواهد با تدبير و انتخاب خويش، ايشان را در دوراهي ها كمك رساند، شايسته است ما نيز از خداوند بخواهيم: خدايا راهي را كه باعث تقرّب به تو مي گردد به من الهام كن و تو عهده دار انتخاب و گزينش من باش تا نتيجه شايسته اي بر انتخاب من مترتب گردد. طبيعي است وقتي بنده اي تسليم خداوند شد و رضاي او را پسنديد و از او چنين درخواستي را نمود در واقع قدمي به سوي خداوند برداشته، خداوند نيز در اين دنيا پاداش مناسبي به او عنايت مي كند و در برابر هر قدمي، چندين برابر او را، در احوالات دنيا، كمك مي رساند. بنابر اين اگر انسان از ته دل و با اخلاص تدبير الهي را طلب كرد و امور خويش را به خداوند وانهاد و در اين راه از آن چه از دستش برآمد و در توانش بود كوتاهي نكرد، خداوند بر توانش مي افزايد و اگر امروز بر انجام كاري توان نداشت، ديگر روز بر انجام آن توان مي يابد.

4_ اولياي خدا از هدايت هاي خاص خداوند برخوردارند. هدايت الهي مراتبي دارد: عمومي و خصوصي؛ هدايت هاي عمومي را خداوند در پرتو نيروي عقل و تعاليم انبياء براي عمومي مردم فراهم ساخته است، و همه قادرند از اين هدايت برخوردار شوند. وقتي انسان از هدايت هاي عمومي خداوند استفاده كرد و راه بندگي را برگزيند، لايق دريافت هدايت هاي خاص خداوند مي گردد، و كساني از هدايت هاي خاص خداوند برخوردار مي گردند كه پيوندي ناگسستني با خداوند يافته اند و با همه وجود ولايت خداوند را پذيرا شده اند. در نتيجه محبت و ولايت خداوند نيز متوجه آنان گرديده يعني رابطه متقابلي بين آنان و خداوند ايجاد

خواهد شد. چرا كه هر كس خداوند را وليّ خود قرار دهد، خداوند نيز او را وليّ خود برمي گزيند: اللّه وليّ الذين آمنوا يُخرجهم من الظّلمات الي النّور خداوند وليّ و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند و آنان را از ظلمت ها به سوي نور بيرون مي برد{M(بقره، آيه ي 257).

و اين سخن پاياني ماست. حضرت در دعاي عرفه به هر دو بُعد علمي و عملي اشاره نموده اند. پس از اين كه بنده به شناخت لازم دست يافت، از طريق بندگي و عمل شايسته مي تواند مشمول هدايت خاصه خداوند شود، در اين صورت، خداوند در همه احوالات و همه شئونات بنده را ياري خواهد رساند.

معرفي كتاب: سير مطالعات ديني را اين گونه آغاز كنيد:

1. توحيد:

منشور عقايد اماميّه، جعفر سبحاني

آموزش عقايد، محمد تقي مصباح يزدي

2. عدل الهي: مقدمه اي در جهان بيني اسلامي، شهيد مطهري

3. نبوت: وحي و رهبري، عبداللّه جوادي آملي

4. امامت: امامت و رهبري، شهيد مطهري

5. معاد: معاد، محسن قرائتي

6. قرآن و حديث: آشنايي با علوم قرآن، جواد محدّثي

7. اخلاق و عرفان: گامي در مسير، جواد محدّثي

8. سياست: دين و دولت، علي رباني گلپايگاني

9. تاريخ و سيره:

سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي

زندگي حضјʠزهرا(س)، سيد جعفر شهيدي

10. ادبيات:

كشتي پهلو گرفته، زندگاني حضرت زهرا(س)، سيد مهدي شجاعي

حكايت ها و هدايت ها، شهيد مطهري

11. پرسش و پاسخ 1 و 2 و 3 و 4، دفتر نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها.

به نظر من زني كه وارد اجتماع شد اگر هم حجاب كامل داشته باشد و به اين مسئله پايبند باشد ولي با نگاههاي شيطاني مردان عقيده اش سست مي شود پس چه بايد كرد.

پرسش

به نظر من زني كه وارد اجتماع شد اگر هم حجاب كامل داشته باشد و به اين مسئله پايبند باشد ولي با نگاههاي شيطاني مردان عقيده اش سست مي شود پس چه بايد كرد.

پاسخ

بايد توجه داشت كه زندگي انسان ميدان مبارزه دائمي و پيوسته بين زشتي ها و زيبايي ها و خوبي ها و بدي ها و تمايلات معقول و عقل پسند و خداپسند و تمايلات شيطاني و نامعقول است و كمالات انساني و فضيلت هاي او در اين كشمكش و مبارزه ظهور مي يابد وصف صالحان و ناشايستگان در اين ميدان از يكديگر جدا مي شوند و كمال انسان مؤمن نيز در همين است كه در عين زندگي در اجتماع و برخورد با افراد گوناگون در مواجهه با تمايلات مختلف دروني اش و خواسته هاي سركش نفساني ايستادگي كند و برخواسته هاي ناروايش چيره گردد.

بايد با تقويت ايمان و باور و پيوند عميق تر با مبدأ هستي و ارتباط دايمي با اولياي پاك الهي و ائمه هدي(ع) و تضرع به درگاه الهي و خواندن دعايي نظير: ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب در قنوت هاي نماز، در اين ميدان مبارزه مستمر چيزه گرديد و با استمداد از خداوند و اوليايش بر لشگر شيطان پيروز گرديد{M.

در مورد استقلال زن در جامعه و آزادي بيان او و مشاركت زن در محيط كار و زندگي در اسلام و دين ما چه آمده است؟

پرسش

در مورد استقلال زن در جامعه و آزادي بيان او و مشاركت زن در محيط كار و زندگي در اسلام و دين ما چه آمده است؟

پاسخ

در رابطه با حقوق زن و مرد بايد توجه داشت كه اسلام قائل به «تساوي» زن و مرد است نه «تشابه» كه غرب تبليغ مي كند. تساوي به اين معناست كه شرايط ويژه فيزيولوژيك و پيكولوژيك و تفاوت ها و تشابهات هر يك در ابعاد مختلف ملاحظه شود و به هر كس به تناسب استعدادها توان ها و نيازهايش حقوق و وظايفي تعلق گيرد.

تشابه به معناي آن است كه در تمام موارد حقوق و وظايف يكسان تعلق گيرد بدون ملاحظه استعدادها و نيازهاي طبيعي و فطري خاص هر گروه . طبيعي است بر اساس نگرش دوم نظام زندگاني دگرگون مي گردد ولي بنابر ديدگاه اسلامي شرايط تكويني انسان ها ملاحظه مي شود و در نتيجه هر گروه متناسب با شرايط طبيعي خود به فعاليت هايي مي پردازند و از حقوقي بهره مند مي شوند. در واقع نوعي تقسيم كار و حقوق طبيعي بر اساس ناموس خلقت بين زن و مرد ايجاد مي شود. از اين جاست كه مي بينيم مثلا در دانشكده كشاورزي تعداد دانشجويان پسربردختران فزوني مي يابد ولي در دانشكده پرستاري يا مامايي و ... قضيه برعكس مي شود و هيچ يك ازاينهابه معناي تبعيض نيست بلكه به معناي تقسيم كار براساس مناسبات جسمي و روحي است و نبايد انتظار داشت حتما در هر رشته درسي نصف دانشجويان مرد و نيم ديگر زن باشند.

نكته اي كه بايد بدان توجه داشت اين است كه:

اولا، يكي از سياه

ترين نقاط تاريخ بشريت، ستم بر زنان است چه در دوراني كه در عالي ترين مجامع علمي روم از اين مسأله بحث مي كردند كه آيا اصلا زن روح دارد يا نه؟ و بعد از كلي مدت ها بحث و بررسي و گفتگو به اين نتيجه رسيدند كه زن روح دارد اما داراي روح حيواني است و تا حدود يك قرن يا يك قرن و نيم پيش در اروپا مدعي طرفداري از زنان كمترين حقوق را براي زنان قايل بودند و چه دوران كنوني كه به نام طرفداري از زنان، هويت انساني او را به تمسخر گرفته و بسان عروسك مورد استفاده ابزاري جهت تمنيات اقتصادي و شهواني، كالاي مرغوب معرفي كردند.

ثانيا، هر حركت طرفداري از زنان، به عنوان فمينيسم نبايد تلقي شود، بلكه همان طور كه رهبر معظم انقلاب فرمودند با توجه به تضييع حقوق بانوان در طول تاريخ بايد در جهت احياء حقوق واقعي و منزلت شايسته زنان تلاش كنيم.

ليكن اين تلاش ها نبايد با حركت فمينيستي خزنده كه در داخل كشورهاي ما و متأسفانه در ميان برخي مسرولان ذي نفوذ و حتي در مراكز تصميم گير يا تصميم سازي نظير مجلس شوراي اسلامي و... مشاهده مي شود و در عرصه مطبوعات، هنر و ... فعاليت چشم گيري دارند اشتباه شود، نمونه اين حركت خزنده را در حمايت جدي آنان از لايحه الحاق به كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان كه در مجلس شوراي اسلامي در حال طرح و پيگيري است مي توان ملاحظه نمود.

به منظور آشنايي بيشتر با مباني نظري فمينيسم و نمودهاي آن به مجموعه مقالات فمينيسم در 4 شماره

در مجله پرسمان به شماره هاي 3 تا 6 (آذر تا اسفند هشتاد و يك) تأليف يكي از محققين مركز فرهنگي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مراجعه شود.

به پيوست «پرسش ها و پاسخ ها، ج 8، مركز فرهنگي قم» ارسال مي گردد.

طبق حديثي از حضرت فاطمه(س) كه مي فرمايند: بهترين زنان امت من كساني هستند كه مردي آنها را نبيند و آنها هم مردي را نبينند و در مورد حضرت داريم موقعي هم كه ناچار شدند در مسجد خطبه اي ايراد فرمايند پرده اي ميان ايشان و مردم قرار داده شد. حال وظيفه ما به عنوان

پرسش

طبق حديثي از حضرت فاطمه(س) كه مي فرمايند: بهترين زنان امت من كساني هستند كه مردي آنها را نبيند و آنها هم مردي را نبينند و در مورد حضرت داريم موقعي هم كه ناچار شدند در مسجد خطبه اي ايراد فرمايند پرده اي ميان ايشان و مردم قرار داده شد. حال وظيفه ما به عنوان يك زن در جامعه كنوني چيست؟ به فرض اين كه ما حجاب خود را رعايت كنيم و به نامحرم نگاه نكنيم اما از طرف مقابل خود كه مطمئن نيستيم و در عين حال براي فراگيري علم و بسياري از امور ديگر از جمله صله رحم و بازديد اقوام ناچار به بيرون رفتن هستيم و ممكن است نامحرم ما را ببيند و حتي در مورد اقوام اين احتمال هست كه نامحرم با ما صحبت كند و انتظار جوابي از جانب ما داشته باشد و حتي اگر نگاه نكني دال بر بي اعتنايي نسبت به خود بگيرد. وظيفه چيست؟

پاسخ

در ارتباط با سئوال و روايت نقل شده از فاطمه زهرا(س)، نكاتي چند بعرض مي رسد:

الف) اين روايت در بر دارنده يك حكم شرعي قطعي نيست، و در بيان يك حكم كلي استثناءناپذير نمي باشد. بسياري از روايات شبيه روايت فوق (ذكر شده) وجود دارد كه شايد در نگاه اول ظاهري مطلق و كلي دارند ولي با توجه به روايات و مستندات ديگر، حكم تخصيص خورده و يا مقيد به قيودي مي شود كه يك بحث تفصيلي است.

ب) فرمايش حضرت زهراي مرضيه(س) در روايت ذكر شده، به معناي الزام و وجوب نيست، بعبارت ديگر، در عين حال كه خروج زن از منزل و

حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز شمرده شده است، اما در مواقع غير ضروري براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. و اين امر منافاتي با حضور علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان (با حفظ شئونات و موازين اسلامي) ندارد. كما اينكه حضرت زهرا(س) خود به جبهه جنگ مي رفتند و در غزوه هاي متعددي همراه با پيامبر(ص) شركت مي كردند و در دفاع از ولايت حضور فعال داشتند و حتي سخنراني نمودند تا جايي كه در همين راه به شهادت رسيدند.

ج) بعضي از قيود و محدوديتهايي كه در احكام و روايات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ كرامت و شخصيت واقعي زن متناسب با رسالت همسري و مادري مي باشد. و تجربه جهان غرب در آزاديهاي نامحدود براي ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف انديشمندان جامعه غرب) تجربه بسيار تلخي است كه زمينه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، كه از اين رهگذر بيشترين ضرر و زيان نسيب زنان جامعه شد و در نتيجه كرامت و شخصيت زن به پايين ترين حد خود تنزل نمود.

نظر شما در مورد كار كردن زنان در موقعيت هاي اجتماعي كه هيچ نيازي به وجود زن در آن نمي باشد چيست. وضعيت جامعه كنوني را تحليل كنيد.

پرسش

نظر شما در مورد كار كردن زنان در موقعيت هاي اجتماعي كه هيچ نيازي به وجود زن در آن نمي باشد چيست. وضعيت جامعه كنوني را تحليل كنيد.

پاسخ

يكي از اهداف و وظايف اصلي نظام اسلامي اجراي عدالت و احقاق حقوق همه مردم و آحاد جامعه است. زنان نيز به عنوان نيمي از افراد جامعه مانند مردان داراي حقوق مسلمي از جمله حضور در عرصه هاي اجتماعي هستند كه نمي توان از آن چشم پوشي نمود زيرا : اولا: با بررسي آيات و روايات متعدد مشخص مي گردد كه تأكيد كتاب و سنت بر حضور پاك و بدون گناه مردان و زنان در صحنه هاي اجتماعي در قالب اشتغال و يا تأمين ديگر نيازهاي مشروع فردي و اجتماعي است و از اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست(ر.ك: نقش جنسيت در اشتغال و ديدگاه، ابوالفضل گائيني، اسلام و فيمينيسم (مجموع مقالات) نشر معارف اسفند 1379)

ثانيا: همچنان كه در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تحت عنوان «زن در قانون اساسي» آمده، «در ايجاد بنيادهاي اجتماعي اسلامي، نيروهاي انساني كه تاكنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجي بودند، هويت اصلي و حقوق انساني خود را باز مي يابند و در اين بازيابي طبيعي است كه زنان به دليل ستم بيشتري كه تاكنون از نظام طاغوتي متحمل شده اند استيفاي حقوق آنان بيشتر خواهد بود»

بر اين اساس اصول متعددي از قانون اساسي دولت جمهوري اسلامي موظف شده است كه همه امكانات خود را براي تأمين حقوق همه جانبه افراد اعم از زن و مرد، بكار گيرد.(اصول سوم، دهم ، بيستم و بيست و يكم قانون

اساسي) بنابراين، اصل احقاق حقوق فردي و اجتماعي زنان امري مسلم و از وظايف دولت اسلامي است و اين مهم نيز تاكنون دنبال شده و تحول وسيعي در موقعيت اجتماعي، فرهنگي و حقوقي زنان ايران فراهم آمده و در جهت فراهم آوردن زمينه هاي رشد و شكوفايي آنها قدمهاي بزرگي برداشته شده است.

اما بايد به يك واقعيت ديگر نيز اذعان نمود و آن وجود برخي جريانهايي است كه سعي دارند با افراط يا تفريط هاي خود در اجراي سالم اين روند اخلال و آن را به انحراف بكشانند و تأكيد بيش از حد بر اشتغال زنان يكي از اين مسائل است زيرا با اينكه نظام اسلامي با اشتغال زنان در چارچوب موازين و مقررات شرعي و قانوني موافق و در عمل نيز در حال اجراي آن است. اما احقاق اين حقوق، نبايد به جايگاه مهم و كليدي زن درعرصه اجتماع و خانواده و شخصيت او آسيب برساند و آن را از ساير حقوق و وظايف فردي و اجتماعي خويش محروم سازد و يا اينكه به حقوق و مسؤوليت هاي ساير آحاد جامعه (مردان) خلل وارد آورد. متأسفانه برخي گرايشها بدون در نظر گرفتن اين مسائل مهم و اولويتهاي جامعه خصوصا در مقطع كوني كه براي بسياري از مردان به عنوان مسئول تأمين اقتصاد و معيشت خانواده امكان اشتغال فراهم نيست _ به دليلي بيش از اندازه بر مسأله اشتغال زنان دامن مي زنند: مهمترين اين دلايل عبارتند از:

1 _ بهره برداري از ويژگيها و شخصيت روحي و رواني زنان در جهت منافع خويش و سود جوئي در پرداخت حقوق كمتر،كار بيشتر.

2 _ تضعيف نهاد

خانواده و زمينه سازي براي تهاجم فرهنگي بيگانگان.

3 _ نا كار آمد نشان دادن نظام اسلامي در حل مسأله اشتغال و ...

تأكيد بيش از حد بر حضور زنان در موقعيت هاي اجتماعي مختلف و عدم توجه جدي به شرايط و مقرراتي كه اين مسأله حتما بايد با آن همراه باشد، سبب گرديده كه متأسفانه در بسياري موارد بسياري زنان و دختران جوان دانسته و نادانسته گرفتار معضلات و مشكلات متعددي گرديده و در اين روند نه تنها به حقوق مسلم خود دست پيدا نكرده اند بلكه به شخصيت و ارزشي انساني آنان نيز خدشه وارد شده است.

از اين رو همواره زنان و دختران جامعه اسلامي ما بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشند كه بعضي از قيود و محدوديتهايي كه در احكام و روايات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ كرامت و شخصيت واقعي زن متناسب با رسالت همسري و مادري مي باشد. و تجربه جهان غرب در آزاديهاي نامحدود براي ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف انديشمندان جامعه غرب) تجربه بسيار تلخي است كه زمينه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، كه از اين رهگذر بيشترين ضرر و زيان نسيب زنان جامعه شد و در نتيجه كرامت و شخصيت زن به پايين ترين حد خود تنزل نمود.

بنابراين مي توان گفت در صورتي كه مرد به تنهايي مي تواند زندگي خود و فرزندانش را به خوبي تأمين كند و زن نيز از تخصص خاصي برخوردار نيست كه جامعه به تخصص آن

نيازمند باشد، بهتر آن است كه مسؤوليت بزرگ فرزند پروري و تربيت فرزندان و همسرداري را به عهده بگيرد و با فراهم كردن محيط آرام خانه و تقويت كانون خانواده فرزندان صالح، سالم و رشد يافته اي را براي جامعه تربيت كند كه اين بزرگترين خدمت به جامعه است و مهمترين مسؤوليت يك زن در خانه است و اگر زن بتواند به خوبي از پس اين مسؤوليت مهم و حياتي بر آيد بزرگترين خدمت را به خود، خانواده و جامعه كرده است. زيرا بيشترين و مهمترين تأثير در تربيت و پرورش فرزندان را مادران ايفا مي كنند و برخي از روانشناسان معتقدند قسمت اعظم تربيت فرزند را مادر به عهده دارد.

امام خميني نيز فرموده اند «مرد از دامن زن به معراج مي رود» در عين حال اين بدان معني نيست كه زن در صحنه هاي اجتماعي به خصوص در مواردي كه از تخصص بالايي برخوردار است يا موفقيت هاي خاصي كه ضرورت پيدا مي كند وارد نشود مشروط بر آن كه حدود شرعي و اخلاقي مورد توجه و رعايت قرار گيرد.

حدود همكاري خانم ها با آقايان در ادارات چقدر مي باشد؟ لطفاً توضيح دهيد.

پرسش

حدود همكاري خانم ها با آقايان در ادارات چقدر مي باشد؟ لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

1- همراهي و اختلاط مرد و زن نامحرم در جاي خلوتي كه رفت و آمد ديگران به آن جا محدود است، حرام است. بنابراين بايد از تنها شدن با يك مرد نامحرم جدّاً خودداري كنيد، ولي در اداره در اتاق ها و سالن ها و در مكان هايي كه رفت و آمد مردم هست، اگر حجاب اسلامي را رعايت كنيد، اشكالي ندارد.

2- گفت گو با مرد نامحرم در صورتي كه ضرورت نداشته باشد و باعث فساد و تهييج شهوت و التذاذ شود، اشكال دارد. بايد كم تر با مردان نامحرم هم صحبت شويد، چون باعث قساوت قلب مي شود.

3- سعي كنيد با خواهران، همكار و هميار باشيد و با آنان رفت و آمد كنيد.

4- محيط اداره مانند محيط منزل نيست، بلكه مانند خيابان است. بايد حجاب اسلامي را كاملاً رعايت كنيد. از پوشيدن جوراب بدن نما و لباس هاي جلف و جذّاب خودداري كنيد.

5- در سلام و عليك ها و احوالپرسي ها وقار خود را حفظ كنيد. ممكن است در بين مردان افرادي باشند كه راه گفت گو را باز كنند. از آن افراد بپرهيزيد.

6- سنگيني و وقار بر جذابيّت شما مي افزايد.

7- درصدد ازدواج صحيح و سالم باشيد. در فرصت مناسب با فرد شايسته و متديني ازدواج كنيد كه مورد محبّت خدا قرار گيريد.

نظر اسلام در مورد اشتغال و تحصيل زنان چيست؟

پرسش

نظر اسلام در مورد اشتغال و تحصيل زنان چيست؟

پاسخ

به دو صورت مي توان نظر و ديدگاه اسلام را مورد اشتغال و تحصيل زنان تبيين نمود: يكي اين كه به بيان حكم مسئله و فتواي فقهاي اسلام بسنده كنيم، ديگر اين كه با نگاه تحقيقي به مسئله بنگريم و از اين رهگذر شائبة تبعيض و نگاه متفاوت به زن و مرد نيز پاسخ داده شود. ابتدا با نگاه تحقيقي و مبنايي به پاسخ مي پردازيم سپس ديدگاه حضرت امام خميني(ره) اسلام شناس و فقيه فرزانه، هميشه جاويد شيعه را در مورد اشتغال و تحصيل زنان بيان خواهيم كرد.

تحقيق مسئله

انسان موجودي است كه حقيقت او را، روح ملكوتي و خداگراي او تشكيل مي دهد. روح ملكوتي "مجرد" است و موجود مجرد نه زن است و نه مرد. آيت الله جوادي آملي مي فرمايد: آن روح مجرد و ملكوتي كه بر محور "و نفحت فيه من روحي" آفريده شده، نه زن است و نه مرد بلكه موجودي است كه حيات و هستي اش در "تألّه" او تضمين شده است يعني "الانسان هو الحيّ المتأله". پس بر خلاف انديشة غربي ها كه انسان را حيوان ناطق معرفي مي كنند، قرآن هرگز انسان را حيوان ناطق نمي داند بلكه انسان را موجود زنده اي مي داند كه "حيات او در تألّه" او است و تأله يعني ذوب شدن و فاني گشتن در الهيت. اين انسان (بدون لحاظ ذكورت و انوثت) الهي مي انديشد، الهي عمل مي كند و از ناسوت تا لاهوت، و از ملك تا ملكوت و از طبيعت محسوس تا ماوراي آن كه كرانه و ساحلي براي

آن نيست، همه را با "صبغة الهي" مي بيند.[31]

امام خميني (ره) مي فرمايد: براي زن ابعاد مختلفه است چنان كه براي مرد... . اين ورق صوري طبيعي نازل ترين مرتبه انسان است... لكن از همين مرتبه نازل حركت به سوي كمال است. انسان موجودي متحرك است از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب، تا فنا بر الوهيت.[32]

قرآن در همه معارف و كمالات و فضايل اخلاقي انسان را مخاطب قرار داده است نه ذكورت را شرط دانسته و نه انوثت را مانع. خود را "هدي للناس" راهنما و هدايت گر مردم معرفي مي كند.

زندگي پاكيزه و حيات طيبه را جزاي عمل و پاداش هر مرد و زني مي داند كه عمل صالح را از روي ايمان و به قصد تقرب به خدا انجام مي دهد و مي فرمايد: "من عمل صالحاً من ذكرٍ و إنثي و هو مؤمن فلنحينيّه حياة طيبة".[33] اين آيه و آيات مشابه آن[34] ناظر به اين معنا است كه روح نسبت به مرد و زن بودن مساوي است چون آن كس كه عامل معتقد است، روح است نه زن يا مرد.

نكتة ديگري كه بايد در آن دقت نموداين است كه كمال انساني و مناصب اجرايي دو مقولة جدا از هم هستند. چه اين كه انسانيتِ انسان و مدارج و مراتب كمال و رشد او به جان و روح او مربوط مي شود ولي مناصب اجرايي و فعاليت هاي اجتماعي به جسم و بدن مربوط مي گردد. هر آن چه كمال است و به انسانيت انسان مربوط مي شود، در آن ذكورت و انوثت شرط نيست، و آن چه كه منصب اجرايي محسوب مي

شود، در آن تناسب با ساختار بدن يعني مذكر و مؤنث مطرح است، مثلاً فقاهت و اجتهاد يا فراگيري علوم مورد نياز بشر كمال است. هر يك از زن و مرد مي توانند كمال كسب كنند و فقيه، مجتهد، فيلسوف و ... در يكي از رشته هاي علمي گردند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: "طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة".

آيت الله جوادي آملي مي فرمايد: "قضاوت و مرجعيت منصب است نه كمال، و خداوند كارهاي اجرايي را متناسب با ساختار وجودي انسان تقسيم كرده است. حتّي نبوت و رسالت كارهاي اجرايي است. پشتوانة اين ها "ولايت" است.

ممكن است بانويي چون صديقه طاهره چنان تربيت شود و صاحب كمال معنوي گردد كه از انبيا بالاتر گردد.[35]

به بيان ديگر: اصل ولايت پشتوانة نبوت و رسالت است كه بين زن و مرد مشترك است. اصل تحصيل علم و معرفت و اصل اجتهاد و فقاهت و اصل عرفان و فلسفه و ... كمال است كه زن و مرد در آن مساوي هستند. امّا شغل ها و مناصب و فعاليت هاي اجتماعي، كه به هيچ وجه نمي توانند نمايانگر كمال باشند، بر حسب ساختار بدن و شرايط و نياز تقسيم مي شود.

ديدگاه امام خميني در مورد اشتغال و تحصيل زنان:

امام مي فرمايند: "از نظر حقوق انساني تفاوتي بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند".[36]

بر پاية ديدگاه يكسان نگري زن و مرد است كه مي فرمايد: "در علم و تقوا كوشش كنيد كه علم به هيچ كس انحصار ندارد. علم مال همه است"[37] و در وصيت نامه سياسي الهي خويش مي فرمايد: "ما مفتخريم كه بانوان و

زنان پير و جوان و خُرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان، در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند".

خطاب به زن ها فرمود: "همان طوري كه مردها در جبهة علمي و فرهنگي مشغول هستند، شما (زن ها) هم بايد مشغول باشيد".[38]

براي تشويق بانوان به توسعة دامنة علوم و توانايي هاي علمي مي فرمايد: "حالا طوري شده است كه خانم ها همدوش با ساير برادران در تحصيل علم و عرفان و فلسفه و تمام شُعب علم و انشاء الله صنعت، فعاليت مي كنند.[39]

اصلي را كه لازم است در پايان به آن توجه شود اين است كه سازمان خانواده مانند هر سازمان ديگري نيازمند به مديريت است. اسلام بر اساس رعايت "اصل تناسب ساختار" مديريت را به عهدة مرد نهاده است. بنابراين لازم است زن براي اشتغال خارج از منزل، موافقت شوهر را در هنگام ازدواج و خواندن عقد يا بعد از آن، داشته باشد.

[31] مجموعة مقالات دفاع از حقوق زنان، ص 12، ناشر مؤسسه فرهنگي طه.

[32] سيد ضياء مرتضوي، امام خميني و الگوهاي دين شناختي در مسايل زنان.

[33] نحل (16) آية 97.

[34] مثل آيه 40 مؤمن و 124 نساء.

[35] مجموع مقالات دفاع از حقوق زنان.

[36] سيد ضياء مرتضوي، امام خميني و الگوهاي دين شناختي در مسايل زنان، ص 40.

[37] همان، ص 46.

[38] همان، ص 111.

[39] همان، ص 128.

در اين نظام چرا بيش از حد به زنان ميدان داده شده است تا جايي كه زنان بيشتر از مردان امكان استخدام و كار دارند .چرا دولت برنامه اي جهت رفع تبعيض بين زنان و مردان ندارد و چرا مهريه به مردان تعلق نمي گيرد ؟

پرسش

در اين نظام چرا بيش از حد به زنان ميدان داده شده است تا جايي كه زنان بيشتر از مردان امكان استخدام و كار دارند .چرا دولت برنامه اي جهت رفع تبعيض بين زنان و

مردان ندارد و چرا مهريه به مردان تعلق نمي گيرد ؟

پاسخ

يكي از اهداف و وظايف اصلي نظام اسلامي اجراي عدالت و احقاق حقوق همه مردم و آحاد جامعه است. زنان نيز به عنوان نيمي از افراد جامعه مانند مردان داراي حقوق مسلمي از جمله حضور در عرصه هاي اجتماعي هستند كه نمي توان از آن چشم پوشي نمود زيرا : اولا: با بررسي آيات و روايات متعدد مشخص مي گردد كه تأكيد كتاب و سنت بر حضور پاك و بدون گناه مردان و زنان در صحنه هاي اجتماعي در قالب اشتغال و يا تأمين ديگر نيازهاي مشروع فردي و اجتماعي است و از اين جهت فرقي بين زن و مرد نيست(ر.ك: نقش جنسيت در اشتغال و ديدگاه، ابوالفضل گائيني، اسلام و فيمينيسم (مجموع مقالات) نشر معارف اسفند 1379)

ثانيا: همچنان كه در مقدمه قانون اساسي ج 1010، تحت عنوان «زن در قانون اساسي» آمده، «در ايجاد بنيادهاي اجتماعي اسلامي، نيروهاي انساني كه تاكنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجي بودند، هويت اصلي و حقوق انساني خود را باز مي يابند و در اين بازيابي طبيعي است كه زنان به دليل ستم بيشتري كه تاكنون از نظام طاغوتي متحمل شده اند استيفاي حقوق آنان بيشتر خواهد بود»

بر اين اساس اصول متعددي از قانون اساسي دولت جمهوري اسلامي موظف شده است كه همه امكانات خود را براي تأمين حقوق همه جانبه افراد اعم از زن و مرد، بكار گيرد.(اصول سوم، دهم ، بيستم و بيست و يكم قانون اساسي) بنابراين، اصل احقاق حقوق فردي و اجتماعي زنان امري مسلم و از وظايف دولت اسلامي است و

اين مهم نيز تاكنون دنبال شده و تحول وسيعي در موقعيت اجتماعي، فرهنگي و حقوقي زنان ايران فراهم آمده و در جهت فراهم آوردن زمينه هاي رشد و شكوفايي آنها قدمهاي بزرگي برداشته شده است.

اما بايد به يك واقعيت ديگر نيز اذعان نمود و آن وجود برخي جريانهايي است كه سعي دارند با افراط يا تفريط هاي خود در اجراي سالم اين روند اخلال و آن را به انحراف بكشانند و تأكيد بيش از حد بر اشتغال زنان يكي از اين مسائل است زيرا با اينكه نظام اسلامي با اشتغال زنان در چارچوب موازين و مقررات شرعي و قانوني موافق و در عمل نيز در حال اجراي آن است. اما احقاق اين حقوق، نبايد به جايگاه مهم و كليدي زن درعرصه اجتماع و خانواده و شخصيت او آسيب برساند و آن را از ساير حقوق و وظايف فردي و اجتماعي خويش محروم سازد و يا اينكه به حقوق و مسؤوليت هاي ساير آحاد جامعه (مردان) خلل وارد آورد. متأسفانه برخي گرايشها بدون در نظر گرفتن اين مسائل مهم و اولويتهاي جامعه خصوصا در مقطع كوني كه براي بسياري از مردان به عنوان مسئول تأمين اقتصاد و معيشت خانواده امكان اشتغال فراهم نيست _ به دليلي بيش از اندازه بر مسأله اشتغال زنان دامن مي زنند: مهمترين اين دلايل عبارتند از:

1 _ بهره برداري از ويژگيها و شخصيت روحي و رواني زنان در جهت منافع خويش و سود جوئي در پرداخت حقوق كمتر،كار بيشتر.

2 _ تضعيف نهاد خانواده و زمينه سازي براي تهاجم فرهنگي بيگانگان.

3 _ نا كار آمد نشان دادن نظام اسلامي در حل

مسأله اشتغال و ... اما در مورد قسمت آخر سؤال بايد گفت كه در زندگي زناشوئي و نظام خانواده نقش زن داراي ويژگيهايي است كه آنرا مستحق مهريه مي كند . و لذا چنين مسأله اي براي مرد وجود ندارد. در توضيح به نكات چندي بايد توجه داشت.

الف ) ساختار وجودي زن , با مشاغل حاد و سخت , سازگار نيست . شما بارداري و زايمان و سپس شيردادن فرزند را در نظر بگيريد, نوعا" اين گرفتاري هاي طبيعي كه براي زن وجود دارد, او را از بسياري مشاغل باز مي دارد. بنابراين مرد, بايد در صدد درآمد و پرداخت هزينه زن و فرزند خويش باشد.

ب ) اصولا" زن , زندگي و وجود خويش را در اختيار شوهر قرار مي دهد. بنابراين مرد هم بايد در ازائ آن انجام وظيفه نمايد.

ج ) اگر دقت كنيم، مي بينيم كه نوعا" مرد است كه به خواستگاري زن مي رود. بر اين اساس وقتي زن جواب مثبت داد، مرد نيز بايد مسؤوليت حفظ و نگه داري از زن و تأمين غذا و لباس و مسكن او را بر عهده بگيرد.

د ) در صورت از دست دادن شوهر (با طلاق و يا فوت مرد) زن نيازمند هزينه زندگي است . بنابراين بايد از او حمايت شود و نبايد او را به حال خود رها كرد. پس بايد سرمايه اي به عنوان «مهر» علاوه بر ارث , در اختيار زن قرار گيرد; مگر آنكه مهر خويش را, قبلا" از مرد گرفته باشد. نكته مهمتر آن كه قرآن كريم از مهريه در سوره نسائ, آيه 4 به «نحله» تعبير

كرده است كه نزد اهل لغت و مفسرين حاوي دو معني است :

1- بدهي و دبين : مهر يك حق براي زن و بر عهده مرد است نه بهاي زن ; يعني , خداوند متعال در راستاي تعيين حقوق و تكاليف زن و مرد, از جمله حقوق زن و تكاليف مرد, مسائله مهريه است , در قبال برخي حقوق ديگر كه براي مرد جعل شده است و يك سري محدوديت هايي براي زنان منظور شده است.

2- هبه و بخشش بدون عوض : همان طور كه راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند «المفردات» مي نويسد: به عقيده من اين كلمه از ريشه «نحل» (به معني زنبور عسل ) آمده است زيرا بخشش و عطيه شباهتي به كار زنبوران عسل در دادن عسل دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك : كتب تفسيري , ذيل آيه 4 سوره نساء، خصوصا" تفسير نمونه , ج 3, ص 262 - 265.

نظر مرجع تقليدم را درباره حضور زنان و دختران در جامعه كنوني ما بدانم كه حاضر شدنشان در جامعه و محيط بيرون از منزل تا چه حد مي تواند باشد و هم از نظر شاغل بودن زنان چگونه بايد باشند و آيا زنان مي توانند در مسائل سياسي و اجتماعي روز شركت كنند و بفرمايند مطا

پرسش

نظر مرجع تقليدم را درباره حضور زنان و دختران در جامعه كنوني ما بدانم كه حاضر شدنشان در جامعه و محيط بيرون از منزل تا چه حد مي تواند باشد و هم از نظر شاغل بودن زنان چگونه بايد باشند و آيا زنان مي توانند در مسائل سياسي و اجتماعي روز شركت كنند و بفرمايند مطالبي كه در قرآن و روايات در مورد زنان آمده است آيا شامل دختران هم مي باشد يا فقط زنان شوهر دار را شامل مي شود.

پاسخ

آنچه در اسلام اهميت دارد چگونگي حضور زنان در جامعه است. حضور اجتماعي زن اشكال گوناگوني مي تواند داشته باشد كه برخي از اشكال آن مانند آنچه در جامعه غربي وجود دارد غالبا مخرب و زيان آور است. در حالي كه در زمان پيامبر(ص) نيز زنان حضور اجتماعي داشته و حتي در جنگ ها نيز به گونه اي شركت مي جستند. اسلام با حضور منافي عفت و موجب فساد اخلاق مخالف است. اما حضور سازنده و مثبت را گرامي مي دارد و در اين رابطه فرقي بين دختران و زنان شوهردار نيست و آنچه زنان و دختران بايد هنگام حضور در بين نامحرمان رعايت كنند حفظ حجاب كامل است يعني تمام بدن و موها و سر خود را بپوشانند و از پوشيدن لباس هاي مهيج كه جلب توجه نامحرم مي كند و برآمدگي هاي بدن را نمايان مي كند خودداري كنند و تنها گردي صورت به اندازه اي كه در وضو شسته مي شود و دست ها تا مچ را مي توانند نپوشانند آن هم در صورتي كه خالي از آرايش بوده و قصد نشان دادن به نامحرم نداشته

باشند و در اموري كه موجب اختلاط بين زن و مرد است شركت ننمايند (استفتا از دفتر آيت الله فاضل).

آيا شركت زنان در نماز جماعت و مسجد و راهپيمايي ها مستحب است يا اينكه در خانه بمانند و نامحرمان آنها را نبينند. با توجه به حديث حضرت زهرا (س) كه مي فرمايند بهترين چيز براي يك زن آن است كه نه مردي او را ببيند و نه او مردي را ببيند.

پرسش

آيا شركت زنان در نماز جماعت و مسجد و راهپيمايي ها مستحب است يا اينكه در خانه بمانند و نامحرمان آنها را نبينند. با توجه به حديث حضرت زهرا (س) كه مي فرمايند بهترين چيز براي يك زن آن است كه نه مردي او را ببيند و نه او مردي را ببيند.

پاسخ

ممكن است در اين حديث اشاره به زناني باشد كه مسؤوليت خاصّي در جوامع نداشتند. لذا خود فاطمه زهرا(س) هم، زماني كه احساس مسؤوليت فرمودند، هم به مسجد رفتند براي خطبه خواندن و هم براي كمك كردن به پدر بزرگوارشان - هنگامي كه پيشانيشان شكسته بود به ميدان جنگ احد رفتند؛ و دختران حضرت فاطمه زهرا(س) هم در مواقع مختلف اقدام به خواندن خطبه كردند، در كربلا، در كوفه، در شام، در مدينه. مجموع اين ها نشان مي دهد، وقتي زنان مسؤوليتي بر عهده گرفتند، مي توانند در صحنه اجتماع ظاهر شوند؛ منتها با رعايت تمام جهات شرعي در اجتماع. (پاسخ از آيت الله مكارم شيرازي)

در ارتباط با سئوال و روايت نقل شده از فاطمه زهرا(س)، نكاتي چند بعرض مي رسد:

الف) اين روايت در بر دارنده يك حكم شرعي قطعي نيست، و در بيان يك حكم كلي استثناءناپذير نمي باشد. بسياري از روايات شبيه روايت فوق (ذكر شده) وجود دارد كه شايد در نگاه اول ظاهري مطلق و كلي دارند ولي با توجه به روايات و مستندات ديگر، حكم تخصيص خورده و يا مقيد به قيودي مي شود كه يك بحث تفصيلي است.

ب) فرمايش حضرت زهراي مرضيه(س) در روايت ذكر شده، به معناي الزام و وجوب نيست، بعبارت ديگر، در عين حال كه خروج زن از

منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز شمرده شده است، اما در مواقع غير ضروري براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. و اين امر منافاتي با حضور علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان (با حفظ شئونات و موازين اسلامي) ندارد. كما اينكه حضرت زهرا(س) خود به جبهه جنگ مي رفتند و در غزوه هاي متعددي همراه با پيامبر(ص) شركت مي كردند و در دفاع از ولايت حضور فعال داشتند و حتي سخنراني نمودند تا جايي كه در همين راه به شهادت رسيدند.

ج) بعضي از قيود و محدوديتهايي كه در احكام و روايات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ كرامت و شخصيت واقعي زن متناسب با رسالت همسري و مادري مي باشد. و تجربه جهان غرب در آزاديهاي نامحدود براي ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف انديشمندان جامعه غرب) تجربه بسيار تلخي است كه زمينه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، كه از اين رهگذر بيشترين ضرر و زيان نسيب زنان جامعه شد و در نتيجه كرامت و شخصيت زن به پايين ترين حد خود تنزل نمود.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد (در هر نامه بيش از 5 سؤال مطرح نفرماييد) بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

3_ آيا زناني كه براي تماشاي دسته هاي زنجير زني به خيابان مي روند از نظر شرع اشكال دارد؟

پرسش

3_ آيا زناني كه براي تماشاي دسته هاي زنجير زني به خيابان مي روند از نظر شرع اشكال

دارد؟

پاسخ

ج3_ با مراعات كامل حجاب واجب و اجتناب از محرمات اشكال ندارد. و با حفظ جهات شرعيه جائز است. استفتاءآت، ج3، صفحات 344 و 355، مسئله 1و 25.

چرا در جامعه زنان جايگاهي مثل مردها ندارند و از حقوق برابر با آنها برخوردار نيستند؟

پرسش

چرا در جامعه زنان جايگاهي مثل مردها ندارند و از حقوق برابر با آنها برخوردار نيستند؟

پاسخ

سؤالات شما نشانگر ذهن فعال و پوياي شما است. شخصي كه پرسش ندارد، رشدي نيز نخواهد داشت. حضرت آدم(ع) به عنوان يك مرد آفريده شده و حوا نيز در كنار او بود. آنان با يكديگر اُنس داشته و با مشاركت هم، كاروان انساني را ادامه دادند. اما سودجويان، سلطه گران و افراد به دور از فرهنگ ناب دين به بهره كشي و سلطه بر اقشاري از انسان ها پرداختند و در اين شرايط هم مردان و هم زنان بسياري مورد ستم قرار گرفتند. در جهان معاصر نيزجاي اين سؤال است كه: چرا نظام تبليغات تجاري و اقتصادي، به منظور فروش بيشتر و توسعه بازارهاي مصرف، بيشترين بهره كشي، را از زنان مي كنند و از او يك كالاي تفريحي ساخته اند. اما در تاريخ اسلام و جهان بيني ديني، شخصيت پركشش فاطمه(س) و زينب(س) الگو و ارزش ويژه اي به زن ايراني بخشيده است و او را در برابر مسؤوليت هاي تاريخي، ملّي و آرماني خود هشيار كرده و يك منش فداكارانه و قوي در او ايجاد نموده است. بزرگ ترين وارزشمندترين ثروت فرهنگي و ديني ما را، همين زنان شجاع و متدين تشكيل مي دهند. پس بايد قدر اين ثروت گران بها را بدانيم و به ارزش هاي بي شمار او احترام بگذاريم. نتيجه ناديده انگاشتن اين ثروت درخشنده، چيزي جز تحقير تاريخ و روان پريشي تفسير تاريخي نيست، (ر.ك: زن و حضور تاريخي، ص 16 _ 19).

از آثار همين درك توانمندي هاي زن بود كه مي بينيم، هنگامي كه ناصرالدين شاه تصميم به تبعيد آيت الله آشتياني (يكي از هدايت

كنندگان جنبش ضد امتياز دادن به كمپاني رژي) گرفت، گروه گروه زنان در صبح فرداي آن روز، با شعار يا «غريب الغربا، مي رود سرور ما» جمع شده و شاه را مجبور به لغو تبعيد كردند. نقش زنان در انقلاب معاصر خودمان هم كه جاي ترديد و بحث ندارد.

اما درباره زن و جايگاه او در اسلام، گفتني است كه شما محتاج بينش صحيح هستيد تا از سؤال هاي پراكنده رهايي يابيد. اگر وضعيت زن و مرد را در اسلام بشناسيد، بقيه پرسش ها حلّ خواهد شد. آيا زن و مرد با هم برابرند؟ آري! زن و مرد در نقش ها برابرند؛ اما در شغل ها حتي مردها برابر نيستند. توضيح آن كه نقش ما از تركيب استعداد شناخته مي شود و شغل ما وابسته به تقديرها است؛ يعني، تركيب آدمي نشان مي دهد كه كار انسان حركت به سويخدا است و نبايد جزء مغضوبين و گمراهان شود. او بايد حق را بشناسد و به ديگري هم منتقل كند. اين نقش زن و مرد است كه در آن با هم مساوي اند. اما در شغل ها _ كه تقدير و وضعيت اندام ها و امكانات تعيين كننده آن است - حتي مردها هم با هم برابر نيستند. كارها به عهده كساني است كه بهتراز عهده آن برآيند.

تمامي درگيري ها و فريادها از اين جا برخاسته كه ما ارزش ها را فراموش كرده ايم و براي شغل ها عنواني ديگر در نظر گرفته و آن را ملاك افتخار دانسته ايم. در بينش اسلامي براي كار ارزش زيادي قائل شده است. پس ارزش عمل وابسته به چهار مسأله است: 1_ محرك و انگيزه، 2_جهت، 3_ شكل حركت، 4_ بينشي است كه آدم

نسبت به آثار عمل دارد.

از طرفي كسي منكر اين نيست كه برخي از زنان، بهتر از مردان مي توانند عهده دار كارهايي شوند؛ ولي نكته مهم اين است كه با وجود برخي از مردان كاردان و نيرومند، نه تنها زن ها بلكه مردهاي ديگر هم از اين شغل ها ممنوع هستند. پس اين جا تفاوت استعدادها مطرح مي شود مسؤوليت ها متفاوت مي گردد. البته تفاوت ها ملاك افتخار نيست، چون مهم به كار گرفتن استعدادها است نه مقدار آنها؛ به عنوان مثال پيرزني براي كمك به جبهه سه روز ازغذاي خود مي كاهد و چند تخم مرغ هديه مي كند و ثروتمندي هم ميليون ها تومان كمك مي دهد. مسلم است اين تخم مرغ ها از آن مقدار ثروت پرارزش تر است... قرآن دارايي بيشتر مرد را باعث باركشي بيشتر او و قوّام (الرجال قوّامون علي النساء) بودن او حساب مي كند و شغل هاي سنگين تر را بر عهده او مي گذارد و مسؤوليت هاي بزرگ تر را براي او مي گذارد؛ در حالي كه ارزش ها نه در اين شغل ها است و نه در اين مسؤوليت ها؛ بلكه ارزش در نقش ها است كهتعيين كننده شغل ها هستند و ارزش در مقدار بازدهي از سرمايه ها و دارايي ها سنجيده مي شود.

پس احساسات زن و عواطف او، هرگز به مفهوم فرمان بري بي چون و چراي او نيست؛ بلكه داشتن اين جايگاه حساس، مرد را موظّف مي كند كه در حفظ اين گوهر بكوشد (عاشروهن بالمعروف) و اين احساسات زن را ارج نهد. پس زني كه رابطه دوستانه با همسرش برقرار كند، نيازي ندارد كه هر لحظه و براي هر كاري اجازه بگيرد؛ چون حس اعتماد بين آنها برقرار شده است.

زن و مرد هر دو از اشرف مخلوقات جهانند و هيچ تفاوتي از

نظر اصل آفرينش و مقام و مرتبت ندارند. آن دو مكمل و برطرف كننده نيازهاي يكديگرند. آنچه كه در منطقه شما رايج است، تفكراتي موهوم و شيطاني است و از جهل و بي خبري مردم سرچشمه مي گيرد. اميد است شما بتوانيد با آيات قرآن و مطالعه پيرامون آن و سپس كار فرهنگي در محل خود، با ديوجهل و بي خبري و اوهام مبارزه نماييد.

در مورد آيه ...واللّتي تخافون نشوزهن فعظوهنّ واهجروهن في المضاجع واضربوهن، فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا، ان اللّه كان عليا كبيرا .

اين آيه پس از آن كه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است، دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطه نكاتي چند شايان توجه است:

1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين و عفاف بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه، بچه داري و ... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد در برابر آنقرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنشي نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است و هيچ حقي براي مرد جز در دو مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج

تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است.

2- «نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود، ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است.

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنين روشي حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است. ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پايداري ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيزخداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاتر نمي رود و آن خودداري از همبستر شدن با وي مي باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است:

الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعني در هيچيك

از نظامهاي حقوقي جهان نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعني از نظر اخلاقي، آنهم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. ازطرف ديگر نشوز زن اقسامي دارد كه برخي از آنها مسلما به زيان خود او هم تمام مي شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روشهاي معيني وضع نموده است، زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.

ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر حقوق خود را استيفاء كند، چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولي هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه آسيب هاي فراواني براي خانواده به بار مي آورد كه در اينجا جاي ذكر آن نيست، لذا خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهادمي نمايد.

د) راه ديگر آن است كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته اين مسأله نيز حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي

يا تبليغات مسموم مطرح مي شود، سازگاري ندارد.

در رابطه با حدّ و چگونگي زدن، علامه مجلسي (ره) در بحار الانوار ، ج 104 ، ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع) نقل نموده است كه: ((...والضرب بالسواك و شهبه ضرباا رفيقاا ; زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد, آنهم با مدارا و ملايمت )). ظاهر روايت فوق به خوبي نشان مي دهد كه ((ضرب )) بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازك مانند سيگار و سبك و كم ضربه اي است . نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه ئ موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد, زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود, در اينصورت قرآن مي فرمايد: ((فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ; اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد)). يعني , اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است . واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد, در اين رابطه در آيه بعد فرموده است : ((و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكماا من اهله و حكماا من اهلها ان يريدا اصلاحاا يوفأق الله بينهما ان الله كان عليماا خبيراا ; اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد, پس

حكمي از ناحيه مرد و حكمي از بستگان زن برگزينيد, اگر از پي آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد, همانا خداوند دانا و آگاه است )). نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مي دهد تا مسائله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اينكه حقي از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود: (1) اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد, حقوقي كه با پيمان ازدواج , زن وفاداري خود نسبت به آن را متعهد شده است . (2) در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز آن در خارج از منزل وضع شده . (3) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست . (4) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود. (5) موقتي است و چه داراي نتيجه مثبت و چه منفي باشد بايد به زودي از آن دست كشيد. نكته ديگري كه شايان ذكر است اين است كه اساساا ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي از اين عمل وارد شده است . اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين

و فحاشي تا ضرب و جرح و حتي قتل را شامل مي شد, و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرت دانست . برخي از اين روايات عبارتند از: 1- پيامبر(ص ) فرمود: من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند, در حالي كه خودش براي كتك خوردن , سزاوارتر است . زنانتان را مزنيد كه قصاص دارد. 2- و نيز فرمود: زنان بر مرد كريم , غالب مي شوند و مرد لئيم , بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب . 3- از امام صادق (ع ) از پدرش روايت شده كه گفت : وقتي با زني ازدواج مي كنيد, احترامش كنيد. زن مايه ئ آرامش شما است . زنان را آزار ندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد. 4- پيامبر(ص ) فرمود: هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند, خدا اجر داوود(ع ) را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخلاقي مردش صبر كند, همچون اجر آسيه را كه با فرعون , كنار آمد, عطا مي كند. 5- حضرت محمد(ص ) فرمود: ((زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد)). 6- حضرت علي (ع ) فرمود: ((در هر حال با زنت مدارا كن و با او به نيكي رفتار نماي تا زندگي لبريز از صفا و صميميت باشد)). 7- آخرين چيزي كه به وقت وفات , از رسول خدا(ص ) شنيدند - كه در زير زبان همي گفت - سه سخن بود: ((نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد

و ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان , كه در دست شمايند. با زنانتان , نيكو زندگي كنيد و حريم آنان را نگاه داريد. 8- و رسول خدا(ص ) , خشم و توهين زنان را تحمل مي كرد. روزي زن عمر جواب وي به خشم , باز داد. عمر گفت : يالكعائ, جواب باز مي دهي ؟ گفت : آري كه رسول (ص ) از تو بهتر است , زيرا زنان , وي را جواب باز مي دهند و او تحمأل مي كند. 9- يك روز, زني به خشم , دست فراسينه ئ رسول خدا(ص ) زد. مادر وي با وي درشتي كرد كه : چرا كردي ؟ رسول خدا گفت : بگذار بيش از اين نيز كنند و من درگذرم . ضمناا براي مطالعه ئ بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد: 1- فضيلت زنان مظلومي 2- زن در اسلام علامه طباطبايي 3- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري پرسش آخر شما هم , بيشتر حاكي از يك مشكل روحي و وسواس است . انسان بودن فقط با اختيار و تصميم نيست ; بلكه ايمان و تقوا ملاك است . تازه مگر شما تصميم نگرفته ايد و در كارهايتان با اختيار نيستيد؟ آيا شما به زور اين نامه را نوشتيد؟ آيا شما به زور در رشته خودتان تحصيل مي كنيد؟ و... پس بهتر است قدري بيشتر بينديشيد و واقع گرا باشيد. قرآن را زياد مطالعه كنيد و با زيارت و ارتباط با ائمه (ص ) آرامش خود را به دست آوريد. كتاب هاي حقوق زن در اسلام (استاد مطهري ) زن در

آينه جمال جلال , رايحه ئ نجابت , سيماي زن در نهج البلاغه , زن و حضور تاريخي و... را مطالعه كنيد

آيا فعاليت هاي اجتماعي زنان با اسلام سازگاري دارد؟

پرسش

آيا فعاليت هاي اجتماعي زنان با اسلام سازگاري دارد؟

پاسخ

آنچه در اسلام اهميت دارد چگونگي حضور زن در جامعه است. حضور اجتماعي زن اشكال گوناگوني مي تواند داشته باشد كه برخي از اشكال آن مانند آنچه در جامعه غربي وجود دارد غالبا مخرب و آسيب مند است. در حالي كه در زمان پيامبر(ص) نيز زنان حضور اجتماعي داشته و حتي در جنگ ها نيز به گونه اي شركت مي جستند. اسلام با حضور منافي عفت و موجب فساد اخلاق مخالف است. اما حضور سازنده و مثبت را گرامي مي دارد و در اينرابطه فرقي بين عصر حاضر و ديگر اعصار نيست.

با تعدادي از خواهران بسيجي قصد تاءسيس هيئتي را داريم چه توصيه اي در تشكيل آن داريد؟

پرسش

با تعدادي از خواهران بسيجي قصد تاءسيس هيئتي را داريم چه توصيه اي در تشكيل آن داريد؟

پاسخ

با توكل به خداوند متعال و توسل به حضرت حجت (عج ), هيئت خود را تائسيس كنيد. در تشكيل هيئت و تنظيم اساسنامه آن , توصيه هايي را به شما ارائه مي دهيم كه با به كارگيري آن ها مي توانيد از يك هيئت خوب برخوردار باشيد; در ضمن براي موفقيت شما عزيزان مخلص دعا مي كنيم . توصيه هايي به هيئت ها 1 - هر مقدار اخلاص موئسسين هيئت بيشتر باشد, هيئت ماندگارتر و موفق تر خواهد بود. 2 - تمام كارها و تصميمات هيئت در حال وضو انجام گيرد. 3 - هيئت امنا داراي انگيزه ديني قوي باشند. 4 - قرائت قرآن حتما" در هيئت و اول مراسم وجود داشته باشد. 5 - به اخلاص مداحان و سخنرانان توجه ويژه گردد. 6 - حتما" در هيئت جلسات موعظه و تبشير و انذار وجود داشته باشد. 7 - تا حد امكان از كاغذ بازي و وارد شدن در سيستم رئيس و مرئوسي اجتناب گردد. 8 - براي هيئت پرچم هاي بافته شده سنتي تهيه گردد. 9 - از امام حسين و اهل بيت (ع ) استفاده ابزاري و جناحي صورت نگيرد. 10 - به تازه واردها كار محول گردد. (مشاركت بخشيدن همه داوطلبان ) 11 - كسي يا گروهي خود را صاحب هيئت نداند. 12 - حداقل برخي از جلسات هيئت سيار باشد و در مكان هايي كه صاحبان آن اعلام آمادگي كرده اند, جلسه برگزار شود. 13 - در صورت امكان مكاني هر چند كوچك براي

نگهداري وسايل هيئت اختصاص يابد. 14 - دخالت دادن خواهران ; (تائسيس واحد خواهران هيئت ) 15 - رعايت موازين شرعي و عدم اختلاط; 16 - عمل به وظيفه نه ترس از نتيجه ; 17 - مفيد بودن و مناسب بودن برنامه ها براي همه سليقه ها (پرهيز از افراط و تفريط); 18 - رعايت شرايط زماني و مكاني ; (در ايام امتحان و تعطيلي دانشگاه برنامه نباشد). 19 - استقلال هيئت از تمامي جريان هاي سياسي و مسئولين استاني و حتي دانشگاهي ; 20 - عدم تداخل با برنامه هاي ساير تشكل ها و گروه هاي خودي ; (تنظيم برنامه ها به شكلي باشد كه با جلسات مذهبي كوچكتر و منطقه اي تعارضي نداشته باشد). 21 - جذب حداقل يك مداح و نوحه خوان خوب در هيئت ; 22 - ميدان دادن به افرادي كه علاقه به مداحي و دعا خواني دارند. 23 - برخورداري از امكانات لازم مانند سيستم صوتي و وسايل مورد نياز پذيرايي ; 24 - هماهنگي و مراوده با ساير هيئت هاي دانشگاه ; 25 - انعطاف پذيري و مدارا, مخصوصا" با مسئولين و عدم درگيري با مسئولين دانشگاه ; 26 - اطعام ; 27 - برنامه ثابت ; (مثلا" دعاي توسل يا زيارت عاشواري هفتگي ); 28 - احترام و جذب همه دانشجويان اعم از حزب اللهي و غير حزب اللهي ; 29 - مسئولين هيئت از ورودي سال هاي مختلف و دانشكده هاي گوناگون باشند, تا با فارغ التحصيل شدن گروهي شاكله هيئت از هم نپاشد; 30 - برگزاري عزاداري ها و جشن ها به صورت سنتي بوده

از آلات موسيقي در جشن ها استفاده نگردد. 31 - قبل از مراسم هماهنگي هاي لازم صورت گيرد با اين كار براي شركت كنندگان احساس آرامش بيشتري حاصل مي شود. 32 - زنده كردن امر به معروف و نهي از منكر در محيط دانشگاهي ; 33 - قرار دادن ((صحيفه سجاديه )) در دستور كارهاي فرهنگي و مطالعاتي هيئت . زيرا ((صحيفه )) معرفي كننده زيبايي و خوبي ها و تمام كمالات و فضايل اخلاقي و انساني است . 34 - قديمي هاي هيئت خيلي مقابل ديگران با يكديگر گرم نگيرند كه جديد الورودها احساس غربت كنند. دورنماي اساسنامه هيئت هاي مذهبي 1 - مشخص نمودن نام هيئت ; 2 - مشخص نمودن اهداف (تعظيم شعائر الهي - زنده نگهداشتن نام و ياد ائمه و سيره علمي و عملي آنها, تعليم و تربيت ديني و اخلاقي , تقويت وحدت و همدلي ميان دانشجويان , ايجاد فضاي معنوي و گسترش فرهنگ دعا و ارتباط با اهل بيت (ع ) در دانشگاه , تائمين شور و احساسات ديني جوانان , تائمين نشاط ديني ). 3 - هيئت توسط هيئت امنائ اداره گردد. 4 - هيئت امناي هيئت متشكل از افراد ذيل باشد: 1) مسئول كل هيئت ; 2) مسئول سمعي بصري ; 3) مسئول تبليغات ; 4) مسئول تداركات و نقليه ; 5) مسئول انتظامات ; 6) مسئول روابط عمومي ; 7) مسئول امور مالي . وظايف هيئت امنا) 1. تشكيل جلسات منظم براي اعضا; 2. برنامه ريزي خرد و كلان براي هيئت ; 3. پيش بيني مراسم براي مناسبت ها. وظايف مسئول كل هيئت ) ايجاد

هماهنگي و نظارت و اجراي مصوبات و برنامه هاي هيئت ; وظايف مسئول سمعي بصري ) تهيه و نصب و راه اندازي سيستم صوت ; ضبط صوتي و تصويري برنامه ها در صورت لزوم ; وظايف مسئول تبليغات ) نوشتن پلاكارد, تراكت و اعلاميه برنامه هاي هيئت ; تبريك و تسليت اعياد و وفيات ; نصب پرچم هاي عزا و يا جشن , شناسايي دانشجويان مداح ; وظايف مسئول تداركات و نقليه ) پذيرايي در جلسات و امور مربوط به تهيه و توزيع آن , تهيه و برنامه ريزي سرويس هاي اياب و ذهاب در صورت احتياج ; وظايف مسئول انتظامات ) ايجاد و تضمين نظم و امنيت هيئت هنگام برپايي مراسم و راه اندازي دسته هاي عزاداري در خيابان ها; وظايف مسئول روابط عمومي ) هماهنگي و ارتباط بين اعضائ هيئت امنائ, هماهنگي و ارتباط با ساير هيئت هاي دانشجويي موجود در شهر, ارتباط و هماهنگي بين هيئت و دانشگاه ; وظايف مسئول امور مالي ) تدوين سياست مالي اعم از در آمد و خرج هيئت با هماهنگي ساير اعضاي هيئت امنائ, خريد وسايل مورد نياز و تصويب شده در جلسه هيئت امنائ, نظارت بر كليه امور مالي هيئت ; تذكر: - اين مسئوليت ها و وظايف بستگي به كوچك يا بزرگ بودن هيئت و وسعت فعاليت هاي آن دارد. در نتيجه , در هيئت هاي كوچك ممكن است يك نفر داراي چند مسئوليت و متكفل وظايف آن ها باشد. - مدت مسئوليت اشخاص حداكثر دو سال و قابل تمديد با انتخابات يا توافق مجدد باشد. 5 - طريقه انتخاب هيئت امنائ: با دعوت

از دانشجويان براي حضور در نماز خانه و كانديدا نمودن افراد صاحب انگيزه و شايسته و انجام انتخابات با حضور نماينده نهاد رهبري , (كانديداها وابستگي رسمي به هيچ تشكلي نداشته باشند و از اعضاي شوراي مركزي تشكل ها نباشند), و يا به صورت توافقي و دارا بودن مقبوليت عامه شخصي همان شخص معرفي مي گردد. 6 - عضوگيري : به هيچ وجه عضو پذيري رسمي و گزينش وجود نداشته باشد و هر كس كه در جلسات عزاداري و اعياد هيئت شركت كرد عضو هيئت حساب گردد. (هيئت متعلق به همه دانشجويان باشد). 7 - نحوه تشكيل جلسات هيئت : از آن جا كه تناوب و تداوم جلسات هيئت ضروري است , توصيه مي شود حداقل هفته اي يك جلسه و حداكثر هر ماه يك جلسه منظم تشكيل گردد. - برپايي جلسات ويژه ميلاد و شهادت اهل بيت (ع ); - جلسات شامل موعظه , قرائت قرآن , روضه خواني , مداحي , عزاداري باشد; - داشجويان جهت هر گونه فعاليت داوطلبانه در هيئت آزاد باشند; 8 - تائمين بودجه از طريق بانيان خير اعم از دانشجو و استاد و كارمند و واحد هيئت هاي نهاد رهبري و شريك گرداندن عموم دانشجويان در امور مالي هيئت به طريق سنتي (قرار دادن صندوق كمك به هيئت ). خصوصيات مسئولين هيئت 1 - زيرك و معتد باشند. 2 - درس خوان و خوش سابقه باشند. 3 - صبور باشند. 4 - عيب جو نباشند. 5 - سعه صدر داشته باشند. 6 - اخلاق ملايم داشته باشند. 7 - اهل اهميت دادن به نماز باشند. 8 - متواضع

باشند. 9 - مهربان باشند. 10 - عاشق اهل بيت (ع ) باشند. 11 - روحيه دلسوزي و درد دين و هدايت گري داشته باشند. 12 - خدمت گزاري را بر حال شخص خود مقدم دارند. 13 - پيش قدم بودن در كارهاي خير مثل پول دادن , گل ماليدن , سينه زدن و...

آيا واگذاري كارهاي درون خانه به زنان , آنان را از رشد اجتماعي محروم نمي كند؟

پرسش

آيا واگذاري كارهاي درون خانه به زنان , آنان را از رشد اجتماعي محروم نمي كند؟

پاسخ

ملاك و معيار رفتار و اعمالمان , دستورات فقهي و اخلاقي است كه از ائمه اطهار(ع ) و آيات قرآن استفاده مي شود كه آن را فقها براي ما تبيين و تشريح مي كنند. اما رشد اجتماعي بانوان منحصر در اين نمي شود كه كارهاي بيرون خانه را انجام دهند بلكه در طول دوران كودكي , نوجواني و جواني طي يك فرآيند مستمر شكل گرفته و پيشرفت مي كند. از طريق بازي كردن با كودكان ديگر, ارتباط با پدر و مادر, خواهر و برادر, تشكيل گروه هاي هم سن و سال , روابط درسي با معلمين و همكلاسي هاي خود, گفتگو با اقوام و همسايگان شركت در مجالس مذهبي و ديني و نمازهاي جماعت و نظير آن , صله رحم و ارتباط با نزديكان و رفت و آمدهاي فاميلي و نظاير آن در هر زماني و متناسب با سن خويش , رشد اجتماعي بانوان تحقق پيدا مي كند. بنابراين تقسيم كارهاي بيرون و درون منزل و واگذار كردن هر بخشي از آن به يك فرد خللي و اشكالي در رشد جنبه هاي مختلف افراد ايجاد نخواهد كرد, بلكه يك نوع تقسيم كار است . اين نوع تقسيم كار بسيار مناسب و با شيوه ائمه اطهار(ع ) نيز سازگار و براي سلامت معنوي جامعه نيز بسيار مفيد است .

با توجه به حضور گسترده زنان در فعاليت هاي جامعه آيا زمان تغيير بعضي از احكام فقهي (ديه و ارث و...)فرا نرسيده است ؟

پرسش

با توجه به حضور گسترده زنان در فعاليت هاي جامعه آيا زمان تغيير بعضي از احكام فقهي (ديه و ارث و...)فرا نرسيده است ؟

پاسخ

بايد دانست ثبات احكام شرعي و تغيير آن ها بر اساس ملاكات و مبنايي ويژه اي است كه براي روشن بيني در اين باره توجه شما را به چند نكته مهم جلب مي كنيم.

1. احكام الهي بر اساس پيش نگاه و حتي پس نگاه واقع بينانه و فراگير، انجام آن ها داراي مصالح و ترك آن ها موجب مفاسد مي باشد. از اين رو بايد بيشترين تلاش را براي استنباط حكم الهي انجام داد و به آن پايبند بود.

2. از فوايد ثبات احكام، حفظ مصالح و دفع مفاسد است. به گونه اي كه هويت فرهنگي و ديني جامعه محفوظ مي ماند و از هنجارهاي جامعه و هجوم فرهنگ هاي بيگانه جلوگيري مي شود. به طور مثال اگر ما حكم وجوب نفقه بر مردان و نصف بودن ارث زنان را ثابت نگه داريم مسؤوليت اجرائي مرد را در جامعه پر رنگ كرده ايم. در نتيجه مشكل جايگزيني زنان در عرصه هاي كاري مردان به حداقل مي رسد و بحران اشتغال در جامعه به طور محسوسي كاهش مي يابد. علاوه بر آن كه به سالم ماندن لطافت احساسات زنان كمك كرديم و آنان را از هضم شدن در زندگي ماشيني نجات داده ايم.

3. با توجه به دو نكته فوق تغيير احكام به هيچ روي جايز نيست، مگر در دو صورت:

الف) هنگامي كه اجراي يكي از احكام با مصالح اهم اجتماعي تزاحم پيدا كند، به طور موقت، به حكم ولي فقيه و مجتهد جامع الشرايط مي توان مصلحت اهم را بر آن حكم مقدم داشت.

ب) هنگامي كه موضوع حكم با تمام جوانب آن

براي كارشناسان و مجتهدان شناخته شده باشد و يقين به تغيير موضوع پيدا كنيم، مثلاً اگر به طور حتم كشف كرديم كه موضوع حرمت شراب، مستي آور بودن آن است. در صورتي كه مايعي باشد كه مست آور نباشد. حكم به حرمت نمي دهيم و يا اگر به طور حتم دانستيم ملاك حرمت شطرنج، وسيله بازي قماربازان است. اگر زماني يا جامعه از اين ويژگي خارج شد حكم به حرمت نمي دهيم. امّا اگر ندانيم كه ملاك حرمت شطرنج تنها وسيله بازي قماربازان بودن است و احتمال بدهيم دلايل ديگري نيز داشته و يا شك كنيم كه «موضوع» تغيير يافته هم چنان بايد به حرمت آن پاي بند باشيم.

درباره ديه و ارث زن نيز معلوم نيست كه فقط جنبه هاي اقتصادي آن حكم بوده است. بلكه چه بسا جنبه هاي فرهنگي و اجتماعي نيز دخالت داشته است. از اين رو تشخيص و تغيير موضوع بسيار مشكل است و به دنيال آن تغيير حكم نيز به آساني ميسر نيست.

يكي از نشانه هاي ثبات و تغيير حكم آن است كه اگر در آيات قرآن و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) همگي به يك گونه حكم را بيان داشته اند معلوم مي شود آن حكم از احكام ثابت و حتي ضروري اسلام است. امّا اگر بسته به اوضاع و شرايط حكم در حكم تغيير و تحول به وجود آمده معلوم مي شود از احكام قابل تغيير است.

درباره احكام ديه و ارث زن از آيات قرآن و سخنان معصومان ثبات فهميده مي شود.

آيا كار كردن زن در خارج از خانه اشكال دارد؟ (بويژه در بيمارستانها كه شيفتهايشبانه مختلط كار مي كنند و نياز اقتصاديزنان باعث اشتغال آنان شده است)

پرسش

آيا كار كردن زن در خارج از خانه اشكال دارد؟ (بويژه در بيمارستانها كه شيفتهايشبانه مختلط كار مي كنند و نياز اقتصاديزنان باعث اشتغال آنان شده است)

پاسخ

1 -از نظر اسلام زن و مرد از لحاظ شخصيت و هويت انسانيبا يكديگر برابر بوده و در بسيارياز احكام عباديوحقوق اجتماعينظير ارث، تعليم و تربيت و... زن با مرد شريك است، مگر اموريكه بنا بر حكمت خداونديبه زنان اجازه قبول مسؤوليت داده نشده (قضاوت، جنگ، حكومت و ///) /

2 -اسلام و فقهايمذاهب اسلاميكاركردن زنان را در خارج از خانه حرام ندانستهاند/

3 -وضعيت كنونياجتماعات بشريگاهياقتضا دارد كه زنان در برخيمنصبهاياجتماعيو مشاغل حساس مشاركت داشته باشند و نقش سازنده آنان در مسايل تربيتي ، فرهنگي ، خدماتيو اجتماعيقابل انكار نيست/

4 - با توجه به ملاحظات و دستوراتيكه شرع مقدس بر آن تأكيد دارد، چه بسا حضور زنان در برخيمشاغل نظير پزشكيو پرستاريو مراكز آموزشيويژه بانوان يك ضرورت باشد، زيرا عدم حضور زنان در اين مشاغل مستلزم استفاده از مردان است برايآموزش و معالجه است/

5 - البته حضور زنان در اين گونه مشاغل و حتيدر اجتماع، حتي المقدور نبايد باعث اختلاط آنان با مردان شود و آنان وظيفه دارند با حفظ شؤونات اسلامينظير پوشش مناسب و رعايت عفت و پاكدامني ، محيط فعاليت خود را از گزند وسوسههايشيطانيدور نگه دارند/

6 - وظيفه ديگريكه به عهده زنان گذارده، شده است، داشتن رضايت همسر برايحضور در خارج از خانه است/

ز نگاههايخيره و فتنهانگيز، تنها نبودن زن و مرد بيگانه در يك محل، اجازه داشتن از همسر و رعايت عفت و پاكدامني .چنانچه اين شرايط در محيط كار رعايت نشود، كاركردن زنان

در خارج از خانه حرام است. حال چه حضور آنان براينياز اقتصاديباشد و يا بهانگيزه ديگر/

8 - هدف از آن چه گفته شد هرگز توجيه و تأييد وضعيت موجود در همه موارد نيست چه اين كه متأسفانه گاهياختلاطها و گفتگوهاينامناسب كه با روح اسلام سازگاريندارد و در برخياز مراكز وجود دارد/

9 - همان گونه از كلمات گهربار امام خميني- ره - استفاده مي شود تربيت فرزندان صالح و شايسته و تحويل آنان به جامعه و به عبارت ديگر شغل مادريو مادر بودن خود از اهم امور است/

10 - بر نظام مقدس جمهورياسلامياست كه تا آنجا كه ممكن است در جهت جداسازيمحيطهاياشتغال اقدام كند و محيطهاييمخصوص اشتغال خانمها تعيين نمايد، چه اين كه توان مديريتيو اداره خانمها كمتر از آقايان نمي باشد/

رفتن به قبرستان و زيارت قبور اموات چه فايده اي دارد؟ و آيا زنان نيز مي توانند به زيارت قبر پدر و مادر و بستگانشان بروند؟

پرسش

رفتن به قبرستان و زيارت قبور اموات چه فايده اي دارد؟ و آيا زنان نيز مي توانند به زيارت قبر پدر و مادر و بستگانشان بروند؟

پاسخ

از روايات فريقين استفاده مي شود كه زيارت قبور مومنين داراي سه فايده است كه به اختصار به آن اشاره مي كنيم.

1-زيارت قبور مردگان بايد عبرت و پند زيارت كننده مي شود و از خواب غفلت كه بسياري از انسانها گرفتار آن هستند بيدار مي شود و آگاه مي گردد كه زندگي دنيا براي هميشه باقي نيست و دست او روزي از اين دنيا كوتاه مي شود و آنچه باقي و ماندگار است عمل صالح مي باشد و از اين جهت تلاش مي كند كه دست از حرص وآز و طمع بردارد و با اعمال نيكو و رفتار شايسته خود را آماده ملاقات پروردگار نمايد.

پيامبر گرامي اسلام در اين باره مي فرمايند:

زوروا القبور فانها تذكركم الاخرة.{1}

«قبرها را زيارت كنيد، زيرا موجب يادآوري آخرت و قيامت مي گردد»

همچنين در روايت ديگري{2} آن حضرت مي فرمايد زيارت قبور مايه يادآوري مرگ مي گردد.

2-زيارت قبر مؤمن و قرائت قرآن و فاتحه و دعاء در نزد قبر او، موجب خشنودي و مغفرت آن مؤمن مي شود زيرا او از ثواب اين اعمال بهره مند و منتفع مي گردد و از اين جهت وقتي كسي به زيارت آنها مي رود خوشحال مي شود.

در روايتي از اميرالمومنين علي(ع) مي فرمايد:

زوروا موتاكم فانهم يفرحون بزيارتكم{3}

«مردگانتان را زيارت كنيد و همانا آنها با زيارت شما خوشحال مي شوند.

3-زيارت قبور علاوه بر ثوابي كه براي مرده دارد پاداش فراواني نيز براي زيارت كننده دارد كه ما به برخورداري از مغفرت و رحمت الهي مي گردد.

امام رضا(ع) در اين رابطه مي فرمايند:

من اتي قبر اخيه ثم وضع يده علي القبر و قرأ انا انزلناه في

ليلة القدر سبع مرّات امن يوم الفرغ الاكبر{4}

«آن كس كه به نزد قبر مومن برادر آيد و دستش را بر قبر گذارد و هفت مرتبه انا انزلنا في ليلةالقدر بخواند خداوند او را در روز قيامت «فزع اكبر» ايمن سازد»

و نيز آن حضرت فرمود هر كس چنين كند خداوند او و صاحب قبر را بيامرزد.{5}

بنابراين بر مسلمانان است كه در هر فرصتي به زيارت قبور مومنين به ويژه بستگان و ذي الحقوق بشتابند تا بدين وسيله مشمول رحمت و مغفرت الهي گردند و موجبات خشنودي آنان كه در زير خروارها خاك آرميده اند را فراهم نمايند و هم خود از اين وادي آرام و خاموش درس هاي لازم را فراگيرند. اما در رابطه با بخش دوم سؤال مي گوئيم كه روايات اين فوايد سه گانه را اختصاص به مردان نداده اند بنابراين از عموميّت و شمول اين روايات استفاده مي شود كه زنان علاوه بر اين از روايات شيعه و سني استفاده مي شود كه فاطمه دختر رسول گرامي اسلام هر هفته براي زيارت قبر عموي بزرگوار خود حمزه به احد مي رفت و در كنار قبر او نماز بجا مي آورد و براي آن شهيد بزرگوار رحمت و مغفرت الهي را مسئلت مي نمود.{6}

همچنين براساس روايات اهل سنت رسول خدا(ص) به همسرش نحوه زيارت قبور را آموزش داد و فرمود به هنگام زيارت قبر بگويد: السلام علي اهل الديّار من المومنين و المسلمين يرحم الله المستقدمين منا و المستاخرين و انا ان شاءالله بكم لاحقون{7} و عايشه نيز به زيارت قبور مي رفت{8} و از سوي ديگر از علماء اهل سنت در روايت «لعن رسول الله زورات القبور{9}» نهي كراهتي مي دانند، مولف كتاب مفتاح الحاجة كه شرح صحيح اين ماجد است مي گويد:

«علماء

درباره نهي پيامبر بر دو قولند كه آيا نهي تحريمي است يا كراهتي ولي اكثر آنان معتقدند كه زن در صورتي كه از فتنه مطمئن باشد مي تواند به زيارت قبر برود{10}.

البته نكته اي كه در اينجا قابل توجه است اين است كه زنان بايد به هنگام زيارت اهل قبور از سرو صدا و گريه هاي بلند و نيز از مخلوط شدن با مردان نامحرم پرهيز نمايند از اين رو برخي از فقهاء زيارت قبور را براي خانم هاي جوان در صورتي تجويز كرده اند كه اختلاط وقاري همراه نباشد مؤلف كتاب الفقه علي المذاهب الاربعه{11} مي نويسد:

همچنانكه زيارت قبور براي مردان جايز است براي زنان پيري كه خوف فتنه نسبت به آنان نيست، نيز جايز است البته در صورتي كه همراه ناله و فرياد نباشد كه در اين صورت حرام است اما نسبت به زنان جواني كه بر خروج آنها فتنه و فساد مترقب مي شود حرام است.

علامه محمد امين معروف به ابن عابدين از فقهاء بزرگ اصناف مي گويد:

قول صحيح تر اين است كه زيارت قبور توسط زنان جايز است در شرح به يقين رسيده است كه كراهت دارد به همان دليل كه مسئله تشيع جنازه گفته شد و ديگري گفته اگر زيارت قبور توسط زنان براي تازه شدن حزن و گريه و ناله باشد همچنانكه عادت زنان است جايز نيست و حديث «لعن الله...»، نيز بر همين صورت حمل شده است ولي اگر اين زيارت براي عبرت گرفتن و طلب رحمت براي مرده باشد بدون اينكه گريه كند و ترك به قبور صالحان جويد، اشكالي ندارد و در صورتي كه پير باشند و اگر جوان باشند كراهت دارد همچنانكه حاضر شدن آنها در مساجد

براي نمازجماعت كراهت دارد.

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي در كتاب مشهور خويش عمدةالوثقي پيرامون زيارت قبور چنين مي گويد:{12}

زيارت قبور مومنين و سلام بر آنها به اينكه بگويد «السلام عليكم يا اهل الديار...» و قرائت قرآن و طلب رحمت و مغفرت براي آنان به ويژه در در روز دوشنبه و پنجشنبه و به خصوص در عصر اين دو روز و صبح شنبه براي مردان و زنان به شرطي كه بدون جزع و همراه صبر باشد مستحب است.

[1]. صحيح ابن ماجه، ج1، باب ما جاء في زيارة القبور، ص113.

[2]. صحيح مهم، ج3، باب «استئندان لنبي و به عزوجل في زيارة قبرامه»، ص65.

[3]. وسائل الشيعه، ج2، كتاب الطهارة، باب 54، حديث5.

[4]. وسائل الشيعه، ج2، كتاب الطهارة، باب 57، حديث1.

[5]. وسائل الشيعه، ج2، كتاب الطهاره، باب 57، حديث5.

[6]. مستدرك حاكم، ج1، ص277، وسائل الشيعه، ج2، كتاب الطهارة، باب5، ج2.

[7]. صحيح مسلم، ج3، باب ما يقال عند و حول القبور، ص64.

[8]. صحيح ترندي، ج4، كتاب الجنائز، باب ما جاء في زيارة القبور، ص275.

[9]. صحيح ابن ماجد كتاب الجنائز باب ما جاء في النهي عن زيارة النساء القبور، ج1، ص478.

[10]. حواشي ابن ماجه، ج1، ص114. طبع هند.

[11]. الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص540.

[12]. عروةالوثقي، ج1، فصل في المستحبات قبل الدفن و حينه و بعده، مسئله 35.

آيا ممكن است اين جمله حضرت فاطمه(س) كه فرمود: "زن وقتي در كنج خانه خود نشسته، به خداوند از همه حال ديگر نزديك تر است" بد نقل شده باشد، با توجه به اين كه بعضي از اين گونه جملات وسيله اي براي تخطئه خانم هاي كارمند و شاغل مي گردند؟

پرسش

آيا ممكن است اين جمله حضرت فاطمه(س) كه فرمود: "زن وقتي در كنج خانه خود نشسته، به خداوند از همه حال ديگر نزديك تر است" بد نقل شده باشد، با توجه به اين كه بعضي از اين گونه جملات وسيله اي براي تخطئه خانم هاي كارمند و شاغل مي گردند؟

پاسخ

از اين كه با واحد ما ارتباط برقرار كرده ايد خوشحاليم. پيشنهاد شما در خصوص استفاده از اينترنت براي بحث و گفتگو دربارة مسائل ديني و فرهنگي، خوب و پسنديده است كه اميدواريم با تلاش هاي نهاد هاي حوزه دراين زمينه به زودي جامة عمل به خود بپوشد.

اما در مورد پيشنهاد دومتان مبني بر ارائة نظرها و تفسيرهاي مختلف دربارة يك موضوع بايد بگوييم كه اين كار تا حدودي در نرم افزارهاي علوم اسلامي انجام شده است، مثلاً انواع تفاسير قرآن را در يك CD جمع آوري كرده و در اختيار عموم قرار داده اند. اما قبول كنيد كه اين كار در مورد تمامي روايات وا حاديث مشكل است و نياز به تحقيقات و مطالعات فراواني دارد كه در افق هاي نزديك نبايد طلوع آن را اميد داشت. البته امري است كه حداقل بايد در مورد موضوعات اساسي ديني انجام بگيرد. ما نيز اميدواريم كه اين كار بزرگ هر چه سريع تر انجام پذيرد.

در مورد سؤالي كه مطرح كرده ايد، اوّلاً ملاك اسلامي بودن يا نبودن يك كار توسط متعصبين و مغرضان معيّن نگرديده و نمي گردد.

هميشه در هر كاري، عده اي هستند كه با وجود ادّعاي زياد، كمتر از اصل و ريشه با كار آشنا هستند. اطلاعات اين دسته نوعاً اطلاعاتي است تجربي،

كه از استاد خود ياد گرفته يا در طول كار با آن آشنا شده اند. اين اطلاعات سطحي اغلب نگرش هاي سطحي را به دنبال دارد.

طرفداري جاهلانه يا ادعاي متعصبانه فقط در امور ديني وجود ندارد، بلكه تقريباً در همة صنف ها و شغل ها به چشم مي خورد. صد البته هر عاقلي مي داند كه سخنان اين گونه افراد از آن جا كه مبتني بر منطق صحيح و پشتوانه اي علمي نيست، چندان قابل اهميت نيست و اگر هم به فرض باشد، در يك نگاه علمي، جايگاه و پايگاهي ندارد. از طرفي اين تعصبات ربطي به اصل دين يا كار آيي حوزه هاي علميه ندارد و تا اين نوع حركت ها و حرف ها از جامعة ما رخت بر بندد و سطح فرهنگ ديني كمي بالاتر برود، مدتي طول خواهد كشيد.

در مورد مطلبي كه نوشته ايد!

اصولاً در مورد يك موضوع (مثل كار كردن زن در اجتماع، حقوق زن و ...) وقتي مي خواهيم از نگرشي سخن بگوييم، بايد به سراغ چارچوب هاي ارزشي و تعريفي خود بازگرديم، مثلاً بايد ببينيم از نگاه دين، زن چه تعريف، وظايف و حقوقي دارد و چه جايگاهي در روابط فردي و اجتماعي دارد؟ به همين منظور بايد تمامي منابعي را كه به نوعي به موضوع زن مربوط مي شود، جمع آوري كرد، صحيح و سقيم آن را از هم جدا نمود و با توجه به تعاريفي كه دين از انسان و زن ارائه كرده، به بررسي موضوعات جزئي تر پرداخت. نه اين كه با استناد به يك روايت، موضوعي جزئي را اثبات يا نفي كرد. مسلّم است كه اسلام

نقش مادري و همسري را براي زن، ارجمند ترين نقش ها شمرده و تا آن جا كه امكان دارد، تلاش كرده است بنيان خانواده را بر محوريت نقش زن بنا كند. شايد بتوان گفت چنانكه صحت صدور اين روايت را بپذيريم، احتمالاً مراد حضرت آن بوده است كه زن اگر امري لازم تر از نقش و فعاليت هاي مادري ندارد، محيط خانه را ترك نكند.

اما اين سخن هرگز بدان معنا نيست كه اسلام زن را موجودي خانه نشين و محصور خواسته است، زيرا چنان كه اشاره كرده ايد، زنان در صدر اسلام در بعضي جنگ ها به كمك رساني به مسلمانان مي پرداختند و در بيعت و نماز جماعت و ... شركت داشتند.

بارزترين نمونة حضور سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني زن در جامعه، در كاروان عاشورا و حماسة حضرت زينب(س) تجلي كرده است. در دوران معاصر نيز امام خميني با قاطعيت تمام از حضور زن در تمامي عرصه هاي اجتماع دفاع مي كردند، ولي در عين حال نقش مادري را مهم ترين نقش مي دانستند.

متأسفانه تندروي ها در اين زمينه چه از سوي افراد متدين و چه توسط خانم هايي كه فعاليت در خارج از منزل را با آزادي زنان براي انجام هر كاري و به هر قيمتي اشتباه گرفته اند، سبب تعارض ميان دو طيف جامعه و دو انديشة متفاوت شده، از اين رهگذر هر دو (هم مباني اصيل اسلامي و هم شخصيت زنان) دچار آسيب هاي جدي شده است. اميدواريم روزي سطح فرهنگ در جامعه به قدري رشد كند كه هيچ كس از حدود خويش تخطي نكند و شاهد اين فضاي آلوده در كشور

خود نباشيم.

چرا حضرت علي(ع) در نامة 31 نهج البلاغه خطاب به فرزندش مي فرمايد: "كه زنان را در پرده حجاب نگه دار تا نامحرمان را ننگرند، زيرا سخت گيري در پوشش عامل سلامت و استواري آنان است". اگر چنين است، پس چرا فقها مي گويند: زن مي تواند بيرون از خانه كار بكند؟ ثانياً

پرسش

چرا حضرت علي(ع) در نامة 31 نهج البلاغه خطاب به فرزندش مي فرمايد: "كه زنان را در پرده حجاب نگه دار تا نامحرمان را ننگرند، زيرا سخت گيري در پوشش عامل سلامت و استواري آنان است". اگر چنين است، پس چرا فقها مي گويند: زن مي تواند بيرون از خانه كار بكند؟ ثانياً چگونه سخت گيري عامل سلامت و استواري زن است؟

پاسخ

كار كردن زنان در بيرون از خانه هيچگونه منافاتي با پوشش و حجاب كامل زن ندارد. آنچه فقها فرموده اند اين است كه زن مي تواند با حجاب و با پوشش كامل به كار و تلاش بپردازد. براي تحقق اين مطلب مي توان براي زنان كارگاه ها و كارخانه هاي مخصوص بانوان ترتيب داد يا خانم ها مي توانند معلم و دبير و استاد در مدارس و مراكز علمي مخصوص دختران و بانوان باشند يا پزشك براي خانم ها باشند و هنگام بيرون رفتن از خانه و در كوچه و بازار خود را به طور كامل بپوشانند. فقهاي عظام به پيروي از اميرالمؤمنين و ائمه(ع) اجازه نمي دهند كه زنان و دختران به هر شكل و شمايل كه دوست داشته باشند و براي جامعه مضرّ باشد، از خانه بيرون آيند و در ادارات و كوچه و بازار با مردان و جوانان نامحرم به گفتگو و شوخي و نگاه هاي شهوي بپردازند.

بنابراين زنان مي توانند در شغل ها و كارهاي مخصوص به بانوان يا در ادارات در اطاق هاي مخصوص به مراجعة بانوان به كار و تلاش بپردازند و در عرصة فرهنگي و علمي و صنعتي كشور فعاليتي چشمگير داشته باشند، در حالي كه نامحرمي آنان را

نبيند يا با آنان به گفتگو نپردازد. كلام اميرالمؤمنين(ع) به همين معنا است كه اگر زن در حجاب كامل به سر برد، آنان را از آلودگي ها حفظ مي كند و براي شوهر نيز اطمينان و آرامش خاطر ايجاد مي كند و بناي خانواده متزلزل نمي شود.

سخت گيري چگونه عامل سلامت و استواري زنان مي شود؟

در جوامع غربي و شرقي و حتي كشور ما مشاهده مي شود كه بي توجهي به حجاب باعث ولنگاري و فساد فراوان در جامعه شده است. اگر نگاهي به وضعيت اجتماعي و فرهنگي كشورها بشود، مي توان به راحتي به اين حقيقت دست يافت. وضع موجود به خاطر بي توجهي به مسئلة حجاب و عدم سخت گيري نسبت به آن است.

حجاب صحيح و كامل باعث بقا و استواري ايمان در زن و ديگر افراد مي شود.

نقش زنان پيش از ظهور و پس از ظهور امام مهدي(عج) يعني در حكومت امام (ع) چيست؟

پرسش

نقش زنان پيش از ظهور و پس از ظهور امام مهدي(عج) يعني در حكومت امام (ع) چيست؟

پاسخ

جواب سؤال مذكور در دو محور سامان يافته است:

أ) نقش زنان قبل از ظهور

زنان مانند ديگر افراد جامعه مي توانند در جامعه نقش داشته و در صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضور فعال داشته باشند. امروزه در جمهوري اسلامي ايران زنان در تعيين سرنوشت جامعه تاثير گذار بوده و با پذيرش بخشي از مسئوليت ها حضور خويش را در صحنه هاي مختلف پررنگ نموده اند. از سوي ديگر زنان مي توانند با انجام وظايف دوران غيبت، زمينه ظهور امام زمان(ع) را فراهم كنند. بنابراين نقش زنان قبل از ظهور در زمينه سازي ظهور امام و حضور در صحنه هاي سياسي و اجتماعي جلوه مي كند.

كسب آگاهي هر چه بيشتر، ايجاد آمادگي در خود و ديگران، تربيت فرزندان و آشنا نمودن آنها با حضرت مهدي(ع) و ايجاد عشق و شور در آنها، بخشي از اين نقش مهم مي باشد.

ب) نقش زنان در هنگام ظهور و بعد از آن

نقش زنان در هنگام ظهور حضرت و تشكيل حكومت او نيز بنيادي است.

روايات درباره تعداد زنان و چگونگي نقش آفريني آنان اختلاف دارند.(1)

در بعضي روايات آمده است كه برخي زنان مانند مردان اولين كساني هستند كه گرد امام جمع شده و باحضرت بيعت مي كنند. امام باقر(ع) فرمود: "سوگند به خدا! سيصد و اندي نفر بدون وعده پيشين گرد مي آيند و ميان آنها پنجاه زن است".(2)

بعضي روايات ديگر تعداد زناني كه امام را در قيام عليه مخالفان كمك مي كنند، هفت هزار و هشتصد نفر ذكر كرده اند.(3) در يكي از متون تاريخي مي خوانيم: تعداد مؤمنان به هنگام خروج دجال، دوازده هزار مرد

و هفت هزار و هفتصد يا هشتصد زن هستند.(4)

برپايه بعضي روايات نقش زنان در زمان حضور به نقش زنان در زمان پيامبر(ص) تشبيه شده است.(5) در بعضي روايات ديگر تصريح شده است كه زنان در بخش درمان و بهداشت مشغول فعاليت هستند. امام صادق(ع) فرمود: "همراه حضرت سيزده زن هستند... زخمي ها را مداوا مي كنند و از بيماران پرستاري مي نمايند؛ هم چنان كه همراه رسول خدا بودند".(6) در بعضي روايات ديگر حتي اسامي تعدادي از زنان بيان شده است كه در حكومت و قيام امام زمان(ع) نقش مي آفرينند.(7)

از بعضي روايات ديگر مي توان استفاده نمود كه تعدادي از زنان از مديران و كارگزاران حكومت امام زمان خواهند بود. اين مطلب را از آن دسته روايات مي توان استفاده كرد كه تعداد ياران امام زمان(ع) را بيان مي كنند.

برخي از اين روايات تعداد ياران امام زمان(عج) را 313 و برخي بيشتر از آن ذكر كرده اند كه در توجيه و جمع اين روايات گفته شده تعداد 313 نفر هسته اصلي و مركزي ياران امام زمان مي باشند.

حال كه ميان 313 تن از ياران حضرت (كه كارگزاران و مديران حضرت مي باشند) پنجاه زن وجود دارند، به اين نتيجه مي رسيم كه زنان در پست هاي مديريتي فعالانه نقش خواهند داشت.

پي نوشت ها:

1. نجم الدين طبسي، چشم اندازي به حكومت مهدي(عج)، ص 68 - 76.

2. بحارالانوار، ج 52، ص 223.

3. نجم الدين طبسي، همان، ص 69.

4. ابن حمّاد الفتن، ص 151.

5. بيان الائمه، ج 3، ص 338، به نقل از نجم الدين طبسي، همان، ص 69.

6. دلائل الامامة، ص 259.

7. خصائص فاطميه، ص 343، بهنقل از نجم الدين طبسي، همان، ص 70.

چرا در اسلام زن نمي تواند خواننده شود؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمي تواند خواننده

شود؟

پاسخ

خوانندگي زنان به صورت مطلق حرام نشده است.

خواندن و خوانندگي زن در صورتي كه :

1 - غنايي و مطرب نباشد،

2 - صداي او را مرد نامحرمي نشنود،

3 - مضمون اشعارو مطالب آن زشت و حرام نباشد،

بنابراين خوانندگي زن براي زنان با رعايت شرايط بالا اشكال ندارد.

نيز خوانندگي زن به نحو غنا عروسي و مجلسي كه به طور عرفي قبل يا بعد از آن صورت مي گيرد، مشروط به اين كه صداي او را نامحرم نشنود، اشكال ندارد.(1)

همخواني (كر) زنان در بين خانم ها و همچنين در مقابل مردان نامحرم اگر به نحو غنايي نباشد و بر آن مفسده اي مترتب نشود، اشكال ندارد.(2)

تنها صورت تك خواني زن در صورتي كه نامحرم صداي او را بشنود، چه همراه موسيقي باشد و چه نباشد، جائز نيست.(3)

علت و چرايي اين مسئله به اين بر مي گردد كه از ديدگاه اسلام زن احترام و حرمت خاصي دارد به اضافه اينكه ممكن است مردان هوسباز از آنان سوءاستفاده كنند و يا از خوانندگي زنان، مردان و جوانان به فساد و گناه كشانده شوند.

پي نوشت ها :

1 - سيد مسعود معصومي، احكام روابط زن و مرد، ص 231.

2 - همان، به نقل از آيات عظام: امام، خامنه اي و فاضل.

3 - همان، ص 234، به نقل از آيات عظام: امام ، اراكي ، تبريزي ، فاضل، بهجت و خامنه اي.

همان طور كه در روايات آمده بهترين مسجد زن خانة او است. با توجه به اين كه در نزديكي خانة ما مسجدي است، آيا بهتر اين است كه به مسجد نروم، در حالي كه خيلي دوست دارم نمازم را در مسجد بخوانم؟

پرسش

همان طور كه در روايات آمده بهترين مسجد زن خانة او است. با توجه به اين كه در نزديكي خانة ما مسجدي است، آيا بهتر اين است كه به مسجد نروم، در حالي كه خيلي دوست دارم

نمازم را در مسجد بخوانم؟

پاسخ

به اين مضمون رواياتي وارد شده است از قبيل:

قال صادق(ع): "خير مساجد نسائكم البيوت؛(1) خانه بهترين مسجد زنانتان است".

نيز نقل شده: "انّ خير مساجد النساء البيوت؛(2) بهترين مسجد براي زنان خانه هايشان است".

از پيامبر(ص) نقل شده "صلاة المرأة وحدها في بيته كفضل صلاتها في الجمع خمسا و عشرين درجة؛ نماز زن به تنهايي در خانه اش مانند فضيلت نمازش در جماعت 25 درجة فضيلت دارد".(3)

علت اين كه شركت زن در نمازهاي جمعه و جماعت ضرورتي ندارد، اولاً به خاطر حفظ عفت و پاكدامني و عفاف است.

دليل دوم بر عدم لزوم حضور زن در جماعت و نماز جمعه و مساجد، اين است كه زن وظايفي در خانه دارد و با توجه به بچه داري و سامان دادن كارخانه، برخي از كارها از دوش او برداشته شده است. البته برداشته شدن اين احكام از زنان از باب رخصت است، نه از باب عزيمت:

توضيح: رخصت يعني اين كه لزومي ندارد زنان در اين گونه امور شركت كنند اما اگر شركت كردند، اشكالي ندارد، ولي اگر عزيمت بود، نمي توانستند شركت كنند و شركت كردن آن ها جايز نبود.

بنابراين اگر در روايت آمده كه بر زن نماز جمعه و جماعت واجب نيست، به اين معنا است كه واجب نيست حتماً حضور پيدا كند، نه اين كه اگر حضور پيدا كرد، نمازش مقبول يا صحيح نيست يا فضيلت ندارد.

دربارة نماز جماعت و شركت در مساجد به قدري در اسلام بدان تأكيد شده كه از رسول خدا(ص) براي جلوگيري از نفاق منافقان در صدر اسلام را دارند، نيز آنان كه دسترسي به نماز جماعت

دارند، ولي نماز جماعت را گرامي نمي شمارند و در آن شركت نمي كنند، خانه هايشان به آتش كشيده شود".(4)

با چنين دستوري كه دربارة شركت در نماز جماعت وارد شده كه توأم با دشواري است، بر زنان چنين تكليفي نيست و مي توانند شركت نكنند. اگر شركت نكردند، مورد مذمت قرار نمي گيرند.

بنابراين شركت شما در مسجد محلتان اگر با حفظ و رعايت حجاب كامل و ديگر شئون اسلامي باشد، اشكالي نداشته، بلكه ثواب دارد.(5)

به خصوص آن كه امروزه حضور زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي با حفظ متانت، عفت، وقار و كسب آگاهي كه مسجد يكي از مهم ترين آن عرصه ها است، در برخي موارد لازم است.

پي نوشت ها:

1. وسائل الشيعه، ج 3، ص 510، باب 30 از ابواب احكام مساجد.

2. همان.

3. همان.

4. تهذيب، ج 3، ص 365، باب 23.

5. توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئلة 894 و ذيل آن.

در پايان متذكر مي شويم: زين پس نامه هاي خود را مستقيماً به آدرس: قم _ دفتر تبليغات اسلامي، ، كد پستي 197 ارسال كنيد.

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد و ميتواند باشد؟

پرسش

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد و ميتواند باشد؟

پاسخ

نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ به سه شكل مي تواند باشد:

1 _ زن «شيء گرانبها» و بدون نقش

يكي اينكه اساساً زن نقش مستقيم در ساختن تاريخ نداشته باشد، يعني نقش زن منفي محض باشد. در بسياري از اجتماعات براي زن جز زاييدن و بچه درست كردن و اداره داخل خانه نقشي قائل نبوده اند؛ يعني زن در اجتماع بزرگ نقش مستقيم نداشته، نقش غير مستقيم داشته است، به اين ترتيب كه او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساختة خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. يعني زن مستقيما بدون اينكه از راه مرد تأثيري داشته باشد، به هيچ شكل تأثيري در بسياري از اجتماعات نداشته است. ولي در اين اجتماعات زن علي رغم اينكه نقشي در ساختن تاريخ و اجتماع نداشته است، بدون شك و برخلاف تبليغاتي كه در اين زمينه مي كنند، به عنوان يك شي گرانبها زندگي مي كرده است؛ يعني به عنوان يك شخص، كمتر مؤثر بوده ولي يك شي بسيار گرانبها بوده و به دليل همان گرانبهايي اش بر مرد اثر مي گذاشته است؛ ارزان نبوده كه در خيابانها پخش باشد و هزاران اماكن عمومي براي بهره گيري از او وجود داشته باشد، بلكه فقط در دايره زندگي خانوادگي مورد بهره برداري قرار مي گرفته است. لذا قهرا براي مرد خانواده يك موجود بسيار گرانبها بوده، چون تنها موجودي بوده كه احساسات جنسي و عاطفي او را اشباع مي كرده است و طبعا و بدون شك مرد عملا در خدمت زن بوده است. ولي زن شي بوده، شي گرانبها، مثل

الماس كه يك گوهر گرانبهاست؛ شخص نيست، شئ است ولي شئ گرانبها.

2 _ زن، «شخص بي بها» و داراي نقش

شكل ديگر تأثير زن در تاريخ _ كه اين شكل در جوامع قديم زياد نبوده _ اين است كه زن عامل مؤثر در تاريخ باشد، نقش مستقيم در تاريخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شي، اما شخص بي بها، شخص بي ارزش، شخصي كه حريم ميان او و مرد برداشته شده است. دقايق روانشناسي ثابت كرده است كه ملاحظات بسيار دقيقي يعني طرحي در خلقت بوده براي عزيز نگه داشتن زن. هر وقت اين حريم بكلي شكسته و اين حصار خرد شده است، شخصيت زن از نظر احترام و عزت پايين آمده است. البته از جنبه هاي ديگري ممكن است شخصيتش بالا رفته باشد مثلا باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولي ديگر آن موجود گرانبها براي مرد نيست. از طرف ديگر، زن نمي تواند زن نباشد. جزء طبيعت زن اين است كه براي مرد گرانبها باشد، و اگر اين را از زن بگيريد تمام روحية او متلاشي مي شود. آنچه براي مرد در رابطه جنسي ملحوظ است، در اختيار داشتن زن به عنوان يك موجود گرانبهاست نه در اختيار يك زن بودن به عنوان يك موجود گرانبها براي او. ولي آنچه در طبيعت زن وجود دارد اين نيست كه يك مرد را به عنوان يك شي گرانبها داشته باشد، بلكه اين است كه خودش به عنوان يك شي گرانبها مرد را در تسخير داشته باشد. آنجا كه زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نيست كه اختصاص به صورت ازدواج

رواج داشته باشد) يعني وقتي كه زن ارزان شد، در اماكن عمومي بسيار پيدا شد، هزاران وسيله براي استفاده مرد از زن پيدا شد، خيابانها و كوچه ها جلوه گاه زن شد كه خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چراني و تماشا كردن، از نظر استماع موسيقي صداي زن، از نظر لمس كردن، حداكثر بهره برداري را از زن بكند، آنجاست كه زن از ارزش خودش، از آن ارزشي كه براي مرد بايد داشته باشد مي افتد؛ يعني ديگر شئ گرانبها نيست ولي ممكن است مثلا باسواد باشد، درسي خوانده باشد، بتواند معلم باشد و كلاسهايي را اداره كند يا طبيب باشد، همه اينها را مي تواند داشته باشد ولي در اين شرايط (ارزان بودن زن) آن ارزشي كه براي يك زن در طبيعت او وجود دارد ديگر برايش وجود ندارد. و درواقع در اين وقت است كه زن به شكل ديگر ملعبه جامعه مردان مي شود بدون آنكه در نظر فردي از افراد مردان، آن عزت و احترامي را كه بايد داشته باشد دارا باشد. جامعه اروپايي به اين سو مي رود، يعني از يك طرف به زن از نظر رشد برخي استعدادهاي انساني از قبيل علم و اراده شخصيت مي دهد ولي از طرف ديگر ارزش او را از بين مي برد.

3 _ زن، «شخص گرانبها» و داراي نقش

شكل سومي هم وجود دارد و آن اين است كه زن به صورت يك «شخص گرانبها» دربيايد، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ يعني از يك طرف شخصيت روحي و معنوي داشته باشد، كمالات روحي و انساني نظير آگاهي داشته

باشد و از طرف ديگر، در اجتماع مبتذل نباشد. يعني آن محدوديت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدوديت و نه اختلاط بلكه حريم. حريم مسأله اي است بين محدوديت زن و اختلاط زن و مرد. وقتي كه ما به متن اسلام مراجعه مي كنيم مي بينيم نتيجه آنچه كه اسلام در مورد زن مي خواهد، شخصيت است و گرانبها بودن. در پرتو همين شخصيت و گرانبهايي، عفاف در جامعه مستقر مي شود، روانها سالم باقي مي مانند، كانونهاي خانوادگي در جامعه سالم مي مانند و «رشيد» از كار در مي آيد. گرانبها بودن زن به اين است كه بين او و مرد در حدودي كه اسلام مشخص كرده، حريم باشد؛ يعني اسلام اجازه نمي دهد كه جز كانون خانوادگي، يعني صحنه اجتماع، صحنه بهره برداري و التذاذ جنسي مرد از زن باشد چه به صورت نگاه كردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس كردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانه اش و يا شنيدن صداي پايش كه اگر به اصطلاح به صورت مهيج باشد، اسلام اجازه نمي دهد. ولي اگر بگوييم علم، اختيار و اراده، ايمان و عبادت و هنر و خلاقيت چطور؟ مي گويد بسيار خوب، مثل مرد. چيزهايي را شارع حرام كرده كه به زن مربوط است. آنچه را كه حرام نكرده، بر هيچ كدام حرام نكرده است. اسلام براي زن شخصيت مي خواهد نه ابتذال

تاريخ اسلام از نظر حضور زنان در عرصه هاي اجتماعي يك تاريخ «زن مدار» است يا «مرد مدار»؟

پرسش

تاريخ اسلام از نظر حضور زنان در عرصه هاي اجتماعي يك تاريخ «زن مدار» است يا «مرد مدار»؟

پاسخ

اگر به تاريخ اسلام نگاه كنيد مي بينيد كه تاريخ اسلام يك تاريخ مذكر_مؤنث است ولي مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پيغمبر(ص) ياران مذكري دارد و ياران مؤنثي؛ هم راوي زن دارد و هم راوي مرد. در كتبي كه در هزار سال پيش نوشته شده است شايد اسم همه آنها هست و ما روايات زيادي داريم كه راوي آنها زن بوده است. كتابي است به نام «بلاغات النساء» يعني خطبه ها و خطابه هاي بليغي كه توسط زنها ايراد شده است. اين كتاب از ابن طيفور بغدادي است كه در حدود سال 250 هجري يعني در زمان امام عسكري عليه السلام مي زيسته است (چنانكه مي دانيد حضرت امام عسكري عليه السلام در سنه 260 وفات كردند). از جمله خطبه هايي كه بغدادي در كتابش ذكر كرده است، خطبه حضرت زينب در مسجد يزيد و خطبه ايشان در مجلس ابن زياد و خطبه حضرت زهرا عليها السلام در اوايل خلافت ابوبكر است. در اين ضريح جديدي كه اخيرا براي حضرت معصومه ساخته اند، روايتي را انتخاب كرده اند كه راويها همه زن هستند تا مي رسد به پيغمبر اكرم. در ضمن، اسم همه آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه): روايت كرده فاطمه دختر … از فاطمه دختر … تا مي رسد به فاطمه دختر موسي بن جعفر. بعد ادامه پيدا مي كند تا فاطمه دختر حسين بن علي بن ابيطالب و در آخر مي رسد به فاطمه دختر پيغمبر. يعني شركت اينها اينقدر

رايج بوده، ولي هيچ وقت اختلاط نبوده. بسياري از راويان بودند كه مي آمدند روايت حديث مي كردند. زنها مي آمدند استماع مي كردند. اما زنها در كناري مي نشستند و مردها در كناري، مردها در اتاقي بودند و زنها در اتاقي. ديگر نمي آمدند صندلي بگذارند كه يك مرد بنشيند و يك زن؛ زن ميني ژوپ بپوشد و تا بالاي رانش پيدا باشد كه بله، خانم مي خواهند تحصيل علم كنند! اين، معلوم است كه ظاهرش يك چيز است و باطنش چيز ديگر. اسلام مي گويد علم اما نه شهوتراني، نه مسخره بازي، نه حقه بازي؛ مي گويد شخصيت.

اشتغال زن از نظر اسلام چگونه است و درچه مواقعي ضرورت پيدا مي كند؟ اگردر جامعه ضرورت دارد در چه زمينه هايي است و علت آن چيست ؟

پرسش

اشتغال زن از نظر اسلام چگونه است و درچه مواقعي ضرورت پيدا مي كند؟ اگردر جامعه ضرورت دارد در چه زمينه هايي است و علت آن چيست ؟

پاسخ

در اسلام پيرامون اشتغال زن دوگونه حكم وجود دارد : الف ) احكام الزامي ( فقهي حقوقي ) : اين دسته از احكام مسايلي هستند كه براي پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه قيود خاصي را وضع مي كنند و مقرر مي دارند كه اختلاط زن و مرد در جامعه بايد با حفظ كامل موازيني چون حجاب خودداري از انگيزه هاي شهواني و امثال آن باشد .ب ) احكام اخلاقي : اين دسته از احكام مقرر مي دارند كه فعاليت زن در جامعه بايد متناسب با شخصيت و كرامت واقعي زن و متناسب با حفظ رسالت مادري و در كل به گونه اي باشد كه براي جامعه مفيد باشد .اما اينكه در چه موقع اشتغال زن ضرورت پيدا مي كند؟ مساله اي نيست كه دقيقا موارد آن را اسلام مشخص سازد بلكه ضرورت و عدم آن چيزي است كه در جامعه به وجود مي آيد و اين عرف و عقلاي جامعه اند كه آن را تشخيص مي دهند آن گاه حكم شرعي اش را اسلام مقرر مي دارد مثلا وجود پزشك زن براي بيماري هاي مخصوص زنان - كه نوعا با لمس و نگاه به نقاط مختلف بدن همراه است - براي جامعه اسلامي يك ضرورت اجتماعي در همه دوران هاست . نيز دارا بودن است آموزگار زن براي دختران يك ضرورت است و ضرورت آن روشن است ولي در بسياري از مشاغل ديگر چنين ضرورتي

وجود ندارد .در ضمن اين نكته نيز نبايد فراموش شود كه اسلام كار زن در جامعه را مقيد به ضرورت نساخته است بلكه قيود آن در همان دو جنبه فوق الذكر مي باشد .;

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسدحجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پرسش

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسدحجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پاسخ

براي روشن شدن مطلب مقدمه اي لازم است و آن اين كه ، دين اسلام براي ترقي و پيشرفت و ازادي زن گام هاي بلندي برداشته است و به منظور تامين حقوق او قوانين و احكام دستوري تشريع نموده است . ليكن اين مطلب قابل بحث است كه آيا صلاح ومصلحت زن در مورد معاشرت و رفت و آمدهاي اجتماعي چيست . آياصلاح زنان در اين است كه يعنا" مانند مردها در مجامع و محافل عملي شركت كنند و با بيگانگان خلطه و آميزش داشته باشند، آيا به صلاح زنان است كه خودشان در معرض چشم چراني بيگانگان قرار دهند و براي آنان امكان تمتع و لذت بصري فراهم آورند .آيا حريم و مرزي براي زنان در مقابل مردان بيگانه نيست مي توانيد امتزاج و اختلاط كامل داشته باشند .يا اين كه صلاح جامعه و كمال زنان در اين است كه پوشيده و ساده از خانه خارج شوند و زينت هايشان را براي مردان اجنبي ظاهر نسازند نه خودشان به بيگانگان نظر كنند ( يعني خيره شوند ) و نه اجازه دهند بيگانگان به آنان نگاه كنند و اين نمي شود مگر اين كه زن حجاب داشته باشد، در اين صورت است كه مي تواند موقعيت و ارزش خودش را در دل مرد نگهدارد و منافع عمومي جامعه زنان را حفظ كند و به نفع اجتماع قدم بردارد و چون اسلام زن را يكي از اعضا مهم اجتماع مي داند و چگونگي سلوك

و رفتار او را در جامعه موثرمي داند، لذا اين وظيفه بزرگ ( حفظ حريم ) را از او خواستار شده كه به وسيله پوشش خودش از عوامل انحراف و فساد جلوگيري كند و براي ترقي وپيشرفت جامعه و كمك به بهداشت رواني فداكاري نمايد .پس بر زن لازم است براي رسيدن به كمال مطلوب انساني ، ضمن رعايت حدود تعيين شده از طرف شرع مقدم اسلام [ حجاب و پوشش ظاهري اندام و بدن غير از وجه و كفين ] به حجاب و فاصله معنوي هم دقت نماييد، مثلا" در حرف زدن ها وخنده ها، در آمد و شدهاي اجتماعي ، حتي در تن صداها هم رعايت اخلاق نمايد .حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند : 1 ) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان . 2 ) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تامين سلامت و بهداشت معنوي جامعه . حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع وكوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام ( ( دور باش ! ) ) مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن موثر است : 1 ) حدود و ميزان پوشش : بدون شك هراندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديگران نظاره گر اين مي كند .اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم ، پوشش زن همانند قوسي است كه تير

از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند .برعكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خودساخته و از آن آسيب خواهد ديد .و از همين روست كه چادر را حجاب برترشناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمين ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد .بنابراين حجاب منحصر به چادر نيست ومانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تامين كند، ليكن چادر حجاب برتراست . 2 ) كيفيت پوشش : ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خودبخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است . در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تامين مي كند .3 ) رنگ ها : ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد .در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تاكيد چنداني نكرده ولي بر اين مساله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سو ناشي از آن باشد .از اين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر ( ص ) و

امامان ( ع ) قرار گرفت ، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت ومصونيت بيشتري مي كردند، ( ر.ك : حجاب در اديان الهي ، محمدي آشناني ). ;

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسدحجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پرسش

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسدحجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پاسخ

براي روشن شدن مطلب مقدمه اي لازم است و آن اين كه ، دين اسلام براي ترقي و پيشرفت و ازادي زن گام هاي بلندي برداشته است و به منظور تامين حقوق او قوانين و احكام دستوري تشريع نموده است . ليكن اين مطلب قابل بحث است كه آيا صلاح ومصلحت زن در مورد معاشرت و رفت و آمدهاي اجتماعي چيست . آياصلاح زنان در اين است كه يعنا" مانند مردها در مجامع و محافل عملي شركت كنند و با بيگانگان خلطه و آميزش داشته باشند، آيا به صلاح زنان است كه خودشان در معرض چشم چراني بيگانگان قرار دهند و براي آنان امكان تمتع و لذت بصري فراهم آورند .آيا حريم و مرزي براي زنان در مقابل مردان بيگانه نيست مي توانيد امتزاج و اختلاط كامل داشته باشند .يا اين كه صلاح جامعه و كمال زنان در اين است كه پوشيده و ساده از خانه خارج شوند و زينت هايشان را براي مردان اجنبي ظاهر نسازند نه خودشان به بيگانگان نظر كنند ( يعني خيره شوند ) و نه اجازه دهند بيگانگان به آنان نگاه كنند و اين نمي شود مگر اين كه زن حجاب داشته باشد، در اين صورت است كه مي تواند موقعيت و ارزش خودش را در دل مرد نگهدارد و منافع عمومي جامعه زنان را حفظ كند و به نفع اجتماع قدم بردارد و چون اسلام زن را يكي از اعضا مهم اجتماع مي داند و چگونگي سلوك

و رفتار او را در جامعه موثرمي داند، لذا اين وظيفه بزرگ ( حفظ حريم ) را از او خواستار شده كه به وسيله پوشش خودش از عوامل انحراف و فساد جلوگيري كند و براي ترقي وپيشرفت جامعه و كمك به بهداشت رواني فداكاري نمايد .پس بر زن لازم است براي رسيدن به كمال مطلوب انساني ، ضمن رعايت حدود تعيين شده از طرف شرع مقدم اسلام [ حجاب و پوشش ظاهري اندام و بدن غير از وجه و كفين ] به حجاب و فاصله معنوي هم دقت نماييد، مثلا" در حرف زدن ها وخنده ها، در آمد و شدهاي اجتماعي ، حتي در تن صداها هم رعايت اخلاق نمايد .حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند : 1 ) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان . 2 ) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تامين سلامت و بهداشت معنوي جامعه . حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع وكوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبي نوعي هشدار و اعلام ( ( دور باش ! ) ) مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن موثر است : 1 ) حدود و ميزان پوشش : بدون شك هراندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديگران نظاره گر اين مي كند .اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم ، پوشش زن همانند قوسي است كه تير

از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند .برعكس هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خودساخته و از آن آسيب خواهد ديد .و از همين روست كه چادر را حجاب برترشناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمين ترين مصونيت را فراچنگ مي آورد .بنابراين حجاب منحصر به چادر نيست ومانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تامين كند، ليكن چادر حجاب برتراست . 2 ) كيفيت پوشش : ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خودبخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهد بدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلوده و به فساد كشاننده جامعه است . در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوي نفوس را تامين مي كند .3 ) رنگ ها : ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خود مي راند و دور مي سازد .در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تاكيد چنداني نكرده ولي بر اين مساله پاي مي فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سو ناشي از آن باشد .از اين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر ( ص ) و

امامان ( ع ) قرار گرفت ، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت ومصونيت بيشتري مي كردند، ( ر.ك : حجاب در اديان الهي ، محمدي آشناني ). ;

الف ) در حكومت پيامبر ( ص) وحضرت امير( ع) زنان فعاليت اجتماعي داشتند يا خير ؟

اشاره

ب ) وآيا چهره آنان در برابر نامحرم پيدا بود يا نه وهمراه با زينت بود يا خير ؟

پرسش

الف ) در حكومت پيامبر ( ص) وحضرت امير( ع) زنان فعاليت اجتماعي داشتند يا خير ؟

ب ) وآيا چهره آنان در برابر نامحرم پيدا بود يا نه وهمراه با زينت بود يا خير ؟

پاسخ

به آيات ورواياتي كه مورد استناد استاد شهيد مطهري در پاسخ بخش اول سؤال مي باشد توجه مي كنيم :

استاد به نقل از صاحب وسائل مي فرمايند : (( از مجموع روايات استفاده مي شود كه براي زنان رواست كه براي مجالس عزا يا براي انجام حقوق مردم يا تشييع جنازه بيرون روند ودر اين مجامع شركت كنند همچنانكه فاطمه ( وهمچنين زنان ائمه اطهار در مثل اين موارد شركت مي كرده اند )) (1)

ودر ادامه استاد اشاره دارند كه (( پيغمبر اكرم زنان را اجازه مي داد كه به خاطر حاجتي كه دارند بيرون روند وكار خويش را انجام دهند . سوده دختر زمعه ، همسر رسول خدا زني بلند بالا بود ، يك شب با اجازه رسول خدا از خانه به خاطر كاري بيرون آمد . با اينكه شب بود عمر بن خطاب سوده را به خاطر بلند بالاييش شناخت . عمر دراين جهت تعصب شديدي داشت وهمواره به پيامبر توصيه مي كرد اجازه ندهد زنانش بيرون روند،عمر با لحن خشني به سوده گفت تو خيال كردي كه ما تورا نشناختيم خير شناختيم .پس از اين در بيرون آمدن خود دقت بيشتري بكن ،سوده از همانجا مراجعت كرد وماجرا را به عرض رسول خدا رساند در حالي كه رسول خدا مشغول شام خوردن بود و استخواني در دستش بود .طولي نكشيد كه حالت وحي برآنحضرت عارض

شد، پس از بازگشت به حالت عادي فرمود : ((انه قد اذن لكن ان تخرجن لحوائجكن )) يعني اجازه داده شد به شما كه اگر حاجتي داريد بيرون رويد ...

در سنن ابن ماجه(باب ماجاءفي البكاء علي الميت ) حديث شماره 1587 مي نويسد ((رسول خدا در تشييع جنازه اي شركت كرد، زني از كسان متوفي شركت كرده بود ، عمر بر آن زن نهيب زد ، رسول خدا فرمود : ولش كن اي عمر ! چشم گريان ،ودل داغدار وعهد قريب است)) (2)

در پاسخ بخش دوم سؤال نيز استادشهيد مطهري به آيات ورواياتي كه متضمن پاسخ است استفاده مي نمايد ومي فرمايند: {در شأن نزول آيات شريفه ((قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ...وليضربن بخمرهن علي جيوبهن )) (3) شيعه وسني روايت كرده اند : } ((روزي در هواي گرم مدينه زني جوان وزيبا در حالي كه طبق معمول روسري خود را به پشت گردن انداخته ودور گردن وبناگوشش پيدا بود ، از كوچه عبور مي كرد ، مردي از اصحاب رسول خدا از طرف مقابل مي آمد آن منظره زيبا سخت نظر اورا جلب كرد وچنان غرق تماشا ي آن زيبا شد... ناگهان استخوان يا شيشه اي كه از ديوار بيرون آمده بود به صورتش اصابت كرد .... وقتي بخود آمد كه خون از سر وصورتش جاري شده بود با همين حال به حضور رسول اكرم رفت وماجرا را به عرض رساند اينجا بود كه آيات مباركه نازل شد .)) (4)

پاورقي

1)مساله حجاب ، ص 209و210 2) مساله حجاب ،ص 210و211و212 3) سوره نور ، آياات 30و31 4)مساله حجاب ، ص 137و138

پاورقي

5)مساله حجاب

،ص 137و 136

6)مساله حجاب ، ص 134

در صدر اسلام نقش زنان در جنگ چگونه بوده است در چه جنگي نقش فعّالتري داشته و چه زناني در جنگ شهيد شدند؟

پرسش

در صدر اسلام نقش زنان در جنگ چگونه بوده است در چه جنگي نقش فعّالتري داشته و چه زناني در جنگ شهيد شدند؟

پاسخ

تاريخ جنگهاي صدر اسلام بيانگر آن است كه زنان به طور مستقيم و يا غيرمستقيم در جنگ شركت مي نمودند. البته غالباً زنان در جنگها مسئوليت معالجة مجروحان جنگي و پرستاري از بيماران و انبارداري و حفاظت از وسايل رزمنده ها و آبرساني و تعمير تجهيزات جنگي و... را به عهده داشتند ولي در مواقع لزوم بطور مستقيم وارد جنگ مي شدند، همانگونه كه در جنگ اُحُد نسيبه دختر كعب مشهور به ام عماره پس از فرار عده اي از مسلمانان از جبهه مستقيماً وارد جنگ شد و در همين نبرد دوازده زخم از شمشيرها و نيزه هاي دشمن برداشت يا هنگامي كه جنگ يمامه رخ داد و مسلمانان از برابر كفار فرار كردند نسبيه شمشيري برداشت و به سوي دشمن حمله كرد تا آنكه در اثر ضربت دشمن يك دست وي قطع شد.

نقش زنان در تداركات و پشتيباني جبهه از جمله انتقال و حمل آب و غذا به جبهه آشپزي انتقال مجروحان به پشت جبهه تخلية شهدأ، تشويق رزمندگان به جنگ با خطابه ها و اشعار و ملامت فراريان از جنگ بسيار مؤثر بوده است و در جنگ احد، حنين بدر، صفين تبوك و يرموك و... نقش فعالي داشتند. از زنان شهيدي كه مي توان از آنان نام برد ام حكيم است كه در جنگ مرج الصّفر شركت كرد. پس از شهادت همسرش در جنگ به دشمن حمله كرد و با تنها سلاح خود، عمود آهنين خيمه هفت نفر از دشمنان را از پاي درآورد و پس از نبردي

دلاورانه آغوش به روي شهادت گشود. و ديگري ام وهب كه در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيد.(63)

براي اطلاع بيشتر به كتاب «نقش زنان مسلمان در جنگ تهيه كننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از انتشارات پيام آزادي مراجعه فرمائيد.

پاروقي:

-63 تاريخ طبري كامل ابن اثير، تاريخ يعقوبي

با توجه به اين كه اسلام حضور زن را در اجتماع محدود كرده است، تا جايي كه علما نظرشان اين است كه زن بهتر است نماز خود را در اطاق اندروني و يا در پستو بخواند، بفرماييد: حضور زنها در نماز جمعه و جماعات و حضورشان در مشاغل گوناگون چگونه توجيه ميشود؟

پرسش

با توجه به اين كه اسلام حضور زن را در اجتماع محدود كرده است، تا جايي كه علما نظرشان اين است كه زن بهتر است نماز خود را در اطاق اندروني و يا در پستو بخواند، بفرماييد: حضور زنها در نماز جمعه و جماعات و حضورشان در مشاغل گوناگون چگونه توجيه ميشود؟

پاسخ

آنچه اسلام بدان توصيه كرده در راستاي حفظ عفّت زن است، ولي اگر ضرورت حكم كند كه زن در جامعه حضوري فعّال داشته باشد، با حفظ عفّت و رعايت ضوابط شرعي، حضور او مانعي ندارد; چنان كه حضرت زينبنيز در سفر كربلا و پس از آن در كوفه و شام حضوري فعال داشت.

در قرآن نيز ميتوان نشانههايي از حضور زن در اجتماع يافت. در سورة احزاب، آيه 56 ميخوانيم: اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: "پوششهاي خود را بر خود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند ]به احتياط[ نزديكتر است و خدا آمرزندة مهربان است".

در تفسيرهاي روايي، دربارة نزول اين آيه آمده است: "زنان براي نمازهاي يوميّه به مسجد پيامبر6 ميآمدند و به او اقتدا ميكردند. وقتي شب ميشد و زنان براي نماز مغرب و عشأ و نماز صبح از منزل خارج ميشدند، مورد تعرض جوانان قرار ميگرفتند; لذا آيه نازل شد و فرمود: با رعايت حجاب به آنان بفهمانيد كه شما اهل كارهاي خلاف نيستيد و بدين وسيله آنها شما را به اهل عفت و پاكدامني ميشناسند و متعرض نميشوند.

نكته قابل توجه اين كه اولاً در اين آيه شريفه زنان را از رفتن شبانه به نماز عشأ

يا صبح منع نميكند ولي دستور ميدهد با حفظ عفاف و حجاب عملاً جامعه را به پاكي و امنيت دعوت كنند و ثانياً همانطور كه در آيه بعد آمده است مزاحمان عفت و امنيت را تهديد ميكند كه اگر از رفتار خلاف خود دست برندارند گرفتار مجازات تبعيد و... خواهند شد.(ر.ك: تفسير كنزالدقائق، ميرزا مشهدي، ج 10، ص 443 و 444، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.)

در استفتائات حضرت امام خميني; دربارة حكم شركت بانوان در نمازهاي جماعت يوميّه و نماز جمعه، چنين آمده است: "كراهت ندارد، بلكه در بعضي موارد مطلوب است".(احكام بانوان، محمد وحيدي، ص 26، سؤال 16، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.)

با اينكه حقوق زن و مرد يكي است پس چرا زن ها بيش از مردها در جامعه حضور دارند; و عامل رواج فساد شده اند؟ قرآن در اين مورد چه مي فرمايد؟ به طور مفصّل پاسخ دهيد.

پرسش

با اينكه حقوق زن و مرد يكي است پس چرا زن ها بيش از مردها در جامعه حضور دارند; و عامل رواج فساد شده اند؟ قرآن در اين مورد چه مي فرمايد؟ به طور مفصّل پاسخ دهيد.

پاسخ

قبل از هر چيز اين تذكر لازم است كه آنچه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند; "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآء"; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي زن و مرد يكي بوده و هيچ يك بر ديگري برتري ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند. "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِي َّ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ?َيَ_َت ͠لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون (روم 21) عمده تفاوت هايي را كه مي توان در نظر گرفت عبارتند از: تفاوت هاي روحي _ رواني كه خداوند زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده كه هر دو در كنار هم مكمل هم هستند; و تفاوت هاي جسماني (مذكر و مؤنث بودن ; اما قرآن در مسايل ارزشي هر دو را يكسان دانسته و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر قرار مي دهد; چه زن باشد چه مرد. "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآغ ل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَغكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِير"(حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال با مكلفان يكسان برخورد مي كند. "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض .."(آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح

ملاك است از هر كس كه باشد. "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُو حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون ; (نحل 97) بنابراين بايد ميان مسايل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت چرا كه قرآن زن و مرد را در مسايل ارزشي يكسان دانسته چون انسانيت آنها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته سخن مي گويد، (شخصيتي همچون لقمان حكيم لقمان 12)، در جايي ديگر از زنان شايسته نيز نام مي برد. (مثل همسر فرعون 11/تحريم و حضرت مريم 43/آل عمران و...) در اين زمينه قرآن همچنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است اما در مسايل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آنها را زنده به گور مي كردند; اما قرآن به طور كامل از آنان حمايت كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ?ُنثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُو مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِي َّ أَيُمْسِكُه ُو عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُو فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون (نحل 57و58)، قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي را كه

براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي از اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز برعهده او نهاده است در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِي بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن .."(نسأ، 32)، آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آنچه به دست آورده اند; و زنان را از آنچه كسب كرده اند، بهره اي است " در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم

1. حقوق اجتماعي از جمله حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و... .

2. حق مالكيت به نحو استقلالي در كنار مردان "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا"(نسأ،7) مگر در مورد نذر در مسايل فقهي كه احكام خاص خود را دارد.

3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشده و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران شعيب چنين بودند. (قصص 23 _ 28)

4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار همچون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است البته زن

در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز دارد كه بايد به آنها عمل كند كه در قرآن به بسياري از آنها اشاره شده است ( ر.ك سورة ممتحنه 12 _ ر.ك زن در آينة جلال و جمال جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، مركز نشر فرهنگي رجأ _ شخصيت زن از ديدگاه قرآن هادي دوست محمدي معاونت فرهنگي سازمان تبليغات ص 23 _ 32 _ حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق نشر بنياد قرآن _ نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري _ حقوق خانواده لنگرودي و... . )

از نظر اسلام زن و مرد هر دو از حقوق انساني متساوي بهره مندند، اما به علت اينكه در جهات زيادي (خلقت و طبيعت مشابه يكديگر نيستند، در نتيجه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي ندارند، و اين لازمه عدالت است (ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ص 120_122، صدرا.)

مردها در مقايسه با زن ها به علت عهده دار بودن مسئوليت هاي اجتماعي بيشتر طبيعتاً حضور چشم گيرتري در جامعه خواهند داشت همانگونه كه در جامعة خود شاهد اين امر هستيم و اين واقعيت با كمترين تأمل در ميزان شاغلين آزاد (كسبه رانندگان كارگران و كارفرمايان تجّار و سربازان و...) قابل درك است با اين حال نمي توان حضور زياد زنان را در جامعه خود ناديده انگاشت در خصوص اين امر (حضور زنان در جامعه گفتني است كه اسلام با اصل حضور آنان در جامعه مشروط به رعايت عفت و با حفظ حجاب و دوري از جلب توجه نامحرمان و ايجاد فتنه از طريق

تحريك كردن مردان با نوع سخن و راه رفتن و نماياندن بدن و زينت ها و... مخالفتي ندارد و آيه 30 سوره نور و آيات 52_59 سورة احزاب ناظر به اين واقعيت ها مي باشند.

در مواردي كه حضور زنان در جامعه عامل رشد و بالندگي و تقويت و تأييد نظام اسلامي باشد نه تنها نهي و توبيخي از طرف دين متوجه آنها نبوده بلك عمل آنها را ستوده و به آن تشويق مي نمايد، همچون دفاع فاطمة زهرا3 از ولايت اميرالمؤمنين در جامعه اسلامي آن روز، يا دفاع زينب كبري و ديگر اسراي زن از حماسة خونين شهداي كربلا. و يا حضور فعال زنان جامعه اسلامي ايران در تظاهرات ميليوني زمان انقلاب و بعد از آن تا كنون در برابر دشمنان داخلي و خارجي يا حضور آنان در مدارس و دانشگاهها و بدست گرفتن پستها و مشاغلي كه برازندة آنان است آنچه موجب حضور بي بند و بار و خالي از شئونات انساني و اسلامي گروهي از زنان در جامعه ما مي باشد، تابع عوامل بسياري است كه خود محتاج تحقيقات وسيعي مي باشد، اما از باب نمونه مي توان به مواردي نظير، تربيت غير اسلامي در خانواده ها، همنشيني با دوستان ناباب فرار از محيط خانواده به علل گوناگون بي غيرتي شوهران و اوليأ زن تأثيرات منفي رسانه هاي داخلي و خارجي آثار تهاجم فرهنگي كه به تحريك زنان به مصرف گرائي و جلوه گري و سؤ برداشت از آزادي و برابري با مردها و... اشاره نمود. و اصلاح و درمان اين بيماري اجتماعي بدون شك نيازمند حركت هاي فرهنگي عميق وسيع و مستمري است كه از مايه هاي اصيل قرآن و سنت و سيرة معصومين بهره مند باشد. تا

زماني كه زنان و مردان ما به معرفتي صحيح از خود و خدا و دين و اسلام دست نيابند، و زمينه بروز بسياري از مفاسد از طرف دولت مرتفع نگردد، شاهد بي اعتنايي بعضي از مردم و خصوصاً زنان به ظواهر شرع و احكام دين و گرايش به شبهات و انديشه هاي غير اسلامي خواهيم بود.

يك دختر براي بيرون رفتن از خانه تا چه اندازه بايستي مطيع پدر و مادر باشد

پرسش

يك دختر براي بيرون رفتن از خانه تا چه اندازه بايستي مطيع پدر و مادر باشد

پاسخ

بيرون رفتن از منزل، براي انجام امور پسنديده و شرعي نياز به اذن ندارد، ولي بهتر است دختر بدون اذن آنان خارج نشود. البته اگر خارج شدن از منزل بدون رضايت آنان موجب اذيت و آزار ايشان شود، جايز نيست.

طبق روايات مساجد زنان خانه هاست , از طرفي وضع كنوني جهان مي طلبد كه حضور زنان در جوامع چشمگير باشد در اين باره توضيح دهيد؟

پرسش

طبق روايات مساجد زنان خانه هاست , از طرفي وضع كنوني جهان مي طلبد كه حضور زنان در جوامع چشمگير باشد در اين باره توضيح دهيد؟

پاسخ

در مورد رواياتي كه بهترين مسجد زنان را خانه هايشان معرفي كرده بايد چند نكته را در نظر داشت:

الف) اين روايات در بردارنده حكمي كلي و استثنا ناپذير نيستند؛ به عبارت ديگر بسياري از احكام قانوني شريعتدر بادي نظر ظاهري مطلق و كلي دارند. ولي غالبا مخصصات و مقيداتي در ديگر منابع احكام دارند كه با توجه به آنهادايره حكم ضيق و محدود مي گردد.

ب) در پرتو امر فوق چنين به دست مي آيد كه:

اولا: اين روايات هرگز منع كننده حضور زن در صحنه اجتماع بويژه در موارد لزوم مانند شركت در راهپيمايي هاتحصيل دانش و... با رعايت شوءون اسلامي نيست. از همين رو فقهانيز چنين مواردي را نه تنها منع ننموده اند. بلكه درمواردي مانند آموزشهاي علمي مخصوص بانوان دفاع در برابر دشمنان مهاجم در صورت عدم كفايت مردان شركتدر مبارزات ضد طاغوتي به فرمان امام را واجب شمرده اند.

ثانيا: از جمع بندي متون ديني به دست مي آيد كه: اين گونه روايات منصرف به مواردي است كه علاوه برعدمضرورت حضور زن نوعي بي نظمي در مسؤوليت هاي زن در خانه و يا بي نظمي در اجتماعات عمومي و ديني پديدآورد. چنان كه بسياري از زنان به خاطر داشتن مسوءوليت مراقبت و پرستاري از اطفال و كودكان حضورشان در مسجدچنين پيامدهايي را دارد. ولي در صورتي كه فارغ از چنين مشكلاتي بوده يا راه حل مناسبي براي آنها داشته باشندحضورشان در مساجد و مجامع عمومي با رعايت شوءونات اسلامي مطلوب است.{J

اشتغال زن از نظر اسلام چگونه است و درچه مواقعي ضرورت پيدا مي كند؟ اگر در جامعه ضرورت دارد در چه زمينه هايي است و علت آن چيست ؟

پرسش

اشتغال زن از نظر اسلام چگونه است و درچه مواقعي ضرورت پيدا مي كند؟ اگر در جامعه ضرورت دارد در چه زمينه هايي است و علت آن چيست ؟

پاسخ

در اسلام پيرامون اشتغال زن دوگونه حكم وجود دارد:

الف) احكام الزامي (فقهي حقوقي): اين دسته از احكام مسائلي هستند كه براي پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه قيود خاصي را وضع مي كنند و مقرر مي دارند كه اختلاط زن و مرد در جامعه بايد با حفظ كامل موازيني چون حجاب، خودداري از انگيزه هاي شهواني و امثال آن باشد.

ب) احكام اخلاقي: اين دسته از احكام مقرر مي دارند كه فعاليت زن در جامعه بايد متناسب با شخصيت و كرامت واقعي زن و متناسب با حفظ رسالت مادري و در كل به گونه اي باشد كه براي جامعه مفيد باشد. اما اينكه در چه موقع اشتغال زن ضرورت پيدا مي كند؟ مسأله اي نيست كه دقيقا موارد آن را اسلام مشخص سازد بلكه ضرورت و عدم آن چيزي است كه در جامعه به وجود مي آيد و اين عرف و عقلاي جامعه اند كه آن را تشخيص مي دهند آن گاه حكم شرعي اش را اسلام مقرر مي دارد مثلا وجود پزشك زن براي بيماري هاي مخصوص زنان - كه نوعا با لمس و نگاه به نقاط مختلف بدن همراه است - براي جامعه اسلامي يك ضرورت اجتماعي در همه دوران هاست. نيز دارا بودن است آموزگار زن براي دختران يك ضرورت است و ضرورت آن روشن است ولي در بسياري از مشاغل ديگر چنين ضرورتي وجود ندارد. در ضمن اين نكته نيز نبايد فراموش شود كه اسلام كار زن در جامعه را مقيد به ضرورت نساخته است بلكه قيود

آن در همان دو جنبه فوق الذكر مي باشد.{J

به نظر شما كار زن در بيرون از خانه چگونه است ؟

پرسش

به نظر شما كار زن در بيرون از خانه چگونه است ؟

پاسخ

اين مسأله بستگي به سليقه و مدل مورد نظر شما براي زندگي دارد، البته در هر صورت، چنانچه كار زن در حدينباشد كه تمام وقت او را اشغال نمايد و متعادل و تقريباً كم فشار باشد، چندان مشكلي براي زندگي ايجاد نمي كند،بلكه از فرصت هاي آزاد بهره نيز گرفته مي شود.

باز هم تأكيد مي كنيم كه شما بايد الگوي زندگي خود را انتخاب و بر اساس آن اقدام كنيد.{J

با توجه به اينكه در روايات وظيفه زن پرداختن به كارهاي خانه است چرا زنان امروز وارد بازار كار شده اند

پرسش

با توجه به اينكه در روايات وظيفه زن پرداختن به كارهاي خانه است چرا زنان امروز وارد بازار كار شده اند

پاسخ

آنچه در مورد تقسيمِ كار نقل كرده ايد، مربوط به امور خانواده است؛ يعني، در تقسيم كار بين زن و شوهر، پيامبرخدا(ص) فرمودند: «امور داخل منزل، از زن و امور بيرون از آن، مال مرد باشد»؛ ولي اين بدان معنا نيست كه زن بايدفقط در خانه باشد و از تحصيل و شركت در كار و فعاليت هاي ديگر اجتماعي باز بماند.

يك دختر بعد از تحصيلات , چه كاري بايد انتخاب كند؟

پرسش

يك دختر بعد از تحصيلات , چه كاري بايد انتخاب كند؟

پاسخ

}نسبت به «كار بعد از تحصيلات» نيز دقت كنيد كه:

الف) مي توانيد همسرتان را در آينده توجيه كنيد و آرام آرام ايشان را قانع سازيد.

ب ) چه بسا نظر خودتان نيز نسبت به كار در آينده تغيير كند.

ج ) نوع كار نيز مطرح است؛ كار صور مختلفي دارد كه شايد شوهر شما به نوع خاصي از آن با شما موافقتكند.

د ) توجه داشته باشيد كه يكي از اساسي ترين وظايف براي يك زن مديريت خانه و پرورش فرزندان است.

ه) افزون بر اين اطلاع داريم كه بسياري از خواهران در منزل به كمك همسرشان قيام نموده ودر كارهاي علمي بهآنها مدد مي رسانند و مردان موفقي را مي شناسيم كه بخش زيادي از موفقيت خويش را رهين همسران خويشهستند.{

حكم مسجد رفتن زن در جامعه فعلي چگونه است ؟

پرسش

حكم مسجد رفتن زن در جامعه فعلي چگونه است ؟

پاسخ

زن با حفظ حجاب كامل مي تواند به مسجد برود اما اگر شوهر او را منع كند و مانع حقوق شوهر بشود نبايد برود و بايد نماز را در خانه بخواند.{J

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسد حجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پرسش

زن بايد چگونه در جامعه باشد تا بتواند به كمال مطلوب انسانيت خود برسد حجاب او چگونه و تا چه حد بايد باشد؟

پاسخ

براي روشن شدن مطلب مقدمه اي لازم است و آن اين كه، دين اسلام براي ترقي و پيشرفت و ازادي زن گام هايبلندي برداشته است و به منظور تأمين حقوق او قوانين و احكام دستوري تشريع نموده است. ليكن اين مطلب قابلبحث است كه آيا صلاح و مصلحت زن در مورد معاشرت و رفت و آمدهاي اجتماعي چيست. آيا صلاح زنان در ايناست كه يعنا مانند مردها در مجامع و محافل عملي شركت كنند و با بيگانگان خلطه و آميزش داشته باشند، آيا بهصلاح زنان است كه خودشان در معرض چشم چراني بيگانگان قرار دهند و براي آنان امكان تمتع و لذت بصري فراهمآورند. آيا حريم و مرزي براي زنان در مقابل مردان بيگانه نيست مي توانيد امتزاج و اختلاط كامل داشته باشند. يا اينكه صلاح جامعه و كمال زنان در اين است كه پوشيده و ساده از خانه خارج شوند و زينت هايشان را براي مردان اجنبيظاهر نسازند نه خودشان به بيگانگان نظر كنند (يعني خيره شوند) و نه اجازه دهند بيگانگان به آنان نگاه كنند و ايننمي شود مگر اين كه زن حجاب داشته باشد، در اين صورت است كه مي تواند موقعيت و ارزش خودش را در دل مردنگهدارد و منافع عمومي جامعه زنان را حفظ كند و به نفع اجتماع قدم بردارد و چون اسلام زن را يكي از اعضا مهماجتماع مي داند و چگونگي سلوك و رفتار او را در جامعه مؤثر مي داند، لذا اين وظيفه بزرگ (حفظ حريم) را از اوخواستار شده كه به

وسيله پوشش خودش از عوامل انحراف و فساد جلوگيري كند و براي ترقي و پيشرفت جامعه وكمك به بهداشت رواني فداكاري نمايد. پس بر زن لازم است براي رسيدن به كمال مطلوب انساني، ضمن رعايتحدود تعيين شده از طرف شرع مقدم اسلام [حجاب و پوشش ظاهري اندام و بدن غير از وجه و كفين] به حجاب وفاصله معنوي هم دقت نماييد، مثلاً در حرف زدن ها و خنده ها، در آمد و شدهاي اجتماعي، حتي در تُن صداها همرعايت اخلاق نمايد.

حجاب دو فلسفه اساسي دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:

1) مصونيت زن در برابر طمع ورزي هاي هوس بازان.

2) پيشگيري از تحريكات شهواني خارج از ضوابط و هنجارهاي الهي و تأمين سلامت و بهداشت معنويجامعه.

حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسي پيامي قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مرداناجنبي نوعي هشدار و اعلام «دور باش!» مي دهد، اكنون بايد ديد چه عواملي در رساندن اين پيام و اثرگذاري آن مؤثراست:

1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده تر باشد نقش نيرومندتري در دورسازي ديگراننظاره گر اين مي كند. اگر نگاه هاي آلوده را همچنان كه در روايات آمده است تيرهاي زهرآلود شيطان بدانيم، پوشش زنهمانند قوسي است كه تير از آن كمانه مي كند و منحرف مي شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مي ماند. بر عكس هراندازه بدن زن برهنه تر باشد تيرهاي شيطاني را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. و از همين روستكه چادر را حجاب برتر شناخته اند، زيرا با وجود شرايط ديگر بيشترين پوشش و مطمئن ترين مصونيت را فراچنگمي آورد. بنابراين حجاب منحصر به چادر

نيست و مانتوي كامل نيز مي تواند حجاب زن را تأمين كند، ليكن چادرحجاب برتر است.

2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتي كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمي از حجاب را تشكيل مي دهدبدون شك لباس هاي نازك و تنگ و بدن نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم هاي هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس هاي غيربدن نما، ديده ها را از خود دور مي سازد، و سلامت معنوينفوس را تأمين مي كند.

3) رنگ ها: ترديدي نيست كه برخي از رنگ ها ديده ها را خيره مي سازد، و پاره اي ديگر نگاه ها را از خودمي راند و دور مي سازد.

در عين حال علماي دين نسبت به خصوص رنگ ها تأكيد چنداني نكرده ولي بر اين مسأله پاي مي فشارند كه لباسنبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشي از آن باشد. ازاين رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خودلباس مشكي را براي حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرار گرفت، زيراآنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشتري مي كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهي، محمدي آشناني).

ايا زنان حق رآي و حق شركت در مشاوره و مشورت، از نظر اسلام، ندارند؟

پرسش

ايا زنان حق رآي و حق شركت در مشاوره و مشورت، از نظر اسلام، ندارند؟

پاسخ

پر واضح است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي(ع) مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اين ها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، (نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دهم، 1376، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328).

در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در دو نكته بينآموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.

1_ تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20درصد كوچكتر از مغز مردهاست، (كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج1 ؛ مترجم: سيامك نقش بندي (و ديگران)؛ تهران: ارسباران، 1378، ص 349).

2_ فزوني هيجانات در بانوان نسبت به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن

پيشي مي گيرند، خشم است زن ها

نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، (همان، ج 2، صص 53 _54).

نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنهاست.

همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند»، (ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، زمستان 79، ص 164).

و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند»، (همان، ص165).

البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است، (همان، ص 164). به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد وچنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان

مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاهصنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شيي ء عليما»، (سوره نساء، آيه 32 و ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، طهران: دار الكتب الاسلاميه، 1376 ه، صص 357 _ 358).

همان طوركه دكتر «الكسيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند»،(حسيني، سيد ابراهيم، همان، ص 165).

حاصل كلام آن كه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي(ع) نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن» ؛ از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند، (نهج البلاغه، نامه 31).

و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از

علي(ع) نقل مي كند آمده است: «ايّاك و مشاوره النساء» ؛ از مشورت با زنان بپرهيزيد.

اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثناء مي شود «الاّ من جربت بكمال عقل» ؛ (علامه مجلسي، بحارالانوار، ج103؛ طهران: المكتبة الاسلامية، 1389 ه.ق، ص 253).

اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي(ع) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.

از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن» ؛ در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد (نهج الفصاحه (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص))، مترجم: ابوالقاسم پاينده، تهران: سازمان چاپ وانتشارات جاويدان، چاپ نهم، 1354، ص 2، ح 7).

بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما» ؛ اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند (سوره بقره، آيه 233).

مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان فرزند مي انجامد، (ر.ك: رجب

نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسيشبهه نقصان عقل) تهران: انتشارات عابد، بهار 80، ص 91).

در سوره طلاق نيز درباره هم فكري و همكاري زن و مرد اشاره شده است، (سوره طلاق، آيه 6).

همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است، (علامه جعفري، زن از ديدگاه امام علي(ع)، تنظيم و تلخيص، محمدرضا جوادي،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ص 51).

و روايات نقل شده از علي(ع) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بستهو چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاوره النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستيمرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است، (همان، ص 104).

و روايات نقل شده از رسول اكرم(ص) در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران

در مشاوره خود، زنان را نيز شركت مي دادند، (رجب نژاد، پيشين، ص 93).

براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي(ع)، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.{J

ما شاهد روند رو به افزايش نقش زنان در جامعه اسلامي ايران و مشاركت آنها در امور سياسي ،اقتصادي و...مملكت و همچنين اشتغال اين قشر از جامعه در مشاغل زيادي كه در حد توانايي آنها مي باشد هستيم .در ضمن شعار نقش بيشتر زنان در امور اجتماعي و اشتغال انها و احقاق ح

پرسش

ما شاهد روند رو به افزايش نقش زنان در جامعه اسلامي ايران و مشاركت آنها در امور سياسي ،اقتصادي و...مملكت و همچنين اشتغال اين قشر از جامعه در مشاغل زيادي كه در حد توانايي آنها مي باشد هستيم .در ضمن شعار نقش بيشتر زنان در امور اجتماعي و اشتغال انها و احقاق حقوق اين قشر از شعارهاي اصلي فمنيسم مي باشد .ايا مي توان اين مشاركت و نقش زنان در جامعه را در جهت اهداف فمنيسم ناميد ؟لطفا تو ضيحاتي ارايه نماييد؟

پاسخ

در رابطه با برابري زن و مرد بايد توجه داشت كه اسلام قائل به «تساوي» زن و مرد است نه «تشابه» كه غرب تبليغ مي كند. تساوي به اين معناست كه شرايط ويژه فيزيولوژيك و پيكولوژيك و تفاوت ها و تشابهات هر يك در ابعاد مختلف ملاحظه شود و به هر كس به تناسب استعدادها توان ها و نيازهايش حقوق و وظايفي تعلق گيرد.

تشابه به معناي آن است كه در تمام موارد حقوق و وظايف يكسان تعلق گيرد بدون ملاحظه استعدادها و نيازهاي طبيعي و فطري خاص هر گروه . طبيعي است بر اساس نگرش دوم نظام زندگاني دگرگون مي گردد ولي بنابر ديدگاه اسلامي شرايط تكويني انسان ها ملاحظه مي شود و در نتيجه هر گروه متناسب با شرايط طبيعي خود به فعاليت هايي مي پردازند و از حقوقي بهره مند مي شوند.در واقع نوعي تقسيم كار و حقوق طبيعي بر اساس ناموس خلقت بين زن و مرد ايجاد مي شود. از اين جاست كه مي بينيم مثلا در دانشكده كشاورزي تعداد دانشجويان پسربردختران فزوني مي يابد ولي در دانشكده پرستاري

يا مامايي و ... قضيه برعكس مي شود و هيچ يك ازاينهابه معناي تبعيض نيست بلكه به معناي تقسيم كار براساس مناسبات جسمي و روحي است و نبايد انتظار داشت حتما در هر رشته درسي نصف دانشجويان مرد و نيم ديگر زن باشند.

نكته اي كه بايد بدان توجه داشت اين است كه:

اولا، يكي از سياه ترين نقاط تاريخ بشريت، ستم بر زنان است چه در دوراني كه در عالي ترين مجامع علمي روم از اين مسأله بحث مي كردند كه آيا اصلا زن روح دارد يا نه؟ و بعد از كلي مدت ها بحث و بررسي و گفتگو به اين نتيجه رسيدند كه زن روح دارد اما داراي روح حيواني است و تا حدود يك قرن يا يك قرن و نيم پيش در اروپا مدعي طرفداري از زنان كمترين حقوق را براي زنان قايل بودند و چه دوران كنوني كه به نام طرفداري از زنان، هويت انساني او را به تمسخر گرفته و بسان عروسك مورد استفاده ابزاري جهت تمنيات اقتصادي و شهواني، كالاي مرغوب معرفي كردند.

ثانيا، هر حركت طرفداري از زنان، به عنوان فمينيسم نبايد تلقي شود، بلكه همان طور كه رهبر معظم انقلاب فرمودند با توجه به تضييع حقوق بانوان در طول تاريخ بايد در جهت احياء حقوق واقعي و منزلت شايسته زنان تلاش كنيم.

ليكن اين تلاش ها نبايد با حركت فمينيستي خزنده كه در داخل كشورهاي ما و متأسفانه در ميان برخي مسرولان ذي نفوذ و حتي در مراكز تصميم گير يا تصميم سازي نظير مجلس شوراي اسلامي و... مشاهده مي شود و در عرصه مطبوعات، هنر و ... فعاليت چشم گيري

دارند اشتباه شود، نمونه اين حركت خزنده را در حمايت جدي آنان از لايحه الحاق به كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان كه در مجلس شوراي اسلامي در حال طرح و پيگيري است مي توان ملاحظه نمود.

به منظور آشنايي بيشتر با مباني نظري فمينيسم و نمودهاي آن به مجموعه مقالات فمينيسم در 4 شماره در مجله پرسمان به شماره هاي 3 تا 6 (آذر تا اسفند هشتاد و يك) تأليف يكي از محققين مركز فرهنگي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مراجعه شود.

مشورت با زن

مشورت با زنان چگونه است ؟

پرسش

مشورت با زنان چگونه است ؟

پاسخ

پرواضح است كه مهم ترين هدف مشورت ، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است . چنانكه علي ( ع ) مي فرمايد با فرد بخيل ، ترسو و حريص مشورت نكن ، چون در هر يك از اين ها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، ( نهج البلاغه ( علي ) ، مترجم سيد جعفر شهيدي ، تهران : شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ دهم ، 1376،نامه 53 ( خطاب به مالك اشتر ) ، ص 328 ) . در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها برخردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردداحيانا" رايزني با بانوان را محدود نموده است . توضيح آنكه : در دو نكته بين آموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست . 1-تساوي ميزان هوش زن و مرد : چنانكه ( ( كارل هافمن ) ) تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20% كوچكتر از مغزمردهاست ، ( كارل هافمن ( و ديگران ) ، روان شناسي عمومي ، ج 1 ؛ مترجم : سيامك نقش بندي ( و ديگران ) ؛ تهران : ارسباران ، 1378، ص 349 ) . 2- فزوني

هيجانات دربانوان نسبت به مردان : چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند : ( ( پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي ( شادي ، عشق ، ترس ، اندوه و خشم ) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تا مردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زن ها نه تنها هيجان هاي ظريف ( شادي ، عشق ، ترس و اندوه ) را با شدت وفراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي ،هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، ( همان ، ج 2، صص 53 - 54 ) . نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست بلكه تعقل آنها ( يعني بهره گيري از عقل ) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنهاست . همانطور كه خانم ( ( كليودالسون ) ) به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هايي داشته است اعلام مي كند ( ( ... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند ) ) ، ( ر.ك : حسيني ، سيد ابراهيم ، فمينيزم عليه زنان ، كتاب نقد، شماره 17، تهران : موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، زمستان 79، ص 164 ) . و يا ( ( اتو كلايي برگ ) ) مي نويسد : ( ( زنان بيشتر

به كارهاي خانه و اشيا و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند وكارهايي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج دادمانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا ...زنها عموما" احساساتي تر ازمردان هستند ) ) ، ( همان ، ص 165 ) . البته بر خلاف نظر خانم ( ( كليودالسون ) ) كه اين مساله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است ، ( همان ، ص 164 ) . به نظر مالازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظايف ، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد و چنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاه صنعتي يااختراع يك ابزار آهنين است ؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن ومرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم ،مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است ( ( و لاتتمنوا ما فضل الله به بعضكم علي بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنسا نصيب مما اكتسبن و اسالوا الله من فضله ان الله كان بكل شيي عليما" ) ) ، ( سوره نسا، آيه 32و ر.ك : علامه طباطبايي ، الميزان في تفسير القرآن ،

ج 4، طهران : دار الكتب الاسلاميه ، 1376 ه، صص 357 - 358 ) . همان طور كه دكتر ( ( الكيس كارل ) ) متذكرمي شود : ( ( زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند .وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت ، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند ) ) ، ( حسيني ، سيدابراهيم ، همان ، ص 165 ) . حاصل كلام آن كه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيزحضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هايي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است . لذا در حديثي كه از علي ( ع ) نقل شده است آمده است ( ( اياك و مشاوره النسا فان رايهن الي افن وعزمهن الي وهن ؛ از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا راي آنان سست بوده ، درتصميم گيري ناتوانند ) ) ، ( نهج البلاغه ، نامه 31 ) . و لكن هر دو مساله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي ( ع ) نقل مي كندآمده است : ( ( اياك و مشاوره النسا؛ از مشورت با زنان بپرهيزيد ) ) اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثنا مي شود ( ( الا من جربت بكمال عقل ) ) ، ( علامه مجلسي ، بحارالانوار، ج 103؛ طهران : المكتبه الاسلاميه ،

1389ه.ق ، ص 253 ) . اين به لحاظ نوع زنان است و الا چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بارباشد .بر اساس حديث مذكور نيز امام علي ( ع ) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جواز مشورت نمي شمارد .از طرف ديگر دربرخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم ( ص ) مي فرمايد : ( ( ايتمروا النسا في بناتهن ؛ در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد ) ) ، ( نهج الفصاحه ( مجموعه كلمات قصار حضرت رسول ( ص ) ) ، مترجم : ابوالقاسم پاينده ، تهران : سازمان چاپ و انتشارات جاويدان ، چاپ نهم ، 1354، ص 2، ح 7 ) . بالاتر آنكه درقرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد وتبادل افكار آنان داده است ( ( فان اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما؛ اگرپدر و مادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال ازشير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند ) ) ، ( سوره بقره ، آيه 233 ) . مقصود از تشاور،همدلي و هم رايي و مشاوره ميان زن و مرد است ، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به

زيان فرزندمي انجامد، ( ر.ك : رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا ( بررسي شبهه نقصان عقل ) تهران : انتشارات عابد، بهار 80، ص 91 ) . در سوره طلاق نيز درباره هم فكري وهمكاري زن و مرد اشاره شده است ، ( سوره طلاق ، آيه 6 ) . همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي وماموريت اجرايي مرد است ، ( علامه جعفري ، زن از ديدگاه امام علي ( ع ) ، تنظيم وتلخيص ، محمدرضا جوادي ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1378، ص 51 ) . وروايات نقل شده از علي ( ع ) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از ( ( بر حذربودن از زنان خوب ) ) يا ( ( برحذر داشتن از مشورت با زنان ) ) دقت در گفتار وانديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بسته و چشم از حقايق برتر فرو بسته اند .اما زناني كه از زرو زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير ( ( اياك و مشاوره النسا الا من جربت بكمال عقل ) ) مويد نظريه ( ( درون شورايي و برون سرپرستي مرد ) ) در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است ، ( همان ، ص 104 ) . و روايات نقل شده از رسول اكرم ( ص ) دراين زمينه ، بر

فرض صحت سند روايت ، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان . لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست . اين قيود با توجه به ساير روايات وايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ايمه اطهار ( ع ) به دست مي آيد چه اينكه ، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز شركت مي دادند، ( رجب نژاد، پيشين ، ص 93 ) . براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي ( ع ) ، اثر علامه جعفري و نيزخرد زيبا تاليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود .;

چرا حضرت علي(ع) از مشورت كردن با زنان هر چند صالح باشند منع مي كند؟

پرسش

چرا حضرت علي(ع) از مشورت كردن با زنان هر چند صالح باشند منع مي كند؟

پاسخ

با توجه به پاسخ سؤال قبل جواب اين سؤال روشن مي شود. ديدگااه اقتصادي و اجتماعي اغلب زنان گر چند صالحه و با تقوا باشند با ديدگاه هاي مردان متفاوت است. البته اين مطلب را زنان نمي توانند باور كنند، ولي اگر از روانشناسان و يا از مردان با تجربه سؤال شود اين گونه جواب مي دهند. بعضي از روايات مشورت با زنان را نهي كرده است مانند روايتي از امام علي(ع) نقل شده است: "اياك و مشاوره النساء فإن رأيهن إلي أفن و عزمتهن و هن؛ از{P . نهج البلاغه، نامه 31.

مشورت با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان ناقص و تصميمشان ناپايدار است."

هر چند اين روايت از مشورت با زن به طور مطلق منع شده است، اما به قرينه علتي كه در روايت ذكر شده و بعضي ديگر از روايات بايد بر موارد خاصي حمل شود، چون در روايتي كه باز از آن حضرت نقل شده كه آن جا كه مي فرمايد: "اياك و مشاوره النساء الا من جربت بكمال عقل؛ از مشورت با زنان بپرهيز مگر زني كه كما عقل او به تجربه رسيده P . بحار الانوار ج 100، ص 253.

باشد".

جمع روايات اقتضا مي كند كه بگوييم رواياتي كه مشورت با زنان را مذمت مي كند درباره زنان كم خرد و بي مايه است. يكي از بزرگان مي گويد: آيا مي توان گفت رواياتي كه در نكوهش زنان آمده و احاديثي كه در پرهيز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله اي كه در نارسايي عقول آنان رسيده، اطلاق دارد و هيچ گونه انصرافي

به زنان دانشمند و محققان از اين صنف ندارد؟ آيا مي توان گفت كه عقل آنان در بخش عقل نظري به خاطر مونث بودن، همتاي عقل كودكان مي باشد و اراده و تصميم و عزمشان در بخش عقل عملي، سست و ناپايدار است و يا آن كه اين تعيرها به لحاظ غلبه خارجي است كه منشأ آن دور نگه داشتن اين صنف گران قدر از تعليم و محروم نگه داشتن آنان از تربيت صحيح است؟ بنابر{P . آيت الله جوادي آملي، زن در آئينه جلال و جمال، ص 37.

اين، زن به حكم زن بودن از طرف مشورت قرار گرفتن محروم نيست آن چه مي توان او را از اين موقعيت محروم كند عجز و ناتواني، عدم كارايي، بي تجربگ و ناآگاهي است كه اين نكته در مود مردها نيز مطرح است، اما روايتي كه از پيامبر(ص) نقل شده كه فرموده اند: "با زنان مشورت كنيد و با آن ها مخالفت نماييد".

{P . بحار الانوار، ج 100، ص 262.

مقصود در امور معقول و مشروعي نيست، بلكه منظور مخالفت با نظر زن در مواردي است كه رأي او بر اساس حب و بغض و خواسته هاي نفساني باشد اگر زني به شوهرش گفت نماز بخوان، طبق اين روايت بايد با نظر زن مخالفت كرد؟ در حالي كه قطعاً معناي حديث اين نيست. شايد مقصود حضرت در روايت فوق آن باشد كه مردم به تبعيت كردن از زنان عادت پيدا نكنند به طوري كه نتوانند در موارد ضروري، مخالفت خود را ابراز كنند.

مشورت با زنان در اسلام چگونه مي باشد؟

پرسش

مشورت با زنان در اسلام چگونه مي باشد؟

پاسخ

بسياري از كارهاي اجتماعي، با احساسات و عواطف زنانه هماهنگي ندارد و مشورت در مورد چنين كارهايي با زنان نمي تواند مفيد باشد؛ مثلاً در تصميم گيري در مورد جنگ و صلح و دفاع، استفاده از مشاوران زن مفيد نيست؛ زيرا زن با توجه به احساسات و لطافت روحي كه دارد، قادر نيست در برابر پيامدها، كشتارها و ويرانيهاي جنگ مقاومت كند و بر اساس مصالح كلي جامعه، نظر دهد، بلكه به طور طبيعي، به جاي دور انديشي و نظر دادن درست، برخوردي احساساتي خواهد كرد و در نتيجه، خسارتهاي فراواني به بار خواهد آمد. در چنين مواردي است كه مشورت با زن، ارزش مثبتي ندارد و اگر در بعضي روايات آمده كه ((شاوروهن و خالفوهن))، ناظر به چنين مواردي است. معناي اين گونه روايات، اين نيست كه در هيچ مورد نبايد با زن مشورت كرد، بلكه منظور اين است كه مشورت با زن بايد در مواردي باشد كه با احساسات و عواطف و ساختمان ادراكي او متناسب باشد و اين حقيقتي است كه جمع ميان آيات تشاور و اين روايات، آن را اقتضا مي كند.

اگر خداوند در باره مسائل مربوط به فرزند، فرمان مي دهد كه با همسر خود مشورت كنيد، براي اين است كه در چنين مواردي، احساسات زن در جهت موافق مصلحت فرزند خانواده است و علاقه مادر به فرزند اقتضا مي كند كه بيشتر در باره مصلحت او بينديشد. زن در اين گونه موارد، متهم به غلبه يافتن احساسات بر عقلش نمي شود و عواطف مادري اقتضا مي كند كه مصلحت طفل را

در نظر بگيرد.

چرا امام علي (ع) مشورت با زنان را منع كرده است

پرسش

چرا امام علي (ع) مشورت با زنان را منع كرده است

پاسخ

اينكه آن حضرت مي فرمايند: ((و اياك و

مشاوره النساء...)) كاملا روشن و بديهي است كه

مرادشان همه زنها نيست بلكه مقصود آن حضرت

زنهاي كم خرد و تبهكار و تهي مغزي است كه دل به

زخارف فريبنده دنيا بسته و چشم از حقايق برتر فرو

بسته اند.

ممكن است اين سوال پديد آيد كه اين قيد از كجا

آمده، در حالي كه ظاهر سخن آن حضرت مطلق

است و در آن قيد و شرطي ديده نمي شود؟

پاسخ: حل مشكل در يك مساله ((روش شناختي و

متدلوژيك (cigolodohteM) نهفته است كه

عالمان ديني از ديرباز به تنقيح آن پرداخته اند.

بررسي جامع اين مساله در علم ((اصول الفقه)) به

عمل آمده و تبيين آن از حوصله اين نوشتار خارج

است. ليكن به طور مختصر مي توان گفت كه قيود در

نصوص ديني اقسام مختلفي دارد: 1- قيود عقلي و

لبي 2- قيود لفظي

قيود لفظي نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- قيد

متصل 2- قيد منفصل. بنابراين اگر قيد لفظي

متصلي در اين كلام ديده نمي شود، از نظر لبي مقيد

است. از اين رو شامل زنهاي ضميرآگاه، رازدار و

شايسته نمي شود. افزون بر آن ادله لفظي منفصلي

نيز در تقييد اين سخن وجود دارد، چنانكه

پيامبر(ص) فرمودند: ((پيرامون دخترانتان با زنها

مشورت كنيد)). از محتواي اين سخن به دست

مي آيد كه در هر مورد زنان از آگاهي، بينش يا

تخصص بهره مند باشند مي توان با آنان رايزني كرد

واز نظراتشان بهره مند شد.

در قرآن مجيد نيز پيشنهاد دختران حضرت

شعيب(ع) از سوي آن حضرت پذيرفته مي شود و به

طور كامل عمل مي گردد.

چرا در بيانات امام علي (ع ) آمده است كه از مشورت با زنان به پرهيزيد

پرسش

چرا در بيانات امام علي (ع ) آمده است كه از مشورت با زنان به پرهيزيد

پاسخ

در بند پاياني نامه شماره 31 نهج البلاغه امام علي(ع) خطاب به امام حسن(ع) چنين مي خوانيم :

«از مشاوره با زنان (هوسباز) بپرهيز كه نظريه آنها ناقص و تصميمشان ناپايدار است و از طريق حجاب مشاهد زنانرا بپوشان! زيرا حجاب و پوشش، آنها را سالم تر و پاك تر نگاه خواهد داشت، خارج شدن و بيرون رفتن آنها بدتر ازاين نيست كه افراد غير مطمئن را در بين آنان راه دهي. اگر بتواني كه غير از تو ديگري را نشناسند اين كار رابكن».

«به زن بيش از حد خود تحميل مكن! زيرا زن هم چون شاخه گلي است نه قهرمان خشن، احترامش را به حدينگه دار كه او را به فكر نيندازد كه براي ديگري شفاعت كند. بر حذر باش از اينكه در غير جايي كه بايد غيرت بهخرج داد اظهار غيرت كني، (كه نشانه سوء ظن تو نسبت به او باشد) زيرا اظهار بي اعتمادي و سوء ظن، زنان را بهناپاكي و بي گناهان را به آلودگي سوق مي دهد».(به نقل از ترجمه محمد رضا آشتياني و محمد جعفر امامي)

اينكه آن حضرت مي فرمايند: و اياك و مشاورة النساء... كاملاً روشن و بديهي است كه مرادشان همه زنهانيست. اشتباه نويسنده مقاله زنبور آن است كه سخن آن حضرت را به همه زنان تعميم مي دهد، در حالي كه مقصودآن حضرت زنهاي كم خرد و تبهكار و تهي مغزي است كه دل به زخارف فريبنده دنيا بسته و چشم از حقايق برتر فروبسته اند.

ممكن است اين سؤال پديد آيد كه اين قيد از كجا آمده، در حالي كه ظاهر سخن آن

حضرت مطلق است و در آنقيد و شرطي ديده نمي شود؟

پاسخ: حل مشكل در يك مسأله «روش شناختي و متدلوژيك (Methodologic) نهفته است كه عالمان دينياز ديرباز به تنقيح آن پرداخته اند. بررسي جامع اين مسأله در علم «اصول الفقه» به عمل آمده و تبيين آن از حوصلهاين نوشتار خارج است. ليكن به طور مختصر مي توان گفت كه قيود در نصوص ديني اقسام مختلفي دارد: 1- قيودعقلي و لبي 2- قيود لفظي

قيود لفظي نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- قيد متصل 2- قيد منفصل. بنابراين اگر قيد لفظي متصلي در اينكلام ديده نمي شود، از نظر لبي مقيد است. از اين رو شامل زنهاي ضميرآگاه، رازدار و شايسته نمي شود. افزون بر آنادله لفظي منفصلي نيز در تقييد اين سخن وجود دارد، چنانكه پيامبر(ص) فرمودند: «پيرامون دخترانتان با زنهامشورت كنيد». از محتواي اين سخن به دست مي آيد كه در هر مورد زنان از آگاهي، بينش يا تخصص بهره مند باشندمي توان با آنان رايزني كرد واز نظراتشان بهره مند شد.

در رابطه با اين فراز كه «اگر بتواني كاري كني كه جز تو را نشناسند، چنين كن» بايد گفت: يكي از اصول مسلم اسلامحاكميت عفاف و تقوي در جامعه اسلامي است. يكي از بهترين و سالمترين راهها براي پاسداشت عفت و سلامتمعنوي جامعه، خودداري از آميزش و اختلاط لجام گسيخته و بدون كنترل زن و مرد است، زيرا فقدان نظم وقانونمندي در اين رابطه موجب گسترش عوامل تحريك كننده و انگيزاننده به سوي شهوات و تمنيات نفسانياست. ازاين رو اهتمام بليغ در نظام بخشيدن و سامانمند ساختن روابط زن و مرد و برقراري نوعي «دور باش!» درحد معقول و منطقي، ريشه بسياري از

ناهنجاري ها و مفاسد را مي خشكاند. به عبارت ديگر اين سخن حضرتعلي(ع) تكيه بر اصل تقدم پيشگيري بر درمان است. از طرف ديگر ايشان قراين كلامي مطلب فوق، نشانگر آناست كه مقصود از اين سخن عدم ارتباط زن با افراد نامطمئن است كه چه بسا خيالات نادرستي در برخورد با زناندر سر مي پرورانند. به عبارت ديگر سفارش حضرت آن است كه اين گوهر گرانبها را در صدف بپوشان و ازآسيب رساني مردان هوسباز و كامجو مصون بدار.

براي آگاهي بيشتر ر. ك: به سوي مدينه فاضله، آيت اللّه كريمي جهرمي.

شايان ذكر است كه اين توصيه برخلاف پندار عوامانه مانع حضور فعال و نقش اجتماعي زن نيست، بلكه بر عكسمستلزم فعاليتهاي علمي و عملي بسيار وسيع و گسترده زنان در همه امور است به عبارت ديگر اين سخن متضمنايجاد بستر سالم و مناسبي براي ايفاي رسالت اجتماعي زنان است. زيرا لازمه اينكه زن مسلمان نخواهد در معرضرويارويي با نامحرمان قرار گيرد اين است كه در اكثر نيازهاي اجتماعي به خودكفايي برسد. در مثل براي تأميننيازهاي پزشكي بايد به قدر كافي پزشك متخصص زن تربيت كرد و براي تربيت آنان بايد دانشگاه مخصوص واستاد زن داشت، هم چنين است در ديگر امور. اين مسأله موجب مي شود زنان در اكثر امور پا به پاي مردها رشد وبالندگي يابند و سيماي زن عفيف، دانشمند، فعال و پوياي مسلمان را در عرصه هاي مختلف به نمايش گذارند، وبه جهانيان بفهمانند كه دين و دين داري مانع رشد و موجب خانه نشيني نيست؛ بلكه حضور زن در جامعه را شكل ومحتوايي سالم مي بخشد؛ نه مانند جامعه غربي كه دستاويزي براي كامجويي مردهاي شهوت پرست و ابزاري برايتجارت سوداگران و تبليغ

كالاهاي سرمايه داران مي شود.

در حكمت 58 نهج البلاغه آمده است: المرأة عقرب حلوة اللسعة ؛ زن عقربي شيرين نيش است{M. شبيهاينگونه تعابير در نصوص ديني نسبت به امور ديگر مانند «دنيا» نيز وجود دارد. اينگونه بيان نوعي صنعت ادبي بهنام «مجاز در اسناد» است، يعني حكم چيزي را به چيز ديگر اسناد دادن. مثلاً در علائم راهنمايي و رانندگي گاه بهعلامت «پيچ خطرناك» برخورد مي كنيم، در حالي كه پيچ به خودي خود هيچگونه خطري ندارد؛ آنچه خطرناكاست عبور از آن با سرعت غير مجاز است. روايات فوق نيز در واقع هشدار به مردها نسبت به خطر زنبارگي ودنياپرستي است. يعني زنبارگي، دنيا پرستي و فرو غلطيدن در گرداب شهوت، ظاهري نوشين و باطني نيش آلوددارد. پس خطر اصلي از كف نهادن كنترل نفس در رويارويي با زنان و مطامع دنياوي است.

درباره حكمت 230 ؛ ديدگاه ما اين است كه اين روايت جعلي و فاقد اعتبار است، زيرا مفاد ظاهري آن با اصولاسلامي و چشم انداز قرآن نسبت به زن منافات داشته و با آموزه هاي مسيحي سازگار است. بنابراين مي توان گفتكه اين روايت از جمله اسرائيليات است و اگر از نظر سند هم مخدوش نباشد، از نظر متني و محتوايي ناموثق و ازاموري است كه بر اساس روايت امام صادق(ع) بايد به ديوار زده شود.

خطبه 152 نيز مانند خطبه 79 كليت ندارد و اختصاص به زنهايي دارد كه داراي ويژگيهاي نامطلوب هستند و از غيرآنان انصراف دارد.

در انتهاي بررسي سخنان نهج البلاغه توجه به چند نكته ضروري است:

1- چنانكه در قسمت دوم بيان شد، برخي از توصيفات موجود در كلام اميرالمؤمنان(ع) مقيد و مربوط به گروه خاصي است

و كليت ندارد؛چه نسبت به زمان خود اميرمؤمنان(ع) و چه نسبت به ديگر زمانها. عدم شمول و كليت آن به معناي اين نيست كه حضرت از دست يك زنعصباني بوده و همه زنان را تحقير نموده اند. بلكه اساسا نوعي تيپ شناسي (Typology) در بين جامعه زنان است كه مشابه آن در مردها نيزوجود دارد، يعني در هر زمان و هر جامعه اي ممكن است چنان زناني وجود داشته باشند، ازاين رو سخن آن حضرت مربوط به زماني معيننيست، بلكه مربوط به همه زمانها است ولي در هر زمان گروه خاصي از زنها را شامل و از ديگر زنها منصرف است.

2- نويسنده مقاله زنبور امكان جعلي بودن برخي از روايات ذكر شده را مستلزم زير سؤال رفتن اعتبار كل نهج البلاغه خوانده است. اين ادعابسيار شگفت انگيز و گرفتار آمدن در دام مغالطه «جزء و كلّ» است. چنين موضعي ناشي از ناآگاهي نسبت به متدلوژي پژوهش در نصوصديني است. تحقيق در اين زمينه از حوصله اين مختصر خارج است، ليكن توجه به اين نكته ضروري است كه از ديدگاه عالمان شيعي، غير از«قرآن مجيد» هيچ كتابي دربست و به طور كامل پذيرفتني نيست. ازاين رو در تمام متون روايي، هر روايت پرونده اي جداگانه دارد و بايد براساس قواعد ويژه و روش شناسي (Methodology) مدون و مضبوطي سنجيده شود كه تنها يكي از آن قواعد بررسي سندي است لذا اعتبارو عدم اعتبار يك روايت ربطي به ديگر روايات ندارد و پيروي از روش «همه يا هيچ» (Wholism) خطا است.

3- روايات توصيفي هيچ ربطي به احكام فقهي ندارد تا گفته شود اگر روايتي جنبه عصري داشت پس همه احكام فقهي و... كهنگي خواهديافت. بلكه

حتي در ميان توصيفات صرف نيز چنين نيست. در اينجا بار ديگر نويسنده مقاله گرفتار مغلطه جزء و كل شده واز روش هُليستي(همه يا هيچ) پيروي كرده است، در حالي كه آموزه ها، احكام و نصوص ديني به دو بخش پايا و تحول پذير تقسيم مي شوند.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.{J

چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟

پرسش

چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟

پاسخ

پر واضح است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي(ع) مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اين ها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، (نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دهم، 1376، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328).

در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در دو نكته بينآموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.

1_ تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20درصد كوچكتر از مغز مردهاست، (كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج1 ؛ مترجم: سيامك نقش بندي (و ديگران)؛ تهران: ارسباران، 1378، ص 349).

2_ فزوني هيجانات در بانوان نسبت به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زن ها

نه تنها هيجان هاي

ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، (همان، ج 2، صص 53 _54).

نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنهاست.

همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند»، (ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، زمستان 79، ص 164). و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند»، (همان، ص165).

البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است، (همان، ص 164). به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد وچنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند،

كمتر از نشستن پشت فلان دستگاهصنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شيي ء عليما»، (سوره نساء، آيه 32 و ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، طهران: دار الكتب الاسلاميه، 1376 ه، صص 357 _ 358).

همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند»،(حسيني، سيد ابراهيم، همان، ص 165).

حاصل كلام آن كه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي(ع) نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن» ؛ از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند، (نهج البلاغه، نامه 31).

و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي(ع) نقل مي كند آمده است: «ايّاك و

مشاوره النساء» ؛ از مشورت با زنان بپرهيزيد.

اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثناء مي شود «الاّ من جربت بكمال عقل» ؛ (علامه مجلسي، بحارالانوار، ج103؛ طهران: المكتبة الاسلامية، 1389 ه.ق، ص 253).

اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي(ع) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.

از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن» ؛ در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد (نهج الفصاحه (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص))، مترجم: ابوالقاسم پاينده، تهران: سازمان چاپ وانتشارات جاويدان، چاپ نهم، 1354، ص 2، ح 7).

بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما» ؛ اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند (سوره بقره، آيه 233).

مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان فرزند مي انجامد، (ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسيشبهه نقصان عقل)

تهران: انتشارات عابد، بهار 80، ص 91).

در سوره طلاق نيز درباره هم فكري و همكاري زن و مرد اشاره شده است، (سوره طلاق، آيه 6).

همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است، (علامه جعفري، زن از ديدگاه امام علي(ع)، تنظيم و تلخيص، محمدرضا جوادي،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ص 51).

و روايات نقل شده از علي(ع) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بستهو چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاوره النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستيمرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است، (همان، ص 104).

و روايات نقل شده از رسول اكرم(ص) در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز شركت

مي دادند، (رجب نژاد، پيشين، ص 93).

براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي(ع)، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.{J

مشورت با زنان چگونه است ؟

پرسش

مشورت با زنان چگونه است ؟

پاسخ

پر واضح است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي(ع) مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اين ها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، (نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپدهم، 1376، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328).

در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در دو نكته بينآموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.

1_ تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20درصد كوچكتر از مغز مردهاست، (كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج1 ؛ مترجم: سيامك نقش بندي (و ديگران)؛ تهران: ارسباران، 1378، ص 349).

2_ فزوني هيجانات در بانوان نسبت به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زن ها

نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق،

ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، (همان، ج 2، صص 53 _54).

نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنهاست.

همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند»، (ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، زمستان 79، ص 164). و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند»، (همان، ص165).

البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است، (همان، ص 164). به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد وچنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن

پشت فلان دستگاهصنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله انّ اللّه كان بكلّ شيي ءعليما ، (سوره نساء، آيه 32 و ر.ك: علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، طهران: دار الكتب الاسلاميه، 1376 ه، صص 357 _ 358). همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند»،(حسيني، سيد ابراهيم، همان، ص 165).

حاصل كلام آن كه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي(ع) نقل شده است آمده است ايّاكَ و مُشاورة النّساء فانّ رأيهنّ الي أفن و عزمهنّ الي وهنٍ ؛ از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيريناتوانند{M، (نهج البلاغه، نامه 31). و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي(ع) نقل مي كند آمده است: ايّاك و مشاورة النساء

؛ از مشورت با زنان بپرهيزيد{M اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثناء مي شوϠالاّ من جرȘʠبكمال عقل ، (علامه مجلسي، بحارالانوار، ج103؛ طهران: المكتبة الاسلامية، 1389 ه.ق، ص 253).

اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي(ع) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.

از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: اِئتمروا النساء في بناتهنّ ؛ در امور مربوط بهدخترانتان با زنان خود مشورت كنيد{M، (نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص))، مترجم: ابوالقاسم پاينده، تهران: سازمان چاپ وانتشارات جاويدان، چاپ نهم، 1354، ص 2، ح 7).

بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما ؛ اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند{M، (سوره بقره، آيه 233).مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان فرزند مي انجامد، (ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسيشبهه نقصان عقل) تهران: انتشارات عابد، بهار

80، ص 91). در سوره طلاق نيز درباره هم فكري و همكاري زن و مرد اشاره شده است، (سوره طلاق، آيه 6).

همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است، (علامه جعفري، زن از ديدگاه امام علي(ع)، تنظيم و تلخيص، محمدرضا جوادي،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ص 51).

و روايات نقل شده از علي(ع) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بستهو چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاورة النساء الاّ من جرّبت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستيمرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است، (همان، ص 104).

و روايات نقل شده از رسول اكرم(ص) در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز شركت مي دادند، (رجب نژاد، پيشين،

ص 93).

براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي(ع)، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.{J

چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟

پرسش

چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟

پاسخ

در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل پذيرفته شده است، اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طور مستقل و چه به طور مركب و آميخته. در اين موارد است كه معمولاً شهادت دو زن، برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است «واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين، فرجل و امرائتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» ؛ بقره (2)، آيه 282. و همين موجب برخي انتقادها و اعتراض ها شده است، غافل از آنكه : اولاً، اسلام در زماني كه اصولاً براي زن چندان ارزشي قائل نبودند، شائن انساني قائل شده و شهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است. بنابراين اختلاف درجه تائثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن، همچون اختلاف ديه وارث آنان، جنبه ارزشي نداشته، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم را به دنبال خواهد داشت. ثانياً، اصولاً شهادت «حق» نيست تا آنجا كه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آنجا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است، او را محروم از حق تلقي كنيم؛ بلكه شهادت «تكليف» است. بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست، او

«معاف» از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر. ثالثاً، عدم استماع و ارزش شهادت، در موارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته، بلكه متقابلاً در مواردي شهادت مردان مسموع نيست. به عنوان مثال، در اثبات زنا، شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست (اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است) و متقابلاً در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند، ولي با شهادت هر زن «يك چهارم» از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموع است. شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه در آن تنها شهادت زنان پذيرفته است. رابعاً، اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولاً شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست؛ بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود، كلامي روشن از گوينده اي صادق وعادل. بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن از غير عادل، هيچ كدام به كار نمي آيد. حال با توجه به اين نكته و نيز با توجه به اينكه اصولاً حكمت آفرينش چنان بودهاست كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تائثيرپذير ساخته است، لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم، شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار

گيرد، زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت، يعني احساس و ادراك موضوع شهادت، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس و ادراك نكند و شايد اينكه خداوند فرموده: «ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها، ديگري او را متوجه سازد. و از سوي ديگر، در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تائثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته، آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد. درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي، وجود ملكه عدالت در شاهد، احتمال خلاف گويي را نفي مي كند، اما اولاً اين ملكه مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم، واقعيت را آن طور كه بايد احساس و ادراك نكند و ثانياً، نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند. در حالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود، بلكه به دليل خوف بر نفس خويش - كه حفظ آن هم واجب است - از گفتن حقيقت سر باز زند. اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رئاليست و واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش از مردان است شهادت

دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است. فلسفه حقوق، صص 173 - 171، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني. براي آگاهي بيشتر ر.ك:

الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛

ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛

پ. كمالي، سيد علي، قرآن و مقام زن؛

ت. خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه حقوق، انتشارات موئسسه آموزشي پژوهشي امام خميني؛

ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي؛

ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛

ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛

چ. زيبايي نژاد، محمد رضا - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

ولايت و سرپرستي زن

مرد سالاري

آيا تعاليم انبياء الهي حاوي فرهنگ مرد سالاري است؟

پرسش

آيا تعاليم انبياء الهي حاوي فرهنگ مرد سالاري است؟

پاسخ

تعاليم انبياءالهي حاوي فرهنگ انسان سازي بوده است. و خطاب انبياء انسانها بوده است نه مرد و يا زن. و آنها براي هدايت بشر و رساندن آنها به سعادت و خدا آمده اند.

و ما در كنار انبياء، مردان و زنان با ايماني را مي بينيم كه مورد هدايت انبياء قرار گرفته اند، امثال سميّه ها و خديجه ها و...

مديريت و قواميت مرد

به نظر شما چرا زن حق حاكميت ندارد؟

پرسش

به نظر شما چرا زن حق حاكميت ندارد؟

پاسخ

اگر به حاكميت به ديد يك وظيفه سنگين و مشكل نگاه كنيم و آن را وظيفه سخت و پر مشقت بدانيم، هر كس آن را نداشته باشد، راحت تر و سبك بالتر است. پست ها و مقام ها از ديدگاه اسلام مسئوليت هاي مشكل و پر مشقتي است كه در آخرت پاي ميزان حساب، به دقت از آن بازجويي خواهد شد. از طرفي مسئولان حكومتي اگر واقعاً متدين و متشرّع باشند و از خداوند متعال خوف داشته باشند، هرگز به خوشگذراني و عياشي و چپاول بيت المال نمي زنند، مثلاً اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) كه حدود پنج سال رياست و رهبري جامعه اسلامي را بر عهده داشت به جز گرفتاري و مشقت و بي خوابي و آوارگي در بيابان ها براي جنگيدن با دشمنان اسلام چيزي نصيب او نمي شد و از طرفي در بيت المال مسلمانان احتياط و دقت مي كرد و خودش از آن بهره نمي بردو اگر ديگران غذاي خوشمزه و لذيذي مي خوردند، اما آن حضرت نمي خورد. حال اين گونه مسئوليت و رياست را كه مطلوب اسلام است، در نظر بگيريد و تصور بكنيد و خودتان قضاوت بكنيد. اين گونه رياست با اين شرايط سخت، چيزي نيست كه انسان در بدر دنبال آن بدود وخواستار آن باشد.

ثانياً رهبري و رياست جمهوري شرايطي دارد كه غالباً زنان توانايي اداره آنان را ندارند و نمي توانند از عهده آن به خوبي بر آيند. از جمله شرايط، قوت و توانايي جسمي و روحي است. رهبر و امام بايد بتواند فرماندهي را بهع عهده بگيرد، و بايد بتواند به موقع نياز قضاي خوبي باشد. درتمام دنيا زن

رسماً حاكميتي ندارد و ملكه ها تشريفاتي هستند، چون درحكومت وظائف سخت و مشكلي است كه توانايي جسمي و روحي بالايي را مي طلبد و زنان اين توانايي ها را ندارند. اگر بگوييد زن، رهبر و امام باشد، اما اين گونه كارهاي مشكل را به مردان واگذار كند، جوابش اين است كه در اين صورت آن زن يك رهبر و يك امام صوري و ظاهري و در حقيقت ماكتي از رهبر و امام خواهد بود و اين خارج از بحث است.

مديريت زندگي بر عهده چه كسي است؟ آيا پيروي از شوهر بر زن واجب است؟

پرسش

مديريت زندگي بر عهده چه كسي است؟ آيا پيروي از شوهر بر زن واجب است؟

پاسخ

خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است كه همانند اجتماع بزرگ نياز به رهبر و سرپرست دارد. قرآن مجيد تصريح كرده كه مديريت خانواده بر عهده مرد است: "الرّجال قوّامون علي النّساء؛ مردان سرپرست و عهده دار امور زنان هستند".(1) البته منظور از سرپرستي و مديريت، استبداد و زورگويي نيست، بلكه منظور، اداره امور و هدايت زندگي و تأمين معيشت است. اين موقعيت به خاطر خصوصيات جسمي و روحي مردان است مانند: داشتن بنيه بدني و نيروي جسمي و غلبه قوه تفكّر مديريتي بر نيروي عاطفه.

از طرفي تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزينه هاي زندگي و پرداخت مَهر، اين حق و در واقع مسئوليت را به او مي دهد كه وظيفه سرپرستي بر عهده او باشد. البته ممكن است زناني، بر شوهران خود امتياز داشته باشند، ولي قوانين به تك تك افراد نظر ندارد، بلكه نوع انسان و كلي را در نظر مي گيرد.(2)

مدير بودن مرد به معناي اسير بودن زن در دست وي نيست تا بتواند به دلخواه خود عمل كند. در تمام مديريت ها مدير نبايد خود را بي نياز از شور و مشورت بداند.

فقها بر اساس روايات، حدود اطاعت زن از شوهر را معيّن كرده اند:

امام خميني(ره) در اين باره مي گويد: "در مطلق استمتاعات (بهره مندي هاي جنسي) و خروج زن از منزل بايد اطاعت از شوهر باشد".(3) البته مسئله خروج در مواردي استثنا شده كه در توضيح المسائل مراجع ذكر شده است. زني كه امور واجب بر خود و حقوق شوهر را رعايت نكند،

ناشزه است، ولي ترك اطاعت از شوهر در مواردي كه بر زن واجب نيست، باعث نشوز وي نمي شود. بنابراين اگر زن از خدمات خانه و خواسته هاي شوهر كه مربوط به كاميابي در امور جنسي نمي شود، مانند جارو كردن، خياطي، آشپزي يا حتي آب دادن و پهن كردن رختخواب خودداري كند، نشوز شمرده نمي شود.(4)

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 34.

2. تفسير نمونه، ج 3، ص 370، با تلخيص.

3. عبدالرّحيم موگهي، احكام خانواده، ص 75.

4. تحريرالوسيله، ج 2، ص 305.

در دين اسلام آمده كه زن و مرد مكمل يكديگرند، پس چرا مديريت خانواده با مرد است؟ آيا زن كفايت مديريت ندارد؟

پرسش

در دين اسلام آمده كه زن و مرد مكمل يكديگرند، پس چرا مديريت خانواده با مرد است؟ آيا زن كفايت مديريت ندارد؟

پاسخ

خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است كه همانند اجتماع بزرگ نياز به رهبر و سرپرست دارد. قرآن مجيد تصريح كرده كه مديريت خانواده بر عهده مرد است: "الرّجال قوّامون علي النّساء؛ مردان سرپرست و عهده دار امور زنان هستند".(1) البته منظور از سرپرستي و مديريت، استبداد و زورگويي نيست، بلكه منظور، اداره امور و هدايت زندگي و تأمين معيشت است. اين موقعيت به خاطر خصوصيات جسمي و روحي مردان است مانند: داشتن بنية بدني و نيروي جسمي و غلبه قوه تفكّر مديريتي بر نيروي عاطفه.

توضيح: مسلّماً زن و مرد تفاوت هايي از نظر آفرينش دارند كه خداوند حكيم تفاوت ها را به خاطر اين كه زن و مرد بتوانند مكمّل يكديگر باشند، در وجود آنان قرار داده است. وجود تفاوت ها علّت كاستي يكي و كمال ديگري نيست، بلكه هر دو در حدّ خود، موجودي كامل هستند. كامل بودن زن به همين وضع است و كامل بودن مرد نيز به همين گونه است. هر يك از آن دو بايد كمال خويش را در خود جستجو كنند، نه در جنس مخالف. زن با آن روحيات و جسميات و احساسات و جمال و لطافت بايد باشد و مرد هم با ويژگي هاي خود بايد باشد. خداوند يكي را كامل و ديگري را ناقص خلق نكرده است. هر دو كامل و مكمّل يكديگرند.

تعبير قرآن در اين باره بسيار زيبا است: "هنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ".(2) روانشناسان پس از بررسي هاي فراوان به اين نتيجه

رسيده اند كه مردان در مديريت كردن موفق تر از زنان هستند. از طرفي اگر بنا باشد خرج و مخارج زندگي بر عهدة مرد باشد، خواه ناخواه و به طور طبيعي مديريت و ادارة زندگي خانوادگي بر عهدة وي مي افتد. قرآن پس از مسئوليت سرپرستي مردان مي فرمايد: "مردان نگهدارندة زنان هستند، به خاطر توانايي هايي كه دارند و به خاطر اين كه از اموالشان خرج آنان مي كنند".(3) بنابراين مديريت بر ادارة خانه به طور طبيعي بر عهدة مرد (كه مسئوليت مالي زن و فرزندان را به عهده دارد) نهاده شده است. البته گاهي ممكن است برخي از زنان بر شوهران خود از برتري ها و امتيازاتي برخوردار باشند اما قوانين به تك تك افراد نظر ندارد، بلكه نوع انسان ها را در نظر مي گيرد. البته مديريت از ديدگاه اسلام به معناي رياست كردن و آقايي كردن و تفاخر كردن و زورگويي نيست، بلكه وظيفة سنگين الهي است كه بر دوش مردان سنگيني مي كند و بايد روز قيامت پاسخگوي آن باشند.(4)

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آية 34.

2. بقره (2) آية 187.

3. نساء (4) آية 34.

4. تفسير نمونه، ج 3، ص 370.

آيا قوانين اسلام به نفع مردان وضع نشده كه موجب ظلم به زنان مي شود؟(پ)

پرسش

آيا قوانين اسلام به نفع مردان وضع نشده كه موجب ظلم به زنان مي شود؟(پ)

پاسخ

در جامعة بشري مرد و زن دو پيكره وجود هستند كه طبق قانون خلقت در كنار هم رشد و كمال مي يابند. جامعه اي سعادتمند است كه اين دو وجود الهي در بستر متوازن و در جايگاه واقعي خويش قرار گيرند تا با توجه به مسئوليت ها و وظايف خود به سوي كمال حقيقي كه خليفه الهي بودن است رهنمون شوند.

اسلام ميان زن و مرد، برابري ارزش هاي انساني را بنيان نهاده است ولي از لحاظ وظايف اختصاصي اسلام براي زن نقش خاصي را قايل است كه با سرشت و طبيعت او سازگار است. اين تكاليف است كه زن و مرد به آن سبب از هم جدا شده اند و اين به معناي تساوي و توازن حقوق و تكاليف زن و مرد است، ولي تشابه نيست.1

در بينش اسلامي، خلقت جهان هدفمند، حكيمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراين تفاوت هاي طبيعي ميان دو جنس، معنا دار و حكيمانه است.

به دليل طبيعتِ متفاوت زن و مرد، احكام متناسبي جعل كرده است. چه بسا در روابط اجتماعي، برخي امور براي مردان و برخي ديگر براي زنان ارزشمند باشد، چنانكه تأمين مخارج اقتصادي خانواده از وظايف ارزشمند مرد و تنظيم اقتصاد مصرفي خانواده از ارزش هايي به حساب مي آيد كه زنان در آن نقش محوري ايفا مي كنند. پس اگر برخي مناصب اجتماعي، مردانه به حساب آيد، نمايانگر نگرش فروتري نسبت به زنان نيست، بلكه نمايانگر نوعي تقسيم وظايف براي دسترسي بهتر زن و مرد به كمال است.2.

در مجموع،

آنچه كه اسلام براي زن و مرد در نظر گرفته، موجب تكامل و رستگاري آن ها خواهد بود و بر اساس ويژگي هاي فيزيكي و طبيعي آن ها مي باشد كه در سرشت و ماهيت انساني تفاوتي با هم ندارند. اما تشابه كامل بين زن و مرد وجود ندارد تا حقوق و تكاليف آن ها يكي باشد. از اين رو، تفاوت امري معقول و منطقي است، ولي تبعيض مردود است.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ*. هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود، و إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ. خداوند كليه زنان و مردان مسلمان. براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است،

هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه 97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13

و اما در مسائل حقوقي، اگر

مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: "مساوات همواره عدالت است" گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمداً زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه

و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي ϙȠمورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند- مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند- از شمول اين قانون خارج باشند ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساساً ديات براي جبران نيست بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعاً قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد،

در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد.

از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

پاورقي

1- مجموعة مقالات هم انديشي مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.

2 - همان، ص 293 3 - كتاب نقد، ويژه نامة حقوق زن، ص 92.

آيا اشتراط «ذكورية» در تصدّي مناصبي كه به نحوي ولايت و حكومت بر عامّة مردم دارد، به معني محروم نمودن زنها و بيتوجّهي به ارزشهاي انساني نيست؟

پرسش

آيا اشتراط «ذكورية» در تصدّي مناصبي كه به نحوي ولايت و حكومت بر عامّة مردم دارد، به معني محروم نمودن زنها و بيتوجّهي به ارزشهاي انساني نيست؟

پاسخ

از اين جهت كه معنا و مفهوم اين شرط محروميّت و سلب و عدم توجّه به ارزشهاي انساني زن و اثبات امتياز و حقّ انتفاع و استفاده و اكتساب و برخورداري بيشتر براي مرد است يا اينكه معني و مفهومش معاف بودن زن از يك سلسله از تكاليف و مسؤوليّتهاي خطرناك و تكليف مرد و تحميل بر اوست، و بالاخره نتيجه، راحت زن و زحمت مرد است، از دو ديدگاه قابل بررسي است:

از ديد يك فرد غربي اين شرط، موجب محروميّت زن از امتيازات حكومت است؛ چون غربي با ديد مادّي و امتيازات مادّي اين مقام را بررسي مينمايد.

امّا از نظر اسلام و مكتبي كه ميخواهد به جاي كاخ «تيسفون» و يا دربار قيصر روم، مدينة محمّد و كوفة علي و آن روش متواضعانه و بيتجمّل را بسازد و فرمانروايان و همه را با منطق «تِلْكَ الدّارُ الآخِرةِ نَجْعَلُها لِلَذينَ لا يُريدوُنَ عُلُوّاً في الارَضَ و لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» قصص/83 رهبري نمايد، نزديك شدن به اين مقام نزديك شدن به خطر و موقفي بين بهشت و جهنّم است كه جز او احدي و افرادي كه كمال وثوق به نفس خود را دارند، خود را براي آن نامزد نمينمايند و اگر كسي را از آن به هر علّت معاف كنند يا به او تكليف ننمايند، هرگز احساس محروميّت نميكند.

بنابراين در اينجا مسألة تفاوت زن و مرد مطرح نيست؛ اشتباه از عدم تميز بين حكم و حق و

تكليف و اختصاص ناشي شده است. از بينش الهي و از ديدگاه يك بانوي مسلمان و آگاه در اينگونه احكام مانند عدم وجوب نماز جمعه بر زن و سقوط جهاد از او، زن محروم نيست؛ بلكه مكلّف نيست يا مورد عنايت خاص است و صيانت و حشمت و حفظ ارزشهاي والاي او مورد نظر است.

البتّه حكمتهاي ديگري نيز اين حكم را شامل ميشود: مانند اينكه تصدّي ولايت حكومت نيازمند به صلابت و انعطاف ناپذيري خاص و بلكه در مواردي نيازمند به خشونت است كه در بانوان چنان نيست و اين عين كمال آنها است. در آنان زمينههاي انعطاف و رقّت و لطف و تأثير در برابر مناظر رقّت انگيز زيادتر و قويتر است كه زن مظهر عاطفه و احساسات است و مرد براي قاطعيّت و تصميم.

سر پرستي خانواده به عهده چه كسي است؟

پرسش

سر پرستي خانواده به عهده چه كسي است؟

پاسخ

در اسلام وظيفه سرپرستي خانواده، به مرد داده شده است. خداوند در قرآن مي فرمايد:

((الرجال قوامون علي النساء)).

مردان در خانواده، بر زنان سرپرستي دارند.

در خانواده، زن و فرزندان بايد سرپرستي مرد را بپذيرند و غير از جنبه قانوني و حقوقي، از نظر اخلاقي نيز رعايت حدود و احترام پدر خانواده بر همسر و فرزندان لازم است.

حل بسياري از مشكلات زندگي خانوادگي، در گرو اجراي اين اصل است.

هر جمعي به مديري نياز دارد و يك نفر بايد در موارد لازم، تصميم بگيرد، وگرنه، جمع به پراكندگي مي گرايد و از هم گسسته مي شود.

اين به معناي مطلق بودن فرمانروايي مرد در محيط خانواده و فعال ما يشاء بودن او نيست كه به دلخواه فرمان دهد و زن همانند برده اي مطيع و تسليم او باشد. از هيچ يك از منابع معتبر اسلامي و آيات و روايات, چنين حقي براي مرد استفاده نمي شود؛ اما ممكن است كساني با تمسك به متشابهات و مطلقات و بدون توجه به مخصصات و مقيدات و معارضات، و سوء استفاده از آنها چنين حقي براي خود قائل شوند.

بنا بر اين همانطور كه براي تحكيم بنياد خانواده، وجود يك سرپرست، ضروري است و بدون آن، خانواده به سستي و تزلزل مي گرايد، خود سري ها، خودكامگي ها، خود محوري ها و اعمال زور و قدرت بيجا نيز بنياد خانواده را متزلزل خواهد كرد.

چرا در اسلام به زنان ظلم شده و مردان مي توانند بر زنان رياست داشته باشند؟

پرسش

چرا در اسلام به زنان ظلم شده و مردان مي توانند بر زنان رياست داشته باشند؟

پاسخ

هرگز به زن ظلم نشده است و اين گونه سخن ها سخن دشمنان اسلام است بلكه براي مردان و زنان وظايف خاص تعيين شده است كه هر كدام مكلف هستند طبق آن وظايف خاص به خود عمل كنند آنچه كه هست تفاوت بين اين ها است نه تبعيض.

پاداش و ثواب در آخرت براي مردان و زنان علي حدّ مساوي است و نيز وظايف و مقرراتي كه در شرع بيان شده است، براي هر دو جنس يكسان است.

منتهي به زن دستور داده شده است كه خود را از اجنبي بپوشاند تا جامعه به آشوب و فساد كشيده نشود.

مسأله مهم اين است كه هيچ ظلمي به زن نشده حتي از نزديك ترين فرد به او كه همسرش باشد.

مراجع و علماء و فقهاء در كتاب توضيح المسائل مراجع، ص 407، مسأله 2414، به اتفاق مي فرمايند: مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور كند.

و نيز در مسأله 2412 مي فرمايند و اگر اطاعت از شوهر كند در... تهيه غذا، لباس منزل و... بر شوهر واجب، و اگر تهيه نكند چه توانايي داشته باشد يا نداشته باشد مديون است.

براي آگاهي از حقوق زن در اسلام به كتاب هاي استاد مطهري(ره) كه در اين زمينه نوشته شده به نام هاي »زن در اجتماع« و »حقوق زن« مراجعه شود.

چرا اين همه تحقير زن از سوي اسلام ، ديني به اين عظمت وبزرگي وجامع تحقيراتي همچون اطاعت زن از مرد ! چرا در جامعه ما برتري مرد بر زن رواج يافته ؟ چه عاملي در طول تاريخ باعث شده كه زن كوچك شود و در واقع از طرف مرد مورد ظلم قرار گيرد . چرا در قرآن با وجودي كه

پرسش

چرا اين همه تحقير زن از سوي اسلام ، ديني به اين عظمت وبزرگي وجامع تحقيراتي همچون اطاعت زن از مرد ! چرا در جامعه ما برتري مرد بر زن رواج يافته ؟ چه عاملي در طول تاريخ باعث شده كه زن كوچك شود و در واقع از طرف مرد مورد ظلم قرار گيرد . چرا

در قرآن با وجودي كه برتري انسان را ايمان دانسته ولي كلماتي همچون زن كم خرد است بكار رفته ؟

پاسخ

نفس اطاعت دليل بر تحقير نيست و در اطاعت زن از مرد تحقيري مشاهده نمي شود . كما اينكه خداوند به امت خود دستور داده كه از رسول و اولياء اطاعت كنند .

" اطيعوا الله واطيعوا الرّسول واولي الامرمنكم " (1)

بنابراين بحث اطاعت في حد نفسه مفهوم تحقير را ندارد . مثلاً اطاعت فرزندان از والدين به معناي تحقير فرزندان نيست . در اجتماع موارد ديگري از اطاعت را داريم واين بخاطر جنبه هاي مختلفي است كه در افراد وجود دارد .

مثلاً يك پزشك در ساختن بناء از يك معمار اطاعت مي كند يا براي تعمير اتومبيلش از يك تعمير كار اطاعت مي كند ونظر او را اجرا مي كند يا با لعكس .

نيازمنديها ي افراد نسبت به يكديگر بواسطه شئونات مختلفي است كه در آنها وجود دارد . در مقايسه زن با مرد نيز به دليل تفاوت در توانمنديها در موضوعات مختلف ، يكي از ديگري مأمور به اطاعت وتبعيت است ومعناي تحقير را ندارد .

پاورقي

1 ) سوره نساء ، آيه 59

بعد اجتماعي حضور مرد به معناي شركت در معاملات ، تجارت ، حمايت وحراست از خانواده و امنيت آنها و وظيفه تأمين معاش كه برعهده او نهاده شده است مجموعاً سبب مي شود كه براي تحقق اين مصالح خانواده و همسر با او همراه بوده واز او تبعيت كنند و الا اگر مجموع خانواده وهمسر در كارها به رأي خود اقدام كنند مفهوم مسئول بودن نسبت به مجموعه

مربوط به خود بي معنا خواهد بود .

اما اگر بپرسيم كه چرا خدا اين مسئوليت را به زن نداد ؟ و توانمنديهاي جسمي وروحي متناسب باآن به مرد داده شد؟

پاسخ اين است كه خداوند توانمنديهاي ديگري به زن عطا فرموده كه از سنخ ديگري است ودر اين موارد ، مردان براي

حسن اجراي مسئوليتي كه بر دوش زنان نهاده شده با آنها همراهي ومتابعت دارند واين نيز به منظور تحقير مرد نمي باشد.ممكن است كسي بگويد مشورت وتوافق بهتر از تبعيت يكي از ديگري نيست ؟ در جواب بايد گفت : هميشه پس از مشورت ونظر خواهي ، توافق حاصل نمي شود وبراي حلّ اين نزاع ، بايد حريم مسئوليتها از يكديگر جدا شده و اطاعت وتعيين مسئول چاره نهايي مي باشد .

آيت الله جوادي آملي در اين زمينه مي فرمايند :

( اولاً ، " الرّجال قوامون علي النساء " (1) مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد . ثانياّ ، اين قيوميت معيار فضيلت نيست بلكه وظيفه است . ثالثاً ، قيم بودن زن ومرد در محور اصول خانواده است . گاهي زن قيم مرد است وگاهي مرد قيم زن . ودر اصول خانوادگي بسياري از مسائل عوض مي شود . اطاعت فرزند چه پسر وچه دختر از ساحت مقدس پدر ومادر واجب است ، واگرفرزند كاري بكند كه پدر يا مادر برنجد عاق پدر ومادر مي شود وعقوق والدين حرام است . بنابراين اگر مادر فرزند را از كاري نهي كرد وگفت : اين كار مايه آزردگي من مي شود . در اينجا اطاعت مادر واجب است

وپسر نمي تواند بگويد كه من چون در رتبه اجتهاد به سر مي برم يا مهندس وطبيب شده ام ، ديگر تحت فرمان مادر نيستم ودر حقيقت در چنين مواردي زن برمرد قيم است ، مادر بر پسر قيم است گرچه پسر مجتهد ويا متخصص باشد . در مسائلي كه مربوط به داخل خانواده است زن وشوهر ، مادر وفرزند وپدر و فرزند يك سلسله حقوق متقابلي دارند . ورابعاً اين قيوميت طبق شرايط ضمن عقد قابل تحديد ويا واگذاري است . ) (2)

پاورقي

1 ) سوره نساء ، آيه 34

2 ) زن در آينه جلال وجمال ، آيت الله جوادي آملي ، ص 393

چرا در رابطه زن و شوهر تمام امتيازات به مرد داده شده؟ چرا تمام حق تصميم گيري ها با مرد است؟

پرسش

چرا در رابطه زن و شوهر تمام امتيازات به مرد داده شده؟ چرا تمام حق تصميم گيري ها با مرد است؟

پاسخ

در نظام آفرينش امتيازها بر اساس تقوي و تقرب به حضرت حقتعالي مي باشد بنابراين ممكن است زني بر مردي بالعكس فضيلت و برتري داشته باشد و جنس مرد و زن در اسلام نه نشانه برتري و ارزش و نه علامت ضد ارزش است بنابراين آنچه مرد در زندگي و كانون خانوادگي در اسلام به او واگذار گرديده مسئوليت و خدمتگذاري به اعضاي خانواده است در قالب مسئوليت و مديريت زندگي و حمايت و تأمين نيازمنديهاي خانوادگي بر اساس آمادگي بيشتر جسماني وخطرپذير بيشتر مرد مي باشد و تنها تصميم گيري در راستاي هدايت و تدبير زندگي در قلمرو اختيارات مرد نهاد شده است . براي موفقيت در تدبير چنانكه همه مديريتهاي اجتماعي همراه با فرمانروائي و صدور فرمان است. بنابراين :

1- 1- همه امتيازات به مردها واگذار نگرديده.

2- 2-آنچه به مرد واگذار گرديده در چهارچوبه منزل مسئوليت و تأمين نيازهاي زندگيست نه امتياز و برتري.

3- 3-تنها تصميم گيريها مؤثر در تدبير و هدايت كانون خانواده حق مرد است از آن جهت كه مدير است و فرمانروائي لازمه مديريت است نه تمام حق تصميم گيري با مرد باشد.

استاد آية ا... جوادي آملي در اين باره فرموده اند:

" بايد توجه نمود كه اگر زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است ، هرگز مرد قوام و قيم زن نيست و زن هم در تحت قيموميت مرد نيست بلكه قيمومت مربوط به موردي است كه زن در مقابل شوهر

و شوهر در مقابل زن باشد. قوام بودن در اين مقام نيز نشانه كمال و تقرب الي الله نيست همچنانكه در وزارت خانه ها ، مجامع و جامعه ها ، افرادي هستند كه قوام ديگري يعني مدير ، مسئول و رئيس و مانند آن هستند اما اين مديريت ، فخر معنوي نيست بلكه يك مسئوليت اجرايي است و ممكن است كه كسي كه رياست آن مؤسسه را بر عهده ندارد خالصانه تر از قيم كار بكند و پيش خدا مقرب تر باشد. قوام بودن مربوط به مديريت اجرايي است زيرا كه قران مي فرمايد: الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم.

در نتيجه اولا: الرجال قوامون علي النساء مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد ثانيا: اين قيموميت معيار فضيلت نيست بلكه وظيفه است ثانيا قيم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است."(1)

پاورقي

1)زن در ايينه جمال و جلال الهي ،ص391 و 392

چرا خداوند در قرآن فرموده است مردان بايد بر زنان تسلط داشته باشند و مرد بايد اختيار زن را داشته باشد (زن آزاد نباشد) و هر كجا كه مي خواهد برود بايد از مرد اجازه بگيرد.

پرسش

چرا خداوند در قرآن فرموده است مردان بايد بر زنان تسلط داشته باشند و مرد بايد اختيار زن را داشته باشد (زن آزاد نباشد) و هر كجا كه مي خواهد برود بايد از مرد اجازه بگيرد.

پاسخ

در ابتدا توجه به اين نكته داشته باشيد كه دين عبارتست از مجموعه اي از قوانين و احكام و اموري كه در سعادت انسان دخالت دارد و مطالعة يك بخش بدون در نظر گرفتن ساير قسمتهاي مجموعه قدرت قضاوت صحيح را كم مي كند و يا در برخي موارد از بين مي برد و براي قضاوت صحيح بررسي همه جانبه و در نظر گرفتن همه قوانين لازم و ضروري است

هر مجموعه اي نيازمند مديريت و تدبير است و از آن جايي كه هزينة زندگي شرعاً با مرد بوده و قوه تدبير و مديريت در مرد قويتر مي باشد، پس او مدير زندگي است . البته بايد توجه داشتمعناي مديريت استبداد نيست بلكه مدير خوب آن است كه با حفظ شخصيت افراد تحت مديريت خود و جمع بنديهاي لازم تصميمي را كه مصلحت كل مجموعه و زندگي در آن است اتخاذ نمايد.

افزون بر اين از نظر ابعاد روحي و رواني در آية «و عاشروهن ّ بالمعروف اسلام عزيز مراعات روحية لطيف زن و صفا و سازش در زندگي را مورد توجه قرار داده و به مردان توصية معاشرت نيك با همسرانشان را كرده است پس با مديريتي نيك و حسن و براي جلوگيري از تشتت و بروز پراكندگي اذن خروج به مرد سپرده شده است

الرجال قوامون على النساء بافضل الله بعضهم على بعض و با انفقوا من اموالهم فالصالحات قائنات حافظات للغيب باحفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً ان الله كان علياً كبيراً; مردان سرپرست زنانند

پرسش

الرجال قوامون على النساء بافضل الله بعضهم على بعض و با انفقوا من اموالهم فالصالحات قائنات حافظات للغيب باحفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً ان الله كان علياً كبيراً; مردان سرپرست زنانند

پاسخ

جواب اين ايراد با توجه به معنى آيه و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن دركتب فقهى آمده است و همچنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مى دهند چندان پيچيده نيست زيرا:

اولاًآيه، مسئله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجازه شمرده كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنان مفيد واقع نشود و اتفاقاً اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه مؤثر واقع نشود متوسل به خشونت مى شود نه تنها از طريق ضرب بلكه گاهى در موارد خاصى مجازات هاى شديدتر از آن نيز قائل مى شوند كه تاسر حد اعدام پيش مى رود.

ثانياً تنبيه بدنى در اينجا همانطور كه در كتب فقهى نيز آمده است بايد ملايم و خفيف باشد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن.

مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانه گيرى كرده در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مى فرمايد:

فان اطعنكم فلا تبغوا عليهم سيبلاً

اگر آنها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد.

و اگر گفته شود كه نظير انى ظغيان و سركشى و تجاوز در

مردان نيز ممكن است آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهائى خواهند شد؟

_10_

در پاسخ مى گوئيم آرى مردان هم درست همانندزنان در صورت تخلف از وظائف مجازات مى گردند حتى مجازات بدنى منتها چون اين كار غالباً از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان است متخلف را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى) به وظائف خود آشنا سازد.

داستان مردى كه به همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم در برابر حق نبود و على((عليه السلام)) او را با شدت عمل و حتى با تهديد به شمشير وادار به تسليم كرد معروف است.

ان الله كان علياً كبيراً

و در پايان مجدداً به مردان هشدار مى دهد كه از موقعيت و سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نكنند و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتها است بينديشند زيرا خداوند بلند مرتبه و برزگ است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_11_

منظور از اين آيه: «الرجال قوامون علي النساء» چيست؟

پرسش

منظور از اين آيه: «الرجال قوامون علي النساء» چيست؟

پاسخ

درباره آيه شريفه «الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از «قوام» بودن مرد و دايره شمول آن داشت، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا، گستره و حكمت.

الف) در رابطه با معناي كلمه «قوام» آمده است: «القوام من القيام و هو اداره المعاش»؛ يعني، «قوّام» مشتق شده از «قيام» و آن به معناي اداره امور زندگي است، (تفسير الميزان، ج 4، ص 215).

ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است. به عبارت ديگر اين آيه، بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن، به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده) اشاره مي كند.

ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد، توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل، رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده، نه تنها امري شرعي؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.

د ) در همين آيه دو فلسفه براي مديريت و سرپرستي مرد نسبت به زن بيان

شده است:

1- « بما فضل الله بعضهم علي بعض» به دليل امتيازهايي كه خداوند براي برخي از بندگانش قرار داده است.

2- «و بما انفقوا» به جهت اين كه مخارج زندگي زن و نفقه او به عهده مرد است.

ه_ ) تجربه نشان داده است كه زن با صورت فطري، جوري آفريده شده كه نيازمند تكيه نمودن بر مرد و اتكاء به مديريت اوست. امروزه حتي زنان غربي از جابجايي مسؤوليت هاي زن و مرد و پذيرش اداره زندگي و شكستن حقوق مرد در روابط خانوادگي و بي اعتنايي به مسؤوليت مرد در سرپرستي و اداره كانون خانواده، به ستوه آمده اند.

اسلام با سپردن مديريت و سپردن خانواده به مردان، تمامي مناسبات ميان مرد و زن و تفاوت در روحيات و آفرينش آنان را رعايت كرده است.

الرجال قوامون علي النساء بافضل الله بعضهم علي بعض و با انفقوا من اموالهم فالصالحات قائنات حافظات للغيب باحفظ الله و اللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً ان الله كان علياً كبيراً؛ مردان سرپرست زنانند

پرسش

الرجال قوامون علي النساء بافضل الله بعضهم علي بعض و با انفقوا من اموالهم فالصالحات قائنات حافظات للغيب باحفظ الله و اللاتي تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلاً ان الله كان علياً كبيراً؛ مردان سرپرست زنانند بخاطر برتريهائي كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهائي كه از اموالشان (در مورد زنان) مي كنند، و زنان صالح آنها هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده مي كنند و (آيا) آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد و پند و اندرز دهيد و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوري نمائيد و (اگر

آنهم مؤثر نشد و هيچ راهي براي اوادار كردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود) آنها را تنبيه كنيد، و اگر از شما پيروي كردند به آن ها تعدي نكنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست).

تفسير:

سرپرستي در نظام خانواده

الرجال قوامون علي النساء

مردان سرپرست زنان هستند براي توضيح اين جمله بايد توجه داشت كه خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدي داشته باشد، زيرا رهبري و سرپرستي دستجمعي كه زن و مرد مشترك آن را به عهده بگيرند مفهومي ندارد در نتيجه مرد يا زن يكي بايد رئيس خانواده و ديگري معاون و تحت نظارت او باشد قرآن در اينجا تصريح مي كنند كه مقام سرپرستي بايد به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدي نيست بلكه منظور رهبري واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورت هاي لازم است.)

اين مسئله در دنياي امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتي (حتي يك هيئت دو نفري) امور انجام كاري شود حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و ديگري معاون يا عضو باشد و گرنه هرج و مرج در كار آنها پيدا مي شود سرپرستي مرد در خانواده نيز از همين قبيل است.

و اين موقعيت بخاطر وجود خصوصياتي در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروي عاطفه واحساسات (به عكس زن كه از نيروي سرشار عواطف بيشتري بهره مند است) و ديگري داشتن بنيه و نيروي جسمي بيشتر كه با اولي بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومي بتواند

از حريم خانواده خود دفاع نمايد.

به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاي زندگي و پرداخت مهر و تأمين زندگي آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مي دهد كه وظيفه سرپرستي به عهده او باشد.

البته ممكن است زناني در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولي شايد كراراً گفته ايم كه قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد بلكه نوع و كلي را در نظر مي گيرد، و شكي نيست كه از نظر كلي مردان نسبت به زنان براي اين كار آمادگي بيشتري بدارند، اگر چه زنان نيز وظائفي مي توانند بعهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست.

جمله: بما فضل الله بعضهم علي بعض و با انفقوا من اموالهم نيز اشاره به همين حقيقت است زيرا در قسمت اول مي فرمايد: اين سرپرستي به خاطر تفاوتهائي است كه خداوند از نظر آفرينش، روي مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده در قسمت آخر مي فرمايد: و نيز اين سرپرستي بخاطر تعهداتي است كه مردان در مورد اتفاق كردن و پرداختهاي مالي در برابر زنان و خانواده به عهده دارند.

ولي ناگفته پيداست كه سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انساني آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر زيرا آن صرفاً بستگي به تقوي و پرهيزگاري دارد، همانطور كه شخصيت انساني يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه هاي مختلفي بيشتر باشد اما رئيس براي سرپرستي كاري كه به او محول شده از معاون خود شايسته تر است.

فالصالحات قائنات حافظات للغيب

در اينجا اضافه مي فرمايد كه زنان در برابر وظائفي كه در خانواده

بعهده دارند دو دسته اند:

دسته اول: صالحان و درستكاران، و آنها كساني هستند كه خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده مي باشند و نه تنها در حضور شوهر بلكه در غياب او، حفظ الغيب مي كنند يعني مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمي شودند، و در برابر حقوقي كه خداوند براي آنها قائل شده و با جمله با حفظ الله به آن اشاره گرديده وظائف و مسؤوليتهاي خود را بخوبي انجام مي دهند.

بديهي است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حق شناسي را نجام دهند.

زنان مختلف

دسته دوم، زناني هستند كه از وظائف خود سرپيچي مي كنند و نشانه هاي ناسازگاري در آنها ديده مي شود، مردان در برابر اين گونه زنان وظائف و مسؤوليتهائي دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گردد، ودر هر صورت مراقب باشند كه از حريم عدالت تجاوز نكند، اين وظايف به ترتيب زير در آيه بيان شده است:

واللاتي تخافون نشوزهن(1)فعظوهن

مرحله اول در مورد زناني است كه نشانه هاي سركشي و عداوت ودشمني در آنها آشكار مي گردد كه قرآن در جمله فوق از آنها چنين تعبير مي كند: زناني را كه از طغيان و سركشي آنها مي ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد و به اين ترتيب آنها كه پا از حريم نظام خانوادگي فراتر مي گذارند قبل از هر چيز بايد بوسيله اندرزهاي دوستانه و بيان نتائج سوء اينگونه كارها آنانرا به راه آورد و متوجه مسؤوليت خود نمود.

در صورتي كه اندرزهاي شما سودي نداد، در بستر از آنها دوري كنيد و با اين عكس العمل

و بي اعتنائي و به اصطلاح قهر كردن، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين واكنش خفيف در روح آنان مؤثر گردد.

و اضربوهن

در صورتي كه سركشي و پشت پا زدن به وظائف و مسؤوليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شكني با لجاجت و سرسختي گام بردارند، نه اندرزها تأثير كند، و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنائي نفعي ببخشد و راهي جز شدت عمل باقي نماند براي وادار كردن آنها به انجام تعدها و مسؤوليتهاي خود چاره منحصر به خشونت و شدت عمل گردد در اينجا اجازه داد شده كه از طريق تبيه بدني آنها را به وظائف خويش وادار كنند.

اشكال

ممكن است ايراد كنند كه چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تبيه بدني شوند؟

پاسخ

جواب اين ايراد با توجه به معني آيه و رواياتي كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن دركتب فقهي آمده است و همچنين با توضيحاتي كه روانشناسان امروز مي دهند چندان پيچيده نيست زيرا:

اولاًآيه، مسئله تنبيه بدني را در مورد افراد وظيفه نشناسي مجازه شمرده كه هيچ وسيله ديگري درباره آنان مفيد واقع نشود و اتفاقاً اين موضوع تازه اي نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامي كه طرق مسالمت آميز براي وادار كردن افراد به انجام وظيفه مؤثر واقع نشود متوسل به خشونت مي شود نه تنها از طريق ضرب بلكه گاهي در موارد خاصي مجازات هاي شديدتر از آن نيز قائل مي شوند كه تاسر حد اعدام پيش مي رود.

ثانياً تنبيه بدني در اينجا همانطور كه در كتب فقهي نيز آمده است بايد ملايم و خفيف

باشد بطوري كه نه موجب شكستگي و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودي بدن.

مسلم است كه اگر يكي از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانه گيري كرده در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مي فرمايد:

فان اطعنكم فلا تبغوا عليهم سيبلاً

اگر آنها اطاعت كنند به آنها تعدي نكنيد.

و اگر گفته شود كه نظير اني ظغيان و سركشي و تجاوز در مردان نيز ممكن است آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهائي خواهند شد؟

در پاسخ مي گوئيم آري مردان هم درست همانندزنان در صورت تخلف از وظائف مجازات مي گردند حتي مجازات بدني منتها چون اين كار غالباً از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان است متخلف را از طرق مختلف و حتي از طريق تعزير (مجازات بدني) به وظائف خود آشنا سازد.

داستان مردي كه به همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم در برابر حق نبود و علي«عليه السلام» او را با شدت عمل و حتي با تهديد به شمشير وادار به تسليم كرد معروف است.

ان الله كان علياً كبيراً

و در پايان مجدداً به مردان هشدار مي دهد كه از موقعيت و سرپرستي خود در خانواده سوء استفاده نكنند و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتها است بينديشند زيرا خداوند بلند مرتبه و برزگ است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) نشوز از نشز (بروزن نذر) به معني زمين مرتفع و بلند است ودر اينجا كنايه از سركشي و طغيان مي باشد.

مرجعيت زن

اين نظر اسلام كه زن نمي تواند امام جمعه، رهبر، قاضي و... باشد را مي توان با توجيهاتي پذيرفت، چون در امور فوق توان جسمي، عدم تأثيرپذيري، تعقل و تدبّر و احساساتي و عاطفي نبودن شرط است كه غالب زن ها آن شرايط را به طور كامل ندارند. اما چرا نمي تواند مرجع تقلي

پرسش

اين نظر اسلام كه زن نمي تواند امام جمعه، رهبر، قاضي و... باشد را مي توان

با توجيهاتي پذيرفت، چون در امور فوق توان جسمي، عدم تأثيرپذيري، تعقل و تدبّر و احساساتي و عاطفي نبودن شرط است كه غالب زن ها آن شرايط را به طور كامل ندارند. اما چرا نمي تواند مرجع تقليد شود؟

پاسخ

جواب شبهه اين است كه آن چه براي زن ممنوع است مرجعيت است، نه فقيه و مجتهد شدن. توضيح اين كه: زن مي تواند از نظر شرعي با طي مدارج علمي به درجه اجتهاد برسد و مجتهد شود و به كمك ادله چهار گانه(قرآن، سنت، عقل و اجماع) و با مراجعه به منابع فقهي معتبر، احكام اسلامي را استخراج و استنباط كند و مي تواند شاگرداني را تربيت كند كه آن ها نيز به مقام اجتهاد برسند. امّا نمي تواند مرجع تقليد شود. براي اين كه از لوازم مرجعيت حشر و نشر و ديدار فراوان با ارباب رجوع و بودن در ميان آنان است كه چنين كاري با شخصيت زن سازش ندارد. البته اصالتاً و به حكم اوليه اسلام مرجع شدن زن مانعي ندارد ولي به خاطر محذورات جانبي مثل حشر و نشر و اختلاط و... با مردم اشكال دارد.(1)

پي نوشت ها:

1. براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب زن در آيينه جلال و جمال، ص 403 مراجعه فرماييد.

آيا زن ها هم مي توانند مرجع تقليد باشند؟

پرسش

آيا زن ها هم مي توانند مرجع تقليد باشند؟

پاسخ

فقهاي عظام شرايط مرجع تقليد را اين گونه ذكر كرده اند: .(1)

بر اين اساس , زن نمي تواند مرجع تقليد باشد.

گفتني است كه زن مي تواند مجتهد باشد و به درجهء اجتهاد نايل گردد.

پ_اورقي 1.توضيح المسائل مراجع , ج 1 ص 15 مسئله 2

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پرسش

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پاسخ

مرجع تقليد، مورد مراجعه مردم و رهبري جامعه در امور اجتماعي و سياسي و علمي است. مرجع تقليد تنها مورد مراجعات علمي و فقط يك نظريه پرداز نيست، بلكه راهكارهاي پيشرفت و اداره اجتماع به دست وي است. از اين رو غير از بُعد علمي و فقهي، مسئوليت و مديريت جامعه را نيز برعهده دارد. بسياري از فقهاي بزرگ و با تقوا سعي مي كردند مرجعيت به دوش آنان نيافتد.

در تاريخ فقهاي شيعه، بزرگاني چون شيخ انصاري از پذيرش مديريت و مرجعيت ابا داشتند و خود را كنار مي كشيدند، چون مرجعيت مسئوليت است. رسيدن به مقامات اجتهاد، فقاهت، فهم كتاب و سنت و مفسر قرآن شدن اختصاص به مرد ندارد.

زنان نيز مي توانند به اين مقامات نائل شوند اما مرجعيت كه بُعد اجرايي دارد، به لحاظ مسئوليت سنگين آن برعهده فقيهي كه مرد باشد، نهاده شده است.

آيت الله جوادي آملي مي گويد: "مرجعيت امانت است، ولي فقاهت مقام است. وزارت امانت است اما تقوا مقام است و در آنچه تعلق به جان دارد و كمال روح است، زن و مرد يكسانند، اما در محدوده آنچه امانت و وظيفه است، كارها تقسيم شده است. اجتهاد، فقاهت، وارث علوم انبيا شدن، فهم كتاب و سنت، مقام است و اختصاص به مرد ندارد. زنان نيز مي توانند به اين مقام برسند، ولي مرجعيت مسئوليت است.

درجات بهشت بر معيارهاي مقامات معنوي و تقوا است، نه بر معيارهاي اجرايي. در هيچ موردي ديده نشده است كه درجات بهشت بر معيارهاي اجرايي تقسيم شده باشد تا گفته شود: به زن سهم كمتري مي دهند، بلكه تقسيم براساس معنويات و

اصول ارزشي است.

اما اين كه چرا مديريت و مسئوليت در خانواده و اجتماع به مرد داده شده، براي آن است كه دشوارهاي اين مسئوليت هاي سنگين را مردان بهتر مي توانند تحمل كنند. به اضافه اين كه مرجعيت و ولايت بر مسلمانان، ادامه و تتمّه امامت است. او است كه دستور جنگ و صلح و رتق و فتق امور را صادر مي كند، مردان كه هر كدام مسئوليت اجرايي كوچك و بزرگ دارند، با او (مرجع و رهبر) ديدار و ارتباط دارند. اما اگر مرجع و رهبر زن باشد، چگونه اين ارتباط انجام شود؟(1)

پي نوشت ها:

1 - زن در آينه جلال و جمال، ص 402.

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پرسش

چرا زن نمي تواند مرجع تقليد باشد؟

پاسخ

توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:

1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا(1)

2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.

3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.

به قول شاعر:

جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است كه ه_ر خي_ري به جاي خ__ويش نيكوس_ت

حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:

ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)

زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت

واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.

اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.

مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده

گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)

پي نوشت ها:

1 - حجرات (49) آيه 13.

2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.

3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.

نبوت زن

چرا زنان به درجة پيامبري و امامت نرسيده اند؟

پرسش

چرا زنان به درجة پيامبري و امامت نرسيده اند؟

پاسخ

پيامبري و رسالت و نبوت تشريعي يك كار اجرايي است، و رهبري جامعه، بيان حلال و حرام، واجب و مستحب، مكروه و مباح به عهدة پيامبر الهي مي باشد. از آن جايي كه ايفاي اين مسئوليت ها تماس مستقيم و مداوم را مي طلبد، تحمّل اين وظيفه به عهدة مرد گذاشته شده است. قرآن مي فرمايد: "ما أرسلنا من قبلك إلاّ رجالاً نوحي إليهم؛ قبل از تو (اي پيامبر) هيچ كس را جز مردان به عنوان رسول نفرستاديم و به آن وحي كرديم".[21]

اصولاً مجموعه روح وجسم زنان به گونه اي است كه پذيراي مسئوليت هاي سنگين و اجرايي مهم نمي باشد. از اين رو نه تنها در دنياي قديم بلكه در عصر حاضر كه به اصطلاح عصر تمدن و احياي حقوق زنان است نيز زنان در كارهاي اجراي مهم و پست هاي كليدي قرار نمي گيرند. بررسي كنيد و ببينيد در كل كشورهاي جهان چند نفر زن رئيس جمهور و يا وزيرند و يا در پست هاي مهم ديگر قرار دارند و يا مثلاً چند تن رانندة ماشين هاي سنگين هستند.

از ديدگاه اسلام پيامبر نشدن زنان و وظايف ديگري كه از زنان برداشته شده است فقط به خاطر ويژگي هاي جسمي و روحي آنان است، و اين از ارزش و مقام معنوي زنان نمي كاهد، زيرا از منظر وحي الهي، هيچ انساني بر ديگري مزيت و برتري ندارد، مگر از طريق كمالات معنوي، و ملاك مزيت و برتري، تقوا و پرهيزكاري در همة شئون زندگي است. قرآن مي فرمايد: "يا أيها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر

و أنثي و جعلنا كم شعوباً و قبائل لتعارفو إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم؛ ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را دسته ها و قبيله هاي گوناگون قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. همانا گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است".[22]

و در جاي ديگر فرمود: "هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش آن ها به بهترين اعمالي كه انجام مي دادند خواهيم داد".[23]

پس مرد و زن در معيارهاي الهي همتاي هم هستند و هر يك تلاش كند به كمال واقعي كه قرب پروردگار جهان و وصول به بهشت برين است نايل خواهد شد. واگذار نكردن وظيفة پيامبري، يا مرجعيت به عهدة زن، بار و مسئوليتي را از دوش او برداشتن است، نه كاستن مقام معنوي او چنان كه رسول خدا(ص) به "اسماء" فرمود: "اگر شما خوب شوهرداري كنيد، به ثواب جهاد، نماز جماعت و ... نايل خواهيد شد".[24]

[21] يوسف(12) آية 109.

[22] حجرات (39) آية 13.

[23] نحل (16) آية 97.

[24] عبدالله جوادي آملي، زن در آيينة جلال و جمال، ص 413.

با اين كه زنان، استعداد و تواناييهاي بالايي دارند چنان كه در تاريخ نمونههايي مشاهده ميشوند، چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟ برخي بهانه ميگيرند كه زن توانايياش را ندارد.

پرسش

با اين كه زنان، استعداد و تواناييهاي بالايي دارند چنان كه در تاريخ نمونههايي مشاهده ميشوند، چرا در تاريخ، هيچ زني پيامبر نشده است؟ برخي بهانه ميگيرند كه زن توانايياش را ندارد.

پاسخ

پيامبر نشدن زن، هيچ دليلي بر نقص يا ضعف زن نيست، رسالت و نبوت، يك مأموريت تبليغي و يك مسئوليت اجرايي است كه معمولاً، اختلاط و معاشرت با مردم را ميطلبد، درگيري با شرائط اجتماعي، جهاد و مبارزه با ظالمان، انس با پيروان و حضور دائمي در متن و بطن جامعه از لوازم رسالت و نبوت است و از طرفي آنچه مايه مباهات و كمال است ولايت است.

و اين مقام اختصاص به مرد يا زن ندارد و در تاريخ زنان بزرگي را مشاهده ميكنيم كه به مقام "ولي اللهي" رسيدهاند حضرت فاطمه زهرا3، حضرت مريم، آسيه، حضرت خديجه، حضرت زينب و حضرت معصومه، از آن جملهاند. اما اين كه زني، پيامبر نشده است به اين علت است كه نظر خداي متعال بر اين است كه زن مستور و محجوب بماند، تا جامعه عفاف خود را باز يابد.

و كارهاي اجرايي سنگيني همچون نبوت كه حضور در جنگ وصلح و... را ميطلبد هم براي زن معمولاً مشكل است و هم با اين سياست كلي ناسازگار، لذا اين كه پيامبران همه مردند، معنايش اين نيست كه زنان از كمال بي بهرهاند. بلكه كمال در ولايت است كه هر دو بهرهمندند.(با استفاده از توصيهها، پرسشها و پاسخها، آيت اللّه جوادي آملي، ص 89، نهاد رهبري در دانشگاهها.)

چرا زنان به مرحله نبوت و امامت نمي رسند؟

پرسش

چرا زنان به مرحله نبوت و امامت نمي رسند؟

پاسخ

ترديدي نيست كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اندام مرد براي كارهاي سخت و سنگين مناسب است و اندام زن براي كارهاي ظريف،مسؤوليت حمل فرزند، شيردادن و... . اين تفاوت عين حكمت و به منظور حركت و دوام نسل بشر است. هم چنين به دليل ويژگي هايي كه ناشي از اين تفاوت است، بيشتر قهرمانان و بزرگان علم وفن و تاريخ از ميان مردان برخاسته اند.پيامبران نيز به دليل مسؤوليتي كه بر عهده داشتند و وظيفه خطيري كه بايد انجام مي دادند، از بين مردان برگزيده شده اند. ولي همه اينها اين شبهه را در بر ندارند كه زن، نمي تواند به درجات عالي كمال انساني و قرب خداوند نايل شود و همان سيري را كه برخي از مردان دارند، نداشته باشد. نمونه هاي ذكر شده در قرآن، گواه اين مطلب است:حضرت مريم(س)، آسيه، هاجر، ساره، مادر موسي(ع) و... نمونه هاي اين رشد و تكامل هستند كه در قرآن ذكرشده اند. بنابراين تفاوت فيزيولوژيك زن و مرد؛ بدان معنا نيست كه راه كمال بر زن بسته و يا محدود است. از زاويه اي ديگر، بايد توجه داشت كه عدالت همواره مقتضي تساوي عددي، وزني و... نيست. اگر كسي ادعا كند كه چون حجم و وزن بدن زنان كمتر از مردان است، پس عدالت رعايت نشده آيا اين سخن معقولي است؟ و يا گلي، هم وزن نبودن خود را با هندوانه به عنوان بي عدالتي مطرح سازد؟! اندام زن براي وظايف خاصي طراحي شده كه آن طراحي عين عدالت است؛ چرا كه

متقضاي خلقت حكيمانه و مصلحت عام بشر است. در برابر اين ادعا كه زن براي خدمت به مردآفريده شده مي توان ادعا كرد كه مرد نيز براي خدمت به زن آفريده شده است؛ چرا كه حاصل زحمات مردان نوعاً دراختيار زنان است و آنان هستند كه از يك سو در مردان انگيزه كار ايجاد مي كنند و از سوي ديگر حاصل كار آنان رامصرف مي كنند. پس بايد از اين سخن غيرمنطقي دست برداشت؛ چون نه زن براي خدمت به مرد آفريده شده و نه مرد براي خدمت به زن؛ بلكه اين دو همانند دو بال يك پرنده هستند كه در كنار يكديگر امكانات خود را در اختيار هم قرار مي دهند تا هم خود زندگي كنند و به كمال برسند و هم ضامن بقاي نسل بشر باشد.

براي توضيح بيشتر ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

اگر زن و مرد داراي ارزش مساوي هستند, چرا از زنان پيامبري مبعوث نشده است ؟

پرسش

اگر زن و مرد داراي ارزش مساوي هستند, چرا از زنان پيامبري مبعوث نشده است ؟

پاسخ

زن و مرد هر دو انسان اند و از نظر انسانيت همانند هم و متساوي و متشابه اند؛ اما به دليل تفاوت هاي جسمي و روحي، داراي احكام متفاوتي هستند. اگر ما تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد را در نظر نگيريم و حكمي متشابه براي آنان وضع كنيم، ظلم نموده ايم بنابراين اگر مي بينيد برخي از مسؤوليت هاي اجرايي مثل نبوت يا مرجعيت براي زنان نيست نه به خاطر آن است كه نمي تواند به درجه عالي قرب همانند مردان برسد؛ بلكه نبوت يا مرجعيت يك مسؤوليت اجرايي اجتماعي و عمومي است كه خداوند به دليل ظرافت هاي جسمي و روحي زن، آن را به دوش مردان نهاده است. به علاوه، همه مردان نيز داراي نبوت نيستند؛ بلكه تعداد اندكي اين مسؤوليت را داشته اند.

اما در مورد آيه اي كه اشاره فرموده ايد؛ گفتني است كه از آن جا كه تصور مشركان آن بود كه ملائكه از جنس مؤنث هستند و طبق عرف نادرست خود، پسر را برتر از دختر مي پنداشتند، قرآن در مقام باطل نمودن پندار نادرست آنان مي گويد: شما كه براي خود فرزند پسر را انتخاب مي كنيد، پس چگونه وجود فرزند دختر را كه شما حاضر نيستيد آن را به خود نسبت دهيد به خدا نسبت مي دهيد. اين سخن معنايش آن نيست كه خداوند اصلاً فرزندي دارديا آن فرزند دختر است يا دختر ارزشش كمتر از پسر است؛ بلكه مقصود آن است كه شما چگونه نسبت به ذات اقدس الهي چنين نسبت هايي را روا مي داريد كه آن نسبت ها را حتي براي خود هم روا نمي داريد.

گفتني

است كه قرآن كريم در بيان مقام زن پس از معرفي پيامبران به عنوان الگوي بشريت - به ويژه ابراهيم و پيامبر گرامي اسلام - دو الگوي زن را براي همه مردان و زنان جامعه اسلامي معرفي مي كند: آسيه (همسر فرعون) و مريم. اين امر نشانگر اوج تعالي زن در جامعه بشري است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال الهي آيت اللّه جوادي آملي

3- مقاله تساوي حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام علي محمدي آشناني

اقتصاد زن

با توجه به شرايط فرهنگي حاكم بر جامعه ما، آيا شما با اشتغالات وسيع زنان مذهبي در جامعه موافق هستيد؟

پرسش

با توجه به شرايط فرهنگي حاكم بر جامعه ما، آيا شما با اشتغالات وسيع زنان مذهبي در جامعه موافق هستيد؟

پاسخ

اگر زن بتواند با حفظ شئونات اسلامي در جامعه حاضر شود، حضور او منافاتي با احكام عاليه اسلامي نخواهد داشت و حتي در بعضي مواقع لازم هم هست مانند متخصصان پزشك زن مربيان زن پرستاران زن كه به حل و فصل امور زنان مي پردازند. ولي به تجربه ثابت شده است چون زنان وجودي حساس و لطيف دارند، فعاليتهاي وسيع در خارج از منزل به سلامت جسم و روان آنها لطمه وارد مي سازد. از اين جهت است كه مولاي ما فرموده اند:

«زن ريحانه است كارهاي سخت را بر عهدة او واگذار ننماييد.» با اين حال اختيار با خود بانوان است كه بخواهند با حفظ شئونات به امور مشكل بپردازند يا نپردازند.

البته همه اينها در صورتي پسنديده است كه وظيفه اصلي زن را تحت الشعاع قرار ندهد. زيرا تربيت فرزند از بزرگترين و مهم ترين مسئوليتهاي زن است گر چه امروزه متأسفانه جامعة ما راه جوامع غربي را مي رود و آن وظايف را سبك و بي اهميت مي داند ولي خدا كند كه تا به سرنوشت شوم غربي ها دچار نشده است به خود آمده و فرزندان بي گناه را دريابد.

چرا زن مانند مرد استقلال اقتصادي ندارد.

پرسش

چرا زن مانند مرد استقلال اقتصادي ندارد.

پاسخ

اصل استقلال مالي زوجين و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شيعه است و هيچ ترديد و اختلافي در آن وجود ندارد. قانون مدني هم در ماده 1118 (1) خود آن را پذيرفته است و مطابق آن:

"زن در مسائل مالي و اقتصادي، استقلال و آزادي كامل دارد و مي تواند در اموال شخصي خود هر گونه دخل و تصرفي نمايد; بدون آن كه موافقت شوهر لازم باشد. اعم از اين كه آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و يا بعد از آن . (2)

براي اثبات اين اصل در فقه شيعه، به دو دليل از منابع فقهي مي توان استناد نمود.

1- آيه "للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن (3)

يعني: مردان را از آنچه كسب مي كنند و نيز زنان را از آنچه به دست مي آورند بهره اي است.

كلمه اكتساب به معني به دست آوردن است اما فرقي كه راغب اصفهاني بين معناي كسب و اكتساب متذكر مي شود بسيار قابل توجه و دليل بر مدعاست; وي مي گويد: كلمه اكتساب در به دست آوردن فايده اي استعمال مي شود كه انسان مي خواهد خودش از آن استفاده كند و بهره برداري اختصاصي از آن نمايد و كسب، هم آنچه را كه خود مي خواهد استفاده كند شامل مي شود و هم آن چيزي را كه براي ديگران به دست مي آورد. (4) از اين جهت معناي كلمه كسب از معناي اكتساب عامتر است. مطابق اين معني، زن و مرد چيزي را كه به دست مي آورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهره برداري از آن را خواهند داشت.

از

اين رو، مفاد آيه چنين خواهد بود كه هر يك از زن و مرد، آن چيزي را كه به دست مي آورند - خواه اختياري باشد; مانند كسب درآمد يا غيراختياري; مانند ارث و غيره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره برداري را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي گويد:

"اگر مرد و يا زن از راه عمل چيزي به دست مي آورد خاص خود اوست و خداي تعالي نمي خواهد به بندگان خود ستم كند .از اينجا روشن مي شود كه مراد از اكتساب در آيه نوعي حيازت و اختصاص دادن به خويش است; اعم از اين كه اين اختصاص دادن به وسيله عمل اختياري باشد نظير اكتساب از راه صنعت و يا حرفه يا به غير عمل اختياري. ليكن بالاخره منتهي مي شود به صفتي كه داشتن آن صفت باعث اين اختصاص شده باشد... و معلوم است كه هر كس، هر چيزي را كسب كند از آن بهره اي خواهد داشت و هر كسي هر بهره اي دارد، به خاطر اكتسابي است كه كرده است . (5)

يكي از مفسرين با برداشت وسيعتري از اين آيه، نسبت به آزادي زنان در اشتغال و تجارت، مي گويد:

"خداوند در كسب و تجارت نسبت به سعي و كوشش هر كسي از مرد و يا زن از نعم خود عطا مي فرمايد... آيه شريفه دليل است كه زنان هم مي توانند به تجارت مشغول شوند و همچنين نسبت به سعي و كوشش خود از نعم الهي بهره مند شوند" . (6)

2- عموم قاعده "الناس مسلطون علي اموالهم

اين قاعده كه به نام قاعده "تسليط معروف است از قواعد پذيرفته شده، نزد

فقهاي شيعه است و در فقه، بدان بسيار استناد مي شود.

مفاد قاعده مزبور چنين است كه همه مردم اعم از زن و مرد نسبت به اموال خودشان حق هر گونه تصرفي را دارند و استثنايي هم در مورد اين كه زن يا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نمايد، وارد نشده است، به علاوه روايت "لايحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه (7) بدين معني است كه تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضايت او جايز نيست و نيز عمومات متعدد ديگري كه در آيات و روايات به اين مضمون وارد شده است دلالت بر اين مدعا دارد و هيچ تخصيص و استثنايي كه شوهر را مجاز نمايد در اموال همسر خود تصرف كند، وجود ندارد; بر پايه اين استدلال، دست مرد از اموال زن كوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گرديده است.

از اين رو در مورد استقلال زن از مرد در مالكيت، اداره، تصرف و بهره برداري از اموال، مطابق منابع فقهي شيعه بلكه بسياري از منابع اهل سنت جاي هيچ ترديدي نيست.

در حقوق ايران نيز به تبعيت از فقه شيعه نظام مالي زوجين از زمان تدوين قانون مدني در سال 1307، از يك ثبات نسبي برخوردار بوده است. اين ثبات را بايد ناشي از منشا و مبناي محكم آن دانست. ريشه مذهبي و الهي داشتن قواعد حاكم بر اين روابط كه مانع از بي عدالتي در روابط بين زن و شوهر است را بايد علت اين ثبات قلمداد نمود. فلسفه اين امر نيز بسيار روشن است; زيرا از ابتدا، اسلام به جاي تشابه سازي به "اصل عدالت توجه نموده

است و همانگونه كه برخي از صاحب نظران ديني اظهار نموده اند:

"اصل عدل كه يكي از اركان كلام و فقه اسلامي است، همان اصلي است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; يعني از نظر فقه اسلامي - و لااقل فقه شيعه - اگر ثابت بشود كه عدل ايجاب مي كند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار بايد بگوييم حكم شرع هم همين است; زيرا شرع اسلام طبق اصلي كه خود تعليم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطري و طبيعي خارج نمي شود. علماي اسلام با تبيين و توضيح اصل عدل، پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند" (8)

علاوه بر پايه گذاري قوانين اسلامي براساس عدالت، اسلام حتي به زوجين اجازه نداد كه توافقي نمايند تا منجر به بي عدالتي شود. از امام باقر عليه السلام سؤال شد كه آيا مرد مي تواند با زن خود شرط كند كه نفقه را به طور كامل و مساوي با زن ديگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول اين شرط را بپذيرد؟ امام باقر عليه السلام فرمود:

"خير چنين شرطهايي صحيح نيست، هر زني به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق كامل يك زن را پيدا مي كند ..." . (9)

بايد توجه داشت كه مطالب ياد شده هرگز به اين معنا نيست كه تمام اصول مترقي اسلام پياده شده است و يا ثباتي كه مطرح كرديم بدين معناست كه اصلاحاتي در طول قانونگذاري حقوق ايران انجام نگرفته يا نبايد بگيرد; بالعكس مقتضيات زمان و تحولات اجتماعي ايجاب مي كند هر از چند

گاهي راه كارهاي مناسب جهت اجراي هر چه بهتر قوانين اسلامي، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پويايي آن به همين معنا است، كه فقه بايد جوابگوي نيازهاي زمان خود باشد. بلكه منظور اين است كه اصول كلي حاكم بر روابط زوجين از ثبات نسبي برخوردار بوده است.

شايان ذكر است كه وقتي اين اصول و قوانين مترقي، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنيان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال كامل اعطا نمود، در كشورهاي اروپايي تا قبل از قرن بيستم، از جمله حقوق فرانسه كه يكي از مدرنترين و مفصلترين حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انساني هم برخوردار نبودند و اصلا اهليت تصرف در اموال خود را هم نداشتند.

به همين سبب با مقايسه اجمالي بين قانون اسلام و قوانين دنياي متمدن غرب كه شايد مفصلترين و كاملترين آنها، قانون مدني فرانسه باشد مي توان گفت بر خلاف تصور عده اي، حدود اختيارات زن و آزادي و استقلال او در انجام امور مالي و روابط حقوقي و اقتصادي در شريعت و نظام حقوقي اسلام، به مراتب وسيعتر و بيشتر از آن مرزهايي است كه در نظام هاي حقوقي كشورهاي مدعي تمدن براي زن شناخته شده است. (10)

پاورقي

1- ماده 1118 قانون مدني: "زن مستقلا مي تواند در دارايي خود هر تصرفي را مي خواهد بكند."

2. سيد مصطفي، محقق داماد، بررسي فقهي حقوق خانواده نكاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامي، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.

3. نساء/32.

4. حسين بن محمد، الراغب الاصفهاني، مفردات غريب القرآن، دفتر نشر كتاب، 1404ق، ص 431.

5. سيد محمد حسين، طباطبايي،

ترجمه سيد محمد باقر همداني، تفسير الميزان، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1363 ج 4، ص 534.

6. محمد كريم، علوي حسيني موسوي، كشف الحقايق عن نكت الآيات و الدقائق، حاج عبدالمجيد - صادق نوبري، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.

7. محمد بن علي ابن بابويه، قمي (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، موسسه نشر اسلامي، قم، چاپ دوم، ج 4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 10، ص 449.

8. مرتضي، مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بيست و يكم، زمستان 1374، صص 156-. 155

9- ر. ك. همان، ص 450

10- سيد مصطفي، محقق داماد، پيشين، ص 317.

مديريت زن

در دين اسلام آمده كه زن و مرد مكمل يكديگرند، پس چرا مديريت خانواده با مرد است؟ آيا زن كفايت مديريت ندارد؟

پرسش

در دين اسلام آمده كه زن و مرد مكمل يكديگرند، پس چرا مديريت خانواده با مرد است؟ آيا زن كفايت مديريت ندارد؟

پاسخ

خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است كه همانند اجتماع بزرگ نياز به رهبر و سرپرست دارد. قرآن مجيد تصريح كرده كه مديريت خانواده بر عهده مرد است: "الرّجال قوّامون علي النّساء؛ مردان سرپرست و عهده دار امور زنان هستند".(1) البته منظور از سرپرستي و مديريت، استبداد و زورگويي نيست، بلكه منظور، اداره امور و هدايت زندگي و تأمين معيشت است. اين موقعيت به خاطر خصوصيات جسمي و روحي مردان است مانند: داشتن بنية بدني و نيروي جسمي و غلبه قوه تفكّر مديريتي بر نيروي عاطفه.

توضيح: مسلّماً زن و مرد تفاوت هايي از نظر آفرينش دارند كه خداوند حكيم تفاوت ها را به خاطر اين كه زن و مرد بتوانند مكمّل يكديگر باشند، در وجود آنان قرار داده است. وجود تفاوت ها علّت كاستي يكي و كمال ديگري نيست، بلكه هر دو در حدّ خود، موجودي كامل هستند. كامل بودن زن به همين وضع است و كامل بودن مرد نيز به همين گونه است. هر يك از آن دو بايد كمال خويش را در خود جستجو كنند، نه در جنس مخالف. زن با آن روحيات و جسميات و احساسات و جمال و لطافت بايد باشد و مرد هم با ويژگي هاي خود بايد باشد. خداوند يكي را كامل و ديگري را ناقص خلق نكرده است. هر دو كامل و مكمّل يكديگرند.

تعبير قرآن در اين باره بسيار زيبا است: "هنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ".(2) روانشناسان پس از بررسي هاي فراوان به اين نتيجه

رسيده اند كه مردان در مديريت كردن موفق تر از زنان هستند. از طرفي اگر بنا باشد خرج و مخارج زندگي بر عهدة مرد باشد، خواه ناخواه و به طور طبيعي مديريت و ادارة زندگي خانوادگي بر عهدة وي مي افتد. قرآن پس از مسئوليت سرپرستي مردان مي فرمايد: "مردان نگهدارندة زنان هستند، به خاطر توانايي هايي كه دارند و به خاطر اين كه از اموالشان خرج آنان مي كنند".(3) بنابراين مديريت بر ادارة خانه به طور طبيعي بر عهدة مرد (كه مسئوليت مالي زن و فرزندان را به عهده دارد) نهاده شده است. البته گاهي ممكن است برخي از زنان بر شوهران خود از برتري ها و امتيازاتي برخوردار باشند اما قوانين به تك تك افراد نظر ندارد، بلكه نوع انسان ها را در نظر مي گيرد. البته مديريت از ديدگاه اسلام به معناي رياست كردن و آقايي كردن و تفاخر كردن و زورگويي نيست، بلكه وظيفة سنگين الهي است كه بر دوش مردان سنگيني مي كند و بايد روز قيامت پاسخگوي آن باشند.(4)

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آية 34.

2. بقره (2) آية 187.

3. نساء (4) آية 34.

4. تفسير نمونه، ج 3، ص 370.

چرا زنان از تصدي برخي مناصب اجتماعي در مديريت كشور مانند رياست جمهوري، قضاوت و... محروم شده اند؟

پرسش

چرا زنان از تصدي برخي مناصب اجتماعي در مديريت كشور مانند رياست جمهوري، قضاوت و... محروم شده اند؟

پاسخ

مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.، آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه

نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.، آنجا كه مي فرمايد: (و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم) بقره (2)، آيه 228. «و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است».

در تفسير مجمع البيان آمده است طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.: ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما

و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.» نساء (4)، آيه 32.

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي

مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد. مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.

قضاوت

اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة» ، غافر (40)، آيه 40. وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» ، نحل (16)، آيه 97.مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

در پايان براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش هاي پنجم، ششم و هفتم را توصيه مي كنيم.

اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.

هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و

مرد از يك سو، ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي رويم).

تصدي امر قضا به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده

است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.

آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي كنيم

زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن؛ بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي گيرد.

مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با љȘ͙ʘǘʠلطيف ҙƠسازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامه هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آنها پس از چند روزي، درخواست كناره گيري از اين كار نموده اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.

امامت: امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة» ؛ «و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفر(ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.است.

آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام

ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(س) كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

حقوق زن

ارث زن

با توجه به تساوي حقوق زن و مرد در اسلام چرا زنان از ارث كمتري نسبت به مردان برخورداند؟

پرسش

با توجه به تساوي حقوق زن و مرد در اسلام چرا زنان از ارث كمتري نسبت به مردان برخورداند؟

پاسخ

پيش از اسلام، چه در سرزمين عربستان و چه در سرزمين هاي ديگر اصولاً هيچ حقوقي براي زنان قرار نمي دادند، از جمله آن ها را از ارث محروم مي دانستند، چون معتقد بودند دختر متعلق به ديگران است و سرانجام بايد به خانه ديگران برود. هنگامي كه آيات ارث زنان مطرح شد، براي اعراب و مسلمانان باعث تعجب شد. در عين حال نبايد ارث را كه يك مسئله حقوقي و اقتصادي است، با شخصيت زنان و فضايلي كه مي توانند كسب كنند (كه در آيات قرآن با مردان يكسان دانسته شده اند) خلط كرد.

وضع خاص ارثي زن، معلول وضع خاصي است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غيره دارد. اسلام به موجب دلايلي، مَهر و نفقه را اموري لازم و مؤثر در استحكام زناشويي و تأمين آسايش خانوادگي و ايجاد وحدت ميان زن و شوهر دانسته است و چون مهر و نفقه بر عهده مرد مي باشد، قهراً از بودجه زندگي زن كاسته شده و تحميلي از اين رو بر مرد شده است. اسلام مي خواهد اين تحميل را از طريق ارث براي مردان جبران بكند. از اين رو براي مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است.(1)

بنابراين قانون ارث زن و مرد با قوانين ديگر از جمله قرار دادن مخارج زن و فرزندان بر عهده مرد و مسئوليت سنگين اداره زن و فرزندان بر عهده مردان بايد در مجموع محاسبه گردد. اسلام از نظر حقوقي هيچ وظيفه اي براي زن در خانه شوهر قائل نيست و حتي غذا درست

كردن، شستن لباس ها، نگه داري بچه ها و شير دادن به آنان را از دوش زنان برداشته و آن ها را جزء نفقه محسوب نموده و مسئوليت آن ها را براي مردان دانسته است، يعني بر زنان در اين گونه موارد تكليفي قرار نداده است.

هم چنين مسئله اداره امنيّت زن و فرزندان و امنيت جامعه را بر دوش مردان نهاد.

ولي به جبران اين مسئوليت ها كه بر مرد روا داشته، سهم ارث و ديه او را بيشتر از زن قرار داده است، تا تعادل نسبي بر قرار شود. بنابراين قوانين اسلام را بايد در رابطه با يكديگر مقايسه و محاسبه و سبك و سنگين كنيم، نه اين كه فقط به طور يك جانبه به مسئله ارث بپردازيم. اگر قوانين را در مجموع ملاحظه كنيم، مي بينيم نه بر مرد ظلم شده و نه بر زن. اگر ملاحظه بفرماييد مردي كه داراي يك پسر و يك دختر است، از دنيا برود، پسرش دو برابر دخترش ارث مي برد، اما پسر بايد به دنبال خرجي دادن به زن و فرزندان برود، ولي دختر چنين نيست. ديگران به خواستگاري او مي آيند و با دادن مهريه و نفقه و هزينه زندگي او را اداره مي كنند.

براي مطالعه و اطلاع بيشتر در اين گونه مسائل مي توانيد به مجله "كتاب نقد" شماره 12 مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 19، نظام حقوق زن در اسلام، ص 233 به بعد.

چرا ارثي كه به مردها مي رسد بيش تر از ارثي است كه به زن ها مي رسد؟

پرسش

چرا ارثي كه به مردها مي رسد بيش تر از ارثي است كه به زن ها مي رسد؟

پاسخ

قبل از پاسخ گويي به پرسش مذكور، توجه شما را به يك نكته جلب مي نماييم، و آن اين كه احكام اسلام را بايد در مجموع در نظر گرفت و سپس داوري نمود. پي بردن به حقانيت ايدئولوژي اسلام منوط به نگرش كلي به آن است. ممكن است فردي با زاويه ديد جزءنگر يك حكم اسلامي مثلاً وجوب جهاد و نفقه خانواده بر مردان را بنگرد و براساس آن داوري كند كه: احكام اسلامي به نفع زنان و به ضرر مردان است، اما همين فرد اگر با اين زاويه حكم ديگري مثلاً "تفاضل و تفاوت و ارث مردان با زنان" را بنگرد، ممكن است قضاوت كند احكام اسلامي به نفع مردان است. از همين جا روشن مي شود كه قضاوت از دريچه ديد جزءنگر شايسته و بايسته نيست، بلكه مي بايست احكام اسلامي را به صورت مجموعي و كلي ديد و قضاوت نمود حال با توجه به اين نكته مي گوييم: اگر اسلام ارث مردان را بيش از ارث زنان قرار داد،، دليلش اين است كه در اين ايدئولوژي، مرد مسؤوليت نان آوري و امور اقتصادي خانواده را برعهده دارد.

مخارج زندگي و نفقه زن و فرزندان برعهده مرد قرار دارد طبيعي است: هر كه بامش بيش، برفش بيش تر.

همين پرسش را از امامان اهل البيت(ع) پرسيدند و آنان در پاسخ فرمودند: چون در هنگام ازدواج زنان از مردان مهريه مطالبه مي نمايند، مخارج زندگي، جهاد، نيز ديه عاقله بر دوش مردان است، و بر زنان جهاد، نفقه ديه عاقله نيست". (1)

بنابراين، براي ايجاد تعادل و

توازن بين حق و مسئوليت، مسئله ارث و برخي مسايل ديگر در اسلام تبيين شده است.

پي نوشت ها:

1 - كليني، كافي، ج 7، ص 87؛ شيخ و عاملي، وسايل الشيعه، ج 17، ص 437.

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پرسش

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پاسخ

توجه به نكاتي كه در ذيل مي آيد شبهه تفاوت را كه در ارث پسر و دختر ديده مي شود و به نظر مي آيد كه در كار ارث نوعي تبعيض صورت گرفته باشد از اذهان زدوده و ابعاد مسأله را روشن مي كند:

اول: علت اينكه سهم مرد دو برابر سهم زن قرار گرفته است اين است كه مرد به خاطر دارا بودن تدبير عقلاني در زندگي، مخارج منزل را به عهده دارد و تأمين معاش خانواده و مديريت اقتصادي به دست اوست و خداوند متعال در آيه (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ)؛{1} مردان سرپرست و اداره كننده زندگي زنان هستند به سبب برتري كه خدا برخي از آنان را به برخي ديگر داده است و به سبب آنچه از مال خود به زنان مي بخشند.) به اين نكته اشاره كرده است.

دوم: با اينكه خداوند 23 ارث را در اختيار مرد قرار داده است ولي به مردان دستور نفقه و توسعه بر عيال داده و فرموده است كه با همسران خود در هزينه زندگي به عدالت رفتار كنند و اين عدالت موجب مي شود كه مرد در همان سهم خود زن را شريك گرداند. در نتيجه زن علاوه بر اينكه در سهم خود هيچ گونه تكليفي براي شركت مرد ندارد و آنرا در مصرف شخصي خود صرف مي كند در نصف ارث مرد شريك مي شود و ثمره اين تقسيم بر عكس مي شود و زن در حقيقت دوسوم را از ارث تصاحب مي كند و يك سوم به مصرف مرد مي رسد. دراينجا آنچه ملاحظه مي شود

غلبه روح تعقل بر احساسات و عواطف اوست و تدبير در امور مالي و حفظ و تبديل و به ثمر رساندن آن و سود كردن از آن، با روح تعقل سازگارتر است، و در زن غلبه عواطف رقيق و احساسات لطيف او بر عقل ملاحظه شده، كه با مصرف مناسبت بيشتري دارد. اين نكته مهمي است در مورد فرق ارث ميان پسر و دختر.

براي توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد؛ فرض كنيد مجموع ثروت هاي موجود در دنيا معادل 30. ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجاً در ميان زنان ومردان جهان (دختران و پسران) تقسيم مي گردد، اكنون مجموع در آمد مردان زنان جهان از راه ارث حساب كنيم، مي بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان و 10 ميليارد سهم زنان، اما مطابق معمول، زنان ازدواج مي كنند و هزينه زندگي آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مي توانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند و در 20 ميليارد سهم مردان عملاً شريك خواهند بود.

بنابراين در واقع نيمي از سهم مردان كه 10 ميليارد مي شود صرف زنان خواهد شد و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعاً صاحب اختيار 20 ميليارد - دو سوم مجموع پول دنيا - خواهند بود، در حالي كه مردان بيش از 10 ميليارد عملاً براي خود مصرف نمي كنند. در نتيجه سهم واقعي زنان از نظر مصرف و بهره برداري دو برابر سهم واقعي مردان است، و اين تفاوت به خاطر آن است كه معمولاً قدرت آنها براي توليد ثروت كمتر است و اين يك نوع حمايت

منطقي و عادلانه است كه دين اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقيقي آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است.{2} در احاديث متعددي به اين نكته اشاره شده است.

يونس عبدالرحمن از امام رضا(ع) سوال نمود: چگونه است وقتي شخصي مي ميرد و فرزندان او از جهت رابطه نسبي مساوي هستند اما سهميه دختران از ارث نصف سهميه پسران مي باشد در حالي كه فرزند دختر از پسر ضعيف تر و در توليد ثروت عاجزتر است؟

امام رضا(ع) فرمود: براي اينكه خداوند مديريت اقتصادي خانواده را بدست مرد سپرده و از اين لحاظ آنان برتري دارند و هزينه زندگي را بر عهده آنان نهاده است و زنان از ثروت مردان بهره برداري خواهند كرد.{3}

سوم: از اينها كه بگذريم ارث دختر و زن هميشه نصف مردان نيست بلكه موارد متعددي در فقه اسلامي وجود دارد كه طايفه هايي از زنان مساوي با مردان ارث مي برند.

ما به عنوان نمونه به نقل دو مسئله در اين رابطه اكتفا مي كنيم:

1. اگر وارث ميت فقط يك دايي يا يك خاله باشد، همه مال به او مي رسد و اگر هم دايي و هم خاله باشد و همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشد، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود.{4}

2. اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادري باشد كه از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري يا چند خواهر مادري و يا چند برادر و خواهر مادري باشند مال به طور مساوي بين آنان تقسيم مي شود.{5}

[1].سوره نساء، آيه 34.

[2].براي مطالعه

بيشتر به تفسيرهاي الميزان و نمونه ذيل آيه 11 و 12 سوره نساء رجوع شود.

[3].روع كافي، ج 7، باب (كيف صار للذكر سهمان و للانثي سهم) حديث 1.

[4].به احكام ارث در رساله امام خميني (ره) مسأله هاي شماره 2759 و 2743 رجوع شود.

[5].همان.

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پرسش

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پاسخ

يكي از احكام مسلم اسلامي نزد شيعه و اهل سنت در مسأله ارث اين است كه اگر ميتي، هم فرزند دختر و هم فرزند پسر داشته باشد، سهم پسر به اندازه سهم دو دختر باشد.{1} يكي از دليل هاي اين حكم آيه 11 سوره نسا است كه مي فرمايد: (يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين)؛ خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مي كند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.{2} اما اين كه فلسفه و حكمت اين حكم چيست؟ در اين زمينه مي توان گفت كه در مجموع، احكام اسلام در زمينه امور مالي به گونه اي است كه بهره زن از مرد بيشتر مي شود زيرا خداوند سبحان مخارج زندگي و پرداخت مهريه را بر عهده مردان گذاشته و هنگامي كه زن ازدواج مي كند، هزينه زندگي او به عهده شوهر است در حالي كه زن در برابر هزينه زندگي خود و شوهرش هيچ گونه مسؤوليتي ندار. پس زن سهم خود را ذخيره مي كند و مرد سهمي را كه مي گيرد براي مخارج خود و زنش صرف مي كند مثلاً اگر مجموعه تركه يك مرد 30 ميليون را صرف هزينه خود و زندگي خانه كند، يعني مرد ده ميليون را خرج نفقه زن مي كند و قهراً سهم زن بيست ميليون مي شود و سهم مرد ده ميليون و در مجموع سهم زن بيشتر از سهم مرد مي گردد، بنابراين از آنجا كه زن معمولاً قدرت توليد ثروت كمتري دارد اسلام اين جهت را در ارث منظور كرده است.

با مراجعه به آثار اسلامي به اين نكته پي مي بريم كه پرسش ياد

شده درباره ارث زن و مرد از همان آغاز طلوع خورشيد اسلام در اذهان مردم بوده و گاه و بيگاه از پيشوايان اسلام را در اين زمينه پرسش هايي مي شده است به عنوان نمونه، در كتاب معاني الاخبار از قول امام علي بن موسي الرضا(ع) در پاسخ به اين سؤال نقل شده كه فرمود: اينكه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است از اينرو كه زن هنگامي كه ازدواج مي كند، چيزي مي گيرد و مرد ناچار است چيزي بدهد و نيز هزينه زندگي زن بر دوش مرد است در حالي كه در برابر هزينه زندگي مرد و خودش مسؤوليتي ندارد/

و همچنين و في الكافي باسناده عن الاحوال قال: قال لي ابن ابي العوجأ: ما بال المراْ السكينْ الضعيفْ تأخذ سهماً واحداً و يأخذ الرجال سهمين! فذكر ذلك بعض اصحابنا لابي عبدالله فقال ان المرأْ ليس عليها جهاد و نفقْ و لا معقلْ انما ذلك علي الرجال و لذلك جعل للمرأْ سهماً واحداً و للرجل سهمين.{3}

ابن ابي العوجأ گفت: چه شده كه زن كه فقير است يك سهم ارث مي برد ولي سهمين مرد دو سهم؟ چون اين مطلبه امام صادق(ع) يادآوري شد امام فرمود: به زن جهاد و نفقه و عاقله نيست و اين وظايف بر عهده مرد است لذا زن يك سهم و مرد دو سهم مي برد.{4}

[1].الفقه علي المذاهب الخمسه، محمدجواد مغنيه، ص 541/

[2].ر.ك: تفسير كبير، فخررازي، ج 3، ص 510 - 509، داراحيأ التراث العربي؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج 4، ص 207، منشورات جماعْ المدرسين؛ تفسير الجلالين، سيوطي و المحلي، ص 99، تحقيق و تعليق مصطفي ديب البغا، دارالعلوم الاشافيه دمشق/

[3].الكافي، كليني، ج 7، ص

85، دارالكتب الاسلاميه/

[4].تفسير نمونه، ج 3، ص 29؛ الميزان، ج 4، ص 224؛ تفسير كبير، ج 3، ص 115/

++++-

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پرسش

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پاسخ

توجه به نكاتي كه در ذيل مي آيد شبهه تفاوت را كه در ارث پسر و دختر ديده مي شود و به نظر مي آيد كه در كار ارث نوعي تبعيض صورت گرفته باشد از اذهان زدوده و ابعاد مسأله را روشن مي كند:

اول: علت اينكه سهم مرد دو برابر سهم زن قرار گرفته است اين است كه مرد به خاطر دارا بودن تدبير عقلاني در زندگي، مخارج منزل را به عهده دارد و تأمين معاش خانواده و مديريت اقتصادي به دست اوست و خداوند متعال در آيه (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَأِ بِمَا فَضَّلَ الله بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ);{1} مردان سرپرست و اداره كننده زندگي زنان هستند به سبب برتري كه خدا برخي از آنان را به برخي ديگر داده است و به سبب آنچه از مال خود به زنان مي بخشند.) به اين نكته اشاره كرده است.

دوم: با اينكه خداوند 23 ارث را در اختيار مرد قرار داده است ولي به مردان دستور نفقه و توسعه بر عيال داده و فرموده است كه با همسران خود در هزينه زندگي به عدالت رفتار كنند و اين عدالت موجب مي شود كه مرد در همان سهم خود زن را شريك گرداند. در نتيجه زن علاوه بر اينكه در سهم خود هيچ گونه تكليفي براي شركت مرد ندارد و آنرا در مصرف شخصي خود صرف مي كند در نصف ارث مرد شريك مي شود و ثمره اين تقسيم بر عكس مي شود و زن در حقيقت دوسوم را از ارث تصاحب مي كند و يك سوم به مصرف مرد مي رسد. دراينجا آنچه ملاحظه مي شود

غلبه روح تعقل بر احساسات و عواطف اوست و تدبير در امور مالي و حفظ و تبديل و به ثمر رساندن آن و سود كردن از آن، با روح تعقل سازگارتر است، و در زن غلبه عواطف رقيق و احساسات لطيف او بر عقل ملاحظه شده، كه با مصرف مناسبت بيشتري دارد. اين نكته مهمي است در مورد فرق ارث ميان پسر و دختر.

براي توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد؛ فرض كنيد مجموع ثروت هاي موجود در دنيا معادل 30. ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجاً در ميان زنان ومردان جهان (دختران و پسران) تقسيم مي گردد، اكنون مجموع در آمد مردان زنان جهان از راه ارث حساب كنيم، مي بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان و 10 ميليارد سهم زنان، اما مطابق معمول، زنان ازدواج مي كنند و هزينه زندگي آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان مي توانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند و در 20 ميليارد سهم مردان عملاً شريك خواهند بود.

بنابراين در واقع نيمي از سهم مردان كه 10 ميليارد مي شود صرف زنان خواهد شد و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند، مجموعاً صاحب اختيار 20 ميليارد - دو سوم مجموع پول دنيا - خواهند بود، در حالي كه مردان بيش از 10 ميليارد عملاً براي خود مصرف نمي كنند. در نتيجه سهم واقعي زنان از نظر مصرف و بهره برداري دو برابر سهم واقعي مردان است، و اين تفاوت به خاطر آن است كه معمولاً قدرت آنها براي توليد ثروت كمتر است و اين يك نوع حمايت

منطقي و عادلانه است كه دين اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقيقي آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است.{2} در احاديث متعددي به اين نكته اشاره شده است.

يونس عبدالرحمن از امام رضا(ع) سوال نمود: چگونه است وقتي شخصي مي ميرد و فرزندان او از جهت رابطه نسبي مساوي هستند اما سهميه دختران از ارث نصف سهميه پسران مي باشد در حالي كه فرزند دختر از پسر ضعيف تر و در توليد ثروت عاجزتر است؟

امام رضا(ع) فرمود: براي اينكه خداوند مديريت اقتصادي خانواده را بدست مرد سپرده و از اين لحاظ آنان برتري دارند و هزينه زندگي را بر عهده آنان نهاده است و زنان از ثروت مردان بهره برداري خواهند كرد.{3}

سوم: از اينها كه بگذريم ارث دختر و زن هميشه نصف مردان نيست بلكه موارد متعددي در فقه اسلامي وجود دارد كه طايفه هايي از زنان مساوي با مردان ارث مي برند.

ما به عنوان نمونه به نقل دو مسئله در اين رابطه اكتفا مي كنيم:

1. اگر وارث ميت فقط يك دايي يا يك خاله باشد، همه مال به او مي رسد و اگر هم دايي و هم خاله باشد و همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشد، مال به طور مساوي بين آنان قسمت مي شود.{4}

2. اگر وارث ميت فقط يك خواهر يا يك برادر مادري باشد كه از پدر با ميت جدا است، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري يا چند خواهر مادري و يا چند برادر و خواهر مادري باشند مال به طور مساوي بين آنان تقسيم مي شود.{5}

[1]. سوره نسأ، آيه 34/

[2].

براي مطالعه بيشتر به تفسيرهاي الميزان و نمونه ذيل آيه 11 و 12 سوره نسأ رجوع شود/

[3].فروع كافي، ج 7، باب (كيف صار للذكر سهمان و للانثي سهم) حديث 1/

[4]. به احكام ارث در رساله امام خميني (ره) مسأله هاي شماره 2759 و 2743 رجوع شود/

[5]. همان/

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پرسش

چرا ارث پسر بيشتر از ارث دختر است؟

پاسخ

يكي از احكام مسلم اسلامي نزد شيعه و اهل سنت در مسأله ارث اين است كه اگر ميتي، هم فرزند دختر و هم فرزند پسر داشته باشد، سهم پسر به اندازه سهم دو دختر باشد.{1} يكي از دليل هاي اين حكم آيه 11 سوره نسا است كه مي فرمايد: (يوصيكم اللَّه في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين)؛ خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مي كند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد.{2} اما اين كه فلسفه و حكمت اين حكم چيست؟ در اين زمينه مي توان گفت كه در مجموع، احكام اسلام در زمينه امور مالي به گونه اي است كه بهره زن از مرد بيشتر مي شود زيرا خداوند سبحان مخارج زندگي و پرداخت مهريه را بر عهده مردان گذاشته و هنگامي كه زن ازدواج مي كند، هزينه زندگي او به عهده شوهر است در حالي كه زن در برابر هزينه زندگي خود و شوهرش هيچ گونه مسؤوليتي ندار. پس زن سهم خود را ذخيره مي كند و مرد سهمي را كه مي گيرد براي مخارج خود و زنش صرف مي كند مثلاً اگر مجموعه تركه يك مرد 30 ميليون را صرف هزينه خود و زندگي خانه كند، يعني مرد ده ميليون را خرج نفقه زن مي كند و قهراً سهم زن بيست ميليون مي شود و سهم مرد ده ميليون و در مجموع سهم زن بيشتر از سهم مرد مي گردد، بنابراين از آنجا كه زن معمولاً قدرت توليد ثروت كمتري دارد اسلام اين جهت را در ارث منظور كرده است.

با مراجعه به آثار اسلامي به اين نكته پي مي بريم كه پرسش ياد

شده درباره ارث زن و مرد از همان آغاز طلوع خورشيد اسلام در اذهان مردم بوده و گاه و بيگاه از پيشوايان اسلام را در اين زمينه پرسش هايي مي شده است به عنوان نمونه، در كتاب معاني الاخبار از قول امام علي بن موسي الرضا(ع) در پاسخ به اين سؤال نقل شده كه فرمود: اينكه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است از اينرو كه زن هنگامي كه ازدواج مي كند، چيزي مي گيرد و مرد ناچار است چيزي بدهد و نيز هزينه زندگي زن بر دوش مرد است در حالي كه در برابر هزينه زندگي مرد و خودش مسؤوليتي ندارد.

و همچنين و في الكافي باسناده عن الاحوال قال: قال لي ابن ابي العوجاء: ما بال المراة السكينة الضعيفة تأخذ سهماً واحداً و يأخذ الرجال سهمين! فذكر ذلك بعض اصحابنا لابي عبداللَّه فقال ان المرأة ليس عليها جهاد و نفقة و لا معقلة انما ذلك علي الرجال و لذلك جعل للمرأة سهماً واحداً و للرجل سهمين.{3}

ابن ابي العوجاء گفت: چه شده كه زن كه فقير است يك سهم ارث مي برد ولي سهمين مرد دو سهم؟ چون اين مطلبه امام صادق(ع) يادآوري شد امام فرمود: به زن جهاد و نفقه و عاقله نيست و اين وظايف بر عهده مرد است لذا زن يك سهم و مرد دو سهم مي برد.{4}

[1].الفقه علي المذاهب الخمسه، محمدجواد مغنيه، ص 541.

[2].ر.ك: تفسير كبير، فخررازي، ج 3، ص 510 - 509، داراحياء التراث العربي؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج 4، ص 207، منشورات جماعة المدرسين؛ تفسير الجلالين، سيوطي و المحلي، ص 99، تحقيق و تعليق مصطفي ديب البغا، دارالعلوم الاشافيه دمشق.

[3].الكافي، كليني، ج 7، ص

85، دارالكتب الاسلاميه.

[4].تفسير نمونه، ج 3، ص 29؛ الميزان، ج 4، ص 224؛ تفسير كبير، ج 3، ص 115.

چرا ارث زنان نصف ارث مردان است؟

پرسش

چرا ارث زنان نصف ارث مردان است؟

پاسخ

پيش از بيان پاسخ، ذكر چند نكته الزامي است:

1. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «الاسلام هو التسليم».{1}

مسلمانان بايد مطيع خداوند باشد و به اين نكته توجه كند كه تنها راه سعادت و خوشبختي انسان در دنيا و آخرت، عمل به احكام اسلامي است و پيروي از احكام غير اسلامي و مخالف با اسلام، انسان را در آخرت گرفتار عذاب و آتش مي نمايد؛ خواه فرد مسلمان علت و حكمت احكام را بداند و خواه از حكمت آنها آگاه نباشد/

2. آن چه كه به عنوان علل شرايع و احكام اسلامي بيان مي شود در واقع علت و معلول فلسفي نيتس، بلكه حكمت و مصالحي است كه بر احكام اسلامي مترتب مي شود. به عنوان مثال، اگر علت روزه گرفتن فقط درك احوال فقرا و همدردي با آنها باشد در اين صورت افراد فقير مي توانند ادعا كنند كه چون احوال فقرا را درك مي كنند پس نبايد روزه بگيرند/

3. در قرآن كريم آمده است: «عسي ان تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئاً و هو شرلكم و الله يعلم و انتم لاتعلمون»;{2} چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خير شما در آن است يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آن كه شرّ شما در آن باشد و خدا مي داند و شما نمي دانيد/

در واقع، احكام اسلامي را خداوند در جهت رشد و تعالي و خير بركت انسانها قرار داده است و علايق و سليقه هاي شخصي انسانها بايد مطابق با احكام اسلامي باشد، نه اينكه انسانها علايق و سليقه هاي خود را محور قرار داده و احكام اسلامي را بر

اساس آن پايه ريزي كنند/

بايد توجه نمود كه انسانها تنها با تكيه بر عقل نمي تواند راه سعادت را بيابد/

پاسخ پرسش شما، در دو بخش تقديم مي شود:

بخش نخست: موضوع ارث زنان و اثبات مقدار آن است/

بخش دوم: مصالح و حكمتهايي است كه از اين حكم الهي مي توان به دست آورد/

بخش نخست: اثبات الهي درباره مقدار ارث زنان

محكم ترين و پايدارترين استدلال درباره مقدار ارث زنان، آيه 11 سوره نسأ است:

«يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل حظ الاثنين»؛ خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مي كمند كه سهم - ميراث - پسر به اندازه سهم دو دختر باشد. در اين آيه، خداوند متعال با محور قرار دادن ارث زنان، ضمن ارج نهادن به مقام زنان و مقابله با رسوم دوران جاهليت كه در آن عربها به زنها ارث نمي دادند، ميزان سهم ارث زنان را نصف ارث مردان قرار داده است/

از آن جا كه قرآن، كلام خداوند متعال است، عمل به آن بر هر مسلماني واجب و در اين حكم تمامي مذاهب اسلامي پذيرفته شده است/

بنابر نص صريح قرآن، مقدار ارث زنان نصف ارث مردان است.{3}

زماني قابل تغيير و تبديل است كه نسخ شده و حكم الهي ديگري جايگزين آن شده باشد. نسخ آيات قرآن به دو صورت انجام مي گيرد:

يكي: هنگامي كه آيه ديگري در قرآن حكم آيه پيش را نقض كند و ديگري اين كه رواياتي از پيامبر(ص) و ائمه معصومين(عليهم السلام) در نقض آن بيان شود/

بنابراين، چون اين آيه نسخ نشده، اجراي آن لازم است. در ادامه اين آيه، آيا ديگر مقدار سهم ارث را مشخص مي كنند و در ادامه آن خداوند به صراحت مي فرمايد: «تلك حدود الله

و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك الفوز العظيم و من يص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالد فيها وله عذاب مهين»؛ «اينها مرزهاي الهي است و هر كس، خدا و پيامبرش را اطاعت كند و قوانين او را محترم بشمرد - خداوند وي را در باغهايي از بهشت وارد مي كند كه همواره آب از زير درختانش جاري است. او جاودانه در آن مي ماند و اين پيروزي بزرگي است و آن كس كه خدا و پيامبرش را نافرماني كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد - خداوند - او را در آتش وارد مي كند كه در آن جاودانه خواهد ماند و براي او مجازات خواركننده اي است»/

بنابراين، عمل بر طبق احكام ارث، موجب سعادت ابدي انسان در آخرت است و مخالفت با احكام ارث عذاب ابدي دارد/

بخش دوم: حكمت مقدار ارث زنان

در اين بخش، برخي از حكمت ها و مصالحي كه از طرف ائمه(عليهم السلام) و علما در مورد حكم ارث بيان شده است، به صورت مختصر بيان مي شود/

الف) روايات

1. يونس بن عبدالرحمان مي گويد: به امام رضا(ع) گفتم: فدايت شوم، چگونه است كه اگر مردي بميرد و فرزنداني داشته باشد كه از نظر قرابت مساوي باشند زنان نصف مردان ارث مي برند، حال آن كه زنان ضعيف تر از مردان هستند و نيرو و قوت كمي دارند؟

امام رضا(ع) فرمود: براي آن كه خداوند به مردان درجه اي از برتري داده است و زنان عيال مردان هستند. يعني خرج تا بر عهده مردان است.{4}

2. در كتاب من لايحضرْ الفقيه آمده است: عبدالله بن سنان مي گويد: «از امام صادق(ع) پرسيدم:

به كدام علت ارث يك مرد برابر ارث دو زن است؟ جواب فرمود: براي اين كه خداوند براي زن صداق - مهريه - قرار داده است».{5}

در اين زمينه، روايات ديگري نيز نقل شده كه در كتاب هاي فروع كافي شيخ كليني، من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، تهذيب الاحكام شيخ طوسي و ساير كتاب هاي روايي شيعه ذكر شده است/

از آن چه در روايات ياد شده و ساير روايات ائمه(ع) آمده است مي توان چنين استنباط نمود كه چون مرد هزينه و مخارج بيشتري نسبت به زن دارد و هزينه هاي اقتصادي ديگري چون مهريه زن، نفقه زن و اولاد، نفقه نزديكان مثل پدر و مادر - در صورت فقر - ديه عاقله و شركت در جنگ و جهاد بر عهده مرد است، سهم مرد دو برابر سهم ارث زن است/

ب) دلايل مفسران و علماي شيعه و سني

در اين بخش، نظريات چند تن از مفسران به صورت اختصار درباره حكمت ارث زنان و مردان ارائه مي شود:

1. محمد بن عمر، معروف به فخر رازي، نويسنده كتاب تفسير كبير، در اين باب چند دليل ارائه نموده است؛ از جمله: هر كس مخارج بيشتر داشته باشد نيازش به مال و ثروت نيز بيشتر است و چون خرج مرد علاوه بر هزينه زندگي خودش شامل همسر و اولاد نيز مي شود ارث مرد دو برابر زن است/

2. محمد رشيد رضا - از علماي اهل سنّت - نويسنده تفسير المنار: ايشان دليل نخست فخررازي را پذيرفته است.{6}

3. علامه محمد حسين طباطبايي، نويسنده تفسيرالميزان: ايشان در تفسير آيه 11 سوره نسأ بحث مفصلي درباره ارث ارائه كرده و دلايل و حكمت هاي متعددي در مورد تفاوت ارث زنان و

مردان ارائه نموده و نوشته است. با توجه به آيه «ولا يظلم ربك احدا»؛ خداوند به هيچ كس ظلم و ستم نمي كند،{7} نبايد خيال نمود كه چون ارث زن نصف ارث مرد است بنابراين بر او ستم شده است، به ويژه كه اعتقاد به عدل الهي از اعتقادات خاص شيعه است/

[1]. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 125/

[2]. سوره بقره، آيه 216/

[3]. الفقه علي مذاهب خمسه، محمد جواد مغنيه، ص 541/

[4]. فروع كافي، شيخ كليني، باب 12 از ابواب مواريث، باب علْ كيف صارللذكر سهما و الاثني سهم، ص 86/

[5]. الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ج 4، ص 222/

[6]. المنار، محمد رشيد، ج 4، ص 406/

[7]. الميزان، محمد حسين طباطبايي، ج 4، ص 219 - 240/

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پرسش

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پاسخ

قانون ارث در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت هاي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد. (1)

اسلام، احكام ارث را تنها بر اساس مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متفاوت با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو

فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم (يك ششم) مي بد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ، سئول را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر

عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

ملاك برتري در اسلام، كرامتي است كه به تقوا به دست مي آيد. برتري به اموال و دارايي نيست.

اگر مرد از تقواي بيشتر برخوردار باشد، از زن برتر است و اگر زن با تقوا تر باشد، او برتر است.

سهم الارث در اسلام ارزش نيست ، بلكه مسئوليت آور است و نمي تواند بيانگر شخصيت زن از ديدگاه اسلام باشد. (5)

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

5 - همان، ص 199 - 218.

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پرسش

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد.

(1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است،

زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و

چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پرسش

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد.

(1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است،

زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و

چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ

شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد

است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود.

و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ

شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت

مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است،

زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام

و برابري آن استفاده كند.

مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ

شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد

است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود.

و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا زن نصف يك مرد ارث مي برد؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ

شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت

مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است،

زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام

و برابري آن استفاده كند.

مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زن كمتر از مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا زن كمتر از مرد ارث مي برد؟

پاسخ

اولاً بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ

شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد

است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

امام رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

امام صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسئوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود.

و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا در دين ما مردان از ارث ، دو سهم و زنان يك سهم مي برند؟

پرسش

چرا در دين ما مردان از ارث ، دو سهم و زنان يك سهم مي برند؟

پاسخ

اولاً بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند.

اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان

طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

امام رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

امام صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسئوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه و مهريه و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده

تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پرسش

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد.

(1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است،

زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و

چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا زنان نصف مردان ارث مي برند؟

پرسش

چرا زنان نصف مردان ارث مي برند؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد. (1)

اسلام،

احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است، زيرا در

مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

امام رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به

موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد ؟

پرسش

چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد ؟

پاسخ

با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است اما با كمى دقت روشن مى شود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان مى باشد و اين به خاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است . زي_را اس_لام وظايفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى ازدرآمدشان عملا خرج زنان م_ى ش_ود م_رد ب_اي_د هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى اوبپردازد در حالى كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه اى حتى براى خودشان معاف هستندبنابراين زن مى تواند تمام ارث خود را پس انداز كند در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج كند و نتيجه آن عملا چنين مى شود كه نيمى ازدرآمد مرد براى زن خرج مى شود و نيمى براى خودش در حالى كه سهم زن همچنان به حال خود باقى مى ماند .

تفاوت هاي زن و مرد چيست و چرا ديه زن نصف ديه مرد است؟

پرسش

تفاوت هاي زن و مرد چيست و چرا ديه زن نصف ديه مرد است؟

پاسخ

آن چه در قرآن كريم درباره تفاوت موجودات بيان شده، اين است كه: اولاً بايد زندگي به احسن وجه اداره شود و ثانياً چون كارها گوناگون است و كارهاي گوناگون را بايد استعدادهاي گوناگون به عهده بگيرند، لذا بايد تفاوت باشد.

از نظر اسلام آنچه ملاك فضيلت است، ايمان و تقواي الهي است. در اين مرتبه هيچ فرقي بين زن و مرد نيست؛ پس از بيان اين مقدمه، لازم به ذكر است كه مثلاً اين كه در آيه شريفه آمده است: »الرِّجالُ قَوِّمُونَ عَلَي النِّسآء...« (نساء،34) هرگز به اين معنا نيست كه مرد قيّم و سرپرست زن باشد؛ بلكه قيّم بودن تنها در مورد زنان در برابر شوهرانشان است.

و اين مطلب نيز كمال و فضلي براي مردان محسوب نمي شود؛ همچنان كه در كارهاي اجرايي مثل مدير يك مدرسه بودن و غيره افرادي هستند كه مديريت آن مؤسسه ها را به عهده دارند؛ اما اين مديريت هرگز معيار فضيلت و فخر معنوي محسوب نمي شود؛ بلكه فقط يك مسؤوليت اجرايي است و ممكن است كساني كه در آن مؤسسه زير دست اين مدير هستند، خالصانه تر از اين مدير باشند و در نزد خداوند متعال مقرّب تر و محبوب تر باشند.

قهراً چون توانايي مردان در مسائل اجتماعي و زيركي در مسائل اقتصادي و تلاش و كوشش آنها براي تحصيل مال و تأمين نيازمندي هاي منزل و اداره زندگي بيشتر است، سرپرستي داخل منزل نيز به مردان سپرده شده است؛ امّا اين چنين نيست كه مرد از اين سرپرستي بخواهد مزيتي به دست آورد و بگويد من چون سرپرستم، پس افضل

هستم؛ بلكه اين يك كار اجرايي است؛ وظيفه است، نه فضيلت.

از طرف ديگر قيّم بودن و سرپرست بودن در يك خانواده گاهي در بين زن و مرد عوض مي شود؛ مثلاً پسري كه بايد از مادرش اطاعت كند، نمي تواند بگويد من چون مهندس و يا پزشك هستم، تحت فرمان مادرم نيستم، پس در حقيقت در چنين مواردي زن بر مرد سرپرستي مي كند.

وانگهي هرگز درجات بهشت با توجه به معيارهاي اجرايي تقسيم نشده است تا در نتيجه گفته شود به زن سهم كمتري مي دهند؛ بلكه تقسيم بر اساس معنويات و اصول ارزشي استوار است؛ به اين معنا كه هر كه از تقواي بيشتري برخوردار است، مقام او بالاتر است زن باشد يا مرد.

امّا به دليل محذور داشتن و حشر و نشر با نامحرم و... برخي از كارهاي اجرايي براي زن روا نيست و اين، هيچ نقصي براي زن نيست.

خلاصه آن كه، آنچه محذور و مانع براي زنان در امور اجرايي است، تزاحم با احكام ديگر است.

{P - ر. ك: زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، ص 389 - 393، مركز نشر اسراء P}

خداوند هر يك از زن و مرد را به گونه اي آفريده كه هركدام كاري مي تواند انجام دهد كه ممكن است از عهده ديگري خارج باشد، مرد را عقلاني تر و زن را عاطفي تر آفريده، مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي، بهتر مي تواند

از عهده تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر مي تواند به تربيت فرزندان و اموري از اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر

مشكلات، نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق مي گيرد. ولي اين نقصان در اموال زنان به گونه اي{P - ر. ك: الميزان، علامه طباطبائي (ره)، ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات. P}

ديگر جبران مي شود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبه اي مي توانيد به اين نكته پي ببريد كه زنان عملاً دو برابر مردان بهره مي برند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است. زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنان براي زنان به مصرف مي رسد در حالي كه بر عهده زنان چيزي گذاشته نشده است. مرد بايستي هزينه همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك، پوشاك، مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن مي تواند سهم الارث خود را پس انداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از اين رو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان؛ در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است. در روايات اسلامي نيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها{P - ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 3، ص 290 - 291، نشر دارالكتب الاسلامية P}

ازدواج مي كنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي مي ماند در سهم همسرشان شريك مي شوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق مي گيرد و...

{P - ر.ك: فروع كافي، كليني (ره)، ج 7، ص 87، دارالاضواء / من لا يحضره الفقيه، ابن

بابويه، ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دار التعارف للمطبوعات. P}

چرا در خانواده تقسيم ارث، زن نصف مرد سهم مي برد؟

پرسش

چرا در خانواده تقسيم ارث، زن نصف مرد سهم مي برد؟

پاسخ

حقوق كارگر روز مزد بيشتر از كارمند رسمي است. اين به خاطر آن نيست كه شخصيت كارگر از كارمند بيشتر است، بلكه به خاطر آن است كه براي كارمند، بيمه، بازنشستگي، مرخصي، حق مأموريت، حق مديريت، حق عائله، سختي كار، بدي آب و هوا و ... در نظر گرفته شده است كه همة آنها محاسبه نشود، حقوق كارمند از كارگر بيشتر مي شود.

اسلام، ارث زن را نصف مرد قرار داده ولي در عوض هزينه زندگي را از دوش او برداشته و هزينه هاي خوراك، پوشاك، مسكن و درمان او را توسط مرد تأمين كرده است.

زن، سهم ارث خود را براي خود حفظ مي كند و تمام مخارج زندگي خود را از شوهر مي گيرد. به علاوه مهريه اي را هم از او دريافت مي كند كه اگر مهريه و هزينه زندگي را در كنار سهم ارث بگذاريم، سهم زن بيشتر مي شود. "(1)

در توضيح اينكه اسلام وظائفي برعهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمي از درآمد مردان عملاً خرج زنان مي شود , درحالي كه برعهده زنان چيزي گذارده نشده است , مرد بايد هزينه زندگي همسرخود را طبق نيازمندي او , از مسكن و پوشاك و خوراك وساير لوازم بپردازد , وهزينه زندگي فرزندان خردسال نيز برعهده اوست , درحالي كه زنان از هرگونه پرداخت هزينه اي حتي براي خودشان معاف هستند بنابراين يك زن مي تواند تمام سهم ارث خود راپس اندازكند , درحالي كه مرد ناچار است آن را براي خود وهمسر و فرزندان خرج كند , ونتيجه

آن عملاً چنين مي شود كه نيمي از درآمد مرد براي زن خرج مي شود , ونيمي براي خودش , درحالي كه سهم زن همچنان بحال خود باقي مي ماند .

براي توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد : فرض كنيد مجموع ثروت هاي موجود در دنيا معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجاً درميان زنان و مردان جهان (دختران و پسران) تقسيم مي گردد, اكنون مجموع درآمد مردان را با مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم , مي بينيم ازاين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان و10 ميلياјϠسهم زنان است, اما مطابق معمول , زنان ازدواج مي كنند , وهزينه زندگي آنها بردوش مردان خواهد بود وبه همين دليل زنان مي توانند 10 ميليارد خود را پس انداز كنند , ودر بيست ميليارد سهم مردان , عملاً شريك خواهند بود , زيرا درمورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف مي شود .

بنابراين د رواقع نيمي از سهم مردان كه 10 ميليارد مي شود صرف زنان خواهد شد , وبا اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس انداز كرده بودند , مجموعاَ صاحب اختيار 20 ميلياد _ دو سوم مجموع پول دنيا _ خواهند بود , درحالي كه مردان بيش از 10 ميليارد عملا براي خود مصرف نمي كنند .

نتيجه اينكه سهم واقعي زنان , از نظر مصرف و بهره برداري دو برابر سهم واقعي مردان است , و اين تفاوت بخاطر آن است كه معمولاً قدرت آنها را براي توليد ثروت كمتراست , و اين يك نوع حمايت منطقي و عادلانه است كه اسلام از زنان به

عمل آورده وسهم حقيقي آنها را بيشتر قرارداده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است .

اتفاقاً با مراجعه به آثار اسلامي به اين نكته پي مي بريم كه سوال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده وگاه بيگاه از پيشوايان اسلام دراين زمينه پرسش هايي مي كردند , و پاسخ هايي كه از طرف پيشوايان بزرگ (ائمه اهل بيت "ع") به اين سؤال داده شده غالباً به يك مضمون است , وآن اينكه "خداوند مخارج زندگي و پرداخت مهر را برعهده مردان گذارده است به همين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده " .

دركتاب "معاني الاخبار" از امام علي بن موسي الرضا (ع) نقل شده كه درپاسخ اين سوال فرمود : "اينكه سهم زنان نصف مردان از ميراث است به خاطر آن است كه زن هنگامي كه ازدواج مي كند چيزي مي گيرد ومرد ناچار است چيزي بدهد , به علاوه هزينه زندگي زنان بردوش مردان است , درحالي كه زن در برابر هزينه زندگي و خودش مسئوليتي ندارد " .(1)

منابع و مآخذ :

1. برگرفته از كتاب، تمثيلات (پرسشهاي مهم، پاسخهاي كوتاه)، تأليف: محسن قرائتي

تفسير نمونه، ج3، ص290

براساس آية شريفة "لِلذَّكَرِ مِثْل ُ حَظِّ الاْ ?ُنثَيَيْن سهم مرد، دو برابر سهم زن است آيا اين حكم نوعي تبعيض در حقوق زنان نسبت به مردان نيست توضيح دهيد.

پرسش

براساس آية شريفة "لِلذَّكَرِ مِثْل ُ حَظِّ الاْ ?ُنثَيَيْن سهم مرد، دو برابر سهم زن است آيا اين حكم نوعي تبعيض در حقوق زنان نسبت به مردان نيست توضيح دهيد.

پاسخ

برادر گرامي براي روشن شدن قضيه ارث زن و اين كه اسلام اجحافي نكرده بايد نكاتي را مد نظر داشت نظام حقوقي هر ملتي براساس تفكر، عقيده و فرهنگ همان ملت شكل مي گيرد و براي اصلاح و دست كاري در روساخت ها و ظواهر، بايد به مباني و زيرساخت ها، توجه داشت و نظام حقوقي مبتني بر مجموعه نظام فكري و عقيدتي و فرهنگي بنا كرد.

اسلام تأكيد دارد بر حيات تعقلي در اجتماع و دوري از زندگي احساسي و دور از منطق لذا اساس و زيربناي احكام اسلام بر همين نكته نهاده شده است كه واقعيت هاي موجود را در نظر مي گيرد نه خواست و ميل هاي زودگذر و احساسات را و لذا احكام اسلام بر خلاف احكام جوامع عرفي از ثبات و دوام برخوردار است

بنابراين اين كه اسلام سهم ارث مرد را دو برابر زن قرار داده است به خاطر برتري مرد، در اداره عقلاني جامعه بر زن است كه دو سوم ثروت دنيا را در اختيار تعقل و يك ثلث آن را، در اختيار احساس قرار داده است كه جامعه به صلاح برسد.

علاوه بر آن انفاق لازم و واجب بر عهده مرد است كه حاصل اين نكات امر جالبي است كه ملكيت 23 ثروت در دست مردان و 13 در دست زنان است امّا مصرف و استفاده 23 از آن زنان و 13 از آن مردان است چون نفقه زن بر مرد واجب است تدبير

23 ثروت به دست مرد است و استفاده 23 از زن و اين بيان كننده آن است كه اجحاف در حق زنان نشده است و فقط مديريت سرمايه در دست مردان است (تفسير الميزان علامه طباطبائي ج 4، ص 215، جامعه مدرسين )

اين سؤال در روايات ما، از ائمه معصومين نيز، پرسيده شده است از امام عسكري سؤال شد;

ما بال المرأة المسكينه الضعيفه تاخذ مسلماً واحداً و يا خذ الرجل مسلمين فقال ان المرأة ليس عليها جهاد ولانفقه ولاعليها ولاعليها معقله انما ذلك علي الرجال (وسايل الشيعه ج 26، ص 94.)

چرا زن يك سهم دارد و مرد دو سهم امام فرمود: چون زن جهاد و نفقه واجب ندارد و اين تكاليف بر عهده مردان است حق و تكليف دوروي يك سكه اند، هركس تكليفش بيشتر باشد از حقوق بيشتري برخوردار است (من له الغنم فعليه الغرم

يا از امام رضا چنين نكته اي سؤال شد، فرمود:

لان المرأة اذا تزوّجت اخذت والرجل يعطي ولذلك وفّر علي الرجال (همان ص 95.)

هنگام ازدواج زن اموالي را مي گيرد و مرد (نفقه مي دهد، به خاطر همين سهم مردان بيشتر شده است

و امام صادق فرمود: به علت اين كه زن مهريه مي گيرد، سهم ارثش كمتر است (همان )

لذا، با ملاحظه مجموعه اين مطالب چنين استفاده مي شود كه اوّلاً به خاطر مديريت عقلاني سرمايه تدبير بيشتر اموال به دست مردان افتاده كه غالباً از زنان در تعقل قوي تراند. گرچه استفاده زنان چنان كه توضيح داده شد از سرمايه بيشتر است ثانياً: بهره وري و حق ناظر به تكاليفي است كه بر عهده انسان قرار مي گيرد و از آن جا

كه مرد تكليف مالي نسبت به خانواده و زن دارد. لذا از حقوق بيشتري بهره مند است و اين عين عدالت است نه اجحاف

الف چرا ارث مرد 2 برابر ارث زن است ب چرا گواهي مردان ارزش بيشتري از آنان دارد؟

پرسش

الف چرا ارث مرد 2 برابر ارث زن است ب چرا گواهي مردان ارزش بيشتري از آنان دارد؟

پاسخ

الف خداوند هر يك از زن و مرد را به گونه اي آفريده كه هر كدام كاري مي تواند انجام دهد كه ممكن است از عهده ديگري خارج باشد، مرد را عقلاني تر و زن را عاطفي تر آفريده مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي بهتر مي تواند از عهدة تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر مي تواند به تربيت فرزندان و اموري از اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر مشكلات نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق مي گيرد.(ر.ك الميزان همان ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات ) ولي اين نقصان در اموال زنان به گونه اي ديگر جبران مي شود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبه اي مي توانيد به اين نكته پي ببريد كه زنان عملاً دو برابر مردان بهره مي برند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنها براي زنان به مصرف مي رسد در حالي كه بر عهدة زنان چيزي گذارده نشده است مرد بايستي هزينة همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك پوشاك مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن مي تواند سهم الارث خود را پس انداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از

اينرو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است (ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 290 _ 291، نشر دارالكتب الاسلامية ) در روايات اسلامي نيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها ازدواج مي كنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي مي ماند در سهم همسرشان شريك مي شوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق مي گيرد و...(ر.ك فروع كافي كليني ج 7، ص 87، دارالأضوأ / من لايحضره الفقيه ابن بابويه ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دارالتعارف للمطبوعات )

ب اما اين كه چرا در گواهي دادن دو زن در برابر يك مرد بايد باشد، اولاً: اين امر ربطي به مسأله تفاوت يا عدم تفاوت ذاتي و سرشت آن ها ندارد همان طور كه ربطي به انديشه و عقل آن ها ندارد; بلكه به خاطر اين است كه زن موجودي پر عاطفه است و احياناً ممكن است عواطفش او را تحت تأثير قرار دهد. لذا قرار دادن يك زن ديگر در كنار او براي گواهي دادن به اين جهت است كه چنان چه تحت تأثير قرار گرفت از آن جلوگيري شود. "فَإِن لَّم ْ يَكُونَا رَجُلَيْن ِ فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان ِ مِمَّن تَرْضَوْن َ مِن َ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِل َّ إِحْدََهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدََهُمَا الاْ ?ُخْرَي َ; (بقره 282) و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند انتخاب كنيد (و اين دو زن بايد با هم شاهد قرار گيرند) تا اگر يكي انحرافي يافت ديگري به او ياد آوري كند."

ثانياً: در بعضي موارد

شهادت يك زن كاملاً مسموع و مقبول است پس در همه جا شهادت دو زن لازم نيست

ثالثاً: تحمل شهادت نيز يكي از مسئوليت ها است كه اسلام مي خواهد حتي المقدور از دوش زن بردارد يا دست كم بر عدة بيشتري تحميل كند.

رابعاً: بعضي تكاليف فقط بر عهدة مردان گذاشته شده است آيا شايسته است كه مردان لب به اعتراض گشوده و بگويند چرا چنين تكليفي فقط براي مردان بايد باشد؟!(جهت آگاهي بيشتر ر.ك زن در آئينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي ص 35_38، مركز نشر فرهنگي رجأ / تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 286 - 287، دارالكتب الاسلامية همان ج 3، ص 244 - 250.)

چرا اسلام هيچگاه زنان و دختران را خارج از چارچوب خانواده و به صورت مجرد در نظر نمي گيرد توجيه احكام مربوط به ارث و ديه فقط در صورتي درست است كه ما زن و مرد را متاهل فرض كنيم؟

پرسش

چرا اسلام هيچگاه زنان و دختران را خارج از چارچوب خانواده و به صورت مجرد در نظر نمي گيرد توجيه احكام مربوط به ارث و ديه فقط در صورتي درست است كه ما زن و مرد را متاهل فرض كنيم؟

پاسخ

ضمن ارج نهادن به روحيه كنكاش گري شما توجه شما را به نكات ذيل جلب مي كنيم:

اولا، زن و مرد در عمده احكام شايد تا 90درصد احكام همسان و مشترك هستند و احكام اختصاصي بين زن و مرد به عنوان يك استثناء بر اصل قاعده همانندي و اشتراك در حقوق و تكاليف است.

ثانيا، در احكام اختصاصي زنان، گاهي دختران در خارج از چارچوب خانواده لحاظ شده اند. مثل مسأله بلوغ، رضايت در ازدواج و حضانت و گاهي به طور مشخص در چارچوب خانواده در نظر گرفته شده اند مثل مسأله نفقه همسران (توجه داريد كه در مسأله نفقه فرزندان فرقي بين دختر و پسر نيست) و احكام (حقوق و تكاليف) زناشويي و گاهي به طور عام خواه در چارچوب خانواده يا به طور مجرد و اين نگاه نيز دلايل مختلفي دارد از جمله اشتراك برخي خصلت ها و ويژگي ها در زنان خواه قبل يا بعد از ازدواج باشند مثل شهادت دادن زنان در محاكم يا تصدي امر قضاء يا لزوم پوشش (حجاب) اسلامي و... و نيز طبيعت برخي احكام و قوانين، تعميم و عدم اختصاص را مي طلبد. مثل مسأله ارث كه يك نحوه گردش طبيعي ثروت از پدر و مادر به فرزندان و از آنان به فرزندانشان واضح است كه نگاه ايستا به مسأله ارث ناتمام است بلكه بايد در يك روند مستمر

كه اين ثروت همواره در معرض گردش و تبادل است نگريسته شود.

پسران حال، مردان آينده اند كه بايد از قبل از ازدواج آمادگي براي تشكيل خانواده را داشته باشند و منابع مالي تأمين هزينه زندگي را داشته باشند اين طور نيست كه درست يك روز قبل و يا همزمان با ازدواج و تأهل بتوانند آمادگي كسب كنند. در بحث ديه نيز چنين است. در واقع اولا به عنوان نگاه نوعي به زنان و مردان، يك وضعيت متمايز زن و مرد را در بين نوع افراد و نه يكايك افراد زن و مرد اقتضاء مي كند و ثانيا زندگي زن و مرد و حقوق و وظايف آنها با مقدمات تمهيدات قبل و بعد يك روند است و نه يك جريان مقطعي و موقت به چند سال.

بنابراين زن و مرد در همه احكام متمايز هستند و نه همه احكام اختصاصي بين زنان، مشترك بين همه زنان بدون در نظر گرفتن وضعيت تأهل يا تجرد آنان است. علاوه بر نكات فوق الذكر گفتني است كه:

1. بديهي است كه تفاوت هايي در بين افراد جامعه از حيث درآمد، شغل، كار كردن زن، مجرد بودن، متأهل بودن، كودك و بزرگسال بودن وجود دارد. قانونگذار چنانچه بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلاف ها را در نظر بگيرد كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد، خلاف ضرورت تشريع و تقنيين است و مصلحت ها آن طور كه بايد تأمين نمي شود، از اين رو قانونگذار قانون را براي نوع افراد جامعه وضع مي كند نه افراد و گروه هاي معدود

كه متناوب در هر حال تغييرند. البته در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود.

حاصل آن كه اسلام، با توجه به همه جوانب، قانون كلي را براي نوع زن و مرد وضع كرده و تفاوتي بين آن دو قرار داده است و در اين بين حالات افراد و گروه ها را به علت غير ممكن بودن، در نظر نگرفته است.

2. گستره حكمتي كه براي تفاوت ارث بيان شد، با توجه به اين كه غالب مجردها ازدواج خواهند كرد، در همه جا جاري است، زنان چه در هنگام مجرد بودن و چه غير آن، پس از تملك ارث حق دارند آن را براي خود نگهدارند و حتي پس از ازدواج نيز مي توانند از بخشش آن به همسر يا خرج آن در منزل امتناع كنند؛ اما مردها، اگر چه در سنين كودكي وارث مالي شوند، پس از ازدواج موظفند، خانواده را در آن شريك كنند. ضمن آن كه پسران موظفند نفقه پدر ومادر را در صورت نياز، بپردازند و هم چنان كه گفته شد، پس از رسيدن به سن قانوني بايد خودشان نفقه خود را تأمين كند.

چرا ديه و ارث مربوط به زن نصف مرد است ؟

پرسش

چرا ديه و ارث مربوط به زن نصف مرد است ؟

پاسخ

ر.ك: مجله پرسمان شماره 11 و كتاب پرسش و پاسخ ج 7 (به پيوست ارسال مي گردد).

در قديم زنان كار منزل و مردان خارج از منزل را انجام مي دادند و ارث دختر كمتر از پسر بود آيا الان كه خانمها بيرون از منزل نان آور خانه هستند مي توانند به اندازه پسر ارث ببرند؟ چرا؟ در صورت امكان علت تفاوت ارث را بفرماييد. لطفا مثل هميشه پاسختان كامل باشد.

پرسش

در قديم زنان كار منزل و مردان خارج از منزل را انجام مي دادند و ارث دختر كمتر از پسر بود آيا الان كه خانمها بيرون از منزل نان آور خانه هستند مي توانند به اندازه پسر ارث ببرند؟ چرا؟ در صورت امكان علت تفاوت ارث را بفرماييد. لطفا مثل هميشه پاسختان كامل باشد.

پاسخ

بايد دانست ثبات احكام شرعي و تغيير آن ها بر اساس ملاكات و مبنايي ويژه اي است كه براي روشن بيني در اين باره توجه شما را به چند نكته مهم جلب مي كنيم.

1. احكام الهي را مي توان يك بار بر اساس پيش نگاه و يكبار بر اساس پس نگاه به طور واقع بينانه و فراگير، مورد دقت و ارزيابي قرار داد و تا مصالح انجام آنها و مفاسد ترك آنها آشكار شود.

2. از فوايد ثبات احكام، حفظ مصالح و دفع مفاسد به نگاهي دراز مدت است. به گونه اي كه هويت فرهنگي و ديني جامعه محفوظ مي ماند و از هنجارهاي جامعه و هجوم فرهنگ هاي بيگانه جلوگيري مي شود. به طور مثال اگر ما حكم وجوب نفقه بر مردان و نصف بودن ارث زنان را ثابت نگه داريم مسؤوليت اجرائي مرد را در جامعه پر رنگ كرده ايم. در نتيجه مشكل جايگزيني زنان در عرصه هاي كاري مردان به حداقل مي رسد و بحران اشتغال در جامعه به طور محسوسي كاهش مي يابد. علاوه بر آن كه به سالم ماندن لطافت احساسات زنان كمك كرديم و آنان را از هضم شدن در زندگي ماشيني نجات داده ايم.

3. با توجه به دو نكته فوق تغيير احكام به هيچ روي جايز نيست، مگر در دو صورت:

الف) هنگامي كه اجراي يكي از احكام با مصالح

اهم اجتماعي تزاحم پيدا كند، به طور موقت، به حكم ولي فقيه و مجتهد جامع الشرايط مي توان مصلحت اهم را بر آن حكم مقدم داشت.

ب) هنگامي كه موضوع حكم با تمام جوانب آن براي كارشناسان و مجتهدان شناخته شده باشد و يقين به تغيير موضوع پيدا كنيم، مثلاً اگر به طور حتم كشف كرديم كه موضوع حرمت شراب، مستي آور بودن آن است. در صورتي كه مايعي باشد كه مست آور نباشد. حكم به حرمت نمي دهيم و يا اگر به طور حتم دانستيم ملاك حرمت شطرنج، وسيله بازي قماربازان است. اگر زماني يا جامعه از اين ويژگي خارج شد حكم به حرمت نمي دهيم. امّا اگر ندانيم كه ملاك حرمت شطرنج تنها وسيله بازي قماربازان بودن است و احتمال بدهيم دلايل ديگري نيز داشته و يا شك كنيم كه «موضوع» تغيير يافته هم چنان بايد به حرمت آن پاي بند باشيم.

درباره ديه و ارث زن نيز معلوم نيست كه فقط جنبه هاي اقتصادي آن حكم بوده است. بلكه چه بسا جنبه هاي فرهنگي و اجتماعي نيز دخالت داشته است. از اين رو تشخيص و تغيير موضوع بسيار مشكل است و به دنيال آن تغيير حكم نيز به آساني ميسر نيست.

يكي از نشانه هاي ثبات و تغيير حكم آن است كه اگر در آيات قرآن و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) همگي به يك گونه حكم را بيان داشته اند معلوم مي شود آن حكم از احكام ثابت و حتي ضروري اسلام است. امّا اگر بسته به اوضاع و شرايط حكم در حكم تغيير و تحول به وجود آمده معلوم مي شود از احكام قابل تغيير است.

درباره احكام ديه و ارث زن از آيات قرآن و سخنان معصومان ثبات

فهميده مي شود.

گفتني است مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3. اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اينكه:

الف. اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد،؛ بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب. اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج. علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين

دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه. اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً. چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانياً. در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده

را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ميراث ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را ȘјǙʠخود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند». (الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215.)

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛

2. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛

3. كمالي، سيدعلي، قرآن و مقام زن؛

4. مهرپور، حسين، بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛

5. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1 ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

6. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛

7. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛

8. محمدرضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

فلسفه نصف بودن ارث زن چيست ؟

پرسش

فلسفه نصف بودن ارث زن چيست ؟

پاسخ

بررسي جامع و همه جانبه اين مسأله در خور تحقيقي ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يادآور مي شويم:

الف) در نظام حقوقي اسلام بيش از هر مكتب ديگري تساوي حقوق زن و مرد رعايت گرديده است. در آغاز بايد فرق بين تساوي( Equality ) و تشابه( Similarity ) را به خوبي دريافت. بي توجهي به اين مسأله موجب خلط و مغالطه بسياري مي شود. تشابه به معناي همانندي و همشكلي روبناهاي حقوقي است. اين همان جرياني است كه فمنيسم( Feminism ) غربي در دام آن گرفتار آمد و پنداشت كه تبعيض زدايي در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق كاملاً مشابه است. در حالي كه اين رويكرد نه سودي براي مرد در پي داشت و نه براي زن؛ بلكه روند انهدام بنيان خانواده را سرعت بخشيد و برآيندهاي ناگواري براي جامعه بشري در پي آورد. تساوي به معناي برابري است، نه يكنواختي. در تساوي شرايط گوناگون، تفاوت هاي طبيعي، وظايف و جوانب مختلف ملاحظه مي شود و چه بسا احكام نامشابهي وضع مي گردد، بدون آن كه بر كسي ستمي روا شود. ولي در تشابه همه اين امور ناديده انگاشته شده و فقط به يكنواختي روبناهاي حقوقي بسنده مي شود. بنابراين بايد توجه داشت كه هرگونه نايكساني قواعد حقوقي به منزله نفي تساوي نيست و هر نوع تشابه و يكنواختي به منزله رعايت تساوي نمي باشد.

ب ) تفاوتهاي حقوقي به معناي تفاوت در ارزش ها و كمالات انساني نيست و اسلام بر برابري زن و مرد در كرامت هاي انساني تأكيد فراوان دارد.

ج ) مسأله ارث و ديه زن در نظام

حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

د ) ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست، بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1- ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2- ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3- اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است، بلكه اساسا حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اين كه:

الف) اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد، بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب ) اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج ) علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايي هاي خود را در

هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه ) اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1- مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2- نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً؛ چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانيا؛ در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن

محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ماترك ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند» ، (الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215).

چرا در اسلام زن نصف مرد ارث مي برد؟

پرسش

چرا در اسلام زن نصف مرد ارث مي برد؟

پاسخ

ب ) اصل برخورداري زن از ارث از مسلمات قوانين اسلام است و اسلام در زماني اين اصل را اعلام نمودكه نه تنها در محيط عرب جاهلي , بلكه حتي در جوامع متمدن آن روزگار نيز نه تنها زنان از ارث محروم بودند, بلكه خودشان شي ئ و مال محسوب شده و به عنوان بخشي از ميراث , به وراث منتقل مي شدند. در اصل بهره مندي از ارث , اسلام , زنان را همچون مردان قرار داده و حتي در مقام تعيين سهام ارث سهم او را پايه قرار داده و فرموده است ((للذكر مثل حظ الانثيين )) و با بيان اين قاعده غالبي - و نه عمومي - سهم مرد را دوبرابر سهم زن به عنوان سهم پايه قرار داده است نه آن كه سهم زن را نصف سهم مرد اعلام كند اين اختلاف در سهم علي رغم آن اشتراك در اصل خود پرسش برانگيز است . توجه به نكات ذيل روشنگر فلسفه اين اختلاف و پاسخ به پرسش هاي مربوطه است . اولاا: اين اختلاف در تسهيم و تخصيص , هرگز جنبه ارزشي نداشته و دوبرابر بودن سهم الارث مرد نسبت به زن هرگز به معناي ارزش مضاعف مردان نيست . ثانيا": مبناي اين تقسيم و تسهيم , لزوم رعايت تناسب و تعادل حقوق هر كس با وظايف او است . توجه به اين نكته توهم ظالمانه و تبعيض آميز بودن اين تسهيم را از بين مي برد. اگر مسائله ارث به عنوان بخشي از حقوق خانواده در كنار ساير اجزاي اين نظام

حقوقي قرار گيرد و مجموعه نظام حقوق خانواده به عنوان جزئي از نظام حقوقي اسلام مورد مطالعه و دقت واقع شود و حقوق و تكاليف مختلف زنان و مردان در صحنه خانواده و اجتماع به خصوص از بعد اقتصادي با هم مقايسه شود به خوبي روشن مي شود كه در اين تسهيم نه تنها به زن ظلم نشده است , بلكه عملاا او بهره بيشتري از مرد خواهد داشت , زن از مزيت اقتصادي مهريه و نفقه برخوردار است و هيچ تكليفي جز تمكين ندارد, اما مرد افزون بر آن كه ملزم به پرداخت مهريه و نفقه زن است , ملزم به تائمين ساير مخارج زندگي نيز بوده و حتي در صورت درخواست زن موظف به پرداخت اجرت شيردهي حضانت , انجام كارهاي خانه و امثال آن نيز هست . همچنان كه در برخي موارد, پرداخت ديه مقتول منحصرا" بر عهده مرد قرار مي گيرد و دوبرابر بودن سهم الارث مرد, يكي از راه هايي است كه او بهتر بتواندبه انجام وظايف مادي و اقتصادي اش اقدام كند. ثالثا": هر چند ظاهر اين تسهيم , برخورداري مضاعف مرد از ارث و مزاياي اقتصادي است ولي واقعيت چنين نيست , زيرا اگر چه نتيجه اين تقسيم آن است كه در مرحله ((تملك )) مرد دو برابر بيش از زن مالك مي شود ولي در مرحله ((مصرف و اختصاص )) تقريبا" زن بيش از مرد بهره مي برد زيرا زن سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد و هيچ الزامي براي خرج كردن آن ندارد. اما سهم مرد عملاا و غالبا" در جريان انفاق

و تائمين هزينه به خانواده اش كه به طور تقريبي نيمي از آن را زنان تشكيل مي دهند باز مي گردد. رابعا": اين كه غالبا" و نوعا" مرد بيش از زن مي تواند از سرمايه خويش در گردش اقتصادي جامعه استفاده كند و به اين وسيله از ركود اقتصادي جامعه پيش گيري مي شود. خامسا": دو برابر بودن سهم مرد از ارث يك قاعده عمومي نيست زيرا نه تنها در برخي از موارد زنان برابر مردان ارث مي برند - مثلاا پدر و مادر ميت , در صورتي كه ميت فرزند داشته باشد 16 ارث مي برند - بلكه گاهي با تفاوت زياد بيش از مردان از ارث بهره مند مي شوند - مثلاا اگر ورثه ميت فقط پدر و يك دختر باشد در اين جا مرد (پدر) 16 و زن (دختر) 56 ارث مي برد.

1- چرا زنان نصف مردان ارث مي برند ؟

پرسش

1- چرا زنان نصف مردان ارث مي برند ؟

پاسخ

حقوقي مثل ارث، ديه، حق طلاق و مسائلي از اين قبيل بسته به جنسيت افراد است از حيث نوع كار و تفاوتهاي فردي موجود ميان زن و مرد.

البته بدانيد كه در همه جا ارث مرد دو برابر ارث زن نيست. مثلا ارث پدر و مادر

«يك ششم» است. و در اين مطلب جنسيت ملاك نيست، و اگر ديديد ارث دختر و پسر(اگر فرزند خانواده اي باشند) تفاوت دارد و ارث پسر دو برابر است به اين دليل است كه پسرها متحمل خرج و نفقه خانواده هستند و ملزم اند كه اين ارث را در خانواده خرج كنند.

ولي خانم مختار است كه اين ارث را به خانه همسر منتقل كند يا نه او در خرج اين ارث كامل مختار است و هيچ اذني از همسر لازم نيست. پس به تبع اگر خانواده اي را در نظر بگيريد وقتي پدر يا مادر مرد مي ميرند به اين مرد دو برابر مي رسد و مرد ملزم است به خرج اين ارث در خانواده خود. درنتيجه نيمي از اين ارث به خانم در خانواده جديد منتقل مي شود.

و از آن طرف ديگر اگر پدر يا مادر اين زن فوت شوند ارثي كه به زن مي رسد يك برابر است ولي اين زن مختار است كه اين ارث را به خانواده جديد منتقل نكند، درعمل ديده مي شود كه زن داراي منفعت مادي بيشتري شده است.

نكته ديگري كه در اين زمينه است و مي توان گفت كه حكمتي خاص دارد اين است كه بقاء كانون خانواده ها نيز در همين امر است.

يعني: اگر زن خانواده اي ارث كاملي بگيرد، داراي ثروت مي گردد و چون در خرج كردن آن آزاد است حتي بدون اذن شوهر. شايد كه احساس استقلال نمايد و ديگر نخواهد كه واجب الفقه فرد ديگري باشد و به اصطلاح خودش زير دست كس ديگري باشد. لذا دنبال طلاق گرفتن است و با اين عمل بنياد خانواده را از بين برده است. در حالي كه عكس اين عمل كه مرد دو برابر زن ارث مي برد ديگر متحمل اين چنين خطرات و احتمالاتي نيست.

حقو ق كارگر روز مزد بيشتر از كارمند رسمي است . اين به خاطر آن نيست كه شخصيت كارگر از كارمند بيشتر است ، بلكه به خاطر آن است كه بر اي كارمند ، بيمه ، بازنشستگي ، مرخصي ،حق ماموريت ، حق مديريت ، حق عائله ، سختي كار ، بدي آب و هوا و ... در نظر گرفته شده است كه اگر همه آنها محاسبه شود ، حقوق كارمند ازكارگر بيشتر است.

اسلام ارث زن را نصف مرد قرار داده ولي در عوض هزينه زندگي را ازدوش او برداشته و هزينه هاي خوراك ، پوشاك ، مسكن و درمان او را توسط مرد تامين كرده است . زن سهم ارث خود را براي خود حفظ مي كند و تمام مخارج زندگي خود را از شوهر مي گيرد . به علاوه مهريه اي را هم از او دريافت مي كند ، كه اگر مهريه و هزينه زندگي را در كنار سهم ارث بگذاريم ، سهم زن بيشتر مي شود . (1)

منابع :

1- تمثيلات ‚ حجه الاسلام قرائتي ‚ ص

83

آياحكم نصف بودن ارث زن در زمان حضرت پيامبر(ص ) هم جاري بوده در حالي كه زنان همراه مردان كار مي كردند؟

پرسش

آياحكم نصف بودن ارث زن در زمان حضرت پيامبر(ص ) هم جاري بوده در حالي كه زنان همراه مردان كار مي كردند؟

پاسخ

دانشجوي گرامي خواهر رضوان انصاري

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - قبل از آفرينش انسان، خداوند به آفرينش ديگر موجودات زميني و آسماني پرداخته است.

ج س 2 - زندگي اخروي بي نهايت است و آن را حد و نهايتي نيست تا سؤال شود كه بعد از آن چه خواهد شد. زماني سخن از «بعد»، روا است كه حد و محدوديتي در كار باشد؛ اما در لاحدي و عدم، نهايت بعد معنا ندارد و مثل آن است كه گفته شود بعد از كمال مطلق چيست؟ طبيعي است كه در اين جا اصل سؤال غلط و خود متناقض (Contradictory) است؛ زيرا فرض مطلق بودن مخالف و مناقض تصور «بعد» است. اما آيا اين موجب بي معنا بودن زندگي خواهد بود؟ هرگز! بلكه بي معنايي را در طرف مقابل آن مي توان ادعا كرد؛ زيرا اگر براي جهان آخرت نيز بعدي فرض شود باز همين سوال درباره جهان سوم تكرار خواهد شد و... بنابراين سؤال از بعد هميشه باقي است و ديگر براي هستي هيچ غايتي كه در آن هر چيز به كمال نهايي خود برسد وجود نخواهد داشت و هميشه و همه چيز در يك حالت انتظار و مقدماتي قرار خواهد داشت و هرچه بپرسيم بعد چه خواهد شد، باز پرسش باقي است.

ج س 3 - ازدواج دائم زن مسلمان با مرد غير مسلمان (مسيحي، يهودي و...) جايز نيست و در صورتي كه جاهل به مسأله بوده، به مجرد اين كه حكم براي او روشن شد، بايد از وي جدا شود و عِدّه نگه دارد و اگر فرزندي در اين مدت پيدا كرده اند، به خاطر جهل مسأله محكوم به حليّت (حلال زاده) است. بلي اگر آن مرد در عده مسلمان شود، مي تواند رجوع كند ولي بهتر است بعد از اتمام عده، دوباره عقد بخوانند.

اما اين كه يك زن علاقه به پيشرفت علمي دارد و مي خواهد با چنين مردي براي ترقي علمي ازدواج نمايد، اين طور نيست؛ زيرا بحمداللّه در ميان افراد مسلمان و شيعه دانشمند و افراد علاقه مند به علم و دانش زياد هست و يك زن با اندك تحقيقي مي تواند كفو و همسر مورد نظر خود را پيدا كند؛ زيرا خداوند عالم هر زني را كه آفريد، يك همسر نيز از مردان - كه با او سنخيت داشته باشد - آفريده است. آنچه به نظر مي رسد اين است كه گاهي عشق و علاقه به جنبه هاي ظاهري يك فرد، بر عقل و هوش و همه وجود انسان عاشق چنان غلبه مي كند كه فكر مي كند تمام خوبي هاي عالم در معشوق او خلاصه شده است. ازاين رو هر چيزي را كه مانع از رسيدن به اين معشوق باشد زير سؤال مي برد؛ اگر چه حكم خدا باشد و آن حكم را ظالمانه تلقي مي كند و حال آن كه وقتي عشق كنار برود و عقل حاكم شود، قضاوت عوض خواهد شد.

ج س 4 -

face=LTS Style="font-size:21">لباسي كه جلب توجه نكند و بدن نما نباشد، حجاب است.

ج س 5 - حكم ياد شده در همه زمان ها جاري است؛ زيرا براساس احكام اسلامي زن مجبور به تأمين نفقه نيست و در هر شرايطي، ديگران موظف به تأمين نيازمندي هاي او هستند. از طرف ديگر اگر زن كاري كرد و پولي به دست آورد، خودش مالك آن است و هيچ كس حق تصرف در اموال او را ندارد. برخلاف مرد كه موظف به تأمين نيازمندي هاي خانواده است. بنابراين گذشت زمان هيچ تأثيري در اين مسأله ندارد. علاوه بر آن كه در مواردي زن مساوي با مرد و در مواردي بيش از مرد نيز ارث مي برد.

ج س 6 - پاسخ آن از جواب بالا روشن مي شود. ضمن اين كه زن نيز از شوهر ارث مي برد.

ج س 7 - براي تحقيق در مورد اديان ديگر به منابع زير مراجعه نماييد:

1- فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، 1 - 4 آيت اللّه سبحاني

2- آشنايي با تاريخ اديان آريا

3- اديان زنده جهان رابرت هبيوم، ترجمه: عبدالرحيم گواهي

4- تاريخ اديان دكتر شريعتي

5- تاريخ اديان اصغر حكمت

6- تاريخ جامع اديان ترجمه، حكمت

ضمنا خواهر گرامي! شما مي توانيد سؤالات خود را در صورت جا نشدن در يك برگ در برگه هاي ديگري نوشته و همه را در داخل يكي از اين اوراق مخصوص قرار دهيد و ارسال نماييد.">موفق باشيد

علت تفاوت حقوق زن و مرد از جمله در مسأله ارث و حق طلاق چيست؟

پرسش

علت تفاوت

حقوق زن و مرد از جمله در مسأله ارث و حق طلاق چيست؟

پاسخ(قسمت اول)

معرفي و تفسير يك موجود از موجودات جهان در گرو شناخت كل نظام هستي است زيرا نظام هستي به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و در حال حركت به سوي كمال مطرح است.

نظام هستي، نظام احسن و اكمل است ولي هيچ موجودي را نبايد جداي از كل آفرينش تفسير كرد.

مسأله جنسيت در نظام هستي، سريان دارد، ذكوريت و انوثيت مخصوص انسان نيست؛ بلكه در تمامي موجودات آفرينش حتي جمادات، گياهان، حيوانات وجود دارد. اتم ها و الكترونها نيز بر گرد هسته مركزي با همان خصوصيت جنسيت و زوجيت مي چرخند.

زن نيز مانند مرد مي تواند مراحل عاليه كمال را طي كند.

جايگاه زن در منطق وحي، بسيار بلند و بالاست و در قرآن از آفرينش زنان به عنوان «آيات الهي» ياد شده است «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا» ؛ روم (30)، آيه 21.

زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالي است، زن تجليگاه جمال الهي خداوند رب العالمين است يعني مربّي و هدايت كننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نيز مربّي و هدايت كننده فرد و جامعه است.

خداوند لطيف است، زن نيز مظهر لطف الهي و لطيف است به همين جهت انجام كارهاي سنگين و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است.

پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مباركاتٍ، مُفليّاتٍ» ؛ چه خوب فرزنداني هستند، دختران زيرا آنان، موجوداتي لطيف و ظريف هستند (در آفرينش آنان نهايت حكمت و ظرافت و لطافت بكار برده شده است)». وسائل الشيعه، ج 21، ص 362، چاپ بيروت؛ كليني،

الكافي، باب فضل البنات، ج 6، ص 4.

(مجهّزات) يعني زنها براي مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) يعني زنها انيس هاي خوبي هستند و موجب انس و آرامش اند (مباركات) يعني مايه بركت خانواده و اجتماع هستند.

براي دستيابي به جامعه ايده آل و برجسته شدن نقش زنان رعايت قوانين اسلام، ايجاد سازمان هاي حمايتي زنان و شناختن حقوق مدني آنان در امر ازدواج، خانواده، گزينش شغل و آزادي بيان، تربيت فرزند، پيشگيري از افسردگي و اضطراب، بهداشت روح و روان، امري ضروري است.

اگر نگرش هاي اسلام نسبت به مسايل زنان به خوبي مورد پژوهش و اجرا قرار گيرد زنان به حقوق مطلوب و آرماني خويش خواهند رسيد.

نگرش مثبت دين به زنان و كمك در بارور كردن آنان و بستر سازي جهت رشد و پرورش علم و ايمان آنان و تغيير نگرش برخي از مردان نسبت به زنان و همچنين تغييرات اساسي در ساختار فرهنگ ها و سنت هاي غير اسلامي مي تواند زمينه هاي احقاق حقوق زنان را فراهم سازد.

روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاري بر مي گردد. در پاسخ بايد به ملاك هاي جعل يك حكم يا وضع قوانين توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقي بين زن يا مرد بايد به اين ملاك ها توجه بيشتر نمود كه آيا بي ملاك است و يا آنكه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آيا ما با عقل خود مي توانيم همه آنچه كه به صلاح ماست و يا براي ما ايجاد مفسده مي كند تشخيص بدهيم و يا آنكه عاقلانه ترين راه اين است كه به دامن وحي پناه ببريم: آيا در همه جا تساوي؛ بلكه تشابه حقوقي آنگونه كه جنبش به

ظاهر طرفداري از زنان (فمينيسم) ادعا مي كنند، خوب است و يا آنكه، اين ادعاي خوش سيما، باطني ويرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما مي پردازيم.

يكي در ارتباط با صفات و ويژگي هاي لازم قانونگذار صالح و ديگري بحث تشابه حقوقي زن و مرد.

الف. نظام حقوقي اسلام مشحون از مسائل و احكام اجتماعي يا فردي شرعي است. اسلام، عقل را يكي از منابع استنباط احكام شرعي دانسته و به تلازم بين حكم عقل و شرع، قايل است، اما در عين حال قانون شايسته، قانوني است كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و اين متوقف بر شناخت كامل از تمام ابعاد جسمي و روحي و نيازها، غرائز و استعدادها و كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن داشته باشند و حال آنكه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكري، جهل بشري بيشتر مكشوف مي گردد و لذا قوانين بشري، همواره دستخوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا مي دانست و «آنيشتاين» تصريح مي كرد به اينكه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حلّ و كشف كامل اين معمّا خيلي دور است، تازه آيا چنين حلّي براي او وجود داشته باشد يا نه؟» ر.ك: قرباني، زين العابدين؛ اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، صص 29-28..

اما تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است، (سوره سبأ، آيه 3). و

احكام و معارف اسلامي مؤيّد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آنها نيست گرچه به دليل قصور علم و عقل، احكام ديني احيانا فراتر از دسترس علم و دين باشد با تأكيد بر اينكه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّيات و تمنيات مادي انسان منحصرنمي گردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طرّاحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتي با ناظربودن آن به دنيا و آخرت (نه فقط دنيا) ندارد؛ بلكه ملازم با آن نيز هست. عقل به طور قطعي حكم مي كند كه تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم زيرا:

يكم. انسان، به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را بدقّت و كمال نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسيار دارد.

دوم. در وضع قوانين نمي تواند كاملاً عاري از انواع خودخواهي باشند لذا صلاحيت تامّ اخلاقي براي اين كار محرز نبوده و معلوم نيست تا كجا عدالت را مي شناسد و آن را حتّي عليه خود رعايت خواهد كرد.

سوم. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نمي توان ناديده گرفت.

و بالاخره با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از راهنمايي كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، آن است كه معقول و انساني و مبتني بر وحي و آورده هاي ديني باشد ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اوّل، تابستان 1377، ص 33 و 31 و 85 و 77. و لذا قرآن كريم مي فرمايد: «و مَن

احسن من اللّه حكما لقوم يوقنون» . مائده (5)، آيه 50.

دستگاه «حق تكليف» اسلامي، ناظر به مصالح و مفاسد واقعي است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا تابع اوضاع و شرايط تغيير مي يابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغيّر تقسيم شده و با مكانيسم هاي خاصي كه شرع مقدس، پيش بيني كرده بويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت را امضاء نموده است.

تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد!

يكي از محوري ترين آرمان هاي فمنيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بين حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت ميل» در كتاب فرمانبرداري زنان (subjection of wemen The) مي نويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است. اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود.» استيفن استارس؛ اتخاذ موضع، ديدگاه هاي متعارض در مباحث اخلاقي بحث انگيز، به نقل از تازه هاي انديشه، ش 2، ص 51.

مونيك ويتيگ (Monique Wittig) يكي از معروفترين صاحب نظران راديكال فمنيست در سال 1979) در مقاله اي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمي آيد» مي نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليّات، كاريكاتورها و ساخته هاي فرهنگي نيست، زنان يك طبقه اند، زن نيز مانند فرد مقوله اي سياسي و اقتصادي است نه مقوله اي ابدي... بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است» مجله زنان، شماره 31، ص 42.

سوسيال فمنيست ها نيز با تعميم اين شعار راديكال فمنيست ها كه «امر شخصي، سياسي است Personal is Politicalبه اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي

/ خصوصي، پديده اي است كه اساساً جنبه تجويزي و تحميلي داشته و در قرن نوزدهم به شيوه هاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان بكار مي رفت. همان، ص 44.

مضامين شاخص نظريه هاي نابرابري جنسي، اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاي متفاوتي قرار گرفته اند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است. ديگر اينكه هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگي هاي فطري شان با مردان تفاوت دارند اما اين تفاوت طبيعي اهميتي ندارد تا بتوان آنرا مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار داد. بر همين اساس، فمنيست هاي ليبرال براي فعاليت هاي خصوصي و بي اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشي قائل نيستند و معتقدند كه مردان از بيشترين پاداش هاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود مي برند و مانع راه يابي زنان در عرصه فعاليت هاي عمومي كه منبع بزرگترين پاداش هاي اجتماعي است مي شوند. ريترز جورج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ص 519.

نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن»

به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناء آن بر مصالح و مفاسد نفس الأمري است نه بر آراء و اميال مردم و لذا نظام حقوقي مطلوب بايد با توجه به واقعيات زيست شناختي و روان شناختي و جامعه شناختي، همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد، در تعيين حقوق و تكاليف بايد در نظر گرفتن موارد اشتراكي، حقوق و تكاليف مشترك، و در موارد متفاوت هرگاه تفاوت ها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود، حقوق و تكاليف متمايز جعل شود.

اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن

اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ

قرن هاي پيشين غرب و شرق گذشته است، علي الاصول، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از:

1. تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن، (نساء، آيه 1، شوري، آيه 11، حجرات، آيه 13، اعراف، آيه 189 و...).

2. تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت، (نساء، آيه 124، نحل، آيه 97، توبه، آيه 72، احزاب، آيه 35).

3. تساوي در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان، (توبه 67 و 68، نور، آيه 26، آل عمران، آيه 43 و...).

4. اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليت ها، گرچه به لحاظ فرهنگ محاوره هاي احيانا به صيغه مذكر بيان شده اند، (بقره، آيه 183، نور، آيات 2، 31، 32؛ مائده، آيه 38 و...).

5. استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت، (ممتحنه، آيات 12، 10 و...).

6. استقلال اقتصادي زنان، حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمي دانست، (نساء، آيه 33).

7. برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران،؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش احيانا بيشتر است، (عنكبوت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23 و 24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151، نساء، آيه 36؛ لقمان، آيات 15 و14؛ احقاف، آيه 15) و ده ها مورد ديگر.

تفاوت هاي ساختاري زن و مرد

اين بحث، سابقه اي حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمّي دانسته و مدّعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را

عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند و از همان اختياراتي بهره مند گردند كه مردان بهره مند مي گردند. بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت و وظايفي را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته، در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت اصولي دارد. مطهري، مرتضي؛ نظام حقوقي زن در اسلام، ص 172-170.

پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است مي گويد: «دنياي مرد با دنياي زن بكلّي فرق مي كند، اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد از اين روست... زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند، زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، بطور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آنها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...». همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176).

خانم «كليودالسون» مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس، بزرگترين علاقه ام مطالعه روحيه مردهاست. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد بعمل آورم، به اين نتيجه رسيده ام... خانم ها تابع احساسات و

آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند؛ بلكه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها، (اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند. و لازمه بقاء نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است). ر.ك: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112. فقط احساسات شديد آنهاست. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند، بهتر هدايت مي كنند، پس برتري روحي مردان بر زنان، «برتري» به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل كه جامع آنها تقوي است، مشخص مي شود «چيزي است كه طراح آن طبيعت مي باشد، هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود، خانم ها به علّت اينكه حسّاس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند... كارهائي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101).

پاسخ(قسمت دوم)

«اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوت هاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد بر اساس داده هاي روان شناسي مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيشتر مشاغلي را مي پرستند كه نيازي

به جابجا شدن در آنها نباشد و يا كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند...». برگ اتو كلاين؛ روان شناسي اجتماعي، ترجمه: كاردان علي محمد، ج 1، ص 313.

دكتر «الكسيس كارل» با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت هاي يكساني به عهده گيرند... زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.

ملاك تفاوت هاي تشريعي ميان زن و مرد

با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي است، و نيز فطري بودن آن به نحوي كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد (نه تعليمات فرهنگي كه قابل زوال باشد) و لذا در طول تاريخ اين واقعيت بچشم مي خورد و مقطعي و منطقه اي نبوده است، اينك سؤال اين است اين اختلافات به چه ملاك، منشأ برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسانها با هم تفاوت هائي دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه

به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد تأمين نمي شود؛ زيرا تشريع بايد مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الأمري باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوت ها تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف مي شود و اين امر بحكم «ضرورت بالقياس» است يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي متناسب با واقعيت ها باشد و رعايت گردد سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي بوده و كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوت هائي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي مي شود، عبارتند از آن اختلافات تكويني كه داراي سه ويژگي ذيل است:

1. دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون.

2. عموميت آن در قشر نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت كلّي بودن قانون.

قانون، براي نوع افراد جامعه وضع مي شود نه افراد معدود. اصولاً قانونگذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست. البته در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روانشناسان يا فيزيولوژيست ها و... بر شمردند بطور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد لكن نوعا چنين است كه مثلاً زنها، احساساتي تر هستند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه

همان خصلت نوعي، علّت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف، قانون ديگري وضع مي شود و الاّ با تعبير «حكمت» مي گوئيم، حكمت وضع فلان قانون اين است لذا در موارد فقد شرايط، انتفاء يا تغيير حكم را اقتضاء نمي كند.

3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه، ضروري است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيري در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً بر اساس بازده كار باشد ما نمي توانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم، و لكن چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقّل بيشتر است و يا لازمه حضانت برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانونگذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است. همچنان كه در سنين خردسالي بويژه دختران نياز بيشتري به عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شيرخوردن دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر مي باشد. امّا در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادي بيشتري است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد.

البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نمي توانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحي هستيم. اكثر تبيين ها در توجيه سرّ تفاوت احكام با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علّت. از قبيل تبيين حكم حجاب بر اساس اين كشف روانشناسي

كه:

«آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پائين تر از مردان است يعني زنان به درد، حساس ترند در عوض مردان، بينائي بهتري دارند. مردان بالغ به محرّك هاي بينائي شهواني، حسّاسيت بيشتر دارند. زنان به محرّك هاي لمسي، حسّاسيت بيشتر دارند. اين تفاوت حساسيّت از همان اوائل و تحت تأثير «اندروژنها» شكل مي گيرد اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان بكار مي رود، زاييده حسّاسيت مردان نسبت به محرّك هاي بينائي شهواني است...». حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 63.

«تساوي» آري، «تشابه» خير

قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفسٍ واحدةٍ» ؛ نساء (4)، آيه 124..

رسول اكرم(ص) فرمودند: «النّاس كلّهم سواء كأسنان المشط» يعني مردم اعم از زن و مرد مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، به هيچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نيست. زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني، برابرند اما آيا با توجه به تفاوت هاي موجود و غير قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچگونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي در ميان باشد؟! تساوي، غير از تشابه است، تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي. اسلام هرگزا متياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست، البته با توجه به تلازم حق و تكليف ممكن است بدليل تكاليف بيشتري كه بر عهده مردان گذاشته است احيانا اختيارات بيشتري نيز

قائل شده باشد. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آنها مخالف است. نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111 (مطالب فوق با استفاده از

«كتاب نقد»، شماره 17، زمستان 79، مقاله فيمينزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني صص 167 - 153 مي باشد).

اينك به تبيين چند مورد از تفاوت هاي حقوقي زن و مرد اشاره كنيم:

اول. حق طلاق

اينكه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اينكه نوع مردان از نظر مديريت و انعطافپذيري كمتر در برابر احساسات خام قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1. حق طلاق به دست مرد باشد،

2. حق طلاق به دست زن باشد،

3. هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.

فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اينكه آمار طلاق را بالا

مي برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اينكه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.

دوم. ارث

مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به

مرد نمي رسد.

3. اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اينكه:

الف. اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد،؛ بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب. اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج. علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه. اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده

مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً. چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانياً. در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ميراث ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد

ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند». الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛

ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛

پ. كمالي، سيدعلي، قرآن و مقام زن؛

ت. مهرپور، حسين، بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛

ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1 ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛

ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛

خ. محمدرضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

در آيه 32 سروة نسأ; منظور خداوند از برترين ها چيست و در قسمت دوم آيه مي فرمايد: مردان نصيبي دارند و زنان نيز نصيبي منظور چيست

پرسش

در آيه 32 سروة نسأ; منظور خداوند از برترين ها چيست و در قسمت دوم آيه مي فرمايد: مردان نصيبي دارند و زنان نيز نصيبي منظور چيست

پاسخ

همان طور كه در شأن نزول اين آيه آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان براي جمعي از مسلمانان به صورت يك سئوال در آمده بود، آن ها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينة زندگي عموماً بر دوش مردان است و زنان از آن معافند، به علاوه هزينة خود آن ها نيز بر دوش مردان است و همان طور كه در جاي خود اشاره شده است سهمية زنان عملاً، دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه فوق مي گويد: "تفاوت هايي را كه خداوند براي بعضي از شما نسبت به بعض ديگر، قائل شده هرگز آرزو نكنيد" زيرا اين تفاوت ها، هر كدام اسراري دارد كه از شما پوشيده و پنهان است چه تفاوت هايي كه از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي داريد و پايه نظام اجتماعي شماست و چه تفاوت هايي كه از نظر حقوقي به خاطر موقعيت هاي مختلف همانند ارث قرار داده شده است كه تمام اين تفاوت ها بر طبق عدالت و قانون الهي است بنابراين آرزوي تغيير آن ها، يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است مي باشد مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: "از اين جا معلوم مي شود ]از اين كه اين تفاوت ها راه آرزو نكنيد[ معلوم مي شود كه مراد از فضل و برتري چيزي است كه خداوند متعال با تشريع احكام ويژه اي به هر يك از زن و مرد، روزي آنان كرده مانند مزيت مردها از حيث تعدد زوجات و

زيادي سهم ارث بر زنان و مزيت زنان در وجوب مهريه برايشان و وجوب نفقه آنان بر شوهرانشان "

و منظور از اين كه فرموده "مردان از آن چه بدست مي آورند نصيبي دارند و زنان نيز، اين است كه مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند، خواه موقعيت طبيعي باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاش ها و كوشش هاي اختياري و معناي آيه چنين مي شود: "و آرزو ننمائيد برتري و مزيت مالي و غير مالي را كه خداوند، زنان يا مردان را; به آن مخصوص كرده و بعضي را بدان وسيله بر بعضي ديگر برتري داده زيرا اين برتري را آنان به سبب موقعيت اجتماعي يا كار و كوشش در تجارت يا كار ديگرشان بدست آورده اند و به نصيب برده اند.(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 363، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان علامه طباطبايي ج 4، ص 499، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي )

آية شريف "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن به چه معناست

پرسش

آية شريف "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن به چه معناست

پاسخ

در آية 32 سورة نسأ آمده است "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِي بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ وَسْ ?‹َلُواْ اللَّه َ مِن فَضْلِه (نسأ،32) برتري هايي را كه خداوند براي بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد، ]اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام زندگي شما، و بر طبق عدالت است ولي با اين حال مردان نصيبي از آن چه به دست مي آورند دارند، و زنان نيز نصيبي ]و نبايد حقوق هيچ يك پاي مال گردد[ و از فضل خدا طلب كند."

مرحوم علاّمه طبرسي شأن نزولي براي آيه بيان فرموده است اُم ّ سلّمه همسر رسول خدا6 به آن حضرت عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند، ولي زنان به جهاد نمي روند، و چرا مردان دو برابر ما زنان ارث مي برند؟ در اين جا بود كه اين آيه نازل شد; بر اساس اين شأن نزول مراد از ]اكتساب آن چه به دست مي آورند، عام است و شامل سود مالي و غير مالي هر دو مي شود; بنابراين از آيه استفاده مي شود كه خداوند بر اساس مصلحت بعضي چيزها را به مردان اختصاص داده و بعضي را به زنان براي مثال ارث مرد را دو برابر زن مي داند; از طرفي براي زنان مهر مقرر فرموده است و جهاد را بر مردان واجب كرده و اجر جهادرا در خوب شوهرداري براي زن قرار داده است بيش تر مفسّران معناي آيه را عام گرفته اند; علامه طباطبايي ، فرموده اند: "اگر مراد از (اكتساب ، تنها همان مالي بدانيم

كه مرد يا زن در اثر كسب به دست آورده دايره آن خيلي ضيق مي شود."(تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 65، ص 338.)خداوند در اين باره مي فرمايد: انسان نبايد آرزوي چيزي كه خداوند به بعضي داده است بنمايد، زيرا خدا حكيم است و بر طبق مصلحت عمل مي فرمايد; آن جايي كه فرد نعمتي دارد كه ديگري ندارد، انسان با دعا مي تواند آن نعمت را از خدا طلب كند كه اگر مصلحت باشد، خدا به او عطا فرمايد.

ساير مباحث

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پرسش

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پاسخ

از جمله اموري كه ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مي نمودند و سخت پاي بند آن بودند، اين بود كه مي كوشيدند همسرشان از نظر اعتقادي نيز سالم باشد، بدين معنا كه معتقد بودند همان گونه كه سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود. به همين جهت مردمان از ديرباز از ازدواج با افراد غير همكيش خود اجتناب داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلكه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است.

يكي از ادياني كه به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است. در بخش هاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع كرده و آن را از گناهان كبيره معرفي كرده است.

ممنوعيت ازدواج با بيگانگان يكي به سبب مصونيت اعتقادي پيروان دين بوده و يا به جهت حفظ مليت و اصالت نژاد و قومي.

در آيين مسيحيت و مجوسيّت نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودي كه مطرح بود، مبني بر حس ملي گرايي و برتري قومي نبوده، بلكه به جهت مصونيت اعتقادي مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگي هاي اخلاقي و حفظ اصالت خانوادگي بوده است.

از نظر فقهاي اسلام ازدواج با زنان يهودي و مسيحي به عنوان يك اصل اولي جايز است، هر چند

اكثر فقهاي شيعه ازدواج با اهل كتاب را تنها به صورت موقت جايز دانسته اند، ولي همه فقهاي اسلام ازدواج دائم با مشركان را ممنوع دانسته اند.

در مورد ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان، اتفاق نظر فقهاي شيعه و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان، اعم از اين كه كتابي باشد با غير كتابي، جايز نيست.(1)

فلسفه تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذكر شده است.

از آن جا كه تأثيرپذيري در مورد مردان (به خصوص در دوران حاكميت اسلام) ضعيف تر است، در شرايطي كه غير مسلمان ضعيف بوده و با مسلمانان قرار داد ذمه امضا كرده باشند، به مردان اجازه ازدواج داده شده است اما از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.(2)

صدوق در كتاب علل الشرايع در مورد اين كه چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج كنند، روايتي را از زراره نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: "با زنان شكاك و مرددّ در دين خود ازدواج كنيد و زنان مسلمان را به شكاكان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت مي پذيرد و شوهر او را مجبور مي كند كه به آيين خود درآيد".(3)

علامه مجلسي(4) روايتي به همين مضمون آورده كه: "از افراد بي اعتقاد زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند و مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود

مي كنند". ممكن است گفته شود اگر فلسفه حكم چنين است، پس چه مانعي دارد در شرايطي، با اطمينان به اين كه چنين خطري وجود ندارد، بلكه شرايط به گونه اي است كه زنان مي توانند شوهرانشان را به پذيرش اسلام متمايل سازند، اين ازدواج جايز باشد، چنان كه مسيحيان در شرايطي كه به اين امر اطمينان داشته باشند، به زنان خويش چنين اجازه اي مي دهند.

پاسخ: اولاً اين مسئله صرفاً يك تصور از زن پيش از ازدواج مي باشد و پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار خواهد گرفت، زيرا در هر حال نمي توان تأثير آن از مرد را ناديده گرفت.

ثانياً: آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

شايد يكي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: "لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً"(5) بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال مي كنند، چه اين كه لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود.

بدين گونه كه طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش مي باشد. و لازمه ازدواج با غيرمسلمان، سلطه وي بر مسلمان خواهد بود.

بعضي از نويسندگان معاصر،(6) عدم ازدواج زن مسلمان با مرد كافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند، بدين معنا كه زن مسيحي در خانواده مسلمان، عقيده "دين او قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده و به عنوان اهل كتاب

شناخته شده است، ولي زن مسلمان در خانواده مسيحي به طور طبيعي مورد تحقير قرار خواهد گرفت، زيرا مسيحيت آزادي ديني و دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آيين مسيح مي داند، چنان كه يهوديت و دين زرتشت چنين تلقي دارند و اين احتمال بسيار مقبول است.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

5 - نساء (4) 141.

6 - حقوقدان معاصر حافظ صيدي در كتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ك: حقوق مدني يهود، ماده 393.

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پرسش

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پاسخ

اولاً اين مسئله صرفاً يك تصور از زن پيش از ازدواج مي باشد و پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار خواهد گرفت، زيرا در هر حال نمي توان تأثير آن از مرد را ناديده گرفت.

ثانياً: آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

شايد يكي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: "لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً"(5) بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال مي كنند، چه اين كه لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود.

بدين گونه كه طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش مي باشد. و لازمه ازدواج با غيرمسلمان، سلطه وي بر مسلمان خواهد بود.

بعضي از نويسندگان معاصر،(6) عدم ازدواج زن مسلمان با مرد كافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند، بدين معنا كه زن مسيحي در خانواده مسلمان، عقيده "دين او قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده و به عنوان اهل كتاب شناخته شده است، ولي زن مسلمان در خانواده مسيحي به طور طبيعي مورد تحقير قرار خواهد گرفت، زيرا مسيحيت آزادي ديني و دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آيين مسيح مي داند، چنان كه يهوديت

و دين زرتشت چنين تلقي دارند و اين احتمال بسيار مقبول است.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

5 - نساء (4) 141.

6 - حقوقدان معاصر حافظ صيدي در كتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ك: حقوق مدني يهود، ماده 393.

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پرسش

حقوق شرعي و واقعي زن را از ديدگاه اسلام بيان كنيد. آيا به اين حقوق در جامعه ما توجه مي شود؟

پاسخ

مقصود از سؤال برايمان روشن نيست كه آيا مراد حقوق زن نزد شوهر است ، يا حقوق اجتماعي وي؟ در مورد هر يك از بحث ها مطالب مفصلي وجود دارد. آيا حق خاصي مدنظر تان مي باشد كه در جامعه به آن توجه نشده است؟

زن حقوق بسياري دارد كه در برخي با مردان مشترك است، مانند حق مالكيت ، حق آزادي انتخاب همسر، حق كار اما برخي حقوق ديگر اختصاصي است، مانند حق دريافت نفقه و مهر و حمايت از طرف شوهر.

چنين حقوقي در متون قانوني ثبت شده و همه ملزم به اجراي آن هستند.

اگر تخلفاتي صورت مي گيرد، مربوط به قانون يا شرع نمي شود. در عين حال حقوق و نيازهاي روحي و عاطفي تعهدات اخلاقي بسياري براي مردان نسبت به زنان در اسلام وجود دارد كه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد.

در نامه بعدي مقصودتان را بيان كنيد تا پاسخ تكميلي ارسال شود.

پرسش4: اگر هرگونه سود پول حرام است، چرا بانك ها به سپردة افراد سود مي دهند، آيا اين سودها حلال است؟

پاسخ: بانك هاي جمهوري اسلامي براساس مصوبات مجلس و تأييد شوراي محترم نگهبان براساس عقود و معاملات اسلامي از قبيل مضاربه، جعاله، شركت، خريد و فروش، عمل مي كنند.

بنابراين اگر طرفين قرارداد برطبق قراردادهاي مصوب عمل نمايند، استفاده و سودهايي كه مي گيرند، اشكالي ندارد و ربا محسوب نمي شود.

آيت الله فاضل مي فرمايد: "مبناي بانك ها بر رعايت ضوابط اسلامي است و چون گرفتن و دادن پول بر مبناي مضاربه و ساير عقود

اسلامي است، لذا سود از هر طرف براي طرف ديگر حلال است".

در جاي ديگر فرموده: "بانك ها موظفند طبق مقررات اسلامي عمل كنند و براي كسي كه علم به خلاف ندارد، اشكالي نيست".(1)

آيت الله مكارم فرمود: "ماهيت سپرده هاي حساب جاري ماهيت قرض است و مشروط بر اين است كه به مجرد مطالبه ادا شود، و ماهيت سپرده هاي دراز مدت و كوتاه مدت، نوعي مضاربه يا ساير عقود شرعيه و مانند آن است و پرداخت سود علي الحساب نوعي وام است كه بعد از ظهور ربح محاسبه مي شود و در صورت رعايت ضوابط عقود شرعيه مانند مضاربه، گرفتن سود اشكالي ندارد".(2)

آيت الله تبريزي فرمود: "چنانچه سپرده گذار بانك را وكيل كند كه با پول او معامله شرعي انجام دهد و اطمينان داشته باشد كه به اين قرارداد عمل مي شود، گرفتن سود اسكالي ندارد".(3)

آيت الله بهجت: "در صورتي كه معاملات و عملياتي كه بانكها انجام مي دهند، براساس معاملات شرعي باشد، گشايش اعتبارات بي اشكال است".(4)

فتواي رهبري معظم انقلاب نيز همچون ساير فقهاي عظام است.(5)

همان طور كه معاملات بانكي بدون اشكال است، معاملاتي كه افراد با پول انجام مي دهند، اگر طرفين بر اساس قرارداد شرعيه عمل نمايند، اشكالي ندارد، مثلاً فردي يك ميليون تومان به ديگري مي دهد كه او با اين پول كاسبي انجام دهد و هر چه كه استفاده كرد، بر طبق قرارداد (يك پنجم، يك سوم، يك دوم، يك چهارم) به صاحب پول پرداخت شود يا ماهيانه علي الحساب مبلغي پرداخت شود و در پايان قرارداد محاسبه شود و با يكديگر مصالحه نمايند، كه اشكالي ندارد.

معاملات شرعيه مانند مضاربه و جعاله مي باشد، ولي دادن پول به

عنوان قرض و شرط سود و بهره ربا محسوب مي شود.

كلمة سود و بهره هر جا به كار رفت، به معناي ربا خواري نيست، بلكه كلمات مشتركي است كه هم در سودهاي معاملات شرعي به كار مي رود مثلاً مي گويند اين معامله (خريد و فروش) اين قدر سود داشت، و هم در سودها و بهره هايي كه در قرض الحسنه گرفته شود. اگر پولي به ديگري قرض داده شود و شرط كند كه در بازپرداخت آن بايد فلان مقدار اضافه به عنوان سود و بهره پرداخت كني، اين سود و بهره ربا و حرام است. بنابراين كلمة سود و بهره مساوي با رباخواري نيست، يعني هر جا كلمة سود و بهره به كار رفت، به اين معنا نيست كه ربا و حرام است.

پي نوشت ها:

1 - جامع المسائل، ج 1، ص 286.

2 - استفتائات جديد، ج 2، ص 578.

3 - استفتائات جديد، ج 1، ص 479.

4 - توضيح المسائل، ص 452.

5 - توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 808.

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پرسش

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پاسخ

مي گويد: «از آن جهت وقت خودم را صرف اينكار كردم كه احساس كردم جريان، تنها اين نيست كه عملاً انحرافاتي در اين زمينه پديد آمده است، جريان اين است كه گروهي در سخنرانيها، در سر كلاس مدارس و در كتابها و مقالات خود، نظر اسلام را دربارة حقوق و حدود و وظايف زن به صورت غلطي طرح مي كنند و به مصداق «خود مي كشي و خود تعزيه مي خواني»، همانها را وسيلة تبليغ عليه اسلام قرار مي دهند و متأسفانه، تودة اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در اين موضوعات _ مانند بسياري از موضوعات ديگر_ به هيچوجه آشنا نيست. لهذا با كمال تأسف افراد زيادي را اعم از زن و مرد نسبت به اسلام، بدبين ساخته اند. اين بود كه لازم دانستم منطق اسلام را در اين زمينه روشن كنم تا بدانند نه تنها نتوان ايرادي بر منطق اسلام گرفت بلكه منطق مستدل و پولادين اسلام دربارة زن و حقوق زن و حدود و وظائف زن، بهترين دليل بر اصالت و حقانيت و جنبة فوق بشري آن است.

پيرامون عدل خداوند در برقراري حقوق زن ومرد لطفا توضيح دهيد .

پرسش

پيرامون عدل خداوند در برقراري حقوق زن ومرد لطفا توضيح دهيد .

پاسخ

مكتب گرانقدر اسلام در رابطه با مساله حقوق زن و مرد قايل به تساوي است . تساوي به اين معناست كه خصوصيات فيزيوپسيكولژيك زن و مرد به درستي در نظر گرفته شود و متناسب با ساختارهاي روحي و جسمي هر يك وظايفي بر عهده آنان نهاده و حقوقي متناسب اعتبار شود . اين كه گاهي گمان مي شود در مسايل حقوقي اسلام بين زن و مرد تبعيض وجود دارد ناشي از عدم توجه به مساله فوق و همچنين خلط بين ( ( تساوي ) ) و ( ( تشابه ) ) است . اين كه در همه روبناهاي حقوقي بايد احكام مشابهي براي زن ومرد وجود داشته باشد در واقع نوعي گرايش به سوي ( ( تشابه ) ) است نه ( ( تساوي ) ) . در تشابه مساله تفاوت هاي طبيعي زن و مرد و وظايف ويژه هر يك ملاحظه نمي شود و اين همان چيزي است كه فرهنگ غرب تبليغ مي كند و در نهايت نه به سود زن است و نه مرد . ولي ملاحظه شرايط فوق و هماهنگ سازي نظام حقوقي با ويژگي هاي وجودي و وظايفي كه نظام خلقت بر عهده هر يك مي نهد در اسلام به خوبي رعايت گرديده است . به عنوان مثال چون زن به جهت ويژگي هاي برتر عاطفي براي پذيرش مسئوليت رشد و تربيت فرزند و مرد براي تامين نيازهاي اقتصادي خانواده مناسب تر است از اين رو سهم ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده است . بديهي است

كه زن هيچ مسووليت اقتصادي در خانه ندارد و نفقه او بر عهده مرد است و در مقابل خانه داري و حتي شير دادن فرزند مي تواند درخواست اجرت نمايد .علاوه آن كه از حقوقي چون جهيزيه و مهريه نيز بهره مند مي گردد .در حالي كه درجامعه غربي زن بايد مخارجش را خود تامين كند و مهريه و جهيزيه هم به اين شكل در آن جا وجود ندارد از طرف ديگر قانون خاصي در رابطه با تقسيم ارث نيست بلكه مورث مي تواند به دلخواه خود همه اموال خود را تنها به يكي از ورثه بدهد و يا حتي به شخص بيگانه اي ببخشد .در حالي كه اسلام با نظام خاصي آنها را بين ورثه تقسيم مي كند و از جهت رعايت حقوق بازماندگان كوچك ترين نقصي در قانون آن وجود ندارد .( براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري ) . ;

من پيرزني هستم 66 ساله در زندگي ام بسيار سختي كشيده ام فرزندم در سن 28 سالگي فوت كرد و من از آن زمان بيمار هستم اخلاق شوهرم نيز با من خوب نيست وي با همسر دوم خود زندگي مي كند و من نيز با پسر كوچكترم، همسرم مرا از خود مي راند و حق مرا ادا نمي كند مي خواستم

پرسش

من پيرزني هستم 66 ساله در زندگي ام بسيار سختي كشيده ام فرزندم در سن 28 سالگي فوت كرد و من از آن زمان بيمار هستم اخلاق شوهرم نيز با من خوب نيست وي با همسر دوم خود زندگي مي كند و من نيز با پسر كوچكترم، همسرم مرا از خود مي راند و حق مرا ادا نمي كند مي خواستم ببينيم حقوق من نسبت به وي و بالعكس چيست و چرا در زندگي اينقدر سختي كشيده ام؟

پاسخ

الف) زن و شوهر از نظر شرعي حقوقي دارند كه بايد رعايت كنند. زن بايد از شوهر در امر زناشوئي تمكين كامل نمايد و بدون اجازه شوهر او در غير مواردي كه شرعا بر وي واجب است (مثل سفر حج واجب) از منزل خارج نشود. در مقابل شوهر نيز بايد مخارج متعارف زندگي او را از نظر خوراك و پوشاك و مسكن و غيره تأمين نمايد و هر چهار شب يك شب نيز نزد او بخوابد (البته نزديكي واجب نيست مگر چهار ماه يك مرتبه) و در صورتي كه بيشتر از يك زن دارد بايد شب ها و روزهاي خود را بين آنها تقسيم نمايد و از نظر مخارج و حقوق واجب بين آنها فرق نگذارد.

در هر صورت اسلام براي هر كدام حقوقي قرار داده كه اگر طرفين پاي بند باشند هيچگونه تضادي پيش نمي آيد و بهتر است زن و شوهر علاوه بر همسر بودن يا رفيق و مددكار يكديگر بوده و زندگي شيرين را بر خود تلخ نكنند.

ب) اما نسبت به قسمت دوم سوال شما كه نوشته ايد «سختي كشيده ايد» بطور كلي دنيامحل رنج

و سختي است. قرآن مي فرمايد: اي انسان تو در رنج و سختي خلق شده و بايد با سختي هاي زندگي هم آغوش باشي تا خداي خود را ملاقات نمائي. و همه افراد اعم از زن و مرد حتي انبياء و معصومين عليهم السلام يك نوع سختي هائي داشته و دارند. و اين بدان معنا نيست كه نعوذ بالله خداوند به انسان ها ستم كرده بلكه تحمل اين سختي ها باعث رشد و تكامل انسان مي شود و هر كدام از اين سختي ها بر اساس مصالحي است، گرچه فايده آن براي ما روشن نشود و بهترين راه براي رهائي از اين شدائد صبر و شكيبائي، دعا و تضرع به درگاه الهي و توسلات است.

از خداوند مي خواهيم كه مشكلǘʠشما و همه مؤمنين و مؤمنǘʠرا حل ƙŘǙʘϮ

اسلام چه حقوقي براي زنان قائل است؟

پرسش

اسلام چه حقوقي براي زنان قائل است؟

پاسخ

پيش از اسلام در سراسر جهان و درهمه ادوار زندگي و تاريخ بشري زن عضو موثري بشمار نمي رفت و واجد استقلال و آزادي نبود و هميشه يك موجود ضعيف و محكوم شمرده مي شد و خود نيز به مرور زمان خصائص انساني خود را گم كرده و نمي توانست هيچ گونه شخصيت اجتماعي براي خود تصور نمايد.

كلمه زن معني زبوني و خواري و پستي و بيخردي را مي داد؛ در ادبيات هر زباني نظم و نثر بسيار در ناشايستگي و فساد زن يافت مي شود كه كاشف از طرز تفكري است كه پيشينيان در خصوص وي داشته اند.

روزي كه خورشيد اسلام در افق بشريت سرزد، زن همان موقعيت اجتماعي را داشت كه اجمالاً گفته شد. جهان آن روز در خصوص زن جز يك مشت افكار خرافي و نادرست و رفتار ظالمانه چيزي ديگر نداشت و مردم (حتي خود جنس زن) براي اين طبقه مرتبه و حقي قائل نبودند و او را موجودي پست كه براي خدمتگذاري انسان شريف (يعني مرد) آفريده شده مي دانستند. اسلام با تمام قوا با اين افكار مخالفت كرده براي زن حقوقي را بشرح ذيل مقرر كرد:

1. زن يك انسان واقعي است و از يك جفت انسان (زن و مرد) آفريده شده و خصائص ذاتي انسان را دارد و در مفهوم انسانيت مرد را بر او امتيازي نيست خداي متعال در كلام خود مي فرمايد: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَي)؛{1} اي مردم ما شما را از زن و مرد آفريديم» و در آيه ديگر مي فرمايد: (أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَي بَعْضُكُمْ مِنْ

بَعْضٍ)؛{2} من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد؛ شما هم نوع هستيد و هم از جنس يكديگريد».

2. زن مانند مرد عضو كامل جامعه است و شخصيت حقوقي دارد.

3. زن چنانكه خويشاوندي طبيعي دارد خويشاوندي قانوني و رسمي نيز دارد.

4. دختر؛ فرزند است چنانكه پسر فرزند است، فرزندان دختر مانند بچه هاي پسر فرزندند و از اين روي زن نيز چون مرد از خويشان سببي و نسبي مانند پدر و مادر ارث مي برد.

5. زن استقلال فكري دارد و مي تواند در زندگي خود هرگونه تصميمي بگيرد و در حدود شرعي به ميل و انتخاب خود شوهر كند و آزادانه بي آنكه تحت ولايت و سرپرستي پدر يا شوهر باشد زندگي نمايد (البته باستثناي دختر باكره)؛ و هر شغل مشروعي را كه بخواهد انتخاب كند. زن استقلال عملي دارد و كار و كوشش او محترم است مي تواند مالك شود و ثروت خويش را خود بدون سرپرستي و دخالت مرد اداره نمايد، و از مال و حقوق فردي و اجتماعي خويش دفاع نمايد و مي تواند بر نفع يا ضرر ديگران شهادت دهد، و جز در مسئله آميزش جنسي (كه در آن بر طبق پيمان زناشويي بايد شوهر خود را اطاعت كند) هر كار ديگري كه براي شوهر انجام دهد داراي ارزش است و مي تواند در برابر آن اجرت مطالبه كند.

6. مرد نسبت به زن حق هيچگونه تحكم و تعدي ندارد و هر تعدي كه در مورد مردان قابل تعقيب است درباره زن نيز قابل مجازات و تعقيب مي باشد.

7. زن شخصيت معنوي ديني دارد و از سعادت اخروي محروم نيست. اسلام مانند

برخي آيين ها و اقوام نيست كه زن را مانند يك شيطان و نوميد از رحمت خداوندي مي دانند. خداوند متعال در كلام خود مي فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)؛{3} هر كس كار شايسته و نيكويي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن در حالي كه مومن است، او را به حياتي پاك و زندگي پاكيزه زنده مي داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام مي دادند، خواهيم داد. حتي ممكن است بر اساس آيه شريفه (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)؛{4} يك زن در سايه تقوي و دين به هزاران مرد امتياز و تقدم جويد.{5}

[1].سوره حجرات، آيه 13.

[2].وره آل عمران، آيه 195.

[3].سوره نحل، آيه 97.

[4].سوره حجرات، آيه 13.

[5].با استفاده از آموزش دين، علامه طباطبايي (ره).

ديه زن

چرا ديه مرد دو برابر ديهء زن است ؟

پرسش

چرا ديه مرد دو برابر ديهء زن است ؟

پاسخ

هر چند علت واقعي و فلسفهء احكام در مسائل جزئي و فرعي اسلام روشن نيست و بايد با تعبد و تسليم آن را پذيرفت , ولي در اين موردمي توان به حكمت وضع اين احكام اشاره كرد. دليل اين كه ديهء زن نصف ديه ءمرد است , ممكن است اين جهت باشد كه : به طور معمول زيان مادي به خانوادهء مرد, بيش از زيان مادي به خانوادهء زن است , چون مرد در برابرفرزندانش مسئوليت دارد, در حالي كه زن چنين مسئوليتي ندارد. مردها غالباً درخانواده , عنصر مؤثر اقتصادي هستند و مخارج خانواده را تأمين مي كنند و بافعاليت هاي اقتصادي , چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند.

بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن مرد و زن , از نظر اقتصادي و جنبه هاي مالي بر كسي پوشيده نيست . اگر اين تفاوت مراعات نشود, خسارت بي دليلي به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناه او وارد مي شود. از اين رو اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد, رعايت حقوق همهء افراد را كرده است . اسلام هرگز اجازه نمي دهد به بهانهء تساوي , حقوق فرزندان شخصي كه مورد قصاص قرار گرفته است , پايمال گردد. البته ممكن است زناني براي خانوادهء خود نان آور باشند, ولي مي دانيم احكام و قوانين بر محور افراد دورنمي زند, بلكه كل مردان را با كل زنان در نظر مي گيرد.(1)

(پ_اورقي 1.مكارم شيرازي , تفسير نمونه , ج 1 ص 611 با تلخيص و تصرف .

اگر علت تفاوت دية مرد و زن آن چيزي باشد كه شهيد مطهري بيان مي كند، در مورد خيلي افراد صدق نمي كند، زيرا بسياري از زنان هستند كه كار مي كنند و كشته شدن آنان باعث ضرر اقتصادي بر خانواده است. هم چنين كساني كه دختر خود را سقط عمدي كنند، چرا بايد ديه دختر نوزا

پرسش

اگر علت تفاوت دية مرد و زن آن چيزي باشد كه شهيد

مطهري بيان مي كند، در مورد خيلي افراد صدق نمي كند، زيرا بسياري از زنان هستند كه كار مي كنند و كشته شدن آنان باعث ضرر اقتصادي بر خانواده است. هم چنين كساني كه دختر خود را سقط عمدي كنند، چرا بايد ديه دختر نوزاد نصف باشد؟ اگر در جواب بگوييد اسلام بر روي استثناها قانون ندارد، خواهم گفت چطور در مورد قطع يد دزد 26 شرط و استثنا دارد يا در مورد وضو و تيمم اين همه تبصره دارد؟ چرا در مورد دية زن تبصره ندارد و استثنا ناپذير است؟!

پاسخ

ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوي مقتول نيست، بلكه مربوط به مرتبة ارزش اجتماعي مقتول است. دية انسان باسواد با انسان بي سواد، انسان باتقوا با انسان بي تقوا ، سيد با غير سيد فرقي ندارد، چون ديه مربوط به مرتبة بدن انسان است. از اين رو به آن خون بها مي گويند. حال بايد ديد چرا در اسلام دية زن نصف دية مرد قرار داده شده است؟ در قرآن دربارة قصاص فرمود: " الانثي با لانثي؛(1) زن در برابر زن قصاص مي شود" . در جملة ديگر آمده" إن النفس باالنفس ؛(2) نفس (شخص) مقابل نفس قصاص مي شود". از مجموعة اين دو جمله فهميده مي شود فرقي بين زنمرد در قصاص هست، چون از آن دو جمله مي توان فهميد مرد در

برابر زن قصاص نمي شود.

اما در روايات آمده است كه "ديهْْ المرأهْْ نصف ديهْْ الرجل؛(3) دية زن نصف دية مرد است".

در كنزالعمال كه از كتب روايي و فقهي(4) اهل سنت است، نيز آمده : " ديهْْ المرأهْْ علي النصف من

ديهْْ الرجل؛ (5) دية زن نصف دية مرد است".

حكم ديه در اسلام با توجه به تفاوت بين زن و مرد از نظر خلقت جسماني و تفاوت قوانين و وظائف و مسئوليت هايي كه قانون گذار (خا) بر عهدة هر كدام گذارده، تدوين شده است؛ يعني اگر بخواهيم ارزش گذاري خون مرد و زن را به عهده بگيريم، بايد تمامي جوانب مسائل فوق را در نظر بگيريم. بنابراين بايد در اين مسئله:

1_ تفاوت خلقت مرد و زن،

2_ تفاوت قوانين و وظايفي را كه بر عهدة هر كدام قرار داده شده، لحاظ كنيم.

تفاوت بين مرد و زن به خلقت آنان بر مي گردد و جنبة فطري دارد. خلقت مرد از جهاتي متفاوت از خلقت زن است. مرد از توانمندي هاي جسمي و روحي ويژه اي برخوردار است، بر خلاف زن كه جنبة عاطفه و احساس او غلبه دارد. برا اساس اين زير بنا وظائف سخت تري بر مردان تحميل شده، از قبيل كار و تلاش براي تأمين غذا و پوشاك و مسكن و سائر لوازم زندگي زن فرزندان و ايجاد امنيت و نگه داري خانه و خانواده و دفاع از آنان در برابر تهاجم بيگانگان و حفظ جامعه و ادارة آن و حفظ و ايجاد امنيت اجتماعي كه همة اين ها وظائفي دشوار است كه بر دوش مرد سنگيني مي كند.

وظائف مرد به گونه اي جدا از وظائف زن مي باشد و باعث شده است ارزش اجتماعي و وجودي او بيشتر از ارزش اجتماعي و وجودي زن باشد. البته ارزش انساني و معنوي هر دو مساوي است . مرد باتقوا با زن باتقوا نزد خدا مساوي

است و در درجات بهشتي با هم مساويند. بحث در ارزش معنوي نيست . همين طور از نظر خلقت، مرد موجودي كامل است و زن نيز موجود كامل است. هيچكدام در حيطة خود ناقص نيستند. اگر مرد و زن همين ويژگي هايي را كه دارند نمي داشتند ، ناقص بودند . كمال مرد به مرد بودن و مرد ماندن اوست و كمال زن به زن بودن و زن ماندن او است. بنابراين مرد و زن از جهان معنوي و توانايي رسيدن به كمالات اخلاقي مساوي اند و در ديه جهات معنوي و كمالات قاتل و مقتول تأثيري ندارد، بلكه ديه ارزش وجودي و اجتماعي مقتول است.

گفته ايد:" زنان نيز درس مي خوانند و كار مي كنند و از نظر اقتصادي براي خانواده مفيد هستند.

همان طور كه گفته شد: قوانين و وظائف ديگري كه در زمينة مرد جعل شده، بايد مورد توجه واقع شود ّ چون بر مرد واجب شده كه خرجي زن و فرزندان را بدهد، ولي بر زن با اين كه درآمد دارد، چنين وظيفه اي تحميل نشده است. خانمي كه كار اقتصادي مي كند، با اين كه درآمد خوبي داد، وظيفة خرجي دادن به شوهر و بچه ها را ندارد.

ثانياً كارهايي كه وظيفة مردها است ، كار هاي آساني نيست. شما بعضي از كارهاي خانم ها را كه بسياري از آن ها كارهاي سبك محسوب مي شود، ملاك قرار داده ايد. كارهاي سختي از قبيل بنّايي، آهن ريزي ساختمان هاي چند طبقه ،رانندگي با وسائل سنگين، مسئوليت هاي دفاعي و نظامي و نظائر اين ها وظائفي طاقت فرسا است كه خانم ها

از عهدة آن ها بر نمي آيند. كارهايي از قبيل كار با كامپيوتر ، تعليم و تربيت، طبابت و پرستاري گرچه شغل هاي مفيد و گرانسنگي هستند. ولي از نظر جسماني آن چنان مشكل آفرين نيستند.

گفته ايد: چرا قانون ديه تبصره و استثنا ندارد؟

جواب اين است كه اين قانون تبصره بردار نيست، زيرا از نظر قانون اسلام وظيفه اي به نام كار كردن و پول درآوردن بر عهدة زن قرار نداده و بر او واجب نشد تا احتياج به تبصره زدن بر اين قانون باشد.

آنچه مرحوم شهيد مطهري دربارة توجية اختلاف ديه مرد و زن گفته اند، بر گرفته از اين آيه است: " الرجال قوامون علي النساء ما فضّل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم؛(6) مردان بر زنان مديرند به جهت برتري هايي كه خدا به آنان داده و به جهت خرج ها و انفاق هايي كه از اموالشان براي زنان مي كنند". و نيز بر گرفته از برخي روايات است. علّت واقعي فرق بين دية مرد و زن را نمي دانيم.

فقيه عالي مقام صاحب جواهر (ره) گفته است: نصف بودن دية زن مورد اجماع متواتر تمامي علماي قديم وجديد است، بلكه اهل سنّت نيز بر ان متفق اند. فقط ابن عليّه و أصمّ گفته اند دية زن مانند دية مرد است. در وسائل الشيعه چندين روايت از امام صادق(ع) و يك روايت از امام باقر (ع) دربارة نصف بودن ديه زن آمده است.(7)

1. بقره (2) آية 178.

2. مائده (5) آية 45.

3. وسائل الشيعه، ج 19، ص 151.

4. الفقه علي المذاهب الاربعه، ج 5، ص 370.

5.كنزالعمال، ج 15، ص 57.

6.جواهر الكلام

، ج 43، ص 32.

7. وسائل الشيعه، ج 19، ص 151.

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام، ميان زن و مرد از نظر شأن و منزلت حقيقي ، هيچ گونه تفاوتي وجود ندارد و بر خلاف برخي مكتب هاي بشري، هيچ يك از اين دو جنس بر ديگري برتري ندارد و هر دو به طور يكسان از گوهر انسانيت بهره مند است؛ بلكه تنها مايه برتري هر انسان - چه مرد و چه زن - بر ديگري، «تقوا» و «عمل صالح» است .

قرآن كريم مي فرمايد: (انّ اكرمكم عند الله اتقيكم);{1} «براستي گرامي ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست». در جايي نيز مي فرمايد: (من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوْ طيبْ و لنجزينهم اجر هم بأحسن ما كانوا يعملون);{2} «هر كس كه كار شايسته اي انجام دهد ، خواه مرد باشد يا زن ، در حالي كه مؤمن است ، او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش ايشان را بهتر از اعمالي كه انجام مي دادند ، خواهيم داد»/

بنابراين ، بطور قطع ، فلسفه برخي تفاوت هاي حقوقي و مالي ميان زن و مرد ، از جمله ديه ، هيچ گونه ارتباطي با قدر و منزلت اين دو جنس ندارد؛ بلكه از مصالح و واقعيت هايي حكايت دارد كه شارع مقدس و حكيم به طور دقيق در نظر گرفته و در جهت سعادت فرد و جامعه انساني تشريع كرده است .

نكته ديگر آن كه اسلام براي حيات انسان ها، اهميت ويژه اي قايل شده است؛ بطوري كه يكي از بزرگ ترين گناهان كبيره را كه موجب خلود در عذاب ابدي است ، كشتن انسان بدون دليل و حجت شرعي

مي داند. بزرگي گناه قتل در اسلام تا آن جا است كه در قرآن كريم ، كشتن ناحق يك انسان را، خواه مرد باشد يا زن، معادل با كشتن تمام انسان ها دانسته و فرموده است: (من قتل نفساًبغير نفس او فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً);{3} «هر كس كه انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد ، چنان است كه گويي همه انسان ها را كشته است». بنابراين از نگاه اسلام، كشتن بدون دليل يك انسان خواه زن باشد و خواه مرد ، جنايت در حق همه ساكنان روي كره زمين است و در اين جهت هيچ فرقي ميان زن و مرد نيست .

اما اين كه چرا اسلام براي مرد، ديه كامل و براي زن، نصف آن را مقرر داشته است، پاسخ هاي روشني دارد/

پيش از پاسخ بدين پرسش و پرسش هايي همانند آن - مثل اين كه چرا سهم ارث زن در اسلام نصف سهم ارث مرد است - بهتر است نگاهي به حقوق مالي زن و مرد از ديدگاه اسلام بيفكنيم؛ زيرا با توجه به اين مطلب است كه فلسفه بسياري از احكام اسلامي در اين زمينه روشن مي گردد/

اسلام به چند دليل در مسائل مالي و اقتصادي جانب زن را رعايت كرده است:

1. از سويي به زن استقلال و آزادي كامل اقتصادي داده و دست مرد را از مال و كار او كوتاه كرده است و حق قيموميّت در معاملات زن را كه در دنياي قديم سابقه ممتد دارد و در اروپا تا اوايل قرن بيستم رايج بوده،از مرد گرفته است/

2. از سوي ديگر با برداشتن مسؤوليت تأمين بودجه خانوادگي

از دوش زن ، او را از هرگونه اجبار و الزام براي تأمين معاش، معاف كرده است . بنابراين از ديدگاه اسلام ، مرد موظف است هزينه زندگي مشترك خود را با زن و فرزندانش تأمين كند. البته اين مسأله معلول تدبير حكيمانه اي است كه شارع مقدس در نظر گرفته است ؛زيرا از سويي مسؤوليت و رنج زحمات طاقت فرساي توليد نسل، از لحاظ طبيعي به عهده زن گذاشته شده است. افزون بر بيماري ماهانه براي زنان، سنگيني دوره بارداري و سختي عوارض زايمان و نيز شيردهي و پرستاري از كودك بطور طبيعي بر عهده آنان است. اين ها همه از توان جسماني او مي كاهد. علاوه بر اين كه زن و مرد از لحاظ نيروي كار و فعاليت سخت توليدي و اقتصادي، مشابه و مساوي آفريده نشده اند .

3. نياز زن به پول و ثروت ، از نياز مرد بيش تر است ؛ زيرا تجمل و زينت جز زندگي زن و از احتياجات اساسي اوست كه مستلزم صرف هزينه است .

4. مسأله ديگر آن كه ، حفظ و بقاي ويژگي زنانه، يعني بقاي جمال و نشاط زن ، مستلزم آسايش بيش تر و تلاش كم تر و پرهيز از كارهاي سخت و طاقت فرساست، و تنها در اين صورت است كه زن مي تواند با آسودگي خيال و فراغت بال ، مايه آرامش و آسايش مرد باشد. اگر قرار باشد كه زن پا به پاي مرد در فعاليت هاي اقتصادي كه عوارض روحي و جسمي بسيار براي او به بار مي آورد ، شركت كند، ديگر نمي تواند مايه آرامش و اطمينان روحي و رواني مرد خود باشد؛ زيرا خستگي

و كوفتگي حاصل از كار طاقت فرسا، افزون بر وظايفي كه بطور طبيعي بر عهده زن است ، ديگر فرصت و تواني براي زن باقي نمي گذارد كه بتواند نيازهاي روحي و رواني مرد را برآورد . بنابراين نه تنها مصلحت زن ، بلكه مصلحت مرد و كانون خانواده نيز در اين است كه زن از تلاش هاي فرساينده معاف باشد؛ زيرا مرد هم مي خواهد كه خانواده براي او ، كانون آسايش و رفع خستگي و فراموش خانه گرفتاري هاي بيروني او باشد و زني قادر است چنين كانوني را فراهم آورد كه خود به اندازه مرد، خسته و كوفته از كار بيرون به خانه نيايد/

حال كه فلسفه مسؤوليت مالي مرد را در خانواده دريافتيم، بهتر مي توانيم قضاوت كنيم كه چرا ديه زن، نصف ديه مرد و يا سهم الارث او نصف سهم الارث مرد است. پاسخ همه اين پرسش ها اين است كه وقتي يك مرد كشته شود، در واقع نان آور و مسؤول مالي خانواده گي از بين رفته است. بنابراين بايد تا آن جا كه ممكن است اين خلأ پر شود؛ به خلاف جايي كه يك زن كشته مي شود. ابن ابي العوجا كه مردي بي اعتقاد به اسلام و خدا بود و همواره بر اسلام ايراد مي گرفت، روزي گفت: چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوان تر است، بايد از ارث يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم؟ امام صادق7 در پاسخ فرمود: «اين از آن روست كه اسلام سربازي را از عهده زن برداشته و مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات خطايي كه خويشاوندان جاني بايد ديه بپردازند، زن

از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است . از اين رو سهم زن در ارث از مرد كم تر شده است». امام صادق7 بصراحت وضع خاص ارثي زن را معلول لزوم پرداخت مهر و نفقه از سوي مرد و معافيت او از سربازي و امور نظامي و پرداخت ديه بر شمرده است. اين پرسش از ديگر امامان: نيز شده است و همه آنان همين پاسخ را گفته اند.{4}

[1].سوره حجرات، آيه 13/

[2].سوره نحل، آيه 97. همچنين ر.ك: آيات 195 آل عمران، 124 نسأ سوره غافر/

[3].سوره مائده، آيه 32/

[4].اقتباس از: نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 254 - 231، همراه تصرف و تلخيص و اضافات (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1357، قم، مدرسْ الامام امير المؤمنين)/

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام، ميان زن و مرد از نظر شأن و منزلت حقيقي ، هيچ گونه تفاوتي وجود ندارد و بر خلاف برخي مكتب هاي بشري، هيچ يك از اين دو جنس بر ديگري برتري ندارد و هر دو به طور يكسان از گوهر انسانيت بهره مند است؛ بلكه تنها مايه برتري هر انسان - چه مرد و چه زن - بر ديگري، «تقوا» و «عمل صالح» است/

قرآن كريم مي فرمايد: (انّ اكرمكم عند الله اتقيكم);{1} «براستي گرامي ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست». در جايي نيز مي فرمايد: (من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوْ طيبْ و لنجزينهم اجر هم بأحسن ما كانوا يعملون);{2} «هر كس كه كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن ، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش ايشان را بهتر از اعمالي كه انجام مي دادند، خواهيم داد»/

بنابراين، بطور قطع، فلسفه برخي تفاوت هاي حقوقي و مالي ميان زن و مرد، از جمله ديه، هيچ گونه ارتباطي با قدر و منزلت اين دو جنس ندارد؛ بلكه از مصالح و واقعيت هايي حكايت دارد كه شارع مقدس و حكيم به طور دقيق در نظر گرفته و در جهت سعادت فرد و جامعه انساني تشريع كرده است/

نكته ديگر آن كه اسلام براي حيات انسان ها، اهميت ويژه اي قايل شده است؛ بطوري كه يكي از بزرگ ترين گناهان كبيره را كه موجب خلود در عذاب ابدي است، كشتن انسان بدون دليل و حجت شرعي مي داند. بزرگي گناه قتل در اسلام تا آن جا است كه در قرآن كريم، كشتن

ناحق يك انسان را، خواه مرد باشد يا زن، معادل با كشتن تمام انسان ها دانسته و فرموده است: (من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً);{3} «هر كس كه انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد، چنان است كه گويي همه انسان ها را كشته است». بنابراين از نگاه اسلام، كشتن بدون دليل يك انسان خواه زن باشد و خواه مرد، جنايت در حق همه ساكنان روي كره زمين است و در اين جهت هيچ فرقي ميان زن و مرد نيست/

اما اين كه چرا اسلام براي مرد، ديه كامل و براي زن، نصف آن را مقرر داشته است، پاسخ هاي روشني دارد/

پيش از پاسخ بدين پرسش و پرسش هايي همانند آن - مثل اين كه چرا سهم ارث زن در اسلام نصف سهم ارث مرد است - بهتر است نگاهي به حقوق مالي زن و مرد از ديدگاه اسلام بيفكنيم؛ زيرا با توجه به اين مطلب است كه فلسفه بسياري از احكام اسلامي در اين زمينه روشن مي گردد/

اسلام به چند دليل در مسايل مالي و اقتصادي جانب زن را رعايت كرده است:

1. از سويي به زن استقلال و آزادي كامل اقتصادي داده و دست مرد را از مال و كار او كوتاه كرده است و حق قيموميّت در معاملات زن را كه در دنياي قديم سابقه ممتد دارد و در اروپا تا اوايل قرن بيستم رايج بوده، از مرد گرفته است/

2. از سوي ديگر با برداشتن مسؤوليت تأمين بودجه خانوادگي از دوش زن، او را از هرگونه اجبار و الزام براي تأمين معاش، معاف كرده است. بنابراين از

ديدگاه اسلام، مرد موظف است هزينه زندگي مشترك خود را با زن و فرزندانش تأمين كند. البته اين مسأله معلول تدبير حكيمانه اي است كه شارع مقدس در نظر گرفته است؛ زيرا از سويي مسؤوليت و رنج زحمات طاقت فرساي توليد نسل، از لحاظ طبيعي به عهده زن گذاشته شده است. افزون بر بيماري ماهانه براي زنان، سنگيني دوره بارداري و سختي عوارض زايمان و نيز شيردهي و پرستاري از كودك بطور طبيعي بر عهده آنان است. اين ها همه از توان جسماني او مي كاهد. علاوه بر اين كه زن و مرد از لحاظ نيروي كار و فعاليت سخت توليدي و اقتصادي، مشابه و مساوي آفريده نشده اند/

3. نياز زن به پول و ثروت، از نياز مرد بيش تر است؛ زيرا تجمل و زينت جز زندگي زن و از احتياجات اساسي اوست كه مستلزم صرف هزينه است/

4. مسأله ديگر آن كه ، حفظ و بقاي ويژگي زنانه، يعني بقاي جمال و نشاط زن، مستلزم آسايش بيش تر و تلاش كم تر و پرهيز از كارهاي سخت و طاقت فرساست، و تنها در اين صورت است كه زن مي تواند با آسودگي خيال و فراغت بال، مايه آرامش و آسايش مرد باشد. اگر قرار باشد كه زن پا به پاي مرد در فعاليت هاي اقتصادي كه عوارض روحي و جسمي بسيار براي او به بار مي آورد، شركت كند، ديگر نمي تواند مايه آرامش و اطمينان روحي و رواني مرد خود باشد؛ زيرا خستگي و كوفتگي حاصل از كار طاقت فرسا، افزونبر وظايفي كه به طور طبيعي بر عهده زن است، ديگر فرصت و تواني براي زن باقي نمي گذارد كه بتواند نيازهاي روحي و رواني

مرد را برآورد. بنابراين نه تنها مصلحت زن، بلكه مصلحت مرد و كانون خانواده نيز در اين است كه زن از تلاش هاي فرساينده معاف باشد؛ زيرا مرد هم مي خواهد كه خانواده براي او، كانون آسايش و رفع خستگي و فراموش خانه گرفتاري هاي بيروني او باشد و زني قادر است چنين كانوني را فراهم آورد كه خود به اندازه مرد، خسته و كوفته از كار بيرون به خانه نيايد/

حال كه فلسفه مسؤوليت مالي مرد را در خانواده دريافتيم، بهتر مي توانيم قضاوت كنيم كه چرا ديه زن، نصف ديه مرد و يا سهم الارث او نصف سهم الارث مرد است. پاسخ همه اين پرسش ها اين است كه وقتي يك مرد كشته شود، در واقع نان آور و مسؤول مالي خانواده گي از بين رفته است. بنابراين بايد تا آن جا كه ممكن است اين خلأ پر شود؛ به خلاف جايي كه يك زن كشته مي شود. ابن ابي العوجا كه مردي بي اعتقاد به اسلام و خدا بود و همواره بر اسلام ايراد مي گرفت، روزي گفت: چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوان تر است، بايد از ارث يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: «اين از آن روست كه اسلام سربازي را از عهده زن برداشته و مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات خطايي كه خويشاوندان جاني بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است. از اين رو سهم زن در ارث از مرد كم تر شده است». امام صادق(ع) به صراحت وضع خاص ارثي زن را معلول لزوم پرداخت مهر و

نفقه از سوي مرد و معافيت او از سربازي و امور نظامي و پرداخت ديه برشمرده است. اين پرسش از ديگر امامان(عليهم السلام) نيز شده است و همه آنان همين پاسخ را گفته اند.{4}

قانون هماره به طور كلي وضع مي شود و طبعي كلي دارد و قانون گذار مصلحت كلي عام را مد نظر دارد، زيرا اگر بنا باشد احكام به موارد جزيي صادر گردد، به تعداد موارد جزيي بايد حكم صادر شود كه اين امر شدني نيست. از اين رو موارد استثنايي و جز، ناقض قانون نخواهد بود. به عنوان مثال در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است، حال اگر مرداني بودند كه متكفل مخارج خانواده نبودند، نمي توان آنها را از شمول اين قانون خارج كرد/

تفاوت هاي حقوقي ميان زن و مرد، به معناي تفاوت در كمالات و ارزش ها نيست. و نمي توان از تفاوت ديه در مرد و زن، به تفاوت ارزش اين دو جنس پي برد. ديه ملاك ارزش نيست بلكه تنها يك ابزار است، ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود و مقدار آن ارتباطي به ارزش شخص آسيب ديده ندارد .زيرا ارزش انسان به انسانيت او و نيل او به مراتب والاي قرب الهي است نه به زن بودن و مرد بودن/

«حكم ديه در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شد. اما از جهت ارزش هاي معنوي ممكن است زني بيش از مرد مقرب نزد خدا باشد. بنابراين تساوي ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد و نيز تفاوت ديه مرد و زن

نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچ گونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد، و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد.»{5}

ديه را نمي توان «خون بها» تلقي كرد. چون خون انسان بالاتر از اين است كه قيمت گذاري شود، بلكه به گفته قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است.{6} ديه جنبه مجازات دارد و همچنين براي جبران خسارت اقتصادي است، يعني در فقدان مرد يا زن كشته شده، و براي جبران اين خلأ و خسارت وارده بر خانواده، ديه داده مي شود.{7}

مسؤوليت اقتصادي و اداره خانواده با مرد است و در اسلام زن از چنين مسؤوليتي برخوردار نيست، چون ديه به عنوان غرامت و جبران بخشي از خلا ايجاد شده در خانواده است. اگر مردي عمدا زني را كشت به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص كرد و كشت ولي براي رعايت سرنوشت خانواده او، اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند بايد نيمي از ديه را پرداخت كنند تا مشكل خانواده قاتل برطرف شود/

ديه زن در همه جا نصف ديه مرد نيست، زيرا ديه زن در كم تر از ثلث با ديه مرد يكسان است.{8}

نصف بودن ديه زن، به سود زنان است! زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر

كرده اند تا بخشي از فشار وارده در فقدان مرد كه متوجه زن است، جبران گردد.{9}

لازم به ذكر است كه تمام عالمان اسلامي بر نصف بودن ديه زن فتوا داده اند؛ شيخ طوسي، آن را نظر تمام فقيهان شيعه و سني جز دو تن از دانشمندان اهل سنّت معرفي مي كند و دليل خود را اجماع و برخي روايات مي داند.{10} پاسخ را با اين روايت از پيامبر اسلام(ص) پايان مي بريم:

«ديْ المرأْ علي النصف من ديْ الرجل؛ ديه زن نيمي از ديه مرد است.»{11}

چنين روايتي نيز از امام صادق(ع) نقل شده است.{12}

[1].سوره حجرات، آيه 13/

[2].سوره نحل، آيه 97. همچنين ر.ك: آيات 195 آل عمران، 124 نسأ سوره غافر/

[3].سوره مائده، آيه 32/

[4].اقتباس از: نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 254 - 231، همراه تصرف و تلخيص و اضافات (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1357، قم، مدرسْ الامام امير المؤمنين)/

[5].زن در آيينه جمال و جلال، عبدالله جوادي آملي، ص 356/

[6].سوره مائده، آيه 32/

[7].دروس خارج فقه، بحث ديات، ناصر مكارم شيرازي، روزنامه فيضيه، شماره 18/

[8].به پرسش و پاسخ بعد مراجعه فرماييد/

[9].پرسش ها و پاسخ ها، دفتر هفتم، ص 250/

[10].الخلاف، شيخ طوسي، ج 5، ص 254/

[11].السنن الكبري، ابوبكر بيهقي، ج 8، ص 9/

[12].وسايل الشيعه، ج 29، ص 205/

سؤال4: در زمان پيامبر امرار معاش خانواده برعهدة مرد بود، براي همين دية مرد دو برابر زن مقرر شد. آيا نبايد اكنون كه زن ها دوشادوش مردان كار مي كنند، اين حقوق به تساوي برسد؟

پرسش

سؤال4: در زمان پيامبر امرار معاش خانواده برعهدة مرد بود، براي همين دية مرد دو برابر زن مقرر شد. آيا نبايد اكنون كه زن ها دوشادوش مردان كار مي كنند، اين حقوق به تساوي برسد؟

پاسخ

پاسخ: مسئله اساسي كه در مورد دو برابر بودن ديه مرد مطرح شده، موضوع نفقه دادن مرد است، چون مردان نقش و مسئوليت بيشتر و از جمله خرجي دادن خانواده را به عهده دارند، فقدان و مرگ مردان ضربه اقتصادي سنگين تري را بر افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي كند. بنابراين در احكام اسلامي براي چاره جويي و جبران اين مسئله ، موضوع دو برابر بودن ديه مردان مطرح شده است. اما نقش زنان امروزي در تأمين اقتصاد خانواده و يا زنان سرپرست خانواده كه تعدادشان بسيار است، به عنوان اشكال اين نظريه مطرح شده است.

در پاسخ چند نكته را مورد توجه قرار مي دهيم:

1 - اگر چه حكمت اين حكم ، نفقه دادن مردان و مسئوليت اقتصادي آنان مطرح شده، اما اين امكان وجود دارد كه حكمت هاي ديگر در اين مسئله وجود داشته باشد كه از آنها آگاهي نداريم، به همين خاطر نمي توانيم حكم را به طور كلي دائر مدار نفقه قرار دهيم و براساس آن حكم را تغيير دهيم.

2 - امروزه كم و بيش اين مسئله جريان يافته است كه زن ها نيز نان آور خانه محسوب مي شوند و بيش از گذشته در اين جهت نقش دارند.

برخي از روابط گذشته و جايگاه هاي زن و مرد تغيير يافته ، اما پرسشي كه مطرح مي شود، آن است كه اين مسئله تا چه اندازه

اي مي توا ند درست باشد؟

به طور صريح تر، آيا هر جوري كه اتفاق افتاد و به هر شكلي كه جامعه و روابط انسان ها شكل گرفت آن شكل و صورت، صحيح و درست است ؟ آيا آن چه كه امروزه در روابط زن ومرد و نقش و مسئوليت هاي آنها تعريف مي شود، حقيقي و صحيح بوده و در راستاي سعادت و خوشبختي اين دو جنس و به طور كلي انسان ها است؟

مقصود آن است كه آيا آمدن زنان به بازار كار و فعاليت هاي اقتصادي با همه مشكلات و آسيب هايي كه براي جامعه و كانون خانواده و حتي خود زنان دارد، صحيح و به نفع جامعه انساني و زنان است و بايد بر آن صحه گذاشت و حتي با تغيير احكام به نفع اين حالت به گسترش آن دامن زد؟

ما نمي خواهيم در اينجا قضاوت كنيم. مي خواهيم صرفاً پرسش هايي مطرح كنيم كه بايد به آنها پاسخ داد و براي همرنگ با زمانه شدن نبايد قبول كرد.

بايد نگاه نقادانه اي داشته باشيم.

به ياد داشته باشيم آمدن زن به بيرون از خانه و فعاليت اقتصادي با همه مشكلات و آسيب هاي آن، به طور طبيعي از نقش زنانه و مادرانه و تربيت فرزندان ، نيز نقش بانوان در حفظ كانون گرم خانواده و غناي عاطفي در اين كانون گرم خواهد كاست.

آيا با تغيير قانون ، بر اين وضع صحه گذاشته نخواهد شد و به صورت يك فرهنگ پذيرفته شده در نخواهد آمد؟!

نگاهي گذرا به از هم پاشيدگي نظام خانواده در غرب و زندگي مجردانة مرد و زن و آمار بسيار بالاي تك

والديني فرزندان ( كه تنها با پدر يا مادر زندگي مي كنند) و حتي محروميت بسياري از بانوان از نقش زنانه خود (مثلاً مادر بودن) و شنيدن اعتراض آنها ، ما را در نزديكي به اين مسئله و نگاه نقادانه به وضع موجود، هوشيارتر مي كند.

3 - اگر حكمت اساسي مسئله را نفقه در نظر گيريم، باز اشكالات مطرح شده در تضاد با اين حكمت نيست؛ زيرا اگر چه بسياري از زنان جامعه وارد عرصة فعاليت اقتصادي شده اند، اما در احكام اسلامي، حكم وجوب نفقه از عهدة مردان برداشته نشده است.

اگر تمام زنان نيز وارد اين عرصه شده باشند ، باز حكم پرداخت نفقه برعهده مردان است، و اين بدان معنا است كه اوّلاً زنان هيچ الزام و تعهدي در اين جهت ندارند و مجبور نيستند كه فعاليت اقتصادي براي خانواده كنند؛ ثانياً اموال و دارايي هاي كه زنان بر اثر فعاليت اقتصادي و غيره به دست مي آورند، متعلق به خودشان بوده و شوهر و فرزندان حقي در آن ندارند، اما حداقل بخشي از دارايي هاي مردان بايد صرف زن و فرزندان شود. بنابراين در موضوع ديه نيز به عنوان يك درآمد يا هزينه، اگر چه در ظاهر اين درآمد و هزينه براي مرد بيشتر است، اما با توجه به موضوع نفقه، در واقع بخش گسترده اي از اين درآمد يا هزينه صرف زن و فرزندان مي شود. اين فرض زماني روشن تر مي شود كه مرد از دنيا برود. در چنين حالي اموال و دارايي هايي از جمله ديه به زن و فرزندان مي رسد. طبعاً اينجا بحث مرد كه ديه او

دو برابر قرار داده شده وجود ندارد، تا مسئله برتري جنس مرد بر زن مطرح شود.

اگر در اين باره خوب دقت شود، مصلحت كانون خانواده ( كه زن و فرزندان بخشي از آن محسوب مي شوند) مورد توجه قرار گرفته ، نه مصلحت و شخصيت مردان.

سؤال2: چرا ديه زن نصف ديه مرد است؟

پرسش

سؤال2: چرا ديه زن نصف ديه مرد است؟

پاسخ

پاسخ: ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوي مقتول نيست، بلكه مربوط به مرتبه بدن انسان است. ديه يك انسان بي سواد با ديه يك انسان عالم يك اندازه است. همين طور ديه يك مرد با تقوا، با ديه يك مرد بي تقوا بنابر اين جهات معنوي از قبيل علم، تقوا و سيادت تأثيري در مقدار و كم و زيادي ديه ندارد.

پس ديه مربوط به مرتبه بدن انسان است وبه آن خون بها مي گويند.

حال بايد ديد چرا ديه زن نصف ديه مرد است؟ چرا در اسلام به عنوان قانون، ديه زن نصف ديه مرد قرار داده شده است؟

در قرآن آيه اي تصريح ندارد كه ديه زن نصف ديه مرد است، ولي درباره قصاص فرموده: "الانثي بالانثي؛(1) زن در مقابل زن قصاص مي شود". اين آيه دلالتي بر ديه ندارد.

اما فرقي بين زن و مرد در قصاص از اين آيه و آيه "ان النفس باالنفس".(2) استفاده مي شود كه بحث مفصل دارد.

در روايات آمده است: امام صادق(ع) فرمود: "دية المرأة نصف دية الرجل؛(3) ديه زن نصف ديه مرد است".

در روايات اهل سنت نيز آمده است: "دية المرأة علي النصف من دية الرجل؛(4) ديه زن نصف مقدار ديه مرداست".

حكم ديه در اسلام با توجه به تفاوت بين زن و مرد تدوين شده است و اين تفاوت نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد. (5) تفاوت مرد و زن به خلقت آنان بر مي گردد و جنبه خلقي و فطري دارد.

خلقت مرد ازجهاتي متفاوت از خلقت زن است.

مرد از توانمندي جسمي و روحي ويژه اي برخوردار است،

بر خلاف زن كه جنبه عاطفه و احساس او غلبه دارد. بر اين اساس وظائف سخت تري بر مردان تحميل شده است، از قبيل كار و تلاش براي تأمين غذا و پوشاك و مسكن و سائر لوازم زندگيِ و ايجاد امنيت اجتماعي و خانوادگي و دفاع در برابر تهاجم بيگانگان و اداره اجتماع ، كه همه وظائف سختي است كه بر اساس توانايي هاي مرد بر دوش او سنگيني مي كند. زن نيز بر اساس توانايي وجودي خود وظائف متناسب دارد.

آيه شريفه "الرجال قوّامون علي النساء بما فضل اللَّه بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم؛ (6) مردان بر زنان حاكم اند، به جهت فضيلتي كه خداوند به آنان داده و به جهت خرج هايي كه بر گردن آنان نهاده شده است" ناظر به تفاوت خلقي مرد و زن دارد، جعل قوانين هميشه جنبه عامّ و كلّي دارد، چون مردان غا لبا اين چنين اند و زنان غالباً آن چنان هستند، اين احكام قرار داده شده است.

وظائف مرد به گونه اي جدا از وظائف زن مي باشد و باعث شده است كه ارزش اجتماعي و وجودي او بيشتر از ارزش اجتماعي و وجودي زن باشد، نه ارزش انساني، زيرا ارزش انساني مرد با ارزش انساني و معنوي زن يكنواخت است. هر دو انسان اند. مرد انسان كاملي است و زن نيز با ويژگي هايش انساني كامل است.

اگر زن يا مرد ويژگي هاي خود را نداشتند، كامل نبودند. كمال مرد به مرد بودن او است و كمال زن به زن بودن او.

بنابر اين از جهات معنوي و توانايي رسيدن به كمالات اخلاقي هر دو مساوي اند.

در ديه جهات معنوي و

كمالات قاتل و مقتول تأثيري ندارد، بلكه ديه، بهاي ارزش وجودي مقتول است. اگر مقتول مرد باشد، ديه او بيشتر است، به جهت توانايي ها و وظائف سنگيني كه بر عهده او بوده و فعلا بر اثر قتل به جا مانده است. اگر مقتول زن باشد، ديه او كمتر است به جهت ارزش وجودي او. اين تفاوت است، نه تبعيض. بين تفاوت و تبعيض بسيار فرق است. كارگري كه از توان كاري بيشتري بهره مند است، تفاوت دارد با كارگري كه ضعيف است و توانايي كارهاي سنگين را ندارد. مزد آنان فرق مي كند. اگر كارفرما يك كارگر قوي و يك كارگر ناتوان را به طور مساوي مزد بدهد، به حق كارگر قوي ظلم كرده و اين كار بي عدالتي فاحش است. اگر خداوند متعال ديه مرد و زن را به طور مساوي قرار مي داد، با عدالت سازگار نبود.

اين كه گفته شود در زمان ما زنان در تحصيل و كسب درآمد و مقامات علمي به درجات بالايي دست يافته اند؛ اين ها امتيازات معنوي است و در ديه اين گونه امتيازات لحاظ نمي شود.

ثانيا كارهايي كه زنان درجامعه بر عهده دارند، غالبا كارهاي سبك است، از قبيل كار با كامپيوتر يا پزشكي يا كارهاي علمي، كه غالبا كارهاي طاقت فرسايي نيستند، ولي كارهايي از قبيل معدنكاري، بنايي، آهن ريزي ساختمان، جوشكاري روي اسكلت برج هاي بلند و يا دفاع در مقابل دشمن در مرزها و... كارهاي سختي است كه غالبا زنان نمي توانند از عهده آن ها بر آيند.

پي نوشت ها:

-1 بقره (2) آيه 178.

-2 مائده (5) آيه 45.

-3 وسائل الشيعه، ج 19، ص 151.

-4 كنز العمال، ج 15،

ص 57.

-5 با استفاده از زن در آيينه جلال و جمال، آيت اللَّه جوادي آملي، ص 355، با تلخيص و اضافات.

-6 نساء (4) آيه 34.

سؤال3: چرا زنان براي بيرون رفتن از خانه نياز به اذن شوهر دارند، ولي مردها نياز به اجازه ندارند؟

پاسخ: يكي از اهداف تربيتي اسلام، تحكيم مباني نظام خانواده است كه اساس تمام نظام هاي اجتماعي است.

چون اين نظام مانند ساير نظام ها، نياز به مدير دارد، اسلام از ميان اعضاي خانواده، شوهر را به عنوان مدير انتخاب كرده و هزينه زندگي و مسئوليت فرزندان را در بسياري از موارد برعهده او قرار داده است. همان گونه كه حضانت فرزندان را تا مدت محدودي براي مادر (كه از عواطف زيادتري برخوردار است) مقرّر فرموده است.

از اين رو، رضايت شوهر در خروج از منزل براساس مديريت شوهر و در قبال پرداخت هزينه همسر و تحكيم نظام خانواده و حفظ حقوق مردان و فرزندان است. ثمرات اين مديريت اسلامي در خانواده هاي متدين مشهود است.(1)

اضافه بر اين كه وجود زن براي بيگانگان و نامحرمان حساس تر از وجود مرد است، چنان كه از لحاظ جسمي، زن ضعيف تر است.

بنابراين، زن ممكن است مورد تعرض قرار بگيرد كه آمارهاي موجود در اين باره كاملاً گويا است.

مرد به خاطر حفظ ناموس خويش اجازه نمي دهد همسرش بدون اطلاع او از خانه خارج شود. مرد براي اطمينان خاطر خويش و براي مصونيت زن بايد در جريان آمد و شد خانمش به خانه و خارج از آن قرار گيرد. با توجه به آسيب پذيري زن در محافل و همنشيني ها به مرد اين حق داده شد كه براي

كنترل همسر خويش به او اجازه خروج از خانه را بدهد يا ندهد.

از طرف ديگر مسؤليتي كه مرد براي تأمين نيازمندي هاي زندگي دارد، به طور طبيعي و عادي او را به صحنه اجتماع مي كشاند، در حالي كه زن چنين وظيفه اي ندارد. بنابراين خروج مرد از خانه الزامي است و اذن گرفتن بي معنا است، برخلاف خروج زن.

البته خروج مرد از خانه كاملاً رها شده و بي قيد و شرط نيست، بلكه داراي قيود قانوني است، زيرا زن نيز حقوقي دارد كه قانوناً مرد را مكلف به حضور نزد زن در شرايط لازم مي كند.

خروج زن از خانه همواره نيازمند اذن شوهر نيست، بلكه در مواردي خروج زن از خانه جايز است، از جمله:

1 - كسب علوم واجبه و يا انجام تكاليفي كه مستلزم خروج از خانه است.

2 - احقاق حق مانند دادخواهي و شكايت به دادگاه يا اداي شهادت و امثال آن .

3 - براساس برخي از فتاوا در صورتي كه قبل از ازدواج زن در كاري استخدام بوده است، پس از ازدواج نيز به خاطر سابقه استخدام مي تواند سر كار خود برود و ازدواج مانع آن نيست.

4 - در صورتي كه به صورت شرط ضمن العقد به هنگام ازدواج، جواز خروج از خانه را شرط كرده باشد.

اما در مورد احسان به پدر و مادر: احسان به والدين امري ضروري مي باشد كه شوهر نمي تواند زن را از اين كار منع كند اما مي تواند مانع رفتن زن به خانه پدرش بشود، چون احسان اعم از رفتن به خانه پدر مي باشد و بدون رفتن هم مي تواند احسان به پدر و مادر صورت پذيرد.(2)

براي آگاهي بيشتر به رجوع

كنيد به

1 - نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2 - زن از ديدگاه اسلام، رباني خلخالي

3 - زن در اسلام، علامه طباطبايي

4 - احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود معصومي

پي نوشت ها:

1 - آيت اللَّه فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 1، ص 462.

2 - همان، س 1632.

سؤال4: چرا خانم ها در هنگام نماز هم بايد رعايت حجاب كنند؟

پاسخ: اگر چه در روايات به حكمت هايي از اين موضوع اشاره شده است، اما بايد در تمام مسائل احكام ديني به اين نكته توجه داشته باشيم كه اصولاً مسائل عبادي و احكام شرعي جنبة تعبدي دارد و در اين مسائل فقط تعبد و پذيرش خواست شارع مقدس مطرح است ، اگر چه مصالحي در آنها نهفته است كه از آنها آگاهي نداريم. در برخي از روايات به گوشه هايي از آنها اشاره مي شود. نيز با پيشرفت دانش و فهم و خرد بشري، گوشه هاي ديگري از آنها آشكار مي شود.

در اينجا به برخي از مواردي كه به عنوان مصلحت حجاب در نماز ذكر شده است مي پردازيم:

1 - داشتن لباس كامل، بر وقار ظاهري انسان مي افزايد. هر چه از لباس انسان كم شود، از وقار وي و حفظ شئون اجتماعي اش كم مي شود و نزد ديگران تنزل مي يابد. مي توان حجاب را يك نوع ادب دانست. ادب اقتضا مي كند انسان در مقابل ديگران و بزرگان با لباس كامل ظاهر شود. شركت در محافل و مراسم مذهبي در همة اديان بلكه نزد همة عقلاي عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ويژه در اسلام كه لباس

رسمي حضور زن مسلمان در اجتماعات ، پوشش كامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا مي رود و در حالي كه ملائكه عرش الهي حضور دارند، در يك مجلس رسمي به عبادت خدا مي پردازد. بنابراين چون نماز حضور و بار يافتن به درگاه رب العالمين است، در اين مجلس هر چه لباس كامل تر و تميزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتي به مردان سفارش شده كه با لباس كامل، ادب حضور در پيشگاه الهي را رعايت كنند.

رسول اكرم (ص) مي فرمايد: "اعبد الله كأنّك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك؛ آن چنان خدا را عبادت كن كه گويا او را مي بيني. اگراو را نمي بيني، او تو را مشاهده مي كند".

2 - از ديگر مصالح حجاب در نماز اين است كه نوعي تمرين مستمر و روزانه براي حفظ حجاب است. نيز يكي از عواملي است كه در پاسداشت دائمي پوشش اسلامي زن و جلوگيري از آسيب پذيري او ، نقش مهمي ايفا مي كند. اگر بپذيريم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونيت آنها است و به عفّت و پاكدامني سفارش مي كند، متوجه مي شويم پوشش كامل در نماز همسو با اين ايده است.

براي تأكيد بر اين مسئله چنين شرطي را در نماز لازم مي داند. در حقيقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب مي دهد، تا الگوي رفتاري و كرداري زن مسلمان را معرفي كند. در عين حال پوشش كامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرين و تلقين عملي بسيار خوب و مناسبي بر پوشش و حجاب اسلامي زن مسلمان است.

3 - نماز خواندن

در منظر مردم و در اماكن عمومي و مساجد و مجامع، حجاب كامل مي طلبد ، به ويژه براي زنان تا از نگاه ديگران مصون بمانند، مخصوصاً كه در نماز ركوع و سجده و نشست و برخاست است، در اين صورت حجاب كامل موجب مصون ماندن زنان از نگاه ديگران و باعث حفظ آرامش روحي نمازگزار ، نيز پاسداري از عفّت عمومي مي شود.

در مكان خلوت و دور از انظار ديگران نيز: نوعي آرامش به زنان مي دهد كه در صورت ورود يك شخص در حال پوشش كامل است. در هر حال نوعي آرامش در خلوت او با خدا حاصل مي شود.

در دايرة هستي ما نقطة تسليميم رأي آنچه تو انديشي، حكم آنچه تو فرمايي

سؤال5: چرا قوانين اسلامي حق سرپرستي را به مرد مي دهند، نه به زن؟

پاسخ: اگر حقي براي فرزندان دختر قائل بوديم و نظر آن ها را در رأي قاضي مؤثر مي دانستيم، با اين حكم همخواني داشت، اگر مرد و زني داراي شرايط مساوي مادي، شخصيّتي، اجتماعي و... بودند، قاضي دادگاه اسلامي بعد از طلاق حضانت بچه ها را به چه كسي واگذار مي كند؟

پاسخ: حضانت و تربيت كردن بر اساس ادله و رواياتي كه در اين باب وارد شده، نسبت به فرزند پسر تا دو سال و نسبت به فرزند دختر تا هفت سال به مادر واگذار شده است، ولي بعد از اتمام اين دوره، وظيفه قيموميت و ولايت پدر تا زمان بلوغ پسر و دختر به جاي خود باقي است.(1) اين وظيفه پدر است كه فرزند خود را اداره كند و امتيازي براي پدر محسوب نمي شود، بلكه مسئوليّت و وظيفه اي

سنگين است كه خداوند بر دوش پدر نهاده و اين وظيفه را از مادر برداشته است. بنابراين اگر قرار شود به اين مسئله اعتراض شود، بايد مرد اعتراض بكند و بگويد: خدايا، تو اين وظيفه سنگين را بر من تحميل كردي و بر مادر بچه هيچ وظيفه اي تحميل نكردي! اگر اسلام حضانت دختر را پس از هفت سالگي به مرد سپرده، بار عظيمي را از دوش زنان برداشته است، نه اين كه او را صالح براي اين امر مهم نداند. از طرفي به صورت مطلق حق حضانت را بر عهده مردها قرار نداده است. اگر صلاحيت مرد براي حاكم شرع محرز نشود، حضانت را بر عهده زن قرار مي دهد.

اگر قاضي در مقام دعوا بين زن و شوهر در نگهداري بچه بعد از دو سال و هفت سال، حق را به جانب مرد مي دهد، نه به خاطر اين است كه به مرد امتيازي مي دهد، بلكه آن وظيفه سنگين را كه خداوند بر عهده پدر قرار داده است، به او مي دهد تا امور طفل زمين نماند.

با اين حال (كه نگهداري فرزند وظيفه است، نه فرق گذاري و تبعيض بين حق مرد و زن) مرد و زن مي توانند با توافق يكديگر بعد از دو سال و هفت سال حق حضانت و اداره فرزند را به زن بدهند. مسئله حضانت كه يك مسئوليت است، با مسئله ديدار فرزند و... كه جزء حقوق است، متفاوت است و به همين خاطر از زنان گرفته نشده است.

پي نوشت ها:

1. تحرير الوسيله، ج 2، حقوق اولاد.

سؤال6: آيا در زمان حاضر عمل كردن به احكامي همچون وضو و غسل

لازم است؟

پاسخ: وضو، غسل و تيمّم هم خود مستقلاً عبادت است و هم مقدمه اي براي عبادت ديگر.

فلسفه و حكمت اصلي عبادت، اظهار عبوديت و بندگي است، از اين رو خلوص نيت و قصد تقرّب و نزديكي به خدا يك محور اصلي و ملاك قبولي آن است (حُسن فاعلي).

هماهنگي و انطباق كامل كيفيت انجام آن و شكل و صورت عمل با موازين و راهكارهاي ارائه شده توسط دين، معيار ديگر مقبوليت عبادت است (حُسن فعلي).

به بيان ديگر: عمل و عبادتي ارزشمند، كمال آفرين و تعالي بخش است و نشانگر روح عبوديت است كه از حسن فاعلي و حسن فعلي برخوردار باشد.

از اين رو كيفيت غسل كردن و هر عبادت ديگري را به عنوان حسن فعلي بايد از دين آموخت.

اگر چه در آموزه هاي ديني احكام برخي موضوعات، ثانويه و متغيّر است، ليكن احكام غسل و عموم عبادات، به عنوان احكام اوليه و ثابت آمده است كه با گذشت زمان و تغيير اوضاع منسوخ نمي شود.

در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه غسل جنابت از دو حكمت برخوردار است: يكي نظافت جسم و ديگري ايجاد نشاط روح و تقرّب به خدا، از اين رو خداوند انجام آن را بعد از جنابت با روش و كيفيت ويژه اي واجب ساخته است تا بندگانش ميزان تقيّد و عبوديت خويش را از اين طريق آشكار سازند و مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند.(1) پس در غسل تنها طهارت ظاهر لحاظ نشده، بلكه فراتر از آن طهارت دل و توجه به خداوند و ارتباط با او در رفتارها و اعمال و به طور كلي عبادت بودن آن مورد نظر است.

چرا ديه زن از مرد كمتر است؟

پرسش

چرا ديه زن

از مرد كمتر است؟

پاسخ

انسانيت و حيات چيزي نيستند كه با پول بتوان جبران كرد و ديه مقتول در مقابل انسانيت او نيست تا گفته شود مگر زن از انسانيت كمتري برخوردار است كه ديه او نصف مرد است. پرداخت ديه براي جبران خسارتي است كه بر خانواده مقتول وارد شده است، و چون با مرگ مرد، خسارت بيشتري بر خانواده (زن و فرزندان) متوجه مي شود، ديه او دو برابر مقرّر شده است. مردان غالباً در خانواده عضو مؤثر اقتصادي هستند و مخارج خانواده متحمل مي شوند و با فعاليت هاي اقتصادي خود چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند، بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن مرد و زن از نظر اقتصادي و جنبه هاي مالي كه بر كسي پوشيده نيست. اگر اين تفاوت در احكام ديگر مانند ارث و ديه و... مراعات نشود، خسارت بي دليلي به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناه او وارد مي شود.

از اين رو اسلام با دو برابر كردن ديه مرد و رعايت حقوق همه افراد را كرده و از خلاء اقتصادي و ضربه نابخشودني كه به يك خانواده وارد مي شود، جلوگيري نموده است. در واقع در اين جا اسلام، رعايت حال زنان و فرزندان را نموده است، پس بخشي از اين حقوق مراعات شده در مورد زنان است، چرا كه معمولاً تعدادي از فرزندان خانواده دختر هستند، نيز قسمتي از ديه مرد به زنش مي رسد و فرزندان مقتول، اين ديه را مصرف مي كنند.

دو برابر شدن ديه مرد در نهايت، به نفع زنان است، چرا كه آنان و فرزندانشان در ديه ذي نفع هستند و با استفاده از ديه

تا حدودي خسارت مادي ناشي از حذف مرد از صحنه زندگي را جبران مي كنند.(1)

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 1، ص 611.

چرا ديه زن و مرد برابر نيست؟

پرسش

چرا ديه زن و مرد برابر نيست؟

پاسخ

خواهر گرامي با ابراز تشكر از اين كه براي ما نامه فرستاده و پرسش هاي خويش را با ما در ميان گذارده ايد. اينك پاسخ:

فلسفه تفاوت ديه مرد و زن:

ديه، نمايان گر بها و ارزش انسان نيست، چون ارزش انسان بسيار بالا است و قابل مبادله مالي نيست.

ديه مربوط به جبران خسارت جاني با توجه به بُعد اقتصادي آن است. توضيح اين كه: انسان ها ابعادي دارند، از جمله:

1- بُعد انساني و الهي: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملكوتي الهيّه بهره مندند و از اين جهت بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست.

2- بعد علمي و دانش طلبي: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده است و هر دو مي توانند به معارف عالي دست پيدا كنند. در اين بعد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست.

3- بعد جسماني و مادي: در اين بعد بين زن و مرد تفاوت هست. اين تفاوت باعث مي شود كه هر يك از دو جنس (نرينه و مادينه) به مقتضاي شرايط وجودي خويش مسئووليت هايي را پذيرا باشند. اسلام با توجه به همين امر مسئووليت هاي اقتصادي خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده است. واقعيت اين است كه مردان در اقتصاد بيشتر نقش دارند، از اين رو با فوت آنان ضربه اقتصادي بيشتري به خانواده وارد مي گردد.

زنان با شرايط فيزيكي شان باردار مي شوند و بچه شير مي دهند. اين ها كارهاي خوب و با ارزشي است اما اين چيزها اقتصاد خانواده را تأمين نمي كند. زن و مرد از جهت توان جسمي متفاوتند كه اين فرق موجب تفاوت در نقش آن دو در امور اقتصادي مي شود.

تفاوت ها بر اساس تناسب است، نه نقص و كمال.

نتيجه:

همان گونه كه قرار دادن مسؤوليت هاي اقتصادي همانند: نفقه، مهريه و ديه عاقله كه در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادي به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي شود.

شريعت اسلام براي جبران اين ضربه و كاهش آن، مسئله دو برابر بودن ديه مردان را مطرح كرده است. اگر با دقت در اين حكم شرعي نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه در اين جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زيرا دو برابر بودن ديه مرد به اين معنا است كه مبلغ دو برابري نصيب ديگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. در طرف ديگر نصف بودن ديه زن به اين معنا خواهد بود كه در صورت قصاص بايد نصف ديه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (كه مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از اين درآمد بتوانند زندگي كنند؛ بنابراين از هر طرف نگاه كنيم، در اين مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، چرا كه اصولاً در اين جا مرد و زني كه ديه آن ها طرح مي شود، وجود ندارند تا از آن بهره مند شوند؛ بنابراين مسئله ديه در قانون اسلامي، هماهنگ با شرايط مردان و زنان و مسئوليت هاي آن ها در خانواده تنظيم شده و كاملاً حكيمانه است.

چرا ديه زن نصف مرد است؟ يكي از دلايل اين است كه مرد سرپرست خانواده است و بايد مايحتاج خانواده را تأمين كند. حال زني شوهرش با مرگ طبيعي مرده و خود سرپرست خانواده است. اگر اين زن كشته شود، چرا خانواده بايد نصف ديه مرد را بگيرد؟

پرسش

چرا ديه زن نصف مرد است؟ يكي از دلايل اين است كه مرد سرپرست خانواده است و بايد مايحتاج خانواده را تأمين كند. حال زني شوهرش با مرگ طبيعي مرده و خود سرپرست خانواده است. اگر اين زن كشته شود، چرا خانواده بايد نصف ديه

مرد را بگيرد؟

پاسخ

با توجه به آگاهي و اطلاعات شما به نظر مي رسد چند مطلب، مفيد است تذكر داده شود. مطمئن هستيم كه نتيجه اين مطالب را در مي يابيد و جواب را دريافت مي كنيد.

1 - قوانين در مجامع قانونگذاري هميشه به نحو كلي وضع مي شوند. در عين حال قانونگذار مصالح كلي عموم را در نظر گرفته و قانون وضع مي كند، گرچه براي تعدادي همان قانون موجب خسران باشد. مجلس قانونگذاري براي ساخت و ساز شهرها و خيابان ها قوانيني را تصويب مي كند. اصل تصويب قانون براي مجموعه افراد جامعه در يك زمان (عرضي) و در زمان هاي آينده (طولي) مفيد و خوب و لازم است و به نفع جامعه مي باشد، ولي همان قانون براي تعدادي از افراد خسارت و زيان هايي خواهد داشت. قوانين الهي نيز از اين قبيل است. البته چون قانونگذار خداوند حكيم است و آگاهي كامل بر اوضاع و احوال انسان و موجودات عالم دارد، نيز براساس مقتضيات خلقي و فطري انسان، قوانيني وضع كرده است، اگر درست اجرا بشود زياني اگر داشته باشد، به حداقل مي رسد و خير آن بسيار بيشتر از ضرر است. كاملاً معقول است كه خير و آثار و نتايج مثبت بسيار را به خاطر موارد اندك ضرر پذيرفت.

2 - ديه مرد و زن و اختلاف آن دو تنها به خاطر اين كه مرد بيشتر از زن در درآمد خانواده نقش دارد نيست، بلكه شايد يكي از علل اين مطلب باشد. علل ديگري نيز دخيل مي باشد.

3 - از قديم يعني قبل از اسلام و همين طور بعد از اسلام، ارزش اجتماعي و وجودي مرد را بالاتر و سنگين تر از

ارزش زن محاسبه مي كردند. علت اين بود كه مرد غير از تهيه خرج و مخارج زندگي خود و زن و فرزند، وظيفه دفاع و جنگيدن در برابر دشمنان و دفاع از زن و فرزندان را برعهده داشت، چون شكي نيست مردان از نظر جسمي و روحي قوي تر از زنان هستند و توان تحمل بسياري از سختي ها و كارهاي سخت و طاقت فرسا را دارند. البته به لحاظ نوع مردها و زن ها چنين است اما ممكن است برخي از زنان از نظر جسمي يا روحي از بعضي مردان قوي تر باشند، ولي غالباً و نوعاً مردان قوي تر هستند. قوانين براساس مصالح نوعي وضع مي شوند. الان كه قرن علم و پيشرفت و تمدن است، اگر نگاهي جامع و كلي به سطح اجتماع بشري بياندازيم، مي بينيم سنگيني كارها و انجام كارهاي مهم و جنگ ها و درگيري ها و گرداندن كشورها، حتي در كشورهاي غربي كه به ظاهر از حقوق زنان خيلي دفاع مي كنند، همه يا غالباً به وسيله مردان انجام مي شود.

4 - مردان براساس خلقتي كه دارند، خود به خود حاكميت بر زنان دارند. البته حاكميت به معناي زورگويي و ظلم نيست، بلكه مقصود مديريت صحيح و به دست گرفتن مسئوليت هاي خانواده است. اين مديريت از ابتداي خلقت بوده و طبيعي است و قابل تعويض نيست.

زنان از ابتدا تاكنون اين مديريت را پذيرفته اند، گرچه شايد برخلاف ميلشان باشد و مانند طبع انسان ها از چيزي كه دارند ناخرسندند، اگر چه به سودشان است.

اگر زنان توان تصاحب اين مديريت را داشتند، تصاحب مي كردند، ولي تاكنون نتوانسته اند. اگر به اين نكته خوب دقت شود، معلوم مي گردد كه مردان مسئوليت و

مديريت دارند و از اين بابت مزايايي به آنان تعلق مي گيرد.

با توجه به مطالب مذكور نمي توان گفت تنها علت دو برابر بودن ديه مرد تأمين مخارج خانواده است. تا اين نتيجه را بگيريم كه اگر مخارج فرزندان برعهده زني كه شوهرش را از دست داده باشد پس بايد ديه اين زن مانند ديه مرد باشد.

در هر حال، اسلام مسئوليت اداره امور خانواده و تأمين معيشت را از دوش زنان برداشته است. در موارد استثنايي در اسلام احكام خاصي در نظر گرفته شده كه از جمله تأمين خانواده بدون سرپرست (مرد خانواده) از طريق حاكم شرع و حكومت اسلامي است. ظاهراً اين امور اجرا نمي شود و نقصي اگر وجود داشته باشد، از اين جهت است كه برخي از احكام در هماهنگي با احكام ديگر مانند ديه به خوبي اجرا نمي شود.

البته تفاوت ديه بدين معنا نيست كه ارزش زن كمتر از مرد دانسته شده، زيرا زن و مرد در انسانيت و منزلت و شخصيت انساني و معيارهاي فضيلت مساوي اند. اين باور از آيات فراوان استفاده مي شود. پس ترديدي باقي نمي ماند كه چنين تفاوت هايي، نه ناشي از ارزش كمتر زن و نه نشانگر آن است، بلكه جهت و حكمت ديگري دارد.

در مورد احكام شرعي براي يافتن حكمت و فلسفه آن مي توان انديشه نمود، چنان كه در برخي از آيات الاحكام، نيز روايات به فلسفه و حكمت احكام اشاره شده است، ولي مهم اين است در مواردي كه در آيات و رواياتي به علت قطعي حكم اشاره نشده است، نمي توانيم بافته ها و يافته هاي ذهني خويش را به عنوان ملاك و علت كامل تلقي كنيم.

در مورد حكمت تفاوت ديه زن

و مرد مي توان گفت: به دليل وظيفه مهمي كه اصولاً مردان در اقتصاد خانواده و اداره آن برعهده دارند، خسارتي كه با فقدان مرد متوجه كيان خانواده مي شود، در غالب موارد بيشتر از خسارتي است كه با فقدان زن پيش مي آيد.

بنابراين در مواردي كه مردي در برابر زني قصاص مي شود، با پرداخت نيمي از ديه قاتل به خانواده او، خسارتي كه به سبب عدم حضور مرد متوجه خانواده اش مي شود، جبران گردد.

بديهي است اين تحليل كه جنبه اقتصادي دارد، مبتني بر برداشت هاي عقلي است و تنها مي توان آن را حكمت حكم دانست، نه علت آن، از اين رو نمي تواند مبناي توسعه، تضييق و يا تغيير در احكام قصاص و ديات گردد. تغيير وضع به گونه اي كه زنان امتيازات تحصيلي و اجتماعي به دست آورند و يا با سرپرست خانوار و نان آور خانواده شدن، تعهد و مسئوليت بيشتري متوجه آنان گردد، باعث نمي شود كه قانون تغيير يابد، چه آن كه قانون براي عموم جامعه وضع مي شود و هرگز براي مورد استثنايي وضع نمي شود، وانگهي در زمان پيامبر خدا و امامان معصوم موارد استثنايي وجود داشت و زنان داراي امتيازاتي بودند كه بدان سبب برتر از مردان تلقي مي شوند، ولي هرگز به دليل وجود آنان قانون كلي تغيير نكرد.

شهيد مطهري وقتي از نابرابر بودن ارث زن و مرد دفاع مي كند، آن را معلول وضع خاص زن يعني نفقه، مهريه، سربازي و برخي قوانين كيفري دانسته،(1) روايتي از امام صادق(ع) نقل مي كند كه "ابن ابي العوجا" ملحد در اعتراض به قوانين اسلام گفت: چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوان تر است، بايد يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر

است، دو سهم؟! اين خلاف عدالت و انصاف است! امام صادق فرمود: "براي آن كه اسلام، سربازي و جهاد را از عهده زن برداشته، به علاوه مهر و نفقه را به نفع زنان بر مردان لازم شمرده است و در بعضي از جنايات اشتباهي كه خويشاوندان جاني بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه معاف است".(2)

امام صادق(ع) در اين پاسخ وضع استثنايي برخي از زنان را مورد توجه قرار نداده، زيرا قانون به خاطر وجود موارد استثنا دگرگون نمي شود.

در عين حال اين مسئله مي تواند مورد كارشناس و اجتهاد قرار گيرد كه بنابر فرض اين كه دليل نصف شدن ديه تنها به دلايل تأمين مخارج مورد لحاظ قرار گرفته باشد و علت ديگري در اين مورد دخالت نداشته باشد، اگر تعداد زنان سرپرست خانواده در جامعه زياد شود و از حالت استثنا بيرون آيد، نيز راهكارهاي ديگر مدّنظر قرار گرفته در احكام اسلامي، مورد توجه قرار نگيرد، موضوع ديه با توجه به شرايط و مقتضيات زماني مورد بررسي مجدد و تجديد نظر قرار مي گيرد.

پي نوشت ها:

1 - نظام حقوق زن در اسلام، ص 251.

2 - همان، ص 254.

چرا وقتي زني توسط مردي كشته مي شود، اولياي دم زن، بايد نصف ديه مرد را پرداخت كنند تا بتوانند حكم قصاص بگيرند؟

پرسش

چرا وقتي زني توسط مردي كشته مي شود، اولياي دم زن، بايد نصف ديه مرد را پرداخت كنند تا بتوانند حكم قصاص بگيرند؟

پاسخ

اين مسئله به اختلاف ديه زن و مرد بر مي گردد. تفاوت آن دو به معناي تفاوت ارزش آن ها نيست، زيرا ارزش انسان ها با پول سنجيده نمي شود، بلكه به خاطر مقدار مسئوليتي است كه هر يك درون خانواده دارند.

مرد به عنوان كسي كه بايد هزينه خانواده (زن و فرزندان) را بپردازد و مسئوليت اقتصادي خانواده بر عهدة او است و بخش اقتصادي جامعه نيز بيشتر بر عهده آنان است.

فقدان او ضربه اقتصادي و مالي بيشتري بر افراد خانواده و جامعه تحميل مي كند. براي جبران اين فقدان، مسئله دو برابر بودن ديه او مطرح شده است. در موردي كه زني را بكشد، چون با قصاص مرد، ضربه اقتصادي به خانواده تحميل مي شود، به اولياي زن تكليف شده براي جبران ضرر (در صورتي كه بخواهند قصاص كنند) نصف دية مرد را بپردازند. كاملاً روشن است مالي كه پرداخت خواهند كرد، مرد قاتل از آن بهره مند نمي شود، چون مورد قصاص قرار مي گيرد، بلكه افراد خانواده هستند كه مال به آن ها مي رسد؛ بنابراين هدف شارع از وضع اين حكم، در نظر گرفتن وضعيت خانوادة مرد است، نه خود مرد كه مورد قصاص قرار مي گيرد.

چرا وقتي زني توسط مردي كشته مي شود، اولياي دم زن، بايد نصف ديه مرد را پرداخت كنند تا بتوانند حكم قصاص بگيرند؟

پرسش

چرا وقتي زني توسط مردي كشته مي شود، اولياي دم زن، بايد نصف ديه مرد را پرداخت كنند تا بتوانند حكم قصاص بگيرند؟

پاسخ

اين مسئله به اختلاف ديه زن و مرد بر مي گردد. تفاوت آن دو به معناي تفاوت ارزش آن ها نيست، زيرا ارزش انسان ها با پول سنجيده نمي شود، بلكه به خاطر مقدار مسئوليتي است كه هر يك درون خانواده دارند.

مرد به عنوان كسي كه بايد هزينه خانواده (زن و فرزندان) را بپردازد و مسئوليت اقتصادي خانواده بر عهدة او است و بخش اقتصادي جامعه نيز بيشتر بر عهده آنان است.

فقدان او ضربه اقتصادي و مالي بيشتري بر افراد خانواده و جامعه تحميل مي كند. براي جبران اين فقدان، مسئله دو برابر بودن ديه او مطرح شده است. در موردي كه زني را بكشد، چون با قصاص مرد، ضربه اقتصادي به خانواده تحميل مي شود، به اولياي زن تكليف شده براي جبران ضرر (در صورتي كه بخواهند قصاص كنند) نصف دية مرد را بپردازند. كاملاً روشن است مالي كه پرداخت خواهند كرد، مرد قاتل از آن بهره مند نمي شود، چون مورد قصاص قرار مي گيرد، بلكه افراد خانواده هستند كه مال به آن ها مي رسد؛ بنابراين هدف شارع از وضع اين حكم، در نظر گرفتن وضعيت خانوادة مرد است، نه خود مرد كه مورد قصاص قرار مي گيرد.

چرا ديه مرد دو برابر ديه زن است؟

پرسش

چرا ديه مرد دو برابر ديه زن است؟

پاسخ

از نظر انسانيت ميان زن و مرد فرقي نيست و هر دو انسان كامل هستند با روحيات و مسئوليتهاي گوناگون كه بر اثر تلفيق يك زندگي گرم و شيرين پديد مي آيد، بنابراين اگر زني كشته شد بسان اين است كه مردي كشته شده است. از نظر انسانيت يكسانند و فقدان هر يك فقدان يك انسان است ولي ديه، جنبة اقتصادي دارد از آنجا كه مرد هزينة زندگي خانواده را بر عهده دارد و به اصطلاح، مرد«نان آور خانواده» است طبعاً با فقدان مرد زيان اقتصادي بيشتري متوجه خانواده مي شود تا با كشته شدن يك زن، از اين جهت دية مرد دو برابر دية زن محسوب مي شود.

چرا اگر زن ها تصادف كنند و بميرند ديه آنها نصف ديه مردهاست. حقوق زنان كارمند نصف مردان كارمند است در حالي كه ممكن است زنان بيشتر از مردان كارمند كار كنند؟

پرسش

چرا اگر زن ها تصادف كنند و بميرند ديه آنها نصف ديه مردهاست. حقوق زنان كارمند نصف مردان كارمند است در حالي كه ممكن است زنان بيشتر از مردان كارمند كار كنند؟

پاسخ

آن چه در قرآن كريم درباره تفاوت موجودات بيان شده، اين است كه: اولاً بايد زندگي به احسن وجه اداره شود و ثانياً چون كارها گوناگون است و كارهاي گوناگون را بايد استعدادهاي گوناگون به عهده بگيرند، لذا بايد تفاوت باشد.

از نظر اسلام آنچه ملاك فضيلت است، ايمان و تقواي الهي است. در اين مرتبه هيچ فرقي بين زن و مرد نيست؛ پس از بيان اين مقدمه، لازم به ذكر است كه مثلاً اين كه در آيه شريفه آمده است: »الرِّجالُ قَوِّمُونَ عَلَي النِّسآء...« (نساء،34) هرگز به اين معنا نيست كه مرد قيّم و سرپرست زن باشد؛ بلكه قيّم بودن تنها در مورد زنان در برابر شوهرانشان است.

و اين مطلب نيز كمال و فضلي براي مردان محسوب نمي شود؛ همچنان كه در كارهاي اجرايي مثل مدير يك مدرسه بودن و غيره افرادي هستند كه مديريت آن مؤسسه ها را به عهده دارند؛ اما اين مديريت هرگز معيار فضيلت و فخر معنوي محسوب نمي شود؛ بلكه فقط يك مسؤوليت اجرايي است و ممكن است كساني كه در آن مؤسسه زير دست اين مدير هستند، خالصانه تر از اين مدير باشند و در نزد خداوند متعال مقرّب تر و محبوب تر باشند.

قهراً چون توانايي مردان در مسائل اجتماعي و زيركي در مسائل اقتصادي و تلاش و كوشش آنها براي تحصيل مال و تأمين نيازمندي هاي منزل و اداره زندگي بيشتر است، سرپرستي داخل منزل نيز به مردان سپرده شده است؛ امّا اين چنين

نيست كه مرد از اين سرپرستي بخواهد مزيتي به دست آورد و بگويد من چون سرپرستم، پس افضل هستم؛ بلكه اين يك كار اجرايي است؛ وظيفه است، نه فضيلت.

از طرف ديگر قيّم بودن و سرپرست بودن در يك خانواده گاهي در بين زن و مرد عوض مي شود؛ مثلاً پسري كه بايد از مادرش اطاعت كند، نمي تواند بگويد من چون مهندس و يا پزشك هستم، تحت فرمان مادرم نيستم، پس در حقيقت در چنين مواردي زن بر مرد سرپرستي مي كند.

وانگهي هرگز درجات بهشت با توجه به معيارهاي اجرايي تقسيم نشده است تا در نتيجه گفته شود به زن سهم كمتري مي دهند؛ بلكه تقسيم بر اساس معنويات و اصول ارزشي استوار است؛ به اين معنا كه هر كه از تقواي بيشتري برخوردار است، مقام او بالاتر است زن باشد يا مرد.

امّا به دليل محذور داشتن و حشر و نشر با نامحرم و... برخي از كارهاي اجرايي براي زن روا نيست و اين، هيچ نقصي براي زن نيست.

خلاصه آن كه، آنچه محذور و مانع براي زنان در امور اجرايي است، تزاحم با احكام ديگر است.

{P - ر. ك: زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، ص 389 - 393، مركز نشر اسراء P}

خداوند هر يك از زن و مرد را به گونه اي آفريده كه هركدام كاري مي تواند انجام دهد كه ممكن است از عهده

ديگري خارج باشد، مرد را عقلاني تر و زن را عاطفي تر آفريده، مرد به سبب داشتن روحيه تعقلي، بهتر مي تواند

از عهده تدبير عقلاني زندگي و تأمين مخارج خانه برآيد و زن با داشتن روحيه عاطفي بهتر مي تواند به تربيت فرزندان و اموري از

اين قبيل بپردازد و هر دو مكمل يكديگرند، مرد براي اداره بهتر زندگي و چاره انديشي بهتر مشكلات، نياز به اختيارات مالي بيشتري دارد در نتيجه سهم الارث بيشتري به او تعلق مي گيرد. ولي اين نقصان در اموال زنان به گونه اي{P - ر. ك: الميزان، علامه طباطبائي (ره)، ج 4، ص 221، مؤسسه اعلمي للمطبوعات. P}

ديگر جبران مي شود، شما با اندك تأملي و مختصر محاسبه اي مي توانيد به اين نكته پي ببريد كه زنان عملاً دو برابر مردان بهره مي برند و آن به جهت حمايتي است كه اسلام از حقوق آنان نموده است. زيرا بر اساس وظايفي كه بر عهده مردان است نيمي از درآمد آنان براي زنان به مصرف مي رسد در حالي كه بر عهده زنان چيزي گذاشته نشده است. مرد بايستي هزينه همسر و فرزندانش را بر اساس نيازمنديهايشان اعم از خوراك، پوشاك، مسكن و ساير لوازم بپردازد در حالي كه آنان از پرداخت هرگونه هزينه حتي براي مخارج خودشان معاف هستند، لذا زن مي تواند سهم الارث خود را پس انداز كند ولي مرد ناچار است آن را به مصرف همسر و فرزندانش برساند از اين رو نيمي از درآمد مردان براي زنان خرج شده و نيمي براي خودشان؛ در صورتي كه سهم زنان همچنان باقي است. در روايات اسلامي نيز در بيان دليل اين امر آمده است كه چون زنها{P - ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 3، ص 290 - 291، نشر دارالكتب الاسلامية P}

ازدواج مي كنند و در حالي كه سهم خودشان دست نخورده باقي مي ماند در سهم همسرشان شريك مي شوند علاوه بر اين به آنها نفقه تعلق مي گيرد و...

{P

- ر.ك: فروع كافي، كليني (ره)، ج 7، ص 87، دارالاضواء / من لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، ج 4، ص 261 (باب نوادر)، دار التعارف للمطبوعات. P}

چرا در اسلام تفاوت هايي بين مرد و زن در برخي مسايل كه در نظر اول نبايد فرق داشته باشد وجود دارد مثلاً چرا دية زن نصف مرد است؟ در حالي كه او نيز يك انسان است. چرا زن پست هاي مهم كشوري را نمي تواند بر عهده بگيرد در حالي كه در بسياري از كشورهاي اروپايي اين ن

پرسش

چرا در اسلام تفاوت هايي بين مرد و زن در برخي مسايل كه در نظر اول نبايد فرق داشته باشد وجود دارد مثلاً چرا دية زن نصف مرد است؟ در حالي كه او نيز يك انسان است. چرا زن پست هاي مهم كشوري را نمي تواند بر عهده بگيرد در حالي كه در بسياري از كشورهاي اروپايي اين نحوة استفاده را مشاهده مي كنيم كه بسيار كارآمدتر نيز بوده اند (اختصاصاً در مورد مقام وزارت و قضاوت و رياست جمهوري بيان كنيد.)

پاسخ

"با ظهور اسلام و تعليمات ويژه آن، زندگي زن وارد مرحله نويني گرديد كه با گذشته فاصله زيادي داشت. اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است، مي بيند، لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطابهاي "يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا" مخاطب ساخته، برنامه هاي تربيتي و اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل "و من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة" وعدة برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده و با آياتي مانند : "من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلننجيه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون"

تصريح كرده كه هر يك از زن و مرد مي توانند بدنبال اجراء برنامه هاي اسلام به تكامل معنوي و مادي برسند، و به حياتي "طيّب" و پاكيزه كه سراسر آرامش است گام نهند.

اسلام زن را مانند مرد به تمام معني مستقل و آزاد

مي داند، و قرآن با آياتي نظير: "كل نفس بماكسبت رهينة" اين آزادي را براي عموم افراد اعم از زن و مرد بيان مي كند. اما مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام نيز به آن توجه خاص شد، مسأله تفاوتهاي روحي و جسمي زن و مرد و تفاوت وظايف آنها است. ما هر چه را انكار كنيم اين حقيقت را نمي توانيم انكار نماييم كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي تفاوت زيادي هست، با توجه به اين اختلافات دامنه دار آيا مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صددرصد مساوي باشند؟

بنابراين آيا دخالت دادن زن در كارهايي كه خارج از تناسب روحي و جسمي اوست بر خلاف عدالت نمي باشد؟

گرچه جمعي اصرار دارند اين واقعيتها را ناديده گيرند،ولي وضع زندگي خارجي حتي در جهان امروز و حتي در مللي كه به زنان آزادي و مساوات كامل داده اند نشان مي دهد كه عملاً مطلب همان است كه در بالا گفته شد اگر چه در سخن خلاف آن گفته شود. از هم گسيختگي كانون خانواده، فسادهاي اخلاقي جوامع غربي از جمله مؤيّدات اين سخن مي باشد.

در مورد نصف بودن ديه زن نسبت به مرد ممكن است ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد "مرد" بخاطر قتل "زن" مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگين تر است؟ چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق، از انسانهايي كه بيش از نصف جمعيت روي زمين

را تشكيل مي دهند قصاص نشود؟ در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همانطور كه در فقه اسلام مشروحاً بيان شده اولياي زن مقتول مي توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند به شرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازند.

به عبارت ديگر: منظور ازعدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قيد و شرط است ولي با پرداخت نصف ديه، كشتن او جايز است.

آنچه به عنوان ديه پرداخت مي شود قيمت شخص متوفي نيست بلكه در مقابل خسارتي است كه بر خانوادة او وارد مي شود. با مرگ مرد خانواده در واقع منبع درآمد و نان آور خانه از بين مي رود. پس بايد به اقتصاد خانواده كمك شود. اما وقتي زن كشته مي شود، اگر چه نفس محترمه اي از دنيا رفته و نفس قابل جبران نيست لكن ضربه وارده به اقتصاد خانواده كمتر از مورد مرگ مرد خانواده است.

به همين دليل است كه اگر كارگر ساده اي داراي زن ثروتمندي باشد بر مرد واجب است كه نفقه مناسب زن و فرزندان را بپردازد. در حالي كه پرداخت نفقه به هيچ وجه بر زن واجب نيست پس شارع حكم به ديه كامل را درباره كسي قرار داده است كه تمام نفقه خانواده به عهده او گذاشته شده است.

ممكن است كسي بگويد: اگر سرپرست و نان آور خانواده، يك زن باشد در اين صورت بايد دية او نيز به اندازة دية مرد باشد زيرا اگر چنين زني از دنيا برود در واقع نان آور خانواده از دنيا رفته است.

البته در صورتي كه زن سرپرستي

خانواده را به عهده داشته باشد و از دنيا برود در چنين مواردي وظيفه دولت اسلامي است كه از طريق بيت المال، با ساز و كارهاي مناسب در هر عصر، مثل بيمه و ... مشكلات چنين موارد استثنائي را حل كند.

براي مطالعه بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد:

1. زن در آئينه جلال و جمال، استاد جوادي آملي

2. زن از ديدگاه امام علي "ع" استاد محمد تقي جعفري

3. حقوق زن در اسلام، استاد شهيد مطهري

آيا دية زن و مرد مساوي مي باشد؟ دليل آيت اللّه صانعي بر تساوي دية زن و مرد چيست

پرسش

آيا دية زن و مرد مساوي مي باشد؟ دليل آيت اللّه صانعي بر تساوي دية زن و مرد چيست

پاسخ

در مورد ديه زن آيه اي كه به صراحت مقدار آن را مشخص كند نداريم در مورد قصاص قرآن مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُواْ كُتِب َ عَلَيْكُم ُ الْقِصَاص ُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الاْ ?ُنثَي َ بِالاْ ?ُنثَي َ;(بقره 178) اي كساني كه ايمان آورده ايد، دربارة كشتگان بر شما ]حق قصاص مقرر شده آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن .."

"وَكَتَبْنَا عَلَيْهِم ْ فِيهَآ أَن َّ النَّفْس َ بِالنَّفْس ِ وَالْعَيْن َ بِالْعَيْن ِ وَالاْ ?َنف َ بِالاْ ?َنف ِ وَالاْ ?ُذُن َ بِالاْ ?ُذُن ِ وَالسِّن َّ بِالسِّن ِّ وَالْجُرُوح َ قِصَاص ..;(مائده 45) و در ]تورات بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مي باشد و زخم ها ]نيز به همان ترتيب قصاص دارند..."

آيت اللّه صانعي در پاسخ پرسشي در مورد تفاوت هاي حقوق زن و مرد، مي گويد: "به نظر بنده هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست تبعيضي هم كه نمي بينيم از نظر فقهي معتقديم ديه زن و مرد مسلمان برابر است و مقدس اردبيلي هم وقتي به اين بحث مي رسند با تمام قداستش و فقهش مي فرمايد: من به روايتي دست نيافتم كه ديه زن را نصف ديه مرد بداند. بنده هم در اين مورد نوشتم و تعجب كردم از اين كه مقدس اردبيلي چرا اين طور مي گويد، امّا در سال بعد و پس از مطالعه بيش تر گفتم حق با ايشان است و ديه زن و مرد را مساوي دانستم "(s13810910.htm new/ far/ www.saanei.org/// http:

سؤالاتي پيرامون حقوق زنان )

قبل از پرداختن به اقوال فقها در مورد ديه زن و بررسي ادلّة آن اين نكته قابل توجه است كه مسألة ديه صرفاً يك امر اقتصادي است و ملاك ارزيابي انسان نيست لذا دية يك دانشمند و مبتكر با يك كارگر ساده و بي سواد برابر است معيار ارزش انسان به تقوا است "إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَغ كُم (حجرات 13) ارزيابي متعلق به جان آدمي است و جان نه از بين مي رود و نه مقتول واقعي مي شود تا در نتيجه مورد ديه واقع شود.(ر.ك زن در آئينة جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي ص 400_404.)

اقوال فقها:

نصف بودن دية زن از مسائلي است كه مورد اتفاق فقهاي شيعه و اهل سنت است و همة مسلمانان قبول دارند و ميان اهل سنت تنها "ابن عليه و "اصم به تساوي ديه زن و مرد معتقدند.

به فتاواي برخي از فقهاي بزرگ اشاره مي شود:

1. شيخ مفيد: "دية المرأة و هي نصف من ديات الرجال ديه زن با مرد تا ثلث برابر است پس از ثلث نصف دية مرد است "(المقنعة شيخ مفيد، ص 747، دفتر انتشارات اسلامي )

2. شيخ طوسي "دية المرأة نصف دية الرجل و به قال جميع الفقهأ و قال ابن علية و الاصم هما سوأ في الدية دليلنا: اجماع الفرقة و ايضاً روي عمرو بن حزم ابن النبي قال دية المرأة علي النصف من دية الرجل و روي معاذ نحو هذا عن رسول الله و هو اجماع الامة و روي ذلك عن علي و عن عمر و ابن عباس و زيد بن ثابت و لا مخالف لهم دية زن

نصف دية مرد است و نظر همة فقهاي اهل سنت همين است ابن عليه و اصم گفته اند: دية زن و مرد يكسان است

دليل ما، اجماع شيعه است و نيز، عمرو بن حزم از پيامبر6 روايت كرده كه آن حضرت فرمود: دية زن نصف دية مرد است معاذ نيز همين روايت را از پيامبر6 نقل كرده است اين مسأله اجماع امت اسلام است اين مسأله از حضرت علي عمر، ابن عباس و زيد بن ثابت هم روايت شده و مخالفي براي آن نيست "(الخلاف شيخ طوسي ج 5: ص 254، دفتر انتشارات اسلامي )

"دية المرأة علي النصف من دية الرجل اجماعاً الاّ ابن علية و الاصم فانهما قالا: هما سوأ; دية زن نصف دية مرد است به اتفاق همة علماي شيعه و اهل سنت مگر ابن عليه و اصم كه گفته اند: دية زن و مرد مساوي است "(المبسوط، شيخ طوسي ج 7، ص 148، المكتبة المرتضويه / ر.ك النهايه شيخ طوسي ص 747، دارالاندلس بيروت )

3. محقق حلي "ديتها نصف دية الرجل دية زن نصف دية مرد است (شرايع الاسلام محقق حلي ج 4، ص 937، انتشارات استقلال )

4. علامة حلي "و امّا دية المرأة المسلمة الحرة فنصف دية الحر المسلم دية زن مسلمان حرّ، نصف دية مرد است "(قواعد الاحكام علامة حلي ج 3، ص 668، مؤسسة النشر الاسلامي )

"و المرأة من كلا الصنفين ديتها نصف دية نظيرها من الرجال دية زنان مسلمان و كتابي نصف دية مرد است " ]دية زن كتابي نصف دية مرد كتابي است و دية زن مسلمان نصف دية مرد مسلمان است [(مختلف الشيعه علامه

حلي ج 9، ص 437، دفتر انتشارات اسلامي )

5. شهيد ثاني "ديتها نصف دية الرجل دية زن نصف دية مرد است "(شرح اللمعه شهيد ثاني ج 10، ص 34، انتشارات داوري )

6. محقق اردبيلي "قوله و يقتل بمثله الخ دليل قتل الحرّ هو عموم الآية و الاخبار و كذا قتله بالحرّة اذا قتلها ولكن ترد ورثتها فضل دية الحرّ عن دية الحرّة اليه و هو نصف دية كامله و هي دية الحرّ; فانها نصف الحرّ كما سيجي ء و يدل عليه الاعتبار و الاخبار الكثيرة جدّاً مثل حسنة الحلبي عن ابي عبداللّه في الرجل يقتل المرأة متعمداً، فاراد اهل المرأة ان يقتلوه قال لهم ذلك اذا ادّوا الي اهله نصف الدية و ان قبلوا الدية فلهم نصف دية الرجل و ان قتلت المرأة الرجل قتلت به ليس لهم الاّ نفسها و قال جراحات الرجل و النسأ سوأ من المرأة و ان قتلت المرأة الرجل قتلت به ليس لهم الاّ نفسها و قال جراحات الرجل و النسأ سوأ من المرأة و الرجل و موضحة المرأة بموضحة الرجل و اصبع المرأة باصبع الرجل حتي تبلغ الجراحة ثلث الدية فاذا بلغت ثلث الدية اضعف دية الرجل علي دية المرأة ... و في هذه الادّلة من الاية و الاخبار دلالة علي قتل الرجل بالمرأة مع الردّ; دليل كشتن مرد آزاد ]كه مرد آزاد را كشته عموم آية قرآن ]وَكَتَبْنَا عَلَيْهِم ْ فِيهَآ أَن َّ النَّفْس َ بِالنَّفْس ..(مائده 45)[ و اخبار است و نيز مرد آزاد در برابر زن آزاد كه او را كشته است كشته مي شود; ولي زيادي ديه مرد از دية زن كه نصف دية كامل (دية مرد) است به

وارثان زن پرداخت مي شود; چون دية زن نصف دية مرد است براي نصف بودن دية زن اخبار فراواني داريم مانند حسنة حلبي كه از امام صادق در مورد مردي كه زني را عمداً كشته و خانوادة زن مي خواهند او را قصاص كنند، پرسيد. امام فرمود: براي خانوادة زن چنين حقي هست هنگامي كه نصف ديه مرد را به خانوادة مرد پرداخت كند. و اگر خانوادة زن خواستند، ديه بگيرند، نصف دية مرد را مي گيرند. و اگر زن مردي را بكشد، تنها قصاص مي شود. دية جراحات زن و مرد مساوي است تا به ثلث دية مرد برسد، در اين صورت دية زن نصف مي شود... مؤلف پس از نقل روايات صحيحه كه در روايات ذكر مي شود، مي گويد: اين آيات و روايات دلالت مي كند بر اين كه مرد در برابر زن كشته مي شود با پرداخت نصف دية مرد."(مجمع الفائده محقق اردبيلي ج 14، ص 47 و 48، دفتر انتشارات اسلامي )

و نيز مي فرمايد: "و تتساوي المرأة و الرجل في ديات الاعضأ و الجراح حتي يبلغ ثلث دية الرجل ثم يصبر علي النصف دية زن و مرد در اعضأ و جراحت مساوي است تا به ثلث دية مرد برسد، در اين صورت دية زن نصف مي شود."(همان ص 467.)

7. فقيه بزرگوار شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) "و كيف فلاخلاف و لا اشكال نصاً و فتوي ً في ان ّ دية المرأة الحرّة المسلمة صغيرة كانت او كبيرة عاقلة او مجنونة سليمة الاعضأ او غير سليمتها، علي النصف من جميع الاجناس المذكورة في العمد و شبهه و الخطأ بل الاجماع بقسميه عليه بل المحكي منها مستفيض او متواتر كالنفوس بل هو

كذلك من المسلمين كافة الاّ من ابن علية و الاصم فقالا: هي كالرجل و قد سبقها الاجماع و لحقهما، بل لم يعتد بخلافهما من حكي اجماع الامة غير مشير اليهما و لا بأس به از نظر روايات و فتاواي فقها، هيچ خلاف و اشكالي نيست كه دية زن حرّ مسلمان خواه صغير باشد يا كبير، عاقل باشد يا مجنون اعضايش سالم باشد يا غيرسالم نصف دية مرد است در قتل عمد، شبه عمد و خطا، در همة اجناس ذكر شده اجماع محصّل و منقول بر اين حكم داريم و اجماع منقول مستفيض يا متواتر است همانند نصوص كه مستفيض يا متواتر است از اين بالاتر، مسأله مورد اتفاق همة مسلمانان است مگر ابن عليه و اصم كه گفته اند: ديه زن و مرد برابر است در حالي كه قبل و بعد از اين دو نفر، مسأله مورد اتفاق است

و كساني كه اتفاق مسلمانان را بر اين مسأله نقل كرده اند، بدون اين كه اشاره به اين دو نفر كنند، گويا براي اين دو نفر، ارزشي قايل نشده اند."(جواهر الكلام محمد حسن نجفي ج 43، ص 32، دارالكتب الاسلامية )

8. امام خميني (مسألة 27): تتساوي المرأة و الرجل في الجراح قصاصاً و دية حتي تبلغ ثلث دية الحرّ فينتصف بعد ذلك ديتها; دية زن و مرد در جراحت و زخم از نظر قصاص و ديه يكسان است تا به نصف دية حرّ برسد، پس از آن دية زن نصف مي شود."(تحرير الوسيلة امام خميني ، ج 2، ص 503، دفتر انتشارات اسلامي )

9. آية اللّه خويي (مسأله 21) دية المرأة الحرّة المسلمة نصف دية الرجل الحرّ المسلم

من دون خلاف بين الاصحاب بل ادعي عليه الاجماع بقسميه مستفيضاً، بل هو كذلك بين كافة المسلمين الاّ ابن عليه و الاصم و تدل علي ذلك عدة روايات دية زن حرّ مسلمان نصف دية مرد حرّ مسلمان است اين مسأله هيچ مخالفي از اماميه ندارد، بلكه نقل اجماع محصّل و منقول در مورد آن مستفيض است از اين بالاتر، مسأله مورد اتفاق همة مسلمانان است مگر ابن عليه و اصم و روايات متعددي بر اين مسأله دلالت دارد."(مباني تكلمة المنهاج آيت اللّه خويي ج 2، ص 205، دارالهادي قم / جهت اطلاع از ديگر اقوال فقها، ر.ك الينابيع الفقهيه ج 24 و 25 و 40.)

روايات

1. صحيحة عبداللّه بن مسكان عن ابي عبداللّه قال اذا قتلت المرأة رجلاً قتلت به و اذا قتل الرجل المرأة فان ارادوا القود ادّوا فضل دية الرجل و اقادوا بها و ان لم يفعلوا قبلوا الدية دية المرأة كاملة و دية المرأة نصف دية الرجل اگر زني مردي را ]به عمد[ بكشد، كشته مي شود. و اگر مرد زني را كشت در صورتي مرد قصاص مي شود كه زيادي ديه مرد را پرداخت كنند، و اگر نخواستند قصاص كنند، دية كامل زن را مي گيرند. دية زن نصف دية مرد است (تهذيب الاحكام شيخ طوسي ج 10، ص 181، ح 2، دارالكتب الاسلامية / وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 19، ص 151، باب 5 ابواب ديات النفس ح 1، كتابفروشي اسلامية )

2. صحيحة عبداللّه بن سنان قال سمعت اباعبداللّه يقول في رجل قتل امرأته متعمداً فقال ان شأ اهلها ان يقتلوه يردوا الي اهله نصف الدية و ان شاؤا اخذوا نصف الدية

خمسة الآف درهم و قال في امرأة قتلت زوجها متعمدة فقال ان شأ اهله ان يقتلوها قتلوها و ليس يجني احد اكثر من جنايته علي نفسه عبداللّه بن سنان مي گويد: شنيدم امام صادق در مورد مردي كه زني را عمداً كشته فرمود: اگر اهل زن بخواهند قصاص كنند، بايد نصف دية مرد را به بستگان مرد، پرداخت كنند، و اگر نمي خواهند قصاص كنند نصف ديه پنج هزار درهم نقره مي گيرند. حضرت در مورد زني كه به عمد شوهرش را كشته فرمود: اگر اهل مرد بخواهند قصاص كنند، زن را مي كشند و كسي بيش از جنايتي كه بر او وارد

شده نمي توانند به ديگران صدمه وارد سازند.(تهذيب الاحكام ج 10، ص 181، ح 4 / وسائل ج 19، ص 151، ح 2.)

3. صحيحة حلبي عن ابي عبداللّه قال سئل عن رجل قتل امرأة خطأ و هي علي رأس الولد تمخض قال عليه الدية خسمة الآف درهم و عليه للذي في بطنها غرة و صيف او وصيفة او اربعون ديناراً; از امام صادق در مورد مردي كه به خطا زني را كه در آستانة وضع حمل است كشته سؤال شد، آن حضرت فرمود: دية آن زن را كه پنج هزار دينار نقره است بر عهدة قاتل مي باشد. و به خاطر كشتن جنين يك اسب يا چهل دينار طلا بر عهدة قاتل است "(تهذيب الاحكام ج 10، ص 185، ح 22 / وسائل ج 19، ص 151، ح 3.)

4. صحيحة محمد بن قيس عن ابي جعفر7 في الرجل يقتل المرأة قال ان شأ اولياؤها قتلوه و غرموا خمسة آلاف درهم لاوليأ المقتول و ان شأوا اخذوا خمسة آلاف درهم

من القاتل از امام باقر7 در مورد مردي كه زني را مي كشد ]قتل عمد[ سؤال شد، آن حضرت فرمود: اگر اولياي زن بخواهند، مي توانند مرد را قصاص كنند و بايد پنج هزار درهم نقره به اولياي مقتول پرداخت كنند و اگر نمي خواهند قصاص كنند، مي توانند پنج هزار درهم نقره از قاتل مطالبه كنند.(تهذيب الاحكام ج 10، ص 182، ح 10 / وسائل ج 19، ص 151، ح 4.)

شيخ طوسي در كتاب "تهذيب الاحكام ج 10، باب القِوَد بين الرجال و النسأ... بيش از 15 روايت در اين مورد نقل كرده است

در كتاب وسائل الشيعه و مستدرك 30 روايت در مورد نصف بودن دية زن ذكر شده است گرچه برخي از آن ها تكراري است چهار روايت ذكر شد و آدرس بقيه روايات ذكر مي شود.

1. وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 29، ص 80، كتاب القصاص ب 33، ابواب القصاص في النفس ح 1، مؤسسة آل البيت 2. همان ح 2; 3. همان ح 3; 4. همان ح 4; 5. همان ح 5; 6. همان ح 6; 7. همان ح 7; 8. همان ح 8; 9. همان ح 9; 10. همان ح 12; 11. همان ح 13; 12. همان ح 17; 13. همان ح 20; 14. همان ح 21; 15. همان ص 163، ب 1 ابواب قصاص الطرف ح 1; 16. همان ح 2; 17. همان ح 3; 18. همان ح 4; 19. همان ح 6; 20. همان ب 2 ابواب قصاص الطرف ح 1; 21. مستدرك الوسائل ميرزا حسين نوري ج 18، ص 239، كتاب القصاص ب 30، ابواب القصاص في النفس ح

1; 22. همان ح 3; 23. همان ص 275، ب 1، ابواب قصاص الطرف ح 1; 24. همان ح 2; 25. همان ص 300، كتاب الديات ب 5، ابواب ديات النفس ح 1; 26. همان ح 2.

بنابر مطالبي كه ذكر شد، آيه اي از قرآن براي تساوي ديه زن و مرد نداريم و روايات فراواني كه ذكر شد، مخالف نظر آيت اللّه صانعي است نسبتي كه ايشان به مقدس اردبيلي داده صحيح نيست زيرا اوّلاً، همان گونه كه متن كلام مقدس اردبيلي نقل شد، ايشان مي فرمايد: ما روايات بسياري براي نصف بودن ديه زن داريم ;

ثانياً: آن چه آيت اللّه صانعي از مقدس اردبيلي نقل كرده مربوط به دية اطفال مسلمان است نه دية زن و مرد.(ر.ك مجمع الفائدة و البرهان ج 14، ص 313.)

چرا دية زن نصف دية مرد است مگر اهميت جان مرد از جان زن بيشتر است

ޘјӘԍ

چرا دية ҙƠنصف ديɠمرد است مگر اهميت جان مرد از جان زن بيشتر است

پاسخ

آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً" (نسأ، 1)

بنابراين مايه اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. و هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "هن ّ لباس لكم و ?گنتم لباس لهن ّ ..." (بقره 187)

از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهره مندند. آن چه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اين كه يكي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند، خلقت و طبيعت آنان را يكنواخت نخواسته است و همين جهت ايجاب مي كند كه از لحاظ برخي از حقوق و تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشند.

از آن جا كه زن داراي ظرفيتي وسيع براي تحمل رنج ها، احساسي لطيف و ذوقي سرشار براي انجام دادن كارهاي منزل است برخي از كارها مانند: زاييدن شيردادن پرورش نوزاد و... به او واگذار شده تا با آرامش خاطر از تأمين معاش كار و كوشش و... به اين امور بپردازد و اين بار را به بهترين شكل به منزل برساند.

در مقابل مرد با توجه به ويژگي جسماني و اخلاقي اش موظف به فراهم كردن ضروريات زندگي رفع مشكلات جهاد و مبارزه براي دفاع از موجوديت خانه و اجتماعي كه در آن زندگي مي كند، مي باشد كه براي انجام

دادن اين امور، بايد تمام قواي جسمي و عقلي و فكري خود را به كار ببندد تا خانواده با آرامش خاطر به زندگي ادامه دهد.(نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ، ص 200 _ 222، انتشارات صدرا.)

در مسئلة ديه روايات صحيح بسياري از اهل سنت و شيعه موجود است كه تصريح مي كند "ديه زن نصف ديه مرد است .(ر.ك وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ، ج 29، ص 80_87، ال البيت و در روايتي امام صادق به صراحت فرمودند: "دية المراة نصف دية الرجل / تهذيب الأحكام شيخ طوسي ، ج 10، ص 161، ح 705، دارالأضوأ، و اين حكم بين مسلمين اجماعي است )

پس دليل بر اين امر در اسلام روايات مسلّم از اهل بيت مي باشد; ولي با توجه به شواهدي از آيات قرآن مي توان استفاده كرد كه "ديه به طور كلي يك مسئله اقتصادي است چرا كه قرآن اصل عمل قتل را به شدت مذمّت فرموده و بدون فرق گذاري بين مرد و زن مي فرمايد: "مَن قَتَل َ نَفْسَا بِغَيْرِ نَفْس ٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الاْ ?َرْض ِ فَكَأَنَّمَا قَتَل َ النَّاس َ جَمِيعًا; (مائده 32) كسي كه دست به خون بي گناهي بيالايد، چنان است كه گويي همه انسان ها را كشته باشد". و از طرفي در مورد جزاي اخروي قتل عمد، علاوه بر مجازات دنيوي آن _ كه قصاص است _ مي فرمايد: "وَمَن يَقْتُل ْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُه ُ جَهَنَّم ُ خَ_َ_لِدًا فِيهَا وَغَضِب َ اللَّه ُ عَلَيْه ِ وَلَعَنَه ُ وَأَعَدَّ لَه ُ عَذَابًا عَظِيمًا" (نسأ، 93) يعني جزاي قتل عمد، خلود در آتش جهنم و موجب خشم و غضب الهي و دوري از رحمت پروردگار است علاوه بر عذاب عظيمي كه براي

او آماده شده است كه در اين مورد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست از طرفي در بسياري از جرايم مجازات و كيفر دنيوي در مورد زن و مرد به نحو مساوي بايد اجرا شود; نظير مجازات زن يا مرد دزد كه مي فرمايد: "السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما; دست مرد دزد و زن دزد را بايد قطع كنيد" و همچنين است در كيفر زنا و...; در مسئله قصاص هم مردِ قاتل در قبال قتل زن قصاص مي شود; ليكن بشرط آن كه نصف دية مرد را به خانوادة مرد بپردازند. پس همه اين ها نشان از جنبة مادي و "اقتصادي بودن مسئله "ديه دارد و هرگز اين گونه امور نمي تواند معياري براي ارزيابي روح و جان انساني باشد كه به گواهي آيات قرآن زن و مرد به طور يكسان از آن برخوردارند.(ر.ك زن در آينه جلال و جمال آية الله جوادي آملي ص 419: نشر اسرأ.)

و چون ديه امري اقتصادي است و غالباً مردان عضو مؤثر اقتصادي بوده مخارج خانواده را متحمل مي شوند، شايد بتوان گفت كه يكي از حكمت هاي پرداخت نصف ديه به خانوادة مرد قاتل در صورت قصاص به جهت جبران خسارتي است كه با قصاص متوجه خانواده او مي گردد; پس با اين حكم رعايت حقوق همة افراد شده و مقتضاي "عدالت نيز چنين است

از نظر اسلام پرداخت هزينه زندگي و نفقه خانواده برعهده مرد است _ هر چند زن خود درآمد داشته باشد و يا بي نياز از آن نفقه باشد _ بنابراين مسئلة ديه چون جنبة بدني دارد، اصل ديه مربوط به ارزيابي روح نيست تا اشكال شود كه چرا در

اسلام مرد ارزشمندتر از زن است و با اين كه زنان شاغل نيز از علم و درآمد بالا برخوردارند، پس چرا سهم ديه آن ها كمتر است ! چرا كه در اين صورت بايد اشكال كنيم كه چرا ديه يك مرجع تقليد و يا يك مبتكر و طبيب با ديه يك كارگر ساده مساوي است در حالي كه در اسلام علم و ابتكار و صنعت و طب و غيره از ارزش بالايي برخوردارند.(ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 611، دارالكتب الاسلامية / مصاحبة ايشان در روزنامة "ايران ، به شمارة 1783، پنج شنبه 30 فروردين 1380 ش / زن در آئينة جلال و جمال همان ص 403، نشر فرهنگي رجأ.)

چرا دية زن در صورت تصادف كردن و مردن نصف دية مرد است مگر اهميت جان مرد از جان زن بيشتر است اگر پاسخش اين است كه چون مرد نفقه مي دهد، اين مطلب اكنون صحيح نيست زيرا اكثر زنان در حال حاضر در اداره ها و مؤسسات مشغول به فعاليت و كار هستند و حتي گاهي خو

پرسش

چرا دية زن در صورت تصادف كردن و مردن نصف دية مرد است مگر اهميت جان مرد از جان زن بيشتر است اگر پاسخش اين است كه چون مرد نفقه مي دهد، اين مطلب اكنون صحيح نيست زيرا اكثر زنان در حال حاضر در اداره ها و مؤسسات مشغول به فعاليت و كار هستند و حتي گاهي خودشان نان آور خانواده به شمار مي آيند ; لطفاً علت آن را بيان فرماييد؟

پاسخ

آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً" (نسأ، 1)

بنابراين مايه اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. و هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "هن ّ لباس لكم و ?گنتم لباس لهن ّ ..." (بقره 187)

از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهره مندند. آن چه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اين كه يكي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند، خلقت و طبيعت آنان را يكنواخت نخواسته است و همين جهت ايجاب مي كند كه از لحاظ برخي از حقوق و تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشند.

از اين رو، از آن جا كه زن داراي ظرفيتي وسيع براي تحمل رنج ها، احساسي لطيف و ذوقي سرشار براي انجام دادن كارهاي منزل است برخي از كارها مانند: زاييدن شيردادن پرورش نوزاد و... به او واگذار شده تا با آرامش خاطر از تأمين معاش

كار و كوشش و... به اين امور بپردازد و اين بار را به بهترين شكل به منزل برساند.

در مقابل مرد با توجه به ويژگي جسماني و اخلاقي اش موظف به فراهم كردن ضروريات زندگي رفع مشكلات جهاد و مبارزه براي دفاع از موجوديت خانه و اجتماعي كه در آن زندگي مي كند، مي باشد كه براي انجام دادن اين امور، بايد تمام قواي جسمي و عقلي و فكري خود را به كار ببندد تا خانواده با آرامش خاطر به زندگي ادامه دهد.(نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ، ص 200 _ 222، انتشارات صدرا.)

اما درباره آية "وَ الاْ ?ُنثَي َ بِالاْ ?ُنثَي َ" (بقره 178) لازم ذكر است كه مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود; بلكه همان طور كه در فقه اسلام مشروحاً بيان شده اولياي زن مقتول مي توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند به شرط آن كه نصف مبلغ ديه را بپردازند.

لازم به توضيح است كه پرداخت مبلغ مزبور براي اجراي قصاص نه به خاطر اين است كه زن از مرتبه انسانيت دورتر است و يا خون او كمرنگ تر از خون مرد است بلكه پرداخت نصف ديه تنها به خاطر جبران خسارتي است كه با قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مي شود.

توضيح اين كه مردان غالباً در خانواده عضو مؤثر اقتصادي هستند و با فعاليت هاي اقتصادي خود چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند و از نظر اسلام پرداخت هزينه زندگي و نفقه خانواده بر عهده مرد است نه زن _ هر چند داشته باشد _ بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن مرد و زن از نظر

اقتصادي بر كسي پوشيده نيست كه اگر اين تفاوت مراعات نشود خسارت بي دليلي به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناه او وارد مي شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعايت حقوق همه افرادرا كرده و اجازه نداده است كه به بهانه لفظ "تساوي حقوق افراد ديگري مانند فرزندان شخصي كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.

خلاصه اين كه يكي از حكمت هاي تفاوت ديه تنها "نان آور بودن نيست بلكه "وظيفه پرداخت نفقه است كه مرد وظيفه دارد نفقه پرداخت كند پس در صورت اعدام او، بخشي از اين وظيفه با پرداخت نيمي از خون بها جبران مي شود ولي "زن هر قدر هم كه ثروتمند باشد چنين وظيفه اي ندارد.

چرا ديه و ارث زن نصف مرد است

پرسش

چرا ديه و ارث زن نصف مرد است

پاسخ

موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي، از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود» ، (النساء ، 124) و «ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است» ، (الاحزاب ، 35) . هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران ، آيه 195 - النحل ، آيه 97 - غافر، آيه 40 - حجرات ، آيه 13 و ... .

اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به

مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعأل اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسووليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است . از موارد ديگر, مسائله قصاص است . از ديدگاه شرع مقدس اسلام , نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمدا زني را كشت , به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت , ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند, شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است . گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود

ندارد, تفاوت تنها در ديه و قصاص است . نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه : قانون , طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد, به عدد موارد بايد حكم صادر شود; زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم . در موضوع ديه , تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد, مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند - مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند - از شمول اين قانون خارج باشند; ولي مسلم است كه مصالح احكام , فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است . ده ها مصلحت روحي , رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها, به نحو جزئي واقف نيستيم . اساسا ديات براي جبران نيست ; بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد, براي مواردي كه نوعا قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد, در

مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد. از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن , ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است ; يعني , اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت , آن مرد را قصاص نمي كنند, مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند; كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند. نكته قابل ذكر ديگر آن كه سعي اسلام بر اين است كه تا حد ممكن از ريخته شدن خون ها جلوگيري كند. از اين رو در آيات مربوط به قصاص , توصيه به عفو و گذشت مي كند; بلكه در آيات بسيار ديگري نيز اين توصيه تكرار شده است و با اندك شبهه اي , حكم قصاص و حدود ديگر متوقف مي شود. حال در برابر كشته شدن زن مي بينيم حكم قصاص از مرد مشروط به پرداخت نيمي از ديه مي گردد تا حتي الامكان از كشته شدن انسان ديگري جلوگيري گردد. اما جمله ناقص العقل بودن زنان ; اين سخن بر فرض صحت سند آن , بيانگر آن است كه زن و مرد از بعضي جهات , دو روان شناسي مختلف دارند كه هيچ يك نقص براي صاحبانش محسوب نمي شود; بلكه روي هم رفته نظامي كامل و زيبا به حيات

آدمي مي بخشد. به قول مولوي : >Ap {رe oشژ i²x M²j ي ؟ Ap بqAر nس< بر اساس اين روايت و برخي از ديگر نصوص ديني , در وجود زن وجه عاطفي برجسته تر از بعد عقلي است و به تعبيري زن جلوه رحمت و مهرباني خداوند است . در مرد نيز وجه عقلي بر جنبه عاطفي غالب بوده و جلوه گر حكمت الهي است . اين دو در كنار يكديگر تكميل شده و زندگي مركب از عشق و عقل را پديد مي آورند و روي هم رفته تجلأي جمال و جلال حقند.

چرا احكام ديه و ارث , بين زن و مرد متفاوت است ؟

پرسش

چرا احكام ديه و ارث , بين زن و مرد متفاوت است ؟

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده -اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يكجا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كهبه دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان

از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا؛تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غربجرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزاربيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم.

بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا بهعقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم. اسلام تساوي حقوق را بين زن و مرد رعايت نموده است؛ اما اين تساوي به معناي متحد الشكل

بودن (تشابه) احكام آن دو نيست. اين درست نقطه مقابل تفكر«فمينيستي» غرب است كه به خيال تساوي احكام مشابه براي زن و مرد قائل گرديده و سرانجام به انهدام نظام خانوادگي منجر شده است و ضربه اي كه در اين رابطه به زنان وارد گشته بيش از آن مي باشد كه بر مردها وارد آمده است.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه فرماييد:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در اسلام علامه طباطبايي

3- سيماي زن در آيينه فقه شيعه زهرا گواهي

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه : قانون طبعي كلي دارد از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد به عدد موارد بايد حكمصادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد نموده آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم. در موضوع ديه تكفل مرد يكي از مصالح است والا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند از شمول اين قانون خارج باشند؛ ولي مسلم است كه مصالح احكام فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است. ده ها مصلحت روحي،رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها به نحو جزئي واقف نيستيم. اساسا ديات براي جبران نيست؛ بلكه

جريمه اي بازدارنده است.{J

اسلام كه شعار برابري زن و مرد و همه انسان ها را سر لوحه تعليمات خود قرار داده است و با اعلان «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» تنها ملاك امتياز و ارجمندي و تقرب انسان به خدا را تقوي دانسته است، پس چرا اين همه بين حقوق زن و مرد تفاوت وجود دارد و همواره مردان را م

پرسش

اسلام كه شعار برابري زن و مرد و همه انسان ها را سر لوحه تعليمات خود قرار داده است و با اعلان «ان اكرمكم عندالله اتقيكم» تنها ملاك امتياز و ارجمندي و تقرب انسان به خدا را تقوي دانسته است، پس چرا اين همه بين حقوق زن و مرد تفاوت وجوϠدارد و همواره مردان را مقدم داشته است؟ مثلاً ديه زن و مرد متفاوت است؟ زن را به خاطر مرد قصاص نمي كنند يا اگر قصاص كنند نصف ديه مرد بايد از سوي زن به خانواده مرد پرداخت گردد؟

پاسخ

در خصوص تفاوت ميزان ديه زنان با مردان بايد متذكر شد، موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي، از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است. در اين راستا نكات ذيل

حايز اهميت است:

الف) در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: «ومن يعمل من الصالحات ... ؛ هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود»، (النساء ، آيه 124) و «ان المسلمين والمسلمات ...

؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است»، (الاحزاب ، آيه 35). هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195 - النحل ، آيه 97 - غافر ، آيه 40 - حجرات ، آيه 13 و...

ب ) اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان

است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است.

ج ) از موارد ديگر، مسأله ديه و قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمدا زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر

است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

د ) نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه : قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند.

ه ) نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند - مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند - از شمول اين قانون خارج باشند؛

ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود

دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساسا ديات براي جبران نيست؛ بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعا قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد، در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد.

از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است؛ يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند؛ كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

نكته قابل ذكر ديگر آن كه سعي اسلام بر اين است كه تا حد ممكن از ريخته شدن خون ها جلوگيري كند. از اين رو در آيات مربوط به قصاص، توصيه به عفو و گذشت مي كند؛ بلكه در آيات بسيار ديگري نيز اين توصيه تكرار شده است و با اندك شبهه اي، حكم قصاص و حدود ديگر متوقف مي شود.

حال در برابر كشته شدن زن مي بينيم حكم قصاص از مرد مشروط به پرداخت نيمي از ديه مي گردد تا حتي الامكان از كشته شدن انسان ديگري جلوگيري گردد.

البته اين حكم يكي از ساز و كارهاي تقليل انتقام و كاهش

مجازات مرگ است و يكي ديگر از آن ساز و كارها، توصيه به عفو و گذشت به طور مطلق است. خواه اين كه مردي، مرد ديگري را بكشد يا زني مردي را بكشد. پس اين طور نيست كه جلوگيري و يا تقليل مجازات قصاص فقط در ناحيه مردان عليه زنان است، بلكه ساير موارد نيز به نحو ديگري مشمول اين آموزه هستند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري

2- زن در آيينه جمال و جلال، آيت اللّه جوادي آملي

3- قرآن و مقام زن، سيد علي كمالي

4- فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهي، انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني

5- قوانين فقه اسلامي، ج 1، دكتر صبحي محمصاني، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

6- روشنفكر و روشنفكرنما، داود الهامي

7- زن از ديدگاه اسلام، رباني خلخالي

8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، محمد رضا زيبايي نژاد - محمد

دليل اينكه ديه مرد دو برابر ديه زن است چيست ؟دليل را بدون استناد به قرآن بگوييد ؟

پرسش

دليل اينكه ديه مرد دو برابر ديه زن است چيست ؟دليل را بدون استناد به قرآن بگوييد ؟

پاسخ

نخست بايد دانست نظام حقوقي هر مكتبي را يك بار با نگاه به مجموعه قوانين آن درچارچوب تعريف شده بايد بررسي كرد و يك بار در مقايسه با نظام هاي حقوقي ديگر و امتياز دهي به برترين ها.

در نگاه اول؛ شايد به توان به آساني اثبات كرد كه نظام حقوقي اسلام داراي انسجام است به طور مثال همان طور كه پرداخت نفقه و هزينه هاي زندگي را بر عهده مرد واجب كرده است.

از سوي ديگر ارث و ديه او را نيز دوبرابر تعيين كرده است تا موازنه برقرار شود و در حقيقت وقتي ديه مرد و ارث او دو برابر باشد در واقع تأمين هزينه زن و فرزند بيشتر شده است.

اما در نظام حقوقي كه تأمين هزينه خانواده بر عهده زن و مرد به طور مساوي مي باشد چه بسا حكم ديه نيز به طور مساوي اعلام شود.

البته در نگاه دوم كه تحليل و مقايسه نظام هاي حقوقي و امتياز دهي به برترين ها مي باشد چه بسا بتوان برتري نظام حقوقي اسلام را از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» بررسي كرد.

پيش نگاه ها اين است كه اين قوانين از سوي خداوندي است كه به مصالح همه بندگان و نظام هاي اجتماعي آگاه است و طبيعي است قوانين او از استحكام، اتقان و پايداري و به دور از آسيب ها و عوارض جانبي مي باشد و با پس نگاه نيز اگر به سستي نظام خانواده در جهان غرب توجه شود و به رشد استفاده ابزاري

از زن توجه شود به صلاحيت قوانين اسلام و برتري آن براي حفظ شخصيت زن پي خواهيم برد.

براي توضيح بيشتر توجه شما را به متن زير جلب مي كنيم.

حكمت تفاوت ديه زن و مرد

با بررسي دلايل و شواهدي كه در اين مسئله وجود دارد، جاي هيچ شك و ترديدي نسبت به اينكه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامي است باقي نمي ماند. اما اين پرسش همچنان براي بسياري مطرح است كه: چرا شارع مقدس ديه زن را نصف ديه مرد قرار داده است؟ بايد ديد آيا مي توان پاسخي براي آن يافت در ابتدا بايد گفت كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، پرسش جديدي نيست و در عصر امامان معصوم عليهم السلام نيز اين پرسش مطرح بوده است. در روايت هايي كه از امامان معصوم عليهم السلام در اين زمينه سؤال شده، محور اصلي پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهي و پاي بندي به سنت رسول خداصلي الله عليه وآله تشكيل مي دهد. كه اين همان روح شريعت و اساس دين داري است و بدون آن اسلام و مسلماني جز ظاهري توخالي چيزي نخواهد بود.

اما تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتي با پي جويي از حكمت و فلسفه آنها ندارد. زيرا ما معتقديم اوامر و نواهي الهي بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني بوده و در همه احكام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است.

از بررسي مجموع توجيهاتي كه در اين باب از سوي انديشمندان مختلف بيان شده است مي توان به نحو اختصار به موارد ذيل اشاره

نمود:

1. مگر ارزش انساني به بهاي بدني اوست تا امتياز را در ديه ها ارزيابي كنيم. آيا براي ارزيابي انسان در اسلام بايد به سراغ ديه رفت تا ما به التفاوت زن و مرد را در ديه جستجو كنيم؟ يا اينكه در آنجا كه سخن از ارتباط با ملك و وحي و امثال آنهاست، ارزش واقعي انسان را شناخت تا در نهايت ديد كه در آنجا زن نيز سهمي دارد يا نه؟ مسأله ديه صرفاً يك امر اقتصادي است و ملاك ارزيابي انسان نيست، همچنان كه در شريعت براي سگ (اگر جزء كلاب هراش نباشد) ديه تعيين شده است، براي تن انسان نيز ديه اي قائل شده است. ديه، يك حساب فقهي است و ارتباطي با اصول مذهب ندارد. مهم ترين شخصيت هاي اسلامي با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكي است. به دليل اينكه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است(13)

به بيان ديگر ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود.(14) مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسي نمي تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب مراتب علمي و عملي وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مي فرمايد:

«پس پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن كه همه

از يكديگرند، تباه نمي كنم.»(15)

«هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي حيات [حقيقي ]بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند، پاداش خواهيم داد.»(16)

«و كساني كه كارهاي شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند، و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نمي گيرند.»(17)

«هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر نمي يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزي مي يابند.»(18)

بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وي به مراتب والاي قرب الهي است. در اين جهت جنسيت نقشي ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهتري برخوردار باشند.

ديه به معناي قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي يا سياسي كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه اش با ديه كارگر ساده اي كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسي نمي تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگي در جامعه ايجاد مي كند، ديه اش بيش تر است! چنان كه قتل عمد گناهي بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مي فرمايد: «هر كس كسي را - جز به قصاص قتل يا [به كيفر ]فسادي در زمين - بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.»(19)

2. از آنجا كه در مسائل اخلاقي هيچ امتيازي بين زن و مرد نيست و در مسأله ديه نيز جنبه خير

بودن مطرح نيست، و؛ بلكه مربوط به جنبه بدني است، و چون مردها در مسائل اقتصادي معمولاً بيشتر از زن ها بازدهي اقتصادي دارند، ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه از ديد اسلام مرد ارزشمندتر از زن است؛ بلكه تنها بعد جسماني آن دو صنف لحاظ مي شود.

يكي از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت ديه زن و مرد را مورد توجه قرار داد كه به طور مختصر به آن اشاره كنيم. ايشان در ضمن جواب اجمالي به اين مسأله متذكر مي شوند كه: ديه بر عكس آنچه در فارسي گفته مي شود، «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اينها باشد؛ بلكه به تصريح قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است(20) ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم جبران خسارت اقتصادي است. يعني مردي يا زني در اين خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي است و اين خلاء، خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد مي كند. براي پر كردن اين خسارت اقتصادي ديه داده مي شود.(21)

3. در يك جامعه مطلوب ديني كه اسلام در پي تحقق آن است، عمده فعاليت هاي اقتصادي بر دوش مرد گذاشته شده و مهم ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادي ترين هسته تشكيل جامعه، يعني خانواده است. بدين ترتيب آثاري كه از نظر اقتصادي بر وجود يك مرد مترتب مي شود غالباً بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است. بر

اين اساس فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادي آثار زيان بارتري بر جاي مي گذارد تا فقدان يك زن. بنابراين عدالت اقتضاء مي كند كه به هنگام ضرر اقتصادي فقدان يك مرد از محيط خانواده و اجتماع به عامل مولد بودن او از حيث اقتصادي توجه شود و بين ديه او و ديه يك زن فرق گذاشته شود.(22) بيان ديگر در حقوق اسلامي وظايفي خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف ناپذير است؛ براي مثال نفقه و خرجي همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زني خود از منبع اقتصادي مستقل و موقعيت شغلي عالي برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولي از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمي تواند وي را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگي مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل دروني شوهر را در اداره بهتر خانه ياري دهد، مسأله اي ديگر است؛ ولي اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است.

4. علاوه بر آنچه گذشت بايد توجه داشت؛ اينكه ديه زن نصف ديه مرد است، زن ها بيشتر انتفاع مي برند، زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده اند تا مقداري از فشاري كه در نتيجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مي شود جبران گردد(23)

پي نوشت ها

اشاره

1) ر.ك: وسائل الشيعه، ج 19، ابواب القصاص في النفس، باب 33، ح:

1، 2، 3، 5، 14 و .... همچنين.

2) تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.

3) زمر (39)، آيه 9.

4) نساء (4)، آيه 95.

5) حديد (57)، آيه 10.

6) مائده (5)، آيه 45.

7) بقره (2)، آيه 178.

8) ر.ك: آيت الله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 356.

9) ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 70.

10) همان، ج 25، ص 434.

11) ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 38.

12) ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 56.

13) زن در آيينه جمال و جلال، ص 418.

14) ر.ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص 528.

15) فَاستَجاب لَهُم ربهم أَنِّي لا أُضِيعُ عملَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي بعضُكُم مِن بعضٍ». (آل عمران(3)، آيه 195).

16) من عمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي و هُو مُؤمِنٌ فَلَنُحيِينَّهُ حيوه طَيِّبةً و لَنَجزِينَّهُم أَجرَهُم بِأَحسنِ ما كانُوا يعملُون». (النحل (16)، آيه 97).

17) و من يعمل مِن الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي و هُو مُؤمِنٌ فَأُولئِك يدخُلُون الجنَّه و لا يُظلَمُون نَقِيراً». (النساء (4)، آيه 124).

18) من عمِلَ سيِّئَه فَلا يُجزي إِلاّ مِثلَها و من عمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي و هُو مُؤمِنٌ فَأُولئِك يدخُلُون الجنَهَ يُرزَقُون فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». (غافر (40)، آيه 40).

19) من قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاس جمِيعاً و من أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاس جمِيعاً». (مائده (5)، آيه 32).

20) مائده (5)، آيه 32.

21) مكارم شيرازي، ناصر، دروس خارج فقه بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18.

22) ر.ك: شفيعي سربستاني، ابراهيم، قانون ديات و مقتضيات زمان، دفتر اول.

23) زيبايي نژاد، محمدرضا، سلسله كلاس هاي آموزشي، دفتر تحقيقات و مطالعات زنان.

با توجه به اينكه ديه زن نصف ديه مرد است اگر مرد ديوانه اي كه هيچ مسئوليتي در يك خانه ندارد كشته شود و يك زن كه همه مسئوليت يك خانه را دارد كشته شود ،ديه اش نصف آن مرد است . اين امر چگونه از لحاظ عقلي توجيه مي شود ؟

پرسش

با توجه به اينكه ديه

زن نصف ديه مرد است اگر مرد ديوانه اي كه هيچ مسئوليتي در يك خانه ندارد كشته شود و يك زن كه همه مسئوليت يك خانه را دارد كشته شود ،ديه اش نصف آن مرد است . اين امر چگونه از لحاظ عقلي توجيه مي شود ؟

پاسخ

از نوع پرسش شما پرسشگر گرامي پيدا است كه تا حدود زيادي به جوانب مسأله آگاه هستيد اين امر باعث خرسندي ما و ما را از چيدن مقدماتي مانند اين كه ارزش زن و مرد به ديه نيست و ديه صرفا يك امر اقتصادي است و... بي نياز مي كند. از اين رو با اجتناب از مطالب زايد در ضمن چند امر به پاسخ پرسش مي پردازيم:

1. نصف بودن ديه زن، از مسايلي است كه مورد اتفاق فقهاي شيعه واهل سنت است.

2. در روايت هايي كه از امامان معصوم(ع) درباره تفاوت ديه پرسش شده، محور اصلي پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهي و پاي بندي به سنت رسول خدا(ص) تشكيل مي دهد كه اين همان روح شريعت و اساس دين داري است و بدون آن اسلام و مسلماني جز ظاهري توخالي چيزي نخواهد بود.

اما تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتي با پي جويي از حكمت و فلسفه - نه علت - آنها ندارد.

3. هر مسأله و موضوعي را بايد در چارچوب فرهنگ و قوانين حقوقي هر دين يا هر جامعه اي بررسي كرد و در اين بررسي همه جوانب بايد لحاظ شود.

در يك جامعه مطلوب ديني كه اسلام در پي تحقق آن است. عمده فعاليت هاي اقتصادي بر دوش مرد گذاشته شده و مهم

ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادي ترين هسته تشكيل جامعه، يعني خانواده است. بدين ترتيب آثاري كه از نظر اقتصادي بر وجود يك مرد تعريف مي شود غالبا بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است بر اين اساس فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع از نظر اقتصادي آثار زيان بارتري بر جاي مي گذارد تا فقدان يك زن.

به بيان ديگر، در حقوق اسلامي وظايفي خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف ناپذير است، براي مثال نفقه، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است اگر زني خود از منبع اقتصادي مستقل و موقعيت شغلي عالي برخوردار باشد، اشكال ندارد ولي از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمي تواند وي را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگي مجبور سازد.

حاصل آن كه براساس فرهنگ غني و مترقي اسلام زن - گرچه توانايي داشته باشد - از نظر حقوقي از سرپرستي تأمين هزينه زندگي، مسكن، خوراك و پوشاك، حتي براي خودش معاف است و همه اين امور به عهده مرد و گاهي بيت المال است؛ بنابراين اگر چنانچه زني به هر علتي سرپرستي يا تأمين زندگي را به عهده بگيرد صرفا از نظر اخلاقي مسؤوليتش تحليل و بررسي خواهد شد نه حقوقي.

البته همان طور كه بعضي از فقهاي بزرگوار مانند آيت الله هاشمي شاهرودي فرمودند: بعيد نيست بتوان براساس رهنمود اهل بيت عصمت و طهارت(ع) استنباط كرد كه در چنين

مواردي نصف ديگر ديه از محل اعتبار بيت المال به خانواده زن براي استمرار تكفل فرزندان به وي پرداخته شود. با وجود اين ديه زن نصف ديه مرد است (به عنوان يك قانون كلي) چون هزينه اي بر عهده زن نيست و نوعا نيز زنان متكفل هزينه زندگي نيستند، اما اگر در موارد خاص، استثنايي به چشم بخورد مي توان از بيت المال جبران كرد.

4. قانون، طبعي كلي دارد، از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزيي صادر گردد به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند.

اگر چه گاهي كليت قانون با لحاظ كردن مؤلفه هاي گوناگون قابل انعطاف و تلطيف است ولي اين انعطاف باز به گونه اي نيست كه همه موارد جزيي لحاظ شود.

براي مثال، همين قانون ديه كه قانوني كلي است در قصاص اعضا و جراحات براساس قول مشهور فقهاي اماميه تا زماني كه ديه عضو و يا جراحات به يك سوم ديه كامل مرد نرسيده باشد، زن و مرد به طور مساوي در برابر يكديگر قصاص مي شوند او را بيش از آن براساس مصالحي نصف مي گردد.

5. ديه برعكس آنچه در فارسي گفته مي شود «خون بها» نيست خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش فلان مقدار باشد بلكه به تصريح قرآن «خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است» از اين رو است كه تفاوتي در ديه دانشمند، دكتر، كارگر

و... نيست.

ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم تا حدودي جبران خسارت اقتصادي است و از آن جا كه چنان كه گفته شد به طور معمول مردان در اقتصاد خانواده و اداره آن نقش دارند خسارتي كه با فقدان يك مرد متوجه خانواده مي شود غالبا بيشتر از خسارتي است كه با فقدان يك زن، پيش مي آيد، از اين رو با پرداخت نصف ديه به ورثه در صورتي كه قاتل زن، مرد باشد تا حدودي فقدان مرد جبران مي شود.

براساس اين نظريه اين حكمي كلي است و در تشريع حكم چنان كه گفته شد غالب افراد سنجيده شده و موارد جزيي و استثنايي مانند مثال ياد شده پرسش، لحاظ شده است. ضمن آن كه چنان كه گفته شد زن از نظر حقوقي هيچ مسؤوليتي در تأمين زندگي و سرپرستي آن ندارد.

6. در پايان تذكر اين نكته شايسته است كه علت هاي ياد شده در روايات و يا دريافت هاي عقلي در زمينه فلسفه احكام، نوعا حكمت هاي احكام هستند نه فلسفه و علت تامه احكام. نكته دريافت شده اگر علت تامه حكمي باشد، با وجود آن حكم است و با نبودش حكم از بين خواهد رفت اما اگر حكمت باشد بود و نبود آن تنها به عنوان جزيي از علت نقش خواهد داشت و چه بسا افزون بر آن حكمت هاي ديگري براي حكم باشد كه ما از آن بي خبريم. حكمتي نيز كه براي نصف بودن ديه بيان شد تنها يكي از مصلحت ها است و چه بسا ده ها مصلحت روحي،

رواني و اجتماعي وجود داشته باشد كه ما به همه آنها واقف نباشيم.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. زن درآيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، ص 364، نشر فرهنگي رجا

2. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 1، ص 611، دارالكتب الاسلاميه

3. نشريه فصلي رساله القرآن، ش 15، رجب و شعبان و رمضان 1414، ص 77

در اسلام ديه زن نصف ديه مرد است زيرا مرد سرپرست و نان آور خانواده است چرا وقتي در يك خانواده زن نان آور خانواده است باز هم ديه زن نصف مرد است.

پرسش

در اسلام ديه زن نصف ديه مرد است زيرا مرد سرپرست و نان آور خانواده است چرا وقتي در يك خانواده زن نان آور خانواده است باز هم ديه زن نصف مرد است.

پاسخ

بررسي جامع و همه جانبه اين مسأله در خور تحقيقي ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يادآور مي شويم:

الف) در نظام حقوقي اسلام بيش از هر مكتب ديگري تساوي حقوق زن و مرد رعايت گرديده است. در آغاز بايد فرق بين تساوي(Equality) و تشابه(Similarity) را به خوبي دريافت. بي توجهي به اين مسأله موجب خلط و مغالطه بسياري مي شود. تشابه به معناي همانندي و همشكلي روبناهاي حقوقي است. اين همان جرياني است كه فمنيسم(Feminism) غربي در دام آن گرفتار آمد و پنداشت كه تبعيض زدايي در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق كاملاً مشابه است. در حالي كه اين رويكرد نه سودي براي مرد در پي داشت و نه براي زن؛ بلكه روند انهدام بنيان خانواده را سرعت بخشيد و برآيندهاي ناگواري براي جامعه بشري در پي آورد.

تساوي به معناي برابري است، نه يكنواختي. در تساوي شرايط گوناگون، تفاوت هاي طبيعي، وظايف و جوانب مختلف ملاحظه مي شود و چه بسا احكام نامشابهي وضع مي گردد، بدون آن كه بر كسي ستمي روا شود. ولي در تشابه همه اين امور ناديده انگاشته شده و فقط به يكنواختي روبناهاي حقوقي بسنده مي شود. بنابراين بايد توجه داشت كه هرگونه عدم تشابه قواعد حقوقي به منزله نفي تساوي نيست و هر نوع تشابه و يكنواختي به منزله رعايت تساوي نمي باشد.

ب ) تفاوتهاي حقوقي به معناي تفاوت در ارزش ها و كمالات انساني نيست و

اسلام بر برابري زن و مرد در كرامت هاي انساني تأكيد فراوان دارد.

ج ) مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

توضيح: توجه به عوامل ذيل در فهم بهتر مسأله مؤثر است:

1- قانون براي نوع افراد وضع مي شود نه براي اشخاص و موارد استثنايي، لذا بايد مصلحت نوعيه ملاك قانونگذاري و تعيين حق و تكليف باشد.

2- بين حق و تكليف يك نوع تلازم و توازني وجود دارد، وقتي در اسلام نفقه را بر عهده مرد گذاشته است، بايد يك منبع درآمدي براي او تعريف و تعيين شود و هرگاه اين مرجع پرداخت نفقه حذف شود به يك نحو جايگزين در نظر گرفته شود.

شايد گفته شود در همه جوامع، امور اقتصادي و مرجع امرار معاش، مرد نيست، زنان نيز كارمند يا كارگر هستند و زندگي را اداره مي كنند، پس در اين صورت هرگاه زني كشته شود بايد براي عائله اي را كه ايشان تكفل و سرپرستي مي كردند، حقي به نام ديه برابر ديه مردان منظور شود ولو آن كه شارع مقدس اين مسأله را به شكل يك شرط يا استثناء در حكم بيان كند به اين كه هرگاه زني كه كشته شده است مسؤول امرار معاش خانواده باشد، ديه او برابر با ديه مرد است.

پاسخ آن است كه: اولا، يكي از حكمت هاي تفاوت در ديه بحث نفقه و تأمين مخارج زندگي

است كه تمام علت (علت تامه) همين امر باشد.

ثانيا، در همين مورد نيز گرچه همسر خانواده (زن) به هر دليلي مثل مرگ شوهرش يا ناتواني و... مرجع امرار معاش باشد ولي از جهت شرعي و قانوني به عنوان يك وظيفه و مسؤوليت و تكليف بر عهده او نيست، لذا تكليفي بر او تحميل نشده است تا حقي براي او وضع شود.

د ) ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست، بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1- ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2- ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3- اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است، بلكه اساسا حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اين كه:

الف) اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد، بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب ) اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج ) علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي

زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه ) اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1- مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2- نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً؛ چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانيا؛ در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را

طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ماترك ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن

دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند»، (الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215).

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جمال و جلال آيت اللّه جوادي آملي

3- قرآن و مقام زن سيد علي كمالي

4- بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران حسين مهرپور

5- قوانين فقه اسلامي، ج 1 دكتر صبحي محمصاني، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

6- روشنفكر و روشنفكرنما داود الهامي

7- زن از ديدگاه اسلام رباني خلخالي

8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني

9- يكنواختي حقوق زن و مرد (فمينيسم، فراز يا فرود) سيد ابراهيم حسيني، مجله پرسمان سال 2، شماره 4

(دي ماه 81)

فلسفه نصف بودن ديه زن چيست ؟

پرسش

فلسفه نصف بودن ديه زن چيست ؟

پاسخ

بررسي جامع و همه جانبه اين مسائله در خور تحقيقي ژرف و گسترده است , ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يادآور مي شويم : الف ) در نظام حقوقي اسلام بيش از هر مكتب ديگري تساوي حقوق زن و مرد رعايت گرديده است . در آغاز بايد فرق بين« تساوي»( Equality ) و« تشابه» ( Similarity ) را به خوبي دريافت . بي توجهي به اين مسائله موجب خلط و مغالطه بسياري مي شود. تشابه به معناي همانندي و همشكلي روبناهاي حقوقي است . اين همان جرياني است كه« فمنيسم »( Feminism ) غربي در دام آن گرفتار آمد و پنداشت كه تبعيض زدايي در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق كاملا مشابه است . در حالي كه اين رويكرد نه سودي براي مرد در پي داشت و نه براي زن ; بلكه روند انهدام بنيان خانواده را سرعت بخشيد و برآيندهاي ناگواري براي جامعه بشري در پي آورد. تساوي به معناي برابري است , نه يكنواختي . در تساوي شرايط گوناگون , تفاوت هاي طبيعي , وظايف و جوانب مختلف ملاحظه مي شود و چه بسا احكام نامشابهي وضع مي گردد, بدون آن كه بر كسي ستمي روا شود. ولي در تشابه همه اين امور ناديده انگاشته شده و فقط به يكنواختي روبناهاي حقوقي بسنده مي شود. بنابراين بايد توجه داشت كه: هرگونه نايكساني قواعد حقوقي به منزله نفي تساوي نيست و هر نوع تشابه و يكنواختي به منزله رعايت تساوي نمي باشد.

ب ) تفاوتهاي حقوقي به معناي تفاوت در ارزش

ها و كمالات انساني نيست و اسلام بر برابري زن و مرد در كرامت هاي انساني تاكيد فراوان دارد.

ج ) مسائله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود, بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

د ) ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست , بلكه در مواردي كاملا يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است , از جمله :

1- ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است .

2- ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري , بين زن و مرد يكسان است . هم چنين در كلاله ئ امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد, چيزي به مرد نمي رسد.

3- اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد, اين مسائله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است , بلكه اساسا حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در ((فمنيسم )) غربي وجود دارد. توضيح اين كه :

الف ) اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد, بلكه خود

همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب ) اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج ) علاوه بر استقلال اقتصادي , اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تامين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است . بنابراين دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تائمين جداگانه دارد; يعني , نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند, ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تائمين نمايد, بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

د ) اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است :

1- مهريه ; كه افزون بر اصل مهريه , حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2- نفقه ; نفقه و تامين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است . اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند, چه مي گذرد؟ در آنجا: اولا; چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تامين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند, درآمد بالايي نيز

كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تائمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است . ثانياا; در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود, شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ماترك ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد از اين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند, در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است . علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ ((الميزان )) مي نويسد: ((نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله ئ ((تملك )), مرد دو برابر زن , مالك مي شود. ولي در مرحله ((مصرف )), هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن , سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند)), (الميزان في تفسير القرآن , ج 4, ص 215). براي آگاهي بيشتر ر . ك :

1-

نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جمال و جلال آيت الله جوادي آملي

3- قرآن و مقام زن سيد علي كمالي

4- بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران حسين مهرپور

5- قوانين فقه اسلامي , ج 1دكتر صبحي محمصاني , ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي

6- روشنفكر و روشنفكرنما داود الهامي

7- زن از ديدگاه اسلام رباني خلخالي

8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني

چرا ديه زن نصف ديه مرد است ؟

پرسش

چرا ديه زن نصف ديه مرد است ؟

پاسخ

اسلام بيش از هر مكتبي به تساوي حقوق زن و مرد پرداخته است و از حقوق بر باد رفته زن ها حمايت كرده و به استيفاي آن پرداخته است. از اين رو نايكساني قواعد حقوقي ميان زن و مرد به معناي نايكساني زن و مرد نيست. با توجه به اين مقدمه، به چرايي نصف بودن ديه زن پاسخ مي گوييم:

1. قانون هماره به طور كلي وضع مي شود و طبعي كلي دارد و قانون گذار مصلحت كلي عام را مد نظر دارد، زيرا اگر بنا باشد احكام به موارد جزيي صادر گردد، به تعداد موارد جزيي بايد حكم صادر شود كه اين امر شدني نيست. از اين رو موارد استثنايي و جز، ناقض قانون نخواهد بود. به عنوان مثال در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است، حال اگر مرداني بودند كه متكفل مخارج خانواده نبودند، نمي توان آنها را از شمول اين قانون خارج كرد/

2. تفاوت هاي حقوقي ميان زن و مرد، به معناي تفاوت در كمالات و ارزش ها نيست. و نمي توان از تفاوت ديه در مرد و زن، به تفاوت ارزش اين دو جنس پي برد. ديه ملاك ارزش نيست بلكه تنها يك ابزار است، ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود و مقدار آن ارتباطي به ارزش شخص آسيب ديده ندارد .زيرا ارزش انسان به انسانيت او و نيل او به مراتب والاي قرب الاهي است نه به زن بودن و مرد بودن/

«حكم ديه در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شد. اما از جهت ارزش هاي معنوي ممكن

است زني بيش از مرد مقرب نزد خدا باشد. بنابراين تساوي ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد و نيز تفاوت ديه مرد و زن نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچ گونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد، و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد.»{1}

3. ديه را نمي توان «خون بها» تلقي كرد. چون خون انسان بالاتر از اين است كه قيمت گذاري شود، بلكه به گفته قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است.{2} ديه جنبه مجازات دارد و همچنين براي جبران خسارت اقتصادي است، يعني در فقدان مرد يا زن كشته شده، و براي جبران اين خلأ و خسارت وارده بر خانواده، ديه داده مي شود.{3}

4. مسؤوليت اقتصادي و اداره خانواده با مرد است و در اسلام زن از چنين مسؤوليتي برخوردار نيست، چون ديه به عنوان غرامت و جبران بخشي از خلا ايجاد شده در خانواده است. اگر مردي عمدا زني را كشت به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص كرد و كشت ولي براي رعايت سرنوشت خانواده او، اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند بايد نيمي از ديه را پرداخت كنند تا مشكل خانواده قاتل برطرف شود/

5. ديه زن در همه جا نصف ديه مرد نيست، زيرا ديه زن در كم تر از ثلث با ديه مرد يكسان است.{4}

6. نصف بودن ديه زن، به سود

زنان است! زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده اند تا بخشي از فشار وارده در فقدان مرد كه متوجه زن است، جبران گردد.{5}

7. لازم به ذكر است كه تمام عالمان اسلامي بر نصف بودن ديه زن فتوي داده اند ؛ شيخ طوسي، آن را نظر تمام فقيهان شيعه و سني جز دو تن از دانشمندان اهل سنت معرفي مي كند و دليل خود را اجماع و برخي روايات مي داند.{6} پاسخ را با اين روايت از پيامبر اسلام(ص) پايان مي بريم :

«ديْ المرأْ علي النصف من ديْ الرجل ؛ ديه زن نيمي از ديه مرد است.»{7}

چنين روايتي نيز از امام صادق(ع) نقل شده است.{8}

[1].زن در آيينه جمال و جلال، عبدالله جوادي آملي، ص 356/

[2].سوره مائده، آيه 32/

[3].دروس خارج فقه، بحث ديات، ناصر مكارم شيرازي، روزنامه فيضيه، شماره 18/

[4].به پرسش و پاسخ بعد مراجعه فرماييد/

[5].پرسش ها و پاسخ ها، دفتر هفتم، ص 250/

[6].الخلاف، شيخ طوسي، ج 5، ص 254/

[7].السنن الكبري، ابوبكر بيهقي، ج 8، ص 9/

[8].وسايل الشيعه، ج 29، ص 205/

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام ديه زن ، نصف ديه مرد است ؟

پاسخ

از ديدگاه اسلام، ميان زن و مرد از نظر شأن و منزلت حقيقي ، هيچ گونه تفاوتي وجود ندارد و بر خلاف برخي مكتب هاي بشري، هيچ يك از اين دو جنس بر ديگري برتري ندارد و هر دو به طور يكسان از گوهر انسانيت بهره مند است؛ بلكه تنها مايه برتري هر انسان - چه مرد و چه زن - بر ديگري، «تقوا» و «عمل صالح» است .

قرآن كريم مي فرمايد: «انّ اكرمكم عند الله اتقيكم»;{1} «براستي گرامي ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست». در جايي نيز مي فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوْ طيبْ و لنجزينهم اجر هم بأحسن ما كانوا يعملون»;{2} «هر كس كه كار شايسته اي انجام دهد ، خواه مرد باشد يا زن ، در حالي كه مؤمن است ، او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش ايشان را بهتر از اعمالي كه انجام مي دادند ، خواهيم داد»/

بنابراين ، بطور قطع ، فلسفه برخي تفاوت هاي حقوقي و مالي ميان زن و مرد ، از جمله ديه ، هيچ گونه ارتباطي با قدر و منزلت اين دو جنس ندارد؛ بلكه از مصالح و واقعيت هايي حكايت دارد كه شارع مقدس و حكيم به طور دقيق در نظر گرفته و در جهت سعادت فرد و جامعه انساني تشريع كرده است .

نكته ديگر آن كه اسلام براي حيات انسان ها، اهميت ويژه اي قايل شده است؛ بطوري كه يكي از بزرگ ترين گناهان كبيره را كه موجب خلود در عذاب ابدي است ، كشتن انسان بدون دليل و حجت شرعي

مي داند. بزرگي گناه قتل در اسلام تا آن جا است كه در قرآن كريم ، كشتن ناحق يك انسان را، خواه مرد باشد يا زن، معادل با كشتن تمام انسان ها دانسته و فرموده است: «من قتل نفساًبغير نفس او فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً»;{3} «هر كس كه انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد ، چنان است كه گويي همه انسان ها را كشته است». بنابراين از نگاه اسلام، كشتن بدون دليل يك انسان خواه زن باشد و خواه مرد ، جنايت در حق همه ساكنان روي كره زمين است و در اين جهت هيچ فرقي ميان زن و مرد نيست .

اما اين كه چرا اسلام براي مرد، ديه كامل و براي زن، نصف آن را مقرر داشته است، پاسخ هاي روشني دارد/

پيش از پاسخ بدين پرسش و پرسش هايي همانند آن - مثل اين كه چرا سهم ارث زن در اسلام نصف سهم ارث مرد است - بهتر است نگاهي به حقوق مالي زن و مرد از ديدگاه اسلام بيفكنيم؛ زيرا با توجه به اين مطلب است كه فلسفه بسياري از احكام اسلامي در اين زمينه روشن مي گردد/

اسلام به چند دليل در مسائل مالي و اقتصادي جانب زن را رعايت كرده است:

1. از سويي به زن استقلال و آزادي كامل اقتصادي داده و دست مرد را از مال و كار او كوتاه كرده است و حق قيموميّت در معاملات زن را كه در دنياي قديم سابقه ممتد دارد و در اروپا تا اوايل قرن بيستم رايج بوده،از مرد گرفته است/

2. از سوي ديگر با برداشتن مسؤوليت تأمين بودجه خانوادگي

از دوش زن ، او را از هرگونه اجبار و الزام براي تأمين معاش، معاف كرده است . بنابراين از ديدگاه اسلام ، مرد موظف است هزينه زندگي مشترك خود را با زن و فرزندانش تأمين كند. البته اين مسأله معلول تدبير حكيمانه اي است كه شارع مقدس در نظر گرفته است ؛زيرا از سويي مسؤوليت و رنج زحمات طاقت فرساي توليد نسل، از لحاظ طبيعي به عهده زن گذاشته شده است. افزون بر بيماري ماهانه براي زنان، سنگيني دوره بارداري و سختي عوارض زايمان و نيز شيردهي و پرستاري از كودك بطور طبيعي بر عهده آنان است. اين ها همه از توان جسماني او مي كاهد. علاوه بر اين كه زن و مرد از لحاظ نيروي كار و فعاليت سخت توليدي و اقتصادي، مشابه و مساوي آفريده نشده اند .

3. نياز زن به پول و ثروت ، از نياز مرد بيش تر است؛ زيرا تجمل و زينت جز زندگي زن و از احتياجات اساسي اوست كه مستلزم صرف هزينه است/

4. مسأله ديگر آن كه ، حفظ و بقاي ويژگي زنانه، يعني بقاي جمال و نشاط زن ، مستلزم آسايش بيش تر و تلاش كم تر و پرهيز از كارهاي سخت و طاقت فرساست، و تنها در اين صورت است كه زن مي تواند با آسودگي خيال و فراغت بال ، مايه آرامش و آسايش مرد باشد. اگر قرار باشد كه زن پا به پاي مرد در فعاليت هاي اقتصادي كه عوارض روحي و جسمي بسيار براي او به بار مي آورد ، شركت كند، ديگر نمي تواند مايه آرامش و اطمينان روحي و رواني مرد خود باشد؛ زيرا خستگي و كوفتگي حاصل

از كار طاقت فرسا، افزون بر وظايفي كه بطور طبيعي بر عهده زن است ، ديگر فرصت و تواني براي زن باقي نمي گذارد كه بتواند نيازهاي روحي و رواني مرد را برآورد . بنابراين نه تنها مصلحت زن ، بلكه مصلحت مرد و كانون خانواده نيز در اين است كه زن از تلاش هاي فرساينده معاف باشد؛ زيرا مرد هم مي خواهد كه خانواده براي او ، كانون آسايش و رفع خستگي و فراموش خانه گرفتاري هاي بيروني او باشد و زني قادر است چنين كانوني را فراهم آورد كه خود به اندازه مرد، خسته و كوفته از كار بيرون به خانه نيايد/

حال كه فلسفه مسؤوليت مالي مرد را در خانواده دريافتيم، بهتر مي توانيم قضاوت كنيم كه چرا ديه زن، نصف ديه مرد و يا سهم الارث او نصف سهم الارث مرد است. پاسخ همه اين پرسش ها اين است كه وقتي يك مرد كشته شود، در واقع نان آور و مسؤول مالي خانواده گي از بين رفته است. بنابراين بايد تا آن جا كه ممكن است اين خلأ پر شود؛ به خلاف جايي كه يك زن كشته مي شود. ابن ابي العوجا كه مردي بي اعتقاد به اسلام و خدا بود و همواره بر اسلام ايراد مي گرفت، روزي گفت: چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوان تر است، بايد از ارث يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: «اين از آن روست كه اسلام سربازي را از عهده زن برداشته و مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات خطايي كه خويشاوندان جاني بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه

و شركت با ديگران معاف است . از اين رو سهم زن در ارث از مرد كم تر شده است». امام صادق(ع) بصراحت وضع خاص ارثي زن را معلول لزوم پرداخت مهر و نفقه از سوي مرد و معافيت او از سربازي و امور نظامي و پرداخت ديه بر شمرده است. اين پرسش از ديگر امامان(عليهم السلام) نيز شده است و همه آنان همين پاسخ را گفته اند.{4}

[1].سوره حجرات، آيه 13/

[2].سوره نحل، آيه 97. همچنين ر.ك: آيات 195 آل عمران، 124 نسأ سوره غافر/

[3].سوره مائده، آيه 32/

[4].اقتباس از: نظام حقوق زن در اسلام، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 254 - 231، همراه تصرف و تلخيص و اضافات (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1357، قم، مدرسْ الامام امير المؤمنين)/

با توجه به اين كه در اسلام بر تري تقوا است و تقاوتي بين زن و مرد نيست پس حال چرا ديه زن نصف ديه مرد است و اينكه ايا اين وضعيت با عدالت خداوند منا فات ندارد ؟ لطفا كاملا توضيح فرماييذ ؟

پرسش

با توجه به اين كه در اسلام بر تري تقوا است و تقاوتي بين زن و مرد نيست پس حال چرا ديه زن نصف ديه مرد است و اينكه ايا اين وضعيت با عدالت خداوند منا فات ندارد ؟ لطفا كاملا توضيح فرماييذ ؟

پاسخ

در پاسخ به سئوال خوبتان عرض مي شود ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوي انسان مقتول نيست بلكه يك دستور خاصي است كه ناظر به مرتبه بدن انسان كشته شده اي مي باشد و نشانه آن اينست كه اسلام بسباري از

افراد اعم از زن و مرد را كه داراي اختلاف علمي يا عملي متفاوت مي بيند و تساوي آنهارا نفي مي كند و در عين حال ديه انهارامادي مي داند مثلا در باره تفاوت عالم و جاهل مي گويد :

{هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون }ايا كسانيكه مي دانند با كسانيكه نمي دانند مساويند ؟ و درباره تفاوت مجاهد قاعد چنين مي فرمايد :{لايستوي القاعدون من المو منين غير اولي الضر ر و المجاهدون في سبيل الله } يعني مومنا ن خانه نشين كه زيان ديده نيستند باآن مجاهداني كه با مال خود در راه خدا جهاد مي كننديكسان نمي باشند .در باره اختلاف كسيكه قبل از فتح مكه و پيروزي

چشمگير اسلام در باره ان جهاد و كمك مالي ميكرد و در راه خدآمبارزه و انفاق مي نمو دبا كسيكه بعد از فتح مكه در جهاد شركت ميكرد و در راه دين كمك مالي مي نمود چنين مي فرمايد :

لايستوي فيكم من انفق من قبل الفتح و قائل اولئك اعظم درجه من الذين انفقو ا من بعد

و قاتلوا و كلا و عد الله الحسني و الله مما تعلمون خبير}

كسانيكه از شما پيش از فتح مكه انفاق و جهاد كرده اند با ديگران يكسان نيستند آنان از حيث درجه بزرگتر از كساني اندكه بعد به انفاق و جهاد پرداخته اند .

غرض آنكه قرآن كريم با تصريح به عدم تساوي و ارزشهاي الهي افراد ياد شده و با اصرار بر تفاوت معنوي آنان تصريح به تساوي آنان در قصاص و ديه دارد و در اين باره راجع به تساوي همگان چنين مي فرمايد :{ و كتبنا فيها ان النفس با لنفس و العين با العين و الانف با لانف و الا ذن و با لاذن و السن با لسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفاره له }

يعني : مقرر كرديم بر ايشان كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان مي باشد و زخمها به همان ترتيب قصاص دارند و هر كه آن را ببخشد پس كفاره گنا هان او خواهد بود .

دوست عزيز ؛ با توجه به مطالبي كه عرض شد ديه در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوبن شد اما ا زجهت ارزشهاي معنوي ممكن است زني بيش ازمرد مقرب نزد خدا باشد - چنانچه حضرت مريم عليها سلام از پيامبر زمان خودش حضرت ذكر يا مقرب تر بود - بنابر اين همانطور كه وي ديه عالم و جاهل نه ازارج و منزلت عالم مي كاهد و نه به مقام جاهل مي افزايد تقاوت ديه مرد و زن نه به منزلت مرد مي

افزايد و نه از مقام زن مي كاهد زيرا برخي از تفاوتهاي مادي و مالي هيچگونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود قداست روح مقتول و تقرب و ي ترد خدا افزون تر باشد اما از طرف ديگر چون حكم كلامي قتل ناظر بر ارزش معنوي انسان مقتول است لذا قتل عمدي مرد يا زن مومن از جهت بحث هاي كلامي ( اعتقادي ) يكسان است يعني اگر قتل عمدي مومن عذاب ديد يا در از مدت را به دنبال دارد هرگز فرقي بين آنكه مومن مقتول عمدي زن باشد يا مرد وجود ندارد . چه آنكه از جهت لزوم كفاره هيچ فرقي بين قتل زن و مرد نيست يعني در قتل عمدي كفاره جمع بين آزاد كردن برده و روزه شصت روز و اطعام 60 مسكين واجب است و در قتل غير عمد كفاره به نحو ترتيب نه به نحو جمع و نه به طور

تخيير واجب مي شود و از اين لحاظ فقهي نيز فرقي بين قتل زن و مرد نيست .(5)

البته در فلسفه اينكه با وجوديكه معيار تعيين ديه برتري در ملكات تعالي مرد يا زن نيست پس معيار اين ميزان ديه در اين دو جنس مختلف چه مي باشد بايد گفت از آنجا كه شرع مقدس اسلام مهر نفقه را بر عهده مرد گذاشته است و با نبود مرد خانواده از لحاظ مالي دوچار نقصان مي شود و لذا نفقه ايشان دو برابر زن در نظر گرفته شده است تا اين كمبوداز

اين طريق جبران شود .مهر و نفقه زن به عهده مرد است كشته شدن مرد خانواده و از دست دادن ستون اقتصادي و مالي مرد دوبرابر زن

ديه مي گيرد يك به زن - يك به مرد پس فرق نمي كند در نهايت يك قسمت ازديه به همسرشان كه ديگر مورث نمي تواند نفقه او را بپر دازد مي رسد و نيمي ديگر مربوط به خودش و فرزندانش و ديگر وارث مي باشد پس در اين جا اسلا م عدالت را جاري كرده است .

منابع و ماخذ

قرآن كريم , سوره مباركه زمر , آيه 9

قرآن كريم سوره مبآركه نساء آيه 95

قرآن كريم سوره مباركه حديد آيه 10

قرآن كريم سوره مباركه مائده آيه 45

زن در آيينه جلال و جهان آيه الله جوادي آملي ص 345 - 365 با اندكي حذف .

چرا در اسلام بين زن و مرد در ديه ،شهود،ارث فرق است.توضيح دهيدكه چرا ديه يك زن با يك مرد نبايد مساوي باشد.

پرسش

چرا در اسلام بين زن و مرد در ديه ،شهود،ارث فرق است.توضيح دهيدكه چرا ديه يك زن با يك مرد نبايد مساوي باشد.

پاسخ

در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده -اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي: قوت آن در اين است كه تمام سؤالات انسان را يكجا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم

جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا؛تدريجي است و ثانيا؛ محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني بسياري از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تأثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد. اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزاربيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم.

بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود رابه حساب دين بگزاريم. اسلام تساوي حقوق را بين

زن و مرد رعايت نموده است؛ اما اين تساوي به معناي متحد الشكل بودن (تشابه) احكام آن دو نيست. اين درست نقطه مقابل تفكر«فمينيستي» غرب است كه به خيال تساوي احكام مشابه براي زن و مرد قائل گرديده و سرانجام به انهدام نظام خانوادگي منجر شده است و ضربه اي كه در اين رابطه به زنان وارد گشته بيش از آن مي باشد كه بر مردها وارد آمده است.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه فرماييد:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در اسلام علامه طباطبايي

3- سيماي زن در آيينه فقه شيعه زهرا گواهي

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه : قانون طبعي كلي دارد از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد به عدد موارد بايد حكم صادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند.

نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد نموده آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم. در موضوع ديه تكفل مرد يكي از مصالح است والا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند از شمول اين قانون خارج باشند؛ ولي مسلم است كه مصالح احكام فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است. ده ها مصلحت روحي،رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به

همه آنها به نحو جزئي واقف نيستيم. اساسا ديات براي جبران نيست؛ بلكه جريمه اي بازدارنده است.

اصل برخورداري زن از ارث از مسلمات قوانين اسلام است و اسلام در زماني اين اصل را اعلام نمودكه نه تنها در محيط عرب جاهلي , بلكه حتي در جوامع متمدن آن روزگار نيز نه تنها زنان از ارث محروم بودند, بلكه خودشان شي ئ و مال محسوب شده و به عنوان بخشي از ميراث , به وراث منتقل مي شدند. در اصل بهره مندي از ارث , اسلام , زنان را همچون مردان قرار داده و حتي در مقام تعيين سهام ارث سهم او را پايه قرار داده و فرموده است ((للذكر مثل حظ الانثيين )) و با بيان اين قاعده غالبي - و نه عمومي - سهم مرد را دوبرابر سهم زن به عنوان سهم پايه قرار داده است نه آن كه سهم زن را نصف سهم مرد اعلام كند اين اختلاف در سهم علي رغم آن اشتراك در اصل خود پرسش برانگيز است . توجه به نكات ذيل روشنگر فلسفه اين اختلاف و پاسخ به پرسش هاي مربوطه است . اولا: اين اختلاف در تسهيم و تخصيص , هرگز جنبه ارزشي نداشته و دوبرابر بودن سهم الارث مرد نسبت به زن هرگز به معناي ارزش مضاعف مردان نيست . ثانيا": مبناي اين تقسيم و تسهيم , لزوم رعايت تناسب و تعادل حقوق هر كس با وظايف او است . توجه به اين نكته توهم ظالمانه و تبعيض آميز بودن اين تسهيم را از بين مي برد. اگر مسأله ارث به عنوان بخشي از حقوق خانواده در كنار

ساير اجزاي اين نظام حقوقي قرار گيرد و مجموعه نظام حقوق خانواده به عنوان جزئي از نظام حقوقي اسلام مورد مطالعه و دقت واقع شود و حقوق و تكاليف مختلف زنان و مردان در صحنه خانواده و اجتماع به خصوص از بعد اقتصادي با هم مقايسه شود به خوبي روشن مي شود كه در اين تسهيم نه تنها به زن ظلم نشده است , بلكه عملا او بهره بيشتري از مرد خواهد داشت , زن از مزيت اقتصادي مهريه و نفقه برخوردار است و هيچ تكليفي جز تمكين ندارد, اما مرد افزون بر آن كه ملزم به پرداخت مهريه و نفقه زن است , ملزم به تأمين ساير مخارج زندگي نيز بوده و حتي در صورت درخواست زن موظف به پرداخت اجرت شيردهي حضانت , انجام كارهاي خانه و امثال آن نيز هست . همچنان كه در برخي موارد, پرداخت ديه مقتول منحصرا" بر عهده مرد قرار مي گيرد و دوبرابر بودن سهم الارث مرد, يكي از راه هايي است كه او بهتر بتواندبه انجام وظايف مادي و اقتصادي اش اقدام كند. ثالثا": هر چند ظاهر اين تسهيم , برخورداري مضاعف مرد از ارث و مزاياي اقتصادي است ولي واقعيت چنين نيست , زيرا اگر چه نتيجه اين تقسيم آن است كه در مرحله ((تملك )) مرد دو برابر بيش از زن مالك مي شود ولي در مرحله ((مصرف و اختصاص )) تقريبا" زن بيش از مرد بهره مي برد زيرا زن سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد و هيچ الزامي براي خرج كردن آن ندارد. اما سهم مرد عملا و

غالبا" در جريان انفاق و تأمين هزينه به خانواده اش كه به طور تقريبي نيمي از آن را زنان تشكيل مي دهند باز مي گردد. رابعا": اين كه غالبا" و نوعا" مرد بيش از زن مي تواند از سرمايه خويش در گردش اقتصادي جامعه استفاده كند و به اين وسيله از ركود اقتصادي جامعه پيش گيري مي شود. خامسا": دو برابر بودن سهم مرد از ارث يك قاعده عمومي نيست زيرا نه تنها در برخي از موارد زنان برابر مردان ارث مي برند - مثلا پدر و مادر ميت , در صورتي كه ميت فرزند داشته باشد 16 ارث مي برند - بلكه گاهي با تفاوت زياد بيش از مردان از ارث بهره مند مي شوند - مثلا اگر ورثه ميت فقط پدر و يك دختر باشد در اين جا مرد (پدر) 16 و زن (دختر) 56 ارث مي برد.

در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل پذيرفته شده است، اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طور مستقل و چه به طور مركب و آميخته. در اين موارد است كه معمولاً شهادت دو زن، برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است «واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين، فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» (بقره (2)، آيه 282.) و همين موجب برخي انتقادها و

اعتراض ها شده است، غافل از آنكه :

اولاً، اسلام در زماني كه اصولاً براي زن چندان ارزشي قائل نبودند، شأن انساني قائل شده و شهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است. بنابراين اختلاف درجه تأثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن، همچون اختلاف ديه وارث آنان، جنبه ارزشي نداشته، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم را به دنبال خواهد داشت.

ثانياً، اصولاً شهادت «حق» نيست تا آنجا كه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آنجا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است، او را محروم از حق تلقي كنيم؛ بلكه شهادت «تكليف» است. بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست، او «معاف» از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر.

ثالثاً، عدم استماع و ارزش شهادت، در موارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته، بلكه متقابلاً در مواردي شهادت مردان مسموع نيست. به عنوان مثال، در اثبات زنا، شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست (اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است) و متقابلاً در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند، ولي با شهادت هر زن «يك چهارم» از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموع است. شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه در آن تنها شهادت زنان پذيرفته است.

رابعاً، اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر

شهادت يك مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولاً شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست؛ بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود، كلامي روشن از گوينده اي صادق و عادل. بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن از غير عادل، هيچ كدام به كار نمي آيد. حال با توجه به اين نكته و نيز با توجه به اينكه اصولاً حكمت آفرينش چنان بوده است كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تأثيرپذير ساخته است، لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم، شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار گيرد، زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت، يعني احساس و ادراك موضوع شهادت، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس و ادراك نكند و شايد اينكه خداوند فرموده: «ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها، ديگري او را متوجه سازد. و از سوي ديگر، در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تأثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته، آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد. درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي، وجود ملكه عدالت در شاهد، احتمال خلاف گويي را نفي مي كند،

اما اولاً اين ملكه مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم، واقعيت را آن طور كه بايد احساس و ادراك نكند و ثانياً، نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند. در حالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود، بلكه به دليل خوف بر نفس خويش - كه حفظ آن هم واجب است - از گفتن حقيقت سر باز زند.

اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رئاليست و واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش از مردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.

اسلام براي مردان كه مسؤوليت اقتصادي دارند نصف ديه را قرار داده است براي زناني كه مسؤوليت اقتصادي دارند و كم هم نيستند و دختران چه تدبيري را انديشيده است چرا همين حكم در مورد آنها جاري نيست.

پرسش

اسلام براي مردان كه مسؤوليت اقتصادي دارند نصف ديه را قرار داده است براي زناني كه مسؤوليت اقتصادي دارند و كم هم نيستند و دختران چه تدبيري را انديشيده است چرا همين حكم در مورد آنها جاري نيست.

پاسخ

اولا، زنان هيچگاه مسؤوليت اقتصادي ندارند. به عبارت فني تر زنان ممكن است از لحاظ اخلاقي مسؤوليت هايي را بپذيرند مثلا براي تأمين مخارج منزل به عنوان كمك هزينه به شوهرش كمك كند و يا خانواده هاي بي سرپرست كه مادر منشأ درآمد و متكفل هزينه هاي زندگي است، وليكن هيچ يك از اين ها وظيفه حقوقي او نيست. كسي از او طلبكار نيست مانند انفاقي كه هر انسان نيك انديشي به درماندگان مي كند كه از جهت اخلاقي شايسته و بايسته است اما از لحاظ حقوقي چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است.

ثانيا، اگر در مواردي زنان حقيقتا تنها ملجأ خانواده بوده، تكفل اقتصادي خانواده با آنها باشد، همان طور كه برخي از فقها فتوا داده اند و شهيد صدر نيز در كتاب «اقتصادنا» متذكر شده اند و در اين زمينه رواياتي وجود دارد.

براي آگاهي بيشتر مقاله ديه و قصاص و تكليف حكومت و حق زنان از كتاب زنان، اثر علي محمدي جوركويه، شماره 23 در ذيل آورده شده مراجعه نماييد (خلاصه اي از آنچه كه مرتبت به پرسش شما مي شود) :

قانون و زنان سرپرست خانوار:

به نظر مي رسد اگر تفاوت بين زن و مرد در قصاص و ديه به دليل مسؤوليت فرد در تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده و سرپرستي آن است، بايد درباره زنان شاغلي كه درآمد خود را در اداره زندگي مشترك

هزينه مي كنند به ويژه زناني كه سرپرستي خانواده را عهده دار هستند تجديد نظر نمود. البته اين مسأله از فقه اسلامي به عناوين گوناگون قابل استنباط است و بر همين اساس در عقد نامه هاي ازدواج در زمان حاضر، از شوهر تحت عنوان شروط ضمن عقد، تعهدهايي رǠاخذ مي كنند كه در قبال كارǘǙʠخانگي همسرانشان و آنان نيز متقابلا مكلف هستند كه بخشي از درآمدهاي خود را به همسران خود اختصاص دهند لذا هنگام جدايي (يك چهارم) يا (يك سوم) يا (يك دوم) درآمدهاي پس از ازدواج به نفع همسران منظور مي شود.

پرسشي كه به ذهن متبادر مي شود اين است كه وظيفه ما در مقابل واقعيات اجتماعي چيست؟ زماني كه زن سرپرست خانواده اي توسط مردي به طور فجيع كشته مي شود و احساسات عمومي شديدا جريحه دار مي گردد و خانواده مقتول نيز توانايي پرداخت نصف ديه قاتل را ندارد، راه چاره كدام است. فقها بر اين نكته متفق اند كه بيت المال معد مصالح مسلمانان است (محقق كركي، ج 5، صص 139 - 240 ؛ محقق اردبيلي، ج 14، ص 187 ؛ محقق خويي، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 738 و...).

و مواردي چون اداره امور خانواده هاي بي سرپرست يا خانواده هايي كه سرپرست آنها از كار افتاده است يا پرداخت فاضل ديه براي قصاص مرد در برابر زن در وضعيت مذكور، از مصالح مسلمانان و جامعه اسلامي به شمار مي رود چرا كه در غير اين صورت نظم و امنيت جامعه اسلامي مختل مي گردد و نظام اسلامي ناكارآمد جلوه مي كند. از اين رو حكومت اسلامي در اين گونه

موارد وظيفه دارد با اختيارات خود، مشكل را از پيش روي جامعه بردارد و از بيت المال براي اداره امور خانواده هاي بي سرپرست يا داراي سرپرست از كار افتاده و مواردي از اين قبيل هزينه كند تا زن مجبور به تحمل مشقت تأمين هزينه زندگي خانوادگي نشود يا با پرداخت فاضل ديه از بيت المال، زمينه اجراي قصاص مرد قاتل را فراهم سازد تا احساسات عمومي به ويژه خانواده مقتول، التيام و تسكين يابد و احيانا جلوي سوء استفاده از اين حكم شرعي گرفته شود و نظم و امنيت به جامعه بازگردد [مرعشي، صص 50 - 53] چنان كه تني چند از فقيهان معاصر [فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، س 59 و موسوي اردبيلي و نوري همداني، س 3] فتوا داده اند كه حكومت در صورت اقتضاي مصلحت، مي تواند فاضل ديه زن را از بيت المال بپردازند تا زمينه قصاص مرد قاتل در برابر زن مقتول فراهم گردد.

پيشنهاد حقوقي:

با توجه به مباحث مطرح شده در بحث قصاص مرد در برابر زن و فتواي چهارتن از مراجع فعلي مبني بر جواز پرداخت فاضل ديه زن از بيت المال در صورت وجود مصلحت براي فراهم شدن زمينه قصاص، پيشنهاد مي گردد كه تبصره اي توسط قانونگذار ذيل ماده دويست و نه قانون مدني ايران بدين شرح اضافه شود: «چنانچه مصلحت مقتضي قصاص قاتل باشد، ليكن ولي مقتول توان پرداخت فاضل ديه را نداشته باشد، فاضل ديه از بيت المال پرداخت گردد».

خلاصه اين كه:

1. در روايات مربوط به ديه زن و مرد، علت و فلسفه نصف بودن ديه زن در مقايسه با مرد ذكر نشده است و

آنچه كه توسط انديشمندان اسلامي در اين زمينه بيان شده است، اشاره به يكي از حكمت هايي است كه مي توان براي اين حكم در نظر گرفت. به هر حال آنچه مهم است اين است كه ديه اساسا بهاي جان انسان نيست و ديه قيمت وارزش يك انسان نيست تا كساني اشكال كنند كه اسلام قيمت جان زن را نصف مرد قرار داده است؛ بلكه ديه صرفا جبران خسارت مادي است كه به شخص وارد مي شود و اصلا ارتباطي به ارزش گذاري نسبت به شخصيت و جان انسان ندارد. اگر قرار بود ديه، قيمت جان انسان ها باشد، مي بايست ديه عالم و جاهل و انسان هاي كارآمد و مفيد با انسان هاي غير مفيد، متفاوت باشد، در حالي كه چنين نيست.

2. يكي از دلايلي كه در دفاع از برابري ديه زن و مرد مطرح مي شود تغيير موقعيت زنان و ايفاي نقش آنان در تأمين اقتصاد خانواده است ليكن اين سخن با اشكال اساسي مواجه است. اول آن كه مرد هم در غالب خانواده ها تأمين كننده اصلي نفقه خانواده است و قانون هميشه متناسب با غالب جامعه، جعل و تشريع مي شود.

دوم آن كه در مواردي هم كه زنان در تأمين معاش خانواده ايفاي نقش مي كنند، باز هم وظيفه قانوني اي بر عهده ندارند و مرد مسؤول و پاسخگو در اين زمينه است؛ يعني قانون، مرد را مشمول معاش خانواده مي داند.

3. از مجموع نظام حقوقي اسلام مي توان فهميد كه جهت گيري هاي اسلام اساسا در راستاي آن است كه فشار تأمين معاش خانواده بر عهده زنان نباشد تا آنان

به راحتي و بدون دغدغه خاطر و بدون تحمل فشار روحي و جسمي از ناحيه كار و اشتغال - البته به جز در موارد ضرروي كه نياز جامعه اسلامي ايجاب مي كند - به ايفاي نقش مهم مادري و همسري بپردازند و كانون خانواده و در نتيجه جامعه را از آثار معنوي حضور خويش بهره مند سازند. از همين رو سياست هاي كلان جامعه از سوي نظام اسلامي بايستي به گونه اي تنظيم گردد كه زنان ناچار نباشند براي حل مشكلات اقتصادي خانواده فشار مضاعفي را تحمل كنند وكارآمدي آنان در خانواده كاهش يابد.

چرا ديه زن نصف ديه مرد است ؟

پرسش

چرا ديه زن نصف ديه مرد است ؟

پاسخ

اسلام بيش از هر مكتبي به تساوي حقوق زن و مرد پرداخته است و از حقوق بر باد رفته زن ها حمايت كرده و به استيفاي آن پرداخته است. از اين رو نايكساني قواعد حقوقي ميان زن و مرد به معناي نايكساني زن و مرد نيست. با توجه به اين مقدمه، به چرايي نصف بودن ديه زن پاسخ مي گوييم :

1. قانون هماره به طور كلي وضع مي شود و طبعي كلي دارد و قانون گذار مصلحت كلي عام را مد نظر دارد، زيرا اگر بنا باشد احكام به موارد جزيي صادر گردد، به تعداد موارد جزيي بايد حكم صادر شود كه اين امر شدني نيست. از اين رو موارد استثنايي و جز، ناقض قانون نخواهد بود. به عنوان مثال در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است، حال اگر مرداني بودند كه متكفل مخارج خانواده نبودند، نمي توان آنها را از شمول اين قانون خارج كرد/

2. تفاوت هاي حقوقي ميان زن و مرد، به معناي تفاوت در كمالات و ارزش ها نيست. و نمي توان از تفاوت ديه در مرد و زن، به تفاوت ارزش اين دو جنس پي برد. ديه ملاك ارزش نيست بلكه تنها يك ابزار است، ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود و مقدار آن ارتباطي به ارزش شخص آسيب ديده ندارد .زيرا ارزش انسان به انسانيت او و نيل او به مراتب والاي قرب الاهي است نه به زن بودن و مرد بودن/

«حكم ديه در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شد. اما از جهت ارزش هاي معنوي

ممكن است زني بيش از مرد مقرب نزد خدا باشد. بنابراين تساوي ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد و نيز تفاوت ديه مرد و زن نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچ گونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد، و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد.»{10}

3. ديه را نمي توان «خون بها» تلقي كرد. چون خون انسان بالاتر از اين است كه قيمت گذاري شود، بلكه به گفته قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است.{11} ديه جنبه مجازات دارد و همچنين براي جبران خسارت اقتصادي است، يعني در فقدان مرد يا زن كشته شده، و براي جبران اين خلأ و خسارت وارده بر خانواده، ديه داده مي شود.{12}

4. مسؤوليت اقتصادي و اداره خانواده با مرد است و در اسلام زن از چنين مسؤوليتي برخوردار نيست، چون ديه به عنوان غرامت و جبران بخشي از خلا ايجاد شده در خانواده است. اگر مردي عمدا زني را كشت به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص كرد و كشت ولي براي رعايت سرنوشت خانواده او، اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند بايد نيمي از ديه را پرداخت كنند تا مشكل خانواده قاتل برطرف شود/

5. ديه زن در همه جا نصف ديه مرد نيست، زيرا ديه زن در كم تر از ثلث با ديه مرد يكسان است.{13}

6. نصف بودن ديه

زن، به سود زنان است! زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده اند تا بخشي از فشار وارده در فقدان مرد كه متوجه زن است، جبران گردد.{14}

7. لازم به ذكر است كه تمام عالمان اسلامي بر نصف بودن ديه زن فتوي داده اند ؛ شيخ طوسي، آن را نظر تمام فقيهان شيعه و سني جز دو تن از دانشمندان اهل سنت معرفي مي كند و دليل خود را اجماع و برخي روايات مي داند.{15} پاسخ را با اين روايت از پيامبر اسلام (ص) پايان مي بريم :

«ديْ المرأْ علي النصف من ديْ الرجل ؛ ديه زن نيمي از ديه مرد است.»{16}

چنين روايتي نيز از امام صادق (ع) نقل شده است.{17}

[1]. سوره نسأ، آيه 124/

[2]. سوره سجده، آيه 7.

[3]. روانشناسي اختلافي، هانري پيرن و موريسدوبس، ص 202/

[4]. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، ص 183 و 184/

[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 29/

[6]. نهج البلاغه، خطبه 80/

[7]. كتاب نقد، شماره 12، ص 8 و 9/

[8]. الحياْ، محمد رضا حكيمي، ج 1، ص 180/

[9]. نهج البلاغه، خطبه 27/

[10]. زن در آيينه جمال و جلال، عبدالله جوادي آملي، ص 356/

[11]. سوره مائده، آيه 32/

[12]. دروس خارج فقه، بحث ديات، ناصر مكارم شيرازي، روزنامه فيضيه، شماره 18/

[13]. به پرسش و پاسخ بعد مراجعه فرماييد/

[14]. پرسش ها و پاسخ ها، دفتر هفتم، ص 250/

[15]. الخلاف، شيخ طوسي، ج 5، ص 254/

[16]. السنن الكبري، ابوبكر بيهقي، ج 8، ص 9/

[17]. وسايل

الشيعه، ج 29، ص 205/

موضوع:ديه قطع انگشت زن

شهادت زن

امام علي عليه السلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پرسش

امام علي عليه السلام در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پاسخ

"شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف است، يعني انسان وظيفه دارد براي احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.

بقره، ص 283.

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئوليت است، نه تضييع حقوق آنان.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت است. نظام تشريع بر پايه نظام تكوين بنا شده است. دقت در اين امور عقيده ما را در حقانيت ايدئولوژي اسلام متزلزل نمي كند، بلكه بيشتر ما را معتقد مي گرداند كه در چهارده قرن پيش پيامبر اسلام صلي الله وعليه وآله به گونه اي قوانين و ايدئولوژي اسلام را بيان داشت كه امروزه با پيشرفت علوم حقانيت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تكوين آشكار شده است.

توضيح: براي دو نظام وجود دارد و يكي نظام تكويني؛ يعني قوانين، وظايف و مسئوليت هايي كه از ناحيه خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس مذكر و مؤنت، وظيفه نرنيه و مادنيه

با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

دوم نظام تشريع؛ يعني قوانيني كه مربوط به حوزه اختيار بشر است. اين نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تكوين نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمنديش به ميزان انطباقش با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكوين است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين همان گونه كه در پاسخ به سؤال اول بيان شد، همه اجزا و جوارح و اميال و احساسات و ادراكات زنان با مردان متفاوت است.

در اين ميان دو ويژگي در زنان به اين بحث مربوط است:

1 - برتري زنان در بُعد عاطفي؛

2 - شرم، حيا و عفت زنان كه از مردان برتري دارد.

كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.

ايدئولوژي اسلام كه از سوي خداوند حكيم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن اين دو ظرفيت وجودي زنان در نظام تكويني، نظام تشريع را پايه ريزي نموده است، چون آناني كه از عواطف بيشتري برخوردارند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي زودتر تأثير مي پذيرند و به هيجان مي آيند. روانشناسان اين جمله را مدلّل همان، ص 58.

ساخته اند كه فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيات و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه حوزه تكوين اين گونه است، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حق الناس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها، ضايع نگردد.

در اين جا سه صورت متصور است:

1 - به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در

برخي از امور هيجاني است بگوييم: به جهت تضييع حقوق آناني كه از طريق شهادت مي خواهند ادعاي خويش را ثابت كنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشيد در اين جا تضييع حقوق زنان مطرح نيست، همان گونه كه در آغاز بيان شد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف است.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران بشود و آن جايي است كه شهادت را در انحصار زن است.

2 - بگوييم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. اين سخن از اين جهت كه در تكوين عواطف و هيجانات، به ويژه در برخي از بزه ها، زن به جهت برتري عفت و حيا نمي تواند مانند مردان شاهد باشد و هيجاني مي شود و ناخواسته به او فراموشي دست مي دهد. پذيرفتني نيست، چون موجب تضيع حقوق آناني مي شود كه بر ضد آنان شهادت داده مي شود.

3 - راه حل معتدل: خداوندي كه انسان را آفريد و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي ارزش و اعتيار دارد. اين عين عدل است و منطبق با نظام تكوين است.

نابرابري شهادت زن و مرد حكمت هايي دارد كه در راستاي احقاق حقوق مردم وضع شده است كه اگر تبليغات يك سويه انديشه هاي فمينستي كنار برود و

با ژرفكاري هاي دقيق روانشناختي و توانمندي هاي موجود در نظام تكوين به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احكام نوراني اسلام برداشته مي شود و حقانيت اين سخن روشن مي شود كه به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن بايد زن بماند و مرد، مرد.

چرا در دادگاه دو زن به عنوان يك شاهد محسوب مي شوند، ولي يك زن به تنهايي نمي تواند شاهد باشد؟

پرسش

چرا در دادگاه دو زن به عنوان يك شاهد محسوب مي شوند، ولي يك زن به تنهايي نمي تواند شاهد باشد؟

پاسخ

فلسفه تفاوت ديه مرد و زن:

ديه، نمايان گر بها و ارزش انسان نيست، چون ارزش انسان بسيار بالا است و قابل مبادله مالي نيست.

ديه مربوط به جبران خسارت جاني با توجه به بُعد اقتصادي آن است. توضيح اين كه: انسان ها ابعادي دارند، از جمله:

1- بُعد انساني و الهي: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملكوتي الهيّه بهره مندند و از اين جهت بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست.

2- بعد علمي و دانش طلبي: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده است و هر دو مي توانند به معارف عالي دست پيدا كنند. در اين بعد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست.

3- بعد جسماني و مادي: در اين بعد بين زن و مرد تفاوت هست. اين تفاوت باعث مي شود كه هر يك از دو جنس (نرينه و مادينه) به مقتضاي شرايط وجودي خويش مسئووليت هايي را پذيرا باشند. اسلام با توجه به همين امر مسئووليت هاي اقتصادي خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده است. واقعيت اين است كه مردان در اقتصاد بيشتر نقش دارند، از اين رو با فوت آنان ضربه اقتصادي بيشتري به خانواده وارد مي گردد.

زنان با شرايط فيزيكي شان باردار مي شوند و بچه شير مي دهند. اين ها كارهاي خوب و با ارزشي است اما اين چيزها اقتصاد خانواده را تأمين نمي كند. زن و مرد از جهت توان جسمي متفاوتند كه اين فرق موجب تفاوت در نقش آن دو در امور اقتصادي مي شود. تفاوت ها بر اساس تناسب است، نه نقص و كمال.

نتيجه:

همان گونه كه

قرار دادن مسؤوليت هاي اقتصادي همانند: نفقه، مهريه و ديه عاقله كه در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادي به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي شود.

شريعت اسلام براي جبران اين ضربه و كاهش آن، مسئله دو برابر بودن ديه مردان را مطرح كرده است. اگر با دقت در اين حكم شرعي نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه در اين جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زيرا دو برابر بودن ديه مرد به اين معنا است كه مبلغ دو برابري نصيب ديگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. در طرف ديگر نصف بودن ديه زن به اين معنا خواهد بود كه در صورت قصاص بايد نصف ديه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (كه مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از اين درآمد بتوانند زندگي كنند؛ بنابراين از هر طرف نگاه كنيم، در اين مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، چرا كه اصولاً در اين جا مرد و زني كه ديه آن ها طرح مي شود، وجود ندارند تا از آن بهره مند شوند؛ بنابراين مسئله ديه در قانون اسلامي، هماهنگ با شرايط مردان و زنان و مسئوليت هاي آن ها در خانواده تنظيم شده و كاملاً حكيمانه است.

چرا در دادگاه دو زن به عنوان يك شاهد محسوب مي شوند، ولي يك زن به تنهايي نمي تواند شاهد باشد؟

پرسش

چرا در دادگاه دو زن به عنوان يك شاهد محسوب مي شوند، ولي يك زن به تنهايي نمي تواند شاهد باشد؟

پاسخ

"شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حقي نيست، بلكه تكليف و مسئووليت است؛ يعني انسان وظيفه دارد براي اين كه حقوق ديگران پايمال نگردد، شهادت بدهد. بدين جهت است كه قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(1)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئووليت است، نه تضييع حقوق.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است، امّا در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را در انحصار مردان در آورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت و هماهنگي بين نظام تشريع با نظام تكويني بنا نهاده شده است.

توضيح:

براي بشر دو نظام وجود دارد: نظام تكوين و تشريع.

نظام تكويني، يعني قوانين، وظايف و مسئووليت هايي كه از سوي خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس نرينه و مادينه وظيفه خاص و هماهنگ با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

نظام تشريع، يعني قوانيني كه به حوزه فعاليت هاي اختياري بشر مربوط است. اين نظام اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تكويني نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندي نظام تشريع به ميزان انطباق آن با ظرفيت هاي

وجودي موجود در نظام تكويني است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين بين زن و مرد از چند جهت تفاوت هاي زيادي وجود دارد، بدين شرح:

1- از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن. رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل و وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، ميزان و تعداد تنفس در دقيقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي سفيد و قرمز در خون، گنجايش و حجم ريه، و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرينه و مادينه. خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد حتي در يك تار مو متفاوت است.(2)

2- از نظر احساسات، عواطف، تمايلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده، از ويژگي هاي زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردان بر شمرده اند.(3)

نيز گفته اند: داشتن دلي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري، دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است.(4)

زن در تقليد، مدپرستي، تجمّل پرستي، خنده و گريه از مرد پيش قدم است.(5)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر متأثر

مي شوند و به هيجان مي آيند.(6)

از تفاوت هاي موجود در نظام خلقت، تفاوت هايي در نظام تشريع پديد مي آيد، بدين جهت در برخي از تكاليف و مسئوليت ها بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه سؤال مذكور از جمله آن ها است. در ظرفيت وجودي زنان دو چيز بيش از مردان است: يكي بُعد عاطفي و ديگري شرم و حيا و عفت. به نظر روانشناسان فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه در حوزه تكويني اين ويژگي ها وجود دارد، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حقّ النّاس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تǠحقوق مردم در شهادت ها ضايع نگردد. در اين جا سه صورت متصوّر است:

1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي امور هيجاني است و هم چنين به اين جهت كه گفته شده زنان زودتر به حالت اطمينان در يك مسئله دست مي يابند و زود باورند و راحت تر تحت تأثير قرار مي گيرند، بگوييم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طريق شهادت زنان تضييع نگردد.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران شود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زنان باشد.

2- بگوييم شهادت زنان مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن موجب مي شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعي حقوق مردم تضييع گردد.

3- راه حل معتدل: خداوندي كه انسان ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق

النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي، ارزش و اعتبار دارد. اين عين عدل و منطبق با نظام تكويني است.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 283.

2. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ج 19، ص 280 - 293.

3. روانشناسي رشد، ج اوّل، ص 330، از انتشارات سمت.

4. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ص 281.

5. همان، ص 295.

6. كتاب نقد، ش 12، ص 59.

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پرسش

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پاسخ

"شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف است، يعني انسان وظيفه دارد براي احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(24)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئوليت است، نه تضييع حقوق آنان.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت است. نظام تشريع بر پايه نظام تكوين بنا شده است. دقت در اين امور عقيده ما را در حقانيت ايدئولوژي اسلام متزلزل نمي كند، بلكه بيشتر ما را معتقد مي گرداند كه در چهارده قرن پيش پيامبر اسلام(ص) به گونه اي قوانين و ايدئولوژي اسلام را بيان داشت كه امروزه با پيشرفت علوم، حقانيت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تكوين آشكار شده است.

توضيح: دو نظام وجود دارد: يكي نظام تكويني؛ يعني قوانين، وظايف و مسئوليت هايي كه از ناحيه خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس مذكر و مؤنت، وظيفه نرينه و مادينه با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است،

به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

دوم نظام تشريع؛ يعني قوانيني كه مربوط به حوزه اختيار بشر است. اين نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تكوين نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمنديش به ميزان انطباقش با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكوين است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين همان گونه كه در پاسخ به سؤال اول بيان شد، همه اجزا و جوارح و اميال و احساسات و ادراكات زنان با مردان متفاوت است.

در اين ميان دو ويژگي در زنان به اين بحث مربوط است:

1 - برتري زنان در بُعد عاطفي؛

2 - شرم، حيا و عفت زنان كه از مردان برتري دارد. (25)

ايدئولوژي اسلام كه از سوي خداوند حكيم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن اين دو ظرفيت وجودي زنان در نظام تكويني، نظام تشريع را پايه ريزي نموده است، چون آناني كه از عواطف بيشتري برخوردارند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي زودتر تأثير مي پذيرند و به هيجان مي آيند. (26) روانشناسان اين جمله را مستند ساخته اند كه فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه حوزه تكوين اين گونه است، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حق الناس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها، ضايع نگردد.

در اين جا سه صورت متصور است:

1 - به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي از امور هيجاني است بگوييم: به جهت تضييع حقوق آناني كه از طريق شهادت مي خواهند ادعاي

خويش را ثابت كنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشيد در اين جا تضييع حقوق زنان مطرح نيست، همان گونه كه در آغاز بيان شد، شهادت حق نيست، بلكه تكليف است.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران بشود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زن است.

2 - بگوييم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. اين سخن از اين جهت كه در تكوين عواطف و هيجانات، به ويژه در برخي از بزه ها، زن به جهت برتري عفت و حيا نمي تواند مانند مردان شاهد باشد و هيجاني مي شود و ناخواسته به او فراموشي دست مي دهد، پذيرفتني نيست، چون موجب تضييع حقوق آناني مي شود كه بر ضد آنان شهادت داده مي شود.

3 - راه حل معتدل: خداوندي كه انسان را آفريد و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي ارزش و اعتيار دارد. اين عين عدل است و منطبق با نظام تكوين است.

نابرابري شهادت زن و مرد حكمت هايي دارد كه در راستاي احقاق حقوق مردم وضع شده است كه اگر تبليغات يك سويه انديشه هاي فمينستي كنار برود و با ژرفكاري هاي دقيق روانشناختي و توانمندي هاي موجود در نظام تكوين به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احكام

نوراني اسلام برداشته مي شود و حقانيت اين سخن روشن مي شود كه به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن بايد زن بماند و مرد، مرد.

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پرسش

امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد قرار داده است. اين سخن چه توضيحي دارد؟

پاسخ

"شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف است، يعني انسان وظيفه دارد براي احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(24)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئوليت است، نه تضييع حقوق آنان.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت است. نظام تشريع بر پايه نظام تكوين بنا شده است. دقت در اين امور عقيده ما را در حقانيت ايدئولوژي اسلام متزلزل نمي كند، بلكه بيشتر ما را معتقد مي گرداند كه در چهارده قرن پيش پيامبر اسلام(ص) به گونه اي قوانين و ايدئولوژي اسلام را بيان داشت كه امروزه با پيشرفت علوم، حقانيت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تكوين آشكار شده است.

توضيح: دو نظام وجود دارد: يكي نظام تكويني؛ يعني قوانين، وظايف و مسئوليت هايي كه از ناحيه خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس مذكر و مؤنت، وظيفه نرينه و مادينه با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است،

به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

دوم نظام تشريع؛ يعني قوانيني كه مربوط به حوزه اختيار بشر است. اين نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تكوين نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمنديش به ميزان انطباقش با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكوين است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين همان گونه كه در پاسخ به سؤال اول بيان شد، همه اجزا و جوارح و اميال و احساسات و ادراكات زنان با مردان متفاوت است.

در اين ميان دو ويژگي در زنان به اين بحث مربوط است:

1- برتري زنان در بُعد عاطفي؛

2- شرم، حيا و عفت زنان كه از مردان برتري دارد. (25)

ايدئولوژي اسلام كه از سوي خداوند حكيم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن اين دو ظرفيت وجودي زنان در نظام تكويني، نظام تشريع را پايه ريزي نموده است، چون آناني كه از عواطف بيشتري برخوردارند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي زودتر تأثير مي پذيرند و به هيجان مي آيند. (26) روانشناسان اين جمله را مستند ساخته اند كه فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه حوزه تكوين اين گونه است، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حق الناس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها، ضايع نگردد.

در اين جا سه صورت متصور است:

1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي از امور هيجاني است بگوييم: به جهت تضييع حقوق آناني كه از طريق شهادت مي خواهند ادعاي خويش را ثابت

كنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشيد در اين جا تضييع حقوق زنان مطرح نيست، همان گونه كه در آغاز بيان شد، شهادت حق نيست، بلكه تكليف است.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران بشود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زن است.

2 - بگوييم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. اين سخن از اين جهت كه در تكوين عواطف و هيجانات، به ويژه در برخي از بزه ها، زن به جهت برتري عفت و حيا نمي تواند مانند مردان شاهد باشد و هيجاني مي شود و ناخواسته به او فراموشي دست مي دهد، پذيرفتني نيست، چون موجب تضييع حقوق آناني مي شود كه بر ضد آنان شهادت داده مي شود.

3 - راه حل معتدل: خداوندي كه انسان را آفريد و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي ارزش و اعتيار دارد. اين عين عدل است و منطبق با نظام تكوين است.

نابرابري شهادت زن و مرد حكمت هايي دارد كه در راستاي احقاق حقوق مردم وضع شده است كه اگر تبليغات يك سويه انديشه هاي فمينستي كنار برود و با ژرفكاري هاي دقيق روانشناختي و توانمندي هاي موجود در نظام تكوين به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احكام نوراني اسلام برداشته

مي شود و حقانيت اين سخن روشن مي شود كه به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن بايد زن بماند و مرد، مرد.

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پرسش

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پاسخ

در بسياري از حقوق و جزا ئيات مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردي مرتد شود با شرايطي حكم او قتل است ولي اگر زني مرتد شود حكم او قتل نيست يا وظايفي كه بر دوش مرد قرار داده شده بر زن نيست. مكانيسم خلقي زن و مرد با هم متفاوت است. روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يك جور نيست. توقعي كه خداوند از زن دارد با توقعي كه از مرد دارد يكي نيست. خداوند زن را براي امري خلق كرده و مرد را براي هدف ديگري آفريده است. اين دو گرچه از يك جنس ند. امّا هر چند كه از يك جنس باشند، با هم مساوي نيستند.

بحث شهادت و اطلاع رساني به قاضي ربطي به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضي موارد كه شهادت مربوط به زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست چون مرد در آن موارد نمي تواند شاهد باشد. در وقايع و رخدادهاي كوچه و بازار، مردان بيشتر از زنان دست اندر كار هستند. مردان به خاطر كار و تلاش و به دست آوردن زاد و توشه و گذران زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعي بيشتر مأنوس اند و اگر واقعه اي رخ داد، بيشتر و بهتر در معرض اطلاع اند. فرض كنيم در خيابان دو نفر با هم دعوا مي كنند و با چوب و چا قو و سنگ به جان يكديگر افتاده اند. پس از چند دقيقه مردان

اطراف آنان را گرفته و آنان را از يكديگر جدا مي كنند. اين جا اگر قتلي يا جراحتي واقع شد مردان چون شاهد و ناظر بوده اند بهتر مي توان از آنان شهادت را پذيرفت.

در اين جور وقايع يا اصلاً زنان حضور ندارند يا اگر حضور داشته باشند خود را كنار مي كشند يا مردان آنان را به عقب مي رانند. از اين رو پذيرفتن شهادت مردان و نپذيرفتن شهادت يك زن مسئله طبيعي است و ربطي به نقص يكي و كمال ديگري ندارد.

از طرفي بر اساس نظر روانشناسان زنان ازروحيه لطيف تربرخوردارند و احساسي تر هستند بنابراين سريعتر مطالبي را قبول مي كنند و زودتر تحت تاثير قرار مي گيرند.

* و به تعبير ديگر "شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف و مسئووليت است؛ يعني انسان وظيفه دارد براي اين كه حقوق ديگران پايمال نگردد، شهادت بدهد. بدين جهت است كه قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(1)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئووليت است، نه تضييع حقوق.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است، امّا در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را در انحصار مردان در آورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت و هماهنگي بين نظام تشريع با نظام تكويني بنا نهاده شده است.

توضيح:

براي بشر دو نظام وجود دارد: نظام

تكوين و تشريع.

نظام تكويني، يعني قوانين، وظايف و مسئووليت هايي كه از سوي خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس نرينه و مادينه وظيفه خاص و هماهنگ با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

نظام تشريع، يعني قوانيني كه به حوزه فعاليت هاي اختياري بشر مربوط است. اين نظام اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تكويني نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندي نظام تشريع به ميزان انطباق آن با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكويني است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين بين زن و مرد از چند جهت تفاوت هاي زيادي وجود دارد، بدين شرح:

1- از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن. رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل و وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، ميزان و تعداد تنفس در دقيقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي سفيد و قرمز در خون، گنجايش و حجم ريه، و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرينه و مادينه. خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد حتي در يك تار مو متفاوت است.(2)

2- از نظر

احساسات، عواطف، تمايلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده، از ويژگي هاي زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردان بر شمرده اند.(3)

نيز گفته اند: داشتن دلي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري، دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است.(4)

زن در تقليد، مدپرستي، تجمّل پرستي، خنده و گريه از مرد پيش قدم است.(5)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر متأثر مي شوند و به هيجان مي آيند.(6)

از تفاوت هاي موجود در نظام خلقت، تفاوت هايي در نظام تشريع پديد مي آيد، بدين جهت در برخي از تكاليف و مسئوليت ها بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه سؤال مذكور از جمله آن ها است. در ظرفيت وجودي زنان دو چيز بيش از مردان است: يكي بُعد عاطفي و ديگري شرم و حيا و عفت. به نظر روانشناسان فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه در حوزه تكويني اين ويژگي ها وجود دارد، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حقّ النّاس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها ضايع نگردد. در اين جا سه صورت متصوّر است:

1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي امور هيجاني است و هم چنين به اين جهت كه گفته شده زنان زودتر به حالت اطمينان در يك مسئله دست مي يابند و

زود باورند و راحت تر تحت تأثير قرار مي گيرند، بگوييم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طريق شهادت زنان تضييع نگردد.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران شود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زنان باشد.

2- بگوييم شهادت زنان مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن موجب مي شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعي حقوق مردم تضييع گردد.

3- راه حل معتدل: خداوندي كه انسان ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي، ارزش و اعتبار دارد. اين عين عدل و منطبق با نظام تكويني است.

* پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 283.

2. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ج 19، ص 280 - 293.

3. روانشناسي رشد، ج اوّل، ص 330، از انتشارات سمت.

4. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ص 281.

5. همان، ص 295.

6. كتاب نقد، ش 12، ص 59

سوال: چرا ديه زن و مرد برابر نيست؟

ديه، نمايان گر بها و ارزش انسان نيست، چون ارزش انسان بسيار بالا است و قابل مبادله مالي نبوده و با معيار هاي مالي نمي توان سنجيد.

ديه مربوط به جبران خسارت جاني با توجه به بُعد اقتصادي آن است. توضيح اين كه: انسان ها ابعادي دارند، از جمله:

1- بُعد انساني

و الهي: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملكوتي الهيّه بهره مندند و از اين جهت بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. زن به همان درجه و مرتبه از كمال انساني مي تواند دست يابد كه مردان مي توانند دست يابند . هيچ يك از قوانين و احكام اسلامي در اين جهت بين زن و مرد تفاوتي قرار نداده است.

2- بعد علمي و دانش طلبي: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده است و هر دو مي توانند به معارف عالي دست پيدا كنند. در اين بعد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست.

3- بعد جسماني و مادي: در اين بعد بين زن و مرد تفاوت هست. اين تفاوت باعث مي شود كه هر يك از دو جنس (مذكر و مونث) به مقتضاي شرايط وجودي خويش مسئووليت هايي را پذيرا باشند. اسلام با توجه به همين امر مسئووليت هاي اقتصادي خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده و بر آنها تكليف نموده است نه بر زنان و زنان نيز هيچ گاه نمي گويند كه چرا اين مسئوليت بر ما تكليف نشده است.

واقعيت اين است كه مردان در اقتصاد خانواده (با توجه به مسئوليت هاي تعيين شده در اسلام بر آن ها )بيشتر نقش دارند، از اين رو با فوت آنان ضربه اقتصادي بيشتري به خانواده وارد مي گردد.

زنان با شرايط فيزيكي شان باردار مي شوند و بچه شير مي دهند. اين ها كارهاي خوب و با ارزشي است اما اين چيزها اقتصاد خانواده را تأمين نمي كند.

بنابر اين زن و مرد از جهت توان جسمي متفاوتند كه اين فرق موجب تفاوت در نقش آن دو در امور اقتصادي مي شودو

بر طبق آن مسئوليت هائي بر عهده آنها گذاشته و تكليف مي شوند.پس تفاوت ها بر اساس تناسب است، نه نقص و كمال.

نتيجه:

همان گونه كه قرار دادن مسؤوليت هاي اقتصادي همانند: نفقه، مهريه و ديه عاقله كه در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادي به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي شود.

شريعت اسلام براي جبران اين ضربه و كاهش آن، مسئله دو برابر بودن ديه مردان را مطرح كرده است.

اگر با دقت در اين حكم شرعي نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه در اين جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زيرا دو برابر بودن ديه مرد به اين معنا است كه مبلغ دو برابري نصيب ديگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. در طرف ديگر نصف بودن ديه زن به اين معنا خواهد بود كه در صورت قصاص بايد نصف ديه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (كه مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از اين درآمد بتوانند زندگي كنند؛ بنابراين از هر طرف نگاه كنيم، در اين مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، و اصولاً در برخي موارد مرد و زني كه ديه آن ها طرح مي شود، وجود ندارند تا از آن بهره مند شوند؛ بنابراين مسئله ديه در قانون اسلامي، هماهنگ با شرايط مردان و زنان و مسئوليت هاي آن ها در خانواده تنظيم شده و كاملاً حكيمانه است.

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

اشاره

جواب در بسياري از حقوق و جزا ئيات مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردي مرتد شود با شرايطي حكم او قتل است ولي اگر زني مرتد شود حكم او قتل

نيست يا وظايفي كه بر د

پرسش

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

جواب در بسياري از حقوق و جزا ئيات مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردي مرتد شود با شرايطي حكم او قتل است ولي اگر زني مرتد شود حكم او قتل نيست يا وظايفي كه بر دوش مرد قرار داده شده بر زن نيست. مكانيسم خلقي زن و مرد با هم متفاوت است. روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يك جور نيست. توقعي كه خداوند از زن دارد با توقعي كه از مرد دارد يكي نيست. خداوند زن را براي امري خلق كرده و مرد را براي هدف ديگري آفريده است. اين دو گرچه از يك جنس ند. امّا هر چند كه از يك جنس باشند، با هم مساوي نيستند.

بحث شهادت و اطلاع رساني به قاضي ربطي به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضي موارد كه شهادت مربوط به زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست چون مرد در آن موارد نمي تواند شاهد باشد. در وقايع و رخدادهاي كوچه و بازار، مردان بيشتر از زنان دست اندر كار هستند. مردان به خاطر كار و تلاش و به دست آوردن زاد و توشه و گذران زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعي بيشتر مأنوس اند و اگر واقعه اي رخ داد، بيشتر و بهتر در معرض اطلاع اند. فرض كنيم در خيابان دو نفر با هم دعوا مي كنند و با چوب و چا قو و سنگ به جان يكديگر افتاده

اند. پس از چند دقيقه مردان اطراف آنان را گرفته و آنان را از يكديگر جدا مي كنند. اين جا اگر قتلي يا جراحتي واقع شد مردان چون شاهد و ناظر بوده اند بهتر مي توان از آنان شهادت را پذيرفت.

در اين جور وقايع يا اصلاً زنان حضور ندارند يا اگر حضور داشته باشند خود را كنار مي كشند يا مردان آنان را به عقب مي رانند. از اين رو پذيرفتن شهادت مردان و نپذيرفتن شهادت يك زن مسئله طبيعي است و ربطي به نقص يكي و كمال ديگري ندارد.

از طرفي بر اساس نظر روانشناسان زنان ازروحيه لطيف تربرخوردارند و احساسي تر هستند بنابراين سريعتر مطالبي را قبول مي كنند و زودتر تحت تاثير قرار مي گيرند.

* و به تعبير ديگر "شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف و مسئووليت است؛ يعني انسان وظيفه دارد براي اين كه حقوق ديگران پايمال نگردد، شهادت بدهد. بدين جهت است كه قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(1)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئووليت است، نه تضييع حقوق.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است، امّا در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را در انحصار مردان در آورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت و هماهنگي بين نظام تشريع با نظام تكويني بنا نهاده شده است.

توضيح:

براي

بشر دو نظام وجود دارد: نظام تكوين و تشريع.

نظام تكويني، يعني قوانين، وظايف و مسئووليت هايي كه از سوي خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس نرينه و مادينه وظيفه خاص و هماهنگ با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

نظام تشريع، يعني قوانيني كه به حوزه فعاليت هاي اختياري بشر مربوط است. اين نظام اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تكويني نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندي نظام تشريع به ميزان انطباق آن با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكويني است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين بين زن و مرد از چند جهت تفاوت هاي زيادي وجود دارد، بدين شرح:

1- از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن. رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل و وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، ميزان و تعداد تنفس در دقيقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي سفيد و قرمز در خون، گنجايش و حجم ريه، و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرينه و مادينه. خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد حتي در يك تار

مو متفاوت است.(2)

2- از نظر احساسات، عواطف، تمايلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده، از ويژگي هاي زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردان بر شمرده اند.(3)

نيز گفته اند: داشتن دلي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري، دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است.(4)

زن در تقليد، مدپرستي، تجمّل پرستي، خنده و گريه از مرد پيش قدم است.(5)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر متأثر مي شوند و به هيجان مي آيند.(6)

از تفاوت هاي موجود در نظام خلقت، تفاوت هايي در نظام تشريع پديد مي آيد، بدين جهت در برخي از تكاليف و مسئوليت ها بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه سؤال مذكور از جمله آن ها است. در ظرفيت وجودي زنان دو چيز بيش از مردان است: يكي بُعد عاطفي و ديگري شرم و حيا و عفت. به نظر روانشناسان فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه در حوزه تكويني اين ويژگي ها وجود دارد، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حقّ النّاس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها ضايع نگردد. در اين جا سه صورت متصوّر است:

1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي امور هيجاني است و هم چنين به اين جهت كه گفته شده زنان زودتر به حالت اطمينان

در يك مسئله دست مي يابند و زود باورند و راحت تر تحت تأثير قرار مي گيرند، بگوييم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طريق شهادت زنان تضييع نگردد.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران شود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زنان باشد.

2- بگوييم شهادت زنان مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن موجب مي شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعي حقوق مردم تضييع گردد.

3- راه حل معتدل: خداوندي كه انسان ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي، ارزش و اعتبار دارد. اين عين عدل و منطبق با نظام تكويني است.

* پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 283.

2. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ج 19، ص 280 - 293.

3. روانشناسي رشد، ج اوّل، ص 330، از انتشارات سمت.

4. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ص 281.

5. همان، ص 295.

6. كتاب نقد، ش 12، ص 59

سوال: چرا ديه زن و مرد برابر نيست؟

ديه، نمايان گر بها و ارزش انسان نيست، چون ارزش انسان بسيار بالا است و قابل مبادله مالي نبوده و با معيار هاي مالي نمي توان سنجيد.

ديه مربوط به جبران خسارت جاني با توجه به بُعد اقتصادي آن است. توضيح اين كه: انسان ها

ابعادي دارند، از جمله:

1- بُعد انساني و الهي: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملكوتي الهيّه بهره مندند و از اين جهت بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. زن به همان درجه و مرتبه از كمال انساني مي تواند دست يابد كه مردان مي توانند دست يابند . هيچ يك از قوانين و احكام اسلامي در اين جهت بين زن و مرد تفاوتي قرار نداده است.

2- بعد علمي و دانش طلبي: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده است و هر دو مي توانند به معارف عالي دست پيدا كنند. در اين بعد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست.

3- بعد جسماني و مادي: در اين بعد بين زن و مرد تفاوت هست. اين تفاوت باعث مي شود كه هر يك از دو جنس (مذكر و مونث) به مقتضاي شرايط وجودي خويش مسئووليت هايي را پذيرا باشند. اسلام با توجه به همين امر مسئووليت هاي اقتصادي خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده و بر آنها تكليف نموده است نه بر زنان و زنان نيز هيچ گاه نمي گويند كه چرا اين مسئوليت بر ما تكليف نشده است.

واقعيت اين است كه مردان در اقتصاد خانواده (با توجه به مسئوليت هاي تعيين شده در اسلام بر آن ها )بيشتر نقش دارند، از اين رو با فوت آنان ضربه اقتصادي بيشتري به خانواده وارد مي گردد.

زنان با شرايط فيزيكي شان باردار مي شوند و بچه شير مي دهند. اين ها كارهاي خوب و با ارزشي است اما اين چيزها اقتصاد خانواده را تأمين نمي كند.

بنابر اين زن و مرد از جهت توان جسمي متفاوتند كه اين فرق موجب تفاوت در نقش

آن دو در امور اقتصادي مي شودو بر طبق آن مسئوليت هائي بر عهده آنها گذاشته و تكليف مي شوند.پس تفاوت ها بر اساس تناسب است، نه نقص و كمال.

نتيجه:

همان گونه كه قرار دادن مسؤوليت هاي اقتصادي همانند: نفقه، مهريه و ديه عاقله كه در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادي به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي شود.

شريعت اسلام براي جبران اين ضربه و كاهش آن، مسئله دو برابر بودن ديه مردان را مطرح كرده است.

اگر با دقت در اين حكم شرعي نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه در اين جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زيرا دو برابر بودن ديه مرد به اين معنا است كه مبلغ دو برابري نصيب ديگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. در طرف ديگر نصف بودن ديه زن به اين معنا خواهد بود كه در صورت قصاص بايد نصف ديه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (كه مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از اين درآمد بتوانند زندگي كنند؛ بنابراين از هر طرف نگاه كنيم، در اين مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، و اصولاً در برخي موارد مرد و زني كه ديه آن ها طرح مي شود، وجود ندارند تا از آن بهره مند شوند؛ بنابراين مسئله ديه در قانون اسلامي، هماهنگ با شرايط مردان و زنان و مسئوليت هاي آن ها در خانواده تنظيم شده و كاملاً حكيمانه است.

پرسش: چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

پاسخ

اولا بايد بدانيم كه موضوع نصف شدن ارث زنان در برخي موارد به معناي ناقص بودن يا نصف بودن شخصيت و

ارزش زنان نيست كه برخي به غلط آن را تبليغ مي كنند.در دين مبين اسلام شخصيت انساني زن برابربا مردان بوده و در رسيدن به درجات كمال انساني هيچ تفاوتي بين اين دوجنس قرار داده نشده است كه آيات قرآن و احكام دين مبين اسلام به خوبي گوياي آن است.

قانون ارث موضوع مالي و اقتصادي است كه در اسلام بر پايه عدالت اجتماعي بنيان نهاده شده و در آن مسئوليت هاي اجتماعي و خانوادگي هر يك از زن و مرد رعايت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان كه هيچ مسئوليت اقتصادي بر دوش ندارند، كاملا منصفانه و ضامن كرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن كريم، محروميت زنان از ارث ميان همه اقوام ملل بشري در سطح دنيا وجود داشت و زن به هيچ يك از عناوين همسر، مادر، دختر و يا خواهر ارث نمي برد. اسلام در زمينه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولين نظام حقوقي جهاني بود كه به زنان حق ارث عطا كرد و تمام قوانين ظالمانه دوران جاهليت را كه بر پايه اعتقادات و آداب و رسوم قبيله اي بود منسوخ نمود. در دوران جاهلي نه تنها به زن ارث نمي دادند بلكه بدون توجه به رضايت او همانند ديگران اموال متوفي وي را به ارث مي بردند. اين قانون جاهلي به وسيله قرآن كريم منسوخ شد. (1)

اسلام، احكام ارث را بر اساس جنسيت مرد يا زن بودن وضع نكرده ، بلكه براساس مسؤليت مالي و موقعيتي است كه اين دو در خانوار دارند. در

پاره اي از موارد زن بيش از مرد سهم مي برد، بنابراين سهم ارث متناسب با نظرگاه كلي اسلام نسبت به خانواده، تقسيم وظايف و مسؤليت ها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است كه معمولا يك فرض آن ذكر مي شود و از دو فرض ديگر غفلت مي شود:

1 - در مواردي زن و مرد همتا و مساوي ارث مي برند، مانند صورتي كه ميت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد كه هر كدام به طور يكسان يك ششم ارث مي برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بيش از سهم مادر نيست.

2 - در مواردي زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد.

3 - در مواردي سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اين جا پدر يك ششم مي برد و دختر بيش از آن . نيز مانند موردي كه ميت داراي نوه باشد و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اين جا نوه پسري سهم پسر را مي برد و نوه دختري سهم دختر را، يعني اگر نوه پسري دختر باشد و نوه دختري پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث مي برد. (2)

بنابراين ،سوال را به صورت كلي نمي توان طرح كرد كه چرا ارث زن نصف مرد است، زيرا در مواردي ارث زن و مرد مساوي و در موارد ديگر ارث زن از مرد بيشتر است و فقط در برخي از موارد است كه ارث از

مرد كمتر است، پس بهتر است سؤال را اين طور مطرح كنيم: چرا در برخي موارد ارث زنان نصف مردان است؟

اما رضا عليه السلام در پاسخ به اين سئول فرمود: "زن وقتي كه شوهر كرد، مالي به عنوان مهر مي گيرد و هزينه زندگي وي بر عهدة مرد است و مرد بايد نفقه و ساير مخارج زن را بدهد، ولي بر عهده زن چيزي نيست، از اين جهت حق مرد بيشتر است".(3)

اما صادق عليه اسلام فرمود :"علتش اين است كه اسلام سربازي را بر زن واجب نكرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهي كه خويشاوندان مجرم بايد ديه بپردازند ، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است".(4)

با توجه به اين دو روايت و با نگاه به احكام ديگر اسلام متوجه مي شويم كه نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخي موارد با توجه به مسوليت هاي اقتصادي در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و ديه عاقله و شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعي كه بر عهده مردان نهاده شده تنظيم شده است و دين اسلام براي ايجاد تعادل ميان مسئوليت و حق اين احكام را وضع نموده است .طبيعي است كه دين اسلام وقتي مسئوليت مالي بيشتري را بر دوش مردان قرار داده حق بيشتري را نيز در ارث قرار داده تا بين مسئوليت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهريه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه كنيم بخشي از اين حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت مي نمايد.

گذشته از اين كه احكام ارث به لحاظ مصلحت

هاي اجتماعي وضع شده و در مواردي كه مصلحت اقتضا كند يا شخص تمايل داشته باشد كه بازماندگانش به يك اندازه از اموال او بهره برند، مي تواند از حق وصيت خود براي تقسيم سهام و برابري آن استفاده كند.

پي نوشت ها :

1 - نساء (4) آيه 18.

2 - عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 346.

3 - حر عاملي، وسائل الشيعه، ج17، ص 437.

4 - علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص 360.

21

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پاسخ

اس_لام ب_ه دليل آنكه زن بسيار عاطفى است و جنبه روانى او بر عقلى اش غلبه دارد ,و براى حفظ ح_ق و اجراى عدالت كه مستلزم دورى از هرگونه احساسات و عواطف بى جاست , شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است . البته در اصل شهادت ,شهادت زن را مى پذيرد و به او حق شهادت داده است .

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پاسخ

اس_لام ب_ه دليل آنكه زن بسيار عاطفى است و جنبه روانى او بر عقلى اش غلبه دارد ,و براى حفظ ح_ق و اجراى عدالت كه مستلزم دورى از هرگونه احساسات و عواطف بى جاست , شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است . البته در اصل شهادت ,شهادت زن را مى پذيرد و به او حق شهادت داده است .

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ؟

پاسخ

اس_لام ب_ه دليل آنكه زن بسيار عاطفى است و جنبه روانى او بر عقلى اش غلبه دارد ,و براى حفظ ح_ق و اجراى عدالت كه مستلزم دورى از هرگونه احساسات و عواطف بى جاست , شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است . البته در اصل شهادت ,شهادت زن را مى پذيرد و به او حق شهادت داده است .

چرا شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است ؟

پرسش

چرا شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است ؟

پاسخ

در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام ، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل پذيرفته شده است ، اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است . گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طورمستقل و چه به طور مركب و آميخته . در اين موارد است كه معمولا" شهادت دو زن ، برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است ( ( واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين ، فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهدا ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري ) ) ، ( بقره ، آيه 282 ) و همين موجب برخي انتقادها و اعتراض ها شده است ، غافل از آن كه : اولا"، اسلام در زماني كه اصولا" براي زن چندان ارزشي قايل نبودند، شان انساني قايل شده وشهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است . بنابراين اختلاف درجه تاثير وقدرت اثبات شهادت مرد و زن ، همچون اختلاف ديه وارث آنان ، جنبه ارزشي نداشته ، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم رابه دنبال خواهد داشت . ثانيا"، اصولا" شهادت ( ( حق ) ) نيست تا آن جاكه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آن جا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب

شده است ، او را محروم ازحق تلقي كنيم بلكه شهادت ( ( تكليف ) ) است . بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست ، او ( ( معاف ) ) از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر .ثالثا"، عدم استماع و ارزش شهادت ، درموارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته ، بلكه متقابلا" در مواردي شهادت مردان مسموع نيست . به عنوان مثال ، در اثبات زنا، شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست ( اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است ) و متقابلا" در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل ، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند ولي با شهادت هر زن ( ( يك چهارم ) ) از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموعاست . شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه درآن تنها شهادت زنان پذيرفته است . رابعا"، اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولا" شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست ؛ بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود، كلامي روشن ازگوينده اي صادق وعادل . بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن ازغير عادل ، هيچ كدام به كار نمي آيد .حال با توجه به اين نكته و نيز با

توجه به اين كه اصولا" حكمت آفرينش چنان بودهاست كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تاثيرپذير ساخته است ،لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم ، شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار گيرد، زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت ،يعني احساس و ادراك موضوع شهادت ، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس وادراك نكند و شايد اين كه خداوند فرموده : ( ( ان تضل احداهما فتذكر احداهماالاخري ) ) اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها، ديگري او را متوجه سازد .و از سوي ديگر، در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تاثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته ، آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد .درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي ، وجود ملكه عدالت در شاهد، احتمال خلاف گويي رانفي مي كند، اما اولا" اين ملكه مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم ، واقعيت را آن طور كه بايد احساس وادراك نكند و ثانيا"، نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند .درحالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود، بلكه به دليل خوف بر نفس

خويش - كه حفظ آن هم واجب است - ازگفتن حقيقت سر باز زند .اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رياليست وواقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش ازمردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است ، ( فلسفه حقوق ، ص 171 - 173، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني ). براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : 1- نظام حقوق زن در اسلام ، شهيد مطهري 2-زن در آيينه جمال و جلال ، آيت الله جوادي آملي 3- قرآن و مقام زن ، سيدعلي كمالي 4- فلسفه حقوق ، قدرت الله خسروشاهي ، انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1، دكتر صبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكر و روشنفكرنما، داودالهامي 7- زن از ديدگاه اسلام ، رباني خلخالي 8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني ;

برابري زن و مرد با توجه به آيه 282 بقره كه مي فرمايد در صورت نبودن دو مرد يك مرد و دو زن را شاهد معامله بگيريد چگونه قابل توجيه است ؟

پرسش

برابري زن و مرد با توجه به آيه 282 بقره كه مي فرمايد در صورت نبودن دو مرد يك مرد و دو زن را شاهد معامله بگيريد چگونه قابل توجيه است ؟

پاسخ

در اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل، پذيرفته شده است؛ اگر چه در برخي موارد ميزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي و شهادت زن پذيرفته شده و گاه فقط گواهي مرد. و در بسياري موارد نيز شهادت هر دو، يا به طور مستقل يابه طور مركب و به هم آميخته قبول مي شود.

براي دستيابي به گوشه اي از اسرار و حكمت هاي «شهادت» در آيين دادرسي اسلام، بهتر است به نكاتي چند توجه نماييد:

يكم. شهادت اصولاً حق نيست؛ بلكه تكليفي است بر عهده شاهد و كسي كه تحمل شهادت مي كند، نمي تواند آن را كتمان نمايد. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «هر كس شهادت را كتمان كند گناهكار است»، (بقره (2)، آيه 283). بنابراينشهادت به عنوان حقي از حقوق نيست تا گفته شود، چرا در برخي موارد اين حق از زن ها دريغ شده و يا تبعيض ايجاد شده است؛ بلكه به عنوان تكليف، مقرر گشته است. پس معلوم مي شود در مواردي كه شهادت زن پذيرفته نيست، او معاف از تكليف بوده و در نتيجه وظيفه اش نسبتبه مرد، سبك تر است، (خسروشاهي، قدرت الله و مصطفي دانش پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني؛ ج 3، 1378، قم).

دوم: از نظر اصول جرم شناسي و دادرسي كيفري، (مدني، جلال الدين، آيين دادرسي مدني، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486) و روان شناختي، اظهار آگاهي از هر واقعه اي و بيان

شكل وخصوصيات هر رويداد مورد مشاهده - به حسب آن كه شاهد آن زن باشد يا مرد؛ عاطفي باشد يا خوددار، طفل باشد يا بزرگ سال؛ با طرف هاي آن قضيه نسبت فاميلي داشته باشد يا نه و... اختلاف زيادي پيدا مي كند. تجربه نشان داده كه شهادت اشخاص احساسي و عاطفي - كه طبعانيروي تخيلي قوي تر دارند و نيروي تخيل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتي مي كند و قسمتي از آن را تغيير مي دهد - از دقت و صحت كمتري برخوردار است و زن نيز از آن حيث كه بعد عاطفي و احساسي اش غلبه دارد، طبيعي است كه بايد شهادتش درباره اموري كهاهميت زياد دارد (مثل قتل و...)همراه با تأييد بيشتري باشد.

سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخي موارد، دليل بر نقصان و تبعيض باشد، آن طرف قضيه هم بايد صادق باشد كه در مواردي اصلاً شهادت مرد چيزي را اثبات نمي كند و شهادت زن است كه ارزشمند شمرده شده است، (اثبات ولادت،اثبات با كره بودن، اثبات عيبهاي زنانگي در موارد مورد اختلاف و ادّعا و...)در حالي كه هيچ كدام دليل به فضيلت و نقصان نيست؛ بلكه براي بيان حقايق و روشن شدن آنها است.

پس ما مي توانيم با مطالعه هم جانبه و پيوسته در متون اسلامي، به اسرار و حكمت هاي احكام پي ببريم و شبهات را از ذهن خود بزداييم. بنابراين مسأله نابرابري شهادت زن و مرد نيز حكمتهايي دارد كه اگر حجاب انديشه هاي فمينستي و مشابه انگاري زن و مرد كنار رفته و باژرفكاوي هاي دقيق روانشناختي به مسأله نگاه شود پرده از عظمت احكام نوراني اسلام و اتقان

زايد الوصف آن برمي دارد، آنچه در اينجا به طور مختصر مي توان اشاره كرد اين است كه:

اولاً: اين نابرابري در همه موارد نيست و در برخي از امور شهادت زن به تنهايي كافي است.

ثانيا: برابري شهادت دو زن با شهادت يك مرد در اموري مانند قتل و زنا كاملاً متناسب با روانشناسي زن مي باشد، زيرا:

1) زن نسبت به مرد بسيار با حياتر است و به خاطر حجب و حيايي كه دارد در برخورد با صحنه هايي چون زنا معمولاً رو برمي گرداند و خيره نمي شود، برخلاف مرد كه حساسيت و تجسس در او تحريك مي شود. شيوه مواجهه زن با چنين منظره هايي نقصي براي او نيست وليبه طور طبيعي امكان اشتباه در تشخيص افراد و چگونگي مسأله در او بيشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مي كاهد.

2) همان طور كه گفته شد، زن عاطفي تر از مرد است و اين براي او نه تنها نقص نيست، كه كمال او در آن است، ليكن اين ويژگي كه در جاي خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعي خاصي نيز دارد كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. برخي از برآيندهاي طبيعي اين ويژگي در مسألهشهادت از قرار زير است:

الف _ زن در برخورد با صحنه هاي دل آزاري چون قتل به شدت متأثر مي شود و از دقت در ديدن صحنه خودداري مي كند، از همين رو ممكناست به درستي قاتل و چگونگي انجام قتل را نشناسد و شهادت وي از دقت كمتري برخوردار باشد و با ضميمه شدن شاهد ديگر احتمال خطاكاهش مي يابد.

ب _ در روانشناسي شناخت (Epistemopsychology) اين ديدگاه وجود دارد كه عواطف و احساسات آدمي در شناختهاي وي تأثيرگذارند، لاجرم

هر اندازه موجودي عاطفي تر و احساسي تر باشد ممكن است قواي ادراكي اش بيشتر دستخوش تخيلات و پندارهاي نادرستشود.

ج _ آسيب پذيري زن به لحاظ عاطفي بودن در شهادتهايي كه آثار مهم حقوقي (مانند اعدام و ...) دارد، بيشتر است. در اينجا اين سؤال رخمي نمايد كه اگر حكم برابري شهادت يك زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روانشناختي وضع گرديده است، پس چرا حضرت علي(ع) اينمسأله را در رابطه با «نقصان عقل» مطرح كرده اند؟

پاسخ آن است كه: اولاً همانطور كه يادآوري شد، مقصود از عقل در اينجا عقل مقرب و كمال بخش نيست، تا نقصان آن ضربه اي بهشخصيت و منزلت زن بزند.

ثانيا: چون اين مسأله ارتباط وثيق با فعاليت قواي ادراكي دارد و به عبارت ديگر عاطفي، شناختاري (Emoto - Cognitive) است، توسعا نقص عقلي (به معنايي كه گذشت) قلمداد گرديده است.

{J

علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟

پرسش

علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟

پاسخ

در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد, به عنوان يك اصل پذيرفته شده است , اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است . گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طور مستقل و چه به طور مركب و آميخته . در اين موارد است كه معمولا" شهادت دو زن , برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است «واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين , فرجل و امرائتان ممن ترضون من الشهدائ ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري»، (بقره , آيه 282) و همين موجب برخي انتقادها و اعتراض ها شده است , غافل از آن كه : اولا", اسلام در زماني كه اصولا" براي زن چندان ارزشي قائل نبودند, شائن انساني قائل شده و شهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است . بنابراين اختلاف درجه تائثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن , همچون اختلاف ديه وارث آنان، جنبه ارزشي نداشته، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم را به دنبال خواهد داشت . ثانيا", اصولا" شهادت «حق» نيست تا آن جا كه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آن جا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد

محسوب شده است، او را محروم از حق تلقي كنيم بلكه شهادت «تكليف» است . بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست، او «معاف» از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر. ثالثا", عدم استماع و ارزش شهادت , در موارد بسيار محدود, اختصاص به زنان نداشته , بلكه متقابلا" در مواردي شهادت مردان مسموع نيست . به عنوان مثال , در اثبات زنا, شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست (اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است ) و متقابلا" در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل , شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند ولي با شهادت هر زن «يك چهارم» از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموع است . شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه در آن تنها شهادت زنان پذيرفته است . رابعا", اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولا" شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست ; بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود, كلامي روشن از گوينده اي صادق وعادل . بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن از غير عادل، هيچ كدام به كار نمي آيد. حال با توجه به اين نكته و نيز با توجه به اين كه اصولا" حكمت آفرينش چنان بودهاست

كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تائثيرپذير ساخته است، لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم , شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار گيرد, زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت، يعني احساس و ادراك موضوع شهادت، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس و ادراك نكند و شايد اين كه خداوند فرموده : «ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها, ديگري او را متوجه سازد. و از سوي ديگر, در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تائثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته , آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد. درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي , وجود ملكه عدالت در شاهد, احتمال خلاف گويي را نفي مي كند, اما اولا" اين ملكه مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم , واقعيت را آن طور كه بايد احساس و ادراك نكند و ثانيا", نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند. در حالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود, بلكه به دليل خوف بر نفس خويش - كه حفظ آن هم واجب است -

از گفتن حقيقت سر باز زند. اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رئاليست و واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش از مردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است، (فلسفه حقوق , صص 171 - 173, موئسسه آموزشي پژوهشي امام خميني ).

براي آگاهي بيشتر ر . ك :

1- نظام حقوق زن در اسلام , شهيد مطهري

2- زن در آيينه جمال و جلال , آيت الله جوادي آملي

3- قرآن و مقام زن , سيد علي كمالي

4- فلسفه حقوق , قدرت الله خسروشاهي، انتشارات موئسسه آموزشي پژوهشي امام خميني

5- قوانين فقه اسلامي , ج 1, دكتر صبحي محمصاني , ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي

6- روشنفكر و روشنفكرنما, داود الهامي

7- زن از ديدگاه اسلام , رباني خلخالي

8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام , محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني

فلسفه اين كه شهادت زن در بعضي از موارد به تنهايي پذيرفته نيست چيست ؟

پرسش

فلسفه اين كه شهادت زن در بعضي از موارد به تنهايي پذيرفته نيست چيست ؟

پاسخ

الف ) اولاا شهادت زن در مواردي منفردا" نيز پذيرفته است ; يعني , حكم ((تساوي دو زن با يك مرد)) مطلق نيست . ب ) در مواردي شهادت دو زن برابر يك مرد دانسته شده كه نوعاا در مورد حدود و حقوق است . اين حكم اسلام از زوايايي قابل بررسي است . اولاا: زن موجودي است كه احساسات و عواطفش جنبه غالب شخصيتي او را تشكيل مي دهد. لازم به ذكر است كه اين موضوع هيچ نقصي براي زن نيست ; بلكه اگر چنين نبود آن گاه نظام خلقت دچار اشكال بود, چرا كه زن و مرد مكمل يكديگرند و جنبه هاي شخصيتي يكديگر را تكميل مي كنند. به دليل همين ويژگي و واقعيت - گرچه برخي آن را نمي خواهند بپذيرند - زن بيشتر از مرد تحت تائثير احساسات قرار مي گيرد و لذا ممكن است تحت تائثير احساسات و عواطف مختلف , شهادتي بدهد كه تنها موافق احساسات او باشد. اجتماع دو زن براي شهادت بر چيزي , ضريب اطمينان را در شهادت بالا مي برد. از سوي ديگر از آسيب پذيري يك زن نيز در جريان شهادت و خصومت ها و درگيري هاي پس از آن نيز تا حدودي مي كاهد.

علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟

پرسش

علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟

پاسخ

به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اينكه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اينكه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اينكه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اينكه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و

احترام به يكديگر) و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانياً از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اينكه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.

در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اينكه موجب عسر و حرج و ضرر براي

زن نباشد.

آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم» ؛ بقره (2)، آيه 187.

اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ سؤال پيامبر اسلام(ص) كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه» ؛ بحارالانوار، ج 43، ص 117. «خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)».

از طرفي حضرت زهرا فرموده است: «بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...». اين سخن به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهرا(س) نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.

در نگاه اول به

نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند. براي آگاهي بيشتر ر.ك: آنتوني كيدنز، جامعه شناسي.

پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.

قضاوت زنان

چرا زن ها نمي توانند مرجع تقليد يا قاضي شوند؟

پرسش

چرا زن ها نمي توانند مرجع تقليد يا قاضي شوند؟

پاسخ

دانشمندان و متخصّصان ديني دربارة موضوعاتي چون مرجع تقليد يا قاضي شدن زن و بعضي از عناوين ديگر اختلاف نظر دارند. اين امور جزء مسلّمات و ضروريات ديني به شمار نمي آيد.

كساني كه مي گويند زنان مرجع تقليد يا قاضي نمي شوند، اموري را در نظر مي گيرند و با توجه به آن به اين نتيجه مي رسند.

1- واگذاري مسئوليّت ها بر حسب توانايي ها

مردان و زنان از نظر جسمي و شرايط فيزيولوي متفاوتند، به همين جهت براي انجام وظايف ويژه آفريده شده اند. اين تفاوت - نه تبعيض - عين حكمت و براي دوام نسل بشر است. اين بدان معني نيست كه راه كمال بر زنان بسته شده يا محدود است، بلكه به خاطر اين تفاوت، بعضي از مسئوليت ها به صورت تكليف از زنان برداشته شده، مثل مرجعيت ديني و قضاوت؛

با اين كه تمام دانشمندان و فقيهان اسلامي، مرجعيّت ديني و قضاوت را براي مردان قبول دارند، ليكن بسياري از بزرگان فقاهت، به زحمت مرجعيّت ديني خود را قبول مي نمودند، تا آن جا كه اگر تكليف الهي نبود، آن را نمي پذيرفتند. در تاريخ نمونه هايي بيان شده است. اين گروه شبانه روز در جهت فقاهت سعي و كوشش مي نمودند و در مسير اجتهاد جديّت داشتند. بنابراين مرجعيت ديني وظيفه است، نه مقام، امّا اجتهاد، فقاهت، وارث علوم انبيا شدن فهم كتاب و سنت، مقام است كه در پيشگاه پروردگار ار ارزش خاصّي برخوردار است.

زير بناي نظام ارزشي را بايد در انسانيّتمان جستجو كنيم، نه در مرد يا زن بودن، و

اين راه براي مردان و زنان از طريق آموزه هاي ديني يكسان بيان شده است.

2_ مرجعيت ديني و قضاوت نياز به قاطعيّت دارد.

از آن جا كه در رهگذر زعامت ديني، هدايت امّت و قضاوت در مسائل، به ويژه اجراي حدود وقصاص مورد نظر است و در اين راه چالش هايي وجود دارد و يا دين ستيزان به وجود مي آورند، نيازمند به قاطعيت و قبول پيامدهاي آن مي باشد. خلقت و سرشت زنان كانون مهر و محبت است و در بعضي امور از تصميم قاطع برخوردار نيستند، از اين رو از اين مقام ها معاف شده اند و اين وظيفة خطير به مردان واگذار شده است. اين خود نوعي نگرش مثبت و ارزشي، نسبت به مقام زن است.

3_ روايات: عمده ترين نقطه بحث طرف داران عدم جواز مرجعيت ديني و قضاوت بانوان، روايات و اخبار است.

امام صادق(ع) فرمود: "نگاه كنيد يكي از خودتان، مردي كه چيزي از قضاياي ما را بداند، يعني بداند كه نظر ما چيست و بر نظريه هاي ما اطلاع داشته باشد، او را ميان خودتان قاضي قرار دهيد و من او را به عنوان قاضي ميان شما نصب كردم".

4_ اجماع: اجماع تكيه گاه اصلي منكران جواز مرجعيت ديني و قضاوت بانوان است. اجماع يكي از براهين مورد قبول همه فقيهان است كه بر اشتراط مرد بودن مرجعيت ديني و قضاوت ابراز شده است. چون آگاهان به مسايل ديني تمام احكام را تابع مصالح و مفاسد مي دانند و در اين مورد براهين گذشته آنان را به اين جا رسانده و با روح تعبّدي كه در آنان وجود دارد، به

اين نتيجه رسيده و گفته اند: مرد بودن از شرايط است.

در عين حال عده اي براهين گذشته را مورد خدشه قرار داد و مرجعيت ديني و قضاوت را براي زنان روا مي دارند و مي گويند: مرجعيت ديني و قضاوت به صورت يك تكليف براي زنان نيست و شارع، زنان را از اين تكليف شاقّ مورد عفو قرار داده و از آنان

به صورت تكليف نخواسته است. اگر شرايط در آن ها جمع شود، از آنان دريغ نكرده است. شبيه حديث "ليس علي النساء جمعه و لاجماعه ...؛ نماز جمعه و نماز جماعت بر بانوان واجب نيست.

در نتيجة اجماع و روايات معصومان، دژي محكم بر عدم پذيرش قضاوت و مرجعيت ديني زنان بيان شده كه مورد قبول دو گروه مي باشد.

چرا زن نمي تواند قاضي دادگاه شود؟

پرسش

چرا زن نمي تواند قاضي دادگاه شود؟

پاسخ

پاسخ را در قالب چند نكته بيان مي داريم:

1- قضاوت در عقيده اسلامي يك وظيفه و مسئوليت است، نه حق. تصدّي امر قضا از واجبات كفايي است، مانند جهاد. حال اگر گفته شد بر زنان قضا و جهاد نيست و آنان از اين دو وظيفه مهم معافند، اين تضييع حقوق آنان نيست، بلكه نوعي ارفاق است.

2- برخي از فقيهان و محدثان مانند شيخ مفيد در "مقنعه"، شيخ طوسي در "نهايه" و ابن سعيد در "جامع الشرايع" در ضمن بيان شرايط قضا، مرد بودن قاضي و محروميت زنان از اين منصب را بيان نموده اند.(1)

3- برخي از فقيهان مانند محقق اردبيلي قضاوت زن را تنها در اموري كه مستلزم محرّمات است، جايز ندانسته اند.(2)

4- برخي از آناني كه قضاوت زنان را جايز ندانسته، گفته اند: قضاوت از شئون امامت است كه امامت به جهت وظايف خطيرش كه براي زنان طاقت فرسا است، به مردان اختصاص يافته است.(3)

5- در مقررات و قوانين حقوقي جمهوري اسلامي ايران، زنان مي توانند قاضي بشوند و امروزه در دادگستري جمهوري اسلامي ايران زناني هستند كه با ابلاغ قضايي به امر قضا اشتغال دارند.

پي نوشت ها:

1. جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 348.

2. همان، ص 352 - 351.

3. مباني فقهي حكومت اسلامي، ج 2، ص 110.

چرا قضاوت زن در اسلام جايز نيست؟

پرسش

چرا قضاوت زن در اسلام جايز نيست؟

پاسخ

در مورد قضاوت و داوري زن، ديدگاه هاي مختلفي مطرح است كه در اين نوشتار به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

أ برخي از فقيهانِ مشهور اماميه با اين كه دربارة شرايط قاضي سخن گفته اند، شرط "مرد بودن" را نگفته اند.

از ديدگاه اين گروه، قضاوت در اسلام از زنان گرفته نشده است، زيرا هيچ دليلي در متون ديني وجود ندارد كه اين حق را از زنان سلب كرده باشد، بنابراين نه تنها نمي توان گفت كه قضاوت زن در اسلام حرام است، بلكه فتوا دادن به كراهت آن نيز جرأت مي خواهد، زيرا نسبت دادن حكمي به اسلام، به دليل معتبري نياز دارد، كه در بررسي بحث قضاوت براي اين گروه مشخص شده است حرمت و كراهت قضاوت زن، دليل معتبر ندارد.

ب گروهي ديگر از فقهاي بزرگ شيعه تصريح به مرد بودن قاضي كرده اند، ولي هيچ يك از ايشان تا به حال دليل قاطعي براي چنين شرطي ارائه نكرده اند.(1)

بعضي حرمت قضاوت زنان را چنين توجيه كرده اند كه زن ناقص العقل است، در نتيجه نřʠتواند منصب قضاوت را عهده ϘǘѠشود!

بјΙʠگفته اند: زن حق بيرون آمدن از خانه را ندارد و قضاوت مستلزم بيرون آمدن از خانه است، پس زن نمي تواند سمت قضاوت را به عهده بگيرد.

بعضي ديگر گفته اند: زن حق را ندارد با مردان بيگانه و نامحرم سخن بگويد و سخنش را به گوش آنان برساند. قضاوت مستلزم سخن گفتن با آنان است، پس زن نمي تواند در جايگاه قاضي بنشيند و به قضاوت بپردازد.

هيچ يك از اين دلايل پذيرفته نيست،

زيرا اوّلاً: زنان حق بيرون رفتن از خانه و سخن گفتن با مردان و نشست و برخاستن با آنان را دارند.

ثانياً: بر فرض حرمت قضاوت به واسطة اين امور، به معناي حرمت خود آن امور است، نه حرمت قضاوت.

لازمه اش اين است كه اگر زن حجاب را رعايت كند و محرّمات ديگر را ترك نمايد و تمام شرايط قضاوت را دارا باشد، بايد بتواند قضاوت كند.

بقيه دليل ها نيز در جاي خود مناقشه شده و براي پرهيز از طولاني شدن بحث از ذكر آن خودداري مي كنيم. با صرف نظر از دلايل هر يك از دو گروه، آن چه در باب قضاوت زنان قابل توجه و مهم است، اين كه قضاوت يك نوع مسئوليت پذيري است و مسئوليت آن بسيار سنگين است. بر فرض پذيرش نظر دوم، اسلام خواسته است كه اين تكليف را از دوش زنان بردارد، نه آن كه ايشان را از اين حق محروم كند.

منظور از قضاوتي كه مورد بحث است و برخي انجام آن را روا ندانسته و برخي از فقيهان معاصر ترديدي در جواز آن توسط زنان ندارند، قضاوت متداول در دنياي امروز نيست، زيرا آن چه امروز در دادگستري ها و دادگاه هاي دنيا مي گذرد، از نگرش ديني قضاوت غير الهي است كه به كلّي باطل است، بلكه منظور، قضاوت اسلامي است كه بايد قاضي، مجتهد و كارشناس مسايل قضايي باشد و بر اساس كتاب و سنت قضاوت كند. در چنين وضعيتي اگر زني در حد اجتهاد و تخصص تحصيل كرده باشد و كاملاً به مسائل قضايي اسلام آگاه باشد و داراي عقل و بلوغ و عدالت

باشد، خلاصه اين كه تمام شرايط قضاوت را دارا باشد، مي تواند طبق موازين قضايي اسلام، قضاوت و انشاي حكم كند.

چنان كه معتقدان به عدم جواز قضاوت زنان، خصوص اين مورد را نفي مي كنند وگرنه بازپرسي و منشي گري در دفاتر دادگاه ها و دادگستري ها و كارهايي از اين قبيل مورد بحث و نزاع نيست، زيرا اين گونه امور قضاوت نيست و از محل بحث خارج است.(2)

در پايان اين نكتة مهم را يادآور مي شويم كه به موضوع قضاوت و مسئوليت آن، نبايد به عنوان يك شغل و منصب مانند ديگر شغل ها نگاه شود كه آيا فقط حق مردان است و يا نه زنان نيز داراي چنين حقي هستند؟ همان گونه كه قبلاً گفتيم بايد به عنوان يك مسئوليت سنگين به آن نگاه شود. كساني كه مورد قضاوت قرار مي گيرند، انسان ها و جان و مال شان اند، بنابراين بايد كسي در اين مقام جا گيرد كه بهترين جايگاه و شرايط لازم براي احراز اين مقام و انجام اين مسئوليت را دارد، چون حقوق انسان ها مطرح است، نه يك شغل و منصب عادي.

اگر برخي از فقها به خاطر بعضي از ويژگي هاي زنانه (مانند زود تحت تأثير قرار گرفتن و يا عاطفي بودن آنان) معتقدند كه اين مسئوليت نبايد به زنان داده شود، به خاطر رعايت حق و شأن انسان هايي است كه مورد قضاوت قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:

1. جواهر الكلام، ج 40، ص 14.

2. مجمع الفائده و البرهان، ج 2، ص 15، با تلخيص.

چرا قضاوت زن در اسلام جايز نيست؟

پرسش

چرا قضاوت زن در اسلام جايز نيست؟

پاسخ

در مورد قضاوت و داوري زن، ديدگاه هاي مختلفي مطرح است كه در اين نوشتار به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

أ برخي از فقيهانِ مشهور اماميه با اين كه دربارة شرايط قاضي سخن گفته اند، شرط "مرد بودن" را نگفته اند.

از ديدگاه اين گروه، قضاوت در اسلام از زنان گرفته نشده است، زيرا هيچ دليلي در متون ديني وجود ندارد كه اين حق را از زنان سلب كرده باشد، بنابراين نه تنها نمي توان گفت كه قضاوت زن در اسلام حرام است، بلكه فتوا دادن به كراهت آن نيز جرأت مي خواهد، زيرا نسبت دادن حكمي به اسلام، به دليل معتبري نياز دارد، كه در بررسي بحث قضاوت براي اين گروه مشخص شده است حرمت و كراهت قضاوت زن، دليل معتبر ندارد.

ب گروهي ديگر از فقهاي بزرگ شيعه تصريح به مرد بودن قاضي كرده اند، ولي هيچ يك از ايشان تا به حال دليل قاطعي براي چنين شرطي ارائه نكرده اند.(1)

بعضي حرمت قضاوت زنان را چنين توجيه كرده اند كه زن ناقص العقل است، در نتيجه نمي تواند منصب قضاوت را عهده دار شود!

برخي گفته اند: زن حق بيرون آمدن از خانه را ندارد و قضاوت مستلزم بيرون آمدن از خانه است، پس زن نمي تواند سمت قضاوت را به عهده بگيرد.

بعضي ديگر گفته اند: زن حق را ندارد با مردان بيگانه و نامحرم سخن بگويد و سخنش را به گوش آنان برساند. قضاوت مستلزم سخن گفتن با آنان است، پس زن نمي تواند در جايگاه قاضي بنشيند و به قضاوت بپردازد.

هيچ يك از اين

دلايل پذيرفته نيست، زيرا اوّلاً: زنان حق بيرون رفتن از خانه و سخن گفتن با مردان و نشست و برخاستن با آنان را دارند.

ثانياً: بر فرض حرمت قضاوت به واسطة اين امور، به معناي حرمت خود آن امور است، نه حرمت قضاوت.

لازمه اش اين است كه اگر زن حجاب را رعايت كند و محرّمات ديگر را ترك نمايد و تمام شرايط قضاوت را دارا باشد، بايد بتواند قضاوت كند.

بقيه دليل ها نيز در جاي خود مناقشه شده و براي پرهيز از طولاني شدن بحث از ذكر آن خودداري مي كنيم. با صرف نظر از دلايل هر يك از دو گروه، آن چه در باب قضاوت زنان قابل توجه و مهم است، اين كه قضاوت يك نوع مسئوليت پذيري است و مسئوليت آن بسيار سنگين است. بر فرض پذيرش نظر دوم، اسلام خواسته است كه اين تكليف را از دوش زنان بردارد، نه آن كه ايشان را از اين حق محروم كند.

منظور از قضاوتي كه مورد بحث است و برخي انجام آن را روا ندانسته و برخي از فقيهان معاصر ترديدي در جواز آن توسط زنان ندارند، قضاوت متداول در دنياي امروز نيست، زيرا آن چه امروز در دادگستري ها و دادگاه هاي دنيا مي گذرد، از نگرش ديني قضاوت غير الهي است كه به كلّي باطل است، بلكه منظور، قضاوت اسلامي است كه بايد قاضي، مجتهد و كارشناس مسايل قضايي باشد و بر اساس كتاب و سنت قضاوت كند. در چنين وضعيتي اگر زني در حد اجتهاد و تخصص تحصيل كرده باشد و كاملاً به مسائل قضايي اسلام آگاه باشد و داراي عقل و

بلوغ و عدالت باشد، خلاصه اين كه تمام شرايط قضاوت را دارا باشد، مي تواند طبق موازين قضايي اسلام، قضاوت و انشاي حكم كند.

چنان كه معتقدان به عدم جواز قضاوت زنان، خصوص اين مورد را نفي مي كنند وگرنه بازپرسي و منشي گري در دفاتر دادگاه ها و دادگستري ها و كارهايي از اين قبيل مورد بحث و نزاع نيست، زيرا اين گونه امور قضاوت نيست و از محل بحث خارج است.(2)

در پايان اين نكتة مهم را يادآور مي شويم كه به موضوع قضاوت و مسئوليت آن، نبايد به عنوان يك شغل و منصب مانند ديگر شغل ها نگاه شود كه آيا فقط حق مردان است و يا نه زنان نيز داراي چنين حقي هستند؟ همان گونه كه قبلاً گفتيم بايد به عنوان يك مسئوليت سنگين به آن نگاه شود. كساني كه مورد قضاوت قرار مي گيرند، انسان ها و جان و مال شان اند، بنابراين بايد كسي در اين مقام جا گيرد كه بهترين جايگاه و شرايط لازم براي احراز اين مقام و انجام اين مسئوليت را دارد، چون حقوق انسان ها مطرح است، نه يك شغل و منصب عادي.

اگر برخي از فقها به خاطر بعضي از ويژگي هاي زنانه (مانند زود تحت تأثير قرار گرفتن و يا عاطفي بودن آنان) معتقدند كه اين مسئوليت نبايد به زنان داده شود، به خاطر رعايت حق و شأن انسان هايي است كه مورد قضاوت قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:

1. جواهر الكلام، ج 40، ص 14.

2. مجمع الفائده و البرهان، ج 2، ص 15، با تلخيص.

چرا زنان حق قضاوت ندارند؟

پرسش

چرا زنان حق قضاوت ندارند؟

پاسخ

جواب - مشهور فقها يكي از شرايط قضاوت را مرد بودن مي دانند. علتي كه براي اين امر ذكر مي كنند, ناتواني زن است كه غالباً به خاطر عاطفي و احساساتي بودن توان قضاوت ندارد و مستند نظر آن ها روايتي است كه در آن آمده : "... بر زن واجب نيست متولي قضاوت شود".(1)

مطلب مهم راجع به قضاوت زن كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد, اين است كه در حديث مزبور تكليف شاق وصعب قضا, از زن برداشته شده نه آن كه او را از حق قضا محروم نموده باشد. گروهي از فقهاي بزرگ شيعه مانندقاضي ابن البراج , محقق (ره ) صاحب شرايع الاسلام , علامه (ره ) در قواعدالاحكام و عده اي از بزرگان متأخر مانندصاحب جواهر و شيخ انصاري و آقا ضيا عراقي و بسياري ديگر از فقها ذكورت را براي قضا شرط دانسته اند . (آيت ا... عبداللّه جوادي آملي , زن در آينهء جلال و جمال , ص 348و 349)

اما برخي ديگر از فقهاي شيعه, مانند شيخ مفيد(ره ) در كتاب مقنعه عقل , كمال ,علم به كتاب الهي و سنت معصومان را براي قضاوت شرط دانسته و نظير شيخ طوسي (ره ) در كتاب "نهايه " و مفيد در "مقنعه " نامي از اشتراط مرد بودن يا امتناع زن بودن نبرده اند ..برخي ديگر از فقها نيز مانند ابن ادريس و ابن سعيد بر اين نظريه هستند.(2)

توضيح : اين گونه مسئوليت ها به جز مشقت و زحمت، فايده ديگري ندارد. اگر كسي اين ها را به خاطر دنيا و مقام و پول بخواهد، ضد

ارزش است، و اگر براي خدا بخواهد، خداوند ثواب اين گونه كارها را به زناني كه به وظائف خود عمل مي كنند مي دهد. شبيه اين مطلب در تاريخ اسلام هست كه زنان مدينه يك نماينده نزد پيامبر فرستادند كه مردان به جبهه مي روند و آن همه مقام هاي معنوي كسب مي كنند و يا به شهادت كه فوز عظيم است مي رسند، اما زن ها به اين گونه ثواب ها نمي رسند. حضرت رسول(ص) فرمود: "جهاد المرئة حسن التّبعل؛ جهاد زن اين است كه خوب شوهرداري كند". اگر زني به عشق معنويت و كمالات غصه مي خورد كه چرا اين مقامات مخصوص مردان است و به ما زنان نمي دهند؟ جوابش اين است كه اگر زنان اخلاق داشته باشند و به وظائف خود خوب عمل كنند، همان ثواب و كمالات را دارند.

اسلام كه اين گونه مسئوليت ها را به مردها داده، از آن رو است كه اين ها وظائف سنگين اجتماعي است و زنان از عهده آن ها به طور كامل برنمي آيند يا به خاطرآن است كه زن ها كم تر در جامعه حضور پيدا كنند و يا اين است كه مردان از روحيهء بالاتري برخوردارند و عملا زنان توانائي اين كار مشكل را ندارند

پي نوشت ها :

1 . وسائل الشيعه , كتاب القضاء, باب 2 از ابواب صفات القاضي , ح 1.

2 . آيت ا... جوادي آملي , همان , ص 348.

چرا زنها نميتوانند قاضي شوند; آيا اين براي يك زن نقص نيست و اين محدود كردن زنان در يك عرصه نيست؟

پرسش

چرا زنها نميتوانند قاضي شوند; آيا اين براي يك زن نقص نيست و اين محدود كردن زنان در يك عرصه نيست؟

پاسخ

از ديدگاه قرآن، افراد انسان (چه مرد و چه زن) از نظر حقيقت انسانيت و مسايل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر برتري ندارد "إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَ__َكُمْ " (حجرات، 13); "مَنْ عَمِلَ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَيَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوَةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ" (نحل، 97) يعني هر كس، مرد يا زن، كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگي پاكيزه ]و نيكو[يي حيات ]واقعي[ ميبخشيم و يقيناً بهتر از آنچه انجام دادهاند به آنان پاداش ميدهيم."

قرآن، اگر در جايي از مردان شايستهاي همچون لقمان حكيم سخن ميگويد، در جاي ديگر نيز از زنان شايسته نام ميبرد; مانند همسر فرعون (تحريم، 11) و حضرت مريم (آلعمران، 42) و...

همانگونه كه مردان داراي انديشه، اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي، وظايف و تكاليفي بر عهدة آنهاست، زنها هم همين گونه هستند و در اين جهت، هيچ امتيازي بين زن و مرد وجود ندارد; ولي در بعضي احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفي به عهدة مردان است و بر عهدة زنان نيست و بالعكس، و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است.

خداي متعال، به مقتضاي حكمت بالغه خود و مصالح و مفاسدي كه پشتوانه احكام اوست، وظايفي براي مرد و وظايفي براي زن معين كرده است "لاتبديل لخلق الله" (روم، 30)

همانطور كه مرد نميتواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نميتواند برخي از كارهاي طاقتفرسا چون امامت، رهبري، سياست و كشورداري را به عهده بگيرد. (هر كس را بهر كاري ساختند، از شير حمله خوش بود و از غزال رم) اگر اسلام اجازه نداده است زن رئيس حكومت يا قاضي و امام جماعت شود، براي آن است كه هر يك از آنها، از شئون سياسي جامعه است و در شئون سياسي، زن بايد پشت سر مرد بايستد نه پيش روي او، و اين، به معناي برتري مرد بر زن نيست.

در علم فيزيولوژي هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب، شريانها، اعصاب و عضلات بدني، با مردان تفاوت دارند. در زندگي زنان، "احساس" و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتي كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است، به همين جهت، در اسلام، وظايف و تكاليف عمومي و اجتماعي كه به تعقل و صلابت بيشتري نياز دارد، مانند حكومت، امامت، قضاوت، جهاد ابتدايي و... به عهدة مردان قرار داده شده است; و وظايفي را كه ارتباطش با احساس بيشتر از تعقّل است و زن، بهتر از مرد ميتواند از عهده آن برآيد; مانند پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آنها به وظايف اجتماعي، تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است.

نظر گذرايي به برخي از كشورهاي اروپايي و آمريكايي مانند فرانسه و آمريكا كه از آزادي و تساوي حقوق زن و مرد حرف ميزنند، نشان ميدهد، عمل آنها با حرفشان

متفاوت است چرا كه در طول تاريخ، به زنان اجازه ندادند كه رييس جمهور شوند.

به هر حال، اين طور مسائل و تفاوت در وظايف، دليل برتري مرد بر زن نيست; زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّلة به او ظهور مينمايد و خوبي برتري هر يك از زن و مرد، در گرو اين است كه در قبال مسئوليتي كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه معيار برتري; ايمان، عمل صالح، اخلاص و كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگاري است، و فضيلت و مقامي كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهرداري ميتواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست.

علاوه بر آن زن ميتواند مسؤوليت انجام بعضي از كارهاي اجتماعي و هنري از قبيل امور تربيتي، پزشكي، خياطي و ديگر امور هنري را به عهده بگيرد.(برگرفته از: مباني حكومت اسلامي، آيتالله سبحاني، ص 239_244، نشر توحيد / تفسير الميزان علامه طباطبايي، ج 2، ص 271_276، نشر: اسماعيليان / زن در آينه جلال و جمال، آيتالله جوادي آملي.)

دليل اينكه زنها نمي توانند قاضي و پيامبر و امام جماعت و .... شوند چيست.

پرسش

دليل اينكه زنها نمي توانند قاضي و پيامبر و امام جماعت و .... شوند چيست.

پاسخ

مطلبي كه در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و نيز تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند (مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.) آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش، گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و

تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است، با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.)

آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است» (بقره (2)، آيه 228.)

در تفسير مجمع البيان آمده است(طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.) : ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با

اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.» (نساء (4)، آيه 32.)

همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».

نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است

كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد. (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.)

قضاوت

اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است. و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكر أو انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه» (غافر (40)، آيه 40.)

وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»(نحل (16)، آيه 97.) مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.

براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش هاي پنجم، ششم و هفتم را توصيه مي كنيم.

اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.

هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو و ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي

ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفǘϙǠمردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي رويم).

تصدي امر قضا به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.

آنچه مسلم است اين است كه

زن، وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين رو وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي كنيم زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه

ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن؛ بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي گيرد.

مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامه هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آنها پس از چند روزي، درخواست كناره گيري از اين كار نموده اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.

و اما در مورد امامت:

امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه؛ و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفر(ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است(ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.)

آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است.

اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(س) كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.

زن و مرد هر دو انسان اند و از نظر انسانيت همانند هم و متساوي و متشابه اند؛ اما به دليل تفاوت هاي جسمي و روحي، داراي احكام متفاوتي هستند. اگر ما تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد را در نظر نگيريم و حكمي متشابه براي آنان وضع كنيم، ظلم نموده ايم بنابراين اگر مي بينيد برخي از مسؤوليت هاي اجرايي مثل نبوت يا مرجعيت براي زنان نيست نه به خاطر آن است كه نمي تواند به درجه عالي قرب همانند مردان برسد؛ بلكه نبوت يا مرجعيت يك مسؤوليت اجرايي اجتماعي و عمومي است كه خداوند به دليل ظرافت هاي جسمي و روحي زن، آن را به دوش مردان نهاده است. به علاوه، همه مردان نيز داراي نبوت نيستند؛ بلكه تعداد اندكي اين مسؤوليت را داشته اند.

اما در مورد آيه اي كه اشاره فرموده ايد؛ گفتني است كه از آن جا كه تصور مشركان آن بود كه ملائكه از جنس مؤنث هستند و طبق عرف نادرست خود، پسر را برتر از دختر مي پنداشتند، قرآن در مقام باطل نمودن پندار نادرست آنان مي گويد: شما كه براي خود فرزند پسر را انتخاب مي كنيد، پس چگونه وجود فرزند

دختر را كه شما حاضر نيستيد آن را به خود نسبت دهيد به خدا نسبت مي دهيد. اين سخن معنايش آن نيست كه خداوند اصلاً فرزندي دارديا آن فرزند دختر است يا دختر ارزشش كمتر از پسر است؛ بلكه مقصود آن است كه شما چگونه نسبت به ذات اقدس الهي چنين نسبت هايي را روا مي داريد كه آن نسبت ها را حتي براي خود هم روا نمي داريد.

گفتني است كه قرآن كريم در بيان مقام زن پس از معرفي پيامبران به عنوان الگوي بشريت - به ويژه ابراهيم و پيامبر گرامي اسلام - دو الگوي زن را براي همه مردان و زنان جامعه اسلامي معرفي مي كند: آسيه (همسر فرعون) و مريم. اين امر نشانگر اوج تعالي زن در جامعه بشري است.

درباره تفاوت هاي زن و مرد توضيح ديگري با تكيه بر برخي نظريات علماي اسلامي ارائه مي شود به اين شرح كه :

اولا، در اجتماع كارهاي مختلفي است كه بايد انجام گيرد تا آن اجتماع سامان يابد و در اين راستا قطعا", تقسيم وظائف امري بديهي مي نمايد و تقسيم وظيفه يك امتياز براي يك طرف و يا نقص در طرف ديگر محسوب نمي شود, چه اين كه اين گونه تفاوتها در تقسيم وظيفه , ارزشي نيست , بلكه رعايت تناسب است . ((محمد قطب )) مي نويسد: ((مزيت بزرگ اسلام اين است كه يك نظام اخلاقي و حقوقي واقعي است , هميشه مراعات فطرت بشري را مي نمايد. اسلام مردم را به تهذيب طبايع خود از رذائل نفساني , دعوت مي كند, اما هرگز آن ها را به تغيير طبيعت هاي آن ها دعوت نمي كند. اين

درست است كه اسلام زن و مرد را در شخصيت انساني مساوي مي داند ولي اين امر نيز بديهي است كه يكايك اعضاي جامعه انساني نمي توانند در تمام امور با هم كاملا" متساوي و متشابه باشند, بلكه مقتضاي عدالت اجتماعي اين است كه همه اين افراد عضو يك اجتماع , در حقوق عمومي انساني مشترك باشند و لكن ويژگيهاي نفساني افراد و گروهها نيز ناديده گرفته نشود... و ضرورت وجودي اين تفاوتها نيز به مقتضاي هدف خلقت است . اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي باشند, عاطفي باشند. اگر مادر بخواهد با جنبه عقلاني خشك باشد, هرگز نيمه هاي شب از بستر نمي خيزد... اگر صد پدر هم جمع شوند, هرگز نياز عاطفي كودك به مادر را اقناع نمي سازند. بر عكس , غلبه , جهت عاطفي و احساساتي در مردان كه نوعا" در كارهاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و مديريتي جامعه تلاش مي كنند, موجب مي شود كه آن ها نا موفق باشند زيرا اداره اين امور نياز به تعقل و تدبير دارد. اگر يك قاضي بخواهد با روحيه ئ احساساتي حكم كند, هرگز نه حكم عادلانه خواهد داد و نه آنچه مصالح جامعه را تضمين كند)), (محمد قطب , شبهات حول الاسلام ; دار النعمان في النجف , الطبعه السادسه , 1963, صص 112 - 115)

ثانيا": نفي جواز امامت جماعت توسط بانوان , امر مسلم نزد همه فقها نيست , بلكه اكثر فقها (حداقل در بين معاصرين ) از جمله مقام معظم رهبري معتقدند كه امامت جماعت بانوان براي بانوان منعي ندارد, (رجوع شود به رساله هاي عمليه مراجع

تقليد و نيز اجوبه الاستفاآت مقام معظم رهبري , ص 167, مسأله 606).

ثالثا": كساني كه قائل به منع امامت جماعت توسط بانوان هستند, نوعا" فتوي به عدم صحت نداده اند بلكه بنابر احتياط وجوبي چنين نظري را اتخاذ كرده اند و دليل آن نيز روشن است چون مدرك قابل اعتنايي در مسأله وجود ندارد بلكه دليل آن ها يا اجماع مدركي است كه فاقد شرايط اعتبار و حجيت است و يا حديث ضعيف است (الحر العاملي , وسايل الشيعه , كتاب القضا, باب 2 از ابواب صفات القاضي ) كه مرحوم مجلسي اول در كتاب ((روضه المتقين )), (ج 12, صص 3 - 4) احتمال ضعف سند را داده است . علاوه بر آن كه لحن آن نيز ((منع )) و سلب يك حق نيست بلكه ترخيص از يك تكليف لزومي و وظيفه دشوار است . در اين روايت كه رسول خدا(ص ) به علي (ع ) مي فرمايد ((يا علي ليس علي المرأه جمعه ...)) با تعبير ((ليس علي )) تكليف شاق و صعب حضور در نماز جمعه و جماعت و تصدي قضا از زن برداشته شد, پس مفاد آن حديث , سلب تكليف است نه نفي حق .

رابعا": در خصوص امامت جمعه , چون اين منصب منحصر به اقامه نماز جمعه نمي شود بلكه مستلزم يك سلسله كارهاي اجتماعي و مديريتي در جامعه است كه اين امر خود مقتضي فعاليت هاي خارج از منزل و ارتباط با افراد غير محرم است و رويكرد دين مبين اسلام براي رعايت عفاف , اجتناب از تماس نامحرمانه بين زن و مرد و حضور بيشتر بانوان

در خانواده , و عهده داري وظائف مقدس مادري است كه مركز و كانون سعادت است آنچنانكه رسول اكرم (ص ) فرمودند: ((بهشت زير پاي مادران است )) انجام اين رسالت خطير از مردان ساخته نيست , بانوان را از اين تكليف معاف دانسته است .

خامسا": به هر صورت بايد توجه داشت كه امامت جماعت يا جمعه يا تصدي قضا و... به هيچ نحو بيانگر هيچ گونه كمال يا امتيازي نيست كه عدم آن نشانه نقص باشد, زيرا همانطور كه خداوند متعال فرمود, يگانه ارزش نزد خداوند متعال , در پرتو كسب تقواي الهي است , (ان اكرمكم عندالله اتقيكم , حجرات 13) كه براي همگان ميسر است و هيچ در پيش شرط جنسيتي يا قومي و نژادي ندارد و راه كسب آن نيز عبوديت و بندگي خداوند است , (ان اعبدوني هذا صراط مستقيم , يس 61), نه جعل امتياز و حقوق كه به منظور تقسيم يك سري وظائف اجتماعي است .

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال الهي آيت اللّه جوادي آملي

3- مقاله تساوي حقوق زن و مرد از ديدگاه اسلام علي محمدي آشناني

چرا در اسلام زن نمي تواند قاضي شود؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمي تواند قاضي شود؟

پاسخ

تصدي امر قضائ به عنوان يك واجب كفايي , بيش از آن كه حق باشد تكليف است . آنچه مسلم است اين است كه زن , وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است ؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي , توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است , ولي مقام و منصب قضاوت , چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است . با توجه به اين تفاوت و با توجه به آن كه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رائي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاا توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين وجود تعداد زناني فاضل

و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود, نمي تواند ناقض قانون فوق باشد.

-علت اينكه زن در جامعه اسلامي نمي تواند قضاوت كند و به عنوان يك قاضي باشد چيست ؟

پرسش

- علت اينكه زن در جامعه اسلامي نمي تواند قضاوت كند و به عنوان يك قاضي باشد چيست ؟

پاسخ

ج2- چرا زن نمي توانند قاضي شود ؟ در جواب آن برادر گرامي عرض مي شود كه يك بحث مفصل و قابل گفتگوست و از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته است و اما در اين وقت كم و بضاعت مزجات به جواب مختصر اكتفا ميشود اول سري به قرآن كريم ميزنيم .

1- { ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات}( 1) يعني : مردان مسلمان و زنان مسلمان مردان با ايمان و زنان با ايمان مردان ميطع و زنان مطيع و مردان راستگو و زنان راستگو ..... مردان و زنان پاكدامني كه بسيار به ياد خدا هستند و او را ياد مي كنند ,خداوند براي همه آنان مغفرت و پاداشي عظيم فراهم ساخته است؛ اين آيه در باره شخصيت و ارزش مقام زن و تساوي او با مردان در اسلام است . توضيح آنكه اين آيه شأن نزول دارد , جمعي از مفسران نقل كرده اند ,هنگاميكه اسماء بنت عميس همسر جعفربن ابي طالب با شوهرش از حبشه بازگشت ,و به ديدن همسران پيامبر صلي الله عليه و اله » آمد , و سوال كرد آيا آياتي از قرآن درباره زنان نازل شده است ؟ پاسخ شنيدكه نه !! اسماء حضور پيامبر « صلي الله عليه واله » شرفياب گرديد و عرض كرد « يا رسول الله جنس زن گرفتار خسران و زيان است » رسول خدا فرمودند چرا ؟ عرض كرد : بخاطر اينكه در اسلام و قرآن

فضيلتي درباره آنها همانند مردان نيامده است, اينجا بود كه اين آيه مذكور نازل شد و به آنها اطمينان داد كه زن و مرد در پيشگاه خدا از نظر قرب و منزلت يكسانند . و اين آيه ده صفت از اوصاف اعتقادي , اخلاقي و عملي آنان را بيان كرده و پاداش عظيم آنها را در پايان آيه بر شمرده است . كليه مردان و زنان در اين صفتها مساوي و مشتركند . با ذكر اين آيه شريفه و شأن نزول آن بيان صفات ده گانه مشترك فكر مي كنم كه مقداري مطلب روشن شده باشد, كه ديگر جاي شك باقي نخواهد ماند كه زن و مرد در پيشگاه خداوند مساوي هستند , اگر چه بعضي تصور ميكنند كه اسلام كفه سنگين شخصيت را براي مردان قرار داده است و زنان در برنامه اسلام چندان جايگاهي ندارند ؛ و اين فكرشايدمنشاء اشتباه آنها شده است .

پاره اي از تفاوتهاي حقوقي است كه هر كدام دليل و فلسفه خاصي دارد .ولي بدون شك قطع نظر از اين گونه تفاوتها كه ارتباط با موقعيت اجتماعي و شرايط طبيعي آنان دارد , هيچگونه فرقي از نظر جنبه هاي انساني و مقامات معنوي ميان زن و مرد در برنامه هاي اسلام وجود ندارد آيه فوق دليل روشني براي اين واقعيت است زيرا ؛ به هنگام بيان ويژگيهاي مؤمنان و اساسي ترين مسائل اعتقادي و اخلاقي , عملي زن و مرد را در كنار يكديگر همچون دو كفه يك ترازو قرار ميدهد و براي هر دو پاداشي يكسان بدون كمترين تفاوتي قائل ميشود به تعبير ديگر تفاوت جسمي مرد و

زن را همچون تفاوت روحي آنان نمي توان انكار كرد . و بديهي است كه اين تفاوت براي ادامه نظام جامعه انساني ضروري است و آثار و پيامدهاي در ميان زن و مرد قائل نيست و لذا در سوره نحل آيه 95 آمده است { من عمل صالحا من ذكر او انثي }« هر كس عمل صالح انجام دهد , خواه مرد باشد و خواه زن درحالكيه ايمان داشته باشد ما او را زنده مي كنيم و حيات پاكيزه اي به او مي بخشيم و پاداش وي را به بهترين اعمالي كه انجام ميداده ميدهيم»

اسلام براي زن همان استقلال اقتصادي را قائل شده كه براي مرد قائل است و در كتب متعدده : بخشي از كتاب خاص به زنان دانشمندي است كه در صف فقهاء و راويان و مجتهدين و نويسندگان بوده اند و هم اكنون معاصر ما هم هستند كه بعنوان نمونه سركار خانم زهره صفاتي مسئوول حوزه علميه خواهران قم مجتهده زمانند و مرحومه مغفوره سيده خانم نصرت امين اصفهان كه 20 سال قبل فوت كردند و مجتهده معاصر و مفسر قرآن در 15 جلد بنام فخر العرفان و كتاب در سيرسلوك و مسائل اخلاقي و اربيعن هاشميه بزبان عربي و .. تأليف كرده اندهمه بيانگر تساوي زن و مرد ودر طي مدارج عاليه انسانيت و تقوي و علمي و صنعتي هماهنگ و همدوش اند. اما مسئله قضاوت تا حد دادستان و معاون قاضي و باز پرس در ترقي و تكامل اند. اما از آنجا كه زن سرا پا عاطفه و عشق و محبت است احتمال امضاء كردن حكم اعدام فرد يا افرادي

آنهم در زمانيكه , زن و بچه هاي قد و نيم قد با چشماني اشكبار ميرود پس اين تفاوت حقوقي را با تفاوت روحي و جسمي و بيولوژي بايد هماهنگ دانست و اساسا اسلام اين تفاوت را لطف و مرحمت در باره زنان ميداند. موفق باشيد .

منابع :

1-سو ره مباركه احزاب ,آيه 35

2- سوره مباركه نحل , آيه 95

طلاق

در مورد طلاق , عرف مي گويد زني كه طلاق گرفت , بهتر است ديگر شوهرش را نبيند, به خاطرمسائل جنسي , اما آيهء 2سورهء طلاق مي فرمايد: علاوه بر عده , باز در خانه نگاهشان داريد, آيا اين دو تضاد وجودندارد؟

پرسش

در مورد طلاق , عرف مي گويد زني كه طلاق گرفت , بهتر است ديگر شوهرش را نبيند, به خاطرمسائل جنسي , اما آيهء 2سورهء طلاق مي فرمايد: علاوه بر عده , باز در خانه نگاهشان داريد, آيا اين دو تضاد وجودندارد؟

پاسخ

طلاق , اقسامي دارد: يك قسم , طلاق رجعي است و آن طلاقي است كه مرد در عدهء طلاق مي تواند به زنش رجوع كند و از طلاق منصرف شده , دوباره با زنش زندگي كند. يكي از احكام طلاق رجعي اين است كه مطلّقه بايد در خانهء مردش بماند و مرد نيز حق ندارد او را از خانه بيرون كند و بايد خرجي روز مرّهء او را بدهد و مسكن او راتأمين كند, تا اين كه مدّت عدهء طلاق به سر آيد. شايد سِرّ اين حكم آن باشد كه در اين مدّت فرصت و زمينه اي براي شوهر باشد كه بتواند به زنش مراجعه كند و طلاق كه امر ناپسندي است , صورت نگيرد, زيرا در روايات وارد شده است , مبغوض ترين اشيا نزد خدا طلاق است .(1) اميرالمؤمنين 7مي فرمايد كه پيامبر فرمود: ازدواج كنيد و طلاق ندهيد, زيرا در طلاق عرش الهي به لرزه در مي آيد>.(2)

بنابراين قسمت اول سؤال شما كه گفته ايد: عرف مي گويد: زني كه طلاق گرفت , بهتر است ديگر شوهرش را نبيند,به خاطر مسائل جنسي , درست نيست . اتّفاقاً بر عكي است , زيرا اسلام مي خواهد در اين فرصت مرد و زن زندگي خود را ادامه دهند و از طلاق كه أمر ناپسندي است , دور شوند. آيهء دو سورهء طلاق

مي فرمايد: . شاهد بر اين كه اسلام طلاق را امر ناپسندي مي داند و اين زمان طلاق و خارج نكردن و بيرون نرفتن زن از خانه فرصتي براي به هم پيوستگي و زناشويي مجدد است , آيهء بعداست كه مي فرمايد: .

امام كاظم 7با قاضي ابو يوسف انصاري سخني و احتجاجي دارد و مي فرمايد:

شافعي گفته است : مدتي ابويوسف در درس مغازي محمد ابن اسحاق شركت مي كرد تا از تاريخ اطلاعاتي داشته باشد و در نتيجه به درس استادش ابوحنيفه نمي رفت . هنگامي كه ابوحنيفه او را ديد, گفت : اي ابويوسف ! شنيده ام به درس تاريخ مي روي . بگو ببينم :كسي كه پرچم جالوت در جنگ با طالوت را حمل مي كرد, اسمش چه بود؟ ابو يوسف به ابوحنيفه گفت : تو پيشوا و امام هستي (و به اصطلاح در فقه فرو رفته اي ) حال من از تو سؤالي مي كنم : بگو ببينم آيا جنگ بدر اوّل اتفاق افتاد يا جنگ اُحد؟ تو نمي داني كدام جلوتر و كدام عقب تر واقع شد (در حالي كه اين مربوط به تاريخ اسلام است ) ابوحنيفه ساكت شد.

شيخ كليني (ره ) روايت كرد كه روزي ابويوسف به امام كاظم 7عرض كرد: يا ابالحسن ! آيا استظلال در محمل براي شخص محرم جائز است ؟ حضرت فرمود: نه . پرسيد: آيا استظلال در خيمه و اتاق براي محرم جائز است ؟ حضرت فرمود: آري . ابو يوسف پوزخندي مسخره آميزي زد و خنديد و گفت : عجب ! چه فرقي است بين اين دو مورد؟ حضرت 7فرمود: اي

ابويوسف ! در دين خدا نمي شود قياس كرد. شما با دين خدا بازي مي كنيد. ما (اهل بيت ) همان طوري كه رسول خدا6عمل مي كرد, عمل مي كنيم .پيامبر6هنگام رفتن به سوي مكّه هنگام احرام زير سايه بان و محمل نمي رفت , ولي وقتي كه در جايي منزل مي كرد يا به مكه وارد مي شد, زير خيمه مي رفت و وارد اتاق مي شد و سايه بان بر خود قرار مي داد. ابويوسف ساكت شد.

ابويوسف در سال 182در سن 69سالگي در بغداد از دنيا رفت و قبر او در كاظمين نزديك قبر امام كاظم 7قرار دارد. او هنگام مرگش مي گفت : خدايا! تو مي داني كه در قضاوت هايي كه كرده ام , ظلم نكردم و به اجتهاد خود عمل كردم و هر جا كه بر من مشكل مي شد, از ابوحنيفه سؤال مي كردم .(شيخ عباس قمي , الكني والالقاب , ج 1 ص 180.كتابش (قرآن ) در مورد طلاق دادن شرط كرده كه دو نفر شاهد عادل بر طلاق گواه باشند (صيغهء طلاق را دو شاهد عادل بشنوند) و نيز امر كرده به تزويج , ولي بر تزويج هيج شاهدي لازم ندانسته است . شما اهل سنت و جماعت بر عكس عمل مي كنيد; در مورد ازدواج دو شاهد لازم مي دانيد, ولي در مورد طلاق دو شاهد عادل را لازم نمي دانيد>.(3)

(پ_اورقي 1.وسائل الشيعه , ج 15 ص 267

(پ_اورقي 2.مجمع البيان , ج 10 ص 456

(پ_اورقي 3.تفسير صافي , ج 5 ص 187

چرا در اسلام حق طلاق بين زن و مرد مساوي نيست؟

پرسش

چرا در اسلام حق طلاق بين زن و مرد مساوي نيست؟

پاسخ

اوّلاً زن در برخي مواقع مي تواند حق طلاق داشته باشد و چنين نيست كه زن به هيچ وجه حق طلاق نداشته باشد، كه شرايط آن هم در احكام اسلام و هم در قانون مدني ثبت شده است.

ثانياً اهميت كانون خانواده در اسلام و كراهت شديد طلاق نبايد فراموش شود.

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر آنچه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه كه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام، حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، كه به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه به حفظ كانون خانواده است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت گيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اولاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح آنكه: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را

در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثيري چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لوزماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن را به صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه مي شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب

مرد.(1)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو مي آورند.

همان گونه كه بيان شده، اين گونه نيست كه زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلكه در مواردي مي تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن مي تواند در ضمن عقد نكاح يا عقد لازم ديگري شرط كند كه وكالت در طلاق خودش داشته باشد، يعني زن از شوهرش وكالت مي گيرد در صورتي كه لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه كند.بااين شرطمرد و زن در طلاق دادن مساوي خواهند شد. هم مرد حق طلاق دادن دارد و هم زن.

در آخر اين كه:

در قانون مدني جمهوري اسلامي، مواردي كه زن مي تواند حق طلاّق داشته باشد، ذكر شده است.

چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن در اينجا گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بله استفاده مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

پي نوشت ها:

1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 284.

آيا حق طلاق مي تواند با زن باشد؟

پرسش

آيا حق طلاق مي تواند با زن باشد؟

پاسخ

بلي اگر زن در ضمن عقد ازدواج وكالت طلاق از شوهر بگيرد، مي تواند مطابق شرط ضمن عقد، خود را به وكالت از شوهرش طلاق دهد. وكالت مي تواند مطلق يا مقيد باشد، مثلاً شوهر در ضمن عقد به خانمش وكالت بدهد كه هر وقت دلش خواست، بتواند از جانب او خود را مطلقه نمايد و يا بگويد: فقط در صورتي كه معتاد شدم، مي تواني خود را طلاق دهي.(1)

پي نوشت ها:

1. آيت الله تبريزي، استفتائات، سؤال 1677.

چرا در اسلام حق طلاق برعهده مردان است، آيا حق زنان ضايع نمي شود؟

پرسش

چرا در اسلام حق طلاق برعهده مردان است، آيا حق زنان ضايع نمي شود؟

پاسخ

دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان طور كه در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نكحتم المؤمنات، فانكحوا ماطاب لكم، فانكحو هن باذن أهلهنّ".

از اين جا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه طبيعتاً حق طلاق از آنِ كسي است كه موقع ازدواج، به دنبال آن مي رفت و به اصطلاح به خواستگاري زن مي رفت. در كلام فقها آمده است:

"الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ طلاق به دست كسي است كه در ابتداي ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج كرد)".

از جهت قانون طبيعت نيز چنين است كه از ابتداي خلقت هميشه بر اساس فطرت خدادادي، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاري آنان مي رفتند. به تعبير ديگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از اين رو حق طلاق به كسي داده مي شود كه به دنبال عقد ازدواج رفته است.

در صورتي حق طلاق با مرد است كه در ضمن عقد ازدواج، حق توكيل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق كنند زن در صورتي كه لازم بداند يا در صورتي كه مرد دچار عارضه اي شود، از جانب مرد وكيل باشد كه خود را مطلّقه كند، زن نيز حق طلاق خواهد داشت.

در قانون مدني جمهوري اسلامي آمده است: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي را كه مخالف با

مقتضاي عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، كه خود را مطلّقه نمايد". (ماده 1119)

بنابراين از نظر فقهي و از نظر قانون مدني ايران، گرچه حق طلاق به صورت يك حق طبيعي براي مرد است، ولي به صورت يك حقّ قراردادي و تفويضي مي تواند به زن واگذار شود.

در مواردي نيز حاكم شرع مي تواند زني را مطلّقه كند و آن در مواردي است كه مرد نه به وظائف زوجيت عمل مي كند و نه زن را طلاق مي دهد. حاكم شرع زوج را احضار مي كند و به او تكليف مي كند كه زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاكم طلاق مي دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

"هر كس زني دارد و او را نمي پوشاند و نفقه وي را نمي پردازد، بر پيشواي مسلمانان لازم است آن ها را به وسيله طلاق از يكديگر جدا كند".(1)

بنابراين اسلام در مورد حق طلاق اين نظريه را مي پذيرد كه راه طلاق براي زن باز است. وي مي تواند ضمن عقد نكاح شرط وكالت بر طلاق بكند. نيز مي تواند به حاكم شرع براي طلاق گرفتن در صورت خودداري شوهر مراجعه كند.(2)

چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر چه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام، حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل كه مبغوض نزد خدا است، تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه حفظ

كانون خانواده است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت نگيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد، به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اوّلاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است، اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن، به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثير چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لوزماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن

را به صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب مرد.(3)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است، اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

همچنين چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بلكه استفاده مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري،

نظام حقوق زن در اسلام، ص 315.

2. همان.

3.همان، ص 284.

چرا در اسلام حق طلاق برعهده مردان است، آيا حق زنان ضايع نمي شود؟

پرسش

چرا در اسلام حق طلاق برعهده مردان است، آيا حق زنان ضايع نمي شود؟

پاسخ

دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان طور كه در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نكحتم المؤمنات، فانكحوا ماطاب لكم، فانكحو هن باذن أهلهنّ".

از اين جا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه طبيعتاً حق طلاق از آنِ كسي است كه موقع ازدواج، به دنبال آن مي رفت و به اصطلاح به خواستگاري زن مي رفت. در كلام فقها آمده است:

"الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ طلاق به دست كسي است كه در ابتداي ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج كرد)".

از جهت قانون طبيعت نيز چنين است كه از ابتداي خلقت هميشه بر اساس فطرت خدادادي، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاري آنان مي رفتند. به تعبير ديگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از اين رو حق طلاق به كسي داده مي شود كه به دنبال عقد ازدواج رفته است.

در صورتي حق طلاق با مرد است كه در ضمن عقد ازدواج، حق توكيل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق كنند زن در صورتي كه لازم بداند يا در صورتي كه مرد دچار عارضه اي شود، از جانب مرد وكيل باشد كه خود را مطلّقه كند، زن نيز حق طلاق خواهد داشت.

در قانون مدني جمهوري اسلامي آمده است: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي را كه مخالف با

مقتضاي عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، كه خود را مطلّقه نمايد". (ماده 1119)

بنابراين از نظر فقهي و از نظر قانون مدني ايران، گرچه حق طلاق به صورت يك حق طبيعي براي مرد است، ولي به صورت يك حقّ قراردادي و تفويضي مي تواند به زن واگذار شود.

در مواردي نيز حاكم شرع مي تواند زني را مطلّقه كند و آن در مواردي است كه مرد نه به وظائف زوجيت عمل مي كند و نه زن را طلاق مي دهد. حاكم شرع زوج را احضار مي كند و به او تكليف مي كند كه زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاكم طلاق مي دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

"هر كس زني دارد و او را نمي پوشاند و نفقه وي را نمي پردازد، بر پيشواي مسلمانان لازم است آن ها را به وسيله طلاق از يكديگر جدا كند".(1)

بنابراين اسلام در مورد حق طلاق اين نظريه را مي پذيرد كه راه طلاق براي زن باز است. وي مي تواند ضمن عقد نكاح شرط وكالت بر طلاق بكند. نيز مي تواند به حاكم شرع براي طلاق گرفتن در صورت خودداري شوهر مراجعه كند.(2)

چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر چه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام، حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل كه مبغوض نزد خدا است، تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه حفظ

كانون خانواده است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت نگيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد، به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اوّلاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است، اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن، به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثير چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لوزماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن

را به صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب مرد.(3)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است، اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

همچنين چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بلكه استفاده مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري،

نظام حقوق زن در اسلام، ص 315.

2. همان.

3.همان، ص 284.

چرا زنان حق طلاق ندارند؟

اشاره

دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان طور كه در ازدواج خطاب به م

پرسش

چرا زنان حق طلاق ندارند؟

دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان طور كه در ازدواج خطاب به مردان است، مثل "اذا نكحتم المؤمنات، فانكحوا ماطاب لكم، فانكحو هن باذن أهلهنّ".

از اين جا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه طبيعتاً حق طلاق از آنِ كسي است كه موقع ازدواج، به دنبال آن مي رفت و به اصطلاح به خواستگاري زن مي رفت. در كلام فقها آمده است:

"الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ طلاق به دست كسي است كه در ابتداي ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج كرد)".

از جهت قانون طبيعت نيز چنين است كه از ابتداي خلقت هميشه بر اساس فطرت خدادادي، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاري آنان مي رفتند. به تعبير ديگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از اين رو حق طلاق به كسي داده مي شود كه به دنبال عقد ازدواج رفته است.

در صورتي حق طلاق با مرد است كه در ضمن عقد ازدواج، حق توكيل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق كنند زن در صورتي كه لازم بداند يا در صورتي

كه مرد دچار عارضه اي شود، از جانب مرد وكيل باشد كه خود را مطلّقه كند، زن نيز حق طلاق خواهد داشت.

در قانون مدني جمهوري اسلامي آمده است: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي را كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، كه خود را مطلّقه نمايد". (ماده 1119)

بنابراين از نظر فقهي و از نظر قانون مدني ايران، گرچه حق طلاق به صورت يك حق طبيعي براي مرد است، ولي به صورت يك حقّ قراردادي و تفويضي مي تواند به زن واگذار شود.

در مواردي نيز حاكم شرع مي تواند زني را مطلّقه كند و آن در مواردي است كه مرد نه به وظائف زوجيت عمل مي كند و نه زن را طلاق مي دهد. حاكم شرع زوج را احضار مي كند و به او تكليف مي كند كه زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاكم طلاق مي دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

"هر كس زني دارد و او را نمي پوشاند و نفقه وي را نمي پردازد، بر پيشواي مسلمانان لازم است آن ها را به وسيله طلاق از يكديگر جدا كند".(3)

بنابراين اسلام در مورد حق طلاق اين نظريه را مي پذيرد كه راه طلاق براي زن باز است. وي مي تواند ضمن عقد نكاح شرط وكالت بر طلاق بكند. نيز مي تواند به حاكم شرع براي طلاق گرفتن در صورت خودداري شوهر مراجعه كند.(4)

چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر چه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام،

حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل كه مبغوض نزد خدا است، تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه حفظ كانون خانواده است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت نگيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد، به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اوّلاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است، اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن، به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثير چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر

به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لوزماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن را به صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب مرد.(5)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است، اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

همچنين چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بلكه استفاده

مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

چنانچه پاسخ ارائه شده را كافي نمي دانيد و يا همچنان سؤالاتي در اين موضوع و موضوعات ديگر برايتان باقي مانده است، در مكاتبات بعدي براي ما بنويسيد تا به آنها پاسخ داده شود.

پي نوشت ها :

1. شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 315.

2. همان.

3.همان، ص 284.

پرسش: چرا زنان به درجه پيامبري نرسيدند؟

پاسخ

پيامبري و رسالت و نبوت تشريعي يك كار اجرايي است، و رهبري جامعه، بيان حلال و حرام، واجب و مستحب، مكروه و مباح به عهده پيامبر الهي مي باشد. از آن جايي كه ايفاي اين مسئوليت ها تماس مستقيم و مداوم را مي طلبد، تحمّل اين وظيفه به عهده مرد گذاشته شده است. قرآن مي فرمايد: "ما أرسلنا من قبلك إلاّ رجالاً نوحي إليهم؛ قبل از تو (اي پيامبر) هيچ كس را جز مردان به عنوان رسول نفرستاديم و به آن وحي كرديم".(1)

اصولاً مجموعه روح وجسم زنان به گونه اي است كه پذيراي مسئوليت هاي سنگين و اجرايي مهم نمي باشد. از اين رو نه تنها در دنياي قديم بلكه در عصر حاضر كه به اصطلاح عصر تمدن و احياي حقوق زنان است نيز زنان در كارهاي اجراي مهم و پست هاي كليدي قرار نمي گيرند. بررسي كنيد و ببينيد در كل كشورهاي جهان چند نفر زن رئيس جمهور و يا وزيرند و يا در پست هاي مهم ديگر قرار دارند و يا مثلاً چند تن

رانندة ماشين هاي سنگين هستند.

از ديدگاه اسلام پيامبر نشدن زنان و وظايف ديگري كه از زنان برداشته شده است فقط به خاطر ويژگي هاي جسمي و روحي آنان است، و اين از ارزش و مقام معنوي زنان نمي كاهد، زيرا از منظر وحي الهي، هيچ انساني بر ديگري مزيت و برتري ندارد، مگر از طريق كمالات معنوي، و ملاك مزيت و برتري، تقوا و پرهيزكاري در همة شئون زندگي است. قرآن مي فرمايد: "يا أيها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثي و جعلنا كم شعوباً و قبائل لتعارفو إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم؛ ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را دسته ها و قبيله هاي گوناگون قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. همانا گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است".(2)

بر اين اساس زن نيز مي تواند به مقامي دست يابد كه خداوند به او وحي نمايد مانند مادر حضرت موسي و حضرت مريم.

خداوند در جاي ديگرمي فرمايد: "هر كس كار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتي پاك زنده مي داريم و پاداش آن ها به بهترين اعمالي كه انجام مي دادند خواهيم داد".(3)

به همين خاطر در كنار مردان بزرگ تاريخ اسلام چهره زني را مي بينيم كه در موفقيت و پيشرفت او تاثير داشته است.

پس مرد و زن در معيارهاي الهي همتاي هم هستند و هر يك تلاش كند به كمال واقعي كه قرب پروردگار جهان و وصول به بهشت برين است نايل خواهد شد. واگذار نكردن وظيفة پيامبري، يا مرجعيت به عهدة زن، بار و مسئوليتي

را از دوش او برداشتن است، نه كاستن مقام معنوي او.

پاورقي

1 . يوسف(12) آية 109.

2 . حجرات (39) آية 13.

3 . نحل (16) آية 97.

ديدگاه اسلام در مورد طلاق چه مي باشد؟

پرسش

ديدگاه اسلام در مورد طلاق چه مي باشد؟

پاسخ

اگر كار به جايي برسد كه سازش ميان همسران به هيچ وجه ميسر نباشد، خداوند راه طلاق، يعني جدا شدن زوجين را به عنوان آخرين راه حل باز گزارده است. خداوند طلاق را براي كساني قرار داده است كه هيچ راهي براي ادامه زندگي مشترك و حل مشكلات و اختلافهاي خود، در پيش رو ندارند و محيط خانواده نيز براي آنها به صورتي غير قابل تحمل در آمده كه ادامه آن زندگي را بر انسان تلخ و دشوار مي سازد.

از نظر شرع، طلاق راهي مبغوض و مرجوح است كه جز در موارد ضرورت، نبايد به سراغ آن رفت. پس نبايد ملعبه دست افراد هوسباز، تنوع طلب و بيگانه از عواطف انساني باشد و يا به وسيله اي براي متزلزل ساختن بنيان خانواده تبديل شود.

در قرآن كريم دربارة پسر ناتني و طلاق چه مطالبي بيان شده و در كدام سوره ها آمده است لطفاً توضيح دهيد.

پرسش

در قرآن كريم دربارة پسر ناتني و طلاق چه مطالبي بيان شده و در كدام سوره ها آمده است لطفاً توضيح دهيد.

پاسخ

پرسش گر محترم در قرآن دربارة پسر ناتني مطلبي يافت نشد، ولي در برخي از روايات اسلامي در اين باره عنوان "ربيب آمده است (ر.ك فقه القران قطب الدين راوندي ج 2، ص 91، دارالكتب الاسلامية تهران )

قرآن كريم دربارة "طلاق ، در جاهاي مختلف به مناسبت بحث كرده است كه برخي از آنها عبارت اند از:

1. سورة طلاق هفت آية نخستين سوره دربارة طلاق و مسائل مربوط به آن سخن مي گويد، و تا حدودي جزئيات اين مسئله را در عباراتي كوتاه و پرمعنا، به طور دقيق و ظريف مطرح ساخته است

در بخش دوم سوره در حقيقت انگيزة اجراي بخش اول است كه از عظمت خداوند و مقام رسول اكرم و پاداش صالحان و مجازات بدكاران سخن به ميان مي آورد و مجموعة منسجمي را براي ضمانت اجراي اين مسئلة مهم اجتماعي (طلاق ارائه مي دهد.(براي آگاهي بيش تر ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 19، ص 312_328 / تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 24، ص 217_264.)

2. سورة احزاب آية 49: كه در آن به گوشه اي از احكام طلاق و جدايي به شيوة شايسته اشاره شده است

3. سورة بقره آية 236: كه در آن به اشكال نداشتن طلاق و جدايي قبل از عمل زناشويي و يا قبل از تعيين مهر، اشاره شده است

چرا حق طلاق دست مرد است و زن به جز در مواردي نمي تواند از شوهرش طلاق گيرد؟

پرسش

چرا حق طلاق دست مرد است و زن به جز در مواردي نمي تواند از شوهرش طلاق گيرد؟

پاسخ

حقيقت اين است كه اسلام به همان ميزان كه به انعقاد پيمان زناشويي اهميت مي دهد، از شكسته شدن آن ناخشنود است چنان كه قرآن كريم در بسياري از آيات به اهميت ازدواج اشاره كرده و از مؤمنان مي خواهد مقدمات ازدواج افرادي را كه همسر ندارند، فراهم كنند.(ر.ك سوره نور، 32 / سوره نحل 72 و... .) رسول اكرم نيز مي فرمايند: "هيچ چيز، در پيشگاه خدا محبوب تر از خانه اي كه به ازدواج آباد شده نيست و هيچ چيز در پيشگاه خدا منفورتر از خانه اي كه در اسلام به جدايي (طلاق ويران شود، نيست (وسائل الشيعه ج 16، ص 266 و 267.)

ولي گاهي عدم تفاهم و توافق زن و شوهر، چنان به اوج مي رسد كه نه داوران خانوادگي و نه خود زوجين از عهده رفع آن بر نمي آيند; اين جاست كه راه جدايي براي آن ها باز گذاشته شده چرا كه زندگي خانوادگي نياز به وحدت و مودت دارد و اين هم چيزي نيست كه يك طرفه و يك جانبه باشد; بلكه بايد جذب و كشش از هر دو طرف باشد. با زور و اجبار "قانوني مي توان دو نفر را ملزم ساخت كه با يكديگر همكاري كنند و پيمان همكاري خود را بر اساس عدالت محترم بشمارند و ساليان دراز به همكاري خود ادامه دهند; امّا ممكن نيست با زور و اجبار قانوني دو نفر را وادار كرد كه يكديگر را دوست داشته باشند; نسبت به همديگر صميميت داشته باشند و...

بنابراين هنگامي كه محبت زن از قلب مرد خارج شد يا زن حاضر

به ادامه زندگي با مرد نبود، اسلام آن ها را وادار به ادامه زندگي نمي كند; اگرچه اسلام انواع تدابير اخلاقي و اجتماعي را براي حفظ اين كانون از خطر انحلال به كار برده و به هر وسيله اي متوسل شده است به جز زور و قانون برخي از آن تدابير چنين است 1. توصيه به شناخت كامل از يكديگر قبل از ازدواج 2. توصيه به ازدواج با زنان مؤمن و مردان مؤمن (بقره 221); چرا كه يكي از عوامل مهم استحكام بنيان خانواده مؤمن بودن هر دو طرف است 3. آگاهي از اين كه انگيزه ازدواج تنها ارضاي شهوات جنسي نيست بلكه ازدواج ابزاري براي تربيت فرزند صالح و حفظ نسل بشر است و هدف از آن رسيدن به آرامش جسمي روحي فردي اجتماعي و مودت و رحمتي است كه خداوند متعال در بين زن و شوهر و خانواده قرار داده است "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ئَيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ" (روم 21) 4. توصيه به صلح هنگام بيم از ناسازگاري (نسأ، 128); 5. انتخاب داور از دو طرف براي آشتي دادن بين آنان (نسأ، 35); 6. حضور دو شاهد عادل هنگام طلاق (طلاق 2); 7. اجازه به مرد براي رجوع به زندگي بعد از طلاق هنگام عده و... كه تدابير اخير سبب تأخير افتادن طلاق و غالباً منجر به انصراف از آن مي گردد.

مشكل بي خانمان شدن زن و پرداخت مهريه زمان عقد كه گاهي بسيار ناچيز است از آن جا پيدا شده كه غالباً مردها و زنان گمان مي كنند كار و خدمتي

كه زن در خانه مرد مي كند و محصولي كه از آن كارها پديد مي آيد، به مرد تعلق دارد; در صورتي كه اسلام زن را از نظر كار و فعاليت آزادي كامل داده و هر كاري را كه مي كند به او متعلق دانسته است و قانوني در عقدنامه ها موجود است كه هنگام طلاق سرمايه اي را كه مرد از هنگام ازدواج تا طلاق به دست آورده بين او و زن نصف مي شود كه تا حدودي به رفع مشكلات زن كمك مي كند.

قرآن كريم دستور مي دهد اموالي را كه به زن داديد از او باز نستانيد: "اگر خواستيد همسر ]ديگري به جاي همسر ]پيشين خود[ بياوريد و به يكي از آنان مال فراواني داده باشيد، نبايد از آن ]داده خود[ چيزي باز گيريد; آيا چيزي را كه داده ايد به بهتان و گناه آشكار پس مي گيريد؟" (نسأ، 20)

متأسفانه طلاق به هر علتي كه باشد (همان طور كه در پرسش اشاره كرديد) آثار منفي از جمله دوري فرزندان از پدر يا مادر و... را در پي دارد كه براي پيش گيري از اين امر، ضمن اقدامات لازم قبل از ازدواج و هنگام زندگي ]كه قبلاً اشاره شد[ در صورت مجبور بودن به طلاق مرد، به حكم اخلاق اسلامي وظيفه دارد، شخصيت زن را محترم بداند و از برخوردهاي نامطلوب و منكر و خلاف احسان مانند: عدم اجازه و ديدن فرزند بپرهيزد و تقواي خودر را زير پانگذارد تا بتواند با همسرش در عين جدايي وظايف پدر و مادري را براي فرزندانشان انجام دهند; چنان كه قرآن مي فرمايد: "آنان ]زنان را از همان گونه مسكن كه خود سكونت مي كنيد سكني دهيد به اندازه توانايي خود

و به آنان زيان مرسانيد تا بر آنان كار تنگ كنيد و اگر باردار باشند بر آنان انفاق كنيد تا بار خودشان را بنهند و اگر ]پس از جدايي فرزند شما را شير دهند مزد ايشان را بدهيد و با يكديگر به وجه پسنديده رفتار كنيد و اگر ]در شير دادن با هم اختلاف كنيد، پس زن ديگري شير دهد." (طلاق 6)(ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ، ص 209 _ 320، انتشارات صدرا / محبت خانواده در قرآن احمد بهشتي )

دليل دادن حق طلاق به مرد اين است كه بالأخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد; اسلام نيز، كسي را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است

يكي از شؤون اين مديريت و مسئله اجراي طلاق است كه از چند حال خارج نيست

1. حق طلاق به دست مرد باشد.

2. حق طلاق به دست زن باشد.

3. هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم به دلايلي كه گفته شد صحيح نيست

فرض چهارم هم با اشكالاتي روبه رو است و با حكمت وضع قانون طلاق منافات دارد; زيرا ممكن است يك نفر خواهان طلاق و ديگري خواهان آن نباشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد و اين مسئله را بعضي كشورهاي

غربي تجربه كرده اند و حتي آمار طلاق در آن ها به 51 درصد ازدواج ها مي رسد.

فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها افزون بر اين كه آمار طلاق را بالا مي برد و زيرا از نظر آمار به طور غالب خانم ها تقاضاي طلاق را دارند، باعث سستي كانون خانواده نيز مي گردد، در نتيجه بهترين فرض صورت اول است البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از تضييع حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز، زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي طلاق قضايي و طلاق توافقي و طلاق خلعي و...; بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد. همچنين براي طلاق هاي ناجوان مردانه و هوس گونه مردان نيز تمهيداتي ديده شده است تا حق زن پايمال نشود.(ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ص 300، انتشارات صدرا ; پرسش ها و پاسخ ها، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مركز فرهنگي دفتر هفتم ص 236، انتشارات پارسايان )

چرا حق طلاق با زن نيست ؟

پرسش

چرا حق طلاق با زن نيست ؟

پاسخ

وجود طلاق به صورت ابتدايي در دست مرد - البته با قيود و شرايطي كه اسلام قرار داده است - امري متناسب با وضعيت طبيعي ازدواج است، نه مربوط به قرارداد و اعتبار صرف. مكانيسم طبيعي ازدواج اين است كه زن در كانون خانواده، محبوب و محترم باشد و همين كه شعله عشق مرد نسبت به وي خاموش شد، ركن اساسي خانواده ويران شده و طبيعتا اين اجتماع كوچك از هم خواهد پاشيد. حفظ قانوني زن در خانه نيز نمي تواند او را محبوب مرد سازد و آن ويرانه را آباد نمايد. از همين رو اسلام توصيه مي كند كه زن كاري كند كه كاملاً محبوب و معشوق شوهرش واقع گردد و او را دلباخته خود سازد. ولي عكس قضيه چنين نيست؛ يعني، با سلب علاقه زن از شوهر، حيات خانوادگي پايان يافته نيست؛ زيرا بي علاقگي زن، مهر مرد را نسبت به وي خاموش نمي سازد، بلكه عادتا آن را تيزتر و حادتر مي كند؛ چون مرد خواستار شخص زن است و زن خواستار عشق و محبت مرد. افزون بر اين زن در مورد لزوم مي تواند درخواست طلاق قضايي كند و حتي مي تواند به هنگام ازدواج، داشتن حق طلاق را براي خود، جزو شرايط ضمن عقد قرار دهد.

براي مطالعه بيشتر ر . ك :

نظام حقوق زن در اسلام ، شهيد مطهري

حق طلاق بدون محدوديت به مرد داده شده و به راحتي طلاق مي دهد, اما زن اگر بخواهد طلاق بگيرد در خلع مهريه اش و در مبارات مالي را بدهد و در اين موارد به توجيه هاي اخلاقي بسنده مي شود؟

پرسش

حق طلاق بدون محدوديت به مرد داده شده و به راحتي طلاق مي دهد, اما زن اگر بخواهد طلاق بگيرد در خلع مهريه اش و در مبارات مالي را بدهد و در اين موارد به توجيه هاي اخلاقي بسنده مي شود؟

پاسخ

الف) طلاق خلع و مبارات نوعي تراضي و توافق طرفيني است وطبيعت امور توافقي اين است كه آزادي عملبسياري دارد كما اينكه زن نيز مي تواند هر مقدار بخواهد مهر قرار دهد و يا شرط ضمن العقد كند كه براي او حق طلاقيك طرفه بگذارند يا اگر مرد خواست طلاقش دهد چند برابر مهريه به او بپردازد و... .

ب) اين كه حق طلاق به طور طبيعي به مرد داده شده - چنان كه گفته شد - فلسفه اش ساختار طبيعي و ماهيتازدواج است نه غلبه احساسات بر زن و فرضا چنين باشد رشد فكري و عقلي لزوما به معناي تحت الشعاع قرار گرفتناحساسات نيست. بلكه هر يك مدار خاصي دارند و مانند دو كفه ترازو نيستند كه با بالا رفتن يكي لزوما ديگري پايينبيايد. البته در مواردي چنين خواهد شد ولي نه هميشه. افزون بر آن احكام قانوني تابع مصالح غالبي است و در برابرآنها هميشه استثناهايي وجود دارد ولي در غير موارد لزوم آن را تخصيص و تبصره نمي زنند. درست شبيه مقرراتراهنمايي و رانندگي كه براي جلوگيري از تصادف ترافيك و... وضع شده. ولي در مواردي هم كه عمل بر خلافمقررات موجب تصادف و ترافيك نشده بايد آن را رعايت كرد و تنها در شرايط ضروري - مانند امداد رساني -مقررات آن استثنا مي پذيرد. در اسلام اين گونه موارد از طريق احكام ثانويه و احكام

حكومتي پيش بيني شده اند.{J

چرا در اسلام حق طلاق با مرد است آيا اگر زني به هر دليل همسر خود را مناسب نيافت محكوم به زندگي با اوست؟

پرسش

چرا در اسلام حق طلاق با مرد است آيا اگر زني به هر دليل همسر خود را مناسب نيافت محكوم به زندگي با اوست؟

پاسخ

از نظر اسلام حق طلاق با مرد است و دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اين كه نوع مردان از نظر مديريت و انعطاف پذيري كمتر در برابر احساسات قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1- حق طلاق به دست مرد باشد،

2- حق طلاق به دست زن باشد،

3- هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،

4- اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،

5- اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.

فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مي برد (زيرا از

نظر آمار غالباً خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

چرا در تحرير الوسيله عنوان شده كه در طلاق اطلاع زن مهم نيست چه برسد به رضايت آن?

پرسش

چرا در تحرير الوسيله عنوان شده كه در طلاق اطلاع زن مهم نيست چه برسد به رضايت آن?

پاسخ

طلاق، در نظام حقوقي اسلام از ايقاعات است نه از عقود. يكي از تفاوت عقد با ايقاع در اين است كه در عقد تعهد با خواست طرفين ايجاد مي شود مانند نكاح كه با رضايت و اراده آزادانه دو طرف قابل تحقق است، اما ايقاع، تعهد يك طرفه انجام مي شود، ايقاع يك عمل حقوقي است كه با خواست يك طرف بدون آن كه نياز به طرف ديگر باشد انجام مي شودو طلاق از جمله ايقاعات است نه عقود اما چرا طلاق ، عقد نيست و رضايت يا اطلاع طرف مقابل او شرط نيست، با برخي قيود و تبصره هاي آن، توجه به نكات ذيل مناسب است:

طبق ماده 1133 قانون مدني مرد مي تواند هر وقت كه بخواهد زن خود را طلاق دهد. اين قاعده مبتني بر فقه اسلامي است كه اختيار طلاق را اصولاً به دست مرد داده است. اين قاعده را با غلبه احساسات در زن و اينكه در حقوق اسلامي مرد در تشكيل خانواده سهمي بيشتر دارد و بار مخارج و مسئوليت خانواده بيشتر بر دوش اوست و به همين نسبت علاقه اش به بر هم نخوردن خانواده شديد مي باشد توجيه كرده اند، (يحيي نوري، حقوق زن در اسلام و جهان، چاپ چهارم، تهران 1337، ص 227 و 228) و نيز در توجيه اختيار مرد در طلاق گفته اند: هر زمان كه شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعي مرده است، (مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ

تهران 1353، ص 282)؛ روانشناسي زن و مرد متفاوت است؛ طبيعت، كليد فسخ طبيعي ازدواج را به دست مرد داده است؛ يعني اين مرد است كه با بي علاقگي و بي وفائي خود نسبت به زن او را نيز سرد و بي علاقه مي كند، بر خلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود تأثيري در علاقه مرد ندارد بلكه احياناً آن را تيزتر مي كند؛ از اين رو بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود ولي بي علاقگي زن منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود؛ سردي و خاموشي علاقه مرد مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي است، اما سردي و خاموشي علاقه زن به مرد آن را به صورت مريضي نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد؛ در صورتي كه بي علاقگي از زن شروع شود، مرد اگر عاقل و وفادار باشد، مي تواند با ابراز محبت و مهرباني علاقه زن را بازگرداند و اين كار براي مرد اهانت نيست كه محبوب رميده خود را به زور قانون نگهدارد تا تدريجاً او را رام كند؛ ولي براي زن اهانت و غيرقابل تحمل است كه براي حفظ حامي و دل باخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود؛ البته اين در صورتي است كه علت بي علاقگي فساد اخلاقي و ستمگري مرد نباشد؛ اگر مرد ستمگري آغاز كند و زن به خاطر ستمگري و اضرار مرد به او بي علاقه گردد مطلب ديگري است، (همان كتاب، ص 284 و 285) و زن در اين صورت با شرايطي كه خواهيم گفت مي تواند براي طلاق

به دادگاه رجوع كند.

بايد توجه داشت كه طلاق در اسلام امري ناپسند است و مرد مسلمان نبايد از روي هوي و هوس و بدون دليل موجه اقدام به طلاق زن خود كند. به ديگر سخن «اسلام با طلاق سخت مخالف است. اسلام مي خواهد تا حدود امكان طلاق صورت نگيرد؛ اسلام طلاق را به عنوان چاره جويي در مواردي كه چاره منحصر به جدايي است تجويز كرده است»، (همان كتاب، ص 271)

معهذا صرف قواعد اخلاقي براي جلوگيري از طلاقهاي ناروا كافي نيست، بلكه ضمانت اجراي حقوقي لازم است و به عبارت ديگر پاره اي تدابير حقوقي براي جلوگيري از سوء استفاده مرد از اختيار طلاق بايد به كار گرفته شود. در قانون مدني چنين ضمانت اجرا و تدابيري پيش بيني نشده بود و همين امر موجب سوء استفاده بعضي از مردان از اختيار طلاق مي شد. لذا قانون حمايت خانواده ماده 1133 قانون مدني را به طور ضمني نسخ و اختيار مطلق مرد را از ميان بردو طلاق مرد را به مواردي خاص محدود نمود. ليكن قانون دادگاههاي مدني خاص مصوب مهر ماه 1358 با بازگشت به نظام قانون مدني ماده مزبور را احياء كرد؛ ولي براي جلوگيري از سوء استفاده مرد ارجاع به داوري و سعي در سازش زوجين از اين طريق و لوزم اجازه دادگاه براي طلاق در صورت عدم حصول سازش را مقرر داشت(تبصره 2 ماده 3). قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 1370، مانند قانون حمايت خانواده، صدور گواهي امكان سازش براي طلاق را لازم شناخت.

بنابراين، اگر امروز شوهر بخواهد زن خود را طلاق دهد بايد به دادگاه رجوع كند

و دادگاه با ارجاع اختلاف به داوري اقدام به اصلاح بين زوجين خواهد كرد و در صورتي كه بين زن و شوهر سازش حاصل نشود گواهي عدم امكان سازش به شوهر خواهد داد. دفتر طلاق پس از دريافت گواهي عدم امكان سازش به اجراي صيغه طلاق و ثبت آن اقدام خواهد كرد.

برابر بند آخر ماده 10 قانون حمايت خانواده كه مي توان گفت هنوز به قوت و اعتبار خود باقي است، «هرگاه شوهر بدون اجازه دادگاه مبادرت به طلاق نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد«. به علاوه از سردفتر خاطʠسلب صلاحيت خȘǙǘϠشد (ماϙǠواحد قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 1370).

لزوم اجازه دادگاه يا گواهي عدم امكان سازش براي طلاق به اراده شوهر كه در راه مصلحت خانواده و جلوگيري از خود سري و سوء استفاده مرد در زمينه طلاق مقرر شده يك قاعده حقوق جديد است كه در ايران نخستين بار به موجب قانون حمايت خانواده 1346 پذيرفته شد و قانون حمايت خانواده 1353 نيز آن را تأييد كرد؛ آنگاه لايحه قانوني دادگاههاي مدني خاص و قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق هم آن را لازم شمردند . اين قاعده هر چند كه در فقه اسلامي به صراحت مطرح نشده با آن مباينتي ندارد، بلكه با اصول عاليه اسلام سازگار است.

جامعه هر اندازه و به هر وسيله اقداماتي به عمل آورد كه تصميمات ناشي از عصبانيت و غفلت (در امر طلاق) عملي نشود بجاست و مورد استقبال اسلام است قانون در راه مصلحت اجتماع مي

تواند متصديان دفاعار طلاق را از اقدام به طلاق، تاوقتي كه محكمه عدم موفقيت خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به اطلاع آنها نرسانده است، منع كند. محاكم كوشش خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به عمل مي آورند و فقط هنگامي كه بر محكمه ثابت شد كه امكان صلح و سازش ميان زوجين نيست گواهي عدم امكان سازش صادر مي كند و به اطلاع دفاتر مي رساند، (همان كتاب، ص 303)

مبحث دوم - طلاق به درخواست زن

فقه اسلامي

فقهاي اسلامي در پاره اي موارد به زن اجازه داده اند كه از حاكم درخواست طاق كند و دلايلي از آيات و روايات در اين زمينه آورده اند. كاملترين و مفصلترين بحثي كه در اين مسأله در فقه اماميه به نظر ما رسيده است تقريرات آيت الله شيخ حسين حلي مقيم نجف اشرف تحت عنوان «حقوق الزوجه و آثارها الوضعيه» است، (رجوع شود به كتاب بحوث فقهيه به قلم عز الدين بحر العلوم. چاپ بيروت، 1393 هجري قمري، 1973 ميلادي، ص 183 به بعد؛ براي خلاصه اي از بحث مذكور رجوع شود به مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 321 به بعد)

بنابر آنچه در اين رساله آمده است، تخلف شوهر از اداء وظايف زوجيت (اعم از انفاق و همخوابگي و داشتن روابط جنسي و حسن معاشرت) چه ناشي از تقصير شوهر و چه بدون تقصير باشد، در صورتي كه زندگي زناشويي و بقاء نكاح را دشوار كند، به زن حق مي دهد كه براي طلاق به حكام شرع رجوع نمايد؛ حاكم شوهر را مجبور به طلاق خواهد كرد و

اگر شوهر از آن خودداري كند، حاكم به عنوان ولي ممتنع زن را طلاق خواهد داد.

در اين باره مؤلف به آيات و روايات استناد كرده است.

در جامع الشتات تأليف فقيه بزرگ، ميرزاي قمي، در پاسخ به حق زن در طلاق آمده است؛ هرگاه زوج تخلف كرد از حقوق زوجه ومطالبه زوجه نفعي نكرد به حاكم شرع رجوع مي كند و بعد از ثبوت در نزد حاكم او را الزام و اجبار مي كند بر وفاي حقوق يا بر طلاق دادن زوج. هرگاه براي حاكم علم حاصل شود به اينكه زوجه سلوك به معروف نمي كند و وفاي به حقوق زوجه نمي كند او را اجبار مي كند بر طلاق و اين اجبار منافي صحت طلاق نيست...»، (جامع الشتات، چاپ سنگي 1303 هجري قمري، كتاب الطلاق، ص 508)

از اين سؤال و جواب نيز به خوبي بر مي آيد كه هرگاه شوهر حقوق واجبه زن را وفا نكند و اجبار او به ايفاء ممكن نباشد، حاكم شوهر را اجبار به طلاق مي كند و در صورت امتناع شوهر از طلاق، حاكم زن را طلاق مي دهد و اين طلاق شرعاً صحيح است.

علاوه بر اين موارد، در فقه اسلام زني كه شوهر او غايب مفقود الاثر شده مي تواند با شرايطي از دادگاه طلاق بگيرد و نيز زن مي تواند به موجب شرط ضمن عقد از شوهر براي طلاق وكالت بگيرد كه در صورت تحقق پاره اي امور يا به طور مطلق از طرف او خود را طلاق دهد.

قانون مدني

قانون مدني در مواد 1129 و 1130 موجباتي را براي طلاق به درخواست زن مقرر داشته است كه مبتني

بر فقه اسلامي است. ماده 1129 مربوط به استنكاف يا عجز شوهر از دادن نفقه است و عدم امكان اجراء حكم محكمه و الزام به دادن نفقه كه در اين مورد زن مي تواند براي طلاق به حاكم رجوع كند و حاكم شوهر او را اجبار به طلاق مي نمايد.

ماده 1130 ق.م. (اصلاحي 14/8/1370) مربوط به عسر و حرج است كه به موجب آن اگر دوام زندگي زناشويي براي زن موجب مشقت شديد و غيرقابل تحمل باشد زن مي تواند از دادگاه تقاضاي طلاق كند.

علاوه بر موارد فوق، قانون مدني به تبعيت از فقه به زني كه شوهر او چهار سال غايب مفقود الاثر بوده اجازه داده است كه از دادگاه تقاضاي طلاق كند (ماده 1029). وكالت زن براي طلاق هم در قانون مدني مانند فقه اسلامي پذيرفته شده است (ماده 1119). اينك بجاست درباره موجبات مذكور بيشتر سخن بگوييم.

آيا زن مي تواند در عقد شرط كند كه حق طلاق داشته باشد؟

پرسش

آيا زن مي تواند در عقد شرط كند كه حق طلاق داشته باشد؟

پاسخ

زن مي تواند در ضمن عقد نكاح (و يا در ضمن عقد لازم ديگري ) شرط نمايد كه : وكيل بلاعزل از طرف شوهر خود, در طلاق دادن خود - اعم از طلاق رجعي , بائن و خلع - باشد و نيز حق خروج متعارف از منزل (براي صله رحم , ديد و بازديد غير مفسده انگيز, خريد, تحصيل , كار و...) را داشته باشد.

چرا در اسلام حق طلاق با مرد است ؟

پرسش

چرا در اسلام حق طلاق با مرد است ؟

پاسخ

قبل از پاسخ به اين سوئال مقدمه كوتاهي لازم است . هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو, ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر, ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد, اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است . البته واضح است كه سوئ استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد, بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي , روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اين كه مرد يا زن جنس برتر است و يدگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست . قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر

كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سوئالات مي رويم ). الف ) سپردن طلاق به مرد منطقي ترين راه است , چه آن كه واگذاري طلاق به زوجين نتيجه اي مفيد و گسترده ندارد, زيرا در صورت عدم توافق زوجين , زندگي جهنمي آنان بالاجبار ادامه يافته و طلاق و جدايي و در نتيجه رهايي واقع نخواهد شد. پس به ناچار بايد اختيار طلاق يا در دست زن قرار گيرد و يا در دست مرد. روشن است كه دادن اين اختيار به زن با توجه به بعد احساسي و عاطفي او, چندان به مصلحت نيست , بنابراين سپردن اختيار طلاق به دست مرد, به خصوص با توجه به غلبه بعد عقلاني و حزم و دورانديشي و نيز مسوئوليت هاي عمده اش در خانواده , تنها راه منحصر به فرد باقي مانده است . مرد در استفاده از اختيار طلاق مطلق العنان نيست بلكه بايد با رعايت عدالت و حفظ حقوق زن - حتي پس از جدايي و طلاق - از اين اختيار استفاده كند. ضمانت اجراي اين اصل هم , لزوم وقوع صيغه طلاق در محضر دو شاهد عادل است كه اين خود مانع طلاق هاي ظالمانه خواهد شد. طلاق , حق قابل واگذاري و انتقال است , بنابراين زن مي تواند در هنگام وقوع عقد ازدواج به صورت شرط ضمن عقد اين حق و اختيار را به صورت وكالتي به خود منتقل كند تا بتواند - مثلاا - در صورتي كه شوهر او معتاد يا بيمار لاعلاج شد خود را رها سازد. افزون بر آنچه گفته شد

اگر در زندگي خانوادگي مردي به همسر خود ستم كند و نه حاضر و يا قادر به اصلاح رفتار خويش باشد و نه حاضر به طلاق در اين صورت زن مي تواند به دادگاه اسلامي مراجعه كند تا قاضي حتي علي رغم مخالفت مرد, زن را طلاق داده و او را آزاد نمايد.

سؤال2: چرا در اسلام حق طلاق در اختيار مرد است؟

پرسش

سؤال2: چرا در اسلام حق طلاق در اختيار مرد است؟

پاسخ

پاسخ: دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان طور كه در ازدواج خطاب به مردان است، مثل "اذا نكحتم المؤمنات، فانكحوا ماطاب لكم، فانكحو هن باذن أهلهنّ".

از اين جا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه طبيعتاً حق طلاق از آنِ كسي است كه موقع ازدواج، به دنبال آن مي رفت و به اصطلاح به خواستگاري زن مي رفت. در كلام فقها آمده است:

"الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ طلاق به دست كسي است كه در ابتداي ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج كرد)".

از جهت قانون طبيعت نيز چنين است كه از ابتداي خلقت هميشه بر اساس فطرت خدادادي، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاري آنان مي رفتند. به تعبير ديگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از اين رو حق طلاق به كسي داده مي شود كه به دنبال عقد ازدواج رفته است.

در صورتي حق طلاق با مرد است كه در ضمن عقد ازدواج، حق توكيل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق كنند زن در صورتي كه لازم بداند يا در صورتي كه مرد دچار عارضه اي شود، از جانب مرد وكيل باشد كه خود را مطلّقه كند، زن نيز حق طلاق خواهد داشت.

در قانون مدني جمهوري اسلامي آمده است: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي را كه مخالف با مقتضاي عقد

مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، كه خود را مطلّقه نمايد". (ماده 1119)

بنابراين از نظر فقهي و از نظر قانون مدني ايران، گرچه حق طلاق به صورت يك حق طبيعي براي مرد است، ولي به صورت يك حقّ قراردادي و تفويضي مي تواند به زن واگذار شود.

در مواردي نيز حاكم شرع مي تواند زني را مطلّقه كند و آن در مواردي است كه مرد نه به وظائف زوجيت عمل مي كند و نه زن را طلاق مي دهد. حاكم شرع زوج را احضار مي كند و به او تكليف مي كند كه زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاكم طلاق مي دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

"هر كس زني دارد و او را نمي پوشاند و نفقه وي را نمي پردازد، بر پيشواي مسلمانان لازم است آن ها را به وسيله طلاق از يكديگر جدا كند".(1)

بنابراين اسلام در مورد حق طلاق اين نظريه را مي پذيرد كه راه طلاق براي زن باز است. وي مي تواند ضمن عقد نكاح شرط وكالت بر طلاق بكند. نيز مي تواند به حاكم شرع براي طلاق گرفتن در صورت خودداري شوهر مراجعه كند.(2)

چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر چه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام، حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل كه مبغوض نزد خدا است، تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه حفظ كانون خانواده

است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت نگيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد، به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اوّلاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است، اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن، به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثير چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لوزماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن را به

صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب مرد.(3)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است، اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

همچنين چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بلكه استفاده مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

پي نوشت ها:

1. شهيد مطهري، نظام حقوق

زن در اسلام، ص 315.

2. همان.

3.همان، ص 284.

معناي جمله "يا به خوبي و خوشي با يك ديگر زندگي كنيد، يا به خوبي و خوشي از يك ديگر جدا شويد، چيست

پرسش

معناي جمله "يا به خوبي و خوشي با يك ديگر زندگي كنيد، يا به خوبي و خوشي از يك ديگر جدا شويد، چيست

پاسخ

در آيه 229 سورة بقره آمده است "الطَّ_لَ_َق ُ مَرَّتَان ِ فَإِمْسَاكُ بِمَعْرُوف ٍ أَوْ تَسْرِيح ُ بِإِحْسَ_َن صلاق ]طلاقي كه رجوع و بازگشت دارد[ دو مرتبه است ]در هر مرتبه بايد به صورتي شايسته همسر خود را نگه دارد، يا آشتي كند، يا با نيكي او را رها سازد." در اوايل بعثت پيامبر اكرم بعضي با اندك بهانه اي همسران خود را طلاق مي دادند، اين آيه نازل شد و طلاق را به دو بار محدود كرد، آن هم در هر مورد، مرد در مدّت عدّه موظّف است كه به طور شايسته از همسر خود نگاه داري كند، يعني آشتي كند و زندگي گذشته را با شيريني و خوشي از سر گيرند، يا اگر بنا دارد او را طلاق دهد، حقوق زن را پرداخت نمايد و گذشته از جدايي ضرر و زياني به وي نرساند.

نفقه زن

چرا مرد بايد به زن خرجي بدهد؟ چرا زن نبايد خرجي مرد را بدهد؟

پرسش

چرا مرد بايد به زن خرجي بدهد؟ چرا زن نبايد خرجي مرد را بدهد؟

پاسخ

از نظر اسلام تأمين بودجه كانون خانواده به عهدة مرد است و زن از اين نظر مسئوليتي ندارد، ليكن اگر زن خودش خواست كار كند (كاري كه مانع حقوق مرد نباشد) و از درآمدش براي مرد و خانواده خرج كند، اشكال ندارد. اسلام جلوي اين كار را نگرفته ، به ديگر سخن اسلام بنا به مصالحي خرجي زن را به عهده مرد گذاشته و وي را ملزم كرده كه نفقه زن را پرداخت كند، ولي كمك مالي به مرد و خانواده را بر زن حرام نكرده است. پرداخت بستگي به خواست زن دارد و او در اين جهت آزاد است كه از اموالش (اعم از حقوق و درآمد كار يا اموالي كه از طريق ارث و مهريه به وي مي رسد) در مخارج زندگي مشترك هزينه كند . در واقع اسلام زن را از هر نوع اجبار والزام براي دويدن به دنبال پول براي مخارج زندگي معاف كرده است.

معافيت زن از نظر اسلام عللي دارد، از جمله: مسئوليت و رنج و زحمات طاقت فرساي توليد نسل از لحاظ طبيعت به عهده زن است. زن است كه بايد بيماري ماهانه را تحمل كند؛ سنگيني دورة بارداري و بيماري مخصوص اين دوره را به عهده برگرد؛ سختي زايمان و عوارض آن را تحمل كند؛ كودك را شير دهد و پرستاري كند. اين ها همه از نيروي بدني و عضلاني زن مي كاهد، توانايي او را در كار و كسب كاهش مي دهد، و بسياري از وقت زن را به خود اختصاص مي

دهد. اگر بنا شود قانون، زن و مرد را از لحاظ تأمين بودجه زندگي در وضع مشابهي قرار دهد و به حمايت زن برنخيزد، زن وضع سخت و سنگيني پيدا خواهد كرد. همين مسئوليت ها سبب شده در جانداراتي كه به صورت جفت زندگي مي كنند، جنس نر همواره به حمايت جنس ماده برخيزد و او را در تهيه خوراك و آذوقه كمك كند.

افزون بر اين در زندگي مشترك و كانون گرم خانواده، باقي ماندن جمال و نشاط روحي و رواني در زن ، مستلزم آسايش بيشتر و تلاش كم تر و فراغ خاطر زيادتري است. اگر زن مجبور باشد مانند مرد پيوسته در تلاش و كوشش و در حال دويدن و پول در آوردن باشد، خسته شده و گرفتار آشفتگي خاطر و دغدغه هاي كفري بسيار مي شود و آسايش از وي سلب خواهد گرديد. بديهي است زني كه آسايش خاطر ندارد، فرصتي نخواهد يافت كه به خود برسد و باعث سرور و شادي مرد و خانواده و فرزندان شود. از اين رو نه تنها مصلحت زن بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگي در اين است كه زن از تلاش هاي طاقت فرسا براي تأمين معاش معاف باشد. مرد هم مي خواهد كانون خانوادگي براي او كانون آسايش و رفع خستگي از گرفتاري هاي بيروني باشد. زني قادر است كانون خانوادگي را محل آسايش و فراموش كردن گرفتاري ها قرار دهد كه به اندازه مرد و خسته و كوفتة كار بيرون نباشد. آسايش و سلامت و نشاط و فراغ خاطر زن براي مرد نيز ارزش فراوان دارد. سرّ اين كه مردان حاضرند با جان

كندن پول درآورند و به زن تقديم كند تا او به سر وضع و نشاط و شادابي خود برسد، اين است كه مرد نياز روحي خود را به زن دريافته است. مرد مي داند خداوند زن را مايه آسايش و آرامش روح او قرار داده است: "و جعل منها زوجها ليسكن اليها،(1) همسرش از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد".

مرد دريافته است هر اندازه موجبات آسايش همسر خود را فراهم كند، غير مستقيم به سعادت خود خدمت كرده و كانون خانوادگي خود را رونق بخشيده است.(2)

بنابراين اسلام به خاطر توانايي جسمي و فكري ، او را مسئول ادارة زن قرار داده و زن را از تأمين هزينه زندگي مشترك معاف كرده ، از سوي ديگر كار و كوشش و كمك مالي به مرد و خانواده را بر وي حرام نكرده ، اگر خواسته باشد كمك كند، آزاد باشد.

پي نوشت ها :

1 - اعراف (7) ايه 189.

2 - مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 231. براي اطلاع بيشتر از حقوق زن به اين كتاب مراجعه فرماييد.

حضانت كودك

چرا حق حضانت فرزند پس از جدايي زوجين به مرد داده مي شود و فقط مادر تا سن هفت سالگي مي تواند از فرزندش نگهداري كند، حتي اگر استطاعت تأمين مخارج فرزندش را داشته باشد؟ آيا اين قانون موجب ظلم به مادر نمي باشد؟ آيا اين قانون امتياز براي دشمنان اسلام نيست كه از

پرسش

چرا حق حضانت فرزند پس از جدايي زوجين به مرد داده مي شود و فقط مادر تا سن هفت سالگي مي تواند از فرزندش نگهداري كند، حتي اگر استطاعت تأمين مخارج فرزندش را داشته باشد؟ آيا اين قانون موجب ظلم به مادر نمي باشد؟ آيا اين قانون امتياز براي دشمنان اسلام نيست كه از آن بر ضد اسلام استفاده كنند؟

پاسخ

حضانت به معني دامن گرفتن كودك است، و در اصطلاح، مسئوليت شرعي سرپرستي و نگهداري پدر و مادر از فرزند خود است. اگر فرزند پسر بود، مادر تا دو سال و اگر دختر است، تا هفت سال در نگهداري آن بر پدر اولويت دارد و پس از آن تا بلوغ، مسئوليت پدر مي باشد.(1) از اين جا روشن مي شود كه حق حضانت تنها براي پدر نيست، بلكه مادر نه تنها حق حضانت دارد، بلكه در زماني كه فرزند نياز بيشتري به مادر دارد، اولويت نگهداري فرزند به او داده شده و در اين مدت، تأمين هزينه زندگي كودك برعهده پدر است.

پس تا زمان بلوغ فرزندان مسئله اي كه مطرح است سرپرستي و حفظ و نگهداري آنان است و اين بين والدين تقسيم شده است. در پسران پانزده سال، دو سال و در دختران از نه سال، هفت سال مربوط به مادران است و بقيه برعهده پدران مي باشد. بايد توجه داشت كه حضانت مسئوليتي است كه خداوند بر گردن اولياء كودك نهاده است و از آن جا كه خداوند در اين حكم به مصالح فرزند و والدين با نگاهي حكيمانه و همه جانبه نظر كرده و فهم بسياري از جهات مسئله بر ما مخفي است، بايد از روي تعبد و

به اقتضاي بندگي، مصلحت آن را پذيرفت. اين كه كودك اگر پسر باشد، تا چند سال و اگر دختر باشد، تا چند سال به مادر نياز جدي دارد و از چه سني نياز به پدر بيش از نياز به مادر است، مسائلي بسيار پيچيده است كه فهم آن از حيطه عقل بشري خارج است و تنها خالق انسان ها به اين ظرائف اطلاع و آگاهي دارد.

البته بايد توجه داشت قوانين مذكور در صورت عدم توافق والدين در نگهداري كودك است و در صورت توافق طبق توافق، عمل كردن اشكال ندارد.

پس از بلوغ، فرزندان مستقل هستند و پيش هر يك از والدين مي توانند زندگي كنند.

پي نوشت ها:

1 - مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 4، ص 574، ماده حضانت.

چرا حضانت فرزندان به خصوص دختر بچه بعد از هفت سال به عهده مردها مي باشد؟ آيا اگر حقي براي فرزندان دختر قائل بوديم و نظر آن ها را در رأي قاضي مؤثر مي دانستيم، با اين حكم همخواني داشت، اگر مرد و زني داراي شرايط مساوي مادي، شخصيّتي، اجتماعي و... بودند، قاضي

پرسش

چرا حضانت فرزندان به خصوص دختر بچه بعد از هفت سال به عهده مردها مي باشد؟ آيا اگر حقي براي فرزندان دختر قائل بوديم و نظر آن ها را در رأي قاضي مؤثر مي دانستيم، با اين حكم همخواني داشت، اگر مرد و زني داراي شرايط مساوي مادي، شخصيّتي، اجتماعي و... بودند، قاضي دادگاه اسلامي بعد از طلاق حضانت بچه ها را به چه كسي واگذار مي كند؟

پاسخ

حضانت و تربيت كردن بر اساس ادله و رواياتي كه در اين باب وارد شده، نسبت به فرزند پسر تا دو سال و نسبت به فرزند دختر تا هفت سال به مادر واگذار شده است، ولي بعد از اتمام اين دوره، وظيفه قيموميت و ولايت پدر تا زمان بلوغ پسر و دختر به جاي خود باقي است.(1) اين وظيفه پدر است كه فرزند خود را اداره كند و امتيازي براي پدر محسوب نمي شود، بلكه مسئوليّت و وظيفه اي سنگين است كه خداوند بر دوش پدر نهاده و اين وظيفه را از مادر برداشته است. بنابراين اگر قرار شود به اين مسئله اعتراض شود، بايد مرد اعتراض بكند و بگويد: خدايا، تو اين وظيفه سنگين را بر من تحميل كردي و بر مادر بچه هيچ وظيفه اي تحميل نكردي! اگر اسلام حضانت دختر را پس از هفت سالگي به مرد سپرده، بار عظيمي را از دوش زنان برداشته است، نه اين كه او را صالح براي اين امر مهم نداند. از طرفي به صورت مطلق حق حضانت را بر عهده مردها قرار نداده است. اگر صلاحيت مرد براي حاكم شرع محرز نشود، حضانت را بر عهده زن قرار مي دهد.

اگر قاضي

در مقام دعوا بين زن و شوهر در نگهداري بچه بعد از دو سال و هفت سال، حق را به جانب مرد مي دهد، نه به خاطر اين است كه به مرد امتيازي مي دهد، بلكه آن وظيفه سنگين را كه خداوند بر عهده پدر قرار داده است، به او مي دهد تا امور طفل زمين نماند.

با اين حال (كه نگهداري فرزند وظيفه است، نه فرق گذاري و تبعيض بين حق مرد و زن) مرد و زن مي توانند با توافق يكديگر بعد از دو سال و هفت سال حق حضانت و اداره فرزند را به زن بدهند. مسئله حضانت كه يك مسئوليت است، با مسئله ديدار فرزند و... كه جزء حقوق است، متفاوت است و به همين خاطر از زنان گرفته نشده است.

پي نوشت ها:

1. تحرير الوسيله، ج 2، حقوق اولاد.

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد

پرسش

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد نكند. بر اساس اين روايت چرا در دادگاه هاي كشور حضانت فرزند پس از سن معيّن به پدر واگذار مي شود و مادر از اين حق محروم است؟ چرا پيامبر(ص) فرمود: زن در صورتي كه ازدواج مجدد كند، بايد حضانت فرزند از او گرفته شود؟

پاسخ

حق حضانت و سرپرستي فرزندان كوچك كه به مادر يا پدر واگذار شده، براي رعايت مصالح فرزندان است. از اين رو حق حضانت دوران شيرخوارگي و پس از آن متفاوت است. به طور كلي حق حضانت طفل (پسر باشد يا دختر) در مدت شيرخوارگي يعني تا دو سالگي با مادر است و در اين مدت پدر حق گرفتن او را ندارد. پس از دو سال به لحاظ تفاوت جنسيّت پسر و دختر و با توجه به نيازهاي روحي و جسمي اين دو، اگر بچه پسر باشد، پدر براي حضانت اولويت دارد، و اگر دختر باشد، مادر تا هفت سالگي اولويت دارد. حق حضانت مادر در صورتي است كه شوهر نكرده باشد، ولي اگر شوهر كرد، حق حضانتش ساقط مي گردد و اين حق به پدر بچه منتقل مي شود، يعني پدر مي تواند فرزندش را از مادرش جدا كند و خودش سرپرستي و نگهداري او را به عهده گيرد. اين كار به خاطر رعايت

مصلحت فرزند است، زيرا اگر زن بچه را به خانة شوهر دومش ببرد، ممكن است مشكلاتي از نظر تربيتي و عاطفي و فشار روحي و جسمي بچه را تهديد كند. طبق نقلي رسول خدا(ص) در پاسخ زني فرمود: "انت احق به مالم تنكحي؛ تو اولويت حضانت داري، تا وقتي كه ازدواج نكرده اي".(2) دادگاه ها نيز طبق قانون شرع و مصالح فرزندان عمل مي كنند.

در ايام سرپرستي و حفظ و حضانت فرزندان توسط هر كدام از پدر و مادر، اگر ديگري بخواهد فرزندش را ببيند يا اين كه چيزي به او بدهد يا مشكل يا نياز او را بر طرف كند يا بخواهد ساعاتي با هم و در كنار هم باشند، ديگري نبايد مانع شود؛ بلي چنانچه بودن آن ها با هم موجب فساد و انحراف اخلاقي بچه شود، جلوگيري مانعي ندارد.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 2، آيت الله فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 2، ص 438، سؤال 1296.

2. سنن بيهقي، ج 8، ص 4؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 164؛ عوالي اللئالي، ج 1، ص 389 و ج 3، ص 370.

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد

پرسش

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد نكند. بر اساس اين روايت چرا در دادگاه هاي كشور حضانت فرزند پس از سن معيّن به پدر واگذار مي شود و مادر

از اين حق محروم است؟ چرا پيامبر(ص) فرمود: زن در صورتي كه ازدواج مجدد كند، بايد حضانت فرزند از او گرفته شود؟

پاسخ

حق حضانت و سرپرستي فرزندان كوچك كه به مادر يا پدر واگذار شده، براي رعايت مصالح فرزندان است. از اين رو حق حضانت دوران شيرخوارگي و پس از آن متفاوت است. به طور كلي حق حضانت طفل (پسر باشد يا دختر) در مدت شيرخوارگي يعني تا دو سالگي با مادر است و در اين مدت پدر حق گرفتن او را ندارد. پس از دو سال به لحاظ تفاوت جنسيّت پسر و دختر و با توجه به نيازهاي روحي و جسمي اين دو، اگر بچه پسر باشد، پدر براي حضانت اولويت دارد، و اگر دختر باشد، مادر تا هفت سالگي اولويت دارد. حق حضانت مادر در صورتي است كه شوهر نكرده باشد، ولي اگر شوهر كرد، حق حضانتش ساقط مي گردد و اين حق به پدر بچه منتقل مي شود، يعني پدر مي تواند فرزندش را از مادرش جدا كند و خودش سرپرستي و نگهداري او را به عهده گيرد. اين كار به خاطر رعايت مصلحت فرزند است، زيرا اگر زن بچه را به خانة شوهر دومش ببرد، ممكن است مشكلاتي از نظر تربيتي و عاطفي و فشار روحي و جسمي بچه را تهديد كند. طبق نقلي رسول خدا(ص) در پاسخ زني فرمود: "انت احق به مالم تنكحي؛ تو اولويت حضانت داري، تا وقتي كه ازدواج نكرده اي".(2) دادگاه ها نيز طبق قانون شرع و مصالح فرزندان عمل مي كنند.

در ايام سرپرستي و حفظ و حضانت فرزندان توسط هر كدام از پدر و مادر،

اگر ديگري بخواهد فرزندش را ببيند يا اين كه چيزي به او بدهد يا مشكل يا نياز او را بر طرف كند يا بخواهد ساعاتي با هم و در كنار هم باشند، ديگري نبايد مانع شود؛ بلي چنانچه بودن آن ها با هم موجب فساد و انحراف اخلاقي بچه شود، جلوگيري مانعي ندارد.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 2، آيت الله فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 2، ص 438، سؤال 1296.

2. سنن بيهقي، ج 8، ص 4؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 164؛ عوالي اللئالي، ج 1، ص 389 و ج 3، ص 370.

چرا اسلام پس از مرگ پدر، سرپرستي فرزند او را به پدربزرگ واگذار كرده و به مادر با توجه به اين كه زحمت فراواني براي فرزند كشيده واگذار ننموده است

پرسش

چرا اسلام پس از مرگ پدر، سرپرستي فرزند او را به پدربزرگ واگذار كرده و به مادر با توجه به اين كه زحمت فراواني براي فرزند كشيده واگذار ننموده است

پاسخ

نخست بايد توجّه داشت كه عقل انسان محدود است و نمي تواند به فلسفه همة احكام پي ببرد. ما بايد بسياري از احكام اسلام را از روي ]تعبّد[ و بندگي بپذيريم براي مثال فلسفة اين كه چرا نماز صبح دو ركعت و نماز مغرب سه ركعت است را نمي دانيم خدا حكيم است و همة دستورهاي او بر اساس حكمت و مصلحت مي باشد، ما بنده هستيم و همين امر ايجاب مي كند، آن چه خدا فرموده با جان و دل بپذيريم ذات اقدس الهي ولايت بر اولاد كوچك را به پدر و جدّ پدري واگذار فرموده و به آن ها اجازه داده آن چه مصلحت كودك اقتضا مي كند دربارة مال وجان او انجام دهد.

ممكن است از جمله ادلّه اي كه اسلام ولايت بر اولاد كوچك را به پدر داده حق ّ سرپرستي مرد بر خانواده باشد كه از آيه شريف 34 نسأ، استفاده مي شود: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآءِ بِمَا فَضَّل َ اللَّه ُ بَعْضَهُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ; مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايي كه خداوند از نظر نظام اجتماع براي بعضي نسبت به بعض ديگر قرار داده " مرد قدرت تفكّر و تدبيرش از زن بيش تر است هم چنين مردان قدرت تصميم گيري و نيروي جسمي آن ها از زنان بيش تر است و از آن جا كه ولايت بر مال و جان كودك از طرفي به تدبير و درايت نياز دارد كه مال كودك را در چه راهي به جريان اندازد

تا سود بيش تري نصيب كودك شود و از طرفي حفظ آن در مواردي به نيروي جسمي نياز دارد; از اين رو، اسلام اين حق رابه پدر واگذار كرده است البته بايد توجّه داشت كه مراد از فراواني تدبير و تفكر مرد، نوع مردان است بنابراين نبايد اين شبهه ايجاد شود كه در ميان بانوان كساني هستند كه درايت و تدبير آن ها به مراتب از برخي مردان بيش تر است

نكته ديگري كه توجه به آن لازم است آن است كه مادر گرچه به صورت مستقيم و به عنوان ]حكم اوّلي شارع مقدس حق ّ ولايت و سرپرستي در مال وجان كودك را به او واگذار نكرده لكن پدر و جدّ پدر و هم چنين حاكم شرع مي توانند مادر را سرپرست كودك قرار دهند; در اين صورت همان ولايتي كه پدر داشت به مادر واگذار مي شود.

اگر مرادتان از سرپرستي فرزند، اداره كارهاي كودك ارشاد و راهنمايي او به آن چه برايش مصلحت است مي باشد، اين گونه امور _ كه به آن حق حضانت مي گويند _ حق مادر است مادر بايد از كودك به طور كامل مراقبت نمايد، وي را از كارهاي بد و ناروا باز دارد. قرآن در اين باره مي فرمايد: "لاَ تُضَآرَّ وَ َلِدَة ُ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّه ُو بِوَلَدِه (بقره 233) نه مادر ]به خاطر اختلاف با پدر[ حق ّ ضربه زدن به كودك را دارد و نه پدر; از اين آيه استفاده مي شود كه فرزند متعلق به پدر و مادر است و هر دو در برابر او مسئوليت دارند و بايد كوشش كنند هر گونه ضرر جسمي و روحي را از او دور نمايند. پيامبر اكرم 6

در اين باره مي فرمايد: همة شما مسئول هستيد; زن درمحيط خانه بر فرزندو اهل خانواده شوهرش مسئوليت دارد.(صحيح بخاري محمد بن اسماعيل ج 1، ص 242، ح 893، نشر دارالفكر.)

در مورد اين كه نوشته ايد چرا كودكان يتيم از حق پدربزرگ محروم مي گردند اگر مرادتان از حق حق ّ ولايت است پدربزرگ يعني جد پدري حق ولايت براي او ثابت است و اگر مرادتان از حق ارث است در اين صورت نيز اگر پدر بزرگ از دنيا برود فرزندي نداشته باشد نوه يا نوه هاي او ارث مي برند.

چرا در اسلام پس از طلاق حق تملك فرزندان با پدر است حتي اگر زن از وضع مالي مناسب و شرايط عالي برخوردار باشد و خواهان نگهداري فرزندان باشد ميان او و پدر در صورتي كه پدر نيز خواهان فرزندان باشد حق ايشان محفوظ است آيا مادر صرفا ظرفي براي حمل و زايمان فرزند اس

پرسش

چرا در اسلام پس از طلاق حق تملك فرزندان با پدر است حتي اگر زن از وضع مالي مناسب و شرايط عالي برخوردار باشد و خواهان نگهداري فرزندان باشد ميان او و پدر در صورتي كه پدر نيز خواهان فرزندان باشد حق ايشان محفوظ است آيا مادر صرفا ظرفي براي حمل و زايمان فرزند است؟

پاسخ

روايات در اين زمينه بر چهار دسته تقسيم مي شوند كه در هر كدام روايات محكم و ضعيفي وجود دارد:

1- عمده روايات و مشهورترين آنها مبين دو سال براي پسر و 7 سال براي دختر را اعلام نموده اند اما مخارج بر عهده پدر است.

2- گروهي از روايات حضانت را به مادر مي دهند مادام كه ازدواج نكرده باشد اعم از پسر و دختر. از امام صادق(ع) نقل است: «سئل عن رجل طلق امرأته و بينهما ولد ايهما احق به. قال: المرأة مالم تتزوج» ؛ از امام صادق(ع) سؤال شد راجع به مردي كه همسرش را طلاق داده و براي آنها فرزندي است كدام يك از آن دو حق سرپرستي را دارد. فرمودند: مادر مادام كه ازدواج نكرده است.

3- رواياتي هم وجود دارد؛ حضانت را تا زمان [به حد] تميز رسيدن به مادر مي رساند و البته زماني كه پسر نياز به پرورش مردانه دارد حضانت به پدر مي رسد و اين هم براي انتقال خلق و خوي مردانه و اين قسم هم تا زماني است كه مادر ازدواج نكرده باشد.

4- عده اي از روايات هم حضانت را اعم از پسر يا دختر، تا هفت سالگي به عهده مادر گذاشته اند مگر اين كه خود مادر بخواهد حضانت به عهده پدر باشد.

آنچه بيان شد، دسته بندي عمومي روايات

بود و براي اين كه فلسفه اين عمل روشن شود توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

1- بايد توجه داشته باشيد كه در قانون گذاري بايد به نوع انسان ها توجه نمود و به گونه اي قانون گذاري كرد كه مصالح و منافع جامعه تأمين گردد نه خواسته طبقه خاصي يا فرد و گروه ويژه و يا حتي بر اساس شرايط فردي، زماني و طبقاتي تصميم گرفت. اما در خصوص حضانت كه تنها قانوني جزيي از مجموعه قوانين است بايد توجه داشته باشيم كه حضانت يك مسؤوليت است نه يك امتياز كه اگر مرد خواست از آن بهره مي گيرد و الا نه. از جانب ديگر در مقررات حقوقي حضانت فرزندان بصورت مطلق به مرد واگذار نشده است بلكه بايد صلاحيت هاي اخلاقي، فكري، اجتماعي و ... وي احراز و تأييد گردد تا بتوان اين مسؤوليت را به وي سپرد. لذا اين گونه نيست كه اسلام به زمينه هاي رشد كودك بي توجهي روا داشته باشد بلكه بعد از احراز صلاحيت هاي لازم فرزندان را به پدر مي سپاريم و الاّ تحت قيموميت مادر قرار مي گيرند.

2- نكته ديگري كه بايد مورد عنايت قرار بگيرد آن است كه مهر و عاطفه زمينه ساز رشد و ترقي هستند، ولي هدف آن نيست كه آدمي به جلب عواطف روي آورد بلكه هدف تعالي و ترقي است. در حالي كه مهر مادري و پدري هر دو براي رشد فرزند ضروري است و حتي در صورت ناكامي فرزندان از اين مهر پدري و مادري بايد به ميزان حداقل از آن بهرمند شوند. لذا با توجه به تأثير آن در مراحل متفاوت رشد تدبيري انديشيده شده تا فرزندان از حداقل آن برخوردار

گردند. از همين روي در سنين نخستين زندگي كه عاطفه نقش مهم تري را در رشد و ترقي ايفا مي كند بايد فرزندان نزد مادر باشند و اين حق به عهده مادر و به مادر سپرده شده تا حداقل نيازهاي عاطفي آنها تأمين گردد و بعد از آن حتي مهرورزي عاطفي بايد بر اساس الگوي جنسي خاص تأمين گردد مثلاً از نظر رشد فكري و اجتماعي بايد زمينه الگوگيري رفتاري و ظاهري و ... براي پسرها و دخترها فراهم شود لذا پسر كه بعد از دو سالگي آماده الگوپذيري است و بايد از مرد الگوگيري كند، به پدر مي سپارند ولي دختر چون بايد از زن الگوگيري نمايد همچنان تا 7 سالگي نزد مادر باقي مي گذارند تا مراحل الگوگيري را بطور كامل طي كند.

3- اين سخن نيز بايد مورد غفلت قرار نگيرد كه آيا اگر به عنوان قانون، حق حضانت به مادر سپرده مي شد، زمينه بوالهوسي مردان فراهم نمي شد؟ چه به اندك بهانه اي سرناسازگاري آغاز كرده و بچه ها را رها كرده و بدنبال هوي و هوس خود مي رفتند و از جانب ديگر آيا گمان مي كنيد؛ اگر حق حضانت به عنوان قانون بر عهده زنان قرار مي گرفت زمينه ازدواج مجدد براي زناني كه تجربه شكست در ازدواج اول را داشته اند فراهم مي شد؟ چه مردان كمتر حاضر هستند مخارج فرزندان مرد ديگري را پرداخت كنند در حالي كه عادتاً براي تمام مراحل زندگي و تمام سنين عمر زمينه اشتغال و درآمد براي خانم ها فراهم نيست!؟

4- در كنار پاسخ هاي متعدد ارائه شد يك جواب كلي به تمام سؤالات از اين قبيل كه در زمينه فلسفه حقوق مطرح مي شود، وجود دارد كه

شما مي توانيد با مراجعه به كتب فلسفه حقوق و نظام حقوقي اسلام و فلسفه سياست از انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) مراجعه كنيد.

به هر حال در اينجا به اختصار به يكي از آن ادلّه اشاره مي كنيم.

مطابق اعتقاد ما مسلمانان خداوند يكي است يعني معتقديم به توحيد و اين توحيد تنها وحدانيت در خالق بودن نيست.

به عبارت واضح تر نه تنها خالق هستي يكي است، مدبّر عالم نيز يكي است و تدبير آن نيز بر اساس حكمت و قوانين برخواسته از حكمت و انديشه است. و قانون گذار اصلي كه بر اساس آن به تمام هستي حاكميّت دارد اوست چون او بر تمام مصالح و منافع آگاهي كامل دارد و لذا حتي اگر ائمه هدي(ع) قانوني را بيان مي كنند و يا حكمي را مي فرماييند در واقع حكم و قانوني الهي خداوند است نه قانوني كه خود آن را وضع كرده اند. بنابراين كسي جز خداوند صلاحيت قانون گذاري را ندارد چون تنها او به تمام عالم و مصالح و منافع انسان ها آگاهي كامل و جامع دارد.

حال با تكيه بر اين اصول اعتقادي كه آنها را با استدلال و برهان پذيرفته ايم بايد به آنچه او مي گويد پايبند باشيم البته نه چون مجبور هستيم بلكه چون بهترين قانون است و بر اساس كامل ترين مصلحت انديشي جعل شده است و لذا در قانوني كه قانون گذار آن خداوند است بايد مورد پذيرش و عمل ما مسلمانان قرار گيرد.

قصاص

ق_رآن دس_ت_ور داده ن_بايد مرد بخاطر قتل زن مورد قصاص قرار گيرد مگر خون مرد ازخون زن رنگين تر است ؟

پرسش

ق_رآن دس_ت_ور داده ن_بايد مرد بخاطر قتل زن مورد قصاص قرار گيرد مگر خون مرد ازخون زن رنگين تر است ؟

پاسخ

م_ف_هوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه اولياى زن مقتول مى توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند بشرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازندتوضيح اينكه : مردان غالبا در خ_ان_واده عضو موثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند بنابراين تفاوت ميان از ب_ي_ن رف_تن مرد و زن از نظر اقتصادى وجنبه هاى مالى بر كسى پوشيده نيست لذا اسلام با قانون پ_رداخ_ت ن_ص_ف م_ب_ل_غ در م_وردق_ص_اص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين ضربه نابخشودنى كه به خانواده مى خورد جلوگيرى نموده است . اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه به بهانه لفظ تساوى حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد .

ق_رآن دس_ت_ور داده ن_بايد مرد بخاطر قتل زن مورد قصاص قرار گيرد مگر خون مرد ازخون زن رنگين تر است ؟

پرسش

ق_رآن دس_ت_ور داده ن_بايد مرد بخاطر قتل زن مورد قصاص قرار گيرد مگر خون مرد ازخون زن رنگين تر است ؟

پاسخ

م_ف_هوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه اولياى زن مقتول مى توانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند بشرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازندتوضيح اينكه : مردان غالبا در خ_ان_واده عضو موثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند بنابراين تفاوت ميان از ب_ي_ن رف_تن مرد و زن از نظر اقتصادى وجنبه هاى مالى بر كسى پوشيده نيست لذا اسلام با قانون پ_رداخ_ت ن_ص_ف م_ب_ل_غ در م_وردق_ص_اص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين ضربه نابخشودنى كه به خانواده مى خورد جلوگيرى نموده است . اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه به بهانه لفظ تساوى حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد .

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پرسش

چرا قصاص كشتن زن، نصف مرد است؟

پاسخ

قوانين و مقررات اسلام را خداوند، با آن دانش بيكرانش، وضع فرموده است. از اين رو، هيچ حكمى بى حكمت نيست گرچه ممكن است انديشه و خرد ما بدان نرسد. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام به شخصيّت زن بسيار ارج مى نهد و براى ارج نهادن به حقوق او دستورهايى بسيار دارد. وجود چنين تبعيضى در حكم قصاص، بى گمان علّتهايى ويژه دارد و ما مى توانيم به پاره اى از آنها اشاره كنيم; مثل3 اين كه مردان معمولا نان آور خانواده اند و زيانى كه از نبود آنان به خانواده مى رسد، بيش از نبود زنان است. ولى نمى توانيم مدّعى شويم كه علّت تبعيض در حكم قصاص، همين است. تنها از اين حقيقت آگاهيم كه در احكام اسلامى، بر مصلحتهاى انسان و جامعه انسانى ارج نهاده شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

روايتي است از امام جعفر صادق(ع) پيرامون ديه قطع انگشتان ... تا آنجا كه مي فرمايد ديه 4 انگشت زن برابر است با 2 انگشت مرد» با توجه به اينكه بين زن و مرد در ديه انگشتان تا 3 انگشت تفاوتي بين زن و مرد نيست، چرا در 4 انگشت تفاوت قائل شده اند؟

پرسش

روايتي است از امام جعفر صادق(ع) پيرامون ديه قطع انگشتان ... تا آنجا كه مي فرمايد ديه 4 انگشت زن برابر است با 2 انگشت مرد» با توجه به اينكه بين زن و مرد در ديه انگشتان تا 3 انگشت تفاوتي بين زن و مرد نيست، چرا در 4 انگشت تفاوت قائل شده اند؟

پاسخ(قسمت اول)

ضمن تقدير از روحيه پرسشگري شما، اگر به ذيل همان روايت توجه كنيد جواب آن را از خود امام صادق(ع) دريافت مي كرديد. حقيقتا اين سؤال جدي مطرح مي شود كه چرا براي قطع سه انگشت زن، به اندازه سه انگشت مرد، ديه تعيين شده است ولي براي چهار انگشت، ديه آن برابر با قطع دو انگشت مرد مي شود، از اين رو «ابان بن تغلب» كه راوي اين روايت است تعجب كرده، اظهار مي دارد در كوفه اين حكم را براي ما نقل كردند ما آن را نپذيرفتيم و حكمي شيطاني مي پنداشتيم.

امام صادق(ع) فرمودند: «مهلا يا ابان» أبان بن تغلب اين قدر تند نرو، كمي تأمل كن، احكام الهي تعبدي است كه به عقل بشري به خاطر محدوديت هاي آن نمي توان به همه و عمق مصالح نهفته در آن پي برد. اگر ديه بابت خسارت بود، بين انگشت هاي زن و مرد تفاوتي نبود اما ماهيت ديه چيست؟ آيا به كاركردهاي اقتصادي مرد و زن در جامعه نيز بايد توجه نمود يا نه؟ و پرسش هايي از اين دست مطرح مي شود كه پاسخ به آنها در تبيين پاسخ سؤال شما مناسب است.

مناسب مي دانيم در اين زمينه، ضمن ارجاع شما به مقاله: «نقش عقل در استنباط قواعد

و مقررات حقوقي از ديدگاه اسلام»، سيد ابراهيم حسيني منتشر شده در مجله معرفت شماره 61 (سال 1381) مقاله اي ديگر از ايشان را كه در پاسخ به سؤالي مشابه سؤال شما نگاشته و در مجله پرسمان شماره 11 (مرداد 82) منتشر شده است در ذيل بياوريم.

با صرف نظر از اين كه زن و مرد در بسياري از احكام و حقوق، همانند هستند و تنها در برخي از مقررات شرعي (اعم از احكام و حقوق) متفاوت مي باشند، روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاري بر مي گردد. براي پاسخ به اين سؤال، بايد به ملاك هاي جعل يك حكم يا وضع يك قانون توجه داشت و به ويژه در مورد تفاوت حقوق زن و مرد بايد به اين ملاك ها توجه بيش تري كنيم تا روشن شود كه چه مصلحت و مفسده اي بر اين كار مترتب بوده است. آيا ما با عقل خود مي توانيم همه آنچه را كه به صلاح ماست و يا براي ما ايجاد مفسده مي كند، تشخيص دهيم و يا آن كه عاقلانه ترين راه اين است كه به دامن وحي پناه ببريم؟ آيا در همه جا تساوي؛ بلكه تشابه حقوقي - آن گونه كه جنبش به ظاهر طرفداري از زنان (فمينيسم) ادعا مي كنند - خوب است و يا آن كه اين ادعاي خوش سيما، باطني ويرانگر دارد. ما در دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما مي پردازيم:

1. صفات و ويژگي هاي لازم براي يك قانون گذار شايسته.

2. تشابه حقوقي زن و مرد.

نظام حقوقي اسلام، مشحون از مسائل و احكام اجتماعي و فردي است. اسلام، عقل را يكي از منابع استنباط احكام شرعي دانسته و حكم عقل و شرع را ملازم دانسته است؛

اما درعين حال قانون شايسته، قانوني است كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و اين متوقف بر شناخت كامل تمام ابعاد جسمي و روحي، نيازها، غرائز، استعدادها، كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن است و حال آن كه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكري، جهل بشر، بيش تر مكشوف مي گردد و لذا قوانين بشري، همواره دست خوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا مي دانست و «آنيشتاين»تصريح مي كرد كه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آن چه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتي كه خوانده و فهميده، هنوز از حل و كشف كامل اين معما، خيلي دور است؛ تازه آيا چنين حلي براي او وجود داشته باشد يا نه»1؟

تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است(سوره سبأ، آيه 3) و احكام و معارف اسلامي، مؤيّد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آن ها نيست؛ گرچه به دليل قصور علم و عقل، احكام ديني گاهي فراتر از دسترس علم و دين است؛ زيرا انسان و مصالح و مفاسد او، در ماديّات و تمنيات مادي منحصر نمي گردد. وظايف و حقوق بشر (و از جمله حقوق زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت جعل شده است و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتي با ناظر بودن آن به دنيا و آ خرت ندارد؛ بلكه ملازم با آن است. عقل به سه دليل به طور قطعي حكم مي كند

كه تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بايد بر وحي مبتني كنيم. اين دلايل عبارتند از:

1. انسان به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را به طور كامل نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسياري دارد.

2. انسان در وضع قوانين نمي تواند كاملاً عاري از خودخواهي باشد؛ از اين رو صلاحيت تام اخلاقي براي اين كار ندارد و شناخت كاملي نيز از عدالت ندارد و ممكن است آن را عليه خود به كار گيرد.

3. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نمي توان ناديده گرفت.

با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از راهنمايي كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، در مي يابيم كه نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، آن است كه معقول و انساني و مبتني بر وحي و آورده هاي ديني باشد.2 قرآن كريم مي فرمايد:«و مَن احسن من الله حكما لقوم يوقنون».3

براساس اين اصل اساسي در قانون گذاري و با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد واقعي، تشريع و قانون گذاري، بايستي با ملاحظه واقعيات خارجي (عالم تكوين) باشد و يكي از اين واقعيات، تفاوت ها و شباهت هاي زن و مرد در عالم آفرينش است.

مشتركات تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن

اسلام برخلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن هاي پيشين غرب و شرق گذشته است، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از:

1. تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن (نساء، آيه 1؛ حجرات، آيه 13؛ اعراف، آيه 189و...).

2. تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت (نساء، آيه 124؛ نحل، آيه 97؛ توبه، آيه 72؛ احزاب، آيه 35).

3. تساوي در امكان انتخاب

جناح حق و باطل و كفر و ايمان (توبه، آيه 67و68؛ نور، آيه 26؛ آل عمران، آيه 43و...).

4. اشتراك در اكثر - قريب به اتفاق - تكاليف و مسؤوليت ها؛ گرچه به لحاظ فرهنگ محاوره اي، گاهي به صيغه مذكر بيان شده اند(بقره، آيه 183؛ نور، آيات 2،31و32؛ مائده، آيه 38 و...).

5. استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت (ممتحنه، آيات 10، 12و...).

6. استقلال اقتصادي زنان؛ حال آن كه غرب تا چند دهه پيش، زن را مالك هيچ چيز نمي دانست(نساء، آيه 33).

7. برخورداري مادران از حقوق خانوادگي مساوي با پدران؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش، گاهي بيش تر است (عنكوبت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23و24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151؛ نساء، آيه 36؛ لقمان، آيه 14و15؛ احقاف، آيه 15) و ده ها مورد ديگر.

با وجود اين همانندي، تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد قابل انكار نيست. از اين رو مناسب است به تفاوت هاي ساختاري زن و مرد و تأثير آن در قانون گذاري و نظام حقوقي و ملاك و معيار اين تأثيرگذاري اشاره شود. دكتر «الكسيس كارل» باعميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت يكساني به عهده گيرند... . زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش، بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگ تر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند...4».

تفاوت هاي ساختاري زن و مرد

اين بحث، سابقه اي حداقل 2400 ساله

دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان بودن نيروهاي جسمي، روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمّي دانسته، مدّعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند و از همان اختياراتي بهره مند گردند كه مردان بهره مند مي گردند. برخلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاي زن و مرد، متفاوت و وظايفي را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آن ها گذاشته و حقوقي كه براي آن ها وضع شده است، در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت اصولي دارد.5

پروفسور«ريك»، روان شناس مشهور آمريكايي كه ساليان دراز به تفحص و جست وجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است، مي گويد: «دنياي مرد با دنياي زن به كلي فرق مي كند. اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد، از اين رو است... . زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين، احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچ گاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات، عكس العمل نشان نمي دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره، روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آن ها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند؛ ولي هيچ گاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...6».

خانم «كليودالسون» مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس، بزرگ ترين علاقه ام، مطالعه روحيه مردهاست. چندي پيش به من مأموريت داده

شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد به عمل آورم؛ به اين نتيجه رسيده ام: خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند، بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها، فقط احساسات شديد آن هاست. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند [و ]بهتر هدايت مي كنند». به نظر ما اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوت ها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، محمد قطب مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند، بايد احساساتي و عاطفي باشند و لازمه بقاي نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است 7؛ پس برتري روحي مردان بر زنان به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد؛ بلكه براساس ايمان و عمل كه جامع آن ها تقوي است، مشخص مي شود [و اين چيزي است كه طراح آن طبيعت مي باشد؛ هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند، بي فايده خواهد بود. خانم ها به علت اين كه حسّاس تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند... .كارهايي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...»8.

«اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوت هاي جسمي و روحي و علايق زن و مرد براساس داده هاي روان شناسي، مي نويسد: «زنان بيش تر به كارهاي خانه و اشيا و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيش تر مشاغلي را مي پسندند كه نيازي به جابه

جا شدن در آن ها نباشد و يا كارهايي را دوست مي دارند كه در آن ها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري [به خرج داد؛ مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زن ها عموماً احساساتي تر از مردان هستند...9».

ملاك تفاوت هاي تشريعي ميان زن و مرد

با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي است و نيز فطري بودن آن ها، به نحوي كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارند و مقطعي و منطقه اي نمي باشند، اين مسأله مطرح مي شود كه اين اختلافات چگونه منشأ برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسان ها با هم تفاوت هايي دارند. قانون گذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد، كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد، خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه، آن طور كه بايد تأمين نمي شود؛ زيرا تشريع بايد مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوت هاي تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي شود، منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف مي شود و اين يك امر منطقي است؛ يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي متناسب با واقعيت ها باشد و رعايت گردد، سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است، پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي بوده، كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوت هايي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد

واقعي مي شود، عبارتند از آن اختلافات تكويني كه داراي سه ويژگي ذيل باشند:

1. دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون.

2. عموميت آن در قشر نسبتاً وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت كلي بودن قانون.

قانون براي نوع افراد جامعه وضع مي شود؛ نه افراد معدود. اصولاً قانون گذاري براي يكايك افراد، به طور جداگانه ممكن نيست؛ اما در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روان شناسان يا فيزيولوژيست ها و... بر شمردند، به طور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد؛ اما اغلب چنين است كه مثلاً زن ها، احساساتي تر هستند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه همان خصلت نوعي، علت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهراً در موارد خلاف، قانون ديگري وضع مي شود و در غير اين صورت مي گوييم كه «حكمت» وضع فلان قانون، اين است. از اين رو در موارد فقد شرايط، انتفا يا تغيير حكم را اقتضا نمي كند.

3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه ضروري است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيري در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً براساس بازده كار باشد، ما نمي توانيم در تعيين دستمزد، بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم؛ اما چون نهاد قيموميت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقل بيش تر است و يا لازمه حضانت، برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعاً با مسؤوليت مردان سازگاري

دارد، قانون گذار اين تكليف را برعهده آنان گذارده است. همان گونه كه چون در سنين خردسالي كودكان و به ويژه دختران، نياز بيش تري به عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شيرخوردن دارند، حضانت آن ها در اين سنين با مادر مي باشد. اما در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادي بيش تري است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد.

پاسخ(قسمت دوم)

تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نمي توانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحي هستيم. اكثر تبيين ها در توجيه سرّ تفاوت احكام، با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي، فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است و نه علت؛ به عنوان مثال تبيين حكم حجاب، براساس اين كشف روان شناسي است كه مي گويد:

«آستانه حس لمس و درد زنان از زمان تولد، پايين تر از مردان است؛ يعني زنان به درد، حساس ترند؛ در عوض مردان، بينايي بهتري دارند. مردان بالغ به محرك هاي بينايي شهواني، حساسيت بيش تر دارند. زنان به محرك هاي لمسي، حساسيت بيش تر دارند. اين تفاوت حساسيت از همان اوايل و تحت تأثير «اندروژن ها» شكل مي گيرد. اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان به كار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرك هاي بينايي شهواني است...10».

تساوي يا تشابه؟!

قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفسٍ واحدةٍ11».

رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «الناس كلهم سواء كأسنان المشط؛ مردم - اعم از زن و مرد - مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند»؛ اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، تشابه صددرصد آن ها در حقوق نيست.

زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني، برابرند؛ اما آيا با توجه به تفاوت هاي موجود و غير قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچ گونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي در ميان باشد؟ تساوي، غير از تشابه است. تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي. اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست؛ اما با توجه به تلازم حق و تكليف، ممكن است به دليل تكاليف بيش تري كه به عهده مردان گذاشته است، اختيارات بيش تري نيز براي آنان قائل شده باشد. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست؛ اما با تشابه و يكنواختي حقوق آن ها مخالف است.12

يكي از نكات مهمي كه در ارزيابي نظام حقوقي ناديده گرفته مي شود، اين است كه قواعد و مقررات حقوقي براي تنظيم روابط اجتماعي است و نه به منظور ارزش گذاري. استاد علي صفايي حائري مي گويد: «تمامي درگيري ها و داد و فريادها، از اين جا برخاسته كه ما ارزش ها را فراموش كرده ايم و براي شغل ها عنواني ديگر در نظر گرفته ايم و آن را ملاك افتخار مي شناسيم. خيال مي كنيم قضاوت يا خياطي يا بقالي، با يكديگر تفاوت دارند و در ارزش ها دخالت دارند. بينش اسلامي، براي شغل ها، به اندازه بينش ها و به اندازه نقشي كه در پشت آن ايستاده، ارزش قائل است... . با اين ديد، شغل قضاوت يا رياست جمهوري، خودش مبناي ارزش نيست و اين كار، وابسته به استعدادهاي بيش تر و ظرفيت و قاطعيت و سنجش دقيق تر است... . با اين ديد مسأله تفاوت استعدادها و ناقص بودن زن ها هم مسأله اي نيست؛ چون، تفاوت ها، ملاك افتخار

نيست و در رسيدن به ارزش هاي بيش تر، استعدادها دخالت ندارند. فوز، اجر، فضل و بهره هاي عالي و لقاء رضوان الله، در رابطه با به كار گرفتن استعدادها است؛ نه مقدار آن ها...و اين استعدادها نيز بر مبناي ابتلاء و امتحان است؛ نه اكرم و اهانت به افراد مربوطه 13».

يكي از ويژگي هاي مهم و ممتاز نظام حقوقي اسلام، كمال گرا بودن آن است. هدف آفرينش انسان، تكامل اختياري است. انسان در پرتو اعمال و رفتار اختياري خود، به قرب حضرت حق و لقاء او كه كمال مطلق است، نايل مي آيد و خداي متعال از باب لطف و كرم خود، نه تنها به عنوان مولي، بلكه به عنوان مربي و مرشد و راهنماي مهربان، انسان را از هر چيزي كه مانع اين سير و سلوك مي شود، منع كرده است و به آن چه كه نيل به اين هدف را تسهيل يا امكان پذير سازد، ترغيب نموده است. از اين رو اين امر و نهي - دستورات شرعي - مصونيت است نه محدوديت؛ محدوديت براي غرائز شهواني و اميال طبيعي است و مصونيت بخشي آن، به بعد ملكوتي و هويت انساني انسان مربوط مي شود. آموزه هايي نظير ضرورت پوشش بيشتر براي بانوان، نكوهش از حضور گسترده زن و به ويژه آن گاه كه با اختلاط توأم باشد، كاستن از تصدي مناصب اجتماعي - علاوه بر بعد تقسيم كار به لحاظ رعايت حريم عفاف و كمال شايسته انساني است.

اول. حق طلاق

اين كه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد و اسلام نيز كسي را كه كم تر در مقابل عواطف و احساسات

تحت تأثير قرار مي گيرد واز نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اين كه نوع مردان نسبت به زنان، از نظر مديريت، قوي ترند و انعطاف پذيري كم تري در برابر احساسات خام دارند، شكي نيست. به عبارت ديگر زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت، مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:

1. حق طلاق به دست مرد باشد.

2. حق طلاق به دست زن باشد.

3. هر دو به طور مستقل اين حق را دارا باشند.

4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد(يعني طلاق زماني ممكن است كه هر دو به آن توافق كنند).

5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد.

فرض پنجم صحيح نيست؛ زيرا گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه، به صلاح طرفين است.

فرض چهارم هم معقول نيست؛ چون طلاق به عنوان يك حلال مبغوض و به منزله يك راه خروجي اضطراري است كه نبايد مسدود شود؛ بلكه بايد در حد معقول، محدود شود؛ مثلاً به اين ميزان كه هوي و هوس و احساسات زودگذر باعث طلاق نشود. در اين فرض اگر يكي از طرفين بخواهد لجبازي كند و باطلاق موافقت نكند، اين راه اضطراري بسته خواهد شد. از اين رو با حكمت جعل قانون طلاق منافات دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.

فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.

فرض دوم هم باتوجه

به احساسات و عواطف فراوان خانم ها، علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مي برد(زيرا از نظر آمار، غالباً خانم ها تقاضاي طلاق را دارند)، باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض، صورت اول است؛ اما محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين، در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود؛ مانند طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.

نكته ديگر اين كه اين مسأله، از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد و علاوه بر آن، احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.

دوم. ارث

زنان غير مسلمان از حق ارث محروم هستند.

در غرب، نه زن از شوهر ارث مي برد و نه شوهر از زن.

در قسمت هايي از آفريقاي شمالي كه حقوق عرفي بربرها در آن جا كاملاً حكم فرما است، زنان با محروميت شديدي مواجه هستند. در بين قبايل الجزاير ازدواج هنوز شبيه نوعي خريد و فروش است كه در آن، شوهر مهريه را به پدر عروس مي پردازد و با وقوع طلاق (كه هميشه طلاق بائن است، مهريه اغلب از پدر عروس يا همسر بعدي آن زن، به شوهر مسترد مي شود.

علاوه بر اين در مراكش، زندگي تقريباً نيمي از جمعيت، تحت حاكميت حقوق عرفي مبتني بر پدر سالاري است كه در محاكم خاصي اجرا مي گردد و بر اساس

آن، زنان از حق ارث محروم هستند.14

در مناطقي كه اسلام حكم فرماست، زنان از كرامت و حقوق اجتماعي خاصي برخوردارند.

مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام، جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط باديگر اجزاي اين مجموعه، ناقض ا نديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود. بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

ديه وارث زن در همه موارد، كم تر از مرد نيست؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است؛مانند موارد زير:

1. ديه زن در كم تر از ثلث با مرد برابر است.

2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله اُمي، طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديك تر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3. اگر در مواردي ارث و ديه زن، كم تر از مرد است، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است، بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي، بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمينيسم» غربي وجود دارد. براي تبيين اين مسأله، به امور زير توجه كنيد:

الف) اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد، كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد، بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب) اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود

استقلال بخشيد.

ج) علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده نكرده است. بنابراين او دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني نفقه او در هر حال برعهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد، مالك شخصي آن در آمدهاست و موظف نيست كه آن ها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند؛ اما مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد. بنابراين، شرايط جديد زندگي، با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه) اسلام دو حق اقتصادي براي زن، برعهده مرد قرار داده است:

1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2. نفقه؛ يعني تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي كه آن نيز برعهده مرد است.

در كشورهاي غربي كه داراي نگرش فمينيستي هستند و در تبليغات پرهياهوي جهاني، خود را بزرگ ترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، حقوق زن چگونه است؟

1. در غرب چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپرازد؛ در حالي كه در حقوق اسلامي، زن اگر كاري هم بكند و درآمد بالايي نيز كسب كند، دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او برعهده مرد است.

2. در جهان غرب، شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و حتي اندكي از آن را به زن ندهد و شگفت اين جاست

كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي، تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند؛ در حالي كه در حقوق اسلامي، ميراث ميت، براساس حكم معين الاهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند خود را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن، نصف مرد مي باشد، به اين علت است كه مرد بايد دارايي خودرا براي زن به مصرف برساند؛ در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گران سنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن، آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود؛ ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد؛ زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد؛ ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند».15

براي توضيحات بيش تر مي توانيد به مجموعه مقالات «فمينيسم از فراز تا فرود» مندرج در شماره هاي 3تا6ماهنامه پرسمان مراجعه كنيد.

براي آگاهي بيش تر ر.ك:

الف) نظام حقوقي زن در اسلام، شهيد مطهري.

ب) زن در آيينه جمال و جلال، آية الله جوادي آملي.

پ) فمينيسم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني، كتاب نقد، شماره 17، زمستان 1379.

ت) قرآن و مقام زن، سيدعلي كمالي.

ج) بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران، حسين مهريور.

ح) قوانين فقه اسلامي، ج 1، دكتر صبحي محمصاني، ترجمه جمال الدين جمالي محلاتي.

خ) روشنفكر و روشنفكرنما، داود

الهامي.

چ) زن از ديدگاه اسلام، رباني خلخالي.

د) درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، محمد رضا زيبايي نژاد و محمد تقي سبحاني.

پي نوشت:

1. ر.ك: قرباني، زين العابدين: اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، ص 28-29.

2. ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني؛ چاپ اول، تابستان 1377، ص 31،33،77و85.

3. مائده(5)، آيه 50.

4. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، قم: انتشارات صدرا، چ 14، سال 1369،ص 194-195.

5. همان، ص 202.

6. همان، ص 208، به نقل از مجله زن روز، شماره 90.

7. قطب، محمد، شبهات حول الاسلام، ص 112-115.

8. نظام حقوق زن در اسلام، ص 215-216؛ نقل از مجله زن روز، شماره 101.

9. برگ اتوكلاين، روان شناسي اجتماعي، ترجمه علي محمد كاردان، ج 1، ص 313.

10. حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگ، ص 73.

11. نساء(4):124.

12. نظام حقوق زن در اسلام، ص 143-144.

13. صفايي، علي، روابط متكامل زن و مرد، ص 31-33.

14. نورمن اندرسون، تحولات حقوقي جهان اسلام، ترجمه فخرالدين اصغري، جليل قنواتي و مصطفي فضايلي، ص 40.

15. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 315.

چرا در برخي از احكام - به خصوص قتل زن - بين زن و مرد برابري نيست ؟

پرسش

چرا در برخي از احكام - به خصوص قتل زن - بين زن و مرد برابري نيست ؟

پاسخ

دفتر جامعه اسلامي دانشجويان دانشگاه صنعتي اصفهان

سلام عليكم

سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم

ج س 1 - موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي، از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است.

در اين باره بايد توجه داشت كه احكام حقوقي اسلام را نمي توان به صورت گزيده و جزء به جزء مورد بررسي قرار داد، زيرا اجزاء و گزاره هاي حقوقي دين با يكديگر تعامل و سازواري ويژه اي داشته و روي هم رفته ساز و كار و نظام معيني را تشكيل مي دهد از جمله در احكام ديات و قصاص بايد توجه داشت كه مثلاً در حقوق خانواده در اسلام مرد داراي مسؤوليتي سنگين و عهده دار همه نيازمندي هاي اقتصادي خانواده است.

حال اگر مردي عمدا زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به

اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. ليكن از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان

در صورت امكان موارد كميسيون رفع تبعيض عليه زنان را ذكر كرده و بگوييد آيا مثل همين پروتكل منع سلاح هاي هسته اي مجبور مي شويم كه اين قطع نامه را امضا كنيم يا نه؟ و در صورت مشروط بودن پيوستن و قبول پروتكل نيز توضيح دهيد؟

پرسش

در صورت امكان موارد كميسيون رفع تبعيض عليه زنان را ذكر كرده و بگوييد آيا مثل همين پروتكل منع سلاح هاي هسته اي مجبور مي شويم كه اين قطع نامه را امضا كنيم يا نه؟ و در صورت مشروط بودن پيوستن و قبول پروتكل نيز توضيح دهيد؟

پاسخ(قسمت اول)

در مورد قسمت اول سؤال ابتدا به صورت كامل، متن كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان مصوب 1979 (ميلادي) مجمع عمومي سازمان ملل آورده مي شود و سپس جهت آشنايي شما با مباني و توضيح اين مواد و اشكالات و ايرادات اساسي كه بر اين كنوانسيون مطرح است، ديدگاه موافقان و مخالفان الحاق به آن و... تحليلي ارائه مي نماييم:

متن كامل كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان

اگر چه طي سالهاي پس از تأسيس سازمان ملل متحد، كنوانسيون هاي گوناگوني در ارتباط با زنان و مسائل مربوط به آنان به تصويب رسيده است، اما بدون ترديد مهمترين كنوانسيون در تمام اين سالها، «كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان» است.

دولت ايران، اگر چه به برخي از اين كنوانسيونها پيوسته، اما مفاد كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان را نپذيرفته است. چندي پيش طرحي براي الحاق ايران به اين كنوانسيون به مجلس ارائه شد، اما اين طرح پس از مدتي از دستور كميسيون رسيدگي كننده خارج شد. متن كامل اين كنوانسيون را مي خوانيد:

كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان

مصوب 1979 مجمع عمومي سازمان ملل متحد

مقدمه:

دول عضو كنوانسيون حاضر، با عنايت به اين كه منشور ملل متحد بر پاي بندي حقوق اساسي بشر، مقام و منزلت هر فرد انساني و برابري حقوق زن و مرد تأكيد دارد.

با عنايت به اين كه

اعلامية جهاني حقوق بشر بر اصل جايز نبودن تبعيض تأييد داشته، اعلام مي دارد كه كليه افراد بشر آزاد به دنيا آمده از نظر منزلت و حقوق يكسان بوده و بدون هيچ گونه تمايزي، از جمله تمايزات مبتني بر جنسيت، حق دارند كه از كليه حقوق و آزادي هاي مندرج در اين اعلاميه بهره مند شوند.

با عنايت به اين كه دول عضو ميثاق هاي بين المللي حقوق بشر متعهد به تضمين حقوق برابر زنان و مردان در بهره مندي از كليه حقوق اساسي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و سياسي مي باشند.

با در نظر گرفتن كنوانسيون هاي بين المللي كه تحت نظر سازمان ملل متحد و كارگزاري هاي تخصصي به منظور تساوي حقوق زنان و مردان منعقد گرديده اند.

با عنايت به قطع نامه ها، اعلاميه ها و توصيه هايي كه توسط ملل متحد و كارگزاري هاي تخصصي براي پيشبرد تساوي حقوق زنان و مردان تصويب شده است.

با نگراني از اين كه علي رغم اين اسناد متعدد، تبعيضات عليه زنان هم چنان به طور گسترده ادامه دارد.

با يادآوري اين كه تبعيضات عليه زنان ناقض اصول برابري حقوق و احترام به شخصيت بشر مي باشد و مانع شركت زنان در شرايط مساوي با مردان در زندگي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كشور و نيز گسترش سعادت جامعه و خانواده شده و شكوفايي كامل قابليت ها و استعدادهاي زنان در خدمت به كشور و بشريت را دشوارتر مي نمايد.

با نگراني از اين كه زنان در شرايط فقر و تنگدستي حداقل امكان دسترسي را به مواد غذايي، بهداشت، تحصيلات آموزش و امكانات اشتغال و ساير نيازها دارند.

با اعتقاد بر اين كه تشكيل نظام نوين اقتصاد بين الملل بر اساس مساوات و عدالت در تحقق پيشبرد برابري بين

مردان و زنان نقش مهمي را ايفا مي نمايد.

با تأكيد بر اين كه ريشه كن كردن آپارتايد، اشكال مختلف نژادپرستي، تبعيض نژادي، استعمار، استعمار نو، تجاوز، اشغال و سلطه و دخالت خارجي در امور دولت ها لازمه تحقق كامل حقوق مردان و زنان مي باشد.

با تأييد بر اين كه تحكيم صلح و امنيت بين المللي، تشنج زدايي بين المللي، همكاري هاي متقابل دول صرف نظر از نظام هاي اجتماعي و اقتصادي آنان، خلع سلاح كامل و به ويژه خلع سلاح اتمي تحت نظارت و كنترل دقيق و مؤثر بين المللي، تأكيد بر اصول عدالت، مساوات و منافع متقابل در روابط بين كشورها و احقاق حق مردم تحت سلطه استعمار و بيگانه و اشغال خارجي به دستيابي به حق تعيين سرنوشت و استقلال و همچنين احترام به حاكميت ملي و تماميت ارضي باعث توسعه و پيشرفت اجتماعي خواهد شد و در نتيجه به دستيابي به مساوات كامل بين مردان و زنان كمك خواهد كرد.

با اعتقاد بر اين كه توسعه تمام و كامل يك كشور، رفاه جهاني و برقراري صلح مستلزم شركت يك پارچه زنان در تمام زمينه ها در شرايط مساوي با مردان است.

با در نظر گرفتن سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده و پيشرفت جامعه كه تا كنون كاملاً شناسايي نشده است، اهميت اجتماعي مادي و نقش مادري و نقش والدين در خانواده و در تربيت كودكان، و با آگاهي از اين كه نقش زنان در توليد مثل نبايد اساس تبعيض بوده بلكه تربيت كودكان نيازمند تقسيم مسئوليت بين زن و مرد و جامعه بطور كلي مي باشد.

با اطلاع از اين كه تغيير در نقش سنتي مردان و زنان در جامعه و

خانواده براي دست يابي به مساوات كامل بين زنان در جامعه و خانواده براي دست يابي به مساوات كامل بين زنان و مردان ضروري است.

با عزم بر اجراي اصول مندرج در اعلاميه رفع تبعيض عليه زنان و در اين راستا اتخاذ اقدامات ضروري براي از ميان برداشتن اين گونه تبعيض ها در كليه اشكال و صور آن، به شرح ذيل توافق كردند:

بخش اول

ماده 1:

عبارت «تبعيض عليه زنان» در اين كنوانسيون به هر گونه تمايز، استثناء (محروميت) يا محدوديت بر اساس جنسيت كه نتيجه و هدف آن خدشه دار كردن يا لغو شناسايي، بهره مندي يا اعمال حقوق بشر و آزادي هاي اساسي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و يا هر زمينة ديگر توسط زنان صرف نظر از وضعيت زناشويي ايشان و بر اساس تساوي ميان زنان و مردان، اطلاق مي گردد.

ماده 2:

دول عضو، هر گونه تبعيض عليه زنان را محكوم كرده، موافقت مي نمايند كه بدون درنگ سياست رفع تبعيض از زنان را با كلية ابزارهاي مناسب دنبال نموده و با اين هدف موارد زير را متعهد مي شوند:

الف. گنجاندن اصل مساوات ميان زنان و مردان در قانون اساسي يا ساير قوانين مربوطة هر كشور، چنان چه تا كنون منظور نشده باشد، و تضمين تحقق عملي اين اصل به وسيلة وضع قانون يا ساير طرق مناسب ديگر؛

ب. تصويب قوانين مناسب و يا اقدامات ديگر، از جمله مجازات در صورت اقتضاء به منظور رفع تبعيض از زنان؛

ج. برقراري حمايت قانون از حقوق زنان بر مبناي برابري با مردان و حصول اطمينان از حمايت مؤثر از زنان در مقابل هر گونه اقدام تبعيض آميز از طريق مراجع قضايي ذي صلاح ملي و

ساير مؤسسات دولتي؛

د. خودداري از انجام هرگونه عمل و حركت تبعيض آميز عليه زنان و تضمين رعايت اين تعهدات توسط مراجع و مؤسسات دولتي؛

ه_. اتخاذ كلية اقدامات مناسب جهت رفع تبعيض از زنان توسط هر شخص، سازمان، و يا شركت هاي خصوصي؛

و. اتخاذ تدابير لازم از جمله وضع قوانين به منظور اصلاح يا نسخ قوانين، مقررات، عرف يا روش هاي موجود كه نسبت به زنان تبعيض آميزند؛

ز. فسخ كلية مقررات كيفري ملي كه موجب تبعيض نسبت به زنان مي شود.

ماده 3:

دول عضو بايد در تمام زمينه ها به ويژه زمينه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كلية اقدامات مناسب از جمله وضع قوانين را براي تضمين توسعه و پيشرفت كامل زنان و نيز بهره مندي آنان از حقوق بشر و آزادي هاي اساسي بر مبناي مساوات با مردان به عمل آورند.

ماده 4:

1. اتخاذ تدابير ويژه موقتي توسط دول عضو كه هدف آن تسريع در برقراري مساوات بين مردان و زنان است نبايد به عنوان «تبعيض» به صورتي كه در اين كنوانسيون تعريف شده است، تلقي گردد. و بدون اين كه اين اقدامات منجر به حفظ معيارهاي نابرابر و مجزا گردد، پس از تحقق رفتار و فرصت هاي برابر متوقف خواهد شد.

2. اتخاذ تدابير ويژه توسط دول عضو از جمله اقداماتي كه در اين كنوانسيون براي حمايت از مادري منظور شده است، تبعيض آميز تلقي نخواهد شد.

ماده 5:

دول عضو كليه اقدامات مناسب در زمينه هاي زير را به عمل مي آورد:

الف. تعديل الگوهاي اجتماعي و فرهنگي رفتاري مردان و زنان به منظور از ميان برداشتن تعصبات و كلية روش هاي سنتي و غيره كه بر تفكر پست نگري يا برترنگري هر يك از دو جنس

و يا تداوم نقش هاي كليشه اي براي مردان و زنان استوار باشد؛

ب. حصول اطمينان از اينكه آموزش خانواده شامل درك صحيح از وضعيت مادري به عنوان يك وظيفه اجتماعي و شناسايي مسئوليت مشترك زنان و مردان در پرورش و تربيت كودكان خود باشد. با اين استنباط كه منافع كودكان در تمام موارد در اولويت قرار گيرد.

ماده 6 :

دول عضو كلية اقدامات مقتضي از جمله وضع قوانين را به منظور جلوگيري از حمل و نقل غيرقانوني و بهر ه بري از روسپي گري زنان به عمل خواهند آورد.

بخش دوم

ماده 7:

دول عضو براي رفع تبعيض از زنان در حيات سياسي و اجتماعي كشور كليه اقدامات مقتضي را به عمل خواهند آورد، به ويژه حقوق زير را در شرايط مساوي با مردان براي زنان تضمين خواهند كرد:

الف. رأي دادن در كلية انتخابات و همه پرسي هاي عمومي و داشتن شرايط نامزدي در همه اجتماعات منتخب عمومي؛

ب. مشاركت در تعيين سياست دولت و اجراي آن و انتصاب به سمت هاي دولتي و انسجام كليه مسئوليت هاي دولتي در تمام سطوح دولت؛

ج. شركت در سازمان ها و انجمن هاي غيردولتي مرتبط با حيات سياسي و اجتماعي كشور.

ماده 8:

دول عضو اقدامات مقتضي را به عمل خواهند آورد تا بدون هيچ گونه تبعيض و در شرايط مساوي با مردان اين فرصت به زنان داده شود كه به عنوان نماينده دولت خود در سطح بين المللي عمل نموده و در فعاليت سازمان هاي بين المللي نقش داشته باشند.

ماده 9:

1. دول عضو در مورد كسب، تغيير يا حفظ تابعيت، حقوقي مساوي با مردان به زنان اعطا خواهند كرد. دولت ها به ويژه تضمين مي كنند كه ازدواج با فرد خارجي يا تغيير تابعيت شوهر در

طي دوران ازدواج خود به خود باعث تغيير تابعيت زن، بي وطن شدن يا تحميل تابعيت شوهر به وي نگردد.

2. دول عضو به زنان و مردان در مورد تابعيت فرزندانشان حقوق مساوي اعطا خواهند كرد.

بخش سوم

ماده 10:

دول عضو به منظور تضمين حقوق مساوي زنان با مردان در زمينة آموزش و پرورش هر گونه اقدامي براي رفع تبعيض از زنان به عمل خواهند آورد. به ويژه بر اساس مساوات بين زنان و مردان موارد زير را تضمين خواهند كرد:

الف. شرايط يكسان در زمينه آموزش هاي فني و حرفه اي، و براي دسترسي به آموزش و دريافت دانش نامه در انواع مختلف مؤسسات آموزشي در مناطق شهري و روستايي، اين تساوي بايد در آموزش پيش مدرسه اي، آموزش عمومي، حرفه اي و آموزش عالي فني و نيز دوره هاي حرفه اي مختلف تضمين شود؛

ب. دسترسي به برنامه درسي يكسان، امتحانات يكسان، معلمين داراي مهارت ها و صلاحيت هاي هم طراز و محل ها و امكانات آموزشي با كيفيت برابر؛

ج. از بين بردن هر گونه مفهوم كليشه اي از نقش زنان و مردان در كليه سطوح و در اشكال مختلف از طريق تشويق به آموزش مختلط و ساير انواع روش هاي آموزشي كه نيل به اين هدف را ممكن مي سازد و به ويژه برنامه هاي آموزشي مدارس و تطبيق دادن روش هاي آموزشي؛

د. ايجاد فرصت هاي يكسان جهت بهره مندي از بورس ها و ساير مزاياي تحصيلي؛

ه_. امكانات مشابه جهت دستيابي به برنامه هاي مربوط به ادامه تحصيلات، از جمله برنامه هاي عملي سواد آموزي بزرگسالان به ويژه برنامه هايي كه با حذف كاهش هر چه سريع تر شكاف آموزشي موجود بين زنان و مردان تدوين يافته اند؛

و. كاهش درصد دانش آموزان دختر كه ترك تحصيل مي كنند و تنظيم برنامه هايي براي دختران

و زناني كه تحصيل زودرس داشته اند؛

ز. امكانات يكسان براي شركت فعال زنان در ورزش و تربيت بدني؛

ح. دسترسي به اطلاعات آموزشي مشخص كه سلامتي و تندرستي خانواده را تضمين مي نمايند، از جمله اطلاعات و راهنمايي در مورد تنظيم خانواده

الف. بند الف، برخورداري از شرايط يكسان در آموزش و دريافت دانش نامه در كليه مؤسسات و دوره هاي آموزشي.

الف. شرايط يكسان در زمينه آموزش هاي فني و حرفه اي، و براي دسترسي به آموزش و دريافت دانش نامه در انواع مختلف مؤسسات آموزشي در مناطق شهري و روستايي، اين تساوي بايد در آموزش عمومي، فني و حرفه اي و آموزش عالي فني و نيز دوره هاي حرفه اي مختلف تضمين شود.

پاسخ(قسمت دوم)

ماده 11:

1. دول عضو كليه اقدامات مقتضي را به عمل خواهند آورد تا هر گونه تبعيض عليه زنان در اشتغال از بين برود و براساس اصل تساوي زنان و مردان، حقوق مشابه براي آن ها تضمين شود، به ويژه در موارد زير:

الف. حق اشتغال به كار به عنوان حق لاينفك تمام افراد بشر.

ب. حق استفاده از فرصت هاي استخدامي يكسان، از جمله اعمال ضوابط يكسان براي استخدام.

ج. حق انتخاب آزادانه حرفه و پيشه، حق برخورداري از ارتقاي مقام، حق برخورداري از امنيت شغلي و تمام امتيازات و شرايط شغلي و حق استفاده از دوره هاي آموزش حرفه اي و بازآموزي از جمله كارآموزي و شركت در دوره هاي آموزش حرفه اي پيشرفته و آموزش مرحله اي.

د. حق دريافت دستمزد برابر و نيز استفاده از مزايا و حق برخورداري از رفتار يكسان در مشاغلي كه داراي ارزش برابر است و هم چنين قضاوت يكسان در ارزيابي كيفيت كار مشابه.

ه_. حق استفاده از بيمه هاي اجتماعي به ويژه

در دوران پيري و در ساير موارد از كار افتادگي و نيز حق استفاده از مرخصي استحقاقي.

و. حق حفظ سلامتي و رعايت ايمني در محيط كار، از جمله حمايت از وظيفه توليد مثل.

2. به منظور جلوگيري از اعمال تبعيض ها عليه زنان بر پايه ازدواج يا مادري (بارداري) و تضمين حق مؤثر آنان جهت كار دول عضو اقدامات زير را به عمل خواهند آورد:

الف. ممنوعيت اخراج به دليل بارداري يا مرخصي زايمان و تبعيض در اخراج بر اساس وضعيت زناشويي و اعمال مجازات هاي قانوني بدين منظور.

ب. صدور اجازه مرخصي زايمان با حقوق يا مزاياي اجتماعي مشابه بدون از دست دادن شغل قبلي، ارشديت يا مزاياي اجتماعي.

ج. تشويق به ارائه خدمات حمايتي اجتماعي لازم به نحوي كه والدين را قادر نمايد تعهدات خانوادگي را با مسئوليت هاي شغلي و مشاركت در زندگي اجتماعي هماهنگ سازند، به خصوص از طريق ايجاد و توسعه شبكه تسهيلاتي براي مراقبت از كودكان.

د. برقراري حمايت خاص از زنان هنگام بارداري در انواع مشاغلي كه براي آنان زيان آور محسوب مي گردد.

3. قوانين حمايت كننده ذكر شده در اين ماده به طور متناوب هم گام با پيشرفت اطلاعات و دانش هاي علمي و تكنولوژيكي بايد مورد بررسي قرار گيرد و در صورت لزوم بازنگري، لغو يا تمديد شوند.

ماده12:

1. دول عضو براي رفع تبعيض از زنان در زمينه مراقبت بهداشتي آنان كليه اقدامات لازم را به عمل خواهند آورد تا دسترسي به خدمات بهداشتي از جمله خدماتي كه به تنظيم خانواده مربوط مي شود براساس رعايت مساوات بين مردان و زنان تضمين شود.

2. دول عضو صرف نظر از مفاد بند 1 اين ماده

ارائه خدمات مناسب در ارتباط با بارداري، بستري براي زايمان و دوران پس از زايمان را تضمين خواهند كرد و در موارد لازم خدمات رايگان و نيز تغذيه كافي در دوران بارداري و دوران شيردهي در اختيار آنان قرار خواهند داد.

ماده 13:

دول عضو كليه اقدامات مقتضي را به منظور رفع تبعيض از زنان در ساير زمينه هاي حيات اقتصادي و اجتماعي به عمل خواهند آورد تا حقوق يكسان به ويژه در زمينه هاي زير براساس برابري مردان و زنان تضمين شود:

الف. حق استفاده از مزاياي خانوادگي؛

ب. حق استفاده از وام هاي بانكي، رهن و ساير اشكال اعتبارات مالي؛

ج. حق شركت در فعاليت هاي تفريحي، ورزشي و كليه زمينه هاي حيات فرهنگي.

ماده 14:

1. دول عضو مشكلات خاص زنان روستايي را مد نظر قرار داده و به نقش مهمي كه اين زنان در جهت حيات اقتصادي خانواده هاي خود از جمله كار در بخش هاي غيرمالي اقتصاϠبه عهده دارند توجه خاՠمبذول خواهند داشت و كليه اقدامات مقتضي را به عمل خواهند آورد تا مفاد اين كنوانسيون نسبت به زنان در مناطق روستايي اجرا گردد.

2. دول عضو كليه اقدمات مقتضي را جهت رفع تبعيض از زنان در مناطق روستايي به عمل خواهند آورد تا اين زنان براساس تساوي مردان و زنان در برنامه هاي عمراني و روستايي شركت نموده و از آن بهره مند گردند و به خصوص از حقوق زير برخوردار شوند:

الف. شركت در تدوين و اجراي برنامه هاي عمراني در كليه سطوح؛

ب. دسترسي به تسهيلات بهداشتي كافي از جمله از اطلاعات، مشاوره و خدمات تنظيم خانواده؛

ج. استفاده از انواع دوره ها و برنامه هاي تأمين اجتماعي؛

د. استفاده از انواع دوره ها و برنامه هاي آموزشي

رسمي و غير رسمي از جمله سوادآموزي عملي و نيز بهره مندي از خدمات محلي و فوق العاده به منظور بالا بردن كارايي فني آنان؛

ه_ . تشكيل گروه ها و تعاوني هاي خودياري به منظور به دست آوردن امكان دست يابي مساوي به فرصت هاي اقتصادي از طريق اشتغال يا خود اشتغالي؛

و. شركت در كليه فعاليت هاي محلي؛

ز. دسترسي به وام ها و اعتبارات كشاورزي، تسهيلات بازاريابي، تكنولوژي مناسب و استفاده يكسان از زمين و برخورداري از رفتار مساوي در چارچوب اصلاحات ارضي و روستايي و نيز در برنامه هاي جايگزيني زمين؛

ح. بهره مندي از شرايط زندگي مناسب، به ويژه مسكن، بهداشت، آب و برق، ارتباطات و حمل و نقل.

بخش چهارم

ماده 15:

1. دول عضو به زنان حقوق مساوي با مردان در برابر قانون اعطا مي كند.

2. دول عضو در امور مدني به زنان اختيارات و امكانات قانوني دقيقاً يكسان با مردان و نيز شرايط مساوي براي بهره برداري از اين اختيارات و امكانات اعطا خواهند كرد. دول عضو براي انعقاد قرارداد و اداره املاك براي زنان حقوقي برابر با مردان قائل شده و با ايشان در كليه مراحل دادرسي در دادگاه ها و مراجع قضائي به صورت يكسان رفتار خواهند كرد.

3. دول عضو موافقت مي نمايند كه كليه قراردادها و ساير اسناد خصوصي از هر نوع كه داراي اثر قانوني بوده در جهت محدوده كردن امكانات قانوني زنان باشد. كان لم يكن تلقي گردد.

4. دول عضو به زنان و مردان حقوقي يكسان در برابر قانون مربوط به تردد افراد و آزادي انتخاب مسكن و اقامتگاه اعطا خواهند كرد.

ماده 16 :

دول عضو به منظور رفع تبعيض از زنان در كلية امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگي

كلية اقدامات مقتضي را به عمل خواهند آورد و به ويژه بر اساس تساوي مردان و زنان موارد ذيل را تضمين خواهند كرد:

الف. حق يكسان براي ورود به ازدواج؛

ب. حق يكسان در انتخاب آزادانة همسر و صورت گرفتن ازدواج تنها با رضايت كامل و آزادانة دو طرف ازدواج؛

ج. حقوق و مسئوليت هاي يكسان در طي دوران زناشوئي و به هنگام جدايي؛

د. حقوق و مسئوليت يكسان به عنوان والدين، صرف نظر از وضع روابط زناشويي، در مسائلي كه به فرزندان آنان مربوط مي شود؛ در كليه موارد منافع كودكان از اولويت برخوردار خواهد بود؛

ه_ . حقوق يكسان در مورد تصميم گيري آزادانه و مسئولانه نسبت به تعداد فرزندان و فاصله زماني بارداري و دسترسي به اطلاعات، آموزش و ابزار لازم كه قدرت بهره مندي از اين حقوق را به ايشان مي دهد؛

و. حقوق و مسئوليت هاي يكسان در مورد قيموميت، حضانت، سرپرستي و به فرزند گرفتن كودكان و يا موارد مشابه با اين مفاهيم در حقوق ملي، در كليه موارد منافع كودكان از اولويت برخوردار خواهد بود؛

ز. حقوق فردي يكسان به عنوان شوهر وزن من جمله حق انتخاب نام خانوادگي، شغل و حرفه؛

ح. حقوق يكسان براي زوجين نسبت به مالكيت، حق اكتساب، مديريت، سرپرستي، بهره مندي و انتقال ملك اعم از اين كه رايگان باشد و يا هزينه اي در برداشته باشد.

2. نامزدي و ازدواج كودك هيچ اثر قانوني ندارد و كليه اقدامات ضروري من جمله وضع قانون براي تعيين حداقل سن ازدواج و اجباري كردن ثبت ازواج در دفاتر رسمي مي بايست به عمل آيد.

بخش پنجم

ماده 17:

1. به منظور بررسي پيشرفت حاصله در اجراي مفاد اين كنوانسيون كميته رفع تبعيض

عليه زنان ( كه من بعد از آن به عنوان كميته ياد خواهد شد) شامل هجده نفر در زمان لازم الاجراء شدن و پس از تصويب با پيوستن سي و پنجمين كشور عضو، بيست و سه نفر از خبرگان داراي شهرت اخلاقي والا و صلاحيت در زمينه هاي مربوط به كنوانسيون تشكيل مي شود. اين خبرگان توسط دول عضو از ميان اتباع كشورهايشان انتخاب مي شوند و در صلاحيت شخصي خود خدمت مي كنند. در انتخاب اين اشخاص به توزيع عادلانه جغرايايي و به حضور اشكال مختلف تمدن و نظام هاي عمده حقوق توجه مي شود.

2. اعضاي كميته با رأي مخفي و از فهرست افرادي كه توسط دول عضو نامزد شده اند، انتخاب مي شوند؛ هر دولت عضو مي تواند يك نفر از اتباع خود را نامزد نمايد.

3. نخستين انتخابات شش ماه پس از لازم الجراء شدن اين كنوانسيون برگزار خواهد شد. حداقل سه ماه قبل از تاريخ هر انتخابات دبيركل ملل متحد طي نامه اي از دول عضو مي خواهد تا ظرف دو ماه نامزدهاي خود را معرفي كنند.

دبير كل فهرست اسامي نامزدها را به ترتيب حروف الفبا و با ذكر كشور نامزدكننده هر يك تهيه و براي دول عضو ارسال خواهد داشت.

4. انتخابات اعضاي كميته در جلسه دول عضو كه توسط دبيركل در مقر ملل متحد برگزار خواهد شد، انجام مي شود در اين جلسه، كه حد نصاب تشكيل آن حضور دو سوم دول عضو مي باشد، اشخاص انتخاب شده براي عضويت در كميته آن دسته از نامزدهايي خواهند بود كه بيشترين تعداد آراء و همزمان اكثريت مطلق آراء نمايندگان عضو حاضر و رأي دهنده در جلسه را به دست آورند.

5. اعضاي كميته

براي يك دوره چهار ساله انتخاب مي شوند. لكن دورة عضويت 9 نفر از اعضاي منتخب در اولين انتخاب در پايان دو سال به اتمام مي رسد. بلافاصله پس از اولين انتخابات اسامي اين 9 عضو به قيد قرعه توسط رئيس كميته انتخاب خواهد شد.

6. انتخاب 5 عضو ديگر كميته مطابق با بندهاي 2، 3 و 4 اين ماده و به دنبال سي و پنجمين تصويب يا الحاق صورت خواهد گرفت. دورة عضويت دو نفر از اعضاي فوق در پايان دو سال خاتمه خواهد يافت و اسامي دو نفر به قيد فرعه توسط رئيس كميته انتخاب خواهد شد.

7. به منظور اشغال پستهاي خالي احتمالي، دولتي كه فعاليت خبره اش به عنوان عضو كميته متوقف شده است، خبره ديگري را از بين اتباع خود براي عضويت در كميته مشروط به تأييد كميته، انتخاب خواهد كرد.

8. اعضاي كميته با تأييد مجمع عمومي و بر طبق ضوابط و شرايطي كه آن مجمع مقرر مي دارد و با در نظر گرفتن اهميت مسئوليت هاي كميته از سازمان ملل متحد مقرري دريافت خواهند كرد.

9. دبيركل ملل متحد تسهيلات و كارمندان لازم را به منظور تحقق و انجام مؤثر وظايف كميته در چارچوب اين كنوانسيون تأمين خواهد نمود.

ماده 18 :

1. دول عضو متعهد مي شوند گزارشي براي بررسي كميته در مورد اقدامات تقنيني، قضايي و اجرائي و ساير اقدامات متخذه در راستاي اجراي مفاد اين كنوانسيون و پيشرفت هاي حاصله در اين رابطه به دبيركل ملل متحد ارائه كنند:

الف. يك سال پس از لازم الاجراء شدن كنوانسيون براي آن دولت؛

ب. پس از آن حداقل هر چهار سال يك بار و علاوه بر

آن هر زماني كه كميته درخواست كند؛.

2. اين گزارشات مي تواند مبين عوامل و مشكلاتي كه بر ميزان اجراي تعهدات تحت اين كنوانسيون اثر مي گذارد باشد.

ماده 20 :

1. كميته به منظور بررسي گزارشاتي كه مطابق با ماده 18 اين كنوانسيون ارائه شده هر ساله به مدتي كه از دو هفته تجاوز نكند تشكيل جلسه خواهد داد.

2. جلسه كميته معمولاً در مقر سازمان ملل متحد يا در هر محل مناسب ديگري كه به تصميم كميته تعيين مي شود برگزار خواهد شد.

ماده 21 :

كميته همه ساله از طريق شوراي اقتصادي و اجتماعي گزارشي در مورد فعاليت هاي خود به مجمع عمومي تسليم مي نمايد و مي تواند بر اساس گزارشات كلي و اطلاعات واصله از دول عضو پيشنهادات و توصيه هاي كلي ارائه دهد و اين پيشنهادات و توصيه هاي كلي همراه با نظرات احتمالي دول عضو در گزارش كميته درج مي گردد.

2. دبير كل ملل متحد گزارشات كميته را جهت اطلاع به كميسيون مقام زن ارسال مي نمايد.

ماده 22:

مؤسسات تخصصي مجاز خواهند بود كه از طريق نمايندگان شان اجراي موادي از پيمان نامة حاضر را كه در حوزه فعاليت هاي آن ها جاي مي گيرند مورد بررسي قرار دهند. كميته ممكن است از مؤسسات تخصصي دعوت كند تا گزارش هايي درباره نحوة اجراي پيمان نامه در زمينه هايي كه به حوزة فعاليت آن ها مربوط مي شود ارائه نمايند.

بخش ششم

ماده 23:

هيچ چيز در اين كنوانسيون بر مقرراتي كه براي دست ياي زنان و مردان برابري مفيدتر و مؤثر وجود دارد تأثير نخواهد گذاشت؛ اين مقررات مي تواند شامل موارد زير باشد:

الف. قوانين يك دولت عضو؛ يا

ب. هر كنوانسيون، پيمان يا موافقت نامه هاي بين المللي ديگري كه براي آن دولت لازم الاجراء است.

ماده 24:

دول عضو متعهد مي گردند كليه اقدامات لازم در سطح ملي را كه هدف از آن تحقق كامل حقوق به رسميت شناخته شده در اين كنوانسيون مي باشد، به عمل آورند.

ماده 25 :

1. اين كنوانسيون براي امضاي كليه دول مفتوح مي باشد.

2. دبير كل ملل متحد به عنوان امين اين كنوانسيون تعيين مي شود.

3. تصويب اين كنوانسيون منوط به طي مراحل تصويب قانوني است. اسناد تصويب نزد دبير كل ملل متحد به امانت گذارده خواهد شد.

4. اين كنوانسيون جهت الحاق كليه دول مفتوح مي باشد. الحاق با سپردن سند الحاق به دبيركل ملل متحد محقق مي شود.

ماده 26:

1. دول عضو مي توانند در هر زمان طي نامه اي خطاب به دبير كل ملل متحد درخواست تجديد نظر در اين كنوانسيون را نمايند.

2. مجمع عمومي ملل متحد مورد اقدامات احتمالي بعدي در مورد چنين درخواستي تصميم خواهد گرفت.

پاسخ(قسمت سوم)

ماده 27 :

1. اين كنوانسيون سي روز پس از تاريخي كه بيستمين سند تصويب يا الحاق آن نزد دبيركل ملل متحد به امانت گذارده شد، لازم الاجرا مي گردد.

2. پس از به وديعه سپردن بيستمين سند تصويب يا الحاق، براي هر دولتي كه اين كنوانسيون را تصويب مي كند يا به آن ملحق مي گردد، كنوانسيون مذكور از سي امين روز تاريخي كه سند تصويب يا الحاق آن دولت به امانت گذارده شده لازم الاجراء مي گردد.

ماده 28 :

1. دبير كل متن تحفظ كشورها، در هنگام تصويب يا الحاق را دريافت و آن را ميان كليه دول توزيع مي نمايد.

2. تحفظاتي كه با هدف و منظور اين كنوانسيون سازگار نباشد پذيرفته نخواهد شد.

3. تحفظات از طريق تسليم يادداشتي به دبير كل ملل متحد

در هر زمان قابل پس گرفتن است. نامبرده همه دولت ها را از اين موضوع مطلع خواهد كرد. لغو تحفظ از روزي كه يادداشت دريافت شود معتبر است.

ماده 29:

1. هر گونه اختلاف در تفسير يا اجراي اين كنوانسيون بين دو يا چند دولت عضو كه از طريق مذاكره حل نگردد بنا به تقاضاي يكي از طرفين به داوري ارجاع مي گردد. چنانچه ظرف شش ماه از تاريخ درخواست داوري، طرفين در مورد نحوه و تشكيلات داوري به توافق نرسند، يكي از طرفين مي تواند خواستار ارجاع موضوع به ديوان بين المللي دادگستري مطابق با اساسنامه ديوان گردد.

2. هر دولت عضو مي تواند به هنگام امضاء يا تصويب اين كنوانسيون يا الحاق به آن اعلام كند كه خود را موظف به اجراي بند يك اين ماده نمي داند. دول عضو ديگر در قبال دولتي كه به بند يك ماده اعلام تحفظ نموده است ملزم به اجراي بند يك نمي باشند.

3. هر دولت عضوي كه بر طبق بند 2 اين ماده اعلام تحفظ نموده باشد مي تواند در هر زمان از تحفظ خود از طريق اعلام رسمي به دبيركل متحد صرف نظر نمايد.

ماده 30 :

اين كنوانسيون متون عربي، چيني، انگليسي، فرانسه، روسي و اسپانيولي آن داراي اعتبار يكسان مي باشند، نزد دبيركل ملل متحد به امانت گذارده مي شود.

تحليل آقاي زيبايي نژاد

تحليل دروني كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان در گفت وگو با حجت الاسلام زيبايي نژاد- بخش اول

آرمان ما عدالت است نه مشابهت

بحث درباره حقوق زنان به مثابه يك نوع منحصر به فرد از آدميان، هيچ وقت جديد و بديع نبوده و به هر زماني كه رجوع كنيد، سوابقي براي آن مي توانيد

يافت. با اين حال به لحاظ تاريخي بايد پذيرفت كه «جنبش »هاي دفاع از حقوق زن، عمري بيش از يك سده ندارند. اين جنبش ها عموماً گرفتار راديكاليسم بوده اند و در ميان آنها نمونه هاي انگشت شماري از يك نظام نظري جامع در تبيين حقوق زنان مي توان يافت. يعني آنچه عملاً اتفاق افتاده اين است كه مدافعان حقوق زن به سرعت دچار دگرديسي شده و سر از ضديت هاي ماليخوليايي با دين، جامعه و حتي مردان به عنوان عوامل اسارت و استثمار زن درآورده اند. به همين دليل است كه اكنون فمينيسم به جاي آنكه بشارتي باشد براي زنان در راه احقاق حقوق بر زمين مانده شان، نامي است كه حتي زنان فرهيخته از آن پرهيز مي كنند. آنچه تا قبل از قرن بيستم رواج داشت و فمينيست ها آمدند تا به خيال خود ريشه اش را بكنند، اين بود كه زن بودن زن مورد توجه قرار مي گرفت اما انسان بودن زن را فراموش مي كردند. مدافعان راديكال حقوق زن مي خواستند انسانيت زن را به او بازگردانند. اما نه فقط در اين كار موفق نشدند بلكه زن بودن او را هم لگدمال كردند.

اسلام زن را يك انسان مي داند. بهره زنان از انسانيت درست همانقدر است كه بهره مردان. اما فراموش نمي كند زنان، زنند و مردان، مرد. و اقتضائات وجودي هر كدام با ديگري متفاوت است. نظام حقوق زن در اسلام، اساساً مبتني بر نقشه اي است كه در متن خلقت طراحي شده است و لذا تا آنجا كه به احكام قطعي آن بازمي گردد، همه با اين فلسفه همخوانند.

با حجت الاسلام والمسلمين زيبايي نژاد كه رئيس مركز مطالعات و تحقيقات زنان است درباره موضوع كلي حقوق زن با گرايش نقد محتواي كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان، به گفت وگو نشسته ايم. اين گفت وگو البته همه آن چيزي نيست كه در اين باره مي توان گفت. اما ايشان به سهم خود حق مطلب را به خوبي ادا كرده است. بخش نخست اين گفت وگو را امروز تقديم خوانندگان محترم صفحه گفت وگو مي كنيم و بخش پاياني آن را سه شنبه آينده. محسن يزدي

¤ مستحضر هستيد كه كنوانسيون منع تبعيض از زنان امروز محل بحث و مناقشه دو طرف موافق و مخالف است. ابتدا خوب است از ماهيت و روح حاكم بر اين كنوانسيون آغاز كنيم تا به مباحث بعدي برسيم.

- اين معاهده براساس يك نگاه به زن، خانواده، انسان، طبيعت و جهان و خداوند تنظيم شده و مفاهيم اصلي كه در اين معاهده وجود دارد مثل برابري و آزادي كاملاً جهت داراست. يعني مفاهيمي كه در يك بستر فرهنگي خاص قابل تفسير است و ما نمي توانيم از جانب خودمان آنرا تفسير كنيم. بايد تفاسيري كه در جامعه بين الملل درباره آن وجود دارد را بررسي كنيم.

نگاه كنيد؛ ما گاهي وقت ها مي گوييم كه طبيعت مخلوق خداوند است و خداوند حكيم و عادل است و هم مخلوقاتش رانيز دوست دارد و اين از رحمانيت خداوند است و زن و مرد را دوست دارد و براساس تدبيري كه خداوند دارد و كل اشياء را در جايگاه مخصوص خودشان قرار داده، استعدادهاي ويژه اي به زن و مرد داده يك ويژگي

هايي هم به طبيعت داده كه همه اينها معني دار است. در انديشه ديني ما هيچ وقت نمي تواني بگوئيم كه طبيعت وحشي است. اينكه خيلي شما شنيديد كه در علوم مي گويند طبيعت وحشي است اين حرف براساس يك نگاه مادي شكل گرفته است. ما در مفاهيم ديني اينرا نداريم و مي گوئيم فساد در طبيعت ناشي از فسادي است كه انسان ها بوجود مي آورند. خود طبيعت هماهنگ است لذا در جامعه مهدوي، تصويري كه از طبيعت و حيوانات داده مي شود، اين است كه حيوانات و زمين هماهنگ با انسان عمل مي كند و با او كنار مي آيند. اين نگرش ديني يك نتيجه اي دارد و آن اين است كه اگر ما بگوئيم استعدادهاي زن و مرد با هم متفاوت است، زن يك ويژگي هاي خاصي در رفتارش ، ذهنيتش، بارداري اش و ... دارد كه مرد ندارد، ما اينها را هدفمند مي دانيم و مي گوئيم خداوند يك ويژگي هايي به زن داده و يك انتظاراتي هم از او دارد و يك برنامه خاصي در خلقت وجود دارد كه اين تفاوت ها در آن معني پيدا مي كند. اما اگر گفتيم كه خير، طبيعت، طبيعت وحشي است و حكمت خداوند حاكم بر كل طبيعت نيست، آن موقع ديگر نمي توانيم از «تفاوت ها» دفاع كنيم و بگوئيم تفاوت هاي زن و مرد، حكيمانه است و آنجاست كه سعي مي شود حدالامكان اين تفاوت ها از بين برود و برداشته شود. اگر ما معتقد شويم كه انسان با غايت خودش تعريف شود يعني تفسيري كه از انسان ارائه بدهيم در ارتباط

با هدف خلقت باشد و انسان در مسير ارتباطش با خداوند معنا پيدا كند، اين يك معنايي از انسان است، در نظام مادي هم كه انسان را از غايت و مبدأ خودش جدا مي كند، انسان مي شود يك حيوان دو پا كه تفاوتش باحيوان يك عقل ابزاري است كه بتواند معاش خودش را تدبير كند و تفاوت ماهوي در اينجا وجود نخواهد داشت. اين نوع نگاه در تمام مراحل زندگي نيز قاعدتاً تأثير مي گذارد و همه چيز به ديد مادي نگريسته مي شود ولي در نگاه ديني اينطور نيست. شما ببينيد اگر ما در انديشه ديني گفتيم كه ديه زن، نصف ديه مرد است، اين ديه هيچ گاه ارزش جان آدم را مشخص نمي كند و اينرا معنا نمي دهد گرچه به غلط در فارسي، ديه به خون بها معنا شده است ولي هيچ گاه ديه بعنوان ارزش نفس به حساب نمي آيد. لذا اگر ديديم كه بهره زن از ديه كمتر است به اين معنا نيست كه جايگاه ارزشي زن كمتر از مرد است بلكه اين مساله تفسير ديگري دارد. چرا كه ما معتقديم تمامي احكام براساس يك مصالح واقعي تنظيم شده است. اگر ما معتقد شويم كه خداوند عادل است پس بايد بپذيريم كه تفاوت ها همگي معنادار است.

نكته بعدي اين است كه ممكن است ما دو نگاه نسبت به دين داشته باشيم. يك موقع دين را تك گزاره هاي جزئي مي بينيم يعني مثلاً مي گوييم دين يك گزاره است بنام ديه يا قصاص يا شهادت و... . يعني همه اينها را تك تك مي بينيم يك موقع دين

را بصورت يك مجموعه و نظام مي بينيم كه تمامي گزاره هاي جزئي در اين نظام معنا پيدا مي كنند. يعني شما نمي توانيد از عادلانه بودن يك حكم شرعي دفاع كنيد مگر اينكه آن حكم را در مجموعه اي در كنار احكام و گزاره هاي ديگر ملاحظه كنيد. مثلاً ما در روايات داريم از امام معصوم سؤال مي شود كه چرا بهره زن از ارث بسيار كمتر از مرد است. توجيه معصوم اين است كه بدليل اينكه براي زن نفقه و مهريه قرار داده شده و اين نفقه و مهريه بر عهده مرد است يعني كمبود ارث زن در اينجا از نفقه و مهريه جبران مي شود. ضمن اينكه نفقه و مهريه را زن وظيفه ندارد براي خانه خرج كند و مي تواند براي خودش نگه دارد. عرضم اين است كه اين احكام در كنار هم معنا دار است. مثل يك ماشيني مي ماند كه اگر جزء جزء به آن نگاه شود شايد اين سؤال پيش بيايد كه چرا مثلاً فلان پيچ آنقدر بزرگ است يا آنقدر كوچك. در صورتي كه مثلاً پيچ كوچك اگر اندكي بزرگتر باشد كارايي خود را از دست مي دهد و چه بسا نقش مهمي هم در ماشين داشته باشد.

اينها را عرض كردم تا به اين مطلب برسم كه ما بايد مجموعه نگر باشيم و اتفاقاً اشكالي هم كه به دوستان طرفدار كنوانسيون منع تبعيض از زنان داريم اين است كه آنها مي خواهند برابري را در تك تك گزاره ها لحاظ كنند. يعني مي آيند مجموعه نگري را كنار مي گذارند و به گزاره هاي جزئي توجه

مي كند و مي گويد مثلاً چرا ديه زن و مرد برابر نيست يا چرا مردها مكلف هستند كه به زن نفقه بدهند بلكه زن بايد آزاد باشد تا بتواند فعاليت كند و ... يعني اينها در تك تك گزاره ها برابري مي خواهند ولي ما معتقديم كه بايد بدنبال يك مجموعه و نظامي گشت كه اين نظام؛ 1- كارآمد باشد 2- ارزشمندي زن را به رسميت بشناسد 3- در مسير آنچيزي كه غايت خلقت است زن را پيش ببرد. يعني يك موقع نگاه به زن يك نگاه حيواني است كه بايستي نيازهاي مادي اش برطرف شود و حتي از نيازهاي معنوي هم برداشت مادي مي شود ولي در بحث ديني بايد زمينه هايي فراهم شود كه زمينه رشد زن و مرد در بستر بندگي خداوند مهيا شود. غير از اين را ما اصلا رشد نمي دانيم.

¤ بهر حال ديد غرب يك ديد مادي و انسان محور است و براساس اين ديد نيازها تعريف شده و براي آن راه حل پيدا مي شود.

- اين حرف درستي است. يعني ما اول بايد ببينيم ديد حاكم بر كنوانسيون منع تبعيض از زنان ديد غربي است و آيا كنوانسيون اين انعطاف را دارد كه ما بتوانيم مفاهيم مورد نظر خودمان را از آن برداشت كنيم. بنظر مي رسد كنوانسيون اين تاب را نداشته باشد- يعني شما بايد مفاهيم اصلي موجود در كنوانسيون را تحليل كنيد. يعني آزادي در كنوانسيون به چه معناست و چه شرايطي براي تحقق آن بايد بوجود بيايد. ما آزادي را به برطرف كردن موانع رشد انسان معنا كنيم، ولي اگر شما ديدتان

يك ديد مادي بود نتيجه اين مي شود كه تمايلات نفساني اصل مي شود. يعني انسان بايد بتواند تمايلات شخصي خودش را پاسخگو باشد و نه خانواده و نه اجتماع نمي توانند ارزش هاي خود را حاكم بر فردگرايي قرار بدهند كمااينكه اينطور هم شده است. مجله پيام يونسكو در شماره 33 خود كه ويژه خانواده است مقاله اي از كشورهاي اروپايي به چاپ رسانده است كه در آن مي گويد: «امروزه زوج هاي جوان به قانون گذاران اجازه نمي دهند كه قوانين را در مورد خانواده وضع كنند كه شادكامي فردي دو طرف را محدود كند. «يعني مي گويند ما خانواده تشكيل مي دهيم ولي قانون دست و پاگيري نبايد وجود داشته باشد. يعني زن مي خواهد سه روز از خانه خارج شود يا مرد هم همينطور. هيچ كس نمي تواند به اينها التزامات خانوادگي و تعهد را گوشزد كند. يا اينكه مي گويند نبايد وضعيت زناشويي محدودكننده رابطه جنسي باشد. يعني زن و مرد بعد از تشكيل خانواده مي توانند روابط جنسي خارج از چارچوب خانواده هم داشته باشند. معناي آزادي در نظام ليبرال غرب اين است. اگر ما اين نگاه را در پيش بگيريم اصلا نمي توانيم از خيلي از امورات ديني مان دفاع كنيم. مثلا ما در انديشه ديني حركت حضرت ابراهيم در شكستن بتها را يك حركت آزاديبخش تلقي مي كنيم. چون مي گوئيم پيامبران آمدند تا غل و زنجير را از گردن بشر بردارند ولي آزادي ليبرالي مي گويد مردم دلشان مي خواهد بت بپرستند چرا شما محدودشان مي كنيد و اين حركت شما بسيار خشن و بد است!

تفاوت بين انديشه ديني و انديشه ليبرال خيلي زياد است.

¤ بحث آزادي بشكل مصداقي و شفاف در كنوانسيون به چه شكلي مطرح شده است؟

- در ماده اي كه مربوط به روابط خانوادگي است. يعني ماده 16 آمده كه حق يكسان در انتخاب آزادانه همسر و صورت گرفتن ازدواج تنها با رضايت كامل و آزادانه دو طرف ازدواج بايد باشد. يعني دوطرف با آزادي مي توانند ازدواج كنند. اسم دختر و پسر را هم نياورده و گفته دو طرف ازدواج. در نگاه اول ممكن است شما بگوييد كه براي دختر رضايت پدر را در نظر نگرفته است.

¤ كمااينكه برخي علما هم قايل به رضايت پدر و اذن ولي براي دختر باكره و رشيده نيستند.

- بله همينطور است. ممكن است بگوييد اين ماده اشكالي ندارد. من مي گويم يك مقداري مته روي خشخاش بگذاريم تا ببينيم نتيجه چه مي شود. شايد دختر بخواهد با يك پسر كمونيست ازدواج كند. اين منع قانوني و شرعي دارد چون دختر ممكن است در اين خانواده برود و تحت تأثير قرار بگيرد يا براي دفاع از حقوق فرزندان ما نبايد بگذاريم كه آنها در طريق انحرافي بيافتند. همچنين اجازه اي را شرع نمي دهد ولي كنوانسيون مشكلي با اين ازدواج ندارد. يا اينكه دختر دلش مي خواهد با محرم خودش (مثل دايي) ازدواج كند. الان تنها مشكلي كه براي ازدواج با محارم وجود دارد مشكلات ژنتيك است. يعني اينكه ممكن بچه اينها مشكل پيدا كنند. فردا اگر علم پزشكي اين مشكل را حل كرد نظام ليبراليستي اين ازدواج ها را منع نمي كند. الان يك مقدار مشكلات پزشكي

و اعتقادي در غرب وجود دارد 200 سال ديگر كه اين مشكلات برطرف شد و افراد با محارم خود ازدواج كردند به شما هم فشار مي آورند كه چرا جلوي آزادي افراد را مي گيريد و نمي گذاريد كه با استناد بند ب ماده 16 كنوانسيون با محارمشان ازدواج كنند. كمي ريزتر مي شويم. در اين ماده اصلا اسم دختر و پسر نيامده است و گفته شده دو طرف ازدواج شايد دختر بخواهد با هم جنس خودش ازدواج كند. الان در برخي كشورها چنين مواردي وجود دارد. يعني اين ماده مجوز هم جنس گرايي را صادر مي كند و كسي حق ندارد جلو اين افراد را بگيرد.

پاسخ(قسمت چهارم)

¤ آيا اين بحث بصورت محدود و در حد حرف است يا مصداقي هم براي اثبات آن وجود دارد؟

- كتاب «آموزش حقوق انساني زنان و دختران» كه يونيفم (صندوق زنان ملل متحد) چاپ كرده است، قرار شده اين كتاب را كه متولي آن سازمان ملل است به تمام دختران دنيا آموزش دهند. پشتيبان مالي اين طرح (طرح آموزشي اقدام محلي تغيير جهاني) هم بنياد فورد آمريكاست كه از بنيادهاي صهيونيستي است كه در پروژه جهاني سازي وارد شده اند. شما ببينيد كه نهادهاي سازمان ملل از متون سازمان ملل چه استفاده هايي مي كنند يعني اينها از هم جنس گرايي به استناد منشور سازمان ملل دفاع مي كنند كه ما بايستي هم جنس گرايي را ترويج كنيم. عين عبارت كتاب را مي خوانم. در صفحه 111 كتاب آمده است: «هم جنس بازان يا زناني كه خود را هم جنس باز معرفي نمي كنند بلكه وانمود مي كنند

كه با زن ديگر به سر مي برند، ممكن است با مسايل اضافه مواجه شوند از قبيل مشكلات حضانت فرزند، خشونت لفظي و جسمي، تبعيض در شغل و مسكن و دسترسي نداشتن به مراقبت هاي بهداشتي. پيمان نامه هاي بين المللي صريحاً از حقوق زنان مجرد، هم جنس بازان، زنان طلاق گرفته و كسان ديگري كه جدا از مردان زندگي مي كنند نامي به ميان نمي آورند درحاليكه زبان روشن و بي تكلف اعلاميه حقوق بشر و ساير عهدنامه هاي مربوط به حقوق بشر را مي توان چنان قرائت كرد كه در عبارت همه مردم كه حقوق برايشان درنظر گرفته شده است اين عده نيم گنجانده شوند.» يعني در اعلاميه جهاني حقوق بشر گفته شده كه تضمين آزادي هاي «همه» مردم صرفنظر از نژاد، جنسيت و ... آنها مي گويند اين همه مردم بايد شامل هم جنس گرايان هم بشود.

¤ اين مفهوم از كنوانسيون برمي آيد؟

- بله، عرض كردم. ازدواج آزادانه دوطرف. اين هم ذيل همين مفهوم كاملاً قابل بررسي است، شما كتاب «ليبراليزم در سراشيبي سقوط» كه يكي از پرفسورهاي آمريكايي نوشته ببينيد. در اين كتاب آمده كه در كنفرانس پكن در سال 1995 كه در ارتباط با زنان بود و مي خواستند برنامه عمل زنان را كه نسخه اجرايي كنوانسيون بود تصويب كنند، صريحاً عبارتي را كه به معناي خانواده است را تبديل به عبارتي كردند كه به معناي خانوار بود. يعني آنچيزي كه مورد حمايت قرار مي گيرد خانوار است نه خانواده. چون خانواده يك معني عرفي دارد كه پدر و مادر و فرزندان در كنار هم هستند و هركس وظيفه اي

دارد. چرا خانواده را به خانوار تبديل كردند چون منظورشان اين بود كه يك عده زير يك سقف زندگي مي كنند. خانواده هاي تك سرپرست، خانواده هاي بدون ازدواج رسمي، خانواده هاي هم جنس. مفهوم ازدواج در جامعه سنتي قائم به زن و مرد است ولي در تفسير جديد ممكن است اختلاف جنسيت برداشته شود. لذا در كشورهاي اروپايي در دهه اخير روابط جنسي بين افراد هم جنس از عنوان «شذوذات جنسي» مدتي است كه خارج شده است، يعني اين مسايل ديگر قبيح شمرده نمي شود و رسماً و قانوناً مي توانند با هم ازدواج كنند و رابطه داشته باشند و حتي برخي از كشيشها اينها را به عقد هم درمي آورند.

¤ آيا كنوانسيون قايل به ريشه كن بنيان خانواده است يا برداشت ديگري از آن ارائه مي دهد؟ شايد هم موضوع مهم اين باشد كه حتي آنجا كه كنوانسيون در خانواده حرف مي زند، معني بسيار خاصي از آن را مدنظر دارد.

- كنوانسيون قايل به از بين رفتن خانواده و محكوم بودن آن نيست. ما در نگرش هاي فمينيستي دو ديدگاه داريم. يك نگاه مربوط به فمينيستهاي راديكال در دهه 60 و 70ميلادي بود كه مخالف خانواده و ازدواج بودند و مي گفتند خانواده عامل تحقير زن است و خانواده را بايد از بين برد و زنان هم نيازهاي جنسي خود را در ارتباط باهم حل كنند. «سيمون دوبوار» رهبر اين گروه تأكيد مي كند كه ازدواج فحشاي رسمي است و بايد از بين برود. در مقابل فيمنيستهاي راديكال هستند و مي گويند كه ما نمي خواهيم خانواده را از بين ببريم و آنرا

قبول داريم ولي بايد «باز تعريف» شود. بگونه اي تعريف مجدد شود كه فردگرايي در آن اصل باشد. يعني آن حيثيت پيوستگي و همبستگي خانواده بنفع آزاديهاي فردي در حاشيه قرار بگيرد. نتيجه اين مي شود كه خانواده اي تفسير مي شود كه در آن ديگر سرپرستي معنايي ندارد بلكه نقشها بايد كاملاً برابر باشد. يعني آنجايي كه مي گويد «نقشها و مسئوليتهاي برابر زن و مرد»، يعني هر مسئوليتي كه گردن مرد است بايد به زن هم داده شود و بالعكس. يعني خانواده ديگر سرپرستي نخواهد داشت و كسي نيست كه حرف آخر را بزند و همه حرف و سليقه خودشان را اعمال مي كنند. نكته بعدي اين است كه براساس مفاد كنوانسيون «هركس در انتخاب محل اقامت خودش آزاد است». يعني ممكن است محل اقامت مرد ايران باشد ولي زن در استراليا اقامت داشته باشد و هركدام آزادانه محل اقامت خودشان را انتخاب كنند. يا حق برابري در مسكن. يعني در يك شهر زن در خانه خودش زندگي مي كند و مرد هم در خانه خودش. «يعني آزادي فردي» بر همه چيز مقدم مي شود.

¤ فرزندان و تربيت آنها در چنين خانواده اي چه جايگاهي دارند؟

- در بند «د» ماده 16آمده است: «حقوق و مسئوليتهاي يكسان بعنوان والدين صرف نظر از بحث روابط زناشويي و مسايلي كه به فرزندان آنان مربوط مي شود.» يعني هيچ كدام از پدر و مادر وظيفه خاصي نسبت به فرزندان ندارند. يعني نمي توان به پدر اعتراض كرد كه چرا خرجي بچه ها را نمي دهد چون او مي گويد مسئوليت من و مادر بچه يكسان است و

هر دو وظيفه يكساني در پرداخت خرجي بچه ها دارند. مادر هم مي گويد من در كنار فرزندانم نخواهم ماند چراكه پدر هم وظيفه يكساني در نگهداري از بچه ها دارد. يعني مادري و پدري بطور مساوي بين زن و مرد تقسيم مي شود. يا بند «ز» ماده 16مي گويد: «حقوق فردي يكسان بعنوان شوهر و زن من جمله حق انتخاب نام خانوادگي، شغل و حرفه.» يعني يك خانواده تشكيل شده ولي اين خانواده قيد محدودكننده اي براي هيچ كدام نيست و هر كدام هركاري كه قبل از ازدواج داشتند را ادامه مي دهند.

¤ بندهاي ديگر اين كنوانسيون درمورد خانواده چطور قابل تفسير است؟

- در ارتباط با خانواده و مادري، مادر كنوانسيون عبارتي را مي بينيم كه در نگاه اول بنظر مي رسد كه خيلي عبارت زيبايي است و آن دفاع از نقش مادري است. ماده 5 بند «ب» كنوانسيون مي گويد: «حصول اطمينان از اينكه آموزش خانواده شامل درك صحيح از وضعيت مادري بعنوان يك وظيفه اجتماعي و شناسايي مسئوليت مشترك زنان و مردان در پرورش و تربيت كودكان خردسال.» اين عبارتي است كه ناظر به شأن مادري است. در نگاه اول بنظر مي آيد اين بند خيلي خوبي است و شأن مادر را يك شأن اجتماعي دانسته است درحاليكه با مطالعه پشت صحنه قضيه مشخص مي شود. امروزه فمينيست هاي موج دوم حرفشان اين است كه تفاوتهاي ميان زن و مرد به تفاوتهاي طبيعي منحصر است به عادت ماهيانه، زايمان، شيردهي و اين قبيل موارد. يعني تفاوتهاي بيولوژيك زن و مرد و كليه تفاوتهايي كه خارج از اين مقوله باشند تحت عنوان Gender

يعني جنسيت، ساخته فرهنگ و اجتماع است و فرهنگها به زن و مرد اين فرق ها را تحميل كرده اند و واقعي نيست. در ادبيات فمينيستي مادري از نقشهاي جنسيتي است يعني يك نقش كليشه اي كه فرهنگها و سنت ها به زن تحميل كرده اند و زنها بايد از اين نقش تحميلي آزاد شوند. كتاب «جامعه شناسي زنان» مي گويد «مادرشدن نه تنها مفهومي ساخته و پرداخته اجتماع است بلكه از نظر تاريخي نيز مفهومي خاص دارد به اين معنا كه هويت اصلي و مشغوليت اصلي زن پنداشته شده است. اين مفهوم بخشي از مرام نوين زندگي خانگي و خانوادگي بود كه در طول انقلاب صنعتي در بين طبقات متوسط پاگرفت». يعني مي خواهند بگويند در طول تاريخ بود كه نقش مادري براي زن اختراع و پررنگ شد. موقعي كه در كنوانسيون نگاه مي كنيد مي بينيد كه آورده است: «درك صحيح از مادري بعنوان يك وظيفه اجتماعي». يعني مادري يك نقش اجتماعي است نه آن نقشي كه براي زن رقم خورده است لذا خود مادري هم تحت برنامه برابري قرار مي گيرد و بايستي مادري بين زن و مرد تقسيم شود. من مي گويم اين ماده خلاف آموزه هاي ديني است كه مي گويد بهشت زير پاي مادران است و براي زن شأن مادري را درنظر مي گيرد.

خب شايد برداشت شما از شأن مادري مندرج در كنوانسيون، برداشت اشتباهي باشد.- كميته منع تبعيض عليه زنان، كميته مربوط به خود كنوانسيون به كشور بلاروس اعتراض كرده كه چرا روزي بنام روز مادر در اين كشور جشن گرفته مي شود و جايزه ويژه مادري به

زنها داده مي شود. اين جشن و بزرگداشت يعني تأكيد بر نقش هاي كليشه اي زنان و اين بايد از بين برود. قطعاً كشوري كه به اين كنوانسيون بپيوندد، كم كم اين قبيل اعتراضات هم به آن مي شود و بايد يكي يكي آنها را برطرف كند.

¤ البته شما در بالا به اين موضوع پرداختيد ولي بشكل مصداقي تر بالاخره تكليف فرزندان چه مي شود و كنوانسيون چه تعهدي را به عهده پدر و مادر قرارداده است؟

- البته مباحث مربوط به كودكان بطوركلي در كنوانسيون حقوق آمده است ولي در اين كنوانسيون هم در برخي موارد بشكل ضمني به اين موضوع پرداخته شده است كه قسمتي از آن گفته شد، يك قسمت ديگري هم در اين كنوانسيون آمده بعنوان ازدواجهاي كودك. در بند «ه_» ماده 16 آمده كه نامزدي و ازدواج كودك هيچ اثر قانوني ندارد و غيرقانوني است. كودك در تفسيري كه معاهده هاي بين المللي دارند به بچه زير 18 سال اطلاق مي شود. يعني اگر دختري در سن 17 سالگي ازدواج كند غيرقانوني است. حالا من دو مرتبه برمي گردم به كتاب «آموزش حقوق انساني زنان و دختران». اين كتاب تصريح مي كند كه دولتها بايستي روابط جنسي نوجوانان (افراد زير 18 سال) را به رسميت بشناسد و بجاي اينكه آنها را محدود كنند به آنها آموزش بهداشت جنسي بدهند كه اولا مبتلا به ايدز نشوند و ثانياً سقط جنين بهداشتي را به آنها آموزش دهند.

¤ ولي چنين چيزي بطور شفاف در كنوانسيون نيامده است.

- بله در كنوانسيون نيامده است ولي به استناد آن مفهومي از آزادي كه هر شخصي آزاد است

كه در مورد مسايل جنسي و بهداشتي خود تصميم گيري آزادانه داشته باشد، به اجمال آمده، از اين مسئله استفاده مي شود و در اين راهنماي آموزش حقوقي دختران بصورت شفاف بيان شده است.

نكته اي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه از آن طرف به كشورها فشار مي آورند كه ازدواج در سنين نوجواني انجام نشود چرا كه طبق استدلال اين كتاب اولا فرزندان ناخواسته بوجود مي آيد ثانياً حريم خلوت آنها نيز محدود مي شود. اين يعني آنها آزادانه نمي توانند روابط جنسي داشته باشند. از آنطرف مي گويند دولت بايد كاري كند كه روابط جنسي خارج از چارچوب ازدواج نوجوانان بهداشتي و تسهيل شود.

¤ اين موارد در همان كتاب «آموزش حقوق انساني زنان و دختران» سازمان ملل آمده است.

- بله. عين عبارت آنرا مي خوانم. در صفحه 166 اين كتاب آمده: «برخي از حكومتها از اذعان به اين نكته كاملا سرباز مي زنند كه نوجوانان هم به روابط جنسي مي پردازند و در مورد بهداشت جنسي و تناسلي خود نيازهايي دارند. در كنفرانس بين المللي جمعيت و توسعه قاهره در سال 1994، تأكيد شده كه اگر قرار است نيازهاي باروري همه مردم فراهم شود، بايد رفتارها و نگرشهاي مردانه تغيير كند. يكي از موانع اساسي در تأمين بهداشت مناسب براي نوجوانان، فقدان آموزشهاي جنسي مؤثر بخصوص كمبود اطلاعات در مورد جلوگيري از بارداري و بيماريهاي مسري مقاربتي براي دختران و پسران است.» جايي ديگر مي گويد: «حقوق انساني زنان مشتمل است بر حق داشتن كنترل و قدرت تصميم گيري آزادانه و مسئولانه در امور مربوط به مسايل جنسي خود از

جمله مراقبتهاي جنسي و تناسلي بدون كاربرد اجبار، تبعيض و خشونت». اين هم در صفحه 111 اين كتاب آمده است. يعني افراد آزاد هستند درباره مسايل جنسي خودشان تصميم گيرنده باشند و شما هم حق نداريد آنها را با مسايل خانوادگي محدود كنيد. مثلا مي گويد: «زنان هم بعنوان موجودات جنسي و هم توليدمثل كننده شناخته شده اند و بدون بيان هيچ گونه قيد و شرط صريحي از قبيل سن، موقعيت زناشويي يا جهت جنسي از حقوق انساني براي تصميم گيري آزادانه در زمينه پرداختن به امور جنسي بهره مند است.» يعني قيد سن، موقعيت زناشويي يا موارد ديگر نبايد داشته باشد. يعني نمي توانيم بگوئيم كه شما محدود هستيد با جنس مخالف رابطه داشته باشيد. بلكه هم جنس گرايي هم مي توانيد انجام دهيد. آنجا تصريح مي كند كه چرا خانواده را تفسيرمي كنيد كه فقط زن و شوهر و فرزندان را شامل مي شود و انواع مختلف خانواده را شامل نشود وي مي گويد: «زنان معمولا در چارچوب ازدواج در نقش حدود زاينده فرزند، همسر فداكار و مادر انگاشته شده اند. هم زنان ديگر از جمله طلاق گرفتگان، بيوه گان يا زنان رها شده، زنان مجرد يا زناني كه جدا از مردان بسر مي برند، از نظر دور داشته شده اند.» يا در جاي ديگر مي گويد: «از زنان انتظار مي رود كه با مردان زندگي كنند، زنان طلاق گرفته، مجرد و كسان ديگري كه جدا از مردان زندگي مي كنند ممكن است با مزاحمتهاي آشكار خياباني و تبعيض در تحصيلات، شغل، سياست و خدمات اجتماعي از قبيل مسكن و بهداشت و... روبرو

شوند... دولت ممكن گاهي اينها را تحقير كند و دشمن ملت بحساب بياورد و... زيرا آنان از زيستن برطبق مقررات جامعه سرباز مي زنند و فرزنداني براي جامعه به بار مي آورند. (بسياري از زنان مجرد، طلاق گرفته و جدا از مردان، فرزند به دنيا مي آورند و اين واقعيت غالباً تشخيص داده نمي شود.) يعني اينها توصيه مي كنند كه بايستي مشكلات زنان هم جنس گرا برداشته شود.

آنها به اين نتيجه رسيده اند كه مفاهيم ديني و فرهنگ ديني است كه مانع اساسي بر سر راه ترويج مفاد كنوانسيون و تحقق آن است. لذا تبليغاتي را از دو جهت انجام دادند. اول بحث تفسيرهاي مختلف از دين را ترويج مي كنند كه در خود كتاب «آموزش حقوق انساني زنان و دختران» هم تصريح شده به اينكه هيچ گونه تفسير مشخصي از دين وجود ندارد و هر جامعه مي تواند يك تفسيري از دين ارائه بدهد و براساس همين به كشورهاي مسلماني مثل ليبي (ليبي هم با حق شرط كلي و منطبق بودن كنوانسيون با شرع آنرا پذيرفته است) اعتراض كردند كه شما بايد بگونه اي دين و برداشت ديني از كنوانسيون را تفسير كنيد كه مطابق با مفاد كنوانسيون در بيايد! شمامي دانيد كه اين مفاد كنوانسيون بايد در جريان پروژه جهاني شدن تحقق پيدا كند. اگر دين براي اين كار ابزار شد از آن دفاع مي كنند. لذا وقتي برخي از مقامات سازمان ملل به ايران و قم آمده بودند به كارشناسان ما در قم توصيه مي كردند كه چون شما از موضع ديني طرح بحث مي كنيد...

¤ براي كنوانسيون آمده بودند!

-خير؛ براي

بحث جمعيت آمده بودند. مي گفتند نرخ جمعيت در ايران بهترين نرخ (پايين ترين نرخ) در كشور اسلامي است و شما موفقترين كشور بوديد. چون شما از ادبيات ديني استفاده مي كنيد و كشورهاي ديگر هم روي جمهوري اسلامي حساب ديگري باز مي كنند و ايران را بگونه اي مقتداي خودشان مي دانند، شما خوب است بياييد با ادبيات ديني بحث كنترل جمعيت را در كشورهاي اسلامي پيگيري كنيد. يعني اينجا بحث دفاع از دين براي آنها معنا پيدا مي كند اگر بتوانند در چارچوب خودشان از آن استفاده كنند، اما اگر دين مزاحم آنان شود مي گويند بايد تفسيري ارائه بدهيد كه مطابق برنامه هاي ما باشد.

¤ اجازه بدهيد يك مقدار بحث را به روال اصلي آن بازگردانيم. عده اي معتقدند كه از كنوانسيون تشابه كامل زن و مرد برنمي آيد و اين تفسير از مفاد كنوانسيون تفسير غلطي است. نظر شما در اين ارتباط چيست؟

پاسخ(قسمت پنجم)

-موافقان الحاق ايران به كنوانسيون عنوان مي كنند كه اصلاً بحث كنوانسيون تشابه كامل زن و مرد نيست و شما (مخالفان) براي خراب كردن كنوانسيون تفسير به رأي مي كنيد. براي توضيح اين مطلب مي بايد برگردم به يك سري مباحث فمينيستي. فكر مي كنم موافقان الحاق كنوانسيون و كساني كه چنين دليلي را مطرح كردند احتمالاً مطالعات فمينيستي شان كم بوده است. عرض كردم خدمتتان كه فمينيستهاي موج دوم كه در دهه هاي 60و 70 خيلي قدرت داشتند، معتقد بودند كه تفاوتهاي طبيعي بين زن و مرد منحصر در تفاوتهاي بيولوژيك كه مربوط به اندام زن و مرد مي شود است. تا اين حد از تفاوت را

قبول داشتند. تفاوتهاي بيشتر را كلاً تفاوتهاي ناشي از فرهنگ و اجتماع مي دانستند. نكته بعدي اين است كه در راهبردهايي كه به سمت برابري وجود داشت اينها يك اختلافهايي پيدا كردند. اصولاً آرمان موج دومي ها برابري بود. حالا اين برابري يعني چه؟ دومدل برابري تفسير مي شود. اول تفسير ماست و دوم تفسير فمينيستهاي موج دوم است. نگاهي كه ما در ادبيات تناسب محورديني از آن دفاع مي كنيم طرفداري از تفكيك نقشهاست. يعني يك نقشهايي هستند كه زنان بايستي به آن توجه كنند و براي زنان برتري دارد. يك سري نقشها هم براي مردان برتري دارد و بايد به آن بپردازند كه حالا بعداً بيشتر به اين مسئله مي پردازيم. اما ديدگاه بعدي كه ادبيات تشابه محور نامگذاري مي شود، آرمانشان اين است كه در زن و مرد در جميع جهان بايد به برابري برسند، برابري هم به معناي تشابه به اين معنا كه جنسيت به هيچ عنوان نبايد عامل تعيين كننده در هيچ حوزه اي باشد. نه در فرهنگ، نه در سياست، اقتصاد، حقوق و... بلكه برابري در حوزه هاي مختلف. البته اختلاف نظري هم بين فمينيستها در تعريف برابري وجود داشته كه در كنوانسيون خودش را نشان مي دهد. اگر ما قبول كنيم كه بايستي به برابري كامل و تشابه كامل نقشهاي زن و مرد برسيم و اين آرمان را قبول كنيم در راه رسيدن به آن آرمان و در راهبردها يك اختلاف بين دوگروه از فمينيستها وجود دارد. بعضي از آنها معتقدند كه در روشهايي كه ما را مي رساند به برابري هم بايد برابري را رعايت كرد. يعني

هيچ گونه امتيازي بين زن و مرد قايل نشويم تا به آن برسيم. گروه دوم مي گويند براي تسهيل دسترسي به برابري گاهي بايد يك امتيازات خاصي بدهيم. مثلاً در جامعه آمريكا در يك مقطع زماني آمده بودند بررسي كردند كه چكار كنيم كه زنان و مردان در اشتغال نسبت برابري داشته باشند. گفتند كه زنان دغدغه اي براي رقابت با مردان در اشتغال ندارند. ما بايد آن دغدغه را ايجاد كنيم. اين شد كه قانون كارشان را اصلاح كردند و گفتند كه هر نهاد خصوصي يا دولتي براي جذب افراد بايد از هر 5نفر 2نفرشان حتماً زن باشد. اين را مي گويند تبعيض مثبت براي زنان براي دسترسي برابري. البته اين تبعيض زماني است كه برابري ايجاد شود كما اينكه در آمريكا هم بعد از حصول اين نتيجه آن قانون لغو شد. در كنوانسيون روش دوم مطرح است و از تبعيض مثبت براي حصول برابري بايد استفاده كرد كه يكي از مفاد كنوانسيون (ماده4) تصريح مي كند كه اتخاذ تدابير ويژه موقتي توسط دول عضو كه هدف آن تسريع دربرقراري مساوات بين زن و مرد است نبايد بعنوان تبعيض بصورتي كه دراين كنوانسيون آمده تلقي گردد و بدون اينكه اين اقدامات منجر به حفظ معيارهاي نابرابر و مجزا گردد پس از تحقق رفتار و فرصتهاي برابرمتوقف خواهدشد. حالا با اين توضيحات ماده«1» را ملاحظه كنيد. ماده «1» تفسير معناي برابري است كه برابري دركنوانسيون به چه معناست. ماده«1» مي گويد كه كليه تمايزات و تبعيض، استثنا يا محدوديت براساس جنسيت كه نتيجه يا هدف آن خدشه واركردن برابري در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي

و مدني است بايد از بين برود.

¤ با تمام اين موارد كه گفته شد عده اي معتقدند كه ميشود اين كنوانسيون را با حق شرط كلي ومطابق با شرع پذيرفت. نظرشما دراين باره چيست؟

- موافقان الحاق به نظر مي رسد كه خيلي برپايه كار كارشناسي نظر نمي دهند. مثلا مي گويند چون اكثر كشورهاي اسلامي پذيرفته اند ما هم بايد بپذيريم. اولا اكثر كشورهاي اسلامي كه ملحق شدند چقدر دغدغه اسلام دارند ثانيا مردم اين كشورها مسلمان هستند كه آنها هم نمي دانند كنوانسيون يعني چه. اگر دركشورما هم بواسطه مخالفان اطلاع رساني نشده بود مردم ما هم نمي دانستند كنوانسيون چيست. الان دركشورها كار براساس فشار بين المللي جلو مي رود والا كشورهايي مثل عربستان و پاكستان و... كه خود بخود به اين كنوانسيون ملحق نمي شوند. نكته ديگر اينكه نهادهاي تخصصي دركشورهاي اسلامي و كشورما خيلي فعال نيستند. يعني اگر يك تعداد انگشت شمار از افراد نبودند تا اطلاع رساني كنند الان پرونده كنوانسيون درايران هم پيچيده شده بود. لذا نمي شود به اين مطلب استنادكرد.

¤ بالاخره علت پذيرش اين كنوانسيون دركشورهاي اسلامي از جهل بوده يا بواسطه فشار بين المللي.

- مجموعه اين عوامل جدا از دغدغه نداشتن نسبت به دين و فشار بين المللي آنها تحليلي از اين موضوع نداشتند و روي مفاد كنوانسيون كار تخصصي صورت نگرفته است.

¤ پس چطور با حق تحفظ پذيرفته اند؟

- آنهايي كه با حق تحفظ كلي اين كنوانسيون را پذيرفتند گمان مي كردند كه مشكل اين كنوانسيون با احكام اسلام فقط درصورت كار مثل ديه و ارث و... است ثانيا بواسطه اين كار مي خواستند

فشارهاي بين المللي را كاهش بدهند.

تحليل محتواي كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان در گفت وگو با حجت الاسلام محمدرضا زيبايي نژاد-بخش پاياني

موافقان مناظره كنند

حجه الاسلام والمسلمين زيبايي نژاد روحاني جوان و پركاري است كه از سال 74 دفتري را با رويكرد مطالعات و تحقيقات تخصصي در زمينه مسايل مربوط به زنان تأسيس كرده است. مطالعات متنوع او در زمينه مسايل زنان من جمله جنبشهاي فمينيستي، كنوانسيونهاي بين المللي در مورد زنان، مسايل مربوط به جهاني سازي و در كنار آن مطالعات فقهي، باعث گرديد كه او بتواند جامع تر و گسترده تر به مسئله نگاه و آنرا حلاجي كند. جامع تر و گسترده تر از اين منظر كه او مشكل ما با غربي ها را (بطور مشخص در كنوانسيون زنان) فقط در همين چند ماده نمي داند، نمي گويد اين ماده را اصلاح كنيم يا فلان ماده را برداريم مشكل حل مي شود بلكه او از جمله منتقديني است كه با اساس كار مشكل دارد. يعني روح حاكم بر كنوانسيون را حتي اگر در ظاهر هم مشكلي ايجاد نكند در باطن مغاير با تمام قوانين ديني و اخلاقي ما مي داند و اينرا با استناد به گفته خود غربي ها اثبات مي كند. به عقيده او تمام اين بحثها و فشارها و توصيه ها به يكجا ختم مي شود و آنهم جهاني كردن فرهنگ آمريكايي است. با اين حال قاعدتاً بايستي موانع اين روند نيز از ميان برداشته شود كه مهمترين اين موانع هم خانواده است. پس برنامه آنها «باز تعريف» خانواده و از بين بردن كاركرد واقعي آن يعني انتقال فرهنگ بومي از نسلي

به نسل ديگر است. حالا اين را مي توان هم از طريق كنوانسيون كودك پي گرفت و هم كنوانسيون منع تبعيض از زنان و هم هزار مدل كنوانسيون و توصيه و... ديگري كه تابحال همه جورش را ديده ايم.

بخش نخست گفت وگوي ما با آقاي زيبايي نژاد درباره محتواي كنوانسيون منع تبعيض از زنان را دركيهان شنبه 5مهرماه ملاحظه كرديدو اكنون بخش دوم و پاياني را پيش روي داريد.

محسن يزدي

¤ اجازه بدهيد بحث اصلي را پي بگيريم. داشتيد مي گفتيد كه چرا حتي شرط نمي تواند راهگشا باشد.

- بله. قانون معاهدات ژنو مي گويد حق شرط بايد مشخص و جزئي باشد. يعني اگر حق شرط مبهم باشد اشكال دارد و بالاخره بايد معلوم باشد كه شما اين ماده را مي پذيريد يا نه. اگر شما باقي شرط را بپذيريد بالاخره براي طرف مشخص نمي شود كه مثلاً ماده «2» را پذيرفته ايد يا نه يا ماده «16» را پذيرفته ايد يا نه. بايد ماده ها جزء به جزء مشخص شود. مثلاً فلان كشور اروپايي كه نظام سلطنتي دارد آمده حق تحفظ داده است و گفته كه ما كل اين معاهده را مي پذيريم فقط در مورد نظام سلطنتي قيد داريم چون سلطنت در كشور ما به اولاد ذكور منتقل مي شود. اين حق تحفظ جزئي و مشخص است و با اهداف معاهده هم مشكلي ندارد. اما حق شرط ما هم مبهم است و هم با روح كنوانسيون سازگار نيست. هدف و روح كنوانسيون هم تشابه من جميع جهات زن و مرد بود. تشابه به اين معنا كه جنسيت عامل تعيين كننده در آموزش، حقوق،

سنتها و فرهنگها و... نبايد باشد. اينجا بايد كاملاً دقت شود وقتي ما مي گوئيم برابري، اين برابري فقط برابري حقوقي نيست. آنهايي كه فقط اشكالات كنوانسيون را در ارث وديه و... مي بينند ديدشان ديد ناقصي است. شما الان در خيلي از كشورهاي اروپايي مي بينيد مطالعات روي كتب درسي انجام شده است در كشور ما هم 6 سال است كه اين كار انجام مي شود. به اين نتيجه رسيدند كه كتابهاي درسي هستند كه نقشهاي جنسيتي را توليد و تعميق مي كنند و بايد اينها را از بين برد. مثلاً شما در كتاب كلاس اول داريد: «بابا نان داد». بابا نان داد يعني اينكه نان آور خانه مرد است. اينكه نان آور خانه مرد باشد خلاف برابري است. نان آور خانه بايد هم زن باشد و هم مرد. اين تشويق كننده نقش هاي مردانه است و بايد حذف شود. يا «آن مرد با اسب آمد» اين هم همينطور. يا كتاب كلاس دوم مي گويد كه كوكب خانم زن با سليقه اي است چون ماست و پنير و نيمرو را خوب درست مي كند. يعني خانه داري نقش زنانه معرفي مي شود. اين نقش كليشه اي است و بايد از بين برود.

¤ اين كار به اجبار كنوانسيون صورت گرفته است؟

- آنهايي كه طرفدار برابري زن و مرد هستند اين كار را صورت داده اند. اصل اين كار هم از كشور فرانسه آغاز شده است. من شما را ارجاع مي دهم به كتاب «پيكار با تبعيض جنسي» نوشته آندره ميشل ترجمه محمدجعفر پوينده. اين كتاب كليشه هاي جنسي در كتاب درسي را نشان مي دهد

و مي گويد كل اين نقشها بايد از بين برود. آن كتاب الان شده الگويي كه ما براساس آن كتابهاي خودمان را هم مطالعه مي كنيم كه نقشهاي كليشه اي را مثلاً بخواهيم حذف كنيم.

¤ در ايران چنين كاري صورت گرفته است؟

- مطالعات اين كار در وزارت آموزش و پرورش درحال انجام است. تقريباً دو سال پيش ديماه يا آذرماه 79، خبرگزاري جمهوري اسلامي در بولتن ويژه زنان خودش مصاحبه اي با خانم فاطمه تندگويان (مشاور وزير در امور زنان) و حسن ملكي (مشاور كتب درسي) دارد. اينها در مصاحبه شان مي گويند كه چند سالي است (سال 79 گفتند كه سه سال است اين مطالعات شروع شده) كه در مورد نگرش هاي جنسيتي در كتب درسي مطالعه مي كنيم.

¤ كه اين قالبها را بشكنند.

- بله كه اين قالبها شكسته شود. نقش هاي كليشه هم نقش هاي از قبل تعريف شده است يعني به زن بگوييد كه دختر را خداوند آفريده براي اينكه مادر خوبي شود يا پسر را آفريده تا مرد خوبي شود و... اينها بايد شكسته شود. در كنوانسيون دامنه تغييرات يا به قول خودشان اصلاحات خيلي عميق است. يعني بحث برابري در قانون نيست. برابري در فرهنگها و سنتها هم هست.ماده «5» كنوانسيون مي گويد كه تعديل كليه الگوهاي اجتماعي و فرهنگي كه برخلاف برابري هستند. در ماده «2» كنوانسيون مي گويد كه مسئله فقط مربوط به اقدامات دولتي هم نيست. دولت بايد به كليه اشخاص شركتهاي دولتي و شركتهاي خصوصي فشار بياورد كه نابرابري را بردارند. يعني در آينده حوزه هاي علميه تان هم حق ندارند بگويند ما مدرسه دخترانه خواهيم

داشت بلكه بايد مختلط باشد. مرجع تقليد هم حق ندارد در درس خارج بگويد در مسايل عبادي تفاوتهايي بين زن و مرد وجود دارد. حق ندارد بگويد كه مرد بايد نفقه زن را بدهد. چون اينها تبليغاتي به نفع نابرابري است. عرف مي سازد و سنت مي سازد و كنوانسيون مخالفت خودش را با عرف و سنتي كه منجر به نابرابري شود اعلام كرده است.

¤ يعني يك برنامه براي حذف اسلام انقلابي و جهاني كردن فرهنگ غرب.

- دقيقاً همينطور است. خانم رايس مشاور امنيت ملي كاخ سفيد گفته بود كه مشكل ما در كشورها مشكل تروريسم نيست، مشكل فرهنگهايي است كه آفريننده تروريسم است يعني مفهوم شهادت. اينها از زيارت عاشورا خواندن ما مي ترسند كه به ما روحيه مي دهد كه بعداً بتوانيم در مقابل ظلم بايستيم و عمليات استشهادي انجام دهيم. گير اصلي اينها در برابري مرد و زن در فرهنگها و سنتهاست. مي دانند كه تا فرهنگها عوض نشود اصلاحات قانوني مشكلي را حل نمي كند. لذا از ما اصلاحات فرهنگي مي خواهند.

¤ از حق تحفظ مي گفتيد.

- عرض مي كردم كه اين كنوانسيون هم با قوانين شرعي و آموزه هاي اخلاقي ما در تضاد است. ما تفاوت بين زن و مرد قائليم. اگرچه هر دو را ارزشمند مي دانيم ولي نقشهاي متفاوتي براي آنها قايل هستيم و فعاليتهاي مان هم در اين راستاست و بايد باشد ما بايد هم اينك براي پررنگ شدن نقش زن و مرد يكسري آموزشهايي را از دانشگاه و دبيرستان آغاز كنيم تا به دختر آموزش دهيم كه چطور بايد با شوهر خود رفتار كند و پسر

چطور قدر زن خود را بداند و با او رفتار كند يا اينكه تسهيلاتي براي زنان در مشاغل قايل شويم تا نقش مادري آنها كمرنگ نشود. بحث اين است كه از نظر تبليغي و ارزش گذاري ما در جامعه چه كرده ايم. گاهي بحث قانوني است مثل عدم قضاوت زن كه آن بحث جداست ولي يك موقع هست كه تبليغات اجتماعي به سمتي برود كه مجرد زيستن را براي زن امتياز تلقي نكند. يعني نشان بدهد زن مادر با زن مجرد از نظر ارزش باهم متفاوتند. درست است كه نبايد هيچ قانوني وضع شود تا تجرد زيستي زنان را منع كند ولي بايد جهت تبليغي به آن سمت باشد.

¤ به نظر مي رسد الان تبليغات رسانه اي ما اين را نشان نمي دهد...

- الان شما در نقشهاي تلويزيوني مي بينيد كه آدمهاي موفق آدمهايي هستند كه اغلب يك اشكال خانوادگي دارند. يا پدرهايي كه تبليغ مي كنيم زن ندارند و مثلاً با دخترش زندگي مي كند و در امور دخترش هم اصلاً دخالت نمي كند. اصلاً در خيلي از سريالها بحث خانواده بشكل سالم آن مطرح نيست. اينها عيب است، وظيفه واجب حكومت تبليغ ارزشهاي مثبت و نفي ارزشهاي منفي است.

¤ به نظر مي رسد زمينه سازي براي پذيرش اين كنوانسيون در كشور ما مدتهاست كه آغاز شده است و گاهي اوقات وقتي به برخي برنامه ها نگاه مي كنيم متوجه مي شويم كه نتيجه اين كار يا حتي شكل كار همان چيزي است كه در مفاد كنوانسيون آمده. اين را چقدر قبول داريد؟

-مسئله اصلي مسئله جهاني سازي است. يعني به خدمت گرفتن فرهنگ

جهاني براي توسعه نظام سرمايه داري! در مقابل جريان جهاني سازي، خانواده يك سد بزرگ بحساب مي آيد. چون خانواده هميشه انتقال دهنده ارزشها از نسل گذشته به آينده است. اين ارزشها معمولاً متناسب با نظام سرمايه داري نيستند. مثلاً يكي از اينها قناعت است. اگر قناعت ترويج شود كه نظام سرمايه داري از هم مي پاشد. پس بايد از خانواده يك تعريف جديدي ارائه شود. آنها نياز دارند كه زن و مرد را به بازار كار فراخوان كنند چرا كه اشتغال كه زياد شود درآمد هم بالا مي رود و بالطبع مصرف هم بالا مي رود و اين مطلوب نظام سرمايه داري است. طبعاً براي كشاندن زن به بازار كار بايد نظارت خانواده را بر زن بردارند. اينكه مي گويند مرد نبايد سرپرست خانواده باشد براي همين است. بحث استقلال مالي هم به همين منظور است. يعني اينكه هركس دستش داخل جيب خودش باشد و اينجا سرپرست خانواده معني نداشته باشد. ضمن اينكه اگر يك خانواده كارآمد باشد مصرف هم پايين مي آيد و وابستگي به بيرون كم مي شود پس بايد يك تعريف جديدي از خانواده ارائه داد و كنوانسيون اين قدم اساسي را برداشته است. ما هنوز به آن ملحق نشديم ولي برنامه هايي كه سازمان ملل و برخي مجامع به عنوان ابزار نظام استكباري و سرمايه داري پيگيري مي كند به اين سمت است كه زمينه هاي جريان جهاني سازي را فراهم كنند حالا چه در قالب كنوانسيون و چه در قالبهاي ديگر. ما به كنوانسيون ملحق نشديم ولي در خيلي از مجامع جهاني شركت كرديم و خيلي از حرفهاي آنها

برايمان جذاب بوده و پيگيري هم كرديم. خيلي از چيزهايي كه مي تواند موادي از كنوانسيون باشد را در كشور اجرا مي كنيم. الان آموزش بهداشت جنسي در كشورهاي دنيا پيگيري مي شود. هدف آن هم سالم سازي بهداشتي روابط جنسي قبل از ازدواج. لذا به كشورها فشار مي آورند كه سقط جنين را قانوني كنيد و آموزش بهداشتي هم داشته باشيد.

پاسخ(قسمت ششم)

-

مدتي پيش از وزارت بهداشت با ما تماس گرفتند كه طرح آموزش بهداشت جنسي مي خواهد در كشور ما پيگيري شود. مي خواستند مزه مزه كنند تا ببينند حوزه چقدر مخالفت مي كند. من گفتم كه مسئله حساس است. گفتم ما هم حامي طرحي براي كنترل بيماري ايدز هستيم ولي آيا راه آن طرح آموزش بهداشت جنسي است يا راه ديگري هم مي تواند داشته باشد. شما اگر لوازم ازدواج را فراهم كنيد و بعد حدود شرعي را براي متخلفين اجرا كنيم تا طرف براي انجام عمل خلاف جنسي ترس در دلش بيافتد. حالا اين طرح بايد از آموزش و پرورش باشد يا طريق ديگري هم وجود دارد. اگر آموزش عمومي باشد آثار ديگري به همراه خواهد داشت. سال پيش دو واحد درسي براي دانشگاههاي ما براي بهداشت جنسي بوده است. مي خواستند سر كلاسهاي مختلط آموزشهاي آناتومي هم بدهند! كه بدن انسان تشريح بشود و...

¤ اين برنامه ها چقدر حساب شده است و چقدر به قول شما از روي جهل و عدم كارشناسي است؟

- بهرحال يك مقدار فشارهايي بوده كه به ما آوردند و ما هم انگيزه و توجيه علمي براي ايستادگي نداشتيم. وقتي كار كارشناسي نداشته باشيم نمي توانيم مقاومت

كنيم. از سال 70 به ما فشار آوردند كه سهميه بندي را از رشته هاي دانشگاهي تان برداريد. ما در خيلي از رشته ها سهميه بندي را برداشتيم. الان در مهندسي معدن سهميه بندي را برداشتيم و يك دختر مهندس معدن را بايد 40-50متر زير زمين بفرستيم تا با يك گروه مرد سروكله بزند تازه اگر در بازار كار مشكل نداشته باشيم كه داريم. الان مشكلي كه وزارت بهداشت ما در اين مورد دارد اين است كه ما خيلي از دختراني را كه جذب رشته پزشكي مي كنيم مي خواهيم به آنها طرح بدهيم كه در روستاهاي دورافتاده طبابت كنند ولي خانمها مشكل دارند. يعني ما كساني را جذب دانشگاه مي كنيم كه بعدا در كارآمدي شان مشكل داريم. اين مشكل فقط براي ما هم نيست. كشور نروژ به سازمان ملل اطلاع مي دهد كه ما مفاد كنوانسيون را پذيرفتيم و درحال اجراي آن هستيم و يكي از مفاد كنوانسيون بحث آموزش مختلط است و اينرا هم اجرا مي كنيم ولي از نظر كارشناسي ما به اين نتيجه رسيديم كه در آموزش بايد تفكيك باشد و پسر و دختر اگر تفكيك باشند راندمان كار بالا مي رود. خودشان به اين نتيجه رسيدند ولي چون امضا كرده اند مجبورند كه اجرا كنند. به نظر مي رسد كه مشكل ما يك مقداري ضعف كارشناسي و يك مقداري هم «مصرف زدگي» كارشناسي است. يعني ما مسائل خودمان را از دريچه غربي ها مي بينيم. غربي ها مي گويند زنان و خشونت، موضوع اصلي ما هم مي شود زنان و خشونت. الان اين كنوانسيون براساس حل مشكل زن غربي

تنظيم شده است. بند «ز» ماده 16 مي گويد: «حقوق فردي يكسان به عنوان شوهر و زن من جمله حق انتخاب نام خانوادگي، شغل و حرفه. يعني زن نام خانوادگي اش را خودش انتخاب كند. اينكه اصلاً در كشور ما وجود ندارد و براي ما مسئله نبوده است و بيشتر متناسب با فضاي غرب است. مشكل ما اين است كه كارشناسان ما كارشناسان ترجمه اي هستند. بطوريكه گاهي آنقدر آش شور مي شود كه فمينيستهاي داخلي به فمينيستهاي ديگر اعتراض مي كنند كه چرا شما بومي سازي نمي كنيد. چون مسئله زن در كشور ما با مسائل زن كانادايي و اروپايي فرق دارد.

حالا نكته اي كه مي خواهم عرض كنم اين است كه دولتي هاي ما در يك زمينه هايي مقاومتهايي كردند ولي چون كارشناسي آنها قوي نبوده توجه نكردند كه مشكل ما با آنها يك مشكل كلي است يعني ما بايد مقابل ادبيات تشابه محور آنها يك ادبيات تناسب محور را براي دفاع ازحقوق زن عنوان كنيم. ماچارچوبهاي آنها را نبايد بپذيريم. اينكه بگوئيم «برابري بله اما...» اين يعني ما دست هايمان را بالا برديم. يعني ما منازعات خودمان را با جريان حاكم بين المللي در زير شاخه هاي جزئي برديم در حاليكه ما اشكالاتمان كلي و در همه مجموعه است نه اجزاي آن. ما بايد بفهميم چه كلاهي به سرمان مي رود. ما الان در عرصه بين الملل مفاهيمي داريم كه بايد در همان بستر تفسيرش كنيم. ما مثلاً در مجامع بين المللي شركت مي كنيم و تجاوز جنسي را محكوم مي كنيم در حاليكه توجه نداريم «تجاوز جنسي» با معنايي كه آنها

مي گويند با معاني ديني ما چقدر متفاوت است. تجاوز جنسي در مفاهيم آنها يعني رابطه جنسي كه يكي از دو طرف راضي نباشد ولي اگر طرفين راضي باشند مثلاً زن شوهردار و مرد زن دار باشد ولي راضي باشند در هيچ كجا منع قانوني ندارد. در كنوانسيون هم همينطور است و بهره بري از روسپي گري ممنوع است. يعني كساني كه روسپي ها را به خدمت بگيرند و از اين راه پول در بياورند ولي اگر آن زن روسپي خودش پول در بياورد وخودش هم خرج كند مشكلي پيش نمي آيد. در سند پكن روسپي گري اجباري منع شده است نه اختياري. لذا كميته محو تبعيض عليه زنان به كشور آلمان اعتراض مي كند كه چرا شما ماليات از زن روسپي مي گيريد ولي از آنها حمايت نمي كنيد. يا «تجاوز به عنف» را طوري معنا مي كنند كه شوهر آن زن راهم دربر بگيرد. يعني اگر همسر يك مرد راضي به رابطه نباشد آنهم تجاوز به عنف به حساب مي آيد و بايد مجازات شود. حالا ببينيد كه چقدر مفاهيم آنها با فرهنگ ما و مفاهيم ما تفاوت مي كند. ولي ما به آن دقت نمي كنيم.

¤اين كنوانسيون فقط مورد اعتراض كشورهاي مسلمان قرار گرفته يا كشورهاي ديگر هم با آن مشكل داشته اند؟

- اصولاً جريان فمينيستي كه خود را در كنوانسيون نشان مي دهد، در كشورهاي غربي هم با چالش مواجه است يعني حتي كساني كه تدينهاي مذهبي اسلامي يا مسيحي پررنگي ندارند و صرفاً از زاويه كارشناسي وارد بحث مي شوند، به ديدگاه برابري انتقاد دارند. برخي از آنها ديدگاهشان بشدت

نزديك به ديدگاه ديني ما و حتي بيشتر است. برخي از آثار اينها ترجمه شده است. مثلاً كتاب «زن بودن» كه خانم توني گرنت، روانشناس آمريكايي كه خودش دو دهه تجربه فمينيستي دارد و اخيراً منتقد جريان فمينيستي شده است. كه نشر ورجاوند هم ترجمه كرده و كتاب بسيار خوبي است يا يكي ازخانمهاي ايراني كه ادعا مي كند كه فمينيست است ولي پست فمينيستي كه ازجريان فمينيستي موج دوم انتقاد مي كند. خانم رويا منجم كه مقيم خارج است و كتاب او «زن، مادر» نام دارد و نشر «مس» آنرا چاپ كرده است. او بشدت به الگوبرداري اززنان غربي حمله كرده و مي گويد كه ما در شرق يك رويه هايي داريم كه بنفع زن تمام مي شود تا به ضرر او ولي در ظاهر به ضرر زن است. اين جريانات خارجي از جريانات سنتي كنوانسيون را نقد مي كند.

او از منتقدين قوي كنوانسيون واتيكان است كه شايد منتقدانه ترين موضع را پاپ و واتيكان در اجلاس پكن (1995) داشت. در اين اجلاس پاپ بيانيه اي داد و به سند پكن اعتراض كرده بود كه تفسير بدي از مادري وخانواده ارائه مي دهد و در صدد نفي آن است. در كشورهاي اسلامي هم اعتراضاتي بوده ولي بيشتر از طرف نهادهاي غيردولتي.

¤ بنظر مي رسد كشورهاي اسلامي كه اين كنوانسيون را پذيرفته اند تغييرات خيلي عمده اي را در مقررات و قوانين خود انجام نداده اند. ما هم مي توانيم اين كنوانسيون را بپذيريم و بعد از انجام آن سر باز بزنيم.

- توجه كنيد كه وقتي ما يك معاهده را بپذيريم به اين معناست كه

ما اين ادبيات را پذيرفتيم و برابري زن و مرد را مترقي مي دانيم و التزام مي دهيم كه قوانين داخلي خودمان را بنفع كنوانسيون اصلاح كنيم.

¤ حالا نمي شود ما اين كنوانسيون را در چارچوب قوانين داخلي بپذيريم؟

- خير، چون باهدف كنوانسيونهاي بين المللي نمي سازد. كنوانسيونهاي بين المللي تنظيم مي شوند كه براساس تعهد بين المللي كه كشور پيدا مي كند، قوانين داخلي خود را اصلاح كند و تغيير دهد. بنابر اين ما موظف مي شويم كه قوانين داخلي و اساسي خودمان را به نفع مفاد كنوانسيون اصلاح كنيم.

ببينيد در پاسخ به سؤال قبل شما بايد بگويم كه خود غربي ها هم مي دانند كه اصلاحات چيزي نيست كه يكي-دو شبه انجام شود. اصلاحات زمان بر است. لذا فرصتهايي را در اختيار كشورها قرار مي دهند كه اصلاحات خودشان را سامان بدهند. در اينجا شما بايد كميته رفع تبعيض از زنان را قانع كنيد كه ما در سمت رسيدن به برابري حركت كرديم و عزممان هم جدي است و داريم موانع را برطرف مي كنيم.

¤ ضمانت اجرايي عمل به مفاد كنوانسيون چيست؟

-4سال يك مرتبه از كشورها گزارش مي خواهند، ضمنا جدا از اينكه از سازمانهاي دولتي (الان در كشور ما مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري موظف شد، به سازمان ملل گزارش دهد كه در راستاي اجرايي كردن اسناد بين المللي زنان چه كرده است.) از سازمانهاي غيردولتي هم گزارش مي گيرند. يعني گزارشگراني در كشورها دارند كه خيلي وقتها همين گزارشها سبب فشار به كشورها مي شود. الان در ايران هم چنين گروههايي وجود دارد.

¤ نوع محكوميت ايران به چه شكل است؟

-الان

گزارشهاي حقوق بشر در كشورها ساليانه تنظيم مي شود. الان مثلا در همين قالب براي ما گزارش رد مي كنند. اگر ما كنوانسيون را بپذيريم نماينده حقوق بشر كه به ايران سفر مي كند مي تواند بگويد كه مثلا هنوز بحث آموزش مختلط انجام نشده در فلان جا نابرابري وجود دارد و... و مجمع عمومي هم ممكن است ما را محكوم كند. علي الاظاهر اينطور است و بيشتر نيست ولي در عمل در معادلات تجاري و سياسي كشورهاي قدرتمند رابطه شان را با ما مشروط به انجام اين موارد مي كنند.

¤ شما موافقان پيوستن به كنوانسيون منع تبعيض از زنان را به چند دسته تقسيم مي كنيد.

- ببينيد در اين بحث نبايد از دايره انصاف خارج شويم. عده اي از موافقان اتفاقا آدمهاي متديني هستند و مثل ما مسايل را قبول دارند ولي گمان مي كنند كه با پذيرفتن اين كنوانسيون فشارها كم مي شود آنها معتقدند با پذيرش كنوانسيون فشارها را كم كنيم و بعد از انجام مفاد آن سر باز زنيم كه اين حرف كاملا اشتباه است ولي بهرحال نيت سوئي پشت قضيه نيست. خيلي ها هم هستند كه اين استدلال را در ظاهر دارند و ما هم آنها را مي شناسيم بهرحال سابقه همكاري ما با آنها زياد است و مي دانيم كه آنها واقعا مفاد معاهده را مترقي مي دانند و دلشان مي خواهد كه الحاق صورت بگيرد. آنها نيز مخالف شرع نيستند ولي آن قرائت از شرع را مي خواهند كه با مفاد كنوانسيون جور دربيايد و از زاويه نوانديشي ديني به مسئله مي نگرند كه هيچ استدلال علمي

بر آن حاكم نيست. ما پيگير هستيم كه با اينگونه افراد، يك مناظره علمي داشته باشيم و روي اين قضيه خيلي هم مصر هستيم پيگيري هم كرده ايم. الان با جناب آقاي صادق لاريجاني صحبت هايي كرديم و براي مناظره با آيت ا...موسوي بجنوردي اعلام آمادگي كرده اند يا كسان ديگري كه فكر مي كنند حرفي در اين رابطه دارند.

¤ مناظره تلويزيوني؟

- بله شبكه چهار هم آمادگي خودش را اعلام كرده است. اين هم فرصتي است كه به دوستان موافق اعلام شود تا بحثهاي علمي در مورد كنوانسيون انجام شود.

¤ چه زماني قرار است اين مصاحبه انجام شود؟

- هنوز جواب مساعدي از طرف موافقان دريافت نكرده ايم. اگر شما بتوانيد يك همكاري كنيد كه موافقان الحاق راضي شوند كه پاي بحث علمي بنشينند خيلي خوب است.

¤ آقاي بجنوردي موافقت نكرده اند؟

- هنوز پيگيري نشده است و اقدام نكرده ايم.

¤ جلساتي با نمايندگان مجلس هم داشته ايد؟

- بله. در تماس با نمايندگان مجلس حدس زديم كه كارشناسان آنها روي موضوع خوب كار نكرده اند. البته دغدغه دارند.

¤ با فراكسيون زنان چطور. جلساتي داشته ايد؟

- ما جلسه اي داشتيم كه حدود 8-7 نفر از خواهران فراكسيون زنان و 5-4 نفر هم از كميسيون فرهنگي حضور داشتند. يك جلسه دو ساعته را در ارديبهشت ماه داشتيم كه استدلالها را بيان كرديم و آنها هم نكاتي را گفتند و جلسه خوبي هم شد. آنها خيلي علاقه مند بودند اين جلسات ادامه پيدا كند و حتي در مصاحبه هايشان هم گفتند كه از قم آمدند و حرفهايشان را بصورت علمي زدند و اميدواريم كه جلسات ادامه پيدا كند و...

¤ چرا

اين جلسات را ادامه نداديد؟

- نامه اي براي آنها نوشتيم و آمادگي خودمان را براي ادامه جلسات ابراز كرديم حالا ديگر هر موقع كه خواستند نظرشان را اعلام مي كنند.

¤ اين جلسه چقدر موثر بود؟

- موثر در آراء هيچي ولي گاهي وقتها دو طرف بايد اول حسن نيت ها را ثابت كنند و بعد تاثيرگذار باشند. گاهي ثمره اين جلسات نشان دادن حسن نيت به طرف مقابل است كه فكر مي كنم اين نتيجه را داشت.

¤ بهتر است بحث كنوانسيون را در ايران پيگيري كنيم. اين كنوانسيون كي و چگونه در دستور كار قرار گرفت؟

- بحث الحاق به اين كنوانسيون بصورت جدي از سال 75 آغاز شد. شوراي عالي انقلاب فرهنگي يك كميته هفت نفره را مسئول بررسي اين كنوانسيون كرد.

¤ اين كنوانسيون در چه دولتي تصويب شد؟

-سال 75 وزير خارجه وقت يك نامه اي به آقاي هاشمي (رئيس جمهور وقت) زده بود كه چون ما بايد به نهادهاي بين المللي پاسخگو باشيم اين كنوانسيون سير قانوني خود را طي كند تا به مجامع قانونگذاري برسد. از اين طريق آمد به شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شورا هم يك كميته هفت نفره را مأمور بررسي آن كرد. بحثها آن موقع شروع شد و حتي علما هم روي آن نظر دادند نظرات آقايان كه جمع شد در زمان آقاي خاتمي جلسه شوراي عالي انقلاب فرهنگي الحاق ايران به اين كنوانسيون را رد كرد و امضاي آقاي خاتمي هم پاي آن وجود دارد كه الحاق ايران به معاهده مردود شد. هم فشارهاي بين المللي ادامه پيدا كرد و هم انگيزه الحاق در نهادهاي دولتي و برخي از

نهادهاي غيردولتي وجود داشت. مثلاً مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري در سال 78، در گزارشي كه به سازمان ملل مي دهد مي گويد ما متعهد مي شويم كه بحث الحاق به كنوانسيون منع تبعيض از زنان را پيگيري كنيم. در سال 80-79 هم كوفي عنان حداقل دو مرتبه نامه مي زند كه تكليف مشخص شود. اتحاديه اروپا فشار مي آورد و... تا اينكه اين بار بحث به هيات دولت مي آيد. سال 80 هيات دولت كميته اي تاسيس مي كند تا اين كنوانسيون را بررسي كند. نمايندگان 8-7 وزارتخانه، معاون پارلماني رئيس جمهور، تعدادي ازحقوقدانان و يك عده ديگر اعضاي اين كميته بودند. در آنجا ابعاد قضيه بررسي مي شود و وزارت خارجه و وزارت كار خيلي مشكلي در الحاق نمي ديدند ولي خيلي ازوزارتخانه ها مي گفتند چون موارد مغايرت آن با شرع و قانون زياد است امكان الحاق وجود ندارد. جمع بندي كميته اين را نشان مي دهد كه ماده «1» كنوانسيون بيش از 90 مورد با قوانين داخلي از قانون اساسي و قوانين جاري و حدود 40 مورد با قوانين شرعي مغايرت دارد.

پاسخ(قسمت هفتم)

-

بهرحال مسئله در اواخر آذرماه سال 80 به هيات دولت رفت و آنجا هم الحاق اين كنوانسيون با شرط عدم مغايرت با شرع وعدم ارجاع به ديوان بين المللي تصويب شد و در دستور كار مجلس قرار گرفت. مجلس قرار بود اواخر سال 80 به اين مورد بپردازد كه مخالفت مراجع بصورت شفاهي به آنها ابلاغ شد كه آنها اين را از دستور كار خارج كردند تا تماسي با آقايان علما بگيرند و آنها را توجيه كنند تا

بعداً به آن بپردازند. در ارديبهشت سال 81 نظر 4 نفر ازمراجع بصورت كتبي به مطبوعات رفت و مراجع ديگر هم نظر شفاهي روي قضيه داشتند.

¤ چرا نظر مراجع به مطبوعات كشيده شد؟

- چون آنها فكر كردند كه اين مسئله توسط مجلس در حال پيگيري است و آنها روي تصويب آن اصرار دارند. تقريباً يكسال از دستور كار مجلس خارج شد تا فراكسيون زنان و بعضي هاي ديگر به رئيس مجلس فشار آوردند كه شما غيرقانوني اين معاهده را از دستور كار مجلس خارج كرديد و بايد دوباره آنرا مطرح كنيد. نكته جالب اين بود كه در زمان تصويب اين كنوانسيون در مجلس اتفاق عجيبي افتاده بود و آن اين بود كه ازچند روز قبل مسئله زهرا كاظمي بوجود آمد. با تبليغات خاصي كه داخل و خارج كشور روي آن صورت گرفت و بعد، نمايندگان مجلس در يك جلسه آمدند هم كنوانسيون منع شكنجه وهم كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان را تحت فشار ناشي از مرگ زهرا كاظمي كه دنيا ما را محكوم نكند و... تصويب كردند. نكته بعدي غيبت آقاي كروبي در آن جلسه بود كه حدس ما اين است كه ايشان نمي خواستند تحت فشار دو طرف قرار بگيرند بهرحال الان شوراي نگهبان اين مصوبه را رد كرده است.

البته مخالف شوراي نگهبان اينطور نبوده كه آنها اين مصوبه را امشب به شوراي نگهبان بدهند و شورا هم فردا آن را رد كند. بلكه، حدود يك سال است كه اين بحث مطرح است، پژوهشگاه شوراي نگهبان، از موافقين و مخالفين دعوت كردند و در چند جلسه ادله ها بيان شد.

¤آقاي زيبايي نژاد! شايد اين

سؤال مطرح باشد كه شما به عنوان مخالف كنوانسيون و معاهدات اينچنيني چه مدلي براي تامين نيازهاي زن داريد.

- اشكالي كه به ما مطرح مي شود اين است كه مي گويند شما هميشه منفي بافي مي كنيد و همه چيز را نفي مي كنيد حرف اثباتي شما چيست. شما در دفاع از زنان يك مدلي ارائه كنيد. اين هم از سؤالاتي است كه درست است و اين اشكال به همه وارد است، همه بايد اول از خودشان شروع كنند. اپوزيسيون شدن خيلي هنر نمي خواهد ما همه مقصريم. ما معتقديم اولويت اول ما به جاي حركات انفعالي و نقد محور بايد تدوين اصول و سياستهاي نظام اسلامي درباره زن و خانواده باشد. اين وظيفه همه است. اگر حوزه علميه كم كاري كرده است تا يك حدي مقصر است. اينكه ما فكر كنيم زنان فقط يك شبهاتي دارند كه بايدرفع شود غلط است زنان مسائلي هم دارند كه ما بايد جواب ديني براي آن داشته باشيم. يعني شما بايد الگوي اشتغال به زن مسلمان بدهيد و... ولي براي اينكه حوزه در اين راه قدم بگذارد بايد حوزه با جامعه كارشناسي هماهنگ شود و بالعكس و با هم كار كنند و نهاد حكومتي اينها را به كار بگيرد. حكومت مي گويد حوزه هر موقع حرف داشت بگويد. ولي من مي گويم حكومت چه زمينه اي فراهم كرده كه حوزه را به حرف بكشاند. بالاخره اينها سازماندهي مي خواهد. براي اينكه حوزه آماده شود تا به روز حرف بزند احتياج به تمهيداتي دارد كه بايد دولت بيانديشد فقط هم حمايت مالي نيست. دولت از ما كه يك موسسه

تحقيقاتي با نگاه ديني هستيم چه حمايتي كرده است چند بار با ما جلسه داشته و مشكلات را گوشزد كرده است؟ اين كارها بايد صورت بگيرد و هر دو طرف بايد پا جلو بگذارند.

¤ شما در اين زمينه چه كرده ايد؟

-يكي از اهداف اوليه مركز ما به عنوان دفتر مطالعات و تحقيقات زنان كه 5 سال است شروع به كار كرده ايم تنظيم الگوي جامع شخصيت زن در اسلام بوده است. قدمهاي اساسي آن را هم برداشتيم. برخي مراكز دولتي هم قرار بود حمايت كنند كه با اختلاف نظرهايي كه پيدا كرديم حمايتهاي خود را برداشتند و اين كار به آرامي جلو مي رود. به هرحال ما تا آنجايي كه توان داشتيم قدمهايي در اين راه برداشتيم و جاهاي ديگري مثل شوراي فرهنگي- اجتماعي زنان هم قدمهايي را براي تدوين منشور زن مسلمان برداشته اند. البته قدمهاي اوليه است و بايد تكميل شود. ما بايد اين كار را انجام دهيم ولو اينكه 50 سال هم طول بكشد مگر غربي ها 300 سال صبر نكردند ما هم بايد نترسيم و صبر كنيم. ما در جلسات مي بينيم كه مخاطبين و كارشناسان ما اصلا حوصله ندارند به حرف گوش بدهند مي خواهند كه يك طرح 2 روزه جواب بدهد. آنها 6 ماه را زمان زيادي مي دانند. ما بايد در كنار كارهاي اورژانسي، دانش و علم توليد كنيم و سرمايه گذاري كنيم.

كيهان. سپاسگزاريم كه زحمت كشيديد و وقتي را به اين مصاحبه اختصاص داديد.

من هم ممنونم، موفق باشيد ان شاءالله.

http://www.kayhannews.com/820708/kindex12.htm

اما در مورد قسمت دوم سؤال بايد گفت كه بين اين دو قضيه تفاوت هاي بسيار اساسي

وجود دارد. توضيح آن كه: براساس مباني ديني، فرهنگي و ارزش هاي ديني و آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامي، با گسترش سلاح هاي كشتار جمعي اعم از هسته اي، شيميايي، بيولوژيكي و... مخالفت اصولي داريم و بر اين اساس از سال هاي قبل، ايران به كنوانسيون منع گسترش سلاح هاي شيميايي و هسته اي پيوسته و از ابتدا تاكنون با آژانس همكاري هاي گسترده و شفافي داشته و داريم و به صورت اصولي با گسترش و اصل وجود اين سلاح ها در دست هر دولتي مخالفت كرده و خواهان برچيدن اساسي اين قبيل سلاح ها كه صلح و امنيت جهاني را به مخاطره افكنده مي باشيم. تنها مشكلي كه ما در اين زمينه داشتيم اين بود كه هر چند اصل اين كنوانسيون با اصول، مباني و آرمان هاي نظام اسلامي كاملا همخواني دارد اما متأسفانه برخي مسائل - نظير تبعيض هايي كه قدرت هاي جهاني در مورد دارندگان اين سلاح ها اعمال مي كنند و يا اين كه موضوع پروتكل الحاقي وسيله اي براي خدشه دار شدن استقلال، امنيت ملي كشورها شده و قدرت هاي بزرگ از اين عامل سوء استفاده هاي زيادي مي كنند - باعث شد كه عليرغم پذيرفتن اصل كنوانسيون منع گسترش سلاح هاي هسته اي در قضيه پروتكل الحاقي درنگ و تأمل بيشتري داشته باشيم و تا حصول اطمينان از تعهدات آژانس در قبال رعايت حقوق مسلم ايران در زمينه دست يابي به دانش و فن آوري صلح آميز هسته اي و حفظ عزت، امنيت و استقلال كشور، اين پروتكل را امضا ننماييم.

اما در قضيه كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان

تفاوت هاي اساسي و ماهوي وجود دارد. زيرا همچنان كه در قسمت اول بيان شد مفاد و روح اساسي آن به هيچ وجه با آموزه ها، مباني و ارزش هاي اسلامي همخواني و سازگاري ندارد (ر.ك: ديدگاه هاي فقهي در خصوص عهدنامه محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان، مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه، چاپ اول 1377).

و از سوي ديگر عملي شدن آن در جهان، نه تنها خدمتي به زنان نيست بلكه ظلم هاي مضاعفي را بر آنها تحميل مي نمايد. همانگونه كه در جوامع به اصطلاح پيشرفته غربي به وضوح شاهد آن هستيم (حيات زن در انديشه اسلامي، علي قائمي، انتشارات اميري، 1377، صص 158 - 81).

در هر صورت از نظر مبنايي اصلا امكان موافقت و پذيرفتن اين كنوانسيون وجود ندارد و حق شرط هم همچنان كه گذشت در اينجا هيچ فايده نداشته و داراي اشكالات حقوقي اساسي است.

اما در مورد قسمت پاياني سؤال، همچنان كه بيان شد عليرغم اين كه ما از نظر مباني اسلامي و انساني هيچگونه مشكلي با كنوانسيون منع گسترش سلاح هاي هسته اي نداريم، بلكه با آن موافق و خواهان اجراي اصولي آن و نابودي كليه سلاح هاي كشتار جمعي هستيم، اما عملكردهاي تبعيض آميز و خصمانه قدرت هاي بزرگ با تمسك به پروتكل الحاقي و نقض استقلال، امنيت و مصالح بسياري از كشورهاي جهان از يك سو و همچنين اولويت تام به حفظ دستاوردها و ارزش هاي انقلاب اسلامي، امنيت، استقلال و منافع ملي خصوصا در چنين شرايطي كه خصومت استكبار جهاني به سركردگي آمريكا، به صورت كاملا علني عليه ما شدت گرفته، همه اين مسائل ما را در

پيوستن و امضاي نهايي پروتكل الحاقي بسيار محتاط كرده است. بر اين اساس ضمن اتخاذ مكانيزم هاي دقيق - كه هم بتواند مصالح، امنيت، منافع و استقلال ملي و ارزش هاي اسلامي را حِفظ كرده و حقوق مسلم ايران را در زمينه دستيابي به دانش و فن آوري هسته اي تضمين نمايد و از سوي ديگر توطئه ها و تبليغات گسترده آمريكا و صهيونيست ها را خنثي و به افكار عمومي جهان در مورد اهداف و فعاليت هاي هسته اي مسالمت آميز ايران، اطمينان ببخشد - با پيوست مشروط ايران به اين پروتكل موافقت نمود.

بديهي است «اگر طرف هاي گفتگو با ما يا مراكز قدرت جهاني زياده خواهي كنند و ما به نقطه اي برسيم كه منافع كشور و ارزش هاي نظام بخواهد مورد خدشه قرار گيرد، بدون هيچ ترديدي اين روند را قطع خواهيم كرد»V(بيانات مقام معظم رهبري 11/8/82).V

طبق آيه 34 نسأ، مردان بر زنان تسلط و حق نگهباني است به خاطر اين كه 1. خداوند بعضي را بر بعضي برتري داده است 2. مردان از مال خود به زنان نفقه دهند و... پس چرا در جامعة امروز، زنان و مردان را مساوي و برابر مي دانند؟ ترويج اين مسأله در جامعه براي چيست

پرسش

طبق آيه 34 نسأ، مردان بر زنان تسلط و حق نگهباني است به خاطر اين كه 1. خداوند بعضي را بر بعضي برتري داده است 2. مردان از مال خود به زنان نفقه دهند و... پس چرا در جامعة امروز، زنان و مردان را مساوي و برابر مي دانند؟ ترويج اين مسأله در جامعه براي چيست

پاسخ

به نكاتي در اين باره دقت كنيد:

1. آية 34 نسأ، مربوط به رابطة زن و شوهر در خانواده است يعني شوهران به سبب انفاق قدرت و... بر همسران خود قوام و سرپرستي دارند. بنابراين اين آيه را نمي توان در مقايسة بين زن و مرد، در جامعه جريان داد.

2. از نظر اسلام زن و مرد، داراي حقوق اجتماعي متساوي هستند; اما حقوق اجتماعي متشابه ندارند. قرآن كريم زن و مرد را از نظر انساني اراده و اختيار، هدف خلقت برنامه هاي تكاملي مادي و معنوي استقلال و آزادي اقتصادي تسلط بر اموال و... برابر مي داند; خطابات "يا ايها الناس و "يا ايها الذين امنوا" كه شامل مرد و زن هر دو است دلالت بر اين ادعا دارد. "وَ مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَأُوْلَغ كَ يَدْخُلُون َ الْجَنَّة (غافر،40) هركس كار شايسته اي انجام دهد _ خواه مرد يا زن _ در حالي كه مؤمن باشد، آن ها وارد بهشت مي شوند."; "كُل ُّ نَفْس ِ بِمَا كَسَبَت ْ رَهِينَة (مدثر،38) (آري هركس در گرو اعمال خويش است "; "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ;(نسأ،32) مردان نصيبي از آن چه به دست مي آورند دارند، و زنان نيز نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد). اين آيات و مانند آن

نيز، دلالت بر تساوي حقوق انساني و اجتماعي دارند. اما همان طور كه گفتيم تساوي غير از تشابه است زن مرد حقوق متساوي دارند، اما حقوق متشابه ندارند. متشابه نبودن زن و مرد به لحاظ تفاوت هاي جسمي روحي و رواني است زن پايگاه پيدايش وجود انسان است رشد نونهالان در دامن او انجام مي پذيرد، همان طور كه از نظر جسمي متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسل هاي بعد آفريده شده از نظر روحي هم سهم بيشتري از عواطف و احساسات دارد.

همين امور، علت آن است كه هر يك از زن و مرد در مسئوليت هاي اجتماعي حتي در انتخاب رشته در دانشگاه ها، رشته و شغل متناسب با خود را دارا باشند.

با وجود متشابه نبودن زن و مرد، آيا مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يك ديگر گام برداشته و در تمام كارها صددرصد مساوي باشند؟! مگر نه اين است كه بايد طرف دار عدالت در اجتماع بود؟ آيا عدالت غير از اين است كه هركسي به وظيفة خود پرداخته و از مواهب و مزاياي وجودي خويش بهره مند گردد؟!

اسلام در عين طرفداري از عدالت مرد را در پاره اي از كارهاي اجتماعي كه به خشونت و يا دقت بيشتري نيازمند است و يا در كارهاي شاق ّ و طاقت فرسا، مسئوليت داده است و زن ها را در كارهاي متناسب با روحيات او توصيه كرده است

بر اين اساس چنان چه در برنامه ريزي هاي كلان ِ مملكت زن و مرد را مشابه هم قرار دهند ]كه متأسفانه كم و بيش مشاهده مي شود، به ويژه در انتخاب رشته در دانشگاه كار درستي نيست و ترويج آن

نيز كار غلطي است

به هر حال خيلي از اشتباهات در جامعة مسلمانان وجود دارد، كه ربطي به اسلام ندارد.(ر. ك ترجمه الميزان علامه طباطبايي ، ج 4، ص 507، بنياد علمي و فرهنگي علامه / تفسير نمونه آية اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 2، ص 106 _ 116، دارالكتب الاسلامية همان ج 17، ص 313 و 314.)

تفاوت هاي حقوقي زن و مرد

فلسفه تفاوت حقوق زن و مرد در مسائلي مانند ارث، شهادت و ...چيست؟

پرسش

فلسفه تفاوت حقوق زن و مرد در مسائلي مانند ارث، شهادت و ...چيست؟

پاسخ

بي ترديد زنان از حيث انسانيت و رسيدن به كمال و هدف آفرينش همانند مردان هستند، از اين رو پيامبر اسلام (ص) زنان را همتاي مردان دانست:" انّما النسّاء شقايق الرّجال" [1] ؛ زنان همتاي مردانند در تقوا، ايمان، دانش، اعمال صالح ديگر ارزش هاي اسلامي و انساني زنان با مردان تفاوت ندارند:" يا ايّها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي... ان اكرمكم عند الله اتقيكم"[2] : " السّابقون السّابقون اولئك المقربون"[3]: " من عمل صالحاً من ذكر و انثي و هو مؤمن فلنحينيّه حيوهْْ طيبهْْ" [4] : "يرفع الله الذين آمنوا و الذّين اوتو العلم درجات"[5] :" فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيماً"[6].

واقعيت آن است تفاوت زن و مرد در ساختار فيزيكي، روحي و امور طبيعي آنان ظهور مي كند و همين تفاوت ها نيز سبب شده اند كه در تشريع برخي از قوانين و مباني حقوقي بين زن و مرد تفاوت ايجاد شود كه اين تفاوت ها قابل قبول بوده و لازمه نظام آفرينش است. استاد شهيد مطهري مي نويسد: " آن چه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اين كه يكي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند، جهان براي آن ها يك جور نيست، خلقت و طبيعت آنها را يك نواخت نخواسته است و همين جهت ايجاب مي كند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشند".[7]

در خصوص شهادت زن بايد گفت: اگر در برخي از موارد كه شهادت دو زن مانند شهادت يك مرد به حساب

آمده است، اين ناشي از آن است كه زن معمولاً كم تر در صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضور داشته و به خانه داري و تربيت فرزندان مي پردازند، و حال آن كه مردان معمولاً بيشتر در صحنه هاي اجتماع حضور داشته و شاهد قتل ها... هستند استاد جوادي آملي مي نويسد:

[...] تعليل حضرت در مورد نقصان عقل اين است كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، زيرا كه در قرآن مي فرمايد:" فان لم يكونا رَجُلين فرجلٌ و امْر أتانِ ممّن تَرْضَون من الشهداء".

شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است. در اين مورد نيز مضافاً بر آنچه در آغاز فصل اشاره شد به اين كه شهادت امري مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و يا محدود مي باشد، خود قرآن نكتة آن را ذكر مي كند و مي فرمايد: اين كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، نه براي آن است كه زن، عقل و دركي ناقص دارد و در تشخيص، اشتباه مي كند بلكه:"اَن تَضِلَّ اِحداهما فتذكّر احداهما الأُخري" ؛ اگر يكي از اين دو فراموش نمود ديگري او را تذكر بدهد.

زيرا كه زن مشغول كارهاي خانه، تربيت بچه، و مشكلات مادري بوده و ممكن است صحنه اي را كه ديده فراموش كند، بنابراين دو نفر باشند تا اگر يكي يادش رفت ديگري او را متذكر كند.[8]

در خصوص تفاوت ارث زن و مرد نيز استاد جوادي آملي مي نويسد:" دربارة ارث زن مي توان گفت گر چه كمبود برخي از موارد سهام را اموري مانند تحميل هزينة زندگي او بر شوهر و نيز تحميل مهر بر همسر

و اختصاص تحميل ديه بر عاقله مرد نه زن (يعني زن هرگز مسؤول دية خطايي برادر و برادرزاده و مانند آن نخواهد بود) به عهده مي گيرد، ليكن توضيح كوتاهي پيرامون اصل ارثِ زن و برخي از اقسام آن در اين مبحث سودمند مي باشد، اولاً معلوم باشد كه زن مانند شوهر همراه با تمام طبقاتِ ارث، حضور حقوقي دارد و در تمامي مراتب طبقه بندي شدة ارث زنِ شوهر متوفي مانند شوهر زن متوفاه حضور دارد. ثانياً سهم زن گاهي مساوي سهم مرد است و گاهي كمتر از آن و زماني نيز بيشتر از سهم مرد قرار دارد. اين چنين نيست كه در تمام انحاء ارث سهم زن كمتر از سهم مرد باشد.

مواردي كه زن همتاي مرد ارث مي برد و نه كمتر از آن، عبارت است از:

1_ پدر و مادر ميّت: در صورتي كه ميّت فرزند داشته باشد كه هر كدام از ابوين سُدس= كي ششم مي برند و سهم پدر در خصوص فرض مزبور از مال فرزند، بيشتر از سهم مادر نيست.

2_ كلاله مادري يعني برادر و خواهرِ مادري ميّت كه به اندازة مساوي ارث مي برند نه با تفاوت، به طوري كه خواهر مادري ميّت معادل سهم برادر مادري ميّت ارث مي برد نه كمتر از آن و آية 11 - 12 سورة نساء دليل اين دو حكم است چنانكه وسائل الشيعه باب 3 و باب 8 از ابواب ميراث الاخوه و الاجداد حكم كلاله را تعرض نموده است.

و اما مواردي كه زن كمتر از مرد ارث مي برد، مانند: دختر كه كمتر از پسر ارث مي برد مانندكلاله پدري و مادري يعني برادر و خواهر پدري و مادري

ميّت كه در اين صورت نيز زن يعني خواهر ميت نصف سهم مرد يعني برادر ميت ارث مي برد و آية 11 سورة نساء عهده دار بيان تفاوت ارث پدر و مادر ميت كه داراي فرزند نباشند و نيز تفاوت ارث دختر و پسر و آية 176 كه پايان سورة نساء است عهده دار

بيان تفاوت ارث كلاله پدر و مادري يا پدري ميّت مي باشد. البته گاهي نقص ارث متوجّه سهم كلالة پدري مي شود در اين مورد سهم زن همچنان محفوظ است و سهم مرد محذوف و محجوب مي باشد. ليكن هيچگاه نقص سهم متوجه كلاله امي نمي شود.

اما مواردي كه سهم زن بيش از سهم مرد مي باشد، مانند: موردي كه ميّت غير از پدر و دختر وارث ديگر نداشته باشد كه در اينجا پدر سُدس= يك ششم مي برد و دختر بيش از آن. و مانند: موردي كه ميّت داراي نوه باشد و فرزندهاي او در زمان حيات وي مرده باشد كه در اينجا نوة پسري سهم پسر را مي برد و نوة دختري سهم دختر را (نصيب مَن يَتَقرّب بالميّت) يعني اگر نوة پسري دختر باشد و نوة دختري پسر باشد در اين حال آن دختر دو برابر اين پسر مي برد، گرچه منشأ اين تفاوت همان تفاوت ارث دختر و پسر مي باشد، ليكن آنچه فعلاً در تقسيم خارجي صورت مي پذيرد اين است كه زن دو برابر مرد ارث برده است، و در برخي از احاديث معصومين چنين آمده است:" بِنتُ الابِنِ اَقرب من ابن البنتِ"، يعني دختر پسر از پسر دختر به ميّت و موّرث خود ƘҘϙʙàتر است.

نكتة قابل توجه ™Ơكه گرچه خداوند تمام قوانين حقوقي

را برابر حقوق فطري تنظيم و تدوين فرموده است تا زمينة اثارة دفائن فطري و شكوفايي گنجينه هاي دروني جامعة بشري فراهم گردد، ليكن در پايان آية ارث، دو اسم از اسماي حسناي الهي را يادآور مي شود كه هماهنگي نظام تشريع و تكوين را در خاطره ها احيا نمايد و آن اين است كه در پايان آية 11 سورة نساء كه عهده دار برخي از ارث هاي متفاوت مي باشد، چنين فرموده است:"... انّ الله كان عليماً حكيماً" يعنيشما از علم و حكمت كافي برخوردار نيستيد تا راز تفاوت را كه در هستة مركزي عدل نهفته در آن جستجو كنيد، ليكن خداوند آگاه و حكيم است. همه علل تساوي و عوامل تفاوت را جمع بندي نموده و بر مدار حكمت آن ها را به صورت موادّ معتدل حقوقي روانه مي فرمايد، تا مسائل در سنت و مانند آن از تفريط جاهليت كهن و از افراط جاهليت جديد و مُدِرن مصون بماند.

قرآن كريم براي اهتمام به حق زن، هنگام تعيين سهام ارث، اول ارث زن را اصل و مبنا قرار داده و آن را مسلّم دانسته و معيار ارث معرفي مي نمايد، آنگاه مي فرمايد:" للذّكر مثل حظّ الاُنثيين"، يعني در موقع بيان سهم برادر، چنين نمي فرمايد كه خواهر نصف سهم برادر مي برد كه پارامتر اصلي، سهم برادر باشد، بلكه معيار و اصلِ مفروض و مسلّم را ارث خواهر كه دختر ميّت است قرار مي دهد و سهم برادر كه پسر متوفا مي باشد دو برابر سهم خواهر مي داند تا اصل ارث زن قطعي و مفروغ عنه باشد".[9]

[1] مسند احمد، ج 6، ص 256.

[2] حجرات (49) آية 13.

[3] واقعه (56) آية 10

- 11.

[4] نحل (16) آية 97.

[5] مجادله (58) آية 11.

[6] نساء (4) آية 95.

[7] نظام حقوق زن در اسلام، ص 121.

[8] زن در آيينة جلال و جمال، ص 373 - 374.

[9] زن در آيينة جلال و جمال، ص 345 - 347.

آيا بين زن و مرد تفاوت وجود دارد ، با عنايت به اين كه حضرت علي (ع) در نهج البلاغه در مذمت زنان، خِرد آن ها را ناقص دانسته است؟

پرسش

آيا بين زن و مرد تفاوت وجود دارد ، با عنايت به اين كه حضرت علي (ع) در نهج البلاغه در مذمت زنان، خِرد آن ها را ناقص دانسته است؟

پاسخ

در آموزه هاي ديني، زن ومرد در ارزش ها ، انسانيت و كرامت انساني تفاوت ندارند. در نوع خلقت و چگونگي آن متفاوت اند.

از منظر قرآن زنان مانند مردان به مقام خليفهْْ الهي رسيده و زن نيز مسجود فرشتگان قرار گرفته است(1): "إنّي جاعل في الأرض خليفهْْ ". (2)

استاد جوادي آملي مي نويسد: "... بنابراين مسجود ملائكه و معلّم فرشتگان ، عالم به اسماء و [داراي] مقام انسانيت است. مقام انسانيت ، منزّه از ذكورت و انوثت است. پس عالي ترين مقام كه مقام خلافت است، از انسانيت انسان است و اختصاص به زن و مرد ندارد."(3)

از سوي ديگر در قرآن معيار برتري انسان ها با تقوا بيان شده است: " إنّ اكرمكم عندالله اتقاكم ".(4)

در قرآن تصريح شده است كه در ارزش گذاري اعمال، اعمال زن و مرد تفاوت نداشته و هر كدام نتيجة اعمال خويش را مي بينند: " من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياهْْ طيبهْْ"(5)

زن و مرد در اصل آفرينش نيز تفاوت نداشته و زن مقدمة وجودي مرد نيست؛ از اين رو در قرآن آمده است: " يا ايّها النّاس ربّكم الّذي خلقكم من نفس واحدهْْ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءاً واتقواالله؛(6) اي مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحده آفريده و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسياري

پراكند، پروا داريد".

قرآن در هنگام بيان قهرمانان و الگوها هم به بيان شخصيت و فضايل مردان مي پردازد و هم به بيان زنان؛ چنان كه قرآن از حضرت مريم،(7) زن فرعون،(8) و همسر ابراهيم(ع)،(9) به عنوان الگوها و قهرمانان همة خوبي ها ياد مي كند، تا خردمندان و خردورزان و افكار عمومي را به اين نكته جلب كند كه در حوزة تعليماتي اسلام، همان گونه كه برخي از مردان، الگوها و قهرمانان خوبي ها هستند، زنان نيز الگوهاي خوبي ها هستند.

بيان زنان قهرمان در قرآن اين پيام را نيز دارد كه زنان و مردان در الگو دهي و الگو پذيري تفاوت نداشته و در امت و مقام انساني تفاوت ندارند.

در انديشة ديني تفاوت زن و مرد در ابعاد عاطفي و فيزيكي ظهور مي كند كه لازمة آفرينش زن و مرد است. وضع روحي و جسمي زن با وضع روحي و جسمي مرد تفاوت دارد. تفاوت سبب شده است كه در فلسفة حقوقي و تقسيم فعاليت هاي اجتماعي، اقتصادي و ... زنان و مردان تفاوت ايجاد شود. تفاوت هيچ نقصي براي زنان به حساب نيامده و يكي از شاهكارهاي نظام آفرينش است. تفاوت حاكي از آن نيست كه مرد جنس برتر است.

شهيد مطهري هنگام نقد و بررسي نظرية منتقدان جايگاه حقوق زن در اسلام، مي نويسد: " ... اما اين تفاوت ها به هيچ وجه به اين كه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر، مربوط نيست. قانون خلقت ازاين تفاوت ها منظور ديگري داشته است. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود

آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالودة وحدت آن ها را بهتر بريزد. قانون خلقت اين تفاوت ها را به اين منظور ايجاد كرده است كه به دست خود حقوق و وظايف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم كند. قانون خلقت تفاوت هاي زن و مرد را به منظوري شبيه اختلافات ميان اعضاي يك بدن ايجاد كرده است. اگر قانون خلقت هر يك از چشم وگوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصي قرار داده است، نه از آن جهت است كه با دو چشم به آن ها نگاه مي كرده و نظر تبعيض داشته و به يكي نسبت به ديگري جفا روا داشته است".(10)

همان طور كه بيان شد، زن و مرد در كسب فضايل و كرامت انساني ... تفاوت نداشته و تفاوت ها در وضع جسمي و روحي به وجود آمده است. بر اين اساس آن چه كه در نهج البلاغه (11) ياد شده، يعني زن ناقص عقل و ايمان گفته شده، با روايات ديگر تعارض دارد؛ زيرا در روايات ديگر از زنان به عنوان ناقص عقل و ايمان ياد نشده است. چه بسا زناني بودند كه در رشد عقل و ايمان به مراتب از برخي مردان قوي تر بوده اند و درتاريخ حماسه آفريده اند.

استاد جوادي آملي عقيده دارد كلمات علي (ع) در خصوص مذمت زنان قضية شخصيه بوده و عوامل اوضاع جامعه در اين نكوهش تأثير گذار بوده است؛ زيرا اين كلمات در جنگ جمل بيان شده است كه رهبري آن را عايشه به عهده داشت. عايشه زن پيامبر بود

و حقانيت علي (ع) را مي دانست؛ اما عليه رهبر عادل جامعه طغيان نمود و سزاوار نكوهش بود كه حاكي از نقصان ايمان و عقل وي دارد.

استاد جوادي آملي در تفسير كلمات علي (ع) كه در خصوص مذمت زن بيان شده مي نويسد: " روايتي كه در نهج البلاغه وارد شده است، يك قضية حقيقي نيست. تقريباً نظير قضية شخصيه يا قضية خارجيه است.

اصل قضيه اين است كه عايشه، اين جنگ را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرّك ، او بوده است ...".(12)

جهت توضيحات بيشتر به كتاب هاي زن در آيينة جلال و جمال، اثر آيهْْ الله جوادي آملي و پرسش و پاسخ هاي ديني اثر محمد باقر موسوي رجوع نماييد.

1. بقره (2) آيه 3.

2. همان، آية 30.

3. زن در آيينة جلال و جمال، ص 115.

4. حجرات (49) آية 13.

5. نحل (16) آية 97؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 313.

6. نساء (4) آية 1.

7. تحريم (66) آية 12.

8. همان، آية 11.

9. صفات (37) آية 101.

10. نظام حقوق زن در اسلام، ص 168.

11. نهج البلاغه، خطبة 80؛ زن در آيينة جلال و جمال، ص 370.

12. زن در آيينة جلال و جمال، ص 370.

حقوق زن و مرد در اسلام چگونه است ؟

پرسش

حقوق زن و مرد در اسلام چگونه است ؟

پاسخ

موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي بسيار وسيعاست. اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مردد تساوي كامل برقرار باشد آيا گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش بهزن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأملحقوقي است. اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است. در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني هيچ تفاوتيبين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع كافي است اين آيه را به دقتبخوانيم: « ومن يعمل من الصالحات ... . هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي گردد و ذره اي بهاو ستم نمي شود» (نساء ، آيه 124 ) «ان المسلمين والمسلمات ... . خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ... براي همهآنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است». (الاحزاب ، آيه 35 ) هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آيه 195سوره «آل عمران»، آيه 97 سوره «النحل»، آيه 40 سوره «غافر» آيه 13 سوره «حجرات» و ... اما در مسائل حقوقي، اگرمقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل است. لازم است به اين نكته تأكيد شود كهمساوات همواره عدل نيست. بلكه گاهي مساوات ضد عدل است. مثلا اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبههر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي

عدالت برقرار نشده است. بنابراين اين قضيهكه مساوات همواره با عدالت است، گزينه اي ناموجه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود،درمي يابيم كه نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلا در مورد ارث، مردان در مواردي دو برابر حق ارث زنانارث مي برند كه البته تساوي برقرار نيست، ولي عدل برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين بهطور عام در زمينه هاي فعال اقتصادي و .... اشتغال دارند. روشن است اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهتمسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر مسأله قصاص است. ازديدگاه شرع مقدس اسلام نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمدا زني را كشت بهطور طبيعي بايد بتوان او را قصاص كرد و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانينبراساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد). دراين مورد اگر اولياي مقتول بخواهندمرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. برايناساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيدهشدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد.تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

براي توضيح بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه فرماييد:

نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

زن در اسلام علامه طباطبايي{J

فرصت ها و امتيازات فراواني به زنان داده شده است و اين باعث سوء استفاده مي شود ديده مي شود مردان بسياري به دليل مهريه سنگين و تقسيم به تساوي اموال نمي توانند حرفي بزنند و به ناچار با فردي زندگي ميكنند كه به هيچ وجه باب ميلشان نيست. و اين بي مهري به مرور مو

پرسش

فرصت ها و امتيازات فراواني به زنان داده شده است و اين باعث سوء استفاده مي

شود ديده مي شود مردان بسياري به دليل مهريه سنگين و تقسيم به تساوي اموال نمي توانند حرفي بزنند و به ناچار با فردي زندگي ميكنند كه به هيچ وجه باب ميلشان نيست. و اين بي مهري به مرور موجب بسياري از مشكلات ديگر در زندگي هم مي شود . زني كه مي داند شوهرش دستش از هر جايي كوتاه است و نمي تواند بلند پروازي هاي او را پاسخ دهد خود را براي انجام هر عملي آزاد مي بيند سؤال اينكه چرا با دادن اين همه امتياز به زنان براي حقوق مردان فكري نمي شود در حالي كه مرد است كه كانون گرم خانواده را مي تواند مستحكم كند .

سنگيني احكام طلاق و ازدواج مجدد چرا و به چه دليل است آيا براي اين است كه زنان بر مردان حاكم شوند نادانسته كه مرد اسير و محبوس زن نمي شود زن فقط براي آرامش مردان است؟

پاسخ

در جعل و تدوين قوانين آنچه مهم است هماهنگي آن با دستورات شرع مقدس و احكام نوراني قرآن و اسلام است. سوء استفاده از قانون در همه جا و همه زمان ها امري معمول و رايج بوده است. هرگز سوء استفاده از قانون دليل بر نادرستي و حقانيت و كارآمدي آن قانون نيست بلكه دليل بر عدم تربيت اخلاقي و عدم تقوا و خفته بودن وجدان انسان ها دارد. فراموش نكنيم بسياري از قوانيني كه اكنون تدوين شده و به ظاهر به نفع زنان است، عكس العملي در برابر ظلم ها و اجحاف ها و بي عدالتي هايي است كه بر زنان توسط مردان ستمگر و مستبد

اعمال مي شده است و در واقع راهكارهايي قانوني و شرعي براي جلوگيري از تضييع حقوق آنان مي باشد.

سؤال اين است كه آيا اين امتيازات و فرصت هايي كه به قول شما به زنان داده شده برخلاف قانون شرع و تعاليم و احكام دين است يا در راستاي آن و برخاسته و برگرفته از قوانين شرع مي باشد؟ معروف است كه مي گويند: پيشگيري از درمان مفيدتر و كم هزينه تر است. بسياري از اين امتيازات و شرايطي كه به نفع زنان است، معمولا در عقدنامه ها مطرح شده و شوهر با ميل و رضايت خود آنها را مي پذيرد و امضا مي كند و زير بار آنها مي رود. در بسياري از موارد عدم تحقيق كافي قبل از ازدواج و عدم آگاهي از روحيات همسر و توجه نداشتن به هم سنخ بودن و در خور هم بودن باعث بروز مشكلات مي گردد. در موارد زيادي حاكم نبودن روابط دوستانه و صميمانه و عدم درك درست از نيازهاي طرفين و پاسخ كافي ندادن به آن نيازها باعث اختلاف و جدايي و مواجه شدن با لوازم سنگين و سخت آن مي شود. عليرغم گله و نارضايتي شما، اعتقاد زنان بر اين است كه با وجود اين امتيازات و تسهيلات هنوز بسياري از حقوق آنها تأمين نگشته و هم اكنون نيز كفه ترازوي قوانين و مقررات و احكام در طرف مردان سنگين تر و چرب تر است. بايد توجه داشت كه گرمي كانون خانواده تنها به وجود مرد وابسته نيست بلكه هم مرد و هم زن در ايجاد اين گرمي و صميميت نقش دارند و بدون همكاري

و همياري و توافق و سازگاري طرفين كانون خانواده هرگز گرم و صميمي نمي گردد. حكومت مرد بر زن و يا زن بر مرد از نظر شرعي و ديني پايه اي ندارد و هر دو بايد تحت حكومت عقل و شرع و قانون الهي باشند و احكام الهي بايد بر هر دو حكومت كند و هر كجا نقش بيشتر و مؤثرتري به مرد داده شده تنها به خاطر تفاوت نوع آفرينش زن ومرد است و در راستاي تحكيم پايه هاي خانواده است.

اين كه فرموده ايد زن فقط براي آرامش مرد است، اين چنين نيست چون هم زن براي مرد و هم مرد براي زن موجب آرامش است. خداوند در آيه 21 از سوره مباركه روم مي فرمايد: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه؛ خداوند از جنس خودتان همسراني كه مايه آرامش شماست قرار داد و بين شما دوستي و رحمت برقرار ساخت».

بنا بر نظر برخي مفسران، ازدواج جمع زوج است كه هم به مرد گفته مي شود و هم به زن، يعني مرد را براي آرامش زن و زن را براي آرامش مرد آفريد و چنين نيست كه مراد از «ازواج» در اين آيه شريفه خصوص زنان باشد تا معناي آيه اين باشد كه خداوند براي شما مردان، همسراني كه مايه آرامش باشند قرار داد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مرتضي مطهري

2. زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي

چرا اسلام براي زنان نسبت به مردان در بيشتر موقعيت ها محدوديت هاي بيشتري گذاشته است؟ آيا تفاوت گذاشتن بين حقوق زن و مرد محسوب نمي شود؟

پرسش

چرا اسلام براي زنان نسبت به مردان در بيشتر موقعيت ها محدوديت هاي بيشتري گذاشته است؟ آيا تفاوت گذاشتن بين

حقوق زن و مرد محسوب نمي شود؟

پاسخ

در مجموع و با نگرشي كلّي مي توان گفت كه تفاوتي بين زن و مرد در حقوق نيست امّا با توجه به خصوصيات و وظايفي كه تكويناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هايي نيز در حقوق از جهت تشريعي بين زن و مرد احساس مي شود. اين تفاوت ها به لحاظ خلقتي كه زن و مرد دارند، تنظيم شده و تشريع احكام مطابق با تكوين و آفرينش آن دو است و تفاوت غير از تبعيض است، تفاوت ها بر اساس ويژگي ها و استعدادها تنظيم مي شود و تبعيض بي عدالتي است اما تفاوت در ويژگي ها بر اساس حكمت عميق و دقيق تنظيم شده تا هر يك وظايف خاصي را بر عهده گرفته و مكمل يكديگر باشند.

بنابر اين بر اساس حكمت الهي بين زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت ها به خاطر ايجاد تناسب بين آن دو است، مثلاً اگر همه انسان ها مرد بودند و زنان نيز از لحاظ جسمي و روحي و رواني مانند مردها بودند، مكمّل يكديگر نبودند، بنابر اين تفاوت هاي زن و مرد تناسب است، نه نقص و كمال، قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد كه براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد.(1) زن براي زن بودن موجودي كامل است و مرد براي مرد بودن موجودي كامل است، هيچ كدام در مرحله خودشان ناقص نيستند. با اين ديدگاه مرد و زن هر دو مساوي هستند و تفاوت بين آن دو در مقام مقايسه است، وقتي مي خواهيم زن و مرد رابا هم مقايسه كنيم، تفاوت بين آن دو وجود دارد.

اين تفاوت لازم و ضروري است، اگر اين تفاوت ها نبود، در آفرينش، هر دو نقص وجود داشت.

شهيد مطهري درباره تفاوت هاي بين زن و مرد مي نويسد: "مرد از لحاظ جسمي درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و صداي او كلفت تر است، ولي زن كوچك اندام تر، كوتاه قدتر، ظريف تر و لطيف تر است. رشد بدني زن سريع تر است و رشد بدني مرد كندتر، از اين رو زنان زودتر بالغ مي شوند و مردان ديرتر.

از لحاظ رواني هم ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر تحرك بيش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و نرمي است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساكت تر است. احساسات زن از مرد جوشان تر است و سريع تر تحت تأثير احساسات خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زيادي دارد، برخلاف مرد. زن از مرد محتاطتر، مذهبي تر، پر حرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است.

احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكي دختر نمودار است.

مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد مي خواهد زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مي خواهد دل مرد را مسخّر خود كند. مرد مي خواهد زن را بگيرد (به دنبال زن مي رود) ولي زن مي خواهد او را بگيرند (مي نشيند تا دنبالش بيايند و خواستگاري كنند. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود و شهوت مردابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريك.(2)

تا اينجا بحث از تفاوت هاي بين زن و مرد بود كه

طبعاً تفاوت در وظايف و حقوق و نقشي را كه هر يك در جامعه انساني ايفا مي كنند، بدنبال دارد، اما محدوديت هاي بيشتر زنان كه در سوال ذكر شده، دقيقاً مشخص نيست كه مقصود چيست. اگر مسائلي مانند حجاب و... باشد، مشخص است كه اين مسئله و مسايلي از اين قبيل با توجه به مسئوليت و موقعيت زن و جاذبه جنسي و تحريك پذير مردان و اموري كه ذكر شد، موجب اين محدوديت مي شود. محدوديت ها در برخي از امور كه در واقع مراقبت هاي خاص است، به معناي كم ارزش بودن آن ها نيست، بلكه بالعكس چه بسا مراقبت بيشتر و برخي محدوديت ها به جهت ارزشمند بودن آن ها است.

پي نوشت ها:

1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.

2 - مجموعه آثار، ج 19، ص 178 تا 179.

چرا اسلام در بسياري از حقوق بين زن و مرد تفاوت قائل مي شود؟

پرسش

چرا اسلام در بسياري از حقوق بين زن و مرد تفاوت قائل مي شود؟

پاسخ

خواهر گرامي! توفيق روز افزون شما را از درگاه الهي خواستاريم. خوشحاليم از اين كه مجدداً با ما مكاتبه نموده و هم چنان با ما در ارتباط هستيد. نيز تشكر و سپاس گزاريم. از اين كه پاسخ نامه قبلي را خوانده و اشكالات و انتقادات خود را براي ما ارسال كرده ايد.

نامه تان ما را بر آن داشت كه مجدداً به نامه قبلي و پاسخ آن مراجعه نماييم. محتواي نامه پيشين را با اين نامه متفاوت يافتيم كه علت آن را نمي دانيم.

نامه قبلي سرشار از روح شاعرانه و با نثري بسيار زيبا نگاشته شده بود اما اين نامه را با عتاب آغاز كرده ايد.

البته ما حساسيت تان را نسبت به موضوع درك مي كنيم و لحن نوشتارتان نيز موجه است، اما به نظر ما نكته اي كه موجب سوء تفاهم شده، عبارتي بوده است كه در آن به روح عاطفي و احساسي بودن زن اشاره شده بود.

در مورد اين مسئله چند نكته را متذكر مي شويم:

1_ احساسي و عاطفي بودن زن نه گفته و سخني از ما، بلكه سخن دانشمندان و روان شناسان است، كه معتقدند دستگاه آفرينش به صورت بسيار ظريف و حكيمانه آن را در نهاد زن قرار داده تا دو جنس زن و مرد مكمّل يكديگر قرار گيرند و كانون خانواده گرم تر شده و پابرجا و برقرار ماند. نيز هر يك بتواند وظايف و مسئوليت هايي را كه از طريق دستگاه آفرينش بر عهده آن ها قرار داده شده و در نظام حقوقي اسلام آمده

است، به صورت كامل به انجام برساند.

2 _ آيا احساسي و عاطفي بودن زن نقص او است كه در سؤالتان چنين فرض كرده ايد؟ چه كسي گفته است كه اين مسئله نقص براي زن به شمار مي رود؟ آيا خودتان با اين سخن از ارزش عاطفه در درون انسان غفلت نكرده ايد؟ آيا با اين سخن ارزش زن پايين نمي آيد؟ آيا زن را از هويت و جوهره وجود خود تهي كردن و او را هر چه به مرد نزديك تر كردن، توهين به شخصيت زن نمي باشد؟

عاطفه و احساس گوهر بسيار ارزشمندي است كه در نهاد انساني قرار داده مي شود كه قابليت آن را داشته باشد و بتواند مسئوليت هايي مانند نگهداري فرزند و تربيت او با صبر و حوصله و تضمين سلامت رواني فرزندان و افرادي را كه جامعه با آن ها شكل مي گيرد، بر عهده گيرد.

آيا اين مسئله نقص است؟ اگر نقصي باشد، مطمئناً براي كسي است كه آن را ندارد، نه براي كسي كه داراي آن است.

از طرف ديگر: اساساً در منطق اسلام از نظر ارزش هاي انساني، جنسيت مطرح نيست، زيرا آن چه شخصيت و حقيقت فرد را تشكيل مي دهد، نَفْس و جان انساني است و نفس انساني نه مرد است و نه زن. جنسيت مربوط به بدن انسان است، نه نفس وي، بنابراين مرد و زن در تمام عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، علمي، سياسي و اقتصادي مي توانند حضور فعال داشته باشند و به موفقيت هايي در اين زمينه دسترسي پيدا كنند. زنان مانند مردان مي توانند به استقلال اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي دست يابند

و هيچ كس به نام دين يا چيز ديگري نمي تواند زنان را از اين حق مسلّم خود محروم كند.

خواهر گرامي، همان گونه كه در پاسخ قبلي اشاره كرديم، زن در آفرينش از بُعد روحي و جسمي، از همان گوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است. هر دو جنس در جوهر و ماهيت، يكسان و يگانه اند. تمايز وفرق در حقيقت و ماهيت ميان زن و مرد نيست. قرآن به صراحت از اين حقيقت در آيات فراواني پرده برمي دارد، مانند آيه يك نساء، صد و هشتاد و نه اعراف و سي روم.

بنابراين زن در آفرينش از گوهري آفريده شده كه مرد از آن آفريده شده است. زن در تفكر قرآني همپاي مرد، تكامل پذير و اوجگرا است و در پرتو شناخت و عمل به معراج مي رود و به اقسام رشد براي نوع انساني دست مي يابد.

آيات قرآني هرگاه از كمالات و ارزش هاي والايي كه انسان ها بدان مي رسند سخن مي گويد، زنان را همدوش و همسان مردان مطرح مي كند. در اين زمينه مي توانيد به آيات 33 و 35 سوره احزاب و 195 آل عمران و 124 نساء مراجعه كنيد.

قرآن كريم زن را انسان مي داند، با همه ويژگي هاي انساني و همه استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. در قرآن كمي و كاستي عقل زنان مطرح نشده است، بلكه زن و مرد در مدارج تكامل كه جز با خردورزي عميق امكان ندارد، مساوي و هم سطح معرفي شده اند.

در عين حال اين دو فرد از نوع انساني با توجه به مسئوليت ها و جايگاه و

نقشي كه در نظام دنيا و سازماندهي آن دارند، داراي تفاوت هاي آشكاري با يكديگر هستند.

در زنان بُعد عاطفي و احساسي بيشتر است. طبق تحقيق و تصديق همه كارشناسان و متخصصان در ابعاد حيات زن، عواطف در زن قوي تر و شكوفاتر است و اين نقصي در اين بدنه ازجامعه بشري نيست، بلكه ضرورت است، براي اهميتي كه موضوع فرزند داري و تربيت و خانواده دارد. بعد عاطفي در تكوين شخصيت فرزندان و آماده نمودن آنان براي نقشي كه اينده در درون جامعه خواهند داشت، نيز سالم سازي محيط خانواده و گرمي آن، نقش اصولي دارد. نقش آن از نقش عقل گرانه و حسابگرانه مرد كمتر نيست.

از اين رو زنان به عنوان هسته اصلي كانون خانواده و مربي اصلي فرزندان، بايد در اين جهت از مردان پيشرفته تر و تكامل يافته تر باشند. همين موجب مي گردد كه به مسائل پيچيدة فكري و عقلاني گرايش كمتري داشته باشند و همواره حسابگرانه و عقلاني با مسائل برخورد نكنند، بلكه تن به هدايت عاطفه مي دهند و به زندگي خانوادگي و اجتماعي، گرمي و لطافت مي بخشند. در اين صورت پذيرش اين كه درك برخي مسائل خشك عقلي براي مردان آسان تر باشد، هيچ تحقيري در حق زنان را موجب نخواهد بود، بلكه تفاوت هاي طبيعي، منشأ كاركردهاي طبيعي است و واجد ارزش يا ضد ارزش از جهت انساني و ديني نمي باشد. آيا بايد حد و مرزهاي طبيعي و نقش ها و مسئوليت ها را به هم زده و يكسان كرد؟ در اين صورت پايين آوردن ارزش هر يك از آن دو نخواهد بود؟

در بند سوم

نامه آورده ايد كه خواستيد بگوييد زن بر افكار خود مسلط نيست و نمي تواند در مورد همسرش طلاق را اجرا كند، در حالي كه مرد حتي به زبان هم بگويد، طلاق اجرا شده است"، خواهر گرامي، بايد توجه كنيد كه واگذاري حق طلاق در شرايط طبيعي و غير ظالمانه به مرد، نه بيانگر بي توجهي به زنان و نه طرفداري از مردان است، بلكه با توجه به مصالح خانواده و در راستاي ديگر احكام حقوقي است، هر چند در موارد خاصي، زن حق دارد از دادگاه تقاضاي طلاق كند. اضافه بر اين كه زن مي تواند با شرط ضمن عقد در پيمان زناشويي، هر وقت بخواهد از مرد طلاق بگيرد.

اما پرسش از اين كه چرا در شرايط طبيعي، حق جدايي به دست مرد سپرده شده و او مي تواند هر وقت بخواهد، پيوند زناشويي را از هم بپاشد، ولي زن مجبور به بردباري و ادامه زندگي خفت بار است، در پاسخ مي توان گفت:

اولاً طلاق براي زن هيچ نوع پيامد مالي به دنبال ندارد. مرد بايد هنگام طلاق، مهريه را بپردازد، هزينه زندگي زمان عِدّه را بدهد؛ مسكن زن در آن مدت را تهيه كند و زندگي فرزندان را تا زمان بلوغ و رشد فراهم آورد.

اضافه بر اين كه اجرت حضانت كودكان و هزينه ازدواج مجدد بر دوش او گذاشته مي شود. بنابراين از عدل و انصاف خارج است كه شخصي را به پيامدهاي عمل ديگري كيفر كنيم و به زن حق طلاق يك طرفه داده شود.

ثانياً زن به حسب فطرت خويش و به جهت وظايفي كه خداوند بر دوش او

نهاد، از احساسات و عواطف بالايي برخوردار است و زودتر عكس العمل نشان مي دهد.

آمار مي گويد كه هرگاه طلاق به زن واگذار شده، شمار فروپاشي خانواده به سرعت رو به فزوني نهاده است. در حالي كه اسلام سعي مي كند تا جايي كه امكان دارد، كانون خانواده از هم پاشيده نشود، به همين خاطر برخي محدوديت ها براي آن قرار مي دهد و سعي دارد آن را به حداقل برساند.

ثالثاً در اسلام زن مي تواند اگر بخواهد از قيد زناشويي راحت شود، گرچه همسر خواهان ادامه زندگي است، به گونه اي كه رضايت او را جلب كند و طلاق خلع بگيرد، اضافه بر اين كه مي تواند در عقد زناشويي وكالت در طلاق را شرط كند و حق طلاق را به دست آورد. بنابراين بهترين راه همان است كه طلاق در شرايط عادي براي به حداقل رسيدن، در دست كسي باشد كه بيشترين تاوان را بايد بدهد، اضافه بر آن كه در مواقع ضرورت، زن نيز مي تواند به آن دست يابد.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود.

در بند چهارم نامه خود آورده ايد "...

به علت ضعف حضور در اجتماع، فرزند را كه شيره حيات اوست، به همسر (مرد) مي دهند..." ولي در پاسخ بايد گفت: اوّلاً حضانت يك حق نيست، بلكه مسئوليت است. حضانت به معناي سرپرستي و نگهداري از كودك است نه به معناي حق داشتن كودك . طبعاً قانون بايد مسئوليت را به كسي واگذار كند كه بهتر بتواند آن را از نظر مالي و اقتصادي به انجام برساند. در عين حال نيازهاي عاطفي كودك نيز لحاظ مي شود و تا سنين خردسالي كه نياز عاطفي به مادر شديدتر و بيشتر از نياز مالي است، اين مسئوليت به مادر داده مي شود؛ بنابراين حكم حضانت در اسلام نه بي توجهي به مادر و نه امتياز دادن به پدر است، بلكه با توجه به جوانب مختلف نظام خانواده و با نظر به مصالح و حقوق كودك، بلكه با توجه به منافع و حقوق زنان، سازمان يافته است. اگر تفاوت وظيفه ميان زن و مرد پيدا مي شود، به خاطر بي توجهي و كم ارزش دادن به نقش هيچ يك از پدر و مادر نيست. انتقال حضانت، پس از مدتي از زن به مرد، بي توجهي به عاطفه مادر نيست. نبايد در ارزيابيِ مسائل اسلامي، يك سونگري كرد و فقط توجه به عاطفه مادرانه نمود و از حقوق ديگر غفلت كرد. در اين جا سخن از مصالح و حقوق فرزند در ميان است، نه فقط ارضاي عاطفه مادر. اگر چه اسلام و روايات به اين جنبه كاملاً توجه كرده اند. در مذاهب اسلامي مسئوليت حضانت را تا دو (در مورد پسر) و هفت سالگي (در مورد دختر) بر

عهده مادر دانسته اند. اين حكم با مصالح كودك سازگار و با حس عاطفي مادر موافق است كه مصالح فرزند خود را خواهان است، ضمن آن كه حضانت پدر با ارضاي عواطف مادر و حق ملاقات مادر و فرزند هرگز منافات ندارد.

در نامه اشاره به برخي درد دل ها كرده ايد كه بسياري از آن ها واقعيت دارد، ولي ارتباطي به آموزه هاي ديني ندارد.

پرسيده ايد: چرا دختران از پارك رفتن، تفريح و گردش محروم اند؟ در پاسخ مي توان گفت: اولاً چنين نيست كه دختران از پارك رفتن و تفريح محروم باشند. كافي است سري به پارك ها و تفريح گاه هاي عمومي بزنيد و دختران زيادي را مشاهده كنيد كه براي تفريح از اين مكان ها استفاده مي كنند. اگر در برخي شهرستان ها در پارك رفتن به تنهايي و ... با برخي محدوديت ها مواجه هستند، بسيار امكان دارد كه با توجه به شرايط فرهنگي شهرستان باشد. امروز دختران از باشگاه هاي ورزشيِ مخصوص به خود، استخرهاي شنايِ مخصوص بانوان و پاركها استفاده مي كنند، هر چند هنوز جامعه ما به حد ايده آل نرسيده كه بانوان به تمام خواسته هاي مشروع خود برسند. امكانات مالي و سوء مديريت ها و ... را نيز نبايد فراموش كرد. بنابراين برخي از رفتارهاي مسلمانان را نبايد به حساب اسلام گذاشت، زيرا اسلام تفاوتي بين زن و مرد قائل نشده است. چنين نيست كه به مردان اجازه گردش و تفريح را بدهد، ولي به جامعه بانوان چنين اجازه اي را ندهد.

در هر صورت از نظر اسلام هيچ گونه تبعيض بين زن و مرد وجود ندارد،

هر چند ممكن است عده اي در جامعه اسلامي در رفتارشان با زنان دچار اشكالاتي شده باشند و در برخي موارد در حق بانوان ظلم شده باشد حل اين مسائل به گذشت زمان و رشد فرهنگ ناب اسلامي نياز دارد بار ديگر از توجه شما به سؤالات ديني و نقد پاسخ قدرداني و تشكر مي كنيم و منتظر نامه هاي بعدي شما هستيم.

چرا در قوانين اسلام، مردان بر زنان برتري داده شده اند؟

پرسش

چرا در قوانين اسلام، مردان بر زنان برتري داده شده اند؟

پاسخ

در جامعة بشري مرد و زن دو پيكره وجود هستند كه طبق قانون خلقت در كنار هم رشد و كمال مي يابند. جامعه اي سعادتمند است كه اين دو وجود الهي در بستر متوازن و در جايگاه واقعي خويش قرار گيرند تا با توجه به مسئوليت ها و وظايف خود به سوي كمال حقيقي كه خليفه الهي بودن است رهنمون شوند.

اسلام ميان زن و مرد، برابري ارزش هاي انساني را بنيان نهاده است ولي از لحاظ وظايف اختصاصي، اسلام براي زن نقش خاصي را قايل است كه با سرشت و طبيعت او سازگار است. اين تكاليف است كه زن و مرد به آن سبب از هم جدا شده اند و اين به معناي تساوي و توازن حقوق و تكاليف زن و مرد است، ولي تشابه نيست.(1)

در بينش اسلامي، خلقت جهان هدفمند، حكيمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراين، تفاوت هاي طبيعي ميان دو جنس، معنا دار و حكيمانه است.

به دليل طبيعتِ متفاوت زن و مرد، احكام متناسبي جعل كرده است. چه بسا در روابط اجتماعي، برخي امور براي مردان و برخي ديگر براي زنان ارزشمند باشد، چنانكه تأمين مخارج اقتصادي خانواده از وظايف ارزشمند مرد و تنظيم اقتصاد مصرفي خانواده از ارزش هايي به حساب مي آيد كه زنان در آن نقش محوري ايفا مي كنند. پس اگر برخي مناصب اجتماعي، مردانه به حساب آيد، نمايانگر نگرش برتري نسبت به زنان نيست، بلكه نمايانگر نوعي تقسيم وظايف براي دسترسي بهتر زن و مرد به كمال است.(2)

در مجموع، آنچه كه اسلام براي

زن و مرد در نظر گرفته، موجب تكامل و رستگاري آن ها خواهد بود و بر اساس ويژگي هاي فيزيكي و طبيعي آن ها مي باشد كه در سرشت و ماهيت انساني تفاوتي با هم ندارند. اما تشابه كامل بين زن و مرد وجود ندارد تا حقوق و تكاليف آن ها يكي باشد. از اين رو، تفاوت امري معقول و منطقي است، ولي تبعيض مردود است.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود. در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: "وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ"، هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود، "و إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ". خداوند كليه زنان و مردان مسلمان. براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.

هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه 97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13

و اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام

عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: "مساوات همواره عدالت است" گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمداً زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده

و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و بر اساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند- مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند- از شمول اين قانون خارج باشند ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساساً ديات براي جبران نيست بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعاً قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد، در مي يابيد

كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد. از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

پي نوشت ها:

1. مجموعة مقالات هم انديشي مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.

2. همان، ص 293.

3. كتاب نقد، ويژه نامة حقوق زن، ص 92.

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پرسش

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پاسخ

با توجه به خصوصيات و وظايفي كه تكويناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هايي نيز در حقوق از جهت تشريعي بين زن و مرد احساس مي شود. اين تفاوت ها به لحاظ خلقتي كه زن و مرد دارند، تنظيم شده و تشريع احكام مطابق با تكوين و آفرينش آن دو است و تفاوت غير از تبعيض است، تفاوت ها بر اساس ويژگي ها و استعدادها تنظيم مي شود و تبعيض بي عدالتي است اما تفاوت در ويژگي ها بر اساس حكمت عميق و دقيق تنظيم شده تا هر يك وظايف خاصي را بر عهده گرفته و مكمل يكديگر باشند.

بنابر اين بر اساس حكمت الهي بين زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت ها به خاطر ايجاد تناسب بين آن دو است، مثلاً اگر همه انسان ها مرد بودند و زنان نيز از لحاظ جسمي و روحي و رواني مانند مردها بودند، مكمّل يكديگر نبودند، بنابر اين تفاوت هاي زن و مرد تناسب است، نه نقص و كمال، قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد كه براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد.(1) زن براي زن بودن موجودي كامل است و مرد براي مرد بودن موجودي كامل است، هيچ كدام در مرحله خودشان ناقص نيستند. با اين ديدگاه مرد و زن هر دو مساوي هستند و تفاوت بين آن دو در مقام مقايسه است، وقتي مي خواهيم زن و مرد رابا هم مقايسه كنيم، تفاوت بين آن دو وجود دارد. اين تفاوت لازم و ضروري است، اگر اين تفاوت ها

نبود، در آفرينش، هر دو نقص وجود داشت.

شهيد مطهري درباره تفاوت هاي بين زن و مرد مي نويسد: "مرد از لحاظ جسمي درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و صداي او كلفت تر است، ولي زن كوچك اندام تر، كوتاه قدتر، ظريف تر و لطيف تر است. رشد بدني زن سريع تر است و رشد بدني مرد كندتر، از اين رو زنان زودتر بالغ مي شوند و مردان ديرتر.

از لحاظ رواني هم ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر تحرك بيش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و نرمي است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساكت تر است. احساسات زن از مرد جوشان تر است و سريع تر تحت تأثير احساسات خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زيادي دارد، برخلاف مرد. زن از مرد محتاطتر، مذهبي تر، پر حرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است.

احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكي دختر نمودار است.

مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد مي خواهد زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مي خواهد دل مرد را مسخّر خود كند. مرد مي خواهد زن را بگيرد (به دنبال زن مي رود) ولي زن مي خواهد او را بگيرند (مي نشيند تا دنبالش بيايند و خواستگاري كنند. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود و شهوت مردابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريك.(2)

تا اينجا بحث از تفاوت هاي بين زن و مرد بود كه طبعاً تفاوت در وظايف و حقوق و نقشي را

كه هر يك در جامعه انساني ايفا مي كنند، بدنبال دارد، اما محدوديت هاي بيشتر زنان كه در سوال ذكر شده، دقيقاً مشخص نيست كه مقصود چيست. اگر مسائلي مانند حجاب و... باشد، مشخص است كه اين مسئله و مسايلي از اين قبيل با توجه به مسئوليت و موقعيت زن و جاذبه جنسي و تحريك پذير مردان و اموري كه ذكر شد، موجب اين محدوديت مي شود. محدوديت ها در برخي از امور كه در واقع مراقبت هاي خاص است، به معناي كم ارزش بودن آن ها نيست، بلكه بالعكس چه بسا مراقبت بيشتر و برخي محدوديت ها به جهت ارزشمند بودن آن ها است.

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن

است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج

را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها

مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(3) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(4) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس

بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.

2 - مجموعه آثار، ج 19، ص 178 تا 179.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

4. همان، ص 434.

چرا در قوانين اسلام، مردان بر زنان برتري داده شده اند؟

پرسش

چرا در قوانين اسلام، مردان بر زنان برتري داده شده اند؟

پاسخ

در جامعة بشري مرد و زن دو پيكره وجود هستند كه طبق قانون خلقت در كنار هم رشد و كمال مي يابند. جامعه اي سعادتمند است كه اين دو وجود الهي در بستر متوازن و در جايگاه واقعي خويش قرار گيرند تا با توجه به مسئوليت ها و وظايف خود به سوي كمال حقيقي كه خليفه الهي بودن است رهنمون شوند.

اسلام ميان زن و مرد، برابري ارزش هاي انساني را بنيان نهاده است ولي از لحاظ وظايف اختصاصي، اسلام براي زن نقش خاصي را قايل است كه با سرشت و طبيعت او سازگار است. اين تكاليف است كه زن و مرد به آن سبب از هم جدا شده اند و اين به معناي تساوي و توازن حقوق و تكاليف زن و مرد است، ولي تشابه نيست.(1)

در بينش اسلامي، خلقت جهان هدفمند، حكيمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراين، تفاوت هاي طبيعي ميان دو جنس، معنا دار و حكيمانه است.

به دليل طبيعتِ متفاوت زن و مرد، احكام متناسبي جعل كرده است. چه بسا در روابط اجتماعي، برخي امور براي مردان و برخي ديگر براي زنان ارزشمند باشد، چنانكه تأمين مخارج اقتصادي خانواده از وظايف ارزشمند مرد و تنظيم اقتصاد مصرفي خانواده از ارزش هايي به حساب مي آيد كه زنان در آن نقش محوري ايفا مي كنند. پس اگر برخي مناصب اجتماعي، مردانه به حساب آيد، نمايانگر نگرش برتري نسبت به زنان نيست، بلكه نمايانگر نوعي تقسيم وظايف براي دسترسي بهتر زن و مرد به كمال است.(2)

در مجموع، آنچه كه اسلام براي

زن و مرد در نظر گرفته، موجب تكامل و رستگاري آن ها خواهد بود و بر اساس ويژگي هاي فيزيكي و طبيعي آن ها مي باشد كه در سرشت و ماهيت انساني تفاوتي با هم ندارند. اما تشابه كامل بين زن و مرد وجود ندارد تا حقوق و تكاليف آن ها يكي باشد. از اين رو، تفاوت امري معقول و منطقي است، ولي تبعيض مردود است.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود. در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: "وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ"، هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود، "و إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ". خداوند كليه زنان و مردان مسلمان. براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.

هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه 97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13

و اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام

عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: "مساوات همواره عدالت است" گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمداً زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده

و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و بر اساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند- مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند- از شمول اين قانون خارج باشند ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساساً ديات براي جبران نيست بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعاً قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه كنيد، در مي يابيد

كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد. از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

پي نوشت ها:

1. مجموعة مقالات هم انديشي مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.

2. همان، ص 293.

3. كتاب نقد، ويژه نامة حقوق زن، ص 92.

آيا قوانين اسلام به نفع مردان وضع نشده كه موجب ظلم به زنان مي شود؟

پرسش

آيا قوانين اسلام به نفع مردان وضع نشده كه موجب ظلم به زنان مي شود؟

پاسخ

در جامعة بشري مرد و زن دو پيكره وجود هستند كه طبق قانون خلقت در كنار هم رشد و كمال مي يابند. جامعه اي سعادتمند است كه اين دو وجود الهي در بستر متوازن و در جايگاه واقعي خويش قرار گيرند تا با توجه به مسئوليت ها و وظايف خود به سوي كمال حقيقي كه خليفه الهي بودن است رهنمون شوند.

اسلام ميان زن و مرد، برابري ارزش هاي انساني را بنيان نهاده است ولي از لحاظ وظايف اختصاصي اسلام براي زن نقش خاصي را قايل است كه با سرشت و طبيعت او سازگار است. اين تكاليف است كه زن و مرد به آن سبب از هم جدا شده اند و اين به معناي تساوي و توازن حقوق و تكاليف زن و مرد است، ولي تشابه نيست.1

در بينش اسلامي، خلقت جهان هدفمند، حكيمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراين تفاوت هاي طبيعي ميان دو جنس، معنا دار و حكيمانه است.

به دليل طبيعتِ متفاوت زن و مرد، احكام متناسبي جعل كرده است. چه بسا در روابط اجتماعي، برخي امور براي مردان و برخي ديگر براي زنان ارزشمند باشد، چنانكه تأمين مخارج اقتصادي خانواده از وظايف ارزشمند مرد و تنظيم اقتصاد مصرفي خانواده از ارزش هايي به حساب مي آيد كه زنان در آن نقش محوري ايفا مي كنند. پس اگر برخي مناصب اجتماعي، مردانه به حساب آيد، نمايانگر نگرش فروتري نسبت به زنان نيست، بلكه نمايانگر نوعي تقسيم وظايف براي دسترسي بهتر زن و مرد به كمال است.2.

در مجموع،

آنچه كه اسلام براي زن و مرد در نظر گرفته، موجب تكامل و رستگاري آن ها خواهد بود و بر اساس ويژگي هاي فيزيكي و طبيعي آن ها مي باشد كه در سرشت و ماهيت انساني تفاوتي با هم ندارند. اما تشابه كامل بين زن و مرد وجود ندارد تا حقوق و تكاليف آن ها يكي باشد. از اين رو، تفاوت امري معقول و منطقي است، ولي تبعيض مردود است.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه ازقوانين صورت گرفته و در تمام نظام ها اين امر ممكن است، چون قانون براي همه است) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ*. هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود، و إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ. خداوند كليه زنان و مردان مسلمان. براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است،

هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه 97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13

و اما در مسائل حقوقي، اگر

مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: "مساوات همواره عدالت است" گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمداً زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه

و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند- مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند- از شمول اين قانون خارج باشند ولي مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساساً ديات براي جبران نيست بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعاً قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظه

كنيد، در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد.

از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به نفع سلامت جامعه و خانواده است يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكه نيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.

پاورقي

1- مجموعة مقالات هم انديشي مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.

2 - همان، ص 293 3 - كتاب نقد، ويژه نامة حقوق زن، ص 92.

چرا مرد بايد به زن خرجي بدهد؟ چرا زن نبايد خرجي مرد را بدهد؟

پرسش

چرا مرد بايد به زن خرجي بدهد؟ چرا زن نبايد خرجي مرد را بدهد؟

پاسخ

از نظر اسلام تأمين بودجه كانون خانواده به عهدة مرد است و زن از اين نظر مسئوليتي ندارد، ليكن اگر زن خودش خواست كار كند (كاري كه مانع حقوق مرد نباشد) و از درآمدش براي مرد و خانواده خرج كند، اشكال ندارد. اسلام جلوي اين كار را نگرفته ، به ديگر سخن اسلام بنا به مصالحي خرجي زن را به عهده مرد گذاشته و وي را ملزم كرده كه نفقه زن را پرداخت كند، ولي كمك مالي به مرد و خانواده را بر زن حرام نكرده است. پرداخت بستگي به خواست زن دارد و او در اين جهت آزاد است كه از اموالش (اعم از حقوق و درآمد كار يا اموالي كه از طريق ارث و مهريه به وي مي رسد) در مخارج زندگي مشترك هزينه كند . در واقع اسلام زن را از هر نوع اجبار والزام براي دويدن به دنبال پول براي مخارج زندگي معاف كرده است.

معافيت زن از نظر اسلام عللي دارد، از جمله: مسئوليت و رنج و زحمات طاقت فرساي توليد نسل از لحاظ طبيعت به عهده زن است. زن است كه بايد بيماري ماهانه را تحمل كند؛ سنگيني دورة بارداري و بيماري مخصوص اين دوره را به عهده برگرد؛ سختي زايمان و عوارض آن را تحمل كند؛ كودك را شير دهد و پرستاري كند. اين ها همه از نيروي بدني و عضلاني زن مي كاهد، توانايي او را در كار و كسب كاهش مي دهد، و بسياري از وقت زن را به خود اختصاص مي

دهد. اگر بنا شود قانون، زن و مرد را از لحاظ تأمين بودجه زندگي در وضع مشابهي قرار دهد و به حمايت زن برنخيزد، زن وضع سخت و سنگيني پيدا خواهد كرد. همين مسئوليت ها سبب شده در جانداراتي كه به صورت جفت زندگي مي كنند، جنس نر همواره به حمايت جنس ماده برخيزد و او را در تهيه خوراك و آذوقه كمك كند.

افزون بر اين در زندگي مشترك و كانون گرم خانواده، باقي ماندن جمال و نشاط روحي و رواني در زن ، مستلزم آسايش بيشتر و تلاش كم تر و فراغ خاطر زيادتري است. اگر زن مجبور باشد مانند مرد پيوسته در تلاش و كوشش و در حال دويدن و پول در آوردن باشد، خسته شده و گرفتار آشفتگي خاطر و دغدغه هاي كفري بسيار مي شود و آسايش از وي سلب خواهد گرديد. بديهي است زني كه آسايش خاطر ندارد، فرصتي نخواهد يافت كه به خود برسد و باعث سرور و شادي مرد و خانواده و فرزندان شود. از اين رو نه تنها مصلحت زن بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگي در اين است كه زن از تلاش هاي طاقت فرسا براي تأمين معاش معاف باشد. مرد هم مي خواهد كانون خانوادگي براي او كانون آسايش و رفع خستگي از گرفتاري هاي بيروني باشد. زني قادر است كانون خانوادگي را محل آسايش و فراموش كردن گرفتاري ها قرار دهد كه به اندازه مرد و خسته و كوفتة كار بيرون نباشد. آسايش و سلامت و نشاط و فراغ خاطر زن براي مرد نيز ارزش فراوان دارد. سرّ اين كه مردان حاضرند با جان

كندن پول درآورند و به زن تقديم كند تا او به سر وضع و نشاط و شادابي خود برسد، اين است كه مرد نياز روحي خود را به زن دريافته است. مرد مي داند خداوند زن را مايه آسايش و آرامش روح او قرار داده است: "و جعل منها زوجها ليسكن اليها،(1) همسرش از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد".

مرد دريافته است هر اندازه موجبات آسايش همسر خود را فراهم كند، غير مستقيم به سعادت خود خدمت كرده و كانون خانوادگي خود را رونق بخشيده است.(2)

بنابراين اسلام به خاطر توانايي جسمي و فكري ، او را مسئول ادارة زن قرار داده و زن را از تأمين هزينه زندگي مشترك معاف كرده ، از سوي ديگر كار و كوشش و كمك مالي به مرد و خانواده را بر وي حرام نكرده ، اگر خواسته باشد كمك كند، آزاد باشد.

پي نوشت ها :

1 - اعراف (7) ايه 189.

2 - مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 231. براي اطلاع بيشتر از حقوق زن به اين كتاب مراجعه فرماييد.

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پرسش

چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟

پاسخ

در مجموع و با نگرشي كلّي مي توان گفت كه تفاوتي بين زن و مرد در حقوق نيست امّا با توجه به خصوصيات و وظايفي كه تكويناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هايي نيز در حقوق از جهت تشريعي بين زن و مرد احساس مي شود. اين تفاوت ها به لحاظ خلقتي كه زن و مرد دارند، تنظيم شده و تشريع احكام مطابق با تكوين و آفرينش آن دو است و تفاوت غير از تبعيض است، تفاوت ها بر اساس ويژگي ها و استعدادها تنظيم مي شود و تبعيض بي عدالتي است اما تفاوت در ويژگي ها بر اساس حكمت عميق و دقيق تنظيم شده تا هر يك وظايف خاصي را بر عهده گرفته و مكمل يكديگر باشند.

بنابر اين بر اساس حكمت الهي بين زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت ها به خاطر ايجاد تناسب بين آن دو است، مثلاً اگر همه انسان ها مرد بودند و زنان نيز از لحاظ جسمي و روحي و رواني مانند مردها بودند، مكمّل يكديگر نبودند، بنابر اين تفاوت هاي زن و مرد تناسب است، نه نقص و كمال، قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد كه براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد.(1) زن براي زن بودن موجودي كامل است و مرد براي مرد بودن موجودي كامل است، هيچ كدام در مرحله خودشان ناقص نيستند. با اين ديدگاه مرد و زن هر دو مساوي هستند و تفاوت بين آن دو در مقام مقايسه است، وقتي مي خواهيم زن و مرد رابا

هم مقايسه كنيم، تفاوت بين آن دو وجود دارد. اين تفاوت لازم و ضروري است، اگر اين تفاوت ها نبود، در آفرينش، هر دو نقص وجود داشت.

شهيد مطهري درباره تفاوت هاي بين زن و مرد مي نويسد: "مرد از لحاظ جسمي درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و صداي او كلفت تر است، ولي زن كوچك اندام تر، كوتاه قدتر، ظريف تر و لطيف تر است. رشد بدني زن سريع تر است و رشد بدني مرد كندتر، از اين رو زنان زودتر بالغ مي شوند و مردان ديرتر.

از لحاظ رواني هم ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر تحرك بيش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و نرمي است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساكت تر است. احساسات زن از مرد جوشان تر است و سريع تر تحت تأثير احساسات خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زيادي دارد، برخلاف مرد. زن از مرد محتاطتر، مذهبي تر، پر حرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است.

احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكي دختر نمودار است.

مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد مي خواهد زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مي خواهد دل مرد را مسخّر خود كند. مرد مي خواهد زن را بگيرد (به دنبال زن مي رود) ولي زن مي خواهد او را بگيرند (مي نشيند تا دنبالش بيايند و خواستگاري كنند. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود و شهوت مردابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريك.(2)

تا اينجا

بحث از تفاوت هاي بين زن و مرد بود كه طبعاً تفاوت در وظايف و حقوق و نقشي را كه هر يك در جامعه انساني ايفا مي كنند، بدنبال دارد، اما محدوديت هاي بيشتر زنان كه در سوال ذكر شده، دقيقاً مشخص نيست كه مقصود چيست. اگر مسائلي مانند حجاب و... باشد، مشخص است كه اين مسئله و مسايلي از اين قبيل با توجه به مسئوليت و موقعيت زن و جاذبه جنسي و تحريك پذير مردان و اموري كه ذكر شد، موجب اين محدوديت مي شود. محدوديت ها در برخي از امور كه در واقع مراقبت هاي خاص است، به معناي كم ارزش بودن آن ها نيست، بلكه بالعكس چه بسا مراقبت بيشتر و برخي محدوديت ها به جهت ارزشمند بودن آن ها است.

براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني

بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند

و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني

1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.

2- تحكيم

روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.

با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.

3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت

دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.

4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او

حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته،

اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(3) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.

به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك

عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(4) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.

بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.

در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.

پي نوشت ها:

1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.

2 - مجموعه آثار، ج 19، ص 178 تا 179.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.

4. همان، ص 434.

چرا اكثر قوانين اسلام به نفع مرد وضع شده است، با اين كه حقوق زن و مرد در اسلام مساوي است؟ چرا در جوامع اسلامي هنوز زنان چون كنيزكاني تحت فشار سلطة مردان مي باشند ؟

پرسش

چرا اكثر قوانين اسلام به نفع مرد وضع شده است، با اين كه حقوق زن و مرد در اسلام مساوي است؟ چرا در جوامع اسلامي هنوز زنان چون كنيزكاني تحت فشار سلطة مردان مي باشند ؟

پاسخ

در جامعة بشري مرد و زن دو پيكره يك وجود هستند كه طبق قانون خلقت در كنار هم رشد و كمال مي يابند. جامعه اي سعادتمند است كه اين دو موجود الهي در بستر متوازن و در جايگاه واقعي خويش قرار گيرند تا با توجه به مسئوليت ها و وظايف خود به سوي كمال حقيقي كه خليفه الهي بودن است رهنمون شوند.

اسلام ميان زن و مرد، برابري ارزش هاي انساني را بنيان نهاده ولي از لحاظ وظايف اختصاصي اسلام براي زن نقش خاصي را قايل است كه با سرشت و طبيعت او سازگار است. تكاليف ، زن و مرد را از هم جدا كرده و اين به معناي تساوي و توازن حقوق و تكاليف زن و مرد است، ولي تشابه نيست.(1)

در بينش اسلامي، خلقت جهان، هدفمند و حكيمانه و بر اساس لطف خداوند است. بنابراين تفاوت هاي طبيعي ميان دو جنس، معنا دار و حكيمانه است.

به دليل طبيعتِ متفاوت زن و مرد، احكام متناسبي وضع كرده است. چه بسا در روابط اجتماعي، برخي امور براي مردان و برخي ديگر براي زنان ارزشمند باشد، چنانكه تأمين مخارج اقتصادي خانواده از وظايف ارزشمند مرد و تنظيم اقتصاد مصرفي خانواده از ارزش هايي به حساب مي آيد كه زنان در آن نقش محوري ايفا مي كنند. پس اگر برخي مناصب اجتماعي، مردانه به حساب آيد، نمايانگر نگرش فروتري نسبت به زنان

نيست، بلكه نمايانگر نوعي تقسيم وظايف براي دسترسي بهتر زن و مرد به كمال است.(2)

در مجموع، آنچه كه اسلام براي زن و مرد در نظر گرفته، موجب تكامل و رستگاري آن ها خواهد بود و بر اساس ويژگي هاي فيزيكي و طبيعي آن ها مي باشد كه در سرشت و ماهيت انساني تفاوتي با هم ندارند. اما تشابه كامل بين زن و مرد وجود نداردژ تا حقوق و تكاليف آن ها يكي باشد. از اين رو، تفاوت امري معقول و منطقي است، ولي تبعيض مردود است.

بي انصافي است كه سوء استفاده هاي ناجوانمردانه (كه بعضي از مسلمانان مانند برخي از غير مسلمانان نسبت به زن انجام مي دهند) را به حساب نظام اسلام و قانون آن بگذاريم، زيرا جامعه بانوان شكايت از اين دارند كه با ايشان طبق قوانين و مقررات اسلامي رفتار نمي شود، نه آن كه قوانين خللي داشته باشد، بلكه آن گونه كه شايسته جامعه اسلامي است، قوانين و مقررات اسلامي به طور صحيح در محاكم قضايي به كار گرفته نمي شود.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: "وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ؛. هر كه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود، "و إِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ و... خداوند براي كليه زنان و مردان مسلمان، مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است".

هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195- النحل، آيه

97- غافر، آيه 40- حجرات، آيه13

در مسائل حقوقي نيز نظام حقوقي اسلام، عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست بلكه گاهي مساوات ضد عدل است مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. اين قضيه كه: "مساوات همواره عدالت است" گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است مثلاً در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. كه در اينجا و موارد مشابه ديگر مرد به همراه ديگر افراد خانواده از اين افزايش بهره مي برند.

در ضمن بايد توجه داشته باشيم كه قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به شمار موارد بايد قانون وضع شود زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند. نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از

آن مصلحت بيرون است عاجز بمانيم.

حال با توجه به مطالب بالا ، هيچ گاه اسلام زن را چون كنيز ندانسته كه بايد در خدمت مرد باشد ، بلكه شايد از نگاه ديگر بگوييم اين مردان هستند كه بايد به زن و ديگر افراد خانواده خدمت نمايند. در عين حال از زنان خواسته است وظايف زناشويي و آنچه را در مقابل شوهر برعهده دارند، انجام دهند.

بنابراين اسلام به اين دو جنس، نه به عنوان دو رقيب يا حتي دو همكار، بلكه به عنوان دو ياور كه بايد به همديگر و براي خوشبختي خود و ديگر اعضاي خانواده، خدمت نمايند، نظر مي كند.

اگر مواردي را مي بينيم كه زن يا مرد، مسئوليت هايي را كه بر عهده آنها نهاده شده، به انجام نمي رسانند ، مربوط به ضعف و كاستي اسلام و قوانين آن نمي باشد . نمي توان سوء استفاده هايي را كه مي تواند از طرف هر دو جنس نسبت به قوانين انجام مي پذيرد به نقص قوانين مربوط دانست. چه بسيار قوانيني كه به درستي انجام نمي پذيرد و يا سوء استفاده هايي از آن صورت مي گيرد.

در مورد طلاق توجه داشته باشيد كه در قواين اسلامي، حق طلاق به طور مطلق به عهده زنان واگذار نشده، است. اما حق طلاق در دست مردان قرار گرفته است. براي بررسي عميق اين مسئله مي گوييم:

دليل بر اين كه حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آيات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در اين آيات خطاب به مردان است، همان

طور كه در ازدواج خطاب به مردان است، مثل "اذا نكحتم المؤمنات، فانكحوا ماطاب لكم، فانكحو هن باذن أهلهنّ".

از اين جا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه طبيعتاً حق طلاق از آنِ كسي است كه موقع ازدواج، به دنبال آن مي رفت و به اصطلاح به خواستگاري زن مي رفت. در كلام فقها آمده است:

"الطلاق بيد من أخذ بالساق؛ طلاق به دست كسي است كه در ابتداي ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج كرد)".

از جهت قانون طبيعت نيز چنين است كه از ابتداي خلقت هميشه بر اساس فطرت خدادادي، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاري آنان مي رفتند. به تعبير ديگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از اين رو حق طلاق به كسي داده مي شود كه به دنبال عقد ازدواج رفته است.

در صورتي حق طلاق با مرد است كه در ضمن عقد ازدواج، حق توكيل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق كنند زن در صورتي كه لازم بداند يا در صورتي كه مرد دچار عارضه اي شود، از جانب مرد وكيل باشد كه خود را مطلّقه كند، زن نيز حق طلاق خواهد داشت.

در قانون مدني جمهوري اسلامي آمده است: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي را كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، كه خود را مطلّقه نمايد". (ماده 1119)

بنابراين از نظر فقهي و از نظر قانون مدني ايران، گرچه حق طلاق به صورت يك حق طبيعي براي مرد است، ولي به صورت يك حقّ قراردادي و تفويضي مي تواند به زن واگذار

شود.

در مواردي نيز حاكم شرع مي تواند زني را مطلّقه كند و آن در مواردي است كه مرد نه به وظائف زوجيت عمل مي كند و نه زن را طلاق مي دهد. حاكم شرع زوج را احضار مي كند و به او تكليف مي كند كه زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاكم طلاق مي دهد.

امام صادق(ع) فرمود:

"هر كس زني دارد و او را نمي پوشاند و نفقه وي را نمي پردازد، بر پيشواي مسلمانان لازم است آن ها را به وسيله طلاق از يكديگر جدا كند".(3)

بنابراين اسلام در مورد حق طلاق اين نظريه را مي پذيرد كه راه طلاق براي زن باز است. وي مي تواند ضمن عقد نكاح شرط وكالت بر طلاق بكند. نيز مي تواند به حاكم شرع براي طلاق گرفتن در صورت خودداري شوهر مراجعه كند.(4)

چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟

در فلسفه احكام اسلام، كانون خانواده و هر چه موجب استحكام آن شود، داراي اهميت و ارزش بوده و هر چه موجب از بين رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اوليه در اسلام، حفظ كانون خانواده است، مگر آن كه مفسده حفظ آن بيشتر از مصلحت آن باشد، به همين جهت طلاق به عنوان آخرين راه حل كه مبغوض نزد خدا است، تشريع شده است.

حال كه اصل اوليه حفظ كانون خانواده است، بايد طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جايي كه امكان دارد، نبايد اين امر صورت بگيرد.

با توجه به اين مسئله اسلام حق طلاق را به دلايل متعدد، به طور مطلق در اختيار زن قرار نداده است، زيرا اوّلاً در بسياري از موارد كه زن، رضايت از

شوهر ندارد، كانون خانواده مي تواند همچنان استحكام يافته و برقرار بماند و عدم رضايت زن به رضايت تبديل شود.

توضيح: حيات خانوادگي به علاقه طرفين وابسته است، اما روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است. طبيعت، علائق زوجين را به اين صورت قرار داده كه زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پايدار زن، به صورت واكنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند كليد محبت را در اختيار مرد قرار داده، او است كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نيز او را دوست مي دارد و نسبت به او وفادار مي ماند. چون وفاداري زن بيشتر از مرد است، بي وفايي زن عكس العمل بي وفايي مرد است.

خداوند كليد فسخ ازدواج را به دست مرد داده، يعني مرد با بي علاقگي و بي وفايي نسبت به زن، او را سرد و بي علاقه مي كند، برخلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع شود، معمولاً تأثير چنداني در علاقه مرد ندارد. از اين رو معمولاً بي علاقگي مرد منجر به بي علاقگي طرفين مي شود، ولي بي علاقگي زن لزوماً منجر به بي علاقگي طرفين نمي شود. سردي و خاموشي علاقه مرد مساوي است با مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي. اما سردي و خاموشي زن به مرد، آن را به صورت بيماري نيمه جان در مي آورد كه اميد بهبود و شفا دارد. حال اگر بي علاقگي از طرف زن شروع شود، براي مرد اهانت نيست كه زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدريجاً او را رام كند، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است

كه براي حفظ حامي خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، يعني به زور شوهر خود را نگه دارد.

اين مطلب در صورتي است كه علت بي علاقگي زن، فساد اخلاق و ستمگري مرد نباشد، ولي اگر مرد، ستمگري را آغاز كند، در نتيجه زن به مردش بي علاقه شود، مطلب ديگري است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به زن نيازمند است و زن به قلب مرد.(5)

هم چنين از جهت رنجش و ناراحتي، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت مي شوند و صبر و تحمل آنان كمتر از مردان است، اما پس از مدتي رنجوري برطرف مي شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده مي شد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

همچنين چون ازدواج، حقوق و وظايف مالي و اقتصادي را بر شوهر لازم مي كند، جدا شدن و طلاق براي او سخت تر از زنان است، زيرا مهريه را بايد پرداخت كند، در حالي كه زن گيرنده است و در طلاق هيچ بار مالي بر او تحميل نشده، بلكه استفاده مالي دارد، بنابراين شرايط طلاق (كه در اسلام مبغوض ترين حلال دانسته شده) براي مرد سخت و سنگين است و براي زن از نظر مالي و اقتصادي نه تنها سخت نيست، بلكه مي تواند مطلوب باشد.

چنانچه پاسخ ارائه شده را كافي نمي دانيد و يا همچنان سؤالاتي در اين موضوع و موضوعات ديگر برايتان باقي مانده است، در مكاتبات بعدي براي ما بنويسيد تا به آنها پاسخ داده شود.

پي نوشت ها :

1- مجموعة مقالات هم انديشي مسايل و مشكلات زنان، ج 1، ص 202.

2 همان، ص 293

3. شهيد مطهري،

نظام حقوق زن در اسلام، ص 315.

4. همان.

5.همان، ص 284.

آيا اشتراط «ذكورية» در تصدّي مناصبي كه به نحوي ولايت و حكومت بر عامّة مردم دارد، به معني محروم نمودن زنها و بيتوجّهي به ارزشهاي انساني نيست؟

پرسش

آيا اشتراط «ذكورية» در تصدّي مناصبي كه به نحوي ولايت و حكومت بر عامّة مردم دارد، به معني محروم نمودن زنها و بيتوجّهي به ارزشهاي انساني نيست؟

پاسخ

از اين جهت كه معنا و مفهوم اين شرط محروميّت و سلب و عدم توجّه به ارزشهاي انساني زن و اثبات امتياز و حقّ انتفاع و استفاده و اكتساب و برخورداري بيشتر براي مرد است يا اينكه معني و مفهومش معاف بودن زن از يك سلسله از تكاليف و مسؤوليّتهاي خطرناك و تكليف مرد و تحميĠبر اوست، و بالاخره نتيجه، راحت زن و زحمت مرد است، از دو ديدگاه قابل بررسي است:

از ديد يك فرد غربي اين شرط، موجب محروميّت زن از امتيازات حكومت است؛ چون غربي با ديد مادّي و امتيازات مادّي اين مقام را بررسي مينمايد.

امّا از نظر اسلام و مكتبي كه ميخواهد به جاي كاخ «تيسفون» و يا دربار قيصر روم، مدينة محمّد و كوفة علي و آن روش متواضعانه و بيتجمّل را بسازد و فرمانروايان و همه را با منطق «تِلْكَ الدّارُ الآخِرةِ نَجْعَلُها لِلَذينَ لا يُريدوُنَ عُلُوّاً في الارَضَ و لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» قصص/83 رهبري نمايد، نزديك شدن به اين مقام نزديك شدن به خطر و موقفي بين بهشت و جهنّم است كه جز او احدي و افرادي كه كمال وثوق به نفس خود را دارند، خود را براي آن نامزد نمينمايند و اگر كسي را از آن به هر علّت معاف كنند يا به او تكليف ننمايند، هرگز احساس محروميّت نميكند.

بنابراين در اينجا مسألة تفاوت زن و مرد مطرح نيست؛ اشتباه از عدم تميز بين حكم و حق و تكليف

و اختصاص ناشي شده است. از بينش الهي و از ديدگاه يك بانوي مسلمان و آگاه در اينگونه احكام مانند عدم وجوب نماز جمعه بر زن و سقوط جهاد از او، زن محروم نيست؛ بلكه مكلّف نيست يا مورد عنايت خاص است و صيانت و حشمت و حفظ ارزشهاي والاي او مورد نظر است.

البتّه حكمتهاي ديگري نيز اين حكم را شامل ميشود: مانند اينكه تصدّي ولايت حكومت نيازمند به صلابت و انعطاف ناپذيري خاص و بلكه در مواردي نيازمند به خشونت است كه در بانوان چنان نيست و اين عين كمال آنها است. در آنان زمينههاي انعطاف و رقّت و لطف و تأثير در برابر مناظر رقّت انگيز زيادتر و قويتر است كه زن مظهر عاطفه و احساسات است و مرد براي قاطعيّت و تصميم.

درباره تفاوت زن و مرد از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه توضيح دهيد .

پرسش

درباره تفاوت زن و مرد از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه توضيح دهيد .

پاسخ

مسلما" در نهج البلاغه و ياديگر كلمات معصومين ( ع ) و حتي آيات قرآن ، مطالبي متناسب با زمان صدور و نزول وجود دارد .قضاياي شخصي و روي كردهاي ويژه و خاص دراحاديث و روايات غير قابل انكار است . البته تشخيص موارد آن نياز به اطلاعات وسيع در مورد حديث و زمينه هاي لازم ديگر دارد .آنچه كه درمورد نقص ايمان و عقول زنان در احاديث آمده است از چند جهت قابل تامل است : الف ) از جهت دايره شمول ، ب ) از نظر برداشت و پيام . در مورددايره شمول ، مسلما" آنچه كه نقل گرديده به صورت قضاياي كلي نيست ( بلكه به صورت قضاياي مهمله ) يعني آن كه حكمي كلي درباره همه مواردنيست . از اين رو ممكن است اشاره به برخي زنان و يا گروهي از زنان باشد نه همه آنها، اما از نظر برداشت و پيام ؛ خداوند با حكمت بالغه خويش ، هرموجودي را متناسب با موقعيت و وظايفي كه بايد به انجام برساند آفريده است . چشم را بسيار ظريف و حساس خلق نموده ، ولي استخوان هاي اطراف آن را بسيار محكم و سخت قرار داده است . عضلات پلك چشم رافوق العاده سبك و قابل انعطاف ولي عضلات پا و دست را به گونه اي ديگرقرار داده است . مجموعه اعضاي بدن با يكديگر متفاوتند، ولي در كناريكديگر در سيستمي واحد هر كدام وظيفه خاص خود را به انجام مي رسانند .در نظام آفرينش مرد و زن

نيز هر كدام براي انجام وظيفه خاصي آفريده شده اند .لذا خصوصيات رواني و جسمي آنان نيز متناسب با آن قرارداده شده است . از برخي جهات زن بر مرد ترجيح دارد و از برخي جهات نيزمرد بر زن . ولي اين به خودي خود نقصي براي طرفين محسوب نمي شود.تنها وقتي كه كار به مقايسه مي انجامد، در عالم نسبيت گفته مي شود : چيزي از جهتي ناقص است و از جهتي كامل . آنچه كه در برخي اخبار آمده ( بر فرض صحت سند و صدور ) همين نكته است . كسي اين حقيقت را منكر نيست كه ظرفيت مغزي زنان كمتر از مردان است و ظرفيت احساس و عواطف زنان بيش از مردان . حال اگر كسي در عالم سنجش مرد را از نظر عاطفي از زن ناقص تر دانست خطا نكرده است . چنان كه اگر زن را به لحاظ تعقل در رتبه پايين تر از مردان قرار داد، به خطا نرفته است . البته اين قضايا به نحو كلي نيستند و همواره استثناهايي وجود دارد .زناني وجود دارند كه عاقل تر ازمردانند و ...نكته اساسي ديگر اين است كه روايت ( ( نواقص العقول ) ) براساس احتمال اين كه از اميرالمومنين ( ع ) صادر شده باشد، از نظر عقلي توجيه پذير ( Justifiable ) مي باشد .توضيح اين كه از ديدگاه اسلام زن و مردهر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند.در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن

رسالت و مسووليت خاصي نيز بر دوش هركدام نهاده است . تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه ازتركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد .هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش ، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي ايد .در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولا" در مرد ظهور وبروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمنداست و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت ، زيبايي ، مهر، عاطفه ،شور و احساس قلبي است . اين نكته : اولا" : به معناي بي خردي زن يابي عاطفگي مرد نيست و ثانيا" به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر ازهر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است ، بلكه ؛ يعني ، به طورمتوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه ، و وجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است . ثانيا" : اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست ، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است . به قول سعدي : جهان چون چشم و خط وخال و ابروست ==كه هر چيزش بجاي خويش

نيكوست == ثالثا" : عقل بردو قسم است : 1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است : ( ( العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان ) ) اين عقل همان ( ( عقال ) ) و زانوبند هواها و اميال نفساني است . در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد .2- عقل حسابگر،ابزاري و اينتسترومنتال ( Instrumental Ration ) كه كاربرد آن بيشتر درتنظيم معاش و سياسات است ، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد اززن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است . از توضيح فوق روشن مي شود كه تعبير اميرمومنان ( ع ) تحقير كننده زن نيست ، بلكه هشدار به كساني است كه در هرمساله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند .سخن آن حضرت در واقع تفطن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت ، بلكه بايددقيقا" روانشناسي او را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد .تعبير ( ( نواقص الايمان ) ) نيز با تبييني كه با اشاره به ترك عباداتي چون نماز و روزه درايام عادت در بر دارد بيانگر تذكر مهمي به زنان است . اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي

كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد .در اينجا هر دو به حكم الهي عمل مي كنندو احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد، ليكن در هر صورت اين مساله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تاثير هر يك از اين دو عمل - كه هر دوهم اطاعت از فرمان پروردگار است - بر نفس انسان متفاوت است . به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر يعني موقعي كه درحضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است . دراين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي ، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلا" اگر عبادات زن را دو برابر قرارمي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد .در پاسخ به اين اشكال توجه به چندنكته ضروري است : اولا" : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن در ايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفانمايد و تنها مانع وي حكم

شارع است . همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه ( ( عادت ) ) از نظر تكويني هيچگونه تاثيري درمقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد .در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل مي كند، يعني اگر حقيقتا" و تكوينا" نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفا" داراي جنبه تسهيلي باشد .ثانيا" : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلا مذكور وضع نموده است ، چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت روبه قبله بنشيند و به ياد خدا باشد، ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند، سخن امير مومنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند .ثالثا" : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام مي دهند .بنابراين سخن امير مومنان ( ع ) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مردكمتر است و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود، بلكه چنان كه اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمانهاي خاص مانند ايام عادت ، نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي . رابعا" : حكمت سخن اميرالمومنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار

مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده وبكوشند از راه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلا را هر چند موقتي است پر نمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند .بنابراين اين فراز نيز در مقام تحقير زن نمي باشد .تعبير ( ( نواقص الحظوظ ) ) بيان يك مساله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در برخي اشكال آن كمتر از مرد است ، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است . لذا اين سخن نيز چون فرازهاي فوق بيانگر ( ( ناهمانندي ) ) ( Dissimilarity ) و تفاوتهاي شكلي ( Formal ) است ، نه ( ( عدم تساوي ) ) ( unequality ) . توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهدكه اسلام بار مالي خانواده را تماما" بر عهده مرد نهاده و تامين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن ، خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است . نيز حقوق ديگري براي زن مانند مهريه قرار داده است . بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد وهرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد و مرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد، ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تامين كند و بخش عظيمي از آنچه راكه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد .افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است

، در مثل پدر ومادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام ( ( يك ششم ) ) ارث مي برند .نيز برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند .از مجموع قواعدحقوقي فوق مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتراز مرد نباشد كمتر نيست و سخن امير مومنان ( ع ) ناظر به بخش خاصي ازاحكام حقوقي است . در رابطه با حديث ( ( اعروالنسا يلزمن الحجال ) ) ( نهج الفصاحه ، ح 343 ) ، همان توضيحي كه پيرامون بند پاياني نامه 31نهج البلاغه آمد صادق است . مزيد بر آن توجه به نكات زير لازم است : 1-نهج الفصاحه از كتب معتبر به شمار نمي آيد .اين به معناي عدم و ثاقت همه ًمضامين آن نيست ، ليكن در عين وجود بسياري از احاديث شريف پيامبر ( ص ) ، اشتمال آن بر مضامين ناموثق نيز كم نيست ؛ از همين رو هيچ فقيهي به ان استناد نمي كند و بر اساس آن حكمي صادر نمي نمايد .2 - آنچه در مفاد اين روايت است مبارزه با ( ( تبرج ) ) و خودنمايي است كه يكي ازعوامل مهم شيوع فساد در جامعه مي باشد .يكي از زمينه هاي رواني همواركننده انديشه تبرج و خودنمايي ، وفور امكانات آن از قبيل : لباس هاي رنگارنگ ، لوازم آرايشي و امثال آن است . از اين رو پيامبر يكي از عوامل پيشگيري را كم كردن لباس هاي زينتي بيان فرموده اند .3- روايت مزبورشامل لباس هاي لازم زن نمي باشد .از نظر

شرعي تامين پوشاك زن متناسب با شان ، وقار و حيثيت او از وظايف مسلم مرد است . لذا روايت فوق تنهاناظر به لباس هاي اضافي است . 4- از نظر شمول افرادي نيز حكم مزبورعموميت ندارد، و به قرينه ذيل اختصاص به كساني مي يابد كه كثرت لباس موجب تبرج گرايي در آنان شود .احتمال جعلي بودن حديث شماره 2358زياد است . در عين حال معناي آن وجود نقصي در زن نيست ، چنانكه پيامبراكرم ( ع ) فرمودند : ( ( الجنه تحت اقدام الامهات ؛ بهشت زير پاي مادران است ) ) . روايتي كه از وسايل الشيعه نقل شده در سندش شخصي به نام ( ( سهل بن زياد ) ) وجود دارد كه علماي رجال او را توثيق نكرده اند، از همين روعالمان دين روايات او را معتبر نمي دانند .مقصود از روايتي كه در فروع كافي نقل شده نيز اطاعت نابخردانه و بيش از حد از زنان و سرسپردگي در برابرخواست هاي انتها ناپذير زنان دنيا طلب است ، كه باعث مي شود مرد براي تامين آنها حلال و حرام را در هم آميزد و رضاي بنده را در سايه خشم خداجستجو نمايد .به تحقيق چنين رويكردي فرآوردي جز در افتادن در آتش دوزخ نخواهد داشت . حرمت زن در اسلام در اينجا بد نيست نيم نگاهي به سخنان گهربار پيامبر اكرم ( ص ) بيندازيم . تعاليم ارزشمندي كه دردشوارترين شرايط تاريخي براي زنان - كه دختران را زنده به گور مي كردند،زن را مانند كالا به ارث مي بردند و مالك مي شدند، و او را از

هر گونه حقي محروم مي داشتند - صادر شده است . پيامبر اكرم ( ص ) بدينوسيله بلندترين گام را، در بدترين شرايط، در جهت احياي حقوق زن و پاسداشت كرامت انساني وي برداشته است : 1- ( ( بهترين شما آن كسي است كه نسبت به زن خود، سازگارتر و خيرخواه تر باشد و من از همه شما درباره زن ها خيرخواه ترهستم ) ) . 2- ( ( زنان ، همانا خواهران و مادران و خاله ها و عمه هاي شما هستندو ريشه وجود شما از آنان است و بايد در اوج عاطفه و مهرباني با آنان رفتارشود ) ) . 3- ( ( نسبت به زنان با تقوي باشيد و از جهت رعايت حقوق آنها وحفظ و توجه به ايشان تقوي داشته باشيد، زيرا كه آنان ، امانت خداوند دردست شمايند كه طبق دستور و قول پروردگار براي شما حلال و محرم شده اند .بر شما است كه حقوق آنان را مراعات كرده و عادلانه طبق عرف زمانه و شان زنان ، زندگي ايشان را تامين كنيد ) ) . 4- ( ( بهترين شما آن افرادي هستند كه با زنان خود خوب و خوش باشند ) ) . 5- ( ( ملعون و بازملعون است آن كسي كه در تامين زندگي همسر خودكوتاهي كرده و حقوق خانواده راضايع و آنان را ناراحت كند ) ) ، ( احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه ً زن ، ص 5 - 354 ) در اينجا سخن را به پايان مي بريم و به همين مقدار در زدودن غباركژانديشي پيرامون نگرش اسلام

به زن بسنده مي كنيم ، خردورزان راروزاست كه به انصاف داوري كنند و امتيازات نگرش اسلامي بر جاهليت پيشين و جاهليت نوين ، كه در نگرش فمينيستي غرب تبلور يافته است ، را به خوبي بازشناسند .ضمنا" شما مي توانيد سوالات خود را ( در صورت جانشدن در يك برگ ) در برگه هاي معمولي نوشته و همه را در داخل يكي ازاين اوراق مخصوص و يا فتوكپي آن قرار دهيد و ارسال نماييد.;

دلايل مساوي بودن حقوق مرد و زن در اسلام چيست؟ به طور مثال در مورد طلاق، شاهد بودن در جرائم و... .

پرسش

دلايل مساوي بودن حقوق مرد و زن در اسلام چيست؟ به طور مثال در مورد طلاق، شاهد بودن در جرائم و... .

پاسخ

حقيقت زن و مرد از نظر اسلام يكسان است. آنان داراي دو سرشت و دو حقيقت نيستند. خداوند متعال مي فرمايد: »اي مردم! از پروردگارتان بپرهيزيد كه همه شما را از نفس واحد (آدم) آفريد و همسر وي را نيز از جنس او آفريد.«؛ (نساء، آيه 1)

زن و مرد در رسيدن به كمالات معنوي و درجات عالي نيز يكسان اند. ولي داراي تفاوت هايي هستند كه به بيان و علّت بعضي از آنها اشاره خواهيم كرد:

1- ارث: ارث مرد دو برابر زن است. مردان وظايفي دارند كه سبب مي شود نيمي از درآمد خود را خرج زنان كنند. مرد بايد هزينه زندگي همسر خود را از خوراك، مسكن، پوشاك و... بر اساس شأن و نياز وي بپردازد. در صورتي كه زنان از پرداخت هرگونه هزينه اي، حتّي براي خودشان معاف هستند. بنابراين، زن مي تواند تمام ارث خود را پس انداز كند. در حالي كه مرد بايد آن را براي خود، همسر و فرزندانش خرج كند. از آنجا كه مرد داراي تدبير عقلاني بيشتري است در افزايش گردش چرخ هاي اقتصادي جامعه سهم بيشتري را نيز ايفا مي كند.

2- شهادت و گواهي: شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد است. (بقره، آيه 28)؛ زنان بر اساس آفرينش خود معمولاً در محيط خانه، مشغول فعاليت، تربيت فرزند و رسيدگي به امور منزل هستند و در كارهاي بيرون از منزل دخالت كمتري دارند و در نتيجه، تجربه آنها در اين امور كمتر از مردان است و تشخيص دقيق موضوع شهادت برايشان مشكل تر است.

به علاوه،

زنان چون داراي عاطفه و احساس بيشتري هستند، ممكن است در هنگام اداي شهادت، زودتر تحت تأثير وضعيت موجود قرار گيرند و به نفع يكي از طرفين شهادت دهند. در صورتي كه شاهد بايد به هيچ وجه تحت تأثير قرار نگيرد تا بتواند واقعيت را بيان كند. (منزلت زن، ص 241 - 257)

چرا خداوند آزادي مرد را بيشتر از زن قرار داده آيا مي توان اين را نوعي برتري بين زن و مرد دانست؟

پرسش

چرا خداوند آزادي مرد را بيشتر از زن قرار داده آيا مي توان اين را نوعي برتري بين زن و مرد دانست؟

پاسخ

در پاسخ سؤال شما بيان چند نكته لازم است:

1 - زن و مرد در نظام هستي به گونه اي خلق شده اند كه وجود هر يك مكمّل وجود ديگري است. بنابراين زن بدون مرد و مرد بدون زن، ناقص هستند و هر يك به تنهايي قادر به رسيدن به كمال(كه قرب الهي است) نمي باشند.

2 - البته از سوي ديگر، خداوند متعال بنابر مصالحي بين زن و مرد تفاوت هايي نيز در جسم و روحشان قرار داده است كه بتوانند هر يك نواقص ديگري را برطرف نموده و زمينه كمالات شان را فراهم كنند.

{P - براي توضيح بيشتر در زمينه تفاوت هاي جسم و روحي زن و مرد رجوع كنيد به كتاب حقوق زن در اسلام از شهيد مطهري، ص 162-164. P}

3 - احكام شريعت مقدس اسلام در زمينه حقوق زن و مرد، متناسب با تفاوت هايي است كه در طبيعت آنها وجود دارد؛ يعني اسلام بر اساس مصالح و نيازهاي حقيقي زن و مرد، احكام خاصي را براي هر يك از آنها وضع كرده است؛ چون وضع احكام مساوي و مشترك براي زن و مرد و ملاحظه ننمودن جنبه هاي جسمي و روحي آنان، كاري حكيمانه نبوده و از عدل و انصاف الهي به دور مي باشد.

4 - برخي از محدوديّت هايي كه در اسلام براي زنان تشريع شده، در واقع جهت مصونيت و حفظ سلامت جسمي و روحي آنان و نيز مصالح اجتماعي آنان بوده است؛ به عنوان نمونه از حجاب و پوشش بانوان بايد نام برد. گر چه به حسب ظاهر،

حجاب نوعي محدوديت براي زنان به حساب مي آيد، اما در حقيقت اين حكم اسلامي براي حفظ عفت و آزادي آنان وضع شده است؛ چون پوشش اسلامي؛ آنان را از نگاه هوس انگيز و مزاحمت هاي نامحرمان مصون نگه داشته و در نتيجه از آسايش و آرامش بيشتري برخوردار خواهند بود. براي درك فوائد حجاب، ذكر اين نكته لازم است كه بهترين راه، توجه به فسادهاي جنسي خانمان برانداز، در غرب است. آنان به بهانه آزادي و تساوي حقوقي زن و مرد، بيشترين اهانت ها را به آنان نموده و آزادي حقيقي را از آنان سلب كرده اند.

نتيجه آن كه احكام ديگر اسلام نيز در حقيقت جهت حفظ آزادي حقيقي زن و مرد و اجتماع انساني است، چون از منظر اسلام، آزادي حقيقي، خارج شدن از بندگي و ذلّت هواهاي نفساني و اتصال پيدا كردن به فيض الهي است.

چرا همة محدوديت ها براي زنان و دختران است؟

پرسش

چرا همة محدوديت ها براي زنان و دختران است؟

پاسخ

پاسخ شما منوط به توضيح كامل سؤالتان است، كه انجام نداده ايد و مصداق و منظور شما واضح نيست. درهر صورت نكاتي كه به نظر مي آيد تقديم مي كنم:

الف)- اصولاً بسياري از محدوديتهايي كه بر زنان و دختران اعمال مي شود دستور ديني نيست، وبه آداب و سنن و خرافات غلط مربوط است، مثل جلوگيري ازتحصيل زنان وياحق شغل ودرآمدكه البته دردين براي آن استثنائاتي ذكرشده، ولي اصل اين حق ها براي اومورد تأييد دين است.

ب)- اگر ما با جامعيّت بيشتري به قضيه بنگريم، مي بينيم در محدودة دين چيزي كه شما فرموديد وجود ندارد، براي بررسي بيشتر، مطلب را به دو بخش تقسيم مي كنم: الف)- درون اسلام ب)- بيرون از اسلام

الف)- اگر بطور مثال براي زن واجب است كه سرخودش را بپوشاند، براي مرد هم واجب است معاش اهل بيت خود را تأمين كند، به عبارت ديگر، هر يك از زن و مرد تا آنجا كه از جهت تكوين و خلقت مشابه هم هستند، داراي حقوق يكسان هستند، اما در مواردي كه داراي تفاوت جسمي و روحي هستند _ و اين مسأله واضح بوده، نياز به اثبات ندارد _ "هر يك از زن و مرد به تناسب استعدادها و تواناييهايي كه دارند، تكاليف و تعهدات خاصي متوجهشان مي شود"(1)كه ما به هنگام طرح سؤالي نظير سؤال شما، اگر فقط به تكليفي كه به عهدة خودمان گذاشته شده نگاه كنيم، طبعاً احساس مي كنيم به ما ظلم شده است، اما اگر با جامعيّت بنگريم، متوجه مي شويم ديگر انسانها نيز از زن و مرد، به نسبت تكليفي كه دين

به عهدة او گذاشته حقي هم دارد و بالعكس. مثلاً اگر زن موظف است از مرد تمكين كند، مرد هم موظف است فقط در چهارچوب دين از او چيزي بخواهد و موظف است سالانه لباس بهاره و پاييزة او را تأمين كند. و اگر مثلاً دختر در خانه پدرش، خدمتكار داشته، شوهرش هم بايد براي او خدمتكار بگيرد، پس حقوق متقابل است نه يكطرفه.

ب)- باز اگر با جامعيّت بيشتري بنگريم و وضعيت زن را در اسلام و ساير مكاتب مشاهده كنيم، مي بينيم چون اسلام كاملترين دين است، بيشترين حقوق را براي زنان به نسبت ساير اديان و مكاتب قايل شده، مثلاً در رأي گيري براي تعيين خلافت در 1400 سال پيش، زنان حضور داشتند، اما تا چند دهه قبل در همين فرانسه و بسياري ديگر كشورهاي غربي زن حق رأي نداشت.

ج)- در تعريف محدوديت، بايد هم به جسم توجه كنيم و هم به روح؛ آنچه كه غربيان آزادي مي نامند فقط آزادي جسم است، در نتيجه ولنگاري يا به تعبير بهتر، بردگي زن است.(2) برهنه كردن او و تبديل به كالايي شهواني، نتيجه تفكر غربي است. اما آنچه اسلام مي گويد براي مصونيت است اگر شما نمي گذاريد فرزندتان"سم" بخورد، بظاهر او را محدود كرديد، اما در واقع مصونيّت داده ايد.

منابع و مآخذ:

1) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، ص228

2) توسعه و مباني تمدن غرب، شهيد سيد مرتضي آويني، ص20

چرا براي دختران سختگيري مي كنند؟

پرسش

چرا براي دختران سختگيري مي كنند؟

پاسخ

با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ سؤال شما!

پرسشگر گرامي، پاسخ شما منوط به توضيح كامل سؤالتان است، كه انجام نداده ايد و مصداق و منظور شما واضح نيست. درهر صورت نكاتي كه به نظر مي آيد تقديم مي كنم:

الف)- اصولاً بسياري از محدوديتهايي كه بر زنان و دختران اعمال مي شود دستور ديني نيست، وبه آداب و سنن و خرافات غلط مربوط است، مثل جلوگيري ازتحصيل زنان وياحق شغل ودرآمدكه البته دردين براي آن استثنائاتي ذكرشده، ولي اصل اين حق ها براي اومورد تأييد دين است.

ب)- اگر ما با جامعيّت بيشتري به قضيه بنگريم، مي بينيم در محدودة دين چيزي كه شما فرموديد وجود ندارد، براي بررسي بيشتر، مطلب را به دو بخش تقسيم مي كنم: الف)- درون اسلام ب)- بيرون از اسلام

الف)- اگر بطور مثال براي زن واجب است كه سرخودش را بپوشاند، براي مرد هم واجب است معاش اهل بيت خود را تأمين كند، به عبارت ديگر، هر يك از زن و مرد تا آنجا كه از جهت تكوين و خلقت مشابه هم هستند، داراي حقوق يكسان هستند، اما در مواردي كه داراي تفاوت جسمي و روحي هستند _ و اين مسأله واضح بوده، نياز به اثبات ندارد _ "هر يك از زن و مرد به تناسب استعدادها و تواناييهايي كه دارند، تكاليف و تعهدات خاصي متوجهشان مي شود"(الف) كه ما به هنگام طرح سؤالي نظير سؤال شما، اگر فقط به تكليفي كه به عهدة خودمان گذاشته شده نگاه كنيم، طبعاً احساس مي كنيم به ما ظلم شده است، اما اگر با جامعيّت بنگريم، متوجه مي شويم ديگر انسانها

نيز از زن و مرد، به نسبت تكليفي كه دين به عهدة او گذاشته حقي هم دارد و بالعكس. مثلاً اگر زن موظف است از مرد تمكين كند، مرد هم موظف است فقط در چهارچوب دين از او چيزي بخواهد و موظف است سالانه لباس بهاره و پاييزة او را تأمين كند. و اگر مثلاً دختر در خانه پدرش، خدمتكار داشته، شوهرش هم بايد براي او خدمتكار بگيرد، پس حقوق متقابل است نه يكطرفه.

ب)- باز اگر با جامعيّت بيشتري بنگريم و وضعيت زن را در اسلام و ساير مكاتب مشاهده كنيم، مي بينيم چون اسلام كاملترين دين است، بيشترين حقوق را براي زنان به نسبت ساير اديان و مكاتب قايل شده، مثلاً در رأي گيري براي تعيين خلافت در 1400 سال پيش، زنان حضور داشتند، اما تا چند دهه قبل در همين فرانسه و بسياري ديگر كشورهاي غربي زن حق رأي نداشت.

ج)- در تعريف محدوديت، بايد هم به جسم توجه كنيم و هم به روح؛ آنچه كه غربيان آزادي مي نامند فقط آزادي جسم است، در نتيجه ولنگاري يا به تعبير بهتر، بردگي زن است.(ب) برهنه كردن او و تبديل به كالايي شهواني، نتيجه تفكر غربي است. اما آنچه اسلام مي گويد براي مصونيت است اگر شما نمي گذاريد فرزندتان"سم" بخورد، بظاهر او را محدود كرديد، اما در واقع مصونيّت داده ايد.

منابع و مآخذ:

الف) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، ص228

ب) توسعه و مباني تمدن غرب، شهيد سيد مرتضي آويني، ص20

به كمك كدام يك از آيات قرآن مي توان بعضي از گره هاي اساسي موجود در حقوق اجتماعي زنان را گشود; مقداري توضيح دهيد.

پرسش

به كمك كدام يك از آيات قرآن مي توان بعضي از گره هاي اساسي موجود در حقوق اجتماعي زنان را گشود; مقداري توضيح دهيد.

پاسخ

هر جامعه اي مبتني بر عقائد و فرهنگ خود، حقوق خويش را پايه گذاري مي كند و نمي توان با حقوق به عنوان يك پديدة وارداتي و تقليدي بر خورد نمود. حقوق زن در اسلام يكي از مباحث مهم و جالبي است كه در محافل علمي از ديرباز طرح شده و مورد تحليل قرار گرفته است (براي كسب آگاهي بيشتر ر.ك حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ) امّا آنچه از تعاليم قرآن در اين باره مي توان استفاده نمود اين است كه با ظهور اسلام و تعليمات ويژه آن زندگي زن وارد مرحلة نويني شد و زن از كليه حقوق فردي و اجتماعي و انساني برخوردار گرديد.(با استفاده از تفسير الميزان علامه طباطبائي ج 4، ص 187، جامعه مدرسين ) پاية تعليمات انسان در مورد زن اين است كه وَلَهُن َّ مِثْل ُ الَّذِي عَلَيْهِن َّ بِالْمَعْرُوف يعني زن همان اندازه كه در اجتماع وظائف سنگين به عهده دارد حقوق قابل توجهي نيز داراست

اسلام زن رانيز همچون مردان از آزادي كامل برخوردار مي داند و لذا در برنامه هاي مجازاتي و كيفري هم زن ارا مسئول شناخته است الزانية و الزاني .. زن و مرد را به مجازات مساوي محكوم مي كند.

از طرفي استقلال را در كلية حقوق اقتصادي براي زن قائل است و انواع و اقسام ارتباطات مالي را براي زن بلامانع دانسته او را مالك درآمد و سرماية خويش مي شمارد.

در سورة نسأ / 32 مي فرمايد: "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن مردان نصيبي از آن چه

بدست مي آورند دارند و زنان نيز نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد)."

از اين آيه و آيات ديگر به خوبي استفاده مي شود كه اسلام و قرآن براي زن شخصيت حقوقي مستقل و مساوي با مرد قائل است اما در معناي تساوي نبايد اشتباه كرد. برخي از تفاوت هاي جسمي كه منشأ تفاوت هاي روحي است باعث شده كه اسلام حوزة آن دو را مشخص و از يكديگر جدا كند.(پرسش و پاسخ آيت الله مكارم ص 463.)

مثلاً به خاطر ويژگي روحي لطيف زن را از قضاوت منع كرده و اين كار را به مردان واگذار نموده و در عوض حضانت بچه را تا سن معيني حق زن مي داند كه مرد نمي تواند اين حق را از او سلب نمايد.

از اينرو قرآن با توجه به واقعيت شخصيت زن تمام حقوق را برايش در نظر گرفته و نبايد ما مرعوب موج فمينيستي كه ارمغان غرب است قرار بگيريم حقوق آنها در فرهنگ و زمان و زمين خودشان و حقوق ما هم در فرهنگ و ديانت خودمان

و اين تصور كه غرب حقوق زن را احيا نموده بسيار غلط است چرا كه با دادن برخي فرصت ها به زن او را از حقوق اصلي و اساسي خود باز داشته اند.

الف _ چرا پسران و دختران از لحاظ حجاب دين و غيره با هم تفاوت دارند؟

اشاره

ب _ چرا پسران چادر يا مقنعه سرشان نمي كنند و همة بدبختي ها براي دختران است ج _ چرا پس از فهميدن دوستي يك پسر با يك دختر، حرف و حديث ها نسبت به پسر زودتر تمام مي شود، اما نسبت به د

پرسش

الف _ چرا پسران و دختران از لحاظ حجاب دين و غيره با هم تفاوت دارند؟

ب _ چرا پسران چادر يا مقنعه سرشان نمي كنند و همة بدبختي ها براي دختران است ج _ چرا پس از فهميدن دوستي يك پسر با يك دختر، حرف و حديث ها نسبت به پسر زودتر تمام مي شود، اما نسبت به دختر تا آخر عمر باقي مي ماند؟

پاسخ

الف _ قبل از هر چيز لازم به ذكر است كه آنچه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند. "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً;(نسأ،1)، بنابراين ماية اصلي زن و مرد يكي بوده و هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد، به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند. "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِي َّ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ئَيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ ;(روم 21)

عمده تفاوت هايي را كه مي توان در نظر گرفت عبارتند از: تفاوتهاي روحي رواني كه خداوند زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده كه هر دو در كنار هم مكمل هم هستند; و تفاوتهاي جسماني _ مذكر و مؤنث بودن _. اما در مسايل ارزشي قرآن هر دو را يكسان دانسته و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد، چه زن باشد چه مرد. "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآغ ل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَغكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ

;(حجرات 13)

خداوند در مورد اعمال با مكلفين يكسان برخورد مي كند. "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُو حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ ;(نحل 97)، بنابراين اينجا بايد ميان مسايل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت چرا كه قرآن در مسايل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آنها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته سخن مي گويد، (شخصيتي همچون لقمان حكيم لقمان 12)، در جايي ديگر از زنان شايسته نيز نام مي برد. (مثل همسر فرعون 11/تحريم و حضرت مريم 43/آل عمران و...) و در اين زمينه قرآن همچنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است اما در مسايل حقوقي چون تفاوتهايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زنها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس

ب _ پوشش هم براي مردان و هم براي زنان است حجاب براي بانوان كه بهترين نوع آن چادر است به لحاظ آفرينش و شخصيت گران سنگي است كه خانم ها دارند و يك ارزش كرامت و بها دادن به آن ها است و بي حجابي بي بندوباري و در معرض بيگانگان و نامحرمان قرار گرفتن پژمردگي بدبختي بي شخصيتي آلودگي و... را در پي دارد.

در جهان طبيعت در

اطراف يك گل حجاب هاي مختلفي وجود دارد تا گل محفوظ بماند واگر هر چشم و دست آلوده اي به آنها برسد پرپر و پژمرده مي شوند و طبيعت زيبايي خود را از دست مي دهند. زن در زبان احاديث به گل معرفي شده است اين گل بايد حفظ شود و بيش ترين مسئوليت در اين باره متوجه خود بانوان است از اين رو، با حفظ حجاب خود را از آلودگي هاي گوناگوني كه در جامعه وجود دارد، حفظ مي كنند;

از اين رو، در قرآن كريم چندين آيه در مورد حجاب و پوشش زنان آمده است و در برخي از آن آيات به كيفيت و شكل حجاب پرداخته شده است خداوند مي فرمايد: و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را ]از هر نامحرمي فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند; مگر آن چه ]به طور طبيعي از آن پيداست و بايد مقنعه خود را بر گردن خويش ]فرو[ اندازند، و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان ]همكيش خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه رغبتي ]به زنان ندارند يا كودكاني كه بر عورتهاي زنان وقوف حاصل نكرده اند، ]در اين مورد چيزي نمي فهمند[ آشكار نكنند; و پاهاي خود را ]به گونه اي به زمين نكوبند تا آن چه از زينتشان نهفته مي دارند، معلوم گردد. اي مؤمنان همگي ]از مرد و زن به درگاه خدا توبه كنيد. اميد است كه رستگار شويد. (نور، 31) در اين آيه چند نكته قابل توجه است

1. زنان نبايد زينتهاي خود را _ جز در مواردي كه

به طور طبيعي ظاهر است _ آشكار سازند. منظور از زينت همان آلات زينتي هستند كه زنان حق نماياندن آن ها را بر ديگران ندارند; به اين ترتيب آشكار كردن هر نوع زينتي حتي لباسهاي زينتي و مخصوص كه در زير لباس عادي يا چادر مي پوشند، جايز نيست زيرا قرآن از اين عمل نهي فرموده است (ر.ك تفسير نمونه ج 14، ص 438 _ 441.)

2. آن ها بايد "خِمار"هاي خود را بر سينه هاي خود بيفكنند. "و ليضربن بخمرهن ّ علي َ جيوبهن ّ" واژة "خُمُر"، جمع "خمار" به معني پوشش است امّا معمولاً به چيزي ]روسري يا مقنعه اي گفته مي شود كه زنان سر خود را با آن مي پوشانند.(مفردات الفاظ قرآن كريم راغب اصفهاني ص 298، دارالعلم بيروت )

كلمة "جيوب نيز جمع "جيب و به معني يقة پيراهن است كه از آن به گريبان تعبير مي شود و گاه به قسمت بالاي سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مي شود.(ر.ك قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 1، ص 91، دارالكتب الاسلامية )

دستوري كه آية فوق در مورد انداختن گوشة مقنعه به روي گريبان مي دهد، مفهومش پوشاندن تمام سر و گردن و سينه است (نمونه ج 14، ص 450.)

3. زنان در مواردي مجازند زينت خود را آشكار كنند كه در آية 31، سورة نور به موارد آن اشاره شده است (تفسير نمونه همان ص 440 و 441.)

البته دستور حجاب فقط در مورد بانوان نيست بلكه مردها نيز بايد شؤون و عفاف اسلامي را رعايت كنند، چنان كه قرآن مجيد در مورد مردان مي فرمايد: "قُل لِّلْمُؤْمِنِين َ يَغُضُّوا مِن ْ أَبْصَ_َرِهِم ْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُم ْ ذَ َلِكَ أَزْكَي َ لَهُم ْ إِن َّ اللَّه َ خَبِيرُ

بِمَا يَصْنَعُون َ; (نور، 30) به مردان با ايمان بگو: ديده فرو نهند و پاكدامني ورزند، كه اين براي آنان پاكيزه تر است زيرا خدا به آن چه مي كنند آگاه است "

جملة "و يحفظوا فروجهم چنان كه در روايات بيان شده مربوط به پوشانيدن عورت از نگاه ديگران است (ر.ك تفسير نمونه آية الله مكارم شيرازي ج 14، ص 438، دارالكتب الاسلامية / تفسير نورالثقلين الحويزي ج 3، ص 587 _ 588، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان )

بنابراين بر مردان لازم است چشم خود را از نگاه به نامحرم حفظ نمايند، و مراعات عفاف نموده عورت خود را از نگاه ديگران بپوشانند; اما پوشاندن بقيه بدن واجب نيست مگر در صورتي كه بداند زنان نامحرم به بدن او نگاه مي كنند كه در اين صورت لازم است بدن خود را از نگاه آنان بپوشاند، تا كمك به گناه آنان نكرده باشد.(ر.ك توضيح المسائل مراجع بني هاشمي ج 2، ص 449)، استفتائات مقام معظم رهبري دفتر انتشارات اسلامي )

امافلسفه حجاب عفت و پاكدامني با آفرينش و فطرت زن به هم آميخته است و در آفرينش او، جايگاه عظيم و بلندي دارد كه هم خود زنان خواهان عفت و پاكدامني هستند و هم ديگران زن را با اين ويژگي مي خواهند. اسلام نيز آفرينش زن و صلاح و خير جامعه را در نظر گرفته و حجاب را لازم شمرده تا عفت بروني زن با عفت دروني او هماهنگ و بنيان خانواده مستحكم گردد و زن همچون كالاي ناچيزي در معرض همگان قرار نگيرد.

قرآن مسأله حجاب را در چند آيه يادآوري و در بعضي از آنها به حكمت و فلسفه آن

هم اشاره كرده است كه برخي از آنها عبارتند از:

1. پاكي دلهاي مردان و زنان و آلوده نشدن آنها: در مكتب قرآن علاوه بر بهداشت جسمي (كه در دنيا مطرح است يك نوع بهداشت روحي و رواني هم وجود دارد كه چنانچه مراعات نشود، روح مسموم مي شود، و آثار خطرناكي را در پي دارد كه از مسموميت جسمي به مراتب خطرناك تر است در برخي آيات به رعايت اين نوع از بهداشت توصيه شده است

قرآن در آية 53 سوره احزاب در مورد روبرو شدن و صحبت كردن با زنان پيامبر مي فرمايد:

"... و إذا سألتموهن ّ متَعاً فسئلوهن من ورأ حجاب ذَلكم ئگطهر لقلوبكم و قلوبهن ّ...; و هنگامي كه چيزي ]از وسايل زندگي را به عنوان عاريت از آنان ]=همسران پيامبر[ مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد. اين كار، براي پاكي دلهاي شما و آنها بهتر است "

2. در امان ماندن از اذيت افراد سبكسر: خداوند در آية 59 سوره احزاب مي فرمايد: "ي_َ ئ'يّها النبي قل لأزوَجك و بناتك و نسأ المؤمنين يدنين عليهن ّ من جَلبَيبهن ّ ذَلك ئگدني َ ئگن يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً; يعني اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسري هاي بلند خود را بر خويش فرو افكنند ]طوري كه زير گلو و سينه هايشان پيدا نباشد[ اين كار براي اين كه شناخته شوند و مورد اذيت ]اهل فسق و فجور[ قرار نگيرند، بهتر است (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده و رحيم است "

3. به طمع نيفتادن افراد سبكسر و بيماردل در آيه 32 سوره احزاب خطاب به زنان پيامبر

_ كه در واقع خطاب به همه زنهاست _ آمده است "...به شكل هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد" و در آيه 30 و 31 سوره نور خطاب به پيامبراكرم مي فرمايد: "قل للمؤمنين يغضّوا من ئگبصَرهم و يحفظوا فروجهم ذَلك ئگزكي َ لهم ..; به مؤمنان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه به نامحرمان فرو گيرند، عفت خود را حفظ كنند. اين براي آنان پاكيزه تر است ..و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار نكنند، و ]اطراف روسري هاي خود را بر سينه خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[، و زينت خود را آشكار نسازند; مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان هم كيششان يا برده گانشان ]كنيزانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلي به زن ندارند، يا كودكاني كه از امور جنسي مربوط به زنان آگاه نيستند، و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود ]و صداي خلخال كه بر پادارند به گوش رسد[. اي مؤمنان همگي به سوي خدا باز گرديد تا رستگار شويد!"

علاوه بر آنچه بيان شد، استواري اجتماع و استحكام پيوند خانوادگي جلوگيري از چشم چرانيها، حفظ ارزشها، احترام ِ زن _ كه هر اندازه متين تر و باوقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را در معرض نمايش مرد نامحرم نگذارد به احترامش افزوده مي شود _ از

ديگر علتها و فلسفه هاي حجاب است كه از آيات و روايات استفاده مي شود.(جهت آگاهي بيشتر ر.ك مسأله حجاب مرتضي مطهري انتشارات صدرا _ فلسفة حجاب علي محمدي انتشارات ارم )

ج _ اسلام رابطة مشروع را جايز مي داند و به آن سفارش فراوان نموده است اما روابط نامشروع به هر شكل كه باشد، مانند دوست پسر يا دختر كه آثار نامشروع نيز دارد را حرام و ناپسند مي دارد. شايسته است همة پسران و دختران رعايت حلال و حرام را بنمايند تا ديگران پشت سر آن ها حرف نزنند و به قول امروزي ها، جلوگيري بهتر از رفع و سرپوش گذاشتن است

اين كه پس از آگاهي جامعه حرف ها نسبت به دختر بيش تر از پسران است ناشي از فرهنگ و حساسيتي است كه نسبت به دختران و زنان در جامعه وجود دارد.

قرآن كريم حرف و حديث در روابط اجتماعي به ويژه در امور آبرويي آن جا كه بر اساس شك و گمان باشد را به شدت مذمت فرموده آن را گناه مي داند: "يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُواْ لاَ يَسْخَرْ قَوْم ٌ مِّن قَوْم ٍ عَسَي ََّ أَن يَكُونُواْ خَيْرًا مِّنْهُم ْ وَ لاَ نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَي ََّ أَن يَكُن َّ خَيْرًا مِّنْهُن َّ وَ لاَ تَلْمِزُوَّاْ أَنفُسَكُم ْ وَ لاَ تَنَابَزُواْ بِالاْ ئَلْقَ_َب ِ بِئْس َ الاِ سْم ُ الْفُسُوق ُ بَعْدَ الاْ سًِيمَ_َن ِ وَ مَن لَّم ْ يَتُب ْ فَأُوْلَغ كَ هُم ُ الظَّ_َ_لِمُون َ يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّن َ الظَّن ِّ إِن َّ بَعْض َ الظَّن ِّ إِثْم ٌ وَ لاَ تَجَسَّسُواْ وَ لاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِب ُّ أَحَدُكُم ْ أَن يَأْكُل َ لَحْم َ أَخِيه ِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوه ُ وَ اتَّقُواْ اللَّه َ إِن َّ اللَّه َ تَوَّاب ٌ رَّحِيم ٌ ;(حجرات 11_12) اي كساني كه ايمان آورده ايد! نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را

استهزا كنند، شايد آن ها از اين ها بهتر باشند و نه زناني از زنان ديگر، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يك ديگر را مورد طعن وعيب جويي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه هر كسي بعد از ايمان نام كفر بگذاريد و آن ها كه توبه نكنند، ظالم و ستم گرند. اي كساني كه ايمان آورده ايد! از بسياري از گمان ها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمان ها، گناه است و هرگز ]در كار ديگران تجسس نكنيد و هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردة خود را بخورد؟ ]به يقين همة شما از اين امر كراهت داريد، تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است "

اما اگر انسان به خلاف كاري كسي يا كساني يقين داشته باشد، در اين صورت نيز، حق ندارد آن را در جامعه پخش كند; تنها در موارد خاصّي مانند شهادت دادن در درگاه براي اثبات حكم آن هم با درخواست قاضي مي تواند مطالبي بگويد. خداوند متعال راه بازگشت و توبه از خطا و گناه را باز فرموده است و فرد گناه كار مي تواند با توبه رابطة بين خود و خدايش را بهبود بخشد و خداوند نيز، بخشنده و مهربان است اما اگر حتي در آن جا كه به گناه افراد يقين داشته باشيم افشاگري كنيم آبروي اشخاص از بين مي رود و ديگر جبران شدني نيست در حالي كه خداوند به اين امر راضي نمي باشد، زيرا حفظ حرمت و حيثيت از مهم ترين واجبات است و در اين جهت بين مرد و زن و پسر

و دختر فرقي نيست

افزون بر آن چه بيان شد، امامان معصوم فرموده اند: از هر حركتي كه سبب مي شود مورد سوءظن و تهمت قرار بگيريد، بپرهيزيد; امام علي در اين باره مي فرمايد: "از رفت و آمد به جاهاي تهمت برانگيز و مجالسي كه گمان بد به آن ها برده مي شود بپرهيزيد،(ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 22، ص 176_195، دارالكتب الاسلامية ) زيرا دوست بد هم نشين خود را مي فريبد.(ميزان الحكمه محمد محمدي ري شهري ج 2، ص 633، دارالحديث ) و نيز مي فرمايد: "كسي كه خود را در معرض تهمت قرار دهد، نبايد كسي را كه به او گمان بد برد سرزنش كند."(همان )

حقيقت برابري زن ومرد دراسلام تا چه حداست ؟ اگر درهمه موارد است چرا در كلاس درس دانشگاه پياده نمي شود؟

پرسش

حقيقت برابري زن ومرد دراسلام تا چه حداست ؟ اگر درهمه موارد است چرا در كلاس درس دانشگاه پياده نمي شود؟

پاسخ

در رابطه با برابري زن و مرد بايد توجه داشت كه اسلام قائل به «تساوي» زن و مرد است نه «تشابه» كه غرب تبليغ مي كند. تساوي به اين معناست كه شرايط ويژه فيزيولوژيك و پيكولوژيك و تفاوت ها و تشابهات هر يك در ابعادمختلف ملاحظه شود و به هر كس به تناسب استعدادها توان ها و نيازهايش حقوق و وظايفي تعلق گيرد. تشابه به معناي آن است كه در تمام موارد حقوق و وظايف يكسان متعلق گيرد بدون ملاحظه استعدادها و نيازهاي طبيعي وفطري خاص هر گروه. طبيعي است بر اساس نگرش دوم نظام زندگاني دگرگون مي گردد ولي بنابر ديدگاه اسلاميشرايط تكويني انسان ها ملاحظه مي شود و در نتيجه هر گروه متناسب با شرايط طبيعي خود به فعاليت هاييمي پردازند و از حقوقي بهره مند مي شوند.در واقع نوعي تقسيم كار و حقوق طبيعي بر اساس ناموس خلقت بين زن ومرد ايجاد مي شود. از اين جاست كه مي بينيم. مثلا در دانشكده كشاورزي تعداد دانشجويان پسربردختران فزونيمي يابد ولي در دانشكده پرستاري يا مامايي و ... قضيه برعكس مي شود و هيچ يك ازاينهابه معناي تبعيض نيست.بلكه به معناي تقسيم كاربراساس مناسبات جسمي و روحي است و نبايد انتظار داشت حتما در هر رشته درسي نصف دانشجويان مرد و نيم ديگر زن باشند. اما اينكه در كلاس شما دختران در آخر كلاس مي نشينند مربوط به وضعيت فيزيكي آن كلاس و ترتيب مقتضي چينش دانشجويان در آن است و مساله اي سراسري و همگاني نيست. در صورتي كه راه حل بهتري موجود باشد مي توانيد با مسوءولين آموزشي

و دانشگاه تماس گرفته و مشكل خود را حل كنيد.

پيرامون عدل خداوند در برقراري حقوق زن ومرد لطفا توضيح دهيد.

پرسش

پيرامون عدل خداوند در برقراري حقوق زن ومرد لطفا توضيح دهيد.

پاسخ

مكتب گرانقدر اسلام در رابطه با مسئله حقوق زن و مرد قائل به تساوي است. تساوي به اين معناست كهخصوصيات فيزيوپسيكولژيك زن و مرد به درستي در نظر گرفته شود و متناسب با ساختارهاي روحي و جسمي هريك وظايفي بر عهده آنان نهاده و حقوقي متناسب اعتبار شود. اين كه گاهي گمان مي شود در مسائل حقوقي اسلام بينزن و مرد تبعيض وجود دارد ناشي از عدم توجه به مساله فوق و همچنين خلط بين «تساوي» و«تشابه» است. اين كه درهمه روبناهاي حقوقي بايد احكام مشابهي براي زن ومرد وجود داشته باشد در واقع نوعي گرايش به سوي «تشابه»است نه «تساوي».

در تشابه مسئله تفاوت هاي طبيعي زن و مرد و وظايف ويژه هر يك ملاحظه نمي شود و اين همان چيزي است كهفرهنگ غرب تبليغ مي كند و در نهايت نه به سود زن است و نه مرد. ولي ملاحظه شرايط فوق و هماهنگ سازي نظامحقوقي با ويژگي هاي وجودي و وظايفي كه نظام خلقت بر عهده هر يك مي نهد در اسلام به خوبي رعايت گرديدهاست. به عنوان مثال چون زن به جهت ويژگي هاي برتر عاطفي براي پذيرش مسوءوليت رشد و تربيت فرزند و مردبراي تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده مناسب تر است از اين رو سهم ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده است. بديهياست كه زن هيچ مسوءوليت اقتصادي در خانه ندارد و نفقه او بر عهده مرد است و در مقابل خانه داري و حتي شيردادن فرزند مي تواند درخواست اجرت نمايد. علاوه آن كه از حقوقي چون جهيزيه و مهريه نيز بهره مند مي گردد. درحالي

كه درجامعه غربي زن بايد مخارجش را خود تأمين كند و مهريه و جهيزيه هم به اين شكل در آن جا وجود ندارداز طرف ديگر قانون خاصي در رابطه با تقسيم ارث نيست بلكه مورث مي تواند به دلخواه خود همه اموال خود را تنهابه يكي از ورثه بدهد و يا حتي به شخص بيگانه اي ببخشد. در حالي كه اسلام با نظام خاصي آنها را بين ورثه تقسيممي كند و از جهت رعايت حقوق بازماندگان كوچك ترين نقصي در قانون آن وجود ندارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري.{J

چرا احاديثي كه حقوق زنان را بيان مي كند در كتاب هاي ما مطرح نشده

پرسش

چرا احاديثي كه حقوق زنان را بيان مي كند در كتاب هاي ما مطرح نشده

پاسخ

روايات زيادي نظير آنچه در مورد زن شما نقل كرده ايد در كتابهاي اخلاق خانواده و ديگر كتبي كه راجع به خانمهانوشته اند نقل شده سعي كنيد بتدريج و با دقت آن كتابها را مطالعه كنيد باز هم به نكاتي نظير آن برخورد خواهيد كرد.منتهي توجه داشته باشيد كه گاهي در نقل مطالب بايد همه جوانب را سنجيد.

الف - اعتبار روايت از نظر سند.

ب - رعايت شرائط مجلس و افراد حاضر.

ج - رعايت شرائط و مقتضاي زمان- و جالب اينجاست كه نظير اشكال شما را گاهي مردها مي كنند. كه چرا هميشه وظائف مردها بيان مي شود اماوظائف زنها كمتر گفته مي شود؟!

در خاتمه چند توصيه براي شما داريم كه انشاءاللّه مورد توجه قرار دهيد و يقين بدانيد كه رعايت آنها مي تواندموفقيت شما را تضمين كند.

الف - از شتاب در قضاوت جدّاً بر حذر باشيد.

ب - در داوري حد و حدود هر امري را در نظر گرفته و با كمال احتياط قضاوت كنيد.

ج - در نظير مسائلي كه در نامه خود مطرح نموده ايد سعي كنيد از احساسات و هيجان برحذر باشيد و برخودتان فشار نياوريد. آرامش و متانت خودرا در اين زمينه ها حفظ كنيد.

د _ از منفي گرائي برحذر باشيد به همه چيز نمره منفي ندهيد به هر چه برخورديد سراغ بعد منفي اش نرويد زيرا منفي گرائي به آينده و سرنوشتانسان ضربه مي زند.

ضمنا مطالعه كتاب هاي زير توصيه مي شود :

1- آيين زندگي ديل كارنگي

2- قدرت تفكر مورفي

3- پيروزي فكر 4- رمز پيروزي مردان بزرگ جعفر سبحاني{J

آيا خداوند در آفرينش زن و مرد تعادل را رعايت كرده كه همه سختي ها را به زن داده است ؟

پرسش

آيا خداوند در آفرينش زن و مرد تعادل را رعايت كرده كه همه سختي ها را به زن داده است ؟

پاسخ

موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي، از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره اي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد، گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه، از مباحث بسيار دقيق و قابل تأمل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است.

در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني، هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع، كافي است اين آيه را به دقت بخوانيم: ومن يعمل من الصالحات ... هركه از زن و مرد مؤمن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود{M، (النساء ، 124) و ان المسلمين والمسلمات ... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان ... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است{M، (الاحزاب ،35). هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران ، آيه 195 - النحل ، آيه 97 - غافر، آيه 40 - حجرات ، آيه 13 و ... .

اما در مسائل حقوقي، اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل مي باشد. لازم است، به اين نكته تأكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلاً اگر يك كارگر ساده و يك

متخصص عالي رتبه هر دو به مقدارمساوي مزد دريافت كنند، تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجّه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود، درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلاً در موردارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نشده، ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعّال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث بهجهت مسؤوليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر، مسأله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام، نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند. حال اگر مردي عمدا زني را كشت، به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نمودهو كشت، ولي سرنوشت عائله او چه مي شود؟ (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند، شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائلهبرطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد، تفاوت تنها در ديه و قصاصاست.

نكته ديگري كه در موضوع ديه بايد به

آن توجه داشت اين است كه : قانون، طبعي كلي دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلي و عام در نظر گرفته مي شود و براساس آن مقرراتي وضع مي گردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئي صادر گردد، به عدد موارد بايد حكمصادر شود؛ زيرا هيچ دو موضوعي يافت نمي شوند كه از تمامي جهات با يكديگر شبيه باشند.

نكته ديگر: ما نبايستي مصلحت قانون را محدود به يكي دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردي كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم.

در موضوع ديه، تكفل مرد يكي از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه مي گرديد، مي بايستي مرداني كه متكفل مخارج كسي نيستند - مانند نوجوانان و يا كساني كه ازدواج نكرده اند - از شمول اين قانون خارج باشند؛ ولي مسلم است كه مصالح احكام،فراتر از يك مصلحت صرفا معيشتي است. ده ها مصلحت روحي، رواني و اجتماعي ديگر در وراي احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئي واقف نيستيم.

اساسا ديات براي جبران نيست؛ بلكه جريمه اي باز دارنده است و الا قتل يك نفر با هيچ چيز جبران نمي شود. به همين لحاظ زماني كه حكم ديه جعل مي گردد، براي مواردي كه نوعا قتل در آن صورت مي گيرد حكم شديدتري صادر مي شود. اگر شما آمار قتل ها را ملاحظهكنيد، در مي يابيد كه درصد بالايي از قتل (به خصوص قتل عمد) در بين مردان اتفاق مي افتد.

از سوي ديگر نيم بها بودن ديه زن، ممكن است به جهت بازداشتن او از ورود به صحنه هايي باشد كه احتمال درگيري و كشته شدن وجود دارد و اين به

نفع سلامت جامعه و خانواده است؛ يعني، اينكه زن بداند اگر مردي او را به عمد كشت، آن مرد را قصاص نمي كنند، مگر اينكهنيمي از ديه را به وارثان قاتل بپردازند؛ كه در اين صورت حالتي بازدارنده براي زن به وجود مي آيد تا او از ورود به صحنه هايي كه چنين خطراتي به دنبال دارد خودداري كند.{J

حقوق زن و مرد به چه صورت است و نظريه اسلام در اين مورد چيست؟ چرا در حقوق، زن و مرد متفاوت هستند؟ چرا زن نمي تواند قاضي، امام جماعت يا حقوق ديگري كه مردان دارند را داشته باشد؟

پرسش

حقوق زن و مرد به چه صورت است و نظريه اسلام در اين مورد چيست؟ چرا در حقوق، زن و مرد متفاوت هستند؟ چرا زن نمي تواند قاضي، امام جماعت يا حقوق ديگري كه مردان دارند را داشته باشد؟

پاسخ

اولاً: در اجتماع كارهاي مختلفي است كه بايد انجام گيرد تا آن اجتماع سامان يابد و در اين راستا قطعاً، تقسيم وظائف امري بديهي مي نمايد و تقسيم وظيفه يك امتياز براي يك طرف و يا نقص در طرف ديگر محسوب نمي شود، چه اين كه اين گونه تفاوتها در تقسيم وظيفه، ارزشي نيست، بلكه رعايت تناسب است. »محمد قطب« مي نويسد: »مزيت بزرگ اسلام اين است كه يك نظام اخلاقي و حقوقي واقعي است، هميشه مراعات فطرت بشري را مي نمايد. اسلام مردم را به تهذيب طبايع خود از رذائل نفساني، دعوت مي كند، اما هرگز آن ها را به تغيير طبيعت هاي آن ها دعوت نمي كند. اين درست است كه اسلام زن و مرد را در شخصيت انساني مساوي مي داند ولي اين امر نيز بديهي است كه يكايك اعضاء جامعه انساني نمي توانند در تمام امور با هم كاملاً متساوي و متشابه باشند، بلكه مقتضاي عدالت اجتماعي اين است كه همه اين افرادِ عضو يك اجتماع، در حقوق عمومي انساني مشترك باشند و لكن ويژگيهاي نفساني افراد و گروهها نيز ناديده گرفته نشود... و ضرورت وجودي اين تفاوتها نيز به مقتضاي هدف خلقت است. اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي باشند، عاطفي باشند. اگر مادر بخواهد با جنبه عقلاني خشك باشد، هرگز نيمه هاي شب از بستر نمي خيزد... اگر صد پدر هم جمع شوند، هرگز نياز عاطفي كودك به مادر را اقناع نمي سازند.

بر عكس، غلبه، جهت عاطفي و احساساتي در مردان كه نوعاً در كارهاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي و مديريتي جامعه تلاش مي كنند، موجب مي شود كه آن ها نا موفق باشند زيرا اداره اين امور نياز به تعقل و تدبير دارد. اگر يك قاضي بخواهد با روحيه احساساتي حكم كند، هرگز نه حكم عادلانه خواهد داد و نه آنچه مصالح جامعه را تضمين كند»، (محمد قطب، شبهات حول الاسلام؛ دار النعمان في النجف، الطبعة السادسة، 1963، صص 115 - 112)

ثانياً: نفي جواز امامت جماعت توسط بانوان، امر مسلّم نزد همه فقهاء نيست، بلكه اكثر فقهاء (حداقل در بين معاصرين) از جمله مقام معظم رهبري معتقدند كه امامت جماعت بانوان براي بانوان منعي ندارد، (رجوع شود به رساله هاي عمليه مراجع تقليد و نيز اجوبة الاستفاآت مقام معظم رهبري، ص 167، مسأله 606).

ثالثاً: كساني كه قائل به منع امامت جماعت توسط بانوان هستند، نوعاً فتوي به عدم صحت نداده اند بلكه بنابر احتياط وجوبي چنين نظري را اتخاذ كرده اند و دليل آن نيز روشن است چون مدرك قابل اعتنايي در مسأله وجود ندارد بلكه دليل آن ها يا اجماع مدركي است كه فاقد شرايط اعتبار و حجيت است و يا حديث ضعيف «وصيت»، (الحرّ العاملي، وسايل الشيعه، كتاب القضاء، باب 2 از ابواب صفات القاضي(كه مرحوم مجلسي اول در كتاب «روضه المتقين»، (ج 12، صص 4 - 3) احتمال ضعف سند را داده است. علاوه بر آن كه لحن آن نيز «منع» و سلب يك حق نيست بلكه ترخيص از يك تكليف لزومي و وظيفه دشوار است. در اين روايت كه رسول خدا(ص) به علي(ع) مي فرمايد: «يا علي ليس علي

المرأه جمعه...» با تعبير «ليس علي» تكليف شاق و صعب حضور در نماز جمعه و جماعت و تصدي قضاء از زن برداشته شد، پس مفاد آن حديث، سلب تكليف است نه نفي حق.

رابعاً: در خصوص امامت جماعت، چون اين منصب منحصر به اقامه نماز جماعت نمي شود بلكه مستلزم يك سلسله كارهاي اجتماعي و مديريتي در جامعه است كه اين امر خود مقتضي فعاليت هاي خارج از منزل و ارتباط با افراد غير محرم است و رويكرد دين مبين اسلام براي رعايت عفاف، اجتناب از تماس نامحرمانه بين زن و مرد و حضور بيشتر بانوان در خانواده، و عهده داري وظائف مقدس مادري است كه مركز و كانون سعادت است آنچنان كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «بهشت زير پاي مادران است« انجام اين رسالت خطير از مردان ساخته نيست، بانوان را از اين تكليف معاف دانسته است.

خامساً: به هر صورت بايد توجه داشت كه امامت جماعت يا جمعه يا تصدي قضاء و... به هيچ نحو بيانگر هيچ گونه كمال يا امتيازي نيست كه عدم آن نشانه نقص باشد، زيرا همانطور كه خداوند متعال فرمود، يگانه ارزش نزد خداوند متعال، در پرتو كسب تقواي الهي است، «انّ اكرمكم عندالله اتقيكم»، (حجرات 13) كه براي همگان ميسر است و هيچ در پيش شرط جنسيتي يا قومي و نژادي ندارد و راه كسب آن نيز عبوديت و بندگي خداوند است، «ان اعبدوني هذا صراط مستقيم»، (يس 61)، نه جعل امتياز و حقوق كه به منظور تقسيم يك سري وظائف اجتماعي است.

با توجه به آيه 34 سوره نساء و آيه 21 سوره روم آيا مي توان قائل به تساوي حقوق زن و مرد در اسلام بود؟

پرسش

با توجه به آيه 34 سوره نساء و آيه 21 سوره روم آيا مي توان قائل به تساوي حقوق زن

و مرد در اسلام بود؟

پاسخ

آيه 34 سوره نساء درباره نشوز است.

آيه اشاره شده چنين است: .. والّتي تخافون نشوزهن فعظوهنّ واهجروهن في المضاجع واضربوهن، فان اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلا، ان اللّه كان عليا كبيرا ، (نساء، آيه 34).

آيه ياد شده پس از آن كه اعلام مي دارد قوام زندگي زن؛ يعني، مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرداست، دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات در روابط زوجين بيان مي دارد. در اين رابطهنكاتي چند شايان توجه است:

1_ دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش؛ يعني، تمكين و عفاف، بدون هيچعذر موجهي سرپيچي نمايد. جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه، بچه داري و... سر باز زند، شرع مقدس هيچ حقي براي مرد دربرابر آن قرار نداده و حكم مزبور صرفا اختصاص به مورد «نشوز» دارد؛ نه هر گونه نافرماني از دستورات شوهر.

2_ «نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن، بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران، مشكل را در داخلخانه حل نمود؛ ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود، نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالم ترين راه آن عنوانشده است.

3_ حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايم ترين راه ها شروع نموده و درصورت تأثيرگذاري آن، مراتب بالاتر را اجازه نداده است. ازاين رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنين روشيحكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات

زوجين است؛ ليكن اگر زني در برابر اندرزها و نصايح شوهر، سر تسليم فرود نياورد و هم چنان بر تخلفاز حقوق زوج پايداري ورزيد، چه بايد كرد؟ در اين جا نيز خداوند راه دومي را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفي عاطفي بالاترنمي رود و آن خودداري از هم بستر شدن با وي مي باشد. پس اگر مشكل حل شد، ديگر كسي حق پيمودن راه سوم را ندارد؛ اما اگر زن درچنين وضعيتي نيز سرسختي نشان داد و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اين رابطه چند راه قابل تصوراست:

الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به كلي ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزي براساس هيچ منطقي قابل الزامنيست و اختصاص به مرد هم ندارد؛ يعني، در هيچ يك از نظام هاي حقوقي جهان، نمي توان به صاحب حقي الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند.بلي از نظر اخلاقي، آن هم در موارد خاصي مي توان چنين توصيه اي نمود؛ ولي نبايد بين مسأله حقوقي و اخلاقي خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن تنها به ضررشوهر نيست؛ بلكه غالبا تمام خانواده و چه بسا شخص زن نيز در اين رابطه آسيب بيند. ازاين رو بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده، كنترلهدايت گرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب ) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاي حقوق نمايد. چنين چيزي را هرگز شارع اجازه نمي دهد و براي استيفاي حق روش هاي معيني وضع نمودهاست؛ زيرا محدود نساختن شيوه هاي احقاق حق و اصلاح مشكل،

موجب روا داشتن ستم هاي زيادي به زن مي شود و مفاسد و مظالم ديگري به بارمي آورد.

ج ) راه سوم آن است كه مرد با مراجعه به ديگران - اعم از مراجع قضايي يا افراد ذي نفوذ ديگر - حقوق خود را استيفا كند، چنين چيزي اگر چه ممكن است حق مردو ديگر اعضاي خانواده را تأمين كند، ولي با امكان حل مشكل در داخل خانه، بهتر است مسأله به بيرون كشيده نشود؛ زيرا ابراز خارجي مسائل داخل خانه،آسيب هاي فراواني براي حيثيت خانواده به بار مي آورد. ازاين رو خداوند حكيم حل خارجي را به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مي كند.

د ) راه چهارم آن كه مرد اندكي قاطعانه تر از برخورد منفي عاطفي ياد شده، برخورد نمايد. در اين راستا قرآن مجيد به عنوان آخرين راه ممكن جهت حل مشكل درداخل منزل، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته در اين جا نيز مسأله حدودي دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومي يا تبليغات مسموم مطرح مي شود،سازگاري ندارد. در رابطه با حد و چگونگي زدن، علامه مجلسي(ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتي از فقه الرضا(ع) نقل نموده است كه ... والضرببالسواك و شبهه ضربا رفيقا ؛ زدن بايد با وسايلي مانند مسواك و امثال آن باشد، آن هم با مدارا و ملايمت{M. روايت ياد شده بهخوبي نشان مي دهد كه «ضرب» بايد در پايين ترين حد ممكن باشد و نبايد اندك آسيبي بر بدن وارد كند. وسيله اي كه در اين روايت اشاره شده چوبي بسيار نازكمانند سيگار و سبك و كم ضربه است و شيوه زدن نيز بايد ملايم و خفيف باشد به طوري كه حتي رنگ پوست

اندك تغييري نكند.

نكته ديگري كه از آيه شريفه به دست مي آيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آنمداومت بخشيد؛ زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مي رود: يكي آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود. در اينصورت قرآن مي فرمايد: فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا اگر به اطاعت درآمدند بر آن ها ستم روا مداريد{M؛ يعني،اگر زن در برابر حقوقي كه بر آن پيمان بسته است، تسليم شد ديگر مقابله با وي ظلم و تجاوز است.

واكنش احتمالي ديگر آن است كه هم چنان سرسختي نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بي ثباتي نمايد.در اين رابطه در آيه بعد فرموده است: وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريداللّه اصلاحايوفّق اللّه بينهما ان اللّه كان عليما خبيرا اگر خوف گسست در ميان آن دو يافتيد، پس حَكَمي از ناحيه مرد و حَكَمي از بستگان زنبرگزينيد، اگر از پي آن خواستار صلاح باشند، خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد. همانا خداوند دانا و آگاه است{M.

نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله، گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرارمي دهد. حكمت اين حكم آن است كه در اين مرحله فقط پاي قانون و مراجع قانوني به ميان نمي آيد؛ بلكه ابتدا كار بهنزديكان و خويشان سپرده مي شود، تا با برخوردهاي عاطفي و بررسي هاي عقلاني، حتي الامكان مشكل را با صفا وصميميت حل كنند و خداوند نيز وعده داده است كه در توفيق اصلاح با آنان، همراهي و همكاري كند و اين از لطايفاحكام و دستورات نوراني قرآن است،

تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طي كند و براي اين كه حقي ازهيچ يك از طرفين زايل نشود و تبعيضي رخ ندهد، فرموده است كه از هر جانب حكمي برگزيده شود و با رعايتحقوق و مصالح طرفين، مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مي شود:

1_ اين حكم اختصاص به مورد سرپيچي زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد دارد؛ حقوقي كه زن با پيمان ازدواج، وفاداري خود را نسبت بهآن متعهد شده است.

2_ در راستاي حل مشكل در داخل خانه و خودداري از بروز خارجي وضع شده است.

3_ سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.

4_ حد آن نازل ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبي بر بدن زن شود.

5_ موقتي است؛ يعني، چه داراي نتيجه مثبت باشد و چه منفي، بايد به زودي از آن دست كشيد.

6_ از بند 2 حكمت وضع اين حكم روشن مي شود و با توجه به بندهاي 4 و 5 درمي يابيم كه اين مقدار ضرب با كيفيت اشاره شده هيچتأثيري در خفتن و آسيب رساندن به استعدادهاي زنان ندارد؛ بلكه آنچه موجب اخلال در توانايي هاي جسمي و فكري زن مي شود،خروج از حدود ياد شده از نظر استمرار زماني و به كارگيري شيوه هاي خشن و ظالمانه در اين رابطه است.

افزون بر آنچه گذشت به اعتقاد روان كاوان، برخي از زن ها گرفتار بيماري خاصي به نام آزارطلبي (مازوشيسمMasochism) مي باشند و زماني كه اين حالت شدت مي يابد، تنها راه درمان و آرامش آنان، مختصر تنبيه بدنياست.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- واژه نامه روان پزشكي و روان شناسي، ص 132 هارولد كاپلان

و بنيامين سادوك

2_ واژه نامه روان پزشكي انجمن روان پزشكان آمريكا، ترجمه: مهرداد فيروز و خشايار بيگي

3_ تفسير نمونه، ج 3، ص 373.

در پايان شايان ذكر است كه ديدگاه كلي شارع نسبت به زدن همسر، نگرشي منفي است و نصوص زيادي در نهي ازاين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زماني بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشي گرفته تا ضربو جرح و حتي قتل رواج داشت و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهي و قضايي در دنيا و عذاب آخرتدانست. برخي از اين روايات عبارتند از:

1_ پيامبر(ص) فرمود: «من در شگفتم از كسي كه زن خود را مي زند، در حالي كه خودش براي كتك خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كهقصاص دارد».

2_ و نيز فرمود: «زنان بر مرد كريم، غالب مي شوند و مرد لئيم، بر زنان مسلط مي گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب».

3_ از امام صادق(ع) از پدرش روايت شده كه گفت: «وقتي با زني ازدواج مي كنيد، احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان را آزارندهيد و حقوق آنان را ضايع نكنيد».

4_ پيامبر(ص) فرمود: «هر مردي كه بر بد اخلاقي همسرش صبر كند، خدا اجر داوود(ع)را به او مي دهد و به هر زني كه بر بداخل

چرا حق زن نصف مرد است ؟

پرسش

چرا حق زن نصف مرد است ؟

پاسخ

پيش از آن كه در حد امكان به پاسخ اين سؤال بپردازيم ذكر چند نكته را ضروري مي دانيم:

الف) گرچه شك سازنده بسيار مطلوب است و رهيافت نوعا از دل ترديدها بيرون مي آيد؛ ولي نبايد اجازه داد كه اين شك و ترديدها به جريان زندگي انسان لطمه اي وارد سازد. البته نه اينكه حساسيت خود را از دست بدهيد و به بي تفاوتي در برابر مسائل فكري كشيده شويد؛ بلكه در عين حفظ تعادل زندگي و حفظ جريان عادي آن بايد در جست و جوي راه حل ها بود.

ب ) در روند درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست:

1) روش اول شيوه عقل كل نگر توحيدي است؛ يعني انسان مومن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عميقي كه به خداوند به عنوان كامل مطلق و حكيم علي الاطلاق دارد يقين پيدا مي كند كه هر آنچه از ناحيه او دستور داده شده و هر حكمي كه ازناحيه وي صادر گرديده - اعم از مسائل حقوقي الزامي و احكام اخلاقي - حتما داراي مصالحي است كه به بندگان بازگشت مي نمايد؛ هر چند كه عقول و انديشه هاي بشري از درك حكمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنين متدي نقطه قوتي دارد و نقطه ضعفي. نقطه قوت آن در اين است كه تمام سوالات انسان را يك جا پاسخ مي دهد و ديگر جاي هيچ ترديدي باقي نمي گذارد و روح و روان آدمي را بي هيچ دغدغه اي تسليم فرمان هاي الهي مي كند. نقطه ضعف آن اين

است كه حكمت هيچ چيز را به طور جزئي و روشن و دقيق مشخص نمي سازد.

2) متد ديگر روش عقل جزءنگر است كه در فرآيند تحقيقات علمي تجربي به كار مي رود. بر اساس اين روش حساب هر حكمي جداگانه و تك به تك رسيدگي و با عقول و رهيافت هاي علمي بشر سنجيده مي شود. اين شيوه نيز محاسني دارد و معايبي: حسن آن اين است كه به دقت مي تواند حكمتهاي بسياري براي يك حكم جزئي ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مي توان از علومي مانند فيزيولوژي، پزشكي، روان شناسي و... بهره جست و نكات بسيار ارزشمندي در اين رابطه دريافت داشت. نقص و عيب اين روش آن است كه: اولا تدريجي است و ثانيا محدوديت هاي زيادي دارد؛ يعني، بسياري از سوالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نيز ره آوردهاي نادرست علمي يا شرايط و جو فكري و فرهنگ عصري تاثيرات نامطلوبي را در اين راستا به جاي خواهد گذارد. همين مساله باعث شده كه در جهان غرب جرياني به نام «فيديسم» پديد آيد كه معتقد است به جاي دفاع عقلاني از دين همواره بايد درجهت حفظ ايمان توده ها كوشيد.اكنون چه بايد كرد؟ به نظر ما دفاع عقلاني از دين به خوبي ميسور است و اتفاقا دين اسلام همواره در اين مسائل سرافراز بيرون آمده است؛ ليكن جز دو ابزار بيان شده و نيز فلسفه ها و حكمت هايي كه در خود دين تعيين گرديده راه ديگري وجود ندارد. بنابراين ما در درجه اول بايد بدانيم كه ابزارهاي تحقيقمان چيست و تا چه اندازه توانايي استفاده از آن را داريم. بدون شك عقل جزءنگر محدوديت هاي زيادي دارد

و افراط در استفاده از آن انديشه را به ناكامي مي كشاند ولي نبايد به طور كلي آن را كنارزد. پس تا آن جا كه توانايي علمي ما اجازه مي دهد بايد فلسفه احكام را دريابيم و آن جا كه ناتوان شديم ديگر راه چاره اي جز اتكا به عقل كل نگر و قطع كلي به مصالح احكام الهي وجود ندارد و نبايد ضعف دانش و بينش خود را به حساب دين بگذاريم.

اسلام تساوي حقوق را بين زن و مرد رعايت نموده است؛ اما اين تساوي به معناي متحد الشكل بودن (تشابه) احكام آن دو نيست. اين درست نقطه مقابل تفكر «فمينيستي» غرب است كه به خيال تساوي احكام مشابه براي زن و مرد قائل گرديده و سرانجام به انهدام نظام خانوادگي منجر شده است و ضربه اي كه در اين رابطه به زنان وارد گشته بيش از آن مي باشد كه بر مردها وارد آمده است. اما اينك جزئيات مسائل شما: موضوع حقوق زن و مرد و مقايسه آنها در نظام هاي حقوقي از مسائل بسيار قابل بحث و داراي گستره يي وسيع است. آيا اساسا اين گفته كه بايد بين زن و مرد تساوي كامل برقرار باشد گزينه صحيح و مبرهني هست يا نه؟ نگرش به زن و مرد در نظام انساني چگونه بايد باشد؟ و ده ها موضوع ديگر در اين زمينه از مباحث بسيار دقيق و قابل تامل حقوقي بوده كه اسلام و قرآن به همه اين مسائل پاسخ داده است. در نظام تكليف و برنامه تكامل انساني هيچ تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و تساوي كامل برقرار است. براي دريافت بهتر اين موضوع كافي است اين

آيه را به دقت بخوانيم. «ومن يعمل من الصالحات...؛ هر كه از زن و مرد مومن كاري شايسته كند به بهشت وارد مي شود و ذره اي به او ستم نمي شود» ، (النسا آيه 124) و «ان المسلمين والمسلمات... ؛ خداوند كليه زنان و مردان مسلمان... براي همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است» ، (الاحزاب، آيه 35) . هم چنين آيات فراوان ديگر مانند: آل عمران، آيه 195 - النحل، آيه 97 - غافر، آيه 40 - حجرات، آيه 13 و ... اما در مسائل حقوقي اگر مقصود از تساوي نظام عدل است، نظام حقوقي اصيل اسلام عين عدل است. لازم است به اين نكته تاكيد شود كه مساوات همواره عدل نيست؛ بلكه گاهي مساوات ضد عدل است؛ مثلا اگر يك كارگر ساده و يك متخصص عالي رتبه هر دو به مقدار مساوي مزد دريافت كنند تساوي بين آنها برقرار شده ولي عدالت برقرار نشده است. لذا اين قضيه كه: «مساوات همواره عدالت است» گزينه اي ناموجه مي نمايد. اگر از اين دريچه به نظام حقوقي اسلام نظر شود درخواهيم يافت نظام حقوقي اسلام نظامي عادلانه است؛ مثلا در مورد ارث، ارث مردان در مواردي دوبرابر حق ارث زنان است كه البته تساوي برقرار نيست ولي عدالت برقرار است؛ زيرا مردان موظف به پرداخت نفقه اند و هم چنين به طور عام در زمينه هاي فعال اقتصادي و مشاغل سخت اشتغال دارند. روشن است كه اختصاص سهم بيشتري از ميراث به جهت مسووليت افزون تري است كه نظام حقوقي اسلام براي آنان در نظر گرفته است. از موارد ديگر مساله قصاص است. از ديدگاه شرع مقدس اسلام،

نان آور و متكفل هزينه هاي خانواده ها مردان هستند؛ حال اگر مردي عمدا زني را كشت به طور طبيعي بايد بتوان او را قصاص نموده و كشت ولي سرنوشت عائله او چه مي شود (لازم به ذكر است قوانين براساس مصالح عام و غالب وضع مي شوند و همواره استثناهايي وجود دارد) در اين مورد اگر اولياي مقتول بخواهند مرد را قصاص كنند شرع مي گويد بايد نيمي از ديه را پرداخت نمايند تا به اندازه اي مشكل عائله برطرف گردد. بر اين اساس مي بينيم كه نظام حقوقي اسلام در اين موارد درصدد تعادل جامعه و حفظ نهاد خانواده و جلوگيري از پاشيده شدن فزون تر آن است. گفتني است از نظر گناه و عقوبت اخروي هيچ تفاوتي بين كشتن زن و يا مرد وجود ندارد تفاوت تنها در ديه و قصاص است.

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي ذيل مراجعه فرماييد:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

تفسير آيه ( الرجال قوامون علي النسا ) چيست ؟

پرسش

تفسير آيه ( الرجال قوامون علي النسا ) چيست ؟

پاسخ

درباره آيه شريفه ( ( الرجال قوامون علي النسا ) ) بايد معناي آن را به درستي فهم نمود .در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از ( ( قوام ) ) بودن مرد و دايره شمول آن داشت ، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت . بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود : معنا، گستره وحكمت . الف ) در رابطه با معناي كلمه ( ( قوام ) ) آمده است : ( ( القوام من القيام و هو اداره المعاش ) ) ؛ يعني ، ( ( قوام ) ) مشتق شده از ( ( قيام ) ) و آن به معناي اداره امور زندگي است ، ( تفسير الميزان ، ج 4، ص 215 ) . ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است . به عبارت ديگر اين آيه ،بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسووليت مرد درسرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن ، به برخي از توابع اين مسووليت ( مانند لزوم تامين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند .ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد، توانايي بهتري براي اداره خانواده و تامين نيازمندي هاي آن دارد .از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن ، بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است ( مانند حمل ، رشد وتربيت فرزند و

...) بپردازد .بنابراين رياست و مسووليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تامين نيازهاي خانواده ، نه تنها امري شرعي ؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است. ;

در مورد آية 1 سوره نساء و يكي بودن مرد و زن در اين آيه توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد آية 1 سوره نساء و يكي بودن مرد و زن در اين آيه توضيح دهيد؟

پاسخ

خداوند متعال در آيه اول سوره مباركه نساء مي فرمايد : "يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساء..." يعني : "اي مردم بترسيد از پروردگار خود، آن خدايي كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن جفت او را خلق كرد و از آن دو تن، خلقي بسيار در اطراف عالم از زن و مرد برانگيخت..."

محل اشكال "خلق منها زوجها" مي باشد كه در توصيح آن ابتدا لفظ زوج را ترجمه كرد، سپس به تفسير اين قسمت مي پردازيم.

راغب گويد : به هر نر و ماده اي كه از طبقه حيوان بوده با يكديگر جفت گردند زوج گفته مي شود، و معناي وسيع آن القاء قيد حيوانيّت است. بنابراين به هر دو موجودي كه با يكديگر قرين باشند چه حيوان و چه غير حيوان، زوج گفته مي شود، و وسيعتر از اين اطلاق زوج است بر هر چيزي كه با چيز ديگر كه مانند و يا ضد اوست همراه باشد ... .

ظاهر جمله "و خلق منها زوجها" اينست كه مي خواهد بگويد زوج اين فرد هم مثل خودش از همين نوع است و اين افراد پراكنده به دو فرد همانند برمي گردند. بنابراين لفظ من، نشويه است و اين آيه همان معنايي را بيان مي كند كه در آيات ذيل بيان شده است، مي فرمايد : "و من اياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكونوا اليها و جعل بينكم مودة و

رحمة"(1) يعني : "از آيات پروردگار يكي اينست كه جفت شما را از جنس خود شما برايتان آفريد تا با او آرامش پيدا كنيد و بين شما دوستي و مهرباني قرار داد."

"وا... جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده"(2) يعني : "و خداوند براي شما از جنس خودتان زناني قرار داد و از اين زنان برايتان فرزندان و نسلي به وجود آورد."

"فاطرالسموات و الارض جعل لكم من انفسكم ازواجاً و من الانعام ازواجاً يذرؤكم فيه"(3) يعني : "خدا پديد آورنده آسمانها و زمين است و براي شما از جنس خودتان زناني قرار داد، و چهارپايان را جفت آفريد تا بدين وسيله شما را زيا دكند." و نظير آن اين آيه است : "و من كل شي خلقنا زوجين"(4) يعني : "و از هر چيزي جفت آفريديم."

پس آنچه در بعضي از كتب تفسير، ذكر شده كه آيه در صدد بيان اين مطلب است كه جفت اين فرد از خودش گرفته شده و خداوند او را از جزء بدن وي آفريده است. همانطور كه در بعضي اخبار است كه خداوند زن آدم را از يكي از دنده هاي وي آفريد هيچ شاهدي از خود آيه بر آن نمي توان يافت.(5)

هيچ شاهدي از خود آيه بر آن نمي توان يافت.(5)

بنابراين روشن است اينكه در آيات مي خوانيم همسران شما را از شما قرار داد معني آن اينست كه از جنس شما قرار داد نه از اعضاي بدن شما. و طبق روايتي كه از امام باقر( در تفسير عياشي نقل شده خلقت حوا از يكي از دنده هاي آدم شديداً تكذيب شده و

تصريح گرديده كه حوا از باقي مانده خاك آدم آفريده نشده است.(6) و از دسته بندي و جمع بندي آيات و روايات در اين مورد اين حقيقت به وضوح قابل بيان است كه مرد و زن هيچ يك بر ديگري برتري ندارند و تنها ملاك برتري انسانها نسبت به هم تقوا مي باشد، كه آيه قرآن هم به آن تأكيد نموده است : "ان اكرمكم عندالله اتقيكم"(7) و البته نسبت تساوي زن و مرد كه از آيات شريفه استخراج مي شود و به معناي عدم تفاوت بين آنها نيست و در عالم دنيا زن و مرد با هم تفاوتهايي دارند و بر اساس همين تفاوتها، مسؤوليت هر يك مشخص شده است اما اين تفاوت ها كه در توانايي و مسؤوليت هر يك ديده مي شود موجب برتري يكي بر ديگري نيست پس زن و مرد با هم مساوي هستند (در حقيقت انسانيّت و كسب مدارج انساني) و با هم متفاوتند (در خصوصيات ظاهري و توانائيهاي جسمي و روحي).

منابع و مآخذ :

1. سوره مباركه روم / آيه21

2. سوره مباركه نحل / آيه 72

3. سوره مباركه شوري / آيه11

4. سوره مباركه ذاريات / آيه49

5. تفسيرالميزان، علامه طباطبايي، ج4،ص232

تفسير نمونه، جمعي از نويسندگان، ج3، ص246

رفتار با زنان

يك حديث هست كه: «از سبزي مزبله بپرهيزيد...» و منظور از سبزي مزبله دختر زيبا در خانواده بد است. اگر قرار باشد همه از اين سبزي روي برگردانند اين دختر بايد چه بكند؟ شايد دختر مؤمني هم باشد.

پرسش

يك حديث هست كه: «از سبزي مزبله بپرهيزيد...» و منظور از سبزي مزبله دختر زيبا در خانواده بد است. اگر قرار باشد همه از اين سبزي روي برگردانند اين دختر بايد چه بكند؟ شايد دختر مؤمني هم باشد.

پاسخ

آري اين سخن پيامبر بزرگ اسلام است كه فرمود: «ايها الناس! اياكم و خضراء الدمن. قيل: يا رسول الله! و ما خضراء الدمن؟ قال: المرأه الحسناء في منبت السوء»(وسائل، ج14، ص29) پيامبر گرامي خطاب به مردم فرمود: اي مردم! از سبزه زاري كه بر فراز مزبله و منجلابي روئيده باشد بر حذر باشيد و پرهيز كنيد. سوال شد: اي پيامبر خدا! سبزه زار بر مزبله و منجلاب چيست؟ فرمود: زن زيبائي كه در خانواده پليدي رشد كرده باشد.

در اينجا سوال مهمي مطرح مي شود. اگر همه از سبزي در مزبله روي بگردانند، پس دختران چنين خانواده هائي چه بايد بكنند؟ پاسخ آن روشن است زيرا چنين دختران از دو حالت خارج نيستند, يا دختراني هستند كه مانند خانواده همان مزبله و منجلاب هستند يعني ظاهري زيبا دارند ولي باطن آنها آكنده از پليدي و بدي است. تكليف چنين دختراني را قرآن تعيين كرده و فرموده چنين دختراني براي مرداني شبيه خودشان مناسب هستند و مردان مؤمن نبايد با آنها ازدواج كنند و همچنين مردان بدي هستند كه به آنها نيز نبايد دختران مؤمنه را تزويج كرد بلكه همسراني شبيه به خودشان هست كه بايد با آنها ازدواج كنند. يا اينكه اين دختران بر خلاف وضعيت خانواده دختران مؤمني هستند. در اين صورت اين قاعده كلي استثنا مي خورد. يعني گاهي اوقات ممكن است در منجلاب گُلي روئيده

شود كما اينكه ممكن است در گلستان، خاري برويد. اينها استثنا هستند و اشكالي ندارد افراد مؤمن چنين دختران مؤمني را خواستگاري كنند و با آنها ازدواج نمايند، منتها بايد توجه داشته باشند كه اين دختران حسابشان با خانواده از هم جداست يعني اگر بتوانند اين دختر را به گونه اي از آن خانواده جدا كنند كه در زندگي آينده آنها هيچ گونه نقشي خانواده آنها نداشته باشند ازدواج با آنها اشكال ندارد. البته اين اقدام يك ريسك بزرگي است و تنها كساني بايد اقدام به ازدواج با چنين افرادي كنند كه قدرت داشته باشند جلوي دخالت خانواده آنها را در زندگي آينده بگيرند، و از طرفي خود دختر نيز بخواهد واقعا از آن خانواده پليد جدا شود و اخلاق و رفتار آنها متنفر باشد. بنابراين با اين توضيح دختران مؤمني كه استثناا در خانواده هاي بد رشد مي كنند بي همسر نخواهند ماند.

*- چرا در اين جامعه ما جديدا به زن ها همه جور اختيارات داده اند مثلا مهريه را مي تواند به اجرا بگذارد و كارهاي ديگر مي توانند به اجرا بگذارند و خيلي زنها يعني همسر بنده هم يكي از اينها كه به شوهر شان زور بگويند و هميشه شوهر را در فشار قرار دهند و هميشه در

پرسش

*- چرا در اين جامعه ما جديدا به زن ها همه جور اختيارات داده اند مثلا مهريه را مي تواند به اجرا بگذارد و كارهاي ديگر مي توانند به اجرا بگذارند و خيلي زنها يعني همسر بنده هم يكي از اينها كه به شوهر شان زور بگويند و هميشه شوهر را در فشار قرار دهند و هميشه در بگو مگو هاي الكي زندگي تلخي داشته باشيم ؟

پاسخ

برادر گرامي بايد عرض كنيم كه درطول تاريخ به زن ظلم شده است . اما در اسلام زن به حق و حقوق خود رسيده است. و قرآن كريم در همه موارد زن و مرد را مساوي محسوب كرده و مي فرمايد : { هر كس چه زن و چه مرد كار خوب انجام دهد و ايمان داشته باشد رستگار است ...} (1) اما چون در خلقت زن و مرد تفاوتهايي است پس روحيات و اخلاق و حتي مسوليتهاي كه به آن داده شده متفاوت است در نظام جمهوري اسلامي قانون اساسي آزادي به زنان داده است البته آزادي در چهار چوب قانون نه خارج از محدوده قانون.

برادر عزيز : اگر بخواهيد زندگي خوبي داشته و بگو مگوهاي الكي نداشته باشيد بايد زن را درك نمائيد و در هنگام رو برو شدن زن خود را بجاي او گذاريد و ببنيدكه چرا ناراحت است چرا دستور ميدهد و چرا نافرماني ميكند اگر خودتان جاي او گذاشتيد او را درك كرده و ميفهميديد كه حق بجانب اوست , مشكلات زندگي تربيت و نگهداري فرزندان و. ...... و مسائلي استكه گاهي زن را عصباني و ناراحت ميكند . البته مرد هم

مشكلات خودش را دارد و بايد زن درك كند و اگر اينگونه بود ديگر زندگي تلخ نخواهد شد .

در پايان به حديث امام حسين «عليه السلام» پاسخگويي متبر ك مي شود : { در مقابل زن كوتا بيائيد ولو حق با شما باشد زيرا كه زن ريحانه است و خيلي قوي نيست }(2) واين بگومگوها بيشتر او را مريض ميكند اميد است در زندگي زناشوئي همديگر را درك كرده و خوشبخت باشيد متشكرم منتظر ديگر سؤالات شما هستيم .

نكته : اولا خانمها به لحاظ ساختار وجودي در مقابل شوهر كردن مخصوصا بار اول شرائط و امتياز زنانگي خود را از دست ميدهند لذا مرد بايد در قبال اين بهره وري رعايت حق او را بكند .

ثانيا : چون زن توان اداره معيشت را مثل مرد نمي تواند بايد مرد جبران خسارت وارده به شرائط زن را بكند .

ثالثا : آقاي محترم مهريه يك تعهد است و يك ذمه است كه مرد در مقابل تمكين زن براي خودش مثل يك قرار داد پذيرفته است اگر چه الان متاسفانه اكثر مردم هنگام خواستگاري و عقد به مهريه و شرائط ضمن عقد نگاه تشريفاتي دارند نه مسولانه لذا كمتر عواقب آن را لحاظ ميكنند و اما مطلب مهمتر برادر محترم شما به عنوان يك مرد در مقابل يك خانم كه احساس قويتري دارد سعي كنيد و نبايد دستور قرآن را در سوره احزاب : { عاشروهن باالمعروف } رفتارمعروفانه و جوانمردي را رعايت كنيد و يكي از عوامل عذاب قبر بد اخلاقي در خانه است و عامل زندگي خوب :

1-گذشت.

2-به ديگران بي توجه بودن شرائط خود

را لحاظ كردن

*- تذكر : يك نوع بدهي است ازناحيه مرد كه اگر نپردازد و زن راضي نباشد در قيامت به عنوان سارق محاكمه مي شود .

منابع :

1= قرآن كريم, سوره مباركه مؤمنون آيه 1-9 .

2= فرهنگ سخنان امام حسين« عليه السلام» , علي دشتي .

وظايف زنان

وظايف زن و شوهر در برابر همديگر از دʘϚϘǙǠقرآن و اسĘǙŠچيست.

ޘјӘԍ

وظايف زن و شوهر در برابر همديگر از ديدگاه قرآن و اسلام چيست.

پاسخ

خواهر محترم به منظور پاسخ به سؤال اول و دوم شما ابتدا به وظايف متقابل زن و شوهر يعني وظايفي كه بر عهده هر دو نفر است مي پردازيم بعد به وظايف اختصاصي هر يك اشاره مي كنيم. همانگونه كه مي دانيد اسلام براي زن و شوهر، حقوق واجب و مستحبي قرار داده كه لازم است

رعايت كنند و مراقب باشند كه اين دستورات حيات بخش را زير پا نگذارند چرا كه اين حقوق، پايه ي اساسي خانواده را تشكيل مي دهد و خير و سعادت، لذّت و آرامش و بقاي زندگي مشترك را تأمين مي كند. در ذيل به مهمترين وظايف متقابل زن و شوهر زن نسبت به هم اشاره مي شود:

- حفظ حريم و احترام و خوش رفتاري با هم.

- تأمين نياز جنسي و روحي و رواني يكديگر.

- اجتناب از سوء ظن هاي بي مورد.

- تندخوي، بدزبان، درشت گفتار، ترشروي و سرسنگين نبودن در برابر يكديگر.

- اجتناب از تمجيد ديگران در مقابل يكديگر.

- تحقير نكردن يكديگر و همينطور خويشان و بستگان همديگر.

- تندخويي و گاهي بداخلاقي همديگر را تحمل نمودن.

- هرگز به هم دروغ نگفتن و رعايت صداقت، امانت، فداكاري و گذشت.

- با تمام توان از ميهمانان يكديگر پذيرايي كنيد و هيچگاه ابراز ناراحتي نكنيد.

- به خويشاوندان هم خصوصا خويشاوند نزديك او احترام فوق العاده بگذاريد.

- عيوب يكديگر را پيش هيچ كس بازگو نكنيد و به رخ هم نكشيد.

- در حق همديگر دعا كنيد و از خداوند بخواهيد كه در كارها موفقتان بدارد.

- با مشكلات زندگي به طور منطقي برخورد كردن و كمتر دچار احساسات شدن.

- در تمام مدت

زندگي به هم ابراز علاقه و عشق كردن و در مناسبتها براي هم هديه (هر چند ارزان قيمت) تهيه كردن.

با توجه به اين نكات و وظائف مذكور، بعضي از خصوصيات بارز يك مرد هم بدست مي آيد از جمله غيرت و مردانگي، صداقت، راستگوئي و امانت داري، داشتن روحيه ي فداكاري، گذشت و ايثار، داشتن روحيه محبّت، همكاري و همياري و...

اما وظايف اختصاصي زن در برابر شوهر عبارتند از:

- بدون اجازه شوهر در مال او تصرف نكردن.

- بدون اجازه و توافق شوهر از خانه بيرون نرفتن.

- توجه داشتن به مسائل محرم و نامحرم در نزد شوهر.

- خود را براي شوهر آرايش كردن.

- هنگامي كه همسرتان مي خواهد از خانه خارج شود او را تا دم در همراهي كنيد.

- هنگام ورود او به خانه سعي كنيد خود را از قبل آماده و مهيا نموده و با خونسردي و خوش بويي به استقبال او برويد.

- هيچ گاه از مردان ديگر نزد او تعريف نكنيد.

- اگر مشكلي در خانه بوجود آمده در بدو ورود او مطرح نكنيد.

برخي از وظايف اختصاصي مرد در قبال همسرش عبارتند از:

در رابطه با رفتار مرد با خانم خود قرآن در (سوره نساء آيه 19)مي فرمايد: ((و عاشروهن بالمعروف ; به نيكي با آنان معاشرت و زندگي كنيد)).

نيكي به همسر داراي شاخص هاي ثابت و متغير است شاخص هاي ثابت عبارت است از:

- تأمين مسكن و تهيه پوشاك و خوراك در حد شأن شخصي و خانوادگي همسر.

اما شاخص هاي متغير به تناسب شرايط زندگي طرفين متفاوت است و هر فردي در طول زندگي با همسر خود و با توجه به شرايط زندگي و روحيات طرف مقابل بهتر مي تواند موارد

تعادل را شناسايي و اعمال كند, مثلا" پيامبر بزرگوار اسلام مي فرمايند: خدمت و كمك مرد به زن در امور خانه , نشانه صداقت و علاقه اوست .

براي آگاهي بيشتر ر.ك :

- آيين همسرداري , ابراهيم اميني , انتشارات سازمان تبليغات اسلامي

- جوانان و انتخاب همسر, علي اكبر مظاهري , انتشارات پارسايان

- اخلاق در خانواده، نوشته حسين مظاهري

- بهشت خانواده، مصطفوي

وظيفة اصلي زن در خانواده و جامعه چيست؟

پرسش

وظيفة اصلي زن در خانواده و جامعه چيست؟

پاسخ

خواهر گرامي! زندگي هر دسته از موجودات مفهوم ويژه اي دارد كه با توجه به فلسفه آفرينش آن ها تفسير مي گردد. خداوند از آفرينش گياهان هدف هايي داشته، متمايز از هدف هايي كه براي آفرينش حيوانات رقم زده است. بنابراين مفهوم زنده و با نشاط بودن گياهان غير از معني زنده و با نشاط بودن حيوانات است.

انسان نيز موجود زنده اي است كه شاكلة آفرينش او از لحاظ ظاهر و باطن و جسم و روح با ساير موجودات متفاوت و كامل تر از آن ها است. او مي تواند دامنة شناخت و معرفت خويش را تا اعماق هستي رسوخ دهد و از ملك تا ملكوت را به تسخير خويش در آورد و همة هستي را در اختيار خويش بگيرد و از تماميت آن ابزار و نردباني بسازد تا به هدف نهايي آفرينش و حيات طيبه نايل گردد و زندگي حقيقي را در جوار قرب الهي و وصول به كمال مطلق جستجو نمايد، و اين است تفسير زندگي و حيات انساني. در چنين صورتي انسان وظيفة خويش را انجام داده، توانسته است به مقام انسانيت نايل گردد.

پس وظايف زن يا مرد در خانواده يا جامعه را بايد در راستاي فلسفة آفرينش و چيستي زندگي اش جستجو كرد. به ديگر بيان: پرسشِ "تكليف ما، در خانه و جامعه چيست" را مي توان بدين گونه بيان كرد: براي رسيدن به "زندگي انساني" و داشتن نشاط و شادماني، و نيل به جوار قرب ربّاني، چه وظيفه اي در محيط خانواده و اجتماع داريم و چگونه مي توان به آن

دست يافت؟

نقش زن در زندگي

زن به دليل نقش خاصي كه در دستگاه خلقت بر عهده دارد، به سرمايه هاي دروني بس گرانبهايي مجهّز است كه جامعة بشري در رشد خود نيازمند اين ارزش ها است. يكي از اين سرمايه هاي دروني عاطفه است كه در طول تاريخ و در تمامي اجتماعات نمودهاي بسيار شكوهمندي داشته است.[1] اين ميل دروني اگر چه همة انسان ها كم و بيش وجو دارد اما بهرة زن از اين عطيه الهي بيشتر است. اين ميل مقدس از يك سو زنان را براي همه نوع فداكاري، جهت زندگي و همسرش آماده مي كند و همچون شمع فروزاني محفل خانواده را روشن مي سازد؛ از سويي ديگر، زحمات طاقت فرساي پرورش نسلي را بر عهده دارد. به بيان ديگر: جامعة سالم نيازمند داشتن خانواده هاي سالم است و سعادت و سلامت هر جامعه در خانواده ها پي ريزي مي شود و شمع فروزان محفل خانواده زن است. آنان هستند كه با آكنده ساختن كانون خانواده از انس و صفا و الفت مي توانند فضاي فكري، فرهنگي، ديني و گفتگو هاي سياسي و اجتماعي را نوراني كنند و عملاً درس مهر و صفا و از خود گذشتگي را از طريق فرزندان و همسران خويش به آيندگان بياموزند.

چنانكه در تنظيم صحيح اقتصاد خانواده مي تواند تأثير به سزايي داشته باشد و با تدبير و برنامه ريزي عاقلانه مرد را در تأمين هزينه و مخارج زندگي ياري رساند و به اين وسيله الگوي مناسبي براي فرزندان خود باشد.

نقش زن در جامعه

اگر زن از ايفاي نقش اجتماعي محروم شود، از رشد اجتماعي او كاسته مي

شود و جامعه اي كه زنان آن از رشد فكري واجتماعي محروم باشند. مسلّماً جامعة رشد يافته اي نخواهد بود، زيرا جامعه از آحاد انسان هايي تشكيل مي شود كه با تربيت ها و فرهنگ هاي متفاوتي از خانواده ها شكل مي گيرند و وارد اجتماع مي گردند.

اينان در تعامل با هم، آداب و سنت ها و نظام ها و قانون هاي خاصي را به وجود مي آورند. كه دراثر پيوند با يكديگر، ماهيت اجتماعي پيدا مي كنند.

بنابراين سعادت و سلامت هر جامعه در خانواده ها پي ريزي مي شود و انتقال ارزش هاي ديني، ملّي و فرهنگي و اجتماعي در درجة اوّل به عهدة خانواده ها به خصوص مادر است. پس مي توان نتيجه گرفت كه جامعة سالم نيازمند مادران سالم است و جامعة فرهنگي، ديني و ارزشي، جامعه اي است كه مادران آن از بينش و تفكر سالم فرهنگي، ديني و ارزشي برخوردار باشند.

تداوم مسئوليت در بستر اجتماع

روح كودك همانند جسمش به شدت در معرض تغيير و تحول است. اگر آموزش و تربيت كودك هماهنگ و متناسب با روح وي تداوم نيابد، رشد ديني و فرهنگي و اجتماعي اش دچار اختلال مي گردد و زنان بهترين گزينه هستند كه مي توانند از عهدة تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان بر آيند. چنان كه رعايت مصالح اخلاقي و اجتماعي و حفظ بنيان اصيل خانواده و رفاه حال بانوان اقتضا مي كند كه مشاغلي همانند طبابت بيماري هاي خاص زنان و تعليم و تدريس آن در دانشگاه ها در اعضاي زنان باشد.

يك تذكر مهم

زنان، رهبران اولية هدايت فكري، اعتقادي و عاطفي جامعه هستند

و وظيفة اصلي آنان، فروزان ساختن مشغل پر مهر و صفا و صميميت خانواده و حفظ اساسي و بنيان اين كانون هدايت است. بنابراين بهانة حضور در عرصة فعاليت هاي اجتماعي جهت تداوم مسئوليت ها نبايد باعث انحطاط شأن و منزلت انساني زنان گردد و بي بندوباري و فساد اخلاقي را دامن زند و در نتيجه زمينة از هم گسيختگي نظام خانواده و فرو پاشي آن را فراهم كند.

تلازم حقوق و وظايف

زندگي، سازماني است كه اركان آن زن و مرد هستند. در اين سازمان، وظايف و مسئوليت ها در كنار حقوق و چشم داشت ها، قرار مي گيرد. به بيان ديگر: هر جا تكليف و مسئوليتي است. بحث از حقوق هم در كنار آن مطرح است. بحث از حقوق زن و شوهر، يا زن و مرد را در نامه هاي بعدي يا كتاب هاي زير كه وظايفه زن را در خانواده و جامعه را توضيح مي دهد جستجو كنيد:

1- آيين همسرداري يا اخلاق خانواده از ابراهيم اميني.

2- بهشت خانواده از دكتر سيد جواد مصطفوي.

3- نقش دين در خانواده از حاج صادق احسان بخش.

4- فصلنامة پژوهش هاي قرآني شمارة 25 و 26، سال هفتم، بهار و تابستان 80 ، ويژة زن در قرآن.

[1] معارف اسلامي پيش دانشگاهي، ص 100.

وظايف زنان را در عصر غيبت بيان كنيد.

پرسش

وظايف زنان را در عصر غيبت بيان كنيد.

پاسخ

وظايفي كه انسان ها در عصر غيبت به طور كلي و عام دارند، مربوط به قشر، نوع يا جنس خاص نيست، عصر انتظار، مرد يا زن نمي شناسد، همان گونه كه تكليف وظيفه عمومي همه انسان ها است، زيرا كه انتظار مقدمه ظهور است و هنگام ظهور هنگام تحقق وعده هاي الهي است كه بشارت داده شده است.

در عين حال بعيد به نظر نمي رسد كه زن ها به جهت موقعيت خاصي كه دارند، بيشتر در معرض فتنه وامتحان باشند و عصر غيبت، عصر پر تب و تابي براي آنان باشد، چون زنان يكي از بهترين حربه ها براي فريب دادن مردان و در نتيجه سقوط و انحطاط جامعه مي باشند، در بعضي از كتاب ها تكاليف و وظايف خاصي براي مردم در زمان غيبت معيّن شده است كه از جمله آن مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1 - ناراحت بودن براي آن كه امام از ديدگان پنهان است.

2 - انتظار فرج داشتن كه افضل اعمال است.

3 - دعا كردن جهت حفظ وجود مبارك حضرت از شرور و شياطين و جنّ.

4 - صدقه دادن براي حفظ وجود عزيز امام.

5 - حج كردن به نيابت امام.

6 - تعظيم كردن و به پا خواستن پس از شنيدن نام حضرت.

7 - تضرع و گريه و زاري به درگاه خداوند به جهت حفظ ايمان و دين.

8 - استمداد و كمك گرفتن از حضرت هنگام گرفتاري ها و سختي ها.

9 - انجام تكاليف و احكامي كه خداوند بر مسلمان مقرر نموده و تبليغ آن ها تفصيل پاسخ را مي توانيد در پايان كتاب شريف منتهي الامال

بخوانيد.

10 - ايجاد آمادگي براي ظهور حضرت.

خواندن كتاب هايي چون خورشيد مغرب و دادگستر جهان، نوشته آقايان محمد رضا حكيمي و ابراهيم اميني مفيد به نظر مي رسد.

وظيفه من به عنوان يك دختر شيعه چيست

پرسش

وظيفه من به عنوان يك دختر شيعه چيست

پاسخ

پرسشگر محترم قرآن كريم برخي از وظايف ما را در امور فردي و اجتماعي مشخص كرده كه برخي از آن ها عبارتند از:

1. مردان و زنان با ايمان دوست و ولي و يار و ياور يكديگرند; "وَالْمُؤْمِنُون َ وَالْمُؤْمِنَ_َت ُ بَعْضُهُم ْ أَوْلِيَآءُ بَعْض (توبه 71)

2. افراد نيكوكار مردم را به نيكي ها دعوت مي كنند; 3. مردم را از زشتي ها و بدي ها و منكرات باز مي دارند; 4. با برپا داشتن نماز به ياد خدا هستند; 5. در راه خدا اموال خود را انفاق مي كنند; 6. از خداوند و پيامبرش اطاعت مي كنند;(توبه 71) 7. آن ها جزء توبه كارانند; 8. خداوند را عبادت مي كنند; 9. نعمت هاي خداوند را سپاس مي گويند; 10. در برابر عظمت خداوند ركوع مي كنند; 11. براي حفظ حدود الهي اجراي قوانين او و اقامة حق و عدالت قيام مي كنند;(توبه 112). 12. در نمازشان خشوع دارند; 13. از لغو و بيهودگي روي گردانند; 14. دامان خويش را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند; 15. نسبت به امانت ها و عهد خود وفا دارند; 16. بر نمازهايشان مواظبت و مراقبت مي كنند;(مؤمنون _11)

يك فرد مسلمان بايد به مسائل فردي خانوادگي اجتماعي سياسي و... جامعه اسلامي خود بي تفاوت نباشد. و در برابر تهاجم فرهنگي دشمنان اسلام و تشيع ساكت ننشيند و در راستاي ترويج مكتب و فرهنگ اهل بيت بكوشد.

مقام معظم رهبري حضرت آيت اللّه خامنه اي _ حفظه الله _ درباره وظايف يك زن مسلمان در برابر تهاجم فرهنگي دشمنان اسلام مي گويد:

"زن مسلمان بايد در راه فرزانگي وعلم و در راه خودسازي معنوي و اخلاقي تلاش كند، و در ميدان جهاد و

مبارزه از هر نوع آن پيشقدم باشد. نسبت به زخارف دنيا و تجملات كم ارزش بي اعتنا باشد. عفت و عصمت و طهارتش در حدي باشد كه چشم و نظر هرزة بيگانه را به خودي خود دفع كند...

در دامن پر مهر و عطوفت و با سخنان پر نكته و مهر آميزش فرزندان سالمي را از لحاظ رواني تربيت كند. انسان هاي بي عقده خوش روحيه و سالم از لحاظ روحي و اعصاب در دامان او پرورش پيدا كنند. مردان و زنان و شخصيت هاي جامعه را به وجود بياورد. مادر، از هر سازنده اي سازنده تر و باارزش تر است .. شما بايد زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد تا معلوم شود تكامل و حق و آزادي او چيست زن را به عنوان موجودي كه مي تواند خمير ماية اصلاح جامعه براي پرورش انسان هاي والا بشود، نگاه كنيد تا معلوم شود زن كيست و آزادي او چگونه است ..با اين چشم به زن نگاه كنيد تا معلوم شود زن چگونه كمال پيدا مي كند و حقوق زن در چيست "(فرهنگ و تهاجم فرهنگي برگرفته از بيانات مقام معظم رهبري ص 257 و 258.)

13. يك دختر شيعه بايد الگوي خود را در امور فردي و اجتماعي زنان پاكدامني همچون حضرت فاطمه و حضرت زينب و ساير زنان وارسته و پرهيزكار، قرار دهد و در راستاي تقويت سطح فكري و انديشه اسلامي خود بكوشد و با آگاهي از مسائل روز جامعه اسلامي و جهاني هوشيار باشد.(ر.ك زن در آيينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي نشر مؤسسه اسرأ.)

وظيفه زن مسلمان در جامعه امروزي ما چيست؟

پرسش

وظيفه زن مسلمان در جامعه امروزي ما چيست؟

پاسخ

اولاً وظيفه خودسازي كه اختصاصي به زن و مرد ندارد و مقدم بر همه وظايف است و خصوصاً براي كساني كه رسالت هاي اجتماعي را عهده دار مي شوند و در صدد ايفاء نقش مثبت در اجتماع هستند، چه اين كه همان طور كه در ابتداي دعاي ندبه آمده است، خداي متعال اين مسئوليت مهم الهي را بر دوش انبياء و اولياء قرار داد اما بعد از آن كه بر آنها شرط كرد كه در زخارف دنيوي بي رغبت باشند.

ثانياً: كسب بصيرت و شناخت هاي لازم خصوصاً براي بانوان كه هم با تهاجم گسترده اي نسبت به حقوق زن، و حضور سالم زن در اجتماع رو برو هستيم و بسياري از افراد و جريان ها دانسته يا نادانسته تلاش مي كنند سلامت حضور زنان را در اجتماع، دچار آفت نموده و به ابتذال بكشانند و يا فعاليت آنها را زائد جلوه كنند. حضور زنان بسيار لازم (نه زائد) اما بايد سالم باشد.

ثالثاً: در عرصه هاي فرهنگي اعم از مطالعه، سخنراني، نوشتن مقاله، شركت در جلسات مذهبي و برگزاري جلسات مذهبي، راه اندازي و فعال نمودن امر به معروف و نهي از منكر شناخت و دفاع صحيح از حقوق زنان.

در عين حال هر كس يك وظيفه فعلي و اختصاصي نيز دارد شما دانشجويان مهم ترين دغدغه تان از اين جهت بايد تعهد و تخصص باشد لذا براي درس خواندن و كسب تخصص جداً برنامه ريزي نمائيد كه جامعه اسلامي ما به افراد متخصص متعهد بسيار نيازمند است.

وظيفه زن مسلمان در عصر كنوني كه تحت عنوان عصر مدرنيته معروف است چيست ؟

پرسش

وظيفه زن مسلمان در عصر كنوني كه تحت عنوان عصر مدرنيته معروف است چيست ؟

پاسخ

اولاً وظيفه خودسازي كه اختصاصي به زن و مرد ندارد و مقدم بر همه وظايف است و خصوصاً براي كساني كه رسالت هاي اجتماعي را عهده دار مي شوند و در صدد ايفاء نقش مثبت در اجتماع هستند، چه اين كه همان طور كه در ابتداي دعاي ندبه آمده است، خداي متعال اين مسئوليت مهم الهي را بر دوش انبياء و اولياء قرار داد اما بعد از آن كه بر آنها شرط كرد كه در زخارف دنيوي بي رغبت باشند.

ثانياً: كسب بصيرت و شناخت هاي لازم خصوصاً براي بانوان كه هم با تهاجم گسترده اي نسبت به حقوق زن، و حضور سالم زن در اجتماع رو برو هستيم و بسياري از افراد و جريان ها دانسته يا نادانسته تلاش مي كنند سلامت حضور زنان را در اجتماع، دچار آفت نموده و به ابتذال بكشانند و يا فعاليت آنها را زائد جلوه كنند. حضور زنان بسيار لازم (نه زائد) اما بايد سالم باشد.

ثالثاً: در عرصه هاي فرهنگي اعم از مطالعه، سخنراني، نوشتن مقاله، شركت در جلسات مذهبي و برگزاري جلسات مذهبي، راه اندازي و فعال نمودن امر به معروف و نهي از منكر شناخت و دفاع صحيح از حقوق زنان.

لازم به ذكر است كه در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز شمرده شده است، اما در مواقع غير ضروري براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. و اين امر منافاتي با حضور

علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي زنان (با حفظ شئونات و موازين اسلامي) ندارد. كما اينكه حضرت زهرا(س) خود به جبهه جنگ مي رفتند و در غزوه هاي متعددي همراه با پيامبر(ص) شركت مي كردند و در دفاع از ولايت حضور فعال داشتند و حتي سخنراني نمودند تا جايي كه در همين راه به شهادت رسيدند.

بعضي از قيود و محدوديتهايي كه در احكام و روايات در مورد زنان وارد شده است به منظور پاسداشت حريم عفاف و سلامت جامعه و از همه مهمتر حفظ كرامت و شخصيت واقعي زن متناسب با رسالت همسري و مادري مي باشد. و تجربه جهان غرب در آزاديهاي نامحدود براي ارتباط زنان و مردان در جامعه (به اعتراف انديشمندان جامعه غرب) تجربه بسيار تلخي است كه زمينه انحطاط خانواده و بدنبال آن سقوط جامعه در منجلاب شهوات را فراهم نمود، كه از اين رهگذر بيشترين ضرر و زيان نسيب زنان جامعه شد و در نتيجه كرامت و شخصيت زن به پايين ترين حد خود تنزل نمود.

در عين حال هر كس يك وظيفه فعلي و اختصاصي نيز دارد شما دانشجويان مهم ترين دغدغه تان از اين جهت بايد تعهد و تخصص باشد لذا براي درس خواندن و كسب تخصص جداً برنامه ريزي نمائيد كه جامعه اسلامي ما به افراد متخصص متعهد بسيار نيازمند است.

ازدوج

خداوند براي هر كسي جفتي قرار داده است. با توجه به زياد بودن تعداد دختران، ازدواج و جفت پيدا كردن آن ها به چه صورت خواهد بود؟

پرسش

خداوند براي هر كسي جفتي قرار داده است. با توجه به زياد بودن تعداد دختران، ازدواج و جفت پيدا كردن آن ها به چه صورت خواهد بود؟

پاسخ

اوّلاً اخباري كه بر زياد بودن تعداد دختران نسبت به پسران حكايت دارد، معلوم نيست تا چه اندازه متقن و صحيح و مستند ارائه شده است. بر فرض صحت اين خبر، باز از نظر جفت پيدا كردن و ازدواج مشكلي ايجاد نمي شود، زيرا اسلام در اين جهت، با طرح موضوع "تعدد زوجات" براي اين مشكل، چاره انديشي كرده است. استاد مطهري پس از بيان دو مقدمه:

1_ فزوني نسبي زنان بر مردان به واسطة تلفات جنس مرد و مقاومت بيشتر زن در برابر بيماري؛

2_ حق تأهل براي زن به عنوان يك حق طبيعي بشري؛ نتيجه مي گيرد كه اگر تك همسري تنها صورت قانوني ازدواج باشد، عملاً گروه زيادي از زنان از حق طبيعي انساني خود محروم مي مانند. تنها با قانون تجويز تعدّد زوجات (البته با شرايط خاصي كه دارد) اين حق طبيعي احيا مي گردد.[23]

در هر حال اسلام براي اين مسئله چاره انديشي كرده است و اگر راه تعدّد زوجات بسته و ممنوع مي شد، اين سؤال به صورت جدّي مطرح بوده، اما با جايز دانستن و باز بودن اين راه، در صورت به وجود آمدن شرايط اجتماعي، اين راه مي تواند راه گشا باشد. البته بدان معنا نيست كه هر كس با هر شرايطي مي تواند همسران متعدد اختيار كند، زيرا اسلام شرايطي قرار داده كه تنها بعضي مي توانند به اين كار اقدام كنند. شرايطي مانند اجراي عدالت بين زوجات و ... .مشكلاتي كه

در بعضي جوامع از جهت فرهنگي و .... وجود دارد بايد به دست افراد آن جامعه حل گردد.

[23] استاد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 380.

مهريه

درباره روايت ( اگر مهريه دختر بيش از پانصد درهم باشد، جفا شده ) توضيح دهيد .

پرسش

درباره روايت ( اگر مهريه دختر بيش از پانصد درهم باشد، جفا شده ) توضيح دهيد .

پاسخ

اولا" : مفاد روايت نه وجوب پانصد درهم بودن مهريه بلكه تحريص مردم به سبك گرفتن مهريه و خصوصا" رعايت مهرالسنه حضرت زهرا كه معادل پانصد درهم بوده است مي باشد، لذا اگر چه دراين كار مصلحت هاي زيادي است از جمله رفع بسياري موانع ( زيرا وقتي مهرسبك شد توقع جهيزيه كم تر و ساير الگوهاي رفتاري در زندگي مشترك به گونه ارزشي تنظيم خواهد شد ) ، و لكن به دلايل گوناگون ، اين مصلحت آنگونه قوي و يا جامع نيست كه به شكل وجوب و الزام مطرح گردد .ثانيا" : روايت درمقام بيان اين نكته است كه بخاطر مهر، جواب رد به برادر مومن خود ندهيدپس اگر از جهت روحي و فكري و اخلاقي ، دختر و پӘѠبا هم توافق داشتند،نبايد به خواستگاري مومن به لحاظ كم بودن مهريه پاسخ منفي دهند، بلكه بهتر است در همان حد پانصد درهم مهريه را تخفيف دهيد و در صورت پسنديدن همديگر از ساير جهات ، ميزان مهريه نبايد مانعي براي ازدواج باشد.;

روايت ( بدي زن مهر سنگين است بهترين زنان كساني هستند كه زيبا وكم حرف هستند ) را تفسير كنيد .

پرسش

روايت ( بدي زن مهر سنگين است بهترين زنان كساني هستند كه زيبا وكم حرف هستند ) را تفسير كنيد .

پاسخ

روح اين حديث وروايات مشابه ، تشويق به ازدواج آسان و توجه به ارزشهاي معنوي به جاي سخت گيري و نهي از حاكم كردن معامله بازرگاني و تجاري به جاي عقد نكاحكه همانا پيوند دو انسان براي همكاري و همدلي در يك زندگي مشحون ازعشق و صفا و صميميت است . واضح است كه صفا و صميميت با ماديات حاصل نمي شود .گر چه گاهي ماديات وسيله جذب و مقدمه اي براي ارتباطصميمي است اما در همان حد مقدميت ارزش پيدا مي كند نه اينكه خودش هدف قرار گيرد و لذا اگر اين سنت و شيوه سنگين بودن مهر، مانعي سر راه ازدواج مجردان و خصوصا" جواناني كه تازه وارد فعاليتهاي اقتصادي مي شوند و توان پرداخت آن ميزان از مهريه را ندارند، شود مورد توبيخ و نهي معصومين ( ع ) قرار مي گيرد .تاكيد مي كنيم كه اينگونه احاديث هشداري است به انسان كه در تشخيص ملاك ها اشتباه نكنند و لذا فرمودند، آنچه مهم است اخلاق و تدين زن و شوهر است نه مال و ثروت و زيبايي ظاهري آنان . چه اينكه بقا اينها تضميني ندارد و كانون گرم خانواده بدون پشتوانه باقي خواهدماند .;

چرا مهريه زن را نقد نمي گيرند تا مردم مهريه هاي سنگين و غيرقابل پرداخت را قرار ندهند؟

پرسش

چرا مهريه زن را نقد نمي گيرند تا مردم مهريه هاي سنگين و غيرقابل پرداخت را قرار ندهند؟

پاسخ

الف) اين مسأله در زماني درست است كه شارع از اول تعيين مقدار معين را لازم دانسته باشد؛ آن گاه سخن از اينپديد مي آيد كه «چگونه مي توان آن را به گونه اي شناور و انطباق پذير با شرايط زماني و مكاني تنظيم كرد»؛ ليكن چنانكه گفته شد، شارع مقدس مصلحت غالبي در اين امر نديده و لازم نديده است كه آزادي هاي فردي را در اين زمينهمحدود سازد.

ب ) مسلما بالا بردن مهريه براي جلوگيري از طلاق كار چندان خوبي نيست؛ بلكه در روايات آمده است كه «مهريهسنگين خود موجب اختلاف در خانواده است» و اختلاف اصلي ترين عامل طلاق مي باشد. بنابراين رويه فوق هرگزدرست نيست. اما اين كه بخواهند از طريق اجبار و وضع قوانين در اين مسأله دخالت كنند معلوم نيست كه تا چه مقدارمؤثر باشد؟ بلي در صورتي كه شرايط ويژه اي در جامعه پديد آيد كه مسأله مهريه هاي سنگين واقعا مشكل آفرينباشد، حكومت مي تواند به حكم ثانوي، قوانيني در اين زمينه وضع كند. در اين رابطه مي توانيد با هم فكري دوستانخود و ديگر كساني كه در اين زمينه ها آشنايي عميق تري دارند، طرحي تهيه و به نهادهاي قانون گذاري كشور ارائهكنيد.

ج ) هر قراردادي - همان گونه كه بسته مي شود - بايد رعايت شود و تنظير آن به نماز - كه امري تعبدي است و درآن قصد قربت شرط مي باشد - متفاوت است. اگر قرار باشد با تغيير نيت به شكلي كه شما ترسيم كرده ايد، مسائلحقوقي دگرگون شود، هيچ قراردادي در جامعه دوام واستحكام نخواهد داشت و تمام نظام حقوقي

جامعه برهمخواهد ريخت.

د ) اولاً، مسأله شرايط خاص زماني، آن هم در جامعه ما، مسأله ديگري است و چنان كه در بند «ب» گفته شد،مي توان آن را به صورت حكم ثانوي مورد بررسي قرار داد.

ثانيا، خلط مسائل با يكديگر درست نيست. در تمام جوامع بشري يك سري امور اخلاقي غير لازم الاجراء وجوددارند و يك سري امور حقوقي و لازم الاجراء.{J

اگر مي شود درباره مهريه در اسلام توضيح دهيد.

پرسش

اگر مي شود درباره مهريه در اسلام توضيح دهيد.

پاسخ

در قرآن كريم از مهريه در سوره نساء، آيه 4 به «نحله» تعبير كرده است كه نزد اهل لغت و مفسرين حاوي دو معني است:

1- بدهي و دين: مهر يك حق براي زن و بر عهده مرد است نه بهاي زن؛ يعني، خداوند متعال در راستاي تعيين حقوق و تكاليف زن و مرد، از جمله حقوق زن و تكاليف مرد، مسأله مهريه را قرار داده است، در مقابل برخي حقوق براي مرد جعل شده است و يك سري محدوديت هايي براي زنان منظور شده است.

2- هبه و بخشش بدون عوض: همان طور كه راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند «المفردات» مي نويسد: به عقيده من اين كلمه از ريشه «نحل» (به معني زنبور عسل) آمده است زيرا بخشش و عطيه شباهتي به كار زنبوران عسل در دادن عسل دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: كتب تفسيري، ذيل آيه 4 سوره نساء، خصوصا تفسير نمونه، ج 3، ص 262 - 265.

اما در رابطه با اين كه چرا مهريه و نفقه زن، بر مرد واجب است؟ در جواب به نكات چندي بايد توجه داشت:

الف) ساختار وجودي زن، با مشاغل حادّ و سخت، سازگار نيست. شما بارداري و زايمان و سپس شيردادن فرزند را در نظر بگيريد، نوعا اين گرفتاري هاي طبيعي كه براي زن وجود دارد، او را از بسياري مشاغل باز مي دارد. بنابراين مرد، بايد در صدد درآمد و پرداخت هزينه زن و فرزند خويش باشد.

ب ) اصولاً زن، زندگي و وجود خويش را در اختيار شوهر قرار مي دهد. بنابراين مرد هم بايد در ازاء آن انجام وظيفه نمايد.

ج ) اگر دقت

كنيم، مي بينيم كه نوعا مرد است كه به خواستگاري زن مي رود. بر اين اساس وقتي زن جواب مثبت داد، مرد نيز بايد مسؤوليت حفظ و نگه داري از زن و تأمين غذا و لباس و مسكن او را بر عهده بگيرد.

د ) در صورت از دست دادن شوهر (با طلاق و يا فوت مرد) زن نيازمند هزينه زندگي است. بنابراين بايد از او حمايت شود و نبايد او را به حال خود رها كرد. پس بايد سرمايه اي به عنوان «مهر» علاوه بر ارث، در اختيار زن قرار گيرد؛ مگر آنكه مهر خويش را، قبلاً از مرد گرفته باشد.

از نظر اسلام در عقد ازدواج لازم است مهريه اي قرار داده شود خواه كم و خواه زياد كه مقدار آن بستگي به توافق زن و شوهر دارد و طبق بعضي از روايات كمتر از ده درهم مكروه است (بحار، ج 103، ص 347).

آيا به اجرا گذاشتن مهريه (گرفتن مهريه از شوهر) مورد تأييد اسلام است؟ آيا اين كار وسيله اي براي امرار معاش و سودجويي عده اي از خانم ها نمي شود؟

پرسش

آيا به اجرا گذاشتن مهريه (گرفتن مهريه از شوهر) مورد تأييد اسلام است؟ آيا اين كار وسيله اي براي امرار معاش و سودجويي عده اي از خانم ها نمي شود؟

پاسخ

مهريه يكي از حقوق زن است كه برعهده شوهر است. حال اگر در عقد ازدواج مقدار مهريه معلوم شده كه به آن "مهرالمسمي" مي گويند، مرد بايد تمامي آن را به زنش بپردازد. اگر در عقد مقدار مهريه مشخص نشده باشد "مهرية المثل" يعني مقدار مهريه اي كه امثال اين زن از شوهرانشان مي گيرند، بايد شوهر به زنش بپردازد. در روايت وارد شده كه حلال ترين مال براي زن مهريه اي است كه از شوهرش دريافت مي كند.

درست است كه ازدواج هدف ديگري را دنبال مي كند و هدف ازدواج پول در آوردن و كاسبي زن ها نيست،

ولي قرار دادن سهم از رسوم بشري از اول خلقت تاكنون بوده و اديان الهي مخصوصاً اسلام آن را تأييد كرده است. گرچه روايات تأكيد بر كم بودن مقدار مهريه دارد. پيامبر(ص) فرمود: "أفضل نساء أمتي أصبحهن وجهاً و أقلهن مهراً؛ بهترين زنان امت من، زيباترين و كمترين آنها از حيث مقدار مهر مي باشند".

اگر مرد و زن بر مقدار مهريه توافق كردند گرچه بسيار زياد باشد، بر مرد واجب است آن را به زنش بپردازد. قرآن مي فرمايد: "و آتوا الفساء صدقاء تهنّ؛ مهريه زنان را بپردازيد".

در روايات آمده است: "اگر مردي قصد داشته باشد كه مهريه زنش را نپردازد، زناكار محسوب مي شود يا به منزله سارق و دزد است". (2)

بنابراين پرداخت مهريه زن واجب است و نپرداختن آن و عدم رضايت زن گناه دارد و مرد آن را به زن مديون است.

مرد بايد بعد از ازدواج درصدد پرداخت

مهريه زنش باشد و سعي كند هر چه زودتر مانند بقيه بدهكاري هايش آن را بپردازد تا زن مجبور نشود آن را درخواست كند.

اگر شوهر آن را نپرداخت، مي تواند از راه هاي قانوني آن را دريافت كند. البته اين در صورتي است كه زن نخواهد مهريه خود را ببخشد. اگر مهريه را ببخشد، اين حق او است و مي تواند اين كار را بكند. در هر حال مهر به خواست زنان است. اين حكم به عنوان يك حق براي زنان شناخته مي شود تا حقوق آنان پايمال نشود، اما اگر كساني بخواهند از اين حق قانوني و شرعي استفاده نامطلوب بكنند، مقصر خودشان هستند، نه قانون. اين كه از قانوني سوءاستفاده شود، مشكل از قانون نيست. بسياري از قوانين ارزشمند وجود دارد كه به وسيله عده اي مورد سوءاستفاده قرار مي گيرد.

پي نوشت ها:

1 - وسائل الشيعه، ج 15، ص 10.

2 - همان، ص 21 و 22.

آيا درست است كه مهرية خانمي هموزن خودش باشد؟ آيا مي شود مثلاً قلب يا كلية داماد را مهرية زن قرار داد؟ اگر بر اين اساس عقد خوانده شد، آيا عقد باطل است؟

پرسش

آيا درست است كه مهرية خانمي هموزن خودش باشد؟ آيا مي شود مثلاً قلب يا كلية داماد را مهرية زن قرار داد؟ اگر بر اين اساس عقد خوانده شد، آيا عقد باطل است؟

پاسخ

مَهر يا صداق مالي است كه زن بر اثر ازدواج مالك آن مي گردد و مرد ملزم به دادن آن به زن مي شود. هر گاه مهر در عقد نكاح تعيين شده باشد، آن را مهر المسمي گويند و عبارت از مال معيّني است كه با عنوان مَِهر با توافق زوجين تعيين مي شود. اين مال ممكن است عين معيّن باشد مانند خانه و زمين و باغ و اتومبيل، يا ممكن است منفعت باشد، چنان كه اجاره بهاي خانه اي يا سكونت در منزلي را براي مدّت معيّن مهر قرار دهند. نيز ممكن است مَهر كاري باشد كه ارزش اقتصادي داشته باشد، مانند آموزش زبان خارجي. همچنين مهر ممكن است نه عين باشد، نه منفعت و نه عمل، بلكه حق باشد، مانند حق انتقاع و حق خيار.(1)

چيزي كه به عنوان مهر تعيين مي شود، بايد داراي شرايط عمومي مورد معامله باشد، يعني:

الف) بايد ماليت داشته باشد، يعني اين كه داراي ارزش داد و ستد اقتصادي باشد.

ب) مهر بايد قابل تملك به وسيله زن باشد.

ج) مهر بايد منفعت عقلايي داشته باشد.

د) شوهر بايد قدرت بر تسليم مهر داشته باشد وگرنه تعيين مهر درست نخواهد بود.

ه_) مهر بايد مشخص باشد. اگر مالي كه به عنوان مهر مشخص شده، مجهول و نامعين باشد، مهر باطل مي شود.

با توجه به شرايطي كه ذكر شد اگر مهر را به اندازه وزن زن قرار دهند، اگر مشخص

باشد، مثلاً 50 كيلو طلا مانعي ندارد، هر چند از نظر اسلام مهريه خيلي زياد مذمت بسيار شده است امّا اگر به صورت نامشخص صرفاً وزن زن را بگويند، چون امر مجهولي است و ممكن است در هر زماني وزن زن تغيير بكند، اين مهر باطل مي باشد.

اگر بخواهد مهر را قلب يا ديگر اعضاي بدن داماد قرار دهد، چون در اين موارد مهر قابل تملّك به وسيلة زن نمي باشد و هرگاه زن مطالبه كند، داماد قدرت بر تسليم اعضاي خود را ندارد (چون در صورت تسليم اعضاي بدن خود مانند قلب ديگر نمي تواند به حيات خود ادامه دهد و اين امر غير عقلايي و نادرستي مي باشد) اين مهر باطل مي باشد.

اگر بر اساس مهريه اي كه مجهول و نامشخص است و مهريه اي كه قدرت بر تسليم آن براي داماد وجود ندارد، عقد نكاح محقق شد، مهر باطل مي باشد، ولي عقد نكاح دائم صحيح مي باشد، چون مهر جزء اركان نكاح دائم نمي باشد كه با بطلان مهر به عقد نكاح خدشه اي وارد شود. در صورت بطلان مهر تعيين شده، مهريه قابل مطالبه مهر المثل خواهد بود. مهر المثل مهري است كه به موجب قرار داد تعيين نشده و بر اساس حال زن از حيث شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت او و مقتضيات زمان و مكان معيّن مي شود.(2)

پي نوشت ها:

1. دكتر سيد حسين صفائي، حقوق خانواده، ج 1، ص 193 و 195.

2. همان، ص 214.

مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشويى بطور يكسان بهره مى گيرند و پيوند زناشويى پيوندى است بر اساس منافع مقابل طرفين با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهريه به زن بپردازد وانگهى آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمى زند , و شكل خريد و فر

پرسش

مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشويى بطور يكسان بهره مى گيرند و پيوند زناشويى پيوندى است بر

اساس منافع مقابل طرفين با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهريه به زن بپردازد وانگهى آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمى زند , و شكل خريد و فروش به ازدواج نمى دهد ؟

پاسخ

درس_ت اس_ت كه مرد و زن از زندگى زناشويى بطور يكسان سود مى برند ولى نمى توان انكار كرد كه در صورت جدايى زن و مرد , زن متحمل خسارت بيشترى خواهد شد زيرا :مرد طبق استعداد خ_اص بدنى معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بيشترى دارد و ابتكاراعمال پردرآمد بيشتر در دست م_ردان اس_ت ب_ه ع_لاوه م_ردان براى انتخاب همسر مجددامكانات بيشترى دارند ولى زنان بيوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبايى , امكاناتشان براى انتخاب همسر جديد كمتر است . در ح_ق_ي_ق_ت مهر چيزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسيله اى براى تامين زندگى آينده او به علاوه مساله مهر معمولا به شكل ترمزى در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايى و طلاق محسوب مى شود .

مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشويى بطور يكسان بهره مى گيرند و پيوند زناشويى پيوندى است بر اساس منافع مقابل طرفين با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهريه به زن بپردازد وانگهى آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمى زند , و شكل خريد و فر

پرسش

مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشويى بطور يكسان بهره مى گيرند و پيوند زناشويى پيوندى است بر اساس منافع مقابل طرفين با اين حال چه دليلى دارد كه مرد مبلغ كم يا زيادى به عنوان مهريه به زن بپردازد وانگهى آيا اين موضوع به شخصيت زن لطمه نمى زند , و شكل خريد و فروش به ازدواج نمى دهد ؟

پاسخ

درس_ت اس_ت كه مرد و زن از زندگى زناشويى بطور يكسان سود مى برند ولى نمى توان انكار كرد كه در صورت جدايى زن و مرد , زن متحمل خسارت بيشترى خواهد شد زيرا :مرد طبق استعداد خ_اص بدنى معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بيشترى دارد و ابتكاراعمال پردرآمد بيشتر در دست م_ردان اس_ت ب_ه ع_لاوه م_ردان براى انتخاب همسر مجددامكانات بيشترى دارند ولى زنان بيوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها و از دست رفتن سرمايه جوانى و زيبايى , امكاناتشان براى انتخاب همسر جديد كمتر است . در ح_ق_ي_ق_ت مهر چيزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسيله اى براى تامين زندگى آينده او به علاوه مساله مهر معمولا به شكل ترمزى در برابر تمايلات مرد نسبت به جدايى و طلاق محسوب مى شود .

مشكل مهريه با كاهش ارزش پول چگونه برطرف مي شود؟

پرسش

مشكل مهريه با كاهش ارزش پول چگونه برطرف مي شود؟

پاسخ

اگر در ضمن عقد ارزش آن اسكناس معين شود و بگويند، اين چند ريالي كه فعلاً ارزش آن، با فلان مقدار از كالا يا طلا مساويست مهر زوجه قرار داده شد، مسلماً بايد به هنگام پرداخت، اين جهت رعايت شود.

ولي اگر اين شرط، انجام نگيرد، چنانكه تا كنون رسم نبوده يا كمتر رسم بوده است، به خاطر اينكه نوسان در ريال چندان چشمگير نبوده، در اين صورت، اگر با هم مصالحه كردند چه بهتر و در غير اين صورت، بايد ارزش آن را در نظر بگيرند، زيرا مهريه در حكم قرض نيست. كه در آن «مثلاً بمثل» در نظر گرفته شود و قرض دهنده ارزش نسبي و مشخص پول را در نظر نگيرد و خود پول را بخواهد، بلكه اسكناس كه ارزش اعتباري دارد، از آن نظر مهريه قرار مي گيرد كه داراي قدرت خريد معيني بوده و با فلان كالا يا نقدينه معادل مي باشد، گواه، اينكه موقع مهر بُري، طرفين چانه مي زنند تا بر حدي توافق پيدا كنند. لذا پس از سي سال اگر همان ريال سابق را بپردازد، زن، شوهر را مجحف و ظالم و متعدي تلقي كرده و خود را مظلوم و مورد تجاوز مي شمارد. اين نوع داوريهاي فطري نبايد از نظر فقيه، دور بماند، اسلامي كه دعوت به عدالت كرده، و ظلم و تعدي را محكوم مي كند، و از نظر عرف، چنين كاري مصداق ظلم و تعدي است طبعاً بايد زوجين از در تصالح درآمده و ارزش آن روز ريال را در نظر بگيرند، و همگان به آيه «لا تَظلمون ولا تُظلمون» عمل كنند.

نظر اسلام در مورد سبك يا سنگيني مهريه زن چه مي باشد؟

پرسش

نظر اسلام در مورد سبك يا سنگيني مهريه زن

چه مي باشد؟

پاسخ

يكي از احكام اخلاقي در ازدواج, اين است كه اگر چه تعيين مهر واجب است, اما نبايد آن قدر سنگين باشد كه پرداخت آن, عملاً ممكن نباشد. بنا بر اين, سخت گيري در تعيين مقدار مهر, به اندازه اي كه برخي قادر بر پرداخت آن و ازدواج نباشند, نقض غرض است و با روح قانون ازدواج و اسلام سازگار نيست و بسياري از مردان و زنان را از ازدواج محروم مي سازد.

معاني كلمات "مهريه ، "نحله و "مخنّث چيست و چرا به "انفاق انفاق گفته اند؟

پرسش

معاني كلمات "مهريه ، "نحله و "مخنّث چيست و چرا به "انفاق انفاق گفته اند؟

پاسخ

مَهريه به معناي صداق و كابين است آن مالي است كه مرد هنگام ازدواج براي زن به عهده مي گيرد. مَهريه اي كه در فارسي كاربرد دارد، در عربي "مَهْر" بر وزن "شهر" استعمال شده است (فرهنگ معين مدخل مهريه

"نحله در لغت به معناي "بدهي و دين و گاه به معناي "بخشش و عطيه است (بخشش و دادن مالي بدون عوض (المفردات راغب اصفهاني )

نحله هنگامي كه دربارة حق زن نسبت به مرد استعمال شود همان مهريه است چنان كه در آيه 3 سورة نسأ آمده است "وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَ_َتِهِن َّ نِحْلَة ً فَإِن طِبْن َ لَكُم ْ عَن شَي ْءٍ مِّنْه ُ نَفْسًا فَكُلُوه ُ هَنِي_َّ ?‹ًا مَّرِي_َّ ?‹ًا ; مهر زنان را (به طور كامل به عنوان يك بدهي ]يا يك عطيه به آنان بپردازيد، و اگر آنان با رضايت خاطر چيزي از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف كنيد."

"مُخنَّث در لغت به معناي خم داده دو تا كشته نرم تن لطيف بدن آمده است در اصطلاح مخنّث مردي است كه حركات و رفتارش به زنان شبيه است و غريزه جنسي زنان را دارد.(فرهنگ معين مدخل مخنث )

در احاديث از اين خوي و خصلت به شدت نكوهش شده است (ر.ك وسائل الشيعه علامه حر عاملي ، ج 20، ص 81، موسسة آل البيت )

"انفاق از "نفق به معناي خروج يا تمام شدن است در انفاق چون مال از دست خارج مي شود يا در ظاهر تمام و فاني مي شود، انفاق گفته مي شود.(قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي مدخل "نفق .)

انفاق در اصطلاح قرآن به معناي خرج مال در راه خدا اعم ّ از واجب و مستحب است قرآن و روايات به انفاق تشويق كرده و آن را يكي از راه هاي تعديل ثروت و پر كردن شكاف جامعه دانسته اند. در اسلام بخل و امساك هر قدر مذموم و منهي است در مقابل انفاق مانند آن و بيشتر از آن ممدوح است "الَّذِين َ يُنفِقُون َ أَمْوَ َلَهُم ْ فِي سَبِيل ِ اللَّه ِ ثُم َّ لاَ يُتْبِعُون َ مَآ أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لاَ َّ أَذًي لَّهُم ْ أَجْرُهُم ْ عِندَ رَبِّهِم (بقره 262)

چرا در اسلام حد و مرزي براي مهريه معين نشده است ؟

پرسش

چرا در اسلام حد و مرزي براي مهريه معين نشده است ؟

پاسخ

الف) اساسا بناي شارع مقدس بر اين نيست كه در تمام جزئيات زندگي قوانين خشك و ا نعطاف ناپذيري وضع كند و راه هرگونه آزادي را سد نمايد. به ويژه در مسأله مهريه هرگز چنين چيزي روا نيست، زيرا:

اولاً: مهريه نوعي پيشكش و هديه از جانب مرد و نشانگر ميزان عشق او به زن، و بهايي است كه در اين زمينه حاضر است بپردازد.

ثانيا: مقدار مهريه تابع شرايط اجتماعي و اقتصادي است و تعيين حدّ مشخص براي آن، با تغيير ارزش اقتصادي پول در زمانهاي مختلف تا حدودي مشكل ساز است.

ثالثا: تعيين حد در مهريه موجب محدود سازي آزادي زن مي باشد. البته شارع مقدس در مواردي كه مصلحت غالبي در كار باشد ممكن است آزادي افراد را محدود كند، ولي قطعا در اين مورد مصلحت اهمي در كار نديده است.

رابعا: مهريه هر قدر هم كه باشد جنبه تحميلي بر مرد ندارد، زيرا ازدواج نوعي عقد است كه با رضايت طرفين حاصل مي شود و اگر فردي كه از وي خواستگاري شده حاضر به ازدواج با مهريه سبك نباشد، فرد مي تواند ديگري را برگزيند. در اينجا نمي توان بهانه آورد كه من در دل خواستار اويم، زيرا اگر بنا باشد خواسته دل من حاكم باشد، چرا خواسته دل زن هم كه فلان مبلغ مهريه است عملي نشود؟

خامسا: اسلام از نظر اخلاقي تأكيد زيادي بر كم كردن مهر قرار داده است، ولي هرگز اجباري در اين زمينه نكرده است، زيرا چنانكه گفته شد مصلحت غالبي نديده است.

ب ) «آيا مردي كه ازدواج مي كند و مهريه همسرش مقداري است

كه براي تهيه آن رنج زيادي لازم است، از نظريه شرعي آن مهريه درست است...؟» پاسخ اين است كه :

اولاً: مرد مي تواند از اول چنان مهريه اي را نپذيرد و با ديگري ازدواج كند، بالاخره كسي كه در برابر چيزي متعهد شد بايد به تعهد خود عمل نمايد و مثالهايي كه زده ايد يا اساسا نامعقول است، مثل دادن همه طلاهاي روز زمين و يا نامشروع، مثل پرت كردن خود از كوه.

ثانيا: مسائل حقوقي همه الزام آور هستند و فرقي نمي كند كه مهريه باشد يا غير آن.

ثالثا: هيچ تكليفي بيش از توان انسان وجود ندارد. بنابراين مهريه و هر تعهد حقوقي ديگر در صورت توانايي قابل پرداخت است. البته مرد نمي تواند بي جهت بهانه تراشي كند، ولي در صورتي كه دارايي لازم را نداشته باشد بايد آن را ولو به صورت قسطي پرداخت نمايد.

ج ) تنظير مسأله مهر با فروش خانه در مقابل گردو قياس مع الفارق است. زيرا دومي معامله اي سفهي است، برخلاف اولي. حديث لا ضرر نيز در اينجا راه ندارد. در قواعد فقهيه اين مسأله تنقيح شده است كه «قاعده لاضرر» موارد اقدام به ضرر را شامل نمي شود و كسي كه مهريه بسيار سنگيني را متعهد مي شود اگر ضرري هم بكند، خودش به آن اقدام نموده و از اول مي توانست به آن تن ندهد. آيات و ادله ديگر نيز همينطورند، بالاخره اصل مهريه حقوقي است كه شارع براي زن معتبر دانسته و تعيين مقدار هم به اختيار زن است و مرد مي تواند بپذيرد، يا نپذيرد، ولي پس از پذيرش ديگر نمي توان از اداي آن سر باز زد، مگر در صورت تعذر و ناتواني. نقش آيه

شريفه «لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها» در اينجا همين است كه اگر واقعا فرد توانايي پرداخت، هر چند به طور قسطي نداشته باشد، تا زماني كه در اعسار است به او مهلت داده مي شود.

د ) حكومت اسلامي نمي تواند چنين كاري را بكند. البته لازم است كه دستگاه هاي تبليغاتي نظام براي تغيير فرهنگ ازدواج به طور جدي بسيج شوند و نسبت به اين مسأله و ديگر اموري كه ازدواج را براي جوانان، سخت و پرخرج مي كنند، با تبليغات گسترده و همه جانبه دگرگوني ايجاد نمايند. در اين زمينه اگر به بررسي و مطالعات دقيق و اساسي بپردازيد و پيشنهادات خوب و كارآيي را براي دستگاه هايي چون صدا و سيما ارسال نماييد، بسيار خوب است.

ه ) هر عهد و پيماني كه موضوع و محتواي آن معتدل و مشروع باشد لازم الاجراء است.

و ) «آيا اسلام اين موضوع را درك نكرده است كه يك جوان براي رسيدن به همسر خويش و فرد مورد علاقه خود ممكن است هر شرطي را بپذيرد...؟» اسلام اين مسأله و ده ها مسأله مشابه آن را درك كرده و به آنان گفته كه خداوند به شما عقل و چشم و گوش داده، لذا حواس خود را جمع كنيد، عقلتان را به كار گيريد، با ديگران نيز مشورت نماييد و راهي معقول در پيش گيريد كه در آينده انگشت ندامت به دندان نگزيد! يكي از اشتباهات بزرگ اين است كه انسان به جاي انديشه و تأمل در امور همواره منشأ اشكال را در جاي ديگر ببيند و تقصير خود را به گردن ديگران، خدا، قانون و... بيندازد.

آيا اگر كشورهاي اسلامي نيز مانند كشورهاي غربي مهريه را حذف كنند ازدواج راحت تر انجام نمي شود؟

پرسش

آيا اگر كشورهاي اسلامي نيز مانند كشورهاي

غربي مهريه را حذف كنند ازدواج راحت تر انجام نمي شود؟

پاسخ

اولاً، در كشورهاي غربي هم مهريه وجود دارد.

ثانيا، اين كه همه زنان خواستار مهريه سنگين باشند، فرض غيرواقعي است. بلي اگر چنين شد آن گاه بايد به دنبال آنچه در بند «ب» جواب سؤال اول گفته شد، رفت.

اگر مهريه اجرت در مقابل حق استمتاع مرد از زن باشد پس مرد نيز چنين حقي در مقابل استمتاع زن از او خواهد داشت

پرسش

اگر مهريه اجرت در مقابل حق استمتاع مرد از زن باشد پس مرد نيز چنين حقي در مقابل استمتاع زن از او خواهد داشت

پاسخ

اولاً؛ اين فقط به صورت يك احتمال آمده است.

ثانيا؛ به چه دليل و با كدام مستند فطري، عقلي، تاريخي، روان شناسي، تجربي، پزشكي و قرآني آنچه را كه گفته شده است ابطال كرده ايد؟ آيا صرف ادعاي اين كه همه اينها مبطل سخن مزبور مي باشند، كافي است؟ بدون اين كه حتي يك مستند در مقابل آن آورده شود؟ برخي از علومي كه اشاره كرده ايد اصلاً كاري به مسائل حقوقي ندارند؛ مثلاً دانش پزشكي چه ارتباطي دارد به اين كه اجرت در روابط زناشويي چه نقش و ماهيتي دارد؟

ثالثا؛ در اين جا مغالطه بزرگي رخ داده و آن اين است كه پاسخ مزبور را به اين معنا گرفته ايد كه «برقراري روابط جنسي» با پرداخت مبلغي پول حلال مي شود و سپس نسبت به آن اظهار تأسف كرده ايد. اسف انگيزتر، عدم توجه دقيق به مطالب و حمل كردن امور نامربوط به آن است. اصل حليت ازدواج به اجراي صيغه نكاح با شرايط ويژه اي است كه در شريعت اسلامي مفصلاً بيان شده است و مهريه يكي از عناصر و شرايط لازم آن مي باشد؛ ليكن سؤال از اين بود كه اگر اين مسأله را «اجرت» بناميم، اجرت در برابر چه چيزي است؟ اكنون چگونه استنباط كرده ايد كه دادن پول در رتبه علت انحصاري استحلال قرار گرفته است؟ واقعيت آن است كه حليت و حرمت رابطه جنسي امري وضعي است و همان طور كه شارع با يك كلمه مثل «زوّجت» مي تواند حكم به حليت كند، به وسيله هر عامل ديگري

نيز مي تواند... .

رابعا؛ در رابطه با شواهد ذكر شده بايد گفت: به فرض اگر صحت همه يا برخي از آنها پذيرفته شود، هيچ يك از آنها نافي آنچه در پاسخ پيشين آمده است، نمي باشد؛ زيرا به اصلاح «اثبات شي ء نفي ماعداه نمي كند». براي روشن تر شدن اين مطلب، مي توان مثال هايي را كه آورده ايد يك به يك مورد توجه و بررسي قرار داد:

الف) تمتع دو جانبه كه ذكر كرده ايد، يك مطلب است، ولي حق استمتاع و وظيفه زن در برابر مرد مسأله ديگري است و همين نكته تفاوت هاي حقوقي خاصي را پديد مي آورد. در مسأله ازدواج زن بايد در برابر مرد تمكين كند و بدون عذر موجه عقلي و شرعي، نمي تواند از قرار دادن خود در اختيار مرد خودداري نمايد؛ هر چند هيچ تمايل جنسي نداشته باشد؛ ولي در جانب مقابل نمي تواند خود را به عمل جنسي الزام كند و در ازدواج دائم زن تنها هر چهار ماه يك بار حق آميزش دارد. بنابراين در اين رابطه يك تكليف براي زن وجود دارد كه حتي در صورت عدم ميل باطني، بايد به آن اقدام نمايد. بنابراين چه مانعي دارد اگر شارع به ازاي آن تكليف، حقوقي نيز مانند مهريه براي زن وضع كند؟ كما اين كه اگر از طرف كارفرما به كارپردازي مأموريت داده شود كه به يك كشور خارجي سفر نمايد و عملي را انجام دهد، بايد حق مأموريت او را بپردازد، هر چند كارپرداز در اين سفر به سير و سياحت نيز مي پردازد و آنچه را كه برخي براي

آن ميليون ها تومان صرف مي كنند به راحتي و با مخارج كارفرما به دست مي آورد؛ در حالي

كه اين مسأله مانع پرداخت حقوق به او نيست.

ب ) مسأله مشكلات بارداري و ارضاع هر چند در مسأله هم دخيل باشد، ولي دليل بر اين نيست كه علت انحصاري باشد؛ بلكه با پاسخ قبلي ما قابل جمع است. افزون بر آن، اگر علت انحصاري مشكلات، بارداري و ارضاع باشد، بايد اين حكم در مورد زنان نازا، مواردي كه نطفه مرد نابارور است، در صورت عزل، در يائسه، در موردي كه قبل از دخول، نكاح با فوت يا طلاق فسخ شود و تخصيص خورده باشد، در حالي كه چنين نيست.

ج ) جواب اين مسأله از آنچه در بند «الف» آمد روشن مي شود. افزون بر آن ميزان التذاذ جنبه حقوقي ندارد.

د ) اولاً؛ مهريه پس از انعقاد عقد از ملكيت مرد خارج نمي شود؛ بلكه بر ذمه مرد قرار مي گيرد؛ مگر در صورتي كه عين مشخصي متعلق مهر قرار گيرد. ولي اگر مبلغ خاصي، بدون تشخّص، تعيين شود تا زماني كه زن آن را دريافت نكند، مالك آن نمي شود و حق زن بر ذمه مرد باقي مي ماند نه بر عين خارجي. ثانيا؛ «حق بودن» يا «حق داشتن» عنواني است كه اشكال و مصاديق گوناگوني دارد و در تمام عقود نوعي حق پديد مي آيد؛ بنابراين حق مساوي با اجرت نيست؛ بلكه از مصاديق آن است.

ه ) اين كه «لذت جنسي كمترين مزد و...» با صرف نظر از ايراداتي كه بر آن وارد است و به فرض صحت، نوعي اجرت و پاداش تكويني است و هيچ جنبه حقوقي - كه امري وضعي و قراردادي است - ندارد.

اگر مرد مهريه اي را قرار دهد كه الان قدرت پرداخت آن را ندارد اين كلاه برداري و تضييع حقوق زن نيست ؟

پرسش

اگر مرد مهريه اي را قرار دهد كه الان قدرت پرداخت آن

را ندارد اين كلاه برداري و تضييع حقوق زن نيست ؟

پاسخ

لازم نيست مرد به هنگام عقد مالك مهريه باشد بله بايد عرفا ولو در طول زمان قادر بر پرداخت آن باشد لذا در اينموارد اگر مهريه چيزي بود كه فعلا موجود نيست نمي توان نام كلاهبرداري بر آن گذاشت.{J

اگر مرد در مورد پرداخت مهريه ادعاي تنگ دستي كند, دادگاه يا براي او مهلت تعيين مي كند يا آن را به صورت اقساط مي گيرد. در اين صورت آيا حقوق زن تضييع نمي شود؟

پرسش

اگر مرد در مورد پرداخت مهريه ادعاي تنگ دستي كند, دادگاه يا براي او مهلت تعيين مي كند يا آن را به صورت اقساط مي گيرد. در اين صورت آيا حقوق زن تضييع نمي شود؟

پاسخ

اگر براي دادگاه احراز شود كه بدهكار قادر به پرداخت بدهي خود مي باشد از تقسيط خودداري خواهد نمود ولي درصورتي كه فرد واقعا قادر به پرداخت يكجانباشد آيا چاره اي جز تقسيط وجود دارد؟ ما نبايد بهنگام عقد چشم هايخود را ببنديم و آنگاه از قانون انتظار داشته باشيم كه سهل انگاري ما را جبران نمايد. البته ممكن است در مواردي دادگاهنيز دچار خطا شود كه در اين صورت بامراجعه به مقامات بالاتر بايد مساله را پيگيري نمود.{J

در اسلام به كداميك از شيربها و مهريه اشاره شده است و چرا؟

پرسش

در اسلام به كداميك از شيربها و مهريه اشاره شده است و چرا؟

پاسخ

مهريه، مورد تأييد كامل اسلام و بلكه شرط عقد است ولي شيربها چنين نيست؛ گرچه مي توان آن را به عنوان شرطيدر ضمن عقد قرار داد.{J

حداكثر مهريه اي كه يك دختر مي تواند پيشنهاد كند چه مقدار است ؟

پرسش

حداكثر مهريه اي كه يك دختر مي تواند پيشنهاد كند چه مقدار است ؟

پاسخ

در مورد حداكثر مهريه از نظر شرعي نمي توان مقدار معيني را تعيين كرد. البته در روايتي طولاني از امام رضا(ع) آمده است كه: «مهريه در سنت پانصد درهم مي باشد و اين از جهتي شبيه مهريه اي است كه خداوند براي حورالعين قرارداده است و آن عبارت است از يكصد تكبير يكصد حمد يكصد تسبيح يكصد تهليل و يكصد صلوات» (بحار الانوار ج93 ص 170 روايت 10 باب 2 تلخيص و نقل به معني). البته اين روايات دلالت بر حسن و استحباب تعيين مهريه تامقدار فوق دارد و الزامي در اين زمينه در كار نيست. در عين حال به نظر مي رسد با شرايط كنوني جامعه بهتر است حدمتوسط معمول در جامعه را رعايت كنيد.

اگر از نظر احاديث و روايات مهريه زن بايد كم باشد چرا خداوند در قرآن كريم جريان حضرت موسي و آشنايي ايشان با دختران حضرت شعيب را بيان فرموده كه از موارد مهريه سنگين و در واقع تشويق به اين مسئله است.(مهريه دختران شعيب 8 تا 10 سال كار كردن حضرت موسي ع براي حض

پرسش

اگر از نظر احاديث و روايات مهريه زن بايد كم باشد چرا خداوند در قرآن كريم جريان حضرت موسي و آشنايي ايشان با دختران حضرت شعيب را بيان فرموده كه از موارد مهريه سنگين و در واقع تشويق به اين مسئله است.(مهريه دختران شعيب 8 تا 10 سال كار كردن حضرت موسي ع براي حضرت شعيب بوده است)

پاسخ

در سرگذشت حضرت موسي(ع) و حضرت شعيب(ع)، در قرآن آمده: هنگامي كه موسي(ع) به خاطر حفظ جان خود از خطر فرعونيان از مصر بيرون آمد و به سوي مدين حركت كرد، در بيرون شهر مدين ديد چوپانان كنار چاهي توقف كرده اند و به نوبت، از چاه براي گوسفندان خود آب بيرون مي كشند، ديد در كنار آنها دو بانوي با حجاب ايستاده اند و آنها نيز منتظر نوبت خود هستند تا به چاه نزديك شوند و آب براي گوسفندان خود از چاه بكشند.

موسي(ع) نزد آنها رفت و آنان را كمك كرد و آب از چاه كشيد و گوسفندان آنها را آب داد...

آن دو دختر، دختران شعيب پيغمبر(ع) بودند، چون شعيب پسر نداشت، دخترانش عهده دار چوپاني گوسفندان شده بودند.

سپس دختران شعيب(ع) نزد پدر رفتند وجريان را گفتند، شعيب(ع) يكي از آن دخترها را براي دعوت موسي(ع) به خانه اش فرستاد، موسي(ع) آن دعوت را پذيرفت و به خانه شعيب(ع) آمد.

شعيب(ع) به شخصيت معنوي موسي(ع) پي برد و علاقمند شد كه او را داماد خود نمايد، از اين رو به موسي(ع) گفت: «اني اريد ان انكحك احدي ابنتي هاتين علي ان تأجرني ثماني حجج فان اتممت عشرا فمن عندك و ما اريد ان اشق عليك ستجدني ان

شاءالله من الصالحين؛ من مي خواهم يكي از اين دو دخترم (صفورا و لعيا) را به همسري تو درآورم، به اين شرط كه هشت سال براي من كار كني و اگر ده سال كار كني، محبتي از ناحيه تو است من نمي خواهم كار سنگيني بر دوشت بگذارم و انشاءالله مرا از افراد صالح خواهي يافت» (قصص، آيه 27).

موسي(ع) پيشنهاد شعيب(ع) را پذيرفت.

از اين آيه چند مطلب استفاده مي شود:

1. مهريه در قرن هاي قبل از اسلام نيز بوده است.

2. خواستگاري از ناحيه دختر نيز بوده چنان كه شعيب(ع) از جانب دخترش از موسي(ع) خواستگاري كرد، بنابراين پيشنهاد خواستگاري از جانب دختر و كسان او، عيب نيست.

3. رواست كه مهريه به صورت كار درآيد نه پول.

4. لازم نيست كه مهريه يكجا پرداخته شود، بلكه با رضايت زن، در ذمه شوهر باشد كافي است.

ولي در اينجا اين دو سؤال پيش مي آيد:

1. چرا حضرت موسي(ع) براي دخترش مهريه سنگين قرار داده است؟ و قرآن اين سرگذشت را نقل مي كند تا براي مسلمانان درس آموزنده باشد و اگر درس منفي بود، قرآن آن را نقل نمي كرد و يا به عنوان انتقاد نقل مي كرد.

2. با اين كه مهريه مال دختر است، چرا در سرگذشت فوق، به عنوان هشت سال كار براي پدر (شعيب(ع)) قرار داده شده، مگر دختر كالا است كه آن را بفروشند.

پاسخ: در مورد سؤال اولي، بايد توجه داشت كه اين ازدواج يك ازدواج معمولي نبود، بلكه مقدمه اي بود تا موسي(ع) در كنار پير مدين، شعيب پيغمبر(ع) بماند و با كسب علم و معرفت در مكتب شعيب(ع) در ساليان دراز به

مقام ارجمندي از علم و كمال نائل آيد.

وانگهي درست است كه موسي(ع) در اين مدت طولاني براي شعيب(ع) كار مي كرد، ولي شعيب نيز تمام زندگي او و همسرش را تأمين مي نمود و اگر هزينه زندگي موسي و همسرش را از مزد كار موسي(ع) كم كنيم، مبلغ زيادي باقي نخواهد ماند، نتيجتا مهر ساده و سبكي خواهد شد، بنابراين مهريه سنگين، مقدمه اي براي تكامل موسي(ع) در مكتب شعيب بوده و زندگي مادي و معنوي موسي(ع) را تأمين مي كرده است (اين كه شعيب به موسي(،) گفت «و ما اريد ان اشق عليك...؛ من نمي خواهم كار سنگيني بر دوش تو بگذارم و انشاءالله مرا از صالحان خواهي يافت» بيانگر همين مطلب است كه منظور سختگيري نبوده، بلكه صلاح و كمال موسي(ع) هدف بوده است).

در مورد سؤال دوم: قرارداد شعيب(ع) با موسي(ع) به عنوان وساطت و وكالت از جانب دخترش بوده و با رضايت او انجام گرفته، با توجه به اين كه (چنان كه گفتيم) محصول كار موسي(ع) صرف هزينه زندگي موسي(ع) و همسرش مي شده است.

نكته آخر اين كه با توجه به اين كه به اراده خداوند رسالت سنگيني در آينده به عهده حضرت موسي(ع) گذاشته مي شود و آن رويارويي با فرعون و نيز داشتن قومي لجوج و بهانه گير چون قوم بني اسرائيل بوده است از اين رو طبق مشيت الهي لازم بود مدتي به كار شباني بپردازد تا آمادگي لازم را براي هدايت مردم و نيز روبرو شدن با مشكلات و سختي ها را پيدا نمايد. از اين رو اين مدت شباني نسبتا طولاني علاوه بر اين كه از

محضرت حضرت شعيب(ع) در جهت علم و كمال بهره مي برد و علاوه بر اين كه تمام زندگي او و همسرش توسط حضرت شعيب(ع) اداره و تأمين مي شد، فرصتي مغتنم براي حضرت موسي(ع) بود تا آمادگي لازم را براي رسالت آينده خويش به دست آورد.

صدقاتهن و اجورهن چه نسبتي با مهريه دارد؟

پرسش

صدقاتهن و اجورهن چه نسبتي با مهريه دارد؟

پاسخ

در آيه 4 سوره نساء فضاي بحث در ازدواج دائم است كه از مهريه به عنوان صداق نام برده كه به صداقت و راستي در بيمان ازدواج اشاره ضمني دارد واز حيث محتوي بار معنوي بيشتري نسبت به كلمه اجورهن دارد

كلمه اجورهن كه در آيه 24 سوره نساء آمده تنها به اجر مالي ازدواج اشاره دارد كه فضاي بحث در ازدواج موقت است

بدون شك مراد از «استمتاع» در آيه ياد شده، نكاح موقت (متعه) است و به اتفاق همه مسلمان ها _ اعم از شيعه و سني _ نكاح موقت در عصر پيامبر(ص) شايع بوده است. مفسران از صحابه و تابعين (مانند: ابن عباس، ابن مسعود، ابي بن كعب، قتاده، مجاهد، ابن جبير) و نيز در مذهب اهل بيت، جملگي در مورد دلالت آيه بر ازدواج موقت اتفاق نظر دارند. البته برخي از اهل سنت، نكاح متعه را از احكامي مي دانند كه نسخ شده است؛ ولي ديدگاه فقه شيعه همان است كه گفته شد.

اما كلمه مهريه در فارسي شامل هر دو مورد ميشود

{J

فلسفة مهريه زن چيست؟ به فرمايش امام صادق"ع" تنها هديه وتحفه اي است كه از جانب مرد به زن خويش؛ مگر اين تنها مرد است كه به خوشي مي رسد؟ زن هم لذت مي برد ومرد مسؤوليت سنگيني نسبت به زن دارد. و دررابطه با مقاربت اين مرد است كه بيشتر متضرر مي شود چرا كه هر قطر

پرسش

فلسفة مهريه زن چيست؟ به فرمايش امام صادق"ع" تنها هديه وتحفه اي است كه از جانب مرد به زن خويش؛ مگر اين تنها مرد است كه به خوشي مي رسد؟ زن هم لذت مي برد ومرد مسؤوليت سنگيني نسبت به زن دارد. و دررابطه با مقاربت اين مرد است كه بيشتر متضرر مي شود چرا كه هر قطره مني مرد Kcal 500(كيلوكالري) انرژي دارد.

پاسخ

درخصوص سؤالي كه فرموديد بحمدا...كتب ومقالات زيادي چاپ وانتشار يافته است، كه يكي ا زنمونه هاي آن كتاب با ارزش نظام حقوق زن دراسلام، تأليف استاد شهيد مرتضي مطهري مي باشد كه ما دراينجا به طور اختصار به بعضي از موارد كه دراين كتاب آمده اشاره خواهيم كرد :

درمورد علت وفلسفه اصلي پيدايش مهر بايد بگوييم كه مهر، ازآنجا پيداشده كه قانون خلقت درروابط دو جنس، بعهدة هر يك ازآنها نقش جداگانه اي گذاشته است. مهر از احساسات رقيق وعطوفت آميز مرد ناشي شده نه از احساسات خشن ومالكانة او، آنچه از ناحية زن دراين امر دخالت داشته حس خودداري مخصوص او بوده نه ضعف وبي اراده بودن او، مهر، تدبيري است از ناحيه قانون خلقت براي بالابردن ارزش زن وقرار دادن اودرسطح عاليتري، مهر به زن شخصيت مي دهد. ارزش معنوي مهربراي زن بيش از ارزش مادي آن است.

پديد آمدن مهر، تدبير ماهرانه اي است كه درمتن خلقت وآفرينش براي تعديل روابط زن ومرد وپيوند آنها به يكديگر به كار رفته است.

مهر ازآنجا پيدا شده كه درمتن خلقت نقش هر يك از زن ومرد درمسأله عشق مغاير نقش ديگري است، عرفا اين قانون را به سراسرهستي سرايت مي دهند ومي گويند

قانون عشق وجذب وانجزاب بر سراسر موجودات ومخلوقات حكومت مي كند.

نوع احساسات زن ومرد نسبت به يكديگر يك جور نيست،قانون خلقت جمال وغرورو بي نيازي را درزن، ونيازمندي وطلب وعشق وتغزل را در مرد قرار داده است.ضعف زن درمقابل نيرومندي بدني به همين وسيله تعديل شده است وهمين جهت موجب

شده كه همواره مرد از زن خواستگاي كرده است.

و مهر، با حيا وعفاف زن يك ريشه دارد زن با الهام فطري دريافته است كه عزت واحترام او به اين است كه خود را رايگان دراختيار مرد قرار ندهد وبه اصطلاح شيرين بفروشد.

زن درمرد تأثير فراوان داشته،تأثير زن درمرد از تأثير مرد درزن بيشتر بوده است، مرد، بسياري از هنرنمائي ها، شجاعت ها ودلاوري ها ونبوغ ها و شخصيت هاي خود را مديون زن وخودداري هاي ظريفانة زن است، مديون حيا وعفاف زن است، مديون شيرين فروشي زن است.

همان قدرت زنانه كه توانسته در طول تاريخ، شخصيت خود را حفظ كند وبه دنبال مرد نرود و مرد را به عنون خواستگار به آستان خود بكاشند، مردان را به رقابت و جنگ با يكديگر دربارة خود وادارد وآنها را تا سرحد كشته شدن ببرد، حيا وعفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را ا زچشم مردم مستور نگهدارد وخود را موجودي اسرارآميز جلوه دهد الهام بخش مرد وخالق عشق او باشد، هنر آموز وشجاعت بخش ونبوغ آفرين او واقع شود و...همان قدرت مي توانسته مرد را وادار كند كه هنگام ازدواج عطيه اي به نام "مهريه" تقديم اوكند.

مهر، ماده اي است كه از يك آئين نامة كلي كه طرح آن درمتن خلقت ريخته شده وبا دست فطرت تهيه شده است.قرآن

كريم، مهر را به حالت فطري آن برگردانيده است وبا لطافت وظرافت بي نظيري مي گويد : "وآتوا النساء صدقاتهن نحله" (يعني كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد]نه به پدران يا برادران آنها[ و عطيه وپيشكشي است از جانب شما به آنها بخودشان بدهيد.) قرآن كريم در اين يك جمله كوتاه به سه نكته اساسي اشاره كرده است، نكته اول اين كه به نام صدقه(ضم دال) يادكرده است نه با نام مهر، صدقه از ماده صدق است وبدان جهت به مهر صداق يا صدقه گفته مي شود كه نشانه راستين بودن علاقة مرد است، نكته دوم اين كه با ملحق كردن ضمير "هن" به اين كلمه مي خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر ومادر مهر، مزد بزرگ كردن وشيردادن و نان دادن به او نيست، نكته سوم اين كه با كلمه نحله كاملاً تصريح مي كند كه مهر، هيچ عنواني جز عنوان تقديمي و پيشكشي وعطيه وهديه ندارد.

توصيه مي كنيم كتاب بسيار با ارزش استاد شهيد مرتضي مطهري تحت عنوان نظام حقوق زن دراسلام كه در دوران رژيم گذشته در پاسخ به انتقادات آن دوران در مجله زن روز چاپ ومنتشر گرديده مطالعه بفرماييد.

آيا زوجه مي تواند هر وقت كه بخواهد مهريه خود را از شوهرش مطالبه كند؟

پرسش

آيا زوجه مي تواند هر وقت كه بخواهد مهريه خود را از شوهرش مطالبه كند؟

پاسخ

بلي زوجه مي تواند مهريه خود را بعد از عقد مطالبه نمايد. وارثان نيز بايد قبل از تصرف در ارث ديون ميت را بپردازند و مهريه زن جزء ديون ميت مي باشد كه بايد قبل از تقسيم و تصرف در ارث از اموال ميت پرداخت شود.

روايت (بدي زن مهر سنگين است بهترين زنان كساني هستند كه زيبا و كم حرف هستند) را تفسير كنيد.

پرسش

روايت (بدي زن مهر سنگين است بهترين زنان كساني هستند كه زيبا و كم حرف هستند) را تفسير كنيد.

پاسخ

روح اين حديث و روايات مشابه , تشويق به ازدواج آسان و توجه به ارزشهاي معنوي به جاي سخت گيري و نهي از حاكم كردن معامله بازرگاني و تجاري به جاي عقد نكاح كه همانا پيوند دو انسان براي همكاري و همدلي در يك زندگي مشحون از عشق و صفا و صميميت است . واضح است كه صفا و صميميت با ماديات حاصل نمي شود. گر چه گاهي ماديات وسيله جذب و مقدمه اي براي ارتباط صميمي است اما در همان حد مقدميت ارزش پيدا مي كند نه اينكه خودش هدف قرار گيرد و لذا اگر اين سنت و شيوه سنگين بودن مهر, مانعي سر راه ازدواج مجردان و خصوصا" جواناني كه تازه وارد فعاليتهاي اقتصادي مي شوند و توان پرداخت آن ميزان از مهريه را ندارند, شود مورد توبيخ و نهي معصومين (ع ) قرار مي گيرد. تائكيد مي كنيم كه اينگونه احاديث هشداري است به انسان كه در تشخيص ملاك ها اشتباه نكنند و لذا فرمودند, آنچه مهم است اخلاق و تدين زن و شوهر است نه مال و ثروت و زيبائي ظاهري آنان . چه اينكه بقائ اينها تضميني ندارد و كانون گرم خانواده بدون پشتوانه باقي خواهد ماند.

نظر من راجع به مهريه اين است كه مهريه بايد كم و 14 سكه باشد ولي نظر پدر و مادرم اين است كه اين دوره و زمانه نمي توان مهريه را كم در نظر گرفت چون نمي توان راحت به ديگران اطمينان كرد .

اشاره

نمي دانم سر حرف خودم باشم يا به آنها اطمينان كنم در صورتي كه دوست دارم

پرسش

نظر من راجع به مهريه اين است كه مهريه بايد كم و 14 سكه باشد ولي نظر پدر و مادرم اين است كه اين دوره و زمانه نمي توان مهريه را كم در نظر گرفت چون نمي توان راحت به ديگران اطمينان كرد .

نمي دانم سر حرف خودم باشم يا به آنها اطمينان كنم در صورتي كه دوست دارم زندگي كاملا مذهبي تشكيل دهم نظر شما و اسلام در اين باره چيست.

پاسخ

براي مهريه حد خاصي در شرع تعيين نشده است لكن در روايات فرموده اند بهترين زنان شما آنها هستند كه مهريه كم داشته باشند ولي نسبت به شوهر مهربان و مطيع باشند و حق تعيين مقدار آن با خانم مي باشد و در مقام اختلاف با پدر حق تقدم با دختر است.

البته شما مي توانيد نظر خانواده تان را نيز در اين خصوص رعايت كنيد زيرا چه بسا حق با آنها باشد. پيشنهاد ما در اين مورد اين است كه شما با نظر پدر ومادرتان مخالفت نكنيد و فعلا به مهريه كم قناعت نكنيد، اما پس از ازدواج و گذشت چند سال اگر احساس كرديد همسرتان انسان متعهد و قابل اطميناني است مي توانيد مقداري از مهريه را به او ببخشيد تا به اين طريق به رواياتي هم كه در مورد كم بودن مقدار مهريه است عمل كرده باشيد.

فلسفه مهريه براي زنان چيست؟

پرسش

فلسفه مهريه براي زنان چيست؟

پاسخ

پديد آمدن مهريه نتيجه تدبير ماهرانه اي است كه در متن خلقت و آفرينش براي تعديل روابط زن و مرد و پيوند آنها به يكديگر بكار رفته است. مهريه ريشه در حيا و عفاف زن دارد.

زن با الهام فطري دريافته است كه عزت و احترام او به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد/

و همين سبب شده كه زن توانسته با همه ناتواني جسمي، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند و مردها را به رقابت با يكديگر وادار كند.

در طول تاريخ زن در مرد تأثير فراوان داشته است، تأثير زن در مرد از تاثير مرد در زن بيشتر بوده است بسياري از هنر نمايي ها و شجاعت ها و دلاوريها و نبوغ ها و شخصيت هاي مرد مديون زن و خودداري هاي ظريفانه او است، مديون حيا و عفاف زن است. براي همين زن هميشه در روحيات مرد تأثير مي گذاشته و مرد دراجتماع، آنگاه كه حيا و عفاف و خود داري زن از ميان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله مي خورد و بعد مرد مردانگي خود را فراموش مي كند و سپس اجتماع در اثر فساد و بي بندباري و شكسته شدن نظام و اركان خانواده منهدم مي گردد/

در روايات اسلامي وارد شده كه مرد از زن شهواني تر نيست بلكه بر عكس است. لكن زن در مقابل شهوت از مرد تواناتر و خود دارتر آفريده شده است و مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است، اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم

اونشود و بر عكس مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضاي او اقدام نمايد. يكي از آن اقدامات اين بوده كه براي جلب رضاي او و به احترام موافقت او هديه اي بنام«مهريه» نثار او مي كرده است.{1}

مهريه ماده اي است از يك آئين نامه كلي كه طرح آن در متن خلقت ريخته شده است و با دست فطرت تهيه گرديده است.

در اسلام هم مهريه يك چيز ابداعي و اختراعي نبوده بلكه اسلام مهريه را به حالت فطري و طبيعي آن برگردانيد.

قرآن كريم با لطافت و ظرافت بي نظيري مي گويد: (وآتُو النِسأَ صَدُقاتِهِنَّ نَحْلًَْ);{2} يعني مهريه زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران يا برادران آنها) و عطيه و پيشكشي است از جانب شما به آنها به خودشان بدهيد. قرآن كريم در اين جمله كوتاه به سه نكته اساسي اشاره كرده است: اولاً با نام صدُقه ياد كرده است نه با نام مهريه زيرا نشانه راستين بودن علاقه مرد است. ديگر اينكه با ملحق كردن ضمير (هُنَّ) به اين كلمه مي خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر، مهريه مزد پرورش و شيردادن و تغذيه و خوراك او نيست. سوم اينكه با كلمه نحله كاملاً تصريح مي كند كه مَهر هيچ عنواني جز عنواني تقديمي و پيشكشي و عطيه و هديه ندارد.{3}

بنابراين مهريه از احساسات دقيق و عطوفت آميز مرد ناشي شده نه از احساسات خشن و مالكانه او، آنچه از ناحيه زن در اين امر دخالت داشته، حسن خودداري مخصوص او بوده نه ضعف و بي اراده بودن او،

مهريه تدبيري است از ناحيه قانون خلقت براي بالا بردن ارزش معنوي زن و قرار دادن او در سطح عاليتري.

در حقيقت ارزش معنوي مهريه براي زن بيش از ارزش مادي آن است.{4}

گذشته از اينها مي توان مهريه را بعنوان يك پشتوانه اجتماعي براي زن محسوب كرد زيرا در صورت جدايي زن و مرد، زن متحمل خسارت بيشتري مي شود زيرا مرد طبق استعداد خاص بدني معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بيشتري دارد و همچنين مردان براي انتخاب همسر مجدد امكانات بيشتري دارند ولي زنان بيوه با از دست رفتن سرمايه جواني و زيبايي امكاناتشان براي انتخاب همسر جديد كمتر است مهريه چيزي به عنوان جبران خسارت براي زن و وسيله اي براي تأمين زندگي آينده اوست/

[1]. با استفاده از «نظام حقوق زن در اسلام»، ص 201/

[2]. سوره نسأ، آيه 4/

[3]. تفسير فخر رازي، ج9، ص180/

[4]. نظام حقوق زن در اسلام، ص206/

مفهوم كلمة "نحلة در آية 4 سورة نسأ به چه معنا است

پرسش

مفهوم كلمة "نحلة در آية 4 سورة نسأ به چه معنا است

پاسخ

"نحله در لغت به معني بدهي دين بخشش و عطيّه آمده است اگر آن را به معناي بدهي بگيريم آية فوق به يكي از حقوق مسلم زنان اشاره كرده و مي فرمايد: "مهر زنان را به طور كامل همانند، يك بدهي بپردازيد، يعني همان گونه كه در ساير بدهي ها، مراقب هستيد كه به طور كامل ادا نماييد، در پرداخت مهريه نيز همان گونه باشيد، در ادامه آيه مي فرمايد: "اگر زنان با رضايت كامل خواستند مقداري از مهر خود را ببخشند، براي شما حلال و گوارا است " تا در محيط زندگي زناشويي تنها قانون و مقررات خشك حكومت نكند، بلكه به موازات آن عاطفه و محبّت نيز حكم فرما باشد.

اما اگر به معناي "عطيّه بگيريم تفسير آيه چنين است مهر را كه يك عطيه الهي است و خدابه خاطر اين كه زن حقوق بيشتري در اجتماع داشته باشد، و ضعف نسبي جسمي او از اين راه جبران گردد، به طور كامل ادا نماييد."( ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 3، ص 262، دارالكتب الاسلامية )

سن ازدواج

با توجه به اين كه مستحب است دختر در خانة پدر حيض نشود، آيا اسلام مي گويد دختر پيش از بلوغ جنسي ازدواج كند؟

پرسش

با توجه به اين كه مستحب است دختر در خانة پدر حيض نشود، آيا اسلام مي گويد دختر پيش از بلوغ جنسي ازدواج كند؟

پاسخ

خداوند مي فرمايد: "بي همسران خود وغلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد..."(نور،32)

پيامبر گرامي اسلام 6 و امامان در مورد ازدواج و زود ازدواج كردن سفارش و ترغيب بسياري كرده اند; زيرا بخشي از مفاسد اخلاقي و ناهنجاري هاي اجتماعي از ترك ازدواج و دير ازدواج كردن سرچشمه مي گيرد. پيامبر6 مي فرمايد: نكاح از سنّت من است پس هر كس از سنّت من روي گرداند از من نيست (بحارالانوار، علامه مجلسي ج 100، ص 220، مؤسسة الوفأ، بيروت )

و نيز آن حضرت مي فرمايد: هر كس ازدواج كند، نصف دينش را به دست آورده است (كافي ثقة الاسلام كليني ج 5، ص 328، دارالكتب الاسلامية )

يكي از احاديثي كه در بيان ترغيب زود ازدواج كردن است اين روايت است كه از پيامبر گرامي 6 و امام صادق 7 نقل شده است از سعادت مرد اين است كه دخترش در خانه اش حيض نشود.(وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج 20، ص 61 و 64، مؤسسة آل البيت )

معناي اين روايت ازدواج پيش از بلوغ نيست بلكه در مقام تشويق به زود ازدواج كردن است بر همين اساس است كه در كتاب هاي فقهي اين روايت را براي شتاب كردن در ازدواج هنگام بلوغ شاهد آورده اند.(ر.ك عروة الوثقي سيد محمد كاظم يزدي ج 2، ص 801، مؤسسة الاعلمي بيروت / تحريرالوسيله امام خميني ج 2، ص 240، اسماعيليان قم )

سن ازدواج براي دختران چگونه است ؟ آيا حجاب و حيا سن ازدواج را بالا مي برد؟

پرسش

سن ازدواج براي دختران چگونه است ؟ آيا حجاب و حيا سن ازدواج را بالا مي برد؟

پاسخ

زمان ازدواج به چند عامل بستگي دارد:

1_ براي افرادي كه به وسيله ازدواج نكردن به گناه آلوده مي شوند ازواج نمودن واجب است و بر اساس اين معيار زمان و سن خاص را نمي توان معرفي نمود هر زماني و در هر سني كه آدمي از حفظ گوهر پاكي عاجز گردد بگونه اي كه علي رغم تمهيد مقدمات و رعايت اصولاخلاقي و احكام فقهي همچنان از تيررس شيطان در امان نباشد و از تهديد نفس اماره و آلوده شدن مصون نباشد بايد ازواج كند. پرواضح است كه به محض احساس چنين حالتي نبايد به سراغ ازدواج رفت بلكه ابتدا بايد به سراغ كنترل خواسته ها رفت و در اين مورد تدابيري را بكارگرفت و از طريق رعايت احكام فقهي و اصول و مقررات اخلاقي و كنترل رفتاري و فكري خواهش هاي زودگذر را محدود نمود و بعد از بكارگيري اين امور اگر علاج نشد و يا اين كنترل به قيمت از كف نهادن تمام برنامه هاي زندگي و سخت شدن زندگي، ممكن و ميسور نگرديد در اينصورت بايد ازدواج نمود.

2_ عامل دوّم رسيدن به بلوغ جنسي و رشد فكري و اجتماعي و اخلاقي است يعني هر چند كه آدمي بتواند غرائز خود را كنترل كند و خواهشهاي گذرا او را تهديد ننمايد اما وقتي به رشد فكري و عقلي و اجتماعي و اخلاقي دست يافت جهت بقاي نسل آدمي و رشد شخصيتخود و تكامل اخلاقي و معنوي خويش ازدواج ضرورت پيدا مي كند. در اين جا نيز نمي توان بصورت قطعي سن معيني را بيان نمود ولي

معمولاً دختران بين سنين 22 _ 24 به اين بلوغ و رشد مي رسند و البته كساني هم زودتر و يا ديرتر به اين بلوغ مي رسند امّا همانگونه كه بيان شدمعمولاً بين سنين 22 تا 24 سالگي است.

3_ گاهي اوقات اشتغال به تحصيل يا ارائه خدمات عاليتر و برتر علي رغم رسيدن به رشد و بلوغ لازم موجب تأخير در ازواج مي شود كه در اين صورت نيز نبايد سن ازدواج دختر از 26 تا 27 سال بگذرد. بهرحال از بين عوامل بيان شده عامل نخست جايگاه ويژه دارد چرا كهدر صورت بروز آن ديگر نمي تواند گفت مي خواهم درس بخوانم و رشد اجتماعي ندارم. در اينجا بايد ازواج نمود چرا كه حفظ پاكي از هر گوهري ارزشمندتر است. ولي بايد تا رسيدن به رشد اجتماعي و اخلاقي از مادر شدن و پدر شدن جلوگيري نمودو همينطور از بهره گرفتن ازتجارب بزرگترها نبايد غفلت ورزيد.

حال با توجه به نكات فوق تصميم بگيريد ولي توصيه ما آن است كه نسبت به نيامدن خواستگار ناشكيبايي نورزيد و بدانيد كه دير نشده انشاءالله خواستگاران فراوان درب منزل شما را خواهند كوفت و هرگز حجب و حياء و عفت مانع هم نيست بلكه براي مردان معيارانتخاب عفت و حجب است حتي افراد بي قيد هم از اينكه بي عفت و بي حجاب معرفي شوند ناخرسند هستند بلكه خود را با حيا و حجب مي دانند ولي در مصداق آن اشتباه نموده اند. بنابراين در اين مورد دغدغه نداشته باشيد و با رعايت تمام موازين اخلاقي و اسلامي خود را تسليمخواست خداوند سازيد تا او خود ازدواج شما را تدبير كند. البته بهنگام تحقيق و انتخاب دقت و رعايت

خصائص همسر مناسب را فراموش نكنيد.{J

1_ با توجه به اين كه در اسلام به مسئله ازدواج بسيار تأكيد شده است، حال اكثر خانمهايي كه در رده سني 38 تا 45 قرار گرفته اند فدائي جنگ شده اند زيرا اكثريت شهداي بزرگوار ما نيز درهمين رده سني بوده اند حال به نظر شما تكليفشان چيست؟

پرسش

1_ با توجه به اين كه در اسلام به مسئله ازدواج بسيار تأكيد شده است، حال اكثر خانمهايي كه در رده سني 38 تا 45 قرار گرفته اند فدائي جنگ شده اند زيرا اكثريت شهداي بزرگوار ما نيز درهمين رده سني بوده اند حال به نظر شما تكليفشان چيست؟

پاسخ

وظيفه والدين درمسئله ازدواج اين استكه نبايد سختگيري كنند ولي بايد پدر و مادر مصلحت دخترش را در نظر بگيرد. مسائل جديد از ديدگاه علماء و مراجع تقليد ج1، ص171.

وظيفه جامعه و پدر و مادر و بزرگان دين و مسئولين بر اين است:تا مردم را تشويق به ازدواج هاي ساده، ازدواجهاي در حد عقد بدون عروسي نمايند و همچنين مبارزه با عوامل تحريك كننده را جدي بگيرند و تشويق به سرگرمي هاي سالم مانند ورزش و غير مي تواند جامعه را سالم كند، و افرادي كه متمكن هستندو مي توانند چند همسر را اداره بكنند تحت پوشش بگيرند به شرط رعا يت همان عدالت الهي، وضمنا بايد ازدواج موقت را ترويج بدهند.

فلسفه اسرار احكام ص305

خواستگاري

چرا زنان نمي توانند به خواستگاري مردان بروند؟

پرسش

چرا زنان نمي توانند به خواستگاري مردان بروند؟

پاسخ

در مورد نحوة خواستگاري و رفتن پسر يا دختر، اسلام هيچ گونه دستور خاصي ندارد و مانند بسياري از امور ديگر به خود مردم واگذار شده است. استاد مطهري مي گويد: "اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگاري نزد زنان مي رفته اند و از آن ها تقاضاي همسري مي كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبيعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت است كه در غريزة مرد نياز و طلب و در غريزة زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود. براي مرد قابل تحمّل است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگري خواستگاري كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زني رضايت خود را به همسري با او اعلام كند اما براي زن كه مي خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردي را به همسري خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود".[1]

خواستگاري هميشه از ناحية جنس مذكر انجام مي شود. اين قاعده حتي در مورد حيوانات نيز جاري است. يعني در خواست

از جنس مخالف غالباً از ناحية مذكر آغاز مي شود.

دين مقدس اسلام نيز كه آيين فطرت است، بر اين رويه فطري و طبيعي صحه نهاده و بر اين مبنا و اساس است كه در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند و مستقيماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزيني داده شده و فرموده است: "فانكحوا ما طاب لكم من النّساء؛ بازنان طيب و پاكيزه ازدواج كنيد".[2]

اين آيه به معناي نهي از خواستگاري زن از مرد نيست، از اين رو در صدر اسلام تقاضاي زن از مرد نيز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل مي كند: زني نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: مرا به عقد كسي در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: كسي حاضر است با اين زن ازدواج كند؟ مردي از ميان جمع برخاست و عرض كرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه داري كه به او بدهي؟ گفت: چيزي ندارم. پيامبر(ص) فرمود: نمي شود. زن خواستة خود را تكرار كرد. ديگر بار حضرت فرمايش خويش را تكرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پيامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چيزي مي داني؟ گفت: بلي. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآني كه به او آموزش مي دهي، مهرية او خواهد بود.[3] از اين جريان بر مي آيد كه خواستگار زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نيست ولي حركت بر خلاف عرف و سيرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاي فطرت و طبيعت است.

پاورقي

1-استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام ص15

2-نساء آيه 3

3-وسائل الشيعه ج14 ص195

چرا زنان نمي توانند به خواستگاري مردان بروند؟

پرسش

چرا زنان نمي توانند به خواستگاري مردان بروند؟

پاسخ

در مورد نحوة خواستگاري و رفتن پسر يا دختر، اسلام هيچ گونه دستور خاصي ندارد و مانند بسياري از امور ديگر به خود مردم واگذار شده است. استاد مطهري مي گويد: "اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگاري نزد زنان مي رفته اند و از آن ها تقاضاي همسري مي كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبيعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت است كه در غريزة مرد نياز و طلب و در غريزة زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود. براي مرد قابل تحمّل است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگري خواستگاري كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زني رضايت خود را به همسري با او اعلام كند اما براي زن كه مي خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردي را به همسري خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود".[1]

خواستگاري هميشه از ناحية جنس مذكر انجام مي شود. اين قاعده حتي در مورد حيوانات نيز جاري است. يعني در خواست

از جنس مخالف غالباً از ناحية مذكر آغاز مي شود.

دين مقدس اسلام نيز كه آيين فطرت است، بر اين رويه فطري و طبيعي صحه نهاده و بر اين مبنا و اساس است كه در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند و مستقيماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزيني داده شده و فرموده است: "فانكحوا ما طاب لكم من النّساء؛ بازنان طيب و پاكيزه ازدواج كنيد".[2]

اين آيه به معناي نهي از خواستگاري زن از مرد نيست، از اين رو در صدر اسلام تقاضاي زن از مرد نيز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل مي كند: زني نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: مرا به عقد كسي در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: كسي حاضر است با اين زن ازدواج كند؟ مردي از ميان جمع برخاست و عرض كرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه داري كه به او بدهي؟ گفت: چيزي ندارم. پيامبر(ص) فرمود: نمي شود. زن خواستة خود را تكرار كرد. ديگر بار حضرت فرمايش خويش را تكرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پيامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چيزي مي داني؟ گفت: بلي. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآني كه به او آموزش مي دهي، مهرية او خواهد بود.[3] از اين جريان بر مي آيد كه خواستگار زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نيست ولي حركت بر خلاف عرف و سيرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاي فطرت و طبيعت است.

پاورقي

1-استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام ص15

2-نساء آيه 3

3-وسائل الشيعه ج14 ص195

آيا خواستگاري دختر از پسر از نظر اسلام و عرف صحيح است ؟

پرسش

آيا خواستگاري دختر از پسر از نظر اسلام و عرف صحيح است ؟

پاسخ

}اين مسأله تا حد زيادي از قدر و منزلت زن مي كاهد و او را در چشم مرد كوچك مي كند، بويژه اگر در اين رابطهپاسخ منفي دريافت شود، براي روحيه زن بسيار شكننده و خرد كننده است.

اين كار اشكالي ندارد؛ ولي يك نكته را بايد توجه داشت و آن اين كه اگر كسي چنين اقدامي كرد، بايد خود را برايشنيدن پاسخ منفي طرف مقابل نيز آماده كند؛ خصوصا كه دختران در اين زمينه حساس تراند و در صورتي كه اقدام بهخواستگاري كنند و با پاسخ مناسبي روبه رو نشوند، ممكن است از نظر روحي بسيار متألم گردند.

موضوع ديگر آن كه ممكن است در چنين مواردي، طرف مقابل، برداشت صحيحي از اين اقدام نداشته باشد وبلكه به فكر سوء استفاده از موقعيت پيش آمده باشد. از اين رو توصيه ما آن است كه حتي الامكان به طور مستقيم اقدامنكنيد و سعي نماييد از طريق واسطه هاي مؤمن و مورد اعتماد، اين تمايل را ابراز كنيد.{

جرا هميشه مردان بايد خواستگاري كنند آيا در اسلام خواستگاري زن از مرد اشكال (چه شرعي و چه غير شرعي) دارد؟

پرسش

جرا هميشه مردان بايد خواستگاري كنند آيا در اسلام خواستگاري زن از مرد اشكال (چه شرعي و چه غير شرعي) دارد؟

پاسخ

اين كار شرعا اشكالي ندارد؛ ولي انچه بطور طبيعي فرهنگ شده و از نظر روانشناختي تاييد شده اقدام اوليه از سوي مرد است و زن منعكس كننده وتشديد كننده محبت اغاز شده از سوي مرد است.

يك نكته را بايد توجه داشت و آن اين كه اگر زن چنين اقدامي كرد، بايد خود را براي شنيدن پاسخ منفي طرف مقابل نيز آماده كند؛ خصوصا كه دختران در اين زمينه حساس تراند و در صورتي كه اقدام به خواستگاري كنند و با پاسخ مناسبي روبه رو نشوند، ممكن است از نظر روحي بسيار متألم گردند.

موضوع ديگر آن كه ممكن است در چنين مواردي، طرف مقابل، برداشت صحيحي از اين اقدام نداشته باشد و بلكه به فكر سوء استفاده از موقعيت پيش آمده باشد. از اين رو توصيه ما آن است كه حتي الامكان به طور مستقيم اقدام نكنيد و سعي نماييد از طريق واسطه هاي مؤمن و مورد اعتماد، اين تمايل را ابراز كنيد.

البته آنچه گفته شده در شرايط عادي است. اما اگر مورد استثنايي بود ويا از تمايل طرف مقابل نيز اطلاع دارد خواستگاري از سوي زن ويا پيشنهاد اطرافيان زن اشكالي ندارد.وگاهي قبل از اسلام نيز اين روش وجود داشته است , البته دقيقا" نمي توان زمان پيدايش آن را روشن ساخت , ولي تحقيقات تاريخي نشان مي دهد كه از نخستين دوره هاي حيات بشري معمولا" مرد از زن خواستگاري مي كرده است , هر چند به طور محدود تفاوت هايي نيز وجود داشته است و

اين كه مردها به خواستگاري مي روند نوعي ارزش گذاري و احترام به زن ها است . در هر صورت اگر مرد واجد شرايط باشد, پيشنهاد ازدواج از طرف زن هم مانعي ندارد.

ازدواج موقت

چرا خانم ها نمي توانند صيغه كنند، ولي آقايان مي توانند؟(پ)

پرسش

چرا خانم ها نمي توانند صيغه كنند، ولي آقايان مي توانند؟(پ)

پاسخ

مقصود از سؤال روشن نيست. اگر مقصود تعدد زوجات باشد، يعني اين كه چرا مردان مي توانند چند همسر اختيار كنند و با داشتن زن دائمي، با زني ديگر ازدواج كنند، اما زنان همزمان نمي توانند چند شوهر داشته باشند، اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد. از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست

مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از ʙàهمسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه

يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و

علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر

با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛

زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2. الميزان، ج 4، ص 319.

3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4. همان ، ص 311.

حكم صيغه چگونه است؟

پرسش

حكم صيغه چگونه است؟

پاسخ

صيغه، عقد ازدواجي است كه مدت زناشويي و عقد و مقدار مهريه بايد معيّن شود، مثلاً مرد زن را به مدت يك ساعت يا يك سال يا كمتر و بيشتر به مبلغ معيني از مهريه عقد كند. زن صيغه اي حق خرجي ندارد و از شوهرش ارث نمي برد و شوهرش هم از وي ارث نمي برد. زن صيغه اي مي تواند بدون اجازة شوهرش از خانه بيرون رود، ولي اگر به واسطة بيرون رفتن، حق شوهر (همخوابگي) از بين مي رود، بيرون رفتن او حرام است.(1)

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسائل، احكام ازدواج، مسئلة 2424 و 2427.

آيا ازدواج موقت تجويز هوسراني براي مرد و اهانت به زن نمي باشد؟

پرسش

آيا ازدواج موقت تجويز هوسراني براي مرد و اهانت به زن نمي باشد؟

پاسخ

غريزه جنسي يكي از نيرومندترين غرائز انساني است، تا آن جا كه پاره اي از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مي دانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مي گردانند. از سوي ديگر اين يك قانون كلي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ دادن نشود، براي اشباع آن متوجه طريق انحرافي خواهد شد، زيرا غرايز طبيعي را نميتوان از بين برد. فرضا بتوانيم آن را سركوب كنيم، چنين اقدامي عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است، بنابر اين راه صحيح آن است كه غرائز را از طريق معقولي اشباع كرد و از آن ها در مسير زندگي بهره برداري نمود.

از طرف ديگر در بسياري از محيطها افرادي در سنين خاصي قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل در مسافرت هاي طولاني و يا در مأموريت ها و يا به علل ديگري با مشكل عدم ارضاي غريزه جنسي رو به رو مي شوند. اسلام كه قوانينش را خداي عالم بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاي دروني و بيروني بشر فرستاده است، براي پاسخ گويي صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعي، دو راه تعيين فرموده است: يكي ازدواج دايم و ديگري موقت.

چنان چه اين دو برنامه الهي با شرايط و مقررات تعيين شده از سوي شرع عملي گردد، هم به يكي از غرايز انساني پاسخ طبيعي داده مي شود، و هم حقي از كسي پايمال نمي گردد و كسي بد بخت نمي شود. البته ممكن است افراد متخلفي پيدا شوند كه از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولي

بايد توجه داشت در تمام يا اكثر قوانين، افراد منحرف ، تخلف و سوء استفاده مي كنند، ليكن اين نقض قانون نيست، بلكه عيب سوء استفاده كنندگان است كه بايد اصلاح گردند.

ازدواج موقت شرايطي دارد كه با توجه به شرايط، اشكال شما برطرف مي شود.(1(

شرايط ازدواج موقت:

1- خواندن صيغه عقد، كه به عربي صحيح خوانده مي شود، و اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند كه معني "متعت" و "قبلت" را بفهماند، مثلا متعه كردم، قبول كردم.

2- كسي كه صيغه را مي خواند، بالغ و عاقل باشد.

3- زن و مرد به ازدواج راضي باشند.

4- زن اگر دختر باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدر خود اجازه بگيرد.

5- مدت زناشويي معين شود.

6- تعيين مهريه، زن و مرد به پول يا مال ديگري توافق كنند و در عقد ذكر نمايند. (2(

ذكر سه نكته لازم است:

1- چنان چه در عقد موقت فرزندي متولد شود، داراي حقوق فرزند متولد شده از زن دائمي است.(3)

2- زن مي تواند در عقد موقت شرط كند شوهر با او نزديكي نكند و فقط لذت هاي ديگر را ببرد.(4)

3- اگر در عقد موقت زن بالغ و غير يائسه باشد و نزديكي انجام گيرد، بايد 45 روز (دو حيض) عده نگه دارد.(5)

با دقت در مطالب گذشته و شرايط مقرره براي عقد موقت روشن مي شود حق زنان ضايع نمي گردد.

هم چنين هنگامي كه در اين مسئله با دقت نگاه مي كنيم ، متوجه مي شويم ازدواج موقت ، نه تنها

براي تجويز هوسراني نيست، بلكه براي محدود كردن ، قانونمند كردن و جلوگيري از بي حد و حصر بودن ان است.

چون همان گونه كه گفتيم نمي توان از غريزه جنسي جلوگيري كرد، زيرا به شكل هاي ديگر بروز مي كند. از طرف ديگر ازدواج موقت شرايطي دارد كه بايد فراهم شود و در چارجوب خاص صورت پذيرد.

بهره وري جنسي آزاد بدون در نظر گرفتن حقوق زنان ، ناديده گرفتن شخصيت زن و اهانت به او است، اما ازدواج موقت با توجه به اين كه زن با در نظر گرفتن شرايط زندگي، اقدام به چنين ازدواجي مي كند، اهانت به او تلقي نمي شود ، همان گونه كه گفتيم راهكار ازدواج موقت براي كساني است كه شرايط ازدواج دائم براي آنها فراهم نيست. با وجود ازدواج دائم ، زن حاضر به ازدواج موقت نيست، مگر آن را بهتر بپسندد . هم چنين هنگامي كه دختر باشد، فتواي بيشتر فقها آن است كه بايد اذن و اجازه پدر وجود داشته باشد. اين مسئله افزون بر جلوگيري از مفاسد، به ازدواج رسميت بخشيده و شخصيت زن، محفوظ مي ماند، در عين حال كه به نياز و خواسته او نيز توجه شده است.

پي نوشت ها:

1- براي اطلاع بيشتر به تفسير نمونه، ج 3، ص 340 - 345 مراجعه شود.

2- امام خميني، توضيح المسائل، مسئله 2363، و 2370 و 2376؛ تحرير الوسيله، ج 2، ص 289، مسئله 5 و ص 290، مسئله 9.

3- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 13.

4- توضيح المسائل، مسئله 2423.

5- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 16.

با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر باكره مشكلي ندارد، چرا جمهوري اسلامي آن را منع كرده است؟

پرسش

با توجه به اين

كه در اسلام ازدواج موقت دختر باكره مشكلي ندارد، چرا جمهوري اسلامي آن را منع كرده است؟

پاسخ

مكتب جاوداني و انسان ساز اسلام براي حفظ حيات بشر و جهت دادن به تمايلات او، در كنار عقد دايم، عقد موقت را مطرح كرده تا نيازهاي انسان به صورتي مشروع و براساس قانون و موازين برآورده شود.

ازدواج موقت با دختر باكره را فقها در صورتي كه با اذن پدر باشد، صحيح مي دانند، يعني براي تحقق ازدواج موقت همانند ازدواج دايم، اذن پدر را شرط مي دانند.(1)

جمهوري اسلامي اصل ازدواج موقت و ازدواج موقت با دختر باكره را منع نكرده است، بلكه قانون مدني جمهوري اسلامي ايران در بحث مربوط باب نكاح، مواد 1075، 1076 و 1077 اختصاص به ازدواج موقت دارد، پس در قانون مدني اين مسئله ذكر شده است. در ماده 1075 قانون مدني آمده است: "نكاح وقتي منقطع مي شود كه براي مدت معيّني واقع شده باشد".

مشاهده مي شود كه نه تنها نكاح موقت منع ن شده، بلكه به صورت قانون مدوّن ذكر شده است.

اجازه پدر به خاطر مصلحت عمومي جامعه و نيز دختر مي باشد كه اسلام خواسته است از او حمايت به عمل آورد مورد سوء استفاده واقع نشود و حريم عفت و شخصيت زن محفوظ و مصون بماند.

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387 ، مسأله 2376.

آيا ازدواج موقت حقارت زن نيست ؟

پرسش

آيا ازدواج موقت حقارت زن نيست ؟

پاسخ

ازدواج موقّت، نوعي ازدواج است و هيچ گونه حقارتي نسبت به زن در آن نيست؛ بلكه تأمين نياز عاطفي و جنسي طرفين در شرايط خاص زندگي است و تنها در برخي از شرايط با ازدواج دائم فرق دارد.

آيا زن پس از ازدواج موقت بايد عده نگه دارد و آيا اين عده نگه داشتن اجحاف به زن نيست ؟

پرسش

آيا زن پس از ازدواج موقت بايد عده نگه دارد و آيا اين عده نگه داشتن اجحاف به زن نيست ؟

پاسخ

در صورتي كه نزديكي انجام گيرد بايد عده نگاه دارد. اگر به حكمت اين مساءله توجه شود درخواهيم يافت كه اينحكم گرچه ممكن است با تمايلات بوالهوسانه در تضاد باشد ولي به نفع جامعه و سلامت آن و نيز سلامت زن استچرا كه:

اولا، اگر زن در اين مدت احتمالا حامله شده باشد پدر بچه معلوم مي شود.

ثانيا، از نظر بهداشت و سلامت رحم براي زن مفيد است.

ثالثا، اين محدوديت تا حدودي جلوي بوالهوس ها را مي گيرد. {J

دين مقدس اسلام ازدواج موقت را براي مردان در شرايط خاص جايز دانسته است با توجه به اينكه دين اسلام دين كاملي است چه راهي را براي زنان در نظر گرفته است ؟

پرسش

دين مقدس اسلام ازدواج موقت را براي مردان در شرايط خاص جايز دانسته است با توجه به اينكه دين اسلام دين كاملي است چه راهي را براي زنان در نظر گرفته است ؟

پاسخ

هر چند اسلام جهت تأمين غرايز جنسي مردان، آنها را به ازدواج موقت فرا خوانده، اما اين رويكرد، جانب داري يك طرفه آن هم به منفعت مردان تلقي و تفسير نشود، چرا كه:

1- ساختار ازدواج موقت، نظامي دو سويه است. به نحوي كه لزوما هر دو سوي آن را دو جنس زن و مرد تشكيل داده و به همين جهت است كه حتي دختران بي شوهر نيز مي توانند همسر موقت مردان بي همسر باشند. تنها نكته اي كه باقي مي ماند اين است كه به نظر اكثر مراجع تقليد، چنانچه دختر باكره (بدون سابقه ي ازدواج با همسر دائمي) بخواهد به عقد موقت درآيد، بايستي از پدر، يا جد پدري كسب اجازه نموده و پس از جلب رضايت وي، نسبت به پذيرفت تقاضاي مرد، مبني بر ازدواج كوتاه مدت (موقت) اقدام كند. به هر روي، با مكانيزم ازدواج موقت، موازنه ي دوطرفه برقرار گشته و همچنان كه پسر عَزَب مي تواند چنين ازدواجي انجام دهد هيچ مانعي بر سر راه دختر جوان وجود ندارد. البته نياز به توضيح ندارد كه شرط كسب اجازه از پدر دختر، (توسط دختر يا پسر) به منزله ي روشي جهت حفظ امنيت روحي - جسمي دختر مي باشد. چه اين كه، شناخت پسران و انگيزه هاي آنها، نياز به پختگي خاصي داشته كه غالبا پدران از شناخت آنها و درك مصلحت دختر برمي آيند.

2- گزينه اول از ديدگاه اسلام، ازدواج دائم است و ازدواج موقت در حكم انتخاب دوم، آن

هم تحت شرايط خاص است. در نتيجه همچنان كه اسلام به زدودن موانع تشريفاتي ازدواج دائم تشويق كرده، به همان ميزان (بلكه بيشتر) به فراهم سازي مقدمات لازم جهت ازدواج دائم دختران سفارش كرده. به اين ترتيب اسلام از دو ناحيه به پشتيباني دختران اقدام نموده:

در موضع اول، به صورت غيرمستقيم و از طريق توصيه پسران به تسريع در ازدواج و سفارش عمومي بر زدودن تشريفات اين اقدام تا پسران زودتر به انتخاب همسر بپردازند.

در موضع دوم، در احاديث متعدد تأكيد نموده كه سعادت پدر و دختر در آن است كه هر چه زودتر و به محض فراهم شدن آمادگي هاي جسمي و روحي دختران، نسبت به شوهر دادنشان اقدام گردد.

3- رويكرد همگاني اسلام در مورد ازدواج اين است كه پسران و دختران با رعايت عفاف و دور نگهداشتن خود از عوامل تحريك زا، منتظر فرصت تحقق ازدواج باشند و اگر فعلاً عملي سازي اين پيوند برايشان ميسر نيست، تنها راه چاره در حفظ و حفاظت خود از دام هاي شيطاني است.

4- چنانچه در قرآن يا اكثر روايات مشاهده مي شود كه روي سخن با پسران است تا دختران، بدين علت است كه پسر، مظهر نياز است و دختر، نمايانگر ناز و اين پسر است كه بايد اقدام به خواستگاري كند و عموما دختران پاك دامن و عفيف از تظاهر به مباحث اين گونه اي پرهيز مي كنند. پس، هر چند خطاب ها، يك طرفه است اما: اولاً، جهت مراعات احساسات دختران و حفظ حجب و حياء آنهاست.

ثانيا، مفهوم اين عبارات از گستردگي و شمول برخوردار بوده و انحصار به جنس مرد ندارد.

ثالثا، وقتي به مردان توصيه شود كه زودتر ازدواج كنيد و به خانواده ها هم

توصيه گردد كه مسائلي از قبيل ادامه تحصيل، سربازي، اشتغال، سن و... را مانع و بهانه قرار ندهيد و به پدران دختران هم سفارش گردد كه هر چند دخترتان در اين باره چيزي نمي گويد ولي در فكر آينده اش باشيد ديگر چيزي تحت عنوان بي توجهي به دختران باقي نخواهد ماند و چنانچه پدر دختر به او اجازه دهد كه در قالب ازدواج موقت، با پسري ازدواج كند، بهره مندي دختر از چنين نكاحي تضمين گشته. همچنان كه دختران با سابقه شوهرداري كه به نحوي از شوهر جدا شده اند نيز مي توانند بدون اجازه پدر، ازدواج موقت نمايند.

جهت اطلاع از نظام ازدواج در اسلام ر.ك:

1- تفسير نمونه، مجلداتي كه اين آيات را بحث كرده، بقره 187، روم 21، نور 32

2- جوانان و انتخاب همسر، علي اكبر مظاهري، نشر پارسايان، قم

3- تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهري، ص 252 - 251

لطفأ در مورد پيشينه تاريخي ازدواج موقت توضيحاتي بفرمائيد؟

پرسش

لطفأ در مورد پيشينه تاريخي ازدواج موقت توضيحاتي بفرمائيد؟

پاسخ

ظاهرا ازدواج موقت از ابداعات اسلام و در زمان خود رسول اكرم(ص) بود نسبت به امت هاي پيشين تاريخ صحيح و موثقي در دست نيست از زمان رسول خدا(ص) در اسلام قطعي است اما فلسفه پيدايش ان مهمتر از تاريخ آن است .

غريزه جنسي يكي از غرايزي است كه خداي متعال به انسان و حيوان موهبت فرموده است .پاسخگويي به اين غريزه هم يك امر طبيعي وضروري است و بر خلاف نظر افراد يا مكاتبي كه رهبانيت را ترويج مي كنند سركوب كردن اين غرايز امري نا صحيح و موجب عقده هاي روحي مي شود . كما اينكه هرج و مرج و بي قانوني و افراط در ارضاي آن كونيسم جنسي نيز خلاف هدف آفرينش انسان است .

از اين رو بهترين و طبيعي ترين مشكل ارتباط زن و مرد داراي ويژگي هاي زير است :

1- پيوند زناشويي مبتني بر قانون

2- تك همسري

3- ازدواج دايم

ليكن اگر به دلايل خاصي ازدواج دايم ممكن نشد و زمينه آن موجود نبود يا تك همسري انسان يا جامعه را با مشكلات خاصي مواجه كرد آيا بايد در اينجا بايد كونيسم جنسي و ارتباط غير قانوني را ترويج كرد يا با سازكارهايي كه محدود بود و مانع سوء استفاده و هوسراني عده اي از زنان يا مردان گردد پيوند زناشويي به شكل مجدد و يا ازدواج موقت را قانوني كرد

در اينجا دو رويكرد وجود دارد :

1- رويكرد اسلام ناب كه از طريق رسول اكرم(ص ) و ائمه اطهار(ع) بيان شده است كه بر مبناي آن هم تعدد زوجات

مجاز است وهم ازدواج موقت .(توجه داشته باشيد ترغيب و تشويق به تشكيل خانواده ازدواج دائم و تك همسري است اما به خاطر اضطرار و خروج از بن بست ونه در عرض و همسان با ازدواج دائم اين راه قانوني باز شده است )

2- رويكرد غربي ها ومسيحيت ( اگر مردم را به رهبانيت فرا مي خوانند ) و... كه گونه هاي مختلف كونيسم جنسي يا آزادي و بي بند و باري جائز است يعني خود ان محتوي (ارتباط زن و مرد بيش از يك مورد دائم )به شكل وسيع و بي قانوني است اما رسم آن به شكل قانوني نيست .

از اين رو دانشمندان و دلسوزان غربي نيز به اين نتيجه رسيدند كه ازدواجي شبيه ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعي است .

توضيح آن كه : در جامعه بشري به ويژه در شرايط امروز آميزش جنسي را نمي توان به ازدواج دائمي محدود ساخت و هيچ حكومتي و جامعه اي نمي تواند مانع اين نياز طبيعي گردد . يك راه ارضاي اين نياز راه نا مشروع و ترويج زنا و فحشاء است كه اغلب جوامع بشري به آن تن داده است و حتي مراكز رسمي براي تن فروشي و بهره كشي جنسي از دختران و زنان دارند . اسلام با اين راه به شدت مخالف است و آن را توهين به زن و تجاوز به حقوق و كرامت او و منافي با اخلاق و عفت اجتماعي وموجب نابودي خانواده مي داند . تنها راه باقيمانده ومشروع راه ازدواج موقت است كه مردان و زنان را با قرارداد مشخص شرعي و رعايت حقوق طرفين و نيز

جوانب اخلاقي و انساني وشرعي ان با پيمان دو جانبه ازدواج كنند و تفاوت ان با ازدواج دائم در زمان بندي آن است كه مهمترين راه حل براي مواردي است كه ازدواج دائم امكان ندارد يا مشكلات متعددي را باعث مي شود .

چنان كه دانستيم ازدواج موقت مسؤوليت و تكليف بيشتري براي زوجين توليد مي كند . به همين دليل كمتر دختر و پسري مي توان يافت كه از اول بلوغ طبيعي كه تحت فشار غريزه قرار مي گيرند امكان ازدواج دائم و تشكيل خانواده را هم داشته باشند . خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماعي و قدرت تشكيل عائله زيادتر كرده است .

اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوائل بلوغ طبيعي از عهده شغلي كه تا اخر عمر به عهده او گذشته مي شد بر مي آمد در دوران جديد امكان پذير نيست .

برتراند راسل فيلسوف انگليسي در كتاب زناشوئي و اخلاق مي گويد:(...در واقع اگر درست بيانديشيم پي مي بريم كه فواحش معصوميت كانون خانوادگي و پاكي زنان و دختران ما را حفظ مي كند. هنگامي كه اين عقيده را (لكي) در بجبوحه عصر (ويكتوريا ) ابراز كرد اخلاقيون سخت آزرده شدند بي آنكه خود علت آن را بدانند .اما هرگز نتوانستند خطاي عقيده لكي را به ثبوت برسانند . زبان حال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است كه ( اگر مردم از تعاليم ما پيروي مي كردند ديگر فحشاء وجود نمي داشت) اما ايشان به خوبي مي دانند كه كسي توجه به حرفشان نمي كند.

اين است فرمول فرنگي چاره

جويي خطر مردان و زناني كه قادر به ازدواج دائم نيستند و آن بود فرمولي كه اسلام پيشنهاد كرده است. آيا اگر اين فرمول فرهنگي به كار بسته شود و گروهي زن بدبخت به ايفاي اين وظيفه اجتماعي اختصاص داده شوند آن وقت زن به مقام واقعي وحيثيت انساني خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است؟

برتاند راسل رسما در كتاب خود فصلي تحت عنوان ازدواج تجربي باز كرده است .

وي ميگويد:( قاضي ليندزي كه ساليان متمادي مامور دادگاه دنور بوده است و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادي را داشته است پيشنهاد مي كند كه ترتيبي به نام (ازدواج رفاقتي) داده شود متاسفانه پست رسمي خود را در آمريكا از دست داد. زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس گناهكاري در فكر سعادت جوانان است . براي عزل او كاتوليك هاو فرقه ضد سياهپوستان از بذل مساعي خود داري نكردند. پيشنهاد ازدواج رفاقتي را يك محافظه كار خردمندكرده است و منظور از آن ايجاد ثباتي در روابط جنسي است . ليندزي متوجه شده است كه اشكال اساسي در ازدواج فقدان پول است . ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالي نيست بلكه از اين لحاظ كه تأمين معيشت از جانب زن برازنده نيست و به اين ترتيب نتيجه مي گيريد كه جوانان بايد مبادرت به ازدواج رفاقتي كنند كه از سه لحاظ با ازدواج عادي متفاوت است :

اولا منظوراز ازدواج توليد نسل نخواهد بود . ثانيا :مادام كه زن جوان فرزندي نياورده است و حامله نشده است طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود .

ثالثا : زن

در صورت طلاق مستحق كمك خرجي براي خوراك خواهد بود ...و اگر قانون آن را مي پذيرفت تأثير زيادي در بهبود اخلاق مي كرد).

آنچه ليندزي و راسل آن را ازدواج رفاقتي مي نامند گرچه با ازدواج موقت اسلام اندك فرقي دارد اما حكايت مي كند كه متفكراني مانند ليندزي و راسل به اين نكته پي برده اند كه تنها ازدواج دائم و عادي وافي به همه احتياجات اجتماع نيست .

اگر ازدواج موقت اشكال ندارد, چرا در ايران زمينه آن مهيا نيست ؟

پرسش

اگر ازدواج موقت اشكال ندارد, چرا در ايران زمينه آن مهيا نيست ؟

پاسخ

ازدواج موقت از نظر شرعي با وجود شرايطي كه در رساله ها آمده اشكال ندارد ولي فعلاً در جمهوري اسلامي محلّي براي اين كار نيست چون مسأله از چند جهت دچار مشكل است:

1- از نظر فرهنگي جامعه ما هنوز ظرفيت پذيرش اين حكم الهي را به نحو شايسته پيدا نكرده است.

2- از نظر بهداشتي و سيستم قانوني، پيش بيني هاي لازم براي آن صورت نگرفته است.

براي حل اين مشكلات مي بايستي تلاش فرهنگي و اجتماعي به صورت گسترده صورت پذيرد تا اين كه جوانان از آسيب شياطين مصون بمانند.{J

شرائط ازدواج موقت را بيان فرمائيد.

پرسش

شرائط ازدواج موقت را بيان فرمائيد.

پاسخ

شرايط نكاح غير دائم همان شرايط نكاح دائم است به اضافه تعيين مدت زناشويي و تعيين مقدار مهر كه اين دو در متن صيغه عقد بايد ذكر شود. بنابراين مجموع شرايط نكاح غير دائم بدين قرار خواهد شد:

1- اذن ولي در صورتي كه دختر باكره باشد و اگر باكره نباشد اين شرط لازم نيست.

2- تعيين مدت زناشويي و مقدار مهر در متن صيغه عقد.

3- اجراي صيغه عقد به نحو صحيح به وسيله خود طرفين و اگر طرفين توانايي خواندن صيغه را به عربي نداشته باشند مي توانند وكيل بگيرند.

در اين باره به دستور خواندن عقد غير دائم و همچنين شرايط عقد كه در توضيح المسائل آمده است مراجعه فرماييد.

زن و مردي كه صيغه شده اند چه حقوقي نسبت به هم دارند؟

پرسش

زن و مردي كه صيغه شده اند چه حقوقي نسبت به هم دارند؟

پاسخ

زني كه عقد موقت مي شود حق خرجي و همخوابگي ندارد؛ يعني مثل زن دائم نيست كه هر چهار شب يك بار لازم باشد شوهر نزد او بخوابد و از او ارث نمي برد. اما در مقابل مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود؛ مگر آن كه با بيرون رفتن حق شوهر از بين برود كه در اين صورت بيرون رفتن حرام است. اما اگر از شوهر اولاد پيدا كند اولادش با ساير فرزندان مرد فرقي ندارند. از نظر مسائل اخلاقي و اجتماعي و اين كه بايد نسبت به هم احتراممتقابل بگذارند مثل عقد دائم است.

توضيح دهيد كه منظور در "آيه 128، سوره نسأ" چيست و چه زماني صادق است و چه كساني بخل مي ورزند، اطرافيان فاميل يا دوستان

پرسش

توضيح دهيد كه منظور در "آيه 128، سوره نسأ" چيست و چه زماني صادق است و چه كساني بخل مي ورزند، اطرافيان فاميل يا دوستان

پاسخ

در بسياري از تفاسير اسلامي و كتب حديث در شأن نزول آيه چنين نقل شده كه رابع بن خديج دو همسر داشت يكي مسن و ديگري جوان (بر اثر اختلافاتي همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده تمام نشده بود، به او گفت اگر مايل باشي با تو آشتي مي كنم ولي بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كني و اگر مايل باشي صبر مي كنم مدت عده تمام شود و از هم جدا شويم زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتي كردند، آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت لذا از آن جا كه گذشت كردن زن از قسمتي از حقوق خود، روي رضايت و طيب خاطر انجام شده و اكراهي در ميان نبوده است گناهي ندارد و بلامانع است از اين آيه دو مسأله فقهي استفاده مي شود نخست اين كه احكامي مانند تقسيم ايام هفته در ميان دو همسر، جنبه حق دارد نه حكم لذا زن مي تواند با اختيار خود از اين حق به طور كلي يا به طور جزي صرف نظر كند، ديگر اين كه عوض صلح لازم نيست مال بوده باشد، بلكه مي تواند اسقاط حقي عوض صلح واقع شود.

در مورد بخل نيز، همان طوري كه آيه شريفه سرچشمة بسياري از نزاع ها و عدم گذشت ها را بخل معرفي كرده و مي فرمايد "مردم ذاتاً و طبق غريزه حب ذات در امواج بخل قرار دارند، و

هر كسي سعي مي كند تمام حقوق خود را بي كم و كاست دريافت دارد، و همين سرچشمة نزاع ها و كشمكش هاست " بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند، كه سرچشمه بسياري از اختلافات بخل است لذا در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند نه تنها اختلافات خانوادگي از بين مي رود بلكه بسياري از نزاع ها اجتماعي پايان مي پذيرد.(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 4، ص 151، نشر دارالكتب الاسلامية

آيا به صيغه كردن زن در قرآن اشاره شده است؟

پرسش

آيا به صيغه كردن زن در قرآن اشاره شده است؟

پاسخ

به صيغه كردن زن در قرآن مجيد اشاره شده است: «...فَمَا اسْتَمْتَعتُمْ بِهِ مِنْهنَّ فَاْتُو هُنَّ اُجُورَ هُنَّ فَريضَةً; بايد مهر زنانى را كه متعه مى كنيد بپردازيد»(1). در اين آيه -كه درباره نكاح متعه است - شواهد قطعى وجود دارد كه منظور از «استمتاع» در جمله «فمااستمتعتم...» نكاح متعه است: يكى اينكه اگر منظور از كلمه «استمتاع» نكاح متعه نباشد بايد تمتّع جنسى منظور باشد و در اين صورت معناى آيه چنين خواهد شد: «مهر زنانى را كه با آنها ازدواج كرده ايد و از آنان تمتّع جنسى گرفته ايد بپردازيد». اين معنى قطعاً نمى تواند منظور باشد; يكى به اين دليل كه ضمير در «منهنّ» در اين صورت بايد راجع به زنانى باشد كه با آنان ازدواج شده است، در صورتى كه در همين آيه قبلا حكم زنان به طور عموم بيان شده است، نه فقط زنانى كه با آنان ازدواج شده است; دوم اينكه بهره گيرى جنسى به هر ترتيبى كه باشد لزوم پرداخت مهر را به دنبال ندارد، بلكه آنچه باعث لزوم پرداخت مهر مى شود خود عقد نكاح است. بر اين اساس، دلالت آيه بر عقد متعه قطعى است و ابهامى در آن وجود ندارد. گذشته از آيه در منابع حديثى معتبر اهل سنّت و شيعه احاديثى درباره جايز بودن و مشروعيّت عقد متعه وارد شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

پاورقي

1 - سوره نساء، آيه 24.

_4_

مراد از استمتاع در آيه شريفه (فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه ) چيست ؟

پرسش

مراد از استمتاع در آيه شريفه (فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه ) چيست ؟

پاسخ

آيه شريفه «فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه» (نساء، آيه 24).

بدون شك مراد از «استماع» در آيه ياد شده، نكاح موقت (متعه) است و به اتفاق همه مسلمان ها _ اعم از شيعه و سني _ نكاح موقت در عصر پيامبر(ص) شايع بوده است. مفسران از صحابه و تابعين (مانند: ابن عباس، ابن مسعود، ابي بن كعب، قتاده، مجاهد، ابن جبير) و نيز در مذهب اهل بيت، جملگي در مورد دلالت آيه بر ازدواج موقت اتفاق نظر دارند. البته برخي از اهل سنت، نكاح متعه را از احكامي مي دانند كه نسخ شده است؛ ولي ديدگاه فقه شيعه همان است كه گفته شد.

براي آشنايي بيشتر ر.ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 332 - 346.

تعدد زوجات

اين كه مي گويند همه چيز اسلام فطري است ... يكي ازدستورهاي اسلام كه در قرآن كريم با صراحت ذكر شده , ازدواج مجدد است , كه براي هيچ زني فطري نمي باشد, علت اين حكم چيست ؟

پرسش

اين كه مي گويند همه چيز اسلام فطري است ... يكي ازدستورهاي اسلام كه در قرآن كريم با صراحت ذكر شده , ازدواج مجدد است , كه براي هيچ زني فطري نمي باشد, علت اين حكم چيست ؟

پاسخ

البته پيداست طبيعي ترين صورت زناشويي كه با فطرت اوليه ءانسان هماهنگ است , تك همسري است ; زيرا روح اختصاص و احساس مالكيت فردي راكه از خصايص ذاتي بشر است , ارضا مي كند و در تك همسري , هر يك از زن و مرد, طرف مقابل را از آن خود مي داند و قلب او راكانون محبت خويش مي شناسد; بنابراين تك همسري بهتر است و هماهنگ بافطرت انسان . اما اين كه چند همسري در هر وضعي مخالف فطرت باشد,پذيرفته نيست ; زيرا به مقدار نياز غريزي و حوائج زندگي گزينش همسر لازم است و گاهي نيز ضرورت هاي اجتماعي , به ويژه فزوني زنان نيازمند به ازدواج مجدد پيدا مي شود, البته براي كساني كه تمكن مالي دارند و مي توانند دو منزل براي دو همسر داشته باشند. در غير اين صورت با تك همسري بايد نياز فطري را ارضا نمود, ولي اگر عدالت و تمكن مالي باشد و زن ها در جامعه زياد باشند,در اين صورت عقل و فطرت مي پذيرند زنان محروم از شوهر بتوانند با ازدواج بامردي كه امكانات مالي و توان جسمي براي ادارهء بيش از يك زن را دارد,قسمتي از نيازهاي خود را برطرف سازند. قرآن هم براي حل اين معضل ازدواج مجدد را در اوضاع خاصي مجاز دانسته كه لازم است به اين نكته توجه شود كه

در قرآن , ازدواج مجدد (تعدد زوجات ) به عنوان يك امر عمومي مطرح نشده است , بلكه اجازه داده شد در اوضاع خاص و با رعايت عدالت اين كار صورت پذيرد. چنان كه علامهء طباطبائي _ ره _ در الميزان مي فرمايند: .

بنابراين , چون ازدواج مجدد با روحيهء اوليهء زن ناسازگار است , بايد وضع اضطراري مرد يا زن دوم برايش تبيين شود تا بتواند با تجزيه و تحليل عاقلانه وبه دور از احساس , از كنار آن بگذرد و بدان تن دردهد. عدم رضايت زن اول موجب حرمت ازدواج مجدد نيست , بلكه عدم عدالت و نبود تمكن جسمي ومالي باعث مي شود تعدد ازدواج نهي گردد.(1)

(پ_اورقي 1.الميزان , ج 4 ص 183

چرا با وجود اين كه هر زني به طور طبيعي از آمدن رقيب در زندگي خود متنفر است و "هوو" موجب كينه و اختلاف در زندگي مشترك است، باز شرع مقدس، تعدد زوجات را جايز دانسته است؟

پرسش

چرا با وجود اين كه هر زني به طور طبيعي از آمدن رقيب در زندگي خود متنفر است و "هوو" موجب كينه و اختلاف در زندگي مشترك است، باز شرع مقدس، تعدد زوجات را جايز دانسته است؟

پاسخ

سئوال از فلسفه تعدد زوجات است. اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي

هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك

زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل

را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان

كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند:

نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان ، ص 311.

چرا تعدد همسر براي مرد وجود دارد ولي براي زن جايز نيست ؟

پرسش

چرا تعدد همسر براي مرد وجود دارد ولي براي زن جايز نيست ؟

پاسخ

د ) چند همسري كه از ديرباز تاكنون در جوامع مختلف هميشه وجود داشته است به صورت هاي گوناگوني ظهور و بروز داشته كه فقط يك صورت آن آن هم با تصحيح ها وتعديل هايي در اسلام مورد پذيرش واقع گشته است . اولين صورت چند همسري نوعي كمونيسم جنسي است كه در آثار افلاطون و عمل ماركسيست هاي افراطي در آغاز جنبش ماركسيستي مشاهده شده است ولي از آن جا كه اين نظريه موجب برانداختن نهاد خانواده مي شود, نزد همگان مردود و حتي از جانب طرفداران آن به زودي ممنوع اعلام گرديد. صورت دوم چند همسري , چند شوهري است اين نظريه هم , جز آن كه از باب جدل در برابر نظريه چندزني از آن سخن رود طرفدار جدي ندارد, چرا كه از يك سو با طبيعت و فطرت عفيفانه زن ناسازگار است و از سوي ديگر موجب گم شدن نسب فرزندان مي گردد و از سوي سوم چه بسا بيماري هايي را براي زن و از طريق او براي مردان پديد آورد. صورت سوم چند همسري , چند زني است كه رايج ترين صورت چندهمسري در طول تاريخ بوده است . اسلام , اگر چه اين صورت را پذيرفته ولي آن را هم مشروط و هم محدود ساخته است . اولاا; جواز گرفتن همسرهاي متعدد براي مرد مشروط به رعايت عدالت در حقوق واجب همسران است و ثانيا"; تعداد همسران همزمان محدود به چهار نفر است . برخي از نكته هايي كه براي چنين تشريعي مي توان ذكر

كرد به قرار زير است : 1- چندهمسري يك ضرورت اجتماعي است . مخالف با طبيعت مردان نيست (برخلاف چند شوهري كه مخالف طبيعت زنانه است ) چه بسا حوادث طبيعي و اجتماعي آن را به صورت يك امر اضطراري درآورد. 2- چندهمسري راهي براي استيفاي حق ازدواج توسط زنان چند همسري ظاهرا" امتياري براي مردان به نظر مي آيد ولي واقعيت اين است كه اين اصل گاهي در جهت تحقق حق ازدواج زنان است , زيرا در صورت نفي چندهمسري جمعيت بسياري از زنان از دختران ازدواج ناكرده تا بيوگان شوهر از دست داده بدون همسر باقي مي مانند و عملاا از استيفاي حق ازدواج خويش بي بهره مي گردند. تنها در صورت جواز اصل چندهمسري است كه اين جمعيت فراوان مي توانند از اين حق طبيعي و خدادادي خود استفاده نمايند.

آيا اينكه زن دوست ندارد شوهرش با زن ديگر ازدواج كند, از روي حسادت است ؟

پرسش

آيا اينكه زن دوست ندارد شوهرش با زن ديگر ازدواج كند, از روي حسادت است ؟

پاسخ

شما با يك پيش فرض سؤال خود را مطرح كرديد و آن اين كه «زن كه دوست ندارد شوهرش با زن ديگري ازدواج كنداز روي حسادت است» و بعد هم فرموديد حسادت يك صفت مذموم است. پس زنان چه بايد بكنند؟ آيا بايد دستاز حسادت بردارند؛ يعني، بپذيرند كه شوهرشان چند زن بگيرد يا حسادت بورزند و نگذارند كه در اين صورت دچاريك صفت مذمومي به نام حسادت شده اند. حال آن كه اين پيش فرض، صرفا يك فرضيه است و فرضيه تا ثابت نشودثمره علمي نداردو هيچ اثري هم بر آن مترتب نمي شود. بله حسادت يك صفت مذموم و ناپسند است ولي آيا اينصفت مخصوص زنان است، آن هم در مسأله ازدواج مجدد شوهرشان بروز و ظهور پيدا مي كند؟! يا اين كه هر كسي چه زن و چه مرد ممكن است به اين صفت رذيله مبتلا شود، اعم از اين كه در مسأله ازدواج باشد يا در صحنه هايديگر زندگي؟ بنابراين اين طور نيست اگر زني دوست ندارد همسرش زن ديگري بگيرد فقط از روي حسادت باشدبلكه اين يك حالت رواني و روحي است كه معمولاً دوست دارند شوهرشان فقط اختصاص به خودشان داشته باشد ودوست ندارند در زندگي شخصي خودشان رقيب داشته باشند، لذا از وجود رقيب نگران هستند. البته بعضي از زن هانيز ممكن است بپذيرند كه شوهرشان چند زن داشته باشد و هيچ حسادت هم نورزند، بنابراين اولاً اين عدم تمايلزنان به ازدواج مجدد شوهرشان يك حالت رواني است كه اسم آن حسادت نمي باشد بلكه عدم تحمل رقيب درزندگي است

و ثانيا اين عدم تمايل عموميت ندارد بلكه بعضي از زن ها راضي مي شوند به ازدواج مجدد شوهر خود واين بستگي به توافق زن و شوهر دارد و ثالثا صفت حسادت اختصاص به زن ها ندارد، مردها نيز ممكن است اين صفتناپسند را داشته باشند.

صفت غيرت نيز اختصاص به مردان ندارد. به طور كلي صفات رذيله و همچنين صفات كمال مشترك بين زن و مرداست. در هر صورت صفت حسادت چه در زن و چه در مرد، خواه در امر ازدواج و خواه در صحنه هاي ديگر زندگي ازصفات رذيله است و بايد براي زدودن آن از صفحه دل تلاش و مبارزه كرد تا برطرف شود. نكته ديگري كه بايد موردتوجه قرار داد اين است كه اصلاً مقايسه كردن اين دو مسأله صحيح نيست چه اين كه احكام الهي تابع مصالح و مفاسداست؛ يعني، اگر به زن ها اجازه داده نشده كه در يك زمان همسران متعدد داشته باشند به خاطر مصالحي است كهبراي زنان و همچنين براي جامعه دارد و اين حكم الهي دائرمدار غيرت مردان نيز نيست زيرا اگر حكم عدم جواز دراينجا بر غيرت مردان مترتب بود با بي غيرت شدن مردان حكم ساقط مي شد، در حالي كه اين چنين نيست و احكامالهي را جز خداوند هيچ كس حق ندارد تغيير دهد. از طرف ديگر اگر داشتن زنان متعددي براي مردان جايز شمردهشده است.

اولاً اين حكم را خداوند مقيد به شرايطي كرده است مانند: 1- رعايت عدالت بين زنان، 2- توانايي مرد برايتأمين نفقه زنان و اگر اين شرايط فراهم نباشد اسلام اجازه ازدواج مجدد را نيز به مردان نمي دهد.

ولي در هر صورت اين حكم نيز به

خاطر مصالحي است كه براي جامعه دارد. بنابراين اولاً اين دو مسأله را نبايد باهم مقايسه كرد و ثانيا بايد بدانيم كه احكام الهي دائرمدار مصالح و مفاسد است نه تمايلات و احساساتانسان ها.

حسد سه پيامد ناگوار دارد:

1- ارتكاب گناه: گاهي حس حسادت انسان را به گناه وامي دارد. مثلاً تا حسود از فرد مورد حسادت بدگويي وغيبت نكند دلش به اصطلاح خنك نمي گردد و هر گناهي ديگر دانسته يا نادانسته كه از روي حسد برخيزد پيامديمذموم و مسموم دارد و خلاف شرع مقدس اسلام است. هيچ شكي نيست كه نبايد اين پيامد يعني ارتكاب گناه بروزكند و هرگز نبايد به خاطر حسد دست به گناه زد.

2- كدورت دل: حسد زنگاري است بر روي دل كه صفا و حال مناجات روح بخش را مي گيرد ايمان دل و باورقلب را مي ستاند. عن الصادق(ع): ان الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب؛ حسد ايمان را مي خورد چنان كه آتشهيزم را مي خورد{M، (سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ماده حسد). ايمانِ دل كه رفت كدورت و كتمان قلب مي آيد و اين پيامدياست بسيار مذموم و مسموم زيرا دل با صفا كه مركب پرواز انسان است بر گِل و خاك تيره مي نشيند، از اين جهت همعلاج حسد ضروري و حتم مي باشد.

3- ناآرامي روان: حسد انسان را به جنجال ها و كشمكش هاي رواني و باطني مبتلا مي سازد و يك ناآراميرواني و محنت دروني مي آفريند، ازاين رو پيامبر اكرم(ص) فرمود: اقل الناس لذة الحسود ؛ حسود از حيث لذت دربين مردم كمترين لذت (زندگي) را مي برد{M، (همان). جز تشويش و دغدغه روان عايدي براي جان ندارد، از اين جهتهم علاج حسد ضروري و حتم مي باشد.

4- آزردگي جسمي: حسد

مخصوصا از آن امراض رواني است كه بيش از بسياري از امراض رواني ديگر، برجسم اثر مي گذارد و امراض جسماني را هم ولو در درازمدت، به دنبال مي آورد.

قال الصادق(ع): العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد ؛ عجب و شگفتي به اين خاطر كه حسدورزان از سلامتيجسم هايشان در غفلت هستند{M، (همان). و نيز فرمودند: صحة الجسد من قلة الحسد ؛ سلامتي جسم ناشي از كميحسد است{M، (همان) پس از اين جهت هم علاج حسد ضروري و حتم مي باشد.

نتيجه كلي اين مي شود كه زن هر چه مي تواند حس حسادت را بكاهد و خود را در برابر چندهمسري شوهربي اهميت و بي تفاوت سازد. اين كار بيش از اين كه به ديگران سودي رساند به خود زن سود مي رساند و او را از تماميپيامدهاي مذموم و مسموم پيش گفته، مصون و محفوظ مي دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: حسد، آيت اللّه سيد رضا صدر.{J

آيا دختر مي تواند شرط كند كه شوهر آينده ء او نبايد همسر ديگري اختيار كند

پرسش

آيا دختر مي تواند شرط كند كه شوهر آينده ء او نبايد همسر ديگري اختيار كند

پاسخ

ج س 2 - الف) مقدمات اين سؤال و معنايي كه براي عدالت كرده ايد، صحيح نيست. عدالت در اين جا؛ يعني، از نظر مخارج لازم زندگي بين زوجات فرق نگذارد و همين طور از نظر حق هم خوابگي بين آنان عادلانه رفتار نمايد؛ مثلاً اگر دو شب در نزد اولي بسر برد، دو شب هم نزد دومي برود.

ب ) انتخاب همسر دوم و بيشتر، براي مرد حقي است كه خداوند قرار داده؛ اما به شرط اين كه بتواند طبق موازين شرعي و اصل عدالت بين آنها عمل كند و زن نمي تواند حقي را كه خداوند براي او قرار داده است ساقط نمايد؛ اما مي تواند در عقد ازدواج شرط كند كه اگر شوهر زن دوم اختيار كرد، زن حق داشته باشد كه خود را از طرف شوهر مطلقه كند و اگر شوهر اين شرط را پذيرفت، بايد به آن عمل كند. گفتني است كه اين شرط و ساير شروط در دفترچه «سند ازدواج» قيد شده است.

فلسفه تعدد زوجات چيست؟ چرا اين حق تنها براي مردان است؟

پرسش

فلسفه تعدد زوجات چيست؟ چرا اين حق تنها براي مردان است؟

پاسخ

در مسأله تعدد زوجات فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان مي گذاريم: فلسفه تعدد زوجات: مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است. درقرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو جان ديون پورت گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند؛ زيرا:

1. آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالباً بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و درتجرد و عزوبت به سربرند واين ظلمي فاحش درحق آنان است.

2. در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني باقيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه

سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3. بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولاً چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4. از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا» مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن گرا» مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است.افزون برآن زنان در ايام معيني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اينجا سه راه وجود دارد:

الف. هميشه تعدادي از زنان درمحروميت كامل جنسي به سربرند.

ب. راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج. به طور مشروع و قانونمند باقيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود. كدام يك؟ دين مبين اسلام

راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست؛ بلكه درواقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اينجا ممكن است سوءالي ديگر پديد آيد و آن اينكه چرا چند شوهري مجازنيست؟ جواب آن است كه:

1. چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

2. بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

3. شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

در غير اين صورت عواطف خانوادگي از بين خواهد رفت و در نتيجه تمايل به تكثير نسل و زاد و ولد وجود نخواهد داشت، چون به حسب طبع هر كس فرزند خودش را دوست داشته و براي او سرمايه گذاري مي كند، اما در قبال كسي كه انتسابش به وي مشكوك است؛ بلكه اصلا معلوم نيست از كيست؟ بيگانه بوده و تعهدي نسبت به او ندارد و از درون نيز چنين انگيزش و تمايلي وجود ندارد.

راز كاستي عاطفه و احساسات در جوامع غربي و پناه بردن آنان به حيوانات به ابراز محبت به آنان همين است و نه حس قوي عاطفه بشري آنها. آنان كه بشريت را چنان از دم تيغ گذرانده و با وحشيانه ترين راه ها انسان هاي مظلوم را مي كشتند تا ثروت و سرمايه هاي آنان را به يغما ببرند، چه بويي از عاطفه برده اند! براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در

اسلام؛

ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جلال و جمال؛

پ. طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان، ج 4.

شهيد مطهري در كتاب نظام حقوق زن مساله تعدد زوجات را براي زماني مي داند كه تعداد زنها نسبت به مردها زيادتر باشند كه در چنين مواردي گزيدن چندين همسر براي مرد امري واجب است.

اشاره

با توجه به اين كه در صدر اسلام چنين مسئله اي وجود داشته مي خواستم بدانم كه آيا پيا

پرسش

شهيد مطهري در كتاب نظام حقوق زن مساله تعدد زوجات را براي زماني مي داند كه تعداد زنها نسبت به مردها زيادتر باشند كه در چنين مواردي گزيدن چندين همسر براي مرد امري واجب است.

با توجه به اين كه در صدر اسلام چنين مسئله اي وجود داشته مي خواستم بدانم كه آيا پيامبر (ص) و امام علي (ع)تا زماني كه خانم خديجه و خانم فاطمه زهرا در قيد حيات بودند همسر صيغه اي داشتند ؟

همسر دائمي به جز اين بزرگواران را مطمئنم كه نداشتند. اگر نداشتند چرا. مگر نه اينكه چنين شرايطي اين امر را به خودي خود واجب مي كند و مردان بايد اقدام كنند و زنان نيز هووهاي خود را عين خواهر خود بدانند وگرنه براي آن زنان مشكلات رواني به علت نداشتن همسر پيش مي آيد پس چرا امام علي در زمان حيات خانم فاطمه زهرا چنين اقدامي نكردند و خانم فاطمه زهرا چنين زناني را مانند خواهر خود نپذيرفته اند. و با توجه به اينكه امام علي همسر صيغه اي داشتند چون در جايي تعداد زنان ايشان را 28 عدد خواندم.

پاسخ

قبل از پرداختن به اصل پاسخ تذكر اين نكته لازم است كه شهيد مطهري مسأله تعدد زوجات را منحصر به زماني كه تعداد زن ها نسبت به مردها زيادتر است نمي داند بلكه يكي از موارد را ذكر مي كند و نيز تعدد زوجات را امري واجب نمي دانند بلكه آن را جايز مي شمرند.

در مسأله تعدد زوجات فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به

خودتان مي گذاريم: فلسفه تعدد زوجات: مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است. درقرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو جان ديون پورت گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند؛ زيرا:

1. آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالباً بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و درتجرد و عزوبت به سربرند واين ظلمي فاحش درحق آنان است.

2. در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني باقيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد و همين باعث شد

كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3. بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولاً چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4. از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا» مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن گرا» مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است.افزون برآن زنان در ايام معيني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اينجا سه راه وجود دارد:

الف - هميشه تعدادي از زنان درمحروميت كامل جنسي به سربرند.

ب - راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج - به طور مشروع و قانونمند باقيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود. كدام يك؟ دين مبين اسلام راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در

اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست؛ بلكه درواقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اينجا ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اينكه چرا چند شوهري مجاز نيست؟ جواب آن است كه:

1. چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

2. بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

3. شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

در غير اين صورت عواطف خانوادگي از بين خواهد رفت و در نتيجه تمايل به تكثير نسل و زاد و ولد وجود نخواهد داشت، چون به حسب طبع هر كس فرزند خودش را دوست داشته و براي او سرمايه گذاري مي كند، اما در قبال كسي كه انتسابش به وي مشكوك است؛ بلكه اصلا معلوم نيست از كيست؟ بيگانه بوده و تعهدي نسبت به او ندارد و از درون نيز چنين انگيزش و تمايلي وجود ندارد.

راز كاستي عاطفه و احساسات در جوامع غربي و پناه بردن آنان به حيوانات به ابراز محبت به آنان همين است و نه حس قوي عاطفه بشري آنها. آنان كه بشريت را چنان از دم تيغ گذرانده و با وحشيانه ترين راه ها انسان هاي مظلوم را مي كشتند تا ثروت و سرمايه هاي آنان را به يغما ببرند، چه بويي از عاطفه برده اند!

براي آگاهي بيشتر ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان، ج 4.

بنابراين از واقعيت هايي كه در گوشه و كنار جهان به وقوع مي پيوندد مانند جنگ جهاني دوم كه پس از آن جمعيت زنان بي شوهر در آلمان ازدولت تقاضا كردند كه اجازه دهد طبق قانون

اسلام تعدد زوجات اجرا شود و به اين ترتيب غائله زنان بي شوهر رفع گردد، اگر چه تقاضاشان به واسطه مخالفت كليسا رد شد اما اين واقعه و وقايعي شبيه آن خود بهترين دليلي است بر اين كه مخالفت نوع زنان با تعدد زوجات به عادت مي باشد نه اقتضاي طبيعت و فطرت و بهترين پاسخي است به اعتراضي كه به اين حكم اسلامي مي شود كه: «حكم تعدد زوجات حكمي است كه عواطف و احساسات زنان جامعه را جريحه دار كرده و درونشان را افسرده نموده و مبدأ هيجان حس انتقام گرديده و منشأ حوادث ناگوار بسيار مي شود...» زيرا اين واقعه و نظاير آن به ثبوت مي رساند كه هنگامي كه احتياج پيدا شده و كمبود شوهر حس مي شود همه اين افكار مخالف، تبديل به موافقت و تسليم مي گردد. علاوه بر اين كه طريقه تعدد زوجات قبل از اسلام بدون تحديد به عدد خاص و در اسلام با تحديد مخصوص روزگاران دراز اجراء و عملي شده و هرگز نظام اجتماع را به هم نزده و هرج و مرجي به وجود نياورد و زناني هم كه با شوهر زن دار به عنوان زن دوم يا سوم و يا چهارم ازدواج مي كردند از زمين نمي روئيدند و يا از يكي از كرات آسماني پايين نيامده بودند بلكه از همين زن هايي بودند كه به اعتقاد معترض به حسب طبيعت و فطرت مخالف با تعدد زوجات مي باشند علاوه بر اين كه اسلام تعدد زوجات را «واجب» قرار نداده بلكه «تجويزي» است كه در صورتي كه مرد از بي عدالتي نترسيده و بتواند

عادلانه رفتار كند تثبيت كرده است، با اين همه در فقه اسلامي روش هايي وجود دارد كه به وسيله آنها زن مي تواند از ازدواج شوهرش با زن ديگر مانع شود و يا مرد را به طلاق خود ملزم نمايد.

با توجه به مطالب فوق و نيز آيات قرآن و از جمله آيه سوم سوره نساء در مي يابيم كه اصل بر تك همسري است و اگر كسي توانايي مالي و جسمي داشت و قادر به رفتار عادلانه بود و نياز به ازدواج مجدد داشته باشد، اسلام اين راه اضطراري را براي او باز گذاشته است و مي تواند دو يا سه يا چهار همسر برگزيند. در اسلام بر حسب آيات و روايات ترغيب به ازدواج مجدد نشده است بلكه در برخي موارد كه راه نادرست انتخاب مي شد و يا توهم حظر (و ممنوعيت) مي شده است با لسان امر به اين كار سفارش شده است مثلا آيه 3 سوره نساء را ملاحظه بفرماييد.

بنابراين در اسلام تعدد همسر، امري گتره اي و بي قيد و شرط نيست بلكه شرايط سنگيني دارد كه تأمين آنها امري ساده نخواهد بود. اگرچه جو از تعدد زوجات در بعضي از موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما تحصيل شرايط آن در امروز با گذشته تفاوت بسيار كرده است زيرا زندگي در سابق يك شكل ساده و بسيط داشت و لذا رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد بر مي آمد ولي در عصر حاضر كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند بايد مراقب عدالت همه

جانبه باشند و اگر قدرت بر اين كار دارند چنين اقدامي بنمايند.

در مسأله ازدواج هاي پيغمبر(ص) عوامل متعددي در كار بوده كه بررسي فلسفه هر يك از آنها، بحث مستقلي مي طلبد. برخي از آن زنان به جهت مسلمان شدن، مورد بي مهري و تذلّل از ناحيه قوم و قبيله و طلاق از سوي همسر خود قرار مي گرفتند. برخي شوهر و سرپرست خود را در جنگ ها از دست داده و مايل به ازدواج با هر كسي هم نبودند. همچنين ازدواج با برخي از آنها، موجب نزديكي پيامبر(ص) با قبيله او مي شد و مشكلاتي كه آنان در راه رسالت آن حضرت ايجاد مي كردند، مرتفع مي گرديد و ...

اما درباره شبهاتي كه مطرح مي شود بايد گفت:

الف) پيامبر(ص) تا سن 25 سالگي در جامعه اي پر از مفاسد، هيچگونه ارتباط جنسي نداشته و در طهارت كامل زيسته است.

ب ) اولين ازدواج آن حضرت با خديجه چهل ساله بود و تا زمان حيات وي با هيچ كس ديگر ازدواج نكرد اگر چه مسأله تعدد زوجات، قبل از اسلام نيز در ميان عرب رواج داشته و حتي برخي از بت پرستاني كه مسلمان شده بودند داراي ده همسر بودند و اسلام با وضع قوانيني خاص توانسته است آن را مقيد و قانونمند نمايد و از مطلق العنان بودن برهاند. اما با اين وجود پيامبر(ص) بعد از ازدواج با خديجه، چه قبل از بعثت (كه تعدد زوجات مرسوم بود) و چه بعد از آن، ازدواج ديگري ننموده است و اين امر ممكن است به دلائل مختلفي بوده باشد:

اولا، اين كه در همان سال هاي اول بعثت، عده اي از بزرگان قريش به ابوطالب

پيشنهاد دادند كه حاضرند ثروت هاي زياد و نيز بهترين زنان و دختران را به پيامبر(ص) بدهند و در مقابل، ايشان نيز دست از تبليغ رسالت بردارند كه البته پيامبر(ص) از پذيرش پيشنهاد آنان امتناع ورزيد. حال اگر پيامبر(ص) خود دست به چنين اقدامي مي زد و تعدد زوجات اختيار مي كرد (اگر چه مطابق سنت قبل از اسلام و بعد از اسلام بود) اما ممكن بود دشمنان و مخالفان آن حضرت بگويند كه محمد(ص)، ادعاي نبوت را وسيله اي قرار داد تا بهترين زنان ودختران عرب را تصاحب نمايد و اين امر ممكن بود به گسترش اسلام لطمه اي وارد نمايد.

ثانيا، علاقه شديد پيامبر(ص) به خديجه و نيز محبت وافر خديجه به پيامبر(ص) به گونه اي بود كه خديجه تمام دارايي خويش را براي نشر اسلام در اختيار پيامبر(ص) قرار داد و در حالي كه خود از ثروتمندترين زنان عرب بود اما در پي تحريم اقتصادي، گرسنگي و تنگناهاي طاقت فرساي شعب ابي طالب جان سپرد و پيامبر(ص) نيز آنچنان علاقه اي به خديجه داشت و در برابر ايمان و ايثار خديجه، سپاسگزار وي بود كه وقتي حضرت زهرا(س) به دنيا آمد، دخترش را هم نام مادر خديجه كه فاطمه بود نام نهاد (در حالي كه نام مادر پيامبر(ص) آمنه بود) و پيامبر(ص) مي خواست تا بدين ترتيب از آن همه زحمات و فداكاري هاي اين بانوي فداكار تقدير و تشكر نموده و علاقه واقعي خويش را به وي بنماياند.

ج ) طبق آيه سوم سوره نساء كه مي فرمايد: «اگر مي ترسيد كه نمي توانيد عدالت را در حق همسران خويش رعايت كنيد، پس

يك همسر اختيار كنيد»، مفسران گفته اند منظور از عدالت در اين آيه، رفتار عملي و خارجي است كه بايد توأم با عدالت باشد و اين كه در آيه 129 همين سوره مي فرمايد: «شما هرگز نمي توانيد در ميان زنان، عدالت كنيد، هر چند كوشش نماييد..» مفسران گفته اند منظور از نفي عدالت در آيه شريفه، به قرينه ادامه آن، عدالت از نظر محبت قلبي است و بديهي است كه پيامبر(ص) كه چنان علاقه اي به همسرش خديجه دارد و قلب او مالامال از محبت به وي است نمي تواند اين عدالت والا را داشته باشد و با وجود خديجه، همسر يا همسران ديگري هم داشته باشد و در عين حال اين عدالت يعني محبت و ميل قلبي را رعايت نمايد چه آن كه بعد از خديجه به همسرانش مي فرمود اگر چه شما خوب هستيد اما هيچ كدامتان به خديجه نمي رسيد.

بنابراين بعد از خديجه، با توجه به شرايط خاص جامعه كه متذكر شديم و نيز عدم وجود زني مانند خديجه، پيامبر(ص) ازدواج هاي متعددي نمود و همسراني داشت كه اگر چه بعضا زنان خوبي بودند اما هيچ يك داراي ويژگي هاي ممتاز خديجه نبودند زيرا خديجه آن بانوي ثروتمند عرب كه داراي موقعيت ويژه اي بود در حالي با پيامبر(ص) ازدواج كرد كه وي داراي موقعيت خاص اجتماعي نبوده و يتيمي بود كه تحت حمايت عمويش ابوطالب مي زيست اما زنان ديگر در حالي با پيامبر(ص) ازدواج كردند كه وي مبعوث به نبوت شده بود و داراي موقعيت ممتاز و منحصر به فردي بوده است.

د ) شيوه هاي رفتار جنسي آن حضرت با

همسران خود، به گونه اي است كه كاملاً با شيوه انسان هاي شهوتران متفاوت بوده است؛ مثلاً عايشه - كه جوان ترين همسر پيامبر بوده - مي گويد: «هيچ گاه من عورت او را نديدم و او مرا نديد». از طرف ديگر انسان هاي شهوت ران و تنوع طلب، معمولاً از ازدواج هاي دايم شانه خالي مي كنند و به كامراني هاي گذرا و آني مي پردازند؛ در حالي كه چنين چيزي در رفتار پيامبر(ص) هرگز مشاهده نشده است.

شخصيت پيامبر(ص) و شيوه هاي رفتار جنسي و قرايني كه در بالا ذكر شد، همه و همه نافي صدق اين فرض مي باشد. روشني اين مسأله تا آنجا است كه مستشرقان غربي قرن اخير، از اينكه پيشينيان آنها پيامبر(ص) را به شهوتراني متهم مي نمودند، پوزش خواسته و خلاف آن را معتقد شدند و در همين راستا، كتاب هاي متعددي نگاشته شد؛ از جمله: «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» نگاشته جان ديون پورت و...

براي آگاهي بيشتر ر.ك: عقيقي بخشايشي، همسران رسول خدا.

اما درباره علي(ع) و فاطمه زهرا(س) بايد گفت كه وضعيت اين دو معصوم(ع) نيز مانند پيامبر(ص) و خديجه و حتي مي توان ادعا كرد كه بالاتر بود به گونه اي كه پيامبر(ص) به علي(ع) مي فرمود: سه چيز به تو عطا شده كه به من نشده است: «اول اين كه داماد شخصي مانند من هستي (داماد پيامبر هستي)، همسري چون فاطمه داري و فرزنداني چون حسن و حسين(ع)» (بحارالانوار، ج 39، ص 77).

شخصيت حضرت زهرا(س) آن قدر والا و ارزشمند بود كه حتي صحابه، به علي(ع) به خاطر ازدواج او با فاطمه(س) غبطه مي خوردند. بنابراين زن وشوهري چون علي و فاطمه كه به فرموده پيامبر(ص) اگر

خداوند فاطمه را خلق نمي كرد بر روي زمين از آدم به بعد، براي علي كفو و همتايي نبود» (وسائل، ج 20، ص 74).

بديهي است كه مردي چون علي(ع) با داشتن همسري چون فاطمه(س) كه دستور ازدواج آنان از آسمان نازل شده است [پيامبر(ص) فرمود: «همانا من مانند شما بشر هستم در ميان شما ازدواج مي كنم و شما را به تزويج مي دهم مگر فاطمه كه تزويج او از آسمان نازل شده است» (همان)] همسر ديگري اختيار نكند و اين دو گوهر ممتاز خلقت در كنار هم باشند و دل در گرو هم داشته باشند اما بعد از فاطمه(س) بقيه همسران علي(ع) اگر چه خوب بودند اما هيچ كدام مانند فاطمه نبودند و جاي فاطمه را براي علي(ع) پر نكردند. از اين رو علي(ع) نيز مانند پيامبر(ص) پس از همسر اولش كه بي نظير بود، تعدد زوجات اختيار كرد.

اما در مورد نكاح متعه بايد گفت كه تشريع متعه علاوه بر آثار تربيتي، براي رفع نابساماني هاي اجتماعي است نه براي حرم سرا سازي، هوسراني و عياشي مرفهان و شهوت پرستان. از اين رو اگر چه نكاح متعه در زمان پيامبر(ص) نيز مرسوم بوده است و ائمه(ع) نيز با تمام صلابتي كه در راه احياي سنت نبوي داشتند و در بيان حكم متعه تقيه نمي كردند، با وجود اين به اصحاب خود اجازه هوسراني نمي دادند و علي رغم ترغيب ها و تشويق هايي كه در مورد نكاح متعه انجام مي دادند، اما در پاره اي مواقع، عده اي را از انجام اين كار منع مي نمودند. علي بن يقطين (يكي از وزيران هارون

و از بزرگان اماميه) وقتي از امام موسي كاظم(ع) اجازه متعه خواست، امام(ع) به او فرمودند: «تو را با متعه چه كار و حال آن كه خداوند از آن بي نيازت كرده است» (احمد بن عيسي الاشعري القمي، النوادر الاشعري، ص 87، ح 199).

بنابراين نكاح متعه در مواردي است كه شخص قادر به ازدواج نباشد و يا اگر همسر دارد در حال حاضر امكان دسترسي به وي برايش مهيا نباشد (شيخ كليني، كافي، ج 5، ص 452، ح 2).

و همچنين در روايات، فلسفه تشريع متعه، جلوگيري از انحرافات اخلاقي و پاكسازي جامعه از فساد و فحشاء و در واقع رحمت خداوند نسبت به امت اسلامي است كما اين كه ابن عباس مي گويد: «متعه چيزي نيست مگر رحمت خداوند نسبت به امت اسلامي (و با وجود متعه) زنا نمي كند مگر انسان شقاوتمند - و يا مگر عده كمي -» (شيخ مفيد، خلاصه الايجاز، ص 25).

و اين كه بعدا توسط يكي از خلفاء، نكاح متعه بدون در نظر گرفتن فلسفه تشريع آن و صرفا از روي جهالت و احساسات ممنوع شد، نه تنها خدمتي به دين نشد بلكه بزرگترين خيانت انجام پذيرفت و مي توان گفت از رواياتي كه به نكاح متعه ترغيب مي كنند مي توان فهميد كه براي مخالفت با ممنوعيت آن بوده است (دقت فرماييد) نه ترويج هوسراني و شهوت پرستي و اگر معصومين(ع) هم اين كار را انجام مي دادند از باب حليت آن و نيز مخالفت با تحريم كنندگان آن بوده است.

بنابراين از مجموع آنچه كه در پاسخ به اين پرسش بيان شد مي توان چنين نتيجه گرفت كه

اصل بر تك همسري است و در اسلام (آيات و روايات) تعدد زوجات با حفظ قيود و شرايط مجاز دانسته شده است يعني به خاطر اضطرار و ضرورت هاي اجتماعي و يا اين كه اين نوع ازدواج مي تواند آثار مثبتي داشته باشد همانگونه كه تعدد ازدواج پيامبر(ص) و نيز ازدواج هاي متعدد علي(ع) و ديگر معصومين(ع) از اين رو بوده است.

چرا در دين اسلام تعدد زوجات براي مردان قرار داده شده، اما اين حق از زنان سلب شده است؟

پرسش

چرا در دين اسلام تعدد زوجات براي مردان قرار داده شده، اما اين حق از زنان سلب شده است؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي

از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد

مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به

ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست

مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر

و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان ، ص 311.

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پرسش

چرا در دين اسلام ازدواج مكرّر براي مردها اشكالي ندارد؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ مردان تنها

به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع

در اين باره قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام

نشود، از طريق نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

در سئوال آورده ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مي شود. اين گفته، حرف درستي است، ولي اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه

براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.

چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مردان موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)

علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياً: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد.

فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان، ص 311.

چرا تعداد زوجات براي برادران جايز است؟

پرسش

چرا تعداد زوجات براي برادران جايز است؟

پاسخ

اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر

در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره

قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق

نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين اشكال برافراد وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.

همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و

ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)

از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4) علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.

مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.

ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند

مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319. 3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.

4 - همان ، ص 311.

چرا ازدواج زن با مردان اديان ديگر، اشكال دارد، اما براي مردان اشكال ندارد؟

پرسش

چرا ازدواج زن با مردان اديان ديگر، اشكال دارد، اما براي مردان اشكال ندارد؟

پاسخ

از جمله اموري كه ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مي نمودند و سخت پاي بند آن بودند، اين بود كه مي كوشيدند همسرشان از نظر اعتقادي نيز سالم باشد، بدين معنا كه معتقد بودند همان گونه كه سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود. به همين جهت مردمان از ديرباز از ازدواج با افراد غير همكيش خود اجتناب داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلكه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است.

يكي از ادياني كه به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است. در بخش هاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع كرده و آن را از گناهان كبيره معرفي كرده است.

ممنوعيت ازدواج با بيگانگان يكي به سبب مصونيت اعتقادي پيروان دين بوده و يا به جهت حفظ مليت و اصالت نژاد و قومي.

در آيين مسيحيت و مجوسيّت نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودي كه مطرح بود، مبني بر حس ملي گرايي و برتري قومي نبوده، بلكه به جهت مصونيت اعتقادي مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگي هاي اخلاقي و حفظ اصالت خانوادگي بوده است.

از نظر فقهاي اسلام ازدواج با زنان يهودي و مسيحي به عنوان يك اصل اولي جايز است، هر چند اكثر فقهاي شيعه ازدواج با اهل كتاب

را تنها به صورت موقت جايز دانسته اند، ولي همه فقهاي اسلام ازدواج دائم با مشركان را ممنوع دانسته اند.

در مورد ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان، اتفاق نظر فقهاي شيعه و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان، اعم از اين كه كتابي باشد با غير كتابي، جايز نيست.(1)

فلسفه تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذكر شده است.

از آن جا كه تأثيرپذيري در مورد مردان (به خصوص در دوران حاكميت اسلام) ضعيف تر است، در شرايطي كه غير مسلمان ضعيف بوده و با مسلمانان قرار داد ذمه امضا كرده باشند، به مردان اجازه ازدواج داده شده است اما از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.(2)

صدوق در كتاب علل الشرايع در مورد اين كه چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج كنند، روايتي را از زراره نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: "با زنان شكاك و مرددّ در دين خود ازدواج كنيد و زنان مسلمان را به شكاكان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت مي پذيرد و شوهر او را مجبور مي كند كه به آيين خود درآيد".(3)

علامه مجلسي(4) روايتي به همين مضمون آورده كه: "از افراد بي اعتقاد زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند و مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود مي كنند". ممكن است گفته شود اگر فلسفه

حكم چنين است، پس چه مانعي دارد در شرايطي، با اطمينان به اين كه چنين خطري وجود ندارد، بلكه شرايط به گونه اي است كه زنان مي توانند شوهرانشان را به پذيرش اسلام متمايل سازند، اين ازدواج جايز باشد، چنان كه مسيحيان در شرايطي كه به اين امر اطمينان داشته باشند، به زنان خويش چنين اجازه اي مي دهند.

پاسخ: اولاً اين مسئله صرفاً يك تصور از زن پيش از ازدواج مي باشد و پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار خواهد گرفت، زيرا در هر حال نمي توان تأثير آن از مرد را ناديده گرفت.

ثانياً: آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

شايد يكي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: "لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً"(5) بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال مي كنند، چه اين كه لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود.

بدين گونه كه طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش مي باشد. و لازمه ازدواج با غيرمسلمان، سلطه وي بر مسلمان خواهد بود.

بعضي از نويسندگان معاصر،(6) عدم ازدواج زن مسلمان با مرد كافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند، بدين معنا كه زن مسيحي در خانواده مسلمان، عقيده "دين او قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده و به عنوان اهل كتاب شناخته شده است، ولي زن مسلمان در

خانواده مسيحي به طور طبيعي مورد تحقير قرار خواهد گرفت، زيرا مسيحيت آزادي ديني و دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آيين مسيح مي داند، چنان كه يهوديت و دين زرتشت چنين تلقي دارند و اين احتمال بسيار مقبول است.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

5 - نساء (4) 141.

6 - حقوقدان معاصر حافظ صيدي در كتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ك: حقوق مدني يهود، ماده 393.

چرا مردان حق چند ازدواج دارند؟

پرسش

چرا مردان حق چند ازدواج دارند؟

پاسخ

- اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسي وضع محيطهاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت هاي زندگي انسان محدود ساخته و براي آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.

قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب (در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مي شود. هيچ كس نمي تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آن ها تشكيل مي دهند.

نيز نمي توان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولاني تر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست مي دهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.

هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.

از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست مي دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن ها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.

با درنظر گرفتن اين واقعيت ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مي خورد) ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.

أ) مردان تنها به يك همسر

در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواسته هاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر مانده اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آن ها ايجاد نمي شود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.

حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود مي آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه اي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبه هاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آن ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مي كنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويه اي را تنها از يك زاويه نگاه مي كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره

قضاوت كنيم.

اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار مي گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده اي. چنان كه شخصيت آن ها پايمال شده است. اين ها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.

بنابراين تنها راه سوم مي ماند كه هم به خواسته هاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.

در پايان چند نكته را ذكر مي كنيم:

1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمي آمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.

2 - تمايل پاره اي از مردان را به تعدد همسر نمي توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي مي كند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته عزيزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مي بيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق

نامشروع اقدام مي كند. در اين گونه موارد نمي توان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)

گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين بر افرادي وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مي تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرҙƘϘǙƘ̠در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي كه براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كاري ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن ها اجازه نمي دهد.(2)

پي نوشت ها:

1 - تفسير نمونه، ج 3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج 19، ص 357 - 361.

2 - الميزان، ج 4، ص 319.

تعدد زوجات آثار بسيار شومى براى جامعه دارد . عواطف و احساسات زن را از بين برده , آن را به حسد و كينه جويى تبديل مى كند .

پرسش

تعدد زوجات آثار بسيار شومى براى جامعه دارد . عواطف و احساسات زن را از بين برده , آن را به حسد و كينه جويى تبديل مى كند .

پاسخ

اولا ; اس_لام اس_اس اج_تماع انسانى را بر حيات عقلى گذارده , نه بر حيات احساسى ,ثانيا ; تعدد زوجات سبب از بين رفتن عواطف و احساسات زن و مواهب خدادادى طبيعى نمى شود . روانشناسى جديد اثبات نموده است كه صفات روحى و عواطف و احساسات انسان ها به لحاظ كمى و كيفى تفاوت دارد و اين تفاوت به دليل تفاوت تربيت و عادت است . بسيارى از آداب و رسوم پسنديده شرقى در غرب مذموم است و بعكس . ث_ال_ث_ا ;ع_واط_ف و اح_ساسات زن غربى جريحه دار نمى شود وقتى مشاهده مى كند كه مرد او به طورنامشروع با زنان ديگر رابطه دارد .

تعدد زوجات سبب مى شود كه زن اشتياقى براى خانه دارى و رسيدگى به فرزندان و شوهرنداشته باشد و براى تلافى او نيز به فحشا كشيده شود و اساس خانواده و اجتماع ويران شود .

پرسش

تعدد زوجات سبب مى شود كه زن اشتياقى براى خانه دارى و رسيدگى به فرزندان و شوهرنداشته باشد و براى تلافى او نيز به فحشا كشيده شود و اساس خانواده و اجتماع ويران شود .

پاسخ

تجريه تاريخى خلاف اين را نشان مى دهد . ح_ك_م ت_ع_دد زوجات در صدر اسلام نيز وجودداشت در حاليكه هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه اساس خانواده و اجتماع اسلامى درصدر اسلام ويران شد . بلكه دقيقا قضيه معكوس بود . ع_لاوه ب_ر اين زنان دوم و سوم و چهارم با رغبت و ميل و رضايت تن به ازدواج مى دهند نه از روى اكراه و زور .

تعدد زوجات مخالف با سير طبيعت است . زيرا به لحاظ آمار تعداد زنان و مردان تقريبا برابر است . بنابراين طبيعت يك مرد را براى يك زن قرار داده است نه يك مرد را براى چهار زن .

پرسش

تعدد زوجات مخالف با سير طبيعت است . زيرا به لحاظ آمار تعداد زنان و مردان تقريبا برابر است . بنابراين طبيعت يك مرد را براى يك زن قرار داده است نه يك مرد را براى چهار زن .

پاسخ

مساله ازدواج صرفا به تعداد زن و مرد بستگى ندارد بلكه عواملى ديگرى هست كه بسيار موثر است . اولا ; رشد فكرى و آمادگى براى ازدواج در زنان زودتر است تا مردان . لازم_ه اي_ن ام_ر اي_ن اس_ت ك_ه اگ_ر به لحاظ آمارى از صفر شروع كنيم پس از گذشت 25 سال تعدادزنان آماده به ازدواج نسبت به مردان دو برابر است . يعنى طبيعت فقط پس از گذشت 25 سال براى هر مرد دو زن قرار داده است . ث_انيا ; آمار نشان داده است كه زنان عمر طولانى تر از مردان دارند و لازمه اين مطلب آن است كه تعداد زنان بيش از مردان باشد . ثالثا; قابليت توليد مثل در مردان دوام بسيار بيشترى از زنان دارد . زنان بطورمتوسط در 50 سالگى اين قابليت را از دست مى دهند , در حاليكه مردان بطور متوسطتا 70 سالگى چنين قابليتى دارند . با توجه به مطلب گذشته مى توان نتيجه گرفت كه طبيعت تعدد زوجات را جايز شمرده است . زيرا معنا ندارد كه قابليت توليد مثل را در مردان افزايش داده باشد امااز توليد مثل مخالفت كرده باشد . رابعا ; عوامل از بين برنده مردان مثل جنگ سبب مى شود كه تعداد زنان افزايش يابد . پ_س از جنگ دوم جهانى زنان آلمانى از دولت و كليسا درخواست كردند

كه تعددزوجات را مجاز دارند تا مشكل آنها حل شود . علاوه بر اين مطالب بايد گفت كه حكم تعدد زوجات نه از سوى طبيعت نه از سوى اسلام بصورت ضرورى و واجب براى هر مرد نيست بلكه صرفا با توجه به قيود و شرايط صرفاجايز است . در ض_م_ن آن_ك_ه در ش_رع اس_لام راه_هايى وجود دارد كه زن مى تواند از ازدواج مجدد شوهرش جلوگيرى كند , مثال شرط ضمن عقد .

تجويز و تشريع تعدد زوجات سبب حريص شدن و شهوت ران شدن مرد مى گردد . و اجتماع از اين ناحيه آسيب مى بيند .

پرسش

تجويز و تشريع تعدد زوجات سبب حريص شدن و شهوت ران شدن مرد مى گردد . و اجتماع از اين ناحيه آسيب مى بيند .

پاسخ

علم ثابت كرده است كه بر خلاف مشهور , شهوت جنسى مرد بيش از زن است . از اي_ن روبا توجه به اينكه زن ها در هر ماه مدتى را به دليل عادت ماهانه از هم بسترى عذردارند , دين اسلام تعدد زوجات را جايز شمرده است تا اولا راه براى ارضاى شهوت مرداز طريق مشروع باز ب_اش_د تا به زنا و فحشا كشيده نشود و ثانيا ; آتش شهوت فروكش كرده , حرص مرد شديد نشود و احساس كند كه راه بر او باز است و به لحاظ روانى آرامش پيدا كند .

تعدد زوجات سبب بى احترامى به زن و تضيع حقوق و شئون اوست .

پرسش

تعدد زوجات سبب بى احترامى به زن و تضيع حقوق و شئون اوست .

پاسخ

هيچ نظام دينى و فكرى مانند اسلام به زن و حقوق و شئون او اهميت نداده است . تجويز تعدد زوجات نيز به دليل مصالح و فوايدى است كه اين حكم براى جامعه زن دارد . به علاوه حكم تعدد زوجات , حكمى واجب بر هر مرد نيست , بلكه حكمى جوازى است . آنان هم مشروط به شرايط و قيودى كه در قرآن و روايات بيان شده است . و ب_ات_وج_ه اي_ن ش_روط و ق_ي_ود ن_ه ت_ن_ه_ا ب_ه ح_رم_ت زن ل_طمه اى وارد نمى شود و حقوق او ضايع نمى گردد بلكه , احترام و شان زن حفظ و افزايش يافته , جامعه از ابتلا به فساد وفحشا حفظ مى شود .

ب_ررس_ى ج_ام_ع_ه شناختى نشان مى دهد كه خانواده هايى كه دچار تعدد زوجات اند , بامشكلات بسيارى مواجه اند . مشكلاتى مثل تبعيض , فقر , بى سوادى , درگيرى هاى خانوادگى و روحى - عاطفى .

پرسش

ب_ررس_ى ج_ام_ع_ه شناختى نشان مى دهد كه خانواده هايى كه دچار تعدد زوجات اند , بامشكلات بسيارى مواجه اند . مشكلاتى مثل تبعيض , فقر , بى سوادى , درگيرى هاى خانوادگى و روحى - عاطفى .

پاسخ

ب_ر ف_رض صحت اين بررسى ها , نهايت چيزى كه مى توان گفت اين است كه عمل كردمسلمانان نادرست و نامتناسب بوده است . يعنى آنها شرايطى را كه اسلام براى تعددزوجات در نظر گرفته است مثلا , رعايت عدالت , وضع اقتصادى مناسب 000 رعايت نكرده اند . روشن است بهترين قوانين اگر درست اجرا نشود , تاثير نادرست خواهندداشت . اما نمى توان گفت كه قانون بد است . ب_لكه بررسى هاى عقلى و تاريخى وجامعه شناختى و انسان شناختى اصل حكم جواز تعدد زوجات را تاييد مى كند . اجراى درست يا نادرست آن مساله ديگرى است .

آيه 3 سوره نساء مى گويد : اگر نمى توانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسراكتفا كنيد و در آي_ه 129 ه_م_ين سوره مى خوانيم : هر قدر هم كه بكوشيد وبخواهيد نمى توانيد بين زنان خود به عدل و انصاف رفتار كنيد بنابراين تعددزوجات در اسلام مطلقا ممنوع است

پرسش

آيه 3 سوره نساء مى گويد : اگر نمى توانيد عدالت را رعايت كنيد به همان يك همسراكتفا كنيد و در آي_ه 129 ه_م_ين سوره مى خوانيم : هر قدر هم كه بكوشيد وبخواهيد نمى توانيد بين زنان خود به عدل و انصاف رفتار كنيد بنابراين تعددزوجات در اسلام مطلقا ممنوع است

پاسخ

ش_ك ن_ي_س_ت ك_ه ع_دال_ت در م_ح_ب_ت_هاى قلبى خارج از قدرت انسان است و اين محبت هاى درون_ى م_ادام_ى ك_ه م_وج_ب ت_رجيح بعضى از همسران بر بعضى ديگر از جنبه هاى عملى نشود م_م_ن_وع ن_يست آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه هاى عملى و خارجى است و درذي_ل ه_مان آيه 129 مى خوانيم : اكنون كه نمى توانيد مساوات كامل در محبت ميان همسران خود رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يك نفر از آن نسازيد كه ديگرى را به صورت بلاتكليف درآوريد .

اگ_ر ش_راي_ط و كيفياتى كه در اسلام براى تعدد زوجات مردان گفته شده براى زن يازنانى پيدا شود آيا در اين صورت مى توان به او اجازه داد كه دو شوهر براى خودانتخاب كند ؟

پرسش

اگ_ر ش_راي_ط و كيفياتى كه در اسلام براى تعدد زوجات مردان گفته شده براى زن يازنانى پيدا شود آيا در اين صورت مى توان به او اجازه داد كه دو شوهر براى خودانتخاب كند ؟

پاسخ

اولا : م_يل جنسى در مردان به مراتب بيش از زنان است و از جمله ناراحتيهايى كه دركتب علمى م_رب_وط به مسايل جنسى درباره غالب زنان ذكر مى كنند مساله سرد مزاجى است در حالى كه در مردان موضوع بر عكس است و حتى در ميان جانداران ديگر نيز همواره ديده مى شود كه تظاهرات ج_ن_سى از جنس نر شروع مى شود ثانيا : تعدد همسر در موردمردان هيچگونه مشكل اجتماعى و ح_ق_وق_ى اي_ج_اد ن_مى كند در حالى كه درباره زنان اگرفرضا دو همسر انتخاب كنند مشكلات ف_راوان_ى ب_ه وج_ود خواهد آمد كه ساده ترين آنهامساله مجهول بودن نسب فرزند است كه معلوم ن_ي_ست مربوط به كدام يك از دو همسرمى باشد و با اين ترتيب چنين فرزندانى از نظر عاطفى در م_حروميت مطلق قرارمى گيرند و از نظر حقوقى نيز وضعشان كاملا مبهم است روى اين جهات تعدد همسر براى زنان نمى تواند منطقى بوده باشد .

فلسفه تعدد زوجات چيست ؟

پرسش

فلسفه تعدد زوجات چيست ؟

پاسخ

از م_س_ائل_ى كه از دير زمان فكر حقوقدانها را به خود مشغول داشته است و درباره آن نظريه هايى داده اند , مساله تعدد زوجات ( داشتن همسرهاى متعدد ) است . و چ_ون اس_لام ب_ه ط_ور صريح تعدد زوجات را جايز شمرده است براى دانشجويان و سايرطبقات اش_ك_ال_ه_ا و س_وال_ه_ايى به شرح زير مطرح مى شود :1 - فلسفه تعدد زوجات چيست ؟2 - روابط زن_اشويى با عشق و عاطفه انسان نيز سر و كار دارد و چون عشق و عاطفه قابل تقسيم نيست قهرا كسى كه چند همسر اختيار كند به يكى از آنان علاقه پيدامى كند و زنهاى ديگر از مزاياى زندگى عاطفى و احساسى محروم خواهند بود . 3 - تعدد زوجات باعث مى شود كه زنان ضد يكديگر و احيانا ضد شوهر اقدام كنند وكانون خانواده را ك_ه ب_اي_د آك_نده از مهر و محبت و نيز محيط تربيتى و آموزشى باشد , به ميدان جنگ و جدال مبدل سازند به طوريكه فرزندان آنها هم به دشمنى و عداوت بگرايند . 4 - اجازه تعدد زوجات , باعث زياده روى در شهوترانى است و انسان را از مقام بزرگ انسانيت تنزل مى دهد . 5 - چرا پيامبر اسلام و ساير امام عليهم السلام كه به تمام معنى از شهوترانى دوربودند , چند همسر اختيار كردند . ن_خست بايد بدانيم كه همسرهاى متعدد موضوعى نيست كه تنها اسلام آنرا تجويز كرده باشد بلكه قرنها پيش از اسلام بين مردم مرسوم بوده است . ال_ب_ت_ه اسلام اين قانون را كاملا اصلاح كرد و به صورت بسيار

مفيدى درآورد ; مثلا قبل از اسلام ت_ع_دد زوجات و چند همسرى نامحدود بود چنانكه يك نفر مى توانست صدها زن داشته باشد ولى اسلام آنرا محدود كرد و فرمود يك نفر نمى تواند بيش از 4 زن دائم داشته باشد . در ص_در اس_لام اشخاصى كه اسلام مى آوردند و بيش از چهار زن داشتند مجبور بودند كه زائد بر چهار زن را رها كنند . ي_ك زردش_ت_ى ك_ه ه_ف_ت زن داش_ت در زم_ان ام_ام ص_ادق (ع ) م_س_ل_م_ان شد ; مردم از آن حضرت پرسيدند تكليف اين مرد چيست ؟ امام فرمود بايد سه همسر خود را رها كند . (1)و نيز اسلام اجازه نداده است كه مرد ميان زنان خود و حتى فرزندان آنها تبعيضى قائل شود اما پ_ي_ش از اس_لام اص_ل عدالت هيچ رعايت نمى شد و مردان خود را مختارمى دانستند كه بين زنها تبعيض قائل شوند . رس_ول گ_رام_ى اسلام صلى اللّه عليه و آله فرمود : هر كس دو زن داشته باشد و در حقوق مالى و م_عاشرت با آنان عدالت نكند , در روز قيامت به غل و زنجير بسته مى شود وكشان كشان به جهنم داخل مى گردد . (2)راستى اگر افراديكه چند همسر اختيار مى كنند همين شرط را مراعات كنند جاى هيچ اشكال و اي_رادى باقى نمى ماند اما متاسفانه چون نوع افراد به اين شرط توجه كامل نمى كنند مفاسدى به ب_ار م_ى آي_د كه اين قانون مورد اشكال و انتقاد قرار مى گيرد ولى بايد توجه داشت كه اين مفاسد ربطى به اصل قانون تعدد زوجات ندارد بلكه مربوطبه نحوه عمل و

بى توجهى به شرايط آنست . 1 - ف_ل_س_فه تعدد زوجات از آنجا كه قوانين اجتماعى و مدنى بايد با طبيعت اجتماع و احتياجات جوامع انسانى منطبق باشد ما در اينجا اوضاع و احوال حوائج اجتماعات بشرى را در زمينه ازدواج و توليد مثل بررسى مى كنيم تا بدانيم كه قانون تعدد زوجات با احتياجات بشر منطبق است يا نه . همه مى دانند كه دختران زودتر از پسران بالغ و براى توليد مثل آماده مى شوند . م_ث_لا فرض كنيد در مناطق معتدل دختران در سن 10 سالگى براى توليد مثل آماده مى شوند اما پ_س_ران نوعا در سن پانزده سالگى ; پس اگر فرض كنيم در يك محل هر سال50 دختر و 50 پسر متولد شود پس از گذشت 20 سال ( اگر از اين دختران و پسران كسى نميرد ) 1000 دختر و 1000 پسر به جمعيت آنجا افزوده مى شود آنگاه از هزار دختر550 نفر كه متولد سال او تا يازدهم هستند آماده توليد مثل مى باشند در صورتيكه از هزار پسر فقط 300 نفر كه متولد سال اول تا ششم هستند آم_ادگ_ى دارن_د , پ_س درطول 20 سال تعداد دخترانيكه آماده توليد مثل هستند تقريبا دو برابر پسران خواهندشد و اين يك امتياز طبيعى است كه خود دستگاه آفرينش به جنس زن داده است , پ_س اگ_ر بخواهيم قانون با طبيعت اجتماع و احتياجات جوامع انسانى منطبق شود ناگزيريم كه ت_ع_دد زوجات را جايز بدانيم و در غير اينصورت حق آن دسته از زنها كه آمادگى براى توليد مثل دارند و بى شوهر مى مانند از بين مى رود .

2 - ع_ش_ق و عاطفه قابل تقسيم است :درست است كه روح ازدواج عاطفه و احساسات است و نيز ص_ح_ي_ح اس_ت ك_ه اح_ساسات قلبى تحت اختيار آدمى نيست اما اينكه در ضمن اشكال ها گفته م_ى شود كه : احساسات اصلاقابل تقسيم نيست , مغالطه يى بيش نيست زيرا همه ما مى بينيم كه يك پدر ده فرزنددارد و به همه آنها علاقمند است و براى همه آنها فداكارى مى كند . بنابراين ممكن است يك مرد چند همسر داشته باشد و به همه آنها هم علاقمند باشد وهمه آنها از زندگى عاطفى بهره مند شوند . 3 - سوء استفاده ها از قانون تعدد زوجات صحيح است كه در بعضى از موارد تعدد زوجات مفاسدى به بار مى آورد اما بايد متوجه باشيم كه آيا اين مشكلات و مفاسد مربوط به اصل قانون تعدد زوجات است يا مربوط به سوء اخلاق و سوء تدبير مردها و همسرها ؟مثلا گاهى اتفاق مى افتد كه يك زن و شوهر با كمال صفا و صميميت با هم زندگى مى كنند . ن_اگهان مرد فريفته و دلباخته دخترى مى شود و بدون تدبير و حساب با اوازدواج مى كند و اصلا ه_م_س_ر اول خود را فراموش مى كند و در نتيجه اين بى مهرى و يانامردى احساسات همسر اولش تحريك شده و دست به خرابكارى هايى مى زند و كانون زندگى را به صورت نامطلوبى درمى آورد . اي_ن_جا ما نبايد خيال كنيم كه قانون چند همسرى اين مطلب را ايجاد كرده است بلكه بايد متوجه ب_اشيم كه سوء تدبير مرد و هوسرانى و نامردى او اين قبيل

موضوعات راپيش آورده و راستى اگر آن_ط_ور ك_ه اسلام دستور داده رفتار كنند اين مشكلات پيش نمى آيد همانطور كه تاريخ گواهى مى دهد كه بسيارى از مردان متدين داراى همسرهاى متعددى بودند كه با كمال صفا و صميميت تا آخر عمر با هم زندگى مى كردند . و اگ_ر ب_ا رع_ايت شرايط اسلامى باز برخى از زنان اظهار نارضايتى كنند و ضد مردو يا ساير زنان اقداماتى به عمل آورند به علت ضعف اخلاقى اين زنان است و چنين زنانى بايد بدانند كه خود خواه ه_س_ت_ن_د و سعادت نوع خود را در نظر نمى گيرند و هرچه زودتر بايد از اين اخلاق زشت دست ب_ك_ش_ن_د و خود را اصلاح كنند چرا كه خود خواهى و سود شخصى را در نظر گرفتن , از بدترين صفات روحى و اخلاقى محسوب مى گردد . ع_ال_ى ت_ري_ن ط_رح ب_راى تعديل نيروى شهوت قبلا بايد بدانيم ; كه طبيعت انسان در اثر دو چيز طغيان مى كند و آرامش را بهم مى زند يكى محروميت و ديگر آزادى كامل و برداشتن همه قيود . م_س_اله چند همسرى با آن حدود و قيودى كه اسلام براى آن قرار داده است درست حدوسط بين محروميت و آزادى بى قيد و بند است و به هيچ وجه با اخلاق منافات ندارد ونيز موجب تنزل مقام روح_ى ان_س_ان ن_مى گردد زيرا در بعضى از شرايط كه آميزش با زنان ممكن نيست اگر برخى از مردان چند همسر نداشته باشند به آلودگى ها و بدبختيهاى اخلاقى دچار خواهند شد . بنابراين لازم است چنين قانونى تجويز شود تا آنان بتوانند از راه مشروع

غريزه جنسى خود را تعديل كنند . ت_ق_اضاى طبيعى و جنبه هاى سياسى استفاده از غريزه جنسى يك امر طبيعى است و خوددارى از آن م_وجب اختلالات و عقده هاى روانى مى گردد و چون تقاضاى اين غريزه در افراد مختلف است بايد هر كسى مطابق خواسته هاى طبيعى خود به آن پاسخ دهد . ب_ن_اب_راي_ن م_ى ت_وان_يم در مورد تعدد زوجات امامان معصوم و پيامبر اسلام عليهم السلام بگوييم ط_ب_يعت و مزاج آنان كه در كمال صحت بوده است چنين اقتضايى داشته وخوددارى از آن باعث ن_اراح_تى مى شده است , چنانكه پيش از پيامبر اسلام (ص ) نيزبرخى از پيامبران به همين منظور زنان زيادى مى گرفتند . ب_دي_هى است اين كار , شهوترانى نيست بلكه تعديل غريزه جنسى ناميده مى شود تا درسايه تعديل اين نيرو از ساير غرايز بهتر بهره بردارى شود . اض_اف_ه ب_ر اي_ن در مورد پيامبر اسلام تعدد زوجات , جنبه هاى سياسى هم داشته كه درپيشرفت اس_لام م_وث_ر بوده است چنانكه در تاريخ مى خوانيم ازدواجهاى رسول گرامى اسلام (ص ) موجب اتحاد و تحكيم روابط مسلمين و آزادى گروهى از اسيران كه با زنان آنان حضرت خويشى داشتند و ديگر چيزها گرديد 000

سوء استفاده از تعدد زوجات چگونه كنترل شود ؟

پرسش

سوء استفاده از تعدد زوجات چگونه كنترل شود ؟

پاسخ

اص_ولا ق_وان_ي_ن هر چه هم خوب و متين باشد تا ضامن اجرا نداشته باشد كافى براى خوشبختى و سعادت افراد جامعه نخواهد بود . گرچه ممكن است تعليم و تربيت و ايمان به خدا بسيارى از مردم را از سوء استفاده و قانون شكنى ب_از دارد ول_ى در ع_ي_ن ح_ال , عوامل ياد شده هيچ گاه بطور كلى نخواهدتوانست تمام مردم را وظيفه شناس و مقرراتى بار آورد . خواه ناخواه افرادى هم پيدا خواهند شد كه بر خلاف قانون رفتار كرده و از آن سوء استفاده نمايند . ب_ن_اب_ر اين , براى تامين عدالت اجتماعى و حمايت از قانون و افراد ستمديده , مقام مسوولى لازم اس_ت ت_ا بر اعمال مردم نظارت كند و در اجراى قوانين بكوشد و آن مقام مسوول حكومت اسلامى است . ب_ه خاطر همين اصل است كه اسلام اختيارات وسيعى در زمينه اجراى قوانين به حكومت اسلامى داده اس_ت ك_ه ه_رگ_اه ت_رب_يت افراد , كافى براى اجراى قوانين و وظيفه شناسى آنان نباشد , و ب_خ_واه_ن_د پا از گليم خود فراتر نهند و از قوانين دين سوء استفاده نمايند , حكومت اسلامى حق داشته باشد براى حمايت از قانون و طرفدارى از افرادستمديده اقدام كند و متجاوز و سوء استفاده كننده را سر جاى خود بنشاند . در اي_ن م_وض_وع فرقى ميان طلاق و تعدد زوجات و ديگر ابواب فقه اسلامى نيست ; يعنى ,همان ط_ور كه حكومت اسلامى در موارد جرايم و جنايات و تجاوز به حقوق ديگران طرفدار مظلومان و دش_م_ن س_ت_مكاران و متجاوزان است , در

مورد طلاق و تعدد زوجات نيزچنانچه باعث تعدى و اج_ح_اف ب_ر زن ب_اشد و از اين راه حقوق و حيثيت زن مورد تجاوزمرد قرار گيرد , حق دارد در حدود اختيارات خود جلو سوء استفاده مردان را بگيردو از زنان ستمديده حمايت كند . ب_ع_لاوه , ي_ك ن_كته را هميشه و در جميع ابواب مختلف فقه اسلامى بايد نظر داشت و آن اين كه :ق_وان_ين اسلام مانند حلقه هاى زنجير متصل و به هم پيوسته است و هيچ گاه نبايد يكى را بدون دي_گ_رى در ن_ظر گرفت و آنگاه به بحث و انتقاد پرداخت , هميشه قوانين اسلام را با محيطى كه اس_لام در آن ح_كومت مى كند و دستوراتش در آن اجرا مى شود بايد سنجيدنه هر محيطى ; مثلا اح_ك_ام حدود و ديات اسلام , قضاوت و حكومت اسلام و ازدواج و طلاق اسلام را در محيطى بايد مورد بررسى قرار داد كه تمام مبانى و مبادى حقوقى واعتقادى اسلام در آن كاملا اجرا مى شود . روى اي_ن ح_س_اب , هرگاه تمام قوانين اسلام را آن طور كه هست به مرحله اجرادرآورند , در آن ص_ورت طبعا كسى اقدام به قانون شكنى و تجاوز به حريم ديگران نمى كند و به اصطلاح مردان از ق_ان_ون ت_ع_دد زوج_ات , ف_ق_ط زن گ_رف_ت_ن و از ح_ق ط_لاق , فقطبه زور زن را طلاق دادن نمى فهميدند , بلكه به جميع مقررات اسلام پايبند مى شدند .

آيا مي توان گفت طبق آيه 129 سوره نساء و آيه 3 سوره نساء, تعدد زوجات جايز نيست؟

پرسش

آيا مي توان گفت طبق آيه 129 سوره نساء و آيه 3 سوره نساء, تعدد زوجات جايز نيست؟

پاسخ

بعضي براي جمع بين اين دو آيه, راه افراط را پيموده و گفته اند كه مجموع دو آيه, دلالت دارند بر اين كه ازدواج با بيش از يك همسر جايز نيست زيرا آيه نخست, جواز تعدد همسران را متوقف بر رعايت عدالت در ميان آنان دانسته است و آيه دوم, دلالت دارد بر اين كه رعايت عدالت در ميان همسران امكان ندارد و مرد هرگز نمي تواند ميان همسران خود به عدالت رفتار كند و نتيجه جمع بين اين دو آيه, جايز نبودن ازدواج با بيش از يك همسر خواهد بود.

بديهي است جمع بين اين دو آيه, به اين شكل, چيزي جز به ابتذال كشاندن آيات نيست. چگونه ممكن است كه از يك سو, خداوند به انسان, اجازه ازدواج با چهار همسر را بدهد و آن را مشروط به عدالت كند و از سوي ديگر، بگويد: شما هرگز نمي توانيد اين شرط را مراعات كنيد و در نتيجه, گرفتن بيش از يك زن, جايز نباشد؟!

منظور اين است كه اگر بخواهيد بين همسرانتان تساوي مطلق برقرار كنيد و هيچ فرقي بين آنها نگذاريد اين كار برايتان ميسور نيست, به ويژه اين كه درجه محبت قلبي و عواطف انسان نسبت به همسران، در اختيار او نيست تا عدالت را در آن رعايت كند و طبيعي است كه تفاوت در محبت قلبي منشاء تفاوت در رفتار ظاهري انسان نيز مي شود. پس اگر كسي كه داراي چند همسر است، بخواهد با همه آن ها رفتاري يكسان داشته باشد و هم

در محبت قلبي و هم در رفتار ظاهري، هيچ فرقي بين آنها نگذارد، اين كار، شدني نيست. يكي زيبا تر است و ديگري زشت تر، يكي جوانتر است و ديگري پيرتر، يكي خوش اخلاق است و ديگري بد اخلاق، و سر انجام، جهات مختلف ديگري نيز در كار زنها است كه تفاوت در آنها خواه و ناخواه منشاء تفاوت علاقه قلبي شخص به همسرانش خواهد شد كه ناخودآگاه تا حدي در رفتارش نيز تأثير مي گذارد.

خداوند در اين آيه مي فرمايد: رعايت اين اندازه از عدالت، ممكن نيست و ما آن را از شما نمي خواهيم، بلكه شما نبايد از يكي چنان روي برگردانيد كه گويي همسر شما نيست و كار را به جايي نرسانيد كه حتي حقوق قانوني او را هم مراعات نكنيد. اين چيزي است كه در مجموع، از جمله ((ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه)) استفاده مي شود.

سفارش اسلام درباره رعايت عدالت در تعدد زوجات چيست؟

پرسش

سفارش اسلام درباره رعايت عدالت در تعدد زوجات چيست؟

پاسخ

از نظر اسلام, ازدواج با چهار زن به صورت دائمي مجاز است. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

(و ان خفتم الا لاتقسطوا في اليتامي فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الاتعدلوا فواحدة)

((هر گاه بيم داريد كه با ايتام به عدالت رفتار نكنيد, پس با زناني كه مايل هستيد ازدواج كنيد, با دو, يا سه و يا چهار نفر از زنان, و هر گاه نگران هستيد كه در ميانشان به عدالت عمل نكنيد پس با يك زن ازدواج كنيد.))

نكته اخلاقي آيه آن است كه در جمله (فان خفتم الاتعدلوا فواحدة) به آن توصيه شده است. اگر كسي به هر دليلي, بيش از يك زن اختيار كرد, لازم است كه ميان آنان به عدالت رفتار كند. البته بعضي از حدود و درجات عدالت, از نظر قانوني هم قابل استيفا است؛ اما اگر احتمال مي دهد كه نتواند عدالت را در ميان آنان رعايت كند, بهتر است بر اساس توصيه قرآن, به ازدواج با يك زن اكتفا كند؛ اگر با وجود اين همسر ديگري نيز اختيار كرد، عقد ازدواج او از نظر حقوقي باطل نيست و موظف به رعايت عدالت در بينشان خواهد بود و اين, دليل آن است كه توصيه قرآن يك توصيه اخلاقي است.

قرآن ازدواج مجدد را به رعايت عدالت مشروط كرده است و مردان هرگزنمي توانند عدالت را رعايت كنند بااين وجود آيا مي توانند بازهم ازدواج كنند؟

پرسش

قرآن ازدواج مجدد را به رعايت عدالت مشروط كرده است و مردان هرگزنمي توانند عدالت را رعايت كنند بااين وجود آيا مي توانند بازهم ازدواج كنند؟

پاسخ

منظور از عدالتي كه در آيه 3 سوره نسا آمده كه مي فرمايد ( ( فان خفتم الا تعدلوافواحده ) ) عدالت در حريم قلب و عواطف انساني نيست زيرا بدون شك ،عدالت در محبت هاي قلبي خارج از قدرت انسان است ، آيا چه كسي مي تواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد؟ به همين دليل رعايت اين نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و لذا در آيه 129 سوره نسا مي فرمايد : ( ( و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النسا ولو حرصتم ؛ شما هر قدر كوشش كنيد نمي توانيد در ميان همسران خود ( از نظر تمايلات قلبي ) عدالت و مساوات برقرار سازيد ) ) بنابراين محبت هاي دروني مادامي كه موجب ترجيح بعضي از همسران بر بعض ديگر از جنبه هاي عملي نشود ممنوع نيست و آنچه مرد موظف به آن مي باشد، رعايت عدالت در جنبه هاي عملي و خارجي است ؛ مثلا" اگر دو شبانه روز را پيش يكي از آنهابسر برد دو شب را نيز به ديگري اختصاص بدهد .بنابراين آن نتيجه اي را كه شما از آيه مي خواهيد بگيريد ( كما اين كه بعضي ديگر هم ذكر كرده اند ) يعني ممنوعيت تعدد همسران براي مرد از نظر اسلام صحيح نيست و آيه شريفه چنين مفهومي ندارد و شاهد محكم براي اين مدعا عمل شخص رسولخدا ( ص

) وايمه ( ع ) و علما و خيلي از بزرگان است كه هم در گذشته وهم در حال حاضر داراي همسران متعدد بوده و هستند و مشاهده شده ومي شود كه عدالت را در آن جهتي كه منظور اسلام بوده ، به خوبي رعايت كرده و مي كنند و همسران آنها هم شكايتي نداشته و ندارند و همه آنها اين آيات راديده و مسلما" بهتر از ما به معاني آن آگاه بوده اند .شاهد ديگر، ذيل آيه 129سوره نسا است كه مي فرمايد : ( ( فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه ) ) اكنون كه نمي توانيد مساوات كامل در محبت ميان همسران خود را رعايت كنيدلااقل تمام تمايل قلبي خود را متوجه يك نفر از آنان نسازيد به طوري كه ديگري مانند زن بي شوهر و به صورت بلاتكليف درآيد .براي آگاهي بيشترر.ك : تفسير نمونه ، ذيل آيات محل بحث و همچنين كتاب نظام حقوق زن دراسلام ، شهيدمطهري. ;

چرا در اسلام زن نمى تواند دو شوهر اختيار كند، ولى مرد مى تواند دو تا زن بگيرد؟

پرسش

چرا در اسلام زن نمى تواند دو شوهر اختيار كند، ولى مرد مى تواند دو تا زن بگيرد؟

پاسخ

از جمله مسائل داراى اهمّيّت در خانواده، مسئله حفظ نَسَب و رابطه پدر با فرزند است. فرزند زنى كه دو شوهر داشته باشد، معلوم نيست كه از كدام پدر است. اين اشكال در تعدّد زوجات وجود ندارد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پرسش

چرا بين دو همسر(زن) با وجود مشروعيّت ازدواج با دو زن، اختلاف هست؟

پاسخ

كينه و حسد ميان دو همسر براساس احساسى كاذب است. دوستى و دشمنى در زندگى انسان مؤمن بايد براساس دستورات دينى باشد. اگر اساس دوستى و دشمنى چنانكه در اسلام مطرح است «حبّ فى الله و بغض فى الله; دوستى و دشمنى براى خدا» باشد، اين گونه نگرانى ها به وجود نخواهد آمد. در بسيارى از خانواده ها مى بينيم كه در يك خانه دو همسر با صفا و صميميّت زندگى مى كنند. نبايد تحت تأثير احساسات كاذب قرار گرفت، بلكه بايد در دوستى ها و دشمنى ها رضايت خدا را در نظر گرفت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

چرا مرد مي تواند هرچند زن كه بخواهد عقد كند اما زن نمي تواند ؟

پرسش

چرا مرد مي تواند هرچند زن كه بخواهد عقد كند اما زن نمي تواند ؟

پاسخ

ازدواج ازضرورتها ونيازمنديهاي اوليه انسان است وبدون شك هدف ازدواج درنگاه دين تنها ارضاء غرائز جنسي نمي باشد بلكه ازدواج تشكيل كانون خانواده است براي رسيدن به آرامش وشكوفائي استعدادها درپرتو تلاش دست جمعي وخانوادگي وترديدي نيست كه تك همسري واختصاص هريك ازهمسران به يكديگر برتر وايده آل تر است ولي ضرورتهاي اجتماعي وحوادث روزگار نظير فزوني تعداد زنان برمردان وافزايش مرگ وميرهاي مردان به دليل جنگها وتصادفات وديگر حوادث كه مردان درآن بيشتر حضور دارند وبالا بودن متوسط سن زنان وجدائيها وطلاقها وديگر مسائل مي طلبد عبور ازتك همسري وگزينش چند همسر را براي ازدواج وسامان يابي گروههاي آسيب ديده اجتماعي درغير اينصورت لازم است بخش قابل توجهي ازجامعه بشري ازنعمت وموهبت كانون گرم خانوادگي محروم گردند براي اين چالش اجتماعي مي توان سه راه تصور نمود :

1 _ ممنوعيت ازدواج مجدد 2 _ جواز چند شوهري براي زنان 3 _ تعدد زوجات براي مردان

1 _ درصورت ممنوعيت ازدواج مجدد عده اي تا ابد ازنعمت ازدواج وتشكيل خانواده محروم مي شوند وراهي براي ترميم كانون خانوادگي گروههاي آسيب ديده فوق وجود نخواهد داشت وبايدكه آنان بسوزند وبسازند و اين توسعه ستم واستبداد درجامعه است .

2 _ گسترش چند شوهري وعدم محدوديت روابط جنسي (آزادي جنسي )داراي اشكالات فراوان است كه برخي ازآنها عبارتند از :

1- 2 _ چند شوهري باغريزه طبيعي زنان ناسازگار است شاهد آن تنفر زنان ازگرايش به چند شوهري درهمه عصرها و سرزمينها است ودرتاريخ كمتر جامعه هايي ديده شده كه گرايش بدان داشته باشند.

2-2

_ عدم شفافيت نسبها ونسلهاي بشري وقطع روابط فرزندان باپدران وگسستن پيوند خانوادگي. -2 _ ناسازگاري باانتظارات زن ازازدواج باشوهر چه آنكه زن ازشوهر انتظاراتي نظير كسب آرامش ، حمايت وفداكاري درتأمين امنيت ، اقتصاد وتربيت وارضاء غرايز جنسي وديگر انتظارات دارد كه درصورت چند شوهري بجز مورد اخير ديگر نيازمنديها وانتظارات بي پاسخ مي ماند.

4-2 _ آلودگي تعداد بيشماري اززنان ومردان به چند همسري

5-2 _ رواج وگسترش بسياري ازبيماريهاي مقاربتي دراثر روسپيگري

3 _ جواز تعدد زوجات وازدواج متعدد مردان

كه طرح فوق داراي ويژگيهائيست : 1 _ فاقد اشكالهاي نظريه چند شوهريست . 2_ تنها مرداني مجاز به گزينش چها ر همسراند كه شرائط لازم براي اداره چند زندگي ازجنبه هاي روحي ، رواني ، اقتصادي ومالي ، تربيتي واخلاقي رادارا باشند وازهمه مهمتر داراي ويژگي عدالت اجتماعي باشند.

3 _ حكم چند همسر گزيني براي مردان براي حل چالشهاي اجتماعيست كه به برخي از آنها اشاره شد نه گسترش شهوت راني درجامعه .

استاد شهيد مطهري دراين باره فرموده اند :" علت شكست چند شوهري اينست كه نه باطبيعت مرد موافق است ونه باطبيعت زن اما ازنظر مرد براي اينكه اولاً باروحيه انحصار طلبي مرد ناسازگار است وثانياً با اصل اطمينان پدري مخالف است علاقه بفرزند ، طبيعي وغريزي بشر است .بشر طبعاً مي خواهد توالد وتناسل كند وميخوهد رابطه اش بانسل آينده ونسل گذشته مشخص واطمينان بخش باشد ميخواهد بداند پدر كدام فرزند است وفرزند كدام پدر است . چند شوهري زن با اين غريزه وطبيعت آدمي ناسازگار بوده است . مي گويند گروهي اززنان ، درحدود چهل نفر ، گرد آمدند

و به حضور علي بن ابيطالب (ع) رسيدند، گفتند چرا اسلام بمردان اجازه چند زني داده ، اما به زنان اجازه چند شوهري نداده است آيا اين امر يك تبعيض ناروا نيست ؟

علي (ع) دستورداد ظرف هاي كوچكي ازآب آوردند وهريك ازآنها را بدست يكي ازآن زنان داد . سپس دستور داد همه آن ظرفها را درظرف بزرگي كه وسط مجلس گذاشته بود خالي كنند. دستور اطاعت شد، آنگاه فرمود اكنون هريك ازشما دو مرتبه ظرف خود را ازآب پركنيد اما بايد هركدام ازشما عين همان آبي كه درظرف خود داشته بردارد گفتنداين چگونه ممكن است ؟ آبها بايكديگر ممزوج شده اند وتشخيص آنها ممكن نيست . علي (ع) فرمود اگر يك زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه باهمه آنها هم بستر مي شود وبعد آبستن مي گردد چگونه ميتوان تشخيص داد كه فرزندي كه بدنيا آمده است ازنسل كدام شوهر است اين ازنظر مرد.اما ازنظر زن ، چندشوهري هم باطبيعت زن منافي است وهم بامنافع وي زن ازمرد فقط عاملي براي ارضاء غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر براي زن بهتر. زن از مرد موجودي ميخواهد كه قلب آن موجود را دراختيار داشته باشد ، حامي ومدافع ا و باشد. براي او فداكاري نمايد ، زحمت بكشد وپول درآورد و محصول كار وزحمت خودرانثار اونمايد ، غمخوار او باشد....

زن درچند شوهري هرگز نتوانسته است حمايت ومحبت وعواط

آيا اينكه اسلام به مردان اجازه داده است چند زن اختيار كنند تحقير زنان نيست و يا آيا به پيوند هاي خانوادگي و روابط محبت آميز تنها بين دو نفر ضربه نمي زند؟

پرسش

آيا اينكه اسلام به مردان اجازه داده است چند زن اختيار كنند تحقير زنان نيست و يا آيا به پيوند هاي خانوادگي و روابط محبت آميز تنها بين دو نفر ضربه نمي

زند؟

پاسخ

در مسأله تعدد زوجات فلسفه هاي متعددي وجود دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را با معرفي منابعي به خودتان مي گذاريم: فلسفه تعدد زوجات: مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار بااهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است. درقرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را براسلام خرده مي گرفتند. اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو جان ديون پورت گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين آمدند و به حكمت آن گواهي دادند. زيرا:

1- آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و در تجرد و عزوبت به سربرند واين ظلمي فاحش درحق آنان است.

2- در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوران هاي اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني باقيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه سرپرستان خود را در جنگ از دست داده

بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين خواست سرسختي نشان داد

و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3- بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چندين سال پيش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا همواره انبوه كثيري از زنان كه آمادگي و علايق جنسي دارند در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرارداشته و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4- از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا» مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است. ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن گرا» مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است.افزون برآن زنان در ايام معيني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد:

الف) هميشه تعدادي از زنان درمحروميت كامل جنسي به سربرند.

ب ) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج ) به طور مشروع و قانونمند باقيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود. كدام يك؟ دين مبين اسلام راه سوم كه حكيمانه ترين و بهترين

راه است را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست بلكه درواقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اين جا ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اينكه چرا چند شوهري مجازنيست؟ جواب آن است كه:

(1) چنان كه گفتيم اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

(2) بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

(3) شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

در غير اين صورت عواطف خانوادگي از بين خواهد رفت و در نتيجه تمايل به تكثير نسل و زاد و ولد وجود نخواهد داشت، چون به حسب طبع هر كس فرزند خودش را دوست داشته و براي او سرمايه گذاري مي كند، اما در قبال كسي كه انتسابش به وي مشكوك است بلكه اصلا معلوم نيست از كيست؟ بيگانه بوده و تعهدي نسبت به او ندارد و از درون نيز چنين انگيزش و تمايلي وجود ندارد.

راز كاستي عاطفه و احساسات در جوامع غربي و پناه بردن آنان به حيوانات به ابراز محبت به آنان همين است و نه حس قوي عاطفه بشري آنها. آنان كه بشريت را چنان از دم تيغ گذرانده و با وحشيانه ترين راه ها انسان هاي مظلوم را مي كشتند تا ثروت و سرمايه هاي آنان را به يغما ببرند، چه بويي از عاطفه برده اند!

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك :

1- نظام حقوق زن در

اسلام، شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال، آيه الله جوادي آملي

3- تفسير الميزان، ج 4 علامه طباطبايي

و اما درباره بخش دوم پرسش شما بايد دانست كه در فرهنگ اسلام تعدد زوجات مشروط به رعايت عدالت مي باشد و حتي گاهي جلب رضايت همسر شرط مي شود. علاوه بر اين كه بر حل معضلات اجتماعي، گاهي بايد ميان بد و بدتر، بدتر را رها كرد.

البته رفتار ناخوشايند برخي مردان بوالهوس را نبايد به حساب نقص قانون گذاشت بلكه كساني كه از جهت اخلاقي و فرهنگي ناهنجار باشند اگر قانون تعدد زوجات هم نباشد از راه هاي ديگر چه بسا خطرناك تر موجب اذيت و آزار مي شوند.

اينكه در اسلام يك مرد مي تواند چندين زن را اختيار كند مخالف با روحيه وفاداري و عشق نسبت به يكديگر نمي باشد و آيا به زندگي دو طرف لطمه هاي جدي وارد نمي كند؟

پرسش

اينكه در اسلام يك مرد مي تواند چندين زن را اختيار كند مخالف با روحيه وفاداري و عشق نسبت به يكديگر نمي باشد و آيا به زندگي دو طرف لطمه هاي جدي وارد نمي كند؟

پاسخ

مسأله تعدد زوجات يكي از احكام بسيار با اهميت و ارزشمند از نظر اجتماعي و نظام خانوادگي دراسلام است. در قرون پيشين مستشرقين و اسلام شناسان غربي اين مسأله را بر اسلام خرده مي گرفتند؛ اما تحقيقات اخير و واقعيات و رخدادهاي اجتماعي قرن ما، اهميت اين حكم را به آنان ثابت كرد به طوري كه انديشمنداني چون برناردشاو، جان ديون پورت، گوستاو لوبون و ... در اين رابطه از در تحسين برآمدند و به حكمت آن گواهي دادند؛ زيرا:

1- آمارهاي موجود درسطح جهان نشان مي دهد كه ميزان تولد دختر غالبا بيش از پسر مي باشد. بنابراين تكيه بر «تك زني» باعث مي شود همواره تعدادي از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و درتجرد و عزوبت به سربرند و اين ظلمي فاحش در حق آنان است.

2- در طول تاريخ همواره براثر حوادث و كوارث اجتماعي - مانند جنگ ها - تعداد بيشماري از مردان تلف مي شوند و همسران آنان بي سرپرست مي گردند. طبيعي است كه غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنين كساني براي اولين بار نيستند. بنابراين اگر از نظر قانون و نظام اجتماعي اينان نتوانند به عنوان همسر دوم گزينش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و اين نيز ظلم برآنان است و تنها راه حل آن جواز چندزني باقيود و شرايط خاص است. جالب است بدانيد كه پس از جنگ جهاني دوم در آلمان چند هزار بيوه زن كه

سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از كليسا درخواست كردند كه چند همسري را مجاز گرداند. ولي كليسا در برابر اين درخواست، سرسختي نشان داد و همين باعث شد كه پس از آن فساد و بزهكاري در آلمان به شدت رواج يابد.

3- بلوغ جسمي و جنسي دختران معمولا چند سال پيش از پسران است و در طول زمان همراه با رشد جمعيت بشري باعث مي شود كه در جامعه تك همسرگرا همواره انبوه كثيري از زنان - كه آمادگي و علايق جنسي دارند - در برابر مرداني فاقد شعور و درك جنسي قرار بگيرند و تمايلات جنسي آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.

4- از نظر روان شناسي تفاوتي اساسي بين ساختار رواني و گرايش ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان شناسان معتقدند كه زنان به طور طبيعي «تك شوهرگرا» مي باشند وفطرتا از تنوع همسر گريزانند و خواستار پناه يافتن زير چتر حمايت عاطفي و عملي يك مرد مي باشند و تنوع گرايي در زنان نوعي بيماري است؛ ولي مردان ذاتا تنوع گرا و «چندزن گرا» مي باشند و چنان كه مي دانيد احكام اسلام همه متناسب با نيازهاي واقعي و ويژگي ها و خصلت هاي ذاتي انسان ها وضع گرديده است.افزون برآن زنان در ايام معيني قابليت تأمين جنسي مردان را ندارند. اكنون بايد پرسيد در برابر اين حقايق چه بايد كرد؟ در اين جا سه راه وجود دارد:

الف) هميشه تعدادي از زنان درمحروميت كامل جنسي به سربرند.

ب ) راه و روابط نامشروع و كمونيسم جنسي گشوده شود.

ج ) به طور مشروع و قانونمند با قيود و شرايطي عادلانه راه چند همسري گشوده شود.

كدام يك؟ دين

مبين اسلام راه سوم را - كه حكيمانه ترين و بهترين راه است - را گشوده و اجازه چندزني را تنها به مرداني مي دهد كه توانايي كشيدن بارسنگين آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اكيدي در اين زمينه براي آنان وضع نموده است و اين نه تنها به ضرر زنان نيست بلكه درواقع بيشتر براي تأمين مصالح و منافع آنان است. در اين جا ممكن است سؤالي ديگر پديد آيد و آن اين كه چرا چند شوهري مجازنيست؟ جواب آن است كه:

1- اين خلاف طبيعت و روحيات زن مي باشد.

2- بدين وسيله بهداشت و سلامت نسل به خطر مي افتد.

3- شناخت انساب و تميز آنها از بين خواهد رفت.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي

3- تفسير الميزان، ج 4 علامه طباطبايي

آيت الله مطهري مي فرمايند: «چند زني به عنوان حقي از زنان محروم و تكليفي به عهده مردان و زنان متعهد محسوب مي شود»

اشاره

حال سوال اينجاست پس چرا اسلام تعدد زوجات را واجب نكرد؟ الان كه تعدد زوجات به ندرت انجام مي شود پس حق زنان بيوه چه مي شود؟

پرسش

آيت الله مطهري مي فرمايند: «چند زني به عنوان حقي از زنان محروم و تكليفي به عهده مردان و زنان متعهد محسوب مي شود»

حال سوال اينجاست پس چرا اسلام تعدد زوجات را واجب نكرد؟ الان كه تعدد زوجات به ندرت انجام مي شود پس حق زنان بيوه چه مي شود؟

پاسخ

خداوند سبحان زندگي زناشويي را محل آرامش و فعاليت انساني براي ايجاد پيوند متوازن و برخاسته از مودت و رحمت قرار داده است؛ ولي با توجه به برخي اوضاع و شرايط مشكل آفرين، تعدد زوجات را با رعايت حدود و شرايط سنگين آن مجاز شمرده شده است. زيرا قوانين اسلام بر اساس نيازهاي واقعي بشر و منطق واقعگرايي وضع شده است نه تبليغات ظاهري و احساسات بي پايه و اساس.

از آنجا كه معمولا مردها در ازدواج هاي متعدد شرايط همه همسران مراعات نمي كنند و به جاي آوردن آرامش به منزل باعث از هم پاشيدگي زندگي مي شوند و تزلزل بنياد خانواده مي شوند كه خود اثرات بسيار نامطلوبي را نسبت به مجرد ماندن زنان بيوه در پي دارد. حكم تعدد زوجات واجب نشده است. خداوند متعال با آگاهي از اين روحيه مردان است كه مي فرمايد: «و اگر از اين كه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) عدالت را درباره ي آنان رعايت نكنيد، مي هراسيد و از ازدواج با آنان صرف نظر كنيد) و با زنان پاك و ديگر) ازدواج كنيد، دو يا سه يا چهار همسر؛ و اگر مي ترسيد عدالت را (درباره ي همسران متعدد) رعايت نكنيد، تنها به يك همسر قناعت كنيد و يا از زناني كه مالك آنان

هستيد، استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم جلوگيري مي كند». (نساء، 3)

در پايان شايان ذكر است، هر چند جواز تعدد زوجات در برخي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب مي شود، ولي تحصيل شرايط آن در امروز با گذشته بسيار تفاوت دارد.

در گذشته زندگي، شكل ساده و بسيط داشت و رعايت كامل مساوات بين زنان آسان بود و از عهده يي بيشتر افراد بر مي آمد، ولي امروزه كساني كه مي خواهند از اين قانون استفاده كنند، بايد مراقب رعايت عدالت همه جانبه باشند و اگر بر اين كار قدرت داريد، به آن روي آورند و به هيچ وجه نبايد از روي هوا و هوس به چنين كاري دست يازند. (ر.ك: سراج (نگاهي گذرا به شبهات حقوقي پيرامون زنان)، ص 152 ، 155، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما)

در واقع ازدواج يك قانون الهي براي حفظ ناموس خلقت است لكن به دلايل خاص، يك راه خروج اضطراري نه تنها خوب است بلكه لازم است و آن راه اضطراري و لازم در بحث نكاح، مسئله ازدواج موقت و تعدد همسر است ولي بايد توجه داشت يك راه اضطراري است كه در هنگام نياز و ضرورت، جايز است نه به عنوان يك قاعده كه در همه هنگام از آن استفاده كرد و يا آن را واجب ساخت.

آيه 129 سوره نسأ، آيا شامل پيامبر و ائمه مي شود يا خير؟ چه قشري از مردم را شامل مي شود؟

پرسش

آيه 129 سوره نسأ، آيا شامل پيامبر و ائمه مي شود يا خير؟ چه قشري از مردم را شامل مي شود؟

پاسخ

اين كه خداوند در اين آيه مي فرمايد "و هرگز نمي توانيد در ميان زنان عدالت كنيد، هر چند كوشش نمائيد..." منظور از عدالت در اين جا اين است كه شما، از نظر محبت قلبي قادر به اجراي عدالت و مساوات نيستيد، منظور عدالت ِ به معناي رعايت حقوق همسري و طرز رفتار و كردار با آنان نيست پس منظور از عدالت در اين آيه كه امري محال شمرده شده عدالت در تمايلات قلبي است بديهي است يك قانون آسماني نمي تواند بر خلاف فطرت باشد، و يا تكليف به "ما لايطاق كند، و از آن جا كه محبت هاي قلبي عوامل مختلفي دارد كه بعضاً از اختيار انسان بيرون است دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است ولي نسبت به اعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براي انسان امكان پذير است دستور به عمل بر طبق عدالت داده شده است پيامبران و ائمه نيز، به دليل اين كه در اين جهت مانند انسان هاي معمولي هستند لذا اين مطلب در مورد آنان نيز مي تواند مصداق داشته باشد، چنان كه در مورد محبت حضرت يعقوب غ نسبت به يوسف غ اين مطلب در قرآن اشاره شده است در آن جا كه مي فرمايد:"إِذْ قَالُواْ لَيُوسُف ُ وَ أَخُوه ُ أَحَب ُّ إِلَي ََّ أَبِينَا مِنَّا;(يوسف 8) هنگامي كه (برادران گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوب ترند."گر چه حضرت يعقوب غ بدون شك در اين باره مرتكب خطايي نشد، و ابراز علاقه اي كه نسبت به يوسف غ و برادرش بنيامين مي كرد به خاطر شايستگي هاي

معنوي و فضيلت هاي خدادادي بود، كه در يوسف غ وجود داشت

لذا پيامبران و ائمه در اين مسأله مانند انسان هاي معمولي هستند، همان طوري كه انسان هاي معمولي داراي عاطفه هستند و گاهي پدر يا مادري فرزندي از فرزندان شان را به خاطر شايستگي هايي كه در او مي بينند، بيشتر دوست مي دارند و به او محبت بيشتري مي ورزند، در مورد پيامبران و اوليأ الهي نيز چنين است مثلاً در مورد امام صادق مطلب چنين است كه ايشان امام كاظم را بيشتر از ديگر فرزندانشان دوست داشتند يا در مورد امام كاظم كه ايشان امام رضا7 را بيشتر از فرزندان ديگرشان دوست مي داشتند اگر چه در ظاهر با همة آنان بطور مساوي بر خورد مي كردند اما در دل يكي را بيشتر از ديگري دوست مي داشتند و اين مسأله امري طبيعي بوده و گناه يا خطايي محسوب نمي شود.(اقتباس از تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 4، ص 153، نشر دارالكتب الاسلامية

سؤال من راجع به سوره نساء است كه در قرآن در يكي از آيه هاي آن ميفرمايد كه تعداد زناني كه مرد مي تواند داشته باشد دو وسه و چهار نه بيشتر جايز ميباشد وكلمه اي كه بكار برده (الا تعدلوا) يعني اگر توانستيد بين آنها عدالت برقرار كنيد ودر جايي ديگر از همين سوره

پرسش

سؤال من راجع به سوره نساء است كه در قرآن در يكي از آيه هاي آن ميفرمايد كه تعداد زناني كه مرد مي تواند داشته باشد دو وسه و چهار نه بيشتر جايز ميباشد وكلمه اي كه بكار برده (الا تعدلوا) يعني اگر توانستيد بين آنها عدالت برقرار كنيد ودر جايي ديگر از همين سوره (چند آيه بعد) ميفرمايد (لن تستطيعوا أن تعدلوا) يعني شما نمي توانيد بين زنانتان به عدالت رفتار كنيد. آيا منظور از كلام خدا اين نبوده كه مردان تنها بايد يك زن اختيار كنندو دليل اينكه پيامبر و ديگر امامان تعداد زيادي زن داشته اند چيست؟

پاسخ

درآيه سوم سوره نساء آمده است :

«وان خفتم الا تقسطوا في اليتامي فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلث و رباع فان خفتم ألا تعدلوا فواحده او ما ملكت ايمانكم ذلك ادني ألا تعولوا»

خداوند در آيه قبل مي فرمايد :اموال يتيمان را به خو دشان بدهيد و اموال بد خودتان را با اموال خوب آنان عوض نكنيد و اموال آنان را با اموال خودتان مصرف نكنيد زيرا كه اين عمل گناه بزرگي است .

خداوند در اين آيه مي فرمايد: اگر مي ترسيد از اينكه به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت عدالت را درباره آنها نكنيد با آنها ازدواج نكنيد بلكه با زنان ديگر ازدواج كنيد . دو زن بگيرد يا سه زن بگيريد و يا چهار زن بگيريد واگر مي ترسيد دربارهء اين چند زن عدالت را رعايت نكنيد در اين صورت يك زن بگيريد و يا كنيزاني كه مالك آنها هستيد زن انتخاب كنيد اين كار براي دوري از ستم

خوبتر است .

با آمدن اين آيه مسلمانان موظف شدند بيش از چهار زن نگيرند ولي پيش از آمدن آيه تعدد زوجات حد و حدودي نداشت و هر كس هر چه قدر مي توانست مي گرفت ولي قرآن به چهار زن محدود ساخت و از اين هم بالا تر رفت و فرمو د : اگر بين اين چهار زن عدالت نكنيد يك زن ا نتخاب كنيد .

عدالتي كه در اين آيه آمده است مربوط به رفاه ، آسايش ، وسايل زندگي ، رفتارهاي زناشويي ، احترام به يكديگر ، مراعات شخصيت آنان و مانند اينها است و انسان مي تواند در ميان چهار همسر ، در تاْمين زندگي آنان و ادارهْ زندگي آنان به عدالت رفتار كند . به عنوان مثال امسال اين همسر را به مكه مي برد و سال آينده همسر ديگر را و هر دو را با هواپيما مي برد ولي اگر يكي را با هواپيما ببرد و ديگري را با اتوبوس ببرد ، اين عدالت نيست و يا از يكي با چلوكباب پذيرايي كند و از يكي با آبگوشت، اين عدالت نيست.

ولي مهر و محبت قلبي در اختيار انسا ن نيست ، ممكن است انسان يكي را بيشتر دوست بدارد و يكي را كمتر دوست بدارد . (تفسير اين آيه در الميزان ج چهارم و در نمونه ج سوم آمده است)

در آيه 129 سوره نساء آمده است :

« و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقه و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما»

خداوند مي فرمايد : شما هرگز نمي توانيد

بين زنان خودتان به عدالت رفتار كنيد گر چه بسيار علاقه مند به عدالت ورزي باشيد ولي كاري نكنيد كه همه علاقه قلبي شما متوجه يكي شود و آن يكي را بصورت بلا تكليف در آوريد اگر شما راه اصلاح و تقوي را در پيش بگيريد براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است .

در آيه سوم سوره نساء فرموده : بين زنان خود به عدالت رفتار كنيد ممكن است انسان چنين بپندارد كه نمي توان در برابر چهار نفر زن به عدالت رفتار كرد و چون اين چهار زن مساوي نيستند و ممكن است برخي از آنان داراي خصوصياتي باشند كه دل مرد بيشتر به او متوجه باشد و اين ميل قلبي با عدالت نمي سازد و بايد كاري بكني كه حتي همه را يكسان دوست بداري تا عدالت كامل و واقعي تحقق بيابد اگر انسان چنين بپندارد در اين صورت هيچ كس نمي تواند بيش از يك زن بگيرد. در حاليكه بايد اين همه زن در جامعه شوهر داشته باشند. قرآن كريم با اين آيه به مسلمانان فهمانيد كه اگر شما بخواهيد از هر جهت عادل باشيد اين نشدني است ولي شما زنان زياد بگيرد و عدالت اقتصادي، اجتماعي و خانوادگي را دربارهء آنان مراعات بكنيد و آنها را دوست هم داشته باشيد ولي لازم نيست كه همه را مساوي دوست داشته باشي چون در اختيار انسان نيست و ممكن است برخي از آنان را بيشتر دوست داشته باشي ولي آنچه لازم است اين است كه شما بايد علاوه بر تامين زندگي آنان ، آنها را دوست بداري و چنين نباشد

كه برخي از آنان را دوست داشته باشي و برخي را اصلا دوست نداشته باشي . اگر يكي از آنان را اصلا نخواهي او ديگر نه زن تو حساب مي شود و نه زن ديگران . اگر اين كار را كردي ستم كرده اي. بنابراين مراد از اين عدالت كه در اين آيه 129 نفي شده عدالت قلبي است و مراد از عدالت در آيه سوم عدالت اقتصادي و اجتماعي و خانوادگي است . (تفسير آيه 129 در الميزان ج 5 ص 101 و در تفسير نمونه ج 4، ص 153 بطور مفصل آمده است.)

علت تعدد همسران پيامبر و امامان

پيامبر و امامان معصوم انسانهاي كامل، معصوم و محبوبترين فرد در محضر خداوند هستند خداوند از آنان راضي و آنان از خداوند راضي هستند . پيامبران و امامان هر كاري انجام دهند ، حق و مورد رضايت خداوند متعال است . دربارهء تعدد همسران پيامبر بايد گفت : آن حضرت در سن 25 سالگي با حضرت خديجه ازدواج كرد . و تا او زنده بود با كسي ازدواج نكرد ، پس از وفات حضرت خديجه(س) ، پيامبر اسلام همسران متعددي اختيار كرد . اين ازدواج ها هر كدام مصلحت خاصي داشت به عنوان مثال دختر يكي از روساي قبايل را به عنوان همسر انتخاب كردند . پدر اين دختر و خود او و بسياري از قبيلهء او اسير شده بودند . اين د ختر شوهرش مرده بود ، وقتي كه اين ها را به مدينه آوردند پيامبر اين دختر را به همسري گرفت و پس از آن پدر آن دختر كه رئيس قبيله بود مسلمان شد

. و مسلمانان اسيران آن قبيله را آزاد كردند و گفتند حالا كه پيامبر با اين قبيله فاميل شده ما نمي توانيم آنان را اسير نگه داريم و اسيران آن طايفه در اثر رفتار خوب پيامبر و مسلمانان مسلمان شدند اين ازدواج به نفع اسلام و مسلمين شد و چه مصلحتي بزرگتر كه اسلا م قوت پيدا بكند. شما درباره مطالعه مفصل درباره ازدواجهاي پيامبر به كتابهاي زير مراجعه كنيد:

1. الصحيح من سيره النبي ج 4 ص 68 چاپ جامعه مدرسين .

2. تفسير نمونه ج 17 ص 316 چاپ جامعه مدرسين

3. نگرش كوتاه به زندگي پيامبر اسلام ، مو سسه در راه حق چاپ پنجم ،سال 1361

4. الميزان ج 4 ص 195 چاپ بيروت، در ضمن تفسير آيه 2 تا 6 سوره نساء

5. همسران رسول خدا ، عقيقي بخشايشي ، چاپ چهارم

6. ازدواج النبي ، دكتر موسي شاهين لا شه ، چاپ اول ، 1407 قمري ، رياض

البته توجه داشته باشيد كه در آن عصر اكثر مردها زنان متعدد داشتند نه اينكه مختص به پيامبر باشد. در هر زماني اگر انسان مطابق مقررات الهي رفتار كرد ، محبوب خداوند است . و اگر بر اساس مقررات الهي عمل نكرد ، محبوب خدا نيست.

انتخاب همسر

خدا در مورد اين كه "همسر زيبا و ديندار"، جزئي از خوشبختي در زندگي است چه ميفرمايد؟

پرسش

خدا در مورد اين كه "همسر زيبا و ديندار"، جزئي از خوشبختي در زندگي است چه ميفرمايد؟

پاسخ

البته نقش يك همسر خوب و با ايمان در زندگي بسيار زياد است و قرآن بيش از همة خصوصيات، بر پاكي همسر تكيه ميكند و داشتن يك همسر طيّب و پاكيزه را حق يك مرد پاك و با ايمان دانسته و بالعكس حق يك زن پاك و با ايمان را داشتن شوهري پاكيزه و با ايمان ميداند: "الطَّيِّبَ_َتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَ_َت;(نور،26) زنان پاك از آن مردان پاك و مردان پاك از آن زنان پاك ميباشند."

در قرآن سه چيز از عوامل آرامش انسان معرفي شده است: 1. تاريكي شب (انعام،96) 2. خانههاي مسكوني(نمل،80) 3. همسران يك دل: "وَ مِنْ ءَايَ_َتِهِيَّ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا;(روم،21) و از نشانههاي او اين كه، همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد." 4. همسر خوب، دوست و محبوب انسان است; "وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَة;(روم،21) و در ميان شما مودت و رحمت قرار داد." 5. زن و شوهر با ايمان، از هر جهت زينت، پوشش و محافظ يكديگر محسوب ميشوند: "هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ;(بقره،187) آنها ]=همسران شما[ لباس شما هستند و شما لباس آنها ]هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد.[

آيا از نظر اسلام دختر ميتواند خواستگاري را كه به نوعي مخصوصاً از نظر معنوي و قرآني، مورد قبولش نيست جواب منفي بدهد؟

پرسش

آيا از نظر اسلام دختر ميتواند خواستگاري را كه به نوعي مخصوصاً از نظر معنوي و قرآني، مورد قبولش نيست جواب منفي بدهد؟

پاسخ

اولاً; اسلام، در زمينة انتخاب همسر، ضمن اين كه هم دختر و هم پسر را آزاد گذاشته و حق انتخاب داده، اما فرموده است: انتظارات هر يك نيز خوب است، معقول و منطبق با واقع باشد.

اين كه انتظار داشته باشيم همسر آينده در تمامي ابعاد معنوي و قرآني كامل باشد، اگر چه محال نيست، اما عملاً انتظاري است كه مطابق با واقع نيست. امامان معصوم: به طور كلي فرمودهاند: اگر جواني ايمان و تقوا داشت، و اهل نماز و روزه و... بود، و از طرف ديگر اهل شراب و دروغ و لااباليگري و... نبود، و بالاخره در دارابودن كليات اسلام در حد متوسط بود، او را به همسري خود قبول كنيد; امام مجتبيميفرمايد: "او (دخترت) را به همسري مردي تقوا پيشه و خداترس درآور; زيرا، اگر او را دوست داشته باشد اكرام و احترامش خواهد نمود، و اگر مورد خشم و غضبش قرار گرفت به او ظلم و ستم نخواهد كرد."(مكارم الاخلاق، طبرسي _ رحمة الله عليه _ ج 1، ص 204، انتشارات شريف رضي.)

از اين روايت و مانند آن استفاده ميشود: معيار، تقوا داشتن و حالت خداترسي از گناه است. در همين حد در ابتدأ امر كافي است. معنويت حتماً به نماز شب خواندن نيست.

ثانياً: بله، از نظر اسلام، دختري ميتواند به مردي كه شرائط فوق را ندارد، و جواب منفي بدهد، و حتي اگر "كفوي" پيدا نشد (كه البته بعيد است) ميتواند ازدواج نكند; و ازدواج نكردن

]حتي تا آخر عمر[ گناه ندارد; البته، روشن است كه ترك ازدواج فضيلت نيست; زيرا قانون ازدواج، يك قانون فطري و مورد تأكيد و عنايت خاص اسلام است، و در هيچ آئيني ممكن نيست حكمي برخلاف آن تشريع گردد. بنابراين، نه در اسلام و نه در هيچ آئين ديگري ترك ازدواج، كار خوبي نبوده است.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 2، ص 402-403، دارالكتب الاسلاميه.)

بهترين ازدواج و معيار انتخاب همسر چيست ؟

پرسش

بهترين ازدواج و معيار انتخاب همسر چيست ؟

پاسخ

بهترين ازدواج آن است كه الف طرفين آن از اهل ايمان باشند. ب در آن عملي بر خلاف رضاي خدا انجام نگيرد. ج كم خرج و دور از اسراف و تبذير باشد. معيارهاي گزينش همسر متعدد است اهم آنها از قرار ذيل مي باشد: 1)كفوهم بودن يعني طرفين بايد از جهات مختلف با يكديگر تناسب داشته و همگون باشند. 2) ايمان تقوا و عفاف داشتن در روايات اسلامي شديدا از ازدواج با انسان هاي بي دين و لاابالي نهي شده تا آن جا كه پيامبر اكرم ص فرمود:«كسي كه دختر خود را به شرابخوار تزويج كند مانند آن است كه او را به زنا برده (نهج الفصاحه . 3) اخلاق خوب 4)دارا بودن فرهنگ و تربيت صحيح 5) در پي كسب و روزي حلال بودن

از ديدگاه اسلام , آيا دختر حق انتخاب همسر را دارد؟

پرسش

از ديدگاه اسلام , آيا دختر حق انتخاب همسر را دارد؟

پاسخ

امر ازدواج در اسلام اجباري نيست و هيچ كس حتي پدر و مادر، نمي تواند دختر يا پسر را مجبور به ازدواج نمايد و اگر اين كار از روي اجبار باشد اصلاً عقد باطل است. ازدواج بايد حساب شده و از روي تحقيق و بررسي كامل باشد تا زوجين بعدا دچار مشكل نشوند؛ زيرا اين يك امر حياتي و سرنوشت ساز است و مثل يك كالا قابل خريد و فروش نيست كه به سادگي قابل تعويض و يا جبران باشد.

البته پذيرفتن راهنمايي و ارشاد بزرگ ترها و افراد خردمند نشانه كمال است.

دانش آموزيدارم كه 14 سال سن دارد و در كلاس سوم راهنماييدرس مي خواند و از شاگردان ممتاز كلاس به حساب مي آيد، پدرش مي خواهد او را به ازدواج مرديدر آورد كه 45 ساله است و دو زن ديگر هم دارد، و او جرأت اين كه با پدرش مخالفت كند ندار. آيا پدر از نظر اسلام چنين

پرسش

دانش آموزيدارم كه 14 سال سن دارد و در كلاس سوم راهنماييدرس مي خواند و از شاگردان ممتاز كلاس به حساب مي آيد، پدرش مي خواهد او را به ازدواج مرديدر آورد كه 45 ساله است و دو زن ديگر هم دارد، و او جرأت اين كه با پدرش مخالفت كند ندار. آيا پدر از نظر اسلام چنين حقيدارد؟

پاسخ

از نظر اسلام پدر و مادر و ساير بزرگان بايد دختران را در انتخاب شوهر مُؤمن و مُتديّن و هم شأن كمك نمايند، ولياين دختر است كه بايد شريك زندگيو همسر آيندهاش را انتخاب كند لذا پدر نمي تواند بدون نظر و ميل دختر ازدواج را بر او تحميل نمايد بلكه بايد رضايت او را جلب نمايد/

از سُنّت و سيره رسول مكرم اسلام استفاده مي شود كه بايد رضايت دختران را در ازدواج كسب كرد و از آنان اجازه گرفت/

روايات فراوانيدر اين مورد در كتب شيعه و سنيموجود است كه به برخياز آنها اشاره مي كنيم:

از دختران اجازه بگيريد

ابوهريره گويد كه رسولخدا(صليالله عليه وآله وسلم) فرمود:

"لا تُنْكَحُ البِكْرُ حَتّيتُسْتَأْذَن، قالوُا يا رَسوُلاللّهِ وَ كَيْفَ اِذْنُها، قالَ اَنْ تَسْكُتَ"

«دختر باكره شوهر داده نمي شود تا اينكه از او اجازه بگيرند، گفتند: اجازه او چگونه بهدست مي آيد؟ فرمود: با سكوتش.»

البته روشن است كه سكوت در صورتينشانه رضايت است كه به دليل شرم و حيا باشد، ولياگر سكوت به علت ترس از ابراز مخالفت باشد ارزشيندارد/

رسول خدا از فاطمه نظر خواهيكرد

امبر فرود: مقداريصبر كن تا اين موضوع را با دخترم در ميان بگذارم. وقتيكه اين مطلب را به اطلاع دختر عزيزش رساند. فاطمه سكوت كرد، پيامبر برخاست و

تكبير گفت و فرمود: «سُكوُتُها اِقْرارُها» «سكوت فاطمه تأييد اوست.» و پس از آن مقدمات ازدواج انجام شد/

پاسخ به 60 پرسش از ديدگاه تشيع و تسنن ؟

دخترانيكه اعتراض كردند

دختر داد، آنگاه دختر گفت: من كار پدرم را امضا كردم و پسر عمويم را دوست دارم و او را به شوهريانتخاب كردم وليعمداً از شما سؤال كردم تا همه زنها بدانند كه پدران حق ندارند هر تصميميكه مي خواهند بگيرند و دختران را به ازدواج هر كس كه بخواهند درآورند/

دختريبه محضر پيامبر خدا آمد و گفت: پدرم مرا به مرديكه او را دوست ندارم شوهر داده است. رسولخدا حق را به دختر داد و ازدواج اول را رد كرد و آن دختر با «اَبالُبابهِ بنِ عَبدِالمُنذِر» ازدواج كرد/

تذكريبه دختران

ت تأثير ادعايعشق و محبت و صفا و... قرار مي گيرند و از طرفيپدر كه سرديو گرميروزگار را بيشتر چشيده است واقعبينانهتر مي تواند قضاوت كند، از اينرو در عقد ازدواج دختران باكره بسيارياز فقها گفتهاند همچنانكه رضايت دختر لازم است اجازه پدر نيز شرط است/

ثناييكه برايدختر روشن است كه ازدواج با فرد پيشنهاديپدر به مصلحت او نمي باشد. در اينگونه موارد بايد بسيار محترمانه و با دليل و منطق، موافق نبودن خود را به پدر اعلام نمايد و اگر از پدر شرم دارد نظرش را با مادر، خواهر، و ساير زنهايفاميل در ميان بگذارد/

سخنيبا پدرها

سرنوشت فرزندان است پس بايد او را در اين امر مهم راهنماييو ارشاد كرد و تجربههايزندگيرا در اختيار او قرار داد و از طرفيبه او حق داد كه در مورد همسر و شريك زندگيو پدر فرزندانش نظر بدهد و تصميم بگيرد و

نبايد اظهار نظر او حمل بر بي ادبيو بي حياييشود/

مفهوم صحيح ((خلق لكم من انفسكم ازواجا)) چيست ؟ آيا مي شود گفت : منظور اين است كه وقتي زن و مرد ازدواج كردند, اخلاقشان مثل هم مي شود؟

پرسش

مفهوم صحيح ((خلق لكم من انفسكم ازواجا)) چيست ؟ آيا مي شود گفت : منظور اين است كه وقتي زن و مرد ازدواج كردند, اخلاقشان مثل هم مي شود؟

پاسخ

منظور از اين كه خداوند از جنس شما برايتان همسراني قرار داد: «والله جعل لكم من انفسكم ازواجا»(نحل آيه 72)اين نيست كه براي هر آدمي با اسم و رسم همسري قرار داده كه مثلا خانم «براي آقاي» چه بسا مردي كه هيچ گاهازدواج نكند و زني كه شوهر نداشته باشد. بلكه مقصود آن است كه براي هر يك از زن يا مرد خداوند همسري از جنساو (آدمي) قرار داد تا با او انس گرفته و بتواند با او زندگي كند. بنابراين اگر آيه شريفه را صحيح معنا كنيم دچار مشكلنمي شويم.{J

ساير مباحث ازدواج

در قرآن بارها اشاره به تزويج مردان مؤمن با حورالعين شده است . پس زنان مؤمنه چگونه خواهندبود؟

پرسش

در قرآن بارها اشاره به تزويج مردان مؤمن با حورالعين شده است . پس زنان مؤمنه چگونه خواهندبود؟

پاسخ

دربارهء پاداشهاي اخروي بايد بدانيم كه بهشت و نعمت هاي آن مترتب بر ايمان و عمل صالح انسان هادر دنيا است . به هر ميزان ايمان و عمل صالح انسان بيشتر باشد, نعمت هاي او در آخرت بيشتر, خواهد بود. بنابراين همهء مؤمنان در آن دنيا در يك درجه نخواهند بود. چه بسا مؤمناني كه با هم هزاران فرسخ (درجه ) فرق داشته باشند.از آياتي استفاده مي شود نعمت هاي بهشتي براي مردان و زنانمساوي است . اين طور نيست كه زنان مؤمنه اي كه بامردان مؤمني در يك درجهء ايماني هستند, جايگاه شان پايين تر از مردان باشد.

قرآن مي فرمايد:

زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد, داخل بهشت مي شود>.

بنابراين در پاداش روز قيامت , فرقي بين مرد و زن نيست . هر پاداشي كه براي مردان هست , براي زنان هم هست .

البته از آيات قرآن استفاده مي شود زنان و مرداني كه در دنيا همسر يكديگرند, هرگاه هر دو با ايمان و بهشتي باشند, در آن جابه هم ملحق مي شوند و با هم در بهترين حالات زندگي مي كنند.

آيهء 23سوره رعد فرمود: .

در آيهء 8سورهء مؤمن شبيه همين آيه آمده است .

از بعضي روايات استفاده مي شود كه مقام زنان برتر از حوريان بهشت است , به خاطر عبادات واعمال صالحي كه در اين جهان انجام داده اند. در تفسيرآيهء (در آن بهشت ها خيرات زيبا و نيكويي هست ) آمده كه مراد از زنان مؤمنه هستند.

شخصي از رسول خدا6پرسيد:

زن هاي دنيا بهرتند يا حورالعين ؟ فرمود: .(1)

بنابراين زنان مؤمنه در بهشت يا با شوهران مؤمن خويش خواهند بود, در صورتي كه در يك درجه و مقام باشندو يا با مردان مؤمن ديگري خواهند بود.

(پ_اورقي 1.سيوطي , درالمنثور, ج 7 ص 633

در مورد تزويج زنان و مردان بهشتي با همديگر در حديث آمده كه : مردان مؤمن تا هزار زن مي توانندداشته باشند. بنابراين بايد تعداد زنان بهشتي , بايد چندين برابر مردان بهشتي باشد. اگر در نظر بگيريم كه زنان ومردان بهشتي يكسان هستند و يا تعداد زنان كمتر باشد, پس ه

پرسش

در مورد تزويج زنان و مردان بهشتي با همديگر در حديث آمده كه : مردان مؤمن تا هزار زن مي توانندداشته باشند. بنابراين بايد تعداد زنان بهشتي , بايد چندين برابر مردان بهشتي باشد. اگر در نظر بگيريم كه زنان ومردان بهشتي يكسان هستند و يا تعداد زنان كمتر باشد, پس هر مرد مؤمني تنها يك زن مؤمنه خواهد داشت و بقيه حورالعين خواهند بود. آيا صحيح است ؟

پاسخ

از بين زن و شوهرهاي دنيايي شايد بسيار كم اتفاق افتد كه در آن دنيا نيز در بهشت با هم زن و شوهرباشند, چون درجات بهشتي بستگي به درجات ايمان و مقدار عمل صالح هر شخص دارد. چه بسا مردي در بالاترين درجهء بهشت باشد, ولي زنش در مرتبهء پايين تري باشد و يا به عكس . چه بسا زناني در بهشت باشند كه شوهرانشان اهل جهنم باشند!

در سورهء مباركهء طور فرمود:

مي كنيم و چيزي از پاداش آنان كم نمي كنيم . هر كسي در گرو اعمال خويش ǘӘʠ>.

از اين آيه استفاده مي شود فјҙƘϘǙƙʠكه در ايمان آوردن از پدران خود تبعيت كرده اند, در آخرت ملحق به پدران مي شوند, ولي سخني از همسران و زنان به ميان نيآمده است .(1)

(پ_اورقي 1.با استفاده از تفسير الميزان , ج 19

قرآن مجيد وجود زن را كانون محبّت و ماية آرامش و آسايش خاطر مرد معرّفي كرده است. پس چرا گروهي از ديدار و همنشيني با زن، چهره اي نوراني و مؤمن پيدا مي كنند و گروه چهره اي شوريه و پريشان خاطر، و دنياي طوفاني درونشان آرامش نمي يابد؟!

پرسش

قرآن مجيد وجود زن را كانون محبّت و ماية آرامش و آسايش خاطر مرد معرّفي كرده است. پس چرا گروهي از ديدار و همنشيني با زن، چهره اي نوراني و مؤمن پيدا مي كنند و گروه چهره اي شوريه و پريشان خاطر، و دنياي طوفاني درونشان آرامش نمي يابد؟!

پاسخ

1: برادر بزرگوار، ضمن تشكر از مكاتبة شما و آرزوي سالي پر خير و بركت براي شما و خانوادة محترم تان .

قرآن مي فرمايد: " و من آياته ان خلق لكم من انفسكم أزواجاً لتسكنوا اليهاو جعل بينكم مودّهْْ و رحمهْْ... ؛ از نشانه هاي خداوند بزرگ اين است كه براي شما از نوع خودتان، همسراني آفريد كه با آنان آرام گيريد و ميان شما دوستي و مهرباني افكند و در اين أمر براي انديشوران مايه هاي عبرت است".

رابطة ميان زوجين را با كلمة "مودّت " و "رحمت" تعبير مي كند. و اين نكتة بسيار عالي است، زيرا اشاره به جنبة انساني و فوق حيواني زندگي زناشويي است. اشاره به اين است كه عامل شهوت تنها رابطة زناشويي نيست. رابطة اصلي، صفا و صميميت و اتّحاد و روح است.

اگر مي بينيم گروهي پس از ازدواج، نوراني و آرام به نظر مي رسند و گروهي پريشان خاطر، شايد دليل آن به خاطر عشق هاي هوسي و شهواني باشد، زيرا عشق ها و علاقه هاي به همسر بر دو نوع است:

1_ هو سي و شهواني كه بر اثر زيبايي ظاهري به وجود آمده است و عاقبت خوشي براي طرفين ندارد :

عشق هايي كز پي رنگي بُوَد عشق نبود عاقبت ننگي بود

2_ عشق هاي متعالي:

عشق نوع اول به

تنهائي مخرّب و زيانبار است ، اما با نوع دوم ، حالت منفي و مخرّب خود را از دست داده، از ارزش هاي عالي و مفيد خواهد شد.

همان گونه كه جسم انسان براي ادامة حيات به روح نياز دارد و جسم بي روح سرد و پژمرده است، زندگي زناشويي براي سعادت و شادابي و پويايي، به روح نياز دارد كه عشق و محبّت است.

"عشق" كيمياي سعادت است كه به دل هاي افسرده و نا اميد نشاط و اميد مي دهد و سرديها را به گرمي و حرارت تبديل مي كند. اگر زندگي بر مبنايي صحيح استوار شود و به طور صحيح استمرار يابد، محبّت و رحمت تا آخر عمر ادامه خواهد داشد. از محبّت خارها گل مي شود. از محبّت ، تلخ ها شيرين شود. از محبّت مس ها زرّين شود.

ملاك در زندگي با نشاط ، عشق و محبّت است. اگر شخصي پس از ازدواج درياي طوفاني دروني او آرام نگرفت، دليلش نبودن محبّت و عشق به همسر مي باشد.

در هر صورت اگر زن مؤمن باشد و داراي حسن سيرت و صورت ، رفتار او ماية آرامش است، ولي اگر زني سيرتي زشت داشته باشد، معاشرتش ماية پريشاني است.

چرا مرد مسلمان نمي تواند زن غير مسلمان را به عقد دائم خود درآورد؟(پ)

پرسش

چرا مرد مسلمان نمي تواند زن غير مسلمان را به عقد دائم خود درآورد؟(پ)

پاسخ

از جمله اموري كه ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مي نمودند و سخت پاي بند آن بودند، اين بود كه مي كوشيدند همسرشان از نظر اعتقادي نيز سالم باشد، بدين معنا كه معتقد بودند همان گونه كه سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود.

مطمئنا روحيات زن و شوهر و اعتقادتشان به طور طبيعي در فرزندان و حتي اخلاق و روحيات خود زن و شوهر و اعتقادات شان تاثير خواهد گذاشت.

به همين جهت مردمان از ديرباز از ازدواج با افراد غير همكيش خود اجتناب داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلكه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است.

يكي از ادياني كه به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است. در بخش هاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع كرده و آن را از گناهان كبيره معرفي كرده است.

ممنوعيت ازدواج با بيگانگان يكي به سبب مصونيت اعتقادي پيروان دين بوده و يا به جهت حفظ مليت و اصالت نژاد و قومي.

در آيين مسيحيت و مجوسيّت نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. در اسلام ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودي كه مطرح بود، مبني بر حس ملي گرايي و برتري قومي نبوده، بلكه به جهت مصونيت اعتقادي مسلمانان و دور نگه داشتن آنان از آلودگي هاي اخلاقي و حفظ اصالت خانوادگي بوده است.

فقهاي شيعه بنا بر اين اصل ازدواج به صورت دائمي را كه تمام عمر در كنار هم بودن است جايز نمي دانند.كه در اين صورت مسئله تاثير پذيري و تولد فرزندان و مسئله ارث و بسياري از مسائل ديگر مطرح مي شود اما ازدواج موقت را تنها با اهل كتاب جايز مي دانند وبا مشركان و كافران اصلا تجويز نمي كنند.

مستند اين حكم نيز آيات و رواياتي است كه وارد شده است.

.در مورد ازدواج زنان مسلمان با مردان غير مسلمان، اتفاق نظر فقهاي شيعه و ظاهر آيات بر اين است كه ازدواج زن مسلمان با هر فرد غير مسلمان، اعم از اين كه كتابي باشد با غير كتابي، جايز نيست.(1)

فلسفه تحريم اين ازدواج در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذكر شده است.

از آن جا كه تأثيرپذيري در مورد مردان (به خصوص در دوران حاكميت اسلام) ضعيف تر است، در شرايطي كه غير مسلمان ضعيف بوده و با مسلمانان قرار داد ذمه امضا كرده باشند، به مردان به صورت موقت اجازه ازدواج داده شده است اما از آن جا كه زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شده اند.(2)

صدوق در كتاب در مورد اين كه چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج كنند، روايتي را از زراره نقل كرده كه امام صادق(ع) فرمود: "با زنان شكاك و مرددّ در دين خود ازدواج كنيد و زنان مسلمان را به شكاكان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت

مي پذيرد و شوهر او را مجبور مي كند كه به آيين خود درآيد".(3)

علامه مجلسيروايتي به همين مضمون آورده كه: "از افراد بي اعتقاد زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند و مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود مي كنند".(4)

البته بايد توجه داشت كه آن چه در فلسفه حكم تحريم ازدواج ذكر شد علت تامه حكم نيست، چه اين كه ممكن است مصالح و مفاسد بسيار ديگري نيز در وضع حكم فوق مطرح باشد كه از آن بي اطلاعيم.

پي نوشت ها:

1 - سوره بقره (2) آيه 222.

2 - محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.

3 - علل الشرايع، ج 2، ص 502.

4 - بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.

اگر دختري ابراز علاقه كرده كه اوقاتي را با او بگذرانيم ، اگر قصد نزديكي داشته باشيم، از نظر شرعي راه درست براي اين كار چيست؟

پرسش

اگر دختري ابراز علاقه كرده كه اوقاتي را با او بگذرانيم ، اگر قصد نزديكي داشته باشيم، از نظر شرعي راه درست براي اين كار چيست؟

پاسخ

قبل از پاسخ، توجه به نكاتي چند لازم و ضروري است.

1 - بر اساس قانون اسلام، هر گونه كامجويي و روابط جنسي بايد در محدوده قانون شرع صورت گيرد. اسلام روابط خارج از قانون و شرع را براي پرهيز از ناهنجاري هاي اجتماعي و آثار مخرب آن، مردود اعلام مي كند.

2 - ارتباط جنسي منحصر در آميزش نمي باشد، بلكه نگاه كردن، سخن گفتن و ابرازعلاقه نيز مي تواند در اين حيطه قرار گيرد، بنابر اين بر اساس شرع، هر نوع ارتباط زن و مرد، حتي از نوع ابراز علاقه و گذراندن اوقات با هم بايد بر اساس قانون شرع باشد و خلاف آن جايز نيست.

3 - در قانون اسلام از اولين رابطه زن و مرد نامحرم كه با نگاه آغاز مي شود تا آخرين مرتبه كه، حكم شرعي وجود دارد.

فقط گفته اند: اگر نگاه به زن نامحرم از روي شهوت و با قصد لذت صورت گيرد، حرام است. هم چنين سخن گفتن وحرف زدن اگر در آن، قصد شهوت باشد، اشكال دارد. ابراز علاقه و عشق نيز كه به طور طبيعي، از نوع علاقه جنسي است، جايز نمي باشد.(1)

مگر اين كه ازابتدا شخص قصد ازدواج داشته باشد كه در اسلام براي شناخت هر چه بهتر زوجين، مواردي از آن تجويز شده است.

بنابر اين، در صحبت كردن و نگاه به نامحرم بايد سعي شود كه كوتاه باشد و تنها در جاهايي كه نياز است، صورت گيرد.

خلوت كردن زن و

مرد نامحرم در مكاني، اگر امكان رفت و آمد كسي در آن جا نباشد، حرام است، اگرهيچ يك از محرّمات پيشين صورت نگيرد.

در اين مورد روايتي است كه از زبان شيطان به حضرت نوح آمده است: اگر زن و مرد نامحرم در جايي خلوت كنند، سومين آن ها من هستم.(2)

بنابراين، انساني كه پيرو احكام شريعت اسلام است و خود را مقيد به آن مي داند، بايد از ابتدا سعي نمايد هر نوع رابطه اي بر اساس قانون شرع باشد. اشكال شرعي تنها در آميزش نيست، بلكه براي هرگونه ارتباط، از نوع نگاه و سخن گفتن از روي لذت و لمس، ابتدا بايد زن و شوهر باشند.

راه زن و شوهر شدن تنها اجراي صيغه عقد است كه بر دو نوع دائم و موقت تقسيم مي شود.

به فتواي غالب فقها در عقد ازدواج دختر باكره (خواه دائم يا موقت) كه قبلاً ازدواج نكرده، اجازه پدر شرط است، بنابر اين بدون اطلاع و رضايت پدر، عقد صحيح نيست.(3)

بنابر اين در پاسخ سؤال تنها راه صورت گرفتن روابط محرميت، عقد ازدواج است.

در فتواي فقها آمده: كسي كه به واسطه نداشتن زن، به گناه مي افتد، بر او واجب است كه ازدواج نمايد.(4)

پيشنهاد ما اين است كه اگر دختر مورد نظر عفيف و پاكدامن است و براي ازدواج مناسب مي باشد براي خواستگاري اقدام كنيد. چون دوران دانشجويي را مي گذرانيد و تشكيل خانواده مشكل است، باعقد ازدواج دائمي ياموقت، دوران نامزدي را با هم بگذرانيد و پس از فراهم شدن مقدمات تشكيل خانواده و عروسي، به اين كار اقدام نماييد.

پي نوشت:

1 - احكام روابط زن و مرد، سيد مسعود

حسيني ، ص 153 - 151؛ توضيح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 2433.

2 - بحار، ج 11، ص 318، حديث 20.

3 - توضيح المسائل مراجع، ج2، مسئله 2376.

4 - همان، ص 379، احكام ازدواج.

در بعضي از ادعيّه كه از درگاه حق تعالي درخواست حورالعين ميشود؛ مثلاً در تعقيبات نماز گفته ميشود: «و زوّجني من الحور العين». در چنين مواردي، خانمها آن را با چه قصدي بخوانند؟

پرسش

در بعضي از ادعيّه كه از درگاه حق تعالي درخواست حورالعين ميشود؛ مثلاً در تعقيبات نماز گفته ميشود: «و زوّجني من الحور العين». در چنين مواردي، خانمها آن را با چه قصدي بخوانند؟

پاسخ

زوج، معنايش قرين شيء و شخص است؛ اعمّ از آن كه در جنسيّت با او موافق باشد يا مخالف؛ اگرچه استعمال آن در حيوانات و اشيائي كه نر و مادّه دارند، به معني قرين بودن او با جنس مخالف اكثر و متبادر است؛ امّا در اشيائي كه اين تخالف جنسي در آنها نيست معناي قرين، از آن اراده ميشود. بنابراين زن وقتي ميگويد: و زوجني من الحور العين»، معنايش طلب قرين و عديل از حور العين است.

چرا پيامبر مسلمانان را از ازدواج با زنان عقيم منع فرمود؟

پرسش

چرا پيامبر مسلمانان را از ازدواج با زنان عقيم منع فرمود؟

پاسخ

يكي از اهداف ازدواج و نيازهاي فطري بشر، تناسل و تكثير نسل است به گونه اي كه اگر اين هدف از برنامه ازدواج حذف مي گرديد، بسياري ازمردم تن به ازدواج نمي دادند .از همين رو و به خاطر اين نياز دررواياتي ، مردان از ازدواج با زنان نازا منع شده اند، البته اين منع به معناي حرمت و يا حتي كراهت ازدواج با آنان نيست ؛ بلكه ارشاد به اين است كه اگر طالب فرزند و نسل هستي ، با چنين زناني ازدواج مكن ، زيرا غريزه پدر و مادر شدن در انسان قوي است و اين مساله اختصاص به مرد هم ندارد .لاجرم چنين ازدواجي ممكن است درآينده گرفتار مخاطره شده و به جدايي يا ناراحتي تا پايان عمربيانجامد .در كتاب شريف ( ( كافي ) ) ، ج 5 ، ص 333 رواياتي در اين زمينه آمده است . البته تعبيري كه شما در نامه خود نوشته ايد ( تكه گليم كنار مسجد ) را نيافتيم . براي نمونه پيامبر خدا ( ص ) به مردي فرمودند : ( ( با زني كه چه بسا نازيبا ولي ولود است ازدواج كن و با زن نازا اگر چه زيبا باشد ازدواج نكن ؛ زيرا من به شما امت در روز قيامت مباهات مي كنم . آيا نمي داني كه فرزندان در زير عرش براي پدرانشان استغفار مي كنند ) ) ؟ اين روايت و امثال آن در حقيقت ارشاد به راه بهتراست ، نه اينكه منع شرعي در كار باشد .دليل

روشن اين مساله آن است كه پيامبران الهي ، در مواردي با زنان نازا ازدواج كرده اند؛ به طورمثال همسر ابراهيم ( ساره ) نازا بود .همچنين برخي از همسران پيامبر ( ص ) نيز نازا بوده اند؛ در عين حال پيامبران خدا با آنان ازدواج كرده بودند.;

در اسلام مقدار جهيزيه چقدر بايد باشد؟

پرسش

در اسلام مقدار جهيزيه چقدر بايد باشد؟

پاسخ

البته حدّ و مرز مشخصي براي جهيزيّه قرار نداده اند؛ اما آنچه عرف عقلا مي پسندند و شرع هم آن را امضا مي كند، داشتن وسايل لازم زندگي است، آن هم در حدّ معمول. اما بيشتر از اين اگر اسراف و حرام نباشد، مسلما كار بيهوده اي است؛ مخصوصا امروز كه نسل جوان ما نياز شديد به تشكيل زندگي دارد و يكي از معضلات جامعه نيز همين مسأله مي باشد. بنابراين بايد همه افراد مؤمن و معتقد، سعي كنند مقدار مهريه ها و جهيزيه ها را معقولانه قرار دهند و اين طور نباشد كه پدران و مادران و جوانها را دچار مشكل نمايد، كما اين كه متاسفانه امروز در اكثر ازدواج ها اين مسأله مشاهده مي شود. براي اين كار نياز به بالا بردن سطح فرهنگ جامعه هست كه همه متوجه شوند كه شرف و كمال انسان به مهريه زياد و يا جهيزيه هاي آن چناني نيست.

(ماملكت ايمانكم) چه كساني هستند؟

پرسش

(ماملكت ايمانكم) چه كساني هستند؟

پاسخ

(ماملكت ايمانكم) كه در آيه 3 و 25 از سوره نساء آمده، كنيزاني هستند كه در مالكيت اشخاص بودند و ازدواج با آنها جايز بود: كه آيه فوق دليل اين جواز است. و ديگران به اذن صاحبانشان مي توانستند با آنان ازدواج كنند و مهرشان را به خود آنان بپردازند.

(و آنهايي كه توانايي ازدواج با زنان "آزاد" پاكدامن با ايمان را ندارند، مي توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايماني كه در اختيار داريد ازدواج كنند.

خدا به ايمان شما آگاه تر است، و همگي اعضاي يك پيكريد آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد و مهرشان را به خودشان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند.(1)

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) آيه 25، سوره نساء.

ورزش زنان

چرا زنان ايراني نبايد در ورزشهاي جمعي نظير فوتبال در سطح جهاني شركت كنند با اين كه هم استعداد آن را دارند و هم هوش و هم پشتكار و هم غيرت ديني و اسلامي. در حاليكه با كمي طراحي درست در لباس به نحو شايسته اي مي توانند در سطوح خارجي افتخار آفريني كنند مگر نه

پرسش

چرا زنان ايراني نبايد در ورزشهاي جمعي نظير فوتبال در سطح جهاني شركت كنند با اين كه هم استعداد آن را دارند و هم هوش و هم پشتكار و هم غيرت ديني و اسلامي. در حاليكه با كمي طراحي درست در لباس به نحو شايسته اي مي توانند در سطوح خارجي افتخار آفريني كنند مگر نه اينكه نصف مدالهاي المپيك مخصوص زنان مي باشد و حضور پر قدرت يك كشور در زمينة ورزش در سطح جهاني به ويژه المپيك نشان دهندة قدرت و صلابت آن كشور است (كاري كه ابرقدرتهايي چون آمريكا، روسيه و چين انجام مي دهند) چرا ما بايد در اين امر فقط با نصف توان خود ظاهر شويم آيا دليل آن قوانين شرع ماست. اگر اين گونه است چرا ورزشهاي ديگري كه شايد اندام و اعضاي بدني زنان نيز معلوم است (نظير كاراته، وشوو، تكواندو و ...) شرع اجازه داده است، آيا

فقط به خاطر فشارهاي نقض حقوق بشر در ايران است؟

پاسخ

خوشحال و خوشوقت هستيم كه مردان با فضيلت جامعه ما از حقوق زنان دفاع مي كنند و تنها به فكر خودتان نيستيد و نفس اين مسأله قابل تقدير و تحسين است. چنين روحيه اي مي تواند زمينه ساز كاهش ظلم و تجاوز به حقوق زنان باشد. و البته اگر به صورت افراطي نيز رواج پيدا كند در دراز مدت نيز احتمال حاكميت زن سالاري وجود دارد در خصوص ورزش زنان درداخل يا خارج از كشور دو مسئله حائز اهميت است. يكي جنبه شرعي و اين آنكه بايد نوع ورزش و نحو حضور زنان در ميادين ورزشي با شأن و شئونات اسلامي و ديني زنان جامعه هماهنگي و همسويي داشته باشد.

حال ممكن است در تطبيق اين شرايط افراط و تفريط بشود. گروهي به انگيزه مسايل شرعي و ديني محدوديتهايي براي حضور زنان ايجاد كنند و عده اي ديگر با طرح عدم اشكال شرعي و با سهل و آسان گيري و حذف بسياري از قيود و حساسيتهاي بي پروا طرفدار حضور گسترده و همه گير و همه جانبه زنان در عرصه هاي مختلف ورزشي در داخل و خارج از كشور باشند در هر طرف احتمال افراط وجود دارد، هم در قشر مذهبي و متدين و هم در ديگران و متوليان امور ورزشي و طرفداران ورزشي و حضور مقتدرانه زنان در ميادين ورزشي.

ما نيز همانند شما برادر عزيز و گرامي طرفدار حضور مقتدرانه و با صلابت زنان در عرصه هاي ورزشي هستيم و معتقديم زنان نيمي از جامعه هستند كه اگر به درستي در عرصه هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي و

ورزشي وارد بشوند قادرند افتخاراتي بيافرينند اما مي گوييم حضور زنان در نوع ورزشها و نحوه حضور آنان بايد بگونه اي باسد كه نشانگر و نمايشگر قداست دين و ديانت و مروج شريعت نبوي باشد و موجب هتك حرمت دين و مقررات و احكام ديني و نيز تحريك و تحريص غرايز و تمايلات جنسي و غير اخلاقي گناه و مفسده نباشد. اگر اين جنبه ها لحاظ شود منعي براي حضور در ميادين ورزشي نمي بينيم و هر جا كه اين امكان وجود نداشته باشد ترجيحاً بايد حضور نداشته باشيم. همچنانكه ورزشكاران ما از مسابقه با اسرائيل در همه ميادين ورزشي اجتناب مي كنند زيرا اسرائيل را مشروع نمي دانند و به رسميت نمي شناسيم. حضور در ميداني براي ما مشروعيت دارد كه با احكام ديني در تضاد و تعارض نباشد و مفسده اي نيز به دنبال نداشته باشد و اين منحصر به زنان نيست براي مردان نيز چنين است ولي در سطح جهان چنين حضوري براي زنان مشكل است و زمينه هاي فراواني نياز دارد.

مسأله ديگر فرهنگ سازي است. ممكن است حضور زنان در بسياري از ورزشها و ميادين ورزشي با تمهيداتي كه انديشه بشود اشكال شرعي نداشته باشد ولي اين حضور نيازمند فرهنگ سازي است. بدون فرهنگ سازي و زمينه سازي مناسب جامعه در برابر مسايل جديد عكس العمل نشان مي دهد و به مخالفت برمي خيزد ابتدا بايد فرهنگ سازي براي همگان روشن شود چنين حضوري با چنان شرايط خاصي منع شرعي ندارد و ضرورت اجتماعي و بين المللي نيز چنين حضوري را مي طلبد.

بنابراين براي حضور همه جانبه زنان در عرصه هاي ورزشي دو كار بايد

انجام بشود:

1_ شناسايي ورزشها و رشته هايي كه حضور زنان با شرايطي خاص منع شرعي ندارد.

2_ فرهنگ سازي براي اين حضور.

شما جوانان برومند كشور در هر زمينه مي توانيد نقش ايفا كنيد.

موفق و سربلند باشيد.

دوچرخه سواري براي دختران چه حكمي دارد

پرسش

دوچرخه سواري براي دختران چه حكمي دارد

پاسخ

اين مسا له از دو جهت قابل بررسي است: الف) حكم اين مسا له از نظر

حكم شرعي اولي چيست؟ در اين رابطه كيفيت عمل تعيين كننده است. يعني

مي توان آن را به گونه اي انجام داد كه شرعا اشكالي نداشته باشد و مي توان به

گونه اي مخالف هنجارهاي ديني انجام داد و در اين صورت مسلما اشكال دارد.

ب) مسا له ديگر تاثير اجتماعي فرهنگي است. به نظر مي رسد چنين عملي نتايج

فرهنگي مطلوبي در بر نداشته باشد و رفته رفته اخلاق و فرهنگ اجتماعي را به

سمت نامطلوبي هدايت كند.

از آنجا كه مي دانيم ورزش يك امر بسيار مهم در زندگي ما مسلمانان مي باشد كه در دين ما نيز به آن تأكيد زيادي شده است چرا بايد حتماً مسائلي و محدوديتهايي براي ما از سوي كشورهاي ديگر ايجاد شود تا به اين فكر بيافتيم كه بله بانوان ما به ورزش نياز دارند همان طور

پرسش

از آنجا كه مي دانيم ورزش يك امر بسيار مهم در زندگي ما مسلمانان مي باشد كه در دين ما نيز به آن تأكيد زيادي شده است چرا بايد حتماً مسائلي و محدوديتهايي براي ما از سوي كشورهاي ديگر ايجاد شود تا به اين فكر بيافتيم كه بله بانوان ما به ورزش نياز دارند همان طور كه مي دانيم زنان ايراني بيشترين قشر زن دنيا هستند كه در معرض انواع بيماريها هستند اگر در اسلام ورزش كردن زنان حرام است چرا قبلاً اين امر در سطح بين الملل رعايت مي شد و حال رعايت نمي شود (البته خودم با حضور ورزشگاران زن ايراني در سطوح بين المللي كاملاً موافق هستم) آيا اين بخاطر فشارهاي سازمان ملل در مورد نقض حقوق بشر در ايران مي باشد؟

پاسخ

خوشحال و خوشوقت هستيم كه مردان با فضيلت جامعه ما از حقوق زنان دفاع مي كنند و تنها به فكر خودتان نيستيد و نفس اين مسأله قابل تقدير و تحسين است. چنين روحيه اي مي تواند زمينه ساز كاهش ظلم و تجاوز به حقوق زنان باشد. و البته اگر به صورت افراطي نيز رواج پيدا كند در دراز مدت نيز احتمال حاكميت زن سالاري وجود دارد در خصوص ورزش زنان در داخل يا خارج از كشور دو مسئله حائز اهميت است. يكي جنبه شرعي و اين آنكه بايد نوع ورزش و نحو حضور زنان در ميادين ورزشي با شأن و شئونات اسلامي و ديني زنان جامعه هماهنگي و همسويي داشته باشد.

حال ممكن است در تطبيق اين شرايط افراط و تفريط بشود. گروهي به انگيزه مسايل شرعي و ديني محدوديتهايي

براي حضور زنان ايجاد كنند و عده اي ديگر با طرح عدم اشكال شرعي و با سهل و آسان گيري و حذف بسياري از قيود و حساسيتهاي بي پروا طرفدار حضور گسترده و همه گير و همه جانبه زنان در عرصه هاي مختلف ورزشي در داخل و خارج از كشور باشند در هر طرف احتمال افراط وجود دارد، هم در قشر مذهبي و متدين و هم در ديگران و متوليان امور ورزشي و طرفداران ورزشي و حضور مقتدرانه زنان در ميادين ورزشي.

ما نيز همانند شما برادر عزيز و گرامي طرفدار حضور مقتدرانه و با صلابت زنان در عرصه هاي ورزشي هستيم و معتقديم زنان نيمي از جامعه هستند كه اگر به درستي در عرصه هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ورزشي وارد بشوند قادرند افتخاراتي بيافرينند اما مي گوييم حضور زنان در نوع ورزشها و نحوه حضور آنان بايد بگونه اي باسد كه نشانگر و نمايشگر قداست دين و ديانت و مروج شريعت نبوي باشد و موجب هتك حرمت دين و مقررات و احكام ديني و نيز تحريك و تحريص غرايز و تمايلات جنسي و غير اخلاقي گناه و مفسده نباشد. اگر اين جنبه هاي لحاظ شود منعي براي حضور در ميادين ورزشي نمي بينيم و هر جا كه اين امكان وجود نداشته باشد ترجيحاً بايد حضور نداشته باشيم. همچنانكه ورزشكاران ما از مسابقه با اسرائيل در همه ميادين ورزشي اجتناب مي كنند زيرا اسرائيل را مشروع نمي دانند و به رسميت نمي شناسيم. حضور در ميداني براي ما مشروعيت دارد كه با احكام ديني در تضاد و تعارض نباشد و مفسده اي نيز به دنبال نداشته باشد و اين منحصر به زنان

نيست براي مردان نيز چنين است ولي در سطح جهان چنين حضوري براي زنان مشكل است و زمينه هاي فراواني نياز دارد.

مسأله ديگر فرهنگ سازي است. ممكن است حضور زنان در بسياري از ورزشها و ميادين ورزشي با تمهيداتي كه انديشه بشود اشكال شرعي نداشته باشد ولي اين حضور نيازمند فرهنگ سازي است. بدون فرهنگ سازي و زمينه سازي مناسب جامعه در برابر مسايل جديد عكس العمل نشان مي دهد و به مخالفت برمي خيزد ابتدا بايد فرهنگ سازي براي همگان روشن شود چنين حضوري با چنان شرايط خاصي منع شرعي ندارد و ضرورت اجتماعي و بين المللي نيز چنين حضوري را مي طلبد.

بنابراين براي حضور همه جانبه زنان در عرصه هاي ورزشي دو كار بايد انجام بشود:

1_ شناسايي ورزشها و رشته هايي كه حضور زنان با شرايطي خاص منع شرعي ندارد.

2_ فرهنگ سازي براي اين حضور.

شما جوانان برومند كشور در هر زمينه مي توانيد نقش ايفا كنيد.

موفق و سربلند باشيد.

آيا زنان مي توانند در ملاء عام دوچرخه سواري و اسب سواري كنند؟

پرسش

آيا زنان مي توانند در ملاء عام دوچرخه سواري و اسب سواري كنند؟

پاسخ

اين مساءله از دو جهت قابل بررسي است:

الف) حكم اين مساءله از نظر حكم شرعي اولي چيست؟ در اين رابطه كيفيت عمل تعيين كننده است، يعنيمي توان آن را به گونه اي انجام داد كه شرعا اشكالي نداشته باشد و مي توان به گونه اي مخالف هنجارهاي ديني انجامداد و در اين صورت مسلما اشكال دارد.

ب) مساءله ديگر تاثير اجتماعي فرهنگي است. به نظر مي رسد چنين عملي نتايج فرهنگي مطلوبي در بر نداشتهباشد و رفته رفته اخلاق و فرهنگ اجتماعي را به سمت نامطلوبي هدايت كند. كه با وجود مفسده انجام آن جايزنيست.{J

نظر اسلام در مورد ورزش بانوان چيست؟ مخصوصا ورزش هايي مانند كاراته، فوتبال و ورزش هاي خشني از اين دست.

پرسش

نظر اسلام در مورد ورزش بانوان چيست؟ مخصوصا ورزش هايي مانند كاراته، فوتبال و ورزش هاي خشني از اين دست.

پاسخ

اگر بانوان در مكاني كه نامحرمي وجود ندارد و فيلم آن در معرض ديد نامحرمان قرار نمي گيرد و مفسده اي ندارد ورزش كنند اشكال ندارد در غير اين صورت جايز نيست.

منظور از اين حديث كه زنان در آخر زمان بر زين سوار مي شوند چيست؟

پرسش

منظور از اين حديث كه زنان در آخر زمان بر زين سوار مي شوند چيست؟

پاسخ

مراد از سوار شدن زنان بر زين، چه بسا خودنمايي هاي تحريك كننده باشد كه گاهي با ماشين سواري و دوچرخه سواري در ميان مردان و پسران جلوه گري مي كنند.

زن و خانواده

نقش زن كارمند در خانواده واجتماع وچگونگي كارش در خانه - باتوجه به شغلي كه در بيرون از خانه دارد چيست ؟

پرسش

نقش زن كارمند در خانواده واجتماع وچگونگي كارش در خانه - باتوجه به شغلي كه در بيرون از خانه دارد چيست ؟

پاسخ

زن نسبت به انجام امور خانه مجبور نيست البته انجام اين امور از فضل و پاداش بسيار بالايي برخورداراست و نسبت به كساني كه شغلي در خارج از منزل دارند بستگي به اين دارد كه چگونه بتوانند بين آن هماهنگي لازم را بر قرار سازند .;

حدود 6 ماه است كه عقد كرده ايم و چند ماه ديگر ازدواج خواهم كرد پرسشي ذهن مرا به خود مشغول كرده و آن اين است كه اگر روزي شاغل شوم و درآمد خود را در اختيار شوهرم قرار دهم و همچنين از لوازم جهيزيه و طلاهايم را در اختيار شوهرم قرار دهم در صورتي كه خداي ناكرده

پرسش

حدود 6 ماه است كه عقد كرده ايم و چند ماه ديگر ازدواج خواهم كرد پرسشي ذهن مرا به خود مشغول كرده و آن اين است كه اگر روزي شاغل شوم و درآمد خود را در اختيار شوهرم قرار دهم و همچنين از لوازم جهيزيه و طلاهايم را در اختيار شوهرم قرار دهم در صورتي كه خداي ناكرده روزي بخواهم از شوهرم جدا شوم و طلاق بگيرم (الان هيچ مشكلي نداريم) مي توانم درآمدم و حقوق و همچنين طلاهايم را كه طي اين چند سال داده ام پس بگيرم (از نظر قانوني و شرعي) مرا راهنمايي كنيد. كه آيا لازم است كه براي محكم كاري و آينده نگري از همين الان از شوهرم تعهد بگيرم (محضري) كه در صورت طلاق درآمد و طلاهاي خود را پس خواهم گرفت. و يا اينكه نيازي به اين كار نيست و مي توانم در صورت طلاق حقوق خود را به صورت قانوني پس بگيرم. در ضمن شوهرم با كار كردن من مخالفتي ندارد ولي مايل است كه درامد خود را در اختيار او قرار دهم. من هم همين تمايل را دارم ولي نسبت به آينده نگرانم در ضمن مهريه ام را هم كه تعيين كرده بودم (14 سكه و سفر حج واجب) به هر حال گفته اند كه كار از محكم كاري عيب

نمي كند در ضمن دختر بدي هم نيستم و وظايف خودم را به خوبي انجام مي دهم و ان شاءالله با كمك خدا انجام خواهم داد.

پاسخ

قبل از هر چيز عقد ازدواج شما را تبريك مي گويم و اميدواريم اين پيوند مبارك همواره مستدام باشد و تا پايان عمر با خوبي و خوشي در كنار يكديگر زندگي پر بركتي داشته باشيد.

زندگي زناشويي دو بعد اساسي دارد كه به هر دو بعد بايد زن و شوهر توجه داشته باشند يكي بعد عاطفي و بعد ديگر جنبه حقوقي و قانوني است . آنچه كه باعث آرامش زيبايي، خير و بركت ، شيريني زندگي مشترك مي شود بعد عاطفي آن است در واقع خانواده براي تأمين نيازهاي عاطفي _ جنسي شكل مي گيرد . اگر دختر و پسري كه با يكديگر ازدواج مي كنند سعي نمايند اين پيوند عاطفي را با دوستي، صميميت ، عشق و علاقه به يكديگر استحكام بخشند. زندگي بسيار شيرين و باصفايي را خواهند داشت بنابراين رفاقت زن و شوهر و دوست داشتن يكديگر شرط اصلي تداوم زندگي مشترك است. وقتي زن و شوهري همديگر را دوست دارند حاضرند همه هستي خود را فداي يكديگر كنند از اينرو سعي كنيد از همين آغاز زندگي رابطه عاطفي خود را با همديگر محكم كنيد و از هر كاري كه به اين رابطه دوستانه و عاطفي آسيب مي رساند اجتناب كنيد .

اما بعد حقوقي و قانوني ازدواج :

در اسلام به اين بعد نيز توجه شده است و براي زن و شوهر حقوقي معين شده است. كه بايد اين حقوق رعايت شود يعني براي زن يك سلسه

حقوقي مانند حق نفقه و مهريه برعهده مرد است و براي مرد نيز حقوق مانند تمكين زن هنگام نياز، بيرون نرفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر ، حفظ حرمت و حيثيت خانواده و حفظ ناموس و عفت و پاكدامني زن براي شوهر.

اين حقوق در واقع براي جلوگيري از سوء استفاده و پيشگيري از ظلم طرفين به يكديگر است يعني اسلام براي اينكه از بروز برخي حوادث ناگوار جلوگيري كند اين حقوق را وضع كرده است اما آنچه زندگي را شيرين و با صفا مي كند بيشتر توجه به بعد عاطفي آن مي باشد يعني زن و شوهر بايد سعي كنند هر چه بيشتر اين ارتباط عاطفي را محكم و نسبت به همديگر اعتماد كنند اگر اين اعتماد حاصل شد طبعا آن حقوق نيز بهتر رعايت مي شود اما اگر زن و شوهر به يكديگر اعتماد نداشته باشند آن حقوق به تنهايي نمي تواند زندگي را شيرين و آرامش بخش كند.

بنابراين سعي كنيد رابطه عاطفي خود را محكم كنيد و از هر گونه بحثي كه به اين ارتباط آسيب وارد مي كند اجتناب كنيد . بحث اشتغال ، مهريه، طلاق، و ... از چيزهايي كه قانون تكليف آنرا مشخص كرده است و لزومي ندارد در آغاز زندگي به اينگونه مباحث پرداخته شود زيرا اگر در آغاز زندگي روي اين مسائل با يكديگر بحث كنيد قطعا در بعضي موارد با يكديگر اختلاف نظر پيدا خواهيد كرد و همين اختلاف نظرها مي تواند منشأ درگيري و مشكلات جدي براي زندگي مشترك شما شود البته شما در مورد اموالي كه داريد مانند جهيزيه يا طلاها و ساير

اموال سعي كنيد در همان ابتداي زندگي اقدام به فروش آن نكنيد يعني خودتان پيش قدم براي فروش آنها نشويد. بگذاريد كمي زندگي شما پيش برود. دوستي و صميميت شما استحكام پيدا كند در عين حال شخصيت يكديگر را بهتر بشناسيد بعد از اينكه زندگي كاملا استقرار و استحكام پيدا كرد ممكن است شرايط زندگي اقتضا كند كه براي تهيه مسكن يا ضروريات ديگر زندگي برخي از اموالتان مانند جهيزيه يا طلاها و ... را بفروشيد در اينجا مي توانيد با توافق يكديگر هر چيزي را خريديد به اسم هر دو نفرتان باشد يعني مالكيت آن به اسم هر دو باشد منتها هر كدام به اندازه سهمي كه مشاركت داشته ايد و اينكار را نيز بايد با رفاقت انجام دهيد نه با طرح بحث هاي اختلاف برانگيز.

در هر حال بنظر ما طرح اينگونه بحث هاي حقوقي بين زن و شوهر در آغاز زندگي خيلي مناسب نيست كمي صبر كنيد ، زندگي را آغاز نماييد همديگر را بيشتر و بهتر بشناسيد و پيوندهاي عاطفي را محكم كنيد و از يكديگر لذت ببريد بعدا اگر مسئله اي پيش آمد كه لازم به آگاهي از مسائل حقوقي داشت مجددا سوال كنيد ما در خدمت شما هستيم.

كارهاي طاقت فرساي داخل خانه و بچه داري انسان را خسته مي كند و ديگر فرصت براي راز و نياز و خواندن قرآن نمي ماند!

پرسش

كارهاي طاقت فرساي داخل خانه و بچه داري انسان را خسته مي كند و ديگر فرصت براي راز و نياز و خواندن قرآن نمي ماند!

پاسخ

راز و نياز و گفتن ذكر را هنگام انجام دادن كارهاي خانه مي توان انجام داد, به اضافهء اين كه اگركارها و برنامه هايش را تنظيم كند, مي تواند به كارهاي خانه و هم قرائت قرآن و نماز و راز و نياز بپردازد, مثلاًصبح زود كه بيدار مي شود, نمازش را بخواند و چند صفحه يا چند آيهء قرآن را تلاوت كند و بعد به كارهايش برسد و در بعضي از كارهاي خانه از شوهر و فرزندان كمك بگيرد. انجام دادن كارهاي خانه اگر به قصد قربت انجام بگيرد, بهترين عبادت است و ثواب آن در نامه عمل ثبت مي شود. يك خانم خانه دار مي تواند با ايجادنظم و برنامه ريزي و نيت خالص و دلسوزي نسبت به شوهر و فرزندان از بهترين زنان دنيا باشد.

طبق فتاواى فقهاى اسلامى , انجام كارهاى داخل خانه و همچنين شير دادن و نگاهدارى بچه براى زن واج_ب نيست ; و هزينه زندگى همسر به عهده شوهر است و نيازى به كار وكوشش در خارج خانه ندارد ; بنابر اين , نه كار كردن بر او واجب است و نه خانه دارى , در اين صورت وظيفه

پرسش

طبق فتاواى فقهاى اسلامى , انجام كارهاى داخل خانه و همچنين شير دادن و نگاهدارى بچه براى زن واج_ب نيست ; و هزينه زندگى همسر به عهده شوهر است و نيازى به كار وكوشش در خارج خانه ندارد ; بنابر اين , نه كار كردن بر او واجب است و نه خانه دارى , در اين صورت وظيفه زن در اجتماع چيست ؟

پاسخ

اگ_ر اس_لام ان_جام دادن كارهاى داخلى خانه و همچنين شير دادن و بچه دارى را براى زن واجب نكرده است , منظور اين بوده كه مقام و شخصيت زن را در اجتماع بالا ببرد ودست آنها را در انجام ك_ارها باز بگذارد كه از روى ميل و رغبت به اين قبيل كارهابپردازند و اگر بخواهند در برابر عمل خ_ود حقوقى بگيرند , بتوانند ; ولى بايدتوجه داشت كه واجب نكردن چيزى , غير از جلوگيرى از ان_ج_ام آن اس_ت آرى , اس_لام ب_ه م_ن_ظور بالا بردن ارزش زن , وظايف خانه دارى را بر او واجب نكرده است تا شكل برده يا كلفت پيدا نكند و در حقيقت آن را به فطرت و وجدان و خواست طبيعى آنان موكول نموده است . ن_اگ_ف_ته پيداست كه مادران به فرزندان و نوزادان خود علاقه مندند , همان علاقه مادرى آنها را وادار مى كند كه از شيره جان خود به آنها بدهند و در تربيت آنها بكوشند . زن_ان ب_ه و س_ام_ان دادن به اوضاع داخلى خانه علاقه طبيعى دارند و همين علاقه , خود به خود ضامن اصلاح اوضاع داخلى است , چنان كه اكنون چهارده قرن از طلوع اسلام مى گذرد

و همين مقررات در ميان مسلمانان وزنان و شوهران جارى بوده است . زن_ان مسلمان همواره اين وظايف طبيعى را انجام مى داده اند و در مواقع ضرورت مى توانستند از حقوق شرعى خود نيز استفاده كنند .

نقش زن كارمند در خانواده واجتماع وچگونگي كارش در خانه - باتوجه به شغلي كه در بيرون از خانه دارد چيست ؟

پرسش

نقش زن كارمند در خانواده واجتماع وچگونگي كارش در خانه - باتوجه به شغلي كه در بيرون از خانه دارد چيست ؟

پاسخ

زن نسبت به انجام امور خانه مجبور نيست البته انجام اين امور از فضل و پاداش بسيار بالايي برخورداراست و نسبتبه كساني كه شغلي در خارج از منزل دارند بستگي به اين دارد كه چگونه بتوانند بين آن هماهنگي لازم را بر قرارسازند.{J

نقش زن را در محدوده خانواده و همسر بيان كنيد؟

پرسش

نقش زن را در محدوده خانواده و همسر بيان كنيد؟

پاسخ

قبل از بيان نقش زن در محدوده خانواده ابتدا خانواده و نيازهاي آن را ترسيم آنگاه جايگاه زن در خانواده و نقش او در تأمين نيازهاي خانواده روشنتر خواهد شد. خانواده حداقل از دو ركن مهم يعني زن و شوهر به وجود مي آيد و سپس با تولد فرزندان خانواده گسترده تر و نيازهاي متنوع تر و نقش هر كدام از اعضاء خانواده مضاعف تر و تعامل ميان اعضا پيچيده تر مي شود. بنابراين وقتي سخن از نقش زن در خانواده به ميان مي آيد اين سؤال مطرح مي شود نقش زن در كدام خانواده به خانواده اي كه فقط دو عضو دارد يعني زن و شوهر يا خانواده اي كه فرزند يا فرزندان متعددي نيز دارد و يا خانواده اي كه علاوه بر زن، شوهر و فرزندان افراد ديگري نيز مانند والدين تحت تكفل آن هستند هر كدام از خانواده هاي فوق بنا بر گستردگي و تعداد اعضاء آن نيازهاي متنوعي دارند كه زن در تأمين بخشي از آن نيازها ايفاي نقش مي كند.

ايفاي نقش در تأمين برخي از نيازها منحصرا به عهده زن مي باشد كه هيچ كس ديگري نمي تواند اين نيازها را تأمين كند و برخي از نيازها را با مشاركت ساير اعضا خانواده مي توان تأمين كرد. نيازهاي يك خانواده را مي توان به ترتيب زير بيان كرد:1. نيازهاي جسماني، 2. نيازهاي عاطفي، 3. نيازهاي فكري.

نيازهاي جسماني كه در واقع مربوط به جنبه هاي زيستي افراد است عبارتند از نياز به غذا، لباس، گرمايش و سرمايش، مسكن، نيازهاي جنسي.

يكي از مهمترين نقش هاي زن در خانواده تأمين نياز جنسي مرد (شوهر) است كه در واقع پاسخي به نياز جنسي و ارضاي غريزه جنسي خود زن نيز مي باشد. بدون ترديد زن به عنوان شريك جنسي مرد بايد همه شرايط را براي ارضاء اين نياز فراهم كند. اين در واقع وظيفه انحصاري زن در خانواده است اما ساير نيازهاي مادي مستقيما به عهده مرد است و زن در تكميل و نحوه تهيه و استفاده از آنها مي تواند نقش داشته باشد مثل اين كه وظيفه مرد است تغذيه خانواده را فراهم كند و زن در طبخ غذا و اينگونه امور مشاركت دارد.

از جمله نيازهاي مهم و اساسي ديگري كه خانواده دارد نيازهاي عاطفي است اگر نگوييم اين نياز بالاتر از نيازهاي جسماني است بلكه در عرض آن آن نيازهاست يعني اعضاء خانواده هر كدام به همان ميزان كه به غذا (آب و نان...) نياز دارند به عواطف نياز دارند گرچه زن و مرد در تأمين نيازهاي عاطفي يكديگر هر دو سهيم اند اما زن سرچشمه عواطف و منبع اصلي تأمين كننده نيازهاي عاطفي در خانواده است و خداوند نيز وجود زن را به گونه اي آفريده است كه وجود او سرشار از عواطف و هيجانات است بنابراين زن در خانواده به عنوان منبع اصلي عواطف نقش بسيار مهمي هم در استحكام خانواده و هم در رشد عاطفي و اخلاقي خانواده دارد و با ايفاي اين نقش مهم مي تواند خانواده را تبديل به يك كانون آكنده از مهر و محبت كند و هم موجب آرامش مرد و هم سلامت رواني كودكان شود و در

واقع به ارضاء صحيح و به موقع نيازهاي عاطفي از بسياري از ناهنجاري هاي رفتاري جلوگيري كند. البته زن علاوه بر نقش هايي كه به آن اشاره شد نقش هاي ديگري مانند تربيت فرزندان، مديريت داخلي خانواده، بهداشت خانواده نيز دارد، بنابراين به طور خلاصه مي توان گفت دو نقش اساسي در خانواده دارد:

1. نقش زن در قبال همه اعضاء خانواده.

2. نقش زن فقط در قبال شوهر.

زن در مقابل شوهر بايد متواضع، مهربان، صميمي و دلسوز باشد. حافظ حريم خانواده، عفت و پاكدامني خود و تأمين كننده نيازهاي جنسي و عاطفي شوهر باشد. هر چه زن در انجام اين مسؤوليت ها نسبت به شوهر اهتمام بيشتري داشته باشد شخصيت او نزد شوهر محبوبتر و ارزش او والاتر خواهد بود و به استحكام زناشويي آنها افزوده خواهد شد.

اما نقش و وظيفه زن در خانواده: مهمترين وظيفه زن خانه داري است و زن نبايد هيچ مسؤوليت و كاري را بر اين وظيفه مقدم بدارد، ادامه تحصيل و كار در خارج از خانه نبايد وظيفه اصلي زن كه خانه داري و شوهرداري است تحت الشعاع قرار دهد زيرا هيچ كس و هيچ چيزي نمي تواند جايگزين اين نقش مهم زن در خانه شود.

رشد و تعالي خانواده، آرامش آن و بيمه شدن آن در مقابل عوامل آسيب زا همه بستگي به انجام وظيفه زن در خانه دارد اگر زن اين رسالت مهم را به خوبي انجام دهد همه اعضاء خانواده در پرتو تلاش او به رشد و شكوفايي دست مي يابند و آرامش واقعي بر فضاي خانواده حكم فرما خواهد شد.

براي اطلاع بيشتر در اين زمينه ر.ك: آيين همسرداري،

ابراهيم اميني.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109