نويسنده : مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني
ناشر : مركز ملي پاسخگوئي به سوالات ديني
چرا خداوند زن را مثل مرد مستقل نيافريد؟ به طوري كه شنيده ام از پهلوي سمت راست مرد، زن را خلق كرد.
آيا اين تحقير زن نيست؟!
برخلاف تصور عمومي، خلقت زن به صورت مستقل انجام شده است. از قرآن و روايات استفاده مي شود كه زن و مرد از يك ذات و گوهر خلق شده اند و زن فرع بر مرد نيست، بلكه خداوند اولين زن را از ذات و اصلي آفريد كه همه مردها را از همان اصل خلق كرد.
قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد: "او است كه شما را از نفس واحدي آفريد و همسر او را نيز از جنس او آفريد". اعراف (7) آيه 189.
منظور آيه آن است كه خداوند همسر آدم را از جنس بشر آفريد، نه از اعضاي بدن وي. البته در روايات غير معتبر آمده كه حوا از يكي از دنده هاي آدم آفريده شد كه در تورات اين موضوع مطرح گرديده است.
تفسير نمونه، ج 3، ص 245.
اما از نظر بزرگان اين روايات از لحاظ سند و يا دلالت نارسا و ناتمام اند.
جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 460.
از طرفي در روايتي كه از امام صادق (ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است زراره مي گويد: از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: مردمي هستند كه مي گويند خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد. حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟! خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به
طور نوظهور پديد آورده آدم عليه السلام بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه انس من شده است؟ خداوند فرمود:اين حوا است. آيا دوست داري كه با تو بوده و مايه انس تو شده و با تو سخن بگويد؟". (علل الشرايع، ج 1، ص 29.)
پس خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم نيست.
چرا خداوند زن را از نظر آفرينش مستقل خلق نكرد؟
همچنان كه گفته ايد در قرآن آيات بسياري در مورد زنان آورده شده است و در اين ميان سوره نساء با اختصاص 176 آيه به زنان بيشترين آيات را در اين باره دارد.
متأسفانه آياتي كه آورده ايد؛ ترجمه اي تحريف گونه از آن ارائه داده ايد تا به هدف خود كه نشان دادن چهره اي خشن و ضد حقوق زن از اسلام است، برسيد. در اين نوشتار آيات سوره نساء را شرح داده و نشان مي دهيم كه هيچ آيه اي وجود ندارد كه بي احترامي به زنان كرده يا حقّي را از ايشان ضايع نموده باشد.
آيه اوّل سوره به آفرينش زن اختصاص دارد و براي زن آفرينش جداگانه و همسان خلقت مرد بيان كرده است، بي آن كه از مرد پديد آمده باشد.
آن چه ادعا كرده ايد كه قرآن وجود طبيعي زن را بخشي از وجود مرد مي داند، مربوط به سِفر تكوين تورات است كه زن را آفريده از يكي از دنده هاي آدم دانسته است. خداي سبحان با كشيدن خط بطلان بر اين انديشه كه در كتاب الهي تورات نفوذ كرده مي گويد:
"اي مردم، بترسيد از پروردگار خود! آن خدايي كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن، جفت او را خلق كرد و از آن دو تن، خلقي بسيار در اطراف عالم از مرد و زن بر انگيخت".(1)
"نفس واحده" كه در آيه اوّل سوره نساء آمده، آدم و حوا است كه نسل جوامع انساني به آن دو مي رسد. معناي "خلق منها" اين است كه از جنس آن آفريد، يعني از همان حقيقتي كه مرد آفريده
شده، زن نيز آفريده شد، چنان كه "الخاتم من فضة" يعني انگشتري از جنس نقره است. بنابراين زن و مرد همسانند و اگر همساني نبود، زندگي انساني پا نمي گرفت.
از آيات چنين نتيجه مي توان گرفت كه هر يك از زن و مرد انساني كامل است و در اين مورد هيچ كاستي در انسانيت زن وجود ندارد. در همه آيات هر جا از ارزش هاي انساني، سخني به ميان آمده، خطاب به هر دو است و اختصاص به يك جنس ندارد.
در پرتو اين نكته، جدايي افكندن ميان آن دو بر هيچ پايه درستي استوار نيست.
بنابراين زن و مرد از يك ذات و گوهر خلق شده اند و زن فرع بر مرد نيست، بلكه خداوند اوّلين زن را از ذات و اصلي آفريد كه همه مردها را از همان اصل خلق كرد.
روايت غير معتبري كه در برخي كتاب هاي روايي مطرح است (كه حوا از يكي از دنده هاي آدم آفريده شد) برگرفته از تورات تحريف شده است.(2)
از نظر انديشمندان ديني، اين روايات از جهت سند و يا دلالت نارسا و ناتمام است.(3)
در روايتي كه از امام صادق(ع) نقل شده، اين مطلب به صراحت رد شده است. زراره مي گويد: از امام صادق(ع) سؤال كردم: مردمي هستند كه مي گويند: خداوند حوا را از بخش نهايي ضلع چپ حضرت آدم آفريد، حضرت فرمود: "خداوند از چنين نسبت هم منزه است و هم برتر از آن است... آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او خلق كند؟ خداوند بعد از آفرينش آدم، حوا را به طور نوظهور پديد آورد".(4) پس خلقت حوا از ضلع و
دنده چپ آدم نيست.
پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 1.
2. تفسير نمونه، ج 3، ص 245.
3. جوادي آملي، زن در آيينه جمال و جلال، ص 46.
4. علل الشرايع، ج 1، ص 29.
آيا اين مطلب كه زن از باقيمانده گل آدم خلق شده صحيح است واگر صحيح است آيا اين نشانه برتري مرد بر زن است ؟
اجمالاًمي توان گفت روايات صحيح به مضموني كه اشاره نموديد وارد شده است اما برداشت برتري مرد برزن از اين روايات صحيح نمي باشد به اين توضيح كه :
حضرت علامه طباطبايي فرمودند : خداوند متعال حضرت حوا ( ع) را مانند حضرت آدم از گل تسويه نمود واز روح خوددراودميد. درروايتي از حضرت ابي جعفر ( ع) نيز آمده است كه خداوند سبحان با دست قدرت خود حضرت آدم ( ع) راازگل خلق نمود وازباقيمانده آن گل ، حضرت حوا را آفريد )) (1)
همچنين علامه در الميزان مي فرمايد : (( در نهج البيان شيباني است كه عمروبن ابي المقدام از پدرش نقل مي كند كه گفت از امام محمد باقر( ع) پرسيدم خداوندحوا را از چه آفريد؟ فرمود: اين مردم چه مي گويند، گفتم : مي گويند خداوند اورا از دنده اي از دنده هاي آدم آفريده ، فرمود : دروغ مي گويند ، آيا خداوند عاجز بود از اينكه وي را از چيز ديگري بيافريند ؟ گفتم جانم فداي تو باد . وي را از چه آفريد ؟ فرمود پدرم از پدرانش به من خبر داد وگفت كه پيغمبر ( ص) فرموده است : خداوند تبارك وتعالي يك قبضه از خاك برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط كرد - هر دو دستش راست است - واز آن آدم را آفريد، قسمتي از خاك زياد آمد و حوا را از آن آفريد .)) (2)
متاًسفانه از تعبير (( باقيمانده گل
آدم )) در احاديث مذكور چنين استنباط شده است كه مراد (( زايد بودن )) مي باشد ودر نتيجه وجود زن طفيل وجود مرد است . در حاليكه اين كلمه بار منفي ندارد . بعنوان مثال كوزه گر براي ساختن كوزه اي ابتدا گل مخصوص را آماده مي كند وكوزه اول را مي سازد وباز از گل باقيمانده كوزه ديگري را مي سازد . خداوند نيز از ابتدا خلقت آدم وحوا را اراده كرد واز قبضه خاكي كه برداشت، خلقت آدم را به انجام رسانيد واز قسمت ديگرش حوا را تحقق بخشيد .
پاورقي
1) در محضر علامه طباطبايي ، محمد حسين رخ شاد ، ص255
تفسير الميزان ، ج4،ص 232
بايد توجه داشت به استناد آيه شريفه ((ان اكرمكم عندالله اتقكم )) ملاك برتري وپستي انسانها تقوي است نه اينكه از چه چيز خلق شده اند .
چنانكه علامه طباطبايي ذيل آيه شريفه فوق مي فرمايد : (( اين جمله مطلبي جديد را بيان مي كند وآن عبارت از اين است كه چه چيزي نزد خدا احترام وارزش دارد ، تا قبل از اين جمله مي فرمود : مردم از اين جهت كه مردمند همه با هم برابرند وهيچ اختلاف و فضيلتي ، در بين آنان نيست . كسي بركسي برتري ندارد ، ....
2) در اين جمله مي خواهد امتيازي كه در بين آنان بايد باشد بيان كند ، اما نه امتياز موهم . امتيازي كه نزد خدا امتياز است،وحقيقتا ً كرامت وامتياز است.آن مزيتي كه مزيت حقيقي است وآدمي را بالا مي برد وبه سعادت حقيقيش كه همان زندگي طيبه وابدي ، در جوار رحمت پروردگار است مي
رساند عبارتست ازتقوي وپرواي ازخداكردن .)) (1)
در آفرينش آدم و حوا كه داراي دو فرزند پسر بودند زنان بعد چگونه خلق شدند؟
الف) مرحوم علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيه 1 سوره نساء مي فرمايد: «از ظاهر سياق برمي آيد كه مراد از «نفس واحده»، آدم و مراد از «زوجها» حوا است كه پدر و مادر نسل انسانند و ما نيز از آن نسل هستيم و به طوري كه از ظاهر قرآن كريم برمي آيد، همه افراد نوع انسان به اين دو تن منتهي مي شوند. از آيه شريفه برمي آيد كه نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهي مي شود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگري در انتشار اين نسل دخالت نداشته است».
اما درباره پرسش شما در ميان دانشمندان اسلامي دو نظر وجود دارد و هر كدام براي خود دلايلي از قرآن و روايات ذكر كرده اند. اينك ما هر دو نظر را به طور اجمال نقل مي كنيم :
1- در آن زمان هنوز قانون تحريم ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند قرار داده نشده بود و چون راهي براي بقاي نسل بشر غير از اين راه نبوده، ازدواج آنان با يكديگر صورت گرفته است، ناگفته پيداست كه دستگاه قانون گذاري از آن خداست : «ان الحكم الا للّه؛ هر گونه حكم از آن خداست» (سوره يوسف ، آيه 40)
چه اشكال دارد كه به طور موقت و از راه ضرورت، براي عده اي اين گونه ازدواج در آن زمان بلا مانع و مباح باشد و براي ديگران عموما تحريم ابدي شود؟ طرفداران اين نظريه از ظواهر قرآن براي خود دليل مي آورند كه خداوند عالم در «سوره نساء ، آيه 1» چنين مي فرمايد: وبث
منهما رجالاً كثيرا و نساءا از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان فراواني در روي زمين متشر ساخت{M.
ظاهر اين آيه مي گويد كه نسل بشر فقط به وسيله اين دو تن به وجود آمده است، و اگر غير از اين دو در بقاي نسل او دخالت داشتند، بايد بفرمايد وبث منهما و من غيرهما يعني، به وسيله اين دو وغير آنان ...{M علاوه بر اين در روايتي كه مرحوم طبرسي آن را در «احتجاج» از امام سجاد (ع) نقل مي كند اين مطلب تأييد شده است.
اصل اين كه حرمت ازدواج خواهر و برادر از مسائل تشريعي است نه تكويني و در آن زمان اين موضوع تشريع نشده بود و نسل بشر كنوني طبق آيه شريفه به فرزندان آدم برمي گردد و اين موضوع خلاف طبيعت و فطرت انسان نيز نمي باشد زيرا در تاريخ بشري در بين امت هااز اين چيزها (ازدواج با محارم) معمول بوده است و حرمت، موضوعي است كه بستگي به تشريعي الهي دارد و در صورت عدم تشريع حرمت بي معنا است و در آن زمان نيز ازدواج با خواهر حرام نبود.
براي آگاهي بيشتر ر.ك: الميزان عربي، علامه طباطبايي، ج 4، ص 150 و 154).
2. برخي ديگر معتقدند كه فرزندان آدم با دختراني غير از نسل آدم ازدواج كردند زيرا برحسب روايات پيش از آفرينش حضرت آدم(ع)، خداوند متعال نسل هاي متعددي را از انسان آفريده است كه بقيه نسل ها منقرض شده اند و هيچ اشكال عقلي ندارد كه انسان ها از نسل آدم باشند و فرزند آدم كه شيث نبي باشد با دختري از نسل غير آدم ازدواج كرده است خلاصه كدام دليل
قطعي براي قبول هيچ يك از دو نظريه نيست. اگر چه نظريه اول با ظاهر آيات و روايات سازگارتر است.
چرا حضرت حوا3 در آزمايش الهي گول خورد، آيا به جهت خلقت زن بودنش بود؟
پرسش گر محترم در جريان وسوسة شيطان هر دوي آن ها، مرتكب ترك اولي شدند. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: "فَاَزَلَّهُمَا الشَّيط_َن ُ عَنها فَاَخرَجَهُما مِمّا كانا فيه ِ; (بقره 36) پس شيطان موجب لغزش آن ها شد و آنان را از آن چه بودند ]بهشت خارج ساخت "( ر.ك تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 185، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان علامه طباطبايي ترجمه آيت اللّه ناصر مكارم شيرازي ج 1، ص 172، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي )
در قرآن كريم چرا اشاره مي شود كه ما زنان را براي آسايش مردان خلق كرديم؟
آنچه شما پرسيده ايد در بيست و يكمين آيه از سوره روم است. در اين سوره خداوند نشانه هايي كه نشانگر وحدانيت او و تدبيرش در ادارة عالم است مي پردازد. و از آيه 20تا25 و با تعبير "مِن آياته" به چند نمونه اشاره كرده است.
از جمله مي فرمايد : "از نشانه هاي او اينكه از [نوع] خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري، در اين نعمت، براي مردمي كه مي انديشند قطعاً نشانه هايي است."
1. پس اولين نكتة بدست آمده از اين آيه اين است كه خلقت ازدواج و قراردادن مودت و مهرباني ميان آنها از آيات و نشانه هاي خداست.
2. در اين آيه شريفه، نفرموده است زنان براي آسايش مردان هستند. بلكه اولاً سخن از آرامش است نه آسايش. دوماً عبارت "جعل بينكم" نشان مي دهد كه بين اين دو زن و مرد مطلب بطوري مساوي در جريان است، يعني زن با مرد احساس آرامش مي كند و مرد با زن، و بين آن دو رحمت و مودتي بوجود مي آيد كه زاييدة اين آرامش است.
علامة طباطبايي در توضيح اين مطلب معتقدند :
"هر يك از آن دو في نفسه ناقص و محتاج به طرف ديگر است و از مجموع آن دو، واحدي تام و تمام درست مي شود و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوي ديگري حركت مي كند و چون بدان رسيد آرام مي شود.چون هر ناقصي مشتاق كمال است و هر محتاجي
مايل به رفع نياز و فقر خويش است و اين حالت همان شهوتي است كه در هر يك از اين دو طرف بوديعت نهاده شده."(1)
3. نتيجه تدبير الهي در اين آيه اين گونه تبلور مي كند كه "ميانتان دوستي و رحمت نهاد" يعني اين فرايند زناشويي به دوستي و محبت و كمك به يكديگر مي انجامد. پس چه در اصل اين پيوند و چه در نتيجة حاصل از آن، مرد اصالتي ندارد و زن اسير و بازيچه قرار داده نشده است. بخشي از توجه اسلام به اين موضوع را مي توانيم از طريق نگريستن به قانون ازدواج در اسلام مشاهده كنيم، از سويي اين وظيفه مرد تعريف شده كه عرض حاجت كند و به خواستگاري رود اما در مقابل اين زن است كه بايد ابتدا صيغه را جاري كند و بگويد خود را به ازدواج تو درآوردم و مرد پاسخ دهد: "پذيرفتم". به اين ترتيب از ابتدا تا انتها، هر دو اصل هستند و هيچ كدام مفعول مطلق نيست.
4. خداوند در انتهاي آيه فرموده اين موضوع از مواردي است كه بايد به آن تفكر كنيد يعني مودّتي كه ميان زن و مرد بوجود مي آيد اساس تشكيل خانواده، و خانواده اساس تشكيل اجتماع است كه منجر به كمال زندگي دنيا و آخرت انسان مي شود اين هدف نهايي آيه است(2) كه ما را به تفكر در خود دعوت مي كند و سؤالي كه حضرتعالي پرسيديد، سؤالي حاشيه اي است كه آيه اصلاً در پي بيان آن نيست.
منابع و مآخذ :
1. الميزان، ج16، ص247
همان، ص247
خاهشاً در مورد "فمينيسم" يه مقدار شرحي بدهيد و آنرا مورد
نقد و بررسي قرار نماييد.؟
تاريخچه و برداشت ها
بي گمان ستم به زنان يكي از سياه ترين نقطه هاي تمدن بشري است; چه آن زمان كه زن، انسان شناخته نمي شد و مانند حيوانات اهلي به شمار مي آمد و هنگام قحطي براي استفاده از گوشتش به قتل مي رسيد; (1) و چه همين اواخر كه قوانين اروپا زن را از اغلب و اهم حقوق محروم مي ساخت . هر گونه تلاش در بهبود اين روند موجه و معقول مي نمايد . يكي از جريان هاي مدعي انحصار در دفاع از حقوق زنان، رويكرد فمينيستي است .
«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . جنبش هاي دفاع از حقوق زنان در آغاز براي اعتراض به برخي نابرابري هاي اجتماعي شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جرياني فرهنگي و سياسي تبديل شدند; جرياني كه بر اساس انگاره هاي مشخص ايدئولوژيكي به تحليل نابرابري هاي زنان و آرمان هاي زنانه (feminine) مي پرداخت و راهبردهايي خاص مطرح مي كرد . نهضت برابري طلبي زنان كه به صورت جنبش سياسي سازمان يافته و منسجم از سابقه اي كم تر از دو قرن برخوردار است (2) ، در ذات خود گرايش هاي مختلف سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيك تا آنجا كه مبتكري چون «ريك ويلفورد» تصريح مي كند، بهتر است به جاي واژه «فمينيسم از واژه «فمينيسم ها» استفاده كرد . (3) با وجود اين مهم ترين دغدغه آنان ارتقاي موقعيت زنان در جامعه و ايجاد برابري و همساني بين زن و مرد است . (4)
«البته اين نكته حائز اهميت است كه بدانيم همه كساني كه صادقانه مي گويند براي منافع زنان
اهميت قائل هستند، فمينيست نيستند . مساله مهم نحوه تفسير اين منافع است . كسي كه منافع زنان را بر اساس نگرش سنتي به زن تفسير مي كند، فمينيست نيست . چنين شخصي ممكن است واقعا به حمايت از منافع زنان بپردازد، اما از ديدگاه يك فمينيست اساسا در شناخت اين منافع دچار خطا شده است . (5) . . . از نظر فمينيست ها، جامعه تحت حاكميت مردان، به نفع مردان و عليه منافع زنان و در يك كلمه «مرد سالار» بوده است . . . (6) و فمينيسم در اصل شورشي است عليه نگرش سنتي به زنان و نقش آنان در جامعه; با اين باور كه استناد به عوامل بيولوژيكي يا روان شناختي در تقسيم وظايف و تفكيك برخي كاركردها به زنانه و مردانه، توجيهي ساختگي براي موقعيت پايين تر زنان در جامعه است . (7)
در غرب پنج تلقي مهم از فمينيسم وجود دارد:
1- ليبرال فمينيسم: فمينيست هاي اوليه كه از فردگرايي ليبرالي (8) متاثر بودند، در قرن هيجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و مردانه كاملا يك سان است و نقش جنسيت را، به رغم علوم زيست شناختي و تجربي، به كلي و به نحوي متعصبانه انكار مي كردند . (9) تاكيد فمينيست هاي ليبرال بر برابري زنان با مردان از نظر قانوني و سياسي است .
2- فمينيسم ماركسيستي: از نظر ماركسيسم، مفهوم «طبقه كليد درك تمام پديده هاي اجتماعي از جمله ستم بر زنان است . جامعه مطلوب ماركسيسم جامعه بدون طبقه (10) است . برخورد ماركسيسم با مساله زن طبيعتا با روش ماترياليسم تاريخي پيوند دارد . از اين رو، سرشت زن را از رابطه متقابل ديالكتيكي عمل (Praxis)
و ساختمان زيستي و شرايط اجتماعي او متشكل مي داند . انگلس مي گويد: «تابعيت زن شكلي از ستم است كه از نهاد جامعه طبقاتي سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمايه قرار دارد، تا امروز دوام آورده است . (11)
ماركسيسم پايه مادي ستم زنان را در تقسيم جنسيتي «كار» مي جويد و نخستين شرط رهايي زن خانه دار را در آن مي بيند كه جنس مؤنث خانه را ترك كند; ولي روشن نمي سازد چرا از زمان هاي اوليه تقسيم كار «طبيعي مردان را به توليد لوازم كار و معاش و زنان را بيش تر به كار خانگي مشغول كرد . ماركسيست ها، فمينيسم ليبرال و فمينيسم راديكال را اشكال نادرست آگاهي مي دانند كه زنان خارج از طبقه كارگر خلق كرده اند .
3- فمينيسم راديكال (12) : اين گرايش براي از بين بردن ساختار هر گونه تمايزات و تفاوت هاي جنس گونگي (Gender) مي كوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر عرصه هاي قانون و اشتغال در روابط شخصي، خانه و حتي تصورات دروني مورد تعرض قرار دهد . اين نظريه جنس گونگي را مساله اصلي مي داند و هدف خود را محو آن، تثبيت وضعيت (Androgyny) و نفي هرگونه خصوصيت، رفتار و نقش استوار بر جنسيت اعلام مي كند و براي تفاوت هاي طبيعي و غير تحميلي زن و مرد هيچ توضيحي ندارد . (13)
4- سوسيال (14) فمينيسم: اين جريان مي كوشد با استفاده از روش ماترياليسم تاريخي، مسائل مورد توجه راديكال فمينيسم را بررسي كند . به گفته ژوليت ميچل، «اين گرايش، روايتي فمينيستي از روش ماركسيستي است براي آن كه بتواند به سؤالات فمنيستي پاسخ هاي سوسياليستي بدهد .» (15) از ديدگاه آنان، تازماني كه
زنان «برابري اجتماعي به دست نياورده اند، كسب حقوق برابر بي معناست .
در اين نظريه كه تلفيقي از ديدگاه هاي دو نظريه اخير است، سوسياليست ها معتقدند هم نظام جنسيتي و هم نظام اقتصادي در ستم بر فمينيسم زنان نقش دارد . آن ها بسياري از عوامل عيني ديگر را انكار مي كنند يا نمي بينند . (16)
5 . فمينيسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهي متاثر از ديدگاه هاي پست مدرنيستي با تكيه بر روان شناسي رفتار گرايانه بر حفظ ويژگي هاي زنانگي تاكيد ورزيدند . آنان باورهاي فمينيست هاي راديكال را قابل دسترسي مي دانند; اما به نحوي كه خود مي تواند اشكال جديدي از ستم را بيافريند . اينان معتقدند زن نيازمند خانواده، همسر و فرزند است . نوع روابطي كه از بدو تولد ميان دختر و پسر وجود دارد، ايجاد كننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه نقش ازدواج و نقش مادري . اين گروه نظريه «مردان و زنان با تعاريف جديد» را پيشنهاد مي كند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعي سخن مي گويد و حتي بر حذف نمادهاي جنسي از كتب درسي اصرار مي ورزد . (17)
بنيان هاي فكري فمينيسم و نمودهاي آن
پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، اشاره به ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن سودمند مي نمايد . فمينيسم در امور زير ريشه دارد:
الف) سكولاريسم:
سكولاريسم يعني «نظريه اي كه بر اين باور است قوانين و مقررات حقوقي، آموزش و پرورش، تعليم و تربيت و . . . بايد به جاي مذهب، بر حقايق و علم مبتني باشد» .
(18) ويژگي هاي سكولاريسم عبارت است از:
1 . دنيازدگي
2 . لامذهبي
3 . دين زدايي از اخلاق و علم
4 . نفي حكومت بر اساس دكترين ديني (19) .
فمينيست هاي افراطي نمي توانند به ارزش هاي ديني معتقد باشند; زيرا مسائل حقوقي و سياسي - اجتماعي مربوط به زنان را از قلمرو هر ديني بيرون مي دانند . بنابراين، احكامي مانند حجاب، ممنوعيت سقط جنين، ضابطه مند شدن روابط جنسي و احكام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزشهاي ديني را مصداق ستم به زنان معرفي كرده، در جهت نابودي آن مي كوشند . بدين لحاظ، در كنوانسيون رفع تبعيض، هر گونه قيد در روابط زن و مرد با عنوان تبعيض عليه زنان محكوم شده است . كنوانسيون فوق در مواردي، با ضوابط اسلام موافق است اما با حدود 50 اصل مسلم اسلامي تعارض دارد . اين كنوانسيون سقط جنين و ازدواج با همجنس را آزاد و مشروع مي خواند، همان گونه كه امروزه در كشورهايي چون نروژ، سوئد و هلند و . . . جنبه رسمي و قانوني پيدا كرده است .
نمونه ديگر، كنفرانس هاي جهاني زن است . مفاد كنفرانس پكن (چهارم) با شديدترين واكنش جناح هاي ديني جهان مواجه شد . شايد تلاش اخير جوامع غربي در علمي جلوه دادن و طبيعي شناختن همجنس بازي - به نحوي كه اين مساله حتي در كتاب هاي منعكس شده است (20) در همين راستا باشد .
نقد مبناي سكولاريستي
اين نوشتار به نقد تفصيلي سكولاريزم نمي پردازد و با توجه به موضوع اصلي بحث اشاره اجمالي بدين مطلب را كافي مي داند .
گذشته از مباحث فلسفي و كلامي و با قطع نظر از ساير اديان، بي ترديد اسلام
با سكولاريزم قابل جمع نيست چه اين كه عقل پسندگي (راسيوناليسم)، علم محوري (سياانتيسم) و نسبيت ارزش ها و . . . كه از مؤلفه هاي فكري سكولاريسم است با آموزه هاي اسلامي ناسازگار است . مسلمانان به جامعيت دين و جاي داشتن امور اجتماعي و مدني در محدوده دين، پيوند دنيا و آخرت معتقدند . نظام حقوقي و فروع دين نيز از مسائل مدني، حكومتي و سياسي آكنده است و اجراي برخي از ابواب فقهي بدون تشكيل حكومت ممكن نيست . همچنين اسلام، عقل را از منابع استنباط احكام شرعي مي داند و از تلازم حكم عقل و شرع، قانون شايسته، قانوني است كه بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني باشد و اين امر بر شناخت كامل تمام ابعاد جسمي و روحي، نيازها، غرائز و استعدادها، كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن متوقف است . حقيقتي كه با پيشرفت علم و تاملات فكري روز به روز جهل بشر بيش تر در آن مكشوف مي گردد . از اين رو، قوانين بشري همواره با تغيير و تحول روبه رو است . ويليام جيمز «معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا» مي دانست و «انيشتين تصريح مي كرد، «انسان هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تا كنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان آشنا شده و در مقابل مجلداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حل و كشف كامل اين معما خيلي دور است (21) . تنها خداوند مهربان عليم و حكيم مطلق است . (22) احكام و معارف اسلامي مؤيد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آن ها نيست;
گرچه به دليل قصور علم و عقل، گاه احكام ديني از دسترس علم و دين فراتر است; زيرا انسان و مصالح و مفاسد در ماديات و تمنيات مادي منحصر نمي گردند . وظايف و حقوق بشر و از جمله زن با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طراحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، با ناظر بودن آن به دنيا و آخرت منافات ندارد . عقل به طور قطعي حكم مي كند تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم; زيرا انسان:
1 . به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را به دقت و كمال نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسيار دارد .
2 . نمي تواند در وضع قوانين كاملا از انواع خود خواهي تهي باشد . از اين رو، براي وضع قوانين، صلاحيت تام اخلاقي اش محرز نبوده، معلوم نيست تا كجا عدالت را مي شناسد و آن را حتي عليه خود رعايت مي كند .
3 . از آفاتي چون غفلت، خطا و نسيان رنج مي برد .
با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از تبيين كوچك ترين مساله مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، به نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، معقول و انساني دست مي يابيم (23) قرآن كريم مي فرمايد: «و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون . (24)
دستگاه «حق - تكليف اسلامي به مصالح و مفاسد واقعي ناظر است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا با اوضاع و شرايط تغيير مي يابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغير تقسيم مي شوند . شرع مقدس با مكانيسم هاي
خاصي كه پيش بيني كرده، به ويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت امضاء كرده است .
پي نوشت ها:
1. رساله نوين، امام خميني(ره)، ترجمه عبدالكريم بي آزار شيرازي، ج 3.
2. نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريتزرجورج، ترجمه محسن ثلاثي، ص 459 - 464.
3. فمينيسم اسلامي، مجموعه مقالات هم انديشي بررسي مسايل و مشكلات زنان، رضا متمسك، ج 1، ص 459.
4. Altman, Andrew; Arguing about law; U.S.A: Wadsworth, 6991; P.081.
5. Ibid;p.971.
6. Ibid; p.977.
7. I bdi; P.971.
8. ليبراليسم متخذ از واژه )liberty( به معناي آزادي در انتخاب، آن گونه كه شما مي خواهيد زندگي كنيد، بدون مداخله ديگران.
(ر.ك: B.B.C, English Dictionary, Harpercollins Publisher. London, 1the Ed 3991, P.446)
to socilogy Feminist Prespectives. london. Routledge, 2991And; Mandel, Nancy;
9. Abott and Wallace, An Introduction
Feminist Issues, Race, CLass and Sexuality; York University,
و نيز ر.ك: آليسون جگر،همان، به نقل از مجله زنان شماره 28، ص 51.
10. درباره ماترياليسم و ماترياليسم تاريخي ر.ك: سير حكمت در اروپا، محمد علي فروغي، ج 3، ص 34 - 59؛ نقدي بر ماركسيسم، شهيد مرتضي مطهري.
11. مجله زنان، شماره 28، ص 51.
12. اين كلمه از واژه )radix( در زبان لاتيني اخذ شده به معناي گرايش به نظريه هاي سياسي تندرو، كه خواهان دگرگوني بنيادي و فوري در نهادهاي اجتماعي و سياسي موجود هستند و غالباً در مورد كساني اطلاق مي شود كه از مؤسسات سياسي و اجتماعي موجود ناراضي و حتي عصباني هستند.(مكتب هاي سياسي، بهاءالدين پازارگاد، ص 93 و 94)
13. مجله زنان، سال پنجم، شماره 31، ص 41.
14. اين
واژه متخذ از كلمه )Social( فرانسوي و به معناي اصالت اجتماع يا جامعه است و معمولاً به معناي «تئوري يا سياستي است كه هدف آن مالكيت يانظارت جامعه بر وسايل توليد - سرمايه، زمين، اموال و... و اداره آن ها به سود همگان است و مهم ترين عنصر مشترك نظريه هاي سوسياليستي، تأكيد بر برتري جامعه و منافع فردي است. (مكتب هاي سياسي ص 110 - 118).
15. مجله زنان، شماره 31، ص 43.
16. نگاهي به فمنيسم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي (نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها) نگاهي به فمنيسم، ص 18 و 19.
17. همان، ص 20.
that laws, education, should be based on facts, science, rathar than religion.
81. Secularism: The belif
19. همان، ص 12.
20. ر.ك: مجله فرزانه، دوره دوم، ص 131 - 137.
21. ر.ك: اسلام و حقوق بشر، زين العابدين قرباني، ص 28 و 29.
22. سبأ(34):3.
23. ر.ك: فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ص 31 - 33 و 77 - 85.
24. مائده(5):50.
فمينيسم، فراز يا فرود؟
قسمت دوم
«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، اشاره به ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن سودمند مي نمايد . فمينيسم در سكولاريسم، اومانيسم و ليبراليسم ريشه دارد كه در شماره قبل به نقد مبناي سكولاريستي آن پرداختيم; در اين شماره به دو مورد ديگر مي پردازيم:
ب) اومانيسم
مفهوم امروزي واژه اومانيسم آن، چيزي است كه
«شلر» آلماني مطرح كرده است «خواست انسان، معيار و مقياس همه چيز است (1) . بر اين اساس، اومانيسم نگرشي كلي است كه بينش هاي فلسفي، هنري، حقوقي، اخلاقي و حتي رشته هاي علمي را تحت تاثير قرار مي دهد و جهت دار مي سازد . از اين منظر، بايد انسان در جهان بيني، هنر، ايدئولوژي، اخلاق، حقوق و . . . مدار و محور هرگونه تلاش قرار گيرد و خالق همه ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شر باشد . در واقع «انسان جاي «خدا» مي نشيند و قادر است توجه به دين و ارتباط با ماوراي طبيعت مشكلات زندگي و دنياي خود را حل و فصل كند . (2)
نتيجه اومانيسم، مادي قلمداد كردن انسان، نفي حاكميت خداوند، زميني ساختن دين و بي اعتبار كردن آن است . آنچه اصالت دارد، خواسته ها و لذات هاي انسان است و اگر ديني هم معتبر باشد، بايد در جهت تامين هواهاي افراد و هماهنگ با خواست هاي آن ها گام بردارد . اومانيست ها اگر از «دين انساني نيز سخن مي گويند، مرادشان دين تابع هوس هاي اين و آن است . مبناي فلسفي اومانيسم متاخر، پوزيتويسم است . اگوست كنت، بنيان گذار مكتب پوزيتويسم، (در اوايل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دين براي بشر معبود آن را «انسانيت قرار داد، خودش عهده دار رسالت اين آيين شد و مراسمي براي پرسشش فردي و گروهي تعيين كرد) . آيين انسان پرستي (جنوبي، كه نمونه كامل اومانيسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امريكا پيرواني پيدا كرد كه رسما به آن گرويدند و معابدي براي پرستش انسان بنا نهادند . اين گروه خانه اگوست كنت در پاريس را
كعبه مي دانند و معشوقه ناكامش را چون مريم عذرا مي شمارند . (3)
فمينيسم در آغاز شكل گيري، ماهيتي اومانيستي داشت . اگوست كنت، جان استوارت ميل و همسرش هاربت تايلور، ساراگريمكه و فرانسيس در قرن نوزدهم از معروف ترين طرفداران نظريه تعميم حقوق فردي اومانيستي به زنان و نخستين رهبران فمينيسم ليبرالي بودند . ترتيب جنسي آرماني براي فمينيست هاي ليبرال، ترتيبي است كه طي آن هر فردي هر نوع زندگي را كه مي خواهد براي خود برگزيند و گزينش او از سوي ديگران پذيرفته شود . اين گروه، جنسيت فرد را با حقوق او صد در صد بي ارتباط مي داند و معتقد است كه سرشت زنانه و مردانه كاملا يكسان بوده، تنها «انسان وجود دارد نه جنسيت . از اين رو با پذيرش نقش هاي متفاوت و از پيش تعيين شده براي مذكر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد كه در روابط زناشويي، شادكامي و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشكيل خانواده و تربيت فرزند . (4)
اگر هوس انسان محور و ملاك همه امور باشد، قانون اعطاي حق خودداري از تمكين جنسي به زنان در مقابل همسر، مشروعيت هرگونه ابتذال اخلاقي و اجتماعي و كورتاژ و . . . و همجنس بازي بر اساس جدايي روابط از توليد مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسي و نيز مبارزه با بسياري از احكام ديني و مقررات اجتماعي پديدآورنده محدوديت هاي شرعي، اخلاقي و حقوقي به بهانه مخالفت با انسانيت انسان ها، در همين راستا تحقق مي يابد .
نقد مبناي اومانيستي
اومانيسم با همه اشكالات سكولاريسم رو به رو است . افزون بر
اين، حقوق مردم كه ابزار زندگي جمعي و تامين سعادت آنان است، نبايد تنها به واقعيت هاي صرفا تجربي و متغير منوط شود; زيرا اين كار ممكن است آثاري به ظاهر مفيد در بر داشته باشد; اما مضافا بر سستي مباني فلسفي پوزيتويسم كه همه واقعيت هاي عالم را مادي و محسوس مي پندارند و شناخت هاي تجربي و حسي را جزم انديشانه، عاري از خطا و اشتباه فرض مي كند، پوزيتويسم حقوقي از نظام زندگي مدني و حقوقي اجتماعي اخلاق زدايي كرده، حقوق را به نوعي حل المسائل مبتني بر تجربه تبديل مي كند كه به نام انسان و انسانيت جز تامين هر چه بيش تر منافع مادي هدفي ندارد و ساير مصالح انسان را در نظر نمي گيرد . بدين سبب امروزه در جوامعي كه حقوق را در خدمت هوس ها و خواسته هاي انسان قرار داده اند، (5) بسياري از روش هاي خلاف اخلاق و عفت رسميت يافته است . اومانيسم، رابطه مخلوقيت و بندگي آدميان با خداوند را آگاهانه نفي مي كند; در حالي كه توجه به خداوند تبارك و تعالي (حقيقت مطلق) و رابطه انسان با او مبناي هر حق و حقوقي به شمار مي آيد .
«انسان موضوع اومانيسم، حيوان ناطق و موجود مادي صرف است و انسانيت مورد نظر آنان نيز چيزي جز غرائز و تمنيات نفساني نيست; در حالي كه انسان موجودي مادي و معنوي است و بعد مادي اش وسيله تكامل روحي و معنوي او شمرده مي شود; و انسانيت انسان در قرب الي الله و وصول به مقام خليفة اللهي نهفته است .
آري، همه چيز براي انسان خلق شده است; اما انسان مخلوق خدا است نه شريك و در عرض او
. سخن «كانت - «هر انسان بايد به عنوان غايتي في نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن كه صرفا وسيله اي براي تحقق بعضي مقاصد باشد» - و اصل حرمت گذاري مطلق و بي قيد و شرط به انسان با اسلام، سازگار نيست; (6) گرچه ممكن است گفتار كانت در مقام نقادي عقل عملي، به جهتي ديگر ناظر بوده، با انسان شناسي اسلام مخالفت نداشته باشد . (7)
افزون بر اين، همه چيز براي انسان خلق شده، ولي خود او براي تقرب به خداوند پديد آمده است; «و اصطنعتك لنفسي (8) و «خلقتك لاجلي .
پارادوكس «فمينيسم - اومانيسم
معمولا در گرايش هاي فمينيستي از برابري زن و مرد و محور قرار دادن «انسانيت سخن به ميان مي آيد; اما عملا در اين گروه ها دفاع يك جانبه از زن و «زن مداري چشمگير است . آليسون جگر (Alison Jaggar) مي نويسد:
«بر خلاف تصور، آرمان راديكال فمينيست ها آرمان دو جنسي نيست، آرمان دو جنسي (Androgyny) متضمن تركيبي از صفات مردانه و زنانه است; حال آن كه بسياري از راديكال فمينيست ها، صفات ارزشمند را صفات ويژه زن مي دانند . از اين رو، آرمان انساني آرمان زن است . . . . انسان آرماني زني است كه مي تواند تمام نيروهاي انساني خود را تكامل بخشد . . . . يكي از شعارهاي راديكال فمينيسم، اين مفهوم را چنين خلاصه مي كند: «آينده مؤنث است .» . (9) «سيمون دو بوار» نيز موجوديت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فرديت و آزادي زنان قرار مي دهد . (10)
ج) ليبراليسم
ليبراليسم از واژه Liberty ] »به معناي آزادي بي قيد و
شرط در انتخاب هرگونه زندگي و به عبارت ديگر، آزادي انسان در خواسته ها و تمنياتش و تلاش در راه رسيدن به آن پذيرفته شده است . (11) اين فلسفه آزادي و خوش باشي كه شايع ترين فصل مشترك جهان بيني مردم غرب به شمار مي آيد، تا حدي معلول محدويت هاي قرون وسطايي دنياي غرب است . رهاورد اين محدوديت ها، جريان آزادي خواهي افراطي و اصالت لذت است كه بعد از رنسانس شكل گرفت . يكي از مباني مهم ليبراليسم، اصالت فرد و نفي هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهي غير از تشخيص فردي است . جرمي بنتام مي گويد: «به طور كلي مي توان گفت هيچ كس به خوبي خود شما نمي داند چه چيزي به نفع شما است . هيچ كس با چنين پي گيري و شور و شوقي، مايل به دنبال كردن آن نيست (12) ; به عبارت ديگر، چه كسي حق دارد بگويد خواست «واقعي و مصلحت هر كس، غير از آن چيزي است كه خود او مي گويد؟ به گفته «آيزايابرلين ،
«اين عمل، نوعي «خود جايگزين سازي شرم آور» است . هر يك از افراد را بايد قابل اعتمادترين داور در اميال خويش به حساب آورد» . (13)
اين طرز فكر در نخستين جلوه هايش، در فرهنگ و تمدن اخير غربي بر اساس اصالت فرد و نفي حاكميت هر نوع نظام اجتماعي به وجود آمد; گرچه آرام آرام به سوي پذيرش نسبي جامعه حركت كرد و از «ليبراليسم سوسيال سر در آورد:
«هسته متافيزيكي و هستي شناختي ليبراليسم ، فردگرايي است . تعهدات ليبرالي نسبت به آزادي، مدارا و حقوق فردي از همين مقدمه ناشي مي شود . . . فرد
گرايي هستي شناختي، مباني فلسفي لازم براي فرد گرايي اخلاقي و سياسي را به وجود مي آورد; لذا در اين طرز تفكر، فرد و حقوق و خواست هاي او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست هاي آن مقدم داشته مي شود .» (14) همچنين تملك مطلق انسان بر خويشتن، از انديشه فردگرايي ملكي ليبرالي ناشي شده است كه به موجب آن زندگي «فرد» به خود او «تعلق دارد . اين زندگي، دارايي خود او است; به خداوند، جامعه يا دولت تعلق ندارد و مي تواند با آن هر طور كه مايل است رفتار كند . (15) «هابز» آزادي را حق طبيعي انسان، به نحوي كه هيچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، مي پنداشت .
تجربه گرايي نيز از اصول اين طرز فكر است . مباني آكادميك تجربه گرايي، بخشي از تاريخ ليبراليسم است . راسل در «فلسفه سياست مي گويد: «جوهر بينش ليبرالي اين نيست كه چه باورهايي پذيرفته شده اند، بلكه چگونگي پذيرفتن آن ها است . باورها بايد به گونه اي آزمايشي پذيرفته شوند . بدين گونه است كه روش قبول آرا در علم را در مقابل عقايد خداشناسانه يا فلسفي قرار مي دهيم .» (16)
براي درك تاثيرات ليبراليسم در گرايش هاي فمينيستي، توجه به ويژگي ها و نتايج انسان شناسي ليبرال سودمند است:
1 . آزادي خواهي افراطي: در ليبراليسم، اين واژه معمولا به صورت «آزادي از» چيزي تعريف مي شود و نه «آزادي براي منظوري; يعني تفسير آزادي به معناي سلبي آن و به مثابه موقعيتي كه در آن شخص به هيچ قيدي مقيد نيست و در امورش هيچ گونه و از سوي هيچ منبعي، هيچ مداخله اي نمي شود . (17)
2
. خود محوري در مديريت اجتماعي: فارغ بودن انسان از حاكميت وحي و شريعت و قانون الاهي و ديني و اكتفا به داده هاي صرفا بشري در قوانين اجتماعي بدون هيچ التزامي به رهنمود انبيا . (18)
3 . مطلق انديشي در تساهل و تسامح: اباحي گري و مداراي مبتني بر پلوراليسم عقيدتي، يعني هر فرد مي تواند به هر چيزي معتقد باشد و هر چيز را تبليغ كند و هرگونه مايل است عمل كند و كسي يا نهادي حق مداخله ندارد . (19)
4 . حاكميت اميال: ليبراليسم معتقد است رشد انساني از نظر شخصي و شخصيتي و فرهنگي و رفتاري يا اقتصادي و اجتماعي به اين است كه هر كس هرگونه دلش مي خواهد حركت كند و قيد و بندي را نپذيرد . فرد از ديدگاه «هابز» ، «هيوم و «بنتام به اين مفهوم كه هدف ها و مقاصد خود را به حكم عقل برگزيند، عاقل نيست; به عكس، اين شهوات، خواهش ها، تمنيات و بيزاري ها هستند كه به فرد جان مي بخشند و انگيزه لازم براي حركت در سمت و سوي معيني را فراهم مي آورند . عقل فقط خدمتكار يا برده شهوات و خواهش ها و وسيله محاسبه ارضاي تمايلات قلمداد مي گردد . (20)
فمينيسم تا حدود زيادي مديون ليبراليسم است . فمينيست هاي اوليه از فرد گرايي ليبرالي متاثر بودند . يكي از گرايش هاي فمينيستي معاصر گرايش اگزيستانسياليستي (مكتب اصالت وجود) مبتني بر تفسير خاص «سيمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است . مفهوم «آزادي و اختيار مطلق در اگزيستانسياليسم، صورتي افراطي از مفهوم ليبرالي و اومانيستي «آزادي است كه در واقع، جز ميدان
دادن به هواهاي نفساني معنايي ندارد .
از ديدگاه اگزيستانسياليسم، انسان، به هيچ جبر و ضرورتي محكوم نيست و بر عكس همه موجودات ديگر كه سرشت و بيعت خاص دارند، طبيعتي خاص ندارد و موجودي كاملا مختار و آزاد است . دايره آزادي او تا آن جا است كه حتي خودش به خودش سرشت و ماهيت مي دهد . اين امر مستلزم آن است كه هر چه ضد آزادي او باشد، وي را از انسانيت خارج كند . بنابراين، انسان نبايد به چيزي تعلق داشته باشد و نبايد بنده و تسليم چيزي جز خود شود . پس اگر كسي بخواهد انسانيتش را حفظ كند، بايد آزاد آزاد باشد . به همين دليل، اگزيستانسياليست هاي الحادي حتي اعتقاد به خدا را منافي آزادي بشر و ضد كمال انسان مي دانند . (21)
نفي نهاد ازدواج و خانواده و معرفي آن به عنوان فحشاي عمومي و عامل بدبختي زنان در گفتار «سيمون دوبوار» و جايگزيني نظريه «زوج آزاد» و «همزيستي مشترك و بدون هيچ گونه تعهد و مسؤوليتي ميان زن و مرد براي تامين آزادي مطلق زن و مرد، و تصريح به «سوسياليسم جنسي كه زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند (22) ، در همين راستا ارزيابي مي شود; و نيز اين كه «كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان مي گويد: «هيچ مكاني نبايد به جنس مشخصي مختص باشد .» از اين رو، داشتن استخرهاي شناي مختلط براي زن و مرد و حضور بدون محدوديت زن و مرد در همه مجامع و اماكن لابه لاي همديگر و مختلط ارزشي ليبراليستي - فمينيستي است .
نقد مبناي ليبرالي فمينيسم
در مورد فردگرايي هستي شناختي بايد گفت،
هرگونه تفسيري از حيات انساني (اصالت فرد يا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستي بخش و غرض او از اعطاي هستي، تفسيري خود پندارانه و خطا است . در اسلام، زندگي فردي و اجتماعي دو چهره گوناگون از حقيقت زندگي انسان شمرده مي شود; هدف حقوق كه تامين سعادت اجتماعي است، بدون در نظر گرفتن كمال انساني و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود; اما در عين حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته هاي فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومي مقدم است و منافع فردي در حد ضرورت محدود مي گردد .
در مورد عقل مداري نيز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت هاي عقلاني، به عقلانيت ابزاري «اصالت نمي دهد; زيرا راسيوناليسم انسان را از وحي كه متعالي ترين و دقيق ترين و مطمئن ترين سرچشمه معارف و شناخت بشر است، محروم مي كند . از سوي ديگر اسلام عقل را فقط ابزار تامين اميال، غرائز و منافع مادي بشر نمي داند . در اسلام شان عقل كنترل و هدايت اميال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به كمال لايق انساني است .
و اما تجربه گرايي، بسياري از متفكران و جهان شناسان همچون «ماكس پلانگ ، «انيشتين ، «جيمز جينر» ، «هيزنبرگ و «ادينگتون معتقدند جهان شناسي و معرفت علمي غرب بايد در اعتبار برخي مباني متافيزيكي و عرفاني در عرصه علم فيزيك تجديد نظر جدي كند; در غير اين صورت، تنها با اعتقاد به مباني صرفا حسي و تجربي نمي توان معرفتي واضح، چند بعدي و غير متعارض درباره جهان هستي به دست آورد . (23)
آزادي را نيز اگر به درستي معنا كنيم، در اسلام آزادي، بستر حركت تكاملي
انسان بوده و بدين سبب ارزش بسيار دارد . وصول به مقام شامخ انسانيت (خلافت الاهي) جز در پرتو آزادي هاي صحيح انساني ممكن نيست; ولي نبايد از ياد برد كه خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفريده است . پس آزادي بايد در خدمت هدف خلقت (تكامل انسان و رسيدن به قرب الي الله) قرار گيرد . در اسلام، آزادي «حرمت دارد; اما در چارچوب سعادت و كمال انساني محدود مي گردد; زيرا حرمت آزادي از حرمت خود انسان بيش تر نيست . در اسلام آزادي، مطلق و بدون حد و مرز توجيهي ندارد . آزادي اي كه به هيچ اصلي، پايبند نباشد، فاجعه است . وجود هر قاعده فكري يا انساني مستلزم نوعي حد و حصر منطقي براي آزادي است .
در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادي از چه؟ براي چه؟ و براي كه؟» ، آزادي در قبال «چه كسي؟» نيز مطرح مي گردد . انسان ها در قبال ديگران آزادند; اما آيا در مقابل خداوند نيز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نيامده است تا «سرخود» باشد . انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ايمان به خدا، يعني بندگي وي و آزادي از هر چه غير او است . مؤمن، در برابر هستي و همه انسان ها آزاد است; اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد . آزادي هاي جنسي و افكار ليبراليستي به اضطراب هاي روزافزون، پوچ گرايي، بحران هويت و پناه بردن به مخدرات و مسكرات مي انجامد . انسان پرورش يافته در مكتب ليبراليسم به مواد مخدر و مسكر پناه مي برد تا در خمار و مستي و اعتياد لحظه اي از
آلام جسمي و روحي رهايي يابد; و اين خود غفلتي ديگر است; و چه فاجعه اي اسفناك تر از اين كه «انسانيت انسان را از او سلب كرده، افتخار كنند او را به مقام «حيوان مملو از غرائز و اميال كه هر جور مي خواهد رفتار مي كند» تنزل داده اند!
تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد!
يكي از محوري ترين آرمان هاي فمينيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است . «جان استوارت ميل در كتاب فرمانبرداري زنان مي نويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است . اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود .» (24)
مونيك ويتيگ يكي از معروف ترين صاحب نظران راديكال فمينيست در سال 1979 در مقاله اي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمي آيد» مي نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليات، كاريكاتورها و ساخته هاي فرهنگي نيست . زنان يك طبقه اند . زن نيز مانند مرد مقوله اي سياسي و اقتصادي است نه مقوله اي ابدي . . . . بنابراين، هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است .» (25)
سوسيال فمينيست ها نيز با تعميم شعار «امر شخصي سياسي است (personalispolitical) راديكال فمينيست ها به اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي/خصوصي پديده اي تجويزي و تحميلي است و در قرن نوزدهم به شيوه هاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان به كار مي رفت . (26) مضامين شاخص نظريه هاي نابرابري جنسي اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاي متفاوت قرار گرفته اند بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است . ديگر اين كه زنان از نظر استعدادها و ويژگي هاي فطري با
مردان تفاوت دارند، اما اين تفاوت طبيعي اهميت ندارد و نمي تواند مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار گيرد . بر همين اساس، فمينيست هاي ليبرال براي فعاليت هاي خصوصي و بدون مزد زنان در حريم خانواده ارزش قائل نيستند و معتقدند مردان از بيش ترين پاداش هاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود مي برند و مانع راهيابي زنان به عرصه فعاليت هاي عمومي كه منبع بزرگ ترين پاداش هاي اجتماعي است، مي شوند . (27)
نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن
به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناي آن بر مصالح و مفاسد نفس الامري بستگي دارد نه به آرا و اميال مردم . از اين رو، نظام حقوقي مطلوب بايد واقعيات زيست شناختي و روان شناختي و جامعه شناختي و همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد . در تعيين حقوق و تكاليف، بايد با توجه به اشتراك حقوق و تكاليف مشترك و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوت ها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامري شود - حقوق و تكاليف متمايز جعل شود .
اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن
اسلام، بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن هاي پيشين غرب و شرق تصور مي شد، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي يك سان دانسته است . چند نمونه از اين موارد عبارتند از:
1 . تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن (نساء/1، شوري/11، حجرات/13، اعراف/189 و) . . .
2 . تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)
3 . تساوي در
امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و) . . .
4 . اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليت ها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مائده 38 و) . . .
5 . استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت (ممتحنه/10- 12 و) . . .
6 . استقلال اقتصادي زنان (نساء/33)
7 . برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران، و بيش تر بودن حق مادر در برخي موارد با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش (عنكبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/83، مريم/14، انعام/126، نساء/36، لقمان/15 و 14، احقاف/15)
پي نوشت ها:
1 . انسان شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، ص 17 .
2. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28.
3 . سير حكمت در اروپا، ج 3، ص 112- 133 .
4 . نگاهي به فمينيسم، ص 12 .
5 . ر . ك: فلسفه حقوق، ص 69- 74 .
6 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، آنتوني آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46 .
7 . سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 270- 291 .
8 . طه (20): 41 .
9. The future is female
ر . ك: مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
10 . نگاهي به فمينيسم، ص 17 .
11. B.B.C, English Dictionary, P.644.
12 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43 .
13 . همان .
14 . همان، ص 20- 19 .
15 . همان، ص 38 .
16 . همان، ص 36 و 37 و
190 .
17 . همان، ص 83- 87 .
18 . ر . ك: دائرة المعارف آلماني «فروكهاوس .
19 . ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 84- 138 .
20 . همان ص 40- 52; بررسي و تحليلي از: جهاد، عدالت، ليبراليسم، شهيد بهشتي، ص 62- 67 .
21 . انسان بر آستان دين (خلاصه آثار استاد شهيد)، دانشگاه امام صادق (ع)، ص 138 و 139 .
22 . نگاهي به فمينيسم، ص 16 و 17 .
23 . ر . ك: در اسارت آزادي، نعمت الله باوند، ص 209- 222 .
24 . نگاهي به فمينيسم، ص 51 .
25 . مجله زنان، شماره 31، ص 42 .
26 . همان، ص 44 .
27 . نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريترز جورج، ص 519 .
زن و مرد، تشابه يا تساوي؟
فمينيسم، فراز يا فرود؟
بخش پاياني
«فمينيسم (feminism) واژه اي فرانسوي است كه در قرن نوزدهم به «جنبش زنان اطلاق مي شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسي زنان بر اساس آرمان برابري طلبي اطلاق مي شود . در بخش نخست، پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، به بررسي ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن پرداخته شد . در شماره قبل نيز علاوه بر نقد مباني اومانيستي و ليبراليستي فمينيسم، به اين سؤال كه آيا حقوق زن و مرد داراي تشابه و يكنواختي است; پاسخ داده شد و نظريه «تشابه مكانيكي زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت .
در اين شماره سعي بر آن است تا تفاوت هاي ساختاري و تشريعي زن و مرد مورد
توجه واقع شود و از آن جا كه يكي از مهم ترين برنامه هاي فمينيست ها دگرگوني در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومي و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده است; عملكرد فمينيست ها در اين زمينه و بي اعتنايي فمينيسم به نهاد «اخلاق مورد نقد و بررسي قرار گيرد:
تفاوت هاي ساختاري زن و مرد
اين بحث سابقه اي حداقل 2400 ساله دارد . افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمي دانسته، مدعي بود زنان و مردان استعدادهاي مشابه دارند و زنان مي توانند وظايف مردان را عهده دار شوند و از همان اختيارات بهره مند گردند . بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت است و وظايفي كه قانون خلقت به عهده هر يك از آن ها گذاشته و حقوقي كه براي آن ها خواسته، در بسياري قسمت ها با هم تفاوت اصولي دارد . (1)
پروفسور «ريك ، روان شناس مشهور امريكايي كه ساليان دراز به جست و جو در احوال زن و مرد پرداخته، مي گويد: «دنياي مرد با دنياي زن به كلي فرق مي كند . اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد، از اين رو است . . . زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند . علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچ گاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند . زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند . آن ها مي توانند همديگر
را بفهمند و مكمل يكديگر باشند; ولي هيچ گاه يكي نمي شوند; و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند .» (2)
خانم «كليودالسون مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس بزرگ ترين علاقه ام مطالعه روحيه مردها است . چندي پيش به من ماموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد به عمل آورم . به اين نتيجه رسيده ام . . . خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند . بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند بلكه گاهي در اين زمينه از آن ها برتر هستند . نقطه ضعف خانم ها (3) فقط احساسات شديد آن ها است . مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند . پس برتري روحي مردان بر زنان (4) چيزي است كه طراح آن طبيعت است . هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود . خانم ها به علت اين كه حساس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند . . . كارهايي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند .» (5)
«اتوكلاين برگ نيز، با درست خواندن تفاوت هاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد، بر اساس داده هاي روان شناسي مي نويسد: «زنان بيش تر به كارهاي خانه و اشيا و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيش تر مشاغلي را مي پسندند كه نيازي به جابه جا شدن
در آن ها نباشد و يا كارهايي را دوست مي دارند كه در آن ها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد; مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا . . . . زن ها عموما احساساتي تر از مردان هستند .» (6)
دكتر «الكسيس كارل ، با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت هاي يك سان به عهده گيرند . . . زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند . وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگ تر از مردها است و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند .» (7)
ملاك تفاوت هاي تشريعي ميان زن و مرد
با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه فطري است و عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي آن را تاييد مي كند و با عنايت به آنچه در نقد نظريه تشابه مكانيكي مرد و زن و معيار مشروعيت نظام حقوقي بيان شد، نادرستي ديدگاه فمينيست ها در تفكيك ميان جنس (sex) و جنسيت (gender) روشن مي شود; زيرا اين باور كه «هيچ يك از تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي در ويژگي هاي طبيعي (جنس) زنان نهفته نيست، و همه تفاوت ها محصول روابط فرهنگي - اجتماعي حاكم بر نظام هاي اجتماعي مردسالار (جنسيت) است و اصولا زنانگي (feminine) و مردانگي (masculine) عنصري فرهنگي و ساخته و پرداخته جامعه است نه امري طبيعي ، (8) هم با داده هاي علمي (بيولوژيكي،
روان شناختي و) . . . منافات دارد و هم با اصل عقلي و منطقي بر ضرورت تناسب مقررات حقوقي و تقسيم وظايف و تعيين نقش هاي اجتماعي با واقعيات تكويني و ساختار وجودي انسان .
اكنون سؤال اين است: اين اختلافات به چه ملاك منشا برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسان ها با هم تفاوت هايي دارند . قانون گذار، اگر بخواهد در مقام وضع قانون همه اختلافات را در نظر بگيرد، كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد به هر گونه تفاوت و اختلافي بي توجه باشد، خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد، تامين نمي شود; زيرا تشريع بايد بر مصالح و مفاسد نفس الامري مبتني باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند . پس آن دسته از اختلافات و تفاوت هاي تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الامري شود، منشا تفاوت در حقوق و تكاليف مي گردد، و اين امر به حكم «ضرورت بالقياس است; يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي با واقعيت ها متناسب باشد و رعايت گردد، سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است، پس بايد احكام و حقوق و تكاليف بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني باشد و كاملا رعايت گردد . تشخيص اختلافات و تفاوت هايي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي مي شوند، اختلافات تكويني اي است كه سه ويژگي داشته باشند: ..
1 . دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون
3 . عموميت آن در گروه نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت
كلي بودن قانون
قانون براي نوع افراد جامعه وضع مي شود نه جمعي محدود . قانون گذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست . البته در مقام عمل و اجراي قانون بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود . شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روان شناسان يا فيزيولوژيست ها و . . . برشمردند، به طور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد; ولي نوعا چنين است كه مثلا زن ها احساساتي ترند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود . البته اگر در مقام اثبات آشكار شود همان خصلت نوعي «علت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف قانون ديگري وضع مي شود; وگرنه آن را «حكمت مي خوانيم و مي گوييم حكمت وضع فلان قانون اين است و در موارد فقد شرايط، انتفا يا تغيير حكم را اقتضا نمي كند .
3 . آن اختلاف در كم و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه ضروري است، مؤثر باشد; مثلا رنگ پوست در بازده كار تاثيري ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفا بر اساس بازده كار باشد، ما نمي توانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم; ولي چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقل بيش تر است و يا حضانت مستلزم برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانون گذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است; همچنان كه در سنين خردسالي به ويژه دختران به عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شير خوردن نياز بيش تر دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر است; اما در
سنين بالاتر كه استقلال كودك افزايش يافته است و به تامين اقتصادي بيش تر نياز دارد، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد .
البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تاثير هر يك در حوزه درك ما نمي گنجد تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم . از اين رو، ناگزير بايد به وحي مراجعه كرد . اكثر تبيين ها در توجيه سر تفاوت احكام با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علت . (9)
«تساوي آري، «تشابه خير
قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفس واحدة .» (10) رسول اكرم (ص) فرمودند: «الناس كلهم سواء كاسنان المشط; مردم (زن و مرد) مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند .» البته لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، تشابه صد در صد آن ها در حقوق نيست . زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني برابرند; اما با توجه به تفاوت هاي موجود و غير قابل انكار و زوال، تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي ميان آن ها ضرورت دارد . تساوي غير از تشابه است . تساوي برابري است و تشابه يكنواختي . اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان قائل نيست; البته باتوجه به تلازم حق و تكليف ممكن است به دليل تكاليف بيش تري كه بر عهده مردان گذاشته، احيانا اختيارات بيش تري نيز قائل شده باشد . اسلام با تساوي حقوق زن ومرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آن ها مخالف است . (11)
ناديده انگاشتن نهاد «خانواده
ناديده گرفتن نهاد اخلاق و خانواده بدان جهت
است كه فمينيست ها، بر خلاف فطرت و طبيعت بشري و بدون در نظر گرفتن واقعيت هاي آفرينش و هدف آن، در پي تشابه و يكنواختي كامل حقوق زن و مردند . اين عدم تعادل و افراط، محصول انواع ديگري از افراط و ستم در حق زنان است . راه حل غلط براي مشكلات و مظالم ضد زن، انواعي از ستم را به انواع ديگر تبديل مي كند .
يكي از مهم ترين برنامه هاي فمينيست ها دگرگوني در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومي و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده است; به عقيده «سيمون دوبوار» آنچه زن را در قيد بندگي نگه مي دارد، دو نهاد عمده «ازدواج و «مادري است . وي نظام خانواده را به عنوان ركني براي حيات اجتماعي و پرورش انسان هاي سالم به شدت مورد حمله قرار داده، ازدواج را نوعي فحشاي عمومي! ! و عامل بدبختي زنان مي داند و مخالفت با توليد مثل و مشكل رايج روابط را مسائل اساسي جنبش فمينيسم مي شمارد . (12) فمينيست هاي راديكال چنان تبليغ مي كنند كه ازدواج زن را به موجودي «خانه دار» ، «فرزندزا» و مرد را به «نان آور» ، «پدر» و «من اصلي تبديل مي كند و به اين دليل كه مردان حتي در نزديك ترين نوع روابط زنان را زير سلطه خود در مي آورند، زنان بايد جدا از مردان زندگي كنند . به همين جهت، نظريه «زوج آزاد» ، آسان ترين راه براي رهايي از بردگي ازدواج است . نظريه زوج آزاد، نوعي همزيستي مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي به عهده طرفين نمي آيد و بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفي،
فقط به نيازهاي جنسي پاسخ مي دهد . در يك ديدگاه افراطي تر، اين نظريه تا همجنس گرايي پيش مي رود . (13)
از جمله موضوعات مورد درخواست گروهي از فمينيست هاي راديكال، در چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن، نفي هر گونه تبعيض عليه گرايش هاي همجنس بازي و انحرافي بود . درخواست پذيرش لفظ گرايش جنسي، (sexualorieintation) كه با دفاع مفصل كشورهاي طرفدار حمايت از حقوق همجنس بازان مانند كانادا، اتحاديه اروپا و امريكا و اسرائيل و . . . روبه رو شده بود، به دنبال نوعي مشروعيت جهاني بخشيدن به همجنس بازي و ابتذال اخلاقي و فرهنگي غرب بود . سند پيش نويس كنفرانس پكن، بر فردگرايي بيش از خانواده تاكيد داشت و نقش هاي معارض زنان و مردان را در مقابل همراهي و همگامي آنان از خانواده و اجتماع طرح مي كرد . با انتشار نخستين پيش نويس سند پكن، واتيكان ضمن رد فضاي «فردگرايانه و «ضد خانواده سند، آن را تهديدي براي بنيان مادر خواند . دانشگاه «الازهر» مصر نيز آن را ضد اسلامي و ضد اخلاقي توصيف كرد . (14)
از طرفي فمينيست هاي ماركسيست، فعاليت زايشي زنان را ناديده گرفته، زايندگي را روند حيواني مي دانند و چون سرشت انساني را نه از طريق كار زايشي بلكه از طريق كار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند كار زنان ممكن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما كاملا تاريخي است و از اين رو، كاملا انساني به شمار نمي آيد . (15) سوسيال فمينيست ها نيز معتقدند، با آن كه زنان هميشه كارهاي گوناگون انجام مي دهند، اما در تمام طول تاريخ در درجه اول، با كار جنسي و زايشي خود «مادران
تعريف شده اند . با چنين تعاريفي، اين واقعيت كه مثلا نيمي از كشاورزان جهان زن هستند، در سايه قرار مي گيرد . جدا كردن زنان از عرصه توليد و در نظر گرفتن آن ها به عنوان «مادر» ، استثمار زنان را كه در جامعه صنعتي شدت يافته بود، گسترش داده است . (16)
نقد و بررسي
ما ضمن رد انحصار كاركرد زنان به «نقش مادر» و «كار در خانه ، و ضرورت حضور ضابطه مند آنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي نهاد خانواده، را نخستين و مهم ترين نهاد تعليم و تربيت و شكل دهنده ساختار فكري و شخصيتي كودكان مي دانيم . بررسي هاي روان شناختي نشان مي دهد ريشه بسياري از انحرافات و مشكلات عاطفي - رواني كودكان و نوجوانان در خانواده هاي پر تنش نهفته است . اگر خانواده به جاي كانون عشق و صفا كانون خشونت باشد، آنان به بيرون از خانه پناه برده، به علت ويژگي هاي سني خود در معرض آسيب هاي گوناگون قرار مي گيرند . از سوي ديگر، كمبود عاطفه به عقده هاي روحي - رواني مي انجامد و زمينه ساز بسياري از بزهكاري هاي اجتماعي است . آيا تبديل نهاد خانواده مبتني بر رفتار پر از صفا و صميميت و رفاقت و عشق به يك نهاد اقتصادي و معامله پاياپاي و رقابت زن و مرد در بازار كار، به نفع جامعه و يا حتي به نفع زنان است؟ بي بندو باري و گسترش روز افزون آمار فساد و فحشا در كشورهايي كه به بهانه آزادي روابط جنسي نهاد خانواده را تضعيف كردند، در كجا ريشه دارد؟ اين كه در امريكا تقريبا در هر دو دقيقه يك تجاوز رخ مي دهد و احتمال هميشگي تجاوز
زندگي تمام زنان را تحت تاثير قرار مي دهد، آيا جز به خاطر تغيير نظام ارزشي و تزلزل خانواده است؟ 3/1 كودكان انگليس نامشروعند، يك ميليون كودك بي خانمان در روسيه و 20 ميليون كودك آواره در جهان، فروختن كودكان در روسيه و . . . ، بالاترين آمار بهره كشي از كودكان در ايتاليا و ستم هاي بي شمار ديگر بر زنان و كودكان كه عناوين و موضوعات روزنامه ها و مجلات است، در كجا ريشه دارد؟ در حالي كه طبق آخرين آمارهاي منتشر شده، در جامعه اسلامي ما تنها 10درصد مردم به دادگاه ها مراجعه مي كنند و در اين ميان، با توجه به گوناگوني جرائم، سهم جرائم خانوادگي بسيار اندك است; گرچه متاسفانه بايد اذعان كرد به تدريج در سال هاي اخير در جامعه اسلامي ما نيز، به سبب تهاجم فرهنگي غرب، روند نامطلوبي در حال شكل گرفتن است .
اسلام، خانواده را هسته اصلي جامعه مي داند . از اين رو، بر استحباب و احيانا وجوب ازدواج، تاكيد مي ورزد و رفيقه بازي و ارتباطات جنسي بي قيد و شرط را ممنوع مي شمارد . (17) در اين راستا، حفظ حجاب را واجب، نگاه به نامحرم را محدود و در صورت هوس آلود بودن، حرام معرفي مي كند; (18) چرا كه هم به كمال شخصي انسان زيان مي رساند و هم به تزلزل، تضعيف و انهدام خانواده مي انجامد . اسلام، براي حفظ انتساب فرزندان به پدر و مادر و جلوگيري از اختلاط انساب و پيدايش فرزندان نامشروع، تعدد همسر را براي زنان جايز ندانسته و به عنوان يك حالت استثنايي و چاره جويي و دورانديشي واقع بينانه، تعدد زوجات را براي مردان با رعايت
محدوديت ها و شرايطي پذيرفته است . در اين آيين، ازدواج موقت كه برخلاف نظريه زوج آزاد با تعهد و مسؤوليت همراه است، به عنوان يك ضرورت پذيرفته شده است . نهايت آن كه، در زندگي مشترك، اصل بر همدلي و همراهي است و قوانين حقوقي تنها بيانگر مرزهاي زندگي است . اگر زندگي خانوادگي را صرفا در چارچوب قوانين حقوقي ترسيم يا تفسير كنيم، درست مانند اين است كه چهره يك جامعه را از منظر قوانين جزايي كه براي متخلفان وضع شده است، به تصوير بكشيم . اخلاق و حقوق، مكمل يكديگرند; نه اخلاق و نه حقوق هيچ يك به تنهايي كافي نيست . اين دو بايد در كنار هم و مكمل هم باشند . به همين جهت اسلام، در كنار قواعد حقوقي، تشكيل خانواده را ايجاد كانوني گرم و محل تسكين خاطر و آرامش و آسايش روحي مي داند، «. . . لتسكنوا اليها» . (19) و رابطه زن و شوهر را بر مودت و رحمت استوار مي سازد; «. . . و جعل بينكم مودة و رحمة .» (20)
پي نوشت:
1 . نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 170- 172 .
2 . همان، ص 176- 178 .
3 . به نظر ما اين نقطه ضعف زنان نيست بلكه هدف خلقت اين تفاوت ها را ضروري ساخته است . دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند . و لازمه بقاي نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است .(ر . ك: شبهات حول الاسلام، محمد قطب، ص 112- 115).
4 . «برتري به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد بلكه براساس ايمان و عمل كه جامع آن ها تقوا است، مشخص مي شود .
5 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 183 و 184 .
6 . روان شناسي اجتماعي، اتوكلاينبرگ، ترجمه علي محمد كاردان، ج 1، ص 313 .
7 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 131- 163 .
8. Altman Andrew; Op.dit; PP179,213-214.
9 . فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل، ص 63 .
10 . نساء (4): 124 .
11 . نظام حقوق زن در اسلام، ص 111- 113 .
12 . نگاهي به فمينيسم، ص 17 و 18 .
13 . همان .
14 . مجله فرزانه، دوره دوم، ص 132- 135 .
15 . مجله زنان، شماره 28، ص 52 .
16 . مجله زنان، سال اول، شماره 1، ص 44 .
17 . نساء (4): 25; مائده (5): 105 .
18 . نور (24): 30 و 31 .
19 . روم (30): 21 .
20 . همان .
«فمينيسم و بي اعتنايي به نهاد «اخلاق
فمينيسم، فراز يا فرود؟
بخش پاياني
در شماره هاي پيشين، پس از آشنايي اجمالي با مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن، ريشه ها و زيرساخت هاي فكري فمينيسم و نمودها و پيامدهاي آن بررسي شد و علاوه بر حقوق و تفاوت هاي ساختاري زن و مرد، مباني اومانيستي و ليبراليستي فمينيسم، عملكرد فمينيسم در گستره خانواده و نظريه «تشابه مكانيكي زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت . در اين شماره موضوع فمينيسم و بي اعتنايي
به نهاد اخلاق بررسي مي شود:
اهميت اخلاق و تزكيه نفس درسلامت انسان ها و جوامع مختلف و نجات آن ها از مشكلات مفاسد اجتماعي، جنگ و خونريزي ها و . . . بركسي پوشيده نيست . هدف مهم بعثت رسول خاتم (ص) نيز تعليم و تربيت و تتميم مكارم اخلاقي بوده است . بي ترديد اگر انسان بخواهد به سعادت و كمال اخلاقي نائل آيد، بايد در زندگي از اصولي پيروي كند; و لازمه پيروي از اصول، داشتن روشي معين است . اين امر خود مستلزم سير در يك جهت مشخص و پرهيز از امور موافق با هوس هاي زودگذر و مباين با هدف زندگاني و اصول پذيرفته شده است . بنابراين، تسلط انسان بر خويشتن و تزكيه نفس، براي تحقق زندگي معقول و انساني ضرورت دارد; زيرا بشر موجودي متفكر با خواسته هاي بي نهايت است و اگر براي زندگي اش ضابطه اي نشناسد، خود و جهان را به تباهي مي كشاند . در واقع در صحنه اجتماع ، مرز ميان حيوان و انسان، اخلاق و رفتارهاي شايسته است . در مساله زن و مرد در زندگي معاصر با دو بينش مواجه هستيم . در يك بينش، عقيده بر اين است كه انسان به خودي خود و بدون توجه به ارزش هاي الاهي يا قراردادي انساني اختيار بدنش را دارد . بر اساس بينش اومانيستي و ليبراليستي، انسان در آزادي جسمي اش هيچ قيد و بندي ندارد; هر چه مي خواهد مي خورد، هر چه مي خواهد مي نوشد هر چه مايل است مي پوشد و با غريزه هايش هر طور مي خواهد، بي هيچ مشكلي رفتار مي كند . براساس اين بينش، ديگر جا و معناي معقولي براي حجاب، عفت و . . .
نمي ماند . اصل بر برهنگي (عدم محدوديت در پوشش يا به واسطه پوشش) است و حجاب حالتي است كه انسان در پذيرش يا رد آن آزاد است . با اين مبنا، بنياد اخلاق يا نهاد خانواده سست مي گردد .
بر اساس بينش دوم، غرائز بشر، صرفا يك نياز و مايه تداوم زندگي اش تلقي مي شود نه يك ارزش . از اين رو، معتقد است اين نياز غريزي بايد به نحو معقول و معتدل ارضا شود; زيرا غريزه جنسي انسانيت انسان را تشكيل نمي دهد . بنابراين، بايد در محدوده نيازها بررسي شود و شرايط مناسب براي ارضاي متوازن و معقول آن فراهم آيد . با اين نگرش، براي حفظ انسانيت انسان، وجود انضباط و قيد و بند عامل مصونيت است نه محدوديت . () در حقيقت در چنين مواردي مساله تعارض «دوآزادي يا «دو قيد» با يكديگر است نه تعارض «آزادي با «قيد و محدوديت و ترجيح محدوديت بر آزادي; به عبارت ديگر، مساله تعارض بين «آزادي انساني و «آزادي حيواني است . آزادي انساني مقيد است به عقيده، اخلاق و فضيلت، و به حريت و آزادگي انسان مي انجامد () . آزادي حيواني نيز به غرائز و شهوات پايان ناپذير مقيد است و به اسارت نفس و نابودي ارزش ها و استعدادهاي انساني منتهي مي شود . انساني كه هيچ حدود و مرزي نمي شناسد و ضابطه اي براي زندگي اش ندارد، در بند خواهش هاي نفساني است و به تعبير حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) به سان اسب چموش افسار گسيخته اي است كه تا صاحبش را زمين نزند و به هلاكت نرساند، آرام نمي گيرد . آن كه به نداي هوس هاي نفساني پاسخ مثبت مي دهد و بدون
توجه به نتيجه كار، مطيع آن ها مي گردد، از قيد مذهب و اخلاق و انسانيت آزاد است; ولي اسير غرائز به شمار مي آيد; نيروي مقابله با فريب هاي نفس را از دست داده است و سقوط و نابودي حقيقت وجودي اش قطعي است .
ناگفته نماند غريزه جنسي يكي از غرائز انسان و يكي از واقعيت هاي وجودي او است . اسلام هيچ واقعيتي، از جمله غريزه جنسي، را ناديده نگرفته و هرگز بهره مندي از اين غريزه را خلاف معنويت و روحانيت ندانسته است . همه محدوديت ها و ممنوعيت هايي كه شريعت اسلامي براي غريزه جنسي در نظر گرفته، فقط براي آن است كه به اين اسب چموش لگام زند و آن را از تازيانه و تحريك بي جاي رهگذران حفظ كند تا مبادا به سركشي روي آورد و به جامعه آسيب رساند . پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «نگاه به نامحرم، تيري از تيرهاي مسموم شيطان است .» () علي (ع) از روي تواضع به همه جز زنان جوان سلام مي كردو در تبيين علت اين امر مي فرمود: «چون مي ترسم در فتنه واقع شوم .» () اين ديدگاه با ديدگاه فمينيستي كه مي گويد، هيچ مكاني به زن يا مرد اختصاص ندارد، آن ها بايد دوشادوش يكديگر در همه جا از محيط آموزشي گرفته تا سينما و پارك و استخر به طور مختلط فعاليت داشته باشند - و احيانا در توجيه آن مي گويند اين كار به اجتماعي شدن و رشد ما كمك مي كند - بسيار فاصله دارد . در شريعت اسلامي ارتباط سالم دختران و پسران ممنوع نيست; اما رفاقت آن ها باهم و اختلاط آن ها با يكديگر ناپسند است و مردان و
زنان از دوستي براساس شهوت و ارتباط بر قرار كردن با يكديگر به صراحت نهي شده اند . () گوهر شريف انسانيت جز باطهارت و تقوا و انضباط اخلاقي قابل اكتساب نيست و اباحه گرايي و ليبراليسم جز تباهي فضائل اخلاقي و ارزش هاي انساني رهاوردي ندارد . بديهي است مساله لزوم دسترسي نوجوانان به اطلاعات جامع در مسائل مربوط به توليدمثل و بلوغ جنسي كه در سراسر متن پيش نويس سند پكن به آن اشاره هاي متعدد شده - باتوجه به اين كه اين گونه آموزش ها در كشورهاي غربي به صورت افسار گسيخته و بدون نظارت خانواده به عنوان مشوق نوجوانان براي برقراري ارتباطات قبل از ازدواج و قبل از رشد فكري و عقلي كافي صورت مي گيرد - به تزلزل پايه هاي اخلاقي جامعه و نابودي اركان خانواده مي انجامد . امروزه، در پرتو گرايش هاي فمينيستي، بي توجهي به اخلاق، چنان رشد كرده است كه جهانگردي سكس به عنوان استراتژي توسعه توسط آژانس هاي كمك بين المللي پيشنهاد گرديد و براي نخستين بار باحمايت و برنامه ريزي بانك جهاني، صندوق بين المللي پول و آژانس توسعه بين المللي امريكا روبه رو شد . ()
موضوعاتي كه از اواخر دهه 1960 از سوي فمينيست ها مطرح شد مانند سقط جنين، رپ، ناهمجنس خواهي اجباري، هرزه نگاري، «فن آوري توليد مثل كه اصطلاحا «مادر ميانجي () خوانده مي شود و سوسياليسم جنسي و خانواده گسترده به جاي خانواده هسته اي و . . . جايي براي تعهدات اخلاقي باقي نگذارده است . اصولا تعهد يعني محدوديت آزادي، البته محدوديت آزادي; حيوانيت و حيوان زيستن . اعطاي حق خودداري از تمكين جنسي به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسايي هاي موجود در
خانه و اجتماع موجب شده آثار تجاوزات جنسي به ويژه زنا با محارم به شدت افزايش يابد .
در پايان بايد يادآور شد، تفكر جدايي اخلاق از دين نيز محصول سكولاريسم است كه بعد از رنسانس مطرح شد . به نظر مي رسد، بدون داشتن عقايد ديني و حداقل اعتقاد به خدا و قيامت، اخلاق بنياني استوار نخواهد داشت; زيرا اگر هدفمندي خلقت به فراموشي سپرده شود و انسان خود را آزاد آزاد پندارد، هيچ گاه احساس گناه نخواهد كرد . به سهولت مي توان دريافت عفت و فحشا تنها در جوامعي مفهوم ومصداق دارند كه در آن ها زناشويي و اختصاص دو همسر به يكديگر معنا داشته باشد . در غير اين صورت نه پاكدامني و نه روسپي گري هيچ كدام از يكديگر تمايز ندارند و به صفات بد و خوب موصوف نمي گردند . اصولا بر مبناي ليبراليسم و نيز نسبي گرايي در ارزش ها و اصالت دادن به خواست بشر به جاي مصلحت (اومانيسم)، براي اخلاق و ارزش گذاري (تعالي وانحطاط) اخلاقي جايي باقي نمي ماند . يكي از نويسندگان غربي بر مبناي ليبراليسم و اومانيسم مي نويسد: () «همجنس بازي مبتني بر رضايت، كاملا مشروع بوده و مجازات مرتكبان اين عمل شنيع ناروا شمرده مي شود; زيرا حق همجنس بازي يك حق طبيعي بشر است و به همان اندازه مقدس و قابل دفاع است كه حق پرستش خداي متعال در عقايد مذهبي مقدس و قابل دفاع است . ()
به گفته روان شناسان «احساس گناه، نتيجه كنش متقابل لذت و ترس و مبتني بر لذت هاي ممنوع است .» اين كه احساس گناه با مفهوم مذهبي گناه پيوندي بسيار نزديك دارد، به هيچ وجه
اتفاقي نيست . شخصي كه از لذتي ممنوع (مثلا عمل خلاف عفت) بهره مند شد، مرتكب گناه گرديده است و ممكن است از ترس تنبيه (در اين زندگي و آن جهان) رنج ببرد . يكي از رسالت هاي بسيار متنوع مذهب، اهميت آن به منزله يك منبع ترس و احساس مسؤوليت در گستره اعمال لذت بخش خاصي است كه ممكن ست بروز آن به برخوردهاي اجتماعي انجامد . بنابراين، احساس گناه به عنوان يك ناظم دروني رفتار عمل مي كند . () بنيان اخلاق بر احساس مسؤوليت استوار است و مسؤوليت هنگامي مفهوم پيدا مي كند كه در هستي، خدايي و حكمتي و شعوري باشد; وگرنه به گفته منطقي و مهم متفكر بزرگ روسي «داستايفسكي : «اگر خدا نباشد، همه كارها و همه چيز جايز است . اين بدان جهت است كه غالبا ميان خواسته هاي نفساني و اصول اخلاقي تضاد وجود دارد . ارضاي تمايلات نفساني فقط با زير پا نهادن اصول اخلاقي ميسر است و رعايت اصول اخلاقي مستلزم تحمل محروميت ها و ناگواري ها و چشم پوشي از لذت ها است . در اين صورت، انسان هاي فاقد باورهاي ديني و داراي تفكر اومانيستي يا اگزيستانسياليستي و اباحه گرايي ليبراليستي به چه دليل به اين محروميت ها تن در دهند؟ ! به عبارت ديگر، ضمانت هاي اخلاقي و قانوني عامل عمده پيشرفت تمدن انساني است; اما اخلاق و قانون بدون دين مانند آتشي در دور دست است كه روشني نمي بخشد; () و اين است واقعيت كلام «فوكو» ، فيلسوف پست مدرن قرن بيستم، كه مي گويد: «به دنبال مرگ خداوند در قرن نوزدهم، بشر نيز در قرن بيستم مرد» . () بحران هويت جوانان و گسترش اعتياد
و بزهكاري هاي اجتماعي در همين امر ريشه دارد .
«پل والري اديب و متفكر فرانسوي مي گويد: «بحران تمدن غرب، در فقدان نظامي مشخص براي زيستن و انديشيدن است . و شاعر معروف آمريكايي «تي . اس . اليوت «ظهور انسان ميان تهي را از ويژگي هاي مهم انسان عصر مدرن مي داند . اين بدان جهت است كه فرهنگ ماترياليستي غرب و نيز انديشه مدرنيته مذهب را امري سليقه اي و دل خواه مي داند و انسان را به كلي بريده از مبدا و معاد تفسير مي كند .
در جامعه سنتي، مذهب تصويري كلي از جهان را در اختيار فرد مي گذارد و توجيه نهايي رفتار اخلاقي به عهده جهان بيني مذهبي است . در دنياي مدرن، مذهب مرجع نهايي نيست و به جاي آن علم بر اين مسند نشسته است . پي آمد قطعي رد تفسير مذهبي از جهان و پذيرش تفسير علمي بي گمان تهي شدن زندگي از معنا، بي هدف نمودن هستي، توجيه ناپذيري ارزش ها و در نتيجه پيروزي نيهيليسم است . به گمان نيچه، نيهيليسم سرنوشت محتوم دنياي مدرن به شمار مي آيد . ()
بنابراين، بر مبناي نظريات اومانيستي و ليبراليستي، اخلاق معنا و جايگاهي معقول ندارد و چنانچه چيزي به نام اخلاق مطرح شود، صرفا در تنظيم روابط مادي و براساس محاسبات مادي است و با كمال انساني هيچ ارتباطي ندارد . ()
پي نوشت:
1 . ر . ك: ده گفتار، شهيد مطهري، ص 15- 19 .
2 . علي (ع) درباره تقوا و ضبط نفس مي فرمايند «ان تقوي الله مفتاح سداد و دخيره معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة . . .» .(نهج
البلاغه، خطبه 230)
3 . النظرة سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله، اعطاه الله ايمانا و بعد حلاوته في قلبه .(علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 104، ص 38)
4 . قال الصادق (ع): كان رسوال الله (ص) يسلم علي النساء و يرددن عليه السلام و كان اميرالمؤمنين (ع) يسلم علي النساء و كان يكره ان يسلم علي الشابة منهن و يقول: اتخوف ان تعجبني صوتها فيدخل علي اكثر مما اطلب من الاجر .(علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 40، ص 335)
5 . نساء (4): 25، مائده (5): 5 .
6 . نگاهي به فمينيسم، ص 47 .
7. Surrogate mother يعني زني كه در مقال پول حاضر است از راه تلقيح مصنوعي يا به شيوه اي ديگر براي زني كه نازا است، فرزند آورد .
8. Andrew Altman: Arguing About law, An Introduction to legal philosophy, New york: Wadsworth publishing company, 1996, P.146
9. Consider again the case of homosexual conduct. persons who find themselves ithhomosexual tendencies reasonably ...
10 . براي اطلاع بيش تر ر . ك: فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني .
11 . هيجان ها، روبرت پلاچيك، ترجمه محمود رمضان زاده، ص 188 و 189 .
12 . ر . ك: مسؤوليت و سازندگي، علي صفايي، ص 21- 27; انسان و مذهب، احمد بهشتي، ص 71- 73 .
13 . گذر از مدنيته؟ نيچه، فوكو و ليوتار و دريدا، شاهرخ حقيقي، ص 20 .
14 . همايش تربيت در سيره و كلام امام علي (ع)، نشر تربيت اسلامي، ص 45 .
برگرفته از شماره هاي 3 و 4 و 5 و 6 مجله پرسمان
آيا با توجه به
توانمندي هاي مردان در عرصه هاي مختلف، آنان برتري روحي و فكري بر زنان ندارند؟
برتري مردان مطلق نيست و در جهاتي نيز زنان بر مردان برتري دارند ؛ مثلاً در فعاليت هاي عقلاني و تدبيري به طور غالب مردها از زنان پيشي مي گيرند و اين در همه جوامع و در همه اعصار وجود داشته و دارد ؛ ليكن در كنش هاي عاطفي و احساسي، زن از مرد برتري دارد و از همين رو در نظام تكوين و تشريع، هر يك وظايفي مناسب با ساختار جسمي و رواني خود دارند و نوعي تقسيم كار منطقي و طبيعي بين دو جنس مخالف برقرار است، بدون اين كه مستلزم برتري يك جانبه و تمام عيار يك جنسي بر ديگري شود.
توضيح اين كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در
اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. از اين رو:
اولاً: به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است، بلكه؛ يعني، به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.
ثانيا : اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است. به قول سعدي:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزش بجاي خويش نيكوست
ثالثا : عقل بر دو قسم است:
1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است: «قلت له: ما العقل؟ قال: ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد.
2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Ration) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است.
درباره آفرينش حوا از دنده ي آدم(ع) بايد گفت: اين مطلب درست نيست و
با تعاليم قرآن و پيامبر و ائمه هدي (ع) سازگاري ندارد بلكه اساساً انديشه اي مسيحي است و از روايات جعلي معروف به اسرائيليات است كه بيشتر در كتاب هاي تفسيري اهل سنت در كنار ديگر نظرگاه ها آمده است.
اما اين كه بيشتر اختراعات و اكتشافات به دست مردان بوده است. اين واقعيت در دوران هاي گذشته بيشتر نمايان بوده، زيرا انجام تحقيقات به صورت سازماندهي شده و با بهره گيري از امكانات دولتي انجام نمي گرفته است و مرد مي توانسته آسان تر در بيرون خانه شرايط تحقيق و پژوهش را فراهم سازي كند. اما در دهه هاي اخير كه امكانات عمومي و سياستگذاري هاي دولتي شرايط حضور زنان را نيز در دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي فراهم ساخته است. زنان توانسته اند مدارج علمي عالي را كسب كنند و در تحقيقات و ابتكارات توان مندي خود را نشان دهند و حتي در برخي زمينه ها گوي سبقت را از مردان ربوده اند.
بنابراين به آساني مي توان گفت به طور معمول توان مندي مردان در كارهاي اجرايي و «عقل عملي» بيشتر است اما برتري مردان در «عقل نظري» و حضور در عرصه هاي پژوهشي و فرهنگي به اثبات نرسيده، بلكه در مواردي برتري زنان مشاهده شده است و علت اين كه تاكنون فعاليت هاي مردان در اين گونه عرصه ها نمايان بوده، به جهت فراهم سازي شرايط براي آنان بوده است كه اگر شرايط و امكانات مساوي در اختيار زنان نيز قرار بگيرد، توانمندي خود را به خوبي نشان مي دهند. چنان كه رفته رفته در جامعه خود شاهد فزوني درصد قبول شدگان كنكور در ميان دختران هستيم و در كارهاي پژوهشي و رايانه اي شاهد برتري هاي چشمگير آنان مي باشيم.
ناگفته نماند سزاوارترين كسان براي نمايان ساختن لياقت زنان خود
آنان مي باشند كه با حفظ عفت و حجاب، شرايط حضور سالم و سازنده را در عرصه مختلف از خود نشان دهند.
در دعاي ماه مبارك رمضان از نعمت هاي بهشتي و ازدواج با حورالعين گفته شده است آيا ازدواج با حور العين مخصوص مردان است وضعيت زنان در بهشت چگونه است؟
واژه حور از نظر لغت به معناي مطلق خروج از حالت سابق و تبديل به گونه جديد است.
براي آگاهي بيشتر ر.ك: مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ج 2، ص 335.
اما در تبديل به گونه جديد دو نظر ميان مفسران است. گروهي از جمله علامه طباطبايي بر اين عقيده اند كه: دقت و توجه درباره اوصافي كه در قرآن مجيد براي حور بيان گرديده، چنين استفاده مي شود كه اين تبديل به گونه اوصاف زنانه است نه به موجودي كه آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همين جهت به نظر مي رسد كه مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذكر، (ترجمه الميزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247).
اما اين كه پس پاداش زنان مومن در بهشت چيست؟ در منابع كلامي و روايي چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مي كند و اگر از اهل جهنم بود مردي را از ميان مردان بهشتي برمي گزيند. شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن برخلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست. به همين جهت مردي را انتخاب مي كند.
اما گروهي از جمله استاد آيت الله مكارم شيرازي در مقابل مدعي اند كه حورالعين مي تواند مذكر هم باشد، براساس اين نظر شايد علت اين كه اوصاف حوري به كار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت مي كنند نه بر مذكر، به اين جهت بوده
است كه گفتگو و محاوره در آن آيات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنيوي، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت كه چنين اوصافي براي موجودات فوق ذكر شود.
از مضمون برخي آيات و روايات، چنين برمي آيد كه مسأله لذت هاي جنسي اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند.
اصطلاح «حور» نيز اختصاصي به زنان ندارد؛ بلكه حورهاي مذكر نيز در بهشت وجود دارند.
براي نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود: «در بهشت بازاري است كه در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلي به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مي شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148).
در بهشت هم حوريان بهشتي و؏؏؇ؑن؏ÙǠاز نعمت هاي بهشʙʠهستند و در دنيا نبوده اند. همچنين، زنان دنيا _ كه اهل بهشت باشند _ با زيبايي و شكوهي برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مي پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مي كنند.
آيا به نظر شما اين گفته پيامبر(ص) "اگر ممكن بود به كسي امر مي كردم كه انساني را سجده كند هر آيينه دستور مي دادم زن به شوهرش سجده كند" صحيح است؟(2) و آيا نشانه حقارت و بي ارزشي زن نسبت به مرد از ديدگاه اسلام نيست؟ وانگهي در حادثه عاشورا دشمن براي حضرت علي اصغر شش ماهه(ع) آن چنان ارزش قائل است كه به شهادت او اقدام مي كند، امّا حضرت زينب(ع) را با آن همه عظمتش به خاطر زن بودن نمي كشد. اين ها
نشان مي دهد كه از نظر تربيت شدگان مكتب اسلام زن بي ارزش است.
اولاً حديث از حيث سند معتبرنيست و نمي شود به آن اعتماد نمود. ثانياً بر فرض اين كه معتبر باشد منظور اين است كه بهتر است زن در مقابل شوهر نهايت خضوع را داشته باشد زيرا، شوهر اگر بفهمد همسر و بچه هايش با او صداقت دارند و برايش احترام فوق العاده قائلند همه هستي خود را فداي آن ها مي كند و در نتيجه يك نوع صفاي غير قابل وصفي بين آنان برقرار مي شود. به هيچ وجه استشمام بي حرمتي نسبت به زن از آن حديث ملاحظه نمي شود.
براي تقريب به ذهن بد نيست به مطالب زير توجه شود.
پيامبر(ص) براي اين كه اهميّت مسواك زدن را به امت خود اعلان كند و به آن ها بفهماند كه مسواك چقدر ارزش دارد. فرمودند: اگر بر امتم سخت و دشوار نبود هر آيينه مسواك زدن را بر آن ها واجب مي كردم.(3)
و يا در جايي مي خوانيم كه حضرت علي(ع) فرمودند: پيامبر(ص) حقوق همسايه را آن قدر مهم معرفي كرده بود كه احساس مي شد بعد از مرگ همسايه از انسان ارث مي برد.(4)
همان طوري كه ملاحظه شود اين گونه فرمايشات تنها به عنوان با اهميّت نشان دادن موضوع مورد نظر است، هدف ديگري در كار نبوده. ثالثاً: تنها به زن ها سفارش نشده كه نسبت به مردها تواضع و احترام كنند. به مردها هم سفارش فوق العاده نموده كه نسبت به خانواده كمال احترام را قائل شوند، به احاديث زير توجه نماييد:
پيامبراكرم(ص) فرمود: زنان را گرامي نمي دارند مگر افراد بزرگوار و به آنان توهين نمي كنند مگر مردم پست و فرومايه.(5)
حضرت علي(ع) فرمودند:
زن وسيله التذاذ و مايه گرمي خانواده استا بايد او را گرامي داشت.
امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل كرده كه فرمودند: هر كس زن گرفت بايد او را گرامي بدارد زن وسيله التذاذ است و سرچشمه گرمي و صفا نبايد او را ضايع كرد.
در مورد حضرت علي اصغر(ع) و حضرت زينب(ع) به خاطر چند چيز بوده و اصلاً ربطي به بي ارزشي زن ندارد يكي اين كه در هيچ حكومت و نظامي زن ها اهل جنگ و جدال نيستند و به عنوان بي طرف معرفي مي شوند. معلوم است كشتن بي طرف معقول نيست ديگر اين كه به خاطر لطافت و ظرافت زن ها مثل گل مورد شتم و قتل قرار نمي گيرند. بر خلاف مردها وانگهي چندين بار تصميم به شهادت حضرت زينب(ع) گرفته شده منتهي جوّ اجازه اِعمال چنين تصميمي را به آن ها نداد.
پي نوشت ها:
1.... قال لو امرت احداً ان يسجد لأحد لأمرت المرأة تسجد لزوجها، بحار، ج 17، ص 377، ح 40، و ص 399 ح 11.
2. لولا يشقّ علي امّتي لا وجبت السواك، ج 87، بحار، ص 216، ح 27.
3. مازال يوصبي بهم حتّي ظنّنا انّه سيورثهم، نهج البلاغة، نامه 47.
4. آيين همسرداري يا اخلاق خانواده، ابراهيم اميني، ص 264.
چرا پسران هر چه شهوت راني كنند آسيبي نمي بينند, ولي دختران از لحاظ جسمي صدمه مي بينند؟! چرا خداوند زن را بيش تر در معرض آسيب قرار داد؟
اگر دختران و پسران (مردان و زنان ) بر طبق قانون اسلام و اخلاق ومنش اسلامي , تشكيل زندگي بدهند, ضرر و زياني نمي بينند و هم به حق و حقوق خويش مي رسند و ظلم و احجافي بر آنان نمي شود.
اگر درست عمل نكنند, دادگاه هاي حقوقي و جزايي , حق هر كدام را مطالبه مي كند.
امّا بنابر ديدگاه هاي غير اسلامي كه مبتني بر عشق و عشق بازي و ولنگاري و به پندار خودشان , آزادي زنان است , در اين ميان زنان خسارت مي بينند. بنابراين اگردختران در موقع مناسب ازدواج كنند و زندگي شرعي و قانوني تشكيل بدهند, هرگززياني نمي بينند. در ازدواج سالم , هم مرد به حق خود مي رسد و هم زن . مهريه اي كه واجب است به زنان پرداخت نمايند, جبران آن چه را كه شما آن را خسارت ناميده ايد, مي نمايد و همان طور كه مرد از زن استفاده مي بَرَد, زن از مرد استفاده مي برد. افزون بر اين كه نفقه و خرجي زن (تهيهء مسكن و غذا و پوشاك مناسب وسائر مخارج زندگي ) بر عهدهء مرد است .
آيا در زمان ظهور امام زمان(عج) زنان چون مردان ممكن است در راستاي اهداف امام باشند؟ آيا زنان مؤمنه مي توانند يار امام زمان(عج) باشند؟
در موضوع وظايف منتظران فرقي بين زن و مرد نيست و هر شيعه اي كه معتقد به ظهور حضرت مهدي(عج) است، وظايفي را در دوران غيبت به عهده دارد كه بايد در انجام آن ها بكوشد، بر همين اساس زنان مي توانند همانند مردان در مسير اهداف امام زمان(عج) در دوران ظهور حضرت قرار گيرند و در جمله ياران حضرت باشند.
درباره تعداد و همچنين نقش زناني كه در هنگام ظهور جزء ياران حضرت مهدي(ع) هستند، در روايات اختلافاتي وجود دارد.
امام باقر(ع) فرمود: "حضرت مهدي(ع) در وقت ظهور پس از اقامه نماز بين ركن و مقام، ياران خود را صدا مي زند. به خدا سوگند، سيصد و چند نفر كه پنجاه زن نيز ميان آنان هستند، بدون قرار قبلي در مكه كنار او جمع شده و در كنار ركن و مقام با او بيعت مي كنند".(1)
در حديث ديگري مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل كرده است: "همراه حضرت قائم سيزده زن هستند". مفضّل پرسيد: آنان همراه حضرت چه نقشي دارند؟ امام فرمود: "مجروحان را مداوا و از بيماران پرستاري مي كنند، هم چنان كه تعدادي از زنان همراه پيامبر(ص) بودند".(2)
ناگفته نماند كه تعداد زنان مؤمن در آستانه ظهور به آماري كه در اين گونه احاديث آمده محدود نمي شود. در برخي منابع آمده است: تعداد مردان با ايمان در هنگام خروج دجال (كه يكي از علائم ظهور حضرت مهدي است) دوازده هزار مرد و هفت هزار و هفتصد يا هشتصد زن مي
باشد.(3)
بر اين اساس مي توان گفت: عدد پنجاه يا سيزده نفر و امثال آن مربوط به زناني است كه جزء ياران خاصّ حضرت در آستانه ظهور مي باشند.
پي نوشت ها:
1. تفسير العياشي، محمد بن مسعود العياشي، مؤسسه اعلمي، بيروت، ج 1، ص 84.
2. دلائل الامامة، طبري، منشورات الرضي، قم، ص 260.
3. كتاب الفتن، نعيم بن حمّاد، دارالفكر، بيروت، ص 328.
امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟
اگر از سخن حضرت برداشت نموده ايد كه زنان به قدري بي ارزشند كه حتي بهترين صفات آنان درحد بدترين صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علي(ع) نه برخلاف عقل سخن مي گويد و نه برخلاف آيات و روايات. آن برداشت و تفسير از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آيات و روايات.
عقل مستقلاً فضائل اخلاقي را خوب و ممدوح مي داند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.
آيات قرآن نيز صفات و فضائل اخلاقي را هم براي زنان و هم براي مردان بيان نموده است، از جمله آيه 34 احزاب.
زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقي مشتركند، مگر در برخي از صفات كه به جهت تفاوت هاي تكويني است، حتي در همين سه صفتي كه از امام علي(ع) نقل شده، برخي از ابعاد آن در زن و مرد مشترك است. هر صفتي كه جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبي باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنايي در آن نيست. مگر استثنائي باشد، يا يك جهت عارضي دارد و يا در معنايش تصرف شده است. سه صفت بخل، تكبر و ترس از همين قبيل است.
در اين روايات آمده كه بخل براي زنان خوب و براي مردان بد است. اين سخن به معناي مطلق آن درست نيست، مراد امام علي(ع) هم اين گونه نيست.
به فرض درست بودن سند و
انتساب اين روايت به امام علي(ع) مي پرسيم: آيا حضرت خديجه، بزرگ بانوي اسلام كه ثروت فراوانش را در راه اعتلاي اسلام انفاق نمود و به جاي متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق و جود متصف شد، به عقيده امام علي(ع) كارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنين برداشت و تفسيري ناصواب است.
امام علي(ع) برخلاف قرآن سخن نمي گويد. قرآن صفت جود و انفاق را براي همه، صفت خوب برشمرده است.(27) پس صفت بخل در اين روايت كه از صفات ممدوح براي زنان شمرده شده است، معناي خاص خود را مي طلبد كه حضرت فرمود: از مال شوهر بي حساب بخشش نكند. صفت تكبر نيز معناي خاص خود را دارد، چرا كه قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتني را از صفات اخلاقي پسنديده مرد و زن بيان نموده است.(28)
بنابراين صفات اخلاقي پسنديده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براي همه خوب است، زن باشد يا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، يا مرد.
اين روايت معناي خاصي دارد. حضرت مي خواهد زن را تشويق كند كه مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتني خود را در معرض تير نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بي آبرويي خويش و خانواده اش گردد.
امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با
آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟
اين روايت را در صورتي كه سند و انتساب آن به امام صحيح باشد، چاره اي جز توجيه ندارد.
قطعاً در صورت صحت آن، مراد امام همه زنان نيست.
اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سياسي - اجتماعي زمان خويش شركت مي كرد؟
اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ويژه حضرت زينب (س) در مسائل سياسي نقش آفرين زمان شدند؟
همان گونه كه در نامه آمده است، بسياري از مردان در امور سياسي و مسائل مهم اجتماعي لياقت لازم را ندارند.
شايد بتوان گفت كه چون تاريخ را مردان نوشته اند، مذمت هاي مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پيدا نكرده است.(29)
با اين وجود روايات در مذمت مردان كم نيست. از جمله حضرت در روايتي مردم را به سه گونه تقسيم كرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشه اي كه دستخوش باد و طوفان است و به هر سومي رود و لياقت چيزي را ندارد.(30)
در روايتي ديگر آمده است كه مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط يك گروه (آن هم با تعداد اندك) در مسير حقند.(31)
در عهدنامه مالك آمده است: مردم همه در يك حد نيستند! هر كسي را بهر كاري ساختند. برخي لياقت در امور سياسي دارند و برخي ندارند.
اما توجيه و برخورد ما با اين روايت چگونه بايدباشد؟ اين را در پاسخ سئوال بعدي بيان مي داريم.
امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست. چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟
همان گونه كه در پاسخ به سئوال گذشته بيان شد، در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علي(ع) قطعاً معناي شمول و كلي آن مراد نيست، چرا كه زنان نامدار بسياري بودند كه در زمره پيامبران "انبائي" قرار داشتند و منشأ خير بودند،(32) بنابراين چاره اي جز توجيه و تأويل آن وجود ندارد.
در اين حال لازم مي دانيم چند نكته را بيان كنيم:
1 - در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند حديث، زماني پذيرفته است كه به مرحله اطمينان برسد (هم اطمينان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم) وگرنه بايد آن حديث را مسكوت گذاشت و براساس آن به نام دين رأيي صادر نكرد.(33)
2 - هر حديثي كه برخلاف محكمات قرآن، يا بر خلاف احاديث متواتر و قطعي الصدور و قطعي الدلالة و يا برخلاف عقل فطري و سليم بود، بايد آن را رد و تكذيب نمود.
هر حديثي اگر نه چنين مخالفتي داشت (كه موجب طرح و تكذيب آن شود) و نه حديث معلوم الصدور و معلوم الداله بود (كه موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.
چنين حديثي كه منتسب به اهل بيت: است، علم آن را به آنان بايد واگذار نمود.
هر روايتي كه به حسب ظاهر محتوايش برخلاف ضروريات و مسلّمات عقول فطري سليم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعي و حكم قطعي عقل)، درباره اين گونه
روايات مي گوييم: يا ظاهر آن مراد نيست و مي بايد برخلاف معناي ظاهري حمل و تأويلش نمود، و يا اگر قابل توجيه نباشد، بايد معتقد شد كه آن روايت از معصوم صادر نشده است، چون كه معصوم بر خلاف معيارهاي پذيرفته شده مذكور سخني نمي گويد،(34) يا بگوييم: روايت صادر شده، ليكن تحريف شده و با تحريف آن، معنايش دگرگون گشته است، مانند اين روايت: ابوهريره از پيامبر نقل كرد: سه چيز شومند: مركب، زن و خانه. اين از مثل هاي رايج جاهلي بود. پيامبر(ص) فرمود: اهل جاهليت چنين مي گفتند. اما راوي جمله ذيل را حذف نمود، كه معنايش عوض مي شود.(35)
3 - اين گونه روايات كه در مذمت زنان است و به امام علي(ع) نسبت داده شده، گرچه ممكن است برخي مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزي عايشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمينه فتنه انگيزي وي صادر شده باشد، ولي در برخي ديگر ترديد جدي وجود دارد. جا دارد و بررسي شود كه به راستي اين گونه روايات از امام علي(ع) صادر شده است؟! اين ترديد قوي تر مي گردد، اگر توجه به سيره تمامي معصومان درباره زنان بشود. در عمل و سيره آن بزرگواران فراوان ديده مي شود كه به كرامت زنان ارج مي نهند.
جاي اين پيش فرض وجود دارد كه ممكن است دشمنان حضرت با هدف سياسي و تخريب شخصيت امام علي(ع) دست به جعل اين گونه روايات زده باشند.
ما در اين فرصت اندك نمي خواهيم درباره يكايك روايات و اسناد و مدارك آنان بحث كنيم، ليكن به صورت كلي مي توان ردپاي دشمن را جستجو نمود.
اين احتمال تقويت مي شود با آنچه كه
ابن ابي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه نوشته است كه معاويه آن گاه كه به قدرت رسيد، به فرماندارانش نوشت كه بكوشند چهره امام علي(ع) را بين مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمايل مردم را از حضرت و اهل بيتش برگردانند.(36)
اين احتمال با اين واقعيت تقويت مي شود كه زنان شجاع و با فضيلتي همانند "سوده همدانيه" در جنگ صفين، سپاهيان امام علي(ع) را در نبرد بر ضد معاويه تحريص و تشويق مي نمودند. حتي بعد از شهادت امام علي(ع) از مرام و مكتب حضرت دست برنداشتند، و اين مايه شگفتي معاويه شد و او تعجب خويش را از تأثير فرهنگي امام علي(ع) برآنان مخفي نمي داشت.(37)
بعيد نيست كه مزدوران معاويه رواياتي را در مذمت زنان ساخته باشند تا نيمي از جمعيت را به امام علي(ع) بدبين نمايند و بگويند ما طرفدار زنان هستيم و ام المؤمنين عايشه هم با ما است و علي با زنان خوب نيست. نه تنها با عايشه خوب نيست، بلكه نسبت به تمامي زنان ديد منفي دارد.
اين را تنها به عنوان يك احتمال ذكر نموديم، كه اگر پاسخ ها و راهكارهاي توجيهي قبلي هيچ كدام كارساز نباشد، سرانجام سخن همين است كه بيان شد.
4 - برخي از پاسخ هايي كه در جواب به سؤال اول بيان شد، در اين جا نيز مي توان از آن استفاده كرد، مثلاً ممكن است گفته شود: اين سخن يك كلام جدلي است؛ يعني به زعم مردم آن زمان، زنان چنين بودند. در فرهنگي جاهلي زن را همواره شر مي دانستند، و با اين قضاوت دختران را زنده به گور مي كردند. اسلام با اين فرهنگ
مبارزه كرد. اگر اين توجيه را بپذيريم، حتماً چيزي از قبيل و بعد اين روايت افتاده است.
پي نوشت ها:
1. قوت القلوب، ج 1، 282.
2. نهج البلاغه، خ 13.
3. غرر الحكم، آمدي، ج 109 2.
4. همان، 1، ص 311.
5. نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 34.
6. همان، ج 14.
7. كتاب نقد، جمعي از نويسندگان، ج 12، ص 268.
8. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه و گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظرناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 389 - 390.
9. كتاب نقد، همان، ص 268 و 269.
10. دكتر سيد رضا: پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 280 - 293.
11. روانشناسي رشد، ج اول، ص 330 از انتشارات سمت.
12. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ح 19، ص 281.
13. همان، ص 294.
14. همان، ص 294 و 295.
15. كتاب نقد، ج 12، ص 59.
16. كتاب نقد، ش 12، ص 58.
17. دكتر پاك نژاد، همان ح 9، ص 280.
18. كليني، اصول كافي، ج اول كتاب عقل و جهل.
19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 168، من لا يحضره الفقيه ج 3، ص 468.
20. روانشناسي رشد، ج 1، ص 331.
21. كتاب نقد، ش 12، ص 59 - 60.
22. دكترسيد رضا پاك نژاد همان، ج 19، ص 299 - 300.
23. ر ك: جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال ص 369.
24. بقره، ص 283.
25. كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.
26. همان، ص 58.
27. احزاب (33) آيه 34.
28. همان، آيه 34.
29. دانشنامه امام علي(ع) جمعي از نويسندگان، ح 5، ص 125.
30. نهج البلاغه، حكمت 147.
31. همان، خ 32.
32.
زن در آينده جمال و جلال، جوادي آملي، ص 167.
33. جمعي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، ج 5، ص 119.
34. همان، ص 122 - 121.
35. همان، ص 113.
36. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ح 11، ص 45 - 44.
37. مجلسي، بحارالانوار، ح 41، ص 119.
امام علي(ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه از زنان مذمت نموده است. چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟
اتفاقاً امام علي(ع) در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده است، از جمله در خطبه چهاردهم نهج البلاغه "خفّت عقولكم و سفهت حلومكم؛ عقل هاي شما سبك و افكارتان سفيهانه است".
در خطبه سي و چهارم فرمود: "افّ لكم... فأنتم لا تعقلون".
در خطبه نود و هفتم فرمود: "أيها القوم الشاهدة أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم".
در خطبه 131 آمده است: "أيتها النفوس المختلفة و القلوب المتشتته الشاهدة أبدانهم و الغائبة عنهم عقولهم".
در اين موارد امام علي(ع) به روشني برخي از مردان را مذمت مي كند و آنان را كم خرد و سبك انديش معرفي مي كند.
بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه به جريان جنگ جمل برمي گردد و اين دليلي است كه با توجه به پيشگامي عايشه در جنگ جمل، نكوهش ها كلي نيست، بلكه مقطعي و موردي است. همان گونه كه از مردان كوفه و بصره مذمت شده است. اين را هم نمي توان كلي تلقي كرد، چون از كوفه و بصره مردان عالم و دانشمند ديني فراواني به جهان اسلام تقديم شده است. كوتاه سخن اين كه: قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس ممكن است زمينه ستايش را فراهم كند و در مقطع حساس ديگر زمينه نكوهش را، سپس با گذشت زمان هم زمينه مدح منتفي مي شود و هم زمينه ذم.(23)
امام علي(ع) در نهج البلاغه، در حكمت 234، فرموده: برخي از خصلت هاي خوب زنان، خصلت هاي زشت مردان شمرده شده است. اين سخن چه توجيهي دارد؟
اگر از سخن حضرت برداشت نموده ايد كه زنان به قدري بي ارزشند كه حتي بهترين صفات آنان درحد بدترين صفات مردان قرار دارد، نادرست است، چون امام علي(ع) نه برخلاف عقل سخن مي گويد و نه برخلاف آيات و روايات. آن برداشت و تفسير از سخنان حضرت هم خلاف عقل است و هم خلاف آيات و روايات.
عقل مستقلاً فضائل اخلاقي را خوب و ممدوح مي داند خواه از مردان باشد و خواه از زنان.
آيات قرآن نيز صفات و فضائل اخلاقي را هم براي زنان و هم براي مردان بيان نموده است، از جمله آيه 34 احزاب.
زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقي مشتركند، مگر در برخي از صفات كه به جهت تفاوت هاي تكويني است، حتي در همين سه صفتي كه از امام علي(ع) نقل شده، برخي از ابعاد آن در زن و مرد مشترك است. هر صفتي كه جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبي باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد، خواه زن دارنده آن باشد و خواه مرد، خوب است و استثنايي در آن نيست. اگر استثنائي باشد، يا يك جهت عارضي دارد و يا در معنايش تصرف شده است. سه صفت بخل، تكبر و ترس از همين قبيل است.
در اين روايات آمده كه بخل براي زنان خوب و براي مردان بد است. اين سخن به معناي مطلق آن درست نيست، مراد امام علي(ع) هم اين گونه نيست.
به فرض درست بودن سند و
انتساب اين روايت به امام علي(ع) مي پرسيم: آيا حضرت خديجه، بزرگ بانوي اسلام كه ثروت فراوانش را در راه اعتلاي اسلام انفاق نمود و به جاي متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق و جود متصف شد، به عقيده امام علي(ع) كارش ارزشمند و خدا پسندانه نبود؟! قطعاً چنين برداشت و تفسيري ناصواب است.
امام علي(ع) برخلاف قرآن سخن نمي گويد. قرآن صفت جود و انفاق را براي همه، صفت خوب برشمرده است.(27) پس صفت بخل در اين روايت كه از صفات ممدوح براي زنان شمرده شده است، معناي خاص خود را مي طلبد كه حضرت فرمود: از مال شوهر بي حساب بخشش نكند. صفت تكبر نيز معناي خاص خود را دارد، چرا كه قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتني را از صفات اخلاقي پسنديده مرد و زن بيان نموده است.(28)
بنابراين صفات اخلاقي پسنديده مانند انفاق و جود و خشوع و تواضع براي همه خوب است، زن باشد يا مرد، و نقطه مقابلش بد است، خواه زن باشد، يا مرد.
اين روايت معناي خاصي دارد. حضرت مي خواهد زن را تشويق كند كه مبادا به بهانه جود و انفاق، مال شوهر را برباد دهد. مبادا به بهانه فروتني خود را در معرض تير نگاه و هوس آلود مردان هوسباز قرار دهدو مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار دهد و موجب بي آبرويي خويش و خانواده اش گردد.
امام(ع) در نهج البلاغه در نامه 31 فرمود: "زن ريحانه است، نه قهرمان. او را در پرده حجاب نگاهش دار". آيا همه زنان اين گونه اند؟ مگر همه مردان در امور سياسي لايقند؟ چراحضرت با
آن همه گستردگي فكر و انديشه اين گونه در مورد زنان سخن گفته است؟
اين روايت را در صورتي كه سند و انتساب آن به امام صحيح باشد، مراد امام همه زنان نيست.
اگر مراد همه زنان باشد، چرا حضرت زهرا (س) در مسائل مهم سياسي - اجتماعي زمان خويش شركت مي كرد؟
اگر مراد همه زنان باشد، چرا دختران حضرت به ويژه حضرت زينب (س) در مسائل سياسي نقش آفرين زمان شدند؟
همان گونه كه در نامه آمده است، بسياري از مردان در امور سياسي و مسائل مهم اجتماعي لياقت لازم را ندارند.
شايد بتوان گفت كه چون تاريخ را مردان نوشته اند، مذمت هاي مربوط به مردان باب طبعشان نبود. و به نگارش راه پيدا نكرده است.(29)
با اين وجود روايات در مذمت مردان كم نيست. از جمله حضرت در روايتي مردم را به سه گونه تقسيم كرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشه اي كه دستخوش باد و طوفان است و به هر سومي رود و لياقت چيزي را ندارد.(30)
در روايتي ديگر آمده است كه مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط يك گروه (آن هم با تعداد اندك) در مسير حقند.(31)
در عهدنامه مالك آمده است: مردم همه در يك حد نيستند! هر كسي را بهر كاري ساختند. برخي لياقت در امور سياسي دارند و برخي ندارند.
اما توجيه و برخورد ما با اين روايت چگونه بايدباشد؟ اين را در پاسخ سئوال بعدي بيان مي داريم.
پي نوشت ها:
1. قوت القلوب، ج 1، ص 282.
2. نهج البلاغه، خ 13.
3. غرر الحكم، آمدي، ج 2، 109.
4. همان، ج 1، ص
311.
5. نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 34.
6. همان، ج 14.
7. كتاب نقد، جمعي از نويسندگان، ج 12، ص 268.
8. محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه، زير نظر ناصر مكارم شيرازي، ج 1، ص 389 - 390.
9. كتاب نقد، همان، ص 268 و 269.
10. دكتر سيد رضا: پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 280 - 293.
11. روانشناسي رشد، ج اول، ص 330، از انتشارات سمت.
12. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ح 19، ص 281 .
13. همان، ص 294.
14. همان، ص 294 و 295.
15. كتاب نقد، ج 12، ص 59.
16. كتاب نقد، ش 12، ص 58.
17. دكتر پاك نژاد، همان، ح 9، ص 280.
18. كليني، اصول كافي، ج اول، كتاب عقل و جهل.
19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 168؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 468.
20. روانشناسي رشد، جج 1، ص 331.
21. كتاب نقد، ش 12، ص 59 - 60.
22. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ج 19، ص 299 - 300.
23. ر.ك: جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال ص 369.
24. بقره، ص 283.
25. كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.
26. همان، ص 58.
27. احزاب، (33) آيه 34.
28. همان، آيه 34.
29. دانشنامه امام علي(ع) جمعي از نويسندگان، ح 5، ص 125.
30. نهج البلاغه، حكمت 147.
31. همان، خ 32.
امام علي(ع) در نهج البلاغه، حكمت 238 بيان داشته كه زن و زندگي اش همه دردسر است و چاره اي جز اين نيست.
چرا زن و زندگي اش همه دردسر است؟
در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علي(ع) قطعاً معناي شمول و كلي آن مراد نيست، چرا كه زنان نامدار بسياري بودند كه در زمره پيامبران "انبائي" قرار داشتند و منشأ خير بودند،(32) بنابراين چاره اي جز توجيه و تأويل آن وجود ندارد.
در اين حال لازم مي دانيم چند نكته را بيان كنيم:
1 - در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند حديث، زماني پذيرفته است كه به مرحله اطمينان برسد (هم اطمينان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم(ع) وگرنه بايد آن حديث را مسكوت گذاشت و بر اساس آن به نام دين رأيي صادر نكرد.(33)
2 - هر حديثي كه برخلاف محكمات قرآن، يا بر خلاف احاديث متواتر و قطعي الصدور و قطعي الدلالة و يا برخلاف عقل فطري و سليم بود، بايد آن را رد و تكذيب نمود.
هر حديثي اگر نه چنين مخالفتي داشت (كه موجب طرح و تكذيب آن شود) و نه حديث معلول الصدور و معلوم الدالة بود (كه موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، بايد آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.
چنين حديثي كه منتسب به اهل بيت: است، علم آن را به آنان بايد واگذار نمود.
هر روايتي كه به حسب ظاهر محتوايش برخلاف ضروريات و مسلّمات عقول فطري سليم باشد (برخلاف قرآن، سنت قطعي و حكم قطعي عقل)، درباره اين گونه روايات مي گوييم: يا ظاهر آن مراد نيست و مي بايد برخلاف معناي ظاهري حمل و تأويلش نمود، و يا اگر قابل توجيه نباشد، بايد معتقد شد كه آن روايت از
معصوم(ع) صادر نشده است، چون كه معصوم(ع) بر خلاف معيارهاي پذيرفته شده مذكور سخني نمي گويد،(34) يا بگوييم: روايت صادر شده، ليكن تحريف شده و با تحريف آن، معنايش دگرگون گشته است، مانند اين روايت: ابوهريره از پيامبر(ص) نقل كرد: سه چيز شومند: مركب، زن و خانه. اين از مثل هاي رايج جاهلي بود. پيامبر(ص) فرمود: اهل جاهليت چنين مي گفتند. اما راوي جمله ذيل را حذف نمود، كه معنايش عوض مي شود.(35)
3 - اين گونه روايات كه در مذمت زنان است و به امام علي(ع) نسبت داده شده، گرچه ممكن است برخي مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزي عايشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمينه فتنه انگيزي وي صادر شده باشد، ولي در برخي ديگر ترديد جدي وجود دارد. جا دارد و بررسي شود كه به راستي اين گونه روايات از امام علي(ع) صادر شده است؟! اين ترديد قوي تر مي گردد، اگر توجه به سيره تمامي معصومان(ع) درباره زنان بشود. در عمل و سيره آن بزرگواران فراوان ديده مي شود كه به كرامت زنان ارج مي نهند.
جاي اين پيش فرض وجود دارد كه ممكن است دشمنان حضرت با هدف سياسي و تخريب شخصيت امام علي(ع) دست به جعل اين گونه روايات زده باشند.
ما در اين فرصت اندك نمي خواهيم درباره يكايك روايات و اسناد و مدارك آنان بحث كنيم، ليكن به صورت كلي مي توان ردپاي دشمن را جستجو نمود.
اين احتمال تقويت مي شود با آنچه كه ابن ابي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه نوشته است كه معاويه آن گاه كه به قدرت رسيد، به فرماندارانش نوشت كه بكوشند چهره امام علي(ع) را بين
مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمايل مردم را از حضرت و اهل بيتش برگردانند.(36)
اين احتمال با اين واقعيت تقويت مي شود كه زنان شجاع و با فضيلتي همانند "سوده همدانيه" در جنگ صفين، سپاهيان امام علي(ع) را در نبرد بر ضد معاويه تحريص و تشويق مي نمودند. حتي بعد از شهادت امام علي(ع) از مرام و مكتب حضرت دست برنداشتند، و اين مايه شگفتي معاويه شد و او تعجب خويش را از تأثير فرهنگي امام علي(ع) برآنان مخفي نمي داشت.(37)
بعيد نيست كه مزدوران معاويه رواياتي را در مذمت زنان ساخته باشند تا نيمي از جمعيت را به امام علي(ع) بدبين نمايند و بگويند ما طرفدار زنان هستيم و ام المؤمنين عايشه هم با ما است و علي با زنان خوب نيست. نه تنها با عايشه خوب نيست، بلكه نسبت به تمامي زنان ديد منفي دارد.
اين را تنها به عنوان يك احتمال ذكر نموديم، كه اگر پاسخ ها و راهكارهاي توجيهي قبلي هيچ كدام كارساز نباشد، سرانجام سخن همين است كه بيان شد.
4 - برخي از پاسخ هايي كه در جواب به سؤال اول بيان شد، در اين جا نيز مي توان از آن استفاده كرد، مثلاً ممكن است گفته شود: اين سخن يك كلام جدلي است؛ يعني به زعم مردم آن زمان، زنان چنين بودند. در فرهنگي جاهلي زن را همواره شر مي دانستند، و با اين قضاوت دختران را زنده به گور مي كردند. اسلام با اين فرهنگ مبارزه كرد. اگر اين توجيه را بپذيريم، حتماً چيزي از قبل و بعد اين روايت افتاده است.
32. زن در آينده جمال و جلال، جوادي آملي، ص 167.
33.
جمعي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، ج 5، ص 119.
34. همان، ص 122 - 121.
35. همان، ص 113.
36. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ح 11، ص 45 - 44.
37. مجلسي، بحارالانوار، ح 41، ص 119.
چرا در احكام ديني براي زنان سخت گيري و محدوديت هاي بيشتري وضع شده تا براي مردان؟
با توجه به خصوصيات و وظايفي كه تكويناً بر عهده مرد و زن نهاده شده، تفاوت هايي نيز در حقوق از جهت تشريعي بين زن و مرد احساس مي شود. اين تفاوت ها به لحاظ خلقتي كه زن و مرد دارند، تنظيم شده و تشريع احكام مطابق با تكوين و آفرينش آن دو است و تفاوت غير از تبعيض است، تفاوت ها بر اساس ويژگي ها و استعدادها تنظيم مي شود و تبعيض بي عدالتي است اما تفاوت در ويژگي ها بر اساس حكمت عميق و دقيق تنظيم شده تا هر يك وظايف خاصي را بر عهده گرفته و مكمل يكديگر باشند.
بنابر اين بر اساس حكمت الهي بين زن و مرد تناسب وجود دارد و تفاوت ها به خاطر ايجاد تناسب بين آن دو است، مثلاً اگر همه انسان ها مرد بودند و زنان نيز از لحاظ جسمي و روحي و رواني مانند مردها بودند، مكمّل يكديگر نبودند، بنابر اين تفاوت هاي زن و مرد تناسب است، نه نقص و كمال، قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تناسب بيشتري ميان زن و مرد كه براي زندگي مشترك ساخته شده اند به وجود آورد.(1) زن براي زن بودن موجودي كامل است و مرد براي مرد بودن موجودي كامل است، هيچ كدام در مرحله خودشان ناقص نيستند. با اين ديدگاه مرد و زن هر دو مساوي هستند و تفاوت بين آن دو در مقام مقايسه است، وقتي مي خواهيم زن و مرد رابا هم مقايسه كنيم، تفاوت بين آن دو وجود دارد. اين تفاوت لازم و ضروري است، اگر اين تفاوت ها
نبود، در آفرينش، هر دو نقص وجود داشت.
شهيد مطهري درباره تفاوت هاي بين زن و مرد مي نويسد: "مرد از لحاظ جسمي درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر و صداي او كلفت تر است، ولي زن كوچك اندام تر، كوتاه قدتر، ظريف تر و لطيف تر است. رشد بدني زن سريع تر است و رشد بدني مرد كندتر، از اين رو زنان زودتر بالغ مي شوند و مردان ديرتر.
از لحاظ رواني هم ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر تحرك بيش از زن است. احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و نرمي است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرام تر و ساكت تر است. احساسات زن از مرد جوشان تر است و سريع تر تحت تأثير احساسات خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زيادي دارد، برخلاف مرد. زن از مرد محتاطتر، مذهبي تر، پر حرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است.
احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران كودكي دختر نمودار است.
مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است. مرد مي خواهد زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن مي خواهد دل مرد را مسخّر خود كند. مرد مي خواهد زن را بگيرد (به دنبال زن مي رود) ولي زن مي خواهد او را بگيرند (مي نشيند تا دنبالش بيايند و خواستگاري كنند. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود و شهوت مردابتدايي و تهاجمي است و شهوت زن انفعالي و تحريك.(2)
تا اينجا بحث از تفاوت هاي بين زن و مرد بود كه طبعاً تفاوت در وظايف و حقوق و نقشي را
كه هر يك در جامعه انساني ايفا مي كنند، بدنبال دارد، اما محدوديت هاي بيشتر زنان كه در سوال ذكر شده، دقيقاً مشخص نيست كه مقصود چيست. اگر مسائلي مانند حجاب و... باشد، مشخص است كه اين مسئله و مسايلي از اين قبيل با توجه به مسئوليت و موقعيت زن و جاذبه جنسي و تحريك پذير مردان و اموري كه ذكر شد، موجب اين محدوديت مي شود. محدوديت ها در برخي از امور كه در واقع مراقبت هاي خاص است، به معناي كم ارزش بودن آن ها نيست، بلكه بالعكس چه بسا مراقبت بيشتر و برخي محدوديت ها به جهت ارزشمند بودن آن ها است.
براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني
بر اساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسي و توجه به هر يك از آن ها در حدّ نياز طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شده و او را به سوي كمال سوق داده است.
پوشش مناسب براي زن و مرد عامل مهمي در تعديل و تنظيم اين غريزه است.
2- توجه به ساختار فيزيولوژي انسان
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه اي مستقيم با تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد.
در تحقيقات علمي در مورد فيزيولوژي و نيز روان شناسي زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك هاي چشميِ شهوت انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايي زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعي قادر به ديدن
است، از سوي ديگر ترشّح هورمون ها در مرد صورتي يكنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده تحت تأثير محرّك هاي شهواني قرار مي گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك هاي حسي پاسخ مي دهند. حس لامسه بروز زيادي ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.
از اين گذشته چون هورمون هاي جنسي زن به صورت دوره اي ترشخ مي شوند و به طور متفاوت عمل مي كنند، تأثير محرّك هاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.
با توجه به مطالب فوق مي توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي خواهدد انواع التذاذهاي جنسي (چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربي كه حضور در جامعه را با لذت جويي جنسي به هم مي آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسي را به هم مي ريزد.
اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه نموده است، زيرا بي بند و باري در پوشش به معناي عدم ظابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.
ج) آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش ديني
1- بهداشت رواني اجتماع و كاهش هيجان ها و التهاب جنسي كه سبب كاهش عطش سيري ناپذيري شهوت است.
2- تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين.
با رواج بي حجابي و جلوه گري زن، جوانان مجرد، ازدواج
را نوعي محدوديت و پايان آزادي هاي جنسي خود تلقّي مي كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اي خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مي گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي سوزاند.
3- استواري اجتماعي و استيفاي نيروي كار و فعاليّت
دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهواني شوند، از تمركز و كارآيي آن ها كاسته مي شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروي فكري و كاري است.
4- بالارفتن ارزش واقعيت زن و جبران ضعف جسماني او
حيا، عفاف و حجاب زن مي تواند در نقش عاطفي او و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكي از وسائل مرموز براي حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.
اسلام حجاب را براي محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيّت او توصيه كرده است، زيرا اسلام راضي به حبس، ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را ير اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهواني و تجاري منع كرده است.
در واقع حجاب موجب محدوديت، مردان هرزه مي باشد كه در صدد كام جويي هاي آزاد و بي حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهري در بيان اين كه چرا حجاب به زنان اختصاص يافته مي گويد: اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب ها و دل ها
مرد شكار است و زن شكارچي، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خود آرايي از حس شكارچي گري او ناشي مي شود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس هاي بدن نما و آرايش هاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مي خواهد دلبري كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگي، از انحراف هاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براي آنان مقرر گرديده است".(3) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسي و زيبايي خاص زنانه و تحريك پذيري جنس مردانه، يكي از علت هاي اين حكم است. توصيه و دستور الهي به پوشش و حجاب براي زنان، به منظور ايجاد محدوديت و محروميت و چيزهايي از اين قبيل كه تنها فريب شيطاني اند نمي باشد، بلكه در واقع براي آگاهي دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است كه بايد از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. اين كاملاً معقول است كه هر چيزي ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بيشتري را مي طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شكل يك ابزار براي مطامع سودپرستان در نيايد.
به ياد داشته باشيم كه غريزه جنسي، نيرومند و عميق است. هر چه بيشتر اطاعت شود، سركش تر مي گردد، همچون آتش كه هر چه به آن بيشتر هيزم بدهند، شعله ورتر مي شود، و شهوت خود را به صورت يك عطش روحي و خواست اشباع نشدني در مي آورد.(4) و وضعيت جهان معاصر و كشانده شدن عده اي به همجنس
بازي نشانه آشكاري از اين حالت است.
بنابراين رعايت نكردن پوشش اسلامي توسط زنان نه تنها از بين رفتن حساسيت مردان را به دنبال ندارد، بلكه موجب طغيان غريزه جنسي آنان نيز مي گردد و پس از مدتي باعث دلزدگي و بي معنايي آن خواهد شد.
در مورد مردان نيز اين گونه نيست كه بتوانند با هر نوع لباسي از خانه بيرون آيند و نوع پوشش آنها مي تواند به هر صورتي باشد بلكه مردان نيز در اين جهت با محدوديت هاي خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بيشتر در اجتماع و كارهاي سخت و به جهاتي كه در بالا ذكر شد با زنان متفاوت است.
پي نوشت ها:
1 - شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج 19، ص 175.
2 - مجموعه آثار، ج 19، ص 178 تا 179.
3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص.
4. همان، ص 434.
حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعداد ذاتي آنان است؟
روايتي به اين مضمون كه تنها چهار نفر از زنان به كمال رسيده اند نيافتيم. آن چه در روايت آمده، آن است: "افضل زنان بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه".(1)
بردن نام چهار زن به عنوان برترين زنان عالم، به معناي الخصار نيست، يعني تفسير قول پيامبر گرامي اسلام چنين نيست كه فقط چهار زن به حد كمال رسيد، از و زن ديگري نمي تواند چنين موقعيتي را درك كند.
افضل بودن اين افراد، نسبي است. در زمان فرعون، آسيه برتر از همه بوده، در زمان حضرت عيسي، حضرت مريم اشرف زنان عالم بود، نيز در زمان پيامبر، حضرت خديجه و حضرت فاطمه عليها السلام اشرف بانوان بودند. روايت مي خواهد برتري اين چهار زن نسبت به زنان عصر خود را بيان كند و اين منافات ندارد كه بين اين چهار نفر اختلاف مرتبه باشد و يا در عصر ديگر زنان كاملي چون حضرت زينب(س) ظهور نمايند.
حضرت زينب سلام الله عليها عصارة وجود حضرت زهرا سلام الله عليها و مولاي متقيان بوده، نمي تواند جزء كامل ترين انسان نباشد، خصوصاً اين كمالات وقتي براي حضرت نهايي شد كه از امتحان سخت و سنگين حادثة كربلا با صبر جميل پيروزمندانه بيرون آمد، به طوري كه امام حسين(ع) در آخرين
لحظات عمر خويش به زينب(ع) فرمود: "خواهرم مرا در نامز شب از ياد مبر".(2)
حميده همسر امام صادق(ع) به مقامي رسيد كه حضرت درباره اش فرمود: "حميده از هر پليدي و آلودگي، پاك است".(3)
در مورد نرسيدن زنان به كمالات مي بايست گفت اين گونه نيست. راه هدايت و تكامل براي تمام انسان ها باز است. اما امكانات ترقي و تكامل به صورت عادلانه در اختيار زنان قرار نگرفته است و اين را نبايد به پاي مذهب نوشت. مذهب راه را براي زن و مرد باز كرده و هيچ كمالي را مشروط به ذكورت و يا انوشت نكرده است.(4)
استعداد ذاتي هر انساني (زن و مرد) كمال جويي و درك مراتب عرفاني است كه در خلقت نهفته شده است: "اي مردم ما همة شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه شما را دسته هاي بسيار و قبيله هاي مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست".(5)
خطاب قرآن براي دريافت كمال، عموم مردمند. اگر فقط مردان استعداد ذاتي براي دريافت كمال داشتند، آية شريفه خطاب عام نمي داشت. در عين حال تقسيم وظايف اجتماعي موجب شده است بسياري از زنان از قابليت و توانايي هاي خود استفاده نكند و يا در بهره كشي هاي دور از انصاف هميشه مغلوب باشند. نوع زنان به خاطر داشتن طبع لطيف به مبادي معرفتي و عرفاني نزديك ترند و ان به خاطر داشتن حسّ غريبي است كه بيشتر در وجود زنان جلوه گر است، در قرآن يك اصل معيار كمال است و همواره ساير كمالات را در پرتو آن اصل مي سنجند
و آن نزديكي به خدا است كه از آن به عنوان تقوا ياد شده است. در اين باره فرقي بين زن و مرد نيست. از جهت اين كه گريه سلاح انسان است و اين سلاح را خدا به زن ها بيش از مردها داده، پس مي توان گفت زمينة كمال در زنان بيشتر است.
در پايان، كتاب زن در آيينة جلال و جمال از آيت الله جوادي آملي جهت مطالعه معرفي مي شود.
پي نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 16، ص 2.
2. اعلام النساء المؤمنات، ص 381.
3. الكافي، ج 1، ص 477.
4. حجرات (49) آية 13.
5. جوادي آملي، زن در آيينة جلال و جمال، ص 196.
چرا در روايات درباره دختر بسيار سفارش شده است؟
اين كه چرا در اسلام دختر بيشتر مورد توجه قرار گرفته است، ريشه آن را بايد در تاريخ و رفتار جوامع بشري جستجو كرد.
وقتي كه به تاريخ و جوامع بشري امروز و ديروز نگاه مي كنيم ، ديده مي شود كه ديدگاه و نظريات بعضي از جوامع نسبت به دختر و پسر متفاوت است و براي پسر ارزش و شخصيت قائلند، ولي براي دختر اين گونه نيست، تا آن جا كه بعضي از جوامع (مانند زمان جاهليت) وجود دختر را مايه بدبختي و ننگ دانسته، دختر را زنده به گور مي كردند! در بعضي از جوامع امروزي شخصيت دختر را به عنوان وسيله اي براي لذت بردن و خوش گذراني اي و وسيله اي براي تبليغ كالا و جلب مشتري مي دانند!
هنگامي كه اسلام ظهور كرد، بسياري از افكار پوچ و باطل را تغيير داد و انسان را به سوي افكار حق و خوب هدايت كرد.
قبل از اسلام دختر را مايه ننگ و بدبختي مي دانستند و براي رهايي از اين ننگ و بدبختي ، راه را در اين ديدند كه بايد دختر را از بين ببرند!
شروع اين عمل زشت در جاهليت از آن جا بود كه جنگي ميان دو گروه در آن زمان اتفاق افتاد. گروه فاتح دختران و زنا ن گروه مغلوب را اسير كردند. پس از مدتي كه صلح برقرار شد، خواستند اسيران جنگي را به قبيله خود بازگردانند. بعضي از دختران اسير با مرداني از گروه غالب ازدواج كرده بودند، آن ها ترجيح دادند كه ميان دشمن بمانند و هرگز به قبيله
خود بازنگردند. اين امر، پدران دخترها سخت گران آمد و مايه شماتت و سرزنش آن ها گرديد، تا آن جا كه بعضي سوگند ياد كردند هرگاه در آينده دختري نصيبشان شود، او را با دست خود نابود كنند تا به دست دشمنان نيفتند.
ملاحظه مي كنيد كه وحشتناك ترين جنايات زير پوشش دروغين دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حيثيت خانواده انجام مي گرفت.(1)
در قرآن آمده است : "در حالي كه هرگاه به يكي از آن ها بشارت دهند دختري نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي) سياه مي شود و مملو از خشم مي گردد. از قوم و قبيله خود به خاطر بشارت بدي كه به او داده شده، متواري مي گردد ( و نمي داند) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد ، يا در خاك پنهانش كند".(2)
در تاريخ ، در حالات "قيس بن عاصم" كه از اشراف و رؤساي قبيله بني تميم در جاهليت بود، آمده است : پس از ظهور پيامبر (ص) اسلام آورد . روزي به خدمت پيامبر آمد تا با بار گناه سنگيني را كه به دوش مي كشيد، شايد سبك كند، عرض كرد: در گذشته گروهي از پدران بر اثر جهل و بي خبري دختران بيگناه خود را زنده به گور كردند، من نيز دوازده دختر نصيبم شد كه همه را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم! سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد و وانمود كرد كه نوزادش مرده به دنيا آمده، اما در خفا او را نزد اقوام خود فرستاده بود. موقتاً فكرم از ناحيه اين نوزاد راحت شده بود اما بعداً كه از
ماجرا آگاه شدم، او را با خود به نقطه اي بردم و به تضرع و التماس و گريه او اعتنا نكرده و زنده به گورش ساختم! پيامبر (ص) از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالي كه اشك مي ريخت فرمود: "من لا يرحم لا يرحم؛ كسي كه رحم نكند، به او رحم نخواهد شد".(3)
در همان زمان شخصي به نام "صعصعة بن ناجيه" جدّ فرزدق شاعر معروف كه انسان آزاده و شريفي بود، با بسياري از عادات زشت مبارزه كرد تا آن جا كه 360 دختر را از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد.
پيامبر (ص) فرمود: كار بسيار بزرگي انجام داد كه و پاداش تو نزد خداوند محفوظ است!.(4)
اسلام با اين همه جنايات وحشتناك و ضد حقوق بشر مبارزه كرد به زن ها و دختر ها شخصيتي عطا كرد كه در تاريخ سابقه ندارد، (5) براي همين است كه اسلام توجه بيشتري به اين مسئله كرد. وقتي خداوند به پيامبر (ص) فاطمه (س) را داد، آثار ناخشنودي در چهره ياران حضرت نمايان گشت! پيامبر فرمود: "اين چه حالتي است در شما مي بينم ؟! خداوند گلي به من داده ، او را مي بويم.اگر غم روزي او را مي خوريد، روزيش با خدا است".(6) نيز فرمود : "چه فرزند خوبي است دختر ! هم پر محبّت است ، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده.(7)
سفارش كردن اسلام نسبت به دختر به اين معنا نيست كه از شخصيت پسرها بكاهد، بلكه فقط براي احياي حق و حقوق دختران و زنان بوده است. اصولاً دفاع از گروه خاصي گوياي
پيشينه مظلوميت آن گروه است. اگر اسلام توجه خاصي به دختران نموده ، گوياي اين حقيقت است كه در گذشته به آنان ظلم شده است. اسلام مي كوشد ظلم را بزدايد.
پي نوشت ها :
1 - تفسير نمونه، ج11، ص 271.
2 - نحل (16) ايه 58 و 59.
3 - تفسير نمونه، ج11، ص 274.
4 - همان.
5 - همان.
6 - همان، ص 275.
7 - همان، ص 276.
حضرت رسول(ص) فرمود: "مردان بسياري به حد كمال رسيدند، ولي از زنان چهار زن تكامل يافته و به سر حدّ كمال واقعي رسيده اند: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه". آيا زنان ديگري چون حضرت زينب و ... به سر حدّ كمال نرسيده اند؟ آيا رسيدن مردان به كمال و نرسيدن زنان از استعداد ذاتي آنان است؟
روايتي به اين مضمون كه تنها چهار نفر از زنان به كمال رسيده اند نيافتيم. آن چه در روايت آمده، آن است: "افضل زنان بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه".(1)
بردن نام چهار زن به عنوان برترين زنان عالم، به معناي الخصار نيست، يعني تفسير قول پيامبر گرامي اسلام چنين نيست كه فقط چهار زن به حد كمال رسيد، از و زن ديگري نمي تواند چنين موقعيتي را درك كند.
افضل بودن اين افراد، نسبي است. در زمان فرعون، آسيه برتر از همه بوده، در زمان حضرت عيسي، حضرت مريم اشرف زنان عالم بود، نيز در زمان پيامبر، حضرت خديجه و حضرت فاطمه عليها السلام اشرف بانوان بودند. روايت مي خواهد برتري اين چهار زن نسبت به زنان عصر خود را بيان كند و اين منافات ندارد كه بين اين چهار نفر اختلاف مرتبه باشد و يا در عصر ديگر زنان كاملي چون حضرت زينب(س) ظهور نمايند.
حضرت زينب سلام الله عليها عصارة وجود حضرت زهرا سلام الله عليها و مولاي متقيان بوده، نمي تواند جزء كامل ترين انسان نباشد، خصوصاً اين كمالات وقتي براي حضرت نهايي شد كه از امتحان سخت و سنگين حادثة كربلا با صبر جميل پيروزمندانه بيرون آمد، به طوري كه امام حسين(ع) در آخرين
لحظات عمر خويش به زينب(ع) فرمود: "خواهرم مرا در نامز شب از ياد مبر".(2)
حميده همسر امام صادق(ع) به مقامي رسيد كه حضرت درباره اش فرمود: "حميده از هر پليدي و آلودگي، پاك است".(3)
در مورد نرسيدن زنان به كمالات مي بايست گفت اين گونه نيست. راه هدايت و تكامل براي تمام انسان ها باز است. اما امكانات ترقي و تكامل به صورت عادلانه در اختيار زنان قرار نگرفته است و اين را نبايد به پاي مذهب نوشت. مذهب راه را براي زن و مرد باز كرده و هيچ كمالي را مشروط به ذكورت و يا انوشت نكرده است.(4)
استعداد ذاتي هر انساني (زن و مرد) كمال جويي و درك مراتب عرفاني است كه در خلقت نهفته شده است: "اي مردم ما همة شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه شما را دسته هاي بسيار و قبيله هاي مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست".(5)
خطاب قرآن براي دريافت كمال، عموم مردمند. اگر فقط مردان استعداد ذاتي براي دريافت كمال داشتند، آية شريفه خطاب عام نمي داشت. در عين حال تقسيم وظايف اجتماعي موجب شده است بسياري از زنان از قابليت و توانايي هاي خود استفاده نكند و يا در بهره كشي هاي دور از انصاف هميشه مغلوب باشند. نوع زنان به خاطر داشتن طبع لطيف به مبادي معرفتي و عرفاني نزديك ترند و ان به خاطر داشتن حسّ غريبي است كه بيشتر در وجود زنان جلوه گر است، در قرآن يك اصل معيار كمال است و همواره ساير كمالات را در پرتو آن اصل مي سنجند
و آن نزديكي به خدا است كه از آن به عنوان تقوا ياد شده است. در اين باره فرقي بين زن و مرد نيست. از جهت اين كه گريه سلاح انسان است و اين سلاح را خدا به زن ها بيش از مردها داده، پس مي توان گفت زمينة كمال در زنان بيشتر است.
در پايان، كتاب زن در آيينة جلال و جمال از آيت الله جوادي آملي جهت مطالعه معرفي مي شود.
پي نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 16، ص 2.
2. اعلام النساء المؤمنات، ص 381.
3. الكافي، ج 1، ص 477.
4. حجرات (49) آية 13.
5. جوادي آملي، زن در آيينة جلال و جمال، ص 196.
چرا پسران در جامعه از آزادي بيشتري نسبت به دختران برخوردارند؟
مفهوم آزادي بايد در جايگاه خودش تفسير شود و بايد فهميد كه مقصود از آزادي چيست. آزادي حتي براي پسران به معناي مطلق آن نيست. اگر قرار باشد براي آزاد بودن به معناي مطلق مصداقي پيدا كنيم، فرد مشخص آن جز حيوانات نخواهند بود.
اما اين كه چرا پسران در جامعه از آزادي بيشتري نسبت به دختران برخوردارند، زيرا دختران نسبت به پسران آسيب پذيرترند.
دختران در جامعه حتي اگر بخواهند به طور كامل از آزادي مشروع استفاده كنند، از آسيب هاي احتمالي در امان نيستند، چه رسد كه بخواهند در محيطي آزاد و بدون هيچ گونه قيد و بندي با پسران رقابت كنند.
اسلام در مورد حجاب زن قائل به محدوديت است، نه براي آن كه بخواهد عرصة زندگي را براي آنان تنگ كند، بلكه از اين جهت است كه اين گوهر ارزنده و با ارزش در صدف عفاف و حجاب محفوظ بماند تا از تعرض بيگانه و سوء استفاده هاي احتمالي در امان باشد.
اگر منظور از آزادي، آزادي قلم، بيان، انتخاب همسر، انتخاب شغل، تعيين سرنوشت و غيره باشد، فرقي بين زن و مرد نيست و هر دو از اين آزادي ها برخوردارند.
علت تفاوت ميان ززن و مرد؟
توجه شما را به چند نكته جلب مي نماييم:
1 - در ايدئولوژي اسلام زن و مرد هر دو از يك گوهر آفريده شده اند و هيچ يك بر ديگري برتري ندارند، مگر به تقوا (1)
2 - دانش طلبي و فقاهت مورد تأكيد اسلام است و در اين امر بين زن و مرد تفاوتي نيست، همان گونه كه مردان مي توانند در دانش امروزي و فقاهت به مقامات عالي برسند، زنان نيز مي توانند، ليكن با وجود تفاوت ها در سلايق، تمايلات و استعدادها در اين دو صنف، تفاوت هايي وجود دارد.
3 - همان گونه كه در كتاب تكويني و خلقت بين زن و مرد تفاوت است و اين براساس نظام احسن در خلقت است، در كتاب تشريع، وظايف و مسئوليت ها نيز بين اين دو تفاوت است.
به قول شاعر:
جهان چون خط و خال و چشم و ابرو است
كه هر خيري به جاي خويش نيكوست
حال با توجه به نكات ياد شده مي گوييم:
ايدئولوژي اسلام، رئاليستي و واقع گرايانه است. واقعيت اين است كه زنان و مردان در كتاب خلقت متفاوتند، حتي يك تار موي زن و مرد متفاوت است. (1)
زنان و مردان هم از نظر امور جسماني و فيزيولوژيك متفاوتند و هم از نظر رواني و عواطف و پيكولوژيك لازمه اين تفاوت در آفرينش، تفاوت در مسئوليت ها و وظايف است. در همين راستا اسلام در برنامه ريزي زندگي ما مسؤليت ها و وظايف، هماهنگ با تفاوت هاي آفرينش برنامه ريزي نموده است. برخي از مسؤليت ها و وظايف در زنان و مردان يكسان و برابر، برخي متفاوت و برخي ترجيحاً به يكي از اين دو صفت
واگذار شده است. خداوند حكيم از زير و بم آفرينش انسان با خبر است، با وجود تفاوت ها در آفرينش اين دو بار مسؤليت را هماهنگ با آن قرار داده است.
اگر خداوند به مردان اندامي درشت و بازواني قوي و متناسب با كارهاي سخت و سنگين داده است، كارهاي سخت به مردان سپرده مي شود. اگر به زنان اندامي ظريف، و عواطف و احساساتي لطيف داده است، كارهاي ظريف و هنري و عاطفي به آنان سپرده مي شود. هيچ كس در اين مسئوليت ها اعتراضي ندارد، و اين عين حكمت و براي دوام نسل بشر ضروري است. در تفاوت هاي مسئوليتي در برخي منصب هاي اجتماعي نيز چنين است. لازمه زن يا مرد بودن اين است كه هر يك با مسئوليت هاي ويژه باشد. همان گونه كه جامعه پذيرفته است تمامي كارهاي پر مشقت و خطرناك به حق بايد برعهده مردان باشد، بايد پذيرفت كه برخي از سمت هاي اجتماعي برعهده مردان باشد، چون اين تفاوت ها لازمه آفرينش زنان و مردان است.
مرجعيت ديني يك حق نيست كه زنان از آن محروم شده اند، بلكه تكليف و مسئوليت است. بسياري از بزرگان فقاهت حاضر نمي شدند مرجع شوند، چون اين كار تكليف است و مسئوليت دارد. آنچه مايه ارزش آدمي است، مرجعيت نيست، بلكه فقاهت است كه در آن زن و مرد يكسانند. هر كه بخواهد مي تواند فقيه بشود. مرجعيت از شئون امامت و كارهاي اجرايي است كه با توجه به همه جوانب ايدئولوژي اسلام، از ويژگي هاي مردان است. چون در اسلام يك سري خطوط قرمز در معاشرت هاي زنان و مردان وجود دارد كه در صورت تصدي زنان به شئون امامت، چاره اي جز ناديده
گرفتن اين خطوط قرمز وجود ندارد. (1)
پي نوشت ها:
1 - حجرات (49) آيه 13.
2 - دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه، ج 19، ص 280 - 293.
3 - براي توضيح بيشتر مراجعه شود، به: زن در آينه جمال و جلال، اثر آية الله جوادي آملي، فصل چهارم رحل شبهات و روايات معارض.
چرا قرآن مرد را بر زن برتري داده است؟
در اسلام هيچ يك از زنان و مردان و قبايل و طوائف و نژادها بر ديگران برتري ندارند، مگر به پرهيزكاري و تقواي الهي. "يا أيها الناس انا خلقناكم من ذكر و أنثي... ان اكرمكم عند الله أتقيكم(1)؛ اي مردم، ما شما را از مرد و زني آفريديم، و شما را ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسائي متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است".
يعني در كمالات انساني و كسب فضايل مانند كسب دانش و معرفت و ارزش و شخصيت انساني و رسيدن به مراتب كمال انساني و... مي باشد، با هم برابر بوده و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد.
اما معناي سخن چنين نيست كه همه انسان ها در همه شرايط و وظايف و مسئوليت ها برابر باشند. اين را هيچ خردمندي نمي پذيرد.
جامعه بشري يك نظام اندام واره و ارگانيكي است، كه هر يك از اعضا و جوارح مسؤليتي دارد كه ديگري آن را ندارد، مانند اين كه: مغز وظيفه اش مديريت و صدور فرمان است. قلب مسئوليتش پمپاژ خون و رساندن اكسيژن به تمامي سلول هاي بدن است. چشم وظيفه دارد از امور مادي عكس برداري كند و آن را به شبكه عصب بسپارد و تارهاي عصبي آن را به مغز منتقل كند. همين طور هر يك از اعضا و اندام وظيفه اي دارد كه با وظايف ديگر اندام ها متفاوت است. در اجتماع بشري نيز وضع بدين منوال است، بلكه در كل جهان طبيعت چنين است.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست
براي
استمرار حيات اجتماعي مي بايست يكي طبيب باشد و ديگري نانوا و سومي كشاورز. انسان ها متفاوت آفريده شده اند تا مسئوليت ها و وظايف بين مردم تقسيم شود. امام علي(ع) فرمود: "لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا؛(2) مردم تا وقتي كه از تفاوت ها بهره مندند، مشمول خير و رحمت الهي قرار مي گيرند. اگر تفاوت نباشد، هلاك مي گردند."
بنابراين با وجود تفاوت هاي موجود در افراد اجتماع، يكي مسئوليت مديريت اجتماع را برعهده مي گيرد، يكي كشاورز مي شود و.... اجتماع چون مي بايست نظم داشته باشد و از هرج و مرج جلوگيري شود، مدير لازم دارد.
خانواده كوچك ترين هسته جامعه بشري است. در اين اجتماع كوچك نيز مي بايست وظايف و مسئوليت ها
تقسيم و مشخص شود. يكي مديريت و مسئوليت اداره آن را مي بايست در دست بگيرد.
در دنياي امروز اين سخن پذيرفته شده است كه اگر هيأتي (حتي هيأت دو نفره) مأمور انجام كاري شود، حتماً بايد يكي از آن دو رئيس و مدير و ديگري معاون يا عضو باشد وگرنه هرج و مرج پيدا مي شود، يعني بايد در هر تشكل و اجتماعي اگر چه محدود، يكي از آنها مديريت كند. حال در خانواده مدير مرد باشد يا زن؟ بايد مسئوليت ها منطبق با نظام تكويني و سازگار با آفرينش زن و مرد باشد. اسلام مي گويد اين مسئوليت منطبق با آفرينش مرد است و مدير خانه مرد و زن معاون او باشد. (الرجال قوامون علي النساء...)(3)
اشتباه نشود و از اين سخن استبداد و ظلم مردان بر زنان برداشت نگردد، بلكه مراد اين است كه اين اجتماع كوچك با داشتن يك نفر به عنوان مدير و مسئول، كارهايش به خوبي بچرخد و همه از آن
نفع ببرند.
ممكن است بپرسيد چرا اين مسئوليت را اسلام برعهده زن قرار نداده است. در پاسخ مي گوييم: همان گونه كه در بالا اشاره شد، اين مسئوليت همگام با خلقت و فطرت زن و مرد است.
توضيح: زن و مرد اگر چه در انسانيت تفاوتي ندارند، ولي از نظر امور جسماني (اعضا و جوارح)، احساسات و عواطف و تمايلات و اخلاق و فعاليت هاي مغزي تفاوت هايي دارند.
از نظر توان بازو و رشد عضلات، توان زن به پاي مردان نمي رسد. در اين ترديدي نيست كه به تناسب تفاوت در آفرينش اين دو، معمولاً كارهايي را كه نيازمند به نيروي بازو و قدرت بدني باشد، مردان انجام مي دهند. و كارهاي سبك و پرظرافت را زنان.
از نظر احساسات، عواطف و تمايلات بنا به گفته روانشناسان، "محبت"، "رفتار انفعالي"، "رفتار عاطفي" و "حمايت كننده" از ويژگي ها و رفتار زنانه، در مقابل، "پرخاشگري"، "استقلال"، "رقابت" "سلطه" و "حاكميت" از ويژگي ها و رفتار و مردانه است.(4)
به مقتضاي تفاوت در آفرينش و تكوين، تشريع و مسئوليت هاي اجتماعي مختلف مي شود. زن با تكيه به شوهرش و رفتار انفعالي در برابر شوهر (اطاعت از وي) به آرامش مي رسد. اما مرد مي خواهد با استقلال و حاكميت و اتكاي همسر به او، به آرامش برسد.
اين سخن همان "الرجال قوامون علي النساء" است، يعني مرد بايد مسئول خانواده باشد.
به تناسب همين مسئوليت اسلام مي گويد: مرد وظيفه دارد هزينه خانواده را تأمين كند.
قرار دادن مسئوليت تأمين مخارج خانواده بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه به نفع زنان است و باري بر دوش مردان وضع شده است، كسي اعتراض نمي كند، چون اين حكم
به مقتضاي طبيعت است و در آفرينش ريشه دارد. نيز قراردادن وظيفه سنگين و طاقت فرساي جهاد و خدمت سربازي، بر دوش مردان امري طبيعي است و از اين كه اين قانون به نفع زنان است و آنان را از اين كار طاقت فرسا معاف داشته است، اعتراضي نيست.
قرآن در آيه 34 سوره نساء بعد از بيان مسئوليت مردان در خانواده به دو نيروي مذكور (توانايي بدني و نفقه) اشاره كرده است. (5)
اگر يكي از احكام اسلامي مورد پسند ما نشد، مي بايست آن را در كنار ديگر مسائل اسلامي قرار داد و با توجه به همه جوانب داوري نمود. در امور خانوادگي، مسئوليت هاي زنان و مردان را مي بايست كنار هم قرار داد و قضاوت نمود. همان گونه كه اسلام تكاليفي برعهده مردان قرار مي دهد كه برعهده زنان قرار نمي دهد، مانند نفقه، مهريه، ديه عاقله، جهاد و سربازي و... تكاليفي هم برعهده زنان قرار مي دهد كه برعهده مردان نيست.
اين دو قسم را در مجموع بايد سنجيد و قضاوت نمود.
پي نوشت ها:
1 - حجرات (49) آيه 13.
2 - مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 383.
3 - نساء (4)، آيه 34.
4 - روانشناسي رشد، ج 1، ص 330.
5 - محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 2، ص 68 - 69.
اس_لام درباره زنان كه نيمى از نوع بشر هستند حقوقى همچون مردان قائل است پس چرادر قرآن زنان تشبيه به مزرعه شده اند ؟
ن_ك_ت_ه ب_اريكى در آن نهفته , در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى ن_ش_ان ده_د ك_ه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست بلكه وسيله اى است براى حفظ ح_ي_ات ن_وع ب_ش_ر اي_ن س_خ_ن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مى نگرند هشدارى محسوب مى شود .
جايگاه زن در اسلام , و حقوق و مسئوليت هاى او چيست ؟
براى پاسخ به اين پرسش لازم است ابتدا به وضعيت و شان زن در جوامع گوناگون پيش از اسلام توجه نمائيم . از م_ج_موع مطالعات و بررسى ها در جوامع غير متمدن قبل ازاسلام و جوامع متمدن مثل چين , هند , مصر قديم و ايران و جوامع عرب پيش از اسلام مى توان چنين نتيجه گرفت :اولا : اين جوامع زن را انسانى هم سطح حيوان و ضعيف مى دانستند كه اگر آزاد ومستقل باشد براى جامعه فساد و ت_باهى به بار مى آورد ; ثانيا : زن را به مثابه سكنى يا غذا كه از شرايط لازم براى زندگى است به ح_س_اب م_ى آوردند نه عضو و عنصرى سازنده اجتماع ; ثالثا : براى زن هيچ حقى و مالكيتى را به رس_ميت نمى شناختند مگربه تبع مرد و تا آنجا كه براى مرد مفيد است ; رابعا : اساس رفتار با آنها برسلطه و استخدام استوار بود . ام_ا اس_لام زن را م_انند مرد انسان مى داند و همه انسان ها را برابر مى داند مگر آنكه تقوايش بيشتر است [ 000 ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم ( حجرات - 13 ) ] . و نيزمى فرمايد : [ الا من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حياه طيبه ولنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون ( نحل - 97 ) ] . اما جايگاه اجتماعى زن از نگاه اسلام : اسلام به لحاظ اجتماعى ميان زن و مرد قائل به تساوى است . همانگونه كه مرد
داراى اراده , حق و تكليف است , زن نيز داراى اراده , حق و تكليف است . اسلام جامعه را مولود زن و مرد با هم مى داند و براى زن حقوق مستقل مانند مرد قائل است . [ لها ماكسبت و عليها ما اكتسبت ] . البته زن در نگاه اسلام داراى دو خصوصيت است كه هر يك از اين خصوصيات احكام مطابق خود و خاص خود را مى طلبد . خصوصيت اول آنست كه زن مانند ( حرث ) است يعنى زن است كه نطفه را پرورش مى دهد و نسل ان_س_ان_ى را ب_ا ت_ول_ي_د مثل بقا مى بخشد و اين خصوصيت سبب مى شود كه زن احكام مخصوص داشته باشد . خ_ص_وص_ي_ت دوم آن اس_ت كه وجود زن لطيفتر و روحيه و عواطف او رقيقتر از مرداست و اين خصوصيت نيز سبب احكام خاصى براى زن مى گردد . بنابراين جايگاه اجتماعى زن از نگاه اسلام روشن مى شود چنانكه در قرآن مى فرمايد : [ و لا تتمنوا ما فضل اللّه به بعضكم على بعض للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن 000( نساء - 32 ) . ] م_راد از اي_ن آي_ات اين است كه ملاك اختصاص زن و مرد به فضايل اعمالى است كه هر يك براى جامعه انجام مى دهند . ب_ن_اب_راين فضايلى مانند ايمان و علم و عقل و تقوى اختصاص به مرد يا زن ندارد بلكه ملاك عمل است .
ح_ت_ى اگ_ر ب_پ_ذي_ريم كه اسلام در حق زن ارفاق كرده و به دليل خصوصيات تكوينى او ,برخى مسئووليت ها را مخصوص مرد
دانسته است , اما باز بايد گفت كه اين ارفاق به خمودى و كسالت و انزواى زن در جامعه انجاميده است و براى تكامل و رشد زن وجامعه مضر است .
آنچه باعث اين اشكال شده است قوانين و دستورات اسلام در مورد زن نيست بلكه اجراى نادرست اين قوانين است . روشن است كه صرف وضع بهترين قوانين نمى تواند جامعه رااصلاح كند و براى انسان مفيد باشد بلكه عمل به قوانين صحيح و درست است كه سعادت بشر را پديد مى آورد . متاسفانه در تاريخ اسلام به جز زمان بسيار كوتاه حيات رسول اللّه (ص ) و خلافت على عليه السلام همواره حكومت در دست افراد ناصالح و نالايق بوده است . خ_ل_ف_اى ام_وى و ع_باسى همواره يا قوانين اسلام را تحريف كرده اند يا زمينه عمل به آن را از بين برده اند يا به آن عمل نكرده اند . و اين امر سبب شده تا وضعيت زن در كشورهاى اسلامى به گونه اى باشد كه توليد اشكال كند . ام_ا اگر قوانين بطوركامل و دقيق اجرا شوند خواهيم ديد كه زنان نه منزوى و خمود خواهند شد نه عقب افتاده و تحقير شده .
آي_ا زن در اس_لام غ_ي_ر از خ_ادمه و مستخدمه اى كه ارضاى جنسى مرد را نيز به عهده دارد , چيز بيشترى است ؟
مقام و جايگاه زن در اسلام هم رتبه و برابر با مرد است و به لحاظ حقوق ومسئووليتها نيز مطابق با ويژگى هاى خاص زن داراى حقوق و مسئووليت است . همه مناصب اجتماعى غير از قضاوت , جنگ , و رهبرى كه امورى است كه نياز به روحيه تعقلى بالا دارد , براى زنان ممكن است و همه راه هاى كمالات معنوى به روى آنهاگشوده است . در روايتى آمده است كه همه آنچه مردان از طريق جهاد و جنگ و كار000 به دست مى آورند , زن با خانه دارى و شوهردارى خوب به دست مى آورد .
ع_دالت و مساوات در مورد زن و مرد حكم مى كند كه آنها با يكديگر برابر و مساوى باشند پس چرا قوانين همچون حق طلاق , يا رجوع در عده يا قضاوت به دست مردان سپرده شده ؟
اي_ن م_ط_لب قابل انكار نيست كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زيادى است و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد و چون زن پايگاه وجود وپيدايش انسان است و ريشه نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد همانطور كه جسمامتناسب با حمل و پرورش و تربيت نسلهاى بعد آفريده شده از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و ت_ح_م_ل ش_دائد دارد بر عهده مردان گذارده شود به همين دليل هدايت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است . بودن قوانين فوق به دست مردان نيز نتيجه مستقيم همين واقعيت است .
ح_ق ي_ك_ط_رف_ه ن_يست و هميشه بايد به صورت متقابل باشد مساله عدالت ميان زن و مردحكم مى كند كه بايد مساوى باشند پس چرا قرآن مى گويد : مردان بر زنان برترى دارند ؟
م_س_ال_ه ع_دال_ت م_ي_ان زن و م_رد ب_ه اين معنى نيست كه آنها در همه چيز برابرند زيرااختلاف دامنه دارى بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد ق_ان_ون آف_رينش وظيفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نيرومند رابر عهده او گذارده در ح_الى كه طبق اين قانون وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى برعهده جنس مرد واگذارده شده ب_ن_اب_راي_ن عدالت اين است كه پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و ت_ح_م_ل ش_دائد دارد ب_ر ع_هده مردان گذارده شودو وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى مى طلبد بر عهده زنان .
نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد و ميتواند باشد؟
نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ به سه شكل مي تواند باشد:
1 _ زن «شيء گرانبها» و بدون نقش
يكي اينكه اساساً زن نقش مستقيم در ساختن تاريخ نداشته باشد، يعني نقش زن منفي محض باشد. در بسياري از اجتماعات براي زن جز زاييدن و بچه درست كردن و اداره داخل خانه نقشي قائل نبوده اند؛ يعني زن در اجتماع بزرگ نقش مستقيم نداشته، نقش غير مستقيم داشته است، به اين ترتيب كه او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساختة خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. يعني زن مستقيما بدون اينكه از راه مرد تأثيري داشته باشد، به هيچ شكل تأثيري در بسياري از اجتماعات نداشته است. ولي در اين اجتماعات زن علي رغم اينكه نقشي در ساختن تاريخ و اجتماع نداشته است، بدون شك و برخلاف تبليغاتي كه در اين زمينه مي كنند، به عنوان يك شي گرانبها زندگي مي كرده است؛ يعني به عنوان يك شخص، كمتر مؤثر بوده ولي يك شي بسيار گرانبها بوده و به دليل همان گرانبهايي اش بر مرد اثر مي گذاشته است؛ ارزان نبوده كه در خيابانها پخش باشد و هزاران اماكن عمومي براي بهره گيري از او وجود داشته باشد، بلكه فقط در دايره زندگي خانوادگي مورد بهره برداري قرار مي گرفته است. لذا قهرا براي مرد خانواده يك موجود بسيار گرانبها بوده، چون تنها موجودي بوده كه احساسات جنسي و عاطفي او را اشباع مي كرده است و طبعا و بدون شك مرد عملا در خدمت زن بوده است. ولي زن شي بوده، شي گرانبها، مثل
الماس كه يك گوهر گرانبهاست؛ شخص نيست، شئ است ولي شئ گرانبها.
2 _ زن، «شخص بي بها» و داراي نقش
شكل ديگر تأثير زن در تاريخ _ كه اين شكل در جوامع قديم زياد نبوده _ اين است كه زن عامل مؤثر در تاريخ باشد، نقش مستقيم در تاريخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شي، اما شخص بي بها، شخص بي ارزش، شخصي كه حريم ميان او و مرد برداشته شده است. دقايق روانشناسي ثابت كرده است كه ملاحظات بسيار دقيقي يعني طرحي در خلقت بوده براي عزيز نگه داشتن زن. هر وقت اين حريم بكلي شكسته و اين حصار خرد شده است، شخصيت زن از نظر احترام و عزت پايين آمده است. البته از جنبه هاي ديگري ممكن است شخصيتش بالا رفته باشد مثلا باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولي ديگر آن موجود گرانبها براي مرد نيست. از طرف ديگر، زن نمي تواند زن نباشد. جزء طبيعت زن اين است كه براي مرد گرانبها باشد، و اگر اين را از زن بگيريد تمام روحية او متلاشي مي شود. آنچه براي مرد در رابطه جنسي ملحوظ است، در اختيار داشتن زن به عنوان يك موجود گرانبهاست نه در اختيار يك زن بودن به عنوان يك موجود گرانبها براي او. ولي آنچه در طبيعت زن وجود دارد اين نيست كه يك مرد را به عنوان يك شي گرانبها داشته باشد، بلكه اين است كه خودش به عنوان يك شي گرانبها مرد را در تسخير داشته باشد. آنجا كه زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نيست كه اختصاص به صورت ازدواج
رواج داشته باشد) يعني وقتي كه زن ارزان شد، در اماكن عمومي بسيار پيدا شد، هزاران وسيله براي استفاده مرد از زن پيدا شد، خيابانها و كوچه ها جلوه گاه زن شد كه خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چراني و تماشا كردن، از نظر استماع موسيقي صداي زن، از نظر لمس كردن، حداكثر بهره برداري را از زن بكند، آنجاست كه زن از ارزش خودش، از آن ارزشي كه براي مرد بايد داشته باشد مي افتد؛ يعني ديگر شئ گرانبها نيست ولي ممكن است مثلا باسواد باشد، درسي خوانده باشد، بتواند معلم باشد و كلاسهايي را اداره كند يا طبيب باشد، همه اينها را مي تواند داشته باشد ولي در اين شرايط (ارزان بودن زن) آن ارزشي كه براي يك زن در طبيعت او وجود دارد ديگر برايش وجود ندارد. و درواقع در اين وقت است كه زن به شكل ديگر ملعبه جامعه مردان مي شود بدون آنكه در نظر فردي از افراد مردان، آن عزت و احترامي را كه بايد داشته باشد دارا باشد. جامعه اروپايي به اين سو مي رود، يعني از يك طرف به زن از نظر رشد برخي استعدادهاي انساني از قبيل علم و اراده شخصيت مي دهد ولي از طرف ديگر ارزش او را از بين مي برد.
3 _ زن، «شخص گرانبها» و داراي نقش
شكل سومي هم وجود دارد و آن اين است كه زن به صورت يك «شخص گرانبها» دربيايد، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ يعني از يك طرف شخصيت روحي و معنوي داشته باشد، كمالات روحي و انساني نظير آگاهي داشته
باشد و از طرف ديگر، در اجتماع مبتذل نباشد. يعني آن محدوديت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدوديت و نه اختلاط بلكه حريم. حريم مسأله اي است بين محدوديت زن و اختلاط زن و مرد. وقتي كه ما به متن اسلام مراجعه مي كنيم مي بينيم نتيجه آنچه كه اسلام در مورد زن مي خواهد، شخصيت است و گرانبها بودن. در پرتو همين شخصيت و گرانبهايي، عفاف در جامعه مستقر مي شود، روانها سالم باقي مي مانند، كانونهاي خانوادگي در جامعه سالم مي مانند و «رشيد» از كار در مي آيد. گرانبها بودن زن به اين است كه بين او و مرد در حدودي كه اسلام مشخص كرده، حريم باشد؛ يعني اسلام اجازه نمي دهد كه جز كانون خانوادگي، يعني صحنه اجتماع، صحنه بهره برداري و التذاذ جنسي مرد از زن باشد چه به صورت نگاه كردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس كردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانه اش و يا شنيدن صداي پايش كه اگر به اصطلاح به صورت مهيج باشد، اسلام اجازه نمي دهد. ولي اگر بگوييم علم، اختيار و اراده، ايمان و عبادت و هنر و خلاقيت چطور؟ مي گويد بسيار خوب، مثل مرد. چيزهايي را شارع حرام كرده كه به زن مربوط است. آنچه را كه حرام نكرده، بر هيچ كدام حرام نكرده است. اسلام براي زن شخصيت مي خواهد نه ابتذال.
چه تفكر غلطي توسط مسيحيان در مورد «زن» در تاريخ مذهبي جهان وارد شده و نظر قرآن در اين مورد چيست؟
يك فكر بسيار غلط را مسيحيان در تاريخ مذهبي جهان وارد كردند كه واقعا خيانت بود. در مسأله زن نداشتن عيسي و ترك ازدواج و مجرد زيستن كشيشها و كاردينالها كم كم اين فكر پيدا شد كه اساسا زن عنصر گناه و فريب است، يعني شيطان كوچك است؛ مرد به خودي خود گناه نمي كند و اين زن است، شيطان كوچك است كه هميشه وسوسه مي كند و مرد را به گناه وامي دارد. گفتند اساسا قصه آدم و شيطان و حوا اين طور شروع شد كه شيطان نمي توانست در آدم نفوذ كند، لذا آدم آمد حوا را فريب داد و حوا آدم را فريب داد، و در تمام تاريخ هميشه به اين شكل است كه شيطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه مي كند. اصلا داستان آدم و حوا و شيطان در ميان مسيحيان به اين شكل درآمد. ولي قرآن درست خلاف اين را مي گويد و تصريح مي كند، و اين عجيب است. قرآن وقتي داستان آدم و شيطان را ذكر مي كند، براي آدم اصالت و براي حوا تبعيت قائل نمي شود. اول كه مي فرمايد ما گفتيم؛ مي گويد: ما به اين دو نفر گفتيم كه ساكن بهشت شويد (نه فقط به آدم)، «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَجَرَةَ»، [به اين درخت نزديك نشويد (حالا آن درخت هر چه هست).] اعراف/19 بعد مي فرمايد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ» [شيطان اين دو را وسوسه كرد.] اعراف/20 نمي گويد كه يكي را وسوسه كرد و او ديگري را وسوسه
كرد. «فَدَليّهُما بِغُرور». اعراف/22 باز «هما» ضمير تثنيه است. «وَقاسَمَهُما اِنّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحينَ» اعراف/21 آنجا كه خواست فريب بدهد، جلوي هر دوي آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار لغزش كرد كه حوا، و حوا همان مقدار لغزش كرد كه آدم. اسلام اين فكر را، اين دروغي را كه به تاريخ مذهبها بسته بودند زدود و بيان داشت كه جريان عصيان انسان چنين نيست كه شيطان زن را وسوسه مي كند و زن مرد را و بنابراين زن يعني عنصر گناه. و شايد براي همين است كه قرآن گويي عنايت دارد كه در كنار قديسين از قديسات بزرگ ياد كند كه تمامشان در مواردي بر آن قديسين علو و برتري داشته اند.
باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتراست ؟
دراسلام به هيچ روي ارزش زن كمتر از مرد نيست ، بلكه اسلام ارزش والايي براي زن قايل است . ابتدا نگاهي مقايسه اي به اين مساله افكنده و سپس به بيان رمز تفاوت هاي شكلي حقوقي زن و مرد دراسلام مي پردازيم . اديان الهي و مكاتب غيرالهي قبل از تمدن مادي قرن بيستم : 1- در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بود ند كه زنان پليد تر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلاله شيطان مي دانستند .سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني ، وجود زن را بزرگترين منشا انحطاط بشريت مي دانست . فيثاغورث ، ديگر دانشمند يوناني ،معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم ، نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب ، تيرگي و زن را آفريده است . هم چنين ارسطو براين باور بود كه زن چيزي نيست مگر در ناكام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ترجمه محمد جعفر پوينده ، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايي نژادو محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1،ص 53 ) . به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مي آفريند .زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستندو به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 148،
به نقل از همان ) . 2- كتاب مقدس يهوديان ، عهد عتيق ، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسوول خروج وي از بهشت مي داند .مردان يهودي در دعاي صبحگاهي ازخداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است ! 3- مسيحيت كليسايي نيز زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي داند .به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسان ها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسي ( ع ) و مريم ( س ) با گناه متولد مي شوند .سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است . 4- توماس آكويناس ، پرآوازه ترين دانشمند و رهبر ديني مسيحي در قرون وسطي ، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست ، بلكه با دومين مقصودطبيعت ، يعني گند يد گي ، بد شكلي و فرتوتي ، انطباق دارد، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ص 8، به نقل از همان ، ص 54 ). مقايسه كوتاهي بين اين انديشه ها و ديدگاه اسلام ، كه زن را مانند مردداراي ويژگي هاي والاي انساني يعني اختيار، مسووليت پذيري وتوان ارتقا و كمال مي داند برتري آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مي سازد .خداوند متعال مي فرمايد : ( ( ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات ، والقانتين والقانتات ، والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصايمين والصايمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاكرين الله كثيرا" والذاكرات اعدالله لهم مغفره واجرا"عظيما؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان
مومن و زنان مومنه ،مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت مي كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا،مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق كننده ،مرداني كه روزه مي دارند و زناني كه روزه مي دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند و زناني كه عفيف و پاكند ومرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند،خداوند براي آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است ) ) ، ( احزاب ، آيه 35 ) . اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم ( ص ) به ( ( اسما بنت عميس ) ) همسر ( ( جعفر بن ابي طالب ) ) در بازگشت از حبشه نازل شد، ( تفسير نمونه ، ج 17، ص 307 ) . گويا او در حبشه ديدگاه نابرابرمسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخي براي آن مي گشت . آيات ديگري نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مردسخن مي گويد .قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتي براي زنان قايل است كه نه تنها آنها را كمترل و پست تر از مرد نمي انگارد، بلكه برخي از زنان را اسوه و الگوي همه مومنان ( اعم از زن و مرد ) معرفي مي كند : ( ( ضرب الله مثلاً للذ ين امنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لي عند ك بيتاً في الجنة ) ) ، ( تحريم ، آيه 11 )
. ( ( ... و مريم ابنت عمران ... ) ) ، ( تحريم ،آيه 12 ) . تمدن مادي قرن بيستم در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برتري اسلام از دو زاويه روشن مي شود .نخست اين كه : درانگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق راي دست يافتند، ( درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1، ص 98 ) . اين در حالي است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق راي زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم ( ص ) بيعت كردند .در سال 1962 ( ( كنوانسيون رضايت براي ازدواج ) ) ، رضايت زن را شرط دانست ، ( همان ) ولي اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براي آنان قايل شده بود، بلكه اساساً ايجاب عقد ازدواج را به دست زن سپرد .حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياي كبير به تصويب رسيد، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 151، به نقل ازهمان ، ص 34 ) در حالي كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينه هاي زندگي او را بر عهده پدرو شوهرش قرار داده است . در حالي كه اعطاي حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربي ها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانه ها به مقتضاي توليد صنعتي بود، ( همان ) . زاويه دوم اين كه : مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و
عصر روشنگري به دليل اين كه مبتني بر فلسفه اومانيستي و براي احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاي غرب است ، به افراط كشيده شده و نه تنهاتساوي حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد،بلكه بار بيشتري بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودي شخصيت و كرامت آنان را نيز در پي داشته است . در حالي كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاي زن وواقع بيني در تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد است . احكام اسلامي نه تنها حقوق طبيعي زن را تامين كرده است ، بلكه حافظ ونگهبان كرامت او در برابر مطامع و سود جويي ديگران نيز هست و ازديگر سو متناسب با شرايط تكويني زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقي آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است . براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به : 1- نظام حقوق زن دراسلام (شهيد مطهري )2- زن در آيينه جمال و جلال( آيت الله جوادي آملي) 3- قرآن و مقام زن (سيد علي كمال. بررسي ميراث زوجه درحقوق اسلام و ايران (حسين مهرپور) 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1دكترصبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكرو روشنفكرنما(داود الهامي) 7- زن از ديد گاه اسلام (رباني خلخال) 8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمدرضا زيبايي نژاد -محمد تقي سبحاني 9- دفاع از حقوق زن محمد حكيمي ;
علت نكوهش زنان در نهج البلاغه چيست ؟
ازديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند .در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را باابزارهاي ويژه اي مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسووليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است . تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده وكانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد .هر يك در كنار ديگري مي تواندآرامش ، سكون و شرايط استكمال را بيابد و همچنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي ايد .در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاًدر مرد ظهور و بروز بيشتري دارد قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني وكياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت ،زيبايي ، مهر، عاطفه ، شور و احساس قلبي است . اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانياً به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است ، بلكه ؛يعني ، به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه ، ووجه غالب كنشهاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است . ثانياً، اين دوگونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و
اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست ، بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است . به قول سعدي : جهان چون چشم و خط و خال و ابروست =كه هر چيزش بجاي خويش نيكوست = ثالثاً،عقل بر دو قسم است : 1- عقلي كه معيار كمال و قرب الهي است : ( ( العقل ماعبد به الرحمن واكتسب به الجنان ) ) اين عقل همان ( ( عقال ) ) و زانوبند هواهاو اميال نفساني است . در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد .2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال ( Instrumental Ration ) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است ، در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد، ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه ϙXهԘϙƙȘٙʠتقسيم كار طبيعي Ƞتكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزونتري برخوردار است . از توضيح فوق روشن مي شود كه تعبير اميرمومنان ( ع ) تحقير كننده زن نيست ، بلكه هشدار به كساني است كه در هرمساله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند .سخن آن حضرت در واقع تفطن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگريهاي مردانه را داشت ، بلكه بايددقيقاً روانشناسي او را به دست آورده و به تناسب آن با وي روبرو شد .تعبير ( ( نواقص الايمان ) ) نيز با تبييني كه با اشاره به
ترك عباداتي چون نماز و روزه درايام عادت در بر دارد بيانگر تذكر مهمي به زنان است . اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد .در اينجا هر دو به حكم الهي عمل مي كنندو احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد، ليكن در هر صورت اين مساله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تاثير هر يك از اين دو عمل - كه هر دوهم اطاعت از فرمان پروردگار است - بر نفس انسان متفاوت است . به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر يعني موقعي كه درحضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است . دراين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي ، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلاً اگر عبادات زن را دو برابر قرارمي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد .در پاسخ
به اين اشكال توجه به چندنكته ضروري است : اولاً : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن درايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفانمايد و تنها مانع وي حكم شارع است . همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه ( ( عادت ) ) از نظر تكويني هيچگونه تاثيري درمقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد .در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل مي كند، يعني اگر حقيقتاً و تكويناً نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفاً داراي جنبه تسهيلي باشد .ثانياً : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلا مذكور وضع نموده است ، چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت رو به قبله بنشيند و به ياد خدا باشد، ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند،سخن امير مومنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند .ثالثاً : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام ميدهند .بنابراين سخن اميرمومنان ( ع ) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مرد كمتراست و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود، بلكه چنان كه
اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمانهاي خاص مانند ايام عادت ،نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي . رابعاً : حكمت سخن اميرالمومنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده و بكوشند ازراه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلا را هر چند موقتي است پرنمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند .بنابراين اين فراز نيزدر مقام تحقير زن نمي باشد .تعبير ( ( نواقص الحظوظ ) ) بيان يك مساله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در برخي اشكال آن كمتر از مرد است ، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است. لذا اين سخن نيز چون فرازهاي فوق بيانگر ( ( ناهمانندي ) ) ( Dissimilarity ) وتفاوتهاي شكلي ( Formal ) است ، نه ( ( عدم تساوي ) ) ( unequality ) . توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهد كه اسلام بار مالي خانواده راتماماً بر عهده مرد نهاده و تامين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن ،خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است . نيز حقوق ديگري براي زن مانندمهريه قرار داده است . بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد ومرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد، ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تامين كند و
بخش عظيمي از آنچه را كه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد .افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است ، در مثل پدر و مادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام 16 ارث مي برند .نيز برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند .از مجموع قواعد حقوقي فوق مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتر از مرد نباشد كمتر نيست و سخن اميرمومنان ( ع ) ناظر به بخش خاصي از احكام حقوقي است .
باتوجه به اينكه حضرت علي ( ع ) همسري بزرگوار داشتند پس چرا در نهج البلاغه زنان را نكوهش مي كنند؟
درباره نهج البلاغه و اشكالاتي كه به نظر شما رسيده است نكاتي به اطلاع مي رسد .الف ) اولاً؛ نهج البلاغه همه سخنان حضرت علي ( ع ) نيست بلكه بخشي انتخاب شده از مجموعه آنهاست ، بنابراين كسي كه مي خواهد قضاوتي كلي نسبت به كلمات آن حضرت داشته باشد بايد همه سخنان آن حضرت را ببيند .اين سخنان در كتب تاريخي و روايي به صورت پراكنده وجود دارد ولي مجموعاً نيز در كتابي به نام مستندالامام علي ( ع ) گردآوري شده كه تاكنون 6 جلد از آن منتشر شده است . بنابراين در تدوين نهج البلاغه گزينشي از سوي سيد رضي صورت گرفته و طبيعي است كه در اين گزينش سليقه ايشان دخيل بوده است . ب ) همه آنچه كه در نهج البلاغه آمده از نظر سند يكسان نيستند، بلكه نهج البلاغه مشتمل بر مجموعه اي ازكلماتي است كه از آن حضرت به طرق مختلف نقل شده لذا برخي از آنها ازنظر سند ضعيف مي باشد .ج ) موضوع خطبه آن حضرت پس از بازگشت ازجمل ( در صورت صحت سند ) ناظر بر شرايط خاصي است كه به خاطرجنگ جمل پيش آمده بود در اين جنگ عايشه نقش مهمي در برانگيختن مردم به جنگ با حضرت داشت هم چنين زنان بصره در اين زمينه نقش موثري داشتند، سخنان حضرت ناظر به اين جريانات است . د ) حضرت درخطبه ها و سخنان خويش تنها زنان را مورد نقد
قرار نداده است بلكه مردان را نيز بارها و بارها به سخت ترين انتقادات نكوهيده است . ( ( اي شبه مردان كه مرد نيستنيد و مانند نوجوانان نابالغيد ) ) و نمونه هاي ديگر از اين قبيل درحقيقت در آسياب نقد آن حضرت مرد و زن يكسان قرار مي گيرند .ه ) موضوع ديگري كه در پايان بايدبه آن اشاره كنيم آن است كه نظام خلقت نظام احسن است ( ( الذي احسن كل شي خلقه ؛ خداي كه هر چيزي را در بين بهترين وضعيت آفريد ) ) ، ( سجده ،آيه 7 ) . ( ( لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ؛ ما آدمي را در بهترين اندازه آفريديم ) ) . بر اين مبنا خلقت موجود ناقص ( بالاصال ) و يا شر همه جانبه درآفرينش معنا ندارد چگونه مي توان تصور كرد كه خداوند نيمي از آدميان را كه گل سر سبد آفرينش هستند، ناقص يا شر آفريده باشد .بلي اگر منظور ازنقص ، نقص نسبي باشد هر موجودي نسبت به موجود ديگر نقص نسبي دارد؛ زن نسبت به مرد از نظر قواي بدني و برخي خصوصيات ديگر نقص دارد چنانكه مرد نيز نسبت به برخي ويژگي ها در برابر زن ناقص به شمارمي رود، خلاصه آن كه زن و مرد موجودي هستند كه مكمل يكديگرند چراكه آفرينش بر مبناي زوجيت است و خداوند اين دو را به گونه اي آفريده كه بتوانند در كنار يكديگر نهاد مقدس خانواده را ايجاد و فرزندان خود راپرورش دهند .آري ، پندار پستي زنان تفكري جاهلانه و دور از فرهنگ قرآن است
، چرا كه قرآن زن و مرد را يكسان ارج مي نهد .( ( ولقد كرمنا بني آدم ) ) ودهها آيه ديگر كه در اين زمينه وجود دارد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : زن درآيينه جلال و جمال ، آيت الله جوادي آملي . درباره حكمت 238 شبيه اينگونه تعابير در نصوص ديني نسبت به امور ديگر مانند ( ( دنيا ) ) نيز وجوددارد .اينگونه بيان نوعي صنعت ادبي به نام ( ( مجاز در اسناد ) ) است ، يعني حكم چيزي را به چيز ديگر اسناد دادن . مثلاً در علايم راهنمايي و رانندگي گاه به علامت ( ( پيچ خطرناك ) ) برخورد مي كنيم ، در حالي كه پيچ به خودي خود هيچگونه خطري ندارد؛ آنچه خطرناك است عبور از آن با سرعت غيرمجاز است . روايات فوق نيز در واقع هشدار به مردها نسبت به خطر زنبارگي و دنياپرستي است . يعني زنبارگي ، دنيا پرستي و فرو غلطيدن در گرداب شهوت ، ظاهري نوشين و باطني نيش آلود دارد .پس خطر اصلي از كف نهادن كنترل نفس در رويارويي با زنان و مطامع دنياوي است. ;
آيا زن مي تواند به مراتب عالي كمال برسد؟
آري زن مي تواند به مراتب عالي كمال دست پيدا كند و حتي اسوه و نمونه و مثل براي ديگران گردد .اوقاتي را كه زن نمي تواند نماز بخواند و يا روزه بگيرد همان روزه نگرفتن و نماز نخواندن او طاعت حق تعالي است و او با نمازنخواندن و روزه نگرفتن خدا را طاعت و عبادت مي كند، به علاوه دراوقات نماز مي تواند در سجاده و محل نماز خود قرار گرفته و ذكربگويد و در روزهاي ماه مبارك رمضان گرچه روزه مي خورد و امامي تواند مقداري كمتر غذا بخورد و بدينگونه با روزه داران همراهي نمايد .زن با وضع حمل گناهانش بخشيده مي شود و با شيردادن به فرزندش ثواب هاي عظيم به دست مي آورد كه مردان از چنين ثواب هايي محروم مي باشند و. ...;
آيا درست است كه خواب زنان تعبير ندارد و آيا تنها خواب مؤمنان داراى تعبير است؟
اوّلا بر اين كه خواب زن تعبيرى ندارد مدركى در دست نيست. بنابر اين، زن نيز مانند مرد مى تواند خوابهايى ببيند كه داراى تعبيرى درست است. ثانياً اين نيز درست نيست كه ملاك خواب را ايمان بدانيم. حتّى بسيارى بى ايمانان خوابهايى ديده اند كه داراى تعبير بوده است. البته، گاه در خوابهايى كه مؤمنان و پاكان مى بينند، آثار عنايات و الطاف الهى نمودار است و اين چيزى جداى از تعبير است.
اين نوع طرز تفكر كه اساساً زن عنصر گناه و فريب است، از كجا سرچشمه گرفته است و به طور كلي نظر اسلام در اين زمينه چيست؟
مرحوم شهيد مطهري در كتاب نظام حقوق زن در اسلام مي فرمايند: " يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است اين است كه زن عنصر گناه است. از وجود زن شر و وسوسه بر مي خيزد. مي گويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد از طريق زن بود، شيطان حوا را فريفت حوا آدم را، قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده... قرآن نه حوا را بعنوان مسئول اصلي معرفي مي كند و نه او را از حساب خارج مي كند... قرآن آنجا كه پاي وسوسه شيطان را به ميان مي كشد ضميرها را به شكل تثنيه مي آورد فوسوس لهما الشيطان آندو را وسوسه كرد..." اما فريبنده بودن وجود زن مي تواند مفهوم ديگري را كه قابل تصديق باشد در بر گيرد به اين ترتيب كه انسانها به جاذبه هاي برتر، زيباتر و دلرباتر در حيات دنيا كلمه و تعبير فريبنده وسوسه كننده را اطلاق مي كنند اما به اين معني نيست كه فريب و وسوسه مستند به موجودات زيبا و پر جاذبه در دنيا مي شود بلكه فريب و وسوسه در دل انسانهايي است كه نمي توانند در مقابل اين زيبائيها ايستادگي كنند و براي تصاحب آن به هر ظلم و بيدادي خود را آلوده مي كنند و اين فريفته شدن و وسوسه شدن
در حقيقت مستند به نفوس ضعيف و بيمار است اما طور ديگري اظهار مي شود و در گفتگوهاي رايج مي گويند اين جواهر وسوسه گر و يا وجود زن فريبنده و افسونگر است.
خوبست در اين رابطه به كتب مفيد مثل زن در آئينه جمال و جلال- آيت الله جوادي آملي مراجعه كنيد.
چرا همة محدوديت ها براي زنان و دختران است؟
1.اصولاً بسياري از محدوديتهايي كه بر زنان و دختران اعمال مي شود دستور ديني نيست، وبه آداب و سنن و خرافات غلط مربوط است، مثل جلوگيري ازتحصيل زنان وياحق شغل ودرآمدكه البته دردين براي آن استثنائاتي ذكرشده، ولي اصل اين حق ها براي اومورد تأييد دين است.
2. اگر ما با جامعيّت بيشتري به قضيه بنگريم، مي بينيم در محدودة دين چيزي كه شما فرموديد وجود ندارد، براي بررسي بيشتر، مطلب را به دو بخش تقسيم مي كنم : الف : درون اسلام ب : بيرون از اسلام
الف : اگر بطور مثال براي زن واجب است كه سرخودش را بپوشاند، براي مرد هم واجب است معاش اهل بيت خود را تأمين كند، به عبارت ديگر، هر يك از زن و مرد تا آنجا كه از جهت تكوين و خلقت مشابه هم هستند، داراي حقوق يكسان هستند، اما در مواردي كه داراي تفاوت جسمي و روحي هستند _ و اين مسأله واضح بوده، نياز به اثبات ندارد _ "هر يك از زن و مرد به تناسب استعدادها و تواناييهايي كه دارند، تكاليف و تعهدات خاصي متوجهشان مي شود"(1) كه ما به هنگام طرح سؤالي نظير سؤال شما، اگر فقط به تكليفي كه به عهدة خودمان گذاشته شده نگاه كنيم، طبعاً احساس مي كنيم به ما ظلم شده است، اما اگر با جامعيّت بنگريم، متوجه مي شويم ديگر انسانها نيز از زن و مرد، به نسبت تكليفي كه دين به عهدة او گذاشته حقي هم دارد و بالعكس. مثلاً اگر زن موظف است از مرد تمكين كند، مرد هم موظف است فقط در
چهارچوب دين از او چيزي بخواهد و موظف است سالانه لباس بهاره و پاييزة او را تأمين كند. و اگر مثلاً دختر در خانه پدرش، خدمتكار داشته، شوهرش هم بايد براي او خدمتكار بگيرد، پس حقوق متقابل است نه يكطرفه.
ب : باز اگر با جامعيّت بيشتري بنگريم و وضعيت زن را در اسلام و ساير مكاتب مشاهده كنيم، مي بينيم چون اسلام كاملترين دين است، بيشترين حقوق را براي زنان به نسبت ساير اديان و مكاتب قايل شده، مثلاً در رأي گيري براي تعيين خلافت در 1400 سال پيش، زنان حضور داشتند، اما تا چند دهه قبل در همين فرانسه و بسياري ديگر كشورهاي غربي زن حق رأي نداشت.
3. در تعريف محدوديت، بايد هم به جسم توجه كنيم و هم به روح؛ آنچه كه غربيان آزادي مي نامند فقط آزادي جسم است، در نتيجه ولنگاري يا به تعبير بهتر، بردگي زن است.(2) برهنه كردن او و تبديل به كالايي شهواني، نتيجه تفكر غربي است. اما آنچه اسلام مي گويد براي مصونيت است اگر شما نمي گذاريد فرزندتان"سم" بخورد، بظاهر او را محدود كرديد، اما در واقع مصونيّت داده ايد.
منابع و مآخذ :
1. فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(، ص228
2. توسعه و مباني تمدن غرب، شهيد سيد مرتضي آويني، ص20
آيا در دين مبين اسلام جايگاه زن همان مقام و جايگاهي است كه امروز در اين جامعه به آن نگاه مي شود (از نظر شخصيتي و حضور در اسلام و در حدود و چارچوب شرع زن در اجتماع) همچنانكه در حدود اسلام زنان حضور فعالي در جامعه داشتند مگر نه اينكه ما از همان پيامبر و
از همان اسلام الگوئي مي گيريم؟
موارد زير را عرض مي كنم، ضمن آنكه درعبارت ( جايگاهي كه امروز در اين جامعه به آن نگاه مي شود )از سوي شما توضيحي داده نشده و مقداري سؤال را مبهم نموده.
1_ زن، پيش از هر چيز، انسان است و براي بررسي جايگاه زن، نخست بايد جايگاه انسان را بدانيم. بنابر آيه كريمة: "اِنّي جاعلٌ في الارض خليفه" "و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت"، انسان خليفه و جانشين خداوند بر روي زمين است. ما انسانها موظف به متجلّي ساختن صفات و كمالات حضرت ا... تعالي بر صحنة گيتي هستيم و آنگاه به جايگاه حقيقي خود دست مي يابيم كه در اين راه گام نهيم و هم به قدر وُسع خود بكوشم.
2_ هر كدام از زن و مرد در اين راه وظايفي بدوش مي كشند و به ميزان عمل به اين وظايف، جايگاه حقيقي و مطلوب خود را بدست مي آورند. بنابراين جايگاه حقيقي هر كدام از ما، توسط خود ما، تحقق خواهد يافت و در وهلة اول ربطي به محيط و زمانه ندارد. مي بينيم كه آسيه زن فرعون، در قصر او چنان كرد كه يكي از چهار زن برگزيدة اديان مي باشد. در هر صورت نمي توان نقش زمان و مكان را ناديده گرفت.
3_ نقش زن در جمله اي زيبا اينگونه بيان مي شود كه "از دامن زن مرد به معراج مي رود" بعبارت ديگر ميزان تأثيرگذاري زن در اجتماع از ميزان تربيتي كه وي به فرزندان خود مي دهد متجلي مي شود. ما منكر نقش اقتصادي و اجتماعي او در عرصة فعاليتهاي اجتماعي نيستيم و اسلام عزيز حق شغل و مانند آن را
براي زن به رسميت شناخته است و در تمامي اين شئون، حقوق زن مورد تأييد و تأكيد اسلام است. امروزه نيز نسبت به گذشته حضور زنان در جامعه بسيار چشمگيرتر مي باشد. و دليل آن اسلامي بودن حكومت ماست كه به زنان اجازه مي دهد ضمن رعايت حجاب و حدود شرعي به فعاليت فرهنگي اقتصادي و ... در جامعه بپردازند، امروزه بيش از پنجاه درصد دانشجويان ما را در بسياري از رشته هاي تحصيلي زنان تشكيل مي دهند كه اين حاكي از ايفاي نقش اجتماعي گستردة بانوان در امروز
و فرداي ماست. تربيت نسلي ايثارگر كه پيروزي انقلاب و هشت سال حماسه دفاع مقدس را رقم زد و حضور بانوان در عرصة تظاهرات و ... بخش ديگري از اين تلاش عظيم است. در هر صورت به نظر مي رسد اين حضور نبايد به وظايف تربيتي زنان خللي ايجاد كند چرا كه آنان بيش از هر چيز مظهر جمال و رحمت خداوندند و آمار طلاق از سويي و بزهكاري جوانان از سوي ديگر گرچه داراي دلايل فراواني است اما يك دليل آن هم يقيناً كاهش توجه جامعه و زنان به نقش بي بديل زن در استحكام خانواده و تربيت نسل صالح مي باشد كه مقدمه تشكيل مدينة فاضل است.
منابع و مآخذ :
1- سورة بقره آيه 30
چرا در خطبه امير المومنين(ع) ايشان فرمودند كه به زن مي توان دروغ گفت من كاري ندارم كه فمنيست چه مي گويد من مي خواهم بدانم اسلام چه مي گويد چرا بدترين مكان را هميشه به زنان اختصاص مي دهند؟
مطالعه نهج البلاغه همانند قرآن كريم نيازمند اين است كه انسان شأن نزول خطبه يا نامه يا كلام كوتاه را بداند. به عنوان مثال خطبه ي نهج البلاغه دقيقاً پس از وقوع جنگ جمل ايراد شده است بديهي است كه مذمت زنان در اين خطبه اشاره به بر پا كننده جنگ است و مذمت حضرت از زنان به زناني مشابه بر پا كننده جنگ جمل اشاره دارد نه همه زنان. آيا شما مي پذيريد كه حضرت همه زنان را مذمت كرده است اگر نفس زن بودن مورد مذمت است زناني مثل حضرت زهرا (س) حضرت زينب (س) حضرت مريم، آسيه، فاطمه مادر علي (ع) ، سكينه، رباب و هزاران زن برجسته در طول تاريخ بشريت را نيز شامل مي شود. آيا عقل مي پذيرد كه علي (ع) زن بودن را مذمت كرده باشد. قطعاً چنين چيزي باور كردني نيست. زن بودن مورد مذمت نيست بلكه زني كه جنگ نا به حقي راه اندازد، وسيله قتل مردم بي گناه را فراهم سازد، جامعه را به تباهي و گناه آلوده كند، ... مورد مذمت است چنان كه مرد نيز اگر ناصالح باشد مورد مذمت است و حضرت پس از بي وفايي كوفيان مردان را "نامرد" خطاب مي كند. "يا اشباه الرجال و لارجال..."
قرآن كريم پيامبر بزرگوار اسلام و امامان والامقام براي زن اهميتي مافوق مرد قائل شده
اند قرآن كريم زنان را الگوي جامعه بشري معرفي كرده است (مريم و آسيه) نه مردان را در طول تاريخ بشريت در هيچ عصري از اعصار زن به اندازه اي كه در دوران پيامبر اكرم (ص) قرب و منزلت داشته داراي قرب و منزلت نبوده است. تنها عصري كه مي توان آن را از نظر قرب و منزلت زمان به عصر رسول اكرم (ص) شبيه دانست (نه مثل) دوران مبارزات انقلابي مردم مسلمان ايران به رهبري امام خميني(ره) و پس از پيروزي انقلاب اسلامي دانست.
در حال حاضر نيز زن ايراني نسبت به تمام دنيا از قرب و منزلتي بيشتر برخوردار است. اگر چه هنوز با جامعه اسلامي كه در آن زن و مرد انسان هستند و از مقام انساني و الهي يكساني برخوردارند و فضيلت و برتري تنها به تقوا و صلاحيت و شايستگبي بستگي دارد فاصله زيادي داريم ولي نسبت به دنيا زنان ما از احترام بيشتري برخوردارند.
جهت اطلاع بيشتر مي توانيد كتابهاي زيرا را مطالعه كنيد:
1_ نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري
2_ زن در آيينه جمال و جلال، آيت الله جوادي آملي
3_ زن از ديدگاه مقام معظم رهبري
4_ زن در انديشه امام خميني
5_ زن، جميله كديور
6_ عشق در نگاه دوم، خانم سونيا لندگراف (آلماني)
چرا ما زنان را دست كم مي گيرند؟ آيا زنان توان انجام امور مهم را ناند؟
از اين كه احساس مي كني به عنوان يك زن از توانايي و كارآمدي و نقش آفريني برخوردار هستي خوشحاليم و اميدواريم اين روحيه خودباوري و خود اتكايي در ميان همه مردان و زنان جامعه روز بروز رونق پيدا كند كه اگر چنين شود مهمترين سكوي پرش به سوي كمال را بدست آورده ايم. تا زماني كه باور نكنيم مي توانيم، قادر به انجام كار نخواهيم بود و اين احساس مرد و زن ندارد زماني كه آحاد جامعه اعم از زن و مرد را به عنوان انسان احساس كردند كه مي توانند، جامعه بسوي تكامل و خوشبختي و سعادت پيش خواهد رفت و هر زمان احساس يأس و ناتواني در ميان جامعه اعم از زن و مرد يا بخشي از جامعه از زنان يا مردان يا جوانان و ... رواج پيدا كند به سوي انحطاط و پستي و عقب ماندگي خواهيم رفت. پيشرفت جامعه مرهون تلاش و كوشش همگاني و جمعي است و جدا شدن نيمي از جمعيت (زنان) بزرگترين خسران و زيان به سعادت تعالي جامعه بشري است و اتفاقاً علماي بزرگ و رهبران عاليقدر از جمله امام خميني (ره) و حضرت آيت الله خامنه اي و شهيد مطهري به نقش برجسته و بي بديل زنان در جاي جاي سخنان خودشان اشاره كرده اند حتي امام خميني تعالي مردان را وابسته به زنان مي دانند (از دامن زن مرد به معراج مي رود) و حضرت آيت الله خامنه اي ورود زن به صحنه هاي گوناگون را مساوي با
وارد شدن تمام اعضاي خانواده و ممانعت و خروج او را مساوي با دور شدن كل خانواده و جامعه مي دانند و استاد شهيد مطهري رمز پيروزي انقلاب اسلامي را حضور و مشاركت زنان دانسته و عدم موفقيت حركتهاي انقلابي قبلي را بدليل عدم حضور زنان مي دانند. توصيه مي كنم براي اطلاع بيشتر از ديدگاه عالمان واقعي و حقيقي وارسته در مورد نقش بسيار مهم و برجسته زنان كتابهاي زير را مطالعه بفرماييد:
1_ جايگاه زن در انديشه امام خميني
2_ زن از ديدگاه مقام معظم رهبري
3_ پيرامون جمهوري اسلامي شهيد مطهري
4_ زن در آينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي
جايگاه دختران در جامعه اسلامي چيست؟
با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ شما!
با ظهور تعليمات انسان ساز اسلام پس از بعثت پيامبر گرامي اسلام (ص) در زماني كه مردم جاهل عرب دختران خود را زنده به گور كرده و آنها را مايه ننگ مي دانستند، رفته رفته زنان و فرزندان دختر جايگاه والاي خويش را باز يافتند.
در قرآن كريم خلقت تمام انسانها از يك مرد و زن مطرح شده كه از يك نوع بودن مرد و زن و مكمل همديگر بودنش را مي فهماند. اينكه هر دو انسانند و هر كدام براي كمال خود به ديگري نياز دارد.
مراتب كمال و رشد زن در معنويات و اخلاق و تربيت و علم و عمل و تقوا و فعاليت و حركت آنها دوش به دوش مردان در صحنه هاي مختلف و در طول تاريخ به اثبات رسيده است..
تجليل فوق العاده پيامبر از سرور زنان عالم حضرت فاطمه (س) و معرفي ايشان به عنوان برترين الگو و نمونه زنان جهان، در آن شرايط توانست بهترين راهگشا در توجه به جنس زن و امكان رشد و كمال او تا اعلي عليين باشد.
از بهترين جايگاههايي كه براي دختران و قشر زن در جامعه اسلامي مي توان بر شمرد؛
در درجة اول: رسيدن آنها به جايگاه بلند مربي انسانهاست، كه همة انسانهاي جامعه از مرد و زن در دامن زن تربيت مي شوند. نقش بسيار فوق العاده "مادر" در تربيت فرزنداني كه در آينده اي نزديك شخصيتهاي بزرگ و سرنوشت ساز جوامع بشري خواهند بود در بالاترين نقش و مرتبه از مراتب وجودي زن قرار مي گيرد.
و سپس در درجة دوم:
فعاليتهاي ديگري مانند تحصيل و نشر علم و معرفت، تحصيل معارف الهي و تبليغ آن، فراگيري مهارتها و علوم مورد نياز زنان و ارائه خدمات شخصي به جامعه زنان و اشتغال به شغلهاي مناسب در اين زمينه قرار خواهد گرفت.
و به طور كلي در جامعه اسلامي راه براي رشد و كمال و پيشرفت و خدمت زنان باز است و زن بودن مانعي براي رسيدن به اين اهداف نيست.
در حال حاضر برخي از مشاغل و رشته هاي تحصيلي دانشگاهي و مانند آن به زنان اختصاص يافته و در بسياري از امور جامعه به عنوان شريك و گاهي رقيب قوي تر از مردان مطرح مي باشند.
آيا جايز است يك دختر تنها به دليل دختر بودن رشد معنوي نداشته و به جهت رسومات اجتماع از تحصيلات منع شود و مطيع رسومات باشد؟
زنان مي توانند تا آنجا كه استعداد دارند، به كسب دانش و رشد كمالات مذهبي بپردازند و اسلام نه تنها مانع اين انگيزه نيست بلكه تشويق كننده نيز هست
البته با رفتار متين و با حفظ ادب مي توان خانواده خود را متقاعد ساخت كه كسب علم منحصر به مردان نيست بلكه زنان نيز با رعايت اصول شئونات مذهبي و حفظ عفت مي توانند به كسب علم و هر فضيلت ديگري بپردازند. مطالعة كتب شهيد دستغيب (;) و آقاي قرائتي مفيد است همچنين كتب شهيد هاشمي نژاد و آقاي سبحاني مي تواند كمك مؤثري براي حل اشكالات شما باشد. توفيقات روز افزوني را از خداوند متعال براي شما مسئلت مي نماييم
خداوند متعال در آيه 6 سوره مائده مي فرمايد: «اَوْ جَأَ اَحَدٌ مِن َ الْغائِطِ اَوْ لَمَسْتُم ُ النِّسأ فلم تجدوا...» آيا ذكر «غائط» و «نسأ» در كنار هم اهانت به زن نيست
براي دريافت كامل پاسخ سؤالتان لازم است به نكات زير توجه فرمائيد: نكته اول تتابع چند واژه به معناي برقراري موازنه و هم سطح شمردن آنها نيست از باب نمونه در آية الكرسي است فَمَن يَكفُر بِالطّاغوت ِ وَ يَؤْمِن ْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمسَك َ بِالْعُرْوَة ِ الْوُثْقي َ همچنين خون كه عامل حيات انسان و همه جانداران است در چندين آيه همراه با مواد پليدي چون گوشت خوك و مردار ذكر شده و در زمره نجاسات شمرده شده است
«اِنّما حُرِّم عَليكم المَيتة والدّم و لحم الخنزير» (نحل / 115) نكته دوم واژة غائط به معناي «زمين گود» است و هيچگونه صراحتي در معنايي زشت ندارد. همچنين تعبير لَمَسْتُم ُ النِّسأَ به معني «تماس با زن بوده و صراحتي در معناي ويژه جنسي ندارد; بلكه استفاده از اينگونه تعابير، دقت قرآن كريم را در بكارگيري كلمات با حفظ كامل عفت و ادب اثبات مي كند. نكته سوم آيه مورد نظر شما (مائده / 6) در مقام بيان جايگزيني تيمم به جاي «وضو» و «غسل است كه يكي «وضو» با حدث اصغر و ديگري (غسل با حدث اكبر واجب مي شود و ذكر «مجي ء از غائط» (بازگشتن از محل گود) و «لمس نسأ»، صرفاً به منظور بيان و مصداق براي حدث اكبر و اصغر و توضيح احكام ضروري و شرعي آنها بوده و به هيچ وجه حامل پيامي همچون تحقير زن يا هم وزن كردن او با اشيأ پليد نيست با توجه به نكات
ياد شده معلوم مي گردد كه در آيه شريفه مذكور، كمترين اهانتي به مقام شامخ زن _ كه قرآن كريم خود پرچمدار دفاع از شخصيت و حقوق اوست _ نشده و از اين رهگذر اعتراضي بر اين گنجينة عظيم الهي وارد نيست
سؤال من در مورد مقام زن در اسلام است گر چه پس از اسلام زن مقام والايي در خانواده و اجتماع بدست آورد، و از منجلاب فساد جاهليت بيرون آمد و اسلام به او حيثيت داد، ولي از جهاتي ديگر او را در تنگنا قرار داده و مقامش را پست تر نمود. احاديث زيادي داريم كه زن را موجودي احمق بي وفا و عامل فساد ناميده اند. چرا حضرت علي (7) مخالف حقوق زن بودند؟! من كه شيعه هستم و قلبي مالامال از عشق به اهل بيت (ع) دارم چه كنم وقتي مي بينم هم جنسان من در تمام اديان الهي ارزش چنداني ندارند؟! من از زن بودن خود احساس شرمندگي مي كنم وقتي حتي قرآن هم مردان را بر زنان برتري داده است و فرموده مردان بر زنان سرورند و ما گروهي را بر گروهي ديگر سرور و رهبر قرار داديم
و حضرت علي (7) خطاب به فرزند خود امام حسن 7) مي فرمايند: از مشورت با زنها پرهيز كن زيرا نظر آنها به نقص و عيب است و تصميم آنها به سستي و ... .
رسول اكرم (9) مي فرمايند: زن چون پيش آيد مانند شيطان است و باز چون پشت كند مثل شيطان خواهد بود. و به هر صوررت راهزن ايمان و فريبندة انسان و منحرف كنندة دلهاي مردم مي باشد. نيز روايت است كه پيامبر روزي در
وقت صبح به جانب زنها، رو كرد و مقابل ايشان توقف نموده و فرمود: اي جماعت زنان نديده ام مانند شما افرادي را كه از جهت عقل و دين ضعيف باشند و در عين حال دلهاي صاحبان خرد را جلب كرده و مفتون خود نمايند. من بيشتر آهل آتش را از شما ديدم در حديثي ديگر مي فرمايند: شما زنها اكثريت اهل جهنم را تشكيل مي دهيد. زني پرسيد يا رسول الله براي چه فرمود: شما بدگويي بسيار و طرد و لعن زيادي به ديگران مي نماييد. و در مقابل شوهر و افراد فاميل كفران نموده و خوبيهاي آنها را ناديده مي گيريد. و در عين حال رأي شما كوتاه و دين شما ضعيف است زنها گفتند: كوتاهي فكر و ضعف دين ما از كجاست فرمود: دليل نقصان فكر شما، اين است كه پروردگار متعال شهادت دو نفر از شما را به جاي شهادت يك مرد قرار داده است اما نقصان دين شما به اين دليل است كه هر ماه روزها و شبهايي مي گذرد، بي آنكه مقابل پروردگار سجده كرده و عبادت او را انجام دهيد.
اين مسايل براي من مبهم است كه چرا شهادت دو زن در برابر يك مرد است چرا عادت ماهيانه دليل ضعف دين تلقي شده آيا خدا عادت ماهيانه را براي تمسخر زن قرار داده ! يا براي اين كه در اين چند روز اذيت و آزار ببيند؟! يا اين كه به مصلحت زن است و موجب پاكيزگي جسم !
يا نويسنده اي در كتابش پس از ذكر حديثي از اميرالمؤمنين (به اين مضمون : «پرهيز كنيد از ضررهاي زنهاي بد و از زنهاي خوب بر حذر باشيد.
و هر گاه به كار نيكويي شما را امر كردند، اطاعت نكنيد، تا در برآوردن منكرات و اطاعت امور ناشايست از شما توقع نداشته باشند». نوشته بود: "اگر مرد در امور خود تحت تأثير خواسته هاي زن قرار گرفته و رعايت رضايت او را كند از پيشرفت و موفقيت محرم خواهد ماند." حضرت علي (7) در اين حديث بطور كلي نظر زنها و حضورشان را مردود مي داند، يا او را فقط براي بقاي نسل و ارضاي شهوت لازم مي داند.
آيا كسي نبود به اين آقاي مؤلف بگويد: كسي كه نه ماه زحمت بارداري و بزرگ شدن شما را كشيد، مرد بود يا زن رسول اكرم (9) مي فرمايند: زنها را در غرفه هاي بالا جاي ندهيد; و به آنان كتابت ياد نداده و ريسندگي و تفسير سورة نور را به ايشان بياموزيد.
آري زن بايد از حق دانش اظهار نظر، تصميم و ... محروم باشد و تماماً دنباله رو باشد! رسول اكرم 9) در حديثي ديگر مي فرمايند: زنها از جهت گفتن ناقص و منطق آنها ضعيف بوده و وجودشان پوشيدني است پس آنها را در خانه ها محفوظ نگه داريد، و ضعف گفتارشان را با سكوت جبران كنيد. حديثي ديگر: اگر ممكن بود دستور دهم كسي غير از پروردگار سجده شود، سفارش مي كردم زنها در مقابل شوهرانشان سجده كنند. سوگند به خداوند، زن نتواند حقوق مربوط به پروردگار را بجا آورد، تا هنگامي كه حقوق شوهرش را انجام نداده است
يعني زن عيب بشريت است او را پنهان كنيد تا موجب خجالت شما نشود. چون احمق است در مقابل سؤالاتش سكوت كنيد. آيا حديثي داريم كه بگويد عبادت مرد قبول
نيست مگر آنكه آسايش همسرش را تأمين كرده باشد؟! يا حتي با او مهربان باشد؟!
آه خدايا! آيا اين عدالت توست مگر نه اين است كه قرآن فرموده برتري به تقواست پس چرا مرد را موجود برتر ناميده اند؟ آيا تبعيض نيست اگر زني شب را به صبح رساند و شوهرش از او ناراضي باشد، تمام فرشتگان تا صبح او را لعن خواهند نمود؟! (گر چه حق با او باشد؟) يعني اي زن تو بايد غلام حلقه بگوش مرد باشي و دم برنياوري ! زيرا در آن صورت ملعون پروردگار و فرشتگان خواهي بود؟ آيا اين ضعف اسلام نيست آيا اين عدل است ! آيا فقط مردان ايمان پايدار دارند؟ من از وقتي اين مسايل را فهميدم نماز نمي خوانم زيرا در شرايطي كه در مقايسه با برادرانم نماز آنها مقبول تر است گر چه ايمان من قوي تر باشد، چرا نماز بخوانم و تا وقتي اين مسايل برايم روشن نشود، هرگز سر بر سجده نخواهم گذاشت
خواهر گرامي نخست توجه شما را به آيه اي از سورة حجرات جلب مي كنيم (يا ايُّها الناس اِنّا خلَقناكم من ذَكَرٍ و اُنثي و جَعلناكم شعوباً و قَبائل َ لِتَعارفوا ان َّ اَكرمَكُم عِندالله اتقيكم يعني اي مردم ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را شعبه شعبه و قبيله قبيله قرار داديم تا بدين ترتيب يكديگر را بشناسيد (زيرا همه يك رنگ و يك شكل بوديد، يكديگر را از هم تميز نمي داديد و امكان شناسايي ميسر نمي شد) و بدانيد گرامي ترين شما نزد خداي متعال باتقواترين شماست حال توجه كنيد به اولين آيه از سورة نسأ كه مي فرمايد: «يا ايُّها الناس ُ
اتَّقوا ربَّكُم ُ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفْس ٍ واحِدَة ٍ وَ خَلَق َ مِنْها زَوْجَها وَ بَث َّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وِ نِسأً وَ اتَّقوا اللهَ الَّذي تَسائَلون َ بِه وَ الأرْحام ...» يعني اي مردم در برابر خداوند تقوا داشته باشيد. (از گناه و شرارت بپرهيزيد) پروردگاري كه شما را از يك سرشت و نفس واحد آفريد، و از همان نفس همسرش را نيز پديد آورد. و از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان زيادي را پراكنده كرد. و در مورد خدايي كه به خاطر او از همديگر درخواست مي كنيد، دربارة اقارب و ارحام خود تقوا پيشه كنيد.
ملاحظه مي فرماييد كه در مسألة آفرينش از نظر قرآن كريم تفاوتي ميان مرد و زن وجود ندارد. و هر دو از يك سرشت و گوهر آفريده شده اند.
آيه 195 سورة آل عمران مي فرمايد:
«فَاسْتَجاب َ لَهُم ْ رَبُّهُم إنّي لااُضيع ُ عَمَل َ عامِل ٍ مِنْكُم مِن ذَكَرٍ أو أُنثي َ بَعْضُكُم مِن بَعْض وقتي عده اي از مردم با ايمان و خداپرست از خداوند مي خواهند آن ها را از اهل جهنم قرار ندهد و گناهانشان را بيامرزد، پروردگار در پاسخ مي فرمايد: دعايشان مستجاب شد. و آنها بدانند كه من عمل نيك آنها را چه مرد باشند و چه زن ضايع نخواهم كرد.
به تعبير آخر آيه «بعضكم من بعض توجه كنيد يعني در نظر من _ كه آفريدگار شما هستم _ مرد و زن شما يكسان است و اگر مؤمني عمل صالح انجام دهد به او پاداش خواهم داد. اما اين كه مرد يا زن باشد، در پاداش فرقي نمي كند. از نظر حقوقي نيز قرآن كريم مرد و زن را مورد توجه قرار داده و مي فرمايد: «ولَهُن َّ
مِثْل ُ الَّذي عَلَيْهِن َّ» يعني هر حقي كه مرد بر گردن زن دارد، به همان اندازه زن نيز بر عهدة مرد حقوقي دارد. نيز مي فرمايد: للرِّجال ِ نَصيب ٌ مِمَّا اكْتَسَبوا وَ لِلنِّسأِ نَصيب ٌ مِمَّا اكْتَسَبْن َ يعني براي مردان از تلاشهاي اقتصادي آنها بهره اي است و براي زنان نيز همان بهره از تلاشهاي اقتصادي آنهاست نه اين كه مردان بتوانند ناحق سهم آنها را نيز به خود اختصاص دهند.
در مورد حسن معاشرت با زنان نيز مي فرمايد: و عاشِرُوهُن َّ بالمَعْروف يعني با روش نيك با زنان زندگي نماييد. اكنون به رواياتي كه در اين زمينه هست توجه فرماييد:
1. امام صادق (7) مي فرمايند: دربارة دو دسته از افراد كه ممكن است ضعيف واقع شوند از خدا بترسيد. كسي كه اين روايت را از حضرت شنيده است مي گويد مقصود حضرت زنان و يتيمان بودند. 2. امام صادق (7) مي فرمايند: خدا رحمت كند بنده اي را كه ما بين خود و همسرش (زنش را اصلاح كند و با او خوش رفتاري نمايد; چرا كه خداوند براي تدبير امور منزل و سبك كردن بار زن مسئوليت خانواده و زن را بر دوش مرد نهاده است
3. پيامبر اكرم (9)مي فرمايند: گناه بزرگي است كه مرد، خانوادة خود را رها كند، و بطور كامل و دقيق نيازمنديهاي مختلف آنان را برآورده نسازد.
4. پيامبر اكرم (9)مي فرمايند: چندان جبرئيل از سوي خداي متعال دربارة زنان سفارش كرد كه خيال كردم جز در صورت ارتكاب زنا، طلاقش جايز نباشد.
5. باز مي فرمايند: بهترين مردان شما كسي است كه براي زنان و دخترانش بهتر باشد. 6. نيز مي فرمايند: هر كس _ از مردان _ به خانوادة خود رسيدگي
نكند، ملعون است ملعون 7. نيز مي فرمايند: بهترين شما كسي است كه براي خانواده اش بهتر باشد و من براي خانواده ام از همة شما بهترم 8. نيز مي فرمايند: آن كه با خانواده و همسرش خوب رفتار كند، خداوند بر عمرش بيفزايد. 9. نيز مي فرمايند: خدمت به خانواده نمي كند مگر آنكه صديق و راست كردار باشد. و يا از شهيدان و در زمرة آنان باشد، يا مردي باشد كه خداوند، خير دنيا و آخرت را براي او خواسته باشد. يعني چون انساني نيك سيرت و محبوب خداوند است مي فهمد كه بايد به خانواده و همسرش نيكي و احسان نمايد. 10. در روايت ديگري فرموده است مردي كه همسرش را بيازارد، نماز و هيچ كار خيري از او پذيرفته نيست و اولين كسي است كه وارد آتش دوزخ خواهد شد.
11. نيز فرمودند: كسي كه زن مي گيرد، بايد احترامش كند.
12. فرمودند: تعجب مي كنم از آن كسي كه همسرش را بيجا مي زند: با اين كه خود، به اين كتك سزاوارتر است ملاحظه مي كنيد كه بر خلاف تصور شما تعداد رواياتي كه سفارش زن را به مرد نموده است زياد است البته ما به تعداد كمي از آنها اشاره نموديم
خواهر عزيز! آييني كه در مورد زن چنين سفارشاتي داشته و او را از نظر سرشت و خلقت همانند مي شمارد، و حسن معاشرت و احترام به او را از وظايف قطعي مرد مي داند، شايسته نيست كه چنين مورد بي مهري و قهر و تهاجم واقع گردد.
اين كه گفته ايد: «مردان بر زنان سروري دارند» و چنين برداشتي از كلمة «قوّام در الرِّجال ُ قَوَّامُون َ عَلَي النِّسأِ نموده ايد صحيح نيست بلكه مقصود
اين است كه مردان در امور مالي اقتصادي و خانوادگي سمت مسؤليت و سرپرستي را دارند; چه اين كه زنان به علت شرايط خاص جسماني و سرپرستي امور منزل و مسئوليت امر توالد و نگهداري و سرپرستي اولاد، در كارها و مشاغل دشوار يا اموري كه با جريانها و حوادث اجتماعي ارتباط دارد، كارآيي لازم را ندارند. و اين يكي از خدمات بزرگ اسلام در مورد زنان است كه با برداشتن تكاليف دشوار، شرايط را براي انجام مسئوليت حساس و دقيق همسري به ويژه مسئوليت مادري مهيا ساخته است علاوه بر اين هرگز آيه نمي فرمايد كه تمام مردان بر تمام زنان برتري دارند بلكه منظور از رجال در آيه شوهران است و در مقابل زنانشان (همسرانشان ، يعني در خانواده شوهر سرپرستي زن را دارد. نه اين كه تمام مردان نسبت به تمام زنان برتر هستند چون مي بينيم كه در خانواده مادر با آن كه زن است نسبت به پسرش كه مرد است حالت سرپرستي دارد و اطاعت امر و نهي او واجب است
اگر علاوه بر امور تربيت اولاد و مسايل دوران حمل و زايمان رضاع (شيردادن ، سرپرستي و رسيدگي به امور منزل بارهاي ديگري نيز بر دوش زن قرار مي گرفت مثل مشكلاتي كه مربوط به تنظيم و ادارة امور مختلف زندگي است قطعاً از عدالت و انصاف دور بود. و زنان نمي توانستند به هر دو وظيفة خود چنان كه بايد عمل نمايند. بر همين اساس اسلام با تقسيم وظايف كوشيده است تا آن چه با سرشت و طبيعت زن هماهنگ بوده و روحاً و جسماً با آن انطباق دارد، بر عهدة او
قرار دهد. و آن چه با سرشت و ساختمان جسمي و فكري مرد منطبق است در حوزة مسئوليت او قرار دهد. پس مي بينيد در اسلام خبري از سرور بودن مرد نيست و آن چه هست تقسيم وظايف است امروز، نيز در كشورهاي پيشرفته خصوصاً ژاپن زنها از سنگيني بار مسئوليت خارج از خانه اظهار نگراني فراواني مي كنند و لذا نهضتي به نام «نهضت بازگشت به خانه در كشورهاي صنعتي در حال توسعه است اما روايت علي (7) به امام حسن مجتبي (7) و نيز روايت رسول اكرم (9): اولاً: در مورد همة زنها نيست ثانياً: نهي از مشورت با زنان در زمينة اموري است كه زنها از آن اطلاع ندارند. نقص عقل هم در زن به معناي حماقت يا ديوانگي او نيست بلكه منظور كم بودن اطلاعات و تجربيات آنها در امور كلي و اجتماعي و مسايل مربوط به كشور و غلبة احساسات است آن هم به دليل وضعيت خاص جسمي و روحي زن عيب محسوب نمي شود.
اصولاً اين دو روايت در يك نقطه مشتركند. و آن اين كه مي خواهند زناني را كه صلاحيت ورود در امور سياسي و كشوري و جريانهاي مختلف ندارند، متوجه مسئوليت خود ساخته و از مداخله هاي نابجاي آنها جلوگيري كنند. به علاوه دقت شود كه عقل در روايات حداقل دو گونه است اول عقل معاش كه زنها در آن ضعف دارند يعني در امور اقتصادي و سياسي و ... معمولاً ضعيف هستند. دوم عقل معاد، كه منظور از آن راه كسب آخرت و عبادت است در اين زمينة مهم _ كه اصل عقل هم همين است _ شايد زنها از
مردها قويتر باشند. چون براي درك معارف احساسات قوي و لطيف بسيار كارساز است
به هر حال مسلماً اين روايات نمي گويند: مردان در امور مربوط به خانه و مدرسه و سرپرستي و انتخاب نام و رنگ و لباس فرزندان با همسران خود مشورت نكنند و در هيچ امري اجازة اظهار نظر به آنها را ندهند. فرض كنيد برادر متأهلي داشته باشيد. بين خانوادة شما و خانم او شكرآب شده باشد; آيا شما صلاح مي دانيد برادرتان با همسرش در مورد رفت و آمد به خانة شما مشورت نمايد؟ مسلماً دوست نداريد; زيرا به خاطر اين كدورت برادرتان را از رفت و آمد به منزل شما منع خواهد نمود. آيا شما به چنين مرداني حق مي دهيد يا از آنها به عنوان مرداني نالايق تعبير مي كنيد؟!
خواهر عزيز، زنان معمولاً تحت تأثير احساسات و عواطف خود نظر مي دهند و غالباً فكر و عقلشان مورد تهاجم حب و بغض ها و نظرات آني و زودگذر آنهاست لذا لازم است هاديان معصوم بشريت مردان و زنان را نسبت به اين خطر آگاه سازند. و سر رشتة امور حساس را در معرض طوفان احساسات قرار ندهند. خواهر عزيز! همين ترك نماز و قهر كردن با خدا آيا منشأيي جز احساسات تند و قضاوت عجولانه چيز ديگري دارد؟! شما كه به خدا، قرآن پيامبران نبي اكرم (9) و ائمه راستين (:) اعتقاد داشته و آنها را دوست داريد، با ديدن چند روايت كه معناي آن را درست متوجه نشديد، نماز را كه پاية دين است ترك نموديد! آيا عقل انسان را در اين موارد به تحقيق و تعمق دعوت نمي كند؟ اگر شما به
قيامت و معاد معتقديد چگونه مرتكب چنين معصيتي شديد؟ آيا پاسخ شما جز اين است كه بگوييد با ديدن اين روايات عصباني شده قلبم شكست و احساس بر من غلبه نمود، لذا نماز را ترك كردم با اين كه مي دانم از مهمترين واجبات دين بوده و ترك آن عقوبت سختي دارد. در مورد ضعف ايمان به دليل مسألة عادت ماهيانه حضرت مي خواهند هشدار بدهند كه كمبود عبادت خود را كه هر ماه هفت روز يا بيشتر و كمتر است مورد توجه قرار دهند. در روايت آمده است زنان مي توانند اين كمبودها را با وضو گرفتن و نشستن در جاي نماز و اشتغال به ذكر و دعا و ... جبران نمايند چرا شما فقط يك روايت را مي بينيد؟! اگر پيشوايان معصوم زنان را ناپاك و ناقص مي دانستند، چرا حضرت رسول اكرم (9) آنقدر از حضرت خديجه و حضرت فاطمه (3) قدرداني مي فرمود؟ چرا دست دخترشان را مي بوسيد؟! چرا علي (7) از همسرش به عظمت ياد مي كرد؟ چرا امام حسين (7) در واقعه سهمگين كربلا، زينب (3) را به منزلة نايب خود قرار مي دهد، و مسئوليت سنگين قافله سالاري خانوادة خود را به ايشان مي سپارد؟ چرا قرآن كريم از زنان بزرگي چون مريم (3) و آسيه همسر فرعون به عنوان ضرب المثل فضيلت و عظمت تجليل مي فرمود؟ ضَرَب َ اللهُ مَثَلاً لِلَّذين َ آمَنُو اِمْرَأَت ُ فِرْعَون َ ... وَ مَرْيَم ُ ابْنت َ عمران .. خداوند براي كساني كه ايمان آورند همسر فرعون و حضرت مريم را مثل آورد.تحريم /11 و 10 پس معلوم مي شود نقص ايماني اولاً، كلي و همه جانبه نيست ثانياً، اين سخنان بيشتر جنبة تذكر و هشدار دارد.
ثالثاً، شامل حال همة زنان نمي شود. و رابعاً بسياري از اين نواقص قابل جبران است اما اين كه چرا شهادت دو زن به منزلة شهادت يك مرد است علاوه بر جهاتي كه گفته شد (مانند غلبة احساسات و عدم حضور مستمر زنان و ...) به اين دليل است كه در حفظ حقوق و مصلحت عمومي و در معرض خطر قرار ندادن جان و مال و ناموس مردم جانب احتياط رعايت شود. از سوي ديگر پذيرفتن شهادت يك مرد هم منوط به داشتن شرايط دقيقي است
سفارش مي كنيم در انتخاب كتاب و نويسنده بيشتر دقت كنيد و چنين نيست كه نوشتة هر نويسنده اي صحيح و مطابق با ديدگاه اسلام باشد در اين زمينه مطالعة كتاب «نظام حقوق زن در اسلام نوشتة استاد مطهري (;) و «شرح نهج البلاغه ج 11» استاد محمد تقي جعفري (;) و كتاب «زن در آيينه جلال و جمال آية الله جوادي آملي را به شما توصيه مي كنيم ان شأالله شبهات شما را، در اين زمينه برطرف مي كند. اما اين كه رسول اكرم (9) در مورد زنان تعبير به شيطان فرموده اند، مسلم است زنان مفسده جو و ناپاكدامني كه جامعه را در ورطة تباهي قرار مي دهند، مراد بوده اند نه زنان عفيف و پاكدامن
پيامبر اكرم (9)، با زنان پاك و مؤمن نيز همچون مردان بيعت مي نمودند. و قرآن كريم مكرر از اين گونه زنان به بزرگي ياد كرده است در مورد روايتي كه فرموده است زنان را در غرفه ها قرار نداده و به آنها كتابت ياد ندهيد، اولاً: سند درستي براي آن يافت نشد. ثانياً: به فرض كه سند آن را بپذيريم به دستة خاصي
از زنان اشاره دارد، زيرا در غير اين صورت روايتي كه مي فرمايد: (طلب العلم فريضة علي كل مسلم طلب علم بر هر فرد مسلماني لازم است صحت پيدا نمي كرد; چرا كه مقصود از فرد صرفاً مردان نيستند. و نيز اگر اين گونه روايات صحيح باشند، با آية شريفة: «هَل ْ يَسْتَوِي الَّذين ْ يَعْلَمُون َ وَ الَّذين َ لايَعْلَمُون َ» كساني كه مي دانند هيچ گاه با افرادي كه نمي دانند برابر نيستند، تعارض خواهند داشت زيرا چگونه مي شود قرآن مردم را به فراگيري علم دعوت كند و از جانب ديگر پيامبر عظيم الشأن (9) كه خود آورندة قرآن است به مخالفت با آن برخيزد؟!
با توجه به اينكه خانم ها در دوران عادت ماهيانه و بارداري و زايمان و...، سختيهاي زيادي را تحمل مي كنند، آيا مقام زن مؤمن از مرد مؤمن بالاتر است
از آنجا كه خداوند متعال عادل است و انسانها مخلوقات او مي باشند، زن و مرد از جهت رشد اخلاقي و كمالات معنوي هيچ تفاوتي با هم ندارند. اگر زني مؤمن باشد و وظايف شرعي خود را انجام دهد، چه بسا از مردان بالاتر رود. البته تحمّل سختيهاي حمل و زايمان بدون اجر نيست تا آنجا كه زني كه در اثر زايمان از دنيا برود، ثواب شهيد دارد. اما اين بدان معنا نيست كه مردان كه اين رنجها را نمي برند، راه وصول به كمالات يا درجات معنوي را ندارند. چنانچه وارد شده الكادُّ لِعِياله كالمجاهد في سبيل الله به عبارت ديگر زن رنج زايمان را تحمل مي كند و مرد، سختي تأمين هزينة زندگي و مسئوليت ادارة جامعة خويش را و هر كدام در جاي خود، مأجور مي باشند.
باتوجه به اينكه دخترها بيشتر از پسرها در دنيا سختي مي كشند، آيا در آخرت اين زحمت ها و سختي جبران مي شود؟
نظام آفرينش نظام احسن است و مجموعه اي است كه بر مبناي حكمت الهي تنظيم شده و هر عضو و جزئي از اين نظام عهده دار و وظيفه اي است و انسان نيز با هر دو نوع خود (مرد و زن جزئي از اين نظام محسوب مي شود و اين گونه نيست كه سختي يك نوع بيش از نوع ديگري باشد. بلكه نوع مسئوليت و وظيفه متفاوت است لذا رنج هر كدام به حسب وظيفه و جايگاه خود اوست و اگر فرضاً سختي دختران بيشتر باشد، تحمل سختي براي خدا اجر بيشتري خواهد داشت كه «افضل الاعمال احمزها» برترين اعمال سخت ترين آنها مي باشد و خداوند كوچكترين عمل صالح همراه با ايمان را چه از زن باشد و چه از مرد، بي پاداش نمي گذارد.
چرا زنان كه در اين دنيا اين همه سختي مي كشند، پيامبر درباره آنها مي فرمايد: «بيشتر اهل جهنم را زنان تشكيل مي دهند»؟
خواهر محترم اين حديث را در كتاب «نثر الدور»(94) يافتيم اما از آنجا كه طبق نظر اهل فن ثقه و مورد اطمينان بودن راويان اين حديث مورد ترديد است لذا بر فرض صحت اين حديث بايد بگوييم كه در واقع اين حديث هشداري است براي زنان كه اولاً: زنان به دليل جمال زيبايي و عواطف بيشتر در معرض وسوسه و زياده سخن گفتن هستند. پس بايد مراقبت بيشتري از خود به عمل آورند. ثانياً: خداوند حكيم جمال و عاطفه را، كه نقش بسيار مثبتي در آرامش و آراستگي محيط خانواده دارد، در وجود زن قرار داد ولي اگر اين سرمايه مراقبت نشود، مي تواند مورد سوء استفاده قرار گرفته و منجر به گناه و فساد و بالاخره جهنم شود.
پاورقي:
-94 ج 1، ص 205.
با توجه به اين كه كسب مقامات معنوي به اعمال صالح بستگي دارد نه به جنسيت آيا ايامي را كه زن عذر شرعي بر ترك عبادات دارد و مثلاً از ثواب روزه تمام رمضان محروم است چگونه مي تواند در كسب فيوضات و مقامات معنوي با مرد برابر باشد؟
«ان َّ اكرمكم عندالله اتقيكم
در پاسخ ذكر چند نكته لازم است
اول بلوغ در زنان زودتر از مردان صورت مي گيرد كه همين اختلاف زماني عبادتهاي ايام بدون عبادت زنان را جبران مي كند (نماز، روزه و طواف . با اين محاسبه حتي گاهي دوران عبادت زن بيشتر هم مي شود در ضمن اين كه هنگام يائسگي زنان و مردان مساويند.
دوم در ايام عادت ماهانه فقط عبادتهاي واجب انجام نمي گيرد آن هم با توجه به اين كه نماز، قضا ندارد اما روزه هاي ترك شده بايد اعاده شود. لذا در رسالة عمليه آمده كه مستحب است زن حائض موقع نماز وضو بگيرد و در سجده مشغول ذكر و دعا گردد.
سوم برخي از اعمال كه در شرايط عادي عبادت هستند، در ايام عذر شرعي (قاعدگي ، تركشان عبادت است چون براي انجام امر الهي است حال كه اتيان آنها در اين دوران عبادت به حساب نمي آيد، زيرا تقرب در پرتو بندگي ميسور است بندگي هم در ساية اطاعت دستور مولا محقق مي شود، پس وقتي مولا در شرايط خاصي نماز نخواندن را وظيفه دانست ما نيز مأمور به انجام وظيفه ايم لذا ترك نماز با نيت خدايي و انگيزة اطاعت از شارع مقدس نه تنها ترك عبادت نيست بلكه عين عبادت و امتثال است
چهارم عبادت بصورت مطلق و ذكر محبوب در
همه حال ميسّر است و زن معذور مي تواند به جهت محروميت از عبادت خاص (نماز و روزه با دلي آرام در سجاده نشسته به ذكر حضرت حق _ جل ّ و علي _ مشغول شده با دعا و قرآن و زيارات ياد خداي تعالي را _ كه خود، بندگي است _ تجلّي بخشد و ان شأالله به قرب حق تعالي نائل آيد.
چرا اسلام جايگاه و ارزش زن و فرزند دختر را برتر و بالاتر از مرد معرفي كرده است
از نظر اسلام ارزش هر فرد (مرد يا زن به اندازة تقوا و ميزان تعهد وي در برابر دين و به مقدار تقيدش به احكام الهي است اما توجه خاص اسلام به ارزش وجودي زن به جهت روح لطيف و حساس او نقش مهم زن در حيات بشري است پرورش و تعالي جامعه در پناه تربيت صحيح افراد آن جامعه ممكن مي باشد و آن هم مسئوليت خطير مادران است و اسلام كه دين هدايت و تربيت انسانهاست عامل مهم در اصلاح افراد را تربيت و اصلاح زنان و مادران مي داند و براي رسيدن به اين مقصود، تأكيد دارد كه از سنين خردسالي بايد به لطافت روحي دختران و تربيت و رشد آنها عنايت و توجه خاص شود.
به نظر من اين گفته كه «مرد و زن برابرند و هيچكدام بر ديگري برتري ندارند» صحيح نيست و در بسياري موارد مردان برتري دارند از جمله برتري جسمي برتري اقتصادي از آن جهت كه زن از لحاظ اقتصادي وابسته به مرد است از جهت تصميم گيري در شرايط سخت از نظر حل مسايل پيچيده و كسب رتبه هاي برتر علمي از آن جهت كه اختيار زن به دست اوست زن نمي تواند قاضي شود، گواهي او در دادگاه نصف مرد است اختيار طلاق با مرد است و زن اگر چه دوست ندارد با مردي زندگي كند حق طلاق گرفتن را ندارد و ... آيا اينها توهين به زن نيست
مرد و زن از نظر شخصيت انساني و راهيابي به كمالات انساني بر يكديگر برتري ندارند اما از بعضي جهات با هم تفاوتهايي دارند از جمله توانمنديهاي جسمي فكري و روحي و مسئوليت پذيري مواردي هم كه شما مطرح كرده ايد، مربوط به تفاوتهاست نه برتريها.
و اما اولويت مردان در مورد پذيرش شغلها و تصدّي مسئوليتها كه نام برده ايد، تسهيلي است كه شارع مقدّس براي زنان قائل شده است تا زنان درگير مسائلي نباشند كه اعصاب و روان آنان را مي آزارد و مشكلاتي را براي روحية آنان ايجاد مي كند تا پرورش نسل نوخاسته را با آرامش بيشتري به ثمر رساند. البته در مراحل تحقيق و وكالت و قاضي تحقيق زن مي تواند متصدي باشد.
و امّا در مورد طلاق و مواردي از اين قبيل به دليل آن كه مرد، مسئوليت خانوادة خويش را دارد، بطور طبيعي از هم پاشيدن اين كانون گرم بايد به دست او باشد، چرا كه
الرّجال قوّامون علي النسأ بما فضَّل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم بر اساس آية شريفه روشن است توان مديريت و تدبير در مرد قويتر است و نيز تأمين هزينة زندگي به عهدة مرد است هر چند زن متمكن باشد. (لذا مي بنيد بر اساس دو دليل مذكور، مرد عهده دار مسئوليت سنگين همسر و فرزندان است . البته مديريت غير از استبداد است و كانون گرم زندگي جاي محبت و عاطفه و ايثار است نه استدلال و كش مكش اما اگر خداي نكرده قرار شد اين كانون از هم بپاشد، بايد تدبير حاكم باشد نه عاطفه لذا شرع مقدّس موانع زيادي را سدّ راه طلاق قرار داده است اما اين كه زن حق دارد ضمن عقد، وكالت طلاق را بگيرد، با توجه به شرايطي كه در مهرنامه مي نويسند، براي رفع ظلم از دست ظالم است نه از دست همسر متعهد. چنانچه در عقد مقرر شود كه «طلاق به عهدة زن باشد»، بدين معناست كه براي زن مجالي پيش بيني شده است كه خود را از بن بست زندگي با يك فرد غير متعهد (مثل معتاد يا قاچاقچي برهاند; نه اين كه به هر بهانه اي بتواند اقدام به طلاق نمايد.
_ اگر زنان از فرمان شما سرباز زدند خدا به شما اجازه داده كه بر آنها سخت بگيريد و حتي آنها را بزنيد. _ نيز آمده تا مي تواني زنان را در پرده ن
با استفاده از برخي آيات و روايات مطالبي دربارة امور زنان در كتاب منتخب احاديث (تحف العقول آمده است از جمله
_ اگر زنان از فرمان شما سرباز زدند خدا به شما اجازه داده كه بر آنها سخت بگيريد و حتي آنها را بزنيد. _ نيز آمده تا مي تواني زنان را در پرده نگهدار و مبادا با آنها مشورت كني كه سست رأي هستند. _ باز در جاي ديگر همين كتاب آمده «همت زنان زيور دنيا و فساد در دنياست از مجموع مطالب فوق و مباحثي كه دربارة زن بين احاديث و احكام اسلامي وجود دارد چه نتيجه اي مي توان گرفت آيا زنان موجودات بي اراده و ضعيفي هستند كه بايد مانند يك شي ء در خانه نگهداري شده و در همة امور حتي بيرون رفتن از منزل ... تحت فرمان شوهر يا پدر خود باشند؟
آيا خداوند كه جنس زن را پست تر از مرد قرار داده اين گونه دست مردان را در ظلم به آنها باز مي گذارد؟ و پاسخ اسلام به زناني كه با اين زورگوئيها از پيشرفت بازمانده اند چيست البته مي دانم رسيدگي به خانه شوهر و فرزندان بزرگترين مسؤوليت يك زن است ولي به عنوان يك فرد تحصيل كرده و شاغل به اين نتيجه رسيده ام كه قرار گرفتن در اجتماع و سعي براي دوري از گناه مرا بهتر از زماني كه در خانه بودم ساخته است آيا زني كه هيچ گناه نكند و خود
ساخته باشد امكان پيشرفت براي او وجود دارد؟ لطفاً در اين زمينه چند كتاب معرفي نماييد.
خواهر گرامي در مقدمه توجه چند نكته ضروري است
1. رسيدن به پاسخ صحيح و نظر اسلام نياز به شناخت صحيح نسبت به تمام ابعاد اسلام و دقت و تدبر در دستورات و فرامين الهي دارد كه اگر تنها به بخشي از آنها نظر افكنيم مسلماً به واقعيت نخواهيم رسيد. 2. براي دست يابي به حقيقت بايد فكر را از هر گونه تعصّب پيش داوري عادات و رسوم رايج در جامعة سنتي و هم روشنفكر مآبيهاي رسيده از فرهنگ بيگانه پاك كرد تا فضا براي شناخت صحيح و قضاوت درست فراهم گردد. 3. بايد خداوند را به عنوان يگانه قانونگذار صالح دانست كه براي هيچ يك از بندگان خود ضرر و شرّ نمي خواهد. بنابراين اگر قانوني به نظر ما صحيح نيست بايد علت را در عدم تبيين درست آن از سوي آشنايان به دين يا عدم فهم صحيح مخاطبين از مسائل و يا عدم احاطة علمي به زواياي فلسفة احكام جستجو كرد. و اما در پاسخ بايد بگوييم با مطالعة آيات قرآن در مي يابيم كه خداوند، زن و مرد را از يك حقيقت مشترك آفريده است چرا كه خود مي فرمايد: «وَ نَفَخْت ُ فيه مِن روحي اين حقيقت مشترك همان روح انسان است كه شخصيت انساني وابسته به آن مي باشد و چون مادي نيست بين زن و مرد تفاوت ندارد. برخلاف بدن مادّي كه در مرد، قوت بيشتر نسبت به زن دارد.
روح انسان داراي خصوصيات عالي است كه از آن به فطرت ياد مي شود و همة انسانها اعم از مرد و
زن از آن برخوردارند از جمله بُعد حقيقت جويي پرستش گرايش به نيكي و زيبا دوستي و... كه ريشة آگاهيهاي انسان و افعال او در همة آنها نهفته است خداوند در وجود انسان (چه مرد و چه زن علاوه بر فطرت وسيله اي را براي تشخيص حق از باطل خوب و بد و... قرار داده و امكان رشد و تعالي را هم براي او فراهم نموده كه از آن تعبير به عقل مي شود. عقل همان حجّت باطني در درون انسان و وسيلة درك حقايق مي باشد. درك حقانيّت انبيأ و دعوت آنها و تبعيّت از رهبران الهي كه با علم و عصمت خود، الگوي تكاملي براي تابعين خود هستند، خضوع و تعبد در مقابل پروردگار، تلاش براي رسيدن به فلسفة حيات و آفرينش كه همان قرب به خداوند و فنا در كمال مطلق است تحصيل كمالات اخلاقي و علمي در بالاترين سطح خود و امثال اينها، از مواردي است كه عقل وسيلة درك آنهاست پس در آفرينش بين زن و مرد در اين مسائل اساسي كه در رشد و تعالي شخصيت انساني آنها مؤثر است تفاوتي گذاشته نشده است از سوي ديگر انسان براي رسيدن به كمالات و كسب فيوضات ناچار است در متن اجتماع زندگي كند كه نظام و تشكيلات لازمة زندگي اجتماعي است در يك نظام اجتماعي بايد كارها، مسؤوليتها و وظايف بين افراد تقسيم شود. و بهترين نوع تقسيم آن است كه متناسب با روحيات اوضاع جسماني و قواي بدني و روحي افراد باشد. در بررسي وضعيت زن و مرد مي بينيم بعضي كارها و مسؤوليتها با وضعيت روحي و بدني زن متناسب است و برخي
ديگر با حالات و شرايط مرد. خداوند زن را از روحي لطيف و سرشار از عاطفه بهره مند ساخته كه براي پرورش نسل و تحمل مشكلات فرزند (و انسان سازي لازم است اما چون در كارهاي اجتماعي و ادارة جامعه قدرت عقلي و قوت بدني لازم است آن را بر عهدة مرد قرار داده است البته اين تقسيم به معناي نفي كلّي وظايف هر كدام از ديگري نيست يعني اين طور نيست كه مرد روح لطيف نداشته باشد چرا كه عبادت و تواضع در مقابل حق نياز به لطافت روحي دارد. و همچنين به اين معنا نيست كه در ادارة امور داخلي منزل و تربيت نسل عقل مورد نياز نيست بلكه اين عقل است كه حكم مي كند; بايد در برخورد با اطفال موقعيت و شرايط آنها را در نظر گرفت و مناسب با آنها نرمي يا قاطعيت به خرج داد و نيز عقل است كه حكم مي كند براي رشد و تعالي يك جامعه بايد ركن مهم آن كه خانواده و افراد آن هستند از سلامت روحي رواني برخوردار باشند، و موارد ديگر از اين قبيل كه نيازمند به دخالت عقل هستند. در ادارة خانواده نيز زن و مرد شريك يكديگرند. ولي براي اين كه مديريت امور به نحو احسن انجام گيرد در كنار همكاري همة افراد خانواده يك نفر بايد تصميم نهايي را گرفته و حرف آخر را بزند كه طبق دستورات ديني مرد خانواده خواهد بود. بنابراين اگر هر كدام از افراد خانواده بخواهند به دلخواه خود و بدون در نظر گرفتن مصالح خانواده تصميمي بگيرد و اقدام كند كنترل آن بر عهدة رئيس خانواده
است (كه در صورت بودن مرد، وظيفه با اوست و در نبود او مادر خانواده عهده دار آن مي باشد.) و بيرون رفتن زن از منزل بدون اجازه همسر و يا نذر كردن او هم از مسائل كلي زندگي جدا نيست البته اگر افراد (خصوصاً زن و شوهر) همفكر و دلسوز هم باشند هرگز كار به جاهاي باريك نخواهد كشيد; ولي در مواردي كه امنيت خانواده و مصالح آن تهديد مي شود بايد چاره اي انديشيد. بنابراين همة اين مسائل به معناي ضعف زن در مقابل مرد نيست و آنچه هست تقسيم وظايف است شبيه اين امر را در مسائل اجتماعي هم داريم مثلاً در يك دانشگاه يك نفر به عنوان رئيس قرار مي گيرد كه ادارة امور به عهده اوست و سايرين بايد از او تبعيّت كنند اگر چه از نظر علمي در سطح بالاتر باشند. حال آيا اين تبعيّت به معناي ضعف آنها خواهد بود؟ خير. اگر در مواردي هم رئيس مرتكب خلاف يا زورگويي شود با واسطة قانون مشكل حل مي شود. اما در مورد مشورت با زنان بايد به عرض برسانيم لحن روايات ناظر به وضعيت اكثر زنان و در مورد كارهاي خارج از محدودة كار آنهاست كه آن هم به دليل وضعيت خاص جسمي و روحي زن عيب محسوب نمي شود. ولي در مورد اموري كه زن در آنها نقش اصلي دارد، مثل تربيت فرزندان و ادراة امور منزل مشورت با زنان به طور كلي نفي نشده است در روايتي از حضرت علي (7) نقل است كه حضرت فرمود:«اياك و مشاورة النسأ الا من جربت بكمال عقل (106)از مشورت با زنها بپرهيز مگر زني كه كمال عقل
او به تجربه رسيده است بلكه صراحتاً مشورت با زناني كه عاقل بودن آنها ثابت شده است را مطلوب مي داند.
خواهر عزيز; نوشته ايد «همت زنان زيور دنيا و فساد در دنياست با رجوع به ساير سخنان حضرات معصومين :) روشن مي شود كه تمايل زنان به آراستگي آرايش و زيور آلات يك ميل طبيعي است در نتيجه بخشي از فكر و وقت آنها به اين امر اختصاص مي يابد. گرچه در بين زنان افرادي تنها به خاطر انجام وظيفه در قبال شوهر از آن استفاده كرده و به آن دل نمي بندند ولي اكثراً چنين نيستند و ميل دروني آنها به زيبايي توجه بيشتر آنان را به زيور و زينت جلب مي كند. حال اگر فرهنگ و اخلاق اسلامي هم بر اين ميل آنها حاكم نباشد، به جاي آن چشم هم چشمي و برتري جويي بر ديگران جايگزين احكام اسلام شود، اختلاف خانواده ها و فساد در جنبه هاي مختلف را به دنبال خواهد داشت چه بسيار اقتصاد خانواده ها كه به خاطر تأمين اين وسائل تحت تأثير قرار گرفته و هدر مي رود و يا اختلافات خانوادگي به خاطر آن ايجاد مي شود و اينها مصاديق فساد در دنياست و اما همة اينها به معناي فساد از سوي مردان نيست اما بحث از آن در محدودة مباحث اجتماعي بيشتر مطرح مي شود.در مورد مسألة شركت زنان در امور اجتماعي و تأثير آن در رشد و تكامل زن بايد بگوييم به طور كل اين نوع مباحث نه از سوي دين و نه از سوي متدينين نفي نمي شود; بلكه آنچه پذيرفتني نيست تبعات به حضور زن در اجتماع مي باشد. يعني اگر حدود الهي رعايت شود مثلاً اختلاط
بين زن و مرد در ادارات و محيط تحصيل نباشد و يا در صورت اختلاط، موازين شرعي كاملاً رعايت شود به طوري كه هيچ اثر سوء و فسادي به دنبال نداشته باشد و از سوي ديگر اين شركت در اجتماع به دليل تحصيل علم امرار معاش فعاليت مثبت اجتماعي با حفظ حريم و حقوق خانواده لازم باشد منعي از آن نشده است اما صرف اين كه از خانه بيرون باشد حال هر كاري كه شد بدون توجه به نوع محيط كار و افراد آن و مسايل شرعي و...انجام دهد، آيا منع از اين شركت در اجتماع از سوي قانون الهي و يا همسر براي زن ظلم و زورگويي محسوب مي شود. بنابراين ملاكها و معيارهايي كه دين براي زندگي فردي و اجتماعي ما در نظر گرفته را بايد با بصيرت و دقت شناخت و آنها را به كار گرفت و تفسيرهاي نادرست و احياناً مغرضانه افراد و يا ناآگاهي و ضعف فرهنگ عمومي نسبت به حقايق دين ما را نسبت به دين و فرامين آن رنجور و مكدر نسازد. در پايان براي كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه مطالعة كتاب ترجمه و تفسير نهج البلاغه ج 11 تأليف مرحوم علامه محمد تقي جعفري و زن در آيينه جلال و جمال تأليف آيت الله جوادي آملي و كتاب نظام حقوق زن در اسلام تأليف شهيد مطهري ;) را توصيه مي كنيم
پاورقي:
106- بحارالانوار، ج 103، ص 253، (نقل از ترجمه و تفسير نهج البلاغه ج 11، ص 302).
اگر بين زن و مرد فرقي نيست پس چرا زن ها بيشتر از مردها نقطه ضعف دارند؟
هر چند بعضي از صفات مانند حسادت ترس پرحرفي و... در زنان و بعضي ديگر مانند جاه طلبي و مال اندوزي در مردان زمينة بيشتري دارد ولي ذاتي آنها نيست در حقيقت فضايل و رذائل هر دو اكتسابي هستند. ما بايد فرهنگ ارزشي و آموزشي انديشيدن و اخلاق را در جامعه ترويج و تعليم دهيم تا زنان و مردان ما نقاط ضعف را كنار گذاشته و مزين به صفات صالحه و ارزشهاي والاي انساني شوند. خداوند فرقي بين زن و مرد نگذاشته است خلقت يكسان رشد يكسان آسيب پذيري يكسان تحريك نفساني يكسان و... بالاخره درِ توبه نيز براي هر دو باز است و هر دو مي توانند تعالي پيدا كنند. در دعاي مكارم الاخلاق كه زمينه هاي رشد و تعالي اخلاقي و آفات آن را بيان كرده موظف به مبارزه با رذايل و كسب محاسن و مكارم اخلاق هستند.
چرا حضرت علي (7) مي فرمايد: «با زنان مشورت نكنيد»؟
مشورت امري است كه در قرآن كريم نسبت به آن تأكيد شده و حتي خداوند به پيامبرش توصيه آن را مي كند و مي فرمايد: «وشاورهم في الامر»(16). اما سخن حضرت علي (7) اين گونه است كه «مشورت مكن مگر با كسي كه كمال عقلش تجربه شده است . در واقع آنچه باعث شده از مشورت با بعضي از زنان نهي شود همان خصيصه و روحيه خاص زنان است (غلبة احساسات بر عقل كه اگر اين روحيه در برخي از مردان هم باشد با آنها نيز نمي توان مشورت كرد. پس نتيجه اينكه چون چنين زناني كه به فرموده حضرت علي (7) كمال عقلشان ثابت شده است داريم لذا مشورت با آنان جايز است همانطور كه در قرآن كريم مسئله مشورت با زنان در داستان حضرت شعيب 7) و دختران ايشان مطرح شده است
پاورقي:
-16 سوره آل عمران آيه 159.
آيا در اديان ديگر _ غير از اسلام _ براي زن مقام و جايگاهي هم چون مقام زن در اسلام در نظر گرفته شده است
در رابطه با حقوق زن سه گونه برخورد شده است 1. برخوردهاي افراطي 2. برخوردهاي تفريطي 3. برخوردهاي عادلانه
از آن جا كه قوانين اسلام قوانين كاملاً الهي است و كسي جز خداوند متعال در تدوين آن نقشي نداشته است به همين جهت كامل ترين قوانين است خداوند متعال در آن جا كه لازم بوده زن را هم رديف مرد قرار دهد، اين كار را انجام داده است "وَلَهُن َّ مِثْل ُ الَّذِي عَلَيْهِن َّ بِالْمَعْرُوف (بقره 228) و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش مردان است حقوق شايسته اي قرار داده شده است " و در مواردي مانند مالكيّت (نسأ،32)، رعايت عفّت (نور،3)، عمل صالح (نحل 97); (نسأ،124)، ايمان (احزاب 35)، احترام و ارزش آبرو(نور،23)، امنيّت (احزاب 58)، پاداش و جزاي اخروي (آل عمران 195)، ورود به بهشت فتح 5) و غيره هيچ فرقي با مردان ندارد، ولي در اسلام _ با توجه به تفاوت هاي جسمي و روحي كه بين زن و مرد وجود دارد _ حقوق و وظايف آن ها، عادلانه تقسيم شده است مانند آن كه جنگ و جهاد، حفظ و حراست و قضاوت و داوري را بر مرد واجب كرده است و تكاليفي را كه توانايي هاي آن فقط در زن وجود دارد، بر عهدة زن گذاشته او را از كارهايي چون جنگ و جهاد و غيره معاف كرده است امّا در اديان و مكاتب ديگر، از آن جا كه آن ها يا الهي نيستند و جزء مكاتب ساختة دست بشر محسوب مي شوند،
و يا اگر در اصل الهي بوده اند، _ مانند يهوديت و مسيحيّت _ قوانين الهي در آن ها تحريف و به فراموشي سپرده شده است و اكنون آن چه در آن ها به جا مانده يك سري قوانيني است كه خودشان وضع كرده اند; به همين جهت در قوانين آن ها با نگاه ناقص بشري به مقام و منزلت زن نگريسته شده است و چنان كه ملاحظه مي شود; در برخي مكاتب به بهانة حفظ حقوق زن شخصيت او را با مرد مقايسه مي كنند، گويا او خود شخصيتي ندارد و تنها در مقايسه با مردان مي تواند شخصيت پيدا كند. كه اين خود، نوعي بي عدالتي در حق ِّ زن محسوب مي شود و به نام رعايت حقوق زن و تساوي زن و مرد، شخصيت او را ناديده گرفته و از احساسات او، سوء استفاده مي شود. و در برخي فرهنگ ها و مكاتب ديگر، زن را انسان به حساب نمي آورند بلكه مانند يكي از اسباب منزل و مِلك شخصي با او رفتار مي كنند. براي روشن شدن واقعيّت مي توانيد نمونه هاي زير را با احكام آسماني اسلام دربارة زن مقايسه كنيد. "در همان زمان نزول قرآن جامعة انساني جايگاه واقعي و انساني براي زنان قائل نبودند. حضور زن را در عرصة اجتماع نكوهيده مي پنداشتند. در برخي ديدگاه ها، زن موجودي طفيلي تلقّي مي شد كه فقط مي بايستي مورد بهره جويي مردان قرار گيرد و در برخي نگاه ها، زن به سان كودكان و ديوانگان تلقّي مي شد كه بايد پيرو، و زيرِ سلطة مرد باشد."(فصل نامه پژوهش هاي قرآني شمارة 25_26، ص 91، نشر دفتر تبليغات اسلامي ) "زنان در چين هند، مصر، ايران (قديم ، شبه جزيرة عربي گوش به فرمان
مرد، زنداني در خانه و بي نقش در ازدواج و طلاق خود ديده مي شوند. در جامعة سومري به آساني توسط مرد كشته مي شوند و يا براي اداي دين او به فروش مي رسند.
در فرانسه تازه پس از سال 586(م ، انسان بودن زن تأييد مي شود. در بريتانيا ]انگلستان تا سال 1882(م زنان حق تملّك نداشتند. در آفريقا تا قرن نوزدهم (م هم چنان مانند بردگان و كالاي كشاورزي خريد و فروش مي شدند.
ارسطو مي گفت "نسبت زن به مرد، مثل نسبت غلام به مولايش مي باشد." هم اكنون نيز در كليسا سوگند مي خورد كه در همة عمر مطيع شوهر باشد و بدون اجازة او كاري انجام ندهد، وي حق ّ تملّك ندارد; و حتي اموال ارثيه او نيز با عقد ازدواج خود به خود، به تملك مرد در مي آيد. در كتاب مقدس مي خوانيم كه "زن را اجازت نمي دهيم تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود، بلكه در سكوت بماند، زيرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا، و آدم فريب نخورد، بلكه زن فريب خورد و در تقصير گرفتار آمد." "تازه اكنون كه در غرب و شرق به زن آزادي مطلق داده اند، خود اعتراف مي كنند كه (موناشارن نويسندة آمريكايي ما همه چيز به زن داديم ولي در ازاي آن چيزي را به غارت برديم كه خوشبختي بسياري از زنان در گرو او است و آن وجود "همسر" و "خانواده است "(مأخذ قبل ص 133_134.)
چه كار كنيم آن طور كه قرآن و خدا مي خواهد باشيم و قرآن زن بهشتي را با چه خصوصياتي نام برده و چه زناني را نمي پسندند؟
بخش اول پرسش شما اين است كه چه كنيم اعمال و رفتارمان مورد رضايت خداوند باشد؟
در جواب مي گوييم نخستين گام در انجام كاري خواستن و "ارادة كار" لازم است زيرا انسان تا اراده نكند و نخواهد، كاري انجام نمي گيرد. بعد از اراده نوبت به فراهم كردن "زمينة كار" و فراهم كردن مقدمات و ابزار آلات مورد نياز مي رسد مرحلة بعد "انجام كار" است براي مثال اگر شما بخواهيد غذايي پخت كنيد، در مرحلة اول بايد بخواهيد، يعني ارادة پختن غذا را در خود به وجود آوريد; بعد از آن بايستي مواد و ظروف مورد نياز را فراهم كنيد. در مرحلة سوم شروع به آماده كردن و تهيّة غذا نماييد. اكنون كه شما مي خواهيد آن گونه باشيد كه خداوند متعال مي خواهد، قدم اول را برداشته ايد و نوبت قدم دوم است يعني مهيّا كردن زمينه هايي كه در آن زمينه ها و شرايط، مي توانيد آن گونه باشيد كه خداوند در قرآن و معصومين در رواياتشان از شما خواسته اند. با پاسخ به بخش دوم پرسش شما، مشخصّات يك زن مسلمان و مكتبي از نظر قرآن و روايات بر شما روشن خواهد شد.
بخش دوم پرسش مشخصات زنان پسنديده از نظر قرآن و صفات زنان ناپسند:
1. حجاب حجاب به معناي پوشيدن بدن از نامحرم و آشكار نكردن زينت ها براي نامحرمان است "ولا يُبدين َ زينَتَهُن َّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وليَضرِبن َ بِخُمُرِهِن َّ عَلي َ جُيوبِهِن َّ ولا يُبدين َ زينَتَهُن َّ اِلاّ لِبُعولَتِهِن َّ اَو ءاباغ هِن َّ...;(نور،31)، و زينت خود را
جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار نكنند و ]اطراف روسري هاي خود را بر سينة خود افكنند ]تا گردن و سينه با آن پوشانده شود[ و زينت خود را آشكار نسازند، مگر براي شوهران شان يا پدران شان يا...".
2. حفاظت چشم ها از نامحرم "وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَ_َت ِ يَغْضُضْن َ مِن ْ أَبْصَ_َرِهِن َّ;(نور،31)، و به زنان با ايمان بگو چشم هاي خود را ]از نگاه هوس آلود[ فرو گيرند."
3. رعايت عفّت و پاك دامني "و يَحْفَظْن َ فُرُوجَهُن َّ;(نور،31)، و دامان خويش را حفظ كنند."
4. پرهيز از رفتارهاي مفسده برانگيز: "وَلاَ يَضْرِبْن َ بِأَرْجُلِهِن َّ لِيُعْلَم َ مَا يُخْفِين َ مِن زِينَتِهِن َّ;(نور،31)، آن ها هنگام راه رفتن پاي هاي خود را به زمين نزنند، تا زينت پنهاني شان دانسته شود."
5. رعايت موازين هنگام سخن گفتن با نامحرم "فَلاَ تَخْضَعْن َ بِالْقَوْل ِ فَيَطْمَع َ الَّذِي فِي قَلْبِه ِي مَرَض ٌ وَ قُلْن َ قَوْلاً مَّعْرُوفًا ;(احزاب 32)، پس به گونه اي هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد."
6. صفات مشترك بين زنان و مردان
خداوند متعال زن و مرد مسلمان را _ كه به آن ها مغفرت و اجر عظيمي وعده داده _ به صفات زير توصيف فرموده است "به يقين مردان مسلمان و زنان مسلمان مردان با ايمان و زنان با ايمان مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راست گو و زنان راست گو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان باخشوع و زنان باخشوع مردان انفاق كنند، و زنان انفاق كننده مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن و مرداني كه به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همة آنان مغفرت و پاداش
عظميي فراهم ساخته است " (احزاب 35)
صفاتي كه بيان شد، صفات زناني است كه خداوند بهشت را به آنان وعده داده است و زنان پسنديده نزد خدا و رسول همين ها هستند، و زناني كه بدون توجه به اين صفات زندگي كنند، از بهشت محروم بوده نزد خدا و رسول ناپسندند.
لطفاً دلايل قرآني اصل دو زن در مقابل يك مرد را بگوييد؟
در دين مقدس اسلام گرچه زن و مرد از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَا كُم (حجرات 13) گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست " و نيز سوره نحل آيه 97 و...; ولي در برخي مسائل اجتماعي و احكام مثل باب شهادات ارث و... به خاطر شرايط موجود و با توجه به موقعيت و شرايط جسماني و روحاني زنان در اين موارد گفته شده كه مثلاً سهم پسر از ارث دو برابر دختر است كه در اين جا مصلحت هاي اقتصادي در نظر گرفته شده و به همين دليل ممكن است زنان از حقوقي برخوردار باشند كه مردان از آن محروم باشند مثل مهريه و وجوب نفقه زن بر مرد و...(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 434_435; ج 4، ص 222_233، انتشارات اسلامي قم )
توضيح اين كه همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي بر عهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت امتيازي بين زن و مرد نيست ولي در بعضي از احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند، وظايفي به عهده مردان ست كه بر عهده زنان نيست و بالعكس و اين به خاطر تفاوت طبيعت و آفرينش زن و مرد است همان طوري كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا مثل امامت رهبري سياست داري كشورداري جهاد و....
را بر عهده بگيرد.
تفاوت هاي جسماني و روحاني زن و مرد از نظر علم فيزيولوژي هم ثابت شده است
به خاطر همين تفاوت ها قوانين اسلام نيز در برخي موارد دربارة زن و مرد متفاوت است مثلاً در بحث ارث گفته شده كه پسر دو برابردختر ارث مي برد، از آن جا كه مردها غالباً در خانواده عضو مؤثر اقتصادي هستند و مخارج خانواده را متحمل مي شوند و با فعاليت هاي اقتصادي خود چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند چنين تفاوتي گذاشته شده است و يا در باب شهادت دو زن به جاي يك مرد به خاطر آن است كه چون زنان موجوداتي بسيار عاطفي و داراي روحيه اي لطيف و انعطاف پذير هستند ممكن است همين روحيه در شهادت و گواهي او تأثيرگذار باشد به همين جهت گفته شده كه گواهي دو زن به جاي يك مرد قبول شود.
و يا در باب ديه اگر اين تفاوت رعايت نشود خسارت بي دليلي به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناه او وارد مي شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد، رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلأ اقتصادي و ضربه جبران ناپذير كه به يك خانواده وارد مي شود جلوگيري نموده است البته ممكن است زناني در جامعه باشند كه براي خانواده خود از مرد نان آورتر باشند و در مديريت نيز موفق باشند; ولي مي دانيم كه احكام و قوانين بر محور افراد دور نمي زند; بلكه كل مردان با كل زنان سنجيده مي شوند.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آيت اللّه جعفر سبحاني ص 239_244، نشر توحيد / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج
1، ص 611_612; ج 2، ص 284_288; ج 3، ص 284_299، دارالكتب الاسلامية تهران )
خداوند در آية 223 بقره مي فرمايد: "نسَآؤُكُم ْ حَرْث ٌ لَّكُم و آيه 228 بقره مي فرمايد: "وَلِلرِّجَال ِ عَلَيْهِن َّ دَرَجَة و آيه 282 بقره "فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان _ كه شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد مي داند _ آيا اين آيات بر برتري مرد بر زن دلالت نمي كند؟
از ديدگاه قرآن افراد انسان (چه مرد و چه زن از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إن ّ اكرمكم عندالله أتق_اَكم (حجرات 13); "من عمل صَلحاً من ذكر أو أنثي َ و هو مؤمن فلنحيينّه حيوَة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون (نحل 97) هر كس مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگي پاكيزه ]و نيكو[يي حيات ]واقعي مي بخشيم و يقيناً بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مي دهيم "
قرآن اگر در جايي از مردان شايسته اي همچون لقمان حكيم سخن مي گويد، در جاي ديگر نيز از زنان شايسته نام مي برد; مانند: حضرت مريم آل عمران 42) و همسر فرعون (تحريم 11) و...
همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي برعهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت هيچ امتيازي بين زن و مرد وجود ندارد; ولي در بعضي احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفي به عهدة مردان است و برعهدة زنان نيست و بالعكس و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است
خداي متعال به مقتضاي حكمت بالغه خود و مصالح
و مفاسدي كه پشتوانه احكام اوست وظايفي براي مرد و وظايفي براي زن معين كرده است "لا تبديل لخلق الله" (روم 30) همان طور كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا، چون امامت رهبري سياست و كشورداري را به عهده بگيرد. (هر كسي را بهر كاري ساختند) اگر اسلام اجازه نداده است زن رئيس حكومت يا قاضي و امام جماعت شود، براي آن است كه هر يك از آن ها، از شئون سياسي جامعه است و در شئون سياسي زن بايد پشت سر مرد بايستد نه پيش روي او; و اين به معناي برتري مرد بر زن نيست
در علم فيزيولوژي هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب شريان ها، اعصاب و عضلات بدني با مردان تفاوت دارند. در زندگي زنان "احساس و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتي كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است به همين جهت در اسلام وظايف و تكاليف عمومي و اجتماعي كه به تعقل و صلابت بيشتري نياز دارد، مانند: حكومت امامت قضاوت جهاد ابتدايي و... به عهدة مردان قرار داده شده است و وظايفي را كه ارتباطش با احساس بيشتر از تعقّل است و زن بهتر از مرد مي تواند از عهده آن برآيد; مانند: پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آن ها به وظايف اجتماعي تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است
از جهت ديگر، به خاطر اين كه عفت و عصمت زن اهميت زيادي دارد، خداوند متعال بعضي از
كارهاي اجرايي مانند: امامت قضاوت و... را _ كه سركار انسان با نامحرمان زياد است _ به عهدة مردان گذاشته به هر حال اين طور مسائل و تفاوت در وظايف دليل برتري مرد بر زن نيست زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّلة به او ظهور مي نمايد و خوبي و برتري هر يك از زن و مرد، در گرو اين است كه در قبال مسئوليتي كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه معيار برتري ايمان عمل صالح اخلاص و... كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگاري است و فضيلت و مقامي كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهرداري مي تواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست
علاوه بر آن زن مي تواند مسؤوليت انجام دادن بعضي از كارهاي اجتماعي و هنري از قبيل امور تربيتي پزشكي خياطي و ديگر امور هنري را به عهده بگيرد.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آيت الله سبحاني ص 239 _ 244، نشر توحيد / تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 271 _ 276 / زن در آينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي )
آية "نِسَآؤُكُم ْ حَرْث ٌ لَّكُم (بقره 223) دليل برتري مرد بر زن نيست اين آيه زن را به كشتزار تشبيه كرده است در هر تشبيه بايد وجه شبه مورد توجه قرار گيرد. گرچه در آيه وجه شبه ذكر نشده است شايد وجه شبه اين باشد: همان گونه كه انسان براي ادامة زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون كشت و زرع مواد غذايي حيات آدمي تأمين نمي شود، براي ادامةنسل بشر، نيز
به وجود زن نياز است پس آيه در مقام بيان اين ضرورت و نياز است و در مقام بيان برتري مرد بر زن نيست يكي از چيزهاي لازم براي تحقق ظهور كلام اين است كه گوينده در مقام بيان چيزي باشد كه ما مي گوييم كلام در آن چيز ظهور دارد _ در علم اصول فقه به اين مطلب مقدمات حكمت گفته مي شود _ و چون خداوند در اين آيه در مقام بيان برتري مرد بر زن نيست نمي توان از آن برتري را برداشت كرد.
اين سخن كه زن به كشتزار تشبيه شده است و كشت كننده برتر از كشتزار است يك برداشت ذوقي است و شايد چنين برداشت هايي تحميل نظر به آيات قرآن باشد و از مصاديق تفسير به رأي محسوب شود، كه به شدت از آن نهي شده است (ر.ك شيخ حرعاملي وسائل الشيعه مؤسسه آل البيت ج 27، ص 33.)
در برخي جملة "وللرجال عليهن ّ درجة جملة پاياني آية 228 بقره است و تكميل كنندة جملة قبلي است و هر دو جمله يك معنا را افاده مي كنند و آن اين كه خدا ميان مردان و زنان مساوات قرار داده است در عين حال از احكام فقهي و حقوقي مرد بر زن برتري دارد. اين برتري مطابق عدالت است و مقتضاي عدالت و مساوات اين است كه حق هر حق داري به او داده شود. از آن جا كه زن در برخي از خصوصيات جسمي و روحي با مرد تفاوت دارد و احكام فقهي و حقوقي به طبيعت بازگشت دارد، مطابق تفاوت طبيعي زن و مرد، برخي از احكام آن ها تفاوت دارد. پاره اي از وظايف اجتماعي كه
نياز بيش تري به نيروي فكر دارد و بايد از هر گونه احساسات و تأثير عاطفه خالي باشد، مانند: حكومت قضاوت سرپرستي كانون خانه و... به عهدة مرد قرار گرفته است البته اين مانع از آن نيست كه عده اي از زنان در پرتو دانش و تقوا در مرحله اي عالي تر از بسياري از مردان قرار گيرند.(ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ترجمة محمد تقي مصباح يزدي ج 2، ص 369_391، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم ԙʘ؇ؒيȠديگران ج 2، ص 110_116، دارالكتب الاسلامية )
در مورد گواهي دادن در امور مالي يا بايد گواه دو مرد باشد يا يك مرد و دو زن
اين كه در گواهي دادن دو زن معادل يك مرد است دليل برتري مرد بر زن نيست چون معيار فضيلت ايمان عمل صالح و تقوا است (حجرات 13) اين تفاوت بدين جهت است كه زن موجود عاطفي است و لذا ممكن است تحت تأثير مسائل عاطفي قرار گيرد و يا آن چه كه بايد بر آن گواهي دهد، فراموش نمايد، براي جلوگيري كردن از تحت تأثير قرار گرفتن يا فراموش كردن يك نفر به او ضميمه شده است قرآن مي فرمايد: "...وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْن ِ مِن رِّجَالِكُم ْ فَإِن لَّم ْ يَكُونَا رَجُلَيْن ِ فَرَجُل ٌ وَامْرَأَتَان ِ مِمَّن تَرْضَوْن َ مِن َ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِل َّ إِحْدَغ هُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَغهُمَا الاْ ??خْرَي َ...;(بقره 282)...و دو نفر از مردان خود را گواه بگيريد، و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند انتخاب كنيد ]و اين دو زن با هم گواهي دهند[ تا اگر يكي انحرافي يافت ديگري به او يادآوري كند..."(ر.ك
تفسير نمونه همان ج 2، ص 287 / براي توضيح بيشتر ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مرتضي مطهري / زن در آئينه جلال و جمال آيت اللّه جوادي آملي )
در پايان تذكر يك نكتة اساسي ضروري است براي آگاهي از ديدگاه قرآن و اسلام در يك موضوع نمي توان يك آيه يا يك روايت را مستند قرار داد و گفت ديدگاه اسلام در مورد فلان موضوع اين چنين است براي دست يابي به ديدگاه اسلام در هر موضوعي بايد همه ي آيات و روايات پيرامون آن موضوع را جمع آوري و در كنار هم قرار داد; اصول مسلّم و يقيني قرآن روايات و عقل را در نظر گرفت و پس از جمع بندي آيات و روايات با توجه به اصول يقيني عقلي و نقلي گفت ديدگاه اسلام در مورد فلان موضوع اين چنين است واللّه عالم
بنابراين با توجه به يك آيه يا دو آيه كه دلالت آن هم در جهت مورد نظر تام نيست نمي توان گفت از نظر قرآن مرد بر زن برتري دارد.
به نظر من و بيش تر دخترهاي هم سن و سال خودم كه نظري شبيه نظر مرا دارند، در حق زنان ظلم مي شود; براي مثال برادر من معتقد است كه دخترها بايد همة كارها را در خانه چه ساده و چه سنگين و سخت انجام دهند، در صورتي كه خودش فقط به فكر خوش گذراني و خوردن و خوابيدن است و درس هم نمي خواند و به من هم كه علاقة زيادي به درس دارم مي گويد: درس به چه درد دختر مي خورد، دختر فقط بايد كار كند. آيا اين طرز تفكر، در مورد دختران صحيح است
يا نه
اعتقاد برادر شما دربارة دختران درست نيست از نظر اسلام هر شخص مسلماني بايد وظايف خود را خودش انجام دهد و حق ندارد زحمت خود را به دوش ديگران بيندازد: "ولا تَزِرُ وازِرَة ٌ وِزرَ اُخري َ; (انعام 164) و هيچ گناه كاري گناه ديگري را متحمل نمي شود." در اسلام براي زن و مرد، حقوقي عادلانه و متناسب با شأن هر يك از آنان وضع شده است و بي شك چنين نيست كه بارهاي گران را بر دوش زن گذاشته مرد را آسوده رها كرده باشد. در محيط خانواده نيز، هر كس به سهم خود وظيفه دارد، افزون بر انجام امور شخصي در انجام امور مشترك مانند: پختن غذا، شستن لباس خريد، حفاظت از اثاث منزل تعليم و تربيت و... همكاري كند. خداوند متعال هيچ فرقي بين دختر و پسر و زن و مرد و پير و جوان قرار نداده است و از هر كس به اندازة توان و تجربه و كارآيي اش انجام كاري را طلب مي كند. البته روشن است كه برخي كارها براي دختران مناسب تر است مانند: كمك در نظافت لباس ها و مرتب كردن خانه و برخي كارها، براي پسران مناسب تر است مانند: خريد نان و كارهاي بيرون از منزل البته اين به آن معنا نيست كه مرد نبايد در امور خانه همكاري كند، بلكه گاهي در صورت سبك بودن كارهاي بيرون پدر و پسر موظف هستند كه در كارهاي داخلي خانه كمك كنند، زيرا خداوند نمي پسندد كه مؤمني بياسايد و مؤمني ديگر، زحمت كارهاي او را بكشد. به شما نيز سفارش مي كنيم كه در برابر رفتار و اعتقاد برادرتان صبر كرده با
نصيحت و رفتار صحيح خود، او را متوجه رفتار نامناسبش كنيد.
چرا در موضوعاتي كه خداوند در آن ها زنان را مورد خطاب قرار مي دهد، چيزي به جز حجاب و عفت يا طرز برخورد ظاهري آنان نيست چرا در مورد كارهاي خيري كه زنان مي توانند انجام دهند و در مورد شغل آنان و تربيت فرزند توصيه اي نفرموده است
قرآن كريم كتاب هدايت همة انسان ها است چه زن و چه مرد. "شَهرُ رَمَضان َ الَّذِي اُنزِل َ فيه ِ القُرءان ُ هُدًي لِلنّاس ِ...; (بقره 185) ماه رمضان ]همان ماه است كه در آن قرآن براي راهنمايي مردم فرو فرستاده شده است .." خداوند با توجه برخي تفاوت هاي فيزيكي و عاطفي ميان زن و مرد، دو دسته احكام در قرآن بيان فرموده است يكي احكام مشترك ميان زن و مرد، ديگري احكام اختصاصي زن يا مرد. هنگامي كه آيات قرآن را مورد بررسي قرار مي دهيم پي مي بريم كه بيشتر احكام و دستورات الهي ميان زن و مرد مشترك است مانند: ايمان به خدا، پيامبران كتاب هاي آسماني و قيامت برپايي نماز، پرداخت زكات و خمس روزه حج انفاق تقوا، وفاي به عهد و پيمان اطاعت از خدا و رسول و امامان دوري از كارهاي زشت و حرام مانند دزدي زنا، غيبت دروغ گويي اسراف و... افزون بر اين كه خطاب هاي قرآن در مورد احكام ياد شده شامل زن و مرد مي شود، در آية 35 احزاب به ده مورد از موارد مشترك ميان زن و مرد تصريح كرده است موارد متعددي از احكام اختصاصي زنان در قرآن ذكر شده است مانند: احكام شير دادن به كودك (بقره 233) احكام عادات ماهيانة (بقره 222، 223) احكام طلاق (بقره 228 _ 232، 236 و 237)
احكام عدة وفات (بقره 235) احكام ارث زنان (نسأ، 11، 12، 127، 176) احكام زناشويي (نسأ،15، 24) احكام خانوادگي (نسأ، 34، 35) استقلال اقتصادي زنان (نسأ، 2، 6، 20 و 21) احكام ازدواج و مهريه زنان (نسأ، 4، 21 _ 24; نور، 4، 32) احكام حجاب (نور، 31; احزاب 32) احكام بيعت پيامبر با زنان (ممتحنه 12) آن چه بيان شد، اشاره به بخشي از احكام ويژة زنان است اما بايد به اين نكته توجه داشت كه همة احكام با تمام جزئيات آن در قرآن نيامده است بلكه قرآن بيشتر به كليات اشاره نموده تفسير آيات و بيان جزئيات را به پيامبر9 سپرده است "...واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّن َ لِلنّاس ِ ما نُزِّل َ اِلَيهِم ولَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون (نحل 44)... و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آن چه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي و اميد كه آنان بينديشند." از اين رو است كه منابع احكام اسلامي منحصر به قرآن نيست بلكه عبارت است از قرآن سنت (سخنان رفتار و امضاي معصومين اجماع و عقل بنابراين در قرآن كريم همان گونه كه احكام مربوط به مردان آمده احكام مربوط به زنان هم آمده است بلكه با توجه به زنده به گور كردن دختران در عصر جاهليت (ر.ك سورة نحل آيه 58 و 59) و بي ارزش شمردن زنان در آن دوره _ و او را براساس معيارهاي مردانه در تاريخ معاصر سنجيدن _، قرآن كريم زن را انساني مستقل شمرد و او را با ملاك هاي متناسب با خودش سنجيد و به جامعه معرفي نمود و از طفيلي قرار گرفتن او به
شدت مبارزه نموده راه رسيدن به مقام انسان كامل را فرا روي او نهاده است در همين راستا زنان نمونه را معرفي نمود و آنان را الگوي همة انسان هاي مؤمن قرار داد. از اين زنان نمونه مادر موسي (قصص 7) حضرت مريم و آسيه همسر فرعون است كه به مقام والاي انساني رسيدند و الگوي زنان و مردان قرار گرفتند. (تحريم 11 و 12)
چرا در اسلام براي زن ارزش بيش تري نسبت به مردان قائل شده اند؟
از نظر اسلام در اين كه زن و مرد هر دو انسانند، هيچ تفاوتي نيست آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً". (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ??يَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ". (روم 21)
عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:
1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)
خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_اَمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ
صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت
قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است
امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس
در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ??نثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي
از اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "
در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم
1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...
2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ??قْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ??قْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.
3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند. (قصص 23 _ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، هم چون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است
زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها
عمل كند و در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است
البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 و 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و...)
با توجه به مطالب بالا مي گوييم اگر در قرآن كريم دربارة زنان آيات بيش تري نسبت به مردان آمده و سفارش هاهي بسياري دربارة زنان شده است به علت اين است كه بانوان در طول تاريخ مظلوم واقع شده اند; حتي در تاريخ زنان را انسان به حساب نياورده و حق ّ و حقوق آن ها ظالمانه پاي مال مي شده است اسلام با دفاعي كه از زنان كرده در واقع به علت بازگرداندن حق و حقوق و ارزش گذاري به آن ها بوده و اين دفاع از افتخارهاي اسلام است برخلاف كساني كه امروز مي گويند: زن از نظر اسلام از ارزش كم تري برخوردار است
چرا بين مرد و زن حالت تساوي در اسلام وجود ندارد و حقوق زن در اسلام ضايع مي شود؟ براي مثال خون بهاي زن نصف خون بهاي مرد است و اصلاً چه عدالتي در اسلام وجود دارد؟
از ديدگاه قرآن افراد انسان (چه مرد و چه زن از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشي يكسانند و هيچ يك بر ديگري جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برتري ندارد: "إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئ_َكُم ْ" (حجرات 13); "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ; (نحل 97) هر كس مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگي پاكيزه ]و نيكو[يي و حيات ]واقعي مي بخشيم و يقيناً بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مي دهيم "
قرآن اگر در جايي از مردان شايسته اي همچون لقمان حكيم سخن مي گويد، در جاي ديگر نيز از زنان شايسته نام مي برد; مانند: حضرت مريم آل عمران 42) و همسر فرعون (تحريم 11) و...
همان گونه كه مردان داراي انديشه اراده و اختيارند و براي رسيدن به تكامل و قرب الهي وظايف و تكاليفي بر عهدة آن هاست زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت هيچ امتيازي بين زن و مرد وجود ندارد; ولي در بعضي احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفي به عهدة مردان است و بر عهدة زنان نيست و بالعكس و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است
خداي متعال به مقتضاي حكمت بالغه خود و مصالح و مفاسدي كه پشتوانه احكام اوست وظايفي
براي مرد و وظايفي براي زن معين كرده است همان طور كه مرد نمي تواند فرزندي به دنيا بياورد، زن هم نمي تواند برخي از كارهاي طاقت فرسا، چون امامت رهبري سياست و كشورداري را به عهده بگيرد. (هر كسي را بهر كاري ساختند.) در علم فيزيولوژي هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب شريان ها، اعصاب و عضلات بدني با مردان تفاوت دارند. در زندگي زنان "احساس و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتي كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است به همين جهت در اسلام وظايف و تكاليف عمومي در اجتماعي كه به تعقل و صلابت بيشتري نياز دارد، مانند: حكومت امامت قضاوت جهاد ابتدايي و... به عهدة مردان قرار داده شده است و وظايفي را كه ارتباطش با احساس بيشتر از تعقّل است و زن بهتر از مرد مي تواند از عهده آن برآيد; مانند: پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آن ها به وظايف اجتماعي تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است
از جهت ديگر، به خاطر اين كه عفت و عصمت زن اهميت زيادي دارد، خداوند متعال بعضي از كارهاي اجرايي مانند: امامت قضاوت و... را _ كه سركار انسان با نامحرمان زياد است _ به عهدة مردان گذاشته به هر حال اين طور مسائل و تفاوت در وظايف دليل برتري مرد بر زن نيست زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّلة به او ظهور مي نمايد و خوبي و برتري هر يك از زن و مرد، در گرو اين
است كه در قبال مسئوليتي كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه معيار برتري ايمان عمل صالح اخلاص و... كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگاري است و فضيلت و مقامي كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهرداري مي تواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست
علاوه بر آن زن مي تواند مسؤوليت انجام دادن بعضي از كارهاي اجتماعي و هنري از قبيل امور تربيتي پزشكي خياطي و ديگر امور هنري را به عهده بگيرد.(ر.ك مباني حكومت اسلامي آية الله سبحاني ص 239 _ 244، نشر توحيد / تفسير الميزان علامه طباطبائي ، ج 2، ص 271 _ 276 / زن در آينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي )
تا اين جا روشن شد كه در اسلام هيچ كمالي از كمالات معنوي مشروط به مرد بودن يا ممنوع بودن زن نيست نه مذكر بودن شرط كمال و نه مؤنث بودن مانعي براي آن است
راه كمال براي هر دو گروه باز است و هر كسي به اندازة استعداد خاص خود اين راه را طي مي كند و آن چه مورد تمايز است كارهاي اجرايي است كه مربوط به ساختمان بدن انسان است و بر اساس ويژگي هاي جسمي طرفين توزيع شده است
در آن چه مايه كمال است تفاوتي بين زن و مرد نيست و آن چه موجب تفاوت است نقشي در كمال ندارد.
عدالت به معناي تساوي بين افراد نيست بلكه به معناي هر كسي به اندازة حق او دادن است براي مثال ما در خانواده براي فرزندان دو تا هفده ساله خود به اندازة مساوي غذا نمي دهد
و براي هر يك به تناسب ظرفيت او غذا فراهم مي كند. خداي متعال نيز عدالت را بين زن و مرد به طور بسيار دقيق رعايت كرده است در برخي موارد حق مرد را افزايش داده و در برخي موارد حق زن را بيش تر از مرد مقرر فرموده است مثلاً ديةزن در كم تر از ثلث با مرد برابر است و نيز ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري بين زن و مرد يكسان است همچنين در كلالة امي طرف مادري بر طرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت از مرد نزديك تر باشد، به مرد چيزي نمي رسد و جز اين ها.(ر.ك پرسش ها و پاسخ هاي برگزيده نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ج 7، ص 238، چ اول قم 1382 ش )
كمتر بودن ديه و زن نسبت به مرد در برخي موارد
در خانواده ها، مرد معمولاً نان آور است وزن خانه دار و در هر صورت محوريت درآمد منزل با مرد است و فرزندان اغلب از حاصل تلاش مرد ارتزاق مي كنند. حال اگر در واقعه اي مرد از بين برود دية بيشتري بر عهدة ضارب قرار مي گيرد; زير او يك نان آور را كشته است ولي اگر زني كشته شود، به همان اندازه كه بايد است و اگر ديه او نيز به اندازه مرد مي بود در اين صورت در حق ضارب و قاتل كه به صورت غيرعمد زن را كشته ظلم مي شد; حال اگر مبلغ ديه از ثلث كم تر باشد (در برخي موارد) دية زن ومرد برابر است اسلام با اين تيزبيني حق هر كسي را با توجه به استحقاق و شرايط او در نظر
گرفته است و نه تساوي مطلق كه گاه ضد عدالت است از سوي ديگر، احكام الهي با در نظر گرفتن غالب افراد در طول تاريخ و با توجه به شرائط دائمي وضع شده است چرا كه امكان ندارد برابر فرد فرد يك قانون خاص وضع شود. حال اگر در خانواده اي زن سرپرست باشد و كشته شود، حكم غالبي در مورد او اجرا مي شود و چنان چه خانواده و فرزندان از عهدة مخارج زندگي بر نيايندن تأمين معاش آن ها از راه هاي ديگر مانند بيت المال جبران مي شود.
چرا در قرآن كريم به آقايان بيشتر از بانوان اهميت داده شده است براي مثال چرا اول "المؤمنون و سپس "المؤمنات آمده است
آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ئَيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ". (روم 21)
عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:
1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)
خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ
أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت
قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است
امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس
در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ئُنثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي از اين دو
جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "
در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم
1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...
2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ئَقْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ئَقْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.
3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند. (قصص 23 _ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، همچون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است
زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند و
در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است
البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و... )
امّا در اين مورد كه چرا بيشتر مخاطبان قرآن مذكر هستند و مردان بر زنان مقدم شده اند، گفتني است زبان قرآن كريم زبان فرهنگ محاوره اي و همان روشي است كه همة عقلا با آن سخن مي گويند. عقلا در خطاب هايي كه به عموم مردم (زنان و مردان دارند، مي گويند: "هان اي كساني كه چنين و چنان كرده ايد" نه نامي از مرد مي برند و نه از زن قرآن كريم نيز در اين گونه خطابهايش مي فرمايد: "يا ايها الناس هان اي مردم "يا ايها الانسان هان اي انسان و...
از طرف ديگر، عقلا در مواردي كه بخواهند همين شمول و عموميت را به صراحت بفهمانند، مي گويند: "اي مردم متوجه باشيد شما چه مرد و چه زن بايد چنين و چنان رفتار كنيد". قرآن كريم نيز در بعضي موارد اين تصريح و تأكيد را بيان كرده مي فرمايد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ...; (نحل 97) هر يك از شما كه عمل صالحي انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن ; اما وقتي مي خواهد خطاب
را متوجه مردان كند، مي فرمايد: "الرِّجَال ُ قَوَّ َمُون َ عَلَي النِّسَآءِ; (نسأ، 34) مردان قيّم زنان هستند" و يا هنگامي كه مي خواهد خطاب را متوجه زنان كند، مي فرمايد: "وَالَّ_َتِي يَأْتِين َ الْفَ_َحِشَة َ مِن نِّسَآئكُم ْ; (نسأ، 15) كساني از زنان شما كه مرتكب گناه فاحش شوند".
بله از آن جا كه قسمت عمده اي از خطاب هاي قرآن درباره مسائل اجتماعي از قبيل جهاد، قضا و امثال اينهاست قهراً آن خطابها متوجه قشري است كه مسئول وظايف اجتماعي است و آن مردان هستند; همچنين (علاوه بر آن براي خودداري از تكرار نيز، فقط خطاب مذكر مي آيد; چون خطاب اگر به صورت مؤنث نيز آورده شود، لازم مي آيد دوبار در همة آيات خطاب مذكر و مؤنث ذكر شود; لذا تنها "يا ايها الذين آمنوا" و ... بيان شده است و "يا ئگيّتها اللاتي .." و ... نيامده است وانگهي از "باب غلبه نيز خطابات بيش تر به صورت مذكر آمده است چون غالباً خطابات قرآن كريم از طرف رسول اكرم متوجه مردان بود.(ر.ك زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي ص 91، مركز نشر اسرأ / پاسخ به پرسش هاي ديني موسوي همداني ص 15، نشر اسلامي )
آيا آية "خدا زنان را براي شما آفريده (شعرأ، آيه 166)، مخالف تساوي حقوق زن و مرد در اسلام نيست
قبل از هر چيز اين تذكر لازم است كه آنچه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از نفس واحده هستند; "يَأيّها النّاس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس وَحدة و خلق منها زوجها و بث ّ منهما رجالاً كثيراً و نسأ"; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي زن و مرد يكي بوده و هيچ يك بر ديگري برتري ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند. "و من ءَايَته أن خلق لكم من أنفسكم أزوَجاً لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إن ّ في ذلك لأيَت لقوم يتفكّرون (روم 21) عمده تفاوت هايي را كه مي توان در نظر گرفت عبارتند از: تفاوت هاي روحي _ رواني كه خداوند زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده كه هر دو در كنار هم مكمل هم هستند; و تفاوت هاي جسماني (مذكر و مؤنث بودن ; اما قرآن در مسايل ارزشي هر دو را يكسان دانسته و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر قرار مي دهد; چه زن باشد چه مرد. "يَأَيّها الناس إنّا خلقنَكم من ذكر و أُنثي َ و جعلنَكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن ّ ?گكرمكم عنداللّه أتقئَكم إن ّ اللّه عليم خبير" (حجرات 13)
خداوند در مورد اعمال با مكلفان يكسان برخورد مي كند. "أنّي لا أُضيع عمل عَمل منكم من ذكر أو أُنثي َ بعضكم من بعض .." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد. "من عمل صَلحا من
ذكر أو أُنثي َ و هو مؤمن فلنحيينّه حيوَة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون ; (نحل 97) بنابراين بايد ميان مسايل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت چرا كه قرآن زن و مرد را در مسايل ارزشي يكسان دانسته چون انسانيت آنها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته سخن مي گويد، (شخصيتي همچون لقمان حكيم لقمان 12)، در جايي ديگر از زنان شايسته نيز نام مي برد. (مثل همسر فرعون 11/تحريم و حضرت مريم 43/آل عمران و...) در اين زمينه قرآن همچنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است اما در مسايل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس
در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آنها را زنده به گور مي كردند; اما قرآن به طور كامل از آنان حمايت كرده مي فرمايد: "و إذا بُشّر أحدُهم بالأُنثي َ ظل ّ وجهه مسودّاً و هو كظيم يتوَري َ من القوم من سوء ما بُشّر به أيمسكه علي هون أم يدسّه في التراب ألا سأ ما يحكمون (نحل 58 و 59)، قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي را كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است
و در مواردي كه براي يكي از اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز برعهده او نهاده است در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "و لاتتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنسأ نصيب ممّا اكتسبن .." (نسأ، 32)، آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آنچه به دست آورده اند; و زنان را از آنچه كسب كرده اند، بهره اي است " در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم
1. حقوق اجتماعي از جمله حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و... .
2. حق مالكيت به نحو استقلالي در كنار مردان "للرجال نصيب ممّا ترك الوَلدان و الأقربون و للنسأ نصيب مما ترك الوَلدان و الأقربون ممّا قل ّ منه أو كثر نصيباً مفروضاً" (نسأ، 7) مگر در مورد نذر در مسايل فقهي كه احكام خاص خود را دارد.
3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشده و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران شعيب چنين بودند. (قصص 23 _ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار همچون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است البته زن در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي
نيز دارد كه بايد به آنها عمل كند كه در قرآن به بسياري از آنها اشاره شده است ( ر.ك سورة ممتحنه 12 / ر.ك زن در آينة جلال و جمال جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، مركز نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن هادي دوست محمدي معاونت فرهنگي سازمان تبليغات ص 23 _ 32 / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق نشر بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و...)
اكنون كه به بخشي از حقوق زن در قرآن كريم آشنا شديد و دانستيد كه روش اسلام رعايت عدالت در حقوق زن و مرد است دربارة آية 166 سورة شعرأ چنين مي گوييم "اين كه خداوند در اين آيه مي فرمايد: "خلق لكم ، مقصود آن نيست كه زنان براي مردان خلق شده اند، يعني جزء أملاك آن ها هستند، چنان كه هيچ مفسري اين گونه نگفته است بلكه مقصود آن است كه خداوند جنس مخالف را براي شما آفريده است تا از غريزة فطري و طبيعي خود به صورت معقول و متناسب با حكم طبيعت به صورت هدف دار _ براي تداوم نسل انسان و آرامش زندگي _ بهره بگيريد و از راه هاي انحراف و غيرمعقول و بر خلاف فطرت نرويد، افزون بر اينكه ارضاي غريزة جنسي از راه غيرمتعارف و غيرطبيعي و غيرمعقول _ كه حتي حيوانات نيز به چنان كاري نمي پردازند _ خود بدترين ظلم و تجاوز و توهين به حقوق نيست
ازبعضي روايات وآيات (احزاب 37)استنباط مي شودكه درزناشويي زن براي استمتاع مرد است
و ازقانون طلاق نيزچنين پنداشته مي شودواين تضيع حقوق زن است ؟
الف) استنباط شما از اين آيه درست نبوده است بلكه اين آيه در رابطه با قضيه خاص است و مفاهيم به كار رفته درآن درپي روشن ساختن حكم ويژه اي مي باشند. نگرش كلي اسلام در رابطه با پيمان مقدس ازدواج و فلسفه زناشوييدر آيات ديگري آمده است از جمله: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده ورحمه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون» (روم آيه 21) بر اساس اين آيه و آيات مشابه آن اساس زوجيت آرامش وسكون قلبي و دوستي و رحمت است و جالب اين كه اين نياز نيز طرفيني است و قرآن هيچ گاه در اين رابطه كلمه«زوجات»(زنان) را به كار نبرده بلكه كلمه «ازواج» را بكار برده است كه جمع زوج و به معناي «همسر» است. يعنيمردها را براي سكون وآرامش زنان و زنان را براي سكون و آرامش مردان قرار داديم و در جاي ديگر مي فرمايد: «هنلباس لكم و انتم لباس لهن».
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر . ك : زن در آيينه جمال و جلال آيت الله جوادي آملي.{J
اگرآيات قران راكنار هم قراربدهيم مي بينيم خداوند حقوقي را براي زنان قرار داده اما وقتي بدست فقها مي رسد مي گويند اينها اخلاقي است و الزامي نيست يعني چه ؟
اين سخن كه «در اسلام آن جا كه حق مرد بيان شده مسائل بصورت احكام الزامي و قانون است ولي در آن جا كه حقزن بيان شده مسائل فقط جنبه اخلاقي دارد...» از چند جهت قابل بررسي است:
اولا: نوعي خلط و مغالطه در اين سخن مشهود است و آن اينست كه اموري كاملا مساوي و مشابه مردها به عنوانحقوق زن فرض شده و چون نسبت به چگونگي ايفاي آن يا الزامي بودن و نبودن مطلوب نويسنده حاصل نشده چنينفرض شده كه حقوق زن در اسلام پايمال شده است در حالي كه چنانكه قبلا نيز يادآور شديم اين مطلب مبتني برپيشفرضهاي ثابت نشده اي است.
ثانيا: معاشرت به معروف كه در آيه شريفه آمده مراتب و اقسام گوناگوني دارد كه برخي الزامي و برخي غيرالزامي اند.از طرف ديگر نوع معاشرت به معروف به تناسب شرايط زماني و مكاني دگرگوني پذير است. از همين رواجتهاد پويا و بهنگام لازم است تا دقيقا موارد الزامي و غير الزامي آن را متناسب با شرايط عصر حاضر روشن سازد وچه بسا در پي آن تحولات شگرفي در اصول و قوانين حاكم بر روابط زوجين پديد آيد. از همين رو رهبر انقلاب نيزبطور جدي خواستار رسيدگي به اين مساله و رفع سوء معاشرتها و ظلمهايي كه بر برخي از بانوان رفته است شدهاند.
ثالثا: يك نكته اساسي كه در مجموع سوالات و اشكالات استنباط مي شود اينست كه يكي از اصول اسلام در رابطهبا
نظام خانوادگي با لوازمي كه دارد ناديده گرفته شده و آن مساله رياست مرد بر خانواده مي باشد. اگر اين نكته رابپذيريد كه خانواده مانند هر جامعه ديگري بايد داراي رئيس باشد و آنارشيسم در آن زيانبار است وبه دلايلي اينرياست را اسلام به مرد داده طبيعي است كه اختيارات بيشتري خواهد داشت چنانكه وظايف سنگين تري . مسالهلزوم تامين و قدرت كنترل از لوازم رياستند. البته رياست به اين معني نيست كه هر كار دلش خواست بكند. لذا در اينرابطه براي مرد نيز محدوديتهاي ويژه اي وجود دارد. عوامل محدود كننده عبارتند از: قواعد حاكمه اسلامي شروطضمن العقد توافقهاي طرفيني قوانين حكومت اسلامي بر حسب شرايط زماني و ...
رابعا: در رابطه با اينكه ضمانت اخلاقي در اسلام وجود ندارد خواهشمنديم بفرماييد ضمانت اخلاقي حتي اگر بانگرشي برون ديني نگريسته شود چه مي تواند باشد؟ آيا الزامات قانوني؟ در اينصورت ديگر اخلاق نيست بلكهحكمي حقوقي است. و اگر غير از آن است چيست؟ در واقع سخن شما به اين معنا خواهد بود كه اصولا اخلاقي درجهان وجود ندارد زيرا همه ارزشها يا الزامي و تكليفي اند و يا غير الزامي. قسم اول حقوقي است و قسم دوماخلاقي.
4/1 اين سخن كه: «اسلام چيزهايي را به عنوان حق زن دانسته و چيزهايي را حق او ندانسته و از او محروم كرده كههيچكدام با ماهيت زن سازگار نيست. ...» ناشي از عدم توجه بايسته به مسايلي است كه در باب ماهيت ازدواجآورديم. چه گفتيم عقد زوجيت به خودي خود با صرفنظر از رسوم عادات سنن و ...ايجاب نمي كند كه زن در خانه كاركند. به عبارت ديگر نمي توان به صرف
پيمان ازدواج به زن تكليف نمود كه بايد در خانه كار كني. اكنون مي پرسيمكجاي اين قانون منافي با ماهيت زن است؟ خواهيد گفت زن با كمال رغبت و اشتياق به خانه داري مي پردازد و اينشيوه رايج در طول تاريخ بوده است.گوئيم بله. ليكن در بحث حقوقي سخن از الزام و تكليف است و هيچ كسنميتواند رفع چنين تكليفي را از دوش زن خلاف ماهيت وي قلمداد كند. زيرا معناي اين حرف آن است كه يا زن ذاتامكلف به انجام اين امور آفريده شده و يا پيمان زناشويي خود بخود مشتمل بر چنين الزامي است. در حالي كه اينبدترين نوع تحقير به زن مي باشد واگر اسلام چنين حكمي مي كرد خدا مي داند كه مخالفان چه تبليغاتي بر عليه آن راهمي انداختند پس اگر زن ماهيتا مكلف به اين امور آفريده نشده و ماهيت حقوقي ازدواج نيز چنين الزامي را شاملنيست آيامرد مي تواند او را مجبور به چنين اعمالي بكند يا نه؟ اين جا دقت اسلام در حمايت از زن به خوبي مشهوداست زيرا اسلام در برابر تمام شيوه هاي ظالمانه در برابر زن به اين سوال پاسخ منفي داده و زن را در گزينش هر يك ازشيوه هاي زير آزاد گذاشته است:
(1) پاسخ منفي قاطع يعني در هيچ شرايطي زير بار آن نرود. اين شيوه را اسلام از نظر حقوقي پذيرفته ولي از نظراخلاقي تشويق نكرده بلكه آن را مرجوح شمرده است.
(2) پاسخ مثبت با درخواست حقوق متقابل. اين امر قراردادي است و در اين رابطه زن مي تواند متناسب باخواستها و نيازهايي كه براي خود در نظر ميگيرد اموري را طلب
كند از جمله آنچه كه طبق گفته شما اسلام زن را از آنمحروم داشته است مانند حق خروج از منزل تحصيل و... بنابراين همه اين حقوق در قرارداد بين زوجين به هر سان كهبا يكديگر توافق كنند قابل استيفا است.
(3) پاسخ مثبت بدون درخواست حقوق متقابل. اگر كمي دقت كنيد مي بينيد لازمه سخن شما اينست كه وقتياحكام اسلام متناسب با ماهيت زن خواهد بود كه تنها همين راه را پيش پاي وي بگذارد زيرا زنان معمولا اينگونه عملمي كنند!! در صورتي كه عمل زنان به معناي الزامي و انحصاري بودن اين راه يا ذاتي و ماهوي بودن آن نيست. و اينكهزنان تاكنون شيوه ديگري بر نگزيده اند ناشي از يكي از عوامل زير است:
ناآگاهي نسبت به حقوق مشروع خود
چشم پوشي از آنها به جهت برخي از مصالح دنيوي و اخروي در مواردي نيز قرار داد آنان با همسر اين بوده كه حقوقديگري مانند آنچه اشاره كرده ايد دريافت دارند ليكن اين قرارداد غالبا بطور غير ملفوظ وبر اساس يك سيره عملي بهاجرا در آمده است.
و اينكه تاكنون در اين باره جلسه و سميناري تشكيل نداده اند چه بسا در مواردي ولو به طور ضمني اين مسائلطرح شده و ما آگاهي نداشته باشيم و يا در آينده مورد بررسي قرار گيرد. اما اينكه فرموده ايد علم كمال است و كماليابي حق طبيعي هر انسان است و در نتيجه نبايد آن را منوط به اجازه ديگري ساخت مشتمل بر نكات و مقدماتمتعددي است كه برخي كاملا درست و منطقي است ولي از نظر مصداقي منطبق بر موضوع مورد بحث نمي شود وبرخي مشتمل بر خطا در معيارها
است. بررسي تمام جوانب اين مساله دريك يا چند نامه ممكن نيست و مطالعاتافزون تري مي طلبد. در عين حال بطور فشرده و ناقص چند نكته را يادآور مي شود:
الف) كمال اصلي انسان تقرب الي الله است و علم كمال با لذات نيست بلكه خاصيت ابزاري دارد يعني يكي از راههايي است كه مي توان از آن در مسير كمال سود جست و نيز مي توان آنرا در مسير انحطاط به كار گرفت. البته مقدارياز دانش براي هر انساني ضرورت دارد و بدون آن پيمودن راه كمال نهايي مقدور نيست. لذا آنچه در اين زمينه ضرورياست و فقدان آن موجب خسران خواهد شد در اسلام واجب شمرده شده است و زن در اين مساله نياز به اجازهديگري ندارد. از طرف ديگر اطاعت زن از شوهر در مواردي كه شرعا اطاعت لازم يا مستحب است از آنرو كه بر اساسانقياد و اطاعت فرمان الهي اطاعت مي كند خود گام عملي بزرگي در مسير كمال و سعادت نهايي اوست. بنابراين آنمقدار اطاعت كه اسلام از زن خواسته نه تنها مانع كمال نيست بلكه گامي عملي به سوي آن است.
ب) هرچند حقوق طبيعي و اولي انسان قابل منع مطلق نيست ولي چنان نيست كه در زيست اجتماعي راه هاياستيفاي اين حقوق همواره مطلق و بدون قيد و شرط باشند بلكه هر يك از اين حقوق ممكن است بر اساس مناسبتيمحدود به راه هاي استيفاي خاص و مقيد به قيود ويژه اي شوند. اين مساله در تمام اقسام حقوق جاري است واختصاص به مسايل مربوط به رابطه زوجين ندارد.
ج) چنانكه گفته شد حق تحصيل تماما وابسته به رضايت شوهر نيست بلكه
رضايت شوهر در بخش غير الزامياست آنهم در صورتي كه زوجه از آغاز چنين حقي را براي خود شرط نكرده باشد. شرط ضمن العقد غير از اجازه استو نوعي تفاهم متقابل در تعيين حدود وظايف و اختيارات هر فرد در مقابل ديگري است. حال اگر كسي در مرحله قرارداد شروط ويژه اي قرار نداد از نظر تمام سيستمهاي حقوقي به اين معناست كه همه شرايط اوليه آن پيمان را پذيرفتهاست.
4/2 تفاوت در ضرورت از نظر افراد امري طبيعي است. اين مشكل با مشابهات آن در تمام مسائل اعتباري و در همهنظامهاي حقوقي جهان وجود دا رد. بهترين راه حل آن كه مسلما حل قاطع و جامع نيست ولي تنها راه ممكن استرسيدن به يك ميانگين اجتماعي است و در صورتي كه طرفين نتوانند به چنين نظري برسند طبيعتا مرجع آناندستگاههاي حقوقي و قضايي خواهد بود.
4/3 الف) از گفته هاي پيشين جواب اين نكته روشن مي شود كه تحديد و تقييد راه هاي استيفاي يك چيزلزوما بهمعناي طبيعي نبودن آن نيست بلكه همه مواد حقوقي در ساختارهاي اجتماعي تشكيلاتي و اداري محدود و مقيد بهقيود بسياري مي شوند.
ب) اولا: اين مشكل در رابطه با همه روابط حقوقي وجود دارد كه گاه يكي از متعاقدين يا هر دوي آنها به برخي ازاختيارات قابل شرط پيش از قرار داد آگاهي ندارند و پس از بستن قرارداد متوجه آن گرديده و به خاطر از كف دادن آنهااحساس نگراني مي كنند. طبيعي است در اين مورد نمي توان يك جانبه لوازم حقوقي عقد را برهم زد وگرنه تمامقراردادها و عقود با پشيماني يكي از طرفين متزلزل و ناپايدار ميشوند. در نتيجه بايد حتي الامكان
پيش از قراردادطرفين را دقيقا نسبت به ماهيت قرارداد و امور جانبي آن آگاه ساخت از همين رو اسلام نيز علم به نوع قراردادعقل بلوغاختيار و قصد را از شرايط لازم متعاقدين دانسته است. تا قرارداده
بعضي از خطبه هاي نهج البلاغه مخصوصا درخطبه 80 كه در مورد نكوهش زنان است مقداري عجيب مي باشد, تفسير درست اينها چيست ؟
آنچه در اين كلمات آمده است را بايد از چند جهت مورد بررسي قرار داد: اولا عموميت ندارد و همگاني نيست.ثانيا در موارد متعددي در متون روايي از صنف گروه قبيله يا قوم خاصي تعريف و يا نكوهش انجام گرفته كه حالتمقطعي دارد و مربوط به زمان خاص و نحوه عملكرد ويژه اي است. ثالثا اين گونه روايات غالبا جنبه تربيتي و تحذيريدارد. يعني هشداري به مردها براي عدم سرسپاري در برابر دستورات و خواسته هاي رنگارنگ زنان است كه چه بساآنان را گرفتار آفات و آسيب هاي متعددي مي سازد و متضمن آن است كه تا حدودي بايد مردان روحيه استقلالخويش را حفظ نمايند به ويژه آن كه در شرايطي مانند جنگ و ناملايمات كه پيروي از هواها و افكار آنان موجب ركود وسستي مي شد و اين مطلب با شرايط زماني اميرالموءمنين (ع) رابطه تنگاتنگي دارد.
براي آگاهي بيشتر ر . ك: زن در آيينه جلال و جمال آيت الله جوادي آملي.{J
چرا از ميان زنان كسي به نبوت نرسيد؟ چرا خطابات قرآني عموما به مردان است آيا اين دليل بر برتر قراردادن مرد بر زن نيست ؟
آنچه درباره خطاب هاي قرآن نوشته ايد ظاهرا برداشت شما اين است وگرنه به گفته تمام مفسران و تمام فقهاو كسانيكه در شناخت متون ديني تخصص دارند خطاب هاي قرآن جنبه عمومي داشته و اگر خداوند فرموده است: «يا ايهاالذين آمنوا» گرچه صيغه خطاب مذكر است ولي هيچ كس تابحال نگفته كه مراد فقط مردان هستند. از اين رو جز درموارد خاصي كه قرينه اي در كار است همه خطاب هاي قرآن شامل زن و مرد به صورت يكسان مي گردد. بنابراينمطمئن باشيد كه مخاطب همه آيات قرآن هستيد و از اين جهت هيچ تفاوتي بين مرد و زن نيست؛ بلكه در قرآن آياتويژه بانوان نيز بسيار است. در سوره مباركه روم نيز (جعل لكم من انفسكم) اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه خطاب بههر دو جنس است. در مورد اينكه چرا زنان پيامبر نشدند اولا زنان بسياري در تاريخ بوده و در قرآن نيز مطرح هستند كهمقام آنها از برخي انبيا كمتر نيست مانند حضرت مريم آسيه و يوكابد (مادر حضرت موسي) كه جبرئيل بر برخي آنهانازل و بر برخي ديگر وحي به صورت هاي ديگر فرود مي آمده است. ثانيا اگر با ديده انصاف نگريسته شود زن به جهتوظايف خاصي كه در خلقت براي او تعيين شده است و به جهت موقعيت ويژه اي كه در برابر مردان دارد كمترمي تواند وظايفي چون پيامبري را به انجام برساند؛ يعني اينكه ممكن است لياقت پيامبري را داشته باشد كما اينكهبرخي زنان در همين مرتبه بوده اند اما در ايفاي نقش
عملي خود مسلما با مشكلاتي روبه رو خواهند بود.{J
درباره مقام و منزلت زن در اسلام و نسبت به برخي روايات كه در نهج البلاغه و غيره در باره زنان آمده است توضيح دهيد.
حل مشكل در يك مسأله «روش شناختي و متدلوژيك (Methodologic) نهفته است كه عالمان ديني از ديرباز به تنقيح آن پرداخته اند. بررسي جامع اين مسأله در علم «اصول الفقه» به عمل آمده و تبيين آن از حوصلهاين نوشتار خارج است. ليكن به طور مختصر مي توان گفت كه قيود در نصوص ديني اقسام مختلفي دارد: 1- قيودعقلي و لبي 2- قيود لفظي
قيود لفظي نيز به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- قيد متصل 2- قيد منفصل. بنابراين اگر قيد لفظي متصلي در اينكلام ديده نمي شود، از نظر لبي مقيد است. از اين رو شامل زنهاي ضميرآگاه، رازدار و شايسته نمي شود. افزون بر آنادله لفظي منفصلي نيز در تقييد اين سخن وجود دارد، چنانكه پيامبر(ص) فرمودند: «پيرامون دخترانتان با زنهامشورت كنيد». از محتواي اين سخن به دست مي آيد كه در هر مورد زنان از آگاهي، بينش يا تخصص بهره مند باشندمي توان با آنان رايزني كرد واز نظراتشان بهره مند شد.
در رابطه با اين فراز كه «اگر بتواني كاري كني كه جز تو را نشناسند، چنين كن» بايد گفت: يكي از اصول مسلم اسلامحاكميت عفاف و تقوي در جامعه اسلامي است. يكي از بهترين و سالمترين راهها براي پاسداشت عفت و سلامتمعنوي جامعه، خودداري از آميزش و اختلاط لجام گسيخته و بدون كنترل زن و مرد است، زيرا فقدان نظم وقانونمندي در اين رابطه موجب گسترش عوامل تحريك كننده و انگيزاننده به سوي شهوات و تمنيات نفسانياست. ازاين رو اهتمام بليغ در نظام بخشيدن و سامانمند ساختن
روابط زن و مرد و برقراري نوعي «دور باش!» درحد معقول و منطقي، ريشه بسياري از ناهنجاري ها و مفاسد را مي خشكاند. به عبارت ديگر اين سخن حضرتعلي(ع) تكيه بر اصل تقدم پيشگيري بر درمان است. از طرف ديگر ايشان قراين كلامي مطلب فوق، نشانگر آناست كه مقصود از اين سخن عدم ارتباط زن با افراد نامطمئن است كه چه بسا خيالات نادرستي در برخورد با زناندر سر مي پرورانند. به عبارت ديگر سفارش حضرت آن است كه اين گوهر گرانبها را در صدف بپوشان و ازآسيب رساني مردان هوسباز و كامجو مصون بدار.
براي آگاهي بيشتر ر. ك: به سوي مدينه فاضله، آيت اللّه كريمي جهرمي.
شايان ذكر است كه اين توصيه برخلاف پندار عوامانه مانع حضور فعال و نقش اجتماعي زن نيست، بلكه بر عكسمستلزم فعاليتهاي علمي و عملي بسيار وسيع و گسترده زنان در همه امور است به عبارت ديگر اين سخن متضمنايجاد بستر سالم و مناسبي براي ايفاي رسالت اجتماعي زنان است. زيرا لازمه اينكه زن مسلمان نخواهد در معرضرويارويي با نامحرمان قرار گيرد اين است كه در اكثر نيازهاي اجتماعي به خودكفايي برسد. در مثل براي تأميننيازهاي پزشكي بايد به قدر كافي پزشك متخصص زن تربيت كرد و براي تربيت آنان بايد دانشگاه مخصوص واستاد زن داشت، هم چنين است در ديگر امور. اين مسأله موجب مي شود زنان در اكثر امور پا به پاي مردها رشد وبالندگي يابند و سيماي زن عفيف، دانشمند، فعال و پوياي مسلمان را در عرصه هاي مختلف به نمايش گذارند، وبه جهانيان بفهمانند كه دين و دين داري مانع رشد و موجب خانه نشيني نيست؛ بلكه حضور زن در جامعه را شكل ومحتوايي سالم مي بخشد؛
نه مانند جامعه غربي كه دستاويزي براي كامجويي مردهاي شهوت پرست و ابزاري برايتجارت سوداگران و تبليغ كالاهاي سرمايه داران مي شود.
در حكمت 58 نهج البلاغه آمده است: المرأة عقرب حلوة اللسعة ؛ زن عقربي شيرين نيش است{M. شبيهاينگونه تعابير در نصوص ديني نسبت به امور ديگر مانند «دنيا» نيز وجود دارد. اينگونه بيان نوعي صنعت ادبي بهنام «مجاز در اسناد» است، يعني حكم چيزي را به چيز ديگر اسناد دادن. مثلاً در علائم راهنمايي و رانندگي گاه بهعلامت «پيچ خطرناك» برخورد مي كنيم، در حالي كه پيچ به خودي خود هيچگونه خطري ندارد؛ آنچه خطرناكاست عبور از آن با سرعت غير مجاز است. روايات فوق نيز در واقع هشدار به مردها نسبت به خطر زنبارگي ودنياپرستي است. يعني زنبارگي، دنيا پرستي و فرو غلطيدن در گرداب شهوت، ظاهري نوشين و باطني نيش آلوددارد. پس خطر اصلي از كف نهادن كنترل نفس در رويارويي با زنان و مطامع دنياوي است.
درباره حكمت 230 ؛ ديدگاه ما اين است كه اين روايت جعلي و فاقد اعتبار است، زيرا مفاد ظاهري آن با اصولاسلامي و چشم انداز قرآن نسبت به زن منافات داشته و با آموزه هاي مسيحي سازگار است. بنابراين مي توان گفتكه اين روايت از جمله اسرائيليات است و اگر از نظر سند هم مخدوش نباشد، از نظر متني و محتوايي ناموثق و ازاموري است كه بر اساس روايت امام صادق(ع) بايد به ديوار زده شود.
خطبه 152 نيز مانند خطبه 79 كليت ندارد و اختصاص به زنهايي دارد كه داراي ويژگيهاي نامطلوب هستند و از غيرآنان انصراف دارد.
در انتهاي بررسي سخنان نهج البلاغه توجه به چند نكته ضروري است:
1- چنانكه در قسمت دوم
بيان شد، برخي از توصيفات موجود در كلام اميرالمؤمنان(ع) مقيد و مربوط به گروه خاصي است و كليت ندارد؛چه نسبت به زمان خود اميرمؤمنان(ع) و چه نسبت به ديگر زمانها. عدم شمول و كليت آن به معناي اين نيست كه حضرت از دست يك زنعصباني بوده و همه زنان را تحقير نموده اند. بلكه اساسا نوعي تيپ شناسي (Typology) در بين جامعه زنان است كه مشابه آن در مردها نيزوجود دارد، يعني در هر زمان و هر جامعه اي ممكن است چنان زناني وجود داشته باشند، ازاين رو سخن آن حضرت مربوط به زماني معيننيست، بلكه مربوط به همه زمانها است ولي در هر زمان گروه خاصي از زنها را شامل و از ديگر زنها منصرف است.
2- نويسنده مقاله زنبور امكان جعلي بودن برخي از روايات ذكر شده را مستلزم زير سؤال رفتن اعتبار كل نهج البلاغه خوانده است. اين ادعابسيار شگفت انگيز و گرفتار آمدن در دام مغالطه «جزء و كلّ» است. چنين موضعي ناشي از ناآگاهي نسبت به متدلوژي پژوهش در نصوصديني است. تحقيق در اين زمينه از حوصله اين مختصر خارج است، ليكن توجه به اين نكته ضروري است كه از ديدگاه عالمان شيعي، غير از«قرآن مجيد» هيچ كتابي دربست و به طور كامل پذيرفتني نيست. ازاين رو در تمام متون روايي، هر روايت پرونده اي جداگانه دارد و بايد براساس قواعد ويژه و روش شناسي (Methodology) مدون و مضبوطي سنجيده شود كه تنها يكي از آن قواعد بررسي سندي است لذا اعتبارو عدم اعتبار يك روايت ربطي به ديگر روايات ندارد و پيروي از روش «همه يا هيچ» (Wholism) خطا است.
3- روايات توصيفي هيچ ربطي به احكام فقهي ندارد
تا گفته شود اگر روايتي جنبه عصري داشت پس همه احكام فقهي و... كهنگي خواهديافت. بلكه حتي در ميان توصيفات صرف نيز چنين نيست. در اينجا بار ديگر نويسنده مقاله گرفتار مغلطه جزء و كل شده واز روش هُليستي(همه يا هيچ) پيروي كرده است، در حالي كه آموزه ها، احكام و نصوص ديني به دو بخش پايا و تحول پذير تقسيم مي شوند.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري.{J
درباره مقام و منزلت زن در اسلام توضيح دهيد.
در اينجا بد نيست نيم نگاهي به سخنان گهربار پيامبر اكرم(ص) بيندازيم . تعاليم ارزشمندي كه در دشوارترينشرايط تاريخي براي زنان _ كه دختران را زنده به گور مي كردند، زن را مانند كالا به ارث مي بردند و مالك مي شدند،و او را از هر گونه حقي محروم مي داشتند _ صادر شده است. پيامبر اكرم(ص) بدينوسيله بلندترين گام را، در بدترينشرايط، در جهت احياي حقوق زن و پاسداشت كرامت انساني وي برداشته است:
1- «بهترين شما آن كسي است كه نسبت به زن خود، سازگارتر و خيرخواه تر باشد و من از همه شما درباره زن هاخيرخواه تر هستم».
2- «زنان، همانا خواهران و مادران و خاله ها و عمه هاي شما هستند و ريشه وجود شما از آنان است و بايد در اوجعاطفه و مهرباني با آنان رفتار شود».
3- «نسبت به زنان با تقوي باشيد و از جهت رعايت حقوق آنها و حفظ و توجه به ايشان تقوي داشته باشيد، زيرا كهآنان، امانت خداوند در دست شمايند كه طبق دستور و قول پروردگار براي شما حلال و محرم شده اند. بر شمااست كه حقوق آنان را مراعات كرده و عادلانه طبق عرف زمانه و شأن زنان، زندگي ايشان را تأمين كنيد».
4- «بهترين شما آن افرادي هستند كه با زنان خود خوب و خوش باشند».
5- «ملعون و بازملعون است آن كسي كه در تأمين زندگي همسر خودكوتاهي كرده و حقوق خانواده را ضايع و آنانرا ناراحت كند». (احاديث به نقل از بولتن انديشه ، ويژه زن، ص 5 - 354)
در اينجا سخن را به پايان مي بريم و به همين مقدار در زدودن غبار كژانديشي پيرامون نگرش اسلام
به زن بسندهمي كنيم، خردورزان را روزاست كه به انصاف داوري كنند و امتيازات نگرش اسلامي بر جاهليت پيشين و جاهليتنوين، كه در نگرش فمينيستي غرب تبلور يافته است، را به خوبي بازشناسند.{J
در باب مسأله حكمت انسان تا چهل روز عبادت خالصانه همراه با نماز شب دريچه اي از حكمت برويش گشوده مي شود ولي اين در مورد خانمها مصداق ندارد پس چطور حكمت را فرا گيرند؟
در روايات اسلامي اموري ذكر شده كه ثمره و نتيجه آن حكمت است:
1- هر كس چهل روز خود را براي خدا خالص گرداند، چشمه هاي حكمت از قلب و درونش مي جوشد و بر زبانش جاري مي شود.(ميزان الحكمه/ج3/ص66/ح4805/چاپ دفتر تبليغات اسلامي/1362شمسي)
2- هر كس در دنيا زهد بورزد و به دنيا بي رغبت باشد، خداوند حكمت را در دلش ثابت و پابرجا مي كند و زبانش را با حكمت گويا مي سازد.(همان/ج2/ص497/ح4243)
3- در حديث معراج چنين آمده است: اي احمد! بي شك اگر بنده اي خود را گرسنه نگه دارد و زبانش را حفظ كند، من به او حكمت مي آموزم.(همان/ح4244)
4- «اغلب الشهوه تكمل لك الحكمه» بر هوا و هوس چيره گرد تا حكمت كامل نصيب تو گردد.(همان/ح4245)
5- «كسب الحكمة اجمال النطق و استعمال الرفق» به دست آوردن حكمت با كم گوئي و مداراي با مردم است.(همان/ح4246)
6- «لا حكمة الا بعصمة» هيچ حكمتي جز با پاكي و عصمت نمي باشد.(همان/ح4247)
7- به لقمان گفتند: آيا تو بنده و عبد فلان طايفه نيستي؟ گفت: بله. گفتند: پس چگونه به اين درجه و رتبه (يعني به حكمت) رسيدي؟ گفت: با راستگوئي و امانتداري و ترك كارهاي بي فايده و مواظبت از چشم و زبان و عفت شكم.(همان/ح4248)
و نيز در روايات انگشت بر اموري گذاشته اند كه مانع حكمت است:
1- پرخوري حكمت را فاسد مي سازد.(همان/ص498/ح4249)
2- غضب قلب حكيم را پوشيده و محجوب مي
سازد.(همان/ح4253)
3- چنانچه دانه در زمين نرم و هموار مي رويد نه در تخته سنگ سفت و محكم، همچنين حكمت قلب متواضع را آباد و عمران مي كند نه قلب متكبر جبار را.
4- عقلي كه مغلوب خشم و شهوت باشد از حكمت بهره اي نمي برد.
اولا: چنانچه ملاحظه مي شود كسب حكمت راههاي مختلفي دارد و منحصر در عبادت نمي باشد تا خانم ها به خاطر عذر شرعي چند روز از آن بي بهره باشند.
ثانيا: چنانچه روايت اول دلالت دارد، بحث از چهل روز خالص شدن براي خداست و اين ربطي به عبادت ندارد تا بگوئيد چهل روز عبادت به هم پيوسته براي خانم ها ممكن نيست. بلكه بحث از چهل روز خالص شدن درون وجود و نيت براي خداوند است كه اين خالص شدن درون و ضمير غير از خالص كردن اعمال و از جمله عبادات است. وقتي درون خالص شد و انسان خود را بنده و عبد خداوند و موجودي نيازمند و فقير و وابسته به غني محض دانست و استقلالي براي خود و علم و قدرت و حيات خود قائل نشد، اعمالش نيز به دنبال خالص و صافي مي گردد. پس خالص كردن خود اصل و اساس است و خالص كردن اعمال فرد و ثمره آن است.
ثالثا: به فرض كه چنين روايتي داشته باشيم كه دلالت كند چهل روز عبادت خالصانه همراه با نماز شد دريچه اي از حكمت را بر روي انسان مي گشايد، در مورد خانم ها مراد چهل روزي است كه از به هم پيوستن اعمال قبل از عادت ماهانه و بعد از پاك شدن از آن حاصل مي شود،
چنانچه در مورد كفاره روزه كه دو ماه مي باشد و بايد حداقل سي و يك روز آن را به دنبال هم انجام داد، اگر خانمي شروع به روزه گرفتن كرد و قبل از اتمام سي و يك روز، عادت ماهانه شد، بعد از پاك شدن از عادت، روزه اش را ادامه مي دهد و ايام عادت عذر شرعي محسوب مي شود و به اتصال سي و يك روز روزه ضرري وارد نمي كند.
و اينكه مي گويد و در روايات هم هست كه زن و شوهر مكمل هم هستند يعني چه هنوز به درستي اين معنا برايم روشن نشده است و اينكه زن مي تواند دست شوهر خود را بگيرد و به بالا برود يعني چه؟
هيچ انساني به تنهايي كامل نيست و پيوسته در جهت جبران كمبود خويش تلاش مي كند جوان در پي رسيدن به استقلال فكري است يا براي جبران نواقص و تأمين نيازهاي بي شمار خود به سوي ازدواج سوق داده مي شود و با گزينش همسري مناسب و شايسته موجبات رشد و تكامل خويش را فراهم مي كند. شخصيت انسان پس از ازدواج به يك شخصيت مسؤوليت پذير و اجتماعي تبديل مي شود زيرا در پرتو ازدواج و زندگي مشترك خود را شديدا مسؤول حفظ همسر و تأمين وسايل زندگي و تربيت فرزندان آينده تلقي مي كند و تمام هوش، ابتكار و استعدادهاي خود را به كار مي گيرد.
به عبارت ديگر، احساس مسؤوليت اجتماعي در او شكل مي گيرد و بسياري از شايستگي ها و توانمندي هاي نهفته در درونش را شكوفا مي سازد. بنابراين ازدواج را مي توان مايه رشد و كمال يافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونه اي آفريده كه بدون جنس مخالف ناقص است و با جنس مخالف كامل مي شود. مرد به زن نيازمند است و زن به مرد. هر كدام از دو جنس از نظر روحي و جسمي به هم وابسته اند و با قرار گرفتن در كنار هم يكديگر را تكميل مي كنند.
مهمترين نيازي كه بر اثر ازدواج تأمين مي شود، نياز به
آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز كه در سرشت آدمي ريشه دارد، چنان مهم است كه خداوند در بيان فلسفه ازدواج مي فرمايد: از آيات و نشانه هاي خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسراني قرار داد تا در كنار آنها آرامش بيابيد (روم، آيه21). بنابراين همسر موجب آرامش و امنيت خاطر و محيط خانه وسيله آرامش روحي زن و مرد قرار داده شده است.
در اوايل جواني احساس تنهايي، بيهودگي و نداشتن پناهگاه انسان را فرا مي گيرد. ازدواج و قرار گرفتن در كنار همسري شايسته و دلسوز اين احساس را از بين مي برد و او را به آرامش روحي مي رساند. اين احساس آرامش به ثبات فكري و روحي، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت مي انجامد. در واقع دست آفرينش نوعي كشش دروني ميان زن و مرد به وديعت نهاده تا هر كدام در سنين خاص خواهان يكديگر شوند و اضطراب و پريشاني شان از طريق ازدواج به سكونت و آرامش تبديل گردد.
از ديگر ثمرات بزرگ ازدواج وجود فرزند و بقاي نسل آدمي است. توليد و تكثير نسل را نبايد كوچك و بي اهميت شمرد؛ زيرا هدف آفرينش جهان وجود انسان و پرورش و تكامل او است. توليد و پرورش انسان هاي خداپرست و موحد و نيكوكار و صالح، مطلوب خداي جهان آفرين است. از ديدگاه اسلام، وجود فرزند صالح براي پدر و مادر يك عمل صالح شمرده مي شود و در سعادت دنيا و آخرت آنها مؤثر است به همين جهت معصومان(ع) توليد و تكثير نسل را از اهداف ازدواج دانسته اند. در واقع زوج
ها از طريق فرزندان خود رشته پيوند ميان اعضاي يك نسل را به وجود مي آورند. اين امر از اهداف اساسي ازدواج است. وجود فرزندان به گرمي، پويايي و صفاي كانون خانواده مي انجامد و انگيزه ادامه زندگي را در انسان تقويت مي كند. با ازدواج انسان از لاك خود فردي خارج مي شود و هر مقدار كه انس زوجين به يكديگر بيشتر باشد، يك قدم از خود فردي خارج شده اند. در انسان نوعي كمال روحي وجود دارد كه جز در مدرسه خانواده در هيچ مدرسه اي به دست نمي آيد. پس ازدواج اولين مرحله خروج از خود طبيعي فردي و توسعه پيدا كردن شخصيت انسان است. بعد از ازدواج وقتي مي خواهيم كار كنيم، براي من تنها نيست، آن «من» تبديل به «ما» مي شود. به طوري كه انسان آن قدر به سرنوشت خانواده علاقمند است كه به سرنوشت شخص خودش و خود رنج مي برد تا آنها در آسايش باشند.
براي آگاهي بيشتر ر.ك: تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مطهري، ص 244.
چرا فرزند از مادر فاميل و يا سيد بودن را ارث نمي برد در حالي كه بيشتر زحمات فرزند به دوش مادر است ؟
}چون پدر به منزله اصل براي فرزند مي باشد و فرزند نيز تابع اشرف ابوين است؛ ازاين رو در فاميلي و سيادت همتابع پدر است. البته مسأله سيادت دليل خاص دارد، گرچه برخي از علما از جمله سيد مرتضي گفته اند بين كساني كه ازطرف مادر نسبت آنان به پيامبر(ص) مي رسد با كساني كه از طرف پدر به آن حضرت مي رسند فرقي نمي باشد و حتيسهم سادات به آنها مي رسد؛ ولي مشهور بين فقها اين است كه سيد به كسي مي گويند كه از طرف پدر نَسَب او به هاشم- كه جد پيامبر است - متصل شود. لازم به ذكر است كه مسأله فاميلي يك امر عرفي است و اگر كسي فاميل مادرش رابراي خود انتخاب كرد اشكالي ندارد.{
چرا خداوند مردان را بر زنان برتري داده است ؟
}خداوند برتري فوق العاده اي به مردها نداده و اطاعت زيادي را بر زن هاواجب نكرده است. آنچه بر زن در برابر شوهر واجب است دو چيز بيش نيست: 1- بيرون نرفتناز منزل بدون اذن شوهر كه فلسفه آن مديريت مرد بر خانه و لزوم وجود هماهنگي در كانون خانواده و دوري از هرج و مرج است. 2- خودداري نكردن در برابر استمتاعجنسي. بنابراين اسارت زن توسط مرد از نظر اسلامي مردود است و اگر چنين چيزي وجود اشته باشد برخلاف انديشه اسلامي است. درباره آيه شريفه «الرجالقوامون علي النسأ» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدادرك درستي از «قوام» بودن مرد و دايره شمول آن داشت تا بتوان به دليل و فلسفه آن راهيافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معناگستره و حكمت. الف) در رابطه با معناي كلمه «قوام» آمده است: «القوام ن القيام و هو اداره المعاش» ؛ يعني«قواام» مشتق شده از «قيام» و آن به معناي اداره امور زندگي است. (تفسير الميزان ج 4 ص 215) ب )گسترؤ اين حكم محدود به روابط خانوادگي است. بهعبارت ديگر اين آيه بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسوءوليت مرد درسرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن به برخي از توابعاين مسوءوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده) اشاره مي كند. ج) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأميننيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمندمحيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن بتواند به
انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده اوقرار داده شده است (مانند حمل رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و مسوءوليت مردو در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده نه تنهاامري شرعي ؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است وشبيه اين مسأله در برخي از حيوانات نيز مشهود مي باشد.{
آيا لذت هاي بهشتي و حورالعين مخصوص مردان است چه آياتي درباره زنان نازل شده است ؟
بايد توجه داشت كه زنان با ايمان در قيامت در كنار زنان بهشتي (حورالعين) با مردان بهشتي قرين مي باشند. و زنان با ايمان با همسران با ايمان خود وارد بهشت مي شوند.
1- ادخلوا الجنة انتم و ازواجكم تحبرون وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادباش{M، (زخرف، آيه70). و منظور از ازواج، همان زنان با ايماني هستند كه در دنيا بودند، (تفسير الميزان، ج 18، ص 129). و بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براي مردان لذت بخش است و هم براي زنانشان.
2- هم و ازواجكم في ظلال علي الارائك متكئون آنها و همسرانشان در سايه هاي قصرها و درختان بهشتي بر تخت ها تكيهكرده اند{M، (يس، آيه 56).
و آياتي كه داخل شدن همسران صالح را به بهشت وعده داده شده است. از جمله: ربنا وادخلهم جنات عدن التي وعدتم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم انكانت العزيز الحكيم ، (مؤمن، آيه 8).
جنات عدن يدخلونها و من صلح من ابائهم و ازواجهم و زرياتهم... ، (رعد، آيه 23).
از اين آيات استفاده مي شود كه زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند هرگاه هر دو با ايمان و بهشتي باشند در آنجا به هم ملحق مي شوند و با هم در بهترين شرايط و حالات زندگي مي كنند و حتي از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت استبه خاطر عبادات و اعمال صالحي كه در اين جهان انجام داده اند، بنابراين لذت هاي بهشت مخصوص مردان بهشتي نيست، بلكه كسي كه داخل بهشت مي شود از
نعمت ها و زيبايي ها لذت خواهد برد. چنان كه قرآن مي فرمايد: ... وفيها ما تشتهيهالانفس و تلّذ الاعين در بهشت آنچه دل خواهد و چشم از آن لذت مي برد موجود است{M، (زخرف، آيه 71) و در اين امر نيز بين مرد و زنبهشتي فرقي نيست هر كدام از آنها هر نوع لذتي بخواهند بر ايشان موجود است و براي زنان بهشتي نيز مردان بهشتي بدلخواهشان هست.{J
ديد اسلام نسبت به زن چگونه است ؟اگر اسلام گوهر وجودي زن و مرد را يكي ميداند ،پس چرا گفتمان قران مردانه است و زنان پاداش براي مردان قرار داده شده اند ؟ديگر اينكه چرا برخي تعابير از مشورت با زن نهي شده است؟
زن به عنوان نيمي از بشريت در هر مقطع از تاريخ و در هر جامعه اي از جوامع انساني و نيز به عنوان مادر و يا همسر و همراه و شريك شيريني ها و تلخي هاي زندگي، همواره با دو نگاه از سوي مردان روبرو بوده است. نگاهي از سر شيفتگي، احترام، تكريم و تمنّا و نگاهي از روي خصومت، فرودستي، بدبيني و تحقير.
واقعيت اين است كه زن در بيشتر جوامع انساني از حقوق انساني خود بهره نبرده است. اما در كنار اين واقعيت اين حقيقت قابل انكار نيست كه مصلحان الهي آنجا كه به انسان انديشيده و در جهت كاستن رنج هاي او گام برداشته اند، هرگز نخواسته اند ميان زنان و مردان تمايزي قايل شوند و مردسالار يا زن سالار باشد. مؤيد اين نكته مقايسه وضع زنان در دوران جاهليت و پس از ظهور اسلام است.
گاه در متون ديني تمايزهايي بين حقوق زن و مرد ديده مي شود كه اين شبهه را به ذهن مي اندازد كه امتيازات مردان بيش از زنان است و ارزشهاي وجودي آنان فراتر از زنان است. اين پرسش ها و شبهات از دغدغه هاي معارف ديني است كه بايد به آنها پاسخ داده شود. در اين نوشتار با توجه به محتواي پرسش به اختصار به نگاه اسلام به زن در چند بعد مي پردازيم:
* آفرينش زن: انديشه يكساني و يگانگي ماهوي زن و مرد انديشه اي قرآني
است كه از آيات الهي به روشني به دست مي آيد زن در نگاه قرآن، در بعد روحي و جسمي از همان گوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است و هر دو جنس در گوهر و ماهيت يكسانند. آيات متعددي به صراحت به اين حقيقت اشاره دارد.
يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيرا و نساء اي مردم، از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسياري پراكنده كرد، پروا داريد{M(نساء، آيه 1).
هو الذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها اوست آن كس كه شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد{M(اعراف، آيه 189).
* اوج گرايي و تكامل زن: زن در تفكر قرآني، همپاي مرد، تكامل پذير است و در پرتو شناخت و عمل مي تواند سير تكاملي داشته باشد. قرآن كريم هرگاه از كمالات و ارزش هاي والايي كه انسان به آن ها مي رسد، سخن مي گويد، زنان را همدوش مردان قرار مي دهد(احزاب، 35 - آل عمران، 195 - نساء، 124).
* عقل زن: قرآن كريم، زن را انساني مي داند با همه ويژگي هاي انساني و همه استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. در قرآن كمي و كاستي عقل زن مطرح نشده است، بلكه زن و مرد در مدارج تكامل كه جز با خردورزي عميق امكان ندارد مساوي و هم سطح معرفي شده اند. با اين وجود در برخي منابع، تعبيرهايي آمده است كه بيانگر كمبود عقل زن نسبت به مرد است.
اگرچه بررسي هر يك از اين تعابير جايگاه خودش را مي طلبد ولي نكاتي شايان توجه است.
1- نقص عقل به بسياري از انسان هاي ديگر نيز نسبت داده شده است. در سخني حضرت علي(ع) مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله خودبيني شخصي، نشانه ضعف و كمي و نقصان خرد اوست{M.
در اين حديث و احاديث ديگري، مواردي چون؛ خودبيني، شهوت، تابع هواي نفس بودن و... از عوامل نقص عقل شمرده شده است. بنابراين شايد نسبت نقص عقل به زنان در احاديثي از همين دست باشد و منظور از آن وجود عواملي عارضي به ويژه در آن زمان بوده كه باعث نقصان عقلشان شمرده شده است. اين عوامل چون ذاتي و در سرشت زن نيستند با تربيت و تهذيب قابل زدايش اند.
2- حديث نقص عقل شايد به وزن عقل زن و مرد اشاره داشته باشد كه اين خود باعث تفاوت هايي در نوع و سطح برخي از ادراكات مي شود.
3- حديث يا احاديثي اگر مشتمل بر اصلي بود، پس از بررسي صحت سند و نبودن مخالف از روايات و آيات قابل پذيرش است. چه بسا پس از كارشناسي فقيهانه، روشن مي شود كه اين احاديث با احاديث ديگر تقييد يا تخصيص خورده است. مثلاً در مورد رواياتي كه از مشورت با زنان نهي مي كند. برخي از آنان امكان دارد از نظر سند ضعيف باشند. به اصطلاح علم درايه مرفوعه و مرسله باشند و برخي از آنان، گرچه به صورت كلي از مشورت با زنان منع كرده است ولي مراد مصداق خاصي است كه در آن زمان بوده. رواياتي كه از زبان حضرت اميرالمؤمنين درباره مشورت نكردن با زنان نقل شده، اشاره
به زني دارد كه بر ضد حكومت قيام كرد و جنگ جمل را به راه انداخت.
بعضي از رواياتي كه از مشورت با زنان منع كرده، مراد مشورت در همه كارها نيست، بلكه مشورت در كارهايي است كه مي بايست مخفي بماند وافشا نشود؛ زيرا معمولاً اگر سخني به زن گفته شد، براي ديگران نقل مي كند. مانند اين حديث: النساء لايشاورن في النجوي در راز با زنان مشورت نمي شود{M(كافي، ج 5، ص 518).
در برخي از روايات نهي از مشورت با زن براي آن است كه عواطف و احساسات در زن ها قوي است و گاهي به هنگام مشورت، عاطفه و احساس بر آنان چيره شده كه بايد با تعقل و تدبر با اين موارد برخورد شود.
شايد در رواياتي كه اشاره دارد پيامبر اكرم پيش از رفتن به جنگ با همسران خود مشورت مي كرد، پس با آن مخالفت مي كرد از اين گروه باشد.
از مطالب گذشته روشن شد كه مشورت به طور كلي با زنان منع نشده است، چنان كه در روايتي از اميرالمؤمنين(ع) مشخص شده است كه با چه زناني مي توان مشورت كرد اياك و مشاورة النساء الا من جرّبت بكمال عقلها با زناني كه كمال عقل آن را تجربه كرده اي مشورت كن{M(كراجكي، كنزالفوائد، قم، مكتبة المصطفوي، ص 177).
همچنين از آيات قرآن استفاده مي شود مشورت در امور خانواده و فرزندان با زنان كه تجربه مناسب در آن زمينه دارند امري پسنديده است فان ارادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما (بقره، آيه 233).
* حقوق و تكاليف زن: در قرآن به تفصيل درباره آن آياتي وارد شده است و مفسران و محققان درباره آن به تفصيل سخن
گفته اند؛ ازاين رو از بررسي يكايك آن احكام صرف نظر كرده و به تذكر دو نكته مهم بسنده مي كنيم.
1- بيشتر غربي ها و به تبع آنان دگرانديشان، بين زن و مرد مسأله مساوات را مطرح مي كنند و هر دو را به تمام صحنه ها، جنگ، سياست و... مي كشانند. اما اسلام در مقابل، عدالت ميان زن و مرد را پيشنهاد مي كند و با مساوات به مخالفت برمي خيزد، زيرا چه بسا كه مساوات بر ضد عدالت باشد و بسا كه با سرشت آنان ناهماهنگ باشد.
2- ملاك هاي كمي در كار نظام سازي و برنامه ريزي هميشه اشاره به ملاك هاي ارزشي ندارد، چنان كه در نظام طبيعي فزوني حجم خاك دليلي بر ارزش آن از انواع ناياب نيست.
در نظام قانون گذاري و ساماندهي امور اجتماعي نيز ميان حجم و ارقام و عناصر مادي يك پديده با ارزش گذاري كيفي آن نسبت هاي مساوي رعايت نمي شود، چه بسا صدها ساعت كار كارگر به منزله يك ساعت وقت كارشناس مجرب ارزش گذاري مادي شود ولي اين تفاوت نشانه ارزش ذاتي كارشناس نيست.
در سيستم قانون گذاري و تنظيم روابط طولي و عرضي جامعه انسان نيز، كثرت ها و تقدم ها، نشانه ارزش گذاري مطلق نيست، بنابراين اگر ميراث زن كمتر از مرد دانسته شده يا شهادت دو زن برابر با شهادت و گواهي يك مرد به حساب آمده و... به اين معنا نيست كه قرآن خواسته است با اين گونه ارقام و اعداد مرد را ارجمند و زن را كوچك شمارد، بلكه اين امور تعيين كننده مناسبات و شرايط اجتماعي زن و مرد است.
مردانه بودن گفتمان قرآني: براي مردانه بودن گفتمان قرآني فلسفه هاي متعددي بيان شده است. شايد مهمترين و بهترين آنها اين باشد كه اين نوع
گفتمان معلول حضور فعال مردان در صحنه زندگي اجتماعي است به اين معنا كه از آغاز نزول، حتي پيش از آن، و تاكنون زندگي اجتماعي در ابعاد مختلف اقتصادي، نظامي، اداري و فرهنگي با تلاش و تكاپوي مردان شكل گرفته است.
در چنين وضعيتي طبيعي است كه وقتي قرآن از صحنه هاي زندگي بشر در گذشته گزارش مي كند، محور سخن او جلوه هاي زندگي مردان باشد يا وقتي به رويدادهاي زمان نزول مي پردازد روي سخن با كسي باشد كه ميدان دار، زندگي اجتماعي است و به تبع آن زنان نيز شمول آن احكام خواهند بود.
پاداش اخروي نيز چه به لحاظ نوع و چه به لحاظ عامل بهره مند، تابع و نتيجه عملكرد دنيوي است؛ يعني هر كس هر چه كرده است پاداش مي گيرد. بنابراين اگر بپذيريم كه مردان در دنيا حضور بيشتر و چشم گيرتري در صحنه عمل و زندگي داشته و بازيگر نقش در اين زمينه بوده اند طبيعي است كه وقتي از پاداش عمل سخن به ميان مي آيد توجه به مردان بيشتر از زنان صورت بگيرد. اما در هر صورت، هر كس پاداش عمل خود را خواهد داشت و ميان زن و مرد فرقي نيست.
فاستجاب لهم ربهم اني لااضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي (آل عمران، آيه 195).
و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة ولا يظلمون نقيرا (نساء، آيه 124).
شاهد بر مطلب ياد شده اين است كه نه تنها پاداش هاي اخروي بلكه كيفرهاي اخروي نيز براي مردان مطرح گرديده و آياتي كه از عذاب هاي جهنم سخن مي گويد همه خطاب به مردان است.
اين نشان مي دهد كه توجه به مردان نه به
لحاظ جانبداري يا ارزش دهي به آنان است بلكه براساس عينيت و واقعيت فعال بودن آنان در عرصه زندگي بوده است. اين مطلب را به بيان ديگري نيز مي توان توضيح داد و آن اين كه طبق بيان قرآن انسان ها در برابر وحي به سه گروه مؤمن، منافق و كافر تقسيم مي شوند.
معمولاً منافقان و كافران به لحاظ نوع كارهايي كه از آنها گزارش مي شود مردان بوده اند ازاين رو كيفرهاي اخروي كه مطرح مي شود خطاب به آنان است. در مؤمنان نيز نيمه مذكر مورد توجه قرار مي گيرد و نعمت ه ايي كه مطلوب آنان است بيان مي شود تا نتيجه عمل به رخ گروه مقابل يعني كافران و منافقان بكشد.
براي آگاهي بيشتر ر.ك:
1- دايرة المعارف تشيع
2- مجله پژوهش هاي قرآني، شماره 26 - 25
3- كتاب نقد، شماره 12
4- زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي
«خوشبختي و موفقيت شما را از خداوند بزرگ خواستاريم»
ديگر اينكه برخي از آيه 223 بقره سوء استفاده مي كنند و سعي در القاء اين شبهه دارند كه اسلام حقوق زن را ناديده گرفته و به نوعي اراده و انسانيت را در روابط زناشويي هم از وي گرفته است در حالي كه در دموكراسي چنين نيست؟ لطفا در مورد تفسير اين آيه و رفع شبهه توضيح دهيد؟
نگاهي به شأن نزول آيه و تفسير آن و ديدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن مي كند كه اين آيه - برخلاف پندار برخي - از آياتي است كه ارزش زن و جايگاه اجتماعي او را بيان مي كند.
خانواده از ديدگاه غرب:
غرب، پس از رنسانس و به ويژه با ظهور «ليبراليسم»، «اومانيسم» و «فيمينيسم» نهاد خانواده را به مرور ناديده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومي و تضعيف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخي از دانشمندان آنان كه به فيمينيسم دامن مي زنند، روابط خانوادگي نتيجه اي جز زير سلطه رفتن زنان ندارد. از اين رو آنان نظريه «زوج آزاد» را آسان ترين راه براي رهايي زن از اين سلطه دانسته اند.
نظريه زوج آزاد، نوعي هم زيستي مشترك ميان زن و مرد است كه بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي بر عهده دو طرف نمي آيد؛ بلكه تنها پاسخي به نيازهاي جنسي بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقي و وجوه عاطفي آن است.
براساس اين بينش هدف اصلي از روابط زناشويي، ارضاي غرايز جنسي زن و مرد است و فعاليت زايشي زنان ناديده انگاشته مي شود. آنان تكثير نسل را روند حيواني مي دانند تا عملي انساني و چون سرشت انساني را
ندارد، كار زايشي، بلكه از طريق كار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند كار زنان ممكن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما كاملا تاريخي است. از اين رو است كه زن ها و مردها در غرب در عين تشكيل خانواده، با مردها و زنان ديگر رابطه برقرار مي كنند و معمولا زن در آن جوامع نقشي جز بازيچه و عروسك ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤيد اين نظريه است(1).
خانواده از ديدگاه اسلام:
از نظر اسلام، زناشويي، يك نظم اجتماعي است كه مانع روابط نامنظم و بي قاعده اجتماعي (روابط بي قاعده و آزاد دو جنس) و پيامدهاي ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شيوع پيامدهاي جنسي و مشكلات ديگر اجتماعي مي شود.
در اسلام، زناشويي عمل عبادت آميز و مقدس به شمار آمده است كه بنا بر حديث پيامبر اكرم: «من تزوج احرز نصف دينه»(2) مي تواند نصف ايمان جوان را از دستبرد شيطان حفظ كند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه، پرورش روحي و فكري فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ايجاد آرامش رواني و هدايت غريزه و نياز جنسي است(3).
تفسير آيه:
در آيه شريفه 223 سوره بقره چند نكته آمده است:
1. تشبيه زنان به مزرعه؛
2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان يا از هر مكان يا در هر مكان (بنا بر اختلاف تفاسير)؛
3. هدف از آميزش (پرورش فرزندان صالح و نيك) «قدموا لانفسكم»؛
4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نكردن از حدود و قوانين شرعي حتي در روابط زناشويي؛
تشبيه زنان به مزرعه، ممكن است براي برخي سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمي از نوع بشر
چنين بياني كرده است، در حالي كه نكته باريكي در اين تشبيه نهفته است و در حقيقت قرآن كريم مي خواهد با اين بيان ضرورت وجود زن در اجتماع انساني را مجسم كند كه زن يك وسيله ارضاي شهوت ها نيست؛ بلكه وسيله اي براي حفظ حيات نوع بشر! همان طور كه انسان براي ادامه زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون كشت و زرع مواد غذايي، حيات او تأمين نمي شود، همچنين براي ادامه نوع خود نيز نيازمند به وجود زن است(4).
علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند: «حاصل معناي آيه اين است كه: موقعيت زنان در جامعه انساني همانند زراعتي است كه آدمي براي تحصيل غذايي كه مايه حفظ زندگاني و بقاء آن است و نيز براي ابقاء تخم بدان احتياج دارد. همچنين جامعه انساني براي دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زيرا خداوند متعال تكون انسان و مصور شدن او را به اين صورت در طبيعت رحم قرار داده و طبيعت مردان را كه جزيي از آن ماده اصلي در ايشان است مايل به زنان فرموده و ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني برقرار كرده است»(5).
به اين واقعيت نه تنها مفسران مسلمان، بلكه فلاسفه غرب نيز اعتراف كرده اند. ويل دورانت در كتاب «لذات فلسفه» مي نويسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعي و سطحي است و حتمي و ناگزير نيست. طبيعت و آزمايشگاه ها هر دو زايد بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. اين يك حقيقت تلخ است كه در انواع حيوان اصل و اساس ماده است
و مرد فرع و تابع است. در نمايش بزرگ توالد كه محور حيات است، عمل نر حقير است و فقط سياهي لشكر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگي و از روي حيرت در كنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است كه مي فهمد زن از او به نوع نزديك تر و وابسته است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدريج در مي يابد كه چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ سامري را مي پرستيدند»(6).
حاصل آن كه از تشبيه زن به مزرعه چند نكته مهم فهيمده مي شود:
1. از تعبير حرث، فهميده مي شود كه ارتباط مردان با زنان در اشباع غريزه منحصر نيست؛ بلكه ارتباط تنگا تنگ زمينه و محصول عمل را دارد. همان گونه كه دنيا مقدمه آخرت است. زنان نيز به نوع بشر بقاء مي دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان مي يابد. هم چنان كه اين نكته را اҠذيل آيه «قدموا لانفسكم» فهميده مي شود.
2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب مزرعه مناسب است و انتخاب بذر نيز شرط توليد بهتر است.
3. بذر و زمين هر دو در توليد، نقش مهمي دارند و زن و مرد بيشتر در نسل آينده نقش دارند.
4. هدف مقدس به هر كاري قداست مي دهد. اگر هدف آميزش ذخيره روز قيامت باشد آن نيز رنگ الهي مي گيرد.
5. زن نه كالا است و نه منشأ «تاريكي» بلكه او بنيان گذار آبادي ها و سرمايه گذار
تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است(7).
در واقع اين آيه سخن پندار آناني را كه زن را تنها بازيچه و وسيله هوس بازي مي دانند باطل كرده است و ارزش واقعي زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فكري و روحي فرزندان دانسته است.
بخش دوم آيه نيز، جواز مطلق استمتاع را از همسر مي فهماند برخلاف برخي اديان كه قيدهايي را براي اين امر قرار داده بودند. چرا كه اگر «اني» در آيه زمانيه باشد، توسعه زماني مسأله آميزش جنسي را بيان مي كند؛ يعني در هر ساعتي از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد، توسعه در مكان را مي فهماند؛ يعني در هر مكان كه خواستيد در آييد(8).
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب دو همسر مي توانند هرگونه و در هر زمان و مكان، از لذت جنسي بهره بگيرند.
شايد اين پرسش به ذهن خطور كند كه چرا در اين مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنين خطابي ندارند و تابع هوس هاي مردان قرار گرفته اند؟
پاسخ با توجه به دو نكته زير روشن مي شود:
1. با توجه به شأن نزول آيه كه در مورد استمتاع مرد از زن و نفي برخي قيدهايي كه بعضي اديان گذاشته بودند، مي باشد(9) مخاطب بودن مردان بديهي است و از اين خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آميزش فهميده نمي شود.
2. اساسا قرآن كريم به خاطر حفظ حيا و عفت زن چنين خطاب هايي را به زنان نمي كند، هم چنان كه براي مردها پاداش حورالعين
ذكر شد؛ اما براي زنان چنين پاداشي به صراحت نيامده است و از اين، وجودنداشتن چنين پاداشي براي زنان استنباط نمي شود. حاصل آن كه توجه به صدر و ذيل آيه كه زن به عنوان مزرعه و هدف از آميزش و روابط زناشويي تربيت فرزند صالح دانسته شده، معلوم مي شود كه اسلام زن را به عنوان طفيلي ندانسته و انسانيت را در روابط زناشويي و آميزش ملاك قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقيده برخي كه هدف از روابط زناشويي و آميزش را ارضاي غريزه هاي جنسي - همانند حيوانات - پنداشته و براي زن ارزشي جز كالا قائل نيستند و از آنان استفاده ابزاري براي تبليغات و مايكن ها مي كنند.
پي نوشت ها:
1. فصلنامه كتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فيمينيزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني.
2. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسين.
3. زن، خانواده و اسلام، سيد محمد خامنه اي، همان، ص 96.
4. آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 96.
5. علامه طباطبايي، الميزان، دفتر نشر اسلامي، ج 2، ص 212.
6. ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، نشر انديشه، چاپ چهارم، ص 139.
7. ر.ك: قرائتي، محسن، تفسير نور، ذيل آيه 223 سوره بقره.
8. سيدعلي اكبر قرشي، قاموس قرآن، مدخل «اني».
9. طبرسي، مجمع البيان، منشورات دار مكتبه الحياه، ج 1، ص 215.
آيا مي شود يك دختر عارف و عاشق خدا شود؟
در رسيدن به كمالات عالي انساني بين زن و مرد فرقي نمي باشد، همان گونه كه مردان مي توانند عشق معنوي داشته باشند زنان هم مي توانند داراي عشق معنوي باشند. عشق در نهاد همه افراد بشر گذاشته شده است و تمام انسان ها عاشقند بدون هيچ فرقي بين زن ومرد.
آيات و روايات زيادي تساوي سالكان وصول به عشق حقيقي و حيات روحاني را در زن و مرد به اثبات مي رساند من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن، فلنحيينه حيوة طيبه... ؛ هر كس عمل صالحي انجام دهد مرد باشد يا زن در حالي كه مؤمن هم باشد حتما او را با حيات پاكيزه احياء و زنده مي كنيم{M»، (نحل، آيه97).
اولاً، اين آيه شريفه تصريح دارد كه در اين باب بين زن و مرد هيچ فرقي نيست.
ثانيا، حيات طيبه متفرع بر عمل صالح و ايمان شده است و اين خود نكته اي است كه به ما مي فهماند اين حيات طيبه حيات معنوي و زندگي روحاني (و عشق ملكوتي) است وگرنه لزومي نداشت متفرع بر عمل صالح و ايمان شود زيرا بسياري از كفار و فساق بهترين حياتمادي و زندگي مرفه و به ظاهر پاكيزه را دارند.
ثالثا، فلنحيينه در ادبيات عرب متكلم مع الغير از باب افعال است مصدر آن احياء مي باشد يعني زنده كردن و حيات بخشيدن و اين خود دليل ديگري است كه اين حيات طيبه حيات مادي نيست زيرا انسان ها قبل از اين كه عمل صالح انجام دهند و ايمان آورند زنده بودند وحيات مادي داشتند و حيات مادي آنان متفرع بر عمل صالح و ايمان نبود
پس اين احياء و زنده كردن به حيات طيبه كه متفرع بر عمل صالح و ايمان است قطعا احياء به حيات معنوي است نه حيات مادي و در واصل گشتن به اين حيات معنوي هيچ فرقي بين مرد و زن گذاشته نشدهاست. خداوند تعالي در قسمتي از حديث معراج مي فرمايد: فمن عمل برضاي الزمه ثلاث خصال... فاذا احبني احببته و حببته الي خلقي وافتح عين قلبه الي جلالي وعظمتي، فلا اخفي عليه علم خاصة خلقي ؛ هر كس به رضاي من عمل كند سه خصلت را برايش حتم مي شمرم... (تا اين كه در ادامهمي فرمايد) هرگاه به من محبت (و عشق) ورزد من هم به او محبت مي ورزم و محبوب مخلوقاتم قرارش مي دهم و چشم قلبش را به روي جلال و عظمتخود مي گشايم و علم ويژه خلق خود (و سر باطني مخلوقاتم) را از او پنهان نمي دارم (و به باطن افراد آگاهش مي سازم){M، (حديث معراج، ارشادالقلوب ديلمي، به نقل از الوافي، ملا محسن فيض كاشاني).
كسي كه چنين مقامي را حائز گردد قطعا عارف مي باشد و اين اثر بزرگ فقط متفرع بر اين است كه انسان محبت و عشق فطري دل را براي حضرت دوست بپروراند و آن عشق نهاني بالفعل را صرف معشوق حقيقي كند نه به دنبال معشوقكان سراب صفتبدود.
در اين حديث شريف هم هيچ فرقي بين مرد و زن نمي گذارد، بنابراين هيچ تفاوتي بين عشق در زن و مرد نيست گوي و ميدان براي هر دو آماده است و زنان هم مثل مردان مي توانند با عشق و محبت خدا به مدارج و مراحل بالاي كمال برسند.
براي آگاهي بيشتر ر.ك:
1- خودشناسي براي خودسازي محمد تقي
مصباح يزدي
2- راه خودسازي جوانان سيد محمد تقي قادري
3- زن در آيينه جمال و جلال جوادي آملي
«عشق» نام گياهي است كه در فارسي آن را «پيچك» خوانند (علفي كه اطراف بوته هاي انگور و... مي پيچد و چه بسا آن را از كار انداخته و خشك مي كند) و چون شوق موكد نيز شايق را چنان مجذوب معشوق مي گرداند كه ديگر خودي نمي بيند و فاني مي شود، آن رااصطلاحا «عشق» گويند. بنابراين در عشق دوگانگي نيست و عاشق جز معشوق و معبود نمي بيند و نمي شناسد و مانند پروانه اي است كه درپرتو شمع فروزان محبوب، خود را مي سوزاند. به تعبير امام راحل (ره):
فرق عشق حقيقي با عشق هاي مجازي آن است كه در دومي دلباخته را هوس جز كام برگرفتن نيست و در واقع او عاشق خويش و در بند نفس خود مي باشد، اما در عشق حقيقي خودي نيست و تنها ذات محبوب است و بس:
عاشقان روي او را، خانه و كاشانه نيست
Eمرغ بال و پر شكسته، فكر باغ و لانه نيست
گر اسير روي اويي نيست شو، پروانه شو
Eپاي بند ملك هستي در خور پروانه نيست
مست شو، ديوانه شو، از خويشتن بيگانه شو
Eآشنا با دوست راهش غير اين بيگانه نيست
(امام خميني «ره») اما اين كه چنين عشقي چگونه حاصل مي شود؟ بايد گفت: ريشه اين عشق در نهاد و فطرت هر كس نهفته
عاشق روي توأم اي گل بي مثل و مثال
Eبه خدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا
است. زيرا انسان ذاتا عاشق كمال و جمال است و در هر جا جمال و كمالي تشخيص داد، به سمت آن مي گرود. ليكن غالبا كمالات ناقص را مي يابد و دلباختگي وسرسپردگي در برابر آن، حجاب رؤيت جمال و كمال مطلق مي شود. ولي آن كس كه ذات جميل علي الاطلاق و كمال مطلقه را بشناسد، به ديگري دل نخواهد سپرد و جز بدو نخواهد انديشيد. بنابراين اولين توشه اين راه معرفت است و معرفت پروردگار از سويي با مطالعه و تدبر و تفكرو از سوي ديگر با پالايش نفس از رذايل و عبوديت و اطاعت كامل از احكام شريعت ميسر است. ازاين رو بايد دانست كه راه دراز و پر خطري پيش روست. به قول حافظ:
از طرف ديگر سالك سبيل حق، نيازمند توفيق و دستگيري و مراقبت است. ازاين رو بر چند نكته تاكيد مي شود:
الا يا ايها الساقي ادركأسا و ناولها
Eكه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
1- التزام به احكام شريعت در همه مراحل،
2- همراهي با استاد،
3- پالايش نفس از رذايل،
4- استعانت از خدا و توسل به اهل بيت(ع)،
5- عزم و اراده قوي و پايدار.
(حافظ) رسيدن به مقام محبت و عشق الهي مراحل و منازلي را مي طلبد كه تا مراحل اوليه طي نشود و آثار آن ظاهر نگردد مراحل بعدي مؤثر و نتيجه بخش نيست ازاين رو بايد پله پله باشد و عجله در اين راه بسيار خطرناك است.
جناب عشق را درگه بسي بالاتر از عقل است
Eكسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
(حافظ) اولين و اساسي ترين راه كسب محبت و عشق الهي، طاعت و بندگي مي باشد. واجبات و عبادات شرعي وقتي خالصانه انجام گيرند به انسان صفا مي بخشند مشروط بر اين كه گناهان و معاصي به طور كلي ترك شوند هر اندازه انسان بيشتر مراقب خود باشد كه گناه نكند و آينهدل را با زنگار گناه تيره نسازد، بيشتر با عبادات خود به دل صفا مي بخشد. انجام واجبات و ترك محرمات قوام و ركن طاعت و بندگي و سرسپردگي به معشوق مي باشد، بنابراين راه عشق را بايد از راه عمل به دستورات شرع مقدس شروع كرد. شرع مقدس دوام و پايداري راه عشق راتأمين مي كند زيرا:
طريق عشق پرآشوب و فتنه است! عادل
Eبيفتد آن كه در اين راه با شتاب رود
«عشق نبود عاقبت ننگي بود»
راه شريعت جدا شدن از رنگ هاي غيرخدايي است و سر پايداري آن هم همين است زيرا معشوقكان دروغين فقط چند صباحي فروغ دارند ولي دير يا زود افول و غروب مي كنند و اشباع گر عشق ژرف انسان نيستند.
راه شريعت مصداق حقيقي معشوق دل را وامي نمايد ازاين رو به مرور زمان آتش عشق را شعله ورتر مي سازد به جايي ميرسد كه:
و خلاصه عشق الهي يعني رها شدن از عشق اغيار و وقتي انسان رها مي شود كه شرايط بندگي را به جان بخرد. علي(ع) مي فرمايند: من قام بشرائط العبودية اهل للعتق ؛ هر كس شرايطبندگي را انجام دهد صلاحيت رهايي و آزادگي را دارد{M، (ميزان الحكمه، ج 6، روايت 11319).
وعده وصل چون شود نزديك
Eآتش عشق تيزتر گردد
براي آگاهي بيشتر ر.ك: فطرت، شهيد مطهري
و نيز عبادت عاشقانه، استاد كريم محمود حقيقي.{J
آيا زنان تا اين حد بايد از نظر اسلام در محدوديت باشند؟
به دليل مرتبط بودن سؤالات چهارگانه (5، 7، 8 و 9) پاسخ آنها را در امور ذيل پي مي گيريم:
معرفي و تفسير يك موجود از موجودات جهان در گرو شناخت كل نظام هستي است زيرا نظام هستي به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و در حال حركت به سوي كمال مطرح است.
نظام هستي، نظام احسن و اكمل است ولي هيچ موجودي را نبايد جداي از كل آفرينش تفسير كرد.
مسأله جنسيت در نظام هستي، سريان دارد، ذكوريت و انوثيت مخصوص انسان نيست؛ بلكه در تمامي موجودات آفرينش حتي جمادات، گياهان، حيوانات وجود دارد. اتم ها و الكترونها نيز بر گرد هسته مركزي با همان خصوصيت جنسيت و زوجيت مي چرخند.
زن نيز مانند مرد مي تواند مراحل عاليه كمال را طي كند.
جايگاه زن در منطق وحي، بسيار بلند و بالاست و در قرآن از آفرينش زنان به عنوان «آيات الهي» ياد شده است «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا»(1)
زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالي است، زن تجليگاه جمال الهي خداوند رب العالمين است يعني مربّي و هدايت كننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نيز مربّي و هدايت كننده فرد و جامعه است.
خداوند لطيف است، زن نيز مظهر لطف الهي و لطيف است به همين جهت انجام كارهاي سنگين و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند: «نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مباركاتٍ، مُفليّاتٍ»؛ چه خوب فرزنداني هستند، دختران زيرا آنان، موجوداتي لطيف و ظريف هستند (در آفرينش آنان نهايت حكمت و
ظرافت و لطافت بكار برده شده است)».(2)
(مجهّزات) يعني زنها براي مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) يعني زنها انيس هاي خوبي هستند و موجب انس و آرامش اند (مباركات) يعني مايه بركت خانواده و اجتماع هستند.
براي دستيابي به جامعه ايده آل و برجسته شدن نقش زنان رعايت قوانين اسلام، ايجاد سازمان هاي حمايتي زنان و شناختن حقوق مدني آنان در امر ازدواج، خانواده، گزينش شغل و آزادي بيان، تربيت فرزند، پيشگيري از افسردگي و اضطراب، بهداشت روح و روان، امري ضروري است.
اگر نگرش هاي اسلام نسبت به مسايل زنان به خوبي مورد پژوهش و اجرا قرار گيرد زنان به حقوق مطلوب و آرماني خويش خواهند رسيد.
نگرش مثبت دين به زنان و كمك در بارور كردن آنان و بستر سازي جهت رشد و پرورش علم و ايمان آنان و تغيير نگرش برخي از مردان نسبت به زنان و همچنين تغييرات اساسي در ساختار فرهنگ ها و سنت هاي غير اسلامي مي تواند زمينه هاي احقاق حقوق زنان را فراهم سازد.
روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاري بر مي گردد. در پاسخ بايد به ملاك هاي جعل يك حكم يا وضع قوانين توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقي بين زن يا مرد بايد به اين ملاك ها توجه بيشتر نمود كه آيا بي ملاك است و يا آنكه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آيا ما با عقل خود مي توانيم همه آنچه كه به صلاح ماست و يا براي ما ايجاد مفسده مي كند تشخيص بدهيم و يا آنكه عاقلانه ترين راه اين است كه به دامن وحي پناه ببريم: آيا در همه جا تساوي؛ بلكه تشابه حقوقي آنگونه كه جنبش به ظاهر
طرفداري از زنان (فمينيسم) ادعا مي كنند، خوب است و يا آنكه، اين ادعاي خوش سيما، باطني ويرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما مي پردازيم.
يكي در ارتباط با صفات و ويژگي هاي لازم قانونگذار صالح و ديگري بحث تشابه حقوقي زن و مرد.
الف. نظام حقوقي اسلام مشحون از مسائل و احكام اجتماعي يا فردي شرعي است. اسلام، عقل را يكي از منابع استنباط احكام شرعي دانسته و به تلازم بين حكم عقل و شرع، قايل است، اما در عين حال قانون شايسته، قانوني است كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و اين متوقف بر شناخت كامل از تمام ابعاد جسمي و روحي و نيازها، غرائز و استعدادها و كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن داشته باشند و حال آنكه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكري، جهل بشري بيشتر مكشوف مي گردد و لذا قوانين بشري، همواره دستخوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا مي دانست و «آنيشتاين» تصريح مي كرد به اينكه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حلّ و كشف كامل اين معمّا خيلي دور است، تازه آيا چنين حلّي براي او وجود داشته باشد يا نه؟»(3).
اما تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است، (سوره سبأ، آيه 3). و احكام و معارف اسلامي مؤيّد عقل و يافته هاي علمي است و در ستيز با آنها نيست گرچه
به دليل قصور علم و عقل، احكام ديني احيانا فراتر از دسترس علم و دين باشد با تأكيد بر اينكه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّيات و تمنيات مادي انسان منحصرنمي گردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طرّاحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتي با ناظربودن آن به دنيا و آخرت (نه فقط دنيا) ندارد؛ بلكه ملازم با آن نيز هست. عقل به طور قطعي حكم مي كند كه تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم زيرا:
يكم. انسان، به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را بدقّت و كمال نمي شناسد و در انسان شناسي و جهان شناسي، مجهولات بسيار دارد.
دوم. در وضع قوانين نمي تواند كاملاً عاري از انواع خودخواهي باشند لذا صلاحيت تامّ اخلاقي براي اين كار محرز نبوده و معلوم نيست تا كجا عدالت را مي شناسد و آن را حتّي عليه خود رعايت خواهد كرد.
سوم. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نمي توان ناديده گرفت.
و بالاخره با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از راهنمايي كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، آن است كه معقول و انساني و مبتني بر وحي و آورده هاي ديني باشد(4) و لذا قرآن كريم مي فرمايد: «و مَن احسن من اللّه حكما لقوم يوقنون».(5)
دستگاه «حق تكليف» اسلامي، ناظر به مصالح و مفاسد واقعي است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا تابع اوضاع و شرايط تغيير مي يابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغيّر
تقسيم شده و با مكانيسم هاي خاصي كه شرع مقدس، پيش بيني كرده بويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت را امضاء نموده است.
تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد!
يكي از محوري ترين آرمان هاي فمنيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بين حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت ميل» در كتاب فرمانبرداري زنان (subjection of wemen The) مي نويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است. اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود.»(6)
مونيك ويتيگ (Monique Wittig) يكي از معروفترين صاحب نظران راديكال فمنيست در سال 1979) در مقاله اي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نمي آيد» مي نويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليّات، كاريكاتورها و ساخته هاي فرهنگي نيست، زنان يك طبقه اند، زن نيز مانند فرد مقوله اي سياسي و اقتصادي است نه مقوله اي ابدي... بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است»(7)
سوسيال فمنيست ها نيز با تعميم اين شعار راديكال فمنيست ها كه «امر شخصي، سياسي است Personal is Politicalبه اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي / خصوصي، پديده اي است كه اساساً جنبه تجويزي و تحميلي داشته و در قرن نوزدهم به شيوه هاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان بكار مي رفت.(8)
مضامين شاخص نظريه هاي نابرابري جنسي، اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيت هاي متفاوتي قرار گرفته اند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است. ديگر اينكه هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگي هاي فطري شان با مردان تفاوت دارند اما اين تفاوت طبيعي
اهميتي ندارد تا بتوان آنرا مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار داد. بر همين اساس، فمنيست هاي ليبرال براي فعاليت هاي خصوصي و بي اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشي قائل نيستند و معتقدند كه مردان از بيشترين پاداش هاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود مي برند و مانع راه يابي زنان در عرصه فعاليت هاي عمومي كه منبع بزرگترين پاداش هاي اجتماعي است مي شوند.(9)
نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن»
به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناء آن بر مصالح و مفاسد نفس الأمري است نه بر آراء و اميال مردم و لذا نظام حقوقي مطلوب بايد با توجه به واقعيات زيست شناختي و روان شناختي و جامعه شناختي، همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد، در تعيين حقوق و تكاليف بايد در نظر گرفتن موارد اشتراكي، حقوق و تكاليف مشترك، و در موارد متفاوت هرگاه تفاوت ها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود، حقوق و تكاليف متمايز جعل شود.
اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن
اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن هاي پيشين غرب و شرق گذشته است، علي الاصول، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از:
1. تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن، (نساء، آيه 1، شوري، آيه 11، حجرات، آيه 13، اعراف، آيه 189 و...).
2. تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت، (نساء، آيه 124، نحل، آيه 97، توبه، آيه 72، احزاب، آيه 35).
3. تساوي در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان، (توبه
67 و 68، نور، آيه 26، آل عمران، آيه 43 و...).
4. اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليت ها، گرچه به لحاظ فرهنگ محاوره هاي احيانا به صيغه مذكر بيان شده اند، (بقره، آيه 183، نور، آيات 2، 31، 32؛ مائده، آيه 38 و...).
5. استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت، (ممتحنه، آيات 12، 10 و...).
6. استقلال اقتصادي زنان، حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمي دانست، (نساء، آيه 33).
7. برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران،؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليت هايش احيانا بيشتر است، (عنكبوت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23 و 24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151، نساء، آيه 36؛ لقمان، آيات 15 و14؛ احقاف، آيه 15) و ده ها مورد ديگر.
تفاوت هاي ساختاري زن و مرد
اين بحث، سابقه اي حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوت ها را كمّي دانسته و مدّعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند و از همان اختياراتي بهره مند گردند كه مردان بهره مند مي گردند. بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت و وظايفي را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته، در قسمت هاي زيادي با هم تفاوت اصولي دارد.(10)
پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است مي گويد:
«دنياي مرد با دنياي زن بكلّي فرق مي كند، اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد از اين روست... زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند، زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، بطور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آنها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن و مرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...».(11)
خانم «كليودالسون» مي گويد: «به عنوان يك زن روان شناس، بزرگترين علاقه ام مطالعه روحيه مردهاست. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد بعمل آورم، به اين نتيجه رسيده ام... خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند؛ بلكه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها، (اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مي گويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند. و لازمه بقاء نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است).(12) فقط احساسات شديد آنهاست. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده بهتري هستند، بهتر هدايت مي كنند، پس برتري روحي مردان بر
زنان، «برتري» به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل كه جامع آنها تقوي است، مشخص مي شود «چيزي است كه طراح آن طبيعت مي باشد، هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود، خانم ها به علّت اينكه حسّاس تر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند... كارهائي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...».(13)
«اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوت هاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد بر اساس داده هاي روان شناسي مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و بيشتر مشاغلي را مي پرستند كه نيازي به جابجا شدن در آنها نباشد و يا كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند...».(14)
دكتر «الكسيس كارل» با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، مي گويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مي كنند كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليت هاي يكساني به عهده گيرند... زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند...».(15)
ملاك تفاوت هاي
تشريعي ميان زن و مرد
با توجه به برخي تفاوت هاي تكويني زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روان شناسي است، و نيز فطري بودن آن به نحوي كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد (نه تعليمات فرهنگي كه قابل زوال باشد) و لذا در طول تاريخ اين واقعيت بچشم مي خورد و مقطعي و منطقه اي نبوده است، اينك سؤال اين است اين اختلافات به چه ملاك، منشأ برخي تفاوت هاي اجتماعي و حقوقي مي شود؟ همه انسانها با هم تفاوت هائي دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد تأمين نمي شود؛ زيرا تشريع بايد مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الأمري باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوت ها تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف مي شود و اين امر بحكم «ضرورت بالقياس» است يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي متناسب با واقعيت ها باشد و رعايت گردد سعادت فرد و جامعه حاصل مي شود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي بوده و كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوت هائي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي مي شود، عبارتند از آن اختلافات تكويني كه داراي سه ويژگي ذيل است:
1. دوام و ثبات از
آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون.
2. عموميت آن در قشر نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت كلّي بودن قانون.
قانون، براي نوع افراد جامعه وضع مي شود نه افراد معدود. اصولاً قانونگذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست. البته در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسياري از تفاوت هاي تكويني كه روانشناسان يا فيزيولوژيست ها و... بر شمردند بطور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد لكن نوعا چنين است كه مثلاً زنها، احساساتي تر هستند و قانون براي نوع افراد وضع مي شود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه همان خصلت نوعي، علّت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف، قانون ديگري وضع مي شود و الاّ با تعبير «حكمت» مي گوئيم، حكمت وضع فلان قانون اين است لذا در موارد فقد شرايط، انتفاء يا تغيير حكم را اقتضاء نمي كند.
3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه، ضروري است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيري در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً بر اساس بازده كار باشد ما نمي توانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم، و لكن چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقّل بيشتر است و يا لازمه حضانت برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانونگذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است. همچنان كه در سنين خردسالي بويژه دختران نياز بيشتري به
عاطفه و سرپرستي محبت آميز و شيرخوردن دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر مي باشد. امّا در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادي بيشتري است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر مي افتد.
البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نمي توانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحي هستيم. اكثر تبيين ها در توجيه سرّ تفاوت احكام با استفاده از داده هاي مختلف علوم عقلي، روان شناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علّت. از قبيل تبيين حكم حجاب بر اساس اين كشف روانشناسي كه:
«آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پائين تر از مردان است يعني زنان به درد، حساس ترند در عوض مردان، بينائي بهتري دارند. مردان بالغ به محرّك هاي بينائي شهواني، حسّاسيت بيشتر دارند. زنان به محرّك هاي لمسي، حسّاسيت بيشتر دارند. اين تفاوت حساسيّت از همان اوائل و تحت تأثير «اندروژنها» شكل مي گيرد اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان بكار مي رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرّك هاي بينائي شهواني است...».(16)
«تساوي» آري، «تشابه» خير
قرآن كريم مي فرمايد: «خلقكم من نفسٍ واحدةٍ».(17)
رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند: «النّاس كلّهم سواء كأسنان المشط» يعني مردم اعم از زن و مرد مانند دندانه هاي شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، به هيچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نيست. زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني، برابرند اما آيا با توجه به تفاوت هاي موجود و غير
قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچگونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي در ميان باشد؟! تساوي، غير از تشابه است، تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي. اسلام هرگزا متياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست، البته با توجه به تلازم حق و تكليف ممكن است بدليل تكاليف بيشتري كه بر عهده مردان گذاشته است احيانا اختيارات بيشتري نيز قائل شده باشد. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آنها مخالف است.(18)
اينك به تبيين چند مورد از تفاوت هاي حقوقي زن و مرد كه به غلط محدوديت ناميده مي شود اشاره كنيم:
اول. حق طلاق
اينكه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار مي گيرد و از نظر مديريت جمعي قوي تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اينكه نوع مردان از نظر مديريت و انعطافپذيري كمتر در برابر احساسات خام قوي تر از خانم ها هستند، شكي نيست. به عبارت روشن تر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست:
1. حق طلاق به دست مرد باشد،
2. حق طلاق به دست زن باشد،
3. هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند،
4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد،
5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته
باشد.
فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است.
فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد.
فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كرده اند.
فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانم ها علاوه بر اينكه آمار طلاق را بالا مي برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم ها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز مي گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مي دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت هايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم ها مي گردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي مي شود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد.
اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اينكه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيس هايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.
دوم. ارث
مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده
در اسلام مورد توجه قرار داد.
ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:
1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.
2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.
3. اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اينكه:
الف. اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد،؛ بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.
ب. اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.
ج. علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست
كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.
ه. اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:
1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.
2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.
اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:
اولاً. چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.
ثانياً. در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ميراث ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث
زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند».(19)
براي آگاهي بيشتر ر.ك:
الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛
ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛
پ. كمالي، سيدعلي، قرآن و مقام زن؛
ت. مهرپور، حسين، بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛
ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1 ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي
ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛
ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛
خ. محمدرضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.
سوم. خروج از منزل با اجازه شوهر:
چرا زن مجبور است براي خروج از خانه از شوهرش اجازه بگيرد؟
به نظر مشهور فقها و به فتواي امام نيز اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه زن اجازه خروج از منزل را داشته باشد و نيازمند اذن و اجازه شوهر نباشد و يا اينكه عقد مبني بر اجازه خروج زن از منزل انجام شده باشد (مانند اينكه زن اشتغال به كار در خارج از منزل داشته و شوهر هم مي دانسته و مخالفت نكرده و عقد ازدواج هم در همين
اوضاع و احوال و با علم و آگاهي و توافق ضمني و يا صريح انجام بگيرد؛ در اين دو صورت (شرط ضمن عقد و عقد مبني براي جواز خروج زن) نيازمند اذن شوهر نيست و او نمي تواند از خروج زن ممانعت كند؛ مگر اينكه مفسده اي در بين باشد كه در اين صورت از باب ديگري و به خاطر حكم ديگري شوهر مي تواند جلوگيري كند. هم چنين اگر مردي حقوق اقتصادي زن را تأمين نكند و زن مجبور شود كه براي تأمين مخارج خود كار كند، خروج او از منزل براي كار جايز است. هم چنين است خروج زن براي هر امر لازم و واجب عقلي و شرعي، بنابراين نياز به اجازه شوهر در صورتي است كه هيچ ضرورت عقلي و شرعي در كار نباشد و اين حكم خود داراي فلسفه هاي متعددي مي باشد از جمله اينكه: زندگي خانوادگي اقتضائاتي دارند (از قبيل لزوم انضباط و نظم و كنترل صحيح و نيز تفاهم و علاقه و محبت و صميميت بين زن و شوهر و رعايت علايق و عواطف و احترام به يكديگر) و چه بسا خروج زن بدون رضايت شوهر از منزل مفاسدي داشته باشد و مشكلاتي ايجاد نمايد و يا حقي از شوهر ضايع شود و به استمرار و بقاي زندگي خانوادگي آسيب رساند. ازاين رو براي جلوگيري از اين گونه آسيب ها به زندگي مشترك، چنين حكمي قرار داده شده است و روشن است كه اين حكم به معناي مردسالاري نيست، زيرا اولاً مردسالاري واژه اي ابهام آميز است و به انحاي گوناگون قابل تصوير مي باشد. ثانياً از نظر اسلام، خود مرد نيز اجازه ندارد به ميل و هوي و هوس
و تمايلات خودش زندگي كند تا چه رسد به اينكه زن و فرزند تابع محض و بي چون و چراي او باشند؛ بلكه نظام خانواده در اسلام براساس حقوق و وظايف متقابل پايه ريزي شده و در آن هم مردسالاري و هم زن سالاري غلط است و آنچه صحيح است خداسالاري، دين سالاري، عقل سالاري و قانون سالاري است. بنابراين به طور خلاصه مردسالاري كه به معناي تسلط بي چون و چراي مردان به زنان است، در اسلام وجود ندارد. براساس نگرش اسلامي، هيچ انساني بر انسان ديگر تسلط ندارد و آدميان ملك حق تعالي هستند و اگر حقوقي براي فردي قرار داده شده باشد، به تناسب آن حقوق وظايفي نيز بر گردن او گذاشته مي شود؛ يعني، حقوق، همراه با تكليف و مسؤوليت و حقوق متقابل مي باشد.
در احكام شرعي نيز مشاهده مي شود كه در قبال حقوقي كه براي مرد قرار داده شده، تكاليفي (مانند مهريه و نفقه) نيز بر گردن او گذاشته شده است. گذشته از اين، حقوق مرد نيز محدود و مشروط است به اينكه موجب عسر و حرج و ضرر براي زن نباشد.
آري، اداره زندگي خانواده به عهده مرد است كه بايد براساس عقل و شرع خانواده را اداره كند؛ يعني، خانواده و زندگي خانواده نيز به ميل و اختيار او واگذار نشده است و او در اداره خانواده نيز محدود و مقيد به رعايت احكام شرع مي باشد، به علاوه مي دانيم كه انسان چه زن و چه مرد كامل خلق نشده است و هر كدام از زن و مرد نقايص و نارسايي ها و نيازهاي خود را دارند. در زندگي مشترك نيز، با تفاهم و همدلي مي توانند همديگر راكامل نمايند و هر
كدام در راه و مسير كمال و تعالي و خروج از نقصان و ضعف و نارسايي، نيازمند ديگري است: «انتم لباس لهن و هن لباس لكم»(20)
اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ سؤال پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله كه: «همسرت را چگونه يافتي؟». فرمود: «نعم العون علي طاعة اللّه»(21)؛ «خوب ياوري است بر طاعت و بندگي خدا (و مسير كمال و تعالي و ترقي و شكوفايي انساني)».
از طرفي حضرت زهرا فرموده است: «بهترين چيز براي زن آن است كه مرد بيگانه او را نبيند و...». اين سخن به معناي الزام و وجوب نيست؛ يعني، در عين حال كه خروج زن از منزل و حضور او در صحنه اجتماع با رعايت موازين و حدود شرعي جايز است؛ اما براي زنان بهتر آن است كه از اختلاط با مردان اجتناب كنند. وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام نيز گرچه به ضرورت در صحنه اجتماع و سياسيت حضور يافتند، اما بناي زندگي و روش ايشان در زندگي به اختلاط با مردان نبوده است.
در نگاه اول به نظر مي رسد كه اين گفتار بيشتر ناظر به جهات معنوي حيات زنان باشد؛ اما تجربه بشري نشان مي دهد كه اين مطلب درباره زندگي مادي و معيشتي و اجتماعي و خانوادگي زنان نيز صادق است؛ زيرا امروزه در دنياي غرب - كه ساليان درازي است كه اختلاط بين زن و مرد وجود دارد و راه ها و طرق گوناگون و متعدد و متنوع نيز براي ارتباط آزاد جنسي و ارضاي شهوات موجود است - با اين همه، زنان به شدت تحت آزار و استثمار جنسي مردان قرار دارند.(22)
پس در تجربه اجتماعي و تاريخي نيز ديده مي شود كه آزادي
ارتباط و اختلاط به نفع بانوان نبوده است. برخي از انديشمندان نيز با مطالعه احكام اسلام به اين نظر رسيده اند ه اسلام نوعي حيات و زندگي در داخل محيط خانواده و حمايت و تعالي زنان را در اين محيط خواهان است تا زنان در چارچوب زندگي خانوادگي و در منزل به كمالات و رشد و برطرف نمودن نيازها و شكوفايي انساني و تحقق وجودي و... نائل گردند. تجربه بشري نيز نشان مي دهد كه چنين زندگي و حياتي براي بانوان بهتر است. از طرف ديگر، اسلام چنان چتر حمايتي در قوانين خود براي زن ايجاد كرده كه او هيچ گاه براي تأمين نيازمندي هاي خود، نيازمند خروج از خانه نباشد و همواره مرد را موظف به تأمين او كرده است.
چهارم. شهادت زن
علت كاستي ارزش شهادت (گواهي) زنان از مردان چيست؟ مگر زن و مرد در اسلام از حقوق برابر برخوردار نيستند؟
در مورد نقص ارزش شهادت و گواهي زنان نسبت به مردان خوب است توجه داشته باشيد كه در آيين دادرسي اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل پذيرفته شده است، اگر چه در برخي موارد قدرت اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي زن پذيرفته است چه به طور مستقل و چه به طور مستقل و چه به طور مركب و آميخته. در اين موارد است كه معمولاً شهادت دو زن، برابر با شهادت يك مرد دانسته شده است «واستشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين، فرجل و امرائتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري»(23) و همين موجب برخي انتقادها و اعتراض ها شده
است، غافل از آنكه : اولاً، اسلام در زماني كه اصولاً براي زن چندان ارزشي قائل نبودند، شائن انساني قائل شده و شهادت و گواهي زن عادل را پذيرفته است. بنابراين اختلاف درجه تائثير و قدرت اثبات شهادت مرد و زن، همچون اختلاف ديه وارث آنان، جنبه ارزشي نداشته، بلكه مبتني بر واقعيات و حكمت هايي ديگر است كه غفلت از آنها و تساوي گرايي افراطي در زمينه آنها، خود عواقبي وخيم را به دنبال خواهد داشت. ثانياً، اصولاً شهادت «حق» نيست تا آنجا كه به طور خيلي استثنايي شهادت زن پذيرفته نيست و يا آنجا كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد محسوب شده است، او را محروم از حق تلقي كنيم؛ بلكه شهادت «تكليف» است. بنابراين در مواردي كه شهادت زن مسموع نيست، او «معاف» از تكليف است و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد سبك تر. ثالثاً، عدم استماع و ارزش شهادت، در موارد بسيار محدود، اختصاص به زنان نداشته، بلكه متقابلاً در مواردي شهادت مردان مسموع نيست. به عنوان مثال، در اثبات زنا، شهادت مستقل زنان به تنهايي كافي نيست (اگر چه شهادت آنان به ضميمه مردان پذيرفته است) و متقابلاً در مورد اثبات زنده متولد شدن طفل، شهادت مرد چيزي از ارث را براي طفل ثابت نمي كند، ولي با شهادت هر زن «يك چهارم» از ارث ثابت مي شود و در اين مورد فقط شهادت زنان مسموع است. شهادت بر بكارت ويا عيوب جنسي نيز موارد ديگري است كه در آن تنها شهادت زنان پذيرفته است. رابعاً، اما نسبت به مواردي هم كه شهادت دو زن برابر شهادت يك
مرد اعتبار شده است بايد دانست كه اصولاً شهادت ابزاري است براي اثبات يك واقعه يا مدعا و از اين جهت هيچ يك از كلام و يا متكلم به تنهايي كافي نيست؛ بلكه مجموعه اي از اين دو مي تواند براي اثبات مطلوب به كار گرفته شود، كلامي روشن از گوينده اي صادق وعادل. بنابراين نه كلامي مبهم از عادل و نه كلامي روشن از غير عادل، هيچ كدام به كار نمي آيد. حال با توجه به اين نكته و نيز با توجه به اينكه اصولاً حكمت آفرينش چنان بودهاست كه بعد احساسي و عاطفي را در زن شديدتر از مرد قرار داده و در نتيجه او را تائثيرپذير ساخته است، لازم مي آيد كه از جهت احتياط در حفظ حقوق مردم، شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد قرار گيرد، زيرا از يك سو چه بسا زن در تحمل شهادت، يعني احساس و ادراك موضوع شهادت، در نتيجه فشار عاطفي و احساسي دچار خطا در حسن و ادراك شده و واقعه را آن گونه كه هست احساس و ادراك نكند و شايد اينكه خداوند فرموده: «ان تضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» اشاره به همين نكته باشد كه در صورت خطاي يكي از آنها، ديگري او را متوجه سازد. و از سوي ديگر، در اداي شهادت نيز ممكن است تحت تائثير فشار عاطفه مثبت و يا منفي و يا ارعاب خارجي قرار گرفته، آن گونه كه بايد شهادت ندهد و يا شهادت برخلاف دهد. درست است كه در عالم فرض و اعتبار حقوقي، وجود ملكه عدالت در شاهد، احتمال خلاف گويي را نفي مي كند، اما اولاً اين ملكه
مانع خلاف در تحمل شهادت نمي شود و چه بسا ممكن است انسان عادل هم، واقعيت را آن طور كه بايد احساس و ادراك نكند و ثانياً، نسبت به اداي شهادت هم ملكه عدالت آن موقع مانع خلاف گويي است كه شاهد بخواهد طبق هواي نفس خويش عمل كند. در حالي كه در عالم واقعيت ممكن است شاهدي نه به دليل خوف بر دنياي خود، بلكه به دليل خوف بر نفس خويش - كه حفظ آن هم واجب است - از گفتن حقيقت سر باز زند. اسلام به عنوان يك مكتب حقوقي رئاليست و واقع بين به اين حقيقت توجه كرده و از آن جهت كه اين احتمال - احتمال خطاي در تحمل شهادت و خطاي در اداي شهادت - نسبت به زنان بيش از مردان است شهادت دو زن را برابر با شهادت يك مرد دانسته است.(24)
پنجم. مشورت با زنان
چرا از مشورت با زنان نهي شده است؟
روشن است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي عليه السلام مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اينها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند،(25) همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در
دو نكته بين آموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.
1. تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20 درصد كوچكتر از مغز مردها است.(26)
2. فزوني هيجانات در بانوان نسبت به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زنان نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند،(27)
نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست؛ بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنها است.
همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند»،(28) و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند».(29)
البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط
ضعف خانم ها تلقي كرده است،(30) به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد وچنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاهصنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شي ء عليما»(31).
همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند»(32)
حاصل كلام آنكه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي عليه السلام نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن»
از رايزني با زنان بپرهيز، زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند،(33)
و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي عليه السلام نقل مي كند آمده است: «ايّاك و مشاوره النساء» از مشورت با زنان بپرهيزيد.
اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثنا مي شود: «الاّ من جربت بكمال عقل»(34).
اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي عليه السلام كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.
از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن»، «در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد».(35)
بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است: «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما»؛ «اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند»(36).
مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان فرزند مي انجامد.(37)
در سوره طلاق نيز درباره هم فكري
و همكاري زن و مرد اشاره شده است،(38) همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است،(39) و روايات نقل شده از علي عليه السلام يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بستهو چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاورة النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستيمرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است،(40) و روايات نقل شده از رسول اكرم صلي الله عليه وآله در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهارعليهم السلام به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز شركت مي دادند.(41)
ششم. زنان و مناصب اجتماعي
چرا زنان از تصدي برخي مناصب اجتماعي در مديريت كشور مانند رياست جمهوري، قضاوت و... محروم شده اند؟
مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در
اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند(42)، آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان.(43)
قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين
را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است(44)، آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم(45)»؛ «و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است».
در تفسير مجمع البيان آمده است(46): ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبرصلي الله عليه وآله مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»(47)
همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما
بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».
نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد.(48)
هفتم. قضاوت
اما از سوي ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مي بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاي «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاي تربيتي، اخلاقي و علمي را براي آنها لازم كرده است.
و با آياتي مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة(49)»، وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتي مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون(50)»، مي گويد: هر كدام از زن و مرد مي توانند به دنبال انجام برنامه هاي اسلام و وظايف الهي به تكامل معنوي و مادي برسند و به حياتي طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.
در پايان براي آگاهي بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهري، به خصوص بخش هاي پنجم، ششم و هفتم را توصيه مي كنيم.
اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهي لازم است.
هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انكار اين تفاوت ها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه متناسب با اين واقعيات براي زن
و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پايين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن و مرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مي رويم).
تصدي امر قضا به عنوان يك واجب كفايي، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخي روايات با تعبير «ليس علي المرئه» يعني بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.
آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفه اي براي تصدي امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كساني هم هستند كه مرد بودن را براي قاضي و قضاوت شرط نمي دانند. جداي از بحث هاي تخصصي و فقهي، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخي از امور اجرايي از قبيل وزارت هر دو از شاخه ها و زيرمجموعه هاي امامت و رهبري هستند اما اين تفاوت اساسي بين آنها وجود دارد كه امور اجرايي به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبري بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل
است، ولي مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضي منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايي مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسي و عاطفي و بهره مندي او از حزم و دورانديشي او را در صدور رأي صائب كمك مي كند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملاً توجيه پذير است زيرا قواعد اجتماعي و قوانين حقوقي بر حسب وضعيت غالب تدوين مي شوند از اين وجود تعداد زناني فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمي تواند ناقض قانون فوق باشد. ولي در عين حال براساس داده هاي علم روان شناسي و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگي اجتماعي مشاهده مي كنيم زنان نوعا احساساتي تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براي آنان نيست و نه تنها يك حسن؛ بلكه يك ضرورت زندگي براي آنان است تا از اين طريق در ايفاي نقش بي بديل و بي نظير پرورش و تربيت عاطفي فرزندان موفق باشند و چون احساساتي تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مي گيرد.
مسأله قاضي نبودن زن يكي از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختي نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگاري ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد
استفاده از زنان در برنامه هاي قضايي موجب ابتلاء برخي از آنان به بيماري هاي شديد عصبي و رواني شده است. برخي از آنها پس از چند روزي، درخواست كناره گيري از اين كار نموده اند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنه ها امتيازي براي زن نيست، بلكه انهدام و نابودي شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.
امامت: امامت دو گونه است، يكي امامت ظاهري، سياسي، اجتماعي و ديگري امامت باطني و معنوي. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة»؛ «و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسي بن جعفرعليه السلام در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده است.(51)
آنچه در تاريخ ديده مي شود اين است كه «زن» امام ظاهري و سياسي و اجتماعي نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمي توانند امام ظاهر و سياسي باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسي و اجتماعي گذشته اين امر پذيرش اجتماعي نداشته است؟ به جد مي توان احتمال داد كه امامت ظاهري و سياسي مناسب حيات روحي و معنوي بانوان نباشد. و اما امامت باطني و معنوي كه به معناي دستگيري و هدايت حقيقي از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگواري داراي اين مقام بوده اند مانند: فاطمه زهراعليها السلام كه داراي مقام ولايت حقيقي و معنوي است.
اكنون با توجه به مطالب فوق، مي توان به تفاوت اسلام حقيقي كه از سرچشمه زلال معارف الهي نشأت گرفته، با اسلام طالباني و برداشت هاي سطحي غلط و بدون هيچ پتوانه
محكم ديني، پي برد. البته بايد به اين نكته كليدي و اساسي توجه نمود كه هرگز نمي توان در شناخت جايگاه و شخصيت زن در اسلام به يك منبع - نظير حليه المتقين، سواي از صحت و سقم مطالب آن كه ديدگاه يك نفر و در شرايط زماني خاص به رشته تحرير در آمده - اكتفا نمود؛ بلكه بايد كليه منابع و ديدگاه هاي موجود را مورد بررسي و مداقه قرار داده و سپس به يك قضاوت و ارزيابي صحيح دست يافت. خصوصا آن كه خود نگارنده نيز هرگز در صدد بيان چنين مسأله اي نبوده است تا به همه زواياي آن بپردازد.
به اين نكته نيز بايد توجه شود كه در مباحث اخلاقي، متأسفانه در اسناد روايات بحث چندان جدي صورت نمي پذيرد (البته خود اين كار نيز دلايل خاصي دارد).
...................) Anotates (.................
1) روم (30)، آيه 21.
2) وسائل الشيعه، ج 21، ص 362، چاپ بيروت؛ كليني، الكافي، باب فضل البنات، ج 6، ص 4.
3) ر.ك: قرباني، زين العابدين؛ اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، صص 29-28.
4) ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله، چاپ اوّل، تابستان 1377، ص 33 و 31 و 85 و 77.
5) مائده (5)، آيه 50.
6) استيفن استارس؛ اتخاذ موضع، ديدگاه هاي متعارض در مباحث اخلاقي بحث انگيز، به نقل از تازه هاي انديشه، ش 2، ص 51.
7) مجله زنان، شماره 31، ص 42.
8) همان، ص 44.
9) ريترز جورج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ص 519.
10) مطهري، مرتضي؛ نظام حقوقي زن در اسلام، ص 172-170.
11) همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176).
12) ر.ك:
قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112.
13) نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101).
14) برگ اتو كلاين؛ روان شناسي اجتماعي، ترجمه: كاردان علي محمد، ج 1، ص 313.
15) نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.
16) حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 63.
17) نساء (4)، آيه 124.
18) نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111 (مطالب فوق با استفاده از «كتاب نقد»، شماره 17، زمستان 79، مقاله فيمينزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني صص 167 - 153 مي باشد).
19) الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215.
20) بقره (2)، آيه 187.
21) بحارالانوار، ج 43، ص 117.
22) براي آگاهي بيشتر ر.ك: آنتوني كيدنز، جامعه شناسي.
23) بقره (2)، آيه 282.
24) فلسفه حقوق، صص 173 - 171، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني. براي آگاهي بيشتر ر.ك:
الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛
ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛
پ. كمالي، سيد علي، قرآن و مقام زن؛
ت. خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه حقوق، انتشارات موئسسه آموزشي پژوهشي امام خميني؛
ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي؛
ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛
ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛
چ. زيبايي نژاد، محمد رضا - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام.
25) نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328.
26) كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج 1، ص 349.
27) همان، ج 2.
28) ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، ص 64.
29) همان، ص 65.
30) همان، ص 164.
31) نساء (4)، آيه 32 و ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في
تفسير القرآن، ج 4، ص 358.
32) حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، ص 165.
33) نهج البلاغه، نامه 31.
34) بحارالانوار، ج 103، ص 253.
35) نهج الفصاحه، ص 2، ح 7.
36) بقره (2)، آيه 233.
37) ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسي شبهه نقصان عقل)، ص 91.
38) طلاق (65)، آيه 6.
39) جعفري، محمدتقي، زن از ديدگاه امام علي عليه السلام، ص 51.
40) همان، ص 4.
41) رجب نژاد، پيشين، ص 93؛ براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي عليه السلام، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.
42) مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.
43) مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.
44) تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.
45) بقره (2)، آيه 228.
46) طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.
47) نساء (4)، آيه 32.
48) مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
49) غافر (40)، آيه 40.
50) نحل (16)، آيه 97.
51) ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.
دليل اختصاصي لذائذ بهشتي به مردان (حوريه) چيست؟ آيا زنان بهره اي از اين پاداش ها ندارند؟
از مضمون برخي آيات و روايات، چنين برمي آيد كه مسأله لذت هاي جنسي اختصاصي به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند.
اصطلاح «حور» نيز اختصاصي به زنان ندارد؛ بلكه حورهاي مذكر نيز در بهشت وجود دارند.
براي نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود:
«در بهشت بازاري است كه در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلي به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مي شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148).
در بهشت هم حوريان بهشتي وجود دارند كه از نعمت هاي بهشتي هستند و در دنيا نبوده اند. همچنين، زنان دنيا _ كه اهل بهشت باشند _ با زيبايي و شكوهي برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مي پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مي كنند.
اين كه در قرآن، حوري يا كواعب و نظائر آنها آمده است، دليل آن نيست كه مخاطبان قرآن تنها مردان هستند؛ زيرا در قرآن از ولدان و غلمان نيز ياد شده است و هر دو جمع بوده و به معناي پسران است. افزون بر آن به نظر برخي از علماي لغت و مفسرين «حور» انحصار در زن ندارد و به مردان بهشتي نيز اطلاق مي شود.
حديث پيامبر(ص) كمترين سكنه ي بهشت زنان اند. چرا؟
در روايتي كه كمتر بودن زنان در بهشت يا اكثريت بودن آنان در جهنم مطرح شده علت آن برخورد نامناسب آنان با شوهرانشان مطرح شده است ولي قابل توجه است كه يكي دو روايتي كه در اين مورد وارد شده از اعتبار كافي برخوردار نيست و در كتب معتبره نيامده است و در روايتي از امام صادق(ع) اين مطلب نفي شده است.
راوي به حضرت عرض مي كند: مردم مي گويند اكثر اهل جهنم در روز قيامت زنانند. حضرت فرمودند: «اين چطور ممكن است در حالي كه در آخرت به هر مؤمني چندين زن دنيايي مي دهند» (من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 468).
چرا قرآن مي گويد كه مرد بر زن برتري ندارد در صورتي كه اگر بررسي كنيم مي بينيم كه اولا در قران آياتي هست كه برتري مرد را بر زن نشان مي دهد مثلا در آيه اي داريم كه خدا مي فرمايد: «چرا براي خودتان پسر مي خواهيد در صورتي كه به خدا دختر نسبت مي دهيد» در اينجا خدا برتري مرد را بر زن نشان مي دهد.
يا اينكه بعضي زمينه هاي گناه در زن ها بيشتر از مردان است مانند حسادت ،غيبت و پرگويي و ...
و اينكه به نظر من امكان عروج معنوي مردان بيشتر فراهم مي شود تا زنان.
همچنين در نهج البلاغه مي فرمايند كه زن همه اش درد سر است يا اينكه با زن ها مشورت نكنيد.
يا اينكه در قرآن زن را وسيله اي براي خوشي مرد قرار داده چه در دنيا و چه در آخرت مثلا در آيه اي به مردان مي گويد كه اگر
در دنيا عمل نيك انجام دهيد در بهشت به شما حورياني عطا مي كنيم با چشمان زيبا و ...
با اين همه و خيلي موارد ديگر ولي بنا بر عدالت خدا چنين چيزي امكان پذير نيست و حتما هم همين گونه است. توضيح دهيد.
مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوت هاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند (مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.)
آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر
عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.)
قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.)
آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است» (بقره (2)، آيه 228.)
در تفسير مجمع البيان آمده است(طبرسي، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.) : ام سلمه يكي از همسران پيامبر روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه
نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوت هاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.» (نساء (4)، آيه 32.)
همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار - كه عين حق و عدالت است - مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».
نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از
فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد. (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.)
اما درباره آيه شريفه «الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود.
ابتدا معناي اجمالي آيه را ذكر مي كنيم سپس توضيح و تفصيل آن را بيان مي نماييم. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستي از «قوام» بودن مرد و دايره شمول آن داشت، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت. بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا، گستره و حكمت.
الف) در رابطه با معناي كلمه «قوام» آمده است: «القوام من القيام و هو اداره المعاش»؛ يعني، «قوام» مشتق شده از «قيام» و آن به معناي اداره امور زندگي است، (تفسير الميزان، ج 4، ص 215).
ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است. به عبارت ديگر اين آيه، بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن، به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده) اشاره مي كند.
ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد، توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد. از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه
با آسايش كافي است تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل، رشد و تربيت فرزند و...)بپردازد. بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده، نه تنها امري شرعي؛ بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.
د ) در همين آيه دو فلسفه براي مديريت و سرپرستي مرد نسبت به زن بيان شده است:
1- « بما فضل الله بعضهم علي بعض» به دليل امتيازهايي كه خداوند براي برخي از بندگانش قرار داده است.
2- «و بما انفقوا» به جهت اين كه مخارج زندگي زن و نفقه او به عهده مرد است.
ه_ ) تجربه نشان داده است كه زن با صورت فطري، جوري آفريده شده كه نيازمند تكيه نمودن بر مرد و اتكاء به مديريت اوست. امروزه حتي زنان غربي از جابجايي مسؤوليت هاي زن و مرد و پذيرش اداره زندگي و شكستن حقوق مرد در روابط خانوادگي و بي اعتنايي به مسؤوليت مرد در سرپرستي و اداره كانون خانواده، به ستوه آمده اند.
اسلام با سپردن مديريت و سپردن خانواده به مردان، تمامي مناسبات ميان مرد و زن و تفاوت در روحيات و آفرينش آنان را رعايت كرده است.
البته اين مسأله يك تكليف و مسؤوليت بر عهده مردان است تا وسايل رفاه و امكانات زندگي بهتر را براي خانواده فراهم كنند. گرچه انسان اعم از زن يا مرد با سوء استفاده از حقوقي كه براي آنان مقرر شده است احيانا به ديگران ستم روا مي دارند اما در اسلام مكانيسم هايي تعبير شده است
كه مانع اين رفتار شوند از جمله آن:
1. توصيه اخلاقي و نهايت سفارش همسران را به مردان مبني بر رعايت حقوق خانواده مخصوصا حقوق همسر.
2. ساز و كار حقوقي و حكومتي به تأديب همسران كه ستم روا مي دارند از جمله طلاق زن از سوي حاكم شرع به دليل ناسازگاري و بداخلاقي شوهر.
به اين نكته نيز توجه داشته باشيد اگر حقوق و قوانين را بدون توجه به اخلاق و قضايل اخلاقي بخواهيد در نظر بگيريد بايد تنها ترس و عذاب و عقاب دولت حاكم باشد و در اين صورت خانواده بي روح و رمق خواهد بود و حيات و طراوت خود را از دست خواهد داد. در خانواده افراد بايد با عشق و علاقه و محبت حقوق يكديگر را رعايت كنند نه از ترس قدرت و حكومت و قانون.
براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطلب زير جلب مي كنيم :در رابطه با خطبه 8 نهج البلاغه «ان النساء نواقص العقول، نواقص الايمان، نواقص الحظوظ ...» كه پس از فراغ از جنگ جمل بيان شده، توجه به چند نكته ضروري است:
اولاً: اين روايت به فرض صدور هرگز در مقام تحقير و پايين آوردن مقام و حيثيت زن و منافي تساوي زن و مرد در كمالات انساني نيست. آنچه با دقت و ژرف كاوي در متن روايت به دست مي آيد نفي تشابه (Similarity) آن دو در همه زمينه ها است. توضيح آن كه از ديدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شريف انسانيت همتا و داراي مراتب كمالي واحدي هستند. در عين حال نظام زيباي آفرينش هر يك از اين دو را با ابزارهاي ويژه اي مجهز
ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤوليت خاصي نيز بر دوش هر كدام نهاده است. تجهيز هر يك از دو صنف فوق به گونه اي است كه از تركيبشان شرايط و بستر
مطبوع و دلپذيري براي ايجاد خانواده و كانوني فعال و پر مهر و صفا پديد مي آيد. هر يك در كنار ديگري مي تواند آرامش، سكون و شرايط استكمال را بيابد. هم چنين زمينه مناسبي براي رشد و تربيت سالم فرزند به وجود مي آيد. در اين تقسيم طبيعي آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بيشتري دارد، قدرت و توانايي بيشتر براي انجام كارهاي سخت و طاقت فرسا و نيز زيركي و حسابگري در اموري است كه به تيزبيني و كياست نيازمند است و آنچه در زن نمود و پيدايي بيشتر دارد؛ لطافت، زيبايي، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبي است. اين نكته اولاً به معناي بي خردي زن يا بي عاطفگي مرد نيست و ثانيا به معناي آن نيست كه هر زني كم انديش تر از هر مردي و هر مردي كم عاطفه تر از هر زني است؛ بلكه مي توان گفت كه به طور متوسط وجه غالب كنش هاي مرد، رفتارهاي حسابگرانه، و وجه غالب كنش هاي زن كردارهاي مهر انگيز و عاطفي است.
ثانيا: اين دو گونه حركت هر يك در جاي خود بسيار ضروري است و اين تقسيم تكويني به هيچ روي نشانگر برتري مرد بر زن و فرومايگي زن نيست؛ بلكه هر يك جلوه اي خاص از اسماي حسناي الهي است. به قول سعدي:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزش به جاي خويش نيكوست
ثالثا : عقل بر دو قسم است:
1- عقلي كه معيار كمال و قرب
الهي است: «العقل ماعبد به الرحمان واكتسب به الجنان» اين عقل همان «عقال» و زانوبند هواها و اميال نفساني است. در چنين عقلي مرد بر زن فزوني ندارد.
2- عقل حسابگر، ابزاري و اينتسترومنتال (Instrumental Reason) كه كاربرد آن بيشتر در تنظيم معاش و سياسات است. در اين زمينه هر چند به طور معمول مرد از زن پيشي مي گيرد؛ ولي اين معيار كمال نيست و چنان كه گفته شد نوعي تقسيم كار طبيعي و تكويني است و در مقابل آن زن نيز از مهر و عاطفه افزون تري برخوردار است.
از توضيح ياد شده روشن مي شود كه تعبير امير مؤمنان(ع) تحقير كننده زن نيست؛ بلكه هشدار به كساني است كه در هر مسأله اي انتظار حركتي مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطّن دادن به اين نكته است كه زن موجودي سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نبايد انتظار حسابگري هاي مردانه را داشت؛ بلكه بايد دقيقا روان شناسي او را به دست آورد و به تناسب آن با وي روبه رو شد.
تعبير «نواقص الايمان» نيز با تبييني كه با اشاره به ترك عباداتي چون نماز و روزه در ايام عادت در بر دارد، بيانگر تذكر مهمي به زنان است.
اين فراز در واقع مشتمل بر نوعي مقايسه فقهي بين كسي است كه در چنين ايامي به حكم الهي ترك عبادت مي كند و كسي كه از عادت خارج است و به حكم الهي عبادات واجب را انجام مي دهد. در اين جا هر دو به حكم الهي عمل مي كنند و احكام شرعي مربوط به هر كدام نيز مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الامري و مقتضيات
تكويني خاصي است كه دست ما از آنها كوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ ليكن در هر صورت اين مسأله را به عنوان يك واقعيت وجداني و انكار ناپذير بايد پذيرفت كه تأثير هر يك از اين دو عمل _ كه هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است _ بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال كسي كه در ماه مبارك رمضان در سفر است و به حكم الهي روزه مي خورد هرگز نورانيت و معنويتي را كه در شرايط ديگر؛ يعني، موقعي كه در حضر است و به فرمان خدا روزه مي گيرد، احساس نمي كند و از نظر قوت ايماني و ظهور جلوه هاي زيبا و نوراني آن در وضعيت فروتري قرار مي گيرد.
بنابراين آنچه حضرت در اين فراز فرموده اند بيان يك حالت طبيعي است.
اشكال در اين رابطه اين است كه با فرض پذيرش چنين تفاوتي، شارع مقدس مي توانست دستور ديگري صادر كند و مثلاً اگر عبادات زن را دو برابر قرار مي داد، ايمان زن نيز دو برابر مي شد. در پاسخ به اين اشكال توجه به چند نكته ضروري است:
اولاً : اين اشكال مبتني بر اين پيش فرض است كه زن در ايام عادت مي تواند همه كمالات نهفته در نماز و روزه را با انجام آن استيفا نمايد و تنها مانع وي حكم شارع است. همين مطلب نيز مبتني بر پيش فرض ديگري است و آن اين است كه «عادت» از نظر تكويني هيچ گونه تأثيري در مقربيت و عدم مقربيت و در مناطات احكام شرعي نداشته باشد. در حالي كه اناطه احكام الهي بر مصالح و مفاسد نفس الامري چنين فرضي را باطل
مي كند؛ يعني، اگر حقيقتا و تكوينا نماز و روزه در ايام عادت موجب مقربيت بود خداوند از آن نهي نمي كرد، مگر آنكه نهي شارع صرفا داراي جنبه تسهيلي باشد.
ثانيا : شارع مقدس در حد امكان راه هاي ديگري براي نقص خلأ ياد شده وضع نموده است؛ چنان كه در رساله هاي عمليه آمده است كه مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگيرد و در محل عبادت رو به قبله بنشيند و به ياد خدا باشد؛ ليكن چون غالب زنان از اين كار دوري مي كنند، سخن امير مؤمنان نسبت به آنها به گونه اي كه بيان شد صدق مي كند.
ثالثا : اگر زنان در ايام عادت از برخي عبادات محرومند، از سوي ديگر زودتر به سن بلوغ مي رسند و عبادات بيشتري انجام مي دهند. بنابراين سخن امير مؤمنان(ع) به معناي آن نخواهد بود كه در مجموع ايمان زن از مرد كمتر است و در نتيجه كمالات انساني وي فروتر خواهد بود؛ بلكه چنان كه اشاره شد، اين مطلب مقايسه اي است مربوط به زمان هاي خاص مانند ايام عادت، نه نتيجه گيري كلي از تمام دوران زندگي.
رابعا : حكمت سخن اميرالمؤمنين و نقش تربيتي آن اين است كه به جامعه زنان هشدار مي دهد كه در دوران عادتشان گرفتار چنين وضعيتي مي شوند، لذا از آن غافل نشده و بكوشند از راه هاي ديگري كه در شرع مقرر گرديده اين خلأ را هر چند كه موقتي است، پر نمايند و پيوسته به ساحت مقدس كبريايي تقرب جويند. بنابراين اين فراز نيز در مقام تحقير زن نمʢبǘԘϮ
ʘ٘șʘѠ«نواقص الحظوظ» بيان يك مسأله حقوقي است و با كاوش دقيق روشن مي شود كه اگر سهم و بهره مالي زن در
برخي اَشكال آن كمتر از مرد است، كاستي آن به شكل ديگري جبران شده است. لذا اين سخن نيز چون فرازهاي ياد شده، بيانگر «ناهمانندي» (Dissimilarity) و تفاوت هاي شكلي (Formal) است، نه «عدم تساوي» (unequality).
توجه به ساختار كلي اقتصادي خانواده نشان مي دهد كه اسلام بار مالي خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمين نيازهاي اقتصادي زن را اعم از تهيه مسكن، خوراك و پوشاك وظيفه مرد دانسته است. هم چنين حقوق ديگري براي زن مانند مهريه قرار داده است. بنابراين اگر زن نصف مرد ارث مي برد، مي تواند همه آن را براي خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج يا ذخيره نمايد و مرد كوچكترين حقي بر دارايي زن ندارد؛ ليكن مرد بايد نيازهاي زن را تأمين كند و بخش عظيمي از آنچه را كه به عنوان سهم الارث يا اشكال ديگر به چنگ مي آورد بايد براي زن خرج نمايد. افزون بر آن در مواردي نيز ارث زن مساوي با مرد است؛ مثلاً پدر و مادر ميت در صورتي كه ميت داراي فرزند باشد هر كدام «يك ششم» ارث مي برند. هم چنين برادر و خواهر مادري ميت ارث مساوي دارند. از مجموع قواعد حقوقي ياد شده مي توان نتيجه گرفت كه بهره اقتصادي زن در اين زمينه اگر بيشتر از مرد نباشد، كمتر نيست و سخن امير مؤمنان(ع) ناظر به بخش خاصي از احكام حقوقي است.
مسأله نابرابري شهادت زن و مرد نيز حكمت هايي دارد كه اگر حجاب انديشه هاي فمينستي و مشابه انگاري زن و مرد كنار رفته و با ژرف كاوي هاي دقيق روان شناختي به مسأله نگاه شود، پرده از عظمت احكام نوراني اسلام و اتقان زايد الوصف
آن برمي دارد. آنچه در اينجا به طور مختصر مي توان اشاره كرد اين است كه:
اولاً: اين نابرابري در همه موارد نيست و در برخي از امور شهادت زن به تنهايي كافي است.
ثانيا: برابري شهادت دو زن با شهادت يك مرد در اموري مانند قتل و زنا كاملاً متناسب با روان شناسي زن مي باشد، زيرا:
1) زن نسبت به مرد بسيار با حياتر است و به خاطر حجب و حيايي كه دارد در برخورد با صحنه هايي چون زنا معمولاً رو برمي گرداند و خيره نمي شود، برخلاف مرد كه حساسيت و تجسس در او تحريك مي شود. شيوه مواجهه زن با چنين منظره هايي نقصي براي او نيست ولي به طور طبيعي امكان اشتباه در تشخيص افراد و چگونگي مسأله در او بيشتر است و افزون شدن تعداد شاهد از احتمال خطا مي كاهد.
2) همان طور كه گفته شد، زن عاطفي تر از مرد است و اين براي او نه تنها نقص نيست، كه كمال او در آن است؛ ليكن اين ويژگي كه در جاي خود ضرورت دارد توابع و اثار وضعي خاصي نيز دارد كه بايد نسبت به آن هوشيار بود. برخي از برآيندهاي طبيعي اين ويژگي در مسأله شهادت از قرار زير است:
الف ) زن در برخورد با صحنه هاي دل آزاري چون قتل به شدت متأثر مي شود و از دقت در ديدن صحنه خودداري مي كند، از همين رو ممكن است به درستي قاتل و چگونگي انجام قتل را نشناسد و شهادت وي از دقت كمتري برخوردار باشد و با ضميمه شدن شاهد ديگر احتمال خطا كاهش مي يابد.
ب ) در روان شناسي شناخت (psychology Of Rnowledge) اين ديدگاه وجود دارد كه عواطف و احساسات آدمي در شناخت هاي
وي تأثير مي گذارند، لاجرم هر اندازه موجودي عاطفي تر و احساسي تر باشد، ممكن است قواي ادراكي اش بيشتر دستخوش تخيلات و پندارهاي نادرست شود.
ج ) آسيب پذيري زن به لحاظ عاطفي بودن در شهادت هايي كه آثار مهم حقوقي (مانند اعدام و...) دارد، بيشتر است. در اين جا اين سؤال رخ مي نمايد كه اگر حكم برابري شهادت يك زن با شهادت دو مرد به لحاظ تناسب روان شناختي وضع گرديده است، پس چرا حضرت علي(ع) اين مسأله را در رابطه با «نقصان
عقل» مطرح كرده اند؟
پاسخ آن است كه: اولاً همان طور كه يادآوري شد، مقصود از عقل در اين جا عقل مقرب و كمال بخش نيست، تا نقصان آن ضربه اي به شخصيت و منزلت زن بزند.
ثانيا: چون اين مسأله ارتباط وثيق با فعاليت قواي ادراكي دارد و به عبارت ديگر عاطفي، شناختاري است، توسعا نقص عقلي (به معنايي كه گذشت) قلمداد گرديده است.
در اسلام، شهادت زن همچون شهادت مرد، به عنوان يك اصل، پذيرفته شده است؛ اگر چه در برخي موارد ميزان اثبات شهادت مرد و زن متفاوت است. گاه فقط گواهي و شهادت زن پذيرفته شده و گاه فقط گواهي مرد. و در بسياري موارد نيز شهادت هر دو، يا به طور مستقل يا به طور مركب و به هم آميخته قبول مي شود.
براي دستيابي به گوشه اي از اسرار و حكمت هاي «شهادت» در آيين دادرسي اسلام، بهتر است به نكاتي چند توجه نماييد:
يكم. شهادت اصولاً حق نيست؛ بلكه تكليفي است بر عهده شاهد و كسي كه تحمل شهادت مي كند، نمي تواند آن را كتمان نمايد. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «هر كس شهادت را كتمان كند گناهكار است»، (بقره (2)، آيه
283). بنابراين شهادت به عنوان حقي از حقوق نيست تا گفته شود، چرا در برخي موارد اين حق از زن ها دريغ شده و يا تبعيض ايجاد شده است؛ بلكه به عنوان تكليف، مقرر گشته است. پس معلوم مي شود در مواردي كه شهادت زن پذيرفته نيست، او معاف از تكليف بوده و در نتيجه وظيفه اش نسبت به مرد، سبك تر است، (خسروشاهي، قدرت الله و مصطفي دانش پژوه، فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني؛ ج 3، 1378، قم).
دوم: از نظر اصول جرم شناسي و دادرسي كيفري، (مدني، جلال الدين، آيين دادرسي مدني، گنج دانش، چ سوم تهران، ج 2، ص 486) و روان شناسي، اظهار آگاهي از هر واقعه اي و بيان شكل و خصوصيات هر رويداد مورد مشاهده - به حسب آن كه شاهد آن زن باشد يا مرد؛ عاطفي باشد يا خوددار، طفل باشد يا بزرگ سال؛ با طرف هاي آن قضيه نسبت فاميلي داشته باشد يا نه و... اختلاف زيادي پيدا مي كند.
تجربه نشان داده كه شهادت اشخاص احساسي و عاطفي - كه طبعا نيروي تخيلي قوي تر دارند و نيروي تخيل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتي مي كند و قسمتي از آن را تغيير مي دهد - از دقت و صحت كمتري برخوردار است و زن نيز از آن حيث كه بعد عاطفي و احساسي اش غلبه دارد، طبيعي است كه بايد شهادتش درباره اموري كه اهميت زياد دارد (مثل قتل و...) همراه با تأييد بيشتري باشد.
سوم. اگر قبول شهادت مرد و عدم قبول آن از زن در برخي موارد، دليل بر نقصان و تبعيض باشد، آن طرف قضيه هم بايد صادق باشد كه در مواردي اصلاً شهادت
مرد چيزي را اثبات نمي كند و شهادت زن است كه ارزشمند شمرده شده است، (اثبات ولادت، اثبات با كره بودن، اثبات عيبهاي زنانگي در موارد مورد اختلاف و ادّعا و...) در حالي كه هيچ كدام دليل به فضيلت و نقصان نيست؛ بلكه براي بيان حقايق و روشن شدن آنها است.
پس ما مي توانيم با مطالعه همه جانبه و پيوسته در متون اسلامي، به اسرار و حكمت هاي احكام پي ببريم و شبهات را از ذهن خود بزداييم.
درباره مشورت گفتني است؛
روشن است كه مهم ترين هدف مشورت، يافتن بهترين گزينه و شيوه هاي اجرايي است و لذا هر كس نمي تواند طرف مشورت قرار گيرد، زيرا گاه آنها نقاط ضعفي دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختي و عقب افتادگي است. چنانكه علي(ع) مي فرمايد با فرد بخيل، ترسو وحريص مشورت نكن، چون در هر يك از اينها نقطه ضعفي وجود دارد كه مانع نيل تو به حقيقت مي شوند، (نهج البلاغه (علي)، مترجم سيد جعفر شهيدي، نامه 53 (خطاب به مالك اشتر)، ص 328.)
در همين راستا، به خاطر برخي نكات بيولوژيكي و زيست شناختي در بانوان كه همانا غلبه احساسات و هيجان ها بر خردورزي آنها و نيز محدوديت اجتماعي كه باعث كاهش تجربه آنان مي گردد احيانا رايزني با بانوان را محدود نموده است. توضيح آنكه: در دو نكته بين آموزه هاي اسلام و يافته هاي علوم جديد از جمله روان شناسي تفاوتي نيست.
1. تساوي ميزان هوش زن و مرد: چنانكه «كارل هافمن» تصريح مي كند زن ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهاي آنان به طور متوسط 20 درصد كوچكتر از مغز مردها است. (كارل هافمن (و ديگران)، روان شناسي عمومي، ج 1، ص 349.)
2. فزوني هيجانات در بانوان نسبت
به مردان: چنانكه خود ايشان اذعان مي دارند: «پژوهش هاي انجام شده بر روي دانشجويان نشان مي دهند كه در چهار مورد از پنج هيجان اساسي (شادي، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هيجان هاي شديدتر و فراوان تري گزارش مي كند تامردها، و آن هيجان مورد استثنا كه مردها بر زن پيشي مي گيرند، خشم است زنان نه تنها هيجان هاي ظريف (شادي، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراواني بيشتري تجربه مي كنند، بلكه همچنين در موقعيت هاي مثبت و منفي، هيجان ها را بهتر تشخيص داده و بيشتر به آنها پاسخ مي دهند، (همان، ج 2.)
نتيجه آنكه عقل زن ها هرگز كمتر از مردها نيست؛ بلكه تعقل آنها (يعني بهره گيري از عقل) كمتر است و اين به واسطه هيجانات و احساساتي تر بودن آنها است.
همانطور كه خانم «كليودالسون» به عنوان يك زن روان شناس كه مدت مديدي در اين زمينه تحقيقات و پژوهش هائي داشته است اعلام مي كند «... به اين نتيجه رسيده ام كه خانم ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند» (ر.ك: حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، كتاب نقد، شماره 17، ص 64.)
و يا «اتو كلايي برگ» مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه واشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و كارهائي را دوست مي دارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتي تر از مردان هستند». (همان، ص 65.)
البته بر خلاف نظر خانم «كليودالسون» كه اين مسأله را جزو نقاط ضعف خانم ها تلقي كرده است (همان، ص 164.) به نظر ما لازمه زيست اجتماعي و تقسيم وظائف، اختلاف كاركردهاست كه اين امر به نوبه خود مقتضيات خاص خود را دارد و
چنانچه خانم ها لبريز از عواطف و احساسات نباشند آيا مي توانند در تربيت فرزندان كه مهمترين سرمايه يك جامعه هستند موفق باشند؟! و آيا اين نقش كه به قول افلاطون مادران با همان دستي كه گهواره را تكان مي دهند، جهان را زير و رو مي كنند، كمتر از نشستن پشت فلان دستگاه صنعتي يا اختراع يك ابزار آهنين است؟! لذا قرآن كريم بعد از ذكر وجود تفاوت هايي بين زن و مرد، مي فرمايد نبايد هيچيك از شما از مواهبي كه در صنف ديگر قرار داديم، مطالبه كند چرا كه هر يك از اين ويژگي ها به مقتضاي حكمت الهي است «و لا تتمنّوا مافضّل اللّه به بعضكم علي بعض للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شي ء عليما» (نساء (4)، آيه 32 و ر.ك: طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 358.)
همان طوركه دكتر «الكيس كارل» متذكر مي شود: «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند» (حسيني، سيدابراهيم، فمينيزم عليه زنان، ص 165.)
حاصل كلام آنكه به خاطر احساساتي تر بودن زنها و نيز حضور كمتر آنان در جامعه كه باعث نپختگي و تجربه كمتر آنان مي شود يك سري محدوديت هائي در بهره گيري از نظر مشورتي زنان لحاظ شده است. لذا در حديثي كه از علي(ع) نقل شده است آمده است «ايّاك و مُشاوره النّساء فان رأيهنّ الي أفن و عزمهن الي وهن» از رايزني با زنان بپرهيز،
زيرا رأي آنان سست بوده، در تصميم گيري ناتوانند، (نهج البلاغه، نامه 31.)
و لكن هر دو مسأله با رفع عوامل آن قابل جبران است لذا در حديث ديگري كه علامه مجلسي از علي(ع) نقل مي كند آمده است: «ايّاك و مشاوره النساء» از مشورت با زنان بپرهيزيد.
اما بلافاصله زناني كه كمال عقلشان آزموده و اثبات شده است استثنا مي شود: «الاّ من جربت بكمال عقل» (بحارالانوار، ج 103، ص 253.)
اين به لحاظ نوع زنان است و الاّ چه بسيار مرداني نيز باشند كه احساساتي يا كم تجربه باشند، مشورت با آنان نيز نافع نيست و چه بسا زيان بار باشد. بر اساس حديث مذكور نيز امام علي(ع) كمال عقل و آگاهي را در مشورت شونده شرط مي داند و زن بودن را مانع جوازمشورت نمي شمارد.
از طرف ديگر در برخي امور كه تخصصي و آشنايي زنان بيشتر است سفارش شده است كه با زنان مشورت كنيد مثل آن حديثي كه رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «اِئتمروا النساء في بناتهن»، «در امور مربوط به دخترانتان با زنان خود مشورت كنيد». (نهج الفصاحه، ص 2، ح 7.)
بالاتر آنكه در قرآن كريم خداوند متعال در برخي مسايل خانوادگي دستور به رايزني زن و مرد و تبادل افكار آنان داده است: «فأن اراد فصالا عن تراض و تشاور فلا جناح عليهما»؛ «اگر پدر ومادر بخواهند با رضايت و مشورت يكديگر فرزندشان را زودتر از دو سال از شير بازگيرند مرتكب گناهي نشده اند» (بقره (2)، آيه 233.)
مقصود از تشاور، همدلي و هم رأيي و مشاوره ميان زن و مرد است، و چون مادر چيزهايي از تربيت فرزند مي داند كه پدر نمي داند، پس اگر هم فكري و رايزني نكنند به زيان
فرزند مي انجامد. (ر.ك: رجب نژاد، محمدرضا؛ خرد زيبا (بررسي شبهه نقصان عقل)، ص 91.)
در سوره طلاق نيز درباره هم فكري و همكاري زن و مرد اشاره شده است، (طلاق (65)، آيه 6.)
همان طور كه مرحوم علامه جعفري فرمودند، نظام خانواده در اسلام نظام شورايي با سرپرستي و مأموريت اجرايي مرد است (جعفري، محمدتقي، زن از ديدگاه امام علي(ع)، ص 51.) و روايات نقل شده از علي(ع) يا ساير روايات اثبات مي كند كه مقصود از «بر حذر بودن از زنان خوب» يا «برحذر داشتن از مشورت با زنان» دقت در گفتار و انديشه هاي زنان معمولي است و يا زنان هوسباز و كم خرد و تبه كار و تهي مغزي كه دل به زخارف فريبنده دنيا بسته و چشم از حقايق برتر فرو بسته اند. اما زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شايسته مورد مشورت هستند و به تعبير علامه جعفري رواياتي نظير «اياك و مشاورة النساء الاّ من جربت بكمال عقل» مؤيد نظريه «درون شورايي و برون سرپرستي مرد» در نظام خانوادگي از ديدگاه اسلام است، (همان، ص 4.) و روايات نقل شده از رسول اكرم(ص) در اين زمينه، بر فرض صحت سند روايت، اشاره به نكات فوق الذكر است و نه مطلق منع از مشورت با زنان يا مخالفت با نظر آنان پس از مشورت با آنان. لذا روايات مذكور هرگز قابل تعميم به همه بانوان نيست. اين قيود با توجه به سايرروايات و ايات و نيز سيره عملي پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) به دست مي آيد چه اينكه، اين بزرگواران در مشاوره خود، زنان را نيز
شركت مي دادند. (رجب نژاد، پيشين، ص 93؛ براي آگاهي بيشتر به كتاب زن از ديدگاه امام علي(ع)، اثر علامه جعفري و نيز خرد زيبا تأليف آقاي محمدرضا رجب نژاد، مراجعه شود.)
در قرآن مجيد اين بشارت داده شده است كه مؤمنان در صورتي كه همسران و فرزندانشان نيز مؤمن باشند در كنار يكديگر خواهند بود.
1. «ادخلوا الجنّة انتم و ازواجكم تحبرون؛ وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادباشي»، (سوره زخرف، 70).
علامه طباطبايي در ذيل آيه شريفه مي گويد: منظور از زوج همان زنان با ايماني هستند كه در دنيا بودند، (تفسير الميزان، 18 / ص 129).
2. «هم و ازواجهم في ظلال علي الارائك متكؤن؛ آنها و همسرانشان در سايه هاي قصرها و درختان بهشتي بر تختها تكيه كرده اند»، (يس / 56).
و آياتي كه داخل شدن همسران صالح را به بهشت وعده داده شده است. از جمله:
الف. «ربّنا و ادخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من ءابائهم و ازواجهم و ذرّياتهم انك انت العزيز الحكيم؛ پروردگارا، آنان را به باغهاي جاويد كه وعده شان داده اي با هر كه از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمده اند داخل كن؛ زيرا تو خود ارجمند و حكيمي»، (سوره مؤمن / 8).
ب. «جنات عدن يدخلونها و من صلح من ءابائهم و ازواجهم و ذرياتهم...؛ بهشتهاي عدن كه آنان با پدران و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند، در آن داخل مي شوند و...»، (رعد / 23).
از اين آيات استفاده مي شود كه زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند، هرگاه هر دو با ايمان و بهشتي باشند در آنجا به هم ملحق مي شوند. و هم در بهترين شرايط و
حالات زندگي مي كنند. و در برخي از نصوص آمده است كه همسر با ايمان فرد مؤمن بسيار زيباتر و دلپذيرتر از حوريان بهشتي خواهد بود و اين به جهت عبادات و اعمال صالحي است كه در اين جهان انجام داده است و از مضمون برخي آيات و روايات، چنين بر مي آيد كه مسأله ي لذت هاي جنسي اختصاص به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مي توانند براي خويش شوهراني دلخواه برگزينند، (براي آگاهي بيشتر ر.ك: بهشت و حوريان بهشتي، سيد محمدجواد حسيني).
علامه طباطبايي(ره) بر اين عقيده اند كه: دقت و توجه درباره اوصافي كه در قرآن مجيد براي حور بيان گرديده، چنين استفاده مي شود كه مراد از حور طائفه مؤنث باشد. اما اين كه پس پاداش زنان مؤمن در بهشت چيست؟ در منابع كلامي و روايي چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مي كند و اگر از اهل جهنّم بود مردي را از ميان مردان بهشتي بر مي گزيند. شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن بر خلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست به همين جهت مردي را انتخاب مي كند.
بنابراين، زنان و مرداني كه در اين دنيا همسر يكديگرند اگر هر دو اهل ايمان باشند در بهشت به يكديگر ملحق مي شوند، و از طرفي براي زنان مؤمن در بهشت مردان بهشتي موجود است.
چون كه لذت هاي بهشت مخصوص مردان بهشت نيست، بلكه كسي كه داخل بهشت شود، چه زن و چه مرد، از نعمتها و زيبائيها لذت خواهد برد. قرآن كريم مي فرمايد: «... و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين» ؛ در بهشت آنچه دل خواهد و
چشم از آن لذت مي برد موجود است، (زخرف / 71). در اين امر (لذّت بردن) بين مرد و زن بهشتي فرقي نيست؛ هر كدام از آنها هر نوع لذتي بخواهند برايشان مهيا است و براي زنان بهشتي نيز مردان بهشتي بدلخواهشان هست.
درباره چگونگي لذت در آخرت، بايد دانست بدن انسان در آخرت متناسب با نظام آخرت است از اين رو مانند دنيا پيري و فرسودگي بر آن عارض نمي شود و دستگاه گوارش آن نيز مانند دنيا نياز به دفع ندارد و همچنين در آخرت چون جايگاه پاداش و مجازات اهل دنياست، زاد و ولد جديدي نخواهد بود.
آيا نگاه دين مذكر است و به زن كم بها داده است يا خير و آيا به زن به ديد كالا نگاه شده است و با توجه به حديث امام رضا در كتاب آيين زندگي مولف محسن كتابچي ص 53 آمده است «عله ا لمهر و وجوبه علي الرجال ولايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن لان علي الرجل مؤنه المرأه لان المرأه بايعه نفسها و الرجل مشتر و لايكون البيع الا بثمن و لا الشراء بغير اعطاء الثمن مع ان النساء محظورات عن التعامل و المتجر مع علل كثيره (تفسير نورالثقلين جلد1ص440عيون الاخبار الرضا جلد2 ص 94 ) يا در حديث ديگري در همان كتاب ص 59 (قال الرسول النكاح رق، فاذا انكح احدكم وليده فقد ارقها ،فلينظر احدكم لمن يرق كريمه)وسائل الشيعه كتاب نكاح ، مگر زن كالا است كه نفس خود را مي فروشد و يا چرا كلمه كنيز به كار برده شده است.
تعريف مهر:
«مهر» كلمه اي است عربي كه در فارسي آن را «كابين» مي گويند و لغات مترادف آن در عربي، صداق، نحله، فريضه و اجر است. به عبارت ديگر «مهر» عبارت از مالي است كه به مناسبت عقد نكاح، از سوي شوهر به زن تمليك مي شود و شوهر ملزم به پرداخت آن به زن مي باشد (فرهنگ فارسي معين).
پيشينه مهر:
آغاز و تاريخ معيني براي اين امر نمي توان تعيين كرد. تنها مي توان گفت مهريه از زمان هاي بسيار دور در ميان مردم رايج بوده است. حتي در داستان حضرت موسي(ع) در قرآن كريم (قصص، آيه 27) مي خوانيم كه ايشان مدت هشت يا ده سال براي حضرت
يعقوب در قبال نكاح دختر ايشان كار كردند.
در زمان جاهليت نيز، پدران و مادران، مهر را به عنوان حق الزحمه و «شير بها» حق خود مي دانستند و هنگامي كه دختري براي يكي از آنها به دنيا مي آمد و ديگري مي خواست به او تبريك بگويد مي گفت: «هنيئا لك النافجه؛ اين مايه افزايش ثروت، تو را گوارا باد» كنايه از اين كه بعد اين دختر را شوهر مي دهي و مهر دريافت مي كني (سراج (نگاهي گذرا به شبهات حقوقي پيرامون مسايل زنان)، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ص 168).
مهريه از ديدگاه اسلام:
گرچه قانون مهر پيش از اسلام به صورت هاي گوناگون وجود داشت، اما به لطافت و شفافيتي كه در اسلام بيان شده است نبود. دين اسلام يك مكتب ارزشي است و زنده كننده عقل و بيدار كننده فطرت ها است.
در همين راستا مسير انحرافي اجتماعي و ديني كه در طول تاريخ به وجود آمده اصلاح نمود و براي نمونه در آيه آمده است: «و آتوا النساء صدقاتهن نحله؛ صداق هاي زنان را به عنوان بخشش و هديه پرداخت كنيد» (نساء، آيه 4). اين آيه تا حدود زيادي ديدگاه اسلام را درباره «مهر» روشن مي كند. در اين آيه از مهر به «صداق» و «نحله» تعبير شده است. مهر را از آن جهت صداق گويند كه نشانه صادقانه بودن علاقه مرد است يا به خاطر آن كه نشانه صدق ايمان است. نحله يعني بخشش از روي طلب نفس و رضاي خاطر به كار رفتن اين واژه از آن جهت است كه مهر جنبه اهدايي و پيش كشي و عطيه
دارد (تفسير نمونه، ج 3، ص 262).
حاصل آن كه مهر از نظر اسلام يك پيش كش و هديه به زن است و هيچ يك از والدين حقي به آن ندارند. زن در عين اين كه از مرد پيش كش دريافت مي كند استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ مي كند؛ يعني به اراده خود، شوهر انتخاب مي كند نه به اراده پدر يا برادر. همچنين در مدتي كه در خانه پدر است و هنگامي كه به خانه شوهر مي رود كسي حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار كند. محصول كار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به ديگري و در معاملات حقوقي خود به قيمومت مرد احتياجي ندارد.
فلسفه تعيين مهر:
فلسفه تعيين مهر از نگاه اسلام، تنها جنبه مادي و اقتصادي ندارد بلكه بسياري از ابعاد معنوي و تربيتي لطيف كه حاكي از پيوند محبت و عشق و بقا و تكامل بوده نيز منظور شده است.
براي اين كه هويت معنوي - نه اقتصادي - مهر روشن گردد لازم است برخي دستورات آسماني كه درباره تعيين صداق و تبيين كابين و مهر در احاديث آمده است مورد دقت قرار گيرد. براي نمونه اولين كابيني كه براي مبدأ نسل كنوني بشر يعني نكاح آدم وحوا(ع) معين شد آموزش احكام بود، چنان كه بر اساس حديثي كه زراره از امام صادق(ع) نقل مي كند: خداوند به حضرت آدم فرمود: «رضاي من آن است كه معارف دين مرا به او بياموزي، آدم گفت: قبول كردم». همچنين گاهي رسول اكرم(ص) كه صداق برخي اصحاب را تعليم سوره اي از قرآن قرار مي داد.
به
هر حال فلسفه مهريه را در امور ذيل خلاصه مي توان كرد: (زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، نشر اسراء، ص 340)
1. مهريه تجلي فطرت و طبيعت است: هديه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبت و نشان دادن علاقه، امري فطري و طبيعي است كه معمولا از سوي كسي كه پيش قدم مي شود و طالب و يا خواستگار است ارايه مي گردد. اين امر حتي در ميان بسياري از موجودات رايج است. مثلا مسأله اي كه به تازگي كشف شده اين است كه زاغچه نو پس از بازديد آشيانه هاي مورد نظر به اتفاق همسر آينده اش به او يك حشره هديه مي كند.
2. مهريه قانون عشق و جذب است: مرد از نظر آفرينش مظهر طلب، عشق و تقاضا است و زن مظهر محبوبيت و معشوقيت مي باشد. مهريه از جانب مرد يك اظهار عشق و محبت فوق العاده براي زن مي باشد كه حتي بالاتر از بخشش و هديه هاي معمولي است.
3. مهريه پاداش و نشانه حيا و عزت زن است. مهر با حيا، عفت و عزت زن يك ريشه دارد. زن از لحاظ آفرينش نسبت به شهوت ها مقاوم تر است اين ويژگي همواره به زن فرصت داده كه دنبال مرد نرود و خود را رايگان در اختيار او قرار ندهد.
4. مهريه باعث بقاي خانواده و مانع از فروپاشي آن است. برخي مردان هوس باز گاه بدون هيچ دليلي همسر را ترك و زن ديگري را كه جوان تر و با نشاط تر است انتخاب مي كند. مهريه مانع عمده اي در مقابل اين هوس راني ها
است.
5. مهر باعث تعادل اقتصادي است. هر چند زن داراي استقلال مالي و اقتصادي از نظر اسلام است ولي به طور معمول در جوامع ابتكار عمل به دست مردان است. در صورت طلاق و جدايي احتمال اين كه زن بدون پشتوانه اقتصادي بماند بسيار زياد است. وجود مهريه يك نوع احساس امنيت اقتصادي و پشتوانه براي زن مي باشد (ر.ك: شهيد مطهري، حقوق زن در اسلام، ص 201).
نتيجه آن كه: مهريه از نظر اسلام تنها جنبه مادي ندارد بلكه افزون بر آن، حكمت هاي ديگري نيز در تعيين مهر نهفته است بنابراين نه تنها به زنان به عنوان كالا نگاه نشده بلكه ارزش و احترام زن به وسيله وضع و تأييد چنين قانوني محفوظ مانده است.
اما روايات:
1. روايتي كه از حضرت رضا(ع) در پرسش درباره مهريه آمد، در راستاي همان فلسفه هايي است كه ذكر شد. در روايت امام رضا(ع) چند فلسفه براي وجوب مهر بيان شده است:
الف) مؤونه زن بر مرد واجب است، زيرا زن با مرد يك قرار داد بسته و زن فروشنده است و مرد خريدار.
ب) زنان از تجارت و كسب درآمد به علل متعددي محرومند.
از اين روايت برداشت مي شود كه نه تنها حضرت رضا(ع) زن را مانند كالا ندانسته بلكه ارزش و جايگاه ويژه او را براي ما معين كرده است.
توضيح آن كه: هم چنان كه پيش از اين گذشت، زن مظهر معشوقيت و محبوبيت همراه با حيا و عزت است و خود را رايگان در اختيار هر كسي قرار نمي دهد و مرد در مقابل خواهان و متقاضي زن است، بنابراين براي به دست آوردن اين شيء ارزشمند
بايد هديه اي متناسب تقديم كند.
از سوي ديگر در خانواده كوچك زناشويي، مسأله تربيت فرزندان به صورت طبيعي به عهده زن گذاشته شده است. اين امر شايد در نگاه سطحي كاري كوچك و حتي بي ارزش، به نظر آيد، اما اين كاركرد زن بهترين و با ارزشمندترين كارها است و در واقع، عالي ترين هدف خلقت است، به همين دليل است كه پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: «بهشت زير پاي مادران است».
زني كه خود را با اين ديد در اختيار مرد قرار مي دهد و با او چنين معامله اي مي كند و مرد او را انتخاب مي كند از نظر لباس، مسكن، امرار معاش و... بايد تأمين شود. اين امر به عهده مرد نهاده شده تا با تأمين نفقه او و افزون بر آن تأمين پس اندازي به عنوان مهريه براي او جنبه مادي تربيت فرزندان را تأمين كند تا زن با خيالي آسوده به كارهاي خود برسد پس در واقع مي توان گفت: هر چند زن خود را در اختيار مرد قرار مي دهد اما مرد براي او خادمي بيش نيست.
2. درباره روايتي كه از حضرت رسول اكرم(ص) نقل شد: «النكاح رق...» شايان ذكر است «رق» به كسر «ر» در لغت به معناي ملكيت و عبوديت آمده است «سجدت لك تعبدا و رقا».
اين واژه در اصل به معناي «بنده» يا «كنيز» نيست، بلكه صفت مشبه اين واژه «رقيق» به معناي بنده مي باشد. چنانچه از اين واژه فعل به كار برده شود براي مثال گفته شود «ارقه» يا «ارقها» به معناي در اختيار گرفتن كسي، محدود كردن كسي، مالك شدن كسي مي آيد» (مجمع
البحرين، مدخل «رق» - المنجد، مدخل «رق»).
در روايت، پيامبر اكرم(ص) كه براي نشان دادن اهميت انتخاب همسري شايسته و متناسب با دختر، از ازدواج تعبير به رقيت (محدوديت، عبوديت) كرده اند. اين تعبير در واقع كنايه از آن است كه براي زنان به طور معمول با ازدواج، محدوديت هايي پديد مي آيد، حال اين محدوديت از ناحيه چه كسي در زندگي و آينده زن بسيار مهم است، از اين رو برخي بزرگان (بهشتي، احمد، خانواده در قرآن، بوستان كتاب، ص 61).
اين روايت را با توجه به معناي لغوي الفاظ آن چنين ترجمه كرده اند: «زناشويي محدود كردن آزادي است، هنگامي كه دختري را شوهر مي دهيد، آزادي او را محدود مي كنيد ببينيد آزادي دخت گرامي خود را به دست چه كسي محدود مي كنيد».
چرا احكام زنان توسط مردان نوشته مي شود در حالي كه زنان به اين مسائل مبتلا هستند و به آن آگاهند.
احكام اسلامي، برگرفته از تشريع و قانون گذاري خداوند است كه توسط پيامبر گرامي اسلام و امامان معصوم عليهم السلام ، به مردم ابلاغ شده است. بنابراين منشأ و مبناي اعتبار احكام و مقررات در همه اديان و به طور مشخص در اسلام، اراده و خواست خداي متعال است و انبيا و ائمه واسطه بيان و تبليغ آن احكام هستند و پس از آن بزرگواران ، كشف و استخراج اين احكام به عهده مردم اعم از مرد و زن به صورت واجب كفايي نهاده شده است كه علم فقه و دانش پژوهان در آن، عهده دار اين مسئله است.
درعلم فقه و رسيدن به مقام اجتهاد و فقاهت تفاوتي ميان زن و مرد نيست. زنان نيز، مانند مردان مي توانند دراين راه گام نهند و قله هاي اجتهاد را فتح كنند و بر اساس استنباط خود به احكام الهي عمل كنند البته مرجع تقليد بايد مرد باشد كه حكمتش در كتابي كه خدمتتان ارسال شد بيان شده است بنابراين در اصل كشف حكم تفاوتي ميان زن و مرد نيست. در ثاني مراجع تقليد نيز، مي توانند از زنان درباره امور اختصاصي مشاوره بگيرند و مسايل فقهي را بر اساس آن و مدارك ديگر استنباط كنند.
آيت الله خامنه اي در اجوبه الاستفتائات مي فرمايند :مردان نمي توانند به اذان زن اكتفا كنند علت اين حكم ايشان چيست؟
پيش از پاسخ شايان ذكر است . در بسياري از عبادت ها مردان و زنان هم سنگ مي باشند و عبادت يكي مي تواند جايگزين عبادت ديگري در صورت قضا شدن باشد.
نگاهي به احكام نيابت و قضا در عبادت ها و حج، اين نكته را معلوم مي كند كه در اين موارد در نظر فقه هيچ تفاوتي ميان نايب شدن زن از مرد و يا مرد از زن نيست. زنان در حج مي توانند نايب مردان شده و همچنين مي توانند قضاي روزه و نماز مردان را به عهده بگيرند.
ازاين نكته معلوم مي شود كه در اين زمنيه ها تفاوتي ميان مردان و زنان نيست و هر دو مانند هم مي باشند اما اين كه چرا مردان نميتوانند به اذان زنان اكتفا كنند ؟ گفتني است:
آدمي در حال عبادت خود را در محضر خدا مي بيند و با او سخن مي گويد و به راز و نياز با او برمي خيزد. با مروري به روايات و احكام آداب نماز دو نكته به خوبي جلوه گر است:
1. اجتناب ازهر آنچه كه باعث توجه به غير خدا است
2. رعايت عفت و حيا به ويژه براي زنان.
از آنجا كه زن همانند گل است و خواسته يا ناخواسته چشم هاي محرم يا غير محرم رامي ربايد ، شارع مقدس براي صيانت زن، دستوراتي واجب يا مستحبي را در نماز يا غير آن داده است؛ آب ريختن به دست ها از داخل آرنج هنگام وضو، كنار هم قرار
دادن پاها هنگام قيام، ابتدا زانوها را روي زمين قرار دادن پيش از رفتن به سجده، گذاشتن آرنج ها و شكم بر زمين و چسباندن اعضاي بدن به يكديگر هنگام سجده و ... همگي نشان دهنده آن است كه اين كارها مانع از در معرض ديد قرار گرفتن زن به ويژه درنماز كه با نشستن و برخاستن و ركوع و سجود همراه است خواهد بود. ازجمله دستورات ديگر براي صيانت زن جلوتر قرار گرفتن مردان از زنان در هنگام نماز با تأكيد بيشتر و در جاهاي ديگر با تأكيد كمتري است.
از جمله دستورات ديگر، اذان نگفتن زنان به هنگامي است كه در نماز جماعت مردان حضور دارند؛ چرا كه صداي زن از ظرفيت خاصي برخوردار است كه به طور معمول گوش ها را مي نوازد . از اين رو شايد حكمت اين حكم، پرهيز از توجه به غير خدا و حفظ عفت و حياي زن باشد.
ديگر اين كه اين عدم جواز، مقدمه و زمينه اي است براي اين كه ساحت عبادت، آلوده به تك خواني هاي برخي زنان نشود.
اينكه مي گويند زن ،انسان لطيفي است كلا از نظر مراجع و علما چيست.
اين سخن كه زن موجودي لطيف و ظريفي است برگرفته شده از سخنان ائمه اطهار(ع) است.
در روايتي حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند: «فان المرأه ريحانه و ليست بقهرمانه؛ زن مانند ريحان است نه قهرمان».
همان طور كه ريحان لطيف و ظريف است، زن نيز چنين روحيه اي دارد و از نظر جسماني و نيز از نظر رواني لطيف و ظريف است بنابراين نبايد كارهاي مشكل و دشوار را از زن انتظار داشت و بر دوش او گذاشت و براي شادابي و با نشاط بودن آن بايد كمال سعي و تلاش را انجام داد. مردم ريحان را با دست خود افسرده و پژمرده نمي كنند. ما نيز نبايد زن را پژمرده و افسرده كنيم. و شايد به همين جهت باشد كه اميرالمؤمنين(ع) در سخني ديگر بر مردم خطاب مي كند كه «فدارها علي كل حال و احسن المصاحبه لها ليصفوا عيشك؛ در هر حال با همسرت مدارا كنيد و با او به نيكي معاشرت نما تا زندگي ات با صفا شود».
صفا و آرامش زندگي در پرتو مصاحبت نيكو با همسر است. اين موضوع مورد تأكيد و تأييد دانشمندان علوم تجربي نيز هست. زن از نظر ساخت بدني و رواني از ديدگاه علم آشكارا از مرد متفاوت است تمايزات رواني زن و مرد از نظر روان شناسي و در فرهنگ هاي مختلف به اثبات رسيده و خطاست كه اين تفاوت ها را زاييده تربيت و محيط دانست. جنس زن از جنس مرد لطيف تر است و عطوفت بيشتري دارد و به رسيدگي
و مراقبت از ديگران توجه بيشتري نشان مي دهند و آن را مي توان با شواهد روشن زيستي و تحقيقات جديد مشاهده كرد.
Does Islam oppose to women being in a higher leadership position than men given that she is wiser and more knowledgeable and has better management practices than the other man candidates for the leadership position? Is it bad for men to be working for such a woman?
Thank you. Assalamu Aleykum va rahmatollah va barakatoh
اگر زني خردمندتر و داناتر و داراي مديريتي بهتر از مردي باشد كه براي جايگاه رهبري نامزد شده، در اين صورت آيا اسلام با رهبري آن زن مخالف است؟ آيا براي مردها نامناسب است كه براي چنين زني (تحت امر او) كار كنند؟
مطلبي كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوتهاي روحي و جسمي زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اينكه بعضي ها اصرار دارند اين دو جنس را مساوي در همه چيز قلمداد كنند اصراري دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمي آن را انكار مي كند، (نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، بخش هفتم، صص 190 _ 167، انتشاراتحكمت) آيا با وجود اين تفاوت آشكار مي توان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتي در جوامعي كه شعار آنها مساوات و برابري بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مي شود. مثلاً مديريت سياسي و نظامي بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين
است كه جنس زن براي انجام وظايف متفاوتي با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتي دارد. قانون آفرينش گرمي كانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشتري از عواطف و احساسات به او داده است. در حالي كه وظايف خشن و سنگين اجتماعي بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشتري از دورانديشي به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اي از وظايف اجتماعي كه نياز بيشتري به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظائفي كه عواطف و احساسات بيشتري را مي طلبد بر عهده زنان، (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره، چاپ اول، 1374، چاپخانه مروي، دار الكتب الاسلاميه).
قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقي زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابري بين زنان و مردان در برخي حقوق است، (تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره) آنجا كه مي فرمايد: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است»، (سوره بقره (2)، آيه 228).
در تفسير مجمع البيان آمده است، (تفسير مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، جلد 3، ص 73، مؤسسه الاعلمي بيروت، 1415 قمري؛ نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه
32، سوره نساء): ام سلمه _ يكي از همسران پيامبر _ روزي به پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مي روند و زنان
جهاد نمي كنند و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي آنها را داشتيم و همانند اين پرسش ها را ديگر زنان نيز از پيامبر(ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برتري هايي كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوتهاي طبيعي و حقوقي براي حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولي با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق
هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»، (سوره نساء (4)، آيه 32)
همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براي جمعي به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگي عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوت ها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمي و روحي است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهي است و اگر غير آن مصلحت بود براي شما قرار داده مي شد بنابراين آرزوي تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است
مي باشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مي كند كه نبايد
اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكي از اين دو جنس حقوق ديگري را پايمال كند لذا بلافاصله مي فرمايد «مردان و زنان هر كدام بهره اي از كوشش ها و تلاش ها و موقعيت خود دارند».
نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وي و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامني اوست. و شايد يكي از فلسفه هاي قوانيني كه اين گونه محدوديتها را براي بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاي آنان در آئين الهي مي باشد و توجه دادن به كرامتي است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانت ها و
تعهدات كافي براي حفظ پاكي و پاكدامني آنان مي باشد، (مقاله: شايستگي زنان براي عهده داري قضاوت، محمدي گيلاني، فصل نامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114).
در اسلام زن برتر است يا مرد؟
اسلام و خداوند بين زن و مرد فرق گذاشته است. چرا زن ذاتاً طوري خلق شده كه از مرد تمكين كند؛ و از اين كه مرد از او راضي باشد، راضي است. مگر مردان از زنان بالاتر هستند كه زن به همه دستورهاي او تن دهد و اگر هم تن ندهد گناه كرده است؟ پس مرد ارزش بيشتري از زن دارد كه به طور ذاتي اين طوري خلق شده است.
يكي از نشانه هاي نظام حكيمانه و مدبّرانه جهان، همين خلقت مرد و زن و وجود تفاوتهاي روحي و جسمي در آن دو است. دستگاه عظيم خلقت، براي اينكه به هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جريان توليد نسل را بوجود آورده است، و از آنجا كه بقاء و دوام نسل احتياج به همكاري و تعاون دو جنس - مخصوصاً در نوع انسان - دارد، آنها را طالب همزيستي با يكديگر قرار داده است؛ و براي اينكه طرح كاملاً عملي شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپيوندد، تفاوتهاي عجيب جسمي و روحي در ميان آنها قرار داده است و همين تفاوتها است كه آنها را بيشتر به يكديگر جذب كرده، عاشق و خواهان يكديگر قرار مي دهد. اگر زن داراي جسم و جان و خلق و خوي مردانه مي بود، محال بود كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شيفته وصال خود نمايد؛ و اگر مرد صفات جسمي و رواني زن را مي داشت، ممكن نبود زن او را قهرمان زندگي خود حساب كند.
البته اين پندار غلط و باطلي است كه برخي گمان كرده اند آن چيزي كه زوجين را به
يكديگر پيوند مي دهد منحصراً طمع و شهوت است و حس استخدام و بهره برداري است. حال آنكه چنين نيست؛ بلكه بر اساس ديدگاه اسلام، «مودت و رحمت» روم / 21. است كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مي دهد. به فرموده علامه طباطبايي، تداوم زندگي ميان زوجين در پرتو محبت است؛ و اين همان حقيقتي است كه آيه شريفه قرآن به آن اشاره دارد. براي آگاهي بيشتر ر.ك: علامه سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 166.
اسلام هم مرد را ارج نهاده است و هم زن را؛ ولي اين دو سنخ، نواقصي هم دارند كه در پرتو وحدت و پيوند با يكديگر، آن نواقص را مرتفع مي كنند و به ارزشهاي خود تعالي مي بخشند. اين طور نيست كه ارزش مرد بالاتر از زن و يا ارزش زن برتر از مرد باشد؛ بلكه هر يك از آن دو در حد خود، داراي ارزشها و نقايصي هستند كه بايد به رفع آنها در پرتو وحدت و يگانگي اقدام كنند. به بيان ديگر، از ديدگاه اسلام، همان قدر كه زن نيازمند مرد است، مرد هم نيازمند زن است؛ و اين تنها در چارچوب مسائل شهواني نيست؛ بلكه بر اساس نظام خلقت و مودت و محبت است. براي آشنايي بيشتر نگا: شهيد مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، ص 165 - 190.
ما مي پذيريم تا رسيدن به آنچه كه از ديدگاه اسلام كمال مطلوب است، فاصله بسيار داريم و قبول داريم كه برخي به نام اسلام و مسلمان بودن، عملكردي دارند كه نتيجه اش اثر وضعي نامطلوبي است كه مانند نقطه تاريكي روح تلطيف يافته زنان را آزار مي دهد؛ و گاهي اين
مسأله به حدي شدت مي يابد كه برخي از خواهران پاك انديش ما گمان مي كنند گويا نظر اسلام چنين است؛ اما حقيقت بدين صورت نيست. اگر به آموزه ها و تعاليم اسلام به صورت يك مجموع نگريسته شود - نه ذره اي و جزئي - در خواهيم يافت كه زن در چارچوب خاصي مي تواند به دستورهاي مرد تن دهد، نه در همه جا؛ و نيز متوجه خواهيم شد همان گونه كه زنان در قبال مردان وظايفي دارند و بايد به نحو مطلوب آن را انجام دهند؛ مردان هم در برابر زنان مسئوليتهايي - چه از حيث اقتصادي چه از نظر فرهنگي و اخلاقي و چه ا ز لحاظ اجتماعي - دارند كه بايد عمل نمايند. در اين باب نگا: شهيد دكتر محمد جواد باهنر، گفتارهاي تربيتي. ص 119 - 134 و محمد رضا كاشفي. آيين مهرورزي، بخش ششم.
زن چه زماني به جايگاه واقعي خويش مي رسد؟
اگر زن، خويش را در آيينه گوهر وجودي اي كه خداوند به وي عطا كرده است نظاره كند، هرگز در حسرت جايگاه اجتماعي مرد زبان به شكوه نمي گشايد.
اين كه هيچ پيامبر و معصومي از غير زن زاده نمي شود و در مكتب غير مادر رشد و نمو نمي كند، از جايگاه محوري زن در حيات ديني و اجتماعي بشر خبر مي دهد. يكي از بزرگان عرفان جايگاه ديني زن را چنين به تصوير كشيده است: «زن به لحاظ داشتن قدرت خالقيت كه تنها از صفات خاص خداوند سبحان است، براي رسيدن به كمال مستعدتر است». جايگاه اجتماعي زن، در منظر يكي از شخصيت هاي جهاني اين گونه است: «زن با يك دست گهواره و با دست ديگر تاريخ بشريت را حركت مي دهد».
وجود اين دو ويژگي، زن را در دو بُعد عرفاني و اجتماعي به رقيبي بلامنازع مبدل ساخته است؛ به گونه اي كه اگر مردان جايگاه واقعي زن در كائنات را در مي يافتند، بدان رشك مي بردند.
به نظر مي رسد، بشريت به خصوص جهان غرب جايگاه رفيع زن را درنيافته است و نمي خواهد حق وي را حتي به شكل صوري به وي باز گرداند. به راستي چند درصد از وكلا، معاونان و رؤساي جمهور كشورهاي غربي زن هستند و در دايره اي محدودتر چند درصد از نيروهاي سازمان هاي بين المللي را زنان تشكيل مي دهند؟
مقام و جايگاه زن تنها در حكومت امام زمان)عج( شناخته مي شود. در اين حكومت است كه زن به جايگاه حقوقي و حقيقي خود دست مي يابد. در اين حكومت نگرش مردان به زنان دگرگون مي شود؛ شعور فكري زن بدان جا مي رسد كه به «زن
بودنش افتخار مي كند» و هرگز خود را با مرد نمي سنجد.
نقش حكومت اسلامي قبل از بر پايي حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - باروَر ساختن باوَر زن به خويش، رهانيدن وي از سراب هاي كاذب ايسم ها و ايست ها و اعطاي حقوق اجتماعي به وي تا مرز آسيب نديدن گوهر وجودي او است. در حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - از سويي نگرش جامعه به زن و از سوي ديگر نگرش زن به خود تغيير مي يابد. حكومت مهدي)عج( به لحاظ فراگير بودن، امنيت شغلي براي زن را فراهم مي آورد و زن در سايه سار اين امنيت نگرش و امنيت كاري، از توان عينيت بخشيدن به ايده ها و انديشه هايش بهره مند مي شود.
زن در حكومت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - به جايگاه رفيع و واقعي خود دست مي يابد. شايد رمز رجعت زنان بزرگِ موحد و حضور آنان در ساختار حكومتي مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف -، شكوفا ساختن استعدادهاي آنان باشد؛ استعدادهايي كه در حكومت هاي ديگر توان بروز نيافتند.
رجعت 400 زن در كنار 800 مرد با حضرت عيسي - عليه السلام - و نيز رجعت زناني چون ام ايمن، حبابه و البيه، سميه، و ام خالد در اين راستا قابل تحليل مي نمايد.
گذشته از رجعت اين زنان كه بي شك در حكومت امام زمان - عجل اللّه فرجه الشريف - از جايگاه محوري و مسؤوليت هاي كليدي برخوردار خواهند بود، وجود 50 زن در ميان 313 تن ياور امام عصر - عجل اللّه فرجه الشريف - كه هر يك در عبوديت، زهد و پارسايي و خلاقيت و كارآمدي سر آمد افراد بشرند و روايات آن ها را اميران مي خوانند، نشان
دهنده رسيدن زن به جايگاه حقيقيِ خود است. امام باقر - عليه السلام - در تفسير آيه 148 سوره بقره به جابر بن يزيد جعفي در خصوص ياران حضرت مهدي - عجل اللّه فرجه الشريف - مي فرمايد:
«و يجيي ء و اللّه ثلاث ماٌة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة علي غير ميعاد قوعاً كقزع الحزيف يتبع بعضهم و هي الاية التي قال اللّه أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ».
سوگند به خداوند، سيصد و سيزده تن كه پنجاه نفر از آنان زنند، بي هيچ قرار قبلي در مكّه گرد مي آيند و اين است معناي آيه شريف: هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مي كند؛ زيرا او بر هر كاري توانا است.(3) به اميد آن روز
...................( منابع).................
1) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 20، ص 36، اسلاميه، تهران.
2) كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، مقدمه، انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين، قم.
3) بحارالأنوار، ج 52، ص 223.
برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟
اين تفكر ريشه در عقايد و پندارهاي نابجايي دارد كه در طول تاريخ در جوامع مختلف كم و بيش وجود داشته است/
صاحبان اين تفكر معتقداند:
الف: در آفرينش، مرد از سرشتي برتر و زن از مايه اي پست تر آفريده شده است/
ب: زن عنصر گناه بوده و از وجود او شر و وسوسه بر مي خيزد و اگر مرد هم مرتكب گناه و انحراف مي گردد به دليل وجود زن و وسوسه اوست و حتي اگر آدم مرتكب گناه شد و از بهشت بيرون رانده شد، عامل اصلي وسوسه و فريب خوردن او زنش بود/
ج: زن استعداد طي مدارج معنوي را ندارد و نمي تواند در كسب مقامات روحاني به پايه مرد برسد/
د: زن براي مرد آفريده شده؛ پس خلقت زن طفيلي است و خلقت مرد اصل مي باشد/
متأسفانه برخي از اين افكار جاهلانه و غير منطقي در بعضي از اديان تحريف شده نيز راه پيدا كرده و بر اساس همين تفكر ظلم و ستم فراواني بر زنان اعمال گرديده است/
اما ديدگاه قرآن كريم
قرآن كريم در برابر اين طرز تفكر ساكت ننشست و در 1400 سال قبل در اوج جاهليت و بربريت جوامع كه حتي از زنده به گور كردن دختران نيز ابايي نداشتند اين گونه به تبين شخصيت زن و دفاع از حقوق او پرداخت/
الف: قرآن زن و مرد را از يك سرشت و مايه مي داند و پيرامون آفرينش آنها مي فرمايد:
"ياايهاالناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدْ فخلق منها زوجها..."{1}
«اي مردم از پروردگاري كه
شما را از نفس واحدي آفريد و جفتش را نيز از جنس او، پروا داريد.»
ب: قرآن به داستان خلقت آدم و حوا و سكونت آنها در بهشت پرداخته و وسوسه شيطان و فريب او را نسبت به هر دوي آنها مي داند و هرگز تقصير و گناه را متوجه حوا ندانسته مي فرمايد:
- "فَوَسْوَسَ لَهُماَ الشَّيْطانَ"{2}
«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد»
- "وَ قاسَمَهُما اًّنّي لَكُم مِنَ النَّاصِحين"{3}
«و براي آن دو سوگند ياد كرد كه من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.»
- "فَدَلاَّهُما بِغُرورٍ"{4}
«پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد.»
- "فَاَزلَّهُماَ الشَّيْطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيه"{5}
«پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به در آورد.»
قرآن با اين آيات كه در آن ضماير به صورت تثنيه آمده است به اين توهم كه مرد در ذات خود مبراي از گناه مي باشد و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند پايان مي دهد/
ج: قرآن كريم در آيات فراواني قرب الهي و كمالات معنوي و پاداش اخروي را مربوط به ايمان و عمل انسانها مي داند و تصريح مي كند كه هر يك از زن و مرد مي تواند به اين كمالات دست يابد/
"وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ أنْثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَّنْ"{6}
«و هر مرد و زني كه عمل صالح انجام دهند داخل بهشت مي شوند.»
همچنين قرآن از زنان بزرگ و با فضيلتي ياد مي كند كه نردبان فضايل و كمالات را پيموده اند و به درجات عاليه اي نايل شده اند كه بسياري از مردان را به آن راه نيست. از مريم سخن مي گويد كه به مقامي رسيده بود كه در محراب
عبادت ملائكه با او سخن مي گفتند و غذاي بهشتي براي او مي آمد، به گونه اي كه زكريا پيامبر زمانش را پشت سر گذاشته بود و او را در حيرت فرو برده بود. از آسيه تمجيد مي كند كه زني با ايمان و همسر طاغوت زمان خويش بود و با همه شرايط موجود در دربار از ايمان و خداپرستي دست بر نداشت و عاقبت به دليل ايمان محكمش در راه عقيده خود به شهادت رسيد. از مادر مؤمني سخن مي گويد كه با ايمان به وعده الهي خداوند به دستور او فرزند عزيز و دلبندش را به دريا مي افكند و///
د: قرآن كريم اين نظريه را كه زن براي مرد آفريده شده است را رد مي كند و مي فرمايد: همه موجودات براي انسان آفريده شده است و هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند/
"هُنَّ لِباسٌ لَكُم وَ اَنْتُمُ لِباسُ لَهُنَّ..."{7}
«زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش زنان»
بنابر اين زن و مرد از ديدگاه قرآن از يك سرشت آفريده شده اند كه هر كدام به تنهايي مورد توجه بوده و هيچ يك از آنان بر ديگري شرافت و برتري ندارد و آنچه ملاك فضيلت و برتري هر يك از زن و مرد در پيشگاه خداوند است تقوا و پرهيزكاري مي باشد/
[1]. سوره نسأ، آيه 1/
[2]. سوره اعراف آيه 20
[3]. سوره اعراف، آيه 21/
[4]. سوره اعراف آيه 22/
[5]. سوره بقره، آيه (ص)(س)/
[6]. سوره غافر، آيه 40/
[7]. سوره بقره، آيه 8(ع)1/
موضوع: توسّل به اوليا
وقتي تربيت فرزندان به عهده مادران است چرا مي گويند زن كم عقلتر ازمرد است ؟
زن درطول تاريخ به استثناي دوران هزاره هاي نخست، عصر رسول اكرم(ص) ودوران انقلاب اسلامي، به لحاظ فرهنگ حاكم برجوامع درحاشيه تحولات قرارداشته است."1"حاشيه اي بودن زن پديده اي نسبتاً عام وفراگير درسراسر جهان بوده است وپس از انقلاب صنعتي نقش او به نقش ابزاري مبدل گشته است.
زن درگذشته جنس بوده ومرد جنس برتر واول شناخته شده است . نگاه به زن نگاه ابزاري بوده وزن خوب،زني بوده است كه در گوشه خانه خويش به آشپزي و بچه داري مشغول باشد."2" و حال آنكه زن به عنوان نيمي ا زجمعيت جامعه درعرصه هاي بحران آميز سياسي واجتماعي مي تواند نقش بسيارچشمگير و تعيين كننده اي ايفا كند خواه اين نقش بطور مستقيم وخواه غير مستقيم (به عنوان معلم و مربي خانواده) باشد .
زن اگر حضوري توأم با تهذيب و تربيت نفس داشته باشد به دليل قابليت ها ي ذاتي اش مي تواند منشاء بسياري از خيرات و بركات باشد وبه ارتقاء وتعالي وكمال جامعه كمك كند واگر نقش منفي ايفا كند مي تواند منشأ بسياري از تحولات ناخوشايند باشد .
حضرت اما م خميني رضوان ا...تعالي عليه مي فرمايد :
"زن بايد شجاع باشد، زن بايد درمقدُرات اساسي مملكت دخالت بكند، زن آدم ساز است" "3"
"زن مربي جامعه است . از دامن زن انسانها پيدا مي شود. مرحله اول مردو زن صحيح از دامن زن است.مربي انسانها زن است .سعادت وشقاوت كشورها بسته به وجود زن است . زن باتربيت خودش انسان درست مي كندوبا تربيت صحيح خودش كشور را آباد
مي كند .مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند مي شود .زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد." "4"
زن نقش بزرگي دراجتماع دارد . زن مظهر تحقق آمال بشراست. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمنداست"5"
حضرت آيت ا...خامنه اي مي فرمايند :
"يك كشور اگر مي خواهد به معناي واقعي بازسازي بكند، بايد بيشترين تكيه اش، بيشترين نگاه وتوجهش به انسان ونيروي انساني باشد. وقتي كه صحبت ازنيروي انساني است ، بايد توجه كنيم كه نصف جمعيت كشور ونيمي ا زنيروي انساني، بانوان كشورند. اگر بينش غلطي درمورد زن وجود داشته باشد، بازسازي به معناي حقيقي ودرسطح وسيع آن، شدني نيست." "6"
"زنان كشور درانقلاب اسلامي سهم بزرگي ايفا كردند، به طوري كه اگر حضور زنان درنهضت انقلابي ملت ايران نمي بود، به احتمال زياد اين انقلاب به اين شكل پيروز نمي شد، يا اصلاً پيروز نمي شد، يا مشكلات بزرگي برسرراه آن پديد مي آمد" "7"
زنان انقلاب اسلامي ايران سربازان خط مقدم بودند. اگر زنان با اين انقلاب سازگار نبودند وآنرا نمي پذيرفتند وبه آن باور واعتقاد نداشتند، مطمئناً اين انقلاب واقع نمي شد. اگر آنها درميدان حاضر نبودند اولاً نيمي از گروه انقلابيون مستقيماً درميدان نبودند، ثانياً به طور غير مستقيم روي فرزندان و شوهران و برادران محيط خانه كه زن درمحيط خانه داري تأثير فرهنگي زيادي است اثر نمي گذاشتند . اين حضور آنان بود كه توانست ستون فقرات دشمن را بشكند ومبارزه را به معناي واقعي كلمه پيش برد."8"
حال همانطوركه شما در سوال به آن اشاره كرديد آيا مي توان تصور كرد مربيان و پرورش دهندگان مردان عاقل خود بي بهره يا كم بهره
از عقل و خرد باشند ؟
اگر زن ذاتاً موجودي كم عقل است، پس چگونه است كه دربسياري ا زمقاطع تاريخ زنان برجسته اي ظاهر شده اند كه حتي قران نيز آنان را الگو و اسوه جامعه بشري معرفي كرده است . مانند آسيه همسر فرعون.
بدون شك اين افكار و انديشه هاي ناصواب بازتاب طولاني تصورات و باورهاي غلطي است كه قرنهاي متمادي درموردزن برجامعه بشري حكمفرما بوده است.
زن به لحاظ خلقت الهي خويش موجودي است همانند مرد با نقش زنانه كه از تمام مواهب طبيعي و خداداي برخوردار است و براساس تعاليم حياتبخش قرآن خلقت اواز نشانه ها ي الطاف الهي ووسيله آرامش و سكون مرد وسبب مودت و رحمت است . "ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها وجعل بينكم موده ورحمه..." "9"
ومرد نيز موجودي است بهره مند از تمام نعمات ومواهب طبيعي والهي با نقش مردانه .
دراين تقسيم نقش زن نقش مربي ومادررا برعهده گرفته است لذا با لضروره بايد عاطفه واحساس او جلوه بيشتري بيابد تا نقش خود را به بهترين وجه ايفا نمايد ومرد چون نقش مدير و اداره كننده خانواده را عهده دار گرديده است بايد عقل وتدبير دراو ظهوروبروز بيشتري داشته باشد . اين نوعي تقسيم مسووليت وكار است نه بهره گيري از عقل زن وبي عاطفگي مرد بلكه برحسب وظيفه و مسئوليت هر كدام بعد عقلاني يا عاطفي ظهور وبروزش بيشتراست نه اين كه هر كدام فاقد جنبه ديگري باشد.
نكته ديگر اينكه به لحاظ حاكميت مردسالارانه امكان رشد وتعالي زن و بهره مندي از عقل اكتسابي و تجربي و خرد براي زن فراهم نشده
است لذا زنان دردوره هاي مختلف تاريخ درجوامع گوناگون مورد استثمار مردان قرار گرفته
ودرجهل وناآگاهي نگه داشته شده اند وامكان بهره مندي از امكانات و ابزار پيشرفت وتعالي را پيدا نكرده اند تا ظرفيت خدادادي عقل و انديشه خويش را به منصد ظهور وبروز برسانند .
بدين جهت افزايش دختران ورودي به دانشگاه در جمهوري اسلامي ايران نشان دهنده بطلان اين نظريه كه زنان را ناقص العقل ميداند مي باشد .
(1) ارسطو مي گويد : طبيعت آنجاكه از آفريدن مردناتوان است، زن مي آفريند، زنان وبندگان از روي طبيعت محكوم به اسارت هستند وبه هيچ وجه سزاوار شركت د ركارهاي عمومي نيستند، رك :ويل دورانت، لذات فلسفه،ترجمه عباس زرياب خويي(تهران انتشارات آموزش انقلاب اسلامي 1387)ص 148
(2) قنواتي جليل، سير تاريخي حقوق زن درقوانين موضوعه ايران، فصلنامه كتاب نقد(فمينيزم ) زمستان1379 ص47
(3) امام خيمني(ره) درجمع بانوان قم 12/11/58
(4) امام خميني(ره) درپيام بمناسبت روز زن 26/2/58
(5) امام خميني(ره)درديدار با گروهي از بانوان 27/2/58
(6) زن ازديدگاه مقام معظم رهبري (تهران نشر نوادر،1380)ص 7
(7) همان ص 89
(8) همان ص11-10
سوره روم آيه/21
چرا دخترها حق انتخاب در هر چيزي را ندارند؟ يا اين كه اسلام براي دخترها اهميت قائل نيست؟
نگاهي به تاريخ، و بررسي مقام و شخصيت زن در ميان قبايل و ملل مختلف، پرده از اين حقيقت تلخ بر مي دارد كه قبل از اسلام، در اكثريت قريب به اتفاق جوامع بشري، زن شخصيتي ناچيز، حقير و در هم شكسته داشت. غالباً با او به صورت يك كالا، و نه يك انسان، رفتار مي كردند. در آئين تحريف شدة يهود، تولد دختران براي پدر ننگ آور بود و مادري كه دختري مي زاييد، تا 70 روز نجس محسوب مي شد و زن جزئي از ارث پدر به شمار مي آمد. در مسيحيت تحريف شده نيز، فقط حضرت مريم( را داراي روح جاويد مي دانستند، براي بقيه زنان صفات انساني قائل نبودند. در ايران باستان نيز دختران ارث نمي بردند، و در انتخاب شوهر نقشي نداشتند، و مانند اشياء و حيوانات مورد خريد و فروش قرار مي دادند. و از مقام و حقوق اجتماعي محروم بودند. نه ارث مي بردند، و نه مالك چيزي بودند. در يونان نيز زن مانند كالاي تجاري، در بازار خريد و فروش مي شد. (1) عرب جاهلي اين تحقير را دراشكال زننده تر و وحشتناك تري انجام مي داد. تولد دختر را ننگ مي دانستند، و به شهادت قرآن كريم، هنگامي كه به يكي از آنان خبر مي دادند كه صاحب دختري شده، از شدت ناراحتي چهره اش سياه مي شد. (2) از رسوم آنان زنده به گوركردن دختران بود. براي زن حقي در ارث قائل نبودند. و براي تعدد زوجات مرد، حد
و مرزي قائل نمي شدند. به آساني ازدواج مي كرد، و آسانتر از آن طلاق مي داد.
ظهور اسلام در جزيرة العرب، تمام خرافه ها و رسومات غلط را در هم شكست و نابود كرد. و به زنان شخصيت و منزلتي داد. كه در هيچ يك از جوامع و اديان و مذاهب گذشته، و مكاتب آينده، نبوده و نخواهد بود. خداوند رحمان، در سورة احزاب، آية 35، در ده مورد، به اوصاف زنان و مرداني كه پاداشهاي عظيمي در انتظارشان است، مي پردازد؛ و در هر ده مورد، به طور مساوي، هم مردان را توصيف كرده، و هم زنان را. مي فرمايد : "مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان خاشع، مردان انفاق كننده و صدقه دهنده و زنان انفاق كننده و صدقه دهنده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك و دور از بي عفتي و زنان پاك و عفيف، و مرداني كه بسيار ياد خدا مي كنند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي همه آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است." بدين ترتيب، زنان و مردان در پيشگاه خداوند كريم، از نظر حقوق انساني و مقامات معنوي مساوي هستند. قرآن كريم مهريّه را حق مسلم زن مي داند، و آن را به عنوان هديّه اي ا زجانب مرد به زن مطرح مي كند، حتي اگر مقدار مهريّه بسيار زياد باشد.(3) در قوانين و احكام اسلامي، خداوند بر مردان
واجب فرموده تا مخارج زن را، از قبيل خوراك و پوشاك و فرش و منزل و وسايلي كه جهت طبخ غذا احتياج دارد، فراهم كند. و اگر مي تواند، و در شأن زن است، براي او خدمتگزار بگيرد. و اگر زن خود، ثروت و سرمايه اي دارد، مرد همچنان وظيفه دارد كه مخارج او را بدهد، كه به اصطلاح به آن "نفقه" گويند. اسلام همچنين براي زن ارث معين كرد.(4) و آنجايي كه وارث ميّت فقط دختر باشد، تمام ارثيّه به او تعلق مي گيرد. حتي براي شيردادن زنان به فرزندانشان، حقي قائل است. قرآن كريم مي فرمايد : "فَاِن اَرْضَعْنَ لكُم فَأتُوهُنَّ اجورَهُنَّ."(5) (اگر زنان به بچه هاي شما شير دادند، مُزد آنها را بدهيد.) و نيز براي زنان همانند مردان، استقلال مادي و اقتصادي قائل است.
خداوند خلقت زن را از آيات و نشانه هاي خود دانسته، و وجود او را باعث رأفت و محبت و رحمت مي داند. (6) در مورد حضرت مريم (، مقام با عظمتي قائل است، كه حتي او را مورد خطاب قرار مي دهد، و فرشتگان الهي و جبرئيل امين به حضور او مشرّف مي شدند، و با او صحبت مي كردند. و اين مقامي است كه در مردان بسيار نادر بوده است.(7)
آسيه همسر فرعون را الگويي براي زنان و مردان مؤمن قرار مي دهد. او زني است شجاع، قهرمان و با ايمان درحالي كه در كاخ پادشاهي، با همه تجملات و رفاه زندگي مي كند، قلبش مالامال از عشق و ايمان به خداي رحمان است؛ و زندگي خود را فداي آرمان و ايمانش به خدا مي كند. (8)
فاطمه ( را خيركثير مي داند. (9) چرا كه علاوه بر كرامات و فضائل شخصيتي كه در فاطمه زهرا( وجود دارد، نسل پيامبر ( به وسيله همين بانوي بزرگوار و گرامي، در جهان انتشار يافته و مي يابد.
پيامبر( در مورد زهراي اطهر( فرمود : "اولين شخصي كه داخل بهشت مي شود، فاطمه( است." و نيز فرمود : "فاطمه سرور تمام زنان جهان از اول تا آخر مي باشد." (10) پيامبر در مورد زنان فرمودند : "زنان خوب، كارگزاران خداوند روي زمين هستند. بهترين فرزندان شما، دختران هستند." (11) "بهترين شماكساني هستند كه با زنان و دخترانشان برخوردي نيكو داشته باشند." (12) "هر كس دختري را سرپرستي و بزرگ كند، و نيكو تربيت نمايد، بهشت بر او واجب مي شود." (13)
امام صادق( مي فرمايد : "اگر مردي همسرش را آزار و اذيت كند، خداوند نماز او را نمي پذيرد، و پاداش و حسنه اي از عملش به او نمي دهد، و او اولين كسي است كه داخل جهنم مي شود." (14)
"اينكه از قديم الايام مردان هميشه به خواستگاري نزد زنان مي رفته اند، و از آنها تقاضاي همسري مي كردند، از عوامل حفظ حيثيّت و احترام زن بوده است. طبيعت، مرد را مظهر طلب و تقاضا و عشق آفريده، و زن را مظهر مطلوب بودن و محبوبيت. طبيعت، زن را گُل و مرد را بلبل، و زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. و اين يكي از تدابير حكيمانه و شاهكارهاي خلقت است. خلاف حيثيّت و احترام زن است كه بدنبال مرد برود. براي مرد قابل تحمّل است كه اززني خواستگاري كند، و
جواب رد بشوند؛ و آنگاه از زن ديگري خواستگاري كند، تا بالاخره زني رضايت خود را به همسري با او اعلام كند. اما براي زن كه مي خواهد محبوب و مطلوب باشد، قابل تحمّل نيست. و اصولاً موافق غريزة ذاتي او نمي باشد، كه مردي را به همسري خود دعوت كند، و احياناً جواب رد بشنود؛ و آنگاه سراغ مرد ديگري برود. ويليام جميز فيلسوف آمريكايي مي گويد : "زنان در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند، و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند." 15)
گروهي افراد بي اطلاع از قوانين و احكام اسلامي و آيات قرآني، گاهي اسلام را متهم مي كنند كه اسلام دين مردهاست نه زنها. و اين ستمي بزرگ به اسلام عزيز است. به طور كلي اگر در بخشي از قوانين اسلام، به خاطر تفاوتهاي جسمي و عاطفي كه ميان زن و مرد وجود دارد تفاوتهايي از نظر مسؤوليتهاي اجتماعي مشاهده مي گردد، و محدوديتهايي براي زن وجود دارد، به هيچ وجه به ارزش معنوي زن لطمه نمي زند، و از او سلب اختيار نمي كند. اگر برخي مسؤوليتها را مختص به مردان مي داند، بدان جهت است كه با توجه به حقيقت وجودي زن، از حيث توانايي جسماني و ظرافتهاي روحي، خواسته تا بار مسؤوليت او كمتر باشد، و از دغدغه ها و تشويشهاي عاطفي و روحي او بكاهد؛ و بدين ترتيب به او منزلت بخشيده باشد، نه اينكه او را تحقير كرده باشد.
و اگر بعضاً مشاهده مي گردد كه در بعضي از خانواده ها، كه مثلاً دم
از مسلماني مي زنند، زنان تحت ظلم و ستم هستند، دختران را به زور شوهر مي دهند، و از ادامه تحصيل او ممانعت به عمل مي آورند، و اصولاً جنس زن در اين گونه خانواده ها، حق اظهار نظر و تصميم گيري، و حتي استقلال مالي ندارد، تا ريال آخر سرمايه اش را بايد در اختيار پدر، برادر و يا شوهر خود قرار دهد، بدان خاطر است كه اين افراد از قانون اسلام و حق و حقوق خويش بي اطّلاعند. و مسلماً هر كس به زنان ظلم و ستم روا دارد، ولو اندك، از عذاب و مؤاخذه الهي در امان نخواهد بود.
منابع و مآخذ :
1. آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا
2. سوره مباركة نحل/آيه52
3. سوره مباركة نساء /آيه20و40
4. سوره مباركة نساء/آيه7
5. سوره مباركة طلاق/آيه6
6. سوره مباركة روم/آيه21
7. سوره مباركة آل عمران/آيه45
8. سوره مباركة تحريم/آيه11
9. سوره مباركة كوثر
10. الحكم الزاهره،94،به نقل از آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا
11. مكارم الاخلاق
12. نهج البلاغه
13. مكارم الاخلاق
آنچه بايد يك زن بداند، اسدا...محمدي نيا
نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري
شما بر چه اساسي مي گوييد زنان به دليل اين كه رفتارهاي احساسي دارند، نمي توانند قاضي شوند، در حالي كه ما زناني داشته ايم كه رهبري يك گروه را به عهده داشته و گروه قوي تر و بزرگ تري را شكست داده اند و اين توهيني بزرگ به زن است آيا آيه اي در مورد احساسي بودن زن ها و اين كه آنان را از برخي كارها منع كرده باشد، آمده است
خداوند در قرآن مجيد، به روح تجمل گرايي زن و عدم قدرت كافي او بر اثبات مقاصد خويش هنگام مخاصمه كه اين دو صفت از جنبة عاطفي و احساسي او سرچشمه مي گيرند _ چنين اشاره مي فرمايد: "أَوَ مَن يُنَشَّؤُاْ فِي الْحِلْيَة ِ وَ هُوَ فِي الْخِصَام ِ غَيْرُ مُبِين ٍ ;(زخرف 18) آيا كسي را كه در لا به لاي زينت ها پرورش مي يابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست ]فرزند خدا مي خوانيد[؟"(تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 21، ص 29، نشر دارالكتب الاسلامية )
مقصود از اين كه گفته مي شود جنبة احساسي و عاطفي در زنان بر جنبة تعقّلي آنان غلبه دارد، مراد نوع زن در برابر نوع مرد است ،به گونه اي كه اگر طفلي را براي نگهداري به مردي بسپارند، به طور طبيعي زودتر خسته مي شود تا اين كه به زني سپرده شود.
هم چنين در برابر يك پروندة جنايي زن بيش تر از مرد تحت تأثير قرار مي گيرد و اين مطلبي است كه به استدلال نياز ندارد; بنابراين وجود موارد استثنايي از زناني كه از قاطعيت و نيروي عقلاني والايي برخوردارند و يا مرداني كه احساسي هستند، هرگز سبب نمي شود كه شارع مقدس استثنأ را
قاعده قرار داده بر اساس آن قانون وضع كند.
وقتي ثابت شد كه زنان از نظر عاطفي از مردان قوي تر هستند، به طور طبيعي اموري را كه به اِعمال احساسات و عواطف نياز بيش تري داشته باشند، بهتر انجام مي دهند; به همين جهت از واگذاري اموري كه برخورد احساسي باعث صدمه به آن امور مي شود، به زنان احتراز شده به مردان محوّل مي شود، و اين مطلب _ يعني انجام هر كاري به دست كسي كه توانايي آن را دارد _ سبب توهين به زن يا مرد نيست اگر چنين باشد، پس سپردن "پرستاري از اطفال به زنان بايد توهيني به مردان باشد، زيرا گفته مي شود كه در مردان لياقت و توانايي اين كار وجود ندارد. دراسلام ملاك عزّت و افتخار، تقوا و پرهيزكاري است (حجرات 13) و شغل ها و عناويني مانند حكومت قضاوت و... به تنهايي براي انسان كمال و افتخار محسوب نمي شوند، تا محروم بودن زن از آن ها، توهين به او تلقّي شود، چه بسا قاضي و يا حاكمي كه نزد خدا ارزشي ندارد، و چه بسا زناني كه نزد خداوند، از هزاران مرد ارزش بيش تري داشته باشند.( ر.ك مجموعة مقالات _ پرسش ها و پاسخ ها _ سيد محمد حسين طباطبايي ، ج 1، ص 339 به بعد، نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامي )
يك بانوي مسلمان مي تواند _ در غير از حكومت و قضاوت و مانند اين ها _ در امتيازات ديگر ديني پا به پاي مردان پيش رود و اگر از خود شايستگي نشان دهد، مي تواند از همة مردان جلو افتد، حتّي به فرمودة حضرت آيت اللّه جوادي آملي _ حفظه اللّه _ "كمال انسان در آن است
كه "ولي اللّه بشود واين مقام اختصاصي به مرد يا زن ندارد."( توصيه ها، پرسش ها، پاسخ ها در محضر آيت اللّه جوادي آملي نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها، ص 89_90، نشر دفتر نشر معارف )
چرا خداوند زن را براي آرامش مردها آفريد؟
خداوند زن و مرد را ماية آرامش يك ديگر قرار داده است نه فقط زن را براي آرامش مرد: "ومِن ءاي_َتِه ِ اَن خَلَق َ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوَج_ًا لِتَسكُنوا اِلَيها وجَعَل َ بَينَكُم مَوَدَّة ً ورَحمَة ً اِن َّ في ذَلِكَ لاَ ?َي_َت ٍ لِقَوم ٍ يَتَفَكَّرون (روم 21) و از يكي از آيات الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد كه در بر او آرامش يافته و با هم انس گيريد، و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود..."
ضمير"كُم در "لَكُم و "أَنفسكم مرد و زن را در برمي گيرد، و اين از قواعد ادبيات عرب است در جايي كه بخواهند براي گروهي مرد و زن فعل و ضميري به كار برند، از افعال و ضماير مذكر استفاده مي كنند، و از اين قاعده در قرآن فراوان استفاده شده است مانند: "ي_َاَيُّهَا الَّذين َ ءامَنوا كُتِب َ عَلَيكُم ُ الصّيام ُ كَما كُتِب َ عَلَي الَّذين َ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقون (بقره 183) اي كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما مقرر گرديد.]واجب شد[...". با اين كه روزه بر مرد و زن واجب گرديد، ولي در اين آيه از فعل "آمنوا" و ضمير "كُم كه مذكر هستند، استفاده شده است كلمة ازواج هم جمع "زوج به معناي همسران مي باشد، و كلمه زوج به هر يك از نر و مادة حيوانات و انسان ها در صورتي كه جفت هم باشند، اطلاق مي شود، و به مرد مختص نمي باشد; در قرآن اين كلمه براي زن هم به كار رفته است "وقُلنا ي_َ_ ?‹ادَم ُ اسكُن اَنت َ وزَوجُكَ الجَنَّة َ وكُلا مِنها رَغَدًا حَيث ُ شِئتُما ولا تَقرَبا ه_َذِه ِ الشَّجَرَة َ فَتَكونا مِن َ الظّ_َ_لِمين (بقره 35) و گفتيم
اي آدم خود و همسرت در اين باغ سكونت گيريد;..." با اين توضيحات معناي آيه چنين است "و از يكي از آيات الهي آن است كه براي شما]مردان و زنان از جنس خودتان جفتي يا همسري بيافريد." خداوند به علت اين كه دانا و حكيم است بعضي انسان ها را مذكر و برخي ديگر را مؤنث آفريد و وجود هر كدام را بدون ديگري ناقص و ناآرام قرار داد، و به واسطة لطف و رحمتش بين آن ها رابطة زوجيت برقرار نمود تا غير از تكثير نسل در كنار هم ديگر به آرامش و تعادل روحي و دوستي و رحمت دست يابند، و اين همه از نشانه هاي قدرت و رحمت اوست و اگر چنين رابطه و پيوندي بين اين دو موجود برقرار نمي كرد، جاي پرسش بود.( ر.ك تفسيرالميزان علامه طباطبايي ، ترجمة سيدمحمدباقرموسوي همداني ج ص بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي / تفسيرنمونه آية ا...مكارم شيرازي و ديگران ج ص 391_392،دارالكتب الاسلاميه )
1. در سوره يوسف آية 28 آمده است "فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَه ُو قُدَّ مِن دُبُرٍ قَال َ إِنَّه ُو مِن كَيْدِكُن َّ إِن َّ كَيْدَكُن َّ عَظِيم هنگام
آيه شريفة قرآن كريم كه مي فرمايد: "ان كيدكُن ّ عظيم ; آيا سبب سلب اطمينان و آرامش انسان از زن نمي شود؟
1. در سوره يوسف آية 28 آمده است "فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَه ُو قُدَّ مِن دُبُرٍ قَال َ إِنَّه ُو مِن كَيْدِكُن َّ إِن َّ كَيْدَكُن َّ عَظِيم هنگامي كه ]عزيز مصر[ ديد پيراهن او ]يوسف از پشت پاره شده گفت اين از مكر و حيلة شما زنان است چرا كه مكر و حيلة شما زنان عظيم است
2. همان گونه كه ملاحظه مي شود، در اين آيه شريفه به بزرگي مكر زنان اشاره شده است و اين بدان جهت است كه خداوند از يك سو در وجود مردان ميل شديد و جذب شدن نسبت به زنان قرار داده است و از سوي ديگر به منظور جلب ميل مردان و مجذوب كردن آن ها، ابزارها و توانايي هايي در زنان قرار داده كه تا اعماق دل مردان راه يابند، به گونه اي كه با جلوه هاي فتنه انگيز و حالت هاي سحرآميز خود، دل هاي آنان را تسخير نموده عقلشان را بربايند، و به گونه اي كه خود مردان هم متوجه نشوند، آن ها را از راه هايي به سوي خواسته هاي خود بكشانند.( تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره ، ج 11، ص 143، مؤسسه اعلمي )
3. در تاريخ و داستان هاي تاريخي مطالب فراواني دربارة فتنه انگيزي برخي زن ها نقل شده و مطالعة همة آن ها نشان مي دهد كه زنان هوس ران براي رسيدن به مقصود خود، نقشه هايي مي كشند كه در نوع خود بي نظير است ( تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج
9، ص 390; دارالكتب الاسلاميه )
4. بخشي از اين جلوه گري ها نيز، غريزي و طبيعي زن است و حكمت نهاده شدن آن در وجود زن به وسيله خداوند، بدان جهت است كه مردان به سوي زنان رغبت كنند. روشن است كه اين غريزه تنها بايد در برابر شوهران ارضا شود; در غير اين صورت براي زن منع شرعي وجود دارد.
5. حتي اگر به اين مطلب قائل شويم كه چون آية شريفه از حيلة زنان سخن گفته و آن را رد هم ننموده است پس اين كيدورزي آن ها مورد تأييد قرآن است با اين وجود، تأكيدهاي مكرر در اين آيه براي اين هشدار تربيتي است كه مردان تابع احساسات نباشند زيرا زنان بطور طبيعي در تأثيرگذاري بر انديشه و احساس توانايي بسيار دارند و اين هشدار نسبت به مردان مكّار نيز صادق مي كند و مگر، انسان ها با ديدن نيرنگ بازان بزرگي چون معاويه و عمروعاص بايد از مردان سلب اطمينان كنيم
پس 1_ اين حالت طبيعي زنان است و بكار بردن آن تابع حكم شرع است اگر در موارد گناه بكار برند حرام و اگر براي امور مشروع باشد مانعي ندارد.
2_ و مردان نيز با آگاهي از وجود اين حالت نه تنها نبايد سلب اطمينان كنند و آرامش خود را از دست دهند بلكه بايد در اداره زندگي از اين روحيه بهره بگيرند و نسبت به برخورد با زنان نامحرم از انديشه و تعقل خدادادي استفاده نمايند تا گرفتار احساسات زودگذر نشوند.
پرسش: با توجه به آية شريفه كه مي فرمايد: "يسبح للّه ما في السموات و ما في الارض همه اشياي زمين خدا را تسبيح مي كنند;
پس وضعيت اشياي نجس چه مي شود، آيا آن ها نيز خداوند را تسبيح مي كنند؟
1. مشابه اين آيه در جاهاي گوناگوني از قرآن كريم آمده است براي نمونه در آغاز سوره تغابن مي خوانيم "يُسَبِّح ُ لِلّه ِ ما فِي السَّم_َوَت ِ وما فِي الاَرض ِ لَه ُ المُلكُ ولَه ُ الحَمدُ وهُوَ عَلي َ كُل ِّ شَي ءٍ قَدير"; آن چه در آسمان ها و زمين است براي خداوند تسبيح مي گويند; مالكيت حكومت و ستايش از آن اوست و او بر همه چيز تواناست "
2. تسبيح به معناي تنزيه و نفي هرگونه نقص عيب و نياز از ساحت مقدس خداوند است از اين رو، مفهوم آياتي از اين دست كه به تسبيح همه موجودات درباره وجود مقدس خداوند اشاره مي كنند، آن است كه همه آن ها، خداوند را پاك و مبرّا از هر نقص و عيب و نيازي مي دانند.( تفسير الميزان علامه طباطبايي (ره ، ج 19، ص 144 و 263، مؤسسه اعلمي )
3. به دليل آياتي از قرآن كريم مانند: "و اِن مِن شَي ءٍ اِلاّ يُسَبِّح ُ بِحَمدِه ِ ول_َكِن لا تَفقَهون َ تَسبيحَهُم (اسري 44) هر موجودي تسبيح و حمد او مي گويد، ولي شما تسبيح آن ها را نمي فهميد." نيز اين موضوع را تأييد مي كنند. منظور از تسبيح موجودات در اين آيه شريفه به معناي حقيقي آن است نه مجازي مفهوم مجازي تسبيح آن است كه وجود هر موجود در آسمان ها و زمين حاكي از ايجاد كننده اي است كه از هر نقصي پاك و به همة كمالات متصف است چرا كه اگر منظور از تسبيح موجودات تسبيح به معناي مجازي خود بود; و يا اين كه خداوند را به زبان حال تسبيح مي گويند; چنين چيزي كه براي مردم
قابل درك است ازاين رو، عبارت "لكن لا يفقهون تسبيحهم بي دليل بود; پس تسبيح موجودات نه تسبيح مجازي يا به زبان حال بلكه تسبيحي حقيقي است هرچند براي ما درك شدني نيست همان گونه كه در آيه ديگري بدان تصريح شده است "قالوا اَنطَقَنَا اللّه ُ الَّذي اَنطَق َ كُل َّ شَي ءٍ" (فصلت 21); همان خدايي كه هر موجودي را به نطق درآورده ما را گويا ساخته است "
4. در روايات نيز تا اندازه اي به شيوة تسبيح موجودات اشاره شده است كه نمونه هايي از آن ها بيان مي شود.
الف _ از امام محمد باقر7 روايتي نقل شده است كه ايشان وقتي صداي گنجشكان را كه جيك جيك مي كردند شنيد، خطاب به ابوحمزه ثمالي فرمود: مي داني چه مي گويند؟ گفتم نه فرمود: پروردگار خود را تسبيح مي كنند و از او قوت امروز خود را طلب مي نمايند.( همان ج 13، ص 122. )
ب _ در روايتي عايشه از پيامبر نقل كرده است كه وقتي رسول خدا9 بر من وارد شد و فرمود: اي عايشه اين دو بُرد مرا بشوي عرض كردم يا رسول الله من ديروز آن ها را شستم فرمود: مگر نمي داني لباس انسان خداي را تسبيح مي كند و اگر چرك شود، تسبيحش قطع مي شود.( همان )
5. با توجه به روايت اخير مي توان استنباط نمود، چنان چه بر اشياي پاكي نجاست و كثافت عارض شود، در اين صورت تسبيح آن ها قطع مي شود، ولي اشيا يا حيواناتي كه آن ها را نجس ذاتي مي دانيم آن ها هم مانند موجودات ديگر تسبيح مي گويند و دليل بر استثناي آن ها وجود ندارد.
6. با توجه به اين كه تسبيح اشياي اشاره شده در پرسش تكويني است از
اين رو، نجس بودن موجودات فوق در موضوع تسبيح خداوند، مشكلي ايجاد نمي كند. تسبيح تكويني _ به جز انسان _ امري است كه به گونه آفرينش موجودات وابسته است و اساساً، اراده و اختيار آنان در اين جهت نقشي ندارد، هم چنين پاك و نجس بودن آنان كه به دليل معرفي شارع به اين صفت موصوف شده اند، به اين تسبيح تكويني ضرري وارد نمي آورد.
پرسش:
پاسخ:
اميدوارم كه در پناه خدا سالم و پيروز باشي پرسش هاي تو را كه از آن سوي كوههاي زيباي شمال فرستاده بودي خواندم آفرين بر تو كه مي خواهي چيزهاي تازه اي از قرآن بداني
حتماً در بابل هم كلاس هاي قرآن تشكيل مي شود. خوب است كه تو هم در اين كلاس ها شركت كني و از همين سن و سال به يادگيري قرآن بپردازي تو كه در شمال زندگي مي كني حتماً دريا را زياد ديده اي قرآن هم مثل درياست آن قدر بزرگ است كه هرچه در آن سفر كني باز هم به انتهاي آن نمي رسي هرچه از قرآن هم بداني باز كم است
از اين حرفها كه بگذريم به سؤال هاي تو مي رسيم در پرسش اولت نوشته بودي كه چرا خداوند قرآن را بر پيامبر نازل كرد؟ دوست داري پاسخ سؤالت را از خود قرآن بشنوي در آية 77 سورة نمل مي خوانيم كه "به درستي كه قرآن براي مؤمنان باعث هدايت و رحمت است " قرآن آمده تا به ما راه راست زندگي كردن را بياموزد و ما را اهل بهشت كند. مثالي برايت مي زنم تا پاسخ سؤالت را بهتر بفهمي ببين خواهرم فرض كن شب در خانه همراه خانواده مشغول خوردن شام هستيد كه يك دفعه
برق مي رود و همه جا تاريك مي شود. در آن تاريكي حركت كردن براي تو خيلي سخت است شايد پايت را اشتباهي روي پاي ديگران بگذاري يا حتي داخل سفرة غذا بشوي امّا اگر چراغ قوّه اي دستت بگيري يا شمعي روشن كني ديگر اشتباه نمي كني با استفاده از نور چراغ همه جا را خواهي ديد و راه خودت را پيدا خواهي كرد. قرآن هم مانند همان شمع و چراغ است كساني كه به حرف قرآن گوش مي كنند، راه خوب زندگي كردن را ياد مي گيرند و با استفاده از نور قرآن خود را بهشتي مي كنند. دليل نازل شدن قرآن هم همين است
پرسش دوّمت دربارة شيطان بود. اين پرسش را به همراه پرسش سوّمت كه دربارة فرشتگان بود، يكجا جواب مي دهم
خداي بزرگ در دنيا موجودات زيادي آفريده است اين موجودات خيلي گوناگون هستند. يك دسته حيوانات هستند كه تو بسياري از آنها را با چشم خودت ديده اي پرنده ها، چهارپايان ماهي ها و خزنده ها همه جزو حيوانات حساب مي شوند. دسته اي ديگر از آفريده هاي خدا گياهان و درختان هستند. گياهان و درختان هم انواع زيادي دارند. حتماً تا حالا به جنگل رفته اي اگر دقّت كني مي بيني گياهان و درختان گوناگوني در جنگل وجود دارد. كوهها، درياها، رودخانه ها، دشتها و صحراها، چشمه ها، ابرها و ديگر چيزهايي تو در اطرافت مي بيني همه را خدا آفريده است
از كره زمين كه بگذريم در آسمان ها هم چيزهايي زيادي وجود دارد كه خدا آفريده است ماه خورشيد و ستاره ها هم جزو آفريده هاي خدا هستند.
همه چيزهايي كه نام بردم تنها بخش كوچكي از آفريده هاي خدا هستند. خداوند چيزهاي ديگري را هم خلق كرده كه
ما نمي توانيم آنها را ببينيم يكي از مهم ترين آفريده هاي خدا فرشته ها هستند كه ما انسان ها نمي توانيم آنها را ببينيم فرشته ها مانند سربازاني هستند كه در حكومت بزرگ خدا خدمت مي كنند. آنها پيوسته در حال انجام وظايفي هستند كه خدا بر عهدة آنها گذاشته است بعضي آنها كارهاي خوب و بد ما انسان ها را مي نويسند. بعضي ادارة حوادث دنيا را به عهده دارند. بعضي مأمورند كه بندگان خوب را ياري كنند. فرشته اي مانند عزرائيل مأمور است كه جان انسان ها را بگيرد. خلاصه آن كه هر كدام به كاري مشغولند و در گوشه اي از اين دنياي بزرگ انجام وظيفه مي كنند.
خدا فرشته ها را طوري آفريده كه اصلاً گناه نمي كنند. آنها از صفات بدي مثل حسادت تكبّر، كينه توزي پاك هستند.
از اينجا به سؤال سوم تو مي رسيم خواهر من شيطان جزو فرشته ها نبود. شيطان يك جن ّ بود كه به خاطر عبادت خدا توانست در بين فرشتگان قرار گيرد. او سالها در ميان فرشته ها زندگي مي كرد و به عبادت خدا مشغول بود. وقتي خدا حضرت آدم را آفريد از فرشتگان خواست كه به آدم سجده كنند. همه فرشته ها حرف خدا را گوش كردند و براي حضرت آدم به سجده رفتند. اما شيطان نافرماني كرد و به خاطر غرور و تكبّرش از قبول دستور خدا خودداري نمود.
از آن به بعد خدا شيطان را از جمع فرشتگان بيرون راند ولي به او مهلت داد كه تا قيامت هر كاري كه مي خواهد انجام دهد. شيطان هم كه به حضرت آدم خيلي حسادت مي كرد، تصميم گرفت كه تا قيامت به گمراه كردن انسان ها كه فرزند حضرت آدم هستند بپردازد.
شيطان براي
گمراه كردن انسان ها سربازان زيادي دارد كه انسان ها را به انجام كارهاي زشت و ناپسند وسوسه مي كنند.
اميدوارم كه توانسته باشم پاسخ قابل قبولي برايت بنويسم سه برگة پرسشنامه برايت مي فرستم كه اگر خواستي باز هم سؤالهايت را براي من و همكارانم بفرستي بد نيست كه دو تا از اين برگه ها را به دو نفر از دوستانت بدهي
پرسش: وقتي دختري مي خواهد ازدواج كند، اگر پدر نداشته باشد، آيا بايد از پدر بزرگ و در نبود او از عمو و اقوام پدري اجازه بگيرد، ولي هيچ كس به نظر مادر توجه نمي كند. او كه سال ها زحمت كشيده كسي به او اهميت نمي دهد و لازم نبوده اجازة او، جزء قانون است آيا در جايي از قرآن كريم و يا احاديث بر برتري مرد بر زن و اين كه حرف مادر اهميتي ندارد، مطلبي آمده است آيا اين خلاف عدالت اسلامي نيست مگر زن و مرد با هم برابر نيستند؟
قبل از هر چيز بايد دانست كه اسلام اجازة عمو و اقوام پدري را براي ازدواج دختر، شرط نكرده است بلكه در ازدواج دختر _ آن هم فقط دختر باكره _ اجازة پدر و در صورت فوت پدر، اجازة پدر پدر را شرط كرده است و چنان چه دختر داراي پدر و يا پدر پدر نباشد به اجازه كسي نياز ندارد.( جامع المسائل آيت اللّه فاضل لنكراني ج 1، ص 407، نشر... )
اما اين كه اسلام اجازة پدر را شرط كرده است به معناي ناديده گرفتن زحمات مادر نيست اگر چنين باشد كه اين اجازه در ازاي زحمتي باشد كه پدر كشيده پس چرا در
ازدواج پسر، اجازة هيچ يك از پدر و مادر را شرط نكرده است مگر والدين براي پسر زحمت نكشيده اند؟ آيا اين به آن معناست كه اسلام زحمات والدين را ناديده گرفته است البته خداوند متعال زحمت مادر را در مقابل سختي هاي بارداري و زايمان و شير دادن و نگهداري از بچه با ريختن گناهان مادر و اعطاي بهشت به او، جبران مي كند. پيامبر9 مي فرمايد: "بهشت زير پاي مادران است و يا مي فرمايد: "زير پاي مادران باغي از باغ هاي بهشت است "( مستدرك الوسائل ميرزاي نوري ج 15، ص 180 _ 181، نشر آل البيت ) از اين ها گذشته خداوند حقوق را به تناسب توانايي و رعايت مصالح ميان والدين تقسيم فرموده است براي مثال ولايت بر صغير را به پدر و جدّ واگذار فرموده و سرپرستي ]= حضانت پسر تا دو سالگي و دختر تا هفت سالگي را به مادر داده حق ّ اطاعت و پرهيز از آزار و اذيت را به هر دو داده است _ يعني فرزند، بايد از هر دو اطاعت كند (عنكبوت 8) و از آزار هر دو بپرهيزد (اسرأ، 23) _ و البته بر فرزند لازم است كه حال مادر را بيشتر رعايت كند.( اجوبة الاستفتائات سيدعلي خامنه اي (دام ظّله ، ج 2، ص 150، نشر دارالنبأ. )
قرآن مجيد زنان فاسد و مكّار و زنان خوب و پاك دامن را چگونه توصيف فرموده است
به طور كلي از ديدگاه قرآن مجيد، خوبي و بدي درستي و نادرستي مكر و حقيقت به قوّت ايمان و ضعف آن بستگي دارد و در اين مورد تفاوتي بين زن و مرد نيست بنابراين فرد فاسد و مكّار چه زن باشد و چه مرد، فردي است كه پيرو هوي و هوس بوده به دستورهاي الهي بي اعتنا است به جاي بندگي خدا، بنده شيطان و غرايز نفساني خويش بوده نسبت به امور دنيا حريص و گرفتار غرور و خودبيني است قرآن در آياتي اوصاف انسان هاي مؤمن و صالح و فاسق و منافق را بيان مي فرمايد، كه به چند نمونه آن اشاره مي شود: "والمُؤمِنون َ والمُؤمِن_َت ُ بَعضُهُم اَولِيأُ بَعض ٍ يَأمُرون َ بِالمَعروف ِ ويَنهَون َ عَن ِ المُنكَرِ ويُقيمون َ الصَّلوَة َ ويُؤتون َ الزَّكوَة َ ويُطيعون َ اللّه َ ورَسولَه ُ اُولغ كَ سَيَرحَمُهُم ُ اللّه ُ...; (توبه 71) مردان و زنان با ايمان ولّي ]و يار و ياور[ يك ديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، و نماز را برپا مي دارند، و زكات را مي پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مي نمايند، خداوند به زودي آن ها را مورد رحمت خويش قرار مي دهد." در اين آيه به پنج صفت براي انسان هاي پاك و صالح اشاره شده كه هر يك از اين صفات دليل قوّت ايمان و منشأ صفات نيك ديگري است در مقابل در آيه ديگر، پنج صفت براي انسان هاي فاسد و مكّار و دورو بيان مي فرمايد: "المُن_َفِقون َ والمُن_َفِق_َت ُ بَعضُهُم مِن بَعض ٍ يَأمُرون َ بِالمُنكَرِ ويَنهَون َ عَن ِ المَعروف ِ ويَقبِضون َ اَيدِيَهُم نَسُوا اللّه َ فَنَسِيَهُم اِن َّ المُن_َفِقِين َ هُم ُ الف_َسِقون (توبه 67) مردان منافق
و زنان منافق همه ǘҠيك گروهند، آن ها امر به منكر و نهي از معروف مي كنند، و دست هايشان را ]از انفاق و بخشش مي بندند، آن ها خدا را فراموش كردند; و خدا نيز آن ها را فراموش كرده منافقان فاسق و فاجرند."
در اين آيات به صفاتي كه در برابر يكديگرند اشاره شده است بديهي است كه هر چيزي را بايد به ضدّ آن شناخت انسان هاي خوب و صالح دوست و پشتيبان هم ديگرند و انسان فاسق و مكّار، دشمن يك ديگر بوده همه از يك قماش هستند افراد صالح امر به معروف و ناصالحان نهي از معروف مي كنند، نيكوكاران دست بخشنده دارند، و بدكاران هرگز بخشش ندارند، آن ها مطيع خدا و اين ها به كلي خدا را فراموش كرده اند، و بندة هوي و هوس خويش هستند. در سورة فرقان نيز اوصاف ديگري براي بندگان خوب و صالح بيان مي فرمايد: "وعِبادُ الرَّحم_َن ِ الَّذين َ يَمشون َ عَلَي الاَرض ِ هَون_ًا واِذا خاطَبَهُم ُ الج_َهِلون َ قالوا سَل_َم_ا; (فرقان 63) بندگان خاص خداوند رحمان آن ها هستند كه با آرامش و بي تكبّر بر زمين راه مي روند، و هنگامي كه جاهلان آن را مخاطب سازند ]حليم و بردبارند[، در مقابل به آن ها سلام مي كنند." سپس در ادامه اوصاف فراواني براي آنان بيان مي فرمايد، از جمله اين كه آن ها كساني هستند كه براي خدا سجده مي كنند، و براي غير خدا كُرنش و تعظيم نمي كنند، از هرگونه افراط و تفريط در امور زندگي از جمله انفاق پرهيز مي كنند، هرگز معبود ديگري غير خدا را نمي پرستند، و مرتكب فحشا و كار زشت نمي شوند.(فرقان آيات 64 _ 68)
بديهي است اين صفاتي كه براي بندگان خوب و صالح بيان شده عكس آن
در انسان هاي فاسد و ناصالح وجود دارد. يكي از نشانه هاي زنان خوب حفظ حجاب و عفت است و در واقع مهم ترين علت بروز فحشا و بدي ها در جامعه بي حجابي يا بد حجابي و بي بند و باري برخي زنان است كه اگر بانوان حجاب خود را مطابق دستور اسلام رعايت مي كردند و دامن خود را از آلودگي حفظ مي نمودند، فحشا و مفاسد اخلاقي به كم ترين حدّ ممكن و يا به كلّي قطع مي شد.
در پايان توجه به اين نكته لازم است كه زنان در بعضي از صفات خوب و بد از مردان قوّي ترند، از جمله صفات بدي كه در آن ها قوي است كيد و مكر مي باشد. قرآن مي فرمايد: "اِن َّ كَيدَكُن َّ عَظيم (يوسف 28) مكر شما زنان عظيم است " برخي زنان براي رسيدن به هوس هاي نفساني خود، دست به كيد و مكرهاي عجيبي مي زنند... البته صفت خوبي كه در زنان بيش تر مي باشد حيأ است كه در داستان برخورد دختر شعيب با حضرت موسي غ از قرآن استفاده مي شود.
با توجه به اين كه نگاه قرن بيست و يك به زن مانند زمان جاهليت است آيا قرآن چنين چالش هايي را برطرف كرده است لطفاً توضيح دهيد.
آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، قلب و روح انساني است از ديدگاه قرآن زن و مرد از "نفس واحده خلق شده اند: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ اتَّقُواْ رَبَّكُم ُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْس ٍ وَ َحِدَة ٍ وَخَلَق َ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَث َّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نسأ، 1) بنابراين ماية اصلي آفرينش زن و مرد يكي بوده هيچ يك بر ديگري ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: "وَ مِن ْ ءَايَ_َتِه ِ أَن ْ خَلَق َ لَكُم مِّن ْ أَنفُسِكُم ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّاْ إِلَيْهَا وَجَعَل َ بَيْنَكُم مَّوَدَّة ً وَ رَحْمَة ً إِن َّ فِي ذَ َلِكَ لاَ ?َيَ_َت ٍ لِّقَوْم ٍ يَتَفَكَّرُون َ".(روم 21)
عمده تفاوت هايي كه مي توان بين زن و مرد در نظر گرفت عبارتند از:
1. تفاوت هاي روحي رواني خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلاني تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاي جسماني مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشي قرآن هر دو را يكسان مي داند و ملاك برتري و ترجيح را تقواي بيشتر انسان قرار مي دهد; چه زن باشد و چه مرد: "يَ_ََّأَيُّهَا النَّاس ُ إِنَّا خَلَقْنَ_َكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي َ وَ جَعَلْنَ_َكُم ْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِل َ لِتَعَارَفُوَّاْ إِن َّ أَكْرَمَكُم ْ عِندَ اللَّه ِ أَتْقَئَكُم ْ إِن َّ اللَّه َ عَلِيم ٌ خَبِيرٌ." (حجرات 13)
خداوند در مورد اعمال مكلفين يكسان برخورد مي كند: "أَنِّي لاَ َّ أُضِيع ُ عَمَل َ عَ_َمِل ٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ بَعْضُكُم مِّن بَعْض ٍ..." (آل عمران 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است از هر كس كه باشد: "مَن ْ عَمِل َ صَ_َ_لِحًا
مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي َ وَ هُوَ مُؤْمِن ٌ فَلَنُحْيِيَنَّه ُ حَيَوَة ً طَيِّبَة ً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم ْ أَجْرَهُم بِأَحْسَن ِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون َ." (نحل 97) بنابراين اين جا بايد ميان مسائل حقوقي و ارزشي فرق گذاشت
قرآن در مسائل ارزشي زن و مرد را يكسان دانسته چون انسانيت آن ها مورد نظر است اگر مي بينيم قرآن در جايي از مردان شايسته مانند لقمان حكيم سخن مي گويد، (لقمان 12) در جايي ديگر از زنان شايسته مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مي برد. (تحريم 11; آل عمران 43 و...) قرآن هم چنان كه همة حقايق را بيان كرده از مقام والاي زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودي شخصيت او را معرفي كرده است
امّا در مسائل حقوقي چون تفاوت هايي ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعي حقوق اين دو نمي تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقي مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بي بهره باشند و بالعكس
در برخي از جوامع حقوق زنان پايمال شده است مثل برخوردي كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مي كردند. قرآن از زنان حمايت جدي كرده مي فرمايد: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاْ ?ُنثَي َ ظَ_ل َّ وَجْهُه ُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم ٌ يَتَوَ َرَي َ مِن َ الْقَوْم ِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِه ِ أَيُمْسِكُه ُ عَلَي َ هُون ٍ أَم ْ يَدُسُّه ُ فِي التُّرَاب ِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُون َ." (نحل 58و59) قرآن با توجه به اختلاف تكويني زن و مرد _ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس لازمة وجود و ذات آنان است _ تمام حقوقي كه براي مردان قرار داده براي زنان نيز مقرر كرده است و در مواردي كه براي يكي از
اين دو جنس حقوق بيشتري قرار داده وظايف بيشتري نيز بر عهده او نهاده است قرآن در زمينه تساوي حقوق مي فرمايد: "وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّل َ اللَّه ُ بِه ِ بَعْضَكُم ْ عَلَي َ بَعْض ٍ لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ...; (نسأ، 32) آرزو مكنيد چيزهايي را كه خداوند برخي را بر برخي ديگر به آن فزوني داده است مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اي است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اي "
در اين قسمت به بخشي از حقوق زنان در اسلام اشاره مي كنيم
1. حقوق اجتماعي از جملة حقوق اجتماعي حقوق خانواده است مثل حق انتخاب همسر، مسكن مهر، نفقه حضانت اطفال تا سنين معين حق دريافت اجرت براي كارهاي خانه و...
2. حق مالكيت استقلالي در كنار مردان "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ َلِدَان ِ وَالاْ ?َقْرَبُون َ مِمَّا قَل َّ مِنْه ُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا." (نسأ، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اي در فقه اسلامي دارد.
3. از نظر قرآن حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتي كه موجب اخلال در روابط خانوادگي و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است چنان كه دختران حضرت شعيب غ چنين بودند.(قصص 23 _ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحي و جسمي زن كه مقتضاي آفرينش حكيمانه اوست از برخي كارهاي سخت و دشوار، هم چون شركت در جهاد و قضاوت و... _ مگر در موارد خاص _ معاف شده است
زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقي كه دارد، وظايفي نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند
و در قرآن به بسياري از آن ها اشاره شده است
البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمي گنجد.
در مورد مالكيت اموال در آيات متعددي مالكيت فردي هر يك از زن و مرد در خانواده مورد تاكيد قرار گرفته است از جمله آن آيات آيه 7 سوره نسأ است كه قبلاً به آن اشاره شد و آيه ديگر آيه 32 سوره نسأ است "لِّلرِّجَال ِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَآءِ نَصِيب ٌ مِّمَّا اكْتَسَبْن َ; مردان نصيبي از آن چه به دست مي آورند دارند و زنان نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد)
طبق اين آيات زن مالك اموال خويش و مرد نيز مالك اموال خويش است تا وقتي زن و شوهر زنده اند، خود صاحب اختيار و مالك اندوخته خويش هستند.
از بيان سومين حقوق زنان نحوه حضور آنان در اجتماع نيز روشن مي شود.
بنابراين نگرش دين مبين اسلام به زن و جايگاه آن روشن است و همان طور كه گذشت قرآن كريم به خوبي جايگاه زن حقوق و وظايف او را مشخص كرده و زن از جايگاه ويژه و قابل احترامي در قاموس اسلام برخوردار است ( ر.ك ممتحنه 12 / زن در آينة جلال و جمال آية الله جوادي آملي مبحث زن در قرآن ص 66 _ 67، نشر فرهنگي رجأ / شخصيت زن از ديدگاه قرآن ص 23 _ 32، هادي دوست محمدي سازمان تبليغات اسلامي / حقوق مدني زوجين در زمان زناشويي دائم از نظر قرآن دكتر محمدباقر محقق بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري / حقوق خانواده لنگرودي و... )
گفته مي شود كه زن در
اسلام شخصيت داده شده و اينكه در جوامع غربي زنان آزادي كافي، از نظر اخلاقي و شخصيتي ندارند و به آنها اهميت كافي داده نمي شود و فقط در حد يك كالا و جنس اند. پس چرا در روايات و احاديث مختلف آمده است كه با زنان مشورت نكن از مشورت با آنان پشيمان مي شوي .زن حق قضاوت ندارد؛ يا امثال اينها و يا اينكه در قرآن به گونه اي زن را خطاب كرده كه اگر كسي نداند منظورش چيست آن را يك شيء ميداند و نه انسان .
(در آيات مختلف قرآن )كه اين موارد ذكر شده ادعاي اينكه اسلام به زن شخصيت ميدهد را رد ميكند. لطفا در اين باره توضيح دهد .
خواهش ميكنم تا حد امكان توضيحات از روي عقل و منطق باشد و تنها به گفتن احاديث اكتفا نكنيد.
ضمن استقبال از سؤال شما خانم محترم، نكته اي را خدمتتان عرض كنم:
اولا: خوب بود به جاي اين ادعا آيات مربوط به مشورت با زن را بيان ميفرموديد دقيقا آدرس را ذكر ميكرديد و نمونه هاي مي آورديد تا ما هم آگاه شويم .
بنابراين مطالب شما بيشتر بر اساس صحبتها و شنيده ها است و بيشتر جنبه احساسي دارد تا واقعي و عيني در عين حال سؤال كردن شما را ستايش ميكنم.
ثانيا:براي فهم تمام موضوعات علمي وقتي از قبيل رياضي خطاطي نقاشي و…… سعي ميكنيم و تنها راه اطلاع از آنها رجوع يه متخصص آن علوم است، يعني به استاد رياضي، استاد خط و استاد نقاشي و…. مراجعه ميكنيم و آن دانش را مي آموزيم .و هيچ گاه نشده كه از مردم
كوچه و داخل اتوبوس راجع به اين امور عالم شويم.
خانم محترم براي اطلاع و فهم ديني هم بايد به متخصص دين و قرآن كه علماي ديني هستند مراحعه كنيم تا گرفتار عقائد انحرافي و رفتاري نشويم.
بنابراين مطالب كمي را در چند سطر بيان ميكنم به اميد اينكه شما با مراجعه به كتب مفصل ديني و تفسيري و درك حضور علماي ديني به حقايق قرآن بيشتر آشنا شويد و انشاالله فرق نگاه غرب به زن و قرآن را دريابيد و مقايسه اي بين هدف اسلام ازحقوق و آزادي زن و هدف مليتهاي ديگر به ويژه اكثر غربيها انجام دهيد و از غرب بيشتر جنبه اقتصادي و احيانا ضد اخلاقي و تربيتي آن بيشتر نمود دارد و حتي تا سال قبل حتي زن حق مالكيت نداشت اولين بار اسلام براي زن استقلال اقتصادي و اجتماعي حتي كار در منزل را امور اختياري قرار داد و او را عضو كامل جامعه دانست و حقوق او را به رسميت شناخت، اما در غرب چند موضوع را براي زنان داراي اهميت ديدند .
1-در قرن نوزدهم صاحبان كارخانه هاي بزرگ از زن به عنوان نيروي ارزان قيمت استفاده ميكردند، در خرداد 83 آمار دستمزد زنان در انگليس كمتر از مردهاست .
2-هدف دوم آنها ورود خانمها با كشف حجاب و برهنگي و فساد همراه با تشكيل عشرتكده ها و جشنها و آ موزشگاهها و مراكز شب نشيني مختلف بود كه بعضي حاكمان كشورهاي اسلامي مثل آتاتورك و رضا خان را هم تشويق ميكردند، تا جوامع اسلامي مثل غرب بشوند و اين رواج هرزگي را همراه با فيلمهاي سكس آزادي و عزت زن
پيدا شد كه اين عمده هدف مبارزه با عفت و آسايش خانوادگي اسلامي است .
3-ورود يك خانم به اجتماع همراه با آرايش و طنازي و جلوه گري، تا بازار تجمل گرايي رواج پيدا كند و باعث سود سرشار توليدات آنها شود، كه نتيجه آنها فساد اخلاقي وابتذال اجتماعي است ،مخصوصا در برنامه هاي نمايشي تا مسير انحراف جوانان ميسر باشد و اين را بهترين سوغات پيچيدند و اسمش را آزادگي و عزت زن گذاشتند .
اما هدف اسلام احياي شخصيت زن به عنوان خليفه الهي كه تا ابديت در نظام هستي ميخواهد بماند.
اما روايات : يك يا دو حديث بعد از جنگ جمل در خصوص زن بيان شده است كه از موضوع مشورت است.
اولا؛ عده اي از متخصّين، حديث را بدون سند دقيقي به امام( عليه السلام ) ميدانند. ثانياً ؛مورد حديث در مورد تحريكات جنگ جمل بود كه از ناحيه عايشه متأسفانه جامعه را دچار مشكل و خونريزي كرد و امام مسلّما از ايشان ناخرسند بود.
ثالثاً؛ احاديث ديگري داريم كه تشويق به مشورت با زنان كرده است، البته زنانِ صاحب عقل و درايت .{ ايايكم و مشاوره النساء الا من جربت بكمال عقل} يعني :«شما را از مشورت با زنان بر حذر ميدارم مگر زنهاي كه صاحبان عقل و درايت هستند. (بحار الانوار ج 103 ص 253 )
چه مرد و چه زن فرقي ندارد در مورد مرد ها هم حديث داريم كه با صاحبان عقل مشورت كنيد نه كسانيكه درون آنها پليد و شر است و پروائي از تعدي و تجاوز به حقوق انسانها ندارند، بلكه همواره فرد و جامعه را از اين افراد
بر حذر ميكند مثلا {من استمع بالنساء خسر عقله} : امام علي( عليه السلام ) مي فرمايد: «مردي كه در طلب كامجويي از زنان باشد ،عقلش فاسد است، مراد كامجويي هاي نامشروع و حرام است نه ازدواج.»
(غرر الحكم ص 408)
از طرفي رواياتي داريم كه از زنان صاحبان عقل تمجيد كرده اند،
پس اگر جايي حديثي داشتيم همه زنها را نمي گويد امام صادق ) عليه السلام ) در تمجيد از هاجر فرموده :{ جميله عاقله }يعني :«هاجر خانمي عقل و زيبا بود »
(بحار،ج 2 ،ص 41 )
4- بهترين زنان براي همسري شما :1
1- دوستش بداري
2- عاقل باشد
3- مودب باشد.
در اينجا صريحا دستور به مشورت ميدهد.
(بحار، ج 2 ،ص 27 )
4-با زنان درمورد دخترانشان مشورت نماييد.
(نهج الفصاحه، ج 7)
پس مطلقا ممنوع نشده بلكه مشورت با كسانيكه عاقل وپليدي اخلاقي دارند چه مرد و چه زن ممنوع شده واين بديهي است خود شما هم اينرا مي فهميد.
وموضوع قضاوت :ضمن اينكه اسلام از حضور زنان در جامعه موافق است اما همراه با عفت وطهارت اخلاقي وبدون اختلاط مرد وعدم مفسده مانعي نمي بيند.
اما اين را هم ملاحظه كنيد كه جنس زن موجودي است لطيف وسرشار از احساس وعواطف دروني كه اتفاقا نياز عالم وجود وهستي است واين بديهي است كه چنين موجودي را دركارهاي سنگين وخستگي آور وظاهرا خشن وارد نشود واين به صلاح خود شخص وجامعه است شما از خودتان بپرسيد، آيا واقعا به صلاح شما است كه هرروز با عده اي شرور برخوركنيد وآيا در خود مي بينيد كه عده هاي مجرم وجنايتكار را تنيه بدني كني ويا به عنوان قاضي شاهد اعدام چند جنايتكار باشي
وثانيا ؛تمام كارها در قضاوت خلاصه نشده يكي ازبهترين گزينه ها ي مناسب خانمها تعليم و تربيت است چه اشكالي دارد درجامعه به تناسب روح وروان وقدرت جسمي بشر كارها را متناسب به آن تقسيم كنيم اين تبعيض نيست.
بلكه تناسب است كه به نتيجه مطلوب مي رسيم بلكه عدل به معناي مساوي 2چيز نيست، بلكه هرچيزي رابه تناسب شايستگي خودش جاي مناسب قرار دادن است .
اما آيات : شما حتي يك آيه براي نمونه پيدا نخواهيد كرد مگر اينكه ، سراسر قرآن عزت و كرامت را در ايمان و عمل صالح مي داند وحتي يك فرقي قائل نشده است تمام خطابات قرآن عمومي است مثل {يا ايهاالذين آمنوا}يعني : «اي كساني كه ايمان آورده ايد ،حال فرق ندارد زن باشد يا مرد » ويا {يا ايهاالناس } يعني : « اي مردم مردم در اينجا هم شامل زن مي شود و هم شامل زن » براي نمونه چند آيه را ذكر مي كنيم و شما انشاالله خودتان مراجعه كنيد ، تا خوب به عمق مسئله اطلا ع پيدا كنيد و آگاه شويد :
1-{ يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكري و انثي و جعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقكم.
(سوره مباركه بقره ، آيه 181)
يعني : اي مردم ما شما را عده اي مرد و عده اي زن آفريديم … با گراميترين شما با تقوي ترين شماست» .
اين آيه صراحت دارد كه ملاك ارزش تقوي الهي است با هر گونه جنسيت ، زن باشد يا مرد .
2- {اني لا اضيح عمل عامل منكم من ذكرا و انثي...}
(سوره مباركه بقره ،آيه
197)
يعني :«جهاد چه از ناحيه مرد چه زن فرقي ندارد هر دو در نزد خداي متعال اجر وپاداش دارند .
3- {من يعمل من الصالحات من ذكر و انثي...}
( سوره مباركه نور، آيه 30)
4-{يا ايهاالنبي اذ جائك المومنات}
(سوره مباركه ممتحنه ،آيه 9 )
يعني :«اي پيامبر همچنان كه با مردها بيعت ميكني با زنها هم لبيك كن و به آنها تاكيد بيعت كن.
5- {يا ايها الذين آمنوا اذا جاء كم المومنات مهاجرات...}
(سوره مباركه نساء، آيه 10 )
5-من عمل صالحا من ذكر وانثي فلنحيينه حياه طيبه}
يعني؛ « هر كس عمل صالح انجام دهد چه مرد چه زن ،ما به او حيات طيبه عطا مي كنيم .
مجددا خدمت خانم محترم عرض ميكنم كه اگر واقعيت اين را مي خواهي درك كني بايد با تفسير و از محضر مفسرين وحداقل در هفته يك جلسه تفسير در مسجد محله يا هر مكان ديگر داشته باشيد .
بايد تحصيل كنيد تا با مفاهيم ديني آشنا شويد.
وباز هم اگر سوالي بود دوستان ما در كه در اين فن متخصص هستند در خدمت شما هستند كه شما حضورا مي توانيد تشريف آوريد و سوالات خود را مطرح كنيد
والسلام علي عباده الله صالحين
منابع و مأخذ
1-زن در آينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي
2-حجاب ،شهيد مطهري «ره »
3-مجموعه مقالات احياي شخصيت زن ،وابسته به دفتر تبليغات اسلامي قم
4-زن(ايمان،عقل،مشورت،)نوشته دكتر خانم خزعلي و زهرا آيه الهي
5- مقالات سمينار زن (دفتر تبليغات اسلامي قم )
بعضي آدرسها به نقل از كتاب زن (ايمان،عقل،مشورت)مي باشد .
2- آيا درقرآن براي زنان درآخرت چيزي بشارت داده اند ؟ اگر هست دركدام آيه قرآن وجوددارد.
2-تمام خطابات قرآني عمومي است اعم اززن ومرد است .
چون ملاك قرآن ايمان وعمل صالح است واين هم فرقي درزن ومرد نيست وتكليف است . لذا حكمت وعدا لت الهي اقتضاء ندارد كه كسي رابه كاري تكليف كند بدون پاداش وجزا .
اصولاً نه اسلام بلكه هيچ ديني درطول تاريخ مختص به مردان نبوده بلكه درنوع خلقت وشأنيت از حيث حالات روحي وجسمي فرق گذاشته شده ومواردي اختلاف هم است كه اين هم لازمه طبيعت ماده است .
الفاظي درقرآن عمومي است كه درلسان عرب براي هر دو بكار رفته است مثل يا ايها
الناس و امنوا اعم از زن و مرد است يا ايها الذين امنو كتب عليكم الصيام (1)
وجوب روزه هم براي مرد است هم براي خانمها لذا بشارت به ثواب هم به اقتضاي حكمت الهي خانمها هم است لذا در انتهاي آيه بشارت به تقوا و رحمت الهي به تمام مكلفين است .
اين موضوع از بديهيات و مطالب روشن در قرآن است اما چون سؤال كننده محترم آدرس خواسته اند به چند آيه جهت نمونه اشاره ميكنيم :
1- ياابهاالناس انا خلقناكم من ذكرٍ او اُنثي وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا اِن اَكرمكم عندالله اتقكم ( 2 )
اين به صراحت ملاك ارزشگزاري را تقواي الهي و نفي مال ، منطقه ، نژاد ، جنسيت قرار داده و بهترين بشارت و زاد توشه به تصريح خود قرآن تقوا ي است .
2- فاِن خيرالزادالتقوي ( 3 )
آيه بعدي هم به صراحت بيان ميكند .
3-اَنّي لااضيعُ عمل عاملٍ منكم
من ذكرٍ او انثي000 لاُدخلنهم جناتٍ 000( 4 )
جهاد و تلاش چه مرد چه زن فرقي ندارد كناه هر دو بخشيده ميشود و هر دو داخل بهشت بهترين پاداشها را
خداوند به آنها ميدهد .
4-قل للمؤمنات يغضُضَ من ابصارهن 000 (5 )
5- ومن يعمل من الصالحات من ذكرٍ او اُنثي ( 6 )
ضمن توصيه هايي به زنان مؤمنان در آخر آيه بشارت به توبه اگر كوتاهي شده و اميد به فلاح رستگاري مخصوصاً
كه خطاب آيه از اول به زنان است و موضوعات فراوان ديگر كه نياز بيشتر نمي بينيم .
1- بقره 181 2- حجرات 13
3- بقره 197 4- آل عمران 194
5- نور 30 6- نساء 124
7- حديد 12
باتوجه به اينكه خداوند زنها را موجوداتي با اخلاقي متمايز از مردها وماهيتي متفاوت آفريده است وبه همين لحاظ احتمال لغزش آنها زيادتر از مردهاست ولي حديث داريم كه نصف بيشتر جهنم را زنها پر كرده اند برفرض صحت) آيا نمي بايست محاسبه اعمال دربين زن ومرد متفاوت باشد درحاليكه دراحاديث داريم كه ائمه از مشورت بازن 000 منع كرده اند لطفاً توضيح دهيد؟
مقام زن درجهان بيني اسلامي غير از آن چيزي است كه درسؤال شما آمده است درتعاليم اسلامي آمده است كه زن ومرد داراي يك سرشت وطينت مي باشند . قرآن ØљʙŠبا كمال صراحت مي فرمايد كه زنان رااز جنس مردان واز سرشتي نظير سرشست مردان آفريده ايم .
قرآن درمورد حضرت آدم مي گويد همه شما رااز يك پدر آفريديم وجفت آن پدر رااز جنس خود او قرار داديم « نساء 1 » ودرمورد همه انسانها مي گويد : خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد « سوره نساء ، نحل ، روم »
قرآن كريم وجه امتياز وكرامت درانسانها را تقواي آنها دانسته « ان اكرمكم عند الله اتقكم »
دراين زمينه فرقي بين مردها وزنها نيست هركدام وهر شخصي از زنها يا مردها كه تقواي بيشتري داشته باشد به خدا نزديكتر ودرنزد خدا گراميتر است .
وقتي ما به قرآن كريم مي نگريم مي بينيم كه خداوند قهرمان بسياري از داستانها را زنها مي شمارد درباره زن فرعون ، مادر موسي ومريم و000 مي فرمايد كه كاراينها بلحاظ مقامات عرفاني وروحاني بجايي رسيد كه پيامبران عصر خود را مبهوت كرده بودند. خداوند متعال بين زن ومرد تبعيض قائل شده وكرامتها ومشخصه
هايي دربعضي قرار داده كه دربعض ديگر قرار نداده است . زن ومرد بلحاظ سعه وجودي درعالم امكان مساوي هستند.
از طرفي خداوند متعال عادل است وافعال الهي از روي علم وحكمت است وكار عبث ولغو انجام نمي دهد نه كسي را اجبار برگناه ونه بر طاعت مي كند ونه كسي را بدون دليل عذاب ونه بدون دليل پاداش مي دهد ، خداوند از هرشخصي از اعمال ورفتار خود آن شخص سؤال مي كند وگناه يا ثواب كسي را براي ديگري نمي نويسيد.
باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتر است ؟
ج س 2 - در اسلام به هيچ روي ارزش زن كمتر از زن نيست، بلكه اسلام ارزش والايي براي زن قائل است. ابتداء نگاهي مقايسه اي به اين مسأله افكنده و سپس به بيان رمز تفاوت هاي شكلي حقوقي زن و مرد در اسلام مي پردازيم.
اديان الهي و مكاتب غيرالهي قبل از تمدن مادي قرن بيستم:
1- در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلاله شيطان مي دانستند. سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مي دانست.
فيثاغورث، ديگر دانشمند يوناني، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است. هم چنين ارسطو بر اين باور بود كه زن چيزي نيست مگر در ناكام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ، (نبوات گري، زنان از ديد مردان، ترجمه محمدجعفر پوينده، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايي نژاد و محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 53).
به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مي آفريند. زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند ، (ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 148، به نقل از همان).
2- كتاب مقدس يهوديان، عهد عتيق، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسؤول خروج وي از بهشت مي داند. مردان يهودي در دعاي صبحگاهي از
خداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است!
3- مسيحيت كليسايي نيز زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي داند. به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسان ها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسي(ع) و مريم(س) با گناه متولد مي شوند. سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است.
4- توماس آكويناس، پرآوازه ترين دانشمند و رهبر ديني مسيحي در قرون وسطي، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت، يعني گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي، انطباق دارد ، (نبوات گري، زنان از ديد مردان، ص 8، به نقل از همان، ص 54).
مقايسه كوتاهي بين اين انديشه ها و ديدگاه اسلام، كه زن را مانند مرد داراي ويژگي هاي والاي انساني يعني اختيار، مسؤوليت پذيري و توان ارتقا و كمال مي داند برتري آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مي سازد.
خداوند متعال مي فرمايد: «ان المسلمين والمسلمات والمؤمنين والمؤمنات، والقانتين والقانتات، والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم و الحافظات والذاكرين اللّه كثيرا والذاكرات اعدلهم مغفرة واجرا عظيما؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمنه، مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت مي كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق كننده، مرداني كه روزه مي دارند و زناني كه روزه مي دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند و زناني كه عفيف و پاكند و مرداني كه بسيار به ياد خدا
هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند، خداوند براي آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است» ، (احزاب، آيه 35).
اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم(ص) به «اسماء بنت عميس» همسر «جعفر بن ابي طالب» در بازگشت از حبشه نازل شد ، (تفسير نمونه، ج 17، ص 307) . گويا او در حبشه ديدگاه نابرابر مسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخي براي آن مي گشت.
آيات ديگري نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مرد سخن مي گويد. قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتي براي زنان قائل است كه نه تنها آنها را كمترل و پست تر از مرد نمي انگارد، بلكه برخي از زنان را اسوه و الگوي همه مؤمنان (اعم از زن و مرد) معرفي مي كند:
«ضرب اللّه مثلاً للذين امنوا امرأة فرعون اذقالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة» ، (تحريم، آيه 11).
«... و مريم ابنت عمران...» ، (تحريم، آيه 12).
تمدن مادي قرن بيستم
در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برتري اسلام از دو زاويه روشن مي شود. نخست اين كه: در انگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق رأي دست يافتند ، (درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 98). اين در حالي است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق رأي زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم(ص) بيعت كردند.
در سال 1962 «كنوانسيون رضايت براي ازدواج»، رضايت زن را شرط دانست ، (همان) ولي اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براي آنان قائل شده بود، بلكه اساسا ايجاب عقد ازدواج را به دست
زن سپرد.
حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياي كبير به تصويب رسيد ، (ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 151، به نقل از همان، ص 34) در حالي كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينه هاي زندگي او را بر عهده پدر و شوهرش قرار داده است. در حالي كه اعطاي حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربي ها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانه ها به مقتضاي توليد صنعتي بود ، (همان).
زاويه دوم اين كه: مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و عصر روشنگري به دليل اين كه مبتني بر فلسفه اومانيستي و براي احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاي غرب است، به افراط كشيده شده و نه تنها تساوي حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد، بلكه بار بيشتري بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودي شخصيت و كرامت آنان را نيز در پي داشته است. در حالي كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاي زن و واقع بيني در تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد است. احكام اسلامي نه تنها حقوق طبيعي زن را تأمين كرده است، بلكه حافظ و نگهبان كرامت او در برابر مطامع و سودجويي ديگران نيز هست و از ديگر سو متناسب با شرايط تكويني زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقي آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است.
چرا در اسلام ديه و ارث زن نصف مرد است؟ بررسي جامع و همه جانبه اين مسأله
در خور تحقيقي ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يا
مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟
آياتي كه در قرآن درباره مقام و منزلت بهشتيان آمده است، تفاوتي ميان زنان و مردان مؤمن بيان نمي كند. در روز قيامت، مقام ها بر اساس ايمان و عمل صالح داده مي شوند. خداوند مي فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحييه حياْ طيبْ... »{1} يعني هر كسي عمل صالح انجام دهد - مرد باشد يا زن - و مؤمن باشد، حيات طيب و پاكيزه اي به او مي بخشيم/
رسول خدا(ص) فرمود: برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه.{2} اين روايت نشانگر آن است كه اين چهار زن از برترين زنان اهل بهشت هستند. چه بسا اين چهار زن مقاماتي دارند كه بسياري از مردها به آن حد نمي رسند. بنابراين، در روز قيامت منزلت هر شخص بستگي به تقوا و عمل صالح او دارد. مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت به اندازه شايستگي هايي است كه در دنيا به وسيله ايمان، تقوا و عمل صالح كسب نموده اند. از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان بهشتي، برتر از حوريان بهشت است.{3}
[1]. سوره نحل، آيه 97/
[2]. الدرّالمنثور، ج6، ص 246/
[3]. همان، ج 3، ص 151، ذيل آيه «فيهن خيرات حسان»/
برخي از مردم معتقداند كه مرد نسبت به زن برتري داشته و از ارزش بيشتري برخوردار است لطفاً نظر قرآن را در اين باره توضيح دهيد؟
اين تفكر ريشه در عقايد و پندارهاينابجاييدارد كه در طول تاريخ در جوامع مختلف كم و بيش وجود داشته است/
صاحبان اين تفكر معتقداند:
الف: در آفرينش، مرد از سرشتيبرتر و زن از مايهايپستتر آفريده شده است/
ب: زن عنصر گناه بوده و از وجود او شر و وسوسه بر مي خيزد و اگر مرد هم مرتكب گناه و انحراف مي گردد به دليل وجود زن و وسوسه اوست و حتياگر آدم مرتكب گناه شد و از بهشت بيرون رانده شد، عامل اصليوسوسه و فريب خوردن او زنش بود/
ج: زن استعداد طيمدارج معنويرا ندارد و نمي تواند در كسب مقامات روحانيبه پايه مرد برسد/
د: زن برايمرد آفريده شده؛ پس خلقت زن طفيلياست و خلقت مرد اصل مي باشد/
متأسفانه برخياز اين افكار جاهلانه و غير منطقيدر بعضياز اديان تحريف شده نيز راه پيدا كرده و بر اساس همين تفكر ظلم و ستم فراوانيبر زنان اعمال گرديده است/
اما ديدگاه قرآن كريم
قرآن كريم در برابر اين طرز تفكر ساكت ننشست و در 1400 سال قبل در اوج جاهليت و بربريت جوامع كه حتياز زنده به گور كردن دختران نيز ابايينداشتند اين گونه به تبين شخصيت زن و دفاع از حقوق او پرداخت/
الف: قرآن زن و مرد را از يك سرشت و مايه مي داند و پيرامون آفرينش آنها مي فرمايد:
"ياايهاالناس اتقوا ربكم الذيخلقكم من نفس واحدْ فخلق منها زوجها..."
«ايمردم از پروردگاريكه شما را از نفس واحديآفريد و جفتش را نيز از جنس او، پروا داريد.»
ب:
قرآن به داستان خلقت آدم و حوا و سكونت آنها در بهشت پرداخته و وسوسه شيطان و فريب او را نسبت به هر دويآنها مي داند و هرگز تقصير و گناه را متوجه حوا ندانسته مي فرمايد:
" -فَوَسْوَسَ لَهُماَ الشَّيْطانَ"
«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد»
" -وَ قاسَمَهُما انّيلَكُم مِنَ النّاصِحين"
«و برايآن دو سوگند ياد كرد كه من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.»
" -فَدَلاّهُما بِغُرور"
«پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد.»
" -فَاَزلَّهُماَ الشَّيْطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمّا كانا فيه"
«پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به در آورد.»
قرآن با اين آيات كه در آنضماير به صورت تثنيه آمده است به اين توهم كه مرد در ذات خود مبراياز گناه مي باشد و اين زن است كه مرد را به گناه مي كشاند پايان مي دهد/
ج: قرآن كريم در آيات فراوانيقرب الهيو كمالات معنويو پاداش اخرويرا مربوط به ايمان و عمل انسانها مي داند و تصريح مي كند كه هر يك از زن و مرد مي تواند به اين كمالات دست يابد/
"وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ أنْثيوَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الجَّنه"
«و هر مرد و زنيكه عمل صالح انجام دهند داخل بهشت مي شوند.»
زمان خويش بود و با همه شرايط موجود در دربار از ايمان و خداپرستيدست بر نداشت و عاقبت به دليل ايمان محكمش در راه عقيده خود به شهادت رسيد. از مادر مؤمنيسخن مي گويد كه با ايمان به وعده الهيخداوند به دستور او فرزند عزيز و دلبندش را به دريا مي افكند و///
د: قرآن كريم اين نظريه را كه زن برايمرد
آفريده شده است را رد مي كند و مي فرمايد: همه موجودات برايانسان آفريده شده است و هر يك از زن و مرد براييكديگر آفريده شدهاند/
"هُنَّ لِباسٌ لَكُم وَ اَنْتُمُ لِباسُ لَهُنَّ..."
«زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش زنان»
بنابر اين زن و مرد از ديدگاه قرآن از يك سرشت آفريده شدهاند كه هر كدام به تنهاييمورد توجه بوده و هيچ يكاز آنان بر ديگريشرافت و برتريندارد و آنچه ملاك فضيلت و برتريهر يك از زن و مرد در پيشگاه خداوند است تقوا و پرهيزكاريمي باشد/
چرا در محاكم قضايي، اينقدر نسبت به زنان ظلم مي شود و قانوني متناسب و منطبق با زمان براي زنان وضع نمي شود؛ به ويژه آن كه قانون طلاق كه در كشور ما با توجه به ظلمهاي علني و بارزي كه توسط مردان صورت مي گيرد، قانوني كارگشا نيست؟
بي ترديد، نيمي از جمعيت بشر، تنها به علت جنسيت خود، در طول تاريخ، در ميان بسياري از ملل، از عقب مانده ترين قبايل، تا جوامعي كه مدّعي پيشرفته ترين نظامهاي سياسي و حقوقي هستند، در بسياري از ابعاد همچون ازدواج، تحصيل، زندگي خانوادگي، اشتغال، حقوق اجتماعي و سياسي و غير آن، مورد انواع ستمها، تحقيرها و تبعيضها واقع شده اند.
البته اين ظلمها و ناراستيها در حق زنان همواره از منشأ واحدي سرچشمه نگرفته بلكه زائيده علل گوناگوني چون سوء اسفاده از ضعف جسماني زن و قدرت مردان در قياس با زنان، نگرش غلط نسبت به زنان و آنان را در زمره انسانها به شمار نياوردن، سوء استفاده از بعد جنسي او و... بوده است.
در دوران جاهليت به تنها عنوان وسيله اطفاي شهوت مردان وسيله توليد نسل نگريسته مي شد و بدون جوامع كمترين كرامت و ارزشي براي زنان وجود نداشته است. با طلوع خورشيد اسلام، زن به جايگاه شايسته اي كه خداوند براي او در نظر گرفته بود، بازگشت اسلام با صراحت اعلام كرد كه زن و مرد، هر دو انسان هستند و در گوهر انسانيت هيچ گونه تفاوتي ميان اين دو جنس نيست.
قرآن كريم درباره استعدادها و اصل وجودي زن و مرد، نگرش يكسان دارد. از نظر قرآن، استعدادها و قابليتهاي دروني همچون برخورداري از روح الهي{1}، تسويه و تعديل در خلقت{2}،
برخورداري از ابزار اداركي{3}داشتن فطرت الهي{4}، وجدان اخلاقي{5} و حمل امانت{6} براي هر دو جنس زن و مرد يكسان است. همچنين قرآن كريم هدف از آفرينش را كه عبوديت، امتحان و رسيدن به حيات طيبه و شناخت قدرت الهي است، به صورت عام مطرح كرده است.
اما اسلام در زمينه تصحيح نگرش به زن، تنها به بخش نظري اكتفا ننمود بلكه در جهت احقاق حقوق زنان نيز قانونهايي مترقّي و حياتبخش را تشريع فرمود كه از جمله آن مي توان به قوانين مربوط به استقلال اقتصادي و مالي زن - قرنها پيش از آنكه در اروپا اين حق به رسميت شناخته شود - با لغو قوانين ظالمانه دوران جاهلي به ويژه درباره برخي اقسام ازدواج كه حق انتخاب را به طور كلي از زنان سلب مي نمود و استقلال اجتماعي زنان اشاره نمود.
البته بايد توجه نمود آنچه در طول تاريخ در ميان جوامع اسلامي وجود داشته، هم در بخش نگرشها و هم در زمينه حقوق زنان، با آنچه اسلام مطرح كرده، همواره منطبق نبوده ات به عبارت ديگر نمي توان گفت نگرش اسلام به زن و حقوقي كه براي وي در نظر گرفته، لزوماً همان چيزي است كه در جوامع اسلامي تحقق يافته است.
استاد شهيد مطهري در اين بار مي نويسند: «من هرگز ادعا نمي كنم، حقوقي كه عملاً در اجتماع اسلامي ما نصيب زن مي شد، ارزش مساوي با حقوق مردان داشته است. بارها گفته ام كه لازم و ضروري است [كه] به وضع زن امروز رسيدگي كامل شود و حقوق فراواني كه اسلام به زن اعطا كرده و در طول تاريخ عملاً متروك شده، به او باز پس داده شود.{7}
اما در
بحث طلاق به طور معمول چند اشكال مطرح است. نخست اين كه چرا اسلام حق طلاق را به مرد داده است. كه در پاسخ مي توان گفت: اين مسأله ناشي از تدبير حكيمانه اي است كه خداوند در اين مسأله در نظر گرفته زيرا به اعتراف همه دانشمندان و حكيمان، تصميم گيري در مردان بيشتر جنبه عقلي دارند نه احساس و عاطفي، در حالي كه در زن به علت برخورداري از روح لطيف و عاطفي خود از احساسات بيشتر متأثر مي شود و طبيعي است كه اگر حق طلاق در دست كسي باشد كه عقلش بر احساسش حاكم است، طلاق از نظر كمي، كمتر و از جهت كيفي تنها هنگامي واقع مي شود كه واقعاً جايي براي ادامه زندگي مشترك باقي نمانده باشد؛ البته مسلم است كه اين قاعده استثنا نيز دارد اما در تشريع قوانين نمي توان مصالح اكثريت را به علت چيز اسنثنا به خطر افكند.
مسئله مهم ديگر آن است كه چرا اسلام از نظر قانوني محدوديتي براي طلاق قايل نشده و مرد مختار است در هر شرايطي زن خود را طلاق دهد؟ و ممكن است اين اختيار بهانه اي باشد كه برخي مردان هوسران و پس از بهره گيري از زن خود، وي را پس از مدتي طلاق داده و سراغ زندگي ديگري بروند.
در پاسخ بايد گفت خود طلاق در شريعت اسلام به عنوان ابغض الحلال - مبغوض ترين حلالها - شمرده شده و اسلام تا آنجا كه ممكن بوده، شروطي را تعيين كرده كه در حد امكان طلاق صورت نگيرد به عنوان نمونه مي تان از لزوم حضور دو گواه عادل در اجراي صيغه طلاق، لزوم داوري زن و شوهر
پيش از طلاق، عدم صحت وقوع طلاق در حالت عادت ماهيانه زن و... نام برد.
مطلب ديگر اين كه مرحوم شهيد مطهري مي فرمايند: «محاكم [قضايي]... مي توانند متصديان دفاتر طلاق را از اقدام به طلاق، تا وقتي كه محكمه عدم موفقيت خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به اطلاع آنان نرسانده منع كنند، [و] محاكم كوشش خود را در ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به عمل آورند و فقط هنگامي كه بر محكمه ثابت شد كه امكان صلح و سازش ميان زوجين نيست، گواهي عدم امكان سازش صادر و به اطلاع دفاتر برساند...»{8}
البته خوشبختانه اين امر چند سالي است كه در جمهوري اسلامي انجام مي گيرد. اما در مواردي كه ادامه زندگي زناشويي براي زن مشكل است، اگر اين سختي به سر حد عسر و حرج برسد، محاكم مي توانند به عنوان طلاق قضايي به درخواست زن، اجراي طلاق كنند.{9}
البته موارد ديگري نيز هست كه با توجه به برخي احكام شرعي، مي توان به درخواست زن اقدام به اجراي طلاق نمود - مانند شرط ضمن عقد -.
بنابراين نمي توان گفت حق طلاق به طور انحصاري در دست مرد است و زن هيچ چاره اي جز قبول در؟؟؟ او ندارد وحتي هنگامي كه امكان سازش و توافق نيست مجبور به ادامه زندگي است. البته يك نكته را نبايد از نظر دور داشت و آن اين كه نه تنها در اين مسأله، بلكه در بسياري مسايل ديگر ناآگاهي و يا كم اطلاعي از مسايل حقوقي باعث مي شود كه بسياري افراد - از جمله زنان - از حقوق شرعي و قانوني خود محروم بمانند كه چاره اين كار هم ارتقاي سطح
آگاهي افراد جامعه است.
منابع و مآخذ:
1. نظام حقوق زن در اسلام - استاد شهيد مطهري
2. منزلت زن در انديشه اسلامي - محمد فنايي اشكوري
3. مسئله حجاب - استاد شهيد مطهري
پرسشگر محترم به گونه اي كلي به وجود ظلم نسبت به زنان در محاكم قضايي اشاره كرده اند، در حالي كه لازم بود به ذكر برخي مصاديق آن مي پرداختند تا بتوان پاسخ را به گونه اي روشن تر بيان نمود.
در آغاز لازم است به اين نكته توجه شود كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي به بركت تصويب و اجراي احكام نوراني اسلام، به بسياري از ظلمهايي كه در حق زنان اعمال مي گرديد پايان داده شد، همچنان كه در جهت سهولت اجراي عدالت و دقت در احكامي كه مربوط به خانواده - و خصوصاً زنان - است، گامهاي بلندي برداشته شده است كه تشكيل دادگاه خانواده تنها نمونه اي از آن است.
[1]. 2 و 3 و 4 و 5 و 6- قرآن كريم آيات: نساء: 1 ؛ اعراف: 27، 10، 189 ؛ حجر: 28، 29 ؛ انفطار: 67.
[2].بخشي از خطبه 155.
[3].كليات سعدي شيرازي.
[4].سوره يوسف، آيات 24 و 53.
[5].آينه اخلاص - مجيد محبوبي - ص 75.
[6].همان، خطبه 216.
[7].نظام حقوق زن در اسلام، ص 123.
[8].همان ص 303.
[9].براي آشنايي تفصيلي با اين بحث به مدرك پيشين مراجعه شود.
چرا اسلام مرد را برتر از زن مي داند؟
با ظهور اسلام موقعيت اجتماعي زن دگرگون شد و زندگي زن وارد مرحله نويني گرديد. اسلام زن را همانند مرد برخوردار از روح كامل انساني و اختيار دانست و هر دو را در يك صف قرار داد و با خطاب هايي مشترك، مثل «يا ايها الذين آمنوا» و «يا ايّها الناس» مخاطب نمود. آيات متعددي در قرآن تصريح دارند كه زن و مرد اگر به دستورات اسلام عمل كنند مي توانند به تكامل مادي و معنوي برسند. از جمله آيات ذيل:
1- من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة؛ هر كس از مرد وزن عمل شايسته اي انجام دهد و ايمان داشته باشد داخل بهشت خواهد شد.{1}
2- من عمل صالحاً من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون؛{2} هر كس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد به او حيات پاكيزه اي مي بخشيم.
3- كل نفسٍ بما كسبت رهينة؛{3} هر كس در گرو اعمال خود مي باشد.
4- من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعليها؛{4} هر كس كار نيك كند به نفع خود و هر كس بد كند به زيان خويش كرده است. پس اسلام، هيچ گاه مرد را بهتر از زن نمي داند و زن ها براي رسيدن به قرب الهي هيچ تفاوتي با مردان ندارند و چه بسا زنهايي وجود داشته باشد كه از مردان بهتر و برتر باشند.
البته ميان زن و مرد از نظر جسمي و روحي تفاوت هايي وجود دارد كه اين تفاوت ها ناشي از شرايط طبيعي و جايگاه اجتماعي زن و مرد و نوع
كاركرد آنها است، مثلاً از آنجا كه زن پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد كودكان در دامان او انجام مي گيرد داراي عواطف و احساسات ويژه اي است و اسلام بر اساس همين عواطف و احساسات وظيفه هر يك از زن و مرد را تعيين كرده است و هيچ گاه نخواسته يكي را بر ديگري ترجيح دهد.
[1].غافر، آيه 40.
[2].نحل، آيه 95.
[3].مدثر، آيه 38.
[4].جاثيه، آيه 15.
مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت چيست؟
آياتي كه در قرآن، درباره جايگاه و مقام بهشتيان آمده است، تفاوتي ميان زنان و مردان مؤمن بيان نمي كند. در روز قيامت مقام ها بر اساس ايمان و عمل صالح داده مي شوند و خداوند مي فرمايد: «من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة...»{1} يعني هر كس عمل صالح انجام دهد - مرد باشد يا زن - و مؤمن باشد، در روز قيامت حيات طيب و پاكيزه اي به او مي بخشيم و در روايتي درباره برترين زنان بهشتي از رسول خدا نقل شده است كه برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: خديجه، فاطمه، مريم و آسيه.{2}
اين روايت نشانگر آن است كه اين چهار زن از برترين زنان اهل بهشت هستند. و چه بسا اين چهار زن مقاماتي دارند كه بسياري از مردها به آن حد نمي رسند. بنابراين، در روز قيامت منزلت هر شخص بستگي به تقوا و عمل صالح او دارد. مقام و منزلت زنان مؤمن در قيامت به اندازه شايستگي هايي است كه در دنيا به وسيله ايمان، تقوا و عمل صالح كسب نموده اند؛ و از روايات استفاده مي شود كه مقام اين زنان بهشتي، برتر از حوريان بهشت است.{3}
[1].نحل، 97.
[2].الدرّ المنثور، ج 6، ص 246.
[3].همان، ج 3، ص 151 (ذيل آيه «فيهن خيرات حسان»).
لطفاً منابعي درباره ي «سيماي زنان صالحه» در قرآن و احاديث معرفي نماييد.
خدا در قرآن يكسري ويژگي ها و خصوصيات عامي را براي انسان هاي مومن و صالح برشمرده است كه زنان صالحه را نيز شامل مي شود از جمله ي آنها آيات 35 سوره ي احزاب، 21 سوره ي روم و 223 سوره ي بقره، 15 سوره ي احقاف و همچنين 14 و 31 سوره ي لقمان و 23 اسراء و ... را مي توان نام برد.
و يكسري وظائف هم براي آنها قرار داده است:
الف: وظائف عبادي، سياسيتوبه / 71.
ب: وظائف مادريبقره / 223.
د: وظايف همسري (وظايف همسران پيامبر)احزاب / 33 و 32.
و در سوره ي نور هم يكسري وظايف را براي زنان قرار داده است.
اما قرآن تعدادي از زنان را به صورت خاص و مصداق به عنوان الگو و نمونه معرفي كرده است كه مي توان به دو دسته تقسيم كرد الگوهاي نيك و الگوهاي بد، كه الگوهاي نيك عبارتند از:
1. آسيه:
1/1. نجات موسي به دست آسيهقصص / 7 تا 130.
2/1. آسيه به عنوان الگوتحريم / 11.
3/1. دعاي آسيهتحريم / 11.
2. مريم در قرآن:
1/2. تولد مريم در قرآنآل عمران / 35 و 36 و 37.
2/2. ويژگي هاي مريم (دريافت روزي از جانب خدا)آل عمران / 37.
3/2. كرامت مريم انگيزه ي دعاي زكرياآل عمران / 38.
4/2. تطهير و اصطفاي مريمآل عمران / 42.
5/2. محدثه بودن مريمآل عمران / 42، 43، 44 _ 45 و 47 و مريم / 17، 18، 19 و 20.
6/2. دوشيزگي و عفاف مريمآل عمران / 47 و مريم / 20 و انبياء / 91 و تحريم / 12.
7/2. صديقه بودن مريمتحريم / 12 و مائده / 75.
8/2. مريم و قنوت اوآل عمران / 43 و
تحريم / 12.
9/2. مريم و استقامت و شكيبائيمريم / 27 تا 30.
3. حضرت فاطمة زهرا(س):
1/3. آيه ي مباهلهآل عمران / 61.
2/3. آيه ي تطهيراحزاب / 33.
3/3. ايثار فاطمه زهرا(س) و اهل بيت(ع)دهر / 5 تا 10.
4/3. فاطمه زهرا و سوره ي كوثرسوره ي كوثر.
اما الگوهاي بد عبارتند از:
همسر نوح و لوط در قرآنتحريم / 10.
منابع:
الف. آياتي كه در قرآن در مورد انسان هاي مومن و صالح (مرد و زن) ذكر شده است از جمله آيات نامبرده، چه به صورت عام و چه به صورت خاص مي توان از آنها خصوصيات و سيماي زنان صالحه را به دست آورد.
ب. براي بررسي اين آيات مي توان به تمام تفاسير، ذيل اين آيات رجوع كرد از جمله تفسير الميزان، مجمع البيان، نمونه و ... كه در تفاسير، ذيل اين آيات، احاديث و روايات هم آمده است.
ج. منابع خاص ديگر:
1. ابراهيمي، رحمت الله، جمال و كمال زن، چاپ سپهر، چاپ اول، زمستان 1378، بي جا.
2. اميني، ابراهيم، فاطمه زهرا(س) بانوي نمونه اسلام، انتشارات شفق،1372، قم.
3. بابازاده، علي اكبر، سيماي زنان در قرآن، انتشارات لوح محفوظ، چاپ اول، 1377، بي جا.
4. جلالوند، علي، آسيه الگوي مقاومت، انتشارات نور السجاد، چاپ اول، بهار 1380، بي جا.
5. جوادي آملي، عبدالله، زن در آئينه جلال و جمال، نشر دارالهدي، چاپ ششم، تابستان، 1380، بي جا.
6. حميدي، سيد جعفر، آسيه ملكه مصر، موسسه خدماتي فرهنگي رسا، چاپ اول، 1371، تهران.
7. دستغيب، نرجس، پايان نامه سيماي حضرت مريم(س) از ديدگاه قرآن، 1372، دانشگاه تهران.
8. دواني، علي، زن در قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نهم، بهار 1373، قم.
9. دوست محمدي، هادي، شخصيت زن از ديدگاه قرآن، چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، چاپ اول، بهار 1380، بي جا.
10.
عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم، زنان نامي در تاريخ، فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، دفتر نشر نويد اسلام، 1382.
11. عمادزاده، حسين، زندگاني حضرت فاطمه زهرا(س)، بي نا، بي تا، بي جا.
12. كمالي، سيد علي، قرآن و مقام زن، انتشارات اسوه، چاپ سوم، 1374، قم.
13. گرجي، منير، نگرش قرآن بر حضور زن در تاريخ انبياء، چاپ و نشر سازمان تبليغات، چاپ دوم، پاييز 1376، بي جا.
14. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، چاپ سيزدهم، زمستان 1368، قم.
15. وكيلي، الهه، نگرش تطبيقي زن در آيينه قرآن (زرتشت يهود و مسيحيت)، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات، چاپ اول، زمستان 1370، بي جا.
چرا علي 7 فرمود: همهء وجود زن شرّ است ؟!
اميرمؤمنان 7در نهج البلاغه مي فرمايد: . در ترجمه و شرح نهج البلاغه آمده است :(پ_اورقي 4.نهج البلاغه , كلمات قصار, شمارهء 238
اين گفتار اشاره به زنان بي بند و بار و فاقد تعهد و ايمان و اخلاق است وگرنه علي 7در سخنانش بارها از زنان پاك و با ايمان مدح و تمجيد كرد.(1)
آن حضرت در كلامي ديگر فرمود: (2)
شكي نيست از ديدگاه مردان , آن هم علي 7كه در معرفت الهي و تعقّلات در اوج كمال هستند, زن و فرزند و دنيا و اموال و زينت ها و تجملات , فتنه و آزمايش است , همان طور كه قرآن فرمود:
است كه نهرها در آن روان است . اينان با زنان پاكيزه , در عين خشنودي خدا, جاودانه در بهشت خواهند بود و خدا از حال بندگانش آگاه است >.(3)
در آيهء ديگر مي فرمايد: .(4)
زن داراي خصوصياتي است و بايد چنين باشد, زيرا كمال زن در اين ها است . زن كامل و خوب خلق شده است . اگر به غير اين صورت خلق مي شد, كامل نبود, مثلاً اگر روحيات زن مانند مردبود, موجودي ناقص بود; همين طور اگر مرد, خصوصيات زنان را داشت , ناقص بود. مرد و زن همين طور كه خلق شده اند, كامل و زيبا هستند. يكسري خصوصيات را زن ها دارند كه مردان ندارند وبالعكس . حكما و فلاسفه و بزرگان در كلمات خود دربارهء زن چيزهايي گفته اند كه حمل بر نظرشان مي شود; يعني از ديدگاه مردان و فلاسفه كه از بُعد آگاهي و كمال , اين
مسئله را مورد نظر وكنكاش قرار مي دهند, زن و فرزند و زر و زيور دنيا, فتنه و بوتهء آزمايش است , كه غالباً مردها در اين فتنه ها هلاك مي شوند و نمي توانند سالم به در روند. چه بسيار مرداني كه به دام زنان افتاده واسير آنان شده اند, از جمله در سورهء يوسف , درباره كيد برخي زنان مي فرمايد: (5)
بعضي حكيمان گفته اند: چه كسي مي تواند مشكلات زنان را بشمارد. حيض و استحاضه و خون نفاس و غلبهء احساسات و كمي نماز و روزه در بسياري از ايام ! بر آنان جمعه و جماعت نيست .سلام بر آنان نبايد كرد و آنان نمي توانند امام , قاضي و امير بشوند و نبايد مسافرت كنند, مگر همراه با وليّ خود.(6)
البته اين مطالب دربارهء زنان از ديدگاه مردان و مخصوصاً از ديد عالمان و حكيمان و انسان هايي كه در ابعاد كمالا سير و سفر مي كنند, مي باشد و شايد از ديدگاه زنانِ شايسته , بعضي از مردان ,فتنه و باعث فساد و تباهي آنان باشند.
اين قسم از روايات و كلمات از ديدگاه مردان و يك طرف قضيه است . از طرف زنان نيز ممكن است همين نظريات يا شبيه آن دربارهء مردان باشد.و اين ديدگاه اشكالي ندارد. مقداري از آن مطابق با واقعيت است و گريزي از آن نيست . البته مرد و زن مكمل يكديگرند (هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهن ّ) و در روايات , از زن به تعبير شده است و پيامبر6فرمود:
چيز را دوست دارم : عطر و زن و نماز, كه نور چشم من
است >.(7)
بسياري از روايات دربارهء زنان و تعريف و تمجيد از آنان است كه به جاي خود بايد از آن ها بحث شود, اما آن ها يك بُعد قضيه است و اين واقعيان بُعد ديگر, و هر دو صحيح است .
حرف هايي را كه دربارهء زن در كلمات حكما و بزرگان هست , بسياري از غربيان و غرب زده ها نمي توانند قبول كنند, اما نپذيرفتن آنان , واقعيت را عوض نمي كند.
ديدگاه ها از دنيا و زخارف آن متفاوت است . ديدگاه غربيان يك جور است و ديدگاه مسلمانان و حكما و بزرگان ديندار و غير ديندار, طور ديگر. ديدگاه و نظريه يك چيز است و واقعيت هرچه است , چيز ديگر.
اگر علي 7مي فرمايد: زن شر است , اين شر, نسبي است , نه شر مطلق , همان طور كه بعضي مردان شرّند.
در پايان كلامي از آيت اللّه جوادي آملي نقل مي كنيم كه راه گشاي حلّ اين مشكل است .
ايشان مي گويد: گاهي حادثه و يا موضوعي در اثر يك سلسله عوامل تاريخي , زمان , مكان , افراد, اوضاع و علل و اسباب آن , ستايش يا نكوهش مي شود. معناي ستايش يا نكوهش بعضي حوادث و يا امور جنبيِ يك حادثه , اين نيست كه اصل طبيعت آن شي ء, قابل ستايش يا مستحق نكوهش مي باشد, بلكه احتمال دارد زمينهء خاصّي سبب اين ستايش يا نكوهش شده است . مثلاً اگراز قبيله اي ثنا و ستايش به عمل آمد, احتمال دارد به خاطر آن باشد كه مردان خوبي در آن عصر از اين قبيله برخاسته اند و شايد در
فاصله اي كم , ورق برگردد و افرادي از آن قبيله برخيزند كه موردنكوهش واقع شوند و گاهي به عكس , در يك سرزمين افرادي مورد نكوهش قرار مي گيرند, بعد افراد شايان ستايشي از آن سرزمين بر مي خيزند.
در ايران شهرهايي بود كه دربارهء آن ها مذمّت هايي وارد شده است , ليكن وقتي به بركت اهل بيت : شهروندان عوض شده اند, شهرها و بلاد نيز جزء بلاد نمونه و برجستهء كشور شده اند وافرادي از آن سرزمين برخاسته اند كه از نظر فضايل اخلاقي و علمي , ممتاز شده اند; در نتيجه , مذمّت ها و نكوهش ها تا ابد لازمهء آن آب و خاك نبوده , بلكه مقطعي است . دليلش آن است كه با تحوّل فكري و اعتقادي , ممكن است نظر سابق برگردد.
بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه راجع به زن , ظاهراً به جنگ جمل بر مي گردد, همان گونه كه از بصره و كوفه نكوهش شده است , با اين كه بصره , رجال علمي فراواني تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كم نظيري را تقديم اسلام نموده است و بسياري از كساني كه به خونخواهي سالار شهيدان 7برخاستند, از كوفه نشأت گرفتند و هم اكنون كوفه جايي است كه به انتظار ظهور حضرت مهدي 7در آن جا نماز مي خوانند و مسجدي دارد كه مقامات بسياري از صالحان و صديقان در آن واقع شده است و نمي توان گفت : چون از كوفه يا بصره نكوهش شده است , آن دو شهر براي هميشه و ذاتاً بد و سزاوار نكوهش مي باشند! قضاياي تاريخي در
يك مقطع حساس زمينهء ستايش يا نكوهش را فراهم مي كند وسپس با گذشت آن مقطع , زمينهء مدح و ذمّ منتفي مي شود...
روايتي كه در نهج البلاغه وارد شده است , يك قضيهء حقيقيّة نيست و تقريباً نظير قضيهء شخصيه يا قضيهء خارجيه است . اصل قضيه اين است كه عايشه اين جنگ را به راه انداخت . اهل سنّت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نمود و سبب و محرّك جنگ بود, كما اين كه حضرت در مذمت اهل بصره مي فرمايد: . امام مي فرمايد: .(8)
(پ_اورقي 1.ناصر مكارم , ترجمه و شرح نهج البلاغة, ص 295
(پ_اورقي 2.نهج البلاغه , كلمات قصار, شمارهء 61
(پ_اورقي 3.انفال (8 آيهء 28
(پ_اورقي 4.آل عمران (3 آيهء 14_ 15
(پ_اورقي 5.يوسف (12, آيهء 28
(پ_اورقي 6.شرح نهج البلاغه , ابن ابي الحديد, ج 18 ص 200
(پ_اورقي 7.بحارالانوار, ج 73 ص 141
(پ_اورقي 8.آيت اللّه جوادي آملي , زن در آيينه جلال و جمال , ص 368
طبق خطبهء 79نهج البلاغه , سه نقيصه براي زن هست , ولي در مردان اين سه نقيصه نيست . آيا اين منافات با عدالت خدا ندارد و زن اشرفيت مخلوقات , مانند مرد نيست ؟! چرازنان كمتر از مردان ارث مي برند؟ چرا از زنان نيك بايد بر حذر بوده از آنان اطاعت نكرد؟ چرا ناقص عقلند؟
در پاسخ دو سؤال نخستين تقريباً جواب داده شد. براي تكميل مطلب مطالبي را اضافه مي كنيم :
شكي نيست كه اين كلام از حضرت , با توجه به اين كه بعد از جند جمل بيان شده است , بيش تر توجه به عايشه و زناني هم چون او دارد و مربوط به تمام زنان نيست و گرنه چه كسي مي تواندانكار كند در پيشرفت اسلام , زنان بزرگ و با شخصيتي هم چون خديجه و بانوي اسلام , فاطمهء زهرا3و زينب كبري و جمعي از زنان مبارز و دانشمند همانند سودهء همدانيه شركت داشته اند و براي پيشرفت اسلام و اجراي حق و عدالت , بزرگ ترين فداكاري را كرده اند و با ايماني محكم و تفكّري عالي , مردان را با تمام وجود حمايت مي كردند و علي 7براي آنان احترام فوق العاده قائل بود؟!
در اينجا بد نيست چند جمله در مورد عابشه و جريان جنگ جمل يادآور شويم .
ابن ابي الحديد مي گويد:
عايشه هنگام كشته شدن عثمان در مكّه بود. گزارش قتل عثمان را به او دادند. چون خيال مي كرد بعد از او, طلحه رئيس حكومت خواهد شد, خوشحال شد, لذا از مكه با سرعت به سوي مدينه حركت كرد و در
سرزميني به نام , عبيد بن ابي سلمه از او استقبال كرد. عايشه اخبار مدينه را پرسيد و او پاسخ داد: عثمان كشته شد و با علي 7بهترين رهبر بيعت كردند. عايشه گفت : اگراين حرف صحيح باشد, كاش آسمان بر زمين فرو ريزد! واي بر تو, چه مي گويي ؟! گفت : همان كه گفتم . عايشه سخت ناراحت شد و از همان جا به مكه برگشت و نظرش عوض شد و مي گفت : قُتلواابن عفّان مظلوماً; عثمان را مظلوم كشتند!
طلحه و زبير نامه اي به عايشه نوشتند كه مطالبهء خون عثمان بنمايد و مردم را از بيعت علي 7برگرداند, و و ي چنين كرد. ام سلمه به عايشه گفت : تو تا حال مي گفتي : عثمان را بكشيد و الآن مي گويي عثمان مظلوم كشته شد؟! من از رسول خدا6شنيدم : به خدا سوگند! هيچ كس علي را دشمن نمي دارد و با او كينه نمي ورزد, خواه از اهل بيت من باشد يا نه , جز اين كه از ايمان خارج گردد.
عايشه براي جنگ با علي 7به سوي بصره حركت كرد. هنگام حركت شتري به نام در اختيارش گذاشتند تا سوار گردد. هنگامي كه نام آن را شنيد, به ياد حديثي از پيامبر6افتادكه فرموده بود: از سوار شدن بر آن شتر امتناع ورزيد. جنگ طلبان جهاز شتر را عوض كردند و گفتند اين شتر ديگري است . عايشه به سوي بصره حركت كرد و در بين راه سگ ها به او حمله كردند.كسي گفت : سگ هاي فراواني دارد و سخت حمله مي كنند. عايشه كه از پيامبر6شنيده بود سگ
هاي حوئب به او حمله مي كنند, به خود آمد و گفت : مرا برگردانيد, اما بلافاصله پنجاه نفر را آوردند و قسم خوردند: اين جا سرزمين نيست و بالاخره رفت و جنگ جمل را به راه انداخت >.(1)
در مورد ارث بردن زن , شهيد مطهري بعد از نقل تاريخ ارث و ميراث و رسم رسوم طوائف متعدد در قديم , مي گويد: علّت اين كه اسلام سهم الارث زن را نصف مرد قرار داد, وضع خاصي است كه زن از لحاظ مَهْر و نفقه و سربازي و برخي قوانين جزايي دارد; يعني وضع خاص ارثي زن , معلول وضع خاصي است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غيره دارد. اسلام به موجب دلائلي كه در مقالات پيش گفتيم , مهر و نفقه را اموري لازم و مؤثر در استحكام زناشويي و تأمين آسايش خانوادگي و ايجاد وحدت ميان زن و شوهر مي شناسد. از نظر اسلام الغاي مهر و نفقه و خصوصاً نفقه موجب تزلزل اساس خانواده و كشيده شدن زن به سوي فحشا است . چون اسلام , مهر و نفقه را لازم مي داند, به اين سبب قهراً از بودجهء زندگي زن كاسته شده و تحميلي بر مرد شده است . اسلام مي خواهداين تحميل از طريق ارث جبران بشود; از اين رو براي مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است ; پس مهر و نفقه , سهم الارث زن را تنزل داده است .(2)
در مورد تفاوت هاي آفرينشيِ مرد و زن , بعضي اصرار دارند تفاوت زن و مرد را در استعدادهاي جسمي و رواني , به
حساب ناقص بودن زن و كامل تر بودن مرد بگذارند و چنين وانمود كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتي زن را ناقص آفريده است . ناقص بودن زن پيش از آن كه در مشرق زمين مطرح باشد, در غرب مطرح بوده است . غربيان در طعن به زن و ناقص خواندن وي بيداد كرده اندو گاهي از زبان مذهب و كليسا گفته اند: زن بايد از اين كه زن است , شرمسار باشد! گاهي گفته اند: زن آخرين موجود وحشي است كه مرد او را اهلي كرده است !
به هر حا ل تفاوت هاي زن و مرد است , نه نقص و كمال . قانون خلقت خواسته است با اين تفاوت ها تنهاسب بيش تري ميان زن و مرد _ كه قطعاً براي زندگي مشترك ساخته شده اند ومجرد زيستن , انحراف از قانون خلقت است _ به وجود آورد.(3)
همان طور كه قبلاً گفته شد تفاوت هاي زن و مرد, علّت نقص يكي و كمال ديگري نيست , بلكه هر دو در حد خود, موجودي كامل هستند. كامل بودن زن به همين وضع است و كامل بودن مرد نيزبه همين گونه است . زن با آن روحيات و جسميات و احساسات و جمال و لطافت و ناز و كرشمه بايد باشد و مرد هم با خصائص خود بايد باشد و هر دو موجودي كامل هستند. خداوند تبارك وتعالي يكي را كامل و ديگري راناقص خلق نكرده است و هر دو كامل و مكمّل يكديگرند. تعبير زيبا و جالب و حكيمانهء قرآن را بار ديگر تكرار مي كنيم : . البته هر دو در اخلاق
و رفتار بايد دستورهاي اخلاقي را مراعات كنند و از افراط و تفريط هايي كه مربوط به هوي و هوس است بپرهيزند. اگر در روايات و كلمات بزرگان , دربارهء نقص زن چيزي به چشم مي خورد, از جهت نسبت سنجي زند با مرد است و گرنه با قطع نظر از سنجش يكي با ديگري نمي توان گفت : زن ناقص است . البته هر كدام براي ديگري مي تواند فتنه و آزمايش باشد, كما اين كه فرزندان براي پدر و مادر ممكن است فتنه باشند.
فتنه بودن يكي نسبت به ديگر, دليل نقص و بد بودن نمي شود.
براي اطلاع بيش تر كتاب را مطالعه بفرماييد.
(پ_اورقي 1.ناصر مكارم و ترجمه شرح نهج البلاغه ج 1 ص 392 به نقل از شرح ابن ابي الحديد, ج 6 ص 215
(پ_اورقي 2.مرتضي مطهري , نظام حقوق زن در اسلام , ص 251
(پ_اورقي 3.مرتضي مطهري , نظام حقوق زن در اسلام , ص 177
خداوند زن را براي چه خلق كرد؟ لطفاً در مورد مقام و فضيلتِ زن مطالبي را بيان فرماييد.
اديان و مكاتب گوناگونِ الهي و بشري , نظريات گونه گوني دربارهء شخصيت انسان , اعم از زن و مرد, ارايه كرده اند; از اين رو, هرگز يك بينش دربارهء انسان , در جهان وجود نداشته است . در طول زمان , از دير باز تا كنون , زن گاه مقامي الهي يافته و مظهر همهء عشق ها و زيبايي ها تلقي شده و گاه در مقام فريبايي فتنه انگيزي قرار گرفته است .
در منطق زن موجودي پاك نشدني بود و از هرگونه كاري جز خدمتگزاري و ارضاي غريزهء جنسي منع مي گشت . زورپاي يوناني , زنان را موجوداتي با مي شمرد! اين ضرب المثل درميان ملت ها دهان به دهان گشت و در ادبيات هر كشور ترجمه مي شد.
سلوك با زن را يك نوع زجر و رياضت سخت مي شمرد كه براي تقويت اراده و مالكيت برنفس , چشيدن اين زهر و كشيدن اين زجر سودمند بود!
در روغن داغ بر بدن زن هاي بدبخت مي ريختند! آن ها را به دُم اسب ها مي بستند و اسب ها را به سرعت مي راندند! زن هاي بيچارهء دست و پا شكسته را به ستون ها مي بستند و از فراز مجسمه ها آتش بر بدنشان مي ريختند!
در زن ها آب هاي گِل آلودي ناميده مي شدند كه نيك بختي و ثروت را مي شويند!
در و گروهي ديگر در آن ديار, زنان را پس از مرگ شوهر, به علت فقدان روح باقي , فداي شوهرمي
نمودند و آنان را با تشريفاتي خاص در كنار جسد شوهر آتش مي زدند و مي سوزاندند!
تاريخ از اين گونه جنايات انباشته است .
ملاحظه مي فرماييد عدمِ شناخت صحيح زن , از ديرباز, سبب انحرافات بسياري در جوامع بشري شده است ;گروهي به آزار و شكنجه و تضييع حقوق انسانيِ او برخاستند; گروهي ديگر تنها به استفادهء ابزاري از او همت گماردند و شخصيتش را در حدّ يك خدمتكار و ابزار اطفاي شهوات پايين آوردند; گروهي ديگر سعي كردندجنسيت او را فراموش كنند و نقش اصلي و مهم او را ناديده بگيرند و در تساوي و برابري او با مردان تلاش كنند. حال آن كه همهء اينان , با افراط و تفريطهايشان , شخصيت و فضيلت و منزلت زن را به نحوي پايمال كردند و ارزش هاي اين مخلوق الهي را نابود ساختند.
اين ها فراموش كردند زن همچون موجودات ديگر, داراي ظرفيت ها و توانمندي ها و خصوصيات خود مي باشدو تا هدف از خلقتش شناخته نشود, احقاق حقوق او ناممكن و ناشدني است .
بدين ترتيب , تنها راه بازگرداندن شخصيت پايمال شدهء زن در طول تاريخ , شناخت دوبارهء او و ارزش هاي وجودي او است . يكي از مهم ترين سؤالاتي كه در ابتداي تحقيق دربارهء شخصيت زن بايد به آن پرداخت , اين است كه آيا مرد و زن در اصل آفرينش با هم تفاوت دارند؟
قرآن مي گويد: .(1)
آيت اللّه جوادي آملي دربارهء اين آيه مي نويسد: منظور از نفس در اين آيه گوهر و ذات و ا صل و واقعيت عيني شيء است . مفاد آيهء مزبور اوّلاً اين است كه
همهء انسان ها از هر صنف خواه زن و خواه مرد (زيرا كلمهء ناس شامل همگان مي شود) از يك ذات و گوهر خلق شده اند و مبدأ آفرينش همهء افراد يك چيز است . ثانياً اولين زن كه همسراولين مرد است , او هم از ذات و گوهر عيني آفريده شد, نه از گوهر ديگر و نه فرع بر مرد و زايد بر او و طفيلي وي .(2)
زن و مرد از يك اصل ريشه مي گيرند و كسي را بر ديگري برتري و فضيلتي از جهت آفرينش نيست و خداونديكي را كامل و ديگري را ناقص نيافريد.
به هيچ مبحث و ديباچه اي قضا ننوشت براي مرد كمال و براي زن نقصان (3)
چرا خداوند زنان را آفريد؟
اين دومين سؤالي است كه در شناخت شخصيت زن بايد بدان جواب داد. جواب آن در يك جملهء كوتاه اين است كه زن مايهء آرامش و سكون انسان است . در عهد عتيق مي خوانيم :
بخفت و يكي از دنده هايش را گرفت (4) و گوشت در جايش پركرد و خداوند آن دنده را كه از آدم گرفته بود, زني
بنا كرد و وي را نزد آدم آورد و آدم گفت : اين است استخواني از استخوان هايم و گوشتي از گوشتم . از اين سبب ناميده مي شوند, زيرا از انسان گرفته شد. از اين سبب , مرد, پدر و مادر خود را ترك كرده , به زن خويش خواهد پيوست و يك تن خواهند بود.(5)
ملاحظه مي كنيد علاقه و محبت ميان زن و مرد, سبب گرايش آن ها به هم شده و در حقيقت با
همبستگي , يك تن خواهند بود. زن , جزء مكمّل مرد در زندگي است . در آيه اي از قرآن همين معنا را مي يابيم : .(6)
در اين آيه خلقت زنان , از نشانه هاي خداوند ذكر شده و علت آن سكون و آرامش بيان شده است . مهر و محبت ميان زن و مرد از نعمت ها و سنت هاي خداوند است كه در ميان انسان ها بر قرار نمود. بنابراين حبّ زنان به مردان ومهر مردان به زنان , امري خدادادي است . از همين آيه , نقش حساس زن در حفظ آرامش حيات آدميان را مي تواندفهميد و به جايگاه حساس و مهم او پي برد.
همچنين در روايتي مي خوانيم : زراره از امام صادق سؤال كرد: نزد ما مردهمي هستند كه مي گويند خداوند حوا رااز بخش نهايي ضلع چپ آدم آفريد؟ امام صادق فرمود: خداوند از چنين نسبتي منزّه است ! آيا خداوند توان آن رانداشت ! آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دندهء او خلق كند, تا بهانه به دست شفاعت كنندگان ندهدكه بگويند بعضي از اجزاي آدم با بعضي ديگر نكاح نمود؟! خداوند بعد از آفرينش آدم , حوا را به طور نوظهور پديدآوريد. آدم بعد از آگاهي از خلقت وي از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايهء انس من شده است ؟خداوند فرمود: حوّا است ! آيا دوست داري با تو باشد و مايهء انس تو شود و با تو سخن بگويد و تابع تو باشد؟ آدم گفت :آري , پروردگارا! تا زنده ام سپاس تو بر
من لازم است ! خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه , چون صلاحيت همسري تو را جهت تأمين علاقهء جنسي نيز دارد. سپس آدم عرض كرد: من پيشنهاد ازدواج با وي را عرضه مي دارم ,رضاي شما در چيست ؟ خداوند فرمود: رضاي من در اين است كه دين مرا به او بياموزي . پس آدم به حوا گفت : نزد من بيا! حوا گفت : تو نزد من بيا! خداوند امر كرد آدم از جاي خود برخيزد و به طرف حوّا برود.(7)
مطالب مهم و سودمندي از اين روايت استفاده مي گردد كه به بعضي اشاره مي شود:
1 خلقت حوا از ضلع و دندهء چپ آدم صحيح نيست ;
2 آفرينش حوا همانند خلقت آدم بديع و نو و مستقل بود;
3 نزديكي و نگاه آدم به حوا, مايهء انس وي شد و خداوند همين اصل را پايهء برقراري ارتباط بين آن ها قرار داد.اين اُنس انساني قبل از ظهور غريزهء شهوت جنسي بود, زيرا غريزه بعداً مطرح مي شود;
4 خداوند گرايش جنسي و شهوت را بر آدم القا نمود, در حالي كه انس و دوستي بر قرار شده بود.(8)
]متأسفانه , ابزار انگاري زنان امروزه بسيار شايع است . اي كاش مردان و زنان مي دانستند خلقت انسان اهداف بلندتر و والاتري دارد و هيچ يك ابزار رفاه ديگري نيست .5 بهترين مهرين و صداق , تعليم علوم الهي و آموختن دين است كه خداوند آن را به عنوان مهر حضرت حوا قرارداده ;
6 بعد از ازدواج , آدم به حوا گفت : نزد من بيا و به من رو كن و
حوا به او گفت تو به من رو كن , و خداوند امر كردآدم برخيزد و به طرف حوا برود و اين راز خواستگاري مرد از زن است .(9)
بهره هاي مشترك زن و مرد
از آيات و روايات بسياري به دست مي آيد زن و مرد داراي بهره هاي مشترك بسياري در زندگي هستند كه به چند نمونه اشاره مي كنيم :
1 بهره برداري از ن