شخصيت ها

مشخصات كتاب

نويسنده : مرکز ملی پاسخگوئی به سوالات دینی

ناشر : مرکز ملی پاسخگوئی به سوالات دینی

علما ي ديني

علماي شيعه

آيت الله جوادي آملي چه آثاري دارد ؟

پرسش

آيت الله جوادي آملي چه آثاري دارد ؟

پاسخ

پيشوايان ديني و دانشمندان مطالب فراواني در اين مورد دارند؛ نبي اكرم ص مي فرمايد: «ان ّ الغضب جمرة توفذ في جوف ابن آدم الم تروا الي حمرة عينيه وانتفاخ اوداجه ؛ به راستي كه غضب آتشي است كه در درون انسان برافروخته مي شود، نمي بينيد كه چگونه هنگام غضب چشمانش قرمز و رگ هايش برافروخته مي شود».(عيون الاخبار «ابن قتيبه ، ج 1، ص 282)

حضرت علي ع نيز مي فرمايد: «الحدة ضرب من الجنون ؛ غضب و تندي يك نوع ديوانگي است .نهج البلاغه قصار 255)

انسقراطيس حكيم مي گويد: «من به سلامت آن كشتي كه باد سخت و شدت آشوب دريا آن را به لجّه اي مي افكند و بر سنگ هاي سخت مي زند، اميدوارترم از آن كه به سلامت غضبان ملتهب چه ملاحان را در تخليص آن كشتي مجال استعمال لطايف حيل باشد و هيچ حيلت در تسكين شعلة غضبي كه زبانه مي زند، نافع نيايد و چندان كه وعظ و تضرع بيشتر به كار دارند - مانند آتشي كه هيزم خشك بر او افكنند - سورت بيشتر نمايد».(اخلاق ناصري ص 176)

ديل كارنگي روان شناس معروف آمريكايي نيز مي نويسد: «تداوم خشم و غضب در مزاج و قلب آدمي اثر سوء مي گذارد و بسياري از بيماري هاي دروني و امراض بر اثرخشم هاي پي در پي و زياده از حد طبيعي است .آيين كاميابي ص 233)

حال براي غلبه بر خشم و غضب اين چند مطلب را در نظر داشته باشيد:

1. دربارة ارزش حلم و بردباري نيك بينديشيد. پاد زهر غضب حلم و بردباري است دربارة حلم گفته شده است «ضبط النفس والطبع عن ثورة الغضب ؛نگه داري نفس و خويشتن داري در برابر

هيجان غضب .(جزوه اخلاق محمودخيراللهي تكثير دانشگاه اصفهان ص 67)

نبي اكرم ص مي فرمايد: «بعثت للحلم مركزاً و للعلم معدناً و للصبر مسكناً ؛من به رسالت مبعوث گشتم تا كانون حلم و بردباري معدن علم و دانش و مسكن صبرو شكيبايي باشم .(ميزان الحكمه ج 2، ص 513)

امير مؤمنان حضرت علي ع مي فرمايد: «الحلم نور جوهره العقل ؛ حلم وبردباري نوري است كه منشأش عقل و خرد

انسان است .(غرر الحكم ج 1، ص 344)

كَه ْ نيم كوهم زصبر و حلم و دادكوه را كي در ربايد تندباد

تيغ حلم از تيغ آهن تيزتربل زصد لشگر ظفر انگيزتر

(مولوي

2. هنگامي كه خشم و غضب به هيجان درآيد، انسان به چند امر توصيه شده است

الف استعاذه و خود را از شرّ شيطان در پناه خدا قرار دادن

ب ) اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است قدري دراز بكشد.

ج ) آبي به سر و صورت خود بزند و يا وضو بگيرد و يا غسل كند.

د ) آب سرد بنوشد.

آيا اين مطلب صحت دارد كه آيت ا... شاهرودي اهل عراق هستند، و اگر جواب مثبت است چگونه ايشان به سمت رياست قوة قضائيه رسيده اند؟

پرسش

آيا اين مطلب صحت دارد كه آيت ا... شاهرودي اهل عراق هستند، و اگر جواب مثبت است چگونه ايشان به سمت رياست قوة قضائيه رسيده اند؟

پاسخ

در مورد شخصيت هاي طراز اول كشور، هميشه شايعات و اتهاماتي مطرح مي شود. آنان دائماً در معرض تهمت و بهتان قرار دارند. و از هيچ، مسائلي بزرگ مي سازند. ولي خوشبختانه جامعه ما بخصوص جوانان باكفايت اين مرز و بوم، گول شايعات را نمي خورند، و بر اساس اراجيف و هياهوي اجانب اقدام به عمل نمي كنند؛ بلكه با تدبير و تعقل و تحقيق و تفحص و كسب آگاهي، بدون تأثير پذيري از بيگانگان تصميم مي گيرند، و راه خويش را برمي گزينند.

حضرت آيت ا... هاشمي شاهرودي نيز از جمله شخصيت هايي است كه قبل از انتصاب به مقام قضاوت عاليه كشور، مورد اتّهام قرار گرفت. و آنچه شما خواهر عزيز و گرامي سؤال كرده اي، ماهها قبل از انتصاب ايشان، زماني كه احتمالات مختلف براي جايگزيني آيت ا...يزدي مطرح بود، در رسانه هاي بيگانه مطرح بود. ولي واقعيّت تا جايي كه ما اطّلاع داريم، همانگونه كه از پسوند نام خانوادگي ايشان مشخص مي شود، آيت ا... شاهرودي اصالتاً ايراني است، ولي در نجف متولد شده و بزرگ شده و رشد و نمو يافته است، و در دوران حاكميت حزب بعث عراق و رژيم صدام، به ايران مهاجرت كرده است. هر چند ايشان در عراق بوده است، ولي پدرشان تعمّد داشته كه تابعيت ايران را حفظ كند؛ و تابعيت عراقي نگرفته است. لذا شناسنامه ايراني براي ايشان گرفته است.

بنابراين به لحاظ قانوني هر كس تابعيت كشور جمهوري اسلامي

ايران را داشته باشد، هر چند در خارج از ايران سكونت داشته باشد، ايراني به حساب مي آيد. همان طور كه شما نيز شنيده و بارها ديده ايد، رئيس جمهور محترم كشورمان در مسافرتهاي خارجي به كشورها، با ايرانيان مقيم ملاقات مي كند. و حتي براي مسافرت فرزندان آنان كه به لحاظ قوانين محدوديت هايي براي آنان وجود داشت، قوانيني تصويب كردند تا با مسافرت به ايران، هويت ايراني آنان حفظ شود.

پيروز و سربلند باشيد.

چگونه لقب (آيت الله ) براي (آيت الله خامنه اي ) مطرح شد؟

پرسش

چگونه لقب (آيت الله ) براي (آيت الله خامنه اي ) مطرح شد؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت : اولا", آنچه در اطلاق لفظ ((آيت الله )) بر شخص معيار و ملاك مي باشد, داشتن ملكه ي ((اجتهاد)) است كه به معناي توانايي استنباط احكام الهي از منابع معتبر ديني مي باشد. اين مهم پس از گذراندن سال ها درس خارج , همراه با تحقيقات و كاوش هاي ژرف فقهي , اصولي , رجالي و... امكان پذير مي شود. توان استنباط معمولا" از طريق اساتيد درس خارج , قابل بررسي و كشف است . ولي اين كه از چه زماني بعد از دست يابي به اجتهاد بر آن شخص آيت الله اطلاق مي شود, بايد گفت كه اين يك امر عرفي است و ضابطه ي خاص به غير از داشتن اجتهاد مسلم ندارد. چه بسا بسياري از شخصيت هاي مبرز علمي هم اكنون وجود دارند كه مجتهد مسلم مي باشند; ولي حجت الاسلام خوانده مي شوند. با اينكه اطلاق آيت الله بر آنان كاملا" صحيح است ولي در عرف رايج حوزه , معمولا" فرد بعد از دست يابي به اجتهاد و گذشت چند سالي در كار تدريس خارج , تحقيق و... بر او آيت الله اطلاق مي شود. ثانيا", بر اساس ادله ي عقلي و نقلي (آيات و روايات ), يكي از شرايط ولي فقيه , داشتن ملكه و قدرت اجتهاد است .

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم در اصول پنجم و يكصد و نهم , يكي از شرايط رهبري را صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه دانسته اند. ثالثا",

اجتهاد آيت الله خامنه اي , ربطي به زمان انتخاب ايشان به رهبري ندارد; بلكه بنابر دلايل زير, ايشان از سال هاي قبل , اين ملكه و توانايي را داشته اند:

1. همه ي رساله هاي عمليه , نوشته اند كه اگر دو نفر عادل به اجتهاد كسي شهادت دهند, اجتهاد او قابل قبول است . مجلس خبرگان , كه مركب از ده ها مجتهد مسلم و چندين مرجع تقليد مي باشد, ايشان را به عنوان مجتهد و رهبر انتخاب كردند.

2. ايشان پيش از انقلاب به درجه ي اجتهاد رسيده و اجتهاد ايشان توسط بسياري از مراجع و بزرگان , از جمله حضرت امام , از قبل تصديق شده بود. حضرت آيت الله فاضل لنكراني در جلسه ي جامعه ي مدرسين اعلام كردند كه من از بيست سال پيش , ايشان را مجتهدي تمام عيار يافته ام .

3. درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند, دليلي بر بنيه ي علمي نيرومند و ملكه ي اجتهاد ايشان است و اين توان علمي , مسلما" زمينه اي پيش از رهبري ايشان دارد. بنابر مطالب فوق , روشن مي شود كه ايشان در زمان رهبري , صد در صد داراي اجتهاد مسلم - كه شرط لازم براي اطلاق لفظ آيت الله است - بوده اند و همان طور كه در عرف بر كسي كه سال ها داراي اجتهاد باشد, كم كم بر او آيت الله اطلاق مي شود, بر معظم له نيز بعد از اين حادثه آيت الله اطلاق شده است .

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پرسش

آيت

الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در سال 1327 هجري قمري در شهرستان تبريز در خانواده علم و سيادت، يعني بيت مرحوم آية الله حاج سيد رضي مستنبط ديده به جهان گشود و مقدمات فارسي و عربي و علوم متداول عصر را در زادگاه خود از اساتيد وقت فرا گرفت، و قسمتي از سطوح فقهي را نزد مرحوم ميرزا عبدالعلي سرايي اهرابي آموخت، آنگاه در سال 1350 قمري برابر 1310 هجري شمسي براي تكميل معلومات رهسپار حوزة علميه قم گرديد، و از حوزه درس مرحوم آية الله حائري، مؤسس حوزه و بيشتر از حوزه درس مرحوم آيت الله حجت بهره گرفت و درس هاي اساتيد خود را به رشته تحرير در آورد. و مورد علاقه مرحوم آية الله حجت قرار گرفت و پيوسته از اين استاد در طول عمر به عظمت و نيكي ياد مي كرد و در رشته معقول از درس مرحوم آية الله شاه آبادي بهره فراوان برد.

پس از درگذشت آيت الله حائري تصميم گرفت از گلستان حوزه علميه نجف گلهايي برچيند، و دامن خود را از خرمن علم اساتيدي معظم چون آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني پر كند، از اين جهت ايران را به عزم اقامت در نجف اشرف ترك گفت و قريب پنجاه سال، در آن دانشگاه به وظايف علمي پرداخت و علاوه بر تكميل معلومات خويش، گروه انبوهي را در اين مدت در فقه و اصول، در اخلاق و سلوك تربيت نمود، بالأخص كه وي عرفان و اخلاق را از اعجوبه دوران، مرحوم ميرزا علي آقا قاضي فرا گرفته و زير دست او

پرورش يافته بود.

آيت الله مستنبط حتي در روزهاي تعطيلي هم درسهاي مخصوصي داشتند يا برخي از قواعد و اصولي را تدريس مي كردند و يا درس كلام و عقايد براي طلاب مي گفتند و مطالب درس كلام را در دو مجلد به نام «معارف الإسلام» تنظيم نموده است. نماز جماعت ايشان از نماز هاي پرجمعيت نجف اشرف بود و منزل معظم له پيوسته مجلس علما و محفل اهل فضل و دانش بود و هميشه بحث و بررسي مسائل مشكل فقهي و اصولي و كلامي در مجالس او مورد گفتگو بود. خصوصيات اخلاقي مرحوم مستنبط، مايه توجه است و ي بيش از همه به تعليم و تدريس علاقه مند بود و درسي را حاضر نمي شد، و يا القا نمي كرد، مگر اينكه آن را مي نوشت، از اين جهت از اين فقيد سعيد آثار علمي فراواني به صورت چاپي و مخطوط باقي مانده است.

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پرسش

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پاسخ

آيت الله مرعشي در صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر سال 1315 هجري در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. وي فرزند عالم بزرگ سيد محمود تبريزي نسابة معروف و او فرزند سيد علي، معروف به سيد الحكماء و سيد الاطبا تبريزي از علما بزرگ و اطباي حاذق و داراي تأليفات گوناگون در موضوعات مختلف بوده و با شيخ عبده، شيخ «ازهر» روابط دوستانه داشته است. «عبده» وقتي شنيد سيد الحكما از بيماري رسته و لباس عافيت پوشيده است دربارة او اشعاري را سرود كه مطلع آنها اين است.

صحت بصحتك الدنيا من العلل يابن الوصي أمير المؤمنين علي

مرحوم سيد الحكماء در سال 1316 هجري در 114 سالگي بدرود زندگي گفت و والد مرحوم آية الله مرعشي در سال 1338 چشم از جهان پوشيد.

آية الله مرعشي در نجف اشرف، مقدمات و علوم ادبيه را از مدرس معروف، شيخ مرتضي طالقاني آموخت و علم تجويد را از شيخ نور الدين شافعي بكتاشي كه در تلاوت قرآن، عاصم زمان خود بود فرا گرفت.

علم انساب آل رسول را از والد معظم خود و سيد محمد رضا صائغ بحراني فرا گرفت و در فقه و اصول از خرمن دانش آقا ضياء الدين عراقي خوشه چيد و براي فرا گرفتن علم حديث و رجال از حوزة درس مرحو م سيد حسن صدر به كاظمين رفت و نزد او به تحصيل پرداخت.

علم كلام را از مرحوم شيخ جواد بلاغي و رياضيات را از شيخ ياسين عليشاه هندي فرا گرفت.

براي تكميل معلومات و زيارت قبر ثامن الحجج(ع) در سال 1343 رهسپار ايران گرديد و مدتي در تهران رحل

اقامت افكند و علوم عقليه را از مرحوم ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا طاهر تنكابني فرا گرفت و پيوسته از هر خرمني سنبلي مي چيد و از هر بلبلي نوايي مي شنيد و به مراتب والايي از علم و عمل رسيد، آنگاه براي زيارت قبر دختر گرامي حضرت موسي بن جعفر(ع) فاطمه(س) رهسپار قم شد و با حوزة گرم و جوان مرحوم آيت الله عظماي حائري روبرو شد. از اين جهت با در خواست آيت الله مؤسس، رحل اقامت در قم افكند و از سال 1344 تا آخرين سالهاي عمر خود از طريق قلم و بيان، خدمات ارزنده اي انجام داد. اينك به گوشه اي از خدمات وي اشاره مي كنيم.

1. پرورش شاگردان

او در مدت اقامت خود در قم قريب 66 سال بطول انجاميد، در سنگر تدريس از سطوح متوسط تا سطوح عالي و سپس مراحل خارج را تدريس كرد و هيچگاه از تدريس خسته نمي شد و در اين ايام كه پيري و بيماري بر او هجوم آورده بود، حوزة تدريس خود را ترك نكرد و به تدريس فقه مي پرداخت. او در ظرف اين مدت، صدها شاگرد پرورش داد و بسياري از علماي بلاد از خرمن علمي او بهره گرفته اند و با مراجعه به تراجم علماي معاصر كه دست پرورده هاي حوزة علميه قم هستند، اين حقيقت روشن مي شود.

2. احياي آثار علمي گذشتگان

وي علاقة وافري به احياي آثار علماي گذشته داشت و در اين مورد گام هاي بلندي برداشت و آثار زيادي از طريق تشويق و تقدير و اخيراً از طريق سرمايه گذاري مالي ايشان منتشر شد.

احياي آثار علمي گذشتگان از نظر رنج و زحمت و اثر وفائده، احياناً كمتر از آثار علمي خود انسان نيست

و اگر مقدمه هايي كه به قلم آن فقيد بزرگ بر اين كتابها نوشته شده به رشته تحرير در آمده در جايي گرد آيد، خود كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

3. آثار علمي به قلم خود آن مرحوم

فقيد راحل آثار قلمي متعددي دارد. اسامي تأليفات ايشان، در كتابهاي تراجم كه جديداً و قديماً نگارش يافته منعكس است، و مرحوم مدرس تبريزي در «ريحانة الأدب» از 34 اثر ايشان نام مي برد و جناب حاج شيخ محمد رازي در كتاب «آئينه دانشوران» فهرست آثار فقيد سعيد را آورده است. علاقه مندان مي توانند براي آگاهي از فهرست تأليفات ايشان به اين كتاب مراجعه كنند.

دو يادگار بزرگ

در ميان آثار و يادگارهاي بزرگ فقيد سعيد، به دو اثر گرانبها اشاره مي كنيم:

1. تعليقات گرانبهاي ايشان بر كتاب احقاق الحق

اين تعليقات كه خود، چند برابر اصل كتاب است يك دايرة المعارف بزرگ براي فضايل و مناقب و مصادر بسياري از روايات مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت به شمار مي رود. اگر فرزند برومند ايشان، اين تعليقات را جدا از احقاق، آن هم به صورت موضوعي چاپ و منتشر كنند براي محققان، كار را آسان كرده و رنج و زحمت را از آنها بر مي دارد.

2. كتابخانه شكوهمند مرعشي

اين اثر به حق، يكي از آثار بزرگ و سودمند اين فقيد است كه توانسته است چنين كتابخانه عظيمي با كتابهاي نفيس خطي و منحصر به فرد در حوزة علميه قم تأسيس كند و در طول متجاوز از پنجاه سال، دست سوداگران كتاب را از اين كتابها قطع كرده و آثار ديرينة اسلامي را حفظ كند. اين كتابخانه از نظر نفاست نسخ، در ايران تقريباً منحصر به فرد است و از

نظر كتابهاي مطبوع و منتشر شده كاملاً غني به حساب مي آيد.

در اين كتابخانه حدود 25 هزار جلد نسخة خطي نگهداري مي شود كه بسياري از آنها كتابهاي منحصر به فرد و به خط مؤلفان بزرگ است و تعداد كتاب هاي چاپي آن از مرز دويست هزار مي گذرد و هم اكنون اين كتابخانه، مرجع علما و دانشمندان و محققان است و اخيراً به همت والاي فقيد راحل و كمكهاي بي دريغ رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام خميني قدس الله سره ساختمان عظيمي براي حفظ كتابهاي نفيس بنا گرديده است. اميد است اين كتابخانه گامهاي بلندتري در نشر آثار علماي شيعه بردارد.

ويژگيهاي جسمي و روحي آن فقيد

مرحوم آية الله عظماي نجفي قيافة گيرا، سيمايي نوراني چشماني جذاب، داشت و با سهولت و صداقت خاصي سخن مي گفت.

تسلط او بر كلمات و جمل شبيه تسلط انسان بر حركت دست خود بود، او محضري جذاب و شيرين داشت و در محفل دوستان، حكايات و قصص شيرين مي گفت و در عين حال، سيماي روحاني او انسان را به جهان ديگر متوجه مي ساخت.

وي مردي منظم و متعهد بود. در طول مدت امامت خود در حرم و صحن، امامت نماز خود را تعطيل نكرد و در نخستين لحظات دخول وقت، به نماز مي ايستاد و شبها پس از تهجد در بيت خود از نخستين كساني بود كه با گشوده شدن در حرم، وارد صحن مقدس مي شد.

او در عاريه دادن نفيس ترين كتابها، دستي سخاوتنمندانه داشت و هيچگاه ديده نشد كه در دادن كتابي هر چند ارزشمند و پر قيمت باشد ترديد به خود راه دهد. نگارنده اين كلمه را از خود ايشان شنيدم كه فرمود: انحصار طلبيهاي

صاحبان كتابخانه ها سبب شد كه كتابهاي اسلامي از ميان برود و بزرگترين خسارتها متوجه فرهنگ اسلامي شود.

يكي از ويژگيهاي فقيد راحل، علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود. او در مصايب آنان چشمي گريان و در شنيدن فضايل آنان چهرة شادماني داشت.

فقيد راحل از بسياري از مشايخ شيعه و مراجع عظام، داراي اجازة روايت بود و از جمعي از علماي بزرگ اهل سنت نيز اجازة روايت داشته، و در عصر خود شيخ اجازه بوده است و اگر مجموع اجازاتي را كه از مشايخ خود دريافت داشته و اجازاتي را كه به ديگران داده در يك جا گرد آورند، كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

او در علم قرائت و تجويد ممتاز بود و قرآن را با لحن بسيار زيبا قرائت مي كرد و در نماز مغرب و عشا و صبح لحن قرابت او بسيار گيرا و روح افزا بود.

مرحوم آية الله نجفي در شب پنجشنبه پس ازاقامة نماز مغرب و عشاء در صحن مطهر و مراجعت به منزل، لحظاتي دچار عارضة قلبي شد (همان بيماري كه از آن مدتها رنج مي برد) پس از برخورداري از يك عمر طولاني در سن 95 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جهان علم و دانش را به سوگ خود نشاند.

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پرسش

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پاسخ

آيت الله آملي در سال 1322 هجري قمري در «لاريجان» آمل ديده به جهان گشود، و در همانجا مقدمات را فراگرفت، سپس در سال 1335 هجري قمري كه سيزده بهار از عمر شريف او گذشته بود، زادگاه خود را به عزم تحصيل در تهران ترك گفت، و در اقامت ده ساله خود در اين مركز، پس از فراگيري شرح لمعه و قوانين، توانست سطوح عالي را از اساتيد مبرز وقت مانند مرحوم ميرزا محمد رضا فقيه لاريجاني و سيد محمد تنكابني و ميرزا يدالله نظر پاك فرا گيرد.

در سال 1345 براي تكميل معلومات رهسپار حوزه علميه قم شد، تا از محضر آيات بزرگ و اسطوانه هاي فقه بهره مند شود، از اين جهت تا سال 1351 هجري قمري در اين مركز اقامت گزيد، و از دروس شخصيتهايي مانند: آية الله يثربي كاشاني (1310_ 1379) و آية الله حجت ( 1310_ 1372) و مؤسس حوزه علميه قم آية الله حائري (1274 _ 1355) بهره مند گرديد.

حوزه علميه قم در آن روز ها حوزه جواني بود، هر چند شخصيتهاي بزرگي در آنجا تدريس كرده و گروهي را پرورش مي دادند، ولي قِدْمَت حوزه علميه نجف اشرف، و حضور اعلام و بزرگاني مانند آية الله نائيني (1374_ 1355) و آية الله ضياء الدين عراقي (1289_ 1361) و آية الله اصفهاني (1284_ 1365) جاذبه ديگري داشت. بالأخص استبداد رضا خاني در آن روز به حد اعلي رسيده و پيوسته مزاحم طلاب و فضلاي حوزه بود، از اين جهت مرحوم آقاي آملي، حوزه قم را به قصد اقامت در نجف و استفاده از آن عالمان بزرگ،

ترك گفت و از سال 1351 تا سال 1381 در جوار امير مؤمنان (باب علم النبي) رحل اقامت افكند. و از دروس شخصيتهاي نامبرده كه پي افكنان علوم، و محققان بزرگي در فقه و اصول بودند، بهره گرفت، و بيش از همه در درس مرحوم آية الله ضياء عراقي _ قدس سره _ حاضر شد، و از تلاميذ به نام او به شمار رفت.

در سال 1370مرحوم آملي، حوزه درس داشت و گروهي را در فقه و اصول تربيت مي كرد، و نخستين اثر او به نام «بدايع الأفكار» كه تقرير درسهاي استادش، مرحوم عراقي است، از چاپ در آمده و افكار اساتيد را به خود جلب نموده بود. و استاد بزرگوار حضرت امام _ قدس سره _ در نقل آراي مرحوم آقا ضياء الدين عراقي به تقريرات ايشان مراجعه مي كرد و كيفيت ضبط مطالب را مي ستود.

او سي سال در اين دانشگاه بزرگ، به تعليم و تعلم پرداخت، ولي سرانجام به خاطر بيماري، و ديدار اقوام در سال 1381 (يك سال پس از فوت زعيم بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي) عازم ايران گرديد و بنا به درخواست گروهي از فضلا و آمادگي حوزه علميّه قم براي بهره گيري از وجود پر فيض او، در قم اقامت گزيد، و لحظه اي از افاده و ارشاد باز نايستاد، و در اعياد و مناسبتها كه به حضور وي مي رسيدم، مسأله فقه و فقاهت شيعه را مطرح مي كرد، و ادامه اين راه و تخصصي كردن اين رشته را، زياد سفارش مي فرمود.

از آية الله آملي آثار فراواني به جاي مانده، شايسته است بيت رفيع ايشان، و فرزندان گرانقدر و فاضلش در طبع و

نشر آنها بكوشند، و اخيراً فاضل محقق جناب آقاي اسماعيل پور_ دامت بركاته _ يك دوره اصول فقه از بحثهاي ايشان را به نام «مجمع الأفكار منتشر نموده است.

آية الله آملي برا تربيت فقيه و تدريس فقه ارزش فوق العاده قائل بود، و از مدتها قبل به اين فكر بود كه مدرسه اي براي تربيت فقيه تأسيس كند، يعني آن گروه از جوانان مستعد و باذوق كه مدتي در فقه و اصول كار كرده اند، در اختيار بگيرد و با تأمين زندگي، آنان را در مسير فقاهت قرار دهد، حتي از روز نخست مدرسه اي كه در خيابان بيمارستان فاطمي به نام مدرسه ولي عصر (عج) را تأسيس كرد، تصميم بر اين داشت كه اين مدرسه را به اين واحد اختصاص دهد، و دار الفقاهه كند، امّا «ما كل ما يتمني المرء يدركه» و در عين حال، از اين هدف باز نماند و پيوسته از طريق تدريس، طرف صبح و عصر افراد مبرزي را تربيت كرد كه هم اكنون چشم و چراغ حوزة عليمية قم مي باشند.

آية الله آملي مرد خليق، متواضع، مهربان و بسيار خوش مجلس بود، و در بحث و گفتگو جانب انصاف را از دست نمي داد، و از شرائط زمان، دور نبود و ضرورتها را درك مي كرد.

ما اين ضايعه اسفناك را به حضرت بقية الله الأعظم تسليت گفته و همچنين به مراجع و زعماي حوزه علمية قم و رهبر عاليقدر انقلاب و بيت رفيع و بازماندگان و تلاميذ شريف ايشان تسليت مي گوييم. از خداوند عالم براي بازماندگان صبر جميل مسألت داريم.

پيكر آن مرحوم پس از تشييع با عظمتي كه نظير آن در قم كمتر مشاهده شده به

آرامگاه ابدي منتقل شد و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) جنب مرقد مرحوم شهيد مطهري (ره) به خاك سپرده شد.

آيت الله اراكي كيست؟

پرسش

آيت الله اراكي كيست؟

پاسخ

آية الله العظمي اراكي در سال 1312 هجري قمري در خاندان علم و تقوا از پدري عالم و دانشمند به نام حاج ميرزا آقاي فراهاني و مادري علويه كه از فرزندان سيد حسين واقف كه در بخش نطنز بارگاهي دارد، ديده به جهان گشود، و به حكم «… البَلد الطّيّبُ يَخْرُجُ نبَاتُهُ بإذنِ رَبِّهِ…» اعراف/58

و ميوة چنين پدر و مادري بايد فرزندي برومند در ميدان تقوا و زهد، فقيهي ژرف نگر در قلمرو علم ودانش باشد.

او مقدمات را نزد مرحوم سيد جعفر در شهرستان اراك آموخت و سطوح عاليه را از مرحوم سلطان العلما كه حاشيه مفصل و گسترده اي بركفايه دارد، فرا گرفت، سعادت آنگاه يار او گشت كه از عمراو فزون از بيست بهار نگذشته بود كه آية الله العظمي حائري براي بار دوم از عراق به اراك منتقل گشت و به تأسيس حوزه دست زد و قبلاً نيز در سال 1316 هجري قمري به اراك آمده و تا سال 1324 در آن شهر زيسته و گروهي را پرورش داده بود ولي به عللي اين شهر را ترك گفته و به كربلا منتقل شده بود. اين بار به دعوت علماي اراك وارد اين شهر شد و با اراده آهنين و پشتيباني الطاف الهي نهالهاي علم و دانش را در سرزمين اراك نشاند و تا سال 1340 هجري قمري به آبياري آنها پرداخت ولي تقدير الهي اين بود كه اين حوزه به شهرستان قم كه در بيست و چهار فرسخي تهران قرار دارد، منتقل شود تا علما و دانشمندان از نزديك مراقب جريانهاي سياسي و اجتماعي و آگاه از وظايف خود گردند.

به هنگام

انتقال مرحوم آية الله العظمي حائري به قم، مرحوم اراكي كه بيست و هشت بهار بيش از عمر او نمي گذشت، همراه او به قم منتقل شد و تا 1355 در كنار اين استاد ماند و عاشقانه درسها و بحثهاي او را نگاشت و بيش از همه تلاميذ مؤسس، به تحرير درسهاي او همت گماشت، و در ميان شاگردان بي شمار او كمتر كسي به اندازه او يعني 23 سال از محضر استاد بهره برد.

مرحوم آية الله العظمي حائري در دل خفقان و فشار رضاخاني در سال 1355 در گذشت. آية الله اراكي پس از درگذشت او گمشدة خود را نزد يكي از استوانه هاي تقوا و فضيلت و علم و فقاهت حوزه يعني مرحوم آية الله سيد محمد خوانساري (1305_ 1371 هجري قمري) باز يافت و آنچنان به تقوا و پرهيزكاري و وارستگي او عشق مي ورزيد كه سايه به سايه او راه مي رفت و در دروس او حاضر مي گشت و بسان يك شاگرد مطلق در برابر استاد زانو مي زد و برخي از دروس او را به رشته تحرير مي كشيد. شيوه زندگي او با مرحوم خوانساري به گونه اي بود كه توجه همه بزرگان را به خود جلب مي كرد و حقا بايد گفت: در خضوع يك فقيه در برابر فقيهي ديگر الگو بود.

مرحوم آية الله خوانساري در سال 1331 هجري شمسي برابر با 1371 هجري قمري در گذشت خلأئي كه از درگذشت اين فقيه بزرگ پديد آمد، به وسيله ارادتمند صميمي و مصاحب فقيهش كاملاً پر شد. شاگردان مرحوم خوانساري دور او جمع شده و از او درخواست كردند كه بحث او را ادامه دهد او نيز به درخواست عاشقان درس خوانساري

پاسخ مثبت گفت و قريب سي سال بر كرسي تدريس تكيه كرد و گروهي را در فقه و اصول پرورش داده و كامياب ساخت.

ويژگيهاي مرحوم آيت الله العظمي اراكي

1. آيت الله اراكي يك انسان وارسته و كاملاً زاهد بود من كه كيفيت زندگي او را از نزديك ديده بودم كه در حد متوسط بود و او كمتر از سهم امام مصرف مي كرد و با قناعت كامل زندگي مي كرد.

2. او پس از آية الله خوانساري به اقامة نماز جمعه در قم پرداخت و علما و بزرگان در نماز جمعه او حاضر شده و به او اقتدا مي كردند و او نيز با خواندن جمله هايي از نهج البلاغه دلها را تكان مي داد و قلوب را متوجه مي ساخت

3. در ميان تلاميذ مرحوم آية الله العظمي حائري او بيش از همه دروس او را نوشته و خوشبختانه برخي از آثار او به زيور طبع آراسته است.

به خاطر دارم مرحوم امام راحل در سال 1370 هجري قمري موقع تدريس اجتهاد و تقليد، براي آگاهي از افكار استاد بزرگوارش آية الله العظمي حائري از آية الله اراكي درخواست كرد كه تقرير بحث اجتهاد و تقليد او را در اختيارش بگذارد و او نيز پاسخ مثبت گفت. مرحوم امام رساله ياد شده را در مدت كمي استنساخ كرد و آرائي كه از استادش در رساله اجتهاد و تقليدش نقل كرده، مستند او تقرير مرحوم آيت الله اراكي است.

براي آگاهي از موقعيت علمي ايشان، فهرست آثار ايشان را در اينجا مي آوريم:

1. تقريرات بحث مرحوم آية الله سلطان العلماء

2. تقريرات فقه آية الله العظمي حائري، شامل طهارت، ارث.

3. تقريرات اصول آية الله العظمي حائري (سه دوره)

4. رسالة في الاجتهاد و التقليد (تقرير

بحث مرحوم حائري) در ضمن درر الفوائد استادش به چاپ رسيده است.

5. رسالة في الولاية (تقرير بحث مرحوم آية الله حائري) در جلد اول قرآن والعقل به چاپ رسيده است.

6. رساله استفتائات.

7. حاشيه بر عروة الوثقي.

8. توضيح المسائل.

9. مناسك حج.

10. حاشيه بر درر الأُصول مرحوم آية الله حائري.

11. المكاسب المحرمة.

12. كتاب الخيارات.

13. رسالتان في الارث ونفقة الزوجة (از شمارة 4 تا 13 همه به چاپ رسيده اند)

14. كتاب البيع.

15. كتاب النكاح و الطلاق.

16. شرح مفصل عروة الوثقي، باب طهارت.

17. كتاب الطهارة تقرير بر بحث آية الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري.

آيت الله العظمي اراكي در ساعت 22 شب سه شنبه در بيمارستان شهيد رجائي درگذشت و پيكر پاك او در تهران و قم، از طريق تمام طبقات، تشييع گرديد، همراهي مردم در تشييع، اين مسأله را ثابت كرد كه هنوز روحانيت اصيل و واقعي در دل مردم جايگاه بلندي دارد. بر پيكر پاك او، وارسته ترين فرد يعني آيت الله بهجت در صحن مطهر نماز گزارد. مجالس فاتحه و ختم از طرف بازماندگان حوزه و مقام معظم رهبري آغاز گشت و دولت يك هفته عزاي عمومي اعلام كرد.

ما اين ضايعه را به بقية الله الأعظم عجل الله فرجه و مراجع بزرگ شيعه و علما و دانشمندان حوزه هاي علميه بالأخص به مقام معظم رهبري تسليت گفته و از خداي بزرگ براي آن فقيه راحل علوّ درجات در خواست مي كنيم.

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پرسش

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پاسخ

مرحوم حاج شيخ محمد صادق كاشمري در آخرين روز از زمستان سال 1312 ه_ . ش در قريه اي به نام «فرشته» از توابع «كاشمر» از پدري عالم و واعظي توانمند و پرهيزگار به نام شيخ غلامحسين سعيدي و مادري با فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود و ايام طفوليت را تا سن سيزده سالگي در زادگاه خويش گذراند و در محضر پر بار پدرش موفق به خواندن قرآن و حفظ ادعية مأثوره و فرا گرفتن «نصاب الصبيان» و قدري از علم صرف و نحو گرديد. پس از آن همراه برادر بزرگتر شيخ محمد كاظم سعيدي به حوزة علمية كاشمر عزيمت نمود و با كوشش فراوان به تحصيل پرداخت.

مرحوم سعيدي در ضمن تحصيل دروس حوزوي به دروس جديد نيز پرداخت چنانكه خود مي نويسد:

«در مدت 10 سال اقامت در حوزه كاشمر موفق به فراگرفتن ادبيات و سطح كامل فقه و اصول و علوم جديد، مانند فيزيك و شيمي و جبر و هندسه و مثلثات و در حدود ديپلم متوسطه و سپس تدريس مكرر ادبيات و علوم جديد شركت و همكاري در كانون مبلغ و دريافت جوايزي از آن كانون گرديدم».

سپس در سال 1334 جهت ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي شود و در بدو ورود در مدرسة مرحوم سيد يزدي اقامت مي نمايد و به دنبال يافتن استاد مطلوب و درس مقبول نظر، دروس و اساتيد حوزة علمية نجف را بررسي مي كند، در نهايت درس مرحوم آية الله العظمي خويي (قدس سره) نظر ايشان را بيش از ديگران جلب مي نمايد و به حلقه درس وي مي پيوندد و در رشته معقول تا حد قابل

توجهي از محضر حكيم متألّه مرحوم آقا صدراي بادكوبه اي بهره مي برد و همزمان با آية الله ميرزا باقر زنجاني و علامه فاني اصفهاني و آية الله سيد عبد الأعلي سبزواري نيز آشنا مي شود و در دروس برخي از آنها نيز شركت مي نمايد. و در ضمن تحصيل، خود، در حوزة نجف به تدريس سطوح عاليه نيز مي پردازد و حوزة تدريسش در ميان فضلاي نجف مورد توجه قرار مي گيرد.

سعي و تلاش كامل فقيد سعيد در حوزه علميه نجف بدين منوال ادامه داشت تا اينكه به سال 1343 جهت تجديد ديدار والده و ارحامش به ايران حركت و در كاشمر مورد استقبال با شكوهي قرار مي گيرد و اگر چه وي قصد مراجعت به نجف را داشت، ولي در اثر اصرار آيت الله امامي و نياز مبرم حوزه علميه كاشمر به وجود وي در آنجا ماندگار مي شود. با آمدن وي به كاشمر، حوزة آنجا رونق فراواني مي يابد و طلاب زيادي از مراكز و بخشها راهي آن حوزه مي شوند. مرحوم سعيدي از همان اول ضمن تدريس دروس حوزوي، بحث تفسير قرآن را نيز آغاز مي نمايد و تا سال 1362 ادامه مي يابد و در اين مدت موفق به تدريس يك دوره كامل تفسير قرآن مي گردد.

و در كنار اشتغالات علمي به مصداق «عالم ينتفع الناس من علمه خير من سبعين ألف عابد» خدمات اجتماعي و رسيدگي به امور عامه مسلمين در سطح وسيعي، محقق مي شود. مجموعاً 27 بنا، اعم از مسجد و تكيه با يك نقشه و اسلوب توسط وي ساخته مي شود. تأسيس درمانگاه جواد الأئمه كاشمر و صندوق قرض الحسنه همّت كه هر دو منشأء خدمات عمومي بسيار نافعي مي باشند، از جمله اقدامات اجتماعي

او در طي اين سالهاست.

آن مرحوم در سال 1362 از كاشمر به سوي مشهد مقدس هجرت نمود و جلسات درس وي در حوزه علميه مشهد نيز مورد توجه قرار گرفت و با همت عالي وي حسينيه و مدرسه اي به نام «الإمام الحسن المجتبي(ع)» در بهترين شكل ساخته شد كه جمعي از طلاب ساعي تحت اشراف وي مشغول به تحصيل گرديدند. فعاليت فقيد سعيد در ابعاد گوناگون همچنان ادامه داشت تا اينكه اخيراً به بيماري صعب و دشواري مبتلا گرديد و تلاش بي وقفة پزشكان محترم و مراقبتهاي ويژه شبانه روزي فرزند برومندش آقاي دكتر جعفر سعيدي، راه به جايي نبرد و سرانجام روز چهارشنبه نوزدهم ذي الحجة 1416 برابر با (19/2/75 ش) اين نفس مطمئنه دعوت حق را لبيك گفت و به دار باقي شتافت و فقدان وي جداً بر حوزه هاي علميه ضايعة جبران ناپذيري بود.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پرسش

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پاسخ

هنوز سايه شومي كه ابرهاي غم و اندوه بر اثر فقدان بزرگ پيشواي جهان تشيع، حضرت آيه الله بروجردي بر دلها افكنده بود، كنار نرفته بود.

هنوز قلبها در آتش آن ضايعه بزرگ و اسف انگيز مي سوخت.

هنوز اشكها خشك نشده و جراحات دلها التيام نيافته بود كه بار ديگر جهان تشيع با از دست دادن يكي از شخصيتهاي بزرگ روحاني و علمي خود در هاله اي از غم و اندوه فرو رفت !

فوت ناگهاني آيه الله عظماي سيد عبدالهادي شيرازي كه در عصر جمعه دهم صفر 1382 ( 22 تير ماه 1341() در كوفه و نجف اشرف انتشار يافت و تا صبح شنبه در سراسر ممالك اسلامي منعكس گرديد، تاسف عميقي در عموم طبقات بجاي گذارد و جامعه تشيع را غرق ماتم و عزا ساخت.

در بسياري از نقاط، تعطيل عمومي اعلام شد و در تمام شهرستانها مخصوصاً در قم و نجف اشرف مراسم سوگواري و ياد بود آن عالم عاليقدر بر پا گرديد، و ميليونها نفر در اين مراسم شركت كردند و مراتب تجليل و احترام را نسبت به مقام شامخ آن مرد بزرگ ابراز داشتند.

آية الله شيرازي بحق از افتخارات عالم تشيع و از زعماي بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بود و افتخارات بزرگي براي جهان اسلام كسب نمود

اين دانشمند بزرگ، نمونه اي از فضايل جد بزرگوارش امير مومنان علي (ع) بود، مردي با تقوا، بردبار، متواضع، پر حوصله، بي اعتنا به مظاهر مادي، بلند همت و مؤدب و دلسوز بود.

عمري را به پاكي در كنار قبر امير مؤمنان علي (ع) در راه نشر علم و فضيلت گذراند،

و شاگردان برجسته اي تربيت نمود و به عالم اسلام تحويل داد و در نزديكي همان تربت پاك مولاي متقيان (ع) چشم از جهان بر بست و در كنار آن به خاك سپرده شد.

ويژگيهاي آيه الله شيرازي

آيه الله شيرازي در سال 1305 هجري قمري در شهر «سامرا» چشم به جهان گشود، پدر بزرگوار ايشان مرحوم آقا سيد اسماعيل شيرازي بود كه در عصر خود از علماء طراز اول عراق و از ادباء نامي آن كشور محسوب مي شد.

قصيده غديريه بسيار غرا و بلندي دارد كه از شاهكارهاي ادبي به شمار ميرود. مرحوم آقا سيد اسماعيل از دو طرف، با مرحوم آيه الله آقا ميرزا محمد حسن شيرازي ( معروف به ميرزاي بزرگ. مرجع بزرگ شيعيان در عصر خود كه قدرت علمي و نفوذ كلمه او معروف، و داستان فتواي ايشان درباره تنباكو و در هم كوبيدن نقشه هاي خائنانه بيگانكان زبانزد خاص و عام است )، خويشاوندي نزديكي داشت زيرا از يك طرف پسر عموي آن مرجع بزرگ و از طرف ديگر برادر همسر وي بود و ميرزاي بزرك اعتماد واطمينان خاصي به ايشان داشت.

آيه الله شيرازي اوائل جواني خود را در سامراء گذرانيد و سطوح ( كتاب رسائل و مكاسب ) را در محضر اساتيد بزرگ خواند و چون آثار نبوغ در او آشكار بود به اصرار اساتيد بزرگ خود به نجف اشرف انتقال يافت.

در نجف اشرف از محضر درس آيه الله آقاي آخوند خراساني استفاده و سپس از مرحوم آيه الله آقاي آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و مرحوم آيه الله شريعت اصفهاني استفاده شايان نمود.

آيه الله شيرازي علاوه بر مقامات علمي و

اخلاقي، ذوق ادبي خاصي داشت و اشعار جالبي به زبان فارسي و عربي سروده اند.

متأسفانه از آيه الله شيرازي اثر علمي (جز رساله هاي علميه) به يادگار نمانده است. اميدواريم در آينده نزديكي قسمتي از آثار علمي ايشان به چاپ برسد و در اختيار عموم دانش طلبان قرار گيرد.

در اواخر عمر (از سنه 70 هجري قمري به اين طرف) عارضه چشم آيه الله شيرازي را آزار مي داد و براي معالجه دو سفر به ايران تشريف فرما شدند و مورد استقبال عموم طبقات قرار گرفتند، اما با كمال تاسف معالجات مفيد نيفتاد و پس از چندي از نعمت بينايي محروم گشتند، اما اين پيش آمد دردناك تاثيري در روح بزرگ آن مرد با تقوا نگذارد و همچنان به اشتغالات علمي و تربيت شاگردان بزرگ مانند گذشته ادامه مي داد، تا اين كه عصر روز جمعه 10 صفر 1382 با يك دنيا افتخار، ديده از جهان بر بست.

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پرسش

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پاسخ

در تاريخ ماه ذي القعده 1386 جهان اسلام و جهان تشيع يكي ديگر از خدمتگزاران واقعي خود را از دست داد، او علامه بزرگوار ايه الله شهرستاني بود، دانشمندي روشنفكر، پر مايه، مجاهد، و نويسنده اي تواناو پر اثر بود، درباره او همين بس كه بيش از يكصد جلد كتاب و رساله سودمند به زبان عربي و فارسي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي از خود به يادگار گذاشت، و با اين كه چشم خود را در اواخر از دست داده بود در عين حال همه روزه صفحات زيادي به طرز عجيبي (با همان عادت دست ) مي نوشت.

او در سال 1301 هجري قمري در «سامرا» ديده به جهان گشود (شهرت او به شهرستاني به واسطه مادرش بود) پدرش مرحوم سيد حسين عابد، نام وي را «محمد علي» و لقبش را «هبه الدين» نهاد، ولي قبل از هر چيز او افتخار داشت كه از فرزندان «زيد شهيد» فرزند زاده «امام حسين»(ع) است.

او از محضر اساتيد بزرك و شخصيتهاي برجسته جهان تشيع، مانند مرحوم آيه الله ملا محمد كاظم خراساني و آيه الله سيد محمد كاظم يزدي و جمعي ديگر از بزرگان، كسب علم نمود، او علاقه فرواني به علوم روز داشت، و در اين رشته نيز اطلاعات وسيعي بدست آورد.

علامه شهرستاني يكي از چهره هاي درخشان انقلاب استقلال طلبانه عراق در برابر بيگانگان و استعمارگران بود كه به رهبري مرحوم آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي صورت پذيرفت و به همين جهت او و 39 نفر ديگر دستگير شده و به زندان افتادند، حتي حكم اعدام آن مرحوم نيز صادر

گرديد.

ولي تقدير الهي، نقشه دشمن را به هم ريخت، پس از نه ماه، ورق برگشت و عراق استقلال يافت و همگي آزاد شدند تا آنجا كه به وي مقام وزارت فرهنگ عراق پيشنهاد شد. به اصرار جمعي از روحانيون عراق اين منصب را پذيرفت و اصلاحات قابل توجهي در فرهنگ عراق پديد آورد.

او از سال 1353 تمام همت خود را مصروف تأليف و تربيت شاگردان نمود، آثار فراوان سودمندي از خود بيادگار گذارد از جمله تاليفات او (الهيئه و الاسلام، نهضه الحسين، المحيط (تفسير بزرگي در 8 جلد )، الشريعه و الطبيعه، فقه حي، زيد الشهيد، خطب في الجهاد و الاتحاد، ما هو نهج البلاغه، و المعجزه الخالده)، مي باشد.

كتاب « الهيئه والاسلام » او كه در سال 1237ه_ . ق منتشر گرديد در جهان اسلام صدا كرد زيرا توانست، با گرد آوري آيات و رواياتي در مورد آفرينش آسمانها و زمين، از اخبار غيبي علمي قرآن و روايات معصومان (ع) پرده بردارد.

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پاسخ

جهان ماده و طبيعت هر روز شاهد تحولات و دگرگوني ها است، با گردش ماه و مهر، و دگرگوني شب و روز، هزاران پديده طبيعي به وقوع پيوسته پس از مدتي راه فنا و نيستي را پيش مي گيرند.

گروهي با فرا رسيدن اجل و سپري شدن عمر آنان، در كام مرگ فرو ميروند، و اگر چند صباحي نام و خصوصيات آنها بر سر زبانها بماند، پس از اندكي زير زنگ زمان مستور و پنهان ميگردد، تو گويي چنين افرادي در جهان نبودند و به بستر زمان و پهنه زمين، گام ننهاده اند.

زندگي چنين افراد، بسان زندگي نباتات و جانداران است، گلها و درختان در فصول معيني، دلربايي و خودنمايي مي كنند، ولي با فرا رسيدن فصل پاييز و وزيدن باد خزان، زردي و پژمردگي، آنها را فرا گرفته و سرانجام رشته عمر آنها با قيچي سرماي سوزان زمستان، قطع و بريده ميگردد.

ولي انسانهايي استثنايي درست نقطه مقابل اين گروهند و اگر زندگي مادي خود را از دست دهند زندگي ديگري را آغاز مي كنند، و اگر پرونده حيات مادي آنها بسته شود، پرونده حيات معنوي آنها، گشوده مي شود و آنان به حق، بسان گفته شاعرند:

پايان زندگاني هر كس به مرگ او است جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است

در ميان اين گروه، علما و دانشمندان درخشندگي خاصي دارند، هر چند آنان پس از عمري در دل اجتماع، چشم از جهان مي بندند ولي مرگ آنان طليعه زندگي دوم آنها است، زيرا زندگي مجدد آنها بوسيله آثار علمي و مشعل هايي كه برافروخته اند و شاگردان و دانشمنداني كه

پرورش داده اند، آغاز ميگردد.

آثار علمي و نوشته هاي آرزنده انان گواه روشن بر دوام حيات و زندگي آنها ميباشد و پيوسته با مؤلفات و آثار علمي خود با اهل معرفت سخن مي گويند و پرسش هاي مختلف را پاسخ مي دهند.

خدمات ارزنده اجتماعي از قبيل تاسيس مدارس، مراكز علمي و درماني و ديگر تاسيسات مفيد و سودمند، گواه بر حيات مجدد آنها مي باشد.

بزرگ مرد جهان اسلام حضرت امير مؤمنان (ع) سخن بس جامعي پيرامون همين موضوع دارد: آنجا كه به «كميل » مي فرمايد:

«العلماء باقون مابقي الدهر»

[علما و دانشمندان، تا جهان باقي است، زنده و جاودانند.]

حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج سيد محمد هادي ميلاني (رضوان الله عليه)، يكي از نمونه هاي بارز گفتار مولاي متقيان علي (ع) مي باشند، مرگ او هر چند پرونده حيات مادي او را بست، اما پرونده حيات معنوي او را باز گشود. تيغ اجل هر چند پيوند ظاهري او را از پيكر اجتماع بريد، اما پيوندهاي معنوي او با اهل علم و كمال محكمتر، و استوارتر گشت.

مرحوم آيت الله ميلاني در خانواده علم و دانش كه نسب آنها به شرفاء سادات مدينه طيبه منتهي ميگردد، در شب هفتم ماه محرم 1313 هجري قمري در نجف اشرف ديده به جهان گشود و تحت تربيت پدر روحاني خود مرحوم سيد جعفر ميلاني كه از تلامذه و داماد مرحوم آيت الله آقاي آقا شيخ حسن مامقاني بود قرار گرفت.

مرحوم آيت الله ميلاني، از روزهاي نخست علاقه شديدي به تحصيل علوم و معارف اسلامي، و فتح قله هاي بلند كمال را داشت از اين جهت در اندك زماني علوم مقدماتي را نزد

مرحوم ميرزا ابراهيم همداني و مرحوم شيخ حسن تبريزي فرا گرفت، و سطوح عالي را نزد مرحوم آيت الله شيخ ابراهيم سلياني كه از مدرسين عاليمقام نجف بود، و ديگر اساتيد بزرگ مانند مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي ايرواني به پايان رسانيد و در تحصيلات عالي از حوزه هاي درس آيت الله نائيني و آيت الله آغا ضيا ء الدين عراقي، و آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني بهره فراواني برد، و بيش از همه از حوزه درس استاد اخير خود استفاده نمود، و از تلامذه خاص ايشان بشمار ميرفت و بر مباني و افكار علمي استاد خود احاطه كامل داشت. علم كلام و مناظره را از مرحوم شيخ جواد بلاغي فرا گرفت و علاقه خاصي به ايشان داشت.

مرحوم آيت الله فقيد، خود ساليان درازي در نجف و كربلا به تدريس فقه و اصول پرداخت، گروهي را پرورش داد و در سال 1373 به قصد زيارت حضرت رضا (ع) وارد مشهد شده و به اصرار و تقاضاي طبقات مختلف، رحل اقامت در ارض اقدس افكنده به تدريس و پرورش فضلا و ديگر خدمات علمي و اسلامي پرداخت و در مدت اقامت بيست و دو ساله خويش در مشهد، مبدا يك رشته تحولات مفيد و سودمند واقع شد.

آثاي مرحوم آيت الله ميلاني

آيت الله ميلاني از افرادي بود كه به خوبي روح زمان را درك كرده و به نيازهاي علمي و اخلاقي اجتماع ما كاملاً آگاه بود از اين جهت پيوسته خواهان آن بود كه فضلا و گويندگان ديني مشكلات و دردهاي جامعه را لمس كنند، و علومي را بخوانند كه بتوانند نيازهاي جامعه را برطرف

نمايند.

از اين جهت مدارسي كه مستقيماً زير نظر ايشان اداره مي شد، برنامه هاي خاصي داشت و فضلا و محصلين آنها علوم لسلامي را به گونه خاصي فرا مي گرفتند.

بناهاي ديني و مدارس علمي كه در مشهد و يا خارج آن، به تاييد آن مرحوم و يا زير نظر ايشان ساخته شده است نمونه هايي از خدمات اجتماعي و ديني وي ميباشد، آثار علمي و تاليفات گرانبهايي كه از خود به يادگار گذارده، هر يك گواه زنده بر عظمت فكري و زحمات توان فرساي آن مرد بزرگ مي باشد. غالب تاليفات آن مرحوم خطي است و هنوز به زيور طبع آراسته نگرديده است اينك نام برخي از آنها ذيلاً درج ميگردد:

در فقه

1.شرح استدلالي بر كتاب صلاه شرايع.

2.مباحث مربوط به اجاره و مزارعه و مساقات و مضاربه و منجزات مريض و برخي ديگر از مسائل فقهي را بصورت استدلالي در كمال تحقيق به رشته نگارش در آورده اند.

در اصول

رساله گسترده اي پيرامون مشتق و همچنين اكثر مسائل مربوط به اصول را از بحث اوامر تا استصحاب به رشته تحرير كشيده اند.

البته آثار عملي معظم له منحصر به اين مقدار نيست، بلكه پيرامون ديگر مسائل اسلامي نيز تاليفات ارزنده اي دارند.

مرحوم آيت الله ميلاني، ظهر روز جمعه سي ام ماه رجب 1395 برابر 17 مرداد ماه 54، در سن 83 سالگي چشم از جهان پوشيد و جهان اسلام را عزادار ساخت.

حضرت آيت الله ميلاني پس از تشييع باشكوهي در جوار مرقد مطهر حضرت رضا (ع) به خاك سپرده شد.

درگذشت آيت الله ميلاني تاثر عميقي در ميان مسلمانان برانگيخت و مجالس ختم براي آن مرحوم در تمام شهرها برگزار گرديد.

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پاسخ

مرحوم آيت الله بهبهاني در سال 1303 در خانواده علم و دانش در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود، در محضر علما و دانشمندان بهبهان، مانند مرحوم ناظم الشريعه بهبهاني و غيره فراگرفت. مرحوم آيت الله بهبهاني از همان آغاز تحصيل، در ميان همسالان خويش، به ذكاوت و هوشياري و عمق و دقت، معروف بود و اين خصيصه او را از ديگران ممتاز ساخته بود.

وي طي مدارج علمي بيشتر در اواخر سال 1322 تصميم گرفت كه زادگاه خود را براي تحصيل در مركز علمي شيعه ( نجف اشرف) ترك كند، و در اين دانشگاه بزرگ به تحصيل بپردازد، در اين زمان، شخصيت هاي بزرگي، زمام رهبري و تدريس اين حوزه هزار ساله شيعه را در دست داشتند.

مرحوم آيت الله بهبهاني در مدت اقامت خود در نجف از خرمن علمي اساتيد بزرگ و از محضر پر فيض مرحوم آيت الله آقا سيد محسن كوه كمري كه از تلامذه مرحوم آيت الله آقا شيخ هادي طهراني بود، خوشه ها چيد و نكته ها آموخت و بر نظرات و انديشه هاي اساتيد وقت كاملاً واقف گشت و به درجه عالي اجتهاد نائل آمد.

پس از شش سال اقامت در اين دانشگاه، در سال 1328 به زادگاه خود بازگشت و به وظايف مذهبي، تدريس و پرورش فضلا و نگارش كتابهاي ارزنده پرداخت.

وي هر چند پس از ترك اين مركز علمي، كراراً براي زيارت اعتاب مقدسه، و ديدار دوستان و احياناً به فكر اقامت مجدد، رهسپار عراق گرديد ولي در هر بار با مشكلاتي روبرو شده و مجدداً به ايران بازگشت،

اما در سال 1362 براي چهارمين بار به منظور اقامت در نجف و تدريس در اين حوزه، بهبهان را ترك گفته، مدت دو سال به امر تدريس پرداختند و گروهي از پروانگان شمع علم، دور او را گرفته و مقدمات اقامت دايمي او را فراهم ساختند.

ولكن بر اثر اصرار اهالي منطقه بهبهان، بار ديگر به زادگاه خود بازگشتند و پس از چند سال اقامت در آنجا در سال 1370 به اهواز منتقل شده و در احياي موقعيت علمي اين استان كوشيدند.

مرحوم آيت الله بهبهاني مرجعي هوشمند، فقيهي عاليقدر، و مبرز، و در مسائل فقه و اصول داراي نظرات عميق بود و به نظرات مرحوم آيت الله تهراني احاطه كامل داشت و در نشر كتابهاي علمي و فقهي و اصولي مكتب استاد خود، كوشش نموده قسمتي از آنها را به طبع رسانيد.

مرحوم آيت الله بهبهاني علاوه بر مراتب علمي و فقاهت، از نظر زهد و تقوا، پيراستگي و بي آلايشي، تواضع و فروتني در درجه بس ممتاز قرار داشت.

وي پيش از آن كه سخن بگويد به تفكر و انديشه مي پرداخت و جز در مواقع لزوم كمتر سخن مي گفت و در تشريح نظرات خويش و ديگران آداب محاوره را رعايت كرده و در تعظيم بزرگان مي كوشيد.

روي علاقه فراواني كه به ضبط افكار خود داشت، آثار علمي فراواني از خود به يادگار گذارد كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. مصباح الهدايه في اثبات الولايه، 2. القواعد الكليه ( در دو جلد) 3. مقالات ارزنده در مباحث اصول و فقه، 4. اساس النحو، در اين كتاب مسائل علم نحو به شيوه اي خاص مورد بحث قرار گرفته است،

5. كشف الاستار، شرح حديث ابو الاسود دئلي،6. الاشتقاق ( بحث ارزنده اي پيرامون بحث مشتق)، 7. التوحيد الفائق في معرفه الخالق.

مرحوم آيه الله بهبهاني گذشته از آثار علمي؛ خدمات اجتماعي ارزنده نيز دارد از ميان آنها مي توان مدرسه « دار العلم» اهواز را نام برد كه در استان خوزستان بي نظير است، علاوه بر اين مدرسه در « رامهرمز» نيز تعدادي مساجد و دبستان و دبيرستان اسلامي به راهنمايي و همت ايشان ساخته شده است.

اين روحاني بزرگ، روز شنبه اول آذرماه مطابق 18 ماده ذيقعده 1395 ديده از جهان فرو بست و موجي از تأثر و اندوه در سراسر كشور در ميان طبقات مختلف مخصوصاً استان خوزستان برانگيخت.

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پرسش

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پاسخ

رويداد هاي روزگار، بسان چين شكن دريا، برق آسا مي گذرند، حوادث، بسان مهتاب در آب روان با يك چشم به هم زدن به جهان ديگر سرازير مي شوند، و جهان پيوسته در دامن خود امت هايي را مي پرورد سپس امت ديگري را جايگزين آنها مي سازد، تاريخ ستمگر، همگان را بدست فراموشي مي سپارد، و نام و نشاني از آنان حتي در خاطر ه ها و در زواياي كتابها و كتابخانه هم باقي نمي ماند.

ولي در اين جا حساب مردان بزرگ كه آثار بزرگتري از خود به يادگار مي نهند از اين سنت تاريخي جداست، آنان در پرتو اعمال نيك خود، بر حيات خويش ابديت و جاودانگي مي بخشند، و مرور زمان و طلوع خورشيد، و غروب ماه، غبار نسيان بر نام و نشان آنان نمي نشاند. و اگر حيات مادي آنان سپري شود با مرگ خود تولد ديگري پيدا مي كنند، و مرگ آنان سرآغاز حيات جديدي مي شود

و يا به قول اقبال لاهوري:

اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زادچشم خود بست، چشم ما گشاد

در ميان شخصيت هاي بزرگ كه جهان در دامن خود پرورش داده نام پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله وسلم) پيوسته بر تارك اعصار مي درخشد، زيرا او با سرمايه ايمان و زهد ووارستگي، ارزشمندترين خدمت را به جامعه انساني انجام داده و لذا زنده و جاودانه و باقي مانده است، و نام مبارك او در هر شبانه روز زينت بخش مآذن و گلدسته هاي مساجد است و گفتار الهي « ورفعنا لك ذكرك» انشراح/4 دربارة او هر شب و روز، تحقق مي پذيرد.

قرآن در يكي از آيات خود، از يك چنين سنت الهي

گزارش مي دهد و مي فرمايد: « مهر و مودت انسانهاي با ايمان كه عمل صالح انجام دهند بر دلها نقش مي بندد و محو و نابودي به آن راه ندارد» چنان كه مي فرمايد:

«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً» مريم/97

[آنان كه به خدا ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند خداي رحمان مهر و مودت آنان را ( بردلها) پايدار مي سازد.]

از اين بيان مي توان فلسفه جاوداني بودن مهر صالحان و عالمان و وارستگان را به دست آورد، اين نوع مهر ساخته و پرداخته تبليغات رسانه ها نيست و هرگز نمي توان آن را با زر و زيور خريد، اين زاييده عمل نيك است كه از انسان به يادگار مي ماند و ديگران از چشمه زلال آن بهر ه مند مي شوند.

عالم وارسته خدمتگزار صديق حجه السلام و المسلمين مرحرم حاج سيدعلي محمد وزيري قدس سره (1312-1398ه_) يكي از مصاديق بارز اين سنت الهي است.

دو خدمت بزرگ او مايه جاوداني و ماندگاني او در قلوب و خاطره ها است.

1. تعمير و مرمت مسجد جامع كبير يزد كه بر اثر بي مهريهاي دستگا ههاي مختلف رو به ويراني گذارده بود بار ديگر جامه نو پوشيد و به صورت يك مسجد آبرومند وكم نظير در آمد. و باني اين كار خير مشمول آيه « إنما يعمر مساجد الله من آمن بالله » گرديد.

2. تأسيس كتابخانه بزرگ و پر اهميت بنام كتابخانه وزيري در كنار همين مسجد كه هم اكنون يكي از كتابخانه هاي كم نظير ايران بشمار مي رود، و در درون خود متجاوز از صد هزار كتاب جاي داده و فرهنگ غني اسلام را از نابودي و غارتگري بيگانگان نجات داده است.

كتابخانه در كنار مسجد

تقارن و در

كنار هم قرار گرفتن اين دو مركز، كه يكي مركز پرورش ايمان و اخلاق، و ديگري پرورش فرهنگ و دانش است، نشانه جدايي ناپذيري دين از علم است، و عملاً مي رساند كه در اسلام دين از دانش و دانش از دين جدا نيست، و هيچ جامعه اي نمي تواند با يك بعدي و تك عاملي زندگي كند.

علم به دين گرمي و قدرت مي بخشد كه مشكلات زندگي مردم را حل كند، همچنان كه دين علم را كنترل مي كند، از اين جهت قرآن اين دو عامل را كنار هم مي گذارد و چنين مي فرمايد:

«و قال الذين اوتوا العلم و الإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلي يوم البعث…» روم/56

[كساني كه علم و ايمان به آنان داده شد مي گويند شما به فرمان خدا تا روز قيامت در عالم برزخ درنگ كرديد.]

خطيب ارجمند مرحوم وزيري نخستين فرد نيست كه عملاً بر جدايي ناپذيري اين دو، صحه نهاده و به آن تجسم بخشيده است بلكه از روزگاران پيشين دانشمندان اسلامي پيوسته مدارس را در كنار مساجد مي ساختند و غالب مدارس شهرهاي ايران و عراق و مصر و سوريه و مغرب و غيره در كنار مساجد ساخته شده است، وهمگي منادي جدايي ناپذيري دين وعلم، ايمان و دانش است.

كساني كه با كتاب و نگارش سر و كار دارند مي دانند كه اين مرد بزرگ تاريخ، چه خدمت عظيمي به فرهنگ اسلامي نموده، و چه سرمايه كلاني را از دستبرد غارتگران بين المللي مصون داشته است.

به حق نمي توان كار بزرگ اين راد مرد الهي را، تقويم و ارزيابي كرد و آيندگان بايد او را بشناسند، و عمل وي را ارزيابي كنند، و به تعبير جد

بزرگوارش اميرمؤمنان «غداً تعرفوني» در آينده اين گونه شخصيت ها بيشتر و بهتر شناسايي مي شوند.

من در پايان از روح بلند مرحوم وزيري پوزش مي طلبم كه نتوانستم نيم رخي روشن از سيماي فضيلت او ترسيم كنم.

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پاسخ

فيلسوف و متفكر بزرگ حضرت آيت الله سيد محمد باقر صدر در بيست و پنجم ذي القعده 1330 هجري قمري در شهر كاظمين در يك از خانوادة اصيل و مبارز و مجاهد چشم به جهان گشود.آثار نبوغ آيت الله صدر از همان آغاز چنان آشكار بود كه تحسين همه آشنايان را برمي انگيخت. هنوز اولين دهه عمر خود را سپري نكرده بود كه زندگي علمي و عملي خود را آغاز كرد. او در ده سالگي در زمينه هاي مختلف تاريخ اسلام سخنراني مي كرد، و در همين دوران بود كه مقدمات علوم را نيكو فراگرفت و در يازده سالگي به آموختن منطق و سپس به نقد و بررسي كتاب منطق گذشتگان پرداخت، ذهن روشن و استعداد سرشار او چنان بود كه بدون استاد نيز قادر به درك بسياري از كتب مقدمات و « سطح » بود و مراحل تحصيل علوم دينيه(علوم مقدماتي، سطح وخارج) را خيلي سريع طي نمود. آيت الله صدر، علم اصول را در دوازده سالگي نزد برادرش خواند و در اين زمينه نظريات بسياري از صاحب نظران را مورد انتقاد قرار داد، و نقطه نظرهاي تازه اي عرضه كرد. اين انتقاد ها و نظريات پس از سالها هنوز هم در حوزه هاي علوم ديني مطرح مي باشد.

علّامه صدر نه تنها در زمينه فقه و اصول اطلاعات وسيع داشت، بلكه در اين زمينه نوآور نيز بود.

او به استنباط و اجتهاد ابعاد تازه اي بخشيد و در زمينه هاي مختلف سياسي و اقتصادي صاحب نظر بود و همين نظريه هاي مكتبي و سياسي او سبب مبارزه بر ضد استعمار و اختناق بود كه عامل مهم شهادت او

بدست مزدوران بعثي عراق گرديد.

تأليفات و تحقيقات آيت الله صدر در زمينه هاي گوناگون اعم از فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسي، تاريخ، قانونگذاري و بانكداري بدون ربا، گواه صادقي بر نبوغ علمي اوست. به اعتراف متفكران نقد و بررسي علامه شهيد صدر در زمينه هاي ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مهمترين بررسيها و انتقادهايي است كه آن فلسفه به خود ديده است.

آيت الله صدر در زمينه هاي مختلف علمي تأليفات بسياري دارد كه از نظر شما مي گذرد:

1.غايه الفكر (در علم اصول).

2.فلسفتنا، فلسفه ما- ( به فارسي ترجمه شده).

3.اقتصادنا – اقتصاد ما (به فارسي،اردو و تركي ترجمه شده).

4.ماذا تعرف عن الاقتصاد اسلامي.

5.الإنسان المعاصر و المشكله الاجتماعيه ( به فارسي ترجمه شده).

6.البنك اللاربوي في الإسلام. ( بانك بدون ربا).

7.الاسس المنطقيه للاستقراء ( به انگليسي و فارسي به نام « مباني منطقي استقراء» ترجمه شده است).

8.بحوث في شرح العروه الوثقي « در چهار بخش».

9.الفتاوي الواضحه « رساله عمليه ايشان».

10.منهاج الصالحين…و حاشيه بر آن.

11.دروس في علم الأصول.

12.مباحث الأدله اللفظيه.

13.تعارض الأدله الشرعيه.

14.بحث حول المهدي كه به نام « حماسه اي از نور» ترجمه شده است.

15.بحث حول الولايه ( به انگليسي و فارسي ترجمه شده است).

16.المرسل والرسول والرساله.

17.نظره عامه في العبادات (به فارسي ترجمه شده است).

18.احكام الحج.

19.لمحه فقهيه عن دستور الجمهوريه الإسلاميه (به فارسي ترجمه شده).

20.الصوره الكامله للاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

21.الخطوط التفصيليه عن الاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

22.خلاقة الإنسان و شهاده الأنبياء.

23.منابع القدره في الدوله الإسلاميه.

24.فدك. كه به نام نقش تاريخي وسياسي فدك ترجمه شده است.

25.حلقات در سه سطح كه هم اكنون در برخي از حوزه ها كتاب درسي است.

ما شهادت اين فقيه مجاهد و متفكر بزرگ جهان تشيع وخواهر دانشمند و مجاهدش (بنت الهدي) را به

جهان اسلام و به پيشگاه امام زمان و نايب الامام تسليت مي گوييم.

آيت الله دستغيب كه بود؟

پرسش

آيت الله دستغيب كه بود؟

پاسخ

شهادت عارف مجاهد، معلم اخلاق، و سخنور توانا مرحوم آيه الله دستغيب به خط سرخ شهادت، تداوم بخشيد و شجره اسلام و نهال انقلاب اسلامي را پربار تر ساخت.

در حماسه پر فروغ طلوع فجر و به دنبال پيروزيهاي با شكوه رزمندگان اسلام كه استكبار جهاني را به خود مشغول، و سرافكنده ساخته بود وبه خواست خدا از فروريزي كاخهاي پوشالي ظلم و ستم و رهايي مستضعفان جهان نويد مي داد، ستاره اي درخشان و شهابي ثاقب از آسمان علم و عرفان، قلم و بيان، جهاد و مقاومت به وسيله عناصر پليد و منافق و عمال بيگانگان، به زمين سقوط كرد و ملت ايران بالأخص مردم غيور استان فارس را به سوگ نشاند.

مرحوم آيه الله سيد عبد الحسين دستغيب، روز جمعه (20/9/60) ساعت 11و 30 دقيقه صبح كه با جمعي از ياران عازم ميعاد هفتگي براي برگزاري نماز جمعه بود بر اثر انفجار بمب قوي، با جمعي از ياران، شربت شهادت نوشيد و به لقاء الله كه با جملة « و قتلاً في سبيلك » آرزو مي كرد، پيوست و مصداق آيه « فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر » گرديد.

مرحوم آيه الله دستغيب در ميان علما وبالأخص در استان فارس چهر ه اي محبوب و درخشاني داشت و به حق همان طور كه رهبر عاليقدر انقلاب امام خميني فرمود: معلم اخلاق ومهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود.

وي در سال 1288 هجري شمسي برابر با 1328 هجري قمري در شيراز متولد شد و ادبيات وسطوح عالي را نزد علما و دانشمندان شيراز فراگرفت، آنگاه براي تكميل معلومات، رهسپار دانشگاه بزرگ شيعه نجف اشرف

شد و فقه و اصول را از اساطين بزرگ آن روز مانند مرحوم آيه الله اصفهاني، و آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي و آيه الله سيد ميرزا آقا اصطهباناتي، آموخت، آنگاه با كسب اجازه از مراجع عاليقدر به زادگاه خود بازگشت و با اقامه نماز در مسجد عتيق شيراز و از طريق قلم و بيان به تبليغ دين و وظايف و خدمات ديني پرداخت، و در آغاز انقلاب شكوهمند ملت ايران در صف مقدم روحانيت مبارزه قرار گرفت و در پانزده خرداد 1342، دستگير و به تهران تبعيد و پس از مدتي آزاد گرديد و پيوسته رهبري و مبارزات مردم استان فارس را به عهده داشت و پس از پيروزي انقلاب، به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب شد و تا آخرين لحظه با پايمردي و مقاومت در برابر منافقان و دشمنان انقلاب ايستاد.

از مرحوم آيه الله دستغيب آثار علمي ارزنده اي باقي مانده است، قسمتي از آنها را كه چاپ و منتشر شده است يادآور مي شويم:

1. كتاب قلب سليم ( در اخلاق)،2. حقايقي از قرآن،3. معراج، 4. ماه خدا،5. صديقه كبري، 6. داستان هاي شگفت، 7. هشتاد و دو پرسش، 8. گناهان كبيره، 9. سوره نجم،10. سيد الشهداء، 11. معاد، 12. صلاه الخاشعين.

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پرسش

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پاسخ

او به حق افتخاري براي زنان ايراني و زنان مسلمان جهان بود.

او در نخستين شب ماه مبارك رمضان سال 1403 ه_ .ق به لقاءالله پيوست. حاجيه خانم نصرت بيگم امين 1310 ه_ . ق ديده به جهان گشود، در 14 سالگي به خاطر استعداد سرشار، معلم در رشته علوم ديني بود. در 15 سالگي با پسر عموي خود ازدواج كرد و در 20 سالگي به مراتب برجتسه اي از علوم ديني رسيد.

او در فلسفه و عرفان و همچنين فقه و اصول و تفسير وادبيات عرب صاحب نظر بود. قسمت مهمي از تحصيلات خود را از محضر مرحوم آيه الله مير سيد علي نجف آبادي استفاده كرد.

اين بانوي عالمة فاضله در سن 40 سالگي از محضر آيات بزرگ آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي و آيت الله حاج ميرزا آقا اصطهباناتي به اخذ اجازة اجتهاد نائل آمد.

او آثار ارزنده اي در زمينه هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. از تأليفات اين بانوي نمونه كه معمولاً روي جلد كتابها از نام مستعار« بانوي ايراني» استفاده كرد علاوه بر تفسير قرآن در 15 جلد به نام « مخزن العرفان»، كتاب « مخزن اللئالي» يا « سير و سلوك»،كتاب « معاد و آخرين سير بشر» « اخلاق و راه سعادت بشر»،« روش خوشبختي »، « اربعين هاشميه» و «جامع الشتات» را مي توان نام برد.

از آثار ارزنده او تأسيس نخستين مدرسه علميه خواهران در اصفهان به نام « مكتب فاطمه» در سال 1344 هجري شمسي بود. او در اين محل به تدريس علوم مختلف اسلامي پرداخت و

طلاب با فضيلتي از جامعه زنان گرد او را گرفته و دستاوردهاي پر ارزشي به جامعه اسلامي تحويل داد.

خداوند روح پاكش را با بزرگ بانوي اسلام « فاطمه زهرا (ع)» محشور گرداند و از درياي كرمش سهم وافر نصيب او و پيوندگان راهش كند.

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پاسخ

مرجع بزرگ، حضرت آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد خوانساري قدس سره، در زندگي «اسوة تقوا» و «نمونة فضيلت» و «كوه و قار» بود، و شيوه زندگي و خلق زيباي او هر انسان بيدار را به شيوه زندگي و اخلاق كريمة اولياي الهي متوجه مي كرد، شخصيت عظيم علمي و تقوايي اين مرد بزرگ، آنچنان وسيع و گسترده است كه انسان، خود را در ترسيم بزرگواريهاي او عاجز و ناتوان مي بيند و قلم و خامه در تحديد ابعاد گسترده وجود او خجل و شرمنده مي باشد.

به گفتة مرحوم آيه الله حائري، مؤسس بزرگ حوزة علمية قم، اجتهاد را به هر معني تفسير كنيم، آيه الله خوانساري مجتهد است و عدالت را هر گونه معني كنيم او عادل است، امام امت نيز درباره ايشان فرمودند: « اين عالم جليل بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاي علميه و مجامع متدينين مقام رفيع و بلندي داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت و علم و عمل به پايان رساند، حق بزرگي بر حوزه ها دارد چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيرة خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت بود… .»

بيوگرافي آيه الله خوانساري

مرحوم آيه الله خوانساري فرزند عالم بزرگوار مرحوم حاج سيد يوسف خوانساري كه نسب شريف او به عبدالله بن موسي بن جعفر مي رسد، در محرم سال 1309 در شهرستان خوانسار ديده به جهان گشود پدر بزرگوار او فرزند سيد حسين، امام جمعه خوانسار بود. او نيز فرزند رجالي معروف سيد محمد مهدي مؤلف كتابي دربارة ابوبصير

است كه همراه با « جوامع الفقهيه» به چاپ رسيده است.

فقيد سعيد مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود نزد مرحوم سيد علي اكبر « بيدهندي » كه از تلاميذ مرحوم ميرزاي شيرازي بود، فراگرفت. آنگاه در سن شانزده سالگي براي تكميل معلومات رهسپار اصفهان شد و در حوزه علميه بزرگ اصفهان به تحصيل پرداخت و در درس خارج مرحوم «حاج مير محمد صادق احمد آبادي اصفهاني» كه از تلاميذ برجستة مرحوم محقق خراساني بود، شركت جست، و استخوان بندي علمي خود را در فقه و اصول به صورت چشمگيري تكميل كرد.

آنگاه براي فراگيري بيشتر، حوزة اصفهان را در سن بيست سالگي ترك گفت و به عزم تحصيل، رهسپار « نجف اشرف» گرديد، در آن زمان محور تدريس و اقطاب علم در حوزة علميه نجف، شخصيتهاي عظيمي مانند: آخوند خراساني و سيد محمد كاظم يزدي و شيخ شريعت اصفهاني بودند. وي حدود يك سال از محضر پرفيض محقق خراساني بهره برده و پس از درگذشت او در درس خارج مرحوم سيد يزدي صاحب «عروه الوثقي» و شيخ شريعت اصفهاني شركت كرده وبهره ها برد.

علاقة او به آشنايي با افكار متبحران و محققان حوزة بزرگ نجف سبب شد كه علاوه بر اين شخصيتها از حوزه هاي درسي مرحوم محقق نائيني (متوفاي 1355) و مرحوم محقق عراقي (متوفاي 1361) بهره بگيرد و با افكار فقهي و مباني اصولي اين دو استاد بزرگ آن روز آشنا شود.

وي در اين مدت، رجال را از عالم بزرگ رجال در عصر خود مرحوم « سيد ابوتراب خوانساري» فراگرفت و در سال 1336 به ايران بازگشت.

ورود او به ايران همزمان با تأسيس

حوزة علميه در اراك بود كه در سال 1342 به وسيلة مرحوم « آيه الله العظمي حائري» پي ريزي گرديد. وي بر اثر آشنايي خاصي كه با مرحوم آيه الله حائري داشت، رهسپار اراك گرديد تا از خرمن علم مرحوم آيه الله حائري بهره بگيرد و در كنار آن به وظايف علمي و تعليمي و تربيتي اشتغال جويد.

دست تقدير مرحوم آيه الله حائري را در سال 1340 هجري برابر فروردين 1301 شمسي به سرزمين مقدس قم كشاند، و علماي بزرگ قم از محضر پرفيضش درخواست اقامت كرده، و خواهان انتقال حوزة اراك به قم، و تأسيس حوزه اي در اين شهر مقدس شدند، مرحوم آيه الله حائري تصميم را موكول بر مساعد بودن استخاره نمود، اتفاقاً استخاره بسيار مساعد و در سرآغاز صفحه با جملة «و آتوني بأهلكم أجمعين» روبرو گرديد! از اين جهت رحل اقامت در قم افكند، و از اطراف و اكناف، فضلا و دانشمندان و عاشقان علم و فضيلت به اين شهر مقدس سرازير شدند و به همين جهت، آيه الله حائري كلية تلاميذ و محصلين اراك را به حوزة علمية قم فراخواند.

مرحوم آيه الله خوانساري پس از مهاجرت آيه الله حائري به قم، شش ماه در اراك توقف كرده آنگاه كه از رغبت آيه الله حائري نسبت به مهاجرت ايشان به قم آگاه شد، فوراً اراك را به عزم اقامت در قم ترك نمود.

بعد از ورود به حوزة علميه قم در حالي كه خود يكي از مدرسين عالي مقام بود، در حوزة درس فقهي و اصولي مرحوم آيه الله حائري حاضر مي شد و كمتر در درس سخن مي گفت. ولي روزي هم كه

لب به سخن مي گشود و اعتراض خود را به مباني استاد مطرح مي كرد، توجه مرحوم آيه الله حائري را كاملاً جلب مي نمود و احياناً حل اشكال او موكول به روز بعد مي شد.

وي در مدت اقامت خود در قم، فلسفة مشاء را نزد مرحوم ميرزا علي اكبر حكيم يزدي كه از معاريف فلسفه و حكمت در قم بود، آموخت و نزد او «اشارات» و «اسفار» را فراگرفت، و همچنان كه رياضيات عالي را نزد مرحوم حاج ميرزا محمد حسن رياضي كه از بستگان خود آن مرحوم بود، آموخت، و به حق در علوم رياضي و هندسه به درجة بس شايسته و قابل تحسيني رسيد و گاهي كه با برخي از بستگان خود كه ليسانسيه رياضي بودند به مذاكره مي پرداخت، تفوق رياضي او آشكار و نمايان بود.

وي نه تنها در اين علوم سرآمد اقران به شمار مي رفت، حتي در تاريخ نيز تبحر خاصي داشت و خط نستعليق را به صورت زيبا مي نوشت.

مرحوم آيه الله خوانساري تا سال 1370 برابر 1330 هجري شمسي در قم اقامت نمود و در اين مدت سي سال به وظايف علمي و تربيتي پرداخت و پيوسته حوزه درس او مورد توجه افراد با استعداد بود و توانست گروهي را تربيت كند، همچنان كه شيوة زندگي، خلق نبوي، وقار شكوهمند و سكوت پرمعني او در غير موارد ضرورت، خود درس عظيمي براي افراد مهذب و خواهان سير و سلوك بود.

مرحوم آيه الله خوانساري آثار علمي و ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه ما بخش مطبوع آن را يادآور مي شويم:

1. جامع المدارك. اين كتاب يك دوره فقه استدلالي است كه به صورت شرح بر

« المختصر النافع» محقق حلي _ متوفاي 676 _ نگارش يافته و بر مسائل فقهي از طريق كتاب و سنت و ساير مدارك اجتهادي استدلال نموده است. مراجعه به اين كتاب، انسان را با دقت و ريزه كاريهاي فقيد سعيد در فقه آشنا مي سازد. اين كتاب در 7 جلد چاپ شده است و هم اكنون مورد استفاده علما و فضلاي حوزه هاي علميه مي باشد.

2. العقائد الحقه.يك دوره اصول دين استدلالي است كه به زبان عربي نگارش يافته و به صورت مستدل، مسائل عقيدتي را مطرح كرده است و مطالعه اين كتاب ما را بر احاطه و تسلط آن مرحوم بر فلسفه و كلام آشنا مي سازد

3. تعليقه بر «العروه الوثقي» كه افكار فقهي خود را آنجا كه با نظريه مرحوم سيد يزدي، مخالف است مطرح مي كند.

فقيد سعيد در بيست و هفتم ربيع الثاني برابر29 ديماه 1365 ديده از جهان پوشيد.

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پرسش

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پاسخ

روحاني مبارزي كه 180 دبيرستان و دبستان و بيش از 80 مسجد و حسينيه تأسيس كرد و يازده بار به جرم مبارزه با طاغوت به زندان رفت.

در بيست و هشتم فروردين ماه 64 برابر با 28 ماه رجب 1405 هجري جامعة اسلامي، روحاني دلسوز، و مربي پرتلاش، و سخنور مؤثر و حركت آفرين و خطيب توانايي كه متجاوز از نيم قرن به تبليغ، تعليم، تربيت و تزكيه مشغول بود، از دست داد و در اين مدت سرآغاز حركتها و تحولها، كوششها و تلاشهاي بس عظيم و ارزنده اي بود.

او با هوشياري و آگاهي از اوضاع زمان، پيوسته در محضر مراجع و علماي اسلام و در كنار جامعه متدين و مبارز ايران بود، و آني از حركت و فعاليت و سازندگي باز نايستاد.

اين گوينده پرتلاش و خدمتگزار صديق و راستين اسلام مرحوم حجه الإسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي قدس سره بود كه در سن 83 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جامعه اسلامي را در سوك خود فرو برد.

او در سال 1321 هجري قمري در شهرستان سبزوار ديده به جهان گشود، و پس از تحصيل دروس مقدماتي، براي تكميل مراتب علمي، رهسپار مشهد مقدس گشت، و از خرمن علم شخصيتهاي عظيمي مانند مرحوم حاج آقا حسين قمي، و حاج ميرزا مهدي اصفهاني، و حاج ميرزا محمد آقا زاده و ديگر استادان فن فقه و اصول، فلسفه و كلام بهره ها گرفت و چون از روز نخست به امر تبليغ و ترويج از طريق وعظ و خطابه علاقه خاصي داشت.، براي تكميل اين قسمت رهسپار ديار

هند گشت، و در «مدرسه الواعظين» به آموزش علوم مربوط به فن خطابه از تفسير و حديث، تاريخ، سيره پيامبر و پيشوايان اسلام پرداخت، و از فارغ التحصيلان آنجا گشت، و پس از بازگشت به ايران در دوران اختناق نظام « رضاخان» تحت فشار شديدي قرار گرفت، ولي پس از وقوع حادثه شهريور 20 كه آزادي نسبي نصيب جامعه روحانيت وعموم ملت ايران گشت، تلاش فرهنگي گسترده اي را از خانه خود آغاز كرد، نخست خانه محقر و كوچك خود را در جنوب تهران مدرسه كرد و كلاسهايي را به راه انداخت، همين هسته پربركت سبب شد كه شالوده بناي «جامعه تعليمات اسلامي» ريخته گردد و تأسيس آن بسان نور در ظلمت آن روز منفجر گشت و در مدت قريب به 40 سال 180 مدرسه اعم از دبيرستان و دبستان و كودكستان در سرتاسر كشور ايران بنا گرديد، و از اين راه افراد متدين و دبيران و آموزگاران با ايمان را دور هم جمع كرد، و توانست گروه عظيمي از فرزندان اسلام را از فساد و انحراف برهاند، و سرانجام سرمشقي براي ديگر مصلحان گردد تا آنجا كه گروهي دست به ساختن خانه هاي فرهنگي، مراكز علمي، و بالأخص دبستان و دبيرستان زدند و در كنار اجراي برنامه رسمي آموزشي، فرزندان اسلام را از نظر عقايد و اخلاق بارور ساختند: مي دانيم اسلام امتياز انسانها را در ايمان و علم و تقوا و جهاد خلاصه مي كند كه در آيات قرآن به آن تصريح كرده:

«يَرفَع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات» مجادله/11.

[خداوند مقام اهل ايمان و دانشمندان را (در دو جهان) رفيع مي گرداند.]

«فضل الله المجاهدين علي القاعدين

أجراً عظيماً» نساء/95.

[خداوند مجاهدان را بر نشستگان با دادن پاداش بزرگ برتري داده است.]

«إن أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13.

[گرامي ترين شما نزد خداوند بزرگ پرهيزگارترين شماست.]

اگر ملاك امتياز از نظر قرآن ايمان وعلم و دانش، جهاد و تلاش، تقوا و پرهيزكاري باشد، مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي هر چهار امتياز را دارا بود.

او در ميدان نبرد با طاغوت و طاغوتيان وقت، يك لحظه از پاي ننشت، و به خاطر همين جهاد مستمر او بود كه يازده بار دستگير و زنداني شد و شكنجه هاي زيادي را متحمل شد.

او يك روحاني متقي، يك واعظ پارسا، يك مربي دلسوز و ارزنده بود كه عمل او براي فرزندان اسلام سرمشق و برنامه بود.

مرحوم اسلامي با تأسيس «جامعه تعليمات اسلامي» و با ساختن بيش از 180 دبستان و دبيرستان و 80 مسجد و حسينيه و با نوشتن كتاب ارزشمند «دو از ياد رفته» پيرامون«امربه معروف ونهي از منكر» و آثار ارزنده ديگر زنده و جاويد است.

او در جلوگيري از ورود جنازه طاغوت زمان «رضاخان» به ايران، بيش از همه فعاليت كرد، و در قيام ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت به رهبري مرحوم آيه الله كاشاني صميمانه همكاري نمود، و سخنگوي رسمي او در محافل مذهبي بود، و در هر نقطه اي از نقاط ايران كه نسبت به نهضت احساس بي تفاوتي و يا كارشكني مي شد، از طرف مرحوم كاشاني.، به آن نقطه سفر مي كرد و مردم را بيدار نموده و در آنان شور و علاقه ايجاد مي كرد.

در نهضت فداييان اسلام كه فرزندان غيور و دلسوز كشور براي برانداختن نظام طاغوتي با دست خالي اما قلبي پر ايمان قيام كردند مرحوم اسلامي با

آنان هم پيمان بود، و صميمانه آنان را كمك مي كرد و ملت ايران خدمات ارزنده اين مرد بزرگ را هرگز فراموش نخواهند كرد.

در انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري حضرت استاد امام خميني دام ظله نيز از روحانيون پيشتاز بود و بارها در اين راه به زندان رفت.

سرانجام شعله هاي فروزان اين شخصيت خدمتگزار پس از يك نقاهت طولاني به خاموشي گراييد و پس از تشييع در تهران و قم در ضلع شرقي صحن حضرت معصومه (ع) در يكي از مقبره هاي صحن مقدس به خاك سپرده شد.

او در هر شهر و آبادي گام مي نهاد قدمهاي مؤثري براي حل مشكلات مردم، رفع اختلافات، تأسيس درمانگاه، تهيه آب آشاميدني و امثال آن بر مي داشت.

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پاسخ

مرحوم سيد حسن از خاندان معروف « خرسان» كه از بيوت قديمي و علمي نجف مي باشد و بيشتر آنان افتخار خدمت در آستان قدس مولا اميرمؤمنان (ع) را داشته اند و از ميان آنها، علما و دانشمندان بزرگي برخاسته است كه شرح حال آنان را مرحوم متتبع بزرگ آغا بزرگ تهراني در كتاب ارزنده خود « طبقات الشيعه» آورده است و خود مرحوم فقيد سيد حسن خرسان كتابي به عنوان « يتيمه الزمان» دربارة اسره و خانواده خود نوشته اند.

قهرمان گفتار ما در سال 1322 ه_ در نجف اشرف ديده به جهان گشود و علوم ادبي و منطق و فقه و اصول را از مشاهير علما نجف آموخت، و در ميان تمام طبقات به ورع و تقوا و پرهيزگاري معروف بود و سالها در مسجد شيخ انصاري اقامه جماعت مي نمود.

از آثار بس ارزنده مرحوم، تحقيق و تصحيح كتابهاي:

1. « من لا يحضره الفقيه»، 2. « تهذيب الأحكام»، 3.« الاستبصار فيما اختلفت من الاخبار» مي باشد و كتاب نخست از آن « صدوق و دومي و سومي از تأليفات شيخ طوسي و هر سه، جزء كتب اربعه مي باشند، و هر سه كتاب به تحقيق و تحشيه اين مرد بزرگ به چاپ رسيده است.

اين نويسنده محقق به اين حد اكتفا نكرده « مشيخه هاي» هر سه كتاب را شرح و تحقيق كرده است و در اين مورد نوآوريهايي دارد كه بر اهل تحقيق پنهان نيست.

زندگي مرحوم « خرسان» در كتاب « نقباء البشر» 3/ 1118 و « رجال الفكر و الأدب » ص 152 و « مشهد الإمام» و « تاريخ النجف» 4/85 آمده است،

علاقمندان مي توانند به آنها مراجعه نمايند.

سرانجام اين محقق كم نظير درماه جمادي الثانيه 1405 ه_ در نجف اشرف در گذشت و با تحليل و احترام در مقبره خانوادگي خود در صحن مطهر به خاك سپرده شد.

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پرسش

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پاسخ

عارف و فقيه آيت الله حاج ميرزا علي اكبر مرندي در سال 1314 هجري قمري در شهرستان مرند ديده به جهان گشود والد ايشان مرحوم آقا شيخ ملا علي از روحانيون برجسته و متقي شهرستان مرند بودند. معظم له دروس مقدماتي را از محضر پدر بزرگوار خود و نيز در مدرسه ديني مرند و بقيه مقدمات و سطوح مختلف علوم ديني را از محضر علماي بزرگ تبريز فرا گرفته، سپس جهت تحصيل در دروس خارج و فقه و اصول عازم نجف اشرف گرديدند و از محضر حضرات آيات عظام: شيخ محمد حسين اصفهاني، ميرزاي نائيني، ايرواني، آقا ضياء عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، به مدت 15 سال استفاده كردند. همچنين به مدت 10 سال تمام در معيت دوست يكدل و هم حجرة خويش، مرحوم علامه طباطبائي در رشته سلوك و عرفان از حضور عرفاي نامي عصر حضرات آيات: سيد حسين بادكوبه اي (م 1358) و ميرزا علي قاضي (م1365 ) كسب فيض كرده و به مرحلة والايي از مراحل سير و سلوك نائل گرديدند.

احاطه و تسلط ايشان به احاديث و تفاسير و مسائل فقهي و عرفاني مورد تأييد مراجع و آيات عظام بود و از مجتهدان عاليمقام به شمار مي رفت.

مرحوم مرندي زندگاني پربركت خويش را كه از مرز يك قرن متجاوز گرديد، سراسر در تقوا و پرهيزگاري ووارستگي و سير و سلوك گذرانيد، و شاگردان بسياري از محضرشان كسب فضيلت نمودند. هر چند كه از شدت وارستگي و تواضع، بيش از پنجاه سال در منطقة كوچكي مثل شهرستان مرند گوشة عزلت گزيده بودند، ليكن علماي اعلام و مريدان عاشق

و سالكان طريقت در هر فرصتي از زيارت معظم له و كسب فيض و حل معضلات فقهي و عرفاني سود مي جستند و به صراحت مي توان گفت كه كمتر كسي به شناخت شخصيت و مقام معنوي معظم له توفيق پيدا كرد.

بالأخره ايشان پس از عمري تدريس و خدمت به اسلام و مسلمين در حدود ساعت 3 صبح روز سه شنبه مورخه9/1/73 در حالي كه تا آخرين لحظات ذكر لااله الاالله بر لب داشت، به لقاء الله پيوست و جهان تشيع را از فيض وجود پربركت خويش محروم ساخت.

آقاي مسعود عالمپور رجبي كه افتخار دامادي مرحوم مرندي را دارد در سوگ ايشان اين چند بيت را سروده اند كه به درج آنها مبادرت مي ورزيم:

سحر صلاي رحيل از دم سروش رسيدنداي هات_ف غيبي به گوش هوش رسيد

كه اي خجسته پي از خاكدان دون برخيزسرود دلكشي از هر كران به گوش رسيد

بي_ا بي_ا كه ملائك ب_ه ع_رش منتظ_رندپي_ام دع_وت_ي از س_وي ي_ار دوش رسيد

زمان زمان وص_ال است و لحظ_ة دي_دارسبوي عش_ق هم از پير م_ي فروش رسيد

نگار خ_سته دل آنگاه ج_رعه اي ن_وشي_دزپي_ر مي_كده گلب_انگ ن_وش ن_وش رسيد

ص_داي ب_ال م_لائ_ك در آسم_ان پيچيدكه رند عاشق و درويش خرقه پوش رسيد

مريد و زاهد ش_ب زن_ده دار و ع_ارف پي_ركه در طريق طل_ب بود سخت كوش رسيد

قلن_دري كه چ_و ني ب_ود مح_رم اس_راردلش ف_شرده زف_رياد و ل_ب خم_وش رسيد

زديده خون بفشان در فراق او «مسع_ود»ك_ه از غ_مش به فل_ك ناله و خروش رسيد

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پرسش

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پاسخ

حجه الإسلام و المسلمين مرحوم حاج ميرزا عبدالله شهيدي قزويني، نجل مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالحسين قزويني كه نسب شريفش با چهار واسطه به علامه بزرگ، مرحوم ملا محمد تقي برغاني، شهيد ثالث _ اعلي الله مقامه _ مي رسد در محرم الحرام 1340 قمري در بيت علم و كمال و فضيلت در قزوين ولادت يافت پس از طي دوره دبيرستان به تحصيل علوم ديني اشتغال يافت علوم مقدماتي و بخشي از سطوح را نزد والد گرامي خود و اساتيد وقت قزوين فرا گرفت و سپس در سال 1361 قمري به منظور ادامه تحصيل به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر اساتيد و آيات عظام مخصوصاً مرحوم آية الله عظماي حجت، و آية الله عظماي بروجردي و آية الله مرعشي و امام خميني _ اعلي الله مقامهم _ بهره علمي گرفت و به كسب اجازاتي از مراجع بزرگوار تقليد عبدالنبي عراقي، سيد عبد الهادي شيرازي، حاج سيد ابوالقاسم خوئي، حاج آقا حسين بروجردي، آقا سيد ابو الحسن رفيعي قزويني نائل آمد.

مرحوم آقاي شهيدي انساني وارسته، داراي اخلاق حميده و خدمتگزاري صادق بود مصاحبت او براي جوانان و طلاب، درس، رفتارش الگو بود.

فعاليتهاي چشمگير اجتماعي و فرهنگي و ديني و تلاشهاي بي وقفه در اداره جريان انقلاب اسلامي در قزوين از ديگر فرازهاي زندگي پربار اين مرد راستين علم و دين و تقواست.

از آثار به طبع نرسيده ايشان مي توان به «كتاب المعراج» و تفسير سورة مباركه يوسف (ع) اشاره نمود. روح ملكوتي آن فقيد سعيد در روز پنجشنبه 26 شوال المكرم 1414 قمري (18 فروردين 1373ش) در شهر

مقدس قم به جوار رحمت الهي واصل گرديد.

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد تقي شوشتري محقق و نويسندة معاصر، روز جمعه 29 اردبهشت 1374 برابر با 19 ذي الحجه الحرام (1415) در زادگاهش در شهرستان شوشتر به ملكوت اعلي پيوست. وي از احفاد مرحوم شيخ جعفر شوشتري ( متوفاي 1303) بود كه در سال 1320 هجري قمري، برابر با 1281 شمسي ديده به جهان گشود و پس از تحصيل در زادگاهش و نجف اشرف، در شوشتر رحل اقامت افكند و از طريق تدريس و بيشتر از طريق قلم، اصيل ترين خدمات علمي را به جامعه فرهنگي عرضه داشت.

تاريخ نام بي شماري از دانشمندان را كه با انديشه و خامة خويش، علوم اسلامي را بارور ساخته اند، ضبط كرده است. اين گروه از افتخار آفرينان، چشم از لذايذ دنيا پوشيده و در گوشه كتابخانه و زواياي مدارس و مراكز تحقيق، به پژوهش پرداخته و به زندگي جاودانه دست يافته اند، و به گفتار والاي اميرمؤمنان: « الناس موتي و أهل العلم أحياء» تجسم بخشيده اند و در حقيقت بسان شمع سوخته و آب شده اند و اطراف خود را روشن كرده اند.

با ارج نهادن به تلاش تمام محققان و متفكران، يادآور مي شويم هر انديشه و نگارشي از خلود و جاودانگي برخوردار نيست و چه بسا انديشه ها و نگارشها به مرور زمان از قلمرو علم بيرون مي روند و جزء تاريخ آن علم به شمار مي آيند و سرانجام راهي قفسه كتابخانه و يا ديار عدم مي شوند، گاهي از آنها جز نامي در فهارس باقي نمي ماند. و احياناً فهارس نيز به درج نام آنها موفق نمي شود.

گروه كثيري از نويسندگان، ناقلان خوش ذوقي هستند كه با

تغذيه از افكار گذشتگان و افزودن آراء و مناقشاتي از خود، دست به تأليف مي زنند و در رديف مؤلفان قرار مي گيرند، اين نوع از آثار علمي حيات موقت دارند، كوتاهي و فزوني عمر آنها به عوامل خاصي بستگي دارد.

در اين ميان گروه اندكي هستند كه با نيش خامه، موج عظيمي در علم و دانش پديد مي آورند و اصولي را ويران و اصول نوي را جايگزين آن مي سازند و افقهاي تازه را در علم كشف مي كنند اين نوع از آثار سهم بسزائي در جاودانگي دارند.

اثر جاودانه محقق بزرگ عصر حاضر، علامه بزرگوار شيخ محمد تقي شوشتري در فن رجال، از معدود آثار جاودانه اين قرن و از حسنات آن به شمار مي رود. مؤلف با عشق و علاقه فراوان و تتبع توان فرسا و ذوق سرشار در درياي پهناور تاريخ و رجال و حديث فرو رفته و در نتيجه به جواهرات گرانبهايي دست يافته است و سرانجام با غواصي خاصي موجي عظيم در اين بحر پديده آورده و به ركود علم رجال كه نشانه افسردگي است، پايان بخشيده و راه را براي آيندگان باز نموده است و با نگارش كتاب « قاموس الرجال» زبان تحقيق جديدي را در اين علم به آيندگان آموخته است.

اگر نگارنده مقام علمي او را در آينه رجال او مي بيند، اين نه به معني اين است كه دانش و تحقيق او را بر اين علم منحصر مي داند، بلكه براي اين است كه نگارنده به اين علم علاقة خاصي دارد و گمشده خود را در اين كتا ب يافته است، اگر اين عذر پذيرفته نيست و شايد هم پذيرفته نباشد، بايد يادآور شوم كه

كليه آثار استاد محقق، از ابتكار و نوآوري برخوردار است و اثر ديگر و جاودانه او در تفسير موضوعي نهج البلاغه به نام «نهج الصباغه» نشانه ديگر از خلاقيت و بينش بزرگ و ديد عميق او است.

كتاب قاموس الرجال كه كليد تحقيق نو در رجال را در دست دارد، داراي سرگذشت و ويژگي است كه به آن اشاره مي كنيم:

علامه، شيخ عبدالله، فرزند مرجع بزرگ، شيخ محمد حسن مامقاني كه در سال 1289 هجري قمري در نجف ديده به جهان گشوده و در نيمه شوال 1351 هجري قمري ديده از آن بربسته، در اواخر عمر خود كتابي به نام تنقيح المقال في علم الرجال نگاشت.وي در اين كتاب كه در 3 جلد رحلي بزرگ و قطور چاپ شده است، ترجمه و شرح حال صحابه و تابعان و اصحاب امامان معصوم و راويان از آنان را تا قرن چهارم آورده است، تا آنجا كه توانسته، مجموع نصوص كتب رجالي قدما را درباره مشايخ حدʘˠو راويان گردآورد، و انسان را مؑ؇،ؙهșǠكتابهاي ديگر بي نياز سازد.

از آنجا كه مامقاني در دوران تحليل قواي جسمي و در آستانه پيري دست به نگارش اين كتاب زده و تقريباً در مدت سه سال، نگارش و چاپ و نشر آن به پايان رسيده، طبعاً نگارش چنين كتابي در اين مدت كم خالي از اشتباه و لغزش نخواهد بود، از اين جهت گروهي تعليقاتي برآن زده اند.

از جمله شخصيت هايي كه بر اين كتاب تعليقه نوشت و موارد لغزش آن را بيان ساخت، مؤلف محقق شيخ محمد شوشتري صاحب كتاب قاموس الرجال است.

اين كتاب بصورت تعليقه اي بر رجال علامه مامقاني نگارش يافت و در آغاز

بنام تعليقات تنقيح المقال مشهور گشت ولي هنگام طبع به نام « قاموس الرجال في تحقيق رواه الشيعه و محدثيهم » ناميده شد.

در هر حال هر چند اين كتاب بصورت تعليقه بر رجال مامقاني نگاشته شده، ولي خود به صورت كتاب مستقلي است كه در عين بيان لغزشهاي اصل، مطالب مستقلي دارد كه براي هر فقيه علاقمند به رجال، مفيد و سودمند مي باشد مزاياي اين كتاب:

1.اعتماد بر اقوال قدما

اين كتاب در حالي كه كليه متون رجال قدما را در بردارد، و از نقل توثيقات متاخران خودداري مي كند، در مواردي كه رجاليهاي متاخر بر نكاتي دست يافته اند كه قدما از آنها غفلت داشته اند، آنها را نيز آورده است، مثلا” درباره يك راوي، اگر شخصيت هاي بزرگي مانند نجاشي و شيخ، بر وثاقت او تصريح مي كنند، هرگز بر توثيقات متاخران مانند علامه و ابن داود، اعتنا نمي كند، به همان توثيقات ديرينه اكتفا مي ورزد، زيرا توثيقات متناخران مستند به توثيق قدماست، آنگاه كه اصل نقل شد ديگر به ذكر نقل هاي دست دوم نيازي نيست ولي آنجا كه متاخران بر يك سلسله قرائن دست يافته اند كه وثاقت و يا ضعف راوي را در مواردي ثابت مي كند، به نقل توثيق و يا تضعيف متاخران مي پردازد و يا اگر رجاليون متقدم فردي را در ضمن ترجمه راوي ديگر ذكر كرده اند كه غالباً انسان بر چنين ذكر ضمني متوجه نمي شود، در حالي كه يك رجالي متاخر بر چنين توثيق ضمني دست يافته و آن را در عنوان مخصوص به آن راوي ياد آورد شده است، توثيق هر دو را

نقل مي كند تا حق رجالي متاخر بعنوان نخستين فردي كه توثيق راوي را در كلمات قدما به دست آورده است، ادا گردد.

از اين جهت، با اين كه كتاب بر اساس خلاصله گويي و حذف مكررات نگارش يافته، مع الوصف از نظر فزوني تتبع به حدي است كه در 14 جلد به طبع رسيده است.

2.مراجعه به كتب تاريخي اصيل

مؤلف در اين كتاب علاوه بر مطالعه كتابهاي رجالي كه موضوع كتاب است، مطالعه را به يك رشته كتابهاي خارج از فن رجال كشيده كه ميتواند وضع راوي را از نظر زندگي و گرايشهاي مذهبي روشن سازد. و اين نقطه قوت بزرگ اين كتاب است كه در ديگر كتابهاي رجالي به چشم نمي خورد.

مؤلفان رجال، غالباً به كتب رجالي و حديثي اكتفاء مي ورزند، ولي اين شخصيت بزرگ و محقق عالي مقام كتابهايي را مورد مطالعه قرار داده است كه به طور ضمني ميتوانند خدمتگزار علم رجال شوند مانند:

الف: تاريخ بغداد، نگارش حافظ احمد بن علي معروف به خطيب بغدادي متوفاي سنه 463 اين كتاب در 14 جلد به چاپ رسيده و حاوي شرح حال شخصيت هاي بزرگي است كه در عراق نشو ونما داشته يا مدتي در آنجا سكني گزيده اند و ناگفته پيداست كه بسياري از راويان حديث ما عراقي بوده اند و از اين جهت اين كتاب ميتواند در رفع برخي از ابهامها مفيد باشد.

ب: كتاب المعارف، نگارش عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري كه در سال 270 يا 271 و يا 276 درگذشته است. كتاب معارف از قديمي ترين كتابهاي تاريخ عمومي است كه در مصر چاپ شده است.

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد كاظم

تبريزي كه بود؟

پاسخ

روز دوشنبه 18 رجب 1416 هجري، حوزه علميه قم يكي از استوارترين استوانه هاي علمي و فقهي خود را از دست داد.

او اسوه تقوا و فضيلت، اسطوره تحقيق و تتبع، شخصيت بارز فقهي حضرت آيه الله ميرزا كاظم تبريزي قدس سره بود. او به حق يكي از بارزترين مصاديق صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه بود.

او از دوران جواني علاقه بس فراواني، به علم و دانش داشت و در مدرسه طالبيه، آخرين فردي بود كه چراغ او مي سوخت.

وي مقدمات و منطق و معاني و بيان را از دو استاد بزرگ وقت در تبريز فرا گرفت:

1. اديب بزرگوار، مرحوم شيخ علي اكبر اهري (1385-1296) كه در تدريس مغني و مطول بلا معارض بودند.

2. فاضل ارجمند، ميرزا محمود انصاري كه هم اكنون در قيد حياتند.

آنگاه در اواسط 1362 هجري قمري، براي ادامه تحصيل عازم حوزه علميه قم شد، و پس از اقامت اندكي به تبريز بازگشت، و تصميم گرفت كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل شود و از سال 1363 رحل اقامت در كنار مرقد امير مؤمنان افكند و با سعي بليغ و كوشش زائد الوصف سطوح عاليه را فرا گرفت و سپس در محضر بزرگان وقت به دروس خارچ پرداخت.

فقيد سعيد به سال 1340 هجري، در يك خانواده مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح را در تبريز فرا گرفت، و قريب به سي سال تمام در نجف اشرف اقامت نمودو با كوله باري از اندوخته هاي علمي فراوان در اواخر به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم رحل اقامت انداخت.

مشايخ و آيات عظام

و علماي گرامي كه آيه الله تبريزي در حوزه درسي آنان تربيت يافته، بترتيب زماني عبارتند از:

1. آيه الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره.

2. آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي، كه پختگي فقهي خود را مرهون ايشان ميدانست.

3. آيه الله شيخ محمد رضا آل ياسين، باب خمس و زكات عروه.

4. آيه الله شيخ محمد علي كاظمي.

5. آيه الله شيخ موسي خوانساري.

6. آيه الله ميرزا آقا اصطهباناتي.

7. آيه الله مير سيد علي بهبهاني، به مدت 10 ماه.

8. آيه الله حاج سيد محمد شاهرودي، به مدت 2 سال.

9. آيه الله حاج سيد محسن حكيم، در دوره تاليف مستمسك.

10. آيه الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي، بيش از يك دوره.

تاليفات

1.شرح عروه الوثقي، دوره كامل فقه در چندين مجلد.

2.القواعد الفهيه، شامل 900 قاعده با تطبيق هر قاعده اي بر فروع، در چندين مجلد.

3.تطبيقات الوسائل، شامل فقه الحديث و بررسي اسناد آن، در 20 مجلد.

4.اصول جديده، در 10 مجلد.

5.دو شرح مبسوط بر كفايه بر مبناي تحقيق و تدقيق.

6.حواشي بر رسائل و مكاسب و ديگر متون درسي.

مرحوم آيه الله تبريزي تمام عمر با بركت خود را صرف تحصيل، تدريس، تحقيق، تاليف و تهذيب نفس نمود، هرگز لحظه اي از عمر خود را به بطالت سپري نكرد حوزه درسش همواره فضلاي پژوهشگر را در خود جاي مي داد.

روزهاي جمعه به مدت دو ساعت در خانه اش به روي طلاب و فضلا باز بود، از هر بابي كه سؤال مي كردند، پاسخ شافي و وافي مي داد، گويي همين امروز از تحقيق مباني آن برخاسته است.

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پرسش

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پاسخ

درختان ريشه دار و تناور پيوسته ميوه مي دهند و در مقابل حواث مقاوم و پا برجا مي باشند و در سايه گسترده آنها گروهي استراحت مي كنند و مردم پيوسته به آنها عشق مي ورزند، زيرا حيات خود را در گرو آنها مي دانند.

انسانهاي بزرگوار و عالمان دلسوز و فقيهان خدمتگزار كه پاسي از عمر خود را با كمال وارستگي در تحصيل علم سپري مي كنند، و در راه آرمان بزرگ خود (هدايت مردم) سر از پا نمي شناسند، همان مصداق كلمه طيبه الهي هستند كه ريشه محبت در اعماق قلوب مردم دارند و شاخه هاي بلند و سر به فلك كشيده آنها، محيط زندگي را پر طراوت و پر ثمر مي سازند چنان كه مي فرمايد: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء» ابراهيم/24.

عالم بزرگوار مرحوم آيه الله حاج شيخ حسن سعيد تهراني فرزند آيه الله حاج ميرزا عبدالله تهراني، و نوه مجتهد بزرگ، مرحوم حاج ميرزا مسيح تهراني است كه باني مسجد چهل ستون در قلب تهران و فقيه ناموري كه به فتواي او وزير مختار دولت اجنبي به نام تزار در تهران به هلاكت رسيد و از اين طريق تاريخ جديدي به روي ملت ايران گشوده گرديد و جهان آن روز احساس كرد كه فتواي يك فقيه ميتواند برخلاف تمايلات دول وقت ( قاجار) شديدترين ضربات را بر نماينده متجاوز يك دولت بيگانه كه قصد اهانت و تجاوز به نواميس اسلامي را داشت، وارد آورد و تفصيل آن در تاريخ مذكور است.

مرحوم آيه الله سعيد

در سال 1337 هجري قمري برابر با 1298 هجري شمسي ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را در تهران، سپس در قم به پايان رسانيد، آنگاه براي تكميل رهسپار نجف اشرف گرديد و از محضر سه مرجع بزرگ زمان:آيه الله عظماي حكيم، آيه الله عظماي خوئي و آيه الله عظماي حلي بهره كافي برد و بيش از همه در دروس مرحوم حلي حاضر مي گشت و آنچه كه از محضر پر فيض آن عالم بهره مي گرفت، مي نوشت و اخيراً تقريرات او را در دو جلد به نام دليل العروه و مكاسب به طبع رسانده است.

از خصوصيات اين روحاني عاليقدر اين بود كه به درخواست حاجتمندان در حد امكان، پاسخ مثبت مي داد.

از ديگر ويژگيهايش، تواضع و فروتني او بود به گونه اي كه ميتوان گفت: در اين ويژگي بي نظير بود او با تمام وجود به اسلام و تشيع عشق مي ورزيد و براي خدمت شب و روز نمي شناخت و مرض و بيماري مانع از كار نبود.

از آثار بزرگ او تاسيس كتابخانه عمومي عظيمي است در جنب مسجد چهل ستون تهران كه قريب بيست و هفت هزار جلد كتاب دارد و پيوسته مورد توجه جوانان و محققان و افراد فرزانه است.

و از ديگر خدمات او در زمينه قرآن كريم دو كار مشترك و ماندني است:

1.تاسيس گنجينه قرآن كريم و از هر قرآن چاپي و احياناً خطي يا ترجمه هاي مختلف نسخه اي گردآوري نموده، نمونه اي را در آن گنجينه به نمايش گذاشته است.

2.تشكيل موسسه انتشاراتي بنام دايره المعارف قرآن است كه تاكنون دوازده جلد آن به زبان فارسي و يك

جلد آن به زبان عربي منتشر شده است.

چراغ عمر مرحوم آيه الله سعيد پس از هشتاد سال نور افشاني، به ظاهر خاموش شد. روح پاكش به ملكوت اعلي پيوست و اگر ممكن باشد مرگ او را در يك عبارت خلاصه و بيان كنيم، شايسه است بگوييم: عاش سعيدا” و مات سعيدا”. خداوند او را بيامرزد و روح پاكش را با مولايش امير مؤمنان (ع) محشور گرداند.

فهرست برخي از آثار آن رادمرد

آثار جاودانه او نشانه حيات مستمر او در ميان ماست در اين جا به برخي از آثار او اشاره مي كنيم:

1.دليل العروه.

2.مكاسب.

3.الي علماء الاسلام.

4.پيغمبر با شما سخن مي گويد.

5.علي از ديدگاه وحي.

6.حسن و حسين با قيام وسكوت.

7.فاطمه زهرا (س).

8.پيام فاطمه (س).

9.پيام امام حسن عسكري.

10.سيدالشهداء با شما سخن مي گويد.

11.مهدي اهل بيت.

12.خدا و مهدي (ع).

13..شهر رمضان.

14.امير المؤمنين با شيعيان سخن مي گويد.

15.امام صادق (ع).

16.امامت و ولايت از نظر علي بن موسي الرضا(ع).

17.نور الابرار.

18.مبعث.

19.پيامبر اسلام (ص).

20.امام حسين (ع).

21.امام حسن (ع).

22.الغدير و ما ادريك ما الغدير.

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پرسش

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پاسخ

آنچه در اين صفحه نگارش مي يابد، اشك خامه و سرشك قلم است زيرا در هفتم ماه رمضان 1316 هجري قمري برابر با هشتم بهمن ماه 1374 شمسي، حوزه عليمه قم، صاحب قلمي را در تاريخ و تراجم و رجال، از دست داد كه اطلاعات و آگاهي او در شناخت تاريخ و رجال اسلام زبانزد محافل بود.

قلم تاريخ و ترجمه بر فقدان شخصيتي اشك مي ريزد كه صدها ترجمه به قلم او نگارش يافته و صدها ترجمه ديگر به خامه او به صورت خطي در كتابخانه شخصيش موجود، و در انتظار هياتي است كه به تنظيم و نشر آنها بپردازد.

اين دانشور نامور، مرحوم علامه بزرگوار، حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي _ قدس سره _ است كه از بيت مرجع بزرگ آيه الله مرحوم حاج سيد محمد كاظم طباطبائي صاحب كتاب عروه الوثقي است.

فقيد سعيد در بيست و سه جمادي الاولي 1348 ه_ . ق برابر چهارم آبان 1308 ش. ديده به جهان گشود و مراحل تحصيلي مختلف خود را در حوزه علميه نجف اشرف (زادگاهش) به پايان رسانيد و در فقه و اصول و تفسير از دروس مرحوم آيه الله سيد عبدالهادي شيرازي و آيه الله خوئي بهره ها برد.

از آنجا كه به تاريخ تشيع و شناسائي رجال و تواريخ دانشمندان شيعه علاقه خاصي داشت، گمشده خود را در محضر دو استاد بزرگ: آيه الله شيخ آقا بزرگ تهراني و آيه الله اميني باز يافت و از محضر اين دو شخصيت حدود بيست و پنج سال استفاده هاي فراواني كرد.

از فقيد سعيد آثار گرانبهايي به يادگار مانده و خود

او نيز زندگي خود را در كتاب « الغدير في التراث الاسلامي » ص 233تا 245 نگاشته است.

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پاسخ

چندي قبل شخصيتي مانند «آيه الله حاج شيخ مرتضي بروجردي » به دستهاي آلوده به گناه كشته شد و چهل روز و اندي از شهادت آن عالم بزرگ نگذشته بود كه درخت كهن و پر باري از علم و دانش از ريشه قلع و قمع گرديد و جهان علم و دانش را به سوك خود نشاند يعني مرحوم «آيه الله آقاي حاج ميرزا علي غروي تبريزي » به هنگام مراجعت از زيارت سيد الشهداء در حالي كه گرد سفر بر صورت او نشسته و قلبش به مهر امام حسين (ع) مي طپيد، مورد هدف گلوله هاي فرومايگاني قرار گرفت كه خود با جمعي از يارانش يكجا جان سپردند و نفرت همگان را بر قاتلان خود برانگيختند.

شخصيتهايي مانند آيه الله غروي به اين آساني قابل تربيت و پرورش نيستند. خون دل و رنج فراوان لازم است تا مجتهدي بزرگ، محققي عاليقدر، مؤلفي پركار و مدرسي خوش تقرير تربيت شود.

حضرت آيه الله آقاي غروي در سال 1349 ه_ . ق برابر با 1309 شمسي در يك خانواده پاك و مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود.

پدر او يك بازرگان متعهدي بود كه در عصر دولت «تزار» دفتر تجارتي در آن سو داشت كه پس از انقلاب 1917 اكتبر در روسيه و قفقاز براي حفظ دين و عقايد خود از تمام مايملك خود دست كشيد و به تبريز بازگشت، هنوز دو سال از عمر فرزندش نگذشته بود كه دعوت حق را لبيك گفت و تربيت اين كودك نورس بر عهده مادر علويه اش گذارده شد كه نمونه تقوا و پاكدامني بود و

به دودمان پيامبر عشق مي ورزيد.

شهيد آيه الله غروي پس از به پايان رساندن دوره ابتدايي در سن چهارده سالكي وارد حوزه علميه تبريز شد و سطوح را تا حد لمعتين در تبريز فرا گرفت و در اين مدت، بيشتر با مرحوم آيه الله آقاي حاج شيخ عبدالحسين غروي – قدس سره – مانوس بود. و نسبت به ايشان علاقه خاصي داشتند.

در سال 1364ه_ .ق حوزه تبريز را به نيت تحصيل در حوزه علميه قم ترك نموده و تا سال 1369 ه_ . ق در اين مركز به آموزش سطوح عالي و قسمتي از خارج پرداخت.

وي براي به پايان رساندن سطوح عالي از درسهاي مرحوم آيه الله مجاهد و ايه الله آقاي سيد حسين قاضي بهره بيشتر برد و در درس خارج، بيشتر از مرحوم آيه الله حجت بهره برد تا اين كه در سال 1368 براي اخذ دانش بيشتر و ارتباط با باب علم رهسپار نجف اشرف گرديد. و در آنجا از اساتيدي مانند آيه الله ميرزا باقر زنجاني و آيه الله العظمي آقاي خوئي قدس سره بهره گرفت.

او در عين تحصيل، به تدريس نيز مي پرداخت و سطوح عالي را مرتب تدريس مي كرد تا آنجا كه خود، حوزه مستقلي براي تدريس خارج تاسيس نمود.

ويژگيهاي اين فقيه عاليقدر:

1. او داري بياني روشن بود و قلمي گويا داشت سخت ترين و سنگين ترين مطالب را با روشن ترين عبارات تبيين مي نمود كه نوشته هاي او گواه روشني بر اين مطلب است.

2. او در ضبط مطالب اعم از كوچك و بزرگ از حافظه خارق العاده اي برخوردار بود كه شايد بتوان او را در

شمار حافظان بزرگ شمرد.

3. او از دوران جواني به تهجد و نماز شب عادت داشت و شايد بتوان گفت كه در اين پنجاه سال اخير كمتر شبي بود كه او از تجهد بهره نداشته باشد.

4. او در عين فقاهت و آگاهي از مباني فقهي و اصولي روشن بيني بود و به خدمات ديگران ارج مي نهاد.

5. او در تربيت شاگرد دست توانايي داشت و با تدريس چند دوره اصول و چند كتاب گروهي را پرورش داد.

6. او برخلاف گروهي از فقها كه به تدريس و تقرير اكتفا مي ورزند، يك فرد دست به قلمي بود كه كتابهاي ازنده اي نوشته و آثار گرانبهايي را از خود به يادگار نهاده است.

7. او انساني بود متواضع و فروتن، و در عين حال با وقار و سنگين و نسبت به دوستان خود رئوف و مهربان.اينك ما براي آگاهي علاقمندان فهرست اجمالي آثار ايشان را مي آوريم:

1.التنقيح در دوازده جلد، شرحي بر عروه الوثقي كه تقرير استاد بزرگ خود آيه الله العظمي خوئي قدس سره و همگي به زيور طبع آراسته گرديده است.

2.تقرير اصول به صورت يك دوره كامل از درس استاد و الامقامش آيه الله ميرزا باقر زنجاني قدس سره

3.شرحي استدلالي بر مكاسب

4.تعليقه اي بر كفايه محقق خراساني

5.رساله اي در قاعده طهارت

6.رساله اي در قاعده تجاوز.

7.رساله اي در قاعده يد.

8.رساله اي در قاعده قضاء.

و همچنين تاليفات ديگري كه بصورت خطي در بيت شريفش به يادگار مانده است. به اميد روزي كه در پرتو تلاشهاي فرزند برومندش حجه الاسلام آقاي حاج ميرزا محمد تقي غروي حفظه الله به زيور طبع آراسته شود.

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پرسش

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد علي عالمي در سال 1306 هجري شمسي در حومه دامغان متولد و پس از طي مقدمات در دامغان و همدان، در سال 1331 عازم قم شدند و از محضر مراجع عاليقدر وقت همانند حضرات آيات: بروجردي، گلپايگاني، امام خميني، داماد و علامه طباطبايي قدس سره بهره ها گرفت.

در سال 1341 به تقاضاي مردم متدين سمنان و به امر حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني (طاب ثراه ) عازم آن ديار گرديدند و به دنبال مبارزه بر ضد فساد رژيم سابق در سال 1352 به مدت يك سال به بافت كرمان تبعيد شدند.

پنج جلد كتاب «پيغمبر و ياران، سه جلد «شاگردان مكتب ائمه (ع)»و يك جلد «حسين (ع) نفس مطمئنه» و چندين رساله عربي از آثار قلمي اوست.

روح بلند، طبع عالي، مردمداري، سخاوت، شجاعت و حلم از صفات ممتاز او بود. در زندگي منظم بود و روحي آرام و مطمئن داشت و در مقابل مشكلات مقاوم بود.

سرانجام پس از نيم قرن تلاش علمي و تبليغي در 17 شهريور 1378 دار فاني را وداع گفت.

سمنان و ادارات تعطيل شد و مردم با شركت بي سابقه در تشييع جنازه آن عالم رباني از 37 سال خدمت صادقانه او عملا” قدرداني كردند.

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لا اله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا

نظري كن به كجا آمده اي

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لا اله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا

نظري كن به كجا آمده اي

آيا علامه مجلسي يك عالم درباري بوده و در ابتداي كتاب هايش اسم شاهان را مي آورده است ؟

پرسش

آيا علامه مجلسي يك عالم درباري بوده و در ابتداي كتاب هايش اسم شاهان را مي آورده است ؟

پاسخ

26070مرحوم علامه مجلسي (محمد باقر) از افتخارات عالم اسلامي است كه فرهنگ تشيع و اسلام مرهون خدمات او است . ميرزا محمد باقر خوانساري دركتاب (روضات الجنات ) آورده كه دانشمند گرانقدر امير محمد حسين خاتون آبادي نوه مرحوم مجلسي در كتاب (حدائق المقربين ) كه شرح حال 30تن ازبزرگان را از مرحوم كليني شروع مي كند و با ياد استادش به انجام مي رساند,مي گويد: آخرين و سي امين شخصيت از عالمان ديني مولاي ما, محمد باقرمجلسي است و از بزرگ ترين فقها و حديث دانان گرامي و از گرامايه ترين عالمان بزرگ دين است و در رشته هاي فقه , تفسير, حديث , رجال , اصول كلام و اصول فقه بر ديگر فضلاي روزگارش برتري داشته ... ايشان از جهات مختلف كه روشن ترين آن ها شش وجه است بر تشيع حق دارد و بعد مناصب ايشان وتأليفات و خدمات ايشان را بر مي شمارد.

در كتاب "مرآت الاحوال" گفته : بعضي از مؤلفين از مولي محمد تقي مجلسي (ره ) پدر بزرگوار علامه مجلسي , براي من نقل كرده اند كه گفت : در شبي ازشب ها, پس از فراغ از تهجد و عبادت , حالتي برايم ايجاد شد كه از آن حالت فهميدم كه در اين هنگام هر حاجت و درخواستي از خداوند نمايم اجابت خواهدنمود. فكر كردم چه در خواستي از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم كه ناگاه با صداي گريه محمدباقر در گهواره اش مواجه شدم و

بي درنگ گفتم : پروردگارا به حق محمد و آل محمد (ص ) اين كودك را مروج دينت و ناشراحكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقاتي بي پايان موفق گردان .

...علامه مجلسي از طرف سلاطين در شهري چون اصفهان به مقام شيخ الاسلامي منصوب گشت و به تنهايي تمام نزاع ها و دعاوي را رسيدگي مي كرد.(1

توضيح : شاهان عصر صفوي با آن كه بسياري از آنان به برخي از نواهي ومنكرات آلوده بودند, ولي به برخي فقها و مجتهدين رسما مناصب و مشاغلي مي سپردند تا در امور ديني جامعه به اين مهم بپردازند; از جمله مقام هاي : 1_ شيخ الاسلامي 2_ صدر خاصه و صدر عامه 3_ امامت جمعه 4_ قضاوت 5_ قاضي عسگر 6_ ملا باشيگري 7_ رئيس العلماء.

چون مردم و شاهان مي دانستند كه حق حاكميت از آن فقها است (لااقل درمسائل مربوط به فقهاء) از اين جهت بعض امور را به آنان محول مي كردند و حتي بعضي پادشاهان از فقها و مراجع اجازه حكومت مي گرفتند و علما و فقهاء باشرايطي قبول مي كردند كه فعلا آنان بر جامعه حاكم باشند و شاهان زمان صفويه غالبا اگر براي حفظ آبروي خودشان هم كه بود با علما رابطه حسنه اي داشته اند وظواهر را تا آن جا كه ممكن بود, مراعات مي كردند.

علمايي مانند مرحوم علامه مجلسي بزرگ تر از آن هستند كه خود را آلوده به دربار شاهان كنند, بلكه اين شاهان بودند كه سعي مي كردند خود را به علماي بزرگي هم چون ايشان متصل كنند تا وجهه و آبرويي نزد مردم پيدا كنند

و ازاعتراضات مردمي در امان باشند.

در كتاب (لؤلؤة البحرين ) و (الروضة البهية) در شرح حال علامه مجلسي آمده است : در ترويج تشيع و زنده نگاه داشتن دين پيامبر اسلام (ص ) به وسيله تصنيف و تأليف و امر به معروف و نهي از منكر و نابودي دشمنان و مخالفين هواپرست و بدعت گزار, به ويژه صوفيه و بدعت گزاران در دين , چون اين مردبزرگوار, در عصر خويش و پيش از او همتايي نبوده است . وي امام جمعه و امام جماعت ... بود. كشور شاه سلطان حسين به علت شدت فرومايگي و كم تدبيريش به وجود شريف ايشان اداره مي شد و هنگامي كه مجلسي ديده از جهان فرو بست ّّزمام امور از دست شاه برفت و بي نظمي در كشور آشكار گشت . (1

پاورقي:

1 - ميرزا حسين نوري طبرسي، فيض قدسي، ص 56.

زندگي مراجع محترم تقليد و زمان اجتهاد و محل تولد و شرح زندگي آنان را بنويسيد.

پرسش

زندگي مراجع محترم تقليد و زمان اجتهاد و محل تولد و شرح زندگي آنان را بنويسيد.

پاسخ

شرح زندگي مراجع را از دفتر مراجع مطالبه فرماييد, ولي شرح زندگي آيت الله فاضل را براي شما مي فرستيم و دست رسي به دفتر آقايان كار ساده اي است , به همراه اين شرح , توضيح المسائلي را نيزتقديم مي داريم , اميد است .

داستان هايي كه دربارهء مرحوم نخودكي مي گويند و اين كه يكي از معجزات ايشان اين بوده كه چند بار مرده و دوباره زنده شده اند, واقعيت دارد؟

پرسش

داستان هايي كه دربارهء مرحوم نخودكي مي گويند و اين كه يكي از معجزات ايشان اين بوده كه چند بار مرده و دوباره زنده شده اند, واقعيت دارد؟

پاسخ

مرحوم نخودكي يكي از علماي معاصر و از اوتاد و عارفان بوده و سفارش كرده است كه مرا در زير پاي زائران امام رضا7دفن كنيد. دربارهء او نقل شده كه داراي مرگ اختياري بوده و كتابي قطور به نام دربارهء او نوشته شده است .

البته رسيدن به اين مراحل شايد براي بسياري از مردم وضعي كه دارند, ميسّر يا قابل تصور نباشد. لذا واردشدن در اين وادي براي همه كس شايد مفيد نباشد, بلكه مضرّ باشد; از اين جهت بايد گوشزد كنيم : اگرمي خواهيد به مراحل كمال دست يابيد, ابتدا از اخلاق عملي و اخلاق نظري شروع كنيد و خود را از رذائل اخلاقي مانند حسد, كبر, خودخواهي , عُجْب و خود پسندي , طمع و حرص , دنيا پرستي , غفلت از خدا و ظلم و اذيت به ديگران باز داريد و بعد خود را به زيورهاي اخلاقي متزين نماييد, تا كم كم ان شاءالله به مراحل بالاتردست پيدا كنيد.

دربارهء حضرت آيت الله منتظري و علت محدوديت فعاليت وي توضيح دهيد.

پرسش

دربارهء حضرت آيت الله منتظري و علت محدوديت فعاليت وي توضيح دهيد.

پاسخ

آيت الله منتظري از شاگردان بسيار فاضل مرحوم آيت الله بروجردي و امام خميني (ره ) و همدرس مرحوم استاد شهيد مطهري بودند. ازنظر علمي مخصوصاً در رشتهء فقه و اصول و فلسفه در سطح بسيار بالايي هستندو از نظر ديانت و تقوا مؤمن و متديّن اند. ايشان سابقهء مبارزاتي زيادي دارند و درپيروزي انقلاب نقش به سزايي داشتند و در اين راه , سال هاي متمادي , در زندان بودند و شكنجه هاي طاقت فرسايي _ مخصوصاً روحي _ را متحمل شدند.

بعد از پيروزي انقلاب , از طرف مجلس خبرگان رهبري , به قائم مقام رهبري برگزيده شدند (گرچه اين انتخاب هم از نظر قانون اساسي , حذف بود) اما به خاطر نداشتن فكر سياسي ايده آل و نداشتن اشراف بر اوضاع و احوال و فكرسياسي افراد و از آن رو كه تصور مي كرد همه خوب و راستگو هستند و..., تحت تأثير حرف هاي افراد معلوم الحالي قرار مي گرفت ; لذا گاه با نوشتن اعلاميه وزماني با سخنراني , به نهادهاي انقلاب حمله مي كرد و گاه هم خصوصي با امام ره ملاقات مي كرد و حرف هاي آن افراد را به امام منتقل مي نمود.

ايشان بعد از دستگيري سيد مهدي هاشمي , چون به نامبرده خيلي علاقه مند بود, اعتراض شديدي كرد و براي امام ره اعتراضيه اي نوشت و با امام ملاقات كرد. بعد از اعدام سيد مهدي , ايشان از طرف امام (ره ) از قائم مقام رهبري بر كنار شد. قرار بود نامبرده در حوزه ,

تنها به درس و بحث اشتغال داشته باشد و در كارهاي سياسي و امور مملكتي دخالت نكند, اما مجدّداً _ و به رغم شاگردان زيادي كه داشتند و مي توانستند به تدريس بپردازند_ اعتراض هايش شروع شد و مطالبي گفت و حرف هايي زد كه از نظر اولياي امور, صلاح نبودگفته و نوشته شود; به همين علت درسش تعطيل و ملاقاتش ممنوع شد.

اميدواريم خداوند متعال همهء ما را از خواب غفلت بيدار و عاقبت همه راختم به خير فرمايد.

لطفاً شرح كاملي از سيد حسن قوچاني معروف به آقا نجفي , نويسندهء كتاب سياحت غرب وسياحت شرق بنويسيد.

پرسش

لطفاً شرح كاملي از سيد حسن قوچاني معروف به آقا نجفي , نويسندهء كتاب سياحت غرب وسياحت شرق بنويسيد.

پاسخ

حجةالاسلام , حكيم الهي آقا سيد محمد حسن نجفي , معروف به آقا نجفي , فرزند سيد محمددر سال 1295هجري قمري مطابق با 1257هجري شمسي , در قريهء خسرويه از توابع قوچان متولد شده و به مكتب رفت و در ده سالگي تمام كتاب هاي فارسي را كه مرسوم بود, در مكتب خواند. پدرش با اين كه اهل علم نبود, اصرار داشت وي به درس خواندن بپردازد و بالاخره او را در سيزده سالگي با اصرار فراوان به قوچان فرستاد. وي در مدت كوتاهي دروس حوزوي را فرا گرفت و پس از سه سال توقف در قوچان , براي ادامه ءتحصيل به مشهد رفت و در مدرسهء مشغول تحصيل شد و در آن جا با ماهي يك تومان امور زندگي ِخود را اداره مي كرد و ايام تابستان كه مدرسه تعطيل بود, به كار در مزارع مي پرداخت . پس از مدتي به اصفهان رفت و در آن جا نزد آخوند كاشي و شيخ عبدالكريم گزي و ميرزا جهانگيرخان و آقا نجفي اصفهاني درس خواندو با مشكلات و فقر فراوان دوران را سپري كرد و در سال 1318پس از چهار سال اقامت در اصفهان , پياده راهي نجف و در سن 23سالگي وارد نجف شد و در درس آخوند خراساني شركت كرد و نزد شريعت اصفهاني , فقه واصول و خارج را تلمّذ نمود و ملاصدراي شيرازي را نزد شيخ محمد باقر اصطهباناتي آموخت .وي در سي سالگي به اجتهاد رسيد. او در نجف با گرسنگي

و فقر دست به گريبان بود. خود مي گويد: .

در شب هيجده ماه مبارك رمضان سال 1325قمري مقارن با پيدايش نهضت مشروطيت در ايران , با يك خانوادهء ايراني مقيم كربلا ازدواج كرد و داراي فرزنداني شد; ابتدا دو دختر و بعد يك پسر وي از دنيا رفت . وي در نجف با مشقّت فراوان فقر و كمبود آب و غذا و وجود گرماي شديد روبه رو بود. پس از مدتي پدرش فوت كرد; از اين رو از نجف به سوي قوچات حركت نمود. او همراه همسر و دو دخترش عراق را ترك گفت و واردايران شد و بنا به تقاضاي مردم قوچان در آن جا رحل اقامت افكند. او 25سال را در قوچان به ارشاد مردم ورتق و فتق امور ديني و ادارهء حوزهء علوم ديني گذرانيد. آن مرحوم در دوران حيات خود عالِمي رباني و وارسته وبا فضيلت بود و آزادگي و زهد و تقوا و بي اعتنايي او به ظواهر دنيا زبانزد عام و خاص بود. در جريان قحطي جنگ جهاني دوم همواره به فكر بينوايات و خانواده هاي تهي دست بود و در مواقع بيكاري در باغچهء مقابل منزل خود كار مي كرد و نزد مردم قوچان احترام بي سابقه اي داشت . اين عالم بزرگوار در شب جمعه 26ربيع الثاني سال 1363هجري قمري مطابق با نهم ارديبهشت 1322شمسي , در 68سالگي در قوچان وفات يافت .تشييع جنازهء وي با شكوه بود و در يكي از اتاق هاي منزل خود دفن شد.

تأليفات ايشان عبارت است از: سياحت شرق , كه دربارهء سرگذشت زندگي آن مرحوم از ابتداي كودكي وگزارش تحصيلات او

در شهرهاي قوچان و مشهد و اصفهان و نجف است , و خواننده را به نكات علمي ودستورهاي اجتماعي اسلام آشنا مي سازد و حوادث تاريخي مشروطيت و بازتاب نهضت مشروطيت را درعراق شرح داده است .

2 شرح ترجمهء رسالهء تفّاحيهء ارسطو به وسيلهء بابا افضل كاشاني .

2 رسالهء عذر بدتر از گناه .

4 شرح كفايةالاصول .

5 شرح دعاي صباح .

6 سياحت غرب , در كيفيت عالم برزخ .(1)

(پ_اورقي 1.سياحت غرب , مقدمه به قلم رمضان علي شاكري , با تلخيص .

آخرين نماز امام (ره ) كي بود؟ آيا آخرين نمازشان را در اول وقت به جا آوردند؟

پرسش

آخرين نماز امام (ره ) كي بود؟ آيا آخرين نمازشان را در اول وقت به جا آوردند؟

پاسخ

تمام نمازهاي امام (ره ) در موقع مناسب , به خصوص اول وقت بود, مگر اين كه عذري باشد. براي آگاهي بيش تر با شمارهء 16_ 2281213تهران , جماران , مؤسسهء نشر آثار امام (ره ) تماس بگيريد.

چرا امام خميني (ره ) در شهادت فرزندشان گريه نكردند و آن را از الطاف خفيّهء الهي دانستند, امادر شهادت استاد مطهري گريه كردند و گفتند كه حاصل عمرم از دست رفت ؟

پرسش

چرا امام خميني (ره ) در شهادت فرزندشان گريه نكردند و آن را از الطاف خفيّهء الهي دانستند, امادر شهادت استاد مطهري گريه كردند و گفتند كه حاصل عمرم از دست رفت ؟

پاسخ

زمان شهادت فرزند امام با زمان شهادت مطهري تفاوت داشت . زماني كه مرحوم آقا سيد مصطفي به شهادت رسيد, مردم ايران در ظلم و اختناق رژيم ستمشاهي به سر مي بردند و فرزنداني از مردم به شهادت رسيده بود. امام كه خود را يكي از خدمتگزاران مرد و همراه و همگام با آنان مي دانست و رهبري نهضت را به عهده داشت ,بايد طوري با شهادت فرزندش برخورد مي كرد كه مردم روحيه مي گرفتند. اما شهادت مطهري بعد از پيروزي انقلاب و در زمان حساسي واقع شد و نياز امام و انقلاب به شهيد مطهري بسيار زياد بود, چون ايشان شخصيت برجسته ءعلمي و فرهنگي و فيلسوف و عارف و مفسّر و فقيه توانايي بودند كه مورد قبول همهء علما و مردم و شخصيتي با تقوا وخداترس و زاهد بود. اين گونه شخصيت ها كم تر يافت مي شوند. از طرفي مظلوميت ايشان در نحوهء به شهادت رسيدنش همگان را حيرت زده كرد و نه تنها امام , بلكه همهء مردم در سوگ او گريستند. خون اوتأثير به سزايي دراشاعهء كتاب هاي با ارزش و پرمحتواي اشان در جامعه مخصوصاً در ميان نسل جوان داشت . خداوند همهء شهداي راه حق و فضيلت و عالمان هدايت را بر سفرهء پرخير و بركت خويش همواره ميهمان بدارد و ما را رهرو آنان قرار دهد.

چند نمونه از كرامات و مشاهدات بزرگان دين را در مورد دنيا بيان نماييد.

پرسش

چند نمونه از كرامات و مشاهدات بزرگان دين را در مورد دنيا بيان نماييد.

پاسخ

كرامت عبارت از ظهور يك امر غير عادي است كه با قوانين طبيعي نمي سازد, مانند شفاي مريض يا پيدا شدن گمشده توسط يكي از اولياي خدا.

اما دربارهء آن چه خواسته ايد, حكايات و داستان هاي زيادي نقل شده است كه شنيدني و عبرت آموز است و ما دو نمونه از آن را مي آوريم و مي توانيد براي آگاهي بيش تر به كتاب هايي كه دراين زمينه نوشته شده است , مراجعه كنيد.(1)

گفت و گوي جناب سلمان فارسي (ره ) با يكي از اهل قبور. اصبغ بن نباته مي گويد: زماني كه سلمان فارسي از جانب اميرالمؤمنين 7والي مدائن بود, نزد او بودم . سلمان بن مرضي مبتلا بود كه باآن مرض از دنيا رفت . روزي به من فرمود: رسول خدا6مرا آگاه ساخت كه وقتي زمان مرگ من نزديك شود. مرده اي از مردگان با من سخن خواهد گفت . حال دوست دارم بدانم آيا زمان وخاتمه نزديك شده است .

به سلمان گفتم : حال چه مي خواهي براي تو انجام دهم ؟

_ هم اكنون مي روي و تابوتي براي من مي آوري و زيراندازي را كه معمولاً در تابوت براي مردگان فرش مي كنند, در آن مي گستراني . سپس مرا با چهار نفر كه با خود مي آوري , به قبرستان مي بري !

اصبغ اطاعت نمود و فوراً حركت كرد و پس از ساعتي برگشت , در حالي كه تمام خواسته هاي سلمان را مهيا نموده بود. طبق دستور, سلمان را به قبرستان بردند و تابوت را

بر زمين گذاردند و روبه قبله اش نمودند, آنگاه سلمان با صداي بلند گفت : سلام بر شما, اي ساكنان وادي و روشويندگان از دنيا!

جوابي نشنيد. دوباره به آن ها سلام كرد و گفت : شما را به خداوند بزرگ و پيامبر كريم مي خوانم كه يك نفر از شما مرا پاسخ گويد. من , سلمان فارسي صحابي پيامبرم و او به من فرمود پيش ازمرگم يك نفر از شما با من سخن مي گويد, مي خواهم بدانم اجلم رسيده است !

ناگهان مرده اي به صدا در آمد و گفت : سلام بر تو, اي سلمان ! منتظر شنيدن سؤالات تو هستم ! سلمان گفت : تو اهل بهشتي يا دوزخ ؟ گفت : من از كساني هستم كه مورد عفو و بخشش خدا قرارگرفته و داخل بهشت شده است .

_ براي من تعريف كن مرگ را چگونه ديد؟

گفت : به خدا قسم ! اگر با قيچي انسان را پاره پاره كنند و با شيشه انسان را بدرند, براي من از دردِ مرگ , آسان تر و راحت تر است . بدان من در دنيا آدمي بودم كه خداوند به او خير عطا كرده بود.فرايضم را به جا مي آوردم , قرآن را تلاوت مي كردم , با والدينم بسيار خوشرفتار بودم , از محرمات بسيار پرهيز مي نمودم و صبح و شب در طلب روزي حلال بودم !

پس از پايان گفت و گو, سلمان را از تابوت بيرون آوردند و روي زمين گذاردند. سلمان به خدا عرض كرد: اي آن كه در دستش خزاين هر چيز است و به سوي او برگشت همه ,

و او است كه افرادرا از بلا و عذاب مصون مي دارد و كسي قادر نيست مانع عذاب وي شود. به تو ايمان آوردم و از پيامبرت پيروي نمودم و كتاب مقدست را تصديق كردم . هم اكنون وعده اي كه داده اي , فرا رسيده است . اي آن كه خلف وعده نمي كني , روح مرا بگير و به رحمتت ملحق فرما و در خانهء فضل و كرمت فرود آور!

سپس شهادتين بر زبان جاري كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود.(2)

در انتها اين حكايت را از كتاب نقل مي كنيم :

مرحوم دستغيب مي فرمايد: حاج مؤمن (ره ) از سيد زاهد عابد, جناب سيد علي خراساني كه چند سال در حجرهء مدرسهء سردزك , معتك و مشغول عبادت بود, عجايبي نقل مي كرد, از جمله گفت : يك هفته پيش از مردن , سيد مزبور به من فرمود: سحر شب جمعهء اين هفته نزد من بيا, زيرا شب آخر عمر من است !

شب جمعه نزدش حاضر شدم . مقداري شير روي آتش بود. دو استكان آن را ميل فرمود و بقيه را به من داد و گفت : بخور! پس فرمود: من امشت از دنيا مي روم . امر تجهيز من با جناب آقا سيدهاشم (امام جماعت مسجد سردزك ) است . با اين حال , فردا آقاي عدالت كه در همسايگي مسجد منزل دارد, مي آيد و مي خواهد كفن رما متقبل شود; تو مگذار, ولي از حاج جلال قناد قبول كن مرااز مال خودش كفن كند!

آن گاه رو به قبله نشست و قرآن مجيد را به دست گرفت و شروع

به تلاوت نمود. ناگاه چشمانش خيره متوجه قبله شد و قريب يكصد مرتبه و با سرعت كلمه را گفت . سپس تمام قامت ايستاد و گفت : السلام عليك يا جدّاه !

پس رو به قبله خوابيد و گفت : يا علي يا مولاي ! و به من رو كرد و فرمود: اي جوان , مترس و به من نگاه نكن . من راحت مي شوم و به جوار جدم مي روم !

آن گاه چشم هاي خود را روي هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گرديد!(3)

از اين گونه حكايت ها, از رسول خدا6و ائمه اطهار و اصحاب و مراجع تقليد و علماي اعلام نقل شده است كه هر يك مي تواند سبب بيداري دل هاي نيوشندگان كلام و پويندگان راه حق باشد.

منابعي جهت مطالعه :

1 نهج البلاغه , خ 91كه دربارهء آفرينش زمين و آسمان و زندگي دنيا است و خطبه حمام كه در بيان صفات متقين و براي شناسايي گروه سوم مورد بحث در نامهء اوّل مفيد است .

2 ميزان الحكمة, محمد محمدي ري شهري , ج 2(عربي ) يا ج 4(ترجمه فارسي ) ذيل عنوان دنيا.

3 انسان كامل , استاد شهيد مطهري .

4 حق و باطل , استاد مطهري , از ص 135به بعد.

5 مبدأ و معاد, آيت الله جوادي آملي .

6 گفتار فلسفي , معاد از نظر روح و جسم .

7 معاد, شهيد دستغيب .

8 فرهنگ آفتاب , عبدالمجيد معاديخواه , ذيل عنوان دنيا.

(پ_اورقي 1.كتاب هايي چون فضيلت هاي فراموش شده , اثر مرحوم حسينعلي راشد; سيماري فرزانگان , اثر رضا مختاري ; داستان هاي شگفت , اثر شهيد

دستغيب .

(پ_اورقي 2.بحارالانوار, ج 11 ص 375; گفتار فلسفي , معاد از نظر روح و جسم , ص 316

(پ_اورقي 3.داستان هاي شگفت , حكايت 35 ص 88 با تلخيص .

ديدگاه امام را در مورد آيت اللّه كاشاني بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام را در مورد آيت اللّه كاشاني بيان كنيد.

پاسخ

در مورد شخصيت و نقش اوّل آيت اللّه كاشاني در نهضت ملي كردن صنعت نفت و نقش وي دررهبري قيام و مبارزه عليه استبدادِ داخلي و استعمار خارجي و هم چنين موقعيت ممتاز آيت اللّه كاشاني در مقام رهبريت نهضت عراق عليه بريتانياي استعمارگر, همو كه در جايگاه فرماندهي جنگ , اسلحه بر دوش , در خط مقدم جبهه جنگ , با نيروهاي انگليسي مي جنگيد, در پاسخ سؤال 28 مصالب مفيد و روشنگري بيان شد. براي اطلاع بيش تر از ابعدا شخصيت و مبارزات اين فقيه فرزانه , مي توانيد با مطالعهء كتاب هاي :

1 درس هايي از تاريخ سياسي ايران ;

2 نگرشي كوتاه به نهضت ملي ايران , هر دو اثر از شهيد حسن آيت ;

3 تاريخ سياسي ايران _ از دكتر جلال الدين مدني _ بهره بگيريد.

اما در مورد نظر حضرت امام خميني ره در مورد آيت اللّه كاشاني , به پيوست قسمتي از يك سخنراني امام رامي آوريم , كه در آن هم از آيت اللّه كاشاني و هم از آيت اللّه شيخ فضل اللّه نوري _ كه سؤال 31شما است _ صحبت شده است . در قسمتي از آن امام ره مي فرمايد: .

.شما متوجه باشيد اين ها شروع كردند از اول جوي بسازند كه اين حكومت را بشكنند.

من توفيق آقايان را در خدمت به جمهوري اسلامي و اسلام از خداي تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه همهء آقايان موف باشند كه به اين ملتي كه اين همه در تحت ظلم و فشار بوده است خدمت بكنند و همه

با هم هم صداو هم عمل منظورشان همين باشد كه نجات بدهند اين كشور را از مسائلي كه برايش پيش مي آيد. من امروز مغتنم است كه در حضور آقايان يك مطلبي را عرض كنم و اين مطلب مال همه است , نه مال شماها, مال همه , هم مسؤولين كشور است و هم مردم , ما تجربه هايي كه برايمان نقل شده است يا از تجربه هايي كه خودمان در جريانش بوديم بايديك مطالبي را در نظر داشته باشيم .

در دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده اند يك عده اي كه نمي خواستند كه در اين كشور اسلام قوه داشته باشدو آن ها دنبال اين بودند كه اينجا را يا به نحوي طرف خودشان بكشانند, آن ها جو سازي كردند به طوري كه مثل مرحوم آقا شيخ فضل اللّه كه آن وقت يك آدم شاخصي در ايران بود و مورد قبول بود همچو جوسازي كردند كه درميدان علني ايشان را به دار زدند و پاي آن هم كف زدند و اين نقشه اي بود براي اين كه اسلام را منعزل كنند و كردند واز آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه اي باشد كه علماي نجف مي خواستند, حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل اللّه را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند, كه آن جا هم صدائي از آن در نيامد, اين جوي كه ساختند درايران و در ساير جاها, اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل اللّه را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان و به

دار كشيدند و پاي آن هم ايستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را درآن وقت و مردم غفلت داشتند از اين عمل , حتي علما هم غفلت داشتند. اين كه آن جا بود, ما در زمان خودمان هم آقاي كاشاني را ديديم .

آقاي كاشاني از جواني در نجف بودند و يك روحاني مبارز بودند مبارزه با استعمار, آن وقت البته انگلستان بودمبارزه با او در ايران هم كه آمدند تمام زندگي شان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مي شناختم . در يك وقت وضع ايشان طوري شد كه وقتي كه از منزل مي خواست حركت كند فرض كنيد بيايند به مسجد شاه , مسجد شاه مطلع مي شد, در نظر داشتند, اعلام مي شد, اين طور بود وضع ايشان , بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحاني درميدان باشد لابد اسلام را در كار مي آورد, اين حتمي است و همين طور هم بود. از اين جهت شروع كردند به جوسازي آن طور جو سازي كردند كه يك سگي را عينك به آن زدند و آن طور كه من شنيدم عينك زدند و از طرف مجلس آوردند اين طرف و به اسم آيت اللّه و من خودم در يك مجلسي بودم كه مرحوم آقاي كاشاني وارد شد در آن مجلس , مجلس روضه بود, هيچ كس پا نشد, من پا شدم و يكي از علماي تهران كه الان هم هستند و من جا دادم به ايشان (جا هم ندادند) اين جو را درست كرده بودند براي آقاي كاشاني كه ديگر از منزلش نمي توانست بيرون بيايد,در يك اطاقي محبوس

بود در منزلش طوري كه نمي توانست بيرون بيايد. چند دفعه هم گرفتند چه كردند, آن جا هم شكت دادند. مسلمين را شكست دادند, من حالا مي خواهم يك هشداري به آقايان بدهم , مسأله الان به يك وضعي در آمده است كه انسان مي بيند كه مشغول جو سازي هستند, مي شنود كه مشغول جوسازي هستند و به تدريج مي خواهند اين كار را عملي اش كنند; يعني ديدند كه ايران با اين مسائلي كه در دنيا مي خواهند حل كنند نتوانسته اندكاريش بكنند, حمله كردند, حمله نظامي كردند _ عرض مي كنم كه _ اقتصادش را چه كردند, محصور كردند و همه كاري كردند, نشد آن كاري را كه آن ها مي خواهند, يعني منعزل كردن اسلام را مي خواهند. الان آن ها آنقدري كه ازاسلام خوف دارند, نه شوروي از آمريكا آن قدر خوف دارد, نه امريكا از شوروي براي اين كه تمام اين مصالحي كه آن ها به خيال خودشان مي خواهند _ از مصالحي كه براي خودشان تهيه كنند و تمام سوء استفاده هايي كه از تما مدنيامي خواهند بكنند, مي بينند كه اگر چنانچه اين ترتيبي كه ايران روي كار آمده است و مشغول است , اين عملي بشودهمه جا لنگ خواهد شد, مسأله , مسأله ايران نيست حالا, آن وقت ها صحبت , صحبت ايران بود. الان وضع جوري شده است كه هر جا مي يني كه الان فرض كنيد كه در پاكستان دارند مي گوين

د كه اسلام , خوب , دولتش هم ملغي مي شود, اين را مي گويند, در جاهاي ديگر هم همين طور دارند مي

گويند, در سياهپوستان امريكا هم صدا در آمده است , اين ها الان خودشان هم مي بينند كه در شوروي هم كه صدا در آمده , خوب , مسلمين هم آن جا زيادند, آن هامي بينند كه اگر مهلت به اين كشور بدهند ممكن است كه منافع آن ها را در تمام دنيا به خطر بيندازد, جنگ عمومي هم كه نمي توانند راه بيندازند بخواهند جنگ راه بيندازند دنيا به هم مي خورد, نمي كنند. آن ها عاقل تر از آن هستند كه جنگ عمومي راه بيندازند. اين ها مي خواهند با وسيله هايي با حيله هايي از اين جا شروع كنند, از ايران شروع كنند.از ايران شروع كردن هم يكدفعه نمي شود بروند.

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد آيت اللّه طالقاني بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد آيت اللّه طالقاني بيان كنيد.

پاسخ

براي بيان ديدگاه حضرت امام (ره ) پسنديده آن است كه عين كلام امام را كه از زبان و قلم او جاري گشته است , بيان داريم و برداشت هاي خود را به ميان نياوريم .

اما در اعلاميه اي كه به مناسبت رحلت آن بزرگوار در تاريخ 58619صادر فرمود, آيت ا... طالقاني را چنين توصيف مي كنند:

او براي اسلام به منزلهء حضرت ابوذر بود. زبان گوياي او, چون شمشير مالك اشتر بُرنده بود و كوبنده .(1)

اما در اجتماع بانوان فرهنگي كاشمر كه در تاريخ 58622خدمت تان رسيده بودند, فرمود: . و در تاريخ 58623كه اقشار مختلف مردم قم خدمتش شرفياب شده بودند, فرمود: .

و در همان اجتماع فرمودند: .

و در پاسخ به تلگرام تسلين ياسر عرفات كه به مناسبت رحلت آيت اللّه طالقاني براي امام فرستاده بود, فرمود:.

(پ_اورقي 1.واحد فرهنگي جهاد سازندگي استان خوزستان , خط امام _ كلام امام , ج 2 ص 19

با اين كه شيخ فضل اللّه نوري مخالف مشروطيت بود و از سويي , مشروطيت گام نخست براي ملي كردن صنعت نفت ايران و پيدايش انقلاب اسلامي بود, چرا سالروز اعدام او را در تقويم ثبت كرده اند؟

پرسش

با اين كه شيخ فضل اللّه نوري مخالف مشروطيت بود و از سويي , مشروطيت گام نخست براي ملي كردن صنعت نفت ايران و پيدايش انقلاب اسلامي بود, چرا سالروز اعدام او را در تقويم ثبت كرده اند؟

پاسخ

براي دريافت پاسخ تحقيقي اين سؤال و دست يافتن به جوابي كه با واقعيت عيني مطابقت داشته باشد, لازم است زمين هاي سياسي , اجتماعي , اقتصادي , فرهنگي و اعتقادي انقلاب مشروطيت و عواملي كه موجب بيداري و آگاهي توده هاي مردم و قيام و جنبش آنان عليه وضعيت حاكم گشت , مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد.

جهت تحقيق و مطالعهء شما, كتاب ج 1 تأليف دكتر سيد جلال الدين مدني و كتاب نوشتهء شهيد دكتر حسن آيت را پيشنهاد مي كنيم . ما مدافع هر آن چه تقويم هامي نويسند نيستيم , اما جهت تنوير افكار و زدودن غباري كه اطلاعا نادرست بر اذهان آحادي از مردم گذاشته , به موارد ذيل توجه نماييد:

گشتند, روحانيت و پيشوايان ديني بودند. توجه داشته باشيم , به معني قانون اساسي , فرمان و قرار داد است كه بيانگر شكل حكومت مي باشد ; يعني حكومتي كه بر پايه _ نه استبداد _ اداره گردد.

محمد رضا سقّازادهء واعظ كه نويسنده مي باشد, چگونه فردي است ؟ ايشان كتاب دعايي به نام

پرسش

محمد رضا سقّازادهء واعظ كه نويسنده مي باشد, چگونه فردي است ؟ ايشان كتاب دعايي به نام

پاسخ

كتاب سرّ السمتتر دربارهء علوم غريبه و علم جفر و خوابنامه است كه از تأليفات شيخ بهايي (ره ) بوده كه محمد رضا سقا زاده آن را توضيح و تشريح و تنقيح كرده است .

البته مرحوم ملا حبيب اللّه كاشاني نيز كتابي به نام السرّ المستتر في الطلسمات و الدعوات دارد.(1)

مرحوم سقازاده واعظي زبردست و معروف بود و داراي تأليفاتي است از قبل درياي سخن , سر المستتر, گل هاي ارغواني , مشاعره كه شامل سه هزار شعر برگزيده از ششصد شاعر پارسي زبان مي باشد.

مرحوم سقا زاده تبريزي , ساكن تهران بود و از وعاظّ معروف بوده است .

(پ_اورقي 1.سيد مصطفي دشتي , معارف و معاريف , ج 8 ص 438

ملاحبيب اللّه كاشاني كه بود؟

پرسش

ملاحبيب اللّه كاشاني كه بود؟

پاسخ

ملا حبيب اللّه بن علي مدد بن رمضان كاشاني از علماي اماميهء قرن حاضر (قرن چهاردهم هجري )است . عابد و زاهد و متّقي و عرفان مسلك و صاحب اخلاق حميده بود و به شهادت تأليفات زيبا و متنوع او علاوه برعلوم دينيّة متداوله در بعضي علوم غريبه , خيبر و داراي قريحهء شعر هم بود و شرح اجمالي او موافق آنچه در كتاب ولباب الالباب خودش نگارشته يافته , اين طور آمده است : در چهارده سالگي از نحو و صرف و مقدمات لازمهء متداوله فارغ شد و نزد حاجي سيد حسين و بعضي ديگر به تحصيل فقه و اصول پرداخته و مقداري از فصول را نزد شيخ محمد اصفهاني , خواهر زادهء خود (صاحب فصول ) و يك قسمت عمده از رسائل شيخ مرتضي انصاري را از حاج ميرزا ابوالقاسم كلانتري تهراني خوانده و مقداري از حكمت را هم از اكابر تلامزهء حاج ملاّ هادي سبزواري فرا گرفته و در شانزده سالگي اجازهء نقل روايت و در هيجده سالگي به اجازهء اجتهاد نائل آمده و تمامي عمر را با كمال انزواگذرانده و اوقات خود را به تأليف و تدريس مصروف داشته و تأليفاتي در تفسير و عرفان و حكايات و عقايد دارد.وي در 23جمادي الآخر سال 1340در كاشان ارتحال يافت .(1)

(پ_اورقي 1.سيد مصطفي دشتي , معارف و معاريف , ج 8 ص 437 با تلخيص .

جملهء حضرت امام خميني (ره ) در وصف ظهور حضرت ولي عصر7 را بيان فرماييد.

پرسش

جملهء حضرت امام خميني (ره ) در وصف ظهور حضرت ولي عصر7 را بيان فرماييد.

پاسخ

امام (ره ) در اين باره فرمود: چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه بر پا كنندهء عدالتي است كه بعثت انبيا: براي آن بود و چه مبارك است زاد روز ابر مردي كه جهان را از شرّ ستمگران و دغلبازان تطهيرمي نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم وجور آن را فرا گرفته , پر از عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب ومستضعفان جهان را وارثات ارض مي نمايد.

و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغلبازي ها و فتنه انگيزي ها پاك شود و حكومت عدل الهي برسراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيطزمين افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخ هاي ستم و كنگره هاي بيداد فرو ريزد وآن چه غايت بعثت انبيا: و حاميان اوليا: بوده , تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلم هاي ننگين و زبان هاي نفاق افكن شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتوافكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان هاي دروغين حقوق بشر از دنيا بر چيده شوند و اميد است كه خداوند متعال آن روزفرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رسد و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.(1)

(پ_اورقي 1.آيين انقلاب اسلامي , ص 104

آيا سلسله اساتيد مرحوم شاه آبادي، استاد عرفان حضرت امام(ره) مشخص است؟ آنان را بيان فرماييد. شيوه تربيتي مرحوم آيت اللَّه شاه آبادي بر چه مبنايي بوده است؟

پرسش

آيا سلسله اساتيد مرحوم شاه آبادي، استاد عرفان حضرت امام(ره) مشخص است؟ آنان را بيان فرماييد. شيوه تربيتي مرحوم آيت اللَّه شاه

آبادي بر چه مبنايي بوده است؟

پاسخ

مرحوم ميرزا محمد علي شاه آبادي در سال 1347 هجري قمري از تهران به قم آمد و تا سال 1354 به مدّت هشت سال در قم ماندگار شد. در تمام اين مدّت امام خميني(ره) مسائل عرفاني را از محضر ايشان بهره برد.

مرحوم شاه آبادي جامع معقول و منقول بود و در فلسفه و عرفان شاگرد مرزاي جلوه و ميرزاي اشكوري بوده است. در منقول و فقه و اصول شاگرد حاج ميرزا حسن آشتياني و آخوند خراساني و ميرزا محمّد تقي شيرازي بوده است. مرحوم شاه آبادي در سال 1369 هجري قمري در تهران درگذشت.

امام خميني در نوشته هابش از اين استاد بارها ياد مي كند و با عنوان: شيخ بزرگوار ما، جناب عارف باللَّه، شيخ محمد علي شاه آبادي، شيخنا العارف الكامل، از وي ياد مي كند. امام(ره) در كتاب "شرح دعاي سحر" سيزده مورد از آقاي شاه آبادي به بزرگي ياد مي كند.

البته امام(ره) غير از مرحوم شاه آبادي در عرفان استادهاي ديگري مانند مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي، ميرزا علي اكبر يزدي، مرحوم ارباب، ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني داشته است.(1)

پي نوشت ها:

1. با استفاده از مجله حوزه، شماره 94 و 95، ويژه صدمين سال تولّد امام خميني(ره)، ص 470، با تلخيص.

سطح علم و دانش حضرت آيت اللّه نوري همداني و آگاهي ايشان به مسائل روز در چه حدي است ؟در صورت امكان برخي از آثار علمي ايشان را بيان كنيد؟

پرسش

سطح علم و دانش حضرت آيت اللّه نوري همداني و آگاهي ايشان به مسائل روز در چه حدي است ؟در صورت امكان برخي از آثار علمي ايشان را بيان كنيد؟

پاسخ

برادر گرامي ! حضرت آيت اللّه نوري همداني از مراجع بزرگوار است كه هم اكنون در حوزه علميه به تدريس و فعاليت هاي تحقيقاتي مي پردازد. آگاهي و معلومات ايشان در خصوص مسائل روز خوب بوده و مجتهدزمان شناس است .

در خصوص آثار علمي بايد گفت : ايشان كتاب هاي متعددي در فقه اصول و... دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 كتاب الخمس ;

2 امر به معروف و نهي از منكر;

3 جهاد;

4 داستان باستان ;

5 حاشيه بر عروة الوثفي ;

6 اقتصاد اسلامي ;

7 خوارج از ديدگاه نهج البلاغه ;

8 شگفتيهاي آفرينش .

متن سخن راني امام خميني (ره ) را در بهشت زهرا كاملا بازگو كنيد؟ در ضمن بگوييد:سيدجمال الدين اسد آبادي كه بود و چه عقيده اي داشت ؟

پرسش

متن سخن راني امام خميني (ره ) را در بهشت زهرا كاملا بازگو كنيد؟ در ضمن بگوييد:سيدجمال الدين اسد آبادي كه بود و چه عقيده اي داشت ؟

پاسخ

متن سخن راني امام خميني در بهشت زهرا طولاني است و ارسال آن براي ما مقدور نيست . بهتراست آن را در مجموعه سخنان امام خميني (ره ) كه با نام صحيفه نور ياصحيفه امام است جستجو كنيد.

سيدجمال الدين اسدآبادي كسي بود كه مي خواست ميان شيعه و سني اتحاد برقراركند واز اين رو دربعضي موارد ايراني وشيعه بودن خود را ظاهر نمي كرد و چون مدتي نيز درافغانستان به سر مي برد, به سيدجمال الدين افغاني نيز معروف شد. ايشان شخصيت بزرگي بود كه در دوره ناصرالدين شاه در بيداري مردم ايران ومسلمانان جهان سهم بسزايي داشت . سيدجمال در قريه اسد آباد همان متولد شد پس از آموختن مقدمات علم ديني در ايران عازم نجف گرديد و پس از بهره گيري از محضر عالمان بزرگين چون شيخ مرتضي انصاري به هندوستان رفت درآن جا ابتدا سعي كردند مسلمانان هند را عليه استعمار گران انگليس بشورانند, امابه خاطر سلطه همه جانبه انگليسي ها مجبورشد آن جا را ترك كند. با دعوت ناصرالدين شاه به ايران آمد. ابتدافكر مي كرد كه با كمك شاه مي توانند انديشه اصلاح طلبانه خويش را به مرحله اجرا در آورد, اما به زودي فهميديكي از موانع بزرگ رسيدن بهانديشه هاي اصلاح طلبانه اش خود شاه مي باشد, از اين رو از او انتقاد كرد وشاه هم دستور داد او را از ايران تبعيد كنند. در آن جا نيز او را مسموم

كردند و به شهادت رساندند. سيد جمالدرمبارزات پر شور ضداستعماري خود سه هدف عمده داشت كه عبارت بودند از:

1 اتحاد دنياي اسلام بر ضد استعمار;

2 مبارزه با استعمار انگلستان ;

3 دفاع ازارزش هاي اسلامي .(1)

(پ_اورقي 11 برداشت از كتاب تاريخ سال سوم راهنمايي , ص 41- 40

وصيت و سفارش امام خميني (ره ) به جوانان نسل آينده چه بود؟

پرسش

وصيت و سفارش امام خميني (ره ) به جوانان نسل آينده چه بود؟

پاسخ

امام ره وصاياو سفارش هاي زيادي به جوانان و نسل آينده كرده است كه متأسفان ذكر همه آن هامقدور نيست . در اين جا به قسمت هايي از وصايا اشاره مي كنيم :

از راه اشتباه برگرديد و با محرومني جامعه كه با حان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند, متحد شويد وبراي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شر مخالفين نجات پيدا كند...

براي آگاهي بيش تر به وصيت نامه الهي سياسي امام ره و كتاب صحيفه نورامام ره مراجعه فرماييد.

سابقه انقلابي آقاي مصباح يزدي چگونه است؟ آيا ايشان در زمان انقلاب اسلامي كاري به حركت مردمي نداشتند؟

پرسش

سابقه انقلابي آقاي مصباح يزدي چگونه است؟ آيا ايشان در زمان انقلاب اسلامي كاري به حركت مردمي نداشتند؟

پاسخ

درباره سابقه و شرح زندگاني آيةالله مصباح يزدي، با مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، واقع در قم بلوار امين، مقابل راهنمايي و رانندگي، و به شماره تلفن 2936006 تماس حاصل فرماييد.

درمورد آقاي ابطحي

پرسش

درمورد آقاي ابطحي

پاسخ

نمي دانيم به چه دليل به نشاني ما پست كرديد. شايد خداي متعال به شما عنايت خاصي داشته است. به خاطر اين كه آقاي ابطحي امروز مطرود علما است و از نظر قانوني حق فعاليت ندارد. در كتاب هاي ايشان انحرافاتي از جمله اين كه انسان گناهكار، تمام جزئيات گناهان و انحرافات خود را براي استادش بايد بيان نمايد، وجود دارد!

در صورتي كه از نظر اسلام اقرار به گناه، گناه نابخشودني است. مي توانيد سوالات خود را از واحد ما كه وظيفه پاسخ گويي به سوالات مذهبي، اعتقادي، كلامي، فلسفي، خانوادگي و نيز مشاوره را دارد، ارسال كنيد و جواب دريافت نماييد. اگر دوست مؤمن داشته باشيد، از استاد كمتر نيست. از خواندن كتاب جهان بيني شهيد مطهري دريغ نفرماييد. با توجه به اين كه دختر هجده ساله اي هستيد، محدوديت داريد و به فرض اين كه استادي در قم باشد، نمي توانيد در كلاس تربيتي وي حضور پيدا كنيد. بهترين و سالم ترين راه براي شما مطالعه كتاب هايي است كه توصيه مي كنيم. فعلاً جهان بيني ها را مطالعه كنيد و فقط به واجبات اكتفا نماييد.

هر گاه حال داشتيد در مجالس دعاي توسل و زيارت عاشورا شركت كنيد. سپس با ما مكاتبه نماييد و يا با تلفن 7743183 با مسئول واحد تماس بگيريد، از تأخير پاسخ معذوريم. جزواتي برايتان ارسال مي شود. مطالعه بفرماييد.

چند نفر از مراجع در قم و نجف و مشهد صاحب رساله اند؟

پرسش

چند نفر از مراجع در قم و نجف و مشهد صاحب رساله اند؟

پاسخ

فقها و محتهدان والامقام چه آناني كه صاحب رسالهء عمليه هستند يا از باب شدت احتياط رساله ننوشته اند, در بلاد اسلامي و عراق و لبنان و سوريه زيادند. آنان به منزلهء ستاگان آسمان اند و نورافشاني مي كنند, ولي مجتهدان كه صاحب رساله اند و تقليد از آن ها روا است , باز زيادند كه مرعوف ترين آنان عبارتند از آيات عظام :فاضل لنكراني , بهجت , وحيد خراساني , سيستاني , شبيري زنجاني و حاج شيخ جواد تبريزي . فعلاً اين ها بيشتر موردتوجه مي باشند.

از حالات آيات عظام آن مقداري كه لازم است بنويسيد.

پرسش

از حالات آيات عظام آن مقداري كه لازم است بنويسيد.

پاسخ

شرح حال و كيفيت زندگاني آيات عظامي كه زنده هستند, كمتر در جايي نوشته يا گفته مي شود, مگرآن چه كه از نحوهء زندگي و سادگي و بي آلايشي و تواضع و عبادت آنان ظاهر و بارز است . جزئيات زندگاني آنان برما پوشيده است .

به طور خلاصه : مراجع تقليد عالماني هستند كه حداقل چهل سال درس و تدريس در حوزه هاي علميه داشته اندو با فقر و كمبود ساخته اند. زندگاني آنان غالباً زاهدانه است . اگر خانهء بعضي از مراجع را مشاهده كنيد, از در و ديوارآن آثار زهد و تقوا مشاهده مي شود. آنان از زرق و برق دنيا پرهيز دارند و به آن توجهي نمي كنند و حالات روحي ومعنوي خاصي دارند. عشق به پيامبر و اهل بيت : از سيما و زندگاني آن ها هويدا است . اين حقايق را انسان وقتي درك مي كند كه مدتي از نزديك با آنان باشد. بهترين نمونه اي كه شايد مردم ايران , بيشتر از صدا و سيما با زندگاني ونحوهء معاشرت ايشان آشنا هستند, حضرت امام خميني (ره ) است . مي توانيد شرح حال حضرت امام خميني (ره ) را ازكتاب سايهء آفتاب مطالعه كنيد.

رسانه هاي بيگانه دائماً و بعضي از رسانه هاي داخلي گاهي عليه آيت اللّه مصباح يزدي تبليغات مي كنند. مگر ايشان چه كردند و چه ديدگاهي دارند؟

پرسش

رسانه هاي بيگانه دائماً و بعضي از رسانه هاي داخلي گاهي عليه آيت اللّه مصباح يزدي تبليغات مي كنند. مگر ايشان چه كردند و چه ديدگاهي دارند؟

پاسخ

آيت اللّه مصباح از جمله عالمان و فرهيختگان نادري است كه از آثار علمي و قلمي فراواني برخوردارند و يكي از فلاسفهء بزرگ شرق و از مفاخر اسلام به ويژه مذهب تشيع است .

ايشان همانند ديدبان هوشيار و بيداري است كه با تمام وجود از سنگرهاي اسلام و مذهب حراست مي كنند. هروقت احساس كند كه دشمن يا دوستان جاهل رخنه به سنگر مقدس اسلام كرده و مي خواهند قوانين و ارزش هاي اسلامي را زير سؤال ببرند و به نحوي آن را ناصواب جلوه بدهند, با استدلال و تحليل عالمانه شبهات را برطرف نموده و ترفندهاي آنان را خنثي مي نمايند.

جرم ايشان همين است و گرنه نه مخالف نظام مقدس جمهوري اسلامي است , نه مخالف رهبري و نه حلالي راحرام و حرامي را حلال كرده است .

دشمنان يا دوستان نا اهل چون ديدگاه ايشان را وفق مراد خود نمي بينند, ناجوانمردانه علي او شعار مي دهند.

گفتني است : معظم له معصوم از خطا و اشتباه نيست و ممكن است گاهي اشتباه كنند و حرف هاي غير واقع بزنند وموضع گيري هاي نابجا بگيرند, لكن اين امر نبايد سبب موضعگيري خصمانه و تبليغات دروغين عليه ايشان گردد,بلكه با انتقاد صحيح و مناظره هاي علمي بايد به دنبال حقيقت رفت .

زندگي نامهء شهيد مفتح را شرح دهيد.

پرسش

زندگي نامهء شهيد مفتح را شرح دهيد.

پاسخ

از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم . اميد است در تربيت نسل آينده ساز كشور موفق و منصورباشيد.

شهيد آيت اللّه دكتر محمد مفتح در سال 1307در خانواده اي روحاني در شهر همدان به دنيا آمد. پدرش مرحوم حجت الاسلام شيخ محمود مفتح از روحانيون همدان بود. پس از گذراندن دورهء دبستان به دليل هوش و استعدادسرشاري كه داشت , براي فراگيري معارف اسلامي به مدرسهء علميهء مرحوم آخوند ملا علي همداني رهسپار و ازطلاب ممتاز آن مدرسه شد. در پانزده سالگي وارد حوزهء علميهء قم شد و علي رغم شرايط سخت زندگي , همواره به كسب علم و گذراندن مراحل تقوا و تهذيب نفس همت گماشته بود.

پس از گذراندن دروس سطح , از محضر استاداني بزرگ و نامدار همچون آيات عظام : بروجردي (ره ), محقق داماد(ره ), امام خميني (ره ), و علامه طباطبايي (ره ) بهره برد و به دليل پشتكار زياد و قدرت استدلال و استنباط به درجهء اجتهاد نايل آمد.

شهيد مفتح در كنار تحصيلات حوزوي به فراگيري علوم جديد و دانشگاهي پرداخت و موفق به اخذ مدرك دكتراي فلسفه گرديد و رسالهء دكتراي خود را با موضوع ارايه كرد. سپس به تدريس دانشجويان و طلاب اشتغال داشت تا زماني كه به شهادت رسيد.

از آن جايي كه شهيد مفتح بر اين باور بود كه براي اصلاح جامعه و اجراي احكام نوراني اسلام , راهي جز تغييرنظام و سرنگوني حكومت ستم شاهي نيست , در كنار تدريس و تحصيل علوم اسلامي به فعاليت هاي سياسي روي آورد. ايشان در سال 1340به صورت جدي وارد

مبارزهء سياسي شد و با ژرف انديشي و درايت به حمايت ازآرمان هاي حضرت امام خميني (قدس سره ) پرداخت و در شهرهاي مختلف به ايراد سخنراني هاي روشنگرانه پرداخت و پرده از ماهيت رژيم وابسته ستم شاهي برداشت . سخنراني ايشان در خوزستان چنان جوششي به وجودآورد كه رژيم شاه وي را به خوزستان ممنوع الورود كرد. شهيد مفتح بعد از گذراندن تبعيد در جنوب كشور, تهران رابراي سكونت و فعاليت هاي سياسي و فرهنگي خود انتخاب كرد. با ورود ايشان به تهران و دعوت دانشكدهء الهيات دانشگاه تهران از ايشان براي تدريس در كنار استاد شهيد مطهري (ره ), فصل جديدي از فعاليت هاي سياسي , علمي و فرهنگي شهيد مفتح آغاز شد. شهيد مفتح در سال 1352با قبول امامت مسجد جاويد, فعاليت گسترده اي را آغازكرد, به طوري كه آن مسجد در مدت كوتاهي به مركزي براي تجمع دانشجويان و آشنايي آنان با معارف غني اسلام وهسته اي براي مبارزان درآمد. مدتي بعد ساواك مسجد جاويد را به خاطر سخنراني روشنگرانه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي تعطيل نمود و آيت اللّه شهيد دكتر مفتح را به همراه مقام معظم رهبري روانهء زندان كرد.

بعد از مدتي ايشان امامت مسجدري را در كنار حسينيه ارشاد پذيرفت كه به نامگذاري شد. باگسترش قيام مردمي , شهيد مفتح اعلام كرد نماز عيد فطر را در تپه هاي قيطريه اقامه خواهد كرد. پس از برگزاري نماز عيد فطر در سال 1357و سخنراني شهيد باهنر راهپيمايي بزرگي صورت گرفت و فرداي روز راهپيمايي 17هريور 1357در تهران رخ داد كه شهداي زيادي تقديم انقلاب كرد. رژيم

شاه پس از ضرب و شتم شهيد مفتح درمنطقهء قهلك او را دستگير و زنداني كرد كه با او ج گيري نهضت اسلامي به رهبري امام خميني , از زندان رژيم شاه آزاد شد. شهيد مفتح بعد از پيروزي انقلاب , جهت دفاع از انقلاب مقدس از هيچ كوششي دريغ نكرد و در سنگر كميته ءانقلاب مسئوليت داشت . ايشان از مناديان وحدت حوزه و دانشگاه بود و در راه حفظ آرمان مقدس انقلاب اسلامي به طرزي ناجوانمردانه توسط گروهك فرقان در تاريخ 27آذر 1358به شهادت رسيد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.()

(پ_اورقي 1.به نقل از مجله معارف اسلامي , شماره 50

آثار و تاليفات شهيد مفتح :

1 روش انديشه در منطق ;

2 آيات اصول اعتقادي قرآن ;

3 مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق 7

4 ترجمه تفسير مجمع البيان ;

5 حاشيه بر منظومه حاج ملا هادي سبزواري .

آيا مقبره شيخ بهايي در حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد؟ درباره شخصيت ايشان برايم توضيح دهيد.

پرسش

آيا مقبره شيخ بهايي در حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد؟ درباره شخصيت ايشان برايم توضيح دهيد.

پاسخ

مرحوم شيخ بهاءالدين عاملي، معروف به شيخ بهايي از علماي بزرگ و نامدار شيعه، در سال 953 ه'.ق در بعلبك متولد شد و در سال 1030 يا 1031 ه'.ق در اصفهان درگذشت و جنازه آن بزرگوار از آن جا به مشهد مقدس منتقل شده و در محوطه اي ميان مسجد گوهر شاد و صحن جديد به خاك سپرده شد. ايشان در سال 966 به اتفاق پدرش عزالدين حسين به ايران هجرت نمود و به تحصيل علوم مختلف پرداخت و در اثر هوش سرشار و ذكاوت فوق العاده اي كه داشت، به مقامات عاليه نايل گشت. شيخ بهايي جامع معقول و منقول بود و شيخ الاسلام عصر خويش در دوران حاكميت صفويه بود.ايشان به دو زبان عربي و فارسي شعر مي گفت و به سير و سفر علاقه خاصي داشت و به عراق، شام، فلسطين و مصر مسافرت نمود. شيخ بهايي تفسير و علوم حديث را از پدرش و حكمت و كلام و قسمتي از علوم منقول را از ملا عبداللّه يزدي (صاحب كتاب حاشيه در منطق) فرا گرفت. ايشان آثار علمي و تأليفات ارزشمندي به جاي گذاشت كه مجموع آن ها به 88 كتاب و رساله بالغ مي شود. از آن جمله است:(1)

1- جامع عباسي، در فقه،

2- حبل المتقين، در فقه،

3- مشرق الشمسين، در فقه،

4- خلاصة الحساب، در حساب و جبر،

5- تشريح الافلاك، در هيئت،

6- كشكول،

7- زبدة الاصول، در علم اصول،

8- صمديه، در علم نحو،

9- دراية الحديث، در حداية،

10- مثنوي شير و شكر.

پاورقي1 سيد مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 3، ص

288.

نا مشخص

پرسش

نا مشخص

پاسخ

1: برادر گرامي ! كنجكاوي و حقيقت طلبي جناب عالي قابل تقدير است. اميدواريم بتوانيم برخي از اسرار را با شما در ميان بگذاريم. متأسفانه بعد از انقلاب عده اي به نام ارشاد و معلم اخلاق پيدا شده اند كه هدف آن ها رياست طلبي و كسب شهرت و موقعيت است. آقاي ابطحي پس از شكست حزب خلق مسلمان با توجه به جو موجود، پس از انزوا و احتمال دستگيري كتاب پرواز روح را نوشت و علي رغم اشتباهاتي كه داشت، كتاب رونق پيدا كرد و چندين مرتبه چاپ شد. نامبرده به اين امر اكتفا نكرده، براي كسب قداست، ادعاهايي مبني بر ملاقات امام زمان (ع) مطرح نمود تا بالاخره قرآني با جعل امضاي حضرت حجهْْ بن الحسن درست كرد و ميلياردها ريال پول كسب نمود.

دادگاه ويژة تهران او را دستگير كرد و بر اثر سر و صداي علماي مشهد تبعيد گرديد. هيچ كدام از عالمان مشهد و علماي قم وي را تأييد نمي كنند. ما از محاكمة ايشان اطلاع داريم و مقداري از اموال ايشان به دفتر تبليغات واگذار گرديد.

آقاي سيدان كه از علماي معروف مشهد مقدس است، در جريان قضاياي ايشان قرار دارد، حتي او را به مناظره كشيده است. تلفن ايشان را مي نويسيم، مي توانيد تماس بگيريد: 50444 با پيش شماره 0511

_ پرسش ها و شبهات جناب عالي را به گونة اجمال پاسخ مي دهيم:

ج 1_ كتاب هاي ايشان را قبلاً چاپ كرده اند و ممنوعيت آن احتياج به توضيحات روزنامه اي دارد و چون عدة كثيري تحت تأثير واقع شده اند، اگر اسرار بر ملا شود، بسياري از مقدسات زير

سؤال مي رود. به همين دليل دفتر مراجع تنها به اين كه مورد تأييد ما نيست، اكتفا مي كنند و هيچ گونه اختلافي بين علما در طرف و عدم مقبوليت ايشان نيست، در عين اين كه از ماجراي محاكمه دقيقاً اطلاع ندارند.

ج 2_ مراجع تقليد از جزئيات مطلع نيستند ، ولي هيچكدام وي را تأييد نمي كنند.

ج 3_ در اسلام مريد و مرادي وجود ندارد، ليكن مردم از علماي رباني استفاده كرده و مسايل اخلاقي را با ايشان در ميان مي گذارند.

ج 4_ مخالفت نكردن با ابطحي جنبة سياسي دارد ، چون اگر علت مخالفت علني گردد و حقه بازي هاي ايشان بر ملا شود، عده اي در عقيدة خود سست مي شوند.

ج 5_ افرادي كه در جلسات ابطحي شركت مي كنند، آدم هاي ساده و مؤمن هستند و اين دليل خوبيِ ابطحي نمي باشد.

ج 6_ آقاي خاتمي توجه به اين مسايل نداشته و دعوت آقاي ابطحي توسط ديگران كه همكار آقاي خاتمي هستند، انجام مي شود. از سويي ديگر عالي يا غير عالي بودن مطالب ايشان را ما تشخيص مي دهيم. در اين باره جزوه اي را مي فرستيم.

در جملاتي كه نوشته ايد، چون مأثور نيست، قابل ترجمه نمي باشد.

در مورد حضرت آيت الله العظمي بهجت مطالبي شنيدم، مي خواستم در مورد صحت آن اظهار نظر فرماييد:

اشاره

1- آيا معظلم له از شهود قلبي برخورداند؟

2- آيا ايشان مراجعان را با سيرت دروني شان مي بينند؟

3- آيا با امام زمان(ع) ارتباط دارند؟

پرسش

در مورد حضرت آيت الله العظمي بهجت مطالبي شنيدم، مي خواستم در مورد صحت آن اظهار نظر فرماييد:

1- آيا معظلم له از شهود قلبي برخورداند؟

2- آيا ايشان مراجعان را با سيرت دروني شان مي بينند؟

3- آيا با امام زمان(ع) ارتباط دارند؟

پاسخ

پرسش گري و كنجكاوري به قصد كشف حقايت جهت الهام گيري، الگو گزيني، عبرت آموزي و تبعيت و تهيه نردباني براي ارتقاي علمي و عملي و مادي و معنوي، مقتضاي فطرت و هدفت خلقت انسان است.

پرسش هاي شما نشان دهندة سير و سفرتان در راستاي فطرت و هدف آفرينش است و شايستة تقدير مي باشد.

پرسش ها بيان كنندة سطح و نوع افكار و عقايد، تعلقات و دغدغه هاي خاطر اشخاص است و پاسخ ها بايد متناسب سطح سؤالات و علم و انديشة طرّاح آن باشد. فرض ما بر اين است كه ارسال كنندة نامه، خود طرّاح سؤالات است.

جهت روشن شدن فضاي بحث و دفع برخي شبهات، ذكر چند نكته لازم است:

1- علم غيب و اسرار نهان را فقط خدا مي داند. خداوند به پيامبرش مي گويد: بگو! من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم زيرا اگر با خبر بودم براي خودم منافع زياد فراهم مي ساختم و كاري مي كردم كه هيچ گونه ضرر و زياني به من نرسد.1 يا شما مشركان نتوانيد مرا اذيت كنيد.

قرآن در حدود 25 آيه دربارة اين مسئله بحث كرده است، مانند ايات "و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الاّ هو"،2 " فقل إنّما الغيب للّه"،3 "عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً".4

2- رسولاني كه مورد رضاين خدا هستند از برخي امور غيبي با خبرند.

آياتي كه علم غيب

را مخصوص حق تعالي دانسته و از غير خدا نفي كرده، علم بالذّات و مستقل را نفي نموده است. به بيان ديگر: پيامبر از خودش چيزي نمي داند بلكه آن چه خدا از غيب و اسرار و نهان دراختيارش گذارده است مي داند، چنان كه در سورة جن مي فرمايد: "خداوند از تمام امور پنهاني آگاه است و هيچ كس را از غيب خود آگاه نمي سازد مگر رسولاني را كه مورد رضايت او هستند".5

آيات متعددي گواهي مي دهد كه خداوند چنين عملي را نه تنها در اختيار پيامبران و پيشوايان الهي قرار داده، بلكه گاهي در اختيار غير آن ها نيز قرار داده است. گاهي يك موجود زنده براي ادامه حيات خود نياز به دانستن غيب دارد كه خداوند در اختيار آن مي گذارد، مثلاً شنيده ايم كه بعضي از حشرات در تابستان پيش بيني وضع هواي زمستان را مي كنند، يعني خداوند اين علم غيبت را در اختيار آن ها مي گذارد.6

مفهوم كشف و شهود:

كشف و شهود يعني چه؟ آيامي توان از اين راه به برخي اسرار و باطن افراد و اشيا علم پيدا كرد؟ همان گونه كه بر اساس بينش توحيدي، در وراي جهان محسوس مادي، عالِمي غير مادي وجود دارد، انسان واعمالش نيز از دو جنبة مادي و معنوي برخوردار است كه براي مشاهدة آن ابزاري غير حسي و مخصوص به خود نياز دارد.

خواجه عبداله انصاري (ره) مي گويد: "مكاشفه در واقع از مقدمات مشاهده (باطن و ملكوت يا بُعد غير مادي) است،7 و حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار حجاب نبوَد".8

هنگامي كه انسان به خود فايق آيد

و از غفلت بيدار و هشيارگردد و با شناخت و معرفت نفس خويش، حجاب ها و موانع تقرّب به خدا را كنار زند و با تمسك به حقيقت "إنّي مهاجر إلي ربّي"،9 از خود به سوي مولا و ربّ مهاجرت كند، مي تواند ماوراي حجاب علم را كشف نمايد و اعيان ثابته و بُعد باطني و ملكوتي افراد و اشيا را مشاهده كند.

هر يكاز مكاشفه و مشاهده مراتب و درجاتي دارند. رتبة عالي مكاشفه آناست كه مكاشفه با چشم حقيقت بين مي تواند ماوراي علم را مشاهده كند و در درجة عالي مشاهده نيز به مقام معاينه يا حضور نايل مي گردد.

راه صعود به قلة شهود و حضور

1- تأدب به آداب الهي:

حافظ مي گويد:

حضور گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ متي ما تلق يهوي، دع الدنيا و أمهِلها

يعني اي حافظ! هنگامي كه به وصال معشوقت (خدا) رسيدي و طعم همنشيني با وي را چشيدي، تمامي دنيا و تعلقات دنيوي را رها كن و به گوشه اي بگذارد.

براي رسيدن به مقام شهود و درك حضور، راه هاي تعيين گشته و علايم و نشانه هايي دارد.

در رأس آن علايم "الادب مع الله" است؛ يعني متأدب شدن به آداب الهيه و متخلق گشتن به اخلاق و صفات حضرت حق.

وقتي انسان آيينة صفات10 حق گشت و اخلاق و صفات او را در خود متجلي و متحقق ساخت، "اسماءالله" مي شود. البته بايد توجه داشت تأدب به آداب الهي، كمالاتي است كه داراي مراتب و مدارج مي باشد. به حكم آية تطهير چهارده معصوم(ع) حد اعلاي ممكن براي موجود ممكن الوجود را دارا هستند. سِرّ كلمة حصر "إنّما"

در آيه تطهير نيز همين است. انساني كه در همه حال خود را در محضر حق مي بيند و جانب حق را رعايت مي كند و پيوسته ياد و ذكر او است، متأدب به ادب الهي است و لطف خاص ربّ شامل حال او مي گردد.

از خدا جويم توفيق ادب بي ادب محروم گشت از لطف رحمت

2- تأسي به پيامبر اسلام:

قرآن پيامبر اكرم(ص) را الگو اسوة همة كمالات دانسته است.11 پس بايد سيره و سنت پيامبر اسلام را كاوش كرد و اخلاق فردي و اجتماعي او را شناخت و از آن تأسي و تبعيت كرد تا وصول به مقام كشف و شهود و بلكه حضور ممكن گردد.

دو نمونه:

قرآن در توصيف آن حضرت مي فرمايد: "و ما ينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي". پس يكي از شرايط سير به سوي خدا و هجرت از نفسانيت خويش، اين است كه مالك زبان و گفتار گردد و آن را در مدار و محوري قرار دهد كه وحي تجويز نموده است، نه اين كه زبان رها باشد و سخن از روي هوا و هوس بگويد.

قرآن به بندگان خدا مي گويد: "او است كه شب و روز را درپي هم قرار داد براي كسي كه مي خواهد خدا را ياد كند و از نمعمت هاي او شكر گذاري نمايد"،12 ولي به حبيب خويش پيامبر اسلام(ص) مي گويد: "و من الليل فتهجد؛ اي رسول ما! پاسي از شب را به عبادت و مناجات بپرداز، زياده بر آن چه در روز عمل مي كني. باشد كه پروردگارت تو را به "مقام محمود" نايل گرداند".13

حكمت وجوع و سَهر و خلوت و

ذكر به دوام

دوش و قت سحر از غصه نجاتم دادند

نا تمامان جهان را كند اين پنج تمام

واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

پس برادر بايد جون ملائك "اولي اجنجه"14 شد و با جناح عشق از دامگاه علايق هجرت نمود تا تصوير مه رويان بستان خدا را با چشم قلب شهود نمود.

آن خيالاتي كه دام اوليا است عكس مه رويان بستان خدا است.

آن خيالاتي كه دام و پابند اوليا است و آنان را الهي كرده است، تجليات و مكاشفاتي اند كه از غيبت خزانة "كن فيكون" بر سرّ سالك شيدا افاضه مي شوند و رؤيت صور بي مادّة روحانيان و تشرف در محضر انبيا و ائمه و وسايط YؖلهيǘӘʠكه مه رويان بوستان خدايند. صُور اين مه رويان از ماوراي طبيعت كه عالم مثال و خيال است، در صفحة نوراني قلب عارف منعكس مي شوند.15

آيا آيت الله بهجت از راه شهود قلبي از سيرت و دورن اشخاص مطلع است؟

با توجه به مطالب ذكر شده اگر آيت الله العظمي بهجت(حفظه الله تعالي) صاحب مكاشفات و مشاهدات قلبي گردد و در مقام حضور به لطف خاص الهي بتواند شهود و رؤيت نمايند، عجب نيست. چه كسي سراغ دارد كه ستارة صبح آسمان طلوع كرده باشد در حالي كه اين ستاره ششب زمين، پيش تر، آسمان و اسمانيان را منوّر نساخته باشد؟ چه كسي ديده است او مكروهي را انجام داده باشد؟ البته نمي گوييم او معصوم است اما قطعاً مصداق "والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا"16 مي باشد.نكتة مهم اين جا است كه ما علم يقيني و اطلاع جزمي در اين باره نداريم. و نمي توانيم به گونة قطعي در

نفي يا اثبات مشاهدات قلبي و رؤيت امام زمان(ع) با ديدن سيرت دروني اشخاص، با چشم حقيقت بين چيزي بگوييم، زيرا:

هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند

آن بزرگوار مانند هر عارف واصل و سالك متنعّم به لطف خاط الهي، مأمور به كتمان اسرار است. يكي از اذكاري كه بسيار از آيت الله بهجت شنيده مي شود "يا ستّار" است.گويند او با اين ذكر از خداوند مي خواهد باطن افراد را به او ننماياند و از درون هيچ فردي مايل نيست آگاه گردد. به علاوه حالات كشف و شهود و حضور در عارفان امري پيوسته و مستمر نيست بلكه گاهي كه "نفحات رحماني" در قلوب شان تجلّي مي كند، چنين حالتي به آنان دست مي دهد و گاهي جلو يا پشت پاي خويش را نمي بيند. سعدي در مورد قصة حضرت يعقوب و استشمام بوي پيراهن يوسف (ع) مي گويد:

يكي گفتا به آن گمگشته فرزند

ز مصرش بوي پيراهن شنيدي

بگفتا حال ما برق جهان است

گهي بر طارم اعلي نشيند

كه اي روشن روان پير خردمند

چرا در چاه كنعانش نديدي؟!

گهي پيدا و ديگر گه نهان است

گهي در پيش پاي خود نبيند

1 اعراف (7) آيه 188.

2 انعام (6) آيه 59.

3 يونس(10) آية 20.

4 جن (72) آية 26.

5 همان.

6 تفسير نمونه، ج 5، ص 247.

7 منازل السايرين، ص 278.

8 حسن زادة آملي، تازيانة سلوك، ص 12.

9 عنكبوت (29) آية 26.

10 صفات و اخلاق الهي چيست تا آن را الگو قرار دهيم و در خود متجلي سازيم؟ قرآن منبع تجلي اسماء و و صفات الهي است. جبرئيل مجموعة آن را به صورت دعاي جوشن كبير تقديم پيامبر اكرم(ص) كرد.

11 احزاب

(33) آية 21؛ و لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه.

12 فرقان (25) آيه 64.

13 اسراء(17) آية 79.

14 فاطر (35) آية 1.

15 حسن زادة آملي، تازيانة سلوك، ص 9.

16 عنكبوت (29) آية 69.

نظر شما دربارة دكتر علي شريعتي و استفاده از آثار او چيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر علي شريعتي و استفاده از آثار او چيست؟

پاسخ

دربارة دكتر شريعتي و آثار او سه ديدگاه وجود دارد. برخي او را شخصيت علمي و مذهبي دانسته و آثار او را نيز مفيد مي دانند. از سوي ديگر مواضع و سخنان او را نيز در رشد سياسي و فرهنگي همة مردم، به ويژه دانشجويان بسيار تأثير گذار مي دانند، از اين رو باور دارند كه او نقش بنيادي در شكل گيري جنبش دانشجويي داشته و يكي از عوامل مهم سقوط رژيم شاه ايران به حساب مي آيد. اين طيف از افراد كه از طرفداران دكتر شريعتي به حساب مي آيند بارها از دكتر و آثار او دفاع نموده و مخالفان دكتر شريعتي را نكوهش مي كنند حتي مخالفان او را با عناوين تحجر گرايان متهم مي كنند. البته اكثر اين افراد را روشنفكران و دانشجويان تشكيل

مي دهند.

برخي ديگر كساني هستند كه مخالف دكتر شريعتي بوده و آثار او را مفيد

نمي دانند. اين عده عقيده دارند كه او در بيان معارف دين دچار مشكل شده و برخي از مباني او در خصوص معارف و مسايل اسلامي اشتباه است. از سوي ديگر مخالفان دكتر شريعتي باور دارند كه او با روحانيت - به عنوان فرهيختگان و نخبگان و قشر فرهنگي جامعه - مخالف بوده و حتي نسبت به قشر روحانيت اهانت نموده است. اين عده عقيده دارند كه دكتر علي شريعتي و اثار علمي او نقش چنداني در شكل گيري انقلاب اسلامي ايران نداشته و عامل مهم فرهنگسازي در جامعه نبوده است.

برخي ديگر نسبت به دكتر شريعتي و اثار او ميانه رو بوده، نه

مثل طرفداران دكتر شريعتي هستند كه تمام آثار او را مفيد دانسته و او را شخصيت مهم علمي و سياسي بدانند و نه مانند مخالفان شريعتي هستند كه با تمام كتاب هاي او مخالف بوده و شخصيت سياسي و علمي او را قبول نداشته باشند. اين عده عقيده دارند كه دكتر شريعتي برخي از امتيازات و برخي از عيب ها را دارد. آثار او نيز به يك اعتبار به دو دسته تقسيم مي شود: برخي از آثار او مفيد بوده و خواندن آن ها مشكل ندارند ولي برخي ديگر مشكل داشته و نياز به بازنگري و اصلاحات دارند. دكتر مانند ديگر افراد فرهنگي جامعه در رشد سياسي و فرهنگي مردم نقش داشته، اگر چه خود برخي از نقص ها را داشته است؛ مثلاً او در تبيين برخي از معارف اسلامي دچار مشكل و ضعف شده و حتي اشتباره كرده ولي در تبيين برخي از معارف ديگر اسلامي نقش عمده داشته است.

او با سخنراني هاي خويش در مراكز علمي و دانشگاه ها و تدوين كتاب ها به فرهنگ پروري و فرهنگ سازي پرداخته است، از سوي ديگر برخي از مواضع او نسبت به روحانيت، بر نگرش او نسبت به معارف ديني، از شخصيت علمي و سياسي او كاسته و شخصيت او را آسيب پذير نموده است.

به نظر مي رسد ديدگاه اعتدال گرايان، معقول ترين و منطقي ترين نگرش نسبت به شريعتي باشد؛ زيرا شخصيت و آثر دكتر نه بدان گونه هستند كه طرفداران او باور دارند و نسبت به دكتر مطلق گرايند و نه ديدگاه مخالفان او قابل قبول است، بلكه حق آن است كه دكتر

برخي ويژگي ها را داشته كه از آن جهت قابل تقدير بوده و برخي از آثار او مفيد است و برخي از عيب ها را نير داشته است كه برخي ابعاد شخصيت و آثار علمي او را آسيب پذير نموده است.

آيا علامه مجلسي، سيد نعمت الله جزايري، مرحوم بحراني، فيض كاشاني و امين استرآبادي جزء اخباري ها هستند، نقد گفتار اخباريون چيست؟

پرسش

آيا علامه مجلسي، سيد نعمت الله جزايري، مرحوم بحراني، فيض كاشاني و امين استرآبادي جزء اخباري ها هستند، نقد گفتار اخباريون چيست؟

پاسخ

مؤسس مكتب اخباريها و قديمي ترين شارح و مدافع عقايد ايشان و نخستين مؤلف آن طايقه "ميرزا محمد امين استرابادي" است.[1]

شيخ يوسف بحراني و سيد نعمت الله موسوي شوشتري جزايري از فقها و علماي بزرگ اخباري هستند، و ملامحسن فيض كاشاني و علامه محمد باقر مجلسي را صاحب مشرب اخباري معتدل شمرده شده اند.[2]

اخباري ها معتقدند كسي غير از حضرات معصومين(ع) حق رجوع و استفاده و استنباط از آيات قرآن را ندارد، بلكه بايد براي فهم قرآن از اخبار امامان (ع) مدد جست و به وسيلة روايات قرآن فهميده مي شود، زيرا رواياتي داريم كه تفسير به رأي را ممنوع كرده اند.

اصوليون در ردّ اين حرف مي گويند درست است كه روايات تفسير به رأي را منع كرده اند ليكن معنايي كه صريح يا ظاهر قرآن به آن دلالت كند و انسان آن را بفهمد، تفسير به رأي نيست، بلكه تفسير به رأي اين است كه قرآن را بر اساس ميل و هواي نفس و مغرضانه تفسير كني.[3]

قرآن تصريح مي كند و فرمان مي دهد كه مردم در آن تدبّر كنند و فكر خود را در معاني بلند قرآن به پرواز در آورند: "آيا آن ها در قرآن تدبر نمي كنند يا بر

دل هايشان قفل نهاده شده است".[4] "اين كتابي است كه پر بركت كه نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند".[5] "ما آن را قرآني عربي نازل كرديم، شايد شما درك كنيد و بينديشيد".[6]

علي (ع) خطاب به

مردم مي فرمايد: "هم اكنون كتاب پروردگار ميان شما است. حلال و حرامش آشكار و فريضه ها و مستحبات و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع، خاص و عام پندها و مثل ها، مطلق ها و محدودها، محكمات و متشابهاتش همه معلوم است".[7]

دلايل در گفتار اخباري ها در كتاب قوانين مرحوم ميرزاي قمي (ج 1، ص 393) و كتاب فرائد الاصول مرحوم شيخ مرتضي انصاري، ج1، ص 142 چاپ جديد آمده است. نيز مي توانيد در اين زمينه به كتاب جايگاه قرآن در استنباط احكام نوشته آقاي سيف الله صرّامي مراجعه نماييد.

[1] مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج1، ص 618 و 626، ماده: اخباريه و ج 4، ص 135، ماده: جزائري و ج 10، ص 623 ماده: يوسف بحراني.

[2] دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 7، ص 160 - 161، ماده اخباريان.

[3] مرتضي مطهري، اصول فقه - فقه، ص 35.

[4] محمد (47) آية 24.

[5] ص (38) آية 29.

[6] يوسف (12) آية 2.

[7] نهج البلاغه، خطبة 1.

اين كه گفته شده امام خميني يا مرحوم مقدس اردبيلي با امام زمان ع ارتباط داشته اند، صحت دارد؟

پرسش

اين كه گفته شده امام خميني يا مرحوم مقدس اردبيلي با امام زمان ع ارتباط داشته اند، صحت دارد؟

پاسخ

در مورد ارتباط امام خميني با امام زمان ع مطلب مستندي ذكر نشده ولي دربارة مقدس اردبيلي جريان تشرف ايشان در كتب مختف آمده گرچه صحت و سقم آن كار فني و رجالي است مشهور است كه در بعضي مسائل دشوار كه پيش مي آمد، خود را به ضريح مقدس حضرت اميرالمؤمنين ع مي رساند و امام پاسخش را مي داد. يكي از شاگردانش مي گويد: يكي از شب ها، شبحي را ديدم كه به سوي حرم حضرت روان است در حالي كه تمام درهاي حرم قفل بود. با كنجكاوي او را تعقيب كردم ديدم چون به در حرم نزديك شد، قفل ها باز و درِ حرم گشوده شد. به هر دري كه دست مي گذاشت باز مي شد، تا اين كه كنار حرم ايستاد و سلام كرد و من جواب سلام او را شنيدم سپس با صاحب صدا شروع به صحبت كرد.

هنوز از گفتگو چيزي نگذشته بود كه مرد خارج شد. من او را تعقيب كردم تا اين كه از شهر بيرون رفت و به سوي مسجد كوفه سرازير شد تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد و با كسي به گفتگو نشست سخنانش كه به اتمام رسيد، از مسجد خارج و به سوي شهر سرازير شد. نزديك دروازة نجف كه رسيد، سپيدة صبح دميده بود، ناگهان عطسه اي به من دست دارد كه مرد متوجه شد و برگشت ديدم استادم مقدس اردبيل است از او خواستم جريان را نقل

كند، ايشان از من قول گرفت اين راز را تا زماني كه ايشان در قيد حيات است فاش نكنم سپس فرمود: گاهي حل مسائل بر من دشوار مي شود. چون از حل آن عاجز مي شوم خدمت حضرت علي ع شرفياب شده و جواب را مي گيرم اما شب گذشته حضرت مرا به سوي امام زمان ع راهنمايي كرد و فرمود: فرزندم مهدي ع در مسجد كوفه است نزد او برو و مسائلات را از او فراگير. به امر حضرت داخل مسجد كوفه شدم و از حضرتش سؤال كردم [1]

اين داستان در كتاب انوار نعمانيه منتهي الامال و منتخب الاثر ذكر شده است

[1] منتخب الاثر، ص 512، منتهي الآمال ج 2، ص 470.

برادر تحقيق دربارة زندگي و شرح حال شيخ حسن علي اصفهاني؟

پرسش

برادر تحقيق دربارة زندگي و شرح حال شيخ حسن علي اصفهاني؟

پاسخ

در خصوص زندگي نامه و شرح حال عارف وارسته مرحوم شيخ حسن علي اصفهاني بهترين كتابي كه نگاشته شده است كتاب نشان از بي نشان ها است كه مكرر به چاپ رسيده و در كتاب فروشي ها موجود مي باشد. از اين مجموعه به تازه گي جلد دوم نيز منتشر شده است كه آن نيز قابل استفاده است.

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

زندگينامة آيت الله بهجت در محورهاي زير بيان مي شود:

1_ ولادت: محمد تقي بهجت فرزند محمود، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اي مذهبي و تقوا گرا، در شهر مذهبي "فومن" چشم به جهان گشود. پدر ايشان از شخصيت هاي مورد اعتماد شهر بوده و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به حل و فصل امور مردم مي پرداخت.

2_ تحصيلات:

ايشان تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانة فومن به پايان برد و سپس به تحصيل علوم ديني پرداخت. بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن، در سال 1348 ق جهت تكميل و ادامة علوم حوزوي به قم عازم شده و مدتي در اين شهر مشغول تحصيل بوده، سپس در سال 1352 ق به عراق هجرت نموده و از محضر استادان بزرگ بهره برد.

سطوح عالي را آن جا به پايان رساند. معظم له آن چنان در تحصيل علوم ديني جدّيت داشت كه گويي غير از درس اشتغال ديگري ندارد. از اين روي ايشان بارها از سوي اساتيد خويش مورد تشويق قرار گرفت. اساتيد ايشان عبارتند از:

آيت الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني؛ آيت الله ضياء الدين عراقي؛ آيت الله ميرزاي نائيني؛ آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني؛ آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي؛ آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي؛ آيت الله سيد حسين بادكوبه اي؛ آيت الله سيد محمد حجّت كوه كمرده اي؛ آيت الله حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي.

3_ تدريس و تأليفات:

حضرت آيت الله بهجت بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارد و فضلاي

گرانقدري از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ، به شمار مي آيند. معظم له تأليفات كثيري در فقه و اصول دارد كه به برخي اشاره مي شود:

الف) يك دوره اصول؛

ب) حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري(ره)؛

ج) كتاب الطهاره شرح شرايع؛

د) حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم كمپاني (كه حدود ده مجلد مي باشد)

ه_) حاشيه بر مناسك حج شيخ انصاري (ره).

4_ تزكيه و عبادت:

يكي از ويژگي هاي آيت الله بهجت خودسازي و تهذيب نفس است كه هم خود به خودسازي پرداخت و هم عالمان با تقوا را با گفتار و كردار خويش تربيت نمود. در تواضع و فروتن[ي او همين بس كه در هر مجلسي كه وارد مي شود سعي مي كند در پائين ترين مكان بنشيند حتي اگر كنار كفش داري باشد. به راستي او متواضع ترين زاهدان برجسته وعابدان وارسته زمان مي باشد كه امروزه در حوزة علميه به عنوان الگو و اسوة ت]قوا شناخته مي شود و از جاذبة معنوي خاصي برخوردار بوده و ده ها انسان، عاشق و دلباختة او هستند. ارتباط معنوي ايشان با خداوند ذكرهاي پي در پي به جا آوردن، نوافل شب و زنده داري هاي كم نظير ايشان زبانزد خاص و عام است.

گاه صداي گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه با ناله غم انگيز نماز گزاران شنيده مي شود و در نماز ايشان روح ها به پرواز مي آيد و چشم ها به اشك مي نشيند و فضاي دل ها باراني مي گردد. يكي از بزرگان دربارة او گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه عين تقوا و مجسمة تقوا است.

5_ زيارت و توسل:

كم تر كسي

را مي توان در قم پيدا كرد كه مانند آيت الله بهجت با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به حرم حضرت معصومه (س) شرفياب گردد و بر ضريح آن بانو بوسه زده، به دعا و توسل بپردازد. از سوي ديگر ايشان براي ساحت مقدس اهل بيت(ع) احترام خاص قايل بوده و بارها به آنان متوسل شد ه و دعا را نردبان رسيدن به كمال مطلق مي دانست.

6_ ارتباط با امام خميني(س) و مسئولان نظام:

بي ترديد آيت الله بهجت گوهر گرانسنگ حوزه هاي علميه بوده و در هدايت مسئولان نظام نقش اساسي داشته و دارد: از اين رو امام خميني(س) به ايشان عنايت خاصي داشت، همان گونه كه آيت الله بهجت توجه و عنايت خاصي نسبت به امام داشت. يكي از شاگردان امام در خاطره اي مي گويد: پس از آزادي امام در سال 1341 ش، تمام محله هاي قم جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. آيت الله بهجت نيز هر روز به منزل امام تشريف مي آورد. وقتي به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستند، لااقل داخل اتاق بنشيند، در جواب فرمود: بر خود واجب مي دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اين جا آمده و دقايقي بايستم و سپس بازگردم.

امروزه نيز مقام معظم رهبري و ديگر مسئولان با ايشان ارتباط دارند كه اين ارتباط حكايت از جايگاه بلند علمي و عرفاني او دارد.

اين مقدار شرح مختصري از شرح حال ايشان بود، اگر شما تا كنون كتابي در مورد شرح حال ايشان مطالعه نكرده ايد با اين واحد مكاتبه فرمائيت تا براي

شما ارسال شود.

[1] رسالة احكام بانوان مطابق با فتاواي حضرت آيت الله العظمي بهجت(دام ظله العالي) به كوشش عليرض گرم آبدشتي ص 5 _12، با تلخيص؛ برگي از دفتر آفتاب شرح حال شيخ السالكين حضرت آيت الله بهجت اثر رضا باقي زاده؛ بهجت عارفان در حديث ديگران اثر رضا باقي زادة گيلاني؛ فريادگر توحيد عارف كامل حضرت آيت الله بهجت، مؤسسة تحقيقاتي فرهنگي اهل بيت.

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

زندگينامة آيت الله بهجت در محورهاي زير بيان مي شود:

1_ ولادت: محمد تقي بهجت فرزند محمود، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اي مذهبي و تقوا گرا، در شهر مذهبي "فومن" چشم به جهان گشود. پدر ايشان از شخصيت هاي مورد اعتماد شهر بوده و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به حل و فصل امور مردم مي پرداخت.

2_ تحصيلات:

ايشان تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانة فومن به پايان برد و سپس به تحصيل علوم ديني پرداخت. بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن، در سال 1348 ق جهت تكميل و ادامة علوم حوزوي به قم عازم شده و مدتي در اين شهر مشغول تحصيل بوده، سپس در سال 1352 ق به عراق هجرت نموده و از محضر استادان بزرگ بهره برد.

سطوح عالي را آن جا به پايان رساند. معظم له آن چنان در تحصيل علوم ديني جدّيت داشت كه گويي غير از درس اشتغال ديگري ندارد. از اين روي ايشان بارها از سوي اساتيد خويش مورد تشويق قرار گرفت. اساتيد ايشان عبارتند از:

آيت الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني؛ آيت الله ضياء الدين عراقي؛ آيت الله ميرزاي نائيني؛ آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني؛ آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي؛ آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي؛ آيت الله سيد حسين بادكوبه اي؛ آيت الله سيد محمد حجّت كوه كمرده اي؛ آيت الله حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي.

3_ تدريس و تأليفات:

حضرت آيت الله بهجت بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارد و فضلاي

گرانقدري از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ، به شمار مي آيند. معظم له تأليفات كثيري در فقه و اصول دارد كه به برخي اشاره مي شود:

الف) يك دوره اصول؛

ب) حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري(ره)؛

ج) كتاب الطهاره شرح شرايع؛

د) حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم كمپاني (كه حدود ده مجلد مي باشد)

ه_) حاشيه بر م ناسك حج شيخ انصاري (ره).

4_ تذكيه و عبادت:

يكي از ويژگي هاي آيت الله بهجت خودسازي و تهذيب نفس است كه هم خود به خودسازي پرداخت و هم عالمان با تقوا را با گفتار و كردار خويش تربيت نمود. در تواضع و فروتني او همين بس كه در هر مجلسي كه وارد مي شود سعي مي كند در پائين ترين مكان بنشيند حتي اگر كنار كفش داري باشد. به راستي او متواضع ترين زاهدان برجسته وعابدان وارسته زمان مي باشد كه امروزه در حوزة علميه به عنوان الگو و اسوة تقوا شناخته مي شود و از جاذبة معنوي خاصي برخوردار بوده و ده ها انسان، عاشق و دلباختة او هستند. ارتباط معنيو ايشان با خداوند ذكرهاي پي در پي به جا آوردن، نوافل شب و زنده داري هاي كم نظير ايشان زبانزد خاص و عام است.

گاه صداي گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه با ناله غم انگيز نماز گزاران شنيده مي شود و در نماز ايشان روح ها به پرواز مي آيد و چشم ها به اشك مي نشيند و فضاي دل ها باراني مي گردد. يكي از بزرگان دربارة او گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه عين تقوا و مجسمة تقوا است.

5_ زيارت و توسل:

كم تر

كسي را مي توان در قم پيدا كرد كه مانند آيت الله بهجت با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به حرم حضرت معصومه (س) شرفياب گردد و بر ضريح آن بانو بوسه زده، به دعا و توسل بپردازد. از سوي ديگر ايشان براي ساحت مقدس اهل بيت(ع) احترام خاص قايل بوده و بارها به آنان متوسل شد ه و دعا را نردبان رسيدن به كمال مطلق مي دانست.

6_ ارتباط با امام خميني(س) و مسئولان نظام:

بي ترديد آيت الله بهجت گوهر گرانسنگ حوزه هاي علميه بوده و در هدايت مسئولان نظام نقش اساسي داشته و دارد: از اين رو امام خميني(س) به ايشان عنايت خاصي داشت، همان گونه كه آيت الله بهجت توجه و عنايت خاصي نسبت به امام داشت. يكي از شاگردان امام در خاطره اي مي گويد: پس از آزادي امام در سال 1341 ش، تمام محله هاي قم جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. آيت الله بهجت نيز هر روز به منزل امام تشريف مي آورد. وقتي به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستند، لااقل داخل اتاق بنشيند، در جواب فرمود: بر خود واجب مي دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اين جا آمده و دقايقي بايستم و سپس بازگردم.

امروزه نيز مقام معظم رهبري و ديگر مسئولان با ايشان ارتباط دارند كه اين ارتباط حكايت از جايگاه بلند علمي و عرفاني او دارد.1[1]

اين مقدار شرح مختصري از شرح حال ايشان بود، اگر شما تا كنون كتابي در مورد شرح حال ايشان مطالعه نكرده ايد با اين واحد مكاتبه فرمائيت تا

براي شما ارسال شود. [1]رسالة احكام بانوان مطابق با فتاواي حضرت آيت الله العظمي بهجت(دامظله العالي) به كوشش عليرض گرم آبدشتي ص 5 _12، با تلخيص؛ برگي از دفتر آفتابشرح حال شيخ السالكين حضرت آيت الله بهجت اثر رضا باقي زاده؛ بهجت عارفان در حديثديگران اثر رضا باقي زادة گيلاني؛ فريادگر توحيد عارف كامل حضرت آيت الله بهجت،مؤسسة تحقيقاتي فرهنگي اهل بيت.

زندگي علامة طباطبايي را به صورت خلاصه بيان كنيد.

پرسش

زندگي علامة طباطبايي را به صورت خلاصه بيان كنيد.

پاسخ

سيد محمد حسين طباطبايي در زندگي نامة خود نگاشته اش بيان داشته است:

"در سال 1281 شمسي در تبريز در ميان يك خانوادة عالِم متولد شده ام. در سن پنج سالگي مادر و در سن نُه سالگي پدر را از دست دادم. كسي پس از درگذشت پدر به مكتب و پس از چندي به مدرسه فرستاده شدم و تقريباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسي و تعليمات ابتدايي بودم. سال 1297 وارد رشته هاي علوم ديني و عربي شدم و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بودم. در ظرف همين هفت سال در علم صرف كتاب امثله و صرف مير و تعريف و در نحوكتاب عوامل و انموذج و صمديه و سيوطي و جامي و مغني و در بيان كتاب مطول و در فقه كتاب شرح لمعه و مكاسب، در اصول كتاب معالم و قوانين و رسائل و كفايه و در منطق، منطق كبري و حاشية ملا عبدالله و شرح شمسيه و در فلسفه كتاب شرح اشارات و در كلام كتاب كشف المراد را خواندم و به همين ترتيب دروس متن (در غير فلسفه و عرفان) خاتمه يافت.

سال 1304 براي تكميل تحصيلات خود عازم حوزة علمي نجف گرديدم و به مجلس درس مرحوم ايت اللا آقاي شيخ محمد حسين اصفهاني حاضر شده، يك دوره درس خارج اصول كه تقريباً شش سال طول كشيد و چهار سال نيز خارج فقه معظم له را درك نمودم و هم چنين هشت سال در درس خارج فقه مرحوم آيت الله ناييني و يك دوره درس خارج اصول معظم له حضور

يافتم و كمي نيز به درس خارج فقه مرحوم ايت الله آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني رفتم.

كلّيات علم رجال را نيز پيش مرحوم آيت الله حجّت كوه كمري رفتم. در فلسفه نيز به درس حكيم و فيلسوف معروف وقت مرحوم آقا سيد حسين بادكوبي موفق شدم. در ظرف شش سال كه پيش معظم له تلمّذ مي كردم، منظومة سبزواري و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دورة شفاي بوعلي و كتاب اثولوجيا و تمهيد ابن تُركه و اخلاق ابن مسكويه را خوانده ام. مرحوم بادكوبي از فرط عنايتي كه به تعليم و تربيت نويسنده داشت، براي اين كه مرا به طرز تفكّر برهاني آشنا ساخته، و به ذوق فلسفي تقويت بخشد، امر فرمود كه به تعليم رياضيات پردازم. در امتثال امر معظلم له به درس مرحوم آقا سيد ابوالقاسم خوانساري كه رياضي دان زبردستي بود، حاضر شدم و يك دوره حساب استدلالي و يك دوره هندسة مسطّحه و فضايي و جبر استدلالي از معظم له فرا گرفتم.

سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزير به مراجعت شده، به زادگاه اصلي خويش(تبريز) برگشتم و ده سال و خُرده اي در آن سامان به سر بردم كه حقّاً بايد اين دوره را در زندگي خود دورة خسارت روحي بشمارم، زيرا بر اثر گرفتاري ضروري به معاشرت عمومي وسيلة تأمين معاش (كه از مجراي فلاحت بود) از تدريس و تفكّر علمي (جز مقداري بسيار ناچيز) بازمانده بودم و پيوسته با يك شكنجة دروني به سر بردم. در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشيده، زادگاه اصلي را ترك گفتم و متوجّه حوزة قم گرديده، بساط زندگي را در

اين شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمي را از سر گرفتم و تا كنون كه اوايل 1341 مي باشد، روزگار خود را در اين سامان مي گذرانم. در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقة زيادي به ادامة تحصيل نداشتم و از اين روي هر چه مي خواندم، نمي فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يك باره عنايت خدايي دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل كمال حسن نمودم".[1]

علامة طباطبايي اين زندگي نامه را در سال 1341 نوشت و حدود بيست سال بعد، در قيد حيات بود. در آبان 1360 برابر با هيجدهم محرم الحرام 1402 به لقاءالله پيوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

اينك گوشه اي از زندگي علمي، عملي و اخلاقي آن مرد الهي از زبان يكي از شاگردانش:

_ مرحوم علاّمة طباطبايي در تفسير قرآن سبك خاصي داشت و آن تفسير قرآن به قرآن بود. علامه مي گويد: سبك تفسير آيه به ايه را از مرحوم قاضي ياد گرفته ام. نيز از آن مرد بزرگ فقه الحديث را فرا گرفته ام.

استاد علامه پس از يك دوره فلسفة ملاصدرا (اسفار اربعه) در قم، در صدد بر آمد تا بين فلسفة شرق و فلسفة غرب نوعي هماهنگي ايجاد كند، چرا كه معتقد بود در مباحث استدلالي و اموري كه بر پاية برهان باشد، محال است دو نتيجة مختلف و متضاد عايد گردد. به همين جهت به دنبال سِرّ اختلاف فلسفة شرق و غرب رفت و براي اين منظور در شب هاي پنچشنبه و جمعه

جلسة درس داير نمود و عده اي از جمله مرحوم مرتضي مطهري شركت مي كردند. حاصل اين درس ها در مجموعه اي به نام اصول فلسفه يا روش رئاليسم مدرن شد.

ديگر مؤلفات علامه كتاب توحيد كه شامل سه رساله است، به نام هاي : رساله در توحيد، رساله در اسماء الله سبحانه و رساله در افعال الله سبحانه.

اين كتاب به علاوة كتاب انسان كه اين هم سه رساله به نام هاي: الانسان قبل الدنيا، الانسان في الدنيا و الانسان بعد الدنيا است، به علاوه رسالة وسائط كه در مجوع هفت رساله است، به نام "هفت رساله" از معظم له به يادگار مانده است. رسالة ديگر هم از مرحوم علامه به يادگار مانده به نام: رساله الولايه، رساله النبوه والامامه. اين نه رساله به زبان عربي و خطي است و تا كنون چاپ نشده است.

كتاب هاي ديگر به نام هاي: نهايه الحكمه، بدايه الحكمه، تفسير الميزان، شيعه در اسلام، قرآن در اسلام، وحي يا شعور مرموز، حكومت در اسلام، اعجاز، علي والفلسفه الالهيه، حواشي بر كتاب كفايه الاصول، حواشي بر كتاب الانصار الاربعة ملاصدرا، تعليقاتي بر شش جلد اوّل تا ششم بحارالانوار مجلسي و ...[2] از آن استاد منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است.

2_ دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، بهاء الدين خرمشاهي، ج 2، ص 1401؛

3_ مرزبان وحي و خرد (يادنامة علامة طباطبايي)، نشر بوستان كتاب؛

4_ نخستين يادنامة علامة طباطبايي، مؤسسة مطالعات و تحقيقات؛

5_ دومين يادنامة علامة طباطبايي، مؤسسة مطالعات و تحقيقات؛

6_ يادبود يادوارة علامة طباطبايي در كازرون، مجموعة سخنراني ها، به كوشش منوچهر مظفريان.

[1]اقتباس از دانشنامة قرآن، بهاءالدين خرمشاهي، ج 2، ص 1401.

[2]ر.ك:

مهر تابان، اثر علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، قسمت يادنامةعلامة طباطبايي؛

شيخ مفيد چه كسي بود و چه آثار و خدماتي به اسلام داشت؟

پرسش

شيخ مفيد چه كسي بود و چه آثار و خدماتي به اسلام داشت؟

پاسخ

ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالله عكبري بغدادي در ذيقعدة سال 336 (ه_ .ق) در محلة عكبري در ده فرسنگي بغداد چشم به جهان گشود و در شب جمعه سوم رمضان سال 413 (ه_ .ق) در سن هفتاد و هفت سالگي در بغداد چشم از جهان فرو بست.

او فقيهي پژوهشگر و متكلّمي زبردست و از شيعيان امامية اثنا عشري بود. در عصر اين عالِم نامدار شيعي، با مجاهدت هاي علمي وي، مكتب كلامي شيعه به اوج كمال خود رسيد. كرسي علم كلام كه در آن زمان يكي از بزرگ ترين مناسب علمي به شمار مي آمد، به وي تعلق داشت.

شيخ مفيد در مناظره و حاضر جوابي مهارت خاصي داشت. او با قاضي عبدالجبار و قاضي ابوبكر با قلاني مناظرات بسياري داشت و همين مناظره ها و مباحثه ها باعث شهرت و تقرّب او نزد عضدالدوله ديلمي گرديد. گويند: لقب مفيد را علي بن عيسي رماني معتزلي، يكي از متكلمان بنام آن زمان، در دورة جواني شيخ مفيد به وي داد.

شيخ مفيد در علم كلام و فقه با هر مسلكي در دولت آل بويه مناظره مي كرد، پيروز مي شد. عالمان معاصر او به خاطر حاضر جوابي و قدرت استدلال و توانايي هاي او در نقض استدلال ها و دلايل طرف، از مناظره با او بيم داشتند، به طوري كه خطيب بغدادي كه از بزرگان علماي اهل سنت است، پس از ذكر وفات او مي گويد: خداوند مردم را از دست او راحت و آسوده كرد.

يكي از علماي اهل سنت در بغداد

به نام ابوالقاسم خفّاف، معروف به ابن النقيب پس از شنيدن خبر مرگ او خانة خود را زينت كرد و براي تهنيت و اظهار شادماني در خانة خود نشست و از مردم پذيرايي كرد.

شيخ مفيد زعامت شيعه را در قرن چهارم تا اوايل قرن پنجم بر عهده داشت. او بالغ بر 200 كتاب نوشت. شاگرد او "نجاشي" قريب به صد و هشتاد رساله و كتاب او را در رجالش بر شمرده است. بيشتر اين تأليفات در رد علماي مذاهب ديگر از قبيل جاحظ، ابن عباد، علي بن عيساي رماني، ابي عبدالله بصري، ابن نباته، جبايي، ابن كلاب، خالدي، نسفي، كرابيسي، عتبي و حلاج و ... است و بعضي نيز پاسخ به سؤالاتي است كه از بلاد دور و نزديك در مسائل اسلامي از او شده است. يك سري از كتاب هاي او در خصوص عقايد شيعه و احكام فقهي خاص اين مذهب نگارش شده است. برخي هم در ردّ و ابطال آراي برخي از مشايخ همانند شيخ صدوق و ابن جنيد به رشتة تحرير در آمده است.

بنا به نوشتة "ورام" در "مجموعه" و "ابن ادريس" در "سرائر" هنگامي كه شيخ مفيد در دوران كودكي به اتفاق پدر از عكبري به بغداد آمد و به تحصيل علم پرداخت، نزد شيخ ابوعبدالله معروف به "جعل" و سپس نزد ابوياسر شاگردي كرد و چون ابوياسر از عهدة پاسخ به سؤالات او بر نمي آمد، وي را به علي بن عيساي رماني كه از بزرگان علماي اهل سنت و جماعت بود، هدايت كرد. شيخ مفيد به خانة او رفت و در مجلس درسش حضور يافت. مجلس پر از جمعيت

بود. شيخ مفيد جايي براي نشستن پيدا نكرد، به ناچار در جلو در و در كفش كن قرار گرفت و كم كم به واسطة فضل و دانش، خود را به استاد نزديك كرد. در اين هنگام يكي از شاگردان كه از اهالي بصره بود، از استاد پرسيد: نظر شما دربارة حديث غدير و داستان غار و همراهي ابوبكر با پيامبر(ص) در واقعة هجرت چيست؟

رماني در پاسخ گفت: حديث غدير، روايت [و مشكوك] است، ولي خبر غار، درايت [و معلوم]. روايت نمي تواند با درايت معارضه كند. مرد بصري ساكت ماند و از مجلس بيرون رفت.

شيخ مفيد مي گويد: مرا صبر بر سكوت به سر آمد و گفتم: اي شيخ، چه مي فرماييد. دربارة كسي كه بر امام عادل خروج كند و با او بجنگد؟

استاد گفت: او كافر است. سپس سخن خويش را اصلاح كرد و گفت: او فاسق است.

گفتم: نظر شما دربارة علي بن ابي طالب چيست؟

گفت: او امام است.

گفتم: دربارة طلحه، زبير و عايشه و جنگ جمل چه مي گويي؟

گفت: آنان توبه كردند.

گفتم: تو خود مي داني كه جنگ، درايت است، ولي توبة آنان روايت، و روايت نمي تواند با درايت معارضه كند.

استاد گفت: مگر در آن هنگامي كه آن مرد بصري سؤال خود را مطرح كرده بود، تو حاضر بودي؟

گفتم: آري.

گفت: سؤالت به جا و اشكالت به حق است. سپس پرسيد: نزد كدام يك از استادان درس مي خواني؟ من ابوعلي "جعل" را نام بردم.

گفت: همين جا بمان تا من بيايم، و به اندرون خانه رفت، چون بيامد، نامة سر به مُهري به من داد و گفت: اين را به استاد بده. من نامه را

به استاد دادم. چون نامه را بگشود و خواند، خنديد و گفت: رماني همه آن ماجرا را كه ميان تو و او رخ داد، در اين نامه نوشته است و مرا دربارة تو سفارش كرده و تو را "مفيد" لقب داده است.

مورخان از طرف امام زمان(عج) سه نامه به شيخ مفيد نقل كرده اند كه در آن نامة، حضرت مهدي(عج) او را ستوده و از زحمات و فداكاري هاي او در راه دين تقدير كرده است. حتي مرثيه اي از امام زمان(عج) دربارة شيخ مفيد نقل كرده اند.

شيخ مفيد نزد مردم بغداد با عظمت زيست و با عظمت مرد و چون درگذشت، در بغداد هشتاد هزار نفر در تشييع جنازه اش شركت كردند و پيكرش را در حرم كاظمين(ع) به خاك سپردند.[8]

دو تن از شاگردان برجستة او "سيد رضي و سيد مرتضي" هستند. سيد رضي جمع آوري كننده خطبه هاي نهج البلاغه است و معرفي اين اثر ارزشمند به جهان اسلام و نام گذاري آن به نهج البلاغه توسط وي انجام شده است.

سيد مرتضي از عالِمان بزرگ شيعي است. اين دو برادر بودند و شبي شيخ مفيد حضرت فاطمه را در خواب ديد كه دو فرزندش امام حسن و امام حسين را براي تعليم نزد او آورده است؛ فردا اين دو سيد به همراه مادرشان به منزل شيخ براي يادگيري دانش آمدند (بنابر آنچه نقل شده است).

يكي از آثار ارزشمند شيخ مفيد كتاب بسيار مختصر، اما بسيار ارزشمند و جامع به نام اوائل المقالات است كه در آن عقايد شيعه را نوشته و جمع كرده است.

[8]غلامحسين مصاحب، دايره المعارف فارسي، ج 3، ص 2820 و 2821

و حسينيدشتي، معارف و معاريف ج 9، ص 535 تا 537 (با اندكي تغيير).

شيخ مرتضي انصاري چه شخصيتي بود و چه آثار و خدماتي داشت؟

پرسش

شيخ مرتضي انصاري چه شخصيتي بود و چه آثار و خدماتي داشت؟

پاسخ

شيخ انصاري از فقها و مراجع بزرگ شيعه، در سال 1214 هجري قمري در دزفول متولد شد. پدرش محمد امين انصاري نام داشت كه نسبتش به جابر بن عبدالله انصاري، صحابي عالي مقام پيامبر اسلام(ص) مي رسد.[9]

وي در بيست سالگي به عراق عزيمت كرد و در كربلا نزد سيد مجاهد و ديگران به تحصيل علوم ديني پرداخت و هنگام محاصرة كربلا توسط دولت عثماني به كاظمين و سپس به شوشتر رفت و پس از دو سال مجدداً به عراق سفر كرد و در كربلا ساكن شد و در حوزة درس شيخ موسي بن جعفر كاشف الغطاء شركت كرد و پس از دو سال به ايران مراجعت نمود و در كاشان نزد ملا احمد نراقي تلمذ نمود. آن گاه به خراسان شتافت و از آنجا به شوشتر بازگشت و پس از پنج سال مجدداً به نجف اشرف مشرّف شد و از سال 1249 به تدريس دروس عالي حوزه پرداخت و بعد از درگذشت محمد حسن نجفي معروف به "صاحب جواهر" از سال 1266 تا 1281 زعامت حوزة نجف و مرجعيت شيعه را بر عهده داشت. وي در 67 سالگي و در سال 1281 در نجف درگذشت و در جوار مرقد اميرمؤمنان علي(ع) به خاك سپرده شد.

از شيخ انصاري چند اثر به يادگار مانده است كه از همه مهم تر دو كتاب گرانسنگ فرائد الاصول و مكاسب است كه از جملة كتاب هاي اصلي و مهم در دروس حوزوي به شمار مي آيد.4[10]

شيخ اعظم مرتضي انصاري خدمات شاياني به جهان اسلام به ويژه تشيع نمود و

حدود دو دهه سنگر مرجعيت شيعه را به خوبي پاسداري كرد و در پي تعليم و تربيت و تزكية طلاب و مروّجان ديني بر آمد و ضمن تبيين و ترويج اسلام ناب محمدي، با كج انديشان ديني همانند اخباريون مبارزه نمود و در روش فقهي واجتهادي پس از خود تا زمان حاضر تأثير عميق و كاملي داشت، به گونه اي كه همه مجتهدان و فقيهان پس از او متأثر از روش فقهي او هستند و از همان روشي كه او بنيان نهاد، پيروي مي كنند و كسي تا كنون به پاية او نرسيده است.

[9]غلام حسين، مصاحب، دايره المعارف فارسي، ج 1، ص 273.

[10]فرهنگ معين، اعلام، ج 5، ص 186.

اولين شهيدي كه از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي به شهادت رسيد كه بود؟

پرسش

اولين شهيدي كه از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي به شهادت رسيد كه بود؟

پاسخ

اولين شهيد از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي، شهيد "ولي الله سليماني" در تاريخ 22/7/59 در منطقة سر پل ذهاب بود.[1]

1 - اداره كل بنياد شهيد استان قم.

اولين روحاني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط منافقين به شهادت رسيد كه بود؟

پرسش

اولين روحاني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط منافقين به شهادت رسيد كه بود؟

پاسخ

شهيد مرتضي مطهري اولين روحاني شهيد پس از پيروزي انقلاب بود كه به دست گروه منحرف فرقان به شهادت رسيد. البته اگر مراد از منافقين، گروهك مجاهدين خلق باشد، از اولين روحاني كه به دست آنان به شهادت رسيد، دقيقاً خبر نداريم، ولي اولين روحاني كه توسط منافقين در 6/4/60 ترور شد، رهبر معظم انقلاب بود كه خوشبختانه به شهادت نرسيد. بعد از ايشان واقعة هفت تير بود كه به دست منافقين تعداد 72 نفر به شهادت رسيدند كه تعدادي از آنان روحاني بودند، شهيد بهشتي يكي از آنان بود.

دكتر باهنر قبل از نخست وزيري چه سمتي داشته اند؟

پرسش

دكتر باهنر قبل از نخست وزيري چه سمتي داشته اند؟

پاسخ

مرحوم شهيد عالي مقام حجت الاسلام والمسلمين دكتر باهنر قبل از نخست وزيري، وزير آموزش و پرورش كابينة شهيد رجايي بود. قبل از آن عضو شوراي انقلاب اسلامي بود.[1]

پاورقي:

1 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 60.

آيا آيت الله خامنه اي دورة دروس حوزوي را كه براي مرجعيت لازم است گذرانيده اند؟

پرسش

آيا آيت الله خامنه اي دورة دروس حوزوي را كه براي مرجعيت لازم است گذرانيده اند؟

پاسخ

حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب درسال 1318 در مشهد مقدس در خانوادة روحاني و مجتهد متولد شدند. پدر ايشان آيت الله سيد جواد از علماي مشهد و از مدرّسان علوم اسلامي در آن شهر بود و شاگردان فراواني را تربيت كرد. ايشان در سن 4 - 5 سالگي به همراه برادر بزرگتر خود آقا سيد محمد به مكتب خانه رفتند تا قرآن بيآموزند.

پس از مدتي هر دو به مدرسة ابتدايي به نام "دارالتعليم" رفتند. در اين مدرسه علاوه بر دروس معمولي دبستان ها، قرائت قرآن و نصاب الصبيان آموزش داده مي شد. ايشان پس از پايان كلاس ششم با رفتن به كلاس هاي شبانه، دورة دبيرستان را در دو سال به صورت جهشي تمام كردند و ديپلم گرفتند. در سنّ چهارده سالگي كتاب هاي صمديه وسيوطي و مقداري از مغني را خواندند و كتاب شرايع را در درس پدر شركت كردند و در مدرسة دينية نواب در 16 سالگي كلية دروس سطح را به پايان رساندند. پس از آن در درس خارج مرحوم آيت الله العظمي ميلاني شركت مي نمايند و اين كم نظير بود كه جواني در 16 سالگي بتواند در درس خارج شركت كند. آيت الله خامنه اي اين موفقيت را در ساية توجه و زحمات پدرشان مي دانند و مي گويند: "عامل و موجب اصلي در انتخاب اين راه نوراني روحانيت، پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوق بودند... وقتي كه به دروس طلبگي روي آوردم، اختلاف سنّي من و پدرم خيلي

زياد بود (درست چهل و پنج سال) علاوه بر آن پدرم مقام علمي بالايي داشت و مجتهدي با اجازه و شاگرداني در سطوح عالي تربيت كرده بود. بنابراين سزاوار نبود كه او با آن مقام علمي به من كه دورة دروس ابتدايي حوزوي را مي گذراندم، درس بدهد... اگر ايشان نمي بودند، من به موفقيت هاي فراوانم در تحصيلات فقه و اصول نائل نمي شدم".

ايشان مي فرمايند: تدريس را از اولين روزهاي طلبگي يعني بلافاصله بعد از تمام شدن دورة دبستان شروع كردم. كتاب هاي صرف و نحو و معاني و بيان، اصول و فقه تدريس مي كردم. تا سال 1337 در مشهد بودم، سپس به قم براي ادامة تحصيل رفتم. در قم هم به تدريس مشغول بودم. در سال 1343 به دنبال عارضة چشمي پدرم دوباره به مشهد عزيمت كردم و تا سال 1356 سطوح عالية مكاسب و كفايه و تفسير و عقايد تدريس مي كردم".

اساتيد درس خارج ايشان در مشهد مرحوم آيتالله العظمي ميلاني و آيت الله حاج شيخ هاشم قزويني و در قم حضرت امام(ره) و آيت الله العظمي بروجردي و شيخ مرتضي حائري، فرزند حاج شيخ عبدالكريم حائري بودند و در درس تفسير علامة طباطبايي شركت مي كردند و يك سال و اندي نيز در نجف اشرف در درس هاي آيت الله حكيم و آيات ديگر شركت كردند.[18]

بنابراين ايشان حدود 20 سال در درس خارج شركت كرده اند و تا سال 1356 به تدريس علوم حوزوي مشغول بوده اند و فعلاً در تهران به تدريس خارج مشغول هستند. شخصيتي كه از هوش و ذكاوت و درايت بالايي برخورداند كه در 16

سالگي دروس سطح حوزه را به پايان مي رسانند و مدتي طولاني در دروس خارج و همراه با آن به تدريس مشغول مي باشند، نمي توان در اجتهاد و حتي در صلاحيّت مرجعيت او شك كرد.

مضافاً به اين كه در مرجعيت جهات ديگري نيز لازم و ضروري است، زيرا با گذشت زمان هر اندازه كه فاصلة زماني از آغاز غيبت بيشتر مي شود، توجه به عناصر ديگري در كار استنباط ضروري تر به نظر مي رسد. حضرت امام(ره) با تأكيد بر اين كه اصل اجتهاد به بهترين وجه در حوزه ها توسط فقيهان ودانشمندان ديني پي گرفته شود، اين نكته را متذكر شده اند كه: اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نبوده و در اين زمان يا زمان هاي ديگر نمي توان جوابگوي نيازهاي متنوع و پيچيدة جوامع بشري باشد. ايشان فرموده است:

"مهمّ شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن، نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويّه و عمل ضروري است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد".

دستمايه هاي علمي عبارتند از: آشنايي با علوم عربي به ميزاني كه بتوان براي اجتهاد از آن بهره گرفت؛ آشنايي با تفسير قرآن، آشنايي و تسلّط بر علم اصول و قواعد استنباط حكم؛ شناخت منطق و قواعد استدلال؛ اشنايي با علم رجال و درايه و بهرة كافي از شناخت حديث و كلمات معصومان(ع).

از سوي ديگر در زمينة شرايط فردي مجتهد اموري را متذكر مي شوند كه عبارتند از: عدالت، زهد، تقوا، ورع، و بي اعتنايي به دنيا.

حضرت امام فقه را جوابگوي تمامي شئون فردي و اجتماعي جوامع

بشري مي داند و براي حلّ معضلات انسان ها كارساز مي داند. ايشان مي فرمايد:

حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفة عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهندة جنبة عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل ادارة انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همة ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبة عيني و عملي پيدا كند. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتّي عوام قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد: من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم. آشنايي با روش برخورد با حيله ها و تزوير هاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي و اطلاع از كيفيت برخورد حاكم بر جهان، شناخت سياست ها و حتّي سياسيون از ويژگي هاي يك مجتهد جامع است.[19]

بنابراين حضرت آيت الله خامنه اي با آن سابقة ممتدّ حوزوي به اضافه سابقة ممتدّ مديريتي با ديد وسيع سياسي مي توان گفت: شخصيت منحصر به فردي است كه براي ادارة امور مسلمانان و مرجعيت صلاحيت دارند. خداوند ايشان و تمامي مراجع عظام را در پناه حضرت وليّ عصر (ارواحنا فدا) مؤيّد و موفق بدارد.

1 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 36 به بعد، با تلخيص.

2 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 18 و 19 ،

با تلخيص.

دربارة زندگي نامه آيت الله سيبويه مختصراً توضيح دهيد.

پرسش

دربارة زندگي نامه آيت الله سيبويه مختصراً توضيح دهيد.

پاسخ

آيت الله سيبويه يكي از علما و دانشمندان عصر حاضر است. فعلاً ايشان در مشهد مقدس حضور دارند. قبلاً در نجف اشرف تحصيل و تدريس داشته اند. براي اطلاع بيشتر با شماره تلفن 2925263 قم تماس بگيريد.

آثار و تأليفات آيت الله العظمي خامنه اي را با موضوعات كلي آن ها معرفي نماييد.

پرسش

آثار و تأليفات آيت الله العظمي خامنه اي را با موضوعات كلي آن ها معرفي نماييد.

پاسخ

اوّلاً ممكن است آقاي بهلول يقين كرده باشند شخصي را كه ديده اند، همان سفياني مورد نظر روايات باشد؛ ولي اين مطلب نظر شخصي ايشان است و نظر شخصي يك فرد را نمي توان ملاك قرار داد و گفت: سفياني به دنيا آمده و خروج خواهد كرد، پس ظهور حضرت مهدي(ع) خيلي نزديك است.

ثانياً: توضيح داده شد كه ممكن است سفياني شخص نباشد.

ثالثاً: بر فرض پذيرش به دنيا آمدن سفياني، خروج وي تنها يكي از علائم حتمي ظهور است. زمان ظهور حضرت مهدي(عج) نشانه هاي حتمي ديگري نيز دارد كه همة آن ها بايد محقق شود.

نتيجه: 1_ به دلايلي وقت ظهور حضرت مهدي(عج) مشخص نشده و علم آن مخصوص به خداوند است و كساني كه براي ظهور وقتي را معيّن كنند، مورد تكذيب امامان(ع) قرار گرفته اند.

2_ نشانه هاي ظهور متعدّد است و خروج سفياني يكي از آن ها است.

بنابراين نمي توان ادّعا كرد كه ايام ظهور حضرت خيلي نزديك است.

يكي از وظايف شيعيان در دوران غيبت، انتظار فرج و دعا براي ظهور حضرت است.

در مورد شرح حال مؤلف كتاب لقاءالله، ملكي تبريزي توضيحي بفرماييد.

پرسش

در مورد شرح حال مؤلف كتاب لقاءالله، ملكي تبريزي توضيحي بفرماييد.

پاسخ

مرحوم ميرزا جواد آقاملكي تبريزي، فرزند حاج ميرزا شفيع، استاد اخلاق امام خميني، فقيهي گران سنگ و عالمي مهذّب بود. ايشان در دورة جواني در نجف اشرف در درس فقه حاج آقا رضا همداني، در اصول فقه در درس ملا محمد كاظم، معروف به آخوند خراساني و در علم درايه و حديث در درس محدث نوري شركت مي نمود و از آنان نور معرفت كسب مي نمود، نيز به مدت چهارده سال از مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني در عرفان نظري و عملي كسب فيض نمود.

ميرزا جواد آقا در سال 1320 ه . ق. از نجف اشرف به ا يران مراجعت نمود و چند سالي در تبريز زندگي كرد. در جريان مشروطيت به علت نامساعد بودن اوضاع تبريز و در سال 1329 ه . ق به قم مهاجرت كرد و به تدريس فقه و اخلاق و تربيت دانش پژوهان علوم ديني پرداخت.[1]

او در قم دو درس اخلاق داشت: يكي درس اخلاق براي عموم مردم كه در مدرسة فيضيه تدريس مي كرد و جمع كثيري از جمله بازاريان قم نيز از آن بهره مي گرفتند. درس ديگرش براي خواص بود و در منزل براي برخي از طلاب فاضل و مستعد تدريس خصوصي مي كرد. امام خميني در درس خصوصي وي شركت مي كرد و از آن بهره مند مي شد.

ايشان در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه(س) نماز جماعت اقامه مي كرد.

مرحوم ملكي تبريزي در تهذيب نفس زبانزد همگان بود. يكي ازدوستان و نزديكان ايشان مي گفت: مرحوم ملكي تبريزي شب ها كه براي تهجّد

و نماز شب به پا مي خاست، ابتدا در بسترش مدتي از خوف خدا با صداي بلند مي گريست، سپس بيرون مي آمد و به آسمان نگاه مي كرد و آيات اولوالالباب (إنّ في خلق السماوات والارض و اختلاف الليل والنهار لايات لاولي الالباب..."[2] را تلاوت مي كرد، سپس سر به ديوار مي گذاشت و زار زار مي گريست.[3]

اين فرد مهذب و مرد علم و تقوا تأثير بسياري در حوزة علميه قم گذاشت و شاگردان خوبي به جامعة بشري تحويل داد. كه يكي از آن ها حضرت امام خميني (ره) است. از او كتاب هايي از جمله اسرار الصلاه و لقاءالله به يادگار مانده است.

اين مرد الهي در سال 1344 ه .ق در قم درگذشت و آرامگاهش در قبرستان شيخان است.[4]

شهيد مطهري درباره ايشان مي گويد: اين مرد مرحوم ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي از بزرگان اهل معرفت زمان ما [مي باشد] كه پنجاه و دو سال پيش از دنيا رفته است و قبر او در قم است و من هر وقت به قم مشرف مي شوم، آرزو دارم قبر اين مرد بزرگ را زيارت كنم.[5]

[1] رضا مختاري، سيماي فرزانگان، ص 63 و 64.

[2] آل عمران (3) آية 190 - 194.

[3] سيماي فرزانگان، ص 222.

[4] ر.ك: سيد محسن اميني، اعيان الشيعه، ج 6، ص 354.

[5] مرتضي مطهري، فلسفة اخلاق، ص 211.

1: چرا به آيت الله خميني، امام مي گويند؟ او كه معصوم نيست تا عنوان امام به خود بگيرد؟

پرسش

1: چرا به آيت الله خميني، امام مي گويند؟ او كه معصوم نيست تا عنوان امام به خود بگيرد؟

پاسخ

اِمام و اَمام هم ريشه اند. امام به معناي جلو و روبه رو، اِمام به معناي پيشوا و جلو دار، آن كه از او پيروي مي شود (خواه انسان باشد يا كتاب) يا چيز ديگر (حق باشد يا باطل). عرب ها به ريسماني كه بناها به ديوار مي كشند تا ديوار راست بنا گردد، "امام" مي گويند.

قرآن خود را امام معرفي مي كند (و كل شي ء احصيناه في اِمام مبين).

يس (36) آيه 12.

نيز به پيشوايان هدايت و عصمت و به ديگر پيشوايان، امام اطلاق مي كند.

انبيا (21) آيه 73.

قصص (28) آيه 41.

در عرف اسلامي به كسي كه در نماز جماعت جلودار است و ديگران از او در نماز خواندن پيروي مي كند، امام جماعت مي گويند.

به پيشوا و عالِم مذهبي، امام گفته مي شود، مانند امام فخررازي، امام غزالي و... به پيشواي سياسي نيز امام گفته مي شود، مانند امام موسي صدر (رهبر شيعيان لبنان).

بر آيت الله خميني چون پيشواي مذهبي، سياسي و رهبر انقلاب اسلامي ايران است، امام اطلاق مي كنند. حتي درباره پيشوايان باطل و گمراه نيز در قرآن كلمه "امام" به كار رفته است، چون جلودار و پيشواي گمراهان هستند.

در اصطلاح شيعه اماميه، امام يك معناي ديگري دارد و آن عبارت است از: پيشوايي كه بعد از رحلت پيامبرصلي الله وعليه وآله از جانب خدا مقام رياست عامه مسلمانان را به سبب جانشيني پيامبرصلي الله وعليه وآله برعهده داشته و از عصمت بهره مند باشد. امام در اين معناي اصطلاحي خاص تنها به دوازده تن از اهل بيت پيامبر صلي الله وعليه وآله اطلاق مي شود كه اولشان

علي عليه السلام و آخرينشان امام مهدي (عج) مي باشد در اين اصطلاح كس ديگري با آنها شركت ندارد و تعدادشان بيش از دوازده تن نمي باشد.

با اين بيان روشن شد كه لازم نيست به هر كه امام اطلاق مي شود، معصوم باشد. اگر به رهبر كبير انقلاب، امام اطلاق مي شود، معصوم باشد. اگر به رهبر كبير انقلاب، امام اطلاق مي شود، به معناي خاص امامت كه از مقام عصمت بهره مند باشد نيست، بلكه به معناي پيشواي مذهبي و سياسي است.

لطفاً كمي درباره زندگاني بهلول مطالبي بنويسيد.

پرسش

لطفاً كمي درباره زندگاني بهلول مطالبي بنويسيد.

پاسخ

ايشان از معدود افرادي است كه از واقعة كشف حجاب و به توپ بستن حرم امام رضا(ع) باقي مانده و هنوز در قيد حيات است. در تاريخ كشف حجاب مردم مشهد در حرم امام رضا(ع) تحصن كردند و سخنرانان به سخنراني پرداختند. يكي از آنان بهلول بود كه دژخيمان رضا شاهي به حرم حمله كردند و مردم را قتل عام نمودند. ايشان فردي زاهد و متواضع هستند و زندگي بسيار ساده و بي آلايشي دارند.

ايشان در نوجواني در شهر سبزوار زندگي مي كردند. پدر ايشان از طلاب مدرسه حاجي سبزواري بودند. وي از نوجواني منبر مي رفته و از حافظه و شجاعت عجيبي برخوردار است. وي در خطابه و تحريك و ايجاد احساسات يد طولايي داشته است. در واقعة كشف حجاب و سخنراني بهلول در مسجد گوهر شاد وقتي كه به دستور رضا خان مسجد را گلوله باران كردند، بهلول با لباس مبدّل از مسجد فرار كرد و توسط بعضي از افغاني ها به افغانستان رفت و تقاضاي پناهندگي سياسي كرد، امّا شاه وقت به عنوان مسبّب كشتار مردم او را دستگير و زنداني كرد. مجموعاً سي سال در زندان افغانستان بود و متجاوز از سي هزار شعر طبق فرهنگ شيعه سرود. پس از آزادي از افغانستان به ايران آمد و دستگير و زنداني شد اما پس از مدتي مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. وي مردي سيّاح و اهل گشت و گذار است و حاضر نمي شود دندان مصنوعي بگذارد. مي گويد: پول دندانم را به مستمندان مي دهم. هر چه پول از منبر دريافت مي

كند، به اقوام فقيرش مي دهد. از نظر فرهنگ و زبان بيشتر گرايش افغاني دارد امّا از نظر عقايد مطالعة تازه اي ندارد. معتقد است كه امام زمان(ع) به زودي ظهور مي كند. به گمان وي "عثمان بن غنبسه" را ميان ارتش سوريه ديده است، كه به زودي به عنوان سفياني عليه شيعه قيام خواهد كرد.

آيا علم بزرگان از قبيل آيت حسن زاده، جوادي آملي، مصباح يزدي و ساير بزرگان اكتسابي است يا خداوند علم مخصوصي با آنان مرحمت فرموده كه اين قدر كتب مفيد مي نويسند؟

پرسش

آيا علم بزرگان از قبيل آيت حسن زاده، جوادي آملي، مصباح يزدي و ساير بزرگان اكتسابي است يا خداوند علم مخصوصي با آنان مرحمت فرموده كه اين قدر كتب مفيد مي نويسند؟

پاسخ

علم لدني، علومي را مي گويند كه خداوند بدون اكتساب علم و كوشش و تلاش علمي به بندگان عطا مي كند كه بدون استاد و تعليم و تعلّم، خداوند به افراد مي بخشد، مانند علم پيامبران و ائمه"عليهم السلام". در بعضي موارد خداوند طبق حكمت هايي به بعضي افراد حتي بي سواد نيز عنايت مي فرمايد.

اما در مورد بزرگاني كه نام بعضي از آن ها ذكر شده، اين بزرگواران ساليان سال از عمر شريف خود را در راه تحصيل علم سپري كرده اند و از ابتداي سال هاي جواني در رشته هاي علمي مختلف نزد اساتيد بزرگواري همچون علامه طباطبايي، حضرت امام خميني"قدس سره" و... شاگردي كرده اند و با تحمل سرد و گرم روزگار اين علوم را اكتساب نموده اند. اين مهم از طريق مجاهدت هاي شبانه روزي و برنامه ريزي ميسور مي باشد و از طريق اكتساب به ايشان حاصل گرديده است. البته عنايت خداوند نيز بوده و همان گونه كه در روايات آمده، علم، نوري است كه خداوند در دل ها ايجاد مي فرمايد. اكتساب و تعلّم صرف براي حاصل شدن علم الهي كافي نيست ونياز به تزكيه نيز دارد. در هر حال تعلّم و تزكيه هر دو اكتسابي است.

امام علي(ع) فرمود: "اگر مي خواهيد اهل حق را بشناسيد، حق را بشناسيد و اگر مي خواهيد اهل باطل را بشناسيد، باطل را بشناسيد". با توجه به حديد آيا مي توان امام خميني(س) را (با عنايت به اين كه معصوم(ع) نيست و ممكن است اشتباه كند) ملاك و معيار حق قرار داد و اهل

پرسش

امام علي(ع) فرمود: "اگر مي خواهيد اهل حق را بشناسيد، حق را بشناسيد و اگر مي خواهيد اهل باطل را بشناسيد، باطل را بشناسيد". با توجه به حديد آيا مي توان امام خميني(س) را (با عنايت به اين كه معصوم(ع) نيست و ممكن است اشتباه كند) ملاك و معيار حق قرار داد و اهل حق و باطل را از سخنان ايشان شناخت؟

پاسخ

در آموزه هاي اسلامي، حقايق و واقعياتي وجود دارند كه حق و باطل بودن همه چيز و عملكرد انسان ها با آن ها تطبيق داده شده و حق و يا باطل بودن آن ها تشخيص داده مي شود. اين همان نگرشي است كه امام علي(ع) بدان اشاره نموده كه معيار آن است كه اهل حق را با شناخت حق بشناسيد، نه اين كه حق را به واسطة مردمان بشناسيد.

شيعيان باور دارند كه رفتار و گفتار معصومان(ع) با واقعيات و حقايق همسويي دارد، از اين رو رفتار و گفتار آن ها يكي از راهكارها و معيارهاي شناخت حق از باطل شناخته شده، حتي در برخي از روايات سخن از آن به ميان آمده كه ائمه و عملكرد آن ها عين واقعيت و حقيقت است.

پيامبر اسلام(ص) در مورد علي(ع) فرمود: "هو (علي) الفارق من الحق و الباطل؛ او است كه ميان حق و باطل جدايي مي اندازد".

رفتار و گفتار انسان هاي غير معصوم مانند امام خميني يكي از معيارهاي تشخيص حق و باطل نيست يعني نمي توان حق و اهل حق را با رفتار و گفتار آن ها شناخت، زيرا آن ها غير معصوم بوده و عملكرد آن ها مانند معصومان(ع) صددرصد مطابق واقع نيست،

ولي از آن جا كه عالمان ديني و مجتهدان با مباني اسلام و سنت معصومان(ع) آگاهي بيشتر دارند و راه ها و معيارهاي شناخت حق از باطل را بهتر مي دانند برخي در مناظرات و مسايل سياسي و علمي از سخن و رفتار آن ها جهت اثبات حقانيت بهره مي گيرند؛ كه در حقيقت معيار قرار دادن رفتار و گفتار آن ها، ملاك قرار دادن قرآن و سنت است در عالمان ديني به معارف اهل بيت و قرآن است كه در آموزه هاي ديني، آنان مرجعيت ديني مردم معرفي شده اند و فتواي آنان بر مردم حجت است. در برخي از روايات مردم به اطاعت از مجتهدان فرا خوانده شده اند.

اين فراخواني بدان جهت است كه ديدگاه و رفتار آن ها به واقع نزديك تر است، زيرا آن ها به مسايل و احكام الهي و حقايق دين اسلام آگاه ترند. در خصوص حضرت امام(ره) با دقت در سخنان او متوجه مي شويم كه بسياري از كلمات و جملات او، ريشه در آيات قرآن و احاديث نبوي دارد، مانند اين سخن كه اختلاف و تفرقه، منشأ شيطاني دارد و جمله هاي ديگر. در عين حال او به بسياري از علوم اسلامي آگاهي داشته و صرفاً مجتهد نبوده كه تنها در احكام شرعي آگاهي داشته باشد. عرفان، فلسفه، انديشه هاي سياسي، تاريخ و ... علاوه بر اجتهاد در وجود امام جمع شده بود.

بهره گيري از گفتار و رفتار بزرگان دين و علم و شخصيت هاي مهم، از سنت هاي پذيرفته شده همة مجامع علمي و سياسي است، از اين رو در مباحث علمي و مناظرات و مسايل

سياسي و جهت اثبات مدعا ها در خصوص تبيين موضوعات مختلف، از گفتار و رفتار صاحبان انديشه استفاده مي شود. هم چنين چون گروه هاي مختلف سياسي، او و سخنانش را قبول دارند و خود را پيروان راه امام خميني(ره) معرفي كرده اند، هر يك از گروه هاي سياسي مي تواند براي اثبات نظر خود از كلام امام استفاده كند. اين روش را در اصطلاح منطق جدل مي گويند كه در فن جدل از مسلّمات (امور پذيرفته شده) طرف مقابل نيز مي توان استدلال كرد.

[1] ينابيع الموده، ص 93؛ تاريخ دمشق، ج 3، ص 123؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 3؛ كفايه الطالب، ص 188.

وسايل الشيعه ج 27، ص 131؛ بحار، ج 2، ص 88؛ احتجاج شيخ طبرسي، ج 52، ص 458.

1 شيخ مفيد چه كسي است ؟

پرسش

1 شيخ مفيد چه كسي است ؟

پاسخ

شيخ مفيد نامش محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام است . او در ذيقعده سال 336هجري قمري در عكبري (ده فرسخي شهر بغداد) متولد شد و در شب جمعه سوم رمضان 413در بغداد درگذشت ودر كاظمين پايين , پاي حضرت امام موسي كاظم (ع) به خاك سپرده شد.

او فقيه , متكلم و عالم بزرگ شيعي است كه شيعه و سني بر علم و فضل و عدالت و وثاقت و جلالت شأنش اتفاق نظر دارند. كرسي علم كلام (عقايد) - كه در آن زمان يكي از بزرگ ترين مناصب علمي به شمار مي آمد -به وي تعلق داشت .

مفيد (ره ) زعامت و رهبري شيعه را در قرن چهارم تا اوايل قرن پنجم به عهده داشت و بالغ بر دويست كتاب نوشته است , و كتاب معروف او در فقه به نام است . كه داماد مفيد بوده گفته است كه مفيد شب ها مختصري مي خوابيد و باقي را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيدمي گذرانيد.() آرا و عقايد كلامي شيخ مفيد, مبنا و پايه اعتقادات كلامي شيعه را پس از ايشان ترسيم كرده و ( پ__اورقي )) - مرتضي مطهري , آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه - فقه ) ص 79 مصطفي حسين دشتي , معارف و معاريف , ج 9 ص 535ماده : مفيد.

شكل مي دهد.

از جمله شاگردان برجسته شيخ مفيد (ره ) مي توان از سيد رضي (مدون نهج البلاغه ) سيد مرتضي علم الهدي و شيخ طوسي (صاحب تهذيب الاحكام و استبصار كه از كتب اربعه شيعه مي

باشند) نام برد.

با چه مجوز شرعي لفظ امام براي امام خميني"قدس سره" و مقام معظم رهبري به كار برده مي شود؟

پرسش

با چه مجوز شرعي لفظ امام براي امام خميني"قدس سره" و مقام معظم رهبري به كار برده مي شود؟

پاسخ

امام به معناي رهبر، هادي و پيشوا است و لفظ امام معصوم"عليه السلام" مختص به امامان بزرگوار است استعمال لفظ امام براي رهبر فقيد انقلاب"قدس سره" و مقام معظم رهبري از باب رهبر و هادي امت بودن است، نه اين كه معناي دوم مراد باشد (يعني امام معصوم"عليهم السلام"، امروزه اين اصطلاح تبديل شده به يك اصطلاح سياسي و ديني كه براي ولي فقيه نظام اسلامي به كار مي برند. و حتي اين تعبير براي روحاني كه اقامه نماز جماعت مي كند، با عنوان "امام جماعت" به كار مي رود.

تولي و تبري به چه معنا است و ما نسبت به آن چه وظيفه اي داريم؟

پاسخ: تولي از ريشه "ولي"، در اصل به معني قرار گرفتن دو چيز كنار يكديگر است، به گونه اي كه فاصله اي بين آن دو نباشد.

اين واژه سپس در مورد قرب و نزديك (مكاني و معنوي)، دوستي، ياري، تصدي امر و صاحب اختيار بودن، به كار رفته است.

تبرّي، به معني تنفر داشتن و بيزاري جستن از نزديك شدن و قرار گرفتن در مجاورت چيزي يا كسي است.

تولي و تبري دو فرع از فروع دين بلكه دو ركن ار اركان اعتقادي و عملي اسلام، و "از ضروريات مذهب شيعه است".

{P . امام خميني، چهل حديث، ص 577.

تولي به معني پذيرش ولايت و دوستي حق تعالي و هر چيزي و هر كسي كه نزد خدا محبوب است مي باشد.

دوست داشتن پيامبر اسلام و فاطمه زهرا و دوازده امام صلوات الله عليهم و قبول ولايت و سرپرستي آنان، استمرار پذيرش ولايت خداوند، و تجلّي و

تجسّم عملي "ولاية الله" است.

قرآن مي فرمايد: "قُل اِن كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله (پيامبر!) بگو: اگر خدا را دوست P . آل عمران (3)، آيه 31.

مي داريد، از من پيروي كنيد، تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد".

وظيفه ما در تحقق تولي و تبرّي

امام پنجم"عليه السلام" مي فرمايد: "تمام حقايق هستي و كليد وصول به حقيقت اشيا و جلب رضايت حق تعالي، در شناخت و معرفت امام، و اطاعتش نهفته است، آگاه باشيد اگر شخصي شب ها تا صبح به عبادت بايستد و روزهاهمه روز روزه بگيرد و تمام مال و زندگي اش را در راه خدا انفاق كند و در تمامي عمرش حج خانه خدا كند، ولي خدا و امام منصوب از طرف خدا را نشناسد و ولايت او را در دل نداشته باشد، تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، چنين فردي از اهل ايمان شمرده نمي شود و براي او نزد خدا حقي و ثوابي وجود ندارد"

{P . اصول كافي، ج 3، ص 31، ترجمه مصطفوي.

از مطالعه آيات و روايات اين نكته به دست مي آيد كه پذيرش ولايت قلبي و عشق و ارادت دروني به ائمه"عليهم السلام" بدون شناخت و معرفت آنان، و اطاعت و پيروي از آنها ميسر نيست. به ديگر بيان: چون تولّي نسبت به ائمه"عليهم السلام" به معني پذيرش امامت و ولايت و سرپرستي آنان، و نزديك شدن به آن ها از طريق نهادينه نمودن ارادت و محبت شان در دل و اطاعت و پيروي از آن ها در همه امور فردي و اجتماعي است، و تبرّي نيز به معني دوري جستن و فاصله گرفتن از دشمنان آنان و از هر چيزي، و

وصفي و اخلاقي كه مورد تنفر آنان است مي باشد، لازم است براب تحقق جامع تولي و تبرّي سه نكته زير پيوسته تداوم و تكامل داشته باشد:

1 - معرفت خودرا نسبت به ائمه"عليهم السلام" و شناخت سيره و سنت آنان در امور شخصي واجتماعي، فرهنگي و تربيتي، عبادي و سياسي و اقتصادي و... افزايش دهيم.

2 - دوستان و دشمنان آنان، هم چنين كارها، صفات و امور اخلاقي را كه محبوب و مبغوض نزد آنان بوده، بشناسيم.

3 - به تولّي و تبرّي جامعيت ببخشيم. به بيان ديگر: تولي و تبرّي تحقق نمي يابد مگر اين كه سه بعدي باشد، يعني قولي، قلبي و عملي با هم باشد.

با سخني از امام پنجم"عليه السلام" در مورد مفهوم دين، تولي و تبري و در مورد ان به پاسخ حُسن ختام مي بخشيم.

امام باقرالعلوم"عليه السلام" در پاسخ "ابن جارود" كه درخواست نمود: ديني كه شما خاندان خدا با آن پرستش مي كنيد، به من معرفي كنيد فرمود: آن عبارت است از "شهادت به وحدانيت خدا، و نبوت و رسالت پيامبر اسلام"صلي الله وعليه وآله وسلم" و اقرار و اعتراف به آن چه كه آن حضرت از جانب خدا آورده است (قرآن)، و اقرار به ولايت ما اهل البيت، و بيزاري جستن از دشمنان ما، و تسليم امر ما شدن و اطاعت كامل نمودن، و در انتظار قائم آل محمد"عج" به سر بردن، و امر به معروف و نهي از منكر، و تلاش براي تحقق واجب و حلال، و اجتناب از گناهان و محرّمات"

{P . اصول كافي، ج 3، ترجمه مصطفوي، ص 35.

داستان هايي از زندگي افراد با اراده كه در راه حق تلاش كرده اند ذكر كنيد.

پرسش

داستان هايي از زندگي افراد با اراده كه در راه حق تلاش كرده اند ذكر كنيد.

پاسخ

از اين كه با ما مكاتبه نموده ايد سپاسگزاريم.

مفسر كبير قرآن، علامه طباطبايي، نمونه اي از افراد با اراده و مصمم است. او در پنج سالگي مادر و در نه سالگي، پدرشان را از دست مي دهند و ممرّ معاش ايشان و برادرشان از كودكي، منحصر به زمين زراعتي در قريه شادآباد تبريز بوده است.

علامه طباطبايي به علت تنگ دستي ناچار مي شود از نجف اشرف دوباره به ايران مراجعت نمايند و ده سال در همان قريه به كشاورزي اشتغال ورزند.(1) با اين وصف ايشان با تلاش پيگير و مجاهدت مستمر توانست تفسيري به رشته تحرير درآورد كه به جامعيت آن، تفسيري يافت نمي شود.

در كتاب رمز پيروزي مردان بزرگ از آيت الله جعفر سبحاني و سيماي فرزانگان از رضا مختاري داستان هاي زيادي از بزرگان نقل شده است.

پي نوشت ها:

1 - علامه حسيني تهراني، ص تابان، ص 39.

آيت اللَّه آقا نجفي قوچاني (ره) در كتاب "سياحت غرب" آيا حقيقت را مكاشفه كرده يا در خواب مشاهده كرده يا روحش رفته و خبرهايي از برزخ آورده است؟

پرسش

آيت اللَّه آقا نجفي قوچاني (ره) در كتاب "سياحت غرب" آيا حقيقت را مكاشفه كرده يا در خواب مشاهده كرده يا روحش رفته و خبرهايي از برزخ آورده است؟

پاسخ

هر كس با دقّت كتاب "سياحت غرب" مرحوم آقا نجفي قوچاني را مطالعه كند، به اين نتيجه مي رسد كه آن عالم بزرگوار همه مطالبي را كه در كتاب مذكور به رشته تحرير در آورده، با توجّه به آگاهي و احاطه اي كه بر آيات و روايات (كه درباره عالم برزخ و مواقف مختلف قيامت وارد شده) داشته، برداشت هايي از آن مطالب است كه آن ها را براي فهم ذهن خوانندگان، براي تصوّر و ترسيم عوالم پس از مرگ، به صورتي منظّم و داستان گونه در آورده است.

استدلال به آيات و رواياتي كه از اهل بيت(ع) در كتاب فوق توسط مرحوم شده، شاهدي گويا بر اين مدّعا است.

بنابراين مطالب ياد شده احتمالاً نه كشف حقيقت است و نه مربوط به عالم رؤيا و نه سير روح به عالم برزخ و خبر آوردن از آن جا؛ در عين حال كه هر يك از احتمال هاي سه گانه مي تواند در تدوين كتاب نقش داشته باشد. ممكن است در تدوين مطالب كتاب سهم و نقشي داشته باشند.

خواهشمندم در مورد شخصيت علمي و سياسي و زندگاني حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازي اطّلاعاتي مرقوم بفرماييد.

پرسش

خواهشمندم در مورد شخصيت علمي و سياسي و زندگاني حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازي اطّلاعاتي مرقوم بفرماييد.

پاسخ

در مورد شخصيت علمي، سياسي و زندگي نامه ايشان در پايان توضيح المسائل ايشان مطالبي آمده است. آن را به صورت مختصر مي نويسيم:

حضرت آيت اللَّه ناصر مكارم شيرازي در آستانه عيد نوروز سال 1305 هجري شمسي در يك خانواده معروف مذهبي در شهر شيراز متولّد شد. پدر ايشان "حاج علي محمد مكارم" و جدّ ايشان "حاج عبدالكريم" و جدّ اعلاي نامبرده "حاج محمد باقر" همه از نيكان اين شهر بودند؛ ولي هيچ يك از خانواده ايشان در كسوت روحانيت نبود. تنها عشق شديد ايشان به معارف اسلامي(طي حوادث جالبي) سرانجام ايشان را به اين رشته پر افتخار كشانيد.

ايشان در حدود چهارده سالگي رسماً دروس ديني را در مدرسه علميه "آقا بابا خان شيراز" آغاز كرد و به خاطر نبوغ فوق العاده اي كه داشت، در مدتي قريب به چهار سال تمام دروس مقدّماتي و سطح متوسط و عالي را به پايان رسانيد. ايشان در حدود هيجده سالگي به قم آمد و در حوزه درس اساتيد بزرگ آن زمان مانند آيت اللَّه العظمي بروجردي و آيات بزرگ ديگر (رضوان اللَّه عليهم) شركت كرد و چند سال بعد براي درك محضر اساتيد ديگر به حوزه علميه نجف اشرف رفته و در دروس اساتيد بزرگي چون آيات عظام: حكيم، خويي، سيد عبدالهادي شيرازي و اساتيد برجسته ديگر شركت نمود. در 24 سالگي به اخذ اجازه اجتهاد از محضرت دو تن از آيات بزرگ نجف نايل شد.

نامبرده بعد از بازگشت به ايران به تدريس سطوح عالي و سپس خارج اصول و فقه پرداخت.

وي

از آغاز جواني تا كنون به تأليف كتاب در رشته هاي مختلف عقايد و معارف اسلامي و تغيير و فقه پرداخته كه تا كنون بيش از يكصد جلد از تأليفات ايشان به چاپ رسيده است.

تفسير نمونه و تفسير موضوعي پيام قرآن از جمله آن ها است.

ايشان به جهت داشتن فعاليت هاي انقلابي، در زمان شاه چند بار به زندان افتاد و به سه شهر چابهار، مهاباد و انارك تبعيد شد. بعد از انقلاب جزء خبرگان منتخب مردم در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بود.

آيت اللَّه بهلول كيست؟ آيا واقعاً سفياني (عثمان بن عنبه) را ديده و سفياني الآن در ارتش سوريه است؟

پرسش

آيت اللَّه بهلول كيست؟ آيا واقعاً سفياني (عثمان بن عنبه) را ديده و سفياني الآن در ارتش سوريه است؟

پاسخ

حجةالاسلام شيخ محمد تقي بهلول فرزند شيخ نظام الدّين گنابادي در هشتم جمادي الثّاني 1328 قمري در شهر گناباد از شهرهاي خراسان در خانواده مذهبي و رو حاني چشم به جهان گشود. در شش سالگي به مكتب قرآن رفت و در هشت سالگي قرآن را به طور كامل حفظ نمود. او نزد پدرش مقدّمات علوم حوزوي را فرا گرفت و بعد به همراه پدرش به سبزوار رفت و در اين شهر به تحصيل خود ادامه داد. در اين وقت در سبزوار شايع شد كه رضا شاه مي خواهد علماي قم را به دريا بريزد و غرق كند. حجةالاسلام بهلول براي مبارزه و ادامه تحصيل با پاي پياده به طرف قم حركت مي كند و پس از يك ماه و نيم وارد قم مي شود، ولي متوجه مي گردد كه شايعه غرق نمودن علما بي اساس بوده است. وي سپس مشغول تحصيل در قم مي گردد.

او علت پياده سفر كردن را چنين بيان مي كند: "سبب پياده رفتنم اين بود كه در آن زمان دولت قانوني وضع كرده بود كه بايد مسافرت از هر شهري به شهر ديگر مثل مسافرت به كشور خارج با جواز سفر و گذرنامه باشد. اگر كسي مي خواست مثلاً از مشهد به تهران برود، لازم بود شناسنامه خود را با دو نفر ضامن به شهرباني ببرد و آن دو نفر ضامن مي شدند كه اين شخص بر خلاف امر دولت حركتي نخواهد كرد، بعد از آن رئيس شهرباني به او گذرنامه مي

داد و بنده كه نمي خواستم چنين ضمانتي به دولت بدهم و تا آن روز سفر دوري هم نكرده بودم، مجبور بودم پياده بروم تا پليس از من جواز سفر نخواهد".

حجةالاسلام بهلول در عين اشتغال به تحصيل در قم، شب هاي جمعه و شب هاي تعطيلي را براي موعظه به دهات اطراف قم مي رفتند و مردم روستاها را كه بعضاً اسلحه داشتند آماده مي كرد كه اگر در قم بين علما و حكومت اختلافي شد، آنان را به همراهش به ياري علما ببرد.

هنگامي كه مسئله تخريب قبرستان قم و به جاي آن ايجاد باغ ملي پيش آمد، حجةالاسلام بهلول به مبارزه برخواست و تحت تعقيب قرار گرفت و بعد از چند ماه مجبور به خروج از شهر قم شد و به كربلا رفت. در آن جا ضمن ادامه تحصيل و در حضور آيت اللَّه العظمي مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و آيت اللَّه العظمي حاج ميرزا حسيني نائيني منبر مي رفت. آيت اللَّه سيد ابوالحسن اصفهاني كه مي بيند بهلول زبان گويا و بُرنده دارد و با مبارزاتش در ايران نيز آشنا بود، به او مي گويد: "به فتواي من درس خارج خواندن براي مجتهد شدن و كوشش كردن براي تو (بهلول) حرام است. منبر رفتن و بر خلاف مقرّراتي كه رضا شاه پهلوي در ايران بر خلاف قرآن اجرا مي كند، سخن گفتن، واجب عيني است. مجتهد زياد داريم، ولي منبري كه بفهمد چه بگويد و با تقوا هم باشد، كم داريم. تا زماني كه مجتهد شوي، رضا شاه مسلماني در ايران باقي نخواهد گذاشت كه از تو تقليد كنند.

پس از دستور آيت اللَّه اصفهاني مبني بر

ترك تحصيل و پرداختن به وَعْظ و تبليغ و بر ملا ساختن كارهاي خلاف شرع رضا شاه حجةالاسلام بهلول اوّل به سفر حج مي رود و پس از انجام مناسك حج به ايران بر مي گردد و بر ضد رژيم رضا شاه به منبر مي رود. وي بارها از طرف عمّال رژيم تحت تعقيب قرار مي گيرد.

درسال 1314 مي شنود آيت اللَّه حاج حسين قمي ساكن مشهد كه براي جلوگيري از مسئله كشف حجاب نزد رضاشاه رفته بود، دستگير شده است، فوراً خود را به مشهد مي رساند تا از ماجرا با خبر گردد، ولي در حرم حضرت رضا(ع) دستگير مي شود، و در حجره اي از حرم بازداشت مي گردد، تا شب هنگام به دور از چشم مردم به زندان منتقل شود، ليكن مردم متوجه مي شوند و حجةالاسلام بهلول را آزاد كرده و به مسجد گوهرشاد مي آورند و فرياد مرگ بر شاه، زنده باد اسلام، مرده باد كفر سر مي دهند.

بهلول از مردم مي خواهد كه براي مقابله با نيرهاي دولتي مسلّح شوند. صدها نفر داوطلبانه به حرم حضرت رضا(ع) مي آيند. وقتي مي بينند شهرباني با توپ و تانك سنگر گرفته و در صدد كشتن مردم است، خود را براي جنگ نبرد آماده مي كنند در 19 تيرماه 1314 كشتار مردم توسط شهرباني آغاز مي گردد. با شهيد كردن حدود چهار هزار نفر و دستگيري هزار و پانصد نفر مقاومت مبارزان را در هم شكستند.

پس از تار و مار شدن مبارزان حجةالاسلام بهلول فرار مي كند و چون شنيده بود كه امان اللَّه خان، شاه افغانستان و دوست صميمي رضا شاه سرنگون شده،

به افغانستان مي رود و تا بتواند با تحريك مردم و دولت جديد افغانستان با رضا شاه به مبارزه بپردازد، اما وقتي وارد افغانستان مي شود و خود را به استانداري هرات معرّفي مي كند، دستور دستگيري و زنداني كردنش صادر مي شود. بدين وسيله سي و يك سال در افغانستان زنداني مي شود. پس از 31 سال روابط پاكستان و افغانستان تيره مي گردد و پاكستان از زنداني شدن بدون علت حجةالاسلام بهلول توسط دولت افغانستان انتقاد مي كند و مدّعي مي شود كه افغانستان حقوق بشر را زير پا مي گذارد. اين امر موجب شد نمايندگان شيعه افغانستان مسئله زنداني شدن بهلول را پي گير شدند و بالاخره ايشان از زندان آزاد شد. وي چون شنيده بود جمال عبدالنّاصر رئيس جمهور مصر با رژيم ايران مخالف است، به مصر رفت تا مبارزه عليه رژيم ايران را ادامه دهد. در مصر نزديك يكسال و نيم رئيس راديو شرق الاسط شده، بعد به عراق رفت، ولي بر اثر فشار رژيم عراق ناگزير آن جا را به طرف ايران ترك كرد. در سال 1348 وارد ايران شد و خود را به شهرباني معرّفي نمود. شهرباني تهران چهل روز ايشان را زنداني و بازجويي نمود و بعد آزاد كرد. ايشان پس از آزادي از زندان مشغول وعظ و منبر شدند.

پس از زلزله اخير شهم بم براي ابراز همدردي با مردم به آن سامان سفر مي كند، ليكن متأسفانه در آن جا مريض مي شوند و فعلاً در بستر بيماري افتاده اند. خداوند به اين چريك پير اسلام شفا عنايت فرمايد.

او مي گويد كه موارد زير را حفظ

است:

1. قرآن با معنايش.

2. بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه.

3. بسياري از خطبه هاي امامان(ع).

4. خطبه فدك.

5. بسياري از دعاهاي صحيفه سجاديه.

6. دعاي ابوحمزه ثمالي.

7. دعاي عرفه.

8. پنج هزار حديث.

9. دويست هزار شعر خودش.

10. پنجاه هزار شعر شعراي ديگر.

11. متن كتاب مطول.

12. كتاب تهذيب المنطق.

13. الفيه ابن مالك.

14. تلخيص المفتاح.(1)

در مورد اين كه حجةالاسلام بهلول سفياني را ديده باشد، چيزي در اين مورد نمي دانيم. اگر فردي به نام و عنوان سفياني را ديده باشد، معلوم نيست همان سفياني باشد كه در آخر الزمان بر ضد حضرت مهدي(ع) قيام مي كند و به دست سپاه امام در منطقه "بيدا" بين مكه و مدينه به هلاكت مي رسد كه اگر هم چنين مطلبي را ابراز داشته است، اين نظر او است و معلوم نيست كه با واقعيّت منطبق باشد.

وقت ظهور حضرت مهدي بر ما پوشيده است و از پيش، معصومان(ع) در معلوم نمودن وقت ظهور حضرت(عج) همگان را نهي نموده اند.

پي نوشت ها:

3. روزنامه اطلاعات، سال يا دوره 19960، 1372/4/29.

لطفاً اطلاعاتي در مورد زندگي نامه آيت الله سيد محمد فشاركي يا منابعي كه بتوان در اين مورد استفاده كرد، در اختيارما بگذاريد يا معرفي كنيد.

پرسش

لطفاً اطلاعاتي در مورد زندگي نامه آيت الله سيد محمد فشاركي يا منابعي كه بتوان در اين مورد استفاده كرد، در اختيارما بگذاريد يا معرفي كنيد.

پاسخ

سيد محمد بن امير قاسم طباطبايي فشاركي از علماي بزرگ اماميه قرن چهاردهم هجري و از شاگردان برجسته مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازي است.(1) او در اصول و فقه صاحب نظر بوده و يكي از مدرسان و اساتيد مشهور بود كه حتي در زمان استاد خود مرحوم شيرازي در سامرا به تدريس پرداخته و شاگردان زيادي نيز تربيت نمود همچنين او از اصحاب خاص مرحوم محمد حسن شيرازي و از مشاوران وي محسوب مي شد.(2)

مرحوم فشاركي بعد از وفات استادش (1312) به نجف مهاجرت كرده و در آن جا نيز به تدريس پرداخت. حضور وي در نجف موجب شد كه برخي از عالمان و شاگردان وي به نجف بيايند و حوزه علميه نجف از رونق بيشتري برخوردار گردد.

شخصيت هايي مانند حاج ميرزا حسين نائيني و حاج شيخ عبدالكريم حايري نيز از شاگردان وي بودند. به خاطر لياقت و نبوغ فشاركي به او استاد كبير مي گفتند.(3)

آيةالله فشاركي از نظر زهد و تقوا يكي از با تقواترين انسان ها بود. وي ترجيح مي داد كه به تدريس و تأليف پرداخته و مسئوليت هاي ديگر را نپذيرد از اين رو مردم بعد از رحلت ميرزا شيرازي اول، براي قبول مرجعيت به او مراجعه كردند كه مقام مرجعيت را بپذيرد. او فرمود: "من شايسته مرجعيت نيستم، زيرا رياست ديني و مرجعيت اسلامي به غير از علم فقه، امور ديگري لازم دارد، از قبيل: اطلاع از مسايل سياسي و شناختن موضع گيري هاي درست در هر كار. اگر من در اين

امر دخالت كنم، به تباهي كشيده مي شود، براي من غير از تدريس كار ديگري جايز نيست" بدين گونه اين عالم پارسا، مردم را به ميرزا محمد تقي شيرازي ارجاع داد.(4)

بعضي از آثار مرحوم فشاركي عبارتند از:

1 - اصالة البرائة

2 - الاغسال 3 - الفروع المحمدية (در فقه)(5)

مرحوم آيت الله فشاركي سرانجام در سيزدهم ذي القعده سال 1316 هجري در نجف اشرف درگذشت و در يكي از حجره هاي صحن شرقي امام علي(ع) به خاك سپرده شد.(6)

پي نوشت ها:

1 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 341 - 342.

2 - اعيان الشيعه، ج 10، ص 39.

3 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 342.

4 - فوائد الرضويه، ج 2، ص 594، به نقل از بيدارگران اقاليم قبله، ص 126 - 127؛ سيماي فرزانگان، ج 3، ص 139.

5 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 342.

6 - اعيان الشيعه، ج 10، ص 39.

درباره زندگي حضرت آيت الله بهاءالديني(ره) و كتاب هاي ايشان توضيح دهيد.

پرسش

درباره زندگي حضرت آيت الله بهاءالديني(ره) و كتاب هاي ايشان توضيح دهيد.

پاسخ

سيد رضا بهاءالديني، فقيه معاصر و معلم اخلاق و عرفان عملي، در نهم فروردين 1287 ش در قم به دنيا آمد پدرش سيد صفي الدين مردي عابد و خادم آستانه حضرت معصومه(س) بود و انس فراواني با قرآن داشت. نسبت نياكان ارجمند وي به امام سجاد(ع) مي رسد و اجداد وي نيز از شخصيت هاي مهم محسوب شده اند. مادر وي فاطمه سلطان - معروف به زن آقا - بانويي مؤمن و مخلص و از نوادگان فيلسوف برجسته و والامقام، ملاصدراي شيرازي بود.

كودكي سيد رضا همراه با نشانه هايي چون حافظه فوق العاده، استعداد بسيار و درك فراوان بود، به طوري كه وي درباره آن دوران مي گويد: از آغاز خردسالي، افراد پاك طينت و نيكو سرشت را دوست داشتم و علاقه اي قلبي به آنان پيدا مي كردم. خير و شر را مي فهميدم و بين انسان هاي خير و نيكوكار و افراد شرور و طغيانگر فرق مي گذاشتم.

سيد رضا در اوان خردسالي به مكتب خانه پاي گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را ياد گرفت، آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز كرد. بيش از دوازده سال نداشت كه درس هاي آيت الله شيخ ابوالقاسم كبير قمي (متوفاي 1353) شركت كرد، دروس سطح را نزد استاداني چون ميرزا محمد همداني، ميرزا محمد علي اديب تهراني، آخوند ملا علي همداني (متوفاي 1357ش) و سيد صدرالدين (متوفاي 1373) آموخت در نوزده سالگي در درس خارج فقه و اصول آيت الله حايري حاضر شد و پس از رحلت ايشان، از جلسات درس سيد محمد حجت (متوفاي 1372)، سيد محمد تقي خوانساري (متوفاي 1371)

و حاج آقا حسين بروجردي (متوفاي 1340ش) بهره برد. پس از آن سال ها به تدريس دروس عمومي، ادبيات، فقه و اصول، و نزديك به بيست سال به تدريس خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم پرداخت.

بيشترين اشتغال و شهرت وي بحث ها و دروس هاي اخلاق عمومي و يا خصوصي بود كه تا روزهاي آخر حياتش ادامه داشت. او بيشتر از رفتار و منش استادان خود، به ويژه ابوالقاسم كبير قمي، بهره هاي اخلاقي برده بود و همواره در تهذيب اخلاق و ارائه دستورعمل معنوي به شاگردان كوشيد. خود نيز مهذب به اخلاق اسلامي بوده در حوزه علميه قم به معلم اخلاق و عرفان شهرت يافت. وي عارف وارسته اي بود كه از نوجواني به روزه و نماز شب علاقه مند بوده و انس ايشان با عبادت ملكوتي، آثار و بركات فراواني به ارمغان داشته است.

معنويت گرايي وي موجب شد كه برخي از كرامات را به وي نسبت دهند.

وي نسبت به نظام اسلامي و امام راحل (س) علاقه مند بوده و بارها به حمايت از حكومت اسلامي پرداخت. ايشان فرمود: از حكومت اسلامي انسان لذت مي برد.

به پاس ارج نهادن به شخصيت علمي و فرهنگي ايشان در اسفند 1375 ش سميناري با عنوان "حوزه و تهذيب اخلاق" در قم برگزار شد

از ايشان نوشته هاي پراكنده اي درباره نهج البلاغه، تفسير قرآن، و تقريرات دروس فقه و اصول به يادگار مانده كه هنوز چاپ و منتشر نشده است. اما بخشي از درس هاي اخلاقي و برخي از مصاحبه هاي او در دو كتاب سلوك معنوي و نردبان آسمان به چاپ رسيده است. وي در تير 1376 درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(1)

پي نوشت ها:

1 -

ر. ك: دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 680 - 681؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 970 - 961؛ سلوك معنوي، ص 13 - 14 و 183 ؛مجله آينه پژوهش، سال 8، شماره 2، خرداد 1376؛ سيد حسن شفيعي و احمد لقماني، حاج آقا رضا بهاءالدين - آيت بصيرت، ص 26 - 21 و 135 ؛ مجله حوزه، شماره 32، ص 68 - 63.

زندگي نامه آيت اللَّه محمد تقي بهلول را برايم ارسال نماييد.

پرسش

زندگي نامه آيت اللَّه محمد تقي بهلول را برايم ارسال نماييد.

پاسخ

در مورد زندگي محمد تقي بهلول مطالبي را به پيوست ارسال مي داريم.

اولين و آخرين كساني كه پس از ظهور امام زمان(ع) رجعت مي كنند، چه كساني هستند؟

پاسخ: از برخي متون ديني و روايات استفاده مي شود، اولين كسي كه بعد از ظهور امام زمان رجعت مي كند، امام حسين(ع) است.(1) امام صادق(ع) فرمود: "نخستين كسي كه قبرش شكافته مي شود و به دنيا بر مي گردد، حسين بن علي(ع) است".(2)

آخرين كسي كه بعد از ظهور رجعت مي كند، دقيقاً معلوم نيست. از روايات و آيات استفاده مي شود برخي از بزرگان دين و انسان ها رجعت مي كنند.(3)

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 53، ص 62؛ مهدي موعود، ص 1186.

2. مهدي موعود، ص 1186 - 1187.

3. محمد صدر، تاريخ ما بعد الظهور، ص 634.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پرسش

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پاسخ

رهبر معظم انقلاب شش فرزند دارند كه چهارتاي آنان پسر و دو تا دختر هستند.

لطفاً در نامه هاي بعدي سؤالاتي اين گونه را كه مربوط به اطلاعات عمومي مي باشد، از بانك هاي اطلاعاتي يا كتاب هاي نوشته شده، جستجو كنيد و پرسش هاي اساسي (اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و ...) را از اين مركز بپرسيد.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدرʘӠبحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوљǠتŘǙØјϘ̠كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني و تعدادي از اساتيد

حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پرسش

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پاسخ

رهبر معظم انقلاب شش فرزند دارند كه چهارتاي آنان پسر و دو تا دختر هستند.

لطفاً در نامه هاي بعدي سؤالاتي اين گونه را كه مربوط به اطلاعات عمومي مي باشد، از بانك هاي اطلاعاتي يا كتاب هاي نوشته شده، جستجو كنيد و پرسش هاي اساسي (اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و ...) را از اين مركز بپرسيد.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني

و تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

با وجودي كه امامت در دوازده امام معصوم(ع) محدود است، چرا به آيت اللَّه خميني امام اطلاق مي شود؟ چرا همين عنوان را به آيت اللَّه خامنه اي، جانشين ايشان اطلاق نمي كنند؟

پرسش

با وجودي كه امامت در دوازده امام معصوم(ع) محدود است، چرا به آيت اللَّه خميني امام اطلاق مي شود؟ چرا همين عنوان را به آيت اللَّه خامنه اي، جانشين ايشان اطلاق نمي كنند؟

پاسخ

"امام" و "اَمام" هم ريشه اند. "اَمام" به معناي جلو و رو به رو و "اِمام" به معناي پيشوا و جلودار، آن كه از او پيروي مي شود (خواه انسان باشد يا كتاب يا چيز ديگر) اين شخص يا چيز پيروي شده ممكن است حق باشد يا باطل.

عرب ها به ريسماني كه بَنّاها به ديوار مي كشند تا ديوار راست بنا گردد، "اِمام" مي گويند.

قرآن خود را اِمام معرفي مي كند (و كل شي ءٍ احصيناه في امامٍ مبين).(1)

نيز به پيشوايان هدايت و عصمت(2) و ديگر پيشوايان(حق يا باطل) امام اطلاق مي كند.(3)

در عرف اسلامي به كسي كه در نماز جماعت جلودار است و ديگران از او در نماز خواندن پيروي مي كنند، امام جماعت مي گويند. نيز به پيشوا و عالِم مذهبي، امام گفته مي شود، مانند امام فخر رازي، امام ابوحامد محمد غزالي، امام بخاري و... .

به پيشواي سياسي نيز امام گفته مي شود، مانند امام موسي صدر(رهبر شيعيان لبنان). بر آيت اللَّه خميني چون پيشواي مذهبي، سياسي و رهبر انقلاب اسلامي ايران است امام اطلاق مي شود.

طبق همين معنا اطلاق امام به آيت اللَّه خامنه اي روا است. اگر در عرف ما ايرانيان متداول نيست كه به ايشان امام خطاب كنيم، امّا در عرف عرب زبانان اين اطلاق شايع است. عرب ها به آيت اللَّه خامنه اي، امام خامنه اي مي گويند.

افزون بر اين ها در فرهنگ شيعه و در اصطلاح خاص علم كلام واژه امام و امامت از

يك بار معنايي ويژه اي بهره مند است. در اين فرهنگ امام آن انسان برگزيده اي است كه از سوي خداوند بزرگ رهبري امت را در دست دارد و از ملكه عصمت بهره مند است. امام بدين معنا بعد از پيامبر(ص) در دوازده تن منحصر است. اطلاق كلمه امام به رهبر كبير انقلاب آيت اللَّه خميني بدين معنا نيست، كه ايراد گرفته شود مگر ما از دوازده امام بيشتر داريم كه به آيت اللَّه خميني امام گفته مي شود. اين ايراد در واقع خلط بين اين چند معنا است.

چون در فرهنگ شيعه امامت از بار معنايي خاص بهره مند است و با اطلاق كلمه امام، امام معصوم در ذهن تداعي مي كند، بدين جهت براي ما شيعيان ايران سنگين و نا مأنوس بود كه كلمه امام را به آيت اللَّه خميني اطلاق نماييم. بدين جهت در آغاز مي گفتند: نائب الامام خميني؛ يعني آيت اللَّه خميني عنوان نايبِ عام امام مهدي(عج) را دارد، چون كه فقيهان با شرايط خاص در دوره غيبت كبري نايبان امام مهدي(عج) مي باشند.

در جريان مبارزات اسلامي ملت ايران برخي از شخصيت هاي مذهبي اعلان كردن كه به آيت اللَّه خميني امام (به معناي رهبر و پيشوا) گفته شود و كم كم اين عنوان برايشان از مقبوليت اجتماعي بهره مند شد.

همين عنوان را مي توان درباره آيت اللَّه خامنه اي رهبر انقلاب اطلاق نمود و هيچ اشكالي ندارد.

پي نوشت ها:

1. يس (36) آيه 12.

2. انبيا (21) آيه 73.

3. قصص (28) آيه 41.

سوال 22: چرا بعضي از احكام اسلام مانند قطع دست دزد در زمان ما كمتر اجرا مي شود؟

پاسخ : اجراي احكام الهي داراي شرايطي است كه بدون تحقق آن

شرايط, قابل اجرا نيست . نه تنها قطع دست دزد بلكه تمام حدود الهي شرايطي دارند كه بايد در اجراي حدود, آن ها را رعايت كرد. قاضي وقتي مي تواند دست درد را قطع كند كه با اقرار خود دزد يا شهادت دو نفر عادل , دزدي او ثابت شود و همين طور بايد براي قاضي احرازشود كه دزد, عاقل و بالغ بوده و با اختيار دزدي كرده و مجبور نبوده حرزي را شكسته باشد ; يعني قفلي را بريده باشديا دري را شكسته باشد ; بنابراين اگر شخصي در را بشكسته باشد ولي ديگري دزدي كرده باشد, دست هيچ كدام راقطع نمي كنند و هم چنين است شرايطي مانند اين كه دزدي از بيت المال نباشد, رد زمان قحطي نباشد, پدر, صاحب مال نباشد, مقدار اموالي كه دزديده شده از ربع مثقال طلا كمتر نباشد, وشرايط ديگري كه در كتاب هاي فقهي مفصلاًبحث شده است (1). بنابراين قطع دست دزد زماني اتفاق مي افتد كه تمام شرايط احراز شود و تا قاضي اين شرايط را احراز نكند و به آن ها يقين پيدا نكند, نمي تواند دستور بدهد كه دست كسي را قطع كنند.

پي نوشت ها :

1 . تحريرالوسيله , ج 2 ص ق 482

پرسش آيا بانك ها در جمهوري اسلامي سودهايي كه مي گيرند يا مي دهند ربا نيست؟ اگر ربا هست، پس شما روحانيون چه اقدامي در جلوگيري از آن نموده ايد؟

پاسخ: بانك ها براساس مصوبه مجلس شوراي اسلامي و تأييد شوراي محترم نگهبان موظفند براساس عقود و معاملات شرعي و قانوني عمل كنند. از اين رو در دستور عمل بانك ها رعايت اصول اسلامي قيد شده

است. اصولاً ربا دو نوع است:

1 - رباي قرضي و آن اين است كه كسي به ديگري مالي را قرض بدهد به شرط اين كه اضافه پس بگيرد.

2 - رباي معاملي و آن خريد و فروش يا مبادله جنس به جنس در چيزهايي كه وزن دار هستند، در حالي كه رعايت هم وزن بودن نشده باشد، مانند خريد و فروش دو كيلو برنج ايراني به بيست كيلو برنج تايلندي. اين نوع خريد و فروش را معامله ربوي مي گويند.

بانك هاي دولتي قرض الحسنه نمي دهند و اگر بدهند، سودي اضافه نمي گيرند تا ربا پيش آيد. معاملات بانكي را به صورت مضاربه، جعاله و مشاركت انجام مي دهند. پولي كه بانك به افراد به عنوان وام مي دهد، قرض الحسنه نيست، بلكه معامله با پول است. بانك با وكالتي كه از سپرده گذاران گرفته، پول آنان را به درخواست كنندگان به عنوان مضاربه يا معاملات ديگري مي پردازد. بخشي از استفاده اي كه از اين معاملات مي برد، به سپرده گذاري مي دهد و بخشي را به خود اختصاص مي دهد. اين گونه معاملات بانكي را اگر بانك و مشتريان براساس عقود اسلامي عمل كنند، اشكال شرعي ندارد، ولي اگر شرايط را رعايت نكنند، اشكال دارد.

اين مسئله در توضيح المسائل يا استفتائات درج شده است. (1)

پي نوشت ها:

1 - آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 1089؛ آيت الله تبريزي، استفتاءات جديد، س 2100.

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پرسش

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت كه از مراجع عظام و علماي بزرگ و عارفان حقيقي مي باشند، در اواخر سال 1334 هجري قمري در شهرستان "فومن" از شهر هاي نزديك رشت در يك خانواده متدين و مذهبي چشم به جهان گشود. پس از دوران كودكي به مدرسه رفت و مرحله ابتدايي را به پايان رساند و بعد دروس مقدماتي علوم حوزوي را در همان شهر تحصيل نمود. در سال 1349 از فومن به شهر مقدس قم آمدند و پس از مدتي، از قم به كربلا هجرت كردند. حدود چهار سال در كربلا مشغول تحصيل شده و از محضر اساتيد بزرگ از جمله مرحوم شيخ ابوالقاسم خويي استفاده نمود. در همين ايام ضمن اشتغال به تحصيل علم، به تهذيب نفس و به پاكي باطن پرداختند.در سال 1351 قمري از كربلا به نجف اشرف منتقل شدند تا به ادامه تحصيل در مراحل عالي بپردازند. در نجف اشرف از محضر علماي بزرگ و آيات عظام: مرحوم آقا ضيا عراقي، مرحوم ميرزاي نائيني ومرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني استفاده كرده و در فقه و اصول خصوصاً از حوزه درس مرحوم اصفهاني بهره ها بردند. در منطق و فلسفه در درس مرحوم آيت الله سيد حسين بادكوبه شركت نموده و كتاب شرح اشارات مرحوم بوعلي سينا و اسفار اربعة مرحوم صدرالمتألهي را تحصيل كردند. در عرفان و خودسازي از محضر پر فيض مرحوم عارفِ كامل سيد علي قاضي تبريزي استفاده كردند.

آيت الله بهجت در سال 1364 قمري از عراق

به ايران مراجعت نمودند و پس از چند ماه توقف در زادگاهش "فومن" به قم منتقل شدند و تدريس علوم حوزوي را شروع كردند كه تا كنون ادامه دارد و عاشقان معارف اسلامي از بركات وجودي معظم له استفاده مي كنند. ايشان در قم ضمن تدريس، در درس مرحوم آيت الله كوه كمره اي و مرحوم آيت الله بروجردي شركت نمودند. آيت الله بهجت تأليفات متعددي در فقه و اصول دارند، از جمله:

1_ دورة كامل اصول

2_ حاشيه بر مكاسب مرحوم آيت الله شيخ انصاري

3_ شرح كتاب طهارت از كتاب شرايع الاحكام

4_ كتابي دربارة احكام نماز

5_ حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم آيت الله اصفهاني(كه يك دورة فقه به زبان فارسي است).

6_ حاشيه بر كتاب مناسك حج مرحوم شيخ انصاري.

حضرت آيت الله العظمي بهجت در عبادت و زهد و تقوا و ساده زيستي سرآمد روزگار و زبانزد خاص و عام است. با آن همه اشتغالات علمي و عبادي هر روز صبح براي زيارت حضرت معصومه(س) به حرم ايشان مشرف مي شوند و مدتي در حرم مطهر به توسّل و دعا و نماز مشغول مي گردند.نيز هر روز زيارت عاشورا را مي خوانند. در مدت عمر با بركت ايشان كراماتي از معظم له ديده شده است، از جمله اين كه ايشان در زمان اقامتشان در نجف اشرف مرتب به مسجد سهله مي رفتند و شب را در آن جا مي ماندند. در يكي از شب ها كه تاريك بود، نصف شب براي تجديد وضو از مسجد بيرون مي ايند و به طرف وضو خانه حركت مي نمايند. در بين راه بر اثر تاريكي مطلق احساس ترس مي كنند.

در اين حال نوري ظاهر مي شود و اطراف ايشان را روشن مي كند. ايشان به وسيلة همين نور مي رود وضو مي گيرد و بر مي گردد. همين كه ايشان بر مي گردد و به مسجد مي رسد، نور ناپديد مي گردد. تاكنون از ايشان كتابي در استفتائات فقهي چاپ نشده است.

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

اشاره

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پرسش

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پاسخ

نام ملا صدرا محمد، فرزند ابراهيم بن يحيي شيرازي ، ملقب به صدرالدين و صدرالمتألهين، معروف به صدرا و ملاصدرا، از بزرگان فلاسفه و حكيمان قرن يازدهم هجري است.

وي علاوه بر تبحر در كلام و فلسفه در حديث و تفسير قرآن نيز مهارت داشت.

ملا صدرا نزد اساتيدي همچون شيخ بهايي، ميرداماد و ميرفندرسكي شاگردي كرد و جمعي از بزرگان فلسفه و حديث نزد وي به تحصيل اشتغال داشتند، از جمله : ملا محسن فيض كاشاني و ملا عبدالرزاق فياض لاهيجاني.

ملا صدرا داراي كتاب ها و رساله هاي فراواني است كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: الاسفار الاربعه، اتحاد العاقل و المعقول، اتصاف الماهيه بالوجود، اسرار الايات و انوار البينات، اكسير العارفين في معرفة طريق الحق و اليقين، الامامة، بدء الانسان، التصور و التصديق .

كه در آخر كتاب "الجوهر التضيد" در تهران به چاپ رسيده.

تفسير آية الكرسي ، تفسير آيه النور، تفسير آيه "وتري الجبال تحسبها جامده " تفسير سوره الاعلي و سجده و القره تا آيه "كونوا قردة خاسئين" و سوره جمعه و سوره حديد و سوره زلزال و سوره ضحي و سوره طارق و سوره يس.

الجبر و التفويض، حاشيه بر الهيات شفا و تجريد خواجه و تفسير نيماوي و رواشح سماويه ميرداماد و روضه شهيد (شرح لمعه) و شرح تجريد قوشجي و شفاي ابن سينا.

حدوث العالم، الحشر، الحكمة العرشية، و رسائل كه حاوي هشت رساله متفرقه از رساله هاي ملا صدرا است.

نيز شرح اصول كافي ، شرح

حكمةالاشراق،شرح الهدايةالاثيريه، الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية، القواعد الملكوتيه، كسر اقسام الجاهلية، المبدء و المعاد، المسائل القدسية، المشاعرو مفاتيح الغيب.

او بنيانگذار فلسفه متعاليه در جهان اسلام است.

معروف ترين كتاب او "الاسفار الاربعة" با ارزش ترين كتاب در فلسفه اسلامي است. فلسفه متعاليه او مانند شاهراهي است كه تمام فلسفه هاي پيش از او مانند مشاء و اشراق به آن ختم مي شود. مكتب فلسفي او اگراز چه مكاتب فلسفي پيش از خود بهره برده است، اما متمايز از آنها و در مقام بسيار بلندتر و با عظمت تري از آنها قرار دارد. پس از او تمام فيلسوفان جهان اسلام و تشيع، متأثر از انديشه فلسفي او هستند.

ملا صدرا هفت بار پياده به حج رفت و بار هفتم در سال يك هزار و پنجاه هجري در بصره درگذشت و در همان جا دفن شد.

همه افراد با تلاش و فعاليت مي توانند به مقام علمي ملا صدرا و امثال او برسند، زيرا اين مقام ها منحصر به ايشان نيست و آن ها نيز مثل ما افراد عادي بوده اند كه با تلاش و فعاليت و قدري نبوغ به مقام هاي علمي دست يافته اند.

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پرسش

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت كه از مراجع عظام و علماي بزرگ و عارفان حقيقي مي باشند، در اواخر سال 1334 هجري قمري در شهرستان "فومن" از شهر هاي نزديك رشت در يك خانواده متدين و مذهبي چشم به جهان گشود. پس از دوران كودكي به مدرسه رفت و مرحله ابتدايي را به پايان رساند و بعد دروس مقدماتي علوم حوزوي را در همان شهر تحصيل نمود. در سال 1349 از فومن به شهر مقدس قم آمدند و پس از مدتي، از قم به كربلا هجرت كردند. حدود چهار سال در كربلا مشغول تحصيل شده و از محضر اساتيد بزرگ از جمله مرحوم شيخ ابوالقاسم خويي استفاده نمود. در همين ايام ضمن اشتغال به تحصيل علم، به تهذيب نفس و به پاكي باطن پرداختند.در سال 1351 قمري از كربلا به نجف اشرف منتقل شدند تا به ادامه تحصيل در مراحل عالي بپردازند. در نجف اشرف از محضر علماي بزرگ و آيات عظام: مرحوم آقا ضيا عراقي، مرحوم ميرزاي نائيني ومرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني استفاده كرده و در فقه و اصول خصوصاً از حوزه درس مرحوم اصفهاني بهره ها بردند. در منطق و فلسفه در درس مرحوم آيت الله سيد حسين بادكوبه شركت نموده و كتاب شرح اشارات مرحوم بوعلي سينا و اسفار اربعة مرحوم صدرالمتألهي را تحصيل كردند. در عرفان و خودسازي از محضر پر فيض مرحوم عارفِ كامل سيد علي قاضي تبريزي استفاده كردند.

آيت الله بهجت در سال 1364 قمري از عراق

به ايران مراجعت نمودند و پس از چند ماه توقف در زادگاهش "فومن" به قم منتقل شدند و تدريس علوم حوزوي را شروع كردند كه تا كنون ادامه دارد و عاشقان معارف اسلامي از بركات وجودي معظم له استفاده مي كنند. ايشان در قم ضمن تدريس، در درس مرحوم آيت الله كوه كمره اي و مرحوم آيت الله بروجردي شركت نمودند. آيت الله بهجت تأليفات متعددي در فقه و اصول دارند، از جمله:

1_ دورة كامل اصول

2_ حاشيه بر مكاسب مرحوم آيت الله شيخ انصاري

3_ شرح كتاب طهارت از كتاب شرايع الاحكام

4_ كتابي دربارة احكام نماز

5_ حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم آيت الله اصفهاني(كه يك دورة فقه به زبان فارسي است).

6_ حاشيه بر كتاب مناسك حج مرحوم شيخ انصاري.

حضرت آيت الله العظمي بهجت در عبادت و زهد و تقوا و ساده زيستي سرآمد روزگار و زبانزد خاص و عام است. با آن همه اشتغالات علمي و عبادي هر روز صبح براي زيارت حضرت معصومه(س) به حرم ايشان مشرف مي شوند و مدتي در حرم مطهر به توسّل و دعا و نماز مشغول مي گردند.نيز هر روز زيارت عاشورا را مي خوانند. در مدت عمر با بركت ايشان كراماتي از معظم له ديده شده است، از جمله اين كه ايشان در زمان اقامتشان در نجف اشرف مرتب به مسجد سهله مي رفتند و شب را در آن جا مي ماندند. در يكي از شب ها كه تاريك بود، نصف شب براي تجديد وضو از مسجد بيرون مي ايند و به طرف وضو خانه حركت مي نمايند. در بين راه بر اثر تاريكي مطلق احساس ترس مي كنند.

در اين حال نوري ظاهر مي شود و اطراف ايشان را روشن مي كند. ايشان به وسيلة همين نور مي رود وضو مي گيرد و بر مي گردد. همين كه ايشان بر مي گردد و به مسجد مي رسد، نور ناپديد مي گردد. تاكنون از ايشان كتابي در استفتائات فقهي چاپ نشده است.

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

اشاره

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پرسش

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پاسخ

نام ملا صدرا محمد، فرزند ابراهيم بن يحيي شيرازي ، ملقب به صدرالدين و صدرالمتألهين، معروف به صدرا و ملاصدرا، از بزرگان فلاسفه و حكيمان قرن يازدهم هجري است.

وي علاوه بر تبحر در كلام و فلسفه در حديث و تفسير قرآن نيز مهارت داشت.

ملا صدرا نزد اساتيدي همچون شيخ بهايي، ميرداماد و ميرفندرسكي شاگردي كرد و جمعي از بزرگان فلسفه و حديث نزد وي به تحصيل اشتغال داشتند، از جمله : ملا محسن فيض كاشاني و ملا عبدالرزاق فياض لاهيجاني.

ملا صدرا داراي كتاب ها و رساله هاي فراواني است كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: الاسفار الاربعه، اتحاد العاقل و المعقول، اتصاف الماهيه بالوجود، اسرار الايات و انوار البينات، اكسير العارفين في معرفة طريق الحق و اليقين، الامامة، بدء الانسان، التصور و التصديق .

كه در آخر كتاب "الجوهر التضيد" در تهران به چاپ رسيده.

تفسير آية الكرسي ، تفسير آيه النور، تفسير آيه "وتري الجبال تحسبها جامده " تفسير سوره الاعلي و سجده و القره تا آيه "كونوا قردة خاسئين" و سوره جمعه و سوره حديد و سوره زلزال و سوره ضحي و سوره طارق و سوره يس.

الجبر و التفويض، حاشيه بر الهيات شفا و تجريد خواجه و تفسير نيماوي و رواشح سماويه ميرداماد و روضه شهيد (شرح لمعه) و شرح تجريد قوشجي و شفاي ابن سينا.

حدوث العالم، الحشر، الحكمة العرشية، و رسائل كه حاوي هشت رساله متفرقه از رساله هاي ملا صدرا است.

نيز شرح اصول كافي ، شرح

حكمةالاشراق،شرح الهدايةالاثيريه، الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية، القواعد الملكوتيه، كسر اقسام الجاهلية، المبدء و المعاد، المسائل القدسية، المشاعرو مفاتيح الغيب.

او بنيانگذار فلسفه متعاليه در جهان اسلام است.

معروف ترين كتاب او "الاسفار الاربعة" با ارزش ترين كتاب در فلسفه اسلامي است. فلسفه متعاليه او مانند شاهراهي است كه تمام فلسفه هاي پيش از او مانند مشاء و اشراق به آن ختم مي شود. مكتب فلسفي او اگراز چه مكاتب فلسفي پيش از خود بهره برده است، اما متمايز از آنها و در مقام بسيار بلندتر و با عظمت تري از آنها قرار دارد. پس از او تمام فيلسوفان جهان اسلام و تشيع، متأثر از انديشه فلسفي او هستند.

ملا صدرا هفت بار پياده به حج رفت و بار هفتم در سال يك هزار و پنجاه هجري در بصره درگذشت و در همان جا دفن شد.

همه افراد با تلاش و فعاليت مي توانند به مقام علمي ملا صدرا و امثال او برسند، زيرا اين مقام ها منحصر به ايشان نيست و آن ها نيز مثل ما افراد عادي بوده اند كه با تلاش و فعاليت و قدري نبوغ به مقام هاي علمي دست يافته اند.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني

و تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

1- آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني

و تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پرسش

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پاسخ

مي گويد: «از آن جهت وقت خودم را صرف اينكار كردم كه احساس كردم جريان، تنها اين نيست كه عملاً انحرافاتي در اين زمينه پديد آمده است، جريان اين است كه گروهي در سخنرانيها، در سر كلاس مدارس و در كتابها و مقالات خود، نظر اسلام را دربارة حقوق و حدود و وظايف زن به صورت غلطي طرح مي كنند و به مصداق «خود مي كشي و خود تعزيه مي خواني»، همانها را وسيلة تبليغ عليه اسلام قرار مي دهند و متأسفانه، تودة اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در اين موضوعات _ مانند بسياري از موضوعات ديگر_ به هيچوجه آشنا نيست. لهذا با كمال تأسف افراد زيادي را اعم از زن و مرد نسبت به اسلام، بدبين ساخته اند. اين بود كه لازم دانستم منطق اسلام را در اين زمينه روشن كنم تا بدانند نه تنها نتوان ايرادي بر منطق اسلام گرفت بلكه منطق مستدل و پولادين اسلام دربارة زن و حقوق زن و حدود و وظائف زن، بهترين دليل بر اصالت و حقانيت و جنبة فوق بشري آن است.

: مقام علمي ابوريحان از ديدگاه استاد مطهري چگونه است؟

پرسش

: مقام علمي ابوريحان از ديدگاه استاد مطهري چگونه است؟

پاسخ

از ابو ريحان اثر فلسفي قابل توجهي كه بدان وسيله بتوان به مقام فلسفي اش پي برد باقي نمانده است. ابوريحان خود فهرست تأليفاتش را داده است، در آنها اثر فلسفي قابل توجهي ديده نمي شود و آنچه هم بوده ناياب است و از دست رفته است. به علاوه ظاهراً ابوريحان بر خلاف بوعلي حوزه اي نداشته و شاگرداني تربيت نكرده است تا از راه شاگردان بتوان اطلاعاتي در اين زمينه كسب كرد. آنچه از ابوريحان در زمينه هاي فلسفي باقي مانده، اشاراتي است كه در ضمن كتبش، مانند الاثارالباقيه و تحقيق ما للهند به مسائل فلسفي و آراء فلاسفه كرده است و ديگر، سؤالاتي است كه از بوعلي درباره برخي مسائل كرده و پاسخ آنها را خواسته است.

نداشتن هيچ اثر فلسفي سبب شده كه برخي اساساً او را فيلسوف ندانند و دخالت او را در مسائل فلسفي بيجا و ناروا تلقي كنند. شهر زوري در كنزالحكمه و بيهقي در تتمة صوان الحكمه صريحاً مي گويند: «او در مسائل فلسفي وارد نبوده و نمي بايست در اين مسائل دخالت مي كرد.»

ولي در عصر ما گروهي به نقطه مقابل فكر مي كنند. اينها ابوريحان را فيلسوفي مي دانند كه از معاصران خود پيشرفته تر بوده است؛ زيرا ديگران پابند فلسفة ارسطويي بوده اند اما فلسفة ارسطويي ابوريحان را قانع نمي كرده است و به همين دليل در مقام ايراد و اعتراض بر ارسطو كه احدي جرأت و شهامت آن را نداشته است برآمده است.

عجيب اين است كه در پاره اي كتب كه اخيراً منتشر شده است و ابوريحان را فيلسوفي پيشرفته تر از معاصرانش قلمداد مي كنند، آنجا كه سؤالات را

كه يگانه سند پيشرفته تر بودن اوست نقل مي كنند، نفهميده اند كه محتواي سؤالات ابوريحان چيست و ابوريحان چه مي خواسته است بگويد؟ گاهي مي بينيم كه همين گونه افراد در روزنامه مقالاتي مي نويسند و به مقايسه ميان ابوريحان و بوعلي و ماهيت تمدن اسلامي مي پردازند!!

اينكه ابوريحان در فلسفه مقام والايي نداشته باشد به هيچ وجه از قدر و ارزش ابوريحان نمي كاهد. ارزش ابوريحان كه جهان به اعجاب به او مي نگرد به جهت انديشه هاي فلسفي او نيست، براي يك سلسله تحقيقات و ابتكارات است كه امروز آنها را «علم» مي نامند نه «فلسفه»، و روز به روز هم قدر و ارزش ابوريحان بيشتر شناخته مي شود. ضرورتي ندارد كه ما براي اينكه ارزش ابوريحان را بالا بريم، براي او در رشته اي كه كار زيادي نكرده و علاقه اي در زندگي به آن نشان نداده است مقامي از پيش خود بتراشيم. همه چيز را همگان دانند.

به نظر ما اينكه ابوريحان سؤالات فلسفي خود را با بوعلي كه بيش از ده سال از او كوچك تر بوده است و به قول خود ابوريحان در آن وقت «جوان فاضلي» بوده، طرح كرده است، دليل بر اين است كه ابوريحان از نظر فلسفي ادعايي نداشته است.

ابوريحان به تمام معني پژوهشگر بوده است. در شرح حالش مي خوانيم كه اگر با فقيهي مواجه مي شد مسأله فقهي با او طرح مي كرد و اگر با صاحب فن ديگري مواجه مي شد كوشش مي كرد از معلومات او استفاده كند.

سيد مرتضي علم الهدي كه بود؟

پرسش

سيد مرتضي علم الهدي كه بود؟

پاسخ

در ميان علماي شيعه، اولين شخصيت برجستهاي كه در علم اصول كتبي تأليف كرد و آراء او در علم اصول قرنها مورد بحث بود سيد مرتضي علَم الهدي بود. سيد مرتضي كتب زيادي در علم اصول تأليف كرد. معروفترين كتب او كتاب ذريعه است. سيد مرتضي برادر سيد رضي است كه جامع نهج البلاغه است. سيد مرتضي در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري مي زيسته است. وفاتش در سال 436 واقع شده است. سيد مرتضي شاگرد متكلم معروف شيعه شيخ مفيد (متوفّا در سال 413) است و شيخ مفيد شاگرد شيخ صدوق معروف به ابن بابويه (متوفّا در سال 381) است كه در شهر ري مدفون است.

شيخ الطائفه كيست؟

پرسش

شيخ الطائفه كيست؟

پاسخ

شيخ ابو جعفر طوسي، معروف به شيخ الطائفه. از ستارگان بسيار درخشان جهان اسلام است. در فقه، اصول، حديث، تفسير، كلام و رجال تاليفات فراوان دارد. اهل خراسان است. در سال 385 متولد شده و در سال 408 يعني در 23 سالگي به بغداد كه آن وقت مركز بزرگ علوم و فرهنگ اسلامي بود مهاجرت كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيد مرتضي، رياست علمي و فتوائي شيعه به او منتقل شد.

مدت پنج سال نزد شيخ مفيد درس خوانده است. ساليان دراز از خدمت شاگرد مبرّز شيخ مفيد، يعني سيد مرتضي بهره مند شده است. استادش سيد مرتضي در سال 436 درگذشت و او بيست و چهار سال ديگر بعد از استادش در قيد حيات بود.

دوازده سال بعد از سيد در بغداد ماند، ولي بعد به علت يك سلسله آشوبها كه خانه و كتابخانه اش به تاراج رفت به نجف مهاجرت كرد و حوزه علميه را در آنجا تاسيس كرد و در سال 460 در همان جا درگذشت. قبرش در نجف معروف است.

شيخ طوسي كتابي در فقه دارد به نام النهايه كه در قديم الايام كتاب درسي طلاب بوده است. كتاب ديگري دارد به نام مبسوط كه فقه را وارد مرحله جديدي كرده است و در عصر خودش مشروحترين كتاب فقهي شيعه بوده است. كتاب ديگري دارد به نام خِلاف كه در آنجا ،هم آراء فقهاي اهل سنت را ذكر كرده و هم راي شيعه را. شيخ طوسي كتابهاي ديگر نيز در فقه دارد. قد ما تا حدود يك قرن پيش اگر در فقه «شيخ» به

طور مطلق ميگفتند، مقصود شيخ طوسي بود اگر شيخان ميگفتند مقصود شيخ مفيد و شيخ طوسي بود.

شيخ طوسي يكي از چند چهرة معروفي است كه در سراسر فقه نامشان برده مي شود. خاندان شيخ طوسي تا چند نسل، همه از علما و فقها بوده اند.

محقق حِلّي كيست؟

پرسش

محقق حِلّي كيست؟

پاسخ

شيخ ابوالقاسم جعفربن حسن بن يحيي بن سعيد حلّي، معروف به محقق. صاحب كتابهاي زيادي در فقه از آن جمله شرايع، معارج، معتبر، المختصر النافع و غيره است.

در فقه كسي را بر او مقدم نمي شمارند. در اصطلاح فقها هر گاه «محقق» به طور مطلق گفته شود، مقصود همين شخص بزرگوار است . فيلسوف و رياضي دان بزرگ خواجه نصيرالدين طوسي با او در حلّه ملاقات كرده و در جلسة درس فقهش حضور يافته است. كتابهاي «محقق» مخصوصاً كتاب شرايع در ميان طلاب، يك كتاب درسي بوده و هست و فقهاي زيادي كتب محقق را شرح كرده يا حاشيه بر آنها نوشته اند.

علّامة حلّي كيست؟

پرسش

علّامة حلّي كيست؟

پاسخ

حسن بن يوسف بن علي بن مطهر حلّي، معروف به علامه حلّي. يكي از اعجوبه هاي روزگار است. در فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره كتاب نوشته است. در حدود صد كتاب از آثار خطي يا چاپي او شناخته شده كه بعضي آنها به تنهايي (مانند تذكرة الفقهاء ) كافي است كه نبوغ او را نشان دهد. علامه كتب زيادي در فقه دارد كه غالب آنها مانند كتابهاي محقق حلّي در زمانهاي بعد از او از طرف فقها شرح و حاشيه شده است. كتب معروف فقهي علامه عبارت است از: ارشاد، تبصره المتعلمين، قواعد، تحرير، تذكرة ا لفقهاء ،مختلف الشيعه، منتهي. علامه اساتيد زيادي داشته است. در فقه، شاگرد دايي خود، محقق حلّي و در فلسفه و منطق، شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي بوده است. فقه تسنن را نزد علماي اهل تسنن تحصيل كرده است. علامه در سال 648 متولد شده و در سال 726 درگذشته است.

شهيد اول كيست؟

پرسش

شهيد اول كيست؟

پاسخ

محمد بن مكّي، معروف به شهيد اول. شاگرد فخر المحققين و از اعاظم فقهاي شيعه است. در رديف محقق حلّي و علامه حلّي است. اهل جبل عامل است كه منطقه اي است در جنوب لبنان و از قديميترين مراكز تشيع است و هم اكنون نيز يك مركز شيعي است. شهيد اول در سال 734 متولد شده و در 786 به فتواي يك فقيه مالكي مذهب و تاييد يك شافعي مذهب شهيد شده است. او شاگرد شاگردان علامه حلّي و از آن جمله فخرالمحققين بوده است. كتابهاي معروف شهيد اول در فقه عبارت است از: اللّمعه كه در مدت كوتاهي در همان زنداني كه منجر به شهادتش شد تاليف كرده است و عجيب اين است كه اين كتاب شريف را در دو قرن بعد فقيهي بزرگ شرح كرد، كه او سرنوشتي مانند مؤلف پيدا كرد؛ يعني شهيد شد و «شهيد ثاني» لقب گرفت. شرح لمعه تاليف شهيد ثاني است كه همواره از كتب درسي طلاب بوده و هست. كتابهاي ديگر شهيد اول عبارت است از: دروس، ذكري، بيان، الفيّه، قواعد. همه كتب او از نفايس آثار فقهي است. كتب شهيد اوّل نيز مانند كتب محقق و علامة حلّي در عصرهاي بعد، از طرف فقهاء شرحها وحاشيه هاي زياد خورده است.

در ميان فقهاي شيعه كتابهاي سه شخصيت فوق الذكر يعني محقق حلّي، علامه حلّي، شهيد اول كه در قرن هفتم و هشتم مي زيسته اند به صورت متون فقهي در آمده و ديگران بر آنها شرح و حاشيه نوشته اند و كسي ديگر را نمي بينيم كه چنين عنايتي به آثار او شده باشد. فقط در يك قرن گذشته دو

كتاب از كتابهاي شيخ مرتضي انصاري چنين وضعي به خود گرفته است.

خاندان شهيد اول خاندان علم و فضل و فقه بودهاند و نسلهاي متوالي اين شرافت را براي خود نگهداري كرده اند.

محقق كَركي كيست؟

پرسش

محقق كَركي كيست؟

پاسخ

شيخ علي بن عبد العالي كَركي، معروف به محقق كَركي يا محقق ثاني. از فقهاي جبل عامل است و از اكابر فقهاي شيعه است. در شام و عراق تحصيلات خود را تكميل كرده و سپس به ايران (درزمان شاه تهماسب اول) آمده و منصب شيخ الاسلامي براي اولين بار در ايران به او تفويض شد. منصب شيخ الاسلامي، بعد از محقق كركي به شاگردش شيخ علي منشار، پدر زن شيخ بهائي رسيد و بعد از او اين منصب به شيخ بهائي واگذار شد. فرماني كه شاه تهماسب به نام او نوشته و به او اختيارات تام داده و در حقيقت او را صاحب اختيار واقعي و خود را نماينده او دانسته است معروف است. كتاب معروف او كه در فقه زياد نام برده ميشود، جامعالمقاصد است كه شرح قوائد علّامه حلي است. او علاوه بر اين، المختصرالنافع محقق و شرايع محقق و چند كتاب ديگر از علامه و چند كتاب از شهيد اول را حاشيه زده و يا شرح كرده است.

آمدن محقق ثاني به ايران و تشكيل حوزه در قزوين و سپس در اصفهان و پرورش شاگرداني مبرز در فقه، سبب شد كه براي اولين بار پس از دوره صدوقين، ايران مركز فقه شيعه بشود. محقق كركي ميانسالهاي 937 و 941 درگذشته است. محقق كركي شاگرد علي بن هلال جزايري و او شاگرد ابن فهد حلّي بوده است. ابن فهد حلّي شاگرد شاگردان شهيد اول از قبيل فاضل مقداد بوده است. عليهذا او به دو واسطه شاگرد شهيد اول است. پسر محقق كركي به نام شيخ عبدالعالي بن علي بن عبدالعالي نيز از فقهاي شيعه

است. ارشاد علامه والفيّه شهيد را شرح كرده است.

شهيد ثاني كيست؟

پرسش

شهيد ثاني كيست؟

پاسخ

شيخ زين الدين، معروف به شهيد ثاني. از اعاظم فقهاي شيعه است. مردي جامع بوده و در علوم مختلف دست داشته است. اهل جبل عامل است. جد ششم او، «صالح» نامي است كه شاگرد علامه حلّي بوده است. ظاهرا ً اصلاً اهل طوس بوده است؛ از اين رو شهيد ثاني گاهي «الطوسي الشامي» امضاء مي كرده است. شهيد ثاني در سال 911 متولد شده و در 966 شهيد شده است. مسافرت زياد كرده و اساتيد زياد ديده است. به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس وعراق و استانبول مسافرت كرده و از هر خرمني خوشههايي چيده است.

تنها، اساتيدِ سني او را دوازده تن نوشته اند. و به همين جهت مردي جامع بوده است، علاوه بر فقه و اصول از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهي داشته است. فوق العاده زاهد و متقي بوده است. شاگردانش در احوالش نوشته اند كه در ايام تدريس شبها به هيزم كشي براي اعاشه خاندانش مي رفت و صبح به تدريس مي نشست. مدتي در بعلبك به پنج مذهب (جعفري، حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي) تدريس مي كرده است. شهيد تأليفات زيادي دارد. معروفترين تاليف او در فقه، شرح لمعه شهيد اول و ديگر مسالك الافهام است كه شرح شرايع محقق حلّي است. شهيد ثاني نزد محقق كَركي ( قبل از آنكه محقق به ايران بيايد) تحصيل كرد است. شهيد ثاني به ايران نيامد. صاحب معالم كه از معاريف علماي شيعه است فرزند شهيد ثاني است.

مقدس اردبيلي كيست؟

پرسش

مقدس اردبيلي كيست؟

پاسخ

احمدبن محمد اردبيلي، معروف به مقدس اردبيلي. ضرب المثل زهد و تقواست و در عين حال از محققان فقهاي شيعه است. محقق اردبيلي در نجف سكني گزيد. معاصر صفويه است. گويند شاه عباس اصرار داشت كه به اصفهان بيايد، حاضر نشد. شاه عباس خيلي مايل بود كه مقدس اردبيلي خدمتي به او ارجاع كند تا اينكه اتفاق افتاد كه شخصي به علت تقصيري از ايران فرار كرد و در نجف از مقدس اردبيلي خواست كه نزد شاه عباس شفاعت كند. مقدس نامه اي به شاه عباس نوشت به اين مضمون:

باني ملك عاريت عباس بداند: اگر چه اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مي نمايد، چناچه از تقصير او بگذري «شايد» كه حق سبحانه از «پاره اي» تقصيرات تو بگذرد _ بنده شاه ولايت ،احمد اردبيلي.

شاه عباس نوشت:

به عرض مي رساند كه عباس خدماتي كه فرموده بوديد به جان منت داشته به تقديم رسانيد. اميد كه اين محب را از دعاي خير فراموش نفرماييد _ كلب آستان علي، عباس.

امتناع مقدس اردبيلي از آمدن به ايران سبب شد كه حوزه نجف به عنوان مركزي ديگر در مقابل حوزه اصفهان احيا شود. همچنانكه امتناع شهيد ثاني و پسرش شيخ حسن، صاحب معالم و دختر زادهاش، سيد محمد، صاحب مدارك، از مهاجرت از جبل عامل به ايران سبب شد كه حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه يابد و منقرض نگردد. صاحب معالم و صاحب مدارك براي اينكه دچار محظور و رودربايستي براي توقف در ايران نشوند از زيارت حضرت رضا(ع) كه فوق العاده مشتاق آن بودند صرف نظر كردند.

مقدس اردبيلي در سال 993 در نجف درگذشته است.

كتاب فقهي معروف او يكي شرح ارشاد است و ديگر آيات الاحكام. نظريات دقيق او مورد توجه فقهاست.

شيخ بهائي كيست؟

پرسش

شيخ بهائي كيست؟

پاسخ

شيخ بهاءالدين محمد عاملي، معروف به شيخ بهائي. او اهل جبل عامل است. در كودكي همراه پدرش، شيخ حسين بن عبدالصمد كه از شاگردان شهيد ثاني بود به ايران آمد. شيخ بهائي از اين رو كه به كشورهاي مختلف مسافرت كرده و محضر اساتيد مختلف در رشته هاي مختلف را درك كرده و بعلاوه داراي استعداد و ذوقي سرشار بوده است، مردي جامع بوده و تأليفات متنوعي دارد. هم اديب بوده و هم شاعر وهم فيلسوف وهم رياضي دان و مهندس وهم فقيه وهم مفسر. از طب نيز بي بهره نبوده است. اولين كسي است كه يك دوره احكام فقه غير استدلالي به صورت رساله عمليه به زبان فارسي نوشت. آن كتاب همان است كه به نام جامع عباسي معروف است.

شيخ بهائي چون فقه رشته اختصاصي و تخصصياش نبوده از فقهاي طراز اول به شمار نميرود، ولي شاگردان زيادي تربيت كرده است. ملا صدراي شيرازي، ملا محمد تقي مجلسي اول (پدر مجلسي دوم صاحب كتاب بحارالانوار)، محقق سبزواري و فاضل جواد، صاحب آيات الاحكام، از شاگردان اويند. همچنانكه قبلاً اشاره كرديم، منصب شيخ الاسلامي ايران، پس از محقق كَركي به شيخ علي منشار، پدرزن شيخ بهائي رسيد و پس از او به شيخ بهائي رسيد. همسر شيخ بهائي كه دختر شيخ علي منشار بوده است، زني فاضله و فقيهه بوده است. شيخ بهائي در سال 953 به دنيا آمده و در سال 1030يا 1031 درگذشته است. شيخ بهائي ضمنا ً مردي جهانگرد بوده است، به مصر و شام و حجاز و عراق و فلسطين و آذربايجان و هرات مسافرت كرده است.

وحيد بهبهاني كيست؟

پرسش

وحيد بهبهاني كيست؟

پاسخ

محمد باقر بن محمد اكمل بهبهاني، معروف به وحيد بهبهاني. اين مرد شاگرد سيد صدر الدين رضوي قمي شارح وافيه و او شاگرد آقا جمال خوانساري است.

وحيد بهبهاني در دوره بعد از صفويه قرار دارد. حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه از مركزيت افتاد، برخي از علما وفقها _ از آن جمله سيدصدر الدين رضوي قمي استاد وحيد بهبهاني _ در اثر فتنه افغان به عتبات مهاجرت كردند.

وحيد بهبهاني كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد. از آن جمله است سيد مهدي بحرالعلوم، شيخ جعفر كاشف الغطاء، ميرزا ابوالقاسم قمي صاحب كتاب قوانين، حاج ملامهدي نراقي، سيد علي صاحب رياض، ميرزا مهدي شهرستاني ،سيد محمد باقر شفتي اصفهاني معروف به حجت الاسلام، ميرزا مهدي شهيدي مشهدي، سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامه، سيد محسن اعرجي.

علاوه بر اين او مبارزه پيگيري كرد در دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخباريگري كه در آن وقت سخت رواج يافته بود. شكست دادن اخبار يان و تربيت گروهي مجتهد مبرز سبب شد كه او را «استاد الكل» خواندند. او تقوا را در حد كمال داشت. شاگردانش براي او احترام بسيار عميقي قائل بودند. وحيد بهبهاني نسب به مجلسي اول مي برد يعني از نواده هاي دختري مجلسي اول (البته به چند واسطه) است. دختر مجلسي اول كه جدّه وحيد بهبهاني است به نام «آمنه بيگم» است. آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندراني بوده و زني فاضله و فقيهه بوده است. با آنكه همسرش ملا صالح مردي بسيار عالم و فاضل بوده است گاهي ِآمنه بيگم مشكلات علمي شوهر فاضل خود را حل مي كرده است.

سيد مهدي بحر العلوم كيست؟

پرسش

سيد مهدي بحر العلوم

كيست؟

پاسخ

سيد مهدي بحر العلوم. شاگرد بزرگ و بزرگوار وحيد بهبهاني است و از فقهاي بزرگ است. منظ.ومه اي در فقه دارد كه معروف است. آراء و نظريات او مورد اعتنا و توجه فقهاست. بحر العلوم به علت مقامات معنوي و سير و سلوكي كه طي كرده فوق العاده مورد احترام علماي شيعه است و تالي معصوم به شمار مي رود. كرامات زياد از او نقل شده است. كاشف الغطاء، با تحت الحنك عمامه خود غبا ر نعلين او را پاك مي كرد. بحرالعلوم در سال 1154 يا 1155 متولد شده و در سال 1212 درگذشته است.

كاشف الغطاء كيست؟

پرسش

كاشف الغطاء كيست؟

پاسخ

شيخ جعفر كاشف الغطاء، شاگرد وحيد بهبهاني و شاگرد او سيد مهدي بحرالعلوم بوده است. او عرب است و فقيه فوق العاده ماهري است. كتاب معروف او در فقه به نام كشف الغطاء است. در نجف ميزيسته و شاگردان زيادي تربيت كرده است. سيد جواد، صاحب مفتاحالكرامه و شيخ محمد حسن، صاحب جواهرالكلام، از جمله شاگردان اويند. چها ر پسر داشته كه هر چهار از فقها بودهاند. كاشف الغطاء معاصر فتحعلي شاه است. در مقدمه كشف الغطاء او را مدح كرده و در سال 1228 در گذشته است. كاشف الغطاء در فقه نظريات دقيق و عميق داشته، از او به عظمت ياد مي شود.

صاحب جواهر كيست؟

پرسش

صاحب جواهر كيست؟

پاسخ

شيخ محمد حسن، صاحب كتاب جواهرالكلام كه شرح شرايع محقق است و ميتوان آن را دائرةالمعارف فقه شيعه خواند. اكنون هيچ فقيهي خود را از جواهر بي نياز نمي داند. اين كتاب مكرر چاپ سنگي شده است. و اخيراً با چاپ حروفي در قطع وزيري چاپ شده است و در حدود پنجاه جلد 400 صفحهاي، يعني در حدود بيست هزار صفحه است.

كتاب جواهر عظيمترين كتاب فقهي مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمي است و مطالعه يك صفحه آن وقت و دقت زياد ميخواهد، ميتوان حدس زد كه تأليف اين كتاب بيست هزار صفحه اي چقدر نيرو برده است. سي سال تمام يكسره كار كرد تا چنين اثر عظيمي به وجود آورد. اين كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كار خويش تن است. صاحب جواهر، شاگرد كاشف الغطاء و شاگرد شاگرد او سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامه است و خود در نجف حوزه عظيمي داشته و شاگردان زيادي تربيت كرده است. صاحب جواهر عرب است. در زمان خود مرجعيت عامه يافت و در سال 1266 كه اوايل جلوس ناصر الدين شاه در ايران بود درگذشت.

شيخ انصاري كيست؟

پرسش

شيخ انصاري كيست؟

پاسخ

شيخ مرتضي انصاري . نسبش به جابر بن عبدالله انصاري از صحابه بزرگوار رسول خدا مي رسد. در دزفول متولد شده و تا بيست سالگي نزد پدر خود تحصيل كرده و آنگاه همراه پدر به عتبات رفته است. علماي وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند از پدر خواستند كه او را نبرد. او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضر اساتيد بزرگ استفاده كرد. آنگاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار به وطن خويش بازگشت. بعد از دو سال با ر ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد و به ايران مراجعت نمود. تصميم گرفت از محضر علماي بلاد ايران استفاده كند. عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقي صاحب كتاب مستند الشيعه و صاحب كتاب معروف جامع السعادات فرزند حاج ملا مهدي نراقي ملا قات كرد. ديدار نراقي عزم رحيل او را مبدل به اقامت كرد و سه سال در كاشان از محضر او استفاده كرد، آنگاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود. شيخ انصاري سفري به اصفهان و سفري به بروجرد رفته و در همه سفرها، هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنها بوده است. در حدود سالهاي 1252 و 1253 براي آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت. بعد از صاحب جواهر مرجعيت عامه يافت.

شيخ انصاري را «خاتم الفقهاء و المجتهدين» لقب داده اند. او از كساني است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدي كرد. او در فقه و

اصول ابتكاراتي دارد كه بي سابقه است. دو كتاب معروف او رسائل و مكاسب، كتاب درسي طلاب شده است. علماي بعد از او شاگرد و پيرو مكتب اويند. حواشي متعدد از طرف علماي بعد از او بر كتابهاي او زده شده. بعد از محقق حلّي و علامه حلّي و شهيد اول ، شيخ انصاري تنها كسي است كه كتابهايش از طرف علماي بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است.

زهد و تقواي او نيز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته مي شود. شيخ انصاري در سال 1281 در نجف درگذشته. و همان جا دفن شده است.

ميرزاي شيرازي كيست؟

پرسش

ميرزاي شيرازي كيست؟

پاسخ

حاج ميرزا محمد حسن شيرازي، معروف به ميرزاي شيرازي بزرگ، ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهر شركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصاري رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد. بعد از شيخ انصاري مرجعيت عامه يافت. در حدود بيست و سه سال مرجع علي الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو، قرار داد معروف استعماري رژي را لغوكرد. شاگردان زيادي در حوزه درس او تربيت شدند؛ از قبيل آخوند ملا محمدكاظم خراساني، سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، حاج آقا رضا همداني، حاج ميرزا حسين سبزواري، سيد محمد فشاركي اصفهاني، ميرزا محمد تقي شيرازي و غير اينها. از او اثري كتبي باقي نمانده است ولي احياناً برخي آرائش مورد توجه است. در سال 1312 در گذشت.

آخوند خراساني كيست؟

پرسش

آخوند خراساني كيست؟

پاسخ

آخوند ملا محمد كاظم خراساني، در سال 1255 در مشهد در يك خانواده غير معروف متولد شد و در بيست و دو سالگي به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهي تحصيل فلسفه كرد و سپس به نجف رفت. دو سال درس شيخ انصاري را درك كرده است. اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاي شيرازي بوده است. ميرزاي شيرازي در سال 1291 سامرا را محل ا قامت خود قرار داد ولي آخوند خراساني از نجف دور نشد و خودش مستقلاً حوزه درس تشكيل داد. او از مدرسين بسيار موفق است. در حدود هزار و دويست شاگرد از محضرش استفاده مي كرده اند و در حدود دويست نفر آنها خود مجتهد بوده اند.

فقهاي عصر اخير نظير مرحوم آقا سيد ابولحسن اصفهاني، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني، مرحوم حاج آقا حسين بروجردي، مرحوم حاج آقا حسين قمي و مرحوم آقا ضياءالدين عراقي همه از شاگردان او بوده اند. شهرت بيشتر آخوند خراساني در علم اصول است. كتاب كفايه الاصول او يك كتاب درسي مهم است و حواشي زيادي بر آن نوشته شده است. آراء اصولي آخوند خراساني همواره در حوزه هاي علميه نقل مي شود و مورد توجه است. آخوند خراساني همان كسي است كه فتوا به ضرورت مشروطيت داد و مشروطيت ايران رهين او است، او در سال 1329 هجري قمري درگذشت.

علامه نائيني كيست؟

پرسش

علامه نائيني كيست؟

پاسخ

حاج ميرزا حسين نائيني، از اكابر فقها و اصوليون قرن چهاردهم هجري است. نزد ميرزاي شيرازي و سيد محمد فشاركي اصفهاني تحصيل كرده است و خود مدرسي عالي مقام شد. شهرت بيشتر او در علم اصول است. به معارضه علمي با مرحوم آخوند خراساني برخاست و از خود نظريات جديدي در علم اصول آورد. بسياري از فقهاي زمان ما از شاگردان اويند. او كتابي نفيس به فارسي دارد به نام تنزيه الامّه يا حكومت در اسلام كه در دفاع از مشروطيت و مباني اسلامي آن نوشته است. او در سال 1355هجري قمري در نجف وفات يافت.

ديدگاه شيخ طوسي درانتقاد از جامدفكران شيعه در مسائل اعتقادي فقهي چيست؟

پرسش

ديدگاه شيخ طوسي درانتقاد از جامدفكران شيعه در مسائل اعتقادي فقهي چيست؟

پاسخ

سراسر وجود شيخ طوسي از ايمان اسلامي و شور اسلامي و علاقه به خدمت به اسلام موج مي زند. او يك دلباخته سر از پا نشناخته است. ولي اين شور و ايمان و دلباختگي هرگز او را به سوي جمود و تقشر سوق نداده است. او با جامدان و قشريان نبرد كرده است. او اسلام را آنچنان كه شايسته است شناخته است. ولهذا حق عقل را محترم شمرده است.

شيخ طوسي با آنكه محد ّثي عظيمالشأن است و كتاب تهذيب الا حكام و كتاب استبصار او بهترين دليل بر مدّعاست، مسائل اصول دين را حق طلق عقل مي داند. به اين معني كه تعبد و تقليد را در اين مسائل جايز نميشمرد. وي در عدّةالاصول به گروهي از جامد فكران كه در شيعه پيدا شدند اشاره مي كند. و بر سبيل انتقاد مي گويد: «اذا سئلوا عن التوحيد او العدل او صفات الائمه او صحهِ النبوه قالو ا روينا كذا» يعني [اگر از اينان در باب توحيد يا عدل يا امامت يا نبوت پرسش شود، به جاي آنكه به دليل عقلي استناد كنند، به ذكر روايات ميپردازند.] شيخ طوسي مانند هر عالم روشنفكر ديگر اسلامي مي داند كه اصول عقايد بايد اجتهاداً و از روي فهم مستقيم براي اذهان روشن شود و نقش آثا رنقلي در اين مطالب _ كه البته نقش بسيار اصيلي است _ نقش هدايت و راهنمايي و تعليم و ارائه عقول به دلايل است، نه نقش فرمان و مولويّت و تعبد.

شيخ طوسي در مقدمه كتاب نفيس مبسوط نيز از گروه جامد فكران گله آغاز

مي كند، مي گويد:

«من هميشه مي شنيدم كه فقهاي اهل جماعت فقه ما شيعيان اماميه را تحقير مي كردند ... و من همواره در اشتياق بسر مي بردم كه كتابي تاليف كنم متضمن فروع (بدون آنكه نيازي به اعمال قياس پيدا شود) ولي اشتغالات و گرفتاريها، مانع بود و از جمله چيزهايي كه عزم مرا ميكاست اين بود كه اصحاب ما كمترين رغبت به اين كار نشان نميدادند؛ زيرا با متون اخبار و صريح الفاظ روايات خو گرفته بودند و حتي حاضر نبودند لفظي تغيير كند. كار جمود به آنجا كشيده شده بود كه اگر لفظي به جاي لفظ ديگر قرار مي گرفت در شگفت مي شدند و فهمشان از درك آن معني كوتا هي مي كرد.

ميرمحمد باقر داماد كه بود؟

پرسش

ميرمحمد باقر داماد كه بود؟

پاسخ

وي معروفتر از آن است كه نيازمند به معرفي باشد. پس از حملة مغول، به عللي، جز در فارس، حوزة علمي قابل توجهي به چشم نمي خورد. البته در هرات و سمرقند و جاهاي ديگر احياناً افرادي بوده اند، ولي حوزة گرم ظاهراً منحصر به شيراز بوده است.

متأسفانه حوزة شيراز فوق العاده خصلت جدلي دارد. در طول تقريباً دو قرن و نيم، بيشتر كوششها صرف مجادلات مي شده است؛ بر گفته هاي يكديگر شرح و حاشيه مي نوشته اند و بر آن حاشيه ها نيز حواشي ديگر و همچنين حاشيه بر حاشيه ... در عين حال دورة شيراز دورة آمادگي بوده است.

در زمان شاه عباس كبير با طلوع افرادي مانند ميرداماد و شيخ بهايي و ميرفندرسكي، اصفهان مركز علوم عقلي اسلامي گشت _ به طوري كه شخصي مانند صدرالمتألهين از وطنش شيراز مهاجرت مي كند و براي كسب فيض به اصفهان مي آيد _ همچنانكه با مهاجرت علماي جبل عامل از قبيل محقق كركي به ايران، حوزه اي بسيار عالي فقهي در اصفهان تشكيل شد. از مشخصات حوزة فلسفي اصفهان اين است كه ديگر از آن بحث و جدل ها كه غالباً كم فايده بود خبري نيست. فلسفه به وسيلة ميرداماد رنگ و بوي ديگري مي گيرد.

ميرداماد اگر از حكامي طراز اول اسلامي به شمار نرود، لااقل در طراز دوم هست. وي علاوه بر اينكه فيلسوف بود، فقيه و رياضي دان و اديب و رجالي هم بود. روي هم رفته مردي جامع بود و خود را «معلم ثالث» مي خواند.

وي حوزة درس باشكوه و گرم و پربركتي تشكيل داد. درست معلوم نيست كه ميرداماد تحصيلات فلسفي خويش را چگونه و نزد چه كساني انجام داده است.

اساتيد او را كه شمرده اند عبارتند از: شيخ عبدالعالي كركي، سيد نورالدين عاملي، تاج الدين حسين صاعد طوسي، فخرالدين استرآبادي سماكي. سه نفر اول اهل معقول نبوده، استاد منقول مير بوده اند. تنها شخص اخير است كه اهل معقول بوده است.

آقاي سيد علي بهبهاني در مقاله اي كه تحت عنوان «فلسفه و شرح حال و نقد آثار ميرداماد» نوشته اند مي گويند: «فخرالدين محمد حسيني استرآبادي معاصر شاه طهماسب (918 _ 984) به نوشتة اسكندر بيك از بزرگان سماك استرآباد بوده. از فحواي كلام وي استفاده مي شود كه ميرداماد مجلس درس او را دريافته، ولي از لحاظ زمان همطراز او نبوده (؟) وي را در مقابل محقق خفري، محقق فخري مي گفته اند» (دفتر سوم و چهارم مقالات و بررسيها، نشرية دانشكدة الهيات و معارف اسلامي./ 27.).

محدث قمي در الكني و الالقاب نيز از اين شخص به عنوان استاد ميرداماد ياد مي كند، همچنين ريحانة الادب. ولي اتفاقاً از فرد ديگري نيز عيناً به همين نام (فخرالدين استرآبادي حسيني) در همين عصر ياد شده كه او نيز اهل معقول بوده، الهيات و جواهر و اعراض شرح تجريد قوشچي را حاشيه كرده است (ريحانة الادب، 4 / 304) و بنا بر نقل آقاي علي دواني، حاشية دواني بر تهذيب المنطق را نيز حاشيه كرده است (شرح حال جلال الدين دواني،/ 165) ابتدا به نظر مي رسد كه دو نفر به اين نام نيست، يك نفر است ولي صاحب الذريعه (الذريعه، 1/ 99.) تصريح مي كند كه اينها دو نفرند؛ بعلاوه، فخرالدين سماكي محمد بن الحسن است و آن ديگري محمد بن الحسين.

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي كه بود؟

پرسش

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي كه بود؟

پاسخ

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي، معروف به صدرا و صدرالمتألهين ، حكيم الهي و فيلسوف رباني بي نظير كه حكمت الهي را وارد مرحلة جديدي كرد. صدرا در آنچه علم اعلي يا علم كلي يا فلسفة اولي يا حكمت الهي خوانده مي شود _ و تنها همين بخش است كه به حقيقت، فلسفه است و فلسفة حقيقي خوانده مي شود، زيرا ساير بخشها اعم از رياضي و طبيعي در قلمرو علوم است _ تمام فلاسفة پيشين را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مباني اولية اين فن را تغيير داد و آن را بر اصولي خلل ناپذير استوار كرد.

فلسفة صدرا از يك نظر به منزلة چهارراهي است كه چهار جريان يعني حكمت مشائي ارسطويي و سينايي، و حكمت اشراقي سهروردي ، و عرفان نظري محيي الديني ، و معاني و مفاهيم كلامي با يكديگر تلاقي كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزلة صورتي است كه بر چهار عنصر مختلف پس از يك سلسله فعل و انفعال ها افاضه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد كه با ماهيت هريك از مواد آن صورت متغاير است.

فلسفة صدرا يك نوع جهش است كه پس از يك سلسله حركتهاي مداوم و تدريجي در معارف عقلي اسلامي رخ داده است.

فلسفة صدرا از نوع «سهل ممتنع» است؛ به ظاهر بسيار ساده است، عبارتش اديبانه و منشيانه است اما يك فرد بسيار مستعد، سالها بايد كار كند تا به مرحلة اول برسد؛ يعني بفهمد كه آن را نمي فهمد تا بار ديگر با ديد ديگري وارد شود. بسي

افراد سالها عهده دار تدريس فلسفة صدرا بوده اند در حالي كه به عمق آن نفوذ نكرده اند. از اين رو توصيف و تحليل كار صدرا، كار هر فلسفه خوانده اي نيست.

صدرا شاگرد شيخ بهايي و ميرداماد بوده است. در شرحي كه بر اصول كافي نوشته، از شيخ بهايي به عنوان استاد علوم نقلي و از ميرداماد به عنوان استاد علوم عقلي ياد مي كند. وي در سال 1050 ضمن هفتمين سفر حج كه پياده مي رفت، در بصره درگذشت.

آقا محمد بيدآبادي گيلاني اصفهاني كه بود؟

پرسش

آقا محمد بيدآبادي گيلاني اصفهاني كه بود؟

پاسخ

وي از اعاظم حكماي قرون اخيره و احياكنندة فلسفة ملاصدراست. از زمان صدرالمتألهين به بعد هر چند افكار و انديشه هاي او در ميان فضلا، خصوصاً آنان كه سلسلة شاگردي شان به خود وي مي رسيده مطرح بوده است، ولي ظاهراً هنوز موج افكار پيشينيان از قبيل بوعلي و شيخ اشراق غلبه داشته است، خصوصاً در نحله اي كه از ميرفندرسكي و سپس ملارجبعلي تبريزي انشعاب يافته است.

چنانكه مي دانيم _ و خود ملاصدرا نيز بازگو مي كند _ ملاصدرا در زمان خودش شهرت و احترامي نداشته است، مانند يكي از طلاب عادي زندگي مي كرده (مبدأ و معاد، ملاصدرا، چاپ سنگي/ 278.) در صورتي كه ملارجبعلي تبريزي (مثلاً) كه تقريباً معاصر اوست در مرحله اي از احترام بود كه شاه و وزرا به ديدارش مي شتافته اند. انديشه هاي صدرا تدريجاً شناخته شد و رو آمد. ظاهراً آن دهانة فرهنگ كه اين آب جاري زيرزميني از آنجا كاملاً ظاهر شد و بر همه پديدار گشت، مرحوم آقا محمد بيدآبادي است.

وي مطابق نقل روضات مردي فوق العاده زاهد، متقي، با گذشت، ايثارگر و ساده زيست بوده است. آقاي آقا شيخ آقا بزرگ تهراني در كتب خود از او به عنوان يك عارف سالك ياد مي كند. او واقعاً مردي اخلاقي و مهذب بلكه سالك بوده است. در سال 1352 شمسي دو رسالة كوچك از وي در «سير و سلوك» به زبان فارسي، وسيلة آقاي مدرسي طباطبايي، از افاضل قم، ضميمة مجلة «وحيد» چاپ شد. روح اخلاقي و عرفاني بيدآبادي موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود؛ آنها به او رو مي آوردند و او اعراض مي كرد.

بيدآبادي شاگردان بسياري پرورش

داده است و در سال 1197 درگذشت.

ملا علي نوري مازندراني اصفهاني كه بود؟

پرسش

ملا علي نوري مازندراني اصفهاني كه بود؟

پاسخ

وي از بزرگترين حكماي الهي اسلامي و از افراد معدود انگشت شمار سه چهار قرن اخير است كه تا عمق فلسفة صدرايي نفوذ كرده اند. ابتداي تحصيلش در مازندران و قزوين بوده، سپس به اصفهان آمده و از محضر درس آقا محمد بيدآبادي و سيد ابوالقاسم مدرس اصفهاني استفاده كرده و خود بزرگترين حوزة حكمت را در اصفهان داير كرده است.

ملاعلي نوري از نظر تدريس و تشكيل حوزة درسي و تربيت شاگردان و طولاني بودن مدت كار تدريس و تربيت شاگرد (گفته شده قريب هفتاد سال) و ترويج علوم عقلي، كم نظير و شايد بي نظير است.

هنگامي كه مرحوم محمدحسين خان مروي، مدرسة مروي را در تهران ساخت، از فتحعليشاه تقاضا كرد، ملاعلي نوري را از اصفهان براي تدريس معقول در اين مدرسه دعوت كند. شاه از او دعوت كرد و او در جواب نوشت، در اصفهان دو هزار محصل مشغول تحصيل اند كه چهارصد نفر آنها _ بلكه متجاوز _ كه شايستة حضور درس اين دعاگو هستند، در حوزة درس دعاگو حاضر مي شوند، چنانچه به تهران بيايد اين حوزه از هم مي پاشد. شاه مجدداً از او خواست يكي از بهترين شادگرهاي خود را براي تدريس در اين مدرسه انتخاب كند و او ملاعبدالله زنوزي را انتخاب كرد و فرستاد.

همة اين شاگردان از حومة اصفهان نبوده اند، از اطراف و اكناف در حوزة درس اين مرد بزرگ _ كه مي گويند در حدود هفتاد سال تدريس كرده _ شركت كرده اند و به اطراف پراكنده شده و علم و حكمت را با خود پراكنده اند.

صاحب روضات مي گويد: در كودكي او را در حالي كه پيرمردي سپيدمو بود

ديده ام. در مسجد سيد به نماز مرحوم سيد محمدباقر حجه الاسلام مي آمد و بعد از نماز، با هم جلسه مي كردند. سيد حجة الاسلام، خود زماني شاگرد او بوده است. او و مرحوم حاجي كلباسي _ كه مرجعيت و رياست اصفهان را داشتند و فوق العاده محترم بودند _ ملاعلي نوري را در مجالس بر خود مقدم مي داشتند (روضات الجنات/402).

با وجود حكماي بزرگ ديگر در آن زمان، آنچه بعدها ادامه يافت از طريق اين مرد بزرگ بود. بعضي حواشي مختصر و كوتاه از او بر اسفار باقي است كه در نهايت متانت و دقت است. گويند تفسير بزرگي بر سورة توحيد نوشته است. وي در سال 1246 درگذشته است

ميرزا مهدي بن ميرزا هدايت الله شهيد مشهدي كه بود؟

پرسش

ميرزا مهدي بن ميرزا هدايت الله شهيد مشهدي كه بود؟

پاسخ

اين مرد از مشاهير فقها و معاريف علماي آن عصر است. در فقه و اصول از تلاميذ وحيد بهبهاني است. معاصر سيد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء است. ظاهراً اصفهاني الاصل است. در اصفهان در حوزة درس آقا محمد بيدآبادي حكمت آموخته و در مشهد اقامت كرده و فقه و اصول و معقول تدريس مي كرده است. ملاعلي نوري كه همدوره و همدرس او در حوزة بيدآبادي است، ضمن يك استفتاء از ميرزا ابوالقاسم قمي _ كه در روضات مسطور است _ به مناسبتي از او به عنوان ميرزا مهدي مشهدي ياد مي كند. اين مرد رياضيات نيز مي دانسته و آن را نزد پدرزن خود شيخ حسين عاملي مشهدي آموخته است. فرزندانش ميرزا هدايت الله و ميرزا عبدالجواد و ميرزاداود همه در فنون حكمت وارد بوده اند. دو فرزند اخير در رياضيات سرآمد عصر در خراسان به شمار مي رفته اند. علم و حكمت در خاندان سيد مهدي شهيد در حدود صد و پنجاه سال ادامه يافت. مرحوم حاج ميرزا حبيب رضوي مجتهد، حكيم عارف شاعر مشهدي معروف (متوفي در 1327) نبيرة اوست، و همچنين مرحوم آقابزرگ حكيم شهيدي مشهدي، استاد مسلّم فلسفة خراسان در حدود نيمة قرن چهاردهم هجري قمري، متوفي در 1355 نبيرة ديگر اوست.

ميرزا مهدي، اشارات شيخ و پاره اي از كتب رياضي تدريس مي كرده. در سال 1152 متولد و در سال 1218 در بست بالا خيابان مشهد، در جريان دفاع از حقوق مردم و مبارزه با دستبرد نادر ميرزا نوة نادرشاه به اموال آستانة مقدسة رضوي، به دست نادر ميرزا شهيد شد

ملاهادي سبزواري كه بود؟

پرسش

ملاهادي سبزواري كه بود؟

پاسخ

وي بعد از ملاصدرا مشهورترين حكماي الهي سه چهار قرن اخير است. حاجي سبزواري در سال 1212 در سبزوار متولد شد. هفت ساله بود كه پدرش مرد. در ده سالگي براي تحصيل به مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت كرد. شهرت حكماي اصفهان او را به اصفهان كشانيد. در حدود هفت سال از محضر ملااسماعيل در بكوشكي اصفهاني استفاده كرد و ضمناً در همان وقت دو سه سالي اواخر دورة حكيم نوري را درك كرد. سپس به مشهد مراجعت كرد و چند سالي در مشهد به تدريس پرداخت. آنگاه عازم بيت الله شد. در مراجعت، اجباراً دو سه سالي در كرمان اقامت كرد. در مدت اقامت كرمان براي اين كه نفس خود را تربيت كند و رياضت دهد، سعي كرد ناشناخته بماند و در همة مدت به كمك خادم مدرسه به خدمت طلاب قيام مي كرد. بعد دختر همان خادم را به زني گرفت و رهسپار سبزوار شد. قريب چهل سال بدون آنكه حتي يك نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف كرد و به كار مطالعه و تحقيق و تدريس و تأليف و عبادت و رياضت نفس و تربيت شاگردان پرداخت تا عمرش به پايان رسيد.

از نظر تشكيل حوزة گرم فلسفي و جذب شاگرد از اطراف و اكناف و تربيت آنها و پراكندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حكيم نوري كسي به پاية حكيم سبزواري نمي رسد. صيت شهرتش در همة ايران و قسمتهاي خارج ايران پيچيد. طالبان حكمت از هر سو به محضرش مي شتافتند. شهر متروك سبزوار از پرتو وجود اين حكيم عاليقدر قبلة جويندگان حكمت الهي

گشت و مركز يك حوزة علمي شد.

كنت گوبينو فيلسوف معروف فرانسوي كه نظر خاصش در فلسفة تاريخ معروف است، مقارن اوج شهرت حكيم سبزواري سه سال وزير مختار فرانسه در ايران بوده و كتابي هم به نام سه سال در ايران منتشر كرده است. او مي نويسد:

«شهرت و صيت او به قدري عالمگير شده كه طلاب زيادي از ممالك هندوستان، تركيه و عربستان براي استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسة او مشغول تحصيل هستند.»

حكيم سبزواري فوق العاده خوش بيان و خوش تقرير بود؛ باشور و جذبه تدريس مي كرد. او گذشته از مقامات علمي و حكمي، از ذوق عرفاني سرشاري برخوردار بود. بعلاوه، مردي باانضباط، اهل مراقبه، متعبد، متشرع و بالاخره سالك الي الله بود. مجموع اينها سبب شده بود كه شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبة استاد و شاگردي ، حكيم سبزواري بي مانند است. بعضي از شاگردان او بعد از او با اينكه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام يادآوري او به هيجان مي آمدند و اشك مي ريختند.

حكيم سبزواري به فارسي و به عربي شعر مي سروده و در اشعارش به «اسرار» تخلص مي كرده است. هرچند در هر دو قسمت، شعر دست پايين فراوان دارد، اما در هر دو قسمت برخي اشعار دارد كه در اوج زيبايي و كمال و شور و حال است.

حكيم سبزواري در سال 1289 در يك حالت جذبه مانندي درگذشت. يكي از شاگردانش در تاريخ وفاتش چنين سروده است:

اسرار چو از جهان بدر شداز فرش به عرش ناله بر شد

تاريخ وفاتش ار بجوييگويم: «كه نمرد، زنده تر شد»

شاگردان حاجي تا آنجا كه

ما فعلاً اطلاع داريم عبارتند از:

ملاعبدالكريم خبوشاني (قوچاني) كه بر منظومة منطق حاشيه دارد.

ميرزا حسين سبزواري، مقيم تهران، استاد ملامحمد هيدجي و ميرزا علي اكبر يزدي، مقيم قم (ريحانة الادب، 6/381).

حاج ميرزا حسين علوي سبزواري، مقيم سبزوار كه در جامعيت و تحقيق در عصر خود بي نظير شناخته مي شد (نقباء البشر/569.)

حكيم عباس دارابي استاد معروف فلسفه در استان فارس (نقبا البشر/983).

شيخ ابراهيم سبزواري استاد شيخ الرئيس قاجار (نقباء البشر/3).

شيخ محمدابراهيم تهراني كه با حكيم سبزواري مراسلات داشته و علامة تهراني آنها را نزد شيخ محمدجواد جزايري ديده است (الكرام البررة/6).

سيد ابوالقاسم موسوي زنجاني (نقباء البشر/51).

سيد عبدالرحيم سبزواري (نقباء البشر/727).

ملامحمد صباغ (نقبا البشر/854).

شيخ محمدرضا بروغني استاد آقا شيخ هادي بيرجندي (نقباء البشر/727).

ميرزا عبدالغفور دارابي

ملاغلامحسين شيخ الاسلام مشهدي، استاد حاج فاضل خراساني و آقابزرگ شهيدي مشهدي

ميرزا محمد سرو قدي، استاد حاج فاضل خراساني و آقابزرگ شهيدي مشهدي.

شيخ علي فاضل تبّتي.

ميرزا آقا حكيم دارابي.

ميرزا محمد يزدي.

حاج ميرزا ابوطالب زنجاني.

حاج ملااسماعيل عارف بجنوردي.

شيخ عبدالحسين شيخ العراقين.

ميرزا محمد حكيم الهي. (مقدمة آقاي سيد جلال الدين آشتياني بر مجموعة رسائل حكيم سبزواري، صفحات 67_82).

بزرگترين حسنة حكيم سبزواري، مرحوم حكيم رباني، عارف كامل الهي، فقيه نامدار ، آخوند ملاحسينقلي همداني در جزيني (قدس سره) است. اين مرد بزرگ و بزرگوار كه فرزند يك چوپان پاك سرشت بود، براي ادامة تحصيل از همدان به تهران آمد. صيت شهرت و جاذبة معنويت حكيم سبزواري او را به سبزوار كشانيد. مدتي در حوزة آن حكيم شركت كرد. پس از آن به عتبات شتافت و براي تكميل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتأخرين حاج شيخ مرتضي انصاري قرار گرفت.

آقا محمدرضا حكيم قمشه اي كه بود؟

پرسش

آقا محمدرضا حكيم قمشه اي كه بود؟

پاسخ

او نيز از اعاظم حكما و اساطين عرفان قرون اخير است. آقا محمدرضا _ كه شاگردان و دوستانش نام او را به صورت مخفف «آمرضا» تلفظ مي كردند _ اهل قمشه (شهرضا) اصفهان است. در جواني براي تحصيل به اصفهان مهاجرت كرد و از محضر ميرزا حسن نوري (مقدمة رسالة ولايت حكيم قمشه اي/2) و ملا محمدجعفر لنگرودي (مقدمة آقا همايي بر كتاب برگزيدة ديوان سه شاعر اصفهان/21) بهره مند شد. سالها در اصفهان عهده دار تدريس فنون حكمت بود. حدود ده سال پايان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجرة مدرسة صدر مسكن گزيد و فضلا از محضر پرفيضش استفاده كردند. پرشورترين دورة زندگاني حكيم قمشه اي ده سال آخر است.

وي مردي به تمام معني وارسته و عارف مشرب بود؛ با خلوت و تنهايي مأنوس بود و از جمع تا حدودي گريزان. در جواني ثروتمند بود؛ در خشكسالي 1288 تمام مايملك منقول و غيرمنقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان عمر درويشانه زيست.

حكيم قمشه اي در اوج شهرت آقاعلي حكيم، مدرس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آنكه مشرب اصلي اش صدرايي بود، كتب بوعلي را تدريس كرد و بازار ميرزاي جلوه را كه تخصصش در فلسفة بوعلي بود شكست، به طوري كه معروف شد: «جلوه از جلوه افتاد».

حكيم قمشه اي هرگز جامة روستايي را از تن دور نكرد و در زي و جامة علما درنيامد. مرحوم جهانگيرخان قشقايي كه سالها شاگرد او بوده است نقل كرده كه به شوق استفاده از محضر حكيم قمشه اي به تهران رفتم. همان شب اول، خود را به محضر او رساندم.

وضع لباسهاي او علمايي نبود، به كرباس فروش هاي سده مي مانست. حاجت خود را بدو گفتم. گفت: ميعاد من و تو فردا در خرابات، خرابات محلي بود در خارج خندق (قديم) تهران و در آنجا قهوه خانه اي بود كه درويشي آن را اداره مي كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود ȘјϙŮ او را در خلوتگاهي ديدم كه بر حصيري نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مي خواند. سپس به تحقيق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد كه از خود بي خود شدم، مي خواستم ديوانه شوم. حكيم حالت مرا دريافت، گفʺ آري̠«قوت مي بشكند ابريق را» (مقدمة رسالة ولايت حكيم قمشه اي/14).

حكيم قمشه اي از ذوق شعري عالي برخوردار بود و به «صهبا» تخلص مي كرده است. او در سال 1306 در كنج حجرة مدرسه، در تنهايي و خلوت و سكوتي عارفانه از دنيا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتي بزرگ شهر، مرحوم حاج ملاعلي كني و در شهر غوغايي برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاك سپردند (مقدمة آقاي همايي بر كتاب برگزيدة ديوان سه شاعر اصفهان.).

حكيم قمشه اي آنچنان مرد كه زيست و آنچنان زيست كه خود در بيتي از يك غزل سروده و آرزو كرده بود:

همه آفاق بگشتم چو تو در عالم نيستيا اگر هست به حسن تو بني ادم نيست

شايد ار زير نگين ملك سليمان آريحسن هرجا كه زند خيمه كم از خاتم نيست

فكري اي شيخ به روز سيه خود مي كنكه تو را دست در آن زلف خم اندر خم نيست

كاخ زرين به شهان

خودش كه من ديوانهگوشه اي خواهم و ويرانه به عالم كم نيست

حكيم قمشه اي شاگردان بسياري تربيت كرد. آقا ميرزا هاشم اشكوري، آقا ميرزا حسن كرمانشاهي، آقا ميرزا شهاب نيريزي، جهانگيرخان قشقايي، آخوند ملا محمد كاشي اصفهاني، ميرزا علي اكبر يزدي مقيم قم، شيخ علي نوري مدرس مدرسة مروي، معروف به شيخ علي شوارق، حكيم صفاي اصفهاني شاعر و عارف معروف، شيخ عبدالله رشتي رياضي، شيخ حيدرخان نهاوندي قاجار، ميرزا ابوالفضل كلانتر تهراني، ميرزا سيد حسين رضوي قمي، شيخ محمود بروجردي، ميرزا محمود قمي از آن جمله اند

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پرسش

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پاسخ

ابو سهل پايه گذار مكتب اعتزال بغداد بود. ابوالقاسم بلخي مي گويد: او از اهل بغداد و گاهي گفته مي شود از اهل كوفه بود و اشعار فراواني دارد كه با آن اشعار، بر ديگر مذاهب احتجاج مي شود. (امالي مرتضي 1/186_ 187)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او رهبر معتزلة بغداد بود و قصيده اي دارد كه مي گويند در حدود 000‚40 بيت بود و در حقيقت ملل و نحل را در آن به نظم آورده بود. هارون الرشيد به خاطر علاقه بشر به اهل بيت، او را زنداني كرد. سرانجام اشعاري در زندان نوشت و توجه رشيد را جلب كرد و آزاد شد. (قاضي عبد الجبار، فضل الاعتزال/265)

ذهبي در لسان الميزان مي نويسد: او در سال 210 ه_ .ق درگذشت. (لسان الميزان3/368 ) اصولاً مكتبهاي بصره و بغداد هر دو نسبت به اعتزال وفادارند، اما معتزلة بغداد نسبت به ائمة اهل بيت بيشتر مهر و محبت مي ورزيدند.

ابو الحسين خياط كيست؟

پرسش

ابو الحسين خياط كيست؟

پاسخ

ابو الحسين خياط عبدالرحيم ابن محمد، فارغ التحصيل مكتب اعتزال بغداد بود. قاضي عبد الجبار دربارة او مي گويد: او فردي عالم و فاضل از اصحاب جعفر بن مبشر ثقفي معتزلي بود كه در سال (234 ه_) در گذشته است و از طرفي استاد ابوالقاسم بلخي است. (فضل الاعتزال/29) و او نقدهاي بسياري بر نوشته هاي ابن راوندي و ديگران دارد و از آثار معروف او كتاب «الانتصار» است كه به وسيلة آن كتاب «فضيحة المعتزلة» ابن راوندي را نقد كرده است. اين كتاب در سال (1925 م) در قاهره چاپ شده است.

ابن المرتضي نقل مي كند كه از او پرسيدند: با فضيلت ترين صحابه كيست؟ گفت: امير مؤمنان علي بن أبي طالب است، زيرا نمونه هاي فضيلت كه در ميان ديگر صحابه پخش است، در او يك جا جمع مي باشد. گفته شد: اگر علي(ع) چنين است، چرا پيشوايي از آن ديگران شد؟ او در پاسخ گفت: من در اين باره چيزي نمي دانم، جز اينكه صحابه خلافت را از آن ديگري دانستند و علي نيز خلافت را به آنان تسليم كرد و نديدند كه علي عمل صحابه را تخطئه كند يا با آن مخالفت نمايد. از آنجا فهميدم كه كار آنان صحيح است. (ابن المرتضي، المنية والأمل/49 _ 50)

منطق خياط در پاسخ به سؤال دوم بسيار سست و ناتوان است. اگر علي برترين صحابه بود، تقديم مفضول بر فاضل كار قبيح و زشتي است.

سخن ابوالحسين خياط دراين مورد قابل اغماض است و اين چيزي است كه همة معتزله از آن دم مي زنند و شرح ابن الحديد، مملو از اين گفتارهاست. انتقادي كه مي توان

بر كتاب « الانتصار» كرد اين است كه او نسبتهاي ناروا و باطلي را به شيعه داده است كه روح شيعه از آن بيزار است، او ميگويد: «رافضه معتقد است خدايش داراي هيئت و صورت است كه گاهي متحرك و گاهي ساكن مي باشد و پيوسته جا عوض مي كند. بعد مي گويد: اين عقيدة رافضه است، مگر آنان كه با معتزله ارتباطي داشتند و توحيد را معتقد شدند و رافضه آنان را از خود رانده اند.» آنگاه آن عقيدة باطل را به هشام بن سالم و مؤمن الطاق و علي بن ميثم و هشام بن حكم و سكاك نسبت مي دهد.

او در قلمرو عقيده، اين نوع عقيدة زشت را به شيعه نسبت مي دهد و در قلمرو احكام و عمل مي گويد: رافضه معتقدند يك زن را صد مرد مي تواند در يك روز به عقد خود در آورند و با او نزديكي كنند. نه استبراء لازم است و نه عده!! (الانتصار8/144 /89)

ما دربارة اين نسبته هاي ناروا سخني نمي گوييم زيرا بي پايه بودن اين نسبتها بر اهل تحقيق روشن است.

شخصيتهاي بزرگي كه براي حفظ عقايد شيعه زحمات بسياري متحمل شده اند چه كساني هستند؟

پرسش

شخصيتهاي بزرگي كه براي حفظ عقايد شيعه زحمات بسياري متحمل شده اند چه كساني هستند؟

پاسخ

در آغاز غيبت كبري –329ق- عالمان شيعي احساس كردند كه براي حفظ عقايد شيعه و رفع هر نوع تهمت، لازم است كه عقايد مزبور به صورت رساله هاي موجز نوشته و منتشر گردد. از اين روي شخصيتهاي بزرگواري در اين راه نوشته هاي موجزي نگاشته و به جهان اسلام عرضه داشته اند، مانند:

1.صدوق (306-381) رساله اي به نام « عقايد الاماميه ».

2.سيد مرتضي (264 _ 355) رساله اي به نام «جمل العلم و العمل».

3.شيخ طوسي (385-460) رساله اي به نام «عقايد الاماميه».

4.شيخ كراجكي ( 449-…) رساله اي به نام «البيان عن جمل اعتقاد اهل الايمان ».

5.نجم الدين محقق حلي (601-672) رساله اي موجز به نام « الماتعيه » در عقايد دارد كه متن آن در مجله تخصصي علم كلام به شماره دوم سال 1371 چاپ گرديده، سپس بصورت مستقل نيز منتشر شده است.

6.علامه حلي (648-726 ه_ .) پس از خلاصه كردن كتاب « مصباح المجتهد » شيخ طوسي در ده باب، احساس كرد كه اين كتاب دعا، بايد همراه با بابي به نام عقايد باشد. لذا فوراً باب يازدهمي بر آن افزود و طي آن عقايد شيعه را با استدلال اجمالي به رشته تحرير در آورد. بر اين كتاب كه بنام: «باب حادي عشر» معروف بوده و شايد از دو برگ تجاوز نمي كند، شروح و تعليقه هاي فراواني نوشته شده است.

7.فخر المحققين (771) به پيروي از گذشتگان رساله اي به نام « ارشاد المسترشدين » در عقايد اماميه دارد كه در مجله تخصصي علم كلام به شماره يكم، سال 1372

منتشر گرديده است.

عمل علامه حلي و ديگر دانشمندان شيعي نشان دهنده اين است كه آنان پيوسته مي كوشيده اند عقايد شيعه از كاستي و فزوني در امان بماند.

آنچه اين بزرگان نگاشته اند، يا محصول برداشت آنان از كتاب و سنت، و يا براهيني عقلي بوده است. از اين جهت، در كليات عقايد و اصول متفق بوده و اگر اختلافي هم باشد در مسائل كلامي است كه دوگانگي در آن مايه زيان نيست.

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پرسش

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پاسخ

هنوز سايه شومي كه ابرهاي غم و اندوه بر اثر فقدان بزرگ پيشواي جهان تشيع، حضرت آيه الله بروجردي بر دلها افكنده بود، كنار نرفته بود.

هنوز قلبها در آتش آن ضايعه بزرگ و اسف انگيز مي سوخت.

هنوز اشكها خشك نشده و جراحات دلها التيام نيافته بود كه بار ديگر جهان تشيع با از دست دادن يكي از شخصيتهاي بزرگ روحاني و علمي خود در هاله اي از غم و اندوه فرو رفت !

فوت ناگهاني آيه الله عظماي سيد عبدالهادي شيرازي كه در عصر جمعه دهم صفر 1382 ( 22 تير ماه 1341() در كوفه و نجف اشرف انتشار يافت و تا صبح شنبه در سراسر ممالك اسلامي منعكس گرديد، تاسف عميقي در عموم طبقات بجاي گذارد و جامعه تشيع را غرق ماتم و عزا ساخت.

در بسياري از نقاط، تعطيل عمومي اعلام شد و در تمام شهرستانها مخصوصاً در قم و نجف اشرف مراسم سوگواري و ياد بود آن عالم عاليقدر بر پا گرديد، و ميليونها نفر در اين مراسم شركت كردند و مراتب تجليل و احترام را نسبت به مقام شامخ آن مرد بزرگ ابراز داشتند.

آية الله شيرازي بحق از افتخارات عالم تشيع و از زعماي بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بود و افتخارات بزرگي براي جهان اسلام كسب نمود

اين دانشمند بزرگ، نمونه اي از فضايل جد بزرگوارش امير مومنان علي (ع) بود، مردي با تقوا، بردبار، متواضع، پر حوصله، بي اعتنا به مظاهر مادي، بلند همت و مؤدب و دلسوز بود.

عمري را به پاكي در كنار قبر امير مؤمنان علي (ع) در راه نشر علم و فضيلت گذراند،

و شاگردان برجسته اي تربيت نمود و به عالم اسلام تحويل داد و در نزديكي همان تربت پاك مولاي متقيان (ع) چشم از جهان بر بست و در كنار آن به خاك سپرده شد.

ويژگيهاي آيه الله شيرازي

آيه الله شيرازي در سال 1305 هجري قمري در شهر «سامرا» چشم به جهان گشود، پدر بزرگوار ايشان مرحوم آقا سيد اسماعيل شيرازي بود كه در عصر خود از علماء طراز اول عراق و از ادباء نامي آن كشور محسوب مي شد.

قصيده غديريه بسيار غرا و بلندي دارد كه از شاهكارهاي ادبي به شمار ميرود. مرحوم آقا سيد اسماعيل از دو طرف، با مرحوم آيه الله آقا ميرزا محمد حسن شيرازي ( معروف به ميرزاي بزرگ. مرجع بزرگ شيعيان در عصر خود كه قدرت علمي و نفوذ كلمه او معروف، و داستان فتواي ايشان درباره تنباكو و در هم كوبيدن نقشه هاي خائنانه بيگانكان زبانزد خاص و عام است )، خويشاوندي نزديكي داشت زيرا از يك طرف پسر عموي آن مرجع بزرگ و از طرف ديگر برادر همسر وي بود و ميرزاي بزرك اعتماد واطمينان خاصي به ايشان داشت.

آيه الله شيرازي اوائل جواني خود را در سامراء گذرانيد و سطوح ( كتاب رسائل و مكاسب ) را در محضر اساتيد بزرگ خواند و چون آثار نبوغ در او آشكار بود به اصرار اساتيد بزرگ خود به نجف اشرف انتقال يافت.

در نجف اشرف از محضر درس آيه الله آقاي آخوند خراساني استفاده و سپس از مرحوم آيه الله آقاي آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و مرحوم آيه الله شريعت اصفهاني استفاده شايان نمود.

آيه الله شيرازي علاوه بر مقامات علمي و

اخلاقي، ذوق ادبي خاصي داشت و اشعار جالبي به زبان فارسي و عربي سروده اند.

متأسفانه از آيه الله شيرازي اثر علمي (جز رساله هاي علميه) به يادگار نمانده است. اميدواريم در آينده نزديكي قسمتي از آثار علمي ايشان به چاپ برسد و در اختيار عموم دانش طلبان قرار گيرد.

در اواخر عمر (از سنه 70 هجري قمري به اين طرف) عارضه چشم آيه الله شيرازي را آزار مي داد و براي معالجه دو سفر به ايران تشريف فرما شدند و مورد استقبال عموم طبقات قرار گرفتند، اما با كمال تاسف معالجات مفيد نيفتاد و پس از چندي از نعمت بينايي محروم گشتند، اما اين پيش آمد دردناك تاثيري در روح بزرگ آن مرد با تقوا نگذارد و همچنان به اشتغالات علمي و تربيت شاگردان بزرگ مانند گذشته ادامه مي داد، تا اين كه عصر روز جمعه 10 صفر 1382 با يك دنيا افتخار، ديده از جهان بر بست.

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پرسش

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پاسخ

در تاريخ ماه ذي القعده 1386 جهان اسلام و جهان تشيع يكي ديگر از خدمتگزاران واقعي خود را از دست داد، او علامه بزرگوار ايه الله شهرستاني بود، دانشمندي روشنفكر، پر مايه، مجاهد، و نويسنده اي تواناو پر اثر بود، درباره او همين بس كه بيش از يكصد جلد كتاب و رساله سودمند به زبان عربي و فارسي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي از خود به يادگار گذاشت، و با اين كه چشم خود را در اواخر از دست داده بود در عين حال همه روزه صفحات زيادي به طرز عجيبي (با همان عادت دست ) مي نوشت.

او در سال 1301 هجري قمري در «سامرا» ديده به جهان گشود (شهرت او به شهرستاني به واسطه مادرش بود) پدرش مرحوم سيد حسين عابد، نام وي را «محمد علي» و لقبش را «هبه الدين» نهاد، ولي قبل از هر چيز او افتخار داشت كه از فرزندان «زيد شهيد» فرزند زاده «امام حسين»(ع) است.

او از محضر اساتيد بزرك و شخصيتهاي برجسته جهان تشيع، مانند مرحوم آيه الله ملا محمد كاظم خراساني و آيه الله سيد محمد كاظم يزدي و جمعي ديگر از بزرگان، كسب علم نمود، او علاقه فرواني به علوم روز داشت، و در اين رشته نيز اطلاعات وسيعي بدست آورد.

علامه شهرستاني يكي از چهره هاي درخشان انقلاب استقلال طلبانه عراق در برابر بيگانگان و استعمارگران بود كه به رهبري مرحوم آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي صورت پذيرفت و به همين جهت او و 39 نفر ديگر دستگير شده و به زندان افتادند، حتي حكم اعدام آن مرحوم نيز صادر

گرديد.

ولي تقدير الهي، نقشه دشمن را به هم ريخت، پس از نه ماه، ورق برگشت و عراق استقلال يافت و همگي آزاد شدند تا آنجا كه به وي مقام وزارت فرهنگ عراق پيشنهاد شد. به اصرار جمعي از روحانيون عراق اين منصب را پذيرفت و اصلاحات قابل توجهي در فرهنگ عراق پديد آورد.

او از سال 1353 تمام همت خود را مصروف تأليف و تربيت شاگردان نمود، آثار فراوان سودمندي از خود بيادگار گذارد از جمله تاليفات او (الهيئه و الاسلام، نهضه الحسين، المحيط (تفسير بزرگي در 8 جلد )، الشريعه و الطبيعه، فقه حي، زيد الشهيد، خطب في الجهاد و الاتحاد، ما هو نهج البلاغه، و المعجزه الخالده)، مي باشد.

كتاب « الهيئه والاسلام » او كه در سال 1237ه_ . ق منتشر گرديد در جهان اسلام صدا كرد زيرا توانست، با گرد آوري آيات و رواياتي در مورد آفرينش آسمانها و زمين، از اخبار غيبي علمي قرآن و روايات معصومان (ع) پرده بردارد.

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پاسخ

جهان ماده و طبيعت هر روز شاهد تحولات و دگرگوني ها است، با گردش ماه و مهر، و دگرگوني شب و روز، هزاران پديده طبيعي به وقوع پيوسته پس از مدتي راه فنا و نيستي را پيش مي گيرند.

گروهي با فرا رسيدن اجل و سپري شدن عمر آنان، در كام مرگ فرو ميروند، و اگر چند صباحي نام و خصوصيات آنها بر سر زبانها بماند، پس از اندكي زير زنگ زمان مستور و پنهان ميگردد، تو گويي چنين افرادي در جهان نبودند و به بستر زمان و پهنه زمين، گام ننهاده اند.

زندگي چنين افراد، بسان زندگي نباتات و جانداران است، گلها و درختان در فصول معيني، دلربايي و خودنمايي مي كنند، ولي با فرا رسيدن فصل پاييز و وزيدن باد خزان، زردي و پژمردگي، آنها را فرا گرفته و سرانجام رشته عمر آنها با قيچي سرماي سوزان زمستان، قطع و بريده ميگردد.

ولي انسانهايي استثنايي درست نقطه مقابل اين گروهند و اگر زندگي مادي خود را از دست دهند زندگي ديگري را آغاز مي كنند، و اگر پرونده حيات مادي آنها بسته شود، پرونده حيات معنوي آنها، گشوده مي شود و آنان به حق، بسان گفته شاعرند:

پايان زندگاني هر كس به مرگ او است جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است

در ميان اين گروه، علما و دانشمندان درخشندگي خاصي دارند، هر چند آنان پس از عمري در دل اجتماع، چشم از جهان مي بندند ولي مرگ آنان طليعه زندگي دوم آنها است، زيرا زندگي مجدد آنها بوسيله آثار علمي و مشعل هايي كه برافروخته اند و شاگردان و دانشمنداني كه

پرورش داده اند، آغاز ميگردد.

آثار علمي و نوشته هاي آرزنده انان گواه روشن بر دوام حيات و زندگي آنها ميباشد و پيوسته با مؤلفات و آثار علمي خود با اهل معرفت سخن مي گويند و پرسش هاي مختلف را پاسخ مي دهند.

خدمات ارزنده اجتماعي از قبيل تاسيس مدارس، مراكز علمي و درماني و ديگر تاسيسات مفيد و سودمند، گواه بر حيات مجدد آنها مي باشد.

بزرگ مرد جهان اسلام حضرت امير مؤمنان (ع) سخن بس جامعي پيرامون همين موضوع دارد: آنجا كه به «كميل » مي فرمايد:

«العلماء باقون مابقي الدهر»

[علما و دانشمندان، تا جهان باقي است، زنده و جاودانند.]

حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج سيد محمد هادي ميلاني (رضوان الله عليه)، يكي از نمونه هاي بارز گفتار مولاي متقيان علي (ع) مي باشند، مرگ او هر چند پرونده حيات مادي او را بست، اما پرونده حيات معنوي او را باز گشود. تيغ اجل هر چند پيوند ظاهري او را از پيكر اجتماع بريد، اما پيوندهاي معنوي او با اهل علم و كمال محكمتر، و استوارتر گشت.

مرحوم آيت الله ميلاني در خانواده علم و دانش كه نسب آنها به شرفاء سادات مدينه طيبه منتهي ميگردد، در شب هفتم ماه محرم 1313 هجري قمري در نجف اشرف ديده به جهان گشود و تحت تربيت پدر روحاني خود مرحوم سيد جعفر ميلاني كه از تلامذه و داماد مرحوم آيت الله آقاي آقا شيخ حسن مامقاني بود قرار گرفت.

مرحوم آيت الله ميلاني، از روزهاي نخست علاقه شديدي به تحصيل علوم و معارف اسلامي، و فتح قله هاي بلند كمال را داشت از اين جهت در اندك زماني علوم مقدماتي را نزد

مرحوم ميرزا ابراهيم همداني و مرحوم شيخ حسن تبريزي فرا گرفت، و سطوح عالي را نزد مرحوم آيت الله شيخ ابراهيم سلياني كه از مدرسين عاليمقام نجف بود، و ديگر اساتيد بزرگ مانند مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي ايرواني به پايان رسانيد و در تحصيلات عالي از حوزه هاي درس آيت الله نائيني و آيت الله آغا ضيا ء الدين عراقي، و آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني بهره فراواني برد، و بيش از همه از حوزه درس استاد اخير خود استفاده نمود، و از تلامذه خاص ايشان بشمار ميرفت و بر مباني و افكار علمي استاد خود احاطه كامل داشت. علم كلام و مناظره را از مرحوم شيخ جواد بلاغي فرا گرفت و علاقه خاصي به ايشان داشت.

مرحوم آيت الله فقيد، خود ساليان درازي در نجف و كربلا به تدريس فقه و اصول پرداخت، گروهي را پرورش داد و در سال 1373 به قصد زيارت حضرت رضا (ع) وارد مشهد شده و به اصرار و تقاضاي طبقات مختلف، رحل اقامت در ارض اقدس افكنده به تدريس و پرورش فضلا و ديگر خدمات علمي و اسلامي پرداخت و در مدت اقامت بيست و دو ساله خويش در مشهد، مبدا يك رشته تحولات مفيد و سودمند واقع شد.

آثاي مرحوم آيت الله ميلاني

آيت الله ميلاني از افرادي بود كه به خوبي روح زمان را درك كرده و به نيازهاي علمي و اخلاقي اجتماع ما كاملاً آگاه بود از اين جهت پيوسته خواهان آن بود كه فضلا و گويندگان ديني مشكلات و دردهاي جامعه را لمس كنند، و علومي را بخوانند كه بتوانند نيازهاي جامعه را برطرف

نمايند.

از اين جهت مدارسي كه مستقيماً زير نظر ايشان اداره مي شد، برنامه هاي خاصي داشت و فضلا و محصلين آنها علوم لسلامي را به گونه خاصي فرا مي گرفتند.

بناهاي ديني و مدارس علمي كه در مشهد و يا خارج آن، به تاييد آن مرحوم و يا زير نظر ايشان ساخته شده است نمونه هايي از خدمات اجتماعي و ديني وي ميباشد، آثار علمي و تاليفات گرانبهايي كه از خود به يادگار گذارده، هر يك گواه زنده بر عظمت فكري و زحمات توان فرساي آن مرد بزرگ مي باشد. غالب تاليفات آن مرحوم خطي است و هنوز به زيور طبع آراسته نگرديده است اينك نام برخي از آنها ذيلاً درج ميگردد:

در فقه

1.شرح استدلالي بر كتاب صلاه شرايع.

2.مباحث مربوط به اجاره و مزارعه و مساقات و مضاربه و منجزات مريض و برخي ديگر از مسائل فقهي را بصورت استدلالي در كمال تحقيق به رشته نگارش در آورده اند.

در اصول

رساله گسترده اي پيرامون مشتق و همچنين اكثر مسائل مربوط به اصول را از بحث اوامر تا استصحاب به رشته تحرير كشيده اند.

البته آثار عملي معظم له منحصر به اين مقدار نيست، بلكه پيرامون ديگر مسائل اسلامي نيز تاليفات ارزنده اي دارند.

مرحوم آيت الله ميلاني، ظهر روز جمعه سي ام ماه رجب 1395 برابر 17 مرداد ماه 54، در سن 83 سالگي چشم از جهان پوشيد و جهان اسلام را عزادار ساخت.

حضرت آيت الله ميلاني پس از تشييع باشكوهي در جوار مرقد مطهر حضرت رضا (ع) به خاك سپرده شد.

درگذشت آيت الله ميلاني تاثر عميقي در ميان مسلمانان برانگيخت و مجالس ختم براي آن مرحوم در تمام شهرها برگزار گرديد.

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پاسخ

مرحوم آيت الله بهبهاني در سال 1303 در خانواده علم و دانش در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود، در محضر علما و دانشمندان بهبهان، مانند مرحوم ناظم الشريعه بهبهاني و غيره فراگرفت. مرحوم آيت الله بهبهاني از همان آغاز تحصيل، در ميان همسالان خويش، به ذكاوت و هوشياري و عمق و دقت، معروف بود و اين خصيصه او را از ديگران ممتاز ساخته بود.

وي طي مدارج علمي بيشتر در اواخر سال 1322 تصميم گرفت كه زادگاه خود را براي تحصيل در مركز علمي شيعه ( نجف اشرف) ترك كند، و در اين دانشگاه بزرگ به تحصيل بپردازد، در اين زمان، شخصيت هاي بزرگي، زمام رهبري و تدريس اين حوزه هزار ساله شيعه را در دست داشتند.

مرحوم آيت الله بهبهاني در مدت اقامت خود در نجف از خرمن علمي اساتيد بزرگ و از محضر پر فيض مرحوم آيت الله آقا سيد محسن كوه كمري كه از تلامذه مرحوم آيت الله آقا شيخ هادي طهراني بود، خوشه ها چيد و نكته ها آموخت و بر نظرات و انديشه هاي اساتيد وقت كاملاً واقف گشت و به درجه عالي اجتهاد نائل آمد.

پس از شش سال اقامت در اين دانشگاه، در سال 1328 به زادگاه خود بازگشت و به وظايف مذهبي، تدريس و پرورش فضلا و نگارش كتابهاي ارزنده پرداخت.

وي هر چند پس از ترك اين مركز علمي، كراراً براي زيارت اعتاب مقدسه، و ديدار دوستان و احياناً به فكر اقامت مجدد، رهسپار عراق گرديد ولي در هر بار با مشكلاتي روبرو شده و مجدداً به ايران بازگشت،

اما در سال 1362 براي چهارمين بار به منظور اقامت در نجف و تدريس در اين حوزه، بهبهان را ترك گفته، مدت دو سال به امر تدريس پرداختند و گروهي از پروانگان شمع علم، دور او را گرفته و مقدمات اقامت دايمي او را فراهم ساختند.

ولكن بر اثر اصرار اهالي منطقه بهبهان، بار ديگر به زادگاه خود بازگشتند و پس از چند سال اقامت در آنجا در سال 1370 به اهواز منتقل شده و در احياي موقعيت علمي اين استان كوشيدند.

مرحوم آيت الله بهبهاني مرجعي هوشمند، فقيهي عاليقدر، و مبرز، و در مسائل فقه و اصول داراي نظرات عميق بود و به نظرات مرحوم آيت الله تهراني احاطه كامل داشت و در نشر كتابهاي علمي و فقهي و اصولي مكتب استاد خود، كوشش نموده قسمتي از آنها را به طبع رسانيد.

مرحوم آيت الله بهبهاني علاوه بر مراتب علمي و فقاهت، از نظر زهد و تقوا، پيراستگي و بي آلايشي، تواضع و فروتني در درجه بس ممتاز قرار داشت.

وي پيش از آن كه سخن بگويد به تفكر و انديشه مي پرداخت و جز در مواقع لزوم كمتر سخن مي گفت و در تشريح نظرات خويش و ديگران آداب محاوره را رعايت كرده و در تعظيم بزرگان مي كوشيد.

روي علاقه فراواني كه به ضبط افكار خود داشت، آثار علمي فراواني از خود به يادگار گذارد كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. مصباح الهدايه في اثبات الولايه، 2. القواعد الكليه ( در دو جلد) 3. مقالات ارزنده در مباحث اصول و فقه، 4. اساس النحو، در اين كتاب مسائل علم نحو به شيوه اي خاص مورد بحث قرار گرفته است،

5. كشف الاستار، شرح حديث ابو الاسود دئلي،6. الاشتقاق ( بحث ارزنده اي پيرامون بحث مشتق)، 7. التوحيد الفائق في معرفه الخالق.

مرحوم آيه الله بهبهاني گذشته از آثار علمي؛ خدمات اجتماعي ارزنده نيز دارد از ميان آنها مي توان مدرسه « دار العلم» اهواز را نام برد كه در استان خوزستان بي نظير است، علاوه بر اين مدرسه در « رامهرمز» نيز تعدادي مساجد و دبستان و دبيرستان اسلامي به راهنمايي و همت ايشان ساخته شده است.

اين روحاني بزرگ، روز شنبه اول آذرماه مطابق 18 ماده ذيقعده 1395 ديده از جهان فرو بست و موجي از تأثر و اندوه در سراسر كشور در ميان طبقات مختلف مخصوصاً استان خوزستان برانگيخت.

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پرسش

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پاسخ

رويداد هاي روزگار، بسان چين شكن دريا، برق آسا مي گذرند، حوادث، بسان مهتاب در آب روان با يك چشم به هم زدن به جهان ديگر سرازير مي شوند، و جهان پيوسته در دامن خود امت هايي را مي پرورد سپس امت ديگري را جايگزين آنها مي سازد، تاريخ ستمگر، همگان را بدست فراموشي مي سپارد، و نام و نشاني از آنان حتي در خاطر ه ها و در زواياي كتابها و كتابخانه هم باقي نمي ماند.

ولي در اين جا حساب مردان بزرگ كه آثار بزرگتري از خود به يادگار مي نهند از اين سنت تاريخي جداست، آنان در پرتو اعمال نيك خود، بر حيات خويش ابديت و جاودانگي مي بخشند، و مرور زمان و طلوع خورشيد، و غروب ماه، غبار نسيان بر نام و نشان آنان نمي نشاند. و اگر حيات مادي آنان سپري شود با مرگ خود تولد ديگري پيدا مي كنند، و مرگ آنان سرآغاز حيات جديدي مي شود

و يا به قول اقبال لاهوري:

اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زادچشم خود بست، چشم ما گشاد

در ميان شخصيت هاي بزرگ كه جهان در دامن خود پرورش داده نام پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله وسلم) پيوسته بر تارك اعصار مي درخشد، زيرا او با سرمايه ايمان و زهد ووارستگي، ارزشمندترين خدمت را به جامعه انساني انجام داده و لذا زنده و جاودانه و باقي مانده است، و نام مبارك او در هر شبانه روز زينت بخش مآذن و گلدسته هاي مساجد است و گفتار الهي « ورفعنا لك ذكرك» انشراح/4 دربارة او هر شب و روز، تحقق مي پذيرد.

قرآن در يكي از آيات خود، از يك چنين سنت الهي

گزارش مي دهد و مي فرمايد: « مهر و مودت انسانهاي با ايمان كه عمل صالح انجام دهند بر دلها نقش مي بندد و محو و نابودي به آن راه ندارد» چنان كه مي فرمايد:

«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً» مريم/97

[آنان كه به خدا ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند خداي رحمان مهر و مودت آنان را ( بردلها) پايدار مي سازد.]

از اين بيان مي توان فلسفه جاوداني بودن مهر صالحان و عالمان و وارستگان را به دست آورد، اين نوع مهر ساخته و پرداخته تبليغات رسانه ها نيست و هرگز نمي توان آن را با زر و زيور خريد، اين زاييده عمل نيك است كه از انسان به يادگار مي ماند و ديگران از چشمه زلال آن بهر ه مند مي شوند.

عالم وارسته خدمتگزار صديق حجه السلام و المسلمين مرحرم حاج سيدعلي محمد وزيري قدس سره (1312-1398ه_) يكي از مصاديق بارز اين سنت الهي است.

دو خدمت بزرگ او مايه جاوداني و ماندگاني او در قلوب و خاطره ها است.

1. تعمير و مرمت مسجد جامع كبير يزد كه بر اثر بي مهريهاي دستگا ههاي مختلف رو به ويراني گذارده بود بار ديگر جامه نو پوشيد و به صورت يك مسجد آبرومند وكم نظير در آمد. و باني اين كار خير مشمول آيه « إنما يعمر مساجد الله من آمن بالله » گرديد.

2. تأسيس كتابخانه بزرگ و پر اهميت بنام كتابخانه وزيري در كنار همين مسجد كه هم اكنون يكي از كتابخانه هاي كم نظير ايران بشمار مي رود، و در درون خود متجاوز از صد هزار كتاب جاي داده و فرهنگ غني اسلام را از نابودي و غارتگري بيگانگان نجات داده است.

كتابخانه در كنار مسجد

تقارن و در

كنار هم قرار گرفتن اين دو مركز، كه يكي مركز پرورش ايمان و اخلاق، و ديگري پرورش فرهنگ و دانش است، نشانه جدايي ناپذيري دين از علم است، و عملاً مي رساند كه در اسلام دين از دانش و دانش از دين جدا نيست، و هيچ جامعه اي نمي تواند با يك بعدي و تك عاملي زندگي كند.

علم به دين گرمي و قدرت مي بخشد كه مشكلات زندگي مردم را حل كند، همچنان كه دين علم را كنترل مي كند، از اين جهت قرآن اين دو عامل را كنار هم مي گذارد و چنين مي فرمايد:

«و قال الذين اوتوا العلم و الإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلي يوم البعث…» روم/56

[كساني كه علم و ايمان به آنان داده شد مي گويند شما به فرمان خدا تا روز قيامت در عالم برزخ درنگ كرديد.]

خطيب ارجمند مرحوم وزيري نخستين فرد نيست كه عملاً بر جدايي ناپذيري اين دو، صحه نهاده و به آن تجسم بخشيده است بلكه از روزگاران پيشين دانشمندان اسلامي پيوسته مدارس را در كنار مساجد مي ساختند و غالب مدارس شهرهاي ايران و عراق و مصر و سوريه و مغرب و غيره در كنار مساجد ساخته شده است، وهمگي منادي جدايي ناپذيري دين وعلم، ايمان و دانش است.

كساني كه با كتاب و نگارش سر و كار دارند مي دانند كه اين مرد بزرگ تاريخ، چه خدمت عظيمي به فرهنگ اسلامي نموده، و چه سرمايه كلاني را از دستبرد غارتگران بين المللي مصون داشته است.

به حق نمي توان كار بزرگ اين راد مرد الهي را، تقويم و ارزيابي كرد و آيندگان بايد او را بشناسند، و عمل وي را ارزيابي كنند، و به تعبير جد

بزرگوارش اميرمؤمنان «غداً تعرفوني» در آينده اين گونه شخصيت ها بيشتر و بهتر شناسايي مي شوند.

من در پايان از روح بلند مرحوم وزيري پوزش مي طلبم كه نتوانستم نيم رخي روشن از سيماي فضيلت او ترسيم كنم.

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پاسخ

فيلسوف و متفكر بزرگ حضرت آيت الله سيد محمد باقر صدر در بيست و پنجم ذي القعده 1330 هجري قمري در شهر كاظمين در يك از خانوادة اصيل و مبارز و مجاهد چشم به جهان گشود.آثار نبوغ آيت الله صدر از همان آغاز چنان آشكار بود كه تحسين همه آشنايان را برمي انگيخت. هنوز اولين دهه عمر خود را سپري نكرده بود كه زندگي علمي و عملي خود را آغاز كرد. او در ده سالگي در زمينه هاي مختلف تاريخ اسلام سخنراني مي كرد، و در همين دوران بود كه مقدمات علوم را نيكو فراگرفت و در يازده سالگي به آموختن منطق و سپس به نقد و بررسي كتاب منطق گذشتگان پرداخت، ذهن روشن و استعداد سرشار او چنان بود كه بدون استاد نيز قادر به درك بسياري از كتب مقدمات و « سطح » بود و مراحل تحصيل علوم دينيه(علوم مقدماتي، سطح وخارج) را خيلي سريع طي نمود. آيت الله صدر، علم اصول را در دوازده سالگي نزد برادرش خواند و در اين زمينه نظريات بسياري از صاحب نظران را مورد انتقاد قرار داد، و نقطه نظرهاي تازه اي عرضه كرد. اين انتقاد ها و نظريات پس از سالها هنوز هم در حوزه هاي علوم ديني مطرح مي باشد.

علّامه صدر نه تنها در زمينه فقه و اصول اطلاعات وسيع داشت، بلكه در اين زمينه نوآور نيز بود.

او به استنباط و اجتهاد ابعاد تازه اي بخشيد و در زمينه هاي مختلف سياسي و اقتصادي صاحب نظر بود و همين نظريه هاي مكتبي و سياسي او سبب مبارزه بر ضد استعمار و اختناق بود كه عامل مهم شهادت او

بدست مزدوران بعثي عراق گرديد.

تأليفات و تحقيقات آيت الله صدر در زمينه هاي گوناگون اعم از فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسي، تاريخ، قانونگذاري و بانكداري بدون ربا، گواه صادقي بر نبوغ علمي اوست. به اعتراف متفكران نقد و بررسي علامه شهيد صدر در زمينه هاي ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مهمترين بررسيها و انتقادهايي است كه آن فلسفه به خود ديده است.

آيت الله صدر در زمينه هاي مختلف علمي تأليفات بسياري دارد كه از نظر شما مي گذرد:

1.غايه الفكر (در علم اصول).

2.فلسفتنا، فلسفه ما- ( به فارسي ترجمه شده).

3.اقتصادنا – اقتصاد ما (به فارسي،اردو و تركي ترجمه شده).

4.ماذا تعرف عن الاقتصاد اسلامي.

5.الإنسان المعاصر و المشكله الاجتماعيه ( به فارسي ترجمه شده).

6.البنك اللاربوي في الإسلام. ( بانك بدون ربا).

7.الاسس المنطقيه للاستقراء ( به انگليسي و فارسي به نام « مباني منطقي استقراء» ترجمه شده است).

8.بحوث في شرح العروه الوثقي « در چهار بخش».

9.الفتاوي الواضحه « رساله عمليه ايشان».

10.منهاج الصالحين…و حاشيه بر آن.

11.دروس في علم الأصول.

12.مباحث الأدله اللفظيه.

13.تعارض الأدله الشرعيه.

14.بحث حول المهدي كه به نام « حماسه اي از نور» ترجمه شده است.

15.بحث حول الولايه ( به انگليسي و فارسي ترجمه شده است).

16.المرسل والرسول والرساله.

17.نظره عامه في العبادات (به فارسي ترجمه شده است).

18.احكام الحج.

19.لمحه فقهيه عن دستور الجمهوريه الإسلاميه (به فارسي ترجمه شده).

20.الصوره الكامله للاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

21.الخطوط التفصيليه عن الاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

22.خلاقة الإنسان و شهاده الأنبياء.

23.منابع القدره في الدوله الإسلاميه.

24.فدك. كه به نام نقش تاريخي وسياسي فدك ترجمه شده است.

25.حلقات در سه سطح كه هم اكنون در برخي از حوزه ها كتاب درسي است.

ما شهادت اين فقيه مجاهد و متفكر بزرگ جهان تشيع وخواهر دانشمند و مجاهدش (بنت الهدي) را به

جهان اسلام و به پيشگاه امام زمان و نايب الامام تسليت مي گوييم.

آيت الله دستغيب كه بود؟

پرسش

آيت الله دستغيب كه بود؟

پاسخ

شهادت عارف مجاهد، معلم اخلاق، و سخنور توانا مرحوم آيه الله دستغيب به خط سرخ شهادت، تداوم بخشيد و شجره اسلام و نهال انقلاب اسلامي را پربار تر ساخت.

در حماسه پر فروغ طلوع فجر و به دنبال پيروزيهاي با شكوه رزمندگان اسلام كه استكبار جهاني را به خود مشغول، و سرافكنده ساخته بود وبه خواست خدا از فروريزي كاخهاي پوشالي ظلم و ستم و رهايي مستضعفان جهان نويد مي داد، ستاره اي درخشان و شهابي ثاقب از آسمان علم و عرفان، قلم و بيان، جهاد و مقاومت به وسيله عناصر پليد و منافق و عمال بيگانگان، به زمين سقوط كرد و ملت ايران بالأخص مردم غيور استان فارس را به سوگ نشاند.

مرحوم آيه الله سيد عبد الحسين دستغيب، روز جمعه (20/9/60) ساعت 11و 30 دقيقه صبح كه با جمعي از ياران عازم ميعاد هفتگي براي برگزاري نماز جمعه بود بر اثر انفجار بمب قوي، با جمعي از ياران، شربت شهادت نوشيد و به لقاء الله كه با جملة « و قتلاً في سبيلك » آرزو مي كرد، پيوست و مصداق آيه « فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر » گرديد.

مرحوم آيه الله دستغيب در ميان علما وبالأخص در استان فارس چهر ه اي محبوب و درخشاني داشت و به حق همان طور كه رهبر عاليقدر انقلاب امام خميني فرمود: معلم اخلاق ومهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود.

وي در سال 1288 هجري شمسي برابر با 1328 هجري قمري در شيراز متولد شد و ادبيات وسطوح عالي را نزد علما و دانشمندان شيراز فراگرفت، آنگاه براي تكميل معلومات، رهسپار دانشگاه بزرگ شيعه نجف اشرف

شد و فقه و اصول را از اساطين بزرگ آن روز مانند مرحوم آيه الله اصفهاني، و آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي و آيه الله سيد ميرزا آقا اصطهباناتي، آموخت، آنگاه با كسب اجازه از مراجع عاليقدر به زادگاه خود بازگشت و با اقامه نماز در مسجد عتيق شيراز و از طريق قلم و بيان به تبليغ دين و وظايف و خدمات ديني پرداخت، و در آغاز انقلاب شكوهمند ملت ايران در صف مقدم روحانيت مبارزه قرار گرفت و در پانزده خرداد 1342، دستگير و به تهران تبعيد و پس از مدتي آزاد گرديد و پيوسته رهبري و مبارزات مردم استان فارس را به عهده داشت و پس از پيروزي انقلاب، به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب شد و تا آخرين لحظه با پايمردي و مقاومت در برابر منافقان و دشمنان انقلاب ايستاد.

از مرحوم آيه الله دستغيب آثار علمي ارزنده اي باقي مانده است، قسمتي از آنها را كه چاپ و منتشر شده است يادآور مي شويم:

1. كتاب قلب سليم ( در اخلاق)،2. حقايقي از قرآن،3. معراج، 4. ماه خدا،5. صديقه كبري، 6. داستان هاي شگفت، 7. هشتاد و دو پرسش، 8. گناهان كبيره، 9. سوره نجم،10. سيد الشهداء، 11. معاد، 12. صلاه الخاشعين.

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پرسش

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پاسخ

او به حق افتخاري براي زنان ايراني و زنان مسلمان جهان بود.

او در نخستين شب ماه مبارك رمضان سال 1403 ه_ .ق به لقاءالله پيوست. حاجيه خانم نصرت بيگم امين 1310 ه_ . ق ديده به جهان گشود، در 14 سالگي به خاطر استعداد سرشار، معلم در رشته علوم ديني بود. در 15 سالگي با پسر عموي خود ازدواج كرد و در 20 سالگي به مراتب برجتسه اي از علوم ديني رسيد.

او در فلسفه و عرفان و همچنين فقه و اصول و تفسير وادبيات عرب صاحب نظر بود. قسمت مهمي از تحصيلات خود را از محضر مرحوم آيه الله مير سيد علي نجف آبادي استفاده كرد.

اين بانوي عالمة فاضله در سن 40 سالگي از محضر آيات بزرگ آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي و آيت الله حاج ميرزا آقا اصطهباناتي به اخذ اجازة اجتهاد نائل آمد.

او آثار ارزنده اي در زمينه هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. از تأليفات اين بانوي نمونه كه معمولاً روي جلد كتابها از نام مستعار« بانوي ايراني» استفاده كرد علاوه بر تفسير قرآن در 15 جلد به نام « مخزن العرفان»، كتاب « مخزن اللئالي» يا « سير و سلوك»،كتاب « معاد و آخرين سير بشر» « اخلاق و راه سعادت بشر»،« روش خوشبختي »، « اربعين هاشميه» و «جامع الشتات» را مي توان نام برد.

از آثار ارزنده او تأسيس نخستين مدرسه علميه خواهران در اصفهان به نام « مكتب فاطمه» در سال 1344 هجري شمسي بود. او در اين محل به تدريس علوم مختلف اسلامي پرداخت و

طلاب با فضيلتي از جامعه زنان گرد او را گرفته و دستاوردهاي پر ارزشي به جامعه اسلامي تحويل داد.

خداوند روح پاكش را با بزرگ بانوي اسلام « فاطمه زهرا (ع)» محشور گرداند و از درياي كرمش سهم وافر نصيب او و پيوندگان راهش كند.

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پاسخ

مرجع بزرگ، حضرت آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد خوانساري قدس سره، در زندگي «اسوة تقوا» و «نمونة فضيلت» و «كوه و قار» بود، و شيوه زندگي و خلق زيباي او هر انسان بيدار را به شيوه زندگي و اخلاق كريمة اولياي الهي متوجه مي كرد، شخصيت عظيم علمي و تقوايي اين مرد بزرگ، آنچنان وسيع و گسترده است كه انسان، خود را در ترسيم بزرگواريهاي او عاجز و ناتوان مي بيند و قلم و خامه در تحديد ابعاد گسترده وجود او خجل و شرمنده مي باشد.

به گفتة مرحوم آيه الله حائري، مؤسس بزرگ حوزة علمية قم، اجتهاد را به هر معني تفسير كنيم، آيه الله خوانساري مجتهد است و عدالت را هر گونه معني كنيم او عادل است، امام امت نيز درباره ايشان فرمودند: « اين عالم جليل بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاي علميه و مجامع متدينين مقام رفيع و بلندي داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت و علم و عمل به پايان رساند، حق بزرگي بر حوزه ها دارد چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيرة خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت بود… .»

بيوگرافي آيه الله خوانساري

مرحوم آيه الله خوانساري فرزند عالم بزرگوار مرحوم حاج سيد يوسف خوانساري كه نسب شريف او به عبدالله بن موسي بن جعفر مي رسد، در محرم سال 1309 در شهرستان خوانسار ديده به جهان گشود پدر بزرگوار او فرزند سيد حسين، امام جمعه خوانسار بود. او نيز فرزند رجالي معروف سيد محمد مهدي مؤلف كتابي دربارة ابوبصير

است كه همراه با « جوامع الفقهيه» به چاپ رسيده است.

فقيد سعيد مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود نزد مرحوم سيد علي اكبر « بيدهندي » كه از تلاميذ مرحوم ميرزاي شيرازي بود، فراگرفت. آنگاه در سن شانزده سالگي براي تكميل معلومات رهسپار اصفهان شد و در حوزه علميه بزرگ اصفهان به تحصيل پرداخت و در درس خارج مرحوم «حاج مير محمد صادق احمد آبادي اصفهاني» كه از تلاميذ برجستة مرحوم محقق خراساني بود، شركت جست، و استخوان بندي علمي خود را در فقه و اصول به صورت چشمگيري تكميل كرد.

آنگاه براي فراگيري بيشتر، حوزة اصفهان را در سن بيست سالگي ترك گفت و به عزم تحصيل، رهسپار « نجف اشرف» گرديد، در آن زمان محور تدريس و اقطاب علم در حوزة علميه نجف، شخصيتهاي عظيمي مانند: آخوند خراساني و سيد محمد كاظم يزدي و شيخ شريعت اصفهاني بودند. وي حدود يك سال از محضر پرفيض محقق خراساني بهره برده و پس از درگذشت او در درس خارج مرحوم سيد يزدي صاحب «عروه الوثقي» و شيخ شريعت اصفهاني شركت كرده وبهره ها برد.

علاقة او به آشنايي با افكار متبحران و محققان حوزة بزرگ نجف سبب شد كه علاوه بر اين شخصيتها از حوزه هاي درسي مرحوم محقق نائيني (متوفاي 1355) و مرحوم محقق عراقي (متوفاي 1361) بهره بگيرد و با افكار فقهي و مباني اصولي اين دو استاد بزرگ آن روز آشنا شود.

وي در اين مدت، رجال را از عالم بزرگ رجال در عصر خود مرحوم « سيد ابوتراب خوانساري» فراگرفت و در سال 1336 به ايران بازگشت.

ورود او به ايران همزمان با تأسيس

حوزة علميه در اراك بود كه در سال 1342 به وسيلة مرحوم « آيه الله العظمي حائري» پي ريزي گرديد. وي بر اثر آشنايي خاصي كه با مرحوم آيه الله حائري داشت، رهسپار اراك گرديد تا از خرمن علم مرحوم آيه الله حائري بهره بگيرد و در كنار آن به وظايف علمي و تعليمي و تربيتي اشتغال جويد.

دست تقدير مرحوم آيه الله حائري را در سال 1340 هجري برابر فروردين 1301 شمسي به سرزمين مقدس قم كشاند، و علماي بزرگ قم از محضر پرفيضش درخواست اقامت كرده، و خواهان انتقال حوزة اراك به قم، و تأسيس حوزه اي در اين شهر مقدس شدند، مرحوم آيه الله حائري تصميم را موكول بر مساعد بودن استخاره نمود، اتفاقاً استخاره بسيار مساعد و در سرآغاز صفحه با جملة «و آتوني بأهلكم أجمعين» روبرو گرديد! از اين جهت رحل اقامت در قم افكند، و از اطراف و اكناف، فضلا و دانشمندان و عاشقان علم و فضيلت به اين شهر مقدس سرازير شدند و به همين جهت، آيه الله حائري كلية تلاميذ و محصلين اراك را به حوزة علمية قم فراخواند.

مرحوم آيه الله خوانساري پس از مهاجرت آيه الله حائري به قم، شش ماه در اراك توقف كرده آنگاه كه از رغبت آيه الله حائري نسبت به مهاجرت ايشان به قم آگاه شد، فوراً اراك را به عزم اقامت در قم ترك نمود.

بعد از ورود به حوزة علميه قم در حالي كه خود يكي از مدرسين عالي مقام بود، در حوزة درس فقهي و اصولي مرحوم آيه الله حائري حاضر مي شد و كمتر در درس سخن مي گفت. ولي روزي هم كه

لب به سخن مي گشود و اعتراض خود را به مباني استاد مطرح مي كرد، توجه مرحوم آيه الله حائري را كاملاً جلب مي نمود و احياناً حل اشكال او موكول به روز بعد مي شد.

وي در مدت اقامت خود در قم، فلسفة مشاء را نزد مرحوم ميرزا علي اكبر حكيم يزدي كه از معاريف فلسفه و حكمت در قم بود، آموخت و نزد او «اشارات» و «اسفار» را فراگرفت، و همچنان كه رياضيات عالي را نزد مرحوم حاج ميرزا محمد حسن رياضي كه از بستگان خود آن مرحوم بود، آموخت، و به حق در علوم رياضي و هندسه به درجة بس شايسته و قابل تحسيني رسيد و گاهي كه با برخي از بستگان خود كه ليسانسيه رياضي بودند به مذاكره مي پرداخت، تفوق رياضي او آشكار و نمايان بود.

وي نه تنها در اين علوم سرآمد اقران به شمار مي رفت، حتي در تاريخ نيز تبحر خاصي داشت و خط نستعليق را به صورت زيبا مي نوشت.

مرحوم آيه الله خوانساري تا سال 1370 برابر 1330 هجري شمسي در قم اقامت نمود و در اين مدت سي سال به وظايف علمي و تربيتي پرداخت و پيوسته حوزه درس او مورد توجه افراد با استعداد بود و توانست گروهي را تربيت كند، همچنان كه شيوة زندگي، خلق نبوي، وقار شكوهمند و سكوت پرمعني او در غير موارد ضرورت، خود درس عظيمي براي افراد مهذب و خواهان سير و سلوك بود.

مرحوم آيه الله خوانساري آثار علمي و ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه ما بخش مطبوع آن را يادآور مي شويم:

1. جامع المدارك. اين كتاب يك دوره فقه استدلالي است كه به صورت شرح بر

« المختصر النافع» محقق حلي _ متوفاي 676 _ نگارش يافته و بر مسائل فقهي از طريق كتاب و سنت و ساير مدارك اجتهادي استدلال نموده است. مراجعه به اين كتاب، انسان را با دقت و ريزه كاريهاي فقيد سعيد در فقه آشنا مي سازد. اين كتاب در 7 جلد چاپ شده است و هم اكنون مورد استفاده علما و فضلاي حوزه هاي علميه مي باشد.

2. العقائد الحقه.يك دوره اصول دين استدلالي است كه به زبان عربي نگارش يافته و به صورت مستدل، مسائل عقيدتي را مطرح كرده است و مطالعه اين كتاب ما را بر احاطه و تسلط آن مرحوم بر فلسفه و كلام آشنا مي سازد

3. تعليقه بر «العروه الوثقي» كه افكار فقهي خود را آنجا كه با نظريه مرحوم سيد يزدي، مخالف است مطرح مي كند.

فقيد سعيد در بيست و هفتم ربيع الثاني برابر29 ديماه 1365 ديده از جهان پوشيد.

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پرسش

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پاسخ

روحاني مبارزي كه 180 دبيرستان و دبستان و بيش از 80 مسجد و حسينيه تأسيس كرد و يازده بار به جرم مبارزه با طاغوت به زندان رفت.

در بيست و هشتم فروردين ماه 64 برابر با 28 ماه رجب 1405 هجري جامعة اسلامي، روحاني دلسوز، و مربي پرتلاش، و سخنور مؤثر و حركت آفرين و خطيب توانايي كه متجاوز از نيم قرن به تبليغ، تعليم، تربيت و تزكيه مشغول بود، از دست داد و در اين مدت سرآغاز حركتها و تحولها، كوششها و تلاشهاي بس عظيم و ارزنده اي بود.

او با هوشياري و آگاهي از اوضاع زمان، پيوسته در محضر مراجع و علماي اسلام و در كنار جامعه متدين و مبارز ايران بود، و آني از حركت و فعاليت و سازندگي باز نايستاد.

اين گوينده پرتلاش و خدمتگزار صديق و راستين اسلام مرحوم حجه الإسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي قدس سره بود كه در سن 83 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جامعه اسلامي را در سوك خود فرو برد.

او در سال 1321 هجري قمري در شهرستان سبزوار ديده به جهان گشود، و پس از تحصيل دروس مقدماتي، براي تكميل مراتب علمي، رهسپار مشهد مقدس گشت، و از خرمن علم شخصيتهاي عظيمي مانند مرحوم حاج آقا حسين قمي، و حاج ميرزا مهدي اصفهاني، و حاج ميرزا محمد آقا زاده و ديگر استادان فن فقه و اصول، فلسفه و كلام بهره ها گرفت و چون از روز نخست به امر تبليغ و ترويج از طريق وعظ و خطابه علاقه خاصي داشت.، براي تكميل اين قسمت رهسپار ديار

هند گشت، و در «مدرسه الواعظين» به آموزش علوم مربوط به فن خطابه از تفسير و حديث، تاريخ، سيره پيامبر و پيشوايان اسلام پرداخت، و از فارغ التحصيلان آنجا گشت، و پس از بازگشت به ايران در دوران اختناق نظام « رضاخان» تحت فشار شديدي قرار گرفت، ولي پس از وقوع حادثه شهريور 20 كه آزادي نسبي نصيب جامعه روحانيت وعموم ملت ايران گشت، تلاش فرهنگي گسترده اي را از خانه خود آغاز كرد، نخست خانه محقر و كوچك خود را در جنوب تهران مدرسه كرد و كلاسهايي را به راه انداخت، همين هسته پربركت سبب شد كه شالوده بناي «جامعه تعليمات اسلامي» ريخته گردد و تأسيس آن بسان نور در ظلمت آن روز منفجر گشت و در مدت قريب به 40 سال 180 مدرسه اعم از دبيرستان و دبستان و كودكستان در سرتاسر كشور ايران بنا گرديد، و از اين راه افراد متدين و دبيران و آموزگاران با ايمان را دور هم جمع كرد، و توانست گروه عظيمي از فرزندان اسلام را از فساد و انحراف برهاند، و سرانجام سرمشقي براي ديگر مصلحان گردد تا آنجا كه گروهي دست به ساختن خانه هاي فرهنگي، مراكز علمي، و بالأخص دبستان و دبيرستان زدند و در كنار اجراي برنامه رسمي آموزشي، فرزندان اسلام را از نظر عقايد و اخلاق بارور ساختند: مي دانيم اسلام امتياز انسانها را در ايمان و علم و تقوا و جهاد خلاصه مي كند كه در آيات قرآن به آن تصريح كرده:

«يَرفَع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات» مجادله/11.

[خداوند مقام اهل ايمان و دانشمندان را (در دو جهان) رفيع مي گرداند.]

«فضل الله المجاهدين علي القاعدين

أجراً عظيماً» نساء/95.

[خداوند مجاهدان را بر نشستگان با دادن پاداش بزرگ برتري داده است.]

«إن أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13.

[گرامي ترين شما نزد خداوند بزرگ پرهيزگارترين شماست.]

اگر ملاك امتياز از نظر قرآن ايمان وعلم و دانش، جهاد و تلاش، تقوا و پرهيزكاري باشد، مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي هر چهار امتياز را دارا بود.

او در ميدان نبرد با طاغوت و طاغوتيان وقت، يك لحظه از پاي ننشت، و به خاطر همين جهاد مستمر او بود كه يازده بار دستگير و زنداني شد و شكنجه هاي زيادي را متحمل شد.

او يك روحاني متقي، يك واعظ پارسا، يك مربي دلسوز و ارزنده بود كه عمل او براي فرزندان اسلام سرمشق و برنامه بود.

مرحوم اسلامي با تأسيس «جامعه تعليمات اسلامي» و با ساختن بيش از 180 دبستان و دبيرستان و 80 مسجد و حسينيه و با نوشتن كتاب ارزشمند «دو از ياد رفته» پيرامون«امربه معروف ونهي از منكر» و آثار ارزنده ديگر زنده و جاويد است.

او در جلوگيري از ورود جنازه طاغوت زمان «رضاخان» به ايران، بيش از همه فعاليت كرد، و در قيام ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت به رهبري مرحوم آيه الله كاشاني صميمانه همكاري نمود، و سخنگوي رسمي او در محافل مذهبي بود، و در هر نقطه اي از نقاط ايران كه نسبت به نهضت احساس بي تفاوتي و يا كارشكني مي شد، از طرف مرحوم كاشاني.، به آن نقطه سفر مي كرد و مردم را بيدار نموده و در آنان شور و علاقه ايجاد مي كرد.

در نهضت فداييان اسلام كه فرزندان غيور و دلسوز كشور براي برانداختن نظام طاغوتي با دست خالي اما قلبي پر ايمان قيام كردند مرحوم اسلامي با

آنان هم پيمان بود، و صميمانه آنان را كمك مي كرد و ملت ايران خدمات ارزنده اين مرد بزرگ را هرگز فراموش نخواهند كرد.

در انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري حضرت استاد امام خميني دام ظله نيز از روحانيون پيشتاز بود و بارها در اين راه به زندان رفت.

سرانجام شعله هاي فروزان اين شخصيت خدمتگزار پس از يك نقاهت طولاني به خاموشي گراييد و پس از تشييع در تهران و قم در ضلع شرقي صحن حضرت معصومه (ع) در يكي از مقبره هاي صحن مقدس به خاك سپرده شد.

او در هر شهر و آبادي گام مي نهاد قدمهاي مؤثري براي حل مشكلات مردم، رفع اختلافات، تأسيس درمانگاه، تهيه آب آشاميدني و امثال آن بر مي داشت.

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پاسخ

مرحوم سيد حسن از خاندان معروف « خرسان» كه از بيوت قديمي و علمي نجف مي باشد و بيشتر آنان افتخار خدمت در آستان قدس مولا اميرمؤمنان (ع) را داشته اند و از ميان آنها، علما و دانشمندان بزرگي برخاسته است كه شرح حال آنان را مرحوم متتبع بزرگ آغا بزرگ تهراني در كتاب ارزنده خود « طبقات الشيعه» آورده است و خود مرحوم فقيد سيد حسن خرسان كتابي به عنوان « يتيمه الزمان» دربارة اسره و خانواده خود نوشته اند.

قهرمان گفتار ما در سال 1322 ه_ در نجف اشرف ديده به جهان گشود و علوم ادبي و منطق و فقه و اصول را از مشاهير علما نجف آموخت، و در ميان تمام طبقات به ورع و تقوا و پرهيزگاري معروف بود و سالها در مسجد شيخ انصاري اقامه جماعت مي نمود.

از آثار بس ارزنده مرحوم، تحقيق و تصحيح كتابهاي:

1. « من لا يحضره الفقيه»، 2. « تهذيب الأحكام»، 3.« الاستبصار فيما اختلفت من الاخبار» مي باشد و كتاب نخست از آن « صدوق و دومي و سومي از تأليفات شيخ طوسي و هر سه، جزء كتب اربعه مي باشند، و هر سه كتاب به تحقيق و تحشيه اين مرد بزرگ به چاپ رسيده است.

اين نويسنده محقق به اين حد اكتفا نكرده « مشيخه هاي» هر سه كتاب را شرح و تحقيق كرده است و در اين مورد نوآوريهايي دارد كه بر اهل تحقيق پنهان نيست.

زندگي مرحوم « خرسان» در كتاب « نقباء البشر» 3/ 1118 و « رجال الفكر و الأدب » ص 152 و « مشهد الإمام» و « تاريخ النجف» 4/85 آمده است،

علاقمندان مي توانند به آنها مراجعه نمايند.

سرانجام اين محقق كم نظير درماه جمادي الثانيه 1405 ه_ در نجف اشرف در گذشت و با تحليل و احترام در مقبره خانوادگي خود در صحن مطهر به خاك سپرده شد.

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پرسش

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پاسخ

عارف و فقيه آيت الله حاج ميرزا علي اكبر مرندي در سال 1314 هجري قمري در شهرستان مرند ديده به جهان گشود والد ايشان مرحوم آقا شيخ ملا علي از روحانيون برجسته و متقي شهرستان مرند بودند. معظم له دروس مقدماتي را از محضر پدر بزرگوار خود و نيز در مدرسه ديني مرند و بقيه مقدمات و سطوح مختلف علوم ديني را از محضر علماي بزرگ تبريز فرا گرفته، سپس جهت تحصيل در دروس خارج و فقه و اصول عازم نجف اشرف گرديدند و از محضر حضرات آيات عظام: شيخ محمد حسين اصفهاني، ميرزاي نائيني، ايرواني، آقا ضياء عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، به مدت 15 سال استفاده كردند. همچنين به مدت 10 سال تمام در معيت دوست يكدل و هم حجرة خويش، مرحوم علامه طباطبائي در رشته سلوك و عرفان از حضور عرفاي نامي عصر حضرات آيات: سيد حسين بادكوبه اي (م 1358) و ميرزا علي قاضي (م1365 ) كسب فيض كرده و به مرحلة والايي از مراحل سير و سلوك نائل گرديدند.

احاطه و تسلط ايشان به احاديث و تفاسير و مسائل فقهي و عرفاني مورد تأييد مراجع و آيات عظام بود و از مجتهدان عاليمقام به شمار مي رفت.

مرحوم مرندي زندگاني پربركت خويش را كه از مرز يك قرن متجاوز گرديد، سراسر در تقوا و پرهيزگاري ووارستگي و سير و سلوك گذرانيد، و شاگردان بسياري از محضرشان كسب فضيلت نمودند. هر چند كه از شدت وارستگي و تواضع، بيش از پنجاه سال در منطقة كوچكي مثل شهرستان مرند گوشة عزلت گزيده بودند، ليكن علماي اعلام و مريدان عاشق

و سالكان طريقت در هر فرصتي از زيارت معظم له و كسب فيض و حل معضلات فقهي و عرفاني سود مي جستند و به صراحت مي توان گفت كه كمتر كسي به شناخت شخصيت و مقام معنوي معظم له توفيق پيدا كرد.

بالأخره ايشان پس از عمري تدريس و خدمت به اسلام و مسلمين در حدود ساعت 3 صبح روز سه شنبه مورخه9/1/73 در حالي كه تا آخرين لحظات ذكر لااله الاالله بر لب داشت، به لقاء الله پيوست و جهان تشيع را از فيض وجود پربركت خويش محروم ساخت.

آقاي مسعود عالمپور رجبي كه افتخار دامادي مرحوم مرندي را دارد در سوگ ايشان اين چند بيت را سروده اند كه به درج آنها مبادرت مي ورزيم:

سحر صلاي رحيل از دم سروش رسيدنداي هات_ف غيبي به گوش هوش رسيد

كه اي خجسته پي از خاكدان دون برخيزسرود دلكشي از هر كران به گوش رسيد

بي_ا بي_ا كه ملائك ب_ه ع_رش منتظ_رندپي_ام دع_وت_ي از س_وي ي_ار دوش رسيد

زمان زمان وص_ال است و لحظ_ة دي_دارسبوي عش_ق هم از پير م_ي فروش رسيد

نگار خ_سته دل آنگاه ج_رعه اي ن_وشي_دزپي_ر مي_كده گلب_انگ ن_وش ن_وش رسيد

ص_داي ب_ال م_لائ_ك در آسم_ان پيچيدكه رند عاشق و درويش خرقه پوش رسيد

مريد و زاهد ش_ب زن_ده دار و ع_ارف پي_ركه در طريق طل_ب بود سخت كوش رسيد

قلن_دري كه چ_و ني ب_ود مح_رم اس_راردلش ف_شرده زف_رياد و ل_ب خم_وش رسيد

زديده خون بفشان در فراق او «مسع_ود»ك_ه از غ_مش به فل_ك ناله و خروش رسيد

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پرسش

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پاسخ

حجه الإسلام و المسلمين مرحوم حاج ميرزا عبدالله شهيدي قزويني، نجل مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالحسين قزويني كه نسب شريفش با چهار واسطه به علامه بزرگ، مرحوم ملا محمد تقي برغاني، شهيد ثالث _ اعلي الله مقامه _ مي رسد در محرم الحرام 1340 قمري در بيت علم و كمال و فضيلت در قزوين ولادت يافت پس از طي دوره دبيرستان به تحصيل علوم ديني اشتغال يافت علوم مقدماتي و بخشي از سطوح را نزد والد گرامي خود و اساتيد وقت قزوين فرا گرفت و سپس در سال 1361 قمري به منظور ادامه تحصيل به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر اساتيد و آيات عظام مخصوصاً مرحوم آية الله عظماي حجت، و آية الله عظماي بروجردي و آية الله مرعشي و امام خميني _ اعلي الله مقامهم _ بهره علمي گرفت و به كسب اجازاتي از مراجع بزرگوار تقليد عبدالنبي عراقي، سيد عبد الهادي شيرازي، حاج سيد ابوالقاسم خوئي، حاج آقا حسين بروجردي، آقا سيد ابو الحسن رفيعي قزويني نائل آمد.

مرحوم آقاي شهيدي انساني وارسته، داراي اخلاق حميده و خدمتگزاري صادق بود مصاحبت او براي جوانان و طلاب، درس، رفتارش الگو بود.

فعاليتهاي چشمگير اجتماعي و فرهنگي و ديني و تلاشهاي بي وقفه در اداره جريان انقلاب اسلامي در قزوين از ديگر فرازهاي زندگي پربار اين مرد راستين علم و دين و تقواست.

از آثار به طبع نرسيده ايشان مي توان به «كتاب المعراج» و تفسير سورة مباركه يوسف (ع) اشاره نمود. روح ملكوتي آن فقيد سعيد در روز پنجشنبه 26 شوال المكرم 1414 قمري (18 فروردين 1373ش) در شهر

مقدس قم به جوار رحمت الهي واصل گرديد.

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد تقي شوشتري محقق و نويسندة معاصر، روز جمعه 29 اردبهشت 1374 برابر با 19 ذي الحجه الحرام (1415) در زادگاهش در شهرستان شوشتر به ملكوت اعلي پيوست. وي از احفاد مرحوم شيخ جعفر شوشتري ( متوفاي 1303) بود كه در سال 1320 هجري قمري، برابر با 1281 شمسي ديده به جهان گشود و پس از تحصيل در زادگاهش و نجف اشرف، در شوشتر رحل اقامت افكند و از طريق تدريس و بيشتر از طريق قلم، اصيل ترين خدمات علمي را به جامعه فرهنگي عرضه داشت.

تاريخ نام بي شماري از دانشمندان را كه با انديشه و خامة خويش، علوم اسلامي را بارور ساخته اند، ضبط كرده است. اين گروه از افتخار آفرينان، چشم از لذايذ دنيا پوشيده و در گوشه كتابخانه و زواياي مدارس و مراكز تحقيق، به پژوهش پرداخته و به زندگي جاودانه دست يافته اند، و به گفتار والاي اميرمؤمنان: « الناس موتي و أهل العلم أحياء» تجسم بخشيده اند و در حقيقت بسان شمع سوخته و آب شده اند و اطراف خود را روشن كرده اند.

با ارج نهادن به تلاش تمام محققان و متفكران، يادآور مي شويم هر انديشه و نگارشي از خلود و جاودانگي برخوردار نيست و چه بسا انديشه ها و نگارشها به مرور زمان از قلمرو علم بيرون مي روند و جزء تاريخ آن علم به شمار مي آيند و سرانجام راهي قفسه كتابخانه و يا ديار عدم مي شوند، گاهي از آنها جز نامي در فهارس باقي نمي ماند. و احياناً فهارس نيز به درج نام آنها موفق نمي شود.

گروه كثيري از نويسندگان، ناقلان خوش ذوقي هستند كه با

تغذيه از افكار گذشتگان و افزودن آراء و مناقشاتي از خود، دست به تأليف مي زنند و در رديف مؤلفان قرار مي گيرند، اين نوع از آثار علمي حيات موقت دارند، كوتاهي و فزوني عمر آنها به عوامل خاصي بستگي دارد.

در اين ميان گروه اندكي هستند كه با نيش خامه، موج عظيمي در علم و دانش پديد مي آورند و اصولي را ويران و اصول نوي را جايگزين آن مي سازند و افقهاي تازه را در علم كشف مي كنند اين نوع از آثار سهم بسزائي در جاودانگي دارند.

اثر جاودانه محقق بزرگ عصر حاضر، علامه بزرگوار شيخ محمد تقي شوشتري در فن رجال، از معدود آثار جاودانه اين قرن و از حسنات آن به شمار مي رود. مؤلف با عشق و علاقه فراوان و تتبع توان فرسا و ذوق سرشار در درياي پهناور تاريخ و رجال و حديث فرو رفته و در نتيجه به جواهرات گرانبهايي دست يافته است و سرانجام با غواصي خاصي موجي عظيم در اين بحر پديده آورده و به ركود علم رجال كه نشانه افسردگي است، پايان بخشيده و راه را براي آيندگان باز نموده است و با نگارش كتاب « قاموس الرجال» زبان تحقيق جديدي را در اين علم به آيندگان آموخته است.

اگر نگارنده مقام علمي او را در آينه رجال او مي بيند، اين نه به معني اين است كه دانش و تحقيق او را بر اين علم منحصر مي داند، بلكه براي اين است كه نگارنده به اين علم علاقة خاصي دارد و گمشده خود را در اين كتا ب يافته است، اگر اين عذر پذيرفته نيست و شايد هم پذيرفته نباشد، بايد يادآور شوم كه

كليه آثار استاد محقق، از ابتكار و نوآوري برخوردار است و اثر ديگر و جاودانه او در تفسير موضوعي نهج البلاغه به نام «نهج الصباغه» نشانه ديگر از خلاقيت و بينش بزرگ و ديد عميق او است.

كتاب قاموس الرجال كه كليد تحقيق نو در رجال را در دست دارد، داراي سرگذشت و ويژگي است كه به آن اشاره مي كنيم:

علامه، شيخ عبدالله، فرزند مرجع بزرگ، شيخ محمد حسن مامقاني كه در سال 1289 هجري قمري در نجف ديده به جهان گشوده و در نيمه شوال 1351 هجري قمري ديده از آن بربسته، در اواخر عمر خود كتابي به نام تنقيح المقال في علم الرجال نگاشت.وي در اين كتاب كه در 3 جلد رحلي بزرگ و قطور چاپ شده است، ترجمه و شرح حال صحابه و تابعان و اصحاب امامان معصوم و راويان از آنان را تا قرن چهارم آورده است، تا آنجا كه توانسته، مجموع نصوص كتب رجالي قدما را درباره مشايخ حديث و راويان گردآورد، و انسان را از مراجعه به كتابهاي ديگر بي نياز سازد.

از آنجا كه مامقاني در دوران تحليل قواي جسمي و در آستانه پيري دست به نگارش اين كتاب زده و تقريباً در مدت سه سال، نگارش و چاپ و نشر آن به پايان رسيده، طبعاً نگارش چنين كتابي در اين مدت كم خالي از اشتباه و لغزش نخواهد بود، از اين جهت گروهي تعليقاتي برآن زده اند.

از جمله شخصيت هايي كه بر اين كتاب تعليقه نوشت و موارد لغزش آن را بيان ساخت، مؤلف محقق شيخ محمد شوشتري صاحب كتاب قاموس الرجال است.

اين كتاب بصورت تعليقه اي بر رجال علامه مامقاني نگارش

يافت و در آغاز بنام تعليقات تنقيح المقال مشهور گشت ولي هنگام طبع به نام « قاموس الرجال في تحقيق رواه الشيعه و محدثيهم » ناميده شد.

در هر حال هر چند اين كتاب بصورت تعليقه بر رجال مامقاني نگاشته شده، ولي خود به صورت كتاب مستقلي است كه در عين بيان لغزشهاي اصل، مطالب مستقلي دارد كه براي هر فقيه علاقمند به رجال، مفيد و سودمند مي باشد مزاياي اين كتاب:

1.اعتماد بر اقوال قدما

اين كتاب در حالي كه كليه متون رجال قدما را در بردارد، و از نقل توثيقات متاخران خودداري مي كند، در مواردي كه رجاليهاي متاخر بر نكاتي دست يافته اند كه قدما از آنها غفلت داشته اند، آنها را نيز آورده است، مثلا” درباره يك راوي، اگر شخصيت هاي بزرگي مانند نجاشي و شيخ، بر وثاقت او تصريح مي كنند، هرگز بر توثيقات متاخران مانند علامه و ابن داود، اعتنا نمي كند، به همان توثيقات ديرينه اكتفا مي ورزد، زيرا توثيقات متناخران مستند به توثيق قدماست، آنگاه كه اصل نقل شد ديگر به ذكر نقل هاي دست دوم نيازي نيست ولي آنجا كه متاخران بر يك سلسله قرائن دست يافته اند كه وثاقت و يا ضعف راوي را در مواردي ثابت مي كند، به نقل توثيق و يا تضعيف متاخران مي پردازد و يا اگر رجاليون متقدم فردي را در ضمن ترجمه راوي ديگر ذكر كرده اند كه غالباً انسان بر چنين ذكر ضمني متوجه نمي شود، در حالي كه يك رجالي متاخر بر چنين توثيق ضمني دست يافته و آن را در عنوان مخصوص به آن راوي ياد آورد شده است،

توثيق هر دو را نقل مي كند تا حق رجالي متاخر بعنوان نخستين فردي كه توثيق راوي را در كلمات قدما به دست آورده است، ادا گردد.

از اين جهت، با اين كه كتاب بر اساس خلاصله گويي و حذف مكررات نگارش يافته، مع الوصف از نظر فزوني تتبع به حدي است كه در 14 جلد به طبع رسيده است.

2.مراجعه به كتب تاريخي اصيل

مؤلف در اين كتاب علاوه بر مطالعه كتابهاي رجالي كه موضوع كتاب است، مطالعه را به يك رشته كتابهاي خارج از فن رجال كشيده كه ميتواند وضع راوي را از نظر زندگي و گرايشهاي مذهبي روشن سازد. و اين نقطه قوت بزرگ اين كتاب است كه در ديگر كتابهاي رجالي به چشم نمي خورد.

مؤلفان رجال، غالباً به كتب رجالي و حديثي اكتفاء مي ورزند، ولي اين شخصيت بزرگ و محقق عالي مقام كتابهايي را مورد مطالعه قرار داده است كه به طور ضمني ميتوانند خدمتگزار علم رجال شوند مانند:

الف: تاريخ بغداد، نگارش حافظ احمد بن علي معروف به خطيب بغدادي متوفاي سنه 463 اين كتاب در 14 جلد به چاپ رسيده و حاوي شرح حال شخصيت هاي بزرگي است كه در عراق نشو ونما داشته يا مدتي در آنجا سكني گزيده اند و ناگفته پيداست كه بسياري از راويان حديث ما عراقي بوده اند و از اين جهت اين كتاب ميتواند در رفع برخي از ابهامها مفيد باشد.

ب: كتاب المعارف، نگارش عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري كه در سال 270 يا 271 و يا 276 درگذشته است. كتاب معارف از قديمي ترين كتابهاي تاريخ عمومي است كه در مصر چاپ شده است.

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پاسخ

روز دوشنبه 18 رجب 1416 هجري، حوزه علميه قم يكي از استوارترين استوانه هاي علمي و فقهي خود را از دست داد.

او اسوه تقوا و فضيلت، اسطوره تحقيق و تتبع، شخصيت بارز فقهي حضرت آيه الله ميرزا كاظم تبريزي قدس سره بود. او به حق يكي از بارزترين مصاديق صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه بود.

او از دوران جواني علاقه بس فراواني، به علم و دانش داشت و در مدرسه طالبيه، آخرين فردي بود كه چراغ او مي سوخت.

وي مقدمات و منطق و معاني و بيان را از دو استاد بزرگ وقت در تبريز فرا گرفت:

1. اديب بزرگوار، مرحوم شيخ علي اكبر اهري (1385-1296) كه در تدريس مغني و مطول بلا معارض بودند.

2. فاضل ارجمند، ميرزا محمود انصاري كه هم اكنون در قيد حياتند.

آنگاه در اواسط 1362 هجري قمري، براي ادامه تحصيل عازم حوزه علميه قم شد، و پس از اقامت اندكي به تبريز بازگشت، و تصميم گرفت كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل شود و از سال 1363 رحل اقامت در كنار مرقد امير مؤمنان افكند و با سعي بليغ و كوشش زائد الوصف سطوح عاليه را فرا گرفت و سپس در محضر بزرگان وقت به دروس خارچ پرداخت.

فقيد سعيد به سال 1340 هجري، در يك خانواده مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح را در تبريز فرا گرفت، و قريب به سي سال تمام در نجف اشرف اقامت نمودو با كوله باري از اندوخته هاي علمي فراوان در اواخر به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم رحل اقامت

انداخت.

مشايخ و آيات عظام و علماي گرامي كه آيه الله تبريزي در حوزه درسي آنان تربيت يافته، بترتيب زماني عبارتند از:

1. آيه الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره.

2. آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي، كه پختگي فقهي خود را مرهون ايشان ميدانست.

3. آيه الله شيخ محمد رضا آل ياسين، باب خمس و زكات عروه.

4. آيه الله شيخ محمد علي كاظمي.

5. آيه الله شيخ موسي خوانساري.

6. آيه الله ميرزا آقا اصطهباناتي.

7. آيه الله مير سيد علي بهبهاني، به مدت 10 ماه.

8. آيه الله حاج سيد محمد شاهرودي، به مدت 2 سال.

9. آيه الله حاج سيد محسن حكيم، در دوره تاليف مستمسك.

10. آيه الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي، بيش از يك دوره.

تاليفات

1.شرح عروه الوثقي، دوره كامل فقه در چندين مجلد.

2.القواعد الفهيه، شامل 900 قاعده با تطبيق هر قاعده اي بر فروع، در چندين مجلد.

3.تطبيقات الوسائل، شامل فقه الحديث و بررسي اسناد آن، در 20 مجلد.

4.اصول جديده، در 10 مجلد.

5.دو شرح مبسوط بر كفايه بر مبناي تحقيق و تدقيق.

6.حواشي بر رسائل و مكاسب و ديگر متون درسي.

مرحوم آيه الله تبريزي تمام عمر با بركت خود را صرف تحصيل، تدريس، تحقيق، تاليف و تهذيب نفس نمود، هرگز لحظه اي از عمر خود را به بطالت سپري نكرد حوزه درسش همواره فضلاي پژوهشگر را در خود جاي مي داد.

روزهاي جمعه به مدت دو ساعت در خانه اش به روي طلاب و فضلا باز بود، از هر بابي كه سؤال مي كردند، پاسخ شافي و وافي مي داد، گويي همين امروز از تحقيق مباني آن برخاسته است.

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پرسش

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پاسخ

درختان ريشه دار و تناور پيوسته ميوه مي دهند و در مقابل حواث مقاوم و پا برجا مي باشند و در سايه گسترده آنها گروهي استراحت مي كنند و مردم پيوسته به آنها عشق مي ورزند، زيرا حيات خود را در گرو آنها مي دانند.

انسانهاي بزرگوار و عالمان دلسوز و فقيهان خدمتگزار كه پاسي از عمر خود را با كمال وارستگي در تحصيل علم سپري مي كنند، و در راه آرمان بزرگ خود (هدايت مردم) سر از پا نمي شناسند، همان مصداق كلمه طيبه الهي هستند كه ريشه محبت در اعماق قلوب مردم دارند و شاخه هاي بلند و سر به فلك كشيده آنها، محيط زندگي را پر طراوت و پر ثمر مي سازند چنان كه مي فرمايد: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء» ابراهيم/24.

عالم بزرگوار مرحوم آيه الله حاج شيخ حسن سعيد تهراني فرزند آيه الله حاج ميرزا عبدالله تهراني، و نوه مجتهد بزرگ، مرحوم حاج ميرزا مسيح تهراني است كه باني مسجد چهل ستون در قلب تهران و فقيه ناموري كه به فتواي او وزير مختار دولت اجنبي به نام تزار در تهران به هلاكت رسيد و از اين طريق تاريخ جديدي به روي ملت ايران گشوده گرديد و جهان آن روز احساس كرد كه فتواي يك فقيه ميتواند برخلاف تمايلات دول وقت ( قاجار) شديدترين ضربات را بر نماينده متجاوز يك دولت بيگانه كه قصد اهانت و تجاوز به نواميس اسلامي را داشت، وارد آورد و تفصيل آن در تاريخ مذكور است.

مرحوم آيه الله سعيد

در سال 1337 هجري قمري برابر با 1298 هجري شمسي ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را در تهران، سپس در قم به پايان رسانيد، آنگاه براي تكميل رهسپار نجف اشرف گرديد و از محضر سه مرجع بزرگ زمان:آيه الله عظماي حكيم، آيه الله عظماي خوئي و آيه الله عظماي حلي بهره كافي برد و بيش از همه در دروس مرحوم حلي حاضر مي گشت و آنچه كه از محضر پر فيض آن عالم بهره مي گرفت، مي نوشت و اخيراً تقريرات او را در دو جلد به نام دليل العروه و مكاسب به طبع رسانده است.

از خصوصيات اين روحاني عاليقدر اين بود كه به درخواست حاجتمندان در حد امكان، پاسخ مثبت مي داد.

از ديگر ويژگيهايش، تواضع و فروتني او بود به گونه اي كه ميتوان گفت: در اين ويژگي بي نظير بود او با تمام وجود به اسلام و تشيع عشق مي ورزيد و براي خدمت شب و روز نمي شناخت و مرض و بيماري مانع از كار نبود.

از آثار بزرگ او تاسيس كتابخانه عمومي عظيمي است در جنب مسجد چهل ستون تهران كه قريب بيست و هفت هزار جلد كتاب دارد و پيوسته مورد توجه جوانان و محققان و افراد فرزانه است.

و از ديگر خدمات او در زمينه قرآن كريم دو كار مشترك و ماندني است:

1.تاسيس گنجينه قرآن كريم و از هر قرآن چاپي و احياناً خطي يا ترجمه هاي مختلف نسخه اي گردآوري نموده، نمونه اي را در آن گنجينه به نمايش گذاشته است.

2.تشكيل موسسه انتشاراتي بنام دايره المعارف قرآن است كه تاكنون دوازده جلد آن به زبان فارسي و يك

جلد آن به زبان عربي منتشر شده است.

چراغ عمر مرحوم آيه الله سعيد پس از هشتاد سال نور افشاني، به ظاهر خاموش شد. روح پاكش به ملكوت اعلي پيوست و اگر ممكن باشد مرگ او را در يك عبارت خلاصه و بيان كنيم، شايسه است بگوييم: عاش سعيدا” و مات سعيدا”. خداوند او را بيامرزد و روح پاكش را با مولايش امير مؤمنان (ع) محشور گرداند.

فهرست برخي از آثار آن رادمرد

آثار جاودانه او نشانه حيات مستمر او در ميان ماست در اين جا به برخي از آثار او اشاره مي كنيم:

1.دليل العروه.

2.مكاسب.

3.الي علماء الاسلام.

4.پيغمبر با شما سخن مي گويد.

5.علي از ديدگاه وحي.

6.حسن و حسين با قيام وسكوت.

7.فاطمه زهرا (س).

8.پيام فاطمه (س).

9.پيام امام حسن عسكري.

10.سيدالشهداء با شما سخن مي گويد.

11.مهدي اهل بيت.

12.خدا و مهدي (ع).

13..شهر رمضان.

14.امير المؤمنين با شيعيان سخن مي گويد.

15.امام صادق (ع).

16.امامت و ولايت از نظر علي بن موسي الرضا(ع).

17.نور الابرار.

18.مبعث.

19.پيامبر اسلام (ص).

20.امام حسين (ع).

21.امام حسن (ع).

22.الغدير و ما ادريك ما الغدير.

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پرسش

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پاسخ

آنچه در اين صفحه نگارش مي يابد، اشك خامه و سرشك قلم است زيرا در هفتم ماه رمضان 1316 هجري قمري برابر با هشتم بهمن ماه 1374 شمسي، حوزه عليمه قم، صاحب قلمي را در تاريخ و تراجم و رجال، از دست داد كه اطلاعات و آگاهي او در شناخت تاريخ و رجال اسلام زبانزد محافل بود.

قلم تاريخ و ترجمه بر فقدان شخصيتي اشك مي ريزد كه صدها ترجمه به قلم او نگارش يافته و صدها ترجمه ديگر به خامه او به صورت خطي در كتابخانه شخصيش موجود، و در انتظار هياتي است كه به تنظيم و نشر آنها بپردازد.

اين دانشور نامور، مرحوم علامه بزرگوار، حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي _ قدس سره _ است كه از بيت مرجع بزرگ آيه الله مرحوم حاج سيد محمد كاظم طباطبائي صاحب كتاب عروه الوثقي است.

فقيد سعيد در بيست و سه جمادي الاولي 1348 ه_ . ق برابر چهارم آبان 1308 ش. ديده به جهان گشود و مراحل تحصيلي مختلف خود را در حوزه علميه نجف اشرف (زادگاهش) به پايان رسانيد و در فقه و اصول و تفسير از دروس مرحوم آيه الله سيد عبدالهادي شيرازي و آيه الله خوئي بهره ها برد.

از آنجا كه به تاريخ تشيع و شناسائي رجال و تواريخ دانشمندان شيعه علاقه خاصي داشت، گمشده خود را در محضر دو استاد بزرگ: آيه الله شيخ آقا بزرگ تهراني و آيه الله اميني باز يافت و از محضر اين دو شخصيت حدود بيست و پنج سال استفاده هاي فراواني كرد.

از فقيد سعيد آثار گرانبهايي به يادگار مانده و خود

او نيز زندگي خود را در كتاب « الغدير في التراث الاسلامي » ص 233تا 245 نگاشته است.

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پاسخ

چندي قبل شخصيتي مانند «آيه الله حاج شيخ مرتضي بروجردي » به دستهاي آلوده به گناه كشته شد و چهل روز و اندي از شهادت آن عالم بزرگ نگذشته بود كه درخت كهن و پر باري از علم و دانش از ريشه قلع و قمع گرديد و جهان علم و دانش را به سوك خود نشاند يعني مرحوم «آيه الله آقاي حاج ميرزا علي غروي تبريزي » به هنگام مراجعت از زيارت سيد الشهداء در حالي كه گرد سفر بر صورت او نشسته و قلبش به مهر امام حسين (ع) مي طپيد، مورد هدف گلوله هاي فرومايگاني قرار گرفت كه خود با جمعي از يارانش يكجا جان سپردند و نفرت همگان را بر قاتلان خود برانگيختند.

شخصيتهايي مانند آيه الله غروي به اين آساني قابل تربيت و پرورش نيستند. خون دل و رنج فراوان لازم است تا مجتهدي بزرگ، محققي عاليقدر، مؤلفي پركار و مدرسي خوش تقرير تربيت شود.

حضرت آيه الله آقاي غروي در سال 1349 ه_ . ق برابر با 1309 شمسي در يك خانواده پاك و مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود.

پدر او يك بازرگان متعهدي بود كه در عصر دولت «تزار» دفتر تجارتي در آن سو داشت كه پس از انقلاب 1917 اكتبر در روسيه و قفقاز براي حفظ دين و عقايد خود از تمام مايملك خود دست كشيد و به تبريز بازگشت، هنوز دو سال از عمر فرزندش نگذشته بود كه دعوت حق را لبيك گفت و تربيت اين كودك نورس بر عهده مادر علويه اش گذارده شد كه نمونه تقوا و پاكدامني بود و

به دودمان پيامبر عشق مي ورزيد.

شهيد آيه الله غروي پس از به پايان رساندن دوره ابتدايي در سن چهارده سالكي وارد حوزه علميه تبريز شد و سطوح را تا حد لمعتين در تبريز فرا گرفت و در اين مدت، بيشتر با مرحوم آيه الله آقاي حاج شيخ عبدالحسين غروي – قدس سره – مانوس بود. و نسبت به ايشان علاقه خاصي داشتند.

در سال 1364ه_ .ق حوزه تبريز را به نيت تحصيل در حوزه علميه قم ترك نموده و تا سال 1369 ه_ . ق در اين مركز به آموزش سطوح عالي و قسمتي از خارج پرداخت.

وي براي به پايان رساندن سطوح عالي از درسهاي مرحوم آيه الله مجاهد و ايه الله آقاي سيد حسين قاضي بهره بيشتر برد و در درس خارج، بيشتر از مرحوم آيه الله حجت بهره برد تا اين كه در سال 1368 براي اخذ دانش بيشتر و ارتباط با باب علم رهسپار نجف اشرف گرديد. و در آنجا از اساتيدي مانند آيه الله ميرزا باقر زنجاني و آيه الله العظمي آقاي خوئي قدس سره بهره گرفت.

او در عين تحصيل، به تدريس نيز مي پرداخت و سطوح عالي را مرتب تدريس مي كرد تا آنجا كه خود، حوزه مستقلي براي تدريس خارج تاسيس نمود.

ويژگيهاي اين فقيه عاليقدر:

1. او داري بياني روشن بود و قلمي گويا داشت سخت ترين و سنگين ترين مطالب را با روشن ترين عبارات تبيين مي نمود كه نوشته هاي او گواه روشني بر اين مطلب است.

2. او در ضبط مطالب اعم از كوچك و بزرگ از حافظه خارق العاده اي برخوردار بود كه شايد بتوان او را در

شمار حافظان بزرگ شمرد.

3. او از دوران جواني به تهجد و نماز شب عادت داشت و شايد بتوان گفت كه در اين پنجاه سال اخير كمتر شبي بود كه او از تجهد بهره نداشته باشد.

4. او در عين فقاهت و آگاهي از مباني فقهي و اصولي روشن بيني بود و به خدمات ديگران ارج مي نهاد.

5. او در تربيت شاگرد دست توانايي داشت و با تدريس چند دوره اصول و چند كتاب گروهي را پرورش داد.

6. او برخلاف گروهي از فقها كه به تدريس و تقرير اكتفا مي ورزند، يك فرد دست به قلمي بود كه كتابهاي ازنده اي نوشته و آثار گرانبهايي را از خود به يادگار نهاده است.

7. او انساني بود متواضع و فروتن، و در عين حال با وقار و سنگين و نسبت به دوستان خود رئوف و مهربان.اينك ما براي آگاهي علاقمندان فهرست اجمالي آثار ايشان را مي آوريم:

1.التنقيح در دوازده جلد، شرحي بر عروه الوثقي كه تقرير استاد بزرگ خود آيه الله العظمي خوئي قدس سره و همگي به زيور طبع آراسته گرديده است.

2.تقرير اصول به صورت يك دوره كامل از درس استاد و الامقامش آيه الله ميرزا باقر زنجاني قدس سره

3.شرحي استدلالي بر مكاسب

4.تعليقه اي بر كفايه محقق خراساني

5.رساله اي در قاعده طهارت

6.رساله اي در قاعده تجاوز.

7.رساله اي در قاعده يد.

8.رساله اي در قاعده قضاء.

و همچنين تاليفات ديگري كه بصورت خطي در بيت شريفش به يادگار مانده است. به اميد روزي كه در پرتو تلاشهاي فرزند برومندش حجه الاسلام آقاي حاج ميرزا محمد تقي غروي حفظه الله به زيور طبع آراسته شود.

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پرسش

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد علي عالمي در سال 1306 هجري شمسي در حومه دامغان متولد و پس از طي مقدمات در دامغان و همدان، در سال 1331 عازم قم شدند و از محضر مراجع عاليقدر وقت همانند حضرات آيات: بروجردي، گلپايگاني، امام خميني، داماد و علامه طباطبايي قدس سره بهره ها گرفت.

در سال 1341 به تقاضاي مردم متدين سمنان و به امر حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني (طاب ثراه ) عازم آن ديار گرديدند و به دنبال مبارزه بر ضد فساد رژيم سابق در سال 1352 به مدت يك سال به بافت كرمان تبعيد شدند.

پنج جلد كتاب «پيغمبر و ياران، سه جلد «شاگردان مكتب ائمه (ع)»و يك جلد «حسين (ع) نفس مطمئنه» و چندين رساله عربي از آثار قلمي اوست.

روح بلند، طبع عالي، مردمداري، سخاوت، شجاعت و حلم از صفات ممتاز او بود. در زندگي منظم بود و روحي آرام و مطمئن داشت و در مقابل مشكلات مقاوم بود.

سرانجام پس از نيم قرن تلاش علمي و تبليغي در 17 شهريور 1378 دار فاني را وداع گفت.

سمنان و ادارات تعطيل شد و مردم با شركت بي سابقه در تشييع جنازه آن عالم رباني از 37 سال خدمت صادقانه او عملا” قدرداني كردند.

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لǠاله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا نظري

كن به كجا آمده اي

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چϙșƙǠاست؟

پرسش

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پاسخ

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه جايگاهي بسيار عظيم و بلند است تو گويي خورشيدي است كه سياراتي گرد اگرد آن گردش مي كنند. اين استاد بزرگ شيعه از ويژگيهاي خاصي برخوردار بوده كه به گوشه اي از آنها اشاره مي كنيم.

الف: شيخ مفيد در عصري زندگي مي كرد كه مكتبهاي كلامي فراواني ظهور كرده و فلسفه يوناني، هندي و ايراني ترجمه شده و يا در دست ترجمه بود، در چنين محيط پر از جدل و مناقشه كه هر كسي جامعه اسلامي را به گوشه اي مي كشيد، شيخ، قد علم كرده و عقايد اماميه را بر كتاب و سنت صحيح و براهين روشن عرضه نمود و انديشه هاي خلاف كتاب و سنت و عقل را به دور ريخت. هر چند قبل از شيخ، عقايد اماميه به وسيله پيشوايان معصوم يا ياران عزيز آنان به گونه اي تنظيم شده بود، مثلاً امام هشتم(ع) عقايد اسلامي را براي مأمون تحت عنوان «محض الاسلام» نگاشت و هم اكنون اين رساله در اختيار ما قرار دارد. همچنين عبدالعظيم حسني عقايد خود را بر امام هشتم(ع) عرضه كرد كه به صورت رساله تنظيم گرديده است. استاد شيخ مفيد، مرحوم صدوق نيز دو رساله در عقايد اماميه تنظيم كرده كه يكي را خود شيخ مفيد با عنوان «تصحيح الاعتقاد» شرح كرده و ديگري نيز به نام «رساله موجزه» در آخر امالي به عنوان مجلس شصت و هفتم به چاپ رسيده است.

با توجه به نگارش اين رساله ها، عصر شيخ مفيد چون عصر جدال عقايد و رو در رويي مكاتب كلامي و فلسفي بود، ناچار او بايد عقايد اماميه را با توجه به اين

افكار تنظيم كند، او با ابتكار خاصي عقايد اماميه را به صورت موجز و گاهي مفصل مبرهن كرد و شيعه را از هر نوع هرج و مرج در عقايد نجات داد و همان خط كلامي شيخ است كه پس از قروني نيز حكمفرماست.

در ذيل اين ويژگي بايد گفت: شيخ مفيد بزرگترين دانشمند كلامي شيعه است كه در قرن چهارم قد علم كرد و ديگر براي او همتايي نيامد. گرچه مرحوم محقق طوسي و يا مرحوم علامه حلي از بزرگترين حكيمان و متكلمان شيعه بوده اند امّا تخصص محقق طوسي در فلسفه مشاء بود و علّامه حلّي مؤسس نبوده، بلكه بيشتر مقرر و بيانگر است. هر چند كتاب «نهاية الاحكام» او در علم كلام دُرّ شاهواري است كه در ميان كتابهاي كلامي او مي درخشد ولي كلام وي آميخته به فلسفه بوده و كلام خالص نيست.

در حالي كه شيخ مفيد متكلمي تمام عيار بوده و كافي است كه بدانيم تنها در نقد مكتب معتزله هفت كتاب و رساله نوشته است تا چه رسد به ديگر مكاتب. از اين جهت ابن نديم (م 388ه_ ) مي گويد: «من شيخ مفيد را ديدم و او را در كلام و مناظره، بزرگ مرتبه يافتم».

ب: شيخ مفيد هم از نعمت قلم برخوردار بوده و هم از نعمت بيان. در سايه قلم آثار فراواني از او به يادگار مانده كه فهرست آنها را شاگرد رجالي او «نجاشي» در كتاب «فهرست» خود آورده است. و در سايه بيان، شاگردان بيشماري را از شيعه و سني تربيت كرده كه هر يك استوانه اي علمي در عراق و خارج آن بوده اند. كافي است كه بدانيم سيد رضي (م 406) و سيد مرتضي (م436)

و شيخ طوسي (م460) از دست پروردگان شيخ بوده و خود، جهاني از علم و دانش بوده اند.

مورخان شيعه و سني مي نويسند: «پاي منبر شيخ جمع زيادي از تمام ملل گرد آمده و بهره مي بردند و كرسي تدريس او اختصاص به هم مذهبان خود نداشته و همگان از آن بهره مي بردند».

در ميان علما و انديشمندان گاهي افرادي هستند داراي قلم، امّا فاقد بيان و گاهي داراي بيان و فاقد قلم، امّا كساني كه اين دو ويژگي را جمع كنند، نسبت به دو گروه پيشين كمترند و به حق استاد شيعه، مفيد دوران، از هر دو نعمت برخوردار بوده است. آثار قلمي و تربيت يافتگان مكتب او گواه برخورداري او از اين دو شمشير برند بوده است.

آيت الله بروجردي كيست؟

پرسش

آيت الله بروجردي كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي در ماه صفر 1292 هجري در شهر بروجرد ديده به دنيا گشود، از همان اوان كودكي مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت و در سايه توجهات و عنايات او رشد نمود. وقتي هفت ساله شد پدرش او را به مكتب فرستاد تا به تحصيل اشتغال ورزد. نخستين سرمشقي كه معلم به وي داد اين بود« هزار و دويست و نود و نه» و چون از معلم پرسيد اين سرمشق چيست؟ معلم گفت: اين امسال است! كتاب «جامع المقدمات» و نصف كتاب «سيوطي» را در مكتب نزد همان معلم به خوبي آموخت.

چون پدرش پيشرفت سريع او را در امر تحصيل دريافت، حجره اي در مدرسه علميه بروجرد براي او گرفت و همان معلم مكتب دار را كه مردي دانشمند و دلسوز، بود، به مدرسه آورد و مخارج او را متكفل شد تا بقية علوم مقدماتي را به وي بياموزد.

بدين گونه علوم مقدماتي يعني: صرف، نحو، منطق، معاني، بيان، بديع، فقه و اصول را نزد پدرش و معلم مزبور و ديگر اساتيد در بروجرد آموخت، آنگاه در سن هجده سالگي (1310) به اصفهان كه در آن روزگار حوزة علمي گرمي داشت رهسپار گرديد.

در آن تاريخ وي در سايه استعداد قوي و شوق زيادي كه به تحصيل داشته است به اصطلاح دانشجويان علوم ديني، مقدمات و سطح را تا كتاب «رياض المسائل» كه از كتب مهم فقهي است فرا گرفته بود.

پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جديت و پشتكار مخصوص به خود، سرگرم تكميل معلومات خود و كسب فيض از محضر استادان بزرگ فن

شد، و از اين فرصت استفاده نمود و از خرمن دانش آنان خوشه ها چيد.

در سال 1314 كه بيست و دو بهار را پشت سر مي گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان مي كرد پدرش مي خواهد او را براي ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزة علميه شيعه بود بفرستد؛ ولي پس از ورود به ديدار پدر و بستگان مشاهده مي كند كه به عكس انتظار او مقدمات ازدواج و تأهل را فراهم كرده اند.

از اين پيشامد اندوهگين مي شود، و چون پدر علت اندوه و تأثر او را مي پرسد مي گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب دانش بودم ولي اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد!.

پدر به وي مي گويد: فرزند! اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كني اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا به ترقيات مهمي نائل شوي.

گفتة پدر تأثير بسزايي در وي مي بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون آورده و بالأخره پس از ازدواج و اندكي توقف، مجدداً به اصفهان برگشته، پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم و فنون مختلف اهتمام مي ورزد.

در اين دو سفر كه جمعاً نه سال مي شود، فقه و اصول و فلسفه و رياضي را از محضر فقها و حكماي نامي آن عصر همچون مرحوم ميرزا ابوالمعالي كلباسي، و جهانگيرخان قشقايي، حكيم مشهور، تكميل نموده و شخصاً نيز حوزة درسي تشكيل داده و به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم مي پردازد، و از آنجا كه بياني رسا و شيوا داشته است، جمعيت

انبوهي در حوزه درسش اجتماع مي نمودند و از همان موقع در ميان فضلاي اصفهان مشهور و ممتاز مي گردد و شالودة ترقيات بعديش پي ريزي مي شود.

در پنجسال اخير كه از علوم و فنون متداول بهره هاي كافي داشته و به خوبي قدر علم را مي دانسته، چنان با نشاط تحصيل مي كرده كه بعضي شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است.

در سال 1318 مجدداً پدرش از بروجرد او را مي خواند ولي اين بار خاطر نشان مي سازد كه قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغة جوان هم با اشتياق زايد الوصفي بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترك مي گويد.

بعد از ورود به وطن مألوف و ملاقات پدر و بستگان، با كسب اجازه از پدري كه آن همه در راه تحصيل و ترقيات او كوشش داشته و او را از هر جهت تشويق مي كرده است، از بروجرد روانة نجف مي گردد.

آيت الله بروجردي در آن موقع كه بيست و هفت سال داشته، مجتهد مسلم بوده و همه او را به نبوغ و احاطة در فقه و اصول و حكمت مي ستودند، به طوري كه از افاضل دانشمندان بشمار مي آمد.

پس از آن كه وارد نجف اشرف گشت، براي تكميل فقه و اصول و رشته اجتهاد به حوزة درس مرحوم آيت الله آخوند ملاّ محمد كاظم خراساني، مصنّف كتاب مشهور «كفاية الأُصول» در آمده و ده سال تمام از محضر پر فيض آن فقيه بزرگ و علاّمة نامي مستفيد مي گردد. در اين مدت در خدمت آيت الله شريعت اصفهاني (شيخ الشريعه) كه او نيز از مفاخر مجتهدين آن روز نجف بود، به تحصيل و تكميل فقه و رجال و ديگر

علوم مي پردازد. براي اينكه بهتر به نبوغ آن مرد بزرگ پي ببريم تذكر يك نكته لازم است، و آن اينكه روز نخست كه وارد مجلس درس آيت الله خراساني مي شود، مي بيند در آن حوزه كه نزديك به هزار و دويست نفر از فضلا و علما پاي منبر درس آيت الله خراساني نشسته اند، كسي، از او جوان تر نيست! با اين وصف هنگامي كه استاد شروع به درس و بيان مطلب مي كند، اشكالي برگفته استادش در نظرش خطور مي كند ولي چون خود را جوان و كم سن مي بيند به علاوه مهابت مخصوص آيت الله خراساني و رعب مجلس هم او را مي گيرد و از همه مهمتر چون نخستين باري بود كه او قدم به آن حوزه مقدسه مي گذاشت، لذا از اظهار مطلب و بيان اشكال خودداري مي نمايد.

يكي دو روز بعد كه استادش آيت الله خراساني به ديدن يكي از علماي تازه وارد مي رفته او نيز در ميان همراهان در مجلس حضور مي يابد و همانجا كه از نزديك استاد رامي بيند، اشكال خود رابيان مي كند، استاد جواب مي دهد، و او بر جواب وي ايراد مي كند، استاد توضيح مي دهد و او توضيح استاد را كافي نمي داند.

و بالأخره همين گفتگوي مختصر، استاد علامه را با دانشمند جوان و تازه وارد به حوزه درس او، آشنا مي سازد و به همين جهت از هويت وي جويا مي شود و پس از اطلاع، او را مورد مهر فراوان قرار مي دهد، به طوري كه از آن روز هر گاه او در درس اشكال مي نمود، كاملاً گوش مي داد تا او خوب اشكال خود را بيان كند و سپس با احترام اشكال او را تشريح مي نمود و پاسخ

مي گفت و به فرموده خود آيت الله بروجردي، اين استاد عاليمقام در سفر و حضر و در مجالس خصوصي و عمومي و نزد عام و خاص در بزرگداشت و احترام شاگرد نابغه اش، مي كوشيد و همين احترامات نيز در سير كمالي اين شاگرد بزرگ آثار رضايت بخش و مؤثري بر جاي گذاشت.

گذشته از شركت در مجلس درس آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني، شخصاً نيز حوزه درسي تشكيل داده، فضلاي بسياري از محضرش به كسب علم اشتغال ورزيدند، و در همان نجف از اساتيد مبرز سطح بشمار آمد؛ و هر روز بر شهرت و احترامش مي افزود.

از سال 1328 هجري در حالي كه از استادان بزرگوارش آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني نيز به دريافت اجازة اجتهاد نايل گرديد، به وطن مألوف مراجعت نمود و در ميان استقبال پرشور علما و فاميل و بستگانش و عموم اهالي بروجرد وارد مسقط الرأس خود شد.

از همان ايام مشغول تدريس فقه و اصول و تأليف و تصنيف كتابهاي سودمند و تعليم و تربيت فضلا و دانشمندان بسياري گرديد كه هم اكنون غالب شاگردان آن روز ايشان در شمار علماي معروف هستند، كتب سودمند و نفيس آن مرحوم بحمد الله از دست فنا محفوظ مانده و عنقريب چاپ شده و در معرض مطالعة طالبان علم قرار مي گيرد.

در سال 1344 از راه عراق به زيارت خانه خدا مشرف گرديد و هنگام بازگشت از حج، مدت هشت ماه در نجف اشرف توقف و سپس به ايران معاودت نمود و پس از زيارت حضرت امام رضا(ع) وارد بروجرد گشت و به حل و فصل امور مسلمين و ادارة حوزة علميه بروجرد پرداخت و از

همان روزگار رسالة علميه اش چاپ و جمعي از وي تقليد نمودند و كم كم مقلدين آن مرحوم روي به ازدياد گذارده، و جمعيت بيشتري از وجود چنان فقيه نامي در شهرستان بروجرد آگاهي يافتند، تا آنكه بيمار گشت و براي معالجه به تهران آمد و پس از بهبودي با دعوت علما و دانشمندان حوزه علميه قم، به اين شهرستان مذهبي قدم نهادند و به مرجعيت عامة شيعيان جهان رسيدند.

آيت الله محقق داماد كيست؟

پرسش

آيت الله محقق داماد كيست؟

پاسخ

مرحوم آية الله داماد در حدود سال 1323 هجري قمري در احمد آباد يزد ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات مقدماتي و استفاده از محضر مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدي، در سال 1341 يعني درست يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم به دست مرحوم آية الله العظمي حائري به قم عزيمت نمودند.

استاد آن فقيد سعيد، مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي كه آينده درخشاني را براي وي پيش بيني مي كرد مشوق او براي آمدن به حوزه عليمة قم بود و حتي لباس مخصوص خود را هنگام عزيمت وي به قم، بر او پوشانيد.

فقيد سعيد پس از چندي در حوزة درس مرحوم آيت الله حائري، زعيم و بنيانگزار حوزه علميه قم كه مجمع بزرگي از فضلا و علما بود شركت نمود و به زودي در ميان آنها تبرز خاصي پيدا كرد، و به سبب همين امتيازات بود كه مرحوم حائري او را به دامادي خود برگزيد و از آن روز به لقب «داماد» مشهور و معروف گرديد.

فقيد سعيد، پس از درگذشت مرحوم آيت الله حائري، حوزة درسي مخصوص به خود تشكيل داد، اين حوزة درسي، سال به سال رونق بيشتري گرفت و به زودي در رديف حوزه هاي درس درجه اول اين مركز بزرگ علمي شيعه در آمد، و فضلاي بسياري مانند پروانگاني كه گرد شمع، جمع شوند، اطراف اين محقق عاليقدر را گرفتند و از چشمة فياض علم و دانش او سيراب گشتند.

مرحوم آية الله داماد علاقه فراواني به تدريس فقه و اصول و پرورش و تربيت فضلا داشت، و به همين دليل، غالب او قات او در

شبانه روز صرف مطالعه مي شد و از پر مطالعه ترين اساتيد حوزه علميه قم محسوب مي گشت.

در روزهاي آخر عمر كه پس از عارضه قلبي «انفاركتوس» از ماه مبارك رمضان به بعد در منزل بستري و همه طبقات مخصوصاً شاگردان او به ديدارش مي رفتند، گاهي او قات، ساعت درس او كه فرا مي رسيد و خود را از شركت در جلسة درس و در حلقة شاگردان و تلامذة برجسته خود محروم مي ديد گريه مي كرد، و اين جمله تاريخي را مي فرمود: «… من از مرگ نمي ترسم ولي از اين مي ترسم كه وجود عاطل و باطلي باشم و نتوانم انجام وظيفة شرعي كنم».

مرحوم آية الله داماد بسيار صريح اللهجه، خوش مجلس، و شوخ و شيرين سخن بود، به مقامات صوري اهميت نمي داد، و تواضع مخصوصي داشت.

او داراي قلبي بسيار رؤوف و احساساتي لطيف و كاملاً روحاني بود، مي گفت در تمام عمرم _ جز دو مرتبه _ مراسم نماز ميت را انجام ندادم و در هر دو بار منقلب شدم و آن را ترك گفتم.

گاهي كه در مواقع مخصوصي در مسند ارشاد و وعظ قرار مي گرفت، سخنان اين روحاني بزرگ در دلهاي شنوندگان اثر بسيار عميقي مي گذاشت و به هنگام دعا و مناجات و مراسم سوگواري هر بيننده اي تحت تأثير حالت روحاني و چشم اشكبار او قرار مي گرفت.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد يكي از پرشكوهترين مراسمي بود كه قم به خود ديده بود و مراجع بزرگ قم، علاوه بر طبقات ديگر، همه در مراسم حضور داشتند و پس از تجليل فراوان در بقعة خاصي در صحن بزرگ در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

آيت الله حكيم كيست؟

پرسش

آيت الله حكيم كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي آقاي حكيم، يكي از اين چهره هاي درخشان تاريخ ملت و مذهب ما بود، تاريخ او فراموش نشدني، حيات او هيجان انگيز، و مرگ او تكان دهنده بود.

او بزرگ مردي بود كه عمر پر بركت خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين، وقف علم و دانش، وقف دانش طلبان و تشنگان حقيقت، و بالأخره وقف محرومان و ستمديدگان اجتماع كرد.

و دها اثر جاويدان علمي و اجتماعي از خود بيادگار گذاشت. او در كورانهاي حوادث، همچون كوه استقامت نمود و هرگز در برابر حوادث تسليم نشد و ضعف و ناتواني نشان نداد.

او در فعاليت هاي مثبت اجتماعي شجاع، و شهامت او در فتوا، و صراحت در بيان آراء و نظرات علمي حقاً كم نظير بود.

تواضع و فروتني او بحدي بود كه با آن همه نفوذ و شخصيتي كه داشت، هر كس در مجلس او مي نشست احساس مي كرد با برادر و دوست نزديك خود نشسته، و كمترين تكلفي در برخورد و ملاقات او احساس نمي كرد، اين نشانه روح با عظمت و وسيع آن عالم رباني بود.

شيعيان جهان _ بخصوص شيعيان عراق _ او را يك سدّ نيرومند در برابر حوادث مي ديدند و موجوديت خود را در حوادث گوناگون در پناه شخصيت او حفظ كردند.

او در يك خاندان اصيل تولد يافت، شجره نامه هاي موجود در خاندان حكيم تأييد مي كند كه: در حدود چهار قرن پيش، يعني در عصر شاه عباس صفوي، طبيب حاذقي بنام مير سيد علي كه اثر علمي معروفش بنام «مجربات طبيه» و علاقه مخصوص شاه عباس به او، معرف مقام علمي او بود، در سفري كه به آستان مقدس علوي مشرف شده بود

به اصرار مردم نجف اشرف كه از داشتن يك طبيب ماهر محروم بودند رحل اقامت در آن شهر مقدس افكند و به مير سيد علي حكيم «يعني طبيب» معروف گشت و احترام مخصوصي در ميان مردم عراق داشت.

در چهارمين نسلي كه از خاندان او بوجود آمد، چهره عالم بزرگواري بنام سيد مهدي حكيم درخشيد و چيزي نگذشت كه خداوند فرزندي به او داد كه نام آن را «محسن» گذاشت و به اين ترتيب در سال 1306 هجري قمري آية الله حكيم، ديده به جهان گشود.

در سن هفت سالگي خواندن قرآن را آغاز نمود و در نه سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخت، استعداد سرشار و نبوغ و هوش فوق العادة او از آيندة درخشانش خبر مي داد.

دروس ابتدايي و مقدماتي اسلامي را نزد برادر بزرگش «سيد محمود حكيم» فرا گرفت و سطوح عالي را در محضر جمعي از فضلاي نجف اشرف آموخت.

در سال 1326 در بحبوحة جواني به حوزة درس زعيم بزرگ اسلام، مرحوم آية الله آخوند خراساني راه يافت. سه سال از حوزه پر بركت درس آن بزرگوار استفاده نمود، و پس از رحلت آن رجل علمي بزرگ، در حوزه درس مرحوم آية الله آقا ضياء الدين عراقي كه به پرورش شاگردان و تلامذة عاليقدر معروف است قدم گذارد. دو دورة اصول را در محضر درس آن بزرگوار ديد و از حوزة درس مرحوم آية الله نائيني و بعضي ديگر از بزرگان نجف نيز بهره هاي فراوان برد.

او از سال 1338 حوزه درس خارج فقه و اصول تشكيل داد، و جمعي از فضلاي جوان نجف از محضرش استفاده مي كردند.

در استفاده هاي مقامات معنوي و اخلاقي، بيشتر مديون عالم پرهيزگار رباني،

مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي است.

تأليفات پر ارزش او

مي گويند در سال 1331 هنگامي كه نخستين اثر علمي خود را به نام «ميراث الزوجة» بدست استاد خود، مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي داد او گفت: « ما تا كنون قدر تو را نمي دانستيم اكنون مي توانيم بگوييم تو را مي شناسيم».

مرحوم حكيم، از علماي پر كار بود به همين دليل تأليفات پر ارزش متعددي از خود به يادگار گذاشت كه از ميان آنها كتب زير را مي توان نام برد:

1. مستمسك العروة الوثقي: اين كتاب كه در واقع شاهكار علمي آية الله حكيم است، شرحي بر كتاب عروة الوثقي مرحوم آيت الله سيد كاظم يزدي است، شرحي است جامع، موجز، عميق، خالي از حشو و زوايد، و در عين حال نسبتاً ساده و روان و در نوع خود كم نظير.

2. حقائق الأصول: شرح سودمندي بر كفاية الأُصول مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني.

3. دليل المناسك: شرح استدلالي مختصري بر كتاب مناسك حج استاد بزرگوارش مرحوم علامه نائيني.

4. نهج الفقاهة: شرح جالبي بر كتاب مكاسب مرحوم علامه انصاري.

5. رسالة في ارث الزوجة من الزو

آيت الله اميني كيست؟

پرسش

آيت الله اميني كيست؟

پاسخ

آية الله حاج شيخ عبد الحسين اميني كه همه جا به نويسنده بزرگ «الغدير» معروف مي باشد در روز جمعه 28 ربيع الثاني 1390 مطابق 12 خرداد ماه 1349 در سن هفتاد سالگي ديده از جهان فرو بست و عموم طبقات مسلمانان را در اندوه عميقي فرو برد.

آية الله اميني از برجسته ترين افرادي بود كه به خاطر دفاع از حريم اسلام و تشيع و مخصوصاً دفاع از مقام والاي بزرگ مرد جهان انسانيت، علي(ع) قد علم كرد، و با فداكاري و اخلاص عجيب، و شهامت و ابتكاري كم نظير رسالت بزرگ خود را به خوبي انجام داد. او يك عمر همچون شمع فروزاني سوخت و روشنگر اجتماعي عظيم گرديد.

كمتر كسي از دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) يافت مي شود كه با نوشته هاي عميق و محققانه و پر احساس و هيجان انگيز اين متفكر بزرگ اسلام سرو كار نداشته باشد و او را به خاطر اثر بي نظيرش _ الغدير _ نستايد.

مرحوم علامه اميني يك انسان به معني واقعي، يك مرد مجاهد به تمام معني كلمه، و يك خدمتگزار مخلص به عالم اسلام و مخصوصاً به ساحت مقدس امير مؤمنان علي(ع) بود.

او يك تنه در برابر تاريخ نويسان مزدوري كه به خاطر خدمت به دستگاه كثيف بني اميه بزرگترين جنايت را نسبت به مقام شامخ پيشواي بزرگ اسلام علي(ع) مرتكب شدند قيام كرد و با قلم توانا و آتشين و در عين حال منطقي و علمي خود، پرده ها را كنار زد و حقايق را از لابلاي زواياي تاريك تاريخ بيرون كشيد.

او بطور مسلم در اين كار بزرگ از يك امداد غيبي

برخوردار بود و كساني كه حال مناجات تكان دهندة او را در كنار قبر مولاي متقيان ديده باشند، اين رابطه معنوي را بخوبي احساس مي كنند.

مرحوم آيت الله اميني به سال 1320 هجري قمري ديده به جهان گشود، خانواده او از خانواده هاي اصيل و علمي تبريز است، پدر وي، مرحوم ميرزا احمد اميني از علماي نامي كه به قدس و تقوا و اخلاص به خاندان اهل بيت پيامبر اكرم، كاملاً معروف بود، از علماي تبريز به شمار مي رفت، جدّ وي مرحوم ميرزا علي «امين الشرع» از علماي و ادبا و شعراي تبريز بود، و اشعاري كه از او به يادگار مانده نشانه روشن بر مراتب اخلاص و علاقه وي به خاندان پيامبر اسلام مي باشد.

از همان دوران كودكي آثار نبوغ و برجستگي از سيماي درخشان علاّمة اميني آشكار و نمايان بود، چشمان درشت و پيشاني بلند، و مغز بزرگ و قيافه گيرا و بيان شيوا و جذاب وي، آينده درخشان او را در ذهن هر بيننده اي ترسيم مي كرد. كساني كه دوران كودكي او را به خاطر دارند، مي گويند، او در دوران صباوت به سان بزرگان سخن مي گفت، و به طرز آنها فكر مي كرد، و هرگز در اعمال و رفتار او، آثار كودكي كه مقتضاي اين سن است، ديده نمي شد، و اين خود يكي از علائم نبوغ است، نوابغ جهان در سنين صباوت كه هنوز فصل شكوفايي نبوغ آنان نرسيده، با رفتار و گفتار خود از جهشي كه در زندگي خواهند نمود خبر مي دهند.

مرحوم آيت الله اميني تحصيلات ابتدايي و مقدمات عربي، و سطوح عالي را در زادگاه خود به پايان رسانيد، و براي تكميل تحصيلات عالي در رشته هاي فقه

و اصول و سائر علوم اسلامي به سال 1342 در حالي كه 22 ساله بود رهسپار نجف اشرف گرديد، و در آن مركز علمي از محضر آيات و اساتيد بزرگ آن دانشگاه بزرگ شيعه به تكميل معارف و علوم پرداخت، و از محضر مرحوم آيت الله سيد محمود فيروز آبادي، و آيت الله سيد ابوتراب خوانساري، و آيات الله حاج ميرزا علي ايرواني، و مرحوم آيت الله نائيني استفاده هاي فراواني برد. (شهداء الفضيلة /9و 10)

امّا علاقه و اخلاص كم نظير وي به خاندان پيامبر اسلام، كه در حقيقت از افتخارات موروثي اين خانواده مي باشد، علاقة وافر وي را به غور و بررسي مسائل تاريخي، تجزيه و تحليل رويدادهاي دوران خلفاء و بررسي دقيق و جامع الاطراف ولايت امير مؤمنان و ساير ائمه اطهار(ع) از نظر قرآن و روايات و دلايل عقلي و ادب و تاريخ معطوف ساخت، و او در ميان تمام رشته هاي علوم اسلامي، در اين رشته آنچنان تخصص و تبحر و احاطه پيدا كرد، كه تاريخ شيعه و علم كمتر كسي را به مانند او به خاطر دارد. مجلدات بيست گانه كتاب نفيس «الغدير» كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر به شمار مي رود، گواه گويا بر اين گفتار است.

شاهكار بزرگ آيت الله اميني

بزرگترين اثر نفيس علمي كه آيت الله اميني از خود به يادگار گذارد، همان كتاب گرانبهاي «الغدير» است كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر و دايرة المعارف آيين تشيع به شمار مي رود، درست است كه او اين كتاب را پيرامون حديث «غدير» و بيان زندگي گروهي كه اين حديث را در طول قرون اسلامي از زمان پيامبر اسلام، تا عصر حاضر، به نظم

درآورده اند، تأليف كرده است، ولي او روي مناسباتي در مجلدات بيستگانه «غدير» ابحاثي را مطرح نموده و حقايقي را روشن ساخته كه كاملاً ابتكاري بوده و از يك تتبع و احاطه و اطلاع فوق العاده بر كتب تفسير و حديث و تاريخ و عقايد و ادبيات حاكي مي باشد، و در واقع مسأله شعراي غدير سوژه اي براي طرح يك سلسله از مهمترين مباحث اسلامي بوده است.

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم رباني در سال 1301 ه_ .ش در شيراز ديده به جهان گشود و پس از تحصيل مقدمات براي ادامه تحصيل در سال 1327 عازم قم شد و از محضر اساتيدي چون مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق، آية الله العظمي بروجردي و آية الله مجاهدي در زمينه متون فقه و اصول فقه استدلالي و تحليلي بهره ها گرفت.

آيت الله رباني شيرازي عمر عزيز خود را در تحقيق گذراند، و ي داراي تأليفات متعددي است كه از آن جمله مي توان از تعليقات بر وسائل الشيعة، از اول طهارت تا آخر ارث در 17 جلد، تعليقات بر بحار الأنوار مجلسي، شرح احوال شخصيت ها و علما به زبان عربي و حركت در طبيعت و در مكتب را، نام برد.

آيت الله رباني شيرازي از سال 1327 به هنگام عزيمت از شيراز به قم با امام خميني آشنايي داشت و يكي از نخستين كساني بود كه زعامت و امامت حضرت آية الله العظمي امام خميني را در مذهب و سياست پذيرفت.

وي از سال 1342 با شروع مبارزات مردم به رهبري روحانيت متعهد، عليه رژيم سفاك پهلوي در جريان مبارزات قرار گرفت و تا سال 1357، سال پيروزي انقلاب اسلامي ايران بيش از 10 بار زنداني شد.

از جمله در سال 52 بيش از يك ماه در زندانهاي رژيم منحوس شاه زير سخت ترين شكنجه ها قرار گرفت و بعد از محكوميت به زندان قصر منتقل شد، وي هم چنين طي سالهاي مبارزه مدتها به شهر هاي كاشمر، جيرفت، فيروز آباد و سردشت تبعيد شد.

اختناق حاكم بر زندان آن زمان، آنقدر شديد بود كه زندانيان نمي توانستند به راحتي با يكديگر

صحبت كنند ولي آيت الله ربّاني به اتّفاق ساير علما در زندان به اقامة نماز مي پرداخت و بارها به همين جرم به زندانهاي انفرادي منتقل شد.

آيت الله رباني شيرازي حتي در زندان دست از مبارزات و نيز مطالعه و تأليف برنداشت. كما اينكه حاصل اين سالها كتابي است كه به صورت «يادداشتهايي در مبحث ديالكتيك» تنظيم شده است.

وي به هنگام تشكيل مجلس _ خبرگان _ از سوي مردم شيراز به نمايندگي اين مجلس برگزيده شد، و همچنين از سوي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران به عنوان يكي از فقهاي شوراي نگهبان تعيين گرديد.

آيت الله عبد الرحيم ربّاني شيرازي سرانجام به هنگام بازگشت از شيراز، جهت شركت در جلسه 17/ 12 /1360 شوراي نگهبان بر اثر واژگون شدن اتومبيل حامل وي پس از يك عمر مطالعه و مبارزه به لقاء الله پيوست.

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد عبد الله شيرازي كه مقارن ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز پنجشنبه (غره محرم الحرام سال 1405 هجري) در سن 95 سالگي بر اثر سكتة قلبي دار فاني را وداع گفت، در سال 1309 هجري قمري در شهر شيراز ديده به جهان گشود و در سن 15 سالگي به دنبال مبارزه سر سخت پدر بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمد طاهر بر ضد سلطنت استبداد قاجار و نفوذ استعمار انگليس، به اتفاق پدرش براي مدت شش ماه به «سيوند» شيراز تبعيد گرديد.

مرحوم آيت الله شيرازي پس از تحصيلات كافي در زادگاه خود، شيراز و شهر مقدس قم در سال 1333 هجري قمري به منظور درك مراتب عاليه اجتهاد و ادامه تحصيل به نجف اشرف عزيمت كرد و در نزد علما و اساتيد بزرگي چون مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد حسين نائيني و آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بهره جست و به درجه اجتهاد نائل گرديد.

فقيد سعيد در سال 1314 هجري شمسي به منظور زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا _ عليه آلاف التحية و الثناء _ به ايران آمد و در مشهد مقدس رحل اقامت افكند و در طي اقامت خود در مشهد مبارزه بر ضد رژيم سفاك رضا شاه را آغاز كرد و همگام با ديگر علما و فقهاي آن عصر، در تصميم گيري بر ضد رژيم پهلوي نقش ارزنده اي ايفا كرد. سوابق مجاهدات و تلاشهاي ايشان بر ضد استعمار در سنگرهاي مختلف فراموش ناشدني است.

در حوادث قيام مسجد

گوهر شاد همراه با مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي و مرحوم آيت الله حاج سيد يونس اردبيلي اقدامات مؤثري به عمل آورد و در همين رابطه از سوي رژيم منفور پهلوي به همراه ديگر علما و فقهاي مبارز دستگير و براي چهار ماه به زندان محكوم گرديد.

آيت الله شيرازي پس ازگذراندن دوره زندان به نجف اشرف مراجعت نمود و در آنجا حوزه درسي خود را تشكيل داد و به عنوان يكي از شخصيتهاي علمي در عراق سكونت گزيد.

فقيد سعيد در سال 1345 پس از مبارزات زيادي با رژيم بعثي عراق بار ديگر به مشهد بازگشت. و سرانجام در نخستين روز محرّم الحرام 1405ه_ برابر با پنجم مهر 1363 بدرود زندگي گفتند. ايشان از نخستين كساني بودند كه در مبارزات با رژيم فاسد پهلوي با ساير مراجع عظام و علماي اعلام تا پيروزي انقلاب اسلامي همكاري داشتند و همواره از حريم تشيع دفاع مي نمودند، به همين دليل امام امت در بيانية خود درباره اين بزرگ تجليل فوق العاده نمودند و مجلس فاتحه با شكوهي از طرف معظم له در تهران برگزار گرديد.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد با شكوه بسيار عظيمي انجام گرفت و در جوار مرقد مطهر ثامن الحجج امام رضا _ عليه التحية و الثناء _ به خاك سپرده شد.

آيت الله كمره اي كيست؟

پرسش

آيت الله كمره اي كيست؟

پاسخ

وي در سال 1317 قمري در «كمره» از توابع خمين ديده به جهان گشود و پس از تحصيل علوم ابتدائي در زادگاه خود، براي كسب علوم و معارف به «خوانسار» عزيمت نمود و در آنجا از محضر يكي از علماي بزرگ به نام «آخوند ملا محمد بيدهندي» كه در آن سامان به قدس و تقوا معروف بود، تلمذ كرد و پس از فوت آن مرد بزرگ نزد مجتهد بزرگوار مرحوم حاج سيد علي اكبر بيدهندي و آقا سيد احمد جاده اي، به تحصيل پرداخت و از محضر آن دو عالم رباني استفاده شايان نمود و در سن 19 سالگي به كمره بازگشت، سپس براي ادامة تحصيل علوم عاليه عازم حوزه علميه اراك گرديد و از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري بهره ها گرفت.

در سال 1340 هجري قمري در قم رحل اقامت افكند و در آن موقع استاد فلسفه و حكمت حوزة علمية قم مرحوم حاج ميرزا علي اكبر يزدي بود كه در عصر خود كم نظير بود، وي فلسفه و حكمت را نزد او آموخت و در سال 1354 در رابطه با غائله «كشف حجاب» به دستور رضا خان دستگير و زنداني شد، و بعد از يك ماه زنداني شدن، به قيد عدم خروج از تهران آزاد گرديد.

مرحوم آيت الله كمره اي در سال 1371 در كراچي به رياست «مؤتمر عالم اسلامي» انتخاب گرديد، و بار دوم در سال 1379 قمري در مؤتمر اسلامي بيت المقدس شركت كرد و در پايان مؤتمر با اشاره مرحوم آيت الله العظمي بروجردي همراه با مرحوم آيت الله طالقاني با فقيه بزرگوار اهل سنت «شيخ محمود

شلتوت» درباره اتحاد اسلامي ديدار و گفتگو كرد.

مرحوم كمره اي از علما و دانشمندان بزرگواري است كه به سهم خود از راه بيان و قلم خدمات بسيار ارزنده اي به اسلام نموده است و تأليفات فراواني (حدود 70 جلد) از آن مرحوم به يادگار مانده است، از آن جمله: 1. افق وحي، 2. افق اعلي، 3. علي و الزهراء 4. ملكه اسلام، 5. شرح نهج البلاغه در 23 جلد، 6 . عنصر شجاعت در 7 جلد (در حالات امام حسين و يارانش)، 7. قبله اسلام، 8. تفسير سوره نور، 9. مجلس مباحثه امام رضا(ع) با عمران صابي، 10. امناء الهي در كتاب سلمان فارسي و دهها آثار ديگر. آية الله كمره اي در 15 محرّم الحرام 1405 ه_ . برابر با 20 مهر ماه 1363 بدرود زندگي گفت.

آيت الله خادمي كيست؟

پرسش

آيت الله خادمي كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در روز جمعه سوم شعبان 1319 ه_ ق در شهر اصفهان ديده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، به تحصيل علوم ديني پرداخت. ادبيات عرب را نزد مرحوم حاج شيخ علي يزدي فرا گرفت و سطوح را نزد مرحوم ميرزا احمد اصفهاني آموخت، آنگاه براي فراگيري مراتب بالا، در حوزه درس دو شخصيت بزرگ علمي وقت، مرحوم حاج سيد علي نجف آبادي و سيد محمد نجف آبادي حاضر شد و رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آنان فرا گرفت، سپس در حوزه درس خارج مجتهد و محقق بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمد صادق اصفهاني شركت كرد، و به پايه اي از علم و دانش رسيد و آنگاه براي تكميل مراتب علمي خود حدود سال 1342 رهسپار نجف اشرف گرديد و از حوزه هاي درس خارج آيات بزرگ، نائيني، عراقي و اصفهاني، خوشه ها چيد، و علم كلام و فن مناظره با اصحاب مذاهب را از مرحوم آيت الله بلاغي كه استاد بس مبرزي در اين رشته بود، آموخت، و رجال و درايه را نزد مرحوم سيد ابو تراب خوانساري تحصيل كرد و سرانجام براي انجام وظايف علمي و ديني به زادگاه خود بازگشت، و به تربيت طلاب و فضلا و قيام به وظايف اجتماعي پرداخت و متجاوز از پنجاه سال در حوزه علمي اصفهان در مدرسه صدر، به تدريس و تأليف و ساير وظايف علمي قيام نمود و آثار علمي ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه قسمت اعظم آنها مخطوط و برخي به زيور طبع آراسته و در ميان آثار علمي آن فقيد «رهبر سعادت» كه يك دوره عقايد اسلامي را به صورت استدلالي به

زبان فارسي نگاشته اند، از ارزش خاصي برخوردار است.

فقيد سعيد در بامداد روز دو شنبه بيستم اسفند ماه سال 63 برابر 18 جمادي الثانيه 1405 ديده از جهان بربست، و پس از انتشار خبر رحلت آن روحاني جليل، اصفهان و حومه آن به حالت تعطيل در آمده و جنازه آن فقيد پس ازتشييع با شكوه به ارض اقدس انتقال يافت و در كنار حضرت ثامن الأئمه(ع) به خاك سپرده شد.

مرحوم ايت الله خادمي، فقيهي بزرگ، مجتهدي عالي مقام، دانشمندي متواضع، خدمتگزاري دلسوز در كمالات اخلاقي و روحي، زبانزد خاص و عام بود، و در پيشبرد انقلاب اسلامي، و نهضت ملت مسلمان ايران سهم بسزايي داشت، كه در تاريخ انقلاب محفوظ مي باشد.

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پرسش

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري، فرزند برومند مؤسس حوزة علمية قم، مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (قدّس الله أسرارهما) از آن افراد نادر و نمونه بود كه ياد او به اين زودي از خاطره ها محو نمي گردد بلكه پيوسته «زنده ياد» مي ماند.

فقيد سعيد در روز چهاردهم ذي الحجه هزار و سيصد و سي و چهار هجري قمري در شهرستان اراك، در مهد علم و فضيلت ديده به جهان گشود، و قلوب و ديدگان خانواده مرحوم حائري را به عنوان نخستين فرزند ذكور روشن ساخت.

مرحوم آيت الله مؤسس كه از سال 1332 هجري قمري به عنوان تأسيس حوزه در اراك رحل اقامت در آن شهرستان افكنده بود، در نوروز 1301 برابر رجب 1340 براي زيارت مرقد مطهر فاطمه معصومه(ع) به قم مشرف شده بود، بر اثر درخواست اكيد علما و مردم اين شهر مذهبي، ناچار شد كه اراك را به عزم اقامت در قم، ترك گويد، و خانواده و تلاميذ و شاگردان خود را به اين شهر فرا خواند، از آن سال فقيد سعيد همراه والد معظم خود در قم اقامت گزيد، و به تحصيل علوم عربي و فقه و اصول پرداخت، و سطوح عالي را نزد تلاميذ بزرگ آيت الله والد، فرا گرفت. فرائد شيخ اعظم انصاري را نزد مرحوم آيت الله گلپايگاني و مكاسب را نزد مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و كفايه را نزد مرحوم آيت الله محقق داماد (قدس الله ارواحهم) آموخت، آنگاه شايستگي پيدا كرد كه در حوزه خارج فقه و اصول والد معظم خود حاضر گردد و

از خرمن علم آن راد مرد الهي كه اين حوزه با بركت به دست پر ميمنت او پي ريزي شده است بهره بگيرد. پس از درگذشت آيت الله مؤسس در سال 1355، در فقه و اصول در درس فقيه بزرگ مرحوم آيت الله حجت كه افتخار دامادي وي را نيز داشت، شركت كرد و از حوزه درس او استفاده فراوان نمود.

در سال 1364 قمري برابر 1324 شمسي. مرحوم آيت الله بروجردي بنا به درخواست فضلاي حوزه علميه قم، رحل اقامت در قم افكند، و در حوزه موج جديدي در علوم اسلامي مخصوصاً فقه و رجال پديد آورد، آيت الله حائري در دروس فقه و اصول مرحوم آيت الله بروجردي حاضر شده و قسمت اعظم استخوان بندي علمي او در فقه و اصول، مربوط به درسهاي دو استاد اخير او مي باشد.

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پرسش

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پاسخ

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه جايگاهي بسيار عظيم و بلند است تو گويي خورشيدي است كه سياراتي گرد اگرد آن گردش مي كنند. اين استاد بزرگ شيعه از ويژگيهاي خاصي برخوردار بوده كه به گوشه اي از آنها اشاره مي كنيم.

الف: شيخ مفيد در عصري زندگي مي كرد كه مكتبهاي كلامي فراواني ظهور كرده و فلسفه يوناني، هندي و ايراني ترجمه شده و يا در دست ترجمه بود، در چنين محيط پر از جدل و مناقشه كه هر كسي جامعه اسلامي را به گوشه اي مي كشيد، شيخ، قد علم كرده و عقايد اماميه را بر كتاب و سنت صحيح و براهين روشن عرضه نمود و انديشه هاي خلاف كتاب و سنت و عقل را به دور ريخت. هر چند قبل از شيخ، عقايد اماميه به وسيله پيشوايان معصوم يا ياران عزيز آنان به گونه اي تنظيم شده بود، مثلاً امام هشتم(ع) عقايد اسلامي را براي مأمون تحت عنوان «محض الاسلام» نگاشت و هم اكنون اين رساله در اختيار ما قرار دارد. همچنين عبدالعظيم حسني عقايد خود را بر امام هشتم(ع) عرضه كرد كه به صورت رساله تنظيم گرديده است. استاد شيخ مفيد، مرحوم صدوق نيز دو رساله در عقايد اماميه تنظيم كرده كه يكي را خود شيخ مفيد با عنوان «تصحيح الاعتقاد» شرح كرده و ديگري نيز به نام «رساله موجزه» در آخر امالي به عنوان مجلس شصت و هفتم به چاپ رسيده است.

با توجه به نگارش اين رساله ها، عصر شيخ مفيد چون عصر جدال عقايد و رو در رويي مكاتب كلامي و فلسفي بود، ناچار او بايد عقايد اماميه را با توجه به اين

افكار تنظيم كند، او با ابتكار خاصي عقايد اماميه را به صورت موجز و گاهي مفصل مبرهن كرد و شيعه را از هر نوع هرج و مرج در عقايد نجات داد و همان خط كلامي شيخ است كه پس از قروني نيز حكمفرماست.

در ذيل اين ويژگي بايد گفت: شيخ مفيد بزرگترين دانشمند كلامي شيعه است كه در قرن چهارم قد علم كرد و ديگر براي او همتايي نيامد. گرچه مرحوم محقق طوسي و يا مرحوم علامه حلي از بزرگترين حكيمان و متكلمان شيعه بوده اند امّا تخصص محقق طوسي در فلسفه مشاء بود و علّامه حلّي مؤسس نبوده، بلكه بيشتر مقرر و بيانگر است. هر چند كتاب «نهاية الاحكام» او در علم كلام دُرّ شاهواري است كه در ميان كتابهاي كلامي او مي درخشد ولي كلام وي آميخته به فلسفه بوده و كلام خالص نيست.

در حالي كه شيخ مفيد متكلمي تمام عيار بوده و كافي است كه بدانيم تنها در نقد مكتب معتزله هفت كتاب و رساله نوشته است تا چه رسد به ديگر مكاتب. از اين جهت ابن نديم (م 388ه_ ) مي گويد: «من شيخ مفيد را ديدم و او را در كلام و مناظره، بزرگ مرتبه يافتم».

ب: شيخ مفيد هم از نعمت قلم برخوردار بوده و هم از نعمت بيان. در سايه قلم آثار فراواني از او به يادگار مانده كه فهرست آنها را شاگرد رجالي او «نجاشي» در كتاب «فهرست» خود آورده است. و در سايه بيان، شاگردان بيشماري را از شيعه و سني تربيت كرده كه هر يك استوانه اي علمي در عراق و خارج آن بوده اند. كافي است كه بدانيم سيد رضي (م 406) و سيد مرتضي (م436)

و شيخ طوسي (م460) از دست پروردگان شيخ بوده و خود، جهاني از علم و دانش بوده اند.

مورخان شيعه و سني مي نويسند: «پاي منبر شيخ جمع زيادي از تمام ملل گرد آمده و بهره مي بردند و كرسي تدريس او اختصاص به هم مذهبان خود نداشته و همگان از آن بهره مي بردند».

در ميان علما و انديشمندان گاهي افرادي هستند داراي قلم، امّا فاقد بيان و گاهي داراي بيان و فاقد قلم، امّا كساني كه اين دو ويژگي را جمع كنند، نسبت به دو گروه پيشين كمترند و به حق استاد شيعه، مفيد دوران، از هر دو نعمت برخوردار بوده است. آثار قلمي و تربيت يافتگان مكتب او گواه برخورداري او از اين دو شمشير برند بوده است.

آيت الله بروجردي كيست؟

پرسش

آيت الله بروجردي كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي در ماه صفر 1292 هجري در شهر بروجرد ديده به دنيا گشود، از همان اوان كودكي مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت و در سايه توجهات و عنايات او رشد نمود. وقتي هفت ساله شد پدرش او را به مكتب فرستاد تا به تحصيل اشتغال ورزد. نخستين سرمشقي كه معلم به وي داد اين بود« هزار و دويست و نود و نه» و چون از معلم پرسيد اين سرمشق چيست؟ معلم گفت: اين امسال است! كتاب «جامع المقدمات» و نصف كتاب «سيوطي» را در مكتب نزد همان معلم به خوبي آموخت.

چون پدرش پيشرفت سريع او را در امر تحصيل دريافت، حجره اي در مدرسه علميه بروجرد براي او گرفت و همان معلم مكتب دار را كه مردي دانشمند و دلسوز، بود، به مدرسه آورد و مخارج او را متكفل شد تا بقية علوم مقدماتي را به وي بياموزد.

بدين گونه علوم مقدماتي يعني: صرف، نحو، منطق، معاني، بيان، بديع، فقه و اصول را نزد پدرش و معلم مزبور و ديگر اساتيد در بروجرد آموخت، آنگاه در سن هجده سالگي (1310) به اصفهان كه در آن روزگار حوزة علمي گرمي داشت رهسپار گرديد.

در آن تاريخ وي در سايه استعداد قوي و شوق زيادي كه به تحصيل داشته است به اصطلاح دانشجويان علوم ديني، مقدمات و سطح را تا كتاب «رياض المسائل» كه از كتب مهم فقهي است فرا گرفته بود.

پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جديت و پشتكار مخصوص به خود، سرگرم تكميل معلومات خود و كسب فيض از محضر استادان بزرگ فن

شد، و از اين فرصت استفاده نمود و از خرمن دانش آنان خوشه ها چيد.

در سال 1314 كه بيست و دو بهار را پشت سر مي گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان مي كرد پدرش مي خواهد او را براي ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزة علميه شيعه بود بفرستد؛ ولي پس از ورود به ديدار پدر و بستگان مشاهده مي كند كه به عكس انتظار او مقدمات ازدواج و تأهل را فراهم كرده اند.

از اين پيشامد اندوهگين مي شود، و چون پدر علت اندوه و تأثر او را مي پرسد مي گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب دانش بودم ولي اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد!.

پدر به وي مي گويد: فرزند! اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كني اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا به ترقيات مهمي نائل شوي.

گفتة پدر تأثير بسزايي در وي مي بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون آورده و بالأخره پس از ازدواج و اندكي توقف، مجدداً به اصفهان برگشته، پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم و فنون مختلف اهتمام مي ورزد.

در اين دو سفر كه جمعاً نه سال مي شود، فقه و اصول و فلسفه و رياضي را از محضر فقها و حكماي نامي آن عصر همچون مرحوم ميرزا ابوالمعالي كلباسي، و جهانگيرخان قشقايي، حكيم مشهور، تكميل نموده و شخصاً نيز حوزة درسي تشكيل داده و به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم مي پردازد، و از آنجا كه بياني رسا و شيوا داشته است، جمعيت

انبوهي در حوزه درسش اجتماع مي نمودند و از همان موقع در ميان فضلاي اصفهان مشهور و ممتاز مي گردد و شالودة ترقيات بعديش پي ريزي مي شود.

در پنجسال اخير كه از علوم و فنون متداول بهره هاي كافي داشته و به خوبي قدر علم را مي دانسته، چنان با نشاط تحصيل مي كرده كه بعضي شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است.

در سال 1318 مجدداً پدرش از بروجرد او را مي خواند ولي اين بار خاطر نشان مي سازد كه قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغة جوان هم با اشتياق زايد الوصفي بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترك مي گويد.

بعد از ورود به وطن مألوف و ملاقات پدر و بستگان، با كسب اجازه از پدري كه آن همه در راه تحصيل و ترقيات او كوشش داشته و او را از هر جهت تشويق مي كرده است، از بروجرد روانة نجف مي گردد.

آيت الله بروجردي در آن موقع كه بيست و هفت سال داشته، مجتهد مسلم بوده و همه او را به نبوغ و احاطة در فقه و اصول و حكمت مي ستودند، به طوري كه از افاضل دانشمندان بشمار مي آمد.

پس از آن كه وارد نجف اشرف گشت، براي تكميل فقه و اصول و رشته اجتهاد به حوزة درس مرحوم آيت الله آخوند ملاّ محمد كاظم خراساني، مصنّف كتاب مشهور «كفاية الأُصول» در آمده و ده سال تمام از محضر پر فيض آن فقيه بزرگ و علاّمة نامي مستفيد مي گردد. در اين مدت در خدمت آيت الله شريعت اصفهاني (شيخ الشريعه) كه او نيز از مفاخر مجتهدين آن روز نجف بود، به تحصيل و تكميل فقه و رجال و ديگر

علوم مي پردازد. براي اينكه بهتر به نبوغ آن مرد بزرگ پي ببريم تذكر يك نكته لازم است، و آن اينكه روز نخست كه وارد مجلس درس آيت الله خراساني مي شود، مي بيند در آن حوزه كه نزديك به هزار و دويست نفر از فضلا و علما پاي منبر درس آيت الله خراساني نشسته اند، كسي، از او جوان تر نيست! با اين وصف هنگامي كه استاد شروع به درس و بيان مطلب مي كند، اشكالي برگفته استادش در نظرش خطور مي كند ولي چون خود را جوان و كم سن مي بيند به علاوه مهابت مخصوص آيت الله خراساني و رعب مجلس هم او را مي گيرد و از همه مهمتر چون نخستين باري بود كه او قدم به آن حوزه مقدسه مي گذاشت، لذا از اظهار مطلب و بيان اشكال خودداري مي نمايد.

يكي دو روز بعد كه استادش آيت الله خراساني به ديدن يكي از علماي تازه وارد مي رفته او نيز در ميان همراهان در مجلس حضور مي يابد و همانجا كه از نزديك استاد رامي بيند، اشكال خود رابيان مي كند، استاد جواب مي دهد، و او بر جواب وي ايراد مي كند، استاد توضيح مي دهد و او توضيح استاد را كافي نمي داند.

و بالأخره همين گفتگوي مختصر، استاد علامه را با دانشمند جوان و تازه وارد به حوزه درس او، آشنا مي سازد و به همين جهت از هويت وي جويا مي شود و پس از اطلاع، او را مورد مهر فراوان قرار مي دهد، به طوري كه از آن روز هر گاه او در درس اشكال مي نمود، كاملاً گوش مي داد تا او خوب اشكال خود را بيان كند و سپس با احترام اشكال او را تشريح مي نمود و پاسخ

مي گفت و به فرموده خود آيت الله بروجردي، اين استاد عاليمقام در سفر و حضر و در مجالس خصوصي و عمومي و نزد عام و خاص در بزرگداشت و احترام شاگرد نابغه اش، مي كوشيد و همين احترامات نيز در سير كمالي اين شاگرد بزرگ آثار رضايت بخش و مؤثري بر جاي گذاشت.

گذشته از شركت در مجلس درس آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني، شخصاً نيز حوزه درسي تشكيل داده، فضلاي بسياري از محضرش به كسب علم اشتغال ورزيدند، و در همان نجف از اساتيد مبرز سطح بشمار آمد؛ و هر روز بر شهرت و احترامش مي افزود.

از سال 1328 هجري در حالي كه از استادان بزرگوارش آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني نيز به دريافت اجازة اجتهاد نايل گرديد، به وطن مألوف مراجعت نمود و در ميان استقبال پرشور علما و فاميل و بستگانش و عموم اهالي بروجرد وارد مسقط الرأس خود شد.

از همان ايام مشغول تدريس فقه و اصول و تأليف و تصنيف كتابهاي سودمند و تعليم و تربيت فضلا و دانشمندان بسياري گرديد كه هم اكنون غالب شاگردان آن روز ايشان در شمار علماي معروف هستند، كتب سودمند و نفيس آن مرحوم بحمد الله از دست فنا محفوظ مانده و عنقريب چاپ شده و در معرض مطالعة طالبان علم قرار مي گيرد.

در سال 1344 از راه عراق به زيارت خانه خدا مشرف گرديد و هنگام بازگشت از حج، مدت هشت ماه در نجف اشرف توقف و سپس به ايران معاودت نمود و پس از زيارت حضرت امام رضا(ع) وارد بروجرد گشت و به حل و فصل امور مسلمين و ادارة حوزة علميه بروجرد پرداخت و از

همان روزگار رسالة علميه اش چاپ و جمعي از وي تقليد نمودند و كم كم مقلدين آن مرحوم روي به ازدياد گذارده، و جمعيت بيشتري از وجود چنان فقيه نامي در شهرستان بروجرد آگاهي يافتند، تا آنكه بيمار گشت و براي معالجه به تهران آمد و پس از بهبودي با دعوت علما و دانشمندان حوزه علميه قم، به اين شهرستان مذهبي قدم نهادند و به مرجعيت عامة شيعيان جهان رسيدند.

آيت الله محقق داماد كيست؟

پرسش

آيت الله محقق داماد كيست؟

پاسخ

مرحوم آية الله داماد در حدود سال 1323 هجري قمري در احمد آباد يزد ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات مقدماتي و استفاده از محضر مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدي، در سال 1341 يعني درست يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم به دست مرحوم آية الله العظمي حائري به قم عزيمت نمودند.

استاد آن فقيد سعيد، مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي كه آينده درخشاني را براي وي پيش بيني مي كرد مشوق او براي آمدن به حوزه عليمة قم بود و حتي لباس مخصوص خود را هنگام عزيمت وي به قم، بر او پوشانيد.

فقيد سعيد پس از چندي در حوزة درس مرحوم آيت الله حائري، زعيم و بنيانگزار حوزه علميه قم كه مجمع بزرگي از فضلا و علما بود شركت نمود و به زودي در ميان آنها تبرز خاصي پيدا كرد، و به سبب همين امتيازات بود كه مرحوم حائري او را به دامادي خود برگزيد و از آن روز به لقب «داماد» مشهور و معروف گرديد.

فقيد سعيد، پس از درگذشت مرحوم آيت الله حائري، حوزة درسي مخصوص به خود تشكيل داد، اين حوزة درسي، سال به سال رونق بيشتري گرفت و به زودي در رديف حوزه هاي درس درجه اول اين مركز بزرگ علمي شيعه در آمد، و فضلاي بسياري مانند پروانگاني كه گرد شمع، جمع شوند، اطراف اين محقق عاليقدر را گرفتند و از چشمة فياض علم و دانش او سيراب گشتند.

مرحوم آية الله داماد علاقه فراواني به تدريس فقه و اصول و پرورش و تربيت فضلا داشت، و به همين دليل، غالب او قات او در

شبانه روز صرف مطالعه مي شد و از پر مطالعه ترين اساتيد حوزه علميه قم محسوب مي گشت.

در روزهاي آخر عمر كه پس از عارضه قلبي «انفاركتوس» از ماه مبارك رمضان به بعد در منزل بستري و همه طبقات مخصوصاً شاگردان او به ديدارش مي رفتند، گاهي او قات، ساعت درس او كه فرا مي رسيد و خود را از شركت در جلسة درس و در حلقة شاگردان و تلامذة برجسته خود محروم مي ديد گريه مي كرد، و اين جمله تاريخي را مي فرمود: «… من از مرگ نمي ترسم ولي از اين مي ترسم كه وجود عاطل و باطلي باشم و نتوانم انجام وظيفة شرعي كنم».

مرحوم آية الله داماد بسيار صريح اللهجه، خوش مجلس، و شوخ و شيرين سخن بود، به مقامات صوري اهميت نمي داد، و تواضع مخصوصي داشت.

او داراي قلبي بسيار رؤوف و احساساتي لطيف و كاملاً روحاني بود، مي گفت در تمام عمرم _ جز دو مرتبه _ مراسم نماز ميت را انجام ندادم و در هر دو بار منقلب شدم و آن را ترك گفتم.

گاهي كه در مواقع مخصوصي در مسند ارشاد و وعظ قرار مي گرفت، سخنان اين روحاني بزرگ در دلهاي شنوندگان اثر بسيار عميقي مي گذاشت و به هنگام دعا و مناجات و مراسم سوگواري هر بيننده اي تحت تأثير حالت روحاني و چشم اشكبار او قرار مي گرفت.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد يكي از پرشكوهترين مراسمي بود كه قم به خود ديده بود و مراجع بزرگ قم، علاوه بر طبقات ديگر، همه در مراسم حضور داشتند و پس از تجليل فراوان در بقعة خاصي در صحن بزرگ در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

آيت الله حكيم كيست؟

پرسش

آيت الله حكيم كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي آقاي حكيم، يكي از اين چهره هاي درخشان تاريخ ملت و مذهب ما بود، تاريخ او فراموش نشدني، حيات او هيجان انگيز، و مرگ او تكان دهنده بود.

او بزرگ مردي بود كه عمر پر بركت خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين، وقف علم و دانش، وقف دانش طلبان و تشنگان حقيقت، و بالأخره وقف محرومان و ستمديدگان اجتماع كرد.

و دها اثر جاويدان علمي و اجتماعي از خود بيادگار گذاشت. او در كورانهاي حوادث، همچون كوه استقامت نمود و هرگز در برابر حوادث تسليم نشد و ضعف و ناتواني نشان نداد.

او در فعاليت هاي مثبت اجتماعي شجاع، و شهامت او در فتوا، و صراحت در بيان آراء و نظرات علمي حقاً كم نظير بود.

تواضع و فروتني او بحدي بود كه با آن همه نفوذ و شخصيتي كه داشت، هر كس در مجلس او مي نشست احساس مي كرد با برادر و دوست نزديك خود نشسته، و كمترين تكلفي در برخورد و ملاقات او احساس نمي كرد، اين نشانه روح با عظمت و وسيع آن عالم رباني بود.

شيعيان جهان _ بخصوص شيعيان عراق _ او را يك سدّ نيرومند در برابر حوادث مي ديدند و موجوديت خود را در حوادث گوناگون در پناه شخصيت او حفظ كردند.

او در يك خاندان اصيل تولد يافت، شجره نامه هاي موجود در خاندان حكيم تأييد مي كند كه: در حدود چهار قرن پيش، يعني در عصر شاه عباس صفوي، طبيب حاذقي بنام مير سيد علي كه اثر علمي معروفش بنام «مجربات طبيه» و علاقه مخصوص شاه عباس به او، معرف مقام علمي او بود، در سفري كه به آستان مقدس علوي مشرف شده بود

به اصرار مردم نجف اشرف كه از داشتن يك طبيب ماهر محروم بودند رحل اقامت در آن شهر مقدس افكند و به مير سيد علي حكيم «يعني طبيب» معروف گشت و احترام مخصوصي در ميان مردم عراق داشت.

در چهارمين نسلي كه از خاندان او بوجود آمد، چهره عالم بزرگواري بنام سيد مهدي حكيم درخشيد و چيزي نگذشت كه خداوند فرزندي به او داد كه نام آن را «محسن» گذاشت و به اين ترتيب در سال 1306 هجري قمري آية الله حكيم، ديده به جهان گشود.

در سن هفت سالگي خواندن قرآن را آغاز نمود و در نه سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخت، استعداد سرشار و نبوغ و هوش فوق العادة او از آيندة درخشانش خبر مي داد.

دروس ابتدايي و مقدماتي اسلامي را نزد برادر بزرگش «سيد محمود حكيم» فرا گرفت و سطوح عالي را در محضر جمعي از فضلاي نجف اشرف آموخت.

در سال 1326 در بحبوحة جواني به حوزة درس زعيم بزرگ اسلام، مرحوم آية الله آخوند خراساني راه يافت. سه سال از حوزه پر بركت درس آن بزرگوار استفاده نمود، و پس از رحلت آن رجل علمي بزرگ، در حوزه درس مرحوم آية الله آقا ضياء الدين عراقي كه به پرورش شاگردان و تلامذة عاليقدر معروف است قدم گذارد. دو دورة اصول را در محضر درس آن بزرگوار ديد و از حوزة درس مرحوم آية الله نائيني و بعضي ديگر از بزرگان نجف نيز بهره هاي فراوان برد.

او از سال 1338 حوزه درس خارج فقه و اصول تشكيل داد، و جمعي از فضلاي جوان نجف از محضرش استفاده مي كردند.

در استفاده هاي مقامات معنوي و اخلاقي، بيشتر مديون عالم پرهيزگار رباني،

مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي است.

تأليفات پر ارزش او

مي گويند در سال 1331 هنگامي كه نخستين اثر علمي خود را به نام «ميراث الزوجة» بدست استاد خود، مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي داد او گفت: « ما تا كنون قدر تو را نمي دانستيم اكنون مي توانيم بگوييم تو را مي شناسيم».

مرحوم حكيم، از علماي پر كار بود به همين دليل تأليفات پر ارزش متعددي از خود به يادگار گذاشت كه از ميان آنها كتب زير را مي توان نام برد:

1. مستمسك العروة الوثقي: اين كتاب كه در واقع شاهكار علمي آية الله حكيم است، شرحي بر كتاب عروة الوثقي مرحوم آيت الله سيد كاظم يزدي است، شرحي است جامع، موجز، عميق، خالي از حشو و زوايد، و در عين حال نسبتاً ساده و روان و در نوع خود كم نظير.

2. حقائق الأصول: شرح سودمندي بر كفاية الأُصول مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني.

3. دليل المناسك: شرح استدلالي مختصري بر كتاب مناسك حج استاد بزرگوارش مرحوم علامه نائيني.

4. نهج الفقاهة: شرح جالبي بر كتاب مكاسب مرحوم علامه انصاري.

5. رسالة في ارث الزوجة من الزو

آيت الله اميني كيست؟

پرسش

آيت الله اميني كيست؟

پاسخ

آية الله حاج شيخ عبد الحسين اميني كه همه جا به نويسنده بزرگ «الغدير» معروف مي باشد در روز جمعه 28 ربيع الثاني 1390 مطابق 12 خرداد ماه 1349 در سن هفتاد سالگي ديده از جهان فرو بست و عموم طبقات مسلمانان را در اندوه عميقي فرو برد.

آية الله اميني از برجسته ترين افرادي بود كه به خاطر دفاع از حريم اسلام و تشيع و مخصوصاً دفاع از مقام والاي بزرگ مرد جهان انسانيت، علي(ع) قد علم كرد، و با فداكاري و اخلاص عجيب، و شهامت و ابتكاري كم نظير رسالت بزرگ خود را به خوبي انجام داد. او يك عمر همچون شمع فروزاني سوخت و روشنگر اجتماعي عظيم گرديد.

كمتر كسي از دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) يافت مي شود كه با نوشته هاي عميق و محققانه و پر احساس و هيجان انگيز اين متفكر بزرگ اسلام سرو كار نداشته باشد و او را به خاطر اثر بي نظيرش _ الغدير _ نستايد.

مرحوم علامه اميني يك انسان به معني واقعي، يك مرد مجاهد به تمام معني كلمه، و يك خدمتگزار مخلص به عالم اسلام و مخصوصاً به ساحت مقدس امير مؤمنان علي(ع) بود.

او يك تنه در برابر تاريخ نويسان مزدوري كه به خاطر خدمت به دستگاه كثيف بني اميه بزرگترين جنايت را نسبت به مقام شامخ پيشواي بزرگ اسلام علي(ع) مرتكب شدند قيام كرد و با قلم توانا و آتشين و در عين حال منطقي و علمي خود، پرده ها را كنار زد و حقايق را از لابلاي زواياي تاريك تاريخ بيرون كشيد.

او بطور مسلم در اين كار بزرگ از يك امداد غيبي

برخوردار بود و كساني كه حال مناجات تكان دهندة او را در كنار قبر مولاي متقيان ديده باشند، اين رابطه معنوي را بخوبي احساس مي كنند.

مرحوم آيت الله اميني به سال 1320 هجري قمري ديده به جهان گشود، خانواده او از خانواده هاي اصيل و علمي تبريز است، پدر وي، مرحوم ميرزا احمد اميني از علماي نامي كه به قدس و تقوا و اخلاص به خاندان اهل بيت پيامبر اكرم، كاملاً معروف بود، از علماي تبريز به شمار مي رفت، جدّ وي مرحوم ميرزا علي «امين الشرع» از علماي و ادبا و شعراي تبريز بود، و اشعاري كه از او به يادگار مانده نشانه روشن بر مراتب اخلاص و علاقه وي به خاندان پيامبر اسلام مي باشد.

از همان دوران كودكي آثار نبوغ و برجستگي از سيماي درخشان علاّمة اميني آشكار و نمايان بود، چشمان درشت و پيشاني بلند، و مغز بزرگ و قيافه گيرا و بيان شيوا و جذاب وي، آينده درخشان او را در ذهن هر بيننده اي ترسيم مي كرد. كساني كه دوران كودكي او را به خاطر دارند، مي گويند، او در دوران صباوت به سان بزرگان سخن مي گفت، و به طرز آنها فكر مي كرد، و هرگز در اعمال و رفتار او، آثار كودكي كه مقتضاي اين سن است، ديده نمي شد، و اين خود يكي از علائم نبوغ است، نوابغ جهان در سنين صباوت كه هنوز فصل شكوفايي نبوغ آنان نرسيده، با رفتار و گفتار خود از جهشي كه در زندگي خواهند نمود خبر مي دهند.

مرحوم آيت الله اميني تحصيلات ابتدايي و مقدمات عربي، و سطوح عالي را در زادگاه خود به پايان رسانيد، و براي تكميل تحصيلات عالي در رشته هاي فقه

و اصول و سائر علوم اسلامي به سال 1342 در حالي كه 22 ساله بود رهسپار نجف اشرف گرديد، و در آن مركز علمي از محضر آيات و اساتيد بزرگ آن دانشگاه بزرگ شيعه به تكميل معارف و علوم پرداخت، و از محضر مرحوم آيت الله سيد محمود فيروز آبادي، و آيت الله سيد ابوتراب خوانساري، و آيات الله حاج ميرزا علي ايرواني، و مرحوم آيت الله نائيني استفاده هاي فراواني برد. (شهداء الفضيلة /9و 10)

امّا علاقه و اخلاص كم نظير وي به خاندان پيامبر اسلام، كه در حقيقت از افتخارات موروثي اين خانواده مي باشد، علاقة وافر وي را به غور و بررسي مسائل تاريخي، تجزيه و تحليل رويدادهاي دوران خلفاء و بررسي دقيق و جامع الاطراف ولايت امير مؤمنان و ساير ائمه اطهار(ع) از نظر قرآن و روايات و دلايل عقلي و ادب و تاريخ معطوف ساخت، و او در ميان تمام رشته هاي علوم اسلامي، در اين رشته آنچنان تخصص و تبحر و احاطه پيدا كرد، كه تاريخ شيعه و علم كمتر كسي را به مانند او به خاطر دارد. مجلدات بيست گانه كتاب نفيس «الغدير» كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر به شمار مي رود، گواه گويا بر اين گفتار است.

شاهكار بزرگ آيت الله اميني

بزرگترين اثر نفيس علمي كه آيت الله اميني از خود به يادگار گذارد، همان كتاب گرانبهاي «الغدير» است كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر و دايرة المعارف آيين تشيع به شمار مي رود، درست است كه او اين كتاب را پيرامون حديث «غدير» و بيان زندگي گروهي كه اين حديث را در طول قرون اسلامي از زمان پيامبر اسلام، تا عصر حاضر، به نظم

درآورده اند، تأليف كرده است، ولي او روي مناسباتي در مجلدات بيستگانه «غدير» ابحاثي را مطرح نموده و حقايقي را روشن ساخته كه كاملاً ابتكاري بوده و از يك تتبع و احاطه و اطلاع فوق العاده بر كتب تفسير و حديث و تاريخ و عقايد و ادبيات حاكي مي باشد، و در واقع مسأله شعراي غدير سوژه اي براي طرح يك سلسله از مهمترين مباحث اسلامي بوده است.

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم رباني در سال 1301 ه_ .ش در شيراز ديده به جهان گشود و پس از تحصيل مقدمات براي ادامه تحصيل در سال 1327 عازم قم شد و از محضر اساتيدي چون مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق، آية الله العظمي بروجردي و آية الله مجاهدي در زمينه متون فقه و اصول فقه استدلالي و تحليلي بهره ها گرفت.

آيت الله رباني شيرازي عمر عزيز خود را در تحقيق گذراند، و ي داراي تأليفات متعددي است كه از آن جمله مي توان از تعليقات بر وسائل الشيعة، از اول طهارت تا آخر ارث در 17 جلد، تعليقات بر بحار الأنوار مجلسي، شرح احوال شخصيت ها و علما به زبان عربي و حركت در طبيعت و در مكتب را، نام برد.

آيت الله رباني شيرازي از سال 1327 به هنگام عزيمت از شيراز به قم با امام خميني آشنايي داشت و يكي از نخستين كساني بود كه زعامت و امامت حضرت آية الله العظمي امام خميني را در مذهب و سياست پذيرفت.

وي از سال 1342 با شروع مبارزات مردم به رهبري روحانيت متعهد، عليه رژيم سفاك پهلوي در جريان مبارزات قرار گرفت و تا سال 1357، سال پيروزي انقلاب اسلامي ايران بيش از 10 بار زنداني شد.

از جمله در سال 52 بيش از يك ماه در زندانهاي رژيم منحوس شاه زير سخت ترين شكنجه ها قرار گرفت و بعد از محكوميت به زندان قصر منتقل شد، وي هم چنين طي سالهاي مبارزه مدتها به شهر هاي كاشمر، جيرفت، فيروز آباد و سردشت تبعيد شد.

اختناق حاكم بر زندان آن زمان، آنقدر شديد بود كه زندانيان نمي توانستند به راحتي با يكديگر

صحبت كنند ولي آيت الله ربّاني به اتّفاق ساير علما در زندان به اقامة نماز مي پرداخت و بارها به همين جرم به زندانهاي انفرادي منتقل شد.

آيت الله رباني شيرازي حتي در زندان دست از مبارزات و نيز مطالعه و تأليف برنداشت. كما اينكه حاصل اين سالها كتابي است كه به صورت «يادداشتهايي در مبحث ديالكتيك» تنظيم شده است.

وي به هنگام تشكيل مجلس _ خبرگان _ از سوي مردم شيراز به نمايندگي اين مجلس برگزيده شد، و همچنين از سوي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران به عنوان يكي از فقهاي شوراي نگهبان تعيين گرديد.

آيت الله عبد الرحيم ربّاني شيرازي سرانجام به هنگام بازگشت از شيراز، جهت شركت در جلسه 17/ 12 /1360 شوراي نگهبان بر اثر واژگون شدن اتومبيل حامل وي پس از يك عمر مطالعه و مبارزه به لقاء الله پيوست.

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد عبد الله شيرازي كه مقارن ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز پنجشنبه (غره محرم الحرام سال 1405 هجري) در سن 95 سالگي بر اثر سكتة قلبي دار فاني را وداع گفت، در سال 1309 هجري قمري در شهر شيراز ديده به جهان گشود و در سن 15 سالگي به دنبال مبارزه سر سخت پدر بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمد طاهر بر ضد سلطنت استبداد قاجار و نفوذ استعمار انگليس، به اتفاق پدرش براي مدت شش ماه به «سيوند» شيراز تبعيد گرديد.

مرحوم آيت الله شيرازي پس از تحصيلات كافي در زادگاه خود، شيراز و شهر مقدس قم در سال 1333 هجري قمري به منظور درك مراتب عاليه اجتهاد و ادامه تحصيل به نجف اشرف عزيمت كرد و در نزد علما و اساتيد بزرگي چون مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد حسين نائيني و آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بهره جست و به درجه اجتهاد نائل گرديد.

فقيد سعيد در سال 1314 هجري شمسي به منظور زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا _ عليه آلاف التحية و الثناء _ به ايران آمد و در مشهد مقدس رحل اقامت افكند و در طي اقامت خود در مشهد مبارزه بر ضد رژيم سفاك رضا شاه را آغاز كرد و همگام با ديگر علما و فقهاي آن عصر، در تصميم گيري بر ضد رژيم پهلوي نقش ارزنده اي ايفا كرد. سوابق مجاهدات و تلاشهاي ايشان بر ضد استعمار در سنگرهاي مختلف فراموش ناشدني است.

در حوادث قيام مسجد

گوهر شاد همراه با مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي و مرحوم آيت الله حاج سيد يونس اردبيلي اقدامات مؤثري به عمل آورد و در همين رابطه از سوي رژيم منفور پهلوي به همراه ديگر علما و فقهاي مبارز دستگير و براي چهار ماه به زندان محكوم گرديد.

آيت الله شيرازي پس ازگذراندن دوره زندان به نجف اشرف مراجعت نمود و در آنجا حوزه درسي خود را تشكيل داد و به عنوان يكي از شخصيتهاي علمي در عراق سكونت گزيد.

فقيد سعيد در سال 1345 پس از مبارزات زيادي با رژيم بعثي عراق بار ديگر به مشهد بازگشت. و سرانجام در نخستين روز محرّم الحرام 1405ه_ برابر با پنجم مهر 1363 بدرود زندگي گفتند. ايشان از نخستين كساني بودند كه در مبارزات با رژيم فاسد پهلوي با ساير مراجع عظام و علماي اعلام تا پيروزي انقلاب اسلامي همكاري داشتند و همواره از حريم تشيع دفاع مي نمودند، به همين دليل امام امت در بيانية خود درباره اين بزرگ تجليل فوق العاده نمودند و مجلس فاتحه با شكوهي از طرف معظم له در تهران برگزار گرديد.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد با شكوه بسيار عظيمي انجام گرفت و در جوار مرقد مطهر ثامن الحجج امام رضا _ عليه التحية و الثناء _ به خاك سپرده شد.

آيت الله كمره اي كيست؟

پرسش

آيت الله كمره اي كيست؟

پاسخ

وي در سال 1317 قمري در «كمره» از توابع خمين ديده به جهان گشود و پس از تحصيل علوم ابتدائي در زادگاه خود، براي كسب علوم و معارف به «خوانسار» عزيمت نمود و در آنجا از محضر يكي از علماي بزرگ به نام «آخوند ملا محمد بيدهندي» كه در آن سامان به قدس و تقوا معروف بود، تلمذ كرد و پس از فوت آن مرد بزرگ نزد مجتهد بزرگوار مرحوم حاج سيد علي اكبر بيدهندي و آقا سيد احمد جاده اي، به تحصيل پرداخت و از محضر آن دو عالم رباني استفاده شايان نمود و در سن 19 سالگي به كمره بازگشت، سپس براي ادامة تحصيل علوم عاليه عازم حوزه علميه اراك گرديد و از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري بهره ها گرفت.

در سال 1340 هجري قمري در قم رحل اقامت افكند و در آن موقع استاد فلسفه و حكمت حوزة علمية قم مرحوم حاج ميرزا علي اكبر يزدي بود كه در عصر خود كم نظير بود، وي فلسفه و حكمت را نزد او آموخت و در سال 1354 در رابطه با غائله «كشف حجاب» به دستور رضا خان دستگير و زنداني شد، و بعد از يك ماه زنداني شدن، به قيد عدم خروج از تهران آزاد گرديد.

مرحوم آيت الله كمره اي در سال 1371 در كراچي به رياست «مؤتمر عالم اسلامي» انتخاب گرديد، و بار دوم در سال 1379 قمري در مؤتمر اسلامي بيت المقدس شركت كرد و در پايان مؤتمر با اشاره مرحوم آيت الله العظمي بروجردي همراه با مرحوم آيت الله طالقاني با فقيه بزرگوار اهل سنت «شيخ محمود

شلتوت» درباره اتحاد اسلامي ديدار و گفتگو كرد.

مرحوم كمره اي از علما و دانشمندان بزرگواري است كه به سهم خود از راه بيان و قلم خدمات بسيار ارزنده اي به اسلام نموده است و تأليفات فراواني (حدود 70 جلد) از آن مرحوم به يادگار مانده است، از آن جمله: 1. افق وحي، 2. افق اعلي، 3. علي و الزهراء 4. ملكه اسلام، 5. شرح نهج البلاغه در 23 جلد، 6 . عنصر شجاعت در 7 جلد (در حالات امام حسين و يارانش)، 7. قبله اسلام، 8. تفسير سوره نور، 9. مجلس مباحثه امام رضا(ع) با عمران صابي، 10. امناء الهي در كتاب سلمان فارسي و دهها آثار ديگر. آية الله كمره اي در 15 محرّم الحرام 1405 ه_ . برابر با 20 مهر ماه 1363 بدرود زندگي گفت.

آيت الله خادمي كيست؟

پرسش

آيت الله خادمي كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در روز جمعه سوم شعبان 1319 ه_ ق در شهر اصفهان ديده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، به تحصيل علوم ديني پرداخت. ادبيات عرب را نزد مرحوم حاج شيخ علي يزدي فرا گرفت و سطوح را نزد مرحوم ميرزا احمد اصفهاني آموخت، آنگاه براي فراگيري مراتب بالا، در حوزه درس دو شخصيت بزرگ علمي وقت، مرحوم حاج سيد علي نجف آبادي و سيد محمد نجف آبادي حاضر شد و رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آنان فرا گرفت، سپس در حوزه درس خارج مجتهد و محقق بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمد صادق اصفهاني شركت كرد، و به پايه اي از علم و دانش رسيد و آنگاه براي تكميل مراتب علمي خود حدود سال 1342 رهسپار نجف اشرف گرديد و از حوزه هاي درس خارج آيات بزرگ، نائيني، عراقي و اصفهاني، خوشه ها چيد، و علم كلام و فن مناظره با اصحاب مذاهب را از مرحوم آيت الله بلاغي كه استاد بس مبرزي در اين رشته بود، آموخت، و رجال و درايه را نزد مرحوم سيد ابو تراب خوانساري تحصيل كرد و سرانجام براي انجام وظايف علمي و ديني به زادگاه خود بازگشت، و به تربيت طلاب و فضلا و قيام به وظايف اجتماعي پرداخت و متجاوز از پنجاه سال در حوزه علمي اصفهان در مدرسه صدر، به تدريس و تأليف و ساير وظايف علمي قيام نمود و آثار علمي ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه قسمت اعظم آنها مخطوط و برخي به زيور طبع آراسته و در ميان آثار علمي آن فقيد «رهبر سعادت» كه يك دوره عقايد اسلامي را به صورت استدلالي به

زبان فارسي نگاشته اند، از ارزش خاصي برخوردار است.

فقيد سعيد در بامداد روز دو شنبه بيستم اسفند ماه سال 63 برابر 18 جمادي الثانيه 1405 ديده از جهان بربست، و پس از انتشار خبر رحلت آن روحاني جليل، اصفهان و حومه آن به حالت تعطيل در آمده و جنازه آن فقيد پس ازتشييع با شكوه به ارض اقدس انتقال يافت و در كنار حضرت ثامن الأئمه(ع) به خاك سپرده شد.

مرحوم ايت الله خادمي، فقيهي بزرگ، مجتهدي عالي مقام، دانشمندي متواضع، خدمتگزاري دلسوز در كمالات اخلاقي و روحي، زبانزد خاص و عام بود، و در پيشبرد انقلاب اسلامي، و نهضت ملت مسلمان ايران سهم بسزايي داشت، كه در تاريخ انقلاب محفوظ مي باشد.

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پرسش

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري، فرزند برومند مؤسس حوزة علمية قم، مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (قدّس الله أسرارهما) از آن افراد نادر و نمونه بود كه ياد او به اين زودي از خاطره ها محو نمي گردد بلكه پيوسته «زنده ياد» مي ماند.

فقيد سعيد در روز چهاردهم ذي الحجه هزار و سيصد و سي و چهار هجري قمري در شهرستان اراك، در مهد علم و فضيلت ديده به جهان گشود، و قلوب و ديدگان خانواده مرحوم حائري را به عنوان نخستين فرزند ذكور روشن ساخت.

مرحوم آيت الله مؤسس كه از سال 1332 هجري قمري به عنوان تأسيس حوزه در اراك رحل اقامت در آن شهرستان افكنده بود، در نوروز 1301 برابر رجب 1340 براي زيارت مرقد مطهر فاطمه معصومه(ع) به قم مشرف شده بود، بر اثر درخواست اكيد علما و مردم اين شهر مذهبي، ناچار شد كه اراك را به عزم اقامت در قم، ترك گويد، و خانواده و تلاميذ و شاگردان خود را به اين شهر فرا خواند، از آن سال فقيد سعيد همراه والد معظم خود در قم اقامت گزيد، و به تحصيل علوم عربي و فقه و اصول پرداخت، و سطوح عالي را نزد تلاميذ بزرگ آيت الله والد، فرا گرفت. فرائد شيخ اعظم انصاري را نزد مرحوم آيت الله گلپايگاني و مكاسب را نزد مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و كفايه را نزد مرحوم آيت الله محقق داماد (قدس الله ارواحهم) آموخت، آنگاه شايستگي پيدا كرد كه در حوزه خارج فقه و اصول والد معظم خود حاضر گردد و

از خرمن علم آن راد مرد الهي كه اين حوزه با بركت به دست پر ميمنت او پي ريزي شده است بهره بگيرد. پس از درگذشت آيت الله مؤسس در سال 1355، در فقه و اصول در درس فقيه بزرگ مرحوم آيت الله حجت كه افتخار دامادي وي را نيز داشت، شركت كرد و از حوزه درس او استفاده فراوان نمود.

در سال 1364 قمري برابر 1324 شمسي. مرحوم آيت الله بروجردي بنا به درخواست فضلاي حوزه علميه قم، رحل اقامت در قم افكند، و در حوزه موج جديدي در علوم اسلامي مخصوصاً فقه و رجال پديد آورد، آيت الله حائري در دروس فقه و اصول مرحوم آيت الله بروجردي حاضر شده و قسمت اعظم استخوان بندي علمي او در فقه و اصول، مربوط به درسهاي دو استاد اخير او مي باشد.

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پرسش

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در سال 1327 هجري قمري در شهرستان تبريز در خانواده علم و سيادت، يعني بيت مرحوم آية الله حاج سيد رضي مستنبط ديده به جهان گشود و مقدمات فارسي و عربي و علوم متداول عصر را در زادگاه خود از اساتيد وقت فرا گرفت، و قسمتي از سطوح فقهي را نزد مرحوم ميرزا عبدالعلي سرايي اهرابي آموخت، آنگاه در سال 1350 قمري برابر 1310 هجري شمسي براي تكميل معلومات رهسپار حوزة علميه قم گرديد، و از حوزه درس مرحوم آية الله حائري، مؤسس حوزه و بيشتر از حوزه درس مرحوم آيت الله حجت بهره گرفت و درس هاي اساتيد خود را به رشته تحرير در آورد. و مورد علاقه مرحوم آية الله حجت قرار گرفت و پيوسته از اين استاد در طول عمر به عظمت و نيكي ياد مي كرد و در رشته معقول از درس مرحوم آية الله شاه آبادي بهره فراوان برد.

پس از درگذشت آيت الله حائري تصميم گرفت از گلستان حوزه علميه نجف گلهايي برچيند، و دامن خود را از خرمن علم اساتيدي معظم چون آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني پر كند، از اين جهت ايران را به عزم اقامت در نجف اشرف ترك گفت و قريب پنجاه سال، در آن دانشگاه به وظايف علمي پرداخت و علاوه بر تكميل معلومات خويش، گروه انبوهي را در اين مدت در فقه و اصول، در اخلاق و سلوك تربيت نمود، بالأخص كه وي عرفان و اخلاق را از اعجوبه دوران، مرحوم ميرزا علي آقا قاضي فرا گرفته و زير دست

او پرورش يافته بود.

آيت الله مستنبط حتي در روزهاي تعطيلي هم درسهاي مخصوصي داشتند يا برخي از قواعد و اصولي را تدريس مي كردند و يا درس كلام و عقايد براي طلاب مي گفتند و مطالب درس كلام را در دو مجلد به نام «معارف الإسلام» تنظيم نموده است. نماز جماعت ايشان از نماز هاي پرجمعيت نجف اشرف بود و منزل معظم له پيوسته مجلس علما و محفل اهل فضل و دانش بود و هميشه بحث و بررسي مسائل مشكل فقهي و اصولي و كلامي در مجالس او مورد گفتگو بود. خصوصيات اخلاقي مرحوم مستنبط، مايه توجه است و ي بيش از همه به تعليم و تدريس علاقه مند بود و درسي را حاضر نمي شد، و يا القا نمي كرد، مگر اينكه آن را مي نوشت، از اين جهت از اين فقيد سعيد آثار علمي فراواني به صورت چاپي و مخطوط باقي مانده است.

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پرسش

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پاسخ

آيت الله مرعشي در صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر سال 1315 هجري در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. وي فرزند عالم بزرگ سيد محمود تبريزي نسابة معروف و او فرزند سيد علي، معروف به سيد الحكماء و سيد الاطبا تبريزي از علما بزرگ و اطباي حاذق و داراي تأليفات گوناگون در موضوعات مختلف بوده و با شيخ عبده، شيخ «ازهر» روابط دوستانه داشته است. «عبده» وقتي شنيد سيد الحكما از بيماري رسته و لباس عافيت پوشيده است دربارة او اشعاري را سرود كه مطلع آنها اين است.

صحت بصحتك الدنيا من العلل يابن الوصي أمير المؤمنين علي

مرحوم سيد الحكماء در سال 1316 هجري در 114 سالگي بدرود زندگي گفت و والد مرحوم آية الله مرعشي در سال 1338 چشم از جهان پوشيد.

آية الله مرعشي در نجف اشرف، مقدمات و علوم ادبيه را از مدرس معروف، شيخ مرتضي طالقاني آموخت و علم تجويد را از شيخ نور الدين شافعي بكتاشي كه در تلاوت قرآن، عاصم زمان خود بود فرا گرفت.

علم انساب آل رسول را از والد معظم خود و سيد محمد رضا صائغ بحراني فرا گرفت و در فقه و اصول از خرمن دانش آقا ضياء الدين عراقي خوشه چيد و براي فرا گرفتن علم حديث و رجال از حوزة درس مرحو م سيد حسن صدر به كاظمين رفت و نزد او به تحصيل پرداخت.

علم كلام را از مرحوم شيخ جواد بلاغي و رياضيات را از شيخ ياسين عليشاه هندي فرا گرفت.

براي تكميل معلومات و زيارت قبر ثامن الحجج(ع) در سال 1343 رهسپار ايران گرديد و مدتي در تهران رحل

اقامت افكند و علوم عقليه را از مرحوم ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا طاهر تنكابني فرا گرفت و پيوسته از هر خرمني سنبلي مي چيد و از هر بلبلي نوايي مي شنيد و به مراتب والايي از علم و عمل رسيد، آنگاه براي زيارت قبر دختر گرامي حضرت موسي بن جعفر(ع) فاطمه(س) رهسپار قم شد و با حوزة گرم و جوان مرحوم آيت الله عظماي حائري روبرو شد. از اين جهت با در خواست آيت الله مؤسس، رحل اقامت در قم افكند و از سال 1344 تا آخرين سالهاي عمر خود از طريق قلم و بيان، خدمات ارزنده اي انجام داد. اينك به گوشه اي از خدمات وي اشاره مي كنيم.

1. پرورش شاگردان

او در مدت اقامت خود در قم قريب 66 سال بطول انجاميد، در سنگر تدريس از سطوح متوسط تا سطوح عالي و سپس مراحل خارج را تدريس كرد و هيچگاه از تدريس خسته نمي شد و در اين ايام كه پيري و بيماري بر او هجوم آورده بود، حوزة تدريس خود را ترك نكرد و به تدريس فقه مي پرداخت. او در ظرف اين مدت، صدها شاگرد پرورش داد و بسياري از علماي بلاد از خرمن علمي او بهره گرفته اند و با مراجعه به تراجم علماي معاصر كه دست پرورده هاي حوزة علميه قم هستند، اين حقيقت روشن مي شود.

2. احياي آثار علمي گذشتگان

وي علاقة وافري به احياي آثار علماي گذشته داشت و در اين مورد گام هاي بلندي برداشت و آثار زيادي از طريق تشويق و تقدير و اخيراً از طريق سرمايه گذاري مالي ايشان منتشر شد.

احياي آثار علمي گذشتگان از نظر رنج و زحمت و اثر وفائده، احياناً كمتر از آثار علمي خود انسان نيست

و اگر مقدمه هايي كه به قلم آن فقيد بزرگ بر اين كتابها نوشته شده به رشته تحرير در آمده در جايي گرد آيد، خود كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

3. آثار علمي به قلم خود آن مرحوم

فقيد راحل آثار قلمي متعددي دارد. اسامي تأليفات ايشان، در كتابهاي تراجم كه جديداً و قديماً نگارش يافته منعكس است، و مرحوم مدرس تبريزي در «ريحانة الأدب» از 34 اثر ايشان نام مي برد و جناب حاج شيخ محمد رازي در كتاب «آئينه دانشوران» فهرست آثار فقيد سعيد را آورده است. علاقه مندان مي توانند براي آگاهي از فهرست تأليفات ايشان به اين كتاب مراجعه كنند.

دو يادگار بزرگ

در ميان آثار و يادگارهاي بزرگ فقيد سعيد، به دو اثر گرانبها اشاره مي كنيم:

1. تعليقات گرانبهاي ايشان بر كتاب احقاق الحق

اين تعليقات كه خود، چند برابر اصل كتاب است يك دايرة المعارف بزرگ براي فضايل و مناقب و مصادر بسياري از روايات مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت به شمار مي رود. اگر فرزند برومند ايشان، اين تعليقات را جدا از احقاق، آن هم به صورت موضوعي چاپ و منتشر كنند براي محققان، كار را آسان كرده و رنج و زحمت را از آنها بر مي دارد.

2. كتابخانه شكوهمند مرعشي

اين اثر به حق، يكي از آثار بزرگ و سودمند اين فقيد است كه توانسته است چنين كتابخانه عظيمي با كتابهاي نفيس خطي و منحصر به فرد در حوزة علميه قم تأسيس كند و در طول متجاوز از پنجاه سال، دست سوداگران كتاب را از اين كتابها قطع كرده و آثار ديرينة اسلامي را حفظ كند. اين كتابخانه از نظر نفاست نسخ، در ايران تقريباً منحصر به فرد است و از

نظر كتابهاي مطبوع و منتشر شده كاملاً غني به حساب مي آيد.

در اين كتابخانه حدود 25 هزار جلد نسخة خطي نگهداري مي شود كه بسياري از آنها كتابهاي منحصر به فرد و به خط مؤلفان بزرگ است و تعداد كتاب هاي چاپي آن از مرز دويست هزار مي گذرد و هم اكنون اين كتابخانه، مرجع علما و دانشمندان و محققان است و اخيراً به همت والاي فقيد راحل و كمكهاي بي دريغ رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام خميني قدس الله سره ساختمان عظيمي براي حفظ كتابهاي نفيس بنا گرديده است. اميد است اين كتابخانه گامهاي بلندتري در نشر آثار علماي شيعه بردارد.

ويژگيهاي جسمي و روحي آن فقيد

مرحوم آية الله عظماي نجفي قيافة گيرا، سيمايي نوراني چشماني جذاب، داشت و با سهولت و صداقت خاصي سخن مي گفت.

تسلط او بر كلمات و جمل شبيه تسلط انسان بر حركت دست خود بود، او محضري جذاب و شيرين داشت و در محفل دوستان، حكايات و قصص شيرين مي گفت و در عين حال، سيماي روحاني او انسان را به جهان ديگر متوجه مي ساخت.

وي مردي منظم و متعهد بود. در طول مدت امامت خود در حرم و صحن، امامت نماز خود را تعطيل نكرد و در نخستين لحظات دخول وقت، به نماز مي ايستاد و شبها پس از تهجد در بيت خود از نخستين كساني بود كه با گشوده شدن در حرم، وارد صحن مقدس مي شد.

او در عاريه دادن نفيس ترين كتابها، دستي سخاوتنمندانه داشت و هيچگاه ديده نشد كه در دادن كتابي هر چند ارزشمند و پر قيمت باشد ترديد به خود راه دهد. نگارنده اين كلمه را از خود ايشان شنيدم كه فرمود: انحصار طلبيهاي

صاحبان كتابخانه ها سبب شد كه كتابهاي اسلامي از ميان برود و بزرگترين خسارتها متوجه فرهنگ اسلامي شود.

يكي از ويژگيهاي فقيد راحل، علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود. او در مصايب آنان چشمي گريان و در شنيدن فضايل آنان چهرة شادماني داشت.

فقيد راحل از بسياري از مشايخ شيعه و مراجع عظام، داراي اجازة روايت بود و از جمعي از علماي بزرگ اهل سنت نيز اجازة روايت داشته، و در عصر خود شيخ اجازه بوده است و اگر مجموع اجازاتي را كه از مشايخ خود دريافت داشته و اجازاتي را كه به ديگران داده در يك جا گرد آورند، كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

او در علم قرائت و تجويد ممتاز بود و قرآن را با لحن بسيار زيبا قرائت مي كرد و در نماز مغرب و عشا و صبح لحن قرابت او بسيار گيرا و روح افزا بود.

مرحوم آية الله نجفي در شب پنجشنبه پس ازاقامة نماز مغرب و عشاء در صحن مطهر و مراجعت به منزل، لحظاتي دچار عارضة قلبي شد (همان بيماري كه از آن مدتها رنج مي برد) پس از برخورداري از يك عمر طولاني در سن 95 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جهان علم و دانش را به سوگ خود نشاند.

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پرسش

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پاسخ

آيت الله آملي در سال 1322 هجري قمري در «لاريجان» آمل ديده به جهان گشود، و در همانجا مقدمات را فراگرفت، سپس در سال 1335 هجري قمري كه سيزده بهار از عمر شريف او گذشته بود، زادگاه خود را به عزم تحصيل در تهران ترك گفت، و در اقامت ده ساله خود در اين مركز، پس از فراگيري شرح لمعه و قوانين، توانست سطوح عالي را از اساتيد مبرز وقت مانند مرحوم ميرزا محمد رضا فقيه لاريجاني و سيد محمد تنكابني و ميرزا يدالله نظر پاك فرا گيرد.

در سال 1345 براي تكميل معلومات رهسپار حوزه علميه قم شد، تا از محضر آيات بزرگ و اسطوانه هاي فقه بهره مند شود، از اين جهت تا سال 1351 هجري قمري در اين مركز اقامت گزيد، و از دروس شخصيتهايي مانند: آية الله يثربي كاشاني (1310_ 1379) و آية الله حجت ( 1310_ 1372) و مؤسس حوزه علميه قم آية الله حائري (1274 _ 1355) بهره مند گرديد.

حوزه علميه قم در آن روز ها حوزه جواني بود، هر چند شخصيتهاي بزرگي در آنجا تدريس كرده و گروهي را پرورش مي دادند، ولي قِدْمَت حوزه علميه نجف اشرف، و حضور اعلام و بزرگاني مانند آية الله نائيني (1374_ 1355) و آية الله ضياء الدين عراقي (1289_ 1361) و آية الله اصفهاني (1284_ 1365) جاذبه ديگري داشت. بالأخص استبداد رضا خاني در آن روز به حد اعلي رسيده و پيوسته مزاحم طلاب و فضلاي حوزه بود، از اين جهت مرحوم آقاي آملي، حوزه قم را به قصد اقامت در نجف و استفاده از آن عالمان بزرگ،

ترك گفت و از سال 1351 تا سال 1381 در جوار امير مؤمنان (باب علم النبي) رحل اقامت افكند. و از دروس شخصيتهاي نامبرده كه پي افكنان علوم، و محققان بزرگي در فقه و اصول بودند، بهره گرفت، و بيش از همه در درس مرحوم آية الله ضياء عراقي _ قدس سره _ حاضر شد، و از تلاميذ به نام او به شمار رفت.

در سال 1370مرحوم آملي، حوزه درس داشت و گروهي را در فقه و اصول تربيت مي كرد، و نخستين اثر او به نام «بدايع الأفكار» كه تقرير درسهاي استادش، مرحوم عراقي است، از چاپ در آمده و افكار اساتيد را به خود جلب نموده بود. و استاد بزرگوار حضرت امام _ قدس سره _ در نقل آراي مرحوم آقا ضياء الدين عراقي به تقريرات ايشان مراجعه مي كرد و كيفيت ضبط مطالب را مي ستود.

او سي سال در اين دانشگاه بزرگ، به تعليم و تعلم پرداخت، ولي سرانجام به خاطر بيماري، و ديدار اقوام در سال 1381 (يك سال پس از فوت زعيم بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي) عازم ايران گرديد و بنا به درخواست گروهي از فضلا و آمادگي حوزه علميّه قم براي بهره گيري از وجود پر فيض او، در قم اقامت گزيد، و لحظه اي از افاده و ارشاد باز نايستاد، و در اعياد و مناسبتها كه به حضور وي مي رسيدم، مسأله فقه و فقاهت شيعه را مطرح مي كرد، و ادامه اين راه و تخصصي كردن اين رشته را، زياد سفارش مي فرمود.

از آية الله آملي آثار فراواني به جاي مانده، شايسته است بيت رفيع ايشان، و فرزندان گرانقدر و فاضلش در طبع و

نشر آنها بكوشند، و اخيراً فاضل محقق جناب آقاي اسماعيل پور_ دامت بركاته _ يك دوره اصول فقه از بحثهاي ايشان را به نام «مجمع الأفكار منتشر نموده است.

آية الله آملي برا تربيت فقيه و تدريس فقه ارزش فوق العاده قائل بود، و از مدتها قبل به اين فكر بود كه مدرسه اي براي تربيت فقيه تأسيس كند، يعني آن گروه از جوانان مستعد و باذوق كه مدتي در فقه و اصول كار كرده اند، در اختيار بگيرد و با تأمين زندگي، آنان را در مسير فقاهت قرار دهد، حتي از روز نخست مدرسه اي كه در خيابان بيمارستان فاطمي به نام مدرسه ولي عصر (عج) را تأسيس كرد، تصميم بر اين داشت كه اين مدرسه را به اين واحد اختصاص دهد، و دار الفقاهه كند، امّا «ما كل ما يتمني المرء يدركه» و در عين حال، از اين هدف باز نماند و پيوسته از طريق تدريس، طرف صبح و عصر افراد مبرزي را تربيت كرد كه هم اكنون چشم و چراغ حوزة عليمية قم مي باشند.

آية الله آملي مرد خليق، متواضع، مهربان و بسيار خوش مجلس بود، و در بحث و گفتگو جانب انصاف را از دست نمي داد، و از شرائط زمان، دور نبود و ضرورتها را درك مي كرد.

ما اين ضايعه اسفناك را به حضرت بقية الله الأعظم تسليت گفته و همچنين به مراجع و زعماي حوزه علمية قم و رهبر عاليقدر انقلاب و بيت رفيع و بازماندگان و تلاميذ شريف ايشان تسليت مي گوييم. از خداوند عالم براي بازماندگان صبر جميل مسألت داريم.

پيكر آن مرحوم پس از تشييع با عظمتي كه نظير آن در قم كمتر مشاهده شده به

آرامگاه ابدي منتقل شد و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) جنب مرقد مرحوم شهيد مطهري (ره) به خاك سپرده شد.

آيت الله اراكي كيست؟

پرسش

آيت الله اراكي كيست؟

پاسخ

آية الله العظمي اراكي در سال 1312 هجري قمري در خاندان علم و تقوا از پدري عالم و دانشمند به نام حاج ميرزا آقاي فراهاني و مادري علويه كه از فرزندان سيد حسين واقف كه در بخش نطنز بارگاهي دارد، ديده به جهان گشود، و به حكم «… البَلد الطّيّبُ يَخْرُجُ نبَاتُهُ بإذنِ رَبِّهِ…» اعراف/58

و ميوة چنين پدر و مادري بايد فرزندي برومند در ميدان تقوا و زهد، فقيهي ژرف نگر در قلمرو علم ودانش باشد.

او مقدمات را نزد مرحوم سيد جعفر در شهرستان اراك آموخت و سطوح عاليه را از مرحوم سلطان العلما كه حاشيه مفصل و گسترده اي بركفايه دارد، فرا گرفت، سعادت آنگاه يار او گشت كه از عمراو فزون از بيست بهار نگذشته بود كه آية الله العظمي حائري براي بار دوم از عراق به اراك منتقل گشت و به تأسيس حوزه دست زد و قبلاً نيز در سال 1316 هجري قمري به اراك آمده و تا سال 1324 در آن شهر زيسته و گروهي را پرورش داده بود ولي به عللي اين شهر را ترك گفته و به كربلا منتقل شده بود. اين بار به دعوت علماي اراك وارد اين شهر شد و با اراده آهنين و پشتيباني الطاف الهي نهالهاي علم و دانش را در سرزمين اراك نشاند و تا سال 1340 هجري قمري به آبياري آنها پرداخت ولي تقدير الهي اين بود كه اين حوزه به شهرستان قم كه در بيست و چهار فرسخي تهران قرار دارد، منتقل شود تا علما و دانشمندان از نزديك مراقب جريانهاي سياسي و اجتماعي و آگاه از وظايف خود گردند.

به هنگام

انتقال مرحوم آية الله العظمي حائري به قم، مرحوم اراكي كه بيست و هشت بهار بيش از عمر او نمي گذشت، همراه او به قم منتقل شد و تا 1355 در كنار اين استاد ماند و عاشقانه درسها و بحثهاي او را نگاشت و بيش از همه تلاميذ مؤسس، به تحرير درسهاي او همت گماشت، و در ميان شاگردان بي شمار او كمتر كسي به اندازه او يعني 23 سال از محضر استاد بهره برد.

مرحوم آية الله العظميϘ͘ǘƘљʠدر دل خفقان و فشار رضاخاني در سال 1355 در گذشت. آية الله اراكي پس از درگذشت او گمشدة خود را نزد يكي از استوانه هاي تقوا و فضيلت و علم و فقاهت حوزه يعني مرحوم آية الله سيد محمد خوانساري (1305_ 1371 هجري قمري) باز يافت و آنچنان به تقوا و پرهيزكاري و وارستگي او عشق مي ورزيد كه سايه به سايه او راه ميرXʠو در دروس ǙȠحاضر مي گشت و بسان يك شاگرد مطلق در برابر استاد زانو مي زد و برخي از دروس او را به رشته تحرير مي كشيد. شيوه زندگي او با مرحوم خوانساري به گونه اي بود كه توجه همه بزرگان را به خود جلب مي كرد و حقا بايد گفت: در خضوع يك فقيه در برابر فقيهي ديگر الگو بود.

مرحوم آية الله خوانساري در سال 1331 هجري شمسي برابر با 1371 هجري قمري در گذشت خلأئي كه از درگذشت اين فقيه بزرگ پديد آمد، به وسيله ارادتمند صميمي و مصاحب فقيهش كاملاً پر شد. شاگردان مرحوم خوانساري دور او جمع شده و از او درخواست كردند كه بحث او را ادامه دهد او نيز به درخواست عاشقان درس خوانساري پاسخ مثبت گفت

و قريب سي سال بر كرسي تدريس تكيه كرد و گروهي را در فقه و اصول پرورش داده و كامياب ساخت.

ويژگيهاي مرحوم آيت الله العظمي اراكي

1. آيت الله اراكي يك انسان وارسته و كاملاً زاهد بود من كه كيفيت زندگي او را از نزديك ديده بودم كه در حد متوسط بود و او كمتر از سهم امام مصرف مي كرد و با قناعت كامل زندگي مي كرد.

2. او پس از آية الله خوانساري به اقامة نماز جمعه در قم پرداخت و علما و بزرگان در نماز جمعه او حاضر شده و به او اقتدا مي كردند و او نيز با خواندن جمله هايي از نهج البلاغه دلها را تكان مي داد و قلوب را متوجه مي ساخت

3. در ميان تلاميذ مرحوم آية الله العظمي حائري او بيش از همه دروس او را نوشته و خوشبختانه برخي از آثار او به زيور طبع آراسته است.

به خاطر دارم مرحوم امام راحل در سال 1370 هجري قمري موقع تدريس اجتهاد و تقليد، براي آگاهي از افكار استاد بزرگوارش آية الله العظمي حائري از آية الله اراكي درخواست كرد كه تقرير بحث اجتهاد و تقليد او را در اختيارش بگذارد و او نيز پاسخ مثبت گفت. مرحوم امام رساله ياد شده را در مدت كمي استنساخ كرد و آرائي كه از استادش در رساله اجتهاد و تقليدش نقل كرده، مستند او تقرير مرحوم آيت الله اراكي است.

براي آگاهي از موقعيت علمي ايشان، فهرست آثار ايشان را در اينجا مي آوريم:

1. تقريرات بحث مرحوم آية الله سلطان العلماء

2. تقريرات فقه آية الله العظمي حائري، شامل طهارت، ارث.

3. تقريرات اصول آية الله العظمي حائري (سه دوره)

4. رسالة في الاجتهاد و التقليد (تقرير بحث مرحوم حائري)

در ضمن درر الفوائد استادش به چاپ رسيده است.

5. رسالة في الولاية (تقرير بحث مرحوم آية الله حائري) در جلد اول قرآن والعقل به چاپ رسيده است.

6. رساله استفتائات.

7. حاشيه بر عروة الوثقي.

8. توضيح المسائل.

9. مناسك حج.

10. حاشيه بر درر الأُصول مرحوم آية الله حائري.

11. المكاسب المحرمة.

12. كتاب الخيارات.

13. رسالتان في الارث ونفقة الزوجة (از شمارة 4 تا 13 همه به چاپ رسيده اند)

14. كتاب البيع.

15. كتاب النكاح و الطلاق.

16. شرح مفصل عروة الوثقي، باب طهارت.

17. كتاب الطهارة تقرير بر بحث آية الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري.

آيت الله العظمي اراكي در ساعت 22 شب سه شنبه در بيمارستان شهيد رجائي درگذشت و پيكر پاك او در تهران و قم، از طريق تمام طبقات، تشييع گرديد، همراهي مردم در تشييع، اين مسأله را ثابت كرد كه هنوز روحانيت اصيل و واقعي در دل مردم جايگاه بلندي دارد. بر پيكر پاك او، وارسته ترين فرد يعني آيت الله بهجت در صحن مطهر نماز گزارد. مجالس فاتحه و ختم از طرف بازماندگان حوزه و مقام معظم رهبري آغاز گشت و دولت يك هفته عزاي عمومي اعلام كرد.

ما اين ضايعه را به بقية الله الأعظم عجل الله فرجه و مراجع بزرگ شيعه و علما و دانشمندان حوزه هاي علميه بالأخص به مقام معظم رهبري تسليت گفته و از خداي بزرگ براي آن فقيه راحل علوّ درجات در خواست مي كنيم.

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پرسش

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پاسخ

مرحوم حاج شيخ محمد صادق كاشمري در آخرين روز از زمستان سال 1312 ه_ . ش در قريه اي به نام «فرشته» از توابع «كاشمر» از پدري عالم و واعظي توانمند و پرهيزگار به نام شيخ غلامحسين سعيدي و مادري با فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود و ايام طفوليت را تا سن سيزده سالگي در زادگاه خويش گذراند و در محضر پر بار پدرش موفق به خواندن قرآن و حفظ ادعية مأثوره و فرا گرفتن «نصاب الصبيان» و قدري از علم صرف و نحو گرديد. پس از آن همراه برادر بزرگتر شيخ محمد كاظم سعيدي به حوزة علمية كاشمر عزيمت نمود و با كوشش فراوان به تحصيل پرداخت.

مرحوم سعيدي در ضمن تحصيل دروس حوزوي به دروس جديد نيز پرداخت چنانكه خود مي نويسد:

«در مدت 10 سال اقامت در حوزه كاشمر موفق به فراگرفتن ادبيات و سطح كامل فقه و اصول و علوم جديد، مانند فيزيك و شيمي و جبر و هندسه و مثلثات و در حدود ديپلم متوسطه و سپس تدريس مكرر ادبيات و علوم جديد شركت و همكاري در كانون مبلغ و دريافت جوايزي از آن كانون گرديدم».

سپس در سال 1334 جهت ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي شود و در بدو ورود در مدرسة مرحوم سيد يزدي اقامت مي نمايد و به دنبال يافتن استاد مطلوب و درس مقبول نظر، دروس و اساتيد حوزة علمية نجف را بررسي مي كند، در نهايت درس مرحوم آية الله العظمي خويي (قدس سره) نظر ايشان را بيش از ديگران جلب مي نمايد و به حلقه درس وي مي پيوندد و در رشته معقول تا حد قابل

توجهي از محضر حكيم متألّه مرحوم آقا صدراي بادكوبه اي بهره مي برد و همزمان با آية الله ميرزا باقر زنجاني و علامه فاني اصفهاني و آية الله سيد عبد الأعلي سبزواري نيز آشنا مي شود و در دروس برخي از آنها نيز شركت مي نمايد. و در ضمن تحصيل، خود، در حوزة نجف به تدريس سطوح عاليه نيز مي پردازد و حوزة تدريسش در ميان فضلاي نجف مورد توجه قرار مي گيرد.

سعي و تلاش كامل فقيد سعيد در حوزه علميه نجف بدين منوال ادامه داشت تا اينكه به سال 1343 جهت تجديد ديدار والده و ارحامش به ايران حركت و در كاشمر مورد استقبال با شكوهي قرار مي گيرد و اگر چه وي قصد مراجعت به نجف را داشت، ولي در اثر اصرار آيت الله امامي و نياز مبرم حوزه علميه كاشمر به وجود وي در آنجا ماندگار مي شود. با آمدن وي به كاشمر، حوزة آنجا رونق فراواني مي يابد و طلاب زيادي از مراكز و بخشها راهي آن حوزه مي شوند. مرحوم سعيدي از همان اول ضمن تدريس دروس حوزوي، بحث تفسير قرآن را نيز آغاز مي نمايد و تا سال 1362 ادامه مي يابد و در اين مدت موفق به تدريس يك دوره كامل تفسير قرآن مي گردد.

و در كنار اشتغالات علمي به مصداق «عالم ينتفع الناس من علمه خير من سبعين ألف عابد» خدمات اجتماعي و رسيدگي به امور عامه مسلمين در سطح وسيعي، محقق مي شود. مجموعاً 27 بنا، اعم از مسجد و تكيه با يك نقشه و اسلوب توسط وي ساخته مي شود. تأسيس درمانگاه جواد الأئمه كاشمر و صندوق قرض الحسنه همّت كه هر دو منشأء خدمات عمومي بسيار نافعي مي باشند، از جمله اقدامات اجتماعي

او در طي اين سالهاست.

آن مرحوم در سال 1362 از كاشمر به سوي مشهد مقدس هجرت نمود و جلسات درس وي در حوزه علميه مشهد نيز مورد توجه قرار گرفت و با همت عالي وي حسينيه و مدرسه اي به نام «الإمام الحسن المجتبي(ع)» در بهترين شكل ساخته شد كه جمعي از طلاب ساعي تحت اشراف وي مشغول به تحصيل گرديدند. فعاليت فقيد سعيد در ابعاد گوناگون همچنان ادامه داشت تا اينكه اخيراً به بيماري صعب و دشواري مبتلا گرديد و تلاش بي وقفة پزشكان محترم و مراقبتهاي ويژه شبانه روزي فرزند برومندش آقاي دكتر جعفر سعيدي، راه به جايي نبرد و سرانجام روز چهارشنبه نوزدهم ذي الحجة 1416 برابر با (19/2/75 ش) اين نفس مطمئنه دعوت حق را لبيك گفت و به دار باقي شتافت و فقدان وي جداً بر حوزه هاي علميه ضايعة جبران ناپذيري بود.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

21- مرحوم ثقةالاسلام محمد بن يعقوب كليني كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

21- مرحوم ثقةالاسلام محمد بن يعقوب كليني كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني ( متوفاي 329 هجري) وي در شيعه اولين كسي است كه روايات شيعه را از اصول ( هر يك از محدثين روايتهايي از ائمه اهل بيت اخذ كرده بود در كتابي جمع آوري مى كرده و كتاب نامبرده (( اصل)) ناميده مى شد) استخراج و تفطيع كرده و به ترتيب ابواب فقه و اعتقاد مرتب ساخته است. كتاب وي كه (( كافي)) ناميده مى شود به سه بخش اصول, فروع و روضه (متفرقات) منقسم و به (( 16199)) حديث مشتمل است و معتبرترين و معروفترين كتاب حديثي است كه در عالم تشيع شناخته مى شود.

////

22- محقق حلي كيست و مهمترين تأليفات وي چيست؟

پرسش

22- محقق حلي كيست و مهمترين تأليفات وي چيست؟

پاسخ

ابوالقاسم جعفر بن حسن بن يحياي حلي, معروف به محقق ( متوفاي 676) وي نابغه فقه و سرآمد فقهاي شيعه مى باشد و از شاهكارهاي فقهي وي كتاب ((مختصرنافع)) و كتاب ((شرايع)) است كه هفتصد سال است در ميان فقها دست به دست مى گردند و به نظر اعجاب و تجليل ديده مى شوند.

////

23- شهيد اول كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

23- شهيد اول كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

شهيد اول شمس الدين محمد بن مكي در سال 786 هجري قمري, در دمشق به جرم تشيّع كشته شد. و از شاهكارهاي فقهي او كتاب (( لمعه دمشقيه)) است كه پس از گرفتاري, به مدت هفت روز در زندان نوشته است.

////

24- خواجه نصيرالدين طوسي كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

24- خواجه نصيرالدين طوسي كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

خواجه نصير الدين طوسي ( متوفاي 676 هجري قمري) وي اولين كسي است كه علم كلام را به شكل فني كامل درآورد و از شاهكارهاي وي كتاب ((تجريد الكلام)) است كه بيشتر از هفتصد سال مى باشد اعتبار خود را در ميان اهل فن حفظ كرده است و شروح و حواشي بى شماري از عامه و خاصه بر آن نوشته شده. خواجه علاوه بر نبوغي كه در علم كلام دارد, در فلسفه و رياضيات نيز يكي از نوابغ عصر خود به شمار مى رود و بهترين گواه آن تأليفات ارزنده اي است كه در همه علوم عقليه دارد و رصدخانه مراغه هم از آثار اوست.

////

25- صدرالمتألهين , صدرالدين محمد شيرازي كيست و مهمترين اثرات و تأليفات وي چيست؟

پرسش

25- صدرالمتألهين , صدرالدين محمد شيرازي كيست و مهمترين اثرات و تأليفات وي چيست؟

پاسخ

صدرالدين محمد شيرازي ( متولد 979 و متوفاي 1050هجري قمري) وي اولين فيلسوفي است كه مسائل فلسفه را( پس از آنكه قرنها در اسلام سير كرده بود) از حالت پراكندگي در آورده مانند مسائل رياضي روي هم چيد.

و از اين روي اولا: امكان تازه اي به فلسفه داده شد كه صدها مسئله فلسفي كه در فلسفه قابل طرح نبود مطرح و حل شود. و ثانياً يك سلسله از مسائل عرفاني( كه تا آن روز طوري وراي عقل و معلوماتي بالاتر از درك تفكري شمرده مى شدند) به آساني مورد بحث و نظر قرار گيرند. وثالثاً ذخاير زيادي از ظواهر ديني و بيانات عميق فلسفي پيشوايان اهل بيت (ع) كه قرنها صفت معماي لا ينحل را داشتند و غالباً از متشابهات شمرده مى شدند, حل و روشن شدند و به اين ترتيب ظواهر ديني وعرفاني فلسفه آشتي كامل پذيرفته و در يك مسير افتادند. و پيش از صدرالمتألهين نيز دانشمنداني مانند (( شيخ سهرودي)) مولف (( حكمة الاشراق)) از فلاسفه قرن ششم و (( شمس الدين محمد تركه)) در فلاسفه قرن هشتم هجري, قدمهاي موثري در اين راه برداشته اند ولي موفقيت كامل, نصيب (( صدرالمتالهين)) شد.

صدرالمتألهين, در پيرو اين روش موفق شد كه نظريه حركت جوهري را به ثبوت برساند و بعد رابع و نظريه نسبيت را ( البته در خارج ذهن نه در فكر) كشف نمايد و نزديك به پنجاه كتاب و رساله تأليف كرده و از شاهكارهاي وي در فلسفه كتاب((اسفار)) در چهار جلد مى باشد.

////

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد .تقليد از ايشان چگونه است ؟

پرسش

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد .تقليد از ايشان چگونه است ؟

پاسخ

حضرت آيت الله صانعي درخانواده اي روحاني ولادت يافتند .پدرشان مرحوم حجه الاسلام شيخ محمد علي صانعي ، عالمي وارسته و روحاني زاهد و پرهيزكاري بودند .جدايشان آيت الله مرحوم حاج ملا يوسف هم از علماي پرهيزكار و وارسته زمان خود بودند .پدر آيت الله صانعي همواره ايشان را به فراگيري علوم حوزوي فرا مي خواندند و اين گونه بود كه معظم له ، در سال 1325 ه.ش واردحوزه علميه اصفهان شدند و پس از گذراندن دروس مقدمات و كسب فيض از محضر علماي آن حوزه ، در سال 1330 براي ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدند .استعداد زياد و جديت فراوان ايشان از همان زمان ، ايشان را در زمره طلاب موفق و مورد توجه و علاقه بزرگان خود در آن زمان قرار دادو با توجه به ويژگي هاي منحصر به فرد درس خارج حضرت امام خميني دردروس خارج امام شركت نموده و توانستند با نبوغ و جديت خود تا سال 1342 به طور مستمر از حوزه درس اصول و فقه و مباني متقن ايشان بهره برده از شاگردان برجسته ايشان به حساب آيند .آيت الله صانعي با اهتمام وتوفيق الهي توانستند در سن 22 سالگي به مرحله اجتهاد دست يابند وعلاوه بر سال ها تلمذ در حوزه درس امام ، از محضر اساتيد بزرگي چون آيت الله العظمي بروجردي ، آيت الله العظمي محقق داماد و آيت الله العظمي اراكي نيز بهره برده اند .ايشان از سال 1354 رسما" تدريس خارج رابا كتاب زكات در مدرسه حقاني (

شهيدين ) شروع نمودند و بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در مورخه 1/12/1358 از طرف حضرت امام خميني به عضويت در شوراي نگهبان انتخاب شدند و در مورخ 19/10/1361 به دادستاني كل كشور انتخاب شدند .البته ايشان مسووليت هاي اجرايي ديگري نيز داشته كه بعضي از آنها عبارتند از : نماينده حضرت امام در شوراي عالي بازسازي مناطق جنگي ، عضويت در اولين دوره مجلس خبرگان رهبري به عنوان نماينده منتخب مردم تهران . هم اكنون نيز ايشان يكي از مدرسين دروس خارج حوزه علميه قم مي باشند، ( زندگي نامه حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي ، انتشارات ميثم تمار ) . ;

اطلاعاتي از زندگي شهيد حسين فهميده را از شما خواهانم .

پرسش

اطلاعاتي از زندگي شهيد حسين فهميده را از شما خواهانم .

پاسخ

در اين زمينه مي توانيد به مطبوعات منتشره مورخه 13 آبان روز دانش آموز مراجعه فرماييد .شهيد محمد حسين فهميده دانش آموز سيزده ساله اي بود كه در جريان جنگ تحميلي و در دفاع از خرمشهر خود را به زير تانك دشمن انداخت و آن را منفجر نمود .;

در مورد ( سيده امين اصفهاني ) توضيحاتي را بفرماييد .

پرسش

در مورد ( سيده امين اصفهاني ) توضيحاتي را بفرماييد .

پاسخ

سيده امين ( مجتهد، محدث ، فيلسوف ، عارف ، متوفي سال 1406 ه حاجيه خانم سيده نصرت بيگم امين ( معروف به بانوي ايراني ) فرزند سيد محمدعلي ،امين التجار اصفهاني و مادرش بانويي بسيار شريف ، متعبد و خيرخواه بودخداوند پس از سه فرزند پسر، اين دختر را به آنان عطا فرمود .مادر، باروشن بيني در چهار سالگي فرزند را به مكتب فرستاد .به اين ترتيب بانو امين تحصيل را آغاز كرد و ادامه داد تا اين كه در 15 سالگي با پسر عموي خودمعين التجار كه از بازرگانان سرشناس و معتبر بود ازدواج كرد و به خانه داري و تربيت فرزندان مشغول شد .اما اين امر نيز نتوانست مانع ادامه تحصيل وعشق به مطالعه و تحقيق ايشان در معارف اسلامي شود .بانو امين صاحب 8فرزند شد كه 7 تن از آنها در زمان حيات ايشان به مرگي زودرس درگذشتند وفقط يك فرزند برايشان باقي ماند .خود اين واقعه را ابتلا و آزمايش حق تعالي تعبير مي كرد .اين بانوي فاضله با پشتكار و تلاشي بي نظير به تحصيل صرف ، نحو، بلاغت ، تفسير، علم حديث ، فقه ، فلسفه و عرفان پرداخت و باوجود مشكلات متعددي كه در فضاي حاكم بر آن ايام براي زنان در امرتحصيل وجود داشت ، طلبگي و تحصيل خود را در سطوح عاليه نيز ادامه داد تا اين كه در چهل سالگي مرتبه و تسلط علمي ايشان مورد تاييد علما ومراجع تقليد قرار گرفت و به دريافت درجه اجتهاد و روايت نايل شد .بانوامين از

چهل سالگي تا پايان عمر به تاليف كتب ، تدريس ، پاسخگويي به پرسشهاي ديني مردم و ارشاد دختران و زنان پرداخت . مجتهده سيده نصرت بيگم امين در سال 1344 ه با سرمايه خود مكتبي به نام فاطمه ( س ) و نيز دبيرستاني دخترانه تاسيس كرد به اين ترتيب براي بسياري از دختراني كه به واسطه جو حاكم بر آن ايام و با توجه به كشف حجاب و اين كه دبيران مرد در دبيرستانهاي دخترانه تدريس مي كردند، از نعمت تحصيل منع شده بودند، زمينه ادامه تحصيل را فراهم آورد .ايشان همچنين در كانون تبليغات ديني بانوان اصفهان به تدريس معارف و تفسير قرآن و پاسخگويي به سوالات پرداخت و تا پايان عمر پر بركت خود به تعليم و كوشش در جهت رشد علمي و معنوي دختران و زنان اهتمام ورزيد .بانو امين درباره ً زندگي خود مي گويد : خانم معلم ( ( پير زني است با چوب بلند تنبيه ، و فضاي مكتب ،همان فضاي رعب آور مكتب خانه هاي قديم . ) ) او در اين محيط تحصيل راآغاز مي كند و از خاطرات آن روزها چنين نقل مي كند : ( ( در 7 - 6 سالگي كه به مكتب مي رفتم ، معلم هميشه به مادرم مي گفت : ( ( دخترتان گوشت نپز است كه نمي پزد .تدريس به او بي فايده است و در نهايت چيزي نخواهد شد.بيهوده او را به مدرسه نياوريد! ) ) به اين صورت بانو امين تحصيل را آغازمي كند تا حدود يازده سالگي كه به تحصيل زبان عربي مي پردازد .ايشان

ازخاطرات زمان كودكي اش مي گويد : ( ( درست به خاطر دارم در اوقاتي كه بابچه هاي هم سن و سال خود بودم ، مثل آنها تفريح و گردش نمي كردم ، بلكه بيشتر مشتاق بودم تنها باشم تا بتوانم فكر كنم ، زيرا گمشده اي در وجود خوداحساس مي كردم حتي اگر در مجالس عمومي مي رفتم ، باز در حال تفكربودم ، و در مقام اين كه پا از جاده شريعت بيرون نگذارم . ) ) هنگامي كه بيست ساله مي شود به سبب شوقي كه با كسب دانش داشته است به تحصيل فقه واصول و تفسير و علم حديث مي پردازد .خود ايشان در اين مقوله مي گويد : ( ( همواره لطف پروردگار بدرقه راه من بود و حين تحصيل گاهي حالات خوش و نوراني نصيبم مي شد .) ) وي در همين ايام به حكمت و فلسفه روي آورد و ديري نمي گذرد كه ذوق عرفاني در او پديد آمده و به طي مراحل ومنازل سير الي الله مي پردازد .اما روح تشنه او نيز در جست و جوي محبوبي است كه سالها سراغ از او مي جست و خود مي گفت : ( ( هيچ بدبختي بالاتر ازاين نيست كه آدمي از محبوبش دور باشد .) ) بانو امين براي مصونيت ازتعرض آلودگي جو بي حيايي و بي حجابي دوران پهلوي ، همه اين دروس رادر خانه تعليم گرفت . آن بانوي عارف به نفحات رحماني ، در راه كسب علم با جديت استقامت ورزيد او خود نقل مي كند كه وقتي به مطالعه مشغول مي شد، بارها

نزديكان و خويشاوندان او را ملامت مي كردند كه آنچه مي كني جز بطالت و كسالت نيست و او تمامي اينها را براي رضاي دوست تحمل مي كرد و با وجود فضاي حاكم بر جامعه و ملامتهاي اطرافيان ، مومنانه به راه خود ادامه مي داد و چنين بود كه درهاي حكمت به رويش گشوده شد .درمورد آموختن علوم و كسب معارف اين بانوي فاضله چنين اظهار مي دارد : ( ( در نوشته هايم كمتر از امور خارجي كمك گرفته ام . نمي گويم كه از غيب خبردارم . اما اغلب معنويات و معارف را از استاد فرا نگرفته ام و غالب نوشته هايم با ارشاد و كمك ( ( او ) ) بوده است ) ) . جديت اين حكيم الهي در امرتحصيل به حدي بود كه مي گفت : ( ( هيچ چيز نمي تواند كلاس درس را تعطيل كند، حتي مرگ فرزند .) ) يكي از اساتيد بانو امين ، مرحوم آيت الله حاج ميرسيد علي نجف آبادي نقل كرده است : ( ( روزي شنيدم فرزند ايشان فوت شده است . فكر كردم خانم ديگر درس را تعطيل خواهد كرد، ولي برعكس دو روزبعد كسي را به سراغم فرستاد كه براي تدريس به منزل ايشان بروم و من ازاين علاقه ايشان به تدريس و تحصيل ، سخت تعجب كردم ) ) . به اين ترتيب اوبيشتر علوم را در خانه و نزد علامه فقيه آيت الله سيد محمدعلي نجف آبادي و شيخ مرتضي مظاهري فرا گرفت . تا اين كه تحصيل و تحقيق ايشان به حدي مي رسد كه بعضي

از علما و مراجع تقليد از جمله مرحوم آيت الله العظمي محمدكاظم شيرازي ، آيت الله العظمي عبدالكريم حايري و آيت الله ابراهيم حسيني شيرازي اصطهباناتي ، پس از امتحان و طرح پرسشهاي بسيار ودريافت جوابيه هاي مكفي و مطميين ، به ايشان اجازه اجتهاد و استنباطاحكام شرع مي دهند .خانم امين هم چنين از آيت الله محمد نجفي اصفهاني ، حجت الاسلام و المسلمين مظاهري نجفي اصفهاني اجازه روايت دارد و به آيت الله مرعشي نجفي و حجه الاسلام و المسلمين زهير الحسون نيز اجازه روايت داده است . آيت الله آقا سيد محمدعلي نجف آبادي ازاساتيد برجسته بانو امين كه ايشان فقه و اصول و حكمت را نزدشان خوانده بود، گفته اند : ( ( حكمت را دايي ام به من درس داد و يكي نيست كه من به اودرس بدهم من مي خواهم به اين خانم درس بدهم كه از من يادگاري باقي مانده باشد ) ) . زماني كه بانو امين كتاب خود را به نام ( ( اربعين هاشميه ) ) نوشت و اين كتاب به حوزه علميه نجف رسيد و علما از آن استقبال كردند، آيت الله آقا سيد محمدعلي نجف آبادي در تكميل تشويق هاي علما گفت : ( ( بانو امين هر چه در اين كتاب نوشته اند، از تراوشات فكري خودشان بوده است وربطي به تعليمات من ندارد .) ) بعد از نگارش همين كتاب بود كه علما در صددبرآمدند تا از ايشان امتحان اجتهاد بگيرند و براي اولين بار خانم امين در مقام تنها بانوي مجتهده عصر خود قرار گرفت . علماي معاصر از جمله

آيت الله العظمي مرعشي نجفي ، استاد محمدتقي جعفري و اساتيد حوزه و دانشگاه نيز با ايشان ملاقات و گفت و شنودهايي داشته اند .بانوي عالمه امين ، عاشق تحصيل بود و تحصل بخشي از برنامه روزانه ايشان بود كه به عنوان وظيفه به آن مي نگريست . و در زمانه اي كه هنوز در بسياري محافل و مجالس بحث برسر اين بود كه آيا اصولا" زن ، انساني در رتبه ً مرد است و آيا جامه كمال تنهابرازنده قامت مرد است يا زن را نيز نصيبي از كمال هست ، مرتبت و موفقيت علمي و عرفاني ايشان بدان جا رسيد كه اكابر و اعاظمي از علما و عرفا،حضور در محضر ايشان را مايه فيض مي دانستند .اين بانوي عالمه رباني سالهاي متمادي در راه تحصيل علم و مقامات معنوي زحمت ها كشيد وعملا" به جهان ثابت كرد كه زن حتي در محيط اجتماعي نا مساعد و با وجودموانع و مشكلات ، با رعايت كمال تقوا مي تواند به تحصيل علم ادامه دهد ومقام شامخي را هم احراز كند و راه را براي ديگران هموار كند .كتابهاي اين بانوي فاضله معرف روح لطيف و متعالي ايشان است و مي توان گفت بهترين راه شناخت و معرفي ايشان ، آثار قلمي اين بانوي فاضله است . بنابر تصديق يكي از بستگان نزديك ايشان : ( ( اين بانو وقتي قلم به دست مي گرفت ومشغول نوشتن مي شدند، اصلا" خط خوردگي در آن ديده نمي شد ) ) . و اين خود روشنگر امدادهاي غيبي و افاضات رحماني است . وي همواره تاكيدداشت ناشناخته بماند و

به همين دليل كتابها را با نام ( ( بانوي ايراني ) ) يا ( ( بانوي اصفهاني ) ) به چاپ مي رساند .;

منصور حلاج و عين القضاه چه كساني هستند؟

پرسش

منصور حلاج و عين القضاه چه كساني هستند؟

پاسخ

منصور حلاج و عين القضاه هر دو از عرفا هستند.براي آگاهي بيشتر ر.ك : احوال عارفان ، دكتر علي اصغر حلبي. ;

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پرسش

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نورى، از علماى بزرگ شيعه و خود از پايه گذاران نهضت مشروطه بود، ولى هنگامى كه دريافت بيگانگان مى خواهند با نام مشروطه، اسلام را از ميان برند يا تضعيف كنند، با آن مخالفت كرد. خواست وى مشروطه مشروعه بود; مشروطه اى كه تعاليم و قوانين اسلام بر آن حاكم باشد. او تا پاى شهادت در راه هدف خويش ايستاد. مرحوم علاّمه امينى در كتاب پر ارج شهداء فضيلت، از مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى با عنوان يكى از شهداى راه فضيلت ياد كرده و زندگى نامه او را آورده است.

قبر آن مرحوم در صحن مطهر حضرت معصومه((عليها السلام)) همواره زيارتگاه علما و دانشمندان بوده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پرسش

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نورى، از علماى بزرگ شيعه و خود از پايه گذاران نهضت مشروطه بود، ولى هنگامى كه دريافت بيگانگان مى خواهند با نام مشروطه، اسلام را از ميان برند يا تضعيف كنند، با آن مخالفت كرد. خواست وى مشروطه مشروعه بود; مشروطه اى كه تعاليم و قوانين اسلام بر آن حاكم باشد. او تا پاى شهادت در راه هدف خويش ايستاد. مرحوم علاّمه امينى در كتاب پر ارج شهداء فضيلت، از مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى با عنوان يكى از شهداى راه فضيلت ياد كرده و زندگى نامه او را آورده است.

قبر آن مرحوم در صحن مطهر حضرت معصومه((عليها السلام)) همواره زيارتگاه علما و دانشمندان بوده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

در مورد شخصيت شيخ جعفر مجتهدي و كتاب لاله اي از ملكوت و در محضر لاهوتيان كه در باب اين مرد نوشته شده است و خصوصاً عرفان و سلوك آنجناب توضيحاتي بفرماييد؟

پرسش

در مورد شخصيت شيخ جعفر مجتهدي و كتاب لاله اي از ملكوت و در محضر لاهوتيان كه در باب اين مرد نوشته شده است و خصوصاً عرفان و سلوك آنجناب توضيحاتي بفرماييد؟

پاسخ

بيان شخصيت ارزنده شيخ جعفر مجتهدي كه داراي مقام والا مي باشد، كار صاحبدلان و كساني است كه در وادي معرفت و ايمان گام نهاده اند. او مردي خودساخته كه در مكتب اهل بيت"ع" پرورش يافته و كلماتش از دل و سرچشمه گرفته از الهامات الهي است.

و ايشان به گفته خيلي از صاحبدلان و عارفان شخصيتي اهل دل و متقي و داراي اخلاص بسيار بوده است.(1)

كتابهايي كه نام برده ايد از جمله كتابهاي ارزشمند است كه بعد از رحلت ايشان جمع آوري شده و تا زنده بودند كرامات و حالات معنوي خود را نشر نمي دادند و بعضي از شخصيتها كه از ايشان حالات مخصوصي ديده اند و مرحوم شيخ جعفر براي آنها نقل كرده است در كتاب جمع آوري شده است. و اينها بيانگر اين است كه انسان با ترك محرمات و تقوا و انجام دستورات الهي مي تواند به مقام والا و قله رفيع معنويت برسد. و در عرفان وسلوك ايشان مي توان گفت : او بهترين طريق مجاهدت نفساني را ذكر دائم و مراقبه همراه با آن مي دانست. ايشان مراقبة نفس را واجب دانسته و قائل بود توسل به اهل بيت"ع" توشه هميشگي سالكان است.

ايشان مباني عرفاني و سلوك خود را از قرآن و سيره پيامبر و اهل بيت"ع" گرفته بود و از محضر عارفان و اهل دل چون عبدالكريم كشميري، سيد هاشم حداد و ... استفاده كرده بود.

منابع و

مآخذ :

1. لاله اي از ملكوت، شيخ جعفر مجتهدي، چاپ اول

- حالات سير و سلوك، شيخ عبدالكريم كشميري، ص120

آيت الله سيستاني اصليت ايراني دارد يا عراقي؟ (به علت عدم اطلاع)

پرسش

آيت الله سيستاني اصليت ايراني دارد يا عراقي؟ (به علت عدم اطلاع)

پاسخ

آيا الله سيستاني اصالتاً اهل سيستان و بلوچستان هستند، و پدر بزرگوارشان مقيم مشهد بودند و در شهر مقدس مشهد زندگي مي كردند و تمامي برادران ايشان و خود ايشان در مشهد بزرگ شده اند، ايشان حدود چهل سال قبل به نجف عزيمت كردند جهت ادامة تحصيل، و بعد از فوت مادر بزرگوارشان، برادر كوچك خود را نيز به عراق بردند ايشان يكي از معروفترين شاگردان حضرت آيت الله خويي هستند.

هاشمي رفسنجاني كيست؟ چند فرزند دارد؟ هم اكنون فرزندان ايشان در چه كارهايي فعاليت مي كنند؟ آيا شايعات مربوط به ايشان (حساب در بانك سويس و ...) صحت دارد؟ چرا در صورت تخلف فرزندانش هيچ كار اجرايي صورت نمي گيرد؟ اگر گرفته توضيح دهيد؟

پرسش

هاشمي رفسنجاني كيست؟ چند فرزند دارد؟ هم اكنون فرزندان ايشان در چه كارهايي فعاليت مي كنند؟ آيا شايعات مربوط به ايشان (حساب در بانك سويس و ...) صحت دارد؟ چرا در صورت تخلف فرزندانش هيچ كار اجرايي صورت نمي گيرد؟ اگر گرفته توضيح دهيد؟

پاسخ

حضرت آيت الله هاشمي رفسجاني از روحانيون مبارز و ياران قديمي حضرت امام خميني (ره) هستند كه در راه به ثمر رسيدن و پيروزي انقلاب اسلامي زحمتها كشيده زندانها رفته، شكنجه ها و اذيتهايي را تحمل نموده و پس از پيروزي با تمام وجود در خدمت انقلاب و امام (ره) قرار گرفته است.

و پخش شايعات دروغ و گوناگون در زمينه خارج كردن پول و داشتن حسابهاي بانكي خارج از سوي پايگاههاي تبليغاتي دشمن و به منظور ترور كردن شخصيتهاي مهم كشور هميشه بود و خواهد بود.

در خصوص وضعيت زندگي شخصي و فعاليتهاي اقتصادي ايشان و فرزندانشان بارها سوالاتي مطرح و خود ايشان پاسخ داده اند، به طور نمونه در چند ماه گذشته روزنامه كيهان مصاحبه بسيار مفصلي با ايشان ترتيب داده بود كه به تدريج در چندين شماره چاپ و منتشر گرديد و مي توانيد به آن مراجعه فرماييد.

فعاليت اقتصادي كه برخي از فرزندان ايشان دارند حق مسلم هر فرد ايراني است. و آنچه مهم است انجام ندادن كار خلاف قانون و عدم سوء استفاده از موقعيتهايي توسط فرزندان ايشان مي باشد كه معمولاً اين قضيه رعايت شده و در پرونده هاي مفاسد اقتصادي موردي از آنها به چشم نمي خورد و اگر موردي هم پيش بيايد همه افراد در برابر قانون يكسان هستند و با آنان نيز برخورد قانوني مناسب

بايد انجام گيرد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

آيا حضرت آيه الله خامنه اي با امام زمان (ع) در رتباط هستند اين ارتباط چگونه است زيرا به نظر مي رسد كه ايشان اين ارتباط را داشته باشند؟

پرسش

آيا حضرت آيه الله خامنه اي با امام زمان (ع) در رتباط هستند اين ارتباط چگونه است زيرا به نظر مي رسد كه ايشان اين ارتباط را داشته باشند؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموديد چند نكته قابل توجه به نظر مي رسد:

1_ هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند

2_ آيا واقعاً رهبري چنين مقتدرانه، با اينهمه تبليغات مسموم عليه او و ولايت و با اينهمه دشمني ها، بدون ارتباط امكان دارد؟! و آيا سكان داري انقلاب و حفظ اسلام از خطرات و بدعتها جز با عنايت او امكان پذير است؟!

3_ خود ايشان مي فرمايند: (من در ادارة امور كشور بعضي وقتها حل مسائل برايم دشوار مي شود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي كنم به دوستان و اعوان و انصار مي گويم آماده شويد به جمكران برويم. راه قم را پيش مي گيرم و راهي مسجد جمكران مي شويم پس از راز و نياز با آقا، من احساس مي كنم همانجا دستي از غيب مرا راهنمايي مي كند و من در آنجا به تصميمي مي رسم و مشكل بدين صورت حل مي شود و همانجا تصميم را عملي مي كنم.) (1)

4_ ارتباط هميشه به معناي خطور و ديدار نيست. بلكه گاهي به معناي ارتباط معنوي و عنايت آن بزرگوار مي باشد در مورد ارتباط حضوري بايد گفت كه هيچ ملازمه اي بين ولي خدا و بندة خدا و بندة نيك خدا بودن، و ديدار او نيست. خيلي از افراد بسيار خوب از جمله 313 نفر ياوران اصلي حضرت كه شبهه اي در ايمان و خلوص عملشان نيست تا آن ساعت

كه در مكه جمع مي شوند حضرت را نديده اند و به خدمتش نرسيده اند. (2)

ولي مورد دوم كه ارتباط معنوي است حتماً در اولياء خدا و افراد نيك روزگار مي باشد زيرا بدون آن نمي توان مقامات معنوي را طي كرد و بندة خالص خداست چون آنها باب الله هستند.

براي مطالعه بيشتر در مورد ياوران امام زمان (عج) مي توانيد به كتاب مهدي منتظر و كتاب مكيال المكارم مراجعه بفرماييد.

خداوند متعال به رهبر بزرگوار ما طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد و همه ما را از حاميان وااقعي ولايت و نوكران واقعي امام زمان (عج) قرار دهد انشاء الله.

منابع و مآخذ:

1_ انتظار، ش 8و9

2_ كتاب مهدي منتظر، چاپ قديم، ص58، حاج محمد جواد خراساني

آيا درست است كه آيت الله بهجت حالت برزخي دارند، چطور؟

پرسش

آيا درست است كه آيت الله بهجت حالت برزخي دارند، چطور؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي بهجت عالم بزرگ و فقيهي بلند مرتبه و عارفي با كمال است. انساني وارسته و به دور از تعلقات و منزه از هوي و هوس است كه نمي توان خصوصيات وويژگي هاي آن را بطور كامل بيان كرد.

و در مورد اينكه آيا ايشان داراي حالت برزخي هستند يا خير؛ مراد از حالت برزخي يعني اينكه داراي بصيرت قوي بودن و ديدن آنچه كه ديگران نمي توانند ببينند و شنيدن آنچه ديگران نمي توانند بشنوند. و در مورد ايشان به فرموده و ادعاي بسياري از بزرگان مانند حضرت امام خميني (ره) و ديگران چنين حالتي دارند.

براي مطالعه كردن اين مباحث به كتب زير مراجعه كنيد تا خودتان بهتر اين مطلب را بفهميد چون ذكر همه آنها در اينجا مقدور نيست.

1_ كتاب فريادگر توحيد، جمال سالكين و شيخ العارفين حضرت آيت الله محمد تقي بهجت

2_ بهجت عارفان

3_ به سوي محبوب

حضرت امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب آيت الله خامنه اي معتقد به كدام يك از علوم اصول، فلسفه، اخبار، روايات هستند؟

پرسش

حضرت امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب آيت الله خامنه اي معتقد به كدام يك از علوم اصول، فلسفه، اخبار، روايات هستند؟

پاسخ

البته پاسخ دادن به اين پرسش براي حقير بسيار مشكل است. اما با توجه به آثار بجاي مانده از حضرت امام راحل (ره) به نظر مي آيد كه ايشان به تمامي علوم و معارف اسلامي متداول اشراف و علاقه داشته اند، ولي در اصول، فقه و عرفان و سياست اسلامي و اخبار صحيح اهل بيت (ع) در عمل بيشتر توجه داشته، و اين واقعيت بي هيچ مطلع منصفي پوشيده نيست.

از مجموعه آثار و گفتارهاي مقام معظم رهبري مقام معظم رهبري (مد ظله) كه از شاگردان مبرز ايشان بوده اند، همين گرايش هاي علمي محسوس و مشهود مي باشد.

درباره آيت منتظري كه قبلا قائم مقام رهبري بودند توضيح دهيد؟

پرسش

درباره آيت منتظري كه قبلا قائم مقام رهبري بودند توضيح دهيد؟

پاسخ

آيت الله منتظري يكي از شخصيتهاي مثبت و مفيد در سالهاي قبل و اوليه پيروزي انقلاب اسلامي است كه در ضمن تحصيل و شاگردي از محضر مؤسس جمهوري اسلامي و رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) و ديگر مراجع و اساتيد بزرگوار حوزه به مبارزه با رژيم ستم شاهي مي پرداخت و به اين خاطر چندين بار به زندان و تبعيد گرفتار شد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان بازوي قوي و شخصيت بسيار نزديك به امام خميني (ره) مطرح و فعال بود. اما متأسفانه به تدريج عناصر منافقين و ملي گراها در بيت و دفتر ايشان نفوذ كرده و ضمن بدست گرفتن اختيار كارهاي ايشان، به القاء تحليلهاي غلط و مسموم پرداخته و سخن دشمن از زبان ايشان بيان مي گرديد با توجه به اينكه مجلس خبرگان رهبري نامبرده را به عنوان رهبر آينده و به تعبيري قائم مقام رهبري انتخاب كرده بود و خود اينكار يك پيش بيني و مصلحت انديشي براي آينده محسوب مي شد در نهايت بخاطر اهميت نقش و جايگاه رهبري حضرت امام خميني (ره) پس از بارها تذكر شفاهي و كتبي آقاي منتظري را از اين سمت عزل نمود.

توصيه امام به ايشان فعاليت علمي در حوزه و كنار گذاشتن فعاليتهاي سياسي به دلايل ياد شده بود كه متأسفانه رعايت نشد و به ارائه تحليلهاي غلط و مسموم و مورد علاقه دشمن ادامه دارد. تا اينكه به دستور شوراي عالي امنيت ملي كشور جلسات و ديدارهاي عمومي ايشان تعطيل و رفت و آمدها و ارتباطاتشان تحت نظر

درآمد.

در حال حاضر نيز با كمال تأسف هنوز هم افراد مشكل دار سياسي با دفتر و بيت خود آقاي منتظري ارتباط داشته و به او خط دهي مي كنند. و به همين خاطر است كه هراز چند گاهي تحت عنوان كتاب خاطرات و مانند آن شاهد ارائه مطلب انحرافي و مضر به نظام جمهوري اسلامي از سوي اين دستگاه مي باشيم در اين زمينه مطالب فراواني وجود دارد كه جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به رنجنامه مرحوم حاج سيد احمد خميني و خاطرات آقاي محمدي ري شهري مراجعه فرماييد.

شبهه اي مطرح مي شود كه مقام معظم رهبري داراي اجتهاد مطلق نيستند. خواهشمندم پاسخ را كامل بفرماييد؟

پرسش

شبهه اي مطرح مي شود كه مقام معظم رهبري داراي اجتهاد مطلق نيستند. خواهشمندم پاسخ را كامل بفرماييد؟

پاسخ

جناب آيت الله خامنه اي تواضع مي كنند و اجتهاد خود را مطرح نمي نمايند اما معمولا پس از شصت سال تحقيق و جديت در درس، اجتهاد حاصل مي شود و اجتهاد قدرت استنباط عقلي از آيات و روايات براي احكام مي باشد، مدرسان حوزة علمية قم و شوراي نگهبان اعلام كرده اند كه چند نفر عالم معروف چون آيت الله خامنه اي، آيت الله سيستاني، آيت الله بهجت، آيت الله وحيد خراساني، آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله صافي گلپايگاني، آيت الله مكارم شيرازي، داراي اجتهاد مطلق هستند و مي توان از ايشان تقليد نمود.

اجتهاد مطلق يعني كسي توانايي فتوا دادن در تمام مسائل مورد ابتلاي جامعة اسلامي را داشته باشد. حال اگر شما در مورد اجتهاد آيت الله خامنه اي شك داشته باشيد مي توانيد بيشتر تحقيق كنيد و پس از مطمئن شدن ديگر به اين شبهات توجه نكنيد يا در صورت باقي بودن به شك، مجتهد ديگري را انتخاب نماييد كه از نظر خودتان اعلم باشد. (1)

به اميد نظر لطف الهي در تمام زمينه ها.

منابع و مآخذ:

1_ دفتر آيت الله عبادي، مشهد مقدس، شماره تماس: 8544054

چرا حضرت امام خميني (ره) تفسير قرآن را ادامه ندادند؟

پرسش

چرا حضرت امام خميني (ره) تفسير قرآن را ادامه ندادند؟

پاسخ

1_ اگر تفسير قرآن را به تفسير ترتيبي و موضوعي تقسيم كنيم اصولاً جايي براي طرح سؤال شما نمي ماند. چرا كه در تفسير موضوعي، مفسر بدنبال بررسي يك موضوع معين در قرآن كريم است مانند سيرة انبياء، اخلاق و ... بررسي بيانات امام، نوشته جات و كتابهاي ايشان، بويژه زندگي عملي آن عزيز سفر كرده نشان مي دهد امام (ره) همواره اين روش را دنبال كرده اند مي دانيم كه يك دهم آيات قرآن، آيات الاحكام است و امام بعنوان يك فقيه جامع الشرايط در استنباط احكام به آيات مراجعه داشتند و در صدور فتاوا از آيات، حظ وافر مي بردند. همچنين در مجموعة 22 جلدي صحيفه نور بيش از 180 مورد، در كتاب شرح چهل حديث 177 مورد و در كتاب آداب الصلوه 200 مورد اقتباس، اشاره، تأييد، تأويل و تفسير شماره شده است. (1) اما بروش تفسير ترتيبي نيز اصولاً هيچگاه دليلي كه نشان دهد امام بدنبال نوشتن يك تفسير كامل از ابتدا تا انتهاي قرآن بوده اند، بدست نياورده ايم، تا بتوان گفت: امام اين كار را آغاز كردند، پس چرا ادامه ندادند؟ بنابر اين روش، مجموعة دروس تفسير امام در كلاسها و كتابها شامل سور حمد، توحيد، قدر و علق مي شود و نه بيشتر. كه كاملاً پراكنده است و نشان مي دهد امام بدنبال تفسير ترتيبي از ابتدا تا انتهاي قرآن نبوده اند.

2_ از زاويه اي ديگر تفسير قرآن را بروشهاي كلامي، فلسفي، عرفاني، فقهي، ادبي و ... تقسيم مي كنند. عميقترين نوع اين تفسيرها، تفسير فلسفي و عرفاني

است. در يك نگاه به آثار به جا مانده در تفسير امام، به وضوح مي توان يافت كه تفسير امام متأثر از عرفان و سبك و روش ايشان توجه به باطن قرآن كريم علاوه بر ظاهر آن است. اين موضوع همواره در ميان انديشمندان ديني مورد بحث علمي قرار گرفته كه آيا ما مي توانيم نگرشهاي فلسفي، عرفاني به آيات قرآن و كلام معصومين داشته باشيم يا نه و بصورت كلي دو ديدگاه موافق و مخالف وجود دارد، كه امام از زمرة برجسته ترين موافقان است. و در اين زمينه اقدامات و تلاشهاي فراواني، از سوي ايشان، علاوه بر برنامه ها، اشعار، و سخنراني ها مجموعة كتب وجود دارد كه هيچكدام هم تعطيل نشد. تنها در يك مورد تفسير سورة حمد امام خميني كه در ابتداي پيروزي انقلاب از صدا و سيما پخش مي گرديد با توجه به مطالب سنگين عرفاني آن كه براي عموم قابل فهم نبود، و بدنبال پاره اي تلاشها از سوي كساني كه از زمرة مخالفان اين ديدگاه بودند، تعطيل شد. (2) در پايان نظر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام را در مقدمه تفسير سوره حمد، در

اين باره به شما تقديم مي كنم. (3) ذكر اين نكته كه امام در سالهاي 1318 و 1321 شمسي در دو اثر سر الصلوه و آداب الصلوه تفسير كامل سوره حمد را بيان نموده اند و آنچه كه در اين اظهار نظر بدان اشاره شده صرفاً مربوط به درس تفسيري سال 58 است كه شامل تفسير بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله مي شود در اين اظهار نظر مي خوانيم:

"مجموعة 5 جلسه درس

تفسير ايشان در سال 58 شمسي از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش گرديد و با بيماري حضرت امام و مخالفتهاي برخي از مقدسين كه مخالف طرح اين نوع سخنان بودند براي هميشه تعطيل گرديد."

منابع و مآخذ:

1_ دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، بهاء الدين خرمشاهي، ج1، ص1006

2_ همان، ص1008

3_ تفسير سوره حمد، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، مقدمه 18

امام خميني چه آثار و تاليفاتي دارند

پرسش

امام خميني چه آثار و تاليفاتي دارند

پاسخ

آثار زيادي از ايشان چاپ شده است از جمله:

1. شرح دعاي عهد8. الخلال في الصلو

2. مصباح الهدايه 9. مكاسب محرم

في الضرر

3. چهل حديث 10. بدايع الدرر في قاعد

في تعليقه علي الكفاي

4. شرح حديث جنود عقل و جهل 11. انوار البداي

12. مفاهج الاصول

5. سر الصلو

13. كتاب الطهاره (4 مجلد)

6. آداب الصلو

7. ديوان اشعار14. كتاب البيع (5 مجلد)

آيت الله نجفي قوچاني چگونه شخصيتي بود؟

پرسش

آيت الله نجفي قوچاني چگونه شخصيتي بود؟

پاسخ

مختصري از شرح حال ميرزاي قمي را برايم بنوسيد.

پرسش

مختصري از شرح حال ميرزاي قمي را برايم بنوسيد.

پاسخ

ميرزا ابوالقاسم گيلاني معروف به ميرزاي قمي از فحول علماي اماميه در قرن سيزدهم هجري در عهد فتحعلي شاهبوده است. او فردي بسيار محقق و مدقق و از اركان فقه اسلامي و استاد متأخرين بود. در علم اصول نيز از موءسسينعلماي شيعه بوده و در علم رجال تاريخ حكمت و كلام متبحر بوده و علاوه بر مراتب علمي وي فردي صاحب نظر وكوشا در مسائل سياسي بوده و مكاتباتي با فتحعلي شاه در مسائل سياسي و حكومتي داشته است. ايشان در تأدب بهآداب حسنه ديني و تخلق به اخلاق كريمه الهي و زهد و تقوا و كردار نيكو و حسن معاشرت شهرت به سزايي داشتهاست.

براي آگاهي بيشتر ر . ك:

1 ديدار با ابرار ميرزاي قمي نشر سازمان تبليغات اسلامي.

2 پنج نامه ميرزاي قمي به فتحعلي شاه.{J

شمه اي از حالات و زندگي بزرگاني كه در مزار شيخان قم مدفون شده اند, برايم بنويسيد.

پرسش

شمه اي از حالات و زندگي بزرگاني كه در مزار شيخان قم مدفون شده اند, برايم بنويسيد.

پاسخ

اوليا الهي كه در مزار شيخان قم به خاك سپرده شده اند بسيار هستند اما تنها به ذكر برخي از برجستگان آنان بسندهمي كنيم.

1 . زكريابن آدم « زكريا» از اهالي قم بود و از ياران بسيار نزديك امام رضا (ع) و امام جواد (ع) محسوب مي شد وامام جواد (ع) براي او دعا فرمود و او را از ياران باوفاي خويش بشمار آورد يكبار كه خدمت امام رضا (ع) شرفيابشده بود امام از اول شب تا صبح در خلوت با او سخن مي گفت و نيز در پاسخ كسي كه پرسيده بود « راه من دور است ونمي توانم هميشه خدمت شما برسم معارف و احكام ديني ام را از چه كسي فراگيرم ؟ فرمود : از زكريابن آدم كه در اموردين و دنيا امين است.» در مزار شيخان زكريابن آدم داراي بقعه و گنبدي مي باشد. (از كتاب زندگي امام جواد (ع)انتشارات سوسيه «در راه حق»)

2 . زكريابن ادريس معروف به (ابوجرير قمي) كه از امام صادق و كاظم و رضا (ع) حديث نقل مي كرد.

3 . آدم بن اسحاق برادر زاده زكريا بن آدم و از فقها و محدثين

4 . ميرزا ابوالقاسم گيلاني معروف به ميرزاي قمي از فحول علماي اماميه در قرن سيزدهم هجري در عهد فتحعليشاه بوده است. او فردي بسيار محقق و مدقق و از اركان فقه اسلامي و استاد متاخرين بوده در علم اصول نيز ازموسسين علماي شيعه بوده و در علم رجال و تاريخ و حكمت و كلام متبحر و علاوه بر مراتب علمي وي فرديصاحب نظر و

كوشا در مسائل سياسي بوده و مكاتباتي با فتحعلي شاه در مسائل سياسي و حكومتي داشته است. ويدر تادب به آداب حسنه ديني و تخلق به اخلاق كريمه الهي و زهد و تقوي كردار نيكو و حسن معاشرت شهرت بسزاييداشته است. براي آگاهي بيشتر ر.ك.به : 1 ديدار با ابرارميرزاي قمي نشر سازمان تبليغات اسلامي 2 پنج نامه ميرزايقمي به فتحعلي شاه

5 . ميرزا ابوطالب قمي از شاگردان و داماد ميرزاي قمي كه در بقعه زكريابن آدم مدفون است.

6 . آيه الله ارباب فرزند محمد تقي از علما و حكما كه قبل از آيه الله حائري داراي عنوان مرجعيت بود سال 1341ه . ق فوت كرد.

7 . مرحوم حاج شيخ ميرزا جواد آقا فرزند مرحوم ميرزا شفيع ملكي تبريزي است كه پس از طي مراحل اوليه تعليمجهت بارور نمودن آن استعداد پاك و شايسته رهسپار قم مشرفه گرديد و بعد از سالياني چند و كسب فيض از اساتيدحوزه در آن زمان رهسپار نجف اشرف شد و در جوار بارگاه ملكوتي مولي الموحدين(ع) ماوا گزيد و سالياني را با تهجدو تقوا درپي كسب فيوضات حق از محضر اساتيد بزرگ و مشهور آن زمان مثل مرحوم ملا حسين قلي همداني آنعارف وارسته كسب فيض نمود و در طريق سير و سلوك و عرفان ره توشه اي بس عظيم بدست آورد و در زمينه فقه واصول از محضر استاد گرامي محوم علامه شيخ آقا رضا همداني بهره مند گرديد و خلاصه پس از درك مقامات والايعرفاني و اخلاقي و رسيدن به مراتب والاي علمي به ايران بازگشت و در حرم اهل بيت عصمت و طهارت (قم) مسكنگزيد. او براستي از

نمونه هاي كامل عالم عامل عارف سالك و مجسمه علم و تقوا و اسوه و الگو و نمونه بود كه همهرفتار و گفتار و كردارش سازنده و تاثير گزار و شاگردان بزرگي تربيت نمود كه هركدام خود اسوه عالم بودند كه از آن ميانبايد از حضرت امام خميني (قدس سره) نام برد. مرحوم ملكي تبريزي در سال 1343 هجري قمري روز عيد قربان دنيارا ترك و در جوار حق آرميد روحش شاد و يادش گرامي باد. از او آثاري بس ارزنده باقي مانده كه هركدام در باب خودمنفردند مانند كتاب اسرارالصلواه كه خود دنيائي از علم و معرفت است و رساله لفائيه كه درياي بيكراني در باب سير وسلوك مي باشد و كتاب نفيس مراقبات كه ديگر نياز به توصيف ندارد و كتابهاي ديگري كه هنوز بچاپ نرسيده است. «از مقدمه كتاب ترجمه السراقبات ( روزه از ديدگاه عارفان) »

8 . شاگرد جناب ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي حضرت حجه الاسلام والمسلمين حاج آقاسيدحسين فاطمي قمي

9 . از شاگردان ديگر و اصحاب خاص ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي جناب ثقه الاسلام مرحوم حاج آقا سيدمحمود يزدي فرزند آقا ميرزا سعيد يزدي و همينطور علماي ديگري مانند مرحوم حاج آقا احمد طباطبائي و ملامحمد صادق قمي وحاج سيد صادق قمي و حاج سيد جواد قمي در بقعه زكريا بن آدم و .... « از ديار ابرار قم نشرسازمان تبليغات اسلامي » در آخر دستور العمل عرفاني كه استاد حسن زاده آملي در كتاب آسمان معرفت خود صفحه107 از استاد علامه طباطبائي (ره) و ايشان از ميرزا جواد آقاي تبريزي ذكر كرده اند را ضميمه مي كنيم تا حالات معنويآنها بر ما بيشتر

روشن شود و موجب استفاده بيشتر گردد. جناب استاد علامه طباطبائي رضوان الله عليه در شبپنجشنبه ذي الحجه 13880 هجري قمري در خلوت پاكتي به بنده لطف فرمودند كه ديدم در ظهر پاكت نوشته است «نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقاي ملكي » فرمودند : آن را استنساخ كنيد و نسخه را به ما برگردانيد. اين نسخه هماننامه اي است كه آيت رباني مرحوم آقا ميرزا جواد آقاي ملكي به آيت صمداني مرحوم حاج شيخ محمد حسين كمپانينوشته است. دستور العمل عرفاني دستور العملي كه سالك رباني حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي به جناب آيه اللهحاج شيخ محمد حسين كمپاني (رضوان الله تعالي عليهما) ارسال داشت چنين است. بسم الله الرحمن الرحيمفدايت شوم ... در باب اعراض از حدو حهد رسميات و عدم وصول به واقعيات كه مرقوم شده و از اين مفلس استعلاممقدمه موصله فرموده ايد بي رسميت بنده حقيقت آنچه كه براي سير اين عوالم ياد گرفته و بعضي نتايجش را مفصلا درخدمت شريف ابتدا خود صحبت كرده ام و از كثرت شوق آنكه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم اس و مخ آنچه ازلوازم اين سير مي دانستم بي مضايقه عرضه داشتم حالا هم اجمال آن را به طريقه اي كه ياد گرفته ام مجددا اظهارمي دارم : طريق مطلوب را براي راه معرفت نفس گفتند : چون نفس انساني تا از عالم مثل خود نگذشته به عالم عقلينخواهد رسيد و تا به عالم عقلي نرسيده حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتماماين مقصود مرحوم مغفور جزا الله عنه خير جزا المعلمين مي فرمود كه : بايد انسان يك مقدار زياده بر متعلمون تقليلغذا

و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر و روحانيت قوت بگيرد و ميزان آن را هم چنين فرمود : كه انسان اولا روزو شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتي تنقل مابين الغذائين نكند ثانيا هروقت بخورد كه تمام سير نشود اين در كمغذا و اما كيفش بايد غير از آداب معروفه گوشت زياد نخورد به اين معني كه شب و روز هردو نخود و در هر هفته دوسهدفعه هر دو را يعني هم روز و هم شب را ترك كند و يكي هم اگر بتواند للتكيف نخورد ولا محاله آجيل خور نباشد و اگراحيانا وقتي نفسش زياد مطالبه آجيل كرد استخاره كند و اگر بتواند روزه هاي سه روز هر ماه را ترك نمكد. و امام تقليلخواب مي فرمودند : شبانه روز شش ساعت بخوابد و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينهادر تقليل حيوانيت كفايت مي كند. و اما تقويت روحانيت : اولا داما بايد هم و حزن قلبي به جهت عدم وصول بهمطلوب داشته باشد. ثانيا تا مي تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است در ذكر عمدهسفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده و اهم تعقيبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه دراخبار ماثور است لاسيما متطهرا در حل ذكر به خواب رود. و شب خيزي مي فرمودند زمستانها يك ساعت و نيم ومي فرمودند كه در سجده ذكر يونسيه يعني در مداومت آنكه شبانه روزي ترك نشود هرچه زيادتر توانست كردن اثرشزيادتر اقل اقل كه چهارصد مرتبه است خيل اثرها ديده ام بنده خود هم تجربه كرده ام

چند نفر هم مدعي تجربه انديكي هم قرآن كه خوانده مي شود به قصد هديه حضرت ختمي مرتبت (ص) خوانده شود. و اما فكر براي مبتديمي فرمودند : در مرگ فكر بكن تا آن وقتي كه از حالش مي فهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده في الجملهاستعدادي پيدا كرده آنوقت به عالم خيالش ملتفت مي كردند يا آنكه خود ملتفت مي شد چند روزي همه روز و شبفكر در اين مي كند كه بفهمد كه هرچه خيال مي كند و مي بيند خودش است و از خودش خارج نيست اگر اين را ملكهمي كرد خودش را در عالم مثال مي ديد يعني حقيقت عالم مثالش را مي فهميد و اين معني را ملكه مي كرد. آنوقتمي فرمودند كه بايد فكر را تغيير داد و همه صورتها و موهمات را محو كرد و فكر در عدم كرد و اگر انسان اين را ملكهنمايد لابد تجلي سلطان معرفت خواهد شد يعني تجلي حقيقت خود را به نورانيت و بي صورت و حد با كمال بها فائرآيد و اگر در حال جذبه ببيند بهتر است بعد از آنكه راه ترقيات عوالم عاليه را پيدا كرد هرقدر سيد بكند اثرش را حاضرخواهد يافت. و به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت اول ترقي به عالم مثال نمايد بعد به عالمارواح و انوار حقيقيه البته براهين علميه را خودتان احضر هستيد عجب است كه تصريحي به اين مراتب در سجدهدعاي شب نيمه شعبان كه اوان وصول مراسم است شده است كه مي فرمايد : سجد لك سوادي و خيالي و بياضياصل معرفت آن وقت است كه هرسه فاني بشود كه حقيقت سجده عبارت از فنا است كه عندا لفنا

عن النفس بمراتبهايحصل البقا بالله رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمدو آله الطاهرين. باري بنده في الجمله از عوالم دعاگوئي اخوانالحمدلله بي بهره نيستم و دعاي وجود شريف و جمعي از اخوان را براي خود رود شبانه قرار داده ام ... حد تكميل فكرعالم مثال كه بعد از آن وقت محود صورت است آن است كه يا بايد خود به خود ملتفت شده عيانا حقيقت را ببي

ديدگاه امام خميني (ره ) در مورد دكتر شريعتي چيست ؟ و توضيحاتي در مورد دكتر شريعتي بيان كنيد؟

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) در مورد دكتر شريعتي چيست ؟ و توضيحاتي در مورد دكتر شريعتي بيان كنيد؟

پاسخ

حضرت امام(ره) در مورد نامبرده اظهار نظري ننموده اند گرچه حضرت امام كليه انديشمندان مسلمان راموردعنايت خويش قرار مي دادند ولي برخي نقطه نظرهاي ايراد شده از سوي حضرت امام با برخي نقطه نظرهاي دكترشريعتي متضاد است. مثلا درمورد انديشه اسلام بدون روحانيت _ و يا درباره ء نقش برخي علما در تاريخ البته مواردديگر نيزوجود دارد كه مجال شرح آن نيست. دكتر شريعتي نيز همانند متفكران و انديشمندان مسلمان وانقلابي ديگرمطرح هستند چنانكه خيابانها وبيمارستانهاي متعددي در سراسر كشور به اسم نامبرده وجود داد و همچنين دررسانه ها نيز به مناسبت از ايشان ياد شده و افكار ايشان نيز در محافل دانشگاهي و حوزوي مطرح مي گردد. البته مي توانگفت عواملي همچون افراط ها و تفريط هاي بيجا در مورد ايشان در مجموع مانعي در برابرمطرح شدن او بوده است.ولي آنچه كه درباره ء دكترشريعتي نقل كرده ايد كه او روشنفكري بي درد است سخني دور از انصاف و حقيقت است. دربين افكار شريعتي و سروش نيز هم مشابهت چنداني به چشم نمي خورد و بيشتر به كلي گوئيهاي فاقدارزش شباهتدارد. آنچه كه ما درباره ء موارديادشده مي توانيم بگوئيم آنكه بيش از هر چيز بايد به مطالعه و تحقيق پرداخت و ازتسليم شدن به گفته ها و جو پرهيز نمود و بدون مطالعه و تحقيق سخني نگفت. آفت امروز دانشگاههاي ما آن است كههر كس از روي گمان خود چيزي را تراشيده و دنبال آن مي رود و روحيه تحقيق و جستجوي علمي كمتر به چشممي خورد.{J

چه زماني مقام معظم رهبري به درجه اجتهاد نائل آمدند؟

پرسش

چه زماني مقام معظم رهبري به درجه اجتهاد نائل آمدند؟

پاسخ

}ايشان پيش از انقلاب به درجه اجتهاد رسيده و اجتهاد ايشان مورد تأييد اساتيد بزرگي همچون حضرت امام(ره) و... بوده است. نكته ديگر اين كه صرف اطلاق كلمه آيت اللّه دليل بر اجتهاد نيست و هم اكنون نيز مجتهدان بسياري هستند كه مشهور به آيت اللّه نمي باشند.{

چرا وقتي اسم مقام معظم رهبري برده مي شود صلوات مي فرستيم ؟

پرسش

چرا وقتي اسم مقام معظم رهبري برده مي شود صلوات مي فرستيم ؟

پاسخ

البته مي توان براي دعا از كلماتي چون ((حفظه الله )) استفاده كرد, ولي ذكر صلوات , خواص متعدد بيشتري دارد از جمله : 1- مايه تبرك است . 2- يادآور پيامبر و اهل بيت (ع ) و احيا كننده نام و راه آنان است . 3- يكي از شعارهاي مهم اسلامي است كه آيات و روايات بسيار زيادي در فضيلت آن وارد شده است . همچنين يكي از افتخارات و امتيازات بزرگ شيعه نسبت به ديگر برادران مسلمان , اين است كه هرگاه بخواهد شخصيت هاي برجسته خود را ياد و تكريم نمايد, بر پيامبر و آل او درود مي فرستد و اين نشانه عمق پيوند شيعه با پيشوايان دين است . صلوات دعا و شعاري است كه همواره راه و مسيري را كه خداوند معين فرموده به ما يادآوري مي كند; يعني : ((ان الله و ملائكته يصلون علي النأبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)).

آيا مقام معظم رهبري به محضر امام عصر(عج) تشرف داشته اند؟ شماها چيزي در اين مورد شنيده ايد؟

پرسش

آيا مقام معظم رهبري به محضر امام عصر(عج) تشرف داشته اند؟ شماها چيزي در اين مورد شنيده ايد؟

پاسخ

بسي گفتند از عيسي و مهدي مجرد شو، تو هم عيساي عهدي

زمهدي گرچه روزي چند پيش بكش دجال خود، مهدي خويش

(كنزالحقايق، شيخ محمود شبستري)

درباره ملاقات مقام معظم رهبري و شرفيابي ايشان به حضور حضرت بقية الله الاعظم، سند و خبري قطعي در دست نيست. از يك سو امكان ارتباط ايشان با آن حضرت وجود دارد و از سوي ديگر چون بر اين موضوع تصريح نشده است امكان غيرواقع بودن چنين خبري نيز هست.

پيام امام زمان به شيعيان اين است: اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در وفاي به عهد و پيماني كه دارند، همدل شدند. سعادت ديدار ما از ايشان به تأخير نيفتاده و زودتر نصيب آنان مي گشت. ديداري با شناخت كامل و درست نسبت به ما، پس ما را از آنان دور نمي دارد، مگر اعمالي كه ما را ناخوشايند است و از ايشان نمي پسنديم»(احتجاج طبرسي، ص 325).

1- از نشانه هاي دوستان و مواليان آن جناب، اشتياق به ديدار آن بزرگوار است و در خوبي آن هيچ ترديدي نيست و امكان اين ديدار همانطور كه خود امام(ع) فرموده اند براي عموم مردم مقدور است.

از آثار وجودي حجت در زمان غيبت بايد به نكته اي اشاره كنيم و آن اين است كه حضرت در حال غيبت كه در اثر عصيان خود مردم به وجود آمده است باز حجت است و در صورتي كه مردم با اخلاص وي را بخوانند و بخواهند آشكار خواهد گشت و در همان حال غيبت نيز:

الف) حوايج و مقاصد متوجهين و متوسلين را برآورده مي سازد.

ب )

در مشكلات علم دين و پي بردن به معارف، جويندگان را امداد مي كند.

ج ) دعا و اراده اش در دگرگون ساختن نيّات سركشان و متنقّدين اثر مي گذارد و مهمتر از همه اين كه جريان امامت و رهبري در عصر غيبت گسسته نيست، بلكه در اين عصر، مربي افراد و مدير جامعه نايب امام است «و نيابت امام يك امر تشريفاتي نيست بلكه يك مقام تشكيلاتي است. بنابراين نمي تواند سازمان نيافته و بي نظم و بي قاعده باشد بلكه بايد اصول لازم در آن رعايت گردد و از هرگونه هرج و مرج و تعدد مراكز و اختلاف نظر كه موجب تشتت قدرت مذهبي مي شود دور باشد»(محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب).

و مسلما امام نايب خود را به شكل هاي مختلف ياري مي رساند. جايي كه امام حوائج آحاد مردم متوسل و متوجه به ايشان را برآورده مي نمايد آيا ممكن است از ياري ظاهري و باطني رهبري يك كشور شيعه غفلت نمايد؛ هرگز، چنين نيست در دعاي آل ياسين كه از ناحيه مقدسه حضرت ولي عصر(عج) به محمد حميري است از خداوند مي خواهيم: اللهم انصره وانتصر به لدينك وانصر به اوليائك و اوليائه و شيعته و انصاره... خدايا! به امام زمان نصرت عطا فرما، و به واسطه او دينت و دوستانت و شيعيان و ياران و دوستان او را ياري فرما!... خدايا ياورانش را نصرت بده{M.

عبارت هاي «اوليائك و اوليائه» شامل خاصّان و متوليان امور مسلمين مي شود. پس نتيجه مي گيريم كه امام به صورت مستقيم و غيرمستقيم متوليان امور دين را ياري مي رسانند و كلاً آنچه منسوب به دين و شريعت مقدس الهي است. تحت تدبير و توجه امام زمان(عج) مي باشد.

چرا در اجتماعات وقتي نام امام خميني برده مي شود مردم صلوات مي فرستند؟

پرسش

چرا در اجتماعات وقتي

نام امام خميني برده مي شود مردم صلوات مي فرستند؟

پاسخ

اصل صلوات بر پيامبر(ص) و آل اوست، حتي اگر براي امام خميني هم فرستاده شود؛ ولي اينكه همراه نام ايشان سهبار صلوات فرستاده مي شود، پيام خاص سياسي دارد و يك شعار اجتماعي - ديني است. {J

در مورد سيد رضي (ره ) اطلاعاتي مي خواستم بيان فرمائيد؟

پرسش

در مورد سيد رضي (ره ) اطلاعاتي مي خواستم بيان فرمائيد؟

پاسخ

نام ايشان محمد و كنيه اش ابوالحسن است و فرزند حسين بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي بنجعفر الصادق(ع) مي باشد. نام مادرش فاطمه دختر حسين بن حسين بن علي بن حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(ع) است. بهاءالدويه ديلمي، از آل بويه به سيد رضي _ كه از جانب پدر و مادر از ساداتبزرگوار علوي بود - رضي ذي الحسبين لقب داده بود و او را شريف الاجل خطاب مي كرد. سيد رضي در 359 ه . قدر بغداد به دنيا آمد و در سال 406ه ق از دنيا رفت و همه امرا، بزرگان، قضا و ... در تشييع جنازه اش شركت كردند و اورا در خانه خود در محله كرج بغداد دفن نمودند و سپس جسد او را به كاظمين منتقل كردند.

سيد رضي مردي عالم، اديب، شاعر و فاضل بود. در زمان پدرش در سن 21 سالگي سرپرستي و حكومت برطالبين به او واگذار شد. در سي سالگي در مدت كوتاهي تمام قرآن كريم را حفظ كرد. سيد رضي بسيار بلند همت وشريف النفس بود و از هيچ كس صله و جايزه قبول نمي كرد، به طوري كه حتي از آل بويه نيز صله و جايزه قبول نكرد. ازهمه محاسن و علوم زمان خود بهره و حظّ وافر داشت.

مشهور است كه شيخ مفيد شبي در خواب ديد، حضرت فاطمه(س) دو فرزندش امام حسن و امام حسين(ع) را نزداو آورد و گفت: اي شيخ! درس فقه و احكام به دو فرزندم بياموز و بعد از اينكه از خواب بيدار شد،

صبح همان روزهنگامي كه در مسجد نشسته بود، ديد كه فاطمه مادر سيد رضي و سيد مرتضي، دو فرزندش را نزد شيخ آورد و گفت:اي شيخ! اين دو فرزندم را به تو سپردم تا به آنها درس فقه بياموزي و از همان زمان عالم بزرگ شيعه (شيخ مفيد) تربيت اين دو برادر را به عهده گرفت و سيد رضي با آنكه 47 سال بيشتر عمر نكرد، اما آثار بسيار ارزشمندي تأليف نمود كه مشهورترين آنها كتاب «نهج البلاغه» است و ديگر آثار او عبارت است از:

1 - حقايق التأويل في متشابه التنزيل

2 - مجازات آثار النبويه

3 - تلخيص البيان عن مجازات القرآن

4 - خصائص الائمه(ع){J

آيا درست است كه آقاي نجفي قوچاني را وقتي دفن كردند كفن دزد آمد كفنش را ببرد ديد زنده است و سپس 40 جلد تفسير قرآن وسياحت شرق و غرب را نوشت

پرسش

آيا درست است كه آقاي نجفي قوچاني را وقتي دفن كردند كفن دزد آمد كفنش را ببرد ديد زنده است و سپس 40 جلد تفسير قرآن وسياحت شرق و غرب را نوشت

پاسخ

اين داستان نيز مربوط به جناب حجت الاسلام طبرسي صاحب تفسير معروف مجمع البيان است كه پس از مرگ بهواسطه سكته قلبي و دفن در قبر، به هوش آمده و نذر كرد كه در صورت نجات از قبر، تفسير مذكور را بنويسد.{J

چگونه يك عالم شيعي مثل استاد جعفري براي كتاب يك عالم سني شرح مي نويسد و به او ارادت دارد؟

پرسش

چگونه يك عالم شيعي مثل استاد جعفري براي كتاب يك عالم سني شرح مي نويسد و به او ارادت دارد؟

پاسخ

در جواب پرسش شما، به نكاتي چند اشاره مي شود:

الف) اولاً شايسته است به عنوان كتاب استاد جعفري دقت بفرماييد «تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدينمحمد مولوي». بنابر اين ايشان تنها به شرح اشعار مولوي بسنده نفرموده اند. ثانياً فراموش نكنيم كه پيامبر اكرم(ص) واسوه شرح صدر و صدارت فرمودند: الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهواحق بها ؛ حكمت و معارف، گمشدهمؤمن است كه هر كجا [و از هر منبعي [آن را يافت، احق و سزاوارتر به آن است{M (ميزان الحكمة، ج 2، ص 492).

بنابر اين شرح و نقد نوشتن بر كتابي كه انصافاً از معارف گوناگون اخلاقي، فلسفي، هنري، عرفاني و عقيدتيبرخوردار است نه تنها كار غلطي نيست كه بسيار به جا و پسنديده است. از اين گذشته مي بينيم كه ايشان بر نهج البلاغهنيز شرح مي نويسد و اصولاً كار يك استاد تحقيق، شرح و بررسي هاي علمي و پژوهشي است. اما ارادت دانشمندينظير آقاي جعفري به شخصيتي نظير مولوي دليل آن نيست كه همه ديدگاه هاي او را پسنديده باشد؛ بلكه در بعدكمالات به ايشان با ديده احترام مي نگرد و در بعد نقايص به مطالب ايشان نقدزده و انتقاد مي كند و نظير اين نكته را درتاريخ فراوان داريم. در حالات امام صادق(ع) آمده است كه به اطبا ولو غير مسلمان احترام ويژه مي گذاشتند. سيدرضي آن اديب نامور و گردآورنده نهج البلاغه، به ابو اسحاق صابي كه مردي اديب و شاعر و نويسنده بود، با كمالاحترام برخورد مي كند و وقتي از دنيا مي رود قصيده اي در رثاي او _ كه

بس عالي و غم انگيز است _ مي سرايد. بيت اولآن كه به صورت ضرب المثل درآمده چنين است:

ارأيت من حملوا علي الاعواد Eاعلمت كيف خباضياء النادي
يعني به من بگوييد كه چه كسي را بر اين چوب ها (تابوت) حمĠمي كنند؟ آيا مي دانيد چگونه چراغ محفل ماخاموش شد؟ و عجيب تر اينكه هر وقت سيد رضي از كنار قبر ابو اسحاق عبور مي كرد، پياده مي شد و تا پياده ازبرابرمدفن او نمي گذشت، سوار نمي شد. وقتي به سيد رضي خرده گرفتند، در جواب فرمود: من به كمالات و علم او احتراممي گذارم نه به بدن ايشان (براي تفصيل بيشتر به كتاب مردان علم در ميدان علم، ج 2، ص 164 - 166 مراجعهفرماييد) و هم چنين احترامي كه بزرگان و شخصيت هاي ما براي محي الدّين عربي قائلند نيز حائز اهميت است.محي الدين پدر عرفان لقب گرفته است. او نسبت به مقام شامخ علي(ع) چه در فصوص الحكم و چه در فتوحات مكيّهاحترام بسيار قائل است؛ ولي به هر حال سني است. اين اصل از افتخارات اسلام و به خصوص ما شيعيان است كه بينعالم و جاهل ولو غير مسلمان باشد فرق مي گذاريم. حال چه رسد كه مسلمان باشد و سني مذهب.

ب ) بنابر اين جواب سؤالات بعدي شما در اين زمينه نيز روشن مي شود. تشيع يك «اعتقاد» است و صرفاً يكبحث تاريخي نيست؛ لكن ما علم و حكمت و عرفان را از هر طريق ممكن كسب خواهيم كرد و مادامي كه به اساساعتقادي ما لطمه نزند، از مطالب آنان استفاده خواهيم نمود.

ج ) مسأله شيعه نبودن مولوي در عين شيفتگي اش نسبت به حضرت علي(ع) مختص ايشان نيست.

افراد بسيارديگري داريم كه در عين سني بودن به حضرت علي(ع) عشق مي ورزيدند، نظير ابن ابي الحديد معتزلي شارحنهج البلاغه. حتي افرادي با مرام مسيحيت، شيفته و شيداي حضرت علي(ع) بوده اند؛ نظير دكتر جرج جرداق لبنانيصاحب كتاب «صوت العدالة الانسانية». آنها حضرت علي(ع) را به عنوان يك شخصيت علمي و برجسته به ديدهتحسين و احترام بسيار مي نگرند، ولي آن گونه كه ما به ولايت آن حضرت و فرزندان او معتقد هستيم در ظاهر گرايشندارند. اين كه گفته مي شود به ظاهر چون برخي احتمال مي دهند كه بعضي از اين افراد نظير مولوي يا فخر رازي وحتي ابواسحاق صابي شيعه شده باشند، ولي به خاطر مصالحي آن را كتمان مي كرده اند. به هر حال اگر منصفانهقضاوت كنيم، نه مي توان از كمالات آنها به خاطر سني يا غير مسلمان بودن چشم پوشي كرد و نه به خاطر واجد آنكمالات بودن مي توان آنها را از اين نقص مبرّا داشت.

د ) اما تداوم بحث شيعه و سني اين هم تازگي ندارد. مسأله اي است كه هم بين طرفداران اديان مختلف مطرح استو هم بين ملل و نحل در يك دين. شما حتماً از فرقه هاي مختلف مسيحيت با اطلاعيد و حتي از فرق مختلف اسلاميدر بين شيعه و سني. اين اختلافات كه بعد از ساليان دراز و بحث هاي بسيار هنوز حل نشده و وحدتي حاصل نگشتهاست. حال چرا به توافق نمي رسند؟ براي اين كار مي توان علل متعددي را برشمرد:

يك) تعصب هاي بي جا لااقل در بين بسياري از آنها.

دو) عدم اطلاع كافي از مرام حق و به ديگر عبارت كج فهمي.

سه) دين زدايي سياست هاي حاكم.

چهار) هوا و هوس سردمداران هر دين و مذهبي؛ براي اين كه موقعيت خويش

را از دست ندهند. قرآن مجيد به برخي از اين انگيزه در بين علماييهود و نصارا اشاره فرموده است و آن را علت اصلي نپذيرفتن ديانت اسلام مي شمارد.

پنج) به نظر مي رسد كه گاهي عوامل جغرافيايي نيز دخالت داشته باشد؛ مثلاً دوري شهرها و كشورها از يكديگر و در نتيجه عدم توان و دسترسيافراد خبير و آگاه در افشاگري و روشنگري جوامع مختلف در مناطق، كشورها و قاره هاي گوناگون.

ه ) «پلوراليسم ديني» به معناي حقانيت همه اديان از ديدگاه اسلام و قرآن مطرود است و هرگز پذيرفتني نيست و گرنه ان الدين عنداللّه الاسلام معنا نداشت. در اين صورت حقانيت نيز معناي خود را از دست خواهد داد؛ زيرا بعضي ازاديان از نظر بسياري از مسائل اعتقادي با برخي ديگر در تضاد هستند.بنابر اين چگونه ممكن است طرفدار«پلوراليسم» شده و آزادي در انتخاب دين و پذيرش همه آنها را ملتزم شويم (البته اين يكي از معاني پلوراليزم دينياست و معاني ديگري نيز براي آن گفته شده كه شايسته است براي توضيح بيشتر و ساير معاني به فصلنامه نقد 4، ص334 مراجعه فرماييد).

آنچه در اين زمينه بيان شد درباه مذاهب گوناگون يك دين نيز مصداق مي يابد؛ يعني، نمي توان در اسلام به آزاديمذاهب تن در دهيم و بگوييم حقايق كثيرند و هر كسي هر چه فهيمد همان حق است. اين ديدگاه قهراً با تناقض روبهروست. چون يا حضرت علي(ع) امام بر حق هست يا نيست. يا ائمه هدي(ع) اوصياي حق نبي اكرم(ص) هستند يانيستند و... .{J

چرا امروزه دانشمندان بزرگي چون سلطان الو اعطبن مولف كتاب شب هاي پيشاور ديده نمي شود؟

پرسش

چرا امروزه دانشمندان بزرگي چون سلطان الو اعطبن مولف كتاب شب هاي پيشاور ديده نمي شود؟

پاسخ

از اينكه به محضر علما و مبلّغان شرفياب مي شويد، كار بسيار به جا و شايسته است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: اكثر مدارسة العلماء و منافثة الحكماء ؛ هر چه مي توانيد رابطه خود را با حكما و دانشمندان بيشتر كنيد و با آنها رابطه و گفتگويعلمي داشته باشيد{M، (نهج البلاغه ، نامه 53).

«شبهاي پيشاور كتاب» ارزنده اي است در زمينه اعتقادات شيعه و دفاع از تشيّع. و بجا و شايسته است كتاب هايديگري نيز در اين مورد مطالعه كنيد نظير «المراجعات»، «در سقيفه چه گذشت» و... .

اما اينكه چرا اين روزها چنين مناظراتي كمتر ديده مي شود به نظر مي رسد كه جهات مختلفي داشته باشد:

الف) شرايط و زمان عوض شده و مسائل جديد ديگري پيش آمده است.

ب ) مسأله ويژه اي كه امروز براي جهان اسلام مطرح شده است، مكتب هاي الحادي و به عبارت ديگر دشمنان مشتركي است كه به خوناسلام تشنه اند.

ج ) دنياي استكبار و اسرائيل كه اين روزها در صدند تا به هر وسيله ممكن اساس و اصل اسلام را تضعيف نمايند.

در چنين شرايطي آنچه ضروري تر به نظر مي رسد اين است كه ملل اسلامي با هم متحد گشته و به اختلافات ديرينهخود دامن نزنند و حتي بحث و گفت و گو درباره مسائل اختلافي كمتر شده و به فكر دشمن مشترك باشند و بر هميناساس امام خميني و بسياري از شخصيت هاي ديگر اسلامي امروزه تأكيدشان بر وحدت شيعه و سنّي است. و باپيروزي انقلاب اسلامي ايران در اين زمينه گام هاي زيادي برداشته شده و مي شود و حتي هفته اي به نام هفته وحدتدر هر

سال نامگذاري شد.

علي رغم اين گفتمان، امروزه هستند دانشمندان و عالمان توانايي كه در مسند مناظره، تدريس، تأليف و... ازمذاهب حقه تشيع دفاع مي كنند و با اخلاص تمام مكتب اهل بيت را به جهانيان عرضه مي دارند؛ اشخاصي مانند:دكتر تيجاني، با انتشار كتاب هاي: «آن گاه هدايت شدم»، «همراه با راستگويان»، «اهل سنت واقعي»، «از آگاهان بپرسيد»، «از خدا پرواكنيد» و «اهل بيت كليد حلّ مشكلات» خدمت ارزنده اي به مكتب خاندان وحي نموده اند.

همچنين استاد جعفر سبحاني، علاّمه مرتضي عسگري و... در اين راه تلاش و فعاليت دارند.{J

در كتاب ختم نبوت شهيد مطهري مطلبي درباره اقبال لاهوري خواندم آيا ايشان معتقد به ختم نبوت بوده است

پرسش

در كتاب ختم نبوت شهيد مطهري مطلبي درباره اقبال لاهوري خواندم آيا ايشان معتقد به ختم نبوت بوده است

پاسخ

اقبال معتقد به ختم نبوت بوده است، ليكن تبيين و تعليل اين مسأله در انديشه وي گرفتار اشتباهاتي است كه شهيدمطهري به آن اشاره كرده اند.{J

واژه امام براي حضرت ابراهيم و ائمه (ع ) و حضرت امام خميني ره چه تفاوت هائي با هم دارد؟

پرسش

واژه امام براي حضرت ابراهيم و ائمه (ع ) و حضرت امام خميني ره چه تفاوت هائي با هم دارد؟

پاسخ

واژه «امام» از نظر لغوي به معناي پيشواست؛ چه پيشواي كفر و چه پيشواي ايمان.

ولي از نظر اصطلاح علم كلام، «امامت» منصبي است كه به برخي از اشخاص اعطا مي گردد و از اين نظر، تفاوتيبين امامت حضرت ابراهيم(ع) و امامت ائمه معصوم(ع) نيست.

اين كلمه، در بين مسلمانان گاهي به رهبران ديني - كه داراي نقش برجسته اي بودند - نيز اطلاق شده است كه البتهمعناي لغوي آن مراد است؛ نه اين كه كسي در مرتبه معصومين و يا پيامبران قرار گرفته باشد.

اما اين كه چرا امام خميني(ره) به اين لقب شهرت يافتند، به خاطر شرايط ويژه انقلاب و فرهنگ حاكم بر آن بودهاست و در حقيقت ريشه در فرهنگ عمومي جامعه و آمادگي آن، جهت پذيرش اين لقب براي حضرت امام(ره)دارد.

چرا از مرحوم آقاي كافي تجليل لازم بعمل نمي آيد و چرا سخنراني هاي او را به صورت كتاب در اختيار جوانان قرار نمي دهند؟

پرسش

چرا از مرحوم آقاي كافي تجليل لازم بعمل نمي آيد و چرا سخنراني هاي او را به صورت كتاب در اختيار جوانان قرار نمي دهند؟

پاسخ

مرحوم كافي يكي از واعظان مشهور قبل از انقلاب بودند، كتاب هايي نيز در مورد ايشان نوشته شده است. البتهمقايسه بين ايشان و اشخاصي چون مدرس و يا سيد جمال، دور از واقع بيني است؛ چون ايشان از نظر علمي و نيز تأثيرو نقش اجتماعي به هيچ وجه قابل مقايسه با آنان نيست.

در هر صورت، نوارهاي ايشان در بازار به وفور يافت مي شود واگر براي شما قابل استفاده است، مي توانيد آن ها راتهيه كنيد.{J

چرا شهيد مطهري شعر سعدي (بني آدم اعضاي يكديگرند) را مورد نقد قرار داده است

پرسش

چرا شهيد مطهري شعر سعدي (بني آدم اعضاي يكديگرند) را مورد نقد قرار داده است

پاسخ

نقد شهيد مطهري به شعر سعدي، از اين جهت است كه تنها انسان هايي را مي توان عضو يك پيكر و همدرد باديگران دانست كه فطرت آنها سالم و آراسته به كمالات باشد وگرنه چه بسا انسان هايي كه نه تنها از درد ديگران اندوهي به خود راه نمي دهند؛ بلكه بر درد آنان مي افزايند و چه بسا كه لذت هم مي برند. متأسفانه اين قبيل افراد، نه تنها نادر نيستند؛ بلكه در هر عصر و نسلي، عناصري خونريز و تباه كننده حضور دارند.

سعدي اين شعر را از مضمون حديث نبوي گرفته است كه فرمود: «مؤمنان در مهرباني و مودّت به يكديگر مثل پيكر واحدهستند...». ولي سعدي به جاي مؤمن، بني آدم را قرار داده است.

البته سخن سعدي هدفي ايده آل است؛ اما از نظر واقعيت خارجي، جاي نقد دارد.

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در چه بود؟

پرسش

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در چه بود؟

پاسخ

رمز موفقيت امام خميني را مي توان در نكات ذيل خلاصه كرد:

الف) تقوا و اخلاص،

ب ) مقام والاي علمي؛ چه در بعد فقاهت و چه در بعد فلسفه و عرفان،

ج ) شجاعت،

د ) از خود گذشتگي و ايثار،

ه ) آگاهي و بينش سياسي،

و ) شناخت و معرفت جامع از اسلام،

ز ) روحيه مبارزه و مجاهدت،

ح ) آينده نگري و اميد به پيروزي،

ط ) داشتن همت بلند،

ي ) بعد روحانيت و مرجعيت امام،

ك ) سرمايه گذاري روي مردم و جلب اعتماد آنان،

ل ) پشتكار و تلاش و... .

هزار نقد به بازار كائنات آرند

يكي به سكه صاحب عيار ما نرسد

روي هم رفته بايد گفت: امام خميني از ابعاد گوناگون و صفات برجسته فراواني، برخوردار بودند و مجموعه اين فضائل در طول ساليان دراز، شخصيت ايشان را رقم زد.

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در عرفان چه بود؟

پرسش

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در عرفان چه بود؟

پاسخ

موفقيت امام (ره ) در بعد عرفان , رهين چند امر بود: الف ) استعداد و اشتياق شخص ايشان نسبت به مسائل عرفاني , ب ) داشتن اساتيد برجسته همچون مرحوم شاه آبادي , ج ) شب زنده داري , رياضت و سخت كوشي در راستاي سير و سلوك , د ) توفيقات و عنايات ويژه ئ خدا در حق ايشان و ... . موفقيت ايشان در اخلاق نيز, رهين چند امر بود; از جمله : الف ) درك محضر اساتيد برجسته اخلاق , ب ) رابطه ئ تنگاتنگ با متون اسلامي و كتاب هاي اخلاقي , ج ) اهل خودسازي و محاسبه نفس بودند, د ) اهل مراقبت و كمال جديت در عمل و به طور كل مي توان گفت كه توفيق امام بزرگوار در فضائل اخلاقي رهين عزم قاطع ايشان در خودسازي و تهذيب نفس بود.

چند كتاب در مورد زندگي حضرت امام و مقام معظم رهبري به من معرفي نماييد

پرسش

چند كتاب در مورد زندگي حضرت امام و مقام معظم رهبري به من معرفي نماييد

پاسخ

براي مطالعه در اين زمينه، ر.ك:

الف) زندگي نامه امام خميني(ره) :

1- حديث بيداري حميد انصاري

2- زندگي سياسي امام خميني حسن رجبي

3- پا به پاي آفتاب

4- در سايه آفتاب محمد حسن رحيميان

5- همگام با خورشيد فردوس پور

6- سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني جمعي از نويسندگان

ب ) زندگي نامه مقام معظم رهبري :

1- نسل كوثر

2- خورشيد انقلاب تيپ امام صادق

3- مقدمه كتاب مرجعيت دفتر تبليغات اسلامي

در رابطه با مقام ولايي كه براي امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري مطرح كرده ايد گفتني است به حسب ادله اي كه از قرآن و روايات اسلامي در دست مي باشد، مقام ولايت در زمان غيبت حضرت ولي عصر(عج) به فقيه جامع الشرايط تفويض گرديده و در واقع چنين كسي از طرف امام معصوم به اين مقام نصب شده است؛ ولي لازم نيست حتما ارتباط مستقيم با امام زمان(عج) داشته باشد و چنين چيزي هم از جانب آنان ادعا نشده است.

نظر مقام معظم رهبري در مورد جامعه مدني چيست ؟

پرسش

نظر مقام معظم رهبري در مورد جامعه مدني چيست ؟

پاسخ

مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان دانشگاه تهران در اين زمينه فرمودند: اگر مراد از جامعهمدني همان جامعه مدينة النبي جمدنيت اسلامي ج باشد _ كه رئيس جمهور به آن اشاره كرده اند _ ما حاضريم براي آنجان بدهيم. بنابراين «مدنيت اسلامي» مورد قبول ماست؛ ولي جامعه مدني غربي مبتني بر اصولي است كه با فرهنگاسلامي سازگار نيست. اين اصول عبارت است از: 1- سكولاريسم، 2- فردگرايي، 3- اومانيسم.

سؤالي كه از شما بزرگواران داشتم اين است كه چند ماه قبل كتابي با عنوان لاله اي از ملكوت كه درباره زندگينامه محمدتقي مجتهدي بود خواندم كه اين بزرگوار چند سال قبل از دنيا رفته بود و مطالبي كه نوشته شده بود نمي دانم به علت ايمان ضعيف خيلي نمي شد باور كرد يعني

پرسش

سؤالي كه از شما بزرگواران داشتم اين است كه چند ماه قبل كتابي با عنوان لاله اي از ملكوت كه درباره زندگينامه محمدتقي مجتهدي بود خواندم كه اين بزرگوار چند سال قبل از دنيا رفته بود و مطالبي كه نوشته شده بود نمي دانم به علت ايمان ضعيف خيلي نمي شد باور كرد يعني ايشان بيشتر به ائمه توجه مي كرد تا خود خدا و اگر مشكلي براي ايشان پيش مي آيد ابتدا به ائمه توسل پيدا مي كرد در هر صورت مي خواهم بگويم كه ايشان محور زندگيش ائمه بود هر چند كه توسل به آنها و پيروي از رفتارشان بازتابي از پرتوي حق مي باشد از شما خواهش مي كنم كه در اين رابطه مرا راهنمايي كنيد و در صورتي كه اين كتاب را مطالعه كرده ايد توضيحاتي براي فهم بيشتر برايم بنويسيد و اصلاً توسل به ائمه را همراه با ذكر مثالي كه براي خودتان نه افراد ديگر اتفاق افتاده بيان كنيد يعني تا چه حد بايد به خدا توجه كرد و تا چه حد به ائمه توسل جست و كمك طلبيد؟

پاسخ

خداوند در قرآن مي فرمايد: « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله »(مائده، 31) اي اهل ايمان، پرهيزكاري پيشه كنيد و وسيله اي براي تقرب به خدا انتخاب كنيد. وسيله در اصل به معناي تقرب بستن و يا چيزي كه باعث تقرب جستن و نزديك شدن به ديگري مي شود مي باشد. بنابراين وسيله معناي بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه خداوند مي شود را شامل

مي گردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر -صلي الله عليه و آله- و جهاد و عبادات مانند نماز و روزه و زكات و حج و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا و همچنين هر كار نيك و خير مي باشد و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خداوند كه طبق صريح قرآن باعث تقرب به پروردگار مي گردد. در مفهوم وسيله داخل است و نيز پيروي از پيامبر و امام و گام نهادن در جاي گام آنها زيرا همه اينها موجب نزديكي به ساحت قدس پروردگار مي باشد و حتي سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه به آنها و اهميت دادن به مقام و مكتب آنان است جزو اين مفهوم وسيع است.(رجوع كنيد به تفسير نمونه، ج4، ذيل آيه 31 مائده)

بنابراين توسل جستن به اولياي بزرگ الهي -عليهم السلام- از اموري است كه خداوند در اين آيه شريفه ما را به آن امر كرده و سفارش نموده و مورد خواست و رضايت خداوند است.

منظور از توسل اين نيست كه كسي حاجت را از پيامبر يا امام بخواهد بلكه منظور اين است كه به مقام او در پيشگاه خداوند متوسل شود و اين در حقيقت توجه به خداست چون احترام پيامبر و امامان -عليهم السلام- نيز به خاطر اين است كه آنها فرستاده و نماينده و حجت خداوند بر روي زمين مي باشند و در راه او گام بر داشته اند.

هدف از توسل اين است كه خود را در خط پيامبر يا امام قرار دهيم و با برنامه هاي آنها هماهنگ شويم

و خدا را به مقام آنها بخوانيم تا خداوند اجازه شفاعت در مورد آنها بدهد.

اگر عقيده ما اين باشد كه هيچ كس جز خداوند، ذاتا خالق و رازق و مالك سود و زيان نمي باشد و اگر از ديگري چيزي مي خواهد با توجه به اين نكته است كه او آنچه دارد از ناحيه خداست، و بر اين باور باشد كه پيامبر و امام از خود چيزي ندارند و هر چه دارند و مي خواهند از خداست و از او مي خواهند و با اين عقيده و نيت به آنها توسل جويد و يا از آنها شفاعتي بخواهد، اين عين توحيد و اخلاص است و در اين نگاه و نحوه نگرش خداوند و امامان در دو نقطه مقابل يكديگر قرار ندارند تا توسل و درخواست از امام، غير از درخواست از خداوند و نقطه مقابل آن و در تضاد و تنافي و مغايرت با آن باشد، بلكه در خواست از آنها عين درخواست از خداوند است.

پس بايد توجه داشت كه در توسل هرگز منظور اين نيست كه چيزي را از شخص پيامبر يا امام مستقلا تقاضا كنيم، بلكه منظور اين است كه با اعمال صالح يا پيروي از پيامبر و امام، يا شفاعت آنها و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها كه خود يك نوع احترام و اهتمام به موقعيت آنها و يك نوع عبادت است از خداوند چيزي را بخواهيد اين معنا نه بوي شرك مي دهد و نه بر خلاف آيات ديگر قرآن است.

نكته مهم اين است كه در توسل و شفاعت به اولياي خدا، بايد تحقيق كرد كه توسل

و شفاعت به كسي و از كسي باشد كه خداوند او را وسيله قرار داده است. به طور كلي توسل به وسايل و اسباب با توجه به اينكه خداست كه سبب را آفريده و خداست كه سبب را سبب قرار داده است و خداست كه از ما خواست از اين وسايل و اسباب استفاده كنيم به هيچ وجه شرك نمي باشد، بلكه عين توحيد است و در اين جهت هيچ فرقي ميان اسباب مادي و اسباب روحي، ميان اسباب ظاهري و اسباب معنوي، ميان اسباب دنيوي و اسباب اخروي نيست. منتهاي امر اسباب مادي را از روي تجربه و آزمايش علمي مي توان شناخت و فهميد كه چه چيز سبب است و اسباب معنوي مثل دعا و كارهاي نيك و معروف و پيامبران و امامان -عليهم السلام- را از طريق دين. يعني از طريق وحي و كتاب و سنت بايد كشف كرد. فعل و كار خدا داراي نظام است. اگر كسي بخواهد به نظام آفرينش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همين جهت است كه خداي متعال گناهكاران را ارشاد نموده كه به در خانه پيامبر -صلي الله عليه و آله- بروند و علاوه خود از خداوند درخواست مغفرت و بخشش مي كنند، از آن بزرگوار بخواهند كه براي ايشان طلب مغفرت كند. قرآن كريم مي فرمايد: و اگر ايشان هنگامي كه (با ارتكاب گناه) به خود ستم كردند، نزد تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر هم براي ايشان طلب مغفرت مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.(ر.ك: عدل الهي، تأليف استاد شهيد مرتضي مطهري، بحث شفاعت؛

و نيز داستانهاي شگفت، تأليف شهيد آيت الله دستغيب)

شيخ احمد كافي چگونه شخصيتي بود و سرانجام او چه شد؟

پرسش

شيخ احمد كافي چگونه شخصيتي بود و سرانجام او چه شد؟

پاسخ

ايشان يكي از روحانيون پر تلاش و خدمتگزار بوده است البته وي از سطح علمي بالايي برخوردار نبود ليكن منشاءخدمات معنوي بسياري بوده است وي در سال آخر عمر خود سخنراني هايي در تمجيد از شخصيت حضرت امام داشته است در سال 1357 به دنبال كشتارهاي فجيعانه شاه خائن و اعلام عزادار بودن امام زمان (عج) توسط حضرت امام ايشان تصميم گرفت كه بر خلاف سنوات پيشين جشن ميلاد امام زمان (عج) را در مهديه تهران برگزار نكند. از اينرو با اجبار ساواك از تهران خارج شد و در بين راه بر اثر تصادف با يك خودروي نظامي در گذشت. در اين باره احتمالداده شده است كه ايجاد صحنه تصادف عمدي و با برنامه ريزي ساواك بوده است .

علت فوت حاج آقا احمد خميني چه بوده است ؟

پرسش

علت فوت حاج آقا احمد خميني چه بوده است ؟

پاسخ

درباره علت مرگ حاج احمد آقا همسر ايشان در جلسات مختلفي كيفيت رحلت ايشان را ذكركرده اند. ايشان قبلاً از بيماري هايي مانند قند خون و... رنج مي بردند. وي در شب آخر عمر خود در منزل آقاي صادق طباطبايي (برادر همسرش) ميهمان بود پس از بازگشت به خانه همان شب در خواب ايشان گرفتار خونريزي شديد داخلي رگ ها مي شود و صبح هنگام موقعي كه همسرش مي خواهد وي را از خواب بيدار كند، متوجه وضعيت غير عادي ايشان مي شود. او بلافاصله به بيمارستان و بخش مراقبت هاي ويژه منتقل مي شود، ولي تلاش پزشكان براي بهبود ايشان مؤثر واقع نشد و جان به جان آفرين تسليم نمود.

در تأييد مطلب فوق، به طور مستقيم از آقاي ميري خدمت كار مخصوص بيت امام و كمك كار احمد آقا سؤال شد. ايشان گفتند حاج احمد آقا به دليل بيماري به طور مرتب از دارو استفاده مي كردند. و در اين اواخر بيشتر شبها تنها در اتاق خود مي خوابيدند.

در شب آخر پس از بازگشت از ميهماني در اتاق خود مي خوابند پس از آن كه زمان بيرون آمدن ايشان از اتاق به طور معمول گذشت با نگراني وارد اتاق ايشان مي شوند و مي بينند كه ايشان به رو از تخت افتاده كه به بيمارستان ايشان را منتقل مي كنند.

يعقوبي كيست ؟ و گفته هاي او چقدر اعتبار دارد؟

پرسش

يعقوبي كيست ؟ و گفته هاي او چقدر اعتبار دارد؟

پاسخ

}«احمد بن ابي يعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح، م 289 ه. ق» مؤلف كتاب تاريخي است كه به نام«تاريخ يعقوبي» مشهور شده است. وي به شغل نويسندگي در دستگاه خلافت عباسي اشتغال داشته است. از همين روبر بسياري از اخبار و اسناد تاريخي آن زمان دسترسي پيدا كرده است. اصالت وي ايراني (اصفهاني) است؛ ولي دربغداد به دنيا آمده و در همان جا زندگي كرده است.

جد او «واضح» شهيد بوده و به دليل فراري دادن «ادريس بن عبداللّه بن حسن» - كه از نوادگان امام مجتبي(ع) و ازمبارزان با خلافت عباسي بود - به دست هادي عباسي به شهادت رسيد.

تشيع يعقوبي از آثارش به خوبي هويدا است. تصوير دقيق او از سقيفه و نيز وقايع زمان حضرت علي(ع) و وقايعكربلا و ذكر سنوات وفيات ائمه(ع) گوياي اين مطلب است.

درباره اعتبار گفته هاي يعقوبي بايد گفت: گرچه بسياري از نقل هاي او مورد اعتماد است، ولي به دليل عدم ذكرسند در روايات تاريخي بررسي آن از اين جهت مردود است؛ ولي با قرائن و شواهد و كتاب هاي تاريخي ديگر مي توانبه بررسي گفته هاي يعقوبي پرداخت. در عين حال اين كتاب به دليل اتقان نقل ها، همواره مورد توجه دانشمندان بودهاست.{

چرا مقام معظم رهبري اجازه مي دهند مردم دستشان را ببوسند؟

پرسش

چرا مقام معظم رهبري اجازه مي دهند مردم دستشان را ببوسند؟

پاسخ

}بوسيدن دست رهبري، همان تعظيم علماء دين و شعائر اسلامي و اظهار محبت شخصي به دين اسلام و به مظاهراين دين الهي است. البته اگر كسي به خاطر مطامع دنيوي كار خود را ضايع نكند (مانند آن كس كه در زمان رسولخدا(ص) به جبهه مي رفت تا الاغي به غنيمت بگيرد و با اين نيت از ثواب اخروي بهره اي براي خود نمي گذاشت) ازروايات استفاده مي شود كه در زمان رسول خدا و ائمه هم اين كار انجام مي شده، مثلاً: عن ابيعبداللّه قال: «لا يقبلرأسُ احد ولا يداه الا رسول اللّه او من اريد به رسول اللّه ؛ سر و دست كسي را نبايد بوسيد به جز رسول خدا(ص) يا كسي كه بابوسيدن سر و دست او مقصود رسول خدا(ص) باشد(فرزندان رسول خدا يا علما و پيشوايان ديني){M»، (بحار الانورا، ج 73، ص307).

يونس بن يعقوب گفت: به امام صادق عرض كردم دست خود را بده تا ببوسم؛ حضرت دست خود را به من داد؛(بوسيدم) عرض كردم فدايت شوم سر خويش را به من بده تا بوسه زنم حضرت به تقاضاي من رفتار نمود؛ عرضكردم دو پاي خود را بده تا ببوسم، حضرت فرمود قسم ياد كرده ام كه اجازه ندهم كسي پايم را ببوسد، (بحارالانوار، ج 73،ص 39).

ابن عمر: ما دست رسول خدا را مي بوسيديم، (محجة البيضاء، ج 3، ص 387).

در امالي طوسي از ابن مسعود روايت كرده كه رسول خدا را ديدم كه دستش در دست علي(ع) بود و آن حضرتدست علي(ع) را مي بوسيد من عرض كردم يا رسول اللّه علي در نزد شما چه منزلت و مقامي

دارد؟ فرمود همانمنزلتي را كه من پيش خدا دارم، (مناقب آل ابيطالب، ج 2، ص 220).{

مبارزات سياسي و فعاليت هاي سابق آقاي خاتمي را بيان فرمائيد.

پرسش

مبارزات سياسي و فعاليت هاي سابق آقاي خاتمي را بيان فرمائيد.

پاسخ

پيش از انقلاب ايشان از شاگردان شهيد بهشتي بوده و مدتي در مركز اسلامي هامبورگ فعاليت داشته است. پس از پيروزي انقلاب ايشان در سمت نماينده امام در روزنامه كيهان، نماينده مجلس، وزارت ارشاد، رياست كتابخانه ملي ايران و سپس در سمت رياست جمهوري خدمت كرده است.{J

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پرسش

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پاسخ

نخست بايد دانست هر استاد و عالمي داراي برخي كمالات علمي و ويژگي هاي قابل تحسين است. اما آنچه مشكل زاست مطلق نگري مخاطبان به آن استاد و با انحصارگري استاد نسبت به مخاطبان و مريدان خود است.

لذا توصيه ما اين است كه بدون مطلق نگري و بدون محدود كردن خود به يك شخصيت، آن مقدار كه با روش عمومي علما و سنت و سيره مشهور معصومان(ع) مخالفت ندارد. از آن استاد استفاده كنيم. اما مراقب باشيم در هنگام مطالعه و يا حضور در كلاس ها به طور كامل مجذوب نشويم و قدرت اختيار و انتخاب خود را از دست ندهيم زيرا ديده شده برخي به خاطر افراط گري و مجذوبيت بيش از حد، حتي نظام خانواده خود را از هم پاشيده اند از اين رو كتب نويسنده ي مذكور را هرگز نمي توان به طور كامل تأييد كرد به ويژه اينكه مشتمل بر مطالبي است كه قابل تأييد نيست (مثل اعتراف به گناه در نزد ديگران،...) و مطالعه ي آن براي افرادي كه شخصيت آنها در ناحيه معارف ديني شكل نگرفته است حتي ممكن است در مواردي مضر باشد و اثرات نامطلوبي را در آنها به جاي بگذارد در صورت نياز به معرفي كتاب در زمينه هاي مختلف مربوط به وجود مقدس امام زمان(عج) مكاتبه كنيد تا كتب مفيد در اين زمينه را براي شما معرفي كنيم.

از فضايل اخلاقي آيت الله حسن زاده آملي و بيانات ايشان برايم بنويسيد.

پرسش

از فضايل اخلاقي آيت الله حسن زاده آملي و بيانات ايشان برايم بنويسيد.

پاسخ

آية الله حسن زاده از بزرگان حوزه علميه و متبحر در علوم مختلف از قبيل عرفان، فلسفه، اخلاق و علوم ديگر مي باشد. تواضع و ساده زيستي و رفتار بي تكلف و دوستانه ايشان با طلاب و نيز نوع مردم به ايشان يك چهره محبوب و دوست داشتني بخشيدهاست.

از بيانات جالب ايشان در كتاب الهي نامه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

«الهي اگر تا قيامت براي يك صغيره استغفار كنم از شرمندگي تقصير بندگي بدر نخواهم شد.»

«الهي ديده از ديدار جمال لذت مي برد و دل از لقاي ذوالجمال»

«الهي بسيار كساني دعوي بندگي كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روي آورد جز وي همه را پشت پا زده اند. اين بنده در معرض امتحان در نيامده شرمسار است. بحق خودت ثبت قلبي علي دينك»

دوست گرامي، كتاب «انسان در عرف عرفان» استاد حسن زاده براي مطالعه و استفاده به شما پيشنهاد مي گردد.{J

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد.

پرسش

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد.

پاسخ

حضرت آيت الله صانعي در خانواده اي روحاني ولادت يافتند. پدرشان مرحوم حجة الاسلام شيخ محمد علي صانعي، عالمي وارسته و روحاني زاهد و پرهيزكاري بودند. جد ايشان آيت الله مرحوم حاج ملا يوسف هم از علماي پرهيزكار و وارسته زمان خودبودند.

پدر آيت الله صانعي همواره ايشان را به فراگيري علوم حوزوي فرا مي خواندند و اين گونه بود كه معظم له، در سال 1325 ه.ش وارد حوزه علميه اصفهان شدند و پس از گذراندن دروس مقدمات و كسب فيض از محضر علماي آن حوزه، در سال 1330 براي ادامه تحصيل واردحوزه علميه قم شدند. استعداد زياد و جديت فراوان ايشان از همان زمان، ايشان را در زمره طلاب موفق و مورد توجه و علاقه بزرگان خود در آن زمان قرار داد و با توجه به ويژگي هاي منحصر به فرد درس خارج حضرت امام خميني در دروس خارج امام شركت نموده و توانستند بانبوغ و جديت خود تا سال 1342 به طور مستمر از حوزه درس اصول و فقه و مباني متقن ايشان بهره برده از شاگردان برجسته ايشان به حساب آيند.

آيت الله صانعي با اهتمام و توفيق الهي توانستند در سن 22 سالگي به مرحله اجتهاد دست يابند و علاوه بر سال ها تلمّذ در حوزه درس امام، از محضر اساتيد بزرگي چون آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي محقق داماد و آيت الله العظمي اراكي نيز بهره برده اند. ايشان ازسال 1354 رسما تدريس خارج را با كتاب زكات در مدرسه حقاني (شهيدين) شروع نمودند و بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در مورخه 1/12/1358 از طرف حضرت امام خميني به عضويت در شوراي نگهبان انتخاب شدند و در مورخ 19/10/1361 به دادستاني كل

كشورانتخاب شدند.

البته ايشان مسؤوليت هاي اجرايي ديگري نيز داشته كه بعضي از آنها عبارتند از: نماينده حضرت امام در شوراي عالي بازسازي مناطق جنگي، عضويت در اولين دوره مجلس خبرگان رهبري به عنوان نماينده منتخب مردم تهران.

هم اكنون نيز ايشان يكي از مدرسين دروس خارج حوزه علميه قم مي باشند، (زندگي نامه حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي، انتشارات ميثم تمار).{J

آيا علامه مجلسي با پادشاهان صفويه در ارتباط بوده ؟

پرسش

آيا علامه مجلسي با پادشاهان صفويه در ارتباط بوده ؟

پاسخ

نكته مهم اين كه همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقلنبخشيدند سلطنت را به بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.

علامه محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهدهداشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظريمشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آنهم در شرايطي كه عثمان هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده

بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان رانابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظرمي رسيد در اين موقعيت عاقلانه نمي نمود كه علماي اين از فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط بهمصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرصت تاريخي پايگاهي امن و مطمئن براي تشيع در جهان آن روز ايجاد كرد. به همكاري با صفويان پرداختند و با كمك به دولت صفوي آن را در مقابل دو دشمن قدرتمند ومتعصب (ازبكان و عثمانيان) ياري دادند. از سوي ديگر در آن زمان فقها هيچ جايگزين مناسبي براي دولت صفوي نداشتند. انديشه ولايت فقيه و چند اصل مهم در منابع و متون اسلامي بود ؛ ولي در مقام اجرا نياز به بسترسازي فراواني داشت. بنابراين در شرايطي كه دسترسي بهحكومت مطلوب امكان پذير نبوده دولت صفويه بهترين انتخاب ممكن بود و علما چاره را در همكاري با آن مي ديدند و مي كوشيدند سلطان وقت را به پايبندي

شرع و رعايت قوانين ديني مقيد كنند.

امر به معروف و نهي از منكر و كمك به مؤمنان، عنوان اصلي توجيه همكاري با دولت بود. حتي خود علماي آن عصر همكاري با دولت صفوي را مقيد به اين مطلب مي كند كه: «.. شخص بايد يقين داشته باشد كه در صورت پذيرش مناصب و همكاري با دولت جور مي تواندامر به معروف و نهي از منكر كند و بايد بداند كه قبول مناصب در دستگاه جائر متضمن همكاري با او در كارهاي حرام نيست» (محقق كركي، جمع المقاصد، ص 489)

علامه مجلسي سه شرط را براي جواز معاشرت و همكاري با حكام بيان كرده بود:

1- قصد تقيه ؛

2- يا هدف دفع ضرر از مظلوم يا رساندن نفعي به مؤمنان كه در اين صورت واجب هم مي شود ؛

3- هدايت سلاطين جاير. (عين الحيوة، ص 505)

در هر صورت علاوه بر مصالح و مقتضيات زمان و مكان، همكاري علماء با دولت صفويه دستاوردهاي بسيار مهمي را در برداشت از جمله:

1- تبليغ و توضيح مباني اعتقادي و فقهي شيعه و جايگزين نمودن تشيع فقهاهتي و علمي، به جاي تشيع صوفيانه. اين اقدام از لحاظ فرهنگي نفوذ تام تشيع جامعه ايراني را به صورت جامعه اي تقريبا يك دست در آوردند و مذهب شيعه به دست مايه اصلي وحدت ملي درميان اقوام ساكن در اين منطقه جغرافيايي مبدل گرديد.

2- شاهان صفوي براي حفظ موقعيت و مشروعيت خود از مخالفت با علما خودداري مي كردند و آنان نيز مي توانستند نقش مهمي در كاهش ظلم و ستم حاكمان بر مردم ايفا كنند.

3- حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران تا حد زيادي به تشيع و نيز دولت صفوي حامي

ان وابسته بود در صورتي كه اوضاع مذهبي و سياسي ايران به همان صورت قبل از صفويه باقي مي ماند، حاكميت عثمانيان بر ايران بعيد نبود. ولي در پرتو همكاري علما با دولت صفويمذهب شيعه به مذهب رسمي امپراطوري قدرتمند صفوي مبدل شد دولت صفوي با اتكا به شور مذهبي موفق شد ايران را از ادغام در قلمرو عثماني و تعرض ازبكان حفظ كند در واقع صفويان روح ملي ايران را در قالب مذهب شيعي احيا كردند و شخصيت مستقل به ايران بخشيدند.

4- حضور علما و ارتباط آنها را با دربار، تا حد زيادي سبب اصلاح رفتار درباريان و جلوگيري از انجام اعمال مخالف شرع، رعايت عدل و تقوا و... مي شد.

علامه مجلسي نيز دركنار ديگر عالمان و فقيهان شيعه به دولت صفوي نزديك بود و آرزو داشت تا اين حكومت كه تنها حكومت شيعه و به نظر وي تا اندازه اي عادل و معتقد به شريعت بود هم چنان استوار بماند مشروط بر اين كه عادل و معتقد به شريعت باشد. علامه مجلسيدر مسند شيخ الاسلامي خدمات بسياري را در مقوله هاي گوناگونان سياسي و اجتماعي به ايران و تشيع نمود بزرگترين كار علامه مجلسي در صحنه سياست مبارزه با صوفيان بود علامه مجلسي از قدرت آنها كاست و به مبارزه با كشيشان دربار و بيگانگان و نمايندگان مؤسسات وشركت هاي غربي و بت پرستان پرداخت، در پي اين حضور علامه مجلسي، شاه به نوشيدن شراب و جنگ ميان فرقه ها و... را ممنوع ساخت نكته مهم ديگر در سياست علامه مجلسي اين است كه در زمان علامه مجلسي هيچ برخوردي بين ايران و همسايگان اهل سنت رخ نداد و ازسوي

شيعيان به هيچ يك از ولايت هاي اهل تسنن ايران تعدي نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد در زمان شاه سلطان حسين كه مردي بي تدبير و ضعيف النفس بود وجود شخصيت عالي مقامي چون علامه مجلسي، باعث آرامش و حفظ ممكلت از هر گونه آشوب و انقلاب داخليو سلطه خارجي بود. اما هنگامي كه علامه مجلسي در 111 ه. ق چشم از جهان فرو بست شمارش معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد و در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد اصفهان نيز 25 سال بعد از وفات مجلسي به تصرف افغان ها در آمد و منجر به از دست رفتن استقلالايران و انقراض سلسه صفويه شد.

براي آگاهي بيشتر ر. ك:

1- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ص 60.

2- رسول جعفريان، صفويه از ظهور تا زوال، ص 398.

3- جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج 1، ص 255.

4- سيد محمد علي حسيني زاده ، علما مشروعيت دولت صفوي، ص 95 و ص 109 و ص 219. {J

درباره زندگي شهيد سيد علي اندرزگو توضيحاتي بدهيد.

پرسش

درباره زندگي شهيد سيد علي اندرزگو توضيحاتي بدهيد.

پاسخ

در هيجدهم ماه رمضان مصادف با دوم شهريور 1357 يعني پانزده روز قبل از جمعه سياه، دژخيمان رژيم پهلوي با آغشته كردن دست خود به خون يكي از سلاله پيامبر اسلام(ص) و فرزندان اين ملت، مجاهد راه استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي شهيد سيد علي اندرزگو،برگ سياهي بر دفتر بيداد خويش افزود.

شهيد اندرزگو ظهر يكي از روزهاي رمضان سال 1318 ه.ش در تهران متولد شد، (فصلنامه پانزده خرداد، ش 24، ص 219) او بعد از اتمام كلاس ششم، وارد بازار كار شد. ابتدا در كوچه منتهي به مسجد جامع در بازار تهران بهشاگرد نجاري اشتغال داشت و سپس به شغل لبنياتي در بازار تهران رو آورد و تا سال 42 كه مبارزات بيشتر شكل سياسي داشت در جلسات جمعيت مؤتلفه اسلامي شركت مي كرد و به پخش اعلاميه مراجع و روحانيت مبارز مي پرداخت و در سال 42 با نياز به مبارزه مسلحانه به شاخهنظامي جمعيت مؤتلفه پيوست، (رسالت، 26/1/1369، ص2).

او در سال 1349 هنگامي كه در مدرسه چيذر با نام شيخ علي تهراني مشغول تحصيل بود، ازدواج كرد. همسر او در تمامي هشت سال زندگي مشترك با شهيد اندرزگو يار و مددكار او در امر مبارزه بود. حاصل اين زندگي مشترك چهار پسر بود كه هنگام شهادت پدر، سيد مهدي6 سال، سيد محمود 5 سال، سيد محسن 2 سال و سيد مرتضي 7 ماه داشتند.، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص 228).

زندگي او مختصر و در كمال سادگي بود و با حداقل امكانات سر مي كرد و گاه با مقدار ناچيزي نان و خرما خود را سير مي كرد، (نهضت

روحانيون مبارز ايران، ج 7، علي دواني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپدوم، تهران 1377، ص 235).

بعد از خرداد 42 و به دنبال اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخست وزيري كه ننگ لايحه كاپيتولاسيون را در كارنامه خود داشت تا هنگام شهادت يعني به مدت چهارده سال ساواك در تعقيب اين چريك مسلمان بود، تا جايي كه شش ميليون تومان جايزه براي يافتن او تعيينكرده بودند، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص 219).

برخي از صاحب نظران پيرامون مبارزات مخفي مسلحانه، عمر متوسط يك چريك مسلح را شش ماه مي دانند به طوري كه اگر توانست بيشتر دوام بياورد به ميزان طولاني شدن مدت فعاليت، قدرت او و تشكيلات مربوط به او را محاسبه مي كنند. اين امر آن گاه كه فرد مزبور باگروه هاي مسلح متعدد در ارتباط باشد از اهميت مضاعفي برخوردار است، (رسالت، 25/1/1369، ص 2).

شهيد اندرزگو با گروه هاي مسلح متعددي نظير شاخه نظامي جمعيت مؤتلفه اسلامي، سازمان مجاهدين خلق (قبل از انحراف) و... ارتباط داشت. البته ارتباط اصلي او با مؤتلفه اسلامي بود و او بيشترين حمايت خود را از سوي اين جمعيت دريافت مي كرد، (نهضتروحانيون مبارز، پيشين، ص 229).

عمر طولاني مبارزه مسلحانه اين چريك موحد، حكايت از مراقبت شديد او در ايجاد ارتباط با افراد و گروه ها مي كرد. به گونه اي كه با دستگيري اعضاي آنها او گير نمي افتاد. البته اين بدان معنا نيست كه او از راه دور و در مخفي گاه مسائل را تحت نظر داشته، بلكه او شخصا درمعركه ها شركت مي جست، (همان، ص 239).

ناگفته پيداست كه توكل اين مرد به خدا و استواري ايمانش مهمترين دليل موفقيت او بود و به اين شكل در سخت ترين شرايط محاصره هم

جان سالم به در مي برد، (همان، ص 235).

اولين اقدام مسلحانه او شركت در اعدام انقلابي حسنعلي منصور بود. او در اين مأموريت، مأمور در مخفي مجلس شوراي ملي بود تا چنانچه منصور از آن در وارد شد او كار را يكسره كند اما آن روز منصور از در اصلي وارد مجلس شد يعني دري كه شهيد محمد بخارايي مأمورآن بود.

با ترور منصور او مخفي شد. ساواك با دستگيري پدر و برادران او قصد به دام انداختن او را داشت اما با عدم موفقيت در اين امر، آنها را آزاد كرد. مدتي بعد او با نام مستعار شيخ عباس تهراني در مدرسه چيذر مشغول تحصيل شد. او كه در اين زمان ملبس به جامه روحانيت بود،شجاعانه براي ملاقات آقايان انواري، عسكر اولادي و عراقي به زندان رژيم رفت و آمد مي كرد، (رسالت، 26/1/69، ص 2).

او در تغيير قيافه و بازي نقش هاي متفاوت به قدري ماهر بود كه با وجود آن كه عكس او در سراسر ايران پخش شده بود و براي دستگيري او جايزه تعيين كرده بودند، هنگامي كه براي وارد كردن اسلحه در بوشهر به سر مي برد منبر مي رفت و رئيس شهرباني و مأمورين پاي منبراو مي آمدند غافل از آن كه اين همان اندرزگوي معروف است، (همان).

او با نام هاي مختلف ديگري چون دكتر جوادي، دكتر حسيني، سيد ابوالقاسم واسعي، ابوالحسن نحوي، عبدالكريم سپهرنيا و... فعاليت مي كرد، (فصلنامه پانزده خرداد، ص 219). و اين امر كار را براي ساواك بسيار دشوار ساختهبود.

بدين سان ساواك از تعقيب او به ستوه آمده بود. گاهي ساواك خبر مي شد كه سيد در قوچان است به آنجا مي رفت و مي ديد دو روز

قبل آنجا را ترك گفته. فردا خبر مي شد كه در سبزوار به كار بنايي مشغول است، به آنجا مي رفت مي ديد مزدش را گرفته و رفته. به ساواك خبرمي رسيد او با ماشين سبزيجات عازم تهران است، امكانات در تهران بسيج مي شد، ناگاه خبر مي رسيد كه در مرز افغانستان در شمايل چوپاني مرزنشين از كشور خارج شده است، (رسالت، پيشين، ص 2).

با شناسايي يك منبع قوي اسلحه در افغانستان، حضور سيد علي اندرزگو در مجاورت مرز ضرورت يافت. لذا او و خانواده اش در مشهد اقامت گزيدند. او يك روز صبح به همراه فرزند خود و زنبيل به دست در حال گذر از كوچه بود كه با آيت الله خامنه اي كه در همان محلهزندگي مي كرد برخورد مي كند. بعد از احوال پرسي ايشان از شهيد اندرزگو مي پرسد در زنبيل چه داري؟ او مي گويد وسيله كار، ميوه ها را كنار مي زند و مقداري اسلحه كه حمل مي كرد به او نشان مي دهد. اشتغال او به امر تهيه سلاح، سفر به لبنان، فلسطين، عربستان، عراق و افغانستان رابرايش ضروري ساخت، (همان).

مهارت او در واردات و حمل اسلحه به گونه اي بود كه در يكي از گزارش هاي ساواك درباره او آمده «به همين راحتي كه ما يك ليوان آب سر مي كشيم، اندرزگو اسلحه وارد مملكت مي كند»، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص219).

قطعا وسواس و احتياط شهيد اندرزگو در تغيير و قيافه و هويت از عوامل مهم طولاني شدن عمر مبارزه او ميباشد. اما ايمان، توسل و ارتباط او با خدا نيز نقش مهمي در اين امر داشت. يكي از همرزمانش از شب هاي سيد اين گونه سخن مي گويد: «بارها هنگامي كه در خانه مناقامت گزيده بود نيمه شب از صداي

ناله و سوز آه و توسل او بر سر نماز شب از خواب برمي خاستم، (نهضت روحانيون مبارز، پيشين، ص 235).

دوست ديگري محور اصلي مبارزات شهيد اندرزگو را ايمان راستين او به خدا مي داند. به طوري كه از اين رهگذر هيچ حزن و اندوهي را به خود راه نمي داد و پرخاشگرانه بر عليه ستم و كفر و شرك به مبارزه برخاسته بود، (همان، ص241).

او در همان حال كه سخت مشغول مبارزه مسلحانه بود از حضور در مساجد و جمع مؤمنين و ارشاد و تبليغ غفلت نمي كرد. از جمله ويژگي ها و فضايل اخلاقي او برخورد كاملاً اسلامي اش بود. به طوري كه در مجلسي كه مي نشست آن چنان افراد را شيفته و مجذوب خودمي كرد كه گويي در بيانش سحري وجود داشت و غالب جاهايي كه او به تبليغ مي رفت مجددا از او دعوت مي كردند، (همان).

فقراي محلي كه او عازم آنجا بود از كمك هايي كه سيد از متمكنين دريافت مي كردند، بهره مند مي شدند.

از خصوصيات ديگر او تقيد شديد او به موازين شرع بود و اين ناشي از ان بود كه او مبارزات خود را از مكتب اسلام الهام گرفته بود و لذا دخالتش در امور سياسي او را در از دقت در كوچكترين و جزيي ترين مسائل مذهبي باز نمي داشت، كمتر مبارزي را مي توان سراغ داشت كهبا تمام مشغله هاي سياسي و گرفتاري هاي گوناگون خود به تمام جزييات مذهب و وظايف و احكام ديني برسد، (همان، ص 236).

يك بار كه او مجبور شده بود با عجله قم را ترك گويد و نتوانسته بود اجاره خانه را بپردازد، بعد از مدتي با چهره اي ديگر و نام دكتر حسيني به منزل صاحب خانه رفته، ضمن

عذرخواهي از تأخير در پرداخت اجاره از او حلاليت مي طلبد، (رسالت،25/1/69).

نكته ديگر در زندگي او اطاعتش از رهبر مي باشد. او با اجازه امام در سال 41 وارد ميدان مبارزه شد و آن گاه كه امام او را از همراه داشتن كپسول سياه نور كه در ميان مبارزان امري مرسوم است منع نمود ديگر كپسول با خود حمل نمي كرد، (نهضتروحانيون مبارز، پيشين، ص 238).

با آشكار شدن انحراف در سازمان مجاهدين خلق، سيد با آنان قطع رابطه كرد و توانست مقداري از اسلحه ها را از آنها پس بگيرد. از اين زمان او از دو جناح تحت فشار بود. به دنبال نابساماني كه در آن روزها در صف مبارزين مسلح پيش آمده بود او از مشهد به تهران آمد ودر خانه يكي از دوستانش اقامت گزيد ومدتي را با گريم و تغيير وضعيت مو و صورت و كلاه گيس به سر برد.

با اوج گيري قيام مردمي

چگونه مي توان به شايستگي مقام معظم رهبري به عنوان ولي فقيه و رهبر مسلمين پي برد؟

پرسش

چگونه مي توان به شايستگي مقام معظم رهبري به عنوان ولي فقيه و رهبر مسلمين پي برد؟

پاسخ

براي دستيابي به يقين كامل در مورد شايستگي آيت الله خامنه اي براي رهبري لازم است تا ابتدا شرايط و ويژگي هاي لازم براي رهبري در نظام اسلامي به طور دقيق مورد شناسايي قرار گيرد. بر اين اساس شرايطي كه در متون و منابع اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلاميايران اصل 109 مورد تأكيد قرار گرفته اند عبارتند از:

1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه (اجتهاد مطلق).

2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي.

3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت و مديريت و قدرت كافي براي رهبري.

مرحله بعد شما بايد بررسي نماييد كه نسبت به تطبيق كدام يك از اين شرايط بر رهبر معظم انقلاب، اطلاعات كافي نداريد يا دچار شبهه و ترديد مي باشيد كه مانع از حصول يقين در اين موضوع مي شود.

در مرحله بعد نوبت به اقدام عملي و تحقيق و مطالعه براي زدودن ابهامات و دستاوري اطلاعات كافي از منابع معتبر فرا مي رسد. در اينجا ما به صورت خلاصه به پاره اي از ويژگي ها و صلاحيت هاي مقام معظم رهبري براي احراز منصب رهبري نظام، اشارهمي نماييم.

الف) صلاحيت علمي: اجتهاد در ابواب مختلف فقه كه اين ويژگي براساس دلايل ذيل براي مقام معظم رهبري ثابت مي باشد:

اولاً، اجتهاد آيت اللّه خامنه اي توسط بسياري از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام از قبل تصديق شده بوده است.

ثانيا، همه رساله هاي عمليه نوشته اند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است و اين در حالي است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده ها

مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي باشد ايشان را به مرجعيت پذيرفتند. هم چنيندر اساسنامه جامعه مدرسين آمده است كه چيزي به عنوان نظر آن جامعه معتبر است كه حداقل شانزده نفر از اعضا آن را امضا كرده باشند. بنابراين اعلاميه جامعه مدرسين به اين معناست كه حداقل شانزده نفر از مجتهدان و خبرگان ايشان را مرجع مي دانند.

ثالثا، درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند دليل بر بنيه علمي نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است و اين توان علمي مسلما زمينه سابق بر رهبري و حتي سابق بر رياست جمهوري ايشان دارد، نهاين كه ايشان پس از رهبري درس خوانده و به اين رتبه از دانش رسيده باشند.

ب ) صلاحيت اخلاقي (عدالت و تقواي لازم): صلاحيت اخلاقي مقام معظم رهبري نيز از اموري است كه در رفتار و عملكردهاي فردي و اجتماعي ايشان از زمان كودكي، جواني و مبارزات سياسي و همچنينمسؤوليت هاي متعددي كه در بعد از انقلاب در شرايط حساس داشته اند به روشني قابل اثبات بوده و تمام اشخاصي كه از نزديك با معظم له در ارتباط مي باشند. گواه بر اين مدعا هستند.

ج ) توانايي هاي شخصي: بند سوم اصل يكصد و نهم «بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري» را از جمله شرايط و صفات رهبر مقرر داشته است:

1- مقصود از «بينش صحيح سياسي و اجتماعي» آن است كه رهبر آن چنان به مسايل و موضوعات و قضاياي سياسي عالم و واقف باشد كه بر آن اساس، هم قادر به اداره امور جامعه باشد و هم

اين كه در جهت گيري هاي ظريف بين المللي تصميمات به جا، شايسته و مفيد بهحال جامع اتخاذ نمايد.

2- «مديريت و تدبير» عبارت از مجموعه استعدادهايي است كه عند الامتحان، در رهبري بارز و ظاهر مي شود و او را در اجراي وظايف سنگين خود ياري مي نمايد. كشف اين استعدادها از جمله مواردي است كه در تعيين رهبر، يقينا بايد مورد توجه خاص قرارگيرد.

3- «قدرت و شجاعت» نيز از جمله شرايطي است كه يا از برجستگي هاي علمي و اخلاقي ناشي مي شود و يا آن كه در زمره استعدادهاي دروني رهبر به شمار مي رود كه به هر حال مقام شامخ رهبري اين چنين مراتبي را مي طلبد، به هنگام تعيين و انتخاب رهبري بايد به اينموضوع توجه جدي مبذول داشت.

مقام معظم رهبري علاوه بر واجديت صلاحيت هاي علمي و صلاحيت اخلاقي داراي توانايي هاي شخصي بسيار فوق العاده اي در راستاي رهبري و مديريت جامعه خصوصا در مواقع بحراني و سرنوشت ساز بوده و از بينش صحيح سياسي و اجتماعي و قدرت و شجاعت بسياربالايي برخوردار مي باشند، كه اين مهم با مروري بر گذشته مديريتي ايشان، چه در شوراي انقلاب و چه در دوران رياست جمهوري در سخت ترين شرايط ناشي از جنگ و محاصره هاي بين المللي، بيش از يك دهه رهبري نظام و با موفقيت بيرون آمدن از فراز و نشيب ها و مشكلاتمتعدد داخلي و بين المللي به خوبي قابل اثبات مي باشد كه يكي از بهترين نمونه هاي آن به رهبري مدبرانه نظام در جريان جنگ خليج فارس مي باشد.

آخرين مرحله اي كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد، انتخاب قانوني ايشان از سوي خبرگان رهبري مي باشد كه خود متأثر از دو عامل است كه اين عامل هر كدام به تنهايي مهمترين

دليل بر شايستگي معظم له براي رهبري نظام اسلامي مي باشند:

1- واجديت شرايط لازم براي رهبري در معظم له و احراز اين شرايط از سوي خبرگان به عنوان بهترين و شايسته ترين فردي كه قدرت و توانايي رهبري نظام را دارد كه اين مهم از سوي اكثريت قاطع اعضاء مجلس خبرگان تأييد شد.

2- تأكيد حضرت امام بر شايستگي آيت الله خامنه اي براي رهبري نظام.

حضرت امام در موارد متعددي به شايستگي معظم له تصريح كرده اند از جمله اين كه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني نقل مي كند كه در مورد قضاياي مهدي هاشمي همراه با آقايان: خامنه اي، موسوي اردبيلي، ميرحسين موسوي خدمت امام راحل رسيديم و سيداحمد خميني نيزحضور داشت و در آنجا به امام گفتيم كه شما با احترامات خود ما را درباره رهبري آينده در بن بست قرار مي دهيد. امام با اشاره به آقاي خامنه اي فرمودند كه در ميان شما كسي است كه شايسته رهبري است و شما در بن بست قرار نخواهيد گرفت. و هيچگاه از طرف هيچ يك ازمخالفان شخص آقاي خامنه اي و يا غير آنان اين ادعا و بيان آقاي هاشمي رفسنجاني انكار نشده است. بلكه در مجلس خبرگان كه در سال 68 براي انتخاب رهبر جمهوري اسلامي پس از امام راحل تشكيل شد علاوه بر اين اظهارات (كه در حضور شاهدان قضيه انجام گرفت) از آقايسيداحمد خميني نيز نقل شد كه ايشان از امام راحل نقل نمودند كه امام فرمودند آقاي خامنه اي شايسته رهبري است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: زندگي نامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت.{J

از فضايل و كرامات بزرگان * شيخ انصاري , شيخ صدوق , برايم بنويسيد؟

پرسش

از فضايل و كرامات بزرگان * شيخ انصاري , شيخ صدوق , برايم بنويسيد؟

پاسخ

علماي بزرگ شيعه از آن جا كه خود داراي فضائل و مناقبي بودند پاك زيستند و درس پاك زيستن را به ما آموختند.همانند: رئيس المحدثين محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي مشهور به شيخ صدوق كه در علم رجال و حديثشناسي مردي بي نظير بوده است. شيخ طوسي(ره) مي گويد: صدوق آبروي شيعه و مذهب اهل بيت عليهم السلامبود. علما و فقهاي شيعه در سال 355 شاگردي او را مي كردند در حالي كه او در سنين جواني بود. صدوق(ره) هفتاد واندي عمر كرد و با نوشتن كتاب هاي بسيار به تشيع و اسلام عزت بخشيد. او داراي 186 كتاب و تأليف بوده كه بهعنوان نمونه بذكر نام چندي از آنها اكتفا مي شود:

1- من لايحضره الفقيه (عربي 4 جلد)

2- اثبات الوصيه لعلي عليه اسلام

3- خلق الانسان

4- فضل المعروف

5- ثواب الاعمال

6- جامع زيارت الرضا عليه السلام

7- علل الشرائع

8- جامع تفسير النزل في الحج

اولين كتاب او (من لايحضره الفقيه) از كتب اربعه (چهارگانه) مورد اعتماد شيعه است كه بعنوان اصول ياد شده است.شيخ انصاري (ره) نيز از فقهاي والامقام شيعه و از نوابغ اسلام بوده است كه بعضي از رجال و فقها از او تعبير به خاتمالفقها و المجتهدين نموده اند. او در زهد تقوا و تقدس زبانزد عصر خود بود. كمتر شبي پيش مي آمد كه غذاي خود را بهفقيري ندهد و خود با شكم گرسنه به سر نبرد. او در سال 1214 در دزفول به دنيا آمد و در شب 1281 در نجف اشرفدار فاني را وداع گفت.

شيخ انصاري حدود سي جلد كتاب تأليف

نموده كه هر كدام در موضوع خود كم نظير است. برادر عزيز شما مي توانيدبه كتاب فقهاي نامدار شيعه و مردان علم در ميدان عمل و كتاب زندگاني و شخصيت شيخ انصاري (ره) مراجعهنماييد.{J

مي گويند شيخ بهايي بخل علمي داشته و علوم خود را به ديگران نمي آموخته است آيا صحيح است ؟

پرسش

مي گويند شيخ بهايي بخل علمي داشته و علوم خود را به ديگران نمي آموخته است آيا صحيح است ؟

پاسخ

}اين قبيل گفته ها ادعاهايي است كه اثبات آن بسيار مشكل و يا محال است. در عالم و دانشمند بودن شيخ بهاءالدينعاملي در رشته هاي مختلف علوم ترديدي وجود ندارد؛ ولي اين كه اولاً اسراري داشته، ثانيا به كسي نياموخته اندقضايايي است كه صرفا يك ادعا است و دليل قابل قبولي براي آن نيست.

از مجموعه كتابهاي ايشان چنين برمي آيد كه ايشان دانسته هاي قابل انتقال خود را به رشته تحرير درآورده و دراختيار عموم گذاشته اند. شايد اگر اسراري نيز مي دانسته به برخي آموخته اند؛ ولي ما اطلاع نداريم.

در هر صورت اگر بخل علمي داشته است، خداوند او و ما را رحمت كند.اين قبيل موضوعات چيزي نيست كهارزش بحث و مجادله داشته باشد و اثر قابل توجهي بر اين مترتب گردد.{

آيا با شنيدن و پيروي كردن از سخنان رهبر انقلاب ميتوان به اخلاق پاك امام علي (ع ) دست يابيم ؟

پرسش

آيا با شنيدن و پيروي كردن از سخنان رهبر انقلاب ميتوان به اخلاق پاك امام علي (ع ) دست يابيم ؟

پاسخ

شنيدن و اطاعت نسبت به سخنان و فرمايشات رهبر عزيز انقلاب اسلامي، قطعا موجب هدايت و رشد اخلاقي تمامي پيروان و ارادتمندان ايشان به خصوص جوانان مي باشد و ايشان به عنوان يك عالم ديني و رباني كه مورد توجه و عنايت خاص حضرت بقية الله اعظم(عج)مي باشند، مي توانند الگوي اخلاقي و رفتاري بسيار مناسبي خصوصا براي جوانان اين دوره باشند و قطعا در منش و زندگي ايشان رنگ و بوي شخصيت و اخلاق پاك حضرات معصومين(ع) نمودار است؛ ولي به هر صورت ما از نظر اعتقادي بايد توجه داشته باشيم كه مقام امامتخاص و صفت علم و عصمتي كه در حضرات معصومين(ع) ظهور و بروز دارد از چنان مرتبه و علوّي برخوردار است كه هرگز هيچ عالم ديني غير معصوم و حتي هيچ عارفي را نمي توان از حيث ارزش و كمال با اهل بيت(ع) و مقام و عظمت آن ها مقايسه نمود. ما بايد به هر صورتمراتب كمال را در نظر داشته، هر كسي را در جايگاه خويش قرار دهيم. و به همان مقدار هم از ايشان توقع خير و كمال داشته باشيم.{J

شنيده ام مقام معظم رهبري حتي در مورد مسأله ها و مشكل هاي كشورهاي ديگر نيز مسؤولان آن كشور را راهنمايي مي نمايند. يعني آنها مي آيند از آقا مي پرسند كه چه كار كنند. اگر مي توانيد در اين مورد توضيحي بياوريد تا شناخت ما نسبت به ايشان بيشتر شود.

پرسش

شنيده ام مقام معظم رهبري حتي در مورد مسأله ها و مشكل هاي كشورهاي ديگر نيز مسؤولان آن كشور را راهنمايي مي نمايند. يعني آنها مي آيند از آقا مي پرسند كه چه كار كنند. اگر مي توانيد در اين مورد توضيحي بياوريد تا شناخت ما نسبت به ايشان بيشتر شود.

پاسخ

مقام معظم رهبري به دليل ويژگي هاي برجسته شخصيتي از قبيل توانايي هاي علمي، مديريتي اخلاقي و سوابق تجربياتي خود در امر:

1- مبارزه با استبداد و استعمار.

2- در امر اداره و رهبري جامعه با توجه به مسؤوليت هاي حساس بسيار مهمي كه در دوران انقلاب و بعد از آن بر عهده داشتند.

3- مواجه با مشكلات و بحران ها و توطئه هاي دشمنان در ابعاد نظامي، سياسي، امنيتي، اقتصادي و حل موفقيت آميز آنان و همچنين به دليل جايگاه و اهميت بسيار مهمي كه جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر رهبري ايشان در ميان كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي در حال توسعه، به عنوان ام القراي جهان اسلام و كانون مبارزه با استعمار جهاني دارد؛ مسلما به عنوان مرجعي تأثيرگذار براي بسياري از شخصيت هاي فكري و سياسي كشورهاي اسلامي و يا ساير كشورهايي كه در حال مبارزه با استبداد و استعمار هستند شناخته شده است؛ كه در مراجعات خود به ايشان از نظرات و راهنمايي هاي ايشان در امور مختلف كشورهاي خويش، بهره مي برند.

مي خواستم از شما خواهش كنم در حدود متوسط هم كه شده برايم از شخصتي آيت الله بنويسيد و اينكه تا چه حد استخاره به طور كلي و همچنين استخاره ايشان اعتماد كرد؟

پرسش

مي خواستم از شما خواهش كنم در حدود متوسط هم كه شده برايم از شخصتي آيت الله بنويسيد و اينكه تا چه حد استخاره به طور كلي و همچنين استخاره ايشان اعتماد كرد؟

پاسخ

بسياري از بزرگان مي گويند در عالم عرفان، شخصيتي به عظمت و كمال و جامعيّت آية الله سيد علي قاضي تبريزي يافت نمي شود. شيخ الفقهاء و المجتهدين آية الله بهجت(دامت بركاته) عارفي ربّاني از شاگردان شاخص آقا سيد علي قاضي است. شايد ايشان از جمله آخرين كساني است كه حضرت استاد قاضي را درك كرده و از گوهر وجودش بهره برده است.

در طول سالياني كه ما اين بزگوار را مي شناسيم - از خدا مي خواهيم عمر ايشان را طولاني كند تا جامعه اسلامي و مردم مؤمن ايران از وجودش بهره مند شوند - به عيان و به وضوح خصوصياتي را ديده ايم كه منحصر به ايشان است. لذا به برخي اشاره مي كنيم. به اميد اين كه چراغي فراراه ما و مشوقي براي عملكردهاي ما باشد.

1) ايشان بسيار ساده زيست (خفيف المؤونه) و در عين حال پر فايده به حال مردم (كثير المعونه) هستند. هر نيازمندي را كه ببينند مورد تفقد و توجه قرار مي دهند. در ساده زيستي ايشان همين بس كه در اين سال هاي مديد كه خدمتشان رسيديم، زهد و سادگي در خوراك و پوشاك، رفت و آمد و در تمام شئون زندگي ايشان موج مي زند.

2) عبادت خاضعانه و خاشعانه. ايشان طوري است كه - در حدود سي سالي كه در مسجد فاطميه قم _ اقامه جماعت مي كنند در جاي جاي نماز، حالت هاي تضرّع و تذلل و تعبد و زاري مشهود و قابل درك است. آقا در قنوت ها و

در سجده هاي پاياني هر نمازي، بسيار تضرّع مي كنند. گاهي در حالت قرائت حمد و سوره چنان گريه سر مي دهند كه از ادامه قرائت باز مي مانند و جالب اين كه، تجمّع مؤمنين و نمازگذاران در حالت هاي ايشان هيچ تأثيري ندارد. ايشان به نماز كه مي ايستند گويي تنها با خدا هستند و بس.

مرا تنها، مرا تنها گذاريد Eكه من در خلوت تنهاي اويم
3) زيارت اماكن مقدّسه مخصوصاً حرم حضرت معصومه(س) با ايشان هر روز صبح _ در طول اين سال هاي مديد كه در قم اقامت دارند _ بعد از انجام فريضه، مدتي به تعقيبات نماز مي پردازند. سپس با پاي پياده به زيارت خانم حضرت معصومه(س) مي روند. وقتي ايشان را همراهي مي كني مي بيني به هر درب كه مي رسند مي ايستند و سر بالا مي كنند. مدتي به ضريح مي نگرند. گويي در باطن ارتباطي عميق پيدا مي كنند و وقتي اذن يافتند و جواب شنيدند آن گاه وارد مي شوند. در حرم بعد از زيارت، عاشورا مي خوانند. يعني زيارت عاشوراي روز از ايشان ترك نمي شود و بعد از انجام اين كارها مجدداً پياده به منزل بازمي گردند.

4) ايشان به عموم مراجعه كننده ها اين توصيه را دارند كه: به آن چه مي دانيد عمل كنيد، اگر ديديد در جائي وقفه اي رخ داده (به اصطلاح از سلوك معنوي باز مانده ايد) بدانيد كه از چيزهايي چشم پوشي كرده ايد.

5) آية الله بهجت هر سال تابستان را به مشهد مقدس تشريف مي برند و جوار حضرت رضا(ع) تابستان را سپري مي نمايند و با شروع سال تحصيلي حوزه _ در اواخر شهريور _ به قم باز مي گردند تا دروس خارج خود را شروع

نمايند. رفتار و سلوك ايشان در مشهد تقريباً مشابه همان سلوك در قم است. براي مثال هر روز صبح ايشان بعد از نماز صبح به حرم ثامن الائمه تشريف مي برند و تا ساعاتي به زيارت و راز و نياز با خالق يگانه مي پردازند.

درباره ساير خصوصيات و ويژگي هاي اين مرد الهي دو كتاب معرفي مي كنيم كه انشاءالله مراجعه نمائيد:

1. برگي از دفتر آفتاب

2. به سوي محبوب (سفارش هاي حضرت آية الله بهجت)

درباره استخاره بايد عرض كنيم يكي از اموري كه در اسلام در جايگاه رفيعي قرار دارد، استخاره است(دو عالم بزرگ، هر كدام درباره استخاره كتاب مفصلي نوشته اند: سيد بن طاوس به نام كتاب فتح الابواب و علامه محمد باقر مجلسي به نام مفاتيح الغيب.

). بايد توجه داشت كه قبل از استخاره از دو موضوع استفاده كرد كه اگر از آن دو مرحله، نتيجه نگرفتيم، نوبت به مرحله استخاره مي رسد. مرحله اول: بهره مندي از عقل و انديشه، در آيات و روايات اسلامي سفارش زياد شده كه قبل از انجام كار، درباره آن كار و نتائجش از فكر و عقل خود استفاده كنيد، و در مورد سود و زيان كار بيانديشيد. مرحله دوم بهره مندي از مشورت: بعد از فكر، درباره هر كار مهمي، بايد با افراد خُبره، پاك و با تجربه مشورت كرد. اهميت مشورت به حدّي بالاست كه در قرآن سوره اي به نام «شوري» نامگذاري شده است.

راز استخاره اين است كه برخلاف آن چه مرسوم است كه مردم استخاره را براي رفع تحيّر و سرگرداني انجام مي دهند بيشتر روايات ما در مورد استخاره، مربوط به سرگرداني و رفع آن نيست. بلكه سفارش شده است، بعد از فكر و مشورت

حتماً طلب خير بكنيد، نه با قرآن و نه با تسبيح. بلكه دو ركعت نماز بخوانيد و بعد از نماز با حضور قلب و خلوص نيّت. بگو «خدايا من از عقل و مشورت بهره بردم، اينك از تو مي خواهم كه اين كار مرا براي من، خير گرداني».

از اميرمؤمنان و فخر اولياء و اوصياء در زمينه استخاره روايت شده است كه فرمود: «ابتدا دو ركعت نماز بخوان، بعد صد مرتبه: بگو أستخيرُاللّه از درگاه خدا، طلب خير مي كنم{M آن گاه دعا كن، و سپس كار خود را انجام بده(مكارم الاخلاق، ص 310. اين استخاره مطلق است.

).

اما استخاره هاي ديگري نيز هست كه به هنگام تحيّر از آن ها استفاده مي شود كه چهار نوع است: 1_ استخاره با قلب. 2_ استخاره با قرآن. 3_ استخاره با تسبيح و 4_ استخاره با كاغذ.

درباره استخاره آقاي بهجت(دامت بركاته) مي توانيم بگوييم سال هاي زيادي است كه مردم در مواقع سرگرداني و تحيّر به ايشان مراجعه مي كنند و ايشان استخاره مي نمايند. به تجربه دريافته ايم كه استخاره هاي ايشان به واسطه طهارت ظاهري و باطني آن بزرگوار به اعتبار و صحت بسيار نزديك بوده و هست(درباره صحت استخاره و استعاذه به كتاب شريف «استعاذه» شهيد دستغيب مراجعه كنيد.

).

با توجه به اين كه عده اي از مغرضين پس از انتخاب مقام معظم رهبري به اين مقام، اين ايراد كودكانه را داشتند كه (چرا به ايشان تا قبل از رهبري حجت الاسلام خطاب مي شد ولي بعد از رهبري آيت الله خطاب شد)، و نيز توجه به اين نكته كه درس خارج مقام معظم رهبري مدتي بع

پرسش

با توجه به اين كه عده اي از مغرضين پس از انتخاب مقام معظم رهبري به اين مقام، اين ايراد كودكانه را داشتند كه (چرا به ايشان تا قبل از رهبري حجت الاسلام خطاب مي شد ولي بعد از رهبري آيت الله خطاب شد)، و نيز توجه به اين نكته كه درس خارج مقام معظم رهبري مدتي بعد از رهبري به دليل اشتغالات زياد حكومتي تعطيل شده بود، و عنايت

به اين مسأله كه غير از ايشان اقلاً هفت هشت نفر از بزرگان مرجعيت در حوزه حضور داشتند. چه اصراري از طرف جامعه مدرسين حوزه علميه (و جامعه روحانيت مبارز تهران) براي اعلام ايشان به عنوان يكي از مراجع معظم تقليد بود. ضمن اشاره به اين مطلب كه حتي خود ايشان هم راضي و حاضر به قبول اين مطلب نبودند و در نهايت باز هم علاقمندان به تقليد از خود را به بزرگان ديگر ارجاع دادند. همه مي دانيم اين مسأله به يكي از مسائل مورد طعن مخالفان و بلكه مغرضان تبديل شد.

پاسخ

اين موضوع ربطي به مسائل از قبيل اصرار و... نداشته بلكه مربوط به انجام وظايف و كار ويژه هاي اين قبيل مراكز است؛ جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم و جامعه روحانيت مبارز تهران به عنوان دو مركز مورد اعتماد مردم كه به عنوان افرادي خبره، صلاحيت و توانايي تشخيص مراجع تقليد را دارند، در جهت انجام مسؤوليت خويش و پاسخگويي به نياز شيعيان داخل و خارج (معرفي افراد واجدالشرايط) وظيفه داشتند كه فقهاء واجد الشرايط مرجعيت را به مردم معرفي نمايند؛ حال اين افراد (واجد صلاحيت) از قبول مرجعيت خودداري مي كنند و يا اين كه به مراجع ديگر ارجاع مي دهند، موضوعي نيست كه بتواند مانع از انجام وظايف اين دو مركز شود. چنانكه در دورانهاي گذشته نيز نظير اين مسأله كاملاً وجود داشته كه عده اي از علماء، فقيه واجد الشرايطي را به عنوان مرجع به مردم معرفي مي كردند ولي آن فقيه، از قبول اين مسؤوليت خودداري مي كرد و به ديگران ارجاع مي داد. بهترين نمونه جريان مرجعيت حضرت امام(ره) مي باشد. كه آن بزرگوار در

ابتدا اين گونه عمل نمودند و بعد از اصرار و مراجعات بسيار زياد علماء و مردم بالاخره قبول كردند.

خلاصه آن كه دو موضوع در اين مسأله (اقدام به معرفي مقام معظم رهبري به عنوان مرجع به مردم از سوي جامعه ي مدرسين و جامعه روحانيت مبارز تهران) مهم است: يكي واجد الشرايط بودن ايشان براي مرجعيت، كه اين موضوع بنابر ادله ي بسيار متعددي براي علماء و بزرگان حوزه ثابت و آنرا تصديق نمودند. ر.ك: حكايت نامه ي سلاله زهرا، حسن صدري، ص 224)

دوم انجام كار ويژه ي علماء در تشخيص صحيح و معرفي مراجع به مردم، و مسائلي از قبيل تعطيلي درس خارج يا استنكاف از قبول اين مسؤوليت، يا مشغله ي زياد و..، از صلاحيت داشتن فقيهي كه واجد الشرايط مرجعيت است؛ و همچنين از انجام كارويژه ي علماء و افراد خبره در معرفي آن فقيه به مردم، نمي كاهد. مضافا بر اين كه استنكاف مقام معظم رهبري از قبول مرجعيت، در بعد داخل بود نه در بُعد خارجي زيرا ايشان از همان ابتدا مرجعيت شيعيان خارج از كشور را عهده دار شدند. (ر.ك: زندگينامه ي مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص 294)

سيد جمال الدين گلپايگاني كه بود؟

پرسش

سيد جمال الدين گلپايگاني كه بود؟

پاسخ

يكي از روستاهاي گلپايگان, روستاي سعيدآباد است. يكي از سادات اين روستا سيد حسين موسوي گلپايگاني است. سيد حسين موسوي گلپايگاني در سال 1305 هجري قمري چشم از جهان فرو بست. (الآن 1424 هجري قمري است. ايشان يكصدو نوزده سال پيش وفات كرده اند) در سال 1295 هجري قمري در روستاي سعيد آباد براي سيد حسين موسوي گلپايگاني پسري به دنيا آمد كه سيد جمال الدين ناميده شد. (يكصد و بيست و نه سال پيش) سيد جمال الدين نه ساله بود كه پدرش از دنيا رفت و در ده سالگي شروع به درس خواندن كرد. در سال 1311 هجري قمري در 16 سالگي براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و دوره سطح را در اصفهان به پايان رساند.

سيد جمال الدين گلپايگاني در سال 1319 هجري قمري و در 23 سالگي براي ادامه تحصيل به نجف رفت. (يكصد و پنج سال پيش) در نجف به درس حضرات آيات حاج علي محمد نجف آبادي, سيد محمد كاظم يزدي صاحب عروه, آخوند خراساني صاحب كفايه و آقا رضا همداني رفت. در اين سالها بود كه سيد جمال توسط آيةالله حاج علي محمد نجف آبادي, به خدمت سيد احمد كربلائي رسيد و به دست او مراتب عالي عرفاني را پيمود. سيد احمد كربلائي از شاگردان برجسته عارف كامل حاج ملاحسينقلي همداني بود.

سيد جمال الدين از محضر درس آيةالله ميرزا محمد حسين نائيني و آيةالله ميرزا محمد تقي شيرازي هم استفاده كرد. در حدود سي سال در خدمت آية الله نائيني بود و از مشاورين او بشمار مي رفت. آيةالله سيد جمال الدين موسوي

گلپايگاني مراحل علمي و عملي را يكي پس از ديگري طي كرد و يكي از مراجع بزرگ حوزه علميه نجف شد. آيةالله بروجردي در برخي درسها با سيد جمال هم درس و هم مباحثه بود و با هم دوست بودند و آيةالله بروجردي ايشان را اعلم علماي نجف معرفي كردند.

در سال 1341 هجري قمري (83 سال پيش) در پي حوادثي كه در عراق پيش آمد, آيةالله نائيني, آيةالله اصفهاني و آيةالله سيد جمال الدين گلپايگاني به ايران تبعيد شدند و در سال 1342 دوباره به عراق بازگشتند.

آيةالله العظمي سيد جمال الدين موسوي گلپايگاني در سال 1377 هجري قمري (47 سال پيش) وفات يافتند.

از ايشان چهار پسر و چند دختر به يادگار مانده اند. پسران عبارتند از: آيةالله سيد احمد موسوي گلپايگاني, آيةالله سيد علي گلپايگاني, آيةالله سيد محمد جمال گلپايگاني و حاج سيد حسن موسوي گلپايگاني كه ساكن تهران است.(1)

براي آگاهي بيشتر مي توانيد به اين كتابها مراجعه كنيد:

اعيان الشيعه, اعلام الشيعه, نقباء البشر, معجم رجال الفكر و الادب و گنجينه دانشمندان.

پي نوشت:

1. شرح حال دانشمندان گلپايگان, ج 1, ص 239 به بعد, چاپ سال 1381.

در مورد شخصيت والاي آقاي ميرزا حسين نائيني از شما طلب همكاري مي نمايم. لطفا اگر با اين شخصيت بزرگ ديني آگاهي داريد مرا آگاه سازيد در غير اين صورت اگر كتابي هست كه بتواند مرا با اين شخصيت آشنا سازد لطفا مرا راهنمائي كنيد.

پرسش

در مورد شخصيت والاي آقاي ميرزا حسين نائيني از شما طلب همكاري مي نمايم. لطفا اگر با اين شخصيت بزرگ ديني آگاهي داريد مرا آگاه سازيد در غير اين صورت اگر كتابي هست كه بتواند مرا با اين شخصيت آشنا سازد لطفا مرا راهنمائي كنيد.

پاسخ

آيت الله ميرزا محمد حسين نائيني در سال 1276 هجري قمري در نائين به دنيا آمد و در سال 1355 هجري قمري از دنيا رفت. پدر او از جانب سلطان وقت، شيخ الاسلام اصفهان بود و جدش شيخ محمد سعيد نيز همين مقام را داشت.

آيت الله نائيني در 17 سالگي از نائين به اصفهان رفت و در حوزه علميه اصفهان مشغول به تحصيل شد. در اصفهان از شيخ محمد اصفهاني، ميرزا ابوالمعالي كلباسي، ميرزا محمد حسن هزار جريبي و جهانگيرخان قشقائي كسب فيض كرد.

در سال 1303 هجري قمري به عراق رفت و در سامرا اقامت كرد. در مدت اقامت در سامرا در درس ميرزاي شيرازي حاضر شد و جزو شاگردان برجسته مرحوم شيرازي شد و از مشاوران او گرديد. در سايه فشار دولت عثماني شاگردان ميرزاي شيرازي از سامرا به شهرهاي ديگر رفتند و آيت الله نائيني در سال 1314 هجري قمري به نجف رفت و در درس آخوند ملا محمد كاظم خراساني حاضر شد و از خواص او گرديد. آيت الله نائيني شاگردان بزرگي را به جامعه تحويل داد. آيت الله سيد محسن حكيم، آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي و آيت الله العظمي سيد جمال گلپايگاني و علماي ديگري در رديف اينها همه از تربيت يافته هاي آيت الله نائيني هستند.

پس از وفات ميرزاي شيرازي و شيخ الشريعه

اصفهاني مرجعيت شيعه به عهده او و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نهاده شد. آقا بزرگ صاحب نقباء البشر، او را عالمي پرهيزكار، صالح و بي اعتنا به رياست و مقام معرفي كرده است. نويسنده اعيان الشيعه مي گويد: آيت الله نائيني عالمي بزرگ، حكيم، عارف و عابد است.

شاگردان او، او را به تقوا، صفاي باطن، تواضع، مهرباني و خوشرويي معرفي كرده اند. در وجود او انس با معنويت، تهجد، دعا و تضرع از دوران جواني شروع شد. آيت الله نائيني در نجف و سامرا با عارف معروف آن عصر حاج ملا حسينقلي همداني و شاگرد او سيد احمد كربلايي ارتباط داشت و اين نشان دهنده شخصيت والاي معنوي اوست. مقام معنوي آيت الله نائيني آن قدر بالا بود كه سيد احمد كربلايي در وقت وفات، او را وصي خود كرد. آيت الله نائيني كه در مكتب ميرزاي شيرازي تربيت يافته بود، در عرصه هاي سياسي حضور فعال داشت و انس و الفت او با سيد جمال الدين اسد آبادي نشانه بيداري سياسي و اجتماعي اوست.

آيت الله نائيني در نهضت تنباكو در كنار ميرزاي شيرازي در نهضت مشروطيت در كنار مرحوم آخوند ملا محمد كاظم در جهاد بر ضد بيگانگان در كنار ملا عبدالله مازندراني بود و در نهضت مردم عراق بر ضد استعمار انگليس در كنار آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود.

پس از اعلان مشروطيت در ايران، آيت الله نائيني از حاميان بزرگ مشروطيت بود و براي تبيين نظريه سياسي اسلام در مسأله حاكميت، كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» را نوشت و به عنوان پشتوانه علمي طرفداران مشروطيت به چاپ رساند. اين كتاب

مورد تأييد رهبران نهضت مشروطه آخوند ملا محمد كاظم خراساني و ملا عبدالله مازندراني قرار گرفت.

آيت الله مطهري درباره اين كتاب مي گويد: انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملي اجتماعي و سياسي اسلام را هيچ كس به خوبي علامه بزرگ و مجتهد سترگ ميرزا محمد حسين نائيني توأم با استدلال ها و استشهادهاي متقن از قرآن و نهج البلاغه در كتاب ذي قيمت «تنبيه الامه و تنزيه المله» بيان نكرده است (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 42).

و پس از آن كه مشروطيت به انحراف كشيده شد آيت الله نائيني دستور داد كتاب را جمع آوري كنند تا مورد سوء استفاده طرفداران دروغين مشروطيت منحرف شده قرار نگيرد.

براي آگاهي بيشتر درباره ايشان ر.ك:

اعيان الشيعه، ج 6، چاپ رحلي، ص 54 (حرف ح)

مجله حوزه، شماره 76 - 77 و 30

نقباء البشر، ج 2

ريحانه الادب، ج 4

تاريخ نائين و تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكي

در مورد آقاي حكيم توضيح دهيد .

پرسش

در مورد آقاي حكيم توضيح دهيد .

پاسخ

الف- تولد و تحصيلات: آيت الله سيد محمد باقر حكيم، فرزند آيت الله العظمي سيد محسن حكيم از مراجع عظام تقليد در 25 جمادي الاول سال 1358 هجري قمري (1939 ميلادي) در نجف اشرف ديده به جهان گشود و در حوزه ديرين و پرآوازه آن شهر آموزه هاي علمي و ديني را فرا گرفت. به ويژه ازمحضر آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر استفاده وافر برد و از ياران خاص آن متفكر شهيد شد.

ب - فعاليت هاي سياسي: وي فعاليت هاي سياسي خود را از سال 1957 ميلادي آغاز كرد و در راه مبارزه با رژيم سفاك بعثي تلاش هاي فراواني نمود و از پرچمداران جهاد با آن دستگاه خودكامه بود. در سال 1970 ميلادي دوبار توسط رژيم بعثي عراق بازداشت شد و در آخرين بار قبل از آن كه پليس مخفي عراق متوجه شود توانست از عراق خارج و به سوريه عزيمت نمايد و پس از آن وارد ايران شود.

در سال 1361 هجري شمسي (1982 ميلادي) مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در ايران شكل گرفت و آيت الله سيد محمد باقر حكيم يكي از عمده ترين بنيانگذاران آن محسوب مي شد، كه ابتدا به عنوان سخنگو و از سال 1366 ه.ش رياست اين مجلس را بر عهده داشت واز اين طريق به فعاليت هاي سياسي خويش در جهت دفاع از حقوق مردم عراق و مبارزه با رژيم بعثي ادامه مي داد.

در سال 1363 ه.ش مزدوران بعثي عراق در يك حمله 70 نفر از خانواده ايشان را كه در بين آنان كودكان و افراد مسني چون آيت

الله سيد يوسف حكيم، آيت الله سيد محمد حسين حكيم، آيت الله محمد علي حكيم قرار داشتند، دستگير و به زندان انداختند و سرانجام از خاندان وي (آل حكيم) 90 نفر به دست رژيم حاكم عراق به شهادت رسيدند. آيت الله حكيم در مدت 22 سال تبعيد از هفت حادثه سوء قصد كه توسط رژيم بعثي ترتيب داده شده بود جان سالم به در برد.

با توجه به اين كه ايشان جهاد مسلحانه را از مهمترين راه هاي مبارزه با رژيم بعث عراق مي دانست، اقدام به تشكيل سپاه بدر، شاخه نظامي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق نمود كه خود مستقيما رياست آن را بر عهده داشت.

ج - فعاليت هاي علمي: از شاگردان آيت الله محمد باقر حكيم مي توان به شهيد ايت الله سيد عبدالصاحب حكيم، حجت الاسلام محمد باقر مهري، شهيد سيد عباس موسوي اشاره كرد.

از ايشان 32 اثر در حوزه علوم اسلامي و سياسي به چاپ رسيده كه مي توان به «علوم قرآن، تأثير اهل بيت در ساختار امت اسلامي، حقوق انسان از نظر اسلام، حكومت اسلامي بين تئوري و واقعيت» اشاره نمود.

د - شهادت: آيت الله حكيم در بهار سال جاري 1382 پس از فروپاشي رژيم بعثي عراق تحت استقبال گسترده مردم به نجف اشرف بازگشت. تا مبارزه خود را در جهت دفاع از حقوق مردم عراق و آزادسازي عراق تحت اشغال ادامه دهد و سرانجام در يك اقدام ناجوانمردانه تروريستي پس از اقامه نماز جمعه نجف اشرف به درجه رفيع شهادت نائل گشت.

آيت الله بهاءالديني و بهلول چگونه شخصيتهايي بوده و هستند.

پرسش

آيت الله بهاءالديني و بهلول چگونه شخصيتهايي بوده و هستند.

پاسخ

آيت الله بهاءالديني از علماي بزرگ معاصر بودند و جزو ابرار به حساب مي آمدند. نام او سيد رضا بوده و در سال 1287 شمسي، نهم فروردين به دنيا آمد. پدرش سيد صفي الدين از خدمتگزاران آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه(س) بودند. نسب آيت الله بهاء الديني به حضرت امام سجاد(ع) مي رسد. مادرش فاطمه سلطان است و از نوادگان ملاصدرا است. آيت الله بهاءالديني درباره كودكي خود مي گويد: «يك ساله بودم كه افراد پاك طينت رادوست مي داشتم و خير و شر را مي فهميدم و بين آدم هاي خوب و بد فرق مي گذاشتم».

آيت الله بهاءالديني دو ساله بود كه به مكتب خانه رفت و حمد و سوره و اذان و اقامه و قرائت قرآن را ياد گرفت و پس از آن خواندن و نوشتن آموخت. در شش سالگي دوره مكتب خانه را به پايان رساند و به مكتب خانه ديگر رفت.

آيت الله بهاءالديني از همان دوران بچگي نسبت به پول و امثال آن بي علاقه شد و با تمام وجود به درس خواندن پرداخت.

آيت الله بهاءالديني بيش از دوازده سال نداشت كه آمادگي خود را براي امتحان نزد آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي اعلام كرد و اين، نشان مي دهد كه پيشرفت علمي اين نوجوان فوق العاده بود. پس از آن ايشان به تدريس شروع كردند و همه دروس حوزوي تا درس خارج را تدريس مي كردند. آيت الله بهاءالديني مراتب كمال و تهذيب نفس را قدم به قدم طي كردند و در پايان به توفيق الهي به مقامات والاي

الهي نائل شدند.

براي نمونه به برخي از نكته هاي جالب اشاره مي كنيم: آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت كه از نظر استعداد در مرتبه پايين بود ولي فردي متقي و زاهد بود. اين شاگرد كم استعداد وفات كرد. روزي در خدمت آيت الله بهاءالديني از آن شاگرد سخن به ميان آمد. آيت الله بهاءالديني گفتند: «اين آقا در عالم برزخ چنان رشد علمي كرده كه حرفهايي مي زند كه اگر در حياتش به او مي گفتند نمي فهميد. او درباره موضوعي در طهارت با ما بحث كرد و نظر ما را تغيير داد». اين مي رساند كه آيت الله بهاءالديني چشم برزخيش باز بود و با برزخيان ارتباط داشته است.

يكي از طلبه ها پس از بازگشت از سفر تبليغي با يكي از دوستان روحانيش روبرو مي شود واو را غمگين مي يابد. مي پرسد: چرا غمگين هستي؟ آن روحاني مشكل خود را بازگو مي كند. اين طلبه هر چه پول در جيبش داشت به او هديه مي دهد و پس از آن براي زيارت آيت الله بهاءالديني نزد او مي رود. وقتي كه مي خواست بيرون بيايد آيت الله بهاءالديني مي گويد: صبر كن. طلبه صبر مي كند. آيت الله بهاءالديني به اتاق ديگري مي رود و برمي گردد و به آن طلبه مي گويد: تو امروز كار بسيار پسنديده اي كردي. آيت الله بهاءالديني مقداري پول به آن طلبه مي دهد. آن طلبه پس از خروج از بيت آيت الله بهاءالديني پول ها را مي شمرد و مي بيند درست به آن اندازه است كه به آن روحاني كمك كرده بود. اين حادثه مي

رساند كه آيت الله بهاءالديني صاحب كرامت بودند.

يكي از خصوصيات آيت الله بهاءالديني عبادت شبانه بود و هيچ وقت آن را ترك نمي كرد. ايشان مي گويد: يك شب در سال 1365 از شدت بيماري تصميم گرفتم نماز شب را نخوانم. نزديك صبح حضرت امام خميني را در خواب ديدم كه مي گفت: بلند شو و مشغول تهجد باش.

آيت الله بهاءالديني از نظر مراتب معنوي به جايي رسيده بود كه حتي حيوانات هم با ايشان ارتباط خاص مي يافتند. روزي ايشان در روستايي ميهمان كسي مي شوند. وقتي نزديك خانه مي رسند، صاحب خانه گوسفندي را مي آورد و مي خواهد زير پاي آيت الله بهاءالديني سر ببرد. گوسفند از دست آن مرد فرار مي كند و به آيت الله بهاءالديني پناه مي آورد. آيت الله بهاءالديني به صاحب خانه مي گويد: اين گوسفند را نكش. آن مرد پنهاني آن گوسفند را مي كشد و به آقاي بهاءالديني خبر نمي دهد. وقتي كه ناهار را آوردند، آقاي بهاءالديني از آن گوشت چيزي نخوردند. وقتي كه از خانه آن مرد بيرون آمدند به همراهانش گفتند: امروز به ما سخت گذشت آن حيوان از من خواست او را نجات بدهم و نگذارم او را بكشند ولي از دست من كاري بر نيامد.

براي مطالعه حالات و زندگي ايشان ر.ك:

كتاب گلشن ابرار (حالات و زندگي ايشان) چاپ سازمان تبليغات اسلامي، ج2

نردبان آسمان (سخنراني هاي ايشان)

حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي بهلول خراساني از واعظان بسيار قديمي ايران است. ايشان قبل از انقلاب، هر سال در قم ده روز سخنراني مي كردند و سخنراني ايشان بسيار جالب بود. آقاي بهلول هم

اكنون در حدود يكصد سال دارند و در زمان رضاشاه پس از آن كه رضاشاه دستور داد چادر را از سر زنان مسلمان بردارند، با رضاشاه مبارزه كرد و روزي در مسجد گوهرشاد در كنار حرم امام رضا(ع) بالاي منبر بر ضد رضاشاه و در مخالفت با كشف حجاب سخنراني مي كردند. مأموران رضاشاه مردم را در مسجد به رگبار گلوله بستند و بسياري از شركت كننده ها را كشتند ولي به بهلول تير اصابت نكرد و زنده ماند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: بهلول اعجوبه عصر

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

ديدگاهها و نظرات آقاي محمد رضا حكيمي در چه موردي است اين گونه كه شنيدم بسياري از روحانيون و علما به نقد آرا ايشان پرداختند در صورتي كه تا آنجايي كه من پرس و جو كردم ايشان سخن از عدل انسانيت و كمال انساني صحبت مي كنند مي خواستم بدانم تفاوت نظر آنها با آقاي

پرسش

ديدگاهها و نظرات آقاي محمد رضا حكيمي در چه موردي است اين گونه كه شنيدم بسياري از روحانيون و علما به نقد آرا ايشان پرداختند در صورتي كه تا آنجايي كه من پرس و جو كردم ايشان سخن از عدل انسانيت و كمال انساني صحبت مي كنند مي خواستم بدانم تفاوت نظر آنها با آقاي حكيمي در چيست. و حقيقت با كدام طرف است.

پاسخ

ايشان از اصحاب مكتب تفكيك است و اختلاف نظر ايشان و ديگر پيروان اين تفكر با ديگران در همين عرصه دور مي زند.

براي آشنايي بيشتر با اين طرز تفكر به منبع ذيل رجوع كنيد.

فصلنامه كتاب نقد، شماره 26 و 27 (به پيوست ارسال مي گردد).

متن وصيت نامه امام خميني (ره)

پرسش

متن وصيت نامه امام خميني (ره)

پاسخ(قسمت اول)

وصيتنامة سياسي _ الهي بسم الله الرحمن الرحيم قالَ رسولُالله _ صلَّي الله عليه و آله و سلَّم اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثّقلَيْنِ كتابَ اللهِ و عترتي اهلَ بيتي فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ.

الحمدُلله و سُبحانَكَ؛ اللّ'هُمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِك و جلالِك و خزائنِ اسرارِ كتابِكَ الذي تجلّي فيه الاَحديّةُ بِجميعِ أسمائكَ حتّي المُسْتَأْثَرِ منها الّذي لايَعْلَمُهُ غَيرُك و اللَّعنُ علي ظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثةِ.

و بعد، اينجانب مناسب مي دانم كه شمه اي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين تذكر دهم نه از حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبه اي كه عرفان آن بر تمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت اگر نگويم ممتنع است و نه از آنچه بر بشريت گذشته است از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و «ثقل كبير» كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشاره اي گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم

شايد جملة لَنْ يَفْتَرِق'ا حتّي يَرِد'ا عَلَيَّ الْحَوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسول الله _ صلي الله عليه و

آله و سلم _ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري است تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض وارد شوند. و آيا اين «حوض مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعة رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ گذشته بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است

و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و ] در [ كتب اهل سنت از «صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به طور متواتر نقل شده است و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همة مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند؛ و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد براي علماي مذاهب نيست

اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعة الهي و ماترك پيامبر اسلام _صلي الله عليه و آله و سلم _ مسائل أسف انگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي ع شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان قرآن كريم را وسيله اي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني و مفسران

حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ دريافت كرده بودند و نداي اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه هاي مختلف و توطئه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت قرآن را _ كه براي بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود و است _ از صحنه خارج كردند؛ و بر حكومت عدل الهي _ كه يكي از آرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست _ خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايه گذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است

و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطة جمع همة مسلمانان بلكه عائلة بشري از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي ص تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند برساند و اين وليدة «علم الاسما ء » را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اوليا ء الله، معصومين _ عليهم صلوات الاولين و الا´خرين _ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند _ چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكوŘʙǘǙʢ جائر و آخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيله اي

براي اقامة جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد. و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايد وسيلة جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيلة تفرقه و اختلاف گرديد و يا بكلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي برمي آورد و از سياست كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار _صلي الله عليه و آله و سلم _ و قرآن و سنت مشحون آن است سخن مي گفت گويي بزرگترين معصيت را مرتكب شده و كلمة «آخوند سياسي موازن با آخوند بي دين شده بود و اكنون نيز هست

و اخيراً قدرتهاي شيطاني بزرگ به وسيلة حكومتهاي منحرفِ خارج از تعليمات اسلامي كه خود را به دروغ به اسلام بسته اند، براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع مي كنند و به اطراف مي فرستند و با اين حيلة شيطاني قرآن را از صحنه خارج مي كنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمدرضا خان پهلوي طبع كرد و عده اي را اغفال كرد و بعض آخوندهاي بيخبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند. و مي بينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بي پايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآني مي كند و وهابيت اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويج مي كند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها مي دهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم

براي هدم اسلام و قرآن بهره برداري مي كند.

ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي خواهد حقايق قرآني كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند نجات دهد.

و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب اين بندة رها شده از تمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است

ما مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است از امام معصوم ما است

ما مفتخريم كه ائمة معصومين از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان _ عليهم آلاف التحيات والسلام _ كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمة ما هستند.

ما مفتخريم كه ادعية حياتبخش كه او را «قرآن صاعد» مي خوانند از ائمة معصومين ما است ما به «مناجات شعبانية امامان و «دعاي عرفات

حسين بن علي _ عليهما السلام _ و «صحيفة سجاديه اين زبور آل محمد و «صحيفة فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از

ما است

ما مفتخريم كه «باقرالعلوم بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسول _ صلي الله عليه و آله _ و ائمة معصومين _عليهم السلام _ مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ما است

و ما مفتخريم كه مذهب ما «جعفري است كه فقه ما كه درياي بي پايان است يكي از آثار اوست و ما مفتخريم به همة ائمة معصومين _ عليهم صلوات الله _ و متعهد به پيروي آنانيم

ما مفتخريم كه ائمة معصومين ما _ صلوات الله و سلامه عليهم _ در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه مي خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفة ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مي كنند.

ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند؛ و آنان كه توان جنگ دارند، در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت و از محروميتهايي كه توطئة دشمنان و ناآشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل

نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بي اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نموده اند؛ و آنان كه توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندي كه دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمي آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مي لرزاند، اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواري زينب گونه _ عليها سلام الله _ فرياد مي زنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ و مي دانند آنچه به دست آورده اند بالاتر از جنات نعيم است چه رسد به متاع ناچيز دنيا.

و ملت ما بلكه ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان آنان كه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند، درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانة خود دست نمي كشند و براي رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمي شناسند. و در رأس آنان امريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود جناياتي مرتكب مي شود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانة «اسرائيل بزرگ ! آنان را به هر جنايتي مي كشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت پيشة دوره گرد، و حسن

و حسني مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به امريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي به ملتهاي خود رويگردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست و دشمنْ او را به جنايتكاري و نقض حقوق بين المللي و حقوق بشر مي شناسند و همه مي دانند كه خيانتكاريِ او به ملت مظلوم عراق و شيخ نشينان خليج كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.

و ما و ملتهاي مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانه هاي گروهي و دستگاههاي تبليغات جهاني ما و همة مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي جنايتكار دستور مي دهند متهم مي كنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه امريكا با همة ادعاهايش و همة ساز و برگهاي جنگي اش و آنهمه دولتهاي سرسپرده اش و به دست داشتن ثروتهاي بي پايانِ ملتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاي گروهي در مقابل ملت غيور ايران و كشور حضرت بقية الله _ ارواحنا لمقدمه الفدا ء _ آنچنان وامانده و رسوا شده است كه نمي داند به كه متوسل شود! و رو به هر كس مي كند جواب رد مي شنود! و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي _ جلَّت عظمتُه _ كه ملتها را بويژه ملت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نموده

من اكنون به ملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه از اين راه مستقيم الهي كه نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ كافر وابسته است بلكه به صراطي كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و

متعهد و پايدارْ پايبند بوده و لحظه ] اي [ از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجي و چه عمال داخلي بدتر از خارجي تزلزلي در نيت پاك و ارادة آهنين آنان رخنه نكند؛ و بدانند كه هرچه رسانه هاي گروهي عالم و قدرتهاي شيطاني غرب و شرق اشتلم مي زنند دليل بر قدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. «إنَّه وليُّ النِّعَم و بِيَدِه ملكوتُ كلِّ شي ء ٍ».

و با كمال جِد و عجز از ملتهاي مسلمان مي خواهم كه از ائمة اطهار و فرهنگ سياسي اجتماعي اقتصادي نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احكام اوليه و چه ثانويه كه هر دو مكتب فقه اسلامي است ذره اي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي مقدمة سقوط مذهب و احكام اسلامي و حكومت عدل الهي است و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است هرگز غفلت نكنند، كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است و از آن جمله مراسم عزاداري ائمة اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين _ صلوات وافر

الهي و انبيا و ملائكة الله و صلحا بر روح بزرگ حماسي او باد _ هيچ گاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه _ عليهم السلام _ براي بزرگداشت اين حماسة تاريخي اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است تمام فرياد قهرمانانة ملتها است بر سردمداران ستم پيشه در طول تاريخ الي الابد. و مي دانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بني اميه _لعنة الله عليهم _ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستم شكن است

و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمة حق _ عليهم سلام الله _ به طور كوبنده فجايع و ستمگريهاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود؛ و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دست امريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، اين خائنين به حرم بزرگ الهي _ لعنة الله و ملائكته و رسله عليهم _ است به طور كوبنده يادآوري و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسي است كه حافظ ملّيت مسلمين بويژه شيعيان ائمة اثني عشر

_ عليهم صلوات الله و سلم _ ] است [ .

و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي _ الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم الشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مي باشد.

پاسخ(قسمت دوم)

از خداوند _ عزوجل _ عاجزانه خواهانم كه لحظه اي ما و ملت ما را به خود واگذار

نكند و از عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه ] اي [ دريغ نفرمايد.

روح الله الموسوي الخميني بسم الله الرحمن الرحيم اهميت انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان جهان است به قدري است كه ارزيابي آن از عهدة قلم و بيان والاتر و برتر است اينجانب روح الله موسوي خميني كه از كرم عظيم خداوند متعال با همة خطايا مأيوس نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگي به كرم كريم مطلق است به عنوان يك نفر طلبة حقير كه همچون ديگر برادران ايماني اميد به اين انقلاب و بقاي دستاوردهاي آن و به ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاي عزيز آينده مطالبي هر چند تكراري عرض مي نمايم و از خداوند بخشاينده مي خواهم كه خلوص نيت در اين تذكرات عنايت فرمايد.

1) ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد، با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت 36 ميليوني با آن تبليغات ضداسلامي و ضد روحاني خصوص در اين صد سال اخير و با آن تفرقه افكنيهاي بيحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضداسلامي و ضدملي به صورت مليّت و آنهمه شعرها و بذله گوييها، و آنهمه مراكز عياشي و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل

جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بي تفاوتي در پيشامدهاي خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر بي فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه هاي قدرتمندان بر ملت تحميل مي شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور به دست آنان سپرده مي شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزدة صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح با نام «مليت و «ملي گرايي ، گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند، لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايدة واحد و فرياد «الله اكبر» و فداكاريهاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خودْ مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همة انقلابها جدا است هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزة انقلاب و قيام و ترديد نيست كه اين يك تحفة الهي و هدية غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است

2) اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با به كار بستن آن

سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند. و مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است اينك كه به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايه ريزي شده و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقي آن است بر ملت عظيم الشأن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است كه انبياي عظام از آدم _ عليه السلام _ تا خاتم النبيين _ صلي الله عليه و آله و سلم _ در راه آن كوشش و فداكاري جانفرسا نموده اند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضة بزرگ بازنداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمة اسلام _ عليهم صلوات الله _ با كوششهاي توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن كوشيده اند. و امروز بر ملت ايران خصوصاً، و بر جميع مسلمانان عموماً، واجب است اين امانت

الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند. و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند، و دست ابرقدرتهاي عالمخوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه نمايند.

اينجانب كه نفسهاي آخر عمر را مي كشم به حسب وظيفه شطري از آنچه در حفظ و بقاي اين وديعة الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كنند، براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض مي كنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم

الف _ بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزة الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.

اينجانب به همة نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از كشورتان قطع شود، اين انگيزة الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد؛ و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزي و بقاي آن است فراموشي هدف و تفرقه و اختلاف

است بي جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده هاي بومي آنان تمام توان خود را صرف شايعه ها و دروغهاي تفرقه افكن نموده اند و ميلياردها دلار براي آن صرف مي كنند. بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه و مع الاسف در بين آنان از سردمداران و حكومتهاي بعض كشورهاي اسلامي كه جز به منافع شخص خود فكر نمي كنند و چشم و گوش بسته تسليم امريكا هستند ديده مي شود؛ و بعض از روحاني نماها نيز به آنان ملحقند.

امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران ومسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه افكنِ خانه برانداز است توصية اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.

ب _ از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصاً در دهه هاي معاصر، و بويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي مأيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند، يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمي شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه

و شيطنت آميز به گونة طرفداري از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند، و حكومت و سياست و سررشته داري برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياي عظام است و مع الاسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بيخبر از اسلام تأثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابة يك گناه و فسق مي دانستند و شايد بعضي بدانند! و اين فاجعة بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود.

گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بي اطلاعي مي زنند. زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشا و انواع كجرويها، و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود. اين دعوي به

مثابة آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و ادعاي آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است _ همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع مي گفت كه اينان مي خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند _ يك اتهام ابلهانه بيش نيست زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشا حتي همجنس بازي و از اين قبيل تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي كنند.

و اما طايفة دوم كه نقشة موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مي دانند. بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ آنقدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند؛ بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام عبادي _ سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده پيغمبر اسلام (ص

تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان لكن با انگيزة بسط عدالت اجتماعي و خلفاي اول اسلامي حكومتهاي وسيع داشته اند و حكومت علي بن ابيطالب _ عليه السلام _ نيز با همان انگيزه به طور وسيعتر و گسترده تر از واضحات تاريخ است و پس از آن بتدريج حكومت به اسم اسلام بوده و اكنون نيز مدعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله _ بسيارند.

اينجانب در اين وصيتنامه با اشاره مي گذرم ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي شود كه انبيا _ عليهم السلام _ به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار است زيرا آنچه مردود است حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نموده اند؛ جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشأن اسلام _ صلي الله عليه و آله _ و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند؛ از بزرگترين واجبات و اقامة آن از والاترين عبادات

است چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است بايد ملت بيدار و هوشيار ايران با ديد اسلامي اين توطئه ها را خنثي نمايند. و گويندگان و نويسندگان متعهد به كمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند.

ج _ و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر، شايعه هاي وسيع در سطح كشور، و در شهرستانها بيشتر، بر اينكه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانة طاغوت رهايي يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند! مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند! زندانها پر از جوانان كه اميد آتية كشور است مي باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غيرانسانيتر است هر روز عده اي را اعدام مي كنند به اسم اسلام و اي كاش اسم اسلام روي اين جمهوري نمي گذاشتند! اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گراني سرسام آور غوطه مي خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستي هدايت مي كنند! اموال مردم مصادره مي شود و آزادي در هر چيز از ملت سلب شده و بسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجرا مي شود. و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر زبانها مي افتد؛ در تاكسيها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مي شود؛ و يكي كه قدري كهنه شد يكي ديگر معروف مي شود. و مع الاسف

بعض روحانيون كه از حيله هاي شيطاني بيخبرند با تماس يكي _ دو نفر از عوامل توطئه گمان مي كنند مطلب همان است و اساس مسأله آن است كه بسياري از آنان كه اين مسائل را مي شنوند و باور مي كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاي جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاريهاي عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند _چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتي كه همه به سود اسلام است ندارند _ و چشم بسته و بيخبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

اينجانب توصيه مي كنم كه قبل از مطالعة وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايي با وضعيت كشورها و ملتهايي كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مي گذشته است و قبل از توجه به گرفتاريهاي اين كشور طاغوتزده از ناحية رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگريهايشان براي اين دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگيهاي عظيم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عياشي و مغازه هاي مسكرات فروشي و ايجاد بي بندوباري در تمام شئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستانها و دانشگاهها و اوضاع سينماها و عشرتكده ها و وضعيّت جوانها و زنها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزاديخواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگي به پروندة اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگي به زندانها و كيفيت عملكرد متصديان و رسيدگي به مال سرمايه داران و زمينخواران بزرگ و محتكران و گرانفروشان و رسيدگي به

دادگستريها و دادگاههاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگستري و قضات و رسيدگي به حال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي دولت و استاندارها و ساير مأمورين كه در اين زمان آمده اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همة مواهب حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني و خانواده هاي شهدا و آسيب ديدگان در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادي و توطئه هاي پي در پي امريكا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه كنيد فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضي شرع و هرج و مرجهايي كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتي دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل ديگر، تقاضا اين است كه قبل از آشنايي به مسائل به اشكالتراشي و انتقاد كوبنده و فحاشي برنخيزيد؛ و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل توده ها امروز طفلي تازه پا و وليده اي است محفوف به دشمنهاي خارج و داخل رحم كنيد. و شما اشكالتراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح و كمك بكوشيد؛ و به جاي طرفداري از منافقان و ستمگران و سرمايه داران و محتكران بي انصاف از خدا بيخبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد؛ و به جاي گروههاي آشوبگر و تروريستهاي مفسد و طرفداري غيرمستقيم از آنان توجهي به ترور شدگان از روحانيون

مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟

اينجانب هيچ گاه نگفته و نمي گويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همة ابعادش عمل مي شود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بي انضباطي برخلاف مقررات اسلام عمل نمي كنند؛ لكن عرض مي كنم كه قوة مقننه و قضاييه و اجراييه با زحمات جانفرسا كوشش در اسلامي كردن اين كشور مي كنند و ملتِ دهها ميليوني نيز طرفدار و مددكار آنان هستند؛ و اگر اين اقليت اشكالتراش و كارشكن به كمك بشتابند، تحقق اين آمال آسانتر و سريعتر خواهد بود. و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيايند، چون تودة ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انساني _ اسلامي به خواست خداوند متعال جامة عمل به طور چشمگير خواهد پوشيد و كجروان و اشكالتراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند.

پاسخ(قسمت سوم)

من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و تودة ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي _ صلوات الله و سلامه عليهما _ مي باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند، كه خداوند تعالي در سورة «توبه با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعدة عذاب داده است و آنقدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل در منبر به آنان نفرين فرمودند. و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمؤمنين آنقدر

بدرفتاري كردند و از اطاعتش سر باز زدند كه شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهدا _ عليه السلام _ آن شد كه شد. و آنان كه در

شهادت دستْ آلوده نكردند، يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز مي بينيم كه ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و از قواي در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها، با كمال شوق و اشتياق چه فداكاريها مي كنند و چه حماسه ها مي آفرينند. و مي بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزنده مي كنند. و مي بينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره هاي حماسه آفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان بخش با ما و شما روبه رو مي شوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هستند، و نه در محضر امام معصوم _ صلوات الله عليه و انگيزة آنان ايمان و اطمينان به غيب است و اين رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است و اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي باشيم

و اينجانب در اينجا يك وصيت به اشخاصي كه به انگيزة مختلف با جمهوري اسلامي مخالفت مي كنند

و به جوانان چه دختران و چه پسراني كه مورد بهره برداري منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده اند مي نمايم كه بيطرفانه و با فكر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان كه مي خواهند جمهوري اسلامي ساقط شود و كيفيت عمل آنان و رفتارشان با توده هاي محروم و گروهها و دولتهايي كه از آنان پشتيباني كرده و مي كنند و گروهها و اشخاصي كه در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيباني مي كنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاي مختلف را، با دقت و بدون هواي نفس بررسي كنيد، و مطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهوري اسلامي به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابي كنيد بين آنان و دشمنانشان نوارهاي اين شهيدان تا حدي در دست و نوارهاي مخالفان شايد در دست شماها باشد، ببينيد كدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمي خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براي كسب مقام و قدرتي با قلبهاي جوان شما بازي كنم من براي آنكه شما جوانان شايسته اي هستيد علاقه دارم كه جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهوري اسلامي صرف كنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور مي خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشتة ما و شما با رحمت واسعة خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين

را بخواهيد، كه او هادي و رحمان است

و يك وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاي مبتلا به حكومتهاي فاسد و دربند قدرتهاي بزرگ مي كنم اما به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن كه نعمتي عظيم الهي و امانت بزرگ خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد نهراسيد كه إن تَنْصرواالله يَنْصُرْكم و يُثَبِّتْ اَقدامَكم . و در مشكلات دولت جمهوري اسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد، و دولت و مجلس را از خود بدانيد، و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد.

و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياي نعم همه هستند و جمهوري اسلامي رهاورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاي آن نيز مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حكومتهاي طاغوتي را كه چپاولگراني بي فرهنگ و زورگوياني تهي مغز بودند و هستند را هميشه محكوم نماييد، البته با اعمال انساني كه شايسته براي يك حكومت اسلامي است

و اما به ملتهاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حكومتهاي جائر خود را در صورتي كه به

خواست ملتها كه خواست ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد، كه ماية بدبختي مسلمانان حكومتهاي وابستة به شرق و غرب مي باشند. و اكيداً توصيه مي كنم كه به بوقهاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كه اسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تأمين شود.

د _ از نقشه هاي شيطانيِ قدرتهاي بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاي طولاني در دست اجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاي مختلف دنباله گيري شد، به انزواكشاندن روحانيت است كه در زمان رضاخان با فشار و سركوبي و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاي ديگر كه يكي از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيان بود، كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد؛ و مع الاسف به واسطة بيخبري هر دو قشر از توطئة شيطاني ابرقدرتها نتيجة چشمگيري گرفته شد. از يك طرف از دبستانها تا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاهها از بين غربزدگان يا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت را به دست مي گيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه از اديان مطلقاً، و اسلام بخصوص و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان متنفر باشند. و اينان

را عمال انگليس در آن زمان و طرفدار سرمايه داران و زمينخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مي نمودند. و از طرف ديگر، با تبليغات سو ء ، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بي ديني و بي بند و باري و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مي نمودند. نتيجه آنكه دولتمردانْ مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند؛ و توده هاي مردم كه علاقه به دين و روحاني دارند مخالف دولت و حكومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهي و روحاني راه را براي چپاولگران آنچنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت در جيب آنان سرازير شود، چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد، و مي رفت كه چه آيد.

اكنون كه به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت _ از روحاني و دانشگاهي تا بازاري و كارگر و كشاورز و ساير قشرها _ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصية اينجانب آن است كه نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاي دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنكه فرد يا افرادي را ديدند كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين

آنان افكند او را ارشاد و نصيحت نمايند؛ و اگر تأثير نكرد از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آساني مي توان گرفت و مخصوصاً اگر در اساتيد كسي پيدا شد كه مي خواهد انحراف ايجاد كند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و كلاس خود طرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم ديني است و توطئه ها در دانشگاهها از عمق ويژه اي برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستند بايد مواظب توطئه ها باشند.

ه _ از جمله نقشه ها كه مع الاسف تأثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده بيگانه نمودن كشورهاي استعمار زده از خويش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوريكه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرائض غيرقابل اجتناب معرفي نمودند! و قصة اين امر غم انگيز، طولاني و ضربه هايي كه از آن خورده و اكنون نيز مي خوريم كشنده و كوبنده است

و غم انگيزتر اينكه آنان ملتهاي ستمديدة زير سلطه را در همه چيز عقب نگه داشته و كشورهايي مصرفي بار آوردند و به قدري ما را از پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطاني شان ترسانده اند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود

و كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچي و تهي مغزي مصنوعي موجب شده كه در هيچ امري به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزدة بي فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مأيوس نموده و مي نمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي آنها را به خورد ملتها داده و مي دهند. في المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژة فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسندة آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مي آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژة غربي و شرقي اسم گذاري شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب و اگر واژه هاي بومي خودي به كار رود مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودي دارند سر به زير و عقب افتاده اند. خيابانها، كوچه ها، مغازه ها، شركتها، داروخانه ها، كتابخانه ها، پارچه ها، و ديگر متاعها، هرچند در داخل تهيه شده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي از سر تا پا و در تمام نشست

و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگي موجب افتخار و سربلندي و تمدن و پيشرفت و در مقابل آداب و رسوم خودي كهنه پرستي و عقب افتادگي است در هر مرض و كسالتي ولو جزئي و قابل علاج در داخل بايد به خارج رفت و دكترها و اطباي دانشمند خود را محكوم و مأيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريكا و مسكو افتخاري پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبركه كهنه پرستي و عقب ماندگي است بي اعتنايي به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه هاي روشنفكري و تمدن و در مقابل تعهد به اين امور نشانة عقب ماندگي و كهنه پرستي است

اينجانب نمي گويم ما خود همه چيز داريم معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده هاي اخير از هر پيشرفتي محروم كرده اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوي خصوصاً، و مراكز تبليغاتي عليه دستاوردهاي خودي و نيز خودْ كوچك ديدنها و يا ناچيزديدنها، ما را از هر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصاً طبقة جوان به اقسام اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازيهاي كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده ها و مصرفي بار آوردن هر چه بيشتر، كه خود داستانهاي غم انگيز دارد، و سرگرم كردن و به تباهي كشاندن جوانها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكده ها، و دهها از اين مصائب حساب شده براي عقب نگهداشتن كشورهاست من وصيت دلسوزانه

و خادمانه مي كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشمگيري از بسياري از اين دامها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسياري از كارخانه ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمي رفت متخصصين ِ ايران قادر به راه انداختن كارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوي غرب يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادي و جنگ تحميلي خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهاي ارزانتر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مي توانيم

بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين المللي نكشند؛ و با ارادة مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنيد.

و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريكا و شوروي كم ندارد و اگر خوديِ خود را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد. و آنچه انسانهاي شبيه به اينان به آن رسيده اند شما هم خواهيد رسيد به شرط اتكال به خداوند تعالي و اتكا به نفس و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختيها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطة اجانب

و بر دولتها و دست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در

نسلهاي آينده كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.

و از جوانان دختران و پسران مي خواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را، ولو با تحمل زحمت و رنج فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها و حضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بي وطن به شما عرضه مي شود نكنند؛ كه آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و مصرفي نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگر فكر نمي كنند؛ و مي خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان «نيمه وحشي نگه دارند.

و _ از توطئه هاي بزرگ آنان چنانچه اشاره شد و كراراً تذكر داده ام به دست گرفتن مراكز تعليم و تربيت خصوصاً دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها است روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامي فرق دارد با روشي كه در دانشگاهها و دبيرستانها دارند. نقشة آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوي كردن آنان است يا با سركوبي و خشونت و هتاكي كه در زمان رضاخان عمل شد ولي نتيجة معكوس گرفته شد؛ يا با تبليغات و تهمتها و نقشه هاي شيطاني براي جدا كردن قشر تحصيلكرده و به اصطلاح روشنفكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل مي شد و

در رديف فشار و سركوبي بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولي موذيانه

پاسخ(قسمت چهارم)

و اما در دانشگاه نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست آنها هرچه مي خواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارتزدگي و غربزدگي بكشانند و قشر روحاني با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيري نباشد. و اين بهترين راه است براي عقب نگهداشتن و غارت كردن كشورهاي تحت سلطه زيرا براي ابرقدرتها بي زحمت و بي خرج و در جوامع ملي بي سر و صدا، هر چه هست به جيب آنان مي ريزد.

پس اكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازي است بر همة ما لازم است با متصديان كمك كنيم و براي هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود؛ و هر جا انحرافي به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم و اين امر حياتي بايد در مرحلة اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات دانشگاه از انحراف نجات كشور و ملت است

و اينجانب به همة نوجوانان و جوانان در مرحلة اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلة دوم و به دولتمردان و روشنفكران دلسوز براي كشور در مرحلة بعد وصيت مي كنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيب نگه مي دارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و

به همة نسلهاي مسلسل توصيه مي كنم كه براي نجات خود و كشور عزيز و اسلامِآدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگي حفظ و پاسداري كنيد و با اين عمل انساني _ اسلامي خود دست قدرتهاي بزرگ را از كشور قطع و آنان را نااميد نماييد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد.

ز _ از مهمات امور، تعهد وكلاي مجلس شوراي اسلامي است ما ديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غم انگيزي از مجلس شوراي غيرصالح و منحرف از بعد از مشروطه تا عصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد خورد؛ و چه مصيبتها و خسارتهاي جانفرسا از اين جنايتكاران بي ارزش و نوكرمآب به كشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليت مظلوم موجب شد كه هرچه انگلستان و شوروي و اخيراً امريكا خواستند، با دست همين منحرفانِ از خدا بيخبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد از مشروطه هيچ گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد _ قبل از رضاخان با تصدي غربزدگان و مشتي خان و زمينخواران و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك و وابستگان و حلقه به گوشان آن

اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم الشأن سرنوشت كشور به دست مردم افتاد و وكلا از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خانهاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند، و اميد است كه با تعهد آنان به اسلام و

مصالح كشور جلوگيري از هر انحراف بشود. وصيت اينجانب به ملت در حال و آتيه آن است كه با ارادة مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين مي باشند و غير منحرف از صراط مستقيم _ به سوي غرب يا شرق _ و بدون گرايش به مكتبهاي انحرافي و اشخاص تحصيلكرده و مطلع بر مسائل روز و سياستهاي اسلامي به مجلس بفرستند.

و به جامعة محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم وصيت مي كنم كه خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وكلاي مجلس كنار نكشند و بي تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد.

اكنون كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همة طبقات پيش آمده است هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني مسامحه در امر مسلمين است هركس به مقدار توانش و حيطة نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد؛ و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا

شرقزدگان و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند، و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاي اسلامي ديگر رخنه و با دست افراد خودِ ملتها، كشورها را به دام استثمار مي كشانند. بايد با هوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدمِ نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد.

و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصرهاي آينده مي خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامة آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد.

و به اقليتهاي مذهبي رسمي وصيت مي كنم كه از دوره هاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي و غيروابسته به قدرتهاي جهانخوار و بدون گرايش به مكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند.

و از همة نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادري با هم مجلسان خود رفتار، و همه كوشا باشند كه قوانين خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد.

و از شوراي محترم نگهبان مي خواهم و توصيه مي كنم چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلامي و ملي خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتي واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر

و قانون اساسي بدون هيچ ملاحظه جلوگيري نمايند و با ملاحظة ضرورات كشور كه گاهي با احكام ثانويه و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.

و وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود مثلاً در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند، چه بسا كه خساراتي به اسلام و كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد. و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئول مي باشند.

از اين قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماي بزرگ تا طبقة بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آتيه و چه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد، و الاّ كار از دست همه خارج خواهد شد. و اين حقيقتي است كه بعد از مشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم چه هيچ علاجي بالاتر و والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسر كشور در كارهايي كه محول به اوست برطبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد؛ و در تعيين رئيس جمهور و وكلاي مجلس با طبقة تحصيلكردة متعهد

و روشنفكر با اطلاع از مجاري امور و غيروابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي مشورت كرده و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده و توجه داشته باشند رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند؛ كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه داران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمي توانند بفهمند.

و بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براي كشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نمي آيد؛ و مشكلاتي اگر باشد رفع مي شود. و همين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص بايد در نظر گرفته شود؛ كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مي شوند از روي كمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسياري از مهمات و مشكلات به واسطة تعيين شايسته ترين و متعهدترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا با شايستگي رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يكصد و نهم و يكصد و دهم قانون اساسي وظيفة سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراي رهبري روشن خواهد شد، كه اندك مسامحه در انتخاب چه آسيبي به اسلام و كشور

و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد كه احتمال آن كه در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي ايجاد مي كند.

و وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اي است و مقام والايي بلكه وظيفة سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد.

از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر قدري خفيفتر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندركاران به حسب درجات در مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد.

ح _ از مهمات امور مسألة قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال و ناموس مردم است وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه در تعيين عاليترين مقام قضايي كه در عهده دارند، كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه دار و صاحبنظر در امور شرعي و اسلامي و در

سياست را نصب نمايند.

و از شورايعالي قضايي مي خواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع أسفناك و غم انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند، و با پشتكار و جديت بتدريج دادگستري را متحول نمايند؛ و قضات داراي شرايطي كه ان شا ء الله با جديت حوزه هاي علميه مخصوصاً حوزة مباركة علمية قم تربيت و تعليم مي شوند و معرفي مي گردند، به جاي قضاتي كه شرايط مقررة اسلامي را ندارند نصب گردند، كه ان شا ء الله تعالي بزودي قضاوت اسلامي در سراسر كشور جريان پيدا كند.

و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت مي كنم كه با درنظر گرفتن احاديثي كه از معصومين _ صلوات الله عليهم _ در اهميت قضا و خطر عظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارة قضاوت به غير حق وارد شده است اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود. و كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ و بدانند كه همان طور كه خطر اين مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است و مي دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است

ط _ وصيت اينجانب به حوزه هاي مقدسة علميه آن است كه كراراً عرض نموده ام كه در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته اند و

از هر راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي نمايند، و يكي از راههاي با اهميت براي مقصد شوم آنان و خطرناك براي اسلام و حوزه هاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزه هاي علميه است كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي بر علوم اسلامي و جا زدن خود را در بين توده ها و قشرهاي مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان را به خويش و ضربة مهلك زدن به حوزه هاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مي باشد. و مي دانيم كه قدرتهاي بزرگ چپاولگر در ميان جامعه ها افرادي به صورتهاي مختلف از مليگراها و روشنفكران مصنوعي و روحاني نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب رسانترند ذخيره دارند كه گاهي سي _ چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مآبي يا «پان ايرانيسم و وطن پرستي و حيله هاي ديگر، با صبر و بردباري در ميان ملتها زيست مي كنند و در موقع مناسب مأموريت خود را انجام مي دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس از پيروزي انقلاب نمونه هايي از قبيل «مجاهد خلق و «فدايي خلق و «توده اي ها و ديگر عناوين ديده اند، و لازم است همه با هوشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و از همه لازمتر حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفية آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه دار است با تأييد مراجع وقت و شايد تز «نظم در بي نظمي

است از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد.

در هر صورت وصيت اينجانب آن است كه در همة اعصار خصوصاً در عصر حاضر كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوّت گرفته است قيام براي نظام دادن به حوزه ها لازم و ضروري است كه علما و مدرسين و افاضل عظيم الشأن صرف وقت نموده و با برنامة دقيق صحيح حوزه ها را و خصوصاً حوزة علمية قم و ساير حوزه هاي بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند.

و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درسهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاي فقهي و اصولي از طريقة مشايخ معظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند، و كوشش نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود؛ و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد. و البته در رشته هاي ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلام برنامه هايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين و والاترين حوزه هايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي ] است [ ، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله _ رزقنا الله و اياكم _ كه جهاد اكبر مي باشد.

ي _ از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوة اجراييه است گاهي ممكن است كه

قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذبازيها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كرده اند يا عمداً براي نگران نمودن مردم عمل كنند، كه بتدريج و مسامحه غائله ايجاد مي كند

پاسخ(قسمت پنجم)

وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اي كه از آن ارتزاق مي كنيد مال ملت و بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود، همة شما به پشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست ستمشاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد. و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد، شماها كنار گذاشته مي شويد و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگان پستها را اشغال مي نمايند. بنابر اين حقيقت ملموس بايد كوشش در جلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير اسلامي _ انساني احتراز نماييد.

و در همين انگيزه به وزراي كشور در طول تاريخ آينده توصيه مي كنم كه در انتخاب استاندارها دقت كنند اشخاص لايق متدين متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند، تا آرامش در كشور هرچه بيشتر حكمفرما باشد. و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانه ها مسئوليت در اسلامي كردن و تنظيم امور محل مسئوليت

خود دارند لكن بعضي از آنها ويژگي خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه كه مسئوليت سفارتخانه ها را در خارج از كشور دارند. اينجانب از ابتداي پيروزي به وزراي خارجه راجع به طاغوتزدگي سفارتخانه ها و تحول آنها به سفارتخانه هاي مناسب با جمهوري اسلامي توصيه هايي نمودم لكن بعض آنان يا نخواستند يا نتوانستند عمل مثبتي انجام دهند. و اكنون كه سه سال از پيروزي مي گذرد اگرچه وزير خارجة كنوني اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرف وقت اين امر مهم انجام گيرد.

و وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعد آن است كه مسئوليت شما بسيار زياد است چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه ها؛ و چه در سياست خارجيِ حفظ استقلال و منافع كشور و روابط حسنه با دولتهايي كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند. و از هر امري كه شائبة وابستگي با همة ابعادي كه دارد به طور قاطع احتراز نماييد. و بايد بدانيد كه وابستگي در بعض امور هر چند ممكن است ظاهر فريبنده اي داشته باشد يا منفعت و فايده اي در حال داشته باشد، لكن در نتيجه ريشة كشور را به تباهي خواهد كشيد. و كوشش داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شماست

و وصيت من به ملتهاي كشورهاي اسلامي است كه انتظار نداشته باشيد كه از خارج كسي به شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پياده كردن احكام اسلام است كمك كند؛ خود بايد به اين امر

حياتي كه آزادي و استقلال را تحقق مي بخشد قيام كنيد. و علماي اعلام و خطباي محترم كشورهاي اسلامي دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي بزرگ خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند؛ در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهند كشيد. و نيز ملتها را دعوت به وحدت كنند؛ و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند؛ و با برادران ايماني خود در هر كشوري و با هر نژادي كه هستند دست برادري دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر اين برادري ايماني با همت دولتها و ملتها و با تأييد خداوند متعال روزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل مي دهند. به اميد روزي كه با خواست پروردگار عالم اين برادري و برابري حاصل شود.

و وصيت اينجانب به وزارت ارشاد در همة اعصار خصوصاً عصر حاضر كه ويژگي خاصي دارد، آن است كه براي تبليغ حق مقابل باطل و ارائة چهرة حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. ما اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم مورد تهاجم تبليغاتي تمام رسانه هاي گروهي وابسته به قدرتهاي بزرگ هستيم چه دروغها و تهمتها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهوري اسلامي نوپا نزده و نمي زنند.

مع الاسف اكثر دولتهاي منطقة اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده اند. و قدرت تبليغاتي ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مي دانيد كه

امروز جهان روي تبليغات مي چرخد. و با كمال تأسف نويسندگان به اصطلاح روشنفكر كه به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند، به جاي آنكه در فكر استقلال و آزادي كشور و ملت خود باشند، خودخواهيها و فرصت طلبيها و انحصارجوييها به آنان مجال نمي دهد كه لحظه اي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند، و مقايسة بين آزادي و استقلال را در اين جمهوري با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگي شرافتمندانة ارزنده را توأم با بعض آنچه را كه از دست داده اند، كه رفاه و عيشزدگي است با آنچه از رژيم ستمشاهي دريافت مي كردند توأم با وابستگي و نوكرمآبي و ثناجويي و مداحي از جرثومه هاي فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به اين جمهوري تازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم پيشگان زبانها و قلمها را به كار بگيرند.

و مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفة همة دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانه ها نشريات تبليغي داشته باشند و چهرة نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند؛ كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همة ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهميهاي دوستان خودنمايي نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غم انگيز است كه مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد،

نتوانسته اند اين گوهر گرانبها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فراري اند!

ك _ از امور بسيار با اهميت و سرنوشت ساز مسئلة مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاهها است كه به واسطة اهميت فوق العاده اش تكرار نموده و با اشاره مي گذرم بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربة مهلك زده است قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريكا و شوروي فرو نمي رفت و هرگز قراردادهاي خانه خراب كن بر ملت محروم غارتزده تحميل نمي شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي شد و هرگز ذخائر ايران و طلاي سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاي شيطاني ريخته نمي شد و هرگز دودمان پهلوي و وابسته هاي به آن اموال ملت را نمي توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پاركها و ويلاها بر روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاي خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود نمايند. اگر مجلس و دولت و قوة قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاي اسلامي و ملي سرچشمه مي گرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود. و اگر شخصيتهاي پاكدامن با گرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش

نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مي كند، از دانشگاهها به مراكز قواي سه گانه راه مي يافت امروز ما غير امروز، و ميهن ما غير اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميت رها، و بساط ظلم و ستمشاهي و مراكز فحشا و اعتياد و عشرتكده ها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده كافي بود، در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. و دانشگاهها اگر اسلامي _ انساني _ ملي بود، مي توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحويل دهد؛ لكن چه غم انگيز و اسفبار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كساني اداره مي شد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت مي ديدند كه جز اقليت مظلوم محرومي همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشة ديكته شده در دانشگاهها كرسي داشتند؛ و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسيهاي قانونگذاري و حكومت و قضاوت تكيه مي كردند، و بر وفق دستور آنان يعني رژيم ستمگر پهلوي عمل مي كردند.

اكنون بحمدالله تعالي دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهوري اسلامي است در همة اعصار، كه نگذارند عناصر فاسد داراي مكتبهاي انحرافي يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيري نمايند تا مشكلي پيش نيايد و اختيار از دست نرود.

و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل

انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادي خود و كشور و ملت خودشان مصون باشد.

ل _ قواي مسلح از ارتش و سپاه و ژاندارمري و شهرباني تا كميته ها و بسيج و عشاير ويژگي خاص دارند. اينان كه بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي مي باشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش بخشان به ملت مي باشند، مي بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند كه در دنيا آنچه كه مورد بهره برداري براي قدرتهاي بزرگ و سياستهاي مخرب بيشتر از هر چيز و هر گروهي است قواي مسلح است قواي مسلح است كه با بازيهاي سياسي كودتاها و تغيير حكومتها و رژيمها به دست آنان واقع مي شود؛ و سودجويان دغل بعض سران آنان را مي خرند و با دست آنان و توطئه هاي فرماندهان بازي خوردة كشورها را به دست مي گيرند، و ملتهاي مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادي را از كشورها سلب مي كنند. و اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند، هرگز براي دشمنان كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمي آيد و يا اگر احياناً پيش آيد، به دست فرماندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند. و در ايران نيز كه اين معجزة عصر به دست ملت انجام گرفت قواي مسلح متعهد و فرماندهان پاك و ميهن دوست سهم بسزايي داشتند.

و امروز كه جنگ لعنتي و تحميلي صدام تكريتي به امر و كمك امريكا و ساير قدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسي و نظامي ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان

قدرتمند و وابستگان به آنان روبه رو است باز قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاهي و مردمي با پشتيباني بيدريغ ملت در جبهه ها و پشت جبهه ها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند؛ و نيز شرارتها و توطئه هاي داخلي را كه به دست عروسكهاي وابسته به غرب و شرق براي براندازي جمهوري اسلامي بسيج شده بودند با دست تواناي جوانان كميته ها و پاسداران بسيج و شهرباني و با كمك ملت غيرتمند درهم شكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شبها بيدارند تا خانواده ها با آرامش استراحت كنند. خدايشان يار و مددكار باد.

پس وصيت برادرانة من در اين قدمهاي آخرين عمر بر قواي مسلح به طور عموم آن است كه اي عزيزان كه به اسلام عشق مي ورزيد و با عشق لقا ء الله به فداكاري در جبهه ها و در سطح كشور به كار ارزشمند خود ادامه مي دهيد، بيدار باشيد و هوشيار كه بازيگران سياسي و سياستمداران حرفه اي غرب و شرقزده و دستهاي مرموز جنايتكاران پشت پرده لبة تيز سلاح خيانت و جنايتكارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است و مي خواهند از شما عزيزان كه با جانفشاني خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده كرديد بهره گيري كرده و جمهوري اسلامي را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا كرده به دامن يكي از دو قطب جهانخوار بيندازند؛ و بر زحمات و فداكاريهاي شما با حيله هاي سياسي و ظاهرهاي به صورت اسلامي و ملي خط بطلان بكشند.

وصيت اكيد من به قواي مسلح

آن است كه همان طور كه از مقررات نظام عدم دخول نظامي در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمايند؛ و قواي مسلح مطلقاً، چه نظامي و انتظامي و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از بازيهاي سياسي دور نگه دارند. در اين صورت مي توانند قدرت نظامي خود را حفظ و از اختلافات درون گروهي مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمايند. و چون انقلاب از همة ملت و حفظ آن بر همگان است دولت و ملت و شوراي دفاع و مجلس شوراي اسلامي وظيفة شرعي و ميهني آنان است كه اگر قواي مسلح چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و كشور بخواهند عملي انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه _ بي اشكال به تباهي كشيده مي شوند _ و يا در بازيهاي سياسي وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند. و بر رهبر و شوراي رهبري است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيري نمايد تا كشور از آسيب در امان باشد.

و من به همة نيروهاي مسلح در اين پايان زندگي خاكي وصيت مشفقانه مي كنم كه از اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزاديخواهي است و خداوند متعال همه را با نور هدايت آن به مقام والاي انساني دعوت مي كند، چنانچه امروز وفاداريد در وفاداري استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيها به قدرتهايي كه همة شما را

جز براي بردگي خويش نمي خواهند و كشور و ملت عزيزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم پذيري نگه مي دارند نجات مي دهد. و زندگي انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب ولو با رفاه حيواني ترجيح دهيد؛ و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته دست خود را پيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات در شما شكوفا نخواهد شد. و به خوبي و عينيت ديديد كه در اين مدت كوتاه پس از تحريم اقتصادي همانها كه از ساختن هرچيز خود را عاجز مي ديدند و از راه انداختن كارخانه ها آنان را مأيوس مي نمودند، افكار خود را به كار بستند و بسياري از احتياجات ارتش و كارخانه ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراج كارشناسان خارجي تحفه اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم اكنون اگر دولت و ارتش كالاهاي جهانخواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعي در راه ابتكار بيفزايند، اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگي از دشمن نجات يابد.

و هم در اينجا بايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اينهمه عقب ماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهاي خارجي حقيقتي است انكارناپذير. و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛ و از فرستادن به امريكا و شوروي و كشورهاي

ديگر كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر ان شا ء الله روزي برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پي برند و در مسير انسانيت و انساندوستي و احترام به حقوق ديگران واقع شوند؛ يا ان شا ء الله مستضعفان جهان و ملتهاي بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاي خود نشانند. به اميد چنين روزي

م _ راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئأترها از ابزارهاي مؤثر تباهي و تخدير ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است در اين صد سال اخير بويژه نيمة دوم آن چه نقشه هاي بزرگي از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار، و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق كشيده شد و از آنها براي درست كردن بازار كالاها خصوصاً تجملي و تزئيني از هر قماش از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجملات آنها و تقليد در اجناس نوشيدني و پوشيدني و در فرم آنها استفاده كردند̠به̠طوري كه افتخار بزرگِ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بويژه در خانمهاي مرفه يا نيمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن لغات غربي در گفتار و نوشتار به صورتي بود كه فهم آن براي بيشتر مردم غيرممكن و براي همرديفان نيز مشكل مي نمود! فيلمهاي تلويزيون از فرآورده هاي غرب يا شرق بود كه طبقة جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوي بيخبري از خويش و شخصيت

خود و يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و كشور خود، حتي فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشي كه بسياري از آن با دست خيانتكار سودجويان به كتابخانه ها و موزه هاي غرب و شرق منتقل گرديده است مجله ها با مقاله ها و عكسهاي افتضاح بار و أسف انگيز، و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگي خويش و ضداسلامي با افتخار، مردم بويژه طبقة جوان مؤثر را به سوي غرب يا شرق هدايت مي كردند. اضافه كنيد بر آن تبليغ دامنه دار در ترويج مراكز فساد و عشرتكده ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه هاي فروش كالاهاي تجملاتي و اسباب آرايش و بازيها و مشروبات الكلي بويژه آنچه از غرب وارد مي شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسكها و اسباب بازيها و كالاهاي تجملي وارد مي شد؛ و صدها چيزهايي كه امثال من از آنها بي اطلاع هستيم و اگر خداي نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوي ادامه پيدا مي كرد، چيزي نمي گذشت كه جوانان برومند ما _ اين فرزندان اسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است _ با انواع دسيسه ها و نقشه هاي شيطاني به دست رژيم فاسد و رسانه هاي گروهي و روشنفكران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمي بستند: يا جواني خود را در مراكز فساد تباه مي كردند؛ و يا به خدمت قدرتهاي جهانخوار درآمده و كشور را به تباهي مي كشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.

پاسخ(قسمت ششم)

اكنون وصيت من به مجلس شوراي اسلامي در حال و آينده و رئيس جمهور و

رؤساي جمهور مابعد و به شوراي نگهبان و شوراي قضايي و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاي خبري و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همة ما و همة مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است و از آزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است به طور قاطع اگر جلوگيري نشود، همه مسئول مي باشند. و مردم و جوانان حزب اللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند، خودشان مكلف به جلوگيري هستند. خداوند تعالي مددكار همه باشد.

ن _ نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهكها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهوري اسلامي و اسلام فعاليت مي كنند، اول به سران آنان در خارج و داخل آن است كه تجربة طولاني به هر راهي كه اقدام كرديد و به هر توطئه اي كه دست زديد و به هر كشور و مقامي كه توسل پيدا كرديد به شماها كه خود را عالم و عاقل مي دانيد بايد آموخته باشند كه مسير يك ملت فداكار را نمي شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب

و دروغ پردازيهاي بي سر و پا و غيرحساب شده منحرف كرد، و هرگز هيچ حكومت و دولتي را نمي توان با اين شيوه هاي غيرانساني و غيرمنطقي ساقط نمود، بويژه ملتي مثل ايران را كه از بچه هاي خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاي بزرگسالش در راه هدف و جمهوري اسلامي و قرآن و مذهب جانفشاني و فداكاري مي كنند. شماها كه مي دانيد (و اگر ندانيد بسيار ساده لوحانه فكر مي كنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است و اگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانة شما و جناياتي كه با تحريك شما رخ داد آنان را از شما جدا كرد و جز دشمن تراشي كار ديگري نتوانستيد بكنيد.

من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مي كنم كه اولاً با اين ملت طاغوتزدة رنج كشيده كه پس از 2500 سال ستمشاهي با فدا دادن بهترين فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكاراني همچون رژيم پهلوي و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته ايد. چطور وجدان يك انسان هر چه پليد باشد، راضي مي شود براي احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار كند و به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند؟ من به شما نصيحت مي كنم دست از اين كارهاي بيفايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد. و در هر جا هستيد اگر به جنايتي دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه خداوند ارحم الراحمين است و جمهوري اسلامي و ملت از شما ان شا ء الله مي گذرند. و اگر

دست به جنايتي زديد كه حكم خداوند تكليف شما را معين كرده باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد. و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد؛ و الاّ در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگر مشغول شويد كه صلاح در آن است

و بعد، به هواداران داخلي و خارجي آنان وصيت مي كنم كه با چه انگيزه جواني خود را براي آنان كه اكنون ثابت است كه براي قدرتمندان جهانخوار خدمت مي كنند و از نقشه هاي آنها پيروي مي كنند و ندانسته به دام آنها افتاده اند به هدر مي دهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسي جفا مي كنيد؟ شما بازي خوردگان دست آنها هستيد. و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مي كنيد كه توده هاي ميليوني به جمهوري اسلامي وفادار و براي آن فداكارند؛ و به عيان مي بينيد كه حكومت و رژيم فعلي با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان كه به دروغ ادعاي «خلقي بودن و «مجاهد» و «فدايي براي خلق مي كنند، با خلق خدا به دشمني برخاسته و شما پسران و دختران ساده دل را براي مقاصد خود و مقاصد يكي از دو قطب قدرت جهانخوار به بازي گرفته و خود يا در خارج در آغوش يكي از دو قطب جنايتكار به خوشگذراني مشغول و يا در داخل به خانه هاي مجلل تيمي با زندگي اشرافي نظير منازل جنايتكاراني بدبخت به جنايت خود ادامه مي دهند و شما جوانان را به كام مرگ مي فرستند.

نصيحت مشفقانة من

به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد؛ و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند متحد شويد؛ و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا كند، و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نمي كنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت طلبي خويش مي نمايند؟ شما در اين سالهاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است و مي دانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجه اي ندارد. من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من به شما مي رسد و شائبة قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.

وصيت من به چپگرايان مثل كمونيستها و چريكهاي فدايي خلق و ديگر گروهها ] ي [ متمايل به چپ آن است كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتبها و خصوص اسلام اطلاع صحيح دارند، با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي كه

امروز در دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند «ايسم كه محتواي آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش كرده ايد؟ و شما را چه انگيزه اي وادار كرده كه مي خواهيد كشور خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستي به جنگ برخاسته يا به توطئه هايي براي نفع اجنبي به ضد كشور خود و توده هاي ستمديده دست زديد؟ شما مي بينيد كه از اول پيدايش كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرت طلب و انحصارطلبترين حكومتهاي جهان بوده و هستند. چه ملتهايي زير دست و پاي شوروي مدعي طرفدار توده ها خُرد شدند و از هستي ساقط گرديدند. ملت روسيه مسلمانان و غيرمسلمانان تاكنون در زير فشار ديكتاتوري حزب كمونيست دست و پا مي زنند و از هرگونه آزادي محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاي ديكتاتورهاي جهان به سر مي برند. استالين كه يكي از چهره هاي به اصطلاح «درخشان حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مي دهيد، مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جان مي سپارند، و آنگاه شما كه مدعي طرفداري از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفي مي كرديد و عدة بسياري را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد، چه جنايتها كه نكرديد. و

شما «طرفدار خلق محروم مي خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديكتاتوري شوروي دهيد و چنين خيانتي را با سرپوش «فدايي خلق و طرفدار محرومين در حال اجرا هستيد، منتها «حزب توده و رفقاي آن با توطئه و زير ماسك طرفداري از جمهوري اسلامي و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.

من به شما احزاب و گروهها، چه آنان كه به چپگرايي معروف _ گرچه بعضي شواهد و قرائن دلالت دارد كه اينان كمونيست امريكايي هستند _ و چه آنان كه از غرب ارتزاق مي كنند و الهام مي گيرند و چه آنها كه با اسم «خودمختاري و طرفداري از كرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقط نموده و مانع از خدمتهاي فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها مي شوند، مثل حزب «دموكرات و «كومله وصيت مي كنم كه به ملت بپيوندند. و تاكنون تجربه كرده اند كه كاري جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده اند و نمي توانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعي نموده و از ياغي گري و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند كه اسلام براي آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام مي دهد.

و وصيت من به گروههاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان مي دهند و از

منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري مي كردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه گاهي لعن مي كردند و طعن مي زدند، آن است كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند هم صدا و هم مسير شده و اين مستضعفان تاريخ را از شرّ مستكبران نجات دهيد؛ و كلام مرحوم مدرس آن روحاني متعهد پاك سيرت و پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسردة آن روز گفت اكنون كه بايد از بين برويم چرا با دست خود برويم

من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران مؤمن عرض مي كنم اگر ما با دست جنايتكار امريكا و شوروي از صفحة روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم بهتر از آن است كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم و اين سيره و طريقة انبياي عظام و ائمة مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت كنيم و بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنند مي توانند؛ و قدرتمندان جهان بر يك ملت نمي توانند خلاف ايدة آنان را تحميل كنند.

از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بوده و هستند، تاكنون نتوانسته اند توده هاي مردم را سركوب نمايند. علاوه بر اين اكنون ملتهاي محروم جهان بيدار شده اند و طولي نخواهد كشيد كه اين بيداريها به قيام

و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطة ستمگران مستكبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پايبند به ارزشهاي اسلامي مي بينيد كه جدايي و انقطاع از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان مي دهد؛ و مغزهاي متفكر بومي به كار افتاده و به سوي خودكفايي پيشروي مي كند و آنچه كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما محال جلوه مي دادند، امروز به طور چشم گيري با دست و فكر ملت انجام گرفته و ان شا ء الله تعالي در دراز مدت انجام خواهد گرفت و صد افسوس كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانة كثيف محمدرضا تحقق نيافت و اگر شده بود، ايران غارتزده غير از اين ايران بود.

و وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران و اشكالتراشان و صاحب عقدگان آن است كه به جاي آنكه وقت خود را در خلاف مسير جمهوري اسلامي صرف كنيد و هرچه توان داريد در بدبيني و بدخواهي و بدگويي از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به كار بريد، و با اين عمل كشور خود را به سوي ابرقدرتها سوق دهيد، با خداي خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيد و انگيزة باطني خود را كه بسيار مي شود خود انسانها از آن بيخبرند بررسي كنيد، ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبهه ها و در شهرها ناديده مي گيريد و با ملتي كه مي خواهد از زير بار ستمگران و غارتگران خارجي و داخلي خارج شود و استقلال و آزادي

را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دست آورده و با فداكاري مي خواهد آن را حفظ كند، به جنگ اعصاب برخاسته ايد و به اختلاف انگيزي و توطئه هاي خائنانه دامن مي زنيد و راه را براي مستكبران و ستمگران باز مي كنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمايي براي حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم كمك كنيد و با ياري خود حكومت اسلامي را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور و دولت و قوة قضايي را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر مي دانيد؟ آيا از ياد برده ايد ستمهايي كه آن رژيم لعنتي بر اين ملت مظلوم بي پناه روا مي داشت آيا نمي دانيد كه كشور اسلامي در آن زمان يك پايگاه نظامي براي امريكا بود و با آن عمل يك مستعمره مي كردند و از مجلس تا دولت و قواي نظامي در قبضة آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخائر آن چه مي كردند؟ آيا اشاعة فحشا در سراسر كشور و مراكز فساد، از عشرتكده ها و قمارخانه ها و ميخانه ها و مغازه هاي مشروب فروشي و سينماها و ديگر مراكز كه هر يك براي تباه كردن نسل جوان عاملي بزرگ بود، از خاطرتان محو شده آيا رسانه هاي گروهي و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامه هاي آن رژيم را به دست فراموشي سپرده ايد؟ و اكنون كه از آن بازارهاي فساد اثري نيست براي آنكه در چند دادگاه يا چند جوان كه شايد اكثر از گروههاي منحرف نفوذ كرده و براي بدنام نمودن

اسلام و جمهوري اسلامي كارهاي انحرافي انجام مي دهند، و كشتن عده اي كه مفسد في الارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهوري اسلامي مي كنند شما را به فرياد درآورده و با كساني كه با صراحت اسلام را محكوم مي كنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان كه أسفناكتر از قيام مسلحانه است نموده اند پيوند مي كنيد و دست برادري مي دهيد؛ و آنان را كه خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مي خوانيد، و در كنار بازيگراني كه فاجعة چهارده اسفند را برپا كردند و جوانان بيگناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر معركه مي شويد، يك عمل اسلامي و اخلاقي است و عمل دولت و قوة قضاييه كه معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاي اعمال خويش مي رسانند، شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت مي زنيد؟ من براي شما برادران كه از سوابقتان تا حدي مطلع و علاقه مند به بعضي از شما هستم متأسف هستم نه براي آنان كه اشراري بودند در لباس خيرخواهي و گرگهايي در پوشش چوپان و بازيگراني بودند كه همه را به باد بازي و مسخره گرفته و در صدد تباه كردن كشور و ملت و خدمتگزاري به يكي از دو قطب چپاولگر بودند _ آنان كه با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماي مربي جامعه را شهيد نمودند و به كودكان مظلوم مسلمانان رحم نكردند، خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند كه شيطانِنفس اماره بر آنان حكومت مي كند.

لكن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس كه كوشش دارد

خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سر و پا برهنه و از همة مواهب زندگي محروم نمايد چرا كمك نمي كنيد و شكايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بنيادهاي جمهوري را با اين گرفتاريها و نابسامانيها كه لازمة هر انقلاب است و جنگ تحميلي با آنهمه خسارت و ميليونها آوارة خارجي و داخلي و كارشكنيهاي بيرون از حد را در اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاي عمراني رژيم سابق نموده ايد؟ آيا نمي دانيد كه كارهاي عمراني آن زمان اختصاص داشت تقريباً به شهرها آن هم به محلات مرفه و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرة ناچيز داشته يا نداشتند؛ و دولت فعلي و بنيادهاي اسلامي براي اين طايفة محروم با جان و دل خدمت مي كنند؟ شما مؤمنان هم پشتيبان دولت باشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزاري به بندگان او برويد. *

پاسخ(قسمت هفتم)

* _ چنانكه در نسخة خطي مشهود است امام خميني در اين قسمت مرقوم فرموده اند: «اين مقدار بريده شده راخودم انجام داده ام .

س _ يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است آن است كه اسلام نه باسرمايه داري ظالمانه و بيحساب و محروم كنندة توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند _ گرچه بعض كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و ازمسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كرده اند (و باز هم دست برنداشته اند) كه اسلام طرفدار بي مرز و حد

سرمايه داري و مالكيت است و با اين شيوة كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نموده اند چهرة نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده كه به اسلام بتازند، و آن را رژيمي چون رژيم سرمايه داري غرب مثل رژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتكال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعي با اسلام به معارضه برخاسته اند _ و نه رژيمي مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك مي باشند با اختلاف زيادي كه دوره هاي قديم تاكنون حتي اشتراك در زن و همجنس بازي بوده و يك ديكتاتوري و استبداد كوبنده در بر داشته

بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف كه اگر بحق به آن عمل شود چرخهاي اقتصاد سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي كه لازمة يك رژيم سالم است تحقق مي يابد. در اينجا نيز يك دسته با كج فهميها و بي اطلاعي از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستة اول قرار گرفته و گاهي با تمسك به بعضي آيات يا جملات نهج البلاغه اسلام را موافق با مكتبهاي انحرافي ماركس و امثال او معرفي نموده اند و توجه به ساير آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراكي را تعقيب مي كنند و از كفر و ديكتاتوري و اختناق كوبنده كه ارزشهاي انساني را ناديده

گرفته و يك حزب اقليت با توده هاي انساني مثل حيوانات عمل مي كنند، حمايت مي كنند.

وصيت من به مجلس و شوراي نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراي قضايي آن است كه در مقابل احكام خداوند متعال خاضع بوده و تحت تأثير تبليغات بي محتواي قطب ظالم چپاولگر سرمايه داري و قطب ملحد اشتراكي و كمونيستي واقع نشويد، و به مالكيت و سرمايه هاي مشروع با حدود اسلامي احترام گذاريد، و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايه ها و فعاليتهاي سازنده به كار افتند و دولت و كشور را به خودكفايي و صنايع سبك و سنگين برسانند.

و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت مي كنم كه ثروتهاي عادلانة خود را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخيزيد كه اين خود عبادتي ارزشمند است

و به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است كه در طول تاريخ ستمشاهي و خان خاني در رنج و زحمت بوده اند. و چه نيكو است كه طبقات تمكندار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند. و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است كه يكي بي خانمان و يكي داراي آپارتمانها باشد.

ع _ وصيت اينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحاني نماها كه با انگيزه هاي مختلف با جمهوري اسلامي و نهادهاي آن مخالفت مي كنند و وقت خود را وقف براندازي آن مي نمايند و با مخالفان توطئه گر و بازيگران سياسي كمك و گاهي به طوري كه نقل مي شود با پولهاي گزافي كه

از سرمايه داران بيخبر از خدا دريافت براي اين مقصد مي كنند كمكهاي كلان مي نمايند، آن است كه شماها طرْفي از اين غلط كاريها تاكنون نبسته و بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد. بهتر آن است كه اگر براي دنيا به اين عمل دست زده ايد _ و خداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيد _ تا درِ توبه باز است از پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم هم صدا شويد و از جمهوري اسلامي كه با فداكاريهاي ملت به دست آمده حمايت كنيد، كه خير دنيا و آخرت در آن است گرچه گمان ندارم كه موفق به توبه شويد.

و اما به آن دسته كه از روي بعض اشتباهات يا بعض خطاها، چه عمدي و چه غيرعمدي كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است با اصل جمهوري اسلامي و حكومت آن مخالفت شديد مي كنند و براي خدا در براندازي آن فعاليت مي نمايند و با تصور خودشان اين جمهوري از رژيم سلطنتي بدتر يا مثل آن است با نيت صادق در خلوات تفكر كنند و از روي انصاف مقايسه نمايند با حكومت و رژيم سابق و باز توجه نمايند كه در انقلابهاي دنيا هرج و مرجها و غلط رويها و فرصت طلبيها غيرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاي اين جمهوري را در نظر بگيريد _ از قبيل توطئه ها و تبليغات دروغين و حملة مسلحانة خارج مرز و داخل و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايي از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاي دولتي به قصد ناراضي كردن ملت از

اسلام و حكومت اسلامي و تازه كار بودن اكثر يا بسياري از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از كساني كه از استفاده هاي كلان غيرمشروع بازمانده يا استفادة آنان كم شده و كمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاي اقتصادي كمرشكن و اشكالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليوني و كمبود مردمان صالح كاردان و متخصص و دهها گرفتاري ديگر، كه تا انسان وارد گود نباشد از آنها بيخبر است _ و از طرفي اشخاص غرضمند سلطنت طلب سرمايه دار هنگفت كه با رباخواري و سودجويي و با اخراج ارز و گرانفروشي به حد سرسام آور و قاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاكت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مي كشند، نزد شما آقايان به شكايت و فريبكاري آمده و گاهي هم براي باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم مبلغي مي دهند و اشك تمساح مي ريزند و شما را عصباني كرده به مخالفت برمي انگيزانند، كه بسياري از آنان با استفاده هاي نامشروع خون مردم را مي مكند و اقتصاد كشور را به شكست مي كشند.

اينجانب نصيحت متواضعانة برادرانه مي كنم كه آقايان محترم تحت تأثير اينگونه شايعه سازيها قرار نگيرند و براي خدا و حفظ اسلام اين جمهوري را تقويت نمايند. و بايد بدانند كه اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد، به جاي آن يك رژيم اسلامي دلخواهِ بقية الله _ روحي فداه _ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا كرد، بلكه يك رژيم دلخواه يكي از دو قطب قدرت به حكومت مي رسد و محرومان جهان كه به اسلام و حكومت اسلامي رو

] ي [ آورده و دل باخته اند، مأيوس مي شوند و اسلام براي هميشه منزوي خواهد شد؛ و شماها روزي از كردار خود پشيمان مي شويد كه كار گذشته و ديگر پشيماني سودي ندارد. و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همة امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اي روي نداده است و نخواهد داد. و آن روزي كه ان شا ء الله تعالي مصلح كل ظهور نمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يكروزه عالم اصلاح شود؛ بلكه با كوششها و فداكاريها ستمكاران سركوب و منزوي مي شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عاميهاي منحرف آن است كه براي ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم را ظلم فراگيرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا اليه راجعون .

ف _ وصيت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير، كه بتدريج پاي قدرتهاي بزرگ جهانخوار به همة كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي كوچك باز شده است مشاهده كرديم يا تاريخهاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ يك از دوَل حاكم بر اين كشورها در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملتهاي خود نبوده و نيستند؛ بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود پرداخته

و هر چه كرده اند براي منافع شخصي يا گروهي نموده يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همة مواهب زندگي حتي مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش به كار گرفته اند؛ و يا آنكه دست نشاندگان قدرتهاي بزرگ بوده اند كه براي وابسته كردن كشورها و ملتها هرچه توان داشته اند به كار گرفته و با حيله هاي مختلف كشورها را بازاري براي شرق و غرب درست كرده و منافع آنان را تأمين نموده اند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند و اكنون نيز با اين نقشه در حركتند.

و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمّال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي كنند از كشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن همة مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز كه خداوند تعالي وعده فرموده است

ص _ يك مرتبة ديگر در خاتمة اين وصيتنامه به ملت شريف ايران وصيت مي كنم

كه در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگي مقصود و ارزشمندي و علوّ رتبة آن است آنچه كه شما ملت شريف و مجاهد براي آن بپاخاستيد و دنبال مي كنيد و براي آن جان و مال نثار كرده و مي كنيد، والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مكتب الوهيت به معني وسيع آن و ايدة توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است و آن در مكتب محمدي _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به تمام معني و درجات و ابعاد متجلي شده و كوشش تمام انبياي عظام _ عليهم سلام الله _ و اولياي معظم _ سلام الله عليهم _ براي تحقق آن بوده و راهيابي به كمال مطلق و جلال و جمال بي نهايت جز با آن ميسر نگردد. آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براي خاكيان از سير در آن حاصل مي شود براي هيچ موجودي در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.

شما اي ملت مجاهد، در زير پرچمي مي رويد كه در سراسر جهان مادي و معنوي در اهتزاز است بيابيد آن را يا نيابيد، شما راهي را مي رويد كه تنها راه تمام انبيا _ عليهم سلام الله _ و يكتا راه سعادت مطلق است در اين انگيزه

است كه همة اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مي كشند و مرگ سرخ را «احلي من العسل مي دانند؛ و جوانان شما در جبهه ها جرعه اي از آن را نوشيده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما بايد بحق بگوييم يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً . گوارا باد بر آنان آن نسيم دل آرا و آن جلوة شورانگيز.

و بايد بدانيم كه طرفي از اين جلوه در كشتزارهاي سوزان و در كارخانه هاي توانفرسا و در كارگاهها و در مراكز صنعت و اختراع و ابداع و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همة كساني كه متصدي اين امور براي اسلام و جمهوري اسلامي و پيشرفت و خودكفايي كشور به خدمتي اشتغال دارند جلوه گر است

و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است كشور عزيز از آسيب دهر ان شا ء الله تعالي مصون است و بحمدالله تعالي حوزه هاي علميه و دانشگاهها و جوانانِ عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفخة الهي غيبي برخوردارند؛ و اين مراكز دربست در اختيار آنان است و به اميد خدا دست تبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه

و وصيت من به همه آن است كه با ياد خداي متعال به سوي خودشناسي و خودكفايي و استقلال با همة ابعادش به پيش و بي ترديد دست خدا با شما است اگر شما در خدمت او باشيد و براي ترقي و تعالي كشور اسلامي به روح تعاون ادامه دهيد.

و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از بيداري

و هوشياري و تعهد و فداكاري و روح مقاومت و صلابت در راه حق مي بينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوند متعال اين معاني انساني به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.

با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي كنم و به دعاي خير شما احتياج مبرم دارم و از خداي رحمان و رحيم مي خواهم كه عذرم را در كوتاهي خدمت و قصور و تقصير بپذيرد.

و از ملت اميدوارم كه عذرم را در كوتاهيها و قصور و تقصيرها بپذيرند. و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك خدمتگزار در

سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است

والسلام عليكم و علي عبادالله الصالحين و رحمة الله و بركاته 26 بهمن 1361 / 1 جمادي الاولي 1403

روح الله الموسوي الخميني بسمه تعالي اين وصيتنامه را پس از مرگ من احمد خميني براي مردم بخواند. و در صورت عذر، رئيس محترم جمهور يا رئيس محترم شوراي اسلامي يا رئيس محترم ديوان عالي كشور، اين زحمت را بپذيرند. و در صورت عذر، يكي از فقهاي محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.

روح الله الموسوي الخميني بسمه تعالي در زير اين وصيتنامة 29 صفحه اي و مقدمه چند مطلب را تذكر مي دهم

1) _ اكنون كه من حاضرم بعض نسبتهاي بي واقعيت به من داده مي شود و ممكن است پس از

من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مي كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مي شود مورد تصديق نيست مگر آنكه صداي من يا خط و امضاي من باشد، با تصديق كارشناسان يا در سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم

2) _ اشخاصي در حال حيات من ادعا نموده اند كه اعلاميه هاي اينجانب را مي نوشته اند. اين مطلب را شديداً تكذيب مي كنم تاكنون هيچ اعلاميه اي را غير شخص خودم تهيه كسي نكرده است

3) _ از قرار مذكور، بعضيها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيلة آنان بوده اين دروغ است من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي پاريس اين احتمال نبود.

4) _ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطة سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذكري از آنان كرده و تمجيدي نموده ام كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شده ام آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند، و نبايد از آن مسائل سو ء استفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي او است

روح الله الموسوي الخميني

در مورد زندگي نامه شيخ جعفر مجتهدي تبريزي كه در صحن آزادي آستان قدس رضوي دفن هستند اطلاعاتي را در اختيار قرار دهيد.

پرسش

در مورد زندگي نامه شيخ جعفر مجتهدي تبريزي كه در صحن آزادي آستان قدس رضوي دفن هستند اطلاعاتي را در اختيار قرار دهيد.

پاسخ

در بهار سال 1382 كتابي به نام «كيمياي معرفت» به چاپ رسيد. اين كتاب نوشته كريم فيضي و حميد مجتهدي است. كتاب 449 صفحه دارد و از انتشارات تهذيب (قم) است. از صفحه 263 تا 374 درباره شيخ جعفر مجتهدي تبريزي است. شما براي اطلاعات كامل درباره اين شخصيت به اين كتاب مراجعه كنيد و ما در پاسخ سؤال شما مواردي از اين كتاب را مي آوريم. توجه داشته باشيد كه در تبريز به جاي شيخ، كلمه ميرزا را به كار مي برند.

ولادت: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي در سال 1303 شمسي به دنيا آمد (هشتاد سال پيش).

پدر و مادر: پدرش حاج ميرزا يوسف مجتهدي تبريزي است كه در سال 1325 درگذشت (پنجاه و هشت سال پيش) در زمان درگذشت حاج ميرزا يوسف مجتهدي، حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي 22 سال داشت و در همين سال 1325 بود كه حزب دموكرات تبريز را به تسلط خود درآورد. مادر حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي بانويي به نام فاطمه و داراي مقامات معنوي بالايي بود.

دوران كودكي و نوجواني: ميرزا جعفر در دوران كودكي مؤذن محله خود بود. خودش به اين كار علاقه داشت و صداي بسيار خوبي داشت. در بازار مغازه داشت و لوازم كفاشي مي فروخت. ميرزا جعفر ورزش هم مي كرد و بدن موزون و قوي داشت. روزي ميرزا جعفر در نانوايي به پخت بد نان اعتراض كرد. نانوا به جاي پذيرش اعتراض ميرزا جعفر گفت: نان ما همين است مي خواهي

بخر، نمي خواهي برو بيرون. ميرزا جعفر او را گرفت، از زمين بلند كرد و مي خواست داخل تنور بيندازد. مردم مانع شدند.

ميرزا جعفر كفش هاي چرمي به پا مي كرد، كفش هاي چرمي مخصوصي داشت و با آنها راه مي رفت. او بسيار سفر مي كرد. ميرزا جعفر در دوران نوجواني و جواني مداحي اهل بيت و ذكر مصائب مي كرد. ميرزا جعفر از همان دوران جواني شروع به تهذيب نفس كرد و با اميال نفساني مبارزه كرد. در داستان زندگي او آورده اند كه روزي گرفتار دام شيطان شد و او را به بهانه كمك به پير زن به خانه اي بردند. ناگهان ميرزا جعفر ديد در دام شيطان است و همچون يوسف گرفتار شده است. ناگهان راه چاره را يافت. چشمش به پله هايي افتاد كه به پشت بام مي رساند. از ميان شياطين فرار كرد به پشت بام و از پشت بام خود را به پايين انداخت. ساختمان سه طبقه بود و ميرزا با اين كه خود را از آن بالا به پايين پرت كرد ولي هيچ آسيبي نديد و فرار كرد و از دست آن شياطين انسي رها شد. در آن حال كه از پشت بام ساختمان سه طبقه اي پايين مي آمد، دست غيبي به كمك او آمد و ميرزا جعفر آن را احساس مي كرد و آن دست غيبي همواره ميرزا جعفر را نگهداشت.

وفات: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي پس از چهار سال اقامت در جوار حرم حضرت امام رضا(ع) ظهر روز جمعه ششم رمضان 1416 ه.ق مطابق با 1374 ه.ش (نه سال پيش) وفات كرد.

برخي از كرامات

او:

در ص 325 كيمياي معرفت به نقل از آيت الله بهاءالديني آورده است كه روزي عده اي از علماء در فيضيه نشسته بودند. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي هم آمد و نشست. چند دقيقه بعد ناگهان چهره حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي دگرگون شد ودر آن حال مرتب مي گفت: وور، وور (بزن، بزن) كسي نمي دانست كه او چه مي گويد و در چه حالتي است ولي معلوم بود كه با كسي حرف مي زند و به او دستور مي دهد. حالت منقلب او ادامه پيدا كرد و در آخر گفت: دنن يا علي، وور (بگو يا علي، بزن) همه تعجب مي كردند. پس از چند لحظه به حالت عادي برگشت. پرسيدند: چه اتفاقي افتاد و با چه كسي گفتگو مي كرديد؟ گفت: كسي در آمريكا مي خواست جان اف كندي را بكشد ولي دستانش مي لرزيد و مي ترسيد بزند. من دوبار به او گفتم: بزن بزن ولي او باز هم مي ترسيد. من بار سوم گفتم: بگو يا علي، بزن او هم يا علي گفت و زد و رئيس جمهور آمريكا را كشت. علماي حاضر گفتند: آقا اين چه حرفي است. اينجا فيضيه است، آنجا آمريكا. فيضيه كجا، آمريكا كجا. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: بله آقا جان كندي به قتل رسيد. شما راديو را باز كنيد تا خبر قتل او را بشنويد. پس از دقايقي خبر قتل كندي از راديو پخش شد و تاكنون راز قتل كندي فاش نشده است.

در ص 329 آورده است كه روزي حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي سوار قطار شد تا به مشهد برود. در سبزوار

از قطار پياده شد و به مدرسه اي در سبزوار رفت و به مدير مدرسه گفت: همه بچه ها را هر چه زودتر به حياط مدرسه بياور تا برايشان سخنراني كنم. مدير مدرسه گفت: شما چه كسي هستيد و از طرف چه كسي آمده ايد؟ حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: اين حرفها را كنار بگذار و بچه ها را بيرون بياور. مدير گفت: الان همه بچه ها در كلاس ها هستند ودرس مي خوانند. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي آن قدر اصرار كرد كه مدير مدرسه راضي شد زنگ مدرسه را زد و همه بچه ها و معلم ها بيرون آمدند وقتي همه در حياط جمع شدند و حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي «بسم الله» را گفت، ساختمان فرو ريخت و پس از فرو ريختن ساختمان حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: «والسلام عليكم و رحمه الله» و رفت و به اين ترتيب جان چهارصد نفر كودك و معلم ها را نجات داد.

در ص 335 آورده است: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي مي گفت: هر وقت چشمانم را بر هم مي گذارم به همت مولايم علي همه عالم را مي بينم.

در ص 335 مي گويد: حاج ميرزا مجتهدي تبريزي مي گفت: چنانچه مولايم علي به من اذن بدهند همه بيماران را با يك يا علي شفا مي دهم.

راجع به زندگي شهيد بهشتي خصوصا رابطه ايشان با آيت الله خامنه اي توضيح دهيد.

پرسش

راجع به زندگي شهيد بهشتي خصوصا رابطه ايشان با آيت الله خامنه اي توضيح دهيد.

پاسخ

الف _زندگي نامه آيت الله شهيد دكتر بهشتي

آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي در دوم آبان سال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنيا آمد. شهيد بهشتي تحصيلات خود را تا پايان سال دوم دبيرستان در آن شهر گذارند. به خاطر علاقه شديدي كه به علوم اسلاميداشت به حوزه علميه اصفهان وارد شد. دروس علمي را تا اواخر سطوح عاليه در همان حوزه خواند و در سال 1325 راهي حوزه علميه قم گرديد. ايشان پس از طي يك سلسله آموزش ها و استفاده از محضر اساتيد و مراجع ، به خصوص حضرت آيت الله خميني با عده اي از فضلاي حوزه ، درس اصول و فقه آيت الله داماد را كه مورد علاقه طلاب جوان بود بنيانگذاري كرد. همچنين به همراه دوستان ديگر چون آيت الله شهيد مطهري و فقهاي ديگردر درس خارج امام خميني ((ره )) حاضر شدند.

شهيد بهشتي پس از اخذ دپيلم در سال 1330 دوره ليسانس دانشكده الهيات و معارف اسلامي و همچنين در سال 1338 دوره دكتراي اين دانشكده را به پايان رسانيد. وي از سال 1330 تدريس در دبيرستانها قم را آغاز كرد، و در سال 1333 دبيرستان دين و دانش قم را تاءسيس نمود . از جمله خدمات فرهنگي ارزنده شهيد بهشتي ، مي توان از ايجاد آموزش زبان و علوم روز را براي فضلاي حوزه علميه قم نام برد. در همين رابطه كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان قم را پايه گذاري كرد. شهيد بهشتي در سال 1342 مدرسه علميه حقاني را

تأسيس كرد و به كمك جمعي از فضلاي حوزه علميه اقدام به تشكيل گروه تحقيقاني پيرامون حكومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنيت ((ساواك )) از قم به تهران انتقال يافت و در سال 1343 در تهيه برنامه جديد تعليمات ديني مدارس شركت كرد و يك سال بعد يعني در سال 1344 به آلمان عزيمت كرد. در آنجا علاوه بر يك سلسله آموزشها و حركتها به طور طبيعي ناشي از اصالت فكري و عمق مغز ايدئولوژيك وي به بنيانگذاري گروه فارسي زبان در انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا اقدام كرد. كنفرانسهاي آموزشي و آگاهي دهنده اي را كه از سال 44 تا 49 در مجامع دانشگاهي و كليسايي آلمان برگزار مي كرد، از جمله اصيل ترين فعاليتهاي اسلامي وي به حساب مي آيد.

شهيد بهشتي در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسير قرآن ايجاد كرد. در همين رابطه با همكاري شهيد دكتر باهنر و ديگران در آموزش و پرورش مشغول تهيه كتاب تعليمات ديني مدارس شدند. در آذرماه 1357 ضمن تلاش گسترده اي جهت ايجاد روحانيت مبارز تهران به اتفاق شهيد آيت الله استاد مطهري و شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح و آيات عظام مهدوي كني و امامي كاشاني كوشيد و جمعي ديگر از علماي مبارز در سراسر ايران به عنوان يك هسته اساسي از آن حمايت كردند. و حضرات آيات عظام سيد علي خامنه اي (مقام معظم رهبري )، مشكيني ، رباني املشي ، طبسي و شهيد هاشمي نژاد نيز به آن پيوستند. قابل ذكر است كه هسته مبارزاني روحانيت متعهد پس از انقلاب در شكل ((حزب جمهوري اسلامي

)) تيلور يافت .

شهيد آيت الله بهشتي علاوه بر تسلط به زبانهاي آلماني و انگليسي بر ادبيات فارسي ، عربي ، منطق ، فلسفه و تفسير با بهره گيري از درس خارج فقه و اصول مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و امام خميني ((ره )) و مرحوم و آيت الله داماد در اين دو رشته صاحب نظر شد و اهل نظر، او يكي از والاترين اسلام شناسان معاصر مي دانند.

زندگي دكتر بهشتي سرشار از مبارز عليه دشمنان اسلام بود. به طور مثال هنگامي كه حزب توده با تشكيلات قوي در صحنه سياست كشور حضور داشت ، شهيد بهشتي علاوه بر فعاليتهاي ايدئولوژيك ، در بالا بردن سطح روحيه جوانان سخنرانهاي بسيار كرد و در برابر ايادي حزب توده قد علم كرد و با افكار انحرافي آنها به مبارز پرداخت .

طي سالهاي 1329 تا 1332 در دفاع از حكومت ملي دكتر محمد مصدق به همراه روحانيت مبارزه از چهره هاي فعال و كارسازي بود كه در به راه انداختن تظاهرات ضد رژيم در اصفهان نقش مهمي داشت . مبارزات آيت الله دكتر بهشتي به دور از هر گونه جنجال و تبليغات انجام مي گرفت .بهشتي تنها مرد علم و بيان و قلم نبود بلكه در ميدان مبارزه نيز مردانه جنگيد. بويژه از آغاز قيام امام خميني ((ره )) در سال 1341 به همكاري با جمعيت هاي موتلفه اسلامي برخاست و به عضويت شوراي روحانيت آن انتخاب گرديد.

جمعيت هاي موتلفه اسلامي سازماني بود كه از درون مبارزات انجمهاي ايالتي و ولايتي برخاست و مديريت مبارزه را تا سال 1350 به عهده داشت . او در برگزاري راه

پيماني هاي عظيم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشي موثر داشت . سخنراني هاي پرشور آيت الله بهشتي مخصوصا در روز 16 شهريور در مسجد صاحب الزمان ((عج )) تحرك فراواني به مردم داد. هنگامي كه امام در پاريس بودند براي تبادل نظر با امام ((ره )) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام ((ره )) به عضويت شوراي انقلاب اسلامي ايران برگزيده شد. نقش موثر و رهبري كننده ايشان در آن زمان كاملا محسوس بود.

شهيد آيت الله بهشتي هنگام شهادت علاوه بر رهبريت حزب جمهوري اسلامي و عضويت شوراي انقلاب ، رئيس ديوان عالي كشور نيز بود.

ب _آثار و تاليفات شهيد مظلوم دكتر بهشتي :

1- خدا از ديدگاه قرآن .2 - نماز چيست ؟.3 - بانكداري و قوانين مالي اسلام. 4 - يك قشر جديد در جامعه. 5 - روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين. 6 - مبارزه پيروز. 7 - شناخت دين. 8 - نقش ايمان در زندگي انسان. 9- كدام مسلك . 10 - شناخت . 11 - مالكيت

ج _شخصيت و ابعاد سياسي - اجتماعي شهيد آيت الله دكتر بهشتي :

شخصيت بارز و ابعاد مبارزاتي شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي را نمي توان در يك يا چند مقاله و كتاب بيان كرد. ليكن مي توان گفت : دكتر بهشتي از چهره هاي درخشان فكري و سياسي بود كه انقلاب اسلامي به تاريخ اسلام هديه كرده است . عظمت وي در اين است كه از يكسو همواره بر لزوم تشكيلات تاكيد ورزيده و در جهت تحقق آن كوشيده است ، چرا كه از قرنها پيش نيروهاي

اسلامي فاقد تشكيلات منسجم بودند و از همين ناحيه ضربه هاي خوفناك و مهلكي را متحمل شدند، و از سوي ديگر انقلاب را از انحراف و توقف مصون نگهداشت .

بينش سياسي نيرومند او موانع را تشخيص مي داد و براي رفع آن اقدامات لازم را به عمل مي آورد. آگاهي سياسي او عظيم و گسترده بود. او انگيزه هاي محوري و اصلي آن سوي موضع گيري هاي نفاق آميز گروهك ها را به سرعت تشخيص مي داد و براي خنثي ساختن آنها مبادرت مي ورزيد. در يك كلام مي توان گفت : دكتر بهشتي مرد عمل بود و نه فقط مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمي كرد. منطق او استوار بود و به كنه مسائل آگاه بود و مسائل را تحليل مي كرد و به طور مستدل راه هاي حل را به ياران پيشنهاد مي كرد. تدبير و تدبر يكي از ويژگيهاي ديگر او بود، مي دانست كه در كدام موقع كدام سخن يا اقدام مناسب است و سخن را چگونه بايد گفت و كار را تحت چه عنواني بايد به انجام رساند كه هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانه اي به دست مخالفان داده نشود.

شهيد بهشتي در به راه انداختن جريانهاي اصيل اسلامي پيشتاز بود. تا پيروزي انقلاب او در تحقق خواستهاي امام و خنثي ساختن مانورهاي سازشگرانه ليبرالها نقش اصلي را ايفا مي كرد. وي خطاب به روشنفكران وابسته و ليبرالها نهيب مي زد كه : ((انقلاب اسلامي ما متولياني اين چنين نياز ندارد))

شهيد مظلوم نقش مهمي در تاسيس مجلس خبرگان و حفظ اصالت آن داشت

.

او شديدا اصرار مي ورزيد كه بايد ملت به كساني راي دهند كه سوابق آنها نشان داده باشد كه معتقد به اسلام انقلابي اند. در تحقق اين هدف او سهم بسزايي در ايجاد ائتلاف سازمانهاي اصيل اسلامي در جهت معرفي نمايندگان مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي اسلامي بويژه اصول مربوط به ولايت فقيه داشت . و سرانجام بهشتي بود كه خطر ناكترين آفت انقلاب يعني خط ليبراليسم و نفاق را رسوا كرد و پرچمداران آن را مفتضح ساخت .

انديشه سياسي و اجتماعي شهيد مظلوم بهشتي ناشي از ايدئولوژي اسلامي و نحوه برداشت او از تعاليم اسلام بود، او را بايد يك عالم اسلام شناس و يك مصلح روحاني دانست كه به شيوه صد درصد اسلامي بدون دنباله روي از غرب يا التقاط ميان اسلام و شيوه هاي غربي ، طالب اصلاح جامعه بود. او مي انديشيد كه اسلام هم دين است و هم دولت ، هم ايدئولوژي است و هم نظام حكومتي . بنابراين او عالمي بود رباني از تبار ابوذر و عمار كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بعد سياسي اش ، مجددا در جامعه اسلامي و در جهان پياده شود و خود واحدي مستقل از گرايشهاي شرقي و غربي و نيرويي منفرد در قبال دو ابر قدرت و اقمارشان در عرصه جهاني حضور داشته باشد.

پس از قيام شكوهمند روحانيت به رهبري امام خميني ((ره )) مبارزات عقيدتي و سياسي شهيد بهشتي به طور رسمي و به صورت سازمان يافته با تكيه بر رهبري امام كه بهشتي تربيت يافته مكتب او بود در ابعاد گوناگون آغاز شد. مبارزات عقيدتي وي

بر اين اساس بود كه در مجامع روشنفكران راجع به مسائل اسلامي ، آرا و نظرات نويني اظهار مي كرد كه با طرز تفكر قشريون سنتي وفق نمي داد و لهذا برخي از آنان با وي به نزاع مي پرداختند و بيش از همه ياران امام و انقلاب او را هدف تيرهاي تهمت و افترا قرار مي دادند، و از سوي ديگر آماج تيرهاي سهمگين وابستگان به شرق و التقاطيون ماترياليست و منافقان چندين چهره قرار گرفت كه سرانجام در 7 تير به صورت انفجار عقده ها و احقاد جاهلي درآمد.

شهيد بهشتي بسيار خونسرد و بردبار بود، از تهمتها باكي نداشت و همواره در قبال اين بي حرمتيها مردانه مي ايستاد و خم به ابرو نمي آورد. او گاهي چنان از طرف مخالفان با اتهامات ساختگي در فشار قرار مي گرفت كه حوزه واكنش در برابر آنها برايش تنگنا مي آفريد.

بهشتي يك مصلح واقعي بود كه با اخلاق خويش و سكوت علي وارش درس وارستگي و تهذيب را القاء مي كرد. او در تاسيس و سازمان دادن و هماهنگ كردن و تاكيد بر لزوم تشكيلات مجامع اسلامي مهارت شگرفي داشت ، اما نقش عمده وي جهت دادن و توجيه اين مجامع به اسلام راستين انقلابي و هدايت آنها در كانال واقعي و صراط مستقيم و جلوگيري از انحرافات و برداشتهاي غلط، و غربگرايي و شرق زدگي قشر روشنفكر بود.

رابطه و سابقه او با امام خميني ((ره )) و اعتماد كامل امام ((ره )) به وي ، شهيد بهشتي را در سالهاي مبارزه به صورت يكي از صاحبان سر امام و راز دار انقلاب در

آورده بود و نقش خود را در اين رهگذر به خوبي ايفا مي كرد.

دكتر بهشتي مردي بسيار تيز هوش و كاردان و مدبر بود و در كارهاي انقلابي مانند اعتصابها، راه پيماييها، نوشتن اعلاميه ها، جبهه گيريها و برخوردها صاحبنظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصميم گيرنده بود. وي در انجام كارهاي حساس همواره از دوستان نزديك و با وفاي خويش مدد مي گرفت . به اين جهات عديده ، دشمنان انقلاب اسلامي به ياري نابخردان داخلي دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي را در سرچشمه تهران مورد هدف قرار دادند، چرا كه اولين هدفشان از ميان برداشتن رهبر حزب يعني شهيد آيت الله دكتر بهشتي بود.

(به نقل از سايت قادر: www.ghadeer.org )

د - رابطه آن شهيد با آيت الله العظمي خامنه اي:

شهيد بهشتي و مقام معظم رهبري از مدتها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تا حادثه هفتم تير و شهادت دكتر بهشتي رابطه بسيار صميمي با يكديگر داشتند. عامل مهمي كه به نزديكي اين روابط كمك مي كرد، علاوه بر پيروي از خط امام در مبارزه با رژيم پهلوي و تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي، وحدت ديدگاه ها در مورد مسايل سياسي، اجتماعي و اقتصادي و روش هاي مبارزاتي و بالاخره ماهيت و محتواي حكومت اسلامي بود. از آنجا كه پرداختن به تمامي زواياي اين موضوع از گنجايش يك نامه خارج مي باشد، از اين رو در جهت اثبات آن به ذكر چند نمونه بارز اكتفا مي نماييم:

1. همكاري و همفكري بسيار نزديك اين دو بزرگوار در شوراي انقلاب، حزب جمهوري اسلامي و ساير برنامه ريزي هاي انقلابي (ر.ك: تشكل فراگير، عبدالله جاسبي،

تهران، دانشگاه آزاد اسلامي، 1379، ج 1).

2. تلاش هاي مقام معظم رهبري به همراه آيت الله هاشمي رفسنجاني، در جهت موافقت حضرت امام با نامزدي آيت الله بهشتي از طرف حزب جمهوري اسلامي براي انتخابات اولين رياست جمهوري (ر.ك: تاريخ انقلاب به روايت هاشمي، گفت و گوي روزنامه كيهان با هاشمي رفسنجاني، بهمن و اسفند 1382).

3. حادثه ناگوار انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت آيت الله بهشتي و چگونگي خبردار شدن آيت الله خامنه اي كه به دليل حادثه ترور در بيمارستان بودند، به خوبي بيانگر عمق پيوند عاطفي فكري و سياسي اين دو بزرگوار مي باشد (ر.ك: حكايت نامه سلاله زهرا(ص)، حسن صدري مازندراني، قم، انتشارات مشهور، 1381).

آيا درست است كه علامه طباطبايي قدس سره الشريف اشعار بسياري داشته اند كه اكثر آنها را قبل از مرگ آتش زده اند علت اين آتش سوزي چه بوده است.

پرسش

آيا درست است كه علامه طباطبايي قدس سره الشريف اشعار بسياري داشته اند كه اكثر آنها را قبل از مرگ آتش زده اند علت اين آتش سوزي چه بوده است.

پاسخ

براساس تحقيقي كه در مورد اين مطلب به عمل آمد، چنين چيزي صحت ندارد. البته از خود مرحوم علامه شنيده شده كه برخي اشعار و نوشته هاي ايشان هنگام جابجايي اثاثيه منزل و انتقال به منزلي ديگر گم شده است ولي آتش زدن و نابود كردن اشعار توسط خود ايشان درست نمي باشد. البته در مورد برخي بزرگان گفته شده كه در اثر حالت انقلاب روحي و حالي مخصوص كه برايشان پيش آمده، برخي آثار و اشعار خود را در آب ريخته اند و از بين برده اند و اين حالتي مخصوص خود آنها بوده است. شايد در آن حال مخصوص داشتن هر نوع اثر و شعر و نوشته را نوعي انانيت و خودبيني و نشانه اي از خود و خوديت مي دانسته اند و مي خواسته اند با محو و نابود كردن آن اثري از خوديت آنها باقي نباشد و چيزي غير از محبوب و آثار و نشانه هاي او وجود نداشته باشد.

حالات انسان هايي كه به فكر كمال و عروج و تعالي روح و سير به سوي فضايل و حقايق مي باشند، مختلف است و هر چه بيشتر به سوي كمال بروند، حالت هاي قبلي آنها در نزدشان آميخته با خوديت و خودبيني مي باشد و از آنها استغفار و طلب آمرزش مي كنند و گاه در مسير و حركت به سوي حق تا آن جا پيش مي روند كه از همه گذشته

خود استغفار مي كنند چون رگه هايي از شرك و خودپرستي در آن مي بينند.

البته اين حالت ويژه خود را با حالات بزرگاني كه مراحل زيادي را پيموده اند و مقدمات زيادي را پشت سر نهاده اند تا حالتي خاص و متناسب با وضعيت روحي خود پيدا نموده اند مقايسه كند و نبايد به كارهايي كه متناسب با حالت و موقعيت خاص آن بزرگان است دست زند چون آن زمينه و شرايط براي او فراهم نگشته و اين عمل را از روي تقليد و يا تحميل انجام مي دهد نه متناسب با اقتضاي حال خود.

در ضمن كتاب هايي را كه پيرامون بزرگاني مانند مرحوم علامه طباطبايي مطالعه مي كنيد نمي توان به همه مطالب آن كاملا اطمينان داشت.

در مورد حاج اقا امجد برايم صحبت كنيد؟

پرسش

در مورد حاج اقا امجد برايم صحبت كنيد؟

پاسخ

حضرت آيت الله محمود امجدي (امجد) در سال 1318 ش. در شهرستان كنگاور از توابع كرمانشاه در خانواده اي روحاني متولد گرديد. پدر ايشان از علماي آن ديار بود كه به عنوان پايگاهي در مسير ايران به كربلا، ميزبان علماي هم عصر خويش بود. ادب و معنويت و عشق به اهل بيت (ع) شاخصهء مهم علماي خانواده امجد مي باشد. پدر بزرگ ايشان از علما و شعراي با اخلاص و ارادتمند خاندان عصمت و طهارت است كه تضمين هاي عاشورايي ايشان از اشعار حافظ مشهور است.

ايشان بعد از اتمام تحصيلات متوسطه وارد حوزه مي شوند و بعد از مدتي در مدرسه حجتيه قم به تحصيل علوم ديني مي پردازند.

اساتيد ايشان عبارتند از: امام خميني(ره)، علامه طباطبايي، حاج آقا حسين فاطمي و ...

خود استاد بارها مي فرمايند: من در همه دروس خصوصي و عمومي علامه طباطبايي شركت داشته ام. ارادت علامه نيز به ايشان مشهود بوده است بطوري كه مي فرموده اند به او امجد كرمانشاهي نگوييد بلكه امجد كربلايي بگوييد.

بزرگترين استاد اخلاق و عرفان ايشان مرحوم آيت الله العظمي بهاءالديني بود كه هميشه استاد امجد از او ياد مي كنند. آيت الله بهاءالديني هم در خصوص ايشان عنايت ويژه اي داشته اند و بارها توكل به خداوند را از بارزترين خصوصيات ايشان مي دانند.

آيت الله امجد به اصرار بعضي از علماء چندين سال است به تهران مهاجرت كرده است و روش تربيتي و رفتاري و اخلاق اجتماعي و زهد بي نظير ايشان باعث شده، جوانان خصوصا دانشجويان، اين عالم گرانقدر را همچون نگيني در آغوش بگيرند. مباحث

اخلاقي و نماز جماعت ايشان در مسجد كوي دانشگاه تهران و مراسمي چون عزاداري ايام محرم و احياء شبهاي قدر، همه عاشقان فضيلت را به سوي خويش جذب كرده است.

از خصوصيات بارز ايشان اخلاص عجيب و بي اعتنايي او به دنياست به طوري كه بسيار ديده اند كه مجالس بسيار كوچك و در ظاهر كم اهميت و افراد بي نام و نشان را بر مجالس بسيار بزرگ ترجيح داده اند. آنچه در نظر ايشان اهميت دارد ارادت و اخلاص به اهل بيت عصمت طهارت عليهم السلام است. عشق به جوانان، دلسوزي براي آنان و محبت پدرانه ايشان باعث شده است كه جوانان هم به او عشق ورزند و با ايشان رابطه اي صميمي داشته باشند.

اينجا چه با صفاست كمي دير شده بود. ركعت دوم نماز مغرب بود كه او رسيد، با عجله مُهري برداشت و روانه صف آخر شد تا از فضيلت جماعت باز نماند. جماعت كه سلام نماز را دادند، هنوز ركعتي از نماز او باقي بود. وقتي سلام داد، ديگر همه نگاه ها به او معطوف شده بود. لبخندي زد و به نشانه احترام دست خود را بر سر گذاشت. حالا همه متوجه حضور او شده بودند، حتي جوان بيست و يكي دو ساله اي كه عبا بر دوش انداخته و در جايگاه امام جماعت ايستاده بود. اطرافيان به حاج آقا اصرار مي كردند كه جلو برود و نماز دوم را اقامه كند؛ اما هيچ عجله اي نداشت. امام جماعت جوان با اندكي خجالت سريع به صف دوم رفت و جا را براي او خالي كرد. حاج آقا آمد، بدون مقدمه پيشاني جوان را بوسيد و با

صداي بلند گفت: «همه ايران مي دانند كه من به شما عزيزان دانشجو عشق مي ورزم، من پشت سر تك تك شما نماز مي خوانم».

جمله بر آمده از دل او، جمله آشنايي بود كه بارها گوش نماز گزاران مسجد كوي دانشگاه تهران را نوازش داده بود. تواضع و فروتني، صفا و صميميت، نشاط و شادابي، بي آلايشي و اخلاص، جوان پسندي و به روز بودن و... همه و همه از حاج آقا امجد، امام جماعت مسجد كوي دانشگاه تهران، شخصيتي ساخته كه محبوب قلوب پيرو جوان، روحاني و دانشجو، كارمند و بازاري و... است. نماز جماعت ايشان در مسجد كوي، محفل انسي است كه بسياري از شيفتگان و تشنگان رؤيت جلوه هاي عملي اخلاق اسلامي را جمع كرده است.

حاج آقا، هر شب چند دقيقه بين نماز صحبت مي كند و سعي دارد با موعظه دانشجويان را با اصول اسلام آشنا سازد. جمله هاي ناب و كوتاه او همواره خاطر جوانان دانشجو را نوازش مي دهد:

اهل بيت(ع) قهرمانان همه فضائل هستند.

ما ميراث دار ميراث بزرگ شيعه هستيم كه با رنج و دردهاي فراوان به دست آمده است. نبايد ميراث خوار باشيم.

گناه و معصيت دنده عقب است. آن قدر كه انسان وارد ميدان مين مي شود.

تقوا محبت را تقويت مي كند؛ ولي گناه و معصيت باعث تضعيف آن مي شود.

فايده عشق به اهل بيت(ع) اين است كه خود بيني از بين مي رود. چون اهل بيت - عليهم السلام - فاني در خدا هستند، انسان هم به عشق آن ها، خدا بين مي شود.

زهد، نخوردن و نخوابيدن نيست؛ زهد ناچيز دانستن دنيا است.

سه محور را بايد حفظ كنيم؛ مكتب، وحدت و رهبري.

بچه هاي مسجد كوي حضور گروه مصاحبه پرسمان را در شب هاي امتحاني

خود به گرمي پذيرا شدند و در جمعي صميمي به بيان خصوصيات اخلاقي و ويژگي هاي رفتاري اين روحاني آگاه پرداختند. با هم گوشه هايي از اين مصاحبه را مي خوانيم.

به همه شخصيت مي دهند

يكي از خصوصيات بارز ايشان اين است كه به دور از حب و بغض هاي شخصي فقط براي احترام به طرف مقابل با افراد انس مي گيرند. خيلي از مواقع در مجالس مي بينيم حاج آقا از هنر همه استفاده مي كند؛ به يكي مي گويد شعر بخوان، به ديگري مي گويد قرآن بخوان، به ديگري مي گويد سؤال كن و... خلاصه به همه شخصيت مي دهند. ايشان به دنبال مطرح كردن خود نيست، بلكه به دنبال طرح فضيلت و خوبي است. حاج آقا خيلي خوب است و من هرچند به عنوان يك خانم نمي توانم مانند آقايان از نزديك از ايشان استفاده كنم ولي صحبت ها و حركات و رفتار ايشان خيلي در من تأثير داشته و كلاً ديدم را عوض كرده است.

الهه سادات موسوي - فلسفه

نيازي كه دانشجويان به امثال او دارند...

نيازي كه دانشجويان به امثال حاج آقا امجد دارند، از نياز به يك استاد تحصيل كرده در سطح بالا هم بيش تر است؛ چون ما در عملكردمان دچار يك تضاد شده ايم، در اعتقاداتمان مشكل داريم و براي موفقيت در آينده بايد خودسازي كنيم. باحضور ايشان ما بهتر خودسازي مي كنيم. استعدادهاي خوب دانشگاه به امثال حاج آقا نياز دارند. نكته اين است كه روحانيان بايد احساسات و نيازهاي دانشجويان را درك كنند، همان كاري كه حاج آقا مي كند.

منصور ملكي - اقتصاد

شارژ روحي حاج آقا امجد بيش ترين تأثيرش در تأليف قلوب است. بچه ها چون در خوابگاه خسته مي شوند، وقتي به مسجد مي آيند، از لحاظ روحي

شارژ مي شوند. ايشان به بچه ها دلداري مي دهند؛ با آن شخصيت عرفاني كه دارند، باعث مي شوند خستگي بچه ها از اجتماع و خوابگاه برطرف شود. علت موفقيت حاج آقا امجد اخلاص ايشان است. هر كس اخلاص داشته باشد و همت كند تا به خاطر خدا به يك عده دانشجو كمك كند، موفق مي شود.

علت علاقه من به ايشان قلبي است، نمي توانم بگويم؛ چون من خوبي را دوست دارم.

حسن صالحي وزيري

جاذبه خاص علت موفقيت ايشان در اين است كه خود را به دانشجويان نزديك احساس مي كنند. طبق اظهار نظر خودشان، خود را خادم دانشجو مي داند و مي گويد من شما را خيلي دوست دارم، بايد قدر خود را بدانيد. صحبت هاي بعد از نماز و برخوردها و نصيحت هاي ايشان در مجموع باعث ايجاد برآيند خاصي در ذهن من شد و براي من جاذبه خاصي به وجود آورد.

فرزاد ابراهيمي - مكانيك

اهل عمل علت علاقه مندي من به حاج آقا اين است كه خودشان اهل عمل هستند و به چيزهايي كه مي گويند عمل مي كنند.

اصغر تفضلي - الاهيات

اگر من را از در بيرون كنند، از پنجره مي آيم.

حاج آقا خود را از بچه ها مي دانند، حتي اين جمله را چندين بار گفته اندكه: اگر من را از در بيرون كنيد، از پنجره مي آيم. به همين خاطر، رابطه دانشجويان با ايشان دو طرفه است. بچه ها حاج آقا را دوست دارند و ايشان هم به بچه ها محبت مي كنند.

امين جلال منش - تربيت بدني تنها يك جمله اگر جمله اي از خود ايشان بگويم، ابعاد وجودي اش بهتر مشخص مي شود. ايشان مي فرمايند:

«چون از او گشتي همه چيز از تو گشت». با همين جمله مي توان همه چيز را فهميد.

حسين خان دانا - برق

اسلام شناسي به

نظر من، مهم ترين خصوصيت حاج آقا اسلام شناسي او است؛ يعني واقعا روح تشيع را پياده مي كند. در خيلي از مسائل مي گويد: شخص گرا نباشيد، اصول گرا باشيد؛ احترام به افراد به جاي خود، اما هر كس هر حرفي زد به دنبال او نرويد.

فرزانه پاينده - رياضي كاربردي

حتي انتظار ندارد پيش پاي او بلند شويم.

يك مشكلي كه از ديدن خيلي ها داشتم اين بود كه احساس مي كردم براي خود شخصيتي قائل هستند؛ اما ايشان كسي نيست كه خود را بگيرد يا خود را بزرگ بداند يا انتظار چيزي داشته باشد. حتي انتظار ندارد جلوي پاي او بلند شويم؛ اما تنها كسي است كه از در مسجد كه وارد مي شود، همه جلوي پاي او بلند مي شوند؛ يعني چيزي كه نمي خواهد براي او اتفاق مي افتد.

مجيد امامي - مهندسي شيمي

گفت كه در زندگي آزاد باش!

حاج آقا با جوان ها خوش است و جوان ها هم از او خوششان مي آيد. بارها خودشان به شعري از استادش علامه طباطبايي، تمسك كرده اند كه:

پير خرد پيشه نوراني ام

بُرد ز دل زنگ پريشاني ام

گفت كه در زندگي آزاد باش

هان گذران است جهان شاد باش احمد توكلي - الاهيات

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پرسش

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پاسخ

كتب نويسنده ي مذكور را هرگز نمي توان به طور كامل تأييد كرد به ويژه اينكه مشتمل بر مطالبي است كه قابل تأييد نيست (مثل اعتراف به گناه در نزد ديگران،...) و مطالعه ي آن براي افرادي كه شخصيت آنها در ناحيه معارف ديني شكل نگرفته است حتي ممكن است در مواردي مضرّ باشد و اثرات نامطلوبي را در آنها به جاي بگذارد.

و برخي به جهت التزام شركت در جلسات ايشان و يا التزام به انجام دستوالعمل هاي ايشان از نظر اذكار و سحرخيزي و ... زندگي زناشويي آنان مختل شده و گاهي به جدايي كشيده شده است.

در هر صورت شخصيت معنوي و وارستگي آقاي ابطحي براي بسياري قابل ترديد نيست و تلاش هاي ايشان براي حفظ روحيه معنوي جوانان قابل تقدير است. اما به طور كلي بايد توجه داشت رابطه مريد و مراد و مطلق نگري به برخي افراد يكي از آفات مهم و شايعي است كه محدود شدن به اين نوع جلسات به دنبال خواهد داشت.

لذا توصيه ما اينست كه از اين جلسات استفاده شود اما خود را تنها به شركت در اين گونه جلسات محدود نكنيم و از ديگر اساتيد و ديگر جلسات نيز استفاده شود تا گرفتار مطلق نگري نشويم. و قدرت تصميم گيري و انتخاب را در ادامه سير معنوي و روش زندگي آينده براي خود محفوظ بداريم.

سلام ميخواهم درباره آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي اطلاعاتي كسب كنم لطفا مرا راهنمايي كنيد؟

پرسش

سلام ميخواهم درباره آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي اطلاعاتي كسب كنم لطفا مرا راهنمايي كنيد؟

پاسخ

آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي (قدس سره) از مراجع بزرگ تقليد در نجف اشرف بود و كتاب «العروه الوثقي» كه نوشته اوست، از زمان خود ايشان تا به امروز يكي از كتابهايي است كه همواره مورد توجه مراجع تقليد بعدي بوده است و حتي هم اكنون مدرسان و مراجع تقليدي كه درس خارج دارند، همين كتاب را اساس و پايه استدلال قرار مي دهند. اين نشان مي دهد كه آيت الله يزدي كه به سيد يزدي و صاحب العروه معروف است، در ميان علماء و مراجع تقليد مقبوليت عامه دارد. كتاب «العروه الوثقي» 94 سال پيش (در سال 1330 هجري قمري) در بغداد چاپ دوم شد و از آن زمان تا به امروز بارها چاپ شده است و همه مراجع تقليد بر آن حاشيه و تعليقه زده اند و هيچ خانه اي از خانه هاي علماء را نمي توان يافت كه در آن اين كتاب وجود نداشته باشد.

آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي در سال 1248 هجري قمري (176 سال پيش) در روستاي «كسنويه» يزد به دنيا آمد، پدرش نام او را محمد كاظم گذاشت، در آغاز به حوزه علميه دو منار يزد رفت و آنچه در آنجا تعليم داده مي شد، ياد گرفت، پس از آن به حوزه علميه مشهد رفت، پس از به پايان بردن برنامه هاي علمي مشهد به اصفهان رفت و در مدرسه صدر اصفهان سكونت كرد و از اساتيد و علماي حوزه علميه اصفهان استفاده كرد. در سال 1281 (143

سال پيش) به صلاحديد علماء و اساتيد اصفهان تصميم به مسافرت به نجف گرفت و راهي نجف اشرف شد. در نجف از درس آيت الله سيد محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ)، آيت الله شيخ راضي، آيت الله شيخ مهدي جعفري و آيت الله شيخ مهدي آل كاشف الغطاء استفاده كرد. پس از آنكه ميرزاي شيرازي از نجف به سامراء مهاجرت كردند، آيت الله سيدمحمد كاظم يزدي تدريس خود را به طور رسمي شروع كردند. پس از وفات ميرزاي بزرگ علماء و مردم از او درخواست كردند كه مرجعيت شيعه را به عهده بگيرد. ولي ايشان نپذيرفتند، اصرار علماء و مردم زياد شد، ايشان ناچار شدند اين مسؤوليت را به عهده گرفتند و پس از وفات آيت الله ملا محمد كاظم خراساني صاحب كفايه، مرجعيت تام يافت. (گلشن ابرار، ج اول، ص 445، چاپ اول، نشر معارف، قم)

عصر آيت الله سيدمحمد كاظم يزدي (قدس سره) عصر پر حادثه بود و مرجع بودن براي مردم، مسؤوليت بزرگ و بسيار خطرناك بود. شيعيان وظيفه خود را در برابر حوادثي كه پيش مي آيد از مرجع خود به دست مي آوردند و مرجع هم بايد وظيفه مردم را بيان كند. گاهي مي گويد: اقدام كنيد، گاهي مي گويد: به آن كار اقدام نكنيد و گاهي مي گويد: بي طرف باشيد و اگر مرجع تقليد دو نفر باشد، هر مرجعي بايد نسبت به آن حادثه اي كه پيش آمده، اعلان نظر كند. در آن عصر، از يك طرف انقلاب مشروطه خواهي شروع شده بود، از يك طرف حكومت عثماني، براي خود قانون اساسي نوشته بود و از طرف ديگر ايتاليا

به قصد اشغال ليبي به آن كشور اسلامي حمله كرده است ، روسها شمال ايران را اشغال كرده اند و انگليسها هم در جنوب ايران نيروهاي نظامي پياده كرده اند و به اين ترتيب جهان اسلام در معرض خطر بزرگ قرار گرفته است و جنگ جهاني اول همه جهان را تهديد به نابودي مي كند. حالا بايد آيت الله سيد محمد كاظم يزدي قدس سره وظيفه مردم را از نظر اسلامي مشخص كند و اين، كار بسيار خطرناك و بزرگ است.

در سال 1324 هجري قمري (يكصد سال پيش) انقلاب مشروطه در ايران پيروز شد. برخي از مراجع نجف مانند آخوند خراساني صاحب كفايه و ميرزاي نائيني پشتيبان مشروطه بودند. در حدود بيست تن از علماء هم خواهان مشروطه مشروعه شدند كه يكي از آنان آيت الله شيخ فضل الله نوري بود. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي هم خواستار حكومت مشروطه مشروعه بود و جزو آن بيست نفر است كه مشروعه و شرعي بودن حكومت را مي خواستند. (همان)

حكومت مشروطه به اين معناست كه قالب و شكل حكومت ايران مانند حكومت انگلستان مشروطه باشد و مشروعه به اين معناست كه در اين حكومت، قوانين، قوانين اسلامي باشد نه غير اسلامي. اگر مرجع تقليدي خواستار حكومت مشروطه باشد، آنهم مرجعي مانند ميرزاي نائيني و آخوند خراساني، بطور يقين نظر او همان مشروطهء مشروعه و به سخن امروزي حكومت اسلامي است گر چه به زبان نياورند و لكن اگر از اول، برنامه و راه مشخص باشد بهتر است و امروزه وضعيت چنين است و بايد از همان اول، راه كامل و درست را، اعلام بكني. به عنوان

مثال، حضرت امام خميني(قدس سره) از همان اول اعلام كردند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد و اگر در آن زمان ايشان مي گفتند: ما جمهوري مي خواهيم و پادشاهي نمي خواهيم، راه به درستي روشن نمي شد چون جمهوري ويژگيهاي خودش را دارد و جمهوري اسلامي هم ويژگي هاي خودش را و اگر حضرت امام بعدا مي گفتند: ما جمهوري اسلامي مي خواهيم معلوم نبود كار به كجا مي رسيدو شياطين سياسي چه مي كردند.

وقتي كه در ايران انقلاب مشروطه آغاز شد، آخوند خراساني صاحب كفايه و ميرزاي نائيني از آن پشتيباني كردند و آيت الله سيد محمد كاظم يزدي نخست سكوت كرد و پس از مدتي خواهان مشروطه مشروعه شد همانند آنان كه خواهان مشروطه مشروعه شدند. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي از همان آغاز مي ديد كه دستي پنهان در كار است و مشروطيت را از مشروعيت و اسلامي بودن جدا مي كند و براي اسلام در اين حكومت جديد نقشي قائل نيست. او به جمعي از شاگردان گفت: «عاقبت مشروطه را تاريك مي بينم چون اين آقايان به اسلام و روحانيت رحم نخواهند كرد. من مي بينم روزي را كه عمامه از سر روحانيون برداشته و آنان را از صحنه خارج خواهند كرد. (همان)

موافقت عده از مراجع تقليد با مشروطيت براي اين بود كه با روشنفكران همراهي شود تا نظام ظالمانه از بين برود و آنان قصد اصلاح داشتند نه قصد خيانت. (همان) و اگر مردم پشتيبان علماء و مراجع بودند، در پايان كار، يك حكومت مشروطه مشروعه بر سر كار

مي آمد ولي مردم پشتيباني نكردند و در نتيجه آن حوادث ناگوار اتفاق افتاد و شخصيتي همچون شيخ فضل الله نوري اعدام شد و ديگران هم هر كدام به شكلي از بين برده شدند.

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي (قدس سره) نسبت به قانون اساسي حكومت عثماني موضع قاطعانه اي در پيش گرفت و با آن مخالفت كرد و براي همين از سوي حكومت عثماني، از عراق اخراج گرديد. يكي از رهبران حكومت عثماني نزد آيت الله سيد محمد كاظم يزدي رفت و از ايشان درخواست كرد كه قانون اساسي را به رسميت بشناسد. آيت الله يزدي به او گفت: «شعار شما، شعار غربي است و قانون شما گرفته شده از غرب است و اينهائي كه دم از آزادي مي زنند جز نابودي اسلام چيزي در سر ندارند». (همان)

هنگامي كه ايتاليا براي اشغال ليبي حمله كرد، آيت الله سيد محمد كاظم يزدي اين فتواي جهاد را صادر كردند: «بسم الله الرحمن الرحيم، در اين ايام كه دول اروپائي مانند ايتاليا به ليبي حمله نموده و از طرفي روسها شمال ايران را با قواي خود اشغال كرده اند و انگليسيها نيز نيروهاي خود را در جنوب ايران پياده كرده اند و اسلام را در معرض خطر قرار داده اند، بر عموم مسلمانان از عرب و ايراني واجب است كه خود را براي راندن كفار از مملكت اسلامي مهيا سازند و از بذل مال و جان در راه بيرون راندن نيروهاي ايتاليا از ليبي و اخراج قواي روسي و انگليسي از ايران، هيچ فروگذار نكنند زيرا اين عمل از مهمترين فرايض اسلامي است تا بياري خدا دو

مملكت اسلامي از تهاجم صليبي ها محفوظ بماند. سيدمحمد كاظم يزدي». (همان)

در سال 1914 (89 سال پيش) جنگ جهاني اول شروع شد و انگليسيها به حكومت عثماني حمله كردند. دامنه حمله به عراق كشيده شد. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي، فتواي جهاد بر ضد انگليسيها را صادر كردند. پس از اين فتوا علماء و مردم به جبهه جنگ رفتند و در اين جنگ پسر ايشان به نام سيدمحمد به شهادت رسيد. (همان)

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي 6 پسر داشت و همه از علماء بودند: سيدمحمد، سيداحمد، سيدمحسن، سيدمحمود، سيدعلي و سيداسدالله. (همان)

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي در سال 1337 هجري قمري (87 سال پيش) 28 ماه رجب وفات كرد. (همان)

چهارم اينكه چرا رهبري با اين همه نفوذي كه دارند چرا به عنوان مثال جلو تفتيش عقايد را نگرفتند يا خيلي كارهاي ديگر كه شخص ايشان فرمودند كه گاهي اوقات قوانيني يا كارهاي انجام مي شود كه با هم عليرغم مخالفت با آن ليكن بايد به قانون پايبند باشيم سوال اينكه آيا

پرسش

چهارم اينكه چرا رهبري با اين همه نفوذي كه دارند چرا به عنوان مثال جلو تفتيش عقايد را نگرفتند يا خيلي كارهاي ديگر كه شخص ايشان فرمودند كه گاهي اوقات قوانيني يا كارهاي انجام مي شود كه با هم عليرغم مخالفت با آن ليكن بايد به قانون پايبند باشيم سوال اينكه آيا شخص رهبري اجازه ندارند كه اين جور مواقع حساس كه نظام به زير سوال مي رود دخالتي كنند و اصولا رهبري كي مي تواند دخالت كند به فرموده شخص معظمشان وارد شوند و كي نه و يادم مي آيد كه زماني كه در مجلس بحث روزنامه ها شد شخص رهبري وارد صحنه شدند.

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: چه خوب بود كه منظور خود را از «تفتيش عقايد» به صورت كاملا مشخص و با ذكر مثال مشخص مي نموديد تا به صورت دقيق به بررسي آن مي پرداختيم.

اما در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به كل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است كه عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

4- حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110)

بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن بوده، دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت

دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه به مسؤولان مربوطه تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي نمايند.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه - كه ناشي از عوامل مختلفي است - سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان، عليرغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان، چنين مي فرمايند: «... به مجرد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود طبعا اول گله و شكوه و فرياد آنهاست؛ يك وقت مي بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده ي جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم؛ دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر و بالاتر حل بشود يعني دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان. (ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378) و ايشان درباره پاسخگو بودن رهبر مي فرمايد: «اما اينكه رهبر بايد پاسخگوي مشكلات كشور باشد، البته همين طور است و شكي در

اين نيست. قانون هم موازين پاسخگويي را مشخص كرده است، هر كس به هر اندازه يي كه حوزه اختياراتش هست، همان اندازه بايد پاسخگو باشد، البته مسؤوليت مديريت انقلاب با مديريت اجرايي كشور فرق دارد؛ اين را توجه داشته باشيد رهبري طبق قانون اساسي ... مسؤوليت اجرايي در كشور ندارد؛ جز در زمينه نيروهاي مسلح. مسؤوليت اجرايي به عهده قواي سه گانه است. منتها مديريت انقلاب، مسئوليت حفظ جهتگيري انقلاب و نظام را دارد بايد مواظب باشد كه انقلاب و نظام از آرمان ها منحرف و منصرف نشوند، فريب دشمن را نخورد. راه عوضي نرود؛ اينها مسؤوليت هاي رهبري است ...». (ديدار با دانشگاهيهاي دانشگاه شهيد بهشتي، 22/2/1382).

آيا حضرت آيت الله خامنه اي اجازه خروج از كشور را دارند و اگر اجازه دارند چرا نمي روند و اگر ندارند چرا اين اجازه را ندارند؟

پرسش

آيا حضرت آيت الله خامنه اي اجازه خروج از كشور را دارند و اگر اجازه دارند چرا نمي روند و اگر ندارند چرا اين اجازه را ندارند؟

پاسخ

هيچ منعي در خروج مقام معظم رهبري از كشور وجود ندارد، منتها به دلايلي كه در ذيل مي آيد، ضرورتي براي اين مسأله وجود ندارد، از اين رو مقام معظم رهبري به خارج از كشور مسافرت نمي كنند.

توضيح آنكه:

1. واقعيت اين است كه ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران مبتني بر ولايت فقيه، امري بي نظير در دنياي معاصر مي باشد كه از نظر جايگاه و موقعيت _ولي امر مسلمين جهان_ مقام مشابهي ندارد تا بتواند طرف مدعو قرار بگيرد.

2. موقعيت و جايگاه مهم مقام معظم رهبري، در استكبار ستيزي و دشمني سرسخت با آمريكا و حاميانش از يك سو و نماد ايدئولوژي اسلامي بودن ايشان در مقابل ايدئولوژي ليبرال سرمايه داري، باعث شده كه كمتر كشوري _كه متأسفانه حتي كشورهاي اسلامي تحت نفوذ آمريكا هستند_ جرأت چنين مسأله اي را به خود بدهد و هزينه هاي ناشي از آن را بپذيرد.

3. بر اساس ماده 12 قانون تعيين وظايف و اختيارات رياست جمهوري مورخ 22/8/1365 روابط خارجي و بين المللي، شركت در كنفرانس ها و سمينارها و اجلاسيه هاي بين المللي كه در سطح عالي ترين مقام كشورها تشكيل مي شود، بر عهده رئيس جمهور مي باشد. از اين رو اصلا ضرورتي براي مسافرت معظم له باقي نمي ماند.

4. و بالاخره مسائل امنيتي نيز _با توجه به مطالب فوق_ و شرايطي كه آمريكا در سركوب مخالفين خود به وجود آورده است، در بروز اين مسأله حائز اهميت مي باشد.

سلام سوال من درباره امام خميني (ره)است. 1.مقاله اي مي خواستم درباره جايگاه ايشان از بعد معنوي 2.مقاله اي درباره وصيتنامه ايشان و نظرات ديگر علما درباره وصيتنامه 3.يا هر مقاله ديگري درباره امام خميني اگر لطف كنيد كه يكي از اين دو موضوع را براي من بفرستيد؟

پرسش

سلام سوال من درباره امام خميني (ره)است. 1.مقاله اي مي خواستم درباره جايگاه ايشان از بعد معنوي 2.مقاله اي درباره وصيتنامه ايشان و نظرات ديگر علما درباره

وصيتنامه 3.يا هر مقاله ديگري درباره امام خميني اگر لطف كنيد كه يكي از اين دو موضوع را براي من بفرستيد؟

پاسخ(قسمت اول)

در پاسخ به اين سؤال دو مقاله آورده مي شود جهت اطلاعات بيشتر مي توانيد به پايگاه اطلاع رساني امام خميني(ره) imamkhomeini.com مراجعه نماييد.

مقاله اول:

امام مصداق انسان كامل

آيت الله فاضل لنكراني

در طول تاريخ روحانيت تشيع و جهان اسلام نمي توانيم بدليلي براي حضرت امام خميني (س) پيدا كنيم، ضرورت دارد تمامي آثار ايشان براي نسلهاي آينده محفوظ بماند.

دروس امام خميني (س) تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود ايشان به روشي تدريس مي كردند كه يك طلبه واقعي را براي آينده اسلام تربيت كنند نه اينكه صرفا مطالبي از استاد به شاگرد انتقال يابد.

رژيم شاه در تبعيد امام به نجف در پي تحقق اين هدف بود كه در مقايسه با علماي نجف امام از مقام علمي پائينتري برخوردار است و در نتيجه از همه جوانب دچار شكست و تحقير خواهد شد.

بعد از تبعيد حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف بود و نه تنها شكست نخوردند بلكه مقام علمي و اخلاقي ايشان براي حوزه نجف روشن شد. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه بزرگان و فضلاي قديمي نجف در درسهاي ايشان شركت مي كردند.

امام خميني (س) مصداق "انسان كامل" بودند و در تمامي مراحل زندگيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته انسان كامل بود مراعات مي كردند.

امام در حوزه نجف مشكلترين مباحث فقهي را براي تدريس انتخاب مي كردند.

ميراث عظيمي كه از حضرت امام خميني (س) براي نسلهاي آينده بر جا مانده است، مسلمانان را موظف مي كند كه براي شناخت ايشان

تلاش كنند، با توجه به سابقه آشنايي ممتد و طولاني شما با اين بزرگمرد تاريخ اسلام، در ابعاد اخلاقي، عرفاني، اعتقادي، سياسي و اجتماعي حضرت ايشان را چگونه دريافته ايد؟

- عظمت حيات و شخصيت حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه اقتضا مي كند اگر يك جمله در مورد ايشان اظهار نظر شده است آن جمله در طول تاريخ براي تمام نسلهاي آتيه محفوظ بماند. در بعد سياسي، پيش بينيها و نظرات حضرت امام اعجاب آفرين بود به عبارت ديگر در آن لحظه اي كه حضرت امام راجع به يك مساله سياسي اعلام نظر مي كردند انسان به ديده ترديد و ناباوري به آن نگاه مي كرد ولي به مرور زمان ثابت مي شد كه نكته سنجي حضرت ايشان تا چه حد دقيق و درست بوده است. اما در بعد سياسي يك شخصيت استثنايي در تاريخ معاصر بودند و بودن آنكه كلاس سياست ديده باشند و يا منحصرا در رشته سياست تحصيل كرده باشند. در مسائل سياسي بر تمام سياستهاي جهان فائق آمدند و همه سياست بازان دنياي استكباري را زير پا گذاشتند. شايد در طول تاريخ روحانيت تشيع و روحانيت جهان اسلام نتوانيم نظير و بديلي براي ايشان پيدا كنيم لذا ضرورت دارد تمامي آثار ايشان براي آيندگان محفوظ و در دسترس باشد.

ما از دو طريق با حضرت امام ارتباط و آشنايي داشتيم. از همان دوران كودكي در دوره دبستان بنده با شهيد بزرگوار حضرت آيت الله حاج آقا مصطفي همدرس بودم و پدرم با حضرت امام رفاقت بسيار نزديكي داشتند و به علت همين رفاقت و ارتباطي كه پدرم با حضرت امام داشتند. ايشان مكرر به منزل ما تشريف مي آوردند و متقابلا پدرم به منزل ايشان

مي رفتند من از دوران بچگي تشخيص داده بودم كه حضرت امام با ساير دوستان پدرم تفاوت خاصي دارند چون كه در ايشان جاذبه مخصوصي وجود داشت و ما را جذب كرده بود و با ديده احترام فوق العاده كه منحصرا اين معنا در ايشان وجود داشت به ايشان نگاه مي كردم.

كم كم دوران دبستان را پشت سر گذاشتيم با شادروان حاج آقا مصطفي وارد حوزه شديم. به واسطه درس و بحثي كه با يكديگر داشتيم ارتباط ما با امام خيلي نزديك بود، به طوري كه گاهي اوقات حضرت ايشان وضعيت Ϙјәʠحاج آقا مصطفي را از من مي پرسيدند مثلا سئوال مي كردند: درس مي خواند؟ نزد چه كسي درس مي خواند؟ پس از اينكه ما وارد درس خارج شديم چون مرحوم حضرت آيت الله بروجردي - رضوان الله تعالي عليه - يك درس بيشتر نمي گفتند و ما نياز به سه درس داشتيم به خاطر جاذبه حضرت امام در درس ايشان شركت كرديم، كلاس درس حضرت امام آنقدر در ما شوق و علاقه به وجود آورد كه حدود ده سال در درسهاي ايشان حضور يافتيم و هنوز شيريني و حلاوت آن جلسات را در ذائقه ام احساس مي كنم خاصه آنكه حضرت امام با يك فراغت بال و آسودگي خيال به جهات علمي مي پرداختند و گاهي درس فقه ايشان حدود دو ساعت طول مي كشيد و ما اصلا احساس خستگي نمي كرديم. امام بزرگوار در درسها مطالب علمي و اخلاقي را جدا از هم نمي دانستند، درس ايشان تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود، در لابلاي درس، ايشان به روشي تدريس و رفتار مي كردند كه يك طلبه واقعي را تربيت مي كرد نه صرفا يك سلسله مطالبي از استاد به شاگرد

انتقال يابد بلكه ربيت شاگرداني كه براي آينده اسلام مفيد فايده باشند مد نظر ايشان بود.

اين ويژگي بارز امام باعث شده بود كه همه ما سر تا پا ايمان و اعتقاد به ايشان پيدا كنيم و در طول مبارزات و نهضتي كه رهبريش را به عهده داشتند هيچ گونه ترديد و ابهامي به درستي راه امام نداشتيم و در زماني كه لازم ديدند طلاب، مدرسين وفضلا با ايشان همراهي داشته باشند با احساس مسئوليت شرعي اين معنا را مي پذيرفتند.

در زمينه علمي امام مقامات متعددي داشتند اين از ديگر ويژگيهاي ايشان بود كه در رشته هاي گوناگون، فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسير، فقه و اصول متخصص بودند. ولي از اين رشته ها، آني كه با مقام مرجعيت تناسب داشت، فقه و اصول بود. متاسفانه افرادي آگاهانه يا ناخودآگاه در صدد بودند كه براي جلوگيري از رشد و گسترش انديشه هاي امام، مقام فقه و اصول ايشان را كوچك جلوه دهند و حتي صلاحيت مرجعيت تقليد را از ايشان سلب كنند. در اين رابطه شخصا حساسيت موضوع را درك كردم و از موقعيت تبعيدم در شهرستان يزد استفاده كردم و شرحي بر كتاب شريف "تحرير الوسيله" امام كه در حقيقت يك دوره فقه از اول باب "طهارت" تا آخر باب "ديات" هست به رشته تحرير درآوردم. براي اين كارم دو هدف در نظر داشتم اول اينكه اشتغالات علمي ام محفوظ باشد و ديگر تشريح موقعيت فقهي و اصولي امام و جايگاه بلندي كه در اين علم دارند. در همان اوايل تبعيدم تصميم گرفتم كه يك كاري كه جنبه علمي و انقلابي دارد به انجام برسانم. البته با حفظ اين معنا كه ساواك پي به كارم نبرد.

تحقيقا اگر ساواك

پي مي برد مانع اين كار مي شد. آنقدر جانب احتياط را رعايت مي كردم كه حتي مسئولين كتابخانه وزيري علي رغم اينكه افراد بسيار متدين و انقلابي بودند متجه نوع كار من (كه هر روز حدود چهار ساعت طول مي كشيد) نمي شدند. تقريبا دو سال و نيم در اين كتابخانه مشغول نگارش بخش اعظم كتابها بودم و كسي در كتابخانه متوجه نشد. بعضي از بزرگان روحاني يزد كه از هر نظر مورد اعتماد بودند از جريان فعاليت تحقيقي من آگاهي داشتند و گاهي به كتابخانه مي آمدند و نوشته اي مرا مطالعه مي كردند و نظراتي ابراز مي كردند و نهايتا در حال حاضر حدود چهارده جلد در شرح "تحريرالوسيله" امام نوشته ام كه هشت جلد آن به چاپ رسيده است و بقيه آماده چاپ است. غرض بحث از اين توضيح و تفصيل اين بود كه مقام علمي امام را دشمنان مي خواستند خدشه دار بكنند ولي بحمدالله به دليل عظمت علمي و اخلاقي حضرت امام موفق به اين كار نشدند، تا حدي كه رژيم شاه تنها به علت همين معنا امام را از تركيه به نجف تبعيد كرد. در نجف بزرگان و علمايي وجود داشتند و رژيم به اين نتيجه رسيده بود كه اگر ايشان وارد نجف بشوند، در رديف آنها نمي توانند ابراز وجود كنند يا به تعبير آنان مقام علمي امام پائينتر از علماي نجف خواهد بود و تبعا شكست مي خورد و در نتيجه شكست علمي ايشان در همه جوانب ديگر (جنبه هاي سياسي، اخلاقي و. . . ) دچار شكست و تحقير خواهد شد.

ولي دشمنان كوردل در اين نقشه خود دچار اشتباه شدند وقتي امام بزرگوار وارد حوزه نجف شدند و تدريس را

آغاز كردند حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف شد و در آنجا علاوه بر اينكه شكست نخوردند، مقام علمي و اخلاقي ايشان نيز براي حوزه روشن شد وبه عظمت مقام علمي امام در فقه و اصول آگاهي يافتند. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه حتي بزرگان و فضلاي قديمي نجف هم در درس امام شركت مي كردند. تصادفا امام در نجف مشكلترين مباحث فقهي را انتخاب كردند. امام بحث كتاب مكاسب را كه از نظر فقهي از مشكلترين باحث شناخته مي شود در نجف مطرح كردند و تمامي آن را در قالب پنج جلد به تقرير درآوردند كه جدا از آثار ارزنده امام به شمار مي رود. در رابطه با ابعاد ديگر علمي ايشان، كتابها و آثار ايشان از علو مقام ايشان حكايت مي كند. در عرفان و فلسفه و اخلاق امام آثار گرانبهايي بر جاي گذاشتند. در زمينه اخلاق از همان دوران جواني كتابهاي ارزنده اي را به نگارش درآوردند.

امام بزرگوار جدا مصداق "انسان كامل" بودند يعني همه فضايل انساني را داشتند. امام در تمامي مراحل زندگانيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته يك انسان كامل بود، مراعات مي كردند. به واسطه آشنايي و رفاقتي كه با مرحوم حاج آقا مصطفي داشتم از ايشان كسب اطلاع كردم كه امام در منزل هيچ گونه تحميل و استبدادي نسبت به همسر و فرزندان نداشتند. كاشف عرض اين است كه نوعي آزادي براي خانواده قائل بودند كه حتي به وسيله سوال نمي خواستند عقيده شان را تحميل كنند اعتقاد به آزادي به تمام معنا داشتند تنها محدوديتي كه در اين چارچوب آزادي قائل بودند، مسائل ديني بود كه نبايد

دچار لطمه بشوند مثلا افراد را شديدا از غيبت، تهمت و نظاير آن برحذر مي داشتند.

براي وقوف بر دوران جواني حضرت امام، از برخي دوستان دوران جوانيشان متفقا كسب اطلاع كرده ام كه ايشان حتي در دوران بحراني جواني نيز يك لغزشي هم از ايشان صادر نشده است براي مثال در جلسات خودماني كه براي مزاح مطالبي مي گفتند، اگر در لابلاي شوخيها يك جمله اي منظور غيبت را داشت، امام فورا ناراحت مي شدند و تذكر مي دادند كه غيبت امر حرامي است و جايز نيست و اين صفت براي جوانهاي ما بخصوص جوانان طلبه بسيار داراي اهميت است كه يك كسي در دوران جواني اينقدر مقيد به حلال و حرام باشد و اين حكايت از اين كشف عظيم مي كند كه اسلام خيلي بر قلب ايشان حاكم بوده است. يك خاطره اي كه تقيد امام را به مسائل اخلاقي روشن مي كند مربوط به دوران طلبگي ما مي شود. امام آن موقع در مدرسه فيضيه تدريس داشتند، طلبه ها به درس ايشان مي آمدند يك روزي هنگام درس امام بود مشاهده كرديم كه ايشان وارد مدرس شدند و بلافاصله برگشتند ما تعجب كرديم كه چرا ايشان درس نگفتند؟ بعدا معلوم شد كه ايشان وقتي وارد مدرس شدند ديدند چند تا طلبه در آنجا در حال درس و بحث هستند وقتي كه از حضرت امام سوال كرديم كه چرا درس نگفتيد و برگشتيد؟ فرمودند ما با آنها چه فرقي داريم! همه ما طلبه ايم ما مي خواستيم درس بگوييم آنها زودتر از ما آمدند، حق آنهاست كه امروز در آنجا مشغول درس و بحث باشند. فردا ما مي آييم اگر آنها هم باز بودند درس نخواهيم گفت. امام به معناي واقعي كلمه

زاهد بودند و سعي مي كردند كه ظاهرشان اين صفت را نشان ندهد و تا جايي در اين مورد پيش مي رفتند كه ظواهر را به گونه اي مهيا مي كردند كه اصلا زهد ايشان بروز پيدا نمي كرد و زاهدي بود كه نشان مي داد زاهد نيست يعني هيچ وقت لباس بد در انظار نمي پوشيد، اگر به بيروني ايشان مي رفتيد ملاحظه مي كرديد كه فرشهاي خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهاي ديگر را در اندروني. به اين خاطر كه باطنا زاهد بودند و نمي خواستند زهدشان جلوه اي داشته باشد لذا ظواهر را به حالت عادي در مي آوردند و اين بالاترين مقامي است كه در زهد انسان مي توان متصور شد. ايشان در زندگي خصوصيشان به اندازه سر سوزني مرتكب اسراف و تبذير نشدند.

به حسب مسئوليتهايي كه در حوزه داشتيم، در رابطه با شوراي مديريت حوزه گاهي ضرورت داشت كه به خدمت حضرت امام (س) مشرف شويم و گزارشي از امور جاري حوزه را به اطلاع ايشان برسانيم. در يكي از گزارشهايي كه از امور حوزه تهيه كرده بودم و جهات مختلف را از قبيل آمار طلاب، پايه هاي درسي، تعداد قبوليها و نظاير آن را به استحضار حضرت امام رساندم تا اينكه نوبت به آمار شهداي حوزه رسيد و ايشان از تعداد شهداي حوزه مطلع شدند، اشك از ديدگان مباركشان جاري شد و فرمودند: بس است.

مقاله دوم:

ابعاد شخصيت حضرت امام خميني (قدس سره)

آية الله جعفر سبحاني

مقدمه

هاضمه ي زمان، حواث تلخ و شيرين و رويدادهاي بزرگ و كوچك را در خود هضم كرده و به تحليل مي برد، و رويداد هر چند عظيم و شورآفرين و غوغابرانگيز باشد، تا مدتي مي تواند در هاضمه ي جهان باقي بماند وافكار را متوجه خود سازد.

اما گذشت شب و روز، ورق خوردن صفحات ايام، رفته رفته حادثه را كم رنگ تر مي سازد و از فروغ آن مي كاهد و به تدريج به صورت مركبي بر صفحات تاريخ درمي آيد و احيانا در تاريخ هم نمي توان براي آن جاي روشني پيدا كرد.

در اين ميان، برخي از حوادث، از اين سنت كاملا مستثني مي باشند و هرگز هاضمه ي جهان، هر چند هم قوي و نيرومند باشد، قادر به هضم و حل آن ها نيست. تو گويي حادثه، بسان برليان در معده ي جهان است كه هرگز قادر به تبديل آن به عنصر ديگر نمي باشد و حرارت و داغي دستگاه گوارش روي آن اثر نمي گذارد و از اين جهت هيچ گاه منسي و فراموش نمي شود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمي كاهد.

اين نوع از حوادث استثنايي به خاطر ويژگي خاص خود، از ثبات و استواري برخوردارند. اين ويژگي عبارت است از پيوند رويداد به دين و آيين يك ملت از يك طرف و پيوند دين با فطرت انسان از طرف ديگر و نتيجه ي اين دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملت ها است.

آفرينش انسان با دين و گرايش به ماورا طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمي شود و تا انسان انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلات همراه مي باشد و طبعا حادثه اي كه پيوند مستقيم با تمايلات دروني و ابدي انسان دارد هرگز به دست فراموشي سپرده نمي شود، و اين اصل يك اصل كلي است كه شرق و غرب نمي شناسد.

روي اين اصل هرگز جامعه ي اسلامي و تاريخ بشريت شخصيت ممتاز و كم نظير حضرت امام خميني قدس سره را

كه با افكار و انديشه هاي بلند و سعي و تلاش هاي صادقانه ي خود مسير تاريخ را دگرگون كرده فراموش نخواهد كرد.

شخصيتي كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهي و ايمان به هدف، نظام كهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاريخ بريزد و به جامعه ي اسلامي هويت تازه اي بخشد و گرد خود فراموشي را از چهره ي آنان بزدايد و آنان را با شخصيت واقعي خود آشنا سازد.

پاسخ(قسمت دوم)

اين شخصيت و اين رويداد به خاطر پيوندي كه با دين و ايمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسيان بر روي آن نخواهد نشست.

شخصيت حضرت امام، بنيانگذار انقلاب اسلامي و بيدار كننده ي جامعه ي مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگوني دارد كه هرگز نمي توان حق همه ي آن ها را در اين مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان كاملي بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بينانه، بيانگر احكام و سياست و حقوق اسلامي بوده است.

او نه تنها در مراحل علمي پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعي و سياسي يك فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهيب او بر مستكبران و سلطه جويان، تازيانه اي بود كه پشت آنان را مي لرزاند و نقشه هاي آنان را بر باد مي داد.

مقام عرفاني و فلسفي، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبي و آشنايي او به لطايف كلام، آگاهي او از سياست هاي جهاني و اخلاق آموزنده و سازنده ي او، مناجات هاي تكان دهنده ي نيمه شب وي همه و همه پرتوي از ابعاد گسترده ي شخصيت او مي باشند،

ولي آن چه مي توان در اين باره گفت، اين است كه او داراي دو خصيصه ي گرانقدر بود كه همه ي آثار و تجليات را به دنبال داشت:

1- ايمان به مبدا و معاد، ايمان اصيل و نيرومند، تو گويي پرده ها از جلوي ديدگانش كنار رفته و ماوراي طبيعت را به راي العين ديده است.

2- عشق به هدف و آرمان هاي اسلامي و ايثارگري همه جانبه در راه آن.

اين دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگير شخصيت او به شمار مي رود. روي اين اساس به برخي از ابعاد شخصيت وي اشاره مي نماييم.

1- آگاهي از وضع جهان:

امام صادق عليه السلام در حديث كوتاهي چنين مي فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس ; انسان آگاه از اوضاع و شرايط زمان هرگز غافل گير حوادث غير مترقب نمي شود.

در اين حديث، يكي از شرايط رهبري بيان شده است رهبر بايد با ديد نافذ از حوادث تلخ و ناگواري كه در كمين امت او است از قبل آگاه باشد و براي آن چاره انديشد.

يكي از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهي او از وضع جهان و شرايط زمان بود و حركت هاي سياسي و الحادي را كه در جهان بر ضد اسلام در حال شكل گرفتن بود، به خوبي مي شناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جواني، داراي چنين خصيصه اي نبود، هرگز در دوران پيري و فرتوتي كه زمام امور را به دست گرفت نمي توانست انقلاب اسلامي را با چنين صلابت و استواري، متجاوز از ده سال رهبري كند و دشمنان را به تعجب و شگفتي وادارد.

او به خاطر چنين خصيصه اي، از دوران جواني، رجال كشور را مي شناخت، رجال خائن و صالح و تا

آن جا كه امكانات زمان اجازه مي داد، از طرق مختلف مسايل سياسي را تعقيب مي كرد.

در دوران پراختناق حكومت «رضاخان كه از سال 1304 شمسي آغاز شد و در شهريور 1320 به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود و كمتر كتابي حتي دور از سياست به چاپ مي رسيد، ولي پس از شهريور20 و ورود متفقين به ايران و شعله ورشدن آتش جنگ جهاني، زنجيرها از قلم و بيان برداشته شد و حضرت امام از اين فرصت استفاده كرد و ضمن رد رساله ي «اسرار هزار ساله به بيان حقايق پرداخت و پرده ها را بالا زد. قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب

قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه اي در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخاني را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براي مردم روشن كرد.

«كشف اسرار» توانست روح تازه اي در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخاني را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براي مردم روشن كرد. اين كتاب كه در سال 1323 به چاپ رسيد، شورعظيم و موج بزرگي در ايران پديد آورد. كتاب «كشف اسرار» نه تنها يك كتاب عقيدتي و فكري است، بلكه يك كتاب كاملا سياسي نيز مي باشد. با آن كه حضرت امام به خاطر دوري از تظاهر آن را بدون ذكر نام مؤلف چاپ كرد و مايل نبود كه مؤلف آن شناخته شود ولي به حكم اين كه «ماكان لله ينمو» هر عملي كه خالصانه براي خدا

باشد بيشتر رشد مي كند، نشر كتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بيشتر نويسنده شد و در هر حال هر كس آن كتاب را بخواند اذعان مي كند كه اين حضرت امام از همان دوران ديرينه، داراي افكار بلند سياسي بوده و پيوسته مي خواسته نظام اسلامي را جايگزين نظام هاي فاسد كند.

متفقين در سال هاي 1324- 1325 ايران را ترك گفتند و بار ديگر استعمار مصلحت ديد كه فرزند رضاخان بر سر كار باشد و برنامه ي پدر را با رياكاري خاصي تعقيب كند و به مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران باز گردانيد و هر چه پيش مي رفت بر قدرت نظام افزوده مي شد. ولي امام را در اين فترت يعني از سال هاي 25 تا 40 كاملا ساكت و آرام مي بينيم كه تنها به تدريس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مي پرداخت و كمتر در مسايل سياسي بحث مي كرد. چه شد آن قلم شورآفرين و تحرك بخش كه نمونه ي بارز آن كتاب «كشف اسرار» بود و چرا از سال هاي 1325 تا 1340 از تحرك باز ايستاد و در مجراي علمي حركت كرد؟ در اين جا نكته اي است كه كمتر به آن توجه مي شود و آن اين است كه:

مرحوم آية الله عظماي بروجردي در سال 1324 كه براي معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاي قم، رحل اقامت در اين شهر افكند و پس از درگذشت آية الله عظماي اصفهاني در سال 1325، رشته ي زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبري را به دوش كشيد و حقا مردي بزرگ و كم نظير و فقيهي بي بديل بود.

امام كه خود يكي از دعوت كنندگان

مرحوم آقاي بروجردي به قم بود، وقتي چنين مرجعي را پذيراي مسؤوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد مسايل سياسي را مستقيما تعقيب كند و با خويشتن داري خاصي مهر سكوت بر لب زد و كمتر سخن مي گفت و اين خود از شهامت هاي روحي انسان هاي كامل است كه گاهي با داشتن افكار بلند و رهنمودهاي مؤثر، دم فرو مي بندند. از اين جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقات هاي خصوصي مطالبي را ياد آور مي شد.

از اميرمؤمنان عليه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و كلمه به جاي مانده است و همه ي اين ها مربوط به دوران پس از رحلت پيامبر است، در حالي كه او در عصر رسالت نيز داراي چنين معلومات و آگاهي بود. اما در مقابل پيامبر كاملا ساكت بود و مهر خاموشي بر لب داشت و ما همين خصيصه را در حضرت امام در عصر مرجعيت مرحوم بروجردي لمس كرديم، ولي همان طور كه ياد آور شديم ايشان در عين حال مساله ي مهم «النصيحة لائمة المسلمين را فراموش نمي كرد و در مواقع حساس يادآوري هاي لازم را انجام مي داد.

درگذشت مرحوم آية الله عظماي بروجردي يا نقطه ي عطف در تاريخ حيات امام:

مرحوم آية الله عظماي بروجردي در فروردين ماه 1341 بدرود زندگي گفت و شاه كه مدت ها انتظار مرگ ايشان را مي كشيد، تا برنامه هاي خائنانه ي خود را يكي پس از ديگري به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد و براي ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتي براي مرحوم آية الله عظماي حكيم مخابره كرد. او گاهي در سخنان

خود مي گفت: اكنون موانع برداشته شده و بايد برنامه هاي اصلاحي اجرا شود و ديگر در ايران شخصيت مهمي كه مانع از اجراي برنامه هاي ما باشد، به چشم نمي خورد.

چيزي نگذشت كه تصويب آيين نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي پيش آمد كه در آن اهانت خاصي به كتاب مقدس آسماني ما شد و پاره اي از قوانين رسمي آن زير پا گذارده شده بود.

طرح آيين نامه ي «انجمن هاي ايالتي و ولايتي يك طرح آزمايشي بود تا هيات حاكمه از واكنش آن در محافل روحاني و پايه ي علاقه ي آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.

رؤوس طرح در روزنامه هاي عصر پايتخت يعني كيهان و اطلاعات آن روز در نيمه ي مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده كه يكي از خوشه چينان خرمن علمي حضرت امام به شمار مي رفت، در جلسات خصوصي شاهد انتقادهاي ايشان از دولت و سوءنيت آن سبت به اسلام بود، از اين جهت فرصت را مغتنم شمرده يك شماره از روزنامه ي كيهان آن روز را به حضور ايشان برد. ايشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مي خواست كه نماز عشاء را شروع كند، در آن لحظه خاطر شريف را از محتواي تصويب آيين نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي مستحضر ساخت ناراحتي شديدي در سيماي او احساس كرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقي را احضار و درخواست نمود كه به منزل آية الله حائري برود و از ايشان درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كنند تا درباره ي اين تصويب نامه به طور دسته جمعي بينديشند و تصميم بگيرند.

اجتماع با شكوه مراجع درآن شب در خانه ي آية الله حائري نشانه ي وحدت و يگانگي بود

و تلگرام هاي همگان حاكي از ثبات و مقاومت روحانيت، در برابر توطئه هاي شاه به شمار مي رفت ولي در اين ميان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذيري خاصي حكايت مي كرد.

در اين نهضت، كه دو ماه به طول انجاميد، تگرام هاي امام ونامه هاي او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدريج رهبر خود را شناختند.

انتشار خبر دستگيري امام رستاخيزي در تهران به پا كرد كه در نتيجه ي آن عده اي از فرزندان اسلام به وسيله ي دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براي هميشه روز عزا اعلام شد.

جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي به پايان رسيد و دولت وقت با رياكاري خاصي، تصويب نامه را پس گرفت ولي با نيرنگ ديگري پس از چند ماه تحت عنوان لوايح شش گانه راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق و باطل را به هم آميخته بود.

در چنين شرايطي صلابت امام و استواري و استقامت او بيش از پيش آشكار شد و با تحريم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاي ملي، ضربه ي محكمي بر حيثيت هيات حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع و شرايط امام در پانزده خرداد 1342 دستگير شد و انتشار خبر دستگيري امام رستاخيزي در تهران به پا كرد كه در نتيجه ي آن عده اي از فرزندان اسلام به وسيله ي دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براي هميشه روز عزا اعلام شد.

امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاي داخلي و خارجي آزاد شد و به قم بازگشت.

چيزي نگذشته بود كه مصونيت مستشاران امريكايي (كاپيتولاسيون) در آبان ماه 1343 پيش آمد و مجلس

شوراي آن روز ذلت اسلام و مسلمين را با تصويب آن امضا كرد.

امام با سخنراني گرم و شورانگيز و هيجان آفرين و با پرخاشگري خاص خود انقلاب نويني را به پا كرد كه منجر به دستگيري و تبعيد ايشان به تركيه گشت.

هيات حاكمه از تبعيد امام به تركيه طرفي نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصميم گرفت كه در سال 1346 امام را از تركيه، به نجف اشرف تبعيد كند تا در آن محيط علمي محصور گردد و سخنان او كمتر شنيده شود. ولي اين رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ي خود در نجف، تمام حركت ها را در ايران زير نظر داشت و به هسته هاي مقاومت كمك مي نمود و از طريق نامه و سخنراني و ارسال پيام ها بر شور مردم و هيجان آنان مي افزود.

سرانجام دستگاه بر اثر بي خردي با نشر مقاله اي در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود كند. اين بار، يك نهضت گسترده ي همه جانبه به وجود آمد كه ديگر دستگاه نتوانست آن را مهار كند و اين انقلاب از دي ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه يافت.

اعتصاب هاي دسته جمعي روحانيون، حوزه هاي علميه، دانشگاه ها، مراكز صنعتي، و اداري و سرانجام نيروهاي انتظامي سبب شد كه رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروريخته و به تاريخ سپرده شود.

امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع و رهبر سياسي و ديني مطلق شناخته شده و با درايت و ژرف بيني خاصي بسياري از توطئه ها را خنثي نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبياري نموده و پس از ده سال رهبري، نظام با شكوه اسلامي را به

امتي كه تربيت كرده بود تحويل دهد.

2- بعد فلسفي و عرفاني:

آگاهي از بعد فلسفي و عرفاني او در گرو اين است كه سير رشد علمي امام را از دوران جواني تا دوران مرجعيت به صورت فشرده بازگو كنيم:

امام در يك بيت علمي در بيستم جمادي الثاني 1320 چشم به دنيا گشود، ولي در همان دوران كودكي پدر را از دست داد و در تكفل برادر ارجمندش جناب آية الله پسنديده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران كودكي و نوجواني، بينش نافذ و پيشاني بلند و نگاه هاي حساس او از نبوغ و استعداد خاص وي حاكي بود. وي ادبيات فارسي و عربي را تا معاني و بيان و بديع در همان زادگاهش تحصيل كرد و سپس براي تحصيلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراك مهاجرت نمود. شهرستان اراك در آن روز شاهد تاسيس حوزه ي جديدي بود كه به وسيله ي بزرگ مرد الهي آية الله عظماي حائري قدس سره پي ريزي شده بود. وي در سال 1332 اين حوزه را تاسيس نموده و تا 1340 آن را اداره كرد و فضلا را از اقطار و اكناف در آن جا گرد آورد.

حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائري به شهرستان قم و تصميم بر تاسيس حوزه ي جديد در اين حرم اهل بيت، بلافاصله از شهرستان اراك به قم مهاجرت نمود و سطوح عالي را از محضر اساتيد بزرگ، از جمله مرحوم آية الله حاج سيد محمد تقي خوانساري (متوفاي 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شايستگي آن را پيدا كرد كه از سال 1344 به درس آية الله حائري راه

يابد و تا سال 1355 از حوزه ي فقهي و اصولي مرحوم حائري بهره مند شود. ايشان بخشي از درس هاي مهم استاد خود را به رشته ي تحرير درآورد تا آن جا كه آخرين نظريات فقهي و اصولي آية الله حائري را در كتابچه ي خاصي به نام «فوائد» گرد آوري نمود.

تاسيس حوزه در قم سبب شد كه شخصيت هاي عظيم فلسفي و عرفاني براي بهره رساني و بهره گيري از حرم اهل بيت در آن جا رحل اقامت افكنند و در اين ميان مي توان از دو شخصيت بزرگ، مرحوم آية الله شاه آبادي و مرحوم آية الله رفيعي قزويني نام برد.

حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آية الله شاه آبادي تحصيل و فلسفه را از مرحوم آية الله رفيعي آموخت ولي در ميان اين دو نفر به مرحوم شاه آبادي عشق مي ورزيد و مي گفت: من تا كنون انساني به اين لطافت طبع نديده ام و مي افزود من در نخستين برخورد به ايشان پيشنهاد تدريس اسفار نمودم.

او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مي كرد كه اگر روزي درس تا دو ساعت هم به طول مي انجاميد، اظهار خستگي نمي كرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصي مثلا پنج دقيقه درس مي گفت باز هم اعتراض نمي نمود و اين خصيصه را استاد وي نيز به ديگران يادآور مي شد.

او در مسايل عرفاني و فلسفي، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسياري از اساتيد فلسفه و عرفان كه فقط به تقرير و تبيين مسايل اكتفا مي كنند و چه بسا خود نيز به كنه مطلب نرسند، مسايل الهيات را به حق چشيده بود و آن چه را مي گفت از صميم دل بيان مي كرد و در برخي از مسايل

به حد شهود رسيده بود.

او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصي به عرفان نظري و عملي داشت. اثر ممتاز او در اين فن نشانه ي نبوغ او است. «مصباح الهدايه في الولاية والخلافة بحثي عرفاني در اسما و صفات مي باشد كه به حق از نادره هاي زمان است و كمتر عارفي مي تواند به عمق آن نوشته ها پي برد.

هيچ گاه براي او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آية الله شهيد مطهري بيش از حد ارج مي نهاد

3- بعد اخلاقي امام:

پس از درگذشت مرحوم آية الله عظماي حائري، معظم له عصرهاي پنج شنبه و جمعه درسي را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود كه خاري در چشم حاكمان روز بود. وي اين بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز كرد و از نظر قانوني حكم ديگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدريس، از اين جهت نمي توانستند جلوي آن را بگيرند.

امام در اين درس، نكات آموزنده ي اخلاقي آميخته با مسايل عرفاني و سياسي بيان مي كرد و گاهي به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگيري از تدريس، محل درس را از مدرسه ي فيضيه به مدرسه ي حاج ملاصادق منتقل مي نمود و در هر حال، در همان شرايط كتاب ارزنده اي را به نام «الاربعين نوشت كه عصاره ي درس هاي اخلاق او در روزهاي پنج شنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آيت الله حائري تا سال 1358 هجري قمري بود و خوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه ي دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود سال ها بعد به دست آمده و به زيور طبع آراسته گرديده

است. كساني كه از اين درس و آن مجلس روحاني خاطراتي دارند، مي توانند تاثير سخن امام را در دگرگوني قلوب و ارواح كاملا به يادآورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا و زخارف آن بي علاقه مي كرد كه انسان فقط و فقط به معنويات ارج مي نهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگوني عظيمي در طلاب و فضلاي آن زمان پديد آورده بود كه مساله ي سير و سلوك به تدريج در ميان فضلا براي خود جايي باز مي كرد و غالبا كوشش مي كردند كه گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامي وفق دهند.

در تقيد امام نسبت به مسايل اخلاقي همين بس كه اگر در مجلسي كسي سخني را مي گفت كه از آن بوي تعريض به مسلماني به مشام مي رسيد، با رنجش شديد امام روبه رو مي شد و امام از ادامه ي سخن وي جلوگيري مي كرد.

نمونه ي گوياي ديگري از تقيد او به اخلاق اسلامي اين كه ايشان در مدرس مدرسه ي فيضيه براي جمعي فلسفه تدريس مي كرد. روزي يكي از مدرسين غير معروف قم كه از شرايط جايگاه درس آگاه نبود براي يك نفر كتاب شرح لمعه را تدريس مي كرد، وقتي امام وارد مدرس شد و ديد او مشغول تدريس است، بلافاصله بيرون آمد و به هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن مركز درس بگويد و گفت ايشان قبل از ما شروع به درس كرده و حق سبقت با او است. او سال ها كه در برخي از مساجد درس مي گفت لدي الورود دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مي آورد آن گاه تدريس را آغاز مي كرد و تا شايستگي افراد را براي درسي كه

مي گفت احراز نمي كرد به او اجازه ي شركت نمي داد.

پاسخ(قسمت سوم)

هيچ گاه براي او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آية الله شهيد مطهري بيش از حد ارج مي نهاد و سخنان او را به خوبي گوش مي كرد و من خود قسمتي از نوشته هاي امام را ديده ام كه اعتراضات شهيد مطهري را به صورت پرسش و پاسخ در كتاب خود آورده و به تحليل اشكال او پرداخته است.

4- بعد فقاهت و اجتهاد:

حضرت امام يازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدريس سطوح عالي پرداخت و هيچگاه رشته ي بحث او درباره ي اين دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدريس با جمعي از فضلاي بزرگ حوزه مانند مرحوم آية الله محقق داماد و آية الله حاج سيد احمد زنجاني قدس سره مباحثه ي مشترك فقهي داشتند.

آن گاه كه مرحوم آية الله بروجردي در سال 1346 هجري قمري به قم آمدند يكي از شخصيت هايي كه به درس ايشان گرمي خاصي بخشيد، حضرت امام بود.

مرحوم بروجردي از نظر روش فقهي با مرحوم حائري تفاوت آشكاري داشتند. مرحوم حائري به بحث و تحقيق و ژرف نگري بيش از تتبع مي پرداخت، در حالي كه مرحوم بروجردي به تتبع در تاريخ مساله و فتاواي فقهاي عامه و خاصه در نخستين قرون و كاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، عنايت مي ورزيد و از نظر عمق بحث ها نيز در سطح بالاتري قرار داشت.

حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردي به مزاياي درس ايشان پي برد و پيوسته فضلا را براي پي گيري از روش ايشان دعوت مي نمود. معظم

له در درس مرحوم بروجردي از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شركت داشت و در نتيجه مزاياي روش هر دو استاد را به هم آميخت و خود صاحب سبك و روشي در فقه و اصول گرديد و از تركيب هر دو روش، يعني عنايت بر تحليل و ژرف نگري و بحث هاي عميق، به ضميمه ي تتبع در تاريخ مساله و اقوال پيشينيان، بنياد نويني را پي ريزي كرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهي از فضلا، درس خارج اصولي را از مباحث «قطع آغاز نمود و اين دوره درسال 1370ه..ق به پايان رسيد و مخلص نيز در عداد كوچك ترين تلاميذ او در اين دوره و دوره هاي بعد درآمد و رشته ي علاقه ي او در بهره گيري از دروس امام تا روزي كه از قم به تركيه تبعيد شد، ادامه داشت. وي متجاوز از دو دوره ي كامل، اصول را تدريس كرد و در هر دوره نظريات جديدي را در اصول عرضه مي نمود و درس هاي معظم له با آخرين نظريات خود در سه جلد به نام «تهذيب الاصول منتشر شد و هم اكنون مورد استفاده ي مدرسان خارج اصول است.

از نظر فقهي كتاب هاي «زكات و «طهارت ، «مكاسب محرمه ، «بيع و خيارات و برخي از ابواب مخصوص را تدريس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آن ها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده كه از آن ها مي توان كتاب هاي ياد شده در ذيل را نام برد:

1- «الطهارة در دو جلد كه در قم چاپ شده است.

2- «المكاسب المحرمة در دو جلد كه در قم طبع گرديده است.

3- «كتاب البيع و الخيارات

كه قسمتي را در قم و قسمت مهم تري را در نجف تدريس نموده و همه ي اين مباحث منتشر شده است.

علاوه بر اين نگارش، تعليقه بر كتاب «وسيلة النجاة مرحوم «سيد اصفهاني ويا تعليق بر عروة الوثقي، تاليف مرحوم «سيد يزدي تقريبا يك دوره ي فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظريات هر دو را در اين دو تعليقه آورده است.

حضرت امام از نخستين دوران جواني، با هر نوع رياكاري مخالفت مي ورزيد ... و تا لحظه اي كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و در سخت ترين لحظات، حتي شبي كه از پاريس به تهران بازمي گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد

او تعليقه ي فقهي خود را بر «وسيلة النجاة در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پايان رساند و در اين مدت كمتر به كارهاي غير فقهي مشغول بود و بيش از پيش به نگارش اين تعليقه مي پرداخت و تعليقه بر عروة الوثقي را منتزع از اين تعليقه مي دانست و اصولا در ميان كتاب هاي فقهي كه اخيرا نگارش يافته «وسيله ي مرحوم سيد را كتاب گرانقدري مي شمرد.

وقتي هيات حاكمه ايشان را در سال 1343 هجري شمسي به تركيه تبعيد كرد در آن جا تصميم گرفت كه به بازنويسي وسيله و افزودن مسايل مورد حاجت بر آن كتاب همت گمارد و پس از افزودن قريب به ثلث بر آن، آن را به نام «تحرير الوسيله منتشر نمود. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتي از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» و قسمتي ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته يك دوره ي متن فقهي است

كه روشنگر استادي و ژرف نگري او در فقاهت است.

فتاواي حضرت امام پس از انقلاب كه اخيرا به رشته ي تحرير درآمده و در آن ها به توضيح مسايل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهي ارزشمندي است كه مي تواند از بعد فقهي او بيان خاصي داشته باشد.

او بر خلاف انديشه هاي نارسا كه از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مي كند، به فقه سنتي و جواهري علاقه ي وافر داشت و اصولا روش ديگري را صحيح نمي دانست.

حتي روزي به او پيشنهاد شد كه در كتاب هاي درسي حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگويي ايجاد شود، او با اين دگرگوني مخالفت ورزيد و گفت آسان گرايي و تلخيص كتاب هاي بزرگ، از ژرف بيني طلاب مي كاهد. اصالت ها را حفظ كنيد و روش هاي جديد را تا آزمون صحيح روي آن انجام نگرفته به كار نبنديد.

5- بعد عبادي امام:

حضرت امام از نخستين دوران جواني، با هر نوع رياكاري مخالفت مي ورزيد و در عين حال كه در روز بسان ديگر طلاب و فضلا به تحصيل مي پرداخت و در مجالس انس شركت مي نمود و در غالب پنج شنبه ها و جمعه ها براي تفريح به خارج قم مي رفت و از چنين مجالس بهره مي گرفت، ولي در دل شب بسان پرهيزكاران وارسته به راز و نياز با معبود مي پرداخت و از همان دوران جواني و از 27 سالگي تا لحظه اي كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و در سخت ترين لحظات، حتي شبي كه از پاريس به تهران بازمي گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد. او در ميان ادعيه به «صحيفه ي سجاديه علاقه ي خاصي داشت و معتقد بود كه در لابه لاي ادعيه، يك

رشته مسايل عرفاني و فلسفي هست كه مرغ انديشه ي هيچ فيلسوفي به آن ها نرسيده است و در ميان مناجات ها به مناجات شعبانيه عشق مي ورزيد و در ماه رمضان به خواندن ادعيه تقيد خاصي داشت. در سال 1347 هجري قمري بر دعاي سحر كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است شرح زيبايي نوشته كه دل هاي عارفان و عاشقان به سير ملكوتي را تكان مي دهد. او در ميان زيارت ها به «زيارت جامعه بيش از همه علاقه داشت و در تمام حرم هاي ائمه ي اهل بيت به خواندن آن كاملا مقيد بود.

به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهي بود و در اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيان گر بحث هاي عرفاني و الهي اوست. اين دو كتاب يكي به نام «آداب الصلاة و ديگري به نام «اسرار الصلاة است كه هر دو از كتاب هاي نفيسي است كه كمتر مي توان براي آن ها نظيري يافت، به ويژه كتاب «اسرار الصلاة كه به حق كتاب «اسرار الصلاة است در حالي كه ديگر كتاب هايي كه به اين نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة به شمار مي روند نه «اسرار الصلاة .

او در ميان فلاسفه، شيفته ي مكتب صدرالمتالهين و در ميان عرفا و محققان عرفان، به قاضي سعيد قمي علاقه ي سرشاري داشت تا آن جا كه كتاب توحيد او را شخصا استنساخ نمود و افكار بلند او را بسيار مي ستود، و در ميان ديگر كتاب هاي قاضي سعيد قمي به كتاب «اربعين او ارج مي نهاد.

در حالات خاصي كه فقط نزديكان او مي توانستند شاهد آن باشند، گاهي با مطالعه ي برخي از كتب عرفاني اشك هاي چشم او مرواريدوار، بر

گونه هايش مي غلتيدند.

6- بعد ادبي و سبك نگارش:

وي از روز نخست، انسان با ذوقي بود كه با نگارش رابطه ي خاصي داشت و از موهبت خط زيبا و نستعليق بهره مند بود و خط او جزو خطوط درجه ي يك به شمار مي رود و هم اكنون برخي از كتاب هاي او كه در سال هاي 1346 و 1349 نگاشته است نزد اين جانب موجود است و حاكي از قدرت انگشتان او در آفرينش اثر هنري است.

او از قريحه ي شعري خاصي برخوردار بود كه فقط اين ذوق را در خدمت اهل بيت به كار مي برد. «بهاريه هاي او» در ميلاد امام زمان عليه السلام زينت بخش محافل ادبي و ولايي حوزه ي علميه ي قم در دوران مرحوم آية الله حائري بود. وي ديوان ضخيمي به اندازه ي ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از خانه ي ايشان به سرقت رفت و تا كنون اثري از آن به دست نيامده است ولي در عين حال ارادتمندان او برخي از بهاريه هاي وي را استنساخ كرده و قسمتي از آن ها به وسيله ي فرزند عزيزش مرحوم حجة الاسلام آقاي سيد احمد خميني رحمه الله گردآوري گرديده است.

او در نويسندگي از جملات كوتاه ولي كوبنده بهره مي گرفت و از كلمات زيبا و روح افزاي عارفان، آميخته با شيوه ي پرخاشگري موحدان بر مشركان و ملحدان، استفاده مي كرد و اعلاميه هاي او از آغاز نهضت تا آخرين روزها بر اين نكته گواهي مي دهند.

او علم عروض و قوافي را در نزد مرحوم «حاج شيخ محمد رضا اصفهاني مؤلف كتاب «نقد فلسفه ي داروين آموخت و از هيات قديم و جديد اطلاع داشت.

وي در سال 1347 هجري قمري در سن 27 سالگي با صبيه ي مرحوم آية الله حاج

ميرزا محمد ثقفي ازدواج نمود و در سايه ي اين پيوند داراي دو فرزند ذكور و سه فرزند دختر گرديدند كه هر كدام براي خود مقامي و موفقيتي داشته و دارند و فرزند بزرگوار ايشان مرحوم آية الله حاج آقا مصطفي از نظر كمالات علمي و معنوي نسخه ي دوم پدر بود ولي متاسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت، و آثار علمي كه از او باقي مانده و چاپ شده است نشانه ي نبوغ سرشار او مي باشد.

در اين جا شايسته است نكاتي را ياد آور شويم:

الف. آثار علمي و تاليفات گرانقدر:

از رهبر عالي قدر آثار علمي فراواني باقي مانده است و همگي به خامه ي شريفش به رشته ي تحرير درآمده، كه در زير يادآور مي شويم:

1- شرح دعاي سحر كه در سال 1347 ه.ق نگاشته است.

2- اربعين حديث كه تاليف آن در سال 1358 ه..ق پايان پذيرفته است.

3- كشف اسرار كه در ظرف دو ماه آن را تاليف نموده و در سال 1323 ه..ش منتشر شده است.

4- شرحي بر حديث «راس الجالوت توضيح مناظره ي حضرت رضا عليه السلام با پيروان مذاهب مختلف.

5- آداب الصلوة.

6- اسرار الصلوة.

7- مصباح الهدايه في الولاية والخلافه.

8- حاشيه بر «فصوص تعاليقي كه بر حواشي كتاب نوشته، و بعد از آن استخراج و چاپ شده است.

9- حاشيه اي بر «مصباح الانس .

10- شرح حديث «جنود عقل كه به اتمام نرسيده است.

11- رساله اي پيرامون قاعده «من ملك شيئاملك الاقراربه .

12- رساله اي در قاعده ي لاضرر.

13- رساله اي در طلب و اراده، جبر و تفويض.

14- يك دوره اصول، خلاصه ي بحث هاي خود براي فضلا.

15- رساله اي در اجتهاد و تقليد كه جزو همان بحث هاي

اصولي است.

16- رساله اي در قواعد چهارگانه قاعده ي اصالة الصحة، قاعده ي فراغ، قاعده ي يد، و قرعه كه همگي جزو بحث هاي دوره ي اصلي ايشان مي باشد.

17- تحرير الوسيله كه شرح آن گذشت.

18- رساله اي در «ولايت فقيه كه در نجف اشرف نوشته است.

19- «مكاسب محرمه در دو جلد چاپ شده است.

20- كتاب «بيع و خيارات كه در نجف اشرف تنظيم نموده و به زيور طبع آراسته شده است.

21- «الفوائد» كه در آن افكار و انديشه هاي مخصوص استاد بزرگوارش مرحوم حائري را ضبط كرده است.

22- تقرير درس مرحوم آية الله بروجردي از ابتدا، تا اول بحث «حجيه ظن .

23- ديوان شعر، متاسفانه اين ديوان مانند برخي ديگر از آثار علمي او مفقود است اميد است در سايه ي تلاش علاقمندان به دست آيد.

24- «صحيفه ي نور» كه مجموعه ي سخنراني ها و آثار فكري و اجتماعي اين شخصيت بزرگ در آن گرد آمده است.

ب. نمونه اي از آثار ادبي امام:

براي ارايه ي نمونه اي از اشعار نغز و زيبا و قريحه ي لطيف حضرت امام، يكي از قصايد او را به علاقمندان شعر و ادب تقديم مي داريم و اين قصيده كه به ظاهر در وصف بهار است، در مدح حضرت ولي زمان سروده شده است و تاريخ نظم آن مربوط به هفتاد سال قبل مي باشد.

مژده فروردين، زنو بنمود گيتي را مسخر

حبيشش از مغرب زمين بگرفت تا مشرق سراسر

رايتش افراشت پرچم، زين مقرنس چرخ اخضر

گشت از فرمان وي در خدمتش گردون مقرر

بر جهان و هر چه اندر اوست يكسر حكمران شد

قدرتش بگرفت از خط عرب تا ملك ايران

از فراز توده آنورس تا سر حد غازان

هند و قفقاز و حبش، بلغار و تركستان و سودان

هم طراز دشت و كوهستان،

و هم پهناي عمان

دولتش از فر و حشمت، تالي ساسانيان شد

كرد لشكر را ز ابر تيره، اردويي منظم

داد هر يك را ز صرصر، باديه پيمايي ادهم

بر سر آن لشكر از خورشيد نير داد پرچم

رعد را فرمان حاضر باش دادي، چون شه جم

برق از بهر سلام عيد نو، آتش فشان شد

چون سران لشكري حاضر شدند از دور و نزديك

هم اميران سپه، آماده شد از ترك و تاجيك

داد از امر قضا بر رعد غران حكم موزيك

زان سپس دادي بر آن غژمان سپه فرمان شليك

توده ي غبر از شليك يلان بمباردمان شد

از شليك لشكري بر خاك تيره خون بريزد

قلب ها سوراخ و اندر صفحه ي هامون بريزد

هم به خاك تيره از گردان، دو صد ميليون بريزد

زهره ي قيصر شكافد، قلب ناپلئون بريزد

ليك زين بمباردمان عالم بهشت جاودان شد

روزگار از نو جوان گرديد، و عالم گشت برنا

چرخ پيروز و جهان بهروز و خوش اقبال دنيا

در طرب خورشيد و مه در رقص و در عشرت ثريا

بس كه اسباب طرب گرديده از هر سو مهيا

پير فرتوت كهن، از فرط عشرت، نوجوان شد

سر به سر دوشيزگان بوستان، چون نو عروسان

داشته فرصت را غنيمت در غياب بوستان بان

كرده خلوت با جوان هاي سحابي در گلستان

رفته در يك پيرهن با يكدگر، چون جان و جانان

من گزارش را نمي دانم دگر آن جا چه سان شد...

ني اساس شادي اندر توده ي غبرا مهياست

يا كه اندر بوستان هاي زميني، عيش برپاست

خود در اين نوروز، اندر هشت جنت شور و غوغاست

قدسيان را نيز در لاهوت جشني شادي افزاست

چون كه اين نوروز با ميلاد «مهدي توامان شد

مصدر هر هشت گردون مبدا هر هفت اختر

پخالق هر شش جهت، نور دل هر پنج مصدر

والي هر چار عنصر، حكمران هر سه

دفتر

پادشاه هر دو عالم، حجت يكتاي داور

آن كه جوش شهره ي نه آسمان بل لامكان شد

مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو

هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم و مه ور

شاه جعفر فيض، و كاظم حلم، و هشتم قبله گيسو

هم تقي تقوا، نقي بخشايش، و هم عسكري مو

«مهدي قائم كه در وي جمع اوصاف شهان شد

پادشاه عسكري طلعت، نقي حشمت، تقي فر

بوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفر

علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر

مجتبي حلم و رضيه عفت و صولت چو حيدر

مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد...

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن شهر نقش داشته است؟

پرسش

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن شهر نقش داشته است؟

پاسخ

در آغاز شايسته است به طور اجمال، زندگي و شخصيت خواجه نصيرالدين طوسي مورد توجه قرار گيرد/

ابوجعفر محمد بن حسن بن ابي بكر، مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي از خانواده علمي فيروزشاه جهرودي است. اصل خواجه از دهي به نام ورشاه است كه از منطقه دستگرد و از ولايات قم مي باشد در آن زمان جزو ساوه بوده است. او چون در طوس متولد شده به طوسي معروف گرديده. وي در سال 597 هجري قمري مطابق 1200 ميلادي در روز شنبه يازدهم جمادي الاول به دنيا آمده است.{1}

خواجه ايام كودكي را در طوس گذراند و علوم نقلي و مقدماتي را نزد پدرش محمد بن حسن طوسي كه از شاگردان ضياالدين راوندي بود، فراگرفت؛ همچنين علم حديث، فنون عقلي، كلام، فلسفه و منطق را نزد دايي پدرش - نصرالدين عبداله بن حمزه طوسي - كه از علماي بزرگ به شمار مي رفت، آموخت. آن گاه براي تكميل معلومات خويش، به حوزه علميه نيشابور رفت. وي كتاب اشارات ابن سينا را نزد فريدالدين داماد - حكيم نيشابوري - آموخت و مقدمات علم رياضي را نزد كمال الدين محمد حاسب فرا گرفت. خواجه در نيشابور با قطب الدين مصري و ساير فضلا و دانشمندان علوم مختلف به بحث و گفتگو پرداخت و بر معلومات خويش افزود/

در همان ايام جواني، علم حديث را در خدمت شيخ برهان الدين حمداني كه در ري سكونت داشت فرا گرفت و فقه و اصول را از فقيه، معين الدين سالم بن بدران مازني مصري كه از شاگردان ابن ادريس حلي و ابوالمكارم ابن زهره

بود آموخت. در اين زمان خواجه 22 سال سن داشت و موفق به اخذ اجازه نامه اجتهاد گرديد. استادش او را با القاب امام اجل، عالم افضل، اكمل، اورع، متقن، محقق نصيرالملْ و الدين، وجيه الاسلام و المسلمين، سندالائمه، الافاضل، مفخرالعلما، الاكابر و افضل اهل خراسان ياد مي كند.{2}

خواجه نصيرالدين طوسي مدتي از عمر خود را در قلعه الموت سپري مي كند پس 18 سال در دربار ايلخانان مغول وزارت مي نمايد و سرانجام در سال 637 ه'. ق دارفاني را وداع مي گويد/

خواجه در قلعه الموت و ميمون دژ

اين دانشمند گرانقدر حداقل بيست و چهار سال از عمر شريفش را در قلعه الموت و ميمون دژ به سر برده است. در اين مدت طولاني خواجه رنج هاي بسياري را تحمل كرد تا آنجا كه در حاشيه بعضي از كتبي كه در اين مدت تاليف نموده است اين شعر ديده مي شود:

به گرداگرد خود چندان كه بينم بلا انگشتري و من نگينم

خواجه اهل علم بوده و با كتاب و دانشمندان سر و كار داشته است. او با دانشمنداني كه از روي اضطرار به آن ديار آمده بودند به بحث و گفتگو مي پرداخت و از كتابخانه «عظيم الموت» استفاده مي نمود و كتاب هاي ارزنده اي از همان دوران به يادگار گذارده است/

اخلاق خواجه

از آنجا كه خواجه آراسته به انواع علوم و فنون عقلي و نقلي و معارف بشري بود، از اخلاق حميده و ملكات فاضله برخوردار بود. شاگرد عاليقدرش علامه حلي مي گويد: «او شريف ترين كسي است كه ما از لحاظ اخلاق ديده ايم».{3} ابن شاكر ضمن ذكر تواضع و فروتني خواجه، داستان جالبي را نقل مي كند كه به تنهايي نشان دهنده روح بزرگ و نظربلند و اخلاق حميده

آن حكيم نامدار اسلام است. ابن شاكر مي گويد: «شخصي نامه اي به خواجه نوشت و او را به زشتي ياد كرد و از جمله نوشته بود يا كلب بن كلب - اي سگ پسر سگ - . خواجه در پاسخ، اين جمله را نوشت كه اما اين كه مرا سگ پسر سگ خوانده اي درست نيست، زيرا سگ با چهار دست و پا راه مي رود و عوعو مي كند و ناخن هايش دراز است. اما من قامتم راست و پوست بدنم بدون مو و ناخن هايم پهن - است - و حرف مي زنم و مي خندم. بنابراين مشخصات من با سگ تفاوت دارد. خواجه تمام سخنان طرف را با سرشت نيكو و بدون خشم پاسخ داد و يك كلمه نامناسب در پاسخ وي به كار نبرد».{4}

نقش خواجه در دربار مغول

همان گونه كه گفته شد 18 سال از عمر خواجه دربار ايلخانان مغول سپري مي شود. در اين مدت، نُه سال در دوران هلاكو، رياست و نظارت كل اوقاف تمامي ممالك بر عهده اوست و نه سال در ايام سلطنت فرزند هلاكو - اباقا - در همين سمت باقي مي ماند/

اين مرد بزرگ، در آن دوران حساس، كه زن عيسوي هلاكو - دوقوز خاتون - و سردار مسيحي او و ساير مغولان، ناقوس خطر انهدام كاخ اسلام را به صدا درآورده بودند، توانست جان بسياري از علما، حكما، فقها، مهندسان، رياضي دانان و ساير طبقات مسلمين را نجات دهد. به شهادت تاريخ او در هيچ سمت سياسي كشور و لشكركشي مغول وارد نشد و ملازمت وي با هلاكو و فرزندش، براي استفاده هاي علمي و معنوي و خدمت به اسلام و مسلمين بوده است. وي در

مراغه دانشگاهي تأسيس كرد و كتابخانه اي بنياد نهاد كه بيش از چهارصد هزار جلد كتاب داشت.{5}

خواجه نه تنها به امور رصدخانه مراغه و دانشمندان آنجا توجه داشت بلكه مطابق نوشته ابن فوطي هر جا دانشمندي اعم از شيعه و سني بود، از بذل عنايت خواجه بي نصيب نمي ماند. خواجه امور بيمارستان ها، مدارس، رباطها و حقوق دانشجويان و ارباب احتياج را اصلاح نمود و بهتر از پيش به گردش درآورد.{6}

خواجه بيش از 160 كتاب و رساله بزرگ و كوچك در تمامي رشته هاي علمي و فني به عربي و فارسي تاليف نموده. اين حكيم نامدار در سن 75 سالگي جهان فاني را وداع گفت و در حرم كاظمين(عليهم السلام) مدفون گرديد/

آيا خواجه نصيرالدين نقشي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار داشت؟

هلاكو از طرف منكوقاآن مأموريت يافت كه به ايران آمده، نخست قلعه هاي فرقه اسماعيليه و برخي نواحي ديگر را كه در يورش چنگيز فتح نشده بود بگشايد و سپس بغداد مركز خلافت عباسي، مصر، سوريه و عربستان را تسخير نمايد و دامنه فتوحات آنها را از چين تا سرحد آفريقا و سواحل درياي سرخ گسترش دهد او پس از فتح قلعه هاي اسماعيليه، خواجه نصيرالدين را نزد خود نگه داشت/

هلاكو در سال 654 هجري بعد از خاتمه كار اسماعيليه آهنگ فتح بغداد كرد و به گونه اي كه چگونگي آن در كتاب هاي تاريخ ضبط شده است در سال 656 به بغداد لشكركشي نمود و خلافت پانصدساله عباسي را برانداخت/

اما نكته قابل توجه در اين رويداد اين است كه بعضي از اشخاص مغرض و يإ؛پ پ ظظس غيرمطلع بر خواجه خرده گرفته و مدعي شده اند كه او خان مغول را به

فتح بغداد ترغيب نموده و موجب براندازي خلافت عباسي را به دست مغولان فراهم ساخته و حتي در فجايع و قتل و غارت ها شريك بوده است. حتي بعض از اهل سنت در كتاب هاي خود با اين ادعا حملات شديدتري ب ه خواجه نصير نموده اند از جمله ابوالفلاح حنبلي در شذرات الذهب، كه خواجه را نصير شرك، كفر و الحاد خوانده و گفته است: «خواجه قصد نمود اشارت ابن سينا را جايگزين قرآن سازد، ولي نتوانست و گفت اشارات قرآن خواص و قرآن محمد كتاب عوام است. وي خواست نماز را به دو مرتبه تقليل دهد ولي به انجام اين كار نيز موفق نشد و در آخر عمر سِحر ياد گرفت و بت مي پرستيد». سُبكي، يافعي و ابن تيميه هم در كتاب هاي خود از اين افتراآت به خواجه نسبت داده اند.

اما حقيقت چيز ديگري است. با اين كه محقق طوسي طبق عقيده خود به ترويج مذهب حقه جعفري اهتمام ورزيد ولي نسبت به ديگر فرق اسلام نيز با مهر و محبت رفتار مي كرد و دانشمندان را از هر طبقه و مذهب كه بودند تكريم مي نمود و از تعصب هاي خشك مذهبي دوري مي جست لذا مستشرقان مسيحي و بعضي از علماي اهل سنن و كليه دانشمندان شيعي مذهب او را به عظمت روحي، ديانت و وثاقت در حديث و تواضع و حسن خلق توصيف كرده اند/

بروكلمن مستشرق آلماني، جورج سارتول - دانشمند آمريكايي - ، ادوارد براون - مورخ انگليسي - و جرجي زيدان وي را بزرگترين رياضيدان و مشهورترين دانشمند قرن هفتم مي دانسته اند/

محمد بن شاكر كه از مورخان اهل سنت است اخلاق او را چنين وصف كرده است: «بسيار نيكو صورت، خوشرو، كريم،

سخي، بردبار، خوش معاشرت، زيرك و با فراست بود...».{7}

ابن فوطي حنبلي درباره خواجه مي نويسد: «خواجه مردي فاضل، كريم الاخلاق، نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسي دلتنگ نمي شد و حاجتمندي را رد نمي كرد و برخورد او با همه با خوشرويي بود».{8}

بنابراين نخست با مراجعه به كتب تاريخ حتي كتاب هاي تاريخي اهل سنت كه فتح بغداد را در آن زمان بررسي كرده اند، روشن مي شود كه خواجه نقشي در آن فاجعه نداشته است از جمله:

الف) علامه ابن فوطي حنبلي بغدادي مورخ اهل سنت كه ذهبي درباره او مي گويد: «العالم البار متقن المحدث، المفيد، مورخ الاَّفاق و مفخر اهل العراق». او در واقعه بغداد چهارده سال سن داشته و اسير شده است. وي در كتابش واقعه فتح بغداد را به طور كامل شرح مي دهد ولي ذكري از خواجه نصير در آن برهه از زمان ننموده است.{9}

ب) ابن طقطقي حوادث بغداد را با يك واسطه نقل مي كند. او نام خواجه را تنها يك بار به خاطر واسطه بودن ملاقات ابن علقمي به ميان آورده و ذكري از خواجه و ترغيب او در حمله مغول ننموده است.{10}

ج) ابي الفدا در كتاب خود به تفصيل نحوه حمله و فتح بغداد را توسط هلاكو بيان مي كند ولي ذكري از خواجه نصيرالدين طوسي ننموده است.{11}

د) ذهبي كه از شاگردان ابن تيميه است و منهاج السنه را به نام منهاج الاعتدال تلخيص نموده، با استادش ابن تيميه در اين زمينه مخالف است. او در كتابش پس از ذكر حوادث بغداد، ذكري از خواجه به ميان نياورده است.{12}

ه') صلاح الدين صفدي كه حدود چهل سال بعد از واقعه بغداد به دنيا آمده بعد از ذكر واقعه بغداد نامي از خواجه به ميان

نياورده است.{13}

و) جلال الدين سيوطي در كتاب خود در شرح وقايع سقوط بغداد نامي از خواجه ذكر ننموده است.{14}

ز) ابن خلدون نه تنها در مقدمه ذكري از خواجه ننموده، بلكه درباره خواجه مي گويد: «و كان للمسلمين نفع».{15}

ح) عمادالدين ابي الفدا مي گويد: حقيقت اين نقل را كه شهرت دارد خواجه نصير طوسي هلاكو را وادار به قتل خليفه نمود خدا مي داند، ولي به نظر من از شخص عاقل و فاضل چنين كاري سر نمي زند.{16}

ط) محمد بن علي بن طباطبا كه كتابش را در سال 701 يعني چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد نوشته است مي گويد: «حق مطلب اين است كه از بين رفتن هر دولتي در هر زمان به واسطه پيدايش علل داخلي و خارجي است. سقوط خلافت خاندان عباسي هم تابع همين اصل كلي است. اما علل خارجي كه منجر به سقوط خلافت عباسي گرديد آن بود كه مغول ها از تاريخي كه قوت كرفته و به كشورگشايي پرداختند، درصدد فتح بغداد بودند... اما علت داخلي فتح بغداد، ضعف حكومت عباسي است. بنابراين اين پيشامد نتيجه سستي عزم و ضعف اراده خليفه، ظلم و جور پسرش و نفاق امرا و سران لشكر است».{17}

بنابراين خواجه نصيرالدين طوسي در پيدايش اين واقعه نقشي نداشته است و خود هلاكو بعد از فتح دژهاي اسماعيليان دستور فتح بغداد را داده است/

دوم آن كه شخصيت هاي بزرگ و دانشمندان ديگري غير از خواجه ملازم سلطان مغول و طرف مشورت او بوده اند چنان كه خواجه رشيدالدين فضل اله كه نوه رييس الدوله همداني است مي گويد: «هنگامي كه هلاكو به سوي بغداد شتافت، سيف الدين بتيكچي كه مدبر مملكت بود و خواجه نصيرالدين و صاحب سعيد علاالدين عطامك -

مؤلف تاريخ جهانگشاي جويني - در خدمت مغول بودند».{18}

از اين عده فقط خواجه نصير شيعه بود و بقيه از رجال اهل سنت هستند كه خليفه رإ؛پپظظس اميرالمؤمنين مي دانسته اند. بنابراين اگر مشاوران هلاكو اين اندازه در وي نفوذ داشته اند كه قادر بودند او را از حمله به بغداد باز دارند چرا در آن ميان تنها گناه اين امر متوجه خواجه شده است؟ در حالي كه سيف الدين در فتح بغداد وزير هلاكو بوده است/

سوم آن كه مهم ترين دليل عدم دخالت خواجه در فتح بغداد ماجراي كشته شدن شرف الدين محمد برادر بزرگ سيد علي بن طاووس و بسياري از علما، سادات و شيعيان است. حتي در اين واقعه مغول مقابر قريش را ويران و حرم كاظمين(ع) را سوزاندند و هيچ قدرتي هم مانع آنها نبود به طوري كه در جامع التواريخ آمده: «سيف الدين بيتكچي سني، وزير هلاكو، صد نفر از مغول را به نجف فرستاد تا كسي معترض مرقد منور اميرالمؤمنين(ع) نشود».{19}

اگر خواجه نصير در آن واقعه حضور يا دخالت داشته است نبايد از كشته شدن شيعيان ممانعت كند؟ آيا خواجه مي گذاشت مقابر متبركه ويران و حرم كاظمين به آتش كشيده شود؟

بنابراين روشن است كه خواجه در آن واقعه حضور و دخالت نداشته است/

چهارم آن كه يكي از علل حمله مغول به بغداد نفوذ عيسويان در لشكر مغول بوده است و همان طور كه مي دانيد، هم زمان با حمله مغول به ايران مسيحيان شكست سختي در جنگ هاي صليبي از مسلمانان خورند بنابراين با قوم وحشي مغول طرح دوستي ريخته و سعي كردند با كمك آنها، شكست خود را جبران كنند. از اين رو مي توان گفت نفوذ زياد زن هلاكو كه

عيسوي بود و سفارش برادر هلاكو و نيز سردار سپاه مغول كه مسيحي بود، نقش مهمي در فتح بغداد داشت/

[1]. مفاخر اسلام، علي دواني، ج 4، ص 84/

[2]. اين اجازه نامه در شرح حال معين الدين سالم بن بدران در لولوْالبحرين، ص 248 آمده است/

[3]. لولوْ البحرين، يوسف بن احمد بحراني، ص 245/

[4]. وافي بالوفيات، صلاح الدين خليل بن ايبك صفدي، ج 1، ص 179/

[5]. همان/

[6]. حوادث الجامعه و التجارب النافعه في المأته السابعه، ابن فوطي بغدادي، ص 158، حوادث سنْ 656/

[7]. فوات الوفيات، تاليف محمد بن شاكر الكتبي، ج3، ص247/

[8]. حوادث الجامعه و التجارب النافعه في المائْ السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، ذكر حوادث سنه 656/

[9]. همان، ص 157/

[10]. فخري في الاَّداب السلطانيه و الدول الاسلاميْ، محمد بن علي بن طباطبا معروف به ابن الطقطقا، ص 235/

[11]. مختصر في اخبار البشر، عمادالدين اسماعيل ابي الفدا، ج3، ص193، ذكر استيلا القتر علي بغداد و انقراض الدولْ العباسيه/

[12]. عبر في خبر من غبر، ذهبي، ج 3، ص 277، حوادث سال 656/

[13]. وافي بالوفيات، صلاح الدين خليل بن ايبك صفدي، ج1، ص 179/

[14]. تاريخ الخلفا، تاليف جلال الدين سيوطي، ص465/

[15]. تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن خلدون، ج3، ص662/

[16]. بدايه والنهايه، ابي الفدا اسماعيل بن كثير دمشقي، ج13، ص234، حوادث سنْ 656/

[17]. فخري في الاَّداب السلطانيه و الدولي الاسلاميه، محمد بن علي بن طباطبإ؛ت ت ظظس معروف به ابن الطقطقا، ص236/

[18]. جامع التواريخ، رشيدالدين فضل اله، ج 2، ص 707/

[19]. همان، ص713/

موضوع: شيعه و عبداله سبا

آيا آقاي بهجت مرجع تقليد خوبي است؟

پرسش

آيا آقاي بهجت مرجع تقليد خوبي است؟

پاسخ

در رابطه با حالات معنوي ايشان، تنها به همين جملة امام خميني( بسنده مي كنم كه: "حضرت آيت ا...العظمي بهجت، به مرتبه اي از كمالات رسيده اند كه صاحب موتِ اختياري مي باشند."

اما شخصيّت علميِ ايشان، كه پيداست منظور شما در سؤال، همين قسمت است : ايشان عمري را براي فراگيري علوم آل محمد( در حوزه هاي نجف اشرف، كربلاي معلّي و قم، سپري كردند و از محضر اساتيد بزرگواري استفاده كردند.

آيت ا...امجد دربارة ايشان مي فرمايد : "ايشان جمع همة خوبيها و كمالات علماي سلف (گذشته) هستند، بطوريكه هر فضيلت و خوبي كه در علماء سابق لحاظ كنيم، همة آنها در ايشان جمع شده است، به اضافه فضائل ديگر."

مرجعيّت ايشان، به وسيلة حوزة علمية قم، تأييد شده است و امروزه افراد زيادي از ايشان تقليد مي كنند.

اما شما بايد دربارة اعلم بودن ايشان، در بين مراجع، تحقيق كنيد. تحقيق از دو نفر كه هم دربارة ايشان شناخت كافي داشته باشند(عالِم)، و هم راستگو باشند.

منابع و مآخذ :

* فيضي از وراي سكوت، مقدمه

لطفا درخصوص مرحوم شيخ نخودكي وسابقه ايشان مطالبي راعنايت ف ماييد

پرسش

لطفا درخصوص مرحوم شيخ نخودكي وسابقه ايشان مطالبي راعنايت ف ماييد

پاسخ

لازم به ذكراست حاج شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني معروف به نخودكي فرزندملاعلي اكبردرذي القعده سال1279دراصفهان متولدشده وتعليمات وتحصيلات ظاهري رادرمحضرپدربزرگوارش كسب نموده ومدارج ملوك رانزداستادبزرگوارش مرحوم حاج ميرزاصادق طي كردوپس ازآن قسمت ازعلوم رياضي ،علوم فقه واصول رانزداخوندملامحمدكاشاني فراگرفت.وي پس ازفراگيري علوم عقلي وفلسفه به عتبات مهاجرت كردودرنجف اشرف به تكميل معنويات پرداخت وبه مقامات وكرامات بسياري نايل آمدسپس به اصفهان مراجعه كرد.درسفري كه به مشهدمقدس داشت مكاشفه اي برايش پيش آمدومجاورت هميشگي رادرمشهدبرخودلازم دانست.اين مرحوم سرانجام درسن82سالگي درسال1361 ه ق دارفاني راوداگفت ودركنارضلع شمالي صحن انقلاب (صحن)عقيق)كنارايوان عباسي به خاك سپرده شد

1_ لطفا د رخصوص مرحوم شيخ نخودكي و سابقه ايشان مطالبي را عنايت فرماييد؟

پرسش

1_ لطفا د رخصوص مرحوم شيخ نخودكي و سابقه ايشان مطالبي را عنايت فرماييد؟

پاسخ

ضمن تشكر از شما نسبت به شناخت بزرگواران و مشاهير مدفون در حرم مطهر رضوي لازم به ذكر است حاج شيخ حسنعلي اصفهاني معروف به نخودكي فرزند ملا علي اكبر، در ذي قعده سال 1279 در اصفهان متولد شد. تعليمات و تحصيلات ظاهري را در محضر پدر بزرگوارشان كسب نموده و مدارج سلوك را نزد استاد بزرگوارش، مرحوم حاج ميرزا صادق طي كرد و پس از آن قسمتي از علوم رياضي، هيئت و علوم فقه و اصول را نزد آخوندملا محمد كاشي فراگرفت.

وي پس از فراگيري علوم عقل و فلسفه به عتبات مهاجرت كرد و در نجف اشرف به تكميل معنويات و رياضت مشروع پرداخت و به مقامات و كرامات بسياري نائل آمد سپس به اصفهان مراجعت نمود و در سفري كه به مشهد مقدس داشت مكاشفه اي برايش حاصل شد و مجاورت هميشگي را در مشهد بر خود لازم دانست. و حاج شيخ حسنعلي نخودكي سرانجام در سن82 سالگي در سال 1361 ه_ق دار فاني را وداع گفت و در كنار ضلع شمالي صحن انفلاب ‹‹ عتيق›› كنار ايوان عباسي به خاك سپرده شد . جهت بهره وري از زندگي نامه ديگر مشاهير مدفون در حرم رضوي كتابي به همبن عنوان ( مشاهير مدفون در حرم رضوي) اهدا مي گردد.

جهت مطاله بيشتر ميتوانيد به كتاب (نشاني از بي نشانها)مراجعه نماييد.

خامنه از شهرهاي كدام استان است و مقام معظم رهبري متولد كدام شهر مي باشند؟

پرسش

خامنه از شهرهاي كدام استان است و مقام معظم رهبري متولد كدام شهر مي باشند؟

پاسخ

خامنه يكي از بخش هاي شبستر در آذربايجان است و در استان خراسان بخشي به نام خامنه وجود ندارد. پدر و اجداد حضرت آيت الله خامنه اي از خامنه آذربايجان هستند. پدر ايشان ساكن مشهد بوده و تولد مقام معظم رهبري نيز ظاهرا در مشهد بوده است.{J

نام اصلي استاد وحيد بهبهاني چيست ؟

پرسش

نام اصلي استاد وحيد بهبهاني چيست ؟

پاسخ

نام آيت الله وحيد بهبهاني، محمد باقر است. ايشان يكي از بزرگ ترين علما و مراجع فقهي است، از اين رو استاد كل لقب گرفت و معروف به وحيد بهبهاني و يا معروف به آقا شد. چون در دوران ايشان اخباريان زياد بودند و ايشان مكتب تشيع را از دست آنان نجات داد، معروف به علّامه مجدّد وحيد بهبهاني شدند. ايشان در سال 1118 در اصفهان متولد شد و در سال 1208 از دنيا رفت.

مختصري از زندگي علمي و سيره عملي ملاصدرا را بيان كنيد.

پرسش

مختصري از زندگي علمي و سيره عملي ملاصدرا را بيان كنيد.

پاسخ

نام ملاصدرا، محمدبن ابراهيم قوامي شيرازي است كه بعدا معروف به ملاصدرا يا صدرالمتألهين شد. ايشان حكيمي است الهي و فيلسوفي است رباني و بي نظير كه حكمت الهي را وارد مرحله جديد كرد. ايشان بيانگري توانا است كه به حقيقت حق مطلب را در فلسفه ادا كرده است. مرحوم شهيد مطهري مي فرمايد: «فلسفه صدرا يك نظر به منزله چهار راهي است كه چهار جريان؛ يعني، حكمت مشائي ارسطوئي و سينائي و حكمت اشراقي سهروردي وعرفان نظري محي الديني و معاني و مفاهيم كلامي را با يكديگر تلاقي كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده و رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند». ايشان شاگرد شيخ بهايي و ميرداماد بود و در حال سفر حج به مكه، در شهر بصره سال 1050 دار فاني را وداع گفت.

منظور از فاطي در اشعار امام چه كسي است ؟

پرسش

منظور از فاطي در اشعار امام چه كسي است ؟

پاسخ

منظور عروس ايشان خانم فاطمه طباطبايي سلطاني (همسر احمد آقا خميني) است.

خواهشمند است در زمينه زندگاني جلال آل احمد توضيح دهيد؟

پرسش

خواهشمند است در زمينه زندگاني جلال آل احمد توضيح دهيد؟

پاسخ

جلال آل احمد در خانواده اي روحاني به دنيا آمد و در آغاز عمر مي خواست طلبه شود، سپس تحولات فكري در اوبه وجود آمد و به حزب توده پيوست و از نويسندگان نشريات توده اي بود. در تظاهرات حزب توده به نفع واگذارينفت شمال به روسيه به خود آمده و از حزب توده جدا شد و با خليل ملكي نيروي سوم را به وجود آوردند. بعدهاتحول فكري جلال آل احمد ادامه يافت و كتاب هاي «غرب زدگي»، «در خدمت و خيانت روشنفكران» و «خسي درميقات» را نوشت.

او تحت تأثير حركت و شخصيت امام خميني قرار گرفته و ملاقاتي نيز با آن بزرگوار داشت. كتاب «در خدمت وخيانت روشنفكران» او به خاطر حمايت از حركت امام خميني و درج سخنراني ايشان بر عليه كاپيتولاسيون اجازه انتشار نيافت.

مرگ جلال آل احمد نيز مشكوك بوده و برادر او (شمس آل احمد) با اطمينان اظهار مي دارد كه جلال به وسيلهرژيم شاه كشته شده است.{J

در مورد زندگي نامه آقاي بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در مورد زندگي نامه آقاي بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

حضرت آيت الله بهجت در اواخر سال 1334 ه ق در خانواده اي متدين و تقواپيشه در شهر فومن از استان گيلان، چشم به دنيا گشودند. در 16 ماهگي مادرشان از دنيا رفت و طعم تلخ يتيمي را از همان اوان كودكي چشيد. آيت الله بهجت تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد و در همان شهر به تحصيل علوم ديني پرداخت. از همان كودكي ذكاوت و زيركي و پاكي و ايمان در ايشان آشكار بود. از بازي هاي كودكانه پرهيز مي كرد و انس به معاشرت و مصاحبت علما و بزرگان داشت به طوري كه عشق فوق العاده به كسب علم و نبوغ در زندگي ايشان جلوه گر برود. پس از طي دوران مقدماتي در شهر فومن در سال 1348 ه ق در حالي كه تقريبا 14 ساله بود به عراق مشرف گرديد و در كربلاي معلي اقامت گزيد و در آنجا علاوه بر تهذيب و خودسازي حدود چهار سال برخي از كتب فقه و اصول را در محضر اساتيد بزرگ آنجا فرا گرفت.

در سال 1352 ه ق براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف گرديد و قسمت هاي پاياني دروس سطح حوزه را در محضر آيات عظام آنجا از جمله مرحوم آقا شيخ آيت الله طالقاني به پايان رساند. ايشان پس از درك محضر آيات عظام «آقا ضياء عراقي، ميرزاي نائيني» به حوزه درس ارزشمند آيت حق «حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني» وارد شد و در محضر اين علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت و از تفكرات

عميق و دقيق اين مرد بزرگ بهره ها برد. در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمدكاظم شيرازي و در اصول از مرحوم آقاي ناييني و بيشتر از مرحوم غروي اصفهاني بهره برد.

آيت الله بهجت در ضمن تحصيل از ابتدا و پيش از دوران بلوغ به تهذيب نفس و استكمال معنوي همت گمارده بود. در كربلا در اوايل دوران بلوغ به دنبال استاد و مربي اخلاقي بود. آنگاه به آيت الله قاضي كه در نجف بودند مالي برده بود و در صدد كسب معرفت از ايشان برآمدند و لذا به محض ورود به نجف در سن 18 سالگي به محضر پرفيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي قاضي بار يافتند و مورد توجه و عنايت ويژه ايشان قرار گرفتند.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد: ايشان از مرحوم قاضي مستقيما در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سال ها شاگردي ايشان را كرده بودند. مرحوم قاضي از كساني بودند كه ممحض در تربيت افراد در جهات معنوي و عرفاني بودند. مرحوم علامه طباطبايي و شيخ محمد تقي آملي و شيخ علي بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع از وجودشان در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني بهره برده اند.

آيت الله بهجت اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم سيد حسين بادكوبه اي فرا گرفته است. اين عالم وارسته بعد از تكميل دروس در سال 1324 هجري شمسي به ايران مراجعه كردند و چند ماهي در وطن خود يعني فومن اقامت كردند و بعدا در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف را داشتند، قصد زيارت حرم

مطهر حضرت معصومه و اطلاع يافتن از وضع حوزه علميه قم را كردند و چند ماهي در قم توقف كرد. در طي اين مدت خبر رحلت استادان بزرگ نجف را شنيد و لذا تصميم به اقامت در قم گرفتند.

در قم از محضر حضرت آيت الله حجت كوه كمري استفاده كردند و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيدند.

ورود آيت الله بهجت به شهر مقدس قم چند ماه بعد از اقامت آيت الله بروجردي در قم بود و به همراه امام خميني و آيت الله گلپايگاني و بزرگان ديگر به درس مرحوم بروجردي حاضر شد. آيت الله بهجت ضمن حضور در جلسات درس و تهذيب نفس به تعليم و تدريس نيز اشتغال داشتند و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. در مجموع بيش از 40 سال به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشت و غالبا به واسطه شهرت گريزي در منزل تدريس كرده و فضلاي بزرگي كه اكنون از مجتهدين نامور به شمار مي آيند از محضر پرفيض ايشان بهره برده اند.

ويژگي هاي اخلاقي حضرت آيت الله بهجت:

1. تقوا و خودسازي: ايشان خود در آغاز جواني به ميدان خودسازي گام نهاد و همواره در آموزش هاي اخلاقي بر اين نكته اصرار داشت كه تلاش پيگير و رياضتي فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلت هايي اخلاقي و جهاد با هواهاي نفساني پيروز گردد و به سازندگي خود بپردازد و چون تهذيب اصل و اساس ارزش ها است و منشأ خدمت به ديگران است همواره معتقد به لزوم همپايي و همراهي دانش و اخلاق بود و خطر جدايي علم و

تزكيه را پيوسته گوشزد مي كرد و زيان عالم غير مهذب و دانش بدون تزكيه را از هر ضرري بالاتر مي دانست. ايشان انسان مخلص و مشتاقي است كه در همه حال به ياد خدا است و كوشيده تا پيوسته در حوزه جاذبه الهي قرار گيرد و به همه چيز و همه كس با ديد خدا خواهي بنگرد. يكي از مجتهدان بزرگ درباره ايشان گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است بلكه عين تقوا و مجسمه تقوا است.

2. زهد و ساده زيستي: ايشان زاهد عارفي است كه بي رغبت به دنيا و بي تكلف بوده است. زندگي ساده او در خانه اي قديمي و محقر در قم و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاي مكرر علما و مردم براي تعويض خانه، گواهي صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است.

آيت الله مصباح در مورد زهد ايشان مي گويد: آقاي بهجت منزلي اجاره كرده بود كه ظاهرا دو اطاق بيشتر نداشت و آن اتاقي كه ما براي درس خدمت ايشان مي رسيديم، وسطش پرده اي كشيده بود كه پشتش خانواده ايشان زندگي مي كردند و ما اين طرف پرده مي نشستيم. زندگي بسيار ساده و دور از هرگونه تكلف و توأم با يك عالم نورانيت و معنويت.

3. عبادت: از عوامل مهم در موفقيت ايشان كه مي تواند الگويي براي ديگران باشد تقيد و تعبد ايشان است. ارتباط ايشان با خداوند متعال، ذكرهاي پي در پي، به جا آوردن نوافل، شب زنده داري هاي كم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است. سالهاست كه نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين و روح نوازترين

نمازهاي جماعت ايران اسلامي است. در نماز جماعت ايشان جا براي نمازگزاران تنگ مي گردد. بعضي از حضرت آيت اله بهجت نقل كرده اند كه ايشان فرموده بود: اگر سلاطين عالم مي دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هايي ببرد، هيچگاه دنبال مسايل مادي نمي رفتند.

4. زيارت و توسل: ايشان با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه(س) شرفياب مي گردد و با خشوع و خضوع در مقابل ضريح مطهر مي ايستند.

5. تواضع و فروتني: شهرت گريزي، هواستيزي و فروتني از ديگر ابعاد برجسته اين شخصيت معنوي است. در مجالسي كه از طرف ايشان برگزار مي شده است، ايشان به خطباي مجالس توصيه مي كردند از ذكر نام ايشان در مجالس خودداري كنند.

6. سير و سلوك و مقام معنوي: در سير و سلوك اين عبد صالح خداوند، سابقه ده ها ساله دارد و در همان جواني، مراحلي را درعرفان سپري كردند. عارف بزرگي چون امام خميني به ايشان عنايتي خاص داشتند و بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در منزل ايشان حضور يافته وايشان را ديدار مي كند.

7. كرامت: از ويژگي هاي ايشان اين است كه اهل كرامت است و اين نتيجه خودسازي وتهذيب نفس است. البته ايشان همواره طوري برخورد مي كرده اند كه اين كرامات از ايشان ظاهر نگردد. از فردي نقل شده كه مي گويد: خانم من باردار بود و من نزديك ماه رمضان قصد رفتن به مسافرت داشتم. براي خداحافظي خدمت آقاي بهجت رفتم. ايشان مرا دعا كرد و فرمود: در اين ماه خداوند به شما پسري عنايت

مي كند، نامش را محمد حسن بگذاريد، در حالي كه اصلا آقا از بارداري همسرم خبر نداشت. اتفاقا در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم.

8. اهتمام و عنايت به رعايت شرعيات: مهمترين ويژگي در روش تربيتي ايشان، عنايت به رعايت آداب شرعي و شيوه و سيره اهل بيت است. ريزه كاري ها و ظرافت هاي بسياري در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياي خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خود يك علمي مي خواهد چه رسد به اين كه آدم بتواند دقيقا آنها را رعايت كند و همين ها است كه بنده را در راه بندگي به پيش مي برد و در نزد خداوند عزيز مي كند و به مقامات بلند مي رساند. ايشان در پاسخ به درخواست نصيحت تأكيد دارند كه مسلمات شرع را درست رعايت كنيد به ويژه به نماز اهميت ويژه اي مي دهند و حالات ايشان و سوز و گداز و گريه ايشان در حال نماز خود بهترين درس اخلاق و سازندگي است و بسياري از ويژگي هاي ديگر كه محتاج صرف وقت بسيار و نوشتن كتاب هاي فراواني است.

در اين باره به كتابهاي ذيل مراجعه نماييد:

1- برگي از دفتر آفتاب

2- ستارگان هدايت

3- بهجت عارفان

علامه محمدتقي جعفري چگونه شخصيتي بود و چه تاليفاتي دارند؟

پرسش

علامه محمدتقي جعفري چگونه شخصيتي بود و چه تاليفاتي دارند؟

پاسخ

استاد علامه محمدتقي جعفري به سال 1304 خورشيدي درشهر تبريز متولد شد و پس از تحصيلات عاليه علوماسلامي در همان شهر و طهران و قم و نجف اشرف كه عمدتا در محضر آيات عظام: ميرزا فتاح شهيدي، شيخمحمدرضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهايد شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حكيم به وقوعپيوست.

در همان سنين جواني به اجتهاد دست يافتن و در فلسفه و عرفان نيز در محضر درس فيلسوف شرق آقا ميرزا مهديآشتياني در طهران و عارف مقاله شيخ مرتضي طالقاني در نجف اشرف كسب فيض نمود و سرانجام در شمار فلاسفه شهيد عصر درآمد و واجب شهرت بين المللي گرديد.

تا حال حاضر بيش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسيده است و چاپ بعضي از آنان همچون شرح مثنوي مكرراتجديد گرديده است.

مولوي و جهان بيني

علم از ديدگاه اسلام

تفسير و نقد و تحليل مثنوي

تحليل شخصيت خيام

اخلاق و مذهب

علم در خدمت انسان

نگاهي به علي(ع)

وجدان

ذكر دفتر 2 (حيات معقول)

بررسي و نقد افكار راسل

ترجمه و تفسير نهج البلاغه

نگاهي به فلسفه هنر از ديدگاه اسلام

نقش شخصيت ها درتاريخ

آيا مي توانيم امام خميني (ره ) را به معناي واقعي كلمه عارف بدانيم ؟

پرسش

آيا مي توانيم امام خميني (ره ) را به معناي واقعي كلمه عارف بدانيم ؟

پاسخ

{J

در كمال تشكر استدعا دارم نشاني آنكه:

اشاره

عالم ترين و عارف ترين و عادل ترين و عابدترين و زاهد ترين و آگاه ترين و اعلم ترين و بهترين فرد از بندگان صالح و مومن خدا كه بتواند در عين شجاعت و شايستگي و با قاطعيت تام و صراحت بيان به تبع از حضرت مهدي امام زمان عجل ا

پرسش

در كمال تشكر استدعا دارم نشاني آنكه:

عالم ترين و عارف ترين و عادل ترين و عابدترين و زاهد ترين و آگاه ترين و اعلم ترين و بهترين فرد از بندگان صالح و مومن خدا كه بتواند در عين شجاعت و شايستگي و با قاطعيت تام و صراحت بيان به تبع از حضرت مهدي امام زمان عجل الله فرجه الشريف. پاسخ گوي سؤالات فوق العاده مشكل و پيچيده عرفاني و توحيدي و آگاه به عوالم خاص روحي و معنوي و دانا به احكام و معارف حقه قرآني و واقف بر احكام و مسائل بسيار مهم ديني و امور شرعيه و مطلع از اسرار خلقت جهان و آفرينش انسان و آگاه از فلسفه ايجاد حيات معنوي و چگونگي بقاء و اجراي ديگر مراحل نهايي آن در جهان باقي به معناي وسيع كلمه تا الي آخر ... باشد معرفي فرماييد. اجر همگي با خداوند متعال در خاتمه بسيار ممنونم .

پاسخ

بندگان خاص خداوند همگي مشهور و معروف نيستند تا همه آنها را بشناسند، چنان چه در حديث قدسي خداوند مي فرمايد: «اوليائي تحت قبائي لايعرفهم غيري؛ بندگان خاص و دوستان من زير لباس و قباي عظمت من مخفي و پنهان هستند و جز من كسي آنها را نمي شناسد».

به همين خاطر يافتن بنده اي با ويژگي هاي مورد نظر شما كار ساده اي نمي باشد. علاوه بر اين، ملاك گزينش و انتخاب چنين فردي در نزد همه يكسان نمي باشد. ممكن است فردي در نزد كسي و با معيار وي اين ويژگي ها را دارا باشد و ممكن است در نزد ديگري فاقد اين ويژگي ها و خصوصيات

باشد. حال به فرض كه چنين فردي يافت شود و به شما معرفي گردد، آيا آمادگي لازم در شما جهت ديدار و استفاده كافي از چنين فردي وجود دارد؟ بزرگان گفته اند علاوه بر آن كه بايد فاعل در فاعليت كامل باشد، قابل نيز بايد در قابليت كامل و در حد اعلا باشد وگرنه اگر بوعلي سينا و فارابي و ملاصدرا به مدرسه ابتدايي بروند هيچ استفاده اي از آنها نخواهد شد پس به جاي جستجوي چنين فردي بايد در خود تشنگي و عطش معرفت و شناخت ايجاد كرد:

آب كم جو تشنگي آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

اگر انساني غير آماده وغير مهيا باشد و مقدمات لازم را طي نكرده باشد و شرايط لازم را به دست نياورده باشد، حتي اگر با پيامبر(ص) هم همنشين باشد بهره كافي و شايسته نخواهد برد و كم نبودند كساني كه شبانه روز با پيامبر بودند ولي پيام او و مرام او و روش و منش او را نشناختند و چون زمينه لازم را نداشتند در اثر هواپرستي و خودبيني با حضرت دشمني ورزيدند و با ايشان جنگيدند و به ايشان آزارها رساندند. در هر صورت ما چنين شخصي با اين خصوصيات نمي شناسيم ولي اطمينان داريم از بزرگان و شاگردان اين مكتب مثل امام خميني، علامه طباطبايي، آيت الله بهاءالديني، آيت الله بهجت و ... از سخنان و رهنمودها و كتابهايشان در راه رسيدن به كمال و سعادت و كسب خشنودي ولي عصر(عج) استفاده شاياني مي توان كرد.

لطفا اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله مصباح يزدي ارئه دهيد؟

پرسش

لطفا اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله مصباح يزدي ارئه دهيد؟

پاسخ

محمد تقي مصباح يزدي در سال 1313ه.ش در شهر كويري يزد ديده به جهان گشود. وي تحصيلات مقدماتي حوزوي را در يزد به پايان رساند و براي تحصيلات تكميلي علوم اسلامي عازم نجف شد ولي به علت مشكلات فراوان مالي، بعد از يك سالبراي ادامه تحصيل به قم هجرت كرد. از سال 1331 تا سال 1339 ه.ش در دروس امام خميني شركت و در همين زمان، در درس تفسير قرآن، شفاي ابن سينا و اسفار ملاصدرا از وجود علامه طباطبايي كسب فيض كرد.

وي حدود پانزده سال در درس فقه آيت الله بهجت شركت داشت. بعد از ان كه دوره درسي ايشان با حضرت امام به علت تبعيد حضرت امام قطع شد، معظم له به تحقيق در مباحث اجتماعي اسلام، از جمله بحث جهاد، قضا و حكومت اسلامي پرداخت. وي در مقابله با رژيم معدوم پهلوي نيز حضوري فعال داشت كه از آن جمله، همكاري با شهيد دكتر بهشتي، شهيد باهنر و آيت الله رفسنجاني است و در اين بين، در انتشار دو نشريه با نام هاي «بعثت» و «انتقام» نقش داشت كه تمام امور انتشاراتي اثر دوم نيز به عهده معظم له بود. سپس در اداره مدرسه حقاني به همراه آيت الله جنتي، شهيد بهشتي و شهيد قدوسي فعاليت داشت و حدود ده سال در آن مكان به تدريس فلسفه و علوم قرآني پرداخت. از آن پس، قبل و بعد از انقلاب شكوه مند اسلامي با حمايت و ترغيب امام خميني، چندين دانشگاه، مدرسه و مؤسسه را راه اندازي كرد كه از مهمترين آنها مي توان از بخش آموزش در مؤسسه در راه حق،

دفتر

همكاري حوزه و دانشگاه و بنياد فرهنگي باقرالعلوم نام برد.

ايشان هم اكنون رياست مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني را از جانب مقام معظم رهبري بر عهده دارد. معظم له در سال 1369 به عنوان نماينده مجلس خبرگان از استان خوزستان و اخيرا نيز از تهران به نمايندگي مجلس خبرگان برگزيده شده است.

ايشان داراي تأليفات و آثار متعددي در زمينه هاي فلسفه اسلامي، الهيات، اخلاق و عقايد مي باشد.

اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله محمدي ري شهري بيان كنيد؟

پرسش

اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله محمدي ري شهري بيان كنيد؟

پاسخ

لطفا به عنوان مؤسس دارالحديث، گوشه هايي از زندگي و تحصيلات خود را بيان فرماييد؟

بنده محمد محمدي نيك، معروف به محمدي ري شهري، فرزند اسماعيل و متولد شهر ري و سمناني الاصل هستم. جد پدري من كه از مريدان و دوستان عالم رباني ومجاهد نستوه مرحوم شيخ محمد تقي بافقي بود (كه در زمان رضاخان به شهر ري تبعيد شد) حدود يكصد و سي سال عمر كرد و در حال خواندن قرآن كريم از دنيا رفت. مادرم از شميران تهران و از اولاد امامزاده «شكر آب» از نواده هاي موسي بن جعفر(ع) است. مرقد اين امامزاده در شكرآب آهار شميران واقع شده و به امامزاده شكرآب معروف است.

مادرم قبل از انقلاب و پدرم نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي در حادثه تصادف از دار دنيا رفتند.

پس از پايان تحصيلات ابتدايي، پدرم به خاطر شرايط خاص دوران ستمشاهي و بيم آن كه شايد ورود من به دبيرستان و دانشگاه بنيه ديني مرا تضعيف كند مرا از ادامه تحصيل در دبيرستان بازداشت و از آنجا كه وي فردي متدين و علاقه مند به روحانيت بود، با تشويق و اصرار ايشان، پس از تحصيلات ابتدايي، تحصيلات حوزوي را در مدرسه علميه برهان آغاز كردم و پس از يك سال به قم رفتم. سال 44 در مشهد به اتهام توزيع اعلاميه اي كه با امضاي مبلغان اصفهان به مناسبت شهادت مرحوم بخارايي و ياران او صادر شده بود بازداشت شدم. دليل اصلي اين بازداشت نيز حساسيتي بود كه ساواك نسبت به طلاب حوزه علميه قم داشت و چون اين اطلاعيه در مشهد پخش شد و كسي

را هم نتوانسته بودند دستگير كنند به تصور اين كه اين كار توسط من انجام گرفته مرا بازداشت و زنداني كردند. دو ماه بعد يعني چهل و پنج روز در ساواك و پانزده روز در زندان شهرباني زنداني بودم. حدود يك سال پس از آزادي از زندان يعني در سال 45 در دادگاه تجديد نظر حاضر نشده، مخفيانه به نجف رفتم.

سيزده ماه نجف بودم و در سال 46 به تهران بازگشتم. در اين سال آيت الله مشكيني به مشهد تبعيد شدند كه من نيز همراه ايشان به مشهد رفتم. هيجده ماه در مشهد بودم، سپس به قم برگشته و تا سال 57 مشغول تحصيل و تدريس بودم.

پس از پيروزي انقلاب، در مسؤوليت هاي رياست دادگاه انقلاب ارتش، وزير اطلاعات و دادستان كل كشور، در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خدمتگزار بوده ام و هم اكنون مسؤوليت دادستاني ويژه روحانيت و نمايندگي ولي فقيه و سرپرستي حجاج را به عهده دارم. ضمنا توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم حسني(ع) نيز از طرف مقام معظم رهبري به اين جانب واگذار گرديده است.

اولين اثر خود را در سال 1392 ه.ق با نام «بحث هايي درباره خدا» به رشته تحرير درآورده و منتشر كردم، پس از آن آثار ديگري به اين شرح داشته ام:

1- ميزان الحكمه كه در سال 63 و در ده جلد منتشر شد و البته اخيرا در چهار جلد با قطع وزيري با ويژگي هايي كه در مقدمه آن ذكر شده در حال انتشار است.

2- مباني شناخت، 3- مباني خداشناسي، 4- فلسفه وحي و نبوت، 5- عدل در جهان بيني توحيدي، 6- فلسفه امامت و رهبري،

7- بحث آزاد در اسلام، 8- اخلاق مديريت در اسلام، 9- جشن

تكليف (در سه قطع براي جوانان، پسران و دختران) 10- تداوم

انقلاب اسلامي تا انقلاب جهاني حضرت مهدي، 11- رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، 12- آگاهي و مسؤوليت، 13- شهادت در نهج البلاغه، 14- فرازهايي از سيستم قضايي اسلام، 15- خاطرات سياسي.

اينها كتاب هاي ديگري است كه توسط اين جانب تأليف يافته و تعدادي از آنها نيز به عربي و برخي به انگليسي ترجمه شده است. اخيرا كتابي به نام «رهبري در اسلام» در تبيين مباني امامت عامه و ولايت فقيه نگاشته ام كه به زودي منتشر خواهد شد. نوشته هاي ديگري نيز مانند: آب حيات، اسلام ناب و اسلام آمريكايي، جرائم امنيتي، خودسازي در اسلام، اخلاق اطلاعاتي و... در دست تأليف دارم. البته اين نوشته ها غير از كتاب هايي است كه انشاءالله در سال جاري با همكاري محققان دارالحديث منتشر خواهد شد.

نظر شما در مورد كراماتي كه به برخي از بزرگان (مثل شيخ حسنعلي اصفهاني ) نسبت مي دهند, چيست ؟

پرسش

نظر شما در مورد كراماتي كه به برخي از بزرگان (مثل شيخ حسنعلي اصفهاني ) نسبت مي دهند, چيست ؟

پاسخ

آن چه از كرامات اوليا شنيديد، انكار نكنيد، زيرا خداوند قادر بر همه چيز است و چنان كه معجزات را به انبيا عنايت كرده است، مي تواند كرامات و قدرت انجام كارهاي خارق العاده را به اولياي مقرب درگاه خويش عنايت نمايد. امازود هم باور نكنيد، زيرا اولاً مدعيان دروغين در جامعه كم نيستند و اغراق و غلوّ و گزافه گويي مريدانِ يك شخصيت زنده يا مرده درباره كمالات وي امري رائج است. ثانيا توانايي انجام كارهاي خارق العاده، ويژه اولياي الهي نيست،بلكه راه هاي متعددي براي كسب اين توانايي وجود دارد؛ مانند: جادوگري، كيميا و استفاده از علم شيمي، ارتباط باجن، تردستي، چشم بندي، طلسمات، علوم غريبه (جفر ورمَل واسطرلاب) و رياضت هاي هندويي.

عارفان و سالكان پاكي كه به اين مقامات دست يافته اند، از راه تقوا و پرهيز كاري و مناجات هاي خلوت و جلوت وپرهيز از دنيا گرايي بوده است. خداوند اين راه تكامل را براي همگان باز گذاشته است.

گر گ_____دا كاه_____ل بود

تقصير صاحب خانه چيست؟

اما توصيه اي استادِ عارف حسن زاده آملي در درس ها مي فرمود كه لازم است بدانيد: عزيزان! هيچ گاه عبادت ومناجات و رياضت را به قصد رسيدن به اين كمالات و توانائي ها انجام ندهيد، زيرا ممكن است خداوند شما را محروم نكند و آن توانايي ها را به شما عنايت كند، اما شما خداپرست نبوده ايد، بلكه تاجر و خود پرست بوده ايد كه با يك تجارت مزد خود را از خدا گرفته ايد و در قيامت استحقاق مزد ديگري نداريد.

خداوند در هر زماني اوليا و حجت هايي در زمين

دارد و الان هم هستند، اما:

هر كه را اسرار ح___ق آموختند

مُهر كردند و دهانش دوختند

به چه علت پس از نام امام خميني(ره) سه صلوات و پس از برده شدن نام مقام معظم رهبري يك صلوات فرستاده مي شود .به عبارت ديگر علت فرستادن صلوات پس از نام رهبر كبير انقلاب و مقام معظم رهبري چيست؟

پرسش

به چه علت پس از نام امام خميني(ره) سه صلوات و پس از برده شدن نام مقام معظم رهبري يك صلوات فرستاده مي شود .به عبارت ديگر علت فرستادن صلوات پس از نام رهبر كبير انقلاب و مقام معظم رهبري چيست؟

پاسخ

نخست بايد دانست ابراز احساسات از ويژگي هاي موجودات «حساس» است و در اين ميان انسان بيشتر از ساير موجودات در پي پيدا كردن راهي جهت ابراز احساسات دروني و اظهار علاقه به ديگران و به خصوص بزرگان مي باشد. براي اين منظور از روش هاي مختلف «هورا، سوت، كف زدن، دست تكان دادن و...» استفاده مي شود. آنچه در فرهنگ اسلامي به روشني قابل مشاهده است محتوا دادن به رفتارهاي طبيعي و اجتماعي انسان است، لذا اعلان اذان را جايگزين ناقوس كليسا كرد. سلام كردن را جايگزين برداشتن كلاه كرد.

در روزهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز مردم از لفظ «صحيح است» و يا كف زدن براي تأييد و تشويق استفاده مي كردند كه بعدها تكبير جايگزين آن شد. همچنين استفاده از صلوات جهت احترام و تأييد از گذشته ميان مردم متدين مرسوم بوده است و هرگاه مي خواستند بيشتر احترام بگذارند صلوات ها تكرار مي كردند. بنابراين پيام تكرار صلوات به ويژه در مقطع زماني خاص، به عنوان اعلام وفاداري و خار در چشم دشمنان است كه در ضمن داراي محتواي معنوي نيز مي باشد لذا هيچگونه منافاتي با احترام به پيامبر(ص) و ائمه(ع) ندارد.

چنانكه در هنگام شنيدن وصف خاص امام زمان(عج) براي احترام مردم مي ايستند در صورتي كه به طور يقين مقام پيامبر(ص) از مقام زمان(عج) پايين تر نيست و

چنين كاري بي احترامي به پيامبر(ص) تلقي نمي شود.

پيرامون زندگينامه حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي و حاجات دادن ايشان مطالبي را بيان كنيد؟

پرسش

پيرامون زندگينامه حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي و حاجات دادن ايشان مطالبي را بيان كنيد؟

پاسخ

قدوه سالكان وعماد عالمان صالح حضرت آيت الله حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي در نيمه ماه ذيقعده سال 1279 ه.ق (يكصد و چهل سال پيش) در اصفهان به دنيا آمد. علوم مقدماتي را از پدر و معلمان ديگر فرا گرفت و زير نظر استاد بزرگوارش حاج ميرزا محمد صادق كه از بزرگان مرتاضان متشرع بود، تربيت معنوي و الهي ديد. وقتي كه به سن جواني رسيد علوم ادبي و بخشي از علوم رياضي را نزد مرحوم آخوند كاشي و علوم عقلي و فلسفي را از دانشمند بزرگ جناب ميرزا جهانگير خان قشقايي به دست آورد و پس از آن به نجف اشرف رفت و به ادامه تحصيل و تهذيب نفس پرداخت. در نجف معاشرت و مجالست او بيشتر ȘǠمرحوم آيت اęęǠحاج سيد مرتضي كشميري بود و آيت الله كشميري از اوتاد عصر خود و از اعاظم فقهاء به شمار مي رفت.

آيت الله اصفهاني نخودكي پس از طي مراحل لازم علمي و معنوي به اصفهان بازگشت و پس از مدتي از اصفهان به مشهد مسافرت كرد و در اين سفر براي او مكاشفه اي روي داد كه او را مجبور ساخت تا آخر عمر در مشهد و در مجاورت حضرت امام رضا(ع) باشد. براي همين به اصفهان آمد، هر چه داشت فروخت، همه تعلقات خود را از اصفهان قطع كرد و به مشهد رفت.

آيت الله اصفهاني نخودكي روز 18 شعبان سال 1361 ه.ق (شصت و چهار سال پيش) در محله سعدآباد مشهد در سن 82 سالگي رحلت كرد. براي او تشييع

بي نظيري ترتيب يافت و در صحن عتيق در جنب ايوان شاه عباس جلو غرفه اي كه غرب ايوان است، دفن شد. در سنگ مرمر قبر او چنين نوشته شده است: «اصفهاني، شعبان1361».

آيت الله اصفهاين نخودكي از هفت سالگي تا آخر عمر همه شب هاي جمعه را بيدار مي ماند و تا صبح به عبادت مشغول مي شد. گاهي هيجده ساعت متوالي به خواندن نماز، دعا و ذكر مي پرداخت و در اين عصر، سالك و مرتاض متشرعي مانند او ديده نشده است. او مقداري از وقت خود را به تدريس مي گذرانيد و بيشتر اوقات او به برآوردن حوائج مؤمنان و مراجعه كنندگان صرف مي شد. مي توان گفت كه ايشان در مدت اقامت در مشهد بيش از يكصدهزار مريض را مداوا و علاج كرد، آن هم مريض هايي كه گاهي با معالجات طب قديم و جديد، ممتنع العلاج بودند ولي او با دعا به معالجه آنان مي پرداخت. آيت الله نخودكي با اين حال مانند يك عالم متعارف زندگي مي كرد و اگر او مانند برخي از عرفا و صوفي ها ادعاي مقامات معنوي مي كردند، بدون شك نصف ايران به او ارادت مي ورزيدند. از برخي از افراد مورد اعتماد شنيده شده كه آن جناب در حال حيات خود، به اين محلي كه الان قبر اوست، رفت و آمد زيادي داشت. در آنجا مي نشست و قرآن و دعا مي خواند. وقتي كه به او گفتند: چرا به اين محل توجه خاصي داري؟ گفت: اينجا محل دفن من است و مي گفت: مرا در اين محل دفن كنيد. در آن زمان سر

اين عمل معلوم نبود ولي بعدها معلوم شد كه اين محل نزديك پايه مناره است و از خرابي مصون است ولي جاهاي ديگر صحن همه زير و رو شدند ولي اين محل همچنان به حال خود مانده است (گنجينه دانشمندان، شيخ محمد شريف رازي، ج 7، ص 111 در مشهد).

براي آگاهي مختصر درباره مقامات معنوي آن جناب به برخي از كرامات اشاره مي كنيم. برخي از كرامات حاج شيخ حسنعلي نخودكي:

1. يكي از تجار تهران گفت: در شميران باغي خريديم و از نظر آب در مضيقه بوديم. ناچار شديم چاهي بكنيم ولي هر نقطه اي از باغ را كنديم به آب نرسيديم. روزي قصد زيارت حضرت امام رضا(ع) كرديم، در آنجا به زيارت آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودكي رفتيم، در ضمن زيارت ايشان جريان كندن چاه آب را گفتيم و از ايشان كمك خواستيم. آيت الله نخودكي فرمود: من برنامه اي مي دهم كه اگر مطابق آن عمل بكنيد، هر نقطه باغ را بكنيد آب بيرون مي آيد و خشك هم نمي شود و شما بايد يك شير هم بيرون بگذاريد تا رهگذرها و همسايه ها هم از آن استفاده كنند. ما شرط را قبول كرديم. او هم برنامه را به ما داد. برنامه اين بود كه ايشان چند جمله در كاغذي نوشته و به ما فرمودند: هر نقطه را خواستيد بكنيد، اول اين كاغذ را در آنجا قرار بدهيد و پس از آن، آن نقطه را بكنيد و هنگامي كه به آب رسيديد اين كاغذ را به چاه بيندازيد. ما هم مطابق دستور آن جناب عمل كرديم و به آب رسيديم. تاكنون هر

چه از آن چاه آب برداشته ايم كم نشده است و يك شير هم به بيرون باغ گذاشته ايم تا عموم استفاده بكنند (نشان از بي نشان ها، ص 80، علي مقدادي).

2. سيد ابوالقاسم هندي مي گويد: به همراه آيت الله نخودكي به يكي از كوه هاي مشهد رفته بوديم، ناگهان شرور آن منطقه كه موجب ناآرامي آن نواحي شده بود، از كناره كوه پيدا شد و گفت: اگر حركت كنيد كشته خواهيد شد. آيت الله نخودكي به من فرمود: وضو داري؟ گفتم: بله. آن گاه دست مرا گرفت و گفت: چشم خود را ببند. پس از يكي دو قدم كه راه رفتيم گفت: چشمانت را باز كن. وقتي كه چشمانم را باز كردم ديدم نزديك دروازه شهر هستيم و به اين ترتيب از دست آن شرور رها شديم. بعد از ظهر خدمت آن جناب رفتم. به من گفتند: قضيه صبح را با كسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: نه. گفت: من تا زنده ام به كسي اين ماجرا را نگو وگرنه خود را به كشتن مي دهي (همان، ص 47).

3. شيخ مختار روحاني نقل كرد كه روزي يك زن فقير كه از سادات بود از من تقاضاي چادر و مقنعه كرد. گفتم: اكنون چيزي ندارم. همان روز به خدمت آيت الله نخودكي رفتم. وقتي كه خواستم از خدمت ايشان مرخص شوم پولي به من داد و گفت: اين را به آن زن سيده بده تا چادر و مقنعه بخرد. علاوه بر اين پول، يك تومان پول ديگر و يك حواله سه كيلو برنج هم به من داد كه به آن زن سيده برسانم. من در

شگفت بودم كه ايت الله نخودكي از كجا فهميدند كه آن زن سيده از من تقاضاي كمك كرده و من نتوانسته ام حاجت او را برآورم. از خانه آيت الله نخودكي بيرون آمدم و پيش خودم گفتم: پس از چند روز آن يك تومان و قبض برنج را مي دهم، ناگهان صداي آيت الله نخودكي بلند شد كه هر چه گفتم همان را بكن و در كار من دخالت مكن (همان، ص 50).

4. در آن روز كه آيت الله نخودكي وفات كرد، يكي از زنان مسيحي در وفات آيت الله نخودكي بسيار گريه و ناله مي كرد. به او گفتند: تو مسيحي هستي و آيت الله نخودكي روحاني مسلمان، چرا در مرگ او چنين مي كني. آن زن گفت: اين دو دخترم مريض بودند و پزشكان گفتند: اين دو زنده نمي مانند. حتي پزشكان آمريكايي هم جواب كردند و رفته رفته حال اين دو دختر سخت تر شد و به حال جان كندن افتادند. همسايه ما وقتي حال مرا پريشان ديد گفت: تو براي شفاي اين دو دختر برو نزد آيت الله نخودكي و از او شفا بگير. به قريه نخودك رفتم، به خانه آن جناب رسيدم و عرض حال كردم. آيت الله نخودكي گفت: اين دو انجير را بگير و به آن زن مسلمان كه همسايه توست و تو را به اينجا هدايت كرده بده تا با وضو به دخترانت بخوراند. گفتم: آنان قادر به خوردن نيستند. آيت الله نخودكي گفت: در آب حل كنند و به او بخورانند. به شهر بازگشتم و انجيرها را به آن زن مسلمان دادم. او انجيرها را در

آب حل كرد و در دهان دخترانم ريخت. دخترانم پس از چند لحظه چشم گشودند و شفا يافتند (همان، ص 74).

5. مرحوم ميرزا محمد آل آقا پسر مرحوم آيت الله حاج ميرزا چهل ستوني تعريف مي كرد: شخصي بود در دالان مدرسه خيرات خان كه مغازه اسلحه فروشي داشت و يك غده بسيار بزرگي در سر و گردن او پيدا شده بود. روزي من به همراه آيت الله نخودكي به نخودك مي رفتم و آيت الله نخودكي در همين نخودك زندگي مي كرد. پشت سر ما آن مرد اسلحه فروش مي آمد و مرتب مي گفت: يا شيخ! مرا شفا بدهيد و يا بكشيدم و آيت الله نخودكي جواب نمي داد تا اين كه به ميانه راه رسيديم. آيت الله نخودكي برگشت، خم شد و در گوش او آهسته يك سخني گفت: آن مرد گفت: قبول دارم و تعهد مي كنم. سپس آيت الله نخودكي به او گفت: تو را مي كشم. آن مرد هم گفت: بكش. آيت الله نخودكي چاقويي درآورد و پوست گردن آن مرد را شكافت و غده را خارج كرد، بعد با پهناي چاقو روي زخم را ماليد، بعد آب دهان روي زخم انداخت و با چاقو ماليد. بعد فرمود: با دستمال ببند و برو. آن مرد رفت و پس از چند روز زخم خوب شد. چند سال گذشت و آيت الله نخودكي وفات كرد. پس از وفات آيت الله نخودكي آن مرد را ديدم كه غده اش دوباره برگشته است. به آن مرد گفتم كه آيت الله نخودكي در گوش تو چه گفت؟ آن مرد گفت: من با خانم هاي

شوهردار ارتباط نامشروع داشتم. او به من گفت: اگر قول مي دهي كه از اين عمل دست برداري شفا بدهم. من هم قول دادم و او شفا داد و او به من فرمود كه اگر دوباره دست به اين عمل بزني غده برمي گردد. ولي پس از چند سال شيطان مرا فريب داد و من دوباره مرتكب اين گناه شدم و غده هم برگشت (همان، ص 96).

6. آقاي ظفرالسلطان نهاوندي نقل كرد كه خدمت آيت الله نخودكي مشرف شدم و عرض كردم كه عروسم بچه ندارد و ديگر بچه دار نمي شود. آيت الله نخودكي گفت: تو براي پسرت اولاد مي خواهي. بعد دعايي به من دادند و چند دانه خرما و خداوند به آنها چندين اولاد داد (همان، ص 97).

7. يكي از كارمندان شهرداري نقل كرد: به عللي مرا از كار بر كنار كردند. رفتم خدمت آيت الله نخودكي. به من فرمود: نمازهايت را اول وقت بخوان، چهل روز ديگر كارت درست مي شود. روز چهلم در خيابان نزديك يك قهوه خانه نشسته بودم، شهردار سابق مشهد آقاي محمد علي روشن با درشكه از آن محل عبور مي كرد. بلند شدم، سلام كردم. او درشكه را نگه داشت و گفت: چرا اينجا نشسته اي؟! مگر كار نداري؟! شرح حال خود را گفتم. گفت: با من بيا. با او سوار درشكه شدم و رفتيم به استانداري. او دستور داد از من رفع اتهام شد، مرا به خدمت بازگرداند و مشغول كار شدم. درست پس از چهل روز چنين شد (همان، ص 101).

8. آقاي تاج روزي بالاي منبر درباره آيت الله نخودكي سخن مي گفت. وقتي

از منبر به پايين آمد، مردي نزديك او آمد و گفت: آيا شما آيت الله نخودكي را ديده بودي؟ گفت: نه. آن مرد گفت: من ديده بودم. آن مرد حكايتي براي آقاي تاج نقل كرد. آن حكايت اين است: ما به اتفاق چندين نفر به مشهد رفتيم. پس از ورود به مشهد دوستان گفتند: بياييد به زيارت آيت الله نخودكي برويم و برخي حوائج خود را از او بگيريم. من گفتم: كسي كه خدمت امام رضا(ع) آمده بايد از امام رضا بخواهد نه ديگري من از رفتن امتناع مي كردم ولي آنها اصرار ورزيدند و گفتند: تو چيزي مخواه ولي با ما بيا. با هم رفتيم، آنان حوائج خود را از او خواستند و جواب گرفتند. من دورتر بودم. ناگهان مرا صدا كرد و من نزديك او رفتم. او به گوش من گفت: چه كسي گفته كه ديدار با شيخ با زيارت امام رضا(ع) منافات دارد؟ (همان، ص 82).

اگر از اين بيشتر مي خواهي به كتاب نشان از بي نشان ها، نوشته پسر آيت الله نخودكي مراجعه كنيد. اين كتاب بارها چاپ شده است.

پيرامون زندگينامه شيخ محمد حسين نجفي صاحب جواهر الكلام مطالبي را عنايت فرماييد؟

پرسش

پيرامون زندگينامه شيخ محمد حسين نجفي صاحب جواهر الكلام مطالبي را عنايت فرماييد؟

پاسخ

در سال 1200 ه.ق در خانه شيخ محمد باقر نجفي كودكي به دنيا آمد كه محمد حسن ناميده شد. جد سوم محمد حسن از اصفهان به نجف رفت و در نجف اقامت كرد و به اين ترتيب اين خاندان نجفي شدند و در آن شهر ماندند. محمد حسن دوران كودكي خود را در دامان خاندان علم و فضيلت سپري كرد و كودكي بيش نبود كه وارد حوزه علميه نجف شد. او دروس مقدماتي را به سرعت فرا گرفت ودر سايه تلاش زياد در نوجواني به درس خارج فقه و اصول راه يافت. محمد حسن ساليان دراز در درس هاي اساتيد بزرگ چون آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطا، آيت الله سيد مهدي بحرالعلوم، آيت الله سيد جوادعاملي و آيت الله شيخ موسي كاشف الغطا شركت كرد و در 25 سالگي به درجه اجتهاد رسيد و به تدريس علوم اسلامي همت گمارد. آغابزرگ تهراني درباره او مي گويد: صاحب جواهر اين امتياز را داشت كه همه شاگردانش از علماي بزرگ و سرشناس بودند و به گوشه و كنار جهان اسلام پخش شدند و به مرجعيت رسيدند. تعداد شاگردان حوزه درسي صاحب جواهر را نمي توان به شماره آورد. برخي از شاگردان او عبارتند از آيت الله سيد حسين كوه كمري، آيت الله شيخ جعفر شوشتري، ملا علي كني و شيخ محمد ايرواني.

صاحب جواهر تأليفات زيادي دارد كه مهمترين آنها عبارت است از كتاب جواهر الكلام. صاحب جواهر در مدت 32 سال جواهر را نوشت و از 25 سالگي شروع به نوشتن آن كرد.

علامه سيد محسن امين مي گويد: در فقه اسلام كتابي مانند جواهر الكلام نيست.

شيخ انصاري درباره جواهر گفت: براي مجتهدي كه مي خواهد احكام الهي را استنباط كند، كافي است كه جواهر و وسائل الشيعه داشته باشد.

صاحب جواهر لباس تميز مي پوشيد، ظاهري اراسته داشت، بسيار قانع و فروتن بود، براي شاگردانش احترام خاصي قائل بود، طلاب كوشا را گرامي مي داشت و روزي در وسط درس به امتياز چهار نفر از شاگردانش تصريح كرد: حاج ملا علي كني، شيخ العراقين، شيخ عبدالرحيم بروجردي و شيخ عبدالله نعمت عاملي.

ساختن گلدسته براي مسجد كوفه، احداث وضوخانه و مكاني براي سكونت خادمان مسجد سهله، احداث ساختمان حرم مسلم بن عقيل و حرم هاني در كوفه از كارهاي عملي صاحب جواهر است.

صاحب جواهر در اواخر رجب سال 1266 ه.ق به بستر بيماري افتاد. ايشان همه علماي بزرگ نجف را دعوت كرد و پس از اين كه همه آمدند نگاهي به آنان كرد و گفت: شيخ مرتضي كجاست؟ گفتند: نيامده است. گفت او را بياوريد. شيخ انصاري را يافتند و آوردند. صاحب جواهر به شاگردش شيخ انصاري گفت: در چنين وقت حساسي ما را رها مي كني؟! شيخ انصاري گفت: رفته بودم به مسجد سهله تا براي بهبود حال شما دعا كنم. صاحب جواهر گفت: زمام امور ديني را كه به من مربوط است به تو مي سپارم و پس از من مرجع مردم شما هستيد. سعي كنيد با احتياط زياد مردم را به زحمت نيندازيد.

صاحب جواهر چند روزي در حال بيماري ماند و روز اول شعبان 1266 قمري وفات كرد. شيعيان بسيار احترام كردند و پيكر او را

در مقبره اي كه خودش در جنب مسجدش آماده كرده بود دفن كردند.

صاحب جواهر هشت پسر دانشمند داشت: شيخ محمد، شيخ عبدالعلي، شيخ عبدالحسين، شيخ باقر، شيخ موسي، شيخ حسين، شيخ حسن و شيخ ابراهيم. صاحب جواهر چند دختر هم داشت (گلشن ابرار، ج 1، ص 353، نشر معروف، چاپ سه جلدي، پژوهشكده باقرالعلوم).

علاّمه مجلسي كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسي كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقي مجلسي، از بزرگترين و مشهورترين علماي شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وي در اواخر عهد شاه سليمان صفوي و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامي و امامت جمعه و صاحب اختيار امور ديني كل كشور بود و نيز داراي رياست علمي و سياسي بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار في اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسي است؛ مانند حق اليقين، حليةالمتقين، حيوةالقلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

« بخش پاسخ به سؤالات »

اندكي درباره علاّمه سيّد مرتضي عسكري توضيح دهيد؟

پرسش

اندكي درباره علاّمه سيّد مرتضي عسكري توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجي و از علماي بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وي در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكري شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكري سالها به امر مرحوم آيت الله العظمي حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات ديني، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعي بغداد مي پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثي عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اي است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصري و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصري، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطي به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران علي«عليه السلام» به چاپ رسيده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري در معرّفي مرحوم كافي توضيح دهيد؟

پرسش

مختصري در معرّفي مرحوم كافي توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مي كوشيد ويژگي او توسّل پيگير به حضرت وليّ عصر، امام زمان«عليه السلام» و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثاني و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالي مقام، محمّد بن مكّي جبل عاملي كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابي مختصر و در همان حال جامع فقهي است با اين كه تنها كتاب فقهي مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملي كه به «شهيد ثاني مشهور است». وي را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاي ارزشمند فقهي و درسي طلاّب ديني، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضي نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاي بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

خط فكري مرحوم استاد شهيد مطهري چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكري مرحوم استاد شهيد مطهري چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكري مرحوم مطهري دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهري را بسيار تجليل و تمجيد مي كرد و وي را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مي دانست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري درباره عقايد و نظريه هاي دكتر علي شريعتي بيان كنيد؟

پرسش

مختصري درباره عقايد و نظريه هاي دكتر علي شريعتي بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهري باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:(5)

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر علي شريعتي مدّتي است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسي و حياتي و وسيله بهره برداري افراد و دستگاههاي مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضروري دانستيم و در پي يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادي وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادي كه دچار اين سردرگمي و بيهوده كاري هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعي دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيري براي رهايي از اين سردرگمي و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاي خداي متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامي كه در آثار و نوشته هاي او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائي با آثار و نوشته هاي مشاراليه با شخص او في الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايي از قبيل سنّي گري و وهابيگري به او بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت و معاد و عدل و امامت گرايشي غير

اسلامي نداشته است.

ولي نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بوده و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعه وافي داشته باشد تا آن جا كه گاهي از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامي بي خبر مي ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مي افزود، در مسائل اسلامي(حتّي در مسائل اصولي) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكانش وكالت تام براي اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهي ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشي و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّي نشرياتي نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاي ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مي طلبيم و از همه افرادي كه بي غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه ياري نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام علي من اتبع الهدي مرتضي مطهري

لازم به ذكر است كه در انتهاي نامه مذكور در كتاب لمعاتي

از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهري آورده، آمده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) لمعاتي از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار نقشي داشته است؟

پرسش

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار نقشي داشته است؟

پاسخ

در آغاز شايسته است، به طور اجمال به زندگي و شخصيت خواجه اشاره شود تا جواب واضح تر شود.

ابوجعفر محمد بن حسن بن ابي بكر مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي از خانواده علمي فيروزشاه جهرودي است. اصل خواجه از دهي بوده به نام ورشاه كه از بلوك دستگرد از توابع جهرود از ولايات قم مي باشد. كه در آن زمان جزء ساوه بوده است، و چون در طوس متولد شده به طوسي معروف گرديده است. وي در سال 597 هجري قمري مطابق 1200 ميلادي در روز شنبه يازدهم جمادي الاول به دنيا آمد.{1}

خواجه ايام كودكي را در همان طوس گذرانده است. علوم نقلي و مقدماتي را از پدرش محمد بن حسن طوسي كه از شاگردان ضياءالدين راوندي بود، آموخت و همچنين حديث و فنون عقلي، كلام، فلسفه و منطق را نزد دائي پدرش نصرالدين عبدالله بن حمزه طوسي كه از علماي بزرگ به شمار مي رفت، آموخت. آنگاه براي تكميل معلومات خويش به حوزه علميه نيشابور رفت و از محضر دانشمندان آنجا استفاده نمود. از جمله كتاب اشارات ابن سينا را نزد فريدالدين داماد حكيم نيشابوري آموخت. وي مقدمات علم رياضي را نزد كمال الدين محمد حاسب فرا گرفت. خواجه در نيشابور با قطب الدين مصري و ساير فضلاء و دانشمندان آنجا در علوم مختلف به بحث و گفتگو پرداخت و از آن راه بر معلومات خويش افزود.

در همان ايام جواني، علم حديث را در خدمت شيخ برهان الدين حمداني كه در ري سكونت داشت فرا گرفت و فقه و اصول را از فقيه معين الدين سالم بن

بدران مازني مصري كه از شاگردان ابن ادريس حلي و ابوالمكارم ابن زهره بوده آموخت و جالب اين جا است كه خواجه در اين سال 22 سال سن داشته است و موفق به اخذ اجازه نامه اجتهاد مي شود و استادش او را با القاب امام اجل عالم افضل، اكمل، اورع، متقن، مقق نصيرالملة و الدين، وجية الاسلام و المسلمين، سندالائمه و الافاضل، مفخرالعلماء و الاكابر افضل اهل خراسان ياد مي كند.{2}

خواجه در قلعه الموت و ميمون درْ

اين دانشمند گرانقدر حداقل بيست و چهار سال از عمر شريفش را در قلعه الموت و ميمون درْ به سر برده است. در اين مدت طولاني روح بلند وي آزرده شده بود، تا جائيكه در حاشيه بعضي از كتبي كه در آنجا تاليف نموده است اين شعر ديده مي شود

بگرداگرد خود چندان كه بينم

بلا انگشتري و من نگينم

معهذا خواجه اهل علم بود و با كتاب و دانشمندان سروكار داشت. او با دانشمنداني كه از روي اضطرار به آن ديار افتائه بودند به بحث و گفتگو در علوم مختلف مي پرداخته و از كتابخانه عظيم الموت و ساير قطاع استفاده مي نمود و كتابهاي ارزنده اي از همان دوران به يادگار گذارده است.

اخلاق خواجه

از آنجا كه خواجه آراسته به انواع علوم و فنون عقلي و نقلي و معارف بشري بود، ذاتاً از اخلاق حميده و ملكات فاضله برخوردار بود. شاگرد عاليقدرش علامه حلي مي گويد: او شريف ترين كسي است كه ما از لحاظ اخلاق ديده ايم.{3} ابن شاكر ضمن ذكر تواضع و فروتني خواجه، داستان جالبي را نقل مي كند كه به تنهايي نشان دهنده روح بزرگ و نظربلند و اخلاق حميده آن حكيم نامدار اسلام است. ابن شاكر مي گويد:

شخصي نامه اي به خواجه نوشت و او را به زشتي ياد كرد و از جمله نوشته بود يا كلب بن كلب (اي سگ پسر سگ) خواجه نامه او را نوشت و در پاسخ اين جمله را نوشت كه اما اينكه مرا سگ پسر سگ خوانده اي درست نيست. زيرا سگ با چهار دست و پا راه مي رود و عوعو مي كند و ناخن هايش دراز است. اما من قامتم راست و پوست بدنم بدون مو و ناخنهايم پهن و حرف مي زنم و مي خندم. بنابراين مشخصات من با سگ تفاوت دارد. خواجه تمام سخنان طرف را با سرشت نيكو و بدون خشم پاسخ داد و يك كلمه در پاسخ وي به كار نبرد.{4}

نقش خواجه در دربار مغول

خواجه تا سال 627 كه به جهان باقي شتافت جمعاً هيجده سال با سلاطين مغول هم عصر بود. از اين مدت نه سال را در ملازمت هلاكو، رياست و نظارت كل اوقاف تمامي ممالك مغول را به عهده گرفت و نه سال از ايام سلطنت فرزند هلاكو اباقا در همين سمت باقي بود.

اين مرد بزرگ در آن موقع حساس كه زن عيسوي هلاكو (دوقوز خاتون) و سردار مسيحي و ساير مغولان از هر طرف ناقوس خطر انهدام كاخ اسلام را به صدا درآورده بودند توانست جان بسياري از علما، حكما، فقها، مهندسين و رياضي دانان و ساير طبقات مسلمين را از خطر مرگ نجات دهد و اركان علمي اسلام را استوار نگه دارد و او در هيچ سمت سياسي كشور و لشكركشي مغول وارد نشد و ملازمت وي با هلاكو و فرزندش در حقيقت براي استفاده هاي علمي و معنوي و فايده رساندن به اسلام و

مسلمين بوده است. وي در مراغه دانشگاهي تأسيس نمود كه در آن دانشجو مي پرورانده و كتابخانه اي تأسيس نمود كه بيش از چهارصد هزار جلد كتاب داشته است{5} در واقع خواجه با وارد شدن در دربار مغول، آثار و منابع اسلام را حفظ نمود.

خواجه نه تنها به امور رصدخانه مراغه و دانشمندان آنجا توجه داشت بلكه مطابق نوشته ابن فوطي هر جا دانشمندي اعم از شيعه و سني بود، از بذل عنايت خواجه بي نصيب نماند. خواجه امور بيمارستانها، مدارس، رباطها و حقوق دانشجويان و ارباب احتياج را اصلاح نمود و بهتر از پيش به گردش درآورد.{6}

خواجه بيش از 160 كتاب و رساله بزرگ و كوچك در تمامي رشته هاي علمي و فني به عربي و فارسي تاليف نموده است. اين حكيم نامدار در سن 75 سالگي جهان فاني را وداع گفت و در حرم كاظمين عليهاالسلام مدفون گرديد.

آيا خواجه نصيرالدين نقشي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار داشت؟

هلاكو از طرف (منكوقاآن) مأموريت يافت كه به ايران آمد، نخست قلعه هاي فرقه اسماعيليه و برخي نواحي ديگر كه در يورش چنگيز فتح نشده بود بگشايد، سپس بغداد مركز خلافت بني عباس و مصر و سوريه و عربستان را تسخير كند و دامنه فتوحات آنها را از چين تا سرحد آفريقا و سواحل بحر احمر گسترش دهد. پس از فتح قلعه هاي اسماعيليه، هلاكو خواجه نصير را نزد خود نگه داشت.

هلاكو در سال 654 هجري بعد از خاتمه كار اسماعيليه آهنگ فتح بغداد نمود و به تفصيلي كه در تواريخ مربوطه مسطور است در سال 656 لشكر به بغداد كشيد و طومار خلافت پانصد ساله بني عباس را درهم

پيچيد.

بعضي از اشخاص مغرض يا غيرمطلع بر خواجه خرده گرفته و گفته اند، او بود كه خان مغول را ترغيب به فتح بغداد نمود و موجب شد كه خلافت اسلامي به دست كفر سرنگون شود و حتي در فجايع و قتل و غارتها شريك است و بعض از اهل سنت حملات شديدتري در كتب خود به خواجه نصير دارند. از آن جمله ابوالفلاح حنبلي در شدرات الذهب، خواجه را به نصير شرك و كفر و الحاد خوانده و مي گويد: خواجه قصد نمود اشارت ابن سينا را جايگزين قرآن سازد ولي نتوانست و گفت اشارت قرآن خواص و قرآن محمد كتاب عوام است. وي خواست نماز را به دو مرتبه تقليل دهد. اين كار را نيز قادر نشد، انجام بدهد و در آخر عمر سحر ياد گرفت و بت مي پرستيد. سبكي و يافعي و ابن تيميه هم در كتب خود از اين افترائات به خواجه نسبت داده اند.

اما حقيقت چيز ديگري است. با اينكه محقق طوسي طبق عقيده خود به ترويج مذهب حقه جعفري اهتمام ورزيد ولي نسبت به ديگر فرق اسلام نيز با مهر و محبت رفتار مي كرد و دانشمندان را از هر طبقه و مذهب كه بودند تكريم مي نمود و از تعصبهاي خشك مذهبي دوري مي جست. لذا مستشرقين مسيحي و بعضي از علماي اهل سنن و كليه دانشمندان شيعي مذهب او را به عظمت روحي و ديانت و وثاقت در حديث و تواضع و حسن خلق توصيف كرده اند.

بروكلمن مستشرق آلماني و جورج سارتول دانشمند آمريكايي و ادوارد براون مورخ انگليسي و جرجي زيدان وي را بزرگترين رياضي دان و مشهورترين دانشمند قرن هفتم مي دانسته اند.

محمد بن شاكر كه از مورخان

اهل سنت است اخلاق او را چنين وصف كرده است: بسيار نيكو صورت و خوش رو و كريم و نسخي و بردبار و خوش معاشرت و زيرك و با فراست بود...{7}

ابن فوطي حنبلي درباره خواجه مي نويسد: خواجه مردي فاضل و كريم الاخلاق و نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسي دلتنگ نمي شد و حاجتمندي را رد نمي كرد و برخورد او با همهبا خوش رويي بود.{8}

بنابراين اولاً با مراجع به كتب تواريخ حتي تواريخ اهل سنت كه فتح بغداد را در آن زمان بررسي كرده اند، روشن مي شود كه خواجه اصلاً نقشي در آن فاجعه نداشته است من جمله:

الف) علامه ابن فوطي حنبلي بغدادي مورخ اهل سنت كه ذهبي درباره او مي گويد: العالم البار متفن المحدث، المفيد، مورخ الآفاق، مفخر اهل العراق و او در واقعه بغداد چهارده سال سن داشت و اسير شد. وي در كتابش واقعه فتح بغداد را مي نويسد و اصلاً ذكري از خواجه نصير در آن برهه از زمان ننموده است.{9}

ب) ابن طقطقي حوادث بغداد را با يك واسطه نقل مي كند. تنها يك بار نام خواجه را به خاطر واسطه بودن ملاقات ابن علقمي به ميان آورده و ذكري از خواجه و ترغيب او نسبت به حمله مغول نيآورده است.{10}

ج) ابي الفداء در كتابش مفصلاً نحوه حمله و فتح بغداد را توسط هلاكو بيان مي كند و ذكري از خواجه نصيرالدين طوسي ننموده است.{11}

د) ذهبي كه از شاگردان ابن تيميه و منهاج السنه را به نام منهاج الاعتدال تلخيص نموده است. با استادش ابن تيميه در اين زمينه مخالف است و در كتابش پس از ذكر حوادث بغداد، ذكري از خواجه به ميان نيآورده است.{12}

ه’) صلاح الدين صفدي كه حدود چهل سال بعد از

واقعه بغداد به دنيا آمده است بعد از ذكر واقعه بغداد نامي از خواجه نيآورده است.{13}

و) جلال الدين سيوطي در كتابش در اين واقعه نامي از خواجه ذكر ننموده است.{14}

ز) ابن خلدون نه تنها از خواجه در آن ذكري ننموده، بلكه درباره خواجه مي گويد: و كان للمسلمين نفع{15}

ح) عمادالدين ابي الفداء مي گويد: اينكه شهرت دارد خواجه نصير طوسي هلاكو را وادار به قتل خليفه نمود حقيقت امر را خدا داناست، ولي به نظر من از شخص عاقل و فاضل چنين كاري سر نمي زند.{16}

ت) محمد بن علي بن طباطبا كه كتابش را در سال 701 يعني چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد نوشته است مي گويد: حق مطلب اين است كه از بين رفتن هر دولتي در هر زمان به واسطه پيدايش علل داخلي و خارجي است. سقوط خلافت خاندان بني عباس هم تابع همين اصل كلي است. اما علل خارجي كه منجر به سقوط خلافت عباسي گرديد آن بود كه مغولها از تاريخي كه قوت كرفته و به كشورگشايي پرداختند، درصدد فتح بغداد بودند...

اما علت داخلي فتح بغداد، ضعف حكومت عباسي است. بنابراين اين پيشامد نتيجه سستي عزم و ضعف اراده خليفه و ظلم و جور پسرش نفاق امرا و سران لشكر است.{17}

بنابراين خواجه نصيرالدين طوسي در پيدايش اين واقعه اصلاً نقشي نداشته است و خود هلاكو بعد از فتح قلاع اسماعيليه دستور فتح بغداد را داشته است.

ثانياً: شخصيت هاي بزرگ و دانشمندان ديگري غير از خواجه ملازم مغول و طرف مشورت او بودند. چنانكه خواجه رشيدالدين فضل الله كه نوه رئيس الدوله همداني است مي گويد: هنگامي كه هلاكو به سوي بغداد شتافت، سيف الدين بتيكچي كه مدبر مملكت بود و خواجه نصيرالدين

و صاحب سعيد علاءالدين عطامك (مؤلف تاريخ جهانگشاي جويني) در خدمت مغول بودند.{18}

از اين عده فقط خواجه نصير شيعه بود و بقيه از رجال اهل سنت هستند كه خليفه را اميرالمؤمنين مي دانسته اند. بنابراين اگر مشاورين هلاكو اين اندازه در وي نفوذ داشته اند كه قادر بودند او را از حمله به بغداد باز دارند.

چرا در آن ميان تنها گناه اين امر متوجه خواجه شده است؟ در حالي كه سيف الدين در فتح بغداد وزير هلاكو بوده است.

ثالثاً: بهترين دليلي كه مي رساند، خواجه در فتح بغداد دخالت نداشته است ماجراي كشته شدن شرف الدين محمد برادر بزرگ سيد علي بن طاووس و بسياري از علما و سادات و شيعيان است. حتي در اين واقعه مغول مقابر قريش را ويران و حرم كاظمين عليهاالسلام را سوزاندند و هيچ قدرتي هم مانع آنها نبودند و به طوري كه در جامع التواريخ آمده: سيف الدين بيتكچي سني، وزير هلاكو، صد نفر از مغول را به نجف فرستاد تا كسي معترض مرقد منور اميرالمؤمنين عليه السلام نشود!{19}

اگر خواجه نصير در آن واقعه حضور يا دخالت داشته است نبايد از كشته شدن شيعيان ممانعت كند؟ آيا خواجه مي گذاشت مقابر ويران و حرم كاظمين آتش كشيده شود؟

بنابراين روشن مي شود كه خواجه اصلاً حضور و دخالت در آن واقعه نداشته است.

رابعاً: يكي از علل حمله مغول به بغداد نفوذ عيسويان در لشكر مغول است. همانطور كه مي دانيد، دول مسيحي بعد از شكستي كه در بيت المقدس از صلاح الدين ابوبي در جنگهاي صليبي خوردند و آن ايام هم مصادف با حمله چنگيز به ايران يعني قسمت مهمي از ممالك اسلامي بود، به اين فكر افتادند كه با قوم وحشي مغول طرح

دوستي ريخته و با كمك آنها، شكست خود را جبران كنند و بقيه ممالك اسلامي خصوصاً بغداد كه مايه اميد مسلمين بود از ميان بردارند. از اين رو مي توان گفت: نفوذ زياد زن هلاكو كه عيسوي بود و سفارش برادر هلاكو براي فتح بغداد و سردار سپاه مغول كه مسيحي بود، نقش مهمي در فتح بغداد بوده است.

در حقيقت مسيحيان براي انحراف افكار مسلمين خواسته اند بدين وسيله، پاي خواجه نصير بزرگترين دانشمند عهد تاريك مغول و يگانه پناهگاه مسلمين آن روز، در اين واقعه مهم تاريخي به ميان كشيده و از آن راه بين شيعه و سني اختلاف انداخته و يا اختلاف را تشديد نمايند و بديهي است كه آنچه از اين رهگذر عايد شود به سود آنها است.{20}

[1]. مفاخر اسلام، تاليف علي دواني، ج4، ص84، چاپ سپهر، تهران، سال 1364.

[2]. اين اجازه نامه ضمن شرح حال معين الدين سالم بن بدران در لولوءة البحرين ص248 آمده است.

[3]. لولوءة البحرين تاليف يوسف بن احمد البحراني صاحب حدائق ص245 طبع النعمان، نجف اشرف.

[4]. الوافي بالوفيات، تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[5]. الوافي بالوفيات تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[6]. الحوادث الجامه و التجارب النافله في المأته السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، حوادث سنة 656، طبع دارالفكر الحديث، بيروت، لبنان، سال1407.

[7]. فوات الوفيات، تاليف محمد بن شاكر الكتبي، ج3، ص247، طبع دارصادر بيروت.

[8]. الحوادث الجامعه و التجارب النافعه في المائة السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، ذكر حوادث سنه 656، طبع دارالفكر الحديث، بيروت، لبنان، سال 1407.

[9]. الحوادث الجامعه و التجارب في المائة السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص157، ذكر حوادث

سنه 656، طبع دارالفكر الحديث بيروت، لبنان، سال 1407.

[10]. الفخري في الآداب السلطانيه و الدول الاسلامية، تاليف محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقا، ص235، طبع منشورات الشريف الرضي.

[11]. المختصر في اخبار البشر، تاليف عمادالدين اسماعيل ابي الفداء، ج3، ص193، ذكر استيلا القتر علي بغداد و انقراض الدولة الكباسيه طبع مكتبة المتنبي قاهره.

[12]. العبر في خبر من غبر، تاليف ذهبي، ج3، ص277، در ذكر حوادث سال 656، طبع دارالكتب العلميه، بيروت.

[13]. الوافي بالوفيات، تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[14]. تاريخ الخلفاء، تاليف جلال الدين سيوطي، ص465، ناشر انتشارات الشريف الرضي، سال 1411.

[15]. تاريخ ابن خلدون، تاليف عبدالرحمن بن خلدون، ج3، ص662، طبع دارالفكر، سال 1408ه’.

[16]. البدايه والنهايه، تاليف ابي الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، حوادث سنة 656، ص234، ج13، طبع داراحياء الشراث العربي، بيروت، سال 1412.

[17]. الفخري في الآداب السلطانيه و الدولي الاسلاميه، تاليف محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقا، ص236، طبع منشورات الشريف الرضي.

[18]. جامع التواريخ، تاليف رشيدالدين فضل الله، ج2، ص707، چاپ اقبال، سال1362.

[19]. جامع التواريخ، تاليف رشيدالدين فضل الله، ج2، ص713، چاپ اقبال، سال 1362.

[20]. مفاخر اسلام، ج4، ص107.

علماي غيرشيعي

چرا علما در مقابل تهمت ها و افترائات جرجي زيدان به شخصيت هاي اسلامي و امامان شيعه سكوت كرده اند؟

پرسش

چرا علما در مقابل تهمت ها و افترائات جرجي زيدان به شخصيت هاي اسلامي و امامان شيعه سكوت كرده اند؟

پاسخ

درباره جرجي زيدان آنچه كه در برخي كتب دانشمندان به چشم مي خورد نقل برخي مطالب از كتاب هاي اوست نهاينكه كتاب هاي او را به عنوان كتب نمونه و خالي از اشكال معرفي كرده باشند. البته لازم به ذكر است مسيحي بودنجرجي زيدان موجب آن گرديده كه از كتب او مطالب فراواني نقل شود چرا كه با توجه به مسيحي بودنش مي توانگفت از ديدگاه فرقه اي خاصي به تاريخ ننگريسته است و شايد گفته هاي او خصوصا در اهل سنت زمينه پذيرشبيشتري داشته باشد در هر صورت آن ترويجي كه شما ذكر كرده ايد بيش از اين باشد يا ما خبر نداريم!؟{J

اگر ممكن است يوگرافي كامل از علماي اهل تسنن زير ارسال نماييد: شيخ عبدالمجيد مصري، علامه ذهبي، امام صنعاني، ابن تيميه. همچنين بيان نماييد كه چگونه با علماي فوق و علماي ديگر مانند موسوي عبدالله موحدي، مولي نظير احمد... ارتباط برقرار نمايم؟

پرسش

اگر ممكن است يوگرافي كامل از علماي اهل تسنن زير ارسال نماييد: شيخ عبدالمجيد مصري، علامه ذهبي، امام صنعاني، ابن تيميه. همچنين بيان نماييد كه چگونه با علماي فوق و علماي ديگر مانند موسوي عبدالله موحدي، مولي نظير احمد... ارتباط برقرار نمايم؟

پاسخ

برادرگرامي بي ترديد هر نهاد و مركز فرهنگي با وظايف و هدف تعريف شده شكل گرفته و وظيفه دارد فعاليت هاي خود را با توجه به فلسفه تشكيل خود و رسالت تعريف شده انجام دهد.

واحد پاسخ به سوالات مركز مطالعات و تحقيقات علوم اسلامي، نيز بر اساس هدف و وظايف نهادينه شده و به منظور پاسخگويي به پرسش هاي مذهبي، فلسفي، عقيدتي و ... به وجود آمده است. بر اين اساس پاسخگويي به برخي از موضوعات غير مرتبط، آن هم به صورت گسترده، از قلمرو وظايف اين واحد خارج است و با فلسفة وجودي آن همسويي ندارد. تدوين زندگينامه و شناسايي برخي از عالِمان اهل سنت و نحوة برقراري ارتباط با آنها و اين كه اصولاً چه مسئوليت هايي دارند و در كجا زندگي مي كنند، از قلمرو وظايف واحد خارج است. بهتر است در اين خصوص با مراكز ديگر مانند واحد پاسخ به سؤالات و شبهات مؤسسه آموزشي و پژوهشي مذاهب اسلامي و اطلاع رساني دفتر تبليغات اسلامي (دفتر انفورماتيك) تماس بگيريد.

اين واحد به روحية پرسشگري و علم گرايي ارج نهاده و براي شما آروزي موفقيت دارد.

دربارة زندگاني محيي الدين عربي و وضعيت تحصيلي و علمي و معيشتي او توضيح دهيد.

پرسش

دربارة زندگاني محيي الدين عربي و وضعيت تحصيلي و علمي و معيشتي او توضيح دهيد.

پاسخ

ابوعبدالله محي الدين محمد بن علي بن محمد ... حاتم طايي عارف و متفكر اسلامي مشهور به شيخ اكبر بنا به روايت شاگرد برجسته اش صدرالدين محمد اسحاق قونوي در 27 رمضان المبارك سال 560 قمري در شهر مرسية اندلس چشم به جهان گشود. وي در آثار خود حكايت هاي عجيبي از سير فراني پدر، عمو، دايي ها و همسرش مريم نقل نموده است. وي شاگرد ابن عساكر، ابوالفرج جوزي، ابن مالك، حافظ ابوبكر محمد لخمي و ... بود. فقه، تفسير، حديث، علوم قرائت و ادبيات عرب را نزد اساتيد خود فرا گرفت.

وي به گفتة خودش در سال 580 به طريقت عرفان داخل شد و گزارش مبسوطي از احوال و مقامات صوفياني را كه ديدار نموده، در رسالة الدرّه الفاخره گرد آورده است. از او تأليفات زيادي نقل نموده اند در نامه اش به كيكاوس اوّل 240 تأليف از خود را نام برده است.

تا كنون بيش از شصت رسالة او به چاپ رسيده است. مهم ترين اثر وي كه به منزلة دائره المعارف بزرگي در عرفان محسوب مي گردد، الفتوحات المكيّه است. پس از اين كتاب فصوص الحكم وي از آثار مهم او است كه بيش از 120 شرح بر آن نوشته شده است. پاره اي از نوشته هاي او در زمينة قرآن كريم عبارتند از: الجمع و التفصيل في اسرار معاني التنزيل كه تا آيه 59 سورة كهف نوشته شده كه بيش از 60 جزء است. كشف الاسرار و هتك الاستار در بيست جلد و رحمه من الرحمن و ...

.

محي الدين از معروف ترين دانشمندان صوفيه است كه به مذهب وحدت وجود گراييده، از اين رو مورد تكفير علماي عصر خود و پس از آن بوده است. او در سال 638 در دمشق در گذشت. البته مسئلة حلول چيزي نيست كه در آثار ابن عربي به صراحت ذكر شده باشد، بلكه اين برداشتي بوده كه بعضي علما، از عقيده او داشته اند.

در پايان به عرض مي رساند شايد جامع ترين نوشته اي كه اخيراً در مورد زندگي نامه و شرح حال محي الدين عربي نگاشته شده مقاله اي است كه در دائره المعارف بزرگ اسلامي به چاپ رسيده است. مي توانيد براي اطلاعات بيشتر به آن مراجعه فرماييد.

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پرسش

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پاسخ

او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همداني اسد آبادي ملقب به قاضي القضاة است و اين لقب به غير او اطلاق نمي شود. خطيب بغدادي مي نويسد: او در فروع، از مذهب شافعي پيروي كرده و در اصول از معتزله و داراي مؤلفاتي است و مدتها قاضي شهرستان ري بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدريس پرداخت. آنگاه اضافه مي كند: در راه سفرم به خراسان پيش از انكه به ري برسم، قاضي عبد الجبار در گذشته بود و اين جريان در سال 415 رخ داد. (تاريخ بغداد : 11 /113)

حاكم جشمي م494 ه_) در كتاب «شرح عيون المسائل» مي نويسد: او از معتزلة بصره و از مروجين مذهب ابي هاشم بود. او نخست نزد أبي اسحاق بن عياش، آنگاه نزد شيخ ابي عبدالله بصري تلمذ كرد، سپس حاكم اضافه مي كند: من سخني ندارم كه بتواند مراتب فضل و دانش او را بيان كند، زيرا او كسي است كه كلام را به زبان روشن بيان كرد و دربارة آن كتابهايي نوشت كه دانشجويان براي فراگيري آن رنج سفر بر خود هموار مي سازند و آثار او به شرق و غرب رسيد و آن چنان نكات دقيق و ظريفي را بيان كرد كه پيش از او كسي به آن كار موفق نگرديده بود. او از عمر طولاني بهره مند گشت و در اين مدت پيوسته به كار تدريس و املا اشتغال داشت و رياست مذهب اعتزال در دورة او به وي منتقل گشت و به شيخ معتزله شناخته شد و كتابهاي او مورد اعتماد گشت

و در ساية اين اقبال، كتابهاي ديگران منسوخ شد.

او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت ودر دوران جواني بر مذهب اشعري بود. وقتي با معتزله نشست و برخاست كرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزيد و از ابي اسحاق بن عياش و ابو عبدالله بصري بهره گرفت وبر اقران خود تقدم جست.

در سال 360 ه_ صاحب بن عباد او را به ري دعوت كرد تا در آنجا تدريس كند و او در آنجا اقامت گزيد و در سال 415 ه_ در همان جا درگذشت. او مدتي شيخين را بر علي(ع) تفضيل مي داد، ولي در آخر عمر از اين عقيده بر گشت و به تفضيل علي(ع) معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة)

اكثر آثار به جاي مانده از او املاي خود اوست كه شاگردانش به نگارش در آورده اند.

اينك برخي از آثار مطبوع او را يادآور مي شويم:

1 _ شرح الأصول الخمسة، اين كتاب به املاي قاضي و نگارش تلاميذ او بوده و جامعترين و در عين حال موجزترين كتاب در شرح عقايد معتزله است اگر اين كتاب در اختيار محققين معاصر نبود، در تبيين عقايد معتزله دچار اشكال مي شدند و ناچار بودند كه از نوشته هاي اشاعره و يا ديگر فرق بهره بگيرند. اين كتاب را عبد الكريم عثمان در سال 1384 ه_ .ق تحقيق كرده و در قاهره چاپ شده است. لازم به تذكر است كه شاگرد قاضي و نويسندة اين كتاب شيعة زيدي بود و در بحث امامت نظريات استاد را نپذيرفت و خود، اين بخش را بر محور افكار زيديه نگاشته است و در حقيقت اين بخش از كتاب

مربوط به قاضي نيست.

2 _ المغني في أبواب التوحيد والعدل، اين كتاب داراي 20 جزء بوده و قرنها بود كه از آن اثري در دست نبود. دانشمندان مصري از طريقي آگاه شدند كه نسخة خطي اين كتاب در يمن هست. لذا هيأت علمي بلند پايه اي از طرف دولت مصر مأمور شد كه به يمن برود و از اين آثار عكس بگيرد. نتيجة اين سفر علمي اين شد كه از 14 جلد موجود آن ميكرو فيلم گرفته شد و همگي در قاهره منتشر گشت و هنوز6 جلد موجود آن پيدا نشده است و اين 14 جلد عبارتند از: 4_ 5_ 6_ 7_ 8_ 9_ 11_ 12_ 13_ 14_ 15_ 16_ 17_ 20 و اين جلد اخير، مربوط به عقيدة اماميه است كه به وسيلة سيد مرتضي نقد شده و به نام «الشافي چاپ گرديده است و سپس «الشافي» به وسيلة شيخ طوسي خلاصه شده و به نام «تلخيص الشافي» به چاپ رسيده است.

3 _ المحيط بالتكليف، اين كتاب در مصر به وسيلة سيد عزمي تحقيق و منتشر گشته است، گويا قاضي املا كرده و حسن بن احمد بن ثنويه نگارش كرده است.

4 _ متشابه القرآن كه در قاهره به وسيلة عدنان محمد زرزور چاپ و منتشر گشته است. 5 _ تنزيه القرآن عن المطاعن، در بيروت چاپ و منتشر شده است. 6 _ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، اين كتاب در حقيقت اساس طبقات المعتزلة ابن المرتضي است.

فؤاد سيد اين كتاب را تحقيق و به همين نام منتشر كرد وكتاب ذكر المعتزلة كعبي را نيز به آن ضميمه نمود و به اين اكتفا نكرد، بلكه طبقة يازدهم و دوازدهم

از مشايخ معتزله را كه به قلم حاكم جشمي نگارش يافته بود، بر آن افزود و در حقيقت اين كتاب از سه رساله تشكيل يافته و با توجه به طبقات معتزلة ابن مرتضي، مي توان بر تاريخ معتزله از عصر واصل تا عصر ابن المرتضي (م /840 ه_) واقت گشت.

در فضل قاضي همين بس كه سيد رضي (م /406 ه_) نزد او درس خوانده و مذاكرت خويش با استاد را در كتاب مجازات نبويه آورده است.

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پرسش

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پاسخ

كنية او ابو عمرو استاد بشر بن معتمر و هشام بن عمرو و ابوالحسين مدائني بود و در مناظره دست توانايي داشت. قاضي عبد الجبار مي نويسد: هارون الرشيد هر نوع مجادله در دين را ممنوع ساخت و متكلمان را از هر گونه بحث كردن باز داشت. روزي به وسيلة يكي از پادشاهان «سند» نامه اي به او رسيد كه در آن نامه آمده بود : تو رئيس قومي هستي كه از در انصاف وارد نمي شوند و مقلد ديگرانند و پيروزي آنها به وسيلة شمشير است. اگر واقعاً بر دين خود اطمينان داري، كسي رابه سوي من اعزام كن تا با او به مناظره بپردازم. اگر تشخيص دادم كه آيين تو حق است، با كساني كه با من هستند پيرو تو مي شوم.

رشيد يكي از قاضيان بغداد را به سند اعزام كرد. او به حضور ملك رسيد. در كنار او يك نفر از سمني ها نشسته بود و گويا او ملك را به نگارش نامه به هارون وادار ساخته بود. ملك سند قاضي را به احترام پذيرفت و در بالاي مجلس نشانيد، به مرد سمني دستور داد كه با او مناظره كند كه اينك مناظرة او را به صورت فشرده نقل مي كنيم:

سمني: از خداي خود خبر بده، آيا قادر و تواناست يا نه؟

قاضي مسلمان: بله قادر و تواناست.

سمني: آيا او قادر است مانند خود را خلق كند؟

اين مسأله مربوط به علم كلام است و بحث دربارة آن بدعت است و اساتيد ما اين علم را تحريم مي كنند.

پادشاه: ياران و استادان تو چه كساني هستند؟

قبل از آنكه قاضي پاسخ بگويد، سمني رو به پادشاه كرد

و گفت: من قبلاً به تو گفتم كه اينها افرادي جاهل و مقلد هستند و در ساية شمشير پيش مي روند.

در اين هنگام ملك به قاضي دستور داد كه به بغداد برگردد و نامه اي نيز به هارون الرشيد نوشت و در آن چنين آورد: باب مكاتبه را من گشودم و هنگام نگارش نامه به آنچه از شما براي من نقل مي كردند اطمينان نداشتم. اكنون در حضور اين قاضي كه شما فرستاديد، براي من يقين شد و جريان مناظره را در نامه شرح داد.

نامه به دست رشيد رسيد، سخت ناراحت شد و گفت: آيا دين اسلام كسي را ندارد كه از آن دفاع كند؟ اطرافيان رشيد گفتند: چرا مدافعان، همانها هستند كه آنها را از مناظره ممنوع ساختي و گروهي را زنداني كردي. هارون گفت آنان را از زندان بيرون بياوريد. وقتي همگي در محضر رشيد جمع شدند، رشيد سؤال آن سمني را مطرح كرد و گفت: دربارة اين سؤال چه مي گوييد؟ جواني در ميان آنان قبل از همه پاسخ داد: آفريدن مثل خداوند محال است، زيرا مخلوق حادث مي شود و حادث نمي تواند مانند قديم باشد. پس درست نيست كه بگوييم: آيا مي تواند مثل خود را خلق كند يا نمي تواند؟ همچنان كه درست نيست بپرسيم: آيا مي تواند خود را عاجز و ناتوان و جاهل و نادان سازد؟

هارون الزشيد ذوق زده شد و گفت: همين جوان را براي مناظره بفرستيد. اطرافيان رشيد گفتند: اعزام اين جوان صلاح نيست. ممكن است سؤالات ديگري نيز مطرح كنند. سرانجام اتفاق نظر پيدا كردند كه معمر بن عباد سلمي را بفرستند. هنوز معمر به «سند» نرسيده بود كه جاسوسان ملك او را از

اعزام چنين فردي آگاه ساختند. سمني از ترس اينكه مبادا محكوم شود به دست و پا افتاد، زيرا قبلاً پاسخ را شنيده بود. سرانجام از طريق عوامل خود او را مسموم كرد و او در سرزمين غربت درگذشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/31_ 33)

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پرسش

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پاسخ

او از تربيت يافتگان مكتب اعتزال بغداد و نويسندة بليغي بود. وقتي مأمون از فضل او آگاه شد، او را به وزارت دعوت كرد، ولي او نپذيرفت. (ابن نديم، الفهرست، فن اول از مقاله پنجم/207)

ابو منصور بغدادي مي نويسد: او رهبر قدريه يعني (معتزله) در زمان مأمون و معتصم و واثق بود و او بود كه مأمون را به اعتزال دعوت كرد. (الفرق بين الفرق/172) سخن ابو منصور با تاريخ خلفاي سه گانه تطبيق نمي كند، زيرا مأمون در 218 در گذشته و معتصم و واثق، به ترتيب پس از مأمون زمام خلافت را به دست گرفتند.

در اين صورت چگونه «ثمامة» متوفاي 213 مي تواند رهبر معتزله در عصر اين دو خليفة اخير باشد، مگر اينكه توجيه شود كه شاگردان او پرچمدار اعتزال در عصر معتصم و واثق بودند.

ابن مرتضي مي نويسد: ثمامة بن اشرس مكنّي به ابو معن نميري، يگانة روزگار در علم و ادب بود و در جدل دست والايي داشت. ابوالقاسم بلخي مي گويد: ثمامة روزي به مأمون گفت: من مسألة قدر (نسبت افعال انسان به خدا) را در دو كلمه براي شما خلاصه مي كنم و براي انسان ضعيف چيزي بر آن مي افزايم، مأمون گفت: مقصود شما از ضعيف كيست؟ گفت يحيي بن اكثم (قاضي القضاة عصر مأمون) مأمون گفت: آنچه در اين باره داري بگو. گفت: افعال انسان از خوب و بد از سه حالت بيرون نيست:

1 _ همگي از جانب خداست و بشر در آن نقشي ندارد.

2 _ هم از جانب آنها و هم از جانب خداست.

3 _ فقط از جانب خود انسانهاست.

در صورت نخست مستحق پاداش و

كيفر نخواهند بود، زيرا كاري را صورت نداده اند.

در صورت دوم بايد خدا و بشر هر دو مستحق پاداش و كيفر و يا نكوهش و ستايش شوند در حالي كه خدا بالاتر از آن است كه داراي چنين استحقاقي باشد.

طبعاً سومي متعين است. از اين جهت، كيفر و پاداش و مدح و ذم، متوجه آنهاست. البته نظر ثمامه در اينجا اثبات تفويض بود، بدين معنا كه كار بشر از جانب خدا منقطع است و انسان در انجام آن مستقل است.

در اينكه مأمون فرد درس خوانده اي بود سخني نيست، اما او فاقد آن ملكة فلسفي و كلامي بود كه برهان ثمامه را تجزيه و تحليل كند و تفويض را رد كرده و امر بين الأمرين را برگزيند.

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پرسش

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پاسخ

او يكي از متكلمين بغداد است و آثار فراواني دارد خطيب بغدادي، تاريخ درگذشت او را (م/240) ضبط كرده است. (تاريخ بغداد 5/416)

ابن ابي الحديد مي گويد: شيخ ما ابو جعفر اسكافي از مواليان علي(ع) و از كساني است كه او را بر ديگران ترجيح مي دهند. هر چند قول به تفضيل در ميان معتزلة بغداد قول معروفي است، ولي ابو جعفر اسكافي در اين زمينه سرسخت ترين آنان در سخن و عقيده بود؛ نيز اضافه مي كند: قاضي عبد الجبار او را جزء طبقه هفتم شمرده و او قريب هفتاد جلد كتاب در علم كلام نوشته است. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 4/63)

او نخستين كسي است كه كتاب عثمانية جاحظ را نقض كرد، ولي متأسفانه اين كتاب تا كنون به دست ما نرسيده است، ولي محمد هارون مصري كه كتاب عثمانيه جاحظ را تحقيق و منتشر كرد، براي اكمال هدف، آنچه را كه ابن ابي الحديد از نقض عثمانيه در شرح خود آورده است، يكجا جمع كرد و همراه «عثمانيه» منتشر ساخت.

مقريزي در خطط مصري مطالبي را از لسان او نقل كرده كه شايستة مقام علمي او نيست، مثلاً نقل كرده است كه او مي گفت: خدا به ظلم بر بندگان يا اطفال و مجانين قادر نيست، به طور مسلّم اين نوع تهمتها از تعصب مقريزي به اشعري گري سرچشمه مي گيرد.

و از آثار چاپ شدة او كتاب «الموازنة والاعتبار» است.

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پرسش

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پاسخ

او از فارغ التحصيلان مكتب اعتزال بغداد بود و در احياي مذهب اعتزال كوشش فراواني داشت. او بود كه يحيي بن اكثم را با اعتزال آشنا كرد و وي را با مأمون مرتبط ساخت و از اين طريق، اعتزال رشد فراواني كرد. ابن نديم مي گويد: فردي كريمتر و شريفتر و سخي تر از او در آن زمان وجود نداشت. ( ابن نديم، الفهرست، فن اوّل از مقالة پنجم/212)

اگر ابن نديم به ثناگويي او پرداخته، در مقابل، اهل حديث مانند ذهبي او را به بدترين وضع ترجمه كرده اند كه ما از نقل عبارات او خودداري مي كنيم.(ذهبي، ميزان الاعتدال1/97) و در عين حال در كتاب «العبر» او را به صورت معتدلتري ترجمه كرده است و مي گويد: او قاضي القضاة، مردي فصيح و سخنران، شاعر و سخي بود و از سران جهميه و معتزله به شمار مي رفت و او كسي است كه بر امام اهل سنت احمد بن حنبل شوريد و به قتل او فتوا داد و متوكل در سال 237 ه_ بر او خشم گرفت و اموال او را كه 16 ميليون درهم بود، مصادره و او را زنداني كرد و سرانجام با بيماري فلج در سال 240 ه_ در گذشت. (العبر في خبر من غبر/339)

اگر ذهبي دربارة او تا اين حد بي مهري مي كند، نكتة آن اين است كه او رئيس مذهبش احمد بن حنبل را به محاكمه كشيد و اينك صورت محاكمة او را كه ابن ابي دوأد پيرامون حدوث و قدم قرآن ترتيب داد، در اينجا نقل مي كنيم.

ابن أبي دوأد: آيا چنين نيست كه هرشيئي يا قديم است يا

حادث و از اين دو بيرون نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چنين است.

ابن أبي دوأد : آيا قرآن چيزي نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چيزي است.

ابن أبي دوأد آيا اين درست نيست كه قديمي جز خدا و جود ندارد؟

ابن حنبل: چرا درست است.

ابن أبي دوأد: پس بنابراين، قرآن حادث است چون قديم منحصر به خداست. پس قرآن حادث است.

ابن حنبل: من متكلم نيستم تا با تو مناظره كنم. (الفصول المختارة)

اين يكي از صور مناظرة قاضي با ابن حنبل است و خود مي رساند كه او درمناظره مردي توانا بوده و طرف، بسيار ضعيف و ناتوان بوده است. اين و امثال اين سبب شده است كه حنابله و اشاعره دربارة او بدگويي كنند، تا آنجا كه بغدادي در كتاب خود دربارة وفات او سخني مي گويد كه به افسانه شبيه تر است. (الفرق بين الفرق/174)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

شيخ شلتوت كه بود؟

پرسش

شيخ شلتوت كه بود؟

پاسخ

كمتر كسي است كه با نام شيخ شلتوت شيخ جامع ازهر، به عنوان يك دانشمند بزرگ اسلامي، آشنا نباشد،نام اين عالم بزرگ وقتي در محيط هاي ما بيشتر انتشار يافت كه آوازه اقدامات برجسته او در راه رفع سوء تفاهم از شيعه، همه جا پيچيد.

آري شلتوت آنچنان فكر وسيع و نظر بلند و انصاف و شجاعتي داشت كه در آن فتواي تاريخي خود تصريح كرد كه «يجوز التعبد بمذهب الاماميه» «پيروي و تبعيت از مذهب اماميه در مسائل اسلامي جايز است» و از عكس العمل اين فتوا در ميان متعصبين اهل سنت كه بر اثر تبليغات مسموم بيگانگان و ايادي آنها هنوز نسبت به شيعه با نظر بد مي نگرند، نهراسيد.

او به اين مقدار قناعت نكرد و با قدمهاي برجسته عملي ديگري، در راه تقريب مذاهب اسلامي و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر در ميان مسلمانان و فشرده ساختن صفوف آنها، كوشش هاي فراواني نمود.

او تنها، رئيس دانشگاه الازهر كه از قديمي ترين دانشگاههاي اسلام است، نبود، او كسي بود كه به عنوان يك زعيم و رهبر فكري يك فرقه بزرگ اسلامي، رسالت تاريخي خود را در اين لحظات حساس از زمان انجام داد، تا اين كه در روز 25 رجب سال 1383 ( مطابق 21 آذر 42) دار فاني را بدرود گفت و با احترام و عظمت هر چه بيشتر به خاك سپرده شد و در مراسم تشييع جنازه او بيش از هشتاد هزار نفر شركت داشتند.

او امتيازات علمي و روحي فراواني داشت و نويسنده توانائي بود، متفكر عميقي بشمار ميرفت، تحت تاثير تعصبات خشك و افراطي واقع نمي شد،

و از حملات متعصبين واهمه نداشت، و از همه مهمتر اين كه روح زمان را به خوبي دريافته بود ! او مي دانست اگر امروز ملتهاي مسلمان در برابر يكديگر صف آرائي كنند، و يا بديده نفرت و دشمني به يكديگر بنگرند در برابر دشمنان مجهزي كه براي آنها دندان تيز كرده اند، شكست خواهند خورد و موجوديت اسلام و قرآن به كلي در خطر خواهد افتاد.

او مي دانست كه اين همه تبليغات زهرآگيني كه عليه جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي شده علاوه بر اين كه دروغ و تهمت و افتراست بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان دنياست، لذا مردانه قيام كرد و براي روشن ساختن افكار مسلمانان نسبت به اين موضوع حياتي اقداماتي وسيع و موثر نمود.

وي علاوه بر تاليفات سودمند، مقدمه مفصل و جالبي بر تفسيرمعروف شيعه « مجمع البيان » نگاشته و در مورد مولف كتاب، منصفانه قضاوت كرده است مرحوم آيه الله العظمي آقاي بروجردي مناسبات حسنه اي با اين مرد دانشمند منصف و خدمتگزار عالم اسلام داشت و به وسيله بعضي از شخصيتهاي ديني با او تماس مي گرفت.

ما اميدواريم اساتيد بزرگ دانشگاه «الازهر» بالاخص جانشين آن دانشمند بزرگ، برنامه هاي وسيع و عالي وي را تعقيب نمايند، و نقشه هاي دشمنان اسلام را نقش بر آب كنند، و بدانند كه تاريخ اسلام هرگز نام پر افتخار اين مرد بزرگ و كساني كه هدفهاي عالي او را تعقيب كنند، فراموش نخواهد كرد.

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پرسش

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پاسخ

محمد بن هذيل، معروف به ابو الهذيل علاف سومين شخصيت معتزله در قرن سوم اسلامي است، و در بصره مي زيست و خانة او در كوي علافان بود. او دانشمند بزرگ معتزلة وقت خويش و مربي گروهي به شمار مي رفت كه يكي از آنان ابراهيم نظام است، مي گويند: او با زرتشتيان و دو گانه پرستان مناظرات طولاني داشته است و به وسيلة او 3000 نفر به آيين اسلام مشرف شده اند. مبرد مي گويد: من انساني فصيحتر از ابو الهذيل و جاحظ نديده ام. او در مناظره مردي زبردست بود و من در يكي از مناظره هاي او شركت كردم كه در آن به 300 شعر استشهاد كرد و در مجلس مأمون، با 700 بيت بر گفتار خود استدلال نمود. اينك ما نمونه هايي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

1 _ صالح بن عبد القدوس زنديق عصر خويش بود، فرزندش فوت كرد. دوستانش بر او گريستند، وقتي پدرش بر او گريست، ابو الهذيل به او اعتراض كرد كه چرا گريه مي كني در حالي كه از نظر تو مردم مانند بوته هايي هستند كه مي رويند و سپس نابود مي شوند؟ پدر در پاسخ او گفت: گريه مي كنم كه او مرد و كتابي از كتابهاي من به نام «شكوك» را نخواند و اين كتابي است كه اگر كسي آن را بخواند، در همه چيز شك مي كند.

ابو الهذيل گفت: اگر چنين است، تو نيز در مرگ فرزندت شك كن و فرض كن كه او نمرده است.

2 _ متكلمي يهودي در عصر وي در بصره به مناظره ميپرداخت و راه را بر ديگران ميبست. ابوالهذيل دوران جواني خود را مي گذراند

وقتي از جريان آگاه شد، به عموي خود گفت: بيا با من نزد اين يهودي برويم تا من با او مناظره نمايم. عمو او را از اقدام به چنين كاري بر حذر داشت. او اصرار كرد كه بايد بروم، هر دو نفر وارد مجلس او شدند و شنيدند كه او نبوت موسي را تقرير مي كند و از مردم اقرار مي گيرد و اضافه مي كند، حالا كه نبوت موسي نزد ما و شما مسلم است، بايد نبوت مدعيان پس از وي را بررسي كنيم. در اين لحظه ابو الهذيل نزد وي رفت و گفت: آيا موسي پيامبر راستگوست يا نه؟ يهودي به تجليل از پيامبر خويش پرداخت. در اين هنگام ابو الهذيل به او گفت: موسايي كه از او پرسيدم، اگر به نبوت پيامبر اسلام گواهي داده و او را تصديق كرده، پيامبر صادق است و اگر به غير اين وصف بوده است، شيطان بوده و من به نبوت او اعتراف نمي كنم.

در اين هنگام يهودي گفت تورات را مي پذيريد يا نه؟ ابو الهذيل گفت: سخن در تورات همان سخني است كه دربارة موسي گفتيم. اگر در بر دارندة بشارت به نبوت پيامبر است، حق است و در غير اين صورت به او اقرار نمي كنم.

يهودي خود را در تنگناي عجيبي احساس كرد، زيرا او از اعتراف مسلمانان به نبوت موسي كمك مي گرفت تا راه شك را در نبوت خاتم باز كند، وقتي اين جوان اعتراف به نبوت موسي را در چهار چوب اقرار به نبوت پيامبر خاتم پذيرفت، هر نوع راه سوء استفاده را به روي او بست، ديگر اعتراف آنان نمي تواند نردبان محكوميت باشد.

در اين هنگام مناظر

يهودي خواست اين جوان را بر بدگويي به خويش تحريك كند، تا از اين طريق حيثيت از دست رفته را جبران كند. گفت جوان نزديكتر بيا تا به گوش تو سخني بگويم. وقتي ابو الهذيل نزديكتر شد، آهسته در گوش او گفت: مادر تو و كسي كه اين سخنان را به تو آموخته چنين و چنان بود!

ابو الهذيل فهميد كه اين بدگويي براي تحريك او انجام گرفته تا پرخاش كند و سرانجام، عواطف به سوي مناظر يهودي متوجه شود. لذا فوراً گفت: خدا تو را گرامي بدارد و سلامت باشي و از اين طريق، نقشة او را نقش بر آب كرد و تفهيم كرد كه او به صورت آهسته بر او دعا كرده، به حقانيت آيين او اعتراف كرده است. چيزي نگذشت كه بر اثر تحريك ابوالهذيل، مردم براي دستگيري وي هجوم آوردند، او از بصره گريخت. (سيد مرتضي، الدرر و الغرر 1/178 _ 179)

3 _ مردي به او گفت: اشكالي برايم پيش آمد. از وقتي وارد شهر بصره شدم كسي را نديدم كه به من پاسخ بگويد. مردي تو را به من معرفي كرد. ابو الهذيل گفت: مشكل تو چيست؟ گفت: اشكال من دو چيز است: يكي آياتي است كه از نظر ادبي، ملحون و غير صحيح هستند. دومي آياتي كه مضامين آنها با هم متناقضند. ابو الهذيل گفت: پاسخ تو را يكجا بگويم يا آيه به آيه؟ او گفت يكجا. ابو الهذيل گفت: مي دانيد كه قريش افصح عرب بودند و پيامبر در ميان آنان به فصاحت معروف بود و مي دانيد كه قريش اهل جدل و مناظره بود و هرگز آنان نه به لغت پيامبر ايراد

گرفتند و نه به مضامين قرآن. اكنون كه چنين است، تو سخن نقادان لغت و استادان مناظره را بگير، نه قول ديگران. در اين موقع مرد گفت: شهادت مي دهم جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد فرستادة اوست! (قاضي عبد الجبار همداني، طبقات المعتزلة /254)

نگارشها و آثار او

ابن نديم براي ابو الهذيل تأليفي ذكر نكرده، فقط در باب كتب مؤلّفة در متشابه قرآن ياد آور شده است كه ابو الهذيل نگارشي در اين فن ( ابن نديم، الفهرست: فن سوم از مقالة نخست/39) دارد. اين خلكان تأليفات او را فقط يك كتاب به نام «الميلاس» نام برده كه مناظرة او با يك مرد مسيحي به نام ميلاس بوده است. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 4/266)

ولي ابن المرتضي براي او 6 كتاب ذكر كرده كه همگي در رد مخالفان در علم كلام است و مي گويد: به هنگام مرگ، احمد بن أبي دوأد بر او با پنج تكبير نماز خواند، ولي وقتي هشام بن عمر فوت كرد، بر او با چهار تكبير نماز خواند. از ابن أبي دوأد پرسيدند: چرا بر او با پنج تكبير و بر اين با چهار تكبير نماز گذاردي؟ او در پاسخ گفت : ابو الهذيل شيعة بني هاشم بود و علي را بر عثمان تفضيل مي داد (المنية و الأمل/28) لذا من نماز ميت آنان را بر او خواندم.

مي گويند: وي علي را بر همة خلفا ترجيح مي داد. ابن أبي الحديد مي گويد: وقتي از او پرسيدند كدام يك از دو نفر ابوبكر و علي بر ديگري برتري دارد، در پاسخ گفت: نبرد علي در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، برهمة اعمال مهاجرين و انصار

برتري دارد تا چه رسد بر اعمال أبي بكر. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة19/60)

در اينجا ما نتيجه مي گيريم كه تشيع اصطلاحات مختلفي داشته است. يك از آن اصطلاحات ترجيح دادن علي بر ديگر خلفا بود. هر چند او را خليفة بلافصل و منصوب از جانب خدا نداند و أبو الهذيل از همين گروه بود.

تهمتهاي ناروا

ابو الهذيل مانند ديگر مشايخ معتزله، آماج تهمتها و نسبتهاي نارواي حنابله و أهل حديث قرار گرفته است. خطيب بغدادي دربارة او مي گويد: او معتقد بود، حركات بهشتيان در بهشت پايان پذير است و طبعاً بايد معتقد شود كه نعمتهاي الهي نيز منقطع مي باشد. در حالي كه قرآن مي فرمايد: «أُكُلُها دَائِمٌ» رعد/ 35 و از طرف ديگر به او نسبت مي دهد كه منكر صفات خدا بوده، زيرا مي گفت: علم و قدرت خدا عين ذات او هستند و خدا را به عنوان علم و قدرت معرفي مي كرد. (تاريخ بغداد 3/366)

ابو الحسين خياط در كتاب الانتصار، دربارة نسبت اول مي گويد: آثار و كتابهاي ابو الهذيل در دست نيست و هرگز نمي توان به نقل دشمن دربارة او اعتماد كرد. اما تهمت دوم، حق اين است كه خطيب و امثال او به مقصود معتزله پي نبرده اند، لذا آنان را منكران صفات شمرده اند. در حالي كه هدف آنان نفي صفات زايد بوده است. به اين معنا كه وجود باري مركب از ذات و علم بوده، به گونه اي كه علم او وراي ذات او باشد.

شيخ شلتوت كه بود؟

پرسش

شيخ شلتوت كه بود؟

پاسخ

كمتر كسي است كه با نام شيخ شلتوت شيخ جامع ازهر، به عنوان يك دانشمند بزرگ اسلامي، آشنا نباشد،نام اين عالم بزرگ وقتي در محيط هاي ما بيشتر انتشار يافت كه آوازه اقدامات برجسته او در راه رفع سوء تفاهم از شيعه، همه جا پيچيد.

آري شلتوت آنچنان فكر وسيع و نظر بلند و انصاف و شجاعتي داشت كه در آن فتواي تاريخي خود تصريح كرد كه «يجوز التعبد بمذهب الاماميه» «پيروي و تبعيت از مذهب اماميه در مسائل اسلامي جايز است» و از عكس العمل اين فتوا در ميان متعصبين اهل سنت كه بر اثر تبليغات مسموم بيگانگان و ايادي آنها هنوز نسبت به شيعه با نظر بد مي نگرند، نهراسيد.

او به اين مقدار قناعت نكرد و با قدمهاي برجسته عملي ديگري، در راه تقريب مذاهب اسلامي و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر در ميان مسلمانان و فشرده ساختن صفوف آنها، كوشش هاي فراواني نمود.

او تنها، رئيس دانشگاه الازهر كه از قديمي ترين دانشگاههاي اسلام است، نبود، او كسي بود كه به عنوان يك زعيم و رهبر فكري يك فرقه بزرگ اسلامي، رسالت تاريخي خود را در اين لحظات حساس از زمان انجام داد، تا اين كه در روز 25 رجب سال 1383 ( مطابق 21 آذر 42) دار فاني را بدرود گفت و با احترام و عظمت هر چه بيشتر به خاك سپرده شد و در مراسم تشييع جنازه او بيش از هشتاد هزار نفر شركت داشتند.

او امتيازات علمي و روحي فراواني داشت و نويسنده توانائي بود، متفكر عميقي بشمار ميرفت، تحت تاثير تعصبات خشك و افراطي واقع نمي شد،

و از حملات متعصبين واهمه نداشت، و از همه مهمتر اين كه روح زمان را به خوبي دريافته بود ! او مي دانست اگر امروز ملتهاي مسلمان در برابر يكديگر صف آرائي كنند، و يا بديده نفرت و دشمني به يكديگر بنگرند در برابر دشمنان مجهزي كه براي آنها دندان تيز كرده اند، شكست خواهند خورد و موجوديت اسلام و قرآن به كلي در خطر خواهد افتاد.

او مي دانست كه اين همه تبليغات زهرآگيني كه عليه جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي شده علاوه بر اين كه دروغ و تهمت و افتراست بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان دنياست، لذا مردانه قيام كرد و براي روشن ساختن افكار مسلمانان نسبت به اين موضوع حياتي اقداماتي وسيع و موثر نمود.

وي علاوه بر تاليفات سودمند، مقدمه مفصل و جالبي بر تفسيرمعروف شيعه « مجمع البيان » نگاشته و در مورد مولف كتاب، منصفانه قضاوت كرده است مرحوم آيه الله العظمي آقاي بروجردي مناسبات حسنه اي با اين مرد دانشمند منصف و خدمتگزار عالم اسلام داشت و به وسيله بعضي از شخصيتهاي ديني با او تماس مي گرفت.

ما اميدواريم اساتيد بزرگ دانشگاه «الازهر» بالاخص جانشين آن دانشمند بزرگ، برنامه هاي وسيع و عالي وي را تعقيب نمايند، و نقشه هاي دشمنان اسلام را نقش بر آب كنند، و بدانند كه تاريخ اسلام هرگز نام پر افتخار اين مرد بزرگ و كساني كه هدفهاي عالي او را تعقيب كنند، فراموش نخواهد كرد.

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پرسش

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پاسخ

نظام چهارمين شخصيت معتزله است كه در مدرسة اعتزال بصره رشد نموده است. ابن نديم مي گويد: كنية او ابو اسحاق و متكلم، شاعر و اديب بود. گويا ابو نواس با او رابطة خوبي نداشته و اين دو بيت ياد شده در زير را در حق او سروده است:

فقل لمن يدع_ي في العل_م فلسف_ةحفظت شيئاً و غابت عنك أشياء

لا تحظر العفو إن كنت امرء حرجاف_إن خ_ط_ر كه ب_ال_دي_ن ازراء

(ابن نديم، فن اوّل از مقاله ششم/205)

[به آن كس ك ادعاي آگاهي از فلسفه دارد، بگو يك چيز را فراگرفتي و چيزهاي بسياري را فراموش كرده اي اگر تو خودت مرد سخت گيري هستي، عفو الهي را ممنوع نشمار، نگو رحمت حق به گنهكاران كه بدون توبه مرده اند نخواهد رسيد، زيرا چنين منعي دين را خوار و كوچك مي سازد.]

او در اين بيت اخير به عقيدة نظام اشاره مي كند كه خدا از گنهكاري كه بدون توبه از جهان رفته است، نخواهد گذشت. آنگاه از او انتقاد مي كند كه تو نبايد عفو الهي را ممنوع بشماري، زيرا منع عفو، يك نوع اهانت به دين است.

كعبي از او چنين ياد مي كند: او اهل بصره بود و آراي مخصوصي در علم كلام داشت. (فضل الإعتزال و طبقات المعتزلة/70)

سيد مرتضي او را چنين توصيف مي كند: او در علم كلام برتري خاصي داشت، حاضر جواب، عميق و دقيق بود. اگر او به آراي ناصواب كشيده شد، به خاطر عمق گرايي او بوده است. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة/264)

قاضي عبد الجبار او را از شاگردان ابو الهذيل دانسته و مي گويد: او با آراي استاد خود مخالفت كرد. (سيد

مرتضي، الدرر و الغرر1/78) سيد مرتضي يادآور مي شود: پدر نظام او را كه نوجواني بيش نبود، نزد خليل بن احمد فراهيدي (م _ 170 ه_) برد تا به او درس بياموزد، خليل او را چنين امتحان كرد. گفت فرزندم، اين جام بلورين را براي من توصيف كن! نظام به او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ خليل گفت ستايش! گفت: ، «خاشاك را به تو نشان مي دهد و آلودگي را به خود نمي پذيرد، پشت سر خود رانمي پوشاند».

خليل گفت: حالا كه ستايش كردي، آن را نكوهش كن. او در پاسخ گفت:

«زود مي شكند و به سختي بند مي پذيرد».

خليل به درختي كه در خانه اش بود اشاره كرد و گفت: اين درخت خرما را توصيف كن! او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ گفت ستايش! در پاسخ گفت:

«ميوه اش شيرين، بلند و كشيده و بالاي آن سرسبز است»

خليل گفت: آن را نكوهش كن! او در پاسخ چنين گفت: بالا رفتن از آن دشوار، ميوة آن دور از دسترس و بهره گيري از آن همراه با ناراحتي است».

استاد در مقابل اين سخنان فصيح و بليغ نو جوان درشگف ماند و گفت: «فرزندم ما در دانش آموختن به تو نيازمند تريم تا تو به ما».

شريف مرتضي پس از نقل اين داستان مي گويد: اين سخن بليغ از نظام، در حد بالايي است و سر بلاغت آن اين است كه او در توصيف خواه در نكوهش يا ستايش، به بالاترين چيزي كه دربارة آن مي توان گفت دست يافته است. (سيد مرتضي، امالي مرتضي1/189)

مي گويند: او در حالي كه خواندن و نوشتن بلد نبود، قرآن و ديگر كتابهاي به اصطلاح آسماني و قسمتي از فتاواي فقها

را حفظ كرده بود.

در اين جا ياد آور مي شويم: استعداد فوق العاده اگر در اختيار استاد واردي قرار گيرد، آن را به طور صحيح رهبري مي كند و در غير اينصورت گاهي اتفاق مي افتد كه به انحراف كشيده مي شود. اگر نظام، آراي ناصحيحي داشته به خاطر نبوع رهبري تشده او بوده است البته سخن در اين است كه او داراي چنين افكاري بوده است يا نه؟

اشاعره او را به انحراف فكري و اخلاقي متهم مي كند، ولي قاضي عبد الجبار مي گويد: نظام به هنگام قبض روح چنين مي گفت:

«پروردگارا اگر مي داني كه من در ياري كردن يكتايي تو كوتاهي نورزيده ام و مذهبي رامعتقد نشده ام مگر اينكه مطابق با توحيد باشد، خدايا اگر تو مي داني چنين است، گناهان مرا ببخش و سختيهاي مرگ را بر من آسان بفرما».

اين جملات را گفت و همان دم درگذشت. البته اهل حديث و اشاعره مطالبي به او نسبت مي دهند كه نزد ما ثابت نيست.

شهرستاني كه در ميان اشاعره تا حدي نزاهت قلم دارد، آراي سيزده گانه اي از او نقل كرده كه مخصوص خود او بوده است و ما از ميان آنها دو نظر را در اينجا مي آوريم:

1 _ نظام مي گفت: اجزاي عالم به صورت بي نهايت تقسيم مي شوند و در حقيقت جزء لا يتجزي را باطل مي دانست. عبد القاهر بغدادي در نقد اين نظريه مي گويد: لازمة انقسام أجزا به صورت بي نهايت، امتناع احاطة خدا بر همة اجزاي عالم خواهد بود، در حالي كه قرآن مي گويد: «وَأَحَاطَ بِماَ لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلِ شَيْءٍ عَدَداً» ص/28 (الفرق بين الفرق/139)

2 _ او معتقد بوده كه واقعيت انسان روح اوست و آن جسم لطيفي است

كه داخل بدن او مي باشد، آنگاه عبدالقاهر بغدادي اشكال كودكانه اي متوجه او كرده كه انسان از نقل آن شرم مي كند، مثلاً ميگويد: اگر واقعيت انسان روح او باشد، در اين صورت اگر انساني را ديديم، بايد بگوييم: او را نديده ايم، زيرا جسد او را ديده ايم نه و اقعيت او را.

و نيز مي گويد: بنابراين صحابه، پيامبر را نديده اند، بلكه جسد او را ديده اند!

از آرايي كه در اعجاز قرآن به نظام نسبت داده اند، نظرية صرفه است. خلاصة اين نظريه آن است كه اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حد خارج از توان انسان نيست شايد در زمانهاي پيش از اسلام افراد فصيح و بليغ، توانايي گفتن سخناني نظير قرآن را داشته اند ولي هرگاه بشر بخواهد نظير آن را بگويد _ يعني از توان خدادادي استفاده كند _ خدا جلو كار او را مي گيرد و از آوردن مثل آن باز مي دارد.

البته نظرية صرفه باطل است، ولي مخالفان او همين نظرية باطل را از او به صورت نادرستي نقل كرده اند و گفته اند او مي گويد: قرآن از نظر نظم معجزه نيست. (بغدادي، الفرق بين الفرق/132)

درحالي كه او منكر اعجاز نيست، بلكه آوردن مانند آن را اساساً از توان بشر خارج نمي داند، ولي در عين حال معتقد است كه خداوند، افراد بشر را از آوردن مانند آن جلوگيري مي كند. (اشعري، مقالات الإسلاميين/225)

نظرية صرفه نظرية باطل و بي اساس است چيزي كه مهم است نقل نظريه نظام به صورت صحيح است نه به صورت باطل و در هر حال، خواه به آن صورت خواه به اين صورت نقل گردد، اصل نظريه با نص قرآن كاملا مخالف است.

آثار نظام

با

اينكه دربارة نظام سخن زياد گفته شده، حتي محمد عبد الهادي معروف به «ابو زيده» كتاب مستقلي دربارة آراي نظام نوشته و آن را ابراهيم بن سيار النظام نام نهاده و در سال 1365 ه_ .ق در قاهره به چاپ رسيده است، با اين همه مجموع آثاري كه ازوي نام مي برند از چهار كتاب تجاوز نمي كند.

1_ توحيد 2 _ العالم 3 _ الجزء 4 _ الرد علي الثنوية

ابو علي الجبايي كه بود؟

پرسش

ابو علي الجبايي كه بود؟

پاسخ

ابو علي جبايي، محمد بن عبدالوهاب از پيشوايان معتزله در عصر خويش بود. ابن نديم دربارة او مي گويد: او از معتزلة بصره است و علم كلام را براي آيندگان آسان كرد و سختيهاي آن را بر طرف نمود و رياست متكلمين معتزلي در عصر وي، به او رسيد. او از ابويعقوب شحام علم كلام را آموخته، آنگاه به بغداد رفته و از مجلس أبو الضرير بهره گرفته، سپس خود بر كرسي تدريس نشست و علم و نقل او بر همه آشكار گشت. (ابن نديم، الفهرست فن اوّل از مقالة پنجم/ 217)

ابن خلكان مي گويد: او يكي از پشوايان معتزله و خود پيشوايي در علم كلام بود و دانش خود را از ابو يوسف يعقوب بن عبدالله شحام بصري فرا گرفت كه خود رئيس معتزلة بصره بود و جبايي خود داراي نظريات خاصي در علم كلام است و شيخ ابو الحسن اشعري نزد او علم كلام را فراگرفته، با او مناظره هايي داشته است. (وفيات الاعيان 4/267)

جبايي منسوب به جبّا كه منطقه اي در خوزستان است و ميان بصره و اهواز قرار دارد، مي باشد. ابن المرتضي مي نويسد: او كسي است كه علم كلام را آسان كرد و در عين حال فقيهي با تقوا و زاهدي جليل القدر بود. پس از ابو الهذيل هيچ كس بسان وي مورد اتفاق دانشمندان معتزلي نبود، و او در دوران جواني به نيرومندي در مناظره معروف بود.

اينك براي نشان دادن پاية استعداد او در دوران نوجواني، نمونه اي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

جبايي در مجلسي با شخص بزرگي به نام «صقر» روبرو شد كه گويا طرفدار مذهب جبر

بود و معتقد بود كه كارهاي خوب و بد بندگان از آن خداست و او فاعل حقيقي است نه بندگان، جبايي خود را به او نزديك كرد و گفت:

سؤالي دارم، پاسخ مي گويي؟ حاضران از جرأت اين نوجوان تعجب كردند! وي گفت: بپرس. جبايي گفت: آيا خدا در ميان بندگان به عدل رفتار مي كند؟ گفت: بلي. گفت: آيا به خاطر اين كار، او را عادل مي نامي؟ گفت: بلي. گفت: آيا خدا ظلم هم مي كند؟ (مقصود ظلمي است كه از بندگان سر بزند) گفت: بلي. گفت: به خاطر اين فعل او را جائر مي نامي؟ گفت نه. گفت: پس او را نبايد عادل نيز بنامي. استاد در پاسخ متحيّر ماند و چيزي نگفت. مردم از اين نوجوان تحقيق كردند. گفتند: او از جُبّاست كه بعدها به نام ابوعلي جُبّايي معروف گشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/46)

ابن المرتضي مي گويد: آثار بزرگي از ابو علي به جاي مانده آنگاه كه آثار علمي او را برشمردند، ديدند او 000/150 برگ مطلب نوشته و بر جاي نهاده است. ابن المرتضي مي گويد: أبو علي تفسير را نگاشته و در آن تفسير تنها از اصم معتزلي نقل مي كند، مر حوم طبرسي در مجمع البيان آراي ابو علي جبايي را در تفسير آيات فراوان آورده است.

باز از نگارش ابن المرتضي استفاده مي شود كه او به اهل بيت علاقه مند بود، زيرا مي گويد: او هر گاه از پيامبر(ص) دربارة علي و حسن وحسين و فاطمه حديث ياد شده را نقل مي كرد «أنا حَرب لِمن حارَبكم و سِلم لِمَن سالَمَكم» مي گفت: من از اين بي ريشه ها در شگفتم كه اين حديث را نقل مي كنند و باز هم به معاويه

محبت مي ورزند.

ابو هاشم جبابي كيست؟

پرسش

ابو هاشم جبابي كيست؟

پاسخ

عبد السلام بن محمد بن عبد الوهاب، فرزند ابي علي جبايي كه در سال 277 ديده به جهان گشود و در سال 321 درگذشت.

خطيب بغدادي مي گويد: او شيخ معتزلة و نويسندة كتابهايي به روش اعتزال است، در پايان عمر در بغداد سكونت گزيد. (تاريخ بغداد11/55)

ابن خلكان مي نويسد: او خود متكلمي معروف و پدرش از بزرگان معتزله بودند و مقالاتي در مذهب اعتزال دارند و كتابهاي كلامي با آراي اين پدر و پسر مشحون است و عجيب اينكه او فرزندي داشت به نام ابو علي كه فاقد دانش بود. روزي پسر بر«صاحب بن عباد» وارد شد. صاحب به فكر اينكه او نيز از پدر سهمي از علم و دانش به ارث برده است، از جاي خود برخاست، او را كنار خود نشاند و به عنوان آزمون مطلبي را از او پرسيد. او در پاسخ گفت: «نمي دانم نيمي از علم است» صاحب به رسم مطايبه گفت: فرزندم راست گفتي، ولي پدرت با نيمة ديگر پيشرفت كرد! (يعني با دانش). (ابن خلكان، وفيات الأعيان3/183)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او از نظر علم و دانش به پايه اي رسيد كه هيچيك از سران علم كلام به آن نرسيدند. او براي اخذ دانش بسيار حريص و آزمند بود و گاهي پدر از فزوني پرسشهاي او متأذّي مي گشت. او تمام ساعات روز پدر را از سؤال و پرسش رها نمي كرد، آنگاه كه پدر براي استراحت به خوابگاه خود مي رفت، زودتر در خوابگاه حاضر مي شد كه مبادا پدر قبل از او وارد شود و در را بر روي او ببندد. آنگاه قاضي مي گويد: كسي كه براي اندوختن علم و دانش تا اين پايه حريص

باشد، از ترقي و تعالي او نبايد شگفت زده شد.

او در حالي كه متكلم برجسته اي بر مذهب اعتزال بود، ولي با والد خود در قسمتي از مسائل اختلاف نظر داشت. (قاضي عبد الجبار، طبقات المعتزلة/304)

از آراي معروف او قول به «احوال است كه هنوز در حاله اي از ابهام باقي است و چندان روشن نيست و مي گويند سه چيز جزء «مبهمات» است: احوال ابو هاشم، طفرة نظام و كسب اشعري.

ابن نديم مي گويد: ابو هاشم در سال314 وارد بغداد شد (از بصره به بغداد منتقل گشت) او نيز با هوش و زيرك و خوش فهم بود و در سخن گفتن دست توانايي داشت و آثاري از خود به شرح زير به يادگار گذارد: 1 _ الجامع الكبير 2 _ كتاب الأبواب الكبيرة 3 _ كتاب الأبواب الصغيرة 4 _ الجامع الصغير 5 _ كتاب الأنسان 6 _ كتاب العوض 7 _ كتاب المسائل العسكريات 8 _ النقض علي ارسطاطا ليس في الكون و الفساد 9 _ كتاب الطبائع والنقض علي القائلين بها 10 _ كتاب الاجتهاد. (الفهرست، فن اول از مقالة پنجم/222)

از سخن خطيب بغدادي استفاده مي شود كه مذهب او در اوايل قرن پنجم در بغداد رواج داشته است و پيروان او را «بهميشه» مي ناميده اند او مي گويد: بيشتر معتزلة عصر ما پيرو او هستند و صاحب بن عباد و زير آل بويه، معتزله را به سوي او سوق مي داد. (تاريخ بغداد11/113)

روز در گذشت او «ابوبكر بن دريد» نيز در گذشت و مردم وقتي هر دو جنازه را يك زمان در قبرستان مشاهده كردند گفتند: ادب و كلام مُرد و به ياد در گذشت همزمان محمد بن حسن

شيباني و كسائي در ري زايد افتادند كه اولي فقيه بود، دومي اديب و گفتند: فقه و ادب مرد.

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پرسش

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پاسخ

او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همداني اسد آبادي ملقب به قاضي القضاة است و اين لقب به غير او اطلاق نمي شود. خطيب بغدادي مي نويسد: او در فروع، از مذهب شافعي پيروي كرده و در اصول از معتزله و داراي مؤلفاتي است و مدتها قاضي شهرستان ري بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدريس پرداخت. آنگاه اضافه مي كند: در راه سفرم به خراسان پيش از انكه به ري برسم، قاضي عبد الجبار در گذشته بود و اين جريان در سال 415 رخ داد. (تاريخ بغداد : 11 /113)

حاكم جشمي م494 ه_) در كتاب «شرح عيون المسائل» مي نويسد: او از معتزلة بصره و از مروجين مذهب ابي هاشم بود. او نخست نزد أبي اسحاق بن عياش، آنگاه نزد شيخ ابي عبدالله بصري تلمذ كرد، سپس حاكم اضافه مي كند: من سخني ندارم كه بتواند مراتب فضل و دانش او را بيان كند، زيرا او كسي است كه كلام را به زبان روشن بيان كرد و دربارة آن كتابهايي نوشت كه دانشجويان براي فراگيري آن رنج سفر بر خود هموار مي سازند و آثار او به شرق و غرب رسيد و آن چنان نكات دقيق و ظريفي را بيان كرد كه پيش از او كسي به آن كار موفق نگرديده بود. او از عمر طولاني بهره مند گشت و در اين مدت پيوسته به كار تدريس و املا اشتغال داشت و رياست مذهب اعتزال در دورة او به وي منتقل گشت و به شيخ معتزله شناخته شد و كتابهاي او مورد اعتماد گشت

و در ساية اين اقبال، كتǘșǘǙʠديگران منسوخ شد.

او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت ودر دوران جواني بر مذهب اشعري بود. وقتي با معتزله نشست و برخاست كرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزيد و از ابي اسحاق بن عياش و ابو عبدالله بصري بهره گرفت وبر اقران خود تقدم جست.

در سال 360 ه_ صاحب بن عباد او را به ري دعوت كرد تا در آنجا تدريس كند و او در آنجا اقامت گزيد و در سال 415 ه_ در همان جا درگذشت. او مدتي شيخين را بر علي(ع) تفضيل مي داد، ولي در آخر عمر از اين عقيده بر گشت و به تفضيل علي(ع) معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة)

اكثر آثار به جاي مانده از او املاي خود اوست كه شاگردانش به نگارش در آورده اند.

اينك برخي از آثار مطبوع او را يادآور مي شويم:

1 _ شرح الأصول الخمسة، اين كتاب به املاي قاضي و نگارش تلاميذ او بوده و جامعترين و در عين حال موجزترين كتاب در شر͠عقاʘϠمعتزله ǘӘʠاϘѠاين كتاب در اختيار محققين معاصر نبود، در تبيين عقايد معتزله دچار اشكال مي شدند و ناچار بودند كه از نوشته هاي اشاعره و يا ديگر فرق بهره بگيرند. اين كتاب را عبد الكريم عثمان در سال 1384 ه_ .ق تحقيق كرده و در قاهره چاپ شده است. لازم به تذكر است كه شاگرد قاضي و نويسندة اين كتاب شيعة زيدي بود و در بحث امامت نظريات استاد را نپذيرفت و خود، اين بخش را بر محور افكار زيديه نگاشته است و در حقيقت اين بخش از كتاب مربوط به قاضي نيست.

2 _

المغني في أبواب التوحيد والعدل، اين كتاب داراي 20 جزء بوده و قرنها بود كه از آن اثري در دست نبود. دانشمندان مصري از طريقي آگاه شدند كه نسخة خطي اين كتاب در يمن هست. لذا هيأت علمي بلند پايه اي از طرف دولت مصر مأمور شد كه به يمن برود و از اين آثار عكس بگيرد. نتيجة اين سفر علمي اين شد كه از 14 جلد موجود آن ميكرو فيلم گرفته شد و همگي در قاهره منتشر گشت و هنوز6 جلد موجود آن پيدا نشده است و اين 14 جلد عبارتند از: 4_ 5_ 6_ 7_ 8_ 9_ 11_ 12_ 13_ 14_ 15_ 16_ 17_ 20 و اين جلد اخير، مربوط به عقيدة اماميه است كه به وسيلة سيد مرتضي نقد شده و به نام «الشافي چاپ گرديده است و سپس «الشافي» به وسيلة شيخ طوسي خلاصه شده و به نام «تلخيص الشافي» به چاپ رسيده است.

3 _ المحيط بالتكليف، اين كتاب در مصر به وسيلة سيد عزمي تحقيق و منتشر گشته است، گويا قاضي املا كرده و حسن بن احمد بن ثنويه نگارش كرده است.

4 _ متشابه القرآن كه در قاهره به وسيلة عدنان محمد زرزور چاپ و منتشر گشته است. 5 _ تنزيه القرآن عن المطاعن، در بيروت چاپ و منتشر شده است. 6 _ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، اين كتاب در حقيقت اساس طبقات المعتزلة ابن المرتضي است.

فؤاد سيد اين كتاب را تحقيق و به همين نام منتشر كرد وكتاب ذكر المعتزلة كعبي را نيز به آن ضميمه نمود و به اين اكتفا نكرد، بلكه طبقة يازدهم و دوازدهم از مشايخ معتزله را كه

به قلم حاكم جشمي نگارش يافته بود، بر آن افزود و در حقيقت اين كتاب از سه رساله تشكيل يافته و با توجه به طبقات معتزلة ابن مرتضي، مي توان بر تاريخ معتزله از عصر واصل تا عصر ابن المرتضي (م /840 ه_) واقت گشت.

در فضل قاضي همين بس كه سيد رضي (م /406 ه_) نزد او درس خوانده و مذاكرت خويش با استاد را در كتاب مجازات نبويه آورده است.

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پرسش

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پاسخ

ابو سهل پايه گذار مكتب اعتزال بغداد بود. ابوالقاسم بلخي مي گويد: او از اهل بغداد و گاهي گفته مي شود از اهل كوفه بود و اشعار فراواني دارد كه با آن اشعار، بر ديگر مذاهب احتجاج مي شود. (امالي مرتضي 1/186_ 187)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او رهبر معتزلة بغداد بود و قصيده اي دارد كه مي گويند در حدود 000‚40 بيت بود و در حقيقت ملل و نحل را در آن به نظم آورده بود. هارون الرشيد به خاطر علاقه بشر به اهل بيت، او را زنداني كرد. سرانجام اشعاري در زندان نوشت و توجه رشيد را جلب كرد و آزاد شد. (قاضي عبد الجبار، فضل الاعتزال/265)

ذهبي در لسان الميزان مي نويسد: او در سال 210 ه_ .ق درگذشت. (لسان الميزان3/368 ) اصولاً مكتبهاي بصره و بغداد هر دو نسبت به اعتزال وفادارند، اما معتزلة بغداد نسبت به ائمة اهل بيت بيشتر مهر و محبت مي ورزيدند.

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پرسش

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پاسخ

كنية او ابو عمرو استاد بشر بن معتمر و هشام بن عمرو و ابوالحسين مدائني بود و در مناظره دست توانايي داشت. قاضي عبد الجبار مي نويسد: هارون الرشيد هر نوع مجادله در دين را ممنوع ساخت و متكلمان را از هر گونه بحث كردن باز داشت. روزي به وسيلة يكي از پادشاهان «سند» نامه اي به او رسيد كه در آن نامه آمده بود : تو رئيس قومي هستي كه از در انصاف وارد نمي شوند و مقلد ديگرانند و پيروزي آنها به وسيلة شمشير است. اگر واقعاً بر دين خود اطمينان داري، كسي رابه سوي من اعزام كن تا با او به مناظره بپردازم. اگر تشخيص دادم كه آيين تو حق است، با كساني كه با من هستند پيرو تو مي شوم.

رشيد يكي از قاضيان بغداد را به سند اعزام كرد. او به حضور ملك رسيد. در كنار او يك نفر از سمني ها نشسته بود و گويا او ملك را به نگارش نامه به هارون وادار ساخته بود. ملك سند قاضي را به احترام پذيرفت و در بالاي مجلس نشانيد، به مرد سمني دستور داد كه با او مناظره كند كه اينك مناظرة او را به صورت فشرده نقل مي كنيم:

سمني: از خداي خود خبر بده، آيا قادر و تواناست يا نه؟

قاضي مسلمان: بله قادر و تواناست.

سمني: آيا او قادر است مانند خود را خلق كند؟

اين مسأله مربوط به علم كلام است و بحث دربارة آن بدعت است و اساتيد ما اين علم را تحريم مي كنند.

پادشاه: ياران و استادان تو چه كساني هستند؟

قبل از آنكه قاضي پاسخ بگويد، سمني رو به پادشاه كرد

و گفت: من قبلاً به تو گفتم كه اينها افرادي جاهل و مقلد هستند و در ساية شمشير پيش مي روند.

در اين هنگام ملك به قاضي دستور داد كه به بغداد برگردد و نامه اي نيز به هارون الرشيد نوشت و در آن چنين آورد: باب مكاتبه را من گشودم و هنگام نگارش نامه به آنچه از شما براي من نقل مي كردند اطمينان نداشتم. اكنون در حضور اين قاضي كه شما فرستاديد، براي من يقين شد و جريان مناظره را در نامه شرح داد.

نامه به دست رشيد رسيد، سخت ناراحت شد و گفت: آيا دين اسلام كسي را ندارد كه از آن دفاع كند؟ اطرافيان رشيد گفتند: چرا مدافعان، همانها هستند كه آنها را از مناظره ممنوع ساختي و گروهي را زنداني كردي. هارون گفت آنان را از زندان بيرون بياوريد. وقتي همگي در محضر رشيد جمع شدند، رشيد سؤال آن سمني را مطرح كرد و گفت: دربارة اين سؤال چه مي گوييد؟ جواني در ميان آنان قبل از همه پاسخ داد: آفريدن مثل خداوند محال است، زيرا مخلوق حادث مي شود و حادث نمي تواند مانند قديم باشد. پس درست نيست كه بگوييم: آيا مي تواند مثل خود را خلق كند يا نمي تواند؟ همچنان كه درست نيست بپرسيم: آيا مي تواند خود را عاجز و ناتوان و جاهل و نادان سازد؟

هارون الزشيد ذوق زده شد و گفت: همين جوان را براي مناظره بفرستيد. اطرافيان رشيد گفتند: اعزام اين جوان صلاح نيست. ممكن است سؤالات ديگري نيز مطرح كنند. سرانجام اتفاق نظر پيدا كردند كه معمر بن عباد سلمي را بفرستند. هنوز معمر به «سند» نرسيده بود كه جاسوسان ملك او را از

اعزام چنين فردي آگاه ساختند. سمني از ترس اينكه مبادا محكوم شود به دست و پا افتاد، زيرا قبلاً پاسخ را شنيده بود. سرانجام از طريق عوامل خود او را مسموم كرد و او در سرزمين غربت درگذشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/31_ 33)

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پرسش

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پاسخ

او از تربيت يافتگان مكتب اعتزال بغداد و نويسندة بليغي بود. وقتي مأمون از فضل او آگاه شد، او را به وزارت دعوت كرد، ولي او نپذيرفت. (ابن نديم، الفهرست، فن اول از مقاله پنجم/207)

ابو منصور بغدادي مي نويسد: او رهبر قدريه يعني (معتزله) در زمان مأمون و معتصم و واثق بود و او بود كه مأمون را به اعتزال دعوت كرد. (الفرق بين الفرق/172) سخن ابو منصور با تاريخ خلفاي سه گانه تطبيق نمي كند، زيرا مأمون در 218 در گذشته و معتصم و واثق، به ترتيب پس از مأمون زمام خلافت را به دست گرفتند.

در اين صورت چگونه «ثمامة» متوفاي 213 مي تواند رهبر معتزله در عصر اين دو خليفة اخير باشد، مگر اينكه توجيه شود كه شاگردان او پرچمدار اعتزال در عصر معتصم و واثق بودند.

ابن مرتضي مي نويسد: ثمامة بن اشرس مكنّي به ابو معن نميري، يگانة روزگار در علم و ادب بود و در جدل دست والايي داشت. ابوالقاسم بلخي مي گويد: ثمامة روزي به مأمون گفت: من مسألة قدر (نسبت افعال انسان به خدا) را در دو كلمه براي شما خلاصه مي كنم و براي انسان ضعيف چيزي بر آن مي افزايم، مأمون گفت: مقصود شما از ضعيف كيست؟ گفت يحيي بن اكثم (قاضي القضاة عصر مأمون) مأمون گفت: آنچه در اين باره داري بگو. گفت: افعال انسان از خوب و بد از سه حالت بيرون نيست:

1 _ همگي از جانب خداست و بشر در آن نقشي ندارد.

2 _ هم از جانب آنها و هم از جانب خداست.

3 _ فقط از جانب خود انسانهاست.

در صورت نخست مستحق پاداش و

كيفر نخواهند بود، زيرا كاري را صورت نداده اند.

در صورت دوم بايد خدا و بشر هر دو مستحق پاداش و كيفر و يا نكوهش و ستايش شوند در حالي كه خدا بالاتر از آن است كه داراي چنين استحقاقي باشد.

طبعاً سومي متعين است. از اين جهت، كيفر و پاداش و مدح و ذم، متوجه آنهاست. البته نظر ثمامه در اينجا اثبات تفويض بود، بدين معنا كه كار بشر از جانب خدا منقطع است و انسان در انجام آن مستقل است.

در اينكه مأمون فرد درس خوانده اي بود سخني نيست، اما او فاقد آن ملكة فلسفي و كلامي بود كه برهان ثمامه را تجزيه و تحليل كند و تفويض را رد كرده و امر بين الأمرين را برگزيند.

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پرسش

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پاسخ

او يكي از متكلمين بغداد است و آثار فراواني دارد خطيب بغدادي، تاريخ درگذشت او را (م/240) ضبط كرده است. (تاريخ بغداد 5/416)

ابن ابي الحديد مي گويد: شيخ ما ابو جعفر اسكافي از مواليان علي(ع) و از كساني است كه او را بر ديگران ترجيح مي دهند. هر چند قول به تفضيل در ميان معتزلة بغداد قول معروفي است، ولي ابو جعفر اسكافي در اين زمينه سرسخت ترين آنان در سخن و عقيده بود؛ نيز اضافه مي كند: قاضي عبد الجبار او را جزء طبقه هفتم شمرده و او قريب هفتاد جلد كتاب در علم كلام نوشته است. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 4/63)

او نخستين كسي است كه كتاب عثمانية جاحظ را نقض كرد، ولي متأسفانه اين كتاب تا كنون به دست ما نرسيده است، ولي محمد هارون مصري كه كتاب عثمانيه جاحظ را تحقيق و منتشر كرد، براي اكمال هدف، آنچه را كه ابن ابي الحديد از نقض عثمانيه در شرح خود آورده است، يكجا جمع كرد و همراه «عثمانيه» منتشر ساخت.

مقريزي در خطط مصري مطالبي را از لسان او نقل كرده كه شايستة مقام علمي او نيست، مثلاً نقل كرده است كه او مي گفت: خدا به ظلم بر بندگان يا اطفال و مجانين قادر نيست، به طور مسلّم اين نوع تهمتها از تعصب مقريزي به اشعري گري سرچشمه مي گيرد.

و از آثار چاپ شدة او كتاب «الموازنة والاعتبار» است.

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پرسش

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پاسخ

او از فارغ التحصيلان مكتب اعتزال بغداد بود و در احياي مذهب اعتزال كوشش فراواني داشت. او بود كه يحيي بن اكثم را با اعتزال آشنا كرد و وي را با مأمون مرتبط ساخت و از اين طريق، اعتزال رشد فراواني كرد. ابن نديم مي گويد: فردي كريمتر و شريفتر و سخي تر از او در آن زمان وجود نداشت. ( ابن نديم، الفهرست، فن اوّل از مقالة پنجم/212)

اگر ابن نديم به ثناگويي او پرداخته، در مقابل، اهل حديث مانند ذهبي او را به بدترين وضع ترجمه كرده اند كه ما از نقل عبارات او خودداري مي كنيم.(ذهبي، ميزان الاعتدال1/97) و در عين حال در كتاب «العبر» او را به صورت معتدلتري ترجمه كرده است و مي گويد: او قاضي القضاة، مردي فصيح و سخنران، شاعر و سخي بود و از سران جهميه و معتزله به شمار مي رفت و او كسي است كه بر امام اهل سنت احمد بن حنبل شوريد و به قتل او فتوا داد و متوكل در سال 237 ه_ بر او خشم گرفت و اموال او را كه 16 ميليون درهم بود، مصادره و او را زنداني كرد و سرانجام با بيماري فلج در سال 240 ه_ در گذشت. (العبر في خبر من غبر/339)

اگر ذهبي دربارة او تا اين حد بي مهري مي كند، نكتة آن اين است كه او رئيس مذهبش احمد بن حنبل را به محاكمه كشيد و اينك صورت محاكمة او را كه ابن ابي دوأد پيرامون حدوث و قدم قرآن ترتيب داد، در اينجا نقل مي كنيم.

ابن أبي دوأد: آيا چنين نيست كه هرشيئي يا قديم است يا

حادث و از اين دو بيرون نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چنين است.

ابن أبي دوأد : آيا قرآن چيزي نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چيزي است.

ابن أبي دوأد آيا اين درست نيست كه قديمي جز خدا و جود ندارد؟

ابن حنبل: چرا درست است.

ابن أبي دوأد: پس بنابراين، قرآن حادث است چون قديم منحصر به خداست. پس قرآن حادث است.

ابن حنبل: من متكلم نيستم تا با تو مناظره كنم. (الفصول المختارة)

اين يكي از صور مناظرة قاضي با ابن حنبل است و خود مي رساند كه او درمناظره مردي توانا بوده و طرف، بسيار ضعيف و ناتوان بوده است. اين و امثال اين سبب شده است كه حنابله و اشاعره دربارة او بدگويي كنند، تا آنجا كه بغدادي در كتاب خود دربارة وفات او سخني مي گويد كه به افسانه شبيه تر است. (الفرق بين الفرق/174)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

ابو الحسين خياط كيست؟

پرسش

ابو الحسين خياط كيست؟

پاسخ

ابو الحسين خياط عبدالرحيم ابن محمد، فارغ التحصيل مكتب اعتزال بغداد بود. قاضي عبد الجبار دربارة او مي گويد: او فردي عالم و فاضل از اصحاب جعفر بن مبشر ثقفي معتزلي بود كه در سال (234 ه_) در گذشته است و از طرفي استاد ابوالقاسم بلخي است. (فضل الاعتزال/29) و او نقدهاي بسياري بر نوشته هاي ابن راوندي و ديگران دارد و از آثار معروف او كتاب «الانتصار» است كه به وسيلة آن كتاب «فضيحة المعتزلة» ابن راوندي را نقد كرده است. اين كتاب در سال (1925 م) در قاهره چاپ شده است.

ابن المرتضي نقل مي كند كه از او پرسيدند: با فضيلت ترين صحابه كيست؟ گفت: امير مؤمنان علي بن أبي طالب است، زيرا نمونه هاي فضيلت كه در ميان ديگر صحابه پخش است، در او يك جا جمع مي باشد. گفته شد: اگر علي(ع) چنين است، چرا پيشوايي از آن ديگران شد؟ او در پاسخ گفت: من در اين باره چيزي نمي دانم، جز اينكه صحابه خلافت را از آن ديگري دانستند و علي نيز خلافت را به آنان تسليم كرد و نديدند كه علي عمل صحابه را تخطئه كند يا با آن مخالفت نمايد. از آنجا فهميدم كه كار آنان صحيح است. (ابن المرتضي، المنية والأمل/49 _ 50)

منطق خياط در پاسخ به سؤال دوم بسيار سست و ناتوان است. اگر علي برترين صحابه بود، تقديم مفضول بر فاضل كار قبيح و زشتي است.

سخن ابوالحسين خياط دراين مورد قابل اغماض است و اين چيزي است كه همة معتزله از آن دم مي زنند و شرح ابن الحديد، مملو از اين گفتارهاست. انتقادي كه مي توان

بر كتاب « الانتصار» كرد اين است كه او نسبتهاي ناروا و باطلي را به شيعه داده است كه روح شيعه از آن بيزار است، او ميگويد: «رافضه معتقد است خدايش داراي هيئت و صورت است كه گاهي متحرك و گاهي ساكن مي باشد و پيوسته جا عوض مي كند. بعد مي گويد: اين عقيدة رافضه است، مگر آنان كه با معتزله ارتباطي داشتند و توحيد را معتقد شدند و رافضه آنان را از خود رانده اند.» آنگاه آن عقيدة باطل را به هشام بن سالم و مؤمن الطاق و علي بن ميثم و هشام بن حكم و سكاك نسبت مي دهد.

او در قلمرو عقيده، اين نوع عقيدة زشت را به شيعه نسبت مي دهد و در قلمرو احكام و عمل مي گويد: رافضه معتقدند يك زن را صد مرد مي تواند در يك روز به عقد خود در آورند و با او نزديكي كنند. نه استبراء لازم است و نه عده!! (الانتصار8/144 /89)

ما دربارة اين نسبته هاي ناروا سخني نمي گوييم زيرا بي پايه بودن اين نسبتها بر اهل تحقيق روشن است.

جُنيد بغدادى كيست؟

پرسش

جُنيد بغدادى كيست؟

پاسخ

ابن محمّد بن جنيد خزاز زجاج، مكنّا به ابوالقاسم، از عارفان و صوفيان بنام و عالمان دين بود. مولد و منشا و وفاتش به بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به «قواريرى» مشهور گرديد. او را پيشواى مذهب صوفيه مى دانند، زيرا تصوّف او با قواعد كتاب و سنّت سازگار و از عقايد سخيف، مصون و از شبهه هاى غلات بركنار و از آنچه موجب ناسازگارى با شرع باشد، به دور است. از سخنان اوست كه:«روش ما با كتاب و سنّت مضبوط و منطقى است. هر كس قرآن به حفظ نداشته باشد و حديث ننويسد، قابل اقتدا نيست.»

در فقه، شاگرد سفيان ثورى يا ابوثور ابراهيم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث سرى سقطى مى رسد. سخنان وى در عرفان و اصول طريقت مشهور است. وى به سال 297يا 298ق. در 91 سالگى در بغداد درگذشت و در مقبره شونيزيه دفن شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_51_

حَلاّج كيست؟

پرسش

حَلاّج كيست؟

پاسخ

حسين بن منصور بيضاوى از سران صوفيه است كه با جُنيد بغدادى معاصر بوده است. صوفيان به وى ارادتى بسيار دارند و او را داراى مكاشفات كرامات مى دانند. سخنانى غريب به او نسبت داده اند سخنان و ادعاهاى او موجب شد تا در سال 307ق. حامدبن عبّاس وزير مقتدر عبّاسى به حكم علماى عصر، دستور دهد وى را هزار تازيانه زنند و دست و پايش را ببرند و جسدش را در آتش بسوزانندو خاكسترش را در دجله ريزند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_52_

عارف بودن مولوي با سني بودنش چگونه سازگار است ؟

پرسش

عارف بودن مولوي با سني بودنش چگونه سازگار است ؟

پاسخ

عرفان نظري يكي از معارف و علوم ديني و اسلامي است و هم چنان كه مفسر متكلم فقيه اديب محدث و فيلسوفشيعه و سني مي توان داشت عارف شيعه و سني نيز مي توان داشت. عرفان عملي نيز از راه تزكيه نفس و رياضاتشرعيه به دست مي آيد و اين نيز راهي است كه هم براي شيعه بازاست و هم براي اهل تسنن. ليكن نكته مهم اين استكه در پرتو مكتب اهل بيت: و تعاليم فكري و عملي آنان به افق هايي بلند مي توان رسيد كه از هيچ راه ديگر بداندسترسي نيست و جالب آن است كه بزرگ ترين دانشمندان و عالمان سني در علوم مختلف اسلامي غالبا اعترافدارند كه مايه اصلي دانش خود را از حضرت اميرالمؤمنين(ع) و يا برخي ديگر ائمه اطهار (ع) به چنگ آورده اند.{J

مختصري از عقايد و زندگاني علمي و سيره عملي محي الدين عربي را بيان كنيد.

پرسش

مختصري از عقايد و زندگاني علمي و سيره عملي محي الدين عربي را بيان كنيد.

پاسخ

محي الدين ابن عربي حاتمي طائي اندلسي از اولاد حاتم طائي است. محي الدين گاهي به نام ابن عربي خوانده مي شود. ايشان مسلما يكي از عرفاي بزرگ اسلام است كه مرحوم مطهري مي فرمايد: «نه پيش از او و نه بعد از او كسي به پايه او نرسيده است به همين جهت او را شيخ اكبر لقب داده اند، عرفان اسلامي از بدو ظهور قرن به قرن تكامل يافت در هر قرني عرفاي بزرگي ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و به سرمايه اش افزودند. اين تكاملتدريجي بود ولي در قرن هفتم به دست محي الدين عربي جهش پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد. محي الدين، عرفان را وارد مرحله جديدي كرد كه سابقه نداشت». مسلما ايشان يكي از نوادر روزگار و انساني شگفت است. ازاين رو قضاوت هاي ضد و نقيضي راجع به ايشان كرده اند. برخي او را مذمت كرده تا به حد كفر رسانده اند و عده اي او را مدح نموده و تا حد اولياءالله رسانده اند؛ مثلاً ملاصدرا نهايت احترام را براي او قائل است و محي الدين در ديده او ازبوعلي سينا و فارابي عظيم تر بود و از ايشان تعبير مي كند به «الشيخ الكامل المحقق محي الدين الاعرابي» و يا امام راحل كه فرمود: «ريزه كاري هاي توحيد را بايد از اين مرد بزرگ آموخت». جناب محي الدين ظاهرا به مذهب شافعي عمل مي نموده است. ازاين رو صاحب «فضائح الصوفيه» محي الدين را كافر و زنديق مي داند. محي الدين در سال 638 ه ق در دمشق دارفاني را وداع كرد.

آيا سماع مولوي درست بوده ؟

پرسش

آيا سماع مولوي درست بوده ؟

پاسخ

راجع به عارف نامدار جلال الدين مولوي گفتني است كه اولاً چون در زمان ايشان نبوده ايم قضاوت ما درباره اين مطلب خاص (سماع ايشان) مشكل است؛ ولي خيلي بعيد به نظر مي رسد كه يك چنين عالم و عارفي كه هم ظاهر احكام الهي را مي دانسته و هم باطن آن را _ و قبل از آن كه يك عارف باشد يك متشرع بوده، بيايد ساز و آوازي گوش بدهد كه از نظر همه فقها حرام است و معصيت شناخته مي شود و به قول مرحوم شاه آبادي (استاد امام(ره))بدترين چيزي است كه دل را تاريك مي كند. بنابراين نسبت دادن اين امر به اين افراد بزرگ، خالي از حقيقت است. البته حساب درويش هاي بي بند و بار و بي دين، از اين مردان بزرگ جدا است. پس وقتي گفته مي شود موسيقي مطرب حرام است، همه مردم در اين حكم شريك اند و همه بايد اطاعت كنند.

مذهب مولوي چه بوده است ؟

پرسش

مذهب مولوي چه بوده است ؟

پاسخ

درباره مذهب و عقيده مولوي گفته اند كه سني حنفي مذهب اشعري مسلك بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصا" در نتيجه تائمل , تعمق و مهارت متمادي در مثنوي معلوم شده است اين است كه هر چند خانواده و پدران مولوي ظاهرا" سني حنفي بوده اند و خود او نيز در دامن اين مذهب پرورش يافته است لكن به فقه حنفي جمود نداشت بلكه در هر مسائله اي آنچه را كه مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازين شرعي موافق مي آمده همان را بر مي گزيند خواه مطابق فقه حنفي باشد يا شافعي يا شيعه امامي (مولوي نامه جلال الدين همايي , 39 ج 1) مولوي در تحقق شخصيت و فعليت نفساني مردي عارف روشندل و گشاده روح از كاردر آمده بود كه فكري بي اندازه وسيع و حوصله اي بسيار فراخ داشت خامي ها تعصب جاهلي را بر فرض كه در ايام جواني هم داشت در ايام پختگي سوختگي بكلي پشت سر گذاشته . سخت گيري و تعصب خامي است ==تا جنيني كار خون آشامي است == مقام فكر ديد روحاني وي بعد از ملاقات با شمس تبريزي از سطح درس فقه و اصول و اخلاقيات شافعي و حنفي خيلي بالاتر رفته بود كه مي گفت : آن طرف كه عشق مي افزود درد ==بوحنيفه و شافعي درسي نكرد== مولانا همه جا عقيده واقعي خود را بدون تقيه و پرده پوشي صريح و آشكار مي گفت و جز در آن مواقع كه نكته ها بسيار دقيق

و خارج از فهم عوام و احيانا" موجب لغزش اذهان مي شد كه خاموشي و سكوت را پيشه مي گرفت در ديگر مواضع هر جا سخني بر زبان مي آورد عقيده واقعي دروني او بود. از باب مثال آن جا كه در حق خاندان پيامبر علي (ع ) اظهار محبت و ولايت مي كرد و مثلا" علي (ع ) ((افتخار هر نبي و هر ولي )) و ((تو ترازوي احد خوي بوده اي )) و ((مولاي موئمنان مي خواند)) تمام وجود سراسر روحانيتش محبت و ولايت بود و آن جا كه از شمر و يزيد وامثال آن نام مي برد نفرت انزجار از چهره كلام و قيافه سخنش كاملا" اشكار نمودار مي شد. (عقايد و افكار مولانا ج 1, 41 جلال الدين همايي ). با اين همه نمي شود به طور قطع در مورد شيعه بودن مولوي حرف زد به خاطر اين كه مولانا نسبت به مذاهب ديگر از جمله گبر, يهود و ترسا و حتي كافر و ملحد نيز به نظر عرفاني مي نگريست بغض و كينه و كراهت و خشم و انزجار عاميانه با هيچ مذهب و ملتي نداشت اصلا" مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظرگاه مي داند. از نظر گاه است اي مغز وجود ==اختلاف موئمن و گبر و يهود== مولوي در عين اين كه اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظ رگاه مي داند مي گويد كلي مذاهب حق نيست و همه هم باطل نيست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب ناداني و احمقي است وي مي گويد مذهب حق در ميان مذاهب مانند شب

قدر است كه در شبها پنهان و مورد شك و ترديد واقع شده است . اين حقيقت دان نه حقند اين همه ==ني بكلي گمرهانند اين رمه ==زانكه بي حق باطل نايد پديد==قلب را ابله ببوي زر خريد==پس مگو جمله خياليست و ضلال ==بي حقيقت نيست در عالم خيال ==حق شب قدر است در شبها نهان ==تا كند جان هر شبي را امتحان ==نه همه شبها بود قدر اي جوان ==نه همه شبها بود خالي از آن ==آن كه گويد جمله حقند احمقي است ==وانكه گويد جمله باطل او شقي است == و اين كه استاد محمد تقي جعفري احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراكه وقت گذاشتن براي اثري چون تحليل و نقد مثنوي نشان از جايگاه ويژه مولانا از ميان صاحبان فكر و انديشه در پيش استادجعفري است و اين اهتمام و علاقه استاد به مثنوي و تواضعي كه ايشان از خود در مقابل مولانا نشان مي دهد به اين معنانيست كه هر چه در مثنوي معنوي آمده ايشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالي در تفسير و تحليل و نقد مثنوي مي توان دريافت كه در موارد مختلف نظرگاه مولوي را به نقد مي كشد. و از احترام استاد به مولانا و كتاب مثنوي اين نتيجه را نمي شود گرفت كه مولانا شيعه بوده هر چند كه مولانا نهايت عشق و علاقه اش را در داستانهاي مثنوي معنوي از ائمه (ع ) به تصوير كشيده است . مانند داستان خدو انداختن خصم به روي امير(ع ) و انداختن علي شمشير را از دست . از علي آموز

اخلاص عمل ==شير حق را دان مطهر از دغل ==در غزا بر پهلواني دست يافت ==زود شمشير برآورد و شتافت ==او خدو انداخت بر روي علي ==افتخار هر نبي و هر ولي == يا در داستاني كه عقيده اش را در حق اهل بيت رسول (ص ) بيان مي كند و امام حسن و امام حسين (ع ) را گوشواره عرش رباني مي خواند. چو ز رويش مرتضي شد در فشان ==گشت او شير خدا در مرج جان ==چون كه سبطين از سرش واقف شدند==گوشواره عرش رباني شدند== (دفتر اول مثنوي ) يا در داستان باغبان و تنها كردن صوفي و فقيه و علوي را از همديگر كه در دفتر دوم مثنوي است كه دشمني و كينه آل رسول را در حد كفر و ارتداد مي داند. هر كه باشد از زنا وز زانيان ==اين برد ظن در حق ربانيان ==آنچه گفت آن باغبان بوالفضول ==حال او بد دور از اولاد رسول ==گرنبودي از نتيجه مرتدان ==كي چنين گفتي براي خاندان ==تاچه كين دارند دايم ديو و غول ==چون يزيد و شمر با آل رسول == به هر حال مي توان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بيت (ع ) شمرد و اين كه گفته ايد بسياري از كتب شيعه بر مثنوي استوار است چنين نيست چون مبنا در كتب شيعه قرآن و احاديث پيامبر و ائمه (ع ) مي باشد. و اگر در كتابي از اشعار مولانا استفاده مي شود بعنوان استشهاد است و آن هم بيشتر در مسائلي است كه مورد اتفاق مي باشد و مولانا در مثنوي حرف هاي خيلي خوبي

دارد كه بسياري از آن در واقع بيان منظوم حكيمانه معصومين (ع ) است و استفاده كردن از آن لزوما" بدين معنا نيست كه اشعار مولوي مبناي كتب شيعه است بلكه به معناي همراهي مولوي با بسياري از آموزه هاي شيعي است از طرف ديگر اين نيز به معناي آن نيست كه تمام حرف هاي مولوي را بايد پذيرفت زيرا برخي از انديشه هاي وي نيز مبهم و يا دور از تعاليم اهل بيت (ع ) است

جُنيد بغدادي كيست؟

پرسش

جُنيد بغدادي كيست؟

پاسخ

ابن محمّد بن جنيد خزاز زجاج، مكنّا به ابوالقاسم، از عارفان و صوفيان بنام و عالمان دين بود. مولد و منشا و وفاتش به بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به «قواريري» مشهور گرديد. او را پيشواي مذهب صوفيه مي دانند، زيرا تصوّف او با قواعد كتاب و سنّت سازگار و از عقايد سخيف، مصون و از شبهه هاي غلات بركنار و از آنچه موجب ناسازگاري با شرع باشد، به دور است. از سخنان اوست كه:«روش ما با كتاب و سنّت مضبوط و منطقي است. هر كس قرآن به حفظ نداشته باشد و حديث ننويسد، قابل اقتدا نيست.»

در فقه، شاگرد سفيان ثوري يا ابوثور ابراهيم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث سري سقطي مي رسد. سخنان وي در عرفان و اصول طريقت مشهور است. وي به سال 297يا 298ق. در 91 سالگي در بغداد درگذشت و در مقبره شونيزيه دفن شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

حَلاّج كيست؟

پرسش

حَلاّج كيست؟

پاسخ

حسين بن منصور بيضاوي از سران صوفيه است كه با جُنيد بغدادي معاصر بوده است. صوفيان به وي ارادتي بسيار دارند و او را داراي مكاشفات كرامات مي دانند. سخناني غريب به او نسبت داده اند سخنان و ادعاهاي او موجب شد تا در سال 307ق. حامدبن عبّاس وزير مقتدر عبّاسي به حكم علماي عصر، دستور دهد وي را هزار تازيانه زنند و دست و پايش را ببرند و جسدش را در آتش بسوزانندو خاكسترش را در دجله ريزند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

عبدالله انصاري چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او ارائه دهيد. آيا همهء انسان ها مي توانندبه مقام و منزلت خواجه عبدالله انصاري برسند؟

پرسش

عبدالله انصاري چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او ارائه دهيد. آيا همهء انسان ها مي توانندبه مقام و منزلت خواجه عبدالله انصاري برسند؟

پاسخ

عبدالله انصاري , شيخ الاسلام ابو اسماعيل عبدالله ابن ابومنصور محمد ابن ابي ايوب انصاري ,مشهور به خواجه عبدالله انصاري كه در 396هق در كهندوز هرات در خانواده اي كه نسب به ابو ايوب انصاري , صحابي معروف مي رسانيد, به دنيا آمد. بنابر مشهور, در كودكي , به سبب قوت حافظه , در كسب مقدمات و حفظ قرآن امتيازي يافت , و رفته رفته در حديث و تفسير نيز سرآمد گشت . با آن كه تحت نظر استادان شافعي مذهب به تحصيل آغاز كرد, مذهب حنبلي را برگزيد, و به موجب بعضي روايات , درباره اي موارد,خشكي و تعصب نشان داد. يك چند به نيشابور, طوس , بسطام , مكه و بغداد سفر كرد, و به تعليم و جمع وضبط حديث پرداخت . در بازگشت از اين سفر, به صحبت ابوالحسن خرقاني رسيد, و سرانجام در زادگاه خودهرات سكونت جست . در آن جا عنوان شيخ الاسلام يافت . و با آن كه در هرات چند بار مورد تهديد مخالفان واقع شد و حتي چند دفعه او را از شهر اخراج كردند, غالباً نزد عامه به پارسايي و پاكي و خداپرستي مشهوربود.

خواجه عبدالله به زبان فارسي و عربي آثار منظوم و منشور داشت , و از آن جمله مناجات ها و مجالس او, به سبب اشتمال بر نثر مسجّع لطيف و پرمعنا, شهرت خاصي دارد... از آثار موثق او مي توان كتب ذيل را نام برد:ذم الكلام و أهله (عربي

) در رد علم كلام و متكلمين ; منازل السائرين (عربي ), در شرح مقامات و منازل اهل سلوك , كه شرح متعدد بر آن نوشته اند, طبقات الصوفيه (فارسي ), كه آن را از روي كتاب ابوعبدالرحمن سلمي به لهجه ي هروي املا كرده است .(1

از آن جا كه خواجه عبدالله انصاري از صوفيان و عارفان بزرگ بود, از او به عنوان پير طريقت و پير صوفيان ياد شده و برخي از پژوهشگران به بررسي عرفاني او پرداختند.(2

ابوالفضل رشيد الدين ميبدي قسمت هاي از كتاب خود (تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار) را به بررسي مباني عرفاني او اختصاص داد, از اين رو اين كتاب به تفسير خواجه عبدالله انصاري معروف شده است .(3وي سرانجام در سال 481هق چشم از جهان فرو بست .(4

در اين كه خواجه عبدالله انصاري داراي چه مقامي است , ما نمي دانيم , ولي انسان با رعايت تقوا و استمداداز عنايت الهي مي تواند به مقام والاي انسانيت رسيده و قله هاي رفيع معنويت را فتح نمايد و به مقامي بالاتر ازمقام خواجه عبدالله رسد.

پي نوشت ها:

1- غلام حسين مصاحب , دايرة المعارف فارسي , ج 2 ص 1674- 1675 معارف و معاريف , ج 5 ص 242

2- دانشنامهء قرآن , ج 1 ص 741

3- همان .

4- دايرة المعارف فارسي , ج 2 ص 1674

آيا محي الدين بن عربي سني است؟

پرسش

آيا محي الدين بن عربي سني است؟

پاسخ

به طور قاطع نمي توان گفت كه محيي الدين بن عربي (560 - 638)(1) شيعه است يا سني، زيرا آثاري كه از او برجاي مانده است، متفاوت بوده و به يك شكل و سياق خاص نيست تا مذهب و عقيده خاص از آنها استنباط شود. به همين خاطر، صاحبان انديشه در تعيين مذهب او اختلاف نظر دارند،(2) گرچه مشهور آن است كه سني بوده است. برخي از عالمان شيعه مانند حاج ميرزا حسين نوري (1254 - 1320) افكار او را نپسنديده و او را سني متعصب خوانده است.(3) محسن امين نيز او را از عالمان سنت به حساب آورده است.(4)

برخي ديگر از عالمان شيعي وي را از محبان اهل بيت(ع) و شيعه دانسته و برخي از مباني و عملكرد او را - كه به ظاهر حكايت از سني بودن وي داشته است - تأويل نموده اند. شيخ بهائي گويد: چون ابن عربي در محيطي سكونت داشته كه سال ها نخست تسلط بني اميه و مركز خلافت آنها بوده، مجبور به تقيه شده است. علماي موافق ديگر به نحوي در تأييد او سخن گفته اند ابن ابي الجمهور احسائي از او به عنوان شيخ اعظم ياد كرده و قاضي نورالله شوشتري به تفصيل به اثبات شيعه بودن او پرداخته است.(5) مرحوم آقا بزرگ تهراني وي را از مؤلفان شيعه به حساب آورده اند.(6)

پي نوشت ها:

1 - دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 226.

2 - دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ص 347.

3 - همان.

4 - اعيان الشيعه، ج 2،ص 65.

5 - دايرةالمعار تشيع، ج 1، ص 347.

6 - الذريعه، ج 13، ص 261 و ج 22، ص 317 و ج 9، ص

26 و 16.

محي الدين عربي چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همة انسان ها مي توانند به مقام و منزلت او برسند؟

پرسش

محي الدين عربي چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همة انسان ها مي توانند به مقام و منزلت او برسند؟

پاسخ

دربارة ابن عربي، زندگي او، آثارش و نخبه افكارش سخن بسيار مي توان گفت كه هر يك مي تواند موضوع كتابي جداگانه باشد. در اين جا به اجمال به اين موضوع خواهيم پرداخت.

سال شمار زندگاني ابن عربي

نام: ابوعبدالله محي الدين محمد بن علي بن محمد بن العربي الطائي الحاتمي (از نوادگان حاتم طائي)

شهرت: ابن العربي _ شيخ اكبر

56. ه_ . ق _ 1165م : در روز 27 رمضان (7 اوت) در شهر مُرسيه در جنوب شرقي اندلس تولد يافت.

568 ه_ .ق : به مهاجرت از مرسيه به اشبيليه و تحصيل قرائت هاي هفتگانه، ادبيات حديث و ديگر دانش هاي زمان خود نزد بسياري از اساتيد و دريافت اجازه عام روايت كتب از ايشان از جمله: ابن عساكر (صاحب تاريخ دمشق) نويسنده نامدار ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزي (نويسنده صفوه الصفوه) و ... .

580 ه_ .ق : به تصريح خود ابن عربي در اين سال وارد طريقت عرفان شده بود. او زندگاني خود را پيش از ورود به طريقت، "زمان جاهلت" مي نامد. (فتوحات، ج 2، ص 425 و ج 1، ص 185).

598 ه_ . ق : ازدواج با زني به نام مريم بنت محمد بن عبدون كه او نيز اهل مسكوك بوده است.

: ديدار با عرفا و شيوخ نامدار عصر خود در طول مسافرت هايش. او در كتاب روح القدس اوصاف مشايخ و روابط خود با آنان را ذكر كرده و 54 تن از آنان را نام مي برد.

638 _ 580

: دائماً در حال مسافرت به مناطق مختلفي چون تونس، بيت المقدس، مصر، حجاز، فاس، سوريه، دمشق و ... بوده است.

638 : وفات در 78 سالگي در دمشق در روز 28 ربيع الثاني.

مقبره او در دامنه جبل قاسيون اكنون زيارتگاه ارادتمندان است.

آثار و تأليفات: او بي شك پركارترين عارف و صوفي مسلمان و نيز يكي از پركارترين مؤلفان سراسر تاريخ جهان اسلام به شمار مي رود. دربارة شمار نوشته هاي او هنوز پس از تحقيقات فراوان جاي سخن هست. خود او طيّ اجازه روايت كتبش به "الملك المظفر ايوبي" در سال 632 ه_ . ق از 290 نوشته خود نام برده است، اما "عثمان يحيي" نويسنده تاريخ و طبقه بندي آثار ابن العربي، نام بيش از 800 عنوان اثر را آورده است. كتبي كه از او چاپ و منتشر شده، زياد است كه به بعض آنان ها اشاره مي كنيم:

1. الاحاديث القدسيه

2. كتاب الامر المحكم المربوط فيما يلزم اهل طريق الله من الشروط

3. انشاء الدوائر

4. تاج الرسائل و منهاج الوسائل

5. تحفة السالكين (منسوب به وي)

6. التجليات الالهية

7. تحفة السفرة الي حضرة البدوة

8. التدبيرات الالهية في اصلاح المملكة الانسانية

9. تنزل الاملاك مِن عالم الأرواح إلي عالم الأفلاك (يا) لطائف الاسرار

10. التنزلات الليلية في أحكام الإلهية

11. التنزلات الموصلية في أسرار الطهارات و الصلوات و الأيّام الأصلية

12. توجهات الحروف

13. ديوان شيخ الاكبر (يا) الديوان الكبير

14. رحمة من الرحمن في تفسير و اشارات القرآن

15. رسالة في معرفة النفس و الروح

16. روح القدس في محاسبة النفس

17. شرح كليات الصوفية و الرد علي ابن تيميه

18. فتوحات المكية في معرفة الاسرار المالكية و الملكية (مهم ترين كتاب ابن عربي است)

19. فصوص الحكم

و خصوص الكلم، دومين نوشته مهم ابن عربي است كه احتمالاً آخرين اثر او است.

گزيدة افكار و جهان بيني عرفاني او

ابن عربي را مي توان به حق بزرگ ترين و برجسته ترين بنيانگذار نظام عرفان فلسفي يا فلسفه عرفاني يا حكمت الهي عرفاني در تاريخ اسلام به شمار آورد. پس از ابن عربي، هيچ يك از عرفا يا فيلسوفان عارف را نمي توان يافت كه به گونه اي تحت تأثير وي قرار نگرفته باشند.

دربارة جهان بيني ابن عربي بايد گفت كه جهان بيني او بيش از هر چيز، عرفان زيسته و انديشيدة او است. او در جايي از فتوحات تصريح مي كند كه: علم الهي دانشي است كه خداوند از راه القا و الهام و فرود آوردن روح الامين در دل انسان آن را مي آموزاند و او در اين كتاب از آن بهره گرفته است.(فتوحات، ج 3، ص 456)

متأسفانه دريافت هاي اصلي و ويژه ابن عربي در مجموعة بزرگي از نوشته هايش پراكنده است. زبان سمبليك نوشته هاي او به علاوه قلم دشوار وي و پراكنده گويي هايش، فهم اثار و انديشه هاي ابن عربي را بسي مشكل و صعب نموده است. چنان كه مي توان داوري "نيكلسون" را دربارة او پذيرفت كه گفته است: ابن عربي اگر منظم تر، مختصرتر و روشن تر مي نوشت، بهتر شناخته مي شد.

همين دشواري سبب بد فهمي يا كج فهمي هاي زيادي دربارة انديشه هاي او شده است و به طبع مخالفت هاي زيادي را نيز با او در پي داشته است. در اين جا به اجمال گوشه اي از انديشه هاي او را مي آوريم.

انواع علم:

ابن

عربي آگاهي را از نظر شيوه شناخت و محتواي آن ها به سه دسته تقسيم مي كند: 1_ دانش يا آگاهي عقلي2_ دانش احوال كه جز به ذوق راهي بدان نيست و با عقل نمي توان آن را تعريف كرد مانند آگاهي از شيريني عسل، لذت عشق و ... 3_ دانش اسرار، يعني دانشي كه از راه دميدن روح القدس در دل و ذهن انسان دست مي دهد. او اين علم را علوم الهي مي خواند و آن را اصل و مرجع همه علم ها مي شناسد. " اهل الله" در آثار ابن عربي ناظر به كساني است كه دانش اسرار مي دانند، در برابر "علماي رسوم" كه از آن ناآگاهند و به همين لحاظ ميان اين دو طايفه آشتي ناپذيري دائم وجود دارد.

در نظر ابن عربي، علم عقلي و علم احوال "كسبي" است و علم الهي جزء علوم وَهْبي يا "وَهِيئي" است كه به واسطه فيض الهي دانسته مي شود.

وجود و عدم:

يكي از مباحث هستي شناسي در انديشه ابن عربي، سلسله مباحث او دربارة وجود و عدم و موجود و معدوم و رابطة ميان آن ها است. ابن عربي از تعلق علم و آگاهي به موجود يا وجود سخن مي گويد و شاخه هاي مختلفي از علوم را بر حسب موجوديت و معدوميت بنا مي نهد كه در آثار عرفاني پيش از او تقريباً وجود ندارد.

اعيان ثابته:

يكي از مهم ترين محصولات انديشه ابن عربي مفهوم و مبحث اعيان ثابته است. تعريف ساده اعيان ثابته عبارت است از چيز يا شيء بودن همه ممكنات، پيش از پوشيدن جامه هستي به فرمان خدا در علم او.

البته

اين بحث ريشه در دو نظريه مخالف نزد اشعريان و معتزليان دارد كه ابن عربي آن را مورد بحث قرار داده است.

خداشناسي عرفاني:

خداشناسي ابن عربي با آن كه با خدا شناسي هاي عرفاني پيش از خود وجود مشتركي دارد، اما داراي ويژگي هاي كاملاً برجسته و منحصر به فردي است كه محور كل نظام عرفاني وي به شمار مي رود. در اين جا به صورت گزاره هايي كوتاه بعض انديشه هاي او را در اين باره مي آوريم:

• خدا از راه ها يا وسايلي كه انسان معمولاً براي شناخت چيزي يا امري در اختيار دارد، شناختني نيست.

• نخستين معلوم، حق تعالي است كه موصوف به وجود مطلق است، زيرا معلول چيزي و علتي نيست، بلكه به ذات موجود است و علم به او عبارت است از: آگاهي به وجود او و وجودش عين ذاتش مي باشد.

• دو راه براي رسيدن به آگاهي به خدا وجود دارد: 1_ راه كشف دروني و دليل قلبي 2_ راه انديشه و استدلال به برهان عقلي. البته خدا هرگز از راه دليل دانسته نمي شود اما از اين راه ها مي توان دانست كه او موجود است و جهان با نيازي ذاتي نيازمند او است.

• ابن عربي تنها برهان معتبر را در پيوند با هستي خدا برهان وجودي مي نامد كه از ابتكارات خود او است و از گونة شناختن هاي ما نيست، بلكه از نوع شناساندن است.

• اين نظريه مهم ابن عربي به نظريه شناخت معروف است كه در اطراف آن سخنان موافق و مخالف زياد گفته شده است.

• يكي ديگر از مباحث مهم انديشه ابن عربي، سخن او

دربارة علم خدا است. او علم خداوند به موجودات را نه اجمالي بلكه تفصيلي مي داند و اين انديشه نيز در مباحث كلامي و عرفاني داراي مخالف ها و موافق هايي است.

• وحدت وجود: اعتقاد به وحدت وجود يكي از پرهياهوترين مباحث در عرفان اسلامي است. البته بايد گفت كه خود ابن عربي هرگز از اين عبارت استفاده نكرده، ولي اين نظريه به او منسوب است و از سخنان او نيز اين معنا فهميده مي شود، از اين رو عبدالرحمان حاجي او را از بنيان گذاران و معتقدان اساسي اين نظريه مي داند.

• يكي ديگر از نظريات مهم ابن عربي دربارة شناخت خدا و پيوند خدا با انسان اين است كه هر كس خداي ويژه خود و خداي باور داشته هاي خويش را دارد.

پيامد هاي اين بحث نيز مورد اختلاف است.

تجليات الهي:

مسأله بنيادي در عرفان ابن عربي هميشه و در همه جا پيرامون تجليات الهي است، تجلي در جهان بيروني و تجلي در جهان دروني عارف، يعني در قلب او _ تصوير روشني كه سرانجام ابن عربي از خدا ساخته، در اعتقادات به دست مي دهد، در آن جاست كه به پيوند ميان تجليات الهي با قلب انسان عارف مي پردازد.

اين توشه اي از هزاران انديشه و اعتقاد ابن عربي است كه به طور خلاصه تقديم گرديد. پيشتر گفتيم كه افكار و آثار ابن عربي به آساني قابل فهم نيست، از اين رو انديشه هاي او موافقان و مخالفان بسيار دارد. بعضي او را عارفي كامل و واصل و ديگران كافري منكر خوانده اند، اما حق اين است كه بسياري از آثار و انديشه هاي

ابن عربي قابل استفاده و از جمله گنجينه هاي ناب عرفان اسلامي محسوب مي شود.

توصيه امام راحل(ره) به گورباچف به مطالعة آثار ابن عربي نشان از آن دارد كه امام خميني آثار اين مرد را قابل استفاده دانسته است. ايشان فرموده اند: ريزه كاري توحيد را بايد از اين مرد بزرگ آموخت.

ملاصدرا نيز نهايت احترام را براي اين مرد قائل بوده و مقام او را از بوعلي و فارابي نيز برتر مي دانسته و از او به "الشيخ الكامل المحقق" تعبير كرده است.

شهيد مطهري نيز درباره ايشان فرموده است: "نه پيش از او و نه پس از او كسي به پاية او نرسيده است".

اميدواريم اين كوتاه قابل استفاده شما قرار گيرد.

براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ذيل عنوان ابن عربي، ص 284 _ 218.

جبران خليل جبران كيست و جمله معروف او در مورد امام علي كدامست؟

پرسش

جبران خليل جبران كيست و جمله معروف او در مورد امام علي كدامست؟

پاسخ

جبران خليل جبران يك نويسنده درجه اول عرب زبان است و از عربهاي مسيحي است كه تولدش در لبنان بوده ولي پرورش و بزرگ شدن و فرهنگش بيشتر در آمريكا بوده است. او عربي نويس و انگليسي نويس و همچنين نقاش است و مخصوصا در عربي، از شيرين قلم هاي درجه اول است. با اينكه مسيحي است، از شيفتگان علي بن ابيطالب عليه السلام است. جبران خليل مي گويد: من نمي دانم چه رازي است كه افرادي پيش از زمان خودشان متولد مي شوند، و علي از كساني است كه پيش از زمان خودش متولد شده است. مي خواهد بگويد علي براي زمان خودش خيلي زياد بود. آن زمان، زمان علي نبود. ولي حقيقت اين است كه اصلا اين گونه اشخاص در هر زماني متولد بشوند، پيش از زمان خودشان متولد شده اند. علي عليه السلام اگر امروز هم متولد شده بود، پيش از زمان خودش بود؛ يعني آنقدر بزرگند كه زمان خودشان، هر زماني باشد، گنجايش اين را كه بتواند آنها را بشناسد و بشناساند و معرفي كند، ندارد؛ بايد مدتها بگذرد، بعد از مرگشان بار ديگر بازيابي و بازشناسي شوند و به اصطلاح امروز تولد جديد پيدا كنند.

ابو زيد احمد بن سهل بلخي كه بود؟

پرسش

ابو زيد احمد بن سهل بلخي كه بود؟

پاسخ

وي هم اديب بوده و هم فيلسوف . ابن النديم شرح حال او را در رديف ادبا و نويسندگان آورده است و كتب فلسفي او را نيز همان جا بيان كرده است، (الفهرست، ص 204.) ولي در ضمن احوال محمد بن زكرياي رازي (در رديف اطبا) كه فلسفه را نزد بلخي خوانده است، مختصري دربارة ابن بلخي توضيح مي دهد، بدون آنكه معلوم كند اين همان ابوزيد بلخي است، يا شخص ديگر است و مي گويد: من كتابهاي زيادي به خط ابن بلخي در علوم بسياري ديده ام كه همه مسوّده و ناتمام بود. (الفهرست/230.)

بلخي علاوه بر مقام فلسفي، در ادب، از ادباي طراز اول اسلامي به شمار رفته است. او را با جاحظ همرديف مي شمارند و برخي او را بر جاحظ ترجيح مي دهند.

ابن النديم علاوه بر ساير كتب، كتابهايي از او به نامهاي شرائع الاديان و نظم القرآن و قوارع القرآن و غريب القرآن و فضائل مكه را نام برده است. وي در سال 322 درگذشته است.

بلخي نيز احتمالاً شيعه است و هم رمي به كفر و الحاد شده است. (فلاسفة شيعه/ 113، 124.) مي گويند ابوالحسن عامري، فيلسوف معروف، شاگرد بلخي بوده است، ولي بعيد به نظر مي رسد.

فارابي كه بود؟

پرسش

فارابي كه بود؟

پاسخ

وي بي نياز از معرفي است. به حق او را «معلم ثاني» و «فيلسوف المسلمين من غير مدافع» لقب داده اند (تاريخ الحكماء، ابن قفطي/ 277.). اهل تركستان است. معلوم نيست كه ايراني نژاد است يا ترك نژاد. هم زبان تركي مي دانسته و هم زبان فارسي، ولي تا آخر در جامه و زيّ تركان مي زيسته است. مردي بوده فوق العاده قانع و آزادمنش؛ غالباً كنار نهرها و جويبارها و يا گلزارها و باغستانها سكني مي گزيد و شاگردان همان جا از محضرش استفاده مي كردند. نواقص كار كندي را در منطق تكميل كرد.

گويند فن تحليل و انحاء تعليمية منطق را كه تا آن وقت در اختيار كسي نبود و يا ترجمه نشده بود، فارابي به ابتكار خود افزود، و همچنين صناعات خمس و موارد استفاده از هر صنعت را، او را مشخص ساخت. فارابي از افرادي است كه عظمتش از او شخصيتي افسانه اي ساخته است تا آنجا كه ادعا كرده اند او هفتاد زبان مي دانسته. او از افراد خود ساخته است.

استاد قابل توجهي نديده است. استاد او يوحنا بن حيلان بوده. منطق را نزد او آموخته است. متأخرين عموماً مي نويسند كه او ا بتدا در بغداد نزد ابوبشر متي تحصيل كرد و سپس به حران رفت و نزد يوحنا به حيلان به تحصيل منطق پرداخت (سه حكيم مسلمان/ 19.) ظاهراً مدرك اين نسبت، سخن ابن خلكان است؛ اوست كه چنين تصريحي كرده بدون اين كه مدركي نشان دهد. ولي از گفتة ابن القفطي و ابن ابي اصيبعه معلوم مي شود كه فارابي معاصر ابوبشر بوده و شخصيتي مافوق او در زمان خود او داشته است.

فارابي در سال 257 (شش سال بعد از تولد

رازي و يك سال قبل از درگذشت كندي) متولد شد و در سال 339 درگذشت. هشتاد و دو سال عمر كرد.

فارابي فيلسوفي است مشائي و در عين حال خالي از مشرب اشراقي نيست، چنانكه كتاب فصوص الحكم او حكايت مي كند. او در عين حال يك نفر رياضي دان و موسيقي دان درجه اول است. آراء سياسي و نظريات خاص دربارة مدينة فاضله دارد كه معروف است. فارابي فلاسفة قبل از خود را تحت الشعاع قرار داد. تالي تلّْو ارسطو شمرده شد و «معلم ثاني» لقب يافت.

ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه رازي كه بود؟

پرسش

ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه رازي كه بود؟

پاسخ

وي اصلاً اهل ري بوده و مدتي به اتفاق ابوريحان بيروني و ابن سينا و ابوالخير و ابوسهل مسيحي و ابونصر عراقي، در دربار خوارزمشاه مي زيسته است. وفاتش در اصفهان در سال 420 واقع شده است. تاريخ تولدش معلوم نيست، ولي مي گويند عمر طويل يافته است (نامة دانشوران 1 / 83.)

از ابوحيان توحيدي نقل شده كه ابن مسكويه مدتي نزد ابوالخير شاگردي كرده است (بيست مقالة قزويني 2 / 145.). بعضي مي گويند نزد ابوالحسن عامري نيز تحصيل كرده است (سه حكيم مسلمان/ 27.) ولي اين نقل با آنچه از معجم الادباء نقل شده _ كه در مدت پنج سال اقامت ابوالحسن عامري در ري به نزد عامري نرفت و گويي ميان آنها سدي بود _ منافي است. (فلاسفة ايراني، ص 182.)

داستان حضور ابن سينا به مجلس ابن مسكويه و افكندن گردويي پيش او كه مساحت اين گردو را تعيين كن و گذاشتن ابن مسكويه كتاب اخلاقي طهارة الاعراق خود را نزد ابن سينا و گفتن اين كه تو به اصلاح اخلاقت از من به تعيين مساحت اين گردو محتاجتري، معروف است. بوعلي بن حكم اين كه كمتر كسي از معاصران خويش را گرامي مي داشته و وقعي مي نهاده، دربارة ابن مسكويه نيز گفته، مسأله اي با او در ميان گذاشتم و هرچه كوشش كردم نتوانست بفهمد.

ابن مسكويه، خودش يا پدرش (علي الاختلاف) زردشتي بوده و مسلمان شده و به عقيدة بعضي شيعه بوده است. قدر مسلّم اين است كه تمايل شيعي داشته است. از معروفترين كتابهاي او تجارب الامم در تاريخ و الفوز الاصغر در فلسفه و طهارة الاعراق در

اخلاق است.

حجةالحق، ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيامي نيشابوري، معروف به خيام كه بود؟

پرسش

حجةالحق، ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيامي نيشابوري، معروف به خيام كه بود؟

پاسخ

وي فيلسوف و رياضي دان و احتمالاً شاعر بوده است و شهرت جهاني دارد، اما متأسفانه شهرت خيام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و رياضيات، مخصوصاً رياضيات كه ارزش فراموش ناشدني در اين فنون داشته است. اشعار منسوب به خيام كه اكثريت قريب به اتفاق آنها از خود او نيست، به او چهره اي داده كه كاملاً مغاير با چهرة واقعي او است؛ يعني چهرة يك انسان شكاك پوچي گراي دم غنيمت شمار غيرمسؤول. شاعري انگليسي به نام فيتز جرالد كه رباعيات او را به زباني فصيح به شعر ترجمه كرده، بيش از هركس ديگر موجب اين شهرت كاذب شده است.

از خيام برخي رسالات فلسفي باقي مانده كه طرز تفكر او را روشن مي سازد؛ يكي رساله اي است به نام كون و تكليف كه در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحيم نسوي، قاضي نواحي فارس است. وي از خيام دربارة حكمت خلقت و غرض آفرينش و هم دربارة فلسفة عبادات سؤال كرده است.

خيام، حكيمانه مطابق مباني استادش بوعلي (يا استاد استادش) پاسخ گفته است. هركس بر مباني بوعلي در اين مسائل وارد باشد مي داند كه خيام تا چه اندازه وارد بوده است. خيام در آن رساله از بوعلي به عنوان «معلم» ياد مي كند و در مسائل مورد سؤال كه ضمناً سرّ «تضاد در عالم» و مسألة شرور هم مطرح شده، مانند فيلسوفي جزمي اظهارنظر مي كند و مي گويد: من و آموزگارم بوعلي، در اين باره تحقيق كرده و كاملاً اقناع شده ايم؛ ممكن است ديگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمايند، اما از

نظر خود ما كاملاً قانع كننده است.

اتفاقاً آنچه خيام در اين رساله قاطعانه اظهار كرده است همانهاست كه در اشعار منسوب به او دربارة آنها اظهار تحير شده است، و به همين جهت است كه برخي از محققان اروپايي و ايراني، انتساب اين اشعار را به خيام نفي مي كنند و برخي بر اساس يك سلسله قرائن تاريخي، معتقدند كه دو نفر به اين نام بوده اند: يكي شاعر و ديگري حكيم و فيلسوف؛ شاعر به نام خيام بوده است و حكيم و رياضي دان به نام خيامي، و به عقيدة بعضي، شاعر، علي خيام بوده است و حكيم و رياضي دان عمر خيامي.

اين كه بعضي مدعي شده اند كه «خيامي» تلفظ عربي خيام است (علي اصغر حلبي، فلسفة ايراني/ 408.) مردود است.، زيرا او خود در مقدمة رسالة فارسي كه در «وجود» نوشته است مي گويد: «چنين گويد ابوالفتح عمر ابراهيم الخيامي» (مجموعة رسائل خيام، چاپ شوروي.).

شايد اين اندازه را بتوان مسلّم دانست كه وي مانند اكثر اين گونه دانشمندان، در عين كمال ايمان و اعتقاد به مباني ديني، با متعبدان قشري سر به سر مي گذاشته و همين براي او زحمت و دردسر فراهم كرده است.

تاريخ تولدش معلوم نيست. تاريخ وفاتش را 517 و 526 گفته اند. قدر مسلّم اين است كه عمر طويل كرده (در حدود نود سال) («مقالات و بررسيها»، دفتر پنجم و ششم، ص 242.) اما اين كه محضر درس بوعلي را درك كرده باشد، بسيار بعيد است.

فخرالدين محمد بن عمرو بن الحسين الرازي، معروف به امام فخر رازي كه بود؟

پرسش

فخرالدين محمد بن عمرو بن الحسين الرازي، معروف به امام فخر رازي كه بود؟

پاسخ

وي هم فقيه بود و هم متكلم و هم مفسر و هم فيلسوف و هم پزشك و هم خطيب. ذهني فوق العاده جوّال داشت و در تبحر در علوم مختلف كم نظير است. در عين اين كه در افكار فلاسفه وارد است و تأليفاتي گرانبها در فلسفه دارد، طرز تفكرش تفكر كلامي است نه فلسفي و سخت بر فلاسفه مي تازد و در مسلّمات فلسفه تشكيك مي نمايد. در تنظيم و تبويب و تقرير مسائل، حسن سليقه دارد. صدرالمتألهين از اين نظر از او بسيار استفاده كرده است. مهمترين كتاب فلسفي او، المباحث المشرقيه است. شهرت بيشترش به واسطة تفسير مفاتيح الغيب است بر قرآن مجيد كه جاي شايسته اي در ميان تفاسير براي خود باز كرده است. براي وي، در فلسفه استادي جز مجدالدين جيلي سراغ نداريم و شايد بيشتر با مطالعه، بر مسائل فلسفي دست يافته است، ولي شاگردان زيادي داشته است كه بعضي از آنها مبرز بوده اند از قبيل شمس الدين خسروشاهي، قطب الدين مصري، زين الدين كشي، شمس الدين خويي، شهاب الدين نيشابوري.

فخر رازي در سال 534 متولد شده و در سال 606 درگذشته است

شيخ شهاب الدين يحيي بن حبش بن ميرك سهروردي زنجاني، معروف به شيخ اشراق كه بود؟

پرسش

شيخ شهاب الدين يحيي بن حبش بن ميرك سهروردي زنجاني، معروف به شيخ اشراق كه بود؟

پاسخ

وي بدون شك از اعجوبه هاي روزگار است. ذهني فوق العاده وقّاد و جوّال و نوجو و مبتكر داشته است. تمايل اشراقي در فلسفه، پيش از او حتي در فارابي و بوعلي وجود داشته است، اما كسي كه مكتبي به نام «مكتب اشراق» تأسيس كرد و در بسياري از مسائل، راه آن مكتب را از راه مكتب مشاء جدا كرد، اين مرد بزرگ بود. تقريباً همة مسائلي كه اكنون به عنوان نظريات اشراقيون در مقابل مشائين شناخته مي شود و برخي مي پندارند آنها مسائل مابه الاختلاف افلاطون و ارسطوست، نيتجة فكر شخص سهروردي است كه در مقابل افكار مشائين و بالخصوص مشائيان اسلامي آورده است. وي نزد مجدالدين جيلي (در مراغه) و ظهيرالدين قاري (ظاهراً در اصفهان) و فخرالدين مارديني (در عراق) تحصيل كرده و مدتي ملازم مارديني بوده است. مارديني مي گفته در هوش و ذكاء و حدّت ذهن مانندش را نديده ام و از اين رو بر جانش مي ترسم (معجم الادباء 7 / 269) گوينمد البصائر النصيرية ابن سهلان را نزد ظهيرالدين قاري خوانده است.

سهروردي در ساير علوم و از آن جمله فقه نيز سرآمد بوده است. به شام و حلب رفت و در جلسة درس فقه استاد مدرسة حلاوية حلب به نام شيخ افتخارالدين شركت كرد؛ برتري اش روشن گشت و مقرب استاد شد. صيت شهرتش او را مورد علاقة الملك الظاهر پسر صلاح الدين ايوبي كرد و در حضور او بي محابا با فقها و متكلمين مناظره مي كرد و آنها را مغلوب مي ساخت. همين كار سبب حسادت ديگران شد و كاري كردند كه صلاح الدين ايوبي

فرزندش را وادار كرد كه او را به قتل برساند. در سال 586 در سن 36 سالگي (وفيات الاعيان 5/316.). و يا در سال 587 در سن 38 سالگي (عيون الاتباء 3/ 274) كشته شد.

گويند وي با فخرالدين رازي همدرس بوده است. سالها پس از مرگش كه نسخه اي از كتاب تلويحات او را به فخرالدين دادند، آن را بوسيد و به ياد ايام هم شاگردي اشك از ديده فروريخت (سه حكيم مسلمان/ 76).

سهروردي نه تنها در مناظره با فقها و متكلمين بي پروا بود و دشمني مي انگيخت، در اظهار اسرار حكمت _ بر خلاف توصية بوعلي در آخر اشارات _ شايد به علت جواني، بي پروايي مي كرد و از همين رو افراد پخته از اول حدس مي زدند كه جان سالمي نخواهد برد. وقتي كه خبر مرگش به دوست و استادش فخرالدين مارديني رسيد، گفت همان شد كه من حدس مي زدم. و نيز از همين رو درباره اش گفته مي شد كه شهاب الدين علمش بر عقلش فزوني دارد.

حسن بصري كه بود؟

پرسش

حسن بصري كه بود؟

پاسخ

تاريخ عرفان مصطلح، مانند كلام از حسن بصري متوفّي در 110 هجري آغاز مي شود. حسن بصري متولد سال 22 هجري است. عمر هشتاد و هشت ساله اي داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجري گذشته است. حسن بصري البته به نام «صوفي» خوانده نمي شده است؛ از آن جهت جزء صوفيه شمرده مي شود كه اولاً كتابي تأليف كرده به نام رعايه حقوق الله كه مي تواند اولين كتاب تصوف شناخته شود. نسخة منحصر به فرد اين كتاب در آكسفورد است. نيكلسون مدعي است كه:

«اولين مسلماني كه روش حيات صوفيانه و حقيقي را نوشته حسن بصري است. طريقي كه نويسندگان اخير براي تصوف و وصول به مقامات عاليه شرح مي دهند: اول توبه و پس از آن يك سلسله اعمال ديگر ... كه هر كدام بايد براي ارتقاء به مقام بالاتري به ترتيب عملي شود.» (ميراث اسلام/85)

ثانياً خود عرفا بعضي از سلاسل طريقت را به حسن بصري و از او به حضرت امير(ع) مي رسانند، مانند سلسلة مشايخ ابوسعيد ابوالخير (تاريخ تصوف در اسلام/462، نقل از كتاب حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير.). ابن النديم در الفهرست، فن پنجم از مقالة پنجم، سلسلة ابومحمد، جعفر خلدي را نيز به حسن بصري مي رساند و مي گويد: حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درك كرده است.

ثالثاً بعضي از حكايات كه نقل شده است، مي رساند كه حسن بصري عملاً جزء گروهي بوده است كه بعدها نام «متصوفه» يافتند. حسن بصري ايراني الاصل است.

محيي الدين عربي حاتمي طايي اندلسي كه بود؟

پرسش

محيي الدين عربي حاتمي طايي اندلسي كه بود؟

پاسخ

وي از اولاد حاتم طايي است. در اندلس تولد يافته، اما ظاهراً بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربي اندلسي از عرفاي قرن ششم است. سلسلة طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلاني مي رسد.

محيي الدين _ كه احياناً به نام «ابن العربي» نيز خوانده مي شود _ مسلّماً بزرگترين عرفاي اسلام است؛ نه پيش از او و نه بعد از او كسي به پاية او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اكبر» لقب داده اند. عرفان اسلامي از بدو ظهور، قرن به قرن تكامل يافت؛ در هر قرني _ چنانكه اشاره شد _ عرفاي بزرگي ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر سرمايه اش افزودند. اين تكامل تدريجي بود، ولي در قرن هفتم به دست محيي الدين عربي «جهش» پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد. محيي الدين عرفان را وارد مرحلة جديدي كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان، يعني بخش علمي و نظري و فلسفي آن وسيلة محيي الدين پايه گذاري شد. عرفاي بعد از او عموماً ريزه خوار سفرة او هستند. محيي الدين علاوه بر اينكه عرفان را وارد مرحلة جديدي كرد، يكي از اعاجيب روزگار است. انساني است «شگفت» و به همين دليل اظهار عقيده هاي متضادي درباره اش شده است. برخي او را ولي كامل، قطب الاقطاب مي خوانند و بعضي ديگر تا حد كفر تنزلش مي دهند. گاهي مميت الدين و گاهي ماحي الدينش مي خوانند. صدرالمتألهين فيلسوف بزرگ و نابغة عظيم اسلامي، نهايت احترام براي او قائل است؛ محيي الدين در ديدة او از بوعلي سينا و فارابي بسي عظيمتر است. محيي الدين بيش از دويست كتاب

تأليف كرده است. بسياري از كتابهاي او و شايد همة كتابهائي كه نسخه آنها موجود است چاپ نشده است. مهمترين كتابهاي او يكي فتوحات مكيه است كه كتابي است بسيار بزرگ و در حقيقت يك دائره المعارف عرفاني است. ديگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است، ولي دقيقترين و عميقترين متن عرفاني است؛ شروح زياد بر آن نوشته شده است. در هر عصري شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشد كه قادر به فهم اين متن عميق باشد. محيي الدين در سال 638 در دمشق درگذشت و همان جا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.

غزالي كه بود؟

پرسش

غزالي كه بود؟

پاسخ

ابو حامد محمد بن محمد بن محمد الطوسي مشهور به غزالي، يكي از دانشمندان قرن پنجم هجري است كه در سنه 450 در طابران طوس به دنيا آمد و بنابر مشهور، _ در مذهب _ پيرو محمد بن ادريس شافعي بوده و مخصوصاً در پاره اي از قسمت هاي مذهبي، تعصب مخصوصي از خود نشان داده است. وفات او را در سال 505 هجري نوشته اند. غزالي در آغاز جواني به تحصيل در رشته هاي مختلف علوم دينيه پرداخت و بالاخره به منصب تدريس مدرسه «نظاميه» بغداد نايل شد، ولي در آخر كار حالاتش دگرگون شده و به كلي دست از درس و بحث كشيده و وارد رشته عرفان و تصوف شد. در اين هنگام بود كه كتاب معروف «احياء العلوم» را تأليف كرد. شكي نيست كه او مردي عالم، فاضل و دانشمند بود و در بعضي از علوم، مخصوصاً علم اخلاق تخصص داشت، ولي بايد اعتراف كرد كه متأسفانه از حسن سليقه كه براي هر دانشمندي ضروري است، كم بهره بوده است؛ از اين رو، دچار اشتباهات بزرگي شد كه هرگز نمي توان آنها را ناديده گرفت و يا خداي نكرده كور كورانه از او تقليد كرد.

بايزيد بسطامي كه بود؟

پرسش

بايزيد بسطامي كه بود؟

پاسخ

«بايزيد بسطامي» نامش «طيفور» بن عيسي بن آدم و در شهر بسطام كه از بلاد خراسان است، در سال 160 تولد يافت، ولي در سال وفات او اختلاف كرده اند، بعضي سنه 234 و پاره اي 264 و بعضي ديگر 261 نوشته اند. اين مرد در ميان صوفيه مقام فوق العاده اي دارد به طوري كه او را به «سلطان العارفين» ملقب كرده اند! شيخ عطار در كتاب تذكرة الاولياء، القاب مهمي از قبيل «برهان المحققين» و «خليفه الهي» و «علامه نامتناهي» و «اكبر مشايخ» و «اعظم اولياء» به او مي دهد و در همان كتاب از ابو سعيد ابو الخير نقل مي كند كه گفته است «هيجده هزار عالم را پر از بايزيد مي بينم و بايزيد در ميان نيست». خلاصه اگر بگوييم آنچه را كه بايزيد در حق خود ادعا كرده و يا ديگران به او بسته اند، درباره هيچ يك از پيغمبران بزرگ الهي وارد نشده، اغراق نگفته ايم. بايزيد داراي افكار عجيب و غريبي بوده است كه بدون شك هر شنونده اي را دچار حيرت مي كند.

«ابن تيميه» كه بود؟

پرسش

«ابن تيميه» كه بود؟

پاسخ

«ابن تيميه» از علماي حنبلي مذهب است كه در سال 661 در حرّان متولد شد و در سال 728 در زندان دمشق درگذشت. او داراي معتقدات خاصي بود كه در زمان خودش نه تنها مورد پذيرش فرق اسلامي قرار نگرفت، بلكه مورد مناقشه و انتقاد آنان نيز واقع شد. اما در نيمة دوم قرن 12 هجري همين عقايد توسط محمد بن عبدالوهاب ترويج شد ... و بدين ترتيب، ريشه و اساس فرقة وهابيت توسط ابن تيميه پي ريزي گرديد.

تاريخچة زندگي ماتريدي چيست؟

پرسش

تاريخچة زندگي ماتريدي چيست؟

پاسخ

بررسي كتابهاي تراجم، اين مطلب را قطعي مي سازد كه بنيانگذاران اين مكتب، در عصر خود معروفيت كامل پيدا نكرد و بعدها نيز ترجمه نگاران به ضبط زندگي او كمتر پرداختند، در حالي كه همة تذكره نگاران به بيان زندگي اشعري پرداخته و از او به گونه اي ياد كرده اند و شايد نكتة آن اين باشد كه «ماتريدي» دور ازعاصمة آن روز اسلام يعني «عراق» زندگي مي كرد، در حالي كه «اشعري» در عاصمة اسلام به دنيا آمد و در همان جا درگذشت و دوستان و دشمنان او هريك به گونه اي از او ياد كرده اند.

ابن نديم (م 388) در فهرست خود، از «ماتريدي» ياد ننموده درحالي كه ترجمة مختصري از اشعري انجام داده است، كتاب شيخ طحاوي پيشواي حنفيها در مصر مورد عنايت قرار گرفته و شروح زيادي بر آن نوشته شده است، در حالي كه اين كار دربارة كتابهاي « ماتريدي» صورت نپذيرفته است از اين جهت مي بينيم ترجمه نگاران مانند:

1 _ ابن خلكان (681) مؤلف «وفيات الأعيان» 2 _ صلاح الدين صفدي (764) مؤلف «الوافي بالوفيات» 3 _ ابن شاكر كتبي، (764) مؤلف «فوات الوفيات» 4 _ تقي الدين سلامي 774)، مؤلف «الوفيات» 5 _ ابن خلدون (808) مؤلف «مقدمه و تاريخ» 6 _ جلال الدين سيوطي (911) مؤلف «طبقات المفسرين» و همچنين ديگر نويسندگان از «ماتريدي» نامي نبرده اند، در حالي كه از افرادي كه از نظر علمي كمتر بوده اند، نام برده اند، حتي كساني كه به ترجمة او پرداخته اند، چيز مفصلي ياد نكرده اند، و آنچه نگارنده توانسته از لابلاي كتابها دربارة زندگي او به دست آورد، همين است كه اينجا مي نگارد.

مترجمان زندگي «ماتريدي» مي گويند

وي در سال 333 چشم از جهان بست، در حالي كه از سال تولد او چيزي گزراش نمي كنند، ولي به گونه اي مي توان گفت كه او در حدود 248 يا 250 متولد شده است، زيرا وي از «نصير بن يحيي بلخي» اخذ حديث نموده و او در سال 268 در گذشته است. اگر او در آن روز 20 سال داشت، طبعاً تولد او همان خواهد بود كه ياد آور شديم.

او در منطقه اي به نام «ماتريد» كه يكي از بخشهاي سمرقند در «ماوراء النهر» است ديده به جهان گشود و سپس به نامهاي «ماتريدي» سمرقندي و يا علم الهدي معروف شده است و گويا از نظر نسب به «أبو أيوب انصاري» مي رسد كه ميزبان پيامبر گرامي بود. (بياضي: اشارات المرام/ 23)

او در عقايد و كلام و فقه از امام مذهب خود، ابو حنيفه پيروي نموده، و از اين افراد نيز درس آموخته است:

1 – ابوبكر احمد بن اسحاق جوزجاني 2 – ابو نصر احمد بن العياض 3 – نصير بن يحيي، تلميذ حفص بن سالم پدر مقاتل 4 – محمد بن مقاتل ( اشارات المرام/ 23)

كلام اهل سنت ساخته و پرداختة دو نفر است يكي حنفي و ديگري شافعي است، حنفي ابومنصور ماتريدي و شافعي ابوالحسن اشعري است. ( مفتاح السعادة و مصباح السيادة 2/22 – 23)

مصلح الدين قسطلاني مي گويد: معروفترين فرد در علم كلام در سرزمين خراسان و عراق و شام و بيشتر مناطق، ابوالحسن اشعري است، و در ماوراء النهر ابو منصور ما تريدي است. (حاشيه كستلي بر شرح العقائد النسفيه /17)

زبيدي مي گويد: هرگاه اهل سنت گفته شود، مقصود اشاعره و ماتريديه است. (اتحاف السادة

المتقين بشرح اسرار احياء علوم الدين :2/8)

گروهي از شخصيتهاي كلامي از او بهره گرفته اند كه اسامي برخي را مي آوريم:

1 – ابوالقاسم: اسحاق بن محمد معروف به حكيم سمرقندي (340)

2 – امام ابو الليث بخاري.

3 – ابو محمد عبد الكريم بن موسي بَزدَوي.

وي جد پدر محمد بن محمد بن الحسين بن عبدالكريم بَزدَوي مؤلف كتاب «اصول الدين» است. وي در اين كتاب مي گويد: من كتاب توحيد ابو منصور ماتريدي سمرقندي را ديدم كه مطابق مذهب اهل سنت بود. پدرم از جدش عبدالكريم بن موسي كراماتي از ابو منصور ما تريدي نقل مي كرد، وجد ما، مقاصد كتابهاي مشايخ و كتاب توحيد و تأويلات را از ابو منصور ماتريدي فرا گرفت. چيزي كه هست كتاب «توحيد» ماتريدي خالي از اغلاق نيست و اگر دور از اغلاق بود، ما به همان كتاب اكتفا مي كرديم.

ابو منصور آثار فراواني از خود به يادگار نهاده و آنچه الآن موجود است، سه كتاب بيش نيست. دو تاي از آنها چاپ و منتشر شده و ديگري به حالت مخطوط باقي مانده است.

1 – كتاب التوحيد، اين كتاب بزرگترين منبع براي عقايد فرقة ماتريدي است. او در اين كتاب در اثبات آراي خود، از كتاب و سنت و خرد بهره مي گيرد و گاهي به عقل، برتري بيشتري مي بخشد، اين كتاب در سال 1390 در بيروت در 412 صفحه منتشر شده و دكتر فتح الله خليف به تحقيق نص آن پرداخته است، و همان طوري كه بزودي مؤلف اصول الدين ياد آور شده، در تعبير خالي از اغلاق نيست.

2 – تأويلات اهل سنة، اين كتاب در تفسير قرآن كريم نگاشته شده و در آن، عقايد اهل سنت و

آراي فقهي امام خود ابو حنيفه را مطرح مي كند، و در حقيقت كتاب عقيدتي و فقهي است. و يك دوره تفسير قرآن است و جزء اخير آن، از سوره منافقين، تا آخر قرآن را در بر مي گيرد. و آن را دكتر «ابراهيم عوضين» به كمك شخصي ديگر در قاهره منتشر نموده است. به هنگام مقايسه، روشن مي شود كه اين دوكتاب در مسائل عقيدتي، از نظر مطلب و لفظ كاملاً به هم نزديكند.

3 – المقالات، محقق كتاب التوحيد مي گويد: نسخه اي از آن در كتابخانه هاي اروپا موجود است و اما ديگر آثار او كه نام آنها در كتابهاي ترجمه آمده، عبارتند از:

4 _ أخذ الشرايع 5 _ الجدل في أصول الفقه 6 _ بيان وهم المعتزلة 7 _ ردّ كتاب الأصول الخمسة للباهلي 8 _ ردّ الإمامة لبعض الروافض 9 _ الرد علي أصول القرامطة 10_ رد تهذيب الجدل للكعبي 11_ رد وعيد الفساق للكعبي 12 _ ردّ أوائل الأدلة للكعبي

از اين كتابها تا كنون اثري به دست نيامده است.

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پرسش

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پاسخ

محمد بن هذيل، معروف به ابو الهذيل علاف سومين شخصيت معتزله در قرن سوم اسلامي است، و در بصره مي زيست و خانة او در كوي علافان بود. او دانشمند بزرگ معتزلة وقت خويش و مربي گروهي به شمار مي رفت كه يكي از آنان ابراهيم نظام است، مي گويند: او با زرتشتيان و دو گانه پرستان مناظرات طولاني داشته است و به وسيلة او 3000 نفر به آيين اسلام مشرف شده اند. مبرد مي گويد: من انساني فصيحتر از ابو الهذيل و جاحظ نديده ام. او در مناظره مردي زبردست بود و من در يكي از مناظره هاي او شركت كردم كه در آن به 300 شعر استشهاد كرد و در مجلس مأمون، با 700 بيت بر گفتار خود استدلال نمود. اينك ما نمونه هايي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

1 _ صالح بن عبد القدوس زنديق عصر خويش بود، فرزندش فوت كرد. دوستانش بر او گريستند، وقتي پدرش بر او گريست، ابو الهذيل به او اعتراض كرد كه چرا گريه مي كني در حالي كه از نظر تو مردم مانند بوته هايي هستند كه مي رويند و سپس نابود مي شوند؟ پدر در پاسخ او گفت: گريه مي كنم كه او مرد و كتابي از كتابهاي من به نام «شكوك» را نخواند و اين كتابي است كه اگر كسي آن را بخواند، در همه چيز شك مي كند.

ابو الهذيل گفت: اگر چنين است، تو نيز در مرگ فرزندت شك كن و فرض كن كه او نمرده است.

2 _ متكلمي يهودي در عصر وي در بصره به مناظره ميپرداخت و راه را بر ديگران ميبست. ابوالهذيل دوران جواني خود را مي گذراند

وقتي از جريان آگاه شد، به عموي خود گفت: بيا با من نزد اين يهودي برويم تا من با او مناظره نمايم. عمو او را از اقدام به چنين كاري بر حذر داشت. او اصرار كرد كه بايد بروم، هر دو نفر وارد مجلس او شدند و شنيدند كه او نبوت موسي را تقرير مي كند و از مردم اقرار مي گيرد و اضافه مي كند، حالا كه نبوت موسي نزد ما و شما مسلم است، بايد نبوت مدعيان پس از وي را بررسي كنيم. در اين لحظه ابو الهذيل نزد وي رفت و گفت: آيا موسي پيامبر راستگوست يا نه؟ يهودي به تجليل از پيامبر خويش پرداخت. در اين هنگام ابو الهذيل به او گفت: موسايي كه از او پرسيدم، اگر به نبوت پيامبر اسلام گواهي داده و او را تصديق كرده، پيامبر صادق است و اگر به غير اين وصف بوده است، شيطان بوده و من به نبوت او اعتراف نمي كنم.

در اين هنگام يهودي گفت تورات را مي پذيريد يا نه؟ ابو الهذيل گفت: سخن در تورات همان سخني است كه دربارة موسي گفتيم. اگر در بر دارندة بشارت به نبوت پيامبر است، حق است و در غير اين صورت به او اقرار نمي كنم.

يهودي خود را در تنگناي عجيبي احساس كرد، زيرا او از اعتراف مسلمانان به نبوت موسي كمك مي گرفت تا راه شك را در نبوت خاتم باز كند، وقتي اين جوان اعتراف به نبوت موسي را در چهار چوب اقرار به نبوت پيامبر خاتم پذيرفت، هر نوع راه سوء استفاده را به روي او بست، ديگر اعتراف آنان نمي تواند نردبان محكوميت باشد.

در اين هنگام مناظر

يهودي خواست اين جوان را بر بدگويي به خويش تحريك كند، تا از اين طريق حيثيت از دست رفته را جبران كند. گفت جوان نزديكتر بيا تا به گوش تو سخني بگويم. وقتي ابو الهذيل نزديكتر شد، آهسته در گوش او گفت: مادر تو و كسي كه اين سخنان را به تو آموخته چنين و چنان بود!

ابو الهذيل فهميد كه اين بدگويي براي تحريك او انجام گرفته تا پرخاش كند و سرانجام، عواطف به سوي مناظر يهودي متوجه شود. لذا فوراً گفت: خدا تو را گرامي بدارد و سلامت باشي و از اين طريق، نقشة او را نقش بر آب كرد و تفهيم كرد كه او به صورت آهسته بر او دعا كرده، به حقانيت آيين او اعتراف كرده است. چيزي نگذشت كه بر اثر تحريك ابوالهذيل، مردم براي دستگيري وي هجوم آوردند، او از بصره گريخت. (سيد مرتضي، الدرر و الغرر 1/178 _ 179)

3 _ مردي به او گفت: اشكالي برايم پيش آمد. از وقتي وارد شهر بصره شدم كسي را نديدم كه به من پاسخ بگويد. مردي تو را به من معرفي كرد. ابو الهذيل گفت: مشكل تو چيست؟ گفت: اشكال من دو چيز است: يكي آياتي است كه از نظر ادبي، ملحون و غير صحيح هستند. دومي آياتي كه مضامين آنها با هم متناقضند. ابو الهذيل گفت: پاسخ تو را يكجا بگويم يا آيه به آيه؟ او گفت يكجا. ابو الهذيل گفت: مي دانيد كه قريش افصح عرب بودند و پيامبر در ميان آنان به فصاحت معروف بود و مي دانيد كه قريش اهل جدل و مناظره بود و هرگز آنان نه به لغت پيامبر ايراد

گرفتند و نه به مضامين قرآن. اكنون كه چنين است، تو سخن نقادان لغت و استادان مناظره را بگير، نه قول ديگران. در اين موقع مرد گفت: شهادت مي دهم جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد فرستادة اوست! (قاضي عبد الجبار همداني، طبقات المعتزلة /254)

نگارشها و آثار او

ابن نديم براي ابو الهذيل تأليفي ذكر نكرده، فقط در باب كتب مؤلّفة در متشابه قرآن ياد آور شده است كه ابو الهذيل نگارشي در اين فن ( ابن نديم، الفهرست: فن سوم از مقالة نخست/39) دارد. اين خلكان تأليفات او را فقط يك كتاب به نام «الميلاس» نام برده كه مناظرة او با يك مرد مسيحي به نام ميلاس بوده است. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 4/266)

ولي ابن المرتضي براي او 6 كتاب ذكر كرده كه همگي در رد مخالفان در علم كلام است و مي گويد: به هنگام مرگ، احمد بن أبي دوأد بر او با پنج تكبير نماز خواند، ولي وقتي هشام بن عمر فوت كرد، بر او با چهار تكبير نماز خواند. از ابن أبي دوأد پرسيدند: چرا بر او با پنج تكبير و بر اين با چهار تكبير نماز گذاردي؟ او در پاسخ گفت : ابو الهذيل شيعة بني هاشم بود و علي را بر عثمان تفضيل مي داد (المنية و الأمل/28) لذا من نماز ميت آنان را بر او خواندم.

مي گويند: وي علي را بر همة خلفا ترجيح مي داد. ابن أبي الحديد مي گويد: وقتي از او پرسيدند كدام يك از دو نفر ابوبكر و علي بر ديگري برتري دارد، در پاسخ گفت: نبرد علي در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، برهمة اعمال مهاجرين و انصار

برتري دارد تا چه رسد بر اعمال أبي بكر. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة19/60)

در اينجا ما نتيجه مي گيريم كه تشيع اصطلاحات مختلفي داشته است. يك از آن اصطلاحات ترجيح دادن علي بر ديگر خلفا بود. هر چند او را خليفة بلافصل و منصوب از جانب خدا نداند و أبو الهذيل از همين گروه بود.

تهمت هاي ناروا

ابو الهذيل مانند ديگر مشايخ معتزله، آماج تهمتها و نسبتهاي نارواي حنابله و أهل حديث قرار گرفته است. خطيب بغدادي دربارة او مي گويد: او معتقد بود، حركات بهشتيان در بهشت پايان پذير است و طبعاً بايد معتقد شود كه نعمتهاي الهي نيز منقطع مي باشد. در حالي كه قرآن مي فرمايد: «أُكُلُها دَائِمٌ» رعد/ 35 و از طرف ديگر به او نسبت مي دهد كه منكر صفات خدا بوده، زيرا مي گفت: علم و قدرت خدا عين ذات او هستند و خدا را به عنوان علم و قدرت معرفي مي كرد. (تاريخ بغداد 3/366)

ابو الحسين خياط در كتاب الانتصار، دربارة نسبت اول مي گويد: آثار و كتابهاي ابو الهذيل در دست نيست و هرگز نمي توان به نقل دشمن دربارة او اعتماد كرد. اما تهمت دوم، حق اين است كه خطيب و امثال او به مقصود معتزله پي نبرده اند، لذا آنان را منكران صفات شمرده اند. در حالي كه هدف آنان نفي صفات زايد بوده است. به اين معنا كه وجود باري مركب از ذات و علم بوده، به گونه اي كه علم او وراي ذات او باشد.

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پرسش

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پاسخ

نظام چهارمين شخصيت معتزله است كه در مدرسة اعتزال بصره رشد نموده است. ابن نديم مي گويد: كنية او ابو اسحاق و متكلم، شاعر و اديب بود. گويا ابو نواس با او رابطة خوبي نداشته و اين دو بيت ياد شده در زير را در حق او سروده است:

فقل لمن يدع_ي في العل_م فلسف_ةحفظت شيئاً و غابت عنك أشياء

لا تحظر العفو إن كنت امرء حرجاف_إن خ_ط_ر كه ب_ال_دي_ن ازراء

(ابن نديم، فن اوّل از مقاله ششم/205)

[به آن كس ك ادعاي آگاهي از فلسفه دارد، بگو يك چيز را فراگرفتي و چيزهاي بسياري را فراموش كرده اي اگر تو خودت مرد سخت گيري هستي، عفو الهي را ممنوع نشمار، نگو رحمت حق به گنهكاران كه بدون توبه مرده اند نخواهد رسيد، زيرا چنين منعي دين را خوار و كوچك مي سازد.]

او در اين بيت اخير به عقيدة نظام اشاره مي كند كه خدا از گنهكاري كه بدون توبه از جهان رفته است، نخواهد گذشت. آنگاه از او انتقاد مي كند كه تو نبايد عفو الهي را ممنوع بشماري، زيرا منع عفو، يك نوع اهانت به دين است.

كعبي از او چنين ياد مي كند: او اهل بصره بود و آراي مخصوصي در علم كلام داشت. (فضل الإعتزال و طبقات المعتزلة/70)

سيد مرتضي او را چنين توصيف مي كند: او در علم كلام برتري خاصي داشت، حاضر جواب، عميق و دقيق بود. اگر او به آراي ناصواب كشيده شد، به خاطر عمق گرايي او بوده است. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة/264)

قاضي عبد الجبار او را از شاگردان ابو الهذيل دانسته و مي گويد: او با آراي استاد خود مخالفت كرد. (سيد

مرتضي، الدرر و الغرر1/78) سيد مرتضي يادآور مي شود: پدر نظام او را كه نوجواني بيش نبود، نزد خليل بن احمد فراهيدي (م _ 170 ه_) برد تا به او درس بياموزد، خليل او را چنين امتحان كرد. گفت فرزندم، اين جام بلورين را براي من توصيف كن! نظام به او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ خليل گفت ستايش! گفت: ، «خاشاك را به تو نشان مي دهد و آلودگي را به خود نمي پذيرد، پشت سر خود رانمي پوشاند».

خليل گفت: حالا كه ستايش كردي، آن را نكوهش كن. او در پاسخ گفت:

«زود مي شكند و به سختي بند مي پذيرد».

خليل به درختي كه در خانه اش بود اشاره كرد و گفت: اين درخت خرما را توصيف كن! او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ گفت ستايش! در پاسخ گفت:

«ميوه اش شيرين، بلند و كشيده و بالاي آن سرسبز است»

خليل گفت: آن را نكوهش كن! او در پاسخ چنين گفت: بالا رفتن از آن دشوار، ميوة آن دور از دسترس و بهره گيري از آن همراه با ناراحتي است».

استاد در مقابل اين سخنان فصيح و بليغ نو جوان درشگف ماند و گفت: «فرزندم ما در دانش آموختن به تو نيازمند تريم تا تو به ما».

شريف مرتضي پس از نقل اين داستان مي گويد: اين سخن بليغ از نظام، در حد بالايي است و سر بلاغت آن اين است كه او در توصيف خواه در نكوهش يا ستايش، به بالاترين چيزي كه دربارة آن مي توان گفت دست يافته است. (سيد مرتضي، امالي مرتضي1/189)

مي گويند: او در حالي كه خواندن و نوشتن بلد نبود، قرآن و ديگر كتابهاي به اصطلاح آسماني و قسمتي از فتاواي فقها

را حفظ كرده بود.

در اين جا ياد آور مي شويم: استعداد فوق العاده اگر در اختيار استاد واردي قرار گيرد، آن را به طور صحيح رهبري مي كند و در غير اينصورت گاهي اتفاق مي افتد كه به انحراف كشيده مي شود. اگر نظام، آراي ناصحيحي داشته به خاطر نبوع رهبري تشده او بوده است البته سخن در اين است كه او داراي چنين افكاري بوده است يا نه؟

اشاعره او را به انحراف فكري و اخلاقي متهم مي كند، ولي قاضي عبد الجبار مي گويد: نظام به هنگام قبض روح چنين مي گفت:

«پروردگارا اگر مي داني كه من در ياري كردن يكتايي تو كوتاهي نورزيده ام و مذهبي رامعتقد نشده ام مگر اينكه مطابق با توحيد باشد، خدايا اگر تو مي داني چنين است، گناهان مرا ببخش و سختيهاي مرگ را بر من آسان بفرما».

اين جملات را گفت و همان دم درگذشت. البته اهل حديث و اشاعره مطالبي به او نسبت مي دهند كه نزد ما ثابت نيست.

شهرستاني كه در ميان اشاعره تا حدي نزاهت قلم دارد، آراي سيزده گانه اي از او نقل كرده كه مخصوص خود او بوده است و ما از ميان آنها دو نظر را در اينجا مي آوريم:

1 _ نظام مي گفت: اجزاي عالم به صورت بي نهايت تقسيم مي شوند و در حقيقت جزء لا يتجزي را باطل مي دانست. عبد القاهر بغدادي در نقد اين نظريه مي گويد: لازمة انقسام أجزا به صورت بي نهايت، امتناع احاطة خدا بر همة اجزاي عالم خواهد بود، در حالي كه قرآن مي گويد: «وَأَحَاطَ بِماَ لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلِ شَيْءٍ عَدَداً» ص/28 (الفرق بين الفرق/139)

2 _ او معتقد بوده كه واقعيت انسان روح اوست و آن جسم لطيفي است

كه داخل بدن او مي باشد، آنگاه عبدالقاهر بغدادي اشكال كودكانه اي متوجه او كرده كه انسان از نقل آن شرم مي كند، مثلاً ميگويد: اگر واقعيت انسان روح او باشد، در اين صورت اگر انساني را ديديم، بايد بگوييم: او را نديده ايم، زيرا جسد او را ديده ايم نه و اقعيت او را.

و نيز مي گويد: بنابراين صحابه، پيامبر را نديده اند، بلكه جسد او را ديده اند!

از آرايي كه در اعجاز قرآن به نظام نسبت داده اند، نظرية صرفه است. خلاصة اين نظريه آن است كه اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حد خارج از توان انسان نيست شايد در زمانهاي پيش از اسلام افراد فصيح و بليغ، توانايي گفتن سخناني نظير قرآن را داشته اند ولي هرگاه بشر بخواهد نظير آن را بگويد _ يعني از توان خدادادي استفاده كند _ خدا جلو كار او را مي گيرد و از آوردن مثل آن باز مي دارد.

البته نظرية صرفه باطل است، ولي مخالفان او همين نظرية باطل را از او به صورت نادرستي نقل كرده اند و گفته اند او مي گويد: قرآن از نظر نظم معجزه نيست. (بغدادي، الفرق بين الفرق/132)

درحالي كه او منكر اعجاز نيست، بلكه آوردن مانند آن را اساساً از توان بشر خارج نمي داند، ولي در عين حال معتقد است كه خداوند، افراد بشر را از آوردن مانند آن جلوگيري مي كند. (اشعري، مقالات الإسلاميين/225)

نظرية صرفه نظرية باطل و بي اساس است چيزي كه مهم است نقل نظريه نظام به صورت صحيح است نه به صورت باطل و در هر حال، خواه به آن صورت خواه به اين صورت نقل گردد، اصل نظريه با نص قرآن كاملا مخالف است.

آثار نظام

با

اينكه دربارة نظام سخن زياد گفته شده، حتي محمد عبد الهادي معروف به «ابو زيده» كتاب مستقلي دربارة آراي نظام نوشته و آن را ابراهيم بن سيار النظام نام نهاده و در سال 1365 ه_ .ق در قاهره به چاپ رسيده است، با اين همه مجموع آثاري كه ازوي نام مي برند از چهار كتاب تجاوز نمي كند.

1_ توحيد 2 _ العالم 3 _ الجزء 4 _ الرد علي الثنوية

ابو علي الجبايي كه بود؟

پرسش

ابو علي الجبايي كه بود؟

پاسخ

ابو علي جبايي، محمد بن عبدالوهاب از پيشوايان معتزله در عصر خويش بود. ابن نديم دربارة او مي گويد: او از معتزلة بصره است و علم كلام را براي آيندگان آسان كرد و سختيهاي آن را بر طرف نمود و رياست متكلمين معتزلي در عصر وي، به او رسيد. او از ابويعقوب شحام علم كلام را آموخته، آنگاه به بغداد رفته و از مجلس أبو الضرير بهره گرفته، سپس خود بر كرسي تدريس نشست و علم و نقل او بر همه آشكار گشت. (ابن نديم، الفهرست فن اوّل از مقالة پنجم/ 217)

ابن خلكان مي گويد: او يكي از پشوايان معتزله و خود پيشوايي در علم كلام بود و دانش خود را از ابو يوسف يعقوب بن عبدالله شحام بصري فرا گرفت كه خود رئيس معتزلة بصره بود و جبايي خود داراي نظريات خاصي در علم كلام است و شيخ ابو الحسن اشعري نزد او علم كلام را فراگرفته، با او مناظره هايي داشته است. (وفيات الاعيان 4/267)

جبايي منسوب به جبّا كه منطقه اي در خوزستان است و ميان بصره و اهواز قرار دارد، مي باشد. ابن المرتضي مي نويسد: او كسي است كه علم كلام را آسان كرد و در عين حال فقيهي با تقوا و زاهدي جليل القدر بود. پس از ابو الهذيل هيچ كس بسان وي مورد اتفاق دانشمندان معتزلي نبود، و او در دوران جواني به نيرومندي در مناظره معروف بود.

اينك براي نشان دادن پاية استعداد او در دوران نوجواني، نمونه اي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

جبايي در مجلسي با شخص بزرگي به نام «صقر» روبرو شد كه گويا طرفدار مذهب جبر

بود و معتقد بود كه كارهاي خوب و بد بندگان از آن خداست و او فاعل حقيقي است نه بندگان، جبايي خود را به او نزديك كرد و گفت:

سؤالي دارم، پاسخ مي گويي؟ حاضران از جرأت اين نوجوان تعجب كردند! وي گفت: بپرس. جبايي گفت: آيا خدا در ميان بندگان به عدل رفتار مي كند؟ گفت: بلي. گفت: آيا به خاطر اين كار، او را عادل مي نامي؟ گفت: بلي. گفت: آيا خدا ظلم هم مي كند؟ (مقصود ظلمي است كه از بندگان سر بزند) گفت: بلي. گفت: به خاطر اين فعل او را جائر مي نامي؟ گفت نه. گفت: پس او را نبايد عادل نيز بنامي. استاد در پاسخ متحيّر ماند و چيزي نگفت. مردم از اين نوجوان تحقيق كردند. گفتند: او از جُبّاست كه بعدها به نام ابوعلي جُبّايي معروف گشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/46)

ابن المرتضي مي گويد: آثار بزرگي از ابو علي به جاي مانده آنگاه كه آثار علمي او را برشمردند، ديدند او 000/150 برگ مطلب نوشته و بر جاي نهاده است. ابن المرتضي مي گويد: أبو علي تفسير را نگاشته و در آن تفسير تنها از اصم معتزلي نقل مي كند، مر حوم طبرسي در مجمع البيان آراي ابو علي جبايي را در تفسير آيات فراوان آورده است.

باز از نگارش ابن المرتضي استفاده مي شود كه او به اهل بيت علاقه مند بود، زيرا مي گويد: او هر گاه از پيامبر(ص) دربارة علي و حسن وحسين و فاطمه حديث ياد شده را نقل مي كرد «أنا حَرب لِمن حارَبكم و سِلم لِمَن سالَمَكم» مي گفت: من از اين بي ريشه ها در شگفتم كه اين حديث را نقل مي كنند و باز هم به معاويه

محبت مي ورزند.

ابو هاشم جبابي كيست؟

پرسش

ابو هاشم جبابي كيست؟

پاسخ

عبد السلام بن محمد بن عبد الوهاب، فرزند ابي علي جبايي كه در سال 277 ديده به جهان گشود و در سال 321 درگذشت.

خطيب بغدادي مي گويد: او شيخ معتزلة و نويسندة كتابهايي به روش اعتزال است، در پايان عمر در بغداد سكونت گزيد. (تاريخ بغداد11/55)

ابن خلكان مي نويسد: او خود متكلمي معروف و پدرش از بزرگان معتزله بودند و مقالاتي در مذهب اعتزال دارند و كتابهاي كلامي با آراي اين پدر و پسر مشحون است و عجيب اينكه او فرزندي داشت به نام ابو علي كه فاقد دانش بود. روزي پسر بر«صاحب بن عباد» وارد شد. صاحب به فكر اينكه او نيز از پدر سهمي از علم و دانش به ارث برده است، از جاي خود برخاست، او را كنار خود نشاند و به عنوان آزمون مطلبي را از او پرسيد. او در پاسخ گفت: «نمي دانم نيمي از علم است» صاحب به رسم مطايبه گفت: فرزندم راست گفتي، ولي پدرت با نيمة ديگر پيشرفت كرد! (يعني با دانش). (ابن خلكان، وفيات الأعيان3/183)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او از نظر علم و دانش به پايه اي رسيد كه هيچيك از سران علم كلام به آن نرسيدند. او براي اخذ دانش بسيار حريص و آزمند بود و گاهي پدر از فزوني پرسشهاي او متأذّي مي گشت. او تمام ساعات روز پدر را از سؤال و پرسش رها نمي كرد، آنگاه كه پدر براي استراحت به خوابگاه خود مي رفت، زودتر در خوابگاه حاضر مي شد كه مبادا پدر قبل از او وارد شود و در را بر روي او ببندد. آنگاه قاضي مي گويد: كسي كه براي اندوختن علم و دانش تا اين پايه حريص

باشد، از ترقي و تعالي او نبايد شگفت زده شد.

او در حالي كه متكلم برجسته اي بر مذهب اعتزال بود، ولي با والد خود در قسمتي از مسائل اختلاف نظر داشت. (قاضي عبد الجبار، طبقات المعتزلة/304)

از آراي معروف او قول به «احوال است كه هنوز در حاله اي از ابهام باقي است و چندان روشن نيست و مي گويند سه چيز جزء «مبهمات» است: احوال ابو هاشم، طفرة نظام و كسب اشعري.

ابن نديم مي گويد: ابو هاشم در سال314 وارد بغداد شد (از بصره به بغداد منتقل گشت) او نيز با هوش و زيرك و خوش فهم بود و در سخن گفتن دست توانايي داشت و آثاري از خود به شرح زير به يادگار گذارد: 1 _ الجامع الكبير 2 _ كتاب الأبواب الكبيرة 3 _ كتاب الأبواب الصغيرة 4 _ الجامع الصغير 5 _ كتاب الأنسان 6 _ كتاب العوض 7 _ كتاب المسائل العسكريات 8 _ النقض علي ارسطاطا ليس في الكون و الفساد 9 _ كتاب الطبائع والنقض علي القائلين بها 10 _ كتاب الاجتهاد. (الفهرست، فن اول از مقالة پنجم/222)

از سخن خطيب بغدادي استفاده مي شود كه مذهب او در اوايل قرن پنجم در بغداد رواج داشته است و پيروان او را «بهميشه» مي ناميده اند او مي گويد: بيشتѠمعتزلة عصر ما پيرو او هستند و صاحب بن عباد و زير آل بويه، معتزله را به سوي او سوق مي داد. (تاريخ بغداد11/113)

روز در گذشت او «ابوبكر بن دريد» نيز در گذشت و مردم وقتي هر دو جنازه را يك زمان در قبرستان مشاهده كردند گفتند: ادب و كلام مُرد و به ياد در گذشت همزمان محمد بن حسن شيباني

و كسائي در ري زايد افتادند كه اولي فقيه بود، دومي اديب و گفتند: فقه و ادب مرد.

انديشمندان سياسي اجتماعي

وظيفه ما در مقابل مسائل دكتر شريعتي را بگوييد . آيا مي توان از ايشان جانبداري كرد ؟

پرسش

وظيفه ما در مقابل مسائل دكتر شريعتي را بگوييد . آيا مي توان از ايشان جانبداري كرد ؟

پاسخ

(( شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي را پيونددهنده ميان نسل جوان وروحانيت متعهد در يك راستاي انقلابي وجذب ايشان بسوي اسلام معرفي مي نمايد .))(1)

استاد مطهري نيز مي فرمايند : (( نسبت هايي از قبيل سني گري و وهابي گري به او بي اساس است و او در هيچيك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت ومعاد وعدل وامامت، گرايش غير اسلامي نداشته است .)) (2)

از ديگر جنبه هاي مثبت نقش دكتر در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه ، قلم شيواي او درآثاري چون،(( فاطمه فاطمه است وآري اينچنين بود اي برادر )) و... است كه عاري از اشكالاتي است كه به ديگر كتابهاي او وارد شده .

اما در بحث انتقاد از ايشان به فرموده استاد شهيد مطهري (( از آنجا كه دكتر شريعتي مطالعات كافي و وافي در زمينه معارف اسلامي نداشته تا آنجا كه گاهي از مسلمات قرآن وسنت وفقه اسلامي ومعارف بي خبر مي ماند و از سوي ديگر تحت تأثير فرهنگ غرب بوده است، در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده كه به استناد آيه شريفه (( ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون ))( سوره بقره آيه 159 ) سكوت در برابر اين اشتباهات ، ناروا ونوعي كتمان حقيقت است . )) (3 )

وهمچنين به نظر شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي در بعضي از برداشتهايش از آيات قرآن وروايات شيوه اي را دنبال مي كند

كه آن را شيوه اصحاب رأي مي گويند . (4 )

حضرت امام (ره) نيز در اين خصوص بياناتي بدين شرح مي فرمايند كه : (( آن گروه روشنفكر ودانشگاهي ومحصلين جديد - ايدهم الله - آنها كه خدمتگزارند براي اسلام ، خداوند تأييدشان كند ، من از آنها گلايه دارم . براي اينكه مي بينم در نوشته هايشان، بعضي نوشته هايشان اينها راجع به فقها راجع به فقه ، راجع به علماي اسلام ، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدري زياده روي كردند .يك قدري حرفهايي زدند كه مناسب نبوده است بزنند اينها غرضي ندارد . من مي دانم كه غالبا اينهايي كه براي اسلام مي خواهند خدمت كنند نه اين است كه مغرض باشند و از روي سوءنيت حرفي بزنند. اينها اطلاعاتشان كم است . من هم اطلاعاتم از تاريخ كم است . )) (5)

اينك با توجه به نظرات صاحبنظران وبا الهام از فرمايشات گهر بار حضرت امام خميني ( نتيجه مي گيريم كه موضعگيري صحيح وسالم در مورد شخصيت شهيد دكتر شريعتي اين است كه براساس بسياري از جنبه هاي مثبت وي او را شخصيتي مورد تأييد وقابل احترام بدانيم و اما در تصحيح اشتباهات او نيز اهتمام داشته باشيم تا بتوانيم مانع سوء استفاده مغرضان از اين اشتباهات در جهت تضعيف اسلام وروحانيت گرديم .

چنانكه به فرموده استاد شهيد مطهري (ره) (( خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض وبالا رفتن سطح مطالعاتش متوجه اشتباهات خود شد وبه يكي از نزديكان خود وكالت تام براي اصلاح آنها داد .)) (1) 1) انديشه حوزه ، شماره 25 ، ص23 .

2) كتاب استاد مطهري وروشنفكران ، ص 63و64 .

3) استاد مطهري وروشنفكران ص 63 و64 . 4) انديشه حوزه ، شماره 25، ص 23.

5) انديشه حوزه ، شماره 25 ، ص 23 . 6) استاد مطهري وروشنفكران ، ص 63 و64 .

آيا استفاده از كتب مرحوم دكتر شريعتي سودمند است ؟

پرسش

آيا استفاده از كتب مرحوم دكتر شريعتي سودمند است ؟

پاسخ

كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتادهاست بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلقپنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چهرا او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبيبراي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظرداشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري(حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتينهيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديدهانصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد. {

1- چرا اينقدر دربارة آقاي رفسنجاني مي گويند ثروت اندوزي كرده است، وچندين شركت مهم كشور ازاو وفرزندانش است؟ چرا از خودش دفاع نمي كند؟

اشاره

2- چرا بانمايندگان مجلس كه دائم از رابطه با آمريكا سخن مي گويند، ويا دروغ به گزارشگران سازمان ملل مي گويند، برخورد نمي شو

پرسش

1- چرا اينقدر دربارة آقاي رفسنجاني مي گويند ثروت اندوزي كرده است، وچندين شركت مهم كشور ازاو وفرزندانش است؟ چرا از خودش دفاع نمي كند؟

2- چرا بانمايندگان مجلس كه دائم از رابطه با آمريكا سخن مي گويند، ويا دروغ به گزارشگران سازمان ملل مي گويند، برخورد نمي شود؟

پاسخ

1)1. پخش شايعات دروغ عليه شخصيتهاي مهم انقلاب اسلامي مانند ايشان، شهيد بهشتي، شهيد مطهري وغيره از اوايل پيروزي انقلاب وزمان فعاليت گروهكهاي منافق ومحارب فراوان بوده است. وبا گذشت زمان و روشن شدن حقايق، خاصيت خود را ازدست داده است. ودروغ گفتن زحمت و خرجي هم ندارد .

1. ازنظر وضعيت مالي، به لحاظ وضعيت اقتصادي عمومي درمنطقه رفسنجان كه عموم مردم داراي باغات پسته ومانند آن هستند، وبه لحاظ باغات واملاكي كه به عنوان ارث به ايشان رسيده، از قبل از پيروزي انقلاب هم وضع مالي ايشان بد نبوده است، البته نه درحدي كه دشمنان ومخالفين نظام شايعه مي كنند.

2. چند مرتبه اموال آقاي هاشمي وفرزندانش طبق اصل 142 قانون اساسي توسط ديوان عالي كشور مورد رسيدگي واقع شده، همانطور كه درمورد ساير مسؤلين درجه يك نظام اين كار انجام گرديده، وجاي نگراني وجود ندارد.

2) برابر اصل 84 قانون اساسي " هرنماينده اي حق دارد درهمه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهار نظر فرمايد"؛ وتا وقتي دراين حد باشد، برخورد قانوني وقضائي بدنبال نخواهد داشت. ولي اگر نماينده اي به دنبال ايجاد فتنه ويا زدوبندهاي پنهاني وغير قانوني با كشورهاي خارجي باشد، حتما تحت پيگرد قرار گرفته وبا او برخورد مي شود.

دكتر الهي قمشه اي دكتراي چه رشته اي را دارند و چرا اين چندسال در تلويزيون مطرح مي شوند؟

پرسش

دكتر الهي قمشه اي دكتراي چه رشته اي را دارند و چرا اين چندسال در تلويزيون مطرح مي شوند؟

پاسخ

ظاهراً رشته ايشان ادبيات است و دليل مطرح شدن ايشان استقبال عمومي , خصوصاً جوانان از بيان شيوا و اشعار عرفاني او است .

آيا شمس آل احمد برادر جلال آل احمد است ؟ آيا زنده است ؟چه آثاري دارد؟

پرسش

آيا شمس آل احمد برادر جلال آل احمد است ؟ آيا زنده است ؟چه آثاري دارد؟

پاسخ

ايشان زنده است و برادر جلال است . از مؤلّفات ايشان خبر نداريم .از كتابفروشي ها سؤال بفرماييد.

آيا مؤسسه اي وجود دارد كه كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را تهيه و توزيع كند؟ آيا اين مطلب واقعيت دارد كه ايشان براي هر سخنراني مبلغ هنگفتي پول دريافت مي كند؟

پرسش

آيا مؤسسه اي وجود دارد كه كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را تهيه و توزيع كند؟ آيا اين مطلب واقعيت دارد كه ايشان براي هر سخنراني مبلغ هنگفتي پول دريافت مي كند؟

پاسخ

1) به نظر مي رسد مؤسسة سروش، وابسته به سازمان صدا و سيما كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را داشته باشد. بيشتر سخنراني هاي ايشان از تلويزيون و راديو پخش مي شود. معمولاً صدا و سيما سخنراني ها و برنامه هايي را كه از آن مركز پخش مي شود به صورت كاست، CD و نوار ويدئويي در اختيار متقاضيان قرار مي دهد.

2) اين واحد در جريان گرفتن مقدار پول توسط آقاي قمشه اي نيست. اصولاً وظيفه و رسالت اين واحد پاسخگويي به اين گونه مسايل نيست. بهتر است فكرتان را به اين مسايل مشغول نكرده و به مسايل مهم تري بپردازيد.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلام جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمد به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفرج صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

دكتر سروش در چه زمينه هايي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هايي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثار سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاص بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارب انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت

مي كند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

آيا مي توان براي پيشرفت هاي درسي و معنوي آقاي دكتر چمران را الگوي خود قرار داد؟

پرسش

آيا مي توان براي پيشرفت هاي درسي و معنوي آقاي دكتر چمران را الگوي خود قرار داد؟

پاسخ

اين كه امثال شهيد چمران را الگوي خود قرار داده ايد، بسيارخوب است ولي بايد بدانيد آن شهيد والا مقام و هر انسان ره يافته ديگري ، در پرتو اراده قوي ، پشتكار زياد و صبر و مقاومت در برابرمشكلات و به طور تدريجي به كمالات علمي و معنوي رسيده اند نه اين كه يك شبه و به طور دفعي به اوج قله كمال رسيده باشند،بنابراين جهت رسيدن به چنين كمالاتي لازم است شناخت كافي ازچگونگي پيمودن اين راه پر پيچ و خم را به دست آورد و با استمداداز خداوند متعال و توكل بر ذات بي نهايت او و الگوگيري از چنين شخصيت هاي موفقي راه را آغاز نمود .انشاالله خداوند نيز كمك وياري مي كند .قرآن مجيد مي فرمايد : ( ( والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا؛ كسي كه در راه خداوند گام بردارد، راه هاي هدايت وروشنگري را بروي او باز مي گشاييم ) ) ، ( عنكبوت ، آيه 69 ) . لازم به ذكراست كه هر چند الگوگيري از چنين افرادي خوب و مفيد است ولي نبايد انتظار داشته باشيد كه دقيقاً مثل آنها شويد، زيرا انسان ها باهمديگر متفاوت اند و از نقاط ضعف و قوت متفاوتي برخوردارند.شرايط و امكانات يكساني ندارند .هر انساني از ذوق و سليقه خاصي برخوردار است . پس صرف اين كه با فردي هم رشته هستيدنمي توانيد نتيجه گيري كنيد كه در تمام اوصاف و درجات علمي ومعنوي بايد يا مي توان مثل او بود .بلكه بايد

به توانمندي هاي خودتان توجه كنيد و تا آنجا كه امكانات و شرايط گوناگون محيطي وخانوادگي و تحصيلي و ...اجازه مي دهد با اراده اي جدي و پشتكارزياد و توكل بر خداوند متعال در پي رسيدن به اهداف و آرمان هاي دست يافتني براي خود باشيد.;

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

بعضي از هواداران دكتر شريعتي او را به عنوان شهيد قلمداد مي كنند اين حرف تا چه اندازه واقعيت دارد و كتابهاي معتبر مرحوم را معرفي كنيد؟

پرسش

بعضي از هواداران دكتر شريعتي او را به عنوان شهيد قلمداد مي كنند اين حرف تا چه اندازه واقعيت دارد و كتابهاي معتبر مرحوم را معرفي كنيد؟

پاسخ

دكتر شريعتي از آن محدود روشنفكران ديني بود كه نقش مهمي در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه داشت، لذا دكتر در آن زمان به مثابه خاري در چشم رژيم پهلوي بود، بيان و قلم شيواي او عامل محركي براي تهييج طيف روشنفكران و جامعة دانشگاهي در مقابل اختناق و فشار دستگاه حاكمه بود، از آن جا كه سياست شاه در مقابله با مخالفان نظام حذف فيزيكي، زندان، تبعيد، شكنجه و ... بود، احتمال شهادت دكتر شريعتي توسط مزدوران شاه (ساواك) خالي از وجه نيست، شهادت يا مرگ دكتر بسيار مشكوك بود و هيچ دليلي هم كه دال بر عدم تعادل روحي او براي ارتكاب به خودكشي يا عدم سلامتي ايشان باشد وجود ندارد.

جريان مرگ مشكوك دكتر شريعتي مانند مرگ مشكوك جهان پهلوان تختي است. علاوه بر اين دلايل عقلي سوابق زنداني دكتر علي شريعتي در زندانهاي شاه و نيز عدم بازگشت جنازة ايشان به ايران اين مدّعا را تقويت مي كند.

نكتة ديگر اينكه برخي از نويسندگان معاصر از جمله سيد شهيدان اهل قلم "شهيد آويني" از ايشان در بعضي از مقالات خود با عنوان شهيد ياد مي كند. توجه شما را به عبارتي از آن شهيد جلب مي كنيم: "روشنفكران اين مرز و بوم اگر صداقت داشته باشند و شجاعتي كه به آن به غرب و شرق و عُجب و كبر ملازم با روشنفكري پشت كنند، آن گاه همچون مرحوم جلال آل احمد و شهيد دكتر شريعتي و بسياري از اقرانشان كه

هنوز در قيد حيات هستند، خواهند توانست هويت تاريخي خويش را باز يابند ..."(1)

از نحوة سوال شما چنين به نظر مي رسد كه شما در مورد شخصيت دكتر شريعتي و افكار او نيز شبهاتي داريد؛ در اين خصوص بايد عرض كنيم:

"شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي را پيوند دهنده ميان نسل جوان و روحانيت در يك راستاي انقلابي و جذب ايشان به سوي اسلام معرفي مي نمايند."(2)

استاد مطهري مي فرمايند: "نسبت هايي از قبيل سُنّي گري و وهّابي گري به او بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرايش غير اسلامي نداشته است."(3)

از ديگر جنبه هاي مثبت نقش دكتر در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه، قلم شيواي او در آثاري چون "فاطمه فاطمه است و آري اين چنين بود اي برادر" و ... است كه عاري ازاشكالاتي است كه به ديگر كتابهاي او وارد شده است. اما در بحث انتقاد از ايشان به فرموده استاد شهيد مطهري "از آنجا كه دكتر شريعتي مطالعات كافي و وافي در زمينه معارف اسلامي نداشته تا آنجا كه گاهي از مسلمات قرآن و سنّت و فقه اسلامي و معارف بي خبر مي ماند و از سوي ديگر تحت تأثير فرهنگ غرب بوده است، در مسايل اسلامي حتي در مسايل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده كه به استناد آيه شريفه "ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيّناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم ا... و يلعنهم اللاعنون"(4) سكوت در برابر اين اشتباهات ناروا و نوعي كتمان حقيقت است."(5)

و همچنين به نظر شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي در بعضي از

برداشتهايش از آيات قرآن و روايات شيوه اي را دنبال مي كند كه آن را شيوه اصحاب رأي مي گويند.(6)

حضرت امام ( نيز در اين خصوص بياناتي بدين شرح مي فرمايند كه "آن گروه روشنفكر و دانشگاهي و محصلين جديد- ايدهم الله- آنها كه خدمتگذارند براي اسلام، خداوند تأييدشان كند من از آنها گلايه دارم براي اينكه مي بينم در نوشته هايشان، بعضي نوشته هايشان اينها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علماي اسلام، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدري زياده روي كردند، يك قدري حرفهايي زدند كه مناسب نبوده است بزنند، اينها غرضي ندارند. من مي دانم كه غالباً اينهايي كه براي اسلام مي خواهند خدمت كنند نه اين است كه مغرض باشند و از روي سوء نيت حرفي بزنند. اينها اطلاعاتشان كم است. من هم اطلاعاتم از تاريخ كم است." (7)

اينك با توجه به نظرات صاحب نظران و با الهام از فرمايشات گهربار حضرت امام خميني ( نتيجه مي گيريم كه موضع گيري صحيح و سالم در مورد شخصيت شهيد دكتر شريعتي اين است كه براساس بسياري از جنبه هاي مثبت وي، او را شخصيتي مورد احترام و قابل تأييد بدانيم، و اما در تصحيح اشتباهات او نيز اهتمام داشته باشيم تا بتوانيم مانع سوء استفاده مغرضان از اين اشتباهات در جهت تضعيف اسلام و روحانيت گرديم.

چنانكه به فرموده استاد شهيد مطهري (ره) "خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالا رفتن سطح مطالعاتشان متوجه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكان خود وكالت تام براي اصلاح آنها داد." (8)

منابع و مآخذ :

1. حلزون خانه به دوش ، سيد مرتضي آويني، ص17

2. انديشه حوزه،

شماره 25، ص22

3. استاد مطهري و روشنفكران، ص63

4. سوره مباركه بقره / ايه 159

5. استاد مطهري و روشنفكران، ص64

6و7. انديشه حوزه، شماره 25، ص23

استاد مطهري و روشنفكران، ص64

شخصيتهاي زير را معرفي كنيد؟

اشاره

عبد الكريم سروش، آغاجري، عباس عبدي

پرسش

شخصيتهاي زير را معرفي كنيد؟

عبد الكريم سروش، آغاجري، عباس عبدي

پاسخ

سؤال فوق در حقيقت به سه قسمت تقسيم مي گردد:

1_ دكتر سروش كيست؟

دكتر عبد الكريم سروش كه نام قبلي وي حسين حاج فرج دباغ بوده است و سپس به اين اسم تغيير نام داده است، در سالهاي اوليه انقلاب اسلامي به عنوان يك شخصيت علمي طرفدار انقلاب و دين مطرح گرديد و در مناظره هاي متعددي در برابر ماركسيستها به دفاع از اسلام پرداخت. (مانند مناظره مستقيم با احسان طبري رهبر فكري حزب توده و فرخ نگهدار رهبر فكري چريكهاي فدائي اكثريت كه در كنار استاد آيت الله مصباح حضور پيدا كرد.

و در آن دوران آثار مفيدي مانند نهاد ناآرام جهان، (گماتيسم نقابدار، علم چيست، فلسفه چيست) تفسير خطبه متقين، و غيره از ايشان منتشر گرديد. و در دانشگاهها و مجامع علمي كشور شهرت زيادي پيدا كرد. اما متأسفانه كم كم رگه هاي انحراف فكري در افكارش پديدار گشت تا جايي كه در شرايط فعلي به عنوان يكي از چهره هاي شاخص سكولاريسم (جدايي دين از سياست) و پلوراليزم ديني (كثرت گرايي و نسبيت در دين) و مخالف جمهوري اسلامي با ساختار ولايت فقيه، شناخته مي شود براي اطلاع از اين دست نظريات سروش مي توان به ماهنامه كيان، كتاب قبض و بسط شريعت، و نامه هاي اخير او به آقاي خاتمي كه در روزنامه ها و جرايد كشور منتشر شد مراجعه نماييد.

2_ عباس عبدي يكي از چهره هاي شاخص حزب مشاركت است كه علاوه بر ترويج سكولاريسم و تضعيف نظام در كنفرانس برلين و ... اخيراً اسناد سري كشور را به دشمن فروخت و

به اتهام جاسوسي در زندان به سر مي برد.

3_ هاشم آغاجري، از اعضاي برجسته و ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است كه در سخنراني همدان، نظريات سكولاريستي و ضد روحاني خويش را به اوج رسانيد. و به اين مقدار بسنده نكرد و با اهانت به مقدسات همچون مرجعيت دين، ميمون خواندن مردم براي موضوع تقليد از مراجع، و به تمسخر كشيدن بعضي مقامات ائمه (ع) فعلاً در حال بررسي نهايي پرونده اش در دادگاه به سر مي برد.

پرسشگر گرامي ارزيابي اساتيد همكار طرح وابسته به نظرات شماست لطفاً برگه هاي نظر سنجي را با دقت تكميل و ارسال نماييد.

لطفاً اطلاعات مفصلي در مورد آقاي ابطهي كه چه شغلي دارند و به چه كاري مشغول بودند و سمت ايشان چيست بفرماييد؟

پرسش

لطفاً اطلاعات مفصلي در مورد آقاي ابطهي كه چه شغلي دارند و به چه كاري مشغول بودند و سمت ايشان چيست بفرماييد؟

پاسخ

با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ سؤال شما!

محمد علي ابطحي كه قبلاً مسئول دفتر رياست جمهوري آقاي سيد محمد خاتمي بود و سپس به سمت معاون پارلماني رئيس جمهور منصوب گرديد. و اخيراً پس از استيضاح وزير راه، از سمت خود استعناء داد و در حال حاضر فقط به عنوان مشاور در كنار خاتمي است.

نظر شما در مورد آثار و نوشته دكتر شريعتي چيست

پرسش

نظر شما در مورد آثار و نوشته دكتر شريعتي چيست

پاسخ

نوشته هاي دكتر شريعتي از نظر ادبي زيبا و جذاب مي باشد و از يك جذبه و سحر خاصي برخوردار است به گونه اي كه خواننده از مطالعه آن خسته نمي شود.

اما از نظر محتوا بايد گفت براي بدست آوردن اطلاعات در هر رشته اي بايد به متخصص آن رشته و فن ّ رجوع كرد و نظراتي كه افراد غيرمتخصص ابراز مي كنند فقط در حد نظرات شخصي ارزش دارد. مثلاً مطالبي كه يك پزشك درباره فيزيك بيان مي كند به عنوان نظرات تخصصي و اصولي محسوب نمي شود. اين مطلب درباره مسايل عقيدتي نيز صادق است يعني اگر كسي بخواهد اصول عقايد را به طور تخصصي و صحيح دريابد بايد به متخصص اين رشته رجوع نمايد.

آثار شريعتي با تمام جذابيت و گيرايي كه دارد و با اذعان به اينكه ايشان در دوران قبل انقلاب نقش مهمي در گرايش نسل جوان و روشنفكر به اسلام داشت و با وجود مطالب مفيدي كه در بعضي از آثار ايشان وجود دارد، اما نمي توان ايشان را به عنوان يك متخصص و كارشناس در علوم اسلامي دانست چرا كه رشته دانشگاهي دكتر شريعتي «جامعه شناسي دين بوده و در مسايل جامعه شناسي متخصص بوده است اما سخنان و نوشته هاي ايشان را در مسايل اسلامي نمي توان در حدّ كلام يك كارشناس متخصص ارزيابي كرد و خالي از خطا دانست چنانكه خود ايشان نيز چنين ادعايي نداشته اند.

در وصيت نامه ايشان آمده است «... رنج ديگرم اين است كه .. آنچه از من نشر يافته به دليل نبودن امكانات و كم بودن فرصت خام و

عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامي آن را نه به عنوان كارهاي علمي _ تخصصي كه فريادهايي از سر درد، نشانه هايي از يك راه تكان هايي براي بيداري .. (بايد دانست آنها همه بايد تجديد نظر شود، از نظر علمي فني شود و... غلطگيري معنوي و لفظي و چاپي شود...»(56) حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني درباره دكتر شريعتي مي گويد: برخي از برداشت ها و ديدگاههاي ايشان منطبق با مقتضيات بخش عظيمي از جامعة ما نبود، ضمن اينكه ايشان خدمات عظيمي داشت .. من دكتر را فردي خوش نيت مي دانم .. بنا نيست او را كوبيد بلكه بايد نقّادانه برخورد كرد. ما بايد اين مسأله را بپذيريم كه هيچگاه در آينده هم فردي مطلق نخواهد بود. مطلق گرايي در تأييد شريعتي صحيح نيست چرا كه اين به اين معناست كه نقطه نظرهاي ناصحيح او را به خورد جامعه داده ايم و از آن طرف كوبيدن و تضعيف او نيز صحيح نيست چرا كه بدين معناست كه بسياري از ديدگاههاي خوب ايشان را كه براي جامعه مفيد است از دست جامعه گرفته ايم ..(57) بنابراين مطلق نگري درباره شريعتي نه به قبول مطلق و نه به ردّ مطلق صحيح نمي باشد. آيت الله خامنه اي درباره شريعتي چنين گفته اند: او يك انسان تلاش گر در راه عقيده و فكر اسلامي خستگي ناپذير و... بود... البته اين به اين معنا نيست كه كار شريعتي بي عيب و نقص بود...(58) براي آشنايي با ديدگاههاي مختلف درباره دكتر شريعتي مي توانيد كتاب «دكتر شريعتي از ديدگاه شخصيتها» را مطالعه نماييد.

پاورقي:

-56 جعفر سعيدي دكتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها، ص 80-77.

-57 جعفر سعيدي دكتر علي

شريعتي از ديدگاه شخصيتها،، ص 152-151.

-58 همان ص 90-89.

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست آيا افكار او التقاطي است ؟

پرسش

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست آيا افكار او التقاطي است ؟

پاسخ

در مورد مرحوم دكتر شريعتي بايد گفت كه: ايشان از جمله افرادي بود كه در بيداري نسل جوان و برانگيختن آنان دردوران طاغوت نقش مهمي را ايفا نمود ولي اصولا درباره همه متفكرين و نويسندگان نمي توان يك نظر و تز كلي ارائهنمود و با يك فرمول ساده خود را راحت كرد. ما به جز قرآن و احاديث متواتر كه متصل به وحي است هيچ كتاب ونوشته اي نداريم كه قطعا همه اش صحيح باشد. بايد نقاد بود از انگ زدن پرهيز كرد و از مطلق كردن افراد و انكار آنها نيزدوري نمود. آن گاه با ابزاري لازم به نقادي انديشه ها پرداخت. در مورد مرحوم دكتر شريعتي نيز همين طور به فرمودهعلي(ع) : «انظر الي ما قال ولا تنظر الي من قال؛ به حقيقت گفته ها بينديش نه به شخصيت گوينده».{J

نظر شما درباره گوش دادن به نوارهاي دكتر سروش و سخنان او چيست ؟

پرسش

نظر شما درباره گوش دادن به نوارهاي دكتر سروش و سخنان او چيست ؟

پاسخ

اظهار نظر در مورد جناب آقاي دكترسروش دراين مختصر نمي گنجد آنچه اجمالا مي توان گفت اين است كه: آراي ايشان مجموعه اي ازسخنان صواب وناصواب است. چنان كه هر متفكر ديگري نيزممكن است با مقياس هاي متفاوتي داراي چنين وصفي باشد. در رابطه با چگونگي برخورد با چنين كساني دو توصيه را بايد جدي گرفت:

1. شديدا از مطلق گرايي و كل گرايي بايد دوري جست،

2. براي هر سخني پرونده اي مستقل ازديگر آراي شخص بايدگشود.

پرداختن به مسائل اختلافي وگوش دادن به حرف هاي مشتبه و متشابه در صورتي پسنديده است كه يا انسان خود قدرت تجزيه و تحليل مطالب و شناخت صواب از ناصواب را داشته باشد و يا حداقل بتواند با مطالعه ياگوش سپردن به نظرات مخالفين از ميان آنها راه حق و مطلب صحيح برابرگزيند تا مشمول آيه شريفه «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه پس بشارت ده بندگاني را كه آنان سخن را گوش مي دهند و بهترينش را پذيرفته و پيروي مي نمايند» باشد وگرنه پرداختن بدين گونه مسائل بانداشتن قدرت تجزيه و تحليل و تشخيص لازم مقرون به صواب نبوده و بلكه مشكل آفرين نيز مي باشد خصوصا با توجه به اين كه نگاشته هاي آقاي دكتر سروش، در چند ساله اخير، گرفتار انحرافات بنيادين گرديده است. ازاين رو در صورتي كه بتوانيد به درستي موارد خطا در انديشه هاي ايشان را - كه بعضا از پيچيدگي هاي خاصي برخوردار است - تشخيص دهيد، مطالعه آنها اشكالي ندارد؛ ولي در غير اين صورت بهتر است با احتياط و سنجش بيشتري گام برداريد.

كدام يك از آثار دكتر شريعتي مورد تاءييد امام خميني وديگران نبوده است ؟

پرسش

كدام يك از آثار دكتر شريعتي مورد تاءييد امام خميني وديگران نبوده است ؟

پاسخ

در اين مورد نكته اي قابل ذكر است و آن اينكه جز قرآن مجيد - كه همه مطالب آن حق و از جانب خداست - كتابيوجود ندارد كه همه محتويات آن حق باشد. بقيه كتاب ها حتي كتب احاديث جاي بررسي و نقد و نظر را دارند. شايدبتوان گفت كتابي نيز كه همه مطالب آن باطل باشد نيز كمتر يافت مي شود. در بين آثار مرحوم دكتر شريعتي نيز كتابي كهبتوان گفت همه مطالب آن صواب و يا نادرست است وجود ندارد. آنچه كه مي توان گفت اين است كه همانند كتاب هاو آثار ديگر در آثار مرحوم دكتر شريعتي نيز براي نقد و نظر مجالي وجود دارد.{J

مطالعه كتاب هاي شريعتي تا چه اندازه صحيح است ؟

پرسش

مطالعه كتاب هاي شريعتي تا چه اندازه صحيح است ؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه ازپيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود به قصد تقليد و دنباله روي كتابهاي مرحومشريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبي كه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آناشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نمودهو در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد.{J

مي خواستم در مورد آقاي دكتر سروش اطلاعاتي كسب كنم آيا ايشان چه تعارضي با ما دارد يا روشنفكري مظلوم است ؟

پرسش

مي خواستم در مورد آقاي دكتر سروش اطلاعاتي كسب كنم آيا ايشان چه تعارضي با ما دارد يا روشنفكري مظلوم است ؟

پاسخ

دكتر عبدالكريم سروش يكي از چهره هاي پرنبوغ و انديشمند كشور ما است. ضمن احترام به منزلت علمي ايشانبايد گفت متأسفانه ايشان آرا و نظرياتي در مسائل مربوط به معرفت شناسي ديني، قلمرو و ابعاد دين، چگونگيحكومت ديني، پلوراليزم ديني، فلسفه علوم اجتماعي در اسلام و ... بيان كرده اند كه برخي از آن ها با مباني اسلامي ونظام تفكر ديني و حتي با اصول مسلم معرفت شناسي فرا ديني تعارض دارد و از نظر منطق بشري و و حياني قابلخدشه است. البته هر يك از امور اشاره شده بالا مطالعه كتابهاي متعددي را مي طلبد و بگونه اي نيست كه بتوان در يكنامه همه آنها را مورد احمدنقد و كاوش قرار داد. در عين حال زير بناي آراي ايشان نظريه «قبض و بسط تئوريكشريعت» مي باشد. در اين رابطه جزوه «جستاري در قبض و بسط تئوريك شريعت» تقديم مي گردد.

بررسي جدي تر مسأله نيازمند مطالعات جدي و فراوان خود شما است.{J

چرا نام دكتر شريعتي را نمي برند اشتباهات او چه بوده است ؟

پرسش

چرا نام دكتر شريعتي را نمي برند اشتباهات او چه بوده است ؟

پاسخ

اولاً نام دكتر شريعتي برده مي شود هم در مطبوعات و هم در رسانه ها؛ ثانيا آثار و كتاب هاي ايشان نيز موجود استو مي توانيد آن را مطالعه نماييد.

دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليهنظام شاهنشاهي نقش مثبت و به سزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي ، تاريخي ، اخلاقي و ... وجوددارد. در اين مورد نكته اي قابل ذكر است و آن اينكه جز قرآن مجيد - كه همه مطالب آن حق و از جانب خداست -كتابي وجود ندارد كه همه محتويات آن حق باشد.. بقيه كتاب ها حتي كتب احاديث جاي بررسي و نقد و نظر را دارند.شايد بتوان گفت كتابي نيز كه همه مطالب آن باطل باشد نيز كمتر يافت مي شود. در بين آثار مرحوم دكتر شريعتي نيزكتابي كه بتوان گفت همه مطالب آن صواب و يا نادرست است وجود ندارد. آنچه كه مي توان گفت اين است كه،همانند كتاب ها و آثار ديگر، در آثار دكتر شريعتي نيز براي نقد و نظر مجالي وجود دارد. ولي آنچه درباره ايشان اتفاقافتاده، افراط و تفريط هايي است كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است. برخي او را مطلق پنداشته و هرچه را كه نوشته و گفته است صددر صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل، هر چه را او گفته، باديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي ونقد آثار او فراهم

نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظر داشت و آن اينكه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاياحاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين، هيچ كدام دارايعلم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم بهآنها نگريسته شود، مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.{J

نظر علماء درباره دكتر مصدق و دكتر شريعتي چيست ؟

پرسش

نظر علماء درباره دكتر مصدق و دكتر شريعتي چيست ؟

پاسخ

دكتر مصدق در طول حيات سياسي خود رويكردهاي متفاوتي داشته است. وي در برخي موارد خدماتي انجام داد.و در مواردي مطابق ميل دشمنان ملت عمل نموده و ضربه هايي به جريانات انقلابي كشور

وارد كرده است. براي آگاهي بيشتر ر . ك:

تاريخ سياسي معاصر ايران دكتر سيد جلال الدين مدني

مصدق السلطنة دكتر آيت

شهيد دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي تواناو پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيدمي ورزيد. كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. ولي آنچه درباره دكتر اتفاقافتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او رامطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابلهر چه را او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينهمناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملامد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتابديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت وانيشتين هيچ كدام داراي علم

مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتربايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

دكتر شريعتي و استاد مطهري در نظر مقام معظم رهبري چه جايگاهي دارند؟

پرسش

دكتر شريعتي و استاد مطهري در نظر مقام معظم رهبري چه جايگاهي دارند؟

پاسخ

مي توانيد از طريق مصاحبه هاي معظم له با جرايد كشور در اوايل انقلاب رديابي كنيد. آن چه اجمالاً مي توان از آنهابرداشت كرد اين است كه دكتر شريعتي خدمات مثبتي در بيداري اسلامي دانشجويان و انجام پاره اي از اصلاحات درروند روشنفكري انجام داده است. در عين حال آراي او گرفتار پاره اي از اشتباهات نيز مي باشد. شهيد مطهري در نظرايشان همان جايگاهي را دارد كه حضرت امام(ره) نسبت به وي ابراز داشته اند؛ يعني، متفكري ارزشمند كه از بهترينهاديان فكري جوانان جامعه ما مي باشند.

نظر شما درباره كتاب هاي دكتر سروش چيست ؟

پرسش

نظر شما درباره كتاب هاي دكتر سروش چيست ؟

پاسخ

اظهار نظر در مورد جناب آقاي دكترسروش دراين مختصر نمي گنجد آنچه اجمالا مي توان گفت اين است كه: آراي ايشان مجموعه اي ازسخنان صواب وناصواب است. چنان كه هر متفكر ديگري نيزممكن است با مقياس هاي متفاوتي داراي چنين وصفي باشد. در رابطه با چگونگي برخورد با چنين كساني دو توصيه را بايد جدي گرفت:

1. شديدا از مطلق گرايي و كل گرايي بايد دوري جست،

2. براي هر سخني پرونده اي مستقل ازديگر آراي شخص بايدگشود.

پرداختن به مسائل اختلافي وگوش دادن به حرف هاي مشتبه و متشابه در صورتي پسنديده است كه يا انسان خود قدرت تجزيه و تحليل مطالب و شناخت صواب از ناصواب را داشته باشد و يا حداقل بتواند با مطالعه ياگوش سپردن به نظرات مخالفين از ميان آنها راه حق و مطلب صحيح برابرگزيند تا مشمول آيه شريفه «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه پس بشارت ده بندگاني را كه آنان سخن را گوش مي دهند و بهترينش را پذيرفته و پيروي مي نمايند» باشد وگرنه پرداختن بدين گونه مسائل بانداشتن قدرت تجزيه و تحليل و تشخيص لازم مقرون به صواب نبوده و بلكه مشكل آفرين نيز مي باشد خصوصا با توجه به اين كه نگاشته هاي آقاي دكتر سروش، در چند ساله اخير، گرفتار انحرافات بنيادين گرديده است. ازاين رو در صورتي كه بتوانيد به درستي موارد خطا در انديشه هاي ايشان را - كه بعضا از پيچيدگي هاي خاصي برخوردار است - تشخيص دهيد، مطالعه آنها اشكالي ندارد؛ ولي در غير اين صورت بهتر است با احتياط و سنجش بيشتري گام برداريد.

سابقه فعاليتها و خدمات دكتر شريعتي را بيان نمائيد.

پرسش

سابقه فعاليتها و خدمات دكتر شريعتي را بيان نمائيد.

پاسخ

در ميان نيروهاي انقلابي دكتر شريعتي به خاطر انديشه هاي انقلابي اش از احترام والايي برخوردار بوده است. ليكن يك نكته اساسي اين است كه مرحوم دكتر شريعتي در زماني پا به عرصه اجتماع و گفتگو با جامعه نهاد كه هنوز پختگي لازم را كسب نكرده بود، از همين رو به تدريج در برخورد با شخصيت هاي برجسته اي چون شهيد مطهري و... رو به تكامل نهاد. اين مسأله باعث شده است ديدگاه هاي شريعتي در مقاطع مختلف حيات اجتماعي اش تغييرات بسياري پيدا كند. از سوي ديگر كساني كه از شريعتي دم مي زنند، به تناسب مقاصدي كه دارند از سخنان شريعتي گزينش نموده و از شخصيت او براي اهداف خود استفاده مي كنند. مثلاً اگر كسي بخواهد از روحانيت دفاع كند، به بخشي ازسخنان او تمسك مي جويد؛ و اگر بخواهد با روحانيت بستيزد، به بخش ديگري از گفته هاي او استناد مي كند. اين مسأله در اوايل انقلاب موجب كشمكش هاي شديدي شد و بهترين روش برخورد همان شيوه حضرت امام بود كه سعي كردند قضيه را مسكوت بگذارند و جوانان را به سمت نوشته هاي شهيد مطهري كه عالي ترين و بهترين منبع تغذيه فكري جوانان مي باشد، سوق دهند. اكنون نيز به نظر ما بهترين شيوه همين مي باشد.

ذكر اين نكته لازم است كه نه تمجيدات مقام معظم رهبري مطلق است و نه انتقادات شهيد مطهري، مقام معظم رهبري نيز در مواردي به اشتباهات شخص مزبور اشاره كرده اند. سخنان شهيد مطهري و مقام معظم رهبري نيز قابل جمع مي باشد؛ زيرا شهيد مطهري بيشتر به كاوش دقيق درباره ميزان انطباق انديشه هاي دكتر شريعتي با مباني اسلامي پرداخته اند و مقام

معظم رهبري به روي كردها و حركت هاي اجتماعي او.

در مورد زندگي جلال آل احمد و مهندس بازرگان توضيح بدهيد.

پرسش

در مورد زندگي جلال آل احمد و مهندس بازرگان توضيح بدهيد.

پاسخ

شمس آل احمد (برادر جلال) در اين باره در مقدمه كتاب سفر روس مي نويسد: «جلال از 1322 تا 1326 (يعني ازبيست سالگي تا بيست و چهارسالگي) عضو حزب توده بود و حزب توده صورت ايرانيزه شده احزاب كمونيست كه كل اين احزاب شبكه هايي بودند از كا. گ. ب يك سازمان جاسوسي بين المللي، مثل سازمان سياي آمريكا، يا دستكم مثل سگ زرد برادر شغال. (اين آگاهي ها در سال 1322 براي هيچ فردي ممكن نبود) به تبع حزب توده، جلال هم شيفته شيوه مديريت شوروي بود. بيماري اين شيفتگي جلال در سال 1326 شفا يافت و جلال از آن سال در برابر يك فريب جهاني موضع گرفت... جلال سال 1343 رفت روسيه. به دعوت خانه وكس (انجمن فرهنگي ايران و شوروي)...جلال چهل و يك ساله است كه مي رود به مسكو. تب و تاب جواني را دارد، اما تعصبات كور جواني را نه. از قيد حزب توده و مسكو و استالين و حتي منيّت [خودخواهي] آزاد است، اما هنوز تشنه جرعه اي است از حق. مي تازاند بدان سمت. چند ماه پيش از سفر مسكو، از سفر حج بازگشته است و هشت ماه پس از سفر روس به آمر يكا سفر مي كند.سرگرم است و شيفته و آشفته و خود را چون پروانه به در و ديوار شمع حق مي زند».

براي آشنايي بيشتر با افكار و اقدامات سياسي جلال آل احمد به آثار وي، از جمله: غرب زدگي، روشنفكران و سفرروس مراجعه كنيد.

اما مهندس مهدي بازرگان در 1286 هجري شمسي در تهران متولد شد. پدرش از تجار دين دار بود كه در برخي فعاليت هاي

ديني و اجتماعي، با همكاري مرحوم سيد ابوالحسن طالقاني (پدر آيت اللّه طالقاني) نقش موثري داشت.

مهندس بازرگان در 1306 به كشور فرانسه رفت و هفت سال در آن جا درس خواند. وي در 1313 به ايران بازگشت و در 1315 به عنوان دانشيار در دانشكده فني تهران مشغول به كار شد و در دو دوره متوالي رياست آن دانشكده را به عهده داشت. در سال 1329 در جريان مبارزه نهضت ملي كردن نفت، از طرف مصدق به مديريت عامل شركت نفت برگزيده شد. وي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سرپرستي سازمان آب را به عهده گرفت، با اين حال به خاطر امضاي نامه اي اعتراض آميز عليه انتخابات غيرقانوني مجلس، از خدمات دولتي كنار گذاشته شد و تا پس از انقلاب اسلامي امكان خدمات دولتي را نيافت. از طريق تأسيس انجمن هاي اسلامي دانشجويان و معلمان (و بعدها مهندسان وپزشكان) و سخنراني هاي مذهبي، به فعاليت ديني پرداخت. وي در تشكيل نهضت مقاومت ملي و فعاليت هاي سياسي مشاركت نمود و به همين خاطر زنداني گرديد. او بعدها (بهار 1340) نهضت آزادي ايران را پايه گذاري كرد.وي داراي تأليفات بسياري است.

در دوران انقلاب ايشان از اعضاي شوراي انقلاب بودند كه توسط حضرت امام(ره) منصوب شده بودند با پيروزي انقلاب مسؤوليت دولت موقت به ايشان واگذار شد ولي چندي بعد به دليل سياست هاي غيراصولي و نامتناسب باانقلاب ايشان از نخست وزيري استعفا نمودند و از آن به بعد سمت ديگري نداشتند و بيشتر به فعاليت علمي و نيزفعاليت سياسي در نهضت آزادي مشغول بودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: دانشنامه قرآن، بهاءالدين خرمشاهي.

اشكالات انديشه دكتر شريعتي چه بود؟

پرسش

اشكالات انديشه دكتر شريعتي چه بود؟

پاسخ

اشكالاتي كه در انديشه هاي ايشان وجود دارد، در يك نامه قابل بررسي نيست. يكي از اساسي ترين اشكالات كه در لابه لاي گفتارها و نوشتارهاي ايشان مي توان تا حدي تأثيرپذيري نامحسوس از انديشه هاي ماركسيستي و تفسيرمسائل ديني براساس آن مي باشد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: حماسه حسيني، ج 3 ، شهيد مطهري (نقد حسين وارث آدم) نامه شهيد مطهري به حضرت امام خميني(ره).

احمد كسروي كيست ؟

پرسش

احمد كسروي كيست ؟

پاسخ

}احمد كسروي (ولادت . تبريز 1269- قتل . تهران 1334 ه.ش) مورخ و زبان شناس يكي از حلقه هاي روشنفكري وابسته بود كه به مبارزه با بسياري از سنن ديني و تعاليم شيعه برخاست و به سوي بدعت گراييد.

براي آگاهي بيشتر پيرامون شخصيت، افكار و بدعت هاي او ر.ك:

1- مدعيان مهدويت احمد سروش، صص 208 - 224

2- شيعه علامه طباطبايي، صص 285 - 288

3- شيعه چه مي گويد مهدي سراج انصاري

4- آتش انقلاب، ج 1 قاسم اسلامي

5- شب هاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي

6- پيام انقلاب، شماره 91 مقاله «كسروي و اشاعه تفكر التقاطي»

7- نقد آثار احمد كسروي عبدالعلي دستغيب

مصدق كيست و نكات برجسته مثبت و منفي زندگي او چه مي باشد؟

پرسش

مصدق كيست و نكات برجسته مثبت و منفي زندگي او چه مي باشد؟

پاسخ

درباره زندگي سياسي دكتر مصدق، نكات فراواني براي بررسي وجود دارد. تاريخ حيات سياسي وي پيش ازمبارزات ملت ايران براي ملي شدن نفت نقطه روشن و مثبتي نشان نمي دهد. در مقابل نقاط منفي متعددي را در ايندوران مي توان يافت، از جمله:

1- كمك به انگليسي ها در جريان سركوب قيام دليران تنگستان،

2- عضويت در گروه شش نفره اي كه رأي به حكومت رضاخان داد،

3- نقش انفعالي و كوتاهي در مقابله با كودتاي 28 مرداد، عليرغم هشدارهاي آيت اللّه كاشاني.

در مقابل نكته مثبتي كه به عنوان مبارزات سياسي وي شمرده مي شود مي توان كمك به نهضت ملي شدن صنعتنفت را برشمرد. البته بايد توجه داشت كه مصدق يكي از عوامل متعدد - برخي تا پنج عامل را برشمرده اند - در اينجريان است. به تعبير برخي از آگاهان آنچه در قضاوت پيرامون مصدق مي تواند راهنماي ما باشد طرف نسبت ومقايسه است؛ يعني، اگر او را با ديگر همقطارانش يعني ديگر رؤساي دولت ها در عصر خودش بسنجيم مانند كسانيچون علم، اقبال و... طبعا از امتيازاتي برخوردار است. اما اگر وي را با مبارزان و مجاهدان مؤمن و مسلمان و عالمان وپيشگامان نهضت اسلامي بسنجيم، اصلاً قابل مقايسه نيست.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- تاريخ سياسي معاصر دكتر سيد جلال الدين مدني

2- مصدق السلطنه شهيد دكتر سيد حسن آيت

نقاط ضعف بازرگان چه بود؟

پرسش

نقاط ضعف بازرگان چه بود؟

پاسخ

}قسمت اول اين سؤال ربطي به اين مركز ندارد و از خود آنها مي توانيد سؤال كنيد.

راجع به ضعف بازرگان هم بحث مفصل است، اجمالاً به چند نكته اشاره مي كنيم:

1- ايشان در اداره كشور در زمان تصدي رياست دولت موقت ضعيف عمل نمود و بسياري از مطلعان سياسي بروز جنگ هاي خونين كردستان ايران را مربوط به سياست هاي دولت موقت مي دانند.

2- تفكرات وي با نظرات بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) تفاوت هاي اصولي داشت.

3- مسؤولاني كه بازرگان در رأس كارهاي مختلف مي گماشت، معمولاً افراد لايق و مذهبي نبودند (آقاي سنجابي يكي از وزراي دولت موقت بود).

نظر شما در مورد شهيد مطهري و دكتر شريعتي چيست ؟

پرسش

نظر شما در مورد شهيد مطهري و دكتر شريعتي چيست ؟

پاسخ

درباره رابطه و نسبت بين شهيد مطهري و مرحوم دكتر شريعتي، چند نكته در خور توجه است:

الف) اين كه گفته ايد پس از انقلاب برخي خواسته اند بين آن دو تقابل ايجاد كنند، بهتر است اين گونه تصحيح شود كه برخي خواسته اند از تفاوت هاي نظري آن دو سوء استفاده كرده و از آب گل آلود ماهي بگيرند؛ وگرنه اختلافات بنيادين بين آن دو از واضحات است.

ب ) اين كه گفته شده است: «نمي توان گفت كدامين برترند» موضعي شكاكانه است.

ج ) اين كه «شريعتي از بزرگترين واضعان نظريه ولايت فقيه بوده» هرگز درست نيست. اصل ولايت فقيه ريشه در فقه شيعه به درازاي چهارده قرن دارد، آن هم نه به معناي اين كه فقها واضع آن باشند؛ بلكه كار فقيه كشف و استنباط است و واضع شارع مقدس مي باشد.

د ) در مورد غرب شناسي بايد به اطلاع برسانيم كه در همين زمينه هم شهيد مطهري(ره) گوي سبقت را از شريعتي و بسياري از ديگر متفكران ربوده است. شهيد مطهري بهتر از هر انديشمند و متفكري، مباني انديشه فرهنگ و تمدن غرب را شناسايي و نقد كرده بود. جلسات ايشان با اساتيد دانشگاه و شخصيت هايي كه هر يك از شاگردان مكاتب فكري غرب بودند و تسلط ايشان در تبيين نگرش غربي و نقد و رد آن، تحسين همگان را برمي انگيخت؛ بهطوري كه در مواردي ايشان نظريات متفكران غربي را، بهتر از مترجمان آنها مي فهميد و بيان مي كرد و باعث شگفتي همه آنان مي شد. برعكس مرحوم شريعتي در دام انديشه هاي غربي (مانند ماركسيسم، اگزيستانسياليزم و اومانيسم) گرفتار آمده و با علاقه اي

كه به اسلام داشت، مجموعه آنها، در ذهن او انديشه اي التقاطي پديد آورد.

ه ) اين كه مرحوم شريعتي با همه روحانيون مخالف نبوده است. مطلبي درست است؛ ليكن متأسفانه در مواردي نيز شخصيت هاي برجسته اي از عالمان شيعه را مورد هتك و استهزا قرار داده است.

در پايان به نظر مي رسد براي شناخت مرحوم شريعتي و بررسي آثار و عقايد او توجه به امور زير لازم است:

الف) برعكس شخصيت هايي چون استاد مطهري كه پس از پختگي و كمال و جامعيت يافتن به گفتار و نوشتار و حركت هاي اجتماعي روي آورد؛ شريعتي زماني زبان گشود و قلم به دست گرفت و در سطح جامعه مطرح شد كه هنوز نيازمندي علمي بسياري در حوزه دين و دين شناسي داشت. از همين رو گاه گرفتار اشتباهات بزرگي مي شد و گاهي پس از تذكر عالمان و دوستان دانشمندش به تصحيح برخي از مواضع پيشين خود مي پرداخت. لذا در مجموعهآنچه از شريعتي باقي مانده است سخنان كاملاً متفاوتي ديده مي شود. اين مسأله برخي را به طرفداري جدي از او مي كشاند و برخي را به مخالفت جدي و حتي طرفداران او را نيز به گروه هاي متفاوت تقسيم مي كند؛ زيرا هر گروه بخشي از مواضع او را توجه و ملاك داوري قرار مي دهند.

ب ) شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود را در او بجويد. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود.

او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است؛ ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين، محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگييافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايش هاي اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود (مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي) قرار داشت. اين مسأله انديشه ديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبياتماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اين گونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت، سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورايي و مبدأ و معاد و...بي مهري نشان مي داد. تا آن جا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.{J

در مورد شريعتي و كتاب هاي او توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد شريعتي و كتاب

هاي او توضيح دهيد؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه از پيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود (به قصد تقليد و دنباله روي) كتابهاي مرحوم شريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبيكه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آن اشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نموده و در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد.

آنچه به طور خلاصه در مورد افكار ايشان مي توان گفت اين است كه وي داراي انديشه هاي انقلابي و اجتماعي اسلامي بوده و نقش ارزنده اي در بيداري اسلامي جوانان ايفا كرده است. در عين حال ديدگاه هاي وي آميخته به برخي از افكار التقاطي و غير اسلامي نيز بوده، درموارد متعددي گرفتار اشتباه و انحراف شده است.

براي آگاهي بيشتر ر . ك:

1- حماسه حسيني، ج 3 شهيد مطهري، نقد حسين وارث آدم

2- استاد مطهري و روشنفكران{J

چرا از نظر بعضي فقها دكتر شريعتي نظراتش مطرود است ؟

پرسش

چرا از نظر بعضي فقها دكتر شريعتي نظراتش مطرود است ؟

پاسخ

چه خوب بود منظور خود را از «بعضي فقها» به صورت مشخص بيان مي نموديد تا به صورت دقيق تر به بررسي اين موضوع مي پرداختيم. اما آنچه به طور كلي در اين زمينه مي توان گفت اين است كه مخالفت برخي از فقها و انديشمندان اسلامي با نظرات دكتر شريعتي به هيچوجه مطلق نبوده و شامل تمامي نظرات ايشان نمي شود بلكه ضمن ارج نهادن به تأثيرات مثبت و ارزنده آثار ايشان به نقد آن مي پردازند.[PRG] مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تأليفات و آثار فراواني دارداشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت.[PRG] دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيد مي ورزيد. [PRG] كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب «فاطمه فاطمه است» از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است. «كوير» نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است. ولي آنچهدرباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را

كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او گفته با ديد شك وترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملاً مد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقتدانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديدهانصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.[PRG] دكتر شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:[PRG] 1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته آرتزين صخره سنگ قلب هاي جامعه را مي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمانخود را در او بجويند. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است، ولي در اين نگارش هنري بسياري از

زيبايي هاي حقيقي دين محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباسدين درخشندگي يافته است.[PRG] 2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايشات اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي بود. اين مسأله انديشهديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه ازآن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اينگونه افكار است.[PRG] 3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعهمي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد و... بي مهري نشان مي داد. تا آنجا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه ونشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.[PRG] اكنون با توجه به مطالب فوق، به صورت مختصر به بررسي يكي از نظرات مرحوم شريعتي كه مورد انتقاد علماء و انديشمندان

اسلامي واقع شده است، مي پردازيم:[PRG] يكي از مهمترين حرف هاي دكتر در مجموعه سال هايي كه كار فكري مي كرد اين بود كه تشيع را به تشيع علوي و تشيع صفوي تقسيم كرد. طبعا به تناسب تشيع علوي و صفوي، دو قشر روحاني علوي و روحاني صفوي هم مطرح مي شد و ايشان تصور مي كرد كه همه بايد تشيعسرخ و انقلابي داشته باشند و بر اين اساس بسياري از علماء عهد صفوي را كه با سلاطين صفويه همكاري داشته اند را به باد توهين و استهزاء مي گرفت. حال آن كه درك شرايط و مقتضيات زمان و همچنين مطالعه عميق تاريخي در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشيع و جهت گيري وموضع گيري هاي مختلفي كه هر كدام از اين بزرگواران در دوران حيات پربركت خود در نوع ارتباط با سلاطين و حكومت هاي جور داشته اند، نشان مي دهد كه به هيچ وجه نمي توان اين تقسيم بندي را به عنوان الگويي تام تا آخر تاريخ برد و هر دوره اي را با آن محك زد. زيرا ما يكتشيع سرخ و سياه در داخل اماميه نداريم. اين تحليلي است از زيديه و اماميه و به نظر انديشمندان اسلامي، تشيع امامي كه در بسياري مواقع با صبر و مدارا كار كرده، از برخورد تسامح آميزش به هيچ عنوان ضرر نديده است. امام حسن(ع) صلح را مي پذيرد و نه تنها امام حسن(ع) دهسال صبر مي كند، امام حسين(ع) اين انقلابي بزرگ تاريخ هم ده سال صبر مي كند تا معاويه بميرد، بعد از شهادت امام حسين، امام سجاد(ع) خيلي وارد سياست نمي شود. اما وارد كارهاي فرهنگي و زيربنايي مي شود. و همچنين امام باقر و امام صادق و ساير ائمه(ع) نيز اين روش را

ادامهمي دهند و هكذا بسياري از علما مانند شيخ مفيد محقق حلي، علامه حلي، علامه مجلسي و... كه سعي مي نمايند با نزديك شدن به حكومت هايي كه به مذهب شيعه علاقمند مي باشند، به ترويج و گسترش فرهنگ تشيع پرداخته و از اين شرايط استفاده كامل مي نمايند. متأسفانه يكي ازعلماء بزرگي كه مورد توهين و انتقاد شديد دكتر قرار گرفت، مرحوم علامه مجلسي بود. هر چند بعدها دكتر از حرفش برگشت و پذيرفت كه در اين مورد برخورد تندي داشته است. در اينجا به لحاظ رعايت گنجايش نامه از بررسي ساير انتقادهايي كه دكتر به علماء شيعه داشته خودداري كرده و فقط به توضيح و تبيين علل همكاري مرحوم علامه مجلسي با حكام صفويه و دستاوردهاي مثبت آن مي پردازيم.[PRG] همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقل نبخشيدند سلطنت رابه بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.[PRG] علامه محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهدهداشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب

شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظريمشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آنهم در شرايطي كه عثمان هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان رانابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظرمي رسيد در اين موقعيت عاقلانه نمي نمود كه علما اين فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط بهمصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرص

لطفا در مورد آقاي مهندس بازرگان توضيح دهيد؟ (بيوگرافي و فعاليت سياسي قبل و بعد از انقلاب و سرانجام او)

پرسش

لطفا در مورد

آقاي مهندس بازرگان توضيح دهيد؟ (بيوگرافي و فعاليت سياسي قبل و بعد از انقلاب و سرانجام او)

پاسخ

مهندس مهدي بازرگان در 1286 هجري شمسي در تهران متولد شد. پدرش از تجار دين دار بود كه در برخي فعاليت هاي ديني و اجتماعي، با همكاري مرحوم سيد ابوالحسن طالقاني (پدر آيت اللّه طالقاني) نقش موثري داشت.

مهندس بازرگان در 1306 به كشور فرانسه رفت و هفت سال در آن جا درس خواند. وي در 1313 به ايران بازگشت و در 1315 به عنوان دانشيار در دانشكده فني تهران مشغول به كار شد و در دو دوره متوالي رياست آن دانشكده را به عهده داشت. در سال 1329 در جريان مبارزه نهضت ملي كردن نفت، از طرف مصدق به مديريت عامل شركت نفت برگزيده شد. وي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سرپرستي سازمان آب را به عهده گرفت، با اين حال به خاطر امضاي نامه اي اعتراض آميز عليه انتخابات غيرقانوني مجلس، از خدمات دولتي كنار گذاشته شد و تا پس از انقلاب اسلامي امكان خدمات دولتي را نيافت. از طريق تأسيس انجمن هاي اسلامي دانشجويان و معلمان (و بعدها مهندسان و پزشكان) و سخنراني هاي مذهبي، به فعاليت ديني پرداخت. وي در تشكيل نهضت مقاومت ملي و فعاليت هاي سياسي مشاركت نمود و به همين خاطر زنداني گرديد. او بعدها (بهار 1340) نهضت آزادي ايران را پايه گذاري كرد. وي داراي تأليفات بسياري است.

در دوران انقلاب ايشان از اعضاي شوراي انقلاب بودند كه توسط حضرت امام(ره) منصوب شده بودند با پيروزي انقلاب مسؤوليت دولت موقت به ايشان واگذار شد ولي چندي بعد به دليل سياست هاي غيراصولي و نامتناسب با انقلاب ايشان از نخست وزيري استعفا نمودند و

از آن به بعد سمت ديگري نداشتند. از نظر فكري به سمت سكولاريسم تمايل يافت.

لطفأ زندگي نامه دكتر علي شريعتي را برايم بنويسيد.

پرسش

لطفأ زندگي نامه دكتر علي شريعتي را برايم بنويسيد.

پاسخ

دكتر علي شريعتي در سال 1312 ش در خانواده اي روحاني در مزينان زاده شد. از آن جا كه پدرش استاد محمدتقي شريعتي مزيناني (1286 _ 1366 ش) در مشهد رحل اقامت افكنده بوده، علي در آن شهر به مدرسه رفت و پس از طي دوره ي دبستان و دبيرستان در سال 1329 وارد «دانشسراي مقدماتي مشهد» شد. در سال 1331 دانشسرا را به پايان برد و در اداره ي فرهنگ خراسان استخدام شد. سپس وارد دانشگاه شد و در سال 1337 از دانشكده ي ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد فارغ التحصيل شد. به دليل احراز رتبه ي اولي، بورسيه ي دولتي شد و در سال 1338 براي تحصيل به فرانسه اعزام شد. در سال 1343 با اخذ درجه ي دكتري در رشته تاريخ به وطن بازگشت و از سال 1345 با عنوان استادياري در دانشگاه مشهد به تدريس پرداخت. در 26 ارديبهشت ماه 1356 به اروپا رفت ولي در 29 خرداد همان سال در لندن درگذشت. (ر.ك: دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي، بهاءالدين خرمشاهي، نشر دوستان).

لطفأ در مورد كتابهاي دكتر شريعتي و اينكه آيا منبع مناسبي است براي مطالعه جوانان، توضيح دهيد؟ اگر شهيد مطهري در اين مورد نظري دارند توضيح دهيد؟

پرسش

لطفأ در مورد كتابهاي دكتر شريعتي و اينكه آيا منبع مناسبي است براي مطالعه جوانان، توضيح دهيد؟ اگر شهيد مطهري در اين مورد نظري دارند توضيح دهيد؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه از پيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود (به قصد تقليد و دنباله روي ) كتابهاي مرحوم شريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبي كه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آن اشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نموده و در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد. آنچه به طور خلاصه در مورد افكار ايشان مي توان گفت اين است كه وي داراي انديشه هاي انقلابي و اجتماعي اسلامي بوده و نقش ارزنده اي در بيداري اسلامي جوانان ايفا كرده است . در عين حال ديدگاه هاي وي آميخته به برخي از افكار التقاطي و غير اسلامي نيز بوده , در موارد متعددي گرفتار اشتباه و انحراف شده است . براي آگاهي بيشتر ر . ك : 1- حماسه حسيني , ج 3شهيد مطهري , نقد حسين وارث آدم 2- استاد مطهري و روشنفكران

خط فكري آقاي عبدالهادي حائري چيست ؟ تاليفات وي: اسلام در جهان ، آنچه گذشت و نخستين رويارويي انديشه گران ايران

پرسش

خط فكري آقاي عبدالهادي حائري چيست ؟ تاليفات وي: اسلام در جهان ، آنچه گذشت و نخستين رويارويي انديشه گران ايران

پاسخ

استاد دكتر عبدالهادي حائري (1314 - 1373 ش) در خانواده اي مذهبي در قم متولد شد، پس از اخذ مدرك كارشناسي الهيات از دانشگاه تهران، براي ادامه تحصيل به دانشگاه مكاگيل (كانادا) عزيمت كرد و مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي خود را در رشته اسلام شناسي به اتمام رساند. پايان نامه دكتري ايشان «تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق» در محافل داخلي و خارجي شهرت بسياري براي ايشان به ارمغان آورد.

كتاب «نخستين رويارويي هاي انديشه گران ايران با دو رويه بورژوازي غرب» از ديگر آثار پژوهشي اوست كه جايزه بهترين كتاب سال جمهوري اسلامي ايران (1368) را به خود اختصاص داد.

ايشان علت العلل تمام بدبختي هايي كه دامنگير ملت اين كشور شش هزار ساله گرديده است را، دو اصل حساس و مهم مي داند:

1. تعقيب ننمودن روش و آيين پاك نياكان با افتخارمان.

2. پيروي و تبعيت نمودن از افكار ظلمت بار اروپائيان.

اما در مورد خط فكري ايشان بايد گفت كه اصولا شناخت خط فكري افراد، نيازمند:

1- بررسي و مطالعه انديشه ها و آثار علمي، گفتار، عملكرد و منش فردي و اجتماعي آنان به صورت دقيق، جامع و همه جانبه.

2- پرهيز از دخالت دادن پيش فرض ها و ذهنيات فرد مطالعه كننده است و ارزش گذاري در اين زمينه نيز بايد براساس يك سري ملاك ها و معيارهاي مهم و اساسي صورت پذيرد:

يكم: نفس ارائه تحقيقات علمي با روش هايي كاملا علمي، سواي از چيستي نتايج آن، امري مهم پسنديده و

با ارزش است.

دوم: استقلال فكري افراد، مرعوب نشدن و عدم انفعال در مقابل بيگانگان و پيشرفت هاي آنها نيز از اهميت بسزايي برخوردار است.

سوم: اين كه بايد ميزان تعهد و پاي بندي آنها را به گذشته، تاريخ و هويت ديني و ملي شان را نيز به عنوان معيار مهمي در نظر گرفت. خلاصه، با در نظر گرفتن ملاك ها و ويژگي هايي اين چنيني، مي توان به شناخت و ارزيابي و تحليل خط فكري افراد، دست يافت.

در مورد مرحوم دكتر عبدالهادي حائري، ما شناخت جامعي نداشته و هيچ گونه قضاوت و تحليلي از خط فكري ايشان نداريم، شما مي توانيد با مراجعه به آثار علمي ايشان و دوستاني كه از نزديك با ايشان و يا آثار علمي ايشان آشنايي كامل داشته و با در نظر گرفتن معيارها و ملاك هايي كه گذشت، به هدف خود نائل شويد.

همچنين در مهر ماه 1379 همايش بزرگداشت آن مرحوم از سوي مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران و گروه تاريخ دانشگاه هاي تهران و فردوسي مشهد، در تهران برگزار گرديد و مقالات ارائه شده به اين همايش و نظرات انديشمندان و... در كتابي تحت عنوان «خودآگاهي و تاريخ پژوهي» (يادنامه استاد عبدالهادي حائري) توسط مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران در اسفند 1380 به چاپ رسيد.

مراجعه به منبع فوق نيز مي تواند مددكار شما دانشجوي گرامي باشد.

شبهه ديگر مربوط به شخصيت دكتر علي شريعتي است كه ظاهرا شهيد مطهري آن را نقد كرده (يا طرز تفكر ايشان را نقد كرده است)خصوصا اينكه دكتر شريعتي اين جمله را بيان كرده است:امام حسين (ع) مظهر شكست انسان است؟

پرسش

شبهه ديگر مربوط به شخصيت دكتر علي شريعتي است كه ظاهرا شهيد مطهري آن را نقد كرده (يا طرز تفكر ايشان را نقد كرده است)خصوصا اينكه دكتر شريعتي اين جمله را بيان كرده است:امام حسين (ع) مظهر شكست انسان است؟

پاسخ

الف - شخصيت مرحوم دكتر شريعتي:

مرحوم دكتر شريعتي از شخصيت هاي مهم و تأثير گذار در عرصه فرهنگي ومذهبي جامعه ما مي باشند و نقش به سزايي در رويكرد جوانان به اسلام در قبل از انقلاب داشته اند. از اين رو ضمن احترام به شخصيت علمي و مجاهدت هاي ايشان، بايد مانند هر متفكر ديگر با آثار و انديشه هاي ايشان برخوردي منطقي و نقادانه داشت و از هرگونه افراط و تفريطي پرهيز شود. چنان كه حضرت امام در اين زمينه مي فرمايد: «... آثار دكتر شريعتي و تعاليم وي مباحثات و جدل هاي بسياري را در ميان علما بر انگيخت و در عين حال تأثيرات عظيمي بر جوانان روشنفكر ايراني گذارده، آنان را به سوي اسلام فرا خواند... پيروان شريعتي مي بايست مطالعات خودرا فراتر از آنچه كه دكتر شريعتي اظهار داشته، برده و در تراديسيون تشيع مطالعه بيشتري به عمل آورند. در عين حال علماي تشيع سنتي مي بايست اين حقيقت را دريابند كه هيچ يك از علما، كلام آخر را نگفته و حرف هاي ديگر براي گفتن هست. بنابراين ضرورت ارزيابي دقيق در مسايلي كه دكتر شريعتي مطرح مي سازد وجود دارد» (جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، رسول جعفريان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ دوم، 1380، ص 300).

و در جاي ديگر مي فرمايند: «شريعتي فردي متفكر است،

اما اشتباهاتي دارد، ما به آيت الله مطهري گفته ايم كه اشتباهات ايشان را تذكر بدهند» (همان).

و خود دكتر شريعتي هم هميشه معتقد بود كه حرف هاي وي وحي řƘҙĠنيست و به كساني كه حرف هاي او را به نقد مي كشيدند علاقه داشت (گفتگو با غلامعباس توسلي، سايت بازتاب، 23/3/83).

بزرگترين مشكل جدي آن مرحوم فقدان شناخت صحيح و درك قوي از ابعاد مختلف اسلام بود كه متأسفانه تبعاتي منفي در برخي آثار و نگرش هاي ايشان به دنبال داشت.

ب - تبيين جمله دكتر پيرامون امام حسين(ع) :

در كتاب «حسين وارث آدم»، دكتر شريعتي به نوعي خواسته اند تاريخ را براساس ديدگاه مادي - ماركسيستي توجيه نمايند. از ديدگاه نگارنده اين كتاب؛ آغاز تاريخ بشر اشتراكيت و برابري است، سپس علت نابرابري وحق و باطل يعني مالكيت آغاز مي گردد و از اينجا جامعه بشري به دو طبقه برخوردار و استثمارگر و طبقه محروم و استثمار شده تقسيم مي شود. طبقه حاكم و برخوردار و استثمارگر سه چهره دارد: سياست، اقتصاد، مذهب يا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزوير كه كار اول برده ساختن و كار دومي غارت كردن و كار سومي فريب دادن است.

براساس اين ديدگاه، نظام حاكم بر تاريخ همواره همين بوده است و آنچه غير از اين بوده، نهضت هايي بوده محكوم، قيام ها و انقلاب هايي بوده دلسوزانه و مذبوحانه و چون زير بنا فاسد بوده از همه آن نهضت ها كه به وسيله ابراهيم ها، موسي ها، عيسي ها، محمدها(ص)، علي ها(ع) و حسين ها(ع)، صورت گرفته نتيجه معكوس گرفته شده است و بلاي جان و زنجير ديگري

بر دست و پاي بشريت شده است (حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، صص 309 -307).

نواي امام حسين(ع) خاموش اما بانگ گوساله هاي سامري هميشه بلند است (حسين وارث آدم، علي شريعتي، ص 34).

سرنوشت محتوم همه وارثان آدم اسارت و گرفتاري است (همان، ص 28).

وراثت آزادي و عدالت و بيداري، نهضت محكوم تاريخ است و وراثت بردگي و بيداد و مذهب خواب، نظام حاكم بر تاريخ (همان، ص 39).

امام حسين به سوي مرگ مي شتابد، تنها و بي اميد (همان، ص 23).

او مظهر شكست آدم است و تعصبي بي حاصل به خرج مي دهد (همن، ص 47).

خلاصه اين كه نگارنده كتاب حسين وارث آدم، تلاش هاي انقلابيون تاريخ را با زيربناي طبقاتي، دلسوزانه ولي بي نتيجه مي داند و معتقد است فقط با محو طبقات است كه جامعه به سعادت واقعي خويش نائل مي گردد؛ از اين رو سرنوشت بشريت و پايان تاريخ بشر، اشتراكيت و سوسياليسم است و تنها در آن وقت است كه بشر از بلاي مالكيت و نظام طبقاتي نجات مي يابد و زير بنا خراب مي شود و زير بناي واقعي عدل و داد واقعي درست مي شود (همان، ص 9).

ج - نقد:

متأسفانه در اين كتاب به تنها چيزي كه توجه نشده است شخصيت پيامبران و مصلحان الهي و آثار نهضت و قيام هاي آنهاست؛ به عنوان مثال نگارنده امام حسين(ع) را انساني مظلوم و محكوم مي داند كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد؛ اما نگاهي دقيق و واقع بينانه به تاريخ و تحولات جوامع بشري خلاف اين ادعا را ثابت مي نمايد. اين درست است كه پيامبران و مصلحان الهي

هيچ كدام به طور كامل موفق به دگرگوني نظام فاسد حاكم بر جوامع بشري و تأمين سعادت كامل بشر نشدند، اما اين موضوع به هيچ وجه به معناي بي نتيجه بودن قيام ها و مجاهدت هاي آنان نيست. هدف اصلي مصلحان الهي هدايت و بيداري بشريت از جهالت و ناداني و جلوگيري از انحراف و انحطاط بيشتر بشريت و سوق دادن آن به سوي هدايت، كمال و دانايي بود و اتفاقا تنها عاملي كه توانسته است نسل بشر و بنياد جامعه بشري را تاكنون حفظ نموده و توجه به اخلاقيات، حقوق بشر، علم و پيشرفت، عدالت، نوع دوستي، ايثار، آزادي خواهي و ايستادگي در مقابل ظالمان و دفاع از حقوق مظلومان و... را از ارزش هاي مهم جامعه بشري قرار دهد، همان تعاليم و نتايج مجاهدت هاي مصلحان اجتماعي است. نهضت پيامبر گرامي اسلام(ص) درست در شرايطي بود كه بشريت در جهل و جهالت و استبداد دست و پا مي زد و به سوي انحطاط پيش مي رفت، مجاهدت ها و تعاليم الهي پيامبر اكرم(ص) نه تنها توانست نظام طبقاتي حاكم بر عربستان را در هم شكسته و انسان ها را از خرافات و جهالت و استبداد نجات دهد، بلكه با ترسيم افقي صحيح براي بشريت، ملت هاي ساير كشورها را دچار تحول اساسي نمود، نجات ايرانيان از چنگال نظام هاي فرسوده سياسي، اجتماعي و... و ايجاد تحولي عظيم در آنان كه موجب شكل گيري تمدن عظيم اسلامي و پيشرفت هاي شگرف در زمينه هاي مختلف علمي، فرهنگي و... شد و از سوي ديگر اروپاي درمانده در زير بار قرون وسطي را در اثر تماس

با تعاليم اسلامي و تمدن اسلامي را حياتي دوباره بخشيد تا جايي كه پيشرفت هاي عظيم كنوني آنان همه از آن نشأت مي گيرد.

و اما نهضت امام حسين(ع) گرچه در ظاهر قيامي ناموفق و همراه با ناكامي بود ولي بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه تحليل و ارزيابي موفقيت يا ناكامي در موضوعي بايد با توجه به اهداف آن صورت پذيرد و اين درست همان نكته اي است كه اگر بدان توجه شود، مشخص مي شود كه نهضت امام حسين(ع)، كاملا موفق بود و توانست به اهداف خويش دست يابد؛ امام حسين(ع) براي جلوگيري از انحرافاتي كه به وسيله دستگاه حاكم آن زمان در جامعه اسلامي به وجود آمده بود و مي رفت تا اساس اسلام ودستاوردهاي نهضت پيامبر گرامي اسلامي را بر باد دهد، قيام نمودند و اتفاقا از طريق شهادت مظلومانه خود و يارانش توانست به اين هدف عظيم دست يابد. تا جايي كه تداوم اسلام و گسترش فرهنگ و تعاليم حيات بخش آن محصول و نتيجه قيام و شهادت آن امام همام مي باشد. و همچنين ساير مصلحان اجتماعي در سرتاسر گيتي قطعا دستاوردهاي بسيار مهمي براي جامعه خويش داشته و دارند.

اما اين كه مشاهده مي شود موفقيت هاي آنها نسبي است يا اين كه پس از مدتي رو به ركود مي روند و دوباره نظام هاي فاسد طبقاتي بر جامعه بشري حاكم مي شوند، مشكل در مصلحان الهي و قيام آنان نيست، بلكه مشكل در سطح فرهنگي مردم، ميزان همكاري و همياري و صبر و استقامت آنان در تداوم آن نهضت هاست. از اين روست كه جامعه ايده آل

و مطلوب بشريت تنها در زماني محقق مي شود كه جوامع بشري از ظرفيت و سطح فكري و فرهنگي لازم براي قبولي چنين جامعه اي برخوردار شده باشند.

در هر صورت بشريت كنوني و پيشرفت هاي آن در زمينه هاي مختلف، علي رغم تمامي مشكلات، مرهون مجاهدت ها و تعاليم مصلحان الهي است كه به هيچ وجه نمي توان آنها را ناديده گرفت و از سوي ديگر بشريت با رويكرد مجدد به دين و تعاليم انبياي الهي مي رود تا زمينه هاي تشكيل حكومت عدل واقعي را در سرتاسر جهان و تحقق جامعه آرماني را فراهم سازد.

متأسفانه مرحوم دكتر در زماني مي زيست كه يأس و نااميدي بر همه نهضت هاي آزادي بخش مسلط بود و مكتب سوسياليسم و آموزه هاي آن بر فضاي جامعه غلبه داشت و به هيچ وجه نهضت درخشان اسلامي و تحولات شگرفي كه در اقصي نقاط جهان به وجود آورد را پيش بيني نمي نمود. آري اگر مرحوم دكتر مي بود و پيروزي نهضت اسلامي ايران و درهم ريختن بنيان هاي ستمشاهي و شكست و ناكامي استكبار جهاني و افول ابرقدرت شرق و ناكامي آموزه هاي سوسياليسم را مي ديد و نظاره مي كرد كه چگونه ملتي تنها با تكيه بر تعاليم اسلام و با الهام از نهضت حسيني در مقابل ظلم جهانيان ايستاد و هزينه هاي آن را در پيش از دو دهه پرداخت و پيروز شد و دستاوردهاي عظيمي در زمينه هاي مختلف به همراه داشته است، ساير تحولات جهان را مشاهده مي نمود قطعا ديدگاهي ديگر در اين زمينه ارائه مي داد.

با سلام: همه مي دانيم شهيدان مطهري و شريعتي از بزرگ ترين متفكران بوده و هنوز هم آثارشان مشتاقان بسياري دارد.اما ..... متاسفانه خدمتگذاران فرهنگي اجتماع به هيچ روي نتوانستند حق اين دو بزرگوار را ادا كنند(و اي كاش كه همين طور باشد و عذرشان نتوانستن و ندانست

پرسش

با سلام: همه مي دانيم شهيدان

مطهري و شريعتي از بزرگ ترين متفكران بوده و هنوز هم آثارشان مشتاقان بسياري دارد.اما ..... متاسفانه خدمتگذاران فرهنگي اجتماع به هيچ روي نتوانستند حق اين دو بزرگوار را ادا كنند(و اي كاش كه همين طور باشد و عذرشان نتوانستن و ندانستن باشد ونه خداي نا كرده نخواستن) و به هر حال در ترويج انديشه هاي والاي اين متفكران بسيار كوتاهي شده! هر چند جفايي كه برآثار اين دو انديشمند شده به دو شكل كاملا متفاوت است: گر چه تبليغات رسمي و دولتي وسيعي در راستاي دعوت جوانان به مطالعه آثار شهيد مطهري صورت مي گيرد ولي متاسفانه انديشه هاي والاي دكتر شريعتي در سايه سنگين بي توجهي ها و بي مهري هاي متوليان فرهنگي قرار گرفته و همين تناقض بي توجيه سبب شده نوعي حس بي اعتمادي نسبت به سياست هاي رسمي فرهنگي در بين بسياري از جوانان و جستجوگران حقيقت ايجاد شود چرا كه جوان مي بيند دست اندر كار امور فرهنگي و آنكه بايد معرف انديشه هاي خوب باشد بي طرفانه و به دور از برداشت ها و سليقه هاي شخصي كار نمي كند و از همه بد تر اين كه متوليان امور فرهنكي تصور كرده اند كه اگر رسما كسي چيزي از دكتر شريعتي نگويد جوان هم چيزي نمي فهمد اجازه دهيد به عنوان جواني 21 ساله و دانشجو جان مطلب را ساده تر بگويم وقتي من مي بينم عده اي (تحت هر عنوان)سعي مي كنند تفكري را به شدت تبليغ كرده و از سويي انديشه اي را به صرف مطابق نبودن با سليقه خودشان به كلي ناديده بگيرند .چنين رفتار

غرض ورزانه اي باعث مي شود كه دانشجو نا خود آگاه در برابر چنين روندي به شدت موضع گيري كند و اوضاعي به وجود بيايد نظير آنچه امروزه در بين جوانان اهل مطالعه پيش آمده از طرفي عليرغم تبليغات گسترده در جهتي و بي توجهي بي توجيه در سويي ديگر(كه پيش تر اشاره كردم)من مي بينم كه اشتياق جوانان اهل مطالعه به آثار دكتر شريعتي بيشتر شده و متاسفانه دانشجويان كم تري جذب كتب شهيد مطهري مي شوند .و از همه بد تر اين ذهنيت به وجود مي آيد كه انديشه هاي اين دو بزرگوار به هيچ روي قابل جمع نيستند و نمي توان به هر دو به عنوان معلمان بزرگ نسل جوان نگريست و لا جرم بايد از اين بين يكي را انتخاب كرد وديگري را به كلي رد.و بدا به حال ما .... آيا كوته انديشي خدمتگذاران عرصه دين و انديشه خود مسبب چنين مسايلي نيست؟

پاسخ

البته از اين نكته نمي توان گذشت كه در مورد شخصيت اين دو متفكر بزرگ افراط و تفريط هايي صورت گرفته است. و طبيعي است كه اين افراط و تفريط ها واكنش هاي منفي را در بين جوانان برجود مي آورد.

دكتر شريعتي كه در زمينه جامعه شناسي متخصص و صاحب نظر بود، و در عين حال وارد قلمرو مسائل و معارف ديني شده بود، كساني كه در پي ترويج افكار او هستند بدون توجه به تخصص دكتر شريعتي تنها به بعد ورود وي در عرصه دين كه در حيطه تخصص وي نبوده است، مي پردازند و كساني كه در پي تخطئه اين انديشمند هستند نيز با چشم

پوشي از تخصص وي و تنها با نگاه به ضعف او در حيطه پرداختن به مسائل ديني، به تخطئه كامل وي مي پردازند كه اين هر دو نگاه مذموم بوده و موجب وارد شدن لطمه هاي فراواني به شخصيت دكتر شريعتي شده است. البته به اين نكته هم بايد واقف بود كه جوانان و بويژه قشر دانشگاهيان و فرهيخته اگر بخواهند دينشان را اخذ نمايند ترديدي نيست كه بايد از كتب و آثار شهيد مطهري باشد چرا كه وي متخصص اين امر است و دكتر شريعتي كارشناس مسائل ديني نيست. امروزه گامهايي در زمينه تفكيك در انديشه دكتر شريعتي برداشته شده است تا حيطه تخصص وي روشن شده و از افراط و تفريط جلوگيري شود.

با اين همه جاي اين گله از آقاي دكتر شريعتي است و طرفداران وي و همه حق خواهان و مخصوصا دانشجويان عزيز بايد بدان توجه داشته باشند گاهي برخي از بي مهري هاي دكتر شريعتي به آموزه هاي ديني و يا علماي دين يا به واسطه عدم تعمق ايشان و يا به واسطه عدم تخصص ايشان و يا به واسطه مشاهده برخي افرادي كه در لباس روحانيت احتمالا رفتار ناشايست و يا حداقل نازيبنده داشتند، به همه روحانيت اهانت كردن و يا ... حداقل از مثل ايشان نامتوقع و خلاف اخلاق دانشمندان روشنفكر اسلامي است.

براي نمونه شما به بحث سر خاتميت ايشان بنگريد به يك تفكر راسيوناليسم و در واقع ختم ديانت و اين انحراف بزرگ عقيدتي است و با وجود اين دغدغه جوانان و دل سوزي براي اصلاحات اجتماعي، و نيز هنر ايشان در سخنراني ها و در آثار قلمي

ايشان كه جذابيت خاصي به ايشان داده است نبايد پنهان بماند. اما ترويج تفكر شهيد مطهري اطمينان بخش است و با تخصص وي سازگار است و داراي جامعيت و نكات ظريف اخلاقي و علمي مي باشد البته هيچ كس جز خدا مطلق نيست.

بيوگرافي انديشمند معاصر حسن رحيم پور را ميخواستم.

پرسش

بيوگرافي انديشمند معاصر حسن رحيم پور را ميخواستم.

پاسخ

بيوگرافي خاصي از ايشان به دست نيامده است. برخي از كتاب هاي منتشر شده ايشان عبارتند از:

1. حسين(ع) عقل سرخ، انتشارات سروش

2. علي (ع) شهر بي آرمان، انتشارات سروش

3. مهدي(ع) ده انقلاب در يك انقلاب، انتشارات سروش.

ايشان سردبير كتاب نقد و مدرس حوزه و دانشگاه مي باشند.

كم و بيش در مجامع عمومي از فرايند دادگاه آقاي آقاجري سخن به ميان مي آيد كه بعضا قضاوت هاي نادرستي توسط مردم كوچه و بازار ارايه مي گردد . بسيار خوشحال مي شوم پاره اي از سخنان و رويكرد ايشان به مسائل مطروحه را بدانم تا حداقل آگاهي را كسب نمايم .

پرسش

كم و بيش در مجامع عمومي از فرايند دادگاه آقاي آقاجري سخن به ميان مي آيد كه بعضا قضاوت هاي نادرستي توسط مردم كوچه و بازار ارايه مي گردد . بسيار خوشحال مي شوم پاره اي از سخنان و رويكرد ايشان به مسائل مطروحه را بدانم تا حداقل آگاهي را كسب نمايم .

پاسخ(قسمت اول)

جهت آشنايي كامل با محورهاي اساسي ديدگاه هاي آقاي آغاجري و نقد آنها متن كتاب «آن سوي سراب» ذبيح الله اسماعيلي، نشر معارف، 1381، صص 11_107 در پي مي آيد:

ديدگاه ها

امام خميني قدس سره مي فرمايد:

قدرت اسلام است كه از حلقوم روحانيت بيرون مي آيد. اين ها را نشكنيد. خدايا! تو مي داني كه من براي اين كه معمّم هستم از روحانيت طرفداري نمي كنم؛ براي اين كه مي دانم اين قشرند كه مي توانند ملّت را نجات بدهند.(3)

اين هايي كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مي خواهند مسلمين را خواب كنند؛ مي خواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آن ها مال مسلمين را بخورند. اين احكام، افيون است نه اسلام، افيون است. اين كه مي گويند: اسلام افيون جامعه است، خودِ اين، براي اغفال مردم است.(4)

اسلام با مراكز فحشا و فساد مخالف است نه با تمدن.(5)

استاد شهيد مرتضي مطهري قدس سره مي فرمايد:

من به عنوان يك فرد مسئول به مسئوليت الهي، به رهبران عظيم الشأن نهضت اسلامي - كه براي همه شان احترام فراوان قائلم - هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجّت مي كنم كه نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارك اسلامي، اعم از آن كه از روي سوء نيّت و يا عدم سوء نيّت صورت گيرد، خطري است كه

كيان اسلام را تهديد مي كند.(6)

علّامه، محمد تقي جعفري قدس سره مي فرمايد:

هر آزادي بيان، مانند هر آزادي عقيده و انديشه اي كه به ضرر مادّي يا معنوي انسان، مورد بهره برداري قرار بگيرد، آزادي نامعقول است.

جنايت كارانِ ارواح انسان ها، تحت عناوين جاذب، مانند نويسنده توانا، آزاد انديش، روشنفكر و متفكّر، شهرت مي يابند.(7)

يادآوري و سپاسگزاري نوشته اي كه پيش رو داريد دست آورد جلسه نقد علميِ سخنان دكترهاشم آغاجري - استاد تاريخ دانشگاه تربيت مدرّس تهران - است كه در دانشگاه بوعلي سيناي همدان برگزار شد. اينك به دليل اهمّيت و استقبال فراوان دانش پژوهان، با تجديد نظر به صورت حاضر ارائه مي شود.

گفتني است مطالب مورد استناد اين كتاب عيناً برگرفته از فيلم سخنراني آقاي آغاجري است كه به سمع و نظر نگارنده رسيده و از آن رو كه هيچ گفته يا نوشته اي جز سخنان معصومان عليهم السلام خالي از اشتباه و نقص نيست، نويسنده بر آن است تا از خرمن سودمند نكته و نظر فرزانگانِ دانش و درايت، سود جويد؛ زيرا:

چون كه دارالضرب را سلطان خداست

نقدها چون ضربِ خوب و نارواست(8)

اميد است اين كوشش ناچيز در راه كشف حقيقت و درك بهتر فضيلت، سودمند افتد.

انگيزه نقد

اين نقد، از آن رو پديد آمد كه پس از گذشت چند ماه از سخنراني مزبور - كه در تاريخ 29/3/1381 به مناسبت سالگرد مرحوم دكتر علي شريعتي، در خانه معلمان همدان ايراد شده است. - و واكنش هاي گوناگون درباره آن و نيز پس از اعلام حكم آقاي آغاجري، تشكّلي تصميم مي گيرد كه نوار ويدئويي سخنراني ايشان را در دانشگاه به نمايش بگذارد تا همه دانشجويان استفاده كنند. نگارنده به عنوان روحاني كه براي تبليغات اسلامي به مناسبت ماه

مبارك رمضان در دانشگاه بوعلي سيناي همدان حضور داشتم، از سر احساس وظيفه اسلامي، پيشنهاد كردم: حاضرم به دور از هر گونه جنجال سياسي و نيز بي طرفيِ كامل نسبت به حكم ياد شده از سوي دادگاه، سخنان دكتر آغاجري را در ميزگردي عمومي با حضور دانشجويان عزيز نقد كنم.

اين پيشنهاد كه هم زمان با پخش فيلم سخنراني بود، در دانشگاه بازتاب يافت و سرانجام از سوي شمار زيادي از دانشجويان براي برگزاري چنين جلسه اي برنامه ريزي شد. سپس با اجازه هيئت نظارت در تاريخ 27/8/81 برنامه نقد و بررسي، در سالن اجتماعات برگزار شد. اين برنامه - با وجود جوّ ناآرامي كه بر دانشگاه حاكم بود - به گفته دانشجويان و برخي اساتيد محترم شركت كننده در جلسه، مثبت، متين و آرام برگزار شد.

در اين جا لازم مي دانم از دانشجويان عزيز و برخي اساتيد محترم دانشگاه بوعلي سينا، كه با استقبال چشمگيرشان زمينه ساز نشر اين نوشته شدند صميمانه تشكر كنم.

مقدّمه لازم است پيش از آغاز نقد و بررسي سخنان دكتر هاشم آغاجري نكته هايي را ياد آوري كنيم:

1. تفاوت نقد و نفي: اين دو واژه - كه گاهي به اشتباه به جاي هم ديگر قرار مي گيرند - داراي دو معناي متفاوتند؛ نفي، يعني رد كردن مطلق و يك سو نگري، بي آن كه نقاط مثبت كاري يا شخصي ملاحظه شود. ولي نقد با آن كه نقاط ضعف را شامل مي شود، بيانگر جنبه هاي مثبت نيز هست؛ چرا كه كلمه نقد - بر خلاف نفي - به معناي جدا ساختن خالصي ها از ناخالصي هاست.(9)

از اين رو، مي بايد در ارزيابي هر كاري به ويژه مباحث علمي و پژوهشي تنها به عيب

و نقص ها پرداخته نشود، بلكه خوبي ها و قوّت هاي آن هم، بازگو شود؛ چيزي كه اقتضاي عدالت و حقيقت يابي است.

2. ارزشيابي نقدِ درست: نقد در هر جامعه اي، بنياد پيشرفت و در بحث هاي علمي و فرهنگي، محور ترقّي و تخصّص است. اين نكته در فرهنگ ديني ما داراي اهمّيت ويژه اي است.

امام جوادعليه السلام مي فرمايد:

هر مؤمني به سه چيز نيازمند است كه يكي از آن ها داشتن منتقد دل سوز است.(10)

روي اين اصل، در حوزه هاي علوم ديني - به ويژه شيعي - انديشه نقد و نظر جايگاه ويژه اي داشته و دارد. اصولاً دروس عالي حوزه - كه اصطلاحاً درس خارج گفته مي شود - هميشه با پرسش و پاسخ و نقد و بررسي همراه است و همواره بر پرورش روحِ نقد و نظر طلّاب علوم اسلامي تأكيد مي شود.

نمونه هاي نقد علمي در حوزه هاي علميه 1. الاحتجاج(11): كتابي است كه مناظرات علمي ائمه اطهارعليهم السلام با مخالفان، در آن گرد آمده است.

2. النص والاجتهاد(12): كتابي است كه بدعت هاي خلفا و برخي صحابه در آن نقد شده است.

3. المراجعات: در اين كتاب گفت و گوي علمي و انتقادي ميان علاّمه شرف الدين - عالم شيعي - و شيخ سليم البشري مالكي (1248 - 1335) - عالم سنّي و رئيس سابق دانشگاه الازهر - در آن مطرح شده است.

4. الفصول المهمّه(13): در اين اثر مباحث اختلافيِ ميان شيعه و سنّي، بررسي علمي و استدلالي شده است.

5 . رسالة الاثني عشرية في الردّ علي الصوفيه(14): در اين كتاب عرفان صوفيانه مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.

6 . كسر اصنام الجاهليه(15): در اين كتاب عارف نمايان به نقد كشيده شده اند.

7. محجّةالبيضاء في تهذيب الاحياء(16): در اين

كتاب، مرحوم ملّا محسن فيض كاشاني (متوفّاي 1091ق) كتابِ احياء علوم الدين ابوحامد محمد غزّالي (450 - 505 ق) را نقد كرده است.

8 . ظهور شيعه(17): در اين كتاب مصاحبه هاي علمي، علّامه طباطبائي با استاد هانري كربن مستشرق فرانسوي بين سال هاي 28 - 1327 شمسي گرد آمده است.

9. تفسير، نقد و تحليل مثنوي(18): در اين اثر مرحوم استاد محمد تقي جعفري به تفسير و تحليل مثنوي پرداخته است.

10. مكتب تفكيك(19): كتابي است كه در آن استاد محمد رضا حكيمي به بررسي علمي تفكيك ميان دين و فلسفه مصطلح پرداخته است.

11. استاد مطهّري و روشنفكران(20): استاد شهيد مطهّري در اين اثر، از سويي افكار روشنفكري و از سوي ديگر، مباحث اسلام شناسي مرحوم دكتر شريعتي را مورد نقد و بررسي قرار داده است.

12. خلقت انسان(21): اين اثر نقدي است از استاد، آية اللّه مصباح يزدي بر كتاب خلقت انسان(22) تأليفِ مرحوم دكتر يداللّه سحابي (ازسران نهضت آزادي).

13. نظام حقوق زن در اسلام(23): در اين كتاب، استاد شهيد مطهّري لايحه چهل ماده اي قاضي فقيد ابراهيم مهدوي زنجاني را - كه در جهت تعويض قانون مدني مربوط با خانواده نگاشته بود - نقد كرده است.

14. مقاله «سيري در مباني ولايت فقيه»: اين مقاله گفتاري از آية اللّه جوادي آملي است كه حجةالاسلام دكتر مهدي حائري يزدي آن را نقد كرده و سپس حضرت جناب آية اللّه جوادي آملي به آن پاسخ داده است.(24)

حريم آزادي انديشه و بيان از نگاه قرآن كريم از ديدگاه قرآن كريم شرط و ركن اساسي آزادي هر عقيده و بيان دو چيز است:

1. علم؛(25) 2 انتخاب برتر.(26)

انديشه انسان از منظر اعتبار و ارزش، داراي شرايط

يكساني نيست؛ زيرا برخي از انديشه ها را نمي توان نمونه علم و دانش برشمرد و برايش ارزشي قائل شد؛ مانند وهم، شك و ظن كه برخاسته از فضاي ذهن آدمي اند، ولي ارزش القا و ارائه ندارند؛ چرا كه به جهل نزديك ترند تا به علم.(27) از اين رو، قرآن كريم سخني را كه برآيند علم نباشد شايسئه پيروي نمي داند:

«وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»؛(28)

از آن چه به آن آگاهي نداري، پيروي مكن؛ چرا كه گوش، چشم و دل، همه مسئولند.

روان شناسانِ امروز هم، بر اين باورند كه ثبات انديشه، در سايه پرورش روح علمي و آگاهي به دست مي آيد.(29)

بر اين اساس، دانشمندان علوم تربيتي مي گويند: هر عقيده اي كه غير مستدل باشد هر چند كه صحيح باشد، ارزش علمي ندارد:

هر عقيده اي كه در نتيجه جريان شرطي يا بدون تفكر به وجود آيد تعصّب ناميده مي شود، تمام اين عقايد غيرمستدل است؛ ولي همه آن ها غير معقول نيست. انسان گاهي عقايد صحيح را بر اساس دلايل غلط مي پذيرد و گاهي نيز عقايدي را بدون هيچ گونه دليل قبول مي كند.(30)

به هر حال، از نظر اسلام و عقل سليم، علم است كه حريم آزادي انديشه و بيان را تعيين مي كند و غير آن (وهم، شك و ظن) چون جهلي بيش نيست، اعتبار و ارزشي ندارد و طبعاً قابل اعتماد و ارائه نيست.

بوعلي سينا در اين باره جمله زيبايي دارد كه ستودني است:

كسي كه بر پايه عادت، بدون دليل، مطلبي را بپذيرد، در حقيقت از لباس آدميت بيرون آمده و به حدود حيوانيت سقوط كرده است.(31)

خداوندا! در ظهور مظهر حق و منجي بشر، امام عصرعليه

السلام تسريع بفرما.

پروردگارا! حوزه هاي علمي و دانشگاهي را حفظ و حمايت بفرما.

معبودا! توفيق افروختن چراغي از دينت را به ما عنايت فرما.

اَللَّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ أَنْ تَجْعَلَني مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَ لاتَسْتَبْدِل بي غَيْري.

ذبيح الله اسماعيلي نوري، قم 1381 شمس / 1423 قمري ارزيابي سخنان دكتر آغاجري در يك نگاه 1. محور اصلي سخنراني وي (پروتستانيسم و اومانيسم اسلامي) داراي ابهام و تناقض است.

2. سخنان ايشان فاقد استدلال و دليل اساسي است (هم بيان تقليدي دارد و هم استدلال مقلدانه كرده است).

3. اطلاعات تاريخي وي ناقص و ضعيف است؛ زيرا مثال هايي كه مي آورد جزئي و بي مدرك است.

4. مسائل مختلف را به هم خلط كرده و از فن مغالطه بهره مي گيرد (بين دين و رفتارهاي ديني از يك سو و دين و دين شناسي از سوي ديگر، فرقي نمي گذارد).

5. مبهم و متناقض سخن مي گويد؛ از يك سو مي گويد: بايد مستقيماً به سراغ قرآن رفت و نيازي به واسطه(روحانيت) نيست. از سويي مي گويد: قرآن شناسي، متد و روش مي خواهد. [يعني بايد به حوزه علميه رفت تا قرآن شناس شد.]

6. در عظمت معنوي امام معصوم عليه السلام ترديد مي كند!

7. سازمان روحانيت را از سه جهت نمي شناسد: 1. تاريخي؛ 2. علمي - پژوهشي؛ 3. وظايف ديني و اجتماعي.

پاسخ(قسمت دوم)

8. حكم بدون دليل و مدرك و كاملاً تقليدي صادر مي كند (آقاي آغاجري در پايان سخن خود بي آن كه روشن كند آيا نظريه پروتستانيسم و اومانيسم مشكل غرب را حل كرده است يا نه؟ چند بار تأكيد مي ورزد كه راه نجات ايران اسلامي، تحقق پروتستانيسم و اومانيسم شبيه غرب است با پسوند اسلامي!).

9. از حدود ادب علمي و اخلاق پژوهشي به شدّت

خارج مي شود (سيزده كلمه، دون شأن علم و ايمان و موقعيت استادي بر زبان مي آورد كه برخي از آن ها بسيار شرم آور است.)

10. بحث «خودي و غير خودي» را كه نخستين بار رهبر بزرگوار انقلاب، آية اللّه خامنه اي مطرح كرده است، وارونه معنا (تحريف معنوي) مي كند.

11. مباني مشروعيت حكومت را به گونه اي تحليل مي كند كه نتيجه آن، التزام به بطلان - نعوذ باللّه - نهضت نوراني حسين بن علي عليه السلام در برابر حكومت فاسد بني اميّه است.

پروتستانيسم و اومانيسم اسلامي!

بر آشنايان مكتب هاي فلسفي و سياسي امروز پوشيده نيست كه فلسفه پيدايش تفكر پروتستانيسم(32) (مذهب اعتراض) و نهضت اصلاح ديني در غرب، در قرن شانزدهم ميلادي، موارد زير بوده است:

1. اصرار سران مسيحيت كاتوليك مبني بر پيروي بي چون و چراي مردم از سياست هاي مذهبي ايشان.

2. بي اعتباري محتواي تحريف شده عقايد مسيحي.

3. جنگ بي دليل ارباب كليسا با عقل و علوم و رواج بازار تفتيش عقايد و در نتيجه محكوميت دانشمنداني چون گاليله، هوپاتيا، روسو، راجر بيكن و... . در اين باره ويل دورانت مي گويد:

كليسا ميان سال هاي 1480 - 1488، 8800 نفر را سوزانده و 96494 تن را به كيفرهاي مختلف محكوم كرده است.(33)

گفتني است مخالفت مسيحيت كاتوليك با تعقّل و عدم دخالت علم در امور آفرينش، پيش از آن كه ريشه در اقتدار و انحصارگرايي رهبران كليساي قرون وسطي داشته باشد، پيشينه در انجيل فعلي دارد؛ زيرا در اين كتاب، داستانِ درخت بهشتي - كه خداوند آدم و حواعليه السلام را از آن، برحذر داشته بود - به درخت علم و شناخت، تفسير شده است. در آياتي از انجيل مي خوانيم:

آيه 13. شيطان به صورت

فرشته اي زيبا درآمد و وارد بهشت شد. آن گاه چون، آدم در خواب بود! وي پيش حوا رفت و به او گفت: چرا از اين سيب و گندم نمي خوري؟

آيه 14. حوا پاسخ گفت: خداي مان به ما گفته است كه هرگاه از اين ها بخوريد، ناپاك شده و به همين جهت ما را از بهشت مي راند.

آيه 19. شيطان در پاسخ گفت: او اين مطلب را براي همين به شما گفته كه همانند او نشويد.

آيه 20. ولي هرگاه تو و همسرت، اندرزهاي مرا به كار ببريد پس حتماً از اين ميوه ها خواهيد خورد هم چنان كه از ديگر ميوه ها مي خوريد.

آيه 22. و مانند خدا خير و شر و نيك و بد را شناخته و آن چه را بخواهيد انجام مي دهيد!

آيه 23. زيرا هر دو شما همانند خدا مي شويد!(34)

به هر حال، نهضت اصلاح ديني (تفكّر پروتستانيسم) نخست با انگيزه اصلاح كليساي كاتوليك آغاز شد؛ نه براي ايجاد شكاف و تشكيل فرقه اي جديد؛ زيرا براي بسياري از دينمداران مسيحي آشكار بود كه كليساي رسمي، به ارزش هاي الهي و انساني پشت پا زده است.

از نظر پروتستان ها (معترضان) عيوب كليسا از اين قرار بود:

1. رسوايي هاي مالي و اخلاقي؛

2. كسب درآمدهاي كلان و رويكرد اشرافي گري و شاهانه داشتن؛

3. هم آوايي با زورمندان و قدرتمندان؛

4. ناآگاهي فزون تر از عوامِ متوليان امر ارشاد و هدايت ديني در آن روزگار.(35)

در خور توجّه است كه هدف اصلي پروتستان ها تغيير درمباني و اصول ديانت مسيح نبود، بلكه تغيير در چگونگي كاربرد آن بود. اين تفكّر با ظهور خود، معتقد به بازگشت به مسيحيت اصيل و كتاب مقدس(انجيل) شد.

عقايد پروتستانيسم 1. مرجعيت ديني، از آنِ كتاب مقدس است. بنابراين،

مقام پاپ و ارباب كليسا هيچ گونه حجّيتي ندارند (عكس ديدگاه كليسا كه خود را تنها مرجع و مفسّر رسمي دين مسيح و كتاب مقدس مي دانست).

2. هر مسيحي، خود به تنهايي مي تواند ازكلام كتاب مقدس با تكيه بر وجدان خويش بهره مند شود. همين فكر سبب شد تا گروه هايي افراطي پديد آيند و متون ديني را به دلخواه خود تعبير و تفسير كنند و سرانجام تأويل ها و تفسيرها و انديشه «هرمنوتيكي» (علم تفسير) گسترش يابد.

3. انسان تنها در برابر خداوند مسئول است نه كليسا. از اين رو، كليسا و كشيش ها نقشي در آمرزش افراد ندارند. بنابراين، همه مي توانند كشيش خود باشند.(36)

اومانيسم اومانيسم كه واژه اي آلماني مي باشد به معناي انسان گرايي، انسان محوري و مكتب اصالت انسان است. اين تفكر، انسان را در همه امور محور مي داند و رشد و شكوفايي او را اصل، تلقي مي كند. اومانيسم كه امروزه مطرح است، فلسفه اي است كه هر گونه موجود مافوق طبيعي را رد مي كند و مشخصاً بر عقل و علم، دموكراسي و رحم و عطوفت انساني تكيه مي كند.(37)

نقد اول:

قياس بي مورد بين اسلام و مسيحيت آقاي آغاجري با استناد به سخن دكتر شريعتي و تحليل جامعه شناسي از عملكرد مسيحيت كاتوليك و افكار ارباب كليسا در قرون وسطي، در پاسخ به يكي از معترضان سخنش مي گويد:

اين ها، هم تو اسلام وجود داشت و هم، تو مسيحيت، من به جاي هر دوتاي شان صحبت كردم.

با اندك ملاحظه اي مي توان دريافت كه ميان اسلام و مسيحيت موجود هيچ گونه سنخيت محتوايي و ساختاري وجود ندارد؛(38) زيرا از يك سو، دينِ مسيح، هم منسوخ است؛ زيرا با ظهور اسلام، ديگر اعتباري ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته

است، و هم ممسوخ، يعني كاملاً تحريف شده و افكار و عقايد آن از مبدأ تا معاد مخدوش است؛(39) چرا كه پيروان اين مكتب به مبادي سه گانه (خدا، روح القدس و عيسي) عقيده دارند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ»؛(40)

آن ها كه گفتند: خداوند، يكي از سه خداست، به يقين كافر شدند. معبودي جز معبود يگانه نيست.

و در آيه ديگر آمده است:

«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ...»؛(41)

آن ها كه گفتند: خداوند، همان مسيح فرزند مريم است، به يقين كافر شدند (با اين كه) خود مسيح گفت: اي بني اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد.

از همين رو بود كه رسول خداصلي الله عليه وآله به سال دهم هجرت در ديدار با نصاراي نجران بر آنان اعتراض كرد (كاري كه پروتستان هاي غرب پس از چندين قرن به گوشه اي از آن رسيده اند.) داستان از اين قرار است كه جمعي از سران نجران با هدف احتجاج ديني به حضور پيامبر گرامي رسيدند، آن ها در لحظه نخستِ ديدار، با بي اعتنايي آن حضرت روبه رو شدند. در اين حال، امام علي عليه السلام به ايشان فرمود: «راز بي توجّهي رسول خدا، در وضعيت تشريفاتي و لباس هاي فاخر شماست؛ اگر با لباس ساده و شكل عادي به حضورش برويد شما را خواهد پذيرفت.» نصاراي نجران هم به پيشنهاد مولا علي عليه السلام با صورتي ساده و بي آلايش به نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله رفتند. آن گاه رسول خداصلي الله عليه وآله رو به آنان كرد و از عقايدشان

درباره پرستش صليب و الوهيّت حضرت مسيح عليه السلام نكوهش فرمود و دلايل و توجيه آنان را نيز، قانع كننده ندانست.(42)

واز سويي ديگر، ضعف مسيحيت، براي آن بود كه با عقل و علم در جنگ شدو ارباب كليسا خود را متولي آمرزش گناهان بر مي شمردند و حتي بهشت را مي فروختند و انحراف ديگر كليسا، ترويج دنيا گريزي، رهبانيت و زهد گرايي غير منطقي بود تا آن جا كه يكي از شرطهاي كشيش واسقف شدن را عَزَب ماندن و ازدواج نكردن دانسته است.

امتياز اسلام دين اسلام بر خلاف مسيحيتِ تحريف شده، ويژگي هاي فراواني دارد كه نه تنها با مسيحيت هيچ گونه همخواني ندارد، بلكه كاملاً با آن در تضاد است. اكنون به اين ويژگي ها مي پردازيم:

1. كتاب مقدس قرآن هرگز تحريف نشد و عامه مسلمانان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند. مرحوم كاشف الغطا مي نويسد:

قرآن كريم به اجماع همه علماي دين و مسلمانان عالم، نه زيادي دارد و نه نقص و كاملاً از تحريف مصون مانده است.(43)

2. اسلام بر توحيد ناب تكيه مي كند (خداوند هستي، هم يگانه است و هم او، شايسته پرستش):

«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ».(44)

3. ميزان بندگي و ارزش انسان را به عقل و علم و ايمان و تقوا مي داند:

«إِنّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّه أَتْقاكُمْ».(45)

«أُولئِكَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ».(46)

4. قرآن كريم عقل و علم را پايه شكوفايي آدمي معرفي مي كند. از اين رو، بيش از 360 بار بر خردگرايي و انديشيدن تأكيد ورزيده است.(47) همان گونه كه در آيات آغازينِ نزول وحي، از علم و قلم سخن به ميان مي آورد، چنان كه مي فرمايد:

«اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ

مَا لَمْ يَعْلَمْ»؛(48)

بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان كسي كه به وسيله قلم تعليم نمود و به انسان آن چه را نمي دانست، ياد داد.

در جايي ديگر نيز خداوند متعال به دانش و قلم سوگند مي خورد كه نمايانگر قداست آن است، چنان كه مي فرمايد:

«ن وَالْقَلَمْ وَ مايَسْطُرُون»؛

ن، سوگند به قلم و آن چه مي نويسند.

و از اين روست كه دانش و پژوهش در اسلام مرز جغرافيايي ندارد؛ زمان و مكان، دور و نزديك، زن و مرد هم ندارد. رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود:

اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّينِ، فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلي كُلِّ مُسْلِمٍ؛(49)

دانش را دنبال كنيد اگر چه در چين باشد؛ زيرا فراگيري دانش بر هر مسلماني واجب و ضروري است.

5 . دنيا و آخرت را همدوش هم مي نگرد (حيات دنيوي را در كنار حيات ابدي ارزش گذاري مي كند)؛ واژه هاي «دينا» و «آخرت» در قرآن برابر ذكر شده اند.

6 . اسلام، رهبران ديني و فكري را، چون از خدا بيش تر مي هراسند، بيش از ديگران مسئول و موظّف مي شناسد كه در راه انجام رسالت الهي كم ترين ملاحظه و دريغي ندارند. چنان كه مي فرمايد:

«اِنّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ».(50)

«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ».(51)

7. اسلام داراي نظامي مانند اجتماعي و سياسي است. بيش تر احكامِ فقهي، آن مانند خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي ازمنكر، حدود، ديات، قصاص، و... حكومتي بوده و به نظام سياسي و اقتصادي مربوط است. چنان كه احكام فردي آن هم، با روح اجتماعي آميخته شده است؛ تأكيدِ بر پاداشتن نماز جماعت و حضور در مساجد، دو نمونه بارز آن به شمار مي رود.

8 . انسان مؤمن در فرهنگ

اسلامي منزلت ويژه اي دارد به گونه اي كه همه افراد جامعه ايماني، امير يك ديگر خوانده مي شوند. چنان كه در قرآن مي خوانيم:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛(52)

مردان و زنان با ايمان ولي (و ياور) يك ديگرند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

9. ازدواج در اسلام، از اهميّت ويژه اي برخودار است. رابطه صحيح و مشروع زن و مرد، نقش مهمي در حراست و تأمين تكامل متقابل ايفا مي كند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»؛(53)

آن ها لباس شما هستند، و شما لباس آن ها.

ازدواج، بر ارزش عبادت مي افزايد. چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمود:

دو ركعت نماز متأهل از هفتاد ركعت نماز مجرد(عزب) برتر است.(54)

ازدواج، تأمين كننده نصف تقواست. چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:

كسي كه ازدواج كند نصف دين خويش را حفظ مي كند، پس در نصف ديگر آن، تقواپيشه باشد.(55)

از اين رو، اسلام رهبانيت غير منطقي و فطري را به رسميت نمي شناسد. در اين باره، از مولا علي عليه السلام نقل است كه فرمود:

گروهي از اصحاب، از همسران خود كناره گيري كرده، شب ها را به عبادت و روزها را با روزه سپري مي كردند! پيامبر خداصلي الله عليه وآله وقتي از قصه آگاه شد، به سراغ آنان رفت و فرمود: چگونه از زنان خويش پرهيز مي كنيد و حال آن كه من - كه پيامبر شما هستم - وقتي را براي زنان و ساعتي را براي خوردن و خواب قرار داده ام! هان (بدانيد) هر كس از سنّت و سيره ام رو برتابد، از من نيست.(56)

حال پرسش اين است كه چرا و به چه ملاكي آقاي آغاجري بين اسلام و مسيحيت تعارض نمي بيند و درپاسخ

به اعتراض يكي از شركت كنندگان مي گويد: آن چه را كه درباره مسيحيت مي گويم، درباره اسلام هم صادق است؟!

پاسخ(قسمت سوم)

تكميل نقد نخست: بررسي يك روايت جناب آقاي آغاجري براي آن كه نظريه كاتوليك ها را مبني بر عدم دخالت عقل و علم در حوزه دين توجيه كند و از اين راه اشتراك ميان مسيحيت و اسلام و نيز شباهت ميان روحانيت اسلام با كشيش ها را اثبات كند، به روايتي تمسّك جسته، مي گويد:

بعضي روايت هاي منسوب و شايد مجعول در اسلام، گفته است كه: «أَكْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ اَلْبُلَهاءَ؛ اكثر بهشتي ها آدم هاي ابله هستند». خواستند بگويند كه اگر مي خواهيد برويد به بهشت، ابله باشيد تا برويد، آدم هايي كه عاقلند نمي توانند توي بهشت بروند.

پيش از آن كه به تبيين اصل روايت بپردازيم يادآوري چند نكته ضروري است:

1. آقاي آغاجري در صدور روايت ياد شده ترديد مي كند و آن را مجعول تلقّي مي كند! در حالي كه اظهار نظر او فاقد اعتبار و ارزش علمي است؛ چرا كه وي نه به علم رجال و راويان اخبار آشنايي دارد و نه كارشناس در علم الحديث است. بنابراين، ترديد فقيهانه وي بي مورد است.

2. واژه «بَلَهْ يا بَلاهَتْ» ريشه واژگان «أَبْلَه» (مذكر) و بَلْهاء (مؤنث) مي باشد كه جمعِ آن «بُلْه» است. اين لفظ در لغت به دو معناست: الف) سفاهت و كم خرَدي؛ ب) غفلت و روگرداني.

لغت دانان، مراد روايت را معناي دوم دانسته اند نه معناي اولي چنان كه در متن روايت آمده است.(57)

3. آن چه در روايت آمده واژه «بُلْه» (جمع ابله) است نه «بَلْهاء» (مؤنث) يا «بُلَهاء» (بر وزن علماء)؛ اين جمع اصولاً نه در لغت آمده و نه در روايت و اين

خطايي است كه جناب آغاجري آن را نسنجيده و بدون تحقيق به روايت نسبت داده است.

امّا معناي حديث: خوشبختانه در خود روايت معناي «بُلْه» بيان شده است و هيچ نيازي به توجيه و تفسير نيست. اصل روايت را كه امام صادق عليه السلام از امامان پيشين تا مي رسد به رسول خداصلي الله عليه وآله نقل فرموده، چنين است:

دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ البُلْهَ. قالَ: قُلْتُ: مَا الْبُلهُ؟ فَقالَ: اَلْعاقِلُ في الْخَيْرِ الْغافِلُ عَنِ الشَّرِّ، الَّذي يَصُومُ في كُلُّ شَهْرٍ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ؛(58)

رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: آن گاه كه وارد بهشت شدم(59) بيش تر آنان را از ابلهان يافتم. راوي پرسيد: «بُله» چيست (كيست)؟ حضرت فرمود: «بُله» كسي است كه عاقل در خير و خوبي و غافل از شر و بدي است؛ آن كه در هر ماه سه روز روزه مي گيرد!

پرسش راوي و پاسخ رسول گرامي بيانگر آن است كه احتمالاً فهم راوي از كلمه «بُلْه» معناي منفي آن (نادان و بي عقل) بوده است و حضرت پاسخي كه داد، در واقع به اين نكته اساسي اشاره كرد كه نه اين چنين نيست كه تو گمان بردي، بلكه انسان هاي عاقل همان اهل بهشت هستند؛ آنان به قدري به عالم معنا و حقيقت زندگي توجّه دارند كه انگار از دنيا و ماده گرايي غافلند - چيزي كه در نظر دنياپرستان سادگي و ابلهي تلقّي مي شود -؛ ولي در حقيقت سعادت ابدي و انساني، از آنِ همين افراد است كه فريفته دنياي زودگذر نمي شوند و زندگاني مادي را جز بيش از ضرورت و در راستاي آخرت پايدار نمي نگرند. آن گونه كه قرآن در اين باره مي فرمايد:

«وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا

لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»؛(60)

زندگي دنيا، چيزي جز بازي و سرگرمي نيست و سراي آخرت براي آن ها كه پرهيزگارند، بهتر است. آيا نمي انديشيد؟!

و براي همين است كه قرآن كريم، تنها به اهل تقوا و ايمان، بشارت سعادت دوگيتي را مژده مي دهد:

« الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»؛(61)

آن ها كه ايمان آوردند و خود ساخته اند، در زندگي دنيا و آخرت شاد و خرسندند؛ وعده هاي الهي تخلّف ناپذير است. اين است كه آن رستگاري بزرگ!

و چه نيكو سروده است مولانا در بي پايه بودن دنياي بدون آخرت:

جاهل ار، با تو نمايد همدلي عاقبت، زخمي زند از جاهلي هست دنيا، جاهل و جاهل پرست عاقل آن باشد كه زين جاهل برست(62)

نقد دوم:

كرامت انسان و نظريه اومانيسم آقاي آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

امروز در جامعه ما لازم است اومانيسم (انسان محوري) اسلامي شكل بگيرد هم چنان كه پروتستانيسم اسلامي (اعتراض اسلامي) ضرورت دارد.

وي در مقام استدلال بر تفكّر اومانيستي خود به آيه شريفه «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ...»؛(63) ما آدميزادگان را گرامي داشتيم، استشهاد مي كند و مي گويد:

كرامت يعني انسان موجودي است صاحب كرامت. بني آدم. نه مسلمان، نه شيعه، نه آية اللّه نه فقيه، همه انسان ها كرامت دارند!

پاسخ اين سخن آن است كه اوّلاً، همه انسان ها كرامت ندارند؛ زيرا برخي از آنان به سبب مرتكب شدن تباهي ها و ناهنجاري ها به يقين از حيوان هم پست تر مي شوند. به همين دليل، قرآن كريم انسان ها را به چهار گروه دسته بندي مي كند و تنها يك گروه (اهل ايمان) را رستگار مي داند. چنان كه مي فرمايد:

«قَدْ

أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ».(64)

و سه گروه ديگر (منافق، كافر و فاسق) را اهل سعادت و رستگاري نمي داند مگر آن كه واقعاً به جرگه ايمان داران برگردند. چنانكه در سوره اعراف مي فرمايد:

« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛(65)

به يقين گروهي بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم، آن ها دل هايي دارند كه با آن نمي فهمند و چشماني كه با آن نمي بينند و گوش هايي كه با آن نمي شنوند، آن ها هم چون چارپايانند، بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند).

به نظر مي رسد آقاي آغاجري بين كرامت انسان و حقوق او اشتباه كرده است؛ زيرا ممكن است انسان حقوقي داشته باشد، ولي اين بدان معنا نيست كه لزوماً كرامت هم دارد؛ چرا كه كرامت انسان ها را حيات طيّب و پاكيزه تشكيل مي دهد كه با دو شرط اساسي« ايمان و عمل صالح» پديدار مي شود. چنان كه قرآن به اين معنا اشاره مي كند:

« مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوة طَيِّبَةً».(66)

و روي همين امتياز است كه قرآن كريم هرگز فاسق (اعم از كافر و منافق) را با مؤمن برابر نمي شناسدو با تأكيد مي فرمايد:

«أَفَمَن كَان مُؤْيناً كَمَنْ كَانَ فاسِقاً لايَستَوُنَ».(67)

از امام باقرعليه السلام در شأن نزول اين آيه نقل است كه فرمود:

وليد بن عُقْبه(68) در مشاجره با امير مؤمنان، علي - عليه السلام - هنگامي كه به حضرت گفت: من زبانم گوياتر، نيزه ام تيزتر و استقامت و استواريم در نبرد از تو بيش تر است، امام با لحن عتاب آلود

به او فرمود: اي فاسق! ساكت باش؛ كه هرگز چنين برتري اي براي تو وجود ندارد. (كنايه از آن كه فرد فاسق با مؤمن برابر نيست).(69)

بنابراين، كرامت انساني نداشتن هرگز به معناي حقوق نداشتن نيست - آن گونه كه جناب آغاجري پنداشته است -؛ زيرا حقوق نه تنها ازآنِ انسان هاست كه براي همه حيوانات نيز وجود دارد و اسلام هم آن را محترم مي شمرد و تجاوز به حقوق حيوان را مانند تجاوز به حقوق انسان، ظلم مي شمارد و آن را حرام مي داند. از اين رو، ازآيه كرامت (لقد كرّمنا بني آدم) استفاده اومانيسمي كردن، سخني ناحق و نادرست است.

به تحليل ديگر، تفكر اومانيسمي (اصالت انسان) نه تنها با مسئوليت پذيري و عبوديت الهي آدمي، سازش ندارد، بلكه در تعارضِ كامل با آن قرار دارد؛ چرا كه از ويژگي هاي اين مكتب، نفي هرگونه ماوراي طبيعي است.(70) و اين در حقيقت جز نوعي انديشه جديد فرعوني و قاروني نيست كه قرآن آن را مردود مي شمرد؛ زيرا، فرعون و قارون عصر موسي عليه السلام هر يك با هدف گسترش قدرت و خود كامگي خويش، خود را مركز ربوبيت و صاحب اصيل در مال و منال مي دانستند؛ فرعون به قوم خود مي گفت: من پروردگار برتر شما هستم: «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الاَعْلي»(71) و قارون نيز عقيده داشت: مال و منالش، دست آورد دانش و عقل مستقل خود اوست: قال «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي»(72) و بر اين اساس بود كه فرعون، خود را پروردگار مطلق مي دانست و اعلام داشت جز او، الهي وجود ندارد! از اين رو، با خداي يگانه موسي عليه السلام به ستيزه گري برخاست. قرآن در اين باره مي فرمايد:

«وَقَالَ فِرْعَوْنُ يا

أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ»؛(73)

فرعون گفت: اي جميعت اشراف! من خدايي جز خودم براي شما سراغ ندارم. (امّا براي تحقيق بيش تر) اي هامان! برايم آتشي بر گِل بيفروز (و آجرهاي محكم بساز) و براي من برج بلندي ترتيب ده تا از خداي موسي خبر گيرم؛ هر چند گمان مي كنم او از دروغ گويان است.

امروز هم در جامعه ما كساني كه به افكار اومانيسمي تمايل دارند تا زمنيه نظام سكولاريسمي و در حاشيه قرار دادن دين را فراهم سازند؛ به نوعي، دچار همين تفكر فرعوني شده اند. گفتاري كه اينك نقل مي كنيم گواه اين نكته است:

... نگاه سوم به دين، منظري است كه مي كوشد تا دين را نه «تابو» كه «توتم» كند تا هر كسي را به عنوان يك محبوب و «توتم» بپذيرد... . در اين نگره، دين در خدمت و راهنماي مردم است و به حقيقت اين دين است كه به خاطر شرافت و خليفه الهي انسان به خدمت او دويده است... . در اين نگرش دين، خط قرمز و منطقه ممنوعه حفاظت شده، ندارد و از هر مسئولش مي توان توضيح خواست. در اين برداشتِ دين شناسانه، با خداي خالق و هستي بخش مي توان درد دل كرد. به او مي توان اعتراض جست. مي توان او را به زبان عرفاني، مسئولِ تبعيضات خواند:

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم كه اين چون است و آن چون يكي را مي دهي صد ناز و نعمت

يكي را نان جو آلوده در خون فراتر از آن مي توان او را [العياذ بالله

فتنه گر خواند.(74)

به هر حال، اصالت انسان در مكتب اومانيسمي اصالت حيواني است نه انساني؛ چرا كه انسان بماهو انسان، در حقيقت يك حيوان پيشرفته است - اگر پايين تر نباشد(75) - امّا ملاك اصالت انسان از ديدگاه قرآن، ايمان، عمل صالح، تعهّد و مسئوليت او در زندگي فردي و اجتماعي است.

از اين رو، نمي توان براي همه انسان ها ارزش و احترام قائل بود و براي آنان فداكاري كرد. چنان كه مرحوم استاد محمد تقي جعفري در نامه انتقادي و علمي اش به برتراند راسل (فيلسوف غربي) مي گويد:

آخرين نامه ما مهم تر بود. مي دانستم كه اين نامه جواب نخواهد داشت؛ امّا من آن را فرستادم. در آن نامه نوشته بودم كه شما مانند برخي از متفكّران ديگر، خيلي از انسان دفاع مي كنيد و درباره اومانيسم، داد سخن مي دهيد كه واقعاً هم بسيار مقدس و ارزشمند است؛ ولي از اين طرف، دليل و انگيزه اين كار را اگر از ما بپرسند كه دليل شما براي عشق به انسانيت و علاقه وافر به انسانيت تا سر حدّ فداكاري و از خود گذشتن و جانبازي چيست، چه پاسخ بايد داد؟ يك دفعه اين است كه طرف، الهي است و مي گويد: خداي من اين طور دستور داده كه انسان ها نهال باغ من هستند و اين ها وجودشان در مشيّت من بود. من اين ها را به وجود آورده ام و براي اين ها بايد فداكاري كرد و نيز همه گونه خدمت كرد. خوب اين منطق الهي است. اگر اين نباشد، بايد وجدان اصيلي پيدا كنيم؛ زيرا چنگيز و تيمور، ابن زياد و نرون ها هم هستند، اگر بخواهيد بگوييد كه وجدان بشري اين كار را مي كند، كيست كه از

ديد علمي بتواند قبول كند؟ زيرا وجدان به نظر شما ساخت اجتماع است، پس چه طور توصيه مي كنيد كه اين جانداران خودخواه اين سلّاخ ها و قصاب هاي تاريخ و اين انسان هاي درنده را مورد عشق قرار بدهيم و شما چه طور مي خواهيد اين انسان ها را تفسير كنيد كه اغلب محبّت و عشقشان سوداگري بوده است، پس من نمي توانم عاشق بشوم؛ يعني موضوعِ عشق به انسان، مطرح نيست. مي ماند معامله گري و سوداگري؛ يعني منفعت بدهد و منفعت بگيرد. مسئله داد و ستد مي شود و من به شما (راسل) مطلبي را امروز مي نويسم كه «وايتهد» مضموني از اين حرف را به «ديويد هيوم» متوجّه كرده و مي گويد: «يا اين كه شما بشر را حيواني تلقي مي كنيد كه چند صباحي مي خورد و مي آشامد و منفعت مي گيرد و بعد هم مي رود زير خاك...».(76)

گذشته از اين، اصطلاح اومانيسم با پسوند اسلاميِ آن، نوعي تناقض است؛ زيرا اومانيسم، بر انسان محوري مطلق تأكيد مي كند؛ ولي در انسان اسلامي، خدا. محوري، ايمان الهي، تعهّد و مسئوليت ديني در زندگي فردي و اجتماعي، مدار شخصيت و رفتار او را رقم مي زند. نكته آخر آن كه تعبير اومانيسم اسلامي شبيه تعبيري است كه حكومت شاه درباره مبارزان سياسي به كار مي برد. نظام طاغوت، براي آن كه بتواند ظلم خود را توجيه كند، فعالان سياسي غير مسلمان را - كه نوعاً كمونيست و ماركسيست بودند - به راحتي آنان را دستگير و روانه زندان مي كرد، امّا مبارزان اسلامي را - براي فريب افكار عمومي - با برچسب ماركسيست هاي اسلامي سركوب مي كرد. غافل از آن كه ماركسيسم با تفكّر اسلامي قابل جمع نيست؛ يكي الحاد و كفر است و

ديگري توحيد و ايمان.

اصطلاح اومانيسم اسلامي هم، چنين است؛ يكي بر انسان محوري تأكيد دارد (اومانيسم) و ديگري بر خدا محوري (اسلامي).

نكته آخر آن كه جناب آغاجري با تأكيد بر ضرورت طرح پروتستانيسم و اومانيسم آن را با پسوند اسلامي به عنوان نسخه شفابخش جامعه ايران پيشنهاد مي كند، ولي متأسفانه هيچ گونه استدلالي ارائه نمي كند و كاملاً تقليدي سخن مي گويد!

پرسش اين است كه آيا تفكر پروتستانيسم و اومانيسم در غرب، مشكل آن ها را حل كرده است؟ آيا نبايد ارزيابي كرد و نقاط ضعف و قوّت اين نظريّه ها را بررسي كرد؟ و آيا نبايد انديشيد كه نظريه پروتستانيسم و اومانيسم - با لحاظ اين كه فرهنگ جامعه ايران با غرب تفاوت اساسي دارد - چگونه قابل پياده شدن است؟

به راستي، چرا بايد يك انسانِ مدّعيِ تحليل تاريخ و مسائل علمي، بي مطالعه سخن براند و مطالبي را مقلدانه و بي مدرك ارائه كند و شعري را بگويد كه در قافيه اش بماند؟

رو مرحوم جلال آل احمد درباره اين ناهمگوني فرهنگي - ميان فرهنگ غرب و فرهنگ ايران - و غفلت روشنفكران داخلي مي نويسد:

روشنفكر در ايران، كسي است كه در «نظر» و «عمل» به اسم برداشت «علمي» اغلب، برداشت «استعماري» دارد؛ يعني از علم و دموكراسي و آزادانديشي در محيطي حرف مي زند كه علم جديد در آن هنوز پانگرفته و مردم بومي (=دموس)اش را نمي شناسد تا ايشان را، لايق دموكراسي بداند - و آزادانديشي را هم نه در قبال حكومت ها، بلكه فقط در قبال بنيادهاي سنّتي (مذهب، زبان، تاريخ، اخلاق و آداب) اعمال مي كند... . و از همين جا بر مي خيزد كسروي شدن ها و بعد تكفير روحانيت و بعد بي اثر

ماندن روشنفكر در اجتماع. و اين تازه در صورتي است كه حبس و تبعيد و ترور و تيرباران شدن در كمين روشنفكر نباشد. هم چناني كه در مورد ميرزا آقاخان كرماني بود يا در مورد اراني يا در موردِ خودِ كسروي.

در چنين وضعي است كه اغلب روشنفكران ايراني در طول اين هشتاد و اندي سالِ قرن چهاردهم هجري قمري، به سر برده اند. يعني پيش از اين كه متوجّه باشند كه در يك حوزه نيمه استعماري عمل مي كنند؛ گمان كرده اند كه در حوزه «متروپل» به سر مي برند. بي توجّه به مقاصد استعماري غرب و نيز بي توجّه به اصالت هاي سنّتي و بومي كه اغلب، هدفِ اصلي هجوم استعمار بوده اند.

مرحوم آل احمد در ادامه مي افزايد:

فرق اصلي روشنفكر ايراني و روشنفكر غربي - فرض اين كه هر دو از يك چشمه سيراب بشوند يا بايست سيراب شده باشند - در اين است كه روشنفكر غربي در حوزه متروپل(= پايتخت) با دستي باز در تجربه به تمام مؤسسات آموزشي و آزمايشگاهي و موزه ها - كه همه از راه غارت مستعمرات غني شده اند - قدرت اين را يافته است كه به جاي ماوراي طبيعت باستاني اديان، ماوراي طبيعتِ جديدي را بجويد كه جهان بيني علمي دارد و بر مبناي آزادانديشي نهاده است؛ امّا روشنفكر ايراني كه در يك حوزه نيمه مستعمراتي به سر مي برد بي دسترسي به آن مؤسسات كه از او به غارت رفته، و بي هيچ سهمي در دنياي برخورد آزادنه عقايد و آرا... در قدم اوّل با هجوم روز افزون استعمار طرف است كه به همراه تكنولوژي و محصولات ساخته خود، آرا و معتقدات خود را نيز مي آورد. و هم چنان كه

ابزارهاي سنّتي و بومي را از معركه حيات خارج مي كند؛ انديشه ها و اعتقادات سنّتي را نيز، بي اعتبار مي كند. مهم نيست كه آسياب هاي دزفول موتوري بشوند. مهم تر اين است كه ملاك ارزش اخلاقي دزفولي ها به چه چيز جاي خواهد پرداخت؟

هجوم استعمار، نه تنها به قصد غارت مواد خام معدني و مواد پخته آدمي (فرار مغزها) از مستعمرات صورت مي گيرد؛ بلك اين هجوم، زبان و آداب و موسيقي و اخلاق و مذهب محيطهاي مستعمراتي را نيز ويران مي كند. و آيا صحيح است كه روشنفكر ايراني به جاي ايستادگي در مقابل اين هجوم همه جانبه شريك جرم استعمار بشود؟(77)

پاسخ(قسمت چهارم)

نقد سوم:

خلط بحث ها

جناب آغاجري، به دليل ضعف علمي، مباحث گوناگوني را به هم خلط كرده است؛ مثلاً مي گويد:

تولّي دين، منحصر به قشر خاصي (روحانيت) نيست.

و سپس چنين نتيجه مي گيرد:

ما در دين نيازي به واسطه نداريم!

اشتباه آشكار سخن ياد شده آن است كه وي اوّلاً، ميان دين و ديندار از يك سو و دين و دين شناس از سويي ديگر، فرق نگذاشته است! زيرا بديهي است كه دين، مجموعه اي از معارف، اخلاق و احكام است كه براي هدايت و سعادت انسان برنامه دارد كه قطعاً رفتارهاي دينداران غير آن است؛ فرد ديندار به هر اندازه منطبق با موازين دين حركت كند، به همان ميزان به دين نزديك است و آن گاه كه برخلاف دستورديني گام مي نهد؛ مثلاً دروغ يا غيبتي مرتكب مي شود، نمي شود گفت كه دين هم همين است ؛ و اين همان اشتباهي است كه جناب آغاجري مرتكب شده است.

ثانياً، بين دين و دين شناس فرقي روشن وجود دارد؛ دين، براي همه مردم است، امّا همه دين شناس نمي شوند؛ به عبارت ديگر،

دينداري منحصر به گروهي نيست، امّا همه افراد نمي توانند دين شناس باشند. اسلام شناسي، تخصّص مي خواهد، ولي مسلمان بودن تخصص لازم ندارد. در ديگر علوم هم چنين است؛ مثلاً پزشكي براي همه افراد جامعه است، امّا همه كه پزشك نمي شوند. دانشگاه به همه تعلّق دارد، ولي تمام مردم دانشگاهي نمي شوند.

نقد چهارم:

خلاف واقع جناب آغاجري مي گويد:

چرا بايد امام جماعت، منحصر به روحانيت باشد و نيز اجراي صيغه عقد ازدواج، آن هم با جملات طولاني و تجويدي؟

ايشان در اين جا تعابيري به كار مي برد كه مايه شرمندگي است و بيانگر آن كه وي علاوه بر ضعف علمي، مشكل تربيتي و اخلاقي نيز دارد.

پاسخ آن است كه اوّلاً، خوب بود جناب آغاجري كمي به خود زحمت مي داد و به رساله عمليه مراجع معظّم تقليد رجوع مي كرد و اين گونه سخن نمي گفت كه باعث آبروريزي شود. آن چه درباره نماز جماعت آمده است، تنها شرايطي چون عدالت، صحيح بودن قرائت، شيعه دوازده امامي بودن و حلال زادگي است؛(78) امّا در اين كه امام جماعت، لباسش چگونه و خود او از چه قشري باشد، مطلبي به ميان نيامده است.(79) همين طور در مسئله عقد ازدواج آن چه شرط است، صحّت اداي الفاظ عقد و صيغه مخصوص (با زبان عربي يا هر زبان ديگري كه معناي كلمات صيغه عقد را برساند) و مانند آن مي باشد و نه تنها از روحاني بودنِ مجري عقد، ذكري به ميان نيامده، بلكه تصريح دارد كه عقد را طرفين ازدواج (دختر و پسر) هم، مي توانند بخوانند و حتي يك نفر مي تواند عاقد باشد.(80)

بي اطلاعي ديگر آغاجري آن است كه نمي داند صيغه عقد طولاني نيست؛ عقد دو جمله بيش تر ندارد: ايجاب و قبول

(نيم سطر) و آن چه در مقدّماتِ عقد خوانده مي شود، رواياتي است كه در ارزش و اهمّيت ازدواج و تشويق جوانان براي تشكيل خانواده وارد شده است.

به نظر مي رسد جناب آغاجري بار ديگر ميان اعتماد مردم به روحانيت و انحصار امور ديني اشتباه كرده است (چنان كه شواهد كلام وي در همين سخنراني حكايت مي كند).

بنابراين، اگر مردم به روحانيت در امور ديني و مراسم مذهبي، اعتماد مي كنند و در نماز جماعت و عقد ازدواج به آنان رو مي آورند، اين ديگر مشكل روحانيت نيست؛ بلكه مشكل آقاي آغاجري با مردم است كه بايد پرسيد: چرا مردم در كارهاي ديني به روحانيون رجوع مي كنند، ولي به امثال ايشان اعتمادي ندارند؟(81)

نكته ديگر آن كه وي تجويد در كلام كه همان لحن و صداي صحيح است با تعابيري زشت به سخره مي گيرد! و حال آن كه اگر كمي مطالعه و تأمل مي كرد، مي دانست كه تجويد كلام، خاص ادبيات زبان عربي نيست، بلكه در همه زبان هاي رايج دنيا مانند انگليسي و فرانسوي وجود دارد؛ زيرا كسي كه (مثلاً) زبان انگليسي را به عنوان زبان دوم آموخته است، بايد علاوه بر تلفّظ حروف، لحن و آهنگ زبان را در هنگام گفتار رعايت كند كه اين همان تجويد است.

حال، معلوم نيست به چه دليل، جناب آغاجري اين گونه تاخته است؟ شايد بتوان چنين روحيه اي را بيماري روشنفكري - يا تاريك فكري به تعبير دكتر شريعتي - دانست كه فرد به تزلزل و استحاله شخصيتي دچار شده باشد!(82)

نقد پنجم:

ابهام و تناقض آقاي آغاجري در تبيين اسلام، آن را به اسلام ذاتي و تاريخي تقسيم مي كند و بدون كم ترين توضيحي درباره اسلام ذاتي، اسلام

تاريخي را تاريك، عتيقه و بي مصرف انگاشته، مي گويد:

بايد براي اسلام شناسي، بي واسطه و مستقيماً به سراغ قرآن رفت. خودتان برويد قرآن بخوانيد. يك دانشجو اگر با متد علمي، با روش برود سراغ مطالعه قرآن، چيزهايي را درك مي كند و مي فهمد كه آن آقايي كه يك خروار علوم قديمه مي داند، امّا متد و روش نمي داند، هيچ گاه درك نخواهد كرد.

ابهام كلام ياد شده اين است كه اوّلاً، اسلام ذاتي كدام است، ثانياً، مستقيماً به سراغ قرآن رفتن يعني چه؟

پرسش اين است كه اگر براي شناخت قرآن كريم متد و روش لازم داريم - چنان كه خود ايشان هم تصريح مي كند - آن روش و وسيله كدام است؟ آيا جز روشِ حوزه هاي علوم اسلامي، راه ديگري براي اسلام شناسي و قرآن پژوهشي وجود دارد؟ شگفتي آن كه وي از سويي معتقد است كه بايد بدون واسطه و كارشناس ديني به سراغ قرآن پژوهشي رفت و از سوي ديگر، اظهار مي كند كه متد و روش لازم است؛ يعني هم براي شناخت قرآن به واسطه و حوزه علميه نياز نداريم و هم براي آن كه متد و روش ضرورت دارد، پس بايد رهسپار حوزه هاي علوم ديني شده تا با ساز و كارهاي فهم و درك قرآن كريم آشنا شد! آيا تناقض از اين آشكارتر متصوّر است؟ تناقضي كه شايد ماركسيست ها هم به آن دچار نشده اند!

مطلب ديگر اين كه در تز «جدايي اسلام ذاتي از اسلام تاريخي» ابهام وجود دارد؛ زيرا اسلام تاريخي كه همه مسلمانان آن را مي شناسند و بدان ايمان دارند عبارت است از:

مجموعه اصول عقايد پنج گانه شيعه (اصول دين) و يا اصول عقايد سه گانه همه مسلمانان حتي يهود و نصارا

و نيز احكام الهي (فروع دين) كه عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر و مانند آن.

پرسش اين است كه آيا اين اسلام تاريخي غير از اسلام ذاتي است كه ايشان معرفي مي كند؟ معلوم نيست جناب آغاجري اين تفكيك خود درآورده اسلام ذاتي و تاريخي را از كجا به دست آورده است؟ از هر كسي كه باشد سخني بيهوده است.

نقد ششم:

شناخت روحانيت در سه حوزه تاريخي، علمي و اجتماعي بدون شك سابقه سازمان روحانيت به عصر نبوي صلي الله عليه وآله وسلم باز مي گردد. در آن روزگار شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هر كاري را به ميزان آشنايي و كارآيي افراد به آنان واگذار مي فرمود؛ از جمله امور مذهبي را به افراد كاردان و آشناي به معارف و احكام مي سپرد كه در اين جا به ذكر دو نمونه بسنده مي كنيم:

1. رسول خداصلي الله عليه وآله پس از آن كه با گروهي از اهالي مدينه به سال يازدهم بعثت در موسم حج، ديدار فرمود و آن ها هم به دعوت آن حضرت پاسخ دادند و به اسلام گرويدند، نماينده خود(مصعب بن عمير) را براي آموزش قرآن كريم به نومسلمانان و نيز امامت آنان فرستاد.(83)

2. در سال هشتم هجري هنگامي كه پيامبر گرامي براي جنگ با قبيله هوازن به سوي حنين مي رفت، عَنّاب بن اسيد را - كه جواني بيست ساله بود - امير مكه قرارداد و صحابي ديگر خود به نام مُعاذ بن جبل را براي تعليم احكام و فقه بر مردم گمارد.(84)

نظير اين افراد، هم در عصر رسول گرامي اسلام و هم در روزگار ائمه اطهارعليهم السلام فراوان تربيت شده

و امور ديني و تبليغي را بر عهده داشته اند.(85) بنابراين، سابقه مرجعيت رسمي ديني به صدر اسلام بر مي گردد، گرچه نام هاي امروزي (روحاني، حجّة الاسلام و آية اللّه) مرسوم نبوده است، امّا همين عناوين از عصر غيبت متداول شده است؛ مثلاً به فقيه بزرگ مرحوم طوسي «شيخ» و به مرحوم كليني «ثقة الاسلام» و... لقب داده اند.(86)

به هر حال، مهم اين نيست كه اسم خاصي ملاك باشد؛ عمده قبول ضرورت تخصّص در امور حوزه و دين است كه قهراً براي تنها گروهي از مردم، مجال تحصيل و تخصّص در آن وجود دارد، نه همه افراد جامعه؛ مانند همه علوم كه فقط جمعي مي توانند به تعلّم و تعليم همّت گمارند و باقي مردم از تخصّص آنان بهره مند مي شوند. قرآن كريم در خصوص ضرورت فقاهت ديني براي گروهي از مؤمنان جامعه چنين مي فرمايد:

« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»؛(87)

شايسته نيست مؤمنان، همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي كوچ نمي كنند تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را بيم دهند؟ شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند!

اكنون پرسش اين است كه آيا جناب آغاجري روي اسم دعوا دارد و مي گويد: ما عالم داريم و روحاني نداريم، يا روي محتوا، كداميك؟ نتيجه اي كه مي گيرد نمايانگر آن است كه وي روي نام، نزاعي ندارد؛ بلكه اصل تخصّص ديني را رد مي كند. از اين رو، روحانيت را واسطه كاذب مي خواند!

فلسفه لباس روحانيت عبا و

عمامه از سنّت هاي اسلامي است كه از دوران رسالت و امامت سابقه دارد. در تاريخ آمده است: رسول گرامي صلي الله عليه وآله و جبرئيل امين عليه السلام بر سر خود عمامه گذاشته و تحت الحنك(88) آن را باز كرده بود.(89) آن حضرت وقتي به مسجد الحرام رفت، عمامه اي مشكي بر سر داشته است.(90) و نيز در نقل ديگري آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روزي بر سر امير مؤمنان عليه السلام عمامه گذاشت. آن گاه فرمود: «اين، تاج فرشتگان است».(91) و نيز فرمود: «نماز با عمامه دوچندان نمازي است كه بدون آن خوانده مي شود».(92) هم چنين روايت است كه مولا علي عليه السلام با عبا و عمامه خطبه ايراد مي كرده است. امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

بر سر فرشتگاني كه در جنگ بدر به ياري مسلمانان شتافته اند، عمامه سفيد بوده است.(93)

امام زين العابدين عليه السلام با عمامه سياه وارد مسجد مي شد.(94) از اين رو، فقها، براي مردها، داشتن عبا، عمامه و تحت الحنك كردن آن را در نماز مستحب شمرده اند.(95)

ماهيت تقليد ديني پيش از بررسي دلايل تقليد ديني يادآوري چند نكته ضروري مي نمايد:

1. انسان، در عرصه گيتي برخلاف هر موجودي ديگر، داراي تكامل اختياري است؛ به اين معنا كه آدمي براي رسيدن به كمال مقصود، مي تواند انتخاب گر باشد. او با عقل و فطرتي كه دارد به دنبال جهان شناسي و جهان بيني مي رود.

2. انسان، از پس هستي شناسي، در راه عملي و عيني ساختن تكامل زندگي گام بر مي دارد تا به آن چه با عقل و فطرت خويش يافته است در صحنه عيني حياتش، نمايان سازد.

3. راه عملي اين سير تكاملي با دو بال هدايت دروني (فطرت و عقل) و مسير بيروني (وحي و نبوت)

است. اين دو كه مقصود مشتركي را تعقيب مي كنند: (سير إِلي اللّه يا كمال الهي انساني) به تعبير امام كاظم عليه السلام حجّت باطني و ظاهري نام دارند.(96)

4. از آن جا كه عقل بشري بيش تر، مفاهيم كلي زندگي مانند عدالت، سعادت، خوبي ها، بدي ها و... را مي شناسد و از درك بسياري از امور جزئي، ناتوان است، ناگزيريم به راهنمايي هاي انبيا و اولياي دين عليهم السلام روي آوريم تا راه خوشبختي دو جهان بر ما هموار شود.

5. بشر، براي آن كه راه را بيابد و در مسير صحيح گام بردارد، ناچار است راهنما داشته باشد؛ يعني هم دين را بفهمد و هم پيشوا را بشناسد. دين، يك سلسله اصول كلي و محورهاي اساسي دارد كه مي بايد همه افراد - هر چند به اجمال هم كه هست - آن را با براهين و دلايل يقين آور معتقد شوند؛ زيرا مسائل اساسي دين (اصول) و نيز فروع آن - كه اصطلاحاً «ضروريات دين» ناميده مي شود - تقليد بردار نيست.(97)

بنابراين، در اصول و فروع دين (مانند اصل وجوب نماز، روزه، حج و...) همه افراد مسلمان - چه مجتهد و چه مقلد از نظر اعتقادي داراي وظيفه و شرايط يكساني اند؛ به عبارت ديگر، هر مسلماني بايد در اصول و ضروريات مذهب به باور يقيني برسد.

6. بخش دوم دين كه احكام و مسائل فروع دين است؛ مانند مسائل و شرايط بي شمار مربوط به تكاليف گوناگون از قبيل، حقوق، اقتصاد، تجارت داخلي و خارجي، صلح و جنگ، نظام سياسي تا وظايف فردي، خانوادگي و مانند آن، بديهي است كه يادگيري آن ها بر هر مسلماني ضروري و واجب است؛ چرا كه بدون شناخت مسائل فروع دين، هيچ فردي

نمي تواند به وظيفه ديني خود جامعه عمل بپوشاند و از اين روست كه همه فقيهان فراگيري مسائلي كه مورد نياز انسان است را واجب مي شمارند.(98)

اين جاست كه افراد مسلمان از نظر انجام وظيفه، دو دسته مي شوند:

الف) مجتهد؛ ب) مقلد و يا آن كه راه احتياط را در پيش گيرد.

اجتهاد يعني هر شخصي راه تحصيل علوم ديني را برگزيند تا پس از مدتي بر اساس استنباطش به وظايف الهي خود عمل كند. البته اين راه مانند تخصّص در علوم ديگر، براي همه مردم امكان پذير نيست.

راه احتياط هم، شناخت ملاك ها و موارد آن دشوار و چه بسا ناممكن است. چنان كه عمل به آن براي نوع مردم سختي و سردرگمي را به همراه مي آورد. توضيح مطلب آن كه «راه احتياط» گاهي در فعل است؛ مانند آن كه شخص مي داند كه كاري حرام نيست، امّا احتمال مي دهد واجب باشد و گاهي در ترك است؛ مثلاً انسان يقين دارد كه عملي واجب نيست، ولي احتمال مي دهد كه حرام باشد. چنان كه گاهي اقتضاي احتياط، جمع و تكرار است؛ مانند اين كه مكلّف نمي داند وظيفه اش در نماز قصر است يا تمام.(99)

پاسخ(قسمت پنجم)

از سويي ديگر، احتياط در انجام وظايف شرعي جايز است، هرچند كه براي مكلّف راه اجتهاد و تقليد فراهم باشد.(100) امّا در عين حال، نمي شود بدون تقليد يا اجتهاد، به احتياط روي آورد؛ زيرا اصل جواز احتياط، از مسائل قطعي و يقيني نيست كه محتاج به اجتهاد يا تقليد نباشد، بلكه اختلافي است. بنابراين، بايد در خود اين مسئله (احتياط) انسان يا مجتهد باشد و يا مقلد كسي كه آن را جايز مي شمرد. شرط ديگر احتياط هم در صورت جواز آن، آشنايي

با چگونگي موارد آن است كه اين خود نيز به اجتهاد و تقليد نياز دارد.(101)

بگذريم از تعبير نامناسبي كه جناب آغاجري از تقليد صحيح دارد - كه شايد خواسته باشد خاطره دارويني را درباره تبدّل انواع و خلقت انسان زنده كند! - پاسخ به اين مطلب بسيار روشن است؛ زيرا اوّلاً، تقليد در احكام فقهي، تعبّد محض نيست، بلكه تقليد تحقيقي است.(102) ثانياً، تقليد ديني، داراي ملاك هاي عقلي و فطري است كه قابل ترديد نيست.

اقسام تقليد و دلايل آن تقليد داراي چهار تقسيم عقلي است كه عبارتند از:

1. تقليد عالِم از عالِم (در رشته مشترك)؛ 2. تقليد جاهل از جاهل؛ 3. تقليد عالم از جاهل؛ 4. تقليد جاهل از عالم.

به جز قسم چهارم، موارد ديگر، هم عقل و هم شرع، آن ها را مذموم و ممنوع مي شمارند؛ زيرا تقليد عالم از عالم - مانند عالم شيمي از عالم شيمي - معنا ندارد اگر چه ممكن است عالم شيمي در فلسفه و فقه از فيلسوف و فقيه تقليد كند و به عكس، يا عالم ديني از پزشك براي درمان بيماري اش دستور تقليدي بگيرد. هم چنان كه تقليد جاهل از جاهل، مردودِ عقلي و شرعي است؛ تقليدي كه قرآن كريم همواره برآن مي تازد و مردم جاهليت را به سبب بت پرستي و خرافه گرايي متّكي بر پيروي از نياكان نادانشان، سخت ملامت كرده، مي فرمايد:

« وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ»؛(103)

و هنگامي كه به آن ها گفته شود از آن چه خدا نازل كرده است، پيروي كنيد، مي گويند: نه، ما از آن چه پدران خود را بر آن يافتيم،

پيروي مي نماييم. آيا اگر پدران آن ها چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند (باز هم از آنان پيروي خواهند كرد؟

امّا تقليد عالم از جاهل هم، فرضي بيش نبوده و نادرستي آن بر كسي پوشيده نيست؛ ولي تقليد جاهل از عالم يعني كسي كه به هر دليلي نتوانسته است تخصّص كاري را احراز كند، بايد به چند دليل به كارشناس آن مراجعه كند:

1. مطابقت با عقل؛ زيرا عقل آدمي حكم مي كند در هر چيزي كه آگاهي علمي فراهم نبود، وظيفه آن است كه فرد به سراغ كسي برود كه آشناي فن باشد.

2. روال عقلايي عرف بين المللي؛ زيرا در همه جوامع جهاني معمول آن است كه امور را به كارشناسان مي سپارند و همگان از محصول متخصّصان بهره مي گيرند. فلسفه وجودي دانشگاه ها و گوناگوني رشته هاي تخصصي، دليلِ آن است.

علّامه طباطبائي در اين باره مي نويسد:

با نظر دقيق تر و بحث عميق تر مي توان به دست آورد كه موضوع اجتهاد و تقليد ريشه وسيع تري دارد. سلوك طريق اجتهاد و تقليد يكي از اساسي ترين اجزاي برنامه زندگي انسان مي باشد و هر انساني با فطرت انسانيِ خود، راه زندگي را در جايي كه مي داند با اجتهاد عاجز است، با تقليد مي پيمايد.

بنابراين، اجتهاد و تقليد در اسلام، ارشاد مردم خواهد بود به روشي كه فطرت انساني به آن هدايت مي كند.(104)

وي هم چنين درباره حكم جواز تقليد ديني چنين مي آورد:

بهترين دليل براي ثبوت حكم تقليد نسبت به جاهل، سيره مستمره مسلمين است كه ازصدر اسلام تا امروز در ميان مسلمين داير بود و پيوسته اشخاصي كه توانايي اجتهاد را نداشته اند و از تحصيل علوم استدلالي به احكام شرعيه و معارف دينيه مستقيماً عاجز بودند به فقها و

دانشمندان مورد وثوق مراجعه مي كردند.(105)

3. ضرورت اجتماعي؛ تقليد صحيح از تخصّص اهل تحقيق، امري اجتناب ناپذير و مقتضاي نظم اجتماعي است، وگرنه هرج و مرج پيش مي آيد كه تنها با تفكّر آنارشيسمي (بي قانوني و بي نظمي) قابل توجيه است!

دكتر شريعتي در اين باره مي گويد:

در تشيّع علوي عالِم محقق، آزاد است. عامي (غير متخصّص) بايد در برابر مجتهد مقلد باشد. اين يك نظام اجتماعي و در عين حال علمي است.(106)

حال از آقاي آغاجري بايد پرسيد كه اگر اين سخن شما (ردّ تقليد ديني و رجوع غيرمتخصّص به كارشناسِ امور و تعبير سخيف ميموني از آن) صحيح باشد - كه قطعاً چنين نيست - آيا لازمه آن بسته شدن دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي نيست؟ آيا دنيا به اين سخن نمي خندد؟

سخن آخر آن كه تقليد ديني، علاوه بر دلايل ياد شده داراي دو ويژگي ممتاز است كه نماينده حكمت تقليد به شمار مي رود و آن اصل «عدالت» مجتهد و «اعلميت» آن است كه اين دو شرط مهم در هيچ حوزه ديگر علمي، نه شرط عقلي است و نه شرط شرعي.(107)

از اين رو، امام حسن عسكري عليه السلام درباره ويژگي هاي فقيهان شيعه و لزوم رجوع به آنان مي فرمايد:

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهاء صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدينِه مُخالِفاً عَلي هَواهَ، مُطيِعاً لِأَمْرِ مَوْلاَه، فَلِلْعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذلِكَ لايَكُونُ إِلاَّ بَعْضَ فُقَهاءِ الشّيعَةِ لا كُلَّهمْ...؛(108)

از ميان فقيهان، هر كه خويشتن دار (پرهيزگار و باتقوا) و نگهبان دينش باشد، با هواي نفس خود مخالفت بورزد و فرمان مولايش را اطاعت كند (در اين صورت) عموم مردم بايد از او تقليد كنند. اين دسته، برخي از فقيهان شيعه اند نه همه آنان... .

روحانيت از نظر حوزه

علمي اين استاد تاريخ! آن قدر مقلدانه سخن گفت كه حتي به خود اجازه نداده است در راه سفرش به همدان، سري به حوزه علميه قم بزند و بپرسد كه در حوزه ها چه علومي خوانده مي شود؟ تا به ناچار نگويد: اگر امام جماعت خودمان باشيم، عقد ازدواج را خودمان جاري كنيم، وجود روحانيت زايد است.

وي خيال كرده است كه روحانيت - با تاريخچه اي بيش از هزار سال؛ يعني حدود دوازده برابر قدمت دانشگاه ها - فقط چند فرمول ساده مي آموزد تا بتواند تصدّي عقد و ازدواج، كفن و دفن مردگان و اقامه جماعت را بر عهده گيرد! آيا علّامه طباطبائي كه يكي از آثار پرارج وي بيست جلد تفسير قرآن (الميزان) است و در مدت بيست سال آن را نگاشته است و نيز علّامه اميني كه يازده جلد كتاب در الغدير را موضوع مهم غدير خم نوشته است و علّامه مجلسي كه تنها 110 جلد كتاب بحارالانوار را در حوزه احاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام تأليف كرده است و امام خميني كه در اكثر علوم، صاحب مكتب شد و شهيد مطهّري كه آثار گران سنگش بيانگر وسعت علوم اسلامي است و فقيه بزرگي چون شيخ محمد حسن نجفي كه توانست طي سي سال تلاش علمي خود، 43 جلد كتاب جواهرالكلام را در معرفي فقه شيعه بنگارد و نيز شخصيتِ علمي معاصر، علّامه جعفر مرتضي عاملي كه اثر ارزشمند الصحيح من سيرة النبي الاعظم(109) را در ده جلد نگاشته است و در آن با ديدي نقّادانه به سبك سيره نگاريِ زندگي پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله پرداخته و دانشمند و تاريخ نگار معاصر، علّامه سيّد مرتضي عسكري كه با

نگرش تازه به مطالعه تاريخ اسلامي پرداخته است و اثر شريفِ معالم المدرستين(110) را در سه جلد نگاشته و در آن مقايسه بين عقايد شيعه و سنّي بر اساس مدارك هر دو طايفه پرداخته و نيز در، كتاب مهم ديگرش (نقش ائمه عليهم السلام در احياء دين)(111) در هشت جلد نگاشته و شخصيت كم نظيري چون علّامه محمد تقي جعفري رحمه الله كه در علوم اسلامي قديم و جديد آثاري گران سنگ از خود بر جاي گذاشته؛ مانند شرح و تفسير نهج البلاغه(112) در 26 جلد و تفسير، نقد و تحليل مثنوي(113) در پانزده جلد و هم چنين دانشمند محققي چون حضرت استاد آية اللّه عبداللّه جوادي آملي كه تحقيقاتي وسيع در علوم ديني داشته و تأليفات بسياري در حوزه انديشه اسلامي و معارف قرآني از خود به يادگار گذاشته؛ مانند تفسير موضوعي قرآن كريم(114) كه تاكنون چهارده جلد آن منتشر شده است و نيز كتاب رحيق مختوم(115) كه در ده جلد است و در آن به شرح و تعليق حكمت متعاليه (اسفار) صدر المتألّهين شيرازي رحمه الله پرداخته است و نيز صدها دانشمند بزرگ اسلامي ديگر از گذشته و حال كه اگر بدون نام آثارشان شمارش شوند به چندين جلد كتاب مي رسد،(116) تنها متولّي امور ساده اي چون عقد، امامت جماعت و امثال آن بودند و ديگر كاري نداشتند؟! در اين جا براي آگاهي همه به ويژه دانشگاهيان عزيز به معرفي اجمالي رشته هاي علوم حوزوي مي پردازيم؛ علومي كه در حوزه ها متداول است از اين قرار است:

1. ادبيات عرب(صرف و نحو) و فارسي؛ 2. علوم بلاغت(معاني، بيان و بديع)؛ 3. فقه؛ 4. اصول؛ 5. حديث؛ 6. رجال؛ 7. تفسير؛ 8. كلام؛ 9. منطق؛

10. فلسفه؛ 11. اخلاق و عرفان؛ 12. تاريخ؛ 13. علوم قرآن؛ 14. اقتصاد اسلامي؛ 15. حقوق اسلامي؛ 16. علوم غير رسمي مانند رياضي، هيئت، جامعه شناسي، روانشناسي و... .

نكته ديگر آن كه از ديرباز انديشه آموزش زبان هاي خارجي در حوزه ها مطرح بوده است و كسان زيادي به آن پرداخته اند. مرحوم آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم (1276 - 1355 ق)(117)، مؤسس حوزه علميه قم، در حدود هفتاد سال پيش، در انديشه رواج زبان خارجي و برخي علوم جديد در حوزه شد تا راه گسترش اسلام در ميان تحصيل كرده هاي امروزي و نيز تبليغ در كشورهاي ديگر بهتر فراهم شود. همان گونه كه پيشنهاد تخصّصي شدن فقه (به شيوه علوم جديد) را داده بود.(118) و در همين زمينه فرزند آن بزرگوار مرحوم آية اللّه شيخ مرتضي حائري در 35 سال پيش دبيرستان دين و دانش را در قم بنياد نهاد. هم چنان كه بزرگاني چون شهيد بهشتي و شهيد باهنر و بسياري از افراد ديگر همزمان با تحصيل علوم حوزوي، علوم دانشگاهي را تا تحصيلات تكميلي ادامه داده و همواره مورد تشويق بزرگان علمي حوزه بوده اند.

مرحوم آية اللّه بروجردي(119)رحمه الله هم به تأسيس دبستان ها و دبيرستان هاي جديد همّت مي گمارد. از اين رو، اجازه مي فرمود مبالغ زيادي از وجوه و سهم امام عليه السلام را در اين راه مصرف كنند. علاوه بر اين، نمايندگاني را از حوزه علميه قم براي تبليغ اسلام، به كشورهاي خارجي از جمله آلمان و آمريكا اعزام مي كرد.(120)

حال معلوم نيست كه جناب آغاجري چگونه به خود اجازه داده است كه نسبت تحريم فراگيري علوم جديد و يادگيري زبان خارجي را به علماي دين بدهد و به يك مورد

خاص آن هم مجهول و بدون آن كه نام فرد را ببرد، اشاره كند و بگويد: فراگرفتن علوم جديد حرام است؟!

اگر به فرض، چنين چيزي بوده است دليلش مخالفت با دانش جديد نبوده است - كه وي گمان برده است - بلكه نظير فتواي تحريم تنباكوي عصر ناصري بود كه به انگيزه قطع نفوذ استعمار از سوي ميرزاي بزرگ شيرازي صارد شده بود.

روحانيت از منظر وظايف اجتماعي و ارشاد ديني بر كسي پوشيده نيست كه در تاريخ كهن ايران و اسلام، هيچ قشري به اندازه روحانيت متعهد شيعه براي مردم ما قابل اعتماد نبوده و نيست. علماي دين در عين حال كه در همه امور ديني محور اتكاي مردم مسلمان بوده و پاسدار ديانت و ايمان آن ها شمرده مي شوند، در صحنه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي و خدمات رفاهي و اقتصادي، نگهبانان واقعي استقلال، آزادي، عزّت، فرهنگ و تمدن كهن اسلامي ايراني بوده اند. اين عالمان دين بوده اند كه همواره پيشگام مخالفت با استعمار خارجي و استبداد داخلي به شمار مي آمدند.

درست به عكس بيش تر مدّعيان روشنفكري - به ويژه در يكصد و پنجاه سال اخير - كه از عوامل استعمار و نفوذ بيگانگان و باعث تحكيم حكومت هاي فاسد استبدادي به شمار مي رفتند.(121)

همان گونه كه مرحوم استاد جلال آل احمد داستانش را در مقطعي از تاريخ (عصر پهلوي دوم) چنين بازگو كرده است:

امروز با تكيه به همين روشنفكران غرب زده شركت كرده در حكومت است كه نمايندگان سياست غرب و گروه مستشاران، با ما هنوز همان رفتاري را دارند كه سفراي انگليس و روس با اتابك و امير كبير داشتند. تازه اگر روشنفكر غرب زده ما لايق مقايسه با آن

دو بزرگوار باشد. منتها اگر در آن روزگار فقط سفرا بودند كه القاي رأي مي كردند حالا مستشاران خيل خيلند و اگر در آن دوران ها فقط اتابك و امير كبير طرف القا بودند - كه هر كدام پيرمرد دنيا ديده اي بودند نشسته بر سر تجربه اي از عمر و سنّت و ملاك هاي شرقيِ خود و پا بر زنجير معتقدات و رسوم و آداب اين طرف عالَم - حالا طرف مصاحبه يا طرف القاي مستشاران غربي، گروه روشنفكران غرب زده اند كه نه اسّ و قسّ اتابك و امير كبير را دارند و نه حتي عُرضه حاج ميرزا آغاسي را كه نمي دانم چرا به غلط به بي عُرضگي معروف شده است.

اين چنين است كه بر ملّتي حكومت مي شود. ملتي رها شده به تقدير ماشين و با رهبري روشنفكران غرب زده و به دست اين سمينارها و كنفرانس ها و برنامه هاي دوم و سوم و با تكيه به كمك هاي «بلاعوض» و با آن سرمايه گذاري مسخره در صنايع بي ريشه واسطه.(122)

مرحوم دكتر شريعتي نيز در اين باره مي گويد:

من به عنوان كسي كه رشته كارش تاريخ و مسائل اجتماعي است، ادّعا مي كنم كه در تمام اين دو قرن گذشته، در زير هيچ قرادادِ استعماري، امضاي يك آخوندِ نجف رفته، نيست. در حالي كه در زير همه اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سركار!).

وي در ادامه مي افزايد:

اين يك طرف قضيه، از طرف ديگر، پيشاپيش هر نهضت مترقّي ضداستعماري در اين كشورها همواره و بدون استثنا قيافه يك يا چند عالم راستين اسلام و به خصوص شيعي وجود دارد.(123)

آري، سخن شريعتي گزاف نيست، واقعيتي است كه وقايعي چون نهضت

تحريم تنباكو(124) در عصر ناصري، به پيشوايي ميرزاي بزرگ(125) و پرچمداري سيّد جمال الدين اسد آبادي(126) و نيز حضور علماي طراز اوّل نجف نظير مرحوم نائيني و آخوند خراساني رحمهما الله در قضيه مشروطيت و نقش ممتاز شيخ شهيد، فضل اللّه نوري در آن و هم چنين(127) حضور بزرگ مردي چون آية اللّه سيّد حسن مدرس، اين قهرمان آزادي(128) در دوره رضاخاني و سرانجام، حضور چشم گير و بي نظير علماي دين به پيشوايي حضرت امام خميني رحمه الله در قرن حاضر و پديداري انقلاب عظيم اسلامي، گواه آن است.

شريعتي و جايگاه روحانيت دكتر شريعتي درباره نقش منحصر به فرد روحانيت در نگهباني از اسلام و فرهنگ ديني مي گويد:

شما (روشنفكران) كه مي خواهيد اين پايگاه فرهنگي ريشه دار (روحانيت) را كه در عمق تاريخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ريشه دارد، برچينيد، براي تكيه گاه فرهنگي و مردمي خود، به نام روشنفكر مسئول، در برابر استعمار فرهنگي، چه پايگاهي را مي خواهيد جايش بگذاريد؟ چند تا شعر فارسي را كه مديحه ممدوح است و مديحه معشوق؟ يا چند تا ترجمه هاي آشفته آثار فرنگي را؟ بايد بر اين پايگاه ريشه دار (روحانيت) تكيه كرد. اگر ايمان داري به خاطر ايمان، و حتي اگر نداري، امّا مسئولي، به خاطر مسئوليت، و اگر، هم ايمان داري و هم مسئوليت، كه دو دستت را مي فشرم، و اگر نه ايمان داري و نه مسئوليت، و به خاطر خوش آيند زمانه، نطق مي فرمايي كه: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبِ وَ تَبَّ»(129) مرحمت زياد. نطق كن! اين اعتقاد من است و اعتقاد حسينه ارشاد...(130)

پاسخ(قسمت ششم)

دكتر شريعتي در تأكيد برمطلب ياد شده مي افزايد:

بزرگ ترين پايگاهي كه مي توان اميدوار آن بود كه توده

ما را آگاه كند، اسلامي راستين را به آنان ارائه دهد، در بيداري افكار عمومي و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشي را ايفا كند و در احياي روح اسلامي و ايجاد نهضت آگاهي دهنده و حركت بخشنده اسلامي، عامل نيرومند و مقتدري باشد، همين پايگاه «طلبه» و «حوزه» و حجره هاي تنگ و تاريكʠاست كه از دورن آن ها، سيّد جمال الدين ها بيرون آمده است و مي آيد.(131)

روي همين اعتقاد به اصالت روحانيت بود كه مرحوم دكتر شريعتي در انتقاد شهيد بهشتي از برخي سخنراني هاي او با اشتياق مي گويد:

من قبول دارم تو و امثال تو نظارت كنيد؛ نگذاريد حرف هايي كه به نظرتان نارواست اصلاً از من منتشر شود.(132)

نقل است كه او مشابه اين پيشنهاد، اصلاح آثار علمي اش را به مرحوم استاد محمدتقي جعغري رحمه الله هم داده بود.(133)

دكتر شريعتي در آخر عمر، وصيّت نامه شرعي خود را به اصلاح آثار خود اختصاص داد و دوست روحاني خود، استاد محمد رضا حكيمي را - كه به حق از پركارترين عالماي ديني معاصر به شمار مي رود و چنان كه خود به نگارنده گفته است تا كنون (يعني تا سال 1361 ش) بيست هزار كتاب در حوزه دين و معارف اهل بيت عليهم السلام مطالعه كرده - وصيّ خود خوانده است.

وي در بخشي از اين وصيّت نامه آورده است:

آن ها (نوشته ها و سخنراني ها) بايد تجديد نظر بشود، از نظر علمي غني شود و خورشت بخورد، غلطگيري معنوي و لفظي و چاپي شود. اينك، من همه اين ها را... با اين وصيّت شرعي، يك جا به دست شما مي سپارم و با آن ها هر كاري كه مي خواهي بكن.(134)

شريعتي و روشنفكران بيمار

در اين قسمت به تناسب

گفتار، بخشي ازسخنان دكتر شريعتي بازگو مي شود كه پاسخي است روشن به گفته هاي امثال آغاجري، كه اگر او اين سخنان شريعتي را ملاحظه مي كرد، هرگز با نام وي و در سالگرد درگذشت او، آن هم با تحريف كلام شريعتي، اين گونه به ميدان نمي آمد و بحران ملي و فرهنگي به وجود نمي آورد كه قطعاً بهسود و خرسندي دشمنان انقلاب اسلامي تمام شود.

دكتر شريعتي درباره روشنفكرانن بيمار مي گويد:

مي بينيم بيش از عوامل قرن هجدهم و نوزدهم ميلادي و بورژوازي و سرمايه داري و صنعت اروپايي،

روشنفكران خود ما بودند كه كوشيدند تا مصرف كالاها و شكل زندگي جامعه هاي ما جديد بشود؛ انساني كه مصرفش متجدد است يعني مصرف جديد مي كند.(135)

«تجدّد» يعني تغيير سنت ها، مصرف هاي گوناگون زندگي مادي از كهنه به جديد و براي اين كه (اروپايي ها) متجدد كنيم، اوّل بايستي با مذهببجنگيم؛ زيرا مذهب موجب مي وشد اولاً، هر جامعه اي با دانستن مذهبش، در خودش شخصيت احساس مي كند؛ مذهب يعني معنويت اعلا و اگر آن معنويت را بكوبيم، هو كنيم، تحقير كنيم، همين انسان وابسته به آن معنويت را تحقير كرده ايم!

دكتر شريعتي در ادامه سخن مي گويد:

روي اين اصل (جنگ با مذهب) ناگهان در همه آسيا و آفريقا و شرق و غرب، نهضت مبارزه با «تعصّب» به وسيله روشنفكران محلّي به وجود آمد.(136)

شريعتي در بخش ديگري از سخنان خود مي آورد:

اين جوان اين تحصيل كرده، اين روشنفكر - يا تاريك فكر - مربوط به جامعه اي است، اما نه جامعه خود را مي شناسد و نه خصوصيات خودش را مي شناسد و نه ميشناسد كه خودش كي هست، و بعد خودش را او (اروپايي) احساس مي كند. اين انساني كه مثلاً مال يك كشور شرقي است،

خودش را اروپايي احساس مي كند. اين آدم از خودش بيگانه شده و «بيمار» است، به چه صورت؟ بيمار رواني كسي است كه خودش چيزي باشد، ولي شخصيت خودش را احساس نكند، و به جاي شخصيت خود، شخصيت ديگري را احساس مي كند.(137)

او مي افزايد:

چنين انساني متناقض است؛ انساني كه خودش مال يك جامعه است و فكرش مال جامعه ديگر!(138)

مرحوم جلال هم دراين باره مي گويد:

آدم غرب زده اي كه عضوي از اعضاي دستگاه رهبري مملكت است پا در هواست. ذرّه گردي است معلّق در فضا يا درست هم چون خاشاكي بر روي آب؛ با عمق اجتماع و فرهنگ و سنّت، رابطه ها را بريده است. رابطه قدمت و تجدد نيست، خط فاصلي ميان كهنه و نو نيست؛ چيزي است بي رابطه با گذشته و بي هيچ دركي از آينده... .(139)

دكتر شريعتي در سخن ديگري چنين مي گويد:

غربي ها سه چيز را مانع نفوذ در كشورهاي غير اروپايي مي دانند:

الف) مذهب آن جامعه؛ ب) فرهنگ آن جامعه؛ ج) تاريخ آن جامعه. اين سه به انسان شخصيت(140) مي دهد.

شريعتي هدف غرب را چنين بازگو مي كند:

(ما اروپايي ها) به يك شكلي و با يك حيله اي بتوانيم در يك شرقي، وسوسه و عشق متجدد شدن را به وجود بياوريم، او حتي با ما همكاري خواهد كرد؛ در اين كه هر چه از گذشته برايش مي رسد و در هر عاملي كه شخصيت او را غير اروپايي بار آورده، هر عاملي كه فرهنگي خاس، مذهب خاص، و شخصيت خاص برايش ساخته به دست خودش و حتي با كمك ما به لجن بكشيم و نابود كنيم.(141)

جلال آل احمد و جريان روشنفكري با اذعان به اين كه بحث درباره بيماري روشنفكري اندكي به درازا كشيد، ولي به

نظر مي رسد نگاه به آن با در نظر گرفتن شرايط حساس كنوني انقلاب اسلامي و خطري كه از سوي دگرانديشان و روشنفكران غرب گرا براي نظام اسلامي وجود دارد، ضرورت بيش تري را مي طلبد. به ويژه براي نسل جوانِ جامعه - كه از داستان هاي غم انگيز بيماري(142) روشنفكران غرب زده، آگاهي چنداني ندارد. از اين رو، مطلبي را از مرحوم جلال آل احمد - شخصيتي كه خود سال ها مانند دكتر شريعتي، در متن جامعه روشنفكري حضور داشته و از نزديك شاهد تلخي هاي غرب زدگي خيل عظيم روشنفكران بوده است - در اين جا مي آوريم كه مسئوليت مسئولان و ملّت را براي پاسداري اҠارزش هاي الهي و دست آوردهاي انقلاب اسلامي، در برابر انواع توطئه هاي غرب، افزون مي كند به ويژه جنگ فرهنگي اي كه از راه نفوذ برخي جريان هاي روشنفكري آغاز شده است.

گفتار جلال آل احمد ازآن رو در خور توجّه و عبرت است كه با ظهور مدّعيان جديد روشنفكري، در سال هاي اخير تاريخ ايران اسلامي، شباهت زيادي دارد.

اينك گوشه اي از مقاله او - كه با عنوان «خري در پوست شير، يا شير علم؟» است - عيناً نقل مي شود؛ وي آدم غرب زده را چنين توصيف مي كند:

... به حكم تبعيت از غرب، كسي بايد در اين جا به رهبري قوم برسد كه سهل العنان است - كه اصيل نيست - اصولي نيست (ريشه ندارد) پا در زمين اين آب و خاك ندارد... گيج است. هر دم از جايي است، از خود اراده ندارد، مطيع همان موج حادثه است. با هيچ چيز در نمي افتد!... اين رهبر غرب زده، آب زير كاه هم هست. چون به هر صورت مي داند كه كجاي عالم به سر مي برد. مي داند كه نفس

نمي توان كشيد، مي داند كه باد هر دم از سويي است... اين است كه همه جا هست، در حزب، در اجتماع، در روزنامه، در حكومت، در كميسيون فرهنگي، در مجلس، در اتحاديه مقاطعه كاران و براي آن كه همه جا باشد، ناچار با همه بايد باشد. و براي اين كه با همه باشد، ناچار بايد مردم دار و مؤدب باشد، كلّه خري نكند. سر به زير و پا به راه باشد، آرام باشد. ضد «پرخاشگري» هم مقاله بنويسد، از فلسفه هم بي اطلاع نباشد و از «آزادي» هم سخن بگويد.(143)

جلال در ادامه مي نويسد:

آدم غرب زده، هرُهُري مذهب است؛ به هيچ چيز اعتقاد ندارد، امّا به همه چيز هم بي اعتقاد نيست؛ يك آدم التقاطي است! نان به نرخ روز خور است. همه چيز برايش علي السويه است، خودش باشد و خرش از پل بگذرد، ديگر بود و نبودِ پل هيچ است. نه ايماني دارد نه مسلكي، نه مرامي، نه اعتقادي، نه به خدا يا به بشريت. نه دربند تحول اجتماع است و نه دربند مذهب و لامذهبي. حتي لامذهب هم نيست. هُرهُري است! گاهي به مسجد هم مي رود، همان طور كه به سينما و يا كلوپ مي رود، امّا همه جا فقط تماشاچي است... هميشه در همه جا هست، البته رأي هم مي دهد، اگر رأيي باشد، - و به خصوص اگر رأي دادن مُد باشد - امّا به كسي كه اميد جلب منفعت بيش تري به او مي رود. هيچ وقت از او فريادي يا اعتراضي يا امّايي يا چون و چرايي نمي شنوي.(144)

و هم او مي گويد:

آدم غرب زده، راحت طلب است؛ دم را غنيمت مي داند و نه البته به تعبير فلاسفه، ماشينش كه مرتب بود و سر

و پُزش، ديگر هيچ غمي ندارد.(145)

و نيز مي آورد:

آدم غرب زده، معمولاً تخصّص ندارد. همه كاره و هيچ كاره است. امّا چون به هر صورتي درسي خوانده و كتاب ديده و شايد مكتبي بلد است كه در هر جمعي حرف هاي دهن پُركن بزند و خودش را جا كند.

آدم غرب زده از هر چيزي مختصر اطّلاعي دارد، منتهي غرب زده اش را، باب روزش را، كه به درد تلويزيون هم بخورد. به درد كميسيون فرهنگي و سمينار هم بخورد. به درد روزنامه پر تيراژ هم بخورد. به درد سخنراني در كلوپ هم بخورد.(146)

مرحوم جلال باز در ادامه مي نويسد:

آدم غرب زده شخصيت ندارد. چيزي است بي اصالت. خودش و خانه اش و حرف هايش بوي هيچ چيز را نمي دهد، بيش تر نماينده همه چيز و همه كسي است... او هيچ جايي است، نه اين كه همه جايي باشد. ملغمه اي است از افراد بي شخصيت و شخصيت خالي از خصيصه... اگر در غرب شخصيتِ افراد فداي تخصّص شده است، اين جا آدم غرب زده نه شخصيت دارد نه تخصّص. فقط ترس دارد، ترس از فردا، ترس از معزولي، ترس از بي نام و نشاني. ترس از كشف خالي بودن انباني كه به عنوان مغز روي سرش سنگيني مي كند.(147)

و نيز مي گويد:

آدم غرب زده، زن صفت (افمينه = Effemine) است. به خودش خيلي مي رسد، به سر و پُزش خيلي ور مي رود. حتي گاهي زير ابرو بر مي دارد. به كفش و لباس و خانه اش، خيلي اهمّيت مي دهد... و به اين ترتيب، آدم غرب زده وفادارترين مصرف كننده مصنوعات غربي است.

اگر يك روز صبح برخيزد و بداند كه هر چه سلماني و خياطي و واكسي و تعميرگاه است، بسته شده دق مي كند و رو به قبله دراز مي كشد. گرچه نمي داند

قبله كدام سمت است! وجود اين همه مشاغل و آن همه مصنوعات كه برشمردم، براي او از وجود هر مدرسه و مسجد و بيمارستان و كارخانه اي ضروري تر است!.(148)

جلال در سخن ديگر مي نويسد:

آدم غرب زده، چشم به دست و دهان غرب است. كاري ندارد كه در دنياي كوچك خودماني - در اين گوشه از شرق - چه مي گذرد. اگر دست بر قضا، اهل سياست باشد از كوچك ترين تمايلات راست و چپ حزب كارگر انگليس خبر دارد و سناتورهاي آمريكايي را بهتر از وزراي حكومت مملكت خودش مي شناسد و اسم و رسم مفسر «تايم» و «نيوز كرونيكل» را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراساني اش بهتر مي داند و از بشيرِ نذير، راست گوترشان مي پندارد و چرا؟ چون اين همه در كار مملكت او مؤثرترند از هر سياستمدار يا مفسّر يا نماينده داخلي... . به هر صورت، اگر يك وقتي بود كه با يك آيه قرآن يا يك خبر منقول به عربي، همه دهان ها بسته مي شود و هر مخالفي سرجايش مي نشست. حالا در باب نقل يك جمله از فلان فرنگي همه دهان ها را مي بندد و در اين زمينه كار به چنان افتضاحي كشيده است كه پيش گويي فال بينان و ستاره شناسان غربي يك مرتبه همه دنيا را به جنب و جوش در مي آورد و به وحشت مي اندازد.

حالا ديگر وحيِ مُنزَل از كتاب هاي آسماني به كتاب هاي فرنگي نقل مكان كرده است يا به دهان مخبر رويتر و يونايتدپرس... و الخ.... اين كمپاني هاي بزرگ سازندگان اخبار جعلي و غير جعلي!.... يك غرب زده وقتي هم بخواهد از حال شرق خبري بگيرد متوسّل به مراجع غربي مي شود... يك غرب زده به جاي اين كه

فقط در جست و جوي اصول تمدن غرب به اسناد و مراجع غرب رجوع كند فقط در جست وجوي آن چه غير غربي است چنين مي كند؛ مثلاً در باب فلسفه اسلام... و در هر موضوع شرقي ديگر فقط نوشته غربي را مأخذ و ملاك مي داند. اين جوري است كه آدم غرب زده حتي خودش را از زبان شرق شناسان مي شناسد... به آن چه او مي بيند تكيه مي كند نه به آن چه خودش هست و احساس مي كند و مي بيند و تجربه مي كند و اين ديگر زشت ترين تظاهرات غرب زدگي است... تصديق نمي كنيد كه در چشم آدم غرب زده رأي مستشرق يا محقّق غربي به هر صورت بر رأس يك متخصص شرقي مرجّح است؟ ما خود بارها اين را تجربه كرده ايم.(149)

نقد هفتم:

خودي و غيرخودي چند سال پيش مقام معظّم رهبري - دام ظلّه - در سخناني به تبيين ويژگي هاي دوستان و دشمنان انقلاب اسلامي پرداخت. وي از دوستان به «خودي» و از دشمنان نظام به «غير خودي» تعبير فرمود. در بخشي از سخنان ايشان آمده است:

حالا خودي و غيرخودي داريم يا نه؟ ملت را اگر بخواهيم حساب كنيم، نه؛ آحاد ملّت همه خودي اند؛ امّا جريان هاي سياسي، بله؛ جريان خودي داريم و جريان غير خودي داريم. خودي كيست؟ خودي آن كسي است [كه دلش براي اسلام مي تپد، دلش براي انقلاب مي تپد، به امام ارادت دارد، براي مردم به صورت حقيقي نه ادّعايي، احترام قائل است؛ اين، خودي است.

غير خودي كيست؟ غير خودي، آن كسي است كه دستورش [را ]از بيگانه مي گيرد، دلش براي بيگانه مي تپد، دلش براي برگشتن آمريكا مي تپد.

غير خودي، آن كسي است كه از اوايل انقلاب در فكر ايجاد رابطه دوستانه با آمريكا

بود. به امام اهانت مي كرد، امّا براي آمريكا اظهار علاقه مي كرد! [اگر] به امام كسي اهانت مي كرد، ناراحت نمي شد. اگر چنان چه كسي به دشمنان بيرون از مرزها يا همدستان آن ها، اهانت مي كرد اين ها ناراحت مي شدند! اين ها غريبه اند... هر كسي اين جور باشد؛ غريبه است، خدا كند اين جور نداشته باشيم... .(150)

پاسخ(قسمت هفتم)

اين سخن را جناب آغاجري تحريف معنوي كرده، مي گويد:

هر چه مي خواهي باش، اگر در صف ما نباشي، صف ما، صف اسلام ناب است... ما حق داريم هر بلايي سرت بياوريم.

پاسخ سخن ياد شده آن است كه اوّلاً، غير خودي معنايش آن نيست كه بشود هر بلايي را بر سر مخالف آورد. اين يك تحريف معنوي است؛ تحريف معنوي يعني لفظ محفوظ است، ولي محتوا عوض مي شود؛ اين همان انديشه معاويه اي است كه درباره عمّار شهيد اجرا شده است. داستان از اين قرار بود كه به هنگام ساختن مسجد قبا - نخستين مسجد در تاريخ اسلام كه در مسير هجرت رسول خدا بنا شد - پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله جمله اي را به مناسبت، درباره عمّار ياسر بيان كرد كه پس از آن، ورد زبان همگان شد. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود:

تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الْباغِيَةُ؛(151)

تو را گروه ياغي و شورشي خواهند كشت.

اين فرمايش پيامبر اكرم چنان در ذهن ها جاي گرفت كه همه مسلمانان، عمّار را به آن مي شناختند تا آن كه جنگ صفين پيش آمد و عمّار كه از سپاهيان مولا علي عليه السلام بود، به شهادت رسيد. آن گاه همگان گفتند: پس، فرقه شورشي، معاويه و سپاهيان او هستند! اين جا بود كه معاويه چون نتوانست حقيقت را انكار كند، فوري دست به تحريف معنوي زده،

گفت: پيامبر درست فرمود، امّا عمّار را ما نكشتيم. فئه باغيه آن ها هستند كه او را به جنگ با ما آورده اند؛ يعني امام علي عليه السلام و يارانش!

نظير همين تحريف را جناب آغاجري در بحث خودي و غير خودي مرتكب شده است. غافل ازآن كه بحث خودي و غير خودي مبناي قرآني دارد. قرآن كريم، انسان ها را به چهار گروه تقسيم مي كند: مؤمن، فاسق، كافر و منافق، و جز مؤمن هرسه گروه (فاسق، كافر و منافق) را زواياي يك مثلث شوم مي انگارد مي كند كه كرامت انساني را از دست داده اند؛ زيرا به سبب تباهي هاي خويش، تا سرحدّ حيوان و پايين تر تنزّل كرده اند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».(152)

و در آيات ديگري، صريحاً هشدار داده كه با كافران دوست نشويد:

« يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛(153)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، آن ها اولياي يكديگرند؛ و كساني كه از شما با آنان دوستي كنند، از آن ها هستند؛ خداوند، جمعيت ستم كار را هدايت نمي كند.

هم چنان كه اهل استهزا و مسخره كنندگان را غير خودي مي شمرد:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوا وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ»؛(154)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! افرادي از اهل كتاب كه آيين شما را به باد استهزا و بازي مي گيرند ومشركان كافر را وليّ خود انتخاب نكنيد و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد.

بنابراين، سخن آغاجري مبني بر اين كه نظريه اومانيسم اسلامي! يكي ضرورت است، چرا

كه انسان بماهو انسان ارزش دارد؛ هر كسي كه باشد، برخلافِ صراحت قرآن كريم است. آري، غيرخودي، هرگز به معناي آن نيست كه بايد خون و مالش را محترم نشمرد و حقوقش را ناديده انگاشت، بلكه غرض اعتماد نكردن است و البته تا وقتي كه كسي عليه مصالح جامعه و حكومت اسلامي، توطئه اي نمي كند هرچند مخالف فكري و سياسي باشد، حفظ حقوق او هم مي شود.

ازاين روست كه در فقه اسلامي، كفّار و غير خودي به دو قسم حربي و غير حربي تقسيم شده است. به اين معنا: افرادي كه با اسلام و مسلمانان سر ستيز دارند، به يقين حقوق آن ها محترم نيست؛ امّا گروه ديگري كه نقشه و اقدامي عليه منافع و مصالح جامعه اسلامي ندارند، آن ها مانند هر مسلماني، زندگي شان محترم است و حفظ حقوقشان بر عهده دولت اسلامي قرار دارد؛ مانند اقلّيت هاي مذهبي در ايران كه داراي حقوقي مشخص، هم چون مسلمانان مي باشند.(155)

نكته آخر آن كه جنگ امير مؤمنان عليه السلام با سه گروه قاسطين و ظالمان (معاويه و حزب اموي) در صفين، ناكثين و پيمان شكنان مثل طلحه و زبير در جمل و مارقين (خوارج نهروان) نمودِ دو صف خودي و غير خودي است.(156) دكتر شريعتي نيز كتابي به نام قاسطين، مارقين و ناكثين دارد.

نقد هشتم:

مباني مشروعيت حكومت آقاي آغاجري، به مناسبت روزهاي محّرم سال جاري (1423 ق. اردي بهشت 1381) در سخنراني خود در كرج(157) كه از سوي جبهه مشاركت برگزار شد، با عنوان «مباني مشروعيت حكومت» مطالب مبسوطي ايراد كرد. همه اين مطالب در روزنامه سابق نوروز(158) به چاپ رسيده است.

ايشان پس از تحليل غلط از واقعه عاشورا، علاوه برآن كه عظمت شخصيت امام حسين عليه

السلام را با داستان«سياوش» در شاهنامه فردوسي، مقايسه بي مورد مي كند؛ در باب مشروعيت حكومت مي گويد:

مهم اين نيست كه چه كسي در رأس حكومت باشد! مهم آن است كه با رضايت مردم، بر مردم حكومت كند. يعني؛ هر حكومتي بدون رضايت مردم، بر مردم حكومت كند، با اين منطق نامشروع است، هركس مي خواهد در رأسش باشد حتي حسين عليه السلام .

درباره بي پايه بودن اين سخن، تنها به اين نكته بسنده مي شود كه اگر ملاكِ مشروعيت(159) و قانوني بودن يك حكومت، رضايت و اكثريت جامعه است، به يقين حكومت يزيد را بايد مشروع تلقي كرد؛ زيرا حكومت وي تقريباً از رضايت اكثريت مطلق جامعه آن روز برخوردار بود - دموكراسي اي كه حتي در غرب هم اتفاق نيافته است! - گواه روشن بر اين مطلب، شمار سپاهي است كه بني اميّه براي جنگ با امام حسين عليه السلام گرد آورده بودند. سپاه يزيد را در روز عاشورا از شش هزار تا سي هزار بر شمرده اند،(160) در حالي كه ياران جنگ جوي امام عليه السلام 72 و حدّ اكثر تا 145 تن، بيش نبوده اند.(161)

حال پرسش اين است كه اگر مشروعيت و قانوني بودن حكومتي به رضايت و خواست بيش تر افراد جامعه وابسته باشد، پس هر حركت و اقدامي كه عليه اين حكومت انجام گيرد غيرقانوني است. بنابراين، قيام مقدس امام حسين عليه السلام - العياذ باللّه - نامشروع و باطل بود و بايد سركوب مي شد؟ آيا جناب آغاجري فهميده است كه به چه چيزي ملتزم شده است؟ آيا باز هم «سازمان مجاهدين انقلاب» به عضويت ايشان در گروه خود افتخار مي كند؟

نقد نهم:

حجيّت فهم و قداست آن آقاي آغاجري مي گويد:

فهم ها و درك ها و استنباطهاي

علماي دوره گذشته ربطي به اسلام ندارد! اين ها فهم آن ها بوده است... فهم آن ها براي ما حجّت نيست.

اين سخن نيز داراي ابهام، تناقض و مغلطه است. ابهامش آن است كه اگر فهم علماي پيشين به اسلام ربطي ندارد، پس به چي ربط دارد؟ محصول استنباط آنان به كدام آيين مربوط مي شود؟ آيا اين همه كتب دانشمندان اسلامي، در موضوعات گوناگون ديني، ربطي به اسلام ندارد؟

تناقض سخن ايشان آن است كه با كدام روش و متدي مي توان اسلام شناسي كرد؟ آيا راهي غير از راه علماي پيشين و معاصر، در تاريخ اسلامي وجود دارد؟ از يك سو مي گوييد: روش مي خواهيم و از سوي ديگر اظهار مي كنيد كه راه علماي ديني را قبول نداريم (تناقض آشكار).

مغلطه سخن آقاي آغاجري آن است كه مي گويد: فهم علما حجّت نيست! سؤال اين است كه اگر فهم آن ها مبتني بر علم، تحقيق، منطق و استدلال باشد - كه هست - چرا حجّت نبست؟(162) گذشته از اين، فهم و علم علماي ديني - مثل فهم همه دانشمندان در علوم ديگر - حتماً براي غير متخصّص حجّيت دارد چنان كه براي خودشان نيز. فهم پزشك (مثلاً) در تشخيص بيماري و تجويز دارو هم براي خودش حجّت است و هم براي بيمار، چه از نظر عقلي و چه از نگاه شرعي. ازاين رو، همان گونه كه پزشك در عمل به وظيفه علمي و قانوني خود شايسته دريافت پاداش مادّي و معنوي است. در صورتي كه برخلاف تشخيص علمي خود نظر دهد و دارو بنويسد، قطعاً مسئول و مُعاقَب است، چنان كه بيماري اگر به دستور پزشك در درمان خود بي اعتنايي كند، گناه كار شمرده مي شود و مستحق نكوهش است.

نقد

دهم:

ارتباط تعليم و تعلّم با علاقه و ارادت جناب آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

ما علم داريم، رابطه عالم با متعلّم است. معلم در كلاس درس مي دهد، مريد نمي خواهد!

پاسخ آن است كه اين تفكيك (جدايي تعليم و تعلّم از ارادت و علاقه دوطرف شاگرد و استاد) صحيح نيست؛ زيرا تعليم و تعلّم در صورتي كه توأم با علم، تحقيق و علاقه و پشتكار باشد؛ يعني بناي اصلي استادِ عالم، بر ياددهي و رشد شاگرد باشد، خود به خود با محبّت و ارادت آميخته مي گردد و هيچ گونه منافاتي با آزادي فكري و علمي در تعلّم و تعليم ندارد؛ رابطه طلبه و استاد در حوزه هاي علوم ديني بر مودّت و محبّت متقابل استوار است، ولي هيچ تأثيري در آزادانديشي و نقد و بررسي علمي دوطرف (استاد و شاگرد) ندارد. به عنوان نمونه: علّامه طباطبائي رحمه الله هنگامي كه از نجف اشرف به زادگاه خود تبريز رفت، زمينه تفسير قرآن كريم را در دو جلد فراهم آورد و آن گاه كه به قم مشرّف شد، همين تفسير دو جلدي الميزان، با طرح شبهات و نقد و بررسي هاي فراوان علمي ايشان و شاگرداني چون آقايان مطهري، بهشتي، مفتح، جوادي آملي و ديگران به بيست جلد رسيد.(163) امّا در عين حال همه شاگردان وي به شدّت از عظمت معنوي استادشان متأثر بوده و عشق و علاقه روزافزون پيدا مي كردند.

راز اين نكته ممتاز در هدف علم و تعليم نهفته است؛ زيرا هدف علم فقط نقل داده هاي علمي نيست كه مثل كالايي از انباري به انبار ديگر منتقل شود، بلكه هدف عمده علم، تعالي روح و ارتقاي شخصيت دروني متعلّم و

معلم است كه از راه تعليم و تربيت آميخته با مودّت و محبّت متقابل شاگرد و استاد پديدار مي شود.

شهيد مطهّري رحمه الله درباره اين امتياز بزرگ حوزه هاي علميه مي گويد:

روابط استاد و شاگرد در ميان طلّاب، فوق العاده صميمي و احترام آميز است. شاگردان، احترام استادان خود را در حضور و غياب با كمال ادب رعايت مي كنند و حتي بعد از فوت آن ها همواره آن ها را به نيكي و دعاي خير ياد مي كنند. اين اندازه حفظ حرمت استاد، مخصوص محصلين علوم ديني و مولود تعليماتي است كه از اولياي ديني درباره قداست علم و احترام معلم رسيده است.(164) در ساير محيطهاي تحصيلي چنان كه مي دانيم اين امور كم تر وجود دارد.(165)

نقد يازدهم:

لزوم نيابت علماي دين در عصر غيبت آقاي آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

... او (روحاني) هيچ موجودي قدسيِ ملكوتي نيست كه ما به او يك شخصيت غير عادّي لاهوتي بدهيم. البته اين طبقه ابتدا امامان معصوم عليهم السلام را لاهوتي مي كرد تا بعد خودش بتواند به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود.

پاسخ آن است كه اوّلاً، هيچ عالِمي از علماي اسلام در تاريخ، خود را لاهوتي و آسماني ندانسته و نمي خواند. ثانياً، نيابت علماي جامع الشرائط ديني از ناحيه خودِ حضرات معصومين عليهم السلام تفويض شده است.

توضيح آن كه در عصر غيبت كبرا كه ارتباط مردم با امام معصوم عليه السلام ممكن نيست و از طرفي طولاني شدن آن و نيز نامشخص بودن زمان ظهور ضروري مي نمود كه مردم مسلمان براي آگاهي و انجام تكاليف ديني و دنيوي خود، راهنماياني امين و دين شناس در اختيار داشته باشند.

اين مهم با بيان شرايط علمي و تقوايي ازسوي ائمه

اطهارعليهم السلام برآورده شد. از آن پس، اين عالمان ديني بودند كه متولّي عقايد و احكام اسلامي شدند و در طي قرون طولاني نگهبان ارزش هاي مذهبي و رهبران فكري جامعه به شمار مي آمدند.

درباره لزوم رجوع مردم به علماي دين، در نامه اي امام عصر(عج) به محمد بن عثمان عمري رحمه الله (نايب دوم از نايبان چهارگانه) فرمود:

وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَة فَارْجِعُوا فيها إِلي رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه عَلَيْهِم؛(166)

در حوادثي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر ايشان هستم.

چنان كه درباره ويژگي هاي روحي و تقوايي علماي اسلام، امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:

فَأَمَّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدينِهِ، مُخالِفاً عَلي هَواهُ، مُطيعاً لاَمْرِ مَوْلاهُ، فَلِلْعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذلِكَ لايَكُونُ إِلاَّ بَعْضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا كُلَّهُم...؛(167)

از ميان فقيهان، هر كه خويشتن دار و نگهبان دينش باشد و با هواي خود مخالفت ورزد و از دستور مولايش پيروي كند؛ عموم مردم بايد از او تقليد كنند. اين گروه، تنها برخي از فقهاي شيعه اند نه همه آنان... .

بنابراين، نيابت عامّه، براي علماي داراي شرايط، از سوي خود اهل بيت عصمت عليهم السلام تبيين شده است. چنان كه نيابت نايبان چهارگانه(168) مشخصاً از جانب امام عصر - عجل اللّه تعالي فرجه الشريف - انجام گرفته است. اين نيابت ها هيچ گاه به معناي لاهوتي كردن علماي ديني نبوده و نيست، آن چنان كه سخنران يادشده توهّم كرده است.

اين نكته را هيچ يك از فقيهان دين در اعصار گذشته و حال، براي خويش ادّعا نكرده اند و نه شاگردانشان يا عامّه مردم مسلمان، چنين تصوري درباره آنان نداشته و

ندارند.

آري، عالمان واقعي دين به دليل برخورداري از ملكه تقوا و عدالت - كه شاخص اساسي در اعتماد و اعتبار آنان به شمار مي روند - داراي نفوذي عميق و پايدار در ميان مردم بوده و هستند؛ چيزي كه فلسفه انحصاري نقش روحانيت متعهّد شيعه را از ديرباز مي نماياند.

نقد دوازدهم:

مقام عظيم امامت مهم تر از همه اين ها تلقي ترديدآميز جناب آغاجري از مقام عظيم امام است؛ زيرا صراحت كلام وي حاكي از آن است كه مقامات الهي ائمه اطهارعليهم السلام امري مسلّم نيست! بلكه اين عالمان ديني هستند كه اين ويژگي ها را براي ايشان ساختند تا بتوانند خود را به نيابت آنان منتسب كنند! غافل از آن كه امامت معصوم با تمام نشانه هايش (علمِ غيب،(169) اعجاز،(170) عصمت،(171) انتصاب،(172) حجّت الهي(173)) از اصول مذهب تشيّع بوه و داراي مباني محكم عقلي و ديني است.

پاسخ(قسمت هشتم)

توضيح مطلب آن كه امام عليه السلام نيز چون پيامبران در عين آن كه از خصائص معنوي و الهي منحصر بهره مند است؛ كاملاً از نظر عناصر طبيعي و خاكي زندگي، بسان ساير انسان هست. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»؛(174)

پيامبرشان به آن ها گفتند: درست است كه ما بشري همانند شما هستيم، ولي خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد(و شايسته بداند) نعمت مي بخشد (و مقام رسالت عطا مي كند).

امّا در عين بشري بودن وجود انبيا و ائمه عليهم السلام آن ها بايد داراي روحي آسماني و ملكوتي باشند تا بتوانند انسان را الهي سازند؛ چرا كه در غير اين صورت هدف خلقت - كه رهنمود انسان به سوي كمال جامع زندگي است - تأمين

نخواهد شد. ازاين رو، امام عليه السلام داراي شرايطي بدين شرح است:

ويژگي هاي امام معصوم عليه السلام 1. معصوم به عصمت الهي است؛ زيرا غير معصوم، خود محتاج به امام است. چنان كه در قرآن آمده است:

«أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَي ؛(175)

آيا كسي كه هدايت به سوي حق مي كند، براي پيروي شايسته تر است يا آن كس كه خود هدايت نمي شود مگر هدايتش كنند.

2. امر امامت ازسوي خداست. چنان كه مي فرمايد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»؛(176)

اي پيامبر! آن چه را از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، كاملاً برسان.

3. امام، از جانب حق تأييد مي شود (از معجزه، علم غيب و عنايت ربّاني بهره دارد) چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: روح الهي كه اعظم از جبرئيل و ميكائيل است، رسول خدا و ائمه هدي عليهم السلام را هدايت و همراهي مي كند.(177)

4. اعمال هيچ كس بر امام پوشيده نيست. چنان كه امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

امام در هر حال، حتي آن گاه كه در شكم مادر است، از اعمال بندگان آگاه است.(178)

5. زمين، بدون وجود امام معصوم عليه السلام پابرجا نمي ماند چنان كه امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

اگر آني، امام در روي زمين نباشد، زمين اهلش را همانند موج دريا، فرو خواهد برد.(179)

6. امام، به همه نيازهاي دنيوي و اخروي بشر آگاه است. همان گونه كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

حكمت و كرامت الهي، ايجاب مي كند كه امام عليه السلام به همه نيازهاي بندگانش آگاه باشد.(180)

7. علوم اوّلين و آخرين، در اختيار امام معصوم عليه السلام قرار دارد. چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

به خدا قسم! ما به آن چه در آسمان ها و زمين، بهشت و جهنّم و گذشته و

حال است، آگاه تريم.(181)

به هر حال، با اين ويژگي هاست كه امام معصوم عليه السلام داراي قدرتي مي شود كه آدميان را در پرتو تعاليم قرآن تا اوج آسمان ها بالا مي برد و سعادت هر دو جهان را براي آنان به مي آورد.

حال، معلوم نيست كه چرا و چگونه آقاي آغاجري به خود حق داده است امور حريم امامت معصوم عليه السلام را وارونه تلقي كند؟ تا جايي كه نحوه گفتار و رفتار وي، در حال سخنراني، نمايانگر آن است كه وي دست كم در حقّانيت امام معصوم عليه السلام شك دارد. او به همين هم اكتفا نكرد؛ بلكه عظمت امامت را نيز به سُخره مي گيرد! از اين رو، نسبت هايي ناروا و جسارت آميزي - با اشاره و حركت - درباره وجود مقدس امام معصوم عليه السلام مطرح مي كند كه شايسته نگارش نيست!

به هر حال، آن چه درباره پيشوايان هدايت آورده اند اين است كه وجودشان نور و مُعَرِّف خداي متعال است.(182) نظير داستان حضرت عيسي عليه السلام كه در قرآن كريم آمده است:

«إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»؛(183)

مَثَل عيسي در نزد خدا، هم چون آدم است كه او را از خاك آفريده، سپس به او فرمود: موجود باش، او هم فوري موجود شد.

امّا عيسي عليه السلام آن گاه با اشاره مادرش (مريم عليها السلام) خواست از پاكدامني وي دفاع كند، از گهواره فرياد بندگي خداوند و رسالت و هدايت جامعه سر مي دهد:

«قالَ إِنّي عَبْدَاللَّهِ آتيني الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبياً».(184)

هم چنان كه به حضرت يحيي عليه السلام در دوران كودكي پيامبري عطا شد. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبيّاً».(185)

رسول خدا و جانشينان معصوم او - كه برتر از همه انبياي پيشين شمرده مي شوند(186) نيز چنينند.

به گفته تاريخ نگاران، هنگامي كه پيامبر گرامي اسلام به دنيا آمد، حوادثي چند به وقوع پيوست؛ آتشكده فارس خاموش شد، ايوان كسري لرزيد و چهارده كنگره آن فرو ريخت و درياچه ساوه خشك شد.(187) و درباره حضرت ولي عصر - ارواحنا فداه - آمده است كه آن حضرت وقتي پا به عرصه وجود نهاد، رو به قبله ايستاد و بر توحيد و رسالت ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله و وصايت امير مؤمنان عليه السلام گواهي داد و سپس سر به سجده گذاشت.(188)

و در نقل ديگري آمده است كه امام عسكري عليه السلام فرزندش حضرت مهدي(عج) را پس از تولد در آغوش كشيد و آن گاه فرمود: پسرم! با قدرت خداوند سخن بگو! وجود مبارك مهدي پس از استعاذه از شيطان و گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم، اين آيه را - كه برعصر ظهورش دلالت دارد - تلاوت فرمود:

«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ».(189)

و پس از آن بر پيامبر گرامي و يازده امام عليه السلام درود فرستاد.(190)

خلاصه كلام آن كه عظمت امام معصوم عليه السلام همسان قرآن شمرده شده است؛ همان گونه كه بدون قرآن، هدايت فراهم نمي شود، بدون عترتِ پاك، سعادت به بار نمي نشيند. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در سخني - كه سنّي و شيعه بر آن اجماع دارند - فرمود:

إِنّي تارِكَ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَّا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بهِمِا لَنْ تَضلِّوُا كتِابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتي أهْلَ بَيْتي فَإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّي يَرِدا عَلَيّ الْحَوْضَ؛(191)

من در ميان شما دوچيز گران بها گذاشته ام: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم؛ تا وقتي كه به آن دو تمسّك مي كنيد، هرگز گمراه نمي شويد. آن دو هيچ گاه از هم جدا نمي گردند

تا در حوض بر من وارد آيند.

از همين روست كه زمين بدون امام معصوم عليه السلام لحظه اي نخواهد ماند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

لَوْ بَقيتِ الْأَرضُ بِغَيْرِ إِمامٍ ساعَةً لَساخَتْ...؛(192)

اگر زمين آني از امام خالي باشد، فاني خواهد شد.

امام خميني رحمه الله درباره عظمت معنوي انبيا و ائمه با ذكر رواياتي(193) مي نويسد:

بدان كه معرفت روحانيت و مقام كمال جناب ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله خاصّه و انبياي معظّم و اولياي معصومين عليهم السلام نيز با قدم فكر و سير آفاق و انفس ميسور نگردد؛ زيرا كه آن بزرگواران از انوار غيبيه الهي و مظاهر تامّه و آيات باهره جلال و جمالند و در سير معنوي و سفر الي اللّه، به غاية القصوي فناي ذاتي و منتهي العروج «قاب قوسين أو أدني» رسيده اند. گرچه صاحب مقام بالاصاله نبي ختم است و ديگر سالكين در عروج تبع آن ذات مقدس هستند.(194)

و نيز علّامه طباطبائي رحمه الله درباره آيه كريمه: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»(195) آورده است:

به هر صورت ائمه اطهار مؤيّد به روح القدس و طهارتشان مسدّد و مستحكم به قدرت ربّاني است كه ايشان را به فعل خيرات و اقامه نماز و اداي زكات فرا مي خواند.(196)

نقد سيزدهم:

جايگاه علاّمه مجلسي و آثار علمي او

جناب آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

شما آثار علّامه مجلسي را ببينيد، آثار علّامه مجلسي، حلية المتقين مجلسي، به درد مسلمان سيصد، چهارصد سال قبل مي خورد! امروز تصور بفرماييد يك مسلمان توي جامعه بخواهد خودش را به آن شكل و صورت در بياورد، چه حالتي مي شد؟ آن سنّت، سنّت هايي كه هر جامعه، طرز لباس پوشيدنش دارد؛ آداب خوراك

خوردنش دارد، طرز معاشرتش و خيلي چيزهاي ديگرش؛ اين ها سنّت هايي است كه ربطي به اسلام ندارد.

اگر نبود كه مي بايد براي آگاهي عمومي جامعه به خصوص جوانان، به وظيفه فرهنگي و اسلامي جامه عمل پوشاند؛ ضرورتي براي پاسخ گويي به چنين سخناني پيدا نمي شد؛ زيرا، سراسر گفتار وي علاوه براين كه نشان از بي اطلاعي و بي فكري گوينده دارد و فاقد كم ترين استدلال است، پر از دروغ، تهمت و تحريف حقايق نيز هست. البته اين گونه سخنان به عقده گشايي بيش تر شبيه است تا ابراز عقيده و انديشه! وگرنه چگونه انسان منصف و معتقدي به خود جرأت و جسارت مي دهد اين گونه وارونه سخن براند!

به هر حال، دليل ديگر نقد اين مقال پاس داشت مقام و منزلت عالمان بزرگ و آثار ارزشمند علمي و فرهنگي آن هاست. اينك به معرفي اجمالي علّامه محمد باقر مجلسي رحمه الله - كه به حق، او و پدرش علّامه، محمد تقي مجلسي، از رادمردان عرصه علم و ايمان و از مفاخر شيعه به شمار مي آيند - مي پردازيم.

آثار ايشان در زمينه عقايد و كلام، حديث، اخلاق و سيره اهل بيت عليهم السلام فقه و تفسير، كم نظيراست. از جمله آثار آن بزرگوار، دوره 110 جلدي كتاب بحار الانوار است كه مجموعه اي بي مثال در معارف ائمه طاهرين عليهم السلام به حساب مي آيد. كتاب ديگر ايشان مرأة العقول در 27 جلد است. اين كتاب شرحي است بر اصول كافي مرحوم كليني رحمه الله.

حال مي توان گفت: جفايي كه جناب آغاجري به اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام و علماي دين و علّامه مجلسي روا داشته، به سادگي جاي گذشت و جبران ندارد. سخنان وي به گونه اي وهن آميزاست كه وقتي خواست - به زعم خود - كتاب

حلية المتقين علّامه مجلسي را رد كند چنان وانمود مي كند كه شنونده گمان مي برد همه آثار علّامه چنين است. او مي گويد:

شما آثار علّامه مجلسي را ببينيد، آثار علّامه مجلسي، حلية المتقين مجلسي به درد مسلمان سيصد، چهارصد سال قبل مي خورد.

پاسخ اين سخن آن است كه اوّلاً، هرچند كتاب حلية المتقين در رديف آثار بزرگي مانند بحارالانوار و مرأة العقول، نوشته اي مهم به شمار نمي رود، ولي اثري ارزشمند است. پرسش از آقاي آغاجري اين است كه وي تا چه اندازه با كتب علّامه مجلسي آشنايي دارد؟ و اصولاً آيا ظرفيت دانش ايشان در رديف درك و درايت بحارالانوار و مرأة العقول است؟

ثانياً، همين اثري (حلية المتقين) را كه مشخصاً رد كرده است، اشكالش چيست؟ آيا مي توان صرفاً كتابي كه در حدود چهار قرن بيش نگاشته شده، دليل ردّ آن شمرد؟ مگر آثار علمي بوعلي سينا و مانند آن كه خيلي پيش تر به نگارش درآمده ارزش خود را از دست داده و نياز جامعه علمي امروز به آن ها كم شده. مهم تر آن كه كتاب حلية المتقين حاوي يك سلسله دستورهاي اخلاقي و رفاري مرتبط با شئون فردي و اجتماعي زندگي آدمي بر وفق سخنان نوراني معصومان عليهم السلام است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمي شود كه نياز جدّي هر مسلمان در همه عصرها به شمار مي آيد؛ مطالبي كه پس از گذشت چهارصد سال مورد تأكيد جامعه پزشكي و وران شناسي امروز است. در اين جا به گوشه اي از مطالبي كه در كتاب يادشده آمده است اشاره مي كنيم:

درباره شادابي زندگي كه يكي از راه هاي پديداري آن چگونگي پوشش است از پيامبر گرامي نقل مي كند كه فرمود:

بهترين رنگ ها در لباس، جامه

سفيد است و بعد از آن، زرد و بعد از آن، سبز و بعد از آن، سرخِ نيم رنگ و كبود و عدسي، و مكروه است سرخ تيره، خصوصاً در نماز و پوشيدن جامه سياه كراهت شديد دارد در همه حال. مگر در عمامه و عبا.... رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: جامه سفيد در بر كنيد كه نيكوترين و پاكيزه ترين رنگ هاست؛ مرده هاي خود را در لباس سفيد كفن كنيد.(197)

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

حضرت اميرعليه السلام در اغلب اوقات از پوشش سفيد استفاده مي كرد.(198)

و نيز در همان كتاب آمده است:

بهره گيري از لباس بيگانگان و كفار چون كلاه فرنگي (غربي) جايز نيست!(199)

اين نكته (منع استفاده از لباس بيگانه) همان چيزي است كه مرحوم دكتر شريعتي آن را خودباختگي و سوغات استعمار غرب در متجدد و مصرفي ساختن (نه تمدن) غير اروپايي ها ارزيابي كرده است.(200)

از ويژگي هاي ديگر كتاب حلية المتقين آن است كه نويسنده دورانديش آن علّامه مجلسي، آدابي را بهره گيري از سخنان پيشوايان الهي عليهم السلام در خصوص امور گوناگون زندگي خانوادگي (پيش از ازدواج و پس از آن) آورده است كه به يقين رعايت ظريف آن، به ويژه در امر زناشويي - از بيماري هاي مقاربتي، به خصوص، بلاي بي علاج روزگار«ايدز» گرفته، تا نابساماني هاي اخلاقي و خانوادگي مانند طلاق و بزه كاري فرزندان پيش گيري خواهد كرد.(201) نكته آخر آن كه كتاب حليةالمتقين مانند هر كتاب ديگر بشري ممكن است در آن معايبي باشد. چنان كه خود مؤلّف گران قدرش به آن اذعان كرده است. مرحوم مجلسي در مقدّمه همين كتاب چنين نوشته است:

مأمول (اميد) از ناظران در رساله... كه اين مجرم خطاپيشه را به دعاي مغفرت و استدعاي رحمت ياد نمايند

و بر خطاي لفظ و معنا، اين معترف به عجز و قصور را مؤاخذه ننمايند. واللّه الموفق و المعين.(202)

بنابراين، آيا مي شود به صرف احتمال نقصي يا عدم فهم مطلبي از يك كتاب آن را مردود شمرد؟ آن هم از سوي كساني كه قطعاً تخصّصشان در حوزه مباحث ديني در حدّ الفبا هم نيست! به هر حال، آيا اين گونه روش هاي غير اخلاقي و اظهار نظرهاي غير مسئولانه جفا در حق علم و آزادي و بدتر از آن، ظلم در حقّ دين و عقيده به شمار نمي آيد؟ و آيا شكستن حرمت پرچمداران علم و دين، چون علّامه مجلسي رحمه الله، جز ويرانگري فرهنگي، اسم ديگري هم دارد؟

پي نوشت ها

1تا112

1) فتح (48) آيه 28.

2) تفسير و نقد و تحليق مثنوي، ج 3، ص 718.

3) صحيفه نور، ج 7، ص 58.

4) همان، ج 3، ص 6.

5) همان، ص 85.

6) نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 92.

7) رسالت، 8 دي 1377، ص 13.

8) تفسير، نقد و تحليل مثنوي، ج 13، ص 561.

9) ر. ك: المنجد، ماده «نقد». وقتي گفته مي شود: «نَقَدْتُ الدَّراهِمَ»: يعني اجزاي خالص درهم را از ناخالصش جدا كردم. ر. ك: مجمع البحرين، ج 6، ص 152.

10) تحف العقول، ص 457، دو چيز ديگر: واعظ دروني و توفيق الهي است.

11) تأليفِ ابو منصور احمد بن علي الطبرسي در قرن ششم قمري است كه در سال 1413 قمري از سوي انتشارات اسوه به چاپ اوّل رسيد.

12) اين كتاب اثر علاّمه فقيد سيّد عبدالحسين شرف الدين (1290 - 1377 ق) است كه در سال 1375 قمري، به عربي در نجف اشرف به چاپ رسيد و در سال 1351 شمسي به وسيله

استاد علي دواني با عنوان اجتهاد در مقابل نص به فارسي برگردان شده است.

13) اين كتاب را علاّمه شرف الدين در سال 1327 قمري به نگارش درآورد و در سال 1347 قمري در صيداي لبنان به چاپ دوم رسيد.

14) اثر محدّث مشهور، شيخ حرّ عاملي (م 1104 ق) كه در سال 1381 شمسي (1423 ق) از سوي چاپخانه علميه قم به چاپ سوم رسيد.

15) تأليفِ حكيم الهي ملّا صدراي شيرازي (979 - 1037 ق) است و آقاي محسن بيدارفر آن را با عنوان عرفان و عارف نمايان به فارسي برگردان كرده و به وسيله انتشارات الزهراء در سال 1366 شمسي به چاپ دوم رسيده است.

16) اين اثر در سال 1414 قمري به وسيله انتشارات دار الفكر بيروت به چاپ رسيده است.

17) اثر علّامه سيّد محمد حسين طباطبائي است كه در سال 1339 شمسي چاپ اوّل و در سال 1360 شمسي چاپ دوم شد.

18) اين اثر در پانزده جلد مي باشد كه به وسيله انتشارات اسلامي در سال 1373 شمسي به چاپ دوازدهم رسيد.

19) اين كتاب را دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 1377 شمسي به چاپ دوازدهم رسانده است.

20) اين اثر در سال 1380 شمسي از سوي انتشارات صدرا به چاپ هشتم رسيده است.

21) نوشته به سال 1349 شمسي.

22) نوشته به سال 1346 شمسي.

23) گفتني است مطالب اين كتاب شامل سلسله مقالاتي بود كه در سال 1345 شمسي در مجلّه زن روز به چاپ رسيد و سرانجام در سال 1352 شمسي با نام مزبور به چاپ رسيد.

24) ر. ك: مجلّه حكومت اسلامي (نشريه مجلس خبرگان) سال اوّل، زمستان 1375، شماره 2، ص 234 - 250.

25) ر.

ك: اسراء (17) آيه 36.

26) ر. ك: روم(30) آيه 18.

27) زيرا تكيه بر گمان (چه رسد به وهم و شك) بي نيازي از «حق» نمي آورد «ان الظن لايغني من الحق شيئاً» نجم(53) آيه 28.

28) اسراء (17) آيه 36.

29) ر. ك: روانشناسي و تربيت كودك، ص 157.

30) ر. ك: تفكر منطقي، ص 160. شايان توجّه است كه اين مطلب (ضرورت روح علمي و استدلالي) با آن چه در اسلام درباره بي اعتباري قبول مسائل اعتقادي بر مبناي تقليد و عدم آگاهي مستدل و منطقي آمده است هم آهنگي دارد.

31) براي توضيح بيش تر، ر. ك: تعليم و تربيت در اسلام، ص 281.

32) يكي از سه شاخه مسيحيت در عصر حاضر است و دو شاخه ديگر آن كاتوليك و ارتدكس مي باشد. ر. ك عبدالرسول بيات و ديگران، فرهنگ واژه ها، ص 95.

33) ر. ك تاريخ تمدن، ج 6، ص 263.

34) انجيل برنابا، ترجمه مرتضي فهيم كرماني، فصل 40، ص 128 - 127، آيات 1 - 28.

35) فرهنگ واژه ها، ص 95.

36) همان، ص 95 - 100.

37) همان، ص 38 - 46.

38) گفتني است كه شخصيت هايي چون جلال آل احمد، اقبال لاهوري، دكتر شريعتي، حامد الگار و جمعي دانشمندان غربي به اين نكته تأكيد كرده اند. ر. ك: فرهنگ واژه ها، ص 340.

39) از اين رو، مرحوم كاشف الغطا (عالِم شيعي) نوشته است: به خدا قسم! اگر نبود اعجاز قرآن - كه بر رسالت پيامبر ما گواه است - هرگز پيامبري موسي، عيسي، نوح و ابراهيم - عليهم السلام - به دليل اختلاف ها و تناقض هاي فراواني كه در تورات و انجيل وجود دارد، اثبات نمي شد. ر. ك: كشف الغطاء، ج 4، ص 323.

40) مائده (5)

آيه 73.

41) همان، آيه 72.

42) ابن طاووس اقبال، ص 513؛ بحار الانوار، ج 21، ص 327 - 336؛ سيره حلبي، ج 3، ص 4.

43) كشف الغطاء، ج 3، ص 453.

44) بينه (98) آيه 5: «و فرمان نيافته بودند جز اين كه خدا را بپرستند در حالي كه به توحيد گراييده اند و دين خود را براي او خالص گردانند».

45) حجرات (49) آيه 13.

46) زمر (39) آيه 18.

47) ر. ك: الميزان، ج 5، ص 255.

48) علق (96) آيه هاي 3 - 5.

49) وسائل الشيعه، ج 18، كتاب القضاء، باب 3، ص 14، ح 20.

50) فاطر(35) آيه 28: «ازميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مي ترسند».

51) احزاب (23) آيه 39: «كساني كه تبليغ رسالت هاي الهي مي كنند و تنها از او مي ترسند و از غير او بيمي ندارند».

52) توبه (9) آيه 71.

53) بقره (2) آيه 187.

54) مكارم الاخلاق، باب 8، فصل 1، ص 197.

55) همان، ص 196.

56) سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 147، حديث 159.

57) مجمع البحرين، ج 6، ص 343؛ مصباح المنير، ج 1، ص 87؛ قاموس المحيط، ج 4، ص 401؛ لسان العرب، ج 1، ص 495.

58) معاني الاخبار، ص 203؛ بحار الانوار، ج 67، ص 9، حديث 2 و 3.

59) ظاهراً مربوط به سفر معراج آن حضرت است.

60) انعام(6) آيه 32.

61) يونس(10) آيه هاي 63 - 64.

62) تفسير، نقد و تحليل مثنوي، ج 3، ص 234.

63) اسراء (17) آيه 70.

64) مؤمنون (23) آيه 1.

65) اعراف (7) آيه 179.

66) نحل (16) آيه 97.

67) سجده (32) آيه 18: «آيا كسي كه با ايمان باشد هم چون كسي است كه فاسق است؟! نه، هرگز اين دو برابر نيستند».

68) وي از فاسقاني

بود كه به سبب گزارش دروغ (اتهام ضد اسلامي) به قبيله بني المصطلق، آيه نَبَأ درباره او نازل شده و وي را فاسق خوانده است. ر. ك: الميزان، ج 18، ص 318؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 151 - 152.

69) ر. ك: الميزان،ج 16، ص 270.

70) فرهنگ واژه ها، ص 46.

71) نازعات (79) آيه 24.

72) قصص (28) آيه 78.

73) همان، آيه 38؛ غافر(40) آيه 36.

74) محمد كاظم اصفهاني، «دين از منظرهاي گونه گون»، روزنامه ايران، 24 تير 1378، ص 8.

75) از اين رو، قرآن كريم، انسان بدون ايمان و عمل صالح را زيان كار مي داند: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ» (عصر، 103) آيه هاي 1 - 2. ر. ك: الميزان، ج 20، ص 356.

76) كيهان فرهنگي، آبان 1377، شماره 147، ص 10 - 11.

77) در خدمت و خيانت روشنفكران، ص 46 - 48.

78) ر. ك: سيّد روح اللّه موسوي (امام خميني رحمه الله)، رساله توضيح المسائل، «شرايط امام جماعت»، ص 248.

79) شايان توجّه است كه امام - رحمه الله - در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي در فتوايي - كه با هدف جلوگيري از تضعيف روحانيان از سوي منافقان، بود - فرمود: در نماز جماعت، امامت فرد روحاني مقدّم است؛ در عين حال، تصريح مي كند امامت جز روحاني نيز، با وجود شرايط جايز است. ر. ك: استفتاآت، ج 1، ص 286، سؤال 509.

80) ر. ك: همان، «شرايط عقد»، ص 402.

81) در اين باره شهيد بهشتي مقاله سودمندي دارند؛ ر. ك: مرجعيت و روحانيت، ص 98 - 99.

82) ر. ك: مقاله «تمدن و تجدد»، مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 361 .

83) سيره ابن هشام، ج 2، ص 73؛ تاريخ

يعقوبي، ج 2، ص 38.

84) سيره ابن هشام، ج 4، ص 83؛ الكامل، ج 2، ص 136.

85) مانند ابوبصير، زراره، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب و ذكريا بن آدم قمي، اين ها از جمله كساني بودند كه از سوي امام صادق و امام رضاعليهما السلام رسماً به امر ارشاد و بيان معارف دين اشتغال داشتند. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 18، باب 11 از ابواب صفات القاضي، ص 99 - 111.

86) شيخ طوسي و يعقوب كليني از استوانه هاي مذهب تشيّع و صاحب سه كتاب از چهار كتاب معتبر شيعه شمرده مي شوند.

87) توبه (9) آيه 122.

88) يعني يك طرف عمامه از روي سينه و گلو بگذرد و طرف ديگر آن بر شانه قرار بگيرد.

89) مكارم الاخلاق، ص 119؛ وسائل الشيعه، ج 3، ابواب احكام الملابس، باب 30، ص 377.

90) همان.

91) همان؛ سفينة البحار، ج 6، ص 519.

92) همان.

93) همان؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 196.

94) همان؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 378، حديث 9.

95) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 3، باب 53 از ابواب لباس نمازگزار، ص 329 و باب 64، ص 339؛ كشف الغطاء، ج 3، ص 40؛ سيّد روح اللّه موسوي امام خميني عليه السلام، توضيح المسائل، ص 158.

96) اصول كافي، ج 1، ص 13، حديث 12.

97) ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 4، مسئله 6.

98) ر. ك: سيّد روح اللّه موسوي (امام خميني رحمه الله)، رساله توضيح المسائل، مسئله 11.

99) عروة الوثقي، ج 1، ص 3، مسئله 3.

100) همان، ص 4، مسئله 5.

101) همان، ص 3، مسئله هاي 2، 4 و 5. براي توضيح بيش تر، ر. ك: التنقيح في شرح عروة الوثقي، ص 73 -

75.

102) تعبير حضرت استاد جوادي آملي در درس ايشان.

103) بقره(2) آيه 170.

104) مرجعيت و روحانيت، ص 4.

105) همان.

106) تشيّع علوي، ص 292.

107) ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 6، مسئله 12 و ص 9، مسئله 22.

108) وسائل الشيعه، ج 18، ابواب صفات القاضي، باب 10، ص 95، حديث 20. گفتني است اين روايت به دليل اهمّيت آن در بحث تقليد، ذيل شروط مجتهد آورده مي شود. ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 10، مسئله 22.

109) اين كتاب در سال 1400 قمري در قم تأليف شد و به وسيله انتشارات دارالهادي - دار السيره - در سال 1415 قمري در بيروت به چاپ چهارم رسيده است.

110) اين كتاب به وسيله مؤسسه بعثت در سال 1406 قمري به چاپ رسيده است.

111) اين كتاب نيز به وسيله مؤسسه بعثت در سال 1365 شمسي منتشر شده است.

112) اين كتاب به وسيله دفتر نشر فرهنگي اسلامي در سال 1374 شمسي چاپ شده است.

113تا202

113) اين كتاب در تهران به وسيله انتشارات اسلامي در سال 1368 شمسي به چاپ دهم رسيده است.

114) نشر اسراء، سال 1379 ش.

115) همان، سال 1375 شمسي، چاپ اوّل.

116) ر. ك: آغابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه؛ سيّد محسن امين جبل عاملي، اعيان الشيعه.

117) ايشان در سال 1340 قمري به درخواست علماي قم از اراك به قم سفر كرد و حوزه علميه قم را بنيان نهاد. ر. ك: محمد رازي، آثار الحجه، ج 1، ص 15؛ سيّد احمد زنجاني، بحرّالكلام، ص 106.

118) ر. ك: مرجعيت و روحانيت، مقاله شهيد مطهّري رحمه الله، ص 122. گفتني است از آن پس افراد ديگري نيز همين انديشه را دنبال كرده اند؛ مرحوم

آية اللّه سيّد عبدالهادي شيرازي رحمه الله - از مراجع بزرگ نجف - و استاداني نظير مرحوم محمد تقي جعفري و شهيد مطهّري رحمه الله از پيش گامان اين تفكّر به شمار مي روند. ر. ك: مرجعيت و روحانيت، ص 122؛ مجله حوزه، سال چهارم (1366 ش)، شماره اول، ص 37.

119) ايشان در سال 1292 قمري ديده به جهان گشود و در سال 1380 قمري (1304 شمسي) چشم از دنيا فرو بست.

120) مرجعيت و روحانيت، مقاله شهيد مطهّري رحمه الله، ص 158؛ مكتب اسلام، سال سوم، شماره 3، اردي بهشت 1340 شمس.

121) ر. ك: مقاله «تمدن و تجدد»، مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 362.

122) غرب زدگي، ص 137 - 138.

123) ر. ك: قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 242.

124) گفتني است قرارداد واگذاري امتياز تنباكو به كمپاني رژي در مارس 1890 ميلادي (رجب 1307 ق) به وسيله سفير انگلستان، امضا شد. ر. ك: تحريم تنباكو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 32.

125) مرحوم جلال آل احمد در اين باره چنين آورده است:...ميرزاي بزرگ شيرازي با يك فتواي ساده تومار امتياز تنباكو - به كمپاني انگليسي رژي - را در نوشت و نشان داد كه روحانيت چه پايگاهي است و نيز چه خطري. غرب زدگي، ص 81.

126) شايان توجّه است كه ميرزاي بزرگ - متوفا 1312 قمري - در پي نامه هاي علماي تهران به خصوص مجاهدت ها و افشاگري هاي مرحوم سيّد جمال الدين اسد آبادي رحمه الله عليه استبداد ناصري و استعمار خارجي و نيز نامه تاريخي ايشان براي ميرزا، سرانجام اين مرجع بزرگ شيعه حكم به تحريم تنباكو را به اين شرح صادر كردند: «بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم، استعمال تنباكو و توتون بأي

نحوٍ كان در حكم محاربه با امام زمان رحمه الله است. حرّره الأَحقر محمد حسن». يادآوري مي شود كه اين نامه در 12 آذر 1270 شمسي براي مرحوم ميرزا حسن آشتياني - از علماي وقت تهران - آمد. ر. ك: تحريم تنباكو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 103؛ نهضت روحانيون ايران، ج 1، ص 88 - 110؛ نامه هاي سيّد جمال الدين اسد آبادي، ص 46.

127) مرحوم جلال آل احمد درباره عظمت و مظلوميت شيخِ شهيد و داستان غم انگيز روشنفكران غرب زده مي نويسد: آن هم در زماني كه پيشواي روشنفكران غرب زده ما ملكم خان مسيحي بود و طالبوف سوسيال دمكرات قفقازي! و به هر صورت از آن روز (زمان اعدام مرحوم شيخ فضل اللّه) بود كه نقش غرب زدگي را هم چون داغي بر پيشاني ما زدند و من نعش آن بزرگوار را سردار هم چون پرچمي مي دانم كه به علامت استيلاي غرب زدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد. غرب زدگي، ص 78.

128) مرحوم حسين مكّي مورخ معاصر كتابي دارد با عنوان مدرّس قهرمان آزادي. وي درباره انگيزه نگارش اين كتاب مي نويسد: شرح احوال خود آن بزرگوار بود؛ زيرا (مدرّس) در بين رجال كشور، شخصيتي نادر داشته و مي توان او را «ابوالعجائب قرن!» به شمار آورد. او مصداق اين شعر است: «صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را ؛ تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد». ر. ك: مدرس قهرمان آزادي، ج 1، ص 7.

129) مسد (111) آيه 1: «بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)».

130) قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 243.

131) قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 243 - 244.

132) شريعتي در مسير

شدن، ص 54 و 82. مرحوم شهيد بهشتي خود در ادامه سخن يادشده مي گويد: حتي آن جا (در حسينيه ارشاد) قراري گذاشتيم كه ايشان(مرحوم شريعتي) از آن به بعد قبل از سخنراني و نشرش اين كار را بكند؛ امّا ديگر آن دوران پايان پذيرفت (منظور دستگيري دكتر و سپس مهاجرت و مرگ وي در غربت است).

133) ر. ك: ابن سيناي زمان، ص 82.

134) ر. ك: به وصيّت نامه دكتر كه ضميمه اين نوشته است.

135) مجموعه آثار، «تمدن و تجدّد»، ج 31، ص 378 ر. ك: غرب زدگي، ص 53.

136) همان، ص 381 - 382.

137) همان، ص 369.

138) همان.

139) غرب زدگي، ص 141.

140) همان، ص 382.

141) همان، ص 377 - 378.

142) بيمار خواندن «روشنفكر غرب زده» در گفتار آل احمد هم آمده است: (طرح يك بيماري) ر. ك: غرب زدگي، ص 19.

143) همان، ص 143 - 144.

144) همان، ص 144 - 145.

145) همان.

146) همان، ص 145 - 146.

147) همان.

148) همان، ص 147 - 148.

149) همان، ص 149 - 154.

150) ر. ك: سخنراني حضرت آية اللّه خامنه اي درباره حادثه كوي دانشگاه تهران (خطبه نماز جمعه تهران، 8/5/1378).

151) سيره ابن هشام، ج 21، ص 142.

152) اعراف (7) آيه 179. گفتني است قرآن كريم عملكرد و سرنوشت شوم كافر، منافر و فاسق را يكي تلقّي مي كند. ر. ك: نساء (4) آيه 140؛ سجده (32) آيه 20؛ توبه(9) آيه 67؛ عبس (80) آيه 42.

153) مائده (5) آيه 51.

154) همان، آيه 57.

155) ر. ك: به كتب فقهي از جمله كشف الغطاء، ج 4، ص 329 - 363؛ لمعه، ج 2، ص 382 - 472.

156) ازاين سه گروه در فقه با عنوان «بغاة»

(شورشيان داخلي) ياد مي شود. ر. ك: لمعه، ج 2، ص 407؛ كشف الغطاء، ج 4، ص 363 - 367.

157) و نظير آن در فرهنگ سراي كوثر (10 / 2 / 81).

158) تاريخ 18 / 2 / 81، سال دوم، شماره 320، ص 7.

159) گفتني است كه رضايت مردم نقش مقبوليت و پذيرش حكومت هاست كه اگر پذيرش مردم نباشد، حكومت علوي عليه السلام و حسيني عليه السلام هم ايجاد نمي شود؛ امّا مشروعيت يعني قانوني بودن حكومت، معيارهايي دارد كه ربطي به رضايت مردم ندارد. موازين قانوني بودن حكومت، عدل، حق و حدود الهي است. اين ملاك ها مبناي عقلي و ديني دارد. ازاين رو، رضايت عمومي نه باطل را مي تواند حق كند و نه حق را باطل و بر همين رويكرد است كه از منظر قرآن كريم نه رضايت اكثريت ملاك مشروعيت چيزي است و نه اقلّيت؛ بلكه معيار هر امري هدايت و حق است كه با موازين عقل و فطرت و كتاب و سنّت هم آهنگ است. و بر اين اساس بود كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «لا تَسْتَوحْشِوُا في طَريقِ الْهُدي لِقِلَّة أَهْلِهِ؛ هيچ گاه در راه هدايت به سبب كمي اهل حق، نگران نباشيد». نهج البلاغه، حكمت 201.

160) لهوف، ص 37؛ منتهي الامال، ج 1، ص 638.

161) ارشاد، ص 233؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 213؛ لهوف، ص 37.

162) هم چنان كه تكريم علم و مقام عالم و متعلّم در قرآن كريم و روايات ديني بيانگر قداست علم و فهم است. ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 23.

163) نقل از حضرت استاد، آية اللّه جوادي آملي در درس تفسير قرآن كريم در حوزه علميه قم.

164) درباره ارزش علم

و عالم و معلم، ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 23.

165) مرجعيت و روحانيت، ص 110.

166) اكمال الدين، ج 2، ص 484؛ اعلام الوري، ج 2، ص 271 ؛ احتجاج، ج 2، ص 543؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 531؛ بحارالانوار، ج 53، ص 181؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، باب 11، ص 101، ح 9.

167) احتجاج، ج 2، ص 511؛ وسائل الشيعه، ج 18، باب دهم از ابواب صفات قاضي، ص 95، ح 20.

168) اين چهار تن به ترتيب در دوران غيبت صغرا -كه حدود 74 سال بود - عبارتند از: 1. عثمان بن سعيد عمروي؛ 2. محمد بن عثمان؛ 3. حسين بن روح نوبختي؛ 4. علي بن محمد سمري، منتهي الآمال، ج 2، ص 503.

169) ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 178 و 203؛ الميزان، ج 18، ص 191 - 192؛ بصائر الدرجات، ص 110.

170) بصائر الدرجات، ص 269 - 274.

171) احزاب (33) آيه 33؛ بقره(2) آيه 124؛ ر. ك: الميزان، ج 1، ص 273.

172) مائده (5)، آيه 67.

173) اصول كافي، ج 1، ص 146 - 149.

174) ابراهيم (14) آيه 11.

175) يونس(10) آيه 35، و نظير آن در سوره بقره (2) آيه 124.

176) مائده(5) آيه 67. گفتني است اين آيه به اتفاق شيعه و سنّي در روز غدير خم (امامت علي عليه السلام نازل شده است) ر. ك: الغدير، ج 1، ص 217؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 112.

177) بصائر الدرجات، ص 455، حديث هاي 1 - 15.

178) همان، ص 434، حديث هاي 1 - 3.

179) بصائر الدرجات، ص 488، حديث هاي 1 - 7.

180) همان، ص 122، حديث هاي 1 - 4 و ص

123، حديث هاي 1 - 4.

181) همان، ص 128، حديث هاي 1 - 6.

182) ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 150، حديث هاي 1 - 6. در زيارت جامعه مي خوانيم: «السلام علي الأَئمة الدعاة... و أُوليِ الْأَمْرِ وَ بقيّةِ اللَّهِ و خَيِرِتِهِ... وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ» و نيز در زيارت امام عصر(عج) روز جمعه آمده است: «الَسَّلام عَلَيك يا نُورَ اللَّه الذي يَهْتَدي به الْمُهْتَدُونَ». ر. ك: مفاتيح الجنان.

183) آل عمران (3) آيه 59.

184) مريم (19) آيه 30.

185) مريم (19) آيه 12: و ما نبوت را در كودكي به او داديم.

186) ر. ك: بصائر الدرجات، ص 227 - 231.

187) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8؛ منتهي آلامال، ج 1، ص 14.

188) بحار الانوار، ج 51، 13، 18، 19، 20، منتهي آلامال، ج 2، ص 752 - 754.

189) قصص (28) آيه 5: «ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

190) بحار الانوار، ج 51، ص 18.

191) بصائر الدرجات، ص 413، ح 3؛ اكمال الدين، ص 239، باب 22، ح 58؛ و نيز ر. ك: مسند حنبل، ج 3، ص 17؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 133؛ كنز العمّال، ج 1، ص 187، ح 953.

192) اكمال الدين، ص 201، باب 21، ص 202؛ ح 1، اصول كافي، ج 1، ص 136 - 137. در بعضي روايات آمده است كه ائمه طاهرين، اركان زمين هستند. ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 152.

193) اصول كافي، ج 1، ص 1، 2، 214.

194) اربعين حديث، ج 2، ص 192.

195) انبياء (21) آيه 73: «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه

به فرمان خدا(مردم را) هدايت مي كردند و انجام كارهاي نيك و برپاداشن نماز و اداي زكات را به آن ها وحي كرديم، و تنها ما را عبادت مي كردند».

196) الميزان، ج 14، ص 305 و ج 1، ص 267 - 269.

197) حلية المتقين، ص 7.

198) همان.

199) همان.

200) ر. ك: مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 377.

201) ر. ك: حلية المتقين، ص 75.

202) همان، ص 1، (از نسخه خطي) و ص 3، (از چاپ جديد).

جهت مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه نماييد:

1. ناقوس انحطاط، حميد پارسايي، كريم حجازي، نشر پرتو ولايت، بهمن 1381؛

2. ماجراهاي هاشم آغاجري، روح الله حسينيان، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381؛

3. آغاجري خدمت يا خيانت، علي شيرازي، انتشارات خادم الرضا(ع)، 1382.

آيا دكتر شريعتي را مي توان بعنوان يك روشنفكر و پيرو خط امام و اسلام قلمداد كرد؟

پرسش

آيا دكتر شريعتي را مي توان بعنوان يك روشنفكر و پيرو خط امام و اسلام قلمداد كرد؟

پاسخ

مسلما مرحوم دكتر شريعتي، از جمله روشنفكران مسلمان واسلام خواه بوده است. نوشته هاي او گواه اين مطلب است. البته اين خصيصه، نه ايشان و نه هيچ كس ديگر را از بوته نقد مستثني نمي كند. در علاقه و ارادت ايشان به حضرت امام(ره) نيز ترديدي نيست؛ چنان كه در نامه ها و آثار خود بدان تصريح كرده و خود را مقلد امام دانسته است. البته موضوع خط امام پس از انقلاب تفسيرهاي گوناگوني داشته كه چون مرحوم شريعتي قبل از انقلاب از دنيارفته است، درباره آن نمي توان سخن گفت.{J

با توجه به آثار دكتر شريعتي چرا برخي علما با ايشان مخالفت مي كنند؟

پرسش

با توجه به آثار دكتر شريعتي چرا برخي علما با ايشان مخالفت مي كنند؟

پاسخ

درباره مسائلي كه پيرامون دكتر شريعتي مطرح كرده ايد، توجه به چند نكته لازم است: مرحوم شريعتي ازشخصيت هايي است كه رويكردهاي كاملاً متفاوتي در برابر آن رخ نموده است:

الف) رويكرد افراطي: در اين گرايش از او چهره اي بسيار اغراق آلود ساخته شده و در جايگاه اسلام شناسي بديل ناپذير و بي همتا نشانده شده است.

ب ) رويكرد تفريطي: در اين نگاه نيز از او تصوير مردي ارائه شده است كه اساسا از دايره دين و اسلام خارج گشته و در اسفل السافلين منزل گزيده است.

به نظر ما هر دو رويكرد ره به ناكجا آباد مي برد و قضاوت درست پيرامون شريعتي ظرافت و دقت و جامعيت بالايي هم نسبت به خود او و هم نسبت به مبادي ديني مي طلبد. اين نكته را نيز بايد اذعان نمود كه علت هر دو قضاوت يادشده را در گفته ها و نوشته هاي خود دكتر شريعتي مي توان يافت، زيرا:

الف) برعكس شخصيت هايي چون استاد مطهري كه پس از پختگي و كمال و جامعيت يافتن به گفتار و نوشتار وحركت هاي اجتماعي روي آورد؛ شريعتي زماني زبان گشود و قلم به دست گرفت و در سطح جامعه مطرح شد كه هنوزنيازمندي علمي بسياري در حوزه دين و دين شناسي داشت. از همين رو گاه گرفتار اشتباهات بزرگي مي شد و پس ازتذكر عالمان و دوستان دانشمندش به تصحيح برخي از مواضع پيشين خود مي پرداخت. لذا در مجموعه آنچه ازشريعتي باقي مانده است سخنان كاملاً متفاوتي ديده مي شود. اين مسأله برخي را به طرفداري جدي از او مي كشاند وبرخي را به مخالفت جدي و حتي طرفداران او را نيز به

گروه هاي متفاوت تقسيم مي كند؛ زيرا هر گروه بخشي از مواضع او را توجه و ملاك داوري قرار مي دهند.

ب ) شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته اي صخره سنگي قلب هاي جامعه رامي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود رادر او بجويد. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي ازاسلام ارائه كرده است؛ ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين، محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگي يافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايش هاي اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي اواين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود (مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي) قرار داشت. اين مسأله انديشه ديني اورا دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اين گونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه

مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت، سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورايي و مبدأ و معاد و... بي مهري نشان مي داد. تا آن جا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.

در هر صورت نه مرحوم شريعتي يا مجموعه عالمان ديني مخالف بود و نه مجموعه عالمان ديني با شريعتي مخالفند. در بين عالمان ديني هم همانند ديگر افشار رويكردهاي مختلفي وجود دارد.

خواندن كتاب هاي دكتر علي شريعتي از نظر امام , آيت الله خامنه اي و ساير بزرگان چگونه است ؟

پرسش

خواندن كتاب هاي دكتر علي شريعتي از نظر امام , آيت الله خامنه اي و ساير بزرگان چگونه است ؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت . در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تائليفات و آثار فراواني دارد اشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت . مسلما" مسوئولين مملكتي و بالاي دولت نظام جمهوري اسلامي چنين فكر مي كنند و به اين اندازه اذعان و اعتقاد دارند. دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تائكيد مي ورزيد. كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب ((فاطمه فاطمه است )) از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است . ((كوير)) نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است . ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت : افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او

گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متائسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظر داشت و آن اين كه : ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث ) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم . از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

چرا به دكتر علي شريعتي اين مسلمان روشنفكر ،شهيد اطلاق نمي شود و مشكل روحانيون كه با ايشان اختلاف نظر داشته اند در چه بوده است ؟

پرسش

چرا به دكتر علي شريعتي اين مسلمان روشنفكر ،شهيد اطلاق نمي شود و مشكل روحانيون كه با ايشان اختلاف نظر داشته اند در چه بوده است ؟

پاسخ(قسمت اول)

در مورد قسمت اول سؤال بايد گفت كه هر چند علت فوت مرحوم دكتر شريعتي مشكوك بود ولي با اين حال دلايل قطعي در مورد دست داشتن ساواك يا عناصر ديگري در اين حادثه به دست نيامد، لذا حتي برخي از طرفداران ايشان نيز از واژه ي شهيد براي ايشان استفاده نمي كنند.

اما در مورد اختلاف نظر روحانيون با ايشان بايد گفت كه چه خوب بود منظور خود را از «روحانيون كه با ايشان اختلاف دارند» را به صورت مشخص بيان مي نموديد تا به صورت دقيق تر به بررسي اين موضوع مي پرداختيم. اما آنچه به طور كلي در اين زمينه مي توان گفت اين است كه مخالفت برخي از روحانيون و انديشمندان اسلامي با نظرات دكتر شريعتي به هيچ وجه مطلق نبوده و شامل تمامي نظرات ايشان نمي شود بلكه ضمن ارج نهادن به تأثيرات مثبت و ارزنده آثار ايشان به نقد آن مي پردازند.

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تأليفات و آثار فراواني دارد اشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت.

دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش

بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيد مي ورزيد.

كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب «فاطمه فاطمه است» از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است. «كوير» نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است. ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملاً مد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

دكتر شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب

زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته آرتزين صخره سنگ قلب هاي جامعه را مي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود را در او بجويند. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است، ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگي يافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايشات اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي بود. اين مسأله انديشه ديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اينگونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين

را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار نوعي تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل فرااين جهاني چون معاد و... بي مهري يا كم مهري نشان مي داد. تا آنجا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.

يكي از مهمترين حرف هاي دكتر در مجموعه سال هايي كه كار فكري مي كرد اين بود كه تشيع را به تشيع علوي و تشيع صفوي تقسيم كرد. طبعا به تناسب تشيع علوي و صفوي، دو قشر روحاني علوي و روحاني صفوي هم مطرح مي شد و ايشان تصور مي كرد كه همه بايد تشيع سرخ و انقلابي داشته باشند و بر اين اساس بسياري از علماء عهد صفوي را كه با سلاطين صفويه همكاري داشته اند را به باد توهين و استهزاء مي گرفت. حال آن كه درك شرايط و مقتضيات زمان و همچنين مطالعه عميق تاريخي در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشيع و جهت گيري و موضع گيري هاي مختلفي كه هر كدام از اين بزرگواران در دوران حيات پربركت خود در نوع ارتباط با سلاطين و حكومت هاي جور داشته اند، نشان مي دهد كه به هيچ وجه نمي توان اين تقسيم بندي را به عنوان الگويي تام تا آخر تاريخ برد و هر دوره اي را با آن محك زد. زيرا ما يك تشيع سرخ و سياه در داخل اماميه نداريم. اين تحليلي است از زيديه و اماميه و به نظر انديشمندان اسلامي، تشيع امامي كه در بسياري مواقع با صبر و مدارا كار كرده، از برخورد تسامح آميزش به هيچ عنوان

ضرر نديده است. امام حسن(ع) صلح را مي پذيرد و نه تنها امام حسن(ع) ده سال صبر مي كند، امام حسين(ع) اين انقلابي بزرگ تاريخ هم ده سال صبر مي كند تا معاويه بميرد، بعد از شهادت امام حسين، امام سجاد(ع) خيلي وارد سياست نمي شود. اما وارد كارهاي فرهنگي و زيربنايي مي شود. و همچنين امام باقر و امام صادق و ساير ائمه(ع) نيز اين روش را ادامه مي دهند و هكذا بسياري از علما مانند شيخ مفيد محقق حلي، علامه حلي، علامه مجلسي و... كه سعي مي نمايند با نزديك شدن به حكومت هايي كه به مذهب شيعه علاقمند مي باشند، به ترويج و گسترش فرهنگ تشيع پرداخته و از اين شرايط استفاده كامل مي نمايند. متأسفانه يكي از علماء بزرگي كه مورد توهين و انتقاد شديد دكتر قرار گرفت، مرحوم علامه مجلسي بود. هر چند بعدها دكتر از حرفش برگشت و پذيرفت كه در اين مورد برخورد تندي داشته است. در اينجا به لحاظ رعايت گنجايش نامه از بررسي ساير انتقادهايي كه دكتر به علماء شيعه داشته خودداري كرده و فقط به توضيح و تبيين علل همكاري مرحوم علامه مجلسي با حكام صفويه و دستاوردهاي مثبت آن مي پردازيم.

همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقل نبخشيدند سلطنت را به بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.

علامه

محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهده داشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظري مشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آن هم در شرايطي كه عثماني هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان را نابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظر مي رسيد در اين موقعيت عاقلانه

نمي نمود كه علما اين فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط به مصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرصت تاريخي پايگاهي امن و مطمئن براي تشيع در جهان آن روز ايجاد كرد. به همكاري با صفويان پرداختند و با كمك به دولت صفوي آن را در مقابل دو دشمن قدرتمند و متعصب (ازبكان و عثمانيان) ياري دادند. از سوي ديگر در آن زمان فقها هيچ جايگزين مناسبي براي دولت صفوي نداشتند. انديشه ولايت فقيه و چند اصل مهم در منابع و متون اسلامي بود ؛ ولي در مقام اجرا نياز به بسترسازي فراواني داشت. بنابراين در شرايطي كه دسترسي به حكومت مطلوب امكان پذير نبوده دولت صفويه بهترين انتخاب ممكن بود و علما چاره را در همكاري با آن مي ديدند و مي كوشيدند سلطان وقت را به پايبندي شرع و رعايت قوانين ديني مقيد كنند.

امر به معروف و نهي از منكر و كمك به مؤمنان، عنوان اصلي توجيه همكاري با دولت بود. حتي خود علماي آن عصر همكاري با دولت صفوي را مقيد به اين مطلب مي كند كه: «.. شخص بايد يقين داشته باشد كه در صورت پذيرش مناصب و همكاري با دولت جور مي تواند امر به معروف و نهي از منكر كند و بايد بداند كه قبول مناصب در دستگاه جائر متضمن همكاري با او در كارهاي حرام

نيست» (محقق كركي، جمع المقاصد، ص 489)

علامه مجلسي سه شرط را براي جواز معاشرت و همكاري با حكام بيان كرده بود:

1- قصد تقيه ؛

2- يا هدف دفع ضرر از مظلوم يا رساندن نفعي به مؤمنان كه در اين صورت واجب هم مي شود ؛

3- هدايت سلاطين جاير. (عين الحيوة، ص 505)

در هر صورت علاوه بر مصالح و مقتضيات زمان و مكان، همكاري علماء با دولت صفويه دستاوردهاي بسيار مهمي را در برداشت از جمله:

1- تبليغ و توضيح مباني اعتقادي و فقهي شيعه و جايگزين نمودن تشيع فقهاهتي و علمي، به جاي تشيع صوفيانه. اين اقدام از لحاظ فرهنگي نفوذ تام تشيع جامعه ايراني را به صورت جامعه اي تقريبا يك دست در آوردند و مذهب شيعه به دست مايه اصلي وحدت ملي در ميان اقوام ساكن در اين منطقه جغرافيايي مبدل گرديد.

2- شاهان صفوي براي حفظ موقعيت و مشروعيت خود از مخالفت با علما خودداري مي كردند و آنان نيز مي توانستند نقش مهمي در كاهش ظلم و ستم حاكمان بر مردم ايفا كنند.

3- حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران تا حد زيادي به تشيع و نيز دولت صفوي حامي آن وابسته بود در صورتي كه اوضاع مذهبي و سياسي ايران به همان صورت قبل از صفويه باقي مي ماند، حاكميت عثمانيان بر ايران بعيد نبود. ولي در پرتو همكاري علما با دولت صفوي مذهب شيعه به مذهب رسمي امپراطوري قدرتمند صفوي مبدل شد دولت صفوي با اتكا به شور مذهبي موفق شد ايران را از ادغام در قلمرو عثماني و تعرض ازبكان حفظ كند در واقع صفويان روح ملي ايران را در قالب مذهب شيعي احيا كردند و شخصيت

مستقل به ايران بخشيدند.

4- حضور علما و ارتباط آنها را با دربار، تا حد زيادي سبب اصلاح رفتار درباريان و جلوگيري از انجام اعمال مخالف شرع، رعايت عدل و تقوا و... مي شد.

علامه مجلسي نيز دركنار ديگر عالمان و فقيهان شيعه به دولت صفوي نزديك بود و آرزو داشت تا اين حكومت كه تنها حكومت شيعه و به نظر وي تا اندازه اي عادل و معتقد به شريعت بود هم چنان استوار بماند مشروط بر اين كه عادل و معتقد به شريعت باشد. علامه مجلسي در مسند شيخ الاسلامي خدمات بسياري را در مقوله هاي گوناگونان سياسي و اجتماعي به ايران و تشيع نمود بزرگترين كار علامه مجلسي در صحنه سياست مبارزه با صوفيان بود علامه مجلسي از قدرت آنها كاست و به مبارزه با كشيشان دربار و بيگانگان و نمايندگان مؤسسات و شركت هاي غربي و بت پرستان پرداخت، در پي اين حضور علامه مجلسي، شاه به نوشيدن شراب و جنگ ميان فرقه ها و... را ممنوع ساخت نكته مهم ديگر در سياست علامه مجلسي اين است كه در زمان علامه مجلسي هيچ برخوردي بين ايران و همسايگان اهل سنت رخ نداد و از سوي شيعيان به هيچ يك از ولايت هاي اهل تسنن ايران تعدي نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد در زمان شاه سلطان حسين كه مردي بي تدبير و ضعيف النفس بود وجود شخصيت عالي مقامي چون علامه مجلسي، باعث آرامش و حفظ ممكلت از هر گونه آشوب و انقلاب داخلي و سلطه خارجي بود. اما هنگامي كه علامه مجلسي در 111 ه. ق چشم از جهان فرو بست شمارش معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد

و در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد اصفهان نيز 25 سال بعد از وفات مجلسي به تصرف افغان ها در آمد و منجر به از دست رفتن استقلال ايران و انقراض سلسه صفويه شد.

پاسخ(قسمت دوم)

اما درباره پروتستانتيزم اسلامي بايد گفت كه: مقصود شريعتي از اين واژه نه تنها غير از آنچيزي كه امثال ميرزا فتحعلي آخوندزاده مطرح مي كردند بود بلكه در مقابل آن بود. مراد آخوندزاده از پروتستانتيسم حذف ابعاد آسماني و الهي دين و نفي شريعت و منشأ الهي حق و قراردادن اعتبارات و قراردادهاي بشري در مركز حق است: «پروتستانتيسم عبارت از مذهبي است كه حقوق اللّه و تكاليف عباداللّه جميعا در آن ساقط بوده، فقط حقوق الناس باقي بماند»، (آخوندزاده، ميرزا فتحعلي، مكتوبات كمال الدوله، ص 12).

از نظر وي تا دين از احكام اجتماعي و سياسي و دخالت در امور بشري به طور كامل خلع نشود، هرگز بازسازي آن نمي تواند در جهت وصول جامعه به تمدن غرب كارساز و مفيد باشد. ازاين رو پروتستانتيسم اسلامي و ليبراليسم ديني هنگامي ممكن است كه احكام شريعت كه به نظر او به مقتضاي زماني خاص توسط پيامبر(ص) وضع شده اند، منسوخ شود و احكام ديگري به اقتباس از دنياي غرب اخذ شود، (نگا: همو مقالات، مقدمه باقر مؤمني، انشارات تيزنك، تهران، 1375، ص 97 و 101 - همو الفباي جديد و مكتوبات، گردآورنده حميد محمدزاده، نشريات فرهنگستان علوم شوروي سوسياليستي باكو، 1963م، ص 268) تفسيري كه او از حق و عدالت و آزادي مي دهد تماما تفسيري دنيوي و زميني است و هيچ چهره اي الهي و آسماني و يا حتي عقلاني و ايدئولوژيك نمي تواند داشته باشد (مقالات، صص

97 - 93 و مكتوبات، صص 56 - 55) ملخص كلام آن كه توصيه آخوندزاده به ملت ايران، رهايي از آزادگي ديني و عبوديت الهي و پشت كردن به دانش ديني وعقلي و روي آوردن به آزادي به معناي ليبراليستي و غربي آن و استفاده از علم تجربي است، صرف نظر از اين كه اين رويكرد در قالبي ديني و به نام پروتستانتيسم اسلامي و يا با پوششي سياسي و به دست پادشاه باشد، (براي آشنايي اجمالي از ديدگاه هاي او نگا: پارسانيا، حميد، حديث پيمانه، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي قم، چاپ اول، بهار 1376، صص 213 - 206).

اما دكتر شريعتي درست در مقابل چنين جرياناتي قرار داشت او با طرح بازگشت به گذشته يكي از قوي ترين هجوم ها را عليه جريانات منورالفكري و روشنفكري الحادي كه امثال آخوندزاده ها و تابعان او در پي آن بودند سازمان داد كه مبارزه با هر آنچه كه رنگ و لعاب فرهنگي غربي را نداشت وظيفه خود مي دانست. بازگشت به گذشته از نظر شريعتي بازگشت به اسلام ايدئولوژيك بازگشت به فرهنگ اسلامي و ايدئولوژي اسلامي است. چيزي كه آخوندزاده با او سرسختانه مبارزه كرد، از نظر وي اسلام نه به عنوان يك سنت و وراثت يك نظام يا اعتقاد موجود در جامعه بلكه اسلام به عنوان ايدئولوژي اسلام به عنوان يك ايمان كه آگاهي دارد و آن معجزه را در همين جامعه پديد آورده مي باشد، (شريعتي، علي، مجموعه آثار، ج 4، ص 130).

به اعتقاد وي ثمره دعوت به بازگشت در جامعه اي كه اسلام در متن زندگي مردم آن به عنوان يك واقعيت اجتماعي حضور دارد، بازگشت به اسلام است، نظر

او در اين باب مخالفت قوي عليه تمامي جريان هاي روشنفكرانه چپي است كه بعد از شهريور بيست با الگو گرفتن از مدل هاي خارجي و امثال تقي زاده ها بدون توجه به شرايط اجتماعي جامعه، اجراي انقلاب هاي تقليدي را در سر مي پروراندند و هم چنين دفاعي روشنفكرانه از مذهب در برابر تمامي منورالفكران و روشنفكراني است كه با داعيه ملت پرستي، در تمام دوران رضاخان و پس از آن، در جهت زدودن مذهب و احياي آثار قبل از اسلام بسيج شده اند.

اما در ديدگاه شريعتي پروتستانتيسم اسلامي به معني حذف دين از عرضه اجتماع نبود بلكه به نظر او براساس رسيدن به اين اسلام ايدئولوژيك بايد در اسلام تجديد نظر شود او براي اين امر در برخي نگاشته هاي خود معرفت ديني را در سطح علوم تجربي محض تنزل مي دهد، (شريعتي، علي، اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي، نشر نظير، چاپ اول، قم، ص 15).

به نظر وي آنچه كه اسلام را از ركودي كه پس از پيروزي حاصل مي كند باز مي دارد، اجتهاد است زيرا اجتهاد قدرت تفسير و تغيير مداوم احكام و سنت ها را به مقتضاي شرايط و نيازهاي جديد اجتماعي به مجتهد مي دهد، (همان، ص 20) اما وي مباني اجتهاد يعني كتاب، سنت، عقل و اجماع را به صورتي تأويل و تعبير مي كند كه اجتهاد در حد يك كار علمي - تجربي محض تنزل مي نمايد.

در اين باب نگا: همان منبع و شريعتي علي، فلسفه تعليم و تربيت، بعثت، تهران، ص 58 و همو با مخاطب هاي آشنا، حسينه ارشاد، تهران، 1356ش ، ص 200.

براي آگاهي بيشتر ر. ك:

1- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ص 60.

2- رسول جعفريان، صفويه از ظهور تا زوال، ص

398.

3- جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج 1، ص 255.

4- سيد محمد علي حسيني زاده ، علما مشروعيت دولت صفوي، ص 95 و ص 109 و ص 219.

5- استاد مطهري و روشنفكران، انتشارات صدرا، ص 35

شنيده ام دكتر شريعتي از لحاظ ديد اقتصادي به شدت تحت تأثير ماركس بوده اند آيا اين نظر صحت دارد؟

پرسش

شنيده ام دكتر شريعتي از لحاظ ديد اقتصادي به شدت تحت تأثير ماركس بوده اند آيا اين نظر صحت دارد؟

پاسخ

در لابه لاي گفته ها و نوشته هاي دكتر شريعتي، در اين باره مطالب گوناگون و گاه ناسازگار با يكديگر مشاهده مي شود. اين امر، هر چند امكان يك داوري مشخص را تا ميزان با مشكل روبرو مي سازد ولي، در مجموع مي توان گفت: رويكرد دكتر به نقد و واپس زدن گرايش هاي اقتصادي ماركسيست نزديك تر مي نمايد. نمونه هايي از عبارت هاي وي درباره موضوع ياد شده به قرار زير است:

الف) ديدگاه هاي حاكي از تأييد: در توصيف ويژگي هاي مثبت ابوذر چنين مي گويد: «اگر شعار سوسياليست اين است كه از هر كس مطابق استعدادش و به هر كس مطابق كارش، ما آن را در مبارزات دليرانه ابوذر به طرز شكوهتري در سيزده قرن پيش مشاهده مي كنيم» (مجموعه آثار، ج 3، ص 19 - 20، الهام، 1375).

اين سخن، گرچه در تأييد ديدگاه هاي اقتصادي ماركسيست صراحت ندارد، ولي دست كم رنگ و بوي تأييد از آن به مشام مي رسد.

ب ) در كنار عبارت هاي نادري اينچنين، عبادت هاي فراواني از ايشان در نكوهش ديدگاه هاي ماركسيست ديده مي شود كه چون مطلق مي باشد، نگرش اقتصادي آن را نيز در بر مي گيرد. نمونه هايي در آن به قرار زير است:

1. در يكي از نوشته ها، پس از بررسي تفاوت ميان قسط و عدل مي فرمايد: «[براي] قسط به اين دقت و عمق و سرشاري معنا، اصطلاحي وجود ندارد. بايد با كمي توضيح و كمي تساهل، egalite معنا كرد؛

به معناي برابري، ولي در اين جا به معناي برابري همه افراد در جامعه نيست كه اين هم ناممكن است و هم برخلاف انصاف» (همان، ج 15، ص 39).

2. در جاي ديگر مي گويد: «سوسياليسم هم انسان را از همه شاخه ها و انشعابات گوناگون وجودي اش خلع مي كند، همه آنها را مي تراشد و فقط يك شاخه را نگه مي دارد... و انسان را يك بعدي مي كند» (همان، ج 2، ص 85).

توجه داريم كه سوسياليسم با ماركسيسم هم افق مي باشد و موارد ديگر (همان، ج 17، ص 224 به بعد و موارد فراوان ديگر).

در كتابي خواندم دكتر سروش به تحريف قرآن اعتقاد دارد و علي را عرض دين مي داند و به شدت مخالف روحانيت است اگر اين نكته ها صحت دارد آيا مي توانيد سند آنرا بگوييد.

پرسش

در كتابي خواندم دكتر سروش به تحريف قرآن اعتقاد دارد و علي را عرض دين مي داند و به شدت مخالف روحانيت است اگر اين نكته ها صحت دارد آيا مي توانيد سند آنرا بگوييد.

پاسخ

1. درباره ادعاي تحريف يافتگي قرآن از سوي سروش بيان اين نكته ضروري است كه وي در فهم اين كتاب الهي، بر توجه به اوضاع و احوال نزول وحي، تحول پذيري فهم انسان از قرآن و مواردي از اين دست پاي مي فشارد ولي همه اين راه كارها را دليل بر تحريف قرآن نمي داند: «اگر اين مبادي را به آيه نيفزاييم، آن معاني را استفاده نمي تȘǙƙʙŠكرد و اين ها همه البته صادقانه و صميمانه و مفسرانه انجام پذيرفته و هيچ قصد تحريفي در كتاب الهي در كار نبوده است» (عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 222 - 221، صراط، چاپ پنجم، 1375).

اين سخن، هر چند در تبيين شيوه مرحوم طالقاني ذكر شده ولي به هر حال تصريحي از ايشان درباره تحريف قرآن مي باشد، وانگهي موضوع تحول پذيري فهم ما از قرآن كه از سوي وي مطرح شده، داراي اشكالات فراواني است كه ا گر مرز آن مشخص نشود، دست كم به تحريف معنوي و جا به جا كردن مقاصد وحي مي انجامد، چرا كه برداشت از قرآن نيز، از اصول مشخص پيروي مي كند، نه آن چنان افسارگسيخته كه ايشان عنوان كرده و در كتاب هايي از جمله قبض و بسط تئوريك شريعت مطرح شده است.

2. عبارت دوم شما كه فرموده ايد سروش «علي (ع) را عرض دين مي داند، روشن نيست». لازم است در

اين باره توضيح دهيد تا در كتاب هاي وي درباره آن جست و جو شود. اگر منظور آن است كه امام علي(ع) عرض (آبروي) دين مي باشد در اين صورت سروش سخن درستي گفته و چنان منظور در عرض (مقابل) دين بودن است كه ادعايي ناصواب مي باشد در هر صورت سندي براي اين سخن سروش يافت نشد انشاءالله كه چنين حرفي نزده باشد.

3. سروش در مخالفت با نهاد روحانيت مطالبي اظهار داشته كه به عنوان نمونه مي توان به كتاب هاي سقف معيشت بر ستون شريعت و تجربه نبوي اشاره نمود.

به گفته آقاي ميردامادي كه در شرق چاپ شد اگر خاتمي برود و دولت جديدي تشكيل شود به مصلحت كشور است آيا واقعا اين گفته صحيح است و در شرايط فعلي بهتر است خاتمي برود يا خير؟

پرسش

به گفته آقاي ميردامادي كه در شرق چاپ شد اگر خاتمي برود و دولت جديدي تشكيل شود به مصلحت كشور است آيا واقعا اين گفته صحيح است و در شرايط فعلي بهتر است خاتمي برود يا خير؟

پاسخ

گذشته از صحبتهاي فرد مذكور ، در اين خصوص بايد گفت:

اولا؛ رياست جمهور محترم آقاي خاتمي در شرايط كنوني از شخصيت هاي مهم و تأثيرگذار در امور كشور مي باشند كه از پشتوانه مستحكم نظام و مردم برخوردار مي باشند و به علاوه دوره رياست جمهوري ايشان هنوز باقي است. بنابراين دليل براي كنار رفتن ايشان و تشكيل دولت جديد وجود ندارد.

ثانيا؛ در اين كه دولت آقاي خاتمي در مجموع دستاوردهاي خوبي در برخي از زمينه ها داشته شكي نيست، اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه دولت ايشان نسبت به برنامه ها و تعهداتي كه در جهت بهبود وضع جامعه و حل مشكلات اساسي مردم، داده اند و بر اين مبنا اين جايگاه قانوني را پذيرفته اند، در برابر مردم و نظام اسلامي مسئول و پاسخگو مي باشند، از اين رو بايد ضمن تكيه بر ويژگيها و نقاط مثبت خويش ، به درمان نقاط ضعف پرداخته و با شناسايي و معالجه عوامل ركود و ضعف، تحقق كامل خواسته هاي اصل مردم را تعقيب نمايند.

ثالثا؛ مجموعه هاي مختلف نظام علي رغم برخي اختلاف ديدگاهها همكاري بسيار مطلوبي با دولت ايشان داشته و دارند و اينكه مطابق نظر ايشان در مواردي عمل نكرده اند؛ كاملا طبيعي و مسأله اي قانوني است زيرا از يك سو در نظام ما مسأله تفكيك قوا پذيرفته شده است و از سوي

ديگر هر دستگاهي در جاي خود عملكرد و وظايفي قانوني دارد، و نمي توان صرفا به دليل سلايق و خواست شخصي و جناحي افراد، مصالح جامعه و كشور را ناديده گرفت. آنچه كه مهم است همان همكاري و هماهنگي كلان تمامي مجموعه هاي نظام با دولت و رياست جمهوري اسلامي است كه تا سر حد ممكن انجام شده و مي شود و از اين لحاظ هيچ گونه مشكلي وجود ندارد.

رابعا؛ اگر منظور برخي افراد از طرح چنين مباحثي به دليل روي كار آمدن مجلس جديد است در اين زمينه تنها جاي هيچ گونه نگراني نيست بلكه بايد هم دولت و هم مردم از اين جهت بسيار اميدوار باشند زيرا از يك سو مجلس جديد قول همكاري كامل با دولت را داده است و از سوي ديگر همان گونه كه مي دانيم يكي از فلسفه هاي اصلي تفكيك قوا نظارت و كنترل قوا بر يكديگر است و مسلما در شرايطي، كه دو قوه از يك جناح باشند، نمي توان اميد چنداني به تحقق اين مهم داشت ، اما در شرايط جديد انتظار مي رود مجلس آينده ضمن همكاري گسترده با دولت ، با اعمال نظارت دقيق و مؤثر بتواند از كاستي هاي آن جلوگيري و دولت را در اداي هر چه بهتر وظايف و كاركردهاي خود ياري رساند.

خامسا؛ رفتن آقاي خاتمي براي آمدن چه شخصي يا جرياني؟ اين نيز مسأله اي بسيار مهم است. سادسا؛ فرصت محدودي كه تا پايان دوره قانوني دولت جديد باقي مانده فرصت مناسبي براي تغيير نيست.

در مورد شخصيت مرحوم دكتر سيد حسن حسيني و معرفي آثار ايشان اقدام نماييد.

پرسش

در مورد شخصيت مرحوم دكتر سيد حسن حسيني و معرفي آثار ايشان اقدام نماييد.

پاسخ

مرحوم دكتر سيد حسن حسيني شاعر، هنرمند، محقق و مترجمي آزادانديش، مؤمن و پارسا و متعهد به آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي بودند.

از جمله كتاب هاي شعر اين هنرمند فقيه مي توان به «همصدا با حلق اسماعيل» و «گنجشك و جبرئيل» اشاره كرد و كتاب «حمام روح، جبران خليل جبران» را ترجمه كرده و كتاب «مشت در نماي درشت» و «براده ها» را نوشته است.

جهت آشنايي با شخصيت آن مرحوم و ديدگǙǠهاي ايشان ابتدا پيام مقام معظم رهبري به مناسبت درگذشت آن مرحوم آورده مي شود و سپس دو متن از سايت باشگاه انديشه و خبرگزاري مهر كه تا حدود زيادي مبين شخصيت و نحوه تفكر ايشان پيرامون انقلاب اسلامي، جامعه و... است به دنبال مي آيد.

الف) پيام تسليت رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت شاعر فرزانه سيد حسن حسيني

در پي درگذشت شاعر و هنرمند فرزانه ، آزاد انديش و مومن و پارسا آقاي سيد حسن حسيني رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي پيام تسليتي صادر فرمودند. متن اين پيام به شرح زيراست :

"بسم الله الرحمن الرحيم "

با اندوه و تاسف بسيار ، خبر درگذست شاعر و هنرمند عزيزمان آقاي سيد حسن حسيني را شنيدم .اين داغ بزرگي بر دل جامعه هنري و ادبي انقلاب است . اين انسان فرزانه و آزادانديش و اين مومن پارسا و با فضيلت، يكي از نمونه هاي برجسته ي امروز و يكي از اميدهاي آينده بود . در شعر و ادب و نيز در پژوهش و تاملات محققانه ، خرد و ذوق و

ابتكار، شاخصه هاي كار او بود . مشاهده ي فرآوردهاي ذهن خلاق او همواره براي اينجانب اعجاب آور و تحسين انگيز بود . در گذشت او خسارت بزرگي براي اصحاب هنر وادب است . اين حادثه ي تلخ را به بازماندگان آن عزيز و نيز دوستان و همكارانش و به همه ي دلبستگان به زبان و ادب و شعر فارسي تسليت مي گويم و از خداوند متعال فيض و رحمت و مغفرتش را براي آن فقيد مسئلت مي كنم .

سيد علي خامنه اي 9/1/1383

ب ) براده هاي روح «مسيحا»

به ياد سيد حسن حسيني ، نويسنده: امير دبيري مهر، منبع: باشگاه انديشه 25/1/1383

سوزناك ترين خبر ماه هاي اخير براي من درگذشت سيد حسن حسيني بود. متفكر فكور و شاعر شجاع و استاد بي ادعا و پرمايه ادبيات كه از جان مي سرود و بر آنچه مي سرود يقين داشت.

اصحاب فكر و انديشه در ايران به خوبي مي دانند كه او با چه بزرگواري و مناعت طبعي سوخت و با زندگي ساخت ولي به عافيت، سكوت، مدح و ذم منفعت طلبانه، تعلقات دنيا و هواي عاميانه تن نداد و در كنار زيست و در حاشيه رفت، ولي بنا بر عهد محتوم پروردگار، در قلبهاي معرفت طلب نشست و جاويدان شد.

صورت انديشه سيد حسيني در زندگي سيلي ز دنيا مي خورد و در فروردين 83 آخرين برگ از كتاب زندگي اش، تا خورد. او هرچند شاعري توانمند بود كه صورت شعرش جذاب و دلرباست، ولي مرا، معنا و جوشش مسئولانه و متعهدانة شعرش جذب كرد و همواره ستايش گر شعرش و معرف او به اهل نظر و معرفت و دغدغه بودم.

زماني كه اجتماع در پي بي توجهي به عدالت اجتماعي

و تحت نيزه هاي مردافكن برنامه هاي توسعه و سازندگي در اوايل دهه 70 تن مي فسرد و شاهد وهن و هدم ارزشها بوديم و هر نقد و ردي به نام تحجر و سنت طرد مي شد، صداي سخن سيد حسيني بر جانها نشست كه:

ماجرا اين است:كم كم كميت بالا گرفت جاي ارزشهاي ما را عرضه كالا گرفت

احترام يا علي در ذهن بازوها شكست دست مردي خسته شد، پاي ترازوها شكست

فرق مولاي عدالت بار ديگر چاك خورد خطبه هاي آتشين متروك ماند و خاك خورد

زير بارانهاي جاهل، سقف تقوا نم كشيد سقفهاي سخت مانند مقوا نم كشيد

خانه دلهاي ما را عشق، خالي كرد و رفت ناگهان برق محبت اتصالي كرد و رفت

باغهاي سين ها از سروها خالي شدند عشقها خدمتگذار پول و پوشالي شدند

آتشي بي رنگ در ديوان و دفترها زدند مهر باطل شد به روي بال كفترها زدند

اندك اندك قلبها با زرپرستي خو گرفت در هواي سيم و زر گنديد وكم كم بو گرفت

غالباً قومي كه ازجان زرپرستي مي كنند زمره بيچارگان را سرپرستي مي كنند

سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست لنگي اين قافله تا بامداد محشر است

دكتر وقتي مي ديد كه چگونه جامعه هرم گونه طبقاتي مي شود و اكثر مردم در غبار فقر و تبعيض گم مي شوند و طيف نوكيسه ها شكل مي گيرند و بازار رياكاران دل از دست داده براي چرب و شيرين دنيا گرم شده است باز آرام ننشست و سرود:

دود در دود و سياهي در سياهي حلقه زن گرد دلها هاله هايي از تباهي حلقه زن

اعتبار دست ها و پينه ها در مرخصي چهره ها لوح ريا آئينه ها در مرخصي

از زمين خنده خار زخم بيرون مي زند خنده انگار از شكاف زخم بيرون مي زند

روزگار كينه پرور عشق

را از ياد برد باز چون سابق كلاه عاشقان را باد برد

سازهاي سنتي آهنگ دلسردي زدند ناكسان بر طبلهاي ناجوانمردي زدند

او زماني كه ريشخندها به خون شهيدان به انحاي مختلف ترويج يافت و دل آزادگان را مي سوزاند، غيرت و انسانيت را در جانها نشانه گرفت و سرود:

من ز پا افتادن گلخانه ها را ديده ام بال تركش خورده پروانه ها را ديده ام

انفجار لحظه ها افتادن او از اوج بر عصبهاي رها پيچيدن شلاق موج

ديده ام بسيار مرگ غنچه هاي گيج را از كمر افتادن آلاله افليج را

در نخاع بادها تركش فراوان ديده ام گردش تابوت ها را در خيابان ديده ام

سروها را ديده ام در فصل هاي مبتذل خسته و سر در گريبان با عصا زير بغل

تن به مرداب مهيب خستگي ها داده اند تكيه بر ديواري از وابستگي ها داده اند

و اين انديشه عدالت طلب و نافذ جز از مرام و مسلك علي سيراب نمي شد

جان تاريك من اينك مثل دريا روشن است صبحگون از تابش خورشيد مولا روشن است

تيغ يادش ريشه اندوه و غم را مي زند آفتاب هستي اش چشم عدم را مي زند

اينك از اعجاز او آئينه من صيقلي است طالع از آفاق جانم آفتاب يا علي است

يا علي مي تابد و عالم منور مي شود باغ دريا غرق گلهاي معطر مي شود

چشم هستي آبها را جز علي مولا نديد جز علي مولا براي نسل درياها نديد

قلب من با قلب دريا همسرايي مي كند ياد از آن درياي ژرف ماورائي مي كند

اينك اين قلب من و ذكر رساي يا علي غرش بي وقفه امواج، در دريا علي

خدايش رحمت كند و با اولياي محبوبش محشور گرداند.

ج ) زنده ياد سيد حسن حسيني در آخرين گفت و گو ي خود با « مهر »:

شهادت امري مبتني برايثاروگذشتن ازمنافع

شخصي به نفع يك جريان متعالي است عصرانفجار اطلاعات در نفس فرهنگ شهادت هيچ تاثيري ندارد اما دركمرنگ كردن اين فرهنگ و آغشته كردن ما به دنياي مصرف خيلي موثر است.

زنده ياد سيد حسن حسيني يك ماه قبل از سرودن شعر مرگ درگفت و گو با گروه دفاع مقدس خبرگزاري« مهر» پيرامون فرهنگ شهادت مطالبي را بيان كرد كه نشان از دردمندي و تعهد او بود. آنچه در پي مي آيد حاصل همين گفتگو و متن مصاحبه اوست . اي كاش سيد اينقدر زود ما را ترك نمي كرد . اي كاش .

دكتر سيد حسن حسيني - شاعر - درباره عصر انفجار اطلاعات و فرهنگ شهادت گفت : عصرانفجار اطلاعات در نفس فرهنگ شهادت هيچ تاثيري ندارد اما دركمرنگ كردن اين فرهنگ و آغشته كردن ما به دنياي مصرف خيلي موثر است. چون هرچه به طرف دنياي مصرف و دنياي سرمايه داري مي رويم از فرهنگ شهادت دور مي شويم.چراكه توصيه دنياي سرمايه داري اين است كه اول به فكرامتيازات و سرمايه هاي خودت باش ، در اين دنيا موظفي بيشتربه داشته هاي خودت فكر كني تا ديگران. ما درعصر انفجار اطلاعاتي قرار داريم كه دنيايش تك قطبي است ودرچنين دنيا نيز، دنياي سرمايه داري حاكم است دنيايي كه در آن توجه به فرد وامتيازات فردي مي شود. اين امريك اسطكاكي با فرهنگ شهادت كه مبتني بر ايثار است پيدا كرده ودر مقابل هم قرار مي گيرند.

وي افزود : ما اگر با يك نگاه اصيلي به فرهنگ شهادت نگاه كنيم و در مقابل اين انفجار اطلاعاتي هويت خودمان را از دست نداده و نبازيم، همچنان

مي توانيم به فرهنگ شهادت و ايثارپايبند و وفادار باشيم و نيز از اطلاعات و دستاوردهاي علمي دنيا عقب نمانيم .

اين شاعر توانا با بيان اين نكته كه فرهنگ شهادت در جامعه درحال كمرنگ شدن است گفت : براي اينكه از رنگ باختگي اين فرهنگ جلوگيري كنيم بايد مسئولين ما به ساده زييستي روي بياورند.از آنجا كه مردم خو، شيوه واخلاق فرمانروايان خودشان را پيدا مي كنند.مسئولان مملكتي و دولتي مابايد برگردند به ساده زيستي . به ساده زيستي كه در جوهره انقلاب مستتر بود اما در دوران به اصطلاح سازندگي به فراموشي سپرده شد.

حسيني گفت : ما بايد بعضي از رسانه هارا اصلاح كنيم . صدا و سيماي ما در حال حاضر كاملا مبلغ فرهنگ مصرفي است در حاليكه از طرف ديگر داعيه ترويج فرهنگ شهادت و ايثاردارد. وقتي شما در تلويزيون مي گوييد 2كيلو اسكناس هزار توماني ،2 كيلو متر اسكناس هزار توماني ، 2 كيلو شمش طلا اينها دامن به حرص و آز مردم مي زند.

وي افزود: ما بايد اصلاحات را از بالا آغاز كنيم .وقتي مردم ديدند مسئولان خودشان سالم و ساده زندگي مي كنند همان طوري كه ائمه اطهارزندگي كردند ديگر هيچ بخشنامه اي هم لازم نيست خود به خود مردم هم به ساده ريستي و طبعا به فرهنگ ايثار و شهادت باز خواهند گشت .

حسيني براي تبليغ فرهنگ شهادت در جهان گفت : بهتر است ما اول اصلاح فرهنگي را از جامعه خودمان انجام دهيم اگر توانستيم جامعه اي اسوه و نمونه اي باشيم ديگران هم خود به خود از ما الگو برداري خواهند كرد اما بدون اينكه خودمان

عمل كنيم بيشترين سخنراني ها و كنفرانس ها رابراي ديگران بگذاريم تاثير نخواهد داشت .

وي ضمن اشاره به عملكرد كساني كه داعيه ترويج فرهنگ شهادت دارند گفت : عملكرد اين دستگاه ها بسيارتاسف آور است . به جايي رسيديم كه نبايد مي رسيديم .فكر مي كنم دليل آن هم بي وفايي نسبت به ارزش هايي است كه ما به خاطر آن پا در ميدان گذاشتيم .يعني زانوزدن در برابر جاذبه هايي كه به زبان تردش مي كرديم ولي به دل طالبش بوديم . و به تعبير قرآن كه مي گويد چرا چيزي مي گوييد كه خودتان به آن عمل نمي كنيدو پايبند به آن نيستيد.

سيد حسن حسيني در پايان به جوانان توصيه كرد : جوانان تاريخ انقلاب را خوب بخوانند.حتي تاريخ صد ساله ايران را مطالعه كنند و در برخرد با مظاهر تكنولوژي ومظاهر اطلاعات ديجيتالي سعي كنند كه عناصر سازگار با فرهنگ خودشان را جذب كنند و عناصر غير سازگار را تجزيه و تحليل كنند. چشم بسته نه چيزي را قبول كنند نه رد كنند . و با اتكا و پشت گرمي به ميراث غني گذشته يمان به روشي فرهيخته وار با شرايط امروز دنيا روبرو شوند .

گفتني است سيد حسن حسيني بامداد روز نهم فروردين ماه 1383 به ديار باقي شتافت . روحش شاد

ديدگاه امام را در مورد دكتر محمد مصدق بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام را در مورد دكتر محمد مصدق بيان كنيد.

پاسخ

امام در مورد دكتر مصدق فرمود: . البته ما در مقام قضاوت نيستيم , فقط مي خواهيم به سؤال شما پاسخ دهيم و اميد است ذكر گوشه اي ازبيانات حضرت امام (ره ) در مورد مصدق , واقعيتي را كه براي برخي در هاله اي از ابهام قرار دارد, شفاف نمايد.

اشتباهات مصدق از نقطهء قوت او بيش تر بود, كمونيست ها را آزاد گذاشت و شاه تار و مار شد, ولي به زودي برگشت . امام خميني (ره ) در آغاز انقلاب مكرر در مورد خظر ملي گراها و ملي گرايي , هشدار داد و فرمود: . با توجه به بافت فكري غرب مداري اكثر افرادِ دولت موقت و بني صدر كه غالباً فرزندان جبههء ملي و پيروان افكار مصدق بودند, امام بارها به آن ها و رئيس جمهور وقت و مجلس تذكر دادند ملي گراها نبايد به دولت و مجلس راه پيدا كنند. در سال 59 طي نطقي فرمود: .(1)

توجه نموديد كه امام (ره ) ملي گرايي را در تقابل با اسلام مي داند و به عنوان يكي از افراد حاضر و شاهد درصحنه گزارش مي دهد كه در زمان حكومت مصدق , همان برخورد با مدرسه فيضه شد كه در زمان پهلوي شد.

قريب به يك سال بعد از آن سخنراني , وقتي جبههء ملي و منافقين و كمونيست ها لايحهء قصاصي را كه مرحوم آيت الله شهيد بهشتي به مجلس شوراي اسلامي ارائه داده بود, غير انساني خواندند و نهضت آزادي با سكوت خويش موضع آن ها را تأييد كرد. امام طي سخنراني

خطابه به نهضت آزادي و قلم به دستاني كه در روزنامه هاي آن روز عليه احكام اسلام چيز مي نوشتند, خروشيد و فرمود: .(2)

نهضت آزادي پس از اين بيانيه في الفور اعلاميه داد و حساب خود را از جبههء ملي جدا كرد.

اين ديدگاه امام دربارهء مصدق بود. شما خودتان مي توانيد برداشت نماييد.

البته مرحوم آقاي طالقاني معتقد بودند يك عده شياطين آمدند بين مصدق و كاشاني اختلاف انداختند و گرنه مصدق قصد خيانت به اسلام و ملت را نداشت . اين امر داستاني طولاني دارد, بايد انسان با نظر عميق تر به آن بنگرد.با اين وجود امام ديد مثبتي راجع به مصدق نداشت .

(پ_اورقي 1.امام خميني (ره ) صحيفهء نور, ج 12 ص 256 تاريخ سخنراني 59429

(پ_اورقي 2.همان , ج 15 ص 16_ 17و 19و 20 تاريخ سخنراني 60325

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد دكتر علي شريعتي بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد دكتر علي شريعتي بيان كنيد.

پاسخ

حضرت امام خميني (ره ) در مورد افكار و عقايد و نوشته ها و بيانات و ابعاد شخصيت دكتر علي شريعتي اظهار نظر صريحي نداشته اند يا ما تا كنون به آن دست نيافته ايم , مگر در چند مورد, از جمله در دو مورد, به يكي از توطئه هايي كه دشمنان انقلاب و اسلام براي ايجاد اختلاف ميان روحانيون از يك سو و حوزه و دانشگاه ازسويي ديگر, و در نتيجه سست نمودن حركت انقلاب و به انحراف كشيدن آن , اشاره كردند و فرمودند: هر چند وقت ,مخالفين يك موضوعي را براي ايجاد اختلاف مطرح مي كنند. گاهي كتاب شهيد جاويد نوشتهء صالحي نجف آبادي رامطرح مي كنند و روحانيون و مقدسين را به جان هم مي اندازند و گاهي شريفي و نوشته هاي او را مطرح مي كنند.عده اي حتي روي منابر و يا در جلسات او را مي كوبند و عده اي ديگر از او حمايت مي كنند. اين ها همه توطئه است تاما را سرگرم كنند و به جان هم بيندازند, لذا بايد هوشيار بود.

مورد ديگر در مورد اظهار نظر دكتر شريعتي در مورد علامهء مجلسي رحمة ا... عليه و متهم نمودن وي به درباري بودن , فرمود: .

اما نمي توان شك كرد كه بسيار از اقشار تحصيل كرده در زمان شاه , به واسطهء بيان و كتاب او گرايش هاي اسلامي و انقلابي پيدا كردند. اگر ديدگاه شخصيت هاي شاخصي چون شهيد مطهري و شهيد بهشتي يا مقام معظم رهبري را بخواهيد, مكاتبه نماييد, به شما

پاسخ خواهيم داد.

كدام فرد يا گروه ء, در ملي كردن صينعت نفت ايران نقش اصلي را ايفا كرد و چه كساني كارشكني كردند؟

پاسخ: اولين كي كه موضوع ملّي شدن نفت ايران را مطرح نمود, مرحوم آيت اللّه حاج سيد ابوالقاسم كاشاني بود. براي روشن شدن اين واقعيت مسلّم تاريخي , قبل از ارائهء مدارك و منابع , لازم است گوشه اي از زندگي سياسي اين مجتهد بيدار و آگاه را به عنوان مقدمه _ اگر چه به اختصار _ بيان كنيم .

با شروع جنگ جهاني اوّل در سال 1914و هجوم قواي انگليسي به عراق , علماي تشيع از جمله آيت اللّه كاشاني , حكم جهاد صادر كردند. فقهاي طراز اول شيعه , خود در خط مقدم جبهه جنگ عليه استعمار مي جنگيدند.آيت الله كاشاني به عنوان فرماندهء جنگ , اسلحه به دوش , در پيشاپيش همهء مجاهدان قرار داشت .

پس از پايان جنگ جهاني اول و پيروزي متفقين , تعدادي از افسران انگليسي در سال 1322به منزل آيت الله كاشاني هجوم بردند, اما موفق به دستگيري او نشدند. او مدتها مبارزات خود را مخفيانه ادامه داد, تا اين كه در آستانه ءانتخابان دورهء چهاردهم مجلس شوراي ملي ايران , توسط مأموران انگليسي دستگير و روانهء زندان شد. عكس العمل مردم تهران در مقابل جنايت استعمار اين بود كه او را به نمايندگي تهران انتخاب كردند. او به مدت (1) 28ماه در زندان متفقين , در بدترين وضعيت , همراه با شكنجه قرار داشت و هرگز ذره اي از اصول اعتقادي و جهادي خود, عدول نكرد. او در بيدادگاه متفقين در سال 1320در هنگام محاكمه صريحاً

اعلان مي كند و مي گويد: (2)

شايان توضيح است كه تا اين زمان امتياز و حق استخراج نفت ايران منحصراً به انگليس داده شده بود و پس ازپايان جنگ جهاني دوم در سال 1323در زمان نخست وزيري ساعد, شركت شِلْ و دو كمپاني ديگر امريكايي پيشنهاداتي براي گرفتن امتياز نفت ايران به دولت دادند. سپس شوروي وارد صحنه شد و امتياز نفت شما را از ايران تقاضا نمود.

تا قبل از آمدن پيشنهاد شوروي , هيچ يك از نمايندگان مجلس شوراي ملي _ نه مصدق و نه ديگران _ با پيشنهادسه كمپاني امريكايي هيچ گونه اظهار مخالفت نكردند. فقط نمايندگان حزب توده , به علت وابستگي به شوروي بادادن هر گونه امتياز نفت به اجنبي مخالفت نمودند, اما همين توده اي هاي مخالف وقتي با تقاضاي شوروي مواجه شدند, از موضع خود عدول كردند و اعلان كردند ما با دادن امتياز نفت به برخي كشورها مانند شوري كه جنبه ءامپرياليستي ندارند, موافق هستيم !(3) مصدق نيز تا قبل از پيشنهاد شوروي يك كلمه با پيشنهاد كمپاني شِلْ و دوكمپاني ديگر امريكايي اظهار مخالفت نكرده بود, ولي طي سخنراني تندي عليه شوروي .

را مطرح مي كند. مفهومش اين است كه امتياز جديد نفتي به هيچ كشوري , اعم از امريكاو شوروي داده نشود, اما امتيازات قبلي كه به انگليس داده شده بود, سر جاي خود محفوظ بماند. انگليس از پيشنهادمصدق , حمايت نمود. البته مصدق نمي توانست با انگليس مخالفت كند, زيرا او وامدار انگليس بود. به ديگر سخن :رضا شاه به دستور دولت بريتانيا سيد ضياء الدين و مصدق را از صحنهء سياست خارج كرده بود.

مصدق در احمد آبادِتهران , به ظاهر به زراعت مشغول گرديد و سيد ضيا به فلسطين تبعيد شد, تا به اين وسيله اين دو مهره را با چهره ءمردمي و انقلابي و مخالف استبداد و طرفدار وطن و مليّت مجدّداً وارد صحنه نمايد, اما آن دو موظف بودند در امورسياسي _ به ظاهر _ مخالف هم باشند و عليه يكديگر موضع گيري كنند, تا رهبري هر دو جناح موافق و مخالف نفوذاجانب , در دست مهره هاي آموزش ديدهء بيگانه باشد. تا هر كدام از دو جناح به پيروزي رسيدند, منافع انگليس درخطر نباشد.

طبق نوشتهء دولت آبادي , رضا شاه هشت مشاور خصوصي در مسايل كشور داشت , كه از جمله آن ها: مشيرالدوله , مستوفي الممالك , دكتر مصدق و خود دولت آبادي بود كه مقام نخست وزيري رضا شاه را داشت .(4)

بالاخره سخنراني تند مصدق و طرح سياست موجب شد نمايندگان مجلس كه _ به قول دكترجلال الدين مدني _ عمدهء نمايندگان آن عوامل بيگانه بودند(5) موضوع نخست وزيري مصدق را پيشنهاد نمايند.

مصدق در آذر ماه 1323طي نطقي در مجلس , موضوع عدم اعطاي امتياز جديد نفت را مطرح مي كند و آن را با به تصويب مي رساند.

لازم است بدانيم غلام حسين رحيميان , نمايندهء مردم قوچان در مجلس , مادهء واحده اي را در همين رابطه به مجلس مي دهد, مبني بر اين كه .رحيميان هنگام ارائهء اين ماده واحده , طي نطقي در مجلس , به مصدق و نمايندگان خطاب مي كند: .

آن گاه به شخص مصدق خطاب كرد و گفت : , ولي مصدق حاضر نشد آن را امضا

كند.(6)

بالاخره طرح رحيميان با مخالفت مصدق مسكوت ماند و به تصويب نرسيد.

نقش مداوم آيت اللّه كاشاني در ملي شدن صنعت نفت

مخالفت دكتر مصدق با ملي شدن صنعت نفت ايران به طور مطلق , در حالي بود كه از يك سال پيش تر از آن ,آيت اللّه كاشاني در محاكمهء خويش صريحاً مخالفت خود را با شركت نفت انگليسي اعلام نموده بود. در سال 1326ه دولت انگليس با جمع آوري يهوديان دنيا در فلسطين در صدد تأسيس و تشكيل دولت اسرائيل بود, آيت اللّه كاشاني با صدور اطلاعه و سخنراني هاي خويش , ضمن حمايت از مردم فلسطين و دعوت مردم براي كمك به فلسطيني و تحريك براي جنگ با صهونيست ها, مبارزه در جهت قطع دست انگليس از نفت ايران را در درجهء اوّل فعاليت قرار مي دهد.(7)

چند روز قبل از 15بهمن سال 1327_ كه روز تيراندازي به سوي شاه بود _ اعلاميه شديداللحني عليه انگليس وشركت نفت و دولت هاي دست نشاندهء آن در ايران صادر كرد و مردم را به يك مبارزه همگاني دعوت نمود. به دستورشاه , كاشاني در نيمهء شب 16بهمن با ضرب و شتم دستگير مي شود و ابتدا به قلعهء فلك الافلاك خرم آباد تبعيد وزنداني مي گردد و سپس به لبنان تبعيد مي شود.

كاشاني در تبعيد گاه لبنان با صدور اعلاميه مردم ايران را به اتحاد و مبارزه عليه حكومت شاه دعوت مي كند وعلت تبعيد خود را, مسئلهء ملي شدن نفت ايران و مخالفت با يغماگري انگليسي ها در شركت نفت و تغيير قانون اساسي براي ايجاد حكومت ديكتاتوري و مسلط كردن ايادي بيگانه بر كشور بيان

مي كند.(8)

پس از تبعيد شدن آيت اللّه كاشاني , بسياري از مخالفان دولت مرعوب شدند و سكوت اختيار كردند. مجلس پانزدهم و عوامل انگليس در ايران , پنداشتند وضعيت مساعدي براي انعقاد قرار داد نفتي ديگري براي تحكيم منافع انگليس فراهم شده است . لذا هيأت نمايندگي شركت نفت انگليس و ايران , به رياست وارد تهران شد وقرارداد الحاقي تنظيم گرديد, اما چون اين قرار داد در اواخر دورهء مجلس پانزدهم بود, به تصويب آن مجلس نرسيد و به مجلس شانزدهم كشيده شد. مصدق كه به دستور انگليس توسط رضاشاه پس ازمجلس چهاردهم از صحنهء سياست كنار زده شده بود تا با چهرهء مردمي و اپوزيسيون وارد صحنه شود و لذا درمجلس پانزدهم نماينده نبود و در مجلس شانزدهم خود را كانديدا نكرده بود, يك باره با دعوت اقليت مجلس واردصحنهء سياست شد و به عنوان اعتراض به دخالت دولت در انتخابات به اتفاق هيجده نفر ديگر در دربار متحصن گرديد. در روز انتخابات , عبدالحسين هژير وزير دربار با شليك چند گلوله توسط يكي از اعضاي فدائيان اسلام به قتل مي رسد.

انتخابات تهران با اين بهانه ابطال مي گردد و در انتخابات مجدد تهران , مصدق شركت مي كند و رأي مي آورد و به همراه هيجده نفر از متخصصان جبههء ملي را تشكيل مي دهد و خود رياست آن را به عهده مي گيرد و مخالفت خود رافقط با قرار داد الحاقي گس _ گلشائيان _ اعلام مي كند. آيت اللّه كاشاني پس از يك سال و نيم تبعيد, با استقبال بي نظير و تاريخي مردم , وارد تهران مي شود و

در بدو ورود, طي بيانيه اي تصريح مي كند نفت ايران متعلق به ملت ايران است . او مخالفت خويش را با تمام قراردادهاي نفتي ايران اعلام مي كند.

در پنجم تيرماه 1329رزم آرا عامل سياست انگليس و امريكا و رئيس ستاد ارتش با حفظ سمت نخست وزيري را به عهده گرفت . آيت اللّه كاشاني با صدور اعلاميه اي رزم آرا را عامل بيگانه معرفي نمود و در آذر ماه همان سال طي بيانيه اي با تأكيد بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور, از مردم خواست آن قدر در مورد ملي شدن صنعت نفت پافشاري كنند تا طرفداران شركت نفت , ناچار به اطاعت افكار عمومي گردند.

بر خلاف آن چه كه برخي با تبليغات و شايعات , مصدق را قهرمان ملي شدن صنعت نفت معرفي مي كنند. ملاحظه گرديد نقش مصدق قابل مقايسه با نقش آيت اللّه , كاشاني نيست . او با طرح رحيميان مخالفت كرد.حتي در سوم دي ماه 1329دكتر بقايي طرحي را به امضاي يازده نفر از نمايندگان مجلس رساند و در آن , پيشنهادملي شدن صنعت نفت سراسر ايران را ارائه نمود. طرحي براي مطرح شدن در مجلس , نيازمند امضاي پانزده نماينده است , به دليل حد نصاب نرسيدن امضا, اين طرح متوقف شد.

دقت داريد اگر اعضاي جبهه ملي كه رئيس آن مصدق بود, اين طرح را امضا مي كردند, مشكل حل مي شد.

در هشتم دي ماه 1329آيت اللّه كاشاني مجدداً طي اعلاميه اي از مردم ايران خواست جهت ملي شدن صنعت نفت , متينگ تشكيل دهند. مردم تهران در ميدان بهارستان تجمع نمودند و در قطعنامهء مراسم

خود, خواستار ملي شدن صنعت نفت در تمام ايران شدند.

سرانجام با سخنراني ها و اطلاعيه ها و مبارزات ممتد آيت اللّه كاشاني و بيداري مردم , كمسيون نفت مجلس شانزدهم به رياست مصدق , مجبور شد موضوع ملي شدن صنعت نفت را در سراسر ايران تصويب نمايد. اين طرح پس از تصويب در كمسيون نفت , در 24اسفند ماه در مجلس شوراي ملي , و در 29اسفند سال 1329در مجلس سنابه تصويب نهايي رسيد.

(پ_اورقي 1.مرحوم آيت الله كاشاني چندين نوبت دستگير و زنداني شد. 28ماه فقط مربوطه به اين نوبت بود.

(پ_اورقي 2.جلال الدين مدني , تاريخ سياسي ايران , ج 1 ص 142

(پ_اورقي 3.همان , ص 143

(پ_اورقي 4.حسن آيت , درس هايي از تاريخ سياسي ايران , ص 117

(پ_اورقي 5.تاريخ سياسي ايران , ص 142

(پ_اورقي 6.حسن آيت , درس هايي از تاريخ سياسي ايران , ص 130و جلال الدين مدني , تاريخ سياسي ايران , ص 145

(پ_اورقي 7.جلال الدين مدني , همان , ص 172

(پ_اورقي 8.همان , ص 176

نظر مراجع عظام و علما(دامت بركاتهم ) در مورد فعاليت هاي مذهبي دكتر شريعتي چيست ؟كتاب هاي مفيد ايشان را نام ببريد؟

پرسش

نظر مراجع عظام و علما(دامت بركاتهم ) در مورد فعاليت هاي مذهبي دكتر شريعتي چيست ؟كتاب هاي مفيد ايشان را نام ببريد؟

پاسخ

اكثر مراجع نسبت به مرحوم دكتر شريعتي اظهار نظر نفرموده اند, شما مي توانيد ديدگاه مرجع مورد نظررا از خودش سؤال نماييد.

در مورد دكتر علي شريعتي نظريات مختلف , بلكه متضادي وجود دارد و اين به خاطر مواضع مختلف و موقعيت خاص ايشان است .

او فردي انقلابي , دلسوز, متفكر و صاحب انديشه بوده و با زبان و قلمش آن چه را كه فهم و برداشت او از اسلام بوده است مطرح مي كرده . بسياري از اقشار تحصيل كرده در زمان شاه به واسطهء بيان و بينش نويني كه شريعتي ازاسلام ارائه داد گرايشات اسلامي و انقلابي پيدا كردند.

البته در اين ميان نيز تعدادي از كتاب هاي ايشان استفاده كرده و نسبت به برخي از مقدسات بدبين شده اند و چه بسياري را به او بدبين كرد سخناني بود كه عليه بعضي از روحانيان , مخصوصاً علامهء مجلسي بيان كرد و كار را به بي احترامي به علامهء مجلسي كشانيد و اتهامِ درباري بودن را به ايشان نسبت داد و هم چنين بعضي از ادعاها را زيرسؤال برد.

ناگفته نماند ايشان در آن وضعيت خاص زمان طاغوت كه بسياري از افراد خود را فروخته بودند, خون دل مي خورد و از اين كه خيلي ها به نام دين , نان مي خوردند و نسبت به مسائل جامعه حساسيتي نداشتند ناراحت بود. واز روحانيت غير مبارز انتقاد مي كرد و از طرفي هم بزرگ ترين ستايش ها را از روحانيت زنده , بيدار, مجاهد,

آگاه ,انقلابي و مسئوليت شناس مي كرد و خود حامي و مدافع , بلكه مبلغ چنين روحانيتي بود.

به هر حال او دربارهء علامهء مجلسي اشتباهي بزرگ مرتكب شد. علامهء مجلسي در وضعيتي مي زيست كه اگر به دربار صفوي رفت و آمد نمي كرد به اسلام ضربهء سنگيني وارد مي آمد. و به جهت حفظ مصلحت اسلام با آن ها رابطه داشته است نه منافع مادي . همان طور كه امام رضا7به جهت حفظ اسلام وليعهدي مأمون را قبول كرد. پس قضاوت شريعتي در مورد علامهء مجلسي عجولانه بوده است و امام امت (ره ) نيز اين مطلب را بيان كرد كه كساني كه علامه ءمجلسي را نسبت درباري مي دهند, چون شرايط و وضعيت زماني و اهداف او را نشناخته اند.

البته علت ديگر مخالفت روحانيت با وي , ارائهء بينش كاملاً جديدي از اسلام بود كه بيشتر اسلام را در بعداجتماعي و حركت هاي سياسي و مبارزه جويانه مطرح مي ساخت , علاوه بر اين چهرهء يك بعدي از اسلام ترسيم كرده بود و همهء ابعاد اسلام را تحت الشعاع آن بُعد قرار داده بود, بسياري از پايه ها و مباني تفكر خود را از مطالعات خود در اروپا اخذ كرده بود و متأسفانه فرصت كاملاً مناسبي هم پيدا نكرده بود كه مباني انديشهء سياسي و فلسفي خود را كاملاً نقادي كند و انديشه هاي خود را به انديشه هاي ناب اسلامي نزديك تر كند, از اين جهت اشتباهات زيادي در نوشته اي او مشهود است كه مانع مي شود كتاب هاي او براي هر كس قابل توصيه باشد و فقط براي كساني مفيد

است كه قدرت تحليل و تجزيه مطالب را داشته باشند.

به هر حال انديشه هاي او قابل احترام است و به انقلاب خدمت بزرگي كرد و به دين و انقلاب اخلاص و ارادتي خاص داشت و خيلي از اتهامات دربارهء او بي اساس و بي پايه و ناشي از كوته بيني دشمنان و مخالفان او است .

ايشان با آقاي مطهري و مقام معظم رهبري ارتباط دوستانه داشته اند و براي كارهاي فرهنگي گاهي با هم مشورت مي كرده اند و مقام معظم رهبري ارتباط دوستانه داشته اند و براي كارهاي فرهنگي گاهي با هم مشورت مي كرده اند و مقام رهبري هم ايشان را تأييد كرده اند. البته اين به اين معنا نيست كه همهء نظريات ايشان درست باشد,بلكه در مجموع از اتهامات ناروايي كه به ايشان زده اند, از قبيل بي دين بودن , ماركسيست بودن و حتي ساواكي بودن و سني بودن و غيره قطعاً مبرا هستند. سخن دربارهء ايشان از محورهاي گوناگون , فراوان است كه به درازا مي كشد. به هر حال انديشهء هر متفكري براي متفكران غنيمت و قابل مطالعه است .

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟

پرسش

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟

پاسخ

شخصي از تبعهء بلژيك كه در ايران بود, به دادگاه بلژيك از آقاي هاشمي رفسنجاني شكايت كرد ومدعي شد مدتي كه من در ايران بودم , به دستور آقاي هاشمي مرا مورد ظلم و اذيّت قرار دادند. دادگاه بلژيك ايشان را محكوم كرد و بعد كه ايران سفير بلژيك را به وزارت امور خارجه فرا خواند, دولت بلژيك نيز مسئلهء را خاتمه يافته اعلام و اظهار كرد: اين رأي قاضي بوده و ربطي به دولت بلژيك ندارد و از ايران عذرخواهي كرد. البته اين اتهامات يكي از وسايل تبليغي عليه جمهوري اسلامي و براي مخدوش كردن چهرهء ايران در صحنهء بين المللي صورت گرفته بود.

چرا آقاي بازرگان معتقد بود قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد؟

پرسش

چرا آقاي بازرگان معتقد بود قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد؟

پاسخ

به طور قطع نمي توانيم بگوييم آقاي بازرگان چنين عقيده اي داشته است , چون نسبت به همفكران وهم مسلكان سياسي خود مؤمن تر بود, اما قاطعانه مي توان گفت برخي از دوستان و همفكرانش چنان عقيده اي دارند.آنان در واقع غرب زده و ود باخته اند; يعني چون مي بينند بعضي از احكام اسلامي با مذاق غربي ها و طرفداران دروغين حقوق بشر سازگاري ندارد و به پندار آنان , حالت خشونتي دارد, اين خودباختگان حرف آنان را نشخواركرده و معتقدند قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد.

مثلاً قانون قصاص را كه قرآن آن را مايهء حيات اجتماعي بشر مي داند (ولكم في القصاص حياةٌ يا اولي الاءلباب لعلّكم تتقون )(1) رد مي كنند. يا دربارهء حكم اسلام , در مورد دزد كه در صورت تحقّق شرايط بايد دست او بريده شود,(2) و ساير احكام قضايي اسلامي .

غربي ها مي گويند: اين ها يك نوع خشونت و قساوت است و مخالف آزادي بشر. بديهي است كسي كه از خوداراده اي نداشته باشد و عنان اختيار خويش را به دست غربي ها و بيگانگان بسپارد, بايد بگويد: قوانين اسلامي امروزقابل پياده شدن نيست ; با اين كه مي دانند پيشرفته تر از قوانين آسماني و الهي قانون ديگري وجود ندارد.

(پ_اورقي 1.بقره (2 آيهء 179

(پ_اورقي 2.مائده (5 آيهء 38

تا چه ميزان مي توان به آثار دكتر شريعتي براي استناد رجوع كرد و اصلاً مقبوليت وي تا چه اندازه اي در بين علماي عظام وجود دارد؟

پرسش

تا چه ميزان مي توان به آثار دكتر شريعتي براي استناد رجوع كرد و اصلاً مقبوليت وي تا چه اندازه اي در بين علماي عظام وجود دارد؟

پاسخ

راجع به آثار دكتر شريعتي ابتدا نظر شما را به گوشه اي از مطلبي كه استاد حوزه و دانشگاه محقق علوم اسلامي حضرت آيت الله شهيد مطهري در سال هاي پنجاه , پنجاه و يك راجع به جزوهء و گفته است و سپس به بيانيهء مشترك ايشان و مهندس بازرگان كه در سال پنجاه و شش منتشر شده است ,جلب مي كنيم و قضاوت را بر عهدهء شما مي گذاريم . ايشان راجع به جزوهء 15_ 16اسلام شناسي مي فرمايد: (1).

و دربارهء جزوهء مي فرمايد: اين جزوه نوعي توجيه تاريخ است بر اساس مادي ماركسيستي .نوعي روضهء ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد ... امام حسينِ اين جزوه همان امام حسينِ مظلوم ومحكوم روضه خوان هاست كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد.(2)

استاد مطهري و مهندس بازرگان در بيانيهء مشترك مي گويند: نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بود و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعهء وافي داشته باشد تا آن جا كه گاهي از مسلّمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامي بي خبر مي ماند _ هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطلاعات خود در اين زمينه مي افزود, در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آن هاناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه : كساني كه آن چه را ما

نازل كرديم , كتمان مي كنند, موردلعنت خداوند قرار مي گيرند.(3)

(پ_اورقي 1_ استاد مطهري و روشنفكران , انتشارات صدرا, ص 35

(پ_اورقي 2_ شهيد مطهري , مجموعه آثار, ج 17 ص 671

(پ_اورقي 3_ استاد مطهري و روشنفكران , انتشارات صدرا, ص 64

دكتر شريعتي آيا شهيد است يا مرحوم , به دست چه كساني كشته شد؟ اكنون خانواده اش كجايند وچه مي كنند؟

پرسش

دكتر شريعتي آيا شهيد است يا مرحوم , به دست چه كساني كشته شد؟ اكنون خانواده اش كجايند وچه مي كنند؟

پاسخ

دكتر شريعتي كتاب ها و سخنراني هاي فراواني در زمينهء اسلام شناسي و جامعه شناسي داشته و فوت اومشكوك است . از وضعيت خانوادهء او اطلاعي نداريم , ولي فرزند او در امريكا است .

ديدگاه امام خميني (ره ) درباره مبارزات فعاليت هاي ستارخان و باقرخان را به طور اختصارشرح دهيد؟

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) درباره مبارزات فعاليت هاي ستارخان و باقرخان را به طور اختصارشرح دهيد؟

پاسخ

ما اطلاع نداريم كه امام خميني (ره ) شخصاً از گاندي نام برده باشد و از مبارزات و فداكاري ايشان تمجيد كرده باشد, لكن چون امام ره خود مخالف سرخست استعمار گران بود و از مبارزان عليه آن ها حمايت مي كرد, از اين رو به طور كالي مبارزات گاندي عليه پيراسعمار انگليس مورد تأكيد ايشان بوده است .

پس از آن كه خبر سركوبي مشروطه خواهان و به توپ بستن مجلس و تعبيد شدن آية الله سيد محمدطباطبائي و آية الله سيد عبدالله بهبهائي توسط محمدعلي شاه و عمالش در شهرهاي مختلف ايران پخش شد,مردم تصميم به مبارزه با استبداد گرفتند. مردم غيور تبريز به رهبري ستارخان و باقراخان به دنبال فتواي علماي نجف دست به نبردهاي دلاورانه اي بر ضد استبداد زدند. محمد علي شاه نيز نيروهايي را به رهبري عين الدوله براي سركوبي مردم به تبريز اعزام كرد و تبريز به محاصره كامل نيروهاي دوليت افتاد. اين محاصره ده ماه طول كشيد, اما مردم تسليم نشدند تا اين كا سرانجام نيروهاي شاه از محاصره دست برداشتند. ستارخان در واقعه قيام مردم تبريز كه شهر به محاصره نيروهاي محمدعلي شاه افتاده بود, شجاعت غيرقابل وصفي از خودنشان داد. به طوري كه بارها بدون هراس از مرگ به مقابله با محاصره كنندگان شتافت پس از فتح تهران و بازگشايي مجلس شوراي ملي , نمايندگان به ستارخان لقب سردار ملي و به باقرخان لقب سالاز ملي دادند.1()

(پ_اورقي 1 - برداشت از كتاب تاريخ سال سوم راهنمايي , ص 50-

48

عمل كرد آقايان : دكتر سيد عبدالكريم سروش , صادق زيباكلام , داريوش فروهر, قاسم لو,احسان طبري , نورالدين كيانوري , دكتر سنجابي , دكتر شايگان , دكتر ابراهيم يزدي , دكتر بهشتي , شهيدباهنر,شهيد رجايي , مهندس بازرگان را قبل و بعد از انقلاب بنويسيد؟

پرسش

عمل كرد آقايان : دكتر سيد عبدالكريم سروش , صادق زيباكلام , داريوش فروهر, قاسم لو,احسان طبري , نورالدين كيانوري , دكتر سنجابي , دكتر شايگان , دكتر ابراهيم يزدي , دكتر بهشتي , شهيدباهنر,شهيد رجايي , مهندس بازرگان را قبل و بعد از انقلاب بنويسيد؟

پاسخ

به خاطر گستردگي كار و نبودن فرصت مناسب متأسفانه از بيان شرح حال آقايان مورد نطرمعذوريم , اما براي خالي نبودن عريضه به صورت تلگرافي معروض مي داريم كه آقايان : دكتر يدالله سحابي (پدر مهندس عزت الله سحابي ), مرحوم مهندس بازررگان و دكتر ابراهيم يزدي قبلاً عضو جبهه ملي بودند, امابه خاطر ناسازگاري جبهه ملي با اسلام و قوانين اسلامي , از آن جدا شده و نهضت آزادي را تشكيل دادند و تاحدي كه منش و خط مشي آن ها اجازه مي داد عليه شاه و حاميانش اقدام مي كردند. بعد از انقلاب از طرف امام (ره ) كارهاي كليدي مملكت را به عهده گرفتند و در اثر ضعف و بي كفايتي سياسي از كار بر كنار شدند سپس به گروه منتقد حكومت تبديل شدند از اين افراد دكتر سبحاني , دكتر شايگان و داريوش فروهر عضو جبهه ملي بودند. قبل از انقلاب در حد متعارف و بلكه پايين تر از متعارف با حكومت شاه مبارزه مي كردند. و بعد ازپيروزي انقلاب فروهر و زيركار و امور اجتماعي دولت موقت شد, ولي پس از سقوط دولت موقت به منتقدحكومت تبديل شد و به وسيله بعضي از نفوذي هاي اطلاعاتي همراه قاسم لو, رهبر حزر دموكرات كردستان بود. بعد از انقلاب عليه حكومت اسلامي شورش كردند و در

اثر آن هزاران نفر شهيد و مجروح شدند. سرانجام نيز از ايران فرار كردند و در خارج از كشور به دست نيروهاي انقلاب به درك و اصل شدند.

كيانوري , رهبري حزب توده در ايران و احسان طبري , ايدئولوگ آن در ايران و خاورميانه بودند. بعد ازانقلاب با نظام جمهوري اسلامي مخالفت كردند و هر دو دستگير شدند. بعد از دستگيري , احسان طبري درزندان اوين بر حسب گفته ها و نوشته هايش مسلمان شد و از گذشته اظهار ندامت كرد و تا آن جايي كه ممكن بود تمام رشته هايي را كه در گذشته رشته بود پنبه كرد و حتي كتابي برضد تمام نوشته هاي خود تدوين كرد.دكتر عبدالكريم سروش قبل از انقلاب از جوان هاي انقلابي , تحصيل كرده , متدين و طرف دار حكومت ديني بود پس از انقلاب پست هاي نسبتاً مهمي

صادق زيبا كلام هم تقريباً انقلابي و مخالف رژيم بود. وي استاد دانشگاه بود و مدت سه سال در زندان طاغوتي به سر مي بردند. جزء اصلاح طلبان تقريباً به شكل غربي هستند. او هنوز در مجامع علمي تدريس دادند و شخصا نير مذهبي و اهل نماز و روزه مي باشند.

شهداي گران قدر آقايان : دكتر بهشتي , دكتر باهنر و رجايي هم قبل از انقلاب طرفدار سرسخت امام (ره ) واسلام و دشمن واقعي حكومت شاه و حماميانش بودند. بعد از انقلاب با چنگ و دندان از امام (ره ) نظام جمهوري اسلامي و ارزش هاي ديني دفاع كردند و در پست هاي مهم و كليدي مملكت مثل : رياست جمهوري (رجايي ) نخست وزيري (باهنر) رياست ديوان علي

قضايي كشور (شهيد بهشيت ) به كار گمارده شدندو سرانجام جانشان را در راه انقلاب فدا كرده و شهيد شدند.

دكتر شريعتي فوت كردند؟ آيا مي توان با خانواده ايشان تماس گرفت ؟ چرا كتاب هاي ايشان را به جوانان معرفي نمي كنند و هيچ صحبتي از او و انديشه هايشان نمي شود؟

پرسش

دكتر شريعتي فوت كردند؟ آيا مي توان با خانواده ايشان تماس گرفت ؟ چرا كتاب هاي ايشان را به جوانان معرفي نمي كنند و هيچ صحبتي از او و انديشه هايشان نمي شود؟

پاسخ

كيفيت وفات دكتر علي شريعتي كه در لندن روي داد, تا به حال بر كسي معلوم نشده است . بعضي معتقدند كه عمّال ساواك او را در محل اقامتش به طور پنهاني به شهادت رساندند و بعضي مرگ ايشان را بر اثر سكته قلبي و طبيعي دانسته اند. اما حقيقت امر به واسطه اين كه از كالبدشكافي ايشان به عمل آمد از مردم پوشيده ماند.

در مورد خانواده ايشان و نحوه ارتباط با آنان اطلاع درستي در دست نداريم , اما سال ها است پسر بزرگشان در خارج از كشور به سر مي برند. در مورد آثار و انديشه هاي ايشان هم , اوضاع آن طور كه شما نوشته ايدنيست و مجموع آثار ايشان هر ساله به چاپ مي رسد و نوارهاي سخنراني آن مرحوم تكثير و انتشار مي يابد و اتفاقااين چند سالهء اخير بر روي آثار ايشان بيش تر تبليغ شده است و جز معدود آثاري , الباقي در دست خوانندگان قراردارد. البته بايد توجه داشت كه ايشان حدود 24سال است كه در گذشته اند, از اين روي به واسطه تغيير اوضاع زمانه و طرح مسائل نو, آثار ايشان خود به خود دچار مهجوريت مي گردد. از سوي ديگر هم , در سالگرد وفات ايشان رسانه هاي ارتباط جمعي , مجله ها روزنامه ها, راديو و تلويزيون و... به نقد و بررسي و شناسايي افكار و آراي آن مرحوم مي پردازند.

بنابراين , اگر مخالفتي با افكار ايشان در جامعه هست , موافقاني هم وجود دارند كه در صددمعرف صحيح ايشان هستند. به هر صورت , عزيز گرامي , هر انساني جايز الخطا است و مرحوم دكتر شريعتي هم ازاين قاعده مستثنا نيست , اما به هيچ وجه .()(پ_اورقي 2.شريعتي از ديدگان شخصيت ها, گفتگو با مرحوم دكتر بهشتي و مقام معظم رهبري , با اندكي تلخيص .

ايشان دو دهه است كه وفات كرده اند و بر انديشمندان است كه .(1)

(پ_اورقي 1.شريعتي از ديدگاه شخصيت ها, گفتگو با مرحوم دكتر بهشتي و مقام معظم رهبري , با اندكي تلخيص .

6: شهيد سپهبد قرني كه بود و چگونه به شهادت رسيد؟

پرسش

6: شهيد سپهبد قرني كه بود و چگونه به شهادت رسيد؟

پاسخ

شهيد قرني در سال 1337 در ارتش ايران سرلشگر و رئيس ركن دوم ستاد ارتش بود. او و چند تن از همكارانش را به خاطر شايعه تدارك كودتا عليه رژيم شاهنشاهي بازداشت و دو سال زنداو از ارتش اخراج كردند. پس از پيروزي انقلاب اولين رئيس ستاد ارتش جمهوري اسلامي گرديد و پس از كناره گيري، به وسيله گروه فرقان به شهادت رسيد.(1)

پي نوشت ها:

1 - سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي، معاصر ايران، ج 1، ص 341.

چرا شخصيت هايي همچون دكتر علي شريعتي و شهيد آيت الله بهشتي و اغلب شهداي اوائل انقلاب نزد مردم غريب و نا آشنا مانده اند؟

پرسش

چرا شخصيت هايي همچون دكتر علي شريعتي و شهيد آيت الله بهشتي و اغلب شهداي اوائل انقلاب نزد مردم غريب و نا آشنا مانده اند؟

پاسخ

آگاهي و شناخت شخصيت هاي بزرگ بايد توسط خود مردم مخصوصاً تحصيل كرده ها انجام شود. ما بايد به دنبال شناخت شخصيت ها باشيم. البته شناخت شخصيت آنان در صورتي كه براي ما و يا براي جامعة ما منشأ اثر مفيدي باشد، لازم است. شناخت شخصيت ها اگر باعث بالا رفتن بُعد اخلاقي و ديني يا بُعد علمي و معرفتي باشد بسيار خوب و پسنديده است.

مسلّماً خواندن زندگي نامة شهيدان راه فضيلت و دانستن سجاياي اخلاقي آنان براي روحية انسان مفيد است و عامل تحرّك زايي به سوي پيشرفت و تكامل خواهد بود.

دكتر علي شريعتي چه نگرشي نسبت به روحانيت داشتند و نظر حضرت امام خميني(ره) و ديگر بزرگان نسبت به ايشان چه بود؟

پرسش

دكتر علي شريعتي چه نگرشي نسبت به روحانيت داشتند و نظر حضرت امام خميني(ره) و ديگر بزرگان نسبت به ايشان چه بود؟

پاسخ

ديدگاه شخصيت هاي علمي، ديني و سياسي در مورد شريعتي متفاوت و گاهي متضاد است.

برخي در ضديت با او چنان راه افراط طي كرده اند كه او را بي دين، وابسته و مرتبط به ساواك (سازمان جاسوسي شاه) دانسته اند.[5]

بعضي نيز آن چنان تقديسش نموده اند كه در بُعد كلامي او را اسلام شناس نمونه و زبردست و در عرصة سياست از عوامل مهم سقوط رژيم شاه دانسته اند. شكي نيست كه او فردي انقلابي و متفكري دلسوز، و تلاش گري خستگي ناپذير بود كه قصد خدمت به دين و جامعه داشته و زبان و قلمش در بيداري افكار دانشجويان و طيف تحصيل كرده در عصر خودش مؤثر بوده است، اما برخي اشتباهات و ضعف ها در بيان و قلمش موجب شده كه همة آثارش قابل استفاده براي اقشار نباشد، بلكه فقط كساني از آن مي توانند استفاده كنند كه مباني ديني و اعتقادي را خوب فهميده اند و قدرت تحليل و تجزية مطالب و نقد بر كتاب را دارند.

آن اشتباهات موجب گرديد كه برخي از شخصيت ها و علما در برابر وي موضع گيري كنند. مهم ترين اشتباهات و ضعف هاي وي عبارت بود از:

1_ بسياري از پايه ها و مباني اعتقادي و انديشة سياسي و فلسفي وي از مطالعاتش در اروپا شكل گرفته و با توجه به اين كه، مطالعاتش از عمق لازم و تخصص حرفه اي كافي برخوردار نبوده و همة منابع اصيل شيعه نيز در دسترسش نبوده يا مورد

استفاده قرار نگرفته، اشكالاتي در بعضي آثارش وجود دارد كه مورد نقد برخي از شخصيت ها چون شهيد مطهري ره قرار گرفته است.3[6]

2_ يك بُعدي نگري: با توجه به تخصصش در جامعه شناسي و تحصيلاتش در غرب تلاش كرد اسلام را بيشتر در بعد اجتماعي و حركت هاي سياسي و مبارزه جويانه مطرح سازد.

3_ بي توجهي به شرايط زمان: نگرش تك بُعدي او به مسائل موجب گرديد كه نتواند موضع گيري ها و حركت هاي علما و فعالان عرصة دين وسياست را در اوضاع مختلف ازمنه بشناسد و تجزيه و تحليل كند. از اين رو به برخي از علماي بزرگ اسلامي تاخته است. امام خميني ره در مورد اهانت شريعتي به علامه مجلسي ره فرمود: "كساني كه علامه مجلس را نسبت درباري مي دهند، چون شرايط و وضعيت زماني و اهداف او را نشناخته اند اين اظهارات را مي كنند. اين ها از تاريخ اطلاع دقيقي ندارند".

ديدگاه شهيد مطهري و شهيد بهشتي و مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي حفظه الله تعالي نسبت به دكتر شريعتي ديدگاه اعتدال بود. با شريعتي ارتباط و مجالست و مذاكره داشتند. اشتباهات او را به وي تذكر مي دادند و گفته ها و آثار او را نقد مي كردند، ولي در عين حال او را انساني متفكر، انديشمند و دلسوز مي دانستند.[7]

شريعتي خود به نادرست و اشتباه بودن برخي مطالب در آثارش معترف بود، لذا پيش از مسافرت به خارج از كشور _ كه منجر به فوت وي شد _ از دامشند فرزانه جناب آقاي محمد رضا حكيمي مي خواهد كه آثار و كتاب هايش را مورد

بررسي و اصلاح قرار دهد. محمد رضا حكيمي مي گويد: مصمم بودم كه اين كار را انجام دهم، اما دخالت برخي از افراد و طرفداران متعصب شريعتي در چاپ و انتشار بي ظابطة آثارش، موجب گرديد از تصميم خود منصرف شوم، در هر حال مرحوم شريعتي مطالب تازه و پرچاذبه اي نيز داشته است. البته بعضي از افراد بيش از حد تعصب و حساسيت نشان داده اند يا به خاطر عدم اطلاع و يا تحريك شده بودند و گرنه اينگونه اشتباهات را ديگر متفكران نيز داشته اند.

[5]به كتاب آقاي شريعتي و انقلاب اسلامي در اسناد ساواك ايران، نوشتةمركز اسناد انقلاب اسلامي؛ و كتاب تحليلي از نهضت امام خميني ره، نوشتة حميدروحاني مراجعه شود.

[6]نقد شهيد مطهري ره به برخي نوشته هاي شريعتي را در كتاب "استاد مطهريو روشنفكران" از انتشارات صدرا جستجو كنيد.

[7]به آرشيو روزنامة جمهوري اسلامي در خرداد سال هاي 58 _ 59 و 60 مراجعهشود.

اگر بخواهيم دكتر شريعتي را ارزيابي كنيم در مورد او بايد چه گفت و چگونه قضاوت نمود؟

پرسش

اگر بخواهيم دكتر شريعتي را ارزيابي كنيم در مورد او بايد چه گفت و چگونه قضاوت نمود؟

پاسخ

در بارة دكتر شريعتي از كساني كه با او نزديك بوده اند و به مرام و مسلك او آشنا بوده دو ديدگاه اظهار شده است برخي او را فردي انقلابي و دلسوز به اسلام مي دانند و مي گويند سخنراني ها و نوشته هاي او خيلي از جوان ها را از خطر كمونيست شدن نجات داد و در مجموع او را دلسوز نسبت به اسلام مي دانند.

برخي از نزديكان و آشنايان با او در عين اين كه او را از جهات مذكور قبول دارند، ولي داراي اشتباهات عمده اي مي دانند و بر او اشكالاتي وارد كرده اند مثلاً مرحوم شهيد مطهري كه با ايشان در تأسيس حسينية ارشاد نقش اساسي داشته و با او همكاري داشته در پايان از او رنجيده مي شود (رنجيده شدن او نه به خاطر مسائل شخصي بوده بلكه به خاطر مسائل عقيدتي و مطالبي كه ايشان به آنها معتقد بوده و خود را از حسينية ارشاد و از ايشان كنار كشيده و از آنها جدا مي شود. ايشان نقدها و اعتراض هاي فراواني به سخنراني ها و نوشته هاي شريعتي دارد: از جمله پس از مطالعة كتاب اسلام شناسي دكتر شريعتي اين طور نوشته است اولاً به نظر من اين جزوه چيزي كه نيست اسلام شناسي است حداكثر اين است كه بگوييم اسلام سرايي يا اسلام شاعري است يعني اسلام موضوع و سوژة يك نوع شعر و تخيّلي به صورت نثر شده است و البته زيبا هم سروده شده است و بيشتر از سوسياليسم و كمونيسم و ماترياليسم تاريخي و اگزيستانسياليسم مايه گرفته است

تا اسلام.[11]

شهيد مطهري كتاب حسين وارث آدم شريعتي را نوعي روضه ماركسيستي بر حسين (ع مي داند.[12]

البته نظريات ديگري نيز در مورد دكتر شريعتي وجود دارد. مانند آنچه كه حميد روحاني در كتاب نهضت امام خميني نوشته است

ايشان سخت تحت تأثير "لوين ماسينيون اسلام شناس مسيحي بوده مي گويد: "پروفسور لويي ماسينيون استاد بزرگوار و نابغه من كه خيلي از چيزها از او دارم و در ساختمان دل من دست داشته است .. چقدر مقدس و عالي و شرافتمند و انسان بود... من در حضور او خود را در برابر يك روح بزرگ و يك انسان فراتر و يك خوبي مطلق و متعالي و يك انسان نفيس و بسيار كمياب مي يافتم .. من گورويچ را تعظيم مي كردم اما ماسينيون را تقديس لو فور، سارتر، گورويچ مغزم را پرمي كردند عقلم را سير مي كردند مرا انديشيدن مي آموختند... آه اگر در زندگي ماسينيون را نمي شناختم احساس مي كنم كه اگر اين حادثه بزرگ در عمرم رخ نمي داد تا آخر عمر از چه چيزها بي خبر مي ماندم .. خدايا تورا چگونه سپاس بگذارم چگونه اكنون ماسينيون مرده است و من در گوشه قبرستاني از شرق تنها مانده ام و در ميان موجوداتي كه درست به انسان شباهت دارند زندگي مي كنم احساس شگفتي مي كنم براستي اين قلب او است كه در سينة مي تپيد... او يك كاتوليك متعصب بود، مسيحي بودن در آب و گل او بود..".[13]

از آيت اللّه مكارم پرسيده اند: نظرتان را در مورد كتاب هاي دكتر علي شريعتي بيان فرماييد؟ ايشان جواب داده اند: مطالبي را كه خوب است عمل كنيد و آنچه بداست رها كنيد

و اگر توانايي جدا كردن نداريد از اهل اطلاع بپرسيد و يا از كتاب هاي ديگري كه كاملاً شناخته شده است استفاده نماييد.6[14]

[11]علي ابوالحسني شهيد مطهري افشاگر توطئه ص 417.

[12]استاد مطهري حماسه حسيني ج 3، 307.

[13]كوير، مقالة معبودهاي من

[14]استفتاءات جديد، ج 1، سؤال 1618.

آيا موضع گيري روحانيون دربارة دكتر شريعتي اين بود كه او مطرود و غير مقبول است و سخنانش ضد دين است؟

پرسش

آيا موضع گيري روحانيون دربارة دكتر شريعتي اين بود كه او مطرود و غير مقبول است و سخنانش ضد دين است؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي همانند ديگر انديشمندان و متفكران جامعه است كه هم سخنان ارزشمند و درست دارد و هم مطالب نادرست.

در مورد مطالب نادرستش بايد گفت: اشتباه كرده و نظرش در فلان مورد درست نيست و قابل نقد است، ولي نمي توان گفت سخنان ايشان ضد دين است، هم چنان نيست و قابل نقد است، ولي نمي توان گفت سخنان ايشان ضد دين است، هم چنان كه ساير عالمان ديني در مورد بعضي از مسايل ديني نظر مي دهند، ولي صاحب نظران ديگر مي گويند: اين نظر درست نيست، ولي نمي گويند: اين حرف ضد دين است.

مخالفت برخي از روحانيون با دكتر شريعتي در مورد همة حرف هاي ايشان و خود او نبود، تا وي را به طور كلّي مطرود بدانند، بلكه در مورد سخنان نادرست ايشان دربارة مسايل اسلامي و يا دربارة عالمان برجسته اسلامي بود، مانند مرحوم علامه مجلسي كه نسبت به ايشان بي احترامي كرده است. شهيد مطهري دربارة جزوة اسلام شناسي مرحوم شريعتي مي گويد: به نظر من اين جزوه چيزي كه نيست اسلام شناسي است. حداكثر اين است كه بگويم اسلام سرايي يا اسلام شاعري است؛ يعني اسلام، موضوع و سوژة يك نوع شعر و تخيل ولي به صورت نثر شده است و البته زيبا هم سروده است.(1)

دكتر شريعتي مدّعي نبود كه همه نوشته ها و گفته هايش صحيح است، بلكه معتقد بود كه نوشته هايش بايد اصلاح شود. مرحوم محمد تقي شريعتي (پدر مرحوم دكتر شريعتي) در

اين مورد مي گويد: دكتر ادعا نداشت كه من معصوم هستم و هر چه مي نويسم بدون اشتباه است.(2)

روحانيون بيدار و انديشمند به حرف هاي نادرست مرحوم دكتر شريعتي انتقاد مي كنند و حرف هاي درست وي را قبول نموده و از تلاش هاي او تجليل مي نمايند.

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايد: "دكتر شريعتي يك چهرة پرسوز و پيگير براي حاكميت اسلام، و از جمله منادياني بود كه كوشش مي كرد اسلام را به عنوان يك تفكر زندگي ساز و يك نظام اجتماعي و يك ايدئولوژي راه گشاي زندگي مطرح كند.

شريعتي آغازگر طرح جديد ترين مسايل كشف شدة اسلام مترقي بود، به صورتي كه براي آن نسل، پاسخ دهنده به سؤال ها و روشن كنندة نقاط ابهام و تاريك بود. شريعتي بر خلاف آن چه گفته مي شود درباره او و هنوز هم عده اي خيال مي كنند، نه فقط ضد روحاني نبود، بلكه عميقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانيت بود. او مي گفت: روحانيت يك ضرورت است، يك نهاد اصيل و عميق و غير قابل خدشه است و اگر كسي با او مخالفت بكند، از يك آبشخور استعماري تغذيه مي شود.

اين ها اعتقاد او بود. در اين هيچ شك نكنيد، اين چيزهايي بود كه جزء معارف قطعي شريعتي بود. اما در مورد روحانيت، او تصورش اين بود كه روحانيون به رسالتي كه روحانيت به دوش دارد، به طور كامل عمل نمي كنند".(3)

البته بعضي گفته اند كه او دوره هاي فكري متفاوتي داشته است.

شهيد بهشتي دربارة مرحوم دكتر شريعتي مي گويد: " به راستي شريعتي علاقه مند بود كه

دور از تأثير فرهنگ غرب و شرق در سرزمين ما يك انقلاب اصيل در پرتو اسلام و بر اساس تعاليم اسلام به وجود آيد و به اين كار عشق مي ورزيد و به هر حال او يك سرمايه ارزنده بود".(4)

پي نوشت ها:

1. استاد مطهري و روشنفكران، ص 35.

2. روزنامه جهان اسلام، 28/3/71، ص 16.

3. رونامه ابرار، 29/3/1370، ص 10.

4. همان.

آرا و انديشه هاي دكتر علي شريعتي مخصوصاً در آثار مذهبي و تاريخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟ نظر استاد مطهري در اين مورد چيست؟

پرسش

آرا و انديشه هاي دكتر علي شريعتي مخصوصاً در آثار مذهبي و تاريخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟ نظر استاد مطهري در اين مورد چيست؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شدة قبل از انقلاب اسلامي ايران استكه در آگاهي دادن قشر جوان بر ضد حكومت ستم شاهي نقش ارزنده اي داشت. از مرحوم شريعتي آثار بسياري در مورد مسائل اسلامي، عقيدتي و تاريخي بر جاي مانده است. با توجه به اين كه رشته تخصصي و تحقيقي او در مسايل جامعه شناسي بوده، طبعاً آثاري كه در مورد مسايل ديني و تاريخ اسلامي نگاشته است، قابل نقد و بررسي بوده و خالي از اشتباه نيست.

در مورد آثار شريعتي برخي راه افراط را پيموده اند و همة نوشته هاي ايشان را درست و صحيح دانسته اند.

برخي بر عكس راه تفريط را طي كرده اند و همة آنها را نادرست و مردود دانسته اند.

راه درست اين است كه با ديد انصاف و واقع بيني نگاه كنيم و خوبي ها را بپذيريم و نادرستي ها را نقد نماييم.

ايشان يك سري امتيازات و جنبه هاي مثبتي دارند، نيز كاستي هايي، اينك نگاهي به دو جنبة مثبت و منفي در ايشان و آثارشان:

1_ ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و به آن چه مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن ها سخن مي گفت كه منشأ انديشة التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد

ماركسيسم پرداخت امّا نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد و به همان وضعي گرفتاري مي شد كه از آن مي گريخت.

تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است؛ مثلاً در تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه مي دهد، شهيد مطهري مي گويد كه اين تحليل، نوعي روضه ماركسيستي از حادثه عاشورا است.

2_ ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بياني خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني حساس و موج آفرين بود. اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بودكه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشة اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3_ دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنة زندگي و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: بر خلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطة فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و

متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعة صفوي است. از جمله علامة مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4_ اگر چه تخصصش درجامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي

بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي در اين كتاب ها جستجو نماييد:

1_ استاد مطهري و روشنفكران؛

2_ حماسه حسيني، ج 3 (بحث نقد حسيني و ارث آدم).

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست؟

پرسش

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست؟

پاسخ

دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود كه در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده اي را ايفا نمود.

او در اين امر از دو پايگاه فرهنگي دانشگاه و "حسينيه ارشاد" ياري گرفت و با سخنراني هاي انقلابي و آتشين به نهضت امام خميني كه از پانزدهم خرداد چهل و دو در شكل جديدي ظاهر شده بود، نيرو بخشيد.

در هنگامي كه مرحوم دكتر علي شريعتي از پايگاه حسينه ارشاد بهره مي گرفت و در كنار شخصيت هاي بزرگ علمي - فرهنگي ديگري همانند شهيد مرتضي مطهري به بيداري نسل جوان همت مي گماشت، برخي با ديدگاه هاي ايشان مخالفت مي ورزيدند.

به جهت برخي از موضع گيري هاي مرحوم شريعتي، در جمع متدينان، برخي به حمايت و بعضي به انتقاد از او رو آوردند. متأسفانه هر دو سوي حمايت ها و مخالفت ها به جاي نقد و بررسي و رعايت عدل و انصاف، به افراط و تفريطها رو آوردند.

برخي از موافقان، او را فردي مطلق پنداشته و ديدگاه هاي وي را بدون چون و چرا پذيرفته بودند و به صورت غير منطقي از آن دفاع مي كردند. برخي مخالفان از او چنان عيب جويي مي كردند و به صورت غير منطقي وي را به باد انتقاد مي گرفتند كه گويا در زندگي و ديدگاه هاي او هيچ نكته مثبتي يافت نمي شود! در اين راستا پاره اي از برچسب ها را نثار او مي كردند.

اين افراطها و تفريطها موجب شد زمينه مناسبي

براي معرفي و نقد آثار و ديدگاه هاي مرحوم دكتر علي شريعتي فراهم نگردد.

اينك كه آن جو پر التهاب فروكش كرده است، مي توان تا حدودي در مورد ديدگاه ها و فعاليت هاي ايشان اظهار نظر و داوري نمود.

در اين راستا مي گوييم: دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره مند بود و هم يك سري ضعف ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و آن چه را مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن ها سخن مي گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد.

وي به همان وضعي گرفتار مي شد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه نموده است كه به جهت مذكور شهيد مطهري از آن به تحليل ماركسيستي ياد مي كند.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني بسيار حساس و موج آفرين بود، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و

آرمان خويش را در او مي جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: بر خلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعه صفوي است. از جمله علامه مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي

امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه در زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات، و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4- اگر چه تخصصش در جامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج، از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي دراين كتاب ها جستجو نماييد:

1. استاد مطهري و روشنفكران؛

2. حماسه حسيني، ج 3(بحث نقد كتاب

حسين وارث آدم).

پي نوشت ها:

1. حماسه حسيني، ج 3، ص 307.

در مورد دكتر علي شريعتي و آثارش قدري براي ما توضيح دهيد.

پرسش

در مورد دكتر علي شريعتي و آثارش قدري براي ما توضيح دهيد.

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي ايران است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر ضد حكومت ستم شاهي نقش ارزنده اي داشت. از مرحوم شريعتي آثار بسياري در مورد مسائل اسلامي، عقيدتي و تاريخي بر جاي مانده است. با توجه به اين كه رشته تخصصي و تحقيقي او در مسايل جامعه شناسي بوده، طبعاً آثاري كه در مورد مسايل ديني و تاريخ اسلامي نگاشته است، قابل نقد و بررسي بوده و خالي از اشتباه نيست.

در مورد آثار شريعتي برخي راه افراط را پيموده اند و همه نوشته هاي ايشان را درست و صحيح دانسته اند.

برخي برعكس راه تفريط را طي كرده اند و همه آن هارا نادرست و مردود دانسته اند.

راه درست اين است كه با ديد انصاف و واقع بيني نگاه كنيم و خوبي ها را بپذيريم و نادرستي ها را نقد نماييم.

ايشان يك سري امتيازات و جنبه هاي مثبتي دارند، نيز كاستي هايي، اينك نگاهي به دو جنبه مثبت و منفي در ايشان و آثارشان:

1 - ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و به آن چه مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن هاسخن مي گفت كه منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد و

به همان وضعي گرفتار مي شد كه از آن مي گريخت.

تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است؛ مثلاً در تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه مي دهد، شهيد مطهري مي گويد كه اين تحليل، نوعي روضه ماركسيستي از حادثه عاشورا است.(1)

2 - ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بياني خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني احساسي و موج آفرين بود. اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي جوييدند. اما ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عيمق از اسلام ناب بود.

3 - دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت. او برخلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: برخلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيش ترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به

مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جاي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعه صفوي است. از جمله علامه مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4 - اگر چه تخصصش در جامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه

ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي در اين كتاب ها جستجو نماييد:

1 - استاد مطهري و روشنفكران 2 - حماسه حسيني، ج 3 (بحث نقد حسين و ارث آدم).

پي نوشت ها:

1 - حماسه حسيني، ج 3، ص 307.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلالم جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمدع به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفريح صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پاسخ

نظر دادن در مورد اشخاص بسيار مشكل است و نمي تواند يك موضوع معرفتي و علمي باشد؛ در قلمرو وظايف اين مركز نيز قرار ندارد. در مورد تفكرات و ايده ها اگر بپرسيد، اين مركز مي تواند پاسخگو باشد. در هر حال اين شخص كم و بيش تندروي هايي داشته و برخي از موضوعاتي را مطرح كرده كه طرح آن در مجامع عمومي صلاح نبوده، بر نظم اجتماعي تأثير منفي مي گذارد.

مقصود از شك برانگيز بودن معلوم نيست. در عين حال تأكيد مي كنيم شناخت شخصيت متفكران از قلمرو اين مركز خارج است.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلالم جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمدع به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفريح صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثاي سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاصي بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارت انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت ميكند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پاسخ

نظر دادن در مورد اشخاص بسيار مشكل است و نمي تواند يك موضوع معرفتي و علمي باشد؛ در قلمرو وظايف اين مركز نيز قرار ندارد. در مورد تفكرات و ايده ها اگر بپرسيد، اين مركز مي تواند پاسخگو باشد. در هر حال اين شخص كم و بيش تندروي هايي داشته و برخي از موضوعاتي را مطرح كرده كه طرح آن در مجامع عمومي صلاح نبوده، بر نظم اجتماعي تأثير منفي مي گذارد.

مقصود از شك برانگيز بودن معلوم نيست. در عين حال تأكيد مي كنيم شناخت شخصيت متفكران از قلمرو اين مركز خارج است.

ساير شخصيت ها

مذهب جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي چه بوده و نظرات بزرگان علم و عمل راجع به ايشان چيست ؟

پرسش

مذهب جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي چه بوده و نظرات بزرگان علم و عمل راجع به ايشان چيست ؟

پاسخ

مذهب تشيع يا تسنن داشتن شعرايي چون مولوي قضاوت بسيار مشكل است زيرا اعتقاد يك باور دروني است كه انسان اگر محيط برايش آماده بود آنرا تبليغ مي كند و اگر نبود در حال تقيه و كتمان به سر مي برند ؟

اما صرف نظر از مسئله تقيه يكي از مسائل مهم در شناخت مذهب عرفا و شعراي عارف مسأله ولايت ا هل بيت عليهم السلام است .

يك انسان محقق وقتي در خصوص خداشناسي و جهان شناسي و انسان شناسي عرفا و شعرا (عارف ) بررسي مي كند مش عمومي آنان را بر اساس تعاليم اهل بيت (ع) مي يابد مثلاً در اينكه خدا به يقين خليفه اي در روي زمين دارد و اين خليفه قطب عالم امكان و حجت خدا در روي زمين بوده و تنها وسيله ارتباط عالم غيب به شهادت و راه هدايت است و اينكه اين حجت خدا و قطب عالم بايد از ذريه رسول اكرم صلي الله عليه واله و از اولاد حضرت فاطمه سلام الله عليها باشد همه را متفق القول مي يابد.

اين مسأله به اين شكل خاص يكي از مسائل اصولي مذهب تشيع است كه همه شيعيان در اين مطلب متفق القولند .

از طرفي بسياري از اين عرفا و شعرا در حاليكه مطلب فوق را كاملاً قبول داشته اند در فروع دين خود به يكي از مذاهب اربعه اهل سنت بوده اند كه آثار و تاريخ زندگي آنان نيز گواه اين مدعاست .

وجود اين دو حقيقت در آثار بزرگان عرفان و ادب, بسياري از

محققين را در اظهار نظر نهايي در خصوص مذهب آنان دچار مشكل ساخته است بدين جهت آنانكه جنبه هاي عبادي و اجتماعي يك عارف را مورد تحقيق خود قرار داده اند افرادي از قبيل محي الدين عربي ، مؤيد الدين جندي ، سعد الدين حموي ، داود قيصري ، مولوي ، سعدي ، حافظ ، عطار ، اقبال و . . . را سني معرفي نموده اند ولي بسياري از محققين كه اين بزرگان را از بعد عرفان و اعتقاد و انديشه مورد تحقيق قرار داده اند آنان را شيعي معرفي كرده اند و بسياري ديگر كه به هر دوجهت توجه داشته اند اين ابهام برايشان پيش آمده است كه چگونه يك عارف سني, شيعي حرف مي زند يا يك عارف شيعي سني عمل مي كند ؟

حقيقت اينست كه اين بزرگان شيعي الاصول و سني الفروع هستند يعني اين_ان از آن جه_ت ك_ه در خان_واده و محيط سني مذهب تولد يافته و بزرگ شده اند لذا نماز, روزه ,زكات ، حج ، ازدواج ,طلاق و ساير اعمال عبادي و تجاري خود را بر مبناي يكي از مذاهب اربعه اهل سنت انجام مي داده اند و به تبع سني بودنشان به خلفاي راشدين و يكي از ائمه اربعه نيز احترام گذاشته اند و بعضاً اشعاري هم در مدح آنان گفته اند ولي از آنجا كه هدف نهايي عرفان رسيدن به نظام ولايت است و رسيدن به اين مقام تنها با دستگيري ولي ا. . . اعظم امكان داردكه مظهر اسم شريف المولي است لذا عرفا هميشه دست استمدادشان به سوي ولي الله دراز بوده و به او عشق مي ورزيده اند . . . و چون اين مقام عظمي يعني مقام

ولايت در خاندان عصمت و طهارت يعني اهل بيت حضرت رسول اكرم صلي ا. . . عليه و آله و سلم است از اينرو عشق به اين خاندان هميشه شمع جمع عارفان گشته و نور وجودشان چراغ راهشان بوده است بدين جهت ما در عرفان به دو اصطلاح شريعت و طريقت برخورد مي كنيم كه هر دو مقدمه حقيقت اند عرفا ولايت را باطن نبوت مي دانند پس هر كس به هر مقدار با مقام ولايت آشنا شده و به آن عشق ورزد به همان مقدار به اسرار باطن دين پي بردǠاست(1) .

سيد حسن نصر در اين باره مي گويد : در عالم تسنن تقريبا همة سلسله هاي صوفيه سنت خود را به حضرت علي عليه السلام ختم مي كنند و او را پس از پيامبرخاتم برترين مرجع معنوي مومنان مي دانند.(2)

بنابر اين همه عرفا در مقام ولايت متفق القولند بدين جهت شريعت عارف هر كدام از فرق اسلامي باشد طريقتش تمسك به فيوضات ذات مقدسه اهل بيت عصمت و طهارت خواهد بود .

برخي ديگر از صاحب نظران در اين ارتباط قائل به جداگانه بودن ماهيت عرفان از ماهيت مذهب شده اند . دكتر سيد يحيي شيري در اين زمينه مي گويد: به نظر من همانگونه كه عرفان در اساس خود واقعيتي است جهاني و مستقل از اديان و مذاهب بخصوص اديان و مذاهب يهود، مسيحيت و اسلام ، اصول ومباني عرفان را هم در درون خود عرفان بايد شناسايي كرد"(3)

اما در خصوص حضرت مولانا جلال الدين محمد بلخي به جرأت بايد گفت از شيعيان خاص حضرت علي عليه السلام بوده است و اين مطلب را عارف كامل حضرت

علامه آقا سيد علي قاضي در بياناتشان فرموده اند و دليل آن را هم مقامات عالي عرفاني جناب مولوي ذكر فرموده اند كه رسيدن به چنين مقامي كه خاص مرغان قفس شكسته است جز به معرفت ولايت حاصل نمي شود .

منابع و مآخذ :

1- انديشه عطار _ تحليل افق انديشه شيخ فريدالدين عطار نيشابوري ، قادر فاضلي ص 130-132

2- آموزه هاي صوفيان از ديروز تا امروز سيد حسين نصر

فلسفه عرفان ، سيد يحي يثربي ، ص 531

مذهب حافظ چه بوده است؟

پرسش

مذهب حافظ چه بوده است؟

پاسخ

در اين كه حافظ يك مسلمان عارفي بود، ترديدي نيست، ولي آيا شيعه بوده يا سني؟ شهيد مطهري ضمن تحليلي درباره شناخت حافظ مي نويسد: "مقاله اي از آقاي محيط طباطبايي خواندم كه نوشته بودند: "چه اضراري هست كه ما حافظ را بي دين بدانيم؟ و با شواهد و ادله تاريخي كه ذكر كرده بود اثبات مي كرد كه اصلاً حافظ را در زمان حياتش يك مرد متدين شناخته اند و حتي حافظ را در عصر خودش دو در عصرهاي بعد شيعه هم مي دانسته اند".(1)

بعضي اشعار حافظ نيز دلالت بر شيعه بودن او دارد مانند:

آن را كه دوستي علي نيست كافرست گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش امروز زنده ام به ولاي تو يا علي فردا به روح پاك امامان گواه باش قبر امام هشتم، سلطان دين رضا

از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف كجاست صوفي دجال فعل ملحد شكل بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد

حافظ زجان محبّ رسول است و آل او

بر اين سخن گواست خداوند اكبرم مي دو ساله، محبوب چهارده ساله همين بس است مرا صحبت صغير و كبير

كه مي دو ساله به قرآ؛ تفسير شده و محبوب چهارده سال به چهارده معصوم تعبير گرديدها ست.

استاد خرمشاهي درباره مذهب حافظ چنين مي گويد:

"نگارنده اين سطور به سائقه و سابقه انس سي ساله خود با شعر حافظ و با اعتقاد به اين اصل كه شعر حافظ آيينه تمام نماي روح و روحيه و عقيده و سليقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبيعت

و ماوراي طبيعت است، در اين چند نكته ترديدي ندارد كه حافظ:

1- مسلماني پاك اعتقاد است، سهل است، راسخ در علم است... .

2- حافظي كه من مي شناسم ايمانش آميزه اي از معنويت و رهيافت سه گانه و در عين حال يگانه "شريعت، طريقت، حقيقت" است.

3- حافظ در اصول عقايد، يعني مكتب كلامي، پيرو اشعري و در فروع (مذهب فقهي) شافعي است و در عين حال آشكارا گرايش به تشيع دارد، اما شيعي كامل عيار نيست و مسلّم است كه مثل هر مسلمان پاك اعتقاد بي تعصب صاحبدلي دوستدار خاندان عصمت و طهارت(ع) است....(2)

همچنين بحث گسترده تري تحت عنوان "آيا حافظ شيعه است" در كتاب "حافظ، ص 155 - 161" وجود دارد كه مي توانيد به آن رجوع كنيد.

پي نوشت ها:

1. تماشاگه راز، ص 83.

بهاءالدين خرمشاهي، حافظ نامه، ج 1، ص 2.

احمد شاملو چه كسي است ؟

پرسش

احمد شاملو چه كسي است ؟

پاسخ

ايشان از شعراي معاصر بود كه به تازگي در سن 75سالگي از دنيا رفت . ايشان از خواب ها و خيال هايش , از رنج ديگران , عشق , مرگ , باران و بهار و كودكان شعرسرود.

او نوشته ها و تأليفاتي از قبيل : شانزده كوچولو, مرگ كسب و كار من است ,خزه , دماغ , دل آرام , قصه هاي من و بابايم و... به صورت نثر و شعر دارد. او مترجم نيز بود و كار مطبوعاتي داشت . از نوشته هاي ديگر او پريا, دخترهاي ننه دريا,كتاب جمعه و كتاب هفته را نيز مي توان نام برد. وي در سوم مرداد 79در تهران ازدنيا رفت و در امامزاده طاهر دفن گرديد.(1) نمي دانيم آقاي سعيد شاملو برادر ايشان است , يا نه .

(پ_اورقي 1.روزنامهء انتخاب , ش 374 سه شنبه 7954 ص 10

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفØѠو ت͙™ʙ بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدّين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بركشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

_1445_

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1446_

تاريخ و تراجم

تراجم امام على((عليه السلام))و...

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

سجّاح و مسيلمه كذّاب كيانند؟

پرسش

سجّاح و مسيلمه كذّاب كيانند؟

پاسخ

سجّاع دختر حارث بن سويد، از قبيله تميم، در زمان ابوبكر ادعاى پيامبرى كرد و گروهى پيرامونش گرد آمدند و در پى جنگ با خليفه شد.

مسيلمه كذّاب، كه او نيز ادعاى پيغمبرى كرد، نزد سجّاع آمد و با او ازدواج كرد. سجّاع مدّتى با او زندگى كرد و چون از جنگ با مسلمانان مى ترسيد، از مسيلمه جدا شد و به قبيله خود بازگشت و در اين ميان مسيلمه كشته شد و سجّاع اسلام آورد و به بصره رفت و در آن جا وفات يافت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدّين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بركشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

_1445_

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1446 تاريخ و تراجم تراجم امام على((عليه السلام))و...

لطفاً نام فردي ايراني كه به اعجاز حافظ قرآن شد ذكر كرده و بفرماييد ايشان ساكن كجا است و چگونه آن حادثه رخ داد؟

پرسش

لطفاً نام فردي ايراني كه به اعجاز حافظ قرآن شد ذكر كرده و بفرماييد ايشان ساكن كجا است و چگونه آن حادثه رخ داد؟

پاسخ

نام اين فرد متقي كربلايي كاظم ساروقي است وي متولد 1300 هجري قمري در روستاي ساروق از روستاهاي اطراف اراك زندگي مي كرد. او مانند بيشتر اهالي روستا بي سواد بود. كربلايي كاظم در زادگاهش به كار كشاورزي مشغول بود و روزگار مي گذراند. وجوهات شرعي اش را به موقع ادا مي كرد و زكات محصول گندمش را به فقرا مي داد.

يك روز عصر بعد از فراغت از كار روزانه به باغ امام زاده مشهور به "هفتاد و دو تن ، محل دفن چندين امام زاده مي رود و براي استراحت روي سكويي مي نشيند. ناگاه دو جوان زيبا رو مي آيند و او را براي خواندن فاتحه در امام زاده دعوت مي كنند. آنان در كنار ضريح امام زاده اي فاتحه مي خوانند و سپس به امام زادة بعدي مي روند و مشغول خواندن چيزهايي مي شوند كه محمد كاظم نمي فهمد. يكي از آن دو به كربلايي كاظم مي گويد: چرا چيزي نمي خواني وي مي گويد سواد ندارم او مي گويد: بايد بخواني آنگاه دست به سينه او مي گذارد و كمي فشار مي دهد. محمد كاظم مي گويد: چه بخوانم آن آقا آيه اي را مي خواند و مي گويد: اينطور بخوان محمد كاظم آيه را مي خواند. وقتي تمام مي شود و بر مي گردد كه به آن آقا حرفي بزند، هيچ كس را نمي بيند و ناگهان دچار حالت مخصوصي مي شود كه بي هوش روي زمين مي افتد. پس از به هوش آمدن داستان آن دو جوان را به ياد مي آورد و خود را حافظ همة قرآن مي يابد.

كربلايي كاظم در

محرم سال 1378 هجري قمري در قم وفات كرد و در قبرستان نو به خاك سپرده شد.(ر.ك دانش نامة قرآن بهأالدين خرمشاهي ج 2، ص 1867، انتشارات بوستان )

در پايان شايان ذكر است چنين الطافي از سوي خداوند به انسان هاي غير معصوم كرامت ناميده مي شود و در انسان هاي معصوم معجزه مي گويند.

در مورد هادي نگارش _ جوان ترين نويسندة مفاهيم قرآني _ و آثار ايشان اطلاعاتي برايم ارسال كنيد؟

پرسش

در مورد هادي نگارش _ جوان ترين نويسندة مفاهيم قرآني _ و آثار ايشان اطلاعاتي برايم ارسال كنيد؟

پاسخ

آقاي هادي نگارش يكي از حافظان كل قرآن كريم است وي متولد سال 1368 است

اين نوجوان حافظ، در دوره كودكي به مدت ده ماه و نيم به كمك والدينش و در خدمت حجة الاسلام و المسلمين طباطبايي مديريت محترم جامعة القرآن الكريم حافظ كل قرآن كريم شده است در طول دورة حفظ، همراه با حفظ قرآن مفاهيم ترجمه و يك دوره تفسير نمونه (نكات برجستة آن را نيز فرا گرفته است

به همراه اين كار، دروس كلاسيك را گذرانده در هر سال ممتاز بوده است و هم اكنون دروس حوزوي را مشغول است

در سن ده سالگي چندين كتاب نوشته اند:

1. گلي از گلشن نور، ضر المثل ها و دانستني هايي از قرآن كريم چاپ دوم سال 1379.

2. قرآن در زندگي شيوه اي نوين در كاربرد آيات قرآن (از آغاز تا پايان قرآن به صورت ترتيب سوره ها و آيات قرآن اين كتاب 5 جلد در قطع وزيري و سال 1379 منتشر شده است

براي آگاهي بيشتر مي توانيد با جامعة القرآن الكريم قم تماس بگيريد. تلفن 7739073.

اطلاعات در مورد سيد محمدتقي مقدم (نويسنده معاصر و صاحب انتشارات مقدم مشهد) برايم بنويسيد.

پرسش

اطلاعات در مورد سيد محمدتقي مقدم (نويسنده معاصر و صاحب انتشارات مقدم مشهد) برايم بنويسيد.

پاسخ

سيد محمد تقي مقدم از نويسندگان معاصر، كتاب هاي متعددي در زمينه هاي مذهبي و اخلاق نگاشته است.مرحوم آيت اللّه ميلاني در سال 1383 ه . ق تقريظي بر كتاب «كيفر كردار» ايشان نوشته و آن را كتابي ارزشمند دانسته ومؤلف را نيز ستوده است. و كتاب هايي كه تاكنون ايشان تأليف كرده، عبارت است از:

1 - كيفر كردار (3 جلد)

2 - راهنماي بهشت (5 جلد)

3 - سرمايه سعادت و نجات

4 - معراج المؤمن

5 - دستورات زندگي از ولادت تا مرگ

6 - سرمايه سخنوران

7 - گفتگوي آخوند با متجدّد

8 - جنگجويان حقيقي

9 - سرمايه دانش

10 - نغمه هاي مقدم

11 - دستور زبان عربي و ...{J

در مورد پوپر توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد پوپر توضيح دهيد؟

پاسخ

كارل بوپر (Carl Poper) يكي از پوزيتيويست هاي معاصر امريكايي است. او همچون ديگر پوزيتويست هاي جديد،ملاك علمي بودن يك نظريه را ابطال پذيري (Faalseoability) مي داند. وي سال ها در سمت مشاور رياست جمهوريآمريكا قرار داشته و از طرفداران سرسخت دمكراسي و ليبراليسم است و خشونت و خونريزي را براي برقراري آنمجاز مي شمارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: فلسفه معاصر اروپايي، اي . م . يوخنكي

آيا حافظ شيعه بوده است و نظرتان در مورد سهراب سپهري چيست ؟

پرسش

آيا حافظ شيعه بوده است و نظرتان در مورد سهراب سپهري چيست ؟

پاسخ

شيعه بودن حافظ بر ما معلوم نيست و محققان در اين زمينه به نظر واحدي نرسيده اند. فال زدن به حافظ مبنايعلمي ندارد، ولي به صورت تجربي نوعا سخن دل را مي گويد.

سهراب سپهري از شعراي معاصر بود و در مجموعه اشعار او اشعار زيبا و با محتواي فراوان به چشم مي خورد. درهر حال نمي توان قضاوت مطلقي درباره محتواي آن نمود، ولي در هر صورت از جنبه هنري و ظرافت هاي ادبي دارايجايگاه ويژه اي در شعر معاصر است.

چگونه مي شود كسي مثل استاداني چون شهيد دكتر چمران تربيت مي شوند آنها رحم انسان بودند او چگونه غذايي كه بهتر از غذاي يتيمان است نمي خورد و آنگاه در ميان چنان عظمت علمي كنار مي رود و به جنگ مي پردازد همه اين چيزها برايم تاريك است و هر چقدر بيشتر مي انديشم ك

پرسش

چگونه مي شود كسي مثل استاداني چون شهيد دكتر چمران تربيت مي شوند آنها رحم انسان بودند او چگونه غذايي كه بهتر از غذاي يتيمان است نمي خورد و آنگاه در ميان چنان عظمت علمي كنار مي رود و به جنگ مي پردازد همه اين چيزها برايم تاريك است و هر چقدر بيشتر مي انديشم كمتر به نتيجه اي مي رسم مگر در علم گفته نشده كه بدن انسان به انواع مواد مغزي نيازمند است چگونه با غذاي كم و ساده آن مواد مغزي را تأمين كند آيا لباس ساده پوشيدن و چون يتيمان زندگي كردن باعث نمي شود كه آبروي آدم برود آيا دختري در سن من مي تواند با كفش پاره بيرون برود؟

پاسخ

خواهر گرامي! اولا ساده زيستن غير از فقيرانه زندگي كردن و لباس و كفش كهنه و پاره پوشيدن است. ساده زيستن غير از مرتب و تميز نبودن است. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله، و ائمه اطهار عليهم السلام، در عين ساده زيستي مرتب و نظيف و پاكيزه بودند.

ثانيا ساده زيستن و ساده خوردن و ساده پوشيدن در هر زماني متناسب با شرايط اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي آن زمان است. مثلا نان جوي كه غذاي امير مؤمنان بود، در زمان ما غذاي هيچ فقيري نمي باشد و هيچ فقيري نداريم كه نان جو بخورد. زماني خوردن پلومرغ فقط براي عده اي ثروتمند ممكن و معمول بود ولي امروز وضع به گونه ديگري است و اقشار متوسط و حتي فقير مي توانند از آن بهره مند باشند.

در الگو قرار دادن بزرگان و انسان هاي برجسته انسان بايد ظرفيت

و توانائي و بدن و مزاج خود را در نظر بگيرد. اگر كسي از بزرگان كه سالها تمرين كرده و رياضت كشيده و الان در شبانه روز بيش از دو سه ساعت نمي خوابد دليل نمي شود كه من تمرين نكرده و آمادگي كسب نكرده نيز بتوانم چنين كاري انجام دهم.

امير مؤمنان عليه السلام كه نمونه كامل زهد و ساده زيستي بود، در نهج البلاغه به شيعيانشان مي فرمايند: الا و إن لكل مأموم اماما يقتدي به و يستضيء بنور علمه، الا و إن امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه، الا و انكم لا تقدرون علي ذلك ولكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد يعني آگاه باش! هر پيروي را امامي هست كه از او پيروي مي كند و از نور دانشش روشني مي گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانائي چنين كاري را نداريد اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد.(نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتي، نامه 45، ص552)

پس وظيفه بزرگ ما ياري دادن اولياي الهي و امير مؤمنان با تقوا و پاكي و سعي و كوشش در راه بندگي خداست. بايد از اسراف و تجمل پرستي دوري كرد ولي نبايد فقيرانه زندگي كرد و خود را انگشت نماي ديگران ساخت، چون انسان مومن عزيز و سربلند و آبرومند است و بايد عزت و سربلندي و آبروي خود را در ميان اجتماع حفظ نمايد.

اما اينكه بزرگان دين و شاگردان آنان چگونه با خوردن غذائي اندك و ساده

درعين حال رزمنده و قوي و نيرومند بوده اند، در اين باره مي توان گفت وقتي روح انسان قوي گردد و اراده او استوار شود، بدن هرچند ضعيف هم باشد، پيرو و تابع روح خواهد بود و از خود ضعف و سستي نشان نمي دهد، چنانچه حضرت صادق عليه السلام در حديث پر مغزي مي فرمايد: ما ضعف بدن عما قويت عليه النيه هيچ بدني از كاري كه اراده بر انجامش تعلق گرفته سست و ضعيف نمي باشد. در حديثي ديگر از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است كه وقتي از حضرت پرسيدند شما (با اين غذاي كم و ساده) چگونه در قلعه خيبر را كنديد و به مسافت دوري پرتاب نموديد؟ حضرت فرمود: من آن را با نيروي جسماني نكندم، بلكه با قدرت ملكوتي و لاهوتي اين كار را انجام دادم. مهم اين است كه انسان توانائي ها و استعدادهاي خود را كشف كند و متناسب با توان و آمادگي خود اداي وظيفه نمايد و خود را با كس ديگري مقايسه نكند چون خداوند هر كس را به گونه اي خاص آفريده و از او مسئوليت ويژه او مي طلبد و خداوند از كسي فوق طاقت او نمي خواهد.

راه بندگي خدا تدريجي و درجه درجه است و بايد انسان با رفق و مدارا و استقامت اين مدارج و مراحل را سپري نمايد و اگر لقمه بزرگ بگيرد و در گلويش مي ماند و اگر بخواهد يك دفعه به پله آخر بپرد حتما پايش مي شكند.

كوه نوردي كه قصد صعود به قله رفيع كوهي سترگ را دارد هم بايد به قله كوه نظري بياندازد

تا بداند تا قله مقصود خيلي فاصله دارد و هم نظري به دامنه كوه بياندازد تا بفهمد چه مقدار راه طي كرده است. نگاه اول انسان را از غرور و خود پسندي باز مي دارد و نگاه دوم او را از يأس و نااميدي مي رهاند. مومن به تعبير روايات فراوان بايد هماره بين بيم و اميد و خوف و رجا باشد و با اين دو بال راه بندگي را طي نمايد.

چرا شهيد مطهري گفته كه صادق هدايت با حيوان فرقي ندارد؟

پرسش

چرا شهيد مطهري گفته كه صادق هدايت با حيوان فرقي ندارد؟

پاسخ

}در صفحه 188 كتاب «عدل الهي» هيچ مطلبي پيرامون صادق هدايت وجود ندارد. ولي در صفحه 161 علتخودكشي او ذكر شده ودر صفحه 77 مثالي را كه ويليام جيمز (William James) در مورد نيچه(Nitche) ذكر نمودهاست بيان كرده اند و اين تنها تشبيه يك حالت است. البته اگر به انسان شناسي (Humanology) دقيق اسلامي بنگريمكه ارزش اساسي انسان را در ارزش هاي متعالي مي بيند، برخلاف امانيسم (Humanism) غربي كه انسان را مجموعه اياز خواست ها و تمايلات نفساني و حيواني ولي پيشرفته تر و تنوع پذير مي نگرد، در اين صورت امثال صادق هدايت ازمرتبه حيوانيت هم فروترند، زيرا حيوان را راهي به سوي كمالات الهي نيست، ولي انساني كه با داشتن گوهر شريفالهي در نهاد خود كه به وسيله آن مي تواند از ملك برتر آيد، خود را به وادي انحطاط مي كشاند در مرتبه اي پايين تر ازحيوانات قرار مي گيرد.{

در مورد زندگي خانم نصرت امين خواهشمند است اطلاعاتي را به اينجانب ارسال نمائيد؟

پرسش

در مورد زندگي خانم نصرت امين خواهشمند است اطلاعاتي را به اينجانب ارسال نمائيد؟

پاسخ

}ضمن تماس با خانم صفاتي، ايشان اظهار داشتند كه نگاشته اي پيرامون حاج خانم امين ندارند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- بانوي امين (جلوه هايي از حيات بانوي مجتهده امين اصفهاني)، ناصر باقر بيدهندي، دفتر تبليغات اسلامي قم

2- يادنامه عالمه مجتهده، حاجيه خانم امين، به اهتمام سيد مصطفي هادوي، اصفهان

3- مجموعه مقالات و سخنراني هاي اولين كنگره بزرگداشت بانو نصرت امين، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي

4- اطلاعات، مقاله حاجيه خانم علويه همايوني، شماره 17597 (ارديبهشت 1364)

5- جمهوري اسلامي، گفت وگو با استاد محمد تقي جعفري (26 تير 1362)

6- جوانان امروز، شماره 851 (ششم تير 1362) «اين زن اصفهاني چگونه اجازه اجتهاد گرفت»

7- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 345

8- ريحانة الادب، ج 1، محمد علي مدرسي

9- مكتب اسلام، سال 23، شماره 5 (مرداد 1362).{

آيا حافظ عارف بوده است ؟ سرچشمه عرفان حافظ چه مشربي مي باشد؟

پرسش

آيا حافظ عارف بوده است ؟ سرچشمه عرفان حافظ چه مشربي مي باشد؟

پاسخ

شمس الدين محمد معروف به حافظ، خواجه حافظ شيرازي، و ملقّب به «لسان الغيب» و «ترجمان الاسرار» عارف و حكيم و مفسر و شاعر غزلسراي بزرگ و بلند آوازه ايران در سده هشتم هجري مي باشد. و ديوان حافظ از قديم الايام يك ديوان عرفاني تلقي شدهاست.

حافظ عارف رندي است، البته رندي كه در اصطلاح عارفان و صاحبدلان مي باشد. و آن عبارت است از آن كه ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد، آن كه قلب نسيتي دهد، و نقد هستي سالك بستاند و آنكه از اوصاف و احكام كثرات و تعيّنات مُبرّا باشد و بههيچ چيز و جز، اللّه تبارك و تعالي قيد نداشته باشد.

نيست در بازار عالم خوشدلي ور زانكه هست Eشيوه رنديّ و خوش باشيّ عياران خوش است
حافظ با آنكه با صوفيه به ويژه آن گروه كه پشمينه پوشي را دُكّان زر اندوزي و صيد قلوب ساده عوام ساخته اند نظر خوشي ندارد، در عين حال در برخي موارد كلام او ياد آور مطالب و مقاصد صوفيّه است و معلوم مي گردد كه با اصل عرفان و تصوّف نزاعي ندارد و خود او نيزسالك آن راه است، البته در رابطه با انديشه حافظ و ديدگاههاي او بايد جهان بيني و انسان شناسي او را مورد مطالعه قرار داد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1_ عرفان حافظ، استاد شهيد مطهري.

2_ تماشاگه راز، استاد شهيد مطهري.{J

مولوي اهل شيعه است يا اهل سنت ؟

پرسش

مولوي اهل شيعه است يا اهل سنت ؟

پاسخ

نام او «محمد» و لقبش «جلال الدين» است. در ششم ربيع الاول سال ششصد و چهار هجري قمري در بلخ به دنيا آمد، (ريحانة الأدب، ج 6، ص 29 و رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلال الدين، بديع الزمان فروزانفر). او را ملاّي رومي، مولاناي رومي، مولوي، مولانا، ملاّي روم و جلال الدين محمد مي نامند، (ريحانة الأدب، ج 6، ص 29، لغتنامه دهخدا و رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولاناجلال الدين بديع الزمان فروزان فر).

نام پدر مولانا، محمد بن حسين خطيبي و لقبش سلطان العلماء است و به «بهاء الدين ولد» معروف بود، (رساله و ريحانة الأدب).

سلطان العلماء، در نزد سلطان خوارزم شاه احترام خاصي داشت و براي همين از سوي حاسدان مورد حسد قرار گرفت. سلطان خوارزم شاه را به او بدبين كردند. سلطان بر او خشم گرفت. سلطان العلماء از آن پس در بلخ نماند، وطن اصلي خود را رها كرد و عازم بلاد روم گرديد.در روم مورد عنايت و احترام قرار گرفت و سرانجام سلطان علاء الدين كيقباد دوازدهمين پادشاه سلجوقيان، او را به قونيه دعوت كرد. او هم پذيرفت و براي هميشه در قونيه ماند، (ريحانة الأدب، ج 3، ص 58 و رساله در تحقيق احوال وزندگاني مولانا جلال الدين).

پدر مولانا در اين سفرها در نيشابور با شيخ عطار ملاقات كرده در اين ملاقات شيخ عطار آينده درخشان مولانا را به پدرش خبر داد. وقتي پدر مولانا وارد بغداد شد، شيخ شهاب الدين سهروردي به استقبال او آمد و او را بسيار تعظيم كرد، (رساله و ريحانةالأدب، ج 6).

سلطان العلماء، پدر مولانا

جلال الدين، در سال 628 از دنيا رخت بر بست، (لغتنامه دهخدا و منتخب التواريخ، ص 387).

مولانا علوم مقدّماتي را نزد پدر به پايان رساند. پس از مرگ پدر زير نظر برهان الدين محقّق ترمذي قرار گرفت. برهان الدين، مولانا را مدتي براي كسب علم به حلب و دمشق فرستاد و او پس از مدتي دوباره به قونيه برگشت. برهان الدين در سال 638 درگذشت و مولانا بهجاي او نشست، (لغتنامه دهخدا).

مسافرت مولانا به حلب در سال 630 هجري قمري صورت گرفت. در اين سالها محي الدين بن عربي در دمشق بود. در اين مدت كه مولانا در حلب بود، به ملاقات ابن عربي مي رفت و از او استفاده مي كرد، (محي الدين بن عربي چهره برجستهعرفاني اسلامي، دكتر محسن جهانگيري، ص 422، چاپ اول).

در سال 642 هجري قمري شمس الدين محمد بن علي بن ملك داد از تبريز به قونيه آمد و يكسال در قونيه ماند. در اين مدت مولانا همواره با او بود و از او استفاده هاي معنوي مي كرد. پس از اين ملاقاتها، در جان مولانا تحوّل پيدا شد و او را بي قرار ساخت. شمس تبريزي ازسوي اهل قونيه مورد اذيّت قرار گرفت و براي همين، شمس از قونيه رفت. پس از مدتها براي مولانا معلوم شد كه شمس در دمشق است. پسرش «سلطان ولد» را به همراه گروهي به دمشق فرستاد تا از شمس درخواست كنند كه به قونيه برگردد. شمس تبريزي درخواست آنان را پذيرفتو دوباره به قونيه آمد و يكسال هم در قونيه ماند. شمس به دنبال آزار و اذيت مردم قونيه، در سال 645 از قونيه رفت و ديگر معلوم

نشد او كجاست، (لغتنامه دهخدا).

بدون شك مولانا جلال الدين محمد بلخي از چهره هاي فوق العاده است. او از پنج سالگي دست به تأديب و تهذيب نفس زده است. از دوران كودكي او و نيز از دوران جواني و ميانساليش حركتي كه مخالف شئون اسلامي باشد از او سر نزده و در تاريخ ثبت نشده است و اگربرخي از اعماليكه به او نسبت مي دهند، از او سر زده باشد، شگفت آور نيست چون انسان است و عصمت ندارد، (تفسير و نقد و تحليل مثنوي، محمدتقي جعفري، ج 1، مقدمه، چاپ 1349).

و در مثنوي مولانا در هيچ كجا نمي توان يافت كه كوچكترين بي اعتنايي نسبت به دين داشته باشد، (همان).

مذهب مولانا جلال الدين: علامّه، شهيد قاضي نورالله شوشتري مي گويد: در حسن اعتقاد مولوي و شمس تبريزي، ارباب تتبّع را ترديدي نيست. يكي از مؤيدات تشيع مولانا قصايد و ابياتي است كه درباره مناقب اهلبيت(ع) سروده است. برخي ازآن ابيات چنين است:

هر آنكس را مهر اهلبيت است Eورا نور ولايت در جبين است
غلام حيدر است مُلاي رومي Eهمين است و همين است و همين است
* * *

آفتاب وجود اهل صفا Eآن امام امم، وليّ خدا
آن امامي كه قائم است الحق Eزو زمين و زمان و ارض و سماء(1)
ذات او هست واجب العصمة Eاو منزّه ز كفر و شرك و ريا
عالم وحدت است مسكن او Eاو برون از صفات ما

و شما

رهروان طالب اند او مطلوب Eعارفان صامت و علي گويا
سر او ديده سيد مرسل Eدر شب قدر و در مقام «دنا»(2)
از علي مي شنيد نطق علي Eبُد علي جز علي نبود آنجا
ما همه ذره ايم و او خورشيد Eما همه قطره ايم و او دريا
بي ولاي علي به حق خدا Eننهد در بهشت آدم پا
گر نهد بال و پر فرو ريزد Eجبرئيل امين به حق خدا
مؤمنان جمله رو به او دارند Eكو امام است هادي اولي
بنده قنبرش به جان مي باشد Eتا برندت به جنّة المأوي
شمس تبريز بنده از جان شد Eجان فدا كرد نيز مولانا
(1) روايات شيعه با اين مضمون موافق هستند

(2) اشاره به «دني فتدليّ فكان قاب قوسين او ادني» است.

* * *

هر كه به دل مهر پيمبر گرفت Eمرتبه از عرش فراتر گرفت
نور نبي جان مرا تازه كرد Eدست دلم دامن حيدر گرفت
حضرت شاهي كه به يك ذوالفقار Eران گران از تن عنبر گرفت
هر كه مي مدحت حيدر چشيد Eهمچو خضر زندگي از سرگرفت
* * *

امام متقيان و وصي و نفس رسول Eشهي كه هيچ

نيامد خطا از او علي است

حلال زاده شناسد علي و آلش را Eاز آنكه نور دو چشم حلال زاده علي است
كسي بگفت كه تا چند از علي گوئي Eمگر كه درد تو را اي پسر علي دواست
جهانيان همه گر خصم شمس مسكين اند Eمرا چه غم كه مرا ميرو پيشوا علي است
* * *

تا صورت پيوند جهان بود علي بود Eتا نقش زمين بود و زمان بود علي بود
شاهي كه وصي بود و ولي بود علي بود Eسلطان سخا و كرم و جود علي بود
آن قلعه گشايي كه در از قلعه خيبر Eبر كند به يك حمله و بگشود علي بود
هارون ولايت كه پس از موسي عمران Eو الله علي بود علي بود علي بود
(مجالس المؤمنين، ج 2، ص 109 به بعد، چاپ 1375 دو جزء در يك مجلد) قاضي شهيد بر اساس اين ابيات، مولانا را از شيعيان خالص علي(ع) مي داند. قاضي مي گويد: در ديوان هاي قديم مولانا قصائد مشتمل بر مناقب اهلبيت(ع) بسيار بود و نسخه نويسان غرض ورز بيشتر آنها را در وقت نوشتن حذف كرده اند و با اين حال برخي از آنها مانده است , (همان ). نويسنده ((رساله )) مي گويد: مولانا از علماي حنفيه و در فروع پيرو ابو حنيفه بود. او در مدارس حنفيان تربيت يافت و خاندانش هم حنفي بودند. بر اين اساس آن ابياتي كه به

طور آشكار شيعه بودن مولانا را مي رساند, ممكن است ساختگي باشد چون محيط قونيه , مناسب اظهار تشيع نبود و اگر هم فرض كنيم كه مولانا شيعه بوده , بايد به ناچار تقيه مي كرد, (رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلال الدين , ص 165, س 15). نويسنده ((رساله )) احتمال مي دهد كه اين اشعار ساختگي باشد ولي قاضي نورالله شوشتري اين اشعار را نه تنها ساختگي نمي داند بلكه مي گويد: از ديوان هاي مولانا, متعصب هاي مذهبي اينگونه ابيات را حذف مي كردند و اينكه اين ابيات سالم مانده , كار خدايي است . البته ترديدي نيست كه در ابيات مثنوي دست برده شده است . به عنوان مثال , مولانا مي گويد: از محبت تلخها شيرين شود===و ز محبت مس ها زرين شود=== اين , حرف درستي است ولي برخي ها به اين شعر ابياتي افزوده اند و گفته اند: از محبت , مار, موري مي شود, يا از محبت سقف , ديوار مي شود و يا از محبت خربزه هندوانه مي شود, (حماسه حسيني , ص 16, س آخر, چاپ 23, پاييز 1374). نويسنده روضات الجنات مي گويد: محدث نيشابوري در رجال كبيرش , مولوي را امامي و شيعه مي داند و مي گويد: چون مولانا با دولت مخالف مصاحب بود نمي توانست شيعه بودن خود را آشكا كند, (روضات الجناب , ج 8, ص 233, ترجمه محمدباقر ساعدي ).

يك شخصيت اسلامي چگونه شخصيتي است؟

پرسش

يك شخصيت اسلامي چگونه شخصيتي است؟

پاسخ

انسان فطرت و سرشتي دارد همچنان كه مي تواند در منطق نظري از منطقي پيروي كند كه پولادين و غيرقابل تغييرات، در منطق عملي نيز مي تواند به پايه اي برسد كه هيچ قدرتي نتواند او را متزلزل سازد. «فأقِم وجهك للدّين حنيفاً فطره الله الّتي فطر الناس عليها، لاتبديل لخلق الله...» پس روي خود به دين حنيف كن كه مطابق فطرت خداست، فطرتي كه خدا بشر را به آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگوني نيست(روم، آيه ي 30).

راهي كه به انسان ارائه مي شود، راه فطرت است و اين دين عين حقيقت و مناسب سرشت اوست و از آن جا كه حقيقت جداي از زمان و مكان است، اين راه حقيقي نيز بايد راه وصول جداي از زمان و مكان باشد. راهي براي همه نسل ها در همه عصرها. راهي قبال ارائه براي همه و بدون تبديل و تغيير!

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: «پس انسان از اين جهت كه انسان است بيش از يك سعادت و يك شقاوت ندارد، و چون چنين است، لازم است كه در مرحله عمل تنها يك سنت ثابت برايش مقرر شود، تا آن سنت وي را به يك هدف ثابت هدايت فرمايد؛ و بايد اين هادي همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همين جهت به دنبال «فطره الله التي فطر الناس عليها» اضافه كرد كه: «لاتبديل لخلق اللّه» (تفسير الميزان، ج 16، ص 289).

بر اساس اين فطرت است كه منطق عملي استوار گشته و انسان مؤمن در اين چهارچوب محكم و راسخ است. از حضرت صادق(ع) نقل شده: «انّ المؤمن اشدّ من زبر الحديد، انّ زبر الحديد اذا

دخل النّار تغيّر، و انّ المؤمن لو قُتِلَ ثمَّ نُشِر، ثُمَّ قُتِلَ، لَم يتغير قلبُه» ؛ انسان مؤمن از قطعه آهن سخت تر است، چرا كه قطعه آهن در آتش دچار دگرگوني مي شود، ولي مؤمن اگر كشته شود پس از آن زنده شود و بازگشته شود [دست از اصول و عقايد خويش برنداشته و [و قلب او دچار دگرگوني نشود(صفات الشيعه، شيخ صدوق - بحار، ج 67، ص 303).

انسان هاي صاحب سيره چنين اند چنانكه بعد از شهادت حضرت علي(ع) آن حضرت چنين توصيف شده است: «كنتَ كالجبل لاتحرّكه العواصف» ؛ تو مانند كوه بودي كه طوفان ها نتوانند آن را به حركت درآورند(كافي، ج 1، ص 455).

انسان مورد نظر اسلام، انساني داراي منطق عملي و در نتيجه ثابت قدم است. چنين نيست كه محروميت ها، نارسايي ها او را به تنگ آورده و شرايط او را به رنگ خود درآورد و مصداق آنان باشد كه علي(ع) درباره شان فرمود: «و همج رعاع اَتباعُ كل ناعق، يميلون مع كلِّ ريح، لم يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجؤوا الي رُكنٍ وثيق» ؛ احمقان بي سر و پا، دستخوش باد و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايي مي روند و ورزش هر بادي حركت مي كنند، نه از روشنايي دانش نور گرفتند و نه در پناهگاه استواري پناه گرفتند (نهج البلاغه، حكمت 147).

مكتبي كه منطق عملي بر اساس فطرت دارد، انساني تربيت مي كند كه در ابعاد مختلف رفتاري خويش، اصول مسلّم دارد و بر مبناي آن اصول عمل مي كند. براي مثال اگر ما سيره ي ائمه را از آغاز تا پايان بررسي كنيم و تمامي كتبي را كه درباره آنان نوشته اند مطالعه كنيم (اعم از شيعه

و سني) خواهيم ديد كه ايشان در روش خود هرگز از حق يك قدم منحرف نشدند، تجاوز به حق و حريم آن نكردند، حدود را زير پا نگذاشتند. هرگز غدر و خيانت نورزيدند، هيچ گاه تن به ظلم نداند. از تعادل خارج نشدند، ساده زيستي را ترك نكردند، حريّت و استقلال را نشكستند، با ظالمين مراهنه و سازش نكردند، براي رسيدن به اهداف خود وسيله نامقدس به كار نگرفتند، هرگز استبداد نورزيدند، هيچ گاه از مسأله سعد و نحس ايام استفاده نكردند، هيچ وقت گردن كج نكردند و هرگز تن به ظلم ندادند و... .

مكتب اسلام بر اين اساس است و مراد ما از شخصيت و مرام اسلامي، همان سنّت عملي پيشوايان حق است كه مشتمل بر تعاليم كامل آن پيشوايان است. خداوند ما را از شيعيان و مواليان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) قرار دهد.

براي آگاهي بيشتر در اين رابطه ر.ك:

1. فضايل الشيعه و صفات الشيعه، شيخ صدوق

2. سيره نبوي 1 و 2، مصطفي دلشاد تهراني

3. سيره پيشوايان، حجة الاسلام پيشوايي

لطفأ در مورد شخصيت سلمان رشدي و همچنين كتاب شيطاني او (محتوي: چند نمونه) توضيح دهيد؟ جواب علماي مسلمان و غير مسلمان چه بود؟ و حاميان رشدي چه كساني هستند. لطفأ چند كتاب در اين مورد معرفي كنيد.

پرسش

لطفأ در مورد شخصيت سلمان رشدي و همچنين كتاب شيطاني او (محتوي: چند نمونه) توضيح دهيد؟ جواب علماي مسلمان و غير مسلمان چه بود؟ و حاميان رشدي چه كساني هستند. لطفأ چند كتاب در اين مورد معرفي كنيد.

پاسخ

سلمان رشدي نويسنده ي هندي الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانواده ي مسلمان در بمبئي متولد شد، و در سيزده سالگي جهت تحصيل به انگلستان اعزام شد و مدتي با نوشتن مقالات تبليغي در انگلستان به تأمين مخارج زندگي پرداخت و سپس شناسنامه ي انگليسي گرفت و تبعه ي آنجا شد.

رشدي در مصاحبه با مجله ي اشپيگل در 21 ارديبهشت 1371، درباره ي خانواده اش مي گويد: «خانواده ي من به اسلام گرايش داشتند، ولي در خانه ما از دين خبري نبود. فقط سالي يك بار مرا براي عبادت به مسجد مي بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسيحيان، يك دايه ي مسيحي داشتم،... اكثر دوستان من غيرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشيدن مشروبات الكلي تبعيت نمي كرد. خوشبختانه مي توانم بگويم كه پدر و مادر من مسلمان بدي بودند».

رشدي در طول زندگي خود در انگلستان به بي ديني و بي اعتقادي مطلق مي رسد و در نهايت، منكر خدا مي شود و اين عقيده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نيستم» بيان مي كند.

چنين نويسنده اي تحت حمايت غرب و صهيونيسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهي در جهان، دست به نوشتن كتاب «آيات شيطاني» مي زند. و آن را «اثري، حاوي ضديت و شك بنيادي مي نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پيامبر اكرم(ص) و به مقدسات مسلمين اهانت مي كند. روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور

ولايت، نشر پيام مهدي(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.)

در پي انتشار اين كتاب، حكم تاريخي امام خميني(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل اين نويسنده در تاريخ 25/11/1367 صادر مي شود. اين حكم مبتني بر احكام قطعيه و مسلم دين مبين اسلام مي باشد.

توضيح آن كه براساس روايات متعددي كه از ناحيه معصومين(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامي علماي اسلامي، اعم از شيعه و سني مي باشد؛ شخصي كه به خداوند متعال، يا رسول اكرم(ص) يا ائمه معصومين(ع) (مورد اخير از اختصاصات شيعه مي باشد) توهين و هتاكي كند، كافر و مرتد گرديده و كشتن گوينده ناسزا واجب است.

امام صادق(ع) در پاسخ سؤالي در مورد كسي كه حضرت رسول اكرم(ص) را ناسزا گفته است مي فرمايند: «.. يقتله الادني فالادني قبل ان يرفع الي الامام»، (ر.ك: وسائل الشيعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالكلام، ج 43، ابواب الحدود - آيت الله گلپايگاني، مجمع المسائل، ج 3، ص 201 و..).

از آنجا كه در كتاب آيات شيطاني مسأله رسالت پيامبر اكرم(ص) و نزول آيات الهي به صورتي بسيار توهين آميز و مسخره وار طرح گرديده و نهايتا نزول آيات الهي را امري وابسته به تلقينات شيطاني معرفي كرده و اصلي ترين ضروريات دين مبين اسلام را انكار نموده است مشمول حكم فوق مي گردد و حضرت امام با تكيه بر اين مباني، اين حكم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم، مؤلف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، هم چنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان

را يافتند سريعا آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است «ان شاءالله». ضمنا اگر كسي دست رسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد، (ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 86) و اين حكم مورد قبول و استقبال قاطبه علماي اسلام در سراسر جهان و ملت هاي اسلامي قرار گرفت.

جهت آگاهي بيشتر به پيوست (فتاواي مراجع درباره قتل سلمان رشدي، روزنامه جمهوري اسلامي) مراجعه نماييد.

چرا بلعم باعورا جهنمي شد؟

پرسش

چرا بلعم باعورا جهنمي شد؟

پاسخ

انسان در همه لحظات و در هر مرحله اي از كمال , بايد خود را به خدا بسپارد و از او طلب كمك نمايد, و گرنه با اندك غفلتي ممكن است سقوط كند و در دام هاي نفس و شيطان كه يكي از آنها خودپسندي است اسير شود. از اين رو پيشوايان معصوم (ع ) در دعاهاي خود به درگاه خدا عرضه مي داشتند: ((اللهم لا تكلني الي نفسي طرف عين ابدا)) و نمونه هاي بسياري هست كه افرادي مدتي در راه كمال نفس پيش رفتند ; ولي بعدا دچار عجب و غرور شده و سقوط كردند. در اين زمينه از امام معصوم (ع ) سوال شده : آيا مؤمن ممكن است دچار بعضي از گناهان شود؟ ايشان فرمودند: ((بلي ; اما تنها گناهي كه مؤمن مرتكب نمي شود دروغگويي است ; زيرا دروغ با ايمان به خدا سازش ندارد)).

نمونه بارز اين گونه افراد كه بعد از سال ها حركت در راه حق با يك غرور و بي توجهي سقوط كرد, بلعم با عوراست بلعم باعورا، عالمي از بني اسرائيل بود كه اسم اعظم را مي دانست؛ ولي مورد فريب فرعون قرار گرفت و با حضرت موسي به دشمني پرداخت. در سوره «اعراف» آيه 175 و 176 به وي اشاره شده است.

براي توضيح بيشتر ر.ك:

تفسير الميزان، ج 8، ص 353

تفسير نمونه، ج 7، ص 14 - 16

به چه دليل افرادي مانند هانري كربن و ديگران كه در محضر اساتيد بزرگ اسلامي به مباحثات فراوان فلسفي و ديني مي پرداختند ،عليرغم اينكه به حقانيت دين اسلام پي مي بردند اما حاضر به قبول دين اسلام نمي شدند؟

پرسش

به چه دليل افرادي مانند هانري كربن و ديگران كه در محضر اساتيد بزرگ اسلامي به مباحثات فراوان فلسفي و ديني مي پرداختند ،عليرغم اينكه به حقانيت دين اسلام پي مي بردند اما حاضر به قبول دين اسلام نمي شدند؟

پاسخ

1. بين علم و ايمان تفاوت است. شايد برخي با حقانيت امري علم پيدا كنند. اما به دلايلي چون مسائل و موقعيت هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي با روحيه هاي خاص فردي چون تكبر، از علم خود صرف نظر كند و از حق و حقيقت دوري مي كند. زيرا بسياري از مقابله ها و مخالفت ها با حق، نه به دليل جهل علمي است بلكه به دليل شهوت عملي است. چنان كه شيطان حق را مي شناسد اما به دليل روحيه استكباري خود حاضر به قبول آن نيست. بسياري از مخالفان پيامبران و ائمه نيز مي دانستند كه آنها بر حقند. اما به دليلي كه گفتيم حاضر به پذيرش حق نشدند. اصولا جهل علمي را با علم واستدلال و برهان مي توان برطرف كند و آنچه باعث انكار حقايق متعالي مي شود. شهوات و نفسانيت است كه حق را مي پوشاند وگرنه جهل و ناداني را چاره است.

2. اما به نظر مرحوم علامه طباطبايي هانري كربن مسلمان شده بود اما شرايط اقتضا نمي كرده است كه ايمان خود را رسما و علنا به زبان آورد.

براي اطلاع بيشتر مقاله «شيفته اي به نام كربن» از ماهنامه پرسمان شماره 14 ، آبان 82 مطالعه فرماييد.

آيا در نهايت پروفسور توشي هيكو ايزوتسو مسلمان شد يا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه بودند.

پرسش

آيا در نهايت پروفسور توشي هيكو ايزوتسو مسلمان شد يا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه بودند.

پاسخ

ظاهرا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه باقي ماند و دليلي بر اين كه مسلمان شده باشد به دست نيامده است. بله به اسلام و قرآن و تشيع علاقمند بوده است.

در مورد حكيم خيام در آثار شهيد مطهري چه مطالبي ذكر شده است ؟

پرسش

در مورد حكيم خيام در آثار شهيد مطهري چه مطالبي ذكر شده است ؟

پاسخ

ايشان او را فيلسوف و رياضيداني برجسته مي دانند و معتقدند كه اكثريت قريب به اتفاق اشعار منسوب به او از وي نيست و اين اشعار چهره حقيقي او را وارونه ساخته است و از او چهره يك انسان شكاك و پوچگرا نمايش داده است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، ص 556 _ 557

2_ عدل الهي، شهيد مطهري

حافظ شيرازي چه مرام و مسلكي داشته و آيا صحيح است كه در اواخر عمر از دين اسلام برگشته بود؟

پرسش

حافظ شيرازي چه مرام و مسلكي داشته و آيا صحيح است كه در اواخر عمر از دين اسلام برگشته بود؟

پاسخ

براي روشن شدن جواب، به اين مطالب توجه نماييد: 1- درباره حافظ، نظريات مختلفي داده شده است. از اين نظريات نظريه اي مقبول است كه ارائه دهنده آن آن گونه باشد كه حافظ بود. اگر كسي اديب باشد مي تواند درباره اديب بودن حافظ نظر بدهد، اگر كسي فقيه باشد مي توانددرباره فقيه بودن حافظ نظر بدهد و اگر كسي عارف باشد مي تواند درباره بُعد عرفاني حافظ اظهار نظر كند ولي كسي كه اديب است و عارف نيست نمي تواند درباره بُعد عرفاني حافظ نظريه ارائه بدهد. در عصر ما اديب ها مي خواهند درباره حافظ نظر بدهند ولي اين نشدني است. حافظ را عارفي همانند او مي تواند مورد مطالعه

قرار بدهد. يكي از كساني كه درباره حافظ بررسي هايي دارد، اقاي دكتر قاسم غني است او كتابي به نام «تاريخ تصوف در اسلام» نوشته است.

آقاي مطهري در «تماشاگه راز» درباره ايشان مي گويد: «اين مرد، چيزي از عرفان و تصوف درك نكرده است، مطالعه زيادي به عمل آورده ولي چيزي نفهميده است. با اين وضعيت چطور مي توان نظر آقاي غني را پذيرفت؟! 2- مسلمانان گروه هاي متعددي دارند. اين گروه ها در طول تاريخ همواره با هم اختلاف و گاهي درگيري داشتند. اين درگيري ها باعث مي شد كه گاهي برخي از علماء به گونه اي رفتار كنند كه عواطف هيچ كدام از طرفين درگير برانگيخته نشود. البته گاهي هم با صدور فتوايي از سوي حكومت دستگير و كشته مي شدند. خود همين حافظ شيرازي گرفتار اين گونه افراد بود. يكي از كساني كه با حافظ مخالف بود، شاه شجاع است. شاه

شجاع 25 سال پادشاهي كرد. اين پادشاه خودش شاعر بود و به

عربي و فارسي شعر مي سرود. شاه شجاع از سني هاي متعصب به شمار مي رفت. شاه شجاع در نه سالگي حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضي ايجي است. او با حافظ ميانه خوبي نداشت. روزي به حافظ گفت: ابيات غزل هاي تو هيچ كدام به يك منوال نيست بلكه از هر غزل چهار بيت در تعريف شراب، دو بيت در تعريف عشق و يكي دو بيت در تعريف محبوب است. در حالي كه تَلَوُّن در يك غزل، خلاف روش بليغان است. حافظ در جواب اين اعتراض گفت: آنچه بر زبان مبارك شاه مي گذرد، عين صدق و صواب است ولي

با اين حال شعر حافظ در همه جا اشتهار يافته و شعر حريفان حافظ پاي از دروازه شيراز بيرون نمي گذارد. حافظ با اين بيان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر اين سخن حافظ ماند. در همين ايام كه شاه شجاع به ابيات حافظ اعتراض مي كرده حافظ غزلي به نظم كشيد كه در آن اين بيت آمده بود: گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد Eواي اگر از پي امروز بود فردايي حافظ مي گويد: اين گونه مسلماني كه ما مسلمانان داريم و هيچ گونه پاي بندي به احكام اسلام نيست، انسان را از عذاب آتش نمي رهاند و بايد بيشتر از اين به فكر خود باشيم ودل را به حقيقت مسلمان كنيم. اين غزل و اين بيت را شاه شجاع شنيد و گفت: از اين غزل به دست مي آيد كه حافظ به قيامت قائل نيست و برخي از فقها تصميم گرفتند كه فتوا به كفر

حافظ بدهند يكي ازنزديكان حافظ

اين توطئه را به اطلاع او رسانيد. حافظ براي رهايي از اين شرّ، نزد مولانا زين الدين ابوبكر رفت و چاره كار از او خواست. او گفت: يك بيت ديگر بگو و در آن بيت اشاره كن به اين كه اين سخن از يك كس ديگر است و حافظ اين شعر را به دنبال آن شعر گفت: اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي گفت Eبر در ميكده اي با دف و ني ترسائي حافظ با اضافه كردن اين شعر، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد. 3- حافظ در عين مراعات اوضاع و احوال روزگار، گاهي غزل هاي خطرناكي درباره افراد خطرناكي مي سرود و سرودن اين گونه غزل ها حافظ را تا دم مرگ پيش مي برد. يكي از كساني كه شاه شجاع، مخلص او بود، عماد فقيه كرماني است. عماد، شيخ و صاحب خانقاه بود، هنگام نماز همواره اشك مي ريخت و شاه شجاع هم به خاطر همين عاشق او بود. حافظ

شيرازي درباره عماد فقيه كرماني غزلي سرود و در آن غزل گفت: اين عماد مانند گربه عابد است و بايد موش ها از آن برحذر باشند و فريب او را نخوردند. اين غزل چنين است: صوفي نهاد دام و در حقه باز كرد Eآغاز مكر با فلك حقه باز كرد اين مطرب از كجاست كه راه عراق ساخت Eو آهنگ بازگشت به راه حجاز كرد ساقي بيا كه شاهد رعناي عاشقان Eآمد دگر به جلوه و آغاز ناز كرد بازي چرخ بشكندش بيضه در كلاه Eزيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد اي دل بيا كه ما به پناه خدا رويم

Eشرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد صنعت نگر كه هر كه محبت براست باخت Eعشقش به روي دل، دُر معني فراز كرد اي كبك خوش خرام كجا ميروي بايست Eغُره مشو كه گربه عابد نماز كرد حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل Eما را خدا ز زهد و ريا بي نياز كرد (مجالس المؤمنين، ج 2، ص 119، لغتنامه دهخدا، حافظ شيرازي) حافظ نه تنها با آنان كه در لباس زهد، روي به دنيا آورده بودند همراهي نكرد بلكه حافظ در برابر هيچ كدام از ملوك و اكابر روزگار خويش سر تعظيم فرود نياورد و به هيچ كدام از آنان اعتنا نكرد و با وجود اين مورد توجه همه طبقات گرديد. 4- با ظاهر اشعار يك شاعر نمي توان نسبت به عقيده او داوري كرد گرچه در دادگاه ها قاضي ها مي توانند به ظاهر كلام متهم نگاه كنند ولي در مورد شاعران و عارفان شاعر چنين نيست بلكه بايد ديد مراد شاعر چيست. براي نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره مي كنم. آيت الله حسن زاده آملي در ديوان اشعار خود آورده است: تا كه دل صيد كمند زلف مشكين تو شد Eلا جرم تسليم راه و رسم و آيين تو شد نِي در امروزت غلام حلقه در گوش است و بس Eكز ازل سر در كفت بنهاد و تمكين تو شد چيست زيبنده به حال بنده فرخنده اي Eجز كه در فرمان حكم و عهد ديرين تو شد آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط Eمسلم و كافر، زبان در مدح و تحسين تو شد (ديوان اشعار، آيت الله حسن زاده آملي، ص 59، چاپ

اول، مركز نشر فرهنگي رجاء) در اين چند بيت، كلمات صيد، كمند، زلف، مشكين، حلقه در گوش، كف، قد، خد، خال، خط، مرغ سحر، طائر، پروين و پاي به كار رفته است و هيچ كدام به معناي متعارف در بين مردم نيستند و آيت الله حسن زاده آملي را همه علماء به خوبي مي شناسند. بنابراين نمي توان اين اشعار را به ظاهر حمل كرد. علامه طباطبايي نويسنده تفسير الميزان از علماي بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ايمان او كسي ترديد ندارد. او استادبسياري از بزرگان عصر ما است. ايشان در ابياتي چنين مي گويد: همي گويم و گفته ام بارها Eبود كيش من مهر دلدارها پرستش به مستي است در كيش مهر Eبرون انداز اين جرگه هشيارها (تماشاگه راز، ص 121) شيخ بهايي از علماي بزرگ جهان شيعه است. در پاكي جان و مقامات علمي او كسي ترديد ندارد. ايشان در ضمن اشعاري، كلمات زيادي به كار برده كه امكان ندارد آن كلمات را به معناي متعارف گرفت، گرچه افراد ناآگاه آن كلمات را به معناي متعارف حمل

مي كنند. شيخ بهايي مي گويد: ساقيا بده جامي Eزان شراب روحاني تا دمي بياسايم Eزين حجاب جسماني بي وفا نگار من Eمي كند به كار من خنده هاي زير لب Eعشوه هاي پنهاني دين و دل به يك ديدن Eباختيم و خرسنديم در قمار عشق اي دل Eكي بود پشيماني سجده بر بتي دارم Eراه مسجدم منما كافر ره عشقم Eمن كجا مسلماني ما زدوست غير از دوست Eمقصدي نمي خواهيم جور و جنت اي زاهد Eبر تو باد ارزاني زاهدي به ميخانه Eسرخ رو زمي ديدم گفتمش مبارك باد Eارمني - مسلماني خانه دل ما را Eاز

كرم عمارت كن پيش از آن كه اين خانه Eرو نهد به ويراني (تماشاگه راز، ص 121) كلمات به كار رفته در اين ابيات، به يقين به معناي متعارف به كار نرفته است. پس نمي توان با اين كلمات به عقيده باطني استدلال كرد. «مغربي» در اول ديوان خود مي گويد: اگر بيني در اين ديوان اشعار Eخرابات و خراباتي و خمّار بت و زُنّار و تسبيح و چليپا Eمغ و ترسا و گبر و دير و مينا شراب و شاهد و شمع و شبستان PEخروش بربط و آواز مستان} مي و ميخانه و رند خرابات Eحريف و ساقي و نرد و مناجات نواي ارغنون و ناله ني Eصبوح و مجلس و جام پياپي خم و جام و سبوي مي فروشي Eحريفي كردن اندر باده نوشي زمسجد سوي ميخانه دويدن Eدر آنجا مدتي چند آرميدن گرو كردن پياله ي خويشتن را Eنهادن بر سر مِي جان و تن را گل و گلزار و سرو و باغ و لاله Eحديث شبنم و باران ژاله خط و خال و قد و بالا و ابرو Eعذار و عارض و رخسار و گيسو لب و دندان و چشم شوخ سرمست Eسر و پا و ميان و پنجه و دست مشو زنهار از اين گفتار در تاب Eبرو مقصود از آن گفتار درياب مپيچ اندر سر و پاي عبادت Eاگر هستي ز ارباب اشارت نظر را نغز كن تا نغز بيني Eگذر از پولت كن تا مغز بيني كجا گردي ز ارباب سرائر Eنظر گر بر نداري از ظواهر چو هر يك را از اين الفاظ جاني است Eبه زير هر يك از اينها

جهاني است تو جانش را طلب، از جسم بگذر Eمُسمّا جوي باش از اسم بگذر فرو نگذار چيزي از دقايق Eكه تا باشي زاصحاب حقايق (تماشاگه راز، ص 118) 5- ديوان حافظ پس از وفات حافظ جمع آوري شده است. اشعاري را بر اين ديوان اضافه كرده اند واشعاري را از آن حذف

كرده اند. اين ديوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسه اي هم نبود تا آن را از دست تحريف نگه دارد، به طور سالم به دست ما نرسيده است. آنان كه به حقيقت، حافظ شناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسيده اند مي توانند تشخيص بدهند كه كدام ابيات، از حافظ نيستند. نويسنده ريحانة الادب در اين باره آورده است: «حافظ براي نوشتن و جمع آوري اشعارش وقت نداشت. پس از وفات او سيد قاسم انوار ديوان كنوني او را جمع آوري كرده است و چون خود حافظ اين ديوان را ننوشته، بعضي از اشعار سلمان ساوجي و شعراي ديگر داخل آن شده است». سيد قاسم انوار، خودش يكي از عرفاء است. برخي نام جامع ديوان حافظ را محمد گلندام دانسته اند. در دائرة المعارف بريتانيا آورده است كه اهل سنت، مدايح حضرت علي(ع) را از ديوان حافظ حذف كرده اند. آقاي دكتر قاسم غني مي گويد: «در نسخه اي كه نزد من است غزل «اي دل غلام شاه جهان باش و شاد باش» موجود نيست و نتيجه

مي گيرد كه پس اين غزل را بعدها اضافه كرده اند». در اينجا به آقاي غني بايد تذكر داد كه ممكن است نسخه شما را اهل سنت نوشته اند و اين غزل را حذف كرده اند. 6- در اين كه حافظ يكي از علماي بزرگ اسلام است ترديدي نيست و از اول

تا آخر براساس احكام الهي زندگي كرد و هيچ گاه پا از

دايره دستورات الهي بيرون نگذاشت و به هيچ آيين ديگري غير از اسلام تمايل پيدا نكرد. افرادي كه بهره اي از دانش نداشتند واشعار حافظ را مي ديدند، با ديدن يك بيت، او را به آييني نسبت مي دادند. به عنوان مثال، وقتي كه مي ديدند حافظ مي گويد: اين قصه عجب شنو از بخت واژگون Eما را بكشت يار به انفاس عيسوي (تماشاگه راز، ص 126) مي گفتند حافظ تمايل به مسيحيت پيدا كرده است در حالي كه اگر كسي مقدار كمي آشنايي با حافظ داشته باشد چنين نمي گويد.

همين گونه افراد وقتي مي ديدند كه حافظ مي گويد: بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوي Eمي خواند دوش درس مقامات معنوي مي گفتند كه حافظ به آيين زرتشتي تمايل كرده است در حالي كه حافظ يك ذره به زرتشتي تمايل نداشت و اين افراد وقتي كه مي ديدند حافظ مي گويد: يعني بيا كه آتش موسي نمود گل Eتا از درخت نكته توحيد بشنوي مي گفتند كه حافظ به يهودي گري تمايل پيدا كرده است. اين نوع داوري ها براساس معيار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد كه غرض هاي ديگري داشته باشند و مي خواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند. در اينجا توجه شما را به نظرات برخي از بزرگان درباره حافظ جلب مي كنم: قاضي شهيد درباره حافظ چنين آورده است: «حافظ، عارف شيراز، سردفتر اهل راز و در حقايق و معارف ممتاز بوده. ديوان او لسان الغيب و ايمان او مُبرا از عيب و ريب است». اين كلمات نشانگر مقامات والاي عرفاني حافظ و نيز تشيع او مي باشد. نويسنده ريحانة الادب درباره او آورده است: «حافظ شيرازي، از اكابر

شعراي عرفاي ايراني عهد آل مظفر است. شاعري، دونِ مراتب عاليه علميه اوست، زيرا علوم ظاهر و باطن بر او مكشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظيري نداشت. در مراتب عرفان و قرائت قرآن يگانه زمان و بسيار شيرين سخن بود. همه كتاب

آسماني را در حفظ داشت. حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقيقت، نصيبش شده بود همه را از بركت قرآن مي دانست. قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت. حافظ در سايه قناعت كه گنجي است بي نهايت، تاج عزت بر سر نهاد. در كتاب «روح مجرد» نوشته آيت الله سيد محمد حسين حسيني تهراني آمده است: سيد هاشم موسوي حداد مي فرمودند:

مرحوم قاضي، حافظ شيرازي را هم عارفي كامل مي دانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوك تفسير مي كردند. سيد هاشم حداد از عرفاي والامقام و از شاگردان مرحوم قاضي بودند و قاضي همان سيد علي قاضي طباطبايي است كه در عرفان و پاكي جان كمتر عارفي به پاي او مي رسد. كتاب «روح مجرد» يادنامه سيد هاشم حداد است. علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان، به دست سيد علي قاضي طباطبايي تربيت يافت. در همين «روح مجرد» آمده است: «مرحوم قاضي قائل بودند كه محال است كسي به مرحله كمال برسد و حقيقت ولايت بر او مشهود نگردد و مي فرمود: وصول به توحيد فقط از راه ولايت است. براساس نظر اين بزرگان حافظ از عرفاي شيعه است و شيعه اثني عشري هم بود. آقاي دكتر محمد معين درباره تشيّع و تسنن حافظ، بررسي هاي مفصلي دارد. ايشان پنج دليل براي تسنن حافظ و دوازده دليل براي تشيع او آورده است و پس

از بررسي و نقد، گفته است: مي توان به تشيع او معتقد بود. به اين نكته توجه داشته باشيم كه چون حافظ انسان بسيار والامقام است، در جامعه اسلامي هر گروهي تلاش مي كند او را از خود بداند تا بر ديگران افتخار كند و به خاطر همين، دست تحريف به سوي ديوان او دراز مي شود و هر گروهي آنچه را كه به زيان اوست حذف مي كند تا حافظ از آن او باشد. حافظ در سال 720 به دنيا آمد و در سال 791 يا 792 وفات كرد. به نظر برخي در سال 745 متولد شده است

مختصري درباره حافظ شيرازي توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصري درباره حافظ شيرازي توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازي، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكي را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمي آيد، وي قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبي در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشري و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبداللَّه، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسي زبانان، متداول و مشهور است و بسياري به آن تفأل مي زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مي دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معني، خواجه حافظ

كه شمعي بود از نور تجلّي

چو در خاك مصلي يافت منزل

بجو تاريخش از خاك مصلي(791)

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري از زندگي ابوريحان بيروني را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصري از زندگي ابوريحان بيروني را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمي بيروني از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضي است او يكي از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وي نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالي قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وي بسپارد. وي سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيري، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن علي بن عيسي الولواجي به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالي كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاي سؤال نيست گفت اي مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وي بازگشتم و هنوز قسمتي از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمي، فيزيك و اقتصاددان فرانسوي(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمي نوين و باني نامگذاري عناصر و مواد شيميايي است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمي» را پايه گذاشت. وي قانون پايداري مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمي رود و هيچ چيز به وجود نمي آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مي دهد» وي همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاي كالوريمتري را انجام داد. در مقام عضويت در«انجřƠرواج سيستم متري» كارهاي او در تنظيم و ترويج دستگاه متري با ارزش است. روش بررسي و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايي، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايي در تركيب، وزن خود را از دست نمي دهند. اين كشف در پيشرفت شيمي اثري بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمي و فيزيك، در مسائل اقتصادي و مالي نيز بررسيهايي داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيري كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هواداري از رژيم مشروطه سلطنتي برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوي در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتي در آن جا كار مي كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر علي شريعتي ترجمه شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

تاريخچه اي از زندگي ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اي از زندگي ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طي مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتي خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسي در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسي و فلسفه شد و از محضر استاداني همچون ديويي استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكتري گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايي از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايي در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براي شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردي آغاز كرد تا از ژاپن، منچوري، سيبري، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاي خاوري توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و به سال 1954

باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدي را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مي رسد. چند سال بعد از سلسله طولاني(تاريخ تمدن) كتب (درسهاي تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجي را كه طي ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايي بر زندگي) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگاري را كنار گذاشته است و به نقد گونه اي پيرامون برخي نويسندگان مهم مغرب زمين مي پردازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟

پرسش

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟

پاسخ

نام مهمترين پزشكان مسلمان همراه با آثارشان به شرح ذيل است:

1. تياذق، طبيب حجاج بن يوسف ثقفي (م 90 ق)

درباره بيوگرافي او اطلاعات جزئي در دست است. برخي قصيده ي عربي درباره «حفظ الصحه» را به او نسبت داده اند و ترجمه ي منظوم فارسي آن را به ابن سينا نسبت داده اند. اين قطعه عربي ظاهراً مشتمل بر هشتاد بيت بوده است.1

ابن ابي اصيبعه، يك كناش بزرگ و دو كتاب كبير در تهيه ادويه و تفسير اسامي ادويه را به او نسبت مي دهد.2

2. حنين بن اسحاق عبادي، (قرن دوم) رساله اي درباره ي چشم پزشكي دارد.

ايشان از مسيحيان نطوره اي اهل حيره در جنوب عراق بود و متون پزشكي را به عربي و سرياني ترجمه مي كرد و از آثار جالينوس 95 اثر را به سرياني و 34 اثر را به عربي ترجمه كرد.

تاليفات او: المسائل في الطب المتعلمين، عشر مقالات في العين، رساله ي چشم پزشكي.3

3. ابوالحسن علي بن سهل رَبَّن طبري (240 ق)، كتاب فردوس الحكمه

ايشان روش هاي پزشكي يوناني و رومي را خلاصه كرد، و فصل جداگانه اي نيز به پزشكي هندي اختصاص داد و نظريات او در آسيب شناسي، طب باليني، داروشناسي، اهميت فراوان دارد و اين كتاب را در سال 237 ق به متوكل خليفه ي وقت اهدا كرد.4

4. علي بن عيسي، (سده سوم) «تذكرة الكحالين» را نوشت كه حاوي 130 بيماري چشم است.

5. عمار موصلي، (سده سوم)، در «رساله اي در بيماري چشم»، 48 بيماري را بحث كرد. او به شيوه ي در آوردن آب مرواريد (كاتاراكت) از راه سوزن توخالي همراه با مكش را اشاره دارد.

6. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (م 311 ق)،

كتاب هاي او

عبارتند از:

المنصور في الطب و كتاب الحاوي و...

رازي هم در طب و هم در كيميا تبحر داشت و در بغداد بيمارستاني تأسيس كرد. كتاب الحاوي او بزرگ ترين و جامع ترين كتاب طبي عصر خويش است. ايشǙƠرساله اي براي تشخيص «آبله» و «سرخك» دارند كه پيش از آن هيچ طبيب يوناني يا اسلامي درباره ي آن چيزي ننوشته اند و 700 داروي گياهي را شناسائي كرد. ايشان به نقد نظريات طب جالينوس پرداخت و مهم ترين آن ها درباره ي ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعات نوري از جسم به چشم و ... مي باشد.5 و كتاب نقد آن به زبان لاتين از سال 1498 تا 1866 چهل بار تجديد چاپ شده است؛ و آقاي «نويبورگ» اين كتاب را زينتي براي طب اسلامي مي داند.6

7. اخويني بخاري (373 ه_ . ق) صاحب «هداية المتعلمين في الطب» مي باشد ]اولين پزشكي نامه[

8. علي ابن عباس اهوازي: (م 384 ه_ . ق)

كتاب كامل الصناعه

اين كتاب كه طب ملكي نيز خوانده مي شود؛ به نام ملك ديلمي عضد الدوله مي باشد و در پنج قرن، مرجع طب در مدارس اروپاييان بود. ايشان اهميت زيادي به «سيستم عروق شعريه» مي دادنند و مطالب زيادي به رشته ي تحرير در آوردند.

9. ابن سينا(427 ه_ . ق)

«القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي)

كتاب قانون، مشتمل بر 5 كتاب است؛ اصول عمومي پزشكي _ مفردات پزشكي _ بيماري هاي مخصوص بخش هايي از بدن _ علائم امراض مانند: تب، داروها مركب.

كتاب قانون بعد از ترجمه ي لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت و كتاب پايه ي درسي دانشگاه شد. و از سال 1473 تا 1505 م 15 مرتبه تجديد چاپ شده است7 و در قرن 16، 20 چاپ آن موجود است.

ايشان رساله اي نيز

درباره ي قولنج، الادويه القلبيه، اُرجوزه في الطب (منظومه ي آموزشي پزشكي) نگاشته اند.

10. اسحاق بن سليمان اسرائيلي (سده چهارم) رساله اي درباره ي تب دارند.

11. سعيد بن هبه الله (495 ق) صاحب «المغني في تدبير الامراض» و رساله طبي _ فلسفي «في خلق الانسان» مي باشند.

12. ابوالقاسم زهراوي (سده چهارم)

التصريف لمن عجز عن التاليف، (دانشنامه ي 30 جلدي). ايشان به مسائل جراحي پرداخته و در مورد خردكردن سنگ مثانه مهارت داشتند.

13. سيد اسماعيل جرجاني (531 ق)

«ذخيره پزشكي» از آثار اوست ايشان به قلم فارسي نگارش مي نمودند و آثار عربي و يوناني را به فارسي ترجمه مي كردند. مانند خوارزمشاهي، شامل: بيمارشناسي، علاج بيماري ها، داروشناسي، گياه شناسي و ...

كتاب «ذخيره پزشكي» او تنها كتاب پزشكي است كه به زبان عبري ترجمه شده و تا كنون چهار بار در ايران به چاپ رسيده است.8

14. محمد بن قسّوم بن اسلم غافقي، (سده ششم و هفتم) «المرشد في طب العين» را نگاشت.

15. مهذب الدين عبدالرحيم بن علي، مشهور به دخوار (م 628 ق)

ايشان شاگردان زيادي در پزشكي پرورش داد و مدرسه اي در دمشق ساخت.

16. ابن ابي اُصيبعه،

در قرن هفتم مي زيست و شاگر «دخوار» و چشم پزشك بود و نام كتاب او «عيون الانباء في طبقات الاطباء» مي باشد.

17. ابن نفيس (دمشق / م 687 ق)،

كتاب «الشامل في الصناعة الطيبه». 80 مجلد. ايشان در مصر تدريس مي كردند.

و شرحي بر كتاب «حنين» بنام «المسائل في الطب» (چشم پزشكي) نوشته اند. پر خواننده ترين تلخيص قانون، كتاب الموجز ابن نفيس بود.

ايشان گردش ريوي خون را، حدود سه قرن پيش از آن كه اين جريان را اروپايي ها كشف كنند؛ در كتاب خود توصيف كرد و نظريه جالينوسي را رد كرد.

18. ابو روح محمد بن

منصور، مشهور به زرين دست (قرن هفتم)

كتاب «نور العيون» را به زبان فارسي نوشت.

اين چشم پزشك و جراح، در عهد ملكشاه سلجوقي زيست مي كرد. مردي كه يك چشم داشت، ايشان با اطمينان كامل چشم ديگرش را جراحي كرد.9

19. فتح الدين قيسي، (م 657 ق)

در كتاب «نتيجة الفكر في علاج امراض البصر»، 124 ناراحتي چشم را بر مي شمارد.

20. ابن خطيب اندلسي (م 776) مشهور به لسان الدين

رساله اي به نام «طاعون» دارد. طاعون كه در آن زمان در اروپا شايع بود، ايشان براي درمان آن همت گماشت و بر اين باور بود كه اين بيماري واگيردار است و از طريق لباس، ظرف، گوشواره، و ... منتقل مي شود.10

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 215.

2. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، تهران، 1380، ص 53 به بعد.

3. علوم اسلام و نقش آن در تحولات علمي جهان، آلدوميدي، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ترجمه از محمدرضا شجاعي رضوي و علوي، ص 79 به بعد.

4. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 214.

5. ر.ك: تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران، چ 2، 1366.

6. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير، تهران، چ 1.

7. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، چ 1، 1337.

8. مجله حوزه و پژوهش، ش 17 و 18.

1 . كه با اين بيت آغاز مي شود:

ت__وق اذا استطع_ت ادخ__ال م_طعمع__لي م__طع_م م__ن ق_بل فع_ل ال__هواظ__م

تا طعامي نگذرد از معده به بالاي آنهر طعامي

كان خوري باشد تو را عين و زبان

2 . ر.ك: تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 216.

3 . ر.ك: فواد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، پزشكي، ص 45 _ 328، تهران، 1380، ج 3، تاريخ تمدن، ولايتي، ج 1، ص 217.

4 . پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 218.

5 . همان، ص 215؛ ر.ك: قواعد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، پزشكي، تهران، 1380، ج 3، ص 277. ر.ك: كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، 1380، تهران، ص 53 به بعد.

6 . همان، ر.ك: تمدن اسلامي از زبان بيگانگان، محمد تقي صرفي، نشر برگزيده، چ 1، 1374، ص 18.

7 . همان.

8 پوياي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، همان، ج 1، ص 220.

9 . كارنامه اسلام، ص 53.

10 . همان.

سوفيا لورن چه كسي است ؟

پرسش

سوفيا لورن چه كسي است ؟

پاسخ

سوفيا لورن ايتاليايي در 20دسامبر 1934براي اولين بار در فيلم هوس هاي امپراطور ظاهر شد و بعد در بيست فيلم ايتاليايي , نقش هايي به عهده گرفت . از فيلم هاي امريكايي او مي توان به اين موارد اشاره كرد: غرور و شهوت ,هوس زير درخت هاي نارون , قايق خانگي , ثعلب سياه و زن او نجوري را نام برد.در سال 1958به خاطر بازي در فيلم ثعلب سياه , موفق به دريافت جايزه فستيوال وِنيز شد. وي از جمله هنر پيشگاني است كه اين حرفه را از صفر شروع كرد و درنتيجهء تلاش بسيار, مقام ممتازي به دست آورد.

او در شانزده سالگي , مدل يك مجلّهء ماهانه بود و از همين راه به عالم سينما راه يافت . ابتدا در فيلم هاي برده فروشي سفيد و دوشيزگان در خطر بازي كرد و سپس در فيلم هاي دختر رودخانه , آتيلا, چرخ و فلك تا پل و حيف كه خيلي حقه اي ظاهر شد.(1)

(پ_اورقي 1.دائرة المعارف مصور, ص 567

آتاتورك كه بود و با تركيه چه كرد كه نامش در تاريخ ماند؟

پرسش

آتاتورك كه بود و با تركيه چه كرد كه نامش در تاريخ ماند؟

پاسخ

شهرت مصطفي كمال پاشا آتاتورك متولد 1881ميلادي و متوفاي 1938ميلادي مي باشد. وي سياستمدار و سرباز و اولين رئيس جمهور و بنيان گذارتركيهء جديد است . وي در سالونيك متولد شد و در آن جا در مدرسهء نظامي تحصيل كرد و در 1899وارد مدرسهء نظامي اسلامبول شد و درنهضت هاي سرّي عليه سلطان عبدالحميد, حاكم تركيه شركت كرد و با درجه ءسرواني به دمشق اعزام شد و در آن جا جمعيت وطن و حريّت را تأسيس نمود. وي در جنگ طرابلس بر ضدّ ايتاليايي ها شركت داشت و در دومين جنگ بالكان 1913رئيس ستاد گاليپولي بود. در جنگ قفقاز و فلسطين (1917 فرماندهي داشت و سپس حزب خلق را در تركيه تأسيس كرد و در 29اكتبر 1923در تركيه اعلام جمهوري كرد. وي را به رياست جمهور انتخاب نمودند و بساط خلافت برچيده شد و آتاتورك قانون اساسي تركيه را _ كه تمام اختيارات را در دست رئيس جمهور متمركز مي كرد _ تحميل كرد. حكومت مصطفي كمال , ديكتاتوري يك حزبي بود. وي از ابتداي كار به اجراي برنامهء منظّمي براي اروپا سازي تركيه اقدام كرد و مذهب را از سياست تفكيك كرد. از ديگر كارهاي وي , ملي كردن شركت هاي خارجي , توسعهء صنعت و كشاورزي و تأسيس بانك هاي ملّي و برقراركردن ارث مساوي ميان زنان و مردان است .

مجلس ملّي تركيه نام يعني را به مصطفي كمال اعطانمود.(1)

(پ_اورقي 1.دائرة المعارف فارسي , ج 1 ص 42 با تلخيص .

فروغ فرخزاد, چه مشكل اخلاقي داشت ؟ آيا ايشان در حال حيات اند؟

پرسش

فروغ فرخزاد, چه مشكل اخلاقي داشت ؟ آيا ايشان در حال حيات اند؟

پاسخ

ايشان شاعري بدبين و كج انديش بود و به خاطر شكست هايي كه در زندگي داشت , به پوچي رسيده بود. ايشان زنده نيستند.

شهيد منتظر قائم چگونه به شهادت رسيد؟

پرسش

شهيد منتظر قائم چگونه به شهادت رسيد؟

پاسخ

شهيد محمد منتظر قائم , فرمانده سپاه منطقه يزد بود كه بعد از تجاوز ناجوانمردانهء امريكا به صحراي طبس توسط نيروهاي منافق داخل كشور به شهادت رسيد. امريكا براي نجات گروگان هاي امريكايي كه از لانه جاسوسي به اسارت دانشجويان پيرو خط امام در آمده و مدتي در اسارت آنان بودند, تصميم گرفت با طرح دقيق آنان را بربايد و به امريكا ببرد. بنابراين طي طرحي ابتدا با هواپيما و بال گردان (هلي كوپتر) در صحراي طبس فرودآمدند كه از آن جا عمليات نجات گروگان ها را انجام دهند, ولي از آن جا كه لطف خدا شامل حال ملّت مظلوم ايران است , هواپيما و بال گردان ها در اثر طوفان شن , با تعداد زيادي از نيروها در آتش سوختند. چند فروند از بال گردان ها سالم مانده بود و اگر اسناد و مداركي كه در آن ها بود, به دست نيروهاي انقلاب مي افتاد, افتضاح امريكاييان بيش تر مي شد و لذا توسط نيروهاي نفوذي آن ها را بمباران كردند كه در نتيجه محمد منتظر قائم فرماندهء سپاه پاسداران يزد كه با نيروهاي خود به آن جا اعزام شده بود, به شهادت رسيد. روانش شاد.

اولين فيلسوف ايراني چه كسي بود؟

پرسش

اولين فيلسوف ايراني چه كسي بود؟

پاسخ

در محافل معتبر اسلامي , عموماً نخستين كسي كه به عنوان فيلسوف در جهان يا ايران اسلامي ,نشاخته شده , مردي ايراني به نام است كه كوشيد فلسفه را به مشرق زمين منتقل كند. از اين شخص جزنام چيزي بر جاي نمانده , تا بتوانيم ادعا كنيم وي مؤسس فلسفهء اسلامي بود.(1)

نويسندگان تاريخ فلسفه , پايه گذار و مؤسس مكتب فلسفي مشائيِ اسلامي را معرفي مي كنند.

قمري در بصره به دنيا آمد. ابتدا در بصره كه تحت نفوذ علمي مدرسهء چندي شاپور بود, درس خواند. سپس براي تكميل تحصيلات به بغداد رفت .(2)شايان ذكر است در آن روزگار عراق جزء خاك و قلمرو ايران بود. اگر منظور شما اولين فيلسوف از سرزمين ايران باستان است . بايد گفت از زماني كه دولت كلده و آشور به دست هخامنشيان منقرض شد, ايرانيان وارث علوم قديم كلده و آشور شدند و نجوم و حكمت (فلسفه ) و رياضيات و طب را اخذ كردند.(3)

آن چه از لحاظ تاريخي در دست است , از قدماي فلاسفهء ايراني و و از متأخران فلاسفهء ايراني بودند كه به معروف هستند.(4)

(پ_اورقي 1.سيد حسين نصر (مترجم احمد آرام ) سه حكيم مسلمان , ص 9_ 10 با تلخيص .

(پ_اورقي2.سيد حسين نصر, سه حكيم مسلمان , ص 10

(پ_اورقي 3.م , آذين فر, دائرة المعارف , ص 439

(پ_اورقي 4.منوچهر صدوقي سها, شرح جديد منظومهء سبزواري , ص 93

مذهب حافظ شاعر معروف ايران چه بوده است ؟

پرسش

مذهب حافظ شاعر معروف ايران چه بوده است ؟

پاسخ

حافظ شيرازي كه او را لسان الغيب مي نامند, مردي از تبار علما و داراي سيره و روح عرفا بوده است .اگر چه آوازهء اشعار او در زمان حياتش از دروازهء شيراز به خارج سرايت كرده بود, ولي مردم زمانش بيشتر او را درجملهء دانشمندان حكمت و فقه و ادبيات و معارف الهي و در زمرهء سالكات متألّه و شمس العرفا مي شناختند. از آن هنگام كه اشعارش توسط يكي از هم شاگردان و هم بحث او جمع آوري گشت و به صورت ديوان در آمد, به تدريج شخصيت شعر او بر ديگر ابعاد وجوديش غلبه يافت و به شخصيتي شهرت يافت كه در زمان حياتش از آن احترازداشت .(1) و به غير آن مشهور بود. محمد گلندام جمع كنندهء دويان حافظ كه با او در كلاس درس قوام الدين حسن شركت مي كرد, هم شاگردي خود را چنين توصيف مي كند: و مرحوم قزويني يكي از حافظ شناسان خيلي نزديك به عصر خواجه شيراز يا معاصر با او, حافظ را اين گونه معرفي مي نمايد: .

از نوشته هاي مورخان و تذكره نويسانِ معاصر با حافظ يا نزديك به او و هم چنين از ديوان اشعار او, استنباطمي شود خواجهء شيراز از زمرهء علما و دانشمندان شيعهء عصر خويش بوده است .

علامه محيط طباطبايي با ادله و شواهد تاريخي بيان كرده است كه : .(2)

از گفتار علامه مطهري ره نيز شيعي بودن حافظ را مي توان فهميد. او مي گويد: , اگر چه حافظ مي گويد:

]قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از

خطر گمراهي

]اما كسي نمي داند استاد و مراد حافظ _ در تصوف يعني عرفان _ چه كسي بوده و علتش اين است كه شيعه بوده است و تصوف شيعه از تصوف سني اين امتياز را دارد كه كمتر دچار اين سلسله ها و اين تشريفات بوده است و اين حرف ها بيشتر مال متصوفهء اهل تسنن است و متصوفهء واقعي شيعه هم عميق تر هستند و هم كمتر اهل اين حرفه هاهستند كه خودشان را شيخ و استاد نشان دهند>.(3)

برخي اشعار ديوان حافظ نيز گوياي افكار و اعتقادات شيعي او است . وقتي از تشنگي و مظلوميت اباعبداله 7وياران او ياد مي كند, ظهور كوكب هدايت حضرت ولي عصر7را آرزو مي كند:

]رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي رفتند از اين ولايت

در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجاسرها بريده بيني , بي جرم و بي جنايت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و مي پسندي جانا روان نباشد خونريز را حمايت

در اين شب سياهم گم گشت راه مقصوداز گوشه اي بُرون آي , اي كوكب هدايت

]و در جاي ديگر از خورشيد ماه شعبان و ظهورش بعد از ماه رمضان سخن مي گويد:

]نفس باد صبا مشك فشان خواهد شدعالم پير دگرباره جوان خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح كايي از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد(4)

(پ_اورقي 1.محمد گلندام مي گويد: غالباً استاد ما حافظ را اصرار مي كرد و به او مي گفت : اين شعرها را جمع كن . حيف است كه اين شعرها از بين برود و حافظ تعلل مي كرد.

(پ_اورقي 2.همان ,ص 47

(پ_اورقي 3.همان , ص 31

(پ_اورقي 4.همان

, ص 31

سيد هادي هاشمي سرانجامش چه شد؟ هدايت شد يا همچنان در ضلالت باقي ماند؟ آيا زنده است يا معدوم شد؟

پرسش

سيد هادي هاشمي سرانجامش چه شد؟ هدايت شد يا همچنان در ضلالت باقي ماند؟ آيا زنده است يا معدوم شد؟

پاسخ

سيد هادي هاشمي، برادر سيد مهدي هاشمي و داماد آيت اللَّه منتظري است. نامبرده مورد عفو حضرت امام واقع شد، ولي پس از سخنراني آيت اللَّه منتظري او را دستگير كردند، ولي پس از چند ماه آزاد شد. ايشان اكنون در قم است و مشغول درس و بحث مي باشد.

داروين چه كسي بود و چه نظريه اي داشت ؟

پرسش

داروين چه كسي بود و چه نظريه اي داشت ؟

پاسخ

داروين طبيعي دان انگليسي بود كه در يك خانواده مذهبي به دنيا آمده بود. به اصرار پدرش ابتدابه تحصيل علوم ديني پرداخت , اما به خاطر عشق و علاقه اي كه به علوم طبيعي داشت وارد اين رشته شد ومدت ها عمر خود را در اين دشته صرف كرد و براي تكميل تحقيقات خويش در رشته مذكور سفرهاي فراواني كرد تا بالأخره فرضيه معروف خود را اعلان كرد كه امروزه . ايشان معتقد بودند كه اساس همه موجودات (اعم از نباتات , حيوانات و انسا) يك چيز به نام تك سلول يا تك ياخته بوده است و بعد طبق قوانين طبيعي در مسير كمال , دو رشته شده ; رشته اي گياه و درخت و رشته ديگر جانورشده است .جانور هم از مرتبه پست نخستين مراحلي چند از قبيل : صدف , اسفنج و مرجان را پيموده است كه به گياه بيش تر شباهت دارد تا به جانور, سپس از مرتهب حشرات گذشته و استخوان دار شد و به صورت جانوارني مثل : ماهي , مار, سوسمار و حتي پرندگان در آمد و سرانجام پستان دار گرديد و اواع چهارپايان مثل :سگ و گربه و فيل و ميمون ةور كردند; آن گاه ميمون به تكامل خودادامه داد. تا به شكل اسنان يك موجودعاقل و كامل در آمد(1).

داروين با اين خود شخصاً معتقد به خدا و مذهب بود مي گويند: در لحظات احتضار, كتاب مقدس را به سينه چسبانيده بودو خود بارها در نوشته هايش ايمان خويش به خدا را اعلان كرده , اما در عين

نظريه اش سروصدايي ايجاد كرد و صد در صد ضد خدا و مذهب معرفي شد, چون در مغرب زمين دين انديشه وجود دشاته كه لازمه اين كه جهان به وسيله خداوند به وجود آمده باشد اين است كه هر نوعي او انواع موجودات , جداگانه و به طور دفعي افريده شده باشند و هييچ گونه تغيير و تبدلي در انواع پديده نشده باشد; بنابراين وقتي ديدند برحسب تحقيقات داروين , خلقت موجودات به صورت دفعي نيست بلكه به نحو تدريجي است گفتند: خدا ومذهب و همه ساختگي است و واقعيتي ندارد(2).

پاسخ هاي مختلفي به برداشت هاي غير منطقي از فرضيه داروين داده شده كه به بعضي اشاره مي كنيم :

1 چه كسي گفته كه خدا پرستان وقتي اين جهان را مخلق خدا مي دانند كه به صورت دفعي آفريه شده باشد; خير آن ها معتقد به خدا هستند, خواه جهان به صورت دفعي آفريده شده باشد و خواه تدريجي .

2 گفته داروين در حد يك فرضيه است نه نظريه و فرضيه آن قدر اهميت ندارد كه بتوان روي آن مانور داد وبه جنگ مذهب وكتابه هاي مذهبي رفت .

3 بر فض كه نظريه باشد و خلقت جهان به صورت دفعي باشد, اين كار نه اين كه منافات باوجود خدا دارد,بلكه وجود او را محكم تر مي كند, زيرا نشان مي دهد كه موجود دانا وتوانايي براي خلقت موجود عاقلي به نام انسان , ابتدا موجود و غير عاقلي به نام تك سلول آفريد و طي ساليان دراز آن را رشد داده و به كمال رسانده ونگذاشته از مسير منحرف شود و بالأخره خود را به

صورت انسان نشان داده است .(3)

(پ_اورقي 1_ برداشت از فرهنگ معين , ج 5 قسمت اعلام , ماده و دايرة المعارف نو, تاليف عبدالحسين سعيديان , ج 2 ص 1874

(پ_اورقي 2 برداشت از مجموعه آثار شهيد مطهري , ج 1 ص 513 كتاب علل گرايش به ما و ديگري .

(پ_اورقي 3 برداشت از كتاب جهان بيني اسلامي (توحيد) از كتب درسي مراكز تربيت معلم .

آيا درست است كه مي گويند جبران خليل جبران يك نويسنده پوچ گراست ؟ آيا شما خواندن كتاب هاي او را براي جوانان مفيد مي دانيد؟

پرسش

آيا درست است كه مي گويند جبران خليل جبران يك نويسنده پوچ گراست ؟ آيا شما خواندن كتاب هاي او را براي جوانان مفيد مي دانيد؟

پاسخ

جبران خليل جبران نقاش شاعر و نويسندهء بزرگ جهان عرب (ولادت 1883در لبنان _ وفات 1931ر بوستون آمريكا) يكي از اركان نهضت ادبي نوين عرب است . آثار او كه به دو زبان عربي و انگليسي به رشته تحرير درآمده اند, نوعاً بيانگر و راوي ذهنيت خاصي هستند كه ادبا به آن مي گويند. برداشت هاي شاعرانه از وجود آدمي , ماهيت روح و هستي , انديشه هاي لطيف درباره خلقت و مظاهر خوبي و بدي _ كه به زشتي ها و زيبايي هاي نسبي تغيير يافته اند _ و آن شوق بازگشت به اصل و به قول جبران به و انگيزه همدلي وهماهنگي دوباره نفوس بشري در نقطه وحدت كه جبران آن را مي داند, تمام از روح هنرمند اين شاعر بزرگ حكايت مي كند كه آندور رسيدن و وصل شدن را داشته است .

با اين حال , جبران نويسنده اي مسيحي است و در عمدهء آثار خود, يافته هاي خويش از كتاب مقدس را به تماشامي گذارد, هرچند اين دستمايه ها همواره با انديشه هاي او آميخته شده و رنگ و لعابي ديگر مي يابند, اما به هيچ روي , جبران متهم به پوچ گرايي و نيهيليسم نيست . با اين حال , آثار جبران كاملاً مطابق به موازين دين اسلام نيست واين بديهي است كه نمي تواند هم چنين باشد.

در مورد مطالعه آثار ايشان هم بايد گفت كه و چون كتاب هاي جبران جزء كتب ضاله

دانسته نشده اند خواندن آنها بلا اشكال است .

جاثليق چه كسي است و چه فرقي با مجوسيان و مسيحيان دارد؟

پرسش

جاثليق چه كسي است و چه فرقي با مجوسيان و مسيحيان دارد؟

پاسخ

جاثليق يكي از علما و دانشمندان مسيحي است , كه امام هشتم 7در بصره با او به بحث و گفت گونشست و با تورات و انجيل او را مجاب كرد.(1)

از علما و دانشمندان اهل كتاب بود كه امام رضا7با زبور داوود با او به بحث و گفت گونشست و در پايان رأس الجالوت گفت : اي فرزند پيامبر! اگر رياستي كه من بر يهود دارم نبود, به پيامبر اسلام ايمان مي آوردم .(2)

جاثليق در لغت به معناي قاضي مسيحيان , رئيس آنان , اسقف , عالم و عابد آمده است . پس جاثليق لقب است براي عنوان هاي مذكور, مانند كسري كه لقب پادشاهان ايران بوده است .(3)

بنابراين جاثليق عالِم مسيحي يا استقف بوده است و يا كاردينال . رأس الجالوت از عالمان يهود است , اما مجوس تابع زرتشت اند. وي پيغمبر ايرانيان بوده است , كه نام رهبران مذهبي آنان مي باشد.

(پ_اورقي 1.بحارالاءنوار, ج 49 ص 77و 78

(پ_اورقي 2.همان .

(پ_اورقي 3.لغت نامهء دهخدا.

درباره فرويديسم توضيح دهيد.

پرسش

درباره فرويديسم توضيح دهيد.

پاسخ

زيگموند فرويد متخصص بيماري هاي رواني و اهل اتريش بود، وي بيشتر عمر خود را در وين گذراند. در سال 1881 ميلادي در دانشگاه آن جا موفق به اخذ درجه دكترا در طب شد. پس از اين كه ناسيونال سوسيالست ها ارتش را اشغال كردند، فرويد به انگلستان گريخت و در همان جا در سال 1939 در گذشت.

وي عقيدهداشت معالجه هيستري از طريق هيپنوتيسم مفيد است و ثابت كرد عوارض بيماري هيستري مبتني بي مصائب روحي اوليه اي است كه در انسان باقي مانده و دفع نشده است.

عقيده به اين كه نيروي مؤثر براي دفع هيستري، نيروي جنسي است، از ابداعات او است. وي گفت: در جواني و نوجواني و بعد از آن، محدود كردن نيروي جنسي باعث بيماري هاي رواني مي شود. لذا عقيده پيدا كرد بايد نيروي جنسي آزاد باشد تا مشكلات رواني ايجاد نشود.(1)

تشخيص فرويد درباره يك عامل از بيماري هاي رواني صحيح است و اسلام نيز تأكيد فراوان كرده كه پسران و دختران هر چه زودتر ازدواج كنند، ولي گسيختگي و رها گذاردن شهوات جنسي، آثار مخرب فراواني را به دنبال دارد. فرويد خواسته است يك مشكل را حل كند، اما با راه حلي كه پيشنهاد كرده، ده ها مشكل فردي و رواني و اجتماعي به وجود آورده، از اين رو طرح فرويد مشكل زا است و آثار و عواقب وخيم و زيانبار آن را در دنياي شرق و غرب و مفاسد بيماري هاي رواني و جنسي و جسماني كه مترتب بر افسار گسيختگي در غرائز جنسي است كه وضوح مشاهده مي كنيم.

پي نوشت ها:

1 - دائره المعارف بزرگ فارسي، ج 2، ص 1889.

4: استاد حسين و حسن اميرخاني در قيد حيات اند؟ آيا استاد ديگري به نام امير خاني وجود دارد كه با اين برادران نسبت داشته باشد؟

پرسش

4: استاد حسين و حسن اميرخاني در

قيد حيات اند؟ آيا استاد ديگري به نام امير خاني وجود دارد كه با اين برادران نسبت داشته باشد؟

پاسخ

سيد حسين و سيد حسن ميرخاني از اساتيد بزرگ خوشنويسي معاصر بوده اند كه فعلا در قيد حيات نيستند. استاد غلام حسين امير خاني كه يكي از بزرگ ترين هنرمندان خوشنويس امروز ايران است در سال 1318 در شهر طالقان به دنيا آمده، از شاگردان سيد حسين و سيد حسن ميرخاني است. ظاهراً استاد غلامحسين امير خاني با سيد حسين و سيد حسن نسبتي داشته باشد.(1)

پي نوشت ها:

1 - بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن ، ج 1، 303.

نوسترآداموس چه شخصيتي است؟ مسلمان است؟ آيا پيشگويي ايشان نسبت به حوادث آخر الزمان معتبر است؟

پرسش

نوسترآداموس چه شخصيتي است؟ مسلمان است؟ آيا پيشگويي ايشان نسبت به حوادث آخر الزمان معتبر است؟

پاسخ

برادر گرامي! از اين كه با ما مكاتبه نموديد، سپاسگزاريم.

نوسترآداموس، مشيل دور، در چهارده دسامبر 1503 در [ناحيه سن] رمي فرانسه به دنيا آمد كه بعد ها يكي از مشهورترين پيش گوهاي اروپا گشت. وي در كتاب ديوان شعر خود كه در آخر عمرش به چاپ رسيد، پيش گويي هاي عجيب وحيرت انگيزي كرده بود. از جمله پيش گويي هاي او اشعاري است كه دربارة ظهور يك مصلح جهاني سروده است.

از سوي ديگر وي دربارة برخي از رخدادهاي جهان از جمله بحران خليج فارس در سال 1990 سخن گفته است. وي در سال 1566از دنيا چشم فرو بست.

شايد برخي از پيش گويي هاي او به وقوع پيوسته باشد، ولي دليلي براي دوستي همه پيش گويي هاي او نيست و نمي تواند همة آن ها درست باشد.

در آموزه هاي ديني، پيش گويي هايي[ اعتبار دارند كه ريشه در قرآن و سنت داشته باشند، كه اين گونه پيش گويي از ويژگي هاي كتاب هاي آسماني و معصومان(ع) مي باشد.

]به نظر مي رسد پيش گويي هاي وي ريشه در برخي از متون ديني و تاريخي دارد، مثلاً در اديان الهي از مصلح جهان سخن به ميان آمده و براي ظهور او نشانه هايي بيان شده است. وي با بهره گيري از اين متون در خصوص مصلح آخر الزمان سخن گفته و شعر سروده است.

]شايد حتي پيش گويي او در اين مورد، مستند به منابع اسلامي در مورد منجي و مصلح آخر الزمان باشد، يعني از منابع اسلامي مي توانسته بهره گرفته باشد.

يكي از دلايل صحيح نبودن همه

پيش گويي هاي او اين است كه بعضي از آن ها درست نبوده و به وقوع نپيوسته است؛ مثلاً يكي از پيش گويي ها او اين بود كه در دهه 1660 م قدرت امپراتور اسپانيا رو به افول گذاشته و بر قدرت امپراتوري فرانسه افزوده مي شود، حال آن كه در عمل، عكس اين پيش گويي به وقوع پيوست.

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثاي سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاصي بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارت انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت ميكند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

«دكارت» چگونه مسيحي شد و چرا نمي توان، او و اشخاصي مانند او را كافر خواند؟

پرسش

«دكارت» چگونه مسيحي شد و چرا نمي توان، او و اشخاصي مانند او را كافر خواند؟

پاسخ

دكارت پس از اثبات وجود خويش، روح را اثبات كرد و همچنين وجود جسم و وجود خدا برايش قطعي شد. كم كم به موضوع انتخاب دين رسيد مسيحيت را كه در كشورش دين رسمي بود انتخاب كرد.

ولي يك سخن جالب دارد و آن اين است كه مي گويد من نمي گويم مسيحيت حتماً بهترين ديني است كه در همة دنيا وجود دارد؛ من مي گويم در ميان ادياني كه الآن من مي شناسم و به آنها دسترسي دارم مسيحيت بهترين دين است. من با حقيقت، جنگ ندارم؛ شايد در جاهاي ديگر دنيا، ديني باشد كه بر مسيحيت ترجيح داشته باشد؛ و از قضا ايران را به عنوان يك كشور كه از آنجا بي خبر است و نمي داند مردم آنجا چه دين و مذهبي دارند مثال مي آورد؛ مي گويد من چه مي دانم؟ شايد مثلاً در ايران دين و مذهبي وجود داشته باشد كه بر مسيحيت ترجيح دارد.

اينگونه اشخاص را نمي توان كافر خواند، زيرا اينها عناد نمي ورزند، كافرماجرايي نمي نمايند؛ اينها در مقام پوشيدن حقيقت نيستند. ماهيت كفر، چيزي جز عناد و ميل به پوشانيدن حقيقت نيست. اينها «مسلم فطري»مي باشند. اينها را اگر چه مسلمان نمي توان ناميد ولي كافر هم نمي توان خواند، زيرا تقابل مسلمان و كافر از قبيل تقابل ايجاب و سلب و يا عدم و ملكه _ به اصطلاح منطقيّين و فلاسفه _ نيست، بلكه از نوع تقابل ضدّين است، يعني از نوع تقابل دو امر وجودي است نه از نوع تقابل يك امر وجودي و يك امر عدمي.

ويل دورانت در مورد تأثير مثبت اسلام در اروپا، چه مي گويد؟

پرسش

ويل دورانت در مورد تأثير مثبت اسلام در اروپا، چه مي گويد؟

پاسخ

ويل دورانت در تاريخ تمدّن مي گويد:

«پيدايش و اضمحلال تمدن اسلامي از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طي پنج قرن، از سال 81 تا 597 هجري، از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگاني و قوانين منصفانة انساني و تساهل ديني احترام به عقايد و افكار ديگران و ادبيات و تحقيق علمي و علوم و طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود.»(تاريخ تمدن11/317)

ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي كه بود؟

پرسش

ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي كه بود؟

پاسخ

فلسفة اسلامي، با ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي معروف به «فيلسوف العرب» آغاز مي شود. الكندي عرب خالص است. معاصر است با مأمون و معتصم. در اينكه آيا او، خود مترجم هم بوده است ترديد كرده اند، ولي از ابومعشر بلخي شاگرد كندي نقل شده كه كندي يكي از چهار مترجم درجة اول دورة اسلامي است. دورة كندي دورة ترجمه است ولي خود كندي فيلسوفي صاحب نظر و بلندقدر است. در حدود دويست و هفتاد كتاب و رساله به كندي نسبت داده شده است. ابن النديم فهرست كتابهاي او را در رشته هاي مختلف: منطق، فلسفه، نجوم، حساب، هندسه، طب، اصول عقايد ديني فهرست كرده است. برخي از نسخه هاي كتب كندي اخيراً به دست آمده و چاپ شده. معلوم مي شود ارزش اين فيلسوف بسيار بيش از آن است كه قبلاً تصور مي شد. كندي قطعاً يكي از نوابغ جهان و از ستارگان قدر اول دورة اسلامي است. برخي از اروپاييان او را يكي از دوازده چهرة عقلي تاريخ بشر كه تأثير فراوان داشته اند شمرده اند. (هانري كربن، تاريخ فلسفة اسلامي/ 199)

كندي مردي خودساخته بوده است. تاريخ نشان نمي دهد كه در طبقة مقدم بر او و يا در طبقة خود او فيلسوفي صاحب نظر اعم از مسلمان و غيرمسلمان وجود داشته است.

دربارة كندي همين قدر نوشته اند كه در بصره و بغداد به تحصيل پرداخت و مي دانيم كه در آن وقت نه در بصره و نه در بغداد فيلسوفي وجود نداشته است. اين است كه كندي سرسلسلة حلقات فلاسفة اسلامي است، بدون آنكه خود به حلقه اي و طبقه اي ديگر وابسته باشد.

آقاي تقي زاده در تاريخ علوم در اسلام

و پروفسور كربن در تاريخ فلسفة اسلامي نوشته اند كه كندي در رساله اي، مدت امپراطوري عرب (خلافت) را پيش بيني كرده است كه مطابق (و لااقل نزديك به واقع) درآمده است. ما در اينجا عبارت پروفسور كربن را مي آوريم:

«اين فيسلوف، در رساله اي مدت امپراطوري عرب را از طريق محاسباتي كه هم از علوم يوناني، من جمله اخترشماري اقتباس كرده و هم از تفسير متون قرآني استفاده نموده مساوي 693 سال پيش بيني كرد.» (تاريخ فلسفة اسلامي/ 199.)

كندي همچنانكه فيلسوفي عاليقدر بوده، مسلماني متصلب و پاك اعتقاد و مدافع بوده است. كتب زيادي در حمايت دين اسلام نوشته است. بعضي به اتكاي برخي قرائن او را شيعه دانسته اند. (شيخ عبدالله نعمه، فلاسفة شيعه.) كندي از افرادي است كه در هر مسأله اي كه ميان اصول اسلامي و اصول فلسفه تعارض يافته است جانب اسلام را گرفته است، چنانكه از عقيدة خاص او دربارة حدوث زماني عالم و حشر اجساد پيداست. كندي از افرادي است كه هميشه كوشا بوده است كه معارف اسلامي و اصول فلسفي را با يكديگر توفيق دهد. اين همان كاري است كه با كندي شروع شد و ادامه يافت. عجيب اين است كه برخي او را به علت اين كه نامش يعقوب و نام پدرش اسحاق و كنيه اش ابويوسف است، يهودي پنداشته اند و عجيب تر اين كه در بعضي روايات كه قطعاً مجعول است، از او به عنوان كسي ياد كرده اند كه در نظر داشته ردي بر قرآن مجيد بنويسد.

امروز در اثر تحقيقاتي كه به عمل آمده، روشن شده كه اولاً ارزش علمي و فلسفي كندي بيش از آن است كه قبلاً تصور مي شد، ثانياً مسلماني پاك اعتقاد

و مدافع و احتمالاً شيعه بوده است، ثالثاً به واسطة موقعيت علمي و اجتماعي محسود بوده است و نسبتهاي ناروا به او، مولود آن حسادتهاست.

كندي شخصيت منحصر به فرد طبقة خودش است. شخصيتي ديگر اعم از مسلمان و غيرمسلمان كه فيلسوفي صاحب نظر باشد، در طبقه و دورة او وجود ندارد. كندي در حدود 258 درگذشته است.

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه بود؟

پرسش

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه بود؟

پاسخ

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه به «جالينوس العرب» اشتهار يافته است، بيشتر شهرت و هم تخصص وي، در طب است. در اين فن از طراز اول تاريخ شمرده مي شود. برخي او را در طب عملي و تجربي بر بوعلي ترجيح داده اند. در سال 251 متولد شده و در سال 313 درگذشته است. ابن النديم او را شاگرد بلخي شمرده است و احتمالاً اين بلخي همان ابوزيد بلخي شاگرد كندي است. عليهذا رازي شاگرد شاگرد كندي است. قرائن ديگري به دست آمده كه تأييد مي كند استاد رازي همان ابوزيد بلخي است. (شرح حال و آثار و افكار رازي، به قلم دكتر مهدي محقق در مقدمة ترجمة السيرة الفلسفية رازي/ 7.)

رازي عقايد فلسفي خاص دارد، به فلسفة ارسطويي زمان خويش تسليم نبوده است. در باب تركيب جسم قائل به «اجزاء ذره اي» بوده است. عقيدة خاصي در باب «قدماي خمسه» داشته است كه معروف است و كم و بيش در كتب فلسفه مطرح است. عقايد فلسفي رازي را در باب «قدماي خمسه» فارابي، ابوالحسين شهيد بلخي، علي بن رضوان مصري، ابن الهيثم بصري رد كرده اند.

در فهرست كتب رازي، كتاب في النبوات آمده كه ديگران به طعن و استهزا نام او را «نقض الاديان» نهاده اند و كتاب ديگري به نام في حيل المتنبئين كه ديگران به طعن نام او را «مخاريق الانبياء» گذاشته اند. اين كتابها در دست نيست، ولي متكلمين اسماعيلي، از قبيل ابوحاتم رازي و ناصر خسرو (و شايد منقول از ابوحاتم) در كتب خود به نقل قول از رازي، مطالبي آورده، مبني بر اينكه او منكر نبوات بوده است.

هرچند ابوحاتم نام رازي را نبرده است و از او با كلمة «ملحد» ياد كرده است، ولي مسلّم است كه منظور او محمد بن زكرياي رازي است.

نظر به اينكه آن كتب در دست نيست، نمي توان اظهارنظر قطعي كرد ولي از مجموع قرائن مي توان به دست آورد كه رازي منكر نبوات نبوده و با «متنبئين» (مدعيان دروغين نبوت) در ستيز بوده است. مباحثات رازي با ابوحاتم اسماعيلي در منزل يكي از بزرگان ري در حضور اكابر و بزرگان شهر و «علي رؤوس الاشهاد» محال است كه در زمينة ابطال نبوات باشد و رازي صريحاً و علناً همة نبوات را تكذيب كند و همة مذاهب را باطل بداند و در نهايت احترام هم زيست نمايد. اين كه برخي ادعا مي كنند كه ابوريحان بيروني كتابي به نام «نقض الاديان» و كتابي به نام «مخاريق الانبياء» به رازي نسبت داده است (دكتر محقق، مقدمة ترجمة السيرة الفلسفيه/ 56.) به هيچ وجه صحيح نيست.

بعلاوه، رازي سخت پابند به توحيد و معاد و اصالت و بقاء روح است. كتابي دارد في ان للانسان خالقاً متقناً حكيما (عيون الانباء، 2 / 352.) و كتابي دارد در رد سيسن ثنوي (عيون الابناء3 / 352.) (رد بر مانويت) و رساله اي الي علي بن شهيد البلخي في تثبيت المعاد (عيون الابناء2 / 359.) و نظرش در آن كتاب نقد نظرية منكران معاد است، و كتابي في ان النفس ليس بجسم. (عيون الابناء3 / 358.) چگونه ممكن است كسي همة اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذيرفته باشد و منكر نبوات و شرايع باشد؟! بعلاوه او كتابي دارد في آثار الامام الفاضل المعصوم (عيون

الابناء2 / 359.) كه به احتمال قوي بر طبق مذاق شيعه در امامت نوشته است، و كتابي دارد به نام النقض علي الكيال في الامامة (عيون الابناء/358.) و كتابي به نام الامام و المأموم المحقين (عيون الابناء/359.) ، و همه مي رساند كه انديشة امامت فكر او را مشغول مي داشته است.

ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي كه بود؟

پرسش

ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي كه بود؟

پاسخ

وي از شخصيتهاي درجة اول فرهنگ و تمدن اسلامي است. از نظر برخي مستشرقين، در تمام جهان اسلام نظير ندارد. رشتة تخصصي اش رياضيات، نجوم، تاريخ، هيئت، داروشناسي، بررسي عقايد و اديان اقوام و ملل و امثال آنها بوده. چندين كتاب تحقيقي نفيس آفريده كه جهان هنوز به اعجاب در آنها مي نگرد، از قبيل تحقيق ماللهند، الاثار الباقيه، قانون مسعودي و غيره. بيروني در سال 362 متولد شده و در 442 درگذشته است. او زبانهاي يوناني و سرياني، علاوه بر زبان فارسي و زبان عربي و زبان خوارزمي _ كه زبان مادري او بوده _ مي دانسته است. زبان عربي را بهترين زبانها براي مسائل علمي مي داند و علاقة خاصي به اين زبان نشان مي دهد. مي گويد اگر مرا به عربي ناسزا گويند بيشتر دوست دارم از اينكه به برخي زبانهاي ديگر مرا بستايند.

استادان او معلوم نيست، جز يك نفر به نام ابونصر بن علي بن عراقي كه ظاهراً همان ابونصر عراقي است كه در دربار خوارزمشاه بوده است. معلوم نيست كه ابوريحان شاگرداني داشته يا نداشته است.

ابوريحان از كساني است كه عمر نسبتاً طويل (قريب هشتاد سال) يافته و تمام وقتش وقف علم بوده است؛ جز به علم به كار ديگر (وزارت و غيره) نپرداخته است. او در سال، فقط دو روز تعطيل داشته است.

ابوريحان و ابن سينا در حدود سال 400 در خوارزم با يكديگر ملاقات داشته اند. ابوريحان چند سالي از بوعلي بزرگسال تر بوده و در حدود هيجده سؤال در مسائل فلسفي و غيره _ كه برخي از آنها اعتراض به ارسطوست _ از بوعلي كرده است. بوعلي به

آنها پاسخ گفته و تدريجاً، كار اندكي به خشونت كشيده است، ولي اهل تحقيق مدعي هستند كه اين سؤالات بعد از رفتن بوعلي از خوارزم بوده است. ابوريحان در كتاب الاثار الباقية آنجا كه اشاره به برخي سؤالات خود از بوعلي مي كند، از او به عنوان «الفتي الفاضل» (جوان فاضل) ياد مي نمايد.

ابوريحان به مباني اسلامي سخت معتقد و پابند بوده است. در نوشته هاي خود عموماً مانند يك مؤمن واقعي از دين مقدس اسلام ياد مي كند و به تناسب، آيات كريمة قرآن را مي آورد. او مخصوصاً احساسات ضد شعوبيگري داشت و در برخي نوشته هاي خود سخت از شعوبيگري اظهار تنفر مي نمايد. ابوريحان به احتمال زياد شيعه بوده است.

ابوعلي حسين بن عبدالله ابن سينا كه بود؟

پرسش

ابوعلي حسين بن عبدالله ابن سينا كه بود؟

پاسخ

وي اعجوبة دهر و نادرة روزگار بود. شناختنش يك عمر و شناساندنش كتابي بسيار قطور مي خواهد. خودش گزارش زندگي خود را تا حدود سي و پنج سالگي كه به گرگان آمده، به تقاضاي يكي از شاگردان املاء كرده است و شاگرد معروفش ابوعبيد جوزجاني، بعد آن را تكميل و تا آخرين روز زندگي اش گزارش كرده است. از اين گزارشها مي توان تا حدي زندگي عادي و علمي و سياسي او را به دست آورد. زندگي ناآرام و پرماجرايي داشته و عمري نسبتاً كوتاه. با اين عمر كوتاه و اين زندگي پرماجرا، اينهمه معلومات و خلق اينهمه آثار، حقيقتاً حيرت انگيز است.

عجيب اين است كه با اينكه ابن ابي اصبيعه و ابن القفطي هر دو متن اين دو گزارش را بدون اختلاف ضبط كرده اند، جملة آخر را كه مدت عمر شيخ است به اختلاف ضبط كرده اند. بنا بر نقل ابن ابي اصيبعه عمر شيخ 54 سال و بنا بر نقل ابن القفطي 58 سال بوده است. بعضي ديگر (نامة دانشوران) از روي بعض قرائن، احتمال مي دهند كه عمر شيخ 63 سال بوده است.

نكته اي كه لازم است گوشزد شود اين است كه شخصيت بوعلي همة حكماي اسلامي پيش از او را تحت الشعاع قرار داد. بعد از بوعلي، چه در طب و چه در فلسفه، كتابهاي او محور بحث و تدقيق و تحشيه و شرح بود.

نكتة ديگر اينكه قبل از بوعلي، بغداد مركز طب و فلسفه بود. بوعلي به بغداد نرفت _ پدرش بلخي و مادرش بخارايي است، نيمة اول عمرش در آن حدود گذشته است _ به عللي به سوي خراسان و گرگان رهسپار شد

و در چند شهر توقفهاي كوتاهي كرد. عاقبت در اصفهان و همدان _ و بيشتر در همدان _ رحل اقامت افكند. صيت شهرتش طالبان علم و حكمت را از هر سو به سوي او مي كشيد. شاگردان زيادي تربيت كرد. شخصيت بوعلي در زمان حياتش و شهرت كتابهايش بعد از خودش _ كه محور بحث ميان اهل فضل بود و متخصصان آن كتب بيشتر در ايران يافت مي شدند _ سبب شد كه مركز ثقل فلسفه و طب از بغداد به ايران منتقل گشت.

شيخ فريدالدين عطار نيشابوري كه بود؟

پرسش

شيخ فريدالدين عطار نيشابوري كه بود؟

پاسخ

از اكابر درجة اول عرفاست. در نثر و نظم تأليف دارد. تذكرة الاولياء او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از امام صادق (ع) آغاز مي كند و به امام باقر (ع) ختم مي نمايد، از جملة مآخذ و مدارك محسوب مي شود و شرق شناسان اهميت فراوان به آن مي دهند. همچنين كتاب منطق الطير او يك شاهكار عرفاني است.

مولوي دربارة او و سنايي گفته است:

عطار روح و سنايي دو چشم اوما از پي سنايي و عطار مي رويم

و هم او گفته است:

هفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم يك كوچه ايم

مقصود مولوي از هفت شهر عشق، هفت وادي اي است كه خود عطار در منطق الطير شرح داده است.

محمود شبستري در گلشن راز مي گويد:

مرا از شاعري خود عار نايدكه در صد قرن چون عطار نايد

عطار شاگرد و مريد شيخ مجدالدين بغدادي از مريدان و شاگردان شيخ نجم الدين كبري بوده است، و همچنين صحبت قطب الدين حيدر را _ كه او نيز از مشايخ اين عصر است و در تربت حيدريه مدفون است و انتساب آن شهر به اوست _ نيز درك كرده است.

عطار مقارن فتنة مغول درگذشت و به قولي به دست مغولان در حدود سالهاي 626 _ 628 كشته شد.

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پرسش

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پاسخ

«فخر الاسلام» مؤلف كتاب «انيس الاعلام» يكي از كشيشان بنام مسيحي بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحي به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندي از نظر آنان نائل آمده در مقدمه اين كتاب ماجراي عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مي دهد

« ... بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامي رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه «كاتوليك» از سلاطين و غيره سؤالات ديني خود را به او مراجعه مي كردند، من نزد او مدتي مذاهب مختلفه نصارا را فرا مي گرفتم، او شاگردان فراواني داشت، ولي در ميان همه به من علاقه خاصي داشت، كليدهاي منزل همه در دست من بود، فقط كليد يكي از صندوقخانه ها را پيش خود نگاهداشته بود.

در اين بين روزي كشيش مزبور را عارضه اي رخ داد به من گفت به شاگردها بگو حال تدريس ندارم. وقتي نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحثند، اين بحث منجر به معني لفظ «فارقليطا» در سرياني «پريكتلوس» به زبان يوناني شد جدال آنها به طول انجاميد، هر كسي رأيي داشت ... .

پس از بازگشت، استاد پرسيد امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در لفظ «فارقليطا» از براي او تقرير كردم ... گفت تو كداميك از اقوال را انتخاب كرده اي؟

گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده ام.

كشيش گفت تقصير نكرده اي، و لكن حق و واقع خلاف همه اين اقوال است، زيرا حقيقت اين را نمي دانند مگر راسخان في العلم، از آنها هم تعداد كمي با

آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معني آن را برايم بگوئيد، وي سخت گريست و گفت هيچ چيز را از تو مضايقه نمي كنم ... در فرا گرفتن معني اين اسم، اثر بزرگي است، ولي به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانكه عهد كني به كسي نگوئي اين معني را اظهار مي كنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت اين اسم از اسماء پيامبر مسلمين است و به معني «احمد» و «محمد» است.

پس از آن كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتابها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط يوناني و سرياني پيش از ظهور پيامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو كتاب لفظ « فارقليطا» را به معني، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافي نداشتند كه «فارقليطا» به معني «احمد و محمد» است، ولي بعد از ظهور محمد(ص) براي بقاي رياست خود و استفاده مادي، آن را تأويل كردند و معني ديگر براي آن اختراع نمودند و آن معني قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.

سؤال كردم درباره دين نصارا چه مي گويي؟ گفت با آمدن دين اسلام منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم

در اين زمانه طريقه نجات و صراط مستقيم ... كدام است؟ گفت منحصر است در متابعت محمد(ص).

گفتم آيا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت آري و الله (سه بار تكرار كرد)

... سپس استاد گريه كرد و منهم بسيار گريستم گفت اگر آخرت و نجات مي خواهي البته بايد دين حق را قبول نمائي ... و من هميشه تو را دعا مي كنم، به شرط اينكه در روز قيامت شاهد باشي كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم، ... هيچ شكي نيست كه امروز بر روي زمين دين اسلام دين خداست ... .»!!

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پرسش

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پاسخ

«فخر الاسلام» مؤلف كتاب «انيس الاعلام» يكي از كشيشان بنام مسيحي بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحي به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندي از نظر آنان نائل آمده در مقدمه اين كتاب ماجراي عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مي دهد

« ... بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامي رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه «كاتوليك» از سلاطين و غيره سؤالات ديني خود را به او مراجعه مي كردند، من نزد او مدتي مذاهب مختلفه نصارا را فرا مي گرفتم، او شاگردان فراواني داشت، ولي در ميان همه به من علاقه خاصي داشت، كليدهاي منزل همه در دست من بود، فقط كليد يكي از صندوقخانه ها را پيش خود نگاهداشته بود.

در اين بين روزي كشيش مزبور را عارضه اي رخ داد به من گفت به شاگردها بگو حال تدريس ندارم. وقتي نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحثند، اين بحث منجر به معني لفظ «فارقليطا» در سرياني «پريكتلوس» به زبان يوناني شد جدال آنها به طول انجاميد، هر كسي رأيي داشت ... .

پس از بازگشت، استاد پرسيد امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در لفظ «فارقليطا» از براي او تقرير كردم ... گفت تو كداميك از اقوال را انتخاب كرده اي؟

گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده ام.

كشيش گفت تقصير نكرده اي، و لكن حق و واقع خلاف همه اين اقوال است، زيرا حقيقت اين را نمي دانند مگر راسخان في العلم، از آنها هم تعداد كمي با

آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معني آن را برايم بگوئيد، وي سخت گريست و گفت هيچ چيز را از تو مضايقه نمي كنم ... در فرا گرفتن معني اين اسم، اثر بزرگي است، ولي به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانكه عهد كني به كسي نگوئي اين معني را اظهار مي كنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت اين اسم از اسماء پيامبر مسلمين است و به معني «احمد» و «محمد» است.

پس از آن كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتابها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط يوناني و سرياني پيش از ظهور پيامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو كتاب لفظ « فارقليطا» را به معني، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافي نداشتند كه «فارقليطا» به معني «احمد و محمد» است، ولي بعد از ظهور محمد(ص) براي بقاي رياست خود و استفاده مادي، آن را تأويل كردند و معني ديگر براي آن اختراع نمودند و آن معني قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.

سؤال كردم درباره دين نصارا چه مي گويي؟ گفت با آمدن دين اسلام منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم

در اين زمانه طريقه نجات و صراط مستقيم ... كدام است؟ گفت منحصر است در متابعت محمد(ص).

گفتم آيا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت آري و الله (سه بار تكرار كرد)

... سپس استاد گريه كرد و منهم بسيار گريستم گفت اگر آخرت و نجات مي خواهي البته بايد دين حق را قبول نمائي ... و من هميشه تو را دعا مي كنم، به شرط اينكه در روز قيامت شاهد باشي كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم، ... هيچ شكي نيست كه امروز بر روي زمين دين اسلام دين خداست ... .»!!

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

علماي شيعه

آيت الله جوادي آملي چه آثاري دارد ؟

پرسش

آيت الله جوادي آملي چه آثاري دارد ؟

پاسخ

پيشوايان ديني و دانشمندان مطالب فراواني در اين مورد دارند؛ نبي اكرم ص مي فرمايد: «ان ّ الغضب جمرة توفذ في جوف ابن آدم الم تروا الي حمرة عينيه وانتفاخ اوداجه ؛ به راستي كه غضب آتشي است كه در درون انسان برافروخته مي شود، نمي بينيد كه چگونه هنگام غضب چشمانش قرمز و رگ هايش برافروخته مي شود».(عيون الاخبار «ابن قتيبه ، ج 1، ص 282)

حضرت علي ع نيز مي فرمايد: «الحدة ضرب من الجنون ؛ غضب و تندي يك نوع ديوانگي است .نهج البلاغه قصار 255)

انسقراطيس حكيم مي گويد: «من به سلامت آن كشتي كه باد سخت و شدت آشوب دريا آن را به لجّه اي مي افكند و بر سنگ هاي سخت مي زند، اميدوارترم از آن كه به سلامت غضبان ملتهب چه ملاحان را در تخليص آن كشتي مجال استعمال لطايف حيل باشد و هيچ حيلت در تسكين شعلة غضبي كه زبانه مي زند، نافع نيايد و چندان كه وعظ و تضرع بيشتر به كار دارند - مانند آتشي كه هيزم خشك بر او افكنند - سورت بيشتر نمايد».(اخلاق ناصري ص 176)

ديل كارنگي روان شناس معروف آمريكايي نيز مي نويسد: «تداوم خشم و غضب در مزاج و قلب آدمي اثر سوء مي گذارد و بسياري از بيماري هاي دروني و امراض بر اثرخشم هاي پي در پي و زياده از حد طبيعي است .آيين كاميابي ص 233)

حال براي غلبه بر خشم و غضب اين چند مطلب را در نظر داشته باشيد:

1. دربارة ارزش حلم و بردباري نيك بينديشيد. پاد زهر غضب حلم و بردباري است دربارة حلم گفته شده است «ضبط النفس والطبع عن ثورة الغضب ؛نگه داري نفس و خويشتن داري در برابر

هيجان غضب .(جزوه اخلاق محمودخيراللهي تكثير دانشگاه اصفهان ص 67)

نبي اكرم ص مي فرمايد: «بعثت للحلم مركزاً و للعلم معدناً و للصبر مسكناً ؛من به رسالت مبعوث گشتم تا كانون حلم و بردباري معدن علم و دانش و مسكن صبرو شكيبايي باشم .(ميزان الحكمه ج 2، ص 513)

امير مؤمنان حضرت علي ع مي فرمايد: «الحلم نور جوهره العقل ؛ حلم وبردباري نوري است كه منشأش عقل و خرد

انسان است .(غرر الحكم ج 1، ص 344)

كَه ْ نيم كوهم زصبر و حلم و دادكوه را كي در ربايد تندباد

تيغ حلم از تيغ آهن تيزتربل زصد لشگر ظفر انگيزتر

(مولوي

2. هنگامي كه خشم و غضب به هيجان درآيد، انسان به چند امر توصيه شده است

الف استعاذه و خود را از شرّ شيطان در پناه خدا قرار دادن

ب ) اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است قدري دراز بكشد.

ج ) آبي به سر و صورت خود بزند و يا وضو بگيرد و يا غسل كند.

د ) آب سرد بنوشد.

آيا اين مطلب صحت دارد كه آيت ا... شاهرودي اهل عراق هستند، و اگر جواب مثبت است چگونه ايشان به سمت رياست قوة قضائيه رسيده اند؟

پرسش

آيا اين مطلب صحت دارد كه آيت ا... شاهرودي اهل عراق هستند، و اگر جواب مثبت است چگونه ايشان به سمت رياست قوة قضائيه رسيده اند؟

پاسخ

در مورد شخصيت هاي طراز اول كشور، هميشه شايعات و اتهاماتي مطرح مي شود. آنان دائماً در معرض تهمت و بهتان قرار دارند. و از هيچ، مسائلي بزرگ مي سازند. ولي خوشبختانه جامعه ما بخصوص جوانان باكفايت اين مرز و بوم، گول شايعات را نمي خورند، و بر اساس اراجيف و هياهوي اجانب اقدام به عمل نمي كنند؛ بلكه با تدبير و تعقل و تحقيق و تفحص و كسب آگاهي، بدون تأثير پذيري از بيگانگان تصميم مي گيرند، و راه خويش را برمي گزينند.

حضرت آيت ا... هاشمي شاهرودي نيز از جمله شخصيت هايي است كه قبل از انتصاب به مقام قضاوت عاليه كشور، مورد اتّهام قرار گرفت. و آنچه شما خواهر عزيز و گرامي سؤال كرده اي، ماهها قبل از انتصاب ايشان، زماني كه احتمالات مختلف براي جايگزيني آيت ا...يزدي مطرح بود، در رسانه هاي بيگانه مطرح بود. ولي واقعيّت تا جايي كه ما اطّلاع داريم، همانگونه كه از پسوند نام خانوادگي ايشان مشخص مي شود، آيت ا... شاهرودي اصالتاً ايراني است، ولي در نجف متولد شده و بزرگ شده و رشد و نمو يافته است، و در دوران حاكميت حزب بعث عراق و رژيم صدام، به ايران مهاجرت كرده است. هر چند ايشان در عراق بوده است، ولي پدرشان تعمّد داشته كه تابعيت ايران را حفظ كند؛ و تابعيت عراقي نگرفته است. لذا شناسنامه ايراني براي ايشان گرفته است.

بنابراين به لحاظ قانوني هر كس تابعيت كشور جمهوري اسلامي

ايران را داشته باشد، هر چند در خارج از ايران سكونت داشته باشد، ايراني به حساب مي آيد. همان طور كه شما نيز شنيده و بارها ديده ايد، رئيس جمهور محترم كشورمان در مسافرتهاي خارجي به كشورها، با ايرانيان مقيم ملاقات مي كند. و حتي براي مسافرت فرزندان آنان كه به لحاظ قوانين محدوديت هايي براي آنان وجود داشت، قوانيني تصويب كردند تا با مسافرت به ايران، هويت ايراني آنان حفظ شود.

پيروز و سربلند باشيد.

چگونه لقب (آيت الله ) براي (آيت الله خامنه اي ) مطرح شد؟

پرسش

چگونه لقب (آيت الله ) براي (آيت الله خامنه اي ) مطرح شد؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت : اولا", آنچه در اطلاق لفظ ((آيت الله )) بر شخص معيار و ملاك مي باشد, داشتن ملكه ي ((اجتهاد)) است كه به معناي توانايي استنباط احكام الهي از منابع معتبر ديني مي باشد. اين مهم پس از گذراندن سال ها درس خارج , همراه با تحقيقات و كاوش هاي ژرف فقهي , اصولي , رجالي و... امكان پذير مي شود. توان استنباط معمولا" از طريق اساتيد درس خارج , قابل بررسي و كشف است . ولي اين كه از چه زماني بعد از دست يابي به اجتهاد بر آن شخص آيت الله اطلاق مي شود, بايد گفت كه اين يك امر عرفي است و ضابطه ي خاص به غير از داشتن اجتهاد مسلم ندارد. چه بسا بسياري از شخصيت هاي مبرز علمي هم اكنون وجود دارند كه مجتهد مسلم مي باشند; ولي حجت الاسلام خوانده مي شوند. با اينكه اطلاق آيت الله بر آنان كاملا" صحيح است ولي در عرف رايج حوزه , معمولا" فرد بعد از دست يابي به اجتهاد و گذشت چند سالي در كار تدريس خارج , تحقيق و... بر او آيت الله اطلاق مي شود. ثانيا", بر اساس ادله ي عقلي و نقلي (آيات و روايات ), يكي از شرايط ولي فقيه , داشتن ملكه و قدرت اجتهاد است .

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم در اصول پنجم و يكصد و نهم , يكي از شرايط رهبري را صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه دانسته اند. ثالثا",

اجتهاد آيت الله خامنه اي , ربطي به زمان انتخاب ايشان به رهبري ندارد; بلكه بنابر دلايل زير, ايشان از سال هاي قبل , اين ملكه و توانايي را داشته اند:

1. همه ي رساله هاي عمليه , نوشته اند كه اگر دو نفر عادل به اجتهاد كسي شهادت دهند, اجتهاد او قابل قبول است . مجلس خبرگان , كه مركب از ده ها مجتهد مسلم و چندين مرجع تقليد مي باشد, ايشان را به عنوان مجتهد و رهبر انتخاب كردند.

2. ايشان پيش از انقلاب به درجه ي اجتهاد رسيده و اجتهاد ايشان توسط بسياري از مراجع و بزرگان , از جمله حضرت امام , از قبل تصديق شده بود. حضرت آيت الله فاضل لنكراني در جلسه ي جامعه ي مدرسين اعلام كردند كه من از بيست سال پيش , ايشان را مجتهدي تمام عيار يافته ام .

3. درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند, دليلي بر بنيه ي علمي نيرومند و ملكه ي اجتهاد ايشان است و اين توان علمي , مسلما" زمينه اي پيش از رهبري ايشان دارد. بنابر مطالب فوق , روشن مي شود كه ايشان در زمان رهبري , صد در صد داراي اجتهاد مسلم - كه شرط لازم براي اطلاق لفظ آيت الله است - بوده اند و همان طور كه در عرف بر كسي كه سال ها داراي اجتهاد باشد, كم كم بر او آيت الله اطلاق مي شود, بر معظم له نيز بعد از اين حادثه آيت الله اطلاق شده است .

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پرسش

آيت

الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در سال 1327 هجري قمري در شهرستان تبريز در خانواده علم و سيادت، يعني بيت مرحوم آية الله حاج سيد رضي مستنبط ديده به جهان گشود و مقدمات فارسي و عربي و علوم متداول عصر را در زادگاه خود از اساتيد وقت فرا گرفت، و قسمتي از سطوح فقهي را نزد مرحوم ميرزا عبدالعلي سرايي اهرابي آموخت، آنگاه در سال 1350 قمري برابر 1310 هجري شمسي براي تكميل معلومات رهسپار حوزة علميه قم گرديد، و از حوزه درس مرحوم آية الله حائري، مؤسس حوزه و بيشتر از حوزه درس مرحوم آيت الله حجت بهره گرفت و درس هاي اساتيد خود را به رشته تحرير در آورد. و مورد علاقه مرحوم آية الله حجت قرار گرفت و پيوسته از اين استاد در طول عمر به عظمت و نيكي ياد مي كرد و در رشته معقول از درس مرحوم آية الله شاه آبادي بهره فراوان برد.

پس از درگذشت آيت الله حائري تصميم گرفت از گلستان حوزه علميه نجف گلهايي برچيند، و دامن خود را از خرمن علم اساتيدي معظم چون آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني پر كند، از اين جهت ايران را به عزم اقامت در نجف اشرف ترك گفت و قريب پنجاه سال، در آن دانشگاه به وظايف علمي پرداخت و علاوه بر تكميل معلومات خويش، گروه انبوهي را در اين مدت در فقه و اصول، در اخلاق و سلوك تربيت نمود، بالأخص كه وي عرفان و اخلاق را از اعجوبه دوران، مرحوم ميرزا علي آقا قاضي فرا گرفته و زير دست او

پرورش يافته بود.

آيت الله مستنبط حتي در روزهاي تعطيلي هم درسهاي مخصوصي داشتند يا برخي از قواعد و اصولي را تدريس مي كردند و يا درس كلام و عقايد براي طلاب مي گفتند و مطالب درس كلام را در دو مجلد به نام «معارف الإسلام» تنظيم نموده است. نماز جماعت ايشان از نماز هاي پرجمعيت نجف اشرف بود و منزل معظم له پيوسته مجلس علما و محفل اهل فضل و دانش بود و هميشه بحث و بررسي مسائل مشكل فقهي و اصولي و كلامي در مجالس او مورد گفتگو بود. خصوصيات اخلاقي مرحوم مستنبط، مايه توجه است و ي بيش از همه به تعليم و تدريس علاقه مند بود و درسي را حاضر نمي شد، و يا القا نمي كرد، مگر اينكه آن را مي نوشت، از اين جهت از اين فقيد سعيد آثار علمي فراواني به صورت چاپي و مخطوط باقي مانده است.

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پرسش

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پاسخ

آيت الله مرعشي در صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر سال 1315 هجري در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. وي فرزند عالم بزرگ سيد محمود تبريزي نسابة معروف و او فرزند سيد علي، معروف به سيد الحكماء و سيد الاطبا تبريزي از علما بزرگ و اطباي حاذق و داراي تأليفات گوناگون در موضوعات مختلف بوده و با شيخ عبده، شيخ «ازهر» روابط دوستانه داشته است. «عبده» وقتي شنيد سيد الحكما از بيماري رسته و لباس عافيت پوشيده است دربارة او اشعاري را سرود كه مطلع آنها اين است.

صحت بصحتك الدنيا من العلل يابن الوصي أمير المؤمنين علي

مرحوم سيد الحكماء در سال 1316 هجري در 114 سالگي بدرود زندگي گفت و والد مرحوم آية الله مرعشي در سال 1338 چشم از جهان پوشيد.

آية الله مرعشي در نجف اشرف، مقدمات و علوم ادبيه را از مدرس معروف، شيخ مرتضي طالقاني آموخت و علم تجويد را از شيخ نور الدين شافعي بكتاشي كه در تلاوت قرآن، عاصم زمان خود بود فرا گرفت.

علم انساب آل رسول را از والد معظم خود و سيد محمد رضا صائغ بحراني فرا گرفت و در فقه و اصول از خرمن دانش آقا ضياء الدين عراقي خوشه چيد و براي فرا گرفتن علم حديث و رجال از حوزة درس مرحو م سيد حسن صدر به كاظمين رفت و نزد او به تحصيل پرداخت.

علم كلام را از مرحوم شيخ جواد بلاغي و رياضيات را از شيخ ياسين عليشاه هندي فرا گرفت.

براي تكميل معلومات و زيارت قبر ثامن الحجج(ع) در سال 1343 رهسپار ايران گرديد و مدتي در تهران رحل

اقامت افكند و علوم عقليه را از مرحوم ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا طاهر تنكابني فرا گرفت و پيوسته از هر خرمني سنبلي مي چيد و از هر بلبلي نوايي مي شنيد و به مراتب والايي از علم و عمل رسيد، آنگاه براي زيارت قبر دختر گرامي حضرت موسي بن جعفر(ع) فاطمه(س) رهسپار قم شد و با حوزة گرم و جوان مرحوم آيت الله عظماي حائري روبرو شد. از اين جهت با در خواست آيت الله مؤسس، رحل اقامت در قم افكند و از سال 1344 تا آخرين سالهاي عمر خود از طريق قلم و بيان، خدمات ارزنده اي انجام داد. اينك به گوشه اي از خدمات وي اشاره مي كنيم.

1. پرورش شاگردان

او در مدت اقامت خود در قم قريب 66 سال بطول انجاميد، در سنگر تدريس از سطوح متوسط تا سطوح عالي و سپس مراحل خارج را تدريس كرد و هيچگاه از تدريس خسته نمي شد و در اين ايام كه پيري و بيماري بر او هجوم آورده بود، حوزة تدريس خود را ترك نكرد و به تدريس فقه مي پرداخت. او در ظرف اين مدت، صدها شاگرد پرورش داد و بسياري از علماي بلاد از خرمن علمي او بهره گرفته اند و با مراجعه به تراجم علماي معاصر كه دست پرورده هاي حوزة علميه قم هستند، اين حقيقت روشن مي شود.

2. احياي آثار علمي گذشتگان

وي علاقة وافري به احياي آثار علماي گذشته داشت و در اين مورد گام هاي بلندي برداشت و آثار زيادي از طريق تشويق و تقدير و اخيراً از طريق سرمايه گذاري مالي ايشان منتشر شد.

احياي آثار علمي گذشتگان از نظر رنج و زحمت و اثر وفائده، احياناً كمتر از آثار علمي خود انسان نيست

و اگر مقدمه هايي كه به قلم آن فقيد بزرگ بر اين كتابها نوشته شده به رشته تحرير در آمده در جايي گرد آيد، خود كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

3. آثار علمي به قلم خود آن مرحوم

فقيد راحل آثار قلمي متعددي دارد. اسامي تأليفات ايشان، در كتابهاي تراجم كه جديداً و قديماً نگارش يافته منعكس است، و مرحوم مدرس تبريزي در «ريحانة الأدب» از 34 اثر ايشان نام مي برد و جناب حاج شيخ محمد رازي در كتاب «آئينه دانشوران» فهرست آثار فقيد سعيد را آورده است. علاقه مندان مي توانند براي آگاهي از فهرست تأليفات ايشان به اين كتاب مراجعه كنند.

دو يادگار بزرگ

در ميان آثار و يادگارهاي بزرگ فقيد سعيد، به دو اثر گرانبها اشاره مي كنيم:

1. تعليقات گرانبهاي ايشان بر كتاب احقاق الحق

اين تعليقات كه خود، چند برابر اصل كتاب است يك دايرة المعارف بزرگ براي فضايل و مناقب و مصادر بسياري از روايات مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت به شمار مي رود. اگر فرزند برومند ايشان، اين تعليقات را جدا از احقاق، آن هم به صورت موضوعي چاپ و منتشر كنند براي محققان، كار را آسان كرده و رنج و زحمت را از آنها بر مي دارد.

2. كتابخانه شكوهمند مرعشي

اين اثر به حق، يكي از آثار بزرگ و سودمند اين فقيد است كه توانسته است چنين كتابخانه عظيمي با كتابهاي نفيس خطي و منحصر به فرد در حوزة علميه قم تأسيس كند و در طول متجاوز از پنجاه سال، دست سوداگران كتاب را از اين كتابها قطع كرده و آثار ديرينة اسلامي را حفظ كند. اين كتابخانه از نظر نفاست نسخ، در ايران تقريباً منحصر به فرد است و از

نظر كتابهاي مطبوع و منتشر شده كاملاً غني به حساب مي آيد.

در اين كتابخانه حدود 25 هزار جلد نسخة خطي نگهداري مي شود كه بسياري از آنها كتابهاي منحصر به فرد و به خط مؤلفان بزرگ است و تعداد كتاب هاي چاپي آن از مرز دويست هزار مي گذرد و هم اكنون اين كتابخانه، مرجع علما و دانشمندان و محققان است و اخيراً به همت والاي فقيد راحل و كمكهاي بي دريغ رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام خميني قدس الله سره ساختمان عظيمي براي حفظ كتابهاي نفيس بنا گرديده است. اميد است اين كتابخانه گامهاي بلندتري در نشر آثار علماي شيعه بردارد.

ويژگيهاي جسمي و روحي آن فقيد

مرحوم آية الله عظماي نجفي قيافة گيرا، سيمايي نوراني چشماني جذاب، داشت و با سهولت و صداقت خاصي سخن مي گفت.

تسلط او بر كلمات و جمل شبيه تسلط انسان بر حركت دست خود بود، او محضري جذاب و شيرين داشت و در محفل دوستان، حكايات و قصص شيرين مي گفت و در عين حال، سيماي روحاني او انسان را به جهان ديگر متوجه مي ساخت.

وي مردي منظم و متعهد بود. در طول مدت امامت خود در حرم و صحن، امامت نماز خود را تعطيل نكرد و در نخستين لحظات دخول وقت، به نماز مي ايستاد و شبها پس از تهجد در بيت خود از نخستين كساني بود كه با گشوده شدن در حرم، وارد صحن مقدس مي شد.

او در عاريه دادن نفيس ترين كتابها، دستي سخاوتنمندانه داشت و هيچگاه ديده نشد كه در دادن كتابي هر چند ارزشمند و پر قيمت باشد ترديد به خود راه دهد. نگارنده اين كلمه را از خود ايشان شنيدم كه فرمود: انحصار طلبيهاي

صاحبان كتابخانه ها سبب شد كه كتابهاي اسلامي از ميان برود و بزرگترين خسارتها متوجه فرهنگ اسلامي شود.

يكي از ويژگيهاي فقيد راحل، علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود. او در مصايب آنان چشمي گريان و در شنيدن فضايل آنان چهرة شادماني داشت.

فقيد راحل از بسياري از مشايخ شيعه و مراجع عظام، داراي اجازة روايت بود و از جمعي از علماي بزرگ اهل سنت نيز اجازة روايت داشته، و در عصر خود شيخ اجازه بوده است و اگر مجموع اجازاتي را كه از مشايخ خود دريافت داشته و اجازاتي را كه به ديگران داده در يك جا گرد آورند، كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

او در علم قرائت و تجويد ممتاز بود و قرآن را با لحن بسيار زيبا قرائت مي كرد و در نماز مغرب و عشا و صبح لحن قرابت او بسيار گيرا و روح افزا بود.

مرحوم آية الله نجفي در شب پنجشنبه پس ازاقامة نماز مغرب و عشاء در صحن مطهر و مراجعت به منزل، لحظاتي دچار عارضة قلبي شد (همان بيماري كه از آن مدتها رنج مي برد) پس از برخورداري از يك عمر طولاني در سن 95 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جهان علم و دانش را به سوگ خود نشاند.

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پرسش

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پاسخ

آيت الله آملي در سال 1322 هجري قمري در «لاريجان» آمل ديده به جهان گشود، و در همانجا مقدمات را فراگرفت، سپس در سال 1335 هجري قمري كه سيزده بهار از عمر شريف او گذشته بود، زادگاه خود را به عزم تحصيل در تهران ترك گفت، و در اقامت ده ساله خود در اين مركز، پس از فراگيري شرح لمعه و قوانين، توانست سطوح عالي را از اساتيد مبرز وقت مانند مرحوم ميرزا محمد رضا فقيه لاريجاني و سيد محمد تنكابني و ميرزا يدالله نظر پاك فرا گيرد.

در سال 1345 براي تكميل معلومات رهسپار حوزه علميه قم شد، تا از محضر آيات بزرگ و اسطوانه هاي فقه بهره مند شود، از اين جهت تا سال 1351 هجري قمري در اين مركز اقامت گزيد، و از دروس شخصيتهايي مانند: آية الله يثربي كاشاني (1310_ 1379) و آية الله حجت ( 1310_ 1372) و مؤسس حوزه علميه قم آية الله حائري (1274 _ 1355) بهره مند گرديد.

حوزه علميه قم در آن روز ها حوزه جواني بود، هر چند شخصيتهاي بزرگي در آنجا تدريس كرده و گروهي را پرورش مي دادند، ولي قِدْمَت حوزه علميه نجف اشرف، و حضور اعلام و بزرگاني مانند آية الله نائيني (1374_ 1355) و آية الله ضياء الدين عراقي (1289_ 1361) و آية الله اصفهاني (1284_ 1365) جاذبه ديگري داشت. بالأخص استبداد رضا خاني در آن روز به حد اعلي رسيده و پيوسته مزاحم طلاب و فضلاي حوزه بود، از اين جهت مرحوم آقاي آملي، حوزه قم را به قصد اقامت در نجف و استفاده از آن عالمان بزرگ،

ترك گفت و از سال 1351 تا سال 1381 در جوار امير مؤمنان (باب علم النبي) رحل اقامت افكند. و از دروس شخصيتهاي نامبرده كه پي افكنان علوم، و محققان بزرگي در فقه و اصول بودند، بهره گرفت، و بيش از همه در درس مرحوم آية الله ضياء عراقي _ قدس سره _ حاضر شد، و از تلاميذ به نام او به شمار رفت.

در سال 1370مرحوم آملي، حوزه درس داشت و گروهي را در فقه و اصول تربيت مي كرد، و نخستين اثر او به نام «بدايع الأفكار» كه تقرير درسهاي استادش، مرحوم عراقي است، از چاپ در آمده و افكار اساتيد را به خود جلب نموده بود. و استاد بزرگوار حضرت امام _ قدس سره _ در نقل آراي مرحوم آقا ضياء الدين عراقي به تقريرات ايشان مراجعه مي كرد و كيفيت ضبط مطالب را مي ستود.

او سي سال در اين دانشگاه بزرگ، به تعليم و تعلم پرداخت، ولي سرانجام به خاطر بيماري، و ديدار اقوام در سال 1381 (يك سال پس از فوت زعيم بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي) عازم ايران گرديد و بنا به درخواست گروهي از فضلا و آمادگي حوزه علميّه قم براي بهره گيري از وجود پر فيض او، در قم اقامت گزيد، و لحظه اي از افاده و ارشاد باز نايستاد، و در اعياد و مناسبتها كه به حضور وي مي رسيدم، مسأله فقه و فقاهت شيعه را مطرح مي كرد، و ادامه اين راه و تخصصي كردن اين رشته را، زياد سفارش مي فرمود.

از آية الله آملي آثار فراواني به جاي مانده، شايسته است بيت رفيع ايشان، و فرزندان گرانقدر و فاضلش در طبع و

نشر آنها بكوشند، و اخيراً فاضل محقق جناب آقاي اسماعيل پور_ دامت بركاته _ يك دوره اصول فقه از بحثهاي ايشان را به نام «مجمع الأفكار منتشر نموده است.

آية الله آملي برا تربيت فقيه و تدريس فقه ارزش فوق العاده قائل بود، و از مدتها قبل به اين فكر بود كه مدرسه اي براي تربيت فقيه تأسيس كند، يعني آن گروه از جوانان مستعد و باذوق كه مدتي در فقه و اصول كار كرده اند، در اختيار بگيرد و با تأمين زندگي، آنان را در مسير فقاهت قرار دهد، حتي از روز نخست مدرسه اي كه در خيابان بيمارستان فاطمي به نام مدرسه ولي عصر (عج) را تأسيس كرد، تصميم بر اين داشت كه اين مدرسه را به اين واحد اختصاص دهد، و دار الفقاهه كند، امّا «ما كل ما يتمني المرء يدركه» و در عين حال، از اين هدف باز نماند و پيوسته از طريق تدريس، طرف صبح و عصر افراد مبرزي را تربيت كرد كه هم اكنون چشم و چراغ حوزة عليمية قم مي باشند.

آية الله آملي مرد خليق، متواضع، مهربان و بسيار خوش مجلس بود، و در بحث و گفتگو جانب انصاف را از دست نمي داد، و از شرائط زمان، دور نبود و ضرورتها را درك مي كرد.

ما اين ضايعه اسفناك را به حضرت بقية الله الأعظم تسليت گفته و همچنين به مراجع و زعماي حوزه علمية قم و رهبر عاليقدر انقلاب و بيت رفيع و بازماندگان و تلاميذ شريف ايشان تسليت مي گوييم. از خداوند عالم براي بازماندگان صبر جميل مسألت داريم.

پيكر آن مرحوم پس از تشييع با عظمتي كه نظير آن در قم كمتر مشاهده شده به

آرامگاه ابدي منتقل شد و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) جنب مرقد مرحوم شهيد مطهري (ره) به خاك سپرده شد.

آيت الله اراكي كيست؟

پرسش

آيت الله اراكي كيست؟

پاسخ

آية الله العظمي اراكي در سال 1312 هجري قمري در خاندان علم و تقوا از پدري عالم و دانشمند به نام حاج ميرزا آقاي فراهاني و مادري علويه كه از فرزندان سيد حسين واقف كه در بخش نطنز بارگاهي دارد، ديده به جهان گشود، و به حكم «… البَلد الطّيّبُ يَخْرُجُ نبَاتُهُ بإذنِ رَبِّهِ…» اعراف/58

و ميوة چنين پدر و مادري بايد فرزندي برومند در ميدان تقوا و زهد، فقيهي ژرف نگر در قلمرو علم ودانش باشد.

او مقدمات را نزد مرحوم سيد جعفر در شهرستان اراك آموخت و سطوح عاليه را از مرحوم سلطان العلما كه حاشيه مفصل و گسترده اي بركفايه دارد، فرا گرفت، سعادت آنگاه يار او گشت كه از عمراو فزون از بيست بهار نگذشته بود كه آية الله العظمي حائري براي بار دوم از عراق به اراك منتقل گشت و به تأسيس حوزه دست زد و قبلاً نيز در سال 1316 هجري قمري به اراك آمده و تا سال 1324 در آن شهر زيسته و گروهي را پرورش داده بود ولي به عللي اين شهر را ترك گفته و به كربلا منتقل شده بود. اين بار به دعوت علماي اراك وارد اين شهر شد و با اراده آهنين و پشتيباني الطاف الهي نهالهاي علم و دانش را در سرزمين اراك نشاند و تا سال 1340 هجري قمري به آبياري آنها پرداخت ولي تقدير الهي اين بود كه اين حوزه به شهرستان قم كه در بيست و چهار فرسخي تهران قرار دارد، منتقل شود تا علما و دانشمندان از نزديك مراقب جريانهاي سياسي و اجتماعي و آگاه از وظايف خود گردند.

به هنگام

انتقال مرحوم آية الله العظمي حائري به قم، مرحوم اراكي كه بيست و هشت بهار بيش از عمر او نمي گذشت، همراه او به قم منتقل شد و تا 1355 در كنار اين استاد ماند و عاشقانه درسها و بحثهاي او را نگاشت و بيش از همه تلاميذ مؤسس، به تحرير درسهاي او همت گماشت، و در ميان شاگردان بي شمار او كمتر كسي به اندازه او يعني 23 سال از محضر استاد بهره برد.

مرحوم آية الله العظمي حائري در دل خفقان و فشار رضاخاني در سال 1355 در گذشت. آية الله اراكي پس از درگذشت او گمشدة خود را نزد يكي از استوانه هاي تقوا و فضيلت و علم و فقاهت حوزه يعني مرحوم آية الله سيد محمد خوانساري (1305_ 1371 هجري قمري) باز يافت و آنچنان به تقوا و پرهيزكاري و وارستگي او عشق مي ورزيد كه سايه به سايه او راه مي رفت و در دروس او حاضر مي گشت و بسان يك شاگرد مطلق در برابر استاد زانو مي زد و برخي از دروس او را به رشته تحرير مي كشيد. شيوه زندگي او با مرحوم خوانساري به گونه اي بود كه توجه همه بزرگان را به خود جلب مي كرد و حقا بايد گفت: در خضوع يك فقيه در برابر فقيهي ديگر الگو بود.

مرحوم آية الله خوانساري در سال 1331 هجري شمسي برابر با 1371 هجري قمري در گذشت خلأئي كه از درگذشت اين فقيه بزرگ پديد آمد، به وسيله ارادتمند صميمي و مصاحب فقيهش كاملاً پر شد. شاگردان مرحوم خوانساري دور او جمع شده و از او درخواست كردند كه بحث او را ادامه دهد او نيز به درخواست عاشقان درس خوانساري

پاسخ مثبت گفت و قريب سي سال بر كرسي تدريس تكيه كرد و گروهي را در فقه و اصول پرورش داده و كامياب ساخت.

ويژگيهاي مرحوم آيت الله العظمي اراكي

1. آيت الله اراكي يك انسان وارسته و كاملاً زاهد بود من كه كيفيت زندگي او را از نزديك ديده بودم كه در حد متوسط بود و او كمتر از سهم امام مصرف مي كرد و با قناعت كامل زندگي مي كرد.

2. او پس از آية الله خوانساري به اقامة نماز جمعه در قم پرداخت و علما و بزرگان در نماز جمعه او حاضر شده و به او اقتدا مي كردند و او نيز با خواندن جمله هايي از نهج البلاغه دلها را تكان مي داد و قلوب را متوجه مي ساخت

3. در ميان تلاميذ مرحوم آية الله العظمي حائري او بيش از همه دروس او را نوشته و خوشبختانه برخي از آثار او به زيور طبع آراسته است.

به خاطر دارم مرحوم امام راحل در سال 1370 هجري قمري موقع تدريس اجتهاد و تقليد، براي آگاهي از افكار استاد بزرگوارش آية الله العظمي حائري از آية الله اراكي درخواست كرد كه تقرير بحث اجتهاد و تقليد او را در اختيارش بگذارد و او نيز پاسخ مثبت گفت. مرحوم امام رساله ياد شده را در مدت كمي استنساخ كرد و آرائي كه از استادش در رساله اجتهاد و تقليدش نقل كرده، مستند او تقرير مرحوم آيت الله اراكي است.

براي آگاهي از موقعيت علمي ايشان، فهرست آثار ايشان را در اينجا مي آوريم:

1. تقريرات بحث مرحوم آية الله سلطان العلماء

2. تقريرات فقه آية الله العظمي حائري، شامل طهارت، ارث.

3. تقريرات اصول آية الله العظمي حائري (سه دوره)

4. رسالة في الاجتهاد و التقليد (تقرير

بحث مرحوم حائري) در ضمن درر الفوائد استادش به چاپ رسيده است.

5. رسالة في الولاية (تقرير بحث مرحوم آية الله حائري) در جلد اول قرآن والعقل به چاپ رسيده است.

6. رساله استفتائات.

7. حاشيه بر عروة الوثقي.

8. توضيح المسائل.

9. مناسك حج.

10. حاشيه بر درر الأُصول مرحوم آية الله حائري.

11. المكاسب المحرمة.

12. كتاب الخيارات.

13. رسالتان في الارث ونفقة الزوجة (از شمارة 4 تا 13 همه به چاپ رسيده اند)

14. كتاب البيع.

15. كتاب النكاح و الطلاق.

16. شرح مفصل عروة الوثقي، باب طهارت.

17. كتاب الطهارة تقرير بر بحث آية الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري.

آيت الله العظمي اراكي در ساعت 22 شب سه شنبه در بيمارستان شهيد رجائي درگذشت و پيكر پاك او در تهران و قم، از طريق تمام طبقات، تشييع گرديد، همراهي مردم در تشييع، اين مسأله را ثابت كرد كه هنوز روحانيت اصيل و واقعي در دل مردم جايگاه بلندي دارد. بر پيكر پاك او، وارسته ترين فرد يعني آيت الله بهجت در صحن مطهر نماز گزارد. مجالس فاتحه و ختم از طرف بازماندگان حوزه و مقام معظم رهبري آغاز گشت و دولت يك هفته عزاي عمومي اعلام كرد.

ما اين ضايعه را به بقية الله الأعظم عجل الله فرجه و مراجع بزرگ شيعه و علما و دانشمندان حوزه هاي علميه بالأخص به مقام معظم رهبري تسليت گفته و از خداي بزرگ براي آن فقيه راحل علوّ درجات در خواست مي كنيم.

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پرسش

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پاسخ

مرحوم حاج شيخ محمد صادق كاشمري در آخرين روز از زمستان سال 1312 ه_ . ش در قريه اي به نام «فرشته» از توابع «كاشمر» از پدري عالم و واعظي توانمند و پرهيزگار به نام شيخ غلامحسين سعيدي و مادري با فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود و ايام طفوليت را تا سن سيزده سالگي در زادگاه خويش گذراند و در محضر پر بار پدرش موفق به خواندن قرآن و حفظ ادعية مأثوره و فرا گرفتن «نصاب الصبيان» و قدري از علم صرف و نحو گرديد. پس از آن همراه برادر بزرگتر شيخ محمد كاظم سعيدي به حوزة علمية كاشمر عزيمت نمود و با كوشش فراوان به تحصيل پرداخت.

مرحوم سعيدي در ضمن تحصيل دروس حوزوي به دروس جديد نيز پرداخت چنانكه خود مي نويسد:

«در مدت 10 سال اقامت در حوزه كاشمر موفق به فراگرفتن ادبيات و سطح كامل فقه و اصول و علوم جديد، مانند فيزيك و شيمي و جبر و هندسه و مثلثات و در حدود ديپلم متوسطه و سپس تدريس مكرر ادبيات و علوم جديد شركت و همكاري در كانون مبلغ و دريافت جوايزي از آن كانون گرديدم».

سپس در سال 1334 جهت ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي شود و در بدو ورود در مدرسة مرحوم سيد يزدي اقامت مي نمايد و به دنبال يافتن استاد مطلوب و درس مقبول نظر، دروس و اساتيد حوزة علمية نجف را بررسي مي كند، در نهايت درس مرحوم آية الله العظمي خويي (قدس سره) نظر ايشان را بيش از ديگران جلب مي نمايد و به حلقه درس وي مي پيوندد و در رشته معقول تا حد قابل

توجهي از محضر حكيم متألّه مرحوم آقا صدراي بادكوبه اي بهره مي برد و همزمان با آية الله ميرزا باقر زنجاني و علامه فاني اصفهاني و آية الله سيد عبد الأعلي سبزواري نيز آشنا مي شود و در دروس برخي از آنها نيز شركت مي نمايد. و در ضمن تحصيل، خود، در حوزة نجف به تدريس سطوح عاليه نيز مي پردازد و حوزة تدريسش در ميان فضلاي نجف مورد توجه قرار مي گيرد.

سعي و تلاش كامل فقيد سعيد در حوزه علميه نجف بدين منوال ادامه داشت تا اينكه به سال 1343 جهت تجديد ديدار والده و ارحامش به ايران حركت و در كاشمر مورد استقبال با شكوهي قرار مي گيرد و اگر چه وي قصد مراجعت به نجف را داشت، ولي در اثر اصرار آيت الله امامي و نياز مبرم حوزه علميه كاشمر به وجود وي در آنجا ماندگار مي شود. با آمدن وي به كاشمر، حوزة آنجا رونق فراواني مي يابد و طلاب زيادي از مراكز و بخشها راهي آن حوزه مي شوند. مرحوم سعيدي از همان اول ضمن تدريس دروس حوزوي، بحث تفسير قرآن را نيز آغاز مي نمايد و تا سال 1362 ادامه مي يابد و در اين مدت موفق به تدريس يك دوره كامل تفسير قرآن مي گردد.

و در كنار اشتغالات علمي به مصداق «عالم ينتفع الناس من علمه خير من سبعين ألف عابد» خدمات اجتماعي و رسيدگي به امور عامه مسلمين در سطح وسيعي، محقق مي شود. مجموعاً 27 بنا، اعم از مسجد و تكيه با يك نقشه و اسلوب توسط وي ساخته مي شود. تأسيس درمانگاه جواد الأئمه كاشمر و صندوق قرض الحسنه همّت كه هر دو منشأء خدمات عمومي بسيار نافعي مي باشند، از جمله اقدامات اجتماعي

او در طي اين سالهاست.

آن مرحوم در سال 1362 از كاشمر به سوي مشهد مقدس هجرت نمود و جلسات درس وي در حوزه علميه مشهد نيز مورد توجه قرار گرفت و با همت عالي وي حسينيه و مدرسه اي به نام «الإمام الحسن المجتبي(ع)» در بهترين شكل ساخته شد كه جمعي از طلاب ساعي تحت اشراف وي مشغول به تحصيل گرديدند. فعاليت فقيد سعيد در ابعاد گوناگون همچنان ادامه داشت تا اينكه اخيراً به بيماري صعب و دشواري مبتلا گرديد و تلاش بي وقفة پزشكان محترم و مراقبتهاي ويژه شبانه روزي فرزند برومندش آقاي دكتر جعفر سعيدي، راه به جايي نبرد و سرانجام روز چهارشنبه نوزدهم ذي الحجة 1416 برابر با (19/2/75 ش) اين نفس مطمئنه دعوت حق را لبيك گفت و به دار باقي شتافت و فقدان وي جداً بر حوزه هاي علميه ضايعة جبران ناپذيري بود.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پرسش

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پاسخ

هنوز سايه شومي كه ابرهاي غم و اندوه بر اثر فقدان بزرگ پيشواي جهان تشيع، حضرت آيه الله بروجردي بر دلها افكنده بود، كنار نرفته بود.

هنوز قلبها در آتش آن ضايعه بزرگ و اسف انگيز مي سوخت.

هنوز اشكها خشك نشده و جراحات دلها التيام نيافته بود كه بار ديگر جهان تشيع با از دست دادن يكي از شخصيتهاي بزرگ روحاني و علمي خود در هاله اي از غم و اندوه فرو رفت !

فوت ناگهاني آيه الله عظماي سيد عبدالهادي شيرازي كه در عصر جمعه دهم صفر 1382 ( 22 تير ماه 1341() در كوفه و نجف اشرف انتشار يافت و تا صبح شنبه در سراسر ممالك اسلامي منعكس گرديد، تاسف عميقي در عموم طبقات بجاي گذارد و جامعه تشيع را غرق ماتم و عزا ساخت.

در بسياري از نقاط، تعطيل عمومي اعلام شد و در تمام شهرستانها مخصوصاً در قم و نجف اشرف مراسم سوگواري و ياد بود آن عالم عاليقدر بر پا گرديد، و ميليونها نفر در اين مراسم شركت كردند و مراتب تجليل و احترام را نسبت به مقام شامخ آن مرد بزرگ ابراز داشتند.

آية الله شيرازي بحق از افتخارات عالم تشيع و از زعماي بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بود و افتخارات بزرگي براي جهان اسلام كسب نمود

اين دانشمند بزرگ، نمونه اي از فضايل جد بزرگوارش امير مومنان علي (ع) بود، مردي با تقوا، بردبار، متواضع، پر حوصله، بي اعتنا به مظاهر مادي، بلند همت و مؤدب و دلسوز بود.

عمري را به پاكي در كنار قبر امير مؤمنان علي (ع) در راه نشر علم و فضيلت گذراند،

و شاگردان برجسته اي تربيت نمود و به عالم اسلام تحويل داد و در نزديكي همان تربت پاك مولاي متقيان (ع) چشم از جهان بر بست و در كنار آن به خاك سپرده شد.

ويژگيهاي آيه الله شيرازي

آيه الله شيرازي در سال 1305 هجري قمري در شهر «سامرا» چشم به جهان گشود، پدر بزرگوار ايشان مرحوم آقا سيد اسماعيل شيرازي بود كه در عصر خود از علماء طراز اول عراق و از ادباء نامي آن كشور محسوب مي شد.

قصيده غديريه بسيار غرا و بلندي دارد كه از شاهكارهاي ادبي به شمار ميرود. مرحوم آقا سيد اسماعيل از دو طرف، با مرحوم آيه الله آقا ميرزا محمد حسن شيرازي ( معروف به ميرزاي بزرگ. مرجع بزرگ شيعيان در عصر خود كه قدرت علمي و نفوذ كلمه او معروف، و داستان فتواي ايشان درباره تنباكو و در هم كوبيدن نقشه هاي خائنانه بيگانكان زبانزد خاص و عام است )، خويشاوندي نزديكي داشت زيرا از يك طرف پسر عموي آن مرجع بزرگ و از طرف ديگر برادر همسر وي بود و ميرزاي بزرك اعتماد واطمينان خاصي به ايشان داشت.

آيه الله شيرازي اوائل جواني خود را در سامراء گذرانيد و سطوح ( كتاب رسائل و مكاسب ) را در محضر اساتيد بزرگ خواند و چون آثار نبوغ در او آشكار بود به اصرار اساتيد بزرگ خود به نجف اشرف انتقال يافت.

در نجف اشرف از محضر درس آيه الله آقاي آخوند خراساني استفاده و سپس از مرحوم آيه الله آقاي آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و مرحوم آيه الله شريعت اصفهاني استفاده شايان نمود.

آيه الله شيرازي علاوه بر مقامات علمي و

اخلاقي، ذوق ادبي خاصي داشت و اشعار جالبي به زبان فارسي و عربي سروده اند.

متأسفانه از آيه الله شيرازي اثر علمي (جز رساله هاي علميه) به يادگار نمانده است. اميدواريم در آينده نزديكي قسمتي از آثار علمي ايشان به چاپ برسد و در اختيار عموم دانش طلبان قرار گيرد.

در اواخر عمر (از سنه 70 هجري قمري به اين طرف) عارضه چشم آيه الله شيرازي را آزار مي داد و براي معالجه دو سفر به ايران تشريف فرما شدند و مورد استقبال عموم طبقات قرار گرفتند، اما با كمال تاسف معالجات مفيد نيفتاد و پس از چندي از نعمت بينايي محروم گشتند، اما اين پيش آمد دردناك تاثيري در روح بزرگ آن مرد با تقوا نگذارد و همچنان به اشتغالات علمي و تربيت شاگردان بزرگ مانند گذشته ادامه مي داد، تا اين كه عصر روز جمعه 10 صفر 1382 با يك دنيا افتخار، ديده از جهان بر بست.

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پرسش

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پاسخ

در تاريخ ماه ذي القعده 1386 جهان اسلام و جهان تشيع يكي ديگر از خدمتگزاران واقعي خود را از دست داد، او علامه بزرگوار ايه الله شهرستاني بود، دانشمندي روشنفكر، پر مايه، مجاهد، و نويسنده اي تواناو پر اثر بود، درباره او همين بس كه بيش از يكصد جلد كتاب و رساله سودمند به زبان عربي و فارسي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي از خود به يادگار گذاشت، و با اين كه چشم خود را در اواخر از دست داده بود در عين حال همه روزه صفحات زيادي به طرز عجيبي (با همان عادت دست ) مي نوشت.

او در سال 1301 هجري قمري در «سامرا» ديده به جهان گشود (شهرت او به شهرستاني به واسطه مادرش بود) پدرش مرحوم سيد حسين عابد، نام وي را «محمد علي» و لقبش را «هبه الدين» نهاد، ولي قبل از هر چيز او افتخار داشت كه از فرزندان «زيد شهيد» فرزند زاده «اŘǙŠحسين»(ع) است.

او از محضر ǘӘǘʙʘϠبزرك و شخصيتهاي برجسته جهان تشيع، مانند مرحوم آيه الله ملا محمد كاظم خراساني و آيه الله سيد محمد كاظم يزدي و جمعي ديگر از بزرگان، كسب علم نمود، او علاقه فرواني به علوم روز داشت، و در اين رشته نيز اطلاعات وسيعي بدست آورد.

علامه شهرستاني يكي از چهره هاي درخشان انقلاب استقلال طلبانه عراق در برابر بيگانگان و استعمارگران بود كه به رهبري مرحوم آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي صورت پذيرفت و به همين جهت او و 39 نفر ديگر دستگير شده و به زندان افتادند، حتي حكم اعدام آن مرحوم نيز صادر گرديد.

ولي تقدير

الهي، نقشه دشمن را به هم ريخت، پس از نه ماه، ورق برگشت و عراق استقلال يافت و همگي آزاد شدند تا آنجا كه به وي مقام وزارت فرهنگ عراق پيشنهاد شد. به اصرار جمعي از روحانيون عراق اين منصب را پذيرفت و اصلاحات قابل توجهي در فرهنگ عراق پديد آورد.

او از سال 1353 تمام همت خود را مصروف تأليف و تربيت شاگردان نمود، آثار فراوان سودمندي از خود بيادگار گذارد از جمله تاليفات او (الهيئه و الاسلام، نهضه الحسين، المحيط (تفسير بزرگي در 8 جلد )، الشريعه و الطبيعه، فقه حي، زيد الشهيد، خطب في الجهاد و الاتحاد، ما هو نهج البلاغه، و المعجزه الخالده)، مي باشد.

كتاب « الهيئه والاسلام » او كه در سال 1237ه_ . ق منتشر گرديد در جهان اسلام صدا كرد زيرا توانست، با گرد آوري آيات و رواياتي در مورد آفرينش آسمانها و زمين، از اخبار غيبي علمي قرآن و روايات معصومان (ع) پرده بردارد.

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پاسخ

جهان ماده و طبيعت هر روز شاهد تحولات و دگرگوني ها است، با گردش ماه و مهر، و دگرگوني شب و روز، هزاران پديده طبيعي به وقوع پيوسته پس از مدتي راه فنا و نيستي را پيش مي گيرند.

گروهي با فرا رسيدن اجل و سپري شدن عمر آنان، در كام مرگ فرو ميروند، و اگر چند صباحي نام و خصوصيات آنها بر سر زبانها بماند، پس از اندكي زير زنگ زمان مستور و پنهان ميگردد، تو گويي چنين افرادي در جهان نبودند و به بستر زمان و پهنه زمين، گام ننهاده اند.

زندگي چنين افراد، بسان زندگي نباتات و جانداران است، گلها و درختان در فصول معيني، دلربايي و خودنمايي مي كنند، ولي با فرا رسيدن فصل پاييز و وزيدن باد خزان، زردي و پژمردگي، آنها را فرا گرفته و سرانجام رشته عمر آنها با قيچي سرماي سوزان زمستان، قطع و بريده ميگردد.

ولي انسانهايي استثنايي درست نقطه مقابل اين گروهند و اگر زندگي مادي خود را از دست دهند زندگي ديگري را آغاز مي كنند، و اگر پرونده حيات مادي آنها بسته شود، پرونده حيات معنوي آنها، گشوده مي شود و آنان به حق، بسان گفته شاعرند:

پايان زندگاني هر كس به مرگ او است جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است

در ميان اين گروه، علما و دانشمندان درخشندگي خاصي دارند، هر چند آنان پس از عمري در دل اجتماع، چشم از جهان مي بندند ولي مرگ آنان طليعه زندگي دوم آنها است، زيرا زندگي مجدد آنها بوسيله آثار علمي و مشعل هايي كه برافروخته اند و شاگردان و دانشمنداني كه

پرورش داده اند، آغاز ميگردد.

آثار علمي و نوشته هاي آرزنده انان گواه روشن بر دوام حيات و زندگي آنها ميباشد و پيوسته با مؤلفات و آثار علمي خود با اهل معرفت سخن مي گويند و پرسش هاي مختلف را پاسخ مي دهند.

خدمات ارزنده اجتماعي از قبيل تاسيس مدارس، مراكز علمي و درماني و ديگر تاسيسات مفيد و سودمند، گواه بر حيات مجدد آنها مي باشد.

بزرگ مرد جهان اسلام حضرت امير مؤمنان (ع) سخن بس جامعي پيرامون همين موضوع دارد: آنجا كه به «كميل » مي فرمايد:

«العلماء باقون مابقي الدهر»

[علما و دانشمندان، تا جهان باقي است، زنده و جاودانند.]

حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج سيد محمد هادي ميلاني (رضوان الله عليه)، يكي از نمونه هاي بارز گفتار مولاي متقيان علي (ع) مي باشند، مرگ او هر چند پرونده حيات مادي او را بست، اما پرونده حيات معنوي او را باز گشود. تيغ اجل هر چند پيوند ظاهري او را از پيكر اجتماع بريد، اما پيوندهاي معنوي او با اهل علم و كمال محكمتر، و استوارتر گشت.

مرحوم آيت الله ميلاني در خانواده علم و دانش كه نسب آنها به شرفاء سادات مدينه طيبه منتهي ميگردد، در شب هفتم ماه محرم 1313 هجري قمري در نجف اشرف ديده به جهان گشود و تحت تربيت پدر روحاني خود مرحوم سيد جعفر ميلاني كه از تلامذه و داماد مرحوم آيت الله آقاي آقا شيخ حسن مامقاني بود قرار گرفت.

مرحوم آيت الله ميلاني، از روزهاي نخست علاقه شديدي به تحصيل علوم و معارف اسلامي، و فتح قله هاي بلند كمال را داشت از اين جهت در اندك زماني علوم مقدماتي را نزد

مرحوم ميرزا ابراهيم همداني و مرحوم شيخ حسن تبريزي فرا گرفت، و سطوح عالي را نزد مرحوم آيت الله شيخ ابراهيم سلياني كه از مدرسين عاليمقام نجف بود، و ديگر اساتيد بزرگ مانند مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي ايرواني به پايان رسانيد و در تحصيلات عالي از حوزه هاي درس آيت الله نائيني و آيت الله آغا ضيا ء الدين عراقي، و آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني بهره فراواني برد، و بيش از همه از حوزه درس استاد اخير خود استفاده نمود، و از تلامذه خاص ايشان بشمار ميرفت و بر مباني و افكار علمي استاد خود احاطه كامل داشت. علم كلام و مناظره را از مرحوم شيخ جواد بلاغي فرا گرفت و علاقه خاصي به ايشان داشت.

مرحوم آيت الله فقيد، خود ساليان درازي در نجف و كربلا به تدريس فقه و اصول پرداخت، گروهي را پرورش داد و در سال 1373 به قصد زيارت حضرت رضا (ع) وارد مشهد شده و به اصرار و تقاضاي طبقات مختلف، رحل اقامت در ارض اقدس افكنده به تدريس و پرورش فضلا و ديگر خدمات علمي و اسلامي پرداخت و در مدت اقامت بيست و دو ساله خويش در مشهد، مبدا يك رشته تحولات مفيد و سودمند واقع شد.

آثاي مرحوم آيت الله ميلاني

آيت الله ميلاني از افرادي بود كه به خوبي روح زمان را درك كرده و به نيازهاي علمي و اخلاقي اجتماع ما كاملاً آگاه بود از اين جهت پيوسته خواهان آن بود كه فضلا و گويندگان ديني مشكلات و دردهاي جامعه را لمس كنند، و علومي را بخوانند كه بتوانند نيازهاي جامعه را برطرف

نمايند.

از اين جهت مدارسي كه مستقيماً زير نظر ايشان اداره مي شد، برنامه هاي خاصي داشت و فضلا و محصلين آنها علوم لسلامي را به گونه خاصي فرا مي گرفتند.

بناهاي ديني و مدارس علمي كه در مشهد و يا خارج آن، به تاييد آن مرحوم و يا زير نظر ايشان ساخته شده است نمونه هايي از خدمات اجتماعي و ديني وي ميباشد، آثار علمي و تاليفات گرانبهايي كه از خود به يادگار گذارده، هر يك گواه زنده بر عظمت فكري و زحمات توان فرساي آن مرد بزرگ مي باشد. غالب تاليفات آن مرحوم خطي است و هنوز به زيور طبع آراسته نگرديده است اينك نام برخي از آنها ذيلاً درج ميگردد:

در فقه

1.شرح استدلالي بر كتاب صلاه شرايع.

2.مباحث مربوط به اجاره و مزارعه و مساقات و مضاربه و منجزات مريض و برخي ديگر از مسائل فقهي را بصورت استدلالي در كمال تحقيق به رشته نگارش در آورده اند.

در اصول

رساله گسترده اي پيرامون مشتق و همچنين اكثر مسائل مربوط به اصول را از بحث اوامر تا استصحاب به رشته تحرير كشيده اند.

البته آثار عملي معظم له منحصر به اين مقدار نيست، بلكه پيرامون ديگر مسائل اسلامي نيز تاليفات ارزنده اي دارند.

مرحوم آيت الله ميلاني، ظهر روز جمعه سي ام ماه رجب 1395 برابر 17 مرداد ماه 54، در سن 83 سالگي چشم از جهان پوشيد و جهان اسلام را عزادار ساخت.

حضرت آيت الله ميلاني پس از تشييع باشكوهي در جوار مرقد مطهر حضرت رضا (ع) به خاك سپرده شد.

درگذشت آيت الله ميلاني تاثر عميقي در ميان مسلمانان برانگيخت و مجالس ختم براي آن مرحوم در تمام شهرها برگزار گرديد.

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پاسخ

مرحوم آيت الله بهبهاني در سال 1303 در خانواده علم و دانش در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود، در محضر علما و دانشمندان بهبهان، مانند مرحوم ناظم الشريعه بهبهاني و غيره فراگرفت. مرحوم آيت الله بهبهاني از همان آغاز تحصيل، در ميان همسالان خويش، به ذكاوت و هوشياري و عمق و دقت، معروف بود و اين خصيصه او را از ديگران ممتاز ساخته بود.

وي طي مدارج علمي بيشتر در اواخر سال 1322 تصميم گرفت كه زادگاه خود را براي تحصيل در مركز علمي شيعه ( نجف اشرف) ترك كند، و در اين دانشگاه بزرگ به تحصيل بپردازد، در اين زمان، شخصيت هاي بزرگي، زمام رهبري و تدريس اين حوزه هزار ساله شيعه را در دست داشتند.

مرحوم آيت الله بهبهاني در مدت اقامت خود در نجف از خرمن علمي اساتيد بزرگ و از محضر پر فيض مرحوم آيت الله آقا سيد محسن كوه كمري كه از تلامذه مرحوم آيت الله آقا شيخ هادي طهراني بود، خوشه ها چيد و نكته ها آموخت و بر نظرات و انديشه هاي اساتيد وقت كاملاً واقف گشت و به درجه عالي اجتهاد نائل آمد.

پس از شش سال اقامت در اين دانشگاه، در سال 1328 به زادگاه خود بازگشت و به وظايف مذهبي، تدريس و پرورش فضلا و نگارش كتابهاي ارزنده پرداخت.

وي هر چند پس از ترك اين مركز علمي، كراراً براي زيارت اعتاب مقدسه، و ديدار دوستان و احياناً به فكر اقامت مجدد، رهسپار عراق گرديد ولي در هر بار با مشكلاتي روبرو شده و مجدداً به ايران بازگشت،

اما در سال 1362 براي چهارمين بار به منظور اقامت در نجف و تدريس در اين حوزه، بهبهان را ترك گفته، مدت دو سال به امر تدريس پرداختند و گروهي از پروانگان شمع علم، دور او را گرفته و مقدمات اقامت دايمي او را فراهم ساختند.

ولكن بر اثر اصرار اهالي منطقه بهبهان، بار ديگر به زادگاه خود بازگشتند و پس از چند سال اقامت در آنجا در سال 1370 به اهواز منتقل شده و در احياي موقعيت علمي اين استان كوشيدند.

مرحوم آيت الله بهبهاني مرجعي هوشمند، فقيهي عاليقدر، و مبرز، و در مسائل فقه و اصول داراي نظرات عميق بود و به نظرات مرحوم آيت الله تهراني احاطه كامل داشت و در نشر كتابهاي علمي و فقهي و اصولي مكتب استاد خود، كوشش نموده قسمتي از آنها را به طبع رسانيد.

مرحوم آيت الله بهبهاني علاوه بر مراتب علمي و فقاهت، از نظر زهد و تقوا، پيراستگي و بي آلايشي، تواضع و فروتني در درجه بس ممتاز قرار داشت.

وي پيش از آن كه سخن بگويد به تفكر و انديشه مي پرداخت و جز در مواقع لزوم كمتر سخن مي گفت و در تشريح نظرات خويش و ديگران آداب محاوره را رعايت كرده و در تعظيم بزرگان مي كوشيد.

روي علاقه فراواني كه به ضبط افكار خود داشت، آثار علمي فراواني از خود به يادگار گذارد كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. مصباح الهدايه في اثبات الولايه، 2. القواعد الكليه ( در دو جلد) 3. مقالات ارزنده در مباحث اصول و فقه، 4. اساس النحو، در اين كتاب مسائل علم نحو به شيوه اي خاص مورد بحث قرار گرفته است،

5. كشف الاستار، شرح حديث ابو الاسود دئلي،6. الاشتقاق ( بحث ارزنده اي پيرامون بحث مشتق)، 7. التوحيد الفائق في معرفه الخالق.

مرحوم آيه الله بهبهاني گذشته از آثار علمي؛ خدمات اجتماعي ارزنده نيز دارد از ميان آنها مي توان مدرسه « دار العلم» اهواز را نام برد كه در استان خوزستان بي نظير است، علاوه بر اين مدرسه در « رامهرمز» نيز تعدادي مساجد و دبستان و دبيرستان اسلامي به راهنمايي و همت ايشان ساخته شده است.

اين روحاني بزرگ، روز شنبه اول آذرماه مطابق 18 ماده ذيقعده 1395 ديده از جهان فرو بست و موجي از تأثر و اندوه در سراسر كشور در ميان طبقات مختلف مخصوصاً استان خوزستان برانگيخت.

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پرسش

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پاسخ

رويداد هاي روزگار، بسان چين شكن دريا، برق آسا مي گذرند، حوادث، بسان مهتاب در آب روان با يك چشم به هم زدن به جهان ديگر سرازير مي شوند، و جهان پيوسته در دامن خود امت هايي را مي پرورد سپس امت ديگري را جايگزين آنها مي سازد، تاريخ ستمگر، همگان را بدست فراموشي مي سپارد، و نام و نشاني از آنان حتي در خاطر ه ها و در زواياي كتابها و كتابخانه هم باقي نمي ماند.

ولي در اين جا حساب مردان بزرگ كه آثار بزرگتري از خود به يادگار مي نهند از اين سنت تاريخي جداست، آنان در پرتو اعمال نيك خود، بر حيات خويش ابديت و جاودانگي مي بخشند، و مرور زمان و طلوع خورشيد، و غروب ماه، غبار نسيان بر نام و نشان آنان نمي نشاند. و اگر حيات مادي آنان سپري شود با مرگ خود تولد ديگري پيدا مي كنند، و مرگ آنان سرآغاز حيات جديدي مي شود

و يا به قول اقبال لاهوري:

اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زادچشم خود بست، چشم ما گشاد

در ميان شخصيت هاي بزرگ كه جهان در دامن خود پرورش داده نام پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله وسلم) پيوسته بر تارك اعصار مي درخشد، زيرا او با سرمايه ايمان و زهد ووارستگي، ارزشمندترين خدمت را به جامعه انساني انجام داده و لذا زنده و جاودانه و باقي مانده است، و نام مبارك او در هر شبانه روز زينت بخش مآذن و گلدسته هاي مساجد است و گفتار الهي « ورفعنا لك ذكرك» انشراح/4 دربارة او هر شب و روز، تحقق مي پذيرد.

قرآن در يكي از آيات خود، از يك چنين سنت الهي

گزارش مي دهد و مي فرمايد: « مهر و مودت انسانهاي با ايمان كه عمل صالح انجام دهند بر دلها نقش مي بندد و محو و نابودي به آن راه ندارد» چنان كه مي فرمايد:

«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً» مريم/97

[آنان كه به خدا ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند خداي رحمان مهر و مودت آنان را ( بردلها) پايدار مي سازد.]

از اين بيان مي توان فلسفه جاوداني بودن مهر صالحان و عالمان و وارستگان را به دست آورد، اين نوع مهر ساخته و پرداخته تبليغات رسانه ها نيست و هرگز نمي توان آن را با زر و زيور خريد، اين زاييده عمل نيك است كه از انسان به يادگار مي ماند و ديگران از چشمه زلال آن بهر ه مند مي شوند.

عالم وارسته خدمتگزار صديق حجه السلام و المسلمين مرحرم حاج سيدعلي محمد وزيري قدس سره (1312-1398ه_) يكي از مصاديق بارز اين سنت الهي است.

دو خدمت بزرگ او مايه جاوداني و ماندگاني او در قلوب و خاطره ها است.

1. تعمير و مرمت مسجد جامع كبير يزد كه بر اثر بي مهريهاي دستگا ههاي مختلف رو به ويراني گذارده بود بار ديگر جامه نو پوشيد و به صورت يك مسجد آبرومند وكم نظير در آمد. و باني اين كار خير مشمول آيه « إنما يعمر مساجد الله من آمن بالله » گرديد.

2. تأسيس كتابخانه بزرگ و پر اهميت بنام كتابخانه وزيري در كنار همين مسجد كه هم اكنون يكي از كتابخانه هاي كم نظير ايران بشمار مي رود، و در درون خود متجاوز از صد هزار كتاب جاي داده و فرهنگ غني اسلام را از نابودي و غارتگري بيگانگان نجات داده است.

كتابخانه در كنار مسجد

تقارن و در

كنار هم قرار گرفتن اين دو مركز، كه يكي مركز پرورش ايمان و اخلاق، و ديگري پرورش فرهنگ و دانش است، نشانه جدايي ناپذيري دين از علم است، و عملاً مي رساند كه در اسلام دين از دانش و دانش از دين جدا نيست، و هيچ جامعه اي نمي تواند با يك بعدي و تك عاملي زندگي كند.

علم به دين گرمي و قدرت مي بخشد كه مشكلات زندگي مردم را حل كند، همچنان كه دين علم را كنترل مي كند، از اين جهت قرآن اين دو عامل را كنار هم مي گذارد و چنين مي فرمايد:

«و قال الذين اوتوا العلم و الإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلي يوم البعث…» روم/56

[كساني كه علم و ايمان به آنان داده شد مي گويند شما به فرمان خدا تا روز قيامت در عالم برزخ درنگ كرديد.]

خطيب ارجمند مرحوم وزيري نخستين فرد نيست كه عملاً بر جدايي ناپذيري اين دو، صحه نهاده و به آن تجسم بخشيده است بلكه از روزگاران پيشين دانشمندان اسلامي پيوسته مدارس را در كنار مساجد مي ساختند و غالب مدارس شهرهاي ايران و عراق و مصر و سوريه و مغرب و غيره در كنار مساجد ساخته شده است، وهمگي منادي جدايي ناپذيري دين وعلم، ايمان و دانش است.

كساني كه با كتاب و نگارش سر و كار دارند مي دانند كه اين مرد بزرگ تاريخ، چه خدمت عظيمي به فرهنگ اسلامي نموده، و چه سرمايه كلاني را از دستبرد غارتگران بين المللي مصون داشته است.

به حق نمي توان كار بزرگ اين راد مرد الهي را، تقويم و ارزيابي كرد و آيندگان بايد او را بشناسند، و عمل وي را ارزيابي كنند، و به تعبير جد

بزرگوارش اميرمؤمنان «غداً تعرفوني» در آينده اين گونه شخصيت ها بيشتر و بهتر شناسايي مي شوند.

من در پايان از روح بلند مرحوم وزيري پوزش مي طلبم كه نتوانستم نيم رخي روشن از سيماي فضيلت او ترسيم كنم.

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پاسخ

فيلسوف و متفكر بزرگ حضرت آيت الله سيد محمد باقر صدر در بيست و پنجم ذي القعده 1330 هجري قمري در شهر كاظمين در يك از خانوادة اصيل و مبارز و مجاهد چشم به جهان گشود.آثار نبوغ آيت الله صدر از همان آغاز چنان آشكار بود كه تحسين همه آشنايان را برمي انگيخت. هنوز اولين دهه عمر خود را سپري نكرده بود كه زندگي علمي و عملي خود را آغاز كرد. او در ده سالگي در زمينه هاي مختلف تاريخ اسلام سخنراني مي كرد، و در همين دوران بود كه مقدمات علوم را نيكو فراگرفت و در يازده سالگي به آموختن منطق و سپس به نقد و بررسي كتاب منطق گذشتگان پرداخت، ذهن روشن و استعداد سرشار او چنان بود كه بدون استاد نيز قادر به درك بسياري از كتب مقدمات و « سطح » بود و مراحل تحصيل علوم دينيه(علوم مقدماتي، سطح وخارج) را خيلي سريع طي نمود. آيت الله صدر، علم اصول را در دوازده سالگي نزد برادرش خواند و در اين زمينه نظريات بسياري از صاحب نظران را مورد انتقاد قرار داد، و نقطه نظرهاي تازه اي عرضه كرد. اين انتقاد ها و نظريات پس از سالها هنوز هم در حوزه هاي علوم ديني مطرح مي باشد.

علّامه صدر نه تنها در زمينه فقه و اصول اطلاعات وسيع داشت، بلكه در اين زمينه نوآور نيز بود.

او به استنباط و اجتهاد ابعاد تازه اي بخشيد و در زمينه هاي مختلف سياسي و اقتصادي صاحب نظر بود و همين نظريه هاي مكتبي و سياسي او سبب مبارزه بر ضد استعمار و اختناق بود كه عامل مهم شهادت او

بدست مزدوران بعثي عراق گرديد.

تأليفات و تحقيقات آيت الله صدر در زمينه هاي گوناگون اعم از فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسي، تاريخ، قانونگذاري و بانكداري بدون ربا، گواه صادقي بر نبوغ علمي اوست. به اعتراف متفكران نقد و بررسي علامه شهيد صدر در زمينه هاي ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مهمترين بررسيها و انتقادهايي است كه آن فلسفه به خود ديده است.

آيت الله صدر در زمينه هاي مختلف علمي تأليفات بسياري دارد كه از نظر شما مي گذرد:

1.غايه الفكر (در علم اصول).

2.فلسفتنا، فلسفه ما- ( به فارسي ترجمه شده).

3.اقتصادنا – اقتصاد ما (به فارسي،اردو و تركي ترجمه شده).

4.ماذا تعرف عن الاقتصاد اسلامي.

5.الإنسان المعاصر و المشكله الاجتماعيه ( به فارسي ترجمه شده).

6.البنك اللاربوي في الإسلام. ( بانك بدون ربا).

7.الاسس المنطقيه للاستقراء ( به انگليسي و فارسي به نام « مباني منطقي استقراء» ترجمه شده است).

8.بحوث في شرح العروه الوثقي « در چهار بخش».

9.الفتاوي الواضحه « رساله عمليه ايشان».

10.منهاج الصالحين…و حاشيه بر آن.

11.دروس في علم الأصول.

12.مباحث الأدله اللفظيه.

13.تعارض الأدله الشرعيه.

14.بحث حول المهدي كه به نام « حماسه اي از نور» ترجمه شده است.

15.بحث حول الولايه ( به انگليسي و فارسي ترجمه شده است).

16.المرسل والرسول والرساله.

17.نظره عامه في العبادات (به فارسي ترجمه شده است).

18.احكام الحج.

19.لمحه فقهيه عن دستور الجمهوريه الإسلاميه (به فارسي ترجمه شده).

20.الصوره الكامله للاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

21.الخطوط التفصيليه عن الاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

22.خلاقة الإنسان و شهاده الأنبياء.

23.منابع القدره في الدوله الإسلاميه.

24.فدك. كه به نام نقش تاريخي وسياسي فدك ترجمه شده است.

25.حلقات در سه سطح كه هم اكنون در برخي از حوزه ها كتاب درسي است.

ما شهادت اين فقيه مجاهد و متفكر بزرگ جهان تشيع وخواهر دانشمند و مجاهدش (بنت الهدي) را به

جهان اسلام و به پيشگاه امام زمان و نايب الامام تسليت مي گوييم.

آيت الله دستغيب كه بود؟

پرسش

آيت الله دستغيب كه بود؟

پاسخ

شهادت عارف مجاهد، معلم اخلاق، و سخنور توانا مرحوم آيه الله دستغيب به خط سرخ شهادت، تداوم بخشيد و شجره اسلام و نهال انقلاب اسلامي را پربار تر ساخت.

در حماسه پر فروغ طلوع فجر و به دنبال پيروزيهاي با شكوه رزمندگان اسلام كه استكبار جهاني را به خود مشغول، و سرافكنده ساخته بود وبه خواست خدا از فروريزي كاخهاي پوشالي ظلم و ستم و رهايي مستضعفان جهان نويد مي داد، ستاره اي درخشان و شهابي ثاقب از آسمان علم و عرفان، قلم و بيان، جهاد و مقاومت به وسيله عناصر پليد و منافق و عمال بيگانگان، به زمين سقوط كرد و ملت ايران بالأخص مردم غيور استان فارس را به سوگ نشاند.

مرحوم آيه الله سيد عبد الحسين دستغيب، روز جمعه (20/9/60) ساعت 11و 30 دقيقه صبح كه با جمعي از ياران عازم ميعاد هفتگي براي برگزاري نماز جمعه بود بر اثر انفجار بمب قوي، با جمعي از ياران، شربت شهادت نوشيد و به لقاء الله كه با جملة « و قتلاً في سبيلك » آرزو مي كرد، پيوست و مصداق آيه « فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر » گرديد.

مرحوم آيه الله دستغيب در ميان علما وبالأخص در استان فارس چهر ه اي محبوب و درخشاني داشت و به حق همان طور كه رهبر عاليقدر انقلاب امام خميني فرمود: معلم اخلاق ومهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود.

وي در سال 1288 هجري شمسي برابر با 1328 هجري قمري در شيراز متولد شد و ادبيات وسطوح عالي را نزد علما و دانشمندان شيراز فراگرفت، آنگاه براي تكميل معلومات، رهسپار دانشگاه بزرگ شيعه نجف اشرف

شد و فقه و اصول را از اساطين بزرگ آن روز مانند مرحوم آيه الله اصفهاني، و آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي و آيه الله سيد ميرزا آقا اصطهباناتي، آموخت، آنگاه با كسب اجازه از مراجع عاليقدر به زادگاه خود بازگشت و با اقامه نماز در مسجد عتيق شيراز و از طريق قلم و بيان به تبليغ دين و وظايف و خدمات ديني پرداخت، و در آغاز انقلاب شكوهمند ملت ايران در صف مقدم روحانيت مبارزه قرار گرفت و در پانزده خرداد 1342، دستگير و به تهران تبعيد و پس از مدتي آزاد گرديد و پيوسته رهبري و مبارزات مردم استان فارس را به عهده داشت و پس از پيروزي انقلاب، به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب شد و تا آخرين لحظه با پايمردي و مقاومت در برابر منافقان و دشمنان انقلاب ايستاد.

از مرحوم آيه الله دستغيب آثار علمي ارزنده اي باقي مانده است، قسمتي از آنها را كه چاپ و منتشر شده است يادآور مي شويم:

1. كتاب قلب سليم ( در اخلاق)،2. حقايقي از قرآن،3. معراج، 4. ماه خدا،5. صديقه كبري، 6. داستان هاي شگفت، 7. هشتاد و دو پرسش، 8. گناهان كبيره، 9. سوره نجم،10. سيد الشهداء، 11. معاد، 12. صلاه الخاشعين.

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پرسش

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پاسخ

او به حق افتخاري براي زنان ايراني و زنان مسلمان جهان بود.

او در نخستين شب ماه مبارك رمضان سال 1403 ه_ .ق به لقاءالله پيوست. حاجيه خانم نصرت بيگم امين 1310 ه_ . ق ديده به جهان گشود، در 14 سالگي به خاطر استعداد سرشار، معلم در رشته علوم ديني بود. در 15 سالگي با پسر عموي خود ازدواج كرد و در 20 سالگي به مراتب برجتسه اي از علوم ديني رسيد.

او در فلسفه و عرفان و همچنين فقه و اصول و تفسير وادبيات عرب صاحب نظر بود. قسمت مهمي از تحصيلات خود را از محضر مرحوم آيه الله مير سيد علي نجف آبادي استفاده كرد.

اين بانوي عالمة فاضله در سن 40 سالگي از محضر آيات بزرگ آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي و آيت الله حاج ميرزا آقا اصطهباناتي به اخذ اجازة اجتهاد نائل آمد.

او آثار ارزنده اي در زمينه هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. از تأليفات اين بانوي نمونه كه معمولاً روي جلد كتابها از نام مستعار« بانوي ايراني» استفاده كرد علاوه بر تفسير قرآن در 15 جلد به نام « مخزن العرفان»، كتاب « مخزن اللئالي» يا « سير و سلوك»،كتاب « معاد و آخرين سير بشر» « اخلاق و راه سعادت بشر»،« روش خوشبختي »، « اربعين هاشميه» و «جامع الشتات» را مي توان نام برد.

از آثار ارزنده او تأسيس نخستين مدرسه علميه خواهران در اصفهان به نام « مكتب فاطمه» در سال 1344 هجري شمسي بود. او در اين محل به تدريس علوم مختلف اسلامي پرداخت و

طلاب با فضيلتي از جامعه زنان گرد او را گرفته و دستاوردهاي پر ارزشي به جامعه اسلامي تحويل داد.

خداوند روح پاكش را با بزرگ بانوي اسلام « فاطمه زهرا (ع)» محشور گرداند و از درياي كرمش سهم وافر نصيب او و پيوندگان راهش كند.

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پاسخ

مرجع بزرگ، حضرت آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد خوانساري قدس سره، در زندگي «اسوة تقوا» و «نمونة فضيلت» و «كوه و قار» بود، و شيوه زندگي و خلق زيباي او هر انسان بيدار را به شيوه زندگي و اخلاق كريمة اولياي الهي متوجه مي كرد، شخصيت عظيم علمي و تقوايي اين مرد بزرگ، آنچنان وسيع و گسترده است كه انسان، خود را در ترسيم بزرگواريهاي او عاجز و ناتوان مي بيند و قلم و خامه در تحديد ابعاد گسترده وجود او خجل و شرمنده مي باشد.

به گفتة مرحوم آيه الله حائري، مؤسس بزرگ حوزة علمية قم، اجتهاد را به هر معني تفسير كنيم، آيه الله خوانساري مجتهد است و عدالت را هر گونه معني كنيم او عادل است، امام امت نيز درباره ايشان فرمودند: « اين عالم جليل بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاي علميه و مجامع متدينين مقام رفيع و بلندي داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت و علم و عمل به پايان رساند، حق بزرگي بر حوزه ها دارد چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيرة خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت بود… .»

بيوگرافي آيه الله خوانساري

مرحوم آيه الله خوانساري فرزند عالم بزرگوار مرحوم حاج سيد يوسف خوانساري كه نسب شريف او به عبدالله بن موسي بن جعفر مي رسد، در محرم سال 1309 در شهرستان خوانسار ديده به جهان گشود پدر بزرگوار او فرزند سيد حسين، امام جمعه خوانسار بود. او نيز فرزند رجالي معروف سيد محمد مهدي مؤلف كتابي دربارة ابوبصير

است كه همراه با « جوامع الفقهيه» به چاپ رسيده است.

فقيد سعيد مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود نزد مرحوم سيد علي اكبر « بيدهندي » كه از تلاميذ مرحوم ميرزاي شيرازي بود، فراگرفت. آنگاه در سن شانزده سالگي براي تكميل معلومات رهسپار اصفهان شد و در حوزه علميه بزرگ اصفهان به تحصيل پرداخت و در درس خارج مرحوم «حاج مير محمد صادق احمد آبادي اصفهاني» كه از تلاميذ برجستة مرحوم محقق خراساني بود، شركت جست، و استخوان بندي علمي خود را در فقه و اصول به صورت چشمگيري تكميل كرد.

آنگاه براي فراگيري بيشتر، حوزة اصفهان را در سن بيست سالگي ترك گفت و به عزم تحصيل، رهسپار « نجف اشرف» گرديد، در آن زمان محور تدريس و اقطاب علم در حوزة علميه نجف، شخصيتهاي عظيمي مانند: آخوند خراساني و سيد محمد كاظم يزدي و شيخ شريعت اصفهاني بودند. وي حدود يك سال از محضر پرفيض محقق خراساني بهره برده و پس از درگذشت او در درس خارج مرحوم سيد يزدي صاحب «عروه الوثقي» و شيخ شريعت اصفهاني شركت كرده وبهره ها برد.

علاقة او به آشنايي با افكار متبحران و محققان حوزة بزرگ نجف سبب شد كه علاوه بر اين شخصيتها از حوزه هاي درسي مرحوم محقق نائيني (متوفاي 1355) و مرحوم محقق عراقي (متوفاي 1361) بهره بگيرد و با افكار فقهي و مباني اصولي اين دو استاد بزرگ آن روز آشنا شود.

وي در اين مدت، رجال را از عالم بزرگ رجال در عصر خود مرحوم « سيد ابوتراب خوانساري» فراگرفت و در سال 1336 به ايران بازگشت.

ورود او به ايران همزمان با تأسيس

حوزة علميه در اراك بود كه در سال 1342 به وسيلة مرحوم « آيه الله العظمي حائري» پي ريزي گرديد. وي بر اثر آشنايي خاصي كه با مرحوم آيه الله حائري داشت، رهسپار اراك گرديد تا از خرمن علم مرحوم آيه الله حائري بهره بگيرد و در كنار آن به وظايف علمي و تعليمي و تربيتي اشتغال جويد.

دست تقدير مرحوم آيه الله حائري را در سال 1340 هجري برابر فروردين 1301 شمسي به سرزمين مقدس قم كشاند، و علماي بزرگ قم از محضر پرفيضش درخواست اقامت كرده، و خواهان انتقال حوزة اراك به قم، و تأسيس حوزه اي در اين شهر مقدس شدند، مرحوم آيه الله حائري تصميم را موكول بر مساعد بودن استخاره نمود، اتفاقاً استخاره بسيار مساعد و در سرآغاز صفحه با جملة «و آتوني بأهلكم أجمعين» روبرو گرديد! از اين جهت رحل اقامت در قم افكند، و از اطراف و اكناف، فضلا و دانشمندان و عاشقان علم و فضيلت به اين شهر مقدس سرازير شدند و به همين جهت، آيه الله حائري كلية تلاميذ و محصلين اراك را به حوزة علمية قم فراخواند.

مرحوم آيه الله خوانساري پس از مهاجرت آيه الله حائري به قم، شش ماه در اراك توقف كرده آنگاه كه از رغبت آيه الله حائري نسبت به مهاجرت ايشان به قم آگاه شد، فوراً اراك را به عزم اقامت در قم ترك نمود.

بعد از ورود به حوزة علميه قم در حالي كه خود يكي از مدرسين عالي مقام بود، در حوزة درس فقهي و اصولي مرحوم آيه الله حائري حاضر مي شد و كمتر در درس سخن مي گفت. ولي روزي هم كه

لب به سخن مي گشود و اعتراض خود را به مباني استاد مطرح مي كرد، توجه مرحوم آيه الله حائري را كاملاً جلب مي نمود و احياناً حل اشكال او موكول به روز بعد مي شد.

وي در مدت اقامت خود در قم، فلسفة مشاء را نزد مرحوم ميرزا علي اكبر حكيم يزدي كه از معاريف فلسفه و حكمت در قم بود، آموخت و نزد او «اشارات» و «اسفار» را فراگرفت، و همچنان كه رياضيات عالي را نزد مرحوم حاج ميرزا محمد حسن رياضي كه از بستگان خود آن مرحوم بود، آموخت، و به حق در علوم رياضي و هندسه به درجة بس شايسته و قابل تحسيني رسيد و گاهي كه با برخي از بستگان خود كه ليسانسيه رياضي بودند به مذاكره مي پرداخت، تفوق رياضي او آشكار و نمايان بود.

وي نه تنها در اين علوم سرآمد اقران به شمار مي رفت، حتي در تاريخ نيز تبحر خاصي داشت و خط نستعليق را به صورت زيبا مي نوشت.

مرحوم آيه الله خوانساري تا سال 1370 برابر 1330 هجري شمسي در قم اقامت نمود و در اين مدت سي سال به وظايف علمي و تربيتي پرداخت و پيوسته حوزه درس او مورد توجه افراد با استعداد بود و توانست گروهي را تربيت كند، همچنان كه شيوة زندگي، خلق نبوي، وقار شكوهمند و سكوت پرمعني او در غير موارد ضرورت، خود درس عظيمي براي افراد مهذب و خواهان سير و سلوك بود.

مرحوم آيه الله خوانساري آثار علمي و ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه ما بخش مطبوع آن را يادآور مي شويم:

1. جامع المدارك. اين كتاب يك دوره فقه استدلالي است كه به صورت شرح بر

« المختصر النافع» محقق حلي _ متوفاي 676 _ نگارش يافته و بر مسائل فقهي از طريق كتاب و سنت و ساير مدارك اجتهادي استدلال نموده است. مراجعه به اين كتاب، انسان را با دقت و ريزه كاريهاي فقيد سعيد در فقه آشنا مي سازد. اين كتاب در 7 جلد چاپ شده است و هم اكنون مورد استفاده علما و فضلاي حوزه هاي علميه مي باشد.

2. العقائد الحقه.يك دوره اصول دين استدلالي است كه به زبان عربي نگارش يافته و به صورت مستدل، مسائل عقيدتي را مطرح كرده است و مطالعه اين كتاب ما را بر احاطه و تسلط آن مرحوم بر فلسفه و كلام آشنا مي سازد

3. تعليقه بر «العروه الوثقي» كه افكار فقهي خود را آنجا كه با نظريه مرحوم سيد يزدي، مخالف است مطرح مي كند.

فقيد سعيد در بيست و هفتم ربيع الثاني برابر29 ديماه 1365 ديده از جهان پوشيد.

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پرسش

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پاسخ

روحاني مبارزي كه 180 دبيرستان و دبستان و بيش از 80 مسجد و حسينيه تأسيس كرد و يازده بار به جرم مبارزه با طاغوت به زندان رفت.

در بيست و هشتم فروردين ماه 64 برابر با 28 ماه رجب 1405 هجري جامعة اسلامي، روحاني دلسوز، و مربي پرتلاش، و سخنور مؤثر و حركت آفرين و خطيب توانايي كه متجاوز از نيم قرن به تبليغ، تعليم، تربيت و تزكيه مشغول بود، از دست داد و در اين مدت سرآغاز حركتها و تحولها، كوششها و تلاشهاي بس عظيم و ارزنده اي بود.

او با هوشياري و آگاهي از اوضاع زمان، پيوسته در محضر مراجع و علماي اسلام و در كنار جامعه متدين و مبارز ايران بود، و آني از حركت و فعاليت و سازندگي باز نايستاد.

اين گوينده پرتلاش و خدمتگزار صديق و راستين اسلام مرحوم حجه الإسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي قدس سره بود كه در سن 83 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جامعه اسلامي را در سوك خود فرو برد.

او در سال 1321 هجري قمري در شهرستان سبزوار ديده به جهان گشود، و پس از تحصيل دروس مقدماتي، براي تكميل مراتب علمي، رهسپار مشهد مقدس گشت، و از خرمن علم شخصيتهاي عظيمي مانند مرحوم حاج آقا حسين قمي، و حاج ميرزا مهدي اصفهاني، و حاج ميرزا محمد آقا زاده و ديگر استادان فن فقه و اصول، فلسفه و كلام بهره ها گرفت و چون از روز نخست به امر تبليغ و ترويج از طريق وعظ و خطابه علاقه خاصي داشت.، براي تكميل اين قسمت رهسپار ديار

هند گشت، و در «مدرسه الواعظين» به آموزش علوم مربوط به فن خطابه از تفسير و حديث، تاريخ، سيره پيامبر و پيشوايان اسلام پرداخت، و از فارغ التحصيلان آنجا گشت، و پس از بازگشت به ايران در دوران اختناق نظام « رضاخان» تحت فشار شديدي قرار گرفت، ولي پس از وقوع حادثه شهريور 20 كه آزادي نسبي نصيب جامعه روحانيت وعموم ملت ايران گشت، تلاش فرهنگي گسترده اي را از خانه خود آغاز كرد، نخست خانه محقر و كوچك خود را در جنوب تهران مدرسه كرد و كلاسهايي را به راه انداخت، همين هسته پربركت سبب شد كه شالوده بناي «جامعه تعليمات اسلامي» ريخته گردد و تأسيس آن بسان نور در ظلمت آن روز منفجر گشت و در مدت قريب به 40 سال 180 مدرسه اعم از دبيرستان و دبستان و كودكستان در سرتاسر كشور ايران بنا گرديد، و از اين راه افراد متدين و دبيران و آموزگاران با ايمان را دور هم جمع كرد، و توانست گروه عظيمي از فرزندان اسلام را از فساد و انحراف برهاند، و سرانجام سرمشقي براي ديگر مصلحان گردد تا آنجا كه گروهي دست به ساختن خانه هاي فرهنگي، مراكز علمي، و بالأخص دبستان و دبيرستان زدند و در كنار اجراي برنامه رسمي آموزشي، فرزندان اسلام را از نظر عقايد و اخلاق بارور ساختند: مي دانيم اسلام امتياز انسانها را در ايمان و علم و تقوا و جهاد خلاصه مي كند كه در آيات قرآن به آن تصريح كرده:

«يَرفَع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات» مجادله/11.

[خداوند مقام اهل ايمان و دانشمندان را (در دو جهان) رفيع مي گرداند.]

«فضل الله المجاهدين علي القاعدين

أجراً عظيماً» نساء/95.

[خداوند مجاهدان را بر نشستگان با دادن پاداش بزرگ برتري داده است.]

«إن أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13.

[گرامي ترين شما نزد خداوند بزرگ پرهيزگارترين شماست.]

اگر ملاك امتياز از نظر قرآن ايمان وعلم و دانش، جهاد و تلاش، تقوا و پرهيزكاري باشد، مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي هر چهار امتياز را دارا بود.

او در ميدان نبرد با طاغوت و طاغوتيان وقت، يك لحظه از پاي ننشت، و به خاطر همين جهاد مستمر او بود كه يازده بار دستگير و زنداني شد و شكنجه هاي زيادي را متحمل شد.

او يك روحاني متقي، يك واعظ پارسا، يك مربي دلسوز و ارزنده بود كه عمل او براي فرزندان اسلام سرمشق و برنامه بود.

مرحوم اسلامي با تأسيس «جامعه تعليمات اسلامي» و با ساختن بيش از 180 دبستان و دبيرستان و 80 مسجد و حسينيه و با نوشتن كتاب ارزشمند «دو از ياد رفته» پيرامون«امربه معروف ونهي از منكر» و آثار ارزنده ديگر زنده و جاويد است.

او در جلوگيري از ورود جنازه طاغوت زمان «رضاخان» به ايران، بيش از همه فعاليت كرد، و در قيام ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت به رهبري مرحوم آيه الله كاشاني صميمانه همكاري نمود، و سخنگوي رسمي او در محافل مذهبي بود، و در هر نقطه اي از نقاط ايران كه نسبت به نهضت احساس بي تفاوتي و يا كارشكني مي شد، از طرف مرحوم كاشاني.، به آن نقطه سفر مي كرد و مردم را بيدار نموده و در آنان شور و علاقه ايجاد مي كرد.

در نهضت فداييان اسلام كه فرزندان غيور و دلسوز كشور براي برانداختن نظام طاغوتي با دست خالي اما قلبي پر ايمان قيام كردند مرحوم اسلامي با

آنان هم پيمان بود، و صميمانه آنان را كمك مي كرد و ملت ايران خدمات ارزنده اين مرد بزرگ را هرگز فراموش نخواهند كرد.

در انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري حضرت استاد امام خميني دام ظله نيز از روحانيون پيشتاز بود و بارها در اين راه به زندان رفت.

سرانجام شعله هاي فروزان اين شخصيت خدمتگزار پس از يك نقاهت طولاني به خاموشي گراييد و پس از تشييع در تهران و قم در ضلع شرقي صحن حضرت معصومه (ع) در يكي از مقبره هاي صحن مقدس به خاك سپرده شد.

او در هر شهر و آبادي گام مي نهاد قدمهاي مؤثري براي حل مشكلات مردم، رفع اختلافات، تأسيس درمانگاه، تهيه آب آشاميدني و امثال آن بر مي داشت.

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پاسخ

مرحوم سيد حسن از خاندان معروف « خرسان» كه از بيوت قديمي و علمي نجف مي باشد و بيشتر آنان افتخار خدمت در آستان قدس مولا اميرمؤمنان (ع) را داشته اند و از ميان آنها، علما و دانشمندان بزرگي برخاسته است كه شرح حال آنان را مرحوم متتبع بزرگ آغا بزرگ تهراني در كتاب ارزنده خود « طبقات الشيعه» آورده است و خود مرحوم فقيد سيد حسن خرسان كتابي به عنوان « يتيمه الزمان» دربارة اسره و خانواده خود نوشته اند.

قهرمان گفتار ما در سال 1322 ه_ در نجف اشرف ديده به جهان گشود و علوم ادبي و منطق و فقه و اصول را از مشاهير علما نجف آموخت، و در ميان تمام طبقات به ورع و تقوا و پرهيزگاري معروف بود و سالها در مسجد شيخ انصاري اقامه جماعت مي نمود.

از آثار بس ارزنده مرحوم، تحقيق و تصحيح كتابهاي:

1. « من لا يحضره الفقيه»، 2. « تهذيب الأحكام»، 3.« الاستبصار فيما اختلفت من الاخبار» مي باشد و كتاب نخست از آن « صدوق و دومي و سومي از تأليفات شيخ طوسي و هر سه، جزء كتب اربعه مي باشند، و هر سه كتاب به تحقيق و تحشيه اين مرد بزرگ به چاپ رسيده است.

اين نويسنده محقق به اين حد اكتفا نكرده « مشيخه هاي» هر سه كتاب را شرح و تحقيق كرده است و در اين مورد نوآوريهايي دارد كه بر اهل تحقيق پنهان نيست.

زندگي مرحوم « خرسان» در كتاب « نقباء البشر» 3/ 1118 و « رجال الفكر و الأدب » ص 152 و « مشهد الإمام» و « تاريخ النجف» 4/85 آمده است،

علاقمندان مي توانند به آنها مراجعه نمايند.

سرانجام اين محقق كم نظير درماه جمادي الثانيه 1405 ه_ در نجف اشرف در گذشت و با تحليل و احترام در مقبره خانوادگي خود در صحن مطهر به خاك سپرده شد.

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پرسش

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پاسخ

عارف و فقيه آيت الله حاج ميرزا علي اكبر مرندي در سال 1314 هجري قمري در شهرستان مرند ديده به جهان گشود والد ايشان مرحوم آقا شيخ ملا علي از روحانيون برجسته و متقي شهرستان مرند بودند. معظم له دروس مقدماتي را از محضر پدر بزرگوار خود و نيز در مدرسه ديني مرند و بقيه مقدمات و سطوح مختلف علوم ديني را از محضر علماي بزرگ تبريز فرا گرفته، سپس جهت تحصيل در دروس خارج و فقه و اصول عازم نجف اشرف گرديدند و از محضر حضرات آيات عظام: شيخ محمد حسين اصفهاني، ميرزاي نائيني، ايرواني، آقا ضياء عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، به مدت 15 سال استفاده كردند. همچنين به مدت 10 سال تمام در معيت دوست يكدل و هم حجرة خويش، مرحوم علامه طباطبائي در رشته سلوك و عرفان از حضور عرفاي نامي عصر حضرات آيات: سيد حسين بادكوبه اي (م 1358) و ميرزا علي قاضي (م1365 ) كسب فيض كرده و به مرحلة والايي از مراحل سير و سلوك نائل گرديدند.

احاطه و تسلط ايشان به احاديث و تفاسير و مسائل فقهي و عرفاني مورد تأييد مراجع و آيات عظام بود و از مجتهدان عاليمقام به شمار مي رفت.

مرحوم مرندي زندگاني پربركت خويش را كه از مرز يك قرن متجاوز گرديد، سراسر در تقوا و پرهيزگاري ووارستگي و سير و سلوك گذرانيد، و شاگردان بسياري از محضرشان كسب فضيلت نمودند. هر چند كه از شدت وارستگي و تواضع، بيش از پنجاه سال در منطقة كوچكي مثل شهرستان مرند گوشة عزلت گزيده بودند، ليكن علماي اعلام و مريدان عاشق

و سالكان طريقت در هر فرصتي از زيارت معظم له و كسب فيض و حل معضلات فقهي و عرفاني سود مي جستند و به صراحت مي توان گفت كه كمتر كسي به شناخت شخصيت و مقام معنوي معظم له توفيق پيدا كرد.

بالأخره ايشان پس از عمري تدريس و خدمت به اسلام و مسلمين در حدود ساعت 3 صبح روز سه شنبه مورخه9/1/73 در حالي كه تا آخرين لحظات ذكر لااله الاالله بر لب داشت، به لقاء الله پيوست و جهان تشيع را از فيض وجود پربركت خويش محروم ساخت.

آقاي مسعود عالمپور رجبي كه افتخار دامادي مرحوم مرندي را دارد در سوگ ايشان اين چند بيت را سروده اند كه به درج آنها مبادرت مي ورزيم:

سحر صلاي رحيل از دم سروش رسيدنداي هات_ف غيبي به گوش هوش رسيد

كه اي خجسته پي از خاكدان دون برخيزسرود دلكشي از هر كران به گوش رسيد

بي_ا بي_ا كه ملائك ب_ه ع_رش منتظ_رندپي_ام دع_وت_ي از س_وي ي_ار دوش رسيد

زمان زمان وص_ال است و لحظ_ة دي_دارسبوي عش_ق هم از پير م_ي فروش رسيد

نگار خ_سته دل آنگاه ج_رعه اي ن_وشي_دزپي_ر مي_كده گلب_انگ ن_وش ن_وش رسيد

ص_داي ب_ال م_لائ_ك در آسم_ان پيچيدكه رند عاشق و درويش خرقه پوش رسيد

مريد و زاهد ش_ب زن_ده دار و ع_ارف پي_ركه در طريق طل_ب بود سخت كوش رسيد

قلن_دري كه چ_و ني ب_ود مح_رم اس_راردلش ف_شرده زف_رياد و ل_ب خم_وش رسيد

زديده خون بفشان در فراق او «مسع_ود»ك_ه از غ_مش به فل_ك ناله و خروش رسيد

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پرسش

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پاسخ

حجه الإسلام و المسلمين مرحوم حاج ميرزا عبدالله شهيدي قزويني، نجل مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالحسين قزويني كه نسب شريفش با چهار واسطه به علامه بزرگ، مرحوم ملا محمد تقي برغاني، شهيد ثالث _ اعلي الله مقامه _ مي رسد در محرم الحرام 1340 قمري در بيت علم و كمال و فضيلت در قزوين ولادت يافت پس از طي دوره دبيرستان به تحصيل علوم ديني اشتغال يافت علوم مقدماتي و بخشي از سطوح را نزد والد گرامي خود و اساتيد وقت قزوين فرا گرفت و سپس در سال 1361 قمري به منظور ادامه تحصيل به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر اساتيد و آيات عظام مخصوصاً مرحوم آية الله عظماي حجت، و آية الله عظماي بروجردي و آية الله مرعشي و امام خميني _ اعلي الله مقامهم _ بهره علمي گرفت و به كسب اجازاتي از مراجع بزرگوار تقليد عبدالنبي عراقي، سيد عبد الهادي شيرازي، حاج سيد ابوالقاسم خوئي، حاج آقا حسين بروجردي، آقا سيد ابو الحسن رفيعي قزويني نائل آمد.

مرحوم آقاي شهيدي انساني وارسته، داراي اخلاق حميده و خدمتگزاري صادق بود مصاحبت او براي جوانان و طلاب، درس، رفتارش الگو بود.

فعاليتهاي چشمگير اجتماعي و فرهنگي و ديني و تلاشهاي بي وقفه در اداره جريان انقلاب اسلامي در قزوين از ديگر فرازهاي زندگي پربار اين مرد راستين علم و دين و تقواست.

از آثار به طبع نرسيده ايشان مي توان به «كتاب المعراج» و تفسير سورة مباركه يوسف (ع) اشاره نمود. روح ملكوتي آن فقيد سعيد در روز پنجشنبه 26 شوال المكرم 1414 قمري (18 فروردين 1373ش) در شهر

مقدس قم به جوار رحمت الهي واصل گرديد.

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد تقي شوشتري محقق و نويسندة معاصر، روز جمعه 29 اردبهشت 1374 برابر با 19 ذي الحجه الحرام (1415) در زادگاهش در شهرستان شوشتر به ملكوت اعلي پيوست. وي از احفاد مرحوم شيخ جعفر شوشتري ( متوفاي 1303) بود كه در سال 1320 هجري قمري، برابر با 1281 شمسي ديده به جهان گشود و پس از تحصيل در زادگاهش و نجف اشرف، در شوشتر رحل اقامت افكند و از طريق تدريس و بيشتر از طريق قلم، اصيل ترين خدمات علمي را به جامعه فرهنگي عرضه داشت.

تاريخ نام بي شماري از دانشمندان را كه با انديشه و خامة خويش، علوم اسلامي را بارور ساخته اند، ضبط كرده است. اين گروه از افتخار آفرينان، چشم از لذايذ دنيا پوشيده و در گوشه كتابخانه و زواياي مدارس و مراكز تحقيق، به پژوهش پرداخته و به زندگي جاودانه دست يافته اند، و به گفتار والاي اميرمؤمنان: « الناس موتي و أهل العلم أحياء» تجسم بخشيده اند و در حقيقت بسان شمع سوخته و آب شده اند و اطراف خود را روشن كرده اند.

با ارج نهادن به تلاش تمام محققان و متفكران، يادآور مي شويم هر انديشه و نگارشي از خلود و جاودانگي برخوردار نيست و چه بسا انديشه ها و نگارشها به مرور زمان از قلمرو علم بيرون مي روند و جزء تاريخ آن علم به شمار مي آيند و سرانجام راهي قفسه كتابخانه و يا ديار عدم مي شوند، گاهي از آنها جز نامي در فهارس باقي نمي ماند. و احياناً فهارس نيز به درج نام آنها موفق نمي شود.

گروه كثيري از نويسندگان، ناقلان خوش ذوقي هستند كه با

تغذيه از افكار گذشتگان و افزودن آراء و مناقشاتي از خود، دست به تأليف مي زنند و در رديف مؤلفان قرار مي گيرند، اين نوع از آثار علمي حيات موقت دارند، كوتاهي و فزوني عمر آنها به عوامل خاصي بستگي دارد.

در اين ميان گروه اندكي هستند كه با نيش خامه، موج عظيمي در علم و دانش پديد مي آورند و اصولي را ويران و اصول نوي را جايگزين آن مي سازند و افقهاي تازه را در علم كشف مي كنند اين نوع از آثار سهم بسزائي در جاودانگي دارند.

اثر جاودانه محقق بزرگ عصر حاضر، علامه بزرگوار شيخ محمد تقي شوشتري در فن رجال، از معدود آثار جاودانه اين قرن و از حسنات آن به شمار مي رود. مؤلف با عشق و علاقه فراوان و تتبع توان فرسا و ذوق سرشار در درياي پهناور تاريخ و رجال و حديث فرو رفته و در نتيجه به جواهرات گرانبهايي دست يافته است و سرانجام با غواصي خاصي موجي عظيم در اين بحر پديده آورده و به ركود علم رجال كه نشانه افسردگي است، پايان بخشيده و راه را براي آيندگان باز نموده است و با نگارش كتاب « قاموس الرجال» زبان تحقيق جديدي را در اين علم به آيندگان آموخته است.

اگر نگارنده مقام علمي او را در آينه رجال او مي بيند، اين نه به معني اين است كه دانش و تحقيق او را بر اين علم منحصر مي داند، بلكه براي اين است كه نگارنده به اين علم علاقة خاصي دارد و گمشده خود را در اين كتا ب يافته است، اگر اين عذر پذيرفته نيست و شايد هم پذيرفته نباشد، بايد يادآور شوم كه

كليه آثار استاد محقق، از ابتكار و نوآوري برخوردار است و اثر ديگر و جاودانه او در تفسير موضوعي نهج البلاغه به نام «نهج الصباغه» نشانه ديگر از خلاقيت و بينش بزرگ و ديد عميق او است.

كتاب قاموس الرجال كه كليد تحقيق نو در رجال را در دست دارد، داراي سرگذشت و ويژگي است كه به آن اشاره مي كنيم:

علامه، شيخ عبدالله، فرزند مرجع بزرگ، شيخ محمد حسن مامقاني كه در سال 1289 هجري قمري در نجف ديده به جهان گشوده و در نيمه شوال 1351 هجري قمري ديده از آن بربسته، در اواخر عمر خود كتابي به نام تنقيح المقال في علم الرجال نگاشت.وي در اين كتاب كه در 3 جلد رحلي بزرگ و قطور چاپ شده است، ترجمه و شرح حال صحابه و تابعان و اصحاب امامان معصوم و راويان از آنان را تا قرن چهارم آورده است، تا آنجا كه توانسته، مجموع نصوص كتب رجالي قدما را درباره مشايخ حدʘˠو راويان گردآورد، و انسان را از مراجعه به كتابهاي ديگر بي نياز سازد.

از آنجا كه مامقاني در دوران تحليل قواي جسمي و در آستانه پيري دست به نگارش اين كتاب زده و تقريباً در مدت سه سال، نگارش و چاپ و نشر آن به پايان رسيده، طبعاً نگارش چنين كتابي در اين مدت كم خالي از اشتباه و لغزش نخواهد بود، از اين جهت گروهي تعليقاتي برآن زده اند.

از جمله شخصيت هايي كه بر اين كتاب تعليقه نوشت و موارد لغزش آن را بيان ساخت، مؤلف محقق شيخ محمد شوشتري صاحب كتاب قاموس الرجال است.

اين كتاب بصورت تعليقه اي بر رجال علامه مامقاني نگارش يافت

و در آغاز بنام تعليقات تنقيح المقال مشهور گشت ولي هنگام طبع به نام « قاموس الرجال في تحقيق رواه الشيعه و محدثيهم » ناميده شد.

در هر حال هر چند اين كتاب بصورت تعليقه بر رجال مامقاني نگاشته شده، ولي خود به صورت كتاب مستقلي است كه در عين بيان لغزشهاي اصل، مطالب مستقلي دارد كه براي هر فقيه علاقمند به رجال، مفيد و سودمند مي باشد مزاياي اين كتاب:

1.اعتماد بر اقوال قدما

اين كتاب در حالي كه كليه متون رجال قدما را در بردارد، و از نقل توثيقات متاخران خودداري مي كند، در مواردي كه رجاليهاي متاخر بر نكاتي دست يافته اند كه قدما از آنها غفلت داشته اند، آنها را نيز آورده است، مثلا” درباره يك راوي، اگر شخصيت هاي بزرگي مانند نجاشي و شيخ، بر وثاقت او تصريح مي كنند، هرگز بر توثيقات متاخران مانند علامه و ابن داود، اعتنا نمي كند، به همان توثيقات ديرينه اكتفا مي ورزد، زيرا توثيقات متناخران مستند به توثيق قدماست، آنگاه كه اصل نقل شد ديگر به ذكر نقل هاي دست دوم نيازي نيست ولي آنجا كه متاخران بر يك سلسله قرائن دست يافته اند كه وثاقت و يا ضعف راوي را در مواردي ثابت مي كند، به نقل توثيق و يا تضعيف متاخران مي پردازد و يا اگر رجاليون متقدم فردي را در ضمن ترجمه راوي ديگر ذكر كرده اند كه غالباً انسان بر چنين ذكر ضمني متوجه نمي شود، در حالي كه يك رجالي متاخر بر چنين توثيق ضمني دست يافته و آن را در عنوان مخصوص به آن راوي ياد آورد شده است، توثيق

هر دو را نقل مي كند تا حق رجالي متاخر بعنوان نخستين فردي كه توثيق راوي را در كلمات قدما به دست آورده است، ادا گردد.

از اين جهت، با اين كه كتاب بر اساس خلاصله گويي و حذف مكررات نگارش يافته، مع الوصف از نظر فزوني تتبع به حدي است كه در 14 جلد به طبع رسيده است.

2.مراجعه به كتب تاريخي اصيل

مؤلف در اين كتاب علاوه بر مطالعه كتابهاي رجالي كه موضوع كتاب است، مطالعه را به يك رشته كتابهاي خارج از فن رجال كشيده كه ميتواند وضع راوي را از نظر زندگي و گرايشهاي مذهبي روشن سازد. و اين نقطه قوت بزرگ اين كتاب است كه در ديگر كتابهاي رجالي به چشم نمي خورد.

مؤلفان رجال، غالباً به كتب رجالي و حديثي اكتفاء مي ورزند، ولي اين شخصيت بزرگ و محقق عالي مقام كتابهايي را مورد مطالعه قرار داده است كه به طور ضمني ميتوانند خدمتگزار علم رجال شوند مانند:

الف: تاريخ بغداد، نگارش حافظ احمد بن علي معروف به خطيب بغدادي متوفاي سنه 463 اين كتاب در 14 جلد به چاپ رسيده و حاوي شرح حال شخصيت هاي بزرگي است كه در عراق نشو ونما داشته يا مدتي در آنجا سكني گزيده اند و ناگفته پيداست كه بسياري از راويان حديث ما عراقي بوده اند و از اين جهت اين كتاب ميتواند در رفع برخي از ابهامها مفيد باشد.

ب: كتاب المعارف، نگارش عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري كه در سال 270 يا 271 و يا 276 درگذشته است. كتاب معارف از قديمي ترين كتابهاي تاريخ عمومي است كه در مصر چاپ شده است.

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله

شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پاسخ

روز دوشنبه 18 رجب 1416 هجري، حوزه علميه قم يكي از استوارترين استوانه هاي علمي و فقهي خود را از دست داد.

او اسوه تقوا و فضيلت، اسطوره تحقيق و تتبع، شخصيت بارز فقهي حضرت آيه الله ميرزا كاظم تبريزي قدس سره بود. او به حق يكي از بارزترين مصاديق صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه بود.

او از دوران جواني علاقه بس فراواني، به علم و دانش داشت و در مدرسه طالبيه، آخرين فردي بود كه چراغ او مي سوخت.

وي مقدمات و منطق و معاني و بيان را از دو استاد بزرگ وقت در تبريز فرا گرفت:

1. اديب بزرگوار، مرحوم شيخ علي اكبر اهري (1385-1296) كه در تدريس مغني و مطول بلا معارض بودند.

2. فاضل ارجمند، ميرزا محمود انصاري كه هم اكنون در قيد حياتند.

آنگاه در اواسط 1362 هجري قمري، براي ادامه تحصيل عازم حوزه علميه قم شد، و پس از اقامت اندكي به تبريز بازگشت، و تصميم گرفت كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل شود و از سال 1363 رحل اقامت در كنار مرقد امير مؤمنان افكند و با سعي بليغ و كوشش زائد الوصف سطوح عاليه را فرا گرفت و سپس در محضر بزرگان وقت به دروس خارچ پرداخت.

فقيد سعيد به سال 1340 هجري، در يك خانواده مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح را در تبريز فرا گرفت، و قريب به سي سال تمام در نجف اشرف اقامت نمودو با كوله باري از اندوخته هاي علمي فراوان در اواخر به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم رحل اقامت انداخت.

مشايخ

و آيات عظام و علماي گرامي كه آيه الله تبريزي در حوزه درسي آنان تربيت يافته، بترتيب زماني عبارتند از:

1. آيه الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره.

2. آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي، كه پختگي فقهي خود را مرهون ايشان ميدانست.

3. آيه الله شيخ محمد رضا آل ياسين، باب خمس و زكات عروه.

4. آيه الله شيخ محمد علي كاظمي.

5. آيه الله شيخ موسي خوانساري.

6. آيه الله ميرزا آقا اصطهباناتي.

7. آيه الله مير سيد علي بهبهاني، به مدت 10 ماه.

8. آيه الله حاج سيد محمد شاهرودي، به مدت 2 سال.

9. آيه الله حاج سيد محسن حكيم، در دوره تاليف مستمسك.

10. آيه الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي، بيش از يك دوره.

تاليفات

1.شرح عروه الوثقي، دوره كامل فقه در چندين مجلد.

2.القواعد الفهيه، شامل 900 قاعده با تطبيق هر قاعده اي بر فروع، در چندين مجلد.

3.تطبيقات الوسائل، شامل فقه الحديث و بررسي اسناد آن، در 20 مجلد.

4.اصول جديده، در 10 مجلد.

5.دو شرح مبسوط بر كفايه بر مبناي تحقيق و تدقيق.

6.حواشي بر رسائل و مكاسب و ديگر متون درسي.

مرحوم آيه الله تبريزي تمام عمر با بركت خود را صرف تحصيل، تدريس، تحقيق، تاليف و تهذيب نفس نمود، هرگز لحظه اي از عمر خود را به بطالت سپري نكرد حوزه درسش همواره فضلاي پژوهشگر را در خود جاي مي داد.

روزهاي جمعه به مدت دو ساعت در خانه اش به روي طلاب و فضلا باز بود، از هر بابي كه سؤال مي كردند، پاسخ شافي و وافي مي داد، گويي همين امروز از تحقيق مباني آن برخاسته است.

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پرسش

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پاسخ

درختان ريشه دار و تناور پيوسته ميوه مي دهند و در مقابل حواث مقاوم و پا برجا مي باشند و در سايه گسترده آنها گروهي استراحت مي كنند و مردم پيوسته به آنها عشق مي ورزند، زيرا حيات خود را در گرو آنها مي دانند.

انسانهاي بزرگوار و عالمان دلسوز و فقيهان خدمتگزار كه پاسي از عمر خود را با كمال وارستگي در تحصيل علم سپري مي كنند، و در راه آرمان بزرگ خود (هدايت مردم) سر از پا نمي شناسند، همان مصداق كلمه طيبه الهي هستند كه ريشه محبت در اعماق قلوب مردم دارند و شاخه هاي بلند و سر به فلك كشيده آنها، محيط زندگي را پر طراوت و پر ثمر مي سازند چنان كه مي فرمايد: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء» ابراهيم/24.

عالم بزرگوار مرحوم آيه الله حاج شيخ حسن سعيد تهراني فرزند آيه الله حاج ميرزا عبدالله تهراني، و نوه مجتهد بزرگ، مرحوم حاج ميرزا مسيح تهراني است كه باني مسجد چهل ستون در قلب تهران و فقيه ناموري كه به فتواي او وزير مختار دولت اجنبي به نام تزار در تهران به هلاكت رسيد و از اين طريق تاريخ جديدي به روي ملت ايران گشوده گرديد و جهان آن روز احساس كرد كه فتواي يك فقيه ميتواند برخلاف تمايلات دول وقت ( قاجار) شديدترين ضربات را بر نماينده متجاوز يك دولت بيگانه كه قصد اهانت و تجاوز به نواميس اسلامي را داشت، وارد آورد و تفصيل آن در تاريخ مذكور است.

مرحوم آيه الله سعيد

در سال 1337 هجري قمري برابر با 1298 هجري شمسي ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را در تهران، سپس در قم به پايان رسانيد، آنگاه براي تكميل رهسپار نجف اشرف گرديد و از محضر سه مرجع بزرگ زمان:آيه الله عظماي حكيم، آيه الله عظماي خوئي و آيه الله عظماي حلي بهره كافي برد و بيش از همه در دروس مرحوم حلي حاضر مي گشت و آنچه كه از محضر پر فيض آن عالم بهره مي گرفت، مي نوشت و اخيراً تقريرات او را در دو جلد به نام دليل العروه و مكاسب به طبع رسانده است.

از خصوصيات اين روحاني عاليقدر اين بود كه به درخواست حاجتمندان در حد امكان، پاسخ مثبت مي داد.

از ديگر ويژگيهايش، تواضع و فروتني او بود به گونه اي كه ميتوان گفت: در اين ويژگي بي نظير بود او با تمام وجود به اسلام و تشيع عشق مي ورزيد و براي خدمت شب و روز نمي شناخت و مرض و بيماري مانع از كار نبود.

از آثار بزرگ او تاسيس كتابخانه عمومي عظيمي است در جنب مسجد چهل ستون تهران كه قريب بيست و هفت هزار جلد كتاب دارد و پيوسته مورد توجه جوانان و محققان و افراد فرزانه است.

و از ديگر خدمات او در زمينه قرآن كريم دو كار مشترك و ماندني است:

1.تاسيس گنجينه قرآن كريم و از هر قرآن چاپي و احياناً خطي يا ترجمه هاي مختلف نسخه اي گردآوري نموده، نمونه اي را در آن گنجينه به نمايش گذاشته است.

2.تشكيل موسسه انتشاراتي بنام دايره المعارف قرآن است كه تاكنون دوازده جلد آن به زبان فارسي و يك

جلد آن به زبان عربي منتشر شده است.

چراغ عمر مرحوم آيه الله سعيد پس از هشتاد سال نور افشاني، به ظاهر خاموش شد. روح پاكش به ملكوت اعلي پيوست و اگر ممكن باشد مرگ او را در يك عبارت خلاصه و بيان كنيم، شايسه است بگوييم: عاش سعيدا” و مات سعيدا”. خداوند او را بيامرزد و روح پاكش را با مولايش امير مؤمنان (ع) محشور گرداند.

فهرست برخي از آثار آن رادمرد

آثار جاودانه او نشانه حيات مستمر او در ميان ماست در اين جا به برخي از آثار او اشاره مي كنيم:

1.دليل العروه.

2.مكاسب.

3.الي علماء الاسلام.

4.پيغمبر با شما سخن مي گويد.

5.علي از ديدگاه وحي.

6.حسن و حسين با قيام وسكوت.

7.فاطمه زهرا (س).

8.پيام فاطمه (س).

9.پيام امام حسن عسكري.

10.سيدالشهداء با شما سخن مي گويد.

11.مهدي اهل بيت.

12.خدا و مهدي (ع).

13..شهر رمضان.

14.امير المؤمنين با شيعيان سخن مي گويد.

15.امام صادق (ع).

16.امامت و ولايت از نظر علي بن موسي الرضا(ع).

17.نور الابرار.

18.مبعث.

19.پيامبر اسلام (ص).

20.امام حسين (ع).

21.امام حسن (ع).

22.الغدير و ما ادريك ما الغدير.

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پرسش

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پاسخ

آنچه در اين صفحه نگارش مي يابد، اشك خامه و سرشك قلم است زيرا در هفتم ماه رمضان 1316 هجري قمري برابر با هشتم بهمن ماه 1374 شمسي، حوزه عليمه قم، صاحب قلمي را در تاريخ و تراجم و رجال، از دست داد كه اطلاعات و آگاهي او در شناخت تاريخ و رجال اسلام زبانزد محافل بود.

قلم تاريخ و ترجمه بر فقدان شخصيتي اشك مي ريزد كه صدها ترجمه به قلم او نگارش يافته و صدها ترجمه ديگر به خامه او به صورت خطي در كتابخانه شخصيش موجود، و در انتظار هياتي است كه به تنظيم و نشر آنها بپردازد.

اين دانشور نامور، مرحوم علامه بزرگوار، حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي _ قدس سره _ است كه از بيت مرجع بزرگ آيه الله مرحوم حاج سيد محمد كاظم طباطبائي صاحب كتاب عروه الوثقي است.

فقيد سعيد در بيست و سه جمادي الاولي 1348 ه_ . ق برابر چهارم آبان 1308 ش. ديده به جهان گشود و مراحل تحصيلي مختلف خود را در حوزه علميه نجف اشرف (زادگاهش) به پايان رسانيد و در فقه و اصول و تفسير از دروس مرحوم آيه الله سيد عبدالهادي شيرازي و آيه الله خوئي بهره ها برد.

از آنجا كه به تاريخ تشيع و شناسائي رجال و تواريخ دانشمندان شيعه علاقه خاصي داشت، گمشده خود را در محضر دو استاد بزرگ: آيه الله شيخ آقا بزرگ تهراني و آيه الله اميني باز يافت و از محضر اين دو شخصيت حدود بيست و پنج سال استفاده هاي فراواني كرد.

از فقيد سعيد آثار گرانبهايي به يادگار مانده و خود

او نيز زندگي خود را در كتاب « الغدير في التراث الاسلامي » ص 233تا 245 نگاشته است.

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پاسخ

چندي قبل شخصيتي مانند «آيه الله حاج شيخ مرتضي بروجردي » به دستهاي آلوده به گناه كشته شد و چهل روز و اندي از شهادت آن عالم بزرگ نگذشته بود كه درخت كهن و پر باري از علم و دانش از ريشه قلع و قمع گرديد و جهان علم و دانش را به سوك خود نشاند يعني مرحوم «آيه الله آقاي حاج ميرزا علي غروي تبريزي » به هنگام مراجعت از زيارت سيد الشهداء در حالي كه گرد سفر بر صورت او نشسته و قلبش به مهر امام حسين (ع) مي طپيد، مورد هدف گلوله هاي فرومايگاني قرار گرفت كه خود با جمعي از يارانش يكجا جان سپردند و نفرت همگان را بر قاتلان خود برانگيختند.

شخصيتهايي مانند آيه الله غروي به اين آساني قابل تربيت و پرورش نيستند. خون دل و رنج فراوان لازم است تا مجتهدي بزرگ، محققي عاليقدر، مؤلفي پركار و مدرسي خوش تقرير تربيت شود.

حضرت آيه الله آقاي غروي در سال 1349 ه_ . ق برابر با 1309 شمسي در يك خانواده پاك و مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود.

پدر او يك بازرگان متعهدي بود كه در عصر دولت «تزار» دفتر تجارتي در آن سو داشت كه پس از انقلاب 1917 اكتبر در روسيه و قفقاز براي حفظ دين و عقايد خود از تمام مايملك خود دست كشيد و به تبريز بازگشت، هنوز دو سال از عمر فرزندش نگذشته بود كه دعوت حق را لبيك گفت و تربيت اين كودك نورس بر عهده مادر علويه اش گذارده شد كه نمونه تقوا و پاكدامني بود و

به دودمان پيامبر عشق مي ورزيد.

شهيد آيه الله غروي پس از به پايان رساندن دوره ابتدايي در سن چهارده سالكي وارد حوزه علميه تبريز شد و سطوح را تا حد لمعتين در تبريز فرا گرفت و در اين مدت، بيشتر با مرحوم آيه الله آقاي حاج شيخ عبدالحسين غروي – قدس سره – مانوس بود. و نسبت به ايشان علاقه خاصي داشتند.

در سال 1364ه_ .ق حوزه تبريز را به نيت تحصيل در حوزه علميه قم ترك نموده و تا سال 1369 ه_ . ق در اين مركز به آموزش سطوح عالي و قسمتي از خارج پرداخت.

وي براي به پايان رساندن سطوح عالي از درسهاي مرحوم آيه الله مجاهد و ايه الله آقاي سيد حسين قاضي بهره بيشتر برد و در درس خارج، بيشتر از مرحوم آيه الله حجت بهره برد تا اين كه در سال 1368 براي اخذ دانش بيشتر و ارتباط با باب علم رهسپار نجف اشرف گرديد. و در آنجا از اساتيدي مانند آيه الله ميرزا باقر زنجاني و آيه الله العظمي آقاي خوئي قدس سره بهره گرفت.

او در عين تحصيل، به تدريس نيز مي پرداخت و سطوح عالي را مرتب تدريس مي كرد تا آنجا كه خود، حوزه مستقلي براي تدريس خارج تاسيس نمود.

ويژگيهاي اين فقيه عاليقدر:

1. او داري بياني روشن بود و قلمي گويا داشت سخت ترين و سنگين ترين مطالب را با روشن ترين عبارات تبيين مي نمود كه نوشته هاي او گواه روشني بر اين مطلب است.

2. او در ضبط مطالب اعم از كوچك و بزرگ از حافظه خارق العاده اي برخوردار بود كه شايد بتوان او را در

شمار حافظان بزرگ شمرد.

3. او از دوران جواني به تهجد و نماز شب عادت داشت و شايد بتوان گفت كه در اين پنجاه سال اخير كمتر شبي بود كه او از تجهد بهره نداشته باشد.

4. او در عين فقاهت و آگاهي از مباني فقهي و اصولي روشن بيني بود و به خدمات ديگران ارج مي نهاد.

5. او در تربيت شاگرد دست توانايي داشت و با تدريس چند دوره اصول و چند كتاب گروهي را پرورش داد.

6. او برخلاف گروهي از فقها كه به تدريس و تقرير اكتفا مي ورزند، يك فرد دست به قلمي بود كه كتابهاي ازنده اي نوشته و آثار گرانبهايي را از خود به يادگار نهاده است.

7. او انساني بود متواضع و فروتن، و در عين حال با وقار و سنگين و نسبت به دوستان خود رئوف و مهربان.اينك ما براي آگاهي علاقمندان فهرست اجمالي آثار ايشان را مي آوريم:

1.التنقيح در دوازده جلد، شرحي بر عروه الوثقي كه تقرير استاد بزرگ خود آيه الله العظمي خوئي قدس سره و همگي به زيور طبع آراسته گرديده است.

2.تقرير اصول به صورت يك دوره كامل از درس استاد و الامقامش آيه الله ميرزا باقر زنجاني قدس سره

3.شرحي استدلالي بر مكاسب

4.تعليقه اي بر كفايه محقق خراساني

5.رساله اي در قاعده طهارت

6.رساله اي در قاعده تجاوز.

7.رساله اي در قاعده يد.

8.رساله اي در قاعده قضاء.

و همچنين تاليفات ديگري كه بصورت خطي در بيت شريفش به يادگار مانده است. به اميد روزي كه در پرتو تلاشهاي فرزند برومندش حجه الاسلام آقاي حاج ميرزا محمد تقي غروي حفظه الله به زيور طبع آراسته شود.

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پرسش

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد علي عالمي در سال 1306 هجري شمسي در حومه دامغان متولد و پس از طي مقدمات در دامغان و همدان، در سال 1331 عازم قم شدند و از محضر مراجع عاليقدر وقت همانند حضرات آيات: بروجردي، گلپايگاني، امام خميني، داماد و علامه طباطبايي قدس سره بهره ها گرفت.

در سال 1341 به تقاضاي مردم متدين سمنان و به امر حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني (طاب ثراه ) عازم آن ديار گرديدند و به دنبال مبارزه بر ضد فساد رژيم سابق در سال 1352 به مدت يك سال به بافت كرمان تبعيد شدند.

پنج جلد كتاب «پيغمبر و ياران، سه جلد «شاگردان مكتب ائمه (ع)»و يك جلد «حسين (ع) نفس مطمئنه» و چندين رساله عربي از آثار قلمي اوست.

روح بلند، طبع عالي، مردمداري، سخاوت، شجاعت و حلم از صفات ممتاز او بود. در زندگي منظم بود و روحي آرام و مطمئن داشت و در مقابل مشكلات مقاوم بود.

سرانجام پس از نيم قرن تلاش علمي و تبليغي در 17 شهريور 1378 دار فاني را وداع گفت.

سمنان و ادارات تعطيل شد و مردم با شركت بي سابقه در تشييع جنازه آن عالم رباني از 37 سال خدمت صادقانه او عملا” قدرداني كردند.

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لا اله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا

نظري كن به كجا آمده اي

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لا اله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا

نظري كن به كجا آمده اي

آيا علامه مجلسي يك عالم درباري بوده و در ابتداي كتاب هايش اسم شاهان را مي آورده است ؟

پرسش

آيا علامه مجلسي يك عالم درباري بوده و در ابتداي كتاب هايش اسم شاهان را مي آورده است ؟

پاسخ

26070مرحوم علامه مجلسي (محمد باقر) از افتخارات عالم اسلامي است كه فرهنگ تشيع و اسلام مرهون خدمات او است . ميرزا محمد باقر خوانساري دركتاب (روضات الجنات ) آورده كه دانشمند گرانقدر امير محمد حسين خاتون آبادي نوه مرحوم مجلسي در كتاب (حدائق المقربين ) كه شرح حال 30تن ازبزرگان را از مرحوم كليني شروع مي كند و با ياد استادش به انجام مي رساند,مي گويد: آخرين و سي امين شخصيت از عالمان ديني مولاي ما, محمد باقرمجلسي است و از بزرگ ترين فقها و حديث دانان گرامي و از گرامايه ترين عالمان بزرگ دين است و در رشته هاي فقه , تفسير, حديث , رجال , اصول كلام و اصول فقه بر ديگر فضلاي روزگارش برتري داشته ... ايشان از جهات مختلف كه روشن ترين آن ها شش وجه است بر تشيع حق دارد و بعد مناصب ايشان وتأليفات و خدمات ايشان را بر مي شمارد.

در كتاب "مرآت الاحوال" گفته : بعضي از مؤلفين از مولي محمد تقي مجلسي (ره ) پدر بزرگوار علامه مجلسي , براي من نقل كرده اند كه گفت : در شبي ازشب ها, پس از فراغ از تهجد و عبادت , حالتي برايم ايجاد شد كه از آن حالت فهميدم كه در اين هنگام هر حاجت و درخواستي از خداوند نمايم اجابت خواهدنمود. فكر كردم چه در خواستي از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم كه ناگاه با صداي گريه محمدباقر در گهواره اش مواجه شدم و

بي درنگ گفتم : پروردگارا به حق محمد و آل محمد (ص ) اين كودك را مروج دينت و ناشراحكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقاتي بي پايان موفق گردان .

...علامه مجلسي از طرف سلاطين در شهري چون اصفهان به مقام شيخ الاسلامي منصوب گشت و به تنهايي تمام نزاع ها و دعاوي را رسيدگي مي كرد.(1

توضيح : شاهان عصر صفوي با آن كه بسياري از آنان به برخي از نواهي ومنكرات آلوده بودند, ولي به برخي فقها و مجتهدين رسما مناصب و مشاغلي مي سپردند تا در امور ديني جامعه به اين مهم بپردازند; از جمله مقام هاي : 1_ شيخ الاسلامي 2_ صدر خاصه و صدر عامه 3_ امامت جمعه 4_ قضاوت 5_ قاضي عسگر 6_ ملا باشيگري 7_ رئيس العلماء.

چون مردم و شاهان مي دانستند كه حق حاكميت از آن فقها است (لااقل درمسائل مربوط به فقهاء) از اين جهت بعض امور را به آنان محول مي كردند و حتي بعضي پادشاهان از فقها و مراجع اجازه حكومت مي گرفتند و علما و فقهاء باشرايطي قبول مي كردند كه فعلا آنان بر جامعه حاكم باشند و شاهان زمان صفويه غالبا اگر براي حفظ آبروي خودشان هم كه بود با علما رابطه حسنه اي داشته اند وظواهر را تا آن جا كه ممكن بود, مراعات مي كردند.

علمايي مانند مرحوم علامه مجلسي بزرگ تر از آن هستند كه خود را آلوده به دربار شاهان كنند, بلكه اين شاهان بودند كه سعي مي كردند خود را به علماي بزرگي هم چون ايشان متصل كنند تا وجهه و آبرويي نزد مردم پيدا كنند

و ازاعتراضات مردمي در امان باشند.

در كتاب (لؤلؤة البحرين ) و (الروضة البهية) در شرح حال علامه مجلسي آمده است : در ترويج تشيع و زنده نگاه داشتن دين پيامبر اسلام (ص ) به وسيله تصنيف و تأليف و امر به معروف و نهي از منكر و نابودي دشمنان و مخالفين هواپرست و بدعت گزار, به ويژه صوفيه و بدعت گزاران در دين , چون اين مردبزرگوار, در عصر خويش و پيش از او همتايي نبوده است . وي امام جمعه و امام جماعت ... بود. كشور شاه سلطان حسين به علت شدت فرومايگي و كم تدبيريش به وجود شريف ايشان اداره مي شد و هنگامي كه مجلسي ديده از جهان فرو بست ّّزمام امور از دست شاه برفت و بي نظمي در كشور آشكار گشت . (1

پاورقي:

1 - ميرزا حسين نوري طبرسي، فيض قدسي، ص 56.

زندگي مراجع محترم تقليد و زمان اجتهاد و محل تولد و شرح زندگي آنان را بنويسيد.

پرسش

زندگي مراجع محترم تقليد و زمان اجتهاد و محل تولد و شرح زندگي آنان را بنويسيد.

پاسخ

شرح زندگي مراجع را از دفتر مراجع مطالبه فرماييد, ولي شرح زندگي آيت الله فاضل را براي شما مي فرستيم و دست رسي به دفتر آقايان كار ساده اي است , به همراه اين شرح , توضيح المسائلي را نيزتقديم مي داريم , اميد است .

داستان هايي كه دربارهء مرحوم نخودكي مي گويند و اين كه يكي از معجزات ايشان اين بوده كه چند بار مرده و دوباره زنده شده اند, واقعيت دارد؟

پرسش

داستان هايي كه دربارهء مرحوم نخودكي مي گويند و اين كه يكي از معجزات ايشان اين بوده كه چند بار مرده و دوباره زنده شده اند, واقعيت دارد؟

پاسخ

مرحوم نخودكي يكي از علماي معاصر و از اوتاد و عارفان بوده و سفارش كرده است كه مرا در زير پاي زائران امام رضا7دفن كنيد. دربارهء او نقل شده كه داراي مرگ اختياري بوده و كتابي قطور به نام دربارهء او نوشته شده است .

البته رسيدن به اين مراحل شايد براي بسياري از مردم وضعي كه دارند, ميسّر يا قابل تصور نباشد. لذا واردشدن در اين وادي براي همه كس شايد مفيد نباشد, بلكه مضرّ باشد; از اين جهت بايد گوشزد كنيم : اگرمي خواهيد به مراحل كمال دست يابيد, ابتدا از اخلاق عملي و اخلاق نظري شروع كنيد و خود را از رذائل اخلاقي مانند حسد, كبر, خودخواهي , عُجْب و خود پسندي , طمع و حرص , دنيا پرستي , غفلت از خدا و ظلم و اذيت به ديگران باز داريد و بعد خود را به زيورهاي اخلاقي متزين نماييد, تا كم كم ان شاءالله به مراحل بالاتردست پيدا كنيد.

دربارهء حضرت آيت الله منتظري و علت محدوديت فعاليت وي توضيح دهيد.

پرسش

دربارهء حضرت آيت الله منتظري و علت محدوديت فعاليت وي توضيح دهيد.

پاسخ

آيت الله منتظري از شاگردان بسيار فاضل مرحوم آيت الله بروجردي و امام خميني (ره ) و همدرس مرحوم استاد شهيد مطهري بودند. ازنظر علمي مخصوصاً در رشتهء فقه و اصول و فلسفه در سطح بسيار بالايي هستندو از نظر ديانت و تقوا مؤمن و متديّن اند. ايشان سابقهء مبارزاتي زيادي دارند و درپيروزي انقلاب نقش به سزايي داشتند و در اين راه , سال هاي متمادي , در زندان بودند و شكنجه هاي طاقت فرسايي _ مخصوصاً روحي _ را متحمل شدند.

بعد از پيروزي انقلاب , از طرف مجلس خبرگان رهبري , به قائم مقام رهبري برگزيده شدند (گرچه اين انتخاب هم از نظر قانون اساسي , حذف بود) اما به خاطر نداشتن فكر سياسي ايده آل و نداشتن اشراف بر اوضاع و احوال و فكرسياسي افراد و از آن رو كه تصور مي كرد همه خوب و راستگو هستند و..., تحت تأثير حرف هاي افراد معلوم الحالي قرار مي گرفت ; لذا گاه با نوشتن اعلاميه وزماني با سخنراني , به نهادهاي انقلاب حمله مي كرد و گاǠهم خصوصي با امام ره ملاقات مي كرد و حرف هاي آن افراد را به امام منتقل مي نمود.

ايشان بعد از دستگيري سيد مهدي هاشمي , چون به نامبرده خيلي علاقه مند بود, اعتراض شديدي كرد و براي امام ره اعتراضيه اي نوشت و با امام ملاقات كرد. بعد از اعدام سيد مهدي , ايشان از طرف امام (ره ) از قائم مقام رهبري بر كنار شد. قرار بود نامبرده در حوزه , تنها

به درس و بحث اشتغال داشته باشد و در كارهاي سياسي و امور مملكتي دخالت نكند, اما مجدّداً _ و به رغم شاگردان زيادي كه داشتند و مي توانستند به تدريس بپردازند_ اعتراض هايش شروع شد و مطالبي گفت و حرف هايي زد كه از نظر اولياي امور, صلاح نبودگفته و نوشته شود; به همين علت درسش تعطيل و ملاقاتش ممنوع شد.

اميدواريم خداوند متعال همهء ما را از خواب غفلت بيدار و عاقبت همه راختم به خير فرمايد.

لطفاً شرح كاملي از سيد حسن قوچاني معروف به آقا نجفي , نويسندهء كتاب سياحت غرب وسياحت شرق بنويسيد.

پرسش

لطفاً شرح كاملي از سيد حسن قوچاني معروف به آقا نجفي , نويسندهء كتاب سياحت غرب وسياحت شرق بنويسيد.

پاسخ

حجةالاسلام , حكيم الهي آقا سيد محمد حسن نجفي , معروف به آقا نجفي , فرزند سيد محمددر سال 1295هجري قمري مطابق با 1257هجري شمسي , در قريهء خسرويه از توابع قوچان متولد شده و به مكتب رفت و در ده سالگي تمام كتاب هاي فارسي را كه مرسوم بود, در مكتب خواند. پدرش با اين كه اهل علم نبود, اصرار داشت وي به درس خواندن بپردازد و بالاخره او را در سيزده سالگي با اصرار فراوان به قوچان فرستاد. وي در مدت كوتاهي دروس حوزوي را فرا گرفت و پس از سه سال توقف در قوچان , براي ادامه ءتحصيل به مشهد رفت و در مدرسهء مشغول تحصيل شد و در آن جا با ماهي يك تومان امور زندگي ِخود را اداره مي كرد و ايام تابستان كه مدرسه تعطيل بود, به كار در مزارع مي پرداخت . پس از مدتي به اصفهان رفت و در آن جا نزد آخوند كاشي و شيخ عبدالكريم گزي و ميرزا جهانگيرخان و آقا نجفي اصفهاني درس خواندو با مشكلات و فقر فراوان دوران را سپري كرد و در سال 1318پس از چهار سال اقامت در اصفهان , پياده راهي نجف و در سن 23سالگي وارد نجف شد و در درس آخوند خراساني شركت كرد و نزد شريعت اصفهاني , فقه واصول و خارج را تلمّذ نمود و ملاصدراي شيرازي را نزد شيخ محمد باقر اصطهباناتي آموخت .وي در سي سالگي به اجتهاد رسيد. او در نجف با گرسنگي

و فقر دست به گريبان بود. خود مي گويد: .

در شب هيجده ماه مبارك رمضان سال 1325قمري مقارن با پيدايش نهضت مشروطيت در ايران , با يك خانوادهء ايراني مقيم كربلا ازدواج كرد و داراي فرزنداني شد; ابتدا دو دختر و بعد يك پسر وي از دنيا رفت . وي در نجف با مشقّت فراوان فقر و كمبود آب و غذا و وجود گرماي شديد روبه رو بود. پس از مدتي پدرش فوت كرد; از اين رو از نجف به سوي قوچات حركت نمود. او همراه همسر و دو دخترش عراق را ترك گفت و واردايران شد و بنا به تقاضاي مردم قوچان در آن جا رحل اقامت افكند. او 25سال را در قوچان به ارشاد مردم ورتق و فتق امور ديني و ادارهء حوزهء علوم ديني گذرانيد. آن مرحوم در دوران حيات خود عالِمي رباني و وارسته وبا فضيلت بود و آزادگي و زهد و تقوا و بي اعتنايي او به ظواهر دنيا زبانزد عام و خاص بود. در جريان قحطي جنگ جهاني دوم همواره به فكر بينوايات و خانواده هاي تهي دست بود و در مواقع بيكاري در باغچهء مقابل منزل خود كار مي كرد و نزد مردم قوچان احترام بي سابقه اي داشت . اين عالم بزرگوار در شب جمعه 26ربيع الثاني سال 1363هجري قمري مطابق با نهم ارديبهشت 1322شمسي , در 68سالگي در قوچان وفات يافت .تشييع جنازهء وي با شكوه بود و در يكي از اتاق هاي منزل خود دفن شد.

تأليفات ايشان عبارت است از: سياحت شرق , كه دربارهء سرگذشت زندگي آن مرحوم از ابتداي كودكي وگزارش تحصيلات او

در شهرهاي قوچان و مشهد و اصفهان و نجف است , و خواننده را به نكات علمي ودستورهاي اجتماعي اسلام آشنا مي سازد و حوادث تاريخي مشروطيت و بازتاب نهضت مشروطيت را درعراق شرح داده است .

2 شرح ترجمهء رسالهء تفّاحيهء ارسطو به وسيلهء بابا افضل كاشاني .

2 رسالهء عذر بدتر از گناه .

4 شرح كفايةالاصول .

5 شرح دعاي صباح .

6 سياحت غرب , در كيفيت عالم برزخ .(1)

(پ_اورقي 1.سياحت غرب , مقدمه به قلم رمضان علي شاكري , با تلخيص .

آخرين نماز امام (ره ) كي بود؟ آيا آخرين نمازشان را در اول وقت به جا آوردند؟

پرسش

آخرين نماز امام (ره ) كي بود؟ آيا آخرين نمازشان را در اول وقت به جا آوردند؟

پاسخ

تمام نمازهاي امام (ره ) در موقع مناسب , به خصوص اول وقت بود, مگر اين كه عذري باشد. براي آگاهي بيش تر با شمارهء 16_ 2281213تهران , جماران , مؤسسهء نشر آثار امام (ره ) تماس بگيريد.

چرا امام خميني (ره ) در شهادت فرزندشان گريه نكردند و آن را از الطاف خفيّهء الهي دانستند, امادر شهادت استاد مطهري گريه كردند و گفتند كه حاصل عمرم از دست رفت ؟

پرسش

چرا امام خميني (ره ) در شهادت فرزندشان گريه نكردند و آن را از الطاف خفيّهء الهي دانستند, امادر شهادت استاد مطهري گريه كردند و گفتند كه حاصل عمرم از دست رفت ؟

پاسخ

زمان شهادت فرزند امام با زمان شهادت مطهري تفاوت داشت . زماني كه مرحوم آقا سيد مصطفي به شهادت رسيد, مردم ايران در ظلم و اختناق رژيم ستمشاهي به سر مي بردند و فرزنداني از مردم به شهادت رسيده بود. امام كه خود را يكي از خدمتگزاران مرد و همراه و همگام با آنان مي دانست و رهبري نهضت را به عهده داشت ,بايد طوري با شهادت فرزندش برخورد مي كرد كه مردم روحيه مي گرفتند. اما شهادت مطهري بعد از پيروزي انقلاب و در زمان حساسي واقع شد و نياز امام و انقلاب به شهيد مطهري بسيار زياد بود, چون ايشان شخصيت برجسته ءعلمي و فرهنگي و فيلسوف و عارف و مفسّر و فقيه توانايي بودند كه مورد قبول همهء علما و مردم و شخصيتي با تقوا وخداترس و زاهد بود. اين گونه شخصيت ها كم تر يافت مي شوند. از طرفي مظلوميت ايشان در نحوهء به شهادت رسيدنش همگان را حيرت زده كرد و نه تنها امام , بلكه همهء مردم در سوگ او گريستند. خون اوتأثير به سزايي دراشاعهء كتاب هاي با ارزش و پرمحتواي اشان در جامعه مخصوصاً در ميان نسل جوان داشت . خداوند همهء شهداي راه حق و فضيلت و عالمان هدايت را بر سفرهء پرخير و بركت خويش همواره ميهمان بدارد و ما را رهرو آنان قرار دهد.

چند نمونه از كرامات و مشاهدات بزرگان دين را در مورد دنيا بيان نماييد.

پرسش

چند نمونه از كرامات و مشاهدات بزرگان دين را در مورد دنيا بيان نماييد.

پاسخ

كرامت عبارت از ظهور يك امر غير عادي است كه با قوانين طبيعي نمي سازد, مانند شفاي مريض يا پيدا شدن گمشده توسط يكي از اولياي خدا.

اما دربارهء آن چه خواسته ايد, حكايات و داستان هاي زيادي نقل شده است كه شنيدني و عبرت آموز است و ما دو نمونه از آن را مي آوريم و مي توانيد براي آگاهي بيش تر به كتاب هايي كه دراين زمينه نوشته شده است , مراجعه كنيد.(1)

گفت و گوي جناب سلمان فارسي (ره ) با يكي از اهل قبور. اصبغ بن نباته مي گويد: زماني كه سلمان فارسي از جانب اميرالمؤمنين 7والي مدائن بود, نزد او بودم . سلمان بن مرضي مبتلا بود كه باآن مرض از دنيا رفت . روزي به من فرمود: رسول خدا6مرا آگاه ساخت كه وقتي زمان مرگ من نزديك شود. مرده اي از مردگان با من سخن خواهد گفت . حال دوست دارم بدانم آيا زمان وخاتمه نزديك شده است .

به سلمان گفتم : حال چه مي خواهي براي تو انجام دهم ؟

_ هم اكنون مي روي و تابوتي براي من مي آوري و زيراندازي را كه معمولاً در تابوت براي مردگان فرش مي كنند, در آن مي گستراني . سپس مرا با چهار نفر كه با خود مي آوري , به قبرستان مي بري !

اصبغ اطاعت نمود و فوراً حركت كرد و پس از ساعتي برگشت , در حالي كه تمام خواسته هاي سلمان را مهيا نموده بود. طبق دستور, سلمان را به قبرستان بردند و تابوت را

بر زمين گذاردند و روبه قبله اش نمودند, آنگاه سلمان با صداي بلند گفت : سلام بر شما, اي ساكنان وادي و روشويندگان از دنيا!

جوابي نشنيد. دوباره به آن ها سلام كرد و گفت : شما را به خداوند بزرگ و پيامبر كريم مي خوانم كه يك نفر از شما مرا پاسخ گويد. من , سلمان فارسي صحابي پيامبرم و او به من فرمود پيش ازمرگم يك نفر از شما با من سخن مي گويد, مي خواهم بدانم اجلم رسيده است !

ناگهان مرده اي به صدا در آمد و گفت : سلام بر تو, اي سلمان ! منتظر شنيدن سؤالات تو هستم ! سلمان گفت : تو اهل بهشتي يا دوزخ ؟ گفت : من از كساني هستم كه مورد عفو و بخشش خدا قرارگرفته و داخل بهشت شده است .

_ براي من تعريف كن مرگ را چگونه ديد؟

گفت : به خدا قسم ! اگر با قيچي انسان را پاره پاره كنند و با شيشه انسان را بدرند, براي من از دردِ مرگ , آسان تر و راحت تر است . بدان من در دنيا آدمي بودم كه خداوند به او خير عطا كرده بود.فرايضم را به جا مي آوردم , قرآن را تلاوت مي كردم , با والدينم بسيار خوشرفتار بودم , از محرمات بسيار پرهيز مي نمودم و صبح و شب در طلب روزي حلال بودم !

پس از پايان گفت و گو, سلمان را از تابوت بيرون آوردند و روي زمين گذاردند. سلمان به خدا عرض كرد: اي آن كه در دستش خزاين هر چيز است و به سوي او برگشت همه ,

و او است كه افرادرا از بلا و عذاب مصون مي دارد و كسي قادر نيست مانع عذاب وي شود. به تو ايمان آوردم و از پيامبرت پيروي نمودم و كتاب مقدست را تصديق كردم . هم اكنون وعده اي كه داده اي , فرا رسيده است . اي آن كه خلف وعده نمي كني , روح مرا بگير و به رحمتت ملحق فرما و در خانهء فضل و كرمت فرود آور!

سپس شهادتين بر زبان جاري كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود.(2)

در انتها اين حكايت را از كتاب نقل مي كنيم :

مرحوم دستغيب مي فرمايد: حاج مؤمن (ره ) از سيد زاهد عابد, جناب سيد علي خراساني كه چند سال در حجرهء مدرسهء سردزك , معتك و مشغول عبادت بود, عجايبي نقل مي كرد, از جمله گفت : يك هفته پيش از مردن , سيد مزبور به من فرمود: سحر شب جمعهء اين هفته نزد من بيا, زيرا شب آخر عمر من است !

شب جمعه نزدش حاضر شدم . مقداري شير روي آتش بود. دو استكان آن را ميل فرمود و بقيه را به من داد و گفت : بخور! پس فرمود: من امشت از دنيا مي روم . امر تجهيز من با جناب آقا سيدهاشم (امام جماعت مسجد سردزك ) است . با اين حال , فردا آقاي عدالت كه در همسايگي مسجد منزل دارد, مي آيد و مي خواهد كفن رما متقبل شود; تو مگذار, ولي از حاج جلال قناد قبول كن مرااز مال خودش كفن كند!

آن گاه رو به قبله نشست و قرآن مجيد را به دست گرفت و شروع

به تلاوت نمود. ناگاه چشمانش خيره متوجه قبله شد و قريب يكصد مرتبه و با سرعت كلمه را گفت . سپس تمام قامت ايستاد و گفت : السلام عليك يا جدّاه !

پس رو به قبله خوابيد و گفت : يا علي يا مولاي ! و به من رو كرد و فرمود: اي جوان , مترس و به من نگاه نكن . من راحت مي شوم و به جوار جدم مي روم !

آن گاه چشم هاي خود را روي هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گرديد!(3)

از اين گونه حكايت ها, از رسول خدا6و ائمه اطهار و اصحاب و مراجع تقليد و علماي اعلام نقل شده است كه هر يك مي تواند سبب بيداري دل هاي نيوشندگان كلام و پويندگان راه حق باشد.

منابعي جهت مطالعه :

1 نهج البلاغه , خ 91كه دربارهء آفرينش زمين و آسمان و زندگي دنيا است و خطبه حمام كه در بيان صفات متقين و براي شناسايي گروه سوم مورد بحث در نامهء اوّل مفيد است .

2 ميزان الحكمة, محمد محمدي ري شهري , ج 2(عربي ) يا ج 4(ترجمه فارسي ) ذيل عنوان دنيا.

3 انسان كامل , استاد شهيد مطهري .

4 حق و باطل , استاد مطهري , از ص 135به بعد.

5 مبدأ و معاد, آيت الله جوادي آملي .

6 گفتار فلسفي , معاد از نظر روح و جسم .

7 معاد, شهيد دستغيب .

8 فرهنگ آفتاب , عبدالمجيد معاديخواه , ذيل عنوان دنيا.

(پ_اورقي 1.كتاب هايي چون فضيلت هاي فراموش شده , اثر مرحوم حسينعلي راشد; سيماري فرزانگان , اثر رضا مختاري ; داستان هاي شگفت , اثر شهيد

دستغيب .

(پ_اورقي 2.بحارالانوار, ج 11 ص 375; گفتار فلسفي , معاد از نظر روح و جسم , ص 316

(پ_اورقي 3.داستان هاي شگفت , حكايت 35 ص 88 با تلخيص .

ديدگاه امام را در مورد آيت اللّه كاشاني بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام را در مورد آيت اللّه كاشاني بيان كنيد.

پاسخ

در مورد شخصيت و نقش اوّل آيت اللّه كاشاني در نهضت ملي كردن صنعت نفت و نقش وي دررهبري قيام و مبارزه عليه استبدادِ داخلي و استعمار خارجي و هم چنين موقعيت ممتاز آيت اللّه كاشاني در مقام رهبريت نهضت عراق عليه بريتانياي استعمارگر, همو كه در جايگاه فرماندهي جنگ , اسلحه بر دوش , در خط مقدم جبهه جنگ , با نيروهاي انگليسي مي جنگيد, در پاسخ سؤال 28 مصالب مفيد و روشنگري بيان شد. براي اطلاع بيش تر از ابعدا شخصيت و مبارزات اين فقيه فرزانه , مي توانيد با مطالعهء كتاب هاي :

1 درس هايي از تاريخ سياسي ايران ;

2 نگرشي كوتاه به نهضت ملي ايران , هر دو اثر از شهيد حسن آيت ;

3 تاريخ سياسي ايران _ از دكتر جلال الدين مدني _ بهره بگيريد.

اما در مورد نظر حضرت امام خميني ره در مورد آيت اللّه كاشاني , به پيوست قسمتي از يك سخنراني امام رامي آوريم , كه در آن هم از آيت اللّه كاشاني و هم از آيت اللّه شيخ فضل اللّه نوري _ كه سؤال 31شما است _ صحبت شده است . در قسمتي از آن امام ره مي فرمايد: .

.شما متوجه باشيد اين ها شروع كردند از اول جوي بسازند كه اين حكومت را بشكنند.

من توفيق آقايان را در خدمت به جمهوري اسلامي و اسلام از خداي تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه همهء آقايان موف باشند كه به اين ملتي كه اين همه در تحت ظلم و فشار بوده است خدمت بكنند و همه

با هم هم صداو هم عمل منظورشان همين باشد كه نجات بدهند اين كشور را از مسائلي كه برايش پيش مي آيد. من امروز مغتنم است كه در حضور آقايان يك مطلبي را عرض كنم و اين مطلب مال همه است , نه مال شماها, مال همه , هم مسؤولين كشور است و هم مردم , ما تجربه هايي كه برايمان نقل شده است يا از تجربه هايي كه خودمان در جريانش بوديم بايديك مطالبي را در نظر داشته باشيم .

در دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده اند يك عده اي كه نمي خواستند كه در اين كشور اسلام قوه داشته باشدو آن ها دنبال اين بودند كه اينجا را يا به نحوي طرف خودشان بكشانند, آن ها جو سازي كردند به طوري كه مثل مرحوم آقا شيخ فضل اللّه كه آن وقت يك آدم شاخصي در ايران بود و مورد قبول بود همچو جوسازي كردند كه درميدان علني ايشان را به دار زدند و پاي آن هم كف زدند و اين نقشه اي بود براي اين كه اسلام را منعزل كنند و كردند واز آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه اي باشد كه علماي نجف مي خواستند, حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل اللّه را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند, كه آن جا هم صدائي از آن در نيامد, اين جوي كه ساختند درايران و در ساير جاها, اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل اللّه را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان و به

دار كشيدند و پاي آن هم ايستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را درآن وقت و مردم غفلت داشتند از اين عمل , حتي علما هم غفلت داشتند. اين كه آن جا بود, ما در زمان خودمان هم آقاي كاشاني را ديديم .

آقاي كاشاني از جواني در نجف بودند و يك روحاني مبارز بودند مبارزه با استعمار, آن وقت البته انگلستان بودمبارزه با او در ايران هم كه آمدند تمام زندگي شان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مي شناختم . در يك وقت وضع ايشان طوري شد كه وقتي كه از منزل مي خواست حركت كند فرض كنيد بيايند به مسجد شاه , مسجد شاه مطلع مي شد, در نظر داشتند, اعلام مي شد, اين طور بود وضع ايشان , بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحاني درميدان باشد لابد اسلام را در كار مي آورد, اين حتمي است و همين طور هم بود. از اين جهت شروع كردند به جوسازي آن طور جو سازي كردند كه يك سگي را عينك به آن زدند و آن طور كه من شنيدم عينك زدند و از طرف مجلس آوردند اين طرف و به اسم آيت اللّه و من خودم در يك مجلسي بودم كه مرحوم آقاي كاشاني وارد شد در آن مجلس , مجلس روضه بود, هيچ كس پا نشد, من پا شدم و يكي از علماي تهران كه الان هم هستند و من جا دادم به ايشان (جا هم ندادند) اين جو را درست كرده بودند براي آقاي كاشاني كه ديگر از منزلش نمي توانست بيرون بيايد,در يك اطاقي محبوس

بود در منزلش طوري كه نمي توانست بيرون بيايد. چند دفعه هم گرفتند چه كردند, آن جا هم شكت دادند. مسلمين را شكست دادند, من حالا مي خواهم يك هشداري به آقايان بدهم , مسأله الان به يك وضعي در آمده است كه انسان مي بيند كه مشغول جو سازي هستند, مي شنود كه مشغول جوسازي هستند و به تدريج مي خواهند اين كار را عملي اش كنند; يعني ديدند كه ايران با اين مسائلي كه در دنيا مي خواهند حل كنند نتوانسته اندكاريش بكنند, حمله كردند, حمله نظامي كردند _ عرض مي كنم كه _ اقتصادش را چه كردند, محصور كردند و همه كاري كردند, نشد آن كاري را كه آن ها مي خواهند, يعني منعزل كردن اسلام را مي خواهند. الان آن ها آنقدري كه ازاسلام خوف دارند, نه شوروي از آمريكا آن قدر خوف دارد, نه امريكا از شوروي براي اين كه تمام اين مصالحي كه آن ها به خيال خودشان مي خواهند _ از مصالحي كه براي خودشان تهيه كنند و تمام سوء استفاده هايي كه از تما مدنيامي خواهند بكنند, مي بينند كه اگر چنانچه اين ترتيبي كه ايران روي كار آمده است و مشغول است , اين عملي بشودهمه جا لنگ خواهد شد, مسأله , مسأله ايران نيست حالا, آن وقت ها صحبت , صحبت ايران بود. الان وضع جوري شده است كه هر جا مي يني كه الان فرض كنيد كه در پاكستان دارند مي گوين

د كه اسلام , خوب , دولتش هم ملغي مي شود, اين را مي گويند, در جاهاي ديگر هم همين طور دارند مي

گويند, در سياهپوستان امريكا هم صدا در آمده است , اين ها الان خودشان هم مي بينند كه در شوروي هم كه صدا در آمده , خوب , مسلمين هم آن جا زيادند, آن هامي بينند كه اگر مهلت به اين كشور بدهند ممكن است كه منافع آن ها را در تمام دنيا به خطر بيندازد, جنگ عمومي هم كه نمي توانند راه بيندازند بخواهند جنگ راه بيندازند دنيا به هم مي خورد, نمي كنند. آن ها عاقل تر از آن هستند كه جنگ عمومي راه بيندازند. اين ها مي خواهند با وسيله هايي با حيله هايي از اين جا شروع كنند, از ايران شروع كنند.از ايران شروع كردن هم يكدفعه نمي شود بروند.

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد آيت اللّه طالقاني بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد آيت اللّه طالقاني بيان كنيد.

پاسخ

براي بيان ديدگاه حضرت امام (ره ) پسنديده آن است كه عين كلام امام را كه از زبان و قلم او جاري گشته است , بيان داريم و برداشت هاي خود را به ميان نياوريم .

اما در اعلاميه اي كه به مناسبت رحلت آن بزرگوار در تاريخ 58619صادر فرمود, آيت ا... طالقاني را چنين توصيف مي كنند:

او براي اسلام به منزلهء حضرت ابوذر بود. زبان گوياي او, چون شمشير مالك اشتر بُرنده بود و كوبنده .(1)

اما در اجتماع بانوان فرهنگي كاشمر كه در تاريخ 58622خدمت تان رسيده بودند, فرمود: . و در تاريخ 58623كه اقشار مختلف مردم قم خدمتش شرفياب شده بودند, فرمود: .

و در همان اجتماع فرمودند: .

و در پاسخ به تلگرام تسلين ياسر عرفات كه به مناسبت رحلت آيت اللّه طالقاني براي امام فرستاده بود, فرمود:.

(پ_اورقي 1.واحد فرهنگي جهاد سازندگي استان خوزستان , خط امام _ كلام امام , ج 2 ص 19

با اين كه شيخ فضل اللّه نوري مخالف مشروطيت بود و از سويي , مشروطيت گام نخست براي ملي كردن صنعت نفت ايران و پيدايش انقلاب اسلامي بود, چرا سالروز اعدام او را در تقويم ثبت كرده اند؟

پرسش

با اين كه شيخ فضل اللّه نوري مخالف مشروطيت بود و از سويي , مشروطيت گام نخست براي ملي كردن صنعت نفت ايران و پيدايش انقلاب اسلامي بود, چرا سالروز اعدام او را در تقويم ثبت كرده اند؟

پاسخ

براي دريافت پاسخ تحقيقي اين سؤال و دست يافتن به جوابي كه با واقعيت عيني مطابقت داشته باشد, لازم است زمين هاي سياسي , اجتماعي , اقتصادي , فرهنگي و اعتقادي انقلاب مشروطيت و عواملي كه موجب بيداري و آگاهي توده هاي مردم و قيام و جنبش آنان عليه وضعيت حاكم گشت , مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد.

جهت تحقيق و مطالعهء شما, كتاب ج 1 تأليف دكتر سيد جلال الدين مدني و كتاب نوشتهء شهيد دكتر حسن آيت را پيشنهاد مي كنيم . ما مدافع هر آن چه تقويم هامي نويسند نيستيم , اما جهت تنوير افكار و زدودن غباري كه اطلاعا نادرست بر اذهان آحادي از مردم گذاشته , به موارد ذيل توجه نماييد:

گشتند, روحانيت و پيشوايان ديني بودند. توجه داشته باشيم , به معني قانون اساسي , فرمان و قرار داد است كه بيانگر شكل حكومت مي باشد ; يعني حكومتي كه بر پايه _ نه استبداد _ اداره گردد.

محمد رضا سقّازادهء واعظ كه نويسنده مي باشد, چگونه فردي است ؟ ايشان كتاب دعايي به نام

پرسش

محمد رضا سقّازادهء واعظ كه نويسنده مي باشد, چگونه فردي است ؟ ايشان كتاب دعايي به نام

پاسخ

كتاب سرّ السمتتر دربارهء علوم غريبه و علم جفر و خوابنامه است كه از تأليفات شيخ بهايي (ره ) بوده كه محمد رضا سقا زاده آن را توضيح و تشريح و تنقيح كرده است .

البته مرحوم ملا حبيب اللّه كاشاني نيز كتابي به نام السرّ المستتر في الطلسمات و الدعوات دارد.(1)

مرحوم سقازاده واعظي زبردست و معروف بود و داراي تأليفاتي است از قبل درياي سخن , سر المستتر, گل هاي ارغواني , مشاعره كه شامل سه هزار شعر برگزيده از ششصد شاعر پارسي زبان مي باشد.

مرحوم سقا زاده تبريزي , ساكن تهران بود و از وعاظّ معروف بوده است .

(پ_اورقي 1.سيد مصطفي دشتي , معارف و معاريف , ج 8 ص 438

ملاحبيب اللّه كاشاني كه بود؟

پرسش

ملاحبيب اللّه كاشاني كه بود؟

پاسخ

ملا حبيب اللّه بن علي مدد بن رمضان كاشاني از علماي اماميهء قرن حاضر (قرن چهاردهم هجري )است . عابد و زاهد و متّقي و عرفان مسلك و صاحب اخلاق حميده بود و به شهادت تأليفات زيبا و متنوع او علاوه برعلوم دينيّة متداوله در بعضي علوم غريبه , خيبر و داراي قريحهء شعر هم بود و شرح اجمالي او موافق آنچه در كتاب ولباب الالباب خودش نگارشته يافته , اين طور آمده است : در چهارده سالگي از نحو و صرف و مقدمات لازمهء متداوله فارغ شد و نزد حاجي سيد حسين و بعضي ديگر به تحصيل فقه و اصول پرداخته و مقداري از فصول را نزد شيخ محمد اصفهاني , خواهر زادهء خود (صاحب فصول ) و يك قسمت عمده از رسائل شيخ مرتضي انصاري را از حاج ميرزا ابوالقاسم كلانتري تهراني خوانده و مقداري از حكمت را هم از اكابر تلامزهء حاج ملاّ هادي سبزواري فرا گرفته و در شانزده سالگي اجازهء نقل روايت و در هيجده سالگي به اجازهء اجتهاد نائل آمده و تمامي عمر را با كمال انزواگذرانده و اوقات خود را به تأليف و تدريس مصروف داشته و تأليفاتي در تفسير و عرفان و حكايات و عقايد دارد.وي در 23جمادي الآخر سال 1340در كاشان ارتحال يافت .(1)

(پ_اورقي 1.سيد مصطفي دشتي , معارف و معاريف , ج 8 ص 437 با تلخيص .

جملهء حضرت امام خميني (ره ) در وصف ظهور حضرت ولي عصر7 را بيان فرماييد.

پرسش

جملهء حضرت امام خميني (ره ) در وصف ظهور حضرت ولي عصر7 را بيان فرماييد.

پاسخ

امام (ره ) در اين باره فرمود: چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه بر پا كنندهء عدالتي است كه بعثت انبيا: براي آن بود و چه مبارك است زاد روز ابر مردي كه جهان را از شرّ ستمگران و دغلبازان تطهيرمي نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم وجور آن را فرا گرفته , پر از عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب ومستضعفان جهان را وارثات ارض مي نمايد.

و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغلبازي ها و فتنه انگيزي ها پاك شود و حكومت عدل الهي برسراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيطزمين افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخ هاي ستم و كنگره هاي بيداد فرو ريزد وآن چه غايت بعثت انبيا: و حاميان اوليا: بوده , تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلم هاي ننگين و زبان هاي نفاق افكن شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتوافكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان هاي دروغين حقوق بشر از دنيا بر چيده شوند و اميد است كه خداوند متعال آن روزفرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رسد و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.(1)

(پ_اورقي 1.آيين انقلاب اسلامي , ص 104

آيا سلسله اساتيد مرحوم شاه آبادي، استاد عرفان حضرت امام(ره) مشخص است؟ آنان را بيان فرماييد. شيوه تربيتي مرحوم آيت اللَّه شاه آبادي بر چه مبنايي بوده است؟

پرسش

آيا سلسله اساتيد مرحوم شاه آبادي، استاد عرفان حضرت امام(ره) مشخص است؟ آنان را بيان فرماييد. شيوه تربيتي مرحوم آيت اللَّه شاه

آبادي بر چه مبنايي بوده است؟

پاسخ

مرحوم ميرزا محمد علي شاه آبادي در سال 1347 هجري قمري از تهران به قم آمد و تا سال 1354 به مدّت هشت سال در قم ماندگار شد. در تمام اين مدّت امام خميني(ره) مسائل عرفاني را از محضر ايشان بهره برد.

مرحوم شاه آبادي جامع معقول و منقول بود و در فلسفه و عرفان شاگرد مرزاي جلوه و ميرزاي اشكوري بوده است. در منقول و فقه و اصول شاگرد حاج ميرزا حسن آشتياني و آخوند خراساني و ميرزا محمّد تقي شيرازي بوده است. مرحوم شاه آبادي در سال 1369 هجري قمري در تهران درگذشت.

امام خميني در نوشته هابش از اين استاد بارها ياد مي كند و با عنوان: شيخ بزرگوار ما، جناب عارف باللَّه، شيخ محمد علي شاه آبادي، شيخنا العارف الكامل، از وي ياد مي كند. امام(ره) در كتاب "شرح دعاي سحر" سيزده مورد از آقاي شاه آبادي به بزرگي ياد مي كند.

البته امام(ره) غير از مرحوم شاه آبادي در عرفان استادهاي ديگري مانند مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي، ميرزا علي اكبر يزدي، مرحوم ارباب، ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني داشته است.(1)

پي نوشت ها:

1. با استفاده از مجله حوزه، شماره 94 و 95، ويژه صدمين سال تولّد امام خميني(ره)، ص 470، با تلخيص.

سطح علم و دانش حضرت آيت اللّه نوري همداني و آگاهي ايشان به مسائل روز در چه حدي است ؟در صورت امكان برخي از آثار علمي ايشان را بيان كنيد؟

پرسش

سطح علم و دانش حضرت آيت اللّه نوري همداني و آگاهي ايشان به مسائل روز در چه حدي است ؟در صورت امكان برخي از آثار علمي ايشان را بيان كنيد؟

پاسخ

برادر گرامي ! حضرت آيت اللّه نوري همداني از مراجع بزرگوار است كه هم اكنون در حوزه علميه به تدريس و فعاليت هاي تحقيقاتي مي پردازد. آگاهي و معلومات ايشان در خصوص مسائل روز خوب بوده و مجتهدزمان شناس است .

در خصوص آثار علمي بايد گفت : ايشان كتاب هاي متعددي در فقه اصول و... دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1 كتاب الخمس ;

2 امر به معروف و نهي از منكر;

3 جهاد;

4 داستان باستان ;

5 حاشيه بر عروة الوثفي ;

6 اقتصاد اسلامي ;

7 خوارج از ديدگاه نهج البلاغه ;

8 شگفتيهاي آفرينش .

متن سخن راني امام خميني (ره ) را در بهشت زهرا كاملا بازگو كنيد؟ در ضمن بگوييد:سيدجمال الدين اسد آبادي كه بود و چه عقيده اي داشت ؟

پرسش

متن سخن راني امام خميني (ره ) را در بهشت زهرا كاملا بازگو كنيد؟ در ضمن بگوييد:سيدجمال الدين اسد آبادي كه بود و چه عقيده اي داشت ؟

پاسخ

متن سخن راني امام خميني در بهشت زهرا طولاني است و ارسال آن براي ما مقدور نيست . بهتراست آن را در مجموعه سخنان امام خميني (ره ) كه با نام صحيفه نور ياصحيفه امام است جستجو كنيد.

سيدجمال الدين اسدآبادي كسي بود كه مي خواست ميان شيعه و سني اتحاد برقراركند واز اين رو دربعضي موارد ايراني وشيعه بودن خود را ظاهر نمي كرد و چون مدتي نيز درافغانستان به سر مي برد, به سيدجمال الدين افغاني نيز معروف شد. ايشان شخصيت بزرگي بود كه در دوره ناصرالدين شاه در بيداري مردم ايران ومسلمانان جهان سهم بسزايي داشت . سيدجمال در قريه اسد آباد همان متولد شد پس از آموختن مقدمات علم ديني در ايران عازم نجف گرديد و پس از بهره گيري از محضر عالمان بزرگين چون شيخ مرتضي انصاري به هندوستان رفت درآن جا ابتدا سعي كردند مسلمانان هند را عليه استعمار گران انگليس بشورانند, امابه خاطر سلطه همه جانبه انگليسي ها مجبورشد آن جا را ترك كند. با دعوت ناصرالدين شاه به ايران آمد. ابتدافكر مي كرد كه با كمك شاه مي توانند انديشه اصلاح طلبانه خويش را به مرحله اجرا در آورد, اما به زودي فهميديكي از موانع بزرگ رسيدن بهانديشه هاي اصلاح طلبانه اش خود شاه مي باشد, از اين رو از او انتقاد كرد وشاه هم دستور داد او را از ايران تبعيد كنند. در آن جا نيز او را مسموم

كردند و به شهادت رساندند. سيد جمالدرمبارزات پر شور ضداستعماري خود سه هدف عمده داشت كه عبارت بودند از:

1 اتحاد دنياي اسلام بر ضد استعمار;

2 مبارزه با استعمار انگلستان ;

3 دفاع ازارزش هاي اسلامي .(1)

(پ_اورقي 11 برداشت از كتاب تاريخ سال سوم راهنمايي , ص 41- 40

وصيت و سفارش امام خميني (ره ) به جوانان نسل آينده چه بود؟

پرسش

وصيت و سفارش امام خميني (ره ) به جوانان نسل آينده چه بود؟

پاسخ

امام ره وصاياو سفارش هاي زيادي به جوانان و نسل آينده كرده است كه متأسفان ذكر همه آن هامقدور نيست . در اين جا به قسمت هايي از وصايا اشاره مي كنيم :

از راه اشتباه برگرديد و با محرومني جامعه كه با حان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند, متحد شويد وبراي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شر مخالفين نجات پيدا كند...

براي آگاهي بيش تر به وصيت نامه الهي سياسي امام ره و كتاب صحيفه نورامام ره مراجعه فرماييد.

سابقه انقلابي آقاي مصباح يزدي چگونه است؟ آيا ايشان در زمان انقلاب اسلامي كاري به حركت مردمي نداشتند؟

پرسش

سابقه انقلابي آقاي مصباح يزدي چگونه است؟ آيا ايشان در زمان انقلاب اسلامي كاري به حركت مردمي نداشتند؟

پاسخ

درباره سابقه و شرح زندگاني آيةالله مصباح يزدي، با مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، واقع در قم بلوار امين، مقابل راهنمايي و رانندگي، و به شماره تلفن 2936006 تماس حاصل فرماييد.

درمورد آقاي ابطحي

پرسش

درمورد آقاي ابطحي

پاسخ

نمي دانيم به چه دليل به نشاني ما پست كرديد. شايد خداي متعال به شما عنايت خاصي داشته است. به خاطر اين كه آقاي ابطحي امروز مطرود علما است و از نظر قانوني حق فعاليت ندارد. در كتاب هاي ايشان انحرافاتي از جمله اين كه انسان گناهكار، تمام جزئيات گناهان و انحرافات خود را براي استادش بايد بيان نمايد، وجود دارد!

در صورتي كه از نظر اسلام اقرار به گناه، گناه نابخشودني است. مي توانيد سوالات خود را از واحد ما كه وظيفه پاسخ گويي به سوالات مذهبي، اعتقادي، كلامي، فلسفي، خانوادگي و نيز مشاوره را دارد، ارسال كنيد و جواب دريافت نماييد. اگر دوست مؤمن داشته باشيد، از استاد كمتر نيست. از خواندن كتاب جهان بيني شهيد مطهري دريغ نفرماييد. با توجه به اين كه دختر هجده ساله اي هستيد، محدوديت داريد و به فرض اين كه استادي در قم باشد، نمي توانيد در كلاس تربيتي وي حضور پيدا كنيد. بهترين و سالم ترين راه براي شما مطالعه كتاب هايي است كه توصيه مي كنيم. فعلاً جهان بيني ها را مطالعه كنيد و فقط به واجبات اكتفا نماييد.

هر گاه حال داشتيد در مجالس دعاي توسل و زيارت عاشورا شركت كنيد. سپس با ما مكاتبه نماييد و يا با تلفن 7743183 با مسئول واحد تماس بگيريد، از تأخير پاسخ معذوريم. جزواتي برايتان ارسال مي شود. مطالعه بفرماييد.

چند نفر از مراجع در قم و نجف و مشهد صاحب رساله اند؟

پرسش

چند نفر از مراجع در قم و نجف و مشهد صاحب رساله اند؟

پاسخ

فقها و محتهدان والامقام چه آناني كه صاحب رسالهء عمليه هستند يا از باب شدت احتياط رساله ننوشته اند, در بلاد اسلامي و عراق و لبنان و سوريه زيادند. آنان به منزلهء ستاگان آسمان اند و نورافشاني مي كنند, ولي مجتهدان كه صاحب رساله اند و تقليد از آن ها روا است , باز زيادند كه مرعوف ترين آنان عبارتند از آيات عظام :فاضل لنكراني , بهجت , وحيد خراساني , سيستاني , شبيري زنجاني و حاج شيخ جواد تبريزي . فعلاً اين ها بيشتر موردتوجه مي باشند.

از حالات آيات عظام آن مقداري كه لازم است بنويسيد.

پرسش

از حالات آيات عظام آن مقداري كه لازم است بنويسيد.

پاسخ

شرح حال و كيفيت زندگاني آيات عظامي كه زنده هستند, كمتر در جايي نوشته يا گفته مي شود, مگرآن چه كه از نحوهء زندگي و سادگي و بي آلايشي و تواضع و عبادت آنان ظاهر و بارز است . جزئيات زندگاني آنان برما پوشيده است .

به طور خلاصه : مراجع تقليد عالماني هستند كه حداقل چهل سال درس و تدريس در حوزه هاي علميه داشته اندو با فقر و كمبود ساخته اند. زندگاني آنان غالباً زاهدانه است . اگر خانهء بعضي از مراجع را مشاهده كنيد, از در و ديوارآن آثار زهد و تقوا مشاهده مي شود. آنان از زرق و برق دنيا پرهيز دارند و به آن توجهي نمي كنند و حالات روحي ومعنوي خاصي دارند. عشق به پيامبر و اهل بيت : از سيما و زندگاني آن ها هويدا است . اين حقايق را انسان وقتي درك مي كند كه مدتي از نزديك با آنان باشد. بهترين نمونه اي كه شايد مردم ايران , بيشتر از صدا و سيما با زندگاني ونحوهء معاشرت ايشان آشنا هستند, حضرت امام خميني (ره ) است . مي توانيد شرح حال حضرت امام خميني (ره ) را ازكتاب سايهء آفتاب مطالعه كنيد.

رسانه هاي بيگانه دائماً و بعضي از رسانه هاي داخلي گاهي عليه آيت اللّه مصباح يزدي تبليغات مي كنند. مگر ايشان چه كردند و چه ديدگاهي دارند؟

پرسش

رسانه هاي بيگانه دائماً و بعضي از رسانه هاي داخلي گاهي عليه آيت اللّه مصباح يزدي تبليغات مي كنند. مگر ايشان چه كردند و چه ديدگاهي دارند؟

پاسخ

آيت اللّه مصباح از جمله عالمان و فرهيختگان نادري است كه از آثار علمي و قلمي فراواني برخوردارند و يكي از فلاسفهء بزرگ شرق و از مفاخر اسلام به ويژه مذهب تشيع است .

ايشان همانند ديدبان هوشيار و بيداري است كه با تمام وجود از سنگرهاي اسلام و مذهب حراست مي كنند. هروقت احساس كند كه دشمن يا دوستان جاهل رخنه به سنگر مقدس اسلام كرده و مي خواهند قوانين و ارزش هاي اسلامي را زير سؤال ببرند و به نحوي آن را ناصواب جلوه بدهند, با استدلال و تحليل عالمانه شبهات را برطرف نموده و ترفندهاي آنان را خنثي مي نمايند.

جرم ايشان همين است و گرنه نه مخالف نظام مقدس جمهوري اسلامي است , نه مخالف رهبري و نه حلالي راحرام و حرامي را حلال كرده است .

دشمنان يا دوستان نا اهل چون ديدگاه ايشان را وفق مراد خود نمي بينند, ناجوانمردانه علي او شعار مي دهند.

گفتني است : معظم له معصوم از خطا و اشتباه نيست و ممكن است گاهي اشتباه كنند و حرف هاي غير واقع بزنند وموضع گيري هاي نابجا بگيرند, لكن اين امر نبايد سبب موضعگيري خصمانه و تبليغات دروغين عليه ايشان گردد,بلكه با انتقاد صحيح و مناظره هاي علمي بايد به دنبال حقيقت رفت .

زندگي نامهء شهيد مفتح را شرح دهيد.

پرسش

زندگي نامهء شهيد مفتح را شرح دهيد.

پاسخ

از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم . اميد است در تربيت نسل آينده ساز كشور موفق و منصورباشيد.

شهيد آيت اللّه دكتر محمد مفتح در سال 1307در خانواده اي روحاني در شهر همدان به دنيا آمد. پدرش مرحوم حجت الاسلام شيخ محمود مفتح از روحانيون همدان بود. پس از گذراندن دورهء دبستان به دليل هوش و استعدادسرشاري كه داشت , براي فراگيري معارف اسلامي به مدرسهء علميهء مرحوم آخوند ملا علي همداني رهسپار و ازطلاب ممتاز آن مدرسه شد. در پانزده سالگي وارد حوزهء علميهء قم شد و علي رغم شرايط سخت زندگي , همواره به كسب علم و گذراندن مراحل تقوا و تهذيب نفس همت گماشته بود.

پس از گذراندن دروس سطح , از محضر استاداني بزرگ و نامدار همچون آيات عظام : بروجردي (ره ), محقق داماد(ره ), امام خميني (ره ), و علامه طباطبايي (ره ) بهره برد و به دليل پشتكار زياد و قدرت استدلال و استنباط به درجهء اجتهاد نايل آمد.

شهيد مفتح در كنار تحصيلات حوزوي به فراگيري علوم جديد و دانشگاهي پرداخت و موفق به اخذ مدرك دكتراي فلسفه گرديد و رسالهء دكتراي خود را با موضوع ارايه كرد. سپس به تدريس دانشجويان و طلاب اشتغال داشت تا زماني كه به شهادت رسيد.

از آن جايي كه شهيد مفتح بر اين باور بود كه براي اصلاح جامعه و اجراي احكام نوراني اسلام , راهي جز تغييرنظام و سرنگوني حكومت ستم شاهي نيست , در كنار تدريس و تحصيل علوم اسلامي به فعاليت هاي سياسي روي آورد. ايشان در سال 1340به صورت جدي وارد

مبارزهء سياسي شد و با ژرف انديشي و درايت به حمايت ازآرمان هاي حضرت امام خميني (قدس سره ) پرداخت و در شهرهاي مختلف به ايراد سخنراني هاي روشنگرانه پرداخت و پرده از ماهيت رژيم وابسته ستم شاهي برداشت . سخنراني ايشان در خوزستان چنان جوششي به وجودآورد كه رژيم شاه وي را به خوزستان ممنوع الورود كرد. شهيد مفتح بعد از گذراندن تبعيد در جنوب كشور, تهران رابراي سكونت و فعاليت هاي سياسي و فرهنگي خود انتخاب كرد. با ورود ايشان به تهران و دعوت دانشكدهء الهيات دانشگاه تهران از ايشان براي تدريس در كنار استاد شهيد مطهري (ره ), فصل جديدي از فعاليت هاي سياسي , علمي و فرهنگي شهيد مفتح آغاز شد. شهيد مفتح در سال 1352با قبول امامت مسجد جاويد, فعاليت گسترده اي را آغازكرد, به طوري كه آن مسجد در مدت كوتاهي به مركزي براي تجمع دانشجويان و آشنايي آنان با معارف غني اسلام وهسته اي براي مبارزان درآمد. مدتي بعد ساواك مسجد جاويد را به خاطر سخنراني روشنگرانه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي تعطيل نمود و آيت اللّه شهيد دكتر مفتح را به همراه مقام معظم رهبري روانهء زندان كرد.

بعد از مدتي ايشان امامت مسجدري را در كنار حسينيه ارشاد پذيرفت كه به نامگذاري شد. باگسترش قيام مردمي , شهيد مفتح اعلام كرد نماز عيد فطر را در تپه هاي قيطريه اقامه خواهد كرد. پس از برگزاري نماز عيد فطر در سال 1357و سخنراني شهيد باهنر راهپيمايي بزرگي صورت گرفت و فرداي روز راهپيمايي 17هريور 1357در تهران رخ داد كه شهداي زيادي تقديم انقلاب كرد. رژيم

شاه پس از ضرب و شتم شهيد مفتح درمنطقهء قهلك او را دستگير و زنداني كرد كه با او ج گيري نهضت اسلامي به رهبري امام خميني , از زندان رژيم شاه آزاد شد. شهيد مفتح بعد از پيروزي انقلاب , جهت دفاع از انقلاب مقدس از هيچ كوششي دريغ نكرد و در سنگر كميته ءانقلاب مسئوليت داشت . ايشان از مناديان وحدت حوزه و دانشگاه بود و در راه حفظ آرمان مقدس انقلاب اسلامي به طرزي ناجوانمردانه توسط گروهك فرقان در تاريخ 27آذر 1358به شهادت رسيد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.()

(پ_اورقي 1.به نقل از مجله معارف اسلامي , شماره 50

آثار و تاليفات شهيد مفتح :

1 روش انديشه در منطق ;

2 آيات اصول اعتقادي قرآن ;

3 مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق 7

4 ترجمه تفسير مجمع البيان ;

5 حاشيه بر منظومه حاج ملا هادي سبزواري .

آيا مقبره شيخ بهايي در حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد؟ درباره شخصيت ايشان برايم توضيح دهيد.

پرسش

آيا مقبره شيخ بهايي در حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد؟ درباره شخصيت ايشان برايم توضيح دهيد.

پاسخ

مرحوم شيخ بهاءالدين عاملي، معروف به شيخ بهايي از علماي بزرگ و نامدار شيعه، در سال 953 ه'.ق در بعلبك متولد شد و در سال 1030 يا 1031 ه'.ق در اصفهان درگذشت و جنازه آن بزرگوار از آن جا به مشهد مقدس منتقل شده و در محوطه اي ميان مسجد گوهر شاد و صحن جديد به خاك سپرده شد. ايشان در سال 966 به اتفاق پدرش عزالدين حسين به ايران هجرت نمود و به تحصيل علوم مختلف پرداخت و در اثر هوش سرشار و ذكاوت فوق العاده اي كه داشت، به مقامات عاليه نايل گشت. شيخ بهايي جامع معقول و منقول بود و شيخ الاسلام عصر خويش در دوران حاكميت صفويه بود.ايشان به دو زبان عربي و فارسي شعر مي گفت و به سير و سفر علاقه خاصي داشت و به عراق، شام، فلسطين و مصر مسافرت نمود. شيخ بهايي تفسير و علوم حديث را از پدرش و حكمت و كلام و قسمتي از علوم منقول را از ملا عبداللّه يزدي (صاحب كتاب حاشيه در منطق) فرا گرفت. ايشان آثار علمي و تأليفات ارزشمندي به جاي گذاشت كه مجموع آن ها به 88 كتاب و رساله بالغ مي شود. از آن جمله است:(1)

1- جامع عباسي، در فقه،

2- حبل المتقين، در فقه،

3- مشرق الشمسين، در فقه،

4- خلاصة الحساب، در حساب و جبر،

5- تشريح الافلاك، در هيئت،

6- كشكول،

7- زبدة الاصول، در علم اصول،

8- صمديه، در علم نحو،

9- دراية الحديث، در حداية،

10- مثنوي شير و شكر.

پاورقي1 سيد مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج 3، ص

288.

نا مشخص

پرسش

نا مشخص

پاسخ

1: برادر گرامي ! كنجكاوي و حقيقت طلبي جناب عالي قابل تقدير است. اميدواريم بتوانيم برخي از اسرار را با شما در ميان بگذاريم. متأسفانه بعد از انقلاب عده اي به نام ارشاد و معلم اخلاق پيدا شده اند كه هدف آن ها رياست طلبي و كسب شهرت و موقعيت است. آقاي ابطحي پس از شكست حزب خلق مسلمان با توجه به جو موجود، پس از انزوا و احتمال دستگيري كتاب پرواز روح را نوشت و علي رغم اشتباهاتي كه داشت، كتاب رونق پيدا كرد و چندين مرتبه چاپ شد. نامبرده به اين امر اكتفا نكرده، براي كسب قداست، ادعاهايي مبني بر ملاقات امام زمان (ع) مطرح نمود تا بالاخره قرآني با جعل امضاي حضرت حجهْْ بن الحسن درست كرد و ميلياردها ريال پول كسب نمود.

دادگاه ويژة تهران او را دستگير كرد و بر اثر سر و صداي علماي مشهد تبعيد گرديد. هيچ كدام از عالمان مشهد و علماي قم وي را تأييد نمي كنند. ما از محاكمة ايشان اطلاع داريم و مقداري از اموال ايشان به دفتر تبليغات واگذار گرديد.

آقاي سيدان كه از علماي معروف مشهد مقدس است، در جريان قضاياي ايشان قرار دارد، حتي او را به مناظره كشيده است. تلفن ايشان را مي نويسيم، مي توانيد تماس بگيريد: 50444 با پيش شماره 0511

_ پرسش ها و شبهات جناب عالي را به گونة اجمال پاسخ مي دهيم:

ج 1_ كتاب هاي ايشان را قبلاً چاپ كرده اند و ممنوعيت آن احتياج به توضيحات روزنامه اي دارد و چون عدة كثيري تحت تأثير واقع شده اند، اگر اسرار بر ملا شود، بسياري از مقدسات زير

سؤال مي رود. به همين دليل دفتر مراجع تنها به اين كه مورد تأييد ما نيست، اكتفا مي كنند و هيچ گونه اختلافي بين علما در طرف و عدم مقبوليت ايشان نيست، در عين اين كه از ماجراي محاكمه دقيقاً اطلاع ندارند.

ج 2_ مراجع تقليد از جزئيات مطلع نيستند ، ولي هيچكدام وي را تأييد نمي كنند.

ج 3_ در اسلام مريد و مرادي وجود ندارد، ليكن مردم از علماي رباني استفاده كرده و مسايل اخلاقي را با ايشان در ميان مي گذارند.

ج 4_ مخالفت نكردن با ابطحي جنبة سياسي دارد ، چون اگر علت مخالفت علني گردد و حقه بازي هاي ايشان بر ملا شود، عده اي در عقيدة خود سست مي شوند.

ج 5_ افرادي كه در جلسات ابطحي شركت مي كنند، آدم هاي ساده و مؤمن هستند و اين دليل خوبيِ ابطحي نمي باشد.

ج 6_ آقاي خاتمي توجه به اين مسايل نداشته و دعوت آقاي ابطحي توسط ديگران كه همكار آقاي خاتمي هستند، انجام مي شود. از سويي ديگر عالي يا غير عالي بودن مطالب ايشان را ما تشخيص مي دهيم. در اين باره جزوه اي را مي فرستيم.

در جملاتي كه نوشته ايد، چون مأثور نيست، قابل ترجمه نمي باشد.

در مورد حضرت آيت الله العظمي بهجت مطالبي شنيدم، مي خواستم در مورد صحت آن اظهار نظر فرماييد:

اشاره

1- آيا معظلم له از شهود قلبي برخورداند؟

2- آيا ايشان مراجعان را با سيرت دروني شان مي بينند؟

3- آيا با امام زمان(ع) ارتباط دارند؟

پرسش

در مورد حضرت آيت الله العظمي بهجت مطالبي شنيدم، مي خواستم در مورد صحت آن اظهار نظر فرماييد:

1- آيا معظلم له از شهود قلبي برخورداند؟

2- آيا ايشان مراجعان را با سيرت دروني شان مي بينند؟

3- آيا با امام زمان(ع) ارتباط دارند؟

پاسخ

پرسش گري و كنجكاوري به قصد كشف حقايت جهت الهام گيري، الگو گزيني، عبرت آموزي و تبعيت و تهيه نردباني براي ارتقاي علمي و عملي و مادي و معنوي، مقتضاي فطرت و هدفت خلقت انسان است.

پرسش هاي شما نشان دهندة سير و سفرتان در راستاي فطرت و هدف آفرينش است و شايستة تقدير مي باشد.

پرسش ها بيان كنندة سطح و نوع افكار و عقايد، تعلقات و دغدغه هاي خاطر اشخاص است و پاسخ ها بايد متناسب سطح سؤالات و علم و انديشة طرّاح آن باشد. فرض ما بر اين است كه ارسال كنندة نامه، خود طرّاح سؤالات است.

جهت روشن شدن فضاي بحث و دفع برخي شبهات، ذكر چند نكته لازم است:

1- علم غيب و اسرار نهان را فقط خدا مي داند. خداوند به پيامبرش مي گويد: بگو! من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم زيرا اگر با خبر بودم براي خودم منافع زياد فراهم مي ساختم و كاري مي كردم كه هيچ گونه ضرر و زياني به من نرسد.1 يا شما مشركان نتوانيد مرا اذيت كنيد.

قرآن در حدود 25 آيه دربارة اين مسئله بحث كرده است، مانند ايات "و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الاّ هو"،2 " فقل إنّما الغيب للّه"،3 "عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً".4

2- رسولاني كه مورد رضاين خدا هستند از برخي امور غيبي با خبرند.

آياتي كه علم غيب

را مخصوص حق تعالي دانسته و از غير خدا نفي كرده، علم بالذّات و مستقل را نفي نموده است. به بيان ديگر: پيامبر از خودش چيزي نمي داند بلكه آن چه خدا از غيب و اسرار و نهان دراختيارش گذارده است مي داند، چنان كه در سورة جن مي فرمايد: "خداوند از تمام امور پنهاني آگاه است و هيچ كس را از غيب خود آگاه نمي سازد مگر رسولاني را كه مورد رضايت او هستند".5

آيات متعددي گواهي مي دهد كه خداوند چنين عملي را نه تنها در اختيار پيامبران و پيشوايان الهي قرار داده، بلكه گاهي در اختيار غير آن ها نيز قرار داده است. گاهي يك موجود زنده براي ادامه حيات خود نياز به دانستن غيب دارد كه خداوند در اختيار آن مي گذارد، مثلاً شنيده ايم كه بعضي از حشرات در تابستان پيش بيني وضع هواي زمستان را مي كنند، يعني خداوند اين علم غيبت را در اختيار آن ها مي گذارد.6

مفهوم كشف و شهود:

كشف و شهود يعني چه؟ آيامي توان از اين راه به برخي اسرار و باطن افراد و اشيا علم پيدا كرد؟ همان گونه كه بر اساس بينش توحيدي، در وراي جهان محسوس مادي، عالِمي غير مادي وجود دارد، انسان واعمالش نيز از دو جنبة مادي و معنوي برخوردار است كه براي مشاهدة آن ابزاري غير حسي و مخصوص به خود نياز دارد.

خواجه عبداله انصاري (ره) مي گويد: "مكاشفه در واقع از مقدمات مشاهده (باطن و ملكوت يا بُعد غير مادي) است،7 و حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار حجاب نبوَد".8

هنگامي كه انسان به خود فايق آيد

و از غفلت بيدار و هشيارگردد و با شناخت و معرفت نفس خويش، حجاب ها و موانع تقرّب به خدا را كنار زند و با تمسك به حقيقت "إنّي مهاجر إلي ربّي"،9 از خود به سوي مولا و ربّ مهاجرت كند، مي تواند ماوراي حجاب علم را كشف نمايد و اعيان ثابته و بُعد باطني و ملكوتي افراد و اشيا را مشاهده كند.

هر يكاز مكاشفه و مشاهده مراتب و درجاتي دارند. رتبة عالي مكاشفه آناست كه مكاشفه با چشم حقيقت بين مي تواند ماوراي علم را مشاهده كند و در درجة عالي مشاهده نيز به مقام معاينه يا حضور نايل مي گردد.

راه صعود به قلة شهود و حضور

1- تأدب به آداب الهي:

حافظ مي گويد:

حضور گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ متي ما تلق يهوي، دع الدنيا و أمهِلها

يعني اي حافظ! هنگامي كه به وصال معشوقت (خدا) رسيدي و طعم همنشيني با وي را چشيدي، تمامي دنيا و تعلقات دنيوي را رها كن و به گوشه اي بگذارد.

براي رسيدن به مقام شهود و درك حضور، راه هاي تعيين گشته و علايم و نشانه هايي دارد.

در رأس آن علايم "الادب مع الله" است؛ يعني متأدب شدن به آداب الهيه و متخلق گشتن به اخلاق و صفات حضرت حق.

وقتي انسان آيينة صفات10 حق گشت و اخلاق و صفات او را در خود متجلي و متحقق ساخت، "اسماءالله" مي شود. البته بايد توجه داشت تأدب به آداب الهي، كمالاتي است كه داراي مراتب و مدارج مي باشد. به حكم آية تطهير چهارده معصوم(ع) حد اعلاي ممكن براي موجود ممكن الوجود را دارا هستند. سِرّ كلمة حصر "إنّما"

در آيه تطهير نيز همين است. انساني كه در همه حال خود را در محضر حق مي بيند و جانب حق را رعايت مي كند و پيوسته ياد و ذكر او است، متأدب به ادب الهي است و لطف خاص ربّ شامل حال او مي گردد.

از خدا جويم توفيق ادب بي ادب محروم گشت از لطف رحمت

2- تأسي به پيامبر اسلام:

قرآن پيامبر اكرم(ص) را الگو اسوة همة كمالات دانسته است.11 پس بايد سيره و سنت پيامبر اسلام را كاوش كرد و اخلاق فردي و اجتماعي او را شناخت و از آن تأسي و تبعيت كرد تا وصول به مقام كشف و شهود و بلكه حضور ممكن گردد.

دو نمونه:

قرآن در توصيف آن حضرت مي فرمايد: "و ما ينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي". پس يكي از شرايط سير به سوي خدا و هجرت از نفسانيت خويش، اين است كه مالك زبان و گفتار گردد و آن را در مدار و محوري قرار دهد كه وحي تجويز نموده است، نه اين كه زبان رها باشد و سخن از روي هوا و هوس بگويد.

قرآن به بندگان خدا مي گويد: "او است كه شب و روز را درپي هم قرار داد براي كسي كه مي خواهد خدا را ياد كند و از نمعمت هاي او شكر گذاري نمايد"،12 ولي به حبيب خويش پيامبر اسلام(ص) مي گويد: "و من الليل فتهجد؛ اي رسول ما! پاسي از شب را به عبادت و مناجات بپرداز، زياده بر آن چه در روز عمل مي كني. باشد كه پروردگارت تو را به "مقام محمود" نايل گرداند".13

حكمت وجوع و سَهر و خلوت و

ذكر به دوام

دوش و قت سحر از غصه نجاتم دادند

نا تمامان جهان را كند اين پنج تمام

واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

پس برادر بايد جون ملائك "اولي اجنجه"14 شد و با جناح عشق از دامگاه علايق هجرت نمود تا تصوير مه رويان بستان خدا را با چشم قلب شهود نمود.

آن خيالاتي كه دام اوليا است عكس مه رويان بستان خدا است.

آن خيالاتي كه دام و پابند اوليا است و آنان را الهي كرده است، تجليات و مكاشفاتي اند كه از غيبت خزانة "كن فيكون" بر سرّ سالك شيدا افاضه مي شوند و رؤيت صور بي مادّة روحانيان و تشرف در محضر انبيا و ائمه و وسايط فيض الهي است كه مه رويان بوستان خدايند. صُور اين مه رويان از ماوراي طبيعت كه عالم مثال و خيال است، در صفحة نوراني قلب عارف منعكس مي شوند.15

آيا آيت الله بهجت از راه شهود قلبي از سيرت و دورن اشخاص مطلع است؟

با توجه به مطالب ذكر شده اگر آيت الله العظمي بهجت(حفظه الله تعالي) صاحب مكاشفات و مشاهدات قلبي گردد و در مقام حضور به لطف خاص الهي بتواند شهود و رؤيت نمايند، عجب نيست. چه كسي سراغ دارد كه ستارة صبح آسمان طلوع كرده باشد در حالي كه اين ستاره ششب زمين، پيش تر، آسمان و اسمانيان را منوّر نساخته باشد؟ چه كسي ديده است او مكروهي را انجام داده باشد؟ البته نمي گوييم او معصوم است اما قطعاً مصداق "والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا"16 مي باشد.نكتة مهم اين جا است كه ما علم يقيني و اطلاع جزمي در اين باره نداريم. و نمي توانيم به

گونة قطعي در نفي يا اثبات مشاهدات قلبي و رؤيت امام زمان(ع) با ديدن سيرت دروني اشخاص، با چشم حقيقت بين چيزي بگوييم، زيرا:

هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند

آن بزرگوار مانند هر عارف واصل و سالك متنعّم به لطف خاط الهي، مأمور به كتمان اسرار است. يكي از اذكاري كه بسيار از آيت الله بهجت شنيده مي شود "يا ستّار" است.گويند او با اين ذكر از خداوند مي خواهد باطن افراد را به او ننماياند و از درون هيچ فردي مايل نيست آگاه گردد. به علاوه حالات كشف و شهود و حضور در عارفان امري پيوسته و مستمر نيست بلكه گاهي كه "نفحات رحماني" در قلوب شان تجلّي مي كند، چنين حالتي به آنان دست مي دهد و گاهي جلو يا پشت پاي خويش را نمي بيند. سعدي در مورد قصة حضرت يعقوب و استشمام بوي پيراهن يوسف (ع) مي گويد:

يكي گفتا به آن گمگشته فرزند

ز مصرش بوي پيراهن شنيدي

بگفتا حال ما برق جهان است

گهي بر طارم اعلي نشيند

كه اي روشن روان پير خردمند

چرا در چاه كنعانش نديدي؟!

گهي پيدا و ديگر گه نهان است

گهي در پيش پاي خود نبيند

1 اعراف (7) آيه 188.

2 انعام (6) آيه 59.

3 يونس(10) آية 20.

4 جن (72) آية 26.

5 همان.

6 تفسير نمونه، ج 5، ص 247.

7 منازل السايرين، ص 278.

8 حسن زادة آملي، تازيانة سلوك، ص 12.

9 عنكبوت (29) آية 26.

10 صفات و اخلاق الهي چيست تا آن را الگو قرار دهيم و در خود متجلي سازيم؟ قرآن منبع تجلي اسماء و و صفات الهي است. جبرئيل مجموعة آن را به صورت دعاي جوشن كبير تقديم پيامبر

اكرم(ص) كرد.

11 احزاب (33) آية 21؛ و لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه.

12 فرقان (25) آيه 64.

13 اسراء(17) آية 79.

14 فاطر (35) آية 1.

15 حسن زادة آملي، تازيانة سلوك، ص 9.

16 عنكبوت (29) آية 69.

نظر شما دربارة دكتر علي شريعتي و استفاده از آثار او چيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر علي شريعتي و استفاده از آثار او چيست؟

پاسخ

دربارة دكتر شريعتي و آثار او سه ديدگاه وجود دارد. برخي او را شخصيت علمي و مذهبي دانسته و آثار او را نيز مفيد مي دانند. از سوي ديگر مواضع و سخنان او را نيز در رشد سياسي و فرهنگي همة مردم، به ويژه دانشجويان بسيار تأثير گذار مي دانند، از اين رو باور دارند كه او نقش بنيادي در شكل گيري جنبش دانشجويي داشته و يكي از عوامل مهم سقوط رژيم شاه ايران به حساب مي آيد. اين طيف از افراد كه از طرفداران دكتر شريعتي به حساب مي آيند بارها از دكتر و آثار او دفاع نموده و مخالفان دكتر شريعتي را نكوهش مي كنند حتي مخالفان او را با عناوين تحجر گرايان متهم مي كنند. البته اكثر اين افراد را روشنفكران و دانشجويان تشكيل

مي دهند.

برخي ديگر كساني هستند كه مخالف دكتر شريعتي بوده و آثار او را مفيد

نمي دانند. اين عده عقيده دارند كه او در بيان معارف دين دچار مشكل شده و برخي از مباني او در خصوص معارف و مسايل اسلامي اشتباه است. از سوي ديگر مخالفان دكتر شريعتي باور دارند كه او با روحانيت - به عنوان فرهيختگان و نخبگان و قشر فرهنگي جامعه - مخالف بوده و حتي نسبت به قشر روحانيت اهانت نموده است. اين عده عقيده دارند كه دكتر علي شريعتي و اثار علمي او نقش چنداني در شكل گيري انقلاب اسلامي ايران نداشته و عامل مهم فرهنگسازي در جامعه نبوده است.

برخي ديگر نسبت به دكتر شريعتي و اثار او ميانه رو بوده، نه

مثل طرفداران دكتر شريعتي هستند كه تمام آثار او را مفيد دانسته و او را شخصيت مهم علمي و سياسي بدانند و نه مانند مخالفان شريعتي هستند كه با تمام كتاب هاي او مخالف بوده و شخصيت سياسي و علمي او را قبول نداشته باشند. اين عده عقيده دارند كه دكتر شريعتي برخي از امتيازات و برخي از عيب ها را دارد. آثار او نيز به يك اعتبار به دو دسته تقسيم مي شود: برخي از آثار او مفيد بوده و خواندن آن ها مشكل ندارند ولي برخي ديگر مشكل داشته و نياز به بازنگري و اصلاحات دارند. دكتر مانند ديگر افراد فرهنگي جامعه در رشد سياسي و فرهنگي مردم نقش داشته، اگر چه خود برخي از نقص ها را داشته است؛ مثلاً او در تبيين برخي از معارف اسلامي دچار مشكل و ضعف شده و حتي اشتباره كرده ولي در تبيين برخي از معارف ديگر اسلامي نقش عمده داشته است.

او با سخنراني هاي خويش در مراكز علمي و دانشگاه ها و تدوين كتاب ها به فرهنگ پروري و فرهنگ سازي پرداخته است، از سوي ديگر برخي از مواضع او نسبت به روحانيت، بر نگرش او نسبت به معارف ديني، از شخصيت علمي و سياسي او كاسته و شخصيت او را آسيب پذير نموده است.

به نظر مي رسد ديدگاه اعتدال گرايان، معقول ترين و منطقي ترين نگرش نسبت به شريعتي باشد؛ زيرا شخصيت و آثر دكتر نه بدان گونه هستند كه طرفداران او باور دارند و نسبت به دكتر مطلق گرايند و نه ديدگاه مخالفان او قابل قبول است، بلكه حق آن است كه دكتر

برخي ويژگي ها را داشته كه از آن جهت قابل تقدير بوده و برخي از آثار او مفيد است و برخي از عيب ها را نير داشته است كه برخي ابعاد شخصيت و آثار علمي او را آسيب پذير نموده است.

آيا علامه مجلسي، سيد نعمت الله جزايري، مرحوم بحراني، فيض كاشاني و امين استرآبادي جزء اخباري ها هستند، نقد گفتار اخباريون چيست؟

پرسش

آيا علامه مجلسي، سيد نعمت الله جزايري، مرحوم بحراني، فيض كاشاني و امين استرآبادي جزء اخباري ها هستند، نقد گفتار اخباريون چيست؟

پاسخ

مؤسس مكتب اخباريها و قديمي ترين شارح و مدافع عقايد ايشان و نخستين مؤلف آن طايقه "ميرزا محمد امين استرابادي" است.[1]

شيخ يوسف بحراني و سيد نعمت الله موسوي شوشتري جزايري از فقها و علماي بزرگ اخباري هستند، و ملامحسن فيض كاشاني و علامه محمد باقر مجلسي را صاحب مشرب اخباري معتدل شمرده شده اند.[2]

اخباري ها معتقدند كسي غير از حضرات معصومين(ع) حق رجوع و استفاده و استنباط از آيات قرآن را ندارد، بلكه بايد براي فهم قرآن از اخبار امامان (ع) مدد جست و به وسيلة روايات قرآن فهميده مي شود، زيرا رواياتي داريم كه تفسير به رأي را ممنوع كرده اند.

اصوليون در ردّ اين حرف مي گويند درست است كه روايات تفسير به رأي را منع كرده اند ليكن معنايي كه صريح يا ظاهر قرآن به آن دلالت كند و انسان آن را بفهمد، تفسير به رأي نيست، بلكه تفسير به رأي اين است كه قرآن را بر اساس ميل و هواي نفس و مغرضانه تفسير كني.[3]

قرآن تصريح مي كند و فرمان مي دهد كه مردم در آن تدبّر كنند و فكر خود را در معاني بلند قرآن به پرواز در آورند: "آيا آن ها در قرآن تدبر نمي كنند يا بر

دل هايشان قفل نهاده شده است".[4] "اين كتابي است كه پر بركت كه نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند".[5] "ما آن را قرآني عربي نازل كرديم، شايد شما درك كنيد و بينديشيد".[6]

علي (ع) خطاب به

مردم مي فرمايد: "هم اكنون كتاب پروردگار ميان شما است. حلال و حرامش آشكار و فريضه ها و مستحبات و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع، خاص و عام پندها و مثل ها، مطلق ها و محدودها، محكمات و متشابهاتش همه معلوم است".[7]

دلايل در گفتار اخباري ها در كتاب قوانين مرحوم ميرزاي قمي (ج 1، ص 393) و كتاب فرائد الاصول مرحوم شيخ مرتضي انصاري، ج1، ص 142 چاپ جديد آمده است. نيز مي توانيد در اين زمينه به كتاب جايگاه قرآن در استنباط احكام نوشته آقاي سيف الله صرّامي مراجعه نماييد.

[1] مصطفي حسيني دشتي، معارف و معاريف، ج1، ص 618 و 626، ماده: اخباريه و ج 4، ص 135، ماده: جزائري و ج 10، ص 623 ماده: يوسف بحراني.

[2] دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 7، ص 160 - 161، ماده اخباريان.

[3] مرتضي مطهري، اصول فقه - فقه، ص 35.

[4] محمد (47) آية 24.

[5] ص (38) آية 29.

[6] يوسف (12) آية 2.

[7] نهج البلاغه، خطبة 1.

اين كه گفته شده امام خميني يا مرحوم مقدس اردبيلي با امام زمان ع ارتباط داشته اند، صحت دارد؟

پرسش

اين كه گفته شده امام خميني يا مرحوم مقدس اردبيلي با امام زمان ع ارتباط داشته اند، صحت دارد؟

پاسخ

در مورد ارتباط امام خميني با امام زمان ع مطلب مستندي ذكر نشده ولي دربارة مقدس اردبيلي جريان تشرف ايشان در كتب مختف آمده گرچه صحت و سقم آن كار فني و رجالي است مشهور است كه در بعضي مسائل دشوار كه پيش مي آمد، خود را به ضريح مقدس حضرت اميرالمؤمنين ع مي رساند و امام پاسخش را مي داد. يكي از شاگردانش مي گويد: يكي از شب ها، شبحي را ديدم كه به سوي حرم حضرت روان است در حالي كه تمام درهاي حرم قفل بود. با كنجكاوي او را تعقيب كردم ديدم چون به در حرم نزديك شد، قفل ها باز و درِ حرم گشوده شد. به هر دري كه دست مي گذاشت باز مي شد، تا اين كه كنار حرم ايستاد و سلام كرد و من جواب سلام او را شنيدم سپس با صاحب صدا شروع به صحبت كرد.

هنوز از گفتگو چيزي نگذشته بود كه مرد خارج شد. من او را تعقيب كردم تا اين كه از شهر بيرون رفت و به سوي مسجد كوفه سرازير شد تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد و با كسي به گفتگو نشست سخنانش كه به اتمام رسيد، از مسجد خارج و به سوي شهر سرازير شد. نزديك دروازة نجف كه رسيد، سپيدة صبح دميده بود، ناگهان عطسه اي به من دست دارد كه مرد متوجه شد و برگشت ديدم استادم مقدس اردبيل است از او خواستم جريان را نقل

كند، ايشان از من قول گرفت اين راز را تا زماني كه ايشان در قيد حيات است فاش نكنم سپس فرمود: گاهي حل مسائل بر من دشوار مي شود. چون از حل آن عاجز مي شوم خدمت حضرت علي ع شرفياب شده و جواب را مي گيرم اما شب گذشته حضرت مرا به سوي امام زمان ع راهنمايي كرد و فرمود: فرزندم مهدي ع در مسجد كوفه است نزد او برو و مسائلات را از او فراگير. به امر حضرت داخل مسجد كوفه شدم و از حضرتش سؤال كردم [1]

اين داستان در كتاب انوار نعمانيه منتهي الامال و منتخب الاثر ذكر شده است

[1] منتخب الاثر، ص 512، منتهي الآمال ج 2، ص 470.

برادر تحقيق دربارة زندگي و شرح حال شيخ حسن علي اصفهاني؟

پرسش

برادر تحقيق دربارة زندگي و شرح حال شيخ حسن علي اصفهاني؟

پاسخ

در خصوص زندگي نامه و شرح حال عارف وارسته مرحوم شيخ حسن علي اصفهاني بهترين كتابي كه نگاشته شده است كتاب نشان از بي نشان ها است كه مكرر به چاپ رسيده و در كتاب فروشي ها موجود مي باشد. از اين مجموعه به تازه گي جلد دوم نيز منتشر شده است كه آن نيز قابل استفاده است.

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

زندگينامة آيت الله بهجت در محورهاي زير بيان مي شود:

1_ ولادت: محمد تقي بهجت فرزند محمود، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اي مذهبي و تقوا گرا، در شهر مذهبي "فومن" چشم به جهان گشود. پدر ايشان از شخصيت هاي مورد اعتماد شهر بوده و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به حل و فصل امور مردم مي پرداخت.

2_ تحصيلات:

ايشان تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانة فومن به پايان برد و سپس به تحصيل علوم ديني پرداخت. بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن، در سال 1348 ق جهت تكميل و ادامة علوم حوزوي به قم عازم شده و مدتي در اين شهر مشغول تحصيل بوده، سپس در سال 1352 ق به عراق هجرت نموده و از محضر استادان بزرگ بهره برد.

سطوح عالي را آن جا به پايان رساند. معظم له آن چنان در تحصيل علوم ديني جدّيت داشت كه گويي غير از درس اشتغال ديگري ندارد. از اين روي ايشان بارها از سوي اساتيد خويش مورد تشويق قرار گرفت. اساتيد ايشان عبارتند از:

آيت الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني؛ آيت الله ضياء الدين عراقي؛ آيت الله ميرزاي نائيني؛ آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني؛ آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي؛ آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي؛ آيت الله سيد حسين بادكوبه اي؛ آيت الله سيد محمد حجّت كوه كمرده اي؛ آيت الله حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي.

3_ تدريس و تأليفات:

حضرت آيت الله بهجت بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارد و فضلاي

گرانقدري از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ، به شمار مي آيند. معظم له تأليفات كثيري در فقه و اصول دارد كه به برخي اشاره مي شود:

الف) يك دوره اصول؛

ب) حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري(ره)؛

ج) كتاب الطهاره شرح شرايع؛

د) حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم كمپاني (كه حدود ده مجلد مي باشد)

ه_) حاشيه بر مناسك حج شيخ انصاري (ره).

4_ تزكيه و عبادت:

يكي از ويژگي هاي آيت الله بهجت خودسازي و تهذيب نفس است كه هم خود به خودسازي پرداخت و هم عالمان با تقوا را با گفتار و كردار خويش تربيت نمود. در تواضع و فروتن[ي او همين بس كه در هر مجلسي كه وارد مي شود سعي مي كند در پائين ترين مكان بنشيند حتي اگر كنار كفش داري باشد. به راستي او متواضع ترين زاهدان برجسته وعابدان وارسته زمان مي باشد كه امروزه در حوزة علميه به عنوان الگو و اسوة ت]قوا شناخته مي شود و از جاذبة معنوي خاصي برخوردار بوده و ده ها انسان، عاشق و دلباختة او هستند. ارتباط معنوي ايشان با خداوند ذكرهاي پي در پي به جا آوردن، نوافل شب و زنده داري هاي كم نظير ايشان زبانزد خاص و عام است.

گاه صداي گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه با ناله غم انگيز نماز گزاران شنيده مي شود و در نماز ايشان روح ها به پرواز مي آيد و چشم ها به اشك مي نشيند و فضاي دل ها باراني مي گردد. يكي از بزرگان دربارة او گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه عين تقوا و مجسمة تقوا است.

5_ زيارت و توسل:

كم تر كسي

را مي توان در قم پيدا كرد كه مانند آيت الله بهجت با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به حرم حضرت معصومه (س) شرفياب گردد و بر ضريح آن بانو بوسه زده، به دعا و توسل بپردازد. از سوي ديگر ايشان براي ساحت مقدس اهل بيت(ع) احترام خاص قايل بوده و بارها به آنان متوسل شد ه و دعا را نردبان رسيدن به كمال مطلق مي دانست.

6_ ارتباط با امام خميني(س) و مسئولان نظام:

بي ترديد آيت الله بهجت گوهر گرانسنگ حوزه هاي علميه بوده و در هدايت مسئولان نظام نقش اساسي داشته و دارد: از اين رو امام خميني(س) به ايشان عنايت خاصي داشت، همان گونه كه آيت الله بهجت توجه و عنايت خاصي نسبت به امام داشت. يكي از شاگردان امام در خاطره اي مي گويد: پس از آزادي امام در سال 1341 ش، تمام محله هاي قم جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. آيت الله بهجت نيز هر روز به منزل امام تشريف مي آورد. وقتي به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستند، لااقل داخل اتاق بنشيند، در جواب فرمود: بر خود واجب مي دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اين جا آمده و دقايقي بايستم و سپس بازگردم.

امروزه نيز مقام معظم رهبري و ديگر مسئولان با ايشان ارتباط دارند كه اين ارتباط حكايت از جايگاه بلند علمي و عرفاني او دارد.

اين مقدار شرح مختصري از شرح حال ايشان بود، اگر شما تا كنون كتابي در مورد شرح حال ايشان مطالعه نكرده ايد با اين واحد مكاتبه فرمائيت تا براي

شما ارسال شود.

[1] رسالة احكام بانوان مطابق با فتاواي حضرت آيت الله العظمي بهجت(دام ظله العالي) به كوشش عليرض گرم آبدشتي ص 5 _12، با تلخيص؛ برگي از دفتر آفتاب شرح حال شيخ السالكين حضرت آيت الله بهجت اثر رضا باقي زاده؛ بهجت عارفان در حديث ديگران اثر رضا باقي زادة گيلاني؛ فريادگر توحيد عارف كامل حضرت آيت الله بهجت، مؤسسة تحقيقاتي فرهنگي اهل بيت.

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در خصوص زندگينامة حضرت آيت الله بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

زندگينامة آيت الله بهجت در محورهاي زير بيان مي شود:

1_ ولادت: محمد تقي بهجت فرزند محمود، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اي مذهبي و تقوا گرا، در شهر مذهبي "فومن" چشم به جهان گشود. پدر ايشان از شخصيت هاي مورد اعتماد شهر بوده و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به حل و فصل امور مردم مي پرداخت.

2_ تحصيلات:

ايشان تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانة فومن به پايان برد و سپس به تحصيل علوم ديني پرداخت. بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن، در سال 1348 ق جهت تكميل و ادامة علوم حوزوي به قم عازم شده و مدتي در اين شهر مشغول تحصيل بوده، سپس در سال 1352 ق به عراق هجرت نموده و از محضر استادان بزرگ بهره برد.

سطوح عالي را آن جا به پايان رساند. معظم له آن چنان در تحصيل علوم ديني جدّيت داشت كه گويي غير از درس اشتغال ديگري ندارد. از اين روي ايشان بارها از سوي اساتيد خويش مورد تشويق قرار گرفت. اساتيد ايشان عبارتند از:

آيت الله حاج سيد ابوالحسن اصفهاني؛ آيت الله ضياء الدين عراقي؛ آيت الله ميرزاي نائيني؛ آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني؛ آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي؛ آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي؛ آيت الله سيد حسين بادكوبه اي؛ آيت الله سيد محمد حجّت كوه كمرده اي؛ آيت الله حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي.

3_ تدريس و تأليفات:

حضرت آيت الله بهجت بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارد و فضلاي

گرانقدري از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ، به شمار مي آيند. معظم له تأليفات كثيري در فقه و اصول دارد كه به برخي اشاره مي شود:

الف) يك دوره اصول؛

ب) حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري(ره)؛

ج) كتاب الطهاره شرح شرايع؛

د) حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم كمپاني (كه حدود ده مجلد مي باشد)

ه_) حاشيه بر م ناسك حج شيخ انصاري (ره).

4_ تذكيه و عبادت:

يكي از ويژگي هاي آيت الله بهجت خودسازي و تهذيب نفس است كه هم خود به خودسازي پرداخت و هم عالمان با تقوا را با گفتار و كردار خويش تربيت نمود. در تواضع و فروتني او همين بس كه در هر مجلسي كه وارد مي شود سعي مي كند در پائين ترين مكان بنشيند حتي اگر كنار كفش داري باشد. به راستي او متواضع ترين زاهدان برجسته وعابدان وارسته زمان مي باشد كه امروزه در حوزة علميه به عنوان الگو و اسوة تقوا شناخته مي شود و از جاذبة معنوي خاصي برخوردار بوده و ده ها انسان، عاشق و دلباختة او هستند. ارتباط معنيو ايشان با خداوند ذكرهاي پي در پي به جا آوردن، نوافل شب و زنده داري هاي كم نظير ايشان زبانزد خاص و عام است.

گاه صداي گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه با ناله غم انگيز نماز گزاران شنيده مي شود و در نماز ايشان روح ها به پرواز مي آيد و چشم ها به اشك مي نشيند و فضاي دل ها باراني مي گردد. يكي از بزرگان دربارة او گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه عين تقوا و مجسمة تقوا است.

5_ زيارت و توسل:

كم تر

كسي را مي توان در قم پيدا كرد كه مانند آيت الله بهجت با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به حرم حضرت معصومه (س) شرفياب گردد و بر ضريح آن بانو بوسه زده، به دعا و توسل بپردازد. از سوي ديگر ايشان براي ساحت مقدس اهل بيت(ع) احترام خاص قايل بوده و بارها به آنان متوسل شد ه و دعا را نردبان رسيدن به كمال مطلق مي دانست.

6_ ارتباط با امام خميني(س) و مسئولان نظام:

بي ترديد آيت الله بهجت گوهر گرانسنگ حوزه هاي علميه بوده و در هدايت مسئولان نظام نقش اساسي داشته و دارد: از اين رو امام خميني(س) به ايشان عنايت خاصي داشت، همان گونه كه آيت الله بهجت توجه و عنايت خاصي نسبت به امام داشت. يكي از شاگردان امام در خاطره اي مي گويد: پس از آزادي امام در سال 1341 ش، تمام محله هاي قم جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. آيت الله بهجت نيز هر روز به منزل امام تشريف مي آورد. وقتي به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستند، لااقل داخل اتاق بنشيند، در جواب فرمود: بر خود واجب مي دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اين جا آمده و دقايقي بايستم و سپس بازگردم.

امروزه نيز مقام معظم رهبري و ديگر مسئولان با ايشان ارتباط دارند كه اين ارتباط حكايت از جايگاه بلند علمي و عرفاني او دارد.1[1]

اين مقدار شرح مختصري از شرح حال ايشان بود، اگر شما تا كنون كتابي در مورد شرح حال ايشان مطالعه نكرده ايد با اين واحد مكاتبه فرمائيت تا

براي شما ارسال شود. [1]رسالة احكام بانوان مطابق با فتاواي حضرت آيت الله العظمي بهجت(دامظله العالي) به كوشش عليرض گرم آبدشتي ص 5 _12، با تلخيص؛ برگي از دفتر آفتابشرح حال شيخ السالكين حضرت آيت الله بهجت اثر رضا باقي زاده؛ بهجت عارفان در حديثديگران اثر رضا باقي زادة گيلاني؛ فريادگر توحيد عارف كامل حضرت آيت الله بهجت،مؤسسة تحقيقاتي فرهنگي اهل بيت.

زندگي علامة طباطبايي را به صورت خلاصه بيان كنيد.

پرسش

زندگي علامة طباطبايي را به صورت خلاصه بيان كنيد.

پاسخ

سيد محمد حسين طباطبايي در زندگي نامة خود نگاشته اش بيان داشته است:

"در سال 1281 شمسي در تبريز در ميان يك خانوادة عالِم متولد شده ام. در سن پنج سالگي مادر و در سن نُه سالگي پدر را از دست دادم. كسي پس از درگذشت پدر به مكتب و پس از چندي به مدرسه فرستاده شدم و تقريباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسي و تعليمات ابتدايي بودم. سال 1297 وارد رشته هاي علوم ديني و عربي شدم و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بودم. در ظرف همين هفت سال در علم صرف كتاب امثله و صرف مير و تعريف و در نحوكتاب عوامل و انموذج و صمديه و سيوطي و جامي و مغني و در بيان كتاب مطول و در فقه كتاب شرح لمعه و مكاسب، در اصول كتاب معالم و قوانين و رسائل و كفايه و در منطق، منطق كبري و حاشية ملا عبدالله و شرح شمسيه و در فلسفه كتاب شرح اشارات و در كلام كتاب كشف المراد را خواندم و به همين ترتيب دروس متن (در غير فلسفه و عرفان) خاتمه يافت.

سال 1304 براي تكميل تحصيلات خود عازم حوزة علمي نجف گرديدم و به مجلس درس مرحوم ايت اللا آقاي شيخ محمد حسين اصفهاني حاضر شده، يك دوره درس خارج اصول كه تقريباً شش سال طول كشيد و چهار سال نيز خارج فقه معظم له را درك نمودم و هم چنين هشت سال در درس خارج فقه مرحوم آيت الله ناييني و يك دوره درس خارج اصول معظم له حضور

يافتم و كمي نيز به درس خارج فقه مرحوم ايت الله آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني رفتم.

كلّيات علم رجال را نيز پيش مرحوم آيت الله حجّت كوه كمري رفتم. در فلسفه نيز به درس حكيم و فيلسوف معروف وقت مرحوم آقا سيد حسين بادكوبي موفق شدم. در ظرف شش سال كه پيش معظم له تلمّذ مي كردم، منظومة سبزواري و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دورة شفاي بوعلي و كتاب اثولوجيا و تمهيد ابن تُركه و اخلاق ابن مسكويه را خوانده ام. مرحوم بادكوبي از فرط عنايتي كه به تعليم و تربيت نويسنده داشت، براي اين كه مرا به طرز تفكّر برهاني آشنا ساخته، و به ذوق فلسفي تقويت بخشد، امر فرمود كه به تعليم رياضيات پردازم. در امتثال امر معظلم له به درس مرحوم آقا سيد ابوالقاسم خوانساري كه رياضي دان زبردستي بود، حاضر شدم و يك دوره حساب استدلالي و يك دوره هندسة مسطّحه و فضايي و جبر استدلالي از معظم له فرا گرفتم.

سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزير به مراجعت شده، به زادگاه اصلي خويش(تبريز) برگشتم و ده سال و خُرده اي در آن سامان به سر بردم كه حقّاً بايد اين دوره را در زندگي خود دورة خسارت روحي بشمارم، زيرا بر اثر گرفتاري ضروري به معاشرت عمومي وسيلة تأمين معاش (كه از مجراي فلاحت بود) از تدريس و تفكّر علمي (جز مقداري بسيار ناچيز) بازمانده بودم و پيوسته با يك شكنجة دروني به سر بردم. در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشيده، زادگاه اصلي را ترك گفتم و متوجّه حوزة قم گرديده، بساط زندگي را در

اين شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمي را از سر گرفتم و تا كنون كه اوايل 1341 مي باشد، روزگار خود را در اين سامان مي گذرانم. در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقة زيادي به ادامة تحصيل نداشتم و از اين روي هر چه مي خواندم، نمي فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يك باره عنايت خدايي دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل كمال حسن نمودم".[1]

علامة طباطبايي اين زندگي نامه را در سال 1341 نوشت و حدود بيست سال بعد، در قيد حيات بود. در آبان 1360 برابر با هيجدهم محرم الحرام 1402 به لقاءالله پيوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

اينك گوشه اي از زندگي علمي، عملي و اخلاقي آن مرد الهي از زبان يكي از شاگردانش:

_ مرحوم علاّمة طباطبايي در تفسير قرآن سبك خاصي داشت و آن تفسير قرآن به قرآن بود. علامه مي گويد: سبك تفسير آيه به ايه را از مرحوم قاضي ياد گرفته ام. نيز از آن مرد بزرگ فقه الحديث را فرا گرفته ام.

استاد علامه پس از يك دوره فلسفة ملاصدرا (اسفار اربعه) در قم، در صدد بر آمد تا بين فلسفة شرق و فلسفة غرب نوعي هماهنگي ايجاد كند، چرا كه معتقد بود در مباحث استدلالي و اموري كه بر پاية برهان باشد، محال است دو نتيجة مختلف و متضاد عايد گردد. به همين جهت به دنبال سِرّ اختلاف فلسفة شرق و غرب رفت و براي اين منظور در شب هاي پنچشنبه و جمعه

جلسة درس داير نمود و عده اي از جمله مرحوم مرتضي مطهري شركت مي كردند. حاصل اين درس ها در مجموعه اي به نام اصول فلسفه يا روش رئاليسم مدرن شد.

ديگر مؤلفات علامه كتاب توحيد كه شامل سه رساله است، به نام هاي : رساله در توحيد، رساله در اسماء الله سبحانه و رساله در افعال الله سبحانه.

اين كتاب به علاوة كتاب انسان كه اين هم سه رساله به نام هاي: الانسان قبل الدنيا، الانسان في الدنيا و الانسان بعد الدنيا است، به علاوه رسالة وسائط كه در مجوع هفت رساله است، به نام "هفت رساله" از معظم له به يادگار مانده است. رسالة ديگر هم از مرحوم علامه به يادگار مانده به نام: رساله الولايه، رساله النبوه والامامه. اين نه رساله به زبان عربي و خطي است و تا كنون چاپ نشده است.

كتاب هاي ديگر به نام هاي: نهايه الحكمه، بدايه الحكمه، تفسير الميزان، شيعه در اسلام، قرآن در اسلام، وحي يا شعور مرموز، حكومت در اسلام، اعجاز، علي والفلسفه الالهيه، حواشي بر كتاب كفايه الاصول، حواشي بر كتاب الانصار الاربعة ملاصدرا، تعليقاتي بر شش جلد اوّل تا ششم بحارالانوار مجلسي و ...[2] از آن استاد منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است.

2_ دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، بهاء الدين خرمشاهي، ج 2، ص 1401؛

3_ مرزبان وحي و خرد (يادنامة علامة طباطبايي)، نشر بوستان كتاب؛

4_ نخستين يادنامة علامة طباطبايي، مؤسسة مطالعات و تحقيقات؛

5_ دومين يادنامة علامة طباطبايي، مؤسسة مطالعات و تحقيقات؛

6_ يادبود يادوارة علامة طباطبايي در كازرون، مجموعة سخنراني ها، به كوشش منوچهر مظفريان.

[1]اقتباس از دانشنامة قرآن، بهاءالدين خرمشاهي، ج 2، ص 1401.

[2]ر.ك:

مهر تابان، اثر علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني، قسمت يادنامةعلامة طباطبايي؛

شيخ مفيد چه كسي بود و چه آثار و خدماتي به اسلام داشت؟

پرسش

شيخ مفيد چه كسي بود و چه آثار و خدماتي به اسلام داشت؟

پاسخ

ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالله عكبري بغدادي در ذيقعدة سال 336 (ه_ .ق) در محلة عكبري در ده فرسنگي بغداد چشم به جهان گشود و در شب جمعه سوم رمضان سال 413 (ه_ .ق) در سن هفتاد و هفت سالگي در بغداد چشم از جهان فرو بست.

او فقيهي پژوهشگر و متكلّمي زبردست و از شيعيان امامية اثنا عشري بود. در عصر اين عالِم نامدار شيعي، با مجاهدت هاي علمي وي، مكتب كلامي شيعه به اوج كمال خود رسيد. كرسي علم كلام كه در آن زمان يكي از بزرگ ترين مناسب علمي به شمار مي آمد، به وي تعلق داشت.

شيخ مفيد در مناظره و حاضر جوابي مهارت خاصي داشت. او با قاضي عبدالجبار و قاضي ابوبكر با قلاني مناظرات بسياري داشت و همين مناظره ها و مباحثه ها باعث شهرت و تقرّب او نزد عضدالدوله ديلمي گرديد. گويند: لقب مفيد را علي بن عيسي رماني معتزلي، يكي از متكلمان بنام آن زمان، در دورة جواني شيخ مفيد به وي داد.

شيخ مفيد در علم كلام و فقه با هر مسلكي در دولت آل بويه مناظره مي كرد، پيروز مي شد. عالمان معاصر او به خاطر حاضر جوابي و قدرت استدلال و توانايي هاي او در نقض استدلال ها و دلايل طرف، از مناظره با او بيم داشتند، به طوري كه خطيب بغدادي كه از بزرگان علماي اهل سنت است، پس از ذكر وفات او مي گويد: خداوند مردم را از دست او راحت و آسوده كرد.

يكي از علماي اهل سنت در بغداد

به نام ابوالقاسم خفّاف، معروف به ابن النقيب پس از شنيدن خبر مرگ او خانة خود را زينت كرد و براي تهنيت و اظهار شادماني در خانة خود نشست و از مردم پذيرايي كرد.

شيخ مفيد زعامت شيعه را در قرن چهارم تا اوايل قرن پنجم بر عهده داشت. او بالغ بر 200 كتاب نوشت. شاگرد او "نجاشي" قريب به صد و هشتاد رساله و كتاب او را در رجالش بر شمرده است. بيشتر اين تأليفات در رد علماي مذاهب ديگر از قبيل جاحظ، ابن عباد، علي بن عيساي رماني، ابي عبدالله بصري، ابن نباته، جبايي، ابن كلاب، خالدي، نسفي، كرابيسي، عتبي و حلاج و ... است و بعضي نيز پاسخ به سؤالاتي است كه از بلاد دور و نزديك در مسائل اسلامي از او شده است. يك سري از كتاب هاي او در خصوص عقايد شيعه و احكام فقهي خاص اين مذهب نگارش شده است. برخي هم در ردّ و ابطال آراي برخي از مشايخ همانند شيخ صدوق و ابن جنيد به رشتة تحرير در آمده است.

بنا به نوشتة "ورام" در "مجموعه" و "ابن ادريس" در "سرائر" هنگامي كه شيخ مفيد در دوران كودكي به اتفاق پدر از عكبري به بغداد آمد و به تحصيل علم پرداخت، نزد شيخ ابوعبدالله معروف به "جعل" و سپس نزد ابوياسر شاگردي كرد و چون ابوياسر از عهدة پاسخ به سؤالات او بر نمي آمد، وي را به علي بن عيساي رماني كه از بزرگان علماي اهل سنت و جماعت بود، هدايت كرد. شيخ مفيد به خانة او رفت و در مجلس درسش حضور يافت. مجلس پر از جمعيت

بود. شيخ مفيد جايي براي نشستن پيدا نكرد، به ناچار در جلو در و در كفش كن قرار گرفت و كم كم به واسطة فضل و دانش، خود را به استاد نزديك كرد. در اين هنگام يكي از شاگردان كه از اهالي بصره بود، از استاد پرسيد: نظر شما دربارة حديث غدير و داستان غار و همراهي ابوبكر با پيامبر(ص) در واقعة هجرت چيست؟

رماني در پاسخ گفت: حديث غدير، روايت [و مشكوك] است، ولي خبر غار، درايت [و معلوم]. روايت نمي تواند با درايت معارضه كند. مرد بصري ساكت ماند و از مجلس بيرون رفت.

شيخ مفيد مي گويد: مرا صبر بر سكوت به سر آمد و گفتم: اي شيخ، چه مي فرماييد. دربارة كسي كه بر امام عادل خروج كند و با او بجنگد؟

استاد گفت: او كافر است. سپس سخن خويش را اصلاح كرد و گفت: او فاسق است.

گفتم: نظر شما دربارة علي بن ابي طالب چيست؟

گفت: او امام است.

گفتم: دربارة طلحه، زبير و عايشه و جنگ جمل چه مي گويي؟

گفت: آنان توبه كردند.

گفتم: تو خود مي داني كه جنگ، درايت است، ولي توبة آنان روايت، و روايت نمي تواند با درايت معارضه كند.

استاد گفت: مگر در آن هنگامي كه آن مرد بصري سؤال خود را مطرح كرده بود، تو حاضر بودي؟

گفتم: آري.

گفت: سؤالت به جا و اشكالت به حق است. سپس پرسيد: نزد كدام يك از استادان درس مي خواني؟ من ابوعلي "جعل" را نام بردم.

گفت: همين جا بمان تا من بيايم، و به اندرون خانه رفت، چون بيامد، نامة سر به مُهري به من داد و گفت: اين را به استاد بده. من نامه را

به استاد دادم. چون نامه را بگشود و خواند، خنديد و گفت: رماني همه آن ماجرا را كه ميان تو و او رخ داد، در اين نامه نوشته است و مرا دربارة تو سفارش كرده و تو را "مفيد" لقب داده است.

مورخان از طرف امام زمان(عج) سه نامه به شيخ مفيد نقل كرده اند كه در آن نامة، حضرت مهدي(عج) او را ستوده و از زحمات و فداكاري هاي او در راه دين تقدير كرده است. حتي مرثيه اي از امام زمان(عج) دربارة شيخ مفيد نقل كرده اند.

شيخ مفيد نزد مردم بغداد با عظمت زيست و با عظمت مرد و چون درگذشت، در بغداد هشتاد هزار نفر در تشييع جنازه اش شركت كردند و پيكرش را در حرم كاظمين(ع) به خاك سپردند.[8]

دو تن از شاگردان برجستة او "سيد رضي و سيد مرتضي" هستند. سيد رضي جمع آوري كننده خطبه هاي نهج البلاغه است و معرفي اين اثر ارزشمند به جهان اسلام و نام گذاري آن به نهج البلاغه توسط وي انجام شده است.

سيد مرتضي از عالِمان بزرگ شيعي است. اين دو برادر بودند و شبي شيخ مفيد حضرت فاطمه را در خواب ديد كه دو فرزندش امام حسن و امام حسين را براي تعليم نزد او آورده است؛ فردا اين دو سيد به همراه مادرشان به منزل شيخ براي يادگيري دانش آمدند (بنابر آنچه نقل شده است).

يكي از آثار ارزشمند شيخ مفيد كتاب بسيار مختصر، اما بسيار ارزشمند و جامع به نام اوائل المقالات است كه در آن عقايد شيعه را نوشته و جمع كرده است.

[8]غلامحسين مصاحب، دايره المعارف فارسي، ج 3، ص 2820 و 2821

و حسينيدشتي، معارف و معاريف ج 9، ص 535 تا 537 (با اندكي تغيير).

شيخ مرتضي انصاري چه شخصيتي بود و چه آثار و خدماتي داشت؟

پرسش

شيخ مرتضي انصاري چه شخصيتي بود و چه آثار و خدماتي داشت؟

پاسخ

شيخ انصاري از فقها و مراجع بزرگ شيعه، در سال 1214 هجري قمري در دزفول متولد شد. پدرش محمد امين انصاري نام داشت كه نسبتش به جابر بن عبدالله انصاري، صحابي عالي مقام پيامبر اسلام(ص) مي رسد.[9]

وي در بيست سالگي به عراق عزيمت كرد و در كربلا نزد سيد مجاهد و ديگران به تحصيل علوم ديني پرداخت و هنگام محاصرة كربلا توسط دولت عثماني به كاظمين و سپس به شوشتر رفت و پس از دو سال مجدداً به عراق سفر كرد و در كربلا ساكن شد و در حوزة درس شيخ موسي بن جعفر كاشف الغطاء شركت كرد و پس از دو سال به ايران مراجعت نمود و در كاشان نزد ملا احمد نراقي تلمذ نمود. آن گاه به خراسان شتافت و از آنجا به شوشتر بازگشت و پس از پنج سال مجدداً به نجف اشرف مشرّف شد و از سال 1249 به تدريس دروس عالي حوزه پرداخت و بعد از درگذشت محمد حسن نجفي معروف به "صاحب جواهر" از سال 1266 تا 1281 زعامت حوزة نجف و مرجعيت شيعه را بر عهده داشت. وي در 67 سالگي و در سال 1281 در نجف درگذشت و در جوار مرقد اميرمؤمنان علي(ع) به خاك سپرده شد.

از شيخ انصاري چند اثر به يادگار مانده است كه از همه مهم تر دو كتاب گرانسنگ فرائد الاصول و مكاسب است كه از جملة كتاب هاي اصلي و مهم در دروس حوزوي به شمار مي آيد.4[10]

شيخ اعظم مرتضي انصاري خدمات شاياني به جهان اسلام به ويژه تشيع نمود و

حدود دو دهه سنگر مرجعيت شيعه را به خوبي پاسداري كرد و در پي تعليم و تربيت و تزكية طلاب و مروّجان ديني بر آمد و ضمن تبيين و ترويج اسلام ناب محمدي، با كج انديشان ديني همانند اخباريون مبارزه نمود و در روش فقهي واجتهادي پس از خود تا زمان حاضر تأثير عميق و كاملي داشت، به گونه اي كه همه مجتهدان و فقيهان پس از او متأثر از روش فقهي او هستند و از همان روشي كه او بنيان نهاد، پيروي مي كنند و كسي تا كنون به پاية او نرسيده است.

[9]غلام حسين، مصاحب، دايره المعارف فارسي، ج 1، ص 273.

[10]فرهنگ معين، اعلام، ج 5، ص 186.

اولين شهيدي كه از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي به شهادت رسيد كه بود؟

پرسش

اولين شهيدي كه از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي به شهادت رسيد كه بود؟

پاسخ

اولين شهيد از روحانيت در جبهه هاي جنگ تحميلي، شهيد "ولي الله سليماني" در تاريخ 22/7/59 در منطقة سر پل ذهاب بود.[1]

1 - اداره كل بنياد شهيد استان قم.

اولين روحاني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط منافقين به شهادت رسيد كه بود؟

پرسش

اولين روحاني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط منافقين به شهادت رسيد كه بود؟

پاسخ

شهيد مرتضي مطهري اولين روحاني شهيد پس از پيروزي انقلاب بود كه به دست گروه منحرف فرقان به شهادت رسيد. البته اگر مراد از منافقين، گروهك مجاهدين خلق باشد، از اولين روحاني كه به دست آنان به شهادت رسيد، دقيقاً خبر نداريم، ولي اولين روحاني كه توسط منافقين در 6/4/60 ترور شد، رهبر معظم انقلاب بود كه خوشبختانه به شهادت نرسيد. بعد از ايشان واقعة هفت تير بود كه به دست منافقين تعداد 72 نفر به شهادت رسيدند كه تعدادي از آنان روحاني بودند، شهيد بهشتي يكي از آنان بود.

دكتر باهنر قبل از نخست وزيري چه سمتي داشته اند؟

پرسش

دكتر باهنر قبل از نخست وزيري چه سمتي داشته اند؟

پاسخ

مرحوم شهيد عالي مقام حجت الاسلام والمسلمين دكتر باهنر قبل از نخست وزيري، وزير آموزش و پرورش كابينة شهيد رجايي بود. قبل از آن عضو شوراي انقلاب اسلامي بود.[1]

پاورقي:

1 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 60.

آيا آيت الله خامنه اي دورة دروس حوزوي را كه براي مرجعيت لازم است گذرانيده اند؟

پرسش

آيا آيت الله خامنه اي دورة دروس حوزوي را كه براي مرجعيت لازم است گذرانيده اند؟

پاسخ

حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب درسال 1318 در مشهد مقدس در خانوادة روحاني و مجتهد متولد شدند. پدر ايشان آيت الله سيد جواد از علماي مشهد و از مدرّسان علوم اسلامي در آن شهر بود و شاگردان فراواني را تربيت كرد. ايشان در سن 4 - 5 سالگي به همراه برادر بزرگتر خود آقا سيد محمد به مكتب خانه رفتند تا قرآن بيآموزند.

پس از مدتي هر دو به مدرسة ابتدايي به نام "دارالتعليم" رفتند. در اين مدرسه علاوه بر دروس معمولي دبستان ها، قرائت قرآن و نصاب الصبيان آموزش داده مي شد. ايشان پس از پايان كلاس ششم با رفتن به كلاس هاي شبانه، دورة دبيرستان را در دو سال به صورت جهشي تمام كردند و ديپلم گرفتند. در سنّ چهارده سالگي كتاب هاي صمديه وسيوطي و مقداري از مغني را خواندند و كتاب شرايع را در درس پدر شركت كردند و در مدرسة دينية نواب در 16 سالگي كلية دروس سطح را به پايان رساندند. پس از آن در درس خارج مرحوم آيت الله العظمي ميلاني شركت مي نمايند و اين كم نظير بود كه جواني در 16 سالگي بتواند در درس خارج شركت كند. آيت الله خامنه اي اين موفقيت را در ساية توجه و زحمات پدرشان مي دانند و مي گويند: "عامل و موجب اصلي در انتخاب اين راه نوراني روحانيت، پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوق بودند... وقتي كه به دروس طلبگي روي آوردم، اختلاف سنّي من و پدرم خيلي

زياد بود (درست چهل و پنج سال) علاوه بر آن پدرم مقام علمي بالايي داشت و مجتهدي با اجازه و شاگرداني در سطوح عالي تربيت كرده بود. بنابراين سزاوار نبود كه او با آن مقام علمي به من كه دورة دروس ابتدايي حوزوي را مي گذراندم، درس بدهد... اگر ايشان نمي بودند، من به موفقيت هاي فراوانم در تحصيلات فقه و اصول نائل نمي شدم".

ايشان مي فرمايند: تدريس را از اولين روزهاي طلبگي يعني بلاXǘՙęǠبعد از تمام شدن دورة دبستان شروع كردم. كتاب هاي صرف و نحو و معاني و بيان، اصول و فقه تدريس مي كردم. تا سال 1337 در مشهد بودم، سپس به قم براي ادامة تحصيل رفتم. در قم هم به تدريس مشغول بودم. در سال 1343 به دنبال عارضة چشمي پدرم دوباره به مشهد عزيمت كردم و تا سال 1356 سطوح عالية مكاسب و كفايه و تفسير و عقايد تدريس مي كردم".

اساتيد درس خارج ايشان در مشهد مرحوم آيتالله العظمي ميلاني و آيت الله حاج شيخ هاشم قزويني و در قم حضرت امام(ره) و آيت الله العظمي بروجردي و شيخ مرتضي حائري، فرزند حاج شيخ عبدالكريم حائري بودند و در درس تفسير علامة طباطبايي شركت مي كردند و يك سال و اندي نيز در نجف اشرف در درس هاي آيت الله حكيم و آيات ديگر شركت كردند.[18]

بنابراين ايشان حدود 20 سال در درس خارج شركت كرده اند و تا سال 1356 به تدريس علوم حوزوي مشغول بوده اند و فعلاً در تهران به تدريس خارج مشغول هستند. شخصيتي كه از هوش و ذكاوت و درايت بالايي برخورداند كه در 16 سالگي

دروس سطح حوزه را به پايان مي رسانند و مدتي طولاني در دروس خارج و همراه با آن به تدريس مشغول مي باشند، نمي توان در اجتهاد و حتي در صلاحيّت مرجعيت او شك كرد.

مضافاً به اين كه در مرجعيت جهات ديگري نيز لازم و ضروري است، زيرا با گذشت زمان هر اندازه كه فاصلة زماني از آغاز غيبت بيشتر مي شود، توجه به عناصر ديگري در كار استنباط ضروري تر به نظر مي رسد. حضرت امام(ره) با تأكيد بر اين كه اصل اجتهاد به بهترين وجه در حوزه ها توسط فقيهان ودانشمندان ديني پي گرفته شود، اين نكته را متذكر شده اند كه: اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نبوده و در اين زمان يا زمان هاي ديگر نمي توان جوابگوي نيازهاي متنوع و پيچيدة جوامع بشري باشد. ايشان فرموده است:

"مهمّ شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن، نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويّه و عمل ضروري است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد".

دستمايه هاي علمي عبارتند از: آشنايي با علوم عربي به ميزاني كه بتوان براي اجتهاد از آن بهره گرفت؛ آشنايي با تفسير قرآن، آشنايي و تسلّط بر علم اصول و قواعد استنباط حكم؛ شناخت منطق و قواعد استدلال؛ اشنايي با علم رجال و درايه و بهرة كافي از شناخت حديث و كلمات معصومان(ع).

از سوي ديگر در زمينة شرايط فردي مجتهد اموري را متذكر مي شوند كه عبارتند از: عدالت، زهد، تقوا، ورع، و بي اعتنايي به دنيا.

حضرت امام فقه را جوابگوي تمامي شئون فردي و اجتماعي جوامع بشري

مي داند و براي حلّ معضلات انسان ها كارساز مي داند. ايشان مي فرمايد:

حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفة عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهندة جنبة عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل ادارة انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همة ترس استكبار از همين مسئله است كه فقه و اجتهاد جنبة عيني و عملي پيدا كند. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتّي عوام قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد: من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم. آشنايي با روش برخورد با حيله ها و تزوير هاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي و اطلاع از كيفيت برخورد حاكم بر جهان، شناخت سياست ها و حتّي سياسيون از ويژگي هاي يك مجتهد جامع است.[19]

بنابراين حضرت آيت الله خامنه اي با آن سابقة ممتدّ حوزوي به اضافه سابقة ممتدّ مديريتي با ديد وسيع سياسي مي توان گفت: شخصيت منحصر به فردي است كه براي ادارة امور مسلمانان و مرجعيت صلاحيت دارند. خداوند ايشان و تمامي مراجع عظام را در پناه حضرت وليّ عصر (ارواحنا فدا) مؤيّد و موفق بدارد.

1 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 36 به بعد، با تلخيص.

2 - مرجعيت از ديدگاه فقها و بزرگان، ص 18 و 19 ، با

تلخيص.

دربارة زندگي نامه آيت الله سيبويه مختصراً توضيح دهيد.

پرسش

دربارة زندگي نامه آيت الله سيبويه مختصراً توضيح دهيد.

پاسخ

آيت الله سيبويه يكي از علما و دانشمندان عصر حاضر است. فعلاً ايشان در مشهد مقدس حضور دارند. قبلاً در نجف اشرف تحصيل و تدريس داشته اند. براي اطلاع بيشتر با شماره تلفن 2925263 قم تماس بگيريد.

آثار و تأليفات آيت الله العظمي خامنه اي را با موضوعات كلي آن ها معرفي نماييد.

پرسش

آثار و تأليفات آيت الله العظمي خامنه اي را با موضوعات كلي آن ها معرفي نماييد.

پاسخ

اوّلاً ممكن است آقاي بهلول يقين كرده باشند شخصي را كه ديده اند، همان سفياني مورد نظر روايات باشد؛ ولي اين مطلب نظر شخصي ايشان است و نظر شخصي يك فرد را نمي توان ملاك قرار داد و گفت: سفياني به دنيا آمده و خروج خواهد كرد، پس ظهور حضرت مهدي(ع) خيلي نزديك است.

ثانياً: توضيح داده شد كه ممكن است سفياني شخص نباشد.

ثالثاً: بر فرض پذيرش به دنيا آمدن سفياني، خروج وي تنها يكي از علائم حتمي ظهور است. زمان ظهور حضرت مهدي(عج) نشانه هاي حتمي ديگري نيز دارد كه همة آن ها بايد محقق شود.

نتيجه: 1_ به دلايلي وقت ظهور حضرت مهدي(عج) مشخص نشده و علم آن مخصوص به خداوند است و كساني كه براي ظهور وقتي را معيّن كنند، مورد تكذيب امامان(ع) قرار گرفته اند.

2_ نشانه هاي ظهور متعدّد است و خروج سفياني يكي از آن ها است.

بنابراين نمي توان ادّعا كرد كه ايام ظهور حضرت خيلي نزديك است.

يكي از وظايف شيعيان در دوران غيبت، انتظار فرج و دعا براي ظهور حضرت است.

در مورد شرح حال مؤلف كتاب لقاءالله، ملكي تبريزي توضيحي بفرماييد.

پرسش

در مورد شرح حال مؤلف كتاب لقاءالله، ملكي تبريزي توضيحي بفرماييد.

پاسخ

مرحوم ميرزا جواد آقاملكي تبريزي، فرزند حاج ميرزا شفيع، استاد اخلاق امام خميني، فقيهي گران سنگ و عالمي مهذّب بود. ايشان در دورة جواني در نجف اشرف در درس فقه حاج آقا رضا همداني، در اصول فقه در درس ملا محمد كاظم، معروف به آخوند خراساني و در علم درايه و حديث در درس محدث نوري شركت مي نمود و از آنان نور معرفت كسب مي نمود، نيز به مدت چهارده سال از مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني در عرفان نظري و عملي كسب فيض نمود.

ميرزا جواد آقا در سال 1320 ه . ق. از نجف اشرف به ا يران مراجعت نمود و چند سالي در تبريز زندگي كرد. در جريان مشروطيت به علت نامساعد بودن اوضاع تبريز و در سال 1329 ه . ق به قم مهاجرت كرد و به تدريس فقه و اخلاق و تربيت دانش پژوهان علوم ديني پرداخت.[1]

او در قم دو درس اخلاق داشت: يكي درس اخلاق براي عموم مردم كه در مدرسة فيضيه تدريس مي كرد و جمع كثيري از جمله بازاريان قم نيز از آن بهره مي گرفتند. درس ديگرش براي خواص بود و در منزل براي برخي از طلاب فاضل و مستعد تدريس خصوصي مي كرد. امام خميني در درس خصوصي وي شركت مي كرد و از آن بهره مند مي شد.

ايشان در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه(س) نماز جماعت اقامه مي كرد.

مرحوم ملكي تبريزي در تهذيب نفس زبانزد همگان بود. يكي ازدوستان و نزديكان ايشان مي گفت: مرحوم ملكي تبريزي شب ها كه براي تهجّد

و نماز شب به پا مي خاست، ابتدا در بسترش مدتي از خوف خدا با صداي بلند مي گريست، سپس بيرون مي آمد و به آسمان نگاه مي كرد و آيات اولوالالباب (إنّ في خلق السماوات والارض و اختلاف الليل والنهار لايات لاولي الالباب..."[2] را تلاوت مي كرد، سپس سر به ديوار مي گذاشت و زار زار مي گريست.[3]

اين فرد مهذب و مرد علم و تقوا تأثير بسياري در حوزة علميه قم گذاشت و شاگردان خوبي به جامعة بشري تحويل داد. كه يكي از آن ها حضرت امام خميني (ره) است. از او كتاب هايي از جمله اسرار الصلاه و لقاءالله به يادگار مانده است.

اين مرد الهي در سال 1344 ه .ق در قم درگذشت و آرامگاهش در قبرستان شيخان است.[4]

شهيد مطهري درباره ايشان مي گويد: اين مرد مرحوم ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي از بزرگان اهل معرفت زمان ما [مي باشد] كه پنجاه و دو سال پيش از دنيا رفته است و قبر او در قم است و من هر وقت به قم مشرف مي شوم، آرزو دارم قبر اين مرد بزرگ را زيارت كنم.[5]

[1] رضا مختاري، سيماي فرزانگان، ص 63 و 64.

[2] آل عمران (3) آية 190 - 194.

[3] سيماي فرزانگان، ص 222.

[4] ر.ك: سيد محسن اميني، اعيان الشيعه، ج 6، ص 354.

[5] مرتضي مطهري، فلسفة اخلاق، ص 211.

1: چرا به آيت الله خميني، امام مي گويند؟ او كه معصوم نيست تا عنوان امام به خود بگيرد؟

پرسش

1: چرا به آيت الله خميني، امام مي گويند؟ او كه معصوم نيست تا عنوان امام به خود بگيرد؟

پاسخ

اِمام و اَمام هم ريشه اند. امام به معناي جلو و روبه رو، اِمام به معناي پيشوا و جلو دار، آن كه از او پيروي مي شود (خواه انسان باشد يا كتاب) يا چيز ديگر (حق باشد يا باطل). عرب ها به ريسماني كه بناها به ديوار مي كشند تا ديوار راست بنا گردد، "امام" مي گويند.

قرآن خود را امام معرفي مي كند (و كل شي ء احصيناه في اِمام مبين).

يس (36) آيه 12.

نيز به پيشوايان هدايت و عصمت و به ديگر پيشوايان، امام اطلاق مي كند.

انبيا (21) آيه 73.

قصص (28) آيه 41.

در عرف اسلامي به كسي كه در نماز جماعت جلودار است و ديگران از او در نماز خواندن پيروي مي كند، امام جماعت مي گويند.

به پيشوا و عالِم مذهبي، امام گفته مي شود، مانند امام فخررازي، امام غزالي و... به پيشواي سياسي نيز امام گفته مي شود، مانند امام موسي صدر (رهبر شيعيان لبنان).

بر آيت الله خميني چون پيشواي مذهبي، سياسي و رهبر انقلاب اسلامي ايران است، امام اطلاق مي كنند. حتي درباره پيشوايان باطل و گمراه نيز در قرآن كلمه "امام" به كار رفته است، چون جلودار و پيشواي گمراهان هستند.

در اصطلاح شيعه اماميه، امام يك معناي ديگري دارد و آن عبارت است از: پيشوايي كه بعد از رحلت پيامبرصلي الله وعليه وآله از جانب خدا مقام رياست عامه مسلمانان را به سبب جانشيني پيامبرصلي الله وعليه وآله برعهده داشته و از عصمت بهره مند باشد. امام در اين معناي اصطلاحي خاص تنها به دوازده تن از اهل بيت پيامبر صلي الله وعليه وآله اطلاق مي شود كه اولشان

علي عليه السلام و آخرينشان امام مهدي (عج) مي باشد در اين اصطلاح كس ديگري با آنها شركت ندارد و تعدادشان بيش از دوازده تن نمي باشد.

با اين بيان روشن شد كه لازم نيست به هر كه امام اطلاق مي شود، معصوم باشد. اگر به رهبر كبير انقلاب، امام اطلاق مي شود، معصوم باشد. اگر به رهبر كبير انقلاب، امام اطلاق مي شود، به معناي خاص امامت كه از مقام عصمت بهره مند باشد نيست، بلكه به معناي پيشواي مذهبي و سياسي است.

لطفاً كمي درباره زندگاني بهلول مطالبي بنويسيد.

پرسش

لطفاً كمي درباره زندگاني بهلول مطالبي بنويسيد.

پاسخ

ايشان از معدود افرادي است كه از واقعة كشف حجاب و به توپ بستن حرم امام رضا(ع) باقي مانده و هنوز در قيد حيات است. در تاريخ كشف حجاب مردم مشهد در حرم امام رضا(ع) تحصن كردند و سخنرانان به سخنراني پرداختند. يكي از آنان بهلول بود كه دژخيمان رضا شاهي به حرم حمله كردند و مردم را قتل عام نمودند. ايشان فردي زاهد و متواضع هستند و زندگي بسيار ساده و بي آلايشي دارند.

ايشان در نوجواني در شهر سبزوار زندگي مي كردند. پدر ايشان از طلاب مدرسه حاجي سبزواري بودند. وي از نوجواني منبر مي رفته و از حافظه و شجاعت عجيبي برخوردار است. وي در خطابه و تحريك و ايجاد احساسات يد طولايي داشته است. در واقعة كشف حجاب و سخنراني بهلول در مسجد گوهر شاد وقتي كه به دستور رضا خان مسجد را گلوله باران كردند، بهلول با لباس مبدّل از مسجد فرار كرد و توسط بعضي از افغاني ها به افغانستان رفت و تقاضاي پناهندگي سياسي كرد، امّا شاه وقت به عنوان مسبّب كشتار مردم او را دستگير و زنداني كرد. مجموعاً سي سال در زندان افغانستان بود و متجاوز از سي هزار شعر طبق فرهنگ شيعه سرود. پس از آزادي از افغانستان به ايران آمد و دستگير و زنداني شد اما پس از مدتي مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد. وي مردي سيّاح و اهل گشت و گذار است و حاضر نمي شود دندان مصنوعي بگذارد. مي گويد: پول دندانم را به مستمندان مي دهم. هر چه پول از منبر دريافت مي

كند، به اقوام فقيرش مي دهد. از نظر فرهنگ و زبان بيشتر گرايش افغاني دارد امّا از نظر عقايد مطالعة تازه اي ندارد. معتقد است كه امام زمان(ع) به زودي ظهور مي كند. به گمان وي "عثمان بن غنبسه" را ميان ارتش سوريه ديده است، كه به زودي به عنوان سفياني عليه شيعه قيام خواهد كرد.

آيا علم بزرگان از قبيل آيت حسن زاده، جوادي آملي، مصباح يزدي و ساير بزرگان اكتسابي است يا خداوند علم مخصوصي با آنان مرحمت فرموده كه اين قدر كتب مفيد مي نويسند؟

پرسش

آيا علم بزرگان از قبيل آيت حسن زاده، جوادي آملي، مصباح يزدي و ساير بزرگان اكتسابي است يا خداوند علم مخصوصي با آنان مرحمت فرموده كه اين قدر كتب مفيد مي نويسند؟

پاسخ

علم لدني، علومي را مي گويند كه خداوند بدون اكتساب علم و كوشش و تلاش علمي به بندگان عطا مي كند كه بدون استاد و تعليم و تعلّم، خداوند به افراد مي بخشد، مانند علم پيامبران و ائمه"عليهم السلام". در بعضي موارد خداوند طبق حكمت هايي به بعضي افراد حتي بي سواد نيز عنايت مي فرمايد.

اما در مورد بزرگاني كه نام بعضي از آن ها ذكر شده، اين بزرگواران ساليان سال از عمر شريف خود را در راه تحصيل علم سپري كرده اند و از ابتداي سال هاي جواني در رشته هاي علمي مختلف نزد اساتيد بزرگواري همچون علامه طباطبايي، حضرت امام خميني"قدس سره" و... شاگردي كرده اند و با تحمل سرد و گرم روزگار اين علوم را اكتساب نموده اند. اين مهم از طريق مجاهدت هاي شبانه روزي و برنامه ريزي ميسور مي باشد و از طريق اكتساب به ايشان حاصل گرديده است. البته عنايت خداوند نيز بوده و همان گونه كه در روايات آمده، علم، نوري است كه خداوند در دل ها ايجاد مي فرمايد. اكتساب و تعلّم صرف براي حاصل شدن علم الهي كافي نيست ونياز به تزكيه نيز دارد. در هر حال تعلّم و تزكيه هر دو اكتسابي است.

امام علي(ع) فرمود: "اگر مي خواهيد اهل حق را بشناسيد، حق را بشناسيد و اگر مي خواهيد اهل باطل را بشناسيد، باطل را بشناسيد". با توجه به حديد آيا مي توان امام خميني(س) را (با عنايت به اين كه معصوم(ع) نيست و ممكن است اشتباه كند) ملاك و معيار حق قرار داد و اهل

پرسش

امام علي(ع) فرمود: "اگر مي خواهيد اهل حق را بشناسيد، حق را بشناسيد و اگر مي خواهيد اهل باطل را بشناسيد، باطل را بشناسيد". با توجه به حديد آيا مي توان امام خميني(س) را (با عنايت به اين كه معصوم(ع) نيست و ممكن است اشتباه كند) ملاك و معيار حق قرار داد و اهل حق و باطل را از سخنان ايشان شناخت؟

پاسخ

در آموزه هاي اسلامي، حقايق و واقعياتي وجود دارند كه حق و باطل بودن همه چيز و عملكرد انسان ها با آن ها تطبيق داده شده و حق و يا باطل بودن آن ها تشخيص داده مي شود. اين همان نگرشي است كه امام علي(ع) بدان اشاره نموده كه معيار آن است كه اهل حق را با شناخت حق بشناسيد، نه اين كه حق را به واسطة مردمان بشناسيد.

شيعيان باور دارند كه رفتار و گفتار معصومان(ع) با واقعيات و حقايق همسويي دارد، از اين رو رفتار و گفتار آن ها يكي از راهكارها و معيارهاي شناخت حق از باطل شناخته شده، حتي در برخي از روايات سخن از آن به ميان آمده كه ائمه و عملكرد آن ها عين واقعيت و حقيقت است.

پيامبر اسلام(ص) در مورد علي(ع) فرمود: "هو (علي) الفارق من الحق و الباطل؛ او است كه ميان حق و باطل جدايي مي اندازد".

رفتار و گفتار انسان هاي غير معصوم مانند امام خميني يكي از معيارهاي تشخيص حق و باطل نيست يعني نمي توان حق و اهل حق را با رفتار و گفتار آن ها شناخت، زيرا آن ها غير معصوم بوده و عملكرد آن ها مانند معصومان(ع) صددرصد مطابق واقع نيست،

ولي از آن جا كه عالمان ديني و مجتهدان با مباني اسلام و سنت معصومان(ع) آگاهي بيشتر دارند و راه ها و معيارهاي شناخت حق از باطل را بهتر مي دانند برخي در مناظرات و مسايل سياسي و علمي از سخن و رفتار آن ها جهت اثبات حقانيت بهره مي گيرند؛ كه در حقيقت معيار قرار دادن رفتار و گفتار آن ها، ملاك قرار دادن قرآن و سنت است در عالمان ديني به معارف اهل بيت و قرآن است كه در آموزه هاي ديني، آنان مرجعيت ديني مردم معرفي شده اند و فتواي آنان بر مردم حجت است. در برخي از روايات مردم به اطاعت از مجتهدان فرا خوانده شده اند.

اين فراخواني بدان جهت است كه ديدگاه و رفتار آن ها به واقع نزديك تر است، زيرا آن ها به مسايل و احكام الهي و حقايق دين اسلام آگاه ترند. در خصوص حضرت امام(ره) با دقت در سخنان او متوجه مي شويم كه بسياري از كلمات و جملات او، ريشه در آيات قرآن و احاديث نبوي دارد، مانند اين سخن كه اختلاف و تفرقه، منشأ شيطاني دارد و جمله هاي ديگر. در عين حال او به بسياري از علوم اسلامي آگاهي داشته و صرفاً مجتهد نبوده كه تنها در احكام شرعي آگاهي داشته باشد. عرفان، فلسفه، انديشه هاي سياسي، تاريخ و ... علاوه بر اجتهاد در وجود امام جمع شده بود.

بهره گيري از گفتار و رفتار بزرگان دين و علم و شخصيت هاي مهم، از سنت هاي پذيرفته شده همة مجامع علمي و سياسي است، از اين رو در مباحث علمي و مناظرات و مسايل

سياسي و جهت اثبات مدعا ها در خصوص تبيين موضوعات مختلف، از گفتار و رفتار صاحبان انديشه استفاده مي شود. هم چنين چون گروه هاي مختلف سياسي، او و سخنانش را قبول دارند و خود را پيروان راه امام خميني(ره) معرفي كرده اند، هر يك از گروه هاي سياسي مي تواند براي اثبات نظر خود از كلام امام استفاده كند. اين روش را در اصطلاح منطق جدل مي گويند كه در فن جدل از مسلّمات (امور پذيرفته شده) طرف مقابل نيز مي توان استدلال كرد.

[1] ينابيع الموده، ص 93؛ تاريخ دمشق، ج 3، ص 123؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 3؛ كفايه الطالب، ص 188.

وسايل الشيعه ج 27، ص 131؛ بحار، ج 2، ص 88؛ احتجاج شيخ طبرسي، ج 52، ص 458.

1 شيخ مفيد چه كسي است ؟

پرسش

1 شيخ مفيد چه كسي است ؟

پاسخ

شيخ مفيد نامش محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام است . او در ذيقعده سال 336هجري قمري در عكبري (ده فرسخي شهر بغداد) متولد شد و در شب جمعه سوم رمضان 413در بغداد درگذشت ودر كاظمين پايين , پاي حضرت امام موسي كاظم (ع) به خاك سپرده شد.

او فقيه , متكلم و عالم بزرگ شيعي است كه شيعه و سني بر علم و فضل و عدالت و وثاقت و جلالت شأنش اتفاق نظر دارند. كرسي علم كلام (عقايد) - كه در آن زمان يكي از بزرگ ترين مناصب علمي به شمار مي آمد -به وي تعلق داشت .

مفيد (ره ) زعامت و رهبري شيعه را در قرن چهارم تا اوايل قرن پنجم به عهده داشت و بالغ بر دويست كتاب نوشته است , و كتاب معروف او در فقه به نام است . كه داماد مفيد بوده گفته است كه مفيد شب ها مختصري مي خوابيد و باقي را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيدمي گذرانيد.() آرا و عقايد كلامي شيخ مفيد, مبنا و پايه اعتقادات كلامي شيعه را پس از ايشان ترسيم كرده و ( پ__اورقي )) - مرتضي مطهري , آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه - فقه ) ص 79 مصطفي حسين دشتي , معارف و معاريف , ج 9 ص 535ماده : مفيد.

شكل مي دهد.

از جمله شاگردان برجسته شيخ مفيد (ره ) مي توان از سيد رضي (مدون نهج البلاغه ) سيد مرتضي علم الهدي و شيخ طوسي (صاحب تهذيب الاحكام و استبصار كه از كتب اربعه شيعه مي

باشند) نام برد.

با چه مجوز شرعي لفظ امام براي امام خميني"قدس سره" و مقام معظم رهبري به كار برده مي شود؟

پرسش

با چه مجوز شرعي لفظ امام براي امام خميني"قدس سره" و مقام معظم رهبري به كار برده مي شود؟

پاسخ

امام به معناي رهبر، هادي و پيشوا است و لفظ امام معصوم"عليه السلام" مختص به امامان بزرگوار است استعمال لفظ امام براي رهبر فقيد انقلاب"قدس سره" و مقام معظم رهبري از باب رهبر و هادي امت بودن است، نه اين كه معناي دوم مراد باشد (يعني امام معصوم"عليهم السلام"، امروزه اين اصطلاح تبديل شده به يك اصطلاح سياسي و ديني كه براي ولي فقيه نظام اسلامي به كار مي برند. و حتي اين تعبير براي روحاني كه اقامه نماز جماعت مي كند، با عنوان "امام جماعت" به كار مي رود.

تولي و تبري به چه معنا است و ما نسبت به آن چه وظيفه اي داريم؟

پاسخ: تولي از ريشه "ولي"، در اصل به معني قرار گرفتن دو چيز كنار يكديگر است، به گونه اي كه فاصله اي بين آن دو نباشد.

اين واژه سپس در مورد قرب و نزديك (مكاني و معنوي)، دوستي، ياري، تصدي امر و صاحب اختيار بودن، به كار رفته است.

تبرّي، به معني تنفر داشتن و بيزاري جستن از نزديك شدن و قرار گرفتن در مجاورت چيزي يا كسي است.

تولي و تبري دو فرع از فروع دين بلكه دو ركن ار اركان اعتقادي و عملي اسلام، و "از ضروريات مذهب شيعه است".

{P . امام خميني، چهل حديث، ص 577.

تولي به معني پذيرش ولايت و دوستي حق تعالي و هر چيزي و هر كسي كه نزد خدا محبوب است مي باشد.

دوست داشتن پيامبر اسلام و فاطمه زهرا و دوازده امام صلوات الله عليهم و قبول ولايت و سرپرستي آنان، استمرار پذيرش ولايت خداوند، و تجلّي و

تجسّم عملي "ولاية الله" است.

قرآن مي فرمايد: "قُل اِن كنتم تحبّون الله فاتبعوني يحببكم الله (پيامبر!) بگو: اگر خدا را دوست P . آل عمران (3)، آيه 31.

مي داريد، از من پيروي كنيد، تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد".

وظيفه ما در تحقق تولي و تبرّي

امام پنجم"عليه السلام" مي فرمايد: "تمام حقايق هستي و كليد وصول به حقيقت اشيا و جلب رضايت حق تعالي، در شناخت و معرفت امام، و اطاعتش نهفته است، آگاه باشيد اگر شخصي شب ها تا صبح به عبادت بايستد و روزهاهمه روز روزه بگيرد و تمام مال و زندگي اش را در راه خدا انفاق كند و در تمامي عمرش حج خانه خدا كند، ولي خدا و امام منصوب از طرف خدا را نشناسد و ولايت او را در دل نداشته باشد، تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او باشد، چنين فردي از اهل ايمان شمرده نمي شود و براي او نزد خدا حقي و ثوابي وجود ندارد"

{P . اصول كافي، ج 3، ص 31، ترجمه مصطفوي.

از مطالعه آيات و روايات اين نكته به دست مي آيد كه پذيرش ولايت قلبي و عشق و ارادت دروني به ائمه"عليهم السلام" بدون شناخت و معرفت آنان، و اطاعت و پيروي از آنها ميسر نيست. به ديگر بيان: چون تولّي نسبت به ائمه"عليهم السلام" به معني پذيرش امامت و ولايت و سرپرستي آنان، و نزديك شدن به آن ها از طريق نهادينه نمودن ارادت و محبت شان در دل و اطاعت و پيروي از آن ها در همه امور فردي و اجتماعي است، و تبرّي نيز به معني دوري جستن و فاصله گرفتن از دشمنان آنان و از هر چيزي، و

وصفي و اخلاقي كه مورد تنفر آنان است مي باشد، لازم است براب تحقق جامع تولي و تبرّي سه نكته زير پيوسته تداوم و تكامل داشته باشد:

1 - معرفت خودرا نسبت به ائمه"عليهم السلام" و شناخت سيره و سنت آنان در امور شخصي واجتماعي، فرهنگي و تربيتي، عبادي و سياسي و اقتصادي و... افزايش دهيم.

2 - دوستان و دشمنان آنان، هم چنين كارها، صفات و امور اخلاقي را كه محبوب و مبغوض نزد آنان بوده، بشناسيم.

3 - به تولّي و تبرّي جامعيت ببخشيم. به بيان ديگر: تولي و تبرّي تحقق نمي يابد مگر اين كه سه بعدي باشد، يعني قولي، قلبي و عملي با هم باشد.

با سخني از امام پنجم"عليه السلام" در مورد مفهوم دين، تولي و تبري و در مورد ان به پاسخ حُسن ختام مي بخشيم.

امام باقرالعلوم"عليه السلام" در پاسخ "ابن جارود" كه درخواست نمود: ديني كه شما خاندان خدا با آن پرستش مي كنيد، به من معرفي كنيد فرمود: آن عبارت است از "شهادت به وحدانيت خدا، و نبوت و رسالت پيامبر اسلام"صلي الله وعليه وآله وسلم" و اقرار و اعتراف به آن چه كه آن حضرت از جانب خدا آورده است (قرآن)، و اقرار به ولايت ما اهل البيت، و بيزاري جستن از دشمنان ما، و تسليم امر ما شدن و اطاعت كامل نمودن، و در انتظار قائم آل محمد"عج" به سر بردن، و امر به معروف و نهي از منكر، و تلاش براي تحقق واجب و حلال، و اجتناب از گناهان و محرّمات"

{P . اصول كافي، ج 3، ترجمه مصطفوي، ص 35.

داستان هايي از زندگي افراد با اراده كه در راه حق تلاش كرده اند ذكر كنيد.

پرسش

داستان هايي از زندگي افراد با اراده كه در راه حق تلاش كرده اند ذكر كنيد.

پاسخ

از اين كه با ما مكاتبه نموده ايد سپاسگزاريم.

مفسر كبير قرآن، علامه طباطبايي، نمونه اي از افراد با اراده و مصمم است. او در پنج سالگي مادر و در نه سالگي، پدرشان را از دست مي دهند و ممرّ معاش ايشان و برادرشان از كودكي، منحصر به زمين زراعتي در قريه شادآباد تبريز بوده است.

علامه طباطبايي به علت تنگ دستي ناچار مي شود از نجف اشرف دوباره به ايران مراجعت نمايند و ده سال در همان قريه به كشاورزي اشتغال ورزند.(1) با اين وصف ايشان با تلاش پيگير و مجاهدت مستمر توانست تفسيري به رشته تحرير درآورد كه به جامعيت آن، تفسيري يافت نمي شود.

در كتاب رمز پيروزي مردان بزرگ از آيت الله جعفر سبحاني و سيماي فرزانگان از رضا مختاري داستان هاي زيادي از بزرگان نقل شده است.

پي نوشت ها:

1 - علامه حسيني تهراني، ص تابان، ص 39.

آيت اللَّه آقا نجفي قوچاني (ره) در كتاب "سياحت غرب" آيا حقيقت را مكاشفه كرده يا در خواب مشاهده كرده يا روحش رفته و خبرهايي از برزخ آورده است؟

پرسش

آيت اللَّه آقا نجفي قوچاني (ره) در كتاب "سياحت غرب" آيا حقيقت را مكاشفه كرده يا در خواب مشاهده كرده يا روحش رفته و خبرهايي از برزخ آورده است؟

پاسخ

هر كس با دقّت كتاب "سياحت غرب" مرحوم آقا نجفي قوچاني را مطالعه كند، به اين نتيجه مي رسد كه آن عالم بزرگوار همه مطالبي را كه در كتاب مذكور به رشته تحرير در آورده، با توجّه به آگاهي و احاطه اي كه بر آيات و روايات (كه درباره عالم برزخ و مواقف مختلف قيامت وارد شده) داشته، برداشت هايي از آن مطالب است كه آن ها را براي فهم ذهن خوانندگان، براي تصوّر و ترسيم عوالم پس از مرگ، به صورتي منظّم و داستان گونه در آورده است.

استدلال به آيات و رواياتي كه از اهل بيت(ع) در كتاب فوق توسط مرحوم شده، شاهدي گويا بر اين مدّعا است.

بنابراين مطالب ياد شده احتمالاً نه كشف حقيقت است و نه مربوط به عالم رؤيا و نه سير روح به عالم برزخ و خبر آوردن از آن جا؛ در عين حال كه هر يك از احتمال هاي سه گانه مي تواند در تدوين كتاب نقش داشته باشد. ممكن است در تدوين مطالب كتاب سهم و نقشي داشته باشند.

خواهشمندم در مورد شخصيت علمي و سياسي و زندگاني حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازي اطّلاعاتي مرقوم بفرماييد.

پرسش

خواهشمندم در مورد شخصيت علمي و سياسي و زندگاني حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازي اطّلاعاتي مرقوم بفرماييد.

پاسخ

در مورد شخصيت علمي، سياسي و زندگي نامه ايشان در پايان توضيح المسائل ايشان مطالبي آمده است. آن را به صورت مختصر مي نويسيم:

حضرت آيت اللَّه ناصر مكارم شيرازي در آستانه عيد نوروز سال 1305 هجري شمسي در يك خانواده معروف مذهبي در شهر شيراز متولّد شد. پدر ايشان "حاج علي محمد مكارم" و جدّ ايشان "حاج عبدالكريم" و جدّ اعلاي نامبرده "حاج محمد باقر" همه از نيكان اين شهر بودند؛ ولي هيچ يك از خانواده ايشان در كسوت روحانيت نبود. تنها عشق شديد ايشان به معارف اسلامي(طي حوادث جالبي) سرانجام ايشان را به اين رشته پر افتخار كشانيد.

ايشان در حدود چهارده سالگي رسماً دروس ديني را در مدرسه علميه "آقا بابا خان شيراز" آغاز كرد و به خاطر نبوغ فوق العاده اي كه داشت، در مدتي قريب به چهار سال تمام دروس مقدّماتي و سطح متوسط و عالي را به پايان رسانيد. ايشان در حدود هيجده سالگي به قم آمد و در حوزه درس اساتيد بزرگ آن زمان مانند آيت اللَّه العظمي بروجردي و آيات بزرگ ديگر (رضوان اللَّه عليهم) شركت كرد و چند سال بعد براي درك محضر اساتيد ديگر به حوزه علميه نجف اشرف رفته و در دروس اساتيد بزرگي چون آيات عظام: حكيم، خويي، سيد عبدالهادي شيرازي و اساتيد برجسته ديگر شركت نمود. در 24 سالگي به اخذ اجازه اجتهاد از محضرت دو تن از آيات بزرگ نجف نايل شد.

نامبرده بعد از بازگشت به ايران به تدريس سطوح عالي و سپس خارج اصول و فقه پرداخت.

وي

از آغاز جواني تا كنون به تأليف كتاب در رشته هاي مختلف عقايد و معارف اسلامي و تغيير و فقه پرداخته كه تا كنون بيش از يكصد جلد از تأليفات ايشان به چاپ رسيده است.

تفسير نمونه و تفسير موضوعي پيام قرآن از جمله آن ها است.

ايشان به جهت داشتن فعاليت هاي انقلابي، در زمان شاه چند بار به زندان افتاد و به سه شهر چابهار، مهاباد و انارك تبعيد شد. بعد از انقلاب جزء خبرگان منتخب مردم در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بود.

آيت اللَّه بهلول كيست؟ آيا واقعاً سفياني (عثمان بن عنبه) را ديده و سفياني الآن در ارتش سوريه است؟

پرسش

آيت اللَّه بهلول كيست؟ آيا واقعاً سفياني (عثمان بن عنبه) را ديده و سفياني الآن در ارتش سوريه است؟

پاسخ

حجةالاسلام شيخ محمد تقي بهلول فرزند شيخ نظام الدّين گنابادي در هشتم جمادي الثّاني 1328 قمري در شهر گناباد از شهرهاي خراسان در خانواده مذهبي و رو حاني چشم به جهان گشود. در شش سالگي به مكتب قرآن رفت و در هشت سالگي قرآن را به طور كامل حفظ نمود. او نزد پدرش مقدّمات علوم حوزوي را فرا گرفت و بعد به همراه پدرش به سبزوار رفت و در اين شهر به تحصيل خود ادامه داد. در اين وقت در سبزوار شايع شد كه رضا شاه مي خواهد علماي قم را به دريا بريزد و غرق كند. حجةالاسلام بهلول براي مبارزه و ادامه تحصيل با پاي پياده به طرف قم حركت مي كند و پس از يك ماه و نيم وارد قم مي شود، ولي متوجه مي گردد كه شايعه غرق نمودن علما بي اساس بوده است. وي سپس مشغول تحصيل در قم مي گردد.

او علت پياده سفر كردن را چنين بيان مي كند: "سبب پياده رفتنم اين بود كه در آن زمان دولت قانوني وضع كرده بود كه بايد مسافرت از هر شهري به شهر ديگر مثل مسافرت به كشور خارج با جواز سفر و گذرنامه باشد. اگر كسي مي خواست مثلاً از مشهد به تهران برود، لازم بود شناسنامه خود را با دو نفر ضامن به شهرباني ببرد و آن دو نفر ضامن مي شدند كه اين شخص بر خلاف امر دولت حركتي نخواهد كرد، بعد از آن رئيس شهرباني به او گذرنامه مي

داد و بنده كه نمي خواستم چنين ضمانتي به دولت بدهم و تا آن روز سفر دوري هم نكرده بودم، مجبور بودم پياده بروم تا پليس از من جواز سفر نخواهد".

حجةالاسلام بهلول در عين اشتغال به تحصيل در قم، شب هاي جمعه و شب هاي تعطيلي را براي موعظه به دهات اطراف قم مي رفتند و مردم روستاها را كه بعضاً اسلحه داشتند آماده مي كرد كه اگر در قم بين علما و حكومت اختلافي شد، آنان را به همراهش به ياري علما ببرد.

هنگامي كه مسئله تخريب قبرستان قم و به جاي آن ايجاد باغ ملي پيش آمد، حجةالاسلام بهلول به مبارزه برخواست و تحت تعقيب قرار گرفت و بعد از چند ماه مجبور به خروج از شهر قم شد و به كربلا رفت. در آن جا ضمن ادامه تحصيل و در حضور آيت اللَّه العظمي مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و آيت اللَّه العظمي حاج ميرزا حسيني نائيني منبر مي رفت. آيت اللَّه سيد ابوالحسن اصفهاني كه مي بيند بهلول زبان گويا و بُرنده دارد و با مبارزاتش در ايران نيز آشنا بود، به او مي گويد: "به فتواي من درس خارج خواندن براي مجتهد شدن و كوشش كردن براي تو (بهلول) حرام است. منبر رفتن و بر خلاف مقرّراتي كه رضا شاه پهلوي در ايران بر خلاف قرآن اجرا مي كند، سخن گفتن، واجب عيني است. مجتهد زياد داريم، ولي منبري كه بفهمد چه بگويد و با تقوا هم باشد، كم داريم. تا زماني كه مجتهد شوي، رضا شاه مسلماني در ايران باقي نخواهد گذاشت كه از تو تقليد كنند.

پس از دستور آيت اللَّه اصفهاني مبني بر

ترك تحصيل و پرداختن به وَعْظ و تبليغ و بر ملا ساختن كارهاي خلاف شرع رضا شاه حجةالاسلام بهلول اوّل به سفر حج مي رود و پس از انجام مناسك حج به ايران بر مي گردد و بر ضد رژيم رضا شاه به منبر مي رود. وي بارها از طرف عمّال رژيم تحت تعقيب قرار مي گيرد.

درسال 1314 مي شنود آيت اللَّه حاج حسين قمي ساكن مشهد كه براي جلوگيري از مسئله كشف حجاب نزد رضاشاه رفته بود، دستگير شده است، فوراً خود را به مشهد مي رساند تا از ماجرا با خبر گردد، ولي در حرم حضرت رضا(ع) دستگير مي شود، و در حجره اي از حرم بازداشت مي گردد، تا شب هنگام به دور از چشم مردم به زندان منتقل شود، ليكن مردم متوجه مي شوند و حجةالاسلام بهلول را آزاد كرده و به مسجد گوهرشاد مي آورند و فرياد مرگ بر شاه، زنده باد اسلام، مرده باد كفر سر مي دهند.

بهلول از مردم مي خواهد كه براي مقابله با نيرهاي دولتي مسلّح شوند. صدها نفر داوطلبانه به حرم حضرت رضا(ع) مي آيند. وقتي مي بينند شهرباني با توپ و تانك سنگر گرفته و در صدد كشتن مردم است، خود را براي جنگ نبرد آماده مي كنند در 19 تيرماه 1314 كشتار مردم توسط شهرباني آغاز مي گردد. با شهيد كردن حدود چهار هزار نفر و دستگيري هزار و پانصد نفر مقاومت مبارزان را در هم شكستند.

پس از تار و مار شدن مبارزان حجةالاسلام بهلول فرار مي كند و چون شنيده بود كه امان اللَّه خان، شاه افغانستان و دوست صميمي رضا شاه سرنگون شده،

به افغانستان مي رود و تا بتواند با تحريك مردم و دولت جديد افغانستان با رضا شاه به مبارزه بپردازد، اما وقتي وارد افغانستان مي شود و خود را به استانداري هرات معرّفي مي كند، دستور دستگيري و زنداني كردنش صادر مي شود. بدين وسيله سي و يك سال در افغانستان زنداني مي شود. پس از 31 سال روابط پاكستان و افغانستان تيره مي گردد و پاكستان از زنداني شدن بدون علت حجةالاسلام بهلول توسط دولت افغانستان انتقاد مي كند و مدّعي مي شود كه افغانستان حقوق بشر را زير پا مي گذارد. اين امر موجب شد نمايندگان شيعه افغانستان مسئله زنداني شدن بهلول را پي گير شدند و بالاخره ايشان از زندان آزاد شد. وي چون شنيده بود جمال عبدالنّاصر رئيس جمهور مصر با رژيم ايران مخالف است، به مصر رفت تا مبارزه عليه رژيم ايران را ادامه دهد. در مصر نزديك يكسال و نيم رئيس راديو شرق الاسط شده، بعد به عراق رفت، ولي بر اثر فشار رژيم عراق ناگزير آن جا را به طرف ايران ترك كرد. در سال 1348 وارد ايران شد و خود را به شهرباني معرّفي نمود. شهرباني تهران چهل روز ايشان را زنداني و بازجويي نمود و بعد آزاد كرد. ايشان پس از آزادي از زندان مشغول وعظ و منبر شدند.

پس از زلزله اخير شهم بم براي ابراز همدردي با مردم به آن سامان سفر مي كند، ليكن متأسفانه در آن جا مريض مي شوند و فعلاً در بستر بيماري افتاده اند. خداوند به اين چريك پير اسلام شفا عنايت فرمايد.

او مي گويد كه موارد زير را حفظ

است:

1. قرآن با معنايش.

2. بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه.

3. بسياري از خطبه هاي امامان(ع).

4. خطبه فدك.

5. بسياري از دعاهاي صحيفه سجاديه.

6. دعاي ابوحمزه ثمالي.

7. دعاي عرفه.

8. پنج هزار حديث.

9. دويست هزار شعر خودش.

10. پنجاه هزار شعر شعراي ديگر.

11. متن كتاب مطول.

12. كتاب تهذيب المنطق.

13. الفيه ابن مالك.

14. تلخيص المفتاح.(1)

در مورد اين كه حجةالاسلام بهلول سفياني را ديده باشد، چيزي در اين مورد نمي دانيم. اگر فردي به نام و عنوان سفياني را ديده باشد، معلوم نيست همان سفياني باشد كه در آخر الزمان بر ضد حضرت مهدي(ع) قيام مي كند و به دست سپاه امام در منطقه "بيدا" بين مكه و مدينه به هلاكت مي رسد كه اگر هم چنين مطلبي را ابراز داشته است، اين نظر او است و معلوم نيست كه با واقعيّت منطبق باشد.

وقت ظهور حضرت مهدي بر ما پوشيده است و از پيش، معصومان(ع) در معلوم نمودن وقت ظهور حضرت(عج) همگان را نهي نموده اند.

پي نوشت ها:

3. روزنامه اطلاعات، سال يا دوره 19960، 1372/4/29.

لطفاً اطلاعاتي در مورد زندگي نامه آيت الله سيد محمد فشاركي يا منابعي كه بتوان در اين مورد استفاده كرد، در اختيارما بگذاريد يا معرفي كنيد.

پرسش

لطفاً اطلاعاتي در مورد زندگي نامه آيت الله سيد محمد فشاركي يا منابعي كه بتوان در اين مورد استفاده كرد، در اختيارما بگذاريد يا معرفي كنيد.

پاسخ

سيد محمد بن امير قاسم طباطبايي فشاركي از علماي بزرگ اماميه قرن چهاردهم هجري و از شاگردان برجسته مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازي است.(1) او در اصول و فقه صاحب نظر بوده و يكي از مدرسان و اساتيد مشهور بود كه حتي در زمان استاد خود مرحوم شيرازي در سامرا به تدريس پرداخته و شاگردان زيادي نيز تربيت نمود همچنين او از اصحاب خاص مرحوم محمد حسن شيرازي و از مشاوران وي محسوب مي شد.(2)

مرحوم فشاركي بعد از وفات استادش (1312) به نجف مهاجرت كرده و در آن جا نيز به تدريس پرداخت. حضور وي در نجف موجب شد كه برخي از عالمان و شاگردان وي به نجف بيايند و حوزه علميه نجف از رونق بيشتري برخوردار گردد.

شخصيت هايي مانند حاج ميرزا حسين نائيني و حاج شيخ عبدالكريم حايري نيز از شاگردان وي بودند. به خاطر لياقت و نبوغ فشاركي به او استاد كبير مي گفتند.(3)

آيةالله فشاركي از نظر زهد و تقوا يكي از با تقواترين انسان ها بود. وي ترجيح مي داد كه به تدريس و تأليف پرداخته و مسئوليت هاي ديگر را نپذيرد از اين رو مردم بعد از رحلت ميرزا شيرازي اول، براي قبول مرجعيت به او مراجعه كردند كه مقام مرجعيت را بپذيرد. او فرمود: "من شايسته مرجعيت نيستم، زيرا رياست ديني و مرجعيت اسلامي به غير از علم فقه، امور ديگري لازم دارد، از قبيل: اطلاع از مسايل سياسي و شناختن موضع گيري هاي درست در هر كار. اگر من در اين

امر دخالت كنم، به تباهي كشيده مي شود، براي من غير از تدريس كار ديگري جايز نيست" بدين گونه اين عالم پارسا، مردم را به ميرزا محمد تقي شيرازي ارجاع داد.(4)

بعضي از آثار مرحوم فشاركي عبارتند از:

1 - اصالة البرائة

2 - الاغسال 3 - الفروع المحمدية (در فقه)(5)

مرحوم آيت الله فشاركي سرانجام در سيزدهم ذي القعده سال 1316 هجري در نجف اشرف درگذشت و در يكي از حجره هاي صحن شرقي امام علي(ع) به خاك سپرده شد.(6)

پي نوشت ها:

1 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 341 - 342.

2 - اعيان الشيعه، ج 10، ص 39.

3 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 342.

4 - فوائد الرضويه، ج 2، ص 594، به نقل از بيدارگران اقاليم قبله، ص 126 - 127؛ سيماي فرزانگان، ج 3، ص 139.

5 - ريحانةالادب، ج 4 - 3، ص 342.

6 - اعيان الشيعه، ج 10، ص 39.

درباره زندگي حضرت آيت الله بهاءالديني(ره) و كتاب هاي ايشان توضيح دهيد.

پرسش

درباره زندگي حضرت آيت الله بهاءالديني(ره) و كتاب هاي ايشان توضيح دهيد.

پاسخ

سيد رضا بهاءالديني، فقيه معاصر و معلم اخلاق و عرفان عملي، در نهم فروردين 1287 ش در قم به دنيا آمد پدرش سيد صفي الدين مردي عابد و خادم آستانه حضرت معصومه(س) بود و انس فراواني با قرآن داشت. نسبت نياكان ارجمند وي به امام سجاد(ع) مي رسد و اجداد وي نيز از شخصيت هاي مهم محسوب شده اند. مادر وي فاطمه سلطان - معروف به زن آقا - بانويي مؤمن و مخلص و از نوادگان فيلسوف برجسته و والامقام، ملاصدراي شيرازي بود.

كودكي سيد رضا همراه با نشانه هايي چون حافظه فوق العاده، استعداد بسيار و درك فراوان بود، به طوري كه وي درباره آن دوران مي گويد: از آغاز خردسالي، افراد پاك طينت و نيكو سرشت را دوست داشتم و علاقه اي قلبي به آنان پيدا مي كردم. خير و شر را مي فهميدم و بين انسان هاي خير و نيكوكار و افراد شرور و طغيانگر فرق مي گذاشتم.

سيد رضا در اوان خردسالي به مكتب خانه پاي گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را ياد گرفت، آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز كرد. بيش از دوازده سال نداشت كه درس هاي آيت الله شيخ ابوالقاسم كبير قمي (متوفاي 1353) شركت كرد، دروس سطح را نزد استاداني چون ميرزا محمد همداني، ميرزا محمد علي اديب تهراني، آخوند ملا علي همداني (متوفاي 1357ش) و سيد صدرالدين (متوفاي 1373) آموخت در نوزده سالگي در درس خارج فقه و اصول آيت الله حايري حاضر شد و پس از رحلت ايشان، از جلسات درس سيد محمد حجت (متوفاي 1372)، سيد محمد تقي خوانساري (متوفاي 1371)

و حاج آقا حسين بروجردي (متوفاي 1340ش) بهره برد. پس از آن سال ها به تدريس دروس عمومي، ادبيات، فقه و اصول، و نزديك به بيست سال به تدريس خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم پرداخت.

بيشترين اشتغال و شهرت وي بحث ها و دروس هاي اخلاق عمومي و يا خصوصي بود كه تا روزهاي آخر حياتش ادامه داشت. او بيشتر از رفتار و منش استادان خود، به ويژه ابوالقاسم كبير قمي، بهره هاي اخلاقي برده بود و همواره در تهذيب اخلاق و ارائه دستورعمل معنوي به شاگردان كوشيد. خود نيز مهذب به اخلاق اسلامي بوده در حوزه علميه قم به معلم اخلاق و عرفان شهرت يافت. وي عارف وارسته اي بود كه از نوجواني به روزه و نماز شب علاقه مند بوده و انس ايشان با عبادت ملكوتي، آثار و بركات فراواني به ارمغان داشته است.

معنويت گرايي وي موجب شد كه برخي از كرامات را به وي نسبت دهند.

وي نسبت به نظام اسلامي و امام راحل (س) علاقه مند بوده و بارها به حمايت از حكومت اسلامي پرداخت. ايشان فرمود: از حكومت اسلامي انسان لذت مي برد.

به پاس ارج نهادن به شخصيت علمي و فرهنگي ايشان در اسفند 1375 ش سميناري با عنوان "حوزه و تهذيب اخلاق" در قم برگزار شد

از ايشان نوشته هاي پراكنده اي درباره نهج البلاغه، تفسير قرآن، و تقريرات دروس فقه و اصول به يادگار مانده كه هنوز چاپ و منتشر نشده است. اما بخشي از درس هاي اخلاقي و برخي از مصاحبه هاي او در دو كتاب سلوك معنوي و نردبان آسمان به چاپ رسيده است. وي در تير 1376 درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(1)

پي نوشت ها:

1 -

ر. ك: دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 680 - 681؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 970 - 961؛ سلوك معنوي، ص 13 - 14 و 183 ؛مجله آينه پژوهش، سال 8، شماره 2، خرداد 1376؛ سيد حسن شفيعي و احمد لقماني، حاج آقا رضا بهاءالدين - آيت بصيرت، ص 26 - 21 و 135 ؛ مجله حوزه، شماره 32، ص 68 - 63.

زندگي نامه آيت اللَّه محمد تقي بهلول را برايم ارسال نماييد.

پرسش

زندگي نامه آيت اللَّه محمد تقي بهلول را برايم ارسال نماييد.

پاسخ

در مورد زندگي محمد تقي بهلول مطالبي را به پيوست ارسال مي داريم.

اولين و آخرين كساني كه پس از ظهور امام زمان(ع) رجعت مي كنند، چه كساني هستند؟

پاسخ: از برخي متون ديني و روايات استفاده مي شود، اولين كسي كه بعد از ظهور امام زمان رجعت مي كند، امام حسين(ع) است.(1) امام صادق(ع) فرمود: "نخستين كسي كه قبرش شكافته مي شود و به دنيا بر مي گردد، حسين بن علي(ع) است".(2)

آخرين كسي كه بعد از ظهور رجعت مي كند، دقيقاً معلوم نيست. از روايات و آيات استفاده مي شود برخي از بزرگان دين و انسان ها رجعت مي كنند.(3)

پي نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 53، ص 62؛ مهدي موعود، ص 1186.

2. مهدي موعود، ص 1186 - 1187.

3. محمد صدر، تاريخ ما بعد الظهور، ص 634.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پرسش

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پاسخ

رهبر معظم انقلاب شش فرزند دارند كه چهارتاي آنان پسر و دو تا دختر هستند.

لطفاً در نامه هاي بعدي سؤالاتي اين گونه را كه مربوط به اطلاعات عمومي مي باشد، از بانك هاي اطلاعاتي يا كتاب هاي نوشته شده، جستجو كنيد و پرسش هاي اساسي (اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و ...) را از اين مركز بپرسيد.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدرʘӠبحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني و

تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پرسش

رهبر معظم انقلاب چند فرزند دارد؟

پاسخ

رهبر معظم انقلاب شش فرزند دارند كه چهارتاي آنان پسر و دو تا دختر هستند.

لطفاً در نامه هاي بعدي سؤالاتي اين گونه را كه مربوط به اطلاعات عمومي مي باشد، از بانك هاي اطلاعاتي يا كتاب هاي نوشته شده، جستجو كنيد و پرسش هاي اساسي (اعتقادي، تاريخي، اخلاقي و ...) را از اين مركز بپرسيد.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني

و تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

با وجودي كه امامت در دوازده امام معصوم(ع) محدود است، چرا به آيت اللَّه خميني امام اطلاق مي شود؟ چرا همين عنوان را به آيت اللَّه خامنه اي، جانشين ايشان اطلاق نمي كنند؟

پرسش

با وجودي كه امامت در دوازده امام معصوم(ع) محدود است، چرا به آيت اللَّه خميني امام اطلاق مي شود؟ چرا همين عنوان را به آيت اللَّه خامنه اي، جانشين ايشان اطلاق نمي كنند؟

پاسخ

"امام" و "اَمام" هم ريشه اند. "اَمام" به معناي جلو و رو به رو و "اِمام" به معناي پيشوا و جلودار، آن كه از او پيروي مي شود (خواه انسان باشد يا كتاب يا چيز ديگر) اين شخص يا چيز پيروي شده ممكن است حق باشد يا باطل.

عرب ها به ريسماني كه بَنّاها به ديوار مي كشند تا ديوار راست بنا گردد، "اِمام" مي گويند.

قرآن خود را اِمام معرفي مي كند (و كل شي ءٍ احصيناه في امامٍ مبين).(1)

نيز به پيشوايان هدايت و عصمت(2) و ديگر پيشوايان(حق يا باطل) امام اطلاق مي كند.(3)

در عرف اسلامي به كسي كه در نماز جماعت جلودار است و ديگران از او در نماز خواندن پيروي مي كنند، امام جماعت مي گويند. نيز به پيشوا و عالِم مذهبي، امام گفته مي شود، مانند امام فخر رازي، امام ابوحامد محمد غزالي، امام بخاري و... .

به پيشواي سياسي نيز امام گفته مي شود، مانند امام موسي صدر(رهبر شيعيان لبنان). بر آيت اللَّه خميني چون پيشواي مذهبي، سياسي و رهبر انقلاب اسلامي ايران است امام اطلاق مي شود.

طبق همين معنا اطلاق امام به آيت اللَّه خامنه اي روا است. اگر در عرف ما ايرانيان متداول نيست كه به ايشان امام خطاب كنيم، امّا در عرف عرب زبانان اين اطلاق شايع است. عرب ها به آيت اللَّه خامنه اي، امام خامنه اي مي گويند.

افزون بر اين ها در فرهنگ شيعه و در اصطلاح خاص علم كلام واژه امام و امامت از

يك بار معنايي ويژه اي بهره مند است. در اين فرهنگ امام آن انسان برگزيده اي است كه از سوي خداوند بزرگ رهبري امت را در دست دارد و از ملكه عصمت بهره مند است. امام بدين معنا بعد از پيامبر(ص) در دوازده تن منحصر است. اطلاق كلمه امام به رهبر كبير انقلاب آيت اللَّه خميني بدين معنا نيست، كه ايراد گرفته شود مگر ما از دوازده امام بيشتر داريم كه به آيت اللَّه خميني امام گفته مي شود. اين ايراد در واقع خلط بين اين چند معنا است.

چون در فرهنگ شيعه امامت از بار معنايي خاص بهره مند است و با اطلاق كلمه امام، امام معصوم در ذهن تداعي مي كند، بدين جهت براي ما شيعيان ايران سنگين و نا مأنوس بود كه كلمه امام را به آيت اللَّه خميني اطلاق نماييم. بدين جهت در آغاز مي گفتند: نائب الامام خميني؛ يعني آيت اللَّه خميني عنوان نايبِ عام امام مهدي(عج) را دارد، چون كه فقيهان با شرايط خاص در دوره غيبت كبري نايبان امام مهدي(عج) مي باشند.

در جريان مبارزات اسلامي ملت ايران برخي از شخصيت هاي مذهبي اعلان كردن كه به آيت اللَّه خميني امام (به معناي رهبر و پيشوا) گفته شود و كم كم اين عنوان برايشان از مقبوليت اجتماعي بهره مند شد.

همين عنوان را مي توان درباره آيت اللَّه خامنه اي رهبر انقلاب اطلاق نمود و هيچ اشكالي ندارد.

پي نوشت ها:

1. يس (36) آيه 12.

2. انبيا (21) آيه 73.

3. قصص (28) آيه 41.

سوال 22: چرا بعضي از احكام اسلام مانند قطع دست دزد در زمان ما كمتر اجرا مي شود؟

پاسخ : اجراي احكام الهي داراي شرايطي است كه بدون تحقق آن

شرايط, قابل اجرا نيست . نه تنها قطع دست دزد بلكه تمام حدود الهي شرايطي دارند كه بايد در اجراي حدود, آن ها را رعايت كرد. قاضي وقتي مي تواند دست درد را قطع كند كه با اقرار خود دزد يا شهادت دو نفر عادل , دزدي او ثابت شود و همين طور بايد براي قاضي احرازشود كه دزد, عاقل و بالغ بوده و با اختيار دزدي كرده و مجبور نبوده حرزي را شكسته باشد ; يعني قفلي را بريده باشديا دري را شكسته باشد ; بنابراين اگر شخصي در را بشكسته باشد ولي ديگري دزدي كرده باشد, دست هيچ كدام راقطع نمي كنند و هم چنين است شرايطي مانند اين كه دزدي از بيت المال نباشد, رد زمان قحطي نباشد, پدر, صاحب مال نباشد, مقدار اموالي كه دزديده شده از ربع مثقال طلا كمتر نباشد, وشرايط ديگري كه در كتاب هاي فقهي مفصلاًبحث شده است (1). بنابراين قطع دست دزد زماني اتفاق مي افتد كه تمام شرايط احراز شود و تا قاضي اين شرايط را احراز نكند و به آن ها يقين پيدا نكند, نمي تواند دستور بدهد كه دست كسي را قطع كنند.

پي نوشت ها :

1 . تحريرالوسيله , ج 2 ص ق 482

پرسش آيا بانك ها در جمهوري اسلامي سودهايي كه مي گيرند يا مي دهند ربا نيست؟ اگر ربا هست، پس شما روحانيون چه اقدامي در جلوگيري از آن نموده ايد؟

پاسخ: بانك ها براساس مصوبه مجلس شوراي اسلامي و تأييد شوراي محترم نگهبان موظفند براساس عقود و معاملات شرعي و قانوني عمل كنند. از اين رو در دستور عمل بانك ها رعايت اصول اسلامي قيد شده

است. اصولاً ربا دو نوع است:

1 - رباي قرضي و آن اين است كه كسي به ديگري مالي را قرض بدهد به شرط اين كه اضافه پس بگيرد.

2 - رباي معاملي و آن خريد و فروش يا مبادله جنس به جنس در چيزهايي كه وزن دار هستند، در حالي كه رعايت هم وزن بودن نشده باشد، مانند خريد و فروش دو كيلو برنج ايراني به بيست كيلو برنج تايلندي. اين نوع خريد و فروش را معامله ربوي مي گويند.

بانك هاي دولتي قرض الحسنه نمي دهند و اگر بدهند، سودي اضافه نمي گيرند تا ربا پيش آيد. معاملات بانكي را به صورت مضاربه، جعاله و مشاركت انجام مي دهند. پولي كه بانك به افراد به عنوان وام مي دهد، قرض الحسنه نيست، بلكه معامله با پول است. بانك با وكالتي كه از سپرده گذاران گرفته، پول آنان را به درخواست كنندگان به عنوان مضاربه يا معاملات ديگري مي پردازد. بخشي از استفاده اي كه از اين معاملات مي برد، به سپرده گذاري مي دهد و بخشي را به خود اختصاص مي دهد. اين گونه معاملات بانكي را اگر بانك و مشتريان براساس عقود اسلامي عمل كنند، اشكال شرعي ندارد، ولي اگر شرايط را رعايت نكنند، اشكال دارد.

اين مسئله در توضيح المسائل يا استفتائات درج شده است. (1)

پي نوشت ها:

1 - آيت الله فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 1089؛ آيت الله تبريزي، استفتاءات جديد، س 2100.

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پرسش

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت كه از مراجع عظام و علماي بزرگ و عارفان حقيقي مي باشند، در اواخر سال 1334 هجري قمري در شهرستان "فومن" از شهر هاي نزديك رشت در يك خانواده متدين و مذهبي چشم به جهان گشود. پس از دوران كودكي به مدرسه رفت و مرحله ابتدايي را به پايان رساند و بعد دروس مقدماتي علوم حوزوي را در همان شهر تحصيل نمود. در سال 1349 از فومن به شهر مقدس قم آمدند و پس از مدتي، از قم به كربلا هجرت كردند. حدود چهار سال در كربلا مشغول تحصيل شده و از محضر اساتيد بزرگ از جمله مرحوم شيخ ابوالقاسم خويي استفاده نمود. در همين ايام ضمن اشتغال به تحصيل علم، به تهذيب نفس و به پاكي باطن پرداختند.در سال 1351 قمري از كربلا به نجف اشرف منتقل شدند تا به ادامه تحصيل در مراحل عالي بپردازند. در نجف اشرف از محضر علماي بزرگ و آيات عظام: مرحوم آقا ضيا عراقي، مرحوم ميرزاي نائيني ومرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني استفاده كرده و در فقه و اصول خصوصاً از حوزه درس مرحوم اصفهاني بهره ها بردند. در منطق و فلسفه در درس مرحوم آيت الله سيد حسين بادكوبه شركت نموده و كتاب شرح اشارات مرحوم بوعلي سينا و اسفار اربعة مرحوم صدرالمتألهي را تحصيل كردند. در عرفان و خودسازي از محضر پر فيض مرحوم عارفِ كامل سيد علي قاضي تبريزي استفاده كردند.

آيت الله بهجت در سال 1364 قمري از عراق

به ايران مراجعت نمودند و پس از چند ماه توقف در زادگاهش "فومن" به قم منتقل شدند و تدريس علوم حوزوي را شروع كردند كه تا كنون ادامه دارد و عاشقان معارف اسلامي از بركات وجودي معظم له استفاده مي كنند. ايشان در قم ضمن تدريس، در درس مرحوم آيت الله كوه كمره اي و مرحوم آيت الله بروجردي شركت نمودند. آيت الله بهجت تأليفات متعددي در فقه و اصول دارند، از جمله:

1_ دورة كامل اصول

2_ حاشيه بر مكاسب مرحوم آيت الله شيخ انصاري

3_ شرح كتاب طهارت از كتاب شرايع الاحكام

4_ كتابي دربارة احكام نماز

5_ حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم آيت الله اصفهاني(كه يك دورة فقه به زبان فارسي است).

6_ حاشيه بر كتاب مناسك حج مرحوم شيخ انصاري.

حضرت آيت الله العظمي بهجت در عبادت و زهد و تقوا و ساده زيستي سرآمد روزگار و زبانزد خاص و عام است. با آن همه اشتغالات علمي و عبادي هر روز صبح براي زيارت حضرت معصومه(س) به حرم ايشان مشرف مي شوند و مدتي در حرم مطهر به توسّل و دعا و نماز مشغول مي گردند.نيز هر روز زيارت عاشورا را مي خوانند. در مدت عمر با بركت ايشان كراماتي از معظم له ديده شده است، از جمله اين كه ايشان در زمان اقامتشان در نجف اشرف مرتب به مسجد سهله مي رفتند و شب را در آن جا مي ماندند. در يكي از شب ها كه تاريك بود، نصف شب براي تجديد وضو از مسجد بيرون مي ايند و به طرف وضو خانه حركت مي نمايند. در بين راه بر اثر تاريكي مطلق احساس ترس مي كنند.

در اين حال نوري ظاهر مي شود و اطراف ايشان را روشن مي كند. ايشان به وسيلة همين نور مي رود وضو مي گيرد و بر مي گردد. همين كه ايشان بر مي گردد و به مسجد مي رسد، نور ناپديد مي گردد. تاكنون از ايشان كتابي در استفتائات فقهي چاپ نشده است.

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

اشاره

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پرسش

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پاسخ

نام ملا صدرا محمد، فرزند ابراهيم بن يحيي شيرازي ، ملقب به صدرالدين و صدرالمتألهين، معروف به صدرا و ملاصدرا، از بزرگان فلاسفه و حكيمان قرن يازدهم هجري است.

وي علاوه بر تبحر در كلام و فلسفه در حديث و تفسير قرآن نيز مهارت داشت.

ملا صدرا نزد اساتيدي همچون شيخ بهايي، ميرداماد و ميرفندرسكي شاگردي كرد و جمعي از بزرگان فلسفه و حديث نزد وي به تحصيل اشتغال داشتند، از جمله : ملا محسن فيض كاشاني و ملا عبدالرزاق فياض لاهيجاني.

ملا صدرا داراي كتاب ها و رساله هاي فراواني است كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: الاسفار الاربعه، اتحاد العاقل و المعقول، اتصاف الماهيه بالوجود، اسرار الايات و انوار البينات، اكسير العارفين في معرفة طريق الحق و اليقين، الامامة، بدء الانسان، التصور و التصديق .

كه در آخر كتاب "الجوهر التضيد" در تهران به چاپ رسيده.

تفسير آية الكرسي ، تفسير آيه النور، تفسير آيه "وتري الجبال تحسبها جامده " تفسير سوره الاعلي و سجده و القره تا آيه "كونوا قردة خاسئين" و سوره جمعه و سوره حديد و سوره زلزال و سوره ضحي و سوره طارق و سوره يس.

الجبر و التفويض، حاشيه بر الهيات شفا و تجريد خواجه و تفسير نيماوي و رواشح سماويه ميرداماد و روضه شهيد (شرح لمعه) و شرح تجريد قوشجي و شفاي ابن سينا.

حدوث العالم، الحشر، الحكمة العرشية، و رسائل كه حاوي هشت رساله متفرقه از رساله هاي ملا صدرا است.

نيز شرح اصول كافي ، شرح

حكمةالاشراق،شرح الهدايةالاثيريه، الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية، القواعد الملكوتيه، كسر اقسام الجاهلية، المبدء و المعاد، المسائل القدسية، المشاعرو مفاتيح الغيب.

او بنيانگذار فلسفه متعاليه در جهان اسلام است.

معروف ترين كتاب او "الاسفار الاربعة" با ارزش ترين كتاب در فلسفه اسلامي است. فلسفه متعاليه او مانند شاهراهي است كه تمام فلسفه هاي پيش از او مانند مشاء و اشراق به آن ختم مي شود. مكتب فلسفي او اگراز چه مكاتب فلسفي پيش از خود بهره برده است، اما متمايز از آنها و در مقام بسيار بلندتر و با عظمت تري از آنها قرار دارد. پس از او تمام فيلسوفان جهان اسلام و تشيع، متأثر از انديشه فلسفي او هستند.

ملا صدرا هفت بار پياده به حج رفت و بار هفتم در سال يك هزار و پنجاه هجري در بصره درگذشت و در همان جا دفن شد.

همه افراد با تلاش و فعاليت مي توانند به مقام علمي ملا صدرا و امثال او برسند، زيرا اين مقام ها منحصر به ايشان نيست و آن ها نيز مثل ما افراد عادي بوده اند كه با تلاش و فعاليت و قدري نبوغ به مقام هاي علمي دست يافته اند.

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پرسش

مختصري از تاريخ زندگي آيت الله بهجت را توضيح دهيد. آيا ايشان كتابي به نام استفتائات دارند؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت كه از مراجع عظام و علماي بزرگ و عارفان حقيقي مي باشند، در اواخر سال 1334 هجري قمري در شهرستان "فومن" از شهر هاي نزديك رشت در يك خانواده متدين و مذهبي چشم به جهان گشود. پس از دوران كودكي به مدرسه رفت و مرحله ابتدايي را به پايان رساند و بعد دروس مقدماتي علوم حوزوي را در همان شهر تحصيل نمود. در سال 1349 از فومن به شهر مقدس قم آمدند و پس از مدتي، از قم به كربلا هجرت كردند. حدود چهار سال در كربلا مشغول تحصيل شده و از محضر اساتيد بزرگ از جمله مرحوم شيخ ابوالقاسم خويي استفاده نمود. در همين ايام ضمن اشتغال به تحصيل علم، به تهذيب نفس و به پاكي باطن پرداختند.در سال 1351 قمري از كربلا به نجف اشرف منتقل شدند تا به ادامه تحصيل در مراحل عالي بپردازند. در نجف اشرف از محضر علماي بزرگ و آيات عظام: مرحوم آقا ضيا عراقي، مرحوم ميرزاي نائيني ومرحوم شيخ محمد حسين اصفهاني استفاده كرده و در فقه و اصول خصوصاً از حوزه درس مرحوم اصفهاني بهره ها بردند. در منطق و فلسفه در درس مرحوم آيت الله سيد حسين بادكوبه شركت نموده و كتاب شرح اشارات مرحوم بوعلي سينا و اسفار اربعة مرحوم صدرالمتألهي را تحصيل كردند. در عرفان و خودسازي از محضر پر فيض مرحوم عارفِ كامل سيد علي قاضي تبريزي استفاده كردند.

آيت الله بهجت در سال 1364 قمري از عراق

به ايران مراجعت نمودند و پس از چند ماه توقف در زادگاهش "فومن" به قم منتقل شدند و تدريس علوم حوزوي را شروع كردند كه تا كنون ادامه دارد و عاشقان معارف اسلامي از بركات وجودي معظم له استفاده مي كنند. ايشان در قم ضمن تدريس، در درس مرحوم آيت الله كوه كمره اي و مرحوم آيت الله بروجردي شركت نمودند. آيت الله بهجت تأليفات متعددي در فقه و اصول دارند، از جمله:

1_ دورة كامل اصول

2_ حاشيه بر مكاسب مرحوم آيت الله شيخ انصاري

3_ شرح كتاب طهارت از كتاب شرايع الاحكام

4_ كتابي دربارة احكام نماز

5_ حاشيه بر ذخيره العباد مرحوم آيت الله اصفهاني(كه يك دورة فقه به زبان فارسي است).

6_ حاشيه بر كتاب مناسك حج مرحوم شيخ انصاري.

حضرت آيت الله العظمي بهجت در عبادت و زهد و تقوا و ساده زيستي سرآمد روزگار و زبانزد خاص و عام است. با آن همه اشتغالات علمي و عبادي هر روز صبح براي زيارت حضرت معصومه(س) به حرم ايشان مشرف مي شوند و مدتي در حرم مطهر به توسّل و دعا و نماز مشغول مي گردند.نيز هر روز زيارت عاشورا را مي خوانند. در مدت عمر با بركت ايشان كراماتي از معظم له ديده شده است، از جمله اين كه ايشان در زمان اقامتشان در نجف اشرف مرتب به مسجد سهله مي رفتند و شب را در آن جا مي ماندند. در يكي از شب ها كه تاريك بود، نصف شب براي تجديد وضو از مسجد بيرون مي ايند و به طرف وضو خانه حركت مي نمايند. در بين راه بر اثر تاريكي مطلق احساس ترس مي كنند.

در اين حال نوري ظاهر مي شود و اطراف ايشان را روشن مي كند. ايشان به وسيلة همين نور مي رود وضو مي گيرد و بر مي گردد. همين كه ايشان بر مي گردد و به مسجد مي رسد، نور ناپديد مي گردد. تاكنون از ايشان كتابي در استفتائات فقهي چاپ نشده است.

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

اشاره

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پرسش

ملا صدرا چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همه انسان ها

مي توانند به مقام منزلت او برسند؟

پاسخ

نام ملا صدرا محمد، فرزند ابراهيم بن يحيي شيرازي ، ملقب به صدرالدين و صدرالمتألهين، معروف به صدرا و ملاصدرا، از بزرگان فلاسفه و حكيمان قرن يازدهم هجري است.

وي علاوه بر تبحر در كلام و فلسفه در حديث و تفسير قرآن نيز مهارت داشت.

ملا صدرا نزد اساتيدي همچون شيخ بهايي، ميرداماد و ميرفندرسكي شاگردي كرد و جمعي از بزرگان فلسفه و حديث نزد وي به تحصيل اشتغال داشتند، از جمله : ملا محسن فيض كاشاني و ملا عبدالرزاق فياض لاهيجاني.

ملا صدرا داراي كتاب ها و رساله هاي فراواني است كه در ذيل به برخي از آن ها اشاره مي كنيم: الاسفار الاربعه، اتحاد العاقل و المعقول، اتصاف الماهيه بالوجود، اسرار الايات و انوار البينات، اكسير العارفين في معرفة طريق الحق و اليقين، الامامة، بدء الانسان، التصور و التصديق .

كه در آخر كتاب "الجوهر التضيد" در تهران به چاپ رسيده.

تفسير آية الكرسي ، تفسير آيه النور، تفسير آيه "وتري الجبال تحسبها جامده " تفسير سوره الاعلي و سجده و القره تا آيه "كونوا قردة خاسئين" و سوره جمعه و سوره حديد و سوره زلزال و سوره ضحي و سوره طارق و سوره يس.

الجبر و التفويض، حاشيه بر الهيات شفا و تجريد خواجه و تفسير نيماوي و رواشح سماويه ميرداماد و روضه شهيد (شرح لمعه) و شرح تجريد قوشجي و شفاي ابن سينا.

حدوث العالم، الحشر، الحكمة العرشية، و رسائل كه حاوي هشت رساله متفرقه از رساله هاي ملا صدرا است.

نيز شرح اصول كافي ، شرح

حكمةالاشراق،شرح الهدايةالاثيريه، الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية، القواعد الملكوتيه، كسر اقسام الجاهلية، المبدء و المعاد، المسائل القدسية، المشاعرو مفاتيح الغيب.

او بنيانگذار فلسفه متعاليه در جهان اسلام است.

معروف ترين كتاب او "الاسفار الاربعة" با ارزش ترين كتاب در فلسفه اسلامي است. فلسفه متعاليه او مانند شاهراهي است كه تمام فلسفه هاي پيش از او مانند مشاء و اشراق به آن ختم مي شود. مكتب فلسفي او اگراز چه مكاتب فلسفي پيش از خود بهره برده است، اما متمايز از آنها و در مقام بسيار بلندتر و با عظمت تري از آنها قرار دارد. پس از او تمام فيلسوفان جهان اسلام و تشيع، متأثر از انديشه فلسفي او هستند.

ملا صدرا هفت بار پياده به حج رفت و بار هفتم در سال يك هزار و پنجاه هجري در بصره درگذشت و در همان جا دفن شد.

همه افراد با تلاش و فعاليت مي توانند به مقام علمي ملا صدرا و امثال او برسند، زيرا اين مقام ها منحصر به ايشان نيست و آن ها نيز مثل ما افراد عادي بوده اند كه با تلاش و فعاليت و قدري نبوغ به مقام هاي علمي دست يافته اند.

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پرسش

از نظر علمي آقايان جوادي آملي، حسن زاده آملي و مصباح يزدي چه تفاوت هايي با يكديگر دارند؟ هر كدام در چه علمي تبحّر بيشتري دارند؟

پاسخ

واقعيت آن است كه قضاوت دربارة مدارج علمي و سطح بندي علوم شخصيت هايي مانند حضرات: آيات حسن زاده آملي، جوادي آملي و مصباح مشكل است؛ زيرا قضاوت همه جانبه دربارة شخصيت هاي علمي نياز به آن دارد كه در مورد آثار و نوشته ها و سخنراني ها و هم آنچه تا كنون ارائه داده اند، تحقيقات گسترده انجام شده باشد كه اين كار صورت نگرفته است. تازه بعد از آن هم نمي توان قضاوت واقعي و قطعي نمود. هم چنين هر يك از آن ها در يك رشته و علم خاصي تبحر دارد كه ديگري ندارد.

در عين حال مي توان گفت: شخصيت هاي مذكور در برخي از علوم در يك سطح هستند و در برخي از علوم ديگر تفاوت دارند. در اين جا به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود:

1) فلسفة اسلامي:

هر سه شخصيت در فلسفة اسلامي صاحب نظر بوده و از نظريه پردازان آن محسوب مي شوند.

2) عرفان:

هر سه شخصيت در خصوص عرفان نظري نيز صاحبنظرند اما برخي باور دارند كه حضرت آيت الله حسن زاده آملي از نظر عرفان عملي، قوي تر از دو شخصيت ديگر است.

3) فقه:

همچنين هر سه شخصيت مذكور در علم فقه آگاهي كامل دارند، ولي به اعتقاد برخي حضرت آيت الله جوادي آملي در نوآوري فقهي و نكته سنجي در آن، از آيت الله حسن زادة آملي و آيت الله مصباح قوي تر است.

4) تفسير:

حضرت آيت الله حسن زاده و

حضرت آيت الله مصباح به علوم قرآني و تفسير آشنايي دارند، ولي حضرت آيت الله جوادي آملي از دو شخصيت ديگر بيشتر نشان داده است كه در تفسير كار كرده است.

5) علم هيئت و مكاتب

حضرت آيت الله جوادي آملي به گونه اي مختصر با علوم هيئت و رياضي آشنايي دارد؛ ولي حضرت ايت الله حسن زاده آملي در اين خصوص صاحب نظر بوده و از شهرت برخوردار است. به نظر مي رسد حضرت آيت الله مصباح در اين خصوص آگاهي قابل توجهي ندارد، ولي با مكاتب فلسفي و اخلاقي غرب بيشتر آشنايي دارد. به نظر مي رسد از آن دو شخصيت در اين خصوص قوي تر مي باشد.

باز تكرار مي كنيم كه در اين گونه امور قضاوت و نظر دادن مشكل است.

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودي (قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به رجوع به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن

از اساتيد وي يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني

و تعدادي از اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

1- آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پرسش

آيت الله سيستاني به چه دليل در عراق ساكن مي باشد؟ در مورد زندگي نامه او برايم بنويسيد.

پاسخ

معظم له در پنج سالگي به تعليم قرآن كريم پرداخت، سپس وارد مدرسه دارالتعليم ديني به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسي را از استاد فن ميرزا علي آقا آموخت.

در سال 1360 ه_ به امر پدر بزرگوارش به آموختن مقدمات علوم حوزوي پرداخت كه مجموعه اي از دروس ادبي همچون شرح الفيه ابن مالك ، مغني ابن هشام و مطول تفتازاني و مقالات حريري و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابوري و بعضي ديگر از اساتيد فن آموخت.

شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدي خواند و قسمتي از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزويني خواند.

تعدادي از كتب فلسفي همچون شرح منظومه سبزواري و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسي خواندو شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبي قزويني آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدي اصفهاني متوفي 1365 ه_ بهره هاي فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا هاشم قزويني بهره ها برده است.

پس از فراگيري علوم ابتدائي مقدمات و سطح، نزد برخي از اساتيد و مدرسان به فراگيري علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 ه_ به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردي (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاي فراوان برد و از دانش و معرفت فقهي او به ويژه در علم رجال و حديث استفاده هاي بسياري نمود. وي همچنين در دروس فقيه

و عالم فاضل سيد حجت كوهكمري (قدس سره) و تعدادي از علماي معروف آن دوره شركت نمود.

در سال 1371 ه_ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسيني (ع) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائي وارد شده و مستقر گرديدند. آن گاه در محضر اساتيد بزرگي همچون آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي(قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولاني حاضر گرديد، همچنين در اين مدت در دروس بزرگاني همچșƠآيت الله حكيم و آيت الله شاهرȘϙʠ(قدس سرهما) حاضر گرديد.

در سال 1380 ه_ معظم له تصميم به ر̙Ș٠به موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مي نمود كه در آن جا مستقر خواهد شد. از اين رو اساتيدش آيت الله خوئي و شيخ حسين حلي (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براي او مكتوب نمودند. هم چنان كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهراني شهادت ديگري در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.

معظم له در سال 1381 ه_ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به تدريس درس خارج فقه و اصول نمودند.

نبوغ علمي

حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اي نشان مي دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وي در اشكال گيري و حضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهي و رجال و تداوم فعاليت علمي و آشنايي با بسياري از نظريه ها در ميدان هاي علمي گوناگون در حوزه، مهارت استثنائي نشان دادند.

به اين امر مي توان از گواهي اجتهادي كه دو تن از اساتيد وي

يعني آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (قدس سره) و علامه حسين حلي (قدس سره) نگاشته اند پي برد. معروف است كه آيت الله خوئي (قدس سره) به هيچ يك از شاگردان خود، به جز حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و آيت الله شيخ علي فلسفي (كه از علماي معروف مشهد مي باشد) گواهي خطي ندادند. نيز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهراني (قدس سره) براي حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) در سال 1380 هجري قمري گواهينامه اي نوشته است و در آن از مهارت حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) و درايت وي در علم رجال وحديث تمجيد شده است.

يعني هنگامي كه هنوز آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) به 31 سالگي نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليف و دستاوردهاي فكري

نزديك به 34 سال پيش ، حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله) شروع به تدريس بحث خارج فقه واصول و رجال كردند، نيز بحثهايي پيرامون مكاسب، طهارت، نماز، قضا، خمس و برخي از قواعد فقهي مانند ربا، تقيه و الزام به انجام رساندند . وي تدريس اصول را در سه دوره تمام كرد، كه بعضي بحث هاي اين دوره مثل بحث هاي اصول علمي و تعادل و تراجيح و همچنين بعضي از مباحث فقهي و برخي از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام آماده چاپ است.

عده اي از فضلا معروف نيز كه بعضي از ايشان مدرس بحث خارج مي باشند مانند علامه شيخ مهدي مرواريد، علامه سيد مرتضي مهري، علامه سيد حبيب حسينيان ، سيد مرتضي اصفهاني ، علامه سيد احمد مددي ، علامه شيخ باقر ايرواني و تعدادي از

اساتيد حوزه هاي علميه بحث ايشان را به مراجعه و بررسي گذاشتند. حضرت آيت الله العظمي سيستاني(دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاي مهم و چند رساله شدند.

همچنين حضرت آيت الله العظمي سيستاني (دام ظله) كليه تقريرات بحثهاي اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

همان گونه كه ملاحظه كرديد آيت الله العظمي سيستاني قبل از حوادث و رخدادهاي جاري عراق، در آن كشور حضور داشته است. وي تشخيص داده است كه حضور وي در عراق نقش بنيادي در هدايت و رشد سياسي مردم دارد ، از اين رو در آن كشور ساكن شده است ؛ زيرا نقش وي در مبارزه با اشغالگران و تعيين سرنوشت مردم عراق و رفع مشكلات آن كشور بسيار تأثير گذار و تعيين كننده است، از اين رو حضور او در اين كشور به صلاح مسلمانان آن كشور است. طبيعي است رهبران ديني كه پاسداران دين بوده و رهبري مردم را بر عهده دارند، احساس تكليف نموده و هر جا كه وجودشان مفيد است، در همان جا حضور دارند. حضور آيت الله سيستاني در عراق معقول و منطقي است زيرا مردم آن كشور بيش تر از مردم ديگر به وجود آن فقيه فرزانه نياز دارند.

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پرسش

شهيد مطهري، در مورد علت پرداختن به مسائل مربوط به زن و حقوق زن از جانب خود، چه مي گويد؟

پاسخ

مي گويد: «از آن جهت وقت خودم را صرف اينكار كردم كه احساس كردم جريان، تنها اين نيست كه عملاً انحرافاتي در اين زمينه پديد آمده است، جريان اين است كه گروهي در سخنرانيها، در سر كلاس مدارس و در كتابها و مقالات خود، نظر اسلام را دربارة حقوق و حدود و وظايف زن به صورت غلطي طرح مي كنند و به مصداق «خود مي كشي و خود تعزيه مي خواني»، همانها را وسيلة تبليغ عليه اسلام قرار مي دهند و متأسفانه، تودة اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در اين موضوعات _ مانند بسياري از موضوعات ديگر_ به هيچوجه آشنا نيست. لهذا با كمال تأسف افراد زيادي را اعم از زن و مرد نسبت به اسلام، بدبين ساخته اند. اين بود كه لازم دانستم منطق اسلام را در اين زمينه روشن كنم تا بدانند نه تنها نتوان ايرادي بر منطق اسلام گرفت بلكه منطق مستدل و پولادين اسلام دربارة زن و حقوق زن و حدود و وظائف زن، بهترين دليل بر اصالت و حقانيت و جنبة فوق بشري آن است.

: مقام علمي ابوريحان از ديدگاه استاد مطهري چگونه است؟

پرسش

: مقام علمي ابوريحان از ديدگاه استاد مطهري چگونه است؟

پاسخ

از ابو ريحان اثر فلسفي قابل توجهي كه بدان وسيله بتوان به مقام فلسفي اش پي برد باقي نمانده است. ابوريحان خود فهرست تأليفاتش را داده است، در آنها اثر فلسفي قابل توجهي ديده نمي شود و آنچه هم بوده ناياب است و از دست رفته است. به علاوه ظاهراً ابوريحان بر خلاف بوعلي حوزه اي نداشته و شاگرداني تربيت نكرده است تا از راه شاگردان بتوان اطلاعاتي در اين زمينه كسب كرد. آنچه از ابوريحان در زمينه هاي فلسفي باقي مانده، اشاراتي است كه در ضمن كتبش، مانند الاثارالباقيه و تحقيق ما للهند به مسائل فلسفي و آراء فلاسفه كرده است و ديگر، سؤالاتي است كه از بوعلي درباره برخي مسائل كرده و پاسخ آنها را خواسته است.

نداشتن هيچ اثر فلسفي سبب شده كه برخي اساساً او را فيلسوف ندانند و دخالت او را در مسائل فلسفي بيجا و ناروا تلقي كنند. شهر زوري در كنزالحكمه و بيهقي در تتمة صوان الحكمه صريحاً مي گويند: «او در مسائل فلسفي وارد نبوده و نمي بايست در اين مسائل دخالت مي كرد.»

ولي در عصر ما گروهي به نقطه مقابل فكر مي كنند. اينها ابوريحان را فيلسوفي مي دانند كه از معاصران خود پيشرفته تر بوده است؛ زيرا ديگران پابند فلسفة ارسطويي بوده اند اما فلسفة ارسطويي ابوريحان را قانع نمي كرده است و به همين دليل در مقام ايراد و اعتراض بر ارسطو كه احدي جرأت و شهامت آن را نداشته است برآمده است.

عجيب اين است كه در پاره اي كتب كه اخيراً منتشر شده است و ابوريحان را فيلسوفي پيشرفته تر از معاصرانش قلمداد مي كنند، آنجا كه سؤالات را

كه يگانه سند پيشرفته تر بودن اوست نقل مي كنند، نفهميده اند كه محتواي سؤالات ابوريحان چيست و ابوريحان چه مي خواسته است بگويد؟ گاهي مي بينيم كه همين گونه افراد در روزنامه مقالاتي مي نويسند و به مقايسه ميان ابوريحان و بوعلي و ماهيت تمدن اسلامي مي پردازند!!

اينكه ابوريحان در فلسفه مقام والايي نداشته باشد به هيچ وجه از قدر و ارزش ابوريحان نمي كاهد. ارزش ابوريحان كه جهان به اعجاب به او مي نگرد به جهت انديشه هاي فلسفي او نيست، براي يك سلسله تحقيقات و ابتكارات است كه امروز آنها را «علم» مي نامند نه «فلسفه»، و روز به روز هم قدر و ارزش ابوريحان بيشتر شناخته مي شود. ضرورتي ندارد كه ما براي اينكه ارزش ابوريحان را بالا بريم، براي او در رشته اي كه كار زيادي نكرده و علاقه اي در زندگي به آن نشان نداده است مقامي از پيش خود بتراشيم. همه چيز را همگان دانند.

به نظر ما اينكه ابوريحان سؤالات فلسفي خود را با بوعلي كه بيش از ده سال از او كوچك تر بوده است و به قول خود ابوريحان در آن وقت «جوان فاضلي» بوده، طرح كرده است، دليل بر اين است كه ابوريحان از نظر فلسفي ادعايي نداشته است.

ابوريحان به تمام معني پژوهشگر بوده است. در شرح حالش مي خوانيم كه اگر با فقيهي مواجه مي شد مسأله فقهي با او طرح مي كرد و اگر با صاحب فن ديگري مواجه مي شد كوشش مي كرد از معلومات او استفاده كند.

سيد مرتضي علم الهدي كه بود؟

پرسش

سيد مرتضي علم الهدي كه بود؟

پاسخ

در ميان علماي شيعه، اولين شخصيت برجستهاي كه در علم اصول كتبي تأليف كرد و آراء او در علم اصول قرنها مورد بحث بود سيد مرتضي علَم الهدي بود. سيد مرتضي كتب زيادي در علم اصول تأليف كرد. معروفترين كتب او كتاب ذريعه است. سيد مرتضي برادر سيد رضي است كه جامع نهج البلاغه است. سيد مرتضي در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري مي زيسته است. وفاتش در سال 436 واقع شده است. سيد مرتضي شاگرد متكلم معروف شيعه شيخ مفيد (متوفّا در سال 413) است و شيخ مفيد شاگرد شيخ صدوق معروف به ابن بابويه (متوفّا در سال 381) است كه در شهر ري مدفون است.

شيخ الطائفه كيست؟

پرسش

شيخ الطائفه كيست؟

پاسخ

شيخ ابو جعفر طوسي، معروف به شيخ الطائفه. از ستارگان بسيار درخشان جهان اسلام است. در فقه، اصول، حديث، تفسير، كلام و رجال تاليفات فراوان دارد. اهل خراسان است. در سال 385 متولد شده و در سال 408 يعني در 23 سالگي به بغداد كه آن وقت مركز بزرگ علوم و فرهنگ اسلامي بود مهاجرت كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيد مرتضي، رياست علمي و فتوائي شيعه به او منتقل شد.

مدت پنج سال نزد شيخ مفيد درس خوانده است. ساليان دراز از خدمت شاگرد مبرّز شيخ مفيد، يعني سيد مرتضي بهره مند شده است. استادش سيد مرتضي در سال 436 درگذشت و او بيست و چهار سال ديگر بعد از استادش در قيد حيات بود.

دوازده سال بعد از سيد در بغداد ماند، ولي بعد به علت يك سلسله آشوبها كه خانه و كتابخانه اش به تاراج رفت به نجف مهاجرت كرد و حوزه علميه را در آنجا تاسيس كرد و در سال 460 در همان جا درگذشت. قبرش در نجف معروف است.

شيخ طوسي كتابي در فقه دارد به نام النهايه كه در قديم الايام كتاب درسي طلاب بوده است. كتاب ديگري دارد به نام مبسوط كه فقه را وارد مرحله جديدي كرده است و در عصر خودش مشروحترين كتاب فقهي شيعه بوده است. كتاب ديگري دارد به نام خِلاف كه در آنجا ،هم آراء فقهاي اهل سنت را ذكر كرده و هم راي شيعه را. شيخ طوسي كتابهاي ديگر نيز در فقه دارد. قد ما تا حدود يك قرن پيش اگر در فقه «شيخ» به

طور مطلق ميگفتند، مقصود شيخ طوسي بود اگر شيخان ميگفتند مقصود شيخ مفيد و شيخ طوسي بود.

شيخ طوسي يكي از چند چهرة معروفي است كه در سراسر فقه نامشان برده مي شود. خاندان شيخ طوسي تا چند نسل، همه از علما و فقها بوده اند.

محقق حِلّي كيست؟

پرسش

محقق حِلّي كيست؟

پاسخ

شيخ ابوالقاسم جعفربن حسن بن يحيي بن سعيد حلّي، معروف به محقق. صاحب كتابهاي زيادي در فقه از آن جمله شرايع، معارج، معتبر، المختصر النافع و غيره است.

در فقه كسي را بر او مقدم نمي شمارند. در اصطلاح فقها هر گاه «محقق» به طور مطلق گفته شود، مقصود همين شخص بزرگوار است . فيلسوف و رياضي دان بزرگ خواجه نصيرالدين طوسي با او در حلّه ملاقات كرده و در جلسة درس فقهش حضور يافته است. كتابهاي «محقق» مخصوصاً كتاب شرايع در ميان طلاب، يك كتاب درسي بوده و هست و فقهاي زيادي كتب محقق را شرح كرده يا حاشيه بر آنها نوشته اند.

علّامة حلّي كيست؟

پرسش

علّامة حلّي كيست؟

پاسخ

حسن بن يوسف بن علي بن مطهر حلّي، معروف به علامه حلّي. يكي از اعجوبه هاي روزگار است. در فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره كتاب نوشته است. در حدود صد كتاب از آثار خطي يا چاپي او شناخته شده كه بعضي آنها به تنهايي (مانند تذكرة الفقهاء ) كافي است كه نبوغ او را نشان دهد. علامه كتب زيادي در فقه دارد كه غالب آنها مانند كتابهاي محقق حلّي در زمانهاي بعد از او از طرف فقها شرح و حاشيه شده است. كتب معروف فقهي علامه عبارت است از: ارشاد، تبصره المتعلمين، قواعد، تحرير، تذكرة ا لفقهاء ،مختلف الشيعه، منتهي. علامه اساتيد زيادي داشته است. در فقه، شاگرد دايي خود، محقق حلّي و در فلسفه و منطق، شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي بوده است. فقه تسنن را نزد علماي اهل تسنن تحصيل كرده است. علامه در سال 648 متولد شده و در سال 726 درگذشته است.

شهيد اول كيست؟

پرسش

شهيد اول كيست؟

پاسخ

محمد بن مكّي، معروف به شهيد اول. شاگرد فخر المحققين و از اعاظم فقهاي شيعه است. در رديف محقق حلّي و علامه حلّي است. اهل جبل عامل است كه منطقه اي است در جنوب لبنان و از قديميترين مراكز تشيع است و هم اكنون نيز يك مركز شيعي است. شهيد اول در سال 734 متولد شده و در 786 به فتواي يك فقيه مالكي مذهب و تاييد يك شافعي مذهب شهيد شده است. او شاگرد شاگردان علامه حلّي و از آن جمله فخرالمحققين بوده است. كتابهاي معروف شهيد اول در فقه عبارت است از: اللّمعه كه در مدت كوتاهي در همان زنداني كه منجر به شهادتش شد تاليف كرده است و عجيب اين است كه اين كتاب شريف را در دو قرن بعد فقيهي بزرگ شرح كرد، كه او سرنوشتي مانند مؤلف پيدا كرد؛ يعني شهيد شد و «شهيد ثاني» لقب گرفت. شرح لمعه تاليف شهيد ثاني است كه همواره از كتب درسي طلاب بوده و هست. كتابهاي ديگر شهيد اول عبارت است از: دروس، ذكري، بيان، الفيّه، قواعد. همه كتب او از نفايس آثار فقهي است. كتب شهيد اوّل نيز مانند كتب محقق و علامة حلّي در عصرهاي بعد، از طرف فقهاء شرحها وحاشيه هاي زياد خورده است.

در ميان فقهاي شيعه كتابهاي سه شخصيت فوق الذكر يعني محقق حلّي، علامه حلّي، شهيد اول كه در قرن هفتم و هشتم مي زيسته اند به صورت متون فقهي در آمده و ديگران بر آنها شرح و حاشيه نوشته اند و كسي ديگر را نمي بينيم كه چنين عنايتي به آثار او شده باشد. فقط در يك قرن گذشته دو

كتاب از كتابهاي شيخ مرتضي انصاري چنين وضعي به خود گرفته است.

خاندان شهيد اول خاندان علم و فضل و فقه بودهاند و نسلهاي متوالي اين شرافت را براي خود نگهداري كرده اند.

محقق كَركي كيست؟

پرسش

محقق كَركي كيست؟

پاسخ

شيخ علي بن عبد العالي كَركي، معروف به محقق كَركي يا محقق ثاني. از فقهاي جبل عامل است و از اكابر فقهاي شيعه است. در شام و عراق تحصيلات خود را تكميل كرده و سپس به ايران (درزمان شاه تهماسب اول) آمده و منصب شيخ الاسلامي براي اولين بار در ايران به او تفويض شد. منصب شيخ الاسلامي، بعد از محقق كركي به شاگردش شيخ علي منشار، پدر زن شيخ بهائي رسيد و بعد از او اين منصب به شيخ بهائي واگذار شد. فرماني كه شاه تهماسب به نام او نوشته و به او اختيارات تام داده و در حقيقت او را صاحب اختيار واقعي و خود را نماينده او دانسته است معروف است. كتاب معروف او كه در فقه زياد نام برده ميشود، جامعالمقاصد است كه شرح قوائد علّامه حلي است. او علاوه بر اين، المختصرالنافع محقق و شرايع محقق و چند كتاب ديگر از علامه و چند كتاب از شهيد اول را حاشيه زده و يا شرح كرده است.

آمدن محقق ثاني به ايران و تشكيل حوزه در قزوين و سپس در اصفهان و پرورش شاگرداني مبرز در فقه، سبب شد كه براي اولين بار پس از دوره صدوقين، ايران مركز فقه شيعه بشود. محقق كركي ميانسالهاي 937 و 941 درگذشته است. محقق كركي شاگرد علي بن هلال جزايري و او شاگرد ابن فهد حلّي بوده است. ابن فهد حلّي شاگرد شاگردان شهيد اول از قبيل فاضل مقداد بوده است. عليهذا او به دو واسطه شاگرد شهيد اول است. پسر محقق كركي به نام شيخ عبدالعالي بن علي بن عبدالعالي نيز از فقهاي شيعه

است. ارشاد علامه والفيّه شهيد را شرح كرده است.

شهيد ثاني كيست؟

پرسش

شهيد ثاني كيست؟

پاسخ

شيخ زين الدين، معروف به شهيد ثاني. از اعاظم فقهاي شيعه است. مردي جامع بوده و در علوم مختلف دست داشته است. اهل جبل عامل است. جد ششم او، «صالح» نامي است كه شاگرد علامه حلّي بوده است. ظاهرا ً اصلاً اهل طوس بوده است؛ از اين رو شهيد ثاني گاهي «الطوسي الشامي» امضاء مي كرده است. شهيد ثاني در سال 911 متولد شده و در 966 شهيد شده است. مسافرت زياد كرده و اساتيد زياد ديده است. به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس وعراق و استانبول مسافرت كرده و از هر خرمني خوشههايي چيده است.

تنها، اساتيدِ سني او را دوازده تن نوشته اند. و به همين جهت مردي جامع بوده است، علاوه بر فقه و اصول از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهي داشته است. فوق العاده زاهد و متقي بوده است. شاگردانش در احوالش نوشته اند كه در ايام تدريس شبها به هيزم كشي براي اعاشه خاندانش مي رفت و صبح به تدريس مي نشست. مدتي در بعلبك به پنج مذهب (جعفري، حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي) تدريس مي كرده است. شهيد تأليفات زيادي دارد. معروفترين تاليف او در فقه، شرح لمعه شهيد اول و ديگر مسالك الافهام است كه شرح شرايع محقق حلّي است. شهيد ثاني نزد محقق كَركي ( قبل از آنكه محقق به ايران بيايد) تحصيل كرد است. شهيد ثاني به ايران نيامد. صاحب معالم كه از معاريف علماي شيعه است فرزند شهيد ثاني است.

مقدس اردبيلي كيست؟

پرسش

مقدس اردبيلي كيست؟

پاسخ

احمدبن محمد اردبيلي، معروف به مقدس اردبيلي. ضرب المثل زهد و تقواست و در عين حال از محققان فقهاي شيعه است. محقق اردبيلي در نجف سكني گزيد. معاصر صفويه است. گويند شاه عباس اصرار داشت كه به اصفهان بيايد، حاضر نشد. شاه عباس خيلي مايل بود كه مقدس اردبيلي خدمتي به او ارجاع كند تا اينكه اتفاق افتاد كه شخصي به علت تقصيري از ايران فرار كرد و در نجف از مقدس اردبيلي خواست كه نزد شاه عباس شفاعت كند. مقدس نامه اي به شاه عباس نوشت به اين مضمون:

باني ملك عاريت عباس بداند: اگر چه اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مي نمايد، چناچه از تقصير او بگذري «شايد» كه حق سبحانه از «پاره اي» تقصيرات تو بگذرد _ بنده شاه ولايت ،احمد اردبيلي.

شاه عباس نوشت:

به عرض مي رساند كه عباس خدماتي كه فرموده بوديد به جان منت داشته به تقديم رسانيد. اميد كه اين محب را از دعاي خير فراموش نفرماييد _ كلب آستان علي، عباس.

امتناع مقدس اردبيلي از آمدن به ايران سبب شد كه حوزه نجف به عنوان مركزي ديگر در مقابل حوزه اصفهان احيا شود. همچنانكه امتناع شهيد ثاني و پسرش شيخ حسن، صاحب معالم و دختر زادهاش، سيد محمد، صاحب مدارك، از مهاجرت از جبل عامل به ايران سبب شد كه حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه يابد و منقرض نگردد. صاحب معالم و صاحب مدارك براي اينكه دچار محظور و رودربايستي براي توقف در ايران نشوند از زيارت حضرت رضا(ع) كه فوق العاده مشتاق آن بودند صرف نظر كردند.

مقدس اردبيلي در سال 993 در نجف درگذشته است.

كتاب فقهي معروف او يكي شرح ارشاد است و ديگر آيات الاحكام. نظريات دقيق او مورد توجه فقهاست.

شيخ بهائي كيست؟

پرسش

شيخ بهائي كيست؟

پاسخ

شيخ بهاءالدين محمد عاملي، معروف به شيخ بهائي. او اهل جبل عامل است. در كودكي همراه پدرش، شيخ حسين بن عبدالصمد كه از شاگردان شهيد ثاني بود به ايران آمد. شيخ بهائي از اين رو كه به كشورهاي مختلف مسافرت كرده و محضر اساتيد مختلف در رشته هاي مختلف را درك كرده و بعلاوه داراي استعداد و ذوقي سرشار بوده است، مردي جامع بوده و تأليفات متنوعي دارد. هم اديب بوده و هم شاعر وهم فيلسوف وهم رياضي دان و مهندس وهم فقيه وهم مفسر. از طب نيز بي بهره نبوده است. اولين كسي است كه يك دوره احكام فقه غير استدلالي به صورت رساله عمليه به زبان فارسي نوشت. آن كتاب همان است كه به نام جامع عباسي معروف است.

شيخ بهائي چون فقه رشته اختصاصي و تخصصياش نبوده از فقهاي طراز اول به شمار نميرود، ولي شاگردان زيادي تربيت كرده است. ملا صدراي شيرازي، ملا محمد تقي مجلسي اول (پدر مجلسي دوم صاحب كتاب بحارالانوار)، محقق سبزواري و فاضل جواد، صاحب آيات الاحكام، از شاگردان اويند. همچنانكه قبلاً اشاره كرديم، منصب شيخ الاسلامي ايران، پس از محقق كَركي به شيخ علي منشار، پدرزن شيخ بهائي رسيد و پس از او به شيخ بهائي رسيد. همسر شيخ بهائي كه دختر شيخ علي منشار بوده است، زني فاضله و فقيهه بوده است. شيخ بهائي در سال 953 به دنيا آمده و در سال 1030يا 1031 درگذشته است. شيخ بهائي ضمنا ً مردي جهانگرد بوده است، به مصر و شام و حجاز و عراق و فلسطين و آذربايجان و هرات مسافرت كرده است.

وحيد بهبهاني كيست؟

پرسش

وحيد بهبهاني كيست؟

پاسخ

محمد باقر بن محمد اكمل بهبهاني، معروف به وحيد بهبهاني. اين مرد شاگرد سيد صدر الدين رضوي قمي شارح وافيه و او شاگرد آقا جمال خوانساري است.

وحيد بهبهاني در دوره بعد از صفويه قرار دارد. حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه از مركزيت افتاد، برخي از علما وفقها _ از آن جمله سيدصدر الدين رضوي قمي استاد وحيد بهبهاني _ در اثر فتنه افغان به عتبات مهاجرت كردند.

وحيد بهبهاني كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد. از آن جمله است سيد مهدي بحرالعلوم، شيخ جعفر كاشف الغطاء، ميرزا ابوالقاسم قمي صاحب كتاب قوانين، حاج ملامهدي نراقي، سيد علي صاحب رياض، ميرزا مهدي شهرستاني ،سيد محمد باقر شفتي اصفهاني معروف به حجت الاسلام، ميرزا مهدي شهيدي مشهدي، سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامه، سيد محسن اعرجي.

علاوه بر اين او مبارزه پيگيري كرد در دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخباريگري كه در آن وقت سخت رواج يافته بود. شكست دادن اخبار يان و تربيت گروهي مجتهد مبرز سبب شد كه او را «استاد الكل» خواندند. او تقوا را در حد كمال داشت. شاگردانش براي او احترام بسيار عميقي قائل بودند. وحيد بهبهاني نسب به مجلسي اول مي برد يعني از نواده هاي دختري مجلسي اول (البته به چند واسطه) است. دختر مجلسي اول كه جدّه وحيد بهبهاني است به نام «آمنه بيگم» است. آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندراني بوده و زني فاضله و فقيهه بوده است. با آنكه همسرش ملا صالح مردي بسيار عالم و فاضل بوده است گاهي ِآمنه بيگم مشكلات علمي شوهر فاضل خود را حل مي كرده است.

سيد مهدي بحر العلوم كيست؟

پرسش

سيد مهدي بحر العلوم

كيست؟

پاسخ

سيد مهدي بحر العلوم. شاگرد بزرگ و بزرگوار وحيد بهبهاني است و از فقهاي بزرگ است. منظ.ومه اي در فقه دارد كه معروف است. آراء و نظريات او مورد اعتنا و توجه فقهاست. بحر العلوم به علت مقامات معنوي و سير و سلوكي كه طي كرده فوق العاده مورد احترام علماي شيعه است و تالي معصوم به شمار مي رود. كرامات زياد از او نقل شده است. كاشف الغطاء، با تحت الحنك عمامه خود غبا ر نعلين او را پاك مي كرد. بحرالعلوم در سال 1154 يا 1155 متولد شده و در سال 1212 درگذشته است.

كاشف الغطاء كيست؟

پرسش

كاشف الغطاء كيست؟

پاسخ

شيخ جعفر كاشف الغطاء، شاگرد وحيد بهبهاني و شاگرد او سيد مهدي بحرالعلوم بوده است. او عرب است و فقيه فوق العاده ماهري است. كتاب معروف او در فقه به نام كشف الغطاء است. در نجف ميزيسته و شاگردان زيادي تربيت كرده است. سيد جواد، صاحب مفتاحالكرامه و شيخ محمد حسن، صاحب جواهرالكلام، از جمله شاگردان اويند. چها ر پسر داشته كه هر چهار از فقها بودهاند. كاشف الغطاء معاصر فتحعلي شاه است. در مقدمه كشف الغطاء او را مدح كرده و در سال 1228 در گذشته است. كاشف الغطاء در فقه نظريات دقيق و عميق داشته، از او به عظمت ياد مي شود.

صاحب جواهر كيست؟

پرسش

صاحب جواهر كيست؟

پاسخ

شيخ محمد حسن، صاحب كتاب جواهرالكلام كه شرح شرايع محقق است و ميتوان آن را دائرةالمعارف فقه شيعه خواند. اكنون هيچ فقيهي خود را از جواهر بي نياز نمي داند. اين كتاب مكرر چاپ سنگي شده است. و اخيراً با چاپ حروفي در قطع وزيري چاپ شده است و در حدود پنجاه جلد 400 صفحهاي، يعني در حدود بيست هزار صفحه است.

كتاب جواهر عظيمترين كتاب فقهي مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمي است و مطالعه يك صفحه آن وقت و دقت زياد ميخواهد، ميتوان حدس زد كه تأليف اين كتاب بيست هزار صفحه اي چقدر نيرو برده است. سي سال تمام يكسره كار كرد تا چنين اثر عظيمي به وجود آورد. اين كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كار خويش تن است. صاحب جواهر، شاگرد كاشف الغطاء و شاگرد شاگرد او سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامه است و خود در نجف حوزه عظيمي داشته و شاگردان زيادي تربيت كرده است. صاحب جواهر عرب است. در زمان خود مرجعيت عامه يافت و در سال 1266 كه اوايل جلوس ناصر الدين شاه در ايران بود درگذشت.

شيخ انصاري كيست؟

پرسش

شيخ انصاري كيست؟

پاسخ

شيخ مرتضي انصاري . نسبش به جابر بن عبدالله انصاري از صحابه بزرگوار رسول خدا مي رسد. در دزفول متولد شده و تا بيست سالگي نزد پدر خود تحصيل كرده و آنگاه همراه پدر به عتبات رفته است. علماي وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند از پدر خواستند كه او را نبرد. او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضر اساتيد بزرگ استفاده كرد. آنگاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار به وطن خويش بازگشت. بعد از دو سال با ر ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد و به ايران مراجعت نمود. تصميم گرفت از محضر علماي بلاد ايران استفاده كند. عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقي صاحب كتاب مستند الشيعه و صاحب كتاب معروف جامع السعادات فرزند حاج ملا مهدي نراقي ملا قات كرد. ديدار نراقي عزم رحيل او را مبدل به اقامت كرد و سه سال در كاشان از محضر او استفاده كرد، آنگاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود. شيخ انصاري سفري به اصفهان و سفري به بروجرد رفته و در همه سفرها، هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنها بوده است. در حدود سالهاي 1252 و 1253 براي آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت. بعد از صاحب جواهر مرجعيت عامه يافت.

شيخ انصاري را «خاتم الفقهاء و المجتهدين» لقب داده اند. او از كساني است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدي كرد. او در فقه و

اصول ابتكاراتي دارد كه بي سابقه است. دو كتاب معروف او رسائل و مكاسب، كتاب درسي طلاب شده است. علماي بعد از او شاگرد و پيرو مكتب اويند. حواشي متعدد از طرف علماي بعد از او بر كتابهاي او زده شده. بعد از محقق حلّي و علامه حلّي و شهيد اول ، شيخ انصاري تنها كسي است كه كتابهايش از طرف علماي بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است.

زهد و تقواي او نيز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته مي شود. شيخ انصاري در سال 1281 در نجف درگذشته. و همان جا دفن شده است.

ميرزاي شيرازي كيست؟

پرسش

ميرزاي شيرازي كيست؟

پاسخ

حاج ميرزا محمد حسن شيرازي، معروف به ميرزاي شيرازي بزرگ، ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهر شركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصاري رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد. بعد از شيخ انصاري مرجعيت عامه يافت. در حدود بيست و سه سال مرجع علي الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو، قرار داد معروف استعماري رژي را لغوكرد. شاگردان زيادي در حوزه درس او تربيت شدند؛ از قبيل آخوند ملا محمدكاظم خراساني، سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، حاج آقا رضا همداني، حاج ميرزا حسين سبزواري، سيد محمد فشاركي اصفهاني، ميرزا محمد تقي شيرازي و غير اينها. از او اثري كتبي باقي نمانده است ولي احياناً برخي آرائش مورد توجه است. در سال 1312 در گذشت.

آخوند خراساني كيست؟

پرسش

آخوند خراساني كيست؟

پاسخ

آخوند ملا محمد كاظم خراساني، در سال 1255 در مشهد در يك خانواده غير معروف متولد شد و در بيست و دو سالگي به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهي تحصيل فلسفه كرد و سپس به نجف رفت. دو سال درس شيخ انصاري را درك كرده است. اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاي شيرازي بوده است. ميرزاي شيرازي در سال 1291 سامرا را محل ا قامت خود قرار داد ولي آخوند خراساني از نجف دور نشد و خودش مستقلاً حوزه درس تشكيل داد. او از مدرسين بسيار موفق است. در حدود هزار و دويست شاگرد از محضرش استفاده مي كرده اند و در حدود دويست نفر آنها خود مجتهد بوده اند.

فقهاي عصر اخير نظير مرحوم آقا سيد ابولحسن اصفهاني، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهاني، مرحوم حاج آقا حسين بروجردي، مرحوم حاج آقا حسين قمي و مرحوم آقا ضياءالدين عراقي همه از شاگردان او بوده اند. شهرت بيشتر آخوند خراساني در علم اصول است. كتاب كفايه الاصول او يك كتاب درسي مهم است و حواشي زيادي بر آن نوشته شده است. آراء اصولي آخوند خراساني همواره در حوزه هاي علميه نقل مي شود و مورد توجه است. آخوند خراساني همان كسي است كه فتوا به ضرورت مشروطيت داد و مشروطيت ايران رهين او است، او در سال 1329 هجري قمري درگذشت.

علامه نائيني كيست؟

پرسش

علامه نائيني كيست؟

پاسخ

حاج ميرزا حسين نائيني، از اكابر فقها و اصوليون قرن چهاردهم هجري است. نزد ميرزاي شيرازي و سيد محمد فشاركي اصفهاني تحصيل كرده است و خود مدرسي عالي مقام شد. شهرت بيشتر او در علم اصول است. به معارضه علمي با مرحوم آخوند خراساني برخاست و از خود نظريات جديدي در علم اصول آورد. بسياري از فقهاي زمان ما از شاگردان اويند. او كتابي نفيس به فارسي دارد به نام تنزيه الامّه يا حكومت در اسلام كه در دفاع از مشروطيت و مباني اسلامي آن نوشته است. او در سال 1355هجري قمري در نجف وفات يافت.

ديدگاه شيخ طوسي درانتقاد از جامدفكران شيعه در مسائل اعتقادي فقهي چيست؟

پرسش

ديدگاه شيخ طوسي درانتقاد از جامدفكران شيعه در مسائل اعتقادي فقهي چيست؟

پاسخ

سراسر وجود شيخ طوسي از ايمان اسلامي و شور اسلامي و علاقه به خدمت به اسلام موج مي زند. او يك دلباخته سر از پا نشناخته است. ولي اين شور و ايمان و دلباختگي هرگز او را به سوي جمود و تقشر سوق نداده است. او با جامدان و قشريان نبرد كرده است. او اسلام را آنچنان كه شايسته است شناخته است. ولهذا حق عقل را محترم شمرده است.

شيخ طوسي با آنكه محد ّثي عظيمالشأن است و كتاب تهذيب الا حكام و كتاب استبصار او بهترين دليل بر مدّعاست، مسائل اصول دين را حق طلق عقل مي داند. به اين معني كه تعبد و تقليد را در اين مسائل جايز نميشمرد. وي در عدّةالاصول به گروهي از جامد فكران كه در شيعه پيدا شدند اشاره مي كند. و بر سبيل انتقاد مي گويد: «اذا سئلوا عن التوحيد او العدل او صفات الائمه او صحهِ النبوه قالو ا روينا كذا» يعني [اگر از اينان در باب توحيد يا عدل يا امامت يا نبوت پرسش شود، به جاي آنكه به دليل عقلي استناد كنند، به ذكر روايات ميپردازند.] شيخ طوسي مانند هر عالم روشنفكر ديگر اسلامي مي داند كه اصول عقايد بايد اجتهاداً و از روي فهم مستقيم براي اذهان روشن شود و نقش آثا رنقلي در اين مطالب _ كه البته نقش بسيار اصيلي است _ نقش هدايت و راهنمايي و تعليم و ارائه عقول به دلايل است، نه نقش فرمان و مولويّت و تعبد.

شيخ طوسي در مقدمه كتاب نفيس مبسوط نيز از گروه جامد فكران گله آغاز

مي كند، مي گويد:

«من هميشه مي شنيدم كه فقهاي اهل جماعت فقه ما شيعيان اماميه را تحقير مي كردند ... و من همواره در اشتياق بسر مي بردم كه كتابي تاليف كنم متضمن فروع (بدون آنكه نيازي به اعمال قياس پيدا شود) ولي اشتغالات و گرفتاريها، مانع بود و از جمله چيزهايي كه عزم مرا ميكاست اين بود كه اصحاب ما كمترين رغبت به اين كار نشان نميدادند؛ زيرا با متون اخبار و صريح الفاظ روايات خو گرفته بودند و حتي حاضر نبودند لفظي تغيير كند. كار جمود به آنجا كشيده شده بود كه اگر لفظي به جاي لفظ ديگر قرار مي گرفت در شگفت مي شدند و فهمشان از درك آن معني كوتا هي مي كرد.

ميرمحمد باقر داماد كه بود؟

پرسش

ميرمحمد باقر داماد كه بود؟

پاسخ

وي معروفتر از آن است كه نيازمند به معرفي باشد. پس از حملة مغول، به عللي، جز در فارس، حوزة علمي قابل توجهي به چشم نمي خورد. البته در هرات و سمرقند و جاهاي ديگر احياناً افرادي بوده اند، ولي حوزة گرم ظاهراً منحصر به شيراز بوده است.

متأسفانه حوزة شيراز فوق العاده خصلت جدلي دارد. در طول تقريباً دو قرن و نيم، بيشتر كوششها صرف مجادلات مي شده است؛ بر گفته هاي يكديگر شرح و حاشيه مي نوشته اند و بر آن حاشيه ها نيز حواشي ديگر و همچنين حاشيه بر حاشيه ... در عين حال دورة شيراز دورة آمادگي بوده است.

در زمان شاه عباس كبير با طلوع افرادي مانند ميرداماد و شيخ بهايي و ميرفندرسكي، اصفهان مركز علوم عقلي اسلامي گشت _ به طوري كه شخصي مانند صدرالمتألهين از وطنش شيراز مهاجرت مي كند و براي كسب فيض به اصفهان مي آيد _ همچنانكه با مهاجرت علماي جبل عامل از قبيل محقق كركي به ايران، حوزه اي بسيار عالي فقهي در اصفهان تشكيل شد. از مشخصات حوزة فلسفي اصفهان اين است كه ديگر از آن بحث و جدل ها كه غالباً كم فايده بود خبري نيست. فلسفه به وسيلة ميرداماد رنگ و بوي ديگري مي گيرد.

ميرداماد اگر از حكامي طراز اول اسلامي به شمار نرود، لااقل در طراز دوم هست. وي علاوه بر اينكه فيلسوف بود، فقيه و رياضي دان و اديب و رجالي هم بود. روي هم رفته مردي جامع بود و خود را «معلم ثالث» مي خواند.

وي حوزة درس باشكوه و گرم و پربركتي تشكيل داد. درست معلوم نيست كه ميرداماد تحصيلات فلسفي خويش را چگونه و نزد چه كساني انجام داده است.

اساتيد او را كه شمرده اند عبارتند از: شيخ عبدالعالي كركي، سيد نورالدين عاملي، تاج الدين حسين صاعد طوسي، فخرالدين استرآبادي سماكي. سه نفر اول اهل معقول نبوده، استاد منقول مير بوده اند. تنها شخص اخير است كه اهل معقول بوده است.

آقاي سيد علي بهبهاني در مقاله اي كه تحت عنوان «فلسفه و شرح حال و نقد آثار ميرداماد» نوشته اند مي گويند: «فخرالدين محمد حسيني استرآبادي معاصر شاه طهماسب (918 _ 984) به نوشتة اسكندر بيك از بزرگان سماك استرآباد بوده. از فحواي كلام وي استفاده مي شود كه ميرداماد مجلس درس او را دريافته، ولي از لحاظ زمان همطراز او نبوده (؟) وي را در مقابل محقق خفري، محقق فخري مي گفته اند» (دفتر سوم و چهارم مقالات و بررسيها، نشرية دانشكدة الهيات و معارف اسلامي./ 27.).

محدث قمي در الكني و الالقاب نيز از اين شخص به عنوان استاد ميرداماد ياد مي كند، همچنين ريحانة الادب. ولي اتفاقاً از فرد ديگري نيز عيناً به همين نام (فخرالدين استرآبادي حسيني) در همين عصر ياد شده كه او نيز اهل معقول بوده، الهيات و جواهر و اعراض شرح تجريد قوشچي را حاشيه كرده است (ريحانة الادب، 4 / 304) و بنا بر نقل آقاي علي دواني، حاشية دواني بر تهذيب المنطق را نيز حاشيه كرده است (شرح حال جلال الدين دواني،/ 165) ابتدا به نظر مي رسد كه دو نفر به اين نام نيست، يك نفر است ولي صاحب الذريعه (الذريعه، 1/ 99.) تصريح مي كند كه اينها دو نفرند؛ بعلاوه، فخرالدين سماكي محمد بن الحسن است و آن ديگري محمد بن الحسين.

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي كه بود؟

پرسش

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي كه بود؟

پاسخ

محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي، معروف به صدرا و صدرالمتألهين ، حكيم الهي و فيلسوف رباني بي نظير كه حكمت الهي را وارد مرحلة جديدي كرد. صدرا در آنچه علم اعلي يا علم كلي يا فلسفة اولي يا حكمت الهي خوانده مي شود _ و تنها همين بخش است كه به حقيقت، فلسفه است و فلسفة حقيقي خوانده مي شود، زيرا ساير بخشها اعم از رياضي و طبيعي در قلمرو علوم است _ تمام فلاسفة پيشين را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مباني اولية اين فن را تغيير داد و آن را بر اصولي خلل ناپذير استوار كرد.

فلسفة صدرا از يك نظر به منزلة چهارراهي است كه چهار جريان يعني حكمت مشائي ارسطويي و سينايي، و حكمت اشراقي سهروردي ، و عرفان نظري محيي الديني ، و معاني و مفاهيم كلامي با يكديگر تلاقي كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزلة صورتي است كه بر چهار عنصر مختلف پس از يك سلسله فعل و انفعال ها افاضه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد كه با ماهيت هريك از مواد آن صورت متغاير است.

فلسفة صدرا يك نوع جهش است كه پس از يك سلسله حركتهاي مداوم و تدريجي در معارف عقلي اسلامي رخ داده است.

فلسفة صدرا از نوع «سهل ممتنع» است؛ به ظاهر بسيار ساده است، عبارتش اديبانه و منشيانه است اما يك فرد بسيار مستعد، سالها بايد كار كند تا به مرحلة اول برسد؛ يعني بفهمد كه آن را نمي فهمد تا بار ديگر با ديد ديگري وارد شود. بسي

افراد سالها عهده دار تدريس فلسفة صدرا بوده اند در حالي كه به عمق آن نفوذ نكرده اند. از اين رو توصيف و تحليل كار صدرا، كار هر فلسفه خوانده اي نيست.

صدرا شاگرد شيخ بهايي و ميرداماد بوده است. در شرحي كه بر اصول كافي نوشته، از شيخ بهايي به عنوان استاد علوم نقلي و از ميرداماد به عنوان استاد علوم عقلي ياد مي كند. وي در سال 1050 ضمن هفتمين سفر حج كه پياده مي رفت، در بصره درگذشت.

آقا محمد بيدآبادي گيلاني اصفهاني كه بود؟

پرسش

آقا محمد بيدآبادي گيلاني اصفهاني كه بود؟

پاسخ

وي از اعاظم حكماي قرون اخيره و احياكنندة فلسفة ملاصدراست. از زمان صدرالمتألهين به بعد هر چند افكار و انديشه هاي او در ميان فضلا، خصوصاً آنان كه سلسلة شاگردي شان به خود وي مي رسيده مطرح بوده است، ولي ظاهراً هنوز موج افكار پيشينيان از قبيل بوعلي و شيخ اشراق غلبه داشته است، خصوصاً در نحله اي كه از ميرفندرسكي و سپس ملارجبعلي تبريزي انشعاب يافته است.

چنانكه مي دانيم _ و خود ملاصدرا نيز بازگو مي كند _ ملاصدرا در زمان خودش شهرت و احترامي نداشته است، مانند يكي از طلاب عادي زندگي مي كرده (مبدأ و معاد، ملاصدرا، چاپ سنگي/ 278.) در صورتي كه ملارجبعلي تبريزي (مثلاً) كه تقريباً معاصر اوست در مرحله اي از احترام بود كه شاه و وزرا به ديدارش مي شتافته اند. انديشه هاي صدرا تدريجاً شناخته شد و رو آمد. ظاهراً آن دهانة فرهنگ كه اين آب جاري زيرزميني از آنجا كاملاً ظاهر شد و بر همه پديدار گشت، مرحوم آقا محمد بيدآبادي است.

وي مطابق نقل روضات مردي فوق العاده زاهد، متقي، با گذشت، ايثارگر و ساده زيست بوده است. آقاي آقا شيخ آقا بزرگ تهراني در كتب خود از او به عنوان يك عارف سالك ياد مي كند. او واقعاً مردي اخلاقي و مهذب بلكه سالك بوده است. در سال 1352 شمسي دو رسالة كوچك از وي در «سير و سلوك» به زبان فارسي، وسيلة آقاي مدرسي طباطبايي، از افاضل قم، ضميمة مجلة «وحيد» چاپ شد. روح اخلاقي و عرفاني بيدآبادي موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود؛ آنها به او رو مي آوردند و او اعراض مي كرد.

بيدآبادي شاگردان بسياري پرورش

داده است و در سال 1197 درگذشت.

ملا علي نوري مازندراني اصفهاني كه بود؟

پرسش

ملا علي نوري مازندراني اصفهاني كه بود؟

پاسخ

وي از بزرگترين حكماي الهي اسلامي و از افراد معدود انگشت شمار سه چهار قرن اخير است كه تا عمق فلسفة صدرايي نفوذ كرده اند. ابتداي تحصيلش در مازندران و قزوين بوده، سپس به اصفهان آمده و از محضر درس آقا محمد بيدآبادي و سيد ابوالقاسم مدرس اصفهاني استفاده كرده و خود بزرگترين حوزة حكمت را در اصفهان داير كرده است.

ملاعلي نوري از نظر تدريس و تشكيل حوزة درسي و تربيت شاگردان و طولاني بودن مدت كار تدريس و تربيت شاگرد (گفته شده قريب هفتاد سال) و ترويج علوم عقلي، كم نظير و شايد بي نظير است.

هنگامي كه مرحوم محمدحسين خان مروي، مدرسة مروي را در تهران ساخت، از فتحعليشاه تقاضا كرد، ملاعلي نوري را از اصفهان براي تدريس معقول در اين مدرسه دعوت كند. شاه از او دعوت كرد و او در جواب نوشت، در اصفهان دو هزار محصل مشغول تحصيل اند كه چهارصد نفر آنها _ بلكه متجاوز _ كه شايستة حضور درس اين دعاگو هستند، در حوزة درس دعاگو حاضر مي شوند، چنانچه به تهران بيايد اين حوزه از هم مي پاشد. شاه مجدداً از او خواست يكي از بهترين شادگرهاي خود را براي تدريس در اين مدرسه انتخاب كند و او ملاعبدالله زنوزي را انتخاب كرد و فرستاد.

همة اين شاگردان از حومة اصفهان نبوده اند، از اطراف و اكناف در حوزة درس اين مرد بزرگ _ كه مي گويند در حدود هفتاد سال تدريس كرده _ شركت كرده اند و به اطراف پراكنده شده و علم و حكمت را با خود پراكنده اند.

صاحب روضات مي گويد: در كودكي او را در حالي كه پيرمردي سپيدمو بود

ديده ام. در مسجد سيد به نماز مرحوم سيد محمدباقر حجه الاسلام مي آمد و بعد از نماز، با هم جلسه مي كردند. سيد حجة الاسلام، خود زماني شاگرد او بوده است. او و مرحوم حاجي كلباسي _ كه مرجعيت و رياست اصفهان را داشتند و فوق العاده محترم بودند _ ملاعلي نوري را در مجالس بر خود مقدم مي داشتند (روضات الجنات/402).

با وجود حكماي بزرگ ديگر در آن زمان، آنچه بعدها ادامه يافت از طريق اين مرد بزرگ بود. بعضي حواشي مختصر و كوتاه از او بر اسفار باقي است كه در نهايت متانت و دقت است. گويند تفسير بزرگي بر سورة توحيد نوشته است. وي در سال 1246 درگذشته است

ميرزا مهدي بن ميرزا هدايت الله شهيد مشهدي كه بود؟

پرسش

ميرزا مهدي بن ميرزا هدايت الله شهيد مشهدي كه بود؟

پاسخ

اين مرد از مشاهير فقها و معاريف علماي آن عصر است. در فقه و اصول از تلاميذ وحيد بهبهاني است. معاصر سيد مهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء است. ظاهراً اصفهاني الاصل است. در اصفهان در حوزة درس آقا محمد بيدآبادي حكمت آموخته و در مشهد اقامت كرده و فقه و اصول و معقول تدريس مي كرده است. ملاعلي نوري كه همدوره و همدرس او در حوزة بيدآبادي است، ضمن يك استفتاء از ميرزا ابوالقاسم قمي _ كه در روضات مسطور است _ به مناسبتي از او به عنوان ميرزا مهدي مشهدي ياد مي كند. اين مرد رياضيات نيز مي دانسته و آن را نزد پدرزن خود شيخ حسين عاملي مشهدي آموخته است. فرزندانش ميرزا هدايت الله و ميرزا عبدالجواد و ميرزاداود همه در فنون حكمت وارد بوده اند. دو فرزند اخير در رياضيات سرآمد عصر در خراسان به شمار مي رفته اند. علم و حكمت در خاندان سيد مهدي شهيد در حدود صد و پنجاه سال ادامه يافت. مرحوم حاج ميرزا حبيب رضوي مجتهد، حكيم عارف شاعر مشهدي معروف (متوفي در 1327) نبيرة اوست، و همچنين مرحوم آقابزرگ حكيم شهيدي مشهدي، استاد مسلّم فلسفة خراسان در حدود نيمة قرن چهاردهم هجري قمري، متوفي در 1355 نبيرة ديگر اوست.

ميرزا مهدي، اشارات شيخ و پاره اي از كتب رياضي تدريس مي كرده. در سال 1152 متولد و در سال 1218 در بست بالا خيابان مشهد، در جريان دفاع از حقوق مردم و مبارزه با دستبرد نادر ميرزا نوة نادرشاه به اموال آستانة مقدسة رضوي، به دست نادر ميرزا شهيد شد

ملاهادي سبزواري كه بود؟

پرسش

ملاهادي سبزواري كه بود؟

پاسخ

وي بعد از ملاصدرا مشهورترين حكماي الهي سه چهار قرن اخير است. حاجي سبزواري در سال 1212 در سبزوار متولد شد. هفت ساله بود كه پدرش مرد. در ده سالگي براي تحصيل به مشهد مقدس رفت و ده سال اقامت كرد. شهرت حكماي اصفهان او را به اصفهان كشانيد. در حدود هفت سال از محضر ملااسماعيل در بكوشكي اصفهاني استفاده كرد و ضمناً در همان وقت دو سه سالي اواخر دورة حكيم نوري را درك كرد. سپس به مشهد مراجعت كرد و چند سالي در مشهد به تدريس پرداخت. آنگاه عازم بيت الله شد. در مراجعت، اجباراً دو سه سالي در كرمان اقامت كرد. در مدت اقامت كرمان براي اين كه نفس خود را تربيت كند و رياضت دهد، سعي كرد ناشناخته بماند و در همة مدت به كمك خادم مدرسه به خدمت طلاب قيام مي كرد. بعد دختر همان خادم را به زني گرفت و رهسپار سبزوار شد. قريب چهل سال بدون آنكه حتي يك نوبت از آن شهر خارج شود در آن شهر توقف كرد و به كار مطالعه و تحقيق و تدريس و تأليف و عبادت و رياضت نفس و تربيت شاگردان پرداخت تا عمرش به پايان رسيد.

از نظر تشكيل حوزة گرم فلسفي و جذب شاگرد از اطراف و اكناف و تربيت آنها و پراكندن آنها در بلاد مختلف، بعد از حكيم نوري كسي به پاية حكيم سبزواري نمي رسد. صيت شهرتش در همة ايران و قسمتهاي خارج ايران پيچيد. طالبان حكمت از هر سو به محضرش مي شتافتند. شهر متروك سبزوار از پرتو وجود اين حكيم عاليقدر قبلة جويندگان حكمت الهي

گشت و مركز يك حوزة علمي شد.

كنت گوبينو فيلسوف معروف فرانسوي كه نظر خاصش در فلسفة تاريخ معروف است، مقارن اوج شهرت حكيم سبزواري سه سال وزير مختار فرانسه در ايران بوده و كتابي هم به نام سه سال در ايران منتشر كرده است. او مي نويسد:

«شهرت و صيت او به قدري عالمگير شده كه طلاب زيادي از ممالك هندوستان، تركيه و عربستان براي استفاده از محضر او به سبزوار رو آورده و در مدرسة او مشغول تحصيل هستند.»

حكيم سبزواري فوق العاده خوش بيان و خوش تقرير بود؛ باشور و جذبه تدريس مي كرد. او گذشته از مقامات علمي و حكمي، از ذوق عرفاني سرشاري برخوردار بود. بعلاوه، مردي باانضباط، اهل مراقبه، متعبد، متشرع و بالاخره سالك الي الله بود. مجموع اينها سبب شده بود كه شاگردان او به او تا سرحد عشق ارادت بورزند. از نظر جاذبة استاد و شاگردي ، حكيم سبزواري بي مانند است. بعضي از شاگردان او بعد از او با اينكه چهل سال از او فاصله گرفته بودند، باز هم هنگام يادآوري او به هيجان مي آمدند و اشك مي ريختند.

حكيم سبزواري به فارسي و به عربي شعر مي سروده و در اشعارش به «اسرار» تخلص مي كرده است. هرچند در هر دو قسمت، شعر دست پايين فراوان دارد، اما در هر دو قسمت برخي اشعار دارد كه در اوج زيبايي و كمال و شور و حال است.

حكيم سبزواري در سال 1289 در يك حالت جذبه مانندي درگذشت. يكي از شاگردانش در تاريخ وفاتش چنين سروده است:

اسرار چو از جهان بدر شداز فرش به عرش ناله بر شد

تاريخ وفاتش ار بجوييگويم: «كه نمرد، زنده تر شد»

شاگردان حاجي تا آنجا كه

ما فعلاً اطلاع داريم عبارتند از:

ملاعبدالكريم خبوشاني (قوچاني) كه بر منظومة منطق حاشيه دارد.

ميرزا حسين سبزواري، مقيم تهران، استاد ملامحمد هيدجي و ميرزا علي اكبر يزدي، مقيم قم (ريحانة الادب، 6/381).

حاج ميرزا حسين علوي سبزواري، مقيم سبزوار كه در جامعيت و تحقيق در عصر خود بي نظير شناخته مي شد (نقباء البشر/569.)

حكيم عباس دارابي استاد معروف فلسفه در استان فارس (نقبا البشر/983).

شيخ ابراهيم سبزواري استاد شيخ الرئيس قاجار (نقباء البشر/3).

شيخ محمدابراهيم تهراني كه با حكيم سبزواري مراسلات داشته و علامة تهراني آنها را نزد شيخ محمدجواد جزايري ديده است (الكرام البررة/6).

سيد ابوالقاسم موسوي زنجاني (نقباء البشر/51).

سيد عبدالرحيم سبزواري (نقباء البشر/727).

ملامحمد صباغ (نقبا البشر/854).

شيخ محمدرضا بروغني استاد آقا شيخ هادي بيرجندي (نقباء البشر/727).

ميرزا عبدالغفور دارابي

ملاغلامحسين شيخ الاسلام مشهدي، استاد حاج فاضل خراساني و آقابزرگ شهيدي مشهدي

ميرزا محمد سرو قدي، استاد حاج فاضل خراساني و آقابزرگ شهيدي مشهدي.

شيخ علي فاضل تبّتي.

ميرزا آقا حكيم دارابي.

ميرزا محمد يزدي.

حاج ميرزا ابوطالب زنجاني.

حاج ملااسماعيل عارف بجنوردي.

شيخ عبدالحسين شيخ العراقين.

ميرزا محمد حكيم الهي. (مقدمة آقاي سيد جلال الدين آشتياني بر مجموعة رسائل حكيم سبزواري، صفحات 67_82).

بزرگترين حسنة حكيم سبزواري، مرحوم حكيم رباني، عارف كامل الهي، فقيه نامدار ، آخوند ملاحسينقلي همداني در جزيني (قدس سره) است. اين مرد بزرگ و بزرگوار كه فرزند يك چوپان پاك سرشت بود، براي ادامة تحصيل از همدان به تهران آمد. صيت شهرت و جاذبة معنويت حكيم سبزواري او را به سبزوار كشانيد. مدتي در حوزة آن حكيم شركت كرد. پس از آن به عتبات شتافت و براي تكميل علوم منقول، جزء شاگردان استاد المتأخرين حاج شيخ مرتضي انصاري قرار گرفت.

آقا محمدرضا حكيم قمشه اي كه بود؟

پرسش

آقا محمدرضا حكيم قمشه اي كه بود؟

پاسخ

او نيز از اعاظم حكما و اساطين عرفان قرون اخير است. آقا محمدرضا _ كه شاگردان و دوستانش نام او را به صورت مخفف «آمرضا» تلفظ مي كردند _ اهل قمشه (شهرضا) اصفهان است. در جواني براي تحصيل به اصفهان مهاجرت كرد و از محضر ميرزا حسن نوري (مقدمة رسالة ولايت حكيم قمشه اي/2) و ملا محمدجعفر لنگرودي (مقدمة آقا همايي بر كتاب برگزيدة ديوان سه شاعر اصفهان/21) بهره مند شد. سالها در اصفهان عهده دار تدريس فنون حكمت بود. حدود ده سال پايان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجرة مدرسة صدر مسكن گزيد و فضلا از محضر پرفيضش استفاده كردند. پرشورترين دورة زندگاني حكيم قمشه اي ده سال آخر است.

وي مردي به تمام معني وارسته و عارف مشرب بود؛ با خلوت و تنهايي مأنوس بود و از جمع تا حدودي گريزان. در جواني ثروتمند بود؛ در خشكسالي 1288 تمام مايملك منقول و غيرمنقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان عمر درويشانه زيست.

حكيم قمشه اي در اوج شهرت آقاعلي حكيم، مدرس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آنكه مشرب اصلي اش صدرايي بود، كتب بوعلي را تدريس كرد و بازار ميرزاي جلوه را كه تخصصش در فلسفة بوعلي بود شكست، به طوري كه معروف شد: «جلوه از جلوه افتاد».

حكيم قمشه اي هرگز جامة روستايي را از تن دور نكرد و در زي و جامة علما درنيامد. مرحوم جهانگيرخان قشقايي كه سالها شاگرد او بوده است نقل كرده كه به شوق استفاده از محضر حكيم قمشه اي به تهران رفتم. همان شب اول، خود را به محضر او رساندم.

وضع لباسهاي او علمايي نبود، به كرباس فروش هاي سده مي مانست. حاجت خود را بدو گفتم. گفت: ميعاد من و تو فردا در خرابات، خرابات محلي بود در خارج خندق (قديم) تهران و در آنجا قهوه خانه اي بود كه درويشي آن را اداره مي كرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود ȘјϙŮ او را در خلوتگاهي ديدم كه بر حصيري نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مي خواند. سپس به تحقيق مطلب پرداخت. مرا آنچنان به وجد آورد كه از خود بي خود شدم، مي خواستم ديوانه شوم. حكيم حالت مرا دريافت، گفت: آري، «قوت مي بشكند ابريق را» (مقدمة رسالة ولايت حكيم قمشه اي/14).

حكيم قمشه اي از ذوق شعري عالي برخوردار بود و به «صهبا» تخلص مي كرده است. او در سال 1306 در كنج حجرة مدرسه، در تنهايي و خلوت و سكوتي عارفانه از دنيا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتي بزرگ شهر، مرحوم حاج ملاعلي كني و در شهر غوغايي برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعتها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاك سپردند (مقدمة آقاي همايي بر كتاب برگزيدة ديوان سه شاعر اصفهان.).

حكيم قمشه اي آنچنان مرد كه زيست و آنچنان زيست كه خود در بيتي از يك غزل سروده و آرزو كرده بود:

همه آفاق بگشتم چو تو در عالم نيستيا اگر هست به حسن تو بني ادم نيست

شايد ار زير نگين ملك سليمان آريحسن هرجا كه زند خيمه كم از خاتم نيست

فكري اي شيخ به روز سيه خود مي كنكه تو را دست در آن زلف خم اندر خم نيست

كاخ زرين

به شهان خودش كه من ديوانهگوشه اي خواهم و ويرانه به عالم كم نيست

حكيم قمشه اي شاگردان بسياري تربيت كرد. آقا ميرزا هاشم اشكوري، آقا ميرزا حسن كرمانشاهي، آقا ميرزا شهاب نيريزي، جهانگيرخان قشقايي، آخوند ملا محمد كاشي اصفهاني، ميرزا علي اكبر يزدي مقيم قم، شيخ علي نوري مدرس مدرسة مروي، معروف به شيخ علي شوارق، حكيم صفاي اصفهاني شاعر و عارف معروف، شيخ عبدالله رشتي رياضي، شيخ حيدرخان نهاوندي قاجار، ميرزا ابوالفضل كلانتر تهراني، ميرزا سيد حسين رضوي قمي، شيخ محمود بروجردي، ميرزا محمود قمي از آن جمله اند

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پرسش

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پاسخ

ابو سهل پايه گذار مكتب اعتزال بغداد بود. ابوالقاسم بلخي مي گويد: او از اهل بغداد و گاهي گفته مي شود از اهل كوفه بود و اشعار فراواني دارد كه با آن اشعار، بر ديگر مذاهب احتجاج مي شود. (امالي مرتضي 1/186_ 187)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او رهبر معتزلة بغداد بود و قصيده اي دارد كه مي گويند در حدود 000‚40 بيت بود و در حقيقت ملل و نحل را در آن به نظم آورده بود. هارون الرشيد به خاطر علاقه بشر به اهل بيت، او را زنداني كرد. سرانجام اشعاري در زندان نوشت و توجه رشيد را جلب كرد و آزاد شد. (قاضي عبد الجبار، فضل الاعتزال/265)

ذهبي در لسان الميزان مي نويسد: او در سال 210 ه_ .ق درگذشت. (لسان الميزان3/368 ) اصولاً مكتبهاي بصره و بغداد هر دو نسبت به اعتزال وفادارند، اما معتزلة بغداد نسبت به ائمة اهل بيت بيشتر مهر و محبت مي ورزيدند.

ابو الحسين خياط كيست؟

پرسش

ابو الحسين خياط كيست؟

پاسخ

ابو الحسين خياط عبدالرحيم ابن محمد، فارغ التحصيل مكتب اعتزال بغداد بود. قاضي عبد الجبار دربارة او مي گويد: او فردي عالم و فاضل از اصحاب جعفر بن مبشر ثقفي معتزلي بود كه در سال (234 ه_) در گذشته است و از طرفي استاد ابوالقاسم بلخي است. (فضل الاعتزال/29) و او نقدهاي بسياري بر نوشته هاي ابن راوندي و ديگران دارد و از آثار معروف او كتاب «الانتصار» است كه به وسيلة آن كتاب «فضيحة المعتزلة» ابن راوندي را نقد كرده است. اين كتاب در سال (1925 م) در قاهره چاپ شده است.

ابن المرتضي نقل مي كند كه از او پرسيدند: با فضيلت ترين صحابه كيست؟ گفت: امير مؤمنان علي بن أبي طالب است، زيرا نمونه هاي فضيلت كه در ميان ديگر صحابه پخش است، در او يك جا جمع مي باشد. گفته شد: اگر علي(ع) چنين است، چرا پيشوايي از آن ديگران شد؟ او در پاسخ گفت: من در اين باره چيزي نمي دانم، جز اينكه صحابه خلافت را از آن ديگري دانستند و علي نيز خلافت را به آنان تسليم كرد و نديدند كه علي عمل صحابه را تخطئه كند يا با آن مخالفت نمايد. از آنجا فهميدم كه كار آنان صحيح است. (ابن المرتضي، المنية والأمل/49 _ 50)

منطق خياط در پاسخ به سؤال دوم بسيار سست و ناتوان است. اگر علي برترين صحابه بود، تقديم مفضول بر فاضل كار قبيح و زشتي است.

سخن ابوالحسين خياط دراين مورد قابل اغماض است و اين چيزي است كه همة معتزله از آن دم مي زنند و شرح ابن الحديد، مملو از اين گفتارهاست. انتقادي كه مي توان

بر كتاب « الانتصار» كرد اين است كه او نسبتهاي ناروا و باطلي را به شيعه داده است كه روح شيعه از آن بيزار است، او ميگويد: «رافضه معتقد است خدايش داراي هيئت و صورت است كه گاهي متحرك و گاهي ساكن مي باشد و پيوسته جا عوض مي كند. بعد مي گويد: اين عقيدة رافضه است، مگر آنان كه با معتزله ارتباطي داشتند و توحيد را معتقد شدند و رافضه آنان را از خود رانده اند.» آنگاه آن عقيدة باطل را به هشام بن سالم و مؤمن الطاق و علي بن ميثم و هشام بن حكم و سكاك نسبت مي دهد.

او در قلمرو عقيده، اين نوع عقيدة زشت را به شيعه نسبت مي دهد و در قلمرو احكام و عمل مي گويد: رافضه معتقدند يك زن را صد مرد مي تواند در يك روز به عقد خود در آورند و با او نزديكي كنند. نه استبراء لازم است و نه عده!! (الانتصار8/144 /89)

ما دربارة اين نسبته هاي ناروا سخني نمي گوييم زيرا بي پايه بودن اين نسبتها بر اهل تحقيق روشن است.

شخصيتهاي بزرگي كه براي حفظ عقايد شيعه زحمات بسياري متحمل شده اند چه كساني هستند؟

پرسش

شخصيتهاي بزرگي كه براي حفظ عقايد شيعه زحمات بسياري متحمل شده اند چه كساني هستند؟

پاسخ

در آغاز غيبت كبري –329ق- عالمان شيعي احساس كردند كه براي حفظ عقايد شيعه و رفع هر نوع تهمت، لازم است كه عقايد مزبور به صورت رساله هاي موجز نوشته و منتشر گردد. از اين روي شخصيتهاي بزرگواري در اين راه نوشته هاي موجزي نگاشته و به جهان اسلام عرضه داشته اند، مانند:

1.صدوق (306-381) رساله اي به نام « عقايد الاماميه ».

2.سيد مرتضي (264 _ 355) رساله اي به نام «جمل العلم و العمل».

3.شيخ طوسي (385-460) رساله اي به نام «عقايد الاماميه».

4.شيخ كراجكي ( 449-…) رساله اي به نام «البيان عن جمل اعتقاد اهل الايمان ».

5.نجم الدين محقق حلي (601-672) رساله اي موجز به نام « الماتعيه » در عقايد دارد كه متن آن در مجله تخصصي علم كلام به شماره دوم سال 1371 چاپ گرديده، سپس بصورت مستقل نيز منتشر شده است.

6.علامه حلي (648-726 ه_ .) پس از خلاصه كردن كتاب « مصباح المجتهد » شيخ طوسي در ده باب، احساس كرد كه اين كتاب دعا، بايد همراه با بابي به نام عقايد باشد. لذا فوراً باب يازدهمي بر آن افزود و طي آن عقايد شيعه را با استدلال اجمالي به رشته تحرير در آورد. بر اين كتاب كه بنام: «باب حادي عشر» معروف بوده و شايد از دو برگ تجاوز نمي كند، شروح و تعليقه هاي فراواني نوشته شده است.

7.فخر المحققين (771) به پيروي از گذشتگان رساله اي به نام « ارشاد المسترشدين » در عقايد اماميه دارد كه در مجله تخصصي علم كلام به شماره يكم، سال 1372

منتشر گرديده است.

عمل علامه حلي و ديگر دانشمندان شيعي نشان دهنده اين است كه آنان پيوسته مي كوشيده اند عقايد شيعه از كاستي و فزوني در امان بماند.

آنچه اين بزرگان نگاشته اند، يا محصول برداشت آنان از كتاب و سنت، و يا براهيني عقلي بوده است. از اين جهت، در كليات عقايد و اصول متفق بوده و اگر اختلافي هم باشد در مسائل كلامي است كه دوگانگي در آن مايه زيان نيست.

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پرسش

آيه الله العظمي سيد عبد الهادي شيرازي كه بود؟

پاسخ

هنوز سايه شومي كه ابرهاي غم و اندوه بر اثر فقدان بزرگ پيشواي جهان تشيع، حضرت آيه الله بروجردي بر دلها افكنده بود، كنار نرفته بود.

هنوز قلبها در آتش آن ضايعه بزرگ و اسف انگيز مي سوخت.

هنوز اشكها خشك نشده و جراحات دلها التيام نيافته بود كه بار ديگر جهان تشيع با از دست دادن يكي از شخصيتهاي بزرگ روحاني و علمي خود در هاله اي از غم و اندوه فرو رفت !

فوت ناگهاني آيه الله عظماي سيد عبدالهادي شيرازي كه در عصر جمعه دهم صفر 1382 ( 22 تير ماه 1341() در كوفه و نجف اشرف انتشار يافت و تا صبح شنبه در سراسر ممالك اسلامي منعكس گرديد، تاسف عميقي در عموم طبقات بجاي گذارد و جامعه تشيع را غرق ماتم و عزا ساخت.

در بسياري از نقاط، تعطيل عمومي اعلام شد و در تمام شهرستانها مخصوصاً در قم و نجف اشرف مراسم سوگواري و ياد بود آن عالم عاليقدر بر پا گرديد، و ميليونها نفر در اين مراسم شركت كردند و مراتب تجليل و احترام را نسبت به مقام شامخ آن مرد بزرگ ابراز داشتند.

آية الله شيرازي بحق از افتخارات عالم تشيع و از زعماي بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بود و افتخارات بزرگي براي جهان اسلام كسب نمود

اين دانشمند بزرگ، نمونه اي از فضايل جد بزرگوارش امير مومنان علي (ع) بود، مردي با تقوا، بردبار، متواضع، پر حوصله، بي اعتنا به مظاهر مادي، بلند همت و مؤدب و دلسوز بود.

عمري را به پاكي در كنار قبر امير مؤمنان علي (ع) در راه نشر علم و فضيلت گذراند،

و شاگردان برجسته اي تربيت نمود و به عالم اسلام تحويل داد و در نزديكي همان تربت پاك مولاي متقيان (ع) چشم از جهان بر بست و در كنار آن به خاك سپرده شد.

ويژگيهاي آيه الله شيرازي

آيه الله شيرازي در سال 1305 هجري قمري در شهر «سامرا» چشم به جهان گشود، پدر بزرگوار ايشان مرحوم آقا سيد اسماعيل شيرازي بود كه در عصر خود از علماء طراز اول عراق و از ادباء نامي آن كشور محسوب مي شد.

قصيده غديريه بسيار غرا و بلندي دارد كه از شاهكارهاي ادبي به شمار ميرود. مرحوم آقا سيد اسماعيل از دو طرف، با مرحوم آيه الله آقا ميرزا محمد حسن شيرازي ( معروف به ميرزاي بزرگ. مرجع بزرگ شيعيان در عصر خود كه قدرت علمي و نفوذ كلمه او معروف، و داستان فتواي ايشان درباره تنباكو و در هم كوبيدن نقشه هاي خائنانه بيگانكان زبانزد خاص و عام است )، خويشاوندي نزديكي داشت زيرا از يك طرف پسر عموي آن مرجع بزرگ و از طرف ديگر برادر همسر وي بود و ميرزاي بزرك اعتماد واطمينان خاصي به ايشان داشت.

آيه الله شيرازي اوائل جواني خود را در سامراء گذرانيد و سطوح ( كتاب رسائل و مكاسب ) را در محضر اساتيد بزرگ خواند و چون آثار نبوغ در او آشكار بود به اصرار اساتيد بزرگ خود به نجف اشرف انتقال يافت.

در نجف اشرف از محضر درس آيه الله آقاي آخوند خراساني استفاده و سپس از مرحوم آيه الله آقاي آقا ميرزا محمد تقي شيرازي و مرحوم آيه الله شريعت اصفهاني استفاده شايان نمود.

آيه الله شيرازي علاوه بر مقامات علمي و

اخلاقي، ذوق ادبي خاصي داشت و اشعار جالبي به زبان فارسي و عربي سروده اند.

متأسفانه از آيه الله شيرازي اثر علمي (جز رساله هاي علميه) به يادگار نمانده است. اميدواريم در آينده نزديكي قسمتي از آثار علمي ايشان به چاپ برسد و در اختيار عموم دانش طلبان قرار گيرد.

در اواخر عمر (از سنه 70 هجري قمري به اين طرف) عارضه چشم آيه الله شيرازي را آزار مي داد و براي معالجه دو سفر به ايران تشريف فرما شدند و مورد استقبال عموم طبقات قرار گرفتند، اما با كمال تاسف معالجات مفيد نيفتاد و پس از چندي از نعمت بينايي محروم گشتند، اما اين پيش آمد دردناك تاثيري در روح بزرگ آن مرد با تقوا نگذارد و همچنان به اشتغالات علمي و تربيت شاگردان بزرگ مانند گذشته ادامه مي داد، تا اين كه عصر روز جمعه 10 صفر 1382 با يك دنيا افتخار، ديده از جهان بر بست.

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پرسش

آيه الله هبة الدين شهرستاني كه بود؟

پاسخ

در تاريخ ماه ذي القعده 1386 جهان اسلام و جهان تشيع يكي ديگر از خدمتگزاران واقعي خود را از دست داد، او علامه بزرگوار ايه الله شهرستاني بود، دانشمندي روشنفكر، پر مايه، مجاهد، و نويسنده اي تواناو پر اثر بود، درباره او همين بس كه بيش از يكصد جلد كتاب و رساله سودمند به زبان عربي و فارسي در رشته هاي مختلف علوم اسلامي از خود به يادگار گذاشت، و با اين كه چشم خود را در اواخر از دست داده بود در عين حال همه روزه صفحات زيادي به طرز عجيبي (با همان عادت دست ) مي نوشت.

او در سال 1301 هجري قمري در «سامرا» ديده به جهان گشود (شهرت او به شهرستاني به واسطه مادرش بود) پدرش مرحوم سيد حسين عابد، نام وي را «محمد علي» و لقبش را «هبه الدين» نهاد، ولي قبل از هر چيز او افتخار داشت كه از فرزندان «زيد شهيد» فرزند زاده «امام حسين»(ع) است.

او از محضر اساتيد بزرك و شخصيتهاي برجسته جهان تشيع، مانند مرحوم آيه الله ملا محمد كاظم خراساني و آيه الله سيد محمد كاظم يزدي و جمعي ديگر از بزرگان، كسب علم نمود، او علاقه فرواني به علوم روز داشت، و در اين رشته نيز اطلاعات وسيعي بدست آورد.

علامه شهرستاني يكي از چهره هاي درخشان انقلاب استقلال طلبانه عراق در برابر بيگانگان و استعمارگران بود كه به رهبري مرحوم آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي صورت پذيرفت و به همين جهت او و 39 نفر ديگر دستگير شده و به زندان افتادند، حتي حكم اعدام آن مرحوم نيز صادر

گرديد.

ولي تقدير الهي، نقشه دشمن را به هم ريخت، پس از نه ماه، ورق برگشت و عراق استقلال يافت و همگي آزاد شدند تا آنجا كه به وي مقام وزارت فرهنگ عراق پيشنهاد شد. به اصرار جمعي از روحانيون عراق اين منصب را پذيرفت و اصلاحات قابل توجهي در فرهنگ عراق پديد آورد.

او از سال 1353 تمام همت خود را مصروف تأليف و تربيت شاگردان نمود، آثار فراوان سودمندي از خود بيادگار گذارد از جمله تاليفات او (الهيئه و الاسلام، نهضه الحسين، المحيط (تفسير بزرگي در 8 جلد )، الشريعه و الطبيعه، فقه حي، زيد الشهيد، خطب في الجهاد و الاتحاد، ما هو نهج البلاغه، و المعجزه الخالده)، مي باشد.

كتاب « الهيئه والاسلام » او كه در سال 1237ه_ . ق منتشر گرديد در جهان اسلام صدا كرد زيرا توانست، با گرد آوري آيات و رواياتي در مورد آفرينش آسمانها و زمين، از اخبار غيبي علمي قرآن و روايات معصومان (ع) پرده بردارد.

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پرسش

آيت اللّه آشتياني كه بود؟

پاسخ

جامعه روحانيت روز سه شنبه 14 جمادي الثانيه 1395 برابر با 4/3/54 يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي خود را از دست داد و در سوگ درگذشت اين عالم رباني كه ساليان درازي با قلم و بيان و ديگر فعاليتهاي ارزندة اجتماعي، به جامعه اسلامي خدمات ارزنده اي انجام داده بود، فرو رفت.

مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا احمد آشتياني فرزند مرحوم حاج ميرزا حسن آشتياني، نمونه تقوا و پرهيزكاري، استوانه علم ودانش، و خلاصه يك انسان نمونه بود.

او در سال 1300 هجري قمري در تهران در خاندان علمي ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائي و قسمتي از سطوح را در محضر دانشمندان آن عصر فرا گرفت، و معقول و فلسفه را در محضر اساتيد معروف تهران مثل مرحوم ميرزا هاشم رشتي و مرحوم ميرزا حسن كرمانشاهي آموخت، در اين هنگام با آن كه از نظر تحصيلات در رتبه شايسه اي قرار داشت، تصميم گرفت كه از محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بهره مند شود.، از اين رو در سال 1340 ه_ . ق كه چهل بهار ار عمرش مي گذشت، رهسپار نجف گشت و ده سال تمام در آنجا رحل اقامت افكند و در محضر مرحوم آيت الله نائيني به تحصيل علم فقه و اصول و تكميل مباني آن پردخت، و نيز از محضر استاد بزرگ مرحوم سيد محمد طباطبائي يزدي ( كه از شاگردان نامي مرحوم ميزراي بزرگ شيرازي و آخوند خراساني بود ) بهره ها برد، تا آن كه در سال 1350 ه_ . ق به زادگاه خود بازگشت و به تدريس و پرورش طلاب و فضلا

و تحقيق و تاليف كتب ارجدار در زمينه هاي فلسفي، كلامي، اخلاقي، و فقهي پرداخت كه اغلب آنها چاپ و منتشر شده است از جملة: كتاب « تذكره العارفين » ( يك دوره عقايد) « القول الثابت »، « رساله قصد السبيل »، « نامه رهبران »، « مقالات احمديه»، « طرائف الحكم»، « لوامع الحقائق » و… .

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي ميلاني كه بود؟

پاسخ

جهان ماده و طبيعت هر روز شاهد تحولات و دگرگوني ها است، با گردش ماه و مهر، و دگرگوني شب و روز، هزاران پديده طبيعي به وقوع پيوسته پس از مدتي راه فنا و نيستي را پيش مي گيرند.

گروهي با فرا رسيدن اجل و سپري شدن عمر آنان، در كام مرگ فرو ميروند، و اگر چند صباحي نام و خصوصيات آنها بر سر زبانها بماند، پس از اندكي زير زنگ زمان مستور و پنهان ميگردد، تو گويي چنين افرادي در جهان نبودند و به بستر زمان و پهنه زمين، گام ننهاده اند.

زندگي چنين افراد، بسان زندگي نباتات و جانداران است، گلها و درختان در فصول معيني، دلربايي و خودنمايي مي كنند، ولي با فرا رسيدن فصل پاييز و وزيدن باد خزان، زردي و پژمردگي، آنها را فرا گرفته و سرانجام رشته عمر آنها با قيچي سرماي سوزان زمستان، قطع و بريده ميگردد.

ولي انسانهايي استثنايي درست نقطه مقابل اين گروهند و اگر زندگي مادي خود را از دست دهند زندگي ديگري را آغاز مي كنند، و اگر پرونده حيات مادي آنها بسته شود، پرونده حيات معنوي آنها، گشوده مي شود و آنان به حق، بسان گفته شاعرند:

پايان زندگاني هر كس به مرگ او است جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است

در ميان اين گروه، علما و دانشمندان درخشندگي خاصي دارند، هر چند آنان پس از عمري در دل اجتماع، چشم از جهان مي بندند ولي مرگ آنان طليعه زندگي دوم آنها است، زيرا زندگي مجدد آنها بوسيله آثار علمي و مشعل هايي كه برافروخته اند و شاگردان و دانشمنداني كه

پرورش داده اند، آغاز ميگردد.

آثار علمي و نوشته هاي آرزنده انان گواه روشن بر دوام حيات و زندگي آنها ميباشد و پيوسته با مؤلفات و آثار علمي خود با اهل معرفت سخن مي گويند و پرسش هاي مختلف را پاسخ مي دهند.

خدمات ارزنده اجتماعي از قبيل تاسيس مدارس، مراكز علمي و درماني و ديگر تاسيسات مفيد و سودمند، گواه بر حيات مجدد آنها مي باشد.

بزرگ مرد جهان اسلام حضرت امير مؤمنان (ع) سخن بس جامعي پيرامون همين موضوع دارد: آنجا كه به «كميل » مي فرمايد:

«العلماء باقون مابقي الدهر»

[علما و دانشمندان، تا جهان باقي است، زنده و جاودانند.]

حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج سيد محمد هادي ميلاني (رضوان الله عليه)، يكي از نمونه هاي بارز گفتار مولاي متقيان علي (ع) مي باشند، مرگ او هر چند پرونده حيات مادي او را بست، اما پرونده حيات معنوي او را باز گشود. تيغ اجل هر چند پيوند ظاهري او را از پيكر اجتماع بريد، اما پيوندهاي معنوي او با اهل علم و كمال محكمتر، و استوارتر گشت.

مرحوم آيت الله ميلاني در خانواده علم و دانش كه نسب آنها به شرفاء سادات مدينه طيبه منتهي ميگردد، در شب هفتم ماه محرم 1313 هجري قمري در نجف اشرف ديده به جهان گشود و تحت تربيت پدر روحاني خود مرحوم سيد جعفر ميلاني كه از تلامذه و داماد مرحوم آيت الله آقاي آقا شيخ حسن مامقاني بود قرار گرفت.

مرحوم آيت الله ميلاني، از روزهاي نخست علاقه شديدي به تحصيل علوم و معارف اسلامي، و فتح قله هاي بلند كمال را داشت از اين جهت در اندك زماني علوم مقدماتي را نزد

مرحوم ميرزا ابراهيم همداني و مرحوم شيخ حسن تبريزي فرا گرفت، و سطوح عالي را نزد مرحوم آيت الله شيخ ابراهيم سلياني كه از مدرسين عاليمقام نجف بود، و ديگر اساتيد بزرگ مانند مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي ايرواني به پايان رسانيد و در تحصيلات عالي از حوزه هاي درس آيت الله نائيني و آيت الله آغا ضيا ء الدين عراقي، و آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني بهره فراواني برد، و بيش از همه از حوزه درس استاد اخير خود استفاده نمود، و از تلامذه خاص ايشان بشمار ميرفت و بر مباني و افكار علمي استاد خود احاطه كامل داشت. علم كلام و مناظره را از مرحوم شيخ جواد بلاغي فرا گرفت و علاقه خاصي به ايشان داشت.

مرحوم آيت الله فقيد، خود ساليان درازي در نجف و كربلا به تدريس فقه و اصول پرداخت، گروهي را پرورش داد و در سال 1373 به قصد زيارت حضرت رضا (ع) وارد مشهد شده و به اصرار و تقاضاي طبقات مختلف، رحل اقامت در ارض اقدس افكنده به تدريس و پرورش فضلا و ديگر خدمات علمي و اسلامي پرداخت و در مدت اقامت بيست و دو ساله خويش در مشهد، مبدا يك رشته تحولات مفيد و سودمند واقع شد.

آثاي مرحوم آيت الله ميلاني

آيت الله ميلاني از افرادي بود كه به خوبي روح زمان را درك كرده و به نيازهاي علمي و اخلاقي اجتماع ما كاملاً آگاه بود از اين جهت پيوسته خواهان آن بود كه فضلا و گويندگان ديني مشكلات و دردهاي جامعه را لمس كنند، و علومي را بخوانند كه بتوانند نيازهاي جامعه را برطرف

نمايند.

از اين جهت مدارسي كه مستقيماً زير نظر ايشان اداره مي شد، برنامه هاي خاصي داشت و فضلا و محصلين آنها علوم لسلامي را به گونه خاصي فرا مي گرفتند.

بناهاي ديني و مدارس علمي كه در مشهد و يا خارج آن، به تاييد آن مرحوم و يا زير نظر ايشان ساخته شده است نمونه هايي از خدمات اجتماعي و ديني وي ميباشد، آثار علمي و تاليفات گرانبهايي كه از خود به يادگار گذارده، هر يك گواه زنده بر عظمت فكري و زحمات توان فرساي آن مرد بزرگ مي باشد. غالب تاليفات آن مرحوم خطي است و هنوز به زيور طبع آراسته نگرديده است اينك نام برخي از آنها ذيلاً درج ميگردد:

در فقه

1.شرح استدلالي بر كتاب صلاه شرايع.

2.مباحث مربوط به اجاره و مزارعه و مساقات و مضاربه و منجزات مريض و برخي ديگر از مسائل فقهي را بصورت استدلالي در كمال تحقيق به رشته نگارش در آورده اند.

در اصول

رساله گسترده اي پيرامون مشتق و همچنين اكثر مسائل مربوط به اصول را از بحث اوامر تا استصحاب به رشته تحرير كشيده اند.

البته آثار عملي معظم له منحصر به اين مقدار نيست، بلكه پيرامون ديگر مسائل اسلامي نيز تاليفات ارزنده اي دارند.

مرحوم آيت الله ميلاني، ظهر روز جمعه سي ام ماه رجب 1395 برابر 17 مرداد ماه 54، در سن 83 سالگي چشم از جهان پوشيد و جهان اسلام را عزادار ساخت.

حضرت آيت الله ميلاني پس از تشييع باشكوهي در جوار مرقد مطهر حضرت رضا (ع) به خاك سپرده شد.

درگذشت آيت الله ميلاني تاثر عميقي در ميان مسلمانان برانگيخت و مجالس ختم براي آن مرحوم در تمام شهرها برگزار گرديد.

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد علي بهبهاني كه بود؟

پاسخ

مرحوم آيت الله بهبهاني در سال 1303 در خانواده علم و دانش در شهرستان بهبهان ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود، در محضر علما و دانشمندان بهبهان، مانند مرحوم ناظم الشريعه بهبهاني و غيره فراگرفت. مرحوم آيت الله بهبهاني از همان آغاز تحصيل، در ميان همسالان خويش، به ذكاوت و هوشياري و عمق و دقت، معروف بود و اين خصيصه او را از ديگران ممتاز ساخته بود.

وي طي مدارج علمي بيشتر در اواخر سال 1322 تصميم گرفت كه زادگاه خود را براي تحصيل در مركز علمي شيعه ( نجف اشرف) ترك كند، و در اين دانشگاه بزرگ به تحصيل بپردازد، در اين زمان، شخصيت هاي بزرگي، زمام رهبري و تدريس اين حوزه هزار ساله شيعه را در دست داشتند.

مرحوم آيت الله بهبهاني در مدت اقامت خود در نجف از خرمن علمي اساتيد بزرگ و از محضر پر فيض مرحوم آيت الله آقا سيد محسن كوه كمري كه از تلامذه مرحوم آيت الله آقا شيخ هادي طهراني بود، خوشه ها چيد و نكته ها آموخت و بر نظرات و انديشه هاي اساتيد وقت كاملاً واقف گشت و به درجه عالي اجتهاد نائل آمد.

پس از شش سال اقامت در اين دانشگاه، در سال 1328 به زادگاه خود بازگشت و به وظايف مذهبي، تدريس و پرورش فضلا و نگارش كتابهاي ارزنده پرداخت.

وي هر چند پس از ترك اين مركز علمي، كراراً براي زيارت اعتاب مقدسه، و ديدار دوستان و احياناً به فكر اقامت مجدد، رهسپار عراق گرديد ولي در هر بار با مشكلاتي روبرو شده و مجدداً به ايران بازگشت،

اما در سال 1362 براي چهارمين بار به منظور اقامت در نجف و تدريس در اين حوزه، بهبهان را ترك گفته، مدت دو سال به امر تدريس پرداختند و گروهي از پروانگان شمع علم، دور او را گرفته و مقدمات اقامت دايمي او را فراهم ساختند.

ولكن بر اثر اصرار اهالي منطقه بهبهان، بار ديگر به زادگاه خود بازگشتند و پس از چند سال اقامت در آنجا در سال 1370 به اهواز منتقل شده و در احياي موقعيت علمي اين استان كوشيدند.

مرحوم آيت الله بهبهاني مرجعي هوشمند، فقيهي عاليقدر، و مبرز، و در مسائل فقه و اصول داراي نظرات عميق بود و به نظرات مرحوم آيت الله تهراني احاطه كامل داشت و در نشر كتابهاي علمي و فقهي و اصولي مكتب استاد خود، كوشش نموده قسمتي از آنها را به طبع رسانيد.

مرحوم آيت الله بهبهاني علاوه بر مراتب علمي و فقاهت، از نظر زهد و تقوا، پيراستگي و بي آلايشي، تواضع و فروتني در درجه بس ممتاز قرار داشت.

وي پيش از آن كه سخن بگويد به تفكر و انديشه مي پرداخت و جز در مواقع لزوم كمتر سخن مي گفت و در تشريح نظرات خويش و ديگران آداب محاوره را رعايت كرده و در تعظيم بزرگان مي كوشيد.

روي علاقه فراواني كه به ضبط افكار خود داشت، آثار علمي فراواني از خود به يادگار گذارد كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. مصباح الهدايه في اثبات الولايه، 2. القواعد الكليه ( در دو جلد) 3. مقالات ارزنده در مباحث اصول و فقه، 4. اساس النحو، در اين كتاب مسائل علم نحو به شيوه اي خاص مورد بحث قرار گرفته است،

5. كشف الاستار، شرح حديث ابو الاسود دئلي،6. الاشتقاق ( بحث ارزنده اي پيرامون بحث مشتق)، 7. التوحيد الفائق في معرفه الخالق.

مرحوم آيه الله بهبهاني گذشته از آثار علمي؛ خدمات اجتماعي ارزنده نيز دارد از ميان آنها مي توان مدرسه « دار العلم» اهواز را نام برد كه در استان خوزستان بي نظير است، علاوه بر اين مدرسه در « رامهرمز» نيز تعدادي مساجد و دبستان و دبيرستان اسلامي به راهنمايي و همت ايشان ساخته شده است.

اين روحاني بزرگ، روز شنبه اول آذرماه مطابق 18 ماده ذيقعده 1395 ديده از جهان فرو بست و موجي از تأثر و اندوه در سراسر كشور در ميان طبقات مختلف مخصوصاً استان خوزستان برانگيخت.

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پرسش

خطيب توانا، حاج سيد علي محمد وزيري كه بود؟

پاسخ

رويداد هاي روزگار، بسان چين شكن دريا، برق آسا مي گذرند، حوادث، بسان مهتاب در آب روان با يك چشم به هم زدن به جهان ديگر سرازير مي شوند، و جهان پيوسته در دامن خود امت هايي را مي پرورد سپس امت ديگري را جايگزين آنها مي سازد، تاريخ ستمگر، همگان را بدست فراموشي مي سپارد، و نام و نشاني از آنان حتي در خاطر ه ها و در زواياي كتابها و كتابخانه هم باقي نمي ماند.

ولي در اين جا حساب مردان بزرگ كه آثار بزرگتري از خود به يادگار مي نهند از اين سنت تاريخي جداست، آنان در پرتو اعمال نيك خود، بر حيات خويش ابديت و جاودانگي مي بخشند، و مرور زمان و طلوع خورشيد، و غروب ماه، غبار نسيان بر نام و نشان آنان نمي نشاند. و اگر حيات مادي آنان سپري شود با مرگ خود تولد ديگري پيدا مي كنند، و مرگ آنان سرآغاز حيات جديدي مي شود

و يا به قول اقبال لاهوري:

اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زادچشم خود بست، چشم ما گشاد

در ميان شخصيت هاي بزرگ كه جهان در دامن خود پرورش داده نام پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله وسلم) پيوسته بر تارك اعصار مي درخشد، زيرا او با سرمايه ايمان و زهد ووارستگي، ارزشمندترين خدمت را به جامعه انساني انجام داده و لذا زنده و جاودانه و باقي مانده است، و نام مبارك او در هر شبانه روز زينت بخش مآذن و گلدسته هاي مساجد است و گفتار الهي « ورفعنا لك ذكرك» انشراح/4 دربارة او هر شب و روز، تحقق مي پذيرد.

قرآن در يكي از آيات خود، از يك چنين سنت الهي

گزارش مي دهد و مي فرمايد: « مهر و مودت انسانهاي با ايمان كه عمل صالح انجام دهند بر دلها نقش مي بندد و محو و نابودي به آن راه ندارد» چنان كه مي فرمايد:

«إن الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً» مريم/97

[آنان كه به خدا ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند خداي رحمان مهر و مودت آنان را ( بردلها) پايدار مي سازد.]

از اين بيان مي توان فلسفه جاوداني بودن مهر صالحان و عالمان و وارستگان را به دست آورد، اين نوع مهر ساخته و پرداخته تبليغات رسانه ها نيست و هرگز نمي توان آن را با زر و زيور خريد، اين زاييده عمل نيك است كه از انسان به يادگار مي ماند و ديگران از چشمه زلال آن بهر ه مند مي شوند.

عالم وارسته خدمتگزار صديق حجه السلام و المسلمين مرحرم حاج سيدعلي محمد وزيري قدس سره (1312-1398ه_) يكي از مصاديق بارز اين سنت الهي است.

دو خدمت بزرگ او مايه جاوداني و ماندگاني او در قلوب و خاطره ها است.

1. تعمير و مرمت مسجد جامع كبير يزد كه بر اثر بي مهريهاي دستگا ههاي مختلف رو به ويراني گذارده بود بار ديگر جامه نو پوشيد و به صورت يك مسجد آبرومند وكم نظير در آمد. و باني اين كار خير مشمول آيه « إنما يعمر مساجد الله من آمن بالله » گرديد.

2. تأسيس كتابخانه بزرگ و پر اهميت بنام كتابخانه وزيري در كنار همين مسجد كه هم اكنون يكي از كتابخانه هاي كم نظير ايران بشمار مي رود، و در درون خود متجاوز از صد هزار كتاب جاي داده و فرهنگ غني اسلام را از نابودي و غارتگري بيگانگان نجات داده است.

كتابخانه در كنار مسجد

تقارن و در

كنار هم قرار گرفتن اين دو مركز، كه يكي مركز پرورش ايمان و اخلاق، و ديگري پرورش فرهنگ و دانش است، نشانه جدايي ناپذيري دين از علم است، و عملاً مي رساند كه در اسلام دين از دانش و دانش از دين جدا نيست، و هيچ جامعه اي نمي تواند با يك بعدي و تك عاملي زندگي كند.

علم به دين گرمي و قدرت مي بخشد كه مشكلات زندگي مردم را حل كند، همچنان كه دين علم را كنترل مي كند، از اين جهت قرآن اين دو عامل را كنار هم مي گذارد و چنين مي فرمايد:

«و قال الذين اوتوا العلم و الإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلي يوم البعث…» روم/56

[كساني كه علم و ايمان به آنان داده شد مي گويند شما به فرمان خدا تا روز قيامت در عالم برزخ درنگ كرديد.]

خطيب ارجمند مرحوم وزيري نخستين فرد نيست كه عملاً بر جدايي ناپذيري اين دو، صحه نهاده و به آن تجسم بخشيده است بلكه از روزگاران پيشين دانشمندان اسلامي پيوسته مدارس را در كنار مساجد مي ساختند و غالب مدارس شهرهاي ايران و عراق و مصر و سوريه و مغرب و غيره در كنار مساجد ساخته شده است، وهمگي منادي جدايي ناپذيري دين وعلم، ايمان و دانش است.

كساني كه با كتاب و نگارش سر و كار دارند مي دانند كه اين مرد بزرگ تاريخ، چه خدمت عظيمي به فرهنگ اسلامي نموده، و چه سرمايه كلاني را از دستبرد غارتگران بين المللي مصون داشته است.

به حق نمي توان كار بزرگ اين راد مرد الهي را، تقويم و ارزيابي كرد و آيندگان بايد او را بشناسند، و عمل وي را ارزيابي كنند، و به تعبير جد

بزرگوارش اميرمؤمنان «غداً تعرفوني» در آينده اين گونه شخصيت ها بيشتر و بهتر شناسايي مي شوند.

من در پايان از روح بلند مرحوم وزيري پوزش مي طلبم كه نتوانستم نيم رخي روشن از سيماي فضيلت او ترسيم كنم.

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد محمد باقر صدر كه بود؟

پاسخ

فيلسوف و متفكر بزرگ حضرت آيت الله سيد محمد باقر صدر در بيست و پنجم ذي القعده 1330 هجري قمري در شهر كاظمين در يك از خانوادة اصيل و مبارز و مجاهد چشم به جهان گشود.آثار نبوغ آيت الله صدر از همان آغاز چنان آشكار بود كه تحسين همه آشنايان را برمي انگيخت. هنوز اولين دهه عمر خود را سپري نكرده بود كه زندگي علمي و عملي خود را آغاز كرد. او در ده سالگي در زمينه هاي مختلف تاريخ اسلام سخنراني مي كرد، و در همين دوران بود كه مقدمات علوم را نيكو فراگرفت و در يازده سالگي به آموختن منطق و سپس به نقد و بررسي كتاب منطق گذشتگان پرداخت، ذهن روشن و استعداد سرشار او چنان بود كه بدون استاد نيز قادر به درك بسياري از كتب مقدمات و « سطح » بود و مراحل تحصيل علوم دينيه(علوم مقدماتي، سطح وخارج) را خيلي سريع طي نمود. آيت الله صدر، علم اصول را در دوازده سالگي نزد برادرش خواند و در اين زمينه نظريات بسياري از صاحب نظران را مورد انتقاد قرار داد، و نقطه نظرهاي تازه اي عرضه كرد. اين انتقاد ها و نظريات پس از سالها هنوز هم در حوزه هاي علوم ديني مطرح مي باشد.

علّامه صدر نه تنها در زمينه فقه و اصول اطلاعات وسيع داشت، بلكه در اين زمينه نوآور نيز بود.

او به استنباط و اجتهاد ابعاد تازه اي بخشيد و در زمينه هاي مختلف سياسي و اقتصادي صاحب نظر بود و همين نظريه هاي مكتبي و سياسي او سبب مبارزه بر ضد استعمار و اختناق بود كه عامل مهم شهادت او

بدست مزدوران بعثي عراق گرديد.

تأليفات و تحقيقات آيت الله صدر در زمينه هاي گوناگون اعم از فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسي، تاريخ، قانونگذاري و بانكداري بدون ربا، گواه صادقي بر نبوغ علمي اوست. به اعتراف متفكران نقد و بررسي علامه شهيد صدر در زمينه هاي ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي، مهمترين بررسيها و انتقادهايي است كه آن فلسفه به خود ديده است.

آيت الله صدر در زمينه هاي مختلف علمي تأليفات بسياري دارد كه از نظر شما مي گذرد:

1.غايه الفكر (در علم اصول).

2.فلسفتنا، فلسفه ما- ( به فارسي ترجمه شده).

3.اقتصادنا – اقتصاد ما (به فارسي،اردو و تركي ترجمه شده).

4.ماذا تعرف عن الاقتصاد اسلامي.

5.الإنسان المعاصر و المشكله الاجتماعيه ( به فارسي ترجمه شده).

6.البنك اللاربوي في الإسلام. ( بانك بدون ربا).

7.الاسس المنطقيه للاستقراء ( به انگليسي و فارسي به نام « مباني منطقي استقراء» ترجمه شده است).

8.بحوث في شرح العروه الوثقي « در چهار بخش».

9.الفتاوي الواضحه « رساله عمليه ايشان».

10.منهاج الصالحين…و حاشيه بر آن.

11.دروس في علم الأصول.

12.مباحث الأدله اللفظيه.

13.تعارض الأدله الشرعيه.

14.بحث حول المهدي كه به نام « حماسه اي از نور» ترجمه شده است.

15.بحث حول الولايه ( به انگليسي و فارسي ترجمه شده است).

16.المرسل والرسول والرساله.

17.نظره عامه في العبادات (به فارسي ترجمه شده است).

18.احكام الحج.

19.لمحه فقهيه عن دستور الجمهوريه الإسلاميه (به فارسي ترجمه شده).

20.الصوره الكامله للاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

21.الخطوط التفصيليه عن الاقتصاد في المجتمع الإسلامي.

22.خلاقة الإنسان و شهاده الأنبياء.

23.منابع القدره في الدوله الإسلاميه.

24.فدك. كه به نام نقش تاريخي وسياسي فدك ترجمه شده است.

25.حلقات در سه سطح كه هم اكنون در برخي از حوزه ها كتاب درسي است.

ما شهادت اين فقيه مجاهد و متفكر بزرگ جهان تشيع وخواهر دانشمند و مجاهدش (بنت الهدي) را به

جهان اسلام و به پيشگاه امام زمان و نايب الامام تسليت مي گوييم.

آيت الله دستغيب كه بود؟

پرسش

آيت الله دستغيب كه بود؟

پاسخ

شهادت عارف مجاهد، معلم اخلاق، و سخنور توانا مرحوم آيه الله دستغيب به خط سرخ شهادت، تداوم بخشيد و شجره اسلام و نهال انقلاب اسلامي را پربار تر ساخت.

در حماسه پر فروغ طلوع فجر و به دنبال پيروزيهاي با شكوه رزمندگان اسلام كه استكبار جهاني را به خود مشغول، و سرافكنده ساخته بود وبه خواست خدا از فروريزي كاخهاي پوشالي ظلم و ستم و رهايي مستضعفان جهان نويد مي داد، ستاره اي درخشان و شهابي ثاقب از آسمان علم و عرفان، قلم و بيان، جهاد و مقاومت به وسيله عناصر پليد و منافق و عمال بيگانگان، به زمين سقوط كرد و ملت ايران بالأخص مردم غيور استان فارس را به سوگ نشاند.

مرحوم آيه الله سيد عبد الحسين دستغيب، روز جمعه (20/9/60) ساعت 11و 30 دقيقه صبح كه با جمعي از ياران عازم ميعاد هفتگي براي برگزاري نماز جمعه بود بر اثر انفجار بمب قوي، با جمعي از ياران، شربت شهادت نوشيد و به لقاء الله كه با جملة « و قتلاً في سبيلك » آرزو مي كرد، پيوست و مصداق آيه « فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر » گرديد.

مرحوم آيه الله دستغيب در ميان علما وبالأخص در استان فارس چهر ه اي محبوب و درخشاني داشت و به حق همان طور كه رهبر عاليقدر انقلاب امام خميني فرمود: معلم اخلاق ومهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود.

وي در سال 1288 هجري شمسي برابر با 1328 هجري قمري در شيراز متولد شد و ادبيات وسطوح عالي را نزد علما و دانشمندان شيراز فراگرفت، آنگاه براي تكميل معلومات، رهسپار دانشگاه بزرگ شيعه نجف اشرف

شد و فقه و اصول را از اساطين بزرگ آن روز مانند مرحوم آيه الله اصفهاني، و آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي و آيه الله سيد ميرزا آقا اصطهباناتي، آموخت، آنگاه با كسب اجازه از مراجع عاليقدر به زادگاه خود بازگشت و با اقامه نماز در مسجد عتيق شيراز و از طريق قلم و بيان به تبليغ دين و وظايف و خدمات ديني پرداخت، و در آغاز انقلاب شكوهمند ملت ايران در صف مقدم روحانيت مبارزه قرار گرفت و در پانزده خرداد 1342، دستگير و به تهران تبعيد و پس از مدتي آزاد گرديد و پيوسته رهبري و مبارزات مردم استان فارس را به عهده داشت و پس از پيروزي انقلاب، به نمايندگي مجلس خبرگان انتخاب شد و تا آخرين لحظه با پايمردي و مقاومت در برابر منافقان و دشمنان انقلاب ايستاد.

از مرحوم آيه الله دستغيب آثار علمي ارزنده اي باقي مانده است، قسمتي از آنها را كه چاپ و منتشر شده است يادآور مي شويم:

1. كتاب قلب سليم ( در اخلاق)،2. حقايقي از قرآن،3. معراج، 4. ماه خدا،5. صديقه كبري، 6. داستان هاي شگفت، 7. هشتاد و دو پرسش، 8. گناهان كبيره، 9. سوره نجم،10. سيد الشهداء، 11. معاد، 12. صلاه الخاشعين.

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پرسش

حاجيه خانم نصرت بيگم امين كه بود؟

پاسخ

او به حق افتخاري براي زنان ايراني و زنان مسلمان جهان بود.

او در نخستين شب ماه مبارك رمضان سال 1403 ه_ .ق به لقاءالله پيوست. حاجيه خانم نصرت بيگم امين 1310 ه_ . ق ديده به جهان گشود، در 14 سالگي به خاطر استعداد سرشار، معلم در رشته علوم ديني بود. در 15 سالگي با پسر عموي خود ازدواج كرد و در 20 سالگي به مراتب برجتسه اي از علوم ديني رسيد.

او در فلسفه و عرفان و همچنين فقه و اصول و تفسير وادبيات عرب صاحب نظر بود. قسمت řǙřʠاز تحصيلات خود را از محضر مј͙șŠآيه الله مير سيد علي نجف آبادي استفاده كرد.

اين بانوي عالمة فاضله دѠسن 40 سالگي از محضر آيات بزرگ آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازي و آيت الله حاج ميرزا آقا اصطهباناتي به اخذ اجازة اجتهاد نائل آمد.

او آثار ارزنده اي در زمينه هاي مختلف از خود به يادگار گذاشت. از تأليفات اين بانوي نمونه كه معمولاً روي جلد كتابها از نام مستعار« بانوي ايراني» استفاده كرد علاوه بر تفسير قرآن در 15 جلد به نام « مخزن العرفان»، كتاب « مخزن اللئالي» يا « سير و سلوك»،كتاب « معاد و آخرين سير بشر» « اخلاق و راه سعادت بشر»،« روش خوشبختي »، « اربعين هاشميه» و «جامع الشتات» را مي توان نام برد.

از آثار ارزنده او تأسيس نخستين مدرسه علميه خواهران در اصفهان به نام « مكتب فاطمه» در سال 1344 هجري شمسي بود. او در اين محل به تدريس علوم مختلف اسلامي پرداخت و طلاب با فضيلتي

از جامعه زنان گرد او را گرفته و دستاوردهاي پر ارزشي به جامعه اسلامي تحويل داد.

خداوند روح پاكش را با بزرگ بانوي اسلام « فاطمه زهرا (ع)» محشور گرداند و از درياي كرمش سهم وافر نصيب او و پيوندگان راهش كند.

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پرسش

آيت الله العظمي حاج سيد احمد خوانساري كه بود؟

پاسخ

مرجع بزرگ، حضرت آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد خوانساري قدس سره، در زندگي «اسوة تقوا» و «نمونة فضيلت» و «كوه و قار» بود، و شيوه زندگي و خلق زيباي او هر انسان بيدار را به شيوه زندگي و اخلاق كريمة اولياي الهي متوجه مي كرد، شخصيت عظيم علمي و تقوايي اين مرد بزرگ، آنچنان وسيع و گسترده است كه انسان، خود را در ترسيم بزرگواريهاي او عاجز و ناتوان مي بيند و قلم و خامه در تحديد ابعاد گسترده وجود او خجل و شرمنده مي باشد.

به گفتة مرحوم آيه الله حائري، مؤسس بزرگ حوزة علمية قم، اجتهاد را به هر معني تفسير كنيم، آيه الله خوانساري مجتهد است و عدالت را هر گونه معني كنيم او عادل است، امام امت نيز درباره ايشان فرمودند: « اين عالم جليل بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه هاي علميه و مجامع متدينين مقام رفيع و بلندي داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت و علم و عمل به پايان رساند، حق بزرگي بر حوزه ها دارد چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيرة خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت بود… .»

بيوگرافي آيه الله خوانساري

مرحوم آيه الله خوانساري فرزند عالم بزرگوار مرحوم حاج سيد يوسف خوانساري كه نسب شريف او به عبدالله بن موسي بن جعفر مي رسد، در محرم سال 1309 در شهرستان خوانسار ديده به جهان گشود پدر بزرگوار او فرزند سيد حسين، امام جمعه خوانسار بود. او نيز فرزند رجالي معروف سيد محمد مهدي مؤلف كتابي دربارة ابوبصير

است كه همراه با « جوامع الفقهيه» به چاپ رسيده است.

فقيد سعيد مقدمات و سطوح عالي را در زادگاه خود نزد مرحوم سيد علي اكبر « بيدهندي » كه از تلاميذ مرحوم ميرزاي شيرازي بود، فراگرفت. آنگاه در سن شانزده سالگي براي تكميل معلومات رهسپار اصفهان شد و در حوزه علميه بزرگ اصفهان به تحصيل پرداخت و در درس خارج مرحوم «حاج مير محمد صادق احمد آبادي اصفهاني» كه از تلاميذ برجستة مرحوم محقق خراساني بود، شركت جست، و استخوان بندي علمي خود را در فقه و اصول به صورت چشمگيري تكميل كرد.

آنگاه براي فراگيري بيشتر، حوزة اصفهان را در سن بيست سالگي ترك گفت و به عزم تحصيل، رهسپار « نجف اشرف» گرديد، در آن زمان محور تدريس و اقطاب علم در حوزة علميه نجف، شخصيتهاي عظيمي مانند: آخوند خراساني و سيد محمد كاظم يزدي و شيخ شريعت اصفهاني بودند. وي حدود يك سال از محضر پرفيض محقق خراساني بهره برده و پس از درگذشت او در درس خارج مرحوم سيد يزدي صاحب «عروه الوثقي» و شيخ شريعت اصفهاني شركت كرده وبهره ها برد.

علاقة او به آشنايي با افكار متبحران و محققان حوزة بزرگ نجف سبب شد كه علاوه بر اين شخصيتها از حوزه هاي درسي مرحوم محقق نائيني (متوفاي 1355) و مرحوم محقق عراقي (متوفاي 1361) بهره بگيرد و با افكار فقهي و مباني اصولي اين دو استاد بزرگ آن روز آشنا شود.

وي در اين مدت، رجال را از عالم بزرگ رجال در عصر خود مرحوم « سيد ابوتراب خوانساري» فراگرفت و در سال 1336 به ايران بازگشت.

ورود او به ايران همزمان با تأسيس

حوزة علميه در اراك بود كه در سال 1342 به وسيلة مرحوم « آيه الله العظمي حائري» پي ريزي گرديد. وي بر اثر آشنايي خاصي كه با مرحوم آيه الله حائري داشت، رهسپار اراك گرديد تا از خرمن علم مرحوم آيه الله حائري بهره بگيرد و در كنار آن به وظايف علمي و تعليمي و تربيتي اشتغال جويد.

دست تقدير مرحوم آيه الله حائري را در سال 1340 هجري برابر فروردين 1301 شمسي به سرزمين مقدس قم كشاند، و علماي بزرگ قم از محضر پرفيضش درخواست اقامت كرده، و خواهان انتقال حوزة اراك به قم، و تأسيس حوزه اي در اين شهر مقدس شدند، مرحوم آيه الله حائري تصميم را موكول بر مساعد بودن استخاره نمود، اتفاقاً استخاره بسيار مساعد و در سرآغاز صفحه با جملة «و آتوني بأهلكم أجمعين» روبرو گرديد! از اين جهت رحل اقامت در قم افكند، و از اطراف و اكناف، فضلا و دانشمندان و عاشقان علم و فضيلت به اين شهر مقدس سرازير شدند و به همين جهت، آيه الله حائري كلية تلاميذ و محصلين اراك را به حوزة علمية قم فراخواند.

مرحوم آيه الله خوانساري پس از مهاجرت آيه الله حائري به قم، شش ماه در اراك توقف كرده آنگاه كه از رغبت آيه الله حائري نسبت به مهاجرت ايشان به قم آگاه شد، فوراً اراك را به عزم اقامت در قم ترك نمود.

بعد از ورود به حوزة علميه قم در حالي كه خود يكي از مدرسين عالي مقام بود، در حوزة درس فقهي و اصولي مرحوم آيه الله حائري حاضر مي شد و كمتر در درس سخن مي گفت. ولي روزي هم كه

لب به سخن مي گشود و اعتراض خود را به مباني استاد مطرح مي كرد، توجه مرحوم آيه الله حائري را كاملاً جلب مي نمود و احياناً حل اشكال او موكول به روز بعد مي شد.

وي در مدت اقامت خود در قم، فلسفة مشاء را نزد مرحوم ميرزا علي اكبر حكيم يزدي كه از معاريف فلسفه و حكمت در قم بود، آموخت و نزد او «اشارات» و «اسفار» را فراگرفت، و همچنان كه رياضيات عالي را نزد مرحوم حاج ميرزا محمد حسن رياضي كه از بستگان خود آن مرحوم بود، آموخت، و به حق در علوم رياضي و هندسه به درجة بس شايسته و قابل تحسيني رسيد و گاهي كه با برخي از بستگان خود كه ليسانسيه رياضي بودند به مذاكره مي پرداخت، تفوق رياضي او آشكار و نمايان بود.

وي نه تنها در اين علوم سرآمد اقران به شمار مي رفت، حتي در تاريخ نيز تبحر خاصي داشت و خط نستعليق را به صورت زيبا مي نوشت.

مرحوم آيه الله خوانساري تا سال 1370 برابر 1330 هجري شمسي در قم اقامت نمود و در اين مدت سي سال به وظايف علمي و تربيتي پرداخت و پيوسته حوزه درس او مورد توجه افراد با استعداد بود و توانست گروهي را تربيت كند، همچنان كه شيوة زندگي، خلق نبوي، وقار شكوهمند و سكوت پرمعني او در غير موارد ضرورت، خود درس عظيمي براي افراد مهذب و خواهان سير و سلوك بود.

مرحوم آيه الله خوانساري آثار علمي و ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه ما بخش مطبوع آن را يادآور مي شويم:

1. جامع المدارك. اين كتاب يك دوره فقه استدلالي است كه به صورت شرح بر

« المختصر النافع» محقق حلي _ متوفاي 676 _ نگارش يافته و بر مسائل فقهي از طريق كتاب و سنت و ساير مدارك اجتهادي استدلال نموده است. مراجعه به اين كتاب، انسان را با دقت و ريزه كاريهاي فقيد سعيد در فقه آشنا مي سازد. اين كتاب در 7 جلد چاپ شده است و هم اكنون مورد استفاده علما و فضلاي حوزه هاي علميه مي باشد.

2. العقائد الحقه.يك دوره اصول دين استدلالي است كه به زبان عربي نگارش يافته و به صورت مستدل، مسائل عقيدتي را مطرح كرده است و مطالعه اين كتاب ما را بر احاطه و تسلط آن مرحوم بر فلسفه و كلام آشنا مي سازد

3. تعليقه بر «العروه الوثقي» كه افكار فقهي خود را آنجا كه با نظريه مرحوم سيد يزدي، مخالف است مطرح مي كند.

فقيد سعيد در بيست و هفتم ربيع الثاني برابر29 ديماه 1365 ديده از جهان پوشيد.

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پرسش

حاج شيخ عباسعلي اسلامي كه بود؟

پاسخ

روحاني مبارزي كه 180 دبيرستان و دبستان و بيش از 80 مسجد و حسينيه تأسيس كرد و يازده بار به جرم مبارزه با طاغوت به زندان رفت.

در بيست و هشتم فروردين ماه 64 برابر با 28 ماه رجب 1405 هجري جامعة اسلامي، روحاني دلسوز، و مربي پرتلاش، و سخنور مؤثر و حركت آفرين و خطيب توانايي كه متجاوز از نيم قرن به تبليغ، تعليم، تربيت و تزكيه مشغول بود، از دست داد و در اين مدت سرآغاز حركتها و تحولها، كوششها و تلاشهاي بس عظيم و ارزنده اي بود.

او با هوشياري و آگاهي از اوضاع زمان، پيوسته در محضر مراجع و علماي اسلام و در كنار جامعه متدين و مبارز ايران بود، و آني از حركت و فعاليت و سازندگي باز نايستاد.

اين گوينده پرتلاش و خدمتگزار صديق و راستين اسلام مرحوم حجه الإسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي قدس سره بود كه در سن 83 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جامعه اسلامي را در سوك خود فرو برد.

او در سال 1321 هجري قمري در شهرستان سبزوار ديده به جهان گشود، و پس از تحصيل دروس مقدماتي، براي تكميل مراتب علمي، رهسپار مشهد مقدس گشت، و از خرمن علم شخصيتهاي عظيمي مانند مرحوم حاج آقا حسين قمي، و حاج ميرزا مهدي اصفهاني، و حاج ميرزا محمد آقا زاده و ديگر استادان فن فقه و اصول، فلسفه و كلام بهره ها گرفت و چون از روز نخست به امر تبليغ و ترويج از طريق وعظ و خطابه علاقه خاصي داشت.، براي تكميل اين قسمت رهسپار ديار

هند گشت، و در «مدرسه الواعظين» به آموزش علوم مربوط به فن خطابه از تفسير و حديث، تاريخ، سيره پيامبر و پيشوايان اسلام پرداخت، و از فارغ التحصيلان آنجا گشت، و پس از بازگشت به ايران در دوران اختناق نظام « رضاخان» تحت فشار شديدي قرار گرفت، ولي پس از وقوع حادثه شهريور 20 كه آزادي نسبي نصيب جامعه روحانيت وعموم ملت ايران گشت، تلاش فرهنگي گسترده اي را از خانه خود آغاز كرد، نخست خانه محقر و كوچك خود را در جنوب تهران مدرسه كرد و كلاسهايي را به راه انداخت، همين هسته پربركت سبب شد كه شالوده بناي «جامعه تعليمات اسلامي» ريخته گردد و تأسيس آن بسان نور در ظلمت آن روز منفجر گشت و در مدت قريب به 40 سال 180 مدرسه اعم از دبيرستان و دبستان و كودكستان در سرتاسر كشور ايران بنا گرديد، و از اين راه افراد متدين و دبيران و آموزگاران با ايمان را دور هم جمع كرد، و توانست گروه عظيمي از فرزندان اسلام را از فساد و انحراف برهاند، و سرانجام سرمشقي براي ديگر مصلحان گردد تا آنجا كه گروهي دست به ساختن خانه هاي فرهنگي، مراكز علمي، و بالأخص دبستان و دبيرستان زدند و در كنار اجراي برنامه رسمي آموزشي، فرزندان اسلام را از نظر عقايد و اخلاق بارور ساختند: مي دانيم اسلام امتياز انسانها را در ايمان و علم و تقوا و جهاد خلاصه مي كند كه در آيات قرآن به آن تصريح كرده:

«يَرفَع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات» مجادله/11.

[خداوند مقام اهل ايمان و دانشمندان را (در دو جهان) رفيع مي گرداند.]

«فضل الله المجاهدين علي القاعدين

أجراً عظيماً» نساء/95.

[خداوند مجاهدان را بر نشستگان با دادن پاداش بزرگ برتري داده است.]

«إن أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13.

[گرامي ترين شما نزد خداوند بزرگ پرهيزگارترين شماست.]

اگر ملاك امتياز از نظر قرآن ايمان وعلم و دانش، جهاد و تلاش، تقوا و پرهيزكاري باشد، مرحوم حاج شيخ عباسعلي اسلامي هر چهار امتياز را دارا بود.

او در ميدان نبرد با طاغوت و طاغوتيان وقت، يك لحظه از پاي ننشت، و به خاطر همين جهاد مستمر او بود كه يازده بار دستگير و زنداني شد و شكنجه هاي زيادي را متحمل شد.

او يك روحاني متقي، يك واعظ پارسا، يك مربي دلسوز و ارزنده بود كه عمل او براي فرزندان اسلام سرمشق و برنامه بود.

مرحوم اسلامي با تأسيس «جامعه تعليمات اسلامي» و با ساختن بيش از 180 دبستان و دبيرستان و 80 مسجد و حسينيه و با نوشتن كتاب ارزشمند «دو از ياد رفته» پيرامون«امربه معروف ونهي از منكر» و آثار ارزنده ديگر زنده و جاويد است.

او در جلوگيري از ورود جنازه طاغوت زمان «رضاخان» به ايران، بيش از همه فعاليت كرد، و در قيام ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت به رهبري مرحوم آيه الله كاشاني صميمانه همكاري نمود، و سخنگوي رسمي او در محافل مذهبي بود، و در هر نقطه اي از نقاط ايران كه نسبت به نهضت احساس بي تفاوتي و يا كارشكني مي شد، از طرف مرحوم كاشاني.، به آن نقطه سفر مي كرد و مردم را بيدار نموده و در آنان شور و علاقه ايجاد مي كرد.

در نهضت فداييان اسلام كه فرزندان غيور و دلسوز كشور براي برانداختن نظام طاغوتي با دست خالي اما قلبي پر ايمان قيام كردند مرحوم اسلامي با

آنان هم پيمان بود، و صميمانه آنان را كمك مي كرد و ملت ايران خدمات ارزنده اين مرد بزرگ را هرگز فراموش نخواهند كرد.

در انقلاب اسلامي ملت ايران به رهبري حضرت استاد امام خميني دام ظله نيز از روحانيون پيشتاز بود و بارها در اين راه به زندان رفت.

سرانجام شعله هاي فروزان اين شخصيت خدمتگزار پس از يك نقاهت طولاني به خاموشي گراييد و پس از تشييع در تهران و قم در ضلع شرقي صحن حضرت معصومه (ع) در يكي از مقبره هاي صحن مقدس به خاك سپرده شد.

او در هر شهر و آبادي گام مي نهاد قدمهاي مؤثري براي حل مشكلات مردم، رفع اختلافات، تأسيس درمانگاه، تهيه آب آشاميدني و امثال آن بر مي داشت.

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پرسش

آيت الله سيد حسن خرسان كه بود؟

پاسخ

مرحوم سيد حسن از خاندان معروف « خرسان» كه از بيوت قديمي و علمي نجف مي باشد و بيشتر آنان افتخار خدمت در آستان قدس مولا اميرمؤمنان (ع) را داشته اند و از ميان آنها، علما و دانشمندان بزرگي برخاسته است كه شرح حال آنان را مرحوم متتبع بزرگ آغا بزرگ تهراني در كتاب ارزنده خود « طبقات الشيعه» آورده است و خود مرحوم فقيد سيد حسن خرسان كتابي به عنوان « يتيمه الزمان» دربارة اسره و خانواده خود نوشته اند.

قهرمان گفتار ما در سال 1322 ه_ در نجف اشرف ديده به جهان گشود و علوم ادبي و منطق و فقه و اصول را از مشاهير علما نجف آموخت، و در ميان تمام طبقات به ورع و تقوا و پرهيزگاري معروف بود و سالها در مسجد شيخ انصاري اقامه جماعت مي نمود.

از آثار بس ارزنده مرحوم، تحقيق و تصحيح كتابهاي:

1. « من لا يحضره الفقيه»، 2. « تهذيب الأحكام»، 3.« الاستبصار فيما اختلفت من الاخبار» مي باشد و كتاب نخست از آن « صدوق و دومي و سومي از تأليفات شيخ طوسي و هر سه، جزء كتب اربعه مي باشند، و هر سه كتاب به تحقيق و تحشيه اين مرد بزرگ به چاپ رسيده است.

اين نويسنده محقق به اين حد اكتفا نكرده « مشيخه هاي» هر سه كتاب را شرح و تحقيق كرده است و در اين مورد نوآوريهايي دارد كه بر اهل تحقيق پنهان نيست.

زندگي مرحوم « خرسان» در كتاب « نقباء البشر» 3/ 1118 و « رجال الفكر و الأدب » ص 152 و « مشهد الإمام» و « تاريخ النجف» 4/85 آمده است،

علاقمندان مي توانند به آنها مراجعه نمايند.

سرانجام اين محقق كم نظير درماه جمادي الثانيه 1405 ه_ در نجف اشرف در گذشت و با تحليل و احترام در مقبره خانوادگي خود در صحن مطهر به خاك سپرده شد.

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پرسش

آيت الله آقا ميرزاعلي اكبر مرندي كه بود؟

پاسخ

عارف و فقيه آيت الله حاج ميرزا علي اكبر مرندي در سال 1314 هجري قمري در شهرستان مرند ديده به جهان گشود والد ايشان مرحوم آقا شيخ ملا علي از روحانيون برجسته و متقي شهرستان مرند بودند. معظم له دروس مقدماتي را از محضر پدر بزرگوار خود و نيز در مدرسه ديني مرند و بقيه مقدمات و سطوح مختلف علوم ديني را از محضر علماي بزرگ تبريز فرا گرفته، سپس جهت تحصيل در دروس خارج و فقه و اصول عازم نجف اشرف گرديدند و از محضر حضرات آيات عظام: شيخ محمد حسين اصفهاني، ميرزاي نائيني، ايرواني، آقا ضياء عراقي، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، به مدت 15 سال استفاده كردند. همچنين به مدت 10 سال تمام در معيت دوست يكدل و هم حجرة خويش، مرحوم علامه طباطبائي در رشته سلوك و عرفان از حضور عرفاي نامي عصر حضرات آيات: سيد حسين بادكوبه اي (م 1358) و ميرزا علي قاضي (م1365 ) كسب فيض كرده و به مرحلة والايي از مراحل سير و سلوك نائل گرديدند.

احاطه و تسلط ايشان به احاديث و تفاسير و مسائل فقهي و عرفاني مورد تأييد مراجع و آيات عظام بود و از مجتهدان عاليمقام به شمار مي رفت.

مرحوم مرندي زندگاني پربركت خويش را كه از مرز يك قرن متجاوز گرديد، سراسر در تقوا و پرهيزگاري ووارستگي و سير و سلوك گذرانيد، و شاگردان بسياري از محضرشان كسب فضيلت نمودند. هر چند كه از شدت وارستگي و تواضع، بيش از پنجاه سال در منطقة كوچكي مثل شهرستان مرند گوشة عزلت گزيده بودند، ليكن علماي اعلام و مريدان عاشق

و سالكان طريقت در هر فرصتي از زيارت معظم له و كسب فيض و حل معضلات فقهي و عرفاني سود مي جستند و به صراحت مي توان گفت كه كمتر كسي به شناخت شخصيت و مقام معنوي معظم له توفيق پيدا كرد.

بالأخره ايشان پس از عمري تدريس و خدمت به اسلام و مسلمين در حدود ساعت 3 صبح روز سه شنبه مورخه9/1/73 در حالي كه تا آخرين لحظات ذكر لااله الاالله بر لب داشت، به لقاء الله پيوست و جهان تشيع را از فيض وجود پربركت خويش محروم ساخت.

آقاي مسعود عالمپور رجبي كه افتخار دامادي مرحوم مرندي را دارد در سوگ ايشان اين چند بيت را سروده اند كه به درج آنها مبادرت مي ورزيم:

سحر صلاي رحيل از دم سروش رسيدنداي هات_ف غيبي به گوش هوش رسيد

كه اي خجسته پي از خاكدان دون برخيزسرود دلكشي از هر كران به گوش رسيد

بي_ا بي_ا كه ملائك ب_ه ع_رش منتظ_رندپي_ام دع_وت_ي از س_وي ي_ار دوش رسيد

زمان زمان وص_ال است و لحظ_ة دي_دارسبوي عش_ق هم از پير م_ي فروش رسيد

نگار خ_سته دل آنگاه ج_رعه اي ن_وشي_دزپي_ر مي_كده گلب_انگ ن_وش ن_وش رسيد

ص_داي ب_ال م_لائ_ك در آسم_ان پيچيدكه رند عاشق و درويش خرقه پوش رسيد

مريد و زاهد ش_ب زن_ده دار و ع_ارف پي_ركه در طريق طل_ب بود سخت كوش رسيد

قلن_دري كه چ_و ني ب_ود مح_رم اس_راردلش ف_شرده زف_رياد و ل_ب خم_وش رسيد

زديده خون بفشان در فراق او «مسع_ود»ك_ه از غ_مش به فل_ك ناله و خروش رسيد

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پرسش

آيت الله شهيدي قزويني كه بود؟

پاسخ

حجه الإسلام و المسلمين مرحوم حاج ميرزا عبدالله شهيدي قزويني، نجل مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالحسين قزويني كه نسب شريفش با چهار واسطه به علامه بزرگ، مرحوم ملا محمد تقي برغاني، شهيد ثالث _ اعلي الله مقامه _ مي رسد در محرم الحرام 1340 قمري در بيت علم و كمال و فضيلت در قزوين ولادت يافت پس از طي دوره دبيرستان به تحصيل علوم ديني اشتغال يافت علوم مقدماتي و بخشي از سطوح را نزد والد گرامي خود و اساتيد وقت قزوين فرا گرفت و سپس در سال 1361 قمري به منظور ادامه تحصيل به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و از محضر اساتيد و آيات عظام مخصوصاً مرحوم آية الله عظماي حجت، و آية الله عظماي بروجردي و آية الله مرعشي و امام خميني _ اعلي الله مقامهم _ بهره علمي گرفت و به كسب اجازاتي از مراجع بزرگوار تقليد عبدالنبي عراقي، سيد عبد الهادي شيرازي، حاج سيد ابوالقاسم خوئي، حاج آقا حسين بروجردي، آقا سيد ابو الحسن رفيعي قزويني نائل آمد.

مرحوم آقاي شهيدي انساني وارسته، داراي اخلاق حميده و خدمتگزاري صادق بود مصاحبت او براي جوانان و طلاب، درس، رفتارش الگو بود.

فعاليتهاي چشمگير اجتماعي و فرهنگي و ديني و تلاشهاي بي وقفه در اداره جريان انقلاب اسلامي در قزوين از ديگر فرازهاي زندگي پربار اين مرد راستين علم و دين و تقواست.

از آثار به طبع نرسيده ايشان مي توان به «كتاب المعراج» و تفسير سورة مباركه يوسف (ع) اشاره نمود. روح ملكوتي آن فقيد سعيد در روز پنجشنبه 26 شوال المكرم 1414 قمري (18 فروردين 1373ش) در شهر

مقدس قم به جوار رحمت الهي واصل گرديد.

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد تقي شوشتري كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد تقي شوشتري محقق و نويسندة معاصر، روز جمعه 29 اردبهشت 1374 برابر با 19 ذي الحجه الحرام (1415) در زادگاهش در شهرستان شوشتر به ملكوت اعلي پيوست. وي از احفاد مرحوم شيخ جعفر شوشتري ( متوفاي 1303) بود كه در سال 1320 هجري قمري، برابر با 1281 شمسي ديده به جهان گشود و پس از تحصيل در زادگاهش و نجف اشرف، در شوشتر رحل اقامت افكند و از طريق تدريس و بيشتر از طريق قلم، اصيل ترين خدمات علمي را به جامعه فرهنگي عرضه داشت.

تاريخ نام بي شماري از دانشمندان را كه با انديشه و خامة خويش، علوم اسلامي را بارور ساخته اند، ضبط كرده است. اين گروه از افتخار آفرينان، چشم از لذايذ دنيا پوشيده و در گوشه كتابخانه و زواياي مدارس و مراكز تحقيق، به پژوهش پرداخته و به زندگي جاودانه دست يافته اند، و به گفتار والاي اميرمؤمنان: « الناس موتي و أهل العلم أحياء» تجسم بخشيده اند و در حقيقت بسان شمع سوخته و آب شده اند و اطراف خود را روشن كرده اند.

با ارج نهادن به تلاش تمام محققان و متفكران، يادآور مي شويم هر انديشه و نگارشي از خلود و جاودانگي برخوردار نيست و چه بسا انديشه ها و نگارشها به مرور زمان از قلمرو علم بيرون مي روند و جزء تاريخ آن علم به شمار مي آيند و سرانجام راهي قفسه كتابخانه و يا ديار عدم مي شوند، گاهي از آنها جز نامي در فهارس باقي نمي ماند. و احياناً فهارس نيز به درج نام آنها موفق نمي شود.

گروه كثيري از نويسندگان، ناقلان خوش ذوقي هستند كه با

تغذيه از افكار گذشتگان و افزودن آراء و مناقشاتي از خود، دست به تأليف مي زنند و در رديف مؤلفان قرار مي گيرند، اين نوع از آثار علمي حيات موقت دارند، كوتاهي و فزوني عمر آنها به عوامل خاصي بستگي دارد.

در اين ميان گروه اندكي هستند كه با نيش خامه، موج عظيمي در علم و دانش پديد مي آورند و اصولي را ويران و اصول نوي را جايگزين آن مي سازند و افقهاي تازه را در علم كشف مي كنند اين نوع از آثار سهم بسزائي در جاودانگي دارند.

اثر جاودانه محقق بزرگ عصر حاضر، علامه بزرگوار شيخ محمد تقي شوشتري در فن رجال، از معدود آثار جاودانه اين قرن و از حسنات آن به شمار مي رود. مؤلف با عشق و علاقه فراوان و تتبع توان فرسا و ذوق سرشار در درياي پهناور تاريخ و رجال و حديث فرو رفته و در نتيجه به جواهرات گرانبهايي دست يافته است و سرانجام با غواصي خاصي موجي عظيم در اين بحر پديده آورده و به ركود علم رجال كه نشانه افسردگي است، پايان بخشيده و راه را براي آيندگان باز نموده است و با نگارش كتاب « قاموس الرجال» زبان تحقيق جديدي را در اين علم به آيندگان آموخته است.

اگر نگارنده مقام علمي او را در آينه رجال او مي بيند، اين نه به معني اين است كه دانش و تحقيق او را بر اين علم منحصر مي داند، بلكه براي اين است كه نگارنده به اين علم علاقة خاصي دارد و گمشده خود را در اين كتا ب يافته است، اگر اين عذر پذيرفته نيست و شايد هم پذيرفته نباشد، بايد يادآور شوم كه

كليه آثار استاد محقق، از ابتكار و نوآوري برخوردار است و اثر ديگر و جاودانه او در تفسير موضوعي نهج البلاغه به نام «نهج الصباغه» نشانه ديگر از خلاقيت و بينش بزرگ و ديد عميق او است.

كتاب قاموس الرجال كه كليد تحقيق نو در رجال را در دست دارد، داراي سرگذشت و ويژگي است كه به آن اشاره مي كنيم:

علامه، شيخ عبدالله، فرزند مرجع بزرگ، شيخ محمد حسن مامقاني كه در سال 1289 هجري قمري در نجف ديده به جهان گشوده و در نيمه شوال 1351 هجري قمري ديده از آن بربسته، در اواخر عمر خود كتابي به نام تنقيح المقال في علم الرجال نگاشت.وي در اين كتاب كه در 3 جلد رحلي بزرگ و قطور چاپ شده است، ترجمه و شرح حال صحابه و تابعان و اصحاب امامان معصوم و راويان از آنان را تا قرن چهارم آورده است، تا آنجا كه توانسته، مجموع نصوص كتب رجالي قدما را درباره مشايخ حديث و راويان گردآورد، و انسان را از مراجعه به كتابهاي ديگر بي نياز سازد.

از آنجا كه مامقاني در دوران تحليل قواي جسمي و در آستانه پيري دست به نگارش اين كتاب زده و تقريباً در مدت سه سال، نگارش و چاپ و نشر آن به پايان رسيده، طبعاً نگارش چنين كتابي در اين مدت كم خالي از اشتباه و لغزش نخواهد بود، از اين جهت گروهي تعليقاتي برآن زده اند.

از جمله شخصيت هايي كه بر اين كتاب تعليقه نوشت و موارد لغزش آن را بيان ساخت، مؤلف محقق شيخ محمد شوشتري صاحب كتاب قاموس الرجال است.

اين كتاب بصورت تعليقه اي بر رجال علامه مامقاني نگارش

يافت و در آغاز بنام تعليقات تنقيح المقال مشهور گشت ولي هنگام طبع به نام « قاموس الرجال في تحقيق رواه الشيعه و محدثيهم » ناميده شد.

در هر حال هر چند اين كتاب بصورت تعليقه بر رجال مامقاني نگاشته شده، ولي خود به صورت كتاب مستقلي است كه در عين بيان لغزشهاي اصل، مطالب مستقلي دارد كه براي هر فقيه علاقمند به رجال، مفيد و سودمند مي باشد مزاياي اين كتاب:

1.اعتماد بر اقوال قدما

اين كتاب در حالي كه كليه متون رجال قدما را در بردارد، و از نقل توثيقات متاخران خودداري مي كند، در مواردي كه رجاليهاي متاخر بر نكاتي دست يافته اند كه قدما از آنها غفلت داشته اند، آنها را نيز آورده است، مثلا” درباره يك راوي، اگر شخصيت هاي بزرگي مانند نجاشي و شيخ، بر وثاقت او تصريح مي كنند، هرگز بر توثيقات متاخران مانند علامه و ابن داود، اعتنا نمي كند، به همان توثيقات ديرينه اكتفا مي ورزد، زيرا توثيقات متناخران مستند به توثيق قدماست، آنگاه كه اصل نقل شد ديگر به ذكر نقل هاي دست دوم نيازي نيست ولي آنجا كه متاخران بر يك سلسله قرائن دست يافته اند كه وثاقت و يا ضعف راوي را در مواردي ثابت مي كند، به نقل توثيق و يا تضعيف متاخران مي پردازد و يا اگر رجاليون متقدم فردي را در ضمن ترجمه راوي ديگر ذكر كرده اند كه غالباً انسان بر چنين ذكر ضمني متوجه نمي شود، در حالي كه يك رجالي متاخر بر چنين توثيق ضمني دست يافته و آن را در عنوان مخصوص به آن راوي ياد آورد شده است،

توثيق هر دو را نقل مي كند تا حق رجالي متاخر بعنوان نخستين فردي كه توثيق راوي را در كلمات قدما به دست آورده است، ادا گردد.

از اين جهت، با اين كه كتاب بر اساس خلاصله گويي و حذف مكررات نگارش يافته، مع الوصف از نظر فزوني تتبع به حدي است كه در 14 جلد به طبع رسيده است.

2.مراجعه به كتب تاريخي اصيل

مؤلف در اين كتاب علاوه بر مطالعه كتابهاي رجالي كه موضوع كتاب است، مطالعه را به يك رشته كتابهاي خارج از فن رجال كشيده كه ميتواند وضع راوي را از نظر زندگي و گرايشهاي مذهبي روشن سازد. و اين نقطه قوت بزرگ اين كتاب است كه در ديگر كتابهاي رجالي به چشم نمي خورد.

مؤلفان رجال، غالباً به كتب رجالي و حديثي اكتفاء مي ورزند، ولي اين شخصيت بزرگ و محقق عالي مقام كتابهايي را مورد مطالعه قرار داده است كه به طور ضمني ميتوانند خدمتگزار علم رجال شوند مانند:

الف: تاريخ بغداد، نگارش حافظ احمد بن علي معروف به خطيب بغدادي متوفاي سنه 463 اين كتاب در 14 جلد به چاپ رسيده و حاوي شرح حال شخصيت هاي بزرگي است كه در عراق نشو ونما داشته يا مدتي در آنجا سكني گزيده اند و ناگفته پيداست كه بسياري از راويان حديث ما عراقي بوده اند و از اين جهت اين كتاب ميتواند در رفع برخي از ابهامها مفيد باشد.

ب: كتاب المعارف، نگارش عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري كه در سال 270 يا 271 و يا 276 درگذشته است. كتاب معارف از قديمي ترين كتابهاي تاريخ عمومي است كه در مصر چاپ شده است.

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله شيخ محمد كاظم تبريزي كه بود؟

پاسخ

روز دوشنبه 18 رجب 1416 هجري، حوزه علميه قم يكي از استوارترين استوانه هاي علمي و فقهي خود را از دست داد.

او اسوه تقوا و فضيلت، اسطوره تحقيق و تتبع، شخصيت بارز فقهي حضرت آيه الله ميرزا كاظم تبريزي قدس سره بود. او به حق يكي از بارزترين مصاديق صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه و مطيعاً لامر مولاه بود.

او از دوران جواني علاقه بس فراواني، به علم و دانش داشت و در مدرسه طالبيه، آخرين فردي بود كه چراغ او مي سوخت.

وي مقدمات و منطق و معاني و بيان را از دو استاد بزرگ وقت در تبريز فرا گرفت:

1. اديب بزرگوار، مرحوم شيخ علي اكبر اهري (1385-1296) كه در تدريس مغني و مطول بلا معارض بودند.

2. فاضل ارجمند، ميرزا محمود انصاري كه هم اكنون در قيد حياتند.

آنگاه در اواسط 1362 هجري قمري، براي ادامه تحصيل عازم حوزه علميه قم شد، و پس از اقامت اندكي به تبريز بازگشت، و تصميم گرفت كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل شود و از سال 1363 رحل اقامت در كنار مرقد امير مؤمنان افكند و با سعي بليغ و كوشش زائد الوصف سطوح عاليه را فرا گرفت و سپس در محضر بزرگان وقت به دروس خارچ پرداخت.

فقيد سعيد به سال 1340 هجري، در يك خانواده مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود، مقدمات و سطوح را در تبريز فرا گرفت، و قريب به سي سال تمام در نجف اشرف اقامت نمودو با كوله باري از اندوخته هاي علمي فراوان در اواخر به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم رحل اقامت

انداخت.

مشايخ و آيات عظام و علماي گرامي كه آيه الله تبريزي در حوزه درسي آنان تربيت يافته، بترتيب زماني عبارتند از:

1. آيه الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره.

2. آيه الله شيخ محمد كاظم شيرازي، كه پختگي فقهي خود را مرهون ايشان ميدانست.

3. آيه الله شيخ محمد رضا آل ياسين، باب خمس و زكات عروه.

4. آيه الله شيخ محمد علي كاظمي.

5. آيه الله شيخ موسي خوانساري.

6. آيه الله ميرزا آقا اصطهباناتي.

7. آيه الله مير سيد علي بهبهاني، به مدت 10 ماه.

8. آيه الله حاج سيد محمد شاهرودي، به مدت 2 سال.

9. آيه الله حاج سيد محسن حكيم، در دوره تاليف مستمسك.

10. آيه الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي، بيش از يك دوره.

تاليفات

1.شرح عروه الوثقي، دوره كامل فقه در چندين مجلد.

2.القواعد الفهيه، شامل 900 قاعده با تطبيق هر قاعده اي بر فروع، در چندين مجلد.

3.تطبيقات الوسائل، شامل فقه الحديث و بررسي اسناد آن، در 20 مجلد.

4.اصول جديده، در 10 مجلد.

5.دو شرح مبسوط بر كفايه بر مبناي تحقيق و تدقيق.

6.حواشي بر رسائل و مكاسب و ديگر متون درسي.

مرحوم آيه الله تبريزي تمام عمر با بركت خود را صرف تحصيل، تدريس، تحقيق، تاليف و تهذيب نفس نمود، هرگز لحظه اي از عمر خود را به بطالت سپري نكرد حوزه درسش همواره فضلاي پژوهشگر را در خود جاي مي داد.

روزهاي جمعه به مدت دو ساعت در خانه اش به روي طلاب و فضلا باز بود، از هر بابي كه سؤال مي كردند، پاسخ شافي و وافي مي داد، گويي همين امروز از تحقيق مباني آن برخاسته است.

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پرسش

آيت الله حسن سعيد تهراني كه بود؟

پاسخ

درختان ريشه دار و تناور پيوسته ميوه مي دهند و در مقابل حواث مقاوم و پا برجا مي باشند و در سايه گسترده آنها گروهي استراحت مي كنند و مردم پيوسته به آنها عشق مي ورزند، زيرا حيات خود را در گرو آنها مي دانند.

انسانهاي بزرگوار و عالمان دلسوز و فقيهان خدمتگزار كه پاسي از عمر خود را با كمال وارستگي در تحصيل علم سپري مي كنند، و در راه آرمان بزرگ خود (هدايت مردم) سر از پا نمي شناسند، همان مصداق كلمه طيبه الهي هستند كه ريشه محبت در اعماق قلوب مردم دارند و شاخه هاي بلند و سر به فلك كشيده آنها، محيط زندگي را پر طراوت و پر ثمر مي سازند چنان كه مي فرمايد: «الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء» ابراهيم/24.

عالم بزرگوار مرحوم آيه الله حاج شيخ حسن سعيد تهراني فرزند آيه الله حاج ميرزا عبدالله تهراني، و نوه مجتهد بزرگ، مرحوم حاج ميرزا مسيح تهراني است كه باني مسجد چهل ستون در قلب تهران و فقيه ناموري كه به فتواي او وزير مختار دولت اجنبي به نام تزار در تهران به هلاكت رسيد و از اين طريق تاريخ جديدي به روي ملت ايران گشوده گرديد و جهان آن روز احساس كرد كه فتواي يك فقيه ميتواند برخلاف تمايلات دول وقت ( قاجار) شديدترين ضربات را بر نماينده متجاوز يك دولت بيگانه كه قصد اهانت و تجاوز به نواميس اسلامي را داشت، وارد آورد و تفصيل آن در تاريخ مذكور است.

مرحوم آيه الله سعيد

در سال 1337 هجري قمري برابر با 1298 هجري شمسي ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را در تهران، سپس در قم به پايان رسانيد، آنگاه براي تكميل رهسپار نجف اشرف گرديد و از محضر سه مرجع بزرگ زمان:آيه الله عظماي حكيم، آيه الله عظماي خوئي و آيه الله عظماي حلي بهره كافي برد و بيش از همه در دروس مرحوم حلي حاضر مي گشت و آنچه كه از محضر پر فيض آن عالم بهره مي گرفت، مي نوشت و اخيراً تقريرات او را در دو جلد به نام دليل العروه و مكاسب به طبع رسانده است.

از خصوصيات اين روحاني عاليقدر اين بود كه به درخواست حاجتمندان در حد امكان، پاسخ مثبت مي داد.

از ديگر ويژگيهايش، تواضع و فروتني او بود به گونه اي كه ميتوان گفت: در اين ويژگي بي نظير بود او با تمام وجود به اسلام و تشيع عشق مي ورزيد و براي خدمت شب و روز نمي شناخت و مرض و بيماري مانع از كار نبود.

از آثار بزرگ او تاسيس كتابخانه عمومي عظيمي است در جنب مسجد چهل ستون تهران كه قريب بيست و هفت هزار جلد كتاب دارد و پيوسته مورد توجه جوانان و محققان و افراد فرزانه است.

و از ديگر خدمات او در زمينه قرآن كريم دو كار مشترك و ماندني است:

1.تاسيس گنجينه قرآن كريم و از هر قرآن چاپي و احياناً خطي يا ترجمه هاي مختلف نسخه اي گردآوري نموده، نمونه اي را در آن گنجينه به نمايش گذاشته است.

2.تشكيل موسسه انتشاراتي بنام دايره المعارف قرآن است كه تاكنون دوازده جلد آن به زبان فارسي و يك

جلد آن به زبان عربي منتشر شده است.

چراغ عمر مرحوم آيه الله سعيد پس از هشتاد سال نور افشاني، به ظاهر خاموش شد. روح پاكش به ملكوت اعلي پيوست و اگر ممكن باشد مرگ او را در يك عبارت خلاصه و بيان كنيم، شايسه است بگوييم: عاش سعيدا” و مات سعيدا”. خداوند او را بيامرزد و روح پاكش را با مولايش امير مؤمنان (ع) محشور گرداند.

فهرست برخي از آثار آن رادمرد

آثار جاودانه او نشانه حيات مستمر او در ميان ماست در اين جا به برخي از آثار او اشاره مي كنيم:

1.دليل العروه.

2.مكاسب.

3.الي علماء الاسلام.

4.پيغمبر با شما سخن مي گويد.

5.علي از ديدگاه وحي.

6.حسن و حسين با قيام وسكوت.

7.فاطمه زهرا (س).

8.پيام فاطمه (س).

9.پيام امام حسن عسكري.

10.سيدالشهداء با شما سخن مي گويد.

11.مهدي اهل بيت.

12.خدا و مهدي (ع).

13..شهر رمضان.

14.امير المؤمنين با شيعيان سخن مي گويد.

15.امام صادق (ع).

16.امامت و ولايت از نظر علي بن موسي الرضا(ع).

17.نور الابرار.

18.مبعث.

19.پيامبر اسلام (ص).

20.امام حسين (ع).

21.امام حسن (ع).

22.الغدير و ما ادريك ما الغدير.

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پرسش

علامه حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي كه بود؟

پاسخ

آنچه در اين صفحه نگارش مي يابد، اشك خامه و سرشك قلم است زيرا در هفتم ماه رمضان 1316 هجري قمري برابر با هشتم بهمن ماه 1374 شمسي، حوزه عليمه قم، صاحب قلمي را در تاريخ و تراجم و رجال، از دست داد كه اطلاعات و آگاهي او در شناخت تاريخ و رجال اسلام زبانزد محافل بود.

قلم تاريخ و ترجمه بر فقدان شخصيتي اشك مي ريزد كه صدها ترجمه به قلم او نگارش يافته و صدها ترجمه ديگر به خامه او به صورت خطي در كتابخانه شخصيش موجود، و در انتظار هياتي است كه به تنظيم و نشر آنها بپردازد.

اين دانشور نامور، مرحوم علامه بزرگوار، حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي _ قدس سره _ است كه از بيت مرجع بزرگ آيه الله مرحوم حاج سيد محمد كاظم طباطبائي صاحب كتاب عروه الوثقي است.

فقيد سعيد در بيست و سه جمادي الاولي 1348 ه_ . ق برابر چهارم آبان 1308 ش. ديده به جهان گشود و مراحل تحصيلي مختلف خود را در حوزه علميه نجف اشرف (زادگاهش) به پايان رسانيد و در فقه و اصول و تفسير از دروس مرحوم آيه الله سيد عبدالهادي شيرازي و آيه الله خوئي بهره ها برد.

از آنجا كه به تاريخ تشيع و شناسائي رجال و تواريخ دانشمندان شيعه علاقه خاصي داشت، گمشده خود را در محضر دو استاد بزرگ: آيه الله شيخ آقا بزرگ تهراني و آيه الله اميني باز يافت و از محضر اين دو شخصيت حدود بيست و پنج سال استفاده هاي فراواني كرد.

از فقيد سعيد آثار گرانبهايي به يادگار مانده و خود

او نيز زندگي خود را در كتاب « الغدير في التراث الاسلامي » ص 233تا 245 نگاشته است.

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پرسش

آيت الله غروي تبريزي كه بود؟

پاسخ

چندي قبل شخصيتي مانند «آيه الله حاج شيخ مرتضي بروجردي » به دستهاي آلوده به گناه كشته شد و چهل روز و اندي از شهادت آن عالم بزرگ نگذشته بود كه درخت كهن و پر باري از علم و دانش از ريشه قلع و قمع گرديد و جهان علم و دانش را به سوك خود نشاند يعني مرحوم «آيه الله آقاي حاج ميرزا علي غروي تبريزي » به هنگام مراجعت از زيارت سيد الشهداء در حالي كه گرد سفر بر صورت او نشسته و قلبش به مهر امام حسين (ع) مي طپيد، مورد هدف گلوله هاي فرومايگاني قرار گرفت كه خود با جمعي از يارانش يكجا جان سپردند و نفرت همگان را بر قاتلان خود برانگيختند.

شخصيتهايي مانند آيه الله غروي به اين آساني قابل تربيت و پرورش نيستند. خون دل و رنج فراوان لازم است تا مجتهدي بزرگ، محققي عاليقدر، مؤلفي پركار و مدرسي خوش تقرير تربيت شود.

حضرت آيه الله آقاي غروي در سال 1349 ه_ . ق برابر با 1309 شمسي در يك خانواده پاك و مذهبي در تبريز ديده به جهان گشود.

پدر او يك بازرگان متعهدي بود كه در عصر دولت «تزار» دفتر تجارتي در آن سو داشت كه پس از انقلاب 1917 اكتبر در روسيه و قفقاز براي حفظ دين و عقايد خود از تمام مايملك خود دست كشيد و به تبريز بازگشت، هنوز دو سال از عمر فرزندش نگذشته بود كه دعوت حق را لبيك گفت و تربيت اين كودك نورس بر عهده مادر علويه اش گذارده شد كه نمونه تقوا و پاكدامني بود و

به دودمان پيامبر عشق مي ورزيد.

شهيد آيه الله غروي پس از به پايان رساندن دوره ابتدايي در سن چهارده سالكي وارد حوزه علميه تبريز شد و سطوح را تا حد لمعتين در تبريز فرا گرفت و در اين مدت، بيشتر با مرحوم آيه الله آقاي حاج شيخ عبدالحسين غروي – قدس سره – مانوس بود. و نسبت به ايشان علاقه خاصي داشتند.

در سال 1364ه_ .ق حوزه تبريز را به نيت تحصيل در حوزه علميه قم ترك نموده و تا سال 1369 ه_ . ق در اين مركز به آموزش سطوح عالي و قسمتي از خارج پرداخت.

وي براي به پايان رساندن سطوح عالي از درسهاي مرحوم آيه الله مجاهد و ايه الله آقاي سيد حسين قاضي بهره بيشتر برد و در درس خارج، بيشتر از مرحوم آيه الله حجت بهره برد تا اين كه در سال 1368 براي اخذ دانش بيشتر و ارتباط با باب علم رهسپار نجف اشرف گرديد. و در آنجا از اساتيدي مانند آيه الله ميرزا باقر زنجاني و آيه الله العظمي آقاي خوئي قدس سره بهره گرفت.

او در عين تحصيل، به تدريس نيز مي پرداخت و سطوح عالي را مرتب تدريس مي كرد تا آنجا كه خود، حوزه مستقلي براي تدريس خارج تاسيس نمود.

ويژگيهاي اين فقيه عاليقدر:

1. او داري بياني روشن بود و قلمي گويا داشت سخت ترين و سنگين ترين مطالب را با روشن ترين عبارات تبيين مي نمود كه نوشته هاي او گواه روشني بر اين مطلب است.

2. او در ضبط مطالب اعم از كوچك و بزرگ از حافظه خارق العاده اي برخوردار بود كه شايد بتوان او را در

شمار حافظان بزرگ شمرد.

3. او از دوران جواني به تهجد و نماز شب عادت داشت و شايد بتوان گفت كه در اين پنجاه سال اخير كمتر شبي بود كه او از تجهد بهره نداشته باشد.

4. او در عين فقاهت و آگاهي از مباني فقهي و اصولي روشن بيني بود و به خدمات ديگران ارج مي نهاد.

5. او در تربيت شاگرد دست توانايي داشت و با تدريس چند دوره اصول و چند كتاب گروهي را پرورش داد.

6. او برخلاف گروهي از فقها كه به تدريس و تقرير اكتفا مي ورزند، يك فرد دست به قلمي بود كه كتابهاي ازنده اي نوشته و آثار گرانبهايي را از خود به يادگار نهاده است.

7. او انساني بود متواضع و فروتن، و در عين حال با وقار و سنگين و نسبت به دوستان خود رئوف و مهربان.اينك ما براي آگاهي علاقمندان فهرست اجمالي آثار ايشان را مي آوريم:

1.التنقيح در دوازده جلد، شرحي بر عروه الوثقي كه تقرير استاد بزرگ خود آيه الله العظمي خوئي قدس سره و همگي به زيور طبع آراسته گرديده است.

2.تقرير اصول به صورت يك دوره كامل از درس استاد و الامقامش آيه الله ميرزا باقر زنجاني قدس سره

3.شرحي استدلالي بر مكاسب

4.تعليقه اي بر كفايه محقق خراساني

5.رساله اي در قاعده طهارت

6.رساله اي در قاعده تجاوز.

7.رساله اي در قاعده يد.

8.رساله اي در قاعده قضاء.

و همچنين تاليفات ديگري كه بصورت خطي در بيت شريفش به يادگار مانده است. به اميد روزي كه در پرتو تلاشهاي فرزند برومندش حجه الاسلام آقاي حاج ميرزا محمد تقي غروي حفظه الله به زيور طبع آراسته شود.

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پرسش

آيت الله محمد علي عالمي كه بود؟

پاسخ

آيه الله حاج شيخ محمد علي عالمي در سال 1306 هجري شمسي در حومه دامغان متولد و پس از طي مقدمات در دامغان و همدان، در سال 1331 عازم قم شدند و از محضر مراجع عاليقدر وقت همانند حضرات آيات: بروجردي، گلپايگاني، امام خميني، داماد و علامه طباطبايي قدس سره بهره ها گرفت.

در سال 1341 به تقاضاي مردم متدين سمنان و به امر حضرت آيه الله العظمي گلپايگاني (طاب ثراه ) عازم آن ديار گرديدند و به دنبال مبارزه بر ضد فساد رژيم سابق در سال 1352 به مدت يك سال به بافت كرمان تبعيد شدند.

پنج جلد كتاب «پيغمبر و ياران، سه جلد «شاگردان مكتب ائمه (ع)»و يك جلد «حسين (ع) نفس مطمئنه» و چندين رساله عربي از آثار قلمي اوست.

روح بلند، طبع عالي، مردمداري، سخاوت، شجاعت و حلم از صفات ممتاز او بود. در زندگي منظم بود و روحي آرام و مطمئن داشت و در مقابل مشكلات مقاوم بود.

سرانجام پس از نيم قرن تلاش علمي و تبليغي در 17 شهريور 1378 دار فاني را وداع گفت.

سمنان و ادارات تعطيل شد و مردم با شركت بي سابقه در تشييع جنازه آن عالم رباني از 37 سال خدمت صادقانه او عملا” قدرداني كردند.

خياط تهراني كه بود؟

پرسش

خياط تهراني كه بود؟

پاسخ

قهرمان گفتار ما: مرحوم «محمد تحصيلي» معروف به «خياط» در سال 1260 هجري شمسي برابر 1299 هجري قمري در يك خانواده اصيل به نام «حاج ابراهيم» شميراني ديده به جهان گشود و دوران كودكي را پشت سر نهاد، مطابق مقتضاي زمان به تحصيل علوم متداول پرداخت و در ميان اقران به ذكاوت و هوشياري و سرعت انتقال معروف بود، و در ميان علوم رائج بيش از همه به رياضيات علاقه فراوان داشت و در علم اعداد و «علم اوفاق» سر آمد روزگار بود و در حل جداول آن كاملاً مهارت داشت و آثاري كه دراين قسمت از خود به يادگار نهاده، از نبوغ و عمق رياضي او كاملاً حكايت مي كند و شايسته بود كه از اين شخصيت، افراد زيادي بهره بگيرند و گروهي بوسيله او در اين علوم تربيت شوند.

سنجش شخصيت

سنجش شخصيت، هر چند نسبت به محيطها متفاوت است در محيطهاي مادي، معيار، ثروت و مال است، و در محيطهاي ديگر، به گونه ديگر، اما از نظر اسلام، امير مؤمنان (ع) سخني دارد كه در ميان كلمات امام، بسيار كم نظير است آنجا كه مي فرمايد: «قيمه كل امري ما يحسنه ». (نهج البلاغه بخش حكمت) [ارزش هر انساني در گرو چيزي است كه آن را نيكو مي داند.] روي اين اساس، مهمترين عوامل ارزش وجودي اين مرد الهي را مي توان در سه بخش خلاصه كرد:

1.با تمام كمالات علمي و معنوي و شخصيت اجتماعي كه داشت، در مقابل خدمات اجتماعي كه ( نمونه هايي از آن راخواهيد شنيد) انجام ميداد، ديناري نمي پذيرفت، و در بازار خياطان تهران به شغل

شريف خياطي اشتغال داشت و «داود وار» با كد يمين و «عرق جبين» و به اصطلاح با دسترنج خود امرار معاش و زندگي مي كرد، آنان كه با او آشنايي داشتند مي گويند، يكي از صفات وي در طول زندگي عمل به وعده بود، حتي يك بار هم نشد براي تحويل لباس وقتي را معين كند و در آن خلف ورزد.

به حق بايد گفت اين خصيصه اخلاقي كه بسياري از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم يكي از اخلاق برجسته اسلامي است كه پيامبر گرامي (ص) درباره آن فرمود: «عدة المؤمن دين» [وفا به وعده، ديني است كه بايد به او عمل شود.]

او در ميان مشاغل، شغلي را برگزيده بود كه نتيجه آن علاوه بر كمك به زندگي مردم در گرما و سرما، پوششي بود بر معايب و نقايص كه آن نيز به حكم گفتار امام « و يستر عيبه » از وظايف اسلامي است.

2.خدمات اجتماعي

او در بازار تهران به درستي و پاكيزگي، ورك گويي شهرت داشت و مردم، بسياري از مشكلات خود را با او در ميان مي نهادند، و به ارشاد و راهنمايي او ارج مي گذاردند و بخاطر علاقه اي كه به جامعه داشت، مسائل سياسي مملكت را از دوران جواني تعقيب كرد، و مي دانست كه در كشور چه مي گذرد در اين جا رشته سخن را به دست يكي از فرزندان ايشان مي دهيم تا از پايه آگاهي و صداقت و دلسوزي اين مرد به مرد و ميهن اسلامي آگاه شويم.

الف: در دوران استبداد سياه قاجار يكي از قنادهاي بازار تهران با ناراحتي پيش پدرم آمد و گفت: وزير ماليه براي صنف ما، ماليات جديدي

وضع كرده، پدرم گفت: من اقدام مي كنم او كه مي دانست اين موضوع در مجلس مطرح نشده است، از اين جهت نامه بسيار تندي عليه وزير مربوط نوشت و آدرس خود را نيز داد. چند روز بعد مستخدم آن وزارتخانه پاكتي را به مغازه او آورد و از او امضاء گرفت و رفت. وزير مربوطه او را احضار كرده بود، و موضوع را به اطلاع دوستان قناد خود رساند و گفت اگر مي ترسيد نياييد، آنها گفتند نه نمي ترسيم و مي آييم روز موعود به اتفاق به دفتر وزير رفتند. وزير پرسيد حاج ميرزا محمد خياط كيست؟ پدرم گفت من هستم. وزير با تغير و با لحن تمسخر آميز گفت: وزير اين مملكت، براي صنف قناد ماليات وضع كرده به خياط اين مملكت چه ارتباطي دارد؟

پدرم گفت:

اولاً: بني آدم اعضاي يك پيكرند، اگر در دور افتاده ترين نقطه مملكت، ظلمي بر پيرزني وارد شود در اينجا اگر من ايراني بتوانم، بايد براي احقاق حق او بپا خيزم، بنابراين نمي شود گفت اگر ناراحتي براي صنف قناد پيش آيد، به صنف خياط چه ارتباطي دارد.

ثانياً: روابط دولت و ملت در سندي كه با خون اين ملت نوشته شده، توضيح داده شده كه نبايد دولت يا ملت بر حق هم تعدي بكنند.

وزير با خشم پرسيد آن سند چيست؟

پدرم پاسخ داد: قانون اساسي، در كجاي قانون اساسي به وزير اين مملكت حق داده شده كه بدون مراجعه به مجلس، ماليات وضع كند اگر چنين تصميمي داشتيد ابتدا بايد در هيات دولت مطرح مي كرديد، چنانچه دولت تصويب مي كرد به مجلس مي داد و بعد از تصويب مجلس قابل اجرا

بود، شما اين مطلب را ميداني يا نمي داني، اگر مي داني چرا قانون اساسي اين مملكت را زير پا گذاشته اي؟ و اگر نمي داني واي بحال ملتي كه وزير آن از قانون اساسي آن مملكت خبر ندارد. وزير با ناراحتي پرسيده بود كه حالا چكار بايد كرد؟ پدرم گفت: يا اعلاميه بدهيد و اين ماليات را نقض كنيد يا شما را به اتهام زير پا گذاشتن قانون اساسي به دادگستري مي كشانم. وزير، با ناراحتي پذيرفته بود كه از اخذ ماليات منصرف گردد.

ب: شركت نفت ايران و انگليس هر ساله، ترازنامه خود را در روزنامه ها انتشار مي داد. پدرم هر ساله به دقت آن را در روزنامه مي خواند و پيش خود جمع و تفريق مي كرد و دريكي از اين سالها در حدود يك ميليون ليره استرلينگ حسابها با هم نمي خواند و پدرم با نامه اي از شركت نفت تقاضا كرد كه آن يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كنند. نماينده شركت با پدرم وارد مذاكره شد كه با پرداخت مبلغي، او را از تعقيب موضوع منصرف كند ولي مرحوم « خياط» به ايشان گفت محال است اين كار را بكنم يا پرداخت كنيد يا به دادگستري شكايت مي كنم. شركت نفت مجبور شد براي سرپوش گذاردن برموضوع و جلوگيري از انتشار اين خبر كه ترازنامه هاي نفت آنها تا چه حد قلابي است يك ميليون ليره را به دولت پرداخت كند. از آن پس ديگر ترازنامه شركت نفت منتشر نشد و طبق قانون آن زمان اگر كسي منبع درآمدي براي دولت تامين مي كرد 10% از درآمد حاصله به او تعلق مي گرفت

و دولت در صدد برآمد حدود يكصد هزار ليره به او پرداخت كند كه مرحوم خياط از گرفتنش امتناع كرد و آن را به وزارت فرهنگ آن زمان هديه نمود.

3.يك اثر جاوداني ادبي

ديوان خياط تبلوري است از ابعاد شخصيت آن مرحوم.

آخرين شعله هاي حيات

مرحوم خياط پس از يك عمر با بركت مملو از خدمت، در سن هشتاد و سه سالگي در سيزدهم ارديبهشت ماه 1343، دعوت حق را لبيك گفت و در وادي السلام قم در مقبره ضيائيان به خاك سپرده شد و از خود سه پسر و چهار دختر به يادگار گذارد.

او مرد نوراني و الهي بود، با نور خدا مي نگريست و از لحظات مرگ خود آگاه بود دختر او « مريم » مي گويد روز آخر حيات به وي گفتم حاج آقا براي نهار شما چه غذايي تهيه كنم، گفت: من ديگر مهمانم ! از مهمان سوال نمي كنند، و مهمان نيز بايد آنچه حاضر كنند، ميل كند ومن پاسخ پدر را حمل بر شوخي و مزاح كردم.

نيمه شب شد سرش در دامن يكي از فرزندان او بود، ناگهان چشم خود را باز كرد و گفت سرم را به زمين بگذار مي خواهم بروم، ما سخن او را جدي نگرفتيم ولي سر او را به زمين نهاديم، لحظه اي نگذشت گفت: الهي العفو، لǠاله الاالله و مرغ روح از قفس مادي پريد و شعله هاي حيات مادي خاموش گشت.

مرحوم «خياط » در دوران حيات خود اشعاري براي حك در سنگ مزار خود سروده نخستين بيت آن را در اين جا مي آوريم.

اي كه امروز در خانه ما آمده اي ديده بگشا نظري

كن به كجا آمده اي

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پرسش

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پاسخ

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه جايگاهي بسيار عظيم و بلند است تو گويي خورشيدي است كه سياراتي گرد اگرد آن گردش مي كنند. اين استاد بزرگ شيعه از ويژگيهاي خاصي برخوردار بوده كه به گوشه اي از آنها اشاره مي كنيم.

الف: شيخ مفيد در عصري زندگي مي كرد كه مكتبهاي كلامي فراواني ظهور كرده و فلسفه يوناني، هندي و ايراني ترجمه شده و يا در دست ترجمه بود، در چنين محيط پر از جدل و مناقشه كه هر كسي جامعه اسلامي را به گوشه اي مي كشيد، شيخ، قد علم كرده و عقايد اماميه را بر كتاب و سنت صحيح و براهين روشن عرضه نمود و انديشه هاي خلاف كتاب و سنت و عقل را به دور ريخت. هر چند قبل از شيخ، عقايد اماميه به وسيله پيشوايان معصوم يا ياران عزيز آنان به گونه اي تنظيم شده بود، مثلاً امام هشتم(ع) عقايد اسلامي را براي مأمون تحت عنوان «محض الاسلام» نگاشت و هم اكنون اين رساله در اختيار ما قرار دارد. همچنين عبدالعظيم حسني عقايد خود را بر امام هشتم(ع) عرضه كرد كه به صورت رساله تنظيم گرديده است. استاد شيخ مفيد، مرحوم صدوق نيز دو رساله در عقايد اماميه تنظيم كرده كه يكي را خود شيخ مفيد با عنوان «تصحيح الاعتقاد» شرح كرده و ديگري نيز به نام «رساله موجزه» در آخر امالي به عنوان مجلس شصت و هفتم به چاپ رسيده است.

با توجه به نگارش اين رساله ها، عصر شيخ مفيد چون عصر جدال عقايد و رو در رويي مكاتب كلامي و فلسفي بود، ناچار او بايد عقايد اماميه را با توجه به اين

افكار تنظيم كند، او با ابتكار خاصي عقايد اماميه را به صورت موجز و گاهي مفصل مبرهن كرد و شيعه را از هر نوع هرج و مرج در عقايد نجات داد و همان خط كلامي شيخ است كه پس از قروني نيز حكمفرماست.

در ذيل اين ويژگي بايد گفت: شيخ مفيد بزرگترين دانشمند كلامي شيعه است كه در قرن چهارم قد علم كرد و ديگر براي او همتايي نيامد. گرچه مرحوم محقق طوسي و يا مرحوم علامه حلي از بزرگترين حكيمان و متكلمان شيعه بوده اند امّا تخصص محقق طوسي در فلسفه مشاء بود و علّامه حلّي مؤسس نبوده، بلكه بيشتر مقرر و بيانگر است. هر چند كتاب «نهاية الاحكام» او در علم كلام دُرّ شاهواري است كه در ميان كتابهاي كلامي او مي درخشد ولي كلام وي آميخته به فلسفه بوده و كلام خالص نيست.

در حالي كه شيخ مفيد متكلمي تمام عيار بوده و كافي است كه بدانيم تنها در نقد مكتب معتزله هفت كتاب و رساله نوشته است تا چه رسد به ديگر مكاتب. از اين جهت ابن نديم (م 388ه_ ) مي گويد: «من شيخ مفيد را ديدم و او را در كلام و مناظره، بزرگ مرتبه يافتم».

ب: شيخ مفيد هم از نعمت قلم برخوردار بوده و هم از نعمت بيان. در سايه قلم آثار فراواني از او به يادگار مانده كه فهرست آنها را شاگرد رجالي او «نجاشي» در كتاب «فهرست» خود آورده است. و در سايه بيان، شاگردان بيشماري را از شيعه و سني تربيت كرده كه هر يك استوانه اي علمي در عراق و خارج آن بوده اند. كافي است كه بدانيم سيد رضي (م 406) و سيد مرتضي (م436)

و شيخ طوسي (م460) از دست پروردگان شيخ بوده و خود، جهاني از علم و دانش بوده اند.

مورخان شيعه و سني مي نويسند: «پاي منبر شيخ جمع زيادي از تمام ملل گرد آمده و بهره مي بردند و كرسي تدريس او اختصاص به هم مذهبان خود نداشته و همگان از آن بهره مي بردند».

در ميان علما و انديشمندان گاهي افرادي هستند داراي قلم، امّا فاقد بيان و گاهي داراي بيان و فاقد قلم، امّا كساني كه اين دو ويژگي را جمع كنند، نسبت به دو گروه پيشين كمترند و به حق استاد شيعه، مفيد دوران، از هر دو نعمت برخوردار بوده است. آثار قلمي و تربيت يافتگان مكتب او گواه برخورداري او از اين دو شمشير برند بوده است.

آيت الله بروجردي كيست؟

پرسش

آيت الله بروجردي كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي در ماه صفر 1292 هجري در شهر بروجرد ديده به دنيا گشود، از همان اوان كودكي مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت و در سايه توجهات و عنايات او رشد نمود. وقتي هفت ساله شد پدرش او را به مكتب فرستاد تا به تحصيل اشتغال ورزد. نخستين سرمشقي كه معلم به وي داد اين بود« هزار و دويست و نود و نه» و چون از معلم پرسيد اين سرمشق چيست؟ معلم گفت: اين امسال است! كتاب «جامع المقدمات» و نصف كتاب «سيوطي» را در مكتب نزد همان معلم به خوبي آموخت.

چون پدرش پيشرفت سريع او را در امر تحصيل دريافت، حجره اي در مدرسه علميه بروجرد براي او گرفت و همان معلم مكتب دار را كه مردي دانشمند و دلسوز، بود، به مدرسه آورد و مخارج او را متكفل شد تا بقية علوم مقدماتي را به وي بياموزد.

بدين گونه علوم مقدماتي يعني: صرف، نحو، منطق، معاني، بيان، بديع، فقه و اصول را نزد پدرش و معلم مزبور و ديگر اساتيد در بروجرد آموخت، آنگاه در سن هجده سالگي (1310) به اصفهان كه در آن روزگار حوزة علمي گرمي داشت رهسپار گرديد.

در آن تاريخ وي در سايه استعداد قوي و شوق زيادي كه به تحصيل داشته است به اصطلاح دانشجويان علوم ديني، مقدمات و سطح را تا كتاب «رياض المسائل» كه از كتب مهم فقهي است فرا گرفته بود.

پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جديت و پشتكار مخصوص به خود، سرگرم تكميل معلومات خود و كسب فيض از محضر استادان بزرگ فن

شد، و از اين فرصت استفاده نمود و از خرمن دانش آنان خوشه ها چيد.

در سال 1314 كه بيست و دو بهار را پشت سر مي گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان مي كرد پدرش مي خواهد او را براي ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزة علميه شيعه بود بفرستد؛ ولي پس از ورود به ديدار پدر و بستگان مشاهده مي كند كه به عكس انتظار او مقدمات ازدواج و تأهل را فراهم كرده اند.

از اين پيشامد اندوهگين مي شود، و چون پدر علت اندوه و تأثر او را مي پرسد مي گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب دانش بودم ولي اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد!.

پدر به وي مي گويد: فرزند! اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كني اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا به ترقيات مهمي نائل شوي.

گفتة پدر تأثير بسزايي در وي مي بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون آورده و بالأخره پس از ازدواج و اندكي توقف، مجدداً به اصفهان برگشته، پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم و فنون مختلف اهتمام مي ورزد.

در اين دو سفر كه جمعاً نه سال مي شود، فقه و اصول و فلسفه و رياضي را از محضر فقها و حكماي نامي آن عصر همچون مرحوم ميرزا ابوالمعالي كلباسي، و جهانگيرخان قشقايي، حكيم مشهور، تكميل نموده و شخصاً نيز حوزة درسي تشكيل داده و به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم مي پردازد، و از آنجا كه بياني رسا و شيوا داشته است، جمعيت

انبوهي در حوزه درسش اجتماع مي نمودند و از همان موقع در ميان فضلاي اصفهان مشهور و ممتاز مي گردد و شالودة ترقيات بعديش پي ريزي مي شود.

در پنجسال اخير كه از علوم و فنون متداول بهره هاي كافي داشته و به خوبي قدر علم را مي دانسته، چنان با نشاط تحصيل مي كرده كه بعضي شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است.

در سال 1318 مجدداً پدرش از بروجرد او را مي خواند ولي اين بار خاطر نشان مي سازد كه قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغة جوان هم با اشتياق زايد الوصفي بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترك مي گويد.

بعد از ورود به وطن مألوف و ملاقات پدر و بستگان، با كسب اجازه از پدري كه آن همه در راه تحصيل و ترقيات او كوشش داشته و او را از هر جهت تشويق مي كرده است، از بروجرد روانة نجف مي گردد.

آيت الله بروجردي در آن موقع كه بيست و هفت سال داشته، مجتهد مسلم بوده و همه او را به نبوغ و احاطة در فقه و اصول و حكمت مي ستودند، به طوري كه از افاضل دانشمندان بشمار مي آمد.

پس از آن كه وارد نجف اشرف گشت، براي تكميل فقه و اصول و رشته اجتهاد به حوزة درس مرحوم آيت الله آخوند ملاّ محمد كاظم خراساني، مصنّف كتاب مشهور «كفاية الأُصول» در آمده و ده سال تمام از محضر پر فيض آن فقيه بزرگ و علاّمة نامي مستفيد مي گردد. در اين مدت در خدمت آيت الله شريعت اصفهاني (شيخ الشريعه) كه او نيز از مفاخر مجتهدين آن روز نجف بود، به تحصيل و تكميل فقه و رجال و ديگر

علوم مي پردازد. براي اينكه بهتر به نبوغ آن مرد بزرگ پي ببريم تذكر يك نكته لازم است، و آن اينكه روز نخست كه وارد مجلس درس آيت الله خراساني مي شود، مي بيند در آن حوزه كه نزديك به هزار و دويست نفر از فضلا و علما پاي منبر درس آيت الله خراساني نشسته اند، كسي، از او جوان تر نيست! با اين وصف هنگامي كه استاد شروع به درس و بيان مطلب مي كند، اشكالي برگفته استادش در نظرش خطور مي كند ولي چون خود را جوان و كم سن مي بيند به علاوه مهابت مخصوص آيت الله خراساني و رعب مجلس هم او را مي گيرد و از همه مهمتر چون نخستين باري بود كه او قدم به آن حوزه مقدسه مي گذاشت، لذا از اظهار مطلب و بيان اشكال خودداري مي نمايد.

يكي دو روز بعد كه استادش آيت الله خراساني به ديدن يكي از علماي تازه وارد مي رفته او نيز در ميان همراهان در مجلس حضور مي يابد و همانجا كه از نزديك استاد رامي بيند، اشكال خود رابيان مي كند، استاد جواب مي دهد، و او بر جواب وي ايراد مي كند، استاد توضيح مي دهد و او توضيح استاد را كافي نمي داند.

و بالأخره همين گفتگوي مختصر، استاد علامه را با دانشمند جوان و تازه وارد به حوزه درس او، آشنا مي سازد و به همين جهت از هويت وي جويا مي شود و پس از اطلاع، او را مورد مهر فراوان قرار مي دهد، به طوري كه از آن روز هر گاه او در درس اشكال مي نمود، كاملاً گوش مي داد تا او خوب اشكال خود را بيان كند و سپس با احترام اشكال او را تشريح مي نمود و پاسخ

مي گفت و به فرموده خود آيت الله بروجردي، اين استاد عاليمقام در سفر و حضر و در مجالس خصوصي و عمومي و نزد عام و خاص در بزرگداشت و احترام شاگرد نابغه اش، مي كوشيد و همين احترامات نيز در سير كمالي اين شاگرد بزرگ آثار رضايت بخش و مؤثري بر جاي گذاشت.

گذشته از شركت در مجلس درس آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني، شخصاً نيز حوزه درسي تشكيل داده، فضلاي بسياري از محضرش به كسب علم اشتغال ورزيدند، و در همان نجف از اساتيد مبرز سطح بشمار آمد؛ و هر روز بر شهرت و احترامش مي افزود.

از سال 1328 هجري در حالي كه از استادان بزرگوارش آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني نيز به دريافت اجازة اجتهاد نايل گرديد، به وطن مألوف مراجعت نمود و در ميان استقبال پرشور علما و فاميل و بستگانش و عموم اهالي بروجرد وارد مسقط الرأس خود شد.

از همان ايام مشغول تدريس فقه و اصول و تأليف و تصنيف كتابهاي سودمند و تعليم و تربيت فضلا و دانشمندان بسياري گرديد كه هم اكنون غالب شاگردان آن روز ايشان در شمار علماي معروف هستند، كتب سودمند و نفيس آن مرحوم بحمد الله از دست فنا محفوظ مانده و عنقريب چاپ شده و در معرض مطالعة طالبان علم قرار مي گيرد.

در سال 1344 از راه عراق به زيارت خانه خدا مشرف گرديد و هنگام بازگشت از حج، مدت هشت ماه در نجف اشرف توقف و سپس به ايران معاودت نمود و پس از زيارت حضرت امام رضا(ع) وارد بروجرد گشت و به حل و فصل امور مسلمين و ادارة حوزة علميه بروجرد پرداخت و از

همان روزگار رسالة علميه اش چاپ و جمعي از وي تقليد نمودند و كم كم مقلدين آن مرحوم روي به ازدياد گذارده، و جمعيت بيشتري از وجود چنان فقيه نامي در شهرستان بروجرد آگاهي يافتند، تا آنكه بيمار گشت و براي معالجه به تهران آمد و پس از بهبودي با دعوت علما و دانشمندان حوزه علميه قم، به اين شهرستان مذهبي قدم نهادند و به مرجعيت عامة شيعيان جهان رسيدند.

آيت الله محقق داماد كيست؟

پرسش

آيت الله محقق داماد كيست؟

پاسخ

مرحوم آية الله داماد در حدود سال 1323 هجري قمري در احمد آباد يزد ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات مقدماتي و استفاده از محضر مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدي، در سال 1341 يعني درست يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم به دست مرحوم آية الله العظمي حائري به قم عزيمت نمودند.

استاد آن فقيد سعيد، مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي كه آينده درخشاني را براي وي پيش بيني مي كرد مشوق او براي آمدن به حوزه عليمة قم بود و حتي لباس مخصوص خود را هنگام عزيمت وي به قم، بر او پوشانيد.

فقيد سعيد پس از چندي در حوزة درس مرحوم آيت الله حائري، زعيم و بنيانگزار حوزه علميه قم كه مجمع بزرگي از فضلا و علما بود شركت نمود و به زودي در ميان آنها تبرز خاصي پيدا كرد، و به سبب همين امتيازات بود كه مرحوم حائري او را به دامادي خود برگزيد و از آن روز به لقب «داماد» مشهور و معروف گرديد.

فقيد سعيد، پس از درگذشت مرحوم آيت الله حائري، حوزة درسي مخصوص به خود تشكيل داد، اين حوزة درسي، سال به سال رونق بيشتري گرفت و به زودي در رديف حوزه هاي درس درجه اول اين مركز بزرگ علمي شيعه در آمد، و فضلاي بسياري مانند پروانگاني كه گرد شمع، جمع شوند، اطراف اين محقق عاليقدر را گرفتند و از چشمة فياض علم و دانش او سيراب گشتند.

مرحوم آية الله داماد علاقه فراواني به تدريس فقه و اصول و پرورش و تربيت فضلا داشت، و به همين دليل، غالب او قات او در

شبانه روز صرف مطالعه مي شد و از پر مطالعه ترين اساتيد حوزه علميه قم محسوب مي گشت.

در روزهاي آخر عمر كه پس از عارضه قلبي «انفاركتوس» از ماه مبارك رمضان به بعد در منزل بستري و همه طبقات مخصوصاً شاگردان او به ديدارش مي رفتند، گاهي او قات، ساعت درس او كه فرا مي رسيد و خود را از شركت در جلسة درس و در حلقة شاگردان و تلامذة برجسته خود محروم مي ديد گريه مي كرد، و اين جمله تاريخي را مي فرمود: «… من از مرگ نمي ترسم ولي از اين مي ترسم كه وجود عاطل و باطلي باشم و نتوانم انجام وظيفة شرعي كنم».

مرحوم آية الله داماد بسيار صريح اللهجه، خوش مجلس، و شوخ و شيرين سخن بود، به مقامات صوري اهميت نمي داد، و تواضع مخصوصي داشت.

او داراي قلبي بسيار رؤوف و احساساتي لطيف و كاملاً روحاني بود، مي گفت در تمام عمرم _ جز دو مرتبه _ مراسم نماز ميت را انجام ندادم و در هر دو بار منقلب شدم و آن را ترك گفتم.

گاهي كه در مواقع مخصوصي در مسند ارشاد و وعظ قرار مي گرفت، سخنان اين روحاني بزرگ در دلهاي شنوندگان اثر بسيار عميقي مي گذاشت و به هنگام دعا و مناجات و مراسم سوگواري هر بيننده اي تحت تأثير حالت روحاني و چشم اشكبار او قرار مي گرفت.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد يكي از پرشكوهترين مراسمي بود كه قم به خود ديده بود و مراجع بزرگ قم، علاوه بر طبقات ديگر، همه در مراسم حضور داشتند و پس از تجليل فراوان در بقعة خاصي در صحن بزرگ در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

آيت الله حكيم كيست؟

پرسش

آيت الله حكيم كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي آقاي حكيم، يكي از اين چهره هاي درخشان تاريخ ملت و مذهب ما بود، تاريخ او فراموش نشدني، حيات او هيجان انگيز، و مرگ او تكان دهنده بود.

او بزرگ مردي بود كه عمر پر بركت خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين، وقف علم و دانش، وقف دانش طلبان و تشنگان حقيقت، و بالأخره وقف محرومان و ستمديدگان اجتماع كرد.

و دها اثر جاويدان علمي و اجتماعي از خود بيادگار گذاشت. او در كورانهاي حوادث، همچون كوه استقامت نمود و هرگز در برابر حوادث تسليم نشد و ضعف و ناتواني نشان نداد.

او در فعاليت هاي مثبت اجتماعي شجاع، و شهامت او در فتوا، و صراحت در بيان آراء و نظرات علمي حقاً كم نظير بود.

تواضع و فروتني او بحدي بود كه با آن همه نفوذ و شخصيتي كه داشت، هر كس در مجلس او مي نشست احساس مي كرد با برادر و دوست نزديك خود نشسته، و كمترين تكلفي در برخورد و ملاقات او احساس نمي كرد، اين نشانه روح با عظمت و وسيع آن عالم رباني بود.

شيعيان جهان _ بخصوص شيعيان عراق _ او را يك سدّ نيرومند در برابر حوادث مي ديدند و موجوديت خود را در حوادث گوناگون در پناه شخصيت او حفظ كردند.

او در يك خاندان اصيل تولد يافت، شجره نامه هاي موجود در خاندان حكيم تأييد مي كند كه: در حدود چهار قرن پيش، يعني در عصر شاه عباس صفوي، طبيب حاذقي بنام مير سيد علي كه اثر علمي معروفش بنام «مجربات طبيه» و علاقه مخصوص شاه عباس به او، معرف مقام علمي او بود، در سفري كه به آستان مقدس علوي مشرف شده بود

به اصرار مردم نجف اشرف كه از داشتن يك طبيب ماهر محروم بودند رحل اقامت در آن شهر مقدس افكند و به مير سيد علي حكيم «يعني طبيب» معروف گشت و احترام مخصوصي در ميان مردم عراق داشت.

در چهارمين نسلي كه از خاندان او بوجود آمد، چهره عالم بزرگواري بنام سيد مهدي حكيم درخشيد و چيزي نگذشت كه خداوند فرزندي به او داد كه نام آن را «محسن» گذاشت و به اين ترتيب در سال 1306 هجري قمري آية الله حكيم، ديده به جهان گشود.

در سن هفت سالگي خواندن قرآن را آغاز نمود و در نه سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخت، استعداد سرشار و نبوغ و هوش فوق العادة او از آيندة درخشانش خبر مي داد.

دروس ابتدايي و مقدماتي اسلامي را نزد برادر بزرگش «سيد محمود حكيم» فرا گرفت و سطوح عالي را در محضر جمعي از فضلاي نجف اشرف آموخت.

در سال 1326 در بحبوحة جواني به حوزة درس زعيم بزرگ اسلام، مرحوم آية الله آخوند خراساني راه يافت. سه سال از حوزه پر بركت درس آن بزرگوار استفاده نمود، و پس از رحلت آن رجل علمي بزرگ، در حوزه درس مرحوم آية الله آقا ضياء الدين عراقي كه به پرورش شاگردان و تلامذة عاليقدر معروف است قدم گذارد. دو دورة اصول را در محضر درس آن بزرگوار ديد و از حوزة درس مرحوم آية الله نائيني و بعضي ديگر از بزرگان نجف نيز بهره هاي فراوان برد.

او از سال 1338 حوزه درس خارج فقه و اصول تشكيل داد، و جمعي از فضلاي جوان نجف از محضرش استفاده مي كردند.

در استفاده هاي مقامات معنوي و اخلاقي، بيشتر مديون عالم پرهيزگار رباني،

مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي است.

تأليفات پر ارزش او

مي گويند در سال 1331 هنگامي كه نخستين اثر علمي خود را به نام «ميراث الزوجة» بدست استاد خود، مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي داد او گفت: « ما تا كنون قدر تو را نمي دانستيم اكنون مي توانيم بگوييم تو را مي شناسيم».

مرحوم حكيم، از علماي پر كار بود به همين دليل تأليفات پر ارزش متعددي از خود به يادگار گذاشت كه از ميان آنها كتب زير را مي توان نام برد:

1. مستمسك العروة الوثقي: اين كتاب كه در واقع شاهكار علمي آية الله حكيم است، شرحي بر كتاب عروة الوثقي مرحوم آيت الله سيد كاظم يزدي است، شرحي است جامع، موجز، عميق، خالي از حشو و زوايد، و در عين حال نسبتاً ساده و روان و در نوع خود كم نظير.

2. حقائق الأصول: شرح سودمندي بر كفاية الأُصول مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني.

3. دليل المناسك: شرح استدلالي مختصري بر كتاب مناسك حج استاد بزرگوارش مرحوم علامه نائيني.

4. نهج الفقاهة: شرح جالبي بر كتاب مكاسب مرحوم علامه انصاري.

5. رسالة في ارث الزوجة من الزو

آيت الله اميني كيست؟

پرسش

آيت الله اميني كيست؟

پاسخ

آية الله حاج شيخ عبد الحسين اميني كه همه جا به نويسنده بزرگ «الغدير» معروف مي باشد در روز جمعه 28 ربيع الثاني 1390 مطابق 12 خرداد ماه 1349 در سن هفتاد سالگي ديده از جهان فرو بست و عموم طبقات مسلمانان را در اندوه عميقي فرو برد.

آية الله اميني از برجسته ترين افرادي بود كه به خاطر دفاع از حريم اسلام و تشيع و مخصوصاً دفاع از مقام والاي بزرگ مرد جهان انسانيت، علي(ع) قد علم كرد، و با فداكاري و اخلاص عجيب، و شهامت و ابتكاري كم نظير رسالت بزرگ خود را به خوبي انجام داد. او يك عمر همچون شمع فروزاني سوخت و روشنگر اجتماعي عظيم گرديد.

كمتر كسي از دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) يافت مي شود كه با نوشته هاي عميق و محققانه و پر احساس و هيجان انگيز اين متفكر بزرگ اسلام سرو كار نداشته باشد و او را به خاطر اثر بي نظيرش _ الغدير _ نستايد.

مرحوم علامه اميني يك انسان به معني واقعي، يك مرد مجاهد به تمام معني كلمه، و يك خدمتگزار مخلص به عالم اسلام و مخصوصاً به ساحت مقدس امير مؤمنان علي(ع) بود.

او يك تنه در برابر تاريخ نويسان مزدوري كه به خاطر خدمت به دستگاه كثيف بني اميه بزرگترين جنايت را نسبت به مقام شامخ پيشواي بزرگ اسلام علي(ع) مرتكب شدند قيام كرد و با قلم توانا و آتشين و در عين حال منطقي و علمي خود، پرده ها را كنار زد و حقايق را از لابلاي زواياي تاريك تاريخ بيرون كشيد.

او بطور مسلم در اين كار بزرگ از يك امداد غيبي

برخوردار بود و كساني كه حال مناجات تكان دهندة او را در كنار قبر مولاي متقيان ديده باشند، اين رابطه معنوي را بخوبي احساس مي كنند.

مرحوم آيت الله اميني به سال 1320 هجري قمري ديده به جهان گشود، خانواده او از خانواده هاي اصيل و علمي تبريز است، پدر وي، مرحوم ميرزا احمد اميني از علماي نامي كه به قدس و تقوا و اخلاص به خاندان اهل بيت پيامبر اكرم، كاملاً معروف بود، از علماي تبريز به شمار مي رفت، جدّ وي مرحوم ميرزا علي «امين الشرع» از علماي و ادبا و شعراي تبريز بود، و اشعاري كه از او به يادگار مانده نشانه روشن بر مراتب اخلاص و علاقه وي به خاندان پيامبر اسلام مي باشد.

از همان دوران كودكي آثار نبوغ و برجستگي از سيماي درخشان علاّمة اميني آشكار و نمايان بود، چشمان درشت و پيشاني بلند، و مغز بزرگ و قيافه گيرا و بيان شيوا و جذاب وي، آينده درخشان او را در ذهن هر بيننده اي ترسيم مي كرد. كساني كه دوران كودكي او را به خاطر دارند، مي گويند، او در دوران صباوت به سان بزرگان سخن مي گفت، و به طرز آنها فكر مي كرد، و هرگز در اعمال و رفتار او، آثار كودكي كه مقتضاي اين سن است، ديده نمي شد، و اين خود يكي از علائم نبوغ است، نوابغ جهان در سنين صباوت كه هنوز فصل شكوفايي نبوغ آنان نرسيده، با رفتار و گفتار خود از جهشي كه در زندگي خواهند نمود خبر مي دهند.

مرحوم آيت الله اميني تحصيلات ابتدايي و مقدمات عربي، و سطوح عالي را در زادگاه خود به پايان رسانيد، و براي تكميل تحصيلات عالي در رشته هاي فقه

و اصول و سائر علوم اسلامي به سال 1342 در حالي كه 22 ساله بود رهسپار نجف اشرف گرديد، و در آن مركز علمي از محضر آيات و اساتيد بزرگ آن دانشگاه بزرگ شيعه به تكميل معارف و علوم پرداخت، و از محضر مرحوم آيت الله سيد محمود فيروز آبادي، و آيت الله سيد ابوتراب خوانساري، و آيات الله حاج ميرزا علي ايرواني، و مرحوم آيت الله نائيني استفاده هاي فراواني برد. (شهداء الفضيلة /9و 10)

امّا علاقه و اخلاص كم نظير وي به خاندان پيامبر اسلام، كه در حقيقت از افتخارات موروثي اين خانواده مي باشد، علاقة وافر وي را به غور و بررسي مسائل تاريخي، تجزيه و تحليل رويدادهاي دوران خلفاء و بررسي دقيق و جامع الاطراف ولايت امير مؤمنان و ساير ائمه اطهار(ع) از نظر قرآن و روايات و دلايل عقلي و ادب و تاريخ معطوف ساخت، و او در ميان تمام رشته هاي علوم اسلامي، در اين رشته آنچنان تخصص و تبحر و احاطه پيدا كرد، كه تاريخ شيعه و علم كمتر كسي را به مانند او به خاطر دارد. مجلدات بيست گانه كتاب نفيس «الغدير» كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر به شمار مي رود، گواه گويا بر اين گفتار است.

شاهكار بزرگ آيت الله اميني

بزرگترين اثر نفيس علمي كه آيت الله اميني از خود به يادگار گذارد، همان كتاب گرانبهاي «الغدير» است كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر و دايرة المعارف آيين تشيع به شمار مي رود، درست است كه او اين كتاب را پيرامون حديث «غدير» و بيان زندگي گروهي كه اين حديث را در طول قرون اسلامي از زمان پيامبر اسلام، تا عصر حاضر، به نظم

درآورده اند، تأليف كرده است، ولي او روي مناسباتي در مجلدات بيستگانه «غدير» ابحاثي را مطرح نموده و حقايقي را روشن ساخته كه كاملاً ابتكاري بوده و از يك تتبع و احاطه و اطلاع فوق العاده بر كتب تفسير و حديث و تاريخ و عقايد و ادبيات حاكي مي باشد، و در واقع مسأله شعراي غدير سوژه اي براي طرح يك سلسله از مهمترين مباحث اسلامي بوده است.

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم رباني در سال 1301 ه_ .ش در شيراز ديده به جهان گشود و پس از تحصيل مقدمات براي ادامه تحصيل در سال 1327 عازم قم شد و از محضر اساتيدي چون مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق، آية الله العظمي بروجردي و آية الله مجاهدي در زمينه متون فقه و اصول فقه استدلالي و تحليلي بهره ها گرفت.

آيت الله رباني شيرازي عمر عزيز خود را در تحقيق گذراند، و ي داراي تأليفات متعددي است كه از آن جمله مي توان از تعليقات بر وسائل الشيعة، از اول طهارت تا آخر ارث در 17 جلد، تعليقات بر بحار الأنوار مجلسي، شرح احوال شخصيت ها و علما به زبان عربي و حركت در طبيعت و در مكتب را، نام برد.

آيت الله رباني شيرازي از سال 1327 به هنگام عزيمت از شيراز به قم با امام خميني آشنايي داشت و يكي از نخستين كساني بود كه زعامت و امامت حضرت آية الله العظمي امام خميني را در مذهب و سياست پذيرفت.

وي از سال 1342 با شروع مبارزات مردم به رهبري روحانيت متعهد، عليه رژيم سفاك پهلوي در جريان مبارزات قرار گرفت و تا سال 1357، سال پيروزي انقلاب اسلامي ايران بيش از 10 بار زنداني شد.

از جمله در سال 52 بيش از يك ماه در زندانهاي رژيم منحوس شاه زير سخت ترين شكنجه ها قرار گرفت و بعد از محكوميت به زندان قصر منتقل شد، وي هم چنين طي سالهاي مبارزه مدتها به شهر هاي كاشمر، جيرفت، فيروز آباد و سردشت تبعيد شد.

اختناق حاكم بر زندان آن زمان، آنقدر شديد بود كه زندانيان نمي توانستند به راحتي با يكديگر

صحبت كنند ولي آيت الله ربّاني به اتّفاق ساير علما در زندان به اقامة نماز مي پرداخت و بارها به همين جرم به زندانهاي انفرادي منتقل شد.

آيت الله رباني شيرازي حتي در زندان دست از مبارزات و نيز مطالعه و تأليف برنداشت. كما اينكه حاصل اين سالها كتابي است كه به صورت «يادداشتهايي در مبحث ديالكتيك» تنظيم شده است.

وي به هنگام تشكيل مجلس _ خبرگان _ از سوي مردم شيراز به نمايندگي اين مجلس برگزيده شد، و همچنين از سوي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران به عنوان يكي از فقهاي شوراي نگهبان تعيين گرديد.

آيت الله عبد الرحيم ربّاني شيرازي سرانجام به هنگام بازگشت از شيراز، جهت شركت در جلسه 17/ 12 /1360 شوراي نگهبان بر اثر واژگون شدن اتومبيل حامل وي پس از يك عمر مطالعه و مبارزه به لقاء الله پيوست.

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد عبد الله شيرازي كه مقارن ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز پنجشنبه (غره محرم الحرام سال 1405 هجري) در سن 95 سالگي بر اثر سكتة قلبي دار فاني را وداع گفت، در سال 1309 هجري قمري در شهر شيراز ديده به جهان گشود و در سن 15 سالگي به دنبال مبارزه سر سخت پدر بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمد طاهر بر ضد سلطنت استبداد قاجار و نفوذ استعمار انگليس، به اتفاق پدرش براي مدت شش ماه به «سيوند» شيراز تبعيد گرديد.

مرحوم آيت الله شيرازي پس از تحصيلات كافي در زادگاه خود، شيراز و شهر مقدس قم در سال 1333 هجري قمري به منظور درك مراتب عاليه اجتهاد و ادامه تحصيل به نجف اشرف عزيمت كرد و در نزد علما و اساتيد بزرگي چون مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد حسين نائيني و آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بهره جست و به درجه اجتهاد نائل گرديد.

فقيد سعيد در سال 1314 هجري شمسي به منظور زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا _ عليه آلاف التحية و الثناء _ به ايران آمد و در مشهد مقدس رحل اقامت افكند و در طي اقامت خود در مشهد مبارزه بر ضد رژيم سفاك رضا شاه را آغاز كرد و همگام با ديگر علما و فقهاي آن عصر، در تصميم گيري بر ضد رژيم پهلوي نقش ارزنده اي ايفا كرد. سوابق مجاهدات و تلاشهاي ايشان بر ضد استعمار در سنگرهاي مختلف فراموش ناشدني است.

در حوادث قيام مسجد

گوهر شاد همراه با مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي و مرحوم آيت الله حاج سيد يونس اردبيلي اقدامات مؤثري به عمل آورد و در همين رابطه از سوي رژيم منفور پهلوي به همراه ديگر علما و فقهاي مبارز دستگير و براي چهار ماه به زندان محكوم گرديد.

آيت الله شيرازي پس ازگذراندن دوره زندان به نجف اشرف مراجعت نمود و در آنجا حوزه درسي خود را تشكيل داد و به عنوان يكي از شخصيتهاي علمي در عراق سكونت گزيد.

فقيد سعيد در سال 1345 پس از مبارزات زيادي با رژيم بعثي عراق بار ديگر به مشهد بازگشت. و سرانجام در نخستين روز محرّم الحرام 1405ه_ برابر با پنجم مهر 1363 بدرود زندگي گفتند. ايشان از نخستين كساني بودند كه در مبارزات با رژيم فاسد پهلوي با ساير مراجع عظام و علماي اعلام تا پيروزي انقلاب اسلامي همكاري داشتند و همواره از حريم تشيع دفاع مي نمودند، به همين دليل امام امت در بيانية خود درباره اين بزرگ تجليل فوق العاده نمودند و مجلس فاتحه با شكوهي از طرف معظم له در تهران برگزار گرديد.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد با شكوه بسيار عظيمي انجام گرفت و در جوار مرقد مطهر ثامن الحجج امام رضا _ عليه التحية و الثناء _ به خاك سپرده شد.

آيت الله كمره اي كيست؟

پرسش

آيت الله كمره اي كيست؟

پاسخ

وي در سال 1317 قمري در «كمره» از توابع خمين ديده به جهان گشود و پس از تحصيل علوم ابتدائي در زادگاه خود، براي كسب علوم و معارف به «خوانسار» عزيمت نمود و در آنجا از محضر يكي از علماي بزرگ به نام «آخوند ملا محمد بيدهندي» كه در آن سامان به قدس و تقوا معروف بود، تلمذ كرد و پس از فوت آن مرد بزرگ نزد مجتهد بزرگوار مرحوم حاج سيد علي اكبر بيدهندي و آقا سيد احمد جاده اي، به تحصيل پرداخت و از محضر آن دو عالم رباني استفاده شايان نمود و در سن 19 سالگي به كمره بازگشت، سپس براي ادامة تحصيل علوم عاليه عازم حوزه علميه اراك گرديد و از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري بهره ها گرفت.

در سال 1340 هجري قمري در قم رحل اقامت افكند و در آن موقع استاد فلسفه و حكمت حوزة علمية قم مرحوم حاج ميرزا علي اكبر يزدي بود كه در عصر خود كم نظير بود، وي فلسفه و حكمت را نزد او آموخت و در سال 1354 در رابطه با غائله «كشف حجاب» به دستور رضا خان دستگير و زنداني شد، و بعد از يك ماه زنداني شدن، به قيد عدم خروج از تهران آزاد گرديد.

مرحوم آيت الله كمره اي در سال 1371 در كراچي به رياست «مؤتمر عالم اسلامي» انتخاب گرديد، و بار دوم در سال 1379 قمري در مؤتمر اسلامي بيت المقدس شركت كرد و در پايان مؤتمر با اشاره مرحوم آيت الله العظمي بروجردي همراه با مرحوم آيت الله طالقاني با فقيه بزرگوار اهل سنت «شيخ محمود

شلتوت» درباره اتحاد اسلامي ديدار و گفتگو كرد.

مرحوم كمره اي از علما و دانشمندان بزرگواري است كه به سهم خود از راه بيان و قلم خدمات بسيار ارزنده اي به اسلام نموده است و تأليفات فراواني (حدود 70 جلد) از آن مرحوم به يادگار مانده است، از آن جمله: 1. افق وحي، 2. افق اعلي، 3. علي و الزهراء 4. ملكه اسلام، 5. شرح نهج البلاغه در 23 جلد، 6 . عنصر شجاعت در 7 جلد (در حالات امام حسين و يارانش)، 7. قبله اسلام، 8. تفسير سوره نور، 9. مجلس مباحثه امام رضا(ع) با عمران صابي، 10. امناء الهي در كتاب سلمان فارسي و دهها آثار ديگر. آية الله كمره اي در 15 محرّم الحرام 1405 ه_ . برابر با 20 مهر ماه 1363 بدرود زندگي گفت.

آيت الله خادمي كيست؟

پرسش

آيت الله خادمي كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در روز جمعه سوم شعبان 1319 ه_ ق در شهر اصفهان ديده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، به تحصيل علوم ديني پرداخت. ادبيات عرب را نزد مرحوم حاج شيخ علي يزدي فرا گرفت و سطوح را نزد مرحوم ميرزا احمد اصفهاني آموخت، آنگاه براي فراگيري مراتب بالا، در حوزه درس دو شخصيت بزرگ علمي وقت، مرحوم حاج سيد علي نجف آبادي و سيد محمد نجف آبادي حاضر شد و رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آنان فرا گرفت، سپس در حوزه درس خارج مجتهد و محقق بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمد صادق اصفهاني شركت كرد، و به پايه اي از علم و دانش رسيد و آنگاه براي تكميل مراتب علمي خود حدود سال 1342 رهسپار نجف اشرف گرديد و از حوزه هاي درس خارج آيات بزرگ، نائيني، عراقي و اصفهاني، خوشه ها چيد، و علم كلام و فن مناظره با اصحاب مذاهب را از مرحوم آيت الله بلاغي كه استاد بس مبرزي در اين رشته بود، آموخت، و رجال و درايه را نزد مرحوم سيد ابو تراب خوانساري تحصيل كرد و سرانجام براي انجام وظايف علمي و ديني به زادگاه خود بازگشت، و به تربيت طلاب و فضلا و قيام به وظايف اجتماعي پرداخت و متجاوز از پنجاه سال در حوزه علمي اصفهان در مدرسه صدر، به تدريس و تأليف و ساير وظايف علمي قيام نمود و آثار علمي ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه قسمت اعظم آنها مخطوط و برخي به زيور طبع آراسته و در ميان آثار علمي آن فقيد «رهبر سعادت» كه يك دوره عقايد اسلامي را به صورت استدلالي به

زبان فارسي نگاشته اند، از ارزش خاصي برخوردار است.

فقيد سعيد در بامداد روز دو شنبه بيستم اسفند ماه سال 63 برابر 18 جمادي الثانيه 1405 ديده از جهان بربست، و پس از انتشار خبر رحلت آن روحاني جليل، اصفهان و حومه آن به حالت تعطيل در آمده و جنازه آن فقيد پس ازتشييع با شكوه به ارض اقدس انتقال يافت و در كنار حضرت ثامن الأئمه(ع) به خاك سپرده شد.

مرحوم ايت الله خادمي، فقيهي بزرگ، مجتهدي عالي مقام، دانشمندي متواضع، خدمتگزاري دلسوز در كمالات اخلاقي و روحي، زبانزد خاص و عام بود، و در پيشبرد انقلاب اسلامي، و نهضت ملت مسلمان ايران سهم بسزايي داشت، كه در تاريخ انقلاب محفوظ مي باشد.

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پرسش

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري، فرزند برومند مؤسس حوزة علمية قم، مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (قدّس الله أسرارهما) از آن افراد نادر و نمونه بود كه ياد او به اين زودي از خاطره ها محو نمي گردد بلكه پيوسته «زنده ياد» مي ماند.

فقيد سعيد در روز چهاردهم ذي الحجه هزار و سيصد و سي و چهار هجري قمري در شهرستان اراك، در مهد علم و فضيلت ديده به جهان گشود، و قلوب و ديدگان خانواده مرحوم حائري را به عنوان نخستين فرزند ذكور روشن ساخت.

مرحوم آيت الله مؤسس كه از سال 1332 هجري قمري به عنوان تأسيس حوزه در اراك رحل اقامت در آن شهرستان افكنده بود، در نوروز 1301 برابر رجب 1340 براي زيارت مرقد مطهر فاطمه معصومه(ع) به قم مشرف شده بود، بر اثر درخواست اكيد علما و مردم اين شهر مذهبي، ناچار شد كه اراك را به عزم اقامت در قم، ترك گويد، و خانواده و تلاميذ و شاگردان خود را به اين شهر فرا خواند، از آن سال فقيد سعيد همراه والد معظم خود در قم اقامت گزيد، و به تحصيل علوم عربي و فقه و اصول پرداخت، و سطوح عالي را نزد تلاميذ بزرگ آيت الله والد، فرا گرفت. فرائد شيخ اعظم انصاري را نزد مرحوم آيت الله گلپايگاني و مكاسب را نزد مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و كفايه را نزد مرحوم آيت الله محقق داماد (قدس الله ارواحهم) آموخت، آنگاه شايستگي پيدا كرد كه در حوزه خارج فقه و اصول والد معظم خود حاضر گردد و

از خرمن علم آن راد مرد الهي كه اين حوزه با بركت به دست پر ميمنت او پي ريزي شده است بهره بگيرد. پس از درگذشت آيت الله مؤسس در سال 1355، در فقه و اصول در درس فقيه بزرگ مرحوم آيت الله حجت كه افتخار دامادي وي را نيز داشت، شركت كرد و از حوزه درس او استفاده فراوان نمود.

در سال 1364 قمري برابر 1324 شمسي. مرحوم آيت الله بروجردي بنا به درخواست فضلاي حوزه علميه قم، رحل اقامت در قم افكند، و در حوزه موج جديدي در علوم اسلامي مخصوصاً فقه و رجال پديد آورد، آيت الله حائري در دروس فقه و اصول مرحوم آيت الله بروجردي حاضر شده و قسمت اعظم استخوان بندي علمي او در فقه و اصول، مربوط به درسهاي دو استاد اخير او مي باشد.

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پرسش

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه چگونه است؟

پاسخ

جايگاه شيخ مفيد در ميان علماي اماميه جايگاهي بسيار عظيم و بلند است تو گويي خورشيدي است كه سياراتي گرد اگرد آن گردش مي كنند. اين استاد بزرگ شيعه از ويژگيهاي خاصي برخوردار بوده كه به گوشه اي از آنها اشاره مي كنيم.

الف: شيخ مفيد در عصري زندگي مي كرد كه مكتبهاي كلامي فراواني ظهور كرده و فلسفه يوناني، هندي و ايراني ترجمه شده و يا در دست ترجمه بود، در چنين محيط پر از جدل و مناقشه كه هر كسي جامعه اسلامي را به گوشه اي مي كشيد، شيخ، قد علم كرده و عقايد اماميه را بر كتاب و سنت صحيح و براهين روشن عرضه نمود و انديشه هاي خلاف كتاب و سنت و عقل را به دور ريخت. هر چند قبل از شيخ، عقايد اماميه به وسيله پيشوايان معصوم يا ياران عزيز آنان به گونه اي تنظيم شده بود، مثلاً امام هشتم(ع) عقايد اسلامي را براي مأمون تحت عنوان «محض الاسلام» نگاشت و هم اكنون اين رساله در اختيار ما قرار دارد. همچنين عبدالعظيم حسني عقايد خود را بر امام هشتم(ع) عرضه كرد كه به صورت رساله تنظيم گرديده است. استاد شيخ مفيد، مرحوم صدوق نيز دو رساله در عقايد اماميه تنظيم كرده كه يكي را خود شيخ مفيد با عنوان «تصحيح الاعتقاد» شرح كرده و ديگري نيز به نام «رساله موجزه» در آخر امالي به عنوان مجلس شصت و هفتم به چاپ رسيده است.

با توجه به نگارش اين رساله ها، عصر شيخ مفيد چون عصر جدال عقايد و رو در رويي مكاتب كلامي و فلسفي بود، ناچار او بايد عقايد اماميه را با توجه به اين

افكار تنظيم كند، او با ابتكار خاصي عقايد اماميه را به صورت موجز و گاهي مفصل مبرهن كرد و شيعه را از هر نوع هرج و مرج در عقايد نجات داد و همان خط كلامي شيخ است كه پس از قروني نيز حكمفرماست.

در ذيل اين ويژگي بايد گفت: شيخ مفيد بزرگترين دانشمند كلامي شيعه است كه در قرن چهارم قد علم كرد و ديگر براي او همتايي نيامد. گرچه مرحوم محقق طوسي و يا مرحوم علامه حلي از بزرگترين حكيمان و متكلمان شيعه بوده اند امّا تخصص محقق طوسي در فلسفه مشاء بود و علّامه حلّي مؤسس نبوده، بلكه بيشتر مقرر و بيانگر است. هر چند كتاب «نهاية الاحكام» او در علم كلام دُرّ شاهواري است كه در ميان كتابهاي كلامي او مي درخشد ولي كلام وي آميخته به فلسفه بوده و كلام خالص نيست.

در حالي كه شيخ مفيد متكلمي تمام عيار بوده و كافي است كه بدانيم تنها در نقد مكتب معتزله هفت كتاب و رساله نوشته است تا چه رسد به ديگر مكاتب. از اين جهت ابن نديم (م 388ه_ ) مي گويد: «من شيخ مفيد را ديدم و او را در كلام و مناظره، بزرگ مرتبه يافتم».

ب: شيخ مفيد هم از نعمت قلم برخوردار بوده و هم از نعمت بيان. در سايه قلم آثار فراواني از او به يادگار مانده كه فهرست آنها را شاگرد رجالي او «نجاشي» در كتاب «فهرست» خود آورده است. و در سايه بيان، شاگردان بيشماري را از شيعه و سني تربيت كرده كه هر يك استوانه اي علمي در عراق و خارج آن بوده اند. كافي است كه بدانيم سيد رضي (م 406) و سيد مرتضي (م436)

و شيخ طوسي (م460) از دست پروردگان شيخ بوده و خود، جهاني از علم و دانش بوϙǢاند.

مورخان شيعه و سني مي نويسند: «پاي منبر شيخ جمع زيادي از تمام ملل گرد آمده و بهره مي بردند و كرسي تدريس او اختصاص به هم مذهبان خود نداشته و همگان از آن بهره مي بردند».

در ميان علما و انديشمندان گاهي افرادي هستند داراي قلم، امّا فاقد بيان و گاهي داراي بيان و فاقد قلم، امّا كساني كه اين دو ويژگي را جمع كنند، نسبت به دو گروه پيشين كمترند و به حق استاد شيعه، مفيد دوران، از هر دو نعمت برخوردار بوده است. آثار قلمي و تربيت يافتگان مكتب او گواه برخورداري او از اين دو شمشير برند بوده است.

آيت الله بروجردي كيست؟

پرسش

آيت الله بروجردي كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي در ماه صفر 1292 هجري در شهر بروجرد ديده به دنيا گشود، از همان اوان كودكي مورد مهر و علاقه سرشار پدر دانشمندش قرار گرفت و در سايه توجهات و عنايات او رشد نمود. وقتي هفت ساله شد پدرش او را به مكتب فرستاد تا به تحصيل اشتغال ورزد. نخستين سرمشقي كه معلم به وي داد اين بود« هزار و دويست و نود و نه» و چون از معلم پرسيد اين سرمشق چيست؟ معلم گفت: اين امسال است! كتاب «جامع المقدمات» و نصف كتاب «سيوطي» را در مكتب نزد همان معلم به خوبي آموخت.

چون پدرش پيشرفت سريع او را در امر تحصيل دريافت، حجره اي در مدرسه علميه بروجرد براي او گرفت و همان معلم مكتب دار را كه مردي دانشمند و دلسوز، بود، به مدرسه آورد و مخارج او را متكفل شد تا بقية علوم مقدماتي را به وي بياموزد.

بدين گونه علوم مقدماتي يعني: صرف، نحو، منطق، معاني، بيان، بديع، فقه و اصول را نزد پدرش و معلم مزبور و ديگر اساتيد در بروجرد آموخت، آنگاه در سن هجده سالگي (1310) به اصفهان كه در آن روزگار حوزة علمي گرمي داشت رهسپار گرديد.

در آن تاريخ وي در سايه استعداد قوي و شوق زيادي كه به تحصيل داشته است به اصطلاح دانشجويان علوم ديني، مقدمات و سطح را تا كتاب «رياض المسائل» كه از كتب مهم فقهي است فرا گرفته بود.

پس از ورود به اصفهان مدت چهار سال با جديت و پشتكار مخصوص به خود، سرگرم تكميل معلومات خود و كسب فيض از محضر استادان بزرگ فن

شد، و از اين فرصت استفاده نمود و از خرمن دانش آنان خوشه ها چيد.

در سال 1314 كه بيست و دو بهار را پشت سر مي گذاشت، به دستور پدر به بروجرد احضار شد، او گمان مي كرد پدرش مي خواهد او را براي ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزة علميه شيعه بود بفرستد؛ ولي پس از ورود به ديدار پدر و بستگان مشاهده مي كند كه به عكس انتظار او مقدمات ازدواج و تأهل را فراهم كرده اند.

از اين پيشامد اندوهگين مي شود، و چون پدر علت اندوه و تأثر او را مي پرسد مي گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب دانش بودم ولي اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصدم حائل گردد و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد!.

پدر به وي مي گويد: فرزند! اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كني اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا به ترقيات مهمي نائل شوي.

گفتة پدر تأثير بسزايي در وي مي بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون آورده و بالأخره پس از ازدواج و اندكي توقف، مجدداً به اصفهان برگشته، پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم و فنون مختلف اهتمام مي ورزد.

در اين دو سفر كه جمعاً نه سال مي شود، فقه و اصول و فلسفه و رياضي را از محضر فقها و حكماي نامي آن عصر همچون مرحوم ميرزا ابوالمعالي كلباسي، و جهانگيرخان قشقايي، حكيم مشهور، تكميل نموده و شخصاً نيز حوزة درسي تشكيل داده و به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم مي پردازد، و از آنجا كه بياني رسا و شيوا داشته است، جمعيت

انبوهي در حوزه درسش اجتماع مي نمودند و از همان موقع در ميان فضلاي اصفهان مشهور و ممتاز مي گردد و شالودة ترقيات بعديش پي ريزي مي شود.

در پنجسال اخير كه از علوم و فنون متداول بهره هاي كافي داشته و به خوبي قدر علم را مي دانسته، چنان با نشاط تحصيل مي كرده كه بعضي شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است.

در سال 1318 مجدداً پدرش از بروجرد او را مي خواند ولي اين بار خاطر نشان مي سازد كه قصد دارم تو را به نجف اشرف بفرستم، دانشمند نابغة جوان هم با اشتياق زايد الوصفي بار سفر بسته، اصفهان را به قصد بروجرد ترك مي گويد.

بعد از ورود به وطن مألوف و ملاقات پدر و بستگان، با كسب اجازه از پدري كه آن همه در راه تحصيل و ترقيات او كوشش داشته و او را از هر جهت تشويق مي كرده است، از بروجرد روانة نجف مي گردد.

آيت الله بروجردي در آن موقع كه بيست و هفت سال داشته، مجتهد مسلم بوده و همه او را به نبوغ و احاطة در فقه و اصول و حكمت مي ستودند، به طوري كه از افاضل دانشمندان بشمار مي آمد.

پس از آن كه وارد نجف اشرف گشت، براي تكميل فقه و اصول و رشته اجتهاد به حوزة درس مرحوم آيت الله آخوند ملاّ محمد كاظم خراساني، مصنّف كتاب مشهور «كفاية الأُصول» در آمده و ده سال تمام از محضر پر فيض آن فقيه بزرگ و علاّمة نامي مستفيد مي گردد. در اين مدت در خدمت آيت الله شريعت اصفهاني (شيخ الشريعه) كه او نيز از مفاخر مجتهدين آن روز نجف بود، به تحصيل و تكميل فقه و رجال و ديگر

علوم مي پردازد. براي اينكه بهتر به نبوغ آن مرد بزرگ پي ببريم تذكر يك نكته لازم است، و آن اينكه روز نخست كه وارد مجلس درس آيت الله خراساني مي شود، مي بيند در آن حوزه كه نزديك به هزار و دويست نفر از فضلا و علما پاي منبر درس آيت الله خراساني نشسته اند، كسي، از او جوان تر نيست! با اين وصف هنگامي كه استاد شروع به درس و بيان مطلب مي كند، اشكالي برگفته استادش در نظرش خطور مي كند ولي چون خود را جوان و كم سن مي بيند به علاوه مهابت مخصوص آيت الله خراساني و رعب مجلس هم او را مي گيرد و از همه مهمتر چون نخستين باري بود كه او قدم به آن حوزه مقدسه مي گذاشت، لذا از اظهار مطلب و بيان اشكال خودداري مي نمايد.

يكي دو روز بعد كه استادش آيت الله خراساني به ديدن يكي از علماي تازه وارد مي رفته او نيز در ميان همراهان در مجلس حضور مي يابد و همانجا كه از نزديك استاد رامي بيند، اشكال خود رابيان مي كند، استاد جواب مي دهد، و او بر جواب وي ايراد مي كند، استاد توضيح مي دهد و او توضيح استاد را كافي نمي داند.

و بالأخره همين گفتگوي مختصر، استاد علامه را با دانشمند جوان و تازه وارد به حوزه درس او، آشنا مي سازد و به همين جهت از هويت وي جويا مي شود و پس از اطلاع، او را مورد مهر فراوان قرار مي دهد، به طوري كه از آن روز هر گاه او در درس اشكال مي نمود، كاملاً گوش مي داد تا او خوب اشكال خود را بيان كند و سپس با احترام اشكال او را تشريح مي نمود و پاسخ

مي گفت و به فرموده خود آيت الله بروجردي، اين استاد عاليمقام در سفر و حضر و در مجالس خصوصي و عمومي و نزد عام و خاص در بزرگداشت و احترام شاگرد نابغه اش، مي كوشيد و همين احترامات نيز در سير كمالي اين شاگرد بزرگ آثار رضايت بخش و مؤثري بر جاي گذاشت.

گذشته از شركت در مجلس درس آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني، شخصاً نيز حوزه درسي تشكيل داده، فضلاي بسياري از محضرش به كسب علم اشتغال ورزيدند، و در همان نجف از اساتيد مبرز سطح بشمار آمد؛ و هر روز بر شهرت و احترامش مي افزود.

از سال 1328 هجري در حالي كه از استادان بزرگوارش آيت الله خراساني و شريعت اصفهاني نيز به دريافت اجازة اجتهاد نايل گرديد، به وطن مألوف مراجعت نمود و در ميان استقبال پرشور علما و فاميل و بستگانش و عموم اهالي بروجرد وارد مسقط الرأس خود شد.

از همان ايام مشغول تدريس فقه و اصول و تأليف و تصنيف كتابهاي سودمند و تعليم و تربيت فضلا و دانشمندان بسياري گرديد كه هم اكنون غالب شاگردان آن روز ايشان در شمار علماي معروف هستند، كتب سودمند و نفيس آن مرحوم بحمد الله از دست فنا محفوظ مانده و عنقريب چاپ شده و در معرض مطالعة طالبان علم قرار مي گيرد.

در سال 1344 از راه عراق به زيارت خانه خدا مشرف گرديد و هنگام بازگشت از حج، مدت هشت ماه در نجف اشرف توقف و سپس به ايران معاودت نمود و پس از زيارت حضرت امام رضا(ع) وارد بروجرد گشت و به حل و فصل امور مسلمين و ادارة حوزة علميه بروجرد پرداخت و از

همان روزگار رسالة علميه اش چاپ و جمعي از وي تقليد نمودند و كم كم مقلدين آن مرحوم روي به ازدياد گذارده، و جمعيت بيشتري از وجود چنان فقيه نامي در شهرستان بروجرد آگاهي يافتند، تا آنكه بيمار گشت و براي معالجه به تهران آمد و پس از بهبودي با دعوت علما و دانشمندان حوزه علميه قم، به اين شهرستان مذهبي قدم نهادند و به مرجعيت عامة شيعيان جهان رسيدند.

آيت الله محقق داماد كيست؟

پرسش

آيت الله محقق داماد كيست؟

پاسخ

مرحوم آية الله داماد در حدود سال 1323 هجري قمري در احمد آباد يزد ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات مقدماتي و استفاده از محضر مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدي، در سال 1341 يعني درست يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم به دست مرحوم آية الله العظمي حائري به قم عزيمت نمودند.

استاد آن فقيد سعيد، مرحوم حاج شيخ غلامرضا يزدي كه آينده درخشاني را براي وي پيش بيني مي كرد مشوق او براي آمدن به حوزه عليمة قم بود و حتي لباس مخصوص خود را هنگام عزيمت وي به قم، بر او پوشانيد.

فقيد سعيد پس از چندي در حوزة درس مرحوم آيت الله حائري، زعيم و بنيانگزار حوزه علميه قم كه مجمع بزرگي از فضلا و علما بود شركت نمود و به زودي در ميان آنها تبرز خاصي پيدا كرد، و به سبب همين امتيازات بود كه مرحوم حائري او را به دامادي خود برگزيد و از آن روز به لقب «داماد» مشهور و معروف گرديد.

فقيد سعيد، پس از درگذشت مرحوم آيت الله حائري، حوزة درسي مخصوص به خود تشكيل داد، اين حوزة درسي، سال به سال رونق بيشتري گرفت و به زودي در رديف حوزه هاي درس درجه اول اين مركز بزرگ علمي شيعه در آمد، و فضلاي بسياري مانند پروانگاني كه گرد شمع، جمع شوند، اطراف اين محقق عاليقدر را گرفتند و از چشمة فياض علم و دانش او سيراب گشتند.

مرحوم آية الله داماد علاقه فراواني به تدريس فقه و اصول و پرورش و تربيت فضلا داشت، و به همين دليل، غالب او قات او در

شبانه روز صرف مطالعه مي شد و از پر مطالعه ترين اساتيد حوزه علميه قم محسوب مي گشت.

در روزهاي آخر عمر كه پس از عارضه قلبي «انفاركتوس» از ماه مبارك رمضان به بعد در منزل بستري و همه طبقات مخصوصاً شاگردان او به ديدارش مي رفتند، گاهي او قات، ساعت درس او كه فرا مي رسيد و خود را از شركت در جلسة درس و در حلقة شاگردان و تلامذة برجسته خود محروم مي ديد گريه مي كرد، و اين جمله تاريخي را مي فرمود: «… من از مرگ نمي ترسم ولي از اين مي ترسم كه وجود عاطل و باطلي باشم و نتوانم انجام وظيفة شرعي كنم».

مرحوم آية الله داماد بسيار صريح اللهجه، خوش مجلس، و شوخ و شيرين سخن بود، به مقامات صوري اهميت نمي داد، و تواضع مخصوصي داشت.

او داراي قلبي بسيار رؤوف و احساساتي لطيف و كاملاً روحاني بود، مي گفت در تمام عمرم _ جز دو مرتبه _ مراسم نماز ميت را انجام ندادم و در هر دو بار منقلب شدم و آن را ترك گفتم.

گاهي كه در مواقع مخصوصي در مسند ارشاد و وعظ قرار مي گرفت، سخنان اين روحاني بزرگ در دلهاي شنوندگان اثر بسيار عميقي مي گذاشت و به هنگام دعا و مناجات و مراسم سوگواري هر بيننده اي تحت تأثير حالت روحاني و چشم اشكبار او قرار مي گرفت.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد يكي از پرشكوهترين مراسمي بود كه قم به خود ديده بود و مراجع بزرگ قم، علاوه بر طبقات ديگر، همه در مراسم حضور داشتند و پس از تجليل فراوان در بقعة خاصي در صحن بزرگ در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

آيت الله حكيم كيست؟

پرسش

آيت الله حكيم كيست؟

پاسخ

آيت الله العظمي آقاي حكيم، يكي از اين چهره هاي درخشان تاريخ ملت و مذهب ما بود، تاريخ او فراموش نشدني، حيات او هيجان انگيز، و مرگ او تكان دهنده بود.

او بزرگ مردي بود كه عمر پر بركت خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين، وقف علم و دانش، وقف دانش طلبان و تشنگان حقيقت، و بالأخره وقف محرومان و ستمديدگان اجتماع كرد.

و دها اثر جاويدان علمي و اجتماعي از خود بيادگار گذاشت. او در كورانهاي حوادث، همچون كوه استقامت نمود و هرگز در برابر حوادث تسليم نشد و ضعف و ناتواني نشان نداد.

او در فعاليت هاي مثبت اجتماعي شجاع، و شهامت او در فتوا، و صراحت در بيان آراء و نظرات علمي حقاً كم نظير بود.

تواضع و فروتني او بحدي بود كه با آن همه نفوذ و شخصيتي كه داشت، هر كس در مجلس او مي نشست احساس مي كرد با برادر و دوست نزديك خود نشسته، و كمترين تكلفي در برخورد و ملاقات او احساس نمي كرد، اين نشانه روح با عظمت و وسيع آن عالم رباني بود.

شيعيان جهان _ بخصوص شيعيان عراق _ او را يك سدّ نيرومند در برابر حوادث مي ديدند و موجوديت خود را در حوادث گوناگون در پناه شخصيت او حفظ كردند.

او در يك خاندان اصيل تولد يافت، شجره نامه هاي موجود در خاندان حكيم تأييد مي كند كه: در حدود چهار قرن پيش، يعني در عصر شاه عباس صفوي، طبيب حاذقي بنام مير سيد علي كه اثر علمي معروفش بنام «مجربات طبيه» و علاقه مخصوص شاه عباس به او، معرف مقام علمي او بود، در سفري كه به آستان مقدس علوي مشرف شده بود

به اصرار مردم نجف اشرف كه از داشتن يك طبيب ماهر محروم بودند رحل اقامت در آن شهر مقدس افكند و به مير سيد علي حكيم «يعني طبيب» معروف گشت و احترام مخصوصي در ميان مردم عراق داشت.

در چهارمين نسلي كه از خاندان او بوجود آمد، چهره عالم بزرگواري بنام سيد مهدي حكيم درخشيد و چيزي نگذشت كه خداوند فرزندي به او داد كه نام آن را «محسن» گذاشت و به اين ترتيب در سال 1306 هجري قمري آية الله حكيم، ديده به جهان گشود.

در سن هفت سالگي خواندن قرآن را آغاز نمود و در نه سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخت، استعداد سرشار و نبوغ و هوش فوق العادة او از آيندة درخشانش خبر مي داد.

دروس ابتدايي و مقدماتي اسلامي را نزد برادر بزرگش «سيد محمود حكيم» فرا گرفت و سطوح عالي را در محضر جمعي از فضلاي نجف اشرف آموخت.

در سال 1326 در بحبوحة جواني به حوزة درس زعيم بزرگ اسلام، مرحوم آية الله آخوند خراساني راه يافت. سه سال از حوزه پر بركت درس آن بزرگوار استفاده نمود، و پس از رحلت آن رجل علمي بزرگ، در حوزه درس مرحوم آية الله آقا ضياء الدين عراقي كه به پرورش شاگردان و تلامذة عاليقدر معروف است قدم گذارد. دو دورة اصول را در محضر درس آن بزرگوار ديد و از حوزة درس مرحوم آية الله نائيني و بعضي ديگر از بزرگان نجف نيز بهره هاي فراوان برد.

او از سال 1338 حوزه درس خارج فقه و اصول تشكيل داد، و جمعي از فضلاي جوان نجف از محضرش استفاده مي كردند.

در استفاده هاي مقامات معنوي و اخلاقي، بيشتر مديون عالم پرهيزگار رباني،

مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي است.

تأليفات پر ارزش او

مي گويند در سال 1331 هنگامي كه نخستين اثر علمي خود را به نام «ميراث الزوجة» بدست استاد خود، مرحوم سيد محمد سعيد حبوبي داد او گفت: « ما تا كنون قدر تو را نمي دانستيم اكنون مي توانيم بگوييم تو را مي شناسيم».

مرحوم حكيم، از علماي پر كار بود به همين دليل تأليفات پر ارزش متعددي از خود به يادگار گذاشت كه از ميان آنها كتب زير را مي توان نام برد:

1. مستمسك العروة الوثقي: اين كتاب كه در واقع شاهكار علمي آية الله حكيم است، شرحي بر كتاب عروة الوثقي مرحوم آيت الله سيد كاظم يزدي است، شرحي است جامع، موجز، عميق، خالي از حشو و زوايد، و در عين حال نسبتاً ساده و روان و در نوع خود كم نظير.

2. حقائق الأصول: شرح سودمندي بر كفاية الأُصول مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني.

3. دليل المناسك: شرح استدلالي مختصري بر كتاب مناسك حج استاد بزرگوارش مرحوم علامه نائيني.

4. نهج الفقاهة: شرح جالبي بر كتاب مكاسب مرحوم علامه انصاري.

5. رسالة في ارث الزوجة من الزو

آيت الله اميني كيست؟

پرسش

آيت الله اميني كيست؟

پاسخ

آية الله حاج شيخ عبد الحسين اميني كه همه جا به نويسنده بزرگ «الغدير» معروف مي باشد در روز جمعه 28 ربيع الثاني 1390 مطابق 12 خرداد ماه 1349 در سن هفتاد سالگي ديده از جهان فرو بست و عموم طبقات مسلمانان را در اندوه عميقي فرو برد.

آية الله اميني از برجسته ترين افرادي بود كه به خاطر دفاع از حريم اسلام و تشيع و مخصوصاً دفاع از مقام والاي بزرگ مرد جهان انسانيت، علي(ع) قد علم كرد، و با فداكاري و اخلاص عجيب، و شهامت و ابتكاري كم نظير رسالت بزرگ خود را به خوبي انجام داد. او يك عمر همچون شمع فروزاني سوخت و روشنگر اجتماعي عظيم گرديد.

كمتر كسي از دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) يافت مي شود كه با نوشته هاي عميق و محققانه و پر احساس و هيجان انگيز اين متفكر بزرگ اسلام سرو كار نداشته باشد و او را به خاطر اثر بي نظيرش _ الغدير _ نستايد.

مرحوم علامه اميني يك انسان به معني واقعي، يك مرد مجاهد به تمام معني كلمه، و يك خدمتگزار مخلص به عالم اسلام و مخصوصاً به ساحت مقدس امير مؤمنان علي(ع) بود.

او يك تنه در برابر تاريخ نويسان مزدوري كه به خاطر خدمت به دستگاه كثيف بني اميه بزرگترين جنايت را نسبت به مقام شامخ پيشواي بزرگ اسلام علي(ع) مرتكب شدند قيام كرد و با قلم توانا و آتشين و در عين حال منطقي و علمي خود، پرده ها را كنار زد و حقايق را از لابلاي زواياي تاريك تاريخ بيرون كشيد.

او بطور مسلم در اين كار بزرگ از يك امداد غيبي

برخوردار بود و كساني كه حال مناجات تكان دهندة او را در كنار قبر مولاي متقيان ديده باشند، اين رابطه معنوي را بخوبي احساس مي كنند.

مرحوم آيت الله اميني به سال 1320 هجري قمري ديده به جهان گشود، خانواده او از خانواده هاي اصيل و علمي تبريز است، پدر وي، مرحوم ميرزا احمد اميني از علماي نامي كه به قدس و تقوا و اخلاص به خاندان اهل بيت پيامبر اكرم، كاملاً معروف بود، از علماي تبريز به شمار مي رفت، جدّ وي مرحوم ميرزا علي «امين الشرع» از علماي و ادبا و شعراي تبريز بود، و اشعاري كه از او به يادگار مانده نشانه روشن بر مراتب اخلاص و علاقه وي به خاندان پيامبر اسلام مي باشد.

از همان دوران كودكي آثار نبوغ و برجستگي از سيماي درخشان علاّمة اميني آشكار و نمايان بود، چشمان درشت و پيشاني بلند، و مغز بزرگ و قيافه گيرا و بيان شيوا و جذاب وي، آينده درخشان او را در ذهن هر بيننده اي ترسيم مي كرد. كساني كه دوران كودكي او را به خاطر دارند، مي گويند، او در دوران صباوت به سان بزرگان سخن مي گفت، و به طرز آنها فكر مي كرد، و هرگز در اعمال و رفتار او، آثار كودكي كه مقتضاي اين سن است، ديده نمي شد، و اين خود يكي از علائم نبوغ است، نوابغ جهان در سنين صباوت كه هنوز فصل شكوفايي نبوغ آنان نرسيده، با رفتار و گفتار خود از جهشي كه در زندگي خواهند نمود خبر مي دهند.

مرحوم آيت الله اميني تحصيلات ابتدايي و مقدمات عربي، و سطوح عالي را در زادگاه خود به پايان رسانيد، و براي تكميل تحصيلات عالي در رشته هاي فقه

و اصول و سائر علوم اسلامي به سال 1342 در حالي كه 22 ساله بود رهسپار نجف اشرف گرديد، و در آن مركز علمي از محضر آيات و اساتيد بزرگ آن دانشگاه بزرگ شيعه به تكميل معارف و علوم پرداخت، و از محضر مرحوم آيت الله سيد محمود فيروز آبادي، و آيت الله سيد ابوتراب خوانساري، و آيات الله حاج ميرزا علي ايرواني، و مرحوم آيت الله نائيني استفاده هاي فراواني برد. (شهداء الفضيلة /9و 10)

امّا علاقه و اخلاص كم نظير وي به خاندان پيامبر اسلام، كه در حقيقت از افتخارات موروثي اين خانواده مي باشد، علاقة وافر وي را به غور و بررسي مسائل تاريخي، تجزيه و تحليل رويدادهاي دوران خلفاء و بررسي دقيق و جامع الاطراف ولايت امير مؤمنان و ساير ائمه اطهار(ع) از نظر قرآن و روايات و دلايل عقلي و ادب و تاريخ معطوف ساخت، و او در ميان تمام رشته هاي علوم اسلامي، در اين رشته آنچنان تخصص و تبحر و احاطه پيدا كرد، كه تاريخ شيعه و علم كمتر كسي را به مانند او به خاطر دارد. مجلدات بيست گانه كتاب نفيس «الغدير» كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر به شمار مي رود، گواه گويا بر اين گفتار است.

شاهكار بزرگ آيت الله اميني

بزرگترين اثر نفيس علمي كه آيت الله اميني از خود به يادگار گذارد، همان كتاب گرانبهاي «الغدير» است كه يكي از بزرگترين شاهكارهاي علمي عصر حاضر و دايرة المعارف آيين تشيع به شمار مي رود، درست است كه او اين كتاب را پيرامون حديث «غدير» و بيان زندگي گروهي كه اين حديث را در طول قرون اسلامي از زمان پيامبر اسلام، تا عصر حاضر، به نظم

درآورده اند، تأليف كرده است، ولي او روي مناسباتي در مجلدات بيستگانه «غدير» ابحاثي را مطرح نموده و حقايقي را روشن ساخته كه كاملاً ابتكاري بوده و از يك تتبع و احاطه و اطلاع فوق العاده بر كتب تفسير و حديث و تاريخ و عقايد و ادبيات حاكي مي باشد، و در واقع مسأله شعراي غدير سوژه اي براي طرح يك سلسله از مهمترين مباحث اسلامي بوده است.

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله رباني شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم رباني در سال 1301 ه_ .ش در شيراز ديده به جهان گشود و پس از تحصيل مقدمات براي ادامه تحصيل در سال 1327 عازم قم شد و از محضر اساتيدي چون مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق، آية الله العظمي بروجردي و آية الله مجاهدي در زمينه متون فقه و اصول فقه استدلالي و تحليلي بهره ها گرفت.

آيت الله رباني شيرازي عمر عزيز خود را در تحقيق گذراند، و ي داراي تأليفات متعددي است كه از آن جمله مي توان از تعليقات بر وسائل الشيعة، از اول طهارت تا آخر ارث در 17 جلد، تعليقات بر بحار الأنوار مجلسي، شرح احوال شخصيت ها و علما به زبان عربي و حركت در طبيعت و در مكتب را، نام برد.

آيت الله رباني شيرازي از سال 1327 به هنگام عزيمت از شيراز به قم با امام خميني آشنايي داشت و يكي از نخستين كساني بود كه زعامت و امامت حضرت آية الله العظمي امام خميني را در مذهب و سياست پذيرفت.

وي از سال 1342 با شروع مبارزات مردم به رهبري روحانيت متعهد، عليه رژيم سفاك پهلوي در جريان مبارزات قرار گرفت و تا سال 1357، سال پيروزي انقلاب اسلامي ايران بيش از 10 بار زنداني شد.

از جمله در سال 52 بيش از يك ماه در زندانهاي رژيم منحوس شاه زير سخت ترين شكنجه ها قرار گرفت و بعد از محكوميت به زندان قصر منتقل شد، وي هم چنين طي سالهاي مبارزه مدتها به شهر هاي كاشمر، جيرفت، فيروز آباد و سردشت تبعيد شد.

اختناق حاكم بر زندان آن زمان، آنقدر شديد بود كه زندانيان نمي توانستند به راحتي با يكديگر

صحبت كنند ولي آيت الله ربّاني به اتّفاق ساير علما در زندان به اقامة نماز مي پرداخت و بارها به همين جرم به زندانهاي انفرادي منتقل شد.

آيت الله رباني شيرازي حتي در زندان دست از مبارزات و نيز مطالعه و تأليف برنداشت. كما اينكه حاصل اين سالها كتابي است كه به صورت «يادداشتهايي در مبحث ديالكتيك» تنظيم شده است.

وي به هنگام تشكيل مجلس _ خبرگان _ از سوي مردم شيراز به نمايندگي اين مجلس برگزيده شد، و همچنين از سوي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران به عنوان يكي از فقهاي شوراي نگهبان تعيين گرديد.

آيت الله عبد الرحيم ربّاني شيرازي سرانجام به هنگام بازگشت از شيراز، جهت شركت در جلسه 17/ 12 /1360 شوراي نگهبان بر اثر واژگون شدن اتومبيل حامل وي پس از يك عمر مطالعه و مبارزه به لقاء الله پيوست.

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پرسش

آيت الله سيد عبدالله شيرازي كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله العظمي حاج سيد عبد الله شيرازي كه مقارن ساعت يك و سي دقيقه بامداد روز پنجشنبه (غره محرم الحرام سال 1405 هجري) در سن 95 سالگي بر اثر سكتة قلبي دار فاني را وداع گفت، در سال 1309 هجري قمري در شهر شيراز ديده به جهان گشود و در سن 15 سالگي به دنبال مبارزه سر سخت پدر بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمد طاهر بر ضد سلطنت استبداد قاجار و نفوذ استعمار انگليس، به اتفاق پدرش براي مدت شش ماه به «سيوند» شيراز تبعيد گرديد.

مرحوم آيت الله شيرازي پس از تحصيلات كافي در زادگاه خود، شيراز و شهر مقدس قم در سال 1333 هجري قمري به منظور درك مراتب عاليه اجتهاد و ادامه تحصيل به نجف اشرف عزيمت كرد و در نزد علما و اساتيد بزرگي چون مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد حسين نائيني و آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بهره جست و به درجه اجتهاد نائل گرديد.

فقيد سعيد در سال 1314 هجري شمسي به منظور زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا _ عليه آلاف التحية و الثناء _ به ايران آمد و در مشهد مقدس رحل اقامت افكند و در طي اقامت خود در مشهد مبارزه بر ضد رژيم سفاك رضا شاه را آغاز كرد و همگام با ديگر علما و فقهاي آن عصر، در تصميم گيري بر ضد رژيم پهلوي نقش ارزنده اي ايفا كرد. سوابق مجاهدات و تلاشهاي ايشان بر ضد استعمار در سنگرهاي مختلف فراموش ناشدني است.

در حوادث قيام مسجد

گوهر شاد همراه با مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي و مرحوم آيت الله حاج سيد يونس اردبيلي اقدامات مؤثري به عمل آورد و در همين رابطه از سوي رژيم منفور پهلوي به همراه ديگر علما و فقهاي مبارز دستگير و براي چهار ماه به زندان محكوم گرديد.

آيت الله شيرازي پس ازگذراندن دوره زندان به نجف اشرف مراجعت نمود و در آنجا حوزه درسي خود را تشكيل داد و به عنوان يكي از شخصيتهاي علمي در عراق سكونت گزيد.

فقيد سعيد در سال 1345 پس از مبارزات زيادي با رژيم بعثي عراق بار ديگر به مشهد بازگشت. و سرانجام در نخستين روز محرّم الحرام 1405ه_ برابر با پنجم مهر 1363 بدرود زندگي گفتند. ايشان از نخستين كساني بودند كه در مبارزات با رژيم فاسد پهلوي با ساير مراجع عظام و علماي اعلام تا پيروزي انقلاب اسلامي همكاري داشتند و همواره از حريم تشيع دفاع مي نمودند، به همين دليل امام امت در بيانية خود درباره اين بزرگ تجليل فوق العاده نمودند و مجلس فاتحه با شكوهي از طرف معظم له در تهران برگزار گرديد.

مراسم تشييع جنازه آن فقيد سعيد با شكوه بسيار عظيمي انجام گرفت و در جوار مرقد مطهر ثامن الحجج امام رضا _ عليه التحية و الثناء _ به خاك سپرده شد.

آيت الله كمره اي كيست؟

پرسش

آيت الله كمره اي كيست؟

پاسخ

وي در سال 1317 قمري در «كمره» از توابع خمين ديده به جهان گشود و پس از تحصيل علوم ابتدائي در زادگاه خود، براي كسب علوم و معارف به «خوانسار» عزيمت نمود و در آنجا از محضر يكي از علماي بزرگ به نام «آخوند ملا محمد بيدهندي» كه در آن سامان به قدس و تقوا معروف بود، تلمذ كرد و پس از فوت آن مرد بزرگ نزد مجتهد بزرگوار مرحوم حاج سيد علي اكبر بيدهندي و آقا سيد احمد جاده اي، به تحصيل پرداخت و از محضر آن دو عالم رباني استفاده شايان نمود و در سن 19 سالگي به كمره بازگشت، سپس براي ادامة تحصيل علوم عاليه عازم حوزه علميه اراك گرديد و از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حائري بهره ها گرفت.

در سال 1340 هجري قمري در قم رحل اقامت افكند و در آن موقع استاد فلسفه و حكمت حوزة علمية قم مرحوم حاج ميرزا علي اكبر يزدي بود كه در عصر خود كم نظير بود، وي فلسفه و حكمت را نزد او آموخت و در سال 1354 در رابطه با غائله «كشف حجاب» به دستور رضا خان دستگير و زنداني شد، و بعد از يك ماه زنداني شدن، به قيد عدم خروج از تهران آزاد گرديد.

مرحوم آيت الله كمره اي در سال 1371 در كراچي به رياست «مؤتمر عالم اسلامي» انتخاب گرديد، و بار دوم در سال 1379 قمري در مؤتمر اسلامي بيت المقدس شركت كرد و در پايان مؤتمر با اشاره مرحوم آيت الله العظمي بروجردي همراه با مرحوم آيت الله طالقاني با فقيه بزرگوار اهل سنت «شيخ محمود

شلتوت» درباره اتحاد اسلامي ديدار و گفتگو كرد.

مرحوم كمره اي از علما و دانشمندان بزرگواري است كه به سهم خود از راه بيان و قلم خدمات بسيار ارزنده اي به اسلام نموده است و تأليفات فراواني (حدود 70 جلد) از آن مرحوم به يادگار مانده است، از آن جمله: 1. افق وحي، 2. افق اعلي، 3. علي و الزهراء 4. ملكه اسلام، 5. شرح نهج البلاغه در 23 جلد، 6 . عنصر شجاعت در 7 جلد (در حالات امام حسين و يارانش)، 7. قبله اسلام، 8. تفسير سوره نور، 9. مجلس مباحثه امام رضا(ع) با عمران صابي، 10. امناء الهي در كتاب سلمان فارسي و دهها آثار ديگر. آية الله كمره اي در 15 محرّم الحرام 1405 ه_ . برابر با 20 مهر ماه 1363 بدرود زندگي گفت.

آيت الله خادمي كيست؟

پرسش

آيت الله خادمي كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در روز جمعه سوم شعبان 1319 ه_ ق در شهر اصفهان ديده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، به تحصيل علوم ديني پرداخت. ادبيات عرب را نزد مرحوم حاج شيخ علي يزدي فرا گرفت و سطوح را نزد مرحوم ميرزا احمد اصفهاني آموخت، آنگاه براي فراگيري مراتب بالا، در حوزه درس دو شخصيت بزرگ علمي وقت، مرحوم حاج سيد علي نجف آبادي و سيد محمد نجف آبادي حاضر شد و رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آنان فرا گرفت، سپس در حوزه درس خارج مجتهد و محقق بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمد صادق اصفهاني شركت كرد، و به پايه اي از علم و دانش رسيد و آنگاه براي تكميل مراتب علمي خود حدود سال 1342 رهسپار نجف اشرف گرديد و از حوزه هاي درس خارج آيات بزرگ، نائيني، عراقي و اصفهاني، خوشه ها چيد، و علم كلام و فن مناظره با اصحاب مذاهب را از مرحوم آيت الله بلاغي كه استاد بس مبرزي در اين رشته بود، آموخت، و رجال و درايه را نزد مرحوم سيد ابو تراب خوانساري تحصيل كرد و سرانجام براي انجام وظايف علمي و ديني به زادگاه خود بازگشت، و به تربيت طلاب و فضلا و قيام به وظايف اجتماعي پرداخت و متجاوز از پنجاه سال در حوزه علمي اصفهان در مدرسه صدر، به تدريس و تأليف و ساير وظايف علمي قيام نمود و آثار علمي ارزنده اي از خود به يادگار گذارد كه قسمت اعظم آنها مخطوط و برخي به زيور طبع آراسته و در ميان آثار علمي آن فقيد «رهبر سعادت» كه يك دوره عقايد اسلامي را به صورت استدلالي به

زبان فارسي نگاشته اند، از ارزش خاصي برخوردار است.

فقيد سعيد در بامداد روز دو شنبه بيستم اسفند ماه سال 63 برابر 18 جمادي الثانيه 1405 ديده از جهان بربست، و پس از انتشار خبر رحلت آن روحاني جليل، اصفهان و حومه آن به حالت تعطيل در آمده و جنازه آن فقيد پس ازتشييع با شكوه به ارض اقدس انتقال يافت و در كنار حضرت ثامن الأئمه(ع) به خاك سپرده شد.

مرحوم ايت الله خادمي، فقيهي بزرگ، مجتهدي عالي مقام، دانشمندي متواضع، خدمتگزاري دلسوز در كمالات اخلاقي و روحي، زبانزد خاص و عام بود، و در پيشبرد انقلاب اسلامي، و نهضت ملت مسلمان ايران سهم بسزايي داشت، كه در تاريخ انقلاب محفوظ مي باشد.

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پرسش

آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري كيست؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري، فرزند برومند مؤسس حوزة علمية قم، مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (قدّس الله أسرارهما) از آن افراد نادر و نمونه بود كه ياد او به اين زودي از خاطره ها محو نمي گردد بلكه پيوسته «زنده ياد» مي ماند.

فقيد سعيد در روز چهاردهم ذي الحجه هزار و سيصد و سي و چهار هجري قمري در شهرستان اراك، در مهد علم و فضيلت ديده به جهان گشود، و قلوب و ديدگان خانواده مرحوم حائري را به عنوان نخستين فرزند ذكور روشن ساخت.

مرحوم آيت الله مؤسس كه از سال 1332 هجري قمري به عنوان تأسيس حوزه در اراك رحل اقامت در آن شهرستان افكنده بود، در نوروز 1301 برابر رجب 1340 براي زيارت مرقد مطهر فاطمه معصومه(ع) به قم مشرف شده بود، بر اثر درخواست اكيد علما و مردم اين شهر مذهبي، ناچار شد كه اراك را به عزم اقامت در قم، ترك گويد، و خانواده و تلاميذ و شاگردان خود را به اين شهر فرا خواند، از آن سال فقيد سعيد همراه والد معظم خود در قم اقامت گزيد، و به تحصيل علوم عربي و فقه و اصول پرداخت، و سطوح عالي را نزد تلاميذ بزرگ آيت الله والد، فرا گرفت. فرائد شيخ اعظم انصاري را نزد مرحوم آيت الله گلپايگاني و مكاسب را نزد مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و كفايه را نزد مرحوم آيت الله محقق داماد (قدس الله ارواحهم) آموخت، آنگاه شايستگي پيدا كرد كه در حوزه خارج فقه و اصول والد معظم خود حاضر گردد و

از خرمن علم آن راد مرد الهي كه اين حوزه با بركت به دست پر ميمنت او پي ريزي شده است بهره بگيرد. پس از درگذشت آيت الله مؤسس در سال 1355، در فقه و اصول در درس فقيه بزرگ مرحوم آيت الله حجت كه افتخار دامادي وي را نيز داشت، شركت كرد و از حوزه درس او استفاده فراوان نمود.

در سال 1364 قمري برابر 1324 شمسي. مرحوم آيت الله بروجردي بنا به درخواست فضلاي حوزه علميه قم، رحل اقامت در قم افكند، و در حوزه موج جديدي در علوم اسلامي مخصوصاً فقه و رجال پديد آورد، آيت الله حائري در دروس فقه و اصول مرحوم آيت الله بروجردي حاضر شده و قسمت اعظم استخوان بندي علمي او در فقه و اصول، مربوط به درسهاي دو استاد اخير او مي باشد.

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پرسش

آيت الله سيد نصر الله مستنبط كيست؟

پاسخ

فقيد سعيد در سال 1327 هجري قمري در شهرستان تبريز در خانواده علم و سيادت، يعني بيت مرحوم آية الله حاج سيد رضي مستنبط ديده به جهان گشود و مقدمات فارسي و عربي و علوم متداول عصر را در زادگاه خود از اساتيد وقت فرا گرفت، و قسمتي از سطوح فقهي را نزد مرحوم ميرزا عبدالعلي سرايي اهرابي آموخت، آنگاه در سال 1350 قمري برابر 1310 هجري شمسي براي تكميل معلومات رهسپار حوزة علميه قم گرديد، و از حوزه درس مرحوم آية الله حائري، مؤسس حوزه و بيشتر از حوزه درس مرحوم آيت الله حجت بهره گرفت و درس هاي اساتيد خود را به رشته تحرير در آورد. و مورد علاقه مرحوم آية الله حجت قرار گرفت و پيوسته از اين استاد در طول عمر به عظمت و نيكي ياد مي كرد و در رشته معقول از درس مرحوم آية الله شاه آبادي بهره فراوان برد.

پس از درگذشت آيت الله حائري تصميم گرفت از گلستان حوزه علميه نجف گلهايي برچيند، و دامن خود را از خرمن علم اساتيدي معظم چون آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني پر كند، از اين جهت ايران را به عزم اقامت در نجف اشرف ترك گفت و قريب پنجاه سال، در آن دانشگاه به وظايف علمي پرداخت و علاوه بر تكميل معلومات خويش، گروه انبوهي را در اين مدت در فقه و اصول، در اخلاق و سلوك تربيت نمود، بالأخص كه وي عرفان و اخلاق را از اعجوبه دوران، مرحوم ميرزا علي آقا قاضي فرا گرفته و زير دست

او پرورش يافته بود.

آيت الله مستنبط حتي در روزهاي تعطيلي هم درسهاي مخصوصي داشتند يا برخي از قواعد و اصولي را تدريس مي كردند و يا درس كلام و عقايد براي طلاب مي گفتند و مطالب درس كلام را در دو مجلد به نام «معارف الإسلام» تنظيم نموده است. نماز جماعت ايشان از نماز هاي پرجمعيت نجف اشرف بود و منزل معظم له پيوسته مجلس علما و محفل اهل فضل و دانش بود و هميشه بحث و بررسي مسائل مشكل فقهي و اصولي و كلامي در مجالس او مورد گفتگو بود. خصوصيات اخلاقي مرحوم مستنبط، مايه توجه است و ي بيش از همه به تعليم و تدريس علاقه مند بود و درسي را حاضر نمي شد، و يا القا نمي كرد، مگر اينكه آن را مي نوشت، از اين جهت از اين فقيد سعيد آثار علمي فراواني به صورت چاپي و مخطوط باقي مانده است.

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پرسش

آيت الله مرعشي نجفي كيست؟

پاسخ

آيت الله مرعشي در صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر سال 1315 هجري در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. وي فرزند عالم بزرگ سيد محمود تبريزي نسابة معروف و او فرزند سيد علي، معروف به سيد الحكماء و سيد الاطبا تبريزي از علما بزرگ و اطباي حاذق و داراي تأليفات گوناگون در موضوعات مختلف بوده و با شيخ عبده، شيخ «ازهر» روابط دوستانه داشته است. «عبده» وقتي شنيد سيد الحكما از بيماري رسته و لباس عافيت پوشيده است دربارة او اشعاري را سرود كه مطلع آنها اين است.

صحت بصحتك الدنيا من العلل يابن الوصي أمير المؤمنين علي

مرحوم سيد الحكماء در سال 1316 هجري در 114 سالگي بدرود زندگي گفت و والد مرحوم آية الله مرعشي در سال 1338 چشم از جهان پوشيد.

آية الله مرعشي در نجف اشرف، مقدمات و علوم ادبيه را از مدرس معروف، شيخ مرتضي طالقاني آموخت و علم تجويد را از شيخ نور الدين شافعي بكتاشي كه در تلاوت قرآن، عاصم زمان خود بود فرا گرفت.

علم انساب آل رسول را از والد معظم خود و سيد محمد رضا صائغ بحراني فرا گرفت و در فقه و اصول از خرمن دانش آقا ضياء الدين عراقي خوشه چيد و براي فرا گرفتن علم حديث و رجال از حوزة درس مرحو م سيد حسن صدر به كاظمين رفت و نزد او به تحصيل پرداخت.

علم كلام را از مرحوم شيخ جواد بلاغي و رياضيات را از شيخ ياسين عليشاه هندي فرا گرفت.

براي تكميل معلومات و زيارت قبر ثامن الحجج(ع) در سال 1343 رهسپار ايران گرديد و مدتي در تهران رحل

اقامت افكند و علوم عقليه را از مرحوم ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا طاهر تنكابني فرا گرفت و پيوسته از هر خرمني سنبلي مي چيد و از هر بلبلي نوايي مي شنيد و به مراتب والايي از علم و عمل رسيد، آنگاه براي زيارت قبر دختر گرامي حضرت موسي بن جعفر(ع) فاطمه(س) رهسپار قم شد و با حوزة گرم و جوان مرحوم آيت الله عظماي حائري روبرو شد. از اين جهت با در خواست آيت الله مؤسس، رحل اقامت در قم افكند و از سال 1344 تا آخرين سالهاي عمر خود از طريق قلم و بيان، خدمات ارزنده اي انجام داد. اينك به گوشه اي از خدمات وي اشاره مي كنيم.

1. پرورش شاگردان

او در مدت اقامت خود در قم قريب 66 سال بطول انجاميد، در سنگر تدريس از سطوح متوسط تا سطوح عالي و سپس مراحل خارج را تدريس كرد و هيچگاه از تدريس خسته نمي شد و در اين ايام كه پيري و بيماري بر او هجوم آورده بود، حوزة تدريس خود را ترك نكرد و به تدريس فقه مي پرداخت. او در ظرف اين مدت، صدها شاگرد پرورش داد و بسياري از علماي بلاد از خرمن علمي او بهره گرفته اند و با مراجعه به تراجم علماي معاصر كه دست پرورده هاي حوزة علميه قم هستند، اين حقيقت روشن مي شود.

2. احياي آثار علمي گذشتگان

وي علاقة وافري به احياي آثار علماي گذشته داشت و در اين مورد گام هاي بلندي برداشت و آثار زيادي از طريق تشويق و تقدير و اخيراً از طريق سرمايه گذاري مالي ايشان منتشر شد.

احياي آثار علمي گذشتگان از نظر رنج و زحمت و اثر وفائده، احياناً كمتر از آثار علمي خود انسان نيست

و اگر مقدمه هايي كه به قلم آن فقيد بزرگ بر اين كتابها نوشته شده به رشته تحرير در آمده در جايي گرد آيد، خود كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

3. آثار علمي به قلم خود آن مرحوم

فقيد راحل آثار قلمي متعددي دارد. اسامي تأليفات ايشان، در كتابهاي تراجم كه جديداً و قديماً نگارش يافته منعكس است، و مرحوم مدرس تبريزي در «ريحانة الأدب» از 34 اثر ايشان نام مي برد و جناب حاج شيخ محمد رازي در كتاب «آئينه دانشوران» فهرست آثار فقيد سعيد را آورده است. علاقه مندان مي توانند براي آگاهي از فهرست تأليفات ايشان به اين كتاب مراجعه كنند.

دو يادگار بزرگ

در ميان آثار و يادگارهاي بزرگ فقيد سعيد، به دو اثر گرانبها اشاره مي كنيم:

1. تعليقات گرانبهاي ايشان بر كتاب احقاق الحق

اين تعليقات كه خود، چند برابر اصل كتاب است يك دايرة المعارف بزرگ براي فضايل و مناقب و مصادر بسياري از روايات مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت به شمار مي رود. اگر فرزند برومند ايشان، اين تعليقات را جدا از احقاق، آن هم به صورت موضوعي چاپ و منتشر كنند براي محققان، كار را آسان كرده و رنج و زحمت را از آنها بر مي دارد.

2. كتابخانه شكوهمند مرعشي

اين اثر به حق، يكي از آثار بزرگ و سودمند اين فقيد است كه توانسته است چنين كتابخانه عظيمي با كتابهاي نفيس خطي و منحصر به فرد در حوزة علميه قم تأسيس كند و در طول متجاوز از پنجاه سال، دست سوداگران كتاب را از اين كتابها قطع كرده و آثار ديرينة اسلامي را حفظ كند. اين كتابخانه از نظر نفاست نسخ، در ايران تقريباً منحصر به فرد است و از

نظر كتابهاي مطبوع و منتشر شده كاملاً غني به حساب مي آيد.

در اين كتابخانه حدود 25 هزار جلد نسخة خطي نگهداري مي شود كه بسياري از آنها كتابهاي منحصر به فرد و به خط مؤلفان بزرگ است و تعداد كتاب هاي چاپي آن از مرز دويست هزار مي گذرد و هم اكنون اين كتابخانه، مرجع علما و دانشمندان و محققان است و اخيراً به همت والاي فقيد راحل و كمكهاي بي دريغ رهبر بزرگ انقلاب، حضرت امام خميني قدس الله سره ساختمان عظيمي براي حفظ كتابهاي نفيس بنا گرديده است. اميد است اين كتابخانه گامهاي بلندتري در نشر آثار علماي شيعه بردارد.

ويژگيهاي جسمي و روحي آن فقيد

مرحوم آية الله عظماي نجفي قيافة گيرا، سيمايي نوراني چشماني جذاب، داشت و با سهولت و صداقت خاصي سخن مي گفت.

تسلط او بر كلمات و جمل شبيه تسلط انسان بر حركت دست خود بود، او محضري جذاب و شيرين داشت و در محفل دوستان، حكايات و قصص شيرين مي گفت و در عين حال، سيماي روحاني او انسان را به جهان ديگر متوجه مي ساخت.

وي مردي منظم و متعهد بود. در طول مدت امامت خود در حرم و صحن، امامت نماز خود را تعطيل نكرد و در نخستين لحظات دخول وقت، به نماز مي ايستاد و شبها پس از تهجد در بيت خود از نخستين كساني بود كه با گشوده شدن در حرم، وارد صحن مقدس مي شد.

او در عاريه دادن نفيس ترين كتابها، دستي سخاوتنمندانه داشت و هيچگاه ديده نشد كه در دادن كتابي هر چند ارزشمند و پر قيمت باشد ترديد به خود راه دهد. نگارنده اين كلمه را از خود ايشان شنيدم كه فرمود: انحصار طلبيهاي

صاحبان كتابخانه ها سبب شد كه كتابهاي اسلامي از ميان برود و بزرگترين خسارتها متوجه فرهنگ اسلامي شود.

يكي از ويژگيهاي فقيد راحل، علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود. او در مصايب آنان چشمي گريان و در شنيدن فضايل آنان چهرة شادماني داشت.

فقيد راحل از بسياري از مشايخ شيعه و مراجع عظام، داراي اجازة روايت بود و از جمعي از علماي بزرگ اهل سنت نيز اجازة روايت داشته، و در عصر خود شيخ اجازه بوده است و اگر مجموع اجازاتي را كه از مشايخ خود دريافت داشته و اجازاتي را كه به ديگران داده در يك جا گرد آورند، كتاب قابل ملاحظه اي را تشكيل مي دهد.

او در علم قرائت و تجويد ممتاز بود و قرآن را با لحن بسيار زيبا قرائت مي كرد و در نماز مغرب و عشا و صبح لحن قرابت او بسيار گيرا و روح افزا بود.

مرحوم آية الله نجفي در شب پنجشنبه پس ازاقامة نماز مغرب و عشاء در صحن مطهر و مراجعت به منزل، لحظاتي دچار عارضة قلبي شد (همان بيماري كه از آن مدتها رنج مي برد) پس از برخورداري از يك عمر طولاني در سن 95 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و جهان علم و دانش را به سوگ خود نشاند.

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پرسش

آيت الله ميرزا هاشم آملي كيست؟

پاسخ

آيت الله آملي در سال 1322 هجري قمري در «لاريجان» آمل ديده به جهان گشود، و در همانجا مقدمات را فراگرفت، سپس در سال 1335 هجري قمري كه سيزده بهار از عمر شريف او گذشته بود، زادگاه خود را به عزم تحصيل در تهران ترك گفت، و در اقامت ده ساله خود در اين مركز، پس از فراگيري شرح لمعه و قوانين، توانست سطوح عالي را از اساتيد مبرز وقت مانند مرحوم ميرزا محمد رضا فقيه لاريجاني و سيد محمد تنكابني و ميرزا يدالله نظر پاك فرا گيرد.

در سال 1345 براي تكميل معلومات رهسپار حوزه علميه قم شد، تا از محضر آيات بزرگ و اسطوانه هاي فقه بهره مند شود، از اين جهت تا سال 1351 هجري قمري در اين مركز اقامت گزيد، و از دروس شخصيتهايي مانند: آية الله يثربي كاشاني (1310_ 1379) و آية الله حجت ( 1310_ 1372) و مؤسس حوزه علميه قم آية الله حائري (1274 _ 1355) بهره مند گرديد.

حوزه علميه قم در آن روز ها حوزه جواني بود، هر چند شخصيتهاي بزرگي در آنجا تدريس كرده و گروهي را پرورش مي دادند، ولي قِدْمَت حوزه علميه نجف اشرف، و حضور اعلام و بزرگاني مانند آية الله نائيني (1374_ 1355) و آية الله ضياء الدين عراقي (1289_ 1361) و آية الله اصفهاني (1284_ 1365) جاذبه ديگري داشت. بالأخص استبداد رضا خاني در آن روز به حد اعلي رسيده و پيوسته مزاحم طلاب و فضلاي حوزه بود، از اين جهت مرحوم آقاي آملي، حوزه قم را به قصد اقامت در نجف و استفاده از آن عالمان بزرگ،

ترك گفت و از سال 1351 تا سال 1381 در جوار امير مؤمنان (باب علم النبي) رحل اقامت افكند. و از دروس شخصيتهاي نامبرده كه پي افكنان علوم، و محققان بزرگي در فقه و اصول بودند، بهره گرفت، و بيش از همه در درس مرحوم آية الله ضياء عراقي _ قدس سره _ حاضر شد، و از تلاميذ به نام او به شمار رفت.

در سال 1370مرحوم آملي، حوزه درس داشت و گروهي را در فقه و اصول تربيت مي كرد، و نخستين اثر او به نام «بدايع الأفكار» كه تقرير درسهاي استادش، مرحوم عراقي است، از چاپ در آمده و افكار اساتيد را به خود جلب نموده بود. و استاد بزرگوار حضرت امام _ قدس سره _ در نقل آراي مرحوم آقا ضياء الدين عراقي به تقريرات ايشان مراجعه مي كرد و كيفيت ضبط مطالب را مي ستود.

او سي سال در اين دانشگاه بزرگ، به تعليم و تعلم پرداخت، ولي سرانجام به خاطر بيماري، و ديدار اقوام در سال 1381 (يك سال پس از فوت زعيم بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي) عازم ايران گرديد و بنا به درخواست گروهي از فضلا و آمادگي حوزه علميّه قم براي بهره گيري از وجود پر فيض او، در قم اقامت گزيد، و لحظه اي از افاده و ارشاد باز نايستاد، و در اعياد و مناسبتها كه به حضور وي مي رسيدم، مسأله فقه و فقاهت شيعه را مطرح مي كرد، و ادامه اين راه و تخصصي كردن اين رشته را، زياد سفارش مي فرمود.

از آية الله آملي آثار فراواني به جاي مانده، شايسته است بيت رفيع ايشان، و فرزندان گرانقدر و فاضلش در طبع و

نشر آنها بكوشند، و اخيراً فاضل محقق جناب آقاي اسماعيل پور_ دامت بركاته _ يك دوره اصول فقه از بحثهاي ايشان را به نام «مجمع الأفكار منتشر نموده است.

آية الله آملي برا تربيت فقيه و تدريس فقه ارزش فوق العاده قائل بود، و از مدتها قبل به اين فكر بود كه مدرسه اي براي تربيت فقيه تأسيس كند، يعني آن گروه از جوانان مستعد و باذوق كه مدتي در فقه و اصول كار كرده اند، در اختيار بگيرد و با تأمين زندگي، آنان را در مسير فقاهت قرار دهد، حتي از روز نخست مدرسه اي كه در خيابان بيمارستان فاطمي به نام مدرسه ولي عصر (عج) را تأسيس كرد، تصميم بر اين داشت كه اين مدرسه را به اين واحد اختصاص دهد، و دار الفقاهه كند، امّا «ما كل ما يتمني المرء يدركه» و در عين حال، از اين هدف باز نماند و پيوسته از طريق تدريس، طرف صبح و عصر افراد مبرزي را تربيت كرد كه هم اكنون چشم و چراغ حوزة عليمية قم مي باشند.

آية الله آملي مرد خليق، متواضع، مهربان و بسيار خوش مجلس بود، و در بحث و گفتگو جانب انصاف را از دست نمي داد، و از شرائط زمان، دور نبود و ضرورتها را درك مي كرد.

ما اين ضايعه اسفناك را به حضرت بقية الله الأعظم تسليت گفته و همچنين به مراجع و زعماي حوزه علمية قم و رهبر عاليقدر انقلاب و بيت رفيع و بازماندگان و تلاميذ شريف ايشان تسليت مي گوييم. از خداوند عالم براي بازماندگان صبر جميل مسألت داريم.

پيكر آن مرحوم پس از تشييع با عظمتي كه نظير آن در قم كمتر مشاهده شده به

آرامگاه ابدي منتقل شد و در حرم مطهر حضرت معصومه (س) جنب مرقد مرحوم شهيد مطهري (ره) به خاك سپرده شد.

آيت الله اراكي كيست؟

پرسش

آيت الله اراكي كيست؟

پاسخ

آية الله العظمي اراكي در سال 1312 هجري قمري در خاندان علم و تقوا از پدري عالم و دانشمند به نام حاج ميرزا آقاي فراهاني و مادري علويه كه از فرزندان سيد حسين واقف كه در بخش نطنز بارگاهي دارد، ديده به جهان گشود، و به حكم «… البَلد الطّيّبُ يَخْرُجُ نبَاتُهُ بإذنِ رَبِّهِ…» اعراف/58

و ميوة چنين پدر و مادري بايد فرزندي برومند در ميدان تقوا و زهد، فقيهي ژرف نگر در قلمرو علم ودانش باشد.

او مقدمات را نزد مرحوم سيد جعفر در شهرستان اراك آموخت و سطوح عاليه را از مرحوم سلطان العلما كه حاشيه مفصل و گسترده اي بركفايه دارد، فرا گرفت، سعادت آنگاه يار او گشت كه از عمراو فزون از بيست بهار نگذشته بود كه آية الله العظمي حائري براي بار دوم از عراق به اراك منتقل گشت و به تأسيس حوزه دست زد و قبلاً نيز در سال 1316 هجري قمري به اراك آمده و تا سال 1324 در آن شهر زيسته و گروهي را پرورش داده بود ولي به عللي اين شهر را ترك گفته و به كربلا منتقل شده بود. اين بار به دعوت علماي اراك وارد اين شهر شد و با اراده آهنين و پشتيباني الطاف الهي نهالهاي علم و دانش را در سرزمين اراك نشاند و تا سال 1340 هجري قمري به آبياري آنها پرداخت ولي تقدير الهي اين بود كه اين حوزه به شهرستان قم كه در بيست و چهار فرسخي تهران قرار دارد، منتقل شود تا علما و دانشمندان از نزديك مراقب جريانهاي سياسي و اجتماعي و آگاه از وظايف خود گردند.

به هنگام

انتقال مرحوم آية الله العظمي حائري به قم، مرحوم اراكي كه بيست و هشت بهار بيش از عمر او نمي گذشت، همراه او به قم منتقل شد و تا 1355 در كنار اين استاد ماند و عاشقانه درسها و بحثهاي او را نگاشت و بيش از همه تلاميذ مؤسس، به تحرير درسهاي او همت گماشت، و در ميان شاگردان بي شمار او كمتر كسي به اندازه او يعني 23 سال از محضر استاد بهره برد.

مرحوم آية الله العظميϘ͘ǘƘљʠدر دل خفقان و فشار رضاخاني در سال 1355 در گذشت. آية الله اراكي پس از درگذشت او گمشدة خود را نزد يكي از استوانه هاي تقوا و فضيلت و علم و فقاهت حوزه يعني مرحوم آية الله سيد محمد خوانساري (1305_ 1371 هجري قمري) باز يافت و آنچنان به تقوا و پرهيزكاري و وارستگي او عشق مي ورزيد كه سايه به سايه او راه مي رفت و در دروس او حاضر مي گشت و بسان يك شاگرد مطلق در برابر استاد زانو مي زد و برخي از دروس او را به رشته تحرير مي كشيد. شيوه زندگي او با مرحوم خوانساري به گونه اي بود كه توجه همه بزرگان را به خود جلب مي كرد و حقا بايد گفت: در خضوع يك فقيه در برابر فقيهي ديگر الگو بود.

مرحوم آية الله خوانساري در سال 1331 هجري شمسي برابر با 1371 هجري قمري در گذشت خلأئي كه از درگذشت اين فقيه بزرگ پديد آمد، به وسيله ارادتمند صميمي و مصاحب فقيهش كاملاً پر شد. شاگردان مرحوم خوانساري دور او جمع شده و از او درخواست كردند كه بحث او را ادامه دهد او نيز به درخواست عاشقان درس خوانساري پاسخ

مثبت گفت و قريب سي سال بر كرسي تدريس تكيه كرد و گروهي را در فقه و اصول پرورش داده و كامياب ساخت.

ويژگيهاي مرحوم آيت الله العظمي اراكي

1. آيت الله اراكي يك انسان وارسته و كاملاً زاهد بود من كه كيفيت زندگي او را از نزديك ديده بودم كه در حد متوسط بود و او كمتر از سهم امام مصرف مي كرد و با قناعت كامل زندگي مي كرد.

2. او پس از آية الله خوانساري به اقامة نماز جمعه در قم پرداخت و علما و بزرگان در نماز جمعه او حاضر شده و به او اقتدا مي كردند و او نيز با خواندن جمله هايي از نهج البلاغه دلها را تكان مي داد و قلوب را متوجه مي ساخت

3. در ميان تلاميذ مرحوم آية الله العظمي حائري او بيش از همه دروس او را نوشته و خوشبختانه برخي از آثار او به زيور طبع آراسته است.

به خاطر دارم مرحوم امام راحل در سال 1370 هجري قمري موقع تدريس اجتهاد و تقليد، براي آگاهي از افكار استاد بزرگوارش آية الله العظمي حائري از آية الله اراكي درخواست كرد كه تقرير بحث اجتهاد و تقليد او را در اختيارش بگذارد و او نيز پاسخ مثبت گفت. مرحوم امام رساله ياد شده را در مدت كمي استنساخ كرد و آرائي كه از استادش در رساله اجتهاد و تقليدش نقل كرده، مستند او تقرير مرحوم آيت الله اراكي است.

براي آگاهي از موقعيت علمي ايشان، فهرست آثار ايشان را در اينجا مي آوريم:

1. تقريرات بحث مرحوم آية الله سلطان العلماء

2. تقريرات فقه آية الله العظمي حائري، شامل طهارت، ارث.

3. تقريرات اصول آية الله العظمي حائري (سه دوره)

4. رسالة في الاجتهاد و التقليد (تقرير بحث

مرحوم حائري) در ضمن درر الفوائد استادش به چاپ رسيده است.

5. رسالة في الولاية (تقرير بحث مرحوم آية الله حائري) در جلد اول قرآن والعقل به چاپ رسيده است.

6. رساله استفتائات.

7. حاشيه بر عروة الوثقي.

8. توضيح المسائل.

9. مناسك حج.

10. حاشيه بر درر الأُصول مرحوم آية الله حائري.

11. المكاسب المحرمة.

12. كتاب الخيارات.

13. رسالتان في الارث ونفقة الزوجة (از شمارة 4 تا 13 همه به چاپ رسيده اند)

14. كتاب البيع.

15. كتاب النكاح و الطلاق.

16. شرح مفصل عروة الوثقي، باب طهارت.

17. كتاب الطهارة تقرير بر بحث آية الله العظمي سيدمحمد تقي خوانساري.

آيت الله العظمي اراكي در ساعت 22 شب سه شنبه در بيمارستان شهيد رجائي درگذشت و پيكر پاك او در تهران و قم، از طريق تمام طبقات، تشييع گرديد، همراهي مردم در تشييع، اين مسأله را ثابت كرد كه هنوز روحانيت اصيل و واقعي در دل مردم جايگاه بلندي دارد. بر پيكر پاك او، وارسته ترين فرد يعني آيت الله بهجت در صحن مطهر نماز گزارد. مجالس فاتحه و ختم از طرف بازماندگان حوزه و مقام معظم رهبري آغاز گشت و دولت يك هفته عزاي عمومي اعلام كرد.

ما اين ضايعه را به بقية الله الأعظم عجل الله فرجه و مراجع بزرگ شيعه و علما و دانشمندان حوزه هاي علميه بالأخص به مقام معظم رهبري تسليت گفته و از خداي بزرگ براي آن فقيه راحل علوّ درجات در خواست مي كنيم.

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پرسش

آيت الله سعيدي خراساني كيست؟

پاسخ

مرحوم حاج شيخ محمد صادق كاشمري در آخرين روز از زمستان سال 1312 ه_ . ش در قريه اي به نام «فرشته» از توابع «كاشمر» از پدري عالم و واعظي توانمند و پرهيزگار به نام شيخ غلامحسين سعيدي و مادري با فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود و ايام طفوليت را تا سن سيزده سالگي در زادگاه خويش گذراند و در محضر پر بار پدرش موفق به خواندن قرآن و حفظ ادعية مأثوره و فرا گرفتن «نصاب الصبيان» و قدري از علم صرف و نحو گرديد. پس از آن همراه برادر بزرگتر شيخ محمد كاظم سعيدي به حوزة علمية كاشمر عزيمت نمود و با كوشش فراوان به تحصيل پرداخت.

مرحوم سعيدي در ضمن تحصيل دروس حوزوي به دروس جديد نيز پرداخت چنانكه خود مي نويسد:

«در مدت 10 سال اقامت در حوزه كاشمر موفق به فراگرفتن ادبيات و سطح كامل فقه و اصول و علوم جديد، مانند فيزيك و شيمي و جبر و هندسه و مثلثات و در حدود ديپلم متوسطه و سپس تدريس مكرر ادبيات و علوم جديد شركت و همكاري در كانون مبلغ و دريافت جوايزي از آن كانون گرديدم».

سپس در سال 1334 جهت ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي شود و در بدو ورود در مدرسة مرحوم سيد يزدي اقامت مي نمايد و به دنبال يافتن استاد مطلوب و درس مقبول نظر، دروس و اساتيد حوزة علمية نجف را بررسي مي كند، در نهايت درس مرحوم آية الله العظمي خويي (قدس سره) نظر ايشان را بيش از ديگران جلب مي نمايد و به حلقه درس وي مي پيوندد و در رشته معقول تا حد قابل

توجهي از محضر حكيم متألّه مرحوم آقا صدراي بادكوبه اي بهره مي برد و همزمان با آية الله ميرزا باقر زنجاني و علامه فاني اصفهاني و آية الله سيد عبد الأعلي سبزواري نيز آشنا مي شود و در دروس برخي از آنها نيز شركت مي نمايد. و در ضمن تحصيل، خود، در حوزة نجف به تدريس سطوح عاليه نيز مي پردازد و حوزة تدريسش در ميان فضلاي نجف مورد توجه قرار مي گيرد.

سعي و تلاش كامل فقيد سعيد در حوزه علميه نجف بدين منوال ادامه داشت تا اينكه به سال 1343 جهت تجديد ديدار والده و ارحامش به ايران حركت و در كاشمر مورد استقبال با شكوهي قرار مي گيرد و اگر چه وي قصد مراجعت به نجف را داشت، ولي در اثر اصرار آيت الله امامي و نياز مبرم حوزه علميه كاشمر به وجود وي در آنجا ماندگار مي شود. با آمدن وي به كاشمر، حوزة آنجا رونق فراواني مي يابد و طلاب زيادي از مراكز و بخشها راهي آن حوزه مي شوند. مرحوم سعيدي از همان اول ضمن تدريس دروس حوزوي، بحث تفسير قرآن را نيز آغاز مي نمايد و تا سال 1362 ادامه مي يابد و در اين مدت موفق به تدريس يك دوره كامل تفسير قرآن مي گردد.

و در كنار اشتغالات علمي به مصداق «عالم ينتفع الناس من علمه خير من سبعين ألف عابد» خدمات اجتماعي و رسيدگي به امور عامه مسلمين در سطح وسيعي، محقق مي شود. مجموعاً 27 بنا، اعم از مسجد و تكيه با يك نقشه و اسلوب توسط وي ساخته مي شود. تأسيس درمانگاه جواد الأئمه كاشمر و صندوق قرض الحسنه همّت كه هر دو منشأء خدمات عمومي بسيار نافعي مي باشند، از جمله اقدامات اجتماعي

او در طي اين سالهاست.

آن مرحوم در سال 1362 از كاشمر به سوي مشهد مقدس هجرت نمود و جلسات درس وي در حوزه علميه مشهد نيز مورد توجه قرار گرفت و با همت عالي وي حسينيه و مدرسه اي به نام «الإمام الحسن المجتبي(ع)» در بهترين شكل ساخته شد كه جمعي از طلاب ساعي تحت اشراف وي مشغول به تحصيل گرديدند. فعاليت فقيد سعيد در ابعاد گوناگون همچنان ادامه داشت تا اينكه اخيراً به بيماري صعب و دشواري مبتلا گرديد و تلاش بي وقفة پزشكان محترم و مراقبتهاي ويژه شبانه روزي فرزند برومندش آقاي دكتر جعفر سعيدي، راه به جايي نبرد و سرانجام روز چهارشنبه نوزدهم ذي الحجة 1416 برابر با (19/2/75 ش) اين نفس مطمئنه دعوت حق را لبيك گفت و به دار باقي شتافت و فقدان وي جداً بر حوزه هاي علميه ضايعة جبران ناپذيري بود.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

آيت الله صادقي كيست؟

پرسش

آيت الله صادقي كيست؟

پاسخ

در بامداد چهار شنبه 15 /6/ 75 بار ديگر باد خزان، شاخة پرباري را از پيكر درخت علم و فضيلت جدا ساخت و آن، در گذشت فقيه عاليقدر، مدرس عاليمقام، استاد بزرگوار، آية الله حاج محمد علي صادقي است كه با مرگ خود حوزة علمية اصفهان و مردم آن استان را در غم و اندوه فرو برد. و به دنبال آن، ديگر حوزه هاي علمية شيعه كه آن شخصيت را مي شناختند، در غم فرو رفتند، زيرا شخصيتي را از دست دادند كه از نظر علم و دانش، تقوا و وارستگي، اخلاق و حسن سلوك، زبانزد خاص و عام بود.

فقيد سعيد در سال 1307 ه_ ش برابر با 1347 ه_ . ق در خانواده اي متديّن ديده به جهان گشود. والد ايشان سيد محمد صادق، مورد احترام همگان بود، ايشان پس از تحصيل مقدمات در سن 17 سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد و در مدرسه صدر از علما و اساتيد آن زمان بهره گرفت. علاقة او به كسب علم و دانش وي را به مهاجرت به سوي نجف اشرف وادار كرد و از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام، مانند آية الله سيد عبد الهادي شيرازي، آية الله سيد محمود شاهرودي و آية الله سيد علي فاني بهره ها گرفت و خوشه ها چيد و تا سال 1349 ه_ .ش در نجف رحل اقامت افكند، آنگاه احساس وظيفه كرد كه بايد به وطن باز گردد و به مشاغل علمي و تبليغي و ديگر خدمات اشتغال ورزد.

او روزها در مدرسه صدر به تدريس فقه و اصول مي پردازد و حوزة درس او در اصفهان، از حوزه هاي بسيار

مفيد و سودمند بود و شبها نيز در مسجدي كه نماز مي گزارد، مسائل اخلاقي را براي همگان بيان مي كرد.

از ميان آثار به چاپ رسيدة او به سه اثر اشاره مي كنيم:

1. رساله اي در جبر تفويض.

2. پرتوي از انوار نهج البلاغه.

3.توحيد ذاتي و صفات الهي.

سرانجام اين شخصيت بزرگ پس از مدتي نقاهت و بيماري، نداي الهي را لبيك گفته و رخ در نقاب خاك كشيد و مردم حق شناس و متدين اصفهان با تجليل فراوان پيكر او را در گلزار شهدا نزد قبور علما به خاك سپردند.

21- مرحوم ثقةالاسلام محمد بن يعقوب كليني كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

21- مرحوم ثقةالاسلام محمد بن يعقوب كليني كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني ( متوفاي 329 هجري) وي در شيعه اولين كسي است كه روايات شيعه را از اصول ( هر يك از محدثين روايتهايي از ائمه اهل بيت اخذ كرده بود در كتابي جمع آوري مى كرده و كتاب نامبرده (( اصل)) ناميده مى شد) استخراج و تفطيع كرده و به ترتيب ابواب فقه و اعتقاد مرتب ساخته است. كتاب وي كه (( كافي)) ناميده مى شود به سه بخش اصول, فروع و روضه (متفرقات) منقسم و به (( 16199)) حديث مشتمل است و معتبرترين و معروفترين كتاب حديثي است كه در عالم تشيع شناخته مى شود.

////

22- محقق حلي كيست و مهمترين تأليفات وي چيست؟

پرسش

22- محقق حلي كيست و مهمترين تأليفات وي چيست؟

پاسخ

ابوالقاسم جعفر بن حسن بن يحياي حلي, معروف به محقق ( متوفاي 676) وي نابغه فقه و سرآمد فقهاي شيعه مى باشد و از شاهكارهاي فقهي وي كتاب ((مختصرنافع)) و كتاب ((شرايع)) است كه هفتصد سال است در ميان فقها دست به دست مى گردند و به نظر اعجاب و تجليل ديده مى شوند.

////

23- شهيد اول كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

23- شهيد اول كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

شهيد اول شمس الدين محمد بن مكي در سال 786 هجري قمري, در دمشق به جرم تشيّع كشته شد. و از شاهكارهاي فقهي او كتاب (( لمعه دمشقيه)) است كه پس از گرفتاري, به مدت هفت روز در زندان نوشته است.

////

24- خواجه نصيرالدين طوسي كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پرسش

24- خواجه نصيرالدين طوسي كيست و مهمترين تأليف وي چيست؟

پاسخ

خواجه نصير الدين طوسي ( متوفاي 676 هجري قمري) وي اولين كسي است كه علم كلام را به شكل فني كامل درآورد و از شاهكارهاي وي كتاب ((تجريد الكلام)) است كه بيشتر از هفتصد سال مى باشد اعتبار خود را در ميان اهل فن حفظ كرده است و شروح و حواشي بى شماري از عامه و خاصه بر آن نوشته شده. خواجه علاوه بر نبوغي كه در علم كلام دارد, در فلسفه و رياضيات نيز يكي از نوابغ عصر خود به شمار مى رود و بهترين گواه آن تأليفات ارزنده اي است كه در همه علوم عقليه دارد و رصدخانه مراغه هم از آثار اوست.

////

25- صدرالمتألهين , صدرالدين محمد شيرازي كيست و مهمترين اثرات و تأليفات وي چيست؟

پرسش

25- صدرالمتألهين , صدرالدين محمد شيرازي كيست و مهمترين اثرات و تأليفات وي چيست؟

پاسخ

صدرالدين محمد شيرازي ( متولد 979 و متوفاي 1050هجري قمري) وي اولين فيلسوفي است كه مسائل فلسفه را( پس از آنكه قرنها در اسلام سير كرده بود) از حالت پراكندگي در آورده مانند مسائل رياضي روي هم چيد.

و از اين روي اولا: امكان تازه اي به فلسفه داده شد كه صدها مسئله فلسفي كه در فلسفه قابل طرح نبود مطرح و حل شود. و ثانياً يك سلسله از مسائل عرفاني( كه تا آن روز طوري وراي عقل و معلوماتي بالاتر از درك تفكري شمرده مى شدند) به آساني مورد بحث و نظر قرار گيرند. وثالثاً ذخاير زيادي از ظواهر ديني و بيانات عميق فلسفي پيشوايان اهل بيت (ع) كه قرنها صفت معماي لا ينحل را داشتند و غالباً از متشابهات شمرده مى شدند, حل و روشن شدند و به اين ترتيب ظواهر ديني وعرفاني فلسفه آشتي كامل پذيرفته و در يك مسير افتادند. و پيش از صدرالمتألهين نيز دانشمنداني مانند (( شيخ سهرودي)) مولف (( حكمة الاشراق)) از فلاسفه قرن ششم و (( شمس الدين محمد تركه)) در فلاسفه قرن هشتم هجري, قدمهاي موثري در اين راه برداشته اند ولي موفقيت كامل, نصيب (( صدرالمتالهين)) شد.

صدرالمتألهين, در پيرو اين روش موفق شد كه نظريه حركت جوهري را به ثبوت برساند و بعد رابع و نظريه نسبيت را ( البته در خارج ذهن نه در فكر) كشف نمايد و نزديك به پنجاه كتاب و رساله تأليف كرده و از شاهكارهاي وي در فلسفه كتاب((اسفار)) در چهار جلد مى باشد.

////

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد .تقليد از ايشان چگونه است ؟

پرسش

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد .تقليد از ايشان چگونه است ؟

پاسخ

حضرت آيت الله صانعي درخانواده اي روحاني ولادت يافتند .پدرشان مرحوم حجه الاسلام شيخ محمد علي صانعي ، عالمي وارسته و روحاني زاهد و پرهيزكاري بودند .جدايشان آيت الله مرحوم حاج ملا يوسف هم از علماي پرهيزكار و وارسته زمان خود بودند .پدر آيت الله صانعي همواره ايشان را به فراگيري علوم حوزوي فرا مي خواندند و اين گونه بود كه معظم له ، در سال 1325 ه.ش واردحوزه علميه اصفهان شدند و پس از گذراندن دروس مقدمات و كسب فيض از محضر علماي آن حوزه ، در سال 1330 براي ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدند .استعداد زياد و جديت فراوان ايشان از همان زمان ، ايشان را در زمره طلاب موفق و مورد توجه و علاقه بزرگان خود در آن زمان قرار دادو با توجه به ويژگي هاي منحصر به فرد درس خارج حضرت امام خميني دردروس خارج امام شركت نموده و توانستند با نبوغ و جديت خود تا سال 1342 به طور مستمر از حوزه درس اصول و فقه و مباني متقن ايشان بهره برده از شاگردان برجسته ايشان به حساب آيند .آيت الله صانعي با اهتمام وتوفيق الهي توانستند در سن 22 سالگي به مرحله اجتهاد دست يابند وعلاوه بر سال ها تلمذ در حوزه درس امام ، از محضر اساتيد بزرگي چون آيت الله العظمي بروجردي ، آيت الله العظمي محقق داماد و آيت الله العظمي اراكي نيز بهره برده اند .ايشان از سال 1354 رسما" تدريس خارج رابا كتاب زكات در مدرسه حقاني (

شهيدين ) شروع نمودند و بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در مورخه 1/12/1358 از طرف حضرت امام خميني به عضويت در شوراي نگهبان انتخاب شدند و در مورخ 19/10/1361 به دادستاني كل كشور انتخاب شدند .البته ايشان مسووليت هاي اجرايي ديگري نيز داشته كه بعضي از آنها عبارتند از : نماينده حضرت امام در شوراي عالي بازسازي مناطق جنگي ، عضويت در اولين دوره مجلس خبرگان رهبري به عنوان نماينده منتخب مردم تهران . هم اكنون نيز ايشان يكي از مدرسين دروس خارج حوزه علميه قم مي باشند، ( زندگي نامه حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي ، انتشارات ميثم تمار ) . ;

اطلاعاتي از زندگي شهيد حسين فهميده را از شما خواهانم .

پرسش

اطلاعاتي از زندگي شهيد حسين فهميده را از شما خواهانم .

پاسخ

در اين زمينه مي توانيد به مطبوعات منتشره مورخه 13 آبان روز دانش آموز مراجعه فرماييد .شهيد محمد حسين فهميده دانش آموز سيزده ساله اي بود كه در جريان جنگ تحميلي و در دفاع از خرمشهر خود را به زير تانك دشمن انداخت و آن را منفجر نمود .;

در مورد ( سيده امين اصفهاني ) توضيحاتي را بفرماييد .

پرسش

در مورد ( سيده امين اصفهاني ) توضيحاتي را بفرماييد .

پاسخ

سيده امين ( مجتهد، محدث ، فيلسوف ، عارف ، متوفي سال 1406 ه حاجيه خانم سيده نصرت بيگم امين ( معروف به بانوي ايراني ) فرزند سيد محمدعلي ،امين التجار اصفهاني و مادرش بانويي بسيار شريف ، متعبد و خيرخواه بودخداوند پس از سه فرزند پسر، اين دختر را به آنان عطا فرمود .مادر، باروشن بيني در چهار سالگي فرزند را به مكتب فرستاد .به اين ترتيب بانو امين تحصيل را آغاز كرد و ادامه داد تا اين كه در 15 سالگي با پسر عموي خودمعين التجار كه از بازرگانان سرشناس و معتبر بود ازدواج كرد و به خانه داري و تربيت فرزندان مشغول شد .اما اين امر نيز نتوانست مانع ادامه تحصيل وعشق به مطالعه و تحقيق ايشان در معارف اسلامي شود .بانو امين صاحب 8فرزند شد كه 7 تن از آنها در زمان حيات ايشان به مرگي زودرس درگذشتند وفقط يك فرزند برايشان باقي ماند .خود اين واقعه را ابتلا و آزمايش حق تعالي تعبير مي كرد .اين بانوي فاضله با پشتكار و تلاشي بي نظير به تحصيل صرف ، نحو، بلاغت ، تفسير، علم حديث ، فقه ، فلسفه و عرفان پرداخت و باوجود مشكلات متعددي كه در فضاي حاكم بر آن ايام براي زنان در امرتحصيل وجود داشت ، طلبگي و تحصيل خود را در سطوح عاليه نيز ادامه داد تا اين كه در چهل سالگي مرتبه و تسلط علمي ايشان مورد تاييد علما ومراجع تقليد قرار گرفت و به دريافت درجه اجتهاد و روايت نايل شد .بانوامين از

چهل سالگي تا پايان عمر به تاليف كتب ، تدريس ، پاسخگويي به پرسشهاي ديني مردم و ارشاد دختران و زنان پرداخت . مجتهده سيده نصرت بيگم امين در سال 1344 ه با سرمايه خود مكتبي به نام فاطمه ( س ) و نيز دبيرستاني دخترانه تاسيس كرد به اين ترتيب براي بسياري از دختراني كه به واسطه جو حاكم بر آن ايام و با توجه به كشف حجاب و اين كه دبيران مرد در دبيرستانهاي دخترانه تدريس مي كردند، از نعمت تحصيل منع شده بودند، زمينه ادامه تحصيل را فراهم آورد .ايشان همچنين در كانون تبليغات ديني بانوان اصفهان به تدريس معارف و تفسير قرآن و پاسخگويي به سوالات پرداخت و تا پايان عمر پر بركت خود به تعليم و كوشش در جهت رشد علمي و معنوي دختران و زنان اهتمام ورزيد .بانو امين درباره ً زندگي خود مي گويد : خانم معلم ( ( پير زني است با چوب بلند تنبيه ، و فضاي مكتب ،همان فضاي رعب آور مكتب خانه هاي قديم . ) ) او در اين محيط تحصيل راآغاز مي كند و از خاطرات آن روزها چنين نقل مي كند : ( ( در 7 - 6 سالگي كه به مكتب مي رفتم ، معلم هميشه به مادرم مي گفت : ( ( دخترتان گوشت نپز است كه نمي پزد .تدريس به او بي فايده است و در نهايت چيزي نخواهد شد.بيهوده او را به مدرسه نياوريد! ) ) به اين صورت بانو امين تحصيل را آغازمي كند تا حدود يازده سالگي كه به تحصيل زبان عربي مي پردازد .ايشان

ازخاطرات زمان كودكي اش مي گويد : ( ( درست به خاطر دارم در اوقاتي كه بابچه هاي هم سن و سال خود بودم ، مثل آنها تفريح و گردش نمي كردم ، بلكه بيشتر مشتاق بودم تنها باشم تا بتوانم فكر كنم ، زيرا گمشده اي در وجود خوداحساس مي كردم حتي اگر در مجالس عمومي مي رفتم ، باز در حال تفكربودم ، و در مقام اين كه پا از جاده شريعت بيرون نگذارم . ) ) هنگامي كه بيست ساله مي شود به سبب شوقي كه با كسب دانش داشته است به تحصيل فقه واصول و تفسير و علم حديث مي پردازد .خود ايشان در اين مقوله مي گويد : ( ( همواره لطف پروردگار بدرقه راه من بود و حين تحصيل گاهي حالات خوش و نوراني نصيبم مي شد .) ) وي در همين ايام به حكمت و فلسفه روي آورد و ديري نمي گذرد كه ذوق عرفاني در او پديد آمده و به طي مراحل ومنازل سير الي الله مي پردازد .اما روح تشنه او نيز در جست و جوي محبوبي است كه سالها سراغ از او مي جست و خود مي گفت : ( ( هيچ بدبختي بالاتر ازاين نيست كه آدمي از محبوبش دور باشد .) ) بانو امين براي مصونيت ازتعرض آلودگي جو بي حيايي و بي حجابي دوران پهلوي ، همه اين دروس رادر خانه تعليم گرفت . آن بانوي عارف به نفحات رحماني ، در راه كسب علم با جديت استقامت ورزيد او خود نقل مي كند كه وقتي به مطالعه مشغول مي شد، بارها

نزديكان و خويشاوندان او را ملامت مي كردند كه آنچه مي كني جز بطالت و كسالت نيست و او تمامي اينها را براي رضاي دوست تحمل مي كرد و با وجود فضاي حاكم بر جامعه و ملامتهاي اطرافيان ، مومنانه به راه خود ادامه مي داد و چنين بود كه درهاي حكمت به رويش گشوده شد .درمورد آموختن علوم و كسب معارف اين بانوي فاضله چنين اظهار مي دارد : ( ( در نوشته هايم كمتر از امور خارجي كمك گرفته ام . نمي گويم كه از غيب خبردارم . اما اغلب معنويات و معارف را از استاد فرا نگرفته ام و غالب نوشته هايم با ارشاد و كمك ( ( او ) ) بوده است ) ) . جديت اين حكيم الهي در امرتحصيل به حدي بود كه مي گفت : ( ( هيچ چيز نمي تواند كلاس درس را تعطيل كند، حتي مرگ فرزند .) ) يكي از اساتيد بانو امين ، مرحوم آيت الله حاج ميرسيد علي نجف آبادي نقل كرده است : ( ( روزي شنيدم فرزند ايشان فوت شده است . فكر كردم خانم ديگر درس را تعطيل خواهد كرد، ولي برعكس دو روزبعد كسي را به سراغم فرستاد كه براي تدريس به منزل ايشان بروم و من ازاين علاقه ايشان به تدريس و تحصيل ، سخت تعجب كردم ) ) . به اين ترتيب اوبيشتر علوم را در خانه و نزد علامه فقيه آيت الله سيد محمدعلي نجف آبادي و شيخ مرتضي مظاهري فرا گرفت . تا اين كه تحصيل و تحقيق ايشان به حدي مي رسد كه بعضي

از علما و مراجع تقليد از جمله مرحوم آيت الله العظمي محمدكاظم شيرازي ، آيت الله العظمي عبدالكريم حايري و آيت الله ابراهيم حسيني شيرازي اصطهباناتي ، پس از امتحان و طرح پرسشهاي بسيار ودريافت جوابيه هاي مكفي و مطميين ، به ايشان اجازه اجتهاد و استنباطاحكام شرع مي دهند .خانم امين هم چنين از آيت الله محمد نجفي اصفهاني ، حجت الاسلام و المسلمين مظاهري نجفي اصفهاني اجازه روايت دارد و به آيت الله مرعشي نجفي و حجه الاسلام و المسلمين زهير الحسون نيز اجازه روايت داده است . آيت الله آقا سيد محمدعلي نجف آبادي ازاساتيد برجسته بانو امين كه ايشان فقه و اصول و حكمت را نزدشان خوانده بود، گفته اند : ( ( حكمت را دايي ام به من درس داد و يكي نيست كه من به اودرس بدهم من مي خواهم به اين خانم درس بدهم كه از من يادگاري باقي مانده باشد ) ) . زماني كه بانو امين كتاب خود را به نام ( ( اربعين هاشميه ) ) نوشت و اين كتاب به حوزه علميه نجف رسيد و علما از آن استقبال كردند، آيت الله آقا سيد محمدعلي نجف آبادي در تكميل تشويق هاي علما گفت : ( ( بانو امين هر چه در اين كتاب نوشته اند، از تراوشات فكري خودشان بوده است وربطي به تعليمات من ندارد .) ) بعد از نگارش همين كتاب بود كه علما در صددبرآمدند تا از ايشان امتحان اجتهاد بگيرند و براي اولين بار خانم امين در مقام تنها بانوي مجتهده عصر خود قرار گرفت . علماي معاصر از جمله

آيت الله العظمي مرعشي نجفي ، استاد محمدتقي جعفري و اساتيد حوزه و دانشگاه نيز با ايشان ملاقات و گفت و شنودهايي داشته اند .بانوي عالمه امين ، عاشق تحصيل بود و تحصل بخشي از برنامه روزانه ايشان بود كه به عنوان وظيفه به آن مي نگريست . و در زمانه اي كه هنوز در بسياري محافل و مجالس بحث برسر اين بود كه آيا اصولا" زن ، انساني در رتبه ً مرد است و آيا جامه كمال تنهابرازنده قامت مرد است يا زن را نيز نصيبي از كمال هست ، مرتبت و موفقيت علمي و عرفاني ايشان بدان جا رسيد كه اكابر و اعاظمي از علما و عرفا،حضور در محضر ايشان را مايه فيض مي دانستند .اين بانوي عالمه رباني سالهاي متمادي در راه تحصيل علم و مقامات معنوي زحمت ها كشيد وعملا" به جهان ثابت كرد كه زن حتي در محيط اجتماعي نا مساعد و با وجودموانع و مشكلات ، با رعايت كمال تقوا مي تواند به تحصيل علم ادامه دهد ومقام شامخي را هم احراز كند و راه را براي ديگران هموار كند .كتابهاي اين بانوي فاضله معرف روح لطيف و متعالي ايشان است و مي توان گفت بهترين راه شناخت و معرفي ايشان ، آثار قلمي اين بانوي فاضله است . بنابر تصديق يكي از بستگان نزديك ايشان : ( ( اين بانو وقتي قلم به دست مي گرفت ومشغول نوشتن مي شدند، اصلا" خط خوردگي در آن ديده نمي شد ) ) . و اين خود روشنگر امدادهاي غيبي و افاضات رحماني است . وي همواره تاكيدداشت ناشناخته بماند و

به همين دليل كتابها را با نام ( ( بانوي ايراني ) ) يا ( ( بانوي اصفهاني ) ) به چاپ مي رساند .;

منصور حلاج و عين القضاه چه كساني هستند؟

پرسش

منصور حلاج و عين القضاه چه كساني هستند؟

پاسخ

منصور حلاج و عين القضاه هر دو از عرفا هستند.براي آگاهي بيشتر ر.ك : احوال عارفان ، دكتر علي اصغر حلبي. ;

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پرسش

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نورى، از علماى بزرگ شيعه و خود از پايه گذاران نهضت مشروطه بود، ولى هنگامى كه دريافت بيگانگان مى خواهند با نام مشروطه، اسلام را از ميان برند يا تضعيف كنند، با آن مخالفت كرد. خواست وى مشروطه مشروعه بود; مشروطه اى كه تعاليم و قوانين اسلام بر آن حاكم باشد. او تا پاى شهادت در راه هدف خويش ايستاد. مرحوم علاّمه امينى در كتاب پر ارج شهداء فضيلت، از مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى با عنوان يكى از شهداى راه فضيلت ياد كرده و زندگى نامه او را آورده است.

قبر آن مرحوم در صحن مطهر حضرت معصومه((عليها السلام)) همواره زيارتگاه علما و دانشمندان بوده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پرسش

هدف مرحوم شيخ فضل الله نورى چه بود و چرا به شهادت رسيد؟

پاسخ

مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نورى، از علماى بزرگ شيعه و خود از پايه گذاران نهضت مشروطه بود، ولى هنگامى كه دريافت بيگانگان مى خواهند با نام مشروطه، اسلام را از ميان برند يا تضعيف كنند، با آن مخالفت كرد. خواست وى مشروطه مشروعه بود; مشروطه اى كه تعاليم و قوانين اسلام بر آن حاكم باشد. او تا پاى شهادت در راه هدف خويش ايستاد. مرحوم علاّمه امينى در كتاب پر ارج شهداء فضيلت، از مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى با عنوان يكى از شهداى راه فضيلت ياد كرده و زندگى نامه او را آورده است.

قبر آن مرحوم در صحن مطهر حضرت معصومه((عليها السلام)) همواره زيارتگاه علما و دانشمندان بوده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_44_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پǘӘΠبه سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكرى مرحوم استاد شهيد مطهرى چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكرى مرحوم مطهرى دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهرى را بسيار تجليل و تمجيد مى كرد و وى را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مى دانست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_30_

علاّمه مجلسى كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسى كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقى مجلسى، از بزرگترين و مشهورترين علماى شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وى در اواخر عهد شاه سليمان صفوى و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامى و امامت جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور بود و نيز داراى رياست علمى و سياسى بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار فى اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسى است; مانند حق اليقين، حلية المتقين، حيوة القلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_37_

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پرسش

اندكى درباره علاّمه سيّد مرتضى عسكرى توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجى و از علماى بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكرى سالها به امر مرحوم آيت الله العظمى حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات دينى، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعى بغداد مى پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اى است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصرى و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصرى، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطى به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران على((عليه السلام)) به چاپ رسيده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_41_

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پرسش

سيّد جمال الدين اسد آبادى كيست؟

پاسخ

جمال الدين بن صفدر متفكژر و مصلح اجتماعى شرق(1314-1254ق) مردى آزاديجواه و آزادمنش بود و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و هواخواه دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى، وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود و پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروة الوثقى را انتشار داد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان در نطقهايى پرشور افكار آزادى خواهانه را به مردم تلقين كرد. در سال 1306ق به امر ناصرالدين شاه براى بار دوم تبعيد شد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخافقين را را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و دوباره مورد تعقيب قرار گرفت و ناچار خاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت. سلطان عبدالحميد عقمانى براى ايجاد اتحاديه مسلمانان از او به گرمى پذيرائى كرد، امّا چون دريافت كه سيّد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه منصوب كند، او را مسموم كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_48_

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پرسش

مختصرى در معرّفى مرحوم كافى توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مى كوشيد ويژگى او توسّل پيگير به حضرت ولىّ عصر، امام زمان((عليه السلام)) و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_50_

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثانى و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالى مقام، محمّد بن مكّى جبل عاملى كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابى مختصر و در همان حال جامع فقهى است با اين كه تنها كتاب فقهى مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملى كه به «شهيد ثانى مشهور است». وى را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاى ارزشمند فقهى و درسى طلاّب دينى، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضى نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاى بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_55_

در مورد شخصيت شيخ جعفر مجتهدي و كتاب لاله اي از ملكوت و در محضر لاهوتيان كه در باب اين مرد نوشته شده است و خصوصاً عرفان و سلوك آنجناب توضيحاتي بفرماييد؟

پرسش

در مورد شخصيت شيخ جعفر مجتهدي و كتاب لاله اي از ملكوت و در محضر لاهوتيان كه در باب اين مرد نوشته شده است و خصوصاً عرفان و سلوك آنجناب توضيحاتي بفرماييد؟

پاسخ

بيان شخصيت ارزنده شيخ جعفر مجتهدي كه داراي مقام والا مي باشد، كار صاحبدلان و كساني است كه در وادي معرفت و ايمان گام نهاده اند. او مردي خودساخته كه در مكتب اهل بيت"ع" پرورش يافته و كلماتش از دل و سرچشمه گرفته از الهامات الهي است.

و ايشان به گفته خيلي از صاحبدلان و عارفان شخصيتي اهل دل و متقي و داراي اخلاص بسيار بوده است.(1)

كتابهايي كه نام برده ايد از جمله كتابهاي ارزشمند است كه بعد از رحلت ايشان جمع آوري شده و تا زنده بودند كرامات و حالات معنوي خود را نشر نمي دادند و بعضي از شخصيتها كه از ايشان حالات مخصوصي ديده اند و مرحوم شيخ جعفر براي آنها نقل كرده است در كتاب جمع آوري شده است. و اينها بيانگر اين است كه انسان با ترك محرمات و تقوا و انجام دستورات الهي مي تواند به مقام والا و قله رفيع معنويت برسد. و در عرفان وسلوك ايشان مي توان گفت : او بهترين طريق مجاهدت نفساني را ذكر دائم و مراقبه همراه با آن مي دانست. ايشان مراقبة نفس را واجب دانسته و قائل بود توسل به اهل بيت"ع" توشه هميشگي سالكان است.

ايشان مباني عرفاني و سلوك خود را از قرآن و سيره پيامبر و اهل بيت"ع" گرفته بود و از محضر عارفان و اهل دل چون عبدالكريم كشميري، سيد هاشم حداد و ... استفاده كرده بود.

منابع و

مآخذ :

1. لاله اي از ملكوت، شيخ جعفر مجتهدي، چاپ اول

- حالات سير و سلوك، شيخ عبدالكريم كشميري، ص120

آيت الله سيستاني اصليت ايراني دارد يا عراقي؟ (به علت عدم اطلاع)

پرسش

آيت الله سيستاني اصليت ايراني دارد يا عراقي؟ (به علت عدم اطلاع)

پاسخ

آيا الله سيستاني اصالتاً اهل سيستان و بلوچستان هستند، و پدر بزرگوارشان مقيم مشهد بودند و در شهر مقدس مشهد زندگي مي كردند و تمامي برادران ايشان و خود ايشان در مشهد بزرگ شده اند، ايشان حدود چهل سال قبل به نجف عزيمت كردند جهت ادامة تحصيل، و بعد از فوت مادر بزرگوارشان، برادر كوچك خود را نيز به عراق بردند ايشان يكي از معروفترين شاگردان حضرت آيت الله خويي هستند.

هاشمي رفسنجاني كيست؟ چند فرزند دارد؟ هم اكنون فرزندان ايشان در چه كارهايي فعاليت مي كنند؟ آيا شايعات مربوط به ايشان (حساب در بانك سويس و ...) صحت دارد؟ چرا در صورت تخلف فرزندانش هيچ كار اجرايي صورت نمي گيرد؟ اگر گرفته توضيح دهيد؟

پرسش

هاشمي رفسنجاني كيست؟ چند فرزند دارد؟ هم اكنون فرزندان ايشان در چه كارهايي فعاليت مي كنند؟ آيا شايعات مربوط به ايشان (حساب در بانك سويس و ...) صحت دارد؟ چرا در صورت تخلف فرزندانش هيچ كار اجرايي صورت نمي گيرد؟ اگر گرفته توضيح دهيد؟

پاسخ

حضرت آيت الله هاشمي رفسجاني از روحانيون مبارز و ياران قديمي حضرت امام خميني (ره) هستند كه در راه به ثمر رسيدن و پيروزي انقلاب اسلامي زحمتها كشيده زندانها رفته، شكنجه ها و اذيتهايي را تحمل نموده و پس از پيروزي با تمام وجود در خدمت انقلاب و امام (ره) قرار گرفته است.

و پخش شايعات دروغ و گوناگون در زمينه خارج كردن پول و داشتن حسابهاي بانكي خارج از سوي پايگاههاي تبليغاتي دشمن و به منظور ترور كردن شخصيتهاي مهم كشور هميشه بود و خواهد بود.

در خصوص وضعيت زندگي شخصي و فعاليتهاي اقتصادي ايشان و فرزندانشان بارها سوالاتي مطرح و خود ايشان پاسخ داده اند، به طور نمونه در چند ماه گذشته روزنامه كيهان مصاحبه بسيار مفصلي با ايشان ترتيب داده بود كه به تدريج در چندين شماره چاپ و منتشر گرديد و مي توانيد به آن مراجعه فرماييد.

فعاليت اقتصادي كه برخي از فرزندان ايشان دارند حق مسلم هر فرد ايراني است. و آنچه مهم است انجام ندادن كار خلاف قانون و عدم سوء استفاده از موقعيتهايي توسط فرزندان ايشان مي باشد كه معمولاً اين قضيه رعايت شده و در پرونده هاي مفاسد اقتصادي موردي از آنها به چشم نمي خورد و اگر موردي هم پيش بيايد همه افراد در برابر قانون يكسان هستند و با آنان نيز برخورد قانوني مناسب

بايد انجام گيرد.

تكميل و ارسال فرم نظر سنجي موجب تكامل و پويايي كارماست.

آيا حضرت آيه الله خامنه اي با امام زمان (ع) در رتباط هستند اين ارتباط چگونه است زيرا به نظر مي رسد كه ايشان اين ارتباط را داشته باشند؟

پرسش

آيا حضرت آيه الله خامنه اي با امام زمان (ع) در رتباط هستند اين ارتباط چگونه است زيرا به نظر مي رسد كه ايشان اين ارتباط را داشته باشند؟

پاسخ

در خصوص سؤالي كه بيان فرموديد چند نكته قابل توجه به نظر مي رسد:

1_ هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند

2_ آيا واقعاً رهبري چنين مقتدرانه، با اينهمه تبليغات مسموم عليه او و ولايت و با اينهمه دشمني ها، بدون ارتباط امكان دارد؟! و آيا سكان داري انقلاب و حفظ اسلام از خطرات و بدعتها جز با عنايت او امكان پذير است؟!

3_ خود ايشان مي فرمايند: (من در ادارة امور كشور بعضي وقتها حل مسائل برايم دشوار مي شود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي كنم به دوستان و اعوان و انصار مي گويم آماده شويد به جمكران برويم. راه قم را پيش مي گيرم و راهي مسجد جمكران مي شويم پس از راز و نياز با آقا، من احساس مي كنم همانجا دستي از غيب مرا راهنمايي مي كند و من در آنجا به تصميمي مي رسم و مشكل بدين صورت حل مي شود و همانجا تصميم را عملي مي كنم.) (1)

4_ ارتباط هميشه به معناي خطور و ديدار نيست. بلكه گاهي به معناي ارتباط معنوي و عنايت آن بزرگوار مي باشد در مورد ارتباط حضوري بايد گفت كه هيچ ملازمه اي بين ولي خدا و بندة خدا و بندة نيك خدا بودن، و ديدار او نيست. خيلي از افراد بسيار خوب از جمله 313 نفر ياوران اصلي حضرت كه شبهه اي در ايمان و خلوص عملشان نيست تا آن ساعت

كه در مكه جمع مي شوند حضرت را نديده اند و به خدمتش نرسيده اند. (2)

ولي مورد دوم كه ارتباط معنوي است حتماً در اولياء خدا و افراد نيك روزگار مي باشد زيرا بدون آن نمي توان مقامات معنوي را طي كرد و بندة خالص خداست چون آنها باب الله هستند.

براي مطالعه بيشتر در مورد ياوران امام زمان (عج) مي توانيد به كتاب مهدي منتظر و كتاب مكيال المكارم مراجعه بفرماييد.

خداوند متعال به رهبر بزرگوار ما طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد و همه ما را از حاميان وااقعي ولايت و نوكران واقعي امام زمان (عج) قرار دهد انشاء الله.

منابع و مآخذ:

1_ انتظار، ش 8و9

2_ كتاب مهدي منتظر، چاپ قديم، ص58، حاج محمد جواد خراساني

آيا درست است كه آيت الله بهجت حالت برزخي دارند، چطور؟

پرسش

آيا درست است كه آيت الله بهجت حالت برزخي دارند، چطور؟

پاسخ

حضرت آيت الله العظمي بهجت عالم بزرگ و فقيهي بلند مرتبه و عارفي با كمال است. انساني وارسته و به دور از تعلقات و منزه از هوي و هوس است كه نمي توان خصوصيات وويژگي هاي آن را بطور كامل بيان كرد.

و در مورد اينكه آيا ايشان داراي حالت برزخي هستند يا خير؛ مراد از حالت برزخي يعني اينكه داراي بصيرت قوي بودن و ديدن آنچه كه ديگران نمي توانند ببينند و شنيدن آنچه ديگران نمي توانند بشنوند. و در مورد ايشان به فرموده و ادعاي بسياري از بزرگان مانند حضرت امام خميني (ره) و ديگران چنين حالتي دارند.

براي مطالعه كردن اين مباحث به كتب زير مراجعه كنيد تا خودتان بهتر اين مطلب را بفهميد چون ذكر همه آنها در اينجا مقدور نيست.

1_ كتاب فريادگر توحيد، جمال سالكين و شيخ العارفين حضرت آيت الله محمد تقي بهجت

2_ بهجت عارفان

3_ به سوي محبوب

حضرت امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب آيت الله خامنه اي معتقد به كدام يك از علوم اصول، فلسفه، اخبار، روايات هستند؟

پرسش

حضرت امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب آيت الله خامنه اي معتقد به كدام يك از علوم اصول، فلسفه، اخبار، روايات هستند؟

پاسخ

البته پاسخ دادن به اين پرسش براي حقير بسيار مشكل است. اما با توجه به آثار بجاي مانده از حضرت امام راحل (ره) به نظر مي آيد كه ايشان به تمامي علوم و معارف اسلامي متداول اشراف و علاقه داشته اند، ولي در اصول، فقه و عرفان و سياست اسلامي و اخبار صحيح اهل بيت (ع) در عمل بيشتر توجه داشته، و اين واقعيت بي هيچ مطلع منصفي پوشيده نيست.

از مجموعه آثار و گفتارهاي مقام معظم رهبري مقام معظم رهبري (مد ظله) كه از شاگردان مبرز ايشان بوده اند، همين گرايش هاي علمي محسوس و مشهود مي باشد.

درباره آيت منتظري كه قبلا قائم مقام رهبري بودند توضيح دهيد؟

پرسش

درباره آيت منتظري كه قبلا قائم مقام رهبري بودند توضيح دهيد؟

پاسخ

آيت الله منتظري يكي از شخصيتهاي مثبت و مفيد در سالهاي قبل و اوليه پيروزي انقلاب اسلامي است كه در ضمن تحصيل و شاگردي از محضر مؤسس جمهوري اسلامي و رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) و ديگر مراجع و اساتيد بزرگوار حوزه به مبارزه با رژيم ستم شاهي مي پرداخت و به اين خاطر چندين بار به زندان و تبعيد گرفتار شد.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان بازوي قوي و شخصيت بسيار نزديك به امام خميني (ره) مطرح و فعال بود. اما متأسفانه به تدريج عناصر منافقين و ملي گراها در بيت و دفتر ايشان نفوذ كرده و ضمن بدست گرفتن اختيار كارهاي ايشان، به القاء تحليلهاي غلط و مسموم پرداخته و سخن دشمن از زبان ايشان بيان مي گرديد با توجه به اينكه مجلس خبرگان رهبري نامبرده را به عنوان رهبر آينده و به تعبيري قائم مقام رهبري انتخاب كرده بود و خود اينكار يك پيش بيني و مصلحت انديشي براي آينده محسوب مي شد در نهايت بخاطر اهميت نقش و جايگاه رهبري حضرت امام خميني (ره) پس از بارها تذكر شفاهي و كتبي آقاي منتظري را از اين سمت عزل نمود.

توصيه امام به ايشان فعاليت علمي در حوزه و كنار گذاشتن فعاليتهاي سياسي به دلايل ياد شده بود كه متأسفانه رعايت نشد و به ارائه تحليلهاي غلط و مسموم و مورد علاقه دشمن ادامه دارد. تا اينكه به دستور شوراي عالي امنيت ملي كشور جلسات و ديدارهاي عمومي ايشان تعطيل و رفت و آمدها و ارتباطاتشان تحت نظر

درآمد.

در حال حاضر نيز با كمال تأسف هنوز هم افراد مشكل دار سياسي با دفتر و بيت خود آقاي منتظري ارتباط داشته و به او خط دهي مي كنند. و به همين خاطر است كه هراز چند گاهي تحت عنوان كتاب خاطرات و مانند آن شاهد ارائه مطلب انحرافي و مضر به نظام جمهوري اسلامي از سوي اين دستگاه مي باشيم در اين زمينه مطالب فراواني وجود دارد كه جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به رنجنامه مرحوم حاج سيد احمد خميني و خاطرات آقاي محمدي ري شهري مراجعه فرماييد.

شبهه اي مطرح مي شود كه مقام معظم رهبري داراي اجتهاد مطلق نيستند. خواهشمندم پاسخ را كامل بفرماييد؟

پرسش

شبهه اي مطرح مي شود كه مقام معظم رهبري داراي اجتهاد مطلق نيستند. خواهشمندم پاسخ را كامل بفرماييد؟

پاسخ

جناب آيت الله خامنه اي تواضع مي كنند و اجتهاد خود را مطرح نمي نمايند اما معمولا پس از شصت سال تحقيق و جديت در درس، اجتهاد حاصل مي شود و اجتهاد قدرت استنباط عقلي از آيات و روايات براي احكام مي باشد، مدرسان حوزة علمية قم و شوراي نگهبان اعلام كرده اند كه چند نفر عالم معروف چون آيت الله خامنه اي، آيت الله سيستاني، آيت الله بهجت، آيت الله وحيد خراساني، آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله صافي گلپايگاني، آيت الله مكارم شيرازي، داراي اجتهاد مطلق هستند و مي توان از ايشان تقليد نمود.

اجتهاد مطلق يعني كسي توانايي فتوا دادن در تمام مسائل مورد ابتلاي جامعة اسلامي را داشته باشد. حال اگر شما در مورد اجتهاد آيت الله خامنه اي شك داشته باشيد مي توانيد بيشتر تحقيق كنيد و پس از مطمئن شدن ديگر به اين شبهات توجه نكنيد يا در صورت باقي بودن به شك، مجتهد ديگري را انتخاب نماييد كه از نظر خودتان اعلم باشد. (1)

به اميد نظر لطف الهي در تمام زمينه ها.

منابع و مآخذ:

1_ دفتر آيت الله عبادي، مشهد مقدس، شماره تماس: 8544054

چرا حضرت امام خميني (ره) تفسير قرآن را ادامه ندادند؟

پرسش

چرا حضرت امام خميني (ره) تفسير قرآن را ادامه ندادند؟

پاسخ

1_ اگر تفسير قرآن را به تفسير ترتيبي و موضوعي تقسيم كنيم اصولاً جايي براي طرح سؤال شما نمي ماند. چرا كه در تفسير موضوعي، مفسر بدنبال بررسي يك موضوع معين در قرآن كريم است مانند سيرة انبياء، اخلاق و ... بررسي بيانات امام، نوشته جات و كتابهاي ايشان، بويژه زندگي عملي آن عزيز سفر كرده نشان مي دهد امام (ره) همواره اين روش را دنبال كرده اند مي دانيم كه يك دهم آيات قرآن، آيات الاحكام است و امام بعنوان يك فقيه جامع الشرايط در استنباط احكام به آيات مراجعه داشتند و در صدور فتاوا از آيات، حظ وافر مي بردند. همچنين در مجموعة 22 جلدي صحيفه نور بيش از 180 مورد، در كتاب شرح چهل حديث 177 مورد و در كتاب آداب الصلوه 200 مورد اقتباس، اشاره، تأييد، تأويل و تفسير شماره شده است. (1) اما بروش تفسير ترتيبي نيز اصولاً هيچگاه دليلي كه نشان دهد امام بدنبال نوشتن يك تفسير كامل از ابتدا تا انتهاي قرآن بوده اند، بدست نياورده ايم، تا بتوان گفت: امام اين كار را آغاز كردند، پس چرا ادامه ندادند؟ بنابر اين روش، مجموعة دروس تفسير امام در كلاسها و كتابها شامل سور حمد، توحيد، قدر و علق مي شود و نه بيشتر. كه كاملاً پراكنده است و نشان مي دهد امام بدنبال تفسير ترتيبي از ابتدا تا انتهاي قرآن نبوده اند.

2_ از زاويه اي ديگر تفسير قرآن را بروشهاي كلامي، فلسفي، عرفاني، فقهي، ادبي و ... تقسيم مي كنند. عميقترين نوع اين تفسيرها، تفسير فلسفي و عرفاني

است. در يك نگاه به آثار به جا مانده در تفسير امام، به وضوح مي توان يافت كه تفسير امام متأثر از عرفان و سبك و روش ايشان توجه به باطن قرآن كريم علاوه بر ظاهر آن است. اين موضوع همواره در ميان انديشمندان ديني مورد بحث علمي قرار گرفته كه آيا ما مي توانيم نگرشهاي فلسفي، عرفاني به آيات قرآن و كلام معصومين داشته باشيم يا نه و بصورت كلي دو ديدگاه موافق و مخالف وجود دارد، كه امام از زمرة برجسته ترين موافقان است. و در اين زمينه اقدامات و تلاشهاي فراواني، از سوي ايشان، علاوه بر برنامه ها، اشعار، و سخنراني ها مجموعة كتب وجود دارد كه هيچكدام هم تعطيل نشد. تنها در يك مورد تفسير سورة حمد امام خميني كه در ابتداي پيروزي انقلاب از صدا و سيما پخش مي گرديد با توجه به مطالب سنگين عرفاني آن كه براي عموم قابل فهم نبود، و بدنبال پاره اي تلاشها از سوي كساني كه از زمرة مخالفان اين ديدگاه بودند، تعطيل شد. (2) در پايان نظر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام را در مقدمه تفسير سوره حمد، در

اين باره به شما تقديم مي كنم. (3) ذكر اين نكته كه امام در سالهاي 1318 و 1321 شمسي در دو اثر سر الصلوه و آداب الصلوه تفسير كامل سوره حمد را بيان نموده اند و آنچه كه در اين اظهار نظر بدان اشاره شده صرفاً مربوط به درس تفسيري سال 58 است كه شامل تفسير بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله مي شود در اين اظهار نظر مي خوانيم:

"مجموعة 5 جلسه درس

تفسير ايشان در سال 58 شمسي از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش گرديد و با بيماري حضرت امام و مخالفتهاي برخي از مقدسين كه مخالف طرح اين نوع سخنان بودند براي هميشه تعطيل گرديد."

منابع و مآخذ:

1_ دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، بهاء الدين خرمشاهي، ج1، ص1006

2_ همان، ص1008

3_ تفسير سوره حمد، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، مقدمه 18

امام خميني چه آثار و تاليفاتي دارند

پرسش

امام خميني چه آثار و تاليفاتي دارند

پاسخ

آثار زيادي از ايشان چاپ شده است از جمله:

1. شرح دعاي عهد8. الخلال في الصلو

2. مصباح الهدايه 9. مكاسب محرم

في الضرر

3. چهل حديث 10. بدايع الدرر في قاعد

في تعليقه علي الكفاي

4. شرح حديث جنود عقل و جهل 11. انوار البداي

12. مفاهج الاصول

5. سر الصلو

13. كتاب الطهاره (4 مجلد)

6. آداب الصلو

7. ديوان اشعار14. كتاب البيع (5 مجلد)

آيت الله نجفي قوچاني چگونه شخصيتي بود؟

پرسش

آيت الله نجفي قوچاني چگونه شخصيتي بود؟

پاسخ

مختصري از شرح حال ميرزاي قمي را برايم بنوسيد.

پرسش

مختصري از شرح حال ميرزاي قمي را برايم بنوسيد.

پاسخ

ميرزا ابوالقاسم گيلاني معروف به ميرزاي قمي از فحول علماي اماميه در قرن سيزدهم هجري در عهد فتحعلي شاهبوده است. او فردي بسيار محقق و مدقق و از اركان فقه اسلامي و استاد متأخرين بود. در علم اصول نيز از موءسسينعلماي شيعه بوده و در علم رجال تاريخ حكمت و كلام متبحر بوده و علاوه بر مراتب علمي وي فردي صاحب نظر وكوشا در مسائل سياسي بوده و مكاتباتي با فتحعلي شاه در مسائل سياسي و حكومتي داشته است. ايشان در تأدب بهآداب حسنه ديني و تخلق به اخلاق كريمه الهي و زهد و تقوا و كردار نيكو و حسن معاشرت شهرت به سزايي داشتهاست.

براي آگاهي بيشتر ر . ك:

1 ديدار با ابرار ميرزاي قمي نشر سازمان تبليغات اسلامي.

2 پنج نامه ميرزاي قمي به فتحعلي شاه.{J

شمه اي از حالات و زندگي بزرگاني كه در مزار شيخان قم مدفون شده اند, برايم بنويسيد.

پرسش

شمه اي از حالات و زندگي بزرگاني كه در مزار شيخان قم مدفون شده اند, برايم بنويسيد.

پاسخ

اوليا الهي كه در مزار شيخان قم به خاك سپرده شده اند بسيار هستند اما تنها به ذكر برخي از برجستگان آنان بسندهمي كنيم.

1 . زكريابن آدم « زكريا» از اهالي قم بود و از ياران بسيار نزديك امام رضا (ع) و امام جواد (ع) محسوب مي شد وامام جواد (ع) براي او دعا فرمود و او را از ياران باوفاي خويش بشمار آورد يكبار كه خدمت امام رضا (ع) شرفيابشده بود امام از اول شب تا صبح در خلوت با او سخن مي گفت و نيز در پاسخ كسي كه پرسيده بود « راه من دور است ونمي توانم هميشه خدمت شما برسم معارف و احكام ديني ام را از چه كسي فراگيرم ؟ فرمود : از زكريابن آدم كه در اموردين و دنيا امين است.» در مزار شيخان زكريابن آدم داراي بقعه و گنبدي مي باشد. (از كتاب زندگي امام جواد (ع)انتشارات سوسيه «در راه حق»)

2 . زكريابن ادريس معروف به (ابوجرير قمي) كه از امام صادق و كاظم و رضا (ع) حديث نقل مي كرد.

3 . آدم بن اسحاق برادر زاده زكريا بن آدم و از فقها و محدثين

4 . ميرزا ابوالقاسم گيلاني معروف به ميرزاي قمي از فحول علماي اماميه در قرن سيزدهم هجري در عهد فتحعليشاه بوده است. او فردي بسيار محقق و مدقق و از اركان فقه اسلامي و استاد متاخرين بوده در علم اصول نيز ازموسسين علماي شيعه بوده و در علم رجال و تاريخ و حكمت و كلام متبحر و علاوه بر مراتب علمي وي فرديصاحب نظر و

كوشا در مسائل سياسي بوده و مكاتباتي با فتحعلي شاه در مسائل سياسي و حكومتي داشته است. ويدر تادب به آداب حسنه ديني و تخلق به اخلاق كريمه الهي و زهد و تقوي كردار نيكو و حسن معاشرت شهرت بسزاييداشته است. براي آگاهي بيشتر ر.ك.به : 1 ديدار با ابرارميرزاي قمي نشر سازمان تبليغات اسلامي 2 پنج نامه ميرزايقمي به فتحعلي شاه

5 . ميرزا ابوطالب قمي از شاگردان و داماد ميرزاي قمي كه در بقعه زكريابن آدم مدفون است.

6 . آيه الله ارباب فرزند محمد تقي از علما و حكما كه قبل از آيه الله حائري داراي عنوان مرجعيت بود سال 1341ه . ق فوت كرد.

7 . مرحوم حاج شيخ ميرزا جواد آقا فرزند مرحوم ميرزا شفيع ملكي تبريزي است كه پس از طي مراحل اوليه تعليمجهت بارور نمودن آن استعداد پاك و شايسته رهسپار قم مشرفه گرديد و بعد از سالياني چند و كسب فيض از اساتيدحوزه در آن زمان رهسپار نجف اشرف شد و در جوار بارگاه ملكوتي مولي الموحدين(ع) ماوا گزيد و سالياني را با تهجدو تقوا درپي كسب فيوضات حق از محضر اساتيد بزرگ و مشهور آن زمان مثل مرحوم ملا حسين قلي همداني آنعارف وارسته كسب فيض نمود و در طريق سير و سلوك و عرفان ره توشه اي بس عظيم بدست آورد و در زمينه فقه واصول از محضر استاد گرامي محوم علامه شيخ آقا رضا همداني بهره مند گرديد و خلاصه پس از درك مقامات والايعرفاني و اخلاقي و رسيدن به مراتب والاي علمي به ايران بازگشت و در حرم اهل بيت عصمت و طهارت (قم) مسكنگزيد. او براستي از

نمونه هاي كامل عالم عامل عارف سالك و مجسمه علم و تقوا و اسوه و الگو و نمونه بود كه همهرفتار و گفتار و كردارش سازنده و تاثير گزار و شاگردان بزرگي تربيت نمود كه هركدام خود اسوه عالم بودند كه از آن ميانبايد از حضرت امام خميني (قدس سره) نام برد. مرحوم ملكي تبريزي در سال 1343 هجري قمري روز عيد قربان دنيارا ترك و در جوار حق آرميد روحش شاد و يادش گرامي باد. از او آثاري بس ارزنده باقي مانده كه هركدام در باب خودمنفردند مانند كتاب اسرارالصلواه كه خود دنيائي از علم و معرفت است و رساله لفائيه كه درياي بيكراني در باب سير وسلوك مي باشد و كتاب نفيس مراقبات كه ديگر نياز به توصيف ندارد و كتابهاي ديگري كه هنوز بچاپ نرسيده است. «از مقدمه كتاب ترجمه السراقبات ( روزه از ديدگاه عارفان) »

8 . شاگرد جناب ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي حضرت حجه الاسلام والمسلمين حاج آقاسيدحسين فاطمي قمي

9 . از شاگردان ديگر و اصحاب خاص ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي جناب ثقه الاسلام مرحوم حاج آقا سيدمحمود يزدي فرزند آقا ميرزا سعيد يزدي و همينطور علماي ديگري مانند مرحوم حاج آقا احمد طباطبائي و ملامحمد صادق قمي وحاج سيد صادق قمي و حاج سيد جواد قمي در بقعه زكريا بن آدم و .... « از ديار ابرار قم نشرسازمان تبليغات اسلامي » در آخر دستور العمل عرفاني كه استاد حسن زاده آملي در كتاب آسمان معرفت خود صفحه107 از استاد علامه طباطبائي (ره) و ايشان از ميرزا جواد آقاي تبريزي ذكر كرده اند را ضميمه مي كنيم تا حالات معنويآنها بر ما بيشتر

روشن شود و موجب استفاده بيشتر گردد. جناب استاد علامه طباطبائي رضوان الله عليه در شبپنجشنبه ذي الحجه 13880 هجري قمري در خلوت پاكتي به بنده لطف فرمودند كه ديدم در ظهر پاكت نوشته است «نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقاي ملكي » فرمودند : آن را استنساخ كنيد و نسخه را به ما برگردانيد. اين نسخه هماننامه اي است كه آيت رباني مرحوم آقا ميرزا جواد آقاي ملكي به آيت صمداني مرحوم حاج شيخ محمد حسين كمپانينوشته است. دستور العمل عرفاني دستور العملي كه سالك رباني حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي به جناب آيه اللهحاج شيخ محمد حسين كمپاني (رضوان الله تعالي عليهما) ارسال داشت چنين است. بسم الله الرحمن الرحيمفدايت شوم ... در باب اعراض از حدو حهد رسميات و عدم وصول به واقعيات كه مرقوم شده و از اين مفلس استعلاممقدمه موصله فرموده ايد بي رسميت بنده حقيقت آنچه كه براي سير اين عوالم ياد گرفته و بعضي نتايجش را مفصلا درخدمت شريف ابتدا خود صحبت كرده ام و از كثرت شوق آنكه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم اس و مخ آنچه ازلوازم اين سير مي دانستم بي مضايقه عرضه داشتم حالا هم اجمال آن را به طريقه اي كه ياد گرفته ام مجددا اظهارمي دارم : طريق مطلوب را براي راه معرفت نفس گفتند : چون نفس انساني تا از عالم مثل خود نگذشته به عالم عقلينخواهد رسيد و تا به عالم عقلي نرسيده حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتماماين مقصود مرحوم مغفور جزا الله عنه خير جزا المعلمين مي فرمود كه : بايد انسان يك مقدار زياده بر متعلمون تقليلغذا

و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر و روحانيت قوت بگيرد و ميزان آن را هم چنين فرمود : كه انسان اولا روزو شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتي تنقل مابين الغذائين نكند ثانيا هروقت بخورد كه تمام سير نشود اين در كمغذا و اما كيفش بايد غير از آداب معروفه گوشت زياد نخورد به اين معني كه شب و روز هردو نخود و در هر هفته دوسهدفعه هر دو را يعني هم روز و هم شب را ترك كند و يكي هم اگر بتواند للتكيف نخورد ولا محاله آجيل خور نباشد و اگراحيانا وقتي نفسش زياد مطالبه آجيل كرد استخاره كند و اگر بتواند روزه هاي سه روز هر ماه را ترك نمكد. و امام تقليلخواب مي فرمودند : شبانه روز شش ساعت بخوابد و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينهادر تقليل حيوانيت كفايت مي كند. و اما تقويت روحانيت : اولا داما بايد هم و حزن قلبي به جهت عدم وصول بهمطلوب داشته باشد. ثانيا تا مي تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است در ذكر عمدهسفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده و اهم تعقيبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه دراخبار ماثور است لاسيما متطهرا در حل ذكر به خواب رود. و شب خيزي مي فرمودند زمستانها يك ساعت و نيم ومي فرمودند كه در سجده ذكر يونسيه يعني در مداومت آنكه شبانه روزي ترك نشود هرچه زيادتر توانست كردن اثرشزيادتر اقل اقل كه چهارصد مرتبه است خيل اثرها ديده ام بنده خود هم تجربه كرده ام

چند نفر هم مدعي تجربه انديكي هم قرآن كه خوانده مي شود به قصد هديه حضرت ختمي مرتبت (ص) خوانده شود. و اما فكر براي مبتديمي فرمودند : در مرگ فكر بكن تا آن وقتي كه از حالش مي فهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده في الجملهاستعدادي پيدا كرده آنوقت به عالم خيالش ملتفت مي كردند يا آنكه خود ملتفت مي شد چند روزي همه روز و شبفكر در اين مي كند كه بفهمد كه هرچه خيال مي كند و مي بيند خودش است و از خودش خارج نيست اگر اين را ملكهمي كرد خودش را در عالم مثال مي ديد يعني حقيقت عالم مثالش را مي فهميد و اين معني را ملكه مي كرد. آنوقتمي فرمودند كه بايد فكر را تغيير داد و همه صورتها و موهمات را محو كرد و فكر در عدم كرد و اگر انسان اين را ملكهنمايد لابد تجلي سلطان معرفت خواهد شد يعني تجلي حقيقت خود را به نورانيت و بي صورت و حد با كمال بها فائرآيد و اگر در حال جذبه ببيند بهتر است بعد از آنكه راه ترقيات عوالم عاليه را پيدا كرد هرقدر سيد بكند اثرش را حاضرخواهد يافت. و به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت اول ترقي به عالم مثال نمايد بعد به عالمارواح و انوار حقيقيه البته براهين علميه را خودتان احضر هستيد عجب است كه تصريحي به اين مراتب در سجدهدعاي شب نيمه شعبان كه اوان وصول مراسم است شده است كه مي فرمايد : سجد لك سوادي و خيالي و بياضياصل معرفت آن وقت است كه هرسه فاني بشود كه حقيقت سجده عبارت از فنا است كه عندا لفنا

عن النفس بمراتبهايحصل البقا بالله رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمدو آله الطاهرين. باري بنده في الجمله از عوالم دعاگوئي اخوانالحمدلله بي بهره نيستم و دعاي وجود شريف و جمعي از اخوان را براي خود رود شبانه قرار داده ام ... حد تكميل فكرعالم مثال كه بعد از آن وقت محود صورت است آن است كه يا بايد خود به خود ملتفت شده عيانا حقيقت را ببي

ديدگاه امام خميني (ره ) در مورد دكتر شريعتي چيست ؟ و توضيحاتي در مورد دكتر شريعتي بيان كنيد؟

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) در مورد دكتر شريعتي چيست ؟ و توضيحاتي در مورد دكتر شريعتي بيان كنيد؟

پاسخ

حضرت امام(ره) در مورد نامبرده اظهار نظري ننموده اند گرچه حضرت امام كليه انديشمندان مسلمان راموردعنايت خويش قرار مي دادند ولي برخي نقطه نظرهاي ايراد شده از سوي حضرت امام با برخي نقطه نظرهاي دكترشريعتي متضاد است. مثلا درمورد انديشه اسلام بدون روحانيت _ و يا درباره ء نقش برخي علما در تاريخ البته مواردديگر نيزوجود دارد كه مجال شرح آن نيست. دكتر شريعتي نيز همانند متفكران و انديشمندان مسلمان وانقلابي ديگرمطرح هستند چنانكه خيابانها وبيمارستانهاي متعددي در سراسر كشور به اسم نامبرده وجود داد و همچنين دررسانه ها نيز به مناسبت از ايشان ياد شده و افكار ايشان نيز در محافل دانشگاهي و حوزوي مطرح مي گردد. البته مي توانگفت عواملي همچون افراط ها و تفريط هاي بيجا در مورد ايشان در مجموع مانعي در برابرمطرح شدن او بوده است.ولي آنچه كه درباره ء دكترشريعتي نقل كرده ايد كه او روشنفكري بي درد است سخني دور از انصاف و حقيقت است. دربين افكار شريعتي و سروش نيز هم مشابهت چنداني به چشم نمي خورد و بيشتر به كلي گوئيهاي فاقدارزش شباهتدارد. آنچه كه ما درباره ء موارديادشده مي توانيم بگوئيم آنكه بيش از هر چيز بايد به مطالعه و تحقيق پرداخت و ازتسليم شدن به گفته ها و جو پرهيز نمود و بدون مطالعه و تحقيق سخني نگفت. آفت امروز دانشگاههاي ما آن است كههر كس از روي گمان خود چيزي را تراشيده و دنبال آن مي رود و روحيه تحقيق و جستجوي علمي كمتر به چشممي خورد.{J

چه زماني مقام معظم رهبري به درجه اجتهاد نائل آمدند؟

پرسش

چه زماني مقام معظم رهبري به درجه اجتهاد نائل آمدند؟

پاسخ

}ايشان پيش از انقلاب به درجه اجتهاد رسيده و اجتهاد ايشان مورد تأييد اساتيد بزرگي همچون حضرت امام(ره) و... بوده است. نكته ديگر اين كه صرف اطلاق كلمه آيت اللّه دليل بر اجتهاد نيست و هم اكنون نيز مجتهدان بسياري هستند كه مشهور به آيت اللّه نمي باشند.{

چرا وقتي اسم مقام معظم رهبري برده مي شود صلوات مي فرستيم ؟

پرسش

چرا وقتي اسم مقام معظم رهبري برده مي شود صلوات مي فرستيم ؟

پاسخ

البته مي توان براي دعا از كلماتي چون ((حفظه الله )) استفاده كرد, ولي ذكر صلوات , خواص متعدد بيشتري دارد از جمله : 1- مايه تبرك است . 2- يادآور پيامبر و اهل بيت (ع ) و احيا كننده نام و راه آنان است . 3- يكي از شعارهاي مهم اسلامي است كه آيات و روايات بسيار زيادي در فضيلت آن وارد شده است . همچنين يكي از افتخارات و امتيازات بزرگ شيعه نسبت به ديگر برادران مسلمان , اين است كه هرگاه بخواهد شخصيت هاي برجسته خود را ياد و تكريم نمايد, بر پيامبر و آل او درود مي فرستد و اين نشانه عمق پيوند شيعه با پيشوايان دين است . صلوات دعا و شعاري است كه همواره راه و مسيري را كه خداوند معين فرموده به ما يادآوري مي كند; يعني : ((ان الله و ملائكته يصلون علي النأبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)).

آيا مقام معظم رهبري به محضر امام عصر(عج) تشرف داشته اند؟ شماها چيزي در اين مورد شنيده ايد؟

پرسش

آيا مقام معظم رهبري به محضر امام عصر(عج) تشرف داشته اند؟ شماها چيزي در اين مورد شنيده ايد؟

پاسخ

بسي گفتند از عيسي و مهدي مجرد شو، تو هم عيساي عهدي

زمهدي گرچه روزي چند پيش بكش دجال خود، مهدي خويش

(كنزالحقايق، شيخ محمود شبستري)

درباره ملاقات مقام معظم رهبري و شرفيابي ايشان به حضور حضرت بقية الله الاعظم، سند و خبري قطعي در دست نيست. از يك سو امكان ارتباط ايشان با آن حضرت وجود دارد و از سوي ديگر چون بر اين موضوع تصريح نشده است امكان غيرواقع بودن چنين خبري نيز هست.

پيام امام زمان به شيعيان اين است: اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در وفاي به عهد و پيماني كه دارند، همدل شدند. سعادت ديدار ما از ايشان به تأخير نيفتاده و زودتر نصيب آنان مي گشت. ديداري با شناخت كامل و درست نسبت به ما، پس ما را از آنان دور نمي دارد، مگر اعمالي كه ما را ناخوشايند است و از ايشان نمي پسنديم»(احتجاج طبرسي، ص 325).

1- از نشانه هاي دوستان و مواليان آن جناب، اشتياق به ديدار آن بزرگوار است و در خوبي آن هيچ ترديدي نيست و امكان اين ديدار همانطور كه خود امام(ع) فرموده اند براي عموم مردم مقدور است.

از آثار وجودي حجت در زمان غيبت بايد به نكته اي اشاره كنيم و آن اين است كه حضرت در حال غيبت كه در اثر عصيان خود مردم به وجود آمده است باز حجت است و در صورتي كه مردم با اخلاص وي را بخوانند و بخواهند آشكار خواهد گشت و در همان حال غيبت نيز:

الف) حوايج و مقاصد متوجهين و متوسلين را برآورده مي سازد.

ب )

در مشكلات علم دين و پي بردن به معارف، جويندگان را امداد مي كند.

ج ) دعا و اراده اش در دگرگون ساختن نيّات سركشان و متنقّدين اثر مي گذارد و مهمتر از همه اين كه جريان امامت و رهبري در عصر غيبت گسسته نيست، بلكه در اين عصر، مربي افراد و مدير جامعه نايب امام است «و نيابت امام يك امر تشريفاتي نيست بلكه يك مقام تشكيلاتي است. بنابراين نمي تواند سازمان نيافته و بي نظم و بي قاعده باشد بلكه بايد اصول لازم در آن رعايت گردد و از هرگونه هرج و مرج و تعدد مراكز و اختلاف نظر كه موجب تشتت قدرت مذهبي مي شود دور باشد»(محمد رضا حكيمي، خورشيد مغرب).

و مسلما امام نايب خود را به شكل هاي مختلف ياري مي رساند. جايي كه امام حوائج آحاد مردم متوسل و متوجه به ايشان را برآورده مي نمايد آيا ممكن است از ياري ظاهري و باطني رهبري يك كشور شيعه غفلت نمايد؛ هرگز، چنين نيست در دعاي آل ياسين كه از ناحيه مقدسه حضرت ولي عصر(عج) به محمد حميري است از خداوند مي خواهيم: اللهم انصره وانتصر به لدينك وانصر به اوليائك و اوليائه و شيعته و انصاره... خدايا! به امام زمان نصرت عطا فرما، و به واسطه او دينت و دوستانت و شيعيان و ياران و دوستان او را ياري فرما!... خدايا ياورانش را نصرت بده{M.

عبارت هاي «اوليائك و اوليائه» شامل خاصّان و متوليان امور مسلمين مي شود. پس نتيجه مي گيريم كه امام به صورت مستقيم و غيرمستقيم متوليان امور دين را ياري مي رسانند و كلاً آنچه منسوب به دين و شريعت مقدس الهي است. تحت تدبير و توجه امام زمان(عج) مي باشد.

چرا در اجتماعات وقتي نام امام خميني برده مي شود مردم صلوات مي فرستند؟

پرسش

چرا در اجتماعات وقتي

نام امام خميني برده مي شود مردم صلوات مي فرستند؟

پاسخ

اصل صلوات بر پيامبر(ص) و آل اوست، حتي اگر براي امام خميني هم فرستاده شود؛ ولي اينكه همراه نام ايشان سهبار صلوات فرستاده مي شود، پيام خاص سياسي دارد و يك شعار اجتماعي - ديني است. {J

در مورد سيد رضي (ره ) اطلاعاتي مي خواستم بيان فرمائيد؟

پرسش

در مورد سيد رضي (ره ) اطلاعاتي مي خواستم بيان فرمائيد؟

پاسخ

نام ايشان محمد و كنيه اش ابوالحسن است و فرزند حسين بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي بنجعفر الصادق(ع) مي باشد. نام مادرش فاطمه دختر حسين بن حسين بن علي بن حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(ع) است. بهاءالدويه ديلمي، از آل بويه به سيد رضي _ كه از جانب پدر و مادر از ساداتبزرگوار علوي بود - رضي ذي الحسبين لقب داده بود و او را شريف الاجل خطاب مي كرد. سيد رضي در 359 ه . قدر بغداد به دنيا آمد و در سال 406ه ق از دنيا رفت و همه امرا، بزرگان، قضا و ... در تشييع جنازه اش شركت كردند و اورا در خانه خود در محله كرج بغداد دفن نمودند و سپس جسد او را به كاظمين منتقل كردند.

سيد رضي مردي عالم، اديب، شاعر و فاضل بود. در زمان پدرش در سن 21 سالگي سرپرستي و حكومت برطالبين به او واگذار شد. در سي سالگي در مدت كوتاهي تمام قرآن كريم را حفظ كرد. سيد رضي بسيار بلند همت وشريف النفس بود و از هيچ كس صله و جايزه قبول نمي كرد، به طوري كه حتي از آل بويه نيز صله و جايزه قبول نكرد. ازهمه محاسن و علوم زمان خود بهره و حظّ وافر داشت.

مشهور است كه شيخ مفيد شبي در خواب ديد، حضرت فاطمه(س) دو فرزندش امام حسن و امام حسين(ع) را نزداو آورد و گفت: اي شيخ! درس فقه و احكام به دو فرزندم بياموز و بعد از اينكه از خواب بيدار شد،

صبح همان روزهنگامي كه در مسجد نشسته بود، ديد كه فاطمه مادر سيد رضي و سيد مرتضي، دو فرزندش را نزد شيخ آورد و گفت:اي شيخ! اين دو فرزندم را به تو سپردم تا به آنها درس فقه بياموزي و از همان زمان عالم بزرگ شيعه (شيخ مفيد) تربيت اين دو برادر را به عهده گرفت و سيد رضي با آنكه 47 سال بيشتر عمر نكرد، اما آثار بسيار ارزشمندي تأليف نمود كه مشهورترين آنها كتاب «نهج البلاغه» است و ديگر آثار او عبارت است از:

1 - حقايق التأويل في متشابه التنزيل

2 - مجازات آثار النبويه

3 - تلخيص البيان عن مجازات القرآن

4 - خصائص الائمه(ع){J

آيا درست است كه آقاي نجفي قوچاني را وقتي دفن كردند كفن دزد آمد كفنش را ببرد ديد زنده است و سپس 40 جلد تفسير قرآن وسياحت شرق و غرب را نوشت

پرسش

آيا درست است كه آقاي نجفي قوچاني را وقتي دفن كردند كفن دزد آمد كفنش را ببرد ديد زنده است و سپس 40 جلد تفسير قرآن وسياحت شرق و غرب را نوشت

پاسخ

اين داستان نيز مربوط به جناب حجت الاسلام طبرسي صاحب تفسير معروف مجمع البيان است كه پس از مرگ بهواسطه سكته قلبي و دفن در قبر، به هوش آمده و نذر كرد كه در صورت نجات از قبر، تفسير مذكور را بنويسد.{J

چگونه يك عالم شيعي مثل استاد جعفري براي كتاب يك عالم سني شرح مي نويسد و به او ارادت دارد؟

پرسش

چگونه يك عالم شيعي مثل استاد جعفري براي كتاب يك عالم سني شرح مي نويسد و به او ارادت دارد؟

پاسخ

در جواب پرسش شما، به نكاتي چند اشاره مي شود:

الف) اولاً شايسته است به عنوان كتاب استاد جعفري دقت بفرماييد «تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدينمحمد مولوي». بنابر اين ايشان تنها به شرح اشعار مولوي بسنده نفرموده اند. ثانياً فراموش نكنيم كه پيامبر اكرم(ص) واسوه شرح صدر و صدارت فرمودند: الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهواحق بها ؛ حكمت و معارف، گمشدهمؤمن است كه هر كجا [و از هر منبعي [آن را يافت، احق و سزاوارتر به آن است{M (ميزان الحكمة، ج 2، ص 492).

بنابر اين شرح و نقد نوشتن بر كتابي كه انصافاً از معارف گوناگون اخلاقي، فلسفي، هنري، عرفاني و عقيدتيبرخوردار است نه تنها كار غلطي نيست كه بسيار به جا و پسنديده است. از اين گذشته مي بينيم كه ايشان بر نهج البلاغهنيز شرح مي نويسد و اصولاً كار يك استاد تحقيق، شرح و بررسي هاي علمي و پژوهشي است. اما ارادت دانشمندينظير آقاي جعفري به شخصيتي نظير مولوي دليل آن نيست كه همه ديدگاه هاي او را پسنديده باشد؛ بلكه در بعدكمالات به ايشان با ديده احترام مي نگرد و در بعد نقايص به مطالب ايشان نقدزده و انتقاد مي كند و نظير اين نكته را درتاريخ فراوان داريم. در حالات امام صادق(ع) آمده است كه به اطبا ولو غير مسلمان احترام ويژه مي گذاشتند. سيدرضي آن اديب نامور و گردآورنده نهج البلاغه، به ابو اسحاق صابي كه مردي اديب و شاعر و نويسنده بود، با كمالاحترام برخورد مي كند و وقتي از دنيا مي رود قصيده اي در رثاي او _ كه

بس عالي و غم انگيز است _ مي سرايد. بيت اولآن كه به صورت ضرب المثل درآمده چنين است:

ارأيت من حملوا علي الاعواد Eاعلمت كيف خباضياء النادي
يعني به من بگوييد كه چه كسي را بر اين چوب ها (تابوت) حمĠمي كنند؟ آيا مي دانيد چگونه چراغ محفل ماخاموش شد؟ و عجيب تر اينكه هر وقت سيد رضي از كنار قبر ابو اسحاق عبور مي كرد، پياده مي شد و تا پياده ازبرابرمدفن او نمي گذشت، سوار نمي شد. وقتي به سيد رضي خرده گرفتند، در جواب فرمود: من به كمالات و علم او احتراممي گذارم نه به بدن ايشان (براي تفصيل بيشتر به كتاب مردان علم در ميدان علم، ج 2، ص 164 - 166 مراجعهفرماييد) و هم چنين احترامي كه بزرگان و شخصيت هاي ما براي محي الدّين عربي قائلند نيز حائز اهميت است.محي الدين پدر عرفان لقب گرفته است. او نسبت به مقام شامخ علي(ع) چه در فصوص الحكم و چه در فتوحات مكيّهاحترام بسيار قائل است؛ ولي به هر حال سني است. اين اصل از افتخارات اسلام و به خصوص ما شيعيان است كه بينعالم و جاهل ولو غير مسلمان باشد فرق مي گذاريم. حال چه رسد كه مسلمان باشد و سني مذهب.

ب ) بنابر اين جواب سؤالات بعدي شما در اين زمينه نيز روشن مي شود. تشيع يك «اعتقاد» است و صرفاً يكبحث تاريخي نيست؛ لكن ما علم و حكمت و عرفان را از هر طريق ممكن كسب خواهيم كرد و مادامي كه به اساساعتقادي ما لطمه نزند، از مطالب آنان استفاده خواهيم نمود.

ج ) مسأله شيعه نبودن مولوي در عين شيفتگي اش نسبت به حضرت علي(ع) مختص ايشان نيست.

افراد بسيارديگري داريم كه در عين سني بودن به حضرت علي(ع) عشق مي ورزيدند، نظير ابن ابي الحديد معتزلي شارحنهج البلاغه. حتي افرادي با مرام مسيحيت، شيفته و شيداي حضرت علي(ع) بوده اند؛ نظير دكتر جرج جرداق لبنانيصاحب كتاب «صوت العدالة الانسانية». آنها حضرت علي(ع) را به عنوان يك شخصيت علمي و برجسته به ديدهتحسين و احترام بسيار مي نگرند، ولي آن گونه كه ما به ولايت آن حضرت و فرزندان او معتقد هستيم در ظاهر گرايشندارند. اين كه گفته مي شود به ظاهر چون برخي احتمال مي دهند كه بعضي از اين افراد نظير مولوي يا فخر رازي وحتي ابواسحاق صابي شيعه شده باشند، ولي به خاطر مصالحي آن را كتمان مي كرده اند. به هر حال اگر منصفانهقضاوت كنيم، نه مي توان از كمالات آنها به خاطر سني يا غير مسلمان بودن چشم پوشي كرد و نه به خاطر واجد آنكمالات بودن مي توان آنها را از اين نقص مبرّا داشت.

د ) اما تداوم بحث شيعه و سني اين هم تازگي ندارد. مسأله اي است كه هم بين طرفداران اديان مختلف مطرح استو هم بين ملل و نحل در يك دين. شما حتماً از فرقه هاي مختلف مسيحيت با اطلاعيد و حتي از فرق مختلف اسلاميدر بين شيعه و سني. اين اختلافات كه بعد از ساليان دراز و بحث هاي بسيار هنوز حل نشده و وحدتي حاصل نگشتهاست. حال چرا به توافق نمي رسند؟ براي اين كار مي توان علل متعددي را برشمرد:

يك) تعصب هاي بي جا لااقل در بين بسياري از آنها.

دو) عدم اطلاع كافي از مرام حق و به ديگر عبارت كج فهمي.

سه) دين زدايي سياست هاي حاكم.

چهار) هوا و هوس سردمداران هر دين و مذهبي؛ براي اين كه موقعيت خويش

را از دست ندهند. قرآن مجيد به برخي از اين انگيزه در بين علماييهود و نصارا اشاره فرموده است و آن را علت اصلي نپذيرفتن ديانت اسلام مي شمارد.

پنج) به نظر مي رسد كه گاهي عوامل جغرافيايي نيز دخالت داشته باشد؛ مثلاً دوري شهرها و كشورها از يكديگر و در نتيجه عدم توان و دسترسيافراد خبير و آگاه در افشاگري و روشنگري جوامع مختلف در مناطق، كشورها و قاره هاي گوناگون.

ه ) «پلوراليسم ديني» به معناي حقانيت همه اديان از ديدگاه اسلام و قرآن مطرود است و هرگز پذيرفتني نيست و گرنه ان الدين عنداللّه الاسلام معنا نداشت. در اين صورت حقانيت نيز معناي خود را از دست خواهد داد؛ زيرا بعضي ازاديان از نظر بسياري از مسائل اعتقادي با برخي ديگر در تضاد هستند.بنابر اين چگونه ممكن است طرفدار«پلوراليسم» شده و آزادي در انتخاب دين و پذيرش همه آنها را ملتزم شويم (البته اين يكي از معاني پلوراليزم دينياست و معاني ديگري نيز براي آن گفته شده كه شايسته است براي توضيح بيشتر و ساير معاني به فصلنامه نقد 4، ص334 مراجعه فرماييد).

آنچه در اين زمينه بيان شد درباه مذاهب گوناگون يك دين نيز مصداق مي يابد؛ يعني، نمي توان در اسلام به آزاديمذاهب تن در دهيم و بگوييم حقايق كثيرند و هر كسي هر چه فهيمد همان حق است. اين ديدگاه قهراً با تناقض روبهروست. چون يا حضرت علي(ع) امام بر حق هست يا نيست. يا ائمه هدي(ع) اوصياي حق نبي اكرم(ص) هستند يانيستند و... .{J

چرا امروزه دانشمندان بزرگي چون سلطان الو اعطبن مولف كتاب شب هاي پيشاور ديده نمي شود؟

پرسش

چرا امروزه دانشمندان بزرگي چون سلطان الو اعطبن مولف كتاب شب هاي پيشاور ديده نمي شود؟

پاسخ

از اينكه به محضر علما و مبلّغان شرفياب مي شويد، كار بسيار به جا و شايسته است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: اكثر مدارسة العلماء و منافثة الحكماء ؛ هر چه مي توانيد رابطه خود را با حكما و دانشمندان بيشتر كنيد و با آنها رابطه و گفتگويعلمي داشته باشيد{M، (نهج البلاغه ، نامه 53).

«شبهاي پيشاور كتاب» ارزنده اي است در زمينه اعتقادات شيعه و دفاع از تشيّع. و بجا و شايسته است كتاب هايديگري نيز در اين مورد مطالعه كنيد نظير «المراجعات»، «در سقيفه چه گذشت» و... .

اما اينكه چرا اين روزها چنين مناظراتي كمتر ديده مي شود به نظر مي رسد كه جهات مختلفي داشته باشد:

الف) شرايط و زمان عوض شده و مسائل جديد ديگري پيش آمده است.

ب ) مسأله ويژه اي كه امروز براي جهان اسلام مطرح شده است، مكتب هاي الحادي و به عبارت ديگر دشمنان مشتركي است كه به خوناسلام تشنه اند.

ج ) دنياي استكبار و اسرائيل كه اين روزها در صدند تا به هر وسيله ممكن اساس و اصل اسلام را تضعيف نمايند.

در چنين شرايطي آنچه ضروري تر به نظر مي رسد اين است كه ملل اسلامي با هم متحد گشته و به اختلافات ديرينهخود دامن نزنند و حتي بحث و گفت و گو درباره مسائل اختلافي كمتر شده و به فكر دشمن مشترك باشند و بر هميناساس امام خميني و بسياري از شخصيت هاي ديگر اسلامي امروزه تأكيدشان بر وحدت شيعه و سنّي است. و باپيروزي انقلاب اسلامي ايران در اين زمينه گام هاي زيادي برداشته شده و مي شود و حتي هفته اي به نام هفته وحدتدر هر

سال نامگذاري شد.

علي رغم اين گفتمان، امروزه هستند دانشمندان و عالمان توانايي كه در مسند مناظره، تدريس، تأليف و... ازمذاهب حقه تشيع دفاع مي كنند و با اخلاص تمام مكتب اهل بيت را به جهانيان عرضه مي دارند؛ اشخاصي مانند:دكتر تيجاني، با انتشار كتاب هاي: «آن گاه هدايت شدم»، «همراه با راستگويان»، «اهل سنت واقعي»، «از آگاهان بپرسيد»، «از خدا پرواكنيد» و «اهل بيت كليد حلّ مشكلات» خدمت ارزنده اي به مكتب خاندان وحي نموده اند.

همچنين استاد جعفر سبحاني، علاّمه مرتضي عسگري و... در اين راه تلاش و فعاليت دارند.{J

در كتاب ختم نبوت شهيد مطهري مطلبي درباره اقبال لاهوري خواندم آيا ايشان معتقد به ختم نبوت بوده است

پرسش

در كتاب ختم نبوت شهيد مطهري مطلبي درباره اقبال لاهوري خواندم آيا ايشان معتقد به ختم نبوت بوده است

پاسخ

اقبال معتقد به ختم نبوت بوده است، ليكن تبيين و تعليل اين مسأله در انديشه وي گرفتار اشتباهاتي است كه شهيدمطهري به آن اشاره كرده اند.{J

واژه امام براي حضرت ابراهيم و ائمه (ع ) و حضرت امام خميني ره چه تفاوت هائي با هم دارد؟

پرسش

واژه امام براي حضرت ابراهيم و ائمه (ع ) و حضرت امام خميني ره چه تفاوت هائي با هم دارد؟

پاسخ

واژه «امام» از نظر لغوي به معناي پيشواست؛ چه پيشواي كفر و چه پيشواي ايمان.

ولي از نظر اصطلاح علم كلام، «امامت» منصبي است كه به برخي از اشخاص اعطا مي گردد و از اين نظر، تفاوتيبين امامت حضرت ابراهيم(ع) و امامت ائمه معصوم(ع) نيست.

اين كلمه، در بين مسلمانان گاهي به رهبران ديني - كه داراي نقش برجسته اي بودند - نيز اطلاق شده است كه البتهمعناي لغوي آن مراد است؛ نه اين كه كسي در مرتبه معصومين و يا پيامبران قرار گرفته باشد.

اما اين كه چرا امام خميني(ره) به اين لقب شهرت يافتند، به خاطر شرايط ويژه انقلاب و فرهنگ حاكم بر آن بودهاست و در حقيقت ريشه در فرهنگ عمومي جامعه و آمادگي آن، جهت پذيرش اين لقب براي حضرت امام(ره)دارد.

چرا از مرحوم آقاي كافي تجليل لازم بعمل نمي آيد و چرا سخنراني هاي او را به صورت كتاب در اختيار جوانان قرار نمي دهند؟

پرسش

چرا از مرحوم آقاي كافي تجليل لازم بعمل نمي آيد و چرا سخنراني هاي او را به صورت كتاب در اختيار جوانان قرار نمي دهند؟

پاسخ

مرحوم كافي يكي از واعظان مشهور قبل از انقلاب بودند، كتاب هايي نيز در مورد ايشان نوشته شده است. البتهمقايسه بين ايشان و اشخاصي چون مدرس و يا سيد جمال، دور از واقع بيني است؛ چون ايشان از نظر علمي و نيز تأثيرو نقش اجتماعي به هيچ وجه قابل مقايسه با آنان نيست.

در هر صورت، نوارهاي ايشان در بازار به وفور يافت مي شود واگر براي شما قابل استفاده است، مي توانيد آن ها راتهيه كنيد.{J

چرا شهيد مطهري شعر سعدي (بني آدم اعضاي يكديگرند) را مورد نقد قرار داده است

پرسش

چرا شهيد مطهري شعر سعدي (بني آدم اعضاي يكديگرند) را مورد نقد قرار داده است

پاسخ

نقد شهيد مطهري به شعر سعدي، از اين جهت است كه تنها انسان هايي را مي توان عضو يك پيكر و همدرد باديگران دانست كه فطرت آنها سالم و آراسته به كمالات باشد وگرنه چه بسا انسان هايي كه نه تنها از درد ديگران اندوهي به خود راه نمي دهند؛ بلكه بر درد آنان مي افزايند و چه بسا كه لذت هم مي برند. متأسفانه اين قبيل افراد، نه تنها نادر نيستند؛ بلكه در هر عصر و نسلي، عناصري خونريز و تباه كننده حضور دارند.

سعدي اين شعر را از مضمون حديث نبوي گرفته است كه فرمود: «مؤمنان در مهرباني و مودّت به يكديگر مثل پيكر واحدهستند...». ولي سعدي به جاي مؤمن، بني آدم را قرار داده است.

البته سخن سعدي هدفي ايده آل است؛ اما از نظر واقعيت خارجي، جاي نقد دارد.

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در چه بود؟

پرسش

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در چه بود؟

پاسخ

رمز موفقيت امام خميني را مي توان در نكات ذيل خلاصه كرد:

الف) تقوا و اخلاص،

ب ) مقام والاي علمي؛ چه در بعد فقاهت و چه در بعد فلسفه و عرفان،

ج ) شجاعت،

د ) از خود گذشتگي و ايثار،

ه ) آگاهي و بينش سياسي،

و ) شناخت و معرفت جامع از اسلام،

ز ) روحيه مبارزه و مجاهدت،

ح ) آينده نگري و اميد به پيروزي،

ط ) داشتن همت بلند،

ي ) بعد روحانيت و مرجعيت امام،

ك ) سرمايه گذاري روي مردم و جلب اعتماد آنان،

ل ) پشتكار و تلاش و... .

هزار نقد به بازار كائنات آرند

يكي به سكه صاحب عيار ما نرسد

روي هم رفته بايد گفت: امام خميني از ابعاد گوناگون و صفات برجسته فراواني، برخوردار بودند و مجموعه اين فضائل در طول ساليان دراز، شخصيت ايشان را رقم زد.

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در عرفان چه بود؟

پرسش

رمز موفقيت حضرت امام خميني (ره ) در عرفان چه بود؟

پاسخ

موفقيت امام (ره ) در بعد عرفان , رهين چند امر بود: الف ) استعداد و اشتياق شخص ايشان نسبت به مسائل عرفاني , ب ) داشتن اساتيد برجسته همچون مرحوم شاه آبادي , ج ) شب زنده داري , رياضت و سخت كوشي در راستاي سير و سلوك , د ) توفيقات و عنايات ويژه ئ خدا در حق ايشان و ... . موفقيت ايشان در اخلاق نيز, رهين چند امر بود; از جمله : الف ) درك محضر اساتيد برجسته اخلاق , ب ) رابطه ئ تنگاتنگ با متون اسلامي و كتاب هاي اخلاقي , ج ) اهل خودسازي و محاسبه نفس بودند, د ) اهل مراقبت و كمال جديت در عمل و به طور كل مي توان گفت كه توفيق امام بزرگوار در فضائل اخلاقي رهين عزم قاطع ايشان در خودسازي و تهذيب نفس بود.

چند كتاب در مورد زندگي حضرت امام و مقام معظم رهبري به من معرفي نماييد

پرسش

چند كتاب در مورد زندگي حضرت امام و مقام معظم رهبري به من معرفي نماييد

پاسخ

براي مطالعه در اين زمينه، ر.ك:

الف) زندگي نامه امام خميني(ره) :

1- حديث بيداري حميد انصاري

2- زندگي سياسي امام خميني حسن رجبي

3- پا به پاي آفتاب

4- در سايه آفتاب محمد حسن رحيميان

5- همگام با خورشيد فردوس پور

6- سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني جمعي از نويسندگان

ب ) زندگي نامه مقام معظم رهبري :

1- نسل كوثر

2- خورشيد انقلاب تيپ امام صادق

3- مقدمه كتاب مرجعيت دفتر تبليغات اسلامي

در رابطه با مقام ولايي كه براي امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري مطرح كرده ايد گفتني است به حسب ادله اي كه از قرآن و روايات اسلامي در دست مي باشد، مقام ولايت در زمان غيبت حضرت ولي عصر(عج) به فقيه جامع الشرايط تفويض گرديده و در واقع چنين كسي از طرف امام معصوم به اين مقام نصب شده است؛ ولي لازم نيست حتما ارتباط مستقيم با امام زمان(عج) داشته باشد و چنين چيزي هم از جانب آنان ادعا نشده است.

نظر مقام معظم رهبري در مورد جامعه مدني چيست ؟

پرسش

نظر مقام معظم رهبري در مورد جامعه مدني چيست ؟

پاسخ

مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤال يكي از دانشجويان دانشگاه تهران در اين زمينه فرمودند: اگر مراد از جامعهمدني همان جامعه مدينة النبي جمدنيت اسلامي ج باشد _ كه رئيس جمهور به آن اشاره كرده اند _ ما حاضريم براي آنجان بدهيم. بنابراين «مدنيت اسلامي» مورد قبول ماست؛ ولي جامعه مدني غربي مبتني بر اصولي است كه با فرهنگاسلامي سازگار نيست. اين اصول عبارت است از: 1- سكولاريسم، 2- فردگرايي، 3- اومانيسم.

سؤالي كه از شما بزرگواران داشتم اين است كه چند ماه قبل كتابي با عنوان لاله اي از ملكوت كه درباره زندگينامه محمدتقي مجتهدي بود خواندم كه اين بزرگوار چند سال قبل از دنيا رفته بود و مطالبي كه نوشته شده بود نمي دانم به علت ايمان ضعيف خيلي نمي شد باور كرد يعني

پرسش

سؤالي كه از شما بزرگواران داشتم اين است كه چند ماه قبل كتابي با عنوان لاله اي از ملكوت كه درباره زندگينامه محمدتقي مجتهدي بود خواندم كه اين بزرگوار چند سال قبل از دنيا رفته بود و مطالبي كه نوشته شده بود نمي دانم به علت ايمان ضعيف خيلي نمي شد باور كرد يعني ايشان بيشتر به ائمه توجه مي كرد تا خود خدا و اگر مشكلي براي ايشان پيش مي آيد ابتدا به ائمه توسل پيدا مي كرد در هر صورت مي خواهم بگويم كه ايشان محور زندگيش ائمه بود هر چند كه توسل به آنها و پيروي از رفتارشان بازتابي از پرتوي حق مي باشد از شما خواهش مي كنم كه در اين رابطه مرا راهنمايي كنيد و در صورتي كه اين كتاب را مطالعه كرده ايد توضيحاتي براي فهم بيشتر برايم بنويسيد و اصلاً توسل به ائمه را همراه با ذكر مثالي كه براي خودتان نه افراد ديگر اتفاق افتاده بيان كنيد يعني تا چه حد بايد به خدا توجه كرد و تا چه حد به ائمه توسل جست و كمك طلبيد؟

پاسخ

خداوند در قرآن مي فرمايد: « يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله »(مائده، 31) اي اهل ايمان، پرهيزكاري پيشه كنيد و وسيله اي براي تقرب به خدا انتخاب كنيد. وسيله در اصل به معناي تقرب بستن و يا چيزي كه باعث تقرب جستن و نزديك شدن به ديگري مي شود مي باشد. بنابراين وسيله معناي بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه خداوند مي شود را شامل

مي گردد كه مهمترين آنها ايمان به خدا و پيامبر -صلي الله عليه و آله- و جهاد و عبادات مانند نماز و روزه و زكات و حج و همچنين صله رحم و انفاق در راه خدا و همچنين هر كار نيك و خير مي باشد و نيز شفاعت پيامبران و امامان و بندگان صالح خداوند كه طبق صريح قرآن باعث تقرب به پروردگار مي گردد. در مفهوم وسيله داخل است و نيز پيروي از پيامبر و امام و گام نهادن در جاي گام آنها زيرا همه اينها موجب نزديكي به ساحت قدس پروردگار مي باشد و حتي سوگند دادن خدا به مقام پيامبران و امامان و صالحان كه نشانه علاقه به آنها و اهميت دادن به مقام و مكتب آنان است جزو اين مفهوم وسيع است.(رجوع كنيد به تفسير نمونه، ج4، ذيل آيه 31 مائده)

بنابراين توسل جستن به اولياي بزرگ الهي -عليهم السلام- از اموري است كه خداوند در اين آيه شريفه ما را به آن امر كرده و سفارش نموده و مورد خواست و رضايت خداوند است.

منظور از توسل اين نيست كه كسي حاجت را از پيامبر يا امام بخواهد بلكه منظور اين است كه به مقام او در پيشگاه خداوند متوسل شود و اين در حقيقت توجه به خداست چون احترام پيامبر و امامان -عليهم السلام- نيز به خاطر اين است كه آنها فرستاده و نماينده و حجت خداوند بر روي زمين مي باشند و در راه او گام بر داشته اند.

هدف از توسل اين است كه خود را در خط پيامبر يا امام قرار دهيم و با برنامه هاي آنها هماهنگ شويم

و خدا را به مقام آنها بخوانيم تا خداوند اجازه شفاعت در مورد آنها بدهد.

اگر عقيده ما اين باشد كه هيچ كس جز خداوند، ذاتا خالق و رازق و مالك سود و زيان نمي باشد و اگر از ديگري چيزي مي خواهد با توجه به اين نكته است كه او آنچه دارد از ناحيه خداست، و بر اين باور باشد كه پيامبر و امام از خود چيزي ندارند و هر چه دارند و مي خواهند از خداست و از او مي خواهند و با اين عقيده و نيت به آنها توسل جويد و يا از آنها شفاعتي بخواهد، اين عين توحيد و اخلاص است و در اين نگاه و نحوه نگرش خداوند و امامان در دو نقطه مقابل يكديگر قرار ندارند تا توسل و درخواست از امام، غير از درخواست از خداوند و نقطه مقابل آن و در تضاد و تنافي و مغايرت با آن باشد، بلكه در خواست از آنها عين درخواست از خداوند است.

پس بايد توجه داشت كه در توسل هرگز منظور اين نيست كه چيزي را از شخص پيامبر يا امام مستقلا تقاضا كنيم، بلكه منظور اين است كه با اعمال صالح يا پيروي از پيامبر و امام، يا شفاعت آنها و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها كه خود يك نوع احترام و اهتمام به موقعيت آنها و يك نوع عبادت است از خداوند چيزي را بخواهيد اين معنا نه بوي شرك مي دهد و نه بر خلاف آيات ديگر قرآن است.

نكته مهم اين است كه در توسل و شفاعت به اولياي خدا، بايد تحقيق كرد كه توسل

و شفاعت به كسي و از كسي باشد كه خداوند او را وسيله قرار داده است. به طور كلي توسل به وسايل و اسباب با توجه به اينكه خداست كه سبب را آفريده و خداست كه سبب را سبب قرار داده است و خداست كه از ما خواست از اين وسايل و اسباب استفاده كنيم به هيچ وجه شرك نمي باشد، بلكه عين توحيد است و در اين جهت هيچ فرقي ميان اسباب مادي و اسباب روحي، ميان اسباب ظاهري و اسباب معنوي، ميان اسباب دنيوي و اسباب اخروي نيست. منتهاي امر اسباب مادي را از روي تجربه و آزمايش علمي مي توان شناخت و فهميد كه چه چيز سبب است و اسباب معنوي مثل دعا و كارهاي نيك و معروف و پيامبران و امامان -عليهم السلام- را از طريق دين. يعني از طريق وحي و كتاب و سنت بايد كشف كرد. فعل و كار خدا داراي نظام است. اگر كسي بخواهد به نظام آفرينش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همين جهت است كه خداي متعال گناهكاران را ارشاد نموده كه به در خانه پيامبر -صلي الله عليه و آله- بروند و علاوه خود از خداوند درخواست مغفرت و بخشش مي كنند، از آن بزرگوار بخواهند كه براي ايشان طلب مغفرت كند. قرآن كريم مي فرمايد: و اگر ايشان هنگامي كه (با ارتكاب گناه) به خود ستم كردند، نزد تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پيامبر هم براي ايشان طلب مغفرت مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.(ر.ك: عدل الهي، تأليف استاد شهيد مرتضي مطهري، بحث شفاعت؛

و نيز داستانهاي شگفت، تأليف شهيد آيت الله دستغيب)

شيخ احمد كافي چگونه شخصيتي بود و سرانجام او چه شد؟

پرسش

شيخ احمد كافي چگونه شخصيتي بود و سرانجام او چه شد؟

پاسخ

ايشان يكي از روحانيون پر تلاش و خدمتگزار بوده است البته وي از سطح علمي بالايي برخوردار نبود ليكن منشاءخدمات معنوي بسياري بوده است وي در سال آخر عمر خود سخنراني هايي در تمجيد از شخصيت حضرت امام داشته است در سال 1357 به دنبال كشتارهاي فجيعانه شاه خائن و اعلام عزادار بودن امام زمان (عج) توسط حضرت امام ايشان تصميم گرفت كه بر خلاف سنوات پيشين جشن ميلاد امام زمان (عج) را در مهديه تهران برگزار نكند. از اينرو با اجبار ساواك از تهران خارج شد و در بين راه بر اثر تصادف با يك خودروي نظامي در گذشت. در اين باره احتمالداده شده است كه ايجاد صحنه تصادف عمدي و با برنامه ريزي ساواك بوده است .

علت فوت حاج آقا احمد خميني چه بوده است ؟

پرسش

علت فوت حاج آقا احمد خميني چه بوده است ؟

پاسخ

درباره علت مرگ حاج احمد آقا همسر ايشان در جلسات مختلفي كيفيت رحلت ايشان را ذكركرده اند. ايشان قبلاً از بيماري هايي مانند قند خون و... رنج مي بردند. وي در شب آخر عمر خود در منزل آقاي صادق طباطبايي (برادر همسرش) ميهمان بود پس از بازگشت به خانه همان شب در خواب ايشان گرفتار خونريزي شديد داخلي رگ ها مي شود و صبح هنگام موقعي كه همسرش مي خواهد وي را از خواب بيدار كند، متوجه وضعيت غير عادي ايشان مي شود. او بلافاصله به بيمارستان و بخش مراقبت هاي ويژه منتقل مي شود، ولي تلاش پزشكان براي بهبود ايشان مؤثر واقع نشد و جان به جان آفرين تسليم نمود.

در تأييد مطلب فوق، به طور مستقيم از آقاي ميري خدمت كار مخصوص بيت امام و كمك كار احمد آقا سؤال شد. ايشان گفتند حاج احمد آقا به دليل بيماري به طور مرتب از دارو استفاده مي كردند. و در اين اواخر بيشتر شبها تنها در اتاق خود مي خوابيدند.

در شب آخر پس از بازگشت از ميهماني در اتاق خود مي خوابند پس از آن كه زمان بيرون آمدن ايشان از اتاق به طور معمول گذشت با نگراني وارد اتاق ايشان مي شوند و مي بينند كه ايشان به رو از تخت افتاده كه به بيمارستان ايشان را منتقل مي كنند.

يعقوبي كيست ؟ و گفته هاي او چقدر اعتبار دارد؟

پرسش

يعقوبي كيست ؟ و گفته هاي او چقدر اعتبار دارد؟

پاسخ

}«احمد بن ابي يعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح، م 289 ه. ق» مؤلف كتاب تاريخي است كه به نام«تاريخ يعقوبي» مشهور شده است. وي به شغل نويسندگي در دستگاه خلافت عباسي اشتغال داشته است. از همين روبر بسياري از اخبار و اسناد تاريخي آن زمان دسترسي پيدا كرده است. اصالت وي ايراني (اصفهاني) است؛ ولي دربغداد به دنيا آمده و در همان جا زندگي كرده است.

جد او «واضح» شهيد بوده و به دليل فراري دادن «ادريس بن عبداللّه بن حسن» - كه از نوادگان امام مجتبي(ع) و ازمبارزان با خلافت عباسي بود - به دست هادي عباسي به شهادت رسيد.

تشيع يعقوبي از آثارش به خوبي هويدا است. تصوير دقيق او از سقيفه و نيز وقايع زمان حضرت علي(ع) و وقايعكربلا و ذكر سنوات وفيات ائمه(ع) گوياي اين مطلب است.

درباره اعتبار گفته هاي يعقوبي بايد گفت: گرچه بسياري از نقل هاي او مورد اعتماد است، ولي به دليل عدم ذكرسند در روايات تاريخي بررسي آن از اين جهت مردود است؛ ولي با قرائن و شواهد و كتاب هاي تاريخي ديگر مي توانبه بررسي گفته هاي يعقوبي پرداخت. در عين حال اين كتاب به دليل اتقان نقل ها، همواره مورد توجه دانشمندان بودهاست.{

چرا مقام معظم رهبري اجازه مي دهند مردم دستشان را ببوسند؟

پرسش

چرا مقام معظم رهبري اجازه مي دهند مردم دستشان را ببوسند؟

پاسخ

}بوسيدن دست رهبري، همان تعظيم علماء دين و شعائر اسلامي و اظهار محبت شخصي به دين اسلام و به مظاهراين دين الهي است. البته اگر كسي به خاطر مطامع دنيوي كار خود را ضايع نكند (مانند آن كس كه در زمان رسولخدا(ص) به جبهه مي رفت تا الاغي به غنيمت بگيرد و با اين نيت از ثواب اخروي بهره اي براي خود نمي گذاشت) ازروايات استفاده مي شود كه در زمان رسول خدا و ائمه هم اين كار انجام مي شده، مثلاً: عن ابيعبداللّه قال: «لا يقبلرأسُ احد ولا يداه الا رسول اللّه او من اريد به رسول اللّه ؛ سر و دست كسي را نبايد بوسيد به جز رسول خدا(ص) يا كسي كه بابوسيدن سر و دست او مقصود رسول خدا(ص) باشد(فرزندان رسول خدا يا علما و پيشوايان ديني){M»، (بحار الانورا، ج 73، ص307).

يونس بن يعقوب گفت: به امام صادق عرض كردم دست خود را بده تا ببوسم؛ حضرت دست خود را به من داد؛(بوسيدم) عرض كردم فدايت شوم سر خويش را به من بده تا بوسه زنم حضرت به تقاضاي من رفتار نمود؛ عرضكردم دو پاي خود را بده تا ببوسم، حضرت فرمود قسم ياد كرده ام كه اجازه ندهم كسي پايم را ببوسد، (بحارالانوار، ج 73،ص 39).

ابن عمر: ما دست رسول خدا را مي بوسيديم، (محجة البيضاء، ج 3، ص 387).

در امالي طوسي از ابن مسعود روايت كرده كه رسول خدا را ديدم كه دستش در دست علي(ع) بود و آن حضرتدست علي(ع) را مي بوسيد من عرض كردم يا رسول اللّه علي در نزد شما چه منزلت و مقامي

دارد؟ فرمود همانمنزلتي را كه من پيش خدا دارم، (مناقب آل ابيطالب، ج 2، ص 220).{

مبارزات سياسي و فعاليت هاي سابق آقاي خاتمي را بيان فرمائيد.

پرسش

مبارزات سياسي و فعاليت هاي سابق آقاي خاتمي را بيان فرمائيد.

پاسخ

پيش از انقلاب ايشان از شاگردان شهيد بهشتي بوده و مدتي در مركز اسلامي هامبورگ فعاليت داشته است. پس از پيروزي انقلاب ايشان در سمت نماينده امام در روزنامه كيهان، نماينده مجلس، وزارت ارشاد، رياست كتابخانه ملي ايران و سپس در سمت رياست جمهوري خدمت كرده است.{J

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پرسش

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پاسخ

نخست بايد دانست هر استاد و عالمي داراي برخي كمالات علمي و ويژگي هاي قابل تحسين است. اما آنچه مشكل زاست مطلق نگري مخاطبان به آن استاد و با انحصارگري استاد نسبت به مخاطبان و مريدان خود است.

لذا توصيه ما اين است كه بدون مطلق نگري و بدون محدود كردن خود به يك شخصيت، آن مقدار كه با روش عمومي علما و سنت و سيره مشهور معصومان(ع) مخالفت ندارد. از آن استاد استفاده كنيم. اما مراقب باشيم در هنگام مطالعه و يا حضور در كلاس ها به طور كامل مجذوب نشويم و قدرت اختيار و انتخاب خود را از دست ندهيم زيرا ديده شده برخي به خاطر افراط گري و مجذوبيت بيش از حد، حتي نظام خانواده خود را از هم پاشيده اند از اين رو كتب نويسنده ي مذكور را هرگز نمي توان به طور كامل تأييد كرد به ويژه اينكه مشتمل بر مطالبي است كه قابل تأييد نيست (مثل اعتراف به گناه در نزد ديگران،...) و مطالعه ي آن براي افرادي كه شخصيت آنها در ناحيه معارف ديني شكل نگرفته است حتي ممكن است در مواردي مضر باشد و اثرات نامطلوبي را در آنها به جاي بگذارد در صورت نياز به معرفي كتاب در زمينه هاي مختلف مربوط به وجود مقدس امام زمان(عج) مكاتبه كنيد تا كتب مفيد در اين زمينه را براي شما معرفي كنيم.

از فضايل اخلاقي آيت الله حسن زاده آملي و بيانات ايشان برايم بنويسيد.

پرسش

از فضايل اخلاقي آيت الله حسن زاده آملي و بيانات ايشان برايم بنويسيد.

پاسخ

آية الله حسن زاده از بزرگان حوزه علميه و متبحر در علوم مختلف از قبيل عرفان، فلسفه، اخلاق و علوم ديگر مي باشد. تواضع و ساده زيستي و رفتار بي تكلف و دوستانه ايشان با طلاب و نيز نوع مردم به ايشان يك چهره محبوب و دوست داشتني بخشيدهاست.

از بيانات جالب ايشان در كتاب الهي نامه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

«الهي اگر تا قيامت براي يك صغيره استغفار كنم از شرمندگي تقصير بندگي بدر نخواهم شد.»

«الهي ديده از ديدار جمال لذت مي برد و دل از لقاي ذوالجمال»

«الهي بسيار كساني دعوي بندگي كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روي آورد جز وي همه را پشت پا زده اند. اين بنده در معرض امتحان در نيامده شرمسار است. بحق خودت ثبت قلبي علي دينك»

دوست گرامي، كتاب «انسان در عرف عرفان» استاد حسن زاده براي مطالعه و استفاده به شما پيشنهاد مي گردد.{J

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد.

پرسش

زندگي نامه آيت الله صانعي را بيان كنيد.

پاسخ

حضرت آيت الله صانعي در خانواده اي روحاني ولادت يافتند. پدرشان مرحوم حجة الاسلام شيخ محمد علي صانعي، عالمي وارسته و روحاني زاهد و پرهيزكاري بودند. جد ايشان آيت الله مرحوم حاج ملا يوسف هم از علماي پرهيزكار و وارسته زمان خودبودند.

پدر آيت الله صانعي همواره ايشان را به فراگيري علوم حوزوي فرا مي خواندند و اين گونه بود كه معظم له، در سال 1325 ه.ش وارد حوزه علميه اصفهان شدند و پس از گذراندن دروس مقدمات و كسب فيض از محضر علماي آن حوزه، در سال 1330 براي ادامه تحصيل واردحوزه علميه قم شدند. استعداد زياد و جديت فراوان ايشان از همان زمان، ايشان را در زمره طلاب موفق و مورد توجه و علاقه بزرگان خود در آن زمان قرار داد و با توجه به ويژگي هاي منحصر به فرد درس خارج حضرت امام خميني در دروس خارج امام شركت نموده و توانستند بانبوغ و جديت خود تا سال 1342 به طور مستمر از حوزه درس اصول و فقه و مباني متقن ايشان بهره برده از شاگردان برجسته ايشان به حساب آيند.

آيت الله صانعي با اهتمام و توفيق الهي توانستند در سن 22 سالگي به مرحله اجتهاد دست يابند و علاوه بر سال ها تلمّذ در حوزه درس امام، از محضر اساتيد بزرگي چون آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي محقق داماد و آيت الله العظمي اراكي نيز بهره برده اند. ايشان ازسال 1354 رسما تدريس خارج را با كتاب زكات در مدرسه حقاني (شهيدين) شروع نمودند و بعد از انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در مورخه 1/12/1358 از طرف حضرت امام خميني به عضويت در شوراي نگهبان انتخاب شدند و در مورخ 19/10/1361 به دادستاني كل

كشورانتخاب شدند.

البته ايشان مسؤوليت هاي اجرايي ديگري نيز داشته كه بعضي از آنها عبارتند از: نماينده حضرت امام در شوراي عالي بازسازي مناطق جنگي، عضويت در اولين دوره مجلس خبرگان رهبري به عنوان نماينده منتخب مردم تهران.

هم اكنون نيز ايشان يكي از مدرسين دروس خارج حوزه علميه قم مي باشند، (زندگي نامه حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي، انتشارات ميثم تمار).{J

آيا علامه مجلسي با پادشاهان صفويه در ارتباط بوده ؟

پرسش

آيا علامه مجلسي با پادشاهان صفويه در ارتباط بوده ؟

پاسخ

نكته مهم اين كه همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقلنبخشيدند سلطنت را به بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.

علامه محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهدهداشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظريمشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آنهم در شرايطي كه عثمان هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده

بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان رانابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظرمي رسيد در اين موقعيت عاقلانه نمي نمود كه علماي اين از فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط بهمصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرصت تاريخي پايگاهي امن و مطمئن براي تشيع در جهان آن روز ايجاد كرد. به همكاري با صفويان پرداختند و با كمك به دولت صفوي آن را در مقابل دو دشمن قدرتمند ومتعصب (ازبكان و عثمانيان) ياري دادند. از سوي ديگر در آن زمان فقها هيچ جايگزين مناسبي براي دولت صفوي نداشتند. انديشه ولايت فقيه و چند اصل مهم در منابع و متون اسلامي بود ؛ ولي در مقام اجرا نياز به بسترسازي فراواني داشت. بنابراين در شرايطي كه دسترسي بهحكومت مطلوب امكان پذير نبوده دولت صفويه بهترين انتخاب ممكن بود و علما چاره را در همكاري با آن مي ديدند و مي كوشيدند سلطان وقت را به پايبندي

شرع و رعايت قوانين ديني مقيد كنند.

امر به معروف و نهي از منكر و كمك به مؤمنان، عنوان اصلي توجيه همكاري با دولت بود. حتي خود علماي آن عصر همكاري با دولت صفوي را مقيد به اين مطلب مي كند كه: «.. شخص بايد يقين داشته باشد كه در صورت پذيرش مناصب و همكاري با دولت جور مي تواندامر به معروف و نهي از منكر كند و بايد بداند كه قبول مناصب در دستگاه جائر متضمن همكاري با او در كارهاي حرام نيست» (محقق كركي، جمع المقاصد، ص 489)

علامه مجلسي سه شرط را براي جواز معاشرت و همكاري با حكام بيان كرده بود:

1- قصد تقيه ؛

2- يا هدف دفع ضرر از مظلوم يا رساندن نفعي به مؤمنان كه در اين صورت واجب هم مي شود ؛

3- هدايت سلاطين جاير. (عين الحيوة، ص 505)

در هر صورت علاوه بر مصالح و مقتضيات زمان و مكان، همكاري علماء با دولت صفويه دستاوردهاي بسيار مهمي را در برداشت از جمله:

1- تبليغ و توضيح مباني اعتقادي و فقهي شيعه و جايگزين نمودن تشيع فقهاهتي و علمي، به جاي تشيع صوفيانه. اين اقدام از لحاظ فرهنگي نفوذ تام تشيع جامعه ايراني را به صورت جامعه اي تقريبا يك دست در آوردند و مذهب شيعه به دست مايه اصلي وحدت ملي درميان اقوام ساكن در اين منطقه جغرافيايي مبدل گرديد.

2- شاهان صفوي براي حفظ موقعيت و مشروعيت خود از مخالفت با علما خودداري مي كردند و آنان نيز مي توانستند نقش مهمي در كاهش ظلم و ستم حاكمان بر مردم ايفا كنند.

3- حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران تا حد زيادي به تشيع و نيز دولت صفوي حامي

ان وابسته بود در صورتي كه اوضاع مذهبي و سياسي ايران به همان صورت قبل از صفويه باقي مي ماند، حاكميت عثمانيان بر ايران بعيد نبود. ولي در پرتو همكاري علما با دولت صفويمذهب شيعه به مذهب رسمي امپراطوري قدرتمند صفوي مبدل شد دولت صفوي با اتكا به شور مذهبي موفق شد ايران را از ادغام در قلمرو عثماني و تعرض ازبكان حفظ كند در واقع صفويان روح ملي ايران را در قالب مذهب شيعي احيا كردند و شخصيت مستقل به ايران بخشيدند.

4- حضور علما و ارتباط آنها را با دربار، تا حد زيادي سبب اصلاح رفتار درباريان و جلوگيري از انجام اعمال مخالف شرع، رعايت عدل و تقوا و... مي شد.

علامه مجلسي نيز دركنار ديگر عالمان و فقيهان شيعه به دولت صفوي نزديك بود و آرزو داشت تا اين حكومت كه تنها حكومت شيعه و به نظر وي تا اندازه اي عادل و معتقد به شريعت بود هم چنان استوار بماند مشروط بر اين كه عادل و معتقد به شريعت باشد. علامه مجلسيدر مسند شيخ الاسلامي خدمات بسياري را در مقوله هاي گوناگونان سياسي و اجتماعي به ايران و تشيع نمود بزرگترين كار علامه مجلسي در صحنه سياست مبارزه با صوفيان بود علامه مجلسي از قدرت آنها كاست و به مبارزه با كشيشان دربار و بيگانگان و نمايندگان مؤسسات وشركت هاي غربي و بت پرستان پرداخت، در پي اين حضور علامه مجلسي، شاه به نوشيدن شراب و جنگ ميان فرقه ها و... را ممنوع ساخت نكته مهم ديگر در سياست علامه مجلسي اين است كه در زمان علامه مجلسي هيچ برخوردي بين ايران و همسايگان اهل سنت رخ نداد و ازسوي

شيعيان به هيچ يك از ولايت هاي اهل تسنن ايران تعدي نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد در زمان شاه سلطان حسين كه مردي بي تدبير و ضعيف النفس بود وجود شخصيت عالي مقامي چون علامه مجلسي، باعث آرامش و حفظ ممكلت از هر گونه آشوب و انقلاب داخليو سلطه خارجي بود. اما هنگامي كه علامه مجلسي در 111 ه. ق چشم از جهان فرو بست شمارش معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد و در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد اصفهان نيز 25 سال بعد از وفات مجلسي به تصرف افغان ها در آمد و منجر به از دست رفتن استقلالايران و انقراض سلسه صفويه شد.

براي آگاهي بيشتر ر. ك:

1- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ص 60.

2- رسول جعفريان، صفويه از ظهور تا زوال، ص 398.

3- جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج 1، ص 255.

4- سيد محمد علي حسيني زاده ، علما مشروعيت دولت صفوي، ص 95 و ص 109 و ص 219. {J

درباره زندگي شهيد سيد علي اندرزگو توضيحاتي بدهيد.

پرسش

درباره زندگي شهيد سيد علي اندرزگو توضيحاتي بدهيد.

پاسخ

در هيجدهم ماه رمضان مصادف با دوم شهريور 1357 يعني پانزده روز قبل از جمعه سياه، دژخيمان رژيم پهلوي با آغشته كردن دست خود به خون يكي از سلاله پيامبر اسلام(ص) و فرزندان اين ملت، مجاهد راه استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي شهيد سيد علي اندرزگو،برگ سياهي بر دفتر بيداد خويش افزود.

شهيد اندرزگو ظهر يكي از روزهاي رمضان سال 1318 ه.ش در تهران متولد شد، (فصلنامه پانزده خرداد، ش 24، ص 219) او بعد از اتمام كلاس ششم، وارد بازار كار شد. ابتدا در كوچه منتهي به مسجد جامع در بازار تهران بهشاگرد نجاري اشتغال داشت و سپس به شغل لبنياتي در بازار تهران رو آورد و تا سال 42 كه مبارزات بيشتر شكل سياسي داشت در جلسات جمعيت مؤتلفه اسلامي شركت مي كرد و به پخش اعلاميه مراجع و روحانيت مبارز مي پرداخت و در سال 42 با نياز به مبارزه مسلحانه به شاخهنظامي جمعيت مؤتلفه پيوست، (رسالت، 26/1/1369، ص2).

او در سال 1349 هنگامي كه در مدرسه چيذر با نام شيخ علي تهراني مشغول تحصيل بود، ازدواج كرد. همسر او در تمامي هشت سال زندگي مشترك با شهيد اندرزگو يار و مددكار او در امر مبارزه بود. حاصل اين زندگي مشترك چهار پسر بود كه هنگام شهادت پدر، سيد مهدي6 سال، سيد محمود 5 سال، سيد محسن 2 سال و سيد مرتضي 7 ماه داشتند.، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص 228).

زندگي او مختصر و در كمال سادگي بود و با حداقل امكانات سر مي كرد و گاه با مقدار ناچيزي نان و خرما خود را سير مي كرد، (نهضت

روحانيون مبارز ايران، ج 7، علي دواني، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپدوم، تهران 1377، ص 235).

بعد از خرداد 42 و به دنبال اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخست وزيري كه ننگ لايحه كاپيتولاسيون را در كارنامه خود داشت تا هنگام شهادت يعني به مدت چهارده سال ساواك در تعقيب اين چريك مسلمان بود، تا جايي كه شش ميليون تومان جايزه براي يافتن او تعيينكرده بودند، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص 219).

برخي از صاحب نظران پيرامون مبارزات مخفي مسلحانه، عمر متوسط يك چريك مسلح را شش ماه مي دانند به طوري كه اگر توانست بيشتر دوام بياورد به ميزان طولاني شدن مدت فعاليت، قدرت او و تشكيلات مربوط به او را محاسبه مي كنند. اين امر آن گاه كه فرد مزبور باگروه هاي مسلح متعدد در ارتباط باشد از اهميت مضاعفي برخوردار است، (رسالت، 25/1/1369، ص 2).

شهيد اندرزگو با گروه هاي مسلح متعددي نظير شاخه نظامي جمعيت مؤتلفه اسلامي، سازمان مجاهدين خلق (قبل از انحراف) و... ارتباط داشت. البته ارتباط اصلي او با مؤتلفه اسلامي بود و او بيشترين حمايت خود را از سوي اين جمعيت دريافت مي كرد، (نهضتروحانيون مبارز، پيشين، ص 229).

عمر طولاني مبارزه مسلحانه اين چريك موحد، حكايت از مراقبت شديد او در ايجاد ارتباط با افراد و گروه ها مي كرد. به گونه اي كه با دستگيري اعضاي آنها او گير نمي افتاد. البته اين بدان معنا نيست كه او از راه دور و در مخفي گاه مسائل را تحت نظر داشته، بلكه او شخصا درمعركه ها شركت مي جست، (همان، ص 239).

ناگفته پيداست كه توكل اين مرد به خدا و استواري ايمانش مهمترين دليل موفقيت او بود و به اين شكل در سخت ترين شرايط محاصره هم

جان سالم به در مي برد، (همان، ص 235).

اولين اقدام مسلحانه او شركت در اعدام انقلابي حسنعلي منصور بود. او در اين مأموريت، مأمور در مخفي مجلس شوراي ملي بود تا چنانچه منصور از آن در وارد شد او كار را يكسره كند اما آن روز منصور از در اصلي وارد مجلس شد يعني دري كه شهيد محمد بخارايي مأمورآن بود.

با ترور منصور او مخفي شد. ساواك با دستگيري پدر و برادران او قصد به دام انداختن او را داشت اما با عدم موفقيت در اين امر، آنها را آزاد كرد. مدتي بعد او با نام مستعار شيخ عباس تهراني در مدرسه چيذر مشغول تحصيل شد. او كه در اين زمان ملبس به جامه روحانيت بود،شجاعانه براي ملاقات آقايان انواري، عسكر اولادي و عراقي به زندان رژيم رفت و آمد مي كرد، (رسالت، 26/1/69، ص 2).

او در تغيير قيافه و بازي نقش هاي متفاوت به قدري ماهر بود كه با وجود آن كه عكس او در سراسر ايران پخش شده بود و براي دستگيري او جايزه تعيين كرده بودند، هنگامي كه براي وارد كردن اسلحه در بوشهر به سر مي برد منبر مي رفت و رئيس شهرباني و مأمورين پاي منبراو مي آمدند غافل از آن كه اين همان اندرزگوي معروف است، (همان).

او با نام هاي مختلف ديگري چون دكتر جوادي، دكتر حسيني، سيد ابوالقاسم واسعي، ابوالحسن نحوي، عبدالكريم سپهرنيا و... فعاليت مي كرد، (فصلنامه پانزده خرداد، ص 219). و اين امر كار را براي ساواك بسيار دشوار ساختهبود.

بدين سان ساواك از تعقيب او به ستوه آمده بود. گاهي ساواك خبر مي شد كه سيد در قوچان است به آنجا مي رفت و مي ديد دو روز

قبل آنجا را ترك گفته. فردا خبر مي شد كه در سبزوار به كار بنايي مشغول است، به آنجا مي رفت مي ديد مزدش را گرفته و رفته. به ساواك خبرمي رسيد او با ماشين سبزيجات عازم تهران است، امكانات در تهران بسيج مي شد، ناگاه خبر مي رسيد كه در مرز افغانستان در شمايل چوپاني مرزنشين از كشور خارج شده است، (رسالت، پيشين، ص 2).

با شناسايي يك منبع قوي اسلحه در افغانستان، حضور سيد علي اندرزگو در مجاورت مرز ضرورت يافت. لذا او و خانواده اش در مشهد اقامت گزيدند. او يك روز صبح به همراه فرزند خود و زنبيل به دست در حال گذر از كوچه بود كه با آيت الله خامنه اي كه در همان محلهزندگي مي كرد برخورد مي كند. بعد از احوال پرسي ايشان از شهيد اندرزگو مي پرسد در زنبيل چه داري؟ او مي گويد وسيله كار، ميوه ها را كنار مي زند و مقداري اسلحه كه حمل مي كرد به او نشان مي دهد. اشتغال او به امر تهيه سلاح، سفر به لبنان، فلسطين، عربستان، عراق و افغانستان رابرايش ضروري ساخت، (همان).

مهارت او در واردات و حمل اسلحه به گونه اي بود كه در يكي از گزارش هاي ساواك درباره او آمده «به همين راحتي كه ما يك ليوان آب سر مي كشيم، اندرزگو اسلحه وارد مملكت مي كند»، (فصلنامه پانزده خرداد، پيشين، ص219).

قطعا وسواس و احتياط شهيد اندرزگو در تغيير و قيافه و هويت از عوامل مهم طولاني شدن عمر مبارزه او ميباشد. اما ايمان، توسل و ارتباط او با خدا نيز نقش مهمي در اين امر داشت. يكي از همرزمانش از شب هاي سيد اين گونه سخن مي گويد: «بارها هنگامي كه در خانه مناقامت گزيده بود نيمه شب از صداي

ناله و سوز آه و توسل او بر سر نماز شب از خواب برمي خاستم، (نهضت روحانيون مبارز، پيشين، ص 235).

دوست ديگري محور اصلي مبارزات شهيد اندرزگو را ايمان راستين او به خدا مي داند. به طوري كه از اين رهگذر هيچ حزن و اندوهي را به خود راه نمي داد و پرخاشگرانه بر عليه ستم و كفر و شرك به مبارزه برخاسته بود، (همان، ص241).

او در همان حال كه سخت مشغول مبارزه مسلحانه بود از حضور در مساجد و جمع مؤمنين و ارشاد و تبليغ غفلت نمي كرد. از جمله ويژگي ها و فضايل اخلاقي او برخورد كاملاً اسلامي اش بود. به طوري كه در مجلسي كه مي نشست آن چنان افراد را شيفته و مجذوب خودمي كرد كه گويي در بيانش سحري وجود داشت و غالب جاهايي كه او به تبليغ مي رفت مجددا از او دعوت مي كردند، (همان).

فقراي محلي كه او عازم آنجا بود از كمك هايي كه سيد از متمكنين دريافت مي كردند، بهره مند مي شدند.

از خصوصيات ديگر او تقيد شديد او به موازين شرع بود و اين ناشي از ان بود كه او مبارزات خود را از مكتب اسلام الهام گرفته بود و لذا دخالتش در امور سياسي او را در از دقت در كوچكترين و جزيي ترين مسائل مذهبي باز نمي داشت، كمتر مبارزي را مي توان سراغ داشت كهبا تمام مشغله هاي سياسي و گرفتاري هاي گوناگون خود به تمام جزييات مذهب و وظايف و احكام ديني برسد، (همان، ص 236).

يك بار كه او مجبور شده بود با عجله قم را ترك گويد و نتوانسته بود اجاره خانه را بپردازد، بعد از مدتي با چهره اي ديگر و نام دكتر حسيني به منزل صاحب خانه رفته، ضمن

عذرخواهي از تأخير در پرداخت اجاره از او حلاليت مي طلبد، (رسالت،25/1/69).

نكته ديگر در زندگي او اطاعتش از رهبر مي باشد. او با اجازه امام در سال 41 وارد ميدان مبارزه شد و آن گاه كه امام او را از همراه داشتن كپسول سياه نور كه در ميان مبارزان امري مرسوم است منع نمود ديگر كپسول با خود حمل نمي كرد، (نهضتروحانيون مبارز، پيشين، ص 238).

با آشكار شدن انحراف در سازمان مجاهدين خلق، سيد با آنان قطع رابطه كرد و توانست مقداري از اسلحه ها را از آنها پس بگيرد. از اين زمان او از دو جناح تحت فشار بود. به دنبال نابساماني كه در آن روزها در صف مبارزين مسلح پيش آمده بود او از مشهد به تهران آمد ودر خانه يكي از دوستانش اقامت گزيد ومدتي را با گريم و تغيير وضعيت مو و صورت و كلاه گيس به سر برد.

با اوج گيري قيام مردمي

چگونه مي توان به شايستگي مقام معظم رهبري به عنوان ولي فقيه و رهبر مسلمين پي برد؟

پرسش

چگونه مي توان به شايستگي مقام معظم رهبري به عنوان ولي فقيه و رهبر مسلمين پي برد؟

پاسخ

براي دستيابي به يقين كامل در مورد شايستگي آيت الله خامنه اي براي رهبري لازم است تا ابتدا شرايط و ويژگي هاي لازم براي رهبري در نظام اسلامي به طور دقيق مورد شناسايي قرار گيرد. بر اين اساس شرايطي كه در متون و منابع اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلاميايران اصل 109 مورد تأكيد قرار گرفته اند عبارتند از:

1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه (اجتهاد مطلق).

2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلامي.

3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت و مديريت و قدرت كافي براي رهبري.

مرحله بعد شما بايد بررسي نماييد كه نسبت به تطبيق كدام يك از اين شرايط بر رهبر معظم انقلاب، اطلاعات كافي نداريد يا دچار شبهه و ترديد مي باشيد كه مانع از حصول يقين در اين موضوع مي شود.

در مرحله بعد نوبت به اقدام عملي و تحقيق و مطالعه براي زدودن ابهامات و دستاوري اطلاعات كافي از منابع معتبر فرا مي رسد. در اينجا ما به صورت خلاصه به پاره اي از ويژگي ها و صلاحيت هاي مقام معظم رهبري براي احراز منصب رهبري نظام، اشارهمي نماييم.

الف) صلاحيت علمي: اجتهاد در ابواب مختلف فقه كه اين ويژگي براساس دلايل ذيل براي مقام معظم رهبري ثابت مي باشد:

اولاً، اجتهاد آيت اللّه خامنه اي توسط بسياري از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام از قبل تصديق شده بوده است.

ثانيا، همه رساله هاي عمليه نوشته اند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است و اين در حالي است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده ها

مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي باشد ايشان را به مرجعيت پذيرفتند. هم چنيندر اساسنامه جامعه مدرسين آمده است كه چيزي به عنوان نظر آن جامعه معتبر است كه حداقل شانزده نفر از اعضا آن را امضا كرده باشند. بنابراين اعلاميه جامعه مدرسين به اين معناست كه حداقل شانزده نفر از مجتهدان و خبرگان ايشان را مرجع مي دانند.

ثالثا، درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند دليل بر بنيه علمي نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است و اين توان علمي مسلما زمينه سابق بر رهبري و حتي سابق بر رياست جمهوري ايشان دارد، نهاين كه ايشان پس از رهبري درس خوانده و به اين رتبه از دانش رسيده باشند.

ب ) صلاحيت اخلاقي (عدالت و تقواي لازم): صلاحيت اخلاقي مقام معظم رهبري نيز از اموري است كه در رفتار و عملكردهاي فردي و اجتماعي ايشان از زمان كودكي، جواني و مبارزات سياسي و همچنينمسؤوليت هاي متعددي كه در بعد از انقلاب در شرايط حساس داشته اند به روشني قابل اثبات بوده و تمام اشخاصي كه از نزديك با معظم له در ارتباط مي باشند. گواه بر اين مدعا هستند.

ج ) توانايي هاي شخصي: بند سوم اصل يكصد و نهم «بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري» را از جمله شرايط و صفات رهبر مقرر داشته است:

1- مقصود از «بينش صحيح سياسي و اجتماعي» آن است كه رهبر آن چنان به مسايل و موضوعات و قضاياي سياسي عالم و واقف باشد كه بر آن اساس، هم قادر به اداره امور جامعه باشد و هم

اين كه در جهت گيري هاي ظريف بين المللي تصميمات به جا، شايسته و مفيد بهحال جامع اتخاذ نمايد.

2- «مديريت و تدبير» عبارت از مجموعه استعدادهايي است كه عند الامتحان، در رهبري بارز و ظاهر مي شود و او را در اجراي وظايف سنگين خود ياري مي نمايد. كشف اين استعدادها از جمله مواردي است كه در تعيين رهبر، يقينا بايد مورد توجه خاص قرارگيرد.

3- «قدرت و شجاعت» نيز از جمله شرايطي است كه يا از برجستگي هاي علمي و اخلاقي ناشي مي شود و يا آن كه در زمره استعدادهاي دروني رهبر به شمار مي رود كه به هر حال مقام شامخ رهبري اين چنين مراتبي را مي طلبد، به هنگام تعيين و انتخاب رهبري بايد به اينموضوع توجه جدي مبذول داشت.

مقام معظم رهبري علاوه بر واجديت صلاحيت هاي علمي و صلاحيت اخلاقي داراي توانايي هاي شخصي بسيار فوق العاده اي در راستاي رهبري و مديريت جامعه خصوصا در مواقع بحراني و سرنوشت ساز بوده و از بينش صحيح سياسي و اجتماعي و قدرت و شجاعت بسياربالايي برخوردار مي باشند، كه اين مهم با مروري بر گذشته مديريتي ايشان، چه در شوراي انقلاب و چه در دوران رياست جمهوري در سخت ترين شرايط ناشي از جنگ و محاصره هاي بين المللي، بيش از يك دهه رهبري نظام و با موفقيت بيرون آمدن از فراز و نشيب ها و مشكلاتمتعدد داخلي و بين المللي به خوبي قابل اثبات مي باشد كه يكي از بهترين نمونه هاي آن به رهبري مدبرانه نظام در جريان جنگ خليج فارس مي باشد.

آخرين مرحله اي كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد، انتخاب قانوني ايشان از سوي خبرگان رهبري مي باشد كه خود متأثر از دو عامل است كه اين عامل هر كدام به تنهايي مهمترين

دليل بر شايستگي معظم له براي رهبري نظام اسلامي مي باشند:

1- واجديت شرايط لازم براي رهبري در معظم له و احراز اين شرايط از سوي خبرگان به عنوان بهترين و شايسته ترين فردي كه قدرت و توانايي رهبري نظام را دارد كه اين مهم از سوي اكثريت قاطع اعضاء مجلس خبرگان تأييد شد.

2- تأكيد حضرت امام بر شايستگي آيت الله خامنه اي براي رهبري نظام.

حضرت امام در موارد متعددي به شايستگي معظم له تصريح كرده اند از جمله اين كه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني نقل مي كند كه در مورد قضاياي مهدي هاشمي همراه با آقايان: خامنه اي، موسوي اردبيلي، ميرحسين موسوي خدمت امام راحل رسيديم و سيداحمد خميني نيزحضور داشت و در آنجا به امام گفتيم كه شما با احترامات خود ما را درباره رهبري آينده در بن بست قرار مي دهيد. امام با اشاره به آقاي خامنه اي فرمودند كه در ميان شما كسي است كه شايسته رهبري است و شما در بن بست قرار نخواهيد گرفت. و هيچگاه از طرف هيچ يك ازمخالفان شخص آقاي خامنه اي و يا غير آنان اين ادعا و بيان آقاي هاشمي رفسنجاني انكار نشده است. بلكه در مجلس خبرگان كه در سال 68 براي انتخاب رهبر جمهوري اسلامي پس از امام راحل تشكيل شد علاوه بر اين اظهارات (كه در حضور شاهدان قضيه انجام گرفت) از آقايسيداحمد خميني نيز نقل شد كه ايشان از امام راحل نقل نمودند كه امام فرمودند آقاي خامنه اي شايسته رهبري است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: زندگي نامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت.{J

از فضايل و كرامات بزرگان * شيخ انصاري , شيخ صدوق , برايم بنويسيد؟

پرسش

از فضايل و كرامات بزرگان * شيخ انصاري , شيخ صدوق , برايم بنويسيد؟

پاسخ

علماي بزرگ شيعه از آن جا كه خود داراي فضائل و مناقبي بودند پاك زيستند و درس پاك زيستن را به ما آموختند.همانند: رئيس المحدثين محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي مشهور به شيخ صدوق كه در علم رجال و حديثشناسي مردي بي نظير بوده است. شيخ طوسي(ره) مي گويد: صدوق آبروي شيعه و مذهب اهل بيت عليهم السلامبود. علما و فقهاي شيعه در سال 355 شاگردي او را مي كردند در حالي كه او در سنين جواني بود. صدوق(ره) هفتاد واندي عمر كرد و با نوشتن كتاب هاي بسيار به تشيع و اسلام عزت بخشيد. او داراي 186 كتاب و تأليف بوده كه بهعنوان نمونه بذكر نام چندي از آنها اكتفا مي شود:

1- من لايحضره الفقيه (عربي 4 جلد)

2- اثبات الوصيه لعلي عليه اسلام

3- خلق الانسان

4- فضل المعروف

5- ثواب الاعمال

6- جامع زيارت الرضا عليه السلام

7- علل الشرائع

8- جامع تفسير النزل في الحج

اولين كتاب او (من لايحضره الفقيه) از كتب اربعه (چهارگانه) مورد اعتماد شيعه است كه بعنوان اصول ياد شده است.شيخ انصاري (ره) نيز از فقهاي والامقام شيعه و از نوابغ اسلام بوده است كه بعضي از رجال و فقها از او تعبير به خاتمالفقها و المجتهدين نموده اند. او در زهد تقوا و تقدس زبانزد عصر خود بود. كمتر شبي پيش مي آمد كه غذاي خود را بهفقيري ندهد و خود با شكم گرسنه به سر نبرد. او در سال 1214 در دزفول به دنيا آمد و در شب 1281 در نجف اشرفدار فاني را وداع گفت.

شيخ انصاري حدود سي جلد كتاب تأليف

نموده كه هر كدام در موضوع خود كم نظير است. برادر عزيز شما مي توانيدبه كتاب فقهاي نامدار شيعه و مردان علم در ميدان عمل و كتاب زندگاني و شخصيت شيخ انصاري (ره) مراجعهنماييد.{J

مي گويند شيخ بهايي بخل علمي داشته و علوم خود را به ديگران نمي آموخته است آيا صحيح است ؟

پرسش

مي گويند شيخ بهايي بخل علمي داشته و علوم خود را به ديگران نمي آموخته است آيا صحيح است ؟

پاسخ

}اين قبيل گفته ها ادعاهايي است كه اثبات آن بسيار مشكل و يا محال است. در عالم و دانشمند بودن شيخ بهاءالدينعاملي در رشته هاي مختلف علوم ترديدي وجود ندارد؛ ولي اين كه اولاً اسراري داشته، ثانيا به كسي نياموخته اندقضايايي است كه صرفا يك ادعا است و دليل قابل قبولي براي آن نيست.

از مجموعه كتابهاي ايشان چنين برمي آيد كه ايشان دانسته هاي قابل انتقال خود را به رشته تحرير درآورده و دراختيار عموم گذاشته اند. شايد اگر اسراري نيز مي دانسته به برخي آموخته اند؛ ولي ما اطلاع نداريم.

در هر صورت اگر بخل علمي داشته است، خداوند او و ما را رحمت كند.اين قبيل موضوعات چيزي نيست كهارزش بحث و مجادله داشته باشد و اثر قابل توجهي بر اين مترتب گردد.{

آيا با شنيدن و پيروي كردن از سخنان رهبر انقلاب ميتوان به اخلاق پاك امام علي (ع ) دست يابيم ؟

پرسش

آيا با شنيدن و پيروي كردن از سخنان رهبر انقلاب ميتوان به اخلاق پاك امام علي (ع ) دست يابيم ؟

پاسخ

شنيدن و اطاعت نسبت به سخنان و فرمايشات رهبر عزيز انقلاب اسلامي، قطعا موجب هدايت و رشد اخلاقي تمامي پيروان و ارادتمندان ايشان به خصوص جوانان مي باشد و ايشان به عنوان يك عالم ديني و رباني كه مورد توجه و عنايت خاص حضرت بقية الله اعظم(عج)مي باشند، مي توانند الگوي اخلاقي و رفتاري بسيار مناسبي خصوصا براي جوانان اين دوره باشند و قطعا در منش و زندگي ايشان رنگ و بوي شخصيت و اخلاق پاك حضرات معصومين(ع) نمودار است؛ ولي به هر صورت ما از نظر اعتقادي بايد توجه داشته باشيم كه مقام امامتخاص و صفت علم و عصمتي كه در حضرات معصومين(ع) ظهور و بروز دارد از چنان مرتبه و علوّي برخوردار است كه هرگز هيچ عالم ديني غير معصوم و حتي هيچ عارفي را نمي توان از حيث ارزش و كمال با اهل بيت(ع) و مقام و عظمت آن ها مقايسه نمود. ما بايد به هر صورتمراتب كمال را در نظر داشته، هر كسي را در جايگاه خويش قرار دهيم. و به همان مقدار هم از ايشان توقع خير و كمال داشته باشيم.{J

شنيده ام مقام معظم رهبري حتي در مورد مسأله ها و مشكل هاي كشورهاي ديگر نيز مسؤولان آن كشور را راهنمايي مي نمايند. يعني آنها مي آيند از آقا مي پرسند كه چه كار كنند. اگر مي توانيد در اين مورد توضيحي بياوريد تا شناخت ما نسبت به ايشان بيشتر شود.

پرسش

شنيده ام مقام معظم رهبري حتي در مورد مسأله ها و مشكل هاي كشورهاي ديگر نيز مسؤولان آن كشور را راهنمايي مي نمايند. يعني آنها مي آيند از آقا مي پرسند كه چه كار كنند. اگر مي توانيد در اين مورد توضيحي بياوريد تا شناخت ما نسبت به ايشان بيشتر شود.

پاسخ

مقام معظم رهبري به دليل ويژگي هاي برجسته شخصيتي از قبيل توانايي هاي علمي، مديريتي اخلاقي و سوابق تجربياتي خود در امر:

1- مبارزه با استبداد و استعمار.

2- در امر اداره و رهبري جامعه با توجه به مسؤوليت هاي حساس بسيار مهمي كه در دوران انقلاب و بعد از آن بر عهده داشتند.

3- مواجه با مشكلات و بحران ها و توطئه هاي دشمنان در ابعاد نظامي، سياسي، امنيتي، اقتصادي و حل موفقيت آميز آنان و همچنين به دليل جايگاه و اهميت بسيار مهمي كه جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر رهبري ايشان در ميان كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي در حال توسعه، به عنوان ام القراي جهان اسلام و كانون مبارزه با استعمار جهاني دارد؛ مسلما به عنوان مرجعي تأثيرگذار براي بسياري از شخصيت هاي فكري و سياسي كشورهاي اسلامي و يا ساير كشورهايي كه در حال مبارزه با استبداد و استعمار هستند شناخته شده است؛ كه در مراجعات خود به ايشان از نظرات و راهنمايي هاي ايشان در امور مختلف كشورهاي خويش، بهره مي برند.

مي خواستم از شما خواهش كنم در حدود متوسط هم كه شده برايم از شخصتي آيت الله بنويسيد و اينكه تا چه حد استخاره به طور كلي و همچنين استخاره ايشان اعتماد كرد؟

پرسش

مي خواستم از شما خواهش كنم در حدود متوسط هم كه شده برايم از شخصتي آيت الله بنويسيد و اينكه تا چه حد استخاره به طور كلي و همچنين استخاره ايشان اعتماد كرد؟

پاسخ

بسياري از بزرگان مي گويند در عالم عرفان، شخصيتي به عظمت و كمال و جامعيّت آية الله سيد علي قاضي تبريزي يافت نمي شود. شيخ الفقهاء و المجتهدين آية الله بهجت(دامت بركاته) عارفي ربّاني از شاگردان شاخص آقا سيد علي قاضي است. شايد ايشان از جمله آخرين كساني است كه حضرت استاد قاضي را درك كرده و از گوهر وجودش بهره برده است.

در طول سالياني كه ما اين بزگوار را مي شناسيم - از خدا مي خواهيم عمر ايشان را طولاني كند تا جامعه اسلامي و مردم مؤمن ايران از وجودش بهره مند شوند - به عيان و به وضوح خصوصياتي را ديده ايم كه منحصر به ايشان است. لذا به برخي اشاره مي كنيم. به اميد اين كه چراغي فراراه ما و مشوقي براي عملكردهاي ما باشد.

1) ايشان بسيار ساده زيست (خفيف المؤونه) و در عين حال پر فايده به حال مردم (كثير المعونه) هستند. هر نيازمندي را كه ببينند مورد تفقد و توجه قرار مي دهند. در ساده زيستي ايشان همين بس كه در اين سال هاي مديد كه خدمتشان رسيديم، زهد و سادگي در خوراك و پوشاك، رفت و آمد و در تمام شئون زندگي ايشان موج مي زند.

2) عبادت خاضعانه و خاشعانه. ايشان طوري است كه - در حدود سي سالي كه در مسجد فاطميه قم _ اقامه جماعت مي كنند در جاي جاي نماز، حالت هاي تضرّع و تذلل و تعبد و زاري مشهود و قابل درك است. آقا در قنوت ها و

در سجده هاي پاياني هر نمازي، بسيار تضرّع مي كنند. گاهي در حالت قرائت حمد و سوره چنان گريه سر مي دهند كه از ادامه قرائت باز مي مانند و جالب اين كه، تجمّع مؤمنين و نمازگذاران در حالت هاي ايشان هيچ تأثيري ندارد. ايشان به نماز كه مي ايستند گويي تنها با خدا هستند و بس.

مرا تنها، مرا تنها گذاريد Eكه من در خلوت تنهاي اويم
3) زيارت اماكن مقدّسه مخصوصاً حرم حضرت معصومه(س) با ايشان هر روز صبح _ در طول اين سال هاي مديد كه در قم اقامت دارند _ بعد از انجام فريضه، مدتي به تعقيبات نماز مي پردازند. سپس با پاي پياده به زيارت خانم حضرت معصومه(س) مي روند. وقتي ايشان را همراهي مي كني مي بيني به هر درب كه مي رسند مي ايستند و سر بالا مي كنند. مدتي به ضريح مي نگرند. گويي در باطن ارتباطي عميق پيدا مي كنند و وقتي اذن يافتند و جواب شنيدند آن گاه وارد مي شوند. در حرم بعد از زيارت، عاشورا مي خوانند. يعني زيارت عاشوراي روز از ايشان ترك نمي شود و بعد از انجام اين كارها مجدداً پياده به منزل بازمي گردند.

4) ايشان به عموم مراجعه كننده ها اين توصيه را دارند كه: به آن چه مي دانيد عمل كنيد، اگر ديديد در جائي وقفه اي رخ داده (به اصطلاح از سلوك معنوي باز مانده ايد) بدانيد كه از چيزهايي چشم پوشي كرده ايد.

5) آية الله بهجت هر سال تابستان را به مشهد مقدس تشريف مي برند و جوار حضرت رضا(ع) تابستان را سپري مي نمايند و با شروع سال تحصيلي حوزه _ در اواخر شهريور _ به قم باز مي گردند تا دروس خارج خود را شروع

نمايند. رفتار و سلوك ايشان در مشهد تقريباً مشابه همان سلوك در قم است. براي مثال هر روز صبح ايشان بعد از نماز صبح به حرم ثامن الائمه تشريف مي برند و تا ساعاتي به زيارت و راز و نياز با خالق يگانه مي پردازند.

درباره ساير خصوصيات و ويژگي هاي اين مرد الهي دو كتاب معرفي مي كنيم كه انشاءالله مراجعه نمائيد:

1. برگي از دفتر آفتاب

2. به سوي محبوب (سفارش هاي حضرت آية الله بهجت)

درباره استخاره بايد عرض كنيم يكي از اموري كه در اسلام در جايگاه رفيعي قرار دارد، استخاره است(دو عالم بزرگ، هر كدام درباره استخاره كتاب مفصلي نوشته اند: سيد بن طاوس به نام كتاب فتح الابواب و علامه محمد باقر مجلسي به نام مفاتيح الغيب.

). بايد توجه داشت كه قبل از استخاره از دو موضوع استفاده كرد كه اگر از آن دو مرحله، نتيجه نگرفتيم، نوبت به مرحله استخاره مي رسد. مرحله اول: بهره مندي از عقل و انديشه، در آيات و روايات اسلامي سفارش زياد شده كه قبل از انجام كار، درباره آن كار و نتائجش از فكر و عقل خود استفاده كنيد، و در مورد سود و زيان كار بيانديشيد. مرحله دوم بهره مندي از مشورت: بعد از فكر، درباره هر كار مهمي، بايد با افراد خُبره، پاك و با تجربه مشورت كرد. اهميت مشورت به حدّي بالاست كه در قرآن سوره اي به نام «شوري» نامگذاري شده است.

راز استخاره اين است كه برخلاف آن چه مرسوم است كه مردم استخاره را براي رفع تحيّر و سرگرداني انجام مي دهند بيشتر روايات ما در مورد استخاره، مربوط به سرگرداني و رفع آن نيست. بلكه سفارش شده است، بعد از فكر و مشورت

حتماً طلب خير بكنيد، نه با قرآن و نه با تسبيح. بلكه دو ركعت نماز بخوانيد و بعد از نماز با حضور قلب و خلوص نيّت. بگو «خدايا من از عقل و مشورت بهره بردم، اينك از تو مي خواهم كه اين كار مرا براي من، خير گرداني».

از اميرمؤمنان و فخر اولياء و اوصياء در زمينه استخاره روايت شده است كه فرمود: «ابتدا دو ركعت نماز بخوان، بعد صد مرتبه: بگو أستخيرُاللّه از درگاه خدا، طلب خير مي كنم{M آن گاه دعا كن، و سپس كار خود را انجام بده(مكارم الاخلاق، ص 310. اين استخاره مطلق است.

).

اما استخاره هاي ديگري نيز هست كه به هنگام تحيّر از آن ها استفاده مي شود كه چهار نوع است: 1_ استخاره با قلب. 2_ استخاره با قرآن. 3_ استخاره با تسبيح و 4_ استخاره با كاغذ.

درباره استخاره آقاي بهجت(دامت بركاته) مي توانيم بگوييم سال هاي زيادي است كه مردم در مواقع سرگرداني و تحيّر به ايشان مراجعه مي كنند و ايشان استخاره مي نمايند. به تجربه دريافته ايم كه استخاره هاي ايشان به واسطه طهارت ظاهري و باطني آن بزرگوار به اعتبار و صحت بسيار نزديك بوده و هست(درباره صحت استخاره و استعاذه به كتاب شريف «استعاذه» شهيد دستغيب مراجعه كنيد.

).

با توجه به اين كه عده اي از مغرضين پس از انتخاب مقام معظم رهبري به اين مقام، اين ايراد كودكانه را داشتند كه (چرا به ايشان تا قبل از رهبري حجت الاسلام خطاب مي شد ولي بعد از رهبري آيت الله خطاب شد)، و نيز توجه به اين نكته كه درس خارج مقام معظم رهبري مدتي بع

پرسش

با توجه به اين كه عده اي از مغرضين پس از انتخاب مقام معظم رهبري به اين مقام، اين ايراد كودكانه را داشتند كه (چرا به ايشان تا قبل از رهبري حجت الاسلام خطاب مي شد ولي بعد از رهبري آيت الله خطاب شد)، و نيز توجه به اين نكته كه درس خارج مقام معظم رهبري مدتي بعد از رهبري به دليل اشتغالات زياد حكومتي تعطيل شده بود، و عنايت

به اين مسأله كه غير از ايشان اقلاً هفت هشت نفر از بزرگان مرجعيت در حوزه حضور داشتند. چه اصراري از طرف جامعه مدرسين حوزه علميه (و جامعه روحانيت مبارز تهران) براي اعلام ايشان به عنوان يكي از مراجع معظم تقليد بود. ضمن اشاره به اين مطلب كه حتي خود ايشان هم راضي و حاضر به قبول اين مطلب نبودند و در نهايت باز هم علاقمندان به تقليد از خود را به بزرگان ديگر ارجاع دادند. همه مي دانيم اين مسأله به يكي از مسائل مورد طعن مخالفان و بلكه مغرضان تبديل شد.

پاسخ

اين موضوع ربطي به مسائل از قبيل اصرار و... نداشته بلكه مربوط به انجام وظايف و كار ويژه هاي اين قبيل مراكز است؛ جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم و جامعه روحانيت مبارز تهران به عنوان دو مركز مورد اعتماد مردم كه به عنوان افرادي خبره، صلاحيت و توانايي تشخيص مراجع تقليد را دارند، در جهت انجام مسؤوليت خويش و پاسخگويي به نياز شيعيان داخل و خارج (معرفي افراد واجدالشرايط) وظيفه داشتند كه فقهاء واجد الشرايط مرجعيت را به مردم معرفي نمايند؛ حال اين افراد (واجد صلاحيت) از قبول مرجعيت خودداري مي كنند و يا اين كه به مراجع ديگر ارجاع مي دهند، موضوعي نيست كه بتواند مانع از انجام وظايف اين دو مركز شود. چنانكه در دورانهاي گذشته نيز نظير اين مسأله كاملاً وجود داشته كه عده اي از علماء، فقيه واجد الشرايطي را به عنوان مرجع به مردم معرفي مي كردند ولي آن فقيه، از قبول اين مسؤوليت خودداري مي كرد و به ديگران ارجاع مي داد. بهترين نمونه جريان مرجعيت حضرت امام(ره) مي باشد. كه آن بزرگوار در

ابتدا اين گونه عمل نمودند و بعد از اصرار و مراجعات بسيار زياد علماء و مردم بالاخره قبول كردند.

خلاصه آن كه دو موضوع در اين مسأله (اقدام به معرفي مقام معظم رهبري به عنوان مرجع به مردم از سوي جامعه ي مدرسين و جامعه روحانيت مبارز تهران) مهم است: يكي واجد الشرايط بودن ايشان براي مرجعيت، كه اين موضوع بنابر ادله ي بسيار متعددي براي علماء و بزرگان حوزه ثابت و آنرا تصديق نمودند. ر.ك: حكايت نامه ي سلاله زهرا، حسن صدري، ص 224)

دوم انجام كار ويژه ي علماء در تشخيص صحيح و معرفي مراجع به مردم، و مسائلي از قبيل تعطيلي درس خارج يا استنكاف از قبول اين مسؤوليت، يا مشغله ي زياد و..، از صلاحيت داشتن فقيهي كه واجد الشرايط مرجعيت است؛ و همچنين از انجام كارويژه ي علماء و افراد خبره در معرفي آن فقيه به مردم، نمي كاهد. مضافا بر اين كه استنكاف مقام معظم رهبري از قبول مرجعيت، در بعد داخل بود نه در بُعد خارجي زيرا ايشان از همان ابتدا مرجعيت شيعيان خارج از كشور را عهده دار شدند. (ر.ك: زندگينامه ي مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، ص 294)

سيد جمال الدين گلپايگاني كه بود؟

پرسش

سيد جمال الدين گلپايگاني كه بود؟

پاسخ

يكي از روستاهاي گلپايگان, روستاي سعيدآباد است. يكي از سادات اين روستا سيد حسين موسوي گلپايگاني است. سيد حسين موسوي گلپايگاني در سال 1305 هجري قمري چشم از جهان فرو بست. (الآن 1424 هجري قمري است. ايشان يكصدو نوزده سال پيش وفات كرده اند) در سال 1295 هجري قمري در روستاي سعيد آباد براي سيد حسين موسوي گلپايگاني پسري به دنيا آمد كه سيد جمال الدين ناميده شد. (يكصد و بيست و نه سال پيش) سيد جمال الدين نه ساله بود كه پدرش از دنيا رفت و در ده سالگي شروع به درس خواندن كرد. در سال 1311 هجري قمري در 16 سالگي براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و دوره سطح را در اصفهان به پايان رساند.

سيد جمال الدين گلپايگاني در سال 1319 هجري قمري و در 23 سالگي براي ادامه تحصيل به نجف رفت. (يكصد و پنج سال پيش) در نجف به درس حضرات آيات حاج علي محمد نجف آبادي, سيد محمد كاظم يزدي صاحب عروه, آخوند خراساني صاحب كفايه و آقا رضا همداني رفت. در اين سالها بود كه سيد جمال توسط آيةالله حاج علي محمد نجف آبادي, به خدمت سيد احمد كربلائي رسيد و به دست او مراتب عالي عرفاني را پيمود. سيد احمد كربلائي از شاگردان برجسته عارف كامل حاج ملاحسينقلي همداني بود.

سيد جمال الدين از محضر درس آيةالله ميرزا محمد حسين نائيني و آيةالله ميرزا محمد تقي شيرازي هم استفاده كرد. در حدود سي سال در خدمت آية الله نائيني بود و از مشاورين او بشمار مي رفت. آيةالله سيد جمال الدين موسوي

گلپايگاني مراحل علمي و عملي را يكي پس از ديگري طي كرد و يكي از مراجع بزرگ حوزه علميه نجف شد. آيةالله بروجردي در برخي درسها با سيد جمال هم درس و هم مباحثه بود و با هم دوست بودند و آيةالله بروجردي ايشان را اعلم علماي نجف معرفي كردند.

در سال 1341 هجري قمري (83 سال پيش) در پي حوادثي كه در عراق پيش آمد, آيةالله نائيني, آيةالله اصفهاني و آيةالله سيد جمال الدين گلپايگاني به ايران تبعيد شدند و در سال 1342 دوباره به عراق بازگشتند.

آيةالله العظمي سيد جمال الدين موسوي گلپايگاني در سال 1377 هجري قمري (47 سال پيش) وفات يافتند.

از ايشان چهار پسر و چند دختر به يادگار مانده اند. پسران عبارتند از: آيةالله سيد احمد موسوي گلپايگاني, آيةالله سيد علي گلپايگاني, آيةالله سيد محمد جمال گلپايگاني و حاج سيد حسن موسوي گلپايگاني كه ساكن تهران است.(1)

براي آگاهي بيشتر مي توانيد به اين كتابها مراجعه كنيد:

اعيان الشيعه, اعلام الشيعه, نقباء البشر, معجم رجال الفكر و الادب و گنجينه دانشمندان.

پي نوشت:

1. شرح حال دانشمندان گلپايگان, ج 1, ص 239 به بعد, چاپ سال 1381.

در مورد شخصيت والاي آقاي ميرزا حسين نائيني از شما طلب همكاري مي نمايم. لطفا اگر با اين شخصيت بزرگ ديني آگاهي داريد مرا آگاه سازيد در غير اين صورت اگر كتابي هست كه بتواند مرا با اين شخصيت آشنا سازد لطفا مرا راهنمائي كنيد.

پرسش

در مورد شخصيت والاي آقاي ميرزا حسين نائيني از شما طلب همكاري مي نمايم. لطفا اگر با اين شخصيت بزرگ ديني آگاهي داريد مرا آگاه سازيد در غير اين صورت اگر كتابي هست كه بتواند مرا با اين شخصيت آشنا سازد لطفا مرا راهنمائي كنيد.

پاسخ

آيت الله ميرزا محمد حسين نائيني در سال 1276 هجري قمري در نائين به دنيا آمد و در سال 1355 هجري قمري از دنيا رفت. پدر او از جانب سلطان وقت، شيخ الاسلام اصفهان بود و جدش شيخ محمد سعيد نيز همين مقام را داشت.

آيت الله نائيني در 17 سالگي از نائين به اصفهان رفت و در حوزه علميه اصفهان مشغول به تحصيل شد. در اصفهان از شيخ محمد اصفهاني، ميرزا ابوالمعالي كلباسي، ميرزا محمد حسن هزار جريبي و جهانگيرخان قشقائي كسب فيض كرد.

در سال 1303 هجري قمري به عراق رفت و در سامرا اقامت كرد. در مدت اقامت در سامرا در درس ميرزاي شيرازي حاضر شد و جزو شاگردان برجسته مرحوم شيرازي شد و از مشاوران او گرديد. در سايه فشار دولت عثماني شاگردان ميرزاي شيرازي از سامرا به شهرهاي ديگر رفتند و آيت الله نائيني در سال 1314 هجري قمري به نجف رفت و در درس آخوند ملا محمد كاظم خراساني حاضر شد و از خواص او گرديد. آيت الله نائيني شاگردان بزرگي را به جامعه تحويل داد. آيت الله سيد محسن حكيم، آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي و آيت الله العظمي سيد جمال گلپايگاني و علماي ديگري در رديف اينها همه از تربيت يافته هاي آيت الله نائيني هستند.

پس از وفات ميرزاي شيرازي و شيخ الشريعه

اصفهاني مرجعيت شيعه به عهده او و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نهاده شد. آقا بزرگ صاحب نقباء البشر، او را عالمي پرهيزكار، صالح و بي اعتنا به رياست و مقام معرفي كرده است. نويسنده اعيان الشيعه مي گويد: آيت الله نائيني عالمي بزرگ، حكيم، عارف و عابد است.

شاگردان او، او را به تقوا، صفاي باطن، تواضع، مهرباني و خوشرويي معرفي كرده اند. در وجود او انس با معنويت، تهجد، دعا و تضرع از دوران جواني شروع شد. آيت الله نائيني در نجف و سامرا با عارف معروف آن عصر حاج ملا حسينقلي همداني و شاگرد او سيد احمد كربلايي ارتباط داشت و اين نشان دهنده شخصيت والاي معنوي اوست. مقام معنوي آيت الله نائيني آن قدر بالا بود كه سيد احمد كربلايي در وقت وفات، او را وصي خود كرد. آيت الله نائيني كه در مكتب ميرزاي شيرازي تربيت يافته بود، در عرصه هاي سياسي حضور فعال داشت و انس و الفت او با سيد جمال الدين اسد آبادي نشانه بيداري سياسي و اجتماعي اوست.

آيت الله نائيني در نهضت تنباكو در كنار ميرزاي شيرازي در نهضت مشروطيت در كنار مرحوم آخوند ملا محمد كاظم در جهاد بر ضد بيگانگان در كنار ملا عبدالله مازندراني بود و در نهضت مردم عراق بر ضد استعمار انگليس در كنار آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود.

پس از اعلان مشروطيت در ايران، آيت الله نائيني از حاميان بزرگ مشروطيت بود و براي تبيين نظريه سياسي اسلام در مسأله حاكميت، كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» را نوشت و به عنوان پشتوانه علمي طرفداران مشروطيت به چاپ رساند. اين كتاب

مورد تأييد رهبران نهضت مشروطه آخوند ملا محمد كاظم خراساني و ملا عبدالله مازندراني قرار گرفت.

آيت الله مطهري درباره اين كتاب مي گويد: انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملي اجتماعي و سياسي اسلام را هيچ كس به خوبي علامه بزرگ و مجتهد سترگ ميرزا محمد حسين نائيني توأم با استدلال ها و استشهادهاي متقن از قرآن و نهج البلاغه در كتاب ذي قيمت «تنبيه الامه و تنزيه المله» بيان نكرده است (نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 42).

و پس از آن كه مشروطيت به انحراف كشيده شد آيت الله نائيني دستور داد كتاب را جمع آوري كنند تا مورد سوء استفاده طرفداران دروغين مشروطيت منحرف شده قرار نگيرد.

براي آگاهي بيشتر درباره ايشان ر.ك:

اعيان الشيعه، ج 6، چاپ رحلي، ص 54 (حرف ح)

مجله حوزه، شماره 76 - 77 و 30

نقباء البشر، ج 2

ريحانه الادب، ج 4

تاريخ نائين و تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكي

در مورد آقاي حكيم توضيح دهيد .

پرسش

در مورد آقاي حكيم توضيح دهيد .

پاسخ

الف- تولد و تحصيلات: آيت الله سيد محمد باقر حكيم، فرزند آيت الله العظمي سيد محسن حكيم از مراجع عظام تقليد در 25 جمادي الاول سال 1358 هجري قمري (1939 ميلادي) در نجف اشرف ديده به جهان گشود و در حوزه ديرين و پرآوازه آن شهر آموزه هاي علمي و ديني را فرا گرفت. به ويژه ازمحضر آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر استفاده وافر برد و از ياران خاص آن متفكر شهيد شد.

ب - فعاليت هاي سياسي: وي فعاليت هاي سياسي خود را از سال 1957 ميلادي آغاز كرد و در راه مبارزه با رژيم سفاك بعثي تلاش هاي فراواني نمود و از پرچمداران جهاد با آن دستگاه خودكامه بود. در سال 1970 ميلادي دوبار توسط رژيم بعثي عراق بازداشت شد و در آخرين بار قبل از آن كه پليس مخفي عراق متوجه شود توانست از عراق خارج و به سوريه عزيمت نمايد و پس از آن وارد ايران شود.

در سال 1361 هجري شمسي (1982 ميلادي) مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در ايران شكل گرفت و آيت الله سيد محمد باقر حكيم يكي از عمده ترين بنيانگذاران آن محسوب مي شد، كه ابتدا به عنوان سخنگو و از سال 1366 ه.ش رياست اين مجلس را بر عهده داشت واز اين طريق به فعاليت هاي سياسي خويش در جهت دفاع از حقوق مردم عراق و مبارزه با رژيم بعثي ادامه مي داد.

در سال 1363 ه.ش مزدوران بعثي عراق در يك حمله 70 نفر از خانواده ايشان را كه در بين آنان كودكان و افراد مسني چون آيت

الله سيد يوسف حكيم، آيت الله سيد محمد حسين حكيم، آيت الله محمد علي حكيم قرار داشتند، دستگير و به زندان انداختند و سرانجام از خاندان وي (آل حكيم) 90 نفر به دست رژيم حاكم عراق به شهادت رسيدند. آيت الله حكيم در مدت 22 سال تبعيد از هفت حادثه سوء قصد كه توسط رژيم بعثي ترتيب داده شده بود جان سالم به در برد.

با توجه به اين كه ايشان جهاد مسلحانه را از مهمترين راه هاي مبارزه با رژيم بعث عراق مي دانست، اقدام به تشكيل سپاه بدر، شاخه نظامي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق نمود كه خود مستقيما رياست آن را بر عهده داشت.

ج - فعاليت هاي علمي: از شاگردان آيت الله محمد باقر حكيم مي توان به شهيد ايت الله سيد عبدالصاحب حكيم، حجت الاسلام محمد باقر مهري، شهيد سيد عباس موسوي اشاره كرد.

از ايشان 32 اثر در حوزه علوم اسلامي و سياسي به چاپ رسيده كه مي توان به «علوم قرآن، تأثير اهل بيت در ساختار امت اسلامي، حقوق انسان از نظر اسلام، حكومت اسلامي بين تئوري و واقعيت» اشاره نمود.

د - شهادت: آيت الله حكيم در بهار سال جاري 1382 پس از فروپاشي رژيم بعثي عراق تحت استقبال گسترده مردم به نجف اشرف بازگشت. تا مبارزه خود را در جهت دفاع از حقوق مردم عراق و آزادسازي عراق تحت اشغال ادامه دهد و سرانجام در يك اقدام ناجوانمردانه تروريستي پس از اقامه نماز جمعه نجف اشرف به درجه رفيع شهادت نائل گشت.

آيت الله بهاءالديني و بهلول چگونه شخصيتهايي بوده و هستند.

پرسش

آيت الله بهاءالديني و بهلول چگونه شخصيتهايي بوده و هستند.

پاسخ

آيت الله بهاءالديني از علماي بزرگ معاصر بودند و جزو ابرار به حساب مي آمدند. نام او سيد رضا بوده و در سال 1287 شمسي، نهم فروردين به دنيا آمد. پدرش سيد صفي الدين از خدمتگزاران آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه(س) بودند. نسب آيت الله بهاء الديني به حضرت امام سجاد(ع) مي رسد. مادرش فاطمه سلطان است و از نوادگان ملاصدرا است. آيت الله بهاءالديني درباره كودكي خود مي گويد: «يك ساله بودم كه افراد پاك طينت رادوست مي داشتم و خير و شر را مي فهميدم و بين آدم هاي خوب و بد فرق مي گذاشتم».

آيت الله بهاءالديني دو ساله بود كه به مكتب خانه رفت و حمد و سوره و اذان و اقامه و قرائت قرآن را ياد گرفت و پس از آن خواندن و نوشتن آموخت. در شش سالگي دوره مكتب خانه را به پايان رساند و به مكتب خانه ديگر رفت.

آيت الله بهاءالديني از همان دوران بچگي نسبت به پول و امثال آن بي علاقه شد و با تمام وجود به درس خواندن پرداخت.

آيت الله بهاءالديني بيش از دوازده سال نداشت كه آمادگي خود را براي امتحان نزد آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي اعلام كرد و اين، نشان مي دهد كه پيشرفت علمي اين نوجوان فوق العاده بود. پس از آن ايشان به تدريس شروع كردند و همه دروس حوزوي تا درس خارج را تدريس مي كردند. آيت الله بهاءالديني مراتب كمال و تهذيب نفس را قدم به قدم طي كردند و در پايان به توفيق الهي به مقامات والاي

الهي نائل شدند.

براي نمونه به برخي از نكته هاي جالب اشاره مي كنيم: آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت كه از نظر استعداد در مرتبه پايين بود ولي فردي متقي و زاهد بود. اين شاگرد كم استعداد وفات كرد. روزي در خدمت آيت الله بهاءالديني از آن شاگرد سخن به ميان آمد. آيت الله بهاءالديني گفتند: «اين آقا در عالم برزخ چنان رشد علمي كرده كه حرفهايي مي زند كه اگر در حياتش به او مي گفتند نمي فهميد. او درباره موضوعي در طهارت با ما بحث كرد و نظر ما را تغيير داد». اين مي رساند كه آيت الله بهاءالديني چشم برزخيش باز بود و با برزخيان ارتباط داشته است.

يكي از طلبه ها پس از بازگشت از سفر تبليغي با يكي از دوستان روحانيش روبرو مي شود واو را غمگين مي يابد. مي پرسد: چرا غمگين هستي؟ آن روحاني مشكل خود را بازگو مي كند. اين طلبه هر چه پول در جيبش داشت به او هديه مي دهد و پس از آن براي زيارت آيت الله بهاءالديني نزد او مي رود. وقتي كه مي خواست بيرون بيايد آيت الله بهاءالديني مي گويد: صبر كن. طلبه صبر مي كند. آيت الله بهاءالديني به اتاق ديگري مي رود و برمي گردد و به آن طلبه مي گويد: تو امروز كار بسيار پسنديده اي كردي. آيت الله بهاءالديني مقداري پول به آن طلبه مي دهد. آن طلبه پس از خروج از بيت آيت الله بهاءالديني پول ها را مي شمرد و مي بيند درست به آن اندازه است كه به آن روحاني كمك كرده بود. اين حادثه مي

رساند كه آيت الله بهاءالديني صاحب كرامت بودند.

يكي از خصوصيات آيت الله بهاءالديني عبادت شبانه بود و هيچ وقت آن را ترك نمي كرد. ايشان مي گويد: يك شب در سال 1365 از شدت بيماري تصميم گرفتم نماز شب را نخوانم. نزديك صبح حضرت امام خميني را در خواب ديدم كه مي گفت: بلند شو و مشغول تهجد باش.

آيت الله بهاءالديني از نظر مراتب معنوي به جايي رسيده بود كه حتي حيوانات هم با ايشان ارتباط خاص مي يافتند. روزي ايشان در روستايي ميهمان كسي مي شوند. وقتي نزديك خانه مي رسند، صاحب خانه گوسفندي را مي آورد و مي خواهد زير پاي آيت الله بهاءالديني سر ببرد. گوسفند از دست آن مرد فرار مي كند و به آيت الله بهاءالديني پناه مي آورد. آيت الله بهاءالديني به صاحب خانه مي گويد: اين گوسفند را نكش. آن مرد پنهاني آن گوسفند را مي كشد و به آقاي بهاءالديني خبر نمي دهد. وقتي كه ناهار را آوردند، آقاي بهاءالديني از آن گوشت چيزي نخوردند. وقتي كه از خانه آن مرد بيرون آمدند به همراهانش گفتند: امروز به ما سخت گذشت آن حيوان از من خواست او را نجات بدهم و نگذارم او را بكشند ولي از دست من كاري بر نيامد.

براي مطالعه حالات و زندگي ايشان ر.ك:

كتاب گلشن ابرار (حالات و زندگي ايشان) چاپ سازمان تبليغات اسلامي، ج2

نردبان آسمان (سخنراني هاي ايشان)

حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي بهلول خراساني از واعظان بسيار قديمي ايران است. ايشان قبل از انقلاب، هر سال در قم ده روز سخنراني مي كردند و سخنراني ايشان بسيار جالب بود. آقاي بهلول هم

اكنون در حدود يكصد سال دارند و در زمان رضاشاه پس از آن كه رضاشاه دستور داد چادر را از سر زنان مسلمان بردارند، با رضاشاه مبارزه كرد و روزي در مسجد گوهرشاد در كنار حرم امام رضا(ع) بالاي منبر بر ضد رضاشاه و در مخالفت با كشف حجاب سخنراني مي كردند. مأموران رضاشاه مردم را در مسجد به رگبار گلوله بستند و بسياري از شركت كننده ها را كشتند ولي به بهلول تير اصابت نكرد و زنده ماند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: بهلول اعجوبه عصر

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

ديدگاهها و نظرات آقاي محمد رضا حكيمي در چه موردي است اين گونه كه شنيدم بسياري از روحانيون و علما به نقد آرا ايشان پرداختند در صورتي كه تا آنجايي كه من پرس و جو كردم ايشان سخن از عدل انسانيت و كمال انساني صحبت مي كنند مي خواستم بدانم تفاوت نظر آنها با آقاي

پرسش

ديدگاهها و نظرات آقاي محمد رضا حكيمي در چه موردي است اين گونه كه شنيدم بسياري از روحانيون و علما به نقد آرا ايشان پرداختند در صورتي كه تا آنجايي كه من پرس و جو كردم ايشان سخن از عدل انسانيت و كمال انساني صحبت مي كنند مي خواستم بدانم تفاوت نظر آنها با آقاي حكيمي در چيست. و حقيقت با كدام طرف است.

پاسخ

ايشان از اصحاب مكتب تفكيك است و اختلاف نظر ايشان و ديگر پيروان اين تفكر با ديگران در همين عرصه دور مي زند.

براي آشنايي بيشتر با اين طرز تفكر به منبع ذيل رجوع كنيد.

فصلنامه كتاب نقد، شماره 26 و 27 (به پيوست ارسال مي گردد).

متن وصيت نامه امام خميني (ره)

پرسش

متن وصيت نامه امام خميني (ره)

پاسخ(قسمت اول)

وصيتنامة سياسي _ الهي بسم الله الرحمن الرحيم قالَ رسولُالله _ صلَّي الله عليه و آله و سلَّم اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثّقلَيْنِ كتابَ اللهِ و عترتي اهلَ بيتي فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ.

الحمدُلله و سُبحانَكَ؛ اللّ'هُمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِك و جلالِك و خزائنِ اسرارِ كتابِكَ الذي تجلّي فيه الاَحديّةُ بِجميعِ أسمائكَ حتّي المُسْتَأْثَرِ منها الّذي لايَعْلَمُهُ غَيرُك و اللَّعنُ علي ظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثةِ.

و بعد، اينجانب مناسب مي دانم كه شمه اي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين تذكر دهم نه از حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبه اي كه عرفان آن بر تمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت اگر نگويم ممتنع است و نه از آنچه بر بشريت گذشته است از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و «ثقل كبير» كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشاره اي گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم

شايد جملة لَنْ يَفْتَرِق'ا حتّي يَرِد'ا عَلَيَّ الْحَوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسول الله _ صلي الله عليه و

آله و سلم _ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري است تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض وارد شوند. و آيا اين «حوض مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعة رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ گذشته بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است

و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و ] در [ كتب اهل سنت از «صحاح ششگانه تا كتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به طور متواتر نقل شده است و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف و بايد همة مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند؛ و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد براي علماي مذاهب نيست

اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعة الهي و ماترك پيامبر اسلام _صلي الله عليه و آله و سلم _ مسائل أسف انگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي ع شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان قرآن كريم را وسيله اي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني و مفسران

حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ دريافت كرده بودند و نداي اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه هاي مختلف و توطئه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت قرآن را _ كه براي بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود و است _ از صحنه خارج كردند؛ و بر حكومت عدل الهي _ كه يكي از آرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست _ خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايه گذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است

و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطة جمع همة مسلمانان بلكه عائلة بشري از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي ص تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند برساند و اين وليدة «علم الاسما ء » را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اوليا ء الله، معصومين _ عليهم صلوات الاولين و الا´خرين _ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند _ چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر و آخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيله اي

براي اقامة جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد. و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايد وسيلة جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيلة تفرقه و اختلاف گرديد و يا بكلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي برمي آورد و از سياست كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار _صلي الله عليه و آله و سلم _ و قرآن و سنت مشحون آن است سخن مي گفت گويي بزرگترين معصيت را مرتكب شده و كلمة «آخوند سياسي موازن با آخوند بي دين شده بود و اكنون نيز هست

و اخيراً قدرتهاي شيطاني بزرگ به وسيلة حكومتهاي منحرفِ خارج از تعليمات اسلامي كه خود را به دروغ به اسلام بسته اند، براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع مي كنند و به اطراف مي فرستند و با اين حيلة شيطاني قرآن را از صحنه خارج مي كنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمدرضا خان پهلوي طبع كرد و عده اي را اغفال كرد و بعض آخوندهاي بيخبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند. و مي بينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بي پايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآني مي كند و وهابيت اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويج مي كند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها مي دهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم

براي هدم اسلام و قرآن بهره برداري مي كند.

ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي خواهد حقايق قرآني كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند نجات دهد.

و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب اين بندة رها شده از تمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است

ما مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است از امام معصوم ما است

ما مفتخريم كه ائمة معصومين از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان _ عليهم آلاف التحيات والسلام _ كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمة ما هستند.

ما مفتخريم كه ادعية حياتبخش كه او را «قرآن صاعد» مي خوانند از ائمة معصومين ما است ما به «مناجات شعبانية امامان و «دعاي عرفات

حسين بن علي _ عليهما السلام _ و «صحيفة سجاديه اين زبور آل محمد و «صحيفة فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از

ما است

ما مفتخريم كه «باقرالعلوم بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسول _ صلي الله عليه و آله _ و ائمة معصومين _عليهم السلام _ مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ما است

و ما مفتخريم كه مذهب ما «جعفري است كه فقه ما كه درياي بي پايان است يكي از آثار اوست و ما مفتخريم به همة ائمة معصومين _ عليهم صلوات الله _ و متعهد به پيروي آنانيم

ما مفتخريم كه ائمة معصومين ما _ صلوات الله و سلامه عليهم _ در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه مي خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفة ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مي كنند.

ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند؛ و آنان كه توان جنگ دارند، در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت و از محروميتهايي كه توطئة دشمنان و ناآشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل

نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بي اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نموده اند؛ و آنان كه توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندي كه دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمي آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مي لرزاند، اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواري زينب گونه _ عليها سلام الله _ فرياد مي زنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ و مي دانند آنچه به دست آورده اند بالاتر از جنات نعيم است چه رسد به متاع ناچيز دنيا.

و ملت ما بلكه ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان آنان كه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند، درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانة خود دست نمي كشند و براي رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمي شناسند. و در رأس آنان امريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود جناياتي مرتكب مي شود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانة «اسرائيل بزرگ ! آنان را به هر جنايتي مي كشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت پيشة دوره گرد، و حسن

و حسني مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به امريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي به ملتهاي خود رويگردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست و دشمنْ او را به جنايتكاري و نقض حقوق بين المللي و حقوق بشر مي شناسند و همه مي دانند كه خيانتكاريِ او به ملت مظلوم عراق و شيخ نشينان خليج كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.

و ما و ملتهاي مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانه هاي گروهي و دستگاههاي تبليغات جهاني ما و همة مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي جنايتكار دستور مي دهند متهم مي كنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه امريكا با همة ادعاهايش و همة ساز و برگهاي جنگي اش و آنهمه دولتهاي سرسپرده اش و به دست داشتن ثروتهاي بي پايانِ ملتهاي مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاي گروهي در مقابل ملت غيور ايران و كشور حضرت بقية الله _ ارواحنا لمقدمه الفدا ء _ آنچنان وامانده و رسوا شده است كه نمي داند به كه متوسل شود! و رو به هر كس مي كند جواب رد مي شنود! و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي _ جلَّت عظمتُه _ كه ملتها را بويژه ملت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نموده

من اكنون به ملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه از اين راه مستقيم الهي كه نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ كافر وابسته است بلكه به صراطي كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و

متعهد و پايدارْ پايبند بوده و لحظه ] اي [ از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجي و چه عمال داخلي بدتر از خارجي تزلزلي در نيت پاك و ارادة آهنين آنان رخنه نكند؛ و بدانند كه هرچه رسانه هاي گروهي عالم و قدرتهاي شيطاني غرب و شرق اشتلم مي زنند دليل بر قدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. «إنَّه وليُّ النِّعَم و بِيَدِه ملكوتُ كلِّ شي ء ٍ».

و با كمال جِد و عجز از ملتهاي مسلمان مي خواهم كه از ائمة اطهار و فرهنگ سياسي اجتماعي اقتصادي نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احكام اوليه و چه ثانويه كه هر دو مكتب فقه اسلامي است ذره اي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي مقدمة سقوط مذهب و احكام اسلامي و حكومت عدل الهي است و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است هرگز غفلت نكنند، كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است و از آن جمله مراسم عزاداري ائمة اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين _ صلوات وافر

الهي و انبيا و ملائكة الله و صلحا بر روح بزرگ حماسي او باد _ هيچ گاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه _ عليهم السلام _ براي بزرگداشت اين حماسة تاريخي اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است تمام فرياد قهرمانانة ملتها است بر سردمداران ستم پيشه در طول تاريخ الي الابد. و مي دانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بني اميه _لعنة الله عليهم _ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستم شكن است

و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمة حق _ عليهم سلام الله _ به طور كوبنده فجايع و ستمگريهاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود؛ و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دست امريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، اين خائنين به حرم بزرگ الهي _ لعنة الله و ملائكته و رسله عليهم _ است به طور كوبنده يادآوري و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسي است كه حافظ ملّيت مسلمين بويژه شيعيان ائمة اثني عشر

_ عليهم صلوات الله و سلم _ ] است [ .

و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي _ الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم الشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مي باشد.

پاسخ(قسمت دوم)

از خداوند _ عزوجل _ عاجزانه خواهانم كه لحظه اي ما و ملت ما را به خود واگذار

نكند و از عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه ] اي [ دريغ نفرمايد.

روح الله الموسوي الخميني بسم الله الرحمن الرحيم اهميت انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان جهان است به قدري است كه ارزيابي آن از عهدة قلم و بيان والاتر و برتر است اينجانب روح الله موسوي خميني كه از كرم عظيم خداوند متعال با همة خطايا مأيوس نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگي به كرم كريم مطلق است به عنوان يك نفر طلبة حقير كه همچون ديگر برادران ايماني اميد به اين انقلاب و بقاي دستاوردهاي آن و به ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاي عزيز آينده مطالبي هر چند تكراري عرض مي نمايم و از خداوند بخشاينده مي خواهم كه خلوص نيت در اين تذكرات عنايت فرمايد.

1) ما مي دانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد، با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت 36 ميليوني با آن تبليغات ضداسلامي و ضد روحاني خصوص در اين صد سال اخير و با آن تفرقه افكنيهاي بيحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضداسلامي و ضدملي به صورت مليّت و آنهمه شعرها و بذله گوييها، و آنهمه مراكز عياشي و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل

جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بي تفاوتي در پيشامدهاي خائنانه كه به دست شاه فاسد و پدر بي فرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانه هاي قدرتمندان بر ملت تحميل مي شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور به دست آنان سپرده مي شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزدة صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح با نام «مليت و «ملي گرايي ، گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند، لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتي نمي توانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايدة واحد و فرياد «الله اكبر» و فداكاريهاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خودْ مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همة انقلابها جدا است هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزة انقلاب و قيام و ترديد نيست كه اين يك تحفة الهي و هدية غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است

2) اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با به كار بستن آن

سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين مي كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند. و مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است اينك كه به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايه ريزي شده و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقي آن است بر ملت عظيم الشأن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است كه انبياي عظام از آدم _ عليه السلام _ تا خاتم النبيين _ صلي الله عليه و آله و سلم _ در راه آن كوشش و فداكاري جانفرسا نموده اند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضة بزرگ بازنداشته و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمة اسلام _ عليهم صلوات الله _ با كوششهاي توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن كوشيده اند. و امروز بر ملت ايران خصوصاً، و بر جميع مسلمانان عموماً، واجب است اين امانت

الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند. و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند، و دست ابرقدرتهاي عالمخوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه نمايند.

اينجانب كه نفسهاي آخر عمر را مي كشم به حسب وظيفه شطري از آنچه در حفظ و بقاي اين وديعة الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كنند، براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض مي كنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم

الف _ بي ترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن انگيزة الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.

اينجانب به همة نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي كنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از كشورتان قطع شود، اين انگيزة الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد؛ و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزي و بقاي آن است فراموشي هدف و تفرقه و اختلاف

است بي جهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليده هاي بومي آنان تمام توان خود را صرف شايعه ها و دروغهاي تفرقه افكن نموده اند و ميلياردها دلار براي آن صرف مي كنند. بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه و مع الاسف در بين آنان از سردمداران و حكومتهاي بعض كشورهاي اسلامي كه جز به منافع شخص خود فكر نمي كنند و چشم و گوش بسته تسليم امريكا هستند ديده مي شود؛ و بعض از روحاني نماها نيز به آنان ملحقند.

امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران ومسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه افكنِ خانه برانداز است توصية اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.

ب _ از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصاً در دهه هاي معاصر، و بويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براي مأيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند، يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمي شود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه

و شيطنت آميز به گونة طرفداري از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند، و حكومت و سياست و سررشته داري برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياي عظام است و مع الاسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بيخبر از اسلام تأثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابة يك گناه و فسق مي دانستند و شايد بعضي بدانند! و اين فاجعة بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود.

گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بي اطلاعي مي زنند. زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشا و انواع كجرويها، و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود. اين دعوي به

مثابة آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و ادعاي آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است _ همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع مي گفت كه اينان مي خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند _ يك اتهام ابلهانه بيش نيست زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشا حتي همجنس بازي و از اين قبيل تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي كنند.

و اما طايفة دوم كه نقشة موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مي دانند. بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ آنقدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند؛ بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام عبادي _ سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده پيغمبر اسلام (ص

تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان لكن با انگيزة بسط عدالت اجتماعي و خلفاي اول اسلامي حكومتهاي وسيع داشته اند و حكومت علي بن ابيطالب _ عليه السلام _ نيز با همان انگيزه به طور وسيعتر و گسترده تر از واضحات تاريخ است و پس از آن بتدريج حكومت به اسم اسلام بوده و اكنون نيز مدعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله _ بسيارند.

اينجانب در اين وصيتنامه با اشاره مي گذرم ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعه شناسان و تاريخ نويسان مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و مي شود كه انبيا _ عليهم السلام _ به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار است زيرا آنچه مردود است حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نموده اند؛ جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشأن اسلام _ صلي الله عليه و آله _ و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند؛ از بزرگترين واجبات و اقامة آن از والاترين عبادات

است چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است بايد ملت بيدار و هوشيار ايران با ديد اسلامي اين توطئه ها را خنثي نمايند. و گويندگان و نويسندگان متعهد به كمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند.

ج _ و از همين قماش توطئه ها و شايد موذيانه تر، شايعه هاي وسيع در سطح كشور، و در شهرستانها بيشتر، بر اينكه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانة طاغوت رهايي يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند! مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند! زندانها پر از جوانان كه اميد آتية كشور است مي باشد و شكنجه ها از رژيم سابق بدتر و غيرانسانيتر است هر روز عده اي را اعدام مي كنند به اسم اسلام و اي كاش اسم اسلام روي اين جمهوري نمي گذاشتند! اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گراني سرسام آور غوطه مي خورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستي هدايت مي كنند! اموال مردم مصادره مي شود و آزادي در هر چيز از ملت سلب شده و بسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجرا مي شود. و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر زبانها مي افتد؛ در تاكسيها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت مي شود؛ و يكي كه قدري كهنه شد يكي ديگر معروف مي شود. و مع الاسف

بعض روحانيون كه از حيله هاي شيطاني بيخبرند با تماس يكي _ دو نفر از عوامل توطئه گمان مي كنند مطلب همان است و اساس مسأله آن است كه بسياري از آنان كه اين مسائل را مي شنوند و باور مي كنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاي جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاريهاي عظيم اجتناب ناپذير آن ندارند _چنانچه اطلاع صحيح از تحولاتي كه همه به سود اسلام است ندارند _ و چشم بسته و بيخبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوسته اند.

اينجانب توصيه مي كنم كه قبل از مطالعة وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايي با وضعيت كشورها و ملتهايي كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مي گذشته است و قبل از توجه به گرفتاريهاي اين كشور طاغوتزده از ناحية رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگريهايشان براي اين دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگيهاي عظيم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عياشي و مغازه هاي مسكرات فروشي و ايجاد بي بندوباري در تمام شئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستانها و دانشگاهها و اوضاع سينماها و عشرتكده ها و وضعيّت جوانها و زنها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزاديخواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگي به پروندة اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگي به زندانها و كيفيت عملكرد متصديان و رسيدگي به مال سرمايه داران و زمينخواران بزرگ و محتكران و گرانفروشان و رسيدگي به

دادگستريها و دادگاههاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگستري و قضات و رسيدگي به حال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي دولت و استاندارها و ساير مأمورين كه در اين زمان آمده اند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همة مواهب حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني و خانواده هاي شهدا و آسيب ديدگان در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادي و توطئه هاي پي در پي امريكا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه كنيد فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضي شرع و هرج و مرجهايي كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتي دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل ديگر، تقاضا اين است كه قبل از آشنايي به مسائل به اشكالتراشي و انتقاد كوبنده و فحاشي برنخيزيد؛ و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل توده ها امروز طفلي تازه پا و وليده اي است محفوف به دشمنهاي خارج و داخل رحم كنيد. و شما اشكالتراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح و كمك بكوشيد؛ و به جاي طرفداري از منافقان و ستمگران و سرمايه داران و محتكران بي انصاف از خدا بيخبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد؛ و به جاي گروههاي آشوبگر و تروريستهاي مفسد و طرفداري غيرمستقيم از آنان توجهي به ترور شدگان از روحانيون

مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟

اينجانب هيچ گاه نگفته و نمي گويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همة ابعادش عمل مي شود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بي انضباطي برخلاف مقررات اسلام عمل نمي كنند؛ لكن عرض مي كنم كه قوة مقننه و قضاييه و اجراييه با زحمات جانفرسا كوشش در اسلامي كردن اين كشور مي كنند و ملتِ دهها ميليوني نيز طرفدار و مددكار آنان هستند؛ و اگر اين اقليت اشكالتراش و كارشكن به كمك بشتابند، تحقق اين آمال آسانتر و سريعتر خواهد بود. و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيايند، چون تودة ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انساني _ اسلامي به خواست خداوند متعال جامة عمل به طور چشمگير خواهد پوشيد و كجروان و اشكالتراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند.

پاسخ(قسمت سوم)

من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و تودة ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي _ صلوات الله و سلامه عليهما _ مي باشند. آن حجاز كه در عهد رسول الله _ صلي الله عليه و آله _ مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند، كه خداوند تعالي در سورة «توبه با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعدة عذاب داده است و آنقدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل در منبر به آنان نفرين فرمودند. و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمؤمنين آنقدر

بدرفتاري كردند و از اطاعتش سر باز زدند كه شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهدا _ عليه السلام _ آن شد كه شد. و آنان كه در

شهادت دستْ آلوده نكردند، يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز مي بينيم كه ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و از قواي در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها، با كمال شوق و اشتياق چه فداكاريها مي كنند و چه حماسه ها مي آفرينند. و مي بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزنده مي كنند. و مي بينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره هاي حماسه آفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان بخش با ما و شما روبه رو مي شوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هستند، و نه در محضر امام معصوم _ صلوات الله عليه و انگيزة آنان ايمان و اطمينان به غيب است و اين رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است و اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي باشيم

و اينجانب در اينجا يك وصيت به اشخاصي كه به انگيزة مختلف با جمهوري اسلامي مخالفت مي كنند

و به جوانان چه دختران و چه پسراني كه مورد بهره برداري منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده اند مي نمايم كه بيطرفانه و با فكر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان كه مي خواهند جمهوري اسلامي ساقط شود و كيفيت عمل آنان و رفتارشان با توده هاي محروم و گروهها و دولتهايي كه از آنان پشتيباني كرده و مي كنند و گروهها و اشخاصي كه در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيباني مي كنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاي مختلف را، با دقت و بدون هواي نفس بررسي كنيد، و مطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهوري اسلامي به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابي كنيد بين آنان و دشمنانشان نوارهاي اين شهيدان تا حدي در دست و نوارهاي مخالفان شايد در دست شماها باشد، ببينيد كدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمي خوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براي كسب مقام و قدرتي با قلبهاي جوان شما بازي كنم من براي آنكه شما جوانان شايسته اي هستيد علاقه دارم كه جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهوري اسلامي صرف كنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور مي خواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشتة ما و شما با رحمت واسعة خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين

را بخواهيد، كه او هادي و رحمان است

و يك وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاي مبتلا به حكومتهاي فاسد و دربند قدرتهاي بزرگ مي كنم اما به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن كه نعمتي عظيم الهي و امانت بزرگ خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد نهراسيد كه إن تَنْصرواالله يَنْصُرْكم و يُثَبِّتْ اَقدامَكم . و در مشكلات دولت جمهوري اسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد، و دولت و مجلس را از خود بدانيد، و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد.

و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياي نعم همه هستند و جمهوري اسلامي رهاورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاي آن نيز مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حكومتهاي طاغوتي را كه چپاولگراني بي فرهنگ و زورگوياني تهʢ مغز بودند و هӘʙƘϠرا هميشه محكوم نماييد، البته با اعمال انساني كه شايسته براي يك حكومت اسلامي است

و اما به ملتهاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حكومتهاي جائر خود را در صورتي كه به خواست

ملتها كه خواست ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد، كه ماية بدبختي مسلمانان حكومتهاي وابستة به شرق و غرب مي باشند. و اكيداً توصيه مي كنم كه به بوقهاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كه اسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تأمين شود.

د _ از نقشه هاي شيطانيِ قدرتهاي بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاي طولاني در دست اجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاي مختلف دنباله گيري شد، به انزواكشاندن روحانيت است كه در زمان رضاخان با فشار و سركوبي و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاي ديگر كه يكي از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيان بود، كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد؛ و مع الاسف به واسطة بيخبري هر دو قشر از توطئة شيطاني ابرقدرتها نتيجة چشمگيري گرفته شد. از يك طرف از دبستانها تا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاهها از بين غربزدگان يا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت را به دست مي گيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه از اديان مطلقاً، و اسلام بخصوص و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان متنفر باشند. و اينان را

عمال انگليس در آن زمان و طرفدار سرمايه داران و زمينخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مي نمودند. و از طرف ديگر، با تبليغات سو ء ، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بي ديني و بي بند و باري و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مي نمودند. نتيجه آنكه دولتمردانْ مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند؛ و توده هاي مردم كه علاقه به دين و روحاني دارند مخالف دولت و حكومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهي و روحاني راه را براي چپاولگران آنچنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت در جيب آنان سرازير شود، چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد، و مي رفت كه چه آيد.

اكنون كه به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت _ از روحاني و دانشگاهي تا بازاري و كارگر و كشاورز و ساير قشرها _ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصية اينجانب آن است كه نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاي دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنكه فرد يا افرادي را ديدند كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان

افكند او را ارشاد و نصيحت نمايند؛ و اگر تأثير نكرد از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آساني مي توان گرفت و مخصوصاً اگر در اساتيد كسي پيدا شد كه مي خواهد انحراف ايجاد كند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و كلاس خود طرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم ديني است و توطئه ها در دانشگاهها از عمق ويژه اي برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستند بايد مواظب توطئه ها باشند.

ه _ از جمله نقشه ها كه مع الاسف تأثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده بيگانه نمودن كشورهاي استعمار زده از خويش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوريكه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرائض غيرقابل اجتناب معرفي نمودند! و قصة اين امر غم انگيز، طولاني و ضربه هايي كه از آن خورده و اكنون نيز مي خوريم كشنده و كوبنده است

و غم انگيزتر اينكه آنان ملتهاي ستمديدة زير سلطه را در همه چيز عقب نگه داشته و كشورهايي مصرفي بار آوردند و به قدري ما را از پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطاني شان ترسانده اند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و

كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچي و تهي مغزي مصنوعي موجب شده كه در هيچ امري به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزدة بي فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مأيوس نموده و مي نمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي آنها را به خورد ملتها داده و مي دهند. في المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژة فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسندة آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مي آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژة غربي و شرقي اسم گذاري شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب و اگر واژه هاي بومي خودي به كار رود مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودي دارند سر به زير و عقب افتاده اند. خيابانها، كوچه ها، مغازه ها، شركتها، داروخانه ها، كتابخانه ها، پارچه ها، و ديگر متاعها، هرچند در داخل تهيه شده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي از سر تا پا و در تمام نشست و

برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگي موجب افتخار و سربلندي و تمدن و پيشرفت و در مقابل آداب و رسوم خودي كهنه پرستي و عقب افتادگي است در هر مرض و كسالتي ولو جزئي و قابل علاج در داخل بايد به خارج رفت و دكترها و اطباي دانشمند خود را محكوم و مأيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريكا و مسكو افتخاري پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبركه كهنه پرستي و عقب ماندگي است بي اعتنايي به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانه هاي روشنفكري و تمدن و در مقابل تعهد به اين امور نشانة عقب ماندگي و كهنه پرستي است

اينجانب نمي گويم ما خود همه چيز داريم معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده هاي اخير از هر پيشرفتي محروم كرده اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوي خصوصاً، و مراكز تبليغاتي عليه دستاوردهاي خودي و نيز خودْ كوچك ديدنها و يا ناچيزديدنها، ما را از هر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصاً طبقة جوان به اقسام اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازيهاي كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده ها و مصرفي بار آوردن هر چه بيشتر، كه خود داستانهاي غم انگيز دارد، و سرگرم كردن و به تباهي كشاندن جوانها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكده ها، و دهها از اين مصائب حساب شده براي عقب نگهداشتن كشورهاست من وصيت دلسوزانه و

خادمانه مي كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشمگيري از بسياري از اين دامها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسياري از كارخانه ها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمي رفت متخصصين ِ ايران قادر به راه انداختن كارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوي غرب يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادي و جنگ تحميلي خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهاي ارزانتر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مي توانيم

بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين المللي نكشند؛ و با ارادة مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنيد.

و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريكا و شوروي كم ندارد و اگر خوديِ خود را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد. و آنچه انسانهاي شبيه به اينان به آن رسيده اند شما هم خواهيد رسيد به شرط اتكال به خداوند تعالي و اتكا به نفس و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختيها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطة اجانب

و بر دولتها و دست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي

آينده كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.

و از جوانان دختران و پسران مي خواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را، ولو با تحمل زحمت و رنج فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها و حضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بي وطن به شما عرضه مي شود نكنند؛ كه آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و مصرفي نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگر فكر نمي كنند؛ و مي خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح آنان «نيمه وحشي نگه دارند.

و _ از توطئه هاي بزرگ آنان چنانچه اشاره شد و كراراً تذكر داده ام به دست گرفتن مراكز تعليم و تربيت خصوصاً دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها است روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامي فرق دارد با روشي كه در دانشگاهها و دبيرستانها دارند. نقشة آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوي كردن آنان است يا با سركوبي و خشونت و هتاكي كه در زمان رضاخان عمل شد ولي نتيجة معكوس گرفته شد؛ يا با تبليغات و تهمتها و نقشه هاي شيطاني براي جدا كردن قشر تحصيلكرده و به اصطلاح روشنفكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل مي شد و در

رديف فشار و سركوبي بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولي موذيانه

پاسخ(قسمت چهارم)

و اما در دانشگاه نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست آنها هرچه مي خواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارتزدگي و غربزدگي بكشانند و قشر روحاني با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيري نباشد. و اين بهترين راه است براي عقب نگهداشتن و غارت كردن كشورهاي تحت سلطه زيرا براي ابرقدرتها بي زحمت و بي خرج و در جوامع ملي بي سر و صدا، هر چه هست به جيب آنان مي ريزد.

پس اكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازي است بر همة ما لازم است با متصديان كمك كنيم و براي هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود؛ و هر جا انحرافي به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم و اين امر حياتي بايد در مرحلة اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات دانشگاه از انحراف نجات كشور و ملت است

و اينجانب به همة نوجوانان و جوانان در مرحلة اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلة دوم و به دولتمردان و روشنفكران دلسوز براي كشور در مرحلة بعد وصيت مي كنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيب نگه مي دارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به

همة نسلهاي مسلسل توصيه مي كنم كه براي نجات خود و كشور عزيز و اسلامِآدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگي حفظ و پاسداري كنيد و با اين عمل انساني _ اسلامي خود دست قدرتهاي بزرگ را از كشور قطع و آنان را نااميد نماييد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد.

ز _ از مهمات امور، تعهد وكلاي مجلس شوراي اسلامي است ما ديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غم انگيزي از مجلس شوراي غيرصالح و منحرف از بعد از مشروطه تا عصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد خورد؛ و چه مصيبتها و خسارتهاي جانفرسا از اين جنايتكاران بي ارزش و نوكرمآب به كشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليت مظلوم موجب شد كه هرچه انگلستان و شوروي و اخيراً امريكا خواستند، با دست همين منحرفانِ از خدا بيخبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد از مشروطه هيچ گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد _ قبل از رضاخان با تصدي غربزدگان و مشتي خان و زمينخواران و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك و وابستگان و حلقه به گوشان آن

اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم الشأن سرنوشت كشور به دست مردم افتاد و وكلا از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خانهاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند، و اميد است كه با تعهد آنان به اسلام و مصالح

كشور جلوگيري از هر انحراف بشود. وصيت اينجانب به ملت در حال و آتيه آن است كه با ارادة مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين مي باشند و غير منحرف از صراط مستقيم _ به سوي غرب يا شرق _ و بدون گرايش به مكتبهاي انحرافي و اشخاص تحصيلكرده و مطلع بر مسائل روز و سياستهاي اسلامي به مجلس بفرستند.

و به جامعة محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم وصيت مي كنم كه خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وكلاي مجلس كنار نكشند و بي تفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد.

اكنون كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همة طبقات پيش آمده است هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني مسامحه در امر مسلمين است هركس به مقدار توانش و حيطة نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد؛ و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرقزدگان

و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند، و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاي اسلامي ديگر رخنه و با دست افراد خودِ ملتها، كشورها را به دام استثمار مي كشانند. بايد با هوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدمِ نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد.

و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصرهاي آينده مي خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامة آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد.

و به اقليتهاي مذهبي رسمي وصيت مي كنم كه از دوره هاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي و غيروابسته به قدرتهاي جهانخوار و بدون گرايش به مكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند.

و از همة نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادري با هم مجلسان خود رفتار، و همه كوشا باشند كه قوانين خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد.

و از شوراي محترم نگهبان مي خواهم و توصيه مي كنم چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلامي و ملي خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتي واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر و

قانون اساسي بدون هيچ ملاحظه جلوگيري نمايند و با ملاحظة ضرورات كشور كه گاهي با احكام ثانويه و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.

و وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود مثلاً در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند، چه بسا كه خساراتي به اسلام و كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد. و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئول مي باشند.

از اين قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماي بزرگ تا طبقة بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آتيه و چه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد، و الاّ كار از دست همه خارج خواهد شد. و اين حقيقتي است كه بعد از مشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم چه هيچ علاجي بالاتر و والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسر كشور در كارهايي كه محول به اوست برطبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد؛ و در تعيين رئيس جمهور و وكلاي مجلس با طبقة تحصيلكردة متعهد و

روشنفكر با اطلاع از مجاري امور و غيروابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي مشورت كرده و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده و توجه داشته باشند رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند؛ كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه داران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمي توانند بفهمند.

و بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براي كشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نمي آيد؛ و مشكلاتي اگر باشد رفع مي شود. و همين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص بايد در نظر گرفته شود؛ كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مي شوند از روي كمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسياري از مهمات و مشكلات به واسطة تعيين شايسته ترين و متعهدترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا با شايستگي رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يكصد و نهم و يكصد و دهم قانون اساسي وظيفة سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراي رهبري روشن خواهد شد، كه اندك مسامحه در انتخاب چه آسيبي به اسلام و كشور و

جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد كه احتمال آن كه در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي ايجاد مي كند.

و وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اي است و مقام والايي بلكه وظيفة سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد.

از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر قدري خفيفتر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندركاران به حسب درجات در مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد.

ح _ از مهمات امور مسألة قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال و ناموس مردم است وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه در تعيين عاليترين مقام قضايي كه در عهده دارند، كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه دار و صاحبنظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست

را نصب نمايند.

و از شورايعالي قضايي مي خواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع أسفناك و غم انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند، و با پشتكار و جديت بتدريج دادگستري را متحول نمايند؛ و قضات داراي شرايطي كه ان شا ء الله با جديت حوزه هاي علميه مخصوصاً حوزة مباركة علمية قم تربيت و تعليم مي شوند و معرفي مي گردند، به جاي قضاتي كه شرايط مقررة اسلامي را ندارند نصب گردند، كه ان شا ء الله تعالي بزودي قضاوت اسلامي در سراسر كشور جريان پيدا كند.

و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت مي كنم كه با درنظر گرفتن احاديثي كه از معصومين _ صلوات الله عليهم _ در اهميت قضا و خطر عظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارة قضاوت به غير حق وارد شده است اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود. و كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ و بدانند كه همان طور كه خطر اين مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است و مي دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است

ط _ وصيت اينجانب به حوزه هاي مقدسة علميه آن است كه كراراً عرض نموده ام كه در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته اند و از

هر راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي نمايند، و يكي از راههاي با اهميت براي مقصد شوم آنان و خطرناك براي اسلام و حوزه هاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزه هاي علميه است كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه ها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي بر علوم اسلامي و جا زدن خود را در بين توده ها و قشرهاي مردم پاكدل و علاقه مند نمودن آنان را به خويش و ضربة مهلك زدن به حوزه هاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب مي باشد. و مي دانيم كه قدرتهاي بزرگ چپاولگر در ميان جامعه ها افرادي به صورتهاي مختلف از مليگراها و روشنفكران مصنوعي و روحاني نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيب رسانترند ذخيره دارند كه گاهي سي _ چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مآبي يا «پان ايرانيسم و وطن پرستي و حيله هاي ديگر، با صبر و بردباري در ميان ملتها زيست مي كنند و در موقع مناسب مأموريت خود را انجام مي دهند. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس از پيروزي انقلاب نمونه هايي از قبيل «مجاهد خلق و «فدايي خلق و «توده اي ها و ديگر عناوين ديده اند، و لازم است همه با هوشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و از همه لازمتر حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفية آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه دار است با تأييد مراجع وقت و شايد تز «نظم در بي نظمي است

از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد.

در هر صورت وصيت اينجانب آن است كه در همة اعصار خصوصاً در عصر حاضر كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوّت گرفته است قيام براي نظام دادن به حوزه ها لازم و ضروري است كه علما و مدرسين و افاضل عظيم الشأن صرف وقت نموده و با برنامة دقيق صحيح حوزه ها را و خصوصاً حوزة علمية قم و ساير حوزه هاي بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند.

و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درسهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاي فقهي و اصولي از طريقة مشايخ معظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند، و كوشش نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود؛ و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد. و البته در رشته هاي ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلام برنامه هايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين و والاترين حوزه هايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي ] است [ ، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله _ رزقنا الله و اياكم _ كه جهاد اكبر مي باشد.

ي _ از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوة اجراييه است گاهي ممكن است كه قوانين

مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذبازيها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كرده اند يا عمداً براي نگران نمودن مردم عمل كنند، كه بتدريج و مسامحه غائله ايجاد مي كند

پاسخ(قسمت پنجم)

وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اي كه از آن ارتزاق مي كنيد مال ملت و بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود، همة شما به پشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست ستمشاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد. و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد، شماها كنار گذاشته مي شويد و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگان پستها را اشغال مي نمايند. بنابر اين حقيقت ملموس بايد كوشش در جلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير اسلامي _ انساني احتراز نماييد.

و در همين انگيزه به وزراي كشور در طول تاريخ آينده توصيه مي كنم كه در انتخاب استاندارها دقت كنند اشخاص لايق متدين متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند، تا آرامش در كشور هرچه بيشتر حكمفرما باشد. و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانه ها مسئوليت در اسلامي كردن و تنظيم امور محل مسئوليت خود

دارند لكن بعضي از آنها ويژگي خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه كه مسئوليت سفارتخانه ها را در خارج از كشور دارند. اينجانب از ابتداي پيروزي به وزراي خارجه راجع به طاغوتزدگي سفارتخانه ها و تحول آنها به سفارتخانه هاي مناسب با جمهوري اسلامي توصيه هايي نمودم لكن بعض آنان يا نخواستند يا نتوانستند عمل مثبتي انجام دهند. و اكنون كه سه سال از پيروزي مي گذرد اگرچه وزير خارجة كنوني اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرف وقت اين امر مهم انجام گيرد.

و وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعد آن است كه مسئوليت شما بسيار زياد است چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه ها؛ و چه در سياست خارجيِ حفظ استقلال و منافع كشور و روابط حسنه با دولتهايي كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند. و از هر امري كه شائبة وابستگي با همة ابعادي كه دارد به طور قاطع احتراز نماييد. و بايد بدانيد كه وابستگي در بعض امور هر چند ممكن است ظاهر فريبنده اي داشته باشد يا منفعت و فايده اي در حال داشته باشد، لكن در نتيجه ريشة كشور را به تباهي خواهد كشيد. و كوشش داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شماست

و وصيت من به ملتهاي كشورهاي اسلامي است كه انتظار نداشته باشيد كه از خارج كسي به شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پياده كردن احكام اسلام است كمك كند؛ خود بايد به اين امر حياتي

كه آزادي و استقلال را تحقق مي بخشد قيام كنيد. و علماي اعلام و خطباي محترم كشورهاي اسلامي دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي بزرگ خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند؛ در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهند كشيد. و نيز ملتها را دعوت به وحدت كنند؛ و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند؛ و با برادران ايماني خود در هر كشوري و با هر نژادي كه هستند دست برادري دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده و اگر اين برادري ايماني با همت دولتها و ملتها و با تأييد خداوند متعال روزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل مي دهند. به اميد روزي كه با خواست پروردگار عالم اين برادري و برابري حاصل شود.

و وصيت اينجانب به وزارت ارشاد در همة اعصار خصوصاً عصر حاضر كه ويژگي خاصي دارد، آن است كه براي تبليغ حق مقابل باطل و ارائة چهرة حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. ما اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم مورد تهاجم تبليغاتي تمام رسانه هاي گروهي وابسته به قدرتهاي بزرگ هستيم چه دروغها و تهمتها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهوري اسلامي نوپا نزده و نمي زنند.

مع الاسف اكثر دولتهاي منطقة اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده اند. و قدرت تبليغاتي ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مي دانيد كه امروز

جهان روي تبليغات مي چرخد. و با كمال تأسف نويسندگان به اصطلاح روشنفكر كه به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند، به جاي آنكه در فكر استقلال و آزادي كشور و ملت خود باشند، خودخواهيها و فرصت طلبيها و انحصارجوييها به آنان مجال نمي دهد كه لحظه اي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند، و مقايسة بين آزادي و استقلال را در اين جمهوري با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگي شرافتمندانة ارزنده را توأم با بعض آنچه را كه از دست داده اند، كه رفاه و عيشزدگي است با آنچه از رژيم ستمشاهي دريافت مي كردند توأم با وابستگي و نوكرمآبي و ثناجويي و مداحي از جرثومه هاي فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به اين جمهوري تازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستم پيشگان زبانها و قلمها را به كار بگيرند.

و مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفة همة دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانه ها نشريات تبليغي داشته باشند و چهرة نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند؛ كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همة ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهميهاي دوستان خودنمايي نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غم انگيز است كه مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد، نتوانسته اند

اين گوهر گرانبها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فراري اند!

ك _ از امور بسيار با اهميت و سرنوشت ساز مسئلة مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاهها است كه به واسطة اهميت فوق العاده اش تكرار نموده و با اشاره مي گذرم بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربة مهلك زده است قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريكا و شوروي فرو نمي رفت و هرگز قراردادهاي خانه خراب كن بر ملت محروم غارتزده تحميل نمي شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي شد و هرگز ذخائر ايران و طلاي سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاي شيطاني ريخته نمي شد و هرگز دودمان پهلوي و وابسته هاي به آن اموال ملت را نمي توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پاركها و ويلاها بر روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاي خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود نمايند. اگر مجلس و دولت و قوة قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاي اسلامي و ملي سرچشمه مي گرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود. و اگر شخصيتهاي پاكدامن با گرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش نه

آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مي كند، از دانشگاهها به مراكز قواي سه گانه راه مي يافت امروز ما غير امروز، و ميهن ما غير اين ميهن و محرومان ما از قيد محروميت رها، و بساط ظلم و ستمشاهي و مراكز فحشا و اعتياد و عشرتكده ها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده كافي بود، در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. و دانشگاهها اگر اسلامي _ انساني _ ملي بود، مي توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحويل دهد؛ لكن چه غم انگيز و اسفبار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كساني اداره مي شد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت مي ديدند كه جز اقليت مظلوم محرومي همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشة ديكته شده در دانشگاهها كرسي داشتند؛ و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسيهاي قانونگذاري و حكومت و قضاوت تكيه مي كردند، و بر وفق دستور آنان يعني رژيم ستمگر پهلوي عمل مي كردند.

اكنون بحمدالله تعالي دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهوري اسلامي است در همة اعصار، كه نگذارند عناصر فاسد داراي مكتبهاي انحرافي يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيري نمايند تا مشكلي پيش نيايد و اختيار از دست نرود.

و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات

قيام نمايند تا استقلال و آزادي خود و كشور و ملت خودشان مصون باشد.

ل _ قواي مسلح از ارتش و سپاه و ژاندارمري و شهرباني تا كميته ها و بسيج و عشاير ويژگي خاص دارند. اينان كه بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي مي باشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش بخشان به ملت مي باشند، مي بايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند كه در دنيا آنچه كه مورد بهره برداري براي قدرتهاي بزرگ و سياستهاي مخرب بيشتر از هر چيز و هر گروهي است قواي مسلح است قواي مسلح است كه با بازيهاي سياسي كودتاها و تغيير حكومتها و رژيمها به دست آنان واقع مي شود؛ و سودجويان دغل بعض سران آنان را مي خرند و با دست آنان و توطئه هاي فرماندهان بازي خوردة كشورها را به دست مي گيرند، و ملتهاي مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادي را از كشورها سلب مي كنند. و اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند، هرگز براي دشمنان كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نمي آيد و يا اگر احياناً پيش آيد، به دست فرماندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند. و در ايران نيز كه اين معجزة عصر به دست ملت انجام گرفت قواي مسلح متعهد و فرماندهان پاك و ميهن دوست سهم بسزايي داشتند.

و امروز كه جنگ لعنتي و تحميلي صدام تكريتي به امر و كمك امريكا و ساير قدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسي و نظامي ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان قدرتمند

و وابستگان به آنان روبه رو است باز قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاهي و مردمي با پشتيباني بيدريغ ملت در جبهه ها و پشت جبهه ها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند؛ و نيز شرارتها و توطئه هاي داخلي را كه به دست عروسكهاي وابسته به غرب و شرق براي براندازي جمهوري اسلامي بسيج شده بودند با دست تواناي جوانان كميته ها و پاسداران بسيج و شهرباني و با كمك ملت غيرتمند درهم شكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شبها بيدارند تا خانواده ها با آرامش استراحت كنند. خدايشان يار و مددكار باد.

پس وصيت برادرانة من در اين قدمهاي آخرين عمر بر قواي مسلح به طور عموم آن است كه اي عزيزان كه به اسلام عشق مي ورزيد و با عشق لقا ء الله به فداكاري در جبهه ها و در سطح كشور به كار ارزشمند خود ادامه مي دهيد، بيدار باشيد و هوشيار كه بازيگران سياسي و سياستمداران حرفه اي غرب و شرقزده و دستهاي مرموز جنايتكاران پشت پرده لبة تيز سلاح خيانت و جنايتكارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است و مي خواهند از شما عزيزان كه با جانفشاني خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده كرديد بهره گيري كرده و جمهوري اسلامي را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا كرده به دامن يكي از دو قطب جهانخوار بيندازند؛ و بر زحمات و فداكاريهاي شما با حيله هاي سياسي و ظاهرهاي به صورت اسلامي و ملي خط بطلان بكشند.

وصيت اكيد من به قواي مسلح آن

است كه همان طور كه از مقررات نظام عدم دخول نظامي در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمايند؛ و قواي مسلح مطلقاً، چه نظامي و انتظامي و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از بازيهاي سياسي دور نگه دارند. در اين صورت مي توانند قدرت نظامي خود را حفظ و از اختلافات درون گروهي مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمايند. و چون انقلاب از همة ملت و حفظ آن بر همگان است دولت و ملت و شوراي دفاع و مجلس شوراي اسلامي وظيفة شرعي و ميهني آنان است كه اگر قواي مسلح چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و كشور بخواهند عملي انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه _ بي اشكال به تباهي كشيده مي شوند _ و يا در بازيهاي سياسي وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند. و بر رهبر و شوراي رهبري است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيري نمايد تا كشور از آسيب در امان باشد.

و من به همة نيروهاي مسلح در اين پايان زندگي خاكي وصيت مشفقانه مي كنم كه از اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزاديخواهي است و خداوند متعال همه را با نور هدايت آن به مقام والاي انساني دعوت مي كند، چنانچه امروز وفاداريد در وفاداري استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيها به قدرتهايي كه همة شما را جز

براي بردگي خويش نمي خواهند و كشور و ملت عزيزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستم پذيري نگه مي دارند نجات مي دهد. و زندگي انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب ولو با رفاه حيواني ترجيح دهيد؛ و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته دست خود را پيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات در شما شكوفا نخواهد شد. و به خوبي و عينيت ديديد كه در اين مدت كوتاه پس از تحريم اقتصادي همانها كه از ساختن هرچيز خود را عاجز مي ديدند و از راه انداختن كارخانه ها آنان را مأيوس مي نمودند، افكار خود را به كار بستند و بسياري از احتياجات ارتش و كارخانه ها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراج كارشناسان خارجي تحفه اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم اكنون اگر دولت و ارتش كالاهاي جهانخواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعي در راه ابتكار بيفزايند، اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگي از دشمن نجات يابد.

و هم در اينجا بايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اينهمه عقب ماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهاي خارجي حقيقتي است انكارناپذير. و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛ و از فرستادن به امريكا و شوروي و كشورهاي ديگر

كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر ان شا ء الله روزي برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پي برند و در مسير انسانيت و انساندوستي و احترام به حقوق ديگران واقع شوند؛ يا ان شا ء الله مستضعفان جهان و ملتهاي بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاي خود نشانند. به اميد چنين روزي

م _ راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئأترها از ابزارهاي مؤثر تباهي و تخدير ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است در اين صد سال اخير بويژه نيمة دوم آن چه نقشه هاي بزرگي از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار، و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق كشيده شد و از آنها براي درست كردن بازار كالاها خصوصاً تجملي و تزئيني از هر قماش از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجملات آنها و تقليد در اجناس نوشيدني و پوشيدني و در فرم آنها استفاده كردند، به طوري كه افتخار بزرگِ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بويژه در خانمهاي مرفه يا نيمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن لغات غربي در گفتار و نوشتار به صورتي بود كه فهم آن براي بيشتر مردم غيرممكن و براي همرديفان نيز مشكل مي نمود! فيلمهاي تلويزيون از فرآورده هاي غرب يا شرق بود كه طبقة جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوي بيخبري از خويش و

شخصيت خود و يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و كشور خود، حتي فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشي كه بسياري از آن با دست خيانتكار سودجويان به كتابخانه ها و موزه هاي غرب و شرق منتقل گرديده است مجله ها با مقاله ها و عكسهاي افتضاح بار و أسف انگيز، و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگي خويش و ضداسلامي با افتخار، مردم بويژه طبقة جوان مؤثر را به سوي غرب يا شرق هدايت مي كردند. اضافه كنيد بر آن تبليغ دامنه دار در ترويج مراكز فساد و عشرتكده ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه هاي فروش كالاهاي تجملاتي و اسباب آرايش و بازيها و مشروبات الكلي بويژه آنچه از غرب وارد مي شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسكها و اسباب بازيها و كالاهاي تجملي وارد مي شد؛ و صدها چيزهايي كه امثال من از آنها بي اطلاع هستيم و اگر خداي نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوي ادامه پيدا مي كرد، چيزي نمي گذشت كه جوانان برومند ما _ اين فرزندان اسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است _ با انواع دسيسه ها و نقشه هاي شيطاني به دست رژيم فاسد و رسانه هاي گروهي و روشنفكران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمي بستند: يا جواني خود را در مراكز فساد تباه مي كردند؛ و يا به خدمت قدرتهاي جهانخوار درآمده و كشور را به تباهي مي كشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.

پاسخ(قسمت ششم)

اكنون وصيت من به مجلس شوراي اسلامي در حال و آينده و رئيس جمهور

و رؤساي جمهور مابعد و به شوراي نگهبان و شوراي قضايي و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاي خبري و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همة ما و همة مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است و از آزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است به طور قاطع اگر جلوگيري نشود، همه مسئول مي باشند. و مردم و جوانان حزب اللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند، خودشان مكلف به جلوگيري هستند. خداوند تعالي مددكار همه باشد.

ن _ نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهكها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهوري اسلامي و اسلام فعاليت مي كنند، اول به سران آنان در خارج و داخل آن است كه تجربة طولاني به هر راهي كه اقدام كرديد و به هر توطئه اي كه دست زديد و به هر كشور و مقامي كه توسل پيدا كرديد به شماها كه خود را عالم و عاقل مي دانيد بايد آموخته باشند كه مسير يك ملت فداكار را نمي شود با دست زدن به ترور و انفجار و

بمب و دروغ پردازيهاي بي سر و پا و غيرحساب شده منحرف كرد، و هرگز هيچ حكومت و دولتي را نمي توان با اين شيوه هاي غيرانساني و غيرمنطقي ساقط نمود، بويژه ملتي مثل ايران را كه از بچه هاي خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاي بزرگسالش در راه هدف و جمهوري اسلامي و قرآن و مذهب جانفشاني و فداكاري مي كنند. شماها كه مي دانيد (و اگر ندانيد بسيار ساده لوحانه فكر مي كنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است و اگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانة شما و جناياتي كه با تحريك شما رخ داد آنان را از شما جدا كرد و جز دشمن تراشي كار ديگري نتوانستيد بكنيد.

من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما مي كنم كه اولاً با اين ملت طاغوتزدة رنج كشيده كه پس از 2500 سال ستمشاهي با فدا دادن بهترين فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكاراني همچون رژيم پهلوي و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاسته ايد. چطور وجدان يك انسان هر چه پليد باشد، راضي مي شود براي احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار كند و به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند؟ من به شما نصيحت مي كنم دست از اين كارهاي بيفايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد. و در هر جا هستيد اگر به جنايتي دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه خداوند ارحم الراحمين است و جمهوري اسلامي و ملت از شما ان شا ء الله مي گذرند. و

اگر دست به جنايتي زديد كه حكم خداوند تكليف شما را معين كرده باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد. و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد؛ و الاّ در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگر مشغول شويد كه صلاح در آن است

و بعد، به هواداران داخلي و خارجي آنان وصيت مي كنم كه با چه انگيزه جواني خود را براي آنان كه اكنون ثابت است كه براي قدرتمندان جهانخوار خدمت مي كنند و از نقشه هاي آنها پيروي مي كنند و ندانسته به دام آنها افتاده اند به هدر مي دهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسي جفا مي كنيد؟ شما بازي خوردگان دست آنها هستيد. و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده مي كنيد كه توده هاي ميليوني به جمهوري اسلامي وفادار و براي آن فداكارند؛ و به عيان مي بينيد كه حكومت و رژيم فعلي با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان كه به دروغ ادعاي «خلقي بودن و «مجاهد» و «فدايي براي خلق مي كنند، با خلق خدا به دشمني برخاسته و شما پسران و دختران ساده دل را براي مقاصد خود و مقاصد يكي از دو قطب قدرت جهانخوار به بازي گرفته و خود يا در خارج در آغوش يكي از دو قطب جنايتكار به خوشگذراني مشغول و يا در داخل به خانه هاي مجلل تيمي با زندگي اشرافي نظير منازل جنايتكاراني بدبخت به جنايت خود ادامه مي دهند و شما جوانان را به كام مرگ مي فرستند.

نصيحت مشفقانة

من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد؛ و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند متحد شويد؛ و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا كند، و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نمي كنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت طلبي خويش مي نمايند؟ شما در اين سالهاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است و مي دانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجه اي ندارد. من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من به شما مي رسد و شائبة قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.

وصيت من به چپگرايان مثل كمونيستها و چريكهاي فدايي خلق و ديگر گروهها ] ي [ متمايل به چپ آن است كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتبها و خصوص اسلام اطلاع صحيح دارند، با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي

كه امروز در دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند «ايسم كه محتواي آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش كرده ايد؟ و شما را چه انگيزه اي وادار كرده كه مي خواهيد كشور خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستي به جنگ برخاسته يا به توطئه هايي براي نفع اجنبي به ضد كشور خود و توده هاي ستمديده دست زديد؟ شما مي بينيد كه از اول پيدايش كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرت طلب و انحصارطلبترين حكومتهاي جهان بوده و هستند. چه ملتهايي زير دست و پاي شوروي مدعي طرفدار توده ها خُرد شدند و از هستي ساقط گرديدند. ملت روسيه مسلمانان و غيرمسلمانان تاكنون در زير فشار ديكتاتوري حزب كمونيست دست و پا مي زنند و از هرگونه آزادي محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاي ديكتاتورهاي جهان به سر مي برند. استالين كه يكي از چهره هاي به اصطلاح «درخشان حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مي دهيد، مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جان مي سپارند، و آنگاه شما كه مدعي طرفداري از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفي مي كرديد و عدة بسياري را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد، چه جنايتها كه نكرديد.

و شما «طرفدار خلق محروم مي خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديكتاتوري شوروي دهيد و چنين خيانتي را با سرپوش «فدايي خلق و طرفدار محرومين در حال اجرا هستيد، منتها «حزب توده و رفقاي آن با توطئه و زير ماسك طرفداري از جمهوري اسلامي و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.

من به شما احزاب و گروهها، چه آنان كه به چپگرايي معروف _ گرچه بعضي شواهد و قرائن دلالت دارد كه اينان كمونيست امريكايي هستند _ و چه آنان كه از غرب ارتزاق مي كنند و الهام مي گيرند و چه آنها كه با اسم «خودمختاري و طرفداري از كرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقط نموده و مانع از خدمتهاي فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها مي شوند، مثل حزب «دموكرات و «كومله وصيت مي كنم كه به ملت بپيوندند. و تاكنون تجربه كرده اند كه كاري جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده اند و نمي توانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعي نموده و از ياغي گري و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند كه اسلام براي آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام مي دهد.

و وصيت من به گروههاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان مي دهند و

از منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري مي كردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه گاهي لعن مي كردند و طعن مي زدند، آن است كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند هم صدا و هم مسير شده و اين مستضعفان تاريخ را از شرّ مستكبران نجات دهيد؛ و كلام مرحوم مدرس آن روحاني متعهد پاك سيرت و پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسردة آن روز گفت اكنون كه بايد از بين برويم چرا با دست خود برويم

من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران مؤمن عرض مي كنم اگر ما با دست جنايتكار امريكا و شوروي از صفحة روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم بهتر از آن است كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم و اين سيره و طريقة انبياي عظام و ائمة مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت كنيم و بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنند مي توانند؛ و قدرتمندان جهان بر يك ملت نمي توانند خلاف ايدة آنان را تحميل كنند.

از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بوده و هستند، تاكنون نتوانسته اند توده هاي مردم را سركوب نمايند. علاوه بر اين اكنون ملتهاي محروم جهان بيدار شده اند و طولي نخواهد كشيد كه اين بيداريها به

قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطة ستمگران مستكبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پايبند به ارزشهاي اسلامي مي بينيد كه جدايي و انقطاع از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان مي دهد؛ و مغزهاي متفكر بومي به كار افتاده و به سوي خودكفايي پيشروي مي كند و آنچه كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما محال جلوه مي دادند، امروز به طور چشم گيري با دست و فكر ملت انجام گرفته و ان شا ء الله تعالي در دراز مدت انجام خواهد گرفت و صد افسوس كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانة كثيف محمدرضا تحقق نيافت و اگر شده بود، ايران غارتزده غير از اين ايران بود.

و وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران و اشكالتراشان و صاحب عقدگان آن است كه به جاي آنكه وقت خود را در خلاف مسير جمهوري اسلامي صرف كنيد و هرچه توان داريد در بدبيني و بدخواهي و بدگويي از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به كار بريد، و با اين عمل كشور خود را به سوي ابرقدرتها سوق دهيد، با خداي خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيد و انگيزة باطني خود را كه بسيار مي شود خود انسانها از آن بيخبرند بررسي كنيد، ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبهه ها و در شهرها ناديده مي گيريد و با ملتي كه مي خواهد از زير بار ستمگران و غارتگران خارجي و داخلي خارج شود و استقلال و

آزادي را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دست آورده و با فداكاري مي خواهد آن را حفظ كند، به جنگ اعصاب برخاسته ايد و به اختلاف انگيزي و توطئه هاي خائنانه دامن مي زنيد و راه را براي مستكبران و ستمگران باز مي كنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمايي براي حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم كمك كنيد و با ياري خود حكومت اسلامي را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور و دولت و قوة قضايي را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر مي دانيد؟ آيا از ياد برده ايد ستمهايي كه آن رژيم لعنتي بر اين ملت مظلوم بي پناه روا مي داشت آيا نمي دانيد كه كشور اسلامي در آن زمان يك پايگاه نظامي براي امريكا بود و با آن عمل يك مستعمره مي كردند و از مجلس تا دولت و قواي نظامي در قبضة آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخائر آن چه مي كردند؟ آيا اشاعة فحشا در سراسر كشور و مراكز فساد، از عشرتكده ها و قمارخانه ها و ميخانه ها و مغازه هاي مشروب فروشي و سينماها و ديگر مراكز كه هر يك براي تباه كردن نسل جوان عاملي بزرگ بود، از خاطرتان محو شده آيا رسانه هاي گروهي و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامه هاي آن رژيم را به دست فراموشي سپرده ايد؟ و اكنون كه از آن بازارهاي فساد اثري نيست براي آنكه در چند دادگاه يا چند جوان كه شايد اكثر از گروههاي منحرف نفوذ كرده و براي بدنام

نمودن اسلام و جمهوري اسلامي كارهاي انحرافي انجام مي دهند، و كشتن عده اي كه مفسد في الارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهوري اسلامي مي كنند شما را به فرياد درآورده و با كساني كه با صراحت اسلام را محكوم مي كنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان كه أسفناكتر از قيام مسلحانه است نموده اند پيوند مي كنيد و دست برادري مي دهيد؛ و آنان را كه خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مي خوانيد، و در كنار بازيگراني كه فاجعة چهارده اسفند را برپا كردند و جوانان بيگناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر معركه مي شويد، يك عمل اسلامي و اخلاقي است و عمل دولت و قوة قضاييه كه معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاي اعمال خويش مي رسانند، شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت مي زنيد؟ من براي شما برادران كه از سوابقتان تا حدي مطلع و علاقه مند به بعضي از شما هستم متأسف هستم نه براي آنان كه اشراري بودند در لباس خيرخواهي و گرگهايي در پوشش چوپان و بازيگراني بودند كه همه را به باد بازي و مسخره گرفته و در صدد تباه كردن كشور و ملت و خدمتگزاري به يكي از دو قطب چپاولگر بودند _ آنان كه با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماي مربي جامعه را شهيد نمودند و به كودكان مظلوم مسلمانان رحم نكردند، خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند كه شيطانِنفس اماره بر آنان حكومت مي كند.

لكن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس كه كوشش

دارد خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سر و پا برهنه و از همة مواهب زندگي محروم نمايد چرا كمك نمي كنيد و شكايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بنيادهاي جمهوري را با اين گرفتاريها و نابسامانيها كه لازمة هر انقلاب است و جنگ تحميلي با آنهمه خسارت و ميليونها آوارة خارجي و داخلي و كارشكنيهاي بيرون از حد را در اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاي عمراني رژيم سابق نموده ايد؟ آيا نمي دانيد كه كارهاي عمراني آن زمان اختصاص داشت تقريباً به شهرها آن هم به محلات مرفه و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرة ناچيز داشته يا نداشتند؛ و دولت فعلي و بنيادهاي اسلامي براي اين طايفة محروم با جان و دل خدمت مي كنند؟ شما مؤمنان هم پشتيبان دولت باشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزاري به بندگان او برويد. *

پاسخ(قسمت هفتم)

* _ چنانكه در نسخة خطي مشهود است امام خميني در اين قسمت مرقوم فرموده اند: «اين مقدار بريده شده راخودم انجام داده ام .

س _ يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است آن است كه اسلام نه باسرمايه داري ظالمانه و بيحساب و محروم كنندة توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند _ گرچه بعض كج فهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و ازمسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كرده اند (و باز هم دست برنداشته اند) كه اسلام طرفدار بي مرز و

حد سرمايه داري و مالكيت است و با اين شيوة كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نموده اند چهرة نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده كه به اسلام بتازند، و آن را رژيمي چون رژيم سرمايه داري غرب مثل رژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتكال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام شناسان واقعي با اسلام به معارضه برخاسته اند _ و نه رژيمي مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك مي باشند با اختلاف زيادي كه دوره هاي قديم تاكنون حتي اشتراك در زن و همجنس بازي بوده و يك ديكتاتوري و استبداد كوبنده در بر داشته

بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف كه اگر بحق به آن عمل شود چرخهاي اقتصاد سالم به راه مي افتد و عدالت اجتماعي كه لازمة يك رژيم سالم است تحقق مي يابد. در اينجا نيز يك دسته با كج فهميها و بي اطلاعي از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستة اول قرار گرفته و گاهي با تمسك به بعضي آيات يا جملات نهج البلاغه اسلام را موافق با مكتبهاي انحرافي ماركس و امثال او معرفي نموده اند و توجه به ساير آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراكي را تعقيب مي كنند و از كفر و ديكتاتوري و اختناق كوبنده كه ارزشهاي انساني را

ناديده گرفته و يك حزب اقليت با توده هاي انساني مثل حيوانات عمل مي كنند، حمايت مي كنند.

وصيت من به مجلس و شوراي نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراي قضايي آن است كه در مقابل احكام خداوند متعال خاضع بوده و تحت تأثير تبليغات بي محتواي قطب ظالم چپاولگر سرمايه داري و قطب ملحد اشتراكي و كمونيستي واقع نشويد، و به مالكيت و سرمايه هاي مشروع با حدود اسلامي احترام گذاريد، و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايه ها و فعاليتهاي سازنده به كار افتند و دولت و كشور را به خودكفايي و صنايع سبك و سنگين برسانند.

و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت مي كنم كه ثروتهاي عادلانة خود را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخيزيد كه اين خود عبادتي ارزشمند است

و به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است كه در طول تاريخ ستمشاهي و خان خاني در رنج و زحمت بوده اند. و چه نيكو است كه طبقات تمكندار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند. و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است كه يكي بي خانمان و يكي داراي آپارتمانها باشد.

ع _ وصيت اينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحاني نماها كه با انگيزه هاي مختلف با جمهوري اسلامي و نهادهاي آن مخالفت مي كنند و وقت خود را وقف براندازي آن مي نمايند و با مخالفان توطئه گر و بازيگران سياسي كمك و گاهي به طوري كه نقل مي شود با پولهاي گزافي

كه از سرمايه داران بيخبر از خدا دريافت براي اين مقصد مي كنند كمكهاي كلان مي نمايند، آن است كه شماها طرْفي از اين غلط كاريها تاكنون نبسته و بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد. بهتر آن است كه اگر براي دنيا به اين عمل دست زده ايد _ و خداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيد _ تا درِ توبه باز است از پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم هم صدا شويد و از جمهوري اسلامي كه با فداكاريهاي ملت به دست آمده حمايت كنيد، كه خير دنيا و آخرت در آن است گرچه گمان ندارم كه موفق به توبه شويد.

و اما به آن دسته كه از روي بعض اشتباهات يا بعض خطاها، چه عمدي و چه غيرعمدي كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است با اصل جمهوري اسلامي و حكومت آن مخالفت شديد مي كنند و براي خدا در براندازي آن فعاليت مي نمايند و با تصور خودشان اين جمهوري از رژيم سلطنتي بدتر يا مثل آن است با نيت صادق در خلوات تفكر كنند و از روي انصاف مقايسه نمايند با حكومت و رژيم سابق و باز توجه نمايند كه در انقلابهاي دنيا هرج و مرجها و غلط رويها و فرصت طلبيها غيرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاي اين جمهوري را در نظر بگيريد _ از قبيل توطئه ها و تبليغات دروغين و حملة مسلحانة خارج مرز و داخل و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايي از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاي دولتي به قصد ناراضي كردن ملت

از اسلام و حكومت اسلامي و تازه كار بودن اكثر يا بسياري از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از كساني كه از استفاده هاي كلان غيرمشروع بازمانده يا استفادة آنان كم شده و كمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاي اقتصادي كمرشكن و اشكالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليوني و كمبود مردمان صالح كاردان و متخصص و دهها گرفتاري ديگر، كه تا انسان وارد گود نباشد از آنها بيخبر است _ و از طرفي اشخاص غرضمند سلطنت طلب سرمايه دار هنگفت كه با رباخواري و سودجويي و با اخراج ارز و گرانفروشي به حد سرسام آور و قاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاكت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مي كشند، نزد شما آقايان به شكايت و فريبكاري آمده و گاهي هم براي باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم مبلغي مي دهند و اشك تمساح مي ريزند و شما را عصباني كرده به مخالفت برمي انگيزانند، كه بسياري از آنان با استفاده هاي نامشروع خون مردم را مي مكند و اقتصاد كشور را به شكست مي كشند.

اينجانب نصيحت متواضعانة برادرانه مي كنم كه آقايان محترم تحت تأثير اينگونه شايعه سازيها قرار نگيرند و براي خدا و حفظ اسلام اين جمهوري را تقويت نمايند. و بايد بدانند كه اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد، به جاي آن يك رژيم اسلامي دلخواهِ بقية الله _ روحي فداه _ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا كرد، بلكه يك رژيم دلخواه يكي از دو قطب قدرت به حكومت مي رسد و محرومان جهان كه به اسلام و حكومت اسلامي

رو ] ي [ آورده و دل باخته اند، مأيوس مي شوند و اسلام براي هميشه منزوي خواهد شد؛ و شماها روزي از كردار خود پشيمان مي شويد كه كار گذشته و ديگر پشيماني سودي ندارد. و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همة امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اي روي نداده است و نخواهد داد. و آن روزي كه ان شا ء الله تعالي مصلح كل ظهور نمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يكروزه عالم اصلاح شود؛ بلكه با كوششها و فداكاريها ستمكاران سركوب و منزوي مي شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عاميهاي منحرف آن است كه براي ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم را ظلم فراگيرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا اليه راجعون .

ف _ وصيت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير، كه بتدريج پاي قدرتهاي بزرگ جهانخوار به همة كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي كوچك باز شده است مشاهده كرديم يا تاريخهاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ يك از دوَل حاكم بر اين كشورها در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملتهاي خود نبوده و نيستند؛ بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود

پرداخته و هر چه كرده اند براي منافع شخصي يا گروهي نموده يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همة مواهب زندگي حتي مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش به كار گرفته اند؛ و يا آنكه دست نشاندگان قدرتهاي بزرگ بوده اند كه براي وابسته كردن كشورها و ملتها هرچه توان داشته اند به كار گرفته و با حيله هاي مختلف كشورها را بازاري براي شرق و غرب درست كرده و منافع آنان را تأمين نموده اند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند و اكنون نيز با اين نقشه در حركتند.

و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمّال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي كنند از كشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن همة مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز كه خداوند تعالي وعده فرموده است

ص _ يك مرتبة ديگر در خاتمة اين وصيتنامه به ملت شريف ايران وصيت

مي كنم كه در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگي مقصود و ارزشمندي و علوّ رتبة آن است آنچه كه شما ملت شريف و مجاهد براي آن بپاخاستيد و دنبال مي كنيد و براي آن جان و مال نثار كرده و مي كنيد، والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مكتب الوهيت به معني وسيع آن و ايدة توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است و آن در مكتب محمدي _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به تمام معني و درجات و ابعاد متجلي شده و كوشش تمام انبياي عظام _ عليهم سلام الله _ و اولياي معظم _ سلام الله عليهم _ براي تحقق آن بوده و راهيابي به كمال مطلق و جلال و جمال بي نهايت جز با آن ميسر نگردد. آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه براي خاكيان از سير در آن حاصل مي شود براي هيچ موجودي در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.

شما اي ملت مجاهد، در زير پرچمي مي رويد كه در سراسر جهان مادي و معنوي در اهتزاز است بيابيد آن را يا نيابيد، شما راهي را مي رويد كه تنها راه تمام انبيا _ عليهم سلام الله _ و يكتا راه سعادت مطلق است در اين

انگيزه است كه همة اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مي كشند و مرگ سرخ را «احلي من العسل مي دانند؛ و جوانان شما در جبهه ها جرعه اي از آن را نوشيده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما بايد بحق بگوييم يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً . گوارا باد بر آنان آن نسيم دل آرا و آن جلوة شورانگيز.

و بايد بدانيم كه طرفي از اين جلوه در كشتزارهاي سوزان و در كارخانه هاي توانفرسا و در كارگاهها و در مراكز صنعت و اختراع و ابداع و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همة كساني كه متصدي اين امور براي اسلام و جمهوري اسلامي و پيشرفت و خودكفايي كشور به خدمتي اشتغال دارند جلوه گر است

و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است كشور عزيز از آسيب دهر ان شا ء الله تعالي مصون است و بحمدالله تعالي حوزه هاي علميه و دانشگاهها و جوانانِ عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفخة الهي غيبي برخوردارند؛ و اين مراكز دربست در اختيار آنان است و به اميد خدا دست تبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه

و وصيت من به همه آن است كه با ياد خداي متعال به سوي خودشناسي و خودكفايي و استقلال با همة ابعادش به پيش و بي ترديد دست خدا با شما است اگر شما در خدمت او باشيد و براي ترقي و تعالي كشور اسلامي به روح تعاون ادامه دهيد.

و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از

بيداري و هوشياري و تعهد و فداكاري و روح مقاومت و صلابت در راه حق مي بينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوند متعال اين معاني انساني به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.

با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي كنم و به دعاي خير شما احتياج مبرم دارم و از خداي رحمان و رحيم مي خواهم كه عذرم را در كوتاهي خدمت و قصور و تقصير بپذيرد.

و از ملت اميدوارم كه عذرم را در كوتاهيها و قصور و تقصيرها بپذيرند. و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك خدمتگزار در

سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است

والسلام عليكم و علي عبادالله الصالحين و رحمة الله و بركاته 26 بهمن 1361 / 1 جمادي الاولي 1403

روح الله الموسوي الخميني بسمه تعالي اين وصيتنامه را پس از مرگ من احمد خميني براي مردم بخواند. و در صورت عذر، رئيس محترم جمهور يا رئيس محترم شوراي اسلامي يا رئيس محترم ديوان عالي كشور، اين زحمت را بپذيرند. و در صورت عذر، يكي از فقهاي محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.

روح الله الموسوي الخميني بسمه تعالي در زير اين وصيتنامة 29 صفحه اي و مقدمه چند مطلب را تذكر مي دهم

1) _ اكنون كه من حاضرم بعض نسبتهاي بي واقعيت به من داده مي شود و ممكن است پس

از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مي كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مي شود مورد تصديق نيست مگر آنكه صداي من يا خط و امضاي من باشد، با تصديق كارشناسان يا در سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم

2) _ اشخاصي در حال حيات من ادعا نموده اند كه اعلاميه هاي اينجانب را مي نوشته اند. اين مطلب را شديداً تكذيب مي كنم تاكنون هيچ اعلاميه اي را غير شخص خودم تهيه كسي نكرده است

3) _ از قرار مذكور، بعضيها ادعا كرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيلة آنان بوده اين دروغ است من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي پاريس اين احتمال نبود.

4) _ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطة سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذكري از آنان كرده و تمجيدي نموده ام كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شده ام آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند، و نبايد از آن مسائل سو ء استفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي او است

روح الله الموسșʢ الخميني

در مورد زندگي نامه شيخ جعفر مجتهدي تبريزي كه در صحن آزادي آستان قدس رضوي دفن هستند اطلاعاتي را در اختيار قرار دهيد.

پرسش

در مورد زندگي نامه شيخ جعفر مجتهدي تبريزي كه در صحن آزادي آستان قدس رضوي دفن هستند اطلاعاتي را در اختيار قرار دهيد.

پاسخ

در بهار سال 1382 كتابي به نام «كيمياي معرفت» به چاپ رسيد. اين كتاب نوشته كريم فيضي و حميد مجتهدي است. كتاب 449 صفحه دارد و از انتشارات تهذيب (قم) است. از صفحه 263 تا 374 درباره شيخ جعفر مجتهدي تبريزي است. شما براي اطلاعات كامل درباره اين شخصيت به اين كتاب مراجعه كنيد و ما در پاسخ سؤال شما مواردي از اين كتاب را مي آوريم. توجه داشته باشيد كه در تبريز به جاي شيخ، كلمه ميرزا را به كار مي برند.

ولادت: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي در سال 1303 شمسي به دنيا آمد (هشتاد سال پيش).

پدر و مادر: پدرش حاج ميرزا يوسف مجتهدي تبريزي است كه در سال 1325 درگذشت (پنجاه و هشت سال پيش) در زمان درگذشت حاج ميرزا يوسف مجتهدي، حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي 22 سال داشت و در همين سال 1325 بود كه حزب دموكرات تبريز را به تسلط خود درآورد. مادر حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي بانويي به نام فاطمه و داراي مقامات معنوي بالايي بود.

دوران كودكي و نوجواني: ميرزا جعفر در دوران كودكي مؤذن محله خود بود. خودش به اين كار علاقه داشت و صداي بسيار خوبي داشت. در بازار مغازه داشت و لوازم كفاشي مي فروخت. ميرزا جعفر ورزش هم مي كرد و بدن موزون و قوي داشت. روزي ميرزا جعفر در نانوايي به پخت بد نان اعتراض كرد. نانوا به جاي پذيرش اعتراض ميرزا جعفر گفت: نان ما همين است مي خواهي

بخر، نمي خواهي برو بيرون. ميرزا جعفر او را گرفت، از زمين بلند كرد و مي خواست داخل تنور بيندازد. مردم مانع شدند.

ميرزا جعفر كفش هاي چرمي به پا مي كرد، كفش هاي چرمي مخصوصي داشت و با آنها راه مي رفت. او بسيار سفر مي كرد. ميرزا جعفر در دوران نوجواني و جواني مداحي اهل بيت و ذكر مصائب مي كرد. ميرزا جعفر از همان دوران جواني شروع به تهذيب نفس كرد و با اميال نفساني مبارزه كرد. در داستان زندگي او آورده اند كه روزي گرفتار دام شيطان شد و او را به بهانه كمك به پير زن به خانه اي بردند. ناگهان ميرزا جعفر ديد در دام شيطان است و همچون يوسف گرفتار شده است. ناگهان راه چاره را يافت. چشمش به پله هايي افتاد كه به پشت بام مي رساند. از ميان شياطين فرار كرد به پشت بام و از پشت بام خود را به پايين انداخت. ساختمان سه طبقه بود و ميرزا با اين كه خود را از آن بالا به پايين پرت كرد ولي هيچ آسيبي نديد و فرار كرد و از دست آن شياطين انسي رها شد. در آن حال كه از پشت بام ساختمان سه طبقه اي پايين مي آمد، دست غيبي به كمك او آمد و ميرزا جعفر آن را احساس مي كرد و آن دست غيبي همواره ميرزا جعفر را نگهداشت.

وفات: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي پس از چهار سال اقامت در جوار حرم حضرت امام رضا(ع) ظهر روز جمعه ششم رمضان 1416 ه.ق مطابق با 1374 ه.ش (نه سال پيش) وفات كرد.

برخي از كرامات

او:

در ص 325 كيمياي معرفت به نقل از آيت الله بهاءالديني آورده است كه روزي عده اي از علماء در فيضيه نشسته بودند. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي هم آمد و نشست. چند دقيقه بعد ناگهان چهره حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي دگرگون شد ودر آن حال مرتب مي گفت: وور، وور (بزن، بزن) كسي نمي دانست كه او چه مي گويد و در چه حالتي است ولي معلوم بود كه با كسي حرف مي زند و به او دستور مي دهد. حالت منقلب او ادامه پيدا كرد و در آخر گفت: دنن يا علي، وور (بگو يا علي، بزن) همه تعجب مي كردند. پس از چند لحظه به حالت عادي برگشت. پرسيدند: چه اتفاقي افتاد و با چه كسي گفتگو مي كرديد؟ گفت: كسي در آمريكا مي خواست جان اف كندي را بكشد ولي دستانش مي لرزيد و مي ترسيد بزند. من دوبار به او گفتم: بزن بزن ولي او باز هم مي ترسيد. من بار سوم گفتم: بگو يا علي، بزن او هم يا علي گفت و زد و رئيس جمهور آمريكا را كشت. علماي حاضر گفتند: آقا اين چه حرفي است. اينجا فيضيه است، آنجا آمريكا. فيضيه كجا، آمريكا كجا. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: بله آقا جان كندي به قتل رسيد. شما راديو را باز كنيد تا خبر قتل او را بشنويد. پس از دقايقي خبر قتل كندي از راديو پخش شد و تاكنون راز قتل كندي فاش نشده است.

در ص 329 آورده است كه روزي حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي سوار قطار شد تا به مشهد برود. در سبزوار

از قطار پياده شد و به مدرسه اي در سبزوار رفت و به مدير مدرسه گفت: همه بچه ها را هر چه زودتر به حياط مدرسه بياور تا برايشان سخنراني كنم. مدير مدرسه گفت: شما چه كسي هستيد و از طرف چه كسي آمده ايد؟ حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: اين حرفها را كنار بگذار و بچه ها را بيرون بياور. مدير گفت: الان همه بچه ها در كلاس ها هستند ودرس مي خوانند. حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي آن قدر اصرار كرد كه مدير مدرسه راضي شد زنگ مدرسه را زد و همه بچه ها و معلم ها بيرون آمدند وقتي همه در حياط جمع شدند و حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي «بسم الله» را گفت، ساختمان فرو ريخت و پس از فرو ريختن ساختمان حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي گفت: «والسلام عليكم و رحمه الله» و رفت و به اين ترتيب جان چهارصد نفر كودك و معلم ها را نجات داد.

در ص 335 آورده است: حاج ميرزا جعفر مجتهدي تبريزي مي گفت: هر وقت چشمانم را بر هم مي گذارم به همت مولايم علي همه عالم را مي بينم.

در ص 335 مي گويد: حاج ميرزا مجتهدي تبريزي مي گفت: چنانچه مولايم علي به من اذن بدهند همه بيماران را با يك يا علي شفا مي دهم.

راجع به زندگي شهيد بهشتي خصوصا رابطه ايشان با آيت الله خامنه اي توضيح دهيد.

پرسش

راجع به زندگي شهيد بهشتي خصوصا رابطه ايشان با آيت الله خامنه اي توضيح دهيد.

پاسخ

الف _زندگي نامه آيت الله شهيد دكتر بهشتي

آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي در دوم آبان سال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنيا آمد. شهيد بهشتي تحصيلات خود را تا پايان سال دوم دبيرستان در آن شهر گذارند. به خاطر علاقه شديدي كه به علوم اسلاميداشت به حوزه علميه اصفهان وارد شد. دروس علمي را تا اواخر سطوح عاليه در همان حوزه خواند و در سال 1325 راهي حوزه علميه قم گرديد. ايشان پس از طي يك سلسله آموزش ها و استفاده از محضر اساتيد و مراجع ، به خصوص حضرت آيت الله خميني با عده اي از فضلاي حوزه ، درس اصول و فقه آيت الله داماد را كه مورد علاقه طلاب جوان بود بنيانگذاري كرد. همچنين به همراه دوستان ديگر چون آيت الله شهيد مطهري و فقهاي ديگردر درس خارج امام خميني ((ره )) حاضر شدند.

شهيد بهشتي پس از اخذ دپيلم در سال 1330 دوره ليسانس دانشكده الهيات و معارف اسلامي و همچنين در سال 1338 دوره دكتراي اين دانشكده را به پايان رسانيد. وي از سال 1330 تدريس در دبيرستانها قم را آغاز كرد، و در سال 1333 دبيرستان دين و دانش قم را تاءسيس نمود . از جمله خدمات فرهنگي ارزنده شهيد بهشتي ، مي توان از ايجاد آموزش زبان و علوم روز را براي فضلاي حوزه علميه قم نام برد. در همين رابطه كانون اسلامي دانش آموزان و فرهنگيان قم را پايه گذاري كرد. شهيد بهشتي در سال 1342 مدرسه علميه حقاني را

تأسيس كرد و به كمك جمعي از فضلاي حوزه علميه اقدام به تشكيل گروه تحقيقاني پيرامون حكومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنيت ((ساواك )) از قم به تهران انتقال يافت و در سال 1343 در تهيه برنامه جديد تعليمات ديني مدارس شركت كرد و يك سال بعد يعني در سال 1344 به آلمان عزيمت كرد. در آنجا علاوه بر يك سلسله آموزشها و حركتها به طور طبيعي ناشي از اصالت فكري و عمق مغز ايدئولوژيك وي به بنيانگذاري گروه فارسي زبان در انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا اقدام كرد. كنفرانسهاي آموزشي و آگاهي دهنده اي را كه از سال 44 تا 49 در مجامع دانشگاهي و كليسايي آلمان برگزار مي كرد، از جمله اصيل ترين فعاليتهاي اسلامي وي به حساب مي آيد.

شهيد بهشتي در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسير قرآن ايجاد كرد. در همين رابطه با همكاري شهيد دكتر باهنر و ديگران در آموزش و پرورش مشغول تهيه كتاب تعليمات ديني مدارس شدند. در آذرماه 1357 ضمن تلاش گسترده اي جهت ايجاد روحانيت مبارز تهران به اتفاق شهيد آيت الله استاد مطهري و شهيد آيت الله دكتر محمد مفتح و آيات عظام مهدوي كني و امامي كاشاني كوشيد و جمعي ديگر از علماي مبارز در سراسر ايران به عنوان يك هسته اساسي از آن حمايت كردند. و حضرات آيات عظام سيد علي خامنه اي (مقام معظم رهبري )، مشكيني ، رباني املشي ، طبسي و شهيد هاشمي نژاد نيز به آن پيوستند. قابل ذكر است كه هسته مبارزاني روحانيت متعهد پس از انقلاب در شكل ((حزب جمهوري اسلامي

)) تيلور يافت .

شهيد آيت الله بهشتي علاوه بر تسلط به زبانهاي آلماني و انگليسي بر ادبيات فارسي ، عربي ، منطق ، فلسفه و تفسير با بهره گيري از درس خارج فقه و اصول مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و امام خميني ((ره )) و مرحوم و آيت الله داماد در اين دو رشته صاحب نظر شد و اهل نظر، او يكي از والاترين اسلام شناسان معاصر مي دانند.

زندگي دكتر بهشتي سرشار از مبارز عليه دشمنان اسلام بود. به طور مثال هنگامي كه حزب توده با تشكيلات قوي در صحنه سياست كشور حضور داشت ، شهيد بهشتي علاوه بر فعاليتهاي ايدئولوژيك ، در بالا بردن سطح روحيه جوانان سخنرانهاي بسيار كرد و در برابر ايادي حزب توده قد علم كرد و با افكار انحرافي آنها به مبارز پرداخت .

طي سالهاي 1329 تا 1332 در دفاع از حكومت ملي دكتر محمد مصدق به همراه روحانيت مبارزه از چهره هاي فعال و كارسازي بود كه در به راه انداختن تظاهرات ضد رژيم در اصفهان نقش مهمي داشت . مبارزات آيت الله دكتر بهشتي به دور از هر گونه جنجال و تبليغات انجام مي گرفت .بهشتي تنها مرد علم و بيان و قلم نبود بلكه در ميدان مبارزه نيز مردانه جنگيد. بويژه از آغاز قيام امام خميني ((ره )) در سال 1341 به همكاري با جمعيت هاي موتلفه اسلامي برخاست و به عضويت شوراي روحانيت آن انتخاب گرديد.

جمعيت هاي موتلفه اسلامي سازماني بود كه از درون مبارزات انجمهاي ايالتي و ولايتي برخاست و مديريت مبارزه را تا سال 1350 به عهده داشت . او در برگزاري راه

پيماني هاي عظيم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشي موثر داشت . سخنراني هاي پرشور آيت الله بهشتي مخصوصا در روز 16 شهريور در مسجد صاحب الزمان ((عج )) تحرك فراواني به مردم داد. هنگامي كه امام در پاريس بودند براي تبادل نظر با امام ((ره )) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام ((ره )) به عضويت شوراي انقلاب اسلامي ايران برگزيده شد. نقش موثر و رهبري كننده ايشان در آن زمان كاملا محسوس بود.

شهيد آيت الله بهشتي هنگام شهادت علاوه بر رهبريت حزب جمهوري اسلامي و عضويت شوراي انقلاب ، رئيس ديوان عالي كشور نيز بود.

ب _آثار و تاليفات شهيد مظلوم دكتر بهشتي :

1- خدا از ديدگاه قرآن .2 - نماز چيست ؟.3 - بانكداري و قوانين مالي اسلام. 4 - يك قشر جديد در جامعه. 5 - روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين. 6 - مبارزه پيروز. 7 - شناخت دين. 8 - نقش ايمان در زندگي انسان. 9- كدام مسلك . 10 - شناخت . 11 - مالكيت

ج _شخصيت و ابعاد سياسي - اجتماعي شهيد آيت الله دكتر بهشتي :

شخصيت بارز و ابعاد مبارزاتي شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي را نمي توان در يك يا چند مقاله و كتاب بيان كرد. ليكن مي توان گفت : دكتر بهشتي از چهره هاي درخشان فكري و سياسي بود كه انقلاب اسلامي به تاريخ اسلام هديه كرده است . عظمت وي در اين است كه از يكسو همواره بر لزوم تشكيلات تاكيد ورزيده و در جهت تحقق آن كوشيده است ، چرا كه از قرنها پيش نيروهاي

اسلامي فاقد تشكيلات منسجم بودند و از همين ناحيه ضربه هاي خوفناك و مهلكي را متحمل شدند، و از سوي ديگر انقلاب را از انحراف و توقف مصون نگهداشت .

بينش سياسي نيرومند او موانع را تشخيص مي داد و براي رفع آن اقدامات لازم را به عمل مي آورد. آگاهي سياسي او عظيم و گسترده بود. او انگيزه هاي محوري و اصلي آن سوي موضع گيري هاي نفاق آميز گروهك ها را به سرعت تشخيص مي داد و براي خنثي ساختن آنها مبادرت مي ورزيد. در يك كلام مي توان گفت : دكتر بهشتي مرد عمل بود و نه فقط مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمي كرد. منطق او استوار بود و به كنه مسائل آگاه بود و مسائل را تحليل مي كرد و به طور مستدل راه هاي حل را به ياران پيشنهاد مي كرد. تدبير و تدبر يكي از ويژگيهاي ديگر او بود، مي دانست كه در كدام موقع كدام سخن يا اقدام مناسب است و سخن را چگونه بايد گفت و كار را تحت چه عنواني بايد به انجام رساند كه هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانه اي به دست مخالفان داده نشود.

شهيد بهشتي در به راه انداختن جريانهاي اصيل اسلامي پيشتاز بود. تا پيروزي انقلاب او در تحقق خواستهاي امام و خنثي ساختن مانورهاي سازشگرانه ليبرالها نقش اصلي را ايفا مي كرد. وي خطاب به روشنفكران وابسته و ليبرالها نهيب مي زد كه : ((انقلاب اسلامي ما متولياني اين چنين نياز ندارد))

شهيد مظلوم نقش مهمي در تاسيس مجلس خبرگان و حفظ اصالت آن داشت

.

او شديدا اصرار مي ورزيد كه بايد ملت به كساني راي دهند كه سوابق آنها نشان داده باشد كه معتقد به اسلام انقلابي اند. در تحقق اين هدف او سهم بسزايي در ايجاد ائتلاف سازمانهاي اصيل اسلامي در جهت معرفي نمايندگان مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي اسلامي بويژه اصول مربوط به ولايت فقيه داشت . و سرانجام بهشتي بود كه خطر ناكترين آفت انقلاب يعني خط ليبراليسم و نفاق را رسوا كرد و پرچمداران آن را مفتضح ساخت .

انديشه سياسي و اجتماعي شهيد مظلوم بهشتي ناشي از ايدئولوژي اسلامي و نحوه برداشت او از تعاليم اسلام بود، او را بايد يك عالم اسلام شناس و يك مصلح روحاني دانست كه به شيوه صد درصد اسلامي بدون دنباله روي از غرب يا التقاط ميان اسلام و شيوه هاي غربي ، طالب اصلاح جامعه بود. او مي انديشيد كه اسلام هم دين است و هم دولت ، هم ايدئولوژي است و هم نظام حكومتي . بنابراين او عالمي بود رباني از تبار ابوذر و عمار كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بعد سياسي اش ، مجددا در جامعه اسلامي و در جهان پياده شود و خود واحدي مستقل از گرايشهاي شرقي و غربي و نيرويي منفرد در قبال دو ابر قدرت و اقمارشان در عرصه جهاني حضور داشته باشد.

پس از قيام شكوهمند روحانيت به رهبري امام خميني ((ره )) مبارزات عقيدتي و سياسي شهيد بهشتي به طور رسمي و به صورت سازمان يافته با تكيه بر رهبري امام كه بهشتي تربيت يافته مكتب او بود در ابعاد گوناگون آغاز شد. مبارزات عقيدتي وي

بر اين اساس بود كه در مجامع روشنفكران راجع به مسائل اسلامي ، آرا و نظرات نويني اظهار مي كرد كه با طرز تفكر قشريون سنتي وفق نمي داد و لهذا برخي از آنان با وي به نزاع مي پرداختند و بيش از همه ياران امام و انقلاب او را هدف تيرهاي تهمت و افترا قرار مي دادند، و از سوي ديگر آماج تيرهاي سهمگين وابستگان به شرق و التقاطيون ماترياليست و منافقان چندين چهره قرار گرفت كه سرانجام در 7 تير به صورت انفجار عقده ها و احقاد جاهلي درآمد.

شهيد بهشتي بسيار خونسرد و بردبار بود، از تهمتها باكي نداشت و همواره در قبال اين بي حرمتيها مردانه مي ايستاد و خم به ابرو نمي آورد. او گاهي چنان از طرف مخالفان با اتهامات ساختگي در فشار قرار مي گرفت كه حوزه واكنش در برابر آنها برايش تنگنا مي آفريد.

بهشتي يك مصلح واقعي بود كه با اخلاق خويش و سكوت علي وارش درس وارستگي و تهذيب را القاء مي كرد. او در تاسيس و سازمان دادن و هماهنگ كردن و تاكيد بر لزوم تشكيلات مجامع اسلامي مهارت شگرفي داشت ، اما نقش عمده وي جهت دادن و توجيه اين مجامع به اسلام راستين انقلابي و هدايت آنها در كانال واقعي و صراط مستقيم و جلوگيري از انحرافات و برداشتهاي غلط، و غربگرايي و شرق زدگي قشر روشنفكر بود.

رابطه و سابقه او با امام خميني ((ره )) و اعتماد كامل امام ((ره )) به وي ، شهيد بهشتي را در سالهاي مبارزه به صورت يكي از صاحبان سر امام و راز دار انقلاب در

آورده بود و نقش خود را در اين رهگذر به خوبي ايفا مي كرد.

دكتر بهشتي مردي بسيار تيز هوش و كاردان و مدبر بود و در كارهاي انقلابي مانند اعتصابها، راه پيماييها، نوشتن اعلاميه ها، جبهه گيريها و برخوردها صاحبنظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصميم گيرنده بود. وي در انجام كارهاي حساس همواره از دوستان نزديك و با وفاي خويش مدد مي گرفت . به اين جهات عديده ، دشمنان انقلاب اسلامي به ياري نابخردان داخلي دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي را در سرچشمه تهران مورد هدف قرار دادند، چرا كه اولين هدفشان از ميان برداشتن رهبر حزب يعني شهيد آيت الله دكتر بهشتي بود.

(به نقل از سايت قادر: www.ghadeer.org )

د - رابطه آن شهيد با آيت الله العظمي خامنه اي:

شهيد بهشتي و مقام معظم رهبري از مدتها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تا حادثه هفتم تير و شهادت دكتر بهشتي رابطه بسيار صميمي با يكديگر داشتند. عامل مهمي كه به نزديكي اين روابط كمك مي كرد، علاوه بر پيروي از خط امام در مبارزه با رژيم پهلوي و تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي، وحدت ديدگاه ها در مورد مسايل سياسي، اجتماعي و اقتصادي و روش هاي مبارزاتي و بالاخره ماهيت و محتواي حكومت اسلامي بود. از آنجا كه پرداختن به تمامي زواياي اين موضوع از گنجايش يك نامه خارج مي باشد، از اين رو در جهت اثبات آن به ذكر چند نمونه بارز اكتفا مي نماييم:

1. همكاري و همفكري بسيار نزديك اين دو بزرگوار در شوراي انقلاب، حزب جمهوري اسلامي و ساير برنامه ريزي هاي انقلابي (ر.ك: تشكل فراگير، عبدالله جاسبي،

تهران، دانشگاه آزاد اسلامي، 1379، ج 1).

2. تلاش هاي مقام معظم رهبري به همراه آيت الله هاشمي رفسنجاني، در جهت موافقت حضرت امام با نامزدي آيت الله بهشتي از طرف حزب جمهوري اسلامي براي انتخابات اولين رياست جمهوري (ر.ك: تاريخ انقلاب به روايت هاشمي، گفت و گوي روزنامه كيهان با هاشمي رفسنجاني، بهمن و اسفند 1382).

3. حادثه ناگوار انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت آيت الله بهشتي و چگونگي خبردار شدن آيت الله خامنه اي كه به دليل حادثه ترور در بيمارستان بودند، به خوبي بيانگر عمق پيوند عاطفي فكري و سياسي اين دو بزرگوار مي باشد (ر.ك: حكايت نامه سلاله زهرا(ص)، حسن صدري مازندراني، قم، انتشارات مشهور، 1381).

آيا درست است كه علامه طباطبايي قدس سره الشريف اشعار بسياري داشته اند كه اكثر آنها را قبل از مرگ آتش زده اند علت اين آتش سوزي چه بوده است.

پرسش

آيا درست است كه علامه طباطبايي قدس سره الشريف اشعار بسياري داشته اند كه اكثر آنها را قبل از مرگ آتش زده اند علت اين آتش سوزي چه بوده است.

پاسخ

براساس تحقيقي كه در مورد اين مطلب به عمل آمد، چنين چيزي صحت ندارد. البته از خود مرحوم علامه شنيده شده كه برخي اشعار و نوشته هاي ايشان هنگام جابجايي اثاثيه منزل و انتقال به منزلي ديگر گم شده است ولي آتش زدن و نابود كردن اشعار توسط خود ايشان درست نمي باشد. البته در مورد برخي بزرگان گفته شده كه در اثر حالت انقلاب روحي و حالي مخصوص كه برايشان پيش آمده، برخي آثار و اشعار خود را در آب ريخته اند و از بين برده اند و اين حالتي مخصوص خود آنها بوده است. شايد در آن حال مخصوص داشتن هر نوع اثر و شعر و نوشته را نوعي انانيت و خودبيني و نشانه اي از خود و خوديت مي دانسته اند و مي خواسته اند با محو و نابود كردن آن اثري از خوديت آنها باقي نباشد و چيزي غير از محبوب و آثار و نشانه هاي او وجود نداشته باشد.

حالات انسان هايي كه به فكر كمال و عروج و تعالي روح و سير به سوي فضايل و حقايق مي باشند، مختلف است و هر چه بيشتر به سوي كمال بروند، حالت هاي قبلي آنها در نزدشان آميخته با خوديت و خودبيني مي باشد و از آنها استغفار و طلب آمرزش مي كنند و گاه در مسير و حركت به سوي حق تا آن جا پيش مي روند كه از همه گذشته

خود استغفار مي كنند چون رگه هايي از شرك و خودپرستي در آن مي بينند.

البته اين حالت ويژه خود را با حالات بزرگاني كه مراحل زيادي را پيموده اند و مقدمات زيادي را پشت سر نهاده اند تا حالتي خاص و متناسب با وضعيت روحي خود پيدا نموده اند مقايسه كند و نبايد به كارهايي كه متناسب با حالت و موقعيت خاص آن بزرگان است دست زند چون آن زمينه و شرايط براي او فراهم نگشته و اين عمل را از روي تقليد و يا تحميل انجام مي دهد نه متناسب با اقتضاي حال خود.

در ضمن كتاب هايي را كه پيرامون بزرگاني مانند مرحوم علامه طباطبايي مطالعه مي كنيد نمي توان به همه مطالب آن كاملا اطمينان داشت.

در مورد حاج اقا امجد برايم صحبت كنيد؟

پرسش

در مورد حاج اقا امجد برايم صحبت كنيد؟

پاسخ

حضرت آيت الله محمود امجدي (امجد) در سال 1318 ش. در شهرستان كنگاور از توابع كرمانشاه در خانواده اي روحاني متولد گرديد. پدر ايشان از علماي آن ديار بود كه به عنوان پايگاهي در مسير ايران به كربلا، ميزبان علماي هم عصر خويش بود. ادب و معنويت و عشق به اهل بيت (ع) شاخصهء مهم علماي خانواده امجد مي باشد. پدر بزرگ ايشان از علما و شعراي با اخلاص و ارادتمند خاندان عصمت و طهارت است كه تضمين هاي عاشورايي ايشان از اشعار حافظ مشهور است.

ايشان بعد از اتمام تحصيلات متوسطه وارد حوزه مي شوند و بعد از مدتي در مدرسه حجتيه قم به تحصيل علوم ديني مي پردازند.

اساتيد ايشان عبارتند از: امام خميني(ره)، علامه طباطبايي، حاج آقا حسين فاطمي و ...

خود استاد بارها مي فرمايند: من در همه دروس خصوصي و عمومي علامه طباطبايي شركت داشته ام. ارادت علامه نيز به ايشان مشهود بوده است بطوري كه مي فرموده اند به او امجد كرمانشاهي نگوييد بلكه امجد كربلايي بگوييد.

بزرگترين استاد اخلاق و عرفان ايشان مرحوم آيت الله العظمي بهاءالديني بود كه هميشه استاد امجد از او ياد مي كنند. آيت الله بهاءالديني هم در خصوص ايشان عنايت ويژه اي داشته اند و بارها توكل به خداوند را از بارزترين خصوصيات ايشان مي دانند.

آيت الله امجد به اصرار بعضي از علماء چندين سال است به تهران مهاجرت كرده است و روش تربيتي و رفتاري و اخلاق اجتماعي و زهد بي نظير ايشان باعث شده، جوانان خصوصا دانشجويان، اين عالم گرانقدر را همچون نگيني در آغوش بگيرند. مباحث

اخلاقي و نماز جماعت ايشان در مسجد كوي دانشگاه تهران و مراسمي چون عزاداري ايام محرم و احياء شبهاي قدر، همه عاشقان فضيلت را به سوي خويش جذب كرده است.

از خصوصيات بارز ايشان اخلاص عجيب و بي اعتنايي او به دنياست به طوري كه بسيار ديده اند كه مجالس بسيار كوچك و در ظاهر كم اهميت و افراد بي نام و نشان را بر مجالس بسيار بزرگ ترجيح داده اند. آنچه در نظر ايشان اهميت دارد ارادت و اخلاص به اهل بيت عصمت طهارت عليهم السلام است. عشق به جوانان، دلسوزي براي آنان و محبت پدرانه ايشان باعث شده است كه جوانان هم به او عشق ورزند و با ايشان رابطه اي صميمي داشته باشند.

اينجا چه با صفاست كمي دير شده بود. ركعت دوم نماز مغرب بود كه او رسيد، با عجله مُهري برداشت و روانه صف آخر شد تا از فضيلت جماعت باز نماند. جماعت كه سلام نماز را دادند، هنوز ركعتي از نماز او باقي بود. وقتي سلام داد، ديگر همه نگاه ها به او معطوف شده بود. لبخندي زد و به نشانه احترام دست خود را بر سر گذاشت. حالا همه متوجه حضور او شده بودند، حتي جوان بيست و يكي دو ساله اي كه عبا بر دوش انداخته و در جايگاه امام جماعت ايستاده بود. اطرافيان به حاج آقا اصرار مي كردند كه جلو برود و نماز دوم را اقامه كند؛ اما هيچ عجله اي نداشت. امام جماعت جوان با اندكي خجالت سريع به صف دوم رفت و جا را براي او خالي كرد. حاج آقا آمد، بدون مقدمه پيشاني جوان را بوسيد و با

صداي بلند گفت: «همه ايران مي دانند كه من به شما عزيزان دانشجو عشق مي ورزم، من پشت سر تك تك شما نماز مي خوانم».

جمله بر آمده از دل او، جمله آشنايي بود كه بارها گوش نماز گزاران مسجد كوي دانشگاه تهران را نوازش داده بود. تواضع و فروتني، صفا و صميميت، نشاط و شادابي، بي آلايشي و اخلاص، جوان پسندي و به روز بودن و... همه و همه از حاج آقا امجد، امام جماعت مسجد كوي دانشگاه تهران، شخصيتي ساخته كه محبوب قلوب پيرو جوان، روحاني و دانشجو، كارمند و بازاري و... است. نماز جماعت ايشان در مسجد كوي، محفل انسي است كه بسياري از شيفتگان و تشنگان رؤيت جلوه هاي عملي اخلاق اسلامي را جمع كرده است.

حاج آقا، هر شب چند دقيقه بين نماز صحبت مي كند و سعي دارد با موعظه دانشجويان را با اصول اسلام آشنا سازد. جمله هاي ناب و كوتاه او همواره خاطر جوانان دانشجو را نوازش مي دهد:

اهل بيت(ع) قهرمانان همه فضائل هستند.

ما ميراث دار ميراث بزرگ شيعه هستيم كه با رنج و دردهاي فراوان به دست آمده است. نبايد ميراث خوار باشيم.

گناه و معصيت دنده عقب است. آن قدر كه انسان وارد ميدان مين مي شود.

تقوا محبت را تقويت مي كند؛ ولي گناه و معصيت باعث تضعيف آن مي شود.

فايده عشق به اهل بيت(ع) اين است كه خود بيني از بين مي رود. چون اهل بيت - عليهم السلام - فاني در خدا هستند، انسان هم به عشق آن ها، خدا بين مي شود.

زهد، نخوردن و نخوابيدن نيست؛ زهد ناچيز دانستن دنيا است.

سه محور را بايد حفظ كنيم؛ مكتب، وحدت و رهبري.

بچه هاي مسجد كوي حضور گروه مصاحبه پرسمان را در شب هاي امتحاني

خود به گرمي پذيرا شدند و در جمعي صميمي به بيان خصوصيات اخلاقي و ويژگي هاي رفتاري اين روحاني آگاه پرداختند. با هم گوشه هايي از اين مصاحبه را مي خوانيم.

به همه شخصيت مي دهند

يكي از خصوصيات بارز ايشان اين است كه به دور از حب و بغض هاي شخصي فقط براي احترام به طرف مقابل با افراد انس مي گيرند. خيلي از مواقع در مجالس مي بينيم حاج آقا از هنر همه استفاده مي كند؛ به يكي مي گويد شعر بخوان، به ديگري مي گويد قرآن بخوان، به ديگري مي گويد سؤال كن و... خلاصه به همه شخصيت مي دهند. ايشان به دنبال مطرح كردن خود نيست، بلكه به دنبال طرح فضيلت و خوبي است. حاج آقا خيلي خوب است و من هرچند به عنوان يك خانم نمي توانم مانند آقايان از نزديك از ايشان استفاده كنم ولي صحبت ها و حركات و رفتار ايشان خيلي در من تأثير داشته و كلاً ديدم را عوض كرده است.

الهه سادات موسوي - فلسفه

نيازي كه دانشجويان به امثال او دارند...

نيازي كه دانشجويان به امثال حاج آقا امجد دارند، از نياز به يك استاد تحصيل كرده در سطح بالا هم بيش تر است؛ چون ما در عملكردمان دچار يك تضاد شده ايم، در اعتقاداتمان مشكل داريم و براي موفقيت در آينده بايد خودسازي كنيم. باحضور ايشان ما بهتر خودسازي مي كنيم. استعدادهاي خوب دانشگاه به امثال حاج آقا نياز دارند. نكته اين است كه روحانيان بايد احساسات و نيازهاي دانشجويان را درك كنند، همان كاري كه حاج آقا مي كند.

منصور ملكي - اقتصاد

شارژ روحي حاج آقا امجد بيش ترين تأثيرش در تأليف قلوب است. بچه ها چون در خوابگاه خسته مي شوند، وقتي به مسجد مي آيند، از لحاظ روحي

شارژ مي شوند. ايشان به بچه ها دلداري مي دهند؛ با آن شخصيت عرفاني كه دارند، باعث مي شوند خستگي بچه ها از اجتماع و خوابگاه برطرف شود. علت موفقيت حاج آقا امجد اخلاص ايشان است. هر كس اخلاص داشته باشد و همت كند تا به خاطر خدا به يك عده دانشجو كمك كند، موفق مي شود.

علت علاقه من به ايشان قلبي است، نمي توانم بگويم؛ چون من خوبي را دوست دارم.

حسن صالحي وزيري

جاذبه خاص علت موفقيت ايشان در اين است كه خود را به دانشجويان نزديك احساس مي كنند. طبق اظهار نظر خودشان، خود را خادم دانشجو مي داند و مي گويد من شما را خيلي دوست دارم، بايد قدر خود را بدانيد. صحبت هاي بعد از نماز و برخوردها و نصيحت هاي ايشان در مجموع باعث ايجاد برآيند خاصي در ذهن من شد و براي من جاذبه خاصي به وجود آورد.

فرزاد ابراهيمي - مكانيك

اهل عمل علت علاقه مندي من به حاج آقا اين است كه خودشان اهل عمل هستند و به چيزهايي كه مي گويند عمل مي كنند.

اصغر تفضلي - الاهيات

اگر من را از در بيرون كنند، از پنجره مي آيم.

حاج آقا خود را از بچه ها مي دانند، حتي اين جمله را چندين بار گفته اندكه: اگر من را از در بيرون كنيد، از پنجره مي آيم. به همين خاطر، رابطه دانشجويان با ايشان دو طرفه است. بچه ها حاج آقا را دوست دارند و ايشان هم به بچه ها محبت مي كنند.

امين جلال منش - تربيت بدني تنها يك جمله اگر جمله اي از خود ايشان بگويم، ابعاد وجودي اش بهتر مشخص مي شود. ايشان مي فرمايند:

«چون از او گشتي همه چيز از تو گشت». با همين جمله مي توان همه چيز را فهميد.

حسين خان دانا - برق

اسلام شناسي به

نظر من، مهم ترين خصوصيت حاج آقا اسلام شناسي او است؛ يعني واقعا روح تشيع را پياده مي كند. در خيلي از مسائل مي گويد: شخص گرا نباشيد، اصول گرا باشيد؛ احترام به افراد به جاي خود، اما هر كس هر حرفي زد به دنبال او نرويد.

فرزانه پاينده - رياضي كاربردي

حتي انتظار ندارد پيش پاي او بلند شويم.

يك مشكلي كه از ديدن خيلي ها داشتم اين بود كه احساس مي كردم براي خود شخصيتي قائل هستند؛ اما ايشان كسي نيست كه خود را بگيرد يا خود را بزرگ بداند يا انتظار چيزي داشته باشد. حتي انتظار ندارد جلوي پاي او بلند شويم؛ اما تنها كسي است كه از در مسجد كه وارد مي شود، همه جلوي پاي او بلند مي شوند؛ يعني چيزي كه نمي خواهد براي او اتفاق مي افتد.

مجيد امامي - مهندسي شيمي

گفت كه در زندگي آزاد باش!

حاج آقا با جوان ها خوش است و جوان ها هم از او خوششان مي آيد. بارها خودشان به شعري از استادش علامه طباطبايي، تمسك كرده اند كه:

پير خرد پيشه نوراني ام

بُرد ز دل زنگ پريشاني ام

گفت كه در زندگي آزاد باش

هان گذران است جهان شاد باش احمد توكلي - الاهيات

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پرسش

در مورد آيت الله سيد حسن ابطحي صاحب كتاب در محضر استاد قدري توضيح دهيد زيرا با شنيدن حرف هاي ضد و نقيض در مورد وي هنوز ما نفهميده ايم كه كتاب هاي وي را مطالعه كنيم يا نه ؟

پاسخ

كتب نويسنده ي مذكور را هرگز نمي توان به طور كامل تأييد كرد به ويژه اينكه مشتمل بر مطالبي است كه قابل تأييد نيست (مثل اعتراف به گناه در نزد ديگران،...) و مطالعه ي آن براي افرادي كه شخصيت آنها در ناحيه معارف ديني شكل نگرفته است حتي ممكن است در مواردي مضرّ باشد و اثرات نامطلوبي را در آنها به جاي بگذارد.

و برخي به جهت التزام شركت در جلسات ايشان و يا التزام به انجام دستوالعمل هاي ايشان از نظر اذكار و سحرخيزي و ... زندگي زناشويي آنان مختل شده و گاهي به جدايي كشيده شده است.

در هر صورت شخصيت معنوي و وارستگي آقاي ابطحي براي بسياري قابل ترديد نيست و تلاش هاي ايشان براي حفظ روحيه معنوي جوانان قابل تقدير است. اما به طور كلي بايد توجه داشت رابطه مريد و مراد و مطلق نگري به برخي افراد يكي از آفات مهم و شايعي است كه محدود شدن به اين نوع جلسات به دنبال خواهد داشت.

لذا توصيه ما اينست كه از اين جلسات استفاده شود اما خود را تنها به شركت در اين گونه جلسات محدود نكنيم و از ديگر اساتيد و ديگر جلسات نيز استفاده شود تا گرفتار مطلق نگري نشويم. و قدرت تصميم گيري و انتخاب را در ادامه سير معنوي و روش زندگي آينده براي خود محفوظ بداريم.

سلام ميخواهم درباره آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي اطلاعاتي كسب كنم لطفا مرا راهنمايي كنيد؟

پرسش

سلام ميخواهم درباره آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي اطلاعاتي كسب كنم لطفا مرا راهنمايي كنيد؟

پاسخ

آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي (قدس سره) از مراجع بزرگ تقليد در نجف اشرف بود و كتاب «العروه الوثقي» كه نوشته اوست، از زمان خود ايشان تا به امروز يكي از كتابهايي است كه همواره مورد توجه مراجع تقليد بعدي بوده است و حتي هم اكنون مدرسان و مراجع تقليدي كه درس خارج دارند، همين كتاب را اساس و پايه استدلال قرار مي دهند. اين نشان مي دهد كه آيت الله يزدي كه به سيد يزدي و صاحب العروه معروف است، در ميان علماء و مراجع تقليد مقبوليت عامه دارد. كتاب «العروه الوثقي» 94 سال پيش (در سال 1330 هجري قمري) در بغداد چاپ دوم شد و از آن زمان تا به امروز بارها چاپ شده است و همه مراجع تقليد بر آن حاشيه و تعليقه زده اند و هيچ خانه اي از خانه هاي علماء را نمي توان يافت كه در آن اين كتاب وجود نداشته باشد.

آيت الله سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي در سال 1248 هجري قمري (176 سال پيش) در روستاي «كسنويه» يزد به دنيا آمد، پدرش نام او را محمد كاظم گذاشت، در آغاز به حوزه علميه دو منار يزد رفت و آنچه در آنجا تعليم داده مي شد، ياد گرفت، پس از آن به حوزه علميه مشهد رفت، پس از به پايان بردن برنامه هاي علمي مشهد به اصفهان رفت و در مدرسه صدر اصفهان سكونت كرد و از اساتيد و علماي حوزه علميه اصفهان استفاده كرد. در سال 1281 (143

سال پيش) به صلاحديد علماء و اساتيد اصفهان تصميم به مسافرت به نجف گرفت و راهي نجف اشرف شد. در نجف از درس آيت الله سيد محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ)، آيت الله شيخ راضي، آيت الله شيخ مهدي جعفري و آيت الله شيخ مهدي آل كاشف الغطاء استفاده كرد. پس از آنكه ميرزاي شيرازي از نجف به سامراء مهاجرت كردند، آيت الله سيدمحمد كاظم يزدي تدريس خود را به طور رسمي شروع كردند. پس از وفات ميرزاي بزرگ علماء و مردم از او درخواست كردند كه مرجعيت شيعه را به عهده بگيرد. ولي ايشان نپذيرفتند، اصرار علماء و مردم زياد شد، ايشان ناچار شدند اين مسؤوليت را به عهده گرفتند و پس از وفات آيت الله ملا محمد كاظم خراساني صاحب كفايه، مرجعيت تام يافت. (گلشن ابرار، ج اول، ص 445، چاپ اول، نشر معارف، قم)

عصر آيت الله سيدمحمد كاظم يزدي (قدس سره) عصر پر حادثه بود و مرجع بودن براي مردم، مسؤوليت بزرگ و بسيار خطرناك بود. شيعيان وظيفه خود را در برابر حوادثي كه پيش مي آيد از مرجع خود به دست مي آوردند و مرجع هم بايد وظيفه مردم را بيان كند. گاهي مي گويد: اقدام كنيد، گاهي مي گويد: به آن كار اقدام نكنيد و گاهي مي گويد: بي طرف باشيد و اگر مرجع تقليد دو نفر باشد، هر مرجعي بايد نسبت به آن حادثه اي كه پيش آمده، اعلان نظر كند. در آن عصر، از يك طرف انقلاب مشروطه خواهي شروع شده بود، از يك طرف حكومت عثماني، براي خود قانون اساسي نوشته بود و از طرف ديگر ايتاليا

به قصد اشغال ليبي به آن كشور اسلامي حمله كرده است ، روسها شمال ايران را اشغال كرده اند و انگليسها هم در جنوب ايران نيروهاي نظامي پياده كرده اند و به اين ترتيب جهان اسلام در معرض خطر بزرگ قرار گرفته است و جنگ جهاني اول همه جهان را تهديد به نابودي مي كند. حالا بايد آيت الله سيد محمد كاظم يزدي قدس سره وظيفه مردم را از نظر اسلامي مشخص كند و اين، كار بسيار خطرناك و بزرگ است.

در سال 1324 هجري قمري (يكصد سال پيش) انقلاب مشروطه در ايران پيروز شد. برخي از مراجع نجف مانند آخوند خراساني صاحب كفايه و ميرزاي نائيني پشتيبان مشروطه بودند. در حدود بيست تن از علماء هم خواهان مشروطه مشروعه شدند كه يكي از آنان آيت الله شيخ فضل الله نوري بود. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي هم خواستار حكومت مشروطه مشروعه بود و جزو آن بيست نفر است كه مشروعه و شرعي بودن حكومت را مي خواستند. (همان)

حكومت مشروطه به اين معناست كه قالب و شكل حكومت ايران مانند حكومت انگلستان مشروطه باشد و مشروعه به اين معناست كه در اين حكومت، قوانين، قوانين اسلامي باشد نه غير اسلامي. اگر مرجع تقليدي خواستار حكومت مشروطه باشد، آنهم مرجعي مانند ميرزاي نائيني و آخوند خراساني، بطور يقين نظر او همان مشروطهء مشروعه و به سخن امروزي حكومت اسلامي است گر چه به زبان نياورند و لكن اگر از اول، برنامه و راه مشخص باشد بهتر است و امروزه وضعيت چنين است و بايد از همان اول، راه كامل و درست را، اعلام بكني. به عنوان

مثال، حضرت امام خميني(قدس سره) از همان اول اعلام كردند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد و اگر در آن زمان ايشان مي گفتند: ما جمهوري مي خواهيم و پادشاهي نمي خواهيم، راه به درستي روشن نمي شد چون جمهوري ويژگيهاي خودش را دارد و جمهوري اسلامي هم ويژگي هاي خودش را و اگر حضرت امام بعدا مي گفتند: ما جمهوري اسلامي مي خواهيم معلوم نبود كار به كجا مي رسيدو شياطين سياسي چه مي كردند.

وقتي كه در ايران انقلاب مشروطه آغاز شد، آخوند خراساني صاحب كفايه و ميرزاي نائيني از آن پشتيباني كردند و آيت الله سيد محمد كاظم يزدي نخست سكوت كرد و پس از مدتي خواهان مشروطه مشروعه شد همانند آنان كه خواهان مشروطه مشروعه شدند. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي از همان آغاز مي ديد كه دستي پنهان در كار است و مشروطيت را از مشروعيت و اسلامي بودن جدا مي كند و براي اسلام در اين حكومت جديد نقشي قائل نيست. او به جمعي از شاگردان گفت: «عاقبت مشروطه را تاريك مي بينم چون اين آقايان به اسلام و روحانيت رحم نخواهند كرد. من مي بينم روزي را كه عمامه از سر روحانيون برداشته و آنان را از صحنه خارج خواهند كرد. (همان)

موافقت عده از مراجع تقليد با مشروطيت براي اين بود كه با روشنفكران همراهي شود تا نظام ظالمانه از بين برود و آنان قصد اصلاح داشتند نه قصد خيانت. (همان) و اگر مردم پشتيبان علماء و مراجع بودند، در پايان كار، يك حكومت مشروطه مشروعه بر سر كار

مي آمد ولي مردم پشتيباني نكردند و در نتيجه آن حوادث ناگوار اتفاق افتاد و شخصيتي همچون شيخ فضل الله نوري اعدام شد و ديگران هم هر كدام به شكلي از بين برده شدند.

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي (قدس سره) نسبت به قانون اساسي حكومت عثماني موضع قاطعانه اي در پيش گرفت و با آن مخالفت كرد و براي همين از سوي حكومت عثماني، از عراق اخراج گرديد. يكي از رهبران حكومت عثماني نزد آيت الله سيد محمد كاظم يزدي رفت و از ايشان درخواست كرد كه قانون اساسي را به رسميت بشناسد. آيت الله يزدي به او گفت: «شعار شما، شعار غربي است و قانون شما گرفته شده از غرب است و اينهائي كه دم از آزادي مي زنند جز نابودي اسلام چيزي در سر ندارند». (همان)

هنگامي كه ايتاليا براي اشغال ليبي حمله كرد، آيت الله سيد محمد كاظم يزدي اين فتواي جهاد را صادر كردند: «بسم الله الرحمن الرحيم، در اين ايام كه دول اروپائي مانند ايتاليا به ليبي حمله نموده و از طرفي روسها شمال ايران را با قواي خود اشغال كرده اند و انگليسيها نيز نيروهاي خود را در جنوب ايران پياده كرده اند و اسلام را در معرض خطر قرار داده اند، بر عموم مسلمانان از عرب و ايراني واجب است كه خود را براي راندن كفار از مملكت اسلامي مهيا سازند و از بذل مال و جان در راه بيرون راندن نيروهاي ايتاليا از ليبي و اخراج قواي روسي و انگليسي از ايران، هيچ فروگذار نكنند زيرا اين عمل از مهمترين فرايض اسلامي است تا بياري خدا دو

مملكت اسلامي از تهاجم صليبي ها محفوظ بماند. سيدمحمد كاظم يزدي». (همان)

در سال 1914 (89 سال پيش) جنگ جهاني اول شروع شد و انگليسيها به حكومت عثماني حمله كردند. دامنه حمله به عراق كشيده شد. آيت الله سيد محمد كاظم يزدي، فتواي جهاد بر ضد انگليسيها را صادر كردند. پس از اين فتوا علماء و مردم به جبهه جنگ رفتند و در اين جنگ پسر ايشان به نام سيدمحمد به شهادت رسيد. (همان)

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي 6 پسر داشت و همه از علماء بودند: سيدمحمد، سيداحمد، سيدمحسن، سيدمحمود، سيدعلي و سيداسدالله. (همان)

آيت الله سيد محمد كاظم يزدي در سال 1337 هجري قمري (87 سال پيش) 28 ماه رجب وفات كرد. (همان)

چهارم اينكه چرا رهبري با اين همه نفوذي كه دارند چرا به عنوان مثال جلو تفتيش عقايد را نگرفتند يا خيلي كارهاي ديگر كه شخص ايشان فرمودند كه گاهي اوقات قوانيني يا كارهاي انجام مي شود كه با هم عليرغم مخالفت با آن ليكن بايد به قانون پايبند باشيم سوال اينكه آيا

پرسش

چهارم اينكه چرا رهبري با اين همه نفوذي كه دارند چرا به عنوان مثال جلو تفتيش عقايد را نگرفتند يا خيلي كارهاي ديگر كه شخص ايشان فرمودند كه گاهي اوقات قوانيني يا كارهاي انجام مي شود كه با هم عليرغم مخالفت با آن ليكن بايد به قانون پايبند باشيم سوال اينكه آيا شخص رهبري اجازه ندارند كه اين جور مواقع حساس كه نظام به زير سوال مي رود دخالتي كنند و اصولا رهبري كي مي تواند دخالت كند به فرموده شخص معظمشان وارد شوند و كي نه و يادم مي آيد كه زماني كه در مجلس بحث روزنامه ها شد شخص رهبري وارد صحنه شدند.

پاسخ

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: چه خوب بود كه منظور خود را از «تفتيش عقايد» به صورت كاملا مشخص و با ذكر مثال مشخص مي نموديد تا به صورت دقيق به بررسي آن مي پرداختيم.

اما در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به كل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است كه عبارتند از:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

4- حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110)

بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن بوده، دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت

دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه به مسؤولان مربوطه تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي نمايند.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه - كه ناشي از عوامل مختلفي است - سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان، عليرغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان، چنين مي فرمايند: «... به مجرد اين كه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود طبعا اول گله و شكوه و فرياد آنهاست؛ يك وقت مي بينيد كه در اصل كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده ي جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود - شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام - منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم؛ دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود؛ يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر و بالاتر حل بشود يعني دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان. (ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378) و ايشان درباره پاسخگو بودن رهبر مي فرمايد: «اما اينكه رهبر بايد پاسخگوي مشكلات كشور باشد، البته همين طور است و شكي در

اين نيست. قانون هم موازين پاسخگويي را مشخص كرده است، هر كس به هر اندازه يي كه حوزه اختياراتش هست، همان اندازه بايد پاسخگو باشد، البته مسؤوليت مديريت انقلاب با مديريت اجرايي كشور فرق دارد؛ اين را توجه داشته باشيد رهبري طبق قانون اساسي ... مسؤوليت اجرايي در كشور ندارد؛ جز در زمينه نيروهاي مسلح. مسؤوليت اجرايي به عهده قواي سه گانه است. منتها مديريت انقلاب، مسئوليت حفظ جهتگيري انقلاب و نظام را دارد بايد مواظب باشد كه انقلاب و نظام از آرمان ها منحرف و منصرف نشوند، فريب دشمن را نخورد. راه عوضي نرود؛ اينها مسؤوليت هاي رهبري است ...». (ديدار با دانشگاهيهاي دانشگاه شهيد بهشتي، 22/2/1382).

آيا حضرت آيت الله خامنه اي اجازه خروج از كشور را دارند و اگر اجازه دارند چرا نمي روند و اگر ندارند چرا اين اجازه را ندارند؟

پرسش

آيا حضرت آيت الله خامنه اي اجازه خروج از كشور را دارند و اگر اجازه دارند چرا نمي روند و اگر ندارند چرا اين اجازه را ندارند؟

پاسخ

هيچ منعي در خروج مقام معظم رهبري از كشور وجود ندارد، منتها به دلايلي كه در ذيل مي آيد، ضرورتي براي اين مسأله وجود ندارد، از اين رو مقام معظم رهبري به خارج از كشور مسافرت نمي كنند.

توضيح آنكه:

1. واقعيت اين است كه ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران مبتني بر ولايت فقيه، امري بي نظير در دنياي معاصر مي باشد كه از نظر جايگاه و موقعيت _ولي امر مسلمين جهان_ مقام مشابهي ندارد تا بتواند طرف مدعو قرار بگيرد.

2. موقعيت و جايگاه مهم مقام معظم رهبري، در استكبار ستيزي و دشمني سرسخت با آمريكا و حاميانش از يك سو و نماد ايدئولوژي اسلامي بودن ايشان در مقابل ايدئولوژي ليبرال سرمايه داري، باعث شده كه كمتر كشوري _كه متأسفانه حتي كشورهاي اسلامي تحت نفوذ آمريكا هستند_ جرأت چنين مسأله اي را به خود بدهد و هزينه هاي ناشي از آن را بپذيرد.

3. بر اساس ماده 12 قانون تعيين وظايف و اختيارات رياست جمهوري مورخ 22/8/1365 روابط خارجي و بين المللي، شركت در كنفرانس ها و سمينارها و اجلاسيه هاي بين المللي كه در سطح عالي ترين مقام كشورها تشكيل مي شود، بر عهده رئيس جمهور مي باشد. از اين رو اصلا ضرورتي براي مسافرت معظم له باقي نمي ماند.

4. و بالاخره مسائل امنيتي نيز _با توجه به مطالب فوق_ و شرايطي كه آمريكا در سركوب مخالفين خود به وجود آورده است، در بروز اين مسأله حائز اهميت مي باشد.

سلام سوال من درباره امام خميني (ره)است. 1.مقاله اي مي خواستم درباره جايگاه ايشان از بعد معنوي 2.مقاله اي درباره وصيتنامه ايشان و نظرات ديگر علما درباره وصيتنامه 3.يا هر مقاله ديگري درباره امام خميني اگر لطف كنيد كه يكي از اين دو موضوع را براي من بفرستيد؟

پرسش

سلام سوال من درباره امام خميني (ره)است. 1.مقاله اي مي خواستم درباره جايگاه ايشان از بعد معنوي 2.مقاله اي درباره وصيتنامه ايشان و نظرات ديگر علما درباره

وصيتنامه 3.يا هر مقاله ديگري درباره امام خميني اگر لطف كنيد كه يكي از اين دو موضوع را براي من بفرستيد؟

پاسخ(قسمت اول)

در پاسخ به اين سؤال دو مقاله آورده مي شود جهت اطلاعات بيشتر مي توانيد به پايگاه اطلاع رساني امام خميني(ره) imamkhomeini.com مراجعه نماييد.

مقاله اول:

امام مصداق انسان كامل

آيت الله فاضل لنكراني

در طول تاريخ روحانيت تشيع و جهان اسلام نمي توانيم بدليلي براي حضرت امام خميني (س) پيدا كنيم، ضرورت دارد تمامي آثار ايشان براي نسلهاي آينده محفوظ بماند.

دروس امام خميني (س) تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود ايشان به روشي تدريس مي كردند كه يك طلبه واقعي را براي آينده اسلام تربيت كنند نه اينكه صرفا مطالبي از استاد به شاگرد انتقال يابد.

رژيم شاه در تبعيد امام به نجف در پي تحقق اين هدف بود كه در مقايسه با علماي نجف امام از مقام علمي پائينتري برخوردار است و در نتيجه از همه جوانب دچار شكست و تحقير خواهد شد.

بعد از تبعيد حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف بود و نه تنها شكست نخوردند بلكه مقام علمي و اخلاقي ايشان براي حوزه نجف روشن شد. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه بزرگان و فضلاي قديمي نجف در درسهاي ايشان شركت مي كردند.

امام خميني (س) مصداق "انسان كامل" بودند و در تمامي مراحل زندگيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته انسان كامل بود مراعات مي كردند.

امام در حوزه نجف مشكلترين مباحث فقهي را براي تدريس انتخاب مي كردند.

ميراث عظيمي كه از حضرت امام خميني (س) براي نسلهاي آينده بر جا مانده است، مسلمانان را موظف مي كند كه براي شناخت ايشان

تلاش كنند، با توجه به سابقه آشنايي ممتد و طولاني شما با اين بزرگمرد تاريخ اسلام، در ابعاد اخلاقي، عرفاني، اعتقادي، سياسي و اجتماعي حضرت ايشان را چگونه دريافته ايد؟

- عظمت حيات و شخصيت حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه اقتضا مي كند اگر يك جمله در مورد ايشان اظهار نظر شده است آن جمله در طول تاريخ براي تمام نسلهاي آتيه محفوظ بماند. در بعد سياسي، پيش بينيها و نظرات حضرت امام اعجاب آفرين بود به عبارت ديگر در آن لحظه اي كه حضرت امام راجع به يك مساله سياسي اعلام نظر مي كردند انسان به ديده ترديد و ناباوري به آن نگاه مي كرد ولي به مرور زمان ثابت مي شد كه نكته سنجي حضرت ايشان تا چه حد دقيق و درست بوده است. اما در بعد سياسي يك شخصيت استثنايي در تاريخ معاصر بودند و بودن آنكه كلاس سياست ديده باشند و يا منحصرا در رشته سياست تحصيل كرده باشند. در مسائل سياسي بر تمام سياستهاي جهان فائق آمدند و همه سياست بازان دنياي استكباري را زير پا گذاشتند. شايد در طول تاريخ روحانيت تشيع و روحانيت جهان اسلام نتوانيم نظير و بديلي براي ايشان پيدا كنيم لذا ضرورت دارد تمامي آثار ايشان براي آيندگان محفوظ و در دسترس باشد.

ما از دو طريق با حضرت امام ارتباط و آشنايي داشتيم. از همان دوران كودكي در دوره دبستان بنده با شهيد بزرگوار حضرت آيت الله حاج آقا مصطفي همدرس بودم و پدرم با حضرت امام رفاقت بسيار نزديكي داشتند و به علت همين رفاقت و ارتباطي كه پدرم با حضرت امام داشتند. ايشان مكرر به منزل ما تشريف مي آوردند و متقابلا پدرم به منزل ايشان

مي رفتند من از دوران بچگي تشخيص داده بودم كه حضرت امام با ساير دوستان پدرم تفاوت خاصي دارند چون كه در ايشان جاذبه مخصوصي وجود داشت و ما را جذب كرده بود و با ديده احترام فوق العاده كه منحصرا اين معنا در ايشان وجود داشت به ايشان نگاه مي كردم.

كم كم دوران دبستان را پشت سر گذاشتيم با شادروان حاج آقا مصطفي وارد حوزه شديم. به واسطه درس و بحثي كه با يكديگر داشتيم ارتباط ما با امام خيلي نزديك بود، به طوري كه گاهي اوقات حضرت ايشان وضعيت درسي حاج آقا مصطفي را از من مي پرسيدند مثلا سئوال مي كردند: درس مي خواند؟ نزد چه كسي درس مي خواند؟ پس از اينكه ما وارد درس خارج شديم چون مرحوم حضرت آيت الله بروجردي - رضوان الله تعالي عليه - يك درس بيشتر نمي گفتند و ما نياز به سه درس داشتيم به خاطر جاذبه حضرت امام در درس ايشان شركت كرديم، كلاس درس حضرت امام آنقدر در ما شوق و علاقه به وجود آورد كه حدود ده سال در درسهاي ايشان حضور يافتيم و هنوز شيريني و حلاوت آن جلسات را در ذائقه ام احساس مي كنم خاصه آنكه حضرت امام با يك فراغت بال و آسودگي خيال به جهات علمي مي پرداختند و گاهي درس فقه ايشان حدود دو ساعت طول مي كشيد و ما اصلا احساس خستگي نمي كرديم. امام بزرگوار در درسها مطالب علمي و اخلاقي را جدا از هم نمي دانستند، درس ايشان تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود، در لابلاي درس، ايشان به روشي تدريس و رفتار مي كردند كه يك طلبه واقعي را تربيت مي كرد نه صرفا يك سلسله مطالبي از استاد به

شاگرد انتقال يابد بلكه ربيت شاگرداني كه براي آينده اسلام مفيد فايده باشند مد نظر ايشان بود.

اين ويژگي بارز امام باعث شده بود كه همه ما سر تا پا ايمان و اعتقاد به ايشان پيدا كنيم و در طول مبارزات و نهضتي كه رهبريش را به عهده داشتند هيچ گونه ترديد و ابهامي به درستي راه امام نداشتيم و در زماني كه لازم ديدند طلاب، مدرسين وفضلا با ايشان همراهي داشته باشند با احساس مسئوليت شرعي اين معنا را مي پذيرفتند.

در زمينه علمي امام مقامات متعددي داشتند اين از ديگر ويژگيهاي ايشان بود كه در رشته هاي گوناگون، فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسير، فقه و اصول متخصص بودند. ولي از اين رشته ها، آني كه با مقام مرجعيت تناسب داشت، فقه و اصول بود. متاسفانه افرادي آگاهانه يا ناخودآگاه در صدد بودند كه براي جلوگيري از رشد و گسترش انديشه هاي امام، مقام فقه و اصول ايشان را كوچك جلوه دهند و حتي صلاحيت مرجعيت تقليد را از ايشان سلب كنند. در اين رابطه شخصا حساسيت موضوع را درك كردم و از موقعيت تبعيدم در شهرستان يزد استفاده كردم و شرحي بر كتاب شريف "تحرير الوسيله" امام كه در حقيقت يك دوره فقه از اول باب "طهارت" تا آخر باب "ديات" هست به رشته تحرير درآوردم. براي اين كارم دو هدف در نظر داشتم اول اينكه اشتغالات علمي ام محفوظ باشد و ديگر تشريح موقعيت فقهي و اصولي امام و جايگاه بلندي كه در اين علم دارند. در همان اوايل تبعيدم تصميم گرفتم كه يك كاري كه جنبه علمي و انقلابي دارد به انجام برسانم. البته با حفظ اين معنا كه ساواك پي به كارم نبرد.

تحقيقا اگر

ساواك پي مي برد مانع اين كار مي شد. آنقدر جانب احتياط را رعايت مي كردم كه حتي مسئولين كتابخانه وزيري علي رغم اينكه افراد بسيار متدين و انقلابي بودند متجه نوع كار من (كه هر روز حدود چهار ساعت طول مي كشيد) نمي شدند. تقريبا دو سال و نيم در اين كتابخانه مشغول نگارش بخش اعظم كتابها بودم و كسي در كتابخانه متوجه نشد. بعضي از بزرگان روحاني يزد كه از هر نظر مورد اعتماد بودند از جريان فعاليت تحقيقي من آگاهي داشتند و گاهي به كتابخانه مي آمدند و نوشته اي مرا مطالعه مي كردند و نظراتي ابراز مي كردند و نهايتا در حال حاضر حدود چهارده جلد در شرح "تحريرالوسيله" امام نوشته ام كه هشت جلد آن به چاپ رسيده است و بقيه آماده چاپ است. غرض بحث از اين توضيح و تفصيل اين بود كه مقام علمي امام را دشمنان مي خواستند خدشه دار بكنند ولي بحمدالله به دليل عظمت علمي و اخلاقي حضرت امام موفق به اين كار نشدند، تا حدي كه رژيم شاه تنها به علت همين معنا امام را از تركيه به نجف تبعيد كرد. در نجف بزرگان و علمايي وجود داشتند و رژيم به اين نتيجه رسيده بود كه اگر ايشان وارد نجف بشوند، در رديف آنها نمي توانند ابراز وجود كنند يا به تعبير آنان مقام علمي امام پائينتر از علماي نجف خواهد بود و تبعا شكست مي خورد و در نتيجه شكست علمي ايشان در همه جوانب ديگر (جنبه هاي سياسي، اخلاقي و. . . ) دچار شكست و تحقير خواهد شد.

ولي دشمنان كوردل در اين نقشه خود دچار اشتباه شدند وقتي امام بزرگوار وارد حوزه نجف شدند و تدريس

را آغاز كردند حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف شد و در آنجا علاوه بر اينكه شكست نخوردند، مقام علمي و اخلاقي ايشان نيز براي حوزه روشن شد وبه عظمت مقام علمي امام در فقه و اصول آگاهي يافتند. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه حتي بزرگان و فضلاي قديمي نجف هم در درس امام شركت مي كردند. تصادفا امام در نجف مشكلترين مباحث فقهي را انتخاب كردند. امام بحث كتاب مكاسب را كه از نظر فقهي از مشكلترين باحث شناخته مي شود در نجف مطرح كردند و تمامي آن را در قالب پنج جلد به تقرير درآوردند كه جدا از آثار ارزنده امام به شمار مي رود. در رابطه با ابعاد ديگر علمي ايشان، كتابها و آثار ايشان از علو مقام ايشان حكايت مي كند. در عرفان و فلسفه و اخلاق امام آثار گرانبهايي بر جاي گذاشتند. در زمينه اخلاق از همان دوران جواني كتابهاي ارزنده اي را به نگارش درآوردند.

امام بزرگوار جدا مصداق "انسان كامل" بودند يعني همه فضايل انساني را داشتند. امام در تمامي مراحل زندگانيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته يك انسان كامل بود، مراعات مي كردند. به واسطه آشنايي و رفاقتي كه با مرحوم حاج آقا مصطفي داشتم از ايشان كسب اطلاع كردم كه امام در منزل هيچ گونه تحميل و استبدادي نسبت به همسر و فرزندان نداشتند. كاشف عرض اين است كه نوعي آزادي براي خانواده قائل بودند كه حتي به وسيله سوال نمي خواستند عقيده شان را تحميل كنند اعتقاد به آزادي به تمام معنا داشتند تنها محدوديتي كه در اين چارچوب آزادي قائل بودند، مسائل ديني بود كه

نبايد دچار لطمه بشوند مثلا افراد را شديدا از غيبت، تهمت و نظاير آن برحذر مي داشتند.

براي وقوف بر دوران جواني حضرت امام، از برخي دوستان دوران جوانيشان متفقا كسب اطلاع كرده ام كه ايشان حتي در دوران بحراني جواني نيز يك لغزشي هم از ايشان صادر نشده است براي مثال در جلسات خودماني كه براي مزاح مطالبي مي گفتند، اگر در لابلاي شوخيها يك جمله اي منظور غيبت را داشت، امام فورا ناراحت مي شدند و تذكر مي دادند كه غيبت امر حرامي است و جايز نيست و اين صفت براي جوانهاي ما بخصوص جوانان طلبه بسيار داراي اهميت است كه يك كسي در دوران جواني اينقدر مقيد به حلال و حرام باشد و اين حكايت از اين كشف عظيم مي كند كه اسلام خيلي بر قلب ايشان حاكم بوده است. يك خاطره اي كه تقيد امام را به مسائل اخلاقي روشن مي كند مربوط به دوران طلبگي ما مي شود. امام آن موقع در مدرسه فيضيه تدريس داشتند، طلبه ها به درس ايشان مي آمدند يك روزي هنگام درس امام بود مشاهده كرديم كه ايشان وارد مدرس شدند و بلافاصله برگشتند ما تعجب كرديم كه چرا ايشان درس نگفتند؟ بعدا معلوم شد كه ايشان وقتي وارد مدرس شدند ديدند چند تا طلبه در آنجا در حال درس و بحث هستند وقتي كه از حضرت امام سوال كرديم كه چرا درس نگفتيد و برگشتيد؟ فرمودند ما با آنها چه فرقي داريم! همه ما طلبه ايم ما مي خواستيم درس بگوييم آنها زودتر از ما آمدند، حق آنهاست كه امروز در آنجا مشغول درس و بحث باشند. فردا ما مي آييم اگر آنها هم باز بودند درس نخواهيم گفت. امام به معناي واقعي

كلمه زاهد بودند و سعي مي كردند كه ظاهرشان اين صفت را نشان ندهد و تا جايي در اين مورد پيش مي رفتند كه ظواهر را به گونه اي مهيا مي كردند كه اصلا زهد ايشان بروز پيدا نمي كرد و زاهدي بود كه نشان مي داد زاهد نيست يعني هيچ وقت لباس بد در انظار نمي پوشيد، اگر به بيروني ايشان مي رفتيد ملاحظه مي كرديد كه فرشهاي خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهاي ديگر را در اندروني. به اين خاطر كه باطنا زاهد بودند و نمي خواستند زهدشان جلوه اي داشته باشد لذا ظواهر را به حالت عادي در مي آوردند و اين بالاترين مقامي است كه در زهد انسان مي توان متصور شد. ايشان در زندگي خصوصيشان به اندازه سر سوزني مرتكب اسراف و تبذير نشدند.

به حسب مسئوليتهايي كه در حوزه داشتيم، در رابطه با شوراي مديريت حوزه گاهي ضرورت داشت كه به خدمت حضرت امام (س) مشرف شويم و گزارشي از امور جاري حوزه را به اطلاع ايشان برسانيم. در يكي از گزارشهايي كه از امور حوزه تهيه كرده بودم و جهات مختلف را از قبيل آمار طلاب، پايه هاي درسي، تعداد قبوليها و نظاير آن را به استحضار حضرت امام رساندم تا اينكه نوبت به آمار شهداي حوزه رسيد و ايشان از تعداد شهداي حوزه مطلع شدند، اشك از ديدگان مباركشان جاري شد و فرمودند: بس است.

مقاله دوم:

ابعاد شخصيت حضرت امام خميني (قدس سره)

آية الله جعفر سبحاني

مقدمه

هاضمه ي زمان، حواث تلخ و شيرين و رويدادهاي بزرگ و كوچك را در خود هضم كرده و به تحليل مي برد، و رويداد هر چند عظيم و شورآفرين و غوغابرانگيز باشد، تا مدتي مي تواند در هاضمه ي جهان باقي بماند وافكار را متوجه خود

سازد. اما گذشت شب و روز، ورق خوردن صفحات ايام، رفته رفته حادثه را كم رنگ تر مي سازد و از فروغ آن مي كاهد و به تدريج به صورت مركبي بر صفحات تاريخ درمي آيد و احيانا در تاريخ هم نمي توان براي آن جاي روشني پيدا كرد.

در اين ميان، برخي از حوادث، از اين سنت كاملا مستثني مي باشند و هرگز هاضمه ي جهان، هر چند هم قوي و نيرومند باشد، قادر به هضم و حل آن ها نيست. تو گويي حادثه، بسان برليان در معده ي جهان است كه هرگز قادر به تبديل آن به عنصر ديگر نمي باشد و حرارت و داغي دستگاه گوارش روي آن اثر نمي گذارد و از اين جهت هيچ گاه منسي و فراموش نمي شود و گذشت زمان آن را فرسوده ننموده و از طراوت آن نمي كاهد.

اين نوع از حوادث استثنايي به خاطر ويژگي خاص خود، از ثبات و استواري برخوردارند. اين ويژگي عبارت است از پيوند رويداد به دين و آيين يك ملت از يك طرف و پيوند دين با فطرت انسان از طرف ديگر و نتيجه ي اين دو جهت، ثابت ماندن حادثه در قلوب و نفوس ملت ها است.

آفرينش انسان با دين و گرايش به ماورا طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمي شود و تا انسان انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلات همراه مي باشد و طبعا حادثه اي كه پيوند مستقيم با تمايلات دروني و ابدي انسان دارد هرگز به دست فراموشي سپرده نمي شود، و اين اصل يك اصل كلي است كه شرق و غرب نمي شناسد.

روي اين اصل هرگز جامعه ي اسلامي و تاريخ بشريت شخصيت ممتاز و كم نظير حضرت امام خميني قدس سره

را كه با افكار و انديشه هاي بلند و سعي و تلاش هاي صادقانه ي خود مسير تاريخ را دگرگون كرده فراموش نخواهد كرد.

شخصيتي كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهي و ايمان به هدف، نظام كهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله دان تاريخ بريزد و به جامعه ي اسلامي هويت تازه اي بخشد و گرد خود فراموشي را از چهره ي آنان بزدايد و آنان را با شخصيت واقعي خود آشنا سازد.

پاسخ(قسمت دوم)

اين شخصيت و اين رويداد به خاطر پيوندي كه با دين و ايمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسيان بر روي آن نخواهد نشست.

شخصيت حضرت امام، بنيانگذار انقلاب اسلامي و بيدار كننده ي جامعه ي مستضعفان و محرومان، ابعاد مختلف و گوناگوني دارد كه هرگز نمي توان حق همه ي آن ها را در اين مقاله ادا نمود. او به طور خلاصه، انسان كاملي بود كه علم و عمل را به هم آميخته و عرفان و اخلاق را در خود مجسم نموده و با فقاهت و اجتهاد واقع بينانه، بيانگر احكام و سياست و حقوق اسلامي بوده است.

او نه تنها در مراحل علمي پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعي و سياسي يك فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهيب او بر مستكبران و سلطه جويان، تازيانه اي بود كه پشت آنان را مي لرزاند و نقشه هاي آنان را بر باد مي داد.

مقام عرفاني و فلسفي، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبي و آشنايي او به لطايف كلام، آگاهي او از سياست هاي جهاني و اخلاق آموزنده و سازنده ي او، مناجات هاي تكان دهنده ي نيمه شب وي همه و همه پرتوي از ابعاد گسترده ي شخصيت او

مي باشند، ولي آن چه مي توان در اين باره گفت، اين است كه او داراي دو خصيصه ي گرانقدر بود كه همه ي آثار و تجليات را به دنبال داشت:

1- ايمان به مبدا و معاد، ايمان اصيل و نيرومند، تو گويي پرده ها از جلوي ديدگانش كنار رفته و ماوراي طبيعت را به راي العين ديده است.

2- عشق به هدف و آرمان هاي اسلامي و ايثارگري همه جانبه در راه آن.

اين دو عنصر از صفات بارز و عناصر چشمگير شخصيت او به شمار مي رود. روي اين اساس به برخي از ابعاد شخصيت وي اشاره مي نماييم.

1- آگاهي از وضع جهان:

امام صادق عليه السلام در حديث كوتاهي چنين مي فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس ; انسان آگاه از اوضاع و شرايط زمان هرگز غافل گير حوادث غير مترقب نمي شود.

در اين حديث، يكي از شرايط رهبري بيان شده است رهبر بايد با ديد نافذ از حوادث تلخ و ناگواري كه در كمين امت او است از قبل آگاه باشد و براي آن چاره انديشد.

يكي از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهي او از وضع جهان و شرايط زمان بود و حركت هاي سياسي و الحادي را كه در جهان بر ضد اسلام در حال شكل گرفتن بود، به خوبي مي شناخت و همه را مد نظر داشت و اگر از دوران جواني، داراي چنين خصيصه اي نبود، هرگز در دوران پيري و فرتوتي كه زمام امور را به دست گرفت نمي توانست انقلاب اسلامي را با چنين صلابت و استواري، متجاوز از ده سال رهبري كند و دشمنان را به تعجب و شگفتي وادارد.

او به خاطر چنين خصيصه اي، از دوران جواني، رجال كشور را مي شناخت، رجال خائن و صالح و

تا آن جا كه امكانات زمان اجازه مي داد، از طرق مختلف مسايل سياسي را تعقيب مي كرد.

در دوران پراختناق حكومت «رضاخان كه از سال 1304 شمسي آغاز شد و در شهريور 1320 به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود و كمتر كتابي حتي دور از سياست به چاپ مي رسيد، ولي پس از شهريور20 و ورود متفقين به ايران و شعله ورشدن آتش جنگ جهاني، زنجيرها از قلم و بيان برداشته شد و حضرت امام از اين فرصت استفاده كرد و ضمن رد رساله ي «اسرار هزار ساله به بيان حقايق پرداخت و پرده ها را بالا زد. قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب

قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه اي در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخاني را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براي مردم روشن كرد.

«كشف اسرار» توانست روح تازه اي در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» ماهيت حكومت رضاخاني را تشريح و مقام گرانقدر روحانيت را براي مردم روشن كرد. اين كتاب كه در سال 1323 به چاپ رسيد، شورعظيم و موج بزرگي در ايران پديد آورد. كتاب «كشف اسرار» نه تنها يك كتاب عقيدتي و فكري است، بلكه يك كتاب كاملا سياسي نيز مي باشد. با آن كه حضرت امام به خاطر دوري از تظاهر آن را بدون ذكر نام مؤلف چاپ كرد و مايل نبود كه مؤلف آن شناخته شود ولي به حكم اين كه «ماكان لله ينمو» هر عملي كه خالصانه براي

خدا باشد بيشتر رشد مي كند، نشر كتاب بدون نام مؤلف، سبب اشتهار بيشتر نويسنده شد و در هر حال هر كس آن كتاب را بخواند اذعان مي كند كه اين حضرت امام از همان دوران ديرينه، داراي افكار بلند سياسي بوده و پيوسته مي خواسته نظام اسلامي را جايگزين نظام هاي فاسد كند.

متفقين در سال هاي 1324- 1325 ايران را ترك گفتند و بار ديگر استعمار مصلحت ديد كه فرزند رضاخان بر سر كار باشد و برنامه ي پدر را با رياكاري خاصي تعقيب كند و به مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران باز گردانيد و هر چه پيش مي رفت بر قدرت نظام افزوده مي شد. ولي امام را در اين فترت يعني از سال هاي 25 تا 40 كاملا ساكت و آرام مي بينيم كه تنها به تدريس فقه و اصول و اخلاق و فلسفه مي پرداخت و كمتر در مسايل سياسي بحث مي كرد. چه شد آن قلم شورآفرين و تحرك بخش كه نمونه ي بارز آن كتاب «كشف اسرار» بود و چرا از سال هاي 1325 تا 1340 از تحرك باز ايستاد و در مجراي علمي حركت كرد؟ در اين جا نكته اي است كه كمتر به آن توجه مي شود و آن اين است كه:

مرحوم آية الله عظماي بروجردي در سال 1324 كه براي معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست زعما و فضلاي قم، رحل اقامت در اين شهر افكند و پس از درگذشت آية الله عظماي اصفهاني در سال 1325، رشته ي زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبري را به دوش كشيد و حقا مردي بزرگ و كم نظير و فقيهي بي بديل بود.

امام كه خود يكي از دعوت

كنندگان مرحوم آقاي بروجردي به قم بود، وقتي چنين مرجعي را پذيراي مسؤوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد مسايل سياسي را مستقيما تعقيب كند و با خويشتن داري خاصي مهر سكوت بر لب زد و كمتر سخن مي گفت و اين خود از شهامت هاي روحي انسان هاي كامل است كه گاهي با داشتن افكار بلند و رهنمودهاي مؤثر، دم فرو مي بندند. از اين جهت حضرت امام احترام مرجع بزرگ را حفظ نموده و فقط درموارد لزوم و در ملاقات هاي خصوصي مطالبي را ياد آور مي شد.

از اميرمؤمنان عليه السلام متجاوز از 12000 خطبه و نامه و كلمه به جاي مانده است و همه ي اين ها مربوط به دوران پس از رحلت پيامبر است، در حالي كه او در عصر رسالت نيز داراي چنين معلومات و آگاهي بود. اما در مقابل پيامبر كاملا ساكت بود و مهر خاموشي بر لب داشت و ما همين خصيصه را در حضرت امام در عصر مرجعيت مرحوم بروجردي لمس كرديم، ولي همان طور كه ياد آور شديم ايشان در عين حال مساله ي مهم «النصيحة لائمة المسلمين را فراموش نمي كرد و در مواقع حساس يادآوري هاي لازم را انجام مي داد.

درگذشت مرحوم آية الله عظماي بروجردي يا نقطه ي عطف در تاريخ حيات امام:

مرحوم آية الله عظماي بروجردي در فروردين ماه 1341 بدرود زندگي گفت و شاه كه مدت ها انتظار مرگ ايشان را مي كشيد، تا برنامه هاي خائنانه ي خود را يكي پس از ديگري به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد و براي ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتي براي مرحوم آية الله عظماي حكيم مخابره كرد. او گاهي در

سخنان خود مي گفت: اكنون موانع برداشته شده و بايد برنامه هاي اصلاحي اجرا شود و ديگر در ايران شخصيت مهمي كه مانع از اجراي برنامه هاي ما باشد، به چشم نمي خورد.

چيزي نگذشت كه تصويب آيين نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي پيش آمد كه در آن اهانت خاصي به كتاب مقدس آسماني ما شد و پاره اي از قوانين رسمي آن زير پا گذارده شده بود.

طرح آيين نامه ي «انجمن هاي ايالتي و ولايتي يك طرح آزمايشي بود تا هيات حاكمه از واكنش آن در محافل روحاني و پايه ي علاقه ي آنان به حفظ اصول اسلام آگاه شوند.

رؤوس طرح در روزنامه هاي عصر پايتخت يعني كيهان و اطلاعات آن روز در نيمه ي مهرماه 1341 چاپ شد. نگارنده كه يكي از خوشه چينان خرمن علمي حضرت امام به شمار مي رفت، در جلسات خصوصي شاهد انتقادهاي ايشان از دولت و سوءنيت آن سبت به اسلام بود، از اين جهت فرصت را مغتنم شمرده يك شماره از روزنامه ي كيهان آن روز را به حضور ايشان برد. ايشان نماز مغرب را به جا آورده بود و مي خواست كه نماز عشاء را شروع كند، در آن لحظه خاطر شريف را از محتواي تصويب آيين نامه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي مستحضر ساخت ناراحتي شديدي در سيماي او احساس كرد. امام نماز عشاء را به جماعت به جا آورد، سپس داماد خود مرحوم اشراقي را احضار و درخواست نمود كه به منزل آية الله حائري برود و از ايشان درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كنند تا درباره ي اين تصويب نامه به طور دسته جمعي بينديشند و تصميم بگيرند.

اجتماع با شكوه مراجع درآن شب در خانه ي آية الله حائري نشانه ي وحدت و يگانگي

بود و تلگرام هاي همگان حاكي از ثبات و مقاومت روحانيت، در برابر توطئه هاي شاه به شمار مي رفت ولي در اين ميان تلگرام امام از صلابت و سازش ناپذيري خاصي حكايت مي كرد.

در اين نهضت، كه دو ماه به طول انجاميد، تگرام هاي امام ونامه هاي او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدريج رهبر خود را شناختند.

انتشار خبر دستگيري امام رستاخيزي در تهران به پا كرد كه در نتيجه ي آن عده اي از فرزندان اسلام به وسيله ي دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براي هميشه روز عزا اعلام شد.

جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي به پايان رسيد و دولت وقت با رياكاري خاصي، تصويب نامه را پس گرفت ولي با نيرنگ ديگري پس از چند ماه تحت عنوان لوايح شش گانه راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق و باطل را به هم آميخته بود.

در چنين شرايطي صلابت امام و استواري و استقامت او بيش از پيش آشكار شد و با تحريم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاي ملي، ضربه ي محكمي بر حيثيت هيات حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع و شرايط امام در پانزده خرداد 1342 دستگير شد و انتشار خبر دستگيري امام رستاخيزي در تهران به پا كرد كه در نتيجه ي آن عده اي از فرزندان اسلام به وسيله ي دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد براي هميشه روز عزا اعلام شد.

امام پس از هشت ماه، سرانجام بر اثر فشارهاي داخلي و خارجي آزاد شد و به قم بازگشت.

چيزي نگذشته بود كه مصونيت مستشاران امريكايي (كاپيتولاسيون) در آبان ماه 1343 پيش آمد و

مجلس شوراي آن روز ذلت اسلام و مسلمين را با تصويب آن امضا كرد.

امام با سخنراني گرم و شورانگيز و هيجان آفرين و با پرخاشگري خاص خود انقلاب نويني را به پا كرد كه منجر به دستگيري و تبعيد ايشان به تركيه گشت.

هيات حاكمه از تبعيد امام به تركيه طرفي نسبت و سرانجام پس از سنجش ها و محاسبات فراوان تصميم گرفت كه در سال 1346 امام را از تركيه، به نجف اشرف تبعيد كند تا در آن محيط علمي محصور گردد و سخنان او كمتر شنيده شود. ولي اين رهبر آگاه در اقامت چهارده ساله ي خود در نجف، تمام حركت ها را در ايران زير نظر داشت و به هسته هاي مقاومت كمك مي نمود و از طريق نامه و سخنراني و ارسال پيام ها بر شور مردم و هيجان آنان مي افزود.

سرانجام دستگاه بر اثر بي خردي با نشر مقاله اي در اطلاعات بر ضد امام، گور خود را به دست خود كند. اين بار، يك نهضت گسترده ي همه جانبه به وجود آمد كه ديگر دستگاه نتوانست آن را مهار كند و اين انقلاب از دي ماه 1356 تا 22 بهمن 1357 ادامه يافت.

اعتصاب هاي دسته جمعي روحانيون، حوزه هاي علميه، دانشگاه ها، مراكز صنعتي، و اداري و سرانجام نيروهاي انتظامي سبب شد كه رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروريخته و به تاريخ سپرده شود.

امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع و رهبر سياسي و ديني مطلق شناخته شده و با درايت و ژرف بيني خاصي بسياري از توطئه ها را خنثي نمود و توانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبياري نموده و پس از ده سال رهبري، نظام با شكوه اسلامي را

به امتي كه تربيت كرده بود تحويل دهد.

2- بعد فلسفي و عرفاني:

آگاهي از بعد فلسفي و عرفاني او در گرو اين است كه سير رشد علمي امام را از دوران جواني تا دوران مرجعيت به صورت فشرده بازگو كنيم:

امام در يك بيت علمي در بيستم جمادي الثاني 1320 چشم به دنيا گشود، ولي در همان دوران كودكي پدر را از دست داد و در تكفل برادر ارجمندش جناب آية الله پسنديده درآمد و در آغوش گرم او بزرگ شد. از همان دوران كودكي و نوجواني، بينش نافذ و پيشاني بلند و نگاه هاي حساس او از نبوغ و استعداد خاص وي حاكي بود. وي ادبيات فارسي و عربي را تا معاني و بيان و بديع در همان زادگاهش تحصيل كرد و سپس براي تحصيلات بالاتر در سال 1329 به شهرستان «اراك مهاجرت نمود. شهرستان اراك در آن روز شاهد تاسيس حوزه ي جديدي بود كه به وسيله ي بزرگ مرد الهي آية الله عظماي حائري قدس سره پي ريزي شده بود. وي در سال 1332 اين حوزه را تاسيس نموده و تا 1340 آن را اداره كرد و فضلا را از اقطار و اكناف در آن جا گرد آورد.

حضرت امام پس از انتقال مرحوم حائري به شهرستان قم و تصميم بر تاسيس حوزه ي جديد در اين حرم اهل بيت، بلافاصله از شهرستان اراك به قم مهاجرت نمود و سطوح عالي را از محضر اساتيد بزرگ، از جمله مرحوم آية الله حاج سيد محمد تقي خوانساري (متوفاي 1371 ه.ق) فرا گرفت. پس از چهار سال اقامت در قم شايستگي آن را پيدا كرد كه از سال 1344 به درس آية الله حائري

راه يابد و تا سال 1355 از حوزه ي فقهي و اصولي مرحوم حائري بهره مند شود. ايشان بخشي از درس هاي مهم استاد خود را به رشته ي تحرير درآورد تا آن جا كه آخرين نظريات فقهي و اصولي آية الله حائري را در كتابچه ي خاصي به نام «فوائد» گرد آوري نمود.

تاسيس حوزه در قم سبب شد كه شخصيت هاي عظيم فلسفي و عرفاني براي بهره رساني و بهره گيري از حرم اهل بيت در آن جا رحل اقامت افكنند و در اين ميان مي توان از دو شخصيت بزرگ، مرحوم آية الله شاه آبادي و مرحوم آية الله رفيعي قزويني نام برد.

حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آية الله شاه آبادي تحصيل و فلسفه را از مرحوم آية الله رفيعي آموخت ولي در ميان اين دو نفر به مرحوم شاه آبادي عشق مي ورزيد و مي گفت: من تا كنون انساني به اين لطافت طبع نديده ام و مي افزود من در نخستين برخورد به ايشان پيشنهاد تدريس اسفار نمودم.

او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مي كرد كه اگر روزي درس تا دو ساعت هم به طول مي انجاميد، اظهار خستگي نمي كرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصي مثلا پنج دقيقه درس مي گفت باز هم اعتراض نمي نمود و اين خصيصه را استاد وي نيز به ديگران يادآور مي شد.

او در مسايل عرفاني و فلسفي، به حق استاد مسلم بود و برخلاف بسياري از اساتيد فلسفه و عرفان كه فقط به تقرير و تبيين مسايل اكتفا مي كنند و چه بسا خود نيز به كنه مطلب نرسند، مسايل الهيات را به حق چشيده بود و آن چه را مي گفت از صميم دل بيان مي كرد و در برخي از

مسايل به حد شهود رسيده بود.

او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصي به عرفان نظري و عملي داشت. اثر ممتاز او در اين فن نشانه ي نبوغ او است. «مصباح الهدايه في الولاية والخلافة بحثي عرفاني در اسما و صفات مي باشد كه به حق از نادره هاي زمان است و كمتر عارفي مي تواند به عمق آن نوشته ها پي برد.

هيچ گاه براي او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آية الله شهيد مطهري بيش از حد ارج مي نهاد

3- بعد اخلاقي امام:

پس از درگذشت مرحوم آية الله عظماي حائري، معظم له عصرهاي پنج شنبه و جمعه درسي را به عنوان درس اخلاق آغاز نمود كه خاري در چشم حاكمان روز بود. وي اين بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز كرد و از نظر قانوني حكم ديگر دروس حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات ممنوع بود جز تدريس، از اين جهت نمي توانستند جلوي آن را بگيرند.

امام در اين درس، نكات آموزنده ي اخلاقي آميخته با مسايل عرفاني و سياسي بيان مي كرد و گاهي به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگيري از تدريس، محل درس را از مدرسه ي فيضيه به مدرسه ي حاج ملاصادق منتقل مي نمود و در هر حال، در همان شرايط كتاب ارزنده اي را به نام «الاربعين نوشت كه عصاره ي درس هاي اخلاق او در روزهاي پنج شنبه و جمعه در سنوات پس از درگذشت آيت الله حائري تا سال 1358 هجري قمري بود و خوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه ي دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود سال ها بعد به دست آمده و به زيور طبع آراسته

گرديده است. كساني كه از اين درس و آن مجلس روحاني خاطراتي دارند، مي توانند تاثير سخن امام را در دگرگوني قلوب و ارواح كاملا به يادآورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا و زخارف آن بي علاقه مي كرد كه انسان فقط و فقط به معنويات ارج مي نهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگوني عظيمي در طلاب و فضلاي آن زمان پديد آورده بود كه مساله ي سير و سلوك به تدريج در ميان فضلا براي خود جايي باز مي كرد و غالبا كوشش مي كردند كه گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامي وفق دهند.

در تقيد امام نسبت به مسايل اخلاقي همين بس كه اگر در مجلسي كسي سخني را مي گفت كه از آن بوي تعريض به مسلماني به مشام مي رسيد، با رنجش شديد امام روبه رو مي شد و امام از ادامه ي سخن وي جلوگيري مي كرد.

نمونه ي گوياي ديگري از تقيد او به اخلاق اسلامي اين كه ايشان در مدرس مدرسه ي فيضيه براي جمعي فلسفه تدريس مي كرد. روزي يكي از مدرسين غير معروف قم كه از شرايط جايگاه درس آگاه نبود براي يك نفر كتاب شرح لمعه را تدريس مي كرد، وقتي امام وارد مدرس شد و ديد او مشغول تدريس است، بلافاصله بيرون آمد و به هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن مركز درس بگويد و گفت ايشان قبل از ما شروع به درس كرده و حق سبقت با او است. او سال ها كه در برخي از مساجد درس مي گفت لدي الورود دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مي آورد آن گاه تدريس را آغاز مي كرد و تا شايستگي افراد را براي درسي

كه مي گفت احراز نمي كرد به او اجازه ي شركت نمي داد.

پاسخ(قسمت سوم)

هيچ گاه براي او كميت شاگرد مطرح نبود، او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت از اين جهت به مرحوم آية الله شهيد مطهري بيش از حد ارج مي نهاد و سخنان او را به خوبي گوش مي كرد و من خود قسمتي از نوشته هاي امام را ديده ام كه اعتراضات شهيد مطهري را به صورت پرسش و پاسخ در كتاب خود آورده و به تحليل اشكال او پرداخته است.

4- بعد فقاهت و اجتهاد:

حضرت امام يازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره مند شد و پس از درگذشت او به تدريس سطوح عالي پرداخت و هيچگاه رشته ي بحث او درباره ي اين دو علم از هم نگسست. علاوه بر تدريس با جمعي از فضلاي بزرگ حوزه مانند مرحوم آية الله محقق داماد و آية الله حاج سيد احمد زنجاني قدس سره مباحثه ي مشترك فقهي داشتند.

آن گاه كه مرحوم آية الله بروجردي در سال 1346 هجري قمري به قم آمدند يكي از شخصيت هايي كه به درس ايشان گرمي خاصي بخشيد، حضرت امام بود.

مرحوم بروجردي از نظر روش فقهي با مرحوم حائري تفاوت آشكاري داشتند. مرحوم حائري به بحث و تحقيق و ژرف نگري بيش از تتبع مي پرداخت، در حالي كه مرحوم بروجردي به تتبع در تاريخ مساله و فتاواي فقهاي عامه و خاصه در نخستين قرون و كاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، عنايت مي ورزيد و از نظر عمق بحث ها نيز در سطح بالاتري قرار داشت.

حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردي به مزاياي درس ايشان پي برد و پيوسته فضلا را براي پي گيري از روش ايشان دعوت مي نمود.

معظم له در درس مرحوم بروجردي از سال 1364 ه..ق تا سال 1370 ه..ق شركت داشت و در نتيجه مزاياي روش هر دو استاد را به هم آميخت و خود صاحب سبك و روشي در فقه و اصول گرديد و از تركيب هر دو روش، يعني عنايت بر تحليل و ژرف نگري و بحث هاي عميق، به ضميمه ي تتبع در تاريخ مساله و اقوال پيشينيان، بنياد نويني را پي ريزي كرد و از سال 1364 ه..ق به درخواست گروهي از فضلا، درس خارج اصولي را از مباحث «قطع آغاز نمود و اين دوره درسال 1370ه..ق به پايان رسيد و مخلص نيز در عداد كوچك ترين تلاميذ او در اين دوره و دوره هاي بعد درآمد و رشته ي علاقه ي او در بهره گيري از دروس امام تا روزي كه از قم به تركيه تبعيد شد، ادامه داشت. وي متجاوز از دو دوره ي كامل، اصول را تدريس كرد و در هر دوره نظريات جديدي را در اصول عرضه مي نمود و درس هاي معظم له با آخرين نظريات خود در سه جلد به نام «تهذيب الاصول منتشر شد و هم اكنون مورد استفاده ي مدرسان خارج اصول است.

از نظر فقهي كتاب هاي «زكات و «طهارت ، «مكاسب محرمه ، «بيع و خيارات و برخي از ابواب مخصوص را تدريس نموده و خوشبختانه قسمت اعظم آن ها به قلم خود معظم له به نگارش درآمده كه از آن ها مي توان كتاب هاي ياد شده در ذيل را نام برد:

1- «الطهارة در دو جلد كه در قم چاپ شده است.

2- «المكاسب المحرمة در دو جلد كه در قم طبع گرديده است.

3- «كتاب البيع و الخيارات

كه قسمتي را در قم و قسمت مهم تري را در نجف تدريس نموده و همه ي اين مباحث منتشر شده است.

علاوه بر اين نگارش، تعليقه بر كتاب «وسيلة النجاة مرحوم «سيد اصفهاني ويا تعليق بر عروة الوثقي، تاليف مرحوم «سيد يزدي تقريبا يك دوره ي فقه را با دقت مطالعه فرموده و خلاصه نظريات هر دو را در اين دو تعليقه آورده است.

حضرت امام از نخستين دوران جواني، با هر نوع رياكاري مخالفت مي ورزيد ... و تا لحظه اي كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و در سخت ترين لحظات، حتي شبي كه از پاريس به تهران بازمي گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد

او تعليقه ي فقهي خود را بر «وسيلة النجاة در سال 1365 ه.ق آغاز نموده و در سال 1372 به پايان رساند و در اين مدت كمتر به كارهاي غير فقهي مشغول بود و بيش از پيش به نگارش اين تعليقه مي پرداخت و تعليقه بر عروة الوثقي را منتزع از اين تعليقه مي دانست و اصولا در ميان كتاب هاي فقهي كه اخيرا نگارش يافته «وسيله ي مرحوم سيد را كتاب گرانقدري مي شمرد.

وقتي هيات حاكمه ايشان را در سال 1343 هجري شمسي به تركيه تبعيد كرد در آن جا تصميم گرفت كه به بازنويسي وسيله و افزودن مسايل مورد حاجت بر آن كتاب همت گمارد و پس از افزودن قريب به ثلث بر آن، آن را به نام «تحرير الوسيله منتشر نمود. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتي از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» و قسمتي ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته يك دوره ي متن فقهي

است كه روشنگر استادي و ژرف نگري او در فقاهت است.

فتاواي حضرت امام پس از انقلاب كه اخيرا به رشته ي تحرير درآمده و در آن ها به توضيح مسايل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهي ارزشمندي است كه مي تواند از بعد فقهي او بيان خاصي داشته باشد.

او بر خلاف انديشه هاي نارسا كه از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مي كند، به فقه سنتي و جواهري علاقه ي وافر داشت و اصولا روش ديگري را صحيح نمي دانست.

حتي روزي به او پيشنهاد شد كه در كتاب هاي درسي حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگويي ايجاد شود، او با اين دگرگوني مخالفت ورزيد و گفت آسان گرايي و تلخيص كتاب هاي بزرگ، از ژرف بيني طلاب مي كاهد. اصالت ها را حفظ كنيد و روش هاي جديد را تا آزمون صحيح روي آن انجام نگرفته به كار نبنديد.

5- بعد عبادي امام:

حضرت امام از نخستين دوران جواني، با هر نوع رياكاري مخالفت مي ورزيد و در عين حال كه در روز بسان ديگر طلاب و فضلا به تحصيل مي پرداخت و در مجالس انس شركت مي نمود و در غالب پنج شنبه ها و جمعه ها براي تفريح به خارج قم مي رفت و از چنين مجالس بهره مي گرفت، ولي در دل شب بسان پرهيزكاران وارسته به راز و نياز با معبود مي پرداخت و از همان دوران جواني و از 27 سالگي تا لحظه اي كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و در سخت ترين لحظات، حتي شبي كه از پاريس به تهران بازمي گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد. او در ميان ادعيه به «صحيفه ي سجاديه علاقه ي خاصي داشت و معتقد بود كه در لابه لاي ادعيه،

يك رشته مسايل عرفاني و فلسفي هست كه مرغ انديشه ي هيچ فيلسوفي به آن ها نرسيده است و در ميان مناجات ها به مناجات شعبانيه عشق مي ورزيد و در ماه رمضان به خواندن ادعيه تقيد خاصي داشت. در سال 1347 هجري قمري بر دعاي سحر كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است شرح زيبايي نوشته كه دل هاي عارفان و عاشقان به سير ملكوتي را تكان مي دهد. او در ميان زيارت ها به «زيارت جامعه بيش از همه علاقه داشت و در تمام حرم هاي ائمه ي اهل بيت به خواندن آن كاملا مقيد بود.

به هنگام نماز غرق در عزوجلال الهي بود و در اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيان گر بحث هاي عرفاني و الهي اوست. اين دو كتاب يكي به نام «آداب الصلاة و ديگري به نام «اسرار الصلاة است كه هر دو از كتاب هاي نفيسي است كه كمتر مي توان براي آن ها نظيري يافت، به ويژه كتاب «اسرار الصلاة كه به حق كتاب «اسرار الصلاة است در حالي كه ديگر كتاب هايي كه به اين نام منتشر شده از نظر او «آداب الصلاة به شمار مي روند نه «اسرار الصلاة .

او در ميان فلاسفه، شيفته ي مكتب صدرالمتالهين و در ميان عرفا و محققان عرفان، به قاضي سعيد قمي علاقه ي سرشاري داشت تا آن جا كه كتاب توحيد او را شخصا استنساخ نمود و افكار بلند او را بسيار مي ستود، و در ميان ديگر كتاب هاي قاضي سعيد قمي به كتاب «اربعين او ارج مي نهاد.

در حالات خاصي كه فقط نزديكان او مي توانستند شاهد آن باشند، گاهي با مطالعه ي برخي از كتب عرفاني اشك هاي چشم او مرواريدوار،

بر گونه هايش مي غلتيدند.

6- بعد ادبي و سبك نگارش:

وي از روز نخست، انسان با ذوقي بود كه با نگارش رابطه ي خاصي داشت و از موهبت خط زيبا و نستعليق بهره مند بود و خط او جزو خطوط درجه ي يك به شمار مي رود و هم اكنون برخي از كتاب هاي او كه در سال هاي 1346 و 1349 نگاشته است نزد اين جانب موجود است و حاكي از قدرت انگشتان او در آفرينش اثر هنري است.

او از قريحه ي شعري خاصي برخوردار بود كه فقط اين ذوق را در خدمت اهل بيت به كار مي برد. «بهاريه هاي او» در ميلاد امام زمان عليه السلام زينت بخش محافل ادبي و ولايي حوزه ي علميه ي قم در دوران مرحوم آية الله حائري بود. وي ديوان ضخيمي به اندازه ي ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از خانه ي ايشان به سرقت رفت و تا كنون اثري از آن به دست نيامده است ولي در عين حال ارادتمندان او برخي از بهاريه هاي وي را استنساخ كرده و قسمتي از آن ها به وسيله ي فرزند عزيزش مرحوم حجة الاسلام آقاي سيد احمد خميني رحمه الله گردآوري گرديده است.

او در نويسندگي از جملات كوتاه ولي كوبنده بهره مي گرفت و از كلمات زيبا و روح افزاي عارفان، آميخته با شيوه ي پرخاشگري موحدان بر مشركان و ملحدان، استفاده مي كرد و اعلاميه هاي او از آغاز نهضت تا آخرين روزها بر اين نكته گواهي مي دهند.

او علم عروض و قوافي را در نزد مرحوم «حاج شيخ محمد رضا اصفهاني مؤلف كتاب «نقد فلسفه ي داروين آموخت و از هيات قديم و جديد اطلاع داشت.

وي در سال 1347 هجري قمري در سن 27 سالگي با صبيه ي مرحوم آية الله

حاج ميرزا محمد ثقفي ازدواج نمود و در سايه ي اين پيوند داراي دو فرزند ذكور و سه فرزند دختر گرديدند كه هر كدام براي خود مقامي و موفقيتي داشته و دارند و فرزند بزرگوار ايشان مرحوم آية الله حاج آقا مصطفي از نظر كمالات علمي و معنوي نسخه ي دوم پدر بود ولي متاسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت، و آثار علمي كه از او باقي مانده و چاپ شده است نشانه ي نبوغ سرشار او مي باشد.

در اين جا شايسته است نكاتي را ياد آور شويم:

الف. آثار علمي و تاليفات گرانقدر:

از رهبر عالي قدر آثار علمي فراواني باقي مانده است و همگي به خامه ي شريفش به رشته ي تحرير درآمده، كه در زير يادآور مي شويم:

1- شرح دعاي سحر كه در سال 1347 ه.ق نگاشته است.

2- اربعين حديث كه تاليف آن در سال 1358 ه..ق پايان پذيرفته است.

3- كشف اسرار كه در ظرف دو ماه آن را تاليف نموده و در سال 1323 ه..ش منتشر شده است.

4- شرحي بر حديث «راس الجالوت توضيح مناظره ي حضرت رضا علʙǠالسلام با پيروان مذاهب مختلف.

5- آداب الصلوة.

6- اسرار الصلوة.

7- مصباح الهدايه في الولاية والخلافه.

8- حاشيه بر «فصوص ʘ٘Ǚęʙ™ʠكه بر حواشي كتاب نوشته، و بعد از آن استخراج و چاپ شده است.

9- حاشيه اي بر «مصباح الانس .

10- شرح حديث «جنود عقل كه به اتمام نرسيده است.

11- رساله اي پيرامون قاعده «من ملك شيئاملك الاقراربه .

12- رساله اي در قاعده ي لاضرر.

13- رساله اي در طلب و اراده، جبر و تفويض.

14- يك دوره اصول، خلاصه ي بحث هاي خود براي فضلا.

15- رساله اي در اجتهاد و تقليد كه جزو همان بحث هاي اصولي

است.

16- رساله اي در قواعد چهارگانه قاعده ي اصالة الصحة، قاعده ي فراغ، قاعده ي يد، و قرعه كه همگي جزو بحث هاي دوره ي اصلي ايشان مي باشد.

17- تحرير الوسيله كه شرح آن گذشت.

18- رساله اي در «ولايت فقيه كه در نجف اشرف نوشته است.

19- «مكاسب محرمه در دو جلد چاپ شده است.

20- كتاب «بيع و خيارات كه در نجف اشرف تنظيم نموده و به زيور طبع آراسته شده است.

21- «الفوائد» كه در آن افكار و انديشه هاي مخصوص استاد بزرگوارش مرحوم حائري را ضبط كرده است.

22- تقرير درس مرحوم آية الله بروجردي از ابتدا، تا اول بحث «حجيه ظن .

23- ديوان شعر، متاسفانه اين ديوان مانند برخي ديگر از آثار علمي او مفقود است اميد است در سايه ي تلاش علاقمندان به دست آيد.

24- «صحيفه ي نور» كه مجموعه ي سخنراني ها و آثار فكري و اجتماعي اين شخصيت بزرگ در آن گرد آمده است.

ب. نمونه اي از آثار ادبي امام:

براي ارايه ي نمونه اي از اشعار نغز و زيبا و قريحه ي لطيف حضرت امام، يكي از قصايد او را به علاقمندان شعر و ادب تقديم مي داريم و اين قصيده كه به ظاهر در وصف بهار است، در مدح حضرت ولي زمان سروده شده است و تاريخ نظم آن مربوط به هفتاد سال قبل مي باشد.

مژده فروردين، زنو بنمود گيتي را مسخر

حبيشش از مغرب زمين بگرفت تا مشرق سراسر

رايتش افراشت پرچم، زين مقرنس چرخ اخضر

گشت از فرمان وي در خدمتش گردون مقرر

بر جهان و هر چه اندر اوست يكسر حكمران شد

قدرتش بگرفت از خط عرب تا ملك ايران

از فراز توده آنورس تا سر حد غازان

هند و قفقاز و حبش، بلغار و تركستان و سودان

هم طراز دشت و كوهستان، و

هم پهناي عمان

دولتش از فر و حشمت، تالي ساسانيان شد

كرد لشكر را ز ابر تيره، اردويي منظم

داد هر يك را ز صرصر، باديه پيمايي ادهم

بر سر آن لشكر از خورشيد نير داد پرچم

رعد را فرمان حاضر باش دادي، چون شه جم

برق از بهر سلام عيد نو، آتش فشان شد

چون سران لشكري حاضر شدند از دور و نزديك

هم اميران سپه، آماده شد از ترك و تاجيك

داد از امر قضا بر رعد غران حكم موزيك

زان سپس دادي بر آن غژمان سپه فرمان شليك

توده ي غبر از شليك يلان بمباردمان شد

از شليك لشكري بر خاك تيره خون بريزد

قلب ها سوراخ و اندر صفحه ي هامون بريزد

هم به خاك تيره از گردان، دو صد ميليون بريزد

زهره ي قيصر شكافد، قلب ناپلئون بريزد

ليك زين بمباردمان عالم بهشت جاودان شد

روزگار از نو جوان گرديد، و عالم گشت برنا

چرخ پيروز و جهان بهروز و خوش اقبال دنيا

در طرب خورشيد و مه در رقص و در عشرت ثريا

بس كه اسباب طرب گرديده از هر سو مهيا

پير فرتوت كهن، از فرط عشرت، نوجوان شد

سر به سر دوشيزگان بوستان، چون نو عروسان

داشته فرصت را غنيمت در غياب بوستان بان

كرده خلوت با جوان هاي سحابي در گلستان

رفته در يك پيرهن با يكدگر، چون جان و جانان

من گزارش را نمي دانم دگر آن جا چه سان شد...

ني اساس شادي اندر توده ي غبرا مهياست

يا كه اندر بوستان هاي زميني، عيش برپاست

خود در اين نوروز، اندر هشت جنت شور و غوغاست

قدسيان را نيز در لاهوت جشني شادي افزاست

چون كه اين نوروز با ميلاد «مهدي توامان شد

مصدر هر هشت گردون مبدا هر هفت اختر

پخالق هر شش جهت، نور دل هر پنج مصدر

والي هر چار عنصر، حكمران هر سه دفتر

پادشاه

هر دو عالم، حجت يكتاي داور

آن كه جوش شهره ي نه آسمان بل لامكان شد

مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو

هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم و مه ور

شاه جعفر فيض، و كاظم حلم، و هشتم قبله گيسو

هم تقي تقوا، نقي بخشايش، و هم عسكري مو

«مهدي قائم كه در وي جمع اوصاف شهان شد

پادشاه عسكري طلعت، نقي حشمت، تقي فر

بوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفر

علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر

مجتبي حلم و رضيه عفت و صولت چو حيدر

مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد...

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن شهر نقش داشته است؟

پرسش

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن شهر نقش داشته است؟

پاسخ

در آغاز شايسته است به طور اجمال، زندگي و شخصيت خواجه نصيرالدين طوسي مورد توجه قرار گيرد/

ابوجعفر محمد بن حسن بن ابي بكر، مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي از خانواده علمي فيروزشاه جهرودي است. اصل خواجه از دهي به نام ورشاه است كه از منطقه دستگرد و از ولايات قم مي باشد در آن زمان جزو ساوه بوده است. او چون در طوس متولد شده به طوسي معروف گرديده. وي در سال 597 هجري قمري مطابق 1200 ميلادي در روز شنبه يازدهم جمادي الاول به دنيا آمده است.{1}

خواجه ايام كودكي را در طوس گذراند و علوم نقلي و مقدماتي را نزد پدرش محمد بن حسن طوسي كه از شاگردان ضياالدين راوندي بود، فراگرفت؛ همچنين علم حديث، فنون عقلي، كلام، فلسفه و منطق را نزد دايي پدرش - نصرالدين عبداله بن حمزه طوسي - كه از علماي بزرگ به شمار مي رفت، آموخت. آن گاه براي تكميل معلومات خويش، به حوزه علميه نيشابور رفت. وي كتاب اشارات ابن سينا را نزد فريدالدين داماد - حكيم نيشابوري - آموخت و مقدمات علم رياضي را نزد كمال الدين محمد حاسب فرا گرفت. خواجه در نيشابور با قطب الدين مصري و ساير فضلا و دانشمندان علوم مختلف به بحث و گفتگو پرداخت و بر معلومات خويش افزود/

در همان ايام جواني، علم حديث را در خدمت شيخ برهان الدين حمداني كه در ري سكونت داشت فرا گرفت و فقه و اصول را از فقيه، معين الدين سالم بن بدران مازني مصري كه از شاگردان ابن ادريس حلي و ابوالمكارم ابن زهره

بود آموخت. در اين زمان خواجه 22 سال سن داشت و موفق به اخذ اجازه نامه اجتهاد گرديد. استادش او را با القاب امام اجل، عالم افضل، اكمل، اورع، متقن، محقق نصيرالملْ و الدين، وجيه الاسلام و المسلمين، سندالائمه، الافاضل، مفخرالعلما، الاكابر و افضل اهل خراسان ياد مي كند.{2}

خواجه نصيرالدين طوسي مدتي از عمر خود را در قلعه الموت سپري مي كند پس 18 سال در دربار ايلخانان مغول وزارت مي نمايد و سرانجام در سال 637 ه'. ق دارفاني را وداع مي گويد/

خواجه در قلعه الموت و ميمون دژ

اين دانشمند گرانقدر حداقل بيست و چهار سال از عمر شريفش را در قلعه الموت و ميمون دژ به سر برده است. در اين مدت طولاني خواجه رنج هاي بسياري را تحمل كرد تا آنجا كه در حاشيه بعضي از كتبي كه در اين مدت تاليف نموده است اين شعر ديده مي شود:

به گرداگرد خود چندان كه بينم بلا انگشتري و من نگينم

خواجه اهل علم بوده و با كتاب و دانشمندان سر و كار داشته است. او با دانشمنداني كه از روي اضطرار به آن ديار آمده بودند به بحث و گفتگو مي پرداخت و از كتابخانه «عظيم الموت» استفاده مي نمود و كتاب هاي ارزنده اي از همان دوران به يادگار گذارده است/

اخلاق خواجه

از آنجا كه خواجه آراسته به انواع علوم و فنون عقلي و نقلي و معارف بشري بود، از اخلاق حميده و ملكات فاضله برخوردار بود. شاگرد عاليقدرش علامه حلي مي گويد: «او شريف ترين كسي است كه ما از لحاظ اخلاق ديده ايم».{3} ابن شاكر ضمن ذكر تواضع و فروتني خواجه، داستان جالبي را نقل مي كند كه به تنهايي نشان دهنده روح بزرگ و نظربلند و اخلاق حميده

آن حكيم نامدار اسلام است. ابن شاكر مي گويد: «شخصي نامه اي به خواجه نوشت و او را به زشتي ياد كرد و از جمله نوشته بود يا كلب بن كلب - اي سگ پسر سگ - . خواجه در پاسخ، اين جمله را نوشت كه اما اين كه مرا سگ پسر سگ خوانده اي درست نيست، زيرا سگ با چهار دست و پا راه مي رود و عوعو مي كند و ناخن هايش دراز است. اما من قامتم راست و پوست بدنم بدون مو و ناخن هايم پهن - است - و حرف مي زنم و مي خندم. بنابراين مشخصات من با سگ تفاوت دارد. خواجه تمام سخنان طرف را با سرشت نيكو و بدون خشم پاسخ داد و يك كلمه نامناسب در پاسخ وي به كار نبرد».{4}

نقش خواجه در دربار مغول

همان گونه كه گفته شد 18 سال از عمر خواجه دربار ايلخانان مغول سپري مي شود. در اين مدت، نُه سال در دوران هلاكو، رياست و نظارت كل اوقاف تمامي ممالك بر عهده اوست و نه سال در ايام سلطنت فرزند هلاكو - اباقا - در همين سمت باقي مي ماند/

اين مرد بزرگ، در آن دوران حساس، كه زن عيسوي هلاكو - دوقوز خاتون - و سردار مسيحي او و ساير مغولان، ناقوس خطر انهدام كاخ اسلام را به صدا درآورده بودند، توانست جان بسياري از علما، حكما، فقها، مهندسان، رياضي دانان و ساير طبقات مسلمين را نجات دهد. به شهادت تاريخ او در هيچ سمت سياسي كشور و لشكركشي مغول وارد نشد و ملازمت وي با هلاكو و فرزندش، براي استفاده هاي علمي و معنوي و خدمت به اسلام و مسلمين بوده است. وي در

مراغه دانشگاهي تأسيس كرد و كتابخانه اي بنياد نهاد كه بيش از چهارصد هزار جلد كتاب داشت.{5}

خواجه نه تنها به امور رصدخانه مراغه و دانشمندان آنجا توجه داشت بلكه مطابق نوشته ابن فوطي هر جا دانشمندي اعم از شيعه و سني بود، از بذل عنايت خواجه بي نصيب نمي ماند. خواجه امور بيمارستان ها، مدارس، رباطها و حقوق دانشجويان و ارباب احتياج را اصلاح نمود و بهتر از پيش به گردش درآورد.{6}

خواجه بيش از 160 كتاب و رساله بزرگ و كوچك در تمامي رشته هاي علمي و فني به عربي و فارسي تاليف نموده. اين حكيم نامدار در سن 75 سالگي جهان فاني را وداع گفت و در حرم كاظمين(عليهم السلام) مدفون گرديد/

آيا خواجه نصيرالدين نقشي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار داشت؟

هلاكو از طرف منكوقاآن مأموريت يافت كه به ايران آمده، نخست قلعه هاي فرقه اسماعيليه و برخي نواحي ديگر را كه در يورش چنگيز فتح نشده بود بگشايد و سپس بغداد مركز خلافت عباسي، مصر، سوريه و عربستان را تسخير نمايد و دامنه فتوحات آنها را از چين تا سرحد آفريقا و سواحل درياي سرخ گسترش دهد او پس از فتح قلعه هاي اسماعيليه، خواجه نصيرالدين را نزد خود نگه داشت/

هلاكو در سال 654 هجري بعد از خاتمه كار اسماعيليه آهنگ فتح بغداد كرد و به گونه اي كه چگونگي آن در كتاب هاي تاريخ ضبط شده است در سال 656 به بغداد لشكركشي نمود و خلافت پانصدساله عباسي را برانداخت/

اما نكته قابل توجه در اين رويداد اين است كه بعضي از اشخاص مغرض و يإ؛پ پ ظظس غيرمطلع بر خواجه خرده گرفته و مدعي شده اند كه او خان مغول را به

فتح بغداد ترغيب نموده و موجب براندازي خلافت عباسي را به دست مغولان فراهم ساخته و حتي در فجايع و قتل و غارت ها شريك بوده است. حتي بعض از اهل سنت در كتاب هاي خود با اين ادعا حملات شديدتري ب ه خواجه نصير نموده اند از جمله ابوالفلاح حنبلي در شذرات الذهب، كه خواجه را نصير شرك، كفر و الحاد خوانده و گفته است: «خواجه قصد نمود اشارت ابن سينا را جايگزين قرآن سازد، ولي نتوانست و گفت اشارات قرآن خواص و قرآن محمد كتاب عوام است. وي خواست نماز را به دو مرتبه تقليل دهد ولي به انجام اين كار نيز موفق نشد و در آخر عمر سِحر ياد گرفت و بت مي پرستيد». سُبكي، يافعي و ابن تيميه هم در كتاب هاي خود از اين افتراآت به خواجه نسبت داده اند.

اما حقيقت چيز ديگري است. با اين كه محقق طوسي طبق عقيده خود به ترويج مذهب حقه جعفري اهتمام ورزيد ولي نسبت به ديگر فرق اسلام نيز با مهر و محبت رفتار مي كرد و دانشمندان را از هر طبقه و مذهب كه بودند تكريم مي نمود و از تعصب هاي خشك مذهبي دوري مي جست لذا مستشرقان مسيحي و بعضي از علماي اهل سنن و كليه دانشمندان شيعي مذهب او را به عظمت روحي، ديانت و وثاقت در حديث و تواضع و حسن خلق توصيف كرده اند/

بروكلمن مستشرق آلماني، جورج سارتول - دانشمند آمريكايي - ، ادوارد براون - مورخ انگليسي - و جرجي زيدان وي را بزرگترين رياضيدان و مشهورترين دانشمند قرن هفتم مي دانسته اند/

محمد بن شاكر كه از مورخان اهل سنت است اخلاق او را چنين وصف كرده است: «بسيار نيكو صورت، خوشرو، كريم،

سخي، بردبار، خوش معاشرت، زيرك و با فراست بود...».{7}

ابن فوطي حنبلي درباره خواجه مي نويسد: «خواجه مردي فاضل، كريم الاخلاق، نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسي دلتنگ نمي شد و حاجتمندي را رد نمي كرد و برخورد او با همه با خوشرويي بود».{8}

بنابراين نخست با مراجعه به كتب تاريخ حتي كتاب هاي تاريخي اهل سنت كه فتح بغداد را در آن زمان بررسي كرده اند، روشن مي شود كه خواجه نقشي در آن فاجعه نداشته است از جمله:

الف) علامه ابن فوطي حنبلي بغدادي مورخ اهل سنت كه ذهبي درباره او مي گويد: «العالم البار متقن المحدث، المفيد، مورخ الاَّفاق و مفخر اهل العراق». او در واقعه بغداد چهارده سال سن داشته و اسير شده است. وي در كتابش واقعه فتح بغداد را به طور كامل شرح مي دهد ولي ذكري از خواجه نصير در آن برهه از زمان ننموده است.{9}

ب) ابن طقطقي حوادث بغداد را با يك واسطه نقل مي كند. او نام خواجه را تنها يك بار به خاطر واسطه بودن ملاقات ابن علقمي به ميان آورده و ذكري از خواجه و ترغيب او در حمله مغول ننموده است.{10}

ج) ابي الفدا در كتاب خود به تفصيل نحوه حمله و فتح بغداد را توسط هلاكو بيان مي كند ولي ذكري از خواجه نصيرالدين طوسي ننموده است.{11}

د) ذهبي كه از شاگردان ابن تيميه است و منهاج السنه را به نام منهاج الاعتدال تلخيص نموده، با استادش ابن تيميه در اين زمينه مخالف است. او در كتابش پس از ذكر حوادث بغداد، ذكري از خواجه به ميان نياورده است.{12}

ه') صلاح الدين صفدي كه حدود چهل سال بعد از واقعه بغداد به دنيا آمده بعد از ذكر واقعه بغداد نامي از خواجه به ميان

نياورده است.{13}

و) جلال الدين سيوطي در كتاب خود در شرح وقايع سقوط بغداد نامي از خواجه ذكر ننموده است.{14}

ز) ابن خلدون نه تنها در مقدمه ذكري از خواجه ننموده، بلكه درباره خواجه مي گويد: «و كان للمسلمين نفع».{15}

ح) عمادالدين ابي الفدا مي گويد: حقيقت اين نقل را كه شهرت دارد خواجه نصير طوسي هلاكو را وادار به قتل خليفه نمود خدا مي داند، ولي به نظر من از شخص عاقل و فاضل چنين كاري سر نمي زند.{16}

ط) محمد بن علي بن طباطبا كه كتابش را در سال 701 يعني چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد نوشته است مي گويد: «حق مطلب اين است كه از بين رفتن هر دولتي در هر زمان به واسطه پيدايش علل داخلي و خارجي است. سقوط خلافت خاندان عباسي هم تابع همين اصل كلي است. اما علل خارجي كه منجر به سقوط خلافت عباسي گرديد آن بود كه مغول ها از تاريخي كه قوت كرفته و به كشورگشايي پرداختند، درصدد فتح بغداد بودند... اما علت داخلي فتح بغداد، ضعف حكومت عباسي است. بنابراين اين پيشامد نتيجه سستي عزم و ضعف اراده خليفه، ظلم و جور پسرش و نفاق امرا و سران لشكر است».{17}

بنابراين خواجه نصيرالدين طوسي در پيدايش اين واقعه نقشي نداشته است و خود هلاكو بعد از فتح دژهاي اسماعيليان دستور فتح بغداد را داده است/

دوم آن كه شخصيت هاي بزرگ و دانشمندان ديگري غير از خواجه ملازم سلطان مغول و طرف مشورت او بوده اند چنان كه خواجه رشيدالدين فضل اله كه نوه رييس الدوله همداني است مي گويد: «هنگامي كه هلاكو به سوي بغداد شتافت، سيف الدين بتيكچي كه مدبر مملكت بود و خواجه نصيرالدين و صاحب سعيد علاالدين عطامك -

مؤلف تاريخ جهانگشاي جويني - در خدمت مغول بودند».{18}

از اين عده فقط خواجه نصير شيعه بود و بقيه از رجال اهل سنت هستند كه خليفه رإ؛پپظظس اميرالمؤمنين مي دانسته اند. بنابراين اگر مشاوران هلاكو اين اندازه در وي نفوذ داشته اند كه قادر بودند او را از حمله به بغداد باز دارند چرا در آن ميان تنها گناه اين امر متوجه خواجه شده است؟ در حالي كه سيف الدين در فتح بغداد وزير هلاكو بوده است/

سوم آن كه مهم ترين دليل عدم دخالت خواجه در فتح بغداد ماجراي كشته شدن شرف الدين محمد برادر بزرگ سيد علي بن طاووس و بسياري از علما، سادات و شيعيان است. حتي در اين واقعه مغول مقابر قريش را ويران و حرم كاظمين(ع) را سوزاندند و هيچ قدرتي هم مانع آنها نبود به طوري كه در جامع التواريخ آمده: «سيف الدين بيتكچي سني، وزير هلاكو، صد نفر از مغول را به نجف فرستاد تا كسي معترض مرقد منور اميرالمؤمنين(ع) نشود».{19}

اگر خواجه نصير در آن واقعه حضور يا دخالت داشته است نبايد از كشته شدن شيعيان ممانعت كند؟ آيا خواجه مي گذاشت مقابر متبركه ويران و حرم كاظمين به آتش كشيده شود؟

بنابراين روشن است كه خواجه در آن واقعه حضور و دخالت نداشته است/

چهارم آن كه يكي از علل حمله مغول به بغداد نفوذ عيسويان در لشكر مغول بوده است و همان طور كه مي دانيد، هم زمان با حمله مغول به ايران مسيحيان شكست سختي در جنگ هاي صليبي از مسلمانان خورند بنابراين با قوم وحشي مغول طرح دوستي ريخته و سعي كردند با كمك آنها، شكست خود را جبران كنند. از اين رو مي توان گفت نفوذ زياد زن هلاكو كه

عيسوي بود و سفارش برادر هلاكو و نيز سردار سپاه مغول كه مسيحي بود، نقش مهمي در فتح بغداد داشت/

[1]. مفاخر اسلام، علي دواني، ج 4، ص 84/

[2]. اين اجازه نامه در شرح حال معين الدين سالم بن بدران در لولوْالبحرين، ص 248 آمده است/

[3]. لولوْ البحرين، يوسف بن احمد بحراني، ص 245/

[4]. وافي بالوفيات، صلاح الدين خليل بن ايبك صفدي، ج 1، ص 179/

[5]. همان/

[6]. حوادث الجامعه و التجارب النافعه في المأته السابعه، ابن فوطي بغدادي، ص 158، حوادث سنْ 656/

[7]. فوات الوفيات، تاليف محمد بن شاكر الكتبي، ج3، ص247/

[8]. حوادث الجامعه و التجارب النافعه في المائْ السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، ذكر حوادث سنه 656/

[9]. همان، ص 157/

[10]. فخري في الاَّداب السلطانيه و الدول الاسلاميْ، محمد بن علي بن طباطبا معروف به ابن الطقطقا، ص 235/

[11]. مختصر في اخبار البشر، عمادالدين اسماعيل ابي الفدا، ج3، ص193، ذكر استيلا القتر علي بغداد و انقراض الدولْ العباسيه/

[12]. عبر في خبر من غبر، ذهبي، ج 3، ص 277، حوادث سال 656/

[13]. وافي بالوفيات، صلاح الدين خليل بن ايبك صفدي، ج1، ص 179/

[14]. تاريخ الخلفا، تاليف جلال الدين سيوطي، ص465/

[15]. تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن خلدون، ج3، ص662/

[16]. بدايه والنهايه، ابي الفدا اسماعيل بن كثير دمشقي، ج13، ص234، حوادث سنْ 656/

[17]. فخري في الاَّداب السلطانيه و الدولي الاسلاميه، محمد بن علي بن طباطبإ؛ت ت ظظس معروف به ابن الطقطقا، ص236/

[18]. جامع التواريخ، رشيدالدين فضل اله، ج 2، ص 707/

[19]. همان، ص713/

موضوع: شيعه و عبداله سبا

آيا آقاي بهجت مرجع تقليد خوبي است؟

پرسش

آيا آقاي بهجت مرجع تقليد خوبي است؟

پاسخ

در رابطه با حالات معنوي ايشان، تنها به همين جملة امام خميني( بسنده مي كنم كه: "حضرت آيت ا...العظمي بهجت، به مرتبه اي از كمالات رسيده اند كه صاحب موتِ اختياري مي باشند."

اما شخصيّت علميِ ايشان، كه پيداست منظور شما در سؤال، همين قسمت است : ايشان عمري را براي فراگيري علوم آل محمد( در حوزه هاي نجف اشرف، كربلاي معلّي و قم، سپري كردند و از محضر اساتيد بزرگواري استفاده كردند.

آيت ا...امجد دربارة ايشان مي فرمايد : "ايشان جمع همة خوبيها و كمالات علماي سلف (گذشته) هستند، بطوريكه هر فضيلت و خوبي كه در علماء سابق لحاظ كنيم، همة آنها در ايشان جمع شده است، به اضافه فضائل ديگر."

مرجعيّت ايشان، به وسيلة حوزة علمية قم، تأييد شده است و امروزه افراد زيادي از ايشان تقليد مي كنند.

اما شما بايد دربارة اعلم بودن ايشان، در بين مراجع، تحقيق كنيد. تحقيق از دو نفر كه هم دربارة ايشان شناخت كافي داشته باشند(عالِم)، و هم راستگو باشند.

منابع و مآخذ :

* فيضي از وراي سكوت، مقدمه

لطفا درخصوص مرحوم شيخ نخودكي وسابقه ايشان مطالبي راعنايت ف ماييد

پرسش

لطفا درخصوص مرحوم شيخ نخودكي وسابقه ايشان مطالبي راعنايت ف ماييد

پاسخ

لازم به ذكراست حاج شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني معروف به نخودكي فرزندملاعلي اكبردرذي القعده سال1279دراصفهان متولدشده وتعليمات وتحصيلات ظاهري رادرمحضرپدربزرگوارش كسب نموده ومدارج ملوك رانزداستادبزرگوارش مرحوم حاج ميرزاصادق طي كردوپس ازآن قسمت ازعلوم رياضي ،علوم فقه واصول رانزداخوندملامحمدكاشاني فراگرفت.وي پس ازفراگيري علوم عقلي وفلسفه به عتبات مهاجرت كردودرنجف اشرف به تكميل معنويات پرداخت وبه مقامات وكرامات بسياري نايل آمدسپس به اصفهان مراجعه كرد.درسفري كه به مشهدمقدس داشت مكاشفه اي برايش پيش آمدومجاورت هميشگي رادرمشهدبرخودلازم دانست.اين مرحوم سرانجام درسن82سالگي درسال1361 ه ق دارفاني راوداگفت ودركنارضلع شمالي صحن انقلاب (صحن)عقيق)كنارايوان عباسي به خاك سپرده شد

1_ لطفا د رخصوص مرحوم شيخ نخودكي و سابقه ايشان مطالبي را عنايت فرماييد؟

پرسش

1_ لطفا د رخصوص مرحوم شيخ نخودكي و سابقه ايشان مطالبي را عنايت فرماييد؟

پاسخ

ضمن تشكر از شما نسبت به شناخت بزرگواران و مشاهير مدفون در حرم مطهر رضوي لازم به ذكر است حاج شيخ حسنعلي اصفهاني معروف به نخودكي فرزند ملا علي اكبر، در ذي قعده سال 1279 در اصفهان متولد شد. تعليمات و تحصيلات ظاهري را در محضر پدر بزرگوارشان كسب نموده و مدارج سلوك را نزد استاد بزرگوارش، مرحوم حاج ميرزا صادق طي كرد و پس از آن قسمتي از علوم رياضي، هيئت و علوم فقه و اصول را نزد آخوندملا محمد كاشي فراگرفت.

وي پس از فراگيري علوم عقل و فلسفه به عتبات مهاجرت كرد و در نجف اشرف به تكميل معنويات و رياضت مشروع پرداخت و به مقامات و كرامات بسياري نائل آمد سپس به اصفهان مراجعت نمود و در سفري كه به مشهد مقدس داشت مكاشفه اي برايش حاصل شد و مجاورت هميشگي را در مشهد بر خود لازم دانست. و حاج شيخ حسنعلي نخودكي سرانجام در سن82 سالگي در سال 1361 ه_ق دار فاني را وداع گفت و در كنار ضلع شمالي صحن انفلاب ‹‹ عتيق›› كنار ايوان عباسي به خاك سپرده شد . جهت بهره وري از زندگي نامه ديگر مشاهير مدفون در حرم رضوي كتابي به همبن عنوان ( مشاهير مدفون در حرم رضوي) اهدا مي گردد.

جهت مطاله بيشتر ميتوانيد به كتاب (نشاني از بي نشانها)مراجعه نماييد.

خامنه از شهرهاي كدام استان است و مقام معظم رهبري متولد كدام شهر مي باشند؟

پرسش

خامنه از شهرهاي كدام استان است و مقام معظم رهبري متولد كدام شهر مي باشند؟

پاسخ

خامنه يكي از بخش هاي شبستر در آذربايجان است و در استان خراسان بخشي به نام خامنه وجود ندارد. پدر و اجداد حضرت آيت الله خامنه اي از خامنه آذربايجان هستند. پدر ايشان ساكن مشهد بوده و تولد مقام معظم رهبري نيز ظاهرا در مشهد بوده است.{J

نام اصلي استاد وحيد بهبهاني چيست ؟

پرسش

نام اصلي استاد وحيد بهبهاني چيست ؟

پاسخ

نام آيت الله وحيد بهبهاني، محمد باقر است. ايشان يكي از بزرگ ترين علما و مراجع فقهي است، از اين رو استاد كل لقب گرفت و معروف به وحيد بهبهاني و يا معروف به آقا شد. چون در دوران ايشان اخباريان زياد بودند و ايشان مكتب تشيع را از دست آنان نجات داد، معروف به علّامه مجدّد وحيد بهبهاني شدند. ايشان در سال 1118 در اصفهان متولد شد و در سال 1208 از دنيا رفت.

مختصري از زندگي علمي و سيره عملي ملاصدرا را بيان كنيد.

پرسش

مختصري از زندگي علمي و سيره عملي ملاصدرا را بيان كنيد.

پاسخ

نام ملاصدرا، محمدبن ابراهيم قوامي شيرازي است كه بعدا معروف به ملاصدرا يا صدرالمتألهين شد. ايشان حكيمي است الهي و فيلسوفي است رباني و بي نظير كه حكمت الهي را وارد مرحله جديد كرد. ايشان بيانگري توانا است كه به حقيقت حق مطلب را در فلسفه ادا كرده است. مرحوم شهيد مطهري مي فرمايد: «فلسفه صدرا يك نظر به منزله چهار راهي است كه چهار جريان؛ يعني، حكمت مشائي ارسطوئي و سينائي و حكمت اشراقي سهروردي وعرفان نظري محي الديني و معاني و مفاهيم كلامي را با يكديگر تلاقي كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده و رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند». ايشان شاگرد شيخ بهايي و ميرداماد بود و در حال سفر حج به مكه، در شهر بصره سال 1050 دار فاني را وداع گفت.

منظور از فاطي در اشعار امام چه كسي است ؟

پرسش

منظور از فاطي در اشعار امام چه كسي است ؟

پاسخ

منظور عروس ايشان خانم فاطمه طباطبايي سلطاني (همسر احمد آقا خميني) است.

خواهشمند است در زمينه زندگاني جلال آل احمد توضيح دهيد؟

پرسش

خواهشمند است در زمينه زندگاني جلال آل احمد توضيح دهيد؟

پاسخ

جلال آل احمد در خانواده اي روحاني به دنيا آمد و در آغاز عمر مي خواست طلبه شود، سپس تحولات فكري در اوبه وجود آمد و به حزب توده پيوست و از نويسندگان نشريات توده اي بود. در تظاهرات حزب توده به نفع واگذارينفت شمال به روسيه به خود آمده و از حزب توده جدا شد و با خليل ملكي نيروي سوم را به وجود آوردند. بعدهاتحول فكري جلال آل احمد ادامه يافت و كتاب هاي «غرب زدگي»، «در خدمت و خيانت روشنفكران» و «خسي درميقات» را نوشت.

او تحت تأثير حركت و شخصيت امام خميني قرار گرفته و ملاقاتي نيز با آن بزرگوار داشت. كتاب «در خدمت وخيانت روشنفكران» او به خاطر حمايت از حركت امام خميني و درج سخنراني ايشان بر عليه كاپيتولاسيون اجازه انتشار نيافت.

مرگ جلال آل احمد نيز مشكوك بوده و برادر او (شمس آل احمد) با اطمينان اظهار مي دارد كه جلال به وسيلهرژيم شاه كشته شده است.{J

در مورد زندگي نامه آقاي بهجت توضيح دهيد.

پرسش

در مورد زندگي نامه آقاي بهجت توضيح دهيد.

پاسخ

حضرت آيت الله بهجت در اواخر سال 1334 ه ق در خانواده اي متدين و تقواپيشه در شهر فومن از استان گيلان، چشم به دنيا گشودند. در 16 ماهگي مادرشان از دنيا رفت و طعم تلخ يتيمي را از همان اوان كودكي چشيد. آيت الله بهجت تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد و در همان شهر به تحصيل علوم ديني پرداخت. از همان كودكي ذكاوت و زيركي و پاكي و ايمان در ايشان آشكار بود. از بازي هاي كودكانه پرهيز مي كرد و انس به معاشرت و مصاحبت علما و بزرگان داشت به طوري كه عشق فوق العاده به كسب علم و نبوغ در زندگي ايشان جلوه گر برود. پس از طي دوران مقدماتي در شهر فومن در سال 1348 ه ق در حالي كه تقريبا 14 ساله بود به عراق مشرف گرديد و در كربلاي معلي اقامت گزيد و در آنجا علاوه بر تهذيب و خودسازي حدود چهار سال برخي از كتب فقه و اصول را در محضر اساتيد بزرگ آنجا فرا گرفت.

در سال 1352 ه ق براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف گرديد و قسمت هاي پاياني دروس سطح حوزه را در محضر آيات عظام آنجا از جمله مرحوم آقا شيخ آيت الله طالقاني به پايان رساند. ايشان پس از درك محضر آيات عظام «آقا ضياء عراقي، ميرزاي نائيني» به حوزه درس ارزشمند آيت حق «حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني» وارد شد و در محضر اين علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت و از تفكرات

عميق و دقيق اين مرد بزرگ بهره ها برد. در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمدكاظم شيرازي و در اصول از مرحوم آقاي ناييني و بيشتر از مرحوم غروي اصفهاني بهره برد.

آيت الله بهجت در ضمن تحصيل از ابتدا و پيش از دوران بلوغ به تهذيب نفس و استكمال معنوي همت گمارده بود. در كربلا در اوايل دوران بلوغ به دنبال استاد و مربي اخلاقي بود. آنگاه به آيت الله قاضي كه در نجف بودند مالي برده بود و در صدد كسب معرفت از ايشان برآمدند و لذا به محض ورود به نجف در سن 18 سالگي به محضر پرفيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي قاضي بار يافتند و مورد توجه و عنايت ويژه ايشان قرار گرفتند.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد: ايشان از مرحوم قاضي مستقيما در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سال ها شاگردي ايشان را كرده بودند. مرحوم قاضي از كساني بودند كه ممحض در تربيت افراد در جهات معنوي و عرفاني بودند. مرحوم علامه طباطبايي و شيخ محمد تقي آملي و شيخ علي بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع از وجودشان در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني بهره برده اند.

آيت الله بهجت اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم سيد حسين بادكوبه اي فرا گرفته است. اين عالم وارسته بعد از تكميل دروس در سال 1324 هجري شمسي به ايران مراجعه كردند و چند ماهي در وطن خود يعني فومن اقامت كردند و بعدا در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف را داشتند، قصد زيارت حرم

مطهر حضرت معصومه و اطلاع يافتن از وضع حوزه علميه قم را كردند و چند ماهي در قم توقف كرد. در طي اين مدت خبر رحلت استادان بزرگ نجف را شنيد و لذا تصميم به اقامت در قم گرفتند.

در قم از محضر حضرت آيت الله حجت كوه كمري استفاده كردند و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيدند.

ورود آيت الله بهجت به شهر مقدس قم چند ماه بعد از اقامت آيت الله بروجردي در قم بود و به همراه امام خميني و آيت الله گلپايگاني و بزرگان ديگر به درس مرحوم بروجردي حاضر شد. آيت الله بهجت ضمن حضور در جلسات درس و تهذيب نفس به تعليم و تدريس نيز اشتغال داشتند و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. در مجموع بيش از 40 سال به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشت و غالبا به واسطه شهرت گريزي در منزل تدريس كرده و فضلاي بزرگي كه اكنون از مجتهدين نامور به شمار مي آيند از محضر پرفيض ايشان بهره برده اند.

ويژگي هاي اخلاقي حضرت آيت الله بهجت:

1. تقوا و خودسازي: ايشان خود در آغاز جواني به ميدان خودسازي گام نهاد و همواره در آموزش هاي اخلاقي بر اين نكته اصرار داشت كه تلاش پيگير و رياضتي فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلت هايي اخلاقي و جهاد با هواهاي نفساني پيروز گردد و به سازندگي خود بپردازد و چون تهذيب اصل و اساس ارزش ها است و منشأ خدمت به ديگران است همواره معتقد به لزوم همپايي و همراهي دانش و اخلاق بود و خطر جدايي علم و

تزكيه را پيوسته گوشزد مي كرد و زيان عالم غير مهذب و دانش بدون تزكيه را از هر ضرري بالاتر مي دانست. ايشان انسان مخلص و مشتاقي است كه در همه حال به ياد خدا است و كوشيده تا پيوسته در حوزه جاذبه الهي قرار گيرد و به همه چيز و همه كس با ديد خدا خواهي بنگرد. يكي از مجتهدان بزرگ درباره ايشان گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است بلكه عين تقوا و مجسمه تقوا است.

2. زهد و ساده زيستي: ايشان زاهد عارفي است كه بي رغبت به دنيا و بي تكلف بوده است. زندگي ساده او در خانه اي قديمي و محقر در قم و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاي مكرر علما و مردم براي تعويض خانه، گواهي صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است.

آيت الله مصباح در مورد زهد ايشان مي گويد: آقاي بهجت منزلي اجاره كرده بود كه ظاهرا دو اطاق بيشتر نداشت و آن اتاقي كه ما براي درس خدمت ايشان مي رسيديم، وسطش پرده اي كشيده بود كه پشتش خانواده ايشان زندگي مي كردند و ما اين طرف پرده مي نشستيم. زندگي بسيار ساده و دور از هرگونه تكلف و توأم با يك عالم نورانيت و معنويت.

3. عبادت: از عوامل مهم در موفقيت ايشان كه مي تواند الگويي براي ديگران باشد تقيد و تعبد ايشان است. ارتباط ايشان با خداوند متعال، ذكرهاي پي در پي، به جا آوردن نوافل، شب زنده داري هاي كم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است. سالهاست كه نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين و روح نوازترين

نمازهاي جماعت ايران اسلامي است. در نماز جماعت ايشان جا براي نمازگزاران تنگ مي گردد. بعضي از حضرت آيت اله بهجت نقل كرده اند كه ايشان فرموده بود: اگر سلاطين عالم مي دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هايي ببرد، هيچگاه دنبال مسايل مادي نمي رفتند.

4. زيارت و توسل: ايشان با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه(س) شرفياب مي گردد و با خشوع و خضوع در مقابل ضريح مطهر مي ايستند.

5. تواضع و فروتني: شهرت گريزي، هواستيزي و فروتني از ديگر ابعاد برجسته اين شخصيت معنوي است. در مجالسي كه از طرف ايشان برگزار مي شده است، ايشان به خطباي مجالس توصيه مي كردند از ذكر نام ايشان در مجالس خودداري كنند.

6. سير و سلوك و مقام معنوي: در سير و سلوك اين عبد صالح خداوند، سابقه ده ها ساله دارد و در همان جواني، مراحلي را درعرفان سپري كردند. عارف بزرگي چون امام خميني به ايشان عنايتي خاص داشتند و بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در منزل ايشان حضور يافته وايشان را ديدار مي كند.

7. كرامت: از ويژگي هاي ايشان اين است كه اهل كرامت است و اين نتيجه خودسازي وتهذيب نفس است. البته ايشان همواره طوري برخورد مي كرده اند كه اين كرامات از ايشان ظاهر نگردد. از فردي نقل شده كه مي گويد: خانم من باردار بود و من نزديك ماه رمضان قصد رفتن به مسافرت داشتم. براي خداحافظي خدمت آقاي بهجت رفتم. ايشان مرا دعا كرد و فرمود: در اين ماه خداوند به شما پسري عنايت

مي كند، نامش را محمد حسن بگذاريد، در حالي كه اصلا آقا از بارداري همسرم خبر نداشت. اتفاقا در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم.

8. اهتمام و عنايت به رعايت شرعيات: مهمترين ويژگي در روش تربيتي ايشان، عنايت به رعايت آداب شرعي و شيوه و سيره اهل بيت است. ريزه كاري ها و ظرافت هاي بسياري در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياي خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خود يك علمي مي خواهد چه رسد به اين كه آدم بتواند دقيقا آنها را رعايت كند و همين ها است كه بنده را در راه بندگي به پيش مي برد و در نزد خداوند عزيز مي كند و به مقامات بلند مي رساند. ايشان در پاسخ به درخواست نصيحت تأكيد دارند كه مسلمات شرع را درست رعايت كنيد به ويژه به نماز اهميت ويژه اي مي دهند و حالات ايشان و سوز و گداز و گريه ايشان در حال نماز خود بهترين درس اخلاق و سازندگي است و بسياري از ويژگي هاي ديگر كه محتاج صرف وقت بسيار و نوشتن كتاب هاي فراواني است.

در اين باره به كتابهاي ذيل مراجعه نماييد:

1- برگي از دفتر آفتاب

2- ستارگان هدايت

3- بهجت عارفان

علامه محمدتقي جعفري چگونه شخصيتي بود و چه تاليفاتي دارند؟

پرسش

علامه محمدتقي جعفري چگونه شخصيتي بود و چه تاليفاتي دارند؟

پاسخ

استاد علامه محمدتقي جعفري به سال 1304 خورشيدي درشهر تبريز متولد شد و پس از تحصيلات عاليه علوماسلامي در همان شهر و طهران و قم و نجف اشرف كه عمدتا در محضر آيات عظام: ميرزا فتاح شهيدي، شيخمحمدرضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهايد شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حكيم به وقوعپيوست.

در همان سنين جواني به اجتهاد دست يافتن و در فلسفه و عرفان نيز در محضر درس فيلسوف شرق آقا ميرزا مهديآشتياني در طهران و عارف مقاله شيخ مرتضي طالقاني در نجف اشرف كسب فيض نمود و سرانجام در شمار فلاسفه شهيد عصر درآمد و واجب شهرت بين المللي گرديد.

تا حال حاضر بيش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسيده است و چاپ بعضي از آنان همچون شرح مثنوي مكرراتجديد گرديده است.

مولوي و جهان بيني

علم از ديدگاه اسلام

تفسير و نقد و تحليل مثنوي

تحليل شخصيت خيام

اخلاق و مذهب

علم در خدمت انسان

نگاهي به علي(ع)

وجدان

ذكر دفتر 2 (حيات معقول)

بررسي و نقد افكار راسل

ترجمه و تفسير نهج البلاغه

نگاهي به فلسفه هنر از ديدگاه اسلام

نقش شخصيت ها درتاريخ

آيا مي توانيم امام خميني (ره ) را به معناي واقعي كلمه عارف بدانيم ؟

پرسش

آيا مي توانيم امام خميني (ره ) را به معناي واقعي كلمه عارف بدانيم ؟

پاسخ

{J

در كمال تشكر استدعا دارم نشاني آنكه:

اشاره

عالم ترين و عارف ترين و عادل ترين و عابدترين و زاهد ترين و آگاه ترين و اعلم ترين و بهترين فرد از بندگان صالح و مومن خدا كه بتواند در عين شجاعت و شايستگي و با قاطعيت تام و صراحت بيان به تبع از حضرت مهدي امام زمان عجل ا

پرسش

در كمال تشكر استدعا دارم نشاني آنكه:

عالم ترين و عارف ترين و عادل ترين و عابدترين و زاهد ترين و آگاه ترين و اعلم ترين و بهترين فرد از بندگان صالح و مومن خدا كه بتواند در عين شجاعت و شايستگي و با قاطعيت تام و صراحت بيان به تبع از حضرت مهدي امام زمان عجل الله فرجه الشريف. پاسخ گوي سؤالات فوق العاده مشكل و پيچيده عرفاني و توحيدي و آگاه به عوالم خاص روحي و معنوي و دانا به احكام و معارف حقه قرآني و واقف بر احكام و مسائل بسيار مهم ديني و امور شرعيه و مطلع از اسرار خلقت جهان و آفرينش انسان و آگاه از فلسفه ايجاد حيات معنوي و چگونگي بقاء و اجراي ديگر مراحل نهايي آن در جهان باقي به معناي وسيع كلمه تا الي آخر ... باشد معرفي فرماييد. اجر همگي با خداوند متعال در خاتمه بسيار ممنونم .

پاسخ

بندگان خاص خداوند همگي مشهور و معروف نيستند تا همه آنها را بشناسند، چنان چه در حديث قدسي خداوند مي فرمايد: «اوليائي تحت قبائي لايعرفهم غيري؛ بندگان خاص و دوستان من زير لباس و قباي عظمت من مخفي و پنهان هستند و جز من كسي آنها را نمي شناسد».

به همين خاطر يافتن بنده اي با ويژگي هاي مورد نظر شما كار ساده اي نمي باشد. علاوه بر اين، ملاك گزينش و انتخاب چنين فردي در نزد همه يكسان نمي باشد. ممكن است فردي در نزد كسي و با معيار وي اين ويژگي ها را دارا باشد و ممكن است در نزد ديگري فاقد اين ويژگي ها و خصوصيات

باشد. حال به فرض كه چنين فردي يافت شود و به شما معرفي گردد، آيا آمادگي لازم در شما جهت ديدار و استفاده كافي از چنين فردي وجود دارد؟ بزرگان گفته اند علاوه بر آن كه بايد فاعل در فاعليت كامل باشد، قابل نيز بايد در قابليت كامل و در حد اعلا باشد وگرنه اگر بوعلي سينا و فارابي و ملاصدرا به مدرسه ابتدايي بروند هيچ استفاده اي از آنها نخواهد شد پس به جاي جستجوي چنين فردي بايد در خود تشنگي و عطش معرفت و شناخت ايجاد كرد:

آب كم جو تشنگي آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

اگر انساني غير آماده وغير مهيا باشد و مقدمات لازم را طي نكرده باشد و شرايط لازم را به دست نياورده باشد، حتي اگر با پيامبر(ص) هم همنشين باشد بهره كافي و شايسته نخواهد برد و كم نبودند كساني كه شبانه روز با پيامبر بودند ولي پيام او و مرام او و روش و منش او را نشناختند و چون زمينه لازم را نداشتند در اثر هواپرستي و خودبيني با حضرت دشمني ورزيدند و با ايشان جنگيدند و به ايشان آزارها رساندند. در هر صورت ما چنين شخصي با اين خصوصيات نمي شناسيم ولي اطمينان داريم از بزرگان و شاگردان اين مكتب مثل امام خميني، علامه طباطبايي، آيت الله بهاءالديني، آيت الله بهجت و ... از سخنان و رهنمودها و كتابهايشان در راه رسيدن به كمال و سعادت و كسب خشنودي ولي عصر(عج) استفاده شاياني مي توان كرد.

لطفا اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله مصباح يزدي ارئه دهيد؟

پرسش

لطفا اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله مصباح يزدي ارئه دهيد؟

پاسخ

محمد تقي مصباح يزدي در سال 1313ه.ش در شهر كويري يزد ديده به جهان گشود. وي تحصيلات مقدماتي حوزوي را در يزد به پايان رساند و براي تحصيلات تكميلي علوم اسلامي عازم نجف شد ولي به علت مشكلات فراوان مالي، بعد از يك سالبراي ادامه تحصيل به قم هجرت كرد. از سال 1331 تا سال 1339 ه.ش در دروس امام خميني شركت و در همين زمان، در درس تفسير قرآن، شفاي ابن سينا و اسفار ملاصدرا از وجود علامه طباطبايي كسب فيض كرد.

وي حدود پانزده سال در درس فقه آيت الله بهجت شركت داشت. بعد از ان كه دوره درسي ايشان با حضرت امام به علت تبعيد حضرت امام قطع شد، معظم له به تحقيق در مباحث اجتماعي اسلام، از جمله بحث جهاد، قضا و حكومت اسلامي پرداخت. وي در مقابله با رژيم معدوم پهلوي نيز حضوري فعال داشت كه از آن جمله، همكاري با شهيد دكتر بهشتي، شهيد باهنر و آيت الله رفسنجاني است و در اين بين، در انتشار دو نشريه با نام هاي «بعثت» و «انتقام» نقش داشت كه تمام امور انتشاراتي اثر دوم نيز به عهده معظم له بود. سپس در اداره مدرسه حقاني به همراه آيت الله جنتي، شهيد بهشتي و شهيد قدوسي فعاليت داشت و حدود ده سال در آن مكان به تدريس فلسفه و علوم قرآني پرداخت. از آن پس، قبل و بعد از انقلاب شكوه مند اسلامي با حمايت و ترغيب امام خميني، چندين دانشگاه، مدرسه و مؤسسه را راه اندازي كرد كه از مهمترين آنها مي توان از بخش آموزش در مؤسسه در راه حق،

دفتر

همكاري حوزه و دانشگاه و بنياد فرهنگي باقرالعلوم نام برد.

ايشان هم اكنون رياست مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني را از جانب مقام معظم رهبري بر عهده دارد. معظم له در سال 1369 به عنوان نماينده مجلس خبرگان از استان خوزستان و اخيرا نيز از تهران به نمايندگي مجلس خبرگان برگزيده شده است.

ايشان داراي تأليفات و آثار متعددي در زمينه هاي فلسفه اسلامي، الهيات، اخلاق و عقايد مي باشد.

اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله محمدي ري شهري بيان كنيد؟

پرسش

اطلاعاتي در مورد زندگي آيت الله محمدي ري شهري بيان كنيد؟

پاسخ

لطفا به عنوان مؤسس دارالحديث، گوشه هايي از زندگي و تحصيلات خود را بيان فرماييد؟

بنده محمد محمدي نيك، معروف به محمدي ري شهري، فرزند اسماعيل و متولد شهر ري و سمناني الاصل هستم. جد پدري من كه از مريدان و دوستان عالم رباني ومجاهد نستوه مرحوم شيخ محمد تقي بافقي بود (كه در زمان رضاخان به شهر ري تبعيد شد) حدود يكصد و سي سال عمر كرد و در حال خواندن قرآن كريم از دنيا رفت. مادرم از شميران تهران و از اولاد امامزاده «شكر آب» از نواده هاي موسي بن جعفر(ع) است. مرقد اين امامزاده در شكرآب آهار شميران واقع شده و به امامزاده شكرآب معروف است.

مادرم قبل از انقلاب و پدرم نيز پس از پيروزي انقلاب اسلامي در حادثه تصادف از دار دنيا رفتند.

پس از پايان تحصيلات ابتدايي، پدرم به خاطر شرايط خاص دوران ستمشاهي و بيم آن كه شايد ورود من به دبيرستان و دانشگاه بنيه ديني مرا تضعيف كند مرا از ادامه تحصيل در دبيرستان بازداشت و از آنجا كه وي فردي متدين و علاقه مند به روحانيت بود، با تشويق و اصرار ايشان، پس از تحصيلات ابتدايي، تحصيلات حوزوي را در مدرسه علميه برهان آغاز كردم و پس از يك سال به قم رفتم. سال 44 در مشهد به اتهام توزيع اعلاميه اي كه با امضاي مبلغان اصفهان به مناسبت شهادت مرحوم بخارايي و ياران او صادر شده بود بازداشت شدم. دليل اصلي اين بازداشت نيز حساسيتي بود كه ساواك نسبت به طلاب حوزه علميه قم داشت و چون اين اطلاعيه در مشهد پخش شد و كسي

را هم نتوانسته بودند دستگير كنند به تصور اين كه اين كار توسط من انجام گرفته مرا بازداشت و زنداني كردند. دو ماه بعد يعني چهل و پنج روز در ساواك و پانزده روز در زندان شهرباني زنداني بودم. حدود يك سال پس از آزادي از زندان يعني در سال 45 در دادگاه تجديد نظر حاضر نشده، مخفيانه به نجف رفتم.

سيزده ماه نجف بودم و در سال 46 به تهران بازگشتم. در اين سال آيت الله مشكيني به مشهد تبعيد شدند كه من نيز همراه ايشان به مشهد رفتم. هيجده ماه در مشهد بودم، سپس به قم برگشته و تا سال 57 مشغول تحصيل و تدريس بودم.

پس از پيروزي انقلاب، در مسؤوليت هاي رياست دادگاه انقلاب ارتش، وزير اطلاعات و دادستان كل كشور، در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خدمتگزار بوده ام و هم اكنون مسؤوليت دادستاني ويژه روحانيت و نمايندگي ولي فقيه و سرپرستي حجاج را به عهده دارم. ضمنا توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم حسني(ع) نيز از طرف مقام معظم رهبري به اين جانب واگذار گرديده است.

اولين اثر خود را در سال 1392 ه.ق با نام «بحث هايي درباره خدا» به رشته تحرير درآورده و منتشر كردم، پس از آن آثار ديگري به اين شرح داشته ام:

1- ميزان الحكمه كه در سال 63 و در ده جلد منتشر شد و البته اخيرا در چهار جلد با قطع وزيري با ويژگي هايي كه در مقدمه آن ذكر شده در حال انتشار است.

2- مباني شناخت، 3- مباني خداشناسي، 4- فلسفه وحي و نبوت، 5- عدل در جهان بيني توحيدي، 6- فلسفه امامت و رهبري،

7- بحث آزاد در اسلام، 8- اخلاق مديريت در اسلام، 9- جشن

تكليف (در سه قطع براي جوانان، پسران و دختران) 10- تداوم

انقلاب اسلامي تا انقلاب جهاني حضرت مهدي، 11- رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، 12- آگاهي و مسؤوليت، 13- شهادت در نهج البلاغه، 14- فرازهايي از سيستم قضايي اسلام، 15- خاطرات سياسي.

اينها كتاب هاي ديگري است كه توسط اين جانب تأليف يافته و تعدادي از آنها نيز به عربي و برخي به انگليسي ترجمه شده است. اخيرا كتابي به نام «رهبري در اسلام» در تبيين مباني امامت عامه و ولايت فقيه نگاشته ام كه به زودي منتشر خواهد شد. نوشته هاي ديگري نيز مانند: آب حيات، اسلام ناب و اسلام آمريكايي، جرائم امنيتي، خودسازي در اسلام، اخلاق اطلاعاتي و... در دست تأليف دارم. البته اين نوشته ها غير از كتاب هايي است كه انشاءالله در سال جاري با همكاري محققان دارالحديث منتشر خواهد شد.

نظر شما در مورد كراماتي كه به برخي از بزرگان (مثل شيخ حسنعلي اصفهاني ) نسبت مي دهند, چيست ؟

پرسش

نظر شما در مورد كراماتي كه به برخي از بزرگان (مثل شيخ حسنعلي اصفهاني ) نسبت مي دهند, چيست ؟

پاسخ

آن چه از كرامات اوليا شنيديد، انكار نكنيد، زيرا خداوند قادر بر همه چيز است و چنان كه معجزات را به انبيا عنايت كرده است، مي تواند كرامات و قدرت انجام كارهاي خارق العاده را به اولياي مقرب درگاه خويش عنايت نمايد. امازود هم باور نكنيد، زيرا اولاً مدعيان دروغين در جامعه كم نيستند و اغراق و غلوّ و گزافه گويي مريدانِ يك شخصيت زنده يا مرده درباره كمالات وي امري رائج است. ثانيا توانايي انجام كارهاي خارق العاده، ويژه اولياي الهي نيست،بلكه راه هاي متعددي براي كسب اين توانايي وجود دارد؛ مانند: جادوگري، كيميا و استفاده از علم شيمي، ارتباط باجن، تردستي، چشم بندي، طلسمات، علوم غريبه (جفر ورمَل واسطرلاب) و رياضت هاي هندويي.

عارفان و سالكان پاكي كه به اين مقامات دست يافته اند، از راه تقوا و پرهيز كاري و مناجات هاي خلوت و جلوت وپرهيز از دنيا گرايي بوده است. خداوند اين راه تكامل را براي همگان باز گذاشته است.

گر گ_____دا كاه_____ل بود

تقصير صاحب خانه چيست؟

اما توصيه اي استادِ عارف حسن زاده آملي در درس ها مي فرمود كه لازم است بدانيد: عزيزان! هيچ گاه عبادت ومناجات و رياضت را به قصد رسيدن به اين كمالات و توانائي ها انجام ندهيد، زيرا ممكن است خداوند شما را محروم نكند و آن توانايي ها را به شما عنايت كند، اما شما خداپرست نبوده ايد، بلكه تاجر و خود پرست بوده ايد كه با يك تجارت مزد خود را از خدا گرفته ايد و در قيامت استحقاق مزد ديگري نداريد.

خداوند در هر زماني اوليا و حجت هايي در زمين

دارد و الان هم هستند، اما:

هر كه را اسرار ح___ق آموختند

مُهر كردند و دهانش دوختند

به چه علت پس از نام امام خميني(ره) سه صلوات و پس از برده شدن نام مقام معظم رهبري يك صلوات فرستاده مي شود .به عبارت ديگر علت فرستادن صلوات پس از نام رهبر كبير انقلاب و مقام معظم رهبري چيست؟

پرسش

به چه علت پس از نام امام خميني(ره) سه صلوات و پس از برده شدن نام مقام معظم رهبري يك صلوات فرستاده مي شود .به عبارت ديگر علت فرستادن صلوات پس از نام رهبر كبير انقلاب و مقام معظم رهبري چيست؟

پاسخ

نخست بايد دانست ابراز احساسات از ويژگي هاي موجودات «حساس» است و در اين ميان انسان بيشتر از ساير موجودات در پي پيدا كردن راهي جهت ابراز احساسات دروني و اظهار علاقه به ديگران و به خصوص بزرگان مي باشد. براي اين منظور از روش هاي مختلف «هورا، سوت، كف زدن، دست تكان دادن و...» استفاده مي شود. آنچه در فرهنگ اسلامي به روشني قابل مشاهده است محتوا دادن به رفتارهاي طبيعي و اجتماعي انسان است، لذا اعلان اذان را جايگزين ناقوس كليسا كرد. سلام كردن را جايگزين برداشتن كلاه كرد.

در روزهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز مردم از لفظ «صحيح است» و يا كف زدن براي تأييد و تشويق استفاده مي كردند كه بعدها تكبير جايگزين آن شد. همچنين استفاده از صلوات جهت احترام و تأييد از گذشته ميان مردم متدين مرسوم بوده است و هرگاه مي خواستند بيشتر احترام بگذارند صلوات ها تكرار مي كردند. بنابراين پيام تكرار صلوات به ويژه در مقطع زماني خاص، به عنوان اعلام وفاداري و خار در چشم دشمنان است كه در ضمن داراي محتواي معنوي نيز مي باشد لذا هيچگونه منافاتي با احترام به پيامبر(ص) و ائمه(ع) ندارد.

چنانكه در هنگام شنيدن وصف خاص امام زمان(عج) براي احترام مردم مي ايستند در صورتي كه به طور يقين مقام پيامبر(ص) از مقام زمان(عج) پايين تر نيست و

چنين كاري بي احترامي به پيامبر(ص) تلقي نمي شود.

پيرامون زندگينامه حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي و حاجات دادن ايشان مطالبي را بيان كنيد؟

پرسش

پيرامون زندگينامه حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي و حاجات دادن ايشان مطالبي را بيان كنيد؟

پاسخ

قدوه سالكان وعماد عالمان صالح حضرت آيت الله حاج شيخ حسنعلي اصفهاني نخودكي در نيمه ماه ذيقعده سال 1279 ه.ق (يكصد و چهل سال پيش) در اصفهان به دنيا آمد. علوم مقدماتي را از پدر و معلمان ديگر فرا گرفت و زير نظر استاد بزرگوارش حاج ميرزا محمد صادق كه از بزرگان مرتاضان متشرع بود، تربيت معنوي و الهي ديد. وقتي كه به سن جواني رسيد علوم ادبي و بخشي از علوم رياضي را نزد مرحوم آخوند كاشي و علوم عقلي و فلسفي را از دانشمند بزرگ جناب ميرزا جهانگير خان قشقايي به دست آورد و پس از آن به نجف اشرف رفت و به ادامه تحصيل و تهذيب نفس پرداخت. در نجف معاشرت و مجالست او بيشتر با مرحوم آيت الله حاج سيد مرتضي كشميري بود و آيت الله كشميري از اوتاد عصر خود و از اعاظم فقهاء به شمار مي رفت.

آيت الله اصفهاني نخودكي پس از طي مراحل لازم علمي و معنوي به اصفهان بازگشت و پس از مدتي از اصفهان به مشهد مسافرت كرد و در اين سفر براي او مكاشفه اي روي داد كه او را مجبور ساخت تا آخر عمر در مشهد و در مجاورت حضرت امام رضا(ع) باشد. براي همين به اصفهان آمد، هر چه داشت فروخت، همه تعلقات خود را از اصفهان قطع كرد و به مشهد رفت.

آيت الله اصفهاني نخودكي روز 18 شعبان سال 1361 ه.ق (شصت و چهار سال پيش) در محله سعدآباد مشهد در سن 82 سالگي رحلت كرد. براي

او تشييع بي نظيري ترتيب يافت و در صحن عتيق در جنب ايوان شاه عباس جلو غرفه اي كه غرب ايوان است، دفن شد. در سنگ مرمر قبر او چنين نوشته شده است: «اصفهاني، شعبان1361».

آيت الله اصفهاين نخودكي از هفت سالگي تا آخر عمر همه شب هاي جمعه را بيدار مي ماند و تا صبح به عبادت مشغول مي شد. گاهي هيجده ساعت متوالي به خواندن نماز، دعا و ذكر مي پرداخت و در اين عصر، سالك و مرتاض متشرعي مانند او ديده نشده است. او مقداري از وقت خود را به تدريس مي گذرانيد و بيشتر اوقات او به برآوردن حوائج مؤمنان و مراجعه كنندگان صرف مي شد. مي توان گفت كه ايشان در مدت اقامت در مشهد بيش از يكصدهزار مريض را مداوا و علاج كرد، آن هم مريض هايي كه گاهي با معالجات طب قديم و جديد، ممتنع العلاج بودند ولي او با دعا به معالجه آنان مي پرداخت. آيت الله نخودكي با اين حال مانند يك عالم متعارف زندگي مي كرد و اگر او مانند برخي از عرفا و صوفي ها ادعاي مقامات معنوي مي كردند، بدون شك نصف ايران به او ارادت مي ورزيدند. از برخي از افراد مورد اعتماد شنيده شده كه آن جناب در حال حيات خود، به اين محلي كه الان قبر اوست، رفت و آمد زيادي داشت. در آنجا مي نشست و قرآن و دعا مي خواند. وقتي كه به او گفتند: چرا به اين محل توجه خاصي داري؟ گفت: اينجا محل دفن من است و مي گفت: مرا در اين محل دفن كنيد. در آن

زمان سر اين عمل معلوم نبود ولي بعدها معلوم شد كه اين محل نزديك پايه مناره است و از خرابي مصون است ولي جاهاي ديگر صحن همه زير و رو شدند ولي اين محل همچنان به حال خود مانده است (گنجينه دانشمندان، شيخ محمد شريف رازي، ج 7، ص 111 در مشهد).

براي آگاهي مختصر درباره مقامات معنوي آن جناب به برخي از كرامات اشاره مي كنيم. برخي از كرامات حاج شيخ حسنعلي نخودكي:

1. يكي از تجار تهران گفت: در شميران باغي خريديم و از نظر آب در مضيقه بوديم. ناچار شديم چاهي بكنيم ولي هر نقطه اي از باغ را كنديم به آب نرسيديم. روزي قصد زيارت حضرت امام رضا(ع) كرديم، در آنجا به زيارت آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودكي رفتيم، در ضمن زيارت ايشان جريان كندن چاه آب را گفتيم و از ايشان كمك خواستيم. آيت الله نخودكي فرمود: من برنامه اي مي دهم كه اگر مطابق آن عمل بكنيد، هر نقطه باغ را بكنيد آب بيرون مي آيد و خشك هم نمي شود و شما بايد يك شير هم بيرون بگذاريد تا رهگذرها و همسايه ها هم از آن استفاده كنند. ما شرط را قبول كرديم. او هم برنامه را به ما داد. برنامه اين بود كه ايشان چند جمله در كاغذي نوشته و به ما فرمودند: هر نقطه را خواستيد بكنيد، اول اين كاغذ را در آنجا قرار بدهيد و پس از آن، آن نقطه را بكنيد و هنگامي كه به آب رسيديد اين كاغذ را به چاه بيندازيد. ما هم مطابق دستور آن جناب عمل كرديم و به آب رسيديم.

تاكنون هر چه از آن چاه آب برداشته ايم كم نشده است و يك شير هم به بيرون باغ گذاشته ايم تا عموم استفاده بكنند (نشان از بي نشان ها، ص 80، علي مقدادي).

2. سيد ابوالقاسم هندي مي گويد: به همراه آيت الله نخودكي به يكي از كوه هاي مشهد رفته بوديم، ناگهان شرور آن منطقه كه موجب ناآرامي آن نواحي شده بود، از كناره كوه پيدا شد و گفت: اگر حركت كنيد كشته خواهيد شد. آيت الله نخودكي به من فرمود: وضو داري؟ گفتم: بله. آن گاه دست مرا گرفت و گفت: چشم خود را ببند. پس از يكي دو قدم كه راه رفتيم گفت: چشمانت را باز كن. وقتي كه چشمانم را باز كردم ديدم نزديك دروازه شهر هستيم و به اين ترتيب از دست آن شرور رها شديم. بعد از ظهر خدمت آن جناب رفتم. به من گفتند: قضيه صبح را با كسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: نه. گفت: من تا زنده ام به كسي اين ماجرا را نگو وگرنه خود را به كشتن مي دهي (همان، ص 47).

3. شيخ مختار روحاني نقل كرد كه روزي يك زن فقير كه از سادات بود از من تقاضاي چادر و مقنعه كرد. گفتم: اكنون چيزي ندارم. همان روز به خدمت آيت الله نخودكي رفتم. وقتي كه خواستم از خدمت ايشان مرخص شوم پولي به من داد و گفت: اين را به آن زن سيده بده تا چادر و مقنعه بخرد. علاوه بر اين پول، يك تومان پول ديگر و يك حواله سه كيلو برنج هم به من داد كه به آن زن سيده برسانم.

من در شگفت بودم كه ايت الله نخودكي از كجا فهميدند كه آن زن سيده از من تقاضاي كمك كرده و من نتوانسته ام حاجت او را برآورم. از خانه آيت الله نخودكي بيرون آمدم و پيش خودم گفتم: پس از چند روز آن يك تومان و قبض برنج را مي دهم، ناگهان صداي آيت الله نخودكي بلند شد كه هر چه گفتم همان را بكن و در كار من دخالت مكن (همان، ص 50).

4. در آن روز كه آيت الله نخودكي وفات كرد، يكي از زنان مسيحي در وفات آيت الله نخودكي بسيار گريه و ناله مي كرد. به او گفتند: تو مسيحي هستي و آيت الله نخودكي روحاني مسلمان، چرا در مرگ او چنين مي كني. آن زن گفت: اين دو دخترم مريض بودند و پزشكان گفتند: اين دو زنده نمي مانند. حتي پزشكان آمريكايي هم جواب كردند و رفته رفته حال اين دو دختر سخت تر شد و به حال جان كندن افتادند. همسايه ما وقتي حال مرا پريشان ديد گفت: تو براي شفاي اين دو دختر برو نزد آيت الله نخودكي و از او شفا بگير. به قريه نخودك رفتم، به خانه آن جناب رسيدم و عرض حال كردم. آيت الله نخودكي گفت: اين دو انجير را بگير و به آن زن مسلمان كه همسايه توست و تو را به اينجا هدايت كرده بده تا با وضو به دخترانت بخوراند. گفتم: آنان قادر به خوردن نيستند. آيت الله نخودكي گفت: در آب حل كنند و به او بخورانند. به شهر بازگشتم و انجيرها را به آن زن مسلمان دادم. او انجيرها

را در آب حل كرد و در دهان دخترانم ريخت. دخترانم پس از چند لحظه چشم گشودند و شفا يافتند (همان، ص 74).

5. مرحوم ميرزا محمد آل آقا پسر مرحوم آيت الله حاج ميرزا چهل ستوني تعريف مي كرد: شخصي بود در دالان مدرسه خيرات خان كه مغازه اسلحه فروشي داشت و يك غده بسيار بزرگي در سر و گردن او پيدا شده بود. روزي من به همراه آيت الله نخودكي به نخودك مي رفتم و آيت الله نخودكي در همين نخودك زندگي مي كرد. پشت سر ما آن مرد اسلحه فروش مي آمد و مرتب مي گفت: يا شيخ! مرا شفا بدهيد و يا بكشيدم و آيت الله نخودكي جواب نمي داد تا اين كه به ميانه راه رسيديم. آيت الله نخودكي برگشت، خم شد و در گوش او آهسته يك سخني گفت: آن مرد گفت: قبول دارم و تعهد مي كنم. سپس آيت الله نخودكي به او گفت: تو را مي كشم. آن مرد هم گفت: بكش. آيت الله نخودكي چاقويي درآورد و پوست گردن آن مرد را شكافت و غده را خارج كرد، بعد با پهناي چاقو روي زخم را ماليد، بعد آب دهان روي زخم انداخت و با چاقو ماليد. بعد فرمود: با دستمال ببند و برو. آن مرد رفت و پس از چند روز زخم خوب شد. چند سال گذشت و آيت الله نخودكي وفات كرد. پس از وفات آيت الله نخودكي آن مرد را ديدم كه غده اش دوباره برگشته است. به آن مرد گفتم كه آيت الله نخودكي در گوش تو چه گفت؟ آن مرد گفت: من با

خانم هاي شوهردار ارتباط نامشروع داشتم. او به من گفت: اگر قول مي دهي كه از اين عمل دست برداري شفا بدهم. من هم قول دادم و او شفا داد و او به من فرمود كه اگر دوباره دست به اين عمل بزني غده برمي گردد. ولي پس از چند سال شيطان مرا فريب داد و من دوباره مرتكب اين گناه شدم و غده هم برگشت (همان، ص 96).

6. آقاي ظفرالسلطان نهاوندي نقل كرد كه خدمت آيت الله نخودكي مشرف شدم و عرض كردم كه عروسم بچه ندارد و ديگر بچه دار نمي شود. آيت الله نخودكي گفت: تو براي پسرت اولاد مي خواهي. بعد دعايي به من دادند و چند دانه خرما و خداوند به آنها چندين اولاد داد (همان، ص 97).

7. يكي از كارمندان شهرداري نقل كرد: به عللي مرا از كار بر كنار كردند. رفتم خدمت آيت الله نخودكي. به من فرمود: نمازهايت را اول وقت بخوان، چهل روز ديگر كارت درست مي شود. روز چهلم در خيابان نزديك يك قهوه خانه نشسته بودم، شهردار سابق مشهد آقاي محمد علي روشن با درشكه از آن محل عبور مي كرد. بلند شدم، سلام كردم. او درشكه را نگه داشت و گفت: چرا اينجا نشسته اي؟! مگر كار نداري؟! شرح حال خود را گفتم. گفت: با من بيا. با او سوار درشكه شدم و رفتيم به استانداري. او دستور داد از من رفع اتهام شد، مرا به خدمت بازگرداند و مشغول كار شدم. درست پس از چهل روز چنين شد (همان، ص 101).

8. آقاي تاج روزي بالاي منبر درباره آيت الله نخودكي سخن مي

گفت. وقتي از منبر به پايين آمد، مردي نزديك او آمد و گفت: آيا شما آيت الله نخودكي را ديده بودي؟ گفت: نه. آن مرد گفت: من ديده بودم. آن مرد حكايتي براي آقاي تاج نقل كرد. آن حكايت اين است: ما به اتفاق چندين نفر به مشهد رفتيم. پس از ورود به مشهد دوستان گفتند: بياييد به زيارت آيت الله نخودكي برويم و برخي حوائج خود را از او بگيريم. من گفتم: كسي كه خدمت امام رضا(ع) آمده بايد از امام رضا بخواهد نه ديگري من از رفتن امتناع مي كردم ولي آنها اصرار ورزيدند و گفتند: تو چيزي مخواه ولي با ما بيا. با هم رفتيم، آنان حوائج خود را از او خواستند و جواب گرفتند. من دورتر بودم. ناگهان مرا صدا كرد و من نزديك او رفتم. او به گوش من گفت: چه كسي گفته كه ديدار با شيخ با زيارت امام رضا(ع) منافات دارد؟ (همان، ص 82).

اگر از اين بيشتر مي خواهي به كتاب نشان از بي نشان ها، نوشته پسر آيت الله نخودكي مراجعه كنيد. اين كتاب بارها چاپ شده است.

پيرامون زندگينامه شيخ محمد حسين نجفي صاحب جواهر الكلام مطالبي را عنايت فرماييد؟

پرسش

پيرامون زندگينامه شيخ محمد حسين نجفي صاحب جواهر الكلام مطالبي را عنايت فرماييد؟

پاسخ

در سال 1200 ه.ق در خانه شيخ محمد باقر نجفي كودكي به دنيا آمد كه محمد حسن ناميده شد. جد سوم محمد حسن از اصفهان به نجف رفت و در نجف اقامت كرد و به اين ترتيب اين خاندان نجفي شدند و در آن شهر ماندند. محمد حسن دوران كودكي خود را در دامان خاندان علم و فضيلت سپري كرد و كودكي بيش نبود كه وارد حوزه علميه نجف شد. او دروس مقدماتي را به سرعت فرا گرفت ودر سايه تلاش زياد در نوجواني به درس خارج فقه و اصول راه يافت. محمد حسن ساليان دراز در درس هاي اساتيد بزرگ چون آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطا، آيت الله سيد مهدي بحرالعلوم، آيت الله سيد جوادعاملي و آيت الله شيخ موسي كاشف الغطا شركت كرد و در 25 سالگي به درجه اجتهاد رسيد و به تدريس علوم اسلامي همت گمارد. آغابزرگ تهراني درباره او مي گويد: صاحب جواهر اين امتياز را داشت كه همه شاگردانش از علماي بزرگ و سرشناس بودند و به گوشه و كنار جهان اسلام پخش شدند و به مرجعيت رسيدند. تعداد شاگردان حوزه درسي صاحب جواهر را نمي توان به شماره آورد. برخي از شاگردان او عبارتند از آيت الله سيد حسين كوه كمري، آيت الله شيخ جعفر شوشتري، ملا علي كني و شيخ محمد ايرواني.

صاحب جواهر تأليفات زيادي دارد كه مهمترين آنها عبارت است از كتاب جواهر الكلام. صاحب جواهر در مدت 32 سال جواهر را نوشت و از 25 سالگي شروع به نوشتن آن كرد.

علامه سيد محسن امين مي گويد: در فقه اسلام كتابي مانند جواهر الكلام نيست.

شيخ انصاري درباره جواهر گفت: براي مجتهدي كه مي خواهد احكام الهي را استنباط كند، كافي است كه جواهر و وسائل الشيعه داشته باشد.

صاحب جواهر لباس تميز مي پوشيد، ظاهري اراسته داشت، بسيار قانع و فروتن بود، براي شاگردانش احترام خاصي قائل بود، طلاب كوشا را گرامي مي داشت و روزي در وسط درس به امتياز چهار نفر از شاگردانش تصريح كرد: حاج ملا علي كني، شيخ العراقين، شيخ عبدالرحيم بروجردي و شيخ عبدالله نعمت عاملي.

ساختن گلدسته براي مسجد كوفه، احداث وضوخانه و مكاني براي سكونت خادمان مسجد سهله، احداث ساختمان حرم مسلم بن عقيل و حرم هاني در كوفه از كارهاي عملي صاحب جواهر است.

صاحب جواهر در اواخر رجب سال 1266 ه.ق به بستر بيماري افتاد. ايشان همه علماي بزرگ نجف را دعوت كرد و پس از اين كه همه آمدند نگاهي به آنان كرد و گفت: شيخ مرتضي كجاست؟ گفتند: نيامده است. گفت او را بياوريد. شيخ انصاري را يافتند و آوردند. صاحب جواهر به شاگردش شيخ انصاري گفت: در چنين وقت حساسي ما را رها مي كني؟! شيخ انصاري گفت: رفته بودم به مسجد سهله تا براي بهبود حال شما دعا كنم. صاحب جواهر گفت: زمام امور ديني را كه به من مربوط است به تو مي سپارم و پس از من مرجع مردم شما هستيد. سعي كنيد با احتياط زياد مردم را به زحمت نيندازيد.

صاحب جواهر چند روزي در حال بيماري ماند و روز اول شعبان 1266 قمري وفات كرد. شيعيان بسيار احترام كردند و پيكر او را

در مقبره اي كه خودش در جنب مسجدش آماده كرده بود دفن كردند.

صاحب جواهر هشت پسر دانشمند داشت: شيخ محمد، شيخ عبدالعلي، شيخ عبدالحسين، شيخ باقر، شيخ موسي، شيخ حسين، شيخ حسن و شيخ ابراهيم. صاحب جواهر چند دختر هم داشت (گلشن ابرار، ج 1، ص 353، نشر معروف، چاپ سه جلدي، پژوهشكده باقرالعلوم).

علاّمه مجلسي كيست؟

پرسش

علاّمه مجلسي كيست؟

پاسخ

ملاّ محمّد باقربن ملاّ محمّد تقي مجلسي، از بزرگترين و مشهورترين علماي شيعه در عهد صفويه است كه به سال 1037ق در اصفهان متولد و در سال 1111ق در همان شهر وفات يافت. وي در اواخر عهد شاه سليمان صفوي و شاه سلطان حسين، مقام شيخ الاسلامي و امامت جمعه و صاحب اختيار امور ديني كل كشور بود و نيز داراي رياست علمي و سياسي بود. شمار تاليفات او بيش از شصت كتاب است كه معروفترين و مهمترين آنها بحارالانوار في اخبار الاطهار است. اين كتاب در حقيقت دائرة المعارف حديث شيعه است. تاليفات ديگر او بيشتر به زبان فارسي است؛ مانند حق اليقين، حليةالمتقين، حيوةالقلوب، عين الحيوة و جلاءالعيون.

« بخش پاسخ به سؤالات »

اندكي درباره علاّمه سيّد مرتضي عسكري توضيح دهيد؟

پرسش

اندكي درباره علاّمه سيّد مرتضي عسكري توضيح دهيد؟

پاسخ

ايشان فرزند آيت الله حاج سيّد محمّد شيخ الاسلام ساوجي و از علماي بزرگ و نويسندگان متبحّر و ممتاز شيعه است. وي در سامرا نشو و نما يافته و از اين رو، به عسكري شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده كرده است. علاّمه عسكري سالها به امر مرحوم آيت الله العظمي حكيم در بغداد اقامت گزيده و وكالت مطلقه از ايشان داشته و به خدمات ديني، از قبيل اقامه جماعت و تاليف كتب مفيد و ارشا مردم شيعي بغداد مي پرداخته و بارها مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثي عراق واقع شده است. سرانجام در سال 1391ق. مجبور شد به ايران مهاجرت كند و در شمال تهران سكونت گزيند. او سالهاست كه با تاليف و نقد و انتقاد كتب عامّه مشغول است. دو كتاب از آثار ارزنده او كه به چاپ رسيده، عبارت است از: عبدالله بن سبا و احاديث عائشه.

شهرت خدمات و آثار علاّمه در عراق و ايران به اندازه اي است كه دوست و دشمن را به تقدير و تحسين واداشته است. نوشته ها و تاليفات او مورد توجّه دانشمندان بزرگ مصري و ديگر كشورهاست. از جمله، نويسنده بزرگ مصري، استاد محقق، شيخ ابوريّه، تقريظ مبسوطي به كتاب احاديث عائشه ايشان نوشته است كه در خور توجّه است و ترجمه آن در مقدّمه كتاب عائشه در دوران علي«عليه السلام» به چاپ رسيده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري در معرّفي مرحوم كافي توضيح دهيد؟

پرسش

مختصري در معرّفي مرحوم كافي توضيح دهيد؟

پاسخ

آن مرحوم از واعظان و خطيبان صادق و خدمتگزار بود و در راه تبليغ و ارشاد بسيار مي كوشيد ويژگي او توسّل پيگير به حضرت وليّ عصر، امام زمان«عليه السلام» و برانگيختن توجّه مردم به آن حضرت بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پرسش

شهيد اوّل، دوم، سوم و چهارم كيانند؟

پاسخ

سه عالم شهيد شيعه، شهيد اوّل و شهيد ثاني و شهيد ثالث، عبارتند از:

شهيد اوّل: مرحوم فقيه عالي مقام، محمّد بن مكّي جبل عاملي كه «شهيد اوّل» لقب يافته است. او يك سال در شام حبس بود و ظرف يك هفته در زندان، كتاب اللمعة را نوشت كه كتابي مختصر و در همان حال جامع فقهي است با اين كه تنها كتاب فقهي مرجع او، مختصر علاّمه بود. آن بزرگوار را به شهادت رساندند و سپس به دار آويخته، بدنش را سوزاندند.

شهيد دوم: فقيه و عالم بزرگوار، مرحوم شيخ زين الدين جبل عاملي كه به «شهيد ثاني مشهور است». وي را پس از اين كه يك ماه و چند روز حبس كردند، به شهادت رساندند. كتاب شرح لمعه، از كتابهاي ارزشمند فقهي و درسي طلاّب ديني، نوشته اوست. شهيد سوم: مرحوم قاضي نورالله، كه صاحب كتاب شريف احقاق الحق است. او را «شهيد ثالث» لقب داده اند.

اين سه شهيد از فقهاي بزرگ شيعه اند. و آيت الله سيد محمد باقر صدر را نيز شهيد رابع گفته اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

خط فكري مرحوم استاد شهيد مطهري چگونه بوده است؟

پرسش

خط فكري مرحوم استاد شهيد مطهري چگونه بوده است؟

پاسخ

خّطّ فكري مرحوم مطهري دقيقاً همان خط امام است و ايشان از شاگردان بزرگ امام بوده است. امام، مرحوم مطهري را بسيار تجليل و تمجيد مي كرد و وي را يك اسلام شناس و متخصص در شناخت اسلام مي دانست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري درباره عقايد و نظريه هاي دكتر علي شريعتي بيان كنيد؟

پرسش

مختصري درباره عقايد و نظريه هاي دكتر علي شريعتي بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهري باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:(5)

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر علي شريعتي مدّتي است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسي و حياتي و وسيله بهره برداري افراد و دستگاههاي مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضروري دانستيم و در پي يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادي وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادي كه دچار اين سردرگمي و بيهوده كاري هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعي دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيري براي رهايي از اين سردرگمي و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاي خداي متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامي كه در آثار و نوشته هاي او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائي با آثار و نوشته هاي مشاراليه با شخص او في الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايي از قبيل سنّي گري و وهابيگري به او بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت و معاد و عدل و امامت گرايشي غير

اسلامي نداشته است.

ولي نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بوده و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعه وافي داشته باشد تا آن جا كه گاهي از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامي بي خبر مي ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مي افزود، در مسائل اسلامي(حتّي در مسائل اصولي) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكانش وكالت تام براي اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهي ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشي و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّي نشرياتي نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاي ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مي طلبيم و از همه افرادي كه بي غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه ياري نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام علي من اتبع الهدي مرتضي مطهري

لازم به ذكر است كه در انتهاي نامه مذكور در كتاب لمعاتي

از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهري آورده، آمده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) لمعاتي از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار نقشي داشته است؟

پرسش

آيا خواجه نصيرالدين طوسي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار نقشي داشته است؟

پاسخ

در آغاز شايسته است، به طور اجمال به زندگي و شخصيت خواجه اشاره شود تا جواب واضح تر شود.

ابوجعفر محمد بن حسن بن ابي بكر مشهور به خواجه نصيرالدين طوسي از خانواده علمي فيروزشاه جهرودي است. اصل خواجه از دهي بوده به نام ورشاه كه از بلوك دستگرد از توابع جهرود از ولايات قم مي باشد. كه در آن زمان جزء ساوه بوده است، و چون در طوس متولد شده به طوسي معروف گرديده است. وي در سال 597 هجري قمري مطابق 1200 ميلادي در روز شنبه يازدهم جمادي الاول به دنيا آمد.{1}

خواجه ايام كودكي را در همان طوس گذرانده است. علوم نقلي و مقدماتي را از پدرش محمد بن حسن طوسي كه از شاگردان ضياءالدين راوندي بود، آموخت و همچنين حديث و فنون عقلي، كلام، فلسفه و منطق را نزد دائي پدرش نصرالدين عبدالله بن حمزه طوسي كه از علماي بزرگ به شمار مي رفت، آموخت. آنگاه براي تكميل معلومات خويش به حوزه علميه نيشابور رفت و از محضر دانشمندان آنجا استفاده نمود. از جمله كتاب اشارات ابن سينا را نزد فريدالدين داماد حكيم نيشابوري آموخت. وي مقدمات علم رياضي را نزد كمال الدين محمد حاسب فرا گرفت. خواجه در نيشابور با قطب الدين مصري و ساير فضلاء و دانشمندان آنجا در علوم مختلف به بحث و گفتگو پرداخت و از آن راه بر معلومات خويش افزود.

در همان ايام جواني، علم حديث را در خدمت شيخ برهان الدين حمداني كه در ري سكونت داشت فرا گرفت و فقه و اصول را از فقيه معين الدين سالم بن

بدران مازني مصري كه از شاگردان ابن ادريس حلي و ابوالمكارم ابن زهره بوده آموخت و جالب اين جا است كه خواجه در اين سال 22 سال سن داشته است و موفق به اخذ اجازه نامه اجتهاد مي شود و استادش او را با القاب امام اجل عالم افضل، اكمل، اورع، متقن، مقق نصيرالملة و الدين، وجية الاسلام و المسلمين، سندالائمه و الافاضل، مفخرالعلماء و الاكابر افضل اهل خراسان ياد مي كند.{2}

خواجه در قلعه الموت و ميمون درْ

اين دانشمند گرانقدر حداقل بيست و چهار سال از عمر شريفش را در قلعه الموت و ميمون درْ به سر برده است. در اين مدت طولاني روح بلند وي آزرده شده بود، تا جائيكه در حاشيه بعضي از كتبي كه در آنجا تاليف نموده است اين شعر ديده مي شود

بگرداگرد خود چندان كه بينم

بلا انگشتري و من نگينم

معهذا خواجه اهل علم بود و با كتاب و دانشمندان سروكار داشت. او با دانشمنداني كه از روي اضطرار به آن ديار افتائه بودند به بحث و گفتگو در علوم مختلف مي پرداخته و از كتابخانه عظيم الموت و ساير قطاع استفاده مي نمود و كتابهاي ارزنده اي از همان دوران به يادگار گذارده است.

اخلاق خواجه

از آنجا كه خواجه آراسته به انواع علوم و فنون عقلي و نقلي و معارف بشري بود، ذاتاً از اخلاق حميده و ملكات فاضله برخوردار بود. شاگرد عاليقدرش علامه حلي مي گويد: او شريف ترين كسي است كه ما از لحاظ اخلاق ديده ايم.{3} ابن شاكر ضمن ذكر تواضع و فروتني خواجه، داستان جالبي را نقل مي كند كه به تنهايي نشان دهنده روح بزرگ و نظربلند و اخلاق حميده آن حكيم نامدار اسلام است. ابن شاكر مي گويد:

شخصي نامه اي به خواجه نوشت و او را به زشتي ياد كرد و از جمله نوشته بود يا كلب بن كلب (اي سگ پسر سگ) خواجه نامه او را نوشت و در پاسخ اين جمله را نوشت كه اما اينكه مرا سگ پسر سگ خوانده اي درست نيست. زيرا سگ با چهار دست و پا راه مي رود و عوعو مي كند و ناخن هايش دراز است. اما من قامتم راست و پوست بدنم بدون مو و ناخنهايم پهن و حرف مي زنم و مي خندم. بنابراين مشخصات من با سگ تفاوت دارد. خواجه تمام سخنان طرف را با سرشت نيكو و بدون خشم پاسخ داد و يك كلمه در پاسخ وي به كار نبرد.{4}

نقش خواجه در دربار مغول

خواجه تا سال 627 كه به جهان باقي شتافت جمعاً هيجده سال با سلاطين مغول هم عصر بود. از اين مدت نه سال را در ملازمت هلاكو، رياست و نظارت كل اوقاف تمامي ممالك مغول را به عهده گرفت و نه سال از ايام سلطنت فرزند هلاكو اباقا در همين سمت باقي بود.

اين مرد بزرگ در آن موقع حساس كه زن عيسوي هلاكو (دوقوز خاتون) و سردار مسيحي و ساير مغولان از هر طرف ناقوس خطر انهدام كاخ اسلام را به صدا درآورده بودند توانست جان بسياري از علما، حكما، فقها، مهندسين و رياضي دانان و ساير طبقات مسلمين را از خطر مرگ نجات دهد و اركان علمي اسلام را استوار نگه دارد و او در هيچ سمت سياسي كشور و لشكركشي مغول وارد نشد و ملازمت وي با هلاكو و فرزندش در حقيقت براي استفاده هاي علمي و معنوي و فايده رساندن به اسلام و

مسلمين بوده است. وي در مراغه دانشگاهي تأسيس نمود كه در آن دانشجو مي پرورانده و كتابخانه اي تأسيس نمود كه بيش از چهارصد هزار جلد كتاب داشته است{5} در واقع خواجه با وارد شدن در دربار مغول، آثار و منابع اسلام را حفظ نمود.

خواجه نه تنها به امور رصدخانه مراغه و دانشمندان آنجا توجه داشت بلكه مطابق نوشته ابن فوطي هر جا دانشمندي اعم از شيعه و سني بود، از بذل عنايت خواجه بي نصيب نماند. خواجه امور بيمارستانها، مدارس، رباطها و حقوق دانشجويان و ارباب احتياج را اصلاح نمود و بهتر از پيش به گردش درآورد.{6}

خواجه بيش از 160 كتاب و رساله بزرگ و كوچك در تمامي رشته هاي علمي و فني به عربي و فارسي تاليف نموده است. اين حكيم نامدار در سن 75 سالگي جهان فاني را وداع گفت و در حرم كاظمين عليهاالسلام مدفون گرديد.

آيا خواجه نصيرالدين نقشي در سقوط بغداد و كشتار بي رحمانه مغول در آن ديار داشت؟

هلاكو از طرف (منكوقاآن) مأموريت يافت كه به ايران آمد، نخست قلعه هاي فرقه اسماعيليه و برخي نواحي ديگر كه در يورش چنگيز فتح نشده بود بگشايد، سپس بغداد مركز خلافت بني عباس و مصر و سوريه و عربستان را تسخير كند و دامنه فتوحات آنها را از چين تا سرحد آفريقا و سواحل بحر احمر گسترش دهد. پس از فتح قلعه هاي اسماعيليه، هلاكو خواجه نصير را نزد خود نگه داشت.

هلاكو در سال 654 هجري بعد از خاتمه كار اسماعيليه آهنگ فتح بغداد نمود و به تفصيلي كه در تواريخ مربوطه مسطور است در سال 656 لشكر به بغداد كشيد و طومار خلافت پانصد ساله بني عباس را درهم

پيچيد.

بعضي از اشخاص مغرض يا غيرمطلع بر خواجه خرده گرفته و گفته اند، او بود كه خان مغول را ترغيب به فتح بغداد نمود و موجب شد كه خلافت اسلامي به دست كفر سرنگون شود و حتي در فجايع و قتل و غارتها شريك است و بعض از اهل سنت حملات شديدتري در كتب خود به خواجه نصير دارند. از آن جمله ابوالفلاح حنبلي در شدرات الذهب، خواجه را به نصير شرك و كفر و الحاد خوانده و مي گويد: خواجه قصد نمود اشارت ابن سينا را جايگزين قرآن سازد ولي نتوانست و گفت اشارت قرآن خواص و قرآن محمد كتاب عوام است. وي خواست نماز را به دو مرتبه تقليل دهد. اين كار را نيز قادر نشد، انجام بدهد و در آخر عمر سحر ياد گرفت و بت مي پرستيد. سبكي و يافعي و ابن تيميه هم در كتب خود از اين افترائات به خواجه نسبت داده اند.

اما حقيقت چيز ديگري است. با اينكه محقق طوسي طبق عقيده خود به ترويج مذهب حقه جعفري اهتمام ورزيد ولي نسبت به ديگر فرق اسلام نيز با مهر و محبت رفتار مي كرد و دانشمندان را از هر طبقه و مذهب كه بودند تكريم مي نمود و از تعصبهاي خشك مذهبي دوري مي جست. لذا مستشرقين مسيحي و بعضي از علماي اهل سنن و كليه دانشمندان شيعي مذهب او را به عظمت روحي و ديانت و وثاقت در حديث و تواضع و حسن خلق توصيف كرده اند.

بروكلمن مستشرق آلماني و جورج سارتول دانشمند آمريكايي و ادوارد براون مورخ انگليسي و جرجي زيدان وي را بزرگترين رياضي دان و مشهورترين دانشمند قرن هفتم مي دانسته اند.

محمد بن شاكر كه از مورخان

اهل سنت است اخلاق او را چنين وصف كرده است: بسيار نيكو صورت و خوش رو و كريم و نسخي و بردبار و خوش معاشرت و زيرك و با فراست بود...{7}

ابن فوطي حنبلي درباره خواجه مي نويسد: خواجه مردي فاضل و كريم الاخلاق و نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسي دلتنگ نمي شد و حاجتمندي را رد نمي كرد و برخورد او با همهبا خوش رويي بود.{8}

بنابراين اولاً با مراجع به كتب تواريخ حتي تواريخ اهل سنت كه فتح بغداد را در آن زمان بررسي كرده اند، روشن مي شود كه خواجه اصلاً نقشي در آن فاجعه نداشته است من جمله:

الف) علامه ابن فوطي حنبلي بغدادي مورخ اهل سنت كه ذهبي درباره او مي گويد: العالم البار متفن المحدث، المفيد، مورخ الآفاق، مفخر اهل العراق و او در واقعه بغداد چهارده سال سن داشت و اسير شد. وي در كتابش واقعه فتح بغداد را مي نويسد و اصلاً ذكري از خواجه نصير در آن برهه از زمان ننموده است.{9}

ب) ابن طقطقي حوادث بغداد را با يك واسطه نقل مي كند. تنها يك بار نام خواجه را به خاطر واسطه بودن ملاقات ابن علقمي به ميان آورده و ذكري از خواجه و ترغيب او نسبت به حمله مغول نيآورده است.{10}

ج) ابي الفداء در كتابش مفصلاً نحوه حمله و فتح بغداد را توسط هلاكو بيان مي كند و ذكري از خواجه نصيرالدين طوسي ننموده است.{11}

د) ذهبي كه از شاگردان ابن تيميه و منهاج السنه را به نام منهاج الاعتدال تلخيص نموده است. با استادش ابن تيميه در اين زمينه مخالف است و در كتابش پس از ذكر حوادث بغداد، ذكري از خواجه به ميان نيآورده است.{12}

ه’) صلاح الدين صفدي كه حدود چهل سال بعد از

واقعه بغداد به دنيا آمده است بعد از ذكر واقعه بغداد نامي از خواجه نيآورده است.{13}

و) جلال الدين سيوطي در كتابش در اين واقعه نامي از خواجه ذكر ننموده است.{14}

ز) ابن خلدون نه تنها از خواجه در آن ذكري ننموده، بلكه درباره خواجه مي گويد: و كان للمسلمين نفع{15}

ح) عمادالدين ابي الفداء مي گويد: اينكه شهرت دارد خواجه نصير طوسي هلاكو را وادار به قتل خليفه نمود حقيقت امر را خدا داناست، ولي به نظر من از شخص عاقل و فاضل چنين كاري سر نمي زند.{16}

ت) محمد بن علي بن طباطبا كه كتابش را در سال 701 يعني چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد نوشته است مي گويد: حق مطلب اين است كه از بين رفتن هر دولتي در هر زمان به واسطه پيدايش علل داخلي و خارجي است. سقوط خلافت خاندان بني عباس هم تابع همين اصل كلي است. اما علل خارجي كه منجر به سقوط خلافت عباسي گرديد آن بود كه مغولها از تاريخي كه قوت كرفته و به كشورگشايي پرداختند، درصدد فتح بغداد بودند...

اما علت داخلي فتح بغداد، ضعف حكومت عباسي است. بنابراين اين پيشامد نتيجه سستي عزم و ضعف اراده خليفه و ظلم و جور پسرش نفاق امرا و سران لشكر است.{17}

بنابراين خواجه نصيرالدين طوسي در پيدايش اين واقعه اصلاً نقشي نداشته است و خود هلاكو بعد از فتح قلاع اسماعيليه دستور فتح بغداد را داشته است.

ثانياً: شخصيت هاي بزرگ و دانشمندان ديگري غير از خواجه ملازم مغول و طرف مشورت او بودند. چنانكه خواجه رشيدالدين فضل الله كه نوه رئيس الدوله همداني است مي گويد: هنگامي كه هلاكو به سوي بغداد شتافت، سيف الدين بتيكچي كه مدبر مملكت بود و خواجه نصيرالدين

و صاحب سعيد علاءالدين عطامك (مؤلف تاريخ جهانگشاي جويني) در خدمت مغول بودند.{18}

از اين عده فقط خواجه نصير شيعه بود و بقيه از رجال اهل سنت هستند كه خليفه را اميرالمؤمنين مي دانسته اند. بنابراين اگر مشاورين هلاكو اين اندازه در وي نفوذ داشته اند كه قادر بودند او را از حمله به بغداد باز دارند.

چرا در آن ميان تنها گناه اين امر متوجه خواجه شده است؟ در حالي كه سيف الدين در فتح بغداد وزير هلاكو بوده است.

ثالثاً: بهترين دليلي كه مي رساند، خواجه در فتح بغداد دخالت نداشته است ماجراي كشته شدن شرف الدين محمد برادر بزرگ سيد علي بن طاووس و بسياري از علما و سادات و شيعيان است. حتي در اين واقعه مغول مقابر قريش را ويران و حرم كاظمين عليهاالسلام را سوزاندند و هيچ قدرتي هم مانع آنها نبودند و به طوري كه در جامع التواريخ آمده: سيف الدين بيتكچي سني، وزير هلاكو، صد نفر از مغول را به نجف فرستاد تا كسي معترض مرقد منور اميرالمؤمنين عليه السلام نشود!{19}

اگر خواجه نصير در آن واقعه حضور يا دخالت داشته است نبايد از كشته شدن شيعيان ممانعت كند؟ آيا خواجه مي گذاشت مقابر ويران و حرم كاظمين آتش كشيده شود؟

بنابراين روشن مي شود كه خواجه اصلاً حضور و دخالت در آن واقعه نداشته است.

رابعاً: يكي از علل حمله مغول به بغداد نفوذ عيسويان در لشكر مغول است. همانطور كه مي دانيد، دول مسيحي بعد از شكستي كه در بيت المقدس از صلاح الدين ابوبي در جنگهاي صليبي خوردند و آن ايام هم مصادف با حمله چنگيز به ايران يعني قسمت مهمي از ممالك اسلامي بود، به اين فكر افتادند كه با قوم وحشي مغول طرح

دوستي ريخته و با كمك آنها، شكست خود را جبران كنند و بقيه ممالك اسلامي خصوصاً بغداد كه مايه اميد مسلمين بود از ميان بردارند. از اين رو مي توان گفت: نفوذ زياد زن هلاكو كه عيسوي بود و سفارش برادر هلاكو براي فتح بغداد و سردار سپاه مغول كه مسيحي بود، نقش مهمي در فتح بغداد بوده است.

در حقيقت مسيحيان براي انحراف افكار مسلمين خواسته اند بدين وسيله، پاي خواجه نصير بزرگترين دانشمند عهد تاريك مغول و يگانه پناهگاه مسلمين آن روز، در اين واقعه مهم تاريخي به ميان كشيده و از آن راه بين شيعه و سني اختلاف انداخته و يا اختلاف را تشديد نمايند و بديهي است كه آنچه از اين رهگذر عايد شود به سود آنها است.{20}

[1]. مفاخر اسلام، تاليف علي دواني، ج4، ص84، چاپ سپهر، تهران، سال 1364.

[2]. اين اجازه نامه ضمن شرح حال معين الدين سالم بن بدران در لولوءة البحرين ص248 آمده است.

[3]. لولوءة البحرين تاليف يوسف بن احمد البحراني صاحب حدائق ص245 طبع النعمان، نجف اشرف.

[4]. الوافي بالوفيات، تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[5]. الوافي بالوفيات تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[6]. الحوادث الجامه و التجارب النافله في المأته السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، حوادث سنة 656، طبع دارالفكر الحديث، بيروت، لبنان، سال1407.

[7]. فوات الوفيات، تاليف محمد بن شاكر الكتبي، ج3، ص247، طبع دارصادر بيروت.

[8]. الحوادث الجامعه و التجارب النافعه في المائة السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص158، ذكر حوادث سنه 656، طبع دارالفكر الحديث، بيروت، لبنان، سال 1407.

[9]. الحوادث الجامعه و التجارب في المائة السابعه، تاليف ابن فوطي بغدادي، ص157، ذكر حوادث

سنه 656، طبع دارالفكر الحديث بيروت، لبنان، سال 1407.

[10]. الفخري في الآداب السلطانيه و الدول الاسلامية، تاليف محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقا، ص235، طبع منشورات الشريف الرضي.

[11]. المختصر في اخبار البشر، تاليف عمادالدين اسماعيل ابي الفداء، ج3، ص193، ذكر استيلا القتر علي بغداد و انقراض الدولة الكباسيه طبع مكتبة المتنبي قاهره.

[12]. العبر في خبر من غبر، تاليف ذهبي، ج3، ص277، در ذكر حوادث سال 656، طبع دارالكتب العلميه، بيروت.

[13]. الوافي بالوفيات، تاليف صلاح الدين خليل بن ايبك الصفدي، ج1، ص179، طبع النشرات الاسلاميه.

[14]. تاريخ الخلفاء، تاليف جلال الدين سيوطي، ص465، ناشر انتشارات الشريف الرضي، سال 1411.

[15]. تاريخ ابن خلدون، تاليف عبدالرحمن بن خلدون، ج3، ص662، طبع دارالفكر، سال 1408ه’.

[16]. البدايه والنهايه، تاليف ابي الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، حوادث سنة 656، ص234، ج13، طبع داراحياء الشراث العربي، بيروت، سال 1412.

[17]. الفخري في الآداب السلطانيه و الدولي الاسلاميه، تاليف محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقا، ص236، طبع منشورات الشريف الرضي.

[18]. جامع التواريخ، تاليف رشيدالدين فضل الله، ج2، ص707، چاپ اقبال، سال1362.

[19]. جامع التواريخ، تاليف رشيدالدين فضل الله، ج2، ص713، چاپ اقبال، سال 1362.

[20]. مفاخر اسلام، ج4، ص107.

علماي غيرشيعي

چرا علما در مقابل تهمت ها و افترائات جرجي زيدان به شخصيت هاي اسلامي و امامان شيعه سكوت كرده اند؟

پرسش

چرا علما در مقابل تهمت ها و افترائات جرجي زيدان به شخصيت هاي اسلامي و امامان شيعه سكوت كرده اند؟

پاسخ

درباره جرجي زيدان آنچه كه در برخي كتب دانشمندان به چشم مي خورد نقل برخي مطالب از كتاب هاي اوست نهاينكه كتاب هاي او را به عنوان كتب نمونه و خالي از اشكال معرفي كرده باشند. البته لازم به ذكر است مسيحي بودنجرجي زيدان موجب آن گرديده كه از كتب او مطالب فراواني نقل شود چرا كه با توجه به مسيحي بودنش مي توانگفت از ديدگاه فرقه اي خاصي به تاريخ ننگريسته است و شايد گفته هاي او خصوصا در اهل سنت زمينه پذيرشبيشتري داشته باشد در هر صورت آن ترويجي كه شما ذكر كرده ايد بيش از اين باشد يا ما خبر نداريم!؟{J

اگر ممكن است يوگرافي كامل از علماي اهل تسنن زير ارسال نماييد: شيخ عبدالمجيد مصري، علامه ذهبي، امام صنعاني، ابن تيميه. همچنين بيان نماييد كه چگونه با علماي فوق و علماي ديگر مانند موسوي عبدالله موحدي، مولي نظير احمد... ارتباط برقرار نمايم؟

پرسش

اگر ممكن است يوگرافي كامل از علماي اهل تسنن زير ارسال نماييد: شيخ عبدالمجيد مصري، علامه ذهبي، امام صنعاني، ابن تيميه. همچنين بيان نماييد كه چگونه با علماي فوق و علماي ديگر مانند موسوي عبدالله موحدي، مولي نظير احمد... ارتباط برقرار نمايم؟

پاسخ

برادرگرامي بي ترديد هر نهاد و مركز فرهنگي با وظايف و هدف تعريف شده شكل گرفته و وظيفه دارد فعاليت هاي خود را با توجه به فلسفه تشكيل خود و رسالت تعريف شده انجام دهد.

واحد پاسخ به سوالات مركز مطالعات و تحقيقات علوم اسلامي، نيز بر اساس هدف و وظايف نهادينه شده و به منظور پاسخگويي به پرسش هاي مذهبي، فلسفي، عقيدتي و ... به وجود آمده است. بر اين اساس پاسخگويي به برخي از موضوعات غير مرتبط، آن هم به صورت گسترده، از قلمرو وظايف اين واحد خارج است و با فلسفة وجودي آن همسويي ندارد. تدوين زندگينامه و شناسايي برخي از عالِمان اهل سنت و نحوة برقراري ارتباط با آنها و اين كه اصولاً چه مسئوليت هايي دارند و در كجا زندگي مي كنند، از قلمرو وظايف واحد خارج است. بهتر است در اين خصوص با مراكز ديگر مانند واحد پاسخ به سؤالات و شبهات مؤسسه آموزشي و پژوهشي مذاهب اسلامي و اطلاع رساني دفتر تبليغات اسلامي (دفتر انفورماتيك) تماس بگيريد.

اين واحد به روحية پرسشگري و علم گرايي ارج نهاده و براي شما آروزي موفقيت دارد.

دربارة زندگاني محيي الدين عربي و وضعيت تحصيلي و علمي و معيشتي او توضيح دهيد.

پرسش

دربارة زندگاني محيي الدين عربي و وضعيت تحصيلي و علمي و معيشتي او توضيح دهيد.

پاسخ

ابوعبدالله محي الدين محمد بن علي بن محمد ... حاتم طايي عارف و متفكر اسلامي مشهور به شيخ اكبر بنا به روايت شاگرد برجسته اش صدرالدين محمد اسحاق قونوي در 27 رمضان المبارك سال 560 قمري در شهر مرسية اندلس چشم به جهان گشود. وي در آثار خود حكايت هاي عجيبي از سير فراني پدر، عمو، دايي ها و همسرش مريم نقل نموده است. وي شاگرد ابن عساكر، ابوالفرج جوزي، ابن مالك، حافظ ابوبكر محمد لخمي و ... بود. فقه، تفسير، حديث، علوم قرائت و ادبيات عرب را نزد اساتيد خود فرا گرفت.

وي به گفتة خودش در سال 580 به طريقت عرفان داخل شد و گزارش مبسوطي از احوال و مقامات صوفياني را كه ديدار نموده، در رسالة الدرّه الفاخره گرد آورده است. از او تأليفات زيادي نقل نموده اند در نامه اش به كيكاوس اوّل 240 تأليف از خود را نام برده است.

تا كنون بيش از شصت رسالة او به چاپ رسيده است. مهم ترين اثر وي كه به منزلة دائره المعارف بزرگي در عرفان محسوب مي گردد، الفتوحات المكيّه است. پس از اين كتاب فصوص الحكم وي از آثار مهم او است كه بيش از 120 شرح بر آن نوشته شده است. پاره اي از نوشته هاي او در زمينة قرآن كريم عبارتند از: الجمع و التفصيل في اسرار معاني التنزيل كه تا آيه 59 سورة كهف نوشته شده كه بيش از 60 جزء است. كشف الاسرار و هتك الاستار در بيست جلد و رحمه من الرحمن و ...

.

محي الدين از معروف ترين دانشمندان صوفيه است كه به مذهب وحدت وجود گراييده، از اين رو مورد تكفير علماي عصر خود و پس از آن بوده است. او در سال 638 در دمشق در گذشت. البته مسئلة حلول چيزي نيست كه در آثار ابن عربي به صراحت ذكر شده باشد، بلكه اين برداشتي بوده كه بعضي علما، از عقيده او داشته اند.

در پايان به عرض مي رساند شايد جامع ترين نوشته اي كه اخيراً در مورد زندگي نامه و شرح حال محي الدين عربي نگاشته شده مقاله اي است كه در دائره المعارف بزرگ اسلامي به چاپ رسيده است. مي توانيد براي اطلاعات بيشتر به آن مراجعه فرماييد.

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پرسش

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پاسخ

او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همداني اسد آبادي ملقب به قاضي القضاة است و اين لقب به غير او اطلاق نمي شود. خطيب بغدادي مي نويسد: او در فروع، از مذهب شافعي پيروي كرده و در اصول از معتزله و داراي مؤلفاتي است و مدتها قاضي شهرستان ري بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدريس پرداخت. آنگاه اضافه مي كند: در راه سفرم به خراسان پيش از انكه به ري برسم، قاضي عبد الجبار در گذشته بود و اين جريان در سال 415 رخ داد. (تاريخ بغداد : 11 /113)

حاكم جشمي م494 ه_) در كتاب «شرح عيون المسائل» مي نويسد: او از معتزلة بصره و از مروجين مذهب ابي هاشم بود. او نخست نزد أبي اسحاق بن عياش، آنگاه نزد شيخ ابي عبدالله بصري تلمذ كرد، سپس حاكم اضافه مي كند: من سخني ندارم كه بتواند مراتب فضل و دانش او را بيان كند، زيرا او كسي است كه كلام را به زبان روشن بيان كرد و دربارة آن كتابهايي نوشت كه دانشجويان براي فراگيري آن رنج سفر بر خود هموار مي سازند و آثار او به شرق و غرب رسيد و آن چنان نكات دقيق و ظريفي را بيان كرد كه پيش از او كسي به آن كار موفق نگرديده بود. او از عمر طولاني بهره مند گشت و در اين مدت پيوسته به كار تدريس و املا اشتغال داشت و رياست مذهب اعتزال در دورة او به وي منتقل گشت و به شيخ معتزله شناخته شد و كتابهاي او مورد اعتماد گشت

و در ساية اين اقبال، كتابهاي ديگران منسوخ شد.

او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت ودر دوران جواني بر مذهب اشعري بود. وقتي با معتزله نشست و برخاست كرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزيد و از ابي اسحاق بن عياش و ابو عبدالله بصري بهره گرفت وبر اقران خود تقدم جست.

در سال 360 ه_ صاحب بن عباد او را به ري دعوت كرد تا در آنجا تدريس كند و او در آنجا اقامت گزيد و در سال 415 ه_ در همان جا درگذشت. او مدتي شيخين را بر علي(ع) تفضيل مي داد، ولي در آخر عمر از اين عقيده بر گشت و به تفضيل علي(ع) معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة)

اكثر آثار به جاي مانده از او املاي خود اوست كه شاگردانش به نگارش در آورده اند.

اينك برخي از آثار مطبوع او را يادآور مي شويم:

1 _ شرح الأصول الخمسة، اين كتاب به املاي قاضي و نگارش تلاميذ او بوده و جامعترين و در عين حال موجزترين كتاب در شرح عقايد معتزله است اگر اين كتاب در اختيار محققين معاصر نبود، در تبيين عقايد معتزله دچار اشكال مي شدند و ناچار بودند كه از نوشته هاي اشاعره و يا ديگر فرق بهره بگيرند. اين كتاب را عبد الكريم عثمان در سال 1384 ه_ .ق تحقيق كرده و در قاهره چاپ شده است. لازم به تذكر است كه شاگرد قاضي و نويسندة اين كتاب شيعة زيدي بود و در بحث امامت نظريات استاد را نپذيرفت و خود، اين بخش را بر محور افكار زيديه نگاشته است و در حقيقت اين بخش از كتاب

مربوط به قاضي نيست.

2 _ المغني في أبواب التوحيد والعدل، اين كتاب داراي 20 جزء بوده و قرنها بود كه از آن اثري در دست نبود. دانشمندان مصري از طريقي آگاه شدند كه نسخة خطي اين كتاب در يمن هست. لذا هيأت علمي بلند پايه اي از طرف دولت مصر مأمور شد كه به يمن برود و از اين آثار عكس بگيرد. نتيجة اين سفر علمي اين شد كه از 14 جلد موجود آن ميكرو فيلم گرفته شد و همگي در قاهره منتشر گشت و هنوز6 جلد موجود آن پيدا نشده است و اين 14 جلد عبارتند از: 4_ 5_ 6_ 7_ 8_ 9_ 11_ 12_ 13_ 14_ 15_ 16_ 17_ 20 و اين جلد اخير، مربوط به عقيدة اماميه است كه به وسيلة سيد مرتضي نقد شده و به نام «الشافي چاپ گرديده است و سپس «الشافي» به وسيلة شيخ طوسي خلاصه شده و به نام «تلخيص الشافي» به چاپ رسيده است.

3 _ المحيط بالتكليف، اين كتاب در مصر به وسيلة سيد عزمي تحقيق و منتشر گشته است، گويا قاضي املا كرده و حسن بن احمد بن ثنويه نگارش كرده است.

4 _ متشابه القرآن كه در قاهره به وسيلة عدنان محمد زرزور چاپ و منتشر گشته است. 5 _ تنزيه القرآن عن المطاعن، در بيروت چاپ و منتشر شده است. 6 _ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، اين كتاب در حقيقت اساس طبقات المعتزلة ابن المرتضي است.

فؤاد سيد اين كتاب را تحقيق و به همين نام منتشر كرد وكتاب ذكر المعتزلة كعبي را نيز به آن ضميمه نمود و به اين اكتفا نكرد، بلكه طبقة يازدهم و دوازدهم

از مشايخ معتزله را كه به قلم حاكم جشمي نگارش يافته بود، بر آن افزود و در حقيقت اين كتاب از سه رساله تشكيل يافته و با توجه به طبقات معتزلة ابن مرتضي، مي توان بر تاريخ معتزله از عصر واصل تا عصر ابن المرتضي (م /840 ه_) واقت گشت.

در فضل قاضي همين بس كه سيد رضي (م /406 ه_) نزد او درس خوانده و مذاكرت خويش با استاد را در كتاب مجازات نبويه آورده است.

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پرسش

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پاسخ

كنية او ابو عمرو استاد بشر بن معتمر و هشام بن عمرو و ابوالحسين مدائني بود و در مناظره دست توانايي داشت. قاضي عبد الجبار مي نويسد: هارون الرشيد هر نوع مجادله در دين را ممنوع ساخت و متكلمان را از هر گونه بحث كردن باز داشت. روزي به وسيلة يكي از پادشاهان «سند» نامه اي به او رسيد كه در آن نامه آمده بود : تو رئيس قومي هستي كه از در انصاف وارد نمي شوند و مقلد ديگرانند و پيروزي آنها به وسيلة شمشير است. اگر واقعاً بر دين خود اطمينان داري، كسي رابه سوي من اعزام كن تا با او به مناظره بپردازم. اگر تشخيص دادم كه آيين تو حق است، با كساني كه با من هستند پيرو تو مي شوم.

رشيد يكي از قاضيان بغداد را به سند اعزام كرد. او به حضور ملك رسيد. در كنار او يك نفر از سمني ها نشسته بود و گويا او ملك را به نگارش نامه به هارون وادار ساخته بود. ملك سند قاضي را به احترام پذيرفت و در بالاي مجلس نشانيد، به مرد سمني دستور داد كه با او مناظره كند كه اينك مناظرة او را به صورت فشرده نقل مي كنيم:

سمني: از خداي خود خبر بده، آيا قادر و تواناست يا نه؟

قاضي مسلمان: بله قادر و تواناست.

سمني: آيا او قادر است مانند خود را خلق كند؟

اين مسأله مربوط به علم كلام است و بحث دربارة آن بدعت است و اساتيد ما اين علم را تحريم مي كنند.

پادشاه: ياران و استادان تو چه كساني هستند؟

قبل از آنكه قاضي پاسخ بگويد، سمني رو به پادشاه كرد

و گفت: من قبلاً به تو گفتم كه اينها افرادي جاهل و مقلد هستند و در ساية شمشير پيش مي روند.

در اين هنگام ملك به قاضي دستور داد كه به بغداد برگردد و نامه اي نيز به هارون الرشيد نوشت و در آن چنين آورد: باب مكاتبه را من گشودم و هنگام نگارش نامه به آنچه از شما براي من نقل مي كردند اطمينان نداشتم. اكنون در حضور اين قاضي كه شما فرستاديد، براي من يقين شد و جريان مناظره را در نامه شرح داد.

نامه به دست رشيد رسيد، سخت ناراحت شد و گفت: آيا دين اسلام كسي را ندارد كه از آن دفاع كند؟ اطرافيان رشيد گفتند: چرا مدافعان، همانها هستند كه آنها را از مناظره ممنوع ساختي و گروهي را زنداني كردي. هارون گفت آنان را از زندان بيرون بياوريد. وقتي همگي در محضر رشيد جمع شدند، رشيد سؤال آن سمني را مطرح كرد و گفت: دربارة اين سؤال چه مي گوييد؟ جواني در ميان آنان قبل از همه پاسخ داد: آفريدن مثل خداوند محال است، زيرا مخلوق حادث مي شود و حادث نمي تواند مانند قديم باشد. پس درست نيست كه بگوييم: آيا مي تواند مثل خود را خلق كند يا نمي تواند؟ همچنان كه درست نيست بپرسيم: آيا مي تواند خود را عاجز و ناتوان و جاهل و نادان سازد؟

هارون الزشيد ذوق زده شد و گفت: همين جوان را براي مناظره بفرستيد. اطرافيان رشيد گفتند: اعزام اين جوان صلاح نيست. ممكن است سؤالات ديگري نيز مطرح كنند. سرانجام اتفاق نظر پيدا كردند كه معمر بن عباد سلمي را بفرستند. هنوز معمر به «سند» نرسيده بود كه جاسوسان ملك او را از

اعزام چنين فردي آگاه ساختند. سمني از ترس اينكه مبادا محكوم شود به دست و پا افتاد، زيرا قبلاً پاسخ را شنيده بود. سرانجام از طريق عوامل خود او را مسموم كرد و او در سرزمين غربت درگذشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/31_ 33)

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پرسش

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پاسخ

او از تربيت يافتگان مكتب اعتزال بغداد و نويسندة بليغي بود. وقتي مأمون از فضل او آگاه شد، او را به وزارت دعوت كرد، ولي او نپذيرفت. (ابن نديم، الفهرست، فن اول از مقاله پنجم/207)

ابو منصور بغدادي مي نويسد: او رهبر قدريه يعني (معتزله) در زمان مأمون و معتصم و واثق بود و او بود كه مأمون را به اعتزال دعوت كرد. (الفرق بين الفرق/172) سخن ابو منصور با تاريخ خلفاي سه گانه تطبيق نمي كند، زيرا مأمون در 218 در گذشته و معتصم و واثق، به ترتيب پس از مأمون زمام خلافت را به دست گرفتند.

در اين صورت چگونه «ثمامة» متوفاي 213 مي تواند رهبر معتزله در عصر اين دو خليفة اخير باشد، مگر اينكه توجيه شود كه شاگردان او پرچمدار اعتزال در عصر معتصم و واثق بودند.

ابن مرتضي مي نويسد: ثمامة بن اشرس مكنّي به ابو معن نميري، يگانة روزگار در علم و ادب بود و در جدل دست والايي داشت. ابوالقاسم بلخي مي گويد: ثمامة روزي به مأمون گفت: من مسألة قدر (نسبت افعال انسان به خدا) را در دو كلمه براي شما خلاصه مي كنم و براي انسان ضعيف چيزي بر آن مي افزايم، مأمون گفت: مقصود شما از ضعيف كيست؟ گفت يحيي بن اكثم (قاضي القضاة عصر مأمون) مأمون گفت: آنچه در اين باره داري بگو. گفت: افعال انسان از خوب و بد از سه حالت بيرون نيست:

1 _ همگي از جانب خداست و بشر در آن نقشي ندارد.

2 _ هم از جانب آنها و هم از جانب خداست.

3 _ فقط از جانب خود انسانهاست.

در صورت نخست مستحق پاداش و

كيفر نخواهند بود، زيرا كاري را صورت نداده اند.

در صورت دوم بايد خدا و بشر هر دو مستحق پاداش و كيفر و يا نكوهش و ستايش شوند در حالي كه خدا بالاتر از آن است كه داراي چنين استحقاقي باشد.

طبعاً سومي متعين است. از اين جهت، كيفر و پاداش و مدح و ذم، متوجه آنهاست. البته نظر ثمامه در اينجا اثبات تفويض بود، بدين معنا كه كار بشر از جانب خدا منقطع است و انسان در انجام آن مستقل است.

در اينكه مأمون فرد درس خوانده اي بود سخني نيست، اما او فاقد آن ملكة فلسفي و كلامي بود كه برهان ثمامه را تجزيه و تحليل كند و تفويض را رد كرده و امر بين الأمرين را برگزيند.

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پرسش

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پاسخ

او يكي از متكلمين بغداد است و آثار فراواني دارد خطيب بغدادي، تاريخ درگذشت او را (م/240) ضبط كرده است. (تاريخ بغداد 5/416)

ابن ابي الحديد مي گويد: شيخ ما ابو جعفر اسكافي از مواليان علي(ع) و از كساني است كه او را بر ديگران ترجيح مي دهند. هر چند قول به تفضيل در ميان معتزلة بغداد قول معروفي است، ولي ابو جعفر اسكافي در اين زمينه سرسخت ترين آنان در سخن و عقيده بود؛ نيز اضافه مي كند: قاضي عبد الجبار او را جزء طبقه هفتم شمرده و او قريب هفتاد جلد كتاب در علم كلام نوشته است. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 4/63)

او نخستين كسي است كه كتاب عثمانية جاحظ را نقض كرد، ولي متأسفانه اين كتاب تا كنون به دست ما نرسيده است، ولي محمد هارون مصري كه كتاب عثمانيه جاحظ را تحقيق و منتشر كرد، براي اكمال هدف، آنچه را كه ابن ابي الحديد از نقض عثمانيه در شرح خود آورده است، يكجا جمع كرد و همراه «عثمانيه» منتشر ساخت.

مقريزي در خطط مصري مطالبي را از لسان او نقل كرده كه شايستة مقام علمي او نيست، مثلاً نقل كرده است كه او مي گفت: خدا به ظلم بر بندگان يا اطفال و مجانين قادر نيست، به طور مسلّم اين نوع تهمتها از تعصب مقريزي به اشعري گري سرچشمه مي گيرد.

و از آثار چاپ شدة او كتاب «الموازنة والاعتبار» است.

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پرسش

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پاسخ

او از فارغ التحصيلان مكتب اعتزال بغداد بود و در احياي مذهب اعتزال كوشش فراواني داشت. او بود كه يحيي بن اكثم را با اعتزال آشنا كرد و وي را با مأمون مرتبط ساخت و از اين طريق، اعتزال رشد فراواني كرد. ابن نديم مي گويد: فردي كريمتر و شريفتر و سخي تر از او در آن زمان وجود نداشت. ( ابن نديم، الفهرست، فن اوّل از مقالة پنجم/212)

اگر ابن نديم به ثناگويي او پرداخته، در مقابل، اهل حديث مانند ذهبي او را به بدترين وضع ترجمه كرده اند كه ما از نقل عبارات او خودداري مي كنيم.(ذهبي، ميزان الاعتدال1/97) و در عين حال در كتاب «العبر» او را به صورت معتدلتري ترجمه كرده است و مي گويد: او قاضي القضاة، مردي فصيح و سخنران، شاعر و سخي بود و از سران جهميه و معتزله به شمار مي رفت و او كسي است كه بر امام اهل سنت احمد بن حنبل شوريد و به قتل او فتوا داد و متوكل در سال 237 ه_ بر او خشم گرفت و اموال او را كه 16 ميليون درهم بود، مصادره و او را زنداني كرد و سرانجام با بيماري فلج در سال 240 ه_ در گذشت. (العبر في خبر من غبر/339)

اگر ذهبي دربارة او تا اين حد بي مهري مي كند، نكتة آن اين است كه او رئيس مذهبش احمد بن حنبل را به محاكمه كشيد و اينك صورت محاكمة او را كه ابن ابي دوأد پيرامون حدوث و قدم قرآن ترتيب داد، در اينجا نقل مي كنيم.

ابن أبي دوأد: آيا چنين نيست كه هرشيئي يا قديم است يا

حادث و از اين دو بيرون نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چنين است.

ابن أبي دوأد : آيا قرآن چيزي نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چيزي است.

ابن أبي دوأد آيا اين درست نيست كه قديمي جز خدا و جود ندارد؟

ابن حنبل: چرا درست است.

ابن أبي دوأد: پس بنابراين، قرآن حادث است چون قديم منحصر به خداست. پس قرآن حادث است.

ابن حنبل: من متكلم نيستم تا با تو مناظره كنم. (الفصول المختارة)

اين يكي از صور مناظرة قاضي با ابن حنبل است و خود مي رساند كه او درمناظره مردي توانا بوده و طرف، بسيار ضعيف و ناتوان بوده است. اين و امثال اين سبب شده است كه حنابله و اشاعره دربارة او بدگويي كنند، تا آنجا كه بغدادي در كتاب خود دربارة وفات او سخني مي گويد كه به افسانه شبيه تر است. (الفرق بين الفرق/174)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

شيخ شلتوت كه بود؟

پرسش

شيخ شلتوت كه بود؟

پاسخ

كمتر كسي است كه با نام شيخ شلتوت شيخ جامع ازهر، به عنوان يك دانشمند بزرگ اسلامي، آشنا نباشد،نام اين عالم بزرگ وقتي در محيط هاي ما بيشتر انتشار يافت كه آوازه اقدامات برجسته او در راه رفع سوء تفاهم از شيعه، همه جا پيچيد.

آري شلتوت آنچنان فكر وسيع و نظر بلند و انصاف و شجاعتي داشت كه در آن فتواي تاريخي خود تصريح كرد كه «يجوز التعبد بمذهب الاماميه» «پيروي و تبعيت از مذهب اماميه در مسائل اسلامي جايز است» و از عكس العمل اين فتوا در ميان متعصبين اهل سنت كه بر اثر تبليغات مسموم بيگانگان و ايادي آنها هنوز نسبت به شيعه با نظر بد مي نگرند، نهراسيد.

او به اين مقدار قناعت نكرد و با قدمهاي برجسته عملي ديگري، در راه تقريب مذاهب اسلامي و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر در ميان مسلمانان و فشرده ساختن صفوف آنها، كوشش هاي فراواني نمود.

او تنها، رئيس دانشگاه الازهر كه از قديمي ترين دانشگاههاي اسلام است، نبود، او كسي بود كه به عنوان يك زعيم و رهبر فكري يك فرقه بزرگ اسلامي، رسالت تاريخي خود را در اين لحظات حساس از زمان انجام داد، تا اين كه در روز 25 رجب سال 1383 ( مطابق 21 آذر 42) دار فاني را بدرود گفت و با احترام و عظمت هر چه بيشتر به خاك سپرده شد و در مراسم تشييع جنازه او بيش از هشتاد هزار نفر شركت داشتند.

او امتيازات علمي و روحي فراواني داشت و نويسنده توانائي بود، متفكر عميقي بشمار ميرفت، تحت تاثير تعصبات خشك و افراطي واقع نمي شد،

و از حملات متعصبين واهمه نداشت، و از همه مهمتر اين كه روح زمان را به خوبي دريافته بود ! او مي دانست اگر امروز ملتهاي مسلمان در برابر يكديگر صف آرائي كنند، و يا بديده نفرت و دشمني به يكديگر بنگرند در برابر دشمنان مجهزي كه براي آنها دندان تيز كرده اند، شكست خواهند خورد و موجوديت اسلام و قرآن به كلي در خطر خواهد افتاد.

او مي دانست كه اين همه تبليغات زهرآگيني كه عليه جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي شده علاوه بر اين كه دروغ و تهمت و افتراست بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان دنياست، لذا مردانه قيام كرد و براي روشن ساختن افكار مسلمانان نسبت به اين موضوع حياتي اقداماتي وسيع و موثر نمود.

وي علاوه بر تاليفات سودمند، مقدمه مفصل و جالبي بر تفسيرمعروف شيعه « مجمع البيان » نگاشته و در مورد مولف كتاب، منصفانه قضاوت كرده است مرحوم آيه الله العظمي آقاي بروجردي مناسبات حسنه اي با اين مرد دانشمند منصف و خدمتگزار عالم اسلام داشت و به وسيله بعضي از شخصيتهاي ديني با او تماس مي گرفت.

ما اميدواريم اساتيد بزرگ دانشگاه «الازهر» بالاخص جانشين آن دانشمند بزرگ، برنامه هاي وسيع و عالي وي را تعقيب نمايند، و نقشه هاي دشمنان اسلام را نقش بر آب كنند، و بدانند كه تاريخ اسلام هرگز نام پر افتخار اين مرد بزرگ و كساني كه هدفهاي عالي او را تعقيب كنند، فراموش نخواهد كرد.

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پرسش

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پاسخ

محمد بن هذيل، معروف به ابو الهذيل علاف سومين شخصيت معتزله در قرن سوم اسلامي است، و در بصره مي زيست و خانة او در كوي علافان بود. او دانشمند بزرگ معتزلة وقت خويش و مربي گروهي به شمار مي رفت كه يكي از آنان ابراهيم نظام است، مي گويند: او با زرتشتيان و دو گانه پرستان مناظرات طولاني داشته است و به وسيلة او 3000 نفر به آيين اسلام مشرف شده اند. مبرد مي گويد: من انساني فصيحتر از ابو الهذيل و جاحظ نديده ام. او در مناظره مردي زبردست بود و من در يكي از مناظره هاي او شركت كردم كه در آن به 300 شعر استشهاد كرد و در مجلس مأمون، با 700 بيت بر گفتار خود استدلال نمود. اينك ما نمونه هايي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

1 _ صالح بن عبد القدوس زنديق عصر خويش بود، فرزندش فوت كرد. دوستانش بر او گريستند، وقتي پدرش بر او گريست، ابو الهذيل به او اعتراض كرد كه چرا گريه مي كني در حالي كه از نظر تو مردم مانند بوته هايي هستند كه مي رويند و سپس نابود مي شوند؟ پدر در پاسخ او گفت: گريه مي كنم كه او مرد و كتابي از كتابهاي من به نام «شكوك» را نخواند و اين كتابي است كه اگر كسي آن را بخواند، در همه چيز شك مي كند.

ابو الهذيل گفت: اگر چنين است، تو نيز در مرگ فرزندت شك كن و فرض كن كه او نمرده است.

2 _ متكلمي يهودي در عصر وي در بصره به مناظره ميپرداخت و راه را بر ديگران ميبست. ابوالهذيل دوران جواني خود را مي گذراند

وقتي از جريان آگاه شد، به عموي خود گفت: بيا با من نزد اين يهودي برويم تا من با او مناظره نمايم. عمو او را از اقدام به چنين كاري بر حذر داشت. او اصرار كرد كه بايد بروم، هر دو نفر وارد مجلس او شدند و شنيدند كه او نبوت موسي را تقرير مي كند و از مردم اقرار مي گيرد و اضافه مي كند، حالا كه نبوت موسي نزد ما و شما مسلم است، بايد نبوت مدعيان پس از وي را بررسي كنيم. در اين لحظه ابو الهذيل نزد وي رفت و گفت: آيا موسي پيامبر راستگوست يا نه؟ يهودي به تجليل از پيامبر خويش پرداخت. در اين هنگام ابو الهذيل به او گفت: موسايي كه از او پرسيدم، اگر به نبوت پيامبر اسلام گواهي داده و او را تصديق كرده، پيامبر صادق است و اگر به غير اين وصف بوده است، شيطان بوده و من به نبوت او اعتراف نمي كنم.

در اين هنگام يهودي گفت تورات را مي پذيريد يا نه؟ ابو الهذيل گفت: سخن در تورات همان سخني است كه دربارة موسي گفتيم. اگر در بر دارندة بشارت به نبوت پيامبر است، حق است و در غير اين صورت به او اقرار نمي كنم.

يهودي خود را در تنگناي عجيبي احساس كرد، زيرا او از اعتراف مسلمانان به نبوت موسي كمك مي گرفت تا راه شك را در نبوت خاتم باز كند، وقتي اين جوان اعتراف به نبوت موسي را در چهار چوب اقرار به نبوت پيامبر خاتم پذيرفت، هر نوع راه سوء استفاده را به روي او بست، ديگر اعتراف آنان نمي تواند نردبان محكوميت باشد.

در اين هنگام مناظر

يهودي خواست اين جوان را بر بدگويي به خويش تحريك كند، تا از اين طريق حيثيت از دست رفته را جبران كند. گفت جوان نزديكتر بيا تا به گوش تو سخني بگويم. وقتي ابو الهذيل نزديكتر شد، آهسته در گوش او گفت: مادر تو و كسي كه اين سخنان را به تو آموخته چنين و چنان بود!

ابو الهذيل فهميد كه اين بدگويي براي تحريك او انجام گرفته تا پرخاش كند و سرانجام، عواطف به سوي مناظر يهودي متوجه شود. لذا فوراً گفت: خدا تو را گرامي بدارد و سلامت باشي و از اين طريق، نقشة او را نقش بر آب كرد و تفهيم كرد كه او به صورت آهسته بر او دعا كرده، به حقانيت آيين او اعتراف كرده است. چيزي نگذشت كه بر اثر تحريك ابوالهذيل، مردم براي دستگيري وي هجوم آوردند، او از بصره گريخت. (سيد مرتضي، الدرر و الغرر 1/178 _ 179)

3 _ مردي به او گفت: اشكالي برايم پيش آمد. از وقتي وارد شهر بصره شدم كسي را نديدم كه به من پاسخ بگويد. مردي تو را به من معرفي كرد. ابو الهذيل گفت: مشكل تو چيست؟ گفت: اشكال من دو چيز است: يكي آياتي است كه از نظر ادبي، ملحون و غير صحيح هستند. دومي آياتي كه مضامين آنها با هم متناقضند. ابو الهذيل گفت: پاسخ تو را يكجا بگويم يا آيه به آيه؟ او گفت يكجا. ابو الهذيل گفت: مي دانيد كه قريش افصح عرب بودند و پيامبر در ميان آنان به فصاحت معروف بود و مي دانيد كه قريش اهل جدل و مناظره بود و هرگز آنان نه به لغت پيامبر ايراد

گرفتند و نه به مضامين قرآن. اكنون كه چنين است، تو سخن نقادان لغت و استادان مناظره را بگير، نه قول ديگران. در اين موقع مرد گفت: شهادت مي دهم جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد فرستادة اوست! (قاضي عبد الجبار همداني، طبقات المعتزلة /254)

نگارشها و آثار او

ابن نديم براي ابو الهذيل تأليفي ذكر نكرده، فقط در باب كتب مؤلّفة در متشابه قرآن ياد آور شده است كه ابو الهذيل نگارشي در اين فن ( ابن نديم، الفهرست: فن سوم از مقالة نخست/39) دارد. اين خلكان تأليفات او را فقط يك كتاب به نام «الميلاس» نام برده كه مناظرة او با يك مرد مسيحي به نام ميلاس بوده است. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 4/266)

ولي ابن المرتضي براي او 6 كتاب ذكر كرده كه همگي در رد مخالفان در علم كلام است و مي گويد: به هنگام مرگ، احمد بن أبي دوأد بر او با پنج تكبير نماز خواند، ولي وقتي هشام بن عمر فوت كرد، بر او با چهار تكبير نماز خواند. از ابن أبي دوأد پرسيدند: چرا بر او با پنج تكبير و بر اين با چهار تكبير نماز گذاردي؟ او در پاسخ گفت : ابو الهذيل شيعة بني هاشم بود و علي را بر عثمان تفضيل مي داد (المنية و الأمل/28) لذا من نماز ميت آنان را بر او خواندم.

مي گويند: وي علي را بر همة خلفا ترجيح مي داد. ابن أبي الحديد مي گويد: وقتي از او پرسيدند كدام يك از دو نفر ابوبكر و علي بر ديگري برتري دارد، در پاسخ گفت: نبرد علي در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، برهمة اعمال مهاجرين و انصار

برتري دارد تا چه رسد بر اعمال أبي بكر. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة19/60)

در اينجا ما نتيجه مي گيريم كه تشيع اصطلاحات مختلفي داشته است. يك از آن اصطلاحات ترجيح دادن علي بر ديگر خلفا بود. هر چند او را خليفة بلافصل و منصوب از جانب خدا نداند و أبو الهذيل از همين گروه بود.

تهمتهاي ناروا

ابو الهذيل مانند ديگر مشايخ معتزله، آماج تهمتها و نسبتهاي نارواي حنابله و أهل حديث قرار گرفته است. خطيب بغدادي دربارة او مي گويد: او معتقد بود، حركات بهشتيان در بهشت پايان پذير است و طبعاً بايد معتقد شود كه نعمتهاي الهي نيز منقطع مي باشد. در حالي كه قرآن مي فرمايد: «أُكُلُها دَائِمٌ» رعد/ 35 و از طرف ديگر به او نسبت مي دهد كه منكر صفات خدا بوده، زيرا مي گفت: علم و قدرت خدا عين ذات او هستند و خدا را به عنوان علم و قدرت معرفي مي كرد. (تاريخ بغداد 3/366)

ابو الحسين خياط در كتاب الانتصار، دربارة نسبت اول مي گويد: آثار و كتابهاي ابو الهذيل در دست نيست و هرگز نمي توان به نقل دشمن دربارة او اعتماد كرد. اما تهمت دوم، حق اين است كه خطيب و امثال او به مقصود معتزله پي نبرده اند، لذا آنان را منكران صفات شمرده اند. در حالي كه هدف آنان نفي صفات زايد بوده است. به اين معنا كه وجود باري مركب از ذات و علم بوده، به گونه اي كه علم او وراي ذات او باشد.

شيخ شلتوت كه بود؟

پرسش

شيخ شلتوت كه بود؟

پاسخ

كمتر كسي است كه با نام شيخ شلتوت شيخ جامع ازهر، به عنوان يك دانشمند بزرگ اسلامي، آشنا نباشد،نام اين عالم بزرگ وقتي در محيط هاي ما بيشتر انتشار يافت كه آوازه اقدامات برجسته او در راه رفع سوء تفاهم از شيعه، همه جا پيچيد.

آري شلتوت آنچنان فكر وسيع و نظر بلند و انصاف و شجاعتي داشت كه در آن فتواي تاريخي خود تصريح كرد كه «يجوز التعبد بمذهب الاماميه» «پيروي و تبعيت از مذهب اماميه در مسائل اسلامي جايز است» و از عكس العمل اين فتوا در ميان متعصبين اهل سنت كه بر اثر تبليغات مسموم بيگانگان و ايادي آنها هنوز نسبت به شيعه با نظر بد مي نگرند، نهراسيد.

او به اين مقدار قناعت نكرد و با قدمهاي برجسته عملي ديگري، در راه تقريب مذاهب اسلامي و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر در ميان مسلمانان و فشرده ساختن صفوف آنها، كوشش هاي فراواني نمود.

او تنها، رئيس دانشگاه الازهر كه از قديمي ترين دانشگاههاي اسلام است، نبود، او كسي بود كه به عنوان يك زعيم و رهبر فكري يك فرقه بزرگ اسلامي، رسالت تاريخي خود را در اين لحظات حساس از زمان انجام داد، تا اين كه در روز 25 رجب سال 1383 ( مطابق 21 آذر 42) دار فاني را بدرود گفت و با احترام و عظمت هر چه بيشتر به خاك سپرده شد و در مراسم تشييع جنازه او بيش از هشتاد هزار نفر شركت داشتند.

او امتيازات علمي و روحي فراواني داشت و نويسنده توانائي بود، متفكر عميقي بشمار ميرفت، تحت تاثير تعصبات خشك و افراطي واقع نمي شد،

و از حملات متعصبين واهمه نداشت، و از همه مهمتر اين كه روح زمان را به خوبي دريافته بود ! او مي دانست اگر امروز ملتهاي مسلمان در برابر يكديگر صف آرائي كنند، و يا بديده نفرت و دشمني به يكديگر بنگرند در برابر دشمنان مجهزي كه براي آنها دندان تيز كرده اند، شكست خواهند خورد و موجوديت اسلام و قرآن به كلي در خطر خواهد افتاد.

او مي دانست كه اين همه تبليغات زهرآگيني كه عليه جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي شده علاوه بر اين كه دروغ و تهمت و افتراست بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان دنياست، لذا مردانه قيام كرد و براي روشن ساختن افكار مسلمانان نسبت به اين موضوع حياتي اقداماتي وسيع و موثر نمود.

وي علاوه بر تاليفات سودمند، مقدمه مفصل و جالبي بر تفسيرمعروف شيعه « مجمع البيان » نگاشته و در مورد مولف كتاب، منصفانه قضاوت كرده است مرحوم آيه الله العظمي آقاي بروجردي مناسبات حسنه اي با اين مرد دانشمند منصف و خدمتگزار عالم اسلام داشت و به وسيله بعضي از شخصيتهاي ديني با او تماس مي گرفت.

ما اميدواريم اساتيد بزرگ دانشگاه «الازهر» بالاخص جانشين آن دانشمند بزرگ، برنامه هاي وسيع و عالي وي را تعقيب نمايند، و نقشه هاي دشمنان اسلام را نقش بر آب كنند، و بدانند كه تاريخ اسلام هرگز نام پر افتخار اين مرد بزرگ و كساني كه هدفهاي عالي او را تعقيب كنند، فراموش نخواهد كرد.

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پرسش

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پاسخ

نظام چهارمين شخصيت معتزله است كه در مدرسة اعتزال بصره رشد نموده است. ابن نديم مي گويد: كنية او ابو اسحاق و متكلم، شاعر و اديب بود. گويا ابو نواس با او رابطة خوبي نداشته و اين دو بيت ياد شده در زير را در حق او سروده است:

فقل لمن يدع_ي في العل_م فلسف_ةحفظت شيئاً و غابت عنك أشياء

لا تحظر العفو إن كنت امرء حرجاف_إن خ_ط_ر كه ب_ال_دي_ن ازراء

(ابن نديم، فن اوّل از مقاله ششم/205)

[به آن كس ك ادعاي آگاهي از فلسفه دارد، بگو يك چيز را فراگرفتي و چيزهاي بسياري را فراموش كرده اي اگر تو خودت مرد سخت گيري هستي، عفو الهي را ممنوع نشمار، نگو رحمت حق به گنهكاران كه بدون توبه مرده اند نخواهد رسيد، زيرا چنين منعي دين را خوار و كوچك مي سازد.]

او در اين بيت اخير به عقيدة نظام اشاره مي كند كه خدا از گنهكاري كه بدون توبه از جهان رفته است، نخواهد گذشت. آنگاه از او انتقاد مي كند كه تو نبايد عفو الهي را ممنوع بشماري، زيرا منع عفو، يك نوع اهانت به دين است.

كعبي از او چنين ياد مي كند: او اهل بصره بود و آراي مخصوصي در علم كلام داشت. (فضل الإعتزال و طبقات المعتزلة/70)

سيد مرتضي او را چنين توصيف مي كند: او در علم كلام برتري خاصي داشت، حاضر جواب، عميق و دقيق بود. اگر او به آراي ناصواب كشيده شد، به خاطر عمق گرايي او بوده است. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة/264)

قاضي عبد الجبار او را از شاگردان ابو الهذيل دانسته و مي گويد: او با آراي استاد خود مخالفت كرد. (سيد

مرتضي، الدرر و الغرر1/78) سيد مرتضي يادآور مي شود: پدر نظام او را كه نوجواني بيش نبود، نزد خليل بن احمد فراهيدي (م _ 170 ه_) برد تا به او درس بياموزد، خليل او را چنين امتحان كرد. گفت فرزندم، اين جام بلورين را براي من توصيف كن! نظام به او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ خليل گفت ستايش! گفت: ، «خاشاك را به تو نشان مي دهد و آلودگي را به خود نمي پذيرد، پشت سر خود رانمي پوشاند».

خليل گفت: حالا كه ستايش كردي، آن را نكوهش كن. او در پاسخ گفت:

«زود مي شكند و به سختي بند مي پذيرد».

خليل به درختي كه در خانه اش بود اشاره كرد و گفت: اين درخت خرما را توصيف كن! او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ گفت ستايش! در پاسخ گفت:

«ميوه اش شيرين، بلند و كشيده و بالاي آن سرسبز است»

خليل گفت: آن را نكوهش كن! او در پاسخ چنين گفت: بالا رفتن از آن دشوار، ميوة آن دور از دسترس و بهره گيري از آن همراه با ناراحتي است».

استاد در مقابل اين سخنان فصيح و بليغ نو جوان درشگف ماند و گفت: «فرزندم ما در دانش آموختن به تو نيازمند تريم تا تو به ما».

شريف مرتضي پس از نقل اين داستان مي گويد: اين سخن بليغ از نظام، در حد بالايي است و سر بلاغت آن اين است كه او در توصيف خواه در نكوهش يا ستايش، به بالاترين چيزي كه دربارة آن مي توان گفت دست يافته است. (سيد مرتضي، امالي مرتضي1/189)

مي گويند: او در حالي كه خواندن و نوشتن بلد نبود، قرآن و ديگر كتابهاي به اصطلاح آسماني و قسمتي از فتاواي فقها

را حفظ كرده بود.

در اين جا ياد آور مي شويم: استعداد فوق العاده اگر در اختيار استاد واردي قرار گيرد، آن را به طور صحيح رهبري مي كند و در غير اينصورت گاهي اتفاق مي افتد كه به انحراف كشيده مي شود. اگر نظام، آراي ناصحيحي داشته به خاطر نبوع رهبري تشده او بوده است البته سخن در اين است كه او داراي چنين افكاري بوده است يا نه؟

اشاعره او را به انحراف فكري و اخلاقي متهم مي كند، ولي قاضي عبد الجبار مي گويد: نظام به هنگام قبض روح چنين مي گفت:

«پروردگارا اگر مي داني كه من در ياري كردن يكتايي تو كوتاهي نورزيده ام و مذهبي رامعتقد نشده ام مگر اينكه مطابق با توحيد باشد، خدايا اگر تو مي داني چنين است، گناهان مرا ببخش و سختيهاي مرگ را بر من آسان بفرما».

اين جملات را گفت و همان دم درگذشت. البته اهل حديث و اشاعره مطالبي به او نسبت مي دهند كه نزد ما ثابت نيست.

شهرستاني كه در ميان اشاعره تا حدي نزاهت قلم دارد، آراي سيزده گانه اي از او نقل كرده كه مخصوص خود او بوده است و ما از ميان آنها دو نظر را در اينجا مي آوريم:

1 _ نظام مي گفت: اجزاي عالم به صورت بي نهايت تقسيم مي شوند و در حقيقت جزء لا يتجزي را باطل مي دانست. عبد القاهر بغدادي در نقد اين نظريه مي گويد: لازمة انقسام أجزا به صورت بي نهايت، امتناع احاطة خدا بر همة اجزاي عالم خواهد بود، در حالي كه قرآن مي گويد: «وَأَحَاطَ بِماَ لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلِ شَيْءٍ عَدَداً» ص/28 (الفرق بين الفرق/139)

2 _ او معتقد بوده كه واقعيت انسان روح اوست و آن جسم لطيفي است

كه داخل بدن او مي باشد، آنگاه عبدالقاهر بغدادي اشكال كودكانه اي متوجه او كرده كه انسان از نقل آن شرم مي كند، مثلاً ميگويد: اگر واقعيت انسان روح او باشد، در اين صورت اگر انساني را ديديم، بايد بگوييم: او را نديده ايم، زيرا جسد او را ديده ايم نه و اقعيت او را.

و نيز مي گويد: بنابراين صحابه، پيامبر را نديده اند، بلكه جسد او را ديده اند!

از آرايي كه در اعجاز قرآن به نظام نسبت داده اند، نظرية صرفه است. خلاصة اين نظريه آن است كه اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حد خارج از توان انسان نيست شايد در زمانهاي پيش از اسلام افراد فصيح و بليغ، توانايي گفتن سخناني نظير قرآن را داشته اند ولي هرگاه بشر بخواهد نظير آن را بگويد _ يعني از توان خدادادي استفاده كند _ خدا جلو كار او را مي گيرد و از آوردن مثل آن باز مي دارد.

البته نظرية صرفه باطل است، ولي مخالفان او همين نظرية باطل را از او به صورت نادرستي نقل كرده اند و گفته اند او مي گويد: قرآن از نظر نظم معجزه نيست. (بغدادي، الفرق بين الفرق/132)

درحالي كه او منكر اعجاز نيست، بلكه آوردن مانند آن را اساساً از توان بشر خارج نمي داند، ولي در عين حال معتقد است كه خداوند، افراد بشر را از آوردن مانند آن جلوگيري مي كند. (اشعري، مقالات الإسلاميين/225)

نظرية صرفه نظرية باطل و بي اساس است چيزي كه مهم است نقل نظريه نظام به صورت صحيح است نه به صورت باطل و در هر حال، خواه به آن صورت خواه به اين صورت نقل گردد، اصل نظريه با نص قرآن كاملا مخالف است.

آثار نظام

با

اينكه دربارة نظام سخن زياد گفته شده، حتي محمد عبد الهادي معروف به «ابو زيده» كتاب مستقلي دربارة آراي نظام نوشته و آن را ابراهيم بن سيار النظام نام نهاده و در سال 1365 ه_ .ق در قاهره به چاپ رسيده است، با اين همه مجموع آثاري كه ازوي نام مي برند از چهار كتاب تجاوز نمي كند.

1_ توحيد 2 _ العالم 3 _ الجزء 4 _ الرد علي الثنوية

ابو علي الجبايي كه بود؟

پرسش

ابو علي الجبايي كه بود؟

پاسخ

ابو علي جبايي، محمد بن عبدالوهاب از پيشوايان معتزله در عصر خويش بود. ابن نديم دربارة او مي گويد: او از معتزلة بصره است و علم كلام را براي آيندگان آسان كرد و سختيهاي آن را بر طرف نمود و رياست متكلمين معتزلي در عصر وي، به او رسيد. او از ابويعقوب شحام علم كلام را آموخته، آنگاه به بغداد رفته و از مجلس أبو الضرير بهره گرفته، سپس خود بر كرسي تدريس نشست و علم و نقل او بر همه آشكار گشت. (ابن نديم، الفهرست فن اوّل از مقالة پنجم/ 217)

ابن خلكان مي گويد: او يكي از پشوايان معتزله و خود پيشوايي در علم كلام بود و دانش خود را از ابو يوسف يعقوب بن عبدالله شحام بصري فرا گرفت كه خود رئيس معتزلة بصره بود و جبايي خود داراي نظريات خاصي در علم كلام است و شيخ ابو الحسن اشعري نزد او علم كلام را فراگرفته، با او مناظره هايي داشته است. (وفيات الاعيان 4/267)

جبايي منسوب به جبّا كه منطقه اي در خوزستان است و ميان بصره و اهواز قرار دارد، مي باشد. ابن المرتضي مي نويسد: او كسي است كه علم كلام را آسان كرد و در عين حال فقيهي با تقوا و زاهدي جليل القدر بود. پس از ابو الهذيل هيچ كس بسان وي مورد اتفاق دانشمندان معتزلي نبود، و او در دوران جواني به نيرومندي در مناظره معروف بود.

اينك براي نشان دادن پاية استعداد او در دوران نوجواني، نمونه اي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

جبايي در مجلسي با شخص بزرگي به نام «صقر» روبرو شد كه گويا طرفدار مذهب جبر

بود و معتقد بود كه كارهاي خوب و بد بندگان از آن خداست و او فاعل حقيقي است نه بندگان، جبايي خود را به او نزديك كرد و گفت:

سؤالي دارم، پاسخ مي گويي؟ حاضران از جرأت اين نوجوان تعجب كردند! وي گفت: بپرس. جبايي گفت: آيا خدا در ميان بندگان به عدل رفتار مي كند؟ گفت: بلي. گفت: آيا به خاطر اين كار، او را عادل مي نامي؟ گفت: بلي. گفت: آيا خدا ظلم هم مي كند؟ (مقصود ظلمي است كه از بندگان سر بزند) گفت: بلي. گفت: به خاطر اين فعل او را جائر مي نامي؟ گفت نه. گفت: پس او را نبايد عادل نيز بنامي. استاد در پاسخ متحيّر ماند و چيزي نگفت. مردم از اين نوجوان تحقيق كردند. گفتند: او از جُبّاست كه بعدها به نام ابوعلي جُبّايي معروف گشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/46)

ابن المرتضي مي گويد: آثار بزرگي از ابو علي به جاي مانده آنگاه كه آثار علمي او را برشمردند، ديدند او 000/150 برگ مطلب نوشته و بر جاي نهاده است. ابن المرتضي مي گويد: أبو علي تفسير را نگاشته و در آن تفسير تنها از اصم معتزلي نقل مي كند، مر حوم طبرسي در مجمع البيان آراي ابو علي جبايي را در تفسير آيات فراوان آورده است.

باز از نگارش ابن المرتضي استفاده مي شود كه او به اهل بيت علاقه مند بود، زيرا مي گويد: او هر گاه از پيامبر(ص) دربارة علي و حسن وحسين و فاطمه حديث ياد شده را نقل مي كرد «أنا حَرب لِمن حارَبكم و سِلم لِمَن سالَمَكم» مي گفت: من از اين بي ريشه ها در شگفتم كه اين حديث را نقل مي كنند و باز هم به معاويه

محبت مي ورزند.

ابو هاشم جبابي كيست؟

پرسش

ابو هاشم جبابي كيست؟

پاسخ

عبد السلام بن محمد بن عبد الوهاب، فرزند ابي علي جبايي كه در سال 277 ديده به جهان گشود و در سال 321 درگذشت.

خطيب بغدادي مي گويد: او شيخ معتزلة و نويسندة كتابهايي به روش اعتزال است، در پايان عمر در بغداد سكونت گزيد. (تاريخ بغداد11/55)

ابن خلكان مي نويسد: او خود متكلمي معروف و پدرش از بزرگان معتزله بودند و مقالاتي در مذهب اعتزال دارند و كتابهاي كلامي با آراي اين پدر و پسر مشحون است و عجيب اينكه او فرزندي داشت به نام ابو علي كه فاقد دانش بود. روزي پسر بر«صاحب بن عباد» وارد شد. صاحب به فكر اينكه او نيز از پدر سهمي از علم و دانش به ارث برده است، از جاي خود برخاست، او را كنار خود نشاند و به عنوان آزمون مطلبي را از او پرسيد. او در پاسخ گفت: «نمي دانم نيمي از علم است» صاحب به رسم مطايبه گفت: فرزندم راست گفتي، ولي پدرت با نيمة ديگر پيشرفت كرد! (يعني با دانش). (ابن خلكان، وفيات الأعيان3/183)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او از نظر علم و دانش به پايه اي رسيد كه هيچيك از سران علم كلام به آن نرسيدند. او براي اخذ دانش بسيار حريص و آزمند بود و گاهي پدر از فزوني پرسشهاي او متأذّي مي گشت. او تمام ساعات روز پدر را از سؤال و پرسش رها نمي كرد، آنگاه كه پدر براي استراحت به خوابگاه خود مي رفت، زودتر در خوابگاه حاضر مي شد كه مبادا پدر قبل از او وارد شود و در را بر روي او ببندد. آنگاه قاضي مي گويد: كسي كه براي اندوختن علم و دانش تا اين پايه حريص

باشد، از ترقي و تعالي او نبايد شگفت زده شد.

او در حالي كه متكلم برجسته اي بر مذهب اعتزال بود، ولي با والد خود در قسمتي از مسائل اختلاف نظر داشت. (قاضي عبد الجبار، طبقات المعتزلة/304)

از آراي معروف او قول به «احوال است كه هنوز در حاله اي از ابهام باقي است و چندان روشن نيست و مي گويند سه چيز جزء «مبهمات» است: احوال ابو هاشم، طفرة نظام و كسب اشعري.

ابن نديم مي گويد: ابو هاشم در سال314 وارد بغداد شد (از بصره به بغداد منتقل گشت) او نيز با هوش و زيرك و خوش فهم بود و در سخن گفتن دست توانايي داشت و آثاري از خود به شرح زير به يادگار گذارد: 1 _ الجامع الكبير 2 _ كتاب الأبواب الكبيرة 3 _ كتاب الأبواب الصغيرة 4 _ الجامع الصغير 5 _ كتاب الأنسان 6 _ كتاب العوض 7 _ كتاب المسائل العسكريات 8 _ النقض علي ارسطاطا ليس في الكون و الفساد 9 _ كتاب الطبائع والنقض علي القائلين بها 10 _ كتاب الاجتهاد. (الفهرست، فن اول از مقالة پنجم/222)

از سخن خطيب بغدادي استفاده مي شود كه مذهب او در اوايل قرن پنجم در بغداد رواج داشته است و پيروان او را «بهميشه» مي ناميده اند او مي گويد: بيشتر معتزلة عصر ما پيرو او هستند و صاحب بن عباد و زير آل بويه، معتزله را به سوي او سوق مي داد. (تاريخ بغداد11/113)

روز در گذشت او «ابوبكر بن دريد» نيز در گذشت و مردم وقتي هر دو جنازه را يك زمان در قبرستان مشاهده كردند گفتند: ادب و كلام مُرد و به ياد در گذشت همزمان محمد بن حسن

شيباني و كسائي در ري زايد افتادند كه اولي فقيه بود، دومي اديب و گفتند: فقه و ادب مرد.

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پرسش

قاضي القضاة عبد الجبار بن احمد همداني كيست؟

پاسخ

او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همداني اسد آبادي ملقب به قاضي القضاة است و اين لقب به غير او اطلاق نمي شود. خطيب بغدادي مي نويسد: او در فروع، از مذهب شافعي پيروي كرده و در اصول از معتزله و داراي مؤلفاتي است و مدتها قاضي شهرستان ري بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدريس پرداخت. آنگاه اضافه مي كند: در راه سفرم به خراسان پيش از انكه به ري برسم، قاضي عبد الجبار در گذشته بود و اين جريان در سال 415 رخ داد. (تاريخ بغداد : 11 /113)

حاكم جشمي م494 ه_) در كتاب «شرح عيون المسائل» مي نويسد: او از معتزلة بصره و از مروجين مذهب ابي هاشم بود. او نخست نزد أبي اسحاق بن عياش، آنگاه نزد شيخ ابي عبدالله بصري تلمذ كرد، سپس حاكم اضافه مي كند: من سخني ندارم كه بتواند مراتب فضل و دانش او را بيان كند، زيرا او كسي است كه كلام را به زبان روشن بيان كرد و دربارة آن كتابهايي نوشت كه دانشجويان براي فراگيري آن رنج سفر بر خود هموار مي سازند و آثار او به شرق و غرب رسيد و آن چنان نكات دقيق و ظريفي را بيان كرد كه پيش از او كسي به آن كار موفق نگرديده بود. او از عمر طولاني بهره مند گشت و در اين مدت پيوسته به كار تدريس و املا اشتغال داشت و رياست مذهب اعتزال در دورة او به وي منتقل گشت و به شيخ معتزله شناخته شد و كتابهاي او مورد اعتماد گشت

و در ساية اين اقبال، كتǘșǘǙʠديگران منسوخ شد.

او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت ودر دوران جواني بر مذهب اشعري بود. وقتي با معتزله نشست و برخاست كرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزيد و از ابي اسحاق بن عياش و ابو عبدالله بصري بهره گرفت وبر اقران خود تقدم جست.

در سال 360 ه_ صاحب بن عباد او را به ري دعوت كرد تا در آنجا تدريس كند و او در آنجا اقامت گزيد و در سال 415 ه_ در همان جا درگذشت. او مدتي شيخين را بر علي(ع) تفضيل مي داد، ولي در آخر عمر از اين عقيده بر گشت و به تفضيل علي(ع) معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة)

اكثر آثار به جاي مانده از او املاي خود اوست كه شاگردانش به نگارش در آورده اند.

اينك برخي از آثار مطبوع او را يادآور مي شويم:

1 _ شرح الأصول الخمسة، اين كتاب به املاي قاضي و نگارش تلاميذ او بوده و جامعترين و در عين حال موجزترين كتاب در شرح عقايد معتزله است اگر اين كتاب در اختيار محققين معاصر نبود، در تبيين عقايد معتزله دچار اشكال مي شدند و ناچار بودند كه از نوشته هاي اشاعره و يا ديگر فرق بهره بگيرند. اين كتاب را عبد الكريم عثمان در سال 1384 ه_ .ق تحقيق كرده و در قاهره چاپ شده است. لازم به تذكر است كه شاگرد قاضي و نويسندة اين كتاب شيعة زيدي بود و در بحث امامت نظريات استاد را نپذيرفت و خود، اين بخش را بر محور افكار زيديه نگاشته است و در حقيقت اين بخش از كتاب مربوط

به قاضي نيست.

2 _ المغني في أبواب التوحيد والعدل، اين كتاب داراي 20 جزء بوده و قرنها بود كه از آن اثري در دست نبود. دانشمندان مصري از طريقي آگاه شدند كه نسخة خطي اين كتاب در يمن هست. لذا هيأت علمي بلند پايه اي از طرف دولت مصر مأمور شد كه به يمن برود و از اين آثار عكس بگيرد. نتيجة اين سفر علمي اين شد كه از 14 جلد موجود آن ميكرو فيلم گرفته شد و همگي در قاهره منتشر گشت و هنوز6 جلد موجود آن پيدا نشده است و اين 14 جلد عبارتند از: 4_ 5_ 6_ 7_ 8_ 9_ 11_ 12_ 13_ 14_ 15_ 16_ 17_ 20 و اين جلد اخير، مربوط به عقيدة اماميه است كه به وسيلة سيد مرتضي نقد شده و به نام «الشافي چاپ گرديده است و سپس «الشافي» به وسيلة شيخ طوسي خلاصه شده و به نام «تلخيص الشافي» به چاپ رسيده است.

3 _ المحيط بالتكليف، اين كتاب در مصر به وسيلة سيد عزمي تحقيق و منتشر گشته است، گويا قاضي املا كرده و حسن بن احمد بن ثنويه نگارش كرده است.

4 _ متشابه القرآن كه در قاهره به وسيلة عدنان محمد زرزور چاپ و منتشر گشته است. 5 _ تنزيه القرآن عن المطاعن، در بيروت چاپ و منتشر شده است. 6 _ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، اين كتاب در حقيقت اساس طبقات المعتزلة ابن المرتضي است.

فؤاد سيد اين كتاب را تحقيق و به همين نام منتشر كرد وكتاب ذكر المعتزلة كعبي را نيز به آن ضميمه نمود و به اين اكتفا نكرد، بلكه طبقة يازدهم و دوازدهم از

مشايخ معتزله را كه به قلم حاكم جشمي نگارش يافته بود، بر آن افزود و در حقيقت اين كتاب از سه رساله تشكيل يافته و با توجه به طبقات معتزلة ابن مرتضي، مي توان بر تاريخ معتزله از عصر واصل تا عصر ابن المرتضي (م /840 ه_) واقت گشت.

در فضل قاضي همين بس كه سيد رضي (م /406 ه_) نزد او درس خوانده و مذاكرت خويش با استاد را در كتاب مجازات نبويه آورده است.

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پرسش

ابو سهل بشر بن معتمر كيست؟

پاسخ

ابو سهل پايه گذار مكتب اعتزال بغداد بود. ابوالقاسم بلخي مي گويد: او از اهل بغداد و گاهي گفته مي شود از اهل كوفه بود و اشعار فراواني دارد كه با آن اشعار، بر ديگر مذاهب احتجاج مي شود. (امالي مرتضي 1/186_ 187)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او رهبر معتزلة بغداد بود و قصيده اي دارد كه مي گويند در حدود 000‚40 بيت بود و در حقيقت ملل و نحل را در آن به نظم آورده بود. هارون الرشيد به خاطر علاقه بشر به اهل بيت، او را زنداني كرد. سرانجام اشعاري در زندان نوشت و توجه رشيد را جلب كرد و آزاد شد. (قاضي عبد الجبار، فضل الاعتزال/265)

ذهبي در لسان الميزان مي نويسد: او در سال 210 ه_ .ق درگذشت. (لسان الميزان3/368 ) اصولاً مكتبهاي بصره و بغداد هر دو نسبت به اعتزال وفادارند، اما معتزلة بغداد نسبت به ائمة اهل بيت بيشتر مهر و محبت مي ورزيدند.

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پرسش

معمر بن عباد سلمي كيست؟

پاسخ

كنية او ابو عمرو استاد بشر بن معتمر و هشام بن عمرو و ابوالحسين مدائني بود و در مناظره دست توانايي داشت. قاضي عبد الجبار مي نويسد: هارون الرشيد هر نوع مجادله در دين را ممنوع ساخت و متكلمان را از هر گونه بحث كردن باز داشت. روزي به وسيلة يكي از پادشاهان «سند» نامه اي به او رسيد كه در آن نامه آمده بود : تو رئيس قومي هستي كه از در انصاف وارد نمي شوند و مقلد ديگرانند و پيروزي آنها به وسيلة شمشير است. اگر واقعاً بر دين خود اطمينان داري، كسي رابه سوي من اعزام كن تا با او به مناظره بپردازم. اگر تشخيص دادم كه آيين تو حق است، با كساني كه با من هستند پيرو تو مي شوم.

رشيد يكي از قاضيان بغداد را به سند اعزام كرد. او به حضور ملك رسيد. در كنار او يك نفر از سمني ها نشسته بود و گويا او ملك را به نگارش نامه به هارون وادار ساخته بود. ملك سند قاضي را به احترام پذيرفت و در بالاي مجلس نشانيد، به مرد سمني دستور داد كه با او مناظره كند كه اينك مناظرة او را به صورت فشرده نقل مي كنيم:

سمني: از خداي خود خبر بده، آيا قادر و تواناست يا نه؟

قاضي مسلمان: بله قادر و تواناست.

سمني: آيا او قادر است مانند خود را خلق كند؟

اين مسأله مربوط به علم كلام است و بحث دربارة آن بدعت است و اساتيد ما اين علم را تحريم مي كنند.

پادشاه: ياران و استادان تو چه كساني هستند؟

قبل از آنكه قاضي پاسخ بگويد، سمني رو به پادشاه كرد

و گفت: من قبلاً به تو گفتم كه اينها افرادي جاهل و مقلد هستند و در ساية شمشير پيش مي روند.

در اين هنگام ملك به قاضي دستور داد كه به بغداد برگردد و نامه اي نيز به هارون الرشيد نوشت و در آن چنين آورد: باب مكاتبه را من گشودم و هنگام نگارش نامه به آنچه از شما براي من نقل مي كردند اطمينان نداشتم. اكنون در حضور اين قاضي كه شما فرستاديد، براي من يقين شد و جريان مناظره را در نامه شرح داد.

نامه به دست رشيد رسيد، سخت ناراحت شد و گفت: آيا دين اسلام كسي را ندارد كه از آن دفاع كند؟ اطرافيان رشيد گفتند: چرا مدافعان، همانها هستند كه آنها را از مناظره ممنوع ساختي و گروهي را زنداني كردي. هارون گفت آنان را از زندان بيرون بياوريد. وقتي همگي در محضر رشيد جمع شدند، رشيد سؤال آن سمني را مطرح كرد و گفت: دربارة اين سؤال چه مي گوييد؟ جواني در ميان آنان قبل از همه پاسخ داد: آفريدن مثل خداوند محال است، زيرا مخلوق حادث مي شود و حادث نمي تواند مانند قديم باشد. پس درست نيست كه بگوييم: آيا مي تواند مثل خود را خلق كند يا نمي تواند؟ همچنان كه درست نيست بپرسيم: آيا مي تواند خود را عاجز و ناتوان و جاهل و نادان سازد؟

هارون الزشيد ذوق زده شد و گفت: همين جوان را براي مناظره بفرستيد. اطرافيان رشيد گفتند: اعزام اين جوان صلاح نيست. ممكن است سؤالات ديگري نيز مطرح كنند. سرانجام اتفاق نظر پيدا كردند كه معمر بن عباد سلمي را بفرستند. هنوز معمر به «سند» نرسيده بود كه جاسوسان ملك او را از

اعزام چنين فردي آگاه ساختند. سمني از ترس اينكه مبادا محكوم شود به دست و پا افتاد، زيرا قبلاً پاسخ را شنيده بود. سرانجام از طريق عوامل خود او را مسموم كرد و او در سرزمين غربت درگذشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/31_ 33)

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پرسش

ثمامة بن اشرس، ابو معن نميري كيست؟

پاسخ

او از تربيت يافتگان مكتب اعتزال بغداد و نويسندة بليغي بود. وقتي مأمون از فضل او آگاه شد، او را به وزارت دعوت كرد، ولي او نپذيرفت. (ابن نديم، الفهرست، فن اول از مقاله پنجم/207)

ابو منصور بغدادي مي نويسد: او رهبر قدريه يعني (معتزله) در زمان مأمون و معتصم و واثق بود و او بود كه مأمون را به اعتزال دعوت كرد. (الفرق بين الفرق/172) سخن ابو منصور با تاريخ خلفاي سه گانه تطبيق نمي كند، زيرا مأمون در 218 در گذشته و معتصم و واثق، به ترتيب پس از مأمون زمام خلافت را به دست گرفتند.

در اين صورت چگونه «ثمامة» متوفاي 213 مي تواند رهبر معتزله در عصر اين دو خليفة اخير باشد، مگر اينكه توجيه شود كه شاگردان او پرچمدار اعتزال در عصر معتصم و واثق بودند.

ابن مرتضي مي نويسد: ثمامة بن اشرس مكنّي به ابو معن نميري، يگانة روزگار در علم و ادب بود و در جدل دست والايي داشت. ابوالقاسم بلخي مي گويد: ثمامة روزي به مأمون گفت: من مسألة قدر (نسبت افعال انسان به خدا) را در دو كلمه براي شما خلاصه مي كنم و براي انسان ضعيف چيزي بر آن مي افزايم، مأمون گفت: مقصود شما از ضعيف كيست؟ گفت يحيي بن اكثم (قاضي القضاة عصر مأمون) مأمون گفت: آنچه در اين باره داري بگو. گفت: افعال انسان از خوب و بد از سه حالت بيرون نيست:

1 _ همگي از جانب خداست و بشر در آن نقشي ندارد.

2 _ هم از جانب آنها و هم از جانب خداست.

3 _ فقط از جانب خود انسانهاست.

در صورت نخست مستحق پاداش و

كيفر نخواهند بود، زيرا كاري را صورت نداده اند.

در صورت دوم بايد خدا و بشر هر دو مستحق پاداش و كيفر و يا نكوهش و ستايش شوند در حالي كه خدا بالاتر از آن است كه داراي چنين استحقاقي باشد.

طبعاً سومي متعين است. از اين جهت، كيفر و پاداش و مدح و ذم، متوجه آنهاست. البته نظر ثمامه در اينجا اثبات تفويض بود، بدين معنا كه كار بشر از جانب خدا منقطع است و انسان در انجام آن مستقل است.

در اينكه مأمون فرد درس خوانده اي بود سخني نيست، اما او فاقد آن ملكة فلسفي و كلامي بود كه برهان ثمامه را تجزيه و تحليل كند و تفويض را رد كرده و امر بين الأمرين را برگزيند.

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پرسش

أبو جعفر محمد بن عبدالله اسكافي كيست؟

پاسخ

او يكي از متكلمين بغداد است و آثار فراواني دارد خطيب بغدادي، تاريخ درگذشت او را (م/240) ضبط كرده است. (تاريخ بغداد 5/416)

ابن ابي الحديد مي گويد: شيخ ما ابو جعفر اسكافي از مواليان علي(ع) و از كساني است كه او را بر ديگران ترجيح مي دهند. هر چند قول به تفضيل در ميان معتزلة بغداد قول معروفي است، ولي ابو جعفر اسكافي در اين زمينه سرسخت ترين آنان در سخن و عقيده بود؛ نيز اضافه مي كند: قاضي عبد الجبار او را جزء طبقه هفتم شمرده و او قريب هفتاد جلد كتاب در علم كلام نوشته است. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 4/63)

او نخستين كسي است كه كتاب عثمانية جاحظ را نقض كرد، ولي متأسفانه اين كتاب تا كنون به دست ما نرسيده است، ولي محمد هارون مصري كه كتاب عثمانيه جاحظ را تحقيق و منتشر كرد، براي اكمال هدف، آنچه را كه ابن ابي الحديد از نقض عثمانيه در شرح خود آورده است، يكجا جمع كرد و همراه «عثمانيه» منتشر ساخت.

مقريزي در خطط مصري مطالبي را از لسان او نقل كرده كه شايستة مقام علمي او نيست، مثلاً نقل كرده است كه او مي گفت: خدا به ظلم بر بندگان يا اطفال و مجانين قادر نيست، به طور مسلّم اين نوع تهمتها از تعصب مقريزي به اشعري گري سرچشمه مي گيرد.

و از آثار چاپ شدة او كتاب «الموازنة والاعتبار» است.

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پرسش

احمد بن أبي دوأد كيست؟

پاسخ

او از فارغ التحصيلان مكتب اعتزال بغداد بود و در احياي مذهب اعتزال كوشش فراواني داشت. او بود كه يحيي بن اكثم را با اعتزال آشنا كرد و وي را با مأمون مرتبط ساخت و از اين طريق، اعتزال رشد فراواني كرد. ابن نديم مي گويد: فردي كريمتر و شريفتر و سخي تر از او در آن زمان وجود نداشت. ( ابن نديم، الفهرست، فن اوّل از مقالة پنجم/212)

اگر ابن نديم به ثناگويي او پرداخته، در مقابل، اهل حديث مانند ذهبي او را به بدترين وضع ترجمه كرده اند كه ما از نقل عبارات او خودداري مي كنيم.(ذهبي، ميزان الاعتدال1/97) و در عين حال در كتاب «العبر» او را به صورت معتدلتري ترجمه كرده است و مي گويد: او قاضي القضاة، مردي فصيح و سخنران، شاعر و سخي بود و از سران جهميه و معتزله به شمار مي رفت و او كسي است كه بر امام اهل سنت احمد بن حنبل شوريد و به قتل او فتوا داد و متوكل در سال 237 ه_ بر او خشم گرفت و اموال او را كه 16 ميليون درهم بود، مصادره و او را زنداني كرد و سرانجام با بيماري فلج در سال 240 ه_ در گذشت. (العبر في خبر من غبر/339)

اگر ذهبي دربارة او تا اين حد بي مهري مي كند، نكتة آن اين است كه او رئيس مذهبش احمد بن حنبل را به محاكمه كشيد و اينك صورت محاكمة او را كه ابن ابي دوأد پيرامون حدوث و قدم قرآن ترتيب داد، در اينجا نقل مي كنيم.

ابن أبي دوأد: آيا چنين نيست كه هرشيئي يا قديم است يا

حادث و از اين دو بيرون نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چنين است.

ابن أبي دوأد : آيا قرآن چيزي نيست؟

احمد بن حنبل: چرا چيزي است.

ابن أبي دوأد آيا اين درست نيست كه قديمي جز خدا و جود ندارد؟

ابن حنبل: چرا درست است.

ابن أبي دوأد: پس بنابراين، قرآن حادث است چون قديم منحصر به خداست. پس قرآن حادث است.

ابن حنبل: من متكلم نيستم تا با تو مناظره كنم. (الفصول المختارة)

اين يكي از صور مناظرة قاضي با ابن حنبل است و خود مي رساند كه او درمناظره مردي توانا بوده و طرف، بسيار ضعيف و ناتوان بوده است. اين و امثال اين سبب شده است كه حنابله و اشاعره دربارة او بدگويي كنند، تا آنجا كه بغدادي در كتاب خود دربارة وفات او سخني مي گويد كه به افسانه شبيه تر است. (الفرق بين الفرق/174)

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پرسش

ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ كيست؟

پاسخ

قاضي عبد الجبار او را به انسان متفرد در علوم توصيف كرده و مي گويد: او علاوه بر تبحر در علم كلام، به تاريخ و ادب و فقه آشنايي كامل داشت و در جد و هزل، انسان توانايي بود. او كتابهايي در توحيد، نبوت، نظم قرآن و حدوث آن و فضايل معتزله نوشته است. (فضل الاعتزال/ 275)

فضايل معتزله كه قاضي به آنها اشاره كرده است، ناظر به كتاب «فضيلة المعتزلة» است كه ابن الراوندي (245 ه_) آن را نقد كرده و به نام فضيحة المعتزلة تأليف نمود. سپس ابو الحسين خياط (311 ه_ ) آن را نقد كرد و «الانتصار» ناميد و اين كتاب براي اولين بار در سال (1935 م) در قاهره منتشر گشت.

هر چند دو كتاب اول در دست نيست، ولي اخيراً يكي از مستشرقان از كتاب «انتصار» عبارات هرد وكتاب را در آورده و تا حدي توانسته است ما را با آن دو كتاب قبلي آشنا سازد.

از آثار ارزندة جاحظ كتاب الحيوان در 4 جلد و البيان والتبيين در دو جلد و كتاب البخلاء و مجموع الرسائل است و بي ارزشترين كتاب او كه حاكي از يك نوع اعوجاج در فكر است، كتاب «العثمانية» را مي توان نام برد. البته مستشرقين دربارة جاحظ كتابهاي فراواني نوشته اند وا ز مجموع آثار او به دست مي آيد كه انسان با هدفي نبوده است. در بي هدفي او همين كافي است كه ملازم محمد بن عبدالملك زيات بود كه ابن خلكان دربارة او چنين مي گويد: محمد بن عبدالملك مردي قسي القلب و تند خو بود، بر كسي رحم نمي كرد و دلش

نمي سوخت و مي گفت: ترحم نشانة سست عنصري است. روزي يكي از همسايگان به او نامه اي نوشته و خود را همساية او معرفي كرده بود. او در پاسخ نوشت: ديوارهايمان به هم نزديك است و ترحم از شيوه هاي زنان است او براي شكنجه دادن مخالفان تنوري ساخته و اطراف آن را ميخهاي تيزي قرار داده بود. هر گاه بركسي خشم مي گرفت، او را در تنور مي كرد و به گونه اي كه نمي توانست حركت كند، اتفاقاً متوكل بر اوخشم گرفت و سه روز او را در همان تنور زنداني كرد و در آنجا درگذشت. جسد او را از تنور بيرون كشيدند و به خاك سپردند. چون قبرش را گود نكرده بودند، نيمه شب طعمة سگان شد.

اين گوشه اي از زندگاني جليس و همنشين جاحظ است و به تعبير امير مؤمنان علي(ع) : «انسان بر دين دوست خود است».

علاقمندان به نقاط ضعف جاحظ، به كتاب وفيات الأعيان مراجعه كنند. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 3/471 _ 473)

ابو الحسين خياط كيست؟

پرسش

ابو الحسين خياط كيست؟

پاسخ

ابو الحسين خياط عبدالرحيم ابن محمد، فارغ التحصيل مكتب اعتزال بغداد بود. قاضي عبد الجبار دربارة او مي گويد: او فردي عالم و فاضل از اصحاب جعفر بن مبشر ثقفي معتزلي بود كه در سال (234 ه_) در گذشته است و از طرفي استاد ابوالقاسم بلخي است. (فضل الاعتزال/29) و او نقدهاي بسياري بر نوشته هاي ابن راوندي و ديگران دارد و از آثار معروف او كتاب «الانتصار» است كه به وسيلة آن كتاب «فضيحة المعتزلة» ابن راوندي را نقد كرده است. اين كتاب در سال (1925 م) در قاهره چاپ شده است.

ابن المرتضي نقل مي كند كه از او پرسيدند: با فضيلت ترين صحابه كيست؟ گفت: امير مؤمنان علي بن أبي طالب است، زيرا نمونه هاي فضيلت كه در ميان ديگر صحابه پخش است، در او يك جا جمع مي باشد. گفته شد: اگر علي(ع) چنين است، چرا پيشوايي از آن ديگران شد؟ او در پاسخ گفت: من در اين باره چيزي نمي دانم، جز اينكه صحابه خلافت را از آن ديگري دانستند و علي نيز خلافت را به آنان تسليم كرد و نديدند كه علي عمل صحابه را تخطئه كند يا با آن مخالفت نمايد. از آنجا فهميدم كه كار آنان صحيح است. (ابن المرتضي، المنية والأمل/49 _ 50)

منطق خياط در پاسخ به سؤال دوم بسيار سست و ناتوان است. اگر علي برترين صحابه بود، تقديم مفضول بر فاضل كار قبيح و زشتي است.

سخن ابوالحسين خياط دراين مورد قابل اغماض است و اين چيزي است كه همة معتزله از آن دم مي زنند و شرح ابن الحديد، مملو از اين گفتارهاست. انتقادي كه مي توان

بر كتاب « الانتصار» كرد اين است كه او نسبتهاي ناروا و باطلي را به شيعه داده است كه روح شيعه از آن بيزار است، او ميگويد: «رافضه معتقد است خدايش داراي هيئت و صورت است كه گاهي متحرك و گاهي ساكن مي باشد و پيوسته جا عوض مي كند. بعد مي گويد: اين عقيدة رافضه است، مگر آنان كه با معتزله ارتباطي داشتند و توحيد را معتقد شدند و رافضه آنان را از خود رانده اند.» آنگاه آن عقيدة باطل را به هشام بن سالم و مؤمن الطاق و علي بن ميثم و هشام بن حكم و سكاك نسبت مي دهد.

او در قلمرو عقيده، اين نوع عقيدة زشت را به شيعه نسبت مي دهد و در قلمرو احكام و عمل مي گويد: رافضه معتقدند يك زن را صد مرد مي تواند در يك روز به عقد خود در آورند و با او نزديكي كنند. نه استبراء لازم است و نه عده!! (الانتصار8/144 /89)

ما دربارة اين نسبته هاي ناروا سخني نمي گوييم زيرا بي پايه بودن اين نسبتها بر اهل تحقيق روشن است.

جُنيد بغدادى كيست؟

پرسش

جُنيد بغدادى كيست؟

پاسخ

ابن محمّد بن جنيد خزاز زجاج، مكنّا به ابوالقاسم، از عارفان و صوفيان بنام و عالمان دين بود. مولد و منشا و وفاتش به بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به «قواريرى» مشهور گرديد. او را پيشواى مذهب صوفيه مى دانند، زيرا تصوّف او با قواعد كتاب و سنّت سازگار و از عقايد سخيف، مصون و از شبهه هاى غلات بركنار و از آنچه موجب ناسازگارى با شرع باشد، به دور است. از سخنان اوست كه:«روش ما با كتاب و سنّت مضبوط و منطقى است. هر كس قرآن به حفظ نداشته باشد و حديث ننويسد، قابل اقتدا نيست.»

در فقه، شاگرد سفيان ثورى يا ابوثور ابراهيم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث سرى سقطى مى رسد. سخنان وى در عرفان و اصول طريقت مشهور است. وى به سال 297يا 298ق. در 91 سالگى در بغداد درگذشت و در مقبره شونيزيه دفن شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_51_

حَلاّج كيست؟

پرسش

حَلاّج كيست؟

پاسخ

حسين بن منصور بيضاوى از سران صوفيه است كه با جُنيد بغدادى معاصر بوده است. صوفيان به وى ارادتى بسيار دارند و او را داراى مكاشفات كرامات مى دانند. سخنانى غريب به او نسبت داده اند سخنان و ادعاهاى او موجب شد تا در سال 307ق. حامدبن عبّاس وزير مقتدر عبّاسى به حكم علماى عصر، دستور دهد وى را هزار تازيانه زنند و دست و پايش را ببرند و جسدش را در آتش بسوزانندو خاكسترش را در دجله ريزند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_52_

عارف بودن مولوي با سني بودنش چگونه سازگار است ؟

پرسش

عارف بودن مولوي با سني بودنش چگونه سازگار است ؟

پاسخ

عرفان نظري يكي از معارف و علوم ديني و اسلامي است و هم چنان كه مفسر متكلم فقيه اديب محدث و فيلسوفشيعه و سني مي توان داشت عارف شيعه و سني نيز مي توان داشت. عرفان عملي نيز از راه تزكيه نفس و رياضاتشرعيه به دست مي آيد و اين نيز راهي است كه هم براي شيعه بازاست و هم براي اهل تسنن. ليكن نكته مهم اين استكه در پرتو مكتب اهل بيت: و تعاليم فكري و عملي آنان به افق هايي بلند مي توان رسيد كه از هيچ راه ديگر بداندسترسي نيست و جالب آن است كه بزرگ ترين دانشمندان و عالمان سني در علوم مختلف اسلامي غالبا اعترافدارند كه مايه اصلي دانش خود را از حضرت اميرالمؤمنين(ع) و يا برخي ديگر ائمه اطهار (ع) به چنگ آورده اند.{J

مختصري از عقايد و زندگاني علمي و سيره عملي محي الدين عربي را بيان كنيد.

پرسش

مختصري از عقايد و زندگاني علمي و سيره عملي محي الدين عربي را بيان كنيد.

پاسخ

محي الدين ابن عربي حاتمي طائي اندلسي از اولاد حاتم طائي است. محي الدين گاهي به نام ابن عربي خوانده مي شود. ايشان مسلما يكي از عرفاي بزرگ اسلام است كه مرحوم مطهري مي فرمايد: «نه پيش از او و نه بعد از او كسي به پايه او نرسيده است به همين جهت او را شيخ اكبر لقب داده اند، عرفان اسلامي از بدو ظهور قرن به قرن تكامل يافت در هر قرني عرفاي بزرگي ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و به سرمايه اش افزودند. اين تكاملتدريجي بود ولي در قرن هفتم به دست محي الدين عربي جهش پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد. محي الدين، عرفان را وارد مرحله جديدي كرد كه سابقه نداشت». مسلما ايشان يكي از نوادر روزگار و انساني شگفت است. ازاين رو قضاوت هاي ضد و نقيضي راجع به ايشان كرده اند. برخي او را مذمت كرده تا به حد كفر رسانده اند و عده اي او را مدح نموده و تا حد اولياءالله رسانده اند؛ مثلاً ملاصدرا نهايت احترام را براي او قائل است و محي الدين در ديده او ازبوعلي سينا و فارابي عظيم تر بود و از ايشان تعبير مي كند به «الشيخ الكامل المحقق محي الدين الاعرابي» و يا امام راحل كه فرمود: «ريزه كاري هاي توحيد را بايد از اين مرد بزرگ آموخت». جناب محي الدين ظاهرا به مذهب شافعي عمل مي نموده است. ازاين رو صاحب «فضائح الصوفيه» محي الدين را كافر و زنديق مي داند. محي الدين در سال 638 ه ق در دمشق دارفاني را وداع كرد.

آيا سماع مولوي درست بوده ؟

پرسش

آيا سماع مولوي درست بوده ؟

پاسخ

راجع به عارف نامدار جلال الدين مولوي گفتني است كه اولاً چون در زمان ايشان نبوده ايم قضاوت ما درباره اين مطلب خاص (سماع ايشان) مشكل است؛ ولي خيلي بعيد به نظر مي رسد كه يك چنين عالم و عارفي كه هم ظاهر احكام الهي را مي دانسته و هم باطن آن را _ و قبل از آن كه يك عارف باشد يك متشرع بوده، بيايد ساز و آوازي گوش بدهد كه از نظر همه فقها حرام است و معصيت شناخته مي شود و به قول مرحوم شاه آبادي (استاد امام(ره))بدترين چيزي است كه دل را تاريك مي كند. بنابراين نسبت دادن اين امر به اين افراد بزرگ، خالي از حقيقت است. البته حساب درويش هاي بي بند و بار و بي دين، از اين مردان بزرگ جدا است. پس وقتي گفته مي شود موسيقي مطرب حرام است، همه مردم در اين حكم شريك اند و همه بايد اطاعت كنند.

مذهب مولوي چه بوده است ؟

پرسش

مذهب مولوي چه بوده است ؟

پاسخ

درباره مذهب و عقيده مولوي گفته اند كه سني حنفي مذهب اشعري مسلك بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصا" در نتيجه تائمل , تعمق و مهارت متمادي در مثنوي معلوم شده است اين است كه هر چند خانواده و پدران مولوي ظاهرا" سني حنفي بوده اند و خود او نيز در دامن اين مذهب پرورش يافته است لكن به فقه حنفي جمود نداشت بلكه در هر مسائله اي آنچه را كه مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازين شرعي موافق مي آمده همان را بر مي گزيند خواه مطابق فقه حنفي باشد يا شافعي يا شيعه امامي (مولوي نامه جلال الدين همايي , 39 ج 1) مولوي در تحقق شخصيت و فعليت نفساني مردي عارف روشندل و گشاده روح از كاردر آمده بود كه فكري بي اندازه وسيع و حوصله اي بسيار فراخ داشت خامي ها تعصب جاهلي را بر فرض كه در ايام جواني هم داشت در ايام پختگي سوختگي بكلي پشت سر گذاشته . سخت گيري و تعصب خامي است ==تا جنيني كار خون آشامي است == مقام فكر ديد روحاني وي بعد از ملاقات با شمس تبريزي از سطح درس فقه و اصول و اخلاقيات شافعي و حنفي خيلي بالاتر رفته بود كه مي گفت : آن طرف كه عشق مي افزود درد ==بوحنيفه و شافعي درسي نكرد== مولانا همه جا عقيده واقعي خود را بدون تقيه و پرده پوشي صريح و آشكار مي گفت و جز در آن مواقع كه نكته ها بسيار دقيق

و خارج از فهم عوام و احيانا" موجب لغزش اذهان مي شد كه خاموشي و سكوت را پيشه مي گرفت در ديگر مواضع هر جا سخني بر زبان مي آورد عقيده واقعي دروني او بود. از باب مثال آن جا كه در حق خاندان پيامبر علي (ع ) اظهار محبت و ولايت مي كرد و مثلا" علي (ع ) ((افتخار هر نبي و هر ولي )) و ((تو ترازوي احد خوي بوده اي )) و ((مولاي موئمنان مي خواند)) تمام وجود سراسر روحانيتش محبت و ولايت بود و آن جا كه از شمر و يزيد وامثال آن نام مي برد نفرت انزجار از چهره كلام و قيافه سخنش كاملا" اشكار نمودار مي شد. (عقايد و افكار مولانا ج 1, 41 جلال الدين همايي ). با اين همه نمي شود به طور قطع در مورد شيعه بودن مولوي حرف زد به خاطر اين كه مولانا نسبت به مذاهب ديگر از جمله گبر, يهود و ترسا و حتي كافر و ملحد نيز به نظر عرفاني مي نگريست بغض و كينه و كراهت و خشم و انزجار عاميانه با هيچ مذهب و ملتي نداشت اصلا" مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظرگاه مي داند. از نظر گاه است اي مغز وجود ==اختلاف موئمن و گبر و يهود== مولوي در عين اين كه اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظ رگاه مي داند مي گويد كلي مذاهب حق نيست و همه هم باطل نيست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب ناداني و احمقي است وي مي گويد مذهب حق در ميان مذاهب مانند شب

قدر است كه در شبها پنهان و مورد شك و ترديد واقع شده است . اين حقيقت دان نه حقند اين همه ==ني بكلي گمرهانند اين رمه ==زانكه بي حق باطل نايد پديد==قلب را ابله ببوي زر خريد==پس مگو جمله خياليست و ضلال ==بي حقيقت نيست در عالم خيال ==حق شب قدر است در شبها نهان ==تا كند جان هر شبي را امتحان ==نه همه شبها بود قدر اي جوان ==نه همه شبها بود خالي از آن ==آن كه گويد جمله حقند احمقي است ==وانكه گويد جمله باطل او شقي است == و اين كه استاد محمد تقي جعفري احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراكه وقت گذاشتن براي اثري چون تحليل و نقد مثنوي نشان از جايگاه ويژه مولانا از ميان صاحبان فكر و انديشه در پيش استادجعفري است و اين اهتمام و علاقه استاد به مثنوي و تواضعي كه ايشان از خود در مقابل مولانا نشان مي دهد به اين معنانيست كه هر چه در مثنوي معنوي آمده ايشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالي در تفسير و تحليل و نقد مثنوي مي توان دريافت كه در موارد مختلف نظرگاه مولوي را به نقد مي كشد. و از احترام استاد به مولانا و كتاب مثنوي اين نتيجه را نمي شود گرفت كه مولانا شيعه بوده هر چند كه مولانا نهايت عشق و علاقه اش را در داستانهاي مثنوي معنوي از ائمه (ع ) به تصوير كشيده است . مانند داستان خدو انداختن خصم به روي امير(ع ) و انداختن علي شمشير را از دست . از علي آموز

اخلاص عمل ==شير حق را دان مطهر از دغل ==در غزا بر پهلواني دست يافت ==زود شمشير برآورد و شتافت ==او خدو انداخت بر روي علي ==افتخار هر نبي و هر ولي == يا در داستاني كه عقيده اش را در حق اهل بيت رسول (ص ) بيان مي كند و امام حسن و امام حسين (ع ) را گوشواره عرش رباني مي خواند. چو ز رويش مرتضي شد در فشان ==گشت او شير خدا در مرج جان ==چون كه سبطين از سرش واقف شدند==گوشواره عرش رباني شدند== (دفتر اول مثنوي ) يا در داستان باغبان و تنها كردن صوفي و فقيه و علوي را از همديگر كه در دفتر دوم مثنوي است كه دشمني و كينه آل رسول را در حد كفر و ارتداد مي داند. هر كه باشد از زنا وز زانيان ==اين برد ظن در حق ربانيان ==آنچه گفت آن باغبان بوالفضول ==حال او بد دور از اولاد رسول ==گرنبودي از نتيجه مرتدان ==كي چنين گفتي براي خاندان ==تاچه كين دارند دايم ديو و غول ==چون يزيد و شمر با آل رسول == به هر حال مي توان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بيت (ع ) شمرد و اين كه گفته ايد بسياري از كتب شيعه بر مثنوي استوار است چنين نيست چون مبنا در كتب شيعه قرآن و احاديث پيامبر و ائمه (ع ) مي باشد. و اگر در كتابي از اشعار مولانا استفاده مي شود بعنوان استشهاد است و آن هم بيشتر در مسائلي است كه مورد اتفاق مي باشد و مولانا در مثنوي حرف هاي خيلي خوبي

دارد كه بسياري از آن در واقع بيان منظوم حكيمانه معصومين (ع ) است و استفاده كردن از آن لزوما" بدين معنا نيست كه اشعار مولوي مبناي كتب شيعه است بلكه به معناي همراهي مولوي با بسياري از آموزه هاي شيعي است از طرف ديگر اين نيز به معناي آن نيست كه تمام حرف هاي مولوي را بايد پذيرفت زيرا برخي از انديشه هاي وي نيز مبهم و يا دور از تعاليم اهل بيت (ع ) است

جُنيد بغدادي كيست؟

پرسش

جُنيد بغدادي كيست؟

پاسخ

ابن محمّد بن جنيد خزاز زجاج، مكنّا به ابوالقاسم، از عارفان و صوفيان بنام و عالمان دين بود. مولد و منشا و وفاتش به بغداد بود. اصل او از نهاوند است و به «قواريري» مشهور گرديد. او را پيشواي مذهب صوفيه مي دانند، زيرا تصوّف او با قواعد كتاب و سنّت سازگار و از عقايد سخيف، مصون و از شبهه هاي غلات بركنار و از آنچه موجب ناسازگاري با شرع باشد، به دور است. از سخنان اوست كه:«روش ما با كتاب و سنّت مضبوط و منطقي است. هر كس قرآن به حفظ نداشته باشد و حديث ننويسد، قابل اقتدا نيست.»

در فقه، شاگرد سفيان ثوري يا ابوثور ابراهيم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث سري سقطي مي رسد. سخنان وي در عرفان و اصول طريقت مشهور است. وي به سال 297يا 298ق. در 91 سالگي در بغداد درگذشت و در مقبره شونيزيه دفن شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

حَلاّج كيست؟

پرسش

حَلاّج كيست؟

پاسخ

حسين بن منصور بيضاوي از سران صوفيه است كه با جُنيد بغدادي معاصر بوده است. صوفيان به وي ارادتي بسيار دارند و او را داراي مكاشفات كرامات مي دانند. سخناني غريب به او نسبت داده اند سخنان و ادعاهاي او موجب شد تا در سال 307ق. حامدبن عبّاس وزير مقتدر عبّاسي به حكم علماي عصر، دستور دهد وي را هزار تازيانه زنند و دست و پايش را ببرند و جسدش را در آتش بسوزانندو خاكسترش را در دجله ريزند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

عبدالله انصاري چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او ارائه دهيد. آيا همهء انسان ها مي توانندبه مقام و منزلت خواجه عبدالله انصاري برسند؟

پرسش

عبدالله انصاري چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او ارائه دهيد. آيا همهء انسان ها مي توانندبه مقام و منزلت خواجه عبدالله انصاري برسند؟

پاسخ

عبدالله انصاري , شيخ الاسلام ابو اسماعيل عبدالله ابن ابومنصور محمد ابن ابي ايوب انصاري ,مشهور به خواجه عبدالله انصاري كه در 396هق در كهندوز هرات در خانواده اي كه نسب به ابو ايوب انصاري , صحابي معروف مي رسانيد, به دنيا آمد. بنابر مشهور, در كودكي , به سبب قوت حافظه , در كسب مقدمات و حفظ قرآن امتيازي يافت , و رفته رفته در حديث و تفسير نيز سرآمد گشت . با آن كه تحت نظر استادان شافعي مذهب به تحصيل آغاز كرد, مذهب حنبلي را برگزيد, و به موجب بعضي روايات , درباره اي موارد,خشكي و تعصب نشان داد. يك چند به نيشابور, طوس , بسطام , مكه و بغداد سفر كرد, و به تعليم و جمع وضبط حديث پرداخت . در بازگشت از اين سفر, به صحبت ابوالحسن خرقاني رسيد, و سرانجام در زادگاه خودهرات سكونت جست . در آن جا عنوان شيخ الاسلام يافت . و با آن كه در هرات چند بار مورد تهديد مخالفان واقع شد و حتي چند دفعه او را از شهر اخراج كردند, غالباً نزد عامه به پارسايي و پاكي و خداپرستي مشهوربود.

خواجه عبدالله به زبان فارسي و عربي آثار منظوم و منشور داشت , و از آن جمله مناجات ها و مجالس او, به سبب اشتمال بر نثر مسجّع لطيف و پرمعنا, شهرت خاصي دارد... از آثار موثق او مي توان كتب ذيل را نام برد:ذم الكلام و أهله (عربي

) در رد علم كلام و متكلمين ; منازل السائرين (عربي ), در شرح مقامات و منازل اهل سلوك , كه شرح متعدد بر آن نوشته اند, طبقات الصوفيه (فارسي ), كه آن را از روي كتاب ابوعبدالرحمن سلمي به لهجه ي هروي املا كرده است .(1

از آن جا كه خواجه عبدالله انصاري از صوفيان و عارفان بزرگ بود, از او به عنوان پير طريقت و پير صوفيان ياد شده و برخي از پژوهشگران به بررسي عرفاني او پرداختند.(2

ابوالفضل رشيد الدين ميبدي قسمت هاي از كتاب خود (تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار) را به بررسي مباني عرفاني او اختصاص داد, از اين رو اين كتاب به تفسير خواجه عبدالله انصاري معروف شده است .(3وي سرانجام در سال 481هق چشم از جهان فرو بست .(4

در اين كه خواجه عبدالله انصاري داراي چه مقامي است , ما نمي دانيم , ولي انسان با رعايت تقوا و استمداداز عنايت الهي مي تواند به مقام والاي انسانيت رسيده و قله هاي رفيع معنويت را فتح نمايد و به مقامي بالاتر ازمقام خواجه عبدالله رسد.

پي نوشت ها:

1- غلام حسين مصاحب , دايرة المعارف فارسي , ج 2 ص 1674- 1675 معارف و معاريف , ج 5 ص 242

2- دانشنامهء قرآن , ج 1 ص 741

3- همان .

4- دايرة المعارف فارسي , ج 2 ص 1674

آيا محي الدين بن عربي سني است؟

پرسش

آيا محي الدين بن عربي سني است؟

پاسخ

به طور قاطع نمي توان گفت كه محيي الدين بن عربي (560 - 638)(1) شيعه است يا سني، زيرا آثاري كه از او برجاي مانده است، متفاوت بوده و به يك شكل و سياق خاص نيست تا مذهب و عقيده خاص از آنها استنباط شود. به همين خاطر، صاحبان انديشه در تعيين مذهب او اختلاف نظر دارند،(2) گرچه مشهور آن است كه سني بوده است. برخي از عالمان شيعه مانند حاج ميرزا حسين نوري (1254 - 1320) افكار او را نپسنديده و او را سني متعصب خوانده است.(3) محسن امين نيز او را از عالمان سنت به حساب آورده است.(4)

برخي ديگر از عالمان شيعي وي را از محبان اهل بيت(ع) و شيعه دانسته و برخي از مباني و عملكرد او را - كه به ظاهر حكايت از سني بودن وي داشته است - تأويل نموده اند. شيخ بهائي گويد: چون ابن عربي در محيطي سكونت داشته كه سال ها نخست تسلط بني اميه و مركز خلافت آنها بوده، مجبور به تقيه شده است. علماي موافق ديگر به نحوي در تأييد او سخن گفته اند ابن ابي الجمهور احسائي از او به عنوان شيخ اعظم ياد كرده و قاضي نورالله شوشتري به تفصيل به اثبات شيعه بودن او پرداخته است.(5) مرحوم آقا بزرگ تهراني وي را از مؤلفان شيعه به حساب آورده اند.(6)

پي نوشت ها:

1 - دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 226.

2 - دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ص 347.

3 - همان.

4 - اعيان الشيعه، ج 2،ص 65.

5 - دايرةالمعار تشيع، ج 1، ص 347.

6 - الذريعه، ج 13، ص 261 و ج 22، ص 317 و ج 9، ص

26 و 16.

محي الدين عربي چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همة انسان ها مي توانند به مقام و منزلت او برسند؟

پرسش

محي الدين عربي چه كسي بود؟ تفسيري از كارهاي او را ارائه فرماييد. آيا همة انسان ها مي توانند به مقام و منزلت او برسند؟

پاسخ

دربارة ابن عربي، زندگي او، آثارش و نخبه افكارش سخن بسيار مي توان گفت كه هر يك مي تواند موضوع كتابي جداگانه باشد. در اين جا به اجمال به اين موضوع خواهيم پرداخت.

سال شمار زندگاني ابن عربي

نام: ابوعبدالله محي الدين محمد بن علي بن محمد بن العربي الطائي الحاتمي (از نوادگان حاتم طائي)

شهرت: ابن العربي _ شيخ اكبر

56. ه_ . ق _ 1165م : در روز 27 رمضان (7 اوت) در شهر مُرسيه در جنوب شرقي اندلس تولد يافت.

568 ه_ .ق : به مهاجرت از مرسيه به اشبيليه و تحصيل قرائت هاي هفتگانه، ادبيات حديث و ديگر دانش هاي زمان خود نزد بسياري از اساتيد و دريافت اجازه عام روايت كتب از ايشان از جمله: ابن عساكر (صاحب تاريخ دمشق) نويسنده نامدار ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزي (نويسنده صفوه الصفوه) و ... .

580 ه_ .ق : به تصريح خود ابن عربي در اين سال وارد طريقت عرفان شده بود. او زندگاني خود را پيش از ورود به طريقت، "زمان جاهلت" مي نامد. (فتوحات، ج 2، ص 425 و ج 1، ص 185).

598 ه_ . ق : ازدواج با زني به نام مريم بنت محمد بن عبدون كه او نيز اهل مسكوك بوده است.

: ديدار با عرفا و شيوخ نامدار عصر خود در طول مسافرت هايش. او در كتاب روح القدس اوصاف مشايخ و روابط خود با آنان را ذكر كرده و 54 تن از آنان را نام مي برد.

638 _ 580

: دائماً در حال مسافرت به مناطق مختلفي چون تونس، بيت المقدس، مصر، حجاز، فاس، سوريه، دمشق و ... بوده است.

638 : وفات در 78 سالگي در دمشق در روز 28 ربيع الثاني.

مقبره او در دامنه جبل قاسيون اكنون زيارتگاه ارادتمندان است.

آثار و تأليفات: او بي شك پركارترين عارف و صوفي مسلمان و نيز يكي از پركارترين مؤلفان سراسر تاريخ جهان اسلام به شمار مي رود. دربارة شمار نوشته هاي او هنوز پس از تحقيقات فراوان جاي سخن هست. خود او طيّ اجازه روايت كتبش به "الملك المظفر ايوبي" در سال 632 ه_ . ق از 290 نوشته خود نام برده است، اما "عثمان يحيي" نويسنده تاريخ و طبقه بندي آثار ابن العربي، نام بيش از 800 عنوان اثر را آورده است. كتبي كه از او چاپ و منتشر شده، زياد است كه به بعض آنان ها اشاره مي كنيم:

1. الاحاديث القدسيه

2. كتاب الامر المحكم المربوط فيما يلزم اهل طريق الله من الشروط

3. انشاء الدوائر

4. تاج الرسائل و منهاج الوسائل

5. تحفة السالكين (منسوب به وي)

6. التجليات الالهية

7. تحفة السفرة الي حضرة البدوة

8. التدبيرات الالهية في اصلاح المملكة الانسانية

9. تنزل الاملاك مِن عالم الأرواح إلي عالم الأفلاك (يا) لطائف الاسرار

10. التنزلات الليلية في أحكام الإلهية

11. التنزلات الموصلية في أسرار الطهارات و الصلوات و الأيّام الأصلية

12. توجهات الحروف

13. ديوان شيخ الاكبر (يا) الديوان الكبير

14. رحمة من الرحمن في تفسير و اشارات القرآن

15. رسالة في معرفة النفس و الروح

16. روح القدس في محاسبة النفس

17. شرح كليات الصوفية و الرد علي ابن تيميه

18. فتوحات المكية في معرفة الاسرار المالكية و الملكية (مهم ترين كتاب ابن عربي است)

19. فصوص الحكم

و خصوص الكلم، دومين نوشته مهم ابن عربي است كه احتمالاً آخرين اثر او است.

گزيدة افكار و جهان بيني عرفاني او

ابن عربي را مي توان به حق بزرگ ترين و برجسته ترين بنيانگذار نظام عرفان فلسفي يا فلسفه عرفاني يا حكمت الهي عرفاني در تاريخ اسلام به شمار آورد. پس از ابن عربي، هيچ يك از عرفا يا فيلسوفان عارف را نمي توان يافت كه به گونه اي تحت تأثير وي قرار نگرفته باشند.

دربارة جهان بيني ابن عربي بايد گفت كه جهان بيني او بيش از هر چيز، عرفان زيسته و انديشيدة او است. او در جايي از فتوحات تصريح مي كند كه: علم الهي دانشي است كه خداوند از راه القا و الهام و فرود آوردن روح الامين در دل انسان آن را مي آموزاند و او در اين كتاب از آن بهره گرفته است.(فتوحات، ج 3، ص 456)

متأسفانه دريافت هاي اصلي و ويژه ابن عربي در مجموعة بزرگي از نوشته هايش پراكنده است. زبان سمبليك نوشته هاي او به علاوه قلم دشوار وي و پراكنده گويي هايش، فهم اثار و انديشه هاي ابن عربي را بسي مشكل و صعب نموده است. چنان كه مي توان داوري "نيكلسون" را دربارة او پذيرفت كه گفته است: ابن عربي اگر منظم تر، مختصرتر و روشن تر مي نوشت، بهتر شناخته مي شد.

همين دشواري سبب بد فهمي يا كج فهمي هاي زيادي دربارة انديشه هاي او شده است و به طبع مخالفت هاي زيادي را نيز با او در پي داشته است. در اين جا به اجمال گوشه اي از انديشه هاي او را مي آوريم.

انواع علم:

ابن

عربي آگاهي را از نظر شيوه شناخت و محتواي آن ها به سه دسته تقسيم مي كند: 1_ دانش يا آگاهي عقلي2_ دانش احوال كه جز به ذوق راهي بدان نيست و با عقل نمي توان آن را تعريف كرد مانند آگاهي از شيريني عسل، لذت عشق و ... 3_ دانش اسرار، يعني دانشي كه از راه دميدن روح القدس در دل و ذهن انسان دست مي دهد. او اين علم را علوم الهي مي خواند و آن را اصل و مرجع همه علم ها مي شناسد. " اهل الله" در آثار ابن عربي ناظر به كساني است كه دانش اسرار مي دانند، در برابر "علماي رسوم" كه از آن ناآگاهند و به همين لحاظ ميان اين دو طايفه آشتي ناپذيري دائم وجود دارد.

در نظر ǘșƠعربي، علم عقلي و علم احوال "كسبي" است و علم الهي جزء علوم وَهْبي يا "وَهِيئي" است كه به واسطه فيض الهي دانسته مي شود.

وجود و عدم:

يكي از مباحث هستي شناسي در انديشه ابن عربي، سلسله مباحث او دربارة وجود و عدم و موجود و معدوم و رابطة ميان آن ها است. ابن عربي از تعلق علم و آگاهي به موجود يا وجود سخن مي گويد و شاخه هاي مختلفي از علوم را بر حسب موجوديت و معدوميت بنا مي نهد كه در آثار عرفاني پيش از او تقريباً وجود ندارد.

اعيان ثابته:

يكي از مهم ترين محصولات انديشه ابن عربي مفهوم و مبحث اعيان ثابته است. تعريف ساده اعيان ثابته عبارت است از چيز يا شيء بودن همه ممكنات، پيش از پوشيدن جامه هستي به فرمان خدا در علم او.

البته اين

بحث ريشه در دو نظريه مخالف نزد اشعريان و معتزليان دارد كه ابن عربي آن را مورد بحث قرار داده است.

خداشناسي عرفاني:

خداشناسي ابن عربي با آن كه با خدا شناسي هاي عرفاني پيش از خود وجود مشتركي دارد، اما داراي ويژگي هاي كاملاً برجسته و منحصر به فردي است كه محور كل نظام عرفاني وي به شمار مي رود. در اين جا به صورت گزاره هايي كوتاه بعض انديشه هاي او را در اين باره مي آوريم:

• خدا از راه ها يا وسايلي كه انسان معمولاً براي شناخت چيزي يا امري در اختيار دارد، شناختني نيست.

• نخستين معلوم، حق تعالي است كه موصوف به وجود مطلق است، زيرا معلول چيزي و علتي نيست، بلكه به ذات موجود است و علم به او عبارت است از: آگاهي به وجود او و وجودش عين ذاتش مي باشد.

• دو راه براي رسيدن به آگاهي به خدا وجود دارد: 1_ راه كشف دروني و دليل قلبي 2_ راه انديشه و استدلال به برهان عقلي. البته خدا هرگز از راه دليل دانسته نمي شود اما از اين راه ها مي توان دانست كه او موجود است و جهان با نيازي ذاتي نيازمند او است.

• ابن عربي تنها برهان معتبر را در پيوند با هستي خدا برهان وجودي مي نامد كه از ابتكارات خود او است و از گونة شناختن هاي ما نيست، بلكه از نوع شناساندن است.

• اين نظريه مهم ابن عربي به نظريه شناخت معروف است كه در اطراف آن سخنان موافق و مخالف زياد گفته شده است.

• يكي ديگر از مباحث مهم انديشه ابن عربي، سخن او دربارة

علم خدا است. او علم خداوند به موجودات را نه اجمالي بلكه تفصيلي مي داند و اين انديشه نيز در مباحث كلامي و عرفاني داراي مخالف ها و موافق هايي است.

• وحدت وجود: اعتقاد به وحدت وجود يكي از پرهياهوترين مباحث در عرفان اسلامي است. البته بايد گفت كه خود ابن عربي هرگز از اين عبارت استفاده نكرده، ولي اين نظريه به او منسوب است و از سخنان او نيز اين معنا فهميده مي شود، از اين رو عبدالرحمان حاجي او را از بنيان گذاران و معتقدان اساسي اين نظريه مي داند.

• يكي ديگر از نظريات مهم ابن عربي دربارة شناخت خدا و پيوند خدا با انسان اين است كه هر كس خداي ويژه خود و خداي باور داشته هاي خويش را دارد.

پيامد هاي اين بحث نيز مورد اختلاف است.

تجليات الهي:

مسأله بنيادي در عرفان ابن عربي هميشه و در همه جا پيرامون تجليات الهي است، تجلي در جهان بيروني و تجلي در جهان دروني عارف، يعني در قلب او _ تصوير روشني كه سرانجام ابن عربي از خدا ساخته، در اعتقادات به دست مي دهد، در آن جاست كه به پيوند ميان تجليات الهي با قلب انسان عارف مي پردازد.

اين توشه اي از هزاران انديشه و اعتقاد ابن عربي است كه به طور خلاصه تقديم گرديد. پيشتر گفتيم كه افكار و آثار ابن عربي به آساني قابل فهم نيست، از اين رو انديشه هاي او موافقان و مخالفان بسيار دارد. بعضي او را عارفي كامل و واصل و ديگران كافري منكر خوانده اند، اما حق اين است كه بسياري از آثار و انديشه هاي ابن

عربي قابل استفاده و از جمله گنجينه هاي ناب عرفان اسلامي محسوب مي شود.

توصيه امام راحل(ره) به گورباچف به مطالعة آثار ابن عربي نشان از آن دارد كه امام خميني آثار اين مرد را قابل استفاده دانسته است. ايشان فرموده اند: ريزه كاري توحيد را بايد از اين مرد بزرگ آموخت.

ملاصدرا نيز نهايت احترام را براي اين مرد قائل بوده و مقام او را از بوعلي و فارابي نيز برتر مي دانسته و از او به "الشيخ الكامل المحقق" تعبير كرده است.

شهيد مطهري نيز درباره ايشان فرموده است: "نه پيش از او و نه پس از او كسي به پاية او نرسيده است".

اميدواريم اين كوتاه قابل استفاده شما قرار گيرد.

براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ذيل عنوان ابن عربي، ص 284 _ 218.

جبران خليل جبران كيست و جمله معروف او در مورد امام علي كدامست؟

پرسش

جبران خليل جبران كيست و جمله معروف او در مورد امام علي كدامست؟

پاسخ

جبران خليل جبران يك نويسنده درجه اول عرب زبان است و از عربهاي مسيحي است كه تولدش در لبنان بوده ولي پرورش و بزرگ شدن و فرهنگش بيشتر در آمريكا بوده است. او عربي نويس و انگليسي نويس و همچنين نقاش است و مخصوصا در عربي، از شيرين قلم هاي درجه اول است. با اينكه مسيحي است، از شيفتگان علي بن ابيطالب عليه السلام است. جبران خليل مي گويد: من نمي دانم چه رازي است كه افرادي پيش از زمان خودشان متولد مي شوند، و علي از كساني است كه پيش از زمان خودش متولد شده است. مي خواهد بگويد علي براي زمان خودش خيلي زياد بود. آن زمان، زمان علي نبود. ولي حقيقت اين است كه اصلا اين گونه اشخاص در هر زماني متولد بشوند، پيش از زمان خودشان متولد شده اند. علي عليه السلام اگر امروز هم متولد شده بود، پيش از زمان خودش بود؛ يعني آنقدر بزرگند كه زمان خودشان، هر زماني باشد، گنجايش اين را كه بتواند آنها را بشناسد و بشناساند و معرفي كند، ندارد؛ بايد مدتها بگذرد، بعد از مرگشان بار ديگر بازيابي و بازشناسي شوند و به اصطلاح امروز تولد جديد پيدا كنند.

ابو زيد احمد بن سهل بلخي كه بود؟

پرسش

ابو زيد احمد بن سهل بلخي كه بود؟

پاسخ

وي هم اديب بوده و هم فيلسوف . ابن النديم شرح حال او را در رديف ادبا و نويسندگان آورده است و كتب فلسفي او را نيز همان جا بيان كرده است، (الفهرست، ص 204.) ولي در ضمن احوال محمد بن زكرياي رازي (در رديف اطبا) كه فلسفه را نزد بلخي خوانده است، مختصري دربارة ابن بلخي توضيح مي دهد، بدون آنكه معلوم كند اين همان ابوزيد بلخي است، يا شخص ديگر است و مي گويد: من كتابهاي زيادي به خط ابن بلخي در علوم بسياري ديده ام كه همه مسوّده و ناتمام بود. (الفهرست/230.)

بلخي علاوه بر مقام فلسفي، در ادب، از ادباي طراز اول اسلامي به شمار رفته است. او را با جاحظ همرديف مي شمارند و برخي او را بر جاحظ ترجيح مي دهند.

ابن النديم علاوه بر ساير كتب، كتابهايي از او به نامهاي شرائع الاديان و نظم القرآن و قوارع القرآن و غريب القرآن و فضائل مكه را نام برده است. وي در سال 322 درگذشته است.

بلخي نيز احتمالاً شيعه است و هم رمي به كفر و الحاد شده است. (فلاسفة شيعه/ 113، 124.) مي گويند ابوالحسن عامري، فيلسوف معروف، شاگرد بلخي بوده است، ولي بعيد به نظر مي رسد.

فارابي كه بود؟

پرسش

فارابي كه بود؟

پاسخ

وي بي نياز از معرفي است. به حق او را «معلم ثاني» و «فيلسوف المسلمين من غير مدافع» لقب داده اند (تاريخ الحكماء، ابن قفطي/ 277.). اهل تركستان است. معلوم نيست كه ايراني نژاد است يا ترك نژاد. هم زبان تركي مي دانسته و هم زبان فارسي، ولي تا آخر در جامه و زيّ تركان مي زيسته است. مردي بوده فوق العاده قانع و آزادمنش؛ غالباً كنار نهرها و جويبارها و يا گلزارها و باغستانها سكني مي گزيد و شاگردان همان جا از محضرش استفاده مي كردند. نواقص كار كندي را در منطق تكميل كرد.

گويند فن تحليل و انحاء تعليمية منطق را كه تا آن وقت در اختيار كسي نبود و يا ترجمه نشده بود، فارابي به ابتكار خود افزود، و همچنين صناعات خمس و موارد استفاده از هر صنعت را، او را مشخص ساخت. فارابي از افرادي است كه عظمتش از او شخصيتي افسانه اي ساخته است تا آنجا كه ادعا كرده اند او هفتاد زبان مي دانسته. او از افراد خود ساخته است.

استاد قابل توجهي نديده است. استاد او يوحنا بن حيلان بوده. منطق را نزد او آموخته است. متأخرين عموماً مي نويسند كه او ا بتدا در بغداد نزد ابوبشر متي تحصيل كرد و سپس به حران رفت و نزد يوحنا به حيلان به تحصيل منطق پرداخت (سه حكيم مسلمان/ 19.) ظاهراً مدرك اين نسبت، سخن ابن خلكان است؛ اوست كه چنين تصريحي كرده بدون اين كه مدركي نشان دهد. ولي از گفتة ابن القفطي و ابن ابي اصيبعه معلوم مي شود كه فارابي معاصر ابوبشر بوده و شخصيتي مافوق او در زمان خود او داشته است.

فارابي در سال 257 (شش سال بعد از تولد

رازي و يك سال قبل از درگذشت كندي) متولد شد و در سال 339 درگذشت. هشتاد و دو سال عمر كرد.

فارابي فيلسوفي است مشائي و در عين حال خالي از مشرب اشراقي نيست، چنانكه كتاب فصوص الحكم او حكايت مي كند. او در عين حال يك نفر رياضي دان و موسيقي دان درجه اول است. آراء سياسي و نظريات خاص دربارة مدينة فاضله دارد كه معروف است. فارابي فلاسفة قبل از خود را تحت الشعاع قرار داد. تالي تلّْو ارسطو شمرده شد و «معلم ثاني» لقب يافت.

ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه رازي كه بود؟

پرسش

ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه رازي كه بود؟

پاسخ

وي اصلاً اهل ري بوده و مدتي به اتفاق ابوريحان بيروني و ابن سينا و ابوالخير و ابوسهل مسيحي و ابونصر عراقي، در دربار خوارزمشاه مي زيسته است. وفاتش در اصفهان در سال 420 واقع شده است. تاريخ تولدش معلوم نيست، ولي مي گويند عمر طويل يافته است (نامة دانشوران 1 / 83.)

از ابوحيان توحيدي نقل شده كه ابن مسكويه مدتي نزد ابوالخير شاگردي كرده است (بيست مقالة قزويني 2 / 145.). بعضي مي گويند نزد ابوالحسن عامري نيز تحصيل كرده است (سه حكيم مسلمان/ 27.) ولي اين نقل با آنچه از معجم الادباء نقل شده _ كه در مدت پنج سال اقامت ابوالحسن عامري در ري به نزد عامري نرفت و گويي ميان آنها سدي بود _ منافي است. (فلاسفة ايراني، ص 182.)

داستان حضور ابن سينا به مجلس ابن مسكويه و افكندن گردويي پيش او كه مساحت اين گردو را تعيين كن و گذاشتن ابن مسكويه كتاب اخلاقي طهارة الاعراق خود را نزد ابن سينا و گفتن اين كه تو به اصلاح اخلاقت از من به تعيين مساحت اين گردو محتاجتري، معروف است. بوعلي بن حكم اين كه كمتر كسي از معاصران خويش را گرامي مي داشته و وقعي مي نهاده، دربارة ابن مسكويه نيز گفته، مسأله اي با او در ميان گذاشتم و هرچه كوشش كردم نتوانست بفهمد.

ابن مسكويه، خودش يا پدرش (علي الاختلاف) زردشتي بوده و مسلمان شده و به عقيدة بعضي شيعه بوده است. قدر مسلّم اين است كه تمايل شيعي داشته است. از معروفترين كتابهاي او تجارب الامم در تاريخ و الفوز الاصغر در فلسفه و طهارة الاعراق در

اخلاق است.

حجةالحق، ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيامي نيشابوري، معروف به خيام كه بود؟

پرسش

حجةالحق، ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيامي نيشابوري، معروف به خيام كه بود؟

پاسخ

وي فيلسوف و رياضي دان و احتمالاً شاعر بوده است و شهرت جهاني دارد، اما متأسفانه شهرت خيام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و رياضيات، مخصوصاً رياضيات كه ارزش فراموش ناشدني در اين فنون داشته است. اشعار منسوب به خيام كه اكثريت قريب به اتفاق آنها از خود او نيست، به او چهره اي داده كه كاملاً مغاير با چهرة واقعي او است؛ يعني چهرة يك انسان شكاك پوچي گراي دم غنيمت شمار غيرمسؤول. شاعري انگليسي به نام فيتز جرالد كه رباعيات او را به زباني فصيح به شعر ترجمه كرده، بيش از هركس ديگر موجب اين شهرت كاذب شده است.

از خيام برخي رسالات فلسفي باقي مانده كه طرز تفكر او را روشن مي سازد؛ يكي رساله اي است به نام كون و تكليف كه در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحيم نسوي، قاضي نواحي فارس است. وي از خيام دربارة حكمت خلقت و غرض آفرينش و هم دربارة فلسفة عبادات سؤال كرده است.

خيام، حكيمانه مطابق مباني استادش بوعلي (يا استاد استادش) پاسخ گفته است. هركس بر مباني بوعلي در اين مسائل وارد باشد مي داند كه خيام تا چه اندازه وارد بوده است. خيام در آن رساله از بوعلي به عنوان «معلم» ياد مي كند و در مسائل مورد سؤال كه ضمناً سرّ «تضاد در عالم» و مسألة شرور هم مطرح شده، مانند فيلسوفي جزمي اظهارنظر مي كند و مي گويد: من و آموزگارم بوعلي، در اين باره تحقيق كرده و كاملاً اقناع شده ايم؛ ممكن است ديگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمايند، اما از

نظر خود ما كاملاً قانع كننده است.

اتفاقاً آنچه خيام در اين رساله قاطعانه اظهار كرده است همانهاست كه در اشعار منسوب به او دربارة آنها اظهار تحير شده است، و به همين جهت است كه برخي از محققان اروپايي و ايراني، انتساب اين اشعار را به خيام نفي مي كنند و برخي بر اساس يك سلسله قرائن تاريخي، معتقدند كه دو نفر به اين نام بوده اند: يكي شاعر و ديگري حكيم و فيلسوف؛ شاعر به نام خيام بوده است و حكيم و رياضي دان به نام خيامي، و به عقيدة بعضي، شاعر، علي خيام بوده است و حكيم و رياضي دان عمر خيامي.

اين كه بعضي مدعي شده اند كه «خيامي» تلفظ عربي خيام است (علي اصغر حلبي، فلسفة ايراني/ 408.) مردود است.، زيرا او خود در مقدمة رسالة فارسي كه در «وجود» نوشته است مي گويد: «چنين گويد ابوالفتح عمر ابراهيم الخيامي» (مجموعة رسائل خيام، چاپ شوروي.).

شايد اين اندازه را بتوان مسلّم دانست كه وي مانند اكثر اين گونه دانشمندان، در عين كمال ايمان و اعتقاد به مباني ديني، با متعبدان قشري سر به سر مي گذاشته و همين براي او زحمت و دردسر فراهم كرده است.

تاريخ تولدش معلوم نيست. تاريخ وفاتش را 517 و 526 گفته اند. قدر مسلّم اين است كه عمر طويل كرده (در حدود نود سال) («مقالات و بررسيها»، دفتر پنجم و ششم، ص 242.) اما اين كه محضر درس بوعلي را درك كرده باشد، بسيار بعيد است.

فخرالدين محمد بن عمرو بن الحسين الرازي، معروف به امام فخر رازي كه بود؟

پرسش

فخرالدين محمد بن عمرو بن الحسين الرازي، معروف به امام فخر رازي كه بود؟

پاسخ

وي هم فقيه بود و هم متكلم و هم مفسر و هم فيلسوف و هم پزشك و هم خطيب. ذهني فوق العاده جوّال داشت و در تبحر در علوم مختلف كم نظير است. در عين اين كه در افكار فلاسفه وارد است و تأليفاتي گرانبها در فلسفه دارد، طرز تفكرش تفكر كلامي است نه فلسفي و سخت بر فلاسفه مي تازد و در مسلّمات فلسفه تشكيك مي نمايد. در تنظيم و تبويب و تقرير مسائل، حسن سليقه دارد. صدرالمتألهين از اين نظر از او بسيار استفاده كرده است. مهمترين كتاب فلسفي او، المباحث المشرقيه است. شهرت بيشترش به واسطة تفسير مفاتيح الغيب است بر قرآن مجيد كه جاي شايسته اي در ميان تفاسير براي خود باز كرده است. براي وي، در فلسفه استادي جز مجدالدين جيلي سراغ نداريم و شايد بيشتر با مطالعه، بر مسائل فلسفي دست يافته است، ولي شاگردان زيادي داشته است كه بعضي از آنها مبرز بوده اند از قبيل شمس الدين خسروشاهي، قطب الدين مصري، زين الدين كشي، شمس الدين خويي، شهاب الدين نيشابوري.

فخر رازي در سال 534 متولد شده و در سال 606 درگذشته است

شيخ شهاب الدين يحيي بن حبش بن ميرك سهروردي زنجاني، معروف به شيخ اشراق كه بود؟

پرسش

شيخ شهاب الدين يحيي بن حبش بن ميرك سهروردي زنجاني، معروف به شيخ اشراق كه بود؟

پاسخ

وي بدون شك از اعجوبه هاي روزگار است. ذهني فوق العاده وقّاد و جوّال و نوجو و مبتكر داشته است. تمايل اشراقي در فلسفه، پيش از او حتي در فارابي و بوعلي وجود داشته است، اما كسي كه مكتبي به نام «مكتب اشراق» تأسيس كرد و در بسياري از مسائل، راه آن مكتب را از راه مكتب مشاء جدا كرد، اين مرد بزرگ بود. تقريباً همة مسائلي كه اكنون به عنوان نظريات اشراقيون در مقابل مشائين شناخته مي شود و برخي مي پندارند آنها مسائل مابه الاختلاف افلاطون و ارسطوست، نيتجة فكر شخص سهروردي است كه در مقابل افكار مشائين و بالخصوص مشائيان اسلامي آورده است. وي نزد مجدالدين جيلي (در مراغه) و ظهيرالدين قاري (ظاهراً در اصفهان) و فخرالدين مارديني (در عراق) تحصيل كرده و مدتي ملازم مارديني بوده است. مارديني مي گفته در هوش و ذكاء و حدّت ذهن مانندش را نديده ام و از اين رو بر جانش مي ترسم (معجم الادباء 7 / 269) گوينمد البصائر النصيرية ابن سهلان را نزد ظهيرالدين قاري خوانده است.

سهروردي در ساير علوم و از آن جمله فقه نيز سرآمد بوده است. به شام و حلب رفت و در جلسة درس فقه استاد مدرسة حلاوية حلب به نام شيخ افتخارالدين شركت كرد؛ برتري اش روشن گشت و مقرب استاد شد. صيت شهرتش او را مورد علاقة الملك الظاهر پسر صلاح الدين ايوبي كرد و در حضور او بي محابا با فقها و متكلمين مناظره مي كرد و آنها را مغلوب مي ساخت. همين كار سبب حسادت ديگران شد و كاري كردند كه صلاح الدين ايوبي

فرزندش را وادار كرد كه او را به قتل برساند. در سال 586 در سن 36 سالگي (وفيات الاعيان 5/316.). و يا در سال 587 در سن 38 سالگي (عيون الاتباء 3/ 274) كشته شد.

گويند وي با فخرالدين رازي همدرس بوده است. سالها پس از مرگش كه نسخه اي از كتاب تلويحات او را به فخرالدين دادند، آن را بوسيد و به ياد ايام هم شاگردي اشك از ديده فروريخت (سه حكيم مسلمان/ 76).

سهروردي نه تنها در مناظره با فقها و متكلمين بي پروا بود و دشمني مي انگيخت، در اظهار اسرار حكمت _ بر خلاف توصية بوعلي در آخر اشارات _ شايد به علت جواني، بي پروايي مي كرد و از همين رو افراد پخته از اول حدس مي زدند كه جان سالمي نخواهد برد. وقتي كه خبر مرگش به دوست و استادش فخرالدين مارديني رسيد، گفت همان شد كه من حدس مي زدم. و نيز از همين رو درباره اش گفته مي شد كه شهاب الدين علمش بر عقلش فزوني دارد.

حسن بصري كه بود؟

پرسش

حسن بصري كه بود؟

پاسخ

تاريخ عرفان مصطلح، مانند كلام از حسن بصري متوفّي در 110 هجري آغاز مي شود. حسن بصري متولد سال 22 هجري است. عمر هشتاد و هشت ساله اي داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجري گذشته است. حسن بصري البته به نام «صوفي» خوانده نمي شده است؛ از آن جهت جزء صوفيه شمرده مي شود كه اولاً كتابي تأليف كرده به نام رعايه حقوق الله كه مي تواند اولين كتاب تصوف شناخته شود. نسخة منحصر به فرد اين كتاب در آكسفورد است. نيكلسون مدعي است كه:

«اولين مسلماني كه روش حيات صوفيانه و حقيقي را نوشته حسن بصري است. طريقي كه نويسندگان اخير براي تصوف و وصول به مقامات عاليه شرح مي دهند: اول توبه و پس از آن يك سلسله اعمال ديگر ... كه هر كدام بايد براي ارتقاء به مقام بالاتري به ترتيب عملي شود.» (ميراث اسلام/85)

ثانياً خود عرفا بعضي از سلاسل طريقت را به حسن بصري و از او به حضرت امير(ع) مي رسانند، مانند سلسلة مشايخ ابوسعيد ابوالخير (تاريخ تصوف در اسلام/462، نقل از كتاب حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير.). ابن النديم در الفهرست، فن پنجم از مقالة پنجم، سلسلة ابومحمد، جعفر خلدي را نيز به حسن بصري مي رساند و مي گويد: حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درك كرده است.

ثالثاً بعضي از حكايات كه نقل شده است، مي رساند كه حسن بصري عملاً جزء گروهي بوده است كه بعدها نام «متصوفه» يافتند. حسن بصري ايراني الاصل است.

محيي الدين عربي حاتمي طايي اندلسي كه بود؟

پرسش

محيي الدين عربي حاتمي طايي اندلسي كه بود؟

پاسخ

وي از اولاد حاتم طايي است. در اندلس تولد يافته، اما ظاهراً بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربي اندلسي از عرفاي قرن ششم است. سلسلة طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلاني مي رسد.

محيي الدين _ كه احياناً به نام «ابن العربي» نيز خوانده مي شود _ مسلّماً بزرگترين عرفاي اسلام است؛ نه پيش از او و نه بعد از او كسي به پاية او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اكبر» لقب داده اند. عرفان اسلامي از بدو ظهور، قرن به قرن تكامل يافت؛ در هر قرني _ چنانكه اشاره شد _ عرفاي بزرگي ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر سرمايه اش افزودند. اين تكامل تدريجي بود، ولي در قرن هفتم به دست محيي الدين عربي «جهش» پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد. محيي الدين عرفان را وارد مرحلة جديدي كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان، يعني بخش علمي و نظري و فلسفي آن وسيلة محيي الدين پايه گذاري شد. عرفاي بعد از او عموماً ريزه خوار سفرة او هستند. محيي الدين علاوه بر اينكه عرفان را وارد مرحلة جديدي كرد، يكي از اعاجيب روزگار است. انساني است «شگفت» و به همين دليل اظهار عقيده هاي متضادي درباره اش شده است. برخي او را ولي كامل، قطب الاقطاب مي خوانند و بعضي ديگر تا حد كفر تنزلش مي دهند. گاهي مميت الدين و گاهي ماحي الدينش مي خوانند. صدرالمتألهين فيلسوف بزرگ و نابغة عظيم اسلامي، نهايت احترام براي او قائل است؛ محيي الدين در ديدة او از بوعلي سينا و فارابي بسي عظيمتر است. محيي الدين بيش از دويست كتاب

تأليف كرده است. بسياري از كتابهاي او و شايد همة كتابهائي كه نسخه آنها موجود است چاپ نشده است. مهمترين كتابهاي او يكي فتوحات مكيه است كه كتابي است بسيار بزرگ و در حقيقت يك دائره المعارف عرفاني است. ديگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است، ولي دقيقترين و عميقترين متن عرفاني است؛ شروح زياد بر آن نوشته شده است. در هر عصري شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشد كه قادر به فهم اين متن عميق باشد. محيي الدين در سال 638 در دمشق درگذشت و همان جا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.

غزالي كه بود؟

پرسش

غزالي كه بود؟

پاسخ

ابو حامد محمد بن محمد بن محمد الطوسي مشهور به غزالي، يكي از دانشمندان قرن پنجم هجري است كه در سنه 450 در طابران طوس به دنيا آمد و بنابر مشهور، _ در مذهب _ پيرو محمد بن ادريس شافعي بوده و مخصوصاً در پاره اي از قسمت هاي مذهبي، تعصب مخصوصي از خود نشان داده است. وفات او را در سال 505 هجري نوشته اند. غزالي در آغاز جواني به تحصيل در رشته هاي مختلف علوم دينيه پرداخت و بالاخره به منصب تدريس مدرسه «نظاميه» بغداد نايل شد، ولي در آخر كار حالاتش دگرگون شده و به كلي دست از درس و بحث كشيده و وارد رشته عرفان و تصوف شد. در اين هنگام بود كه كتاب معروف «احياء العلوم» را تأليف كرد. شكي نيست كه او مردي عالم، فاضل و دانشمند بود و در بعضي از علوم، مخصوصاً علم اخلاق تخصص داشت، ولي بايد اعتراف كرد كه متأسفانه از حسن سليقه كه براي هر دانشمندي ضروري است، كم بهره بوده است؛ از اين رو، دچار اشتباهات بزرگي شد كه هرگز نمي توان آنها را ناديده گرفت و يا خداي نكرده كور كورانه از او تقليد كرد.

بايزيد بسطامي كه بود؟

پرسش

بايزيد بسطامي كه بود؟

پاسخ

«بايزيد بسطامي» نامش «طيفور» بن عيسي بن آدم و در شهر بسطام كه از بلاد خراسان است، در سال 160 تولد يافت، ولي در سال وفات او اختلاف كرده اند، بعضي سنه 234 و پاره اي 264 و بعضي ديگر 261 نوشته اند. اين مرد در ميان صوفيه مقام فوق العاده اي دارد به طوري كه او را به «سلطان العارفين» ملقب كرده اند! شيخ عطار در كتاب تذكرة الاولياء، القاب مهمي از قبيل «برهان المحققين» و «خليفه الهي» و «علامه نامتناهي» و «اكبر مشايخ» و «اعظم اولياء» به او مي دهد و در همان كتاب از ابو سعيد ابو الخير نقل مي كند كه گفته است «هيجده هزار عالم را پر از بايزيد مي بينم و بايزيد در ميان نيست». خلاصه اگر بگوييم آنچه را كه بايزيد در حق خود ادعا كرده و يا ديگران به او بسته اند، درباره هيچ يك از پيغمبران بزرگ الهي وارد نشده، اغراق نگفته ايم. بايزيد داراي افكار عجيب و غريبي بوده است كه بدون شك هر شنونده اي را دچار حيرت مي كند.

«ابن تيميه» كه بود؟

پرسش

«ابن تيميه» كه بود؟

پاسخ

«ابن تيميه» از علماي حنبلي مذهب است كه در سال 661 در حرّان متولد شد و در سال 728 در زندان دمشق درگذشت. او داراي معتقدات خاصي بود كه در زمان خودش نه تنها مورد پذيرش فرق اسلامي قرار نگرفت، بلكه مورد مناقشه و انتقاد آنان نيز واقع شد. اما در نيمة دوم قرن 12 هجري همين عقايد توسط محمد بن عبدالوهاب ترويج شد ... و بدين ترتيب، ريشه و اساس فرقة وهابيت توسط ابن تيميه پي ريزي گرديد.

تاريخچة زندگي ماتريدي چيست؟

پرسش

تاريخچة زندگي ماتريدي چيست؟

پاسخ

بررسي كتابهاي تراجم، اين مطلب را قطعي مي سازد كه بنيانگذاران اين مكتب، در عصر خود معروفيت كامل پيدا نكرد و بعدها نيز ترجمه نگاران به ضبط زندگي او كمتر پرداختند، در حالي كه همة تذكره نگاران به بيان زندگي اشعري پرداخته و از او به گونه اي ياد كرده اند و شايد نكتة آن اين باشد كه «ماتريدي» دور ازعاصمة آن روز اسلام يعني «عراق» زندگي مي كرد، در حالي كه «اشعري» در عاصمة اسلام به دنيا آمد و در همان جا درگذشت و دوستان و دشمنان او هريك به گونه اي از او ياد كرده اند.

ابن نديم (م 388) در فهرست خود، از «ماتريدي» ياد ننموده درحالي كه ترجمة مختصري از اشعري انجام داده است، كتاب شيخ طحاوي پيشواي حنفيها در مصر مورد عنايت قرار گرفته و شروح زيادي بر آن نوشته شده است، در حالي كه اين كار دربارة كتابهاي « ماتريدي» صورت نپذيرفته است از اين جهت مي بينيم ترجمه نگاران مانند:

1 _ ابن خلكان (681) مؤلف «وفيات الأعيان» 2 _ صلاح الدين صفدي (764) مؤلف «الوافي بالوفيات» 3 _ ابن شاكر كتبي، (764) مؤلف «فوات الوفيات» 4 _ تقي الدين سلامي 774)، مؤلف «الوفيات» 5 _ ابن خلدون (808) مؤلف «مقدمه و تاريخ» 6 _ جلال الدين سيوطي (911) مؤلف «طبقات المفسرين» و همچنين ديگر نويسندگان از «ماتريدي» نامي نبرده اند، در حالي كه از افرادي كه از نظر علمي كمتر بوده اند، نام برده اند، حتي كساني كه به ترجمة او پرداخته اند، چيز مفصلي ياد نكرده اند، و آنچه نگارنده توانسته از لابلاي كتابها دربارة زندگي او به دست آورد، همين است كه اينجا مي نگارد.

مترجمان زندگي «ماتريدي» مي گويند

وي در سال 333 چشم از جهان بست، در حالي كه از سال تولد او چيزي گزراش نمي كنند، ولي به گونه اي مي توان گفت كه او در حدود 248 يا 250 متولد شده است، زيرا وي از «نصير بن يحيي بلخي» اخذ حديث نموده و او در سال 268 در گذشته است. اگر او در آن روز 20 سال داشت، طبعاً تولد او همان خواهد بود كه ياد آور شديم.

او در منطقه اي به نام «ماتريد» كه يكي از بخشهاي سمرقند در «ماوراء النهر» است ديده به جهان گشود و سپس به نامهاي «ماتريدي» سمرقندي و يا علم الهدي معروف شده است و گويا از نظر نسب به «أبو أيوب انصاري» مي رسد كه ميزبان پيامبر گرامي بود. (بياضي: اشارات المرام/ 23)

او در عقايد و كلام و فقه از امام مذهب خود، ابو حنيفه پيروي نموده، و از اين افراد نيز درس آموخته است:

1 – ابوبكر احمد بن اسحاق جوزجاني 2 – ابو نصر احمد بن العياض 3 – نصير بن يحيي، تلميذ حفص بن سالم پدر مقاتل 4 – محمد بن مقاتل ( اشارات المرام/ 23)

كلام اهل سنت ساخته و پرداختة دو نفر است يكي حنفي و ديگري شافعي است، حنفي ابومنصور ماتريدي و شافعي ابوالحسن اشعري است. ( مفتاح السعادة و مصباح السيادة 2/22 – 23)

مصلح الدين قسطلاني مي گويد: معروفترين فرد در علم كلام در سرزمين خراسان و عراق و شام و بيشتر مناطق، ابوالحسن اشعري است، و در ماوراء النهر ابو منصور ما تريدي است. (حاشيه كستلي بر شرح العقائد النسفيه /17)

زبيدي مي گويد: هرگاه اهل سنت گفته شود، مقصود اشاعره و ماتريديه است. (اتحاف السادة

المتقين بشرح اسرار احياء علوم الدين :2/8)

گروهي از شخصيتهاي كلامي از او بهره گرفته اند كه اسامي برخي را مي آوريم:

1 – ابوالقاسم: اسحاق بن محمد معروف به حكيم سمرقندي (340)

2 – امام ابو الليث بخاري.

3 – ابو محمد عبد الكريم بن موسي بَزدَوي.

وي جد پدر محمد بن محمد بن الحسين بن عبدالكريم بَزدَوي مؤلف كتاب «اصول الدين» است. وي در اين كتاب مي گويد: من كتاب توحيد ابو منصور ماتريدي سمرقندي را ديدم كه مطابق مذهب اهل سنت بود. پدرم از جدش عبدالكريم بن موسي كراماتي از ابو منصور ما تريدي نقل مي كرد، وجد ما، مقاصد كتابهاي مشايخ و كتاب توحيد و تأويلات را از ابو منصور ماتريدي فرا گرفت. چيزي كه هست كتاب «توحيد» ماتريدي خالي از اغلاق نيست و اگر دور از اغلاق بود، ما به همان كتاب اكتفا مي كرديم.

ابو منصور آثار فراواني از خود به يادگار نهاده و آنچه الآن موجود است، سه كتاب بيش نيست. دو تاي از آنها چاپ و منتشر شده و ديگري به حالت مخطوط باقي مانده است.

1 – كتاب التوحيد، اين كتاب بزرگترين منبع براي عقايد فرقة ماتريدي است. او در اين كتاب در اثبات آراي خود، از كتاب و سنت و خرد بهره مي گيرد و گاهي به عقل، برتري بيشتري مي بخشد، اين كتاب در سال 1390 در بيروت در 412 صفحه منتشر شده و دكتر فتح الله خليف به تحقيق نص آن پرداخته است، و همان طوري كه بزودي مؤلف اصول الدين ياد آور شده، در تعبير خالي از اغلاق نيست.

2 – تأويلات اهل سنة، اين كتاب در تفسير قرآن كريم نگاشته شده و در آن، عقايد اهل سنت و

آراي فقهي امام خود ابو حنيفه را مطرح مي كند، و در حقيقت كتاب عقيدتي و فقهي است. و يك دوره تفسير قرآن است و جزء اخير آن، از سوره منافقين، تا آخر قرآن را در بر مي گيرد. و آن را دكتر «ابراهيم عوضين» به كمك شخصي ديگر در قاهره منتشر نموده است. به هنگام مقايسه، روشن مي شود كه اين دوكتاب در مسائل عقيدتي، از نظر مطلب و لفظ كاملاً به هم نزديكند.

3 – المقالات، محقق كتاب التوحيد مي گويد: نسخه اي از آن در كتابخانه هاي اروپا موجود است و اما ديگر آثار او كه نام آنها در كتابهاي ترجمه آمده، عبارتند از:

4 _ أخذ الشرايع 5 _ الجدل في أصول الفقه 6 _ بيان وهم المعتزلة 7 _ ردّ كتاب الأصول الخمسة للباهلي 8 _ ردّ الإمامة لبعض الروافض 9 _ الرد علي أصول القرامطة 10_ رد تهذيب الجدل للكعبي 11_ رد وعيد الفساق للكعبي 12 _ ردّ أوائل الأدلة للكعبي

از اين كتابها تا كنون اثري به دست نيامده است.

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پرسش

ابوالهذيل العلاف كه بود؟

پاسخ

محمد بن هذيل، معروف به ابو الهذيل علاف سومين شخصيت معتزله در قرن سوم اسلامي است، و در بصره مي زيست و خانة او در كوي علافان بود. او دانشمند بزرگ معتزلة وقت خويش و مربي گروهي به شمار مي رفت كه يكي از آنان ابراهيم نظام است، مي گويند: او با زرتشتيان و دو گانه پرستان مناظرات طولاني داشته است و به وسيلة او 3000 نفر به آيين اسلام مشرف شده اند. مبرد مي گويد: من انساني فصيحتر از ابو الهذيل و جاحظ نديده ام. او در مناظره مردي زبردست بود و من در يكي از مناظره هاي او شركت كردم كه در آن به 300 شعر استشهاد كرد و در مجلس مأمون، با 700 بيت بر گفتار خود استدلال نمود. اينك ما نمونه هايي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

1 _ صالح بن عبد القدوس زنديق عصر خويش بود، فرزندش فوت كرد. دوستانش بر او گريستند، وقتي پدرش بر او گريست، ابو الهذيل به او اعتراض كرد كه چرا گريه مي كني در حالي كه از نظر تو مردم مانند بوته هايي هستند كه مي رويند و سپس نابود مي شوند؟ پدر در پاسخ او گفت: گريه مي كنم كه او مرد و كتابي از كتابهاي من به نام «شكوك» را نخواند و اين كتابي است كه اگر كسي آن را بخواند، در همه چيز شك مي كند.

ابو الهذيل گفت: اگر چنين است، تو نيز در مرگ فرزندت شك كن و فرض كن كه او نمرده است.

2 _ متكلمي يهودي در عصر وي در بصره به مناظره ميپرداخت و راه را بر ديگران ميبست. ابوالهذيل دوران جواني خود را مي گذراند

وقتي از جريان آگاه شد، به عموي خود گفت: بيا با من نزد اين يهودي برويم تا من با او مناظره نمايم. عمو او را از اقدام به چنين كاري بر حذر داشت. او اصرار كرد كه بايد بروم، هر دو نفر وارد مجلس او شدند و شنيدند كه او نبوت موسي را تقرير مي كند و از مردم اقرار مي گيرد و اضافه مي كند، حالا كه نبوت موسي نزد ما و شما مسلم است، بايد نبوت مدعيان پس از وي را بررسي كنيم. در اين لحظه ابو الهذيل نزد وي رفت و گفت: آيا موسي پيامبر راستگوست يا نه؟ يهودي به تجليل از پيامبر خويش پرداخت. در اين هنگام ابو الهذيل به او گفت: موسايي كه از او پرسيدم، اگر به نبوت پيامبر اسلام گواهي داده و او را تصديق كرده، پيامبر صادق است و اگر به غير اين وصف بوده است، شيطان بوده و من به نبوت او اعتراف نمي كنم.

در اين هنگام يهودي گفت تورات را مي پذيريد يا نه؟ ابو الهذيل گفت: سخن در تورات همان سخني است كه دربارة موسي گفتيم. اگر در بر دارندة بشارت به نبوت پيامبر است، حق است و در غير اين صورت به او اقرار نمي كنم.

يهودي خود را در تنگناي عجيبي احساس كرد، زيرا او از اعتراف مسلمانان به نبوت موسي كمك مي گرفت تا راه شك را در نبوت خاتم باز كند، وقتي اين جوان اعتراف به نبوت موسي را در چهار چوب اقرار به نبوت پيامبر خاتم پذيرفت، هر نوع راه سوء استفاده را به روي او بست، ديگر اعتراف آنان نمي تواند نردبان محكوميت باشد.

در اين هنگام مناظر

يهودي خواست اين جوان را بر بدگويي به خويش تحريك كند، تا از اين طريق حيثيت از دست رفته را جبران كند. گفت جوان نزديكتر بيا تا به گوش تو سخني بگويم. وقتي ابو الهذيل نزديكتر شد، آهسته در گوش او گفت: مادر تو و كسي كه اين سخنان را به تو آموخته چنين و چنان بود!

ابو الهذيل فهميد كه اين بدگويي براي تحريك او انجام گرفته تا پرخاش كند و سرانجام، عواطف به سوي مناظر يهودي متوجه شود. لذا فوراً گفت: خدا تو را گرامي بدارد و سلامت باشي و از اين طريق، نقشة او را نقش بر آب كرد و تفهيم كرد كه او به صورت آهسته بر او دعا كرده، به حقانيت آيين او اعتراف كرده است. چيزي نگذشت كه بر اثر تحريك ابوالهذيل، مردم براي دستگيري وي هجوم آوردند، او از بصره گريخت. (سيد مرتضي، الدرر و الغرر 1/178 _ 179)

3 _ مردي به او گفت: اشكالي برايم پيش آمد. از وقتي وارد شهر بصره شدم كسي را نديدم كه به من پاسخ بگويد. مردي تو را به من معرفي كرد. ابو الهذيل گفت: مشكل تو چيست؟ گفت: اشكال من دو چيز است: يكي آياتي است كه از نظر ادبي، ملحون و غير صحيح هستند. دومي آياتي كه مضامين آنها با هم متناقضند. ابو الهذيل گفت: پاسخ تو را يكجا بگويم يا آيه به آيه؟ او گفت يكجا. ابو الهذيل گفت: مي دانيد كه قريش افصح عرب بودند و پيامبر در ميان آنان به فصاحت معروف بود و مي دانيد كه قريش اهل جدل و مناظره بود و هرگز آنان نه به لغت پيامبر ايراد

گرفتند و نه به مضامين قرآن. اكنون كه چنين است، تو سخن نقادان لغت و استادان مناظره را بگير، نه قول ديگران. در اين موقع مرد گفت: شهادت مي دهم جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد فرستادة اوست! (قاضي عبد الجبار همداني، طبقات المعتزلة /254)

نگارشها و آثار او

ابن نديم براي ابو الهذيل تأليفي ذكر نكرده، فقط در باب كتب مؤلّفة در متشابه قرآن ياد آور شده است كه ابو الهذيل نگارشي در اين فن ( ابن نديم، الفهرست: فن سوم از مقالة نخست/39) دارد. اين خلكان تأليفات او را فقط يك كتاب به نام «الميلاس» نام برده كه مناظرة او با يك مرد مسيحي به نام ميلاس بوده است. (ابن خلكان، وفيات الأعيان 4/266)

ولي ابن المرتضي براي او 6 كتاب ذكر كرده كه همگي در رد مخالفان در علم كلام است و مي گويد: به هنگام مرگ، احمد بن أبي دوأد بر او با پنج تكبير نماز خواند، ولي وقتي هشام بن عمر فوت كرد، بر او با چهار تكبير نماز خواند. از ابن أبي دوأد پرسيدند: چرا بر او با پنج تكبير و بر اين با چهار تكبير نماز گذاردي؟ او در پاسخ گفت : ابو الهذيل شيعة بني هاشم بود و علي را بر عثمان تفضيل مي داد (المنية و الأمل/28) لذا من نماز ميت آنان را بر او خواندم.

مي گويند: وي علي را بر همة خلفا ترجيح مي داد. ابن أبي الحديد مي گويد: وقتي از او پرسيدند كدام يك از دو نفر ابوبكر و علي بر ديگري برتري دارد، در پاسخ گفت: نبرد علي در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، برهمة اعمال مهاجرين و انصار

برتري دارد تا چه رسد بر اعمال أبي بكر. (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة19/60)

در اينجا ما نتيجه مي گيريم كه تشيع اصطلاحات مختلفي داشته است. يك از آن اصطلاحات ترجيح دادن علي بر ديگر خلفا بود. هر چند او را خليفة بلافصل و منصوب از جانب خدا نداند و أبو الهذيل از همين گروه بود.

تهمت هاي ناروا

ابو الهذيل مانند ديگر مشايخ معتزله، آماج تهمتها و نسبتهاي نارواي حنابله و أهل حديث قرار گرفته است. خطيب بغدادي دربارة او مي گويد: او معتقد بود، حركات بهشتيان در بهشت پايان پذير است و طبعاً بايد معتقد شود كه نعمتهاي الهي نيز منقطع مي باشد. در حالي كه قرآن مي فرمايد: «أُكُلُها دَائِمٌ» رعد/ 35 و از طرف ديگر به او نسبت مي دهد كه منكر صفات خدا بوده، زيرا مي گفت: علم و قدرت خدا عين ذات او هستند و خدا را به عنوان علم و قدرت معرفي مي كرد. (تاريخ بغداد 3/366)

ابو الحسين خياط در كتاب الانتصار، دربارة نسبت اول مي گويد: آثار و كتابهاي ابو الهذيل در دست نيست و هرگز نمي توان به نقل دشمن دربارة او اعتماد كرد. اما تهمت دوم، حق اين است كه خطيب و امثال او به مقصود معتزله پي نبرده اند، لذا آنان را منكران صفات شمرده اند. در حالي كه هدف آنان نفي صفات زايد بوده است. به اين معنا كه وجود باري مركب از ذات و علم بوده، به گونه اي كه علم او وراي ذات او باشد.

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پرسش

ابراهيم بن سيّار معروف به «نظام» كه بود؟

پاسخ

نظام چهارمين شخصيت معتزله است كه در مدرسة اعتزال بصره رشد نموده است. ابن نديم مي گويد: كنية او ابو اسحاق و متكلم، شاعر و اديب بود. گويا ابو نواس با او رابطة خوبي نداشته و اين دو بيت ياد شده در زير را در حق او سروده است:

فقل لمن يدع_ي في العل_م فلسف_ةحفظت شيئاً و غابت عنك أشياء

لا تحظر العفو إن كنت امرء حرجاف_إن خ_ط_ر كه ب_ال_دي_ن ازراء

(ابن نديم، فن اوّل از مقاله ششم/205)

[به آن كس ك ادعاي آگاهي از فلسفه دارد، بگو يك چيز را فراگرفتي و چيزهاي بسياري را فراموش كرده اي اگر تو خودت مرد سخت گيري هستي، عفو الهي را ممنوع نشمار، نگو رحمت حق به گنهكاران كه بدون توبه مرده اند نخواهد رسيد، زيرا چنين منعي دين را خوار و كوچك مي سازد.]

او در اين بيت اخير به عقيدة نظام اشاره مي كند كه خدا از گنهكاري كه بدون توبه از جهان رفته است، نخواهد گذشت. آنگاه از او انتقاد مي كند كه تو نبايد عفو الهي را ممنوع بشماري، زيرا منع عفو، يك نوع اهانت به دين است.

كعبي از او چنين ياد مي كند: او اهل بصره بود و آراي مخصوصي در علم كلام داشت. (فضل الإعتزال و طبقات المعتزلة/70)

سيد مرتضي او را چنين توصيف مي كند: او در علم كلام برتري خاصي داشت، حاضر جواب، عميق و دقيق بود. اگر او به آراي ناصواب كشيده شد، به خاطر عمق گرايي او بوده است. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة/264)

قاضي عبد الجبار او را از شاگردان ابو الهذيل دانسته و مي گويد: او با آراي استاد خود مخالفت كرد. (سيد

مرتضي، الدرر و الغرر1/78) سيد مرتضي يادآور مي شود: پدر نظام او را كه نوجواني بيش نبود، نزد خليل بن احمد فراهيدي (م _ 170 ه_) برد تا به او درس بياموزد، خليل او را چنين امتحان كرد. گفت فرزندم، اين جام بلورين را براي من توصيف كن! نظام به او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ خليل گفت ستايش! گفت: ، «خاشاك را به تو نشان مي دهد و آلودگي را به خود نمي پذيرد، پشت سر خود رانمي پوشاند».

خليل گفت: حالا كه ستايش كردي، آن را نكوهش كن. او در پاسخ گفت:

«زود مي شكند و به سختي بند مي پذيرد».

خليل به درختي كه در خانه اش بود اشاره كرد و گفت: اين درخت خرما را توصيف كن! او گفت: ستايش كنم يا نكوهش؟ گفت ستايش! در پاسخ گفت:

«ميوه اش شيرين، بلند و كشيده و بالاي آن سرسبز است»

خليل گفت: آن را نكوهش كن! او در پاسخ چنين گفت: بالا رفتن از آن دشوار، ميوة آن دور از دسترس و بهره گيري از آن همراه با ناراحتي است».

استاد در مقابل اين سخنان فصيح و بليغ نو جوان درشگف ماند و گفت: «فرزندم ما در دانش آموختن به تو نيازمند تريم تا تو به ما».

شريف مرتضي پس از نقل اين داستان مي گويد: اين سخن بليغ از نظام، در حد بالايي است و سر بلاغت آن اين است كه او در توصيف خواه در نكوهش يا ستايش، به بالاترين چيزي كه دربارة آن مي توان گفت دست يافته است. (سيد مرتضي، امالي مرتضي1/189)

مي گويند: او در حالي كه خواندن و نوشتن بلد نبود، قرآن و ديگر كتابهاي به اصطلاح آسماني و قسمتي از فتاواي فقها

را حفظ كرده بود.

در اين جا ياد آور مي شويم: استعداد فوق العاده اگر در اختيار استاد واردي قرار گيرد، آن را به طور صحيح رهبري مي كند و در غير اينصورت گاهي اتفاق مي افتد كه به انحراف كشيده مي شود. اگر نظام، آراي ناصحيحي داشته به خاطر نبوع رهبري تشده او بوده است البته سخن در اين است كه او داراي چنين افكاري بوده است يا نه؟

اشاعره او را به انحراف فكري و اخلاقي متهم مي كند، ولي قاضي عبد الجبار مي گويد: نظام به هنگام قبض روح چنين مي گفت:

«پروردگارا اگر مي داني كه من در ياري كردن يكتايي تو كوتاهي نورزيده ام و مذهبي رامعتقد نشده ام مگر اينكه مطابق با توحيد باشد، خدايا اگر تو مي داني چنين است، گناهان مرا ببخش و سختيهاي مرگ را بر من آسان بفرما».

اين جملات را گفت و همان دم درگذشت. البته اهل حديث و اشاعره مطالبي به او نسبت مي دهند كه نزد ما ثابت نيست.

شهرستاني كه در ميان اشاعره تا حدي نزاهت قلم دارد، آراي سيزده گانه اي از او نقل كرده كه مخصوص خود او بوده است و ما از ميان آنها دو نظر را در اينجا مي آوريم:

1 _ نظام مي گفت: اجزاي عالم به صورت بي نهايت تقسيم مي شوند و در حقيقت جزء لا يتجزي را باطل مي دانست. عبد القاهر بغدادي در نقد اين نظريه مي گويد: لازمة انقسام أجزا به صورت بي نهايت، امتناع احاطة خدا بر همة اجزاي عالم خواهد بود، در حالي كه قرآن مي گويد: «وَأَحَاطَ بِماَ لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلِ شَيْءٍ عَدَداً» ص/28 (الفرق بين الفرق/139)

2 _ او معتقد بوده كه واقعيت انسان روح اوست و آن جسم لطيفي است

كه داخل بدن او مي باشد، آنگاه عبدالقاهر بغدادي اشكال كودكانه اي متوجه او كرده كه انسان از نقل آن شرم مي كند، مثلاً ميگويد: اگر واقعيت انسان روح او باشد، در اين صورت اگر انساني را ديديم، بايد بگوييم: او را نديده ايم، زيرا جسد او را ديده ايم نه و اقعيت او را.

و نيز مي گويد: بنابراين صحابه، پيامبر را نديده اند، بلكه جسد او را ديده اند!

از آرايي كه در اعجاز قرآن به نظام نسبت داده اند، نظرية صرفه است. خلاصة اين نظريه آن است كه اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حد خارج از توان انسان نيست شايد در زمانهاي پيش از اسلام افراد فصيح و بليغ، توانايي گفتن سخناني نظير قرآن را داشته اند ولي هرگاه بشر بخواهد نظير آن را بگويد _ يعني از توان خدادادي استفاده كند _ خدا جلو كار او را مي گيرد و از آوردن مثل آن باز مي دارد.

البته نظرية صرفه باطل است، ولي مخالفان او همين نظرية باطل را از او به صورت نادرستي نقل كرده اند و گفته اند او مي گويد: قرآن از نظر نظم معجزه نيست. (بغدادي، الفرق بين الفرق/132)

درحالي كه او منكر اعجاز نيست، بلكه آوردن مانند آن را اساساً از توان بشر خارج نمي داند، ولي در عين حال معتقد است كه خداوند، افراد بشر را از آوردن مانند آن جلوگيري مي كند. (اشعري، مقالات الإسلاميين/225)

نظرية صرفه نظرية باطل و بي اساس است چيزي كه مهم است نقل نظريه نظام به صورت صحيح است نه به صورت باطل و در هر حال، خواه به آن صورت خواه به اين صورت نقل گردد، اصل نظريه با نص قرآن كاملا مخالف است.

آثار نظام

با

اينكه دربارة نظام سخن زياد گفته شده، حتي محمد عبد الهادي معروف به «ابو زيده» كتاب مستقلي دربارة آراي نظام نوشته و آن را ابراهيم بن سيار النظام نام نهاده و در سال 1365 ه_ .ق در قاهره به چاپ رسيده است، با اين همه مجموع آثاري كه ازوي نام مي برند از چهار كتاب تجاوز نمي كند.

1_ توحيد 2 _ العالم 3 _ الجزء 4 _ الرد علي الثنوية

ابو علي الجبايي كه بود؟

پرسش

ابو علي الجبايي كه بود؟

پاسخ

ابو علي جبايي، محمد بن عبدالوهاب از پيشوايان معتزله در عصر خويش بود. ابن نديم دربارة او مي گويد: او از معتزلة بصره است و علم كلام را براي آيندگان آسان كرد و سختيهاي آن را بر طرف نمود و رياست متكلمين معتزلي در عصر وي، به او رسيد. او از ابويعقوب شحام علم كلام را آموخته، آنگاه به بغداد رفته و از مجلس أبو الضرير بهره گرفته، سپس خود بر كرسي تدريس نشست و علم و نقل او بر همه آشكار گشت. (ابن نديم، الفهرست فن اوّل از مقالة پنجم/ 217)

ابن خلكان مي گويد: او يكي از پشوايان معتزله و خود پيشوايي در علم كلام بود و دانش خود را از ابو يوسف يعقوب بن عبدالله شحام بصري فرا گرفت كه خود رئيس معتزلة بصره بود و جبايي خود داراي نظريات خاصي در علم كلام است و شيخ ابو الحسن اشعري نزد او علم كلام را فراگرفته، با او مناظره هايي داشته است. (وفيات الاعيان 4/267)

جبايي منسوب به جبّا كه منطقه اي در خوزستان است و ميان بصره و اهواز قرار دارد، مي باشد. ابن المرتضي مي نويسد: او كسي است كه علم كلام را آسان كرد و در عين حال فقيهي با تقوا و زاهدي جليل القدر بود. پس از ابو الهذيل هيچ كس بسان وي مورد اتفاق دانشمندان معتزلي نبود، و او در دوران جواني به نيرومندي در مناظره معروف بود.

اينك براي نشان دادن پاية استعداد او در دوران نوجواني، نمونه اي از مناظرات او را نقل مي كنيم:

جبايي در مجلسي با شخص بزرگي به نام «صقر» روبرو شد كه گويا طرفدار مذهب جبر

بود و معتقد بود كه كارهاي خوب و بد بندگان از آن خداست و او فاعل حقيقي است نه بندگان، جبايي خود را به او نزديك كرد و گفت:

سؤالي دارم، پاسخ مي گويي؟ حاضران از جرأت اين نوجوان تعجب كردند! وي گفت: بپرس. جبايي گفت: آيا خدا در ميان بندگان به عدل رفتار مي كند؟ گفت: بلي. گفت: آيا به خاطر اين كار، او را عادل مي نامي؟ گفت: بلي. گفت: آيا خدا ظلم هم مي كند؟ (مقصود ظلمي است كه از بندگان سر بزند) گفت: بلي. گفت: به خاطر اين فعل او را جائر مي نامي؟ گفت نه. گفت: پس او را نبايد عادل نيز بنامي. استاد در پاسخ متحيّر ماند و چيزي نگفت. مردم از اين نوجوان تحقيق كردند. گفتند: او از جُبّاست كه بعدها به نام ابوعلي جُبّايي معروف گشت. (ابن المرتضي، المنية والأمل/46)

ابن المرتضي مي گويد: آثار بزرگي از ابو علي به جاي مانده آنگاه كه آثار علمي او را برشمردند، ديدند او 000/150 برگ مطلب نوشته و بر جاي نهاده است. ابن المرتضي مي گويد: أبو علي تفسير را نگاشته و در آن تفسير تنها از اصم معتزلي نقل مي كند، مر حوم طبرسي در مجمع البيان آراي ابو علي جبايي را در تفسير آيات فراوان آورده است.

باز از نگارش ابن المرتضي استفاده مي شود كه او به اهل بيت علاقه مند بود، زيرا مي گويد: او هر گاه از پيامبر(ص) دربارة علي و حسن وحسين و فاطمه حديث ياد شده را نقل مي كرد «أنا حَرب لِمن حارَبكم و سِلم لِمَن سالَمَكم» مي گفت: من از اين بي ريشه ها در شگفتم كه اين حديث را نقل مي كنند و باز هم به معاويه

محبت مي ورزند.

ابو هاشم جبابي كيست؟

پرسش

ابو هاشم جبابي كيست؟

پاسخ

عبد السلام بن محمد بن عبد الوهاب، فرزند ابي علي جبايي كه در سال 277 ديده به جهان گشود و در سال 321 درگذشت.

خطيب بغدادي مي گويد: او شيخ معتزلة و نويسندة كتابهايي به روش اعتزال است، در پايان عمر در بغداد سكونت گزيد. (تاريخ بغداد11/55)

ابن خلكان مي نويسد: او خود متكلمي معروف و پدرش از بزرگان معتزله بودند و مقالاتي در مذهب اعتزال دارند و كتابهاي كلامي با آراي اين پدر و پسر مشحون است و عجيب اينكه او فرزندي داشت به نام ابو علي كه فاقد دانش بود. روزي پسر بر«صاحب بن عباد» وارد شد. صاحب به فكر اينكه او نيز از پدر سهمي از علم و دانش به ارث برده است، از جاي خود برخاست، او را كنار خود نشاند و به عنوان آزمون مطلبي را از او پرسيد. او در پاسخ گفت: «نمي دانم نيمي از علم است» صاحب به رسم مطايبه گفت: فرزندم راست گفتي، ولي پدرت با نيمة ديگر پيشرفت كرد! (يعني با دانش). (ابن خلكان، وفيات الأعيان3/183)

قاضي عبد الجبار مي گويد: او از نظر علم و دانش به پايه اي رسيد كه هيچيك از سران علم كلام به آن نرسيدند. او براي اخذ دانش بسيار حريص و آزمند بود و گاهي پدر از فزوني پرسشهاي او متأذّي مي گشت. او تمام ساعات روز پدر را از سؤال و پرسش رها نمي كرد، آنگاه كه پدر براي استراحت به خوابگاه خود مي رفت، زودتر در خوابگاه حاضر مي شد كه مبادا پدر قبل از او وارد شود و در را بر روي او ببندد. آنگاه قاضي مي گويد: كسي كه براي اندوختن علم و دانش تا اين پايه حريص

باشد، از ترقي و تعالي او نبايد شگفت زده شد.

او در حالي كه متكلم برجسته اي بر مذهب اعتزال بود، ولي با والد خود در قسمتي از مسائل اختلاف نظر داشت. (قاضي عبد الجبار، طبقات المعتزلة/304)

از آراي معروف او قول به «احوال است كه هنوز در حاله اي از ابهام باقي است و چندان روشن نيست و مي گويند سه چيز جزء «مبهمات» است: احوال ابو هاشم، طفرة نظام و كسب اشعري.

ابن نديم مي گويد: ابو هاشم در سال314 وارد بغداد شد (از بصره به بغداد منتقل گشت) او نيز با هوش و زيرك و خوش فهم بود و در سخن گفتن دست توانايي داشت و آثاري از خود به شرح زير به يادگار گذارد: 1 _ الجامع الكبير 2 _ كتاب الأبواب الكبيرة 3 _ كتاب الأبواب الصغيرة 4 _ الجامع الصغير 5 _ كتاب الأنسان 6 _ كتاب العوض 7 _ كتاب المسائل العسكريات 8 _ النقض علي ارسطاطا ليس في الكون و الفساد 9 _ كتاب الطبائع والنقض علي القائلين بها 10 _ كتاب الاجتهاد. (الفهرست، فن اول از مقالة پنجم/222)

از سخن خطيب بغدادي استفاده مي شود كه مذهب او در اوايل قرن پنجم در بغداد رواج داشته است و پيروان او را «بهميشه» مي ناميده اند او مي گويد: بيشتر معتزلة عصر ما پيرو او هستند و صاحب بن عباد و زير آل بويه، معتزله را به سوي او سوق مي داد. (تاريخ بغداد11/113)

روز در گذشت او «ابوبكر بن دريد» نيز در گذشت و مردم وقتي هر دو جنازه را يك زمان در قبرستان مشاهده كردند گفتند: ادب و كلام مُرد و به ياد در گذشت همزمان محمد بن حسن

شيباني و كسائي در ري زايد افتادند كه اولي فقيه بود، دومي اديب و گفتند: فقه و ادب مرد.

انديشمندان سياسي اجتماعي

وظيفه ما در مقابل مسائل دكتر شريعتي را بگوييد . آيا مي توان از ايشان جانبداري كرد ؟

پرسش

وظيفه ما در مقابل مسائل دكتر شريعتي را بگوييد . آيا مي توان از ايشان جانبداري كرد ؟

پاسخ

(( شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي را پيونددهنده ميان نسل جوان وروحانيت متعهد در يك راستاي انقلابي وجذب ايشان بسوي اسلام معرفي مي نمايد .))(1)

استاد مطهري نيز مي فرمايند : (( نسبت هايي از قبيل سني گري و وهابي گري به او بي اساس است و او در هيچيك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت ومعاد وعدل وامامت، گرايش غير اسلامي نداشته است .)) (2)

از ديگر جنبه هاي مثبت نقش دكتر در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه ، قلم شيواي او درآثاري چون،(( فاطمه فاطمه است وآري اينچنين بود اي برادر )) و... است كه عاري از اشكالاتي است كه به ديگر كتابهاي او وارد شده .

اما در بحث انتقاد از ايشان به فرموده استاد شهيد مطهري (( از آنجا كه دكتر شريعتي مطالعات كافي و وافي در زمينه معارف اسلامي نداشته تا آنجا كه گاهي از مسلمات قرآن وسنت وفقه اسلامي ومعارف بي خبر مي ماند و از سوي ديگر تحت تأثير فرهنگ غرب بوده است، در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده كه به استناد آيه شريفه (( ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدي من بعد ما بيناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون ))( سوره بقره آيه 159 ) سكوت در برابر اين اشتباهات ، ناروا ونوعي كتمان حقيقت است . )) (3 )

وهمچنين به نظر شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي در بعضي از برداشتهايش از آيات قرآن وروايات شيوه اي را دنبال مي كند

كه آن را شيوه اصحاب رأي مي گويند . (4 )

حضرت امام (ره) نيز در اين خصوص بياناتي بدين شرح مي فرمايند كه : (( آن گروه روشنفكر ودانشگاهي ومحصلين جديد - ايدهم الله - آنها كه خدمتگزارند براي اسلام ، خداوند تأييدشان كند ، من از آنها گلايه دارم . براي اينكه مي بينم در نوشته هايشان، بعضي نوشته هايشان اينها راجع به فقها راجع به فقه ، راجع به علماي اسلام ، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدري زياده روي كردند .يك قدري حرفهايي زدند كه مناسب نبوده است بزنند اينها غرضي ندارد . من مي دانم كه غالبا اينهايي كه براي اسلام مي خواهند خدمت كنند نه اين است كه مغرض باشند و از روي سوءنيت حرفي بزنند. اينها اطلاعاتشان كم است . من هم اطلاعاتم از تاريخ كم است . )) (5)

اينك با توجه به نظرات صاحبنظران وبا الهام از فرمايشات گهر بار حضرت امام خميني ( نتيجه مي گيريم كه موضعگيري صحيح وسالم در مورد شخصيت شهيد دكتر شريعتي اين است كه براساس بسياري از جنبه هاي مثبت وي او را شخصيتي مورد تأييد وقابل احترام بدانيم و اما در تصحيح اشتباهات او نيز اهتمام داشته باشيم تا بتوانيم مانع سوء استفاده مغرضان از اين اشتباهات در جهت تضعيف اسلام وروحانيت گرديم .

چنانكه به فرموده استاد شهيد مطهري (ره) (( خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض وبالا رفتن سطح مطالعاتش متوجه اشتباهات خود شد وبه يكي از نزديكان خود وكالت تام براي اصلاح آنها داد .)) (1) 1) انديشه حوزه ، شماره 25 ، ص23 .

2) كتاب استاد مطهري وروشنفكران ، ص 63و64 .

3) استاد مطهري وروشنفكران ص 63 و64 . 4) انديشه حوزه ، شماره 25، ص 23.

5) انديشه حوزه ، شماره 25 ، ص 23 . 6) استاد مطهري وروشنفكران ، ص 63 و64 .

آيا استفاده از كتب مرحوم دكتر شريعتي سودمند است ؟

پرسش

آيا استفاده از كتب مرحوم دكتر شريعتي سودمند است ؟

پاسخ

كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتادهاست بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلقپنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چهرا او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبيبراي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظرداشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري(حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتينهيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديدهانصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد. {

1- چرا اينقدر دربارة آقاي رفسنجاني مي گويند ثروت اندوزي كرده است، وچندين شركت مهم كشور ازاو وفرزندانش است؟ چرا از خودش دفاع نمي كند؟

اشاره

2- چرا بانمايندگان مجلس كه دائم از رابطه با آمريكا سخن مي گويند، ويا دروغ به گزارشگران سازمان ملل مي گويند، برخورد نمي شو

پرسش

1- چرا اينقدر دربارة آقاي رفسنجاني مي گويند ثروت اندوزي كرده است، وچندين شركت مهم كشور ازاو وفرزندانش است؟ چرا از خودش دفاع نمي كند؟

2- چرا بانمايندگان مجلس كه دائم از رابطه با آمريكا سخن مي گويند، ويا دروغ به گزارشگران سازمان ملل مي گويند، برخورد نمي شود؟

پاسخ

1)1. پخش شايعات دروغ عليه شخصيتهاي مهم انقلاب اسلامي مانند ايشان، شهيد بهشتي، شهيد مطهري وغيره از اوايل پيروزي انقلاب وزمان فعاليت گروهكهاي منافق ومحارب فراوان بوده است. وبا گذشت زمان و روشن شدن حقايق، خاصيت خود را ازدست داده است. ودروغ گفتن زحمت و خرجي هم ندارد .

1. ازنظر وضعيت مالي، به لحاظ وضعيت اقتصادي عمومي درمنطقه رفسنجان كه عموم مردم داراي باغات پسته ومانند آن هستند، وبه لحاظ باغات واملاكي كه به عنوان ارث به ايشان رسيده، از قبل از پيروزي انقلاب هم وضع مالي ايشان بد نبوده است، البته نه درحدي كه دشمنان ومخالفين نظام شايعه مي كنند.

2. چند مرتبه اموال آقاي هاشمي وفرزندانش طبق اصل 142 قانون اساسي توسط ديوان عالي كشور مورد رسيدگي واقع شده، همانطور كه درمورد ساير مسؤلين درجه يك نظام اين كار انجام گرديده، وجاي نگراني وجود ندارد.

2) برابر اصل 84 قانون اساسي " هرنماينده اي حق دارد درهمه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهار نظر فرمايد"؛ وتا وقتي دراين حد باشد، برخورد قانوني وقضائي بدنبال نخواهد داشت. ولي اگر نماينده اي به دنبال ايجاد فتنه ويا زدوبندهاي پنهاني وغير قانوني با كشورهاي خارجي باشد، حتما تحت پيگرد قرار گرفته وبا او برخورد مي شود.

دكتر الهي قمشه اي دكتراي چه رشته اي را دارند و چرا اين چندسال در تلويزيون مطرح مي شوند؟

پرسش

دكتر الهي قمشه اي دكتراي چه رشته اي را دارند و چرا اين چندسال در تلويزيون مطرح مي شوند؟

پاسخ

ظاهراً رشته ايشان ادبيات است و دليل مطرح شدن ايشان استقبال عمومي , خصوصاً جوانان از بيان شيوا و اشعار عرفاني او است .

آيا شمس آل احمد برادر جلال آل احمد است ؟ آيا زنده است ؟چه آثاري دارد؟

پرسش

آيا شمس آل احمد برادر جلال آل احمد است ؟ آيا زنده است ؟چه آثاري دارد؟

پاسخ

ايشان زنده است و برادر جلال است . از مؤلّفات ايشان خبر نداريم .از كتابفروشي ها سؤال بفرماييد.

آيا مؤسسه اي وجود دارد كه كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را تهيه و توزيع كند؟ آيا اين مطلب واقعيت دارد كه ايشان براي هر سخنراني مبلغ هنگفتي پول دريافت مي كند؟

پرسش

آيا مؤسسه اي وجود دارد كه كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را تهيه و توزيع كند؟ آيا اين مطلب واقعيت دارد كه ايشان براي هر سخنراني مبلغ هنگفتي پول دريافت مي كند؟

پاسخ

1) به نظر مي رسد مؤسسة سروش، وابسته به سازمان صدا و سيما كاست هاي سخنراني آقاي الهي قمشه اي را داشته باشد. بيشتر سخنراني هاي ايشان از تلويزيون و راديو پخش مي شود. معمولاً صدا و سيما سخنراني ها و برنامه هايي را كه از آن مركز پخش مي شود به صورت كاست، CD و نوار ويدئويي در اختيار متقاضيان قرار مي دهد.

2) اين واحد در جريان گرفتن مقدار پول توسط آقاي قمشه اي نيست. اصولاً وظيفه و رسالت اين واحد پاسخگويي به اين گونه مسايل نيست. بهتر است فكرتان را به اين مسايل مشغول نكرده و به مسايل مهم تري بپردازيد.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلام جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمد به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفرج صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

دكتر سروش در چه زمينه هايي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هايي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثار سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاص بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارب انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت

مي كند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

آيا مي توان براي پيشرفت هاي درسي و معنوي آقاي دكتر چمران را الگوي خود قرار داد؟

پرسش

آيا مي توان براي پيشرفت هاي درسي و معنوي آقاي دكتر چمران را الگوي خود قرار داد؟

پاسخ

اين كه امثال شهيد چمران را الگوي خود قرار داده ايد، بسيارخوب است ولي بايد بدانيد آن شهيد والا مقام و هر انسان ره يافته ديگري ، در پرتو اراده قوي ، پشتكار زياد و صبر و مقاومت در برابرمشكلات و به طور تدريجي به كمالات علمي و معنوي رسيده اند نه اين كه يك شبه و به طور دفعي به اوج قله كمال رسيده باشند،بنابراين جهت رسيدن به چنين كمالاتي لازم است شناخت كافي ازچگونگي پيمودن اين راه پر پيچ و خم را به دست آورد و با استمداداز خداوند متعال و توكل بر ذات بي نهايت او و الگوگيري از چنين شخصيت هاي موفقي راه را آغاز نمود .انشاالله خداوند نيز كمك وياري مي كند .قرآن مجيد مي فرمايد : ( ( والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا؛ كسي كه در راه خداوند گام بردارد، راه هاي هدايت وروشنگري را بروي او باز مي گشاييم ) ) ، ( عنكبوت ، آيه 69 ) . لازم به ذكراست كه هر چند الگوگيري از چنين افرادي خوب و مفيد است ولي نبايد انتظار داشته باشيد كه دقيقاً مثل آنها شويد، زيرا انسان ها باهمديگر متفاوت اند و از نقاط ضعف و قوت متفاوتي برخوردارند.شرايط و امكانات يكساني ندارند .هر انساني از ذوق و سليقه خاصي برخوردار است . پس صرف اين كه با فردي هم رشته هستيدنمي توانيد نتيجه گيري كنيد كه در تمام اوصاف و درجات علمي ومعنوي بايد يا مي توان مثل او بود .بلكه بايد

به توانمندي هاي خودتان توجه كنيد و تا آنجا كه امكانات و شرايط گوناگون محيطي وخانوادگي و تحصيلي و ...اجازه مي دهد با اراده اي جدي و پشتكارزياد و توكل بر خداوند متعال در پي رسيدن به اهداف و آرمان هاي دست يافتني براي خود باشيد.;

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پرسش

مختصرى درباره عقايد و نظريه هاى دكتر على شريعتى بيان كنيد؟

پاسخ

در اين باره شايد بهترين و گوياترين نظر، سخنان مرحوم آيت الله شهيد مطهرى باشد كه در تاريخ 23/9/56 ايراد كرده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين

نظر به اين كه مسائل مربوط به مرحوم دكتر على شريعتى مدّتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراب آنها از مسائل اساسى و حياتى و وسيله بهره بردارى افراد و دستگاههاى مغرض گرديده است، اينجانبان تبادل نظر در اين مسائل را ضرورى دانستيم و در پى يك سلسله مذاكرات به اين نتيجه رسيديم كه تا حدود زيادى وحدت نظر داريم و با توجّه به اين كه بيشترين افرادى كه دچار اين سردرگمى و بيهوده كارى هستند، از قشر حقيقت طلب اند، وظيفه شرعى دانستيم عقايد و نظريات مشترك خود را در اين زمينه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصيل به اطّلاع عموم و به ويژه اين قشر برسانيم. باشد كه وسيله خيرى براى رهايى از اين سردرگمى و بازگشت به وحدت و الفت ميان مسلمانان گردد كه البته موجب رضاى خداى متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شايع است، يا مربوط است به جنبه گرايشهايش و يا به استنباطها و اظهار نظرهايش در مسائل اسلامى كه در آثار و نوشته هاى او منعكس است. اينجانبان كه علاوه بر آشنائى با آثار و نوشته هاى مشاراليه با شخص او فى الجمله معاشرت داشتيم، معتقديم نسبتهايى از قبيل سنّى گرى و وهابيگرى به او بى اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولى اسلام از توحيد گرفته تا نبّوت

و معاد و عدل و امامت گرايشى غير اسلامى نداشته است.

پاورقي

(1)1 -لمعاتى از شيخ شهيد، انتشارات صدرا، ص 38.

_31_

ولى نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربى بوده و هنوز فرصت و مجال كافى نيافته بود در معارف اسلامى مطالعه وافى داشته باشد تا آن جا كه گاهى از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامى بى خبر مى ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مى افزود، در مسائل اسلامى(حتّى در مسائل اصولى) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعى كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه:«انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالى افراد بى غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكى از نزديكانش وكالت تام براى اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهى ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشى و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّى نشرياتى نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاى ايشان بالصژراحه اعلام داريم. از خداوند متعال مدد مى طلبيم و از همه افرادى كه بى غرضانه نظريات مستدل خود را در اختيار ما قرار دهند و ما را در اين راه

يارى نمايند، متشكر خواهيم شد.

والسلام على من اتبع الهدى

مرتضى مطهرى

لازم به ذكر است كه در انتهاى نامه مذكور در كتاب لمعاتى از شيخ شهيد تنها نام استاد بزرگوار، شهيد مطهرى آورده، آمده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_32_

بعضي از هواداران دكتر شريعتي او را به عنوان شهيد قلمداد مي كنند اين حرف تا چه اندازه واقعيت دارد و كتابهاي معتبر مرحوم را معرفي كنيد؟

پرسش

بعضي از هواداران دكتر شريعتي او را به عنوان شهيد قلمداد مي كنند اين حرف تا چه اندازه واقعيت دارد و كتابهاي معتبر مرحوم را معرفي كنيد؟

پاسخ

دكتر شريعتي از آن محدود روشنفكران ديني بود كه نقش مهمي در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه داشت، لذا دكتر در آن زمان به مثابه خاري در چشم رژيم پهلوي بود، بيان و قلم شيواي او عامل محركي براي تهييج طيف روشنفكران و جامعة دانشگاهي در مقابل اختناق و فشار دستگاه حاكمه بود، از آن جا كه سياست شاه در مقابله با مخالفان نظام حذف فيزيكي، زندان، تبعيد، شكنجه و ... بود، احتمال شهادت دكتر شريعتي توسط مزدوران شاه (ساواك) خالي از وجه نيست، شهادت يا مرگ دكتر بسيار مشكوك بود و هيچ دليلي هم كه دال بر عدم تعادل روحي او براي ارتكاب به خودكشي يا عدم سلامتي ايشان باشد وجود ندارد.

جريان مرگ مشكوك دكتر شريعتي مانند مرگ مشكوك جهان پهلوان تختي است. علاوه بر اين دلايل عقلي سوابق زنداني دكتر علي شريعتي در زندانهاي شاه و نيز عدم بازگشت جنازة ايشان به ايران اين مدّعا را تقويت مي كند.

نكتة ديگر اينكه برخي از نويسندگان معاصر از جمله سيد شهيدان اهل قلم "شهيد آويني" از ايشان در بعضي از مقالات خود با عنوان شهيد ياد مي كند. توجه شما را به عبارتي از آن شهيد جلب مي كنيم: "روشنفكران اين مرز و بوم اگر صداقت داشته باشند و شجاعتي كه به آن به غرب و شرق و عُجب و كبر ملازم با روشنفكري پشت كنند، آن گاه همچون مرحوم جلال آل احمد و شهيد دكتر شريعتي و بسياري از اقرانشان كه

هنوز در قيد حيات هستند، خواهند توانست هويت تاريخي خويش را باز يابند ..."(1)

از نحوة سوال شما چنين به نظر مي رسد كه شما در مورد شخصيت دكتر شريعتي و افكار او نيز شبهاتي داريد؛ در اين خصوص بايد عرض كنيم:

"شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي را پيوند دهنده ميان نسل جوان و روحانيت در يك راستاي انقلابي و جذب ايشان به سوي اسلام معرفي مي نمايند."(2)

استاد مطهري مي فرمايند: "نسبت هايي از قبيل سُنّي گري و وهّابي گري به او بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرايش غير اسلامي نداشته است."(3)

از ديگر جنبه هاي مثبت نقش دكتر در مبارزات عليه رژيم طاغوتي شاه، قلم شيواي او در آثاري چون "فاطمه فاطمه است و آري اين چنين بود اي برادر" و ... است كه عاري ازاشكالاتي است كه به ديگر كتابهاي او وارد شده است. اما در بحث انتقاد از ايشان به فرموده استاد شهيد مطهري "از آنجا كه دكتر شريعتي مطالعات كافي و وافي در زمينه معارف اسلامي نداشته تا آنجا كه گاهي از مسلمات قرآن و سنّت و فقه اسلامي و معارف بي خبر مي ماند و از سوي ديگر تحت تأثير فرهنگ غرب بوده است، در مسايل اسلامي حتي در مسايل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده كه به استناد آيه شريفه "ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيّناه للناس في الكتاب اولئك يلعنهم ا... و يلعنهم اللاعنون"(4) سكوت در برابر اين اشتباهات ناروا و نوعي كتمان حقيقت است."(5)

و همچنين به نظر شهيد بهشتي (ره) دكتر شريعتي در بعضي از

برداشتهايش از آيات قرآن و روايات شيوه اي را دنبال مي كند كه آن را شيوه اصحاب رأي مي گويند.(6)

حضرت امام ( نيز در اين خصوص بياناتي بدين شرح مي فرمايند كه "آن گروه روشنفكر و دانشگاهي و محصلين جديد- ايدهم الله- آنها كه خدمتگذارند براي اسلام، خداوند تأييدشان كند من از آنها گلايه دارم براي اينكه مي بينم در نوشته هايشان، بعضي نوشته هايشان اينها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علماي اسلام، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدري زياده روي كردند، يك قدري حرفهايي زدند كه مناسب نبوده است بزنند، اينها غرضي ندارند. من مي دانم كه غالباً اينهايي كه براي اسلام مي خواهند خدمت كنند نه اين است كه مغرض باشند و از روي سوء نيت حرفي بزنند. اينها اطلاعاتشان كم است. من هم اطلاعاتم از تاريخ كم است." (7)

اينك با توجه به نظرات صاحب نظران و با الهام از فرمايشات گهربار حضرت امام خميني ( نتيجه مي گيريم كه موضع گيري صحيح و سالم در مورد شخصيت شهيد دكتر شريعتي اين است كه براساس بسياري از جنبه هاي مثبت وي، او را شخصيتي مورد احترام و قابل تأييد بدانيم، و اما در تصحيح اشتباهات او نيز اهتمام داشته باشيم تا بتوانيم مانع سوء استفاده مغرضان از اين اشتباهات در جهت تضعيف اسلام و روحانيت گرديم.

چنانكه به فرموده استاد شهيد مطهري (ره) "خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالا رفتن سطح مطالعاتشان متوجه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكان خود وكالت تام براي اصلاح آنها داد." (8)

منابع و مآخذ :

1. حلزون خانه به دوش ، سيد مرتضي آويني، ص17

2. انديشه حوزه،

شماره 25، ص22

3. استاد مطهري و روشنفكران، ص63

4. سوره مباركه بقره / ايه 159

5. استاد مطهري و روشنفكران، ص64

6و7. انديشه حوزه، شماره 25، ص23

استاد مطهري و روشنفكران، ص64

شخصيتهاي زير را معرفي كنيد؟

اشاره

عبد الكريم سروش، آغاجري، عباس عبدي

پرسش

شخصيتهاي زير را معرفي كنيد؟

عبد الكريم سروش، آغاجري، عباس عبدي

پاسخ

سؤال فوق در حقيقت به سه قسمت تقسيم مي گردد:

1_ دكتر سروش كيست؟

دكتر عبد الكريم سروش كه نام قبلي وي حسين حاج فرج دباغ بوده است و سپس به اين اسم تغيير نام داده است، در سالهاي اوليه انقلاب اسلامي به عنوان يك شخصيت علمي طرفدار انقلاب و دين مطرح گرديد و در مناظره هاي متعددي در برابر ماركسيستها به دفاع از اسلام پرداخت. (مانند مناظره مستقيم با احسان طبري رهبر فكري حزب توده و فرخ نگهدار رهبر فكري چريكهاي فدائي اكثريت كه در كنار استاد آيت الله مصباح حضور پيدا كرد.

و در آن دوران آثار مفيدي مانند نهاد ناآرام جهان، (گماتيسم نقابدار، علم چيست، فلسفه چيست) تفسير خطبه متقين، و غيره از ايشان منتشر گرديد. و در دانشگاهها و مجامع علمي كشور شهرت زيادي پيدا كرد. اما متأسفانه كم كم رگه هاي انحراف فكري در افكارش پديدار گشت تا جايي كه در شرايط فعلي به عنوان يكي از چهره هاي شاخص سكولاريسم (جدايي دين از سياست) و پلوراليزم ديني (كثرت گرايي و نسبيت در دين) و مخالف جمهوري اسلامي با ساختار ولايت فقيه، شناخته مي شود براي اطلاع از اين دست نظريات سروش مي توان به ماهنامه كيان، كتاب قبض و بسط شريعت، و نامه هاي اخير او به آقاي خاتمي كه در روزنامه ها و جرايد كشور منتشر شد مراجعه نماييد.

2_ عباس عبدي يكي از چهره هاي شاخص حزب مشاركت است كه علاوه بر ترويج سكولاريسم و تضعيف نظام در كنفرانس برلين و ... اخيراً اسناد سري كشور را به دشمن فروخت و

به اتهام جاسوسي در زندان به سر مي برد.

3_ هاشم آغاجري، از اعضاي برجسته و ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است كه در سخنراني همدان، نظريات سكولاريستي و ضد روحاني خويش را به اوج رسانيد. و به اين مقدار بسنده نكرد و با اهانت به مقدسات همچون مرجعيت دين، ميمون خواندن مردم براي موضوع تقليد از مراجع، و به تمسخر كشيدن بعضي مقامات ائمه (٩ فعلاً در حال بررسي ƙǘǙʙʠپرونده اԠدر دادگاه به سر مي برد.

پرسشگر گرامي ارزيابي اساتيد همكار طرح وابسته به نظرات شماست ĘיXǙˠبرگه هاي نظر سنجي را با دقت تكميل و ارسال نماييد.

لطفاً اطلاعات مفصلي در مورد آقاي ابطهي كه چه شغلي دارند و به چه كاري مشغول بودند و سمت ايشان چيست بفرماييد؟

پرسش

لطفاً اطلاعات مفصلي در مورد آقاي ابطهي كه چه شغلي دارند و به چه كاري مشغول بودند و سمت ايشان چيست بفرماييد؟

پاسخ

با پوزش فراوان از تأخير در ارسال پاسخ سؤال شما!

محمد علي ابطحي كه قبلاً مسئول دفتر رياست جمهوري آقاي سيد محمد خاتمي بود و سپس به سمت معاون پارلماني رئيس جمهور منصوب گرديد. و اخيراً پس از استيضاح وزير راه، از سمت خود استعناء داد و در حال حاضر فقط به عنوان مشاور در كنار خاتمي است.

نظر شما در مورد آثار و نوشته دكتر شريعتي چيست

پرسش

نظر شما در مورد آثار و نوشته دكتر شريعتي چيست

پاسخ

نوشته هاي دكتر شريعتي از نظر ادبي زيبا و جذاب مي باشد و از يك جذبه و سحر خاصي برخوردار است به گونه اي كه خواننده از مطالعه آن خسته نمي شود.

اما از نظر محتوا بايد گفت براي بدست آوردن اطلاعات در هر رشته اي بايد به متخصص آن رشته و فن ّ رجوع كرد و نظراتي كه افراد غيرمتخصص ابراز مي كنند فقط در حد نظرات شخصي ارزش دارد. مثلاً مطالبي كه يك پزشك درباره فيزيك بيان مي كند به عنوان نظرات تخصصي و اصولي محسوب نمي شود. اين مطلب درباره مسايل عقيدتي نيز صادق است يعني اگر كسي بخواهد اصول عقايد را به طور تخصصي و صحيح دريابد بايد به متخصص اين رشته رجوع نمايد.

آثار شريعتي با تمام جذابيت و گيرايي كه دارد و با اذعان به اينكه ايشان در دوران قبل انقلاب نقش مهمي در گرايش نسل جوان و روشنفكر به اسلام داشت و با وجود مطالب مفيدي كه در بعضي از آثار ايشان وجود دارد، اما نمي توان ايشان را به عنوان يك متخصص و كارشناس در علوم اسلامي دانست چرا كه رشته دانشگاهي دكتر شريعتي «جامعه شناسي دين بوده و در مسايل جامعه شناسي متخصص بوده است اما سخنان و نوشته هاي ايشان را در مسايل اسلامي نمي توان در حدّ كلام يك كارشناس متخصص ارزيابي كرد و خالي از خطا دانست چنانكه خود ايشان نيز چنين ادعايي نداشته اند.

در وصيت نامه ايشان آمده است «... رنج ديگرم اين است كه .. آنچه از من نشر يافته به دليل نبودن امكانات و كم بودن فرصت خام و

عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامي آن را نه به عنوان كارهاي علمي _ تخصصي كه فريادهايي از سر درد، نشانه هايي از يك راه تكان هايي براي بيداري .. (بايد دانست آنها همه بايد تجديد نظر شود، از نظر علمي فني شود و... غلطگيري معنوي و لفظي و چاپي شود...»(56) حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني درباره دكتر شريعتي مي گويد: برخي از برداشت ها و ديدگاههاي ايشان منطبق با مقتضيات بخش عظيمي از جامعة ما نبود، ضمن اينكه ايشان خدمات عظيمي داشت .. من دكتر را فردي خوش نيت مي دانم .. بنا نيست او را كوبيد بلكه بايد نقّادانه برخورد كرد. ما بايد اين مسأله را بپذيريم كه هيچگاه در آينده هم فردي مطلق نخواهد بود. مطلق گرايي در تأييد شريعتي صحيح نيست چرا كه اين به اين معناست كه نقطه نظرهاي ناصحيح او را به خورد جامعه داده ايم و از آن طرف كوبيدن و تضعيف او نيز صحيح نيست چرا كه بدين معناست كه بسياري از ديدگاههاي خوب ايشان را كه براي جامعه مفيد است از دست جامعه گرفته ايم ..(57) بنابراين مطلق نگري درباره شريعتي نه به قبول مطلق و نه به ردّ مطلق صحيح نمي باشد. آيت الله خامنه اي درباره شريعتي چنين گفته اند: او يك انسان تلاش گر در راه عقيده و فكر اسلامي خستگي ناپذير و... بود... البته اين به اين معنا نيست كه كار شريعتي بي عيب و نقص بود...(58) براي آشنايي با ديدگاههاي مختلف درباره دكتر شريعتي مي توانيد كتاب «دكتر شريعتي از ديدگاه شخصيتها» را مطالعه نماييد.

پاورقي:

-56 جعفر سعيدي دكتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها، ص 80-77.

-57 جعفر سعيدي دكتر علي

شريعتي از ديدگاه شخصيتها،، ص 152-151.

-58 همان ص 90-89.

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست آيا افكار او التقاطي است ؟

پرسش

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست آيا افكار او التقاطي است ؟

پاسخ

در مورد مرحوم دكتر شريعتي بايد گفت كه: ايشان از جمله افرادي بود كه در بيداري نسل جوان و برانگيختن آنان دردوران طاغوت نقش مهمي را ايفا نمود ولي اصولا درباره همه متفكرين و نويسندگان نمي توان يك نظر و تز كلي ارائهنمود و با يك فرمول ساده خود را راحت كرد. ما به جز قرآن و احاديث متواتر كه متصل به وحي است هيچ كتاب ونوشته اي نداريم كه قطعا همه اش صحيح باشد. بايد نقاد بود از انگ زدن پرهيز كرد و از مطلق كردن افراد و انكار آنها نيزدوري نمود. آن گاه با ابزاري لازم به نقادي انديشه ها پرداخت. در مورد مرحوم دكتر شريعتي نيز همين طور به فرمودهعلي(ع) : «انظر الي ما قال ولا تنظر الي من قال؛ به حقيقت گفته ها بينديش نه به شخصيت گوينده».{J

نظر شما درباره گوش دادن به نوارهاي دكتر سروش و سخنان او چيست ؟

پرسش

نظر شما درباره گوش دادن به نوارهاي دكتر سروش و سخنان او چيست ؟

پاسخ

اظهار نظر در مورد جناب آقاي دكترسروش دراين مختصر نمي گنجد آنچه اجمالا مي توان گفت اين است كه: آراي ايشان مجموعه اي ازسخنان صواب وناصواب است. چنان كه هر متفكر ديگري نيزممكن است با مقياس هاي متفاوتي داراي چنين وصفي باشد. در رابطه با چگونگي برخورد با چنين كساني دو توصيه را بايد جدي گرفت:

1. شديدا از مطلق گرايي و كل گرايي بايد دوري جست،

2. براي هر سخني پرونده اي مستقل ازديگر آراي شخص بايدگشود.

پرداختن به مسائل اختلافي وگوش دادن به حرف هاي مشتبه و متشابه در صورتي پسنديده است كه يا انسان خود قدرت تجزيه و تحليل مطالب و شناخت صواب از ناصواب را داشته باشد و يا حداقل بتواند با مطالعه ياگوش سپردن به نظرات مخالفين از ميان آنها راه حق و مطلب صحيح برابرگزيند تا مشمول آيه شريفه «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه پس بشارت ده بندگاني را كه آنان سخن را گوش مي دهند و بهترينش را پذيرفته و پيروي مي نمايند» باشد وگرنه پرداختن بدين گونه مسائل بانداشتن قدرت تجزيه و تحليل و تشخيص لازم مقرون به صواب نبوده و بلكه مشكل آفرين نيز مي باشد خصوصا با توجه به اين كه نگاشته هاي آقاي دكتر سروش، در چند ساله اخير، گرفتار انحرافات بنيادين گرديده است. ازاين رو در صورتي كه بتوانيد به درستي موارد خطا در انديشه هاي ايشان را - كه بعضا از پيچيدگي هاي خاصي برخوردار است - تشخيص دهيد، مطالعه آنها اشكالي ندارد؛ ولي در غير اين صورت بهتر است با احتياط و سنجش بيشتري گام برداريد.

كدام يك از آثار دكتر شريعتي مورد تاءييد امام خميني وديگران نبوده است ؟

پرسش

كدام يك از آثار دكتر شريعتي مورد تاءييد امام خميني وديگران نبوده است ؟

پاسخ

در اين مورد نكته اي قابل ذكر است و آن اينكه جز قرآن مجيد - كه همه مطالب آن حق و از جانب خداست - كتابيوجود ندارد كه همه محتويات آن حق باشد. بقيه كتاب ها حتي كتب احاديث جاي بررسي و نقد و نظر را دارند. شايدبتوان گفت كتابي نيز كه همه مطالب آن باطل باشد نيز كمتر يافت مي شود. در بين آثار مرحوم دكتر شريعتي نيز كتابي كهبتوان گفت همه مطالب آن صواب و يا نادرست است وجود ندارد. آنچه كه مي توان گفت اين است كه همانند كتاب هاو آثار ديگر در آثار مرحوم دكتر شريعتي نيز براي نقد و نظر مجالي وجود دارد.{J

مطالعه كتاب هاي شريعتي تا چه اندازه صحيح است ؟

پرسش

مطالعه كتاب هاي شريعتي تا چه اندازه صحيح است ؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه ازپيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود به قصد تقليد و دنباله روي كتابهاي مرحومشريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبي كه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آناشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نمودهو در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد.{J

مي خواستم در مورد آقاي دكتر سروش اطلاعاتي كسب كنم آيا ايشان چه تعارضي با ما دارد يا روشنفكري مظلوم است ؟

پرسش

مي خواستم در مورد آقاي دكتر سروش اطلاعاتي كسب كنم آيا ايشان چه تعارضي با ما دارد يا روشنفكري مظلوم است ؟

پاسخ

دكتر عبدالكريم سروش يكي از چهره هاي پرنبوغ و انديشمند كشور ما است. ضمن احترام به منزلت علمي ايشانبايد گفت متأسفانه ايشان آرا و نظرياتي در مسائل مربوط به معرفت شناسي ديني، قلمرو و ابعاد دين، چگونگيحكومت ديني، پلوراليزم ديني، فلسفه علوم اجتماعي در اسلام و ... بيان كرده اند كه برخي از آن ها با مباني اسلامي ونظام تفكر ديني و حتي با اصول مسلم معرفت شناسي فرا ديني تعارض دارد و از نظر منطق بشري و و حياني قابلخدشه است. البته هر يك از امور اشاره شده بالا مطالعه كتابهاي متعددي را مي طلبد و بگونه اي نيست كه بتوان در يكنامه همه آنها را مورد احمدنقد و كاوش قرار داد. در عين حال زير بناي آراي ايشان نظريه «قبض و بسط تئوريكشريعت» مي باشد. در اين رابطه جزوه «جستاري در قبض و بسط تئوريك شريعت» تقديم مي گردد.

بررسي جدي تر مسأله نيازمند مطالعات جدي و فراوان خود شما است.{J

چرا نام دكتر شريعتي را نمي برند اشتباهات او چه بوده است ؟

پرسش

چرا نام دكتر شريعتي را نمي برند اشتباهات او چه بوده است ؟

پاسخ

اولاً نام دكتر شريعتي برده مي شود هم در مطبوعات و هم در رسانه ها؛ ثانيا آثار و كتاب هاي ايشان نيز موجود استو مي توانيد آن را مطالعه نماييد.

دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليهنظام شاهنشاهي نقش مثبت و به سزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي ، تاريخي ، اخلاقي و ... وجوددارد. در اين مورد نكته اي قابل ذكر است و آن اينكه جز قرآن مجيد - كه همه مطالب آن حق و از جانب خداست -كتابي وجود ندارد كه همه محتويات آن حق باشد.. بقيه كتاب ها حتي كتب احاديث جاي بررسي و نقد و نظر را دارند.شايد بتوان گفت كتابي نيز كه همه مطالب آن باطل باشد نيز كمتر يافت مي شود. در بين آثار مرحوم دكتر شريعتي نيزكتابي كه بتوان گفت همه مطالب آن صواب و يا نادرست است وجود ندارد. آنچه كه مي توان گفت اين است كه،همانند كتاب ها و آثار ديگر، در آثار دكتر شريعتي نيز براي نقد و نظر مجالي وجود دارد. ولي آنچه درباره ايشان اتفاقافتاده، افراط و تفريط هايي است كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است. برخي او را مطلق پنداشته و هرچه را كه نوشته و گفته است صددر صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل، هر چه را او گفته، باديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي ونقد آثار او فراهم

نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظر داشت و آن اينكه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاياحاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين، هيچ كدام دارايعلم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم بهآنها نگريسته شود، مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.{J

نظر علماء درباره دكتر مصدق و دكتر شريعتي چيست ؟

پرسش

نظر علماء درباره دكتر مصدق و دكتر شريعتي چيست ؟

پاسخ

دكتر مصدق در طول حيات سياسي خود رويكردهاي متفاوتي داشته است. وي در برخي موارد خدماتي انجام داد.و در مواردي مطابق ميل دشمنان ملت عمل نموده و ضربه هايي به جريانات انقلابي كشور

وارد كرده است. براي آگاهي بيشتر ر . ك:

تاريخ سياسي معاصر ايران دكتر سيد جلال الدين مدني

مصدق السلطنة دكتر آيت

شهيد دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي تواناو پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيدمي ورزيد. كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. ولي آنچه درباره دكتر اتفاقافتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او رامطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابلهر چه را او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينهمناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملامد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتابديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت وانيشتين هيچ كدام داراي علم

مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتربايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

دكتر شريعتي و استاد مطهري در نظر مقام معظم رهبري چه جايگاهي دارند؟

پرسش

دكتر شريعتي و استاد مطهري در نظر مقام معظم رهبري چه جايگاهي دارند؟

پاسخ

مي توانيد از طريق مصاحبه هاي معظم له با جرايد كشور در اوايل انقلاب رديابي كنيد. آن چه اجمالاً مي توان از آنهابرداشت كرد اين است كه دكتر شريعتي خدمات مثبتي در بيداري اسلامي دانشجويان و انجام پاره اي از اصلاحات درروند روشنفكري انجام داده است. در عين حال آراي او گرفتار پاره اي از اشتباهات نيز مي باشد. شهيد مطهري در نظرايشان همان جايگاهي را دارد كه حضرت امام(ره) نسبت به وي ابراز داشته اند؛ يعني، متفكري ارزشمند كه از بهترينهاديان فكري جوانان جامعه ما مي باشند.

نظر شما درباره كتاب هاي دكتر سروش چيست ؟

پرسش

نظر شما درباره كتاب هاي دكتر سروش چيست ؟

پاسخ

اظهار نظر در مورد جناب آقاي دكترسروش دراين مختصر نمي گنجد آنچه اجمالا مي توان گفت اين است كه: آراي ايشان مجموعه اي ازسخنان صواب وناصواب است. چنان كه هر متفكر ديگري نيزممكن است با مقياس هاي متفاوتي داراي چنين وصفي باشد. در رابطه با چگونگي برخورد با چنين كساني دو توصيه را بايد جدي گرفت:

1. شديدا از مطلق گرايي و كل گرايي بايد دوري جست،

2. براي هر سخني پرونده اي مستقل ازديگر آراي شخص بايدگشود.

پرداختن به مسائل اختلافي وگوش دادن به حرف هاي مشتبه و متشابه در صورتي پسنديده است كه يا انسان خود قدرت تجزيه و تحليل مطالب و شناخت صواب از ناصواب را داشته باشد و يا حداقل بتواند با مطالعه ياگوش سپردن به نظرات مخالفين از ميان آنها راه حق و مطلب صحيح برابرگزيند تا مشمول آيه شريفه «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه پس بشارت ده بندگاني را كه آنان سخن را گوش مي دهند و بهترينش را پذيرفته و پيروي مي نمايند» باشد وگرنه پرداختن بدين گونه مسائل بانداشتن قدرت تجزيه و تحليل و تشخيص لازم مقرون به صواب نبوده و بلكه مشكل آفرين نيز مي باشد خصوصا با توجه به اين كه نگاشته هاي آقاي دكتر سروش، در چند ساله اخير، گرفتار انحرافات بنيادين گرديده است. ازاين رو در صورتي كه بتوانيد به درستي موارد خطا در انديشه هاي ايشان را - كه بعضا از پيچيدگي هاي خاصي برخوردار است - تشخيص دهيد، مطالعه آنها اشكالي ندارد؛ ولي در غير اين صورت بهتر است با احتياط و سنجش بيشتري گام برداريد.

سابقه فعاليتها و خدمات دكتر شريعتي را بيان نمائيد.

پرسش

سابقه فعاليتها و خدمات دكتر شريعتي را بيان نمائيد.

پاسخ

در ميان نيروهاي انقلابي دكتر شريعتي به خاطر انديشه هاي انقلابي اش از احترام والايي برخوردار بوده است. ليكن يك نكته اساسي اين است كه مرحوم دكتر شريعتي در زماني پا به عرصه اجتماع و گفتگو با جامعه نهاد كه هنوز پختگي لازم را كسب نكرده بود، از همين رو به تدريج در برخورد با شخصيت هاي برجسته اي چون شهيد مطهري و... رو به تكامل نهاد. اين مسأله باعث شده است ديدگاه هاي شريعتي در مقاطع مختلف حيات اجتماعي اش تغييرات بسياري پيدا كند. از سوي ديگر كساني كه از شريعتي دم مي زنند، به تناسب مقاصدي كه دارند از سخنان شريعتي گزينش نموده و از شخصيت او براي اهداف خود استفاده مي كنند. مثلاً اگر كسي بخواهد از روحانيت دفاع كند، به بخشي ازسخنان او تمسك مي جويد؛ و اگر بخواهد با روحانيت بستيزد، به بخش ديگري از گفته هاي او استناد مي كند. اين مسأله در اوايل انقلاب موجب كشمكش هاي شديدي شد و بهترين روش برخورد همان شيوه حضرت امام بود كه سعي كردند قضيه را مسكوت بگذارند و جوانان را به سمت نوشته هاي شهيد مطهري كه عالي ترين و بهترين منبع تغذيه فكري جوانان مي باشد، سوق دهند. اكنون نيز به نظر ما بهترين شيوه همين مي باشد.

ذكر اين نكته لازم است كه نه تمجيدات مقام معظم رهبري مطلق است و نه انتقادات شهيد مطهري، مقام معظم رهبري نيز در مواردي به اشتباهات شخص مزبور اشاره كرده اند. سخنان شهيد مطهري و مقام معظم رهبري نيز قابل جمع مي باشد؛ زيرا شهيد مطهري بيشتر به كاوش دقيق درباره ميزان انطباق انديشه هاي دكتر شريعتي با مباني اسلامي پرداخته اند و مقام

معظم رهبري به روي كردها و حركت هاي اجتماعي او.

در مورد زندگي جلال آل احمد و مهندس بازرگان توضيح بدهيد.

پرسش

در مورد زندگي جلال آل احمد و مهندس بازرگان توضيح بدهيد.

پاسخ

شمس آل احمد (برادر جلال) در اين باره در مقدمه كتاب سفر روس مي نويسد: «جلال از 1322 تا 1326 (يعني ازبيست سالگي تا بيست و چهارسالگي) عضو حزب توده بود و حزب توده صورت ايرانيزه شده احزاب كمونيست كه كل اين احزاب شبكه هايي بودند از كا. گ. ب يك سازمان جاسوسي بين المللي، مثل سازمان سياي آمريكا، يا دستكم مثل سگ زرد برادر شغال. (اين آگاهي ها در سال 1322 براي هيچ فردي ممكن نبود) به تبع حزب توده، جلال هم شيفته شيوه مديريت شوروي بود. بيماري اين شيفتگي جلال در سال 1326 شفا يافت و جلال از آن سال در برابر يك فريب جهاني موضع گرفت... جلال سال 1343 رفت روسيه. به دعوت خانه وكس (انجمن فرهنگي ايران و شوروي)...جلال چهل و يك ساله است كه مي رود به مسكو. تب و تاب جواني را دارد، اما تعصبات كور جواني را نه. از قيد حزب توده و مسكو و استالين و حتي منيّت [خودخواهي] آزاد است، اما هنوز تشنه جرعه اي است از حق. مي تازاند بدان سمت. چند ماه پيش از سفر مسكو، از سفر حج بازگشته است و هشت ماه پس از سفر روس به آمر يكا سفر مي كند.سرگرم است و شيفته و آشفته و خود را چون پروانه به در و ديوار شمع حق مي زند».

براي آشنايي بيشتر با افكار و اقدامات سياسي جلال آل احمد به آثار وي، از جمله: غرب زدگي، روشنفكران و سفرروس مراجعه كنيد.

اما مهندس مهدي بازرگان در 1286 هجري شمسي در تهران متولد شد. پدرش از تجار دين دار بود كه در برخي فعاليت هاي

ديني و اجتماعي، با همكاري مرحوم سيد ابوالحسن طالقاني (پدر آيت اللّه طالقاني) نقش موثري داشت.

مهندس بازرگان در 1306 به كشور فرانسه رفت و هفت سال در آن جا درس خواند. وي در 1313 به ايران بازگشت و در 1315 به عنوان دانشيار در دانشكده فني تهران مشغول به كار شد و در دو دوره متوالي رياست آن دانشكده را به عهده داشت. در سال 1329 در جريان مبارزه نهضت ملي كردن نفت، از طرف مصدق به مديريت عامل شركت نفت برگزيده شد. وي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سرپرستي سازمان آب را به عهده گرفت، با اين حال به خاطر امضاي نامه اي اعتراض آميز عليه انتخابات غيرقانوني مجلس، از خدمات دولتي كنار گذاشته شد و تا پس از انقلاب اسلامي امكان خدمات دولتي را نيافت. از طريق تأسيس انجمن هاي اسلامي دانشجويان و معلمان (و بعدها مهندسان وپزشكان) و سخنراني هاي مذهبي، به فعاليت ديني پرداخت. وي در تشكيل نهضت مقاومت ملي و فعاليت هاي سياسي مشاركت نمود و به همين خاطر زنداني گرديد. او بعدها (بهار 1340) نهضت آزادي ايران را پايه گذاري كرد.وي داراي تأليفات بسياري است.

در دوران انقلاب ايشان از اعضاي شوراي انقلاب بودند كه توسط حضرت امام(ره) منصوب شده بودند با پيروزي انقلاب مسؤوليت دولت موقت به ايشان واگذار شد ولي چندي بعد به دليل سياست هاي غيراصولي و نامتناسب باانقلاب ايشان از نخست وزيري استعفا نمودند و از آن به بعد سمت ديگري نداشتند و بيشتر به فعاليت علمي و نيزفعاليت سياسي در نهضت آزادي مشغول بودند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: دانشنامه قرآن، بهاءالدين خرمشاهي.

اشكالات انديشه دكتر شريعتي چه بود؟

پرسش

اشكالات انديشه دكتر شريعتي چه بود؟

پاسخ

اشكالاتي كه در انديشه هاي ايشان وجود دارد، در يك نامه قابل بررسي نيست. يكي از اساسي ترين اشكالات كه در لابه لاي گفتارها و نوشتارهاي ايشان مي توان تا حدي تأثيرپذيري نامحسوس از انديشه هاي ماركسيستي و تفسيرمسائل ديني براساس آن مي باشد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: حماسه حسيني، ج 3 ، شهيد مطهري (نقد حسين وارث آدم) نامه شهيد مطهري به حضرت امام خميني(ره).

احمد كسروي كيست ؟

پرسش

احمد كسروي كيست ؟

پاسخ

}احمد كسروي (ولادت . تبريز 1269- قتل . تهران 1334 ه.ش) مورخ و زبان شناس يكي از حلقه هاي روشنفكري وابسته بود كه به مبارزه با بسياري از سنن ديني و تعاليم شيعه برخاست و به سوي بدعت گراييد.

براي آگاهي بيشتر پيرامون شخصيت، افكار و بدعت هاي او ر.ك:

1- مدعيان مهدويت احمد سروش، صص 208 - 224

2- شيعه علامه طباطبايي، صص 285 - 288

3- شيعه چه مي گويد مهدي سراج انصاري

4- آتش انقلاب، ج 1 قاسم اسلامي

5- شب هاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي

6- پيام انقلاب، شماره 91 مقاله «كسروي و اشاعه تفكر التقاطي»

7- نقد آثار احمد كسروي عبدالعلي دستغيب

مصدق كيست و نكات برجسته مثبت و منفي زندگي او چه مي باشد؟

پرسش

مصدق كيست و نكات برجسته مثبت و منفي زندگي او چه مي باشد؟

پاسخ

درباره زندگي سياسي دكتر مصدق، نكات فراواني براي بررسي وجود دارد. تاريخ حيات سياسي وي پيش ازمبارزات ملت ايران براي ملي شدن نفت نقطه روشن و مثبتي نشان نمي دهد. در مقابل نقاط منفي متعددي را در ايندوران مي توان يافت، از جمله:

1- كمك به انگليسي ها در جريان سركوب قيام دليران تنگستان،

2- عضويت در گروه شش نفره اي كه رأي به حكومت رضاخان داد،

3- نقش انفعالي و كوتاهي در مقابله با كودتاي 28 مرداد، عليرغم هشدارهاي آيت اللّه كاشاني.

در مقابل نكته مثبتي كه به عنوان مبارزات سياسي وي شمرده مي شود مي توان كمك به نهضت ملي شدن صنعتنفت را برشمرد. البته بايد توجه داشت كه مصدق يكي از عوامل متعدد - برخي تا پنج عامل را برشمرده اند - در اينجريان است. به تعبير برخي از آگاهان آنچه در قضاوت پيرامون مصدق مي تواند راهنماي ما باشد طرف نسبت ومقايسه است؛ يعني، اگر او را با ديگر همقطارانش يعني ديگر رؤساي دولت ها در عصر خودش بسنجيم مانند كسانيچون علم، اقبال و... طبعا از امتيازاتي برخوردار است. اما اگر وي را با مبارزان و مجاهدان مؤمن و مسلمان و عالمان وپيشگامان نهضت اسلامي بسنجيم، اصلاً قابل مقايسه نيست.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- تاريخ سياسي معاصر دكتر سيد جلال الدين مدني

2- مصدق السلطنه شهيد دكتر سيد حسن آيت

نقاط ضعف بازرگان چه بود؟

پرسش

نقاط ضعف بازرگان چه بود؟

پاسخ

}قسمت اول اين سؤال ربطي به اين مركز ندارد و از خود آنها مي توانيد سؤال كنيد.

راجع به ضعف بازرگان هم بحث مفصل است، اجمالاً به چند نكته اشاره مي كنيم:

1- ايشان در اداره كشور در زمان تصدي رياست دولت موقت ضعيف عمل نمود و بسياري از مطلعان سياسي بروز جنگ هاي خونين كردستان ايران را مربوط به سياست هاي دولت موقت مي دانند.

2- تفكرات وي با نظرات بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) تفاوت هاي اصولي داشت.

3- مسؤولاني كه بازرگان در رأس كارهاي مختلف مي گماشت، معمولاً افراد لايق و مذهبي نبودند (آقاي سنجابي يكي از وزراي دولت موقت بود).

نظر شما در مورد شهيد مطهري و دكتر شريعتي چيست ؟

پرسش

نظر شما در مورد شهيد مطهري و دكتر شريعتي چيست ؟

پاسخ

درباره رابطه و نسبت بين شهيد مطهري و مرحوم دكتر شريعتي، چند نكته در خور توجه است:

الف) اين كه گفته ايد پس از انقلاب برخي خواسته اند بين آن دو تقابل ايجاد كنند، بهتر است اين گونه تصحيح شود كه برخي خواسته اند از تفاوت هاي نظري آن دو سوء استفاده كرده و از آب گل آلود ماهي بگيرند؛ وگرنه اختلافات بنيادين بين آن دو از واضحات است.

ب ) اين كه گفته شده است: «نمي توان گفت كدامين برترند» موضعي شكاكانه است.

ج ) اين كه «شريعتي از بزرگترين واضعان نظريه ولايت فقيه بوده» هرگز درست نيست. اصل ولايت فقيه ريشه در فقه شيعه به درازاي چهارده قرن دارد، آن هم نه به معناي اين كه فقها واضع آن باشند؛ بلكه كار فقيه كشف و استنباط است و واضع شارع مقدس مي باشد.

د ) در مورد غرب شناسي بايد به اطلاع برسانيم كه در همين زمينه هم شهيد مطهري(ره) گوي سبقت را از شريعتي و بسياري از ديگر متفكران ربوده است. شهيد مطهري بهتر از هر انديشمند و متفكري، مباني انديشه فرهنگ و تمدن غرب را شناسايي و نقد كرده بود. جلسات ايشان با اساتيد دانشگاه و شخصيت هايي كه هر يك از شاگردان مكاتب فكري غرب بودند و تسلط ايشان در تبيين نگرش غربي و نقد و رد آن، تحسين همگان را برمي انگيخت؛ بهطوري كه در مواردي ايشان نظريات متفكران غربي را، بهتر از مترجمان آنها مي فهميد و بيان مي كرد و باعث شگفتي همه آنان مي شد. برعكس مرحوم شريعتي در دام انديشه هاي غربي (مانند ماركسيسم، اگزيستانسياليزم و اومانيسم) گرفتار آمده و با علاقه اي

كه به اسلام داشت، مجموعه آنها، در ذهن او انديشه اي التقاطي پديد آورد.

ه ) اين كه مرحوم شريعتي با همه روحانيون مخالف نبوده است. مطلبي درست است؛ ليكن متأسفانه در مواردي نيز شخصيت هاي برجسته اي از عالمان شيعه را مورد هتك و استهزا قرار داده است.

در پايان به نظر مي رسد براي شناخت مرحوم شريعتي و بررسي آثار و عقايد او توجه به امور زير لازم است:

الف) برعكس شخصيت هايي چون استاد مطهري كه پس از پختگي و كمال و جامعيت يافتن به گفتار و نوشتار و حركت هاي اجتماعي روي آورد؛ شريعتي زماني زبان گشود و قلم به دست گرفت و در سطح جامعه مطرح شد كه هنوز نيازمندي علمي بسياري در حوزه دين و دين شناسي داشت. از همين رو گاه گرفتار اشتباهات بزرگي مي شد و گاهي پس از تذكر عالمان و دوستان دانشمندش به تصحيح برخي از مواضع پيشين خود مي پرداخت. لذا در مجموعهآنچه از شريعتي باقي مانده است سخنان كاملاً متفاوتي ديده مي شود. اين مسأله برخي را به طرفداري جدي از او مي كشاند و برخي را به مخالفت جدي و حتي طرفداران او را نيز به گروه هاي متفاوت تقسيم مي كند؛ زيرا هر گروه بخشي از مواضع او را توجه و ملاك داوري قرار مي دهند.

ب ) شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود را در او بجويد. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود.

او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است؛ ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين، محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگييافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايش هاي اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود (مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي) قرار داشت. اين مسأله انديشه ديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبياتماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اين گونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت، سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورايي و مبدأ و معاد و...بي مهري نشان مي داد. تا آن جا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.{J

در مورد شريعتي و كتاب هاي او توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد شريعتي و كتاب

هاي او توضيح دهيد؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه از پيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود (به قصد تقليد و دنباله روي) كتابهاي مرحوم شريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبيكه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آن اشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نموده و در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد.

آنچه به طور خلاصه در مورد افكار ايشان مي توان گفت اين است كه وي داراي انديشه هاي انقلابي و اجتماعي اسلامي بوده و نقش ارزنده اي در بيداري اسلامي جوانان ايفا كرده است. در عين حال ديدگاه هاي وي آميخته به برخي از افكار التقاطي و غير اسلامي نيز بوده، درموارد متعددي گرفتار اشتباه و انحراف شده است.

براي آگاهي بيشتر ر . ك:

1- حماسه حسيني، ج 3 شهيد مطهري، نقد حسين وارث آدم

2- استاد مطهري و روشنفكران{J

چرا از نظر بعضي فقها دكتر شريعتي نظراتش مطرود است ؟

پرسش

چرا از نظر بعضي فقها دكتر شريعتي نظراتش مطرود است ؟

پاسخ

چه خوب بود منظور خود را از «بعضي فقها» به صورت مشخص بيان مي نموديد تا به صورت دقيق تر به بررسي اين موضوع مي پرداختيم. اما آنچه به طور كلي در اين زمينه مي توان گفت اين است كه مخالفت برخي از فقها و انديشمندان اسلامي با نظرات دكتر شريعتي به هيچوجه مطلق نبوده و شامل تمامي نظرات ايشان نمي شود بلكه ضمن ارج نهادن به تأثيرات مثبت و ارزنده آثار ايشان به نقد آن مي پردازند.[PRG] مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تأليفات و آثار فراواني دارداشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت.[PRG] دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيد مي ورزيد. [PRG] كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب «فاطمه فاطمه است» از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است. «كوير» نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است. ولي آنچهدرباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را

كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او گفته با ديد شك وترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملاً مد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقتدانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديدهانصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.[PRG] دكتر شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:[PRG] 1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته آرتزين صخره سنگ قلب هاي جامعه را مي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمانخود را در او بجويند. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است، ولي در اين نگارش هنري بسياري از

زيبايي هاي حقيقي دين محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباسدين درخشندگي يافته است.[PRG] 2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايشات اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي بود. اين مسأله انديشهديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه ازآن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اينگونه افكار است.[PRG] 3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعهمي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد و... بي مهري نشان مي داد. تا آنجا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه ونشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.[PRG] اكنون با توجه به مطالب فوق، به صورت مختصر به بررسي يكي از نظرات مرحوم شريعتي كه مورد انتقاد علماء و انديشمندان

اسلامي واقع شده است، مي پردازيم:[PRG] يكي از مهمترين حرف هاي دكتر در مجموعه سال هايي كه كار فكري مي كرد اين بود كه تشيع را به تشيع علوي و تشيع صفوي تقسيم كرد. طبعا به تناسب تشيع علوي و صفوي، دو قشر روحاني علوي و روحاني صفوي هم مطرح مي شد و ايشان تصور مي كرد كه همه بايد تشيعسرخ و انقلابي داشته باشند و بر اين اساس بسياري از علماء عهد صفوي را كه با سلاطين صفويه همكاري داشته اند را به باد توهين و استهزاء مي گرفت. حال آن كه درك شرايط و مقتضيات زمان و همچنين مطالعه عميق تاريخي در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشيع و جهت گيري وموضع گيري هاي مختلفي كه هر كدام از اين بزرگواران در دوران حيات پربركت خود در نوع ارتباط با سلاطين و حكومت هاي جور داشته اند، نشان مي دهد كه به هيچ وجه نمي توان اين تقسيم بندي را به عنوان الگويي تام تا آخر تاريخ برد و هر دوره اي را با آن محك زد. زيرا ما يكتشيع سرخ و سياه در داخل اماميه نداريم. اين تحليلي است از زيديه و اماميه و به نظر انديشمندان اسلامي، تشيع امامي كه در بسياري مواقع با صبر و مدارا كار كرده، از برخورد تسامح آميزش به هيچ عنوان ضرر نديده است. امام حسن(ع) صلح را مي پذيرد و نه تنها امام حسن(ع) دهسال صبر مي كند، امام حسين(ع) اين انقلابي بزرگ تاريخ هم ده سال صبر مي كند تا معاويه بميرد، بعد از شهادت امام حسين، امام سجاد(ع) خيلي وارد سياست نمي شود. اما وارد كارهاي فرهنگي و زيربنايي مي شود. و همچنين امام باقر و امام صادق و ساير ائمه(ع) نيز اين روش را

ادامهمي دهند و هكذا بسياري از علما مانند شيخ مفيد محقق حلي، علامه حلي، علامه مجلسي و... كه سعي مي نمايند با نزديك شدن به حكومت هايي كه به مذهب شيعه علاقمند مي باشند، به ترويج و گسترش فرهنگ تشيع پرداخته و از اين شرايط استفاده كامل مي نمايند. متأسفانه يكي ازعلماء بزرگي كه مورد توهين و انتقاد شديد دكتر قرار گرفت، مرحوم علامه مجلسي بود. هر چند بعدها دكتر از حرفش برگشت و پذيرفت كه در اين مورد برخورد تندي داشته است. در اينجا به لحاظ رعايت گنجايش نامه از بررسي ساير انتقادهايي كه دكتر به علماء شيعه داشته خودداري كرده و فقط به توضيح و تبيين علل همكاري مرحوم علامه مجلسي با حكام صفويه و دستاوردهاي مثبت آن مي پردازيم.[PRG] همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقل نبخشيدند سلطنت رابه بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.[PRG] علامه محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهدهداشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب

شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظريمشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آنهم در شرايطي كه عثمان هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان رانابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظرمي رسيد در اين موقعيت عاقلانه نمي نمود كه علما اين فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط بهمصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرص

لطفا در مورد آقاي مهندس بازرگان توضيح دهيد؟ (بيوگرافي و فعاليت سياسي قبل و بعد از انقلاب و سرانجام او)

پرسش

لطفا در مورد

آقاي مهندس بازرگان توضيح دهيد؟ (بيوگرافي و فعاليت سياسي قبل و بعد از انقلاب و سرانجام او)

پاسخ

مهندس مهدي بازرگان در 1286 هجري شمسي در تهران متولد شد. پدرش از تجار دين دار بود كه در برخي فعاليت هاي ديني و اجتماعي، با همكاري مرحوم سيد ابوالحسن طالقاني (پدر آيت اللّه طالقاني) نقش موثري داشت.

مهندس بازرگان در 1306 به كشور فرانسه رفت و هفت سال در آن جا درس خواند. وي در 1313 به ايران بازگشت و در 1315 به عنوان دانشيار در دانشكده فني تهران مشغول به كار شد و در دو دوره متوالي رياست آن دانشكده را به عهده داشت. در سال 1329 در جريان مبارزه نهضت ملي كردن نفت، از طرف مصدق به مديريت عامل شركت نفت برگزيده شد. وي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 سرپرستي سازمان آب را به عهده گرفت، با اين حال به خاطر امضاي نامه اي اعتراض آميز عليه انتخابات غيرقانوني مجلس، از خدمات دولتي كنار گذاشته شد و تا پس از انقلاب اسلامي امكان خدمات دولتي را نيافت. از طريق تأسيس انجمن هاي اسلامي دانشجويان و معلمان (و بعدها مهندسان و پزشكان) و سخنراني هاي مذهبي، به فعاليت ديني پرداخت. وي در تشكيل نهضت مقاومت ملي و فعاليت هاي سياسي مشاركت نمود و به همين خاطر زنداني گرديد. او بعدها (بهار 1340) نهضت آزادي ايران را پايه گذاري كرد. وي داراي تأليفات بسياري است.

در دوران انقلاب ايشان از اعضاي شوراي انقلاب بودند كه توسط حضرت امام(ره) منصوب شده بودند با پيروزي انقلاب مسؤوليت دولت موقت به ايشان واگذار شد ولي چندي بعد به دليل سياست هاي غيراصولي و نامتناسب با انقلاب ايشان از نخست وزيري استعفا نمودند و

از آن به بعد سمت ديگري نداشتند. از نظر فكري به سمت سكولاريسم تمايل يافت.

لطفأ زندگي نامه دكتر علي شريعتي را برايم بنويسيد.

پرسش

لطفأ زندگي نامه دكتر علي شريعتي را برايم بنويسيد.

پاسخ

دكتر علي شريعتي در سال 1312 ش در خانواده اي روحاني در مزينان زاده شد. از آن جا كه پدرش استاد محمدتقي شريعتي مزيناني (1286 _ 1366 ش) در مشهد رحل اقامت افكنده بوده، علي در آن شهر به مدرسه رفت و پس از طي دوره ي دبستان و دبيرستان در سال 1329 وارد «دانشسراي مقدماتي مشهد» شد. در سال 1331 دانشسرا را به پايان برد و در اداره ي فرهنگ خراسان استخدام شد. سپس وارد دانشگاه شد و در سال 1337 از دانشكده ي ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد فارغ التحصيل شد. به دليل احراز رتبه ي اولي، بورسيه ي دولتي شد و در سال 1338 براي تحصيل به فرانسه اعزام شد. در سال 1343 با اخذ درجه ي دكتري در رشته تاريخ به وطن بازگشت و از سال 1345 با عنوان استادياري در دانشگاه مشهد به تدريس پرداخت. در 26 ارديبهشت ماه 1356 به اروپا رفت ولي در 29 خرداد همان سال در لندن درگذشت. (ر.ك: دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي، بهاءالدين خرمشاهي، نشر دوستان).

لطفأ در مورد كتابهاي دكتر شريعتي و اينكه آيا منبع مناسبي است براي مطالعه جوانان، توضيح دهيد؟ اگر شهيد مطهري در اين مورد نظري دارند توضيح دهيد؟

پرسش

لطفأ در مورد كتابهاي دكتر شريعتي و اينكه آيا منبع مناسبي است براي مطالعه جوانان، توضيح دهيد؟ اگر شهيد مطهري در اين مورد نظري دارند توضيح دهيد؟

پاسخ

خواندن هر كتابي مفيد است ولي آنچه كه ضروري است داشتن توان و روحيه نقد و گزينش است و ديگر آنكه از پيش داوري پرهيز گردد و مطالب نه به قصد فهم و نقد خوانده شود (به قصد تقليد و دنباله روي ) كتابهاي مرحوم شريعتي نيز از اين قاعده مستثني نيست از نظر ادبي كه كتابهاي خوب و خواندني هستند از نظر مطالب نيز كه به آن اشاره شد. داشتن ايسم هاي غربي ضرورت شرعي ندارد ولي كسي كه مي خواهد در عرصه تفكر و بينش ها سير نموده و در اين وادي وارد شود طبيعتا بايد با نقطه نظرها و انديشه ها آشنا گردد. آنچه به طور خلاصه در مورد افكار ايشان مي توان گفت اين است كه وي داراي انديشه هاي انقلابي و اجتماعي اسلامي بوده و نقش ارزنده اي در بيداري اسلامي جوانان ايفا كرده است . در عين حال ديدگاه هاي وي آميخته به برخي از افكار التقاطي و غير اسلامي نيز بوده , در موارد متعددي گرفتار اشتباه و انحراف شده است . براي آگاهي بيشتر ر . ك : 1- حماسه حسيني , ج 3شهيد مطهري , نقد حسين وارث آدم 2- استاد مطهري و روشنفكران

خط فكري آقاي عبدالهادي حائري چيست ؟ تاليفات وي: اسلام در جهان ، آنچه گذشت و نخستين رويارويي انديشه گران ايران

پرسش

خط فكري آقاي عبدالهادي حائري چيست ؟ تاليفات وي: اسلام در جهان ، آنچه گذشت و نخستين رويارويي انديشه گران ايران

پاسخ

استاد دكتر عبدالهادي حائري (1314 - 1373 ش) در خانواده اي مذهبي در قم متولد شد، پس از اخذ مدرك كارشناسي الهيات از دانشگاه تهران، براي ادامه تحصيل به دانشگاه مكاگيل (كانادا) عزيمت كرد و مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي خود را در رشته اسلام شناسي به اتمام رساند. پايان نامه دكتري ايشان «تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق» در محافل داخلي و خارجي شهرت بسياري براي ايشان به ارمغان آورد.

كتاب «نخستين رويارويي هاي انديشه گران ايران با دو رويه بورژوازي غرب» از ديگر آثار پژوهشي اوست كه جايزه بهترين كتاب سال جمهوري اسلامي ايران (1368) را به خود اختصاص داد.

ايشان علت العلل تمام بدبختي هايي كه دامنگير ملت اين كشور شش هزار ساله گرديده است را، دو اصل حساس و مهم مي داند:

1. تعقيب ننمودن روش و آيين پاك نياكان با افتخارمان.

2. پيروي و تبعيت نمودن از افكار ظلمت بار اروپائيان.

اما در مورد خط فكري ايشان بايد گفت كه اصولا شناخت خط فكري افراد، نيازمند:

1- بررسي و مطالعه انديشه ها و آثار علمي، گفتار، عملكرد و منش فردي و اجتماعي آنان به صورت دقيق، جامع و همه جانبه.

2- پرهيز از دخالت دادن پيش فرض ها و ذهنيات فرد مطالعه كننده است و ارزش گذاري در اين زمينه نيز بايد براساس يك سري ملاك ها و معيارهاي مهم و اساسي صورت پذيرد:

يكم: نفس ارائه تحقيقات علمي با روش هايي كاملا علمي، سواي از چيستي نتايج آن، امري مهم پسنديده و

با ارزش است.

دوم: استقلال فكري افراد، مرعوب نشدن و عدم انفعال در مقابل بيگانگان و پيشرفت هاي آنها نيز از اهميت بسزايي برخوردار است.

سوم: اين كه بايد ميزان تعهد و پاي بندي آنها را به گذشته، تاريخ و هويت ديني و ملي شان را نيز به عنوان معيار مهمي در نظر گرفت. خلاصه، با در نظر گرفتن ملاك ها و ويژگي هايي اين چنيني، مي توان به شناخت و ارزيابي و تحليل خط فكري افراد، دست يافت.

در مورد مرحوم دكتر عبدالهادي حائري، ما شناخت جامعي نداشته و هيچ گونه قضاوت و تحليلي از خط فكري ايشان نداريم، شما مي توانيد با مراجعه به آثار علمي ايشان و دوستاني كه از نزديك با ايشان و يا آثار علمي ايشان آشنايي كامل داشته و با در نظر گرفتن معيارها و ملاك هايي كه گذشت، به هدف خود نائل شويد.

همچنين در مهر ماه 1379 همايش بزرگداشت آن مرحوم از سوي مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران و گروه تاريخ دانشگاه هاي تهران و فردوسي مشهد، در تهران برگزار گرديد و مقالات ارائه شده به اين همايش و نظرات انديشمندان و... در كتابي تحت عنوان «خودآگاهي و تاريخ پژوهي» (يادنامه استاد عبدالهادي حائري) توسط مؤسسه توسعه دانش و پژوهش ايران در اسفند 1380 به چاپ رسيد.

مراجعه به منبع فوق نيز مي تواند مددكار شما دانشجوي گرامي باشد.

شبهه ديگر مربوط به شخصيت دكتر علي شريعتي است كه ظاهرا شهيد مطهري آن را نقد كرده (يا طرز تفكر ايشان را نقد كرده است)خصوصا اينكه دكتر شريعتي اين جمله را بيان كرده است:امام حسين (ع) مظهر شكست انسان است؟

پرسش

شبهه ديگر مربوط به شخصيت دكتر علي شريعتي است كه ظاهرا شهيد مطهري آن را نقد كرده (يا طرز تفكر ايشان را نقد كرده است)خصوصا اينكه دكتر شريعتي اين جمله را بيان كرده است:امام حسين (ع) مظهر شكست انسان است؟

پاسخ

الف - شخصيت مرحوم دكتر شريعتي:

مرحوم دكتر شريعتي از شخصيت هاي مهم و تأثير گذار در عرصه فرهنگي ومذهبي جامعه ما مي باشند و نقش به سزايي در رويكرد جوانان به اسلام در قبل از انقلاب داشته اند. از اين رو ضمن احترام به شخصيت علمي و مجاهدت هاي ايشان، بايد مانند هر متفكر ديگر با آثار و انديشه هاي ايشان برخوردي منطقي و نقادانه داشت و از هرگونه افراط و تفريطي پرهيز شود. چنان كه حضرت امام در اين زمينه مي فرمايد: «... آثار دكتر شريعتي و تعاليم وي مباحثات و جدل هاي بسياري را در ميان علما بر انگيخت و در عين حال تأثيرات عظيمي بر جوانان روشنفكر ايراني گذارده، آنان را به سوي اسلام فرا خواند... پيروان شريعتي مي بايست مطالعات خودرا فراتر از آنچه كه دكتر شريعتي اظهار داشته، برده و در تراديسيون تشيع مطالعه بيشتري به عمل آورند. در عين حال علماي تشيع سنتي مي بايست اين حقيقت را دريابند كه هيچ يك از علما، كلام آخر را نگفته و حرف هاي ديگر براي گفتن هست. بنابراين ضرورت ارزيابي دقيق در مسايلي كه دكتر شريعتي مطرح مي سازد وجود دارد» (جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي ايران، رسول جعفريان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ دوم، 1380، ص 300).

و در جاي ديگر مي فرمايند: «شريعتي فردي متفكر است،

اما اشتباهاتي دارد، ما به آيت الله مطهري گفته ايم كه اشتباهات ايشان را تذكر بدهند» (همان).

و خود دكتر شريعتي هم هميشه معتقد بود كه حرف هاي وي وحي منزل نيست و به كساني كه حرف هاي او را به نقد مي كشيدند علاقه داشت (گفتگو با غلامعباس توسلي، سايت بازتاب، 23/3/83).

بزرگترين مشكل جدي آن مرحوم فقدان شناخت صحيح و درك قوي از ابعاد مختلف اسلام بود كه متأسفانه تبعاتي منفي در برخي آثار و نگرش هاي ايشان به دنبال داشت.

ب - تبيين جمله دكتر پيرامون امام حسين(ع) :

در كتاب «حسين وارث آدم»، دكتر شريعتي به نوعي خواسته اند تاريخ را براساس ديدگاه مادي - ماركسيستي توجيه نمايند. از ديدگاه نگارنده اين كتاب؛ آغاز تاريخ بشر اشتراكيت و برابري است، سپس علت نابرابري وحق و باطل يعني مالكيت آغاز مي گردد و از اينجا جامعه بشري به دو طبقه برخوردار و استثمارگر و طبقه محروم و استثمار شده تقسيم مي شود. طبقه حاكم و برخوردار و استثمارگر سه چهره دارد: سياست، اقتصاد، مذهب يا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزوير كه كار اول برده ساختن و كار دومي غارت كردن و كار سومي فريب دادن است.

براساس اين ديدگاه، نظام حاكم بر تاريخ همواره همين بوده است و آنچه غير از اين بوده، نهضت هايي بوده محكوم، قيام ها و انقلاب هايي بوده دلسوزانه و مذبوحانه و چون زير بنا فاسد بوده از همه آن نهضت ها كه به وسيله ابراهيم ها، موسي ها، عيسي ها، محمدها(ص)، علي ها(ع) و حسين ها(ع)، صورت گرفته نتيجه معكوس گرفته شده است و بلاي جان و زنجير

ديگري بر دست و پاي بشريت شده است (حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 3، صص 309 -307).

نواي امام حسين(ع) خاموش اما بانگ گوساله هاي سامري هميشه بلند است (حسين وارث آدم، علي شريعتي، ص 34).

سرنوشت محتوم همه وارثان آدم اسارت و گرفتاري است (همان، ص 28).

وراثت آزادي و عدالت و بيداري، نهضت محكوم تاريخ است و وراثت بردگي و بيداد و مذهب خواب، نظام حاكم بر تاريخ (همان، ص 39).

امام حسين به سوي مرگ مي شتابد، تنها و بي اميد (همان، ص 23).

او مظهر شكست آدم است و تعصبي بي حاصل به خرج مي دهد (همن، ص 47).

خلاصه اين كه نگارنده كتاب حسين وارث آدم، تلاش هاي انقلابيون تاريخ را با زيربناي طبقاتي، دلسوزانه ولي بي نتيجه مي داند و معتقد است فقط با محو طبقات است كه جامعه به سعادت واقعي خويش نائل مي گردد؛ از اين رو سرنوشت بشريت و پايان تاريخ بشر، اشتراكيت و سوسياليسم است و تنها در آن وقت است كه بشر از بلاي مالكيت و نظام طبقاتي نجات مي يابد و زير بنا خراب مي شود و زير بناي واقعي عدل و داد واقعي درست مي شود (همان، ص 9).

ج - نقد:

متأسفانه در اين كتاب به تنها چيزي كه توجه نشده است شخصيت پيامبران و مصلحان الهي و آثار نهضت و قيام هاي آنهاست؛ به عنوان مثال نگارنده امام حسين(ع) را انساني مظلوم و محكوم مي داند كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد؛ اما نگاهي دقيق و واقع بينانه به تاريخ و تحولات جوامع بشري خلاف اين ادعا را ثابت مي نمايد. اين درست است كه پيامبران و مصلحان

الهي هيچ كدام به طور كامل موفق به دگرگوني نظام فاسد حاكم بر جوامع بشري و تأمين سعادت كامل بشر نشدند، اما اين موضوع به هيچ وجه به معناي بي نتيجه بودن قيام ها و مجاهدت هاي آنان نيست. هدف اصلي مصلحان الهي هدايت و بيداري بشريت از جهالت و ناداني و جلوگيري از انحراف و انحطاط بيشتر بشريت و سوق دادن آن به سوي هدايت، كمال و دانايي بود و اتفاقا تنها عاملي كه توانسته است نسل بشر و بنياد جامعه بشري را تاكنون حفظ نموده و توجه به اخلاقيات، حقوق بشر، علم و پيشرفت، عدالت، نوع دوستي، ايثار، آزادي خواهي و ايستادگي در مقابل ظالمان و دفاع از حقوق مظلومان و... را از ارزش هاي مهم جامعه بشري قرار دهد، همان تعاليم و نتايج مجاهدت هاي مصلحان اجتماعي است. نهضت پيامبر گرامي اسلام(ص) درست در شرايطي بود كه بشريت در جهل و جهالت و استبداد دست و پا مي زد و به سوي انحطاط پيش مي رفت، مجاهدت ها و تعاليم الهي پيامبر اكرم(ص) نه تنها توانست نظام طبقاتي حاكم بر عربستان را در هم شكسته و انسان ها را از خرافات و جهالت و استبداد نجات دهد، بلكه با ترسيم افقي صحيح براي بشريت، ملت هاي ساير كشورها را دچار تحول اساسي نمود، نجات ايرانيان از چنگال نظام هاي فرسوده سياسي، اجتماعي و... و ايجاد تحولي عظيم در آنان كه موجب شكل گيري تمدن عظيم اسلامي و پيشرفت هاي شگرف در زمينه هاي مختلف علمي، فرهنگي و... شد و از سوي ديگر اروپاي درمانده در زير بار قرون وسطي را در اثر

تماس با تعاليم اسلامي و تمدن اسلامي را حياتي دوباره بخشيد تا جايي كه پيشرفت هاي عظيم كنوني آنان همه از آن نشأت مي گيرد.

و اما نهضت امام حسين(ع) گرچه در ظاهر قيامي ناموفق و همراه با ناكامي بود ولي بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه تحليل و ارزيابي موفقيت يا ناكامي در موضوعي بايد با توجه به اهداف آن صورت پذيرد و اين درست همان نكته اي است كه اگر بدان توجه شود، مشخص مي شود كه نهضت امام حسين(ع)، كاملا موفق بود و توانست به اهداف خويش دست يابد؛ امام حسين(ع) براي جلوگيري از انحرافاتي كه به وسيله دستگاه حاكم آن زمان در جامعه اسلامي به وجود آمده بود و مي رفت تا اساس اسلام ودستاوردهاي نهضت پيامبر گرامي اسلامي را بر باد دهد، قيام نمودند و اتفاقا از طريق شهادت مظلومانه خود و يارانش توانست به اين هدف عظيم دست يابد. تا جايي كه تداوم اسلام و گسترش فرهنگ و تعاليم حيات بخش آن محصول و نتيجه قيام و شهادت آن امام همام مي باشد. و همچنين ساير مصلحان اجتماعي در سرتاسر گيتي قطعا دستاوردهاي بسيار مهمي براي جامعه خويش داشته و دارند.

اما اين كه مشاهده مي شود موفقيت هاي آنها نسبي است يا اين كه پس از مدتي رو به ركود مي روند و دوباره نظام هاي فاسد طبقاتي بر جامعه بشري حاكم مي شوند، مشكل در مصلحان الهي و قيام آنان نيست، بلكه مشكل در سطح فرهنگي مردم، ميزان همكاري و همياري و صبر و استقامت آنان در تداوم آن نهضت هاست. از اين روست كه جامعه ايده

آل و مطلوب بشريت تنها در زماني محقق مي شود كه جوامع بشري از ظرفيت و سطح فكري و فرهنگي لازم براي قبولي چنين جامعه اي برخوردار شده باشند.

در هر صورت بشريت كنوني و پيشرفت هاي آن در زمينه هاي مختلف، علي رغم تمامي مشكلات، مرهون مجاهدت ها و تعاليم مصلحان الهي است كه به هيچ وجه نمي توان آنها را ناديده گرفت و از سوي ديگر بشريت با رويكرد مجدد به دين و تعاليم انبياي الهي مي رود تا زمينه هاي تشكيل حكومت عدل واقعي را در سرتاسر جهان و تحقق جامعه آرماني را فراهم سازد.

متأسفانه مرحوم دكتر در زماني مي زيست كه يأس و نااميدي بر همه نهضت هاي آزادي بخش مسلط بود و مكتب سوسياليسم و آموزه هاي آن بر فضاي جامعه غلبه داشت و به هيچ وجه نهضت درخشان اسلامي و تحولات شگرفي كه در اقصي نقاط جهان به وجود آورد را پيش بيني نمي نمود. آري اگر مرحوم دكتر مي بود و پيروزي نهضت اسلامي ايران و درهم ريختن بنيان هاي ستمشاهي و شكست و ناكامي استكبار جهاني و افول ابرقدرت شرق و ناكامي آموزه هاي سوسياليسم را مي ديد و نظاره مي كرد كه چگونه ملتي تنها با تكيه بر تعاليم اسلام و با الهام از نهضت حسيني در مقابل ظلم جهانيان ايستاد و هزينه هاي آن را در پيش از دو دهه پرداخت و پيروز شد و دستاوردهاي عظيمي در زمينه هاي مختلف به همراه داشته است، ساير تحولات جهان را مشاهده مي نمود قطعا ديدگاهي ديگر در اين زمينه ارائه مي داد.

با سلام: همه مي دانيم شهيدان مطهري و شريعتي از بزرگ ترين متفكران بوده و هنوز هم آثارشان مشتاقان بسياري دارد.اما ..... متاسفانه خدمتگذاران فرهنگي اجتماع به هيچ روي نتوانستند حق اين دو بزرگوار را ادا كنند(و اي كاش كه همين طور باشد و عذرشان نتوانستن و ندانست

پرسش

با سلام: همه مي دانيم

شهيدان مطهري و شريعتي از بزرگ ترين متفكران بوده و هنوز هم آثارشان مشتاقان بسياري دارد.اما ..... متاسفانه خدمتگذاران فرهنگي اجتماع به هيچ روي نتوانستند حق اين دو بزرگوار را ادا كنند(و اي كاش كه همين طور باشد و عذرشان نتوانستن و ندانستن باشد ونه خداي نا كرده نخواستن) و به هر حال در ترويج انديشه هاي والاي اين متفكران بسيار كوتاهي شده! هر چند جفايي كه برآثار اين دو انديشمند شده به دو شكل كاملا متفاوت است: گر چه تبليغات رسمي و دولتي وسيعي در راستاي دعوت جوانان به مطالعه آثار شهيد مطهري صورت مي گيرد ولي متاسفانه انديشه هاي والاي دكتر شريعتي در سايه سنگين بي توجهي ها و بي مهري هاي متوليان فرهنگي قرار گرفته و همين تناقض بي توجيه سبب شده نوعي حس بي اعتمادي نسبت به سياست هاي رسمي فرهنگي در بين بسياري از جوانان و جستجوگران حقيقت ايجاد شود چرا كه جوان مي بيند دست اندر كار امور فرهنگي و آنكه بايد معرف انديشه هاي خوب باشد بي طرفانه و به دور از برداشت ها و سليقه هاي شخصي كار نمي كند و از همه بد تر اين كه متوليان امور فرهنكي تصور كرده اند كه اگر رسما كسي چيزي از دكتر شريعتي نگويد جوان هم چيزي نمي فهمد اجازه دهيد به عنوان جواني 21 ساله و دانشجو جان مطلب را ساده تر بگويم وقتي من مي بينم عده اي (تحت هر عنوان)سعي مي كنند تفكري را به شدت تبليغ كرده و از سويي انديشه اي را به صرف مطابق نبودن با سليقه خودشان به كلي ناديده بگيرند .چنين

رفتار غرض ورزانه اي باعث مي شود كه دانشجو نا خود آگاه در برابر چنين روندي به شدت موضع گيري كند و اوضاعي به وجود بيايد نظير آنچه امروزه در بين جوانان اهل مطالعه پيش آمده از طرفي عليرغم تبليغات گسترده در جهتي و بي توجهي بي توجيه در سويي ديگر(كه پيش تر اشاره كردم)من مي بينم كه اشتياق جوانان اهل مطالعه به آثار دكتر شريعتي بيشتر شده و متاسفانه دانشجويان كم تري جذب كتب شهيد مطهري مي شوند .و از همه بد تر اين ذهنيت به وجود مي آيد كه انديشه هاي اين دو بزرگوار به هيچ روي قابل جمع نيستند و نمي توان به هر دو به عنوان معلمان بزرگ نسل جوان نگريست و لا جرم بايد از اين بين يكي را انتخاب كرد وديگري را به كلي رد.و بدا به حال ما .... آيا كوته انديشي خدمتگذاران عرصه دين و انديشه خود مسبب چنين مسايلي نيست؟

پاسخ

البته از اين نكته نمي توان گذشت كه در مورد شخصيت اين دو متفكر بزرگ افراط و تفريط هايي صورت گرفته است. و طبيعي است كه اين افراط و تفريط ها واكنش هاي منفي را در بين جوانان برجود مي آورد.

دكتر شريعتي كه در زمينه جامعه شناسي متخصص و صاحب نظر بود، و در عين حال وارد قلمرو مسائل و معارف ديني شده بود، كساني كه در پي ترويج افكار او هستند بدون توجه به تخصص دكتر شريعتي تنها به بعد ورود وي در عرصه دين كه در حيطه تخصص وي نبوده است، مي پردازند و كساني كه در پي تخطئه اين انديشمند هستند نيز با

چشم پوشي از تخصص وي و تنها با نگاه به ضعف او در حيطه پرداختن به مسائل ديني، به تخطئه كامل وي مي پردازند كه اين هر دو نگاه مذموم بوده و موجب وارد شدن لطمه هاي فراواني به شخصيت دكتر شريعتي شده است. البته به اين نكته هم بايد واقف بود كه جوانان و بويژه قشر دانشگاهيان و فرهيخته اگر بخواهند دينشان را اخذ نمايند ترديدي نيست كه بايد از كتب و آثار شهيد مطهري باشد چرا كه وي متخصص اين امر است و دكتر شريعتي كارشناس مسائل ديني نيست. امروزه گامهايي در زمينه تفكيك در انديشه دكتر شريعتي برداشته شده است تا حيطه تخصص وي روشن شده و از افراط و تفريط جلوگيري شود.

با اين همه جاي اين گله از آقاي دكتر شريعتي است و طرفداران وي و همه حق خواهان و مخصوصا دانشجويان عزيز بايد بدان توجه داشته باشند گاهي برخي از بي مهري هاي دكتر شريعتي به آموزه هاي ديني و يا علماي دين يا به واسطه عدم تعمق ايشان و يا به واسطه عدم تخصص ايشان و يا به واسطه مشاهده برخي افرادي كه در لباس روحانيت احتمالا رفتار ناشايست و يا حداقل نازيبنده داشتند، به همه روحانيت اهانت كردن و يا ... حداقل از مثل ايشان نامتوقع و خلاف اخلاق دانشمندان روشنفكر اسلامي است.

براي نمونه شما به بحث سر خاتميت ايشان بنگريد به يك تفكر راسيوناليسم و در واقع ختم ديانت و اين انحراف بزرگ عقيدتي است و با وجود اين دغدغه جوانان و دل سوزي براي اصلاحات اجتماعي، و نيز هنر ايشان در سخنراني ها و در آثار

قلمي ايشان كه جذابيت خاصي به ايشان داده است نبايد پنهان بماند. اما ترويج تفكر شهيد مطهري اطمينان بخش است و با تخصص وي سازگار است و داراي جامعيت و نكات ظريف اخلاقي و علمي مي باشد البته هيچ كس جز خدا مطلق نيست.

بيوگرافي انديشمند معاصر حسن رحيم پور را ميخواستم.

پرسش

بيوگرافي انديشمند معاصر حسن رحيم پور را ميخواستم.

پاسخ

بيوگرافي خاصي از ايشان به دست نيامده است. برخي از كتاب هاي منتشر شده ايشان عبارتند از:

1. حسين(ع) عقل سرخ، انتشارات سروش

2. علي (ع) شهر بي آرمان، انتشارات سروش

3. مهدي(ع) ده انقلاب در يك انقلاب، انتشارات سروش.

ايشان سردبير كتاب نقد و مدرس حوزه و دانشگاه مي باشند.

كم و بيش در مجامع عمومي از فرايند دادگاه آقاي آقاجري سخن به ميان مي آيد كه بعضا قضاوت هاي نادرستي توسط مردم كوچه و بازار ارايه مي گردد . بسيار خوشحال مي شوم پاره اي از سخنان و رويكرد ايشان به مسائل مطروحه را بدانم تا حداقل آگاهي را كسب نمايم .

پرسش

كم و بيش در مجامع عمومي از فرايند دادگاه آقاي آقاجري سخن به ميان مي آيد كه بعضا قضاوت هاي نادرستي توسط مردم كوچه و بازار ارايه مي گردد . بسيار خوشحال مي شوم پاره اي از سخنان و رويكرد ايشان به مسائل مطروحه را بدانم تا حداقل آگاهي را كسب نمايم .

پاسخ(قسمت اول)

جهت آشنايي كامل با محورهاي اساسي ديدگاه هاي آقاي آغاجري و نقد آنها متن كتاب «آن سوي سراب» ذبيح الله اسماعيلي، نشر معارف، 1381، صص 11_107 در پي مي آيد:

ديدگاه ها

امام خميني قدس سره مي فرمايد:

قدرت اسلام است كه از حلقوم روحانيت بيرون مي آيد. اين ها را نشكنيد. خدايا! تو مي داني كه من براي اين كه معمّم هستم از روحانيت طرفداري نمي كنم؛ براي اين كه مي دانم اين قشرند كه مي توانند ملّت را نجات بدهند.(3)

اين هايي كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مي خواهند مسلمين را خواب كنند؛ مي خواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آن ها مال مسلمين را بخورند. اين احكام، افيون است نه اسلام، افيون است. اين كه مي گويند: اسلام افيون جامعه است، خودِ اين، براي اغفال مردم است.(4)

اسلام با مراكز فحشا و فساد مخالف است نه با تمدن.(5)

استاد شهيد مرتضي مطهري قدس سره مي فرمايد:

من به عنوان يك فرد مسئول به مسئوليت الهي، به رهبران عظيم الشأن نهضت اسلامي - كه براي همه شان احترام فراوان قائلم - هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجّت مي كنم كه نفوذ و نشر انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارك اسلامي، اعم از آن كه از روي سوء نيّت و يا عدم سوء نيّت صورت گيرد، خطري است كه

كيان اسلام را تهديد مي كند.(6)

علّامه، محمد تقي جعفري قدس سره مي فرمايد:

هر آزادي بيان، مانند هر آزادي عقيده و انديشه اي كه به ضرر مادّي يا معنوي انسان، مورد بهره برداري قرار بگيرد، آزادي نامعقول است.

جنايت كارانِ ارواح انسان ها، تحت عناوين جاذب، مانند نويسنده توانا، آزاد انديش، روشنفكر و متفكّر، شهرت مي يابند.(7)

يادآوري و سپاسگزاري نوشته اي كه پيش رو داريد دست آورد جلسه نقد علميِ سخنان دكترهاشم آغاجري - استاد تاريخ دانشگاه تربيت مدرّس تهران - است كه در دانشگاه بوعلي سيناي همدان برگزار شد. اينك به دليل اهمّيت و استقبال فراوان دانش پژوهان، با تجديد نظر به صورت حاضر ارائه مي شود.

گفتني است مطالب مورد استناد اين كتاب عيناً برگرفته از فيلم سخنراني آقاي آغاجري است كه به سمع و نظر نگارنده رسيده و از آن رو كه هيچ گفته يا نوشته اي جز سخنان معصومان عليهم السلام خالي از اشتباه و نقص نيست، نويسنده بر آن است تا از خرمن سودمند نكته و نظر فرزانگانِ دانش و درايت، سود جويد؛ زيرا:

چون كه دارالضرب را سلطان خداست

نقدها چون ضربِ خوب و نارواست(8)

اميد است اين كوشش ناچيز در راه كشف حقيقت و درك بهتر فضيلت، سودمند افتد.

انگيزه نقد

اين نقد، از آن رو پديد آمد كه پس از گذشت چند ماه از سخنراني مزبور - كه در تاريخ 29/3/1381 به مناسبت سالگرد مرحوم دكتر علي شريعتي، در خانه معلمان همدان ايراد شده است. - و واكنش هاي گوناگون درباره آن و نيز پس از اعلام حكم آقاي آغاجري، تشكّلي تصميم مي گيرد كه نوار ويدئويي سخنراني ايشان را در دانشگاه به نمايش بگذارد تا همه دانشجويان استفاده كنند. نگارنده به عنوان روحاني كه براي تبليغات اسلامي به مناسبت ماه

مبارك رمضان در دانشگاه بوعلي سيناي همدان حضور داشتم، از سر احساس وظيفه اسلامي، پيشنهاد كردم: حاضرم به دور از هر گونه جنجال سياسي و نيز بي طرفيِ كامل نسبت به حكم ياد شده از سوي دادگاه، سخنان دكتر آغاجري را در ميزگردي عمومي با حضور دانشجويان عزيز نقد كنم.

اين پيشنهاد كه هم زمان با پخش فيلم سخنراني بود، در دانشگاه بازتاب يافت و سرانجام از سوي شمار زيادي از دانشجويان براي برگزاري چنين جلسه اي برنامه ريزي شد. سپس با اجازه هيئت نظارت در تاريخ 27/8/81 برنامه نقد و بررسي، در سالن اجتماعات برگزار شد. اين برنامه - با وجود جوّ ناآرامي كه بر دانشگاه حاكم بود - به گفته دانشجويان و برخي اساتيد محترم شركت كننده در جلسه، مثبت، متين و آرام برگزار شد.

در اين جا لازم مي دانم از دانشجويان عزيز و برخي اساتيد محترم دانشگاه بوعلي سينا، كه با استقبال چشمگيرشان زمينه ساز نشر اين نوشته شدند صميمانه تشكر كنم.

مقدّمه لازم است پيش از آغاز نقد و بررسي سخنان دكتر هاشم آغاجري نكته هايي را ياد آوري كنيم:

1. تفاوت نقد و نفي: اين دو واژه - كه گاهي به اشتباه به جاي هم ديگر قرار مي گيرند - داراي دو معناي متفاوتند؛ نفي، يعني رد كردن مطلق و يك سو نگري، بي آن كه نقاط مثبت كاري يا شخصي ملاحظه شود. ولي نقد با آن كه نقاط ضعف را شامل مي شود، بيانگر جنبه هاي مثبت نيز هست؛ چرا كه كلمه نقد - بر خلاف نفي - به معناي جدا ساختن خالصي ها از ناخالصي هاست.(9)

از اين رو، مي بايد در ارزيابي هر كاري به ويژه مباحث علمي و پژوهشي تنها به عيب

و نقص ها پرداخته نشود، بلكه خوبي ها و قوّت هاي آن هم، بازگو شود؛ چيزي كه اقتضاي عدالت و حقيقت يابي است.

2. ارزشيابي نقدِ درست: نقد در هر جامعه اي، بنياد پيشرفت و در بحث هاي علمي و فرهنگي، محور ترقّي و تخصّص است. اين نكته در فرهنگ ديني ما داراي اهمّيت ويژه اي است.

امام جوادعليه السلام مي فرمايد:

هر مؤمني به سه چيز نيازمند است كه يكي از آن ها داشتن منتقد دل سوز است.(10)

روي اين اصل، در حوزه هاي علوم ديني - به ويژه شيعي - انديشه نقد و نظر جايگاه ويژه اي داشته و دارد. اصولاً دروس عالي حوزه - كه اصطلاحاً درس خارج گفته مي شود - هميشه با پرسش و پاسخ و نقد و بررسي همراه است و همواره بر پرورش روحِ نقد و نظر طلّاب علوم اسلامي تأكيد مي شود.

نمونه هاي نقد علمي در حوزه هاي علميه 1. الاحتجاج(11): كتابي است كه مناظرات علمي ائمه اطهارعليهم السلام با مخالفان، در آن گرد آمده است.

2. النص والاجتهاد(12): كتابي است كه بدعت هاي خلفا و برخي صحابه در آن نقد شده است.

3. المراجعات: در اين كتاب گفت و گوي علمي و انتقادي ميان علاّمه شرف الدين - عالم شيعي - و شيخ سليم البشري مالكي (1248 - 1335) - عالم سنّي و رئيس سابق دانشگاه الازهر - در آن مطرح شده است.

4. الفصول المهمّه(13): در اين اثر مباحث اختلافيِ ميان شيعه و سنّي، بررسي علمي و استدلالي شده است.

5 . رسالة الاثني عشرية في الردّ علي الصوفيه(14): در اين كتاب عرفان صوفيانه مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.

6 . كسر اصنام الجاهليه(15): در اين كتاب عارف نمايان به نقد كشيده شده اند.

7. محجّةالبيضاء في تهذيب الاحياء(16): در اين

كتاب، مرحوم ملّا محسن فيض كاشاني (متوفّاي 1091ق) كتابِ احياء علوم الدين ابوحامد محمد غزّالي (450 - 505 ق) را نقد كرده است.

8 . ظهور شيعه(17): در اين كتاب مصاحبه هاي علمي، علّامه طباطبائي با استاد هانري كربن مستشرق فرانسوي بين سال هاي 28 - 1327 شمسي گرد آمده است.

9. تفسير، نقد و تحليل مثنوي(18): در اين اثر مرحوم استاد محمد تقي جعفري به تفسير و تحليل مثنوي پرداخته است.

10. مكتب تفكيك(19): كتابي است كه در آن استاد محمد رضا حكيمي به بررسي علمي تفكيك ميان دين و فلسفه مصطلح پرداخته است.

11. استاد مطهّري و روشنفكران(20): استاد شهيد مطهّري در اين اثر، از سويي افكار روشنفكري و از سوي ديگر، مباحث اسلام شناسي مرحوم دكتر شريعتي را مورد نقد و بررسي قرار داده است.

12. خلقت انسان(21): اين اثر نقدي است از استاد، آية اللّه مصباح يزدي بر كتاب خلقت انسان(22) تأليفِ مرحوم دكتر يداللّه سحابي (ازسران نهضت آزادي).

13. نظام حقوق زن در اسلام(23): در اين كتاب، استاد شهيد مطهّري لايحه چهل ماده اي قاضي فقيد ابراهيم مهدوي زنجاني را - كه در جهت تعويض قانون مدني مربوط با خانواده نگاشته بود - نقد كرده است.

14. مقاله «سيري در مباني ولايت فقيه»: اين مقاله گفتاري از آية اللّه جوادي آملي است كه حجةالاسلام دكتر مهدي حائري يزدي آن را نقد كرده و سپس حضرت جناب آية اللّه جوادي آملي به آن پاسخ داده است.(24)

حريم آزادي انديشه و بيان از نگاه قرآن كريم از ديدگاه قرآن كريم شرط و ركن اساسي آزادي هر عقيده و بيان دو چيز است:

1. علم؛(25) 2 انتخاب برتر.(26)

انديشه انسان از منظر اعتبار و ارزش، داراي شرايط

يكساني نيست؛ زيرا برخي از انديشه ها را نمي توان نمونه علم و دانش برشمرد و برايش ارزشي قائل شد؛ مانند وهم، شك و ظن كه برخاسته از فضاي ذهن آدمي اند، ولي ارزش القا و ارائه ندارند؛ چرا كه به جهل نزديك ترند تا به علم.(27) از اين رو، قرآن كريم سخني را كه برآيند علم نباشد شايسئه پيروي نمي داند:

«وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»؛(28)

از آن چه به آن آگاهي نداري، پيروي مكن؛ چرا كه گوش، چشم و دل، همه مسئولند.

روان شناسانِ امروز هم، بر اين باورند كه ثبات انديشه، در سايه پرورش روح علمي و آگاهي به دست مي آيد.(29)

بر اين اساس، دانشمندان علوم تربيتي مي گويند: هر عقيده اي كه غير مستدل باشد هر چند كه صحيح باشد، ارزش علمي ندارد:

هر عقيده اي كه در نتيجه جريان شرطي يا بدون تفكر به وجود آيد تعصّب ناميده مي شود، تمام اين عقايد غيرمستدل است؛ ولي همه آن ها غير معقول نيست. انسان گاهي عقايد صحيح را بر اساس دلايل غلط مي پذيرد و گاهي نيز عقايدي را بدون هيچ گونه دليل قبول مي كند.(30)

به هر حال، از نظر اسلام و عقل سليم، علم است كه حريم آزادي انديشه و بيان را تعيين مي كند و غير آن (وهم، شك و ظن) چون جهلي بيش نيست، اعتبار و ارزشي ندارد و طبعاً قابل اعتماد و ارائه نيست.

بوعلي سينا در اين باره جمله زيبايي دارد كه ستودني است:

كسي كه بر پايه عادت، بدون دليل، مطلبي را بپذيرد، در حقيقت از لباس آدميت بيرون آمده و به حدود حيوانيت سقوط كرده است.(31)

خداوندا! در ظهور مظهر حق و منجي بشر، امام عصرعليه

السلام تسريع بفرما.

پروردگارا! حوزه هاي علمي و دانشگاهي را حفظ و حمايت بفرما.

معبودا! توفيق افروختن چراغي از دينت را به ما عنايت فرما.

اَللَّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ أَنْ تَجْعَلَني مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَ لاتَسْتَبْدِل بي غَيْري.

ذبيح الله اسماعيلي نوري، قم 1381 شمس / 1423 قمري ارزيابي سخنان دكتر آغاجري در يك نگاه 1. محور اصلي سخنراني وي (پروتستانيسم و اومانيسم اسلامي) داراي ابهام و تناقض است.

2. سخنان ايشان فاقد استدلال و دليل اساسي است (هم بيان تقليدي دارد و هم استدلال مقلدانه كرده است).

3. اطلاعات تاريخي وي ناقص و ضعيف است؛ زيرا مثال هايي كه مي آورد جزئي و بي مدرك است.

4. مسائل مختلف را به هم خلط كرده و از فن مغالطه بهره مي گيرد (بين دين و رفتارهاي ديني از يك سو و دين و دين شناسي از سوي ديگر، فرقي نمي گذارد).

5. مبهم و متناقض سخن مي گويد؛ از يك سو مي گويد: بايد مستقيماً به سراغ قرآن رفت و نيازي به واسطه(روحانيت) نيست. از سويي مي گويد: قرآن شناسي، متد و روش مي خواهد. [يعني بايد به حوزه علميه رفت تا قرآن شناس شد.]

6. در عظمت معنوي امام معصوم عليه السلام ترديد مي كند!

7. سازمان روحانيت را از سه جهت نمي شناسد: 1. تاريخي؛ 2. علمي - پژوهشي؛ 3. وظايف ديني و اجتماعي.

پاسخ(قسمت دوم)

8. حكم بدون دليل و مدرك و كاملاً تقليدي صادر مي كند (آقاي آغاجري در پايان سخن خود بي آن كه روشن كند آيا نظريه پروتستانيسم و اومانيسم مشكل غرب را حل كرده است يا نه؟ چند بار تأكيد مي ورزد كه راه نجات ايران اسلامي، تحقق پروتستانيسم و اومانيسم شبيه غرب است با پسوند اسلامي!).

9. از حدود ادب علمي و اخلاق پژوهشي به شدّت

خارج مي شود (سيزده كلمه، دون شأن علم و ايمان و موقعيت استادي بر زبان مي آورد كه برخي از آن ها بسيار شرم آور است.)

10. بحث «خودي و غير خودي» را كه نخستين بار رهبر بزرگوار انقلاب، آية اللّه خامنه اي مطرح كرده است، وارونه معنا (تحريف معنوي) مي كند.

11. مباني مشروعيت حكومت را به گونه اي تحليل مي كند كه نتيجه آن، التزام به بطلان - نعوذ باللّه - نهضت نوراني حسين بن علي عليه السلام در برابر حكومت فاسد بني اميّه است.

پروتستانيسم و اومانيسم اسلامي!

بر آشنايان مكتب هاي فلسفي و سياسي امروز پوشيده نيست كه فلسفه پيدايش تفكر پروتستانيسم(32) (مذهب اعتراض) و نهضت اصلاح ديني در غرب، در قرن شانزدهم ميلادي، موارد زير بوده است:

1. اصرار سران مسيحيت كاتوليك مبني بر پيروي بي چون و چراي مردم از سياست هاي مذهبي ايشان.

2. بي اعتباري محتواي تحريف شده عقايد مسيحي.

3. جنگ بي دليل ارباب كليسا با عقل و علوم و رواج بازار تفتيش عقايد و در نتيجه محكوميت دانشمنداني چون گاليله، هوپاتيا، روسو، راجر بيكن و... . در اين باره ويل دورانت مي گويد:

كليسا ميان سال هاي 1480 - 1488، 8800 نفر را سوزانده و 96494 تن را به كيفرهاي مختلف محكوم كرده است.(33)

گفتني است مخالفت مسيحيت كاتوليك با تعقّل و عدم دخالت علم در امور آفرينش، پيش از آن كه ريشه در اقتدار و انحصارگرايي رهبران كليساي قرون وسطي داشته باشد، پيشينه در انجيل فعلي دارد؛ زيرا در اين كتاب، داستانِ درخت بهشتي - كه خداوند آدم و حواعليه السلام را از آن، برحذر داشته بود - به درخت علم و شناخت، تفسير شده است. در آياتي از انجيل مي خوانيم:

آيه 13. شيطان به صورت

فرشته اي زيبا درآمد و وارد بهشت شد. آن گاه چون، آدم در خواب بود! وي پيش حوا رفت و به او گفت: چرا از اين سيب و گندم نمي خوري؟

آيه 14. حوا پاسخ گفت: خداي مان به ما گفته است كه هرگاه از اين ها بخوريد، ناپاك شده و به همين جهت ما را از بهشت مي راند.

آيه 19. شيطان در پاسخ گفت: او اين مطلب را براي همين به شما گفته كه همانند او نشويد.

آيه 20. ولي هرگاه تو و همسرت، اندرزهاي مرا به كار ببريد پس حتماً از اين ميوه ها خواهيد خورد هم چنان كه از ديگر ميوه ها مي خوريد.

آيه 22. و مانند خدا خير و شر و نيك و بد را شناخته و آن چه را بخواهيد انجام مي دهيد!

آيه 23. زيرا هر دو شما همانند خدا مي شويد!(34)

به هر حال، نهضت اصلاح ديني (تفكّر پروتستانيسم) نخست با انگيزه اصلاح كليساي كاتوليك آغاز شد؛ نه براي ايجاد شكاف و تشكيل فرقه اي جديد؛ زيرا براي بسياري از دينمداران مسيحي آشكار بود كه كليساي رسمي، به ارزش هاي الهي و انساني پشت پا زده است.

از نظر پروتستان ها (معترضان) عيوب كليسا از اين قرار بود:

1. رسوايي هاي مالي و اخلاقي؛

2. كسب درآمدهاي كلان و رويكرد اشرافي گري و شاهانه داشتن؛

3. هم آوايي با زورمندان و قدرتمندان؛

4. ناآگاهي فزون تر از عوامِ متوليان امر ارشاد و هدايت ديني در آن روزگار.(35)

در خور توجّه است كه هدف اصلي پروتستان ها تغيير درمباني و اصول ديانت مسيح نبود، بلكه تغيير در چگونگي كاربرد آن بود. اين تفكّر با ظهور خود، معتقد به بازگشت به مسيحيت اصيل و كتاب مقدس(انجيل) شد.

عقايد پروتستانيسم 1. مرجعيت ديني، از آنِ كتاب مقدس است. بنابراين،

مقام پاپ و ارباب كليسا هيچ گونه حجّيتي ندارند (عكس ديدگاه كليسا كه خود را تنها مرجع و مفسّر رسمي دين مسيح و كتاب مقدس مي دانست).

2. هر مسيحي، خود به تنهايي مي تواند ازكلام كتاب مقدس با تكيه بر وجدان خويش بهره مند شود. همين فكر سبب شد تا گروه هايي افراطي پديد آيند و متون ديني را به دلخواه خود تعبير و تفسير كنند و سرانجام تأويل ها و تفسيرها و انديشه «هرمنوتيكي» (علم تفسير) گسترش يابد.

3. انسان تنها در برابر خداوند مسئول است نه كليسا. از اين رو، كليسا و كشيش ها نقشي در آمرزش افراد ندارند. بنابراين، همه مي توانند كشيش خود باشند.(36)

اومانيسم اومانيسم كه واژه اي آلماني مي باشد به معناي انسان گرايي، انسان محوري و مكتب اصالت انسان است. اين تفكر، انسان را در همه امور محور مي داند و رشد و شكوفايي او را اصل، تلقي مي كند. اومانيسم كه امروزه مطرح است، فلسفه اي است كه هر گونه موجود مافوق طبيعي را رد مي كند و مشخصاً بر عقل و علم، دموكراسي و رحم و عطوفت انساني تكيه مي كند.(37)

نقد اول:

قياس بي مورد بين اسلام و مسيحيت آقاي آغاجري با استناد به سخن دكتر شريعتي و تحليل جامعه شناسي از عملكرد مسيحيت كاتوليك و افكار ارباب كليسا در قرون وسطي، در پاسخ به يكي از معترضان سخنش مي گويد:

اين ها، هم تو اسلام وجود داشت و هم، تو مسيحيت، من به جاي هر دوتاي شان صحبت كردم.

با اندك ملاحظه اي مي توان دريافت كه ميان اسلام و مسيحيت موجود هيچ گونه سنخيت محتوايي و ساختاري وجود ندارد؛(38) زيرا از يك سو، دينِ مسيح، هم منسوخ است؛ زيرا با ظهور اسلام، ديگر اعتباري ندارد و تاريخ مصرف آن گذشته

است، و هم ممسوخ، يعني كاملاً تحريف شده و افكار و عقايد آن از مبدأ تا معاد مخدوش است؛(39) چرا كه پيروان اين مكتب به مبادي سه گانه (خدا، روح القدس و عيسي) عقيده دارند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ»؛(40)

آن ها كه گفتند: خداوند، يكي از سه خداست، به يقين كافر شدند. معبودي جز معبود يگانه نيست.

و در آيه ديگر آمده است:

«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ...»؛(41)

آن ها كه گفتند: خداوند، همان مسيح فرزند مريم است، به يقين كافر شدند (با اين كه) خود مسيح گفت: اي بني اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد.

از همين رو بود كه رسول خداصلي الله عليه وآله به سال دهم هجرت در ديدار با نصاراي نجران بر آنان اعتراض كرد (كاري كه پروتستان هاي غرب پس از چندين قرن به گوشه اي از آن رسيده اند.) داستان از اين قرار است كه جمعي از سران نجران با هدف احتجاج ديني به حضور پيامبر گرامي رسيدند، آن ها در لحظه نخستِ ديدار، با بي اعتنايي آن حضرت روبه رو شدند. در اين حال، امام علي عليه السلام به ايشان فرمود: «راز بي توجّهي رسول خدا، در وضعيت تشريفاتي و لباس هاي فاخر شماست؛ اگر با لباس ساده و شكل عادي به حضورش برويد شما را خواهد پذيرفت.» نصاراي نجران هم به پيشنهاد مولا علي عليه السلام با صورتي ساده و بي آلايش به نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله رفتند. آن گاه رسول خداصلي الله عليه وآله رو به آنان كرد و از عقايدشان

درباره پرستش صليب و الوهيّت حضرت مسيح عليه السلام نكوهش فرمود و دلايل و توجيه آنان را نيز، قانع كننده ندانست.(42)

واز سويي ديگر، ضعف مسيحيت، براي آن بود كه با عقل و علم در جنگ شدو ارباب كليسا خود را متولي آمرزش گناهان بر مي شمردند و حتي بهشت را مي فروختند و انحراف ديگر كليسا، ترويج دنيا گريزي، رهبانيت و زهد گرايي غير منطقي بود تا آن جا كه يكي از شرطهاي كشيش واسقف شدن را عَزَب ماندن و ازدواج نكردن دانسته است.

امتياز اسلام دين اسلام بر خلاف مسيحيتِ تحريف شده، ويژگي هاي فراواني دارد كه نه تنها با مسيحيت هيچ گونه همخواني ندارد، بلكه كاملاً با آن در تضاد است. اكنون به اين ويژگي ها مي پردازيم:

1. كتاب مقدس قرآن هرگز تحريف نشد و عامه مسلمانان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند. مرحوم كاشف الغطا مي نويسد:

قرآن كريم به اجماع همه علماي دين و مسلمانان عالم، نه زيادي دارد و نه نقص و كاملاً از تحريف مصون مانده است.(43)

2. اسلام بر توحيد ناب تكيه مي كند (خداوند هستي، هم يگانه است و هم او، شايسته پرستش):

«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ».(44)

3. ميزان بندگي و ارزش انسان را به عقل و علم و ايمان و تقوا مي داند:

«إِنّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّه أَتْقاكُمْ».(45)

«أُولئِكَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ».(46)

4. قرآن كريم عقل و علم را پايه شكوفايي آدمي معرفي مي كند. از اين رو، بيش از 360 بار بر خردگرايي و انديشيدن تأكيد ورزيده است.(47) همان گونه كه در آيات آغازينِ نزول وحي، از علم و قلم سخن به ميان مي آورد، چنان كه مي فرمايد:

«اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ

مَا لَمْ يَعْلَمْ»؛(48)

بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان كسي كه به وسيله قلم تعليم نمود و به انسان آن چه را نمي دانست، ياد داد.

در جايي ديگر نيز خداوند متعال به دانش و قلم سوگند مي خورد كه نمايانگر قداست آن است، چنان كه مي فرمايد:

«ن وَالْقَلَمْ وَ مايَسْطُرُون»؛

ن، سوگند به قلم و آن چه مي نويسند.

و از اين روست كه دانش و پژوهش در اسلام مرز جغرافيايي ندارد؛ زمان و مكان، دور و نزديك، زن و مرد هم ندارد. رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود:

اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّينِ، فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلي كُلِّ مُسْلِمٍ؛(49)

دانش را دنبال كنيد اگر چه در چين باشد؛ زيرا فراگيري دانش بر هر مسلماني واجب و ضروري است.

5 . دنيا و آخرت را همدوش هم مي نگرد (حيات دنيوي را در كنار حيات ابدي ارزش گذاري مي كند)؛ واژه هاي «دينا» و «آخرت» در قرآن برابر ذكر شده اند.

6 . اسلام، رهبران ديني و فكري را، چون از خدا بيش تر مي هراسند، بيش از ديگران مسئول و موظّف مي شناسد كه در راه انجام رسالت الهي كم ترين ملاحظه و دريغي ندارند. چنان كه مي فرمايد:

«اِنّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ».(50)

«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ».(51)

7. اسلام داراي نظامي مانند اجتماعي و سياسي است. بيش تر احكامِ فقهي، آن مانند خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي ازمنكر، حدود، ديات، قصاص، و... حكومتي بوده و به نظام سياسي و اقتصادي مربوط است. چنان كه احكام فردي آن هم، با روح اجتماعي آميخته شده است؛ تأكيدِ بر پاداشتن نماز جماعت و حضور در مساجد، دو نمونه بارز آن به شمار مي رود.

8 . انسان مؤمن در فرهنگ

اسلامي منزلت ويژه اي دارد به گونه اي كه همه افراد جامعه ايماني، امير يك ديگر خوانده مي شوند. چنان كه در قرآن مي خوانيم:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛(52)

مردان و زنان با ايمان ولي (و ياور) يك ديگرند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند.

9. ازدواج در اسلام، از اهميّت ويژه اي برخودار است. رابطه صحيح و مشروع زن و مرد، نقش مهمي در حراست و تأمين تكامل متقابل ايفا مي كند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»؛(53)

آن ها لباس شما هستند، و شما لباس آن ها.

ازدواج، بر ارزش عبادت مي افزايد. چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمود:

دو ركعت نماز متأهل از هفتاد ركعت نماز مجرد(عزب) برتر است.(54)

ازدواج، تأمين كننده نصف تقواست. چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:

كسي كه ازدواج كند نصف دين خويش را حفظ مي كند، پس در نصف ديگر آن، تقواپيشه باشد.(55)

از اين رو، اسلام رهبانيت غير منطقي و فطري را به رسميت نمي شناسد. در اين باره، از مولا علي عليه السلام نقل است كه فرمود:

گروهي از اصحاب، از همسران خود كناره گيري كرده، شب ها را به عبادت و روزها را با روزه سپري مي كردند! پيامبر خداصلي الله عليه وآله وقتي از قصه آگاه شد، به سراغ آنان رفت و فرمود: چگونه از زنان خويش پرهيز مي كنيد و حال آن كه من - كه پيامبر شما هستم - وقتي را براي زنان و ساعتي را براي خوردن و خواب قرار داده ام! هان (بدانيد) هر كس از سنّت و سيره ام رو برتابد، از من نيست.(56)

حال پرسش اين است كه چرا و به چه ملاكي آقاي آغاجري بين اسلام و مسيحيت تعارض نمي بيند و درپاسخ

به اعتراض يكي از شركت كنندگان مي گويد: آن چه را كه درباره مسيحيت مي گويم، درباره اسلام هم صادق است؟!

پاسخ(قسمت سوم)

تكميل نقد نخست: بررسي يك روايت جناب آقاي آغاجري براي آن كه نظريه كاتوليك ها را مبني بر عدم دخالت عقل و علم در حوزه دين توجيه كند و از اين راه اشتراك ميان مسيحيت و اسلام و نيز شباهت ميان روحانيت اسلام با كشيش ها را اثبات كند، به روايتي تمسّك جسته، مي گويد:

بعضي روايت هاي منسوب و شايد مجعول در اسلام، گفته است كه: «أَكْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ اَلْبُلَهاءَ؛ اكثر بهشتي ها آدم هاي ابله هستند». خواستند بگويند كه اگر مي خواهيد برويد به بهشت، ابله باشيد تا برويد، آدم هايي كه عاقلند نمي توانند توي بهشت بروند.

پيش از آن كه به تبيين اصل روايت بپردازيم يادآوري چند نكته ضروري است:

1. آقاي آغاجري در صدور روايت ياد شده ترديد مي كند و آن را مجعول تلقّي مي كند! در حالي كه اظهار نظر او فاقد اعتبار و ارزش علمي است؛ چرا كه وي نه به علم رجال و راويان اخبار آشنايي دارد و نه كارشناس در علم الحديث است. بنابراين، ترديد فقيهانه وي بي مورد است.

2. واژه «بَلَهْ يا بَلاهَتْ» ريشه واژگان «أَبْلَه» (مذكر) و بَلْهاء (مؤنث) مي باشد كه جمعِ آن «بُلْه» است. اين لفظ در لغت به دو معناست: الف) سفاهت و كم خرَدي؛ ب) غفلت و روگرداني.

لغت دانان، مراد روايت را معناي دوم دانسته اند نه معناي اولي چنان كه در متن روايت آمده است.(57)

3. آن چه در روايت آمده واژه «بُلْه» (جمع ابله) است نه «بَلْهاء» (مؤنث) يا «بُلَهاء» (بر وزن علماء)؛ اين جمع اصولاً نه در لغت آمده و نه در روايت و اين

خطايي است كه جناب آغاجري آن را نسنجيده و بدون تحقيق به روايت نسبت داده است.

امّا معناي حديث: خوشبختانه در خود روايت معناي «بُلْه» بيان شده است و هيچ نيازي به توجيه و تفسير نيست. اصل روايت را كه امام صادق عليه السلام از امامان پيشين تا مي رسد به رسول خداصلي الله عليه وآله نقل فرموده، چنين است:

دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ البُلْهَ. قالَ: قُلْتُ: مَا الْبُلهُ؟ فَقالَ: اَلْعاقِلُ في الْخَيْرِ الْغافِلُ عَنِ الشَّرِّ، الَّذي يَصُومُ في كُلُّ شَهْرٍ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ؛(58)

رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: آن گاه كه وارد بهشت شدم(59) بيش تر آنان را از ابلهان يافتم. راوي پرسيد: «بُله» چيست (كيست)؟ حضرت فرمود: «بُله» كسي است كه عاقل در خير و خوبي و غافل از شر و بدي است؛ آن كه در هر ماه سه روز روزه مي گيرد!

پرسش راوي و پاسخ رسول گرامي بيانگر آن است كه احتمالاً فهم راوي از كلمه «بُلْه» معناي منفي آن (نادان و بي عقل) بوده است و حضرت پاسخي كه داد، در واقع به اين نكته اساسي اشاره كرد كه نه اين چنين نيست كه تو گمان بردي، بلكه انسان هاي عاقل همان اهل بهشت هستند؛ آنان به قدري به عالم معنا و حقيقت زندگي توجّه دارند كه انگار از دنيا و ماده گرايي غافلند - چيزي كه در نظر دنياپرستان سادگي و ابلهي تلقّي مي شود -؛ ولي در حقيقت سعادت ابدي و انساني، از آنِ همين افراد است كه فريفته دنياي زودگذر نمي شوند و زندگاني مادي را جز بيش از ضرورت و در راستاي آخرت پايدار نمي نگرند. آن گونه كه قرآن در اين باره مي فرمايد:

«وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا

لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»؛(60)

زندگي دنيا، چيزي جز بازي و سرگرمي نيست و سراي آخرت براي آن ها كه پرهيزگارند، بهتر است. آيا نمي انديشيد؟!

و براي همين است كه قرآن كريم، تنها به اهل تقوا و ايمان، بشارت سعادت دوگيتي را مژده مي دهد:

« الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»؛(61)

آن ها كه ايمان آوردند و خود ساخته اند، در زندگي دنيا و آخرت شاد و خرسندند؛ وعده هاي الهي تخلّف ناپذير است. اين است كه آن رستگاري بزرگ!

و چه نيكو سروده است مولانا در بي پايه بودن دنياي بدون آخرت:

جاهل ار، با تو نمايد همدلي عاقبت، زخمي زند از جاهلي هست دنيا، جاهل و جاهل پرست عاقل آن باشد كه زين جاهل برست(62)

نقد دوم:

كرامت انسان و نظريه اومانيسم آقاي آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

امروز در جامعه ما لازم است اومانيسم (انسان محوري) اسلامي شكل بگيرد هم چنان كه پروتستانيسم اسلامي (اعتراض اسلامي) ضرورت دارد.

وي در مقام استدلال بر تفكّر اومانيستي خود به آيه شريفه «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ...»؛(63) ما آدميزادگان را گرامي داشتيم، استشهاد مي كند و مي گويد:

كرامت يعني انسان موجودي است صاحب كرامت. بني آدم. نه مسلمان، نه شيعه، نه آية اللّه نه فقيه، همه انسان ها كرامت دارند!

پاسخ اين سخن آن است كه اوّلاً، همه انسان ها كرامت ندارند؛ زيرا برخي از آنان به سبب مرتكب شدن تباهي ها و ناهنجاري ها به يقين از حيوان هم پست تر مي شوند. به همين دليل، قرآن كريم انسان ها را به چهار گروه دسته بندي مي كند و تنها يك گروه (اهل ايمان) را رستگار مي داند. چنان كه مي فرمايد:

«قَدْ

أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ».(64)

و سه گروه ديگر (منافق، كافر و فاسق) را اهل سعادت و رستگاري نمي داند مگر آن كه واقعاً به جرگه ايمان داران برگردند. چنانكه در سوره اعراف مي فرمايد:

« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛(65)

به يقين گروهي بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم، آن ها دل هايي دارند كه با آن نمي فهمند و چشماني كه با آن نمي بينند و گوش هايي كه با آن نمي شنوند، آن ها هم چون چارپايانند، بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند).

به نظر مي رسد آقاي آغاجري بين كرامت انسان و حقوق او اشتباه كرده است؛ زيرا ممكن است انسان حقوقي داشته باشد، ولي اين بدان معنا نيست كه لزوماً كرامت هم دارد؛ چرا كه كرامت انسان ها را حيات طيّب و پاكيزه تشكيل مي دهد كه با دو شرط اساسي« ايمان و عمل صالح» پديدار مي شود. چنان كه قرآن به اين معنا اشاره مي كند:

« مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوة طَيِّبَةً».(66)

و روي همين امتياز است كه قرآن كريم هرگز فاسق (اعم از كافر و منافق) را با مؤمن برابر نمي شناسدو با تأكيد مي فرمايد:

«أَفَمَن كَان مُؤْيناً كَمَنْ كَانَ فاسِقاً لايَستَوُنَ».(67)

از امام باقرعليه السلام در شأن نزول اين آيه نقل است كه فرمود:

وليد بن عُقْبه(68) در مشاجره با امير مؤمنان، علي - عليه السلام - هنگامي كه به حضرت گفت: من زبانم گوياتر، نيزه ام تيزتر و استقامت و استواريم در نبرد از تو بيش تر است، امام با لحن عتاب آلود

به او فرمود: اي فاسق! ساكت باش؛ كه هرگز چنين برتري اي براي تو وجود ندارد. (كنايه از آن كه فرد فاسق با مؤمن برابر نيست).(69)

بنابراين، كرامت انساني نداشتن هرگز به معناي حقوق نداشتن نيست - آن گونه كه جناب آغاجري پنداشته است -؛ زيرا حقوق نه تنها ازآنِ انسان هاست كه براي همه حيوانات نيز وجود دارد و اسلام هم آن را محترم مي شمرد و تجاوز به حقوق حيوان را مانند تجاوز به حقوق انسان، ظلم مي شمارد و آن را حرام مي داند. از اين رو، ازآيه كرامت (لقد كرّمنا بني آدم) استفاده اومانيسمي كردن، سخني ناحق و نادرست است.

به تحليل ديگر، تفكر اومانيسمي (اصالت انسان) نه تنها با مسئوليت پذيري و عبوديت الهي آدمي، سازش ندارد، بلكه در تعارضِ كامل با آن قرار دارد؛ چرا كه از ويژگي هاي اين مكتب، نفي هرگونه ماوراي طبيعي است.(70) و اين در حقيقت جز نوعي انديشه جديد فرعوني و قاروني نيست كه قرآن آن را مردود مي شمرد؛ زيرا، فرعون و قارون عصر موسي عليه السلام هر يك با هدف گسترش قدرت و خود كامگي خويش، خود را مركز ربوبيت و صاحب اصيل در مال و منال مي دانستند؛ فرعون به قوم خود مي گفت: من پروردگار برتر شما هستم: «فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الاَعْلي»(71) و قارون نيز عقيده داشت: مال و منالش، دست آورد دانش و عقل مستقل خود اوست: قال «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي»(72) و بر اين اساس بود كه فرعون، خود را پروردگار مطلق مي دانست و اعلام داشت جز او، الهي وجود ندارد! از اين رو، با خداي يگانه موسي عليه السلام به ستيزه گري برخاست. قرآن در اين باره مي فرمايد:

«وَقَالَ فِرْعَوْنُ يا

أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ»؛(73)

فرعون گفت: اي جميعت اشراف! من خدايي جز خودم براي شما سراغ ندارم. (امّا براي تحقيق بيش تر) اي هامان! برايم آتشي بر گِل بيفروز (و آجرهاي محكم بساز) و براي من برج بلندي ترتيب ده تا از خداي موسي خبر گيرم؛ هر چند گمان مي كنم او از دروغ گويان است.

امروز هم در جامعه ما كساني كه به افكار اومانيسمي تمايل دارند تا زمنيه نظام سكولاريسمي و در حاشيه قرار دادن دين را فراهم سازند؛ به نوعي، دچار همين تفكر فرعوني شده اند. گفتاري كه اينك نقل مي كنيم گواه اين نكته است:

... نگاه سوم به دين، منظري است كه مي كوشد تا دين را نه «تابو» كه «توتم» كند تا هر كسي را به عنوان يك محبوب و «توتم» بپذيرد... . در اين نگره، دين در خدمت و راهنماي مردم است و به حقيقت اين دين است كه به خاطر شرافت و خليفه الهي انسان به خدمت او دويده است... . در اين نگرش دين، خط قرمز و منطقه ممنوعه حفاظت شده، ندارد و از هر مسئولش مي توان توضيح خواست. در اين برداشتِ دين شناسانه، با خداي خالق و هستي بخش مي توان درد دل كرد. به او مي توان اعتراض جست. مي توان او را به زبان عرفاني، مسئولِ تبعيضات خواند:

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم كه اين چون است و آن چون يكي را مي دهي صد ناز و نعمت

يكي را نان جو آلوده در خون فراتر از آن مي توان او را [العياذ بالله

فتنه گر خواند.(74)

به هر حال، اصالت انسان در مكتب اومانيسمي اصالت حيواني است نه انساني؛ چرا كه انسان بماهو انسان، در حقيقت يك حيوان پيشرفته است - اگر پايين تر نباشد(75) - امّا ملاك اصالت انسان از ديدگاه قرآن، ايمان، عمل صالح، تعهّد و مسئوليت او در زندگي فردي و اجتماعي است.

از اين رو، نمي توان براي همه انسان ها ارزش و احترام قائل بود و براي آنان فداكاري كرد. چنان كه مرحوم استاد محمد تقي جعفري در نامه انتقادي و علمي اش به برتراند راسل (فيلسوف غربي) مي گويد:

آخرين نامه ما مهم تر بود. مي دانستم كه اين نامه جواب نخواهد داشت؛ امّا من آن را فرستادم. در آن نامه نوشته بودم كه شما مانند برخي از متفكّران ديگر، خيلي از انسان دفاع مي كنيد و درباره اومانيسم، داد سخن مي دهيد كه واقعاً هم بسيار مقدس و ارزشمند است؛ ولي از اين طرف، دليل و انگيزه اين كار را اگر از ما بپرسند كه دليل شما براي عشق به انسانيت و علاقه وافر به انسانيت تا سر حدّ فداكاري و از خود گذشتن و جانبازي چيست، چه پاسخ بايد داد؟ يك دفعه اين است كه طرف، الهي است و مي گويد: خداي من اين طور دستور داده كه انسان ها نهال باغ من هستند و اين ها وجودشان در مشيّت من بود. من اين ها را به وجود آورده ام و براي اين ها بايد فداكاري كرد و نيز همه گونه خدمت كرد. خوب اين منطق الهي است. اگر اين نباشد، بايد وجدان اصيلي پيدا كنيم؛ زيرا چنگيز و تيمور، ابن زياد و نرون ها هم هستند، اگر بخواهيد بگوييد كه وجدان بشري اين كار را مي كند، كيست كه از

ديد علمي بتواند قبول كند؟ زيرا وجدان به نظر شما ساخت اجتماع است، پس چه طور توصيه مي كنيد كه اين جانداران خودخواه اين سلّاخ ها و قصاب هاي تاريخ و اين انسان هاي درنده را مورد عشق قرار بدهيم و شما چه طور مي خواهيد اين انسان ها را تفسير كنيد كه اغلب محبّت و عشقشان سوداگري بوده است، پس من نمي توانم عاشق بشوم؛ يعني موضوعِ عشق به انسان، مطرح نيست. مي ماند معامله گري و سوداگري؛ يعني منفعت بدهد و منفعت بگيرد. مسئله داد و ستد مي شود و من به شما (راسل) مطلبي را امروز مي نويسم كه «وايتهد» مضموني از اين حرف را به «ديويد هيوم» متوجّه كرده و مي گويد: «يا اين كه شما بشر را حيواني تلقي مي كنيد كه چند صباحي مي خورد و مي آشامد و منفعت مي گيرد و بعد هم مي رود زير خاك...».(76)

گذشته از اين، اصطلاح اومانيسم با پسوند اسلاميِ آن، نوعي تناقض است؛ زيرا اومانيسم، بر انسان محوري مطلق تأكيد مي كند؛ ولي در انسان اسلامي، خدا. محوري، ايمان الهي، تعهّد و مسئوليت ديني در زندگي فردي و اجتماعي، مدار شخصيت و رفتار او را رقم مي زند. نكته آخر آن كه تعبير اومانيسم اسلامي شبيه تعبيري است كه حكومت شاه درباره مبارزان سياسي به كار مي برد. نظام طاغوت، براي آن كه بتواند ظلم خود را توجيه كند، فعالان سياسي غير مسلمان را - كه نوعاً كمونيست و ماركسيست بودند - به راحتي آنان را دستگير و روانه زندان مي كرد، امّا مبارزان اسلامي را - براي فريب افكار عمومي - با برچسب ماركسيست هاي اسلامي سركوب مي كرد. غافل از آن كه ماركسيسم با تفكّر اسلامي قابل جمع نيست؛ يكي الحاد و كفر است و

ديگري توحيد و ايمان.

اصطلاح اومانيسم اسلامي هم، چنين است؛ يكي بر انسان محوري تأكيد دارد (اومانيسم) و ديگري بر خدا محوري (اسلامي).

نكته آخر آن كه جناب آغاجري با تأكيد بر ضرورت طرح پروتستانيسم و اومانيسم آن را با پسوند اسلامي به عنوان نسخه شفابخش جامعه ايران پيشنهاد مي كند، ولي متأسفانه هيچ گونه استدلالي ارائه نمي كند و كاملاً تقليدي سخن مي گويد!

پرسش اين است كه آيا تفكر پروتستانيسم و اومانيسم در غرب، مشكل آن ها را حل كرده است؟ آيا نبايد ارزيابي كرد و نقاط ضعف و قوّت اين نظريّه ها را بررسي كرد؟ و آيا نبايد انديشيد كه نظريه پروتستانيسم و اومانيسم - با لحاظ اين كه فرهنگ جامعه ايران با غرب تفاوت اساسي دارد - چگونه قابل پياده شدن است؟

به راستي، چرا بايد يك انسانِ مدّعيِ تحليل تاريخ و مسائل علمي، بي مطالعه سخن براند و مطالبي را مقلدانه و بي مدرك ارائه كند و شعري را بگويد كه در قافيه اش بماند؟

رو مرحوم جلال آل احمد درباره اين ناهمگوني فرهنگي - ميان فرهنگ غرب و فرهنگ ايران - و غفلت روشنفكران داخلي مي نويسد:

روشنفكر در ايران، كسي است كه در «نظر» و «عمل» به اسم برداشت «علمي» اغلب، برداشت «استعماري» دارد؛ يعني از علم و دموكراسي و آزادانديشي در محيطي حرف مي زند كه علم جديد در آن هنوز پانگرفته و مردم بومي (=دموس)اش را نمي شناسد تا ايشان را، لايق دموكراسي بداند - و آزادانديشي را هم نه در قبال حكومت ها، بلكه فقط در قبال بنيادهاي سنّتي (مذهب، زبان، تاريخ، اخلاق و آداب) اعمال مي كند... . و از همين جا بر مي خيزد كسروي شدن ها و بعد تكفير روحانيت و بعد بي اثر

ماندن روشنفكر در اجتماع. و اين تازه در صورتي است كه حبس و تبعيد و ترور و تيرباران شدن در كمين روشنفكر نباشد. هم چناني كه در مورد ميرزا آقاخان كرماني بود يا در مورد اراني يا در موردِ خودِ كسروي.

در چنين وضعي است كه اغلب روشنفكران ايراني در طول اين هشتاد و اندي سالِ قرن چهاردهم هجري قمري، به سر برده اند. يعني پيش از اين كه متوجّه باشند كه در يك حوزه نيمه استعماري عمل مي كنند؛ گمان كرده اند كه در حوزه «متروپل» به سر مي برند. بي توجّه به مقاصد استعماري غرب و نيز بي توجّه به اصالت هاي سنّتي و بومي كه اغلب، هدفِ اصلي هجوم استعمار بوده اند.

مرحوم آل احمد در ادامه مي افزايد:

فرق اصلي روشنفكر ايراني و روشنفكر غربي - فرض اين كه هر دو از يك چشمه سيراب بشوند يا بايست سيراب شده باشند - در اين است كه روشنفكر غربي در حوزه متروپل(= پايتخت) با دستي باز در تجربه به تمام مؤسسات آموزشي و آزمايشگاهي و موزه ها - كه همه از راه غارت مستعمرات غني شده اند - قدرت اين را يافته است كه به جاي ماوراي طبيعت باستاني اديان، ماوراي طبيعتِ جديدي را بجويد كه جهان بيني علمي دارد و بر مبناي آزادانديشي نهاده است؛ امّا روشنفكر ايراني كه در يك حوزه نيمه مستعمراتي به سر مي برد بي دسترسي به آن مؤسسات كه از او به غارت رفته، و بي هيچ سهمي در دنياي برخورد آزادنه عقايد و آرا... در قدم اوّل با هجوم روز افزون استعمار طرف است كه به همراه تكنولوژي و محصولات ساخته خود، آرا و معتقدات خود را نيز مي آورد. و هم چنان كه

ابزارهاي سنّتي و بومي را از معركه حيات خارج مي كند؛ انديشه ها و اعتقادات سنّتي را نيز، بي اعتبار مي كند. مهم نيست كه آسياب هاي دزفول موتوري بشوند. مهم تر اين است كه ملاك ارزش اخلاقي دزفولي ها به چه چيز جاي خواهد پرداخت؟

هجوم استعمار، نه تنها به قصد غارت مواد خام معدني و مواد پخته آدمي (فرار مغزها) از مستعمرات صورت مي گيرد؛ بلك اين هجوم، زبان و آداب و موسيقي و اخلاق و مذهب محيطهاي مستعمراتي را نيز ويران مي كند. و آيا صحيح است كه روشنفكر ايراني به جاي ايستادگي در مقابل اين هجوم همه جانبه شريك جرم استعمار بشود؟(77)

پاسخ(قسمت چهارم)

نقد سوم:

خلط بحث ها

جناب آغاجري، به دليل ضعف علمي، مباحث گوناگوني را به هم خلط كرده است؛ مثلاً مي گويد:

تولّي دين، منحصر به قشر خاصي (روحانيت) نيست.

و سپس چنين نتيجه مي گيرد:

ما در دين نيازي به واسطه نداريم!

اشتباه آشكار سخن ياد شده آن است كه وي اوّلاً، ميان دين و ديندار از يك سو و دين و دين شناس از سويي ديگر، فرق نگذاشته است! زيرا بديهي است كه دين، مجموعه اي از معارف، اخلاق و احكام است كه براي هدايت و سعادت انسان برنامه دارد كه قطعاً رفتارهاي دينداران غير آن است؛ فرد ديندار به هر اندازه منطبق با موازين دين حركت كند، به همان ميزان به دين نزديك است و آن گاه كه برخلاف دستورديني گام مي نهد؛ مثلاً دروغ يا غيبتي مرتكب مي شود، نمي شود گفت كه دين هم همين است ؛ و اين همان اشتباهي است كه جناب آغاجري مرتكب شده است.

ثانياً، بين دين و دين شناس فرقي روشن وجود دارد؛ دين، براي همه مردم است، امّا همه دين شناس نمي شوند؛ به عبارت ديگر،

دينداري منحصر به گروهي نيست، امّا همه افراد نمي توانند دين شناس باشند. اسلام شناسي، تخصّص مي خواهد، ولي مسلمان بودن تخصص لازم ندارد. در ديگر علوم هم چنين است؛ مثلاً پزشكي براي همه افراد جامعه است، امّا همه كه پزشك نمي شوند. دانشگاه به همه تعلّق دارد، ولي تمام مردم دانشگاهي نمي شوند.

نقد چهارم:

خلاف واقع جناب آغاجري مي گويد:

چرا بايد امام جماعت، منحصر به روحانيت باشد و نيز اجراي صيغه عقد ازدواج، آن هم با جملات طولاني و تجويدي؟

ايشان در اين جا تعابيري به كار مي برد كه مايه شرمندگي است و بيانگر آن كه وي علاوه بر ضعف علمي، مشكل تربيتي و اخلاقي نيز دارد.

پاسخ آن است كه اوّلاً، خوب بود جناب آغاجري كمي به خود زحمت مي داد و به رساله عمليه مراجع معظّم تقليد رجوع مي كرد و اين گونه سخن نمي گفت كه باعث آبروريزي شود. آن چه درباره نماز جماعت آمده است، تنها شرايطي چون عدالت، صحيح بودن قرائت، شيعه دوازده امامي بودن و حلال زادگي است؛(78) امّا در اين كه امام جماعت، لباسش چگونه و خود او از چه قشري باشد، مطلبي به ميان نيامده است.(79) همين طور در مسئله عقد ازدواج آن چه شرط است، صحّت اداي الفاظ عقد و صيغه مخصوص (با زبان عربي يا هر زبان ديگري كه معناي كلمات صيغه عقد را برساند) و مانند آن مي باشد و نه تنها از روحاني بودنِ مجري عقد، ذكري به ميان نيامده، بلكه تصريح دارد كه عقد را طرفين ازدواج (دختر و پسر) هم، مي توانند بخوانند و حتي يك نفر مي تواند عاقد باشد.(80)

بي اطلاعي ديگر آغاجري آن است كه نمي داند صيغه عقد طولاني نيست؛ عقد دو جمله بيش تر ندارد: ايجاب و قبول

(نيم سطر) و آن چه در مقدّماتِ عقد خوانده مي شود، رواياتي است كه در ارزش و اهمّيت ازدواج و تشويق جوانان براي تشكيل خانواده وارد شده است.

به نظر مي رسد جناب آغاجري بار ديگر ميان اعتماد مردم به روحانيت و انحصار امور ديني اشتباه كرده است (چنان كه شواهد كلام وي در همين سخنراني حكايت مي كند).

بنابراين، اگر مردم به روحانيت در امور ديني و مراسم مذهبي، اعتماد مي كنند و در نماز جماعت و عقد ازدواج به آنان رو مي آورند، اين ديگر مشكل روحانيت نيست؛ بلكه مشكل آقاي آغاجري با مردم است كه بايد پرسيد: چرا مردم در كارهاي ديني به روحانيون رجوع مي كنند، ولي به امثال ايشان اعتمادي ندارند؟(81)

نكته ديگر آن كه وي تجويد در كلام كه همان لحن و صداي صحيح است با تعابيري زشت به سخره مي گيرد! و حال آن كه اگر كمي مطالعه و تأمل مي كرد، مي دانست كه تجويد كلام، خاص ادبيات زبان عربي نيست، بلكه در همه زبان هاي رايج دنيا مانند انگليسي و فرانسوي وجود دارد؛ زيرا كسي كه (مثلاً) زبان انگليسي را به عنوان زبان دوم آموخته است، بايد علاوه بر تلفّظ حروف، لحن و آهنگ زبان را در هنگام گفتار رعايت كند كه اين همان تجويد است.

حال، معلوم نيست به چه دليل، جناب آغاجري اين گونه تاخته است؟ شايد بتوان چنين روحيه اي را بيماري روشنفكري - يا تاريك فكري به تعبير دكتر شريعتي - دانست كه فرد به تزلزل و استحاله شخصيتي دچار شده باشد!(82)

نقد پنجم:

ابهام و تناقض آقاي آغاجري در تبيين اسلام، آن را به اسلام ذاتي و تاريخي تقسيم مي كند و بدون كم ترين توضيحي درباره اسلام ذاتي، اسلام

تاريخي را تاريك، عتيقه و بي مصرف انگاشته، مي گويد:

بايد براي اسلام شناسي، بي واسطه و مستقيماً به سراغ قرآن رفت. خودتان برويد قرآن بخوانيد. يك دانشجو اگر با متد علمي، با روش برود سراغ مطالعه قرآن، چيزهايي را درك مي كند و مي فهمد كه آن آقايي كه يك خروار علوم قديمه مي داند، امّا متد و روش نمي داند، هيچ گاه درك نخواهد كرد.

ابهام كلام ياد شده اين است كه اوّلاً، اسلام ذاتي كدام است، ثانياً، مستقيماً به سراغ قرآن رفتن يعني چه؟

پرسش اين است كه اگر براي شناخت قرآن كريم متد و روش لازم داريم - چنان كه خود ايشان هم تصريح مي كند - آن روش و وسيله كدام است؟ آيا جز روشِ حوزه هاي علوم اسلامي، راه ديگري براي اسلام شناسي و قرآن پژوهشي وجود دارد؟ شگفتي آن كه وي از سويي معتقد است كه بايد بدون واسطه و كارشناس ديني به سراغ قرآن پژوهشي رفت و از سوي ديگر، اظهار مي كند كه متد و روش لازم است؛ يعني هم براي شناخت قرآن به واسطه و حوزه علميه نياز نداريم و هم براي آن كه متد و روش ضرورت دارد، پس بايد رهسپار حوزه هاي علوم ديني شده تا با ساز و كارهاي فهم و درك قرآن كريم آشنا شد! آيا تناقض از اين آشكارتر متصوّر است؟ تناقضي كه شايد ماركسيست ها هم به آن دچار نشده اند!

مطلب ديگر اين كه در تز «جدايي اسلام ذاتي از اسلام تاريخي» ابهام وجود دارد؛ زيرا اسلام تاريخي كه همه مسلمانان آن را مي شناسند و بدان ايمان دارند عبارت است از:

مجموعه اصول عقايد پنج گانه شيعه (اصول دين) و يا اصول عقايد سه گانه همه مسلمانان حتي يهود و نصارا

و نيز احكام الهي (فروع دين) كه عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر و مانند آن.

پرسش اين است كه آيا اين اسلام تاريخي غير از اسلام ذاتي است كه ايشان معرفي مي كند؟ معلوم نيست جناب آغاجري اين تفكيك خود درآورده اسلام ذاتي و تاريخي را از كجا به دست آورده است؟ از هر كسي كه باشد سخني بيهوده است.

نقد ششم:

شناخت روحانيت در سه حوزه تاريخي، علمي و اجتماعي بدون شك سابقه سازمان روحانيت به عصر نبوي صلي الله عليه وآله وسلم باز مي گردد. در آن روزگار شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هر كاري را به ميزان آشنايي و كارآيي افراد به آنان واگذار مي فرمود؛ از جمله امور مذهبي را به افراد كاردان و آشناي به معارف و احكام مي سپرد كه در اين جا به ذكر دو نمونه بسنده مي كنيم:

1. رسول خداصلي الله عليه وآله پس از آن كه با گروهي از اهالي مدينه به سال يازدهم بعثت در موسم حج، ديدار فرمود و آن ها هم به دعوت آن حضرت پاسخ دادند و به اسلام گرويدند، نماينده خود(مصعب بن عمير) را براي آموزش قرآن كريم به نومسلمانان و نيز امامت آنان فرستاد.(83)

2. در سال هشتم هجري هنگامي كه پيامبر گرامي براي جنگ با قبيله هوازن به سوي حنين مي رفت، عَنّاب بن اسيد را - كه جواني بيست ساله بود - امير مكه قرارداد و صحابي ديگر خود به نام مُعاذ بن جبل را براي تعليم احكام و فقه بر مردم گمارد.(84)

نظير اين افراد، هم در عصر رسول گرامي اسلام و هم در روزگار ائمه اطهارعليهم السلام فراوان تربيت شده

و امور ديني و تبليغي را بر عهده داشته اند.(85) بنابراين، سابقه مرجعيت رسمي ديني به صدر اسلام بر مي گردد، گرچه نام هاي امروزي (روحاني، حجّة الاسلام و آية اللّه) مرسوم نبوده است، امّا همين عناوين از عصر غيبت متداول شده است؛ مثلاً به فقيه بزرگ مرحوم طوسي «شيخ» و به مرحوم كليني «ثقة الاسلام» و... لقب داده اند.(86)

به هر حال، مهم اين نيست كه اسم خاصي ملاك باشد؛ عمده قبول ضرورت تخصّص در امور حوزه و دين است كه قهراً براي تنها گروهي از مردم، مجال تحصيل و تخصّص در آن وجود دارد، نه همه افراد جامعه؛ مانند همه علوم كه فقط جمعي مي توانند به تعلّم و تعليم همّت گمارند و باقي مردم از تخصّص آنان بهره مند مي شوند. قرآن كريم در خصوص ضرورت فقاهت ديني براي گروهي از مؤمنان جامعه چنين مي فرمايد:

« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»؛(87)

شايسته نيست مؤمنان، همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي كوچ نمي كنند تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را بيم دهند؟ شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند!

اكنون پرسش اين است كه آيا جناب آغاجري روي اسم دعوا دارد و مي گويد: ما عالم داريم و روحاني نداريم، يا روي محتوا، كداميك؟ نتيجه اي كه مي گيرد نمايانگر آن است كه وي روي نام، نزاعي ندارد؛ بلكه اصل تخصّص ديني را رد مي كند. از اين رو، روحانيت را واسطه كاذب مي خواند!

فلسفه لباس روحانيت عبا و

عمامه از سنّت هاي اسلامي است كه از دوران رسالت و امامت سابقه دارد. در تاريخ آمده است: رسول گرامي صلي الله عليه وآله و جبرئيل امين عليه السلام بر سر خود عمامه گذاشته و تحت الحنك(88) آن را باز كرده بود.(89) آن حضرت وقتي به مسجد الحرام رفت، عمامه اي مشكي بر سر داشته است.(90) و نيز در نقل ديگري آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روزي بر سر امير مؤمنان عليه السلام عمامه گذاشت. آن گاه فرمود: «اين، تاج فرشتگان است».(91) و نيز فرمود: «نماز با عمامه دوچندان نمازي است كه بدون آن خوانده مي شود».(92) هم چنين روايت است كه مولا علي عليه السلام با عبا و عمامه خطبه ايراد مي كرده است. امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

بر سر فرشتگاني كه در جنگ بدر به ياري مسلمانان شتافته اند، عمامه سفيد بوده است.(93)

امام زين العابدين عليه السلام با عمامه سياه وارد مسجد مي شد.(94) از اين رو، فقها، براي مردها، داشتن عبا، عمامه و تحت الحنك كردن آن را در نماز مستحب شمرده اند.(95)

ماهيت تقليد ديني پيش از بررسي دلايل تقليد ديني يادآوري چند نكته ضروري مي نمايد:

1. انسان، در عرصه گيتي برخلاف هر موجودي ديگر، داراي تكامل اختياري است؛ به اين معنا كه آدمي براي رسيدن به كمال مقصود، مي تواند انتخاب گر باشد. او با عقل و فطرتي كه دارد به دنبال جهان شناسي و جهان بيني مي رود.

2. انسان، از پس هستي شناسي، در راه عملي و عيني ساختن تكامل زندگي گام بر مي دارد تا به آن چه با عقل و فطرت خويش يافته است در صحنه عيني حياتش، نمايان سازد.

3. راه عملي اين سير تكاملي با دو بال هدايت دروني (فطرت و عقل) و مسير بيروني (وحي و نبوت)

است. اين دو كه مقصود مشتركي را تعقيب مي كنند: (سير إِلي اللّه يا كمال الهي انساني) به تعبير امام كاظم عليه السلام حجّت باطني و ظاهري نام دارند.(96)

4. از آن جا كه عقل بشري بيش تر، مفاهيم كلي زندگي مانند عدالت، سعادت، خوبي ها، بدي ها و... را مي شناسد و از درك بسياري از امور جزئي، ناتوان است، ناگزيريم به راهنمايي هاي انبيا و اولياي دين عليهم السلام روي آوريم تا راه خوشبختي دو جهان بر ما هموار شود.

5. بشر، براي آن كه راه را بيابد و در مسير صحيح گام بردارد، ناچار است راهنما داشته باشد؛ يعني هم دين را بفهمد و هم پيشوا را بشناسد. دين، يك سلسله اصول كلي و محورهاي اساسي دارد كه مي بايد همه افراد - هر چند به اجمال هم كه هست - آن را با براهين و دلايل يقين آور معتقد شوند؛ زيرا مسائل اساسي دين (اصول) و نيز فروع آن - كه اصطلاحاً «ضروريات دين» ناميده مي شود - تقليد بردار نيست.(97)

بنابراين، در اصول و فروع دين (مانند اصل وجوب نماز، روزه، حج و...) همه افراد مسلمان - چه مجتهد و چه مقلد از نظر اعتقادي داراي وظيفه و شرايط يكساني اند؛ به عبارت ديگر، هر مسلماني بايد در اصول و ضروريات مذهب به باور يقيني برسد.

6. بخش دوم دين كه احكام و مسائل فروع دين است؛ مانند مسائل و شرايط بي شمار مربوط به تكاليف گوناگون از قبيل، حقوق، اقتصاد، تجارت داخلي و خارجي، صلح و جنگ، نظام سياسي تا وظايف فردي، خانوادگي و مانند آن، بديهي است كه يادگيري آن ها بر هر مسلماني ضروري و واجب است؛ چرا كه بدون شناخت مسائل فروع دين، هيچ فردي

نمي تواند به وظيفه ديني خود جامعه عمل بپوشاند و از اين روست كه همه فقيهان فراگيري مسائلي كه مورد نياز انسان است را واجب مي شمارند.(98)

اين جاست كه افراد مسلمان از نظر انجام وظيفه، دو دسته مي شوند:

الف) مجتهد؛ ب) مقلد و يا آن كه راه احتياط را در پيش گيرد.

اجتهاد يعني هر شخصي راه تحصيل علوم ديني را برگزيند تا پس از مدتي بر اساس استنباطش به وظايف الهي خود عمل كند. البته اين راه مانند تخصّص در علوم ديگر، براي همه مردم امكان پذير نيست.

راه احتياط هم، شناخت ملاك ها و موارد آن دشوار و چه بسا ناممكن است. چنان كه عمل به آن براي نوع مردم سختي و سردرگمي را به همراه مي آورد. توضيح مطلب آن كه «راه احتياط» گاهي در فعل است؛ مانند آن كه شخص مي داند كه كاري حرام نيست، امّا احتمال مي دهد واجب باشد و گاهي در ترك است؛ مثلاً انسان يقين دارد كه عملي واجب نيست، ولي احتمال مي دهد كه حرام باشد. چنان كه گاهي اقتضاي احتياط، جمع و تكرار است؛ مانند اين كه مكلّف نمي داند وظيفه اش در نماز قصر است يا تمام.(99)

پاسخ(قسمت پنجم)

از سويي ديگر، احتياط در انجام وظايف شرعي جايز است، هرچند كه براي مكلّف راه اجتهاد و تقليد فراهم باشد.(100) امّا در عين حال، نمي شود بدون تقليد يا اجتهاد، به احتياط روي آورد؛ زيرا اصل جواز احتياط، از مسائل قطعي و يقيني نيست كه محتاج به اجتهاد يا تقليد نباشد، بلكه اختلافي است. بنابراين، بايد در خود اين مسئله (احتياط) انسان يا مجتهد باشد و يا مقلد كسي كه آن را جايز مي شمرد. شرط ديگر احتياط هم در صورت جواز آن، آشنايي

با چگونگي موارد آن است كه اين خود نيز به اجتهاد و تقليد نياز دارد.(101)

بگذريم از تعبير نامناسبي كه جناب آغاجري از تقليد صحيح دارد - كه شايد خواسته باشد خاطره دارويني را درباره تبدّل انواع و خلقت انسان زنده كند! - پاسخ به اين مطلب بسيار روشن است؛ زيرا اوّلاً، تقليد در احكام فقهي، تعبّد محض نيست، بلكه تقليد تحقيقي است.(102) ثانياً، تقليد ديني، داراي ملاك هاي عقلي و فطري است كه قابل ترديد نيست.

اقسام تقليد و دلايل آن تقليد داراي چهار تقسيم عقلي است كه عبارتند از:

1. تقليد عالِم از عالِم (در رشته مشترك)؛ 2. تقليد جاهل از جاهل؛ 3. تقليد عالم از جاهل؛ 4. تقليد جاهل از عالم.

به جز قسم چهارم، موارد ديگر، هم عقل و هم شرع، آن ها را مذموم و ممنوع مي شمارند؛ زيرا تقليد عالم از عالم - مانند عالم شيمي از عالم شيمي - معنا ندارد اگر چه ممكن است عالم شيمي در فلسفه و فقه از فيلسوف و فقيه تقليد كند و به عكس، يا عالم ديني از پزشك براي درمان بيماري اش دستور تقليدي بگيرد. هم چنان كه تقليد جاهل از جاهل، مردودِ عقلي و شرعي است؛ تقليدي كه قرآن كريم همواره برآن مي تازد و مردم جاهليت را به سبب بت پرستي و خرافه گرايي متّكي بر پيروي از نياكان نادانشان، سخت ملامت كرده، مي فرمايد:

« وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ»؛(103)

و هنگامي كه به آن ها گفته شود از آن چه خدا نازل كرده است، پيروي كنيد، مي گويند: نه، ما از آن چه پدران خود را بر آن يافتيم،

پيروي مي نماييم. آيا اگر پدران آن ها چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند (باز هم از آنان پيروي خواهند كرد؟

امّا تقليد عالم از جاهل هم، فرضي بيش نبوده و نادرستي آن بر كسي پوشيده نيست؛ ولي تقليد جاهل از عالم يعني كسي كه به هر دليلي نتوانسته است تخصّص كاري را احراز كند، بايد به چند دليل به كارشناس آن مراجعه كند:

1. مطابقت با عقل؛ زيرا عقل آدمي حكم مي كند در هر چيزي كه آگاهي علمي فراهم نبود، وظيفه آن است كه فرد به سراغ كسي برود كه آشناي فن باشد.

2. روال عقلايي عرف بين المللي؛ زيرا در همه جوامع جهاني معمول آن است كه امور را به كارشناسان مي سپارند و همگان از محصول متخصّصان بهره مي گيرند. فلسفه وجودي دانشگاه ها و گوناگوني رشته هاي تخصصي، دليلِ آن است.

علّامه طباطبائي در اين باره مي نويسد:

با نظر دقيق تر و بحث عميق تر مي توان به دست آورد كه موضوع اجتهاد و تقليد ريشه وسيع تري دارد. سلوك طريق اجتهاد و تقليد يكي از اساسي ترين اجزاي برنامه زندگي انسان مي باشد و هر انساني با فطرت انسانيِ خود، راه زندگي را در جايي كه مي داند با اجتهاد عاجز است، با تقليد مي پيمايد.

بنابراين، اجتهاد و تقليد در اسلام، ارشاد مردم خواهد بود به روشي كه فطرت انساني به آن هدايت مي كند.(104)

وي هم چنين درباره حكم جواز تقليد ديني چنين مي آورد:

بهترين دليل براي ثبوت حكم تقليد نسبت به جاهل، سيره مستمره مسلمين است كه ازصدر اسلام تا امروز در ميان مسلمين داير بود و پيوسته اشخاصي كه توانايي اجتهاد را نداشته اند و از تحصيل علوم استدلالي به احكام شرعيه و معارف دينيه مستقيماً عاجز بودند به فقها و

دانشمندان مورد وثوق مراجعه مي كردند.(105)

3. ضرورت اجتماعي؛ تقليد صحيح از تخصّص اهل تحقيق، امري اجتناب ناپذير و مقتضاي نظم اجتماعي است، وگرنه هرج و مرج پيش مي آيد كه تنها با تفكّر آنارشيسمي (بي قانوني و بي نظمي) قابل توجيه است!

دكتر شريعتي در اين باره مي گويد:

در تشيّع علوي عالِم محقق، آزاد است. عامي (غير متخصّص) بايد در برابر مجتهد مقلد باشد. اين يك نظام اجتماعي و در عين حال علمي است.(106)

حال از آقاي آغاجري بايد پرسيد كه اگر اين سخن شما (ردّ تقليد ديني و رجوع غيرمتخصّص به كارشناسِ امور و تعبير سخيف ميموني از آن) صحيح باشد - كه قطعاً چنين نيست - آيا لازمه آن بسته شدن دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي نيست؟ آيا دنيا به اين سخن نمي خندد؟

سخن آخر آن كه تقليد ديني، علاوه بر دلايل ياد شده داراي دو ويژگي ممتاز است كه نماينده حكمت تقليد به شمار مي رود و آن اصل «عدالت» مجتهد و «اعلميت» آن است كه اين دو شرط مهم در هيچ حوزه ديگر علمي، نه شرط عقلي است و نه شرط شرعي.(107)

از اين رو، امام حسن عسكري عليه السلام درباره ويژگي هاي فقيهان شيعه و لزوم رجوع به آنان مي فرمايد:

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهاء صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدينِه مُخالِفاً عَلي هَواهَ، مُطيِعاً لِأَمْرِ مَوْلاَه، فَلِلْعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذلِكَ لايَكُونُ إِلاَّ بَعْضَ فُقَهاءِ الشّيعَةِ لا كُلَّهمْ...؛(108)

از ميان فقيهان، هر كه خويشتن دار (پرهيزگار و باتقوا) و نگهبان دينش باشد، با هواي نفس خود مخالفت بورزد و فرمان مولايش را اطاعت كند (در اين صورت) عموم مردم بايد از او تقليد كنند. اين دسته، برخي از فقيهان شيعه اند نه همه آنان... .

روحانيت از نظر حوزه

علمي اين استاد تاريخ! آن قدر مقلدانه سخن گفت كه حتي به خود اجازه نداده است در راه سفرش به همدان، سري به حوزه علميه قم بزند و بپرسد كه در حوزه ها چه علومي خوانده مي شود؟ تا به ناچار نگويد: اگر امام جماعت خودمان باشيم، عقد ازدواج را خودمان جاري كنيم، وجود روحانيت زايد است.

وي خيال كرده است كه روحانيت - با تاريخچه اي بيش از هزار سال؛ يعني حدود دوازده برابر قدمت دانشگاه ها - فقط چند فرمول ساده مي آموزد تا بتواند تصدّي عقد و ازدواج، كفن و دفن مردگان و اقامه جماعت را بر عهده گيرد! آيا علّامه طباطبائي كه يكي از آثار پرارج وي بيست جلد تفسير قرآن (الميزان) است و در مدت بيست سال آن را نگاشته است و نيز علّامه اميني كه يازده جلد كتاب در الغدير را موضوع مهم غدير خم نوشته است و علّامه مجلسي كه تنها 110 جلد كتاب بحارالانوار را در حوزه احاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام تأليف كرده است و امام خميني كه در اكثر علوم، صاحب مكتب شد و شهيد مطهّري كه آثار گران سنگش بيانگر وسعت علوم اسلامي است و فقيه بزرگي چون شيخ محمد حسن نجفي كه توانست طي سي سال تلاش علمي خود، 43 جلد كتاب جواهرالكلام را در معرفي فقه شيعه بنگارد و نيز شخصيتِ علمي معاصر، علّامه جعفر مرتضي عاملي كه اثر ارزشمند الصحيح من سيرة النبي الاعظم(109) را در ده جلد نگاشته است و در آن با ديدي نقّادانه به سبك سيره نگاريِ زندگي پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله پرداخته و دانشمند و تاريخ نگار معاصر، علّامه سيّد مرتضي عسكري كه با

نگرش تازه به مطالعه تاريخ اسلامي پرداخته است و اثر شريفِ معالم المدرستين(110) را در سه جلد نگاشته و در آن مقايسه بين عقايد شيعه و سنّي بر اساس مدارك هر دو طايفه پرداخته و نيز در، كتاب مهم ديگرش (نقش ائمه عليهم السلام در احياء دين)(111) در هشت جلد نگاشته و شخصيت كم نظيري چون علّامه محمد تقي جعفري رحمه الله كه در علوم اسلامي قديم و جديد آثاري گران سنگ از خود بر جاي گذاشته؛ مانند شرح و تفسير نهج البلاغه(112) در 26 جلد و تفسير، نقد و تحليل مثنوي(113) در پانزده جلد و هم چنين دانشمند محققي چون حضرت استاد آية اللّه عبداللّه جوادي آملي كه تحقيقاتي وسيع در علوم ديني داشته و تأليفات بسياري در حوزه انديشه اسلامي و معارف قرآني از خود به يادگار گذاشته؛ مانند تفسير موضوعي قرآن كريم(114) كه تاكنون چهارده جلد آن منتشر شده است و نيز كتاب رحيق مختوم(115) كه در ده جلد است و در آن به شرح و تعليق حكمت متعاليه (اسفار) صدر المتألّهين شيرازي رحمه الله پرداخته است و نيز صدها دانشمند بزرگ اسلامي ديگر از گذشته و حال كه اگر بدون نام آثارشان شمارش شوند به چندين جلد كتاب مي رسد،(116) تنها متولّي امور ساده اي چون عقد، امامت جماعت و امثال آن بودند و ديگر كاري نداشتند؟! در اين جا براي آگاهي همه به ويژه دانشگاهيان عزيز به معرفي اجمالي رشته هاي علوم حوزوي مي پردازيم؛ علومي كه در حوزه ها متداول است از اين قرار است:

1. ادبيات عرب(صرف و نحو) و فارسي؛ 2. علوم بلاغت(معاني، بيان و بديع)؛ 3. فقه؛ 4. اصول؛ 5. حديث؛ 6. رجال؛ 7. تفسير؛ 8. كلام؛ 9. منطق؛

10. فلسفه؛ 11. اخلاق و عرفان؛ 12. تاريخ؛ 13. علوم قرآن؛ 14. اقتصاد اسلامي؛ 15. حقوق اسلامي؛ 16. علوم غير رسمي مانند رياضي، هيئت، جامعه شناسي، روانشناسي و... .

نكته ديگر آن كه از ديرباز انديشه آموزش زبان هاي خارجي در حوزه ها مطرح بوده است و كسان زيادي به آن پرداخته اند. مرحوم آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم (1276 - 1355 ق)(117)، مؤسس حوزه علميه قم، در حدود هفتاد سال پيش، در انديشه رواج زبان خارجي و برخي علوم جديد در حوزه شد تا راه گسترش اسلام در ميان تحصيل كرده هاي امروزي و نيز تبليغ در كشورهاي ديگر بهتر فراهم شود. همان گونه كه پيشنهاد تخصّصي شدن فقه (به شيوه علوم جديد) را داده بود.(118) و در همين زمينه فرزند آن بزرگوار مرحوم آية اللّه شيخ مرتضي حائري در 35 سال پيش دبيرستان دين و دانش را در قم بنياد نهاد. هم چنان كه بزرگاني چون شهيد بهشتي و شهيد باهنر و بسياري از افراد ديگر همزمان با تحصيل علوم حوزوي، علوم دانشگاهي را تا تحصيلات تكميلي ادامه داده و همواره مورد تشويق بزرگان علمي حوزه بوده اند.

مرحوم آية اللّه بروجردي(119)رحمه الله هم به تأسيس دبستان ها و دبيرستان هاي جديد همّت مي گمارد. از اين رو، اجازه مي فرمود مبالغ زيادي از وجوه و سهم امام عليه السلام را در اين راه مصرف كنند. علاوه بر اين، نمايندگاني را از حوزه علميه قم براي تبليغ اسلام، به كشورهاي خارجي از جمله آلمان و آمريكا اعزام مي كرد.(120)

حال معلوم نيست كه جناب آغاجري چگونه به خود اجازه داده است كه نسبت تحريم فراگيري علوم جديد و يادگيري زبان خارجي را به علماي دين بدهد و به يك مورد

خاص آن هم مجهول و بدون آن كه نام فرد را ببرد، اشاره كند و بگويد: فراگرفتن علوم جديد حرام است؟!

اگر به فرض، چنين چيزي بوده است دليلش مخالفت با دانش جديد نبوده است - كه وي گمان برده است - بلكه نظير فتواي تحريم تنباكوي عصر ناصري بود كه به انگيزه قطع نفوذ استعمار از سوي ميرزاي بزرگ شيرازي صارد شده بود.

روحانيت از منظر وظايف اجتماعي و ارشاد ديني بر كسي پوشيده نيست كه در تاريخ كهن ايران و اسلام، هيچ قشري به اندازه روحانيت متعهد شيعه براي مردم ما قابل اعتماد نبوده و نيست. علماي دين در عين حال كه در همه امور ديني محور اتكاي مردم مسلمان بوده و پاسدار ديانت و ايمان آن ها شمرده مي شوند، در صحنه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي و خدمات رفاهي و اقتصادي، نگهبانان واقعي استقلال، آزادي، عزّت، فرهنگ و تمدن كهن اسلامي ايراني بوده اند. اين عالمان دين بوده اند كه همواره پيشگام مخالفت با استعمار خارجي و استبداد داخلي به شمار مي آمدند.

درست به عكس بيش تر مدّعيان روشنفكري - به ويژه در يكصد و پنجاه سال اخير - كه از عوامل استعمار و نفوذ بيگانگان و باعث تحكيم حكومت هاي فاسد استبدادي به شمار مي رفتند.(121)

همان گونه كه مرحوم استاد جلال آل احمد داستانش را در مقطعي از تاريخ (عصر پهلوي دوم) چنين بازگو كرده است:

امروز با تكيه به همين روشنفكران غرب زده شركت كرده در حكومت است كه نمايندگان سياست غرب و گروه مستشاران، با ما هنوز همان رفتاري را دارند كه سفراي انگليس و روس با اتابك و امير كبير داشتند. تازه اگر روشنفكر غرب زده ما لايق مقايسه با آن

دو بزرگوار باشد. منتها اگر در آن روزگار فقط سفرا بودند كه القاي رأي مي كردند حالا مستشاران خيل خيلند و اگر در آن دوران ها فقط اتابك و امير كبير طرف القا بودند - كه هر كدام پيرمرد دنيا ديده اي بودند نشسته بر سر تجربه اي از عمر و سنّت و ملاك هاي شرقيِ خود و پا بر زنجير معتقدات و رسوم و آداب اين طرف عالَم - حالا طرف مصاحبه يا طرف القاي مستشاران غربي، گروه روشنفكران غرب زده اند كه نه اسّ و قسّ اتابك و امير كبير را دارند و نه حتي عُرضه حاج ميرزا آغاسي را كه نمي دانم چرا به غلط به بي عُرضگي معروف شده است.

اين چنين است كه بر ملّتي حكومت مي شود. ملتي رها شده به تقدير ماشين و با رهبري روشنفكران غرب زده و به دست اين سمينارها و كنفرانس ها و برنامه هاي دوم و سوم و با تكيه به كمك هاي «بلاعوض» و با آن سرمايه گذاري مسخره در صنايع بي ريشه واسطه.(122)

مرحوم دكتر شريعتي نيز در اين باره مي گويد:

من به عنوان كسي كه رشته كارش تاريخ و مسائل اجتماعي است، ادّعا مي كنم كه در تمام اين دو قرن گذشته، در زير هيچ قرادادِ استعماري، امضاي يك آخوندِ نجف رفته، نيست. در حالي كه در زير همه اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سركار!).

وي در ادامه مي افزايد:

اين يك طرف قضيه، از طرف ديگر، پيشاپيش هر نهضت مترقّي ضداستعماري در اين كشورها همواره و بدون استثنا قيافه يك يا چند عالم راستين اسلام و به خصوص شيعي وجود دارد.(123)

آري، سخن شريعتي گزاف نيست، واقعيتي است كه وقايعي چون نهضت

تحريم تنباكو(124) در عصر ناصري، به پيشوايي ميرزاي بزرگ(125) و پرچمداري سيّد جمال الدين اسد آبادي(126) و نيز حضور علماي طراز اوّل نجف نظير مرحوم نائيني و آخوند خراساني رحمهما الله در قضيه مشروطيت و نقش ممتاز شيخ شهيد، فضل اللّه نوري در آن و هم چنين(127) حضور بزرگ مردي چون آية اللّه سيّد حسن مدرس، اين قهرمان آزادي(128) در دوره رضاخاني و سرانجام، حضور چشم گير و بي نظير علماي دين به پيشوايي حضرت امام خميني رحمه الله در قرن حاضر و پديداري انقلاب عظيم اسلامي، گواه آن است.

شريعتي و جايگاه روحانيت دكتر شريعتي درباره نقش منحصر به فرد روحانيت در نگهباني از اسلام و فرهنگ ديني مي گويد:

شما (روشنفكران) كه مي خواهيد اين پايگاه فرهنگي ريشه دار (روحانيت) را كه در عمق تاريخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ريشه دارد، برچينيد، براي تكيه گاه فرهنگي و مردمي خود، به نام روشنفكر مسئول، در برابر استعمار فرهنگي، چه پايگاهي را مي خواهيد جايش بگذاريد؟ چند تا شعر فارسي را كه مديحه ممدوح است و مديحه معشوق؟ يا چند تا ترجمه هاي آشفته آثار فرنگي را؟ بايد بر اين پايگاه ريشه دار (روحانيت) تكيه كرد. اگر ايمان داري به خاطر ايمان، و حتي اگر نداري، امّا مسئولي، به خاطر مسئوليت، و اگر، هم ايمان داري و هم مسئوليت، كه دو دستت را مي فشرم، و اگر نه ايمان داري و نه مسئوليت، و به خاطر خوش آيند زمانه، نطق مي فرمايي كه: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبِ وَ تَبَّ»(129) مرحمت زياد. نطق كن! اين اعتقاد من است و اعتقاد حسينه ارشاد...(130)

پاسخ(قسمت ششم)

دكتر شريعتي در تأكيد برمطلب ياد شده مي افزايد:

بزرگ ترين پايگاهي كه مي توان اميدوار آن بود كه توده

ما را آگاه كند، اسلامي راستين را به آنان ارائه دهد، در بيداري افكار عمومي و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشي را ايفا كند و در احياي روح اسلامي و ايجاد نهضت آگاهي دهنده و حركت بخشنده اسلامي، عامل نيرومند و مقتدري باشد، همين پايگاه «طلبه» و «حوزه» و حجره هاي تنگ و تاريكʠاست كه از دورن آن ها، سيّد جمال الدين ها بيرون آمده است و مي آيد.(131)

روي همين اعتقاد به اصالت روحانيت بود كه مرحوم دكتر شريعتي در انتقاد شهيد بهشتي از برخي سخنراني هاي او با اشتياق مي گويد:

من قبول دارم تو و امثال تو نظارت كنيد؛ نگذاريد حرف هايي كه به نظرتان نارواست اصلاً از من منتشر شود.(132)

نقل است كه او مشابه اين پيشنهاد، اصلاح آثار علمي اش را به مرحوم استاد محمدتقي جعغري رحمه الله هم داده بود.(133)

دكتر شريعتي در آخر عمر، وصيّت نامه شرعي خود را به اصلاح آثار خود اختصاص داد و دوست روحاني خود، استاد محمد رضا حكيمي را - كه به حق از پركارترين عالماي ديني معاصر به شمار مي رود و چنان كه خود به نگارنده گفته است تا كنون (يعني تا سال 1361 ش) بيست هزار كتاب در حوزه دين و معارف اهل بيت عليهم السلام مطالعه كرده - وصيّ خود خوانده است.

وي در بخشي از اين وصيّت نامه آورده است:

آن ها (نوشته ها و سخنراني ها) بايد تجديد نظر بشود، از نظر علمي غني شود و خورشت بخورد، غلطگيري معنوي و لفظي و چاپي شود. اينك، من همه اين ها را... با اين وصيّت شرعي، يك جا به دست شما مي سپارم و با آن ها هر كاري كه مي خواهي بكن.(134)

شريعتي و روشنفكران بيمار

در اين قسمت به تناسب

گفتار، بخشي ازسخنان دكتر شريعتي بازگو مي شود كه پاسخي است روشن به گفته هاي امثال آغاجري، كه اگر او اين سخنان شريعتي را ملاحظه مي كرد، هرگز با نام وي و در سالگرد درگذشت او، آن هم با تحريف كلام شريعتي، اين گونه به ميدان نمي آمد و بحران ملي و فرهنگي به وجود نمي آورد كه قطعاً بهسود و خرسندي دشمنان انقلاب اسلامي تمام شود.

دكتر شريعتي درباره روشنفكرانن بيمار مي گويد:

مي بينيم بيش از عوامل قرن هجدهم و نوزدهم ميلادي و بورژوازي و سرمايه داري و صنعت اروپايي،

روشنفكران خود ما بودند كه كوشيدند تا مصرف كالاها و شكل زندگي جامعه هاي ما جديد بشود؛ انساني كه مصرفش متجدد است يعني مصرف جديد مي كند.(135)

«تجدّد» يعني تغيير سنت ها، مصرف هاي گوناگون زندگي مادي از كهنه به جديد و براي اين كه (اروپايي ها) متجدد كنيم، اوّل بايستي با مذهببجنگيم؛ زيرا مذهب موجب مي وشد اولاً، هر جامعه اي با دانستن مذهبش، در خودش شخصيت احساس مي كند؛ مذهب يعني معنويت اعلا و اگر آن معنويت را بكوبيم، هو كنيم، تحقير كنيم، همين انسان وابسته به آن معنويت را تحقير كرده ايم!

دكتر شريعتي در ادامه سخن مي گويد:

روي اين اصل (جنگ با مذهب) ناگهان در همه آسيا و آفريقا و شرق و غرب، نهضت مبارزه با «تعصّب» به وسيله روشنفكران محلّي به وجود آمد.(136)

شريعتي در بخش ديگري از سخنان خود مي آورد:

اين جوان اين تحصيل كرده، اين روشنفكر - يا تاريك فكر - مربوط به جامعه اي است، اما نه جامعه خود را مي شناسد و نه خصوصيات خودش را مي شناسد و نه ميشناسد كه خودش كي هست، و بعد خودش را او (اروپايي) احساس مي كند. اين انساني كه مثلاً مال يك كشور شرقي است،

خودش را اروپايي احساس مي كند. اين آدم از خودش بيگانه شده و «بيمار» است، به چه صورت؟ بيمار رواني كسي است كه خودش چيزي باشد، ولي شخصيت خودش را احساس نكند، و به جاي شخصيت خود، شخصيت ديگري را احساس مي كند.(137)

او مي افزايد:

چنين انساني متناقض است؛ انساني كه خودش مال يك جامعه است و فكرش مال جامعه ديگر!(138)

مرحوم جلال هم دراين باره مي گويد:

آدم غرب زده اي كه عضوي از اعضاي دستگاه رهبري مملكت است پا در هواست. ذرّه گردي است معلّق در فضا يا درست هم چون خاشاكي بر روي آب؛ با عمق اجتماع و فرهنگ و سنّت، رابطه ها را بريده است. رابطه قدمت و تجدد نيست، خط فاصلي ميان كهنه و نو نيست؛ چيزي است بي رابطه با گذشته و بي هيچ دركي از آينده... .(139)

دكتر شريعتي در سخن ديگري چنين مي گويد:

غربي ها سه چيز را مانع نفوذ در كشورهاي غير اروپايي مي دانند:

الف) مذهب آن جامعه؛ ب) فرهنگ آن جامعه؛ ج) تاريخ آن جامعه. اين سه به انسان شخصيت(140) مي دهد.

شريعتي هدف غرب را چنين بازگو مي كند:

(ما اروپايي ها) به يك شكلي و با يك حيله اي بتوانيم در يك شرقي، وسوسه و عشق متجدد شدن را به وجود بياوريم، او حتي با ما همكاري خواهد كرد؛ در اين كه هر چه از گذشته برايش مي رسد و در هر عاملي كه شخصيت او را غير اروپايي بار آورده، هر عاملي كه فرهنگي خاس، مذهب خاص، و شخصيت خاص برايش ساخته به دست خودش و حتي با كمك ما به لجن بكشيم و نابود كنيم.(141)

جلال آل احمد و جريان روشنفكري با اذعان به اين كه بحث درباره بيماري روشنفكري اندكي به درازا كشيد، ولي به

نظر مي رسد نگاه به آن با در نظر گرفتن شرايط حساس كنوني انقلاب اسلامي و خطري كه از سوي دگرانديشان و روشنفكران غرب گرا براي نظام اسلامي وجود دارد، ضرورت بيش تري را مي طلبد. به ويژه براي نسل جوانِ جامعه - كه از داستان هاي غم انگيز بيماري(142) روشنفكران غرب زده، آگاهي چنداني ندارد. از اين رو، مطلبي را از مرحوم جلال آل احمد - شخصيتي كه خود سال ها مانند دكتر شريعتي، در متن جامعه روشنفكري حضور داشته و از نزديك شاهد تلخي هاي غرب زدگي خيل عظيم روشنفكران بوده است - در اين جا مي آوريم كه مسئوليت مسئولان و ملّت را براي پاسداري از ارزش هاي الهي و دست آوردهاي انقلاب اسلامي، در برابر انواع توطئه هاي غرب، افزون مي كند به ويژه جنگ فرهنگي اي كه از راه نفوذ برخي جريان هاي روشنفكري آغاز شده است.

گفتار جلال آل احمد ازآن رو در خور توجّه و عبرت است كه با ظهور مدّعيان جديد روشنفكري، در سال هاي اخير تاريخ ايران اسلامي، شباهت زيادي دارد.

اينك گوشه اي از مقاله او - كه با عنوان «خري در پوست شير، يا شير علم؟» است - عيناً نقل مي شود؛ وي آدم غرب زده را چنين توصيف مي كند:

... به حكم تبعيت از غرب، كسي بايد در اين جا به رهبري قوم برسد كه سهل العنان است - كه اصيل نيست - اصولي نيست (ريشه ندارد) پا در زمين اين آب و خاك ندارد... گيج است. هر دم از جايي است، از خود اراده ندارد، مطيع همان موج حادثه است. با هيچ چيز در نمي افتد!... اين رهبر غرب زده، آب زير كاه هم هست. چون به هر صورت مي داند كه كجاي عالم به سر مي برد. مي داند كه

نفس نمي توان كشيد، مي داند كه باد هر دم از سويي است... اين است كه همه جا هست، در حزب، در اجتماع، در روزنامه، در حكومت، در كميسيون فرهنگي، در مجلس، در اتحاديه مقاطعه كاران و براي آن كه همه جا باشد، ناچار با همه بايد باشد. و براي اين كه با همه باشد، ناچار بايد مردم دار و مؤدب باشد، كلّه خري نكند. سر به زير و پا به راه باشد، آرام باشد. ضد «پرخاشگري» هم مقاله بنويسد، از فلسفه هم بي اطلاع نباشد و از «آزادي» هم سخن بگويد.(143)

جلال در ادامه مي نويسد:

آدم غرب زده، هرُهُري مذهب است؛ به هيچ چيز اعتقاد ندارد، امّا به همه چيز هم بي اعتقاد نيست؛ يك آدم التقاطي است! نان به نرخ روز خور است. همه چيز برايش علي السويه است، خودش باشد و خرش از پل بگذرد، ديگر بود و نبودِ پل هيچ است. نه ايماني دارد نه مسلكي، نه مرامي، نه اعتقادي، نه به خدا يا به بشريت. نه دربند تحول اجتماع است و نه دربند مذهب و لامذهبي. حتي لامذهب هم نيست. هُرهُري است! گاهي به مسجد هم مي رود، همان طور كه به سينما و يا كلوپ مي رود، امّا همه جا فقط تماشاچي است... هميشه در همه جا هست، البته رأي هم مي دهد، اگر رأيي باشد، - و به خصوص اگر رأي دادن مُد باشد - امّا به كسي كه اميد جلب منفعت بيش تري به او مي رود. هيچ وقت از او فريادي يا اعتراضي يا امّايي يا چون و چرايي نمي شنوي.(144)

و هم او مي گويد:

آدم غرب زده، راحت طلب است؛ دم را غنيمت مي داند و نه البته به تعبير فلاسفه، ماشينش كه مرتب بود و

سر و پُزش، ديگر هيچ غمي ندارد.(145)

و نيز مي آورد:

آدم غرب زده، معمولاً تخصّص ندارد. همه كاره و هيچ كاره است. امّا چون به هر صورتي درسي خوانده و كتاب ديده و شايد مكتبي بلد است كه در هر جمعي حرف هاي دهن پُركن بزند و خودش را جا كند.

آدم غرب زده از هر چيزي مختصر اطّلاعي دارد، منتهي غرب زده اش را، باب روزش را، كه به درد تلويزيون هم بخورد. به درد كميسيون فرهنگي و سمينار هم بخورد. به درد روزنامه پر تيراژ هم بخورد. به درد سخنراني در كلوپ هم بخورد.(146)

مرحوم جلال باز در ادامه مي نويسد:

آدم غرب زده شخصيت ندارد. چيزي است بي اصالت. خودش و خانه اش و حرف هايش بوي هيچ چيز را نمي دهد، بيش تر نماينده همه چيز و همه كسي است... او هيچ جايي است، نه اين كه همه جايي باشد. ملغمه اي است از افراد بي شخصيت و شخصيت خالي از خصيصه... اگر در غرب شخصيتِ افراد فداي تخصّص شده است، اين جا آدم غرب زده نه شخصيت دارد نه تخصّص. فقط ترس دارد، ترس از فردا، ترس از معزولي، ترس از بي نام و نشاني. ترس از كشف خالي بودن انباني كه به عنوان مغز روي سرش سنگيني مي كند.(147)

و نيز مي گويد:

آدم غرب زده، زن صفت (افمينه = Effemine) است. به خودش خيلي مي رسد، به سر و پُزش خيلي ور مي رود. حتي گاهي زير ابرو بر مي دارد. به كفش و لباس و خانه اش، خيلي اهمّيت مي دهد... و به اين ترتيب، آدم غرب زده وفادارترين مصرف كننده مصنوعات غربي است.

اگر يك روز صبح برخيزد و بداند كه هر چه سلماني و خياطي و واكسي و تعميرگاه است، بسته شده دق مي كند و رو به قبله دراز مي كشد. گرچه

نمي داند قبله كدام سمت است! وجود اين همه مشاغل و آن همه مصنوعات كه برشمردم، براي او از وجود هر مدرسه و مسجد و بيمارستان و كارخانه اي ضروري تر است!.(148)

جلال در سخن ديگر مي نويسد:

آدم غرب زده، چشم به دست و دهان غرب است. كاري ندارد كه در دنياي كوچك خودماني - در اين گوشه از شرق - چه مي گذرد. اگر دست بر قضا، اهل سياست باشد از كوچك ترين تمايلات راست و چپ حزب كارگر انگليس خبر دارد و سناتورهاي آمريكايي را بهتر از وزراي حكومت مملكت خودش مي شناسد و اسم و رسم مفسر «تايم» و «نيوز كرونيكل» را از اسم و رسم پسر عمه دور افتاده خراساني اش بهتر مي داند و از بشيرِ نذير، راست گوترشان مي پندارد و چرا؟ چون اين همه در كار مملكت او مؤثرترند از هر سياستمدار يا مفسّر يا نماينده داخلي... . به هر صورت، اگر يك وقتي بود كه با يك آيه قرآن يا يك خبر منقول به عربي، همه دهان ها بسته مي شود و هر مخالفي سرجايش مي نشست. حالا در باب نقل يك جمله از فلان فرنگي همه دهان ها را مي بندد و در اين زمينه كار به چنان افتضاحي كشيده است كه پيش گويي فال بينان و ستاره شناسان غربي يك مرتبه همه دنيا را به جنب و جوش در مي آورد و به وحشت مي اندازد.

حالا ديگر وحيِ مُنزَل از كتاب هاي آسماني به كتاب هاي فرنگي نقل مكان كرده است يا به دهان مخبر رويتر و يونايتدپرس... و الخ.... اين كمپاني هاي بزرگ سازندگان اخبار جعلي و غير جعلي!.... يك غرب زده وقتي هم بخواهد از حال شرق خبري بگيرد متوسّل به مراجع غربي مي شود... يك غرب زده به جاي اين

كه فقط در جست و جوي اصول تمدن غرب به اسناد و مراجع غرب رجوع كند فقط در جست وجوي آن چه غير غربي است چنين مي كند؛ مثلاً در باب فلسفه اسلام... و در هر موضوع شرقي ديگر فقط نوشته غربي را مأخذ و ملاك مي داند. اين جوري است كه آدم غرب زده حتي خودش را از زبان شرق شناسان مي شناسد... به آن چه او مي بيند تكيه مي كند نه به آن چه خودش هست و احساس مي كند و مي بيند و تجربه مي كند و اين ديگر زشت ترين تظاهرات غرب زدگي است... تصديق نمي كنيد كه در چشم آدم غرب زده رأي مستشرق يا محقّق غربي به هر صورت بر رأس يك متخصص شرقي مرجّح است؟ ما خود بارها اين را تجربه كرده ايم.(149)

نقد هفتم:

خودي و غيرخودي چند سال پيش مقام معظّم رهبري - دام ظلّه - در سخناني به تبيين ويژگي هاي دوستان و دشمنان انقلاب اسلامي پرداخت. وي از دوستان به «خودي» و از دشمنان نظام به «غير خودي» تعبير فرمود. در بخشي از سخنان ايشان آمده است:

حالا خودي و غيرخودي داريم يا نه؟ ملت را اگر بخواهيم حساب كنيم، نه؛ آحاد ملّت همه خودي اند؛ امّا جريان هاي سياسي، بله؛ جريان خودي داريم و جريان غير خودي داريم. خودي كيست؟ خودي آن كسي است [كه دلش براي اسلام مي تپد، دلش براي انقلاب مي تپد، به امام ارادت دارد، براي مردم به صورت حقيقي نه ادّعايي، احترام قائل است؛ اين، خودي است.

غير خودي كيست؟ غير خودي، آن كسي است كه دستورش [را ]از بيگانه مي گيرد، دلش براي بيگانه مي تپد، دلش براي برگشتن آمريكا مي تپد.

غير خودي، آن كسي است كه از اوايل انقلاب در فكر ايجاد رابطه دوستانه با

آمريكا بود. به امام اهانت مي كرد، امّا براي آمريكا اظهار علاقه مي كرد! [اگر] به امام كسي اهانت مي كرد، ناراحت نمي شد. اگر چنان چه كسي به دشمنان بيرون از مرزها يا همدستان آن ها، اهانت مي كرد اين ها ناراحت مي شدند! اين ها غريبه اند... هر كسي اين جور باشد؛ غريبه است، خدا كند اين جور نداشته باشيم... .(150)

پاسخ(قسمت هفتم)

اين سخن را جناب آغاجري تحريف معنوي كرده، مي گويد:

هر چه مي خواهي باش، اگر در صف ما نباشي، صف ما، صف اسلام ناب است... ما حق داريم هر بلايي سرت بياوريم.

پاسخ سخن ياد شده آن است كه اوّلاً، غير خودي معنايش آن نيست كه بشود هر بلايي را بر سر مخالف آورد. اين يك تحريف معنوي است؛ تحريف معنوي يعني لفظ محفوظ است، ولي محتوا عوض مي شود؛ اين همان انديشه معاويه اي است كه درباره عمّار شهيد اجرا شده است. داستان از اين قرار بود كه به هنگام ساختن مسجد قبا - نخستين مسجد در تاريخ اسلام كه در مسير هجرت رسول خدا بنا شد - پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله جمله اي را به مناسبت، درباره عمّار ياسر بيان كرد كه پس از آن، ورد زبان همگان شد. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود:

تَقْتُلُكَ الفِئَةُ الْباغِيَةُ؛(151)

تو را گروه ياغي و شورشي خواهند كشت.

اين فرمايش پيامبر اكرم چنان در ذهن ها جاي گرفت كه همه مسلمانان، عمّار را به آن مي شناختند تا آن كه جنگ صفين پيش آمد و عمّار كه از سپاهيان مولا علي عليه السلام بود، به شهادت رسيد. آن گاه همگان گفتند: پس، فرقه شورشي، معاويه و سپاهيان او هستند! اين جا بود كه معاويه چون نتوانست حقيقت را انكار كند، فوري دست به تحريف معنوي

زده، گفت: پيامبر درست فرمود، امّا عمّار را ما نكشتيم. فئه باغيه آن ها هستند كه او را به جنگ با ما آورده اند؛ يعني امام علي عليه السلام و يارانش!

نظير همين تحريف را جناب آغاجري در بحث خودي و غير خودي مرتكب شده است. غافل ازآن كه بحث خودي و غير خودي مبناي قرآني دارد. قرآن كريم، انسان ها را به چهار گروه تقسيم مي كند: مؤمن، فاسق، كافر و منافق، و جز مؤمن هرسه گروه (فاسق، كافر و منافق) را زواياي يك مثلث شوم مي انگارد مي كند كه كرامت انساني را از دست داده اند؛ زيرا به سبب تباهي هاي خويش، تا سرحدّ حيوان و پايين تر تنزّل كرده اند. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».(152)

و در آيات ديگري، صريحاً هشدار داده كه با كافران دوست نشويد:

« يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛(153)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، آن ها اولياي يكديگرند؛ و كساني كه از شما با آنان دوستي كنند، از آن ها هستند؛ خداوند، جمعيت ستم كار را هدايت نمي كند.

هم چنان كه اهل استهزا و مسخره كنندگان را غير خودي مي شمرد:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوا وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ»؛(154)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! افرادي از اهل كتاب كه آيين شما را به باد استهزا و بازي مي گيرند ومشركان كافر را وليّ خود انتخاب نكنيد و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد.

بنابراين، سخن آغاجري مبني بر اين كه نظريه اومانيسم اسلامي! يكي ضرورت است،

چرا كه انسان بماهو انسان ارزش دارد؛ هر كسي كه باشد، برخلافِ صراحت قرآن كريم است. آري، غيرخودي، هرگز به معناي آن نيست كه بايد خون و مالش را محترم نشمرد و حقوقش را ناديده انگاشت، بلكه غرض اعتماد نكردن است و البته تا وقتي كه كسي عليه مصالح جامعه و حكومت اسلامي، توطئه اي نمي كند هرچند مخالف فكري و سياسي باشد، حفظ حقوق او هم مي شود.

ازاين روست كه در فقه اسلامي، كفّار و غير خودي به دو قسم حربي و غير حربي تقسيم شده است. به اين معنا: افرادي كه با اسلام و مسلمانان سر ستيز دارند، به يقين حقوق آن ها محترم نيست؛ امّا گروه ديگري كه نقشه و اقدامي عليه منافع و مصالح جامعه اسلامي ندارند، آن ها مانند هر مسلماني، زندگي شان محترم است و حفظ حقوقشان بر عهده دولت اسلامي قرار دارد؛ مانند اقلّيت هاي مذهبي در ايران كه داراي حقوقي مشخص، هم چون مسلمانان مي باشند.(155)

نكته آخر آن كه جنگ امير مؤمنان عليه السلام با سه گروه قاسطين و ظالمان (معاويه و حزب اموي) در صفين، ناكثين و پيمان شكنان مثل طلحه و زبير در جمل و مارقين (خوارج نهروان) نمودِ دو صف خودي و غير خودي است.(156) دكتر شريعتي نيز كتابي به نام قاسطين، مارقين و ناكثين دارد.

نقد هشتم:

مباني مشروعيت حكومت آقاي آغاجري، به مناسبت روزهاي محّرم سال جاري (1423 ق. اردي بهشت 1381) در سخنراني خود در كرج(157) كه از سوي جبهه مشاركت برگزار شد، با عنوان «مباني مشروعيت حكومت» مطالب مبسوطي ايراد كرد. همه اين مطالب در روزنامه سابق نوروز(158) به چاپ رسيده است.

ايشان پس از تحليل غلط از واقعه عاشورا، علاوه برآن كه عظمت شخصيت امام

حسين عليه السلام را با داستان«سياوش» در شاهنامه فردوسي، مقايسه بي مورد مي كند؛ در باب مشروعيت حكومت مي گويد:

مهم اين نيست كه چه كسي در رأس حكومت باشد! مهم آن است كه با رضايت مردم، بر مردم حكومت كند. يعني؛ هر حكومتي بدون رضايت مردم، بر مردم حكومت كند، با اين منطق نامشروع است، هركس مي خواهد در رأسش باشد حتي حسين عليه السلام .

درباره بي پايه بودن اين سخن، تنها به اين نكته بسنده مي شود كه اگر ملاكِ مشروعيت(159) و قانوني بودن يك حكومت، رضايت و اكثريت جامعه است، به يقين حكومت يزيد را بايد مشروع تلقي كرد؛ زيرا حكومت وي تقريباً از رضايت اكثريت مطلق جامعه آن روز برخوردار بود - دموكراسي اي كه حتي در غرب هم اتفاق نيافته است! - گواه روشن بر اين مطلب، شمار سپاهي است كه بني اميّه براي جنگ با امام حسين عليه السلام گرد آورده بودند. سپاه يزيد را در روز عاشورا از شش هزار تا سي هزار بر شمرده اند،(160) در حالي كه ياران جنگ جوي امام عليه السلام 72 و حدّ اكثر تا 145 تن، بيش نبوده اند.(161)

حال پرسش اين است كه اگر مشروعيت و قانوني بودن حكومتي به رضايت و خواست بيش تر افراد جامعه وابسته باشد، پس هر حركت و اقدامي كه عليه اين حكومت انجام گيرد غيرقانوني است. بنابراين، قيام مقدس امام حسين عليه السلام - العياذ باللّه - نامشروع و باطل بود و بايد سركوب مي شد؟ آيا جناب آغاجري فهميده است كه به چه چيزي ملتزم شده است؟ آيا باز هم «سازمان مجاهدين انقلاب» به عضويت ايشان در گروه خود افتخار مي كند؟

نقد نهم:

حجيّت فهم و قداست آن آقاي آغاجري مي گويد:

فهم ها و درك ها و

استنباطهاي علماي دوره گذشته ربطي به اسلام ندارد! اين ها فهم آن ها بوده است... فهم آن ها براي ما حجّت نيست.

اين سخن نيز داراي ابهام، تناقض و مغلطه است. ابهامش آن است كه اگر فهم علماي پيشين به اسلام ربطي ندارد، پس به چي ربط دارد؟ محصول استنباط آنان به كدام آيين مربوط مي شود؟ آيا اين همه كتب دانشمندان اسلامي، در موضوعات گوناگون ديني، ربطي به اسلام ندارد؟

تناقض سخن ايشان آن است كه با كدام روش و متدي مي توان اسلام شناسي كرد؟ آيا راهي غير از راه علماي پيشين و معاصر، در تاريخ اسلامي وجود دارد؟ از يك سو مي گوييد: روش مي خواهيم و از سوي ديگر اظهار مي كنيد كه راه علماي ديني را قبول نداريم (تناقض آشكار).

مغلطه سخن آقاي آغاجري آن است كه مي گويد: فهم علما حجّت نيست! سؤال اين است كه اگر فهم آن ها مبتني بر علم، تحقيق، منطق و استدلال باشد - كه هست - چرا حجّت نبست؟(162) گذشته از اين، فهم و علم علماي ديني - مثل فهم همه دانشمندان در علوم ديگر - حتماً براي غير متخصّص حجّيت دارد چنان كه براي خودشان نيز. فهم پزشك (مثلاً) در تشخيص بيماري و تجويز دارو هم براي خودش حجّت است و هم براي بيمار، چه از نظر عقلي و چه از نگاه شرعي. ازاين رو، همان گونه كه پزشك در عمل به وظيفه علمي و قانوني خود شايسته دريافت پاداش مادّي و معنوي است. در صورتي كه برخلاف تشخيص علمي خود نظر دهد و دارو بنويسد، قطعاً مسئول و مُعاقَب است، چنان كه بيماري اگر به دستور پزشك در درمان خود بي اعتنايي كند، گناه كار شمرده مي شود و مستحق نكوهش

است.

نقد دهم:

ارتباط تعليم و تعلّم با علاقه و ارادت جناب آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

ما علم داريم، رابطه عالم با متعلّم است. معلم در كلاس درس مي دهد، مريد نمي خواهد!

پاسخ آن است كه اين تفكيك (جدايي تعليم و تعلّم از ارادت و علاقه دوطرف شاگرد و استاد) صحيح نيست؛ زيرا تعليم و تعلّم در صورتي كه توأم با علم، تحقيق و علاقه و پشتكار باشد؛ يعني بناي اصلي استادِ عالم، بر ياددهي و رشد شاگرد باشد، خود به خود با محبّت و ارادت آميخته مي گردد و هيچ گونه منافاتي با آزادي فكري و علمي در تعلّم و تعليم ندارد؛ رابطه طلبه و استاد در حوزه هاي علوم ديني بر مودّت و محبّت متقابل استوار است، ولي هيچ تأثيري در آزادانديشي و نقد و بررسي علمي دوطرف (استاد و شاگرد) ندارد. به عنوان نمونه: علّامه طباطبائي رحمه الله هنگامي كه از نجف اشرف به زادگاه خود تبريز رفت، زمينه تفسير قرآن كريم را در دو جلد فراهم آورد و آن گاه كه به قم مشرّف شد، همين تفسير دو جلدي الميزان، با طرح شبهات و نقد و بررسي هاي فراوان علمي ايشان و شاگرداني چون آقايان مطهري، بهشتي، مفتح، جوادي آملي و ديگران به بيست جلد رسيد.(163) امّا در عين حال همه شاگردان وي به شدّت از عظمت معنوي استادشان متأثر بوده و عشق و علاقه روزافزون پيدا مي كردند.

راز اين نكته ممتاز در هدف علم و تعليم نهفته است؛ زيرا هدف علم فقط نقل داده هاي علمي نيست كه مثل كالايي از انباري به انبار ديگر منتقل شود، بلكه هدف عمده علم، تعالي روح و ارتقاي شخصيت دروني متعلّم

و معلم است كه از راه تعليم و تربيت آميخته با مودّت و محبّت متقابل شاگرد و استاد پديدار مي شود.

شهيد مطهّري رحمه الله درباره اين امتياز بزرگ حوزه هاي علميه مي گويد:

روابط استاد و شاگرد در ميان طلّاب، فوق العاده صميمي و احترام آميز است. شاگردان، احترام استادان خود را در حضور و غياب با كمال ادب رعايت مي كنند و حتي بعد از فوت آن ها همواره آن ها را به نيكي و دعاي خير ياد مي كنند. اين اندازه حفظ حرمت استاد، مخصوص محصلين علوم ديني و مولود تعليماتي است كه از اولياي ديني درباره قداست علم و احترام معلم رسيده است.(164) در ساير محيطهاي تحصيلي چنان كه مي دانيم اين امور كم تر وجود دارد.(165)

نقد يازدهم:

لزوم نيابت علماي دين در عصر غيبت آقاي آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

... او (روحاني) هيچ موجودي قدسيِ ملكوتي نيست كه ما به او يك شخصيت غير عادّي لاهوتي بدهيم. البته اين طبقه ابتدا امامان معصوم عليهم السلام را لاهوتي مي كرد تا بعد خودش بتواند به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشود.

پاسخ آن است كه اوّلاً، هيچ عالِمي از علماي اسلام در تاريخ، خود را لاهوتي و آسماني ندانسته و نمي خواند. ثانياً، نيابت علماي جامع الشرائط ديني از ناحيه خودِ حضرات معصومين عليهم السلام تفويض شده است.

توضيح آن كه در عصر غيبت كبرا كه ارتباط مردم با امام معصوم عليه السلام ممكن نيست و از طرفي طولاني شدن آن و نيز نامشخص بودن زمان ظهور ضروري مي نمود كه مردم مسلمان براي آگاهي و انجام تكاليف ديني و دنيوي خود، راهنماياني امين و دين شناس در اختيار داشته باشند.

اين مهم با بيان شرايط علمي و تقوايي ازسوي

ائمه اطهارعليهم السلام برآورده شد. از آن پس، اين عالمان ديني بودند كه متولّي عقايد و احكام اسلامي شدند و در طي قرون طولاني نگهبان ارزش هاي مذهبي و رهبران فكري جامعه به شمار مي آمدند.

درباره لزوم رجوع مردم به علماي دين، در نامه اي امام عصر(عج) به محمد بن عثمان عمري رحمه الله (نايب دوم از نايبان چهارگانه) فرمود:

وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَة فَارْجِعُوا فيها إِلي رُواةِ حَديثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه عَلَيْهِم؛(166)

در حوادثي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر ايشان هستم.

چنان كه درباره ويژگي هاي روحي و تقوايي علماي اسلام، امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:

فَأَمَّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدينِهِ، مُخالِفاً عَلي هَواهُ، مُطيعاً لاَمْرِ مَوْلاهُ، فَلِلْعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذلِكَ لايَكُونُ إِلاَّ بَعْضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا كُلَّهُم...؛(167)

از ميان فقيهان، هر كه خويشتن دار و نگهبان دينش باشد و با هواي خود مخالفت ورزد و از دستور مولايش پيروي كند؛ عموم مردم بايد از او تقليد كنند. اين گروه، تنها برخي از فقهاي شيعه اند نه همه آنان... .

بنابراين، نيابت عامّه، براي علماي داراي شرايط، از سوي خود اهل بيت عصمت عليهم السلام تبيين شده است. چنان كه نيابت نايبان چهارگانه(168) مشخصاً از جانب امام عصر - عجل اللّه تعالي فرجه الشريف - انجام گرفته است. اين نيابت ها هيچ گاه به معناي لاهوتي كردن علماي ديني نبوده و نيست، آن چنان كه سخنران يادشده توهّم كرده است.

اين نكته را هيچ يك از فقيهان دين در اعصار گذشته و حال، براي خويش ادّعا نكرده اند و نه شاگردانشان يا عامّه مردم مسلمان، چنين تصوري درباره آنان نداشته

و ندارند.

آري، عالمان واقعي دين به دليل برخورداري از ملكه تقوا و عدالت - كه شاخص اساسي در اعتماد و اعتبار آنان به شمار مي روند - داراي نفوذي عميق و پايدار در ميان مردم بوده و هستند؛ چيزي كه فلسفه انحصاري نقش روحانيت متعهّد شيعه را از ديرباز مي نماياند.

نقد دوازدهم:

مقام عظيم امامت مهم تر از همه اين ها تلقي ترديدآميز جناب آغاجري از مقام عظيم امام است؛ زيرا صراحت كلام وي حاكي از آن است كه مقامات الهي ائمه اطهارعليهم السلام امري مسلّم نيست! بلكه اين عالمان ديني هستند كه اين ويژگي ها را براي ايشان ساختند تا بتوانند خود را به نيابت آنان منتسب كنند! غافل از آن كه امامت معصوم با تمام نشانه هايش (علمِ غيب،(169) اعجاز،(170) عصمت،(171) انتصاب،(172) حجّت الهي(173)) از اصول مذهب تشيّع بوه و داراي مباني محكم عقلي و ديني است.

پاسخ(قسمت هشتم)

توضيح مطلب آن كه امام عليه السلام نيز چون پيامبران در عين آن كه از خصائص معنوي و الهي منحصر بهره مند است؛ كاملاً از نظر عناصر طبيعي و خاكي زندگي، بسان ساير انسان هست. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَي مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»؛(174)

پيامبرشان به آن ها گفتند: درست است كه ما بشري همانند شما هستيم، ولي خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد(و شايسته بداند) نعمت مي بخشد (و مقام رسالت عطا مي كند).

امّا در عين بشري بودن وجود انبيا و ائمه عليهم السلام آن ها بايد داراي روحي آسماني و ملكوتي باشند تا بتوانند انسان را الهي سازند؛ چرا كه در غير اين صورت هدف خلقت - كه رهنمود انسان به سوي كمال جامع زندگي است -

تأمين نخواهد شد. ازاين رو، امام عليه السلام داراي شرايطي بدين شرح است:

ويژگي هاي امام معصوم عليه السلام 1. معصوم به عصمت الهي است؛ زيرا غير معصوم، خود محتاج به امام است. چنان كه در قرآن آمده است:

«أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَي ؛(175)

آيا كسي كه هدايت به سوي حق مي كند، براي پيروي شايسته تر است يا آن كس كه خود هدايت نمي شود مگر هدايتش كنند.

2. امر امامت ازسوي خداست. چنان كه مي فرمايد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»؛(176)

اي پيامبر! آن چه را از سوي پروردگارت بر تو نازل شده، كاملاً برسان.

3. امام، از جانب حق تأييد مي شود (از معجزه، علم غيب و عنايت ربّاني بهره دارد) چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: روح الهي كه اعظم از جبرئيل و ميكائيل است، رسول خدا و ائمه هدي عليهم السلام را هدايت و همراهي مي كند.(177)

4. اعمال هيچ كس بر امام پوشيده نيست. چنان كه امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

امام در هر حال، حتي آن گاه كه در شكم مادر است، از اعمال بندگان آگاه است.(178)

5. زمين، بدون وجود امام معصوم عليه السلام پابرجا نمي ماند چنان كه امام باقرعليه السلام مي فرمايد:

اگر آني، امام در روي زمين نباشد، زمين اهلش را همانند موج دريا، فرو خواهد برد.(179)

6. امام، به همه نيازهاي دنيوي و اخروي بشر آگاه است. همان گونه كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

حكمت و كرامت الهي، ايجاب مي كند كه امام عليه السلام به همه نيازهاي بندگانش آگاه باشد.(180)

7. علوم اوّلين و آخرين، در اختيار امام معصوم عليه السلام قرار دارد. چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

به خدا قسم! ما به آن چه در آسمان ها و زمين، بهشت و جهنّم و گذشته

و حال است، آگاه تريم.(181)

به هر حال، با اين ويژگي هاست كه امام معصوم عليه السلام داراي قدرتي مي شود كه آدميان را در پرتو تعاليم قرآن تا اوج آسمان ها بالا مي برد و سعادت هر دو جهان را براي آنان به مي آورد.

حال، معلوم نيست كه چرا و چگونه آقاي آغاجري به خود حق داده است امور حريم امامت معصوم عليه السلام را وارونه تلقي كند؟ تا جايي كه نحوه گفتار و رفتار وي، در حال سخنراني، نمايانگر آن است كه وي دست كم در حقّانيت امام معصوم عليه السلام شك دارد. او به همين هم اكتفا نكرد؛ بلكه عظمت امامت را نيز به سُخره مي گيرد! از اين رو، نسبت هايي ناروا و جسارت آميزي - با اشاره و حركت - درباره وجود مقدس امام معصوم عليه السلام مطرح مي كند كه شايسته نگارش نيست!

به هر حال، آن چه درباره پيشوايان هدايت آورده اند اين است كه وجودشان نور و مُعَرِّف خداي متعال است.(182) نظير داستان حضرت عيسي عليه السلام كه در قرآن كريم آمده است:

«إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»؛(183)

مَثَل عيسي در نزد خدا، هم چون آدم است كه او را از خاك آفريده، سپس به او فرمود: موجود باش، او هم فوري موجود شد.

امّا عيسي عليه السلام آن گاه با اشاره مادرش (مريم عليها السلام) خواست از پاكدامني وي دفاع كند، از گهواره فرياد بندگي خداوند و رسالت و هدايت جامعه سر مي دهد:

«قالَ إِنّي عَبْدَاللَّهِ آتيني الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبياً».(184)

هم چنان كه به حضرت يحيي عليه السلام در دوران كودكي پيامبري عطا شد. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبيّاً».(185)

رسول خدا و جانشينان معصوم او - كه برتر از همه انبياي پيشين شمرده مي شوند(186) نيز

چنينند. به گفته تاريخ نگاران، هنگامي كه پيامبر گرامي اسلام به دنيا آمد، حوادثي چند به وقوع پيوست؛ آتشكده فارس خاموش شد، ايوان كسري لرزيد و چهارده كنگره آن فرو ريخت و درياچه ساوه خشك شد.(187) و درباره حضرت ولي عصر - ارواحنا فداه - آمده است كه آن حضرت وقتي پا به عرصه وجود نهاد، رو به قبله ايستاد و بر توحيد و رسالت ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله و وصايت امير مؤمنان عليه السلام گواهي داد و سپس سر به سجده گذاشت.(188)

و در نقل ديگري آمده است كه امام عسكري عليه السلام فرزندش حضرت مهدي(عج) را پس از تولد در آغوش كشيد و آن گاه فرمود: پسرم! با قدرت خداوند سخن بگو! وجود مبارك مهدي پس از استعاذه از شيطان و گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم، اين آيه را - كه برعصر ظهورش دلالت دارد - تلاوت فرمود:

«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ».(189)

و پس از آن بر پيامبر گرامي و يازده امام عليه السلام درود فرستاد.(190)

خلاصه كلام آن كه عظمت امام معصوم عليه السلام همسان قرآن شمرده شده است؛ همان گونه كه بدون قرآن، هدايت فراهم نمي شود، بدون عترتِ پاك، سعادت به بار نمي نشيند. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در سخني - كه سنّي و شيعه بر آن اجماع دارند - فرمود:

إِنّي تارِكَ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَّا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بهِمِا لَنْ تَضلِّوُا كتِابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتي أهْلَ بَيْتي فَإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّي يَرِدا عَلَيّ الْحَوْضَ؛(191)

من در ميان شما دوچيز گران بها گذاشته ام: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم؛ تا وقتي كه به آن دو تمسّك مي كنيد، هرگز گمراه نمي شويد. آن دو هيچ گاه از هم جدا

نمي گردند تا در حوض بر من وارد آيند.

از همين روست كه زمين بدون امام معصوم عليه السلام لحظه اي نخواهد ماند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

لَوْ بَقيتِ الْأَرضُ بِغَيْرِ إِمامٍ ساعَةً لَساخَتْ...؛(192)

اگر زمين آني از امام خالي باشد، فاني خواهد شد.

امام خميني رحمه الله درباره عظمت معنوي انبيا و ائمه با ذكر رواياتي(193) مي نويسد:

بدان كه معرفت روحانيت و مقام كمال جناب ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله خاصّه و انبياي معظّم و اولياي معصومين عليهم السلام نيز با قدم فكر و سير آفاق و انفس ميسور نگردد؛ زيرا كه آن بزرگواران از انوار غيبيه الهي و مظاهر تامّه و آيات باهره جلال و جمالند و در سير معنوي و سفر الي اللّه، به غاية القصوي فناي ذاتي و منتهي العروج «قاب قوسين أو أدني» رسيده اند. گرچه صاحب مقام بالاصاله نبي ختم است و ديگر سالكين در عروج تبع آن ذات مقدس هستند.(194)

و نيز علّامه طباطبائي رحمه الله درباره آيه كريمه: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»(195) آورده است:

به هر صورت ائمه اطهار مؤيّد به روح القدس و طهارتشان مسدّد و مستحكم به قدرت ربّاني است كه ايشان را به فعل خيرات و اقامه نماز و اداي زكات فرا مي خواند.(196)

نقد سيزدهم:

جايگاه علاّمه مجلسي و آثار علمي او

جناب آغاجري در بخش ديگري از سخنان خود مي گويد:

شما آثار علّامه مجلسي را ببينيد، آثار علّامه مجلسي، حلية المتقين مجلسي، به درد مسلمان سيصد، چهارصد سال قبل مي خورد! امروز تصور بفرماييد يك مسلمان توي جامعه بخواهد خودش را به آن شكل و صورت در بياورد، چه حالتي مي شد؟ آن سنّت، سنّت هايي كه هر جامعه، طرز لباس پوشيدنش دارد؛ آداب

خوراك خوردنش دارد، طرز معاشرتش و خيلي چيزهاي ديگرش؛ اين ها سنّت هايي است كه ربطي به اسلام ندارد.

اگر نبود كه مي بايد براي آگاهي عمومي جامعه به خصوص جوانان، به وظيفه فرهنگي و اسلامي جامه عمل پوشاند؛ ضرورتي براي پاسخ گويي به چنين سخناني پيدا نمي شد؛ زيرا، سراسر گفتار وي علاوه براين كه نشان از بي اطلاعي و بي فكري گوينده دارد و فاقد كم ترين استدلال است، پر از دروغ، تهمت و تحريف حقايق نيز هست. البته اين گونه سخنان به عقده گشايي بيش تر شبيه است تا ابراز عقيده و انديشه! وگرنه چگونه انسان منصف و معتقدي به خود جرأت و جسارت مي دهد اين گونه وارونه سخن براند!

به هر حال، دليل ديگر نقد اين مقال پاس داشت مقام و منزلت عالمان بزرگ و آثار ارزشمند علمي و فرهنگي آن هاست. اينك به معرفي اجمالي علّامه محمد باقر مجلسي رحمه الله - كه به حق، او و پدرش علّامه، محمد تقي مجلسي، از رادمردان عرصه علم و ايمان و از مفاخر شيعه به شمار مي آيند - مي پردازيم.

آثار ايشان در زمينه عقايد و كلام، حديث، اخلاق و سيره اهل بيت عليهم السلام فقه و تفسير، كم نظيراست. از جمله آثار آن بزرگوار، دوره 110 جلدي كتاب بحار الانوار است كه مجموعه اي بي مثال در معارف ائمه طاهرين عليهم السلام به حساب مي آيد. كتاب ديگر ايشان مرأة العقول در 27 جلد است. اين كتاب شرحي است بر اصول كافي مرحوم كليني رحمه الله.

حال مي توان گفت: جفايي كه جناب آغاجري به اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام و علماي دين و علّامه مجلسي روا داشته، به سادگي جاي گذشت و جبران ندارد. سخنان وي به گونه اي وهن آميزاست كه وقتي خواست - به زعم خود -

كتاب حلية المتقين علّامه مجلسي را رد كند چنان وانمود مي كند كه شنونده گمان مي برد همه آثار علّامه چنين است. او مي گويد:

شما آثار علّامه مجلسي را ببينيد، آثار علّامه مجلسي، حلية المتقين مجلسي به درد مسلمان سيصد، چهارصد سال قبل مي خورد.

پاسخ اين سخن آن است كه اوّلاً، هرچند كتاب حلية المتقين در رديف آثار بزرگي مانند بحارالانوار و مرأة العقول، نوشته اي مهم به شمار نمي رود، ولي اثري ارزشمند است. پرسش از آقاي آغاجري اين است كه وي تا چه اندازه با كتب علّامه مجلسي آشنايي دارد؟ و اصولاً آيا ظرفيت دانش ايشان در رديف درك و درايت بحارالانوار و مرأة العقول است؟

ثانياً، همين اثري (حلية المتقين) را كه مشخصاً رد كرده است، اشكالش چيست؟ آيا مي توان صرفاً كتابي كه در حدود چهار قرن بيش نگاشته شده، دليل ردّ آن شمرد؟ مگر آثار علمي بوعلي سينا و مانند آن كه خيلي پيش تر به نگارش درآمده ارزش خود را از دست داده و نياز جامعه علمي امروز به آن ها كم شده. مهم تر آن كه كتاب حلية المتقين حاوي يك سلسله دستورهاي اخلاقي و رفاري مرتبط با شئون فردي و اجتماعي زندگي آدمي بر وفق سخنان نوراني معصومان عليهم السلام است كه نه تنها با گذشت زمان كهنه نمي شود كه نياز جدّي هر مسلمان در همه عصرها به شمار مي آيد؛ مطالبي كه پس از گذشت چهارصد سال مورد تأكيد جامعه پزشكي و وران شناسي امروز است. در اين جا به گوشه اي از مطالبي كه در كتاب يادشده آمده است اشاره مي كنيم:

درباره شادابي زندگي كه يكي از راه هاي پديداري آن چگونگي پوشش است از پيامبر گرامي نقل مي كند كه فرمود:

بهترين رنگ ها در لباس،

جامه سفيد است و بعد از آن، زرد و بعد از آن، سبز و بعد از آن، سرخِ نيم رنگ و كبود و عدسي، و مكروه است سرخ تيره، خصوصاً در نماز و پوشيدن جامه سياه كراهت شديد دارد در همه حال. مگر در عمامه و عبا.... رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: جامه سفيد در بر كنيد كه نيكوترين و پاكيزه ترين رنگ هاست؛ مرده هاي خود را در لباس سفيد كفن كنيد.(197)

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

حضرت اميرعليه السلام در اغلب اوقات از پوشش سفيد استفاده مي كرد.(198)

و نيز در همان كتاب آمده است:

بهره گيري از لباس بيگانگان و كفار چون كلاه فرنگي (غربي) جايز نيست!(199)

اين نكته (منع استفاده از لباس بيگانه) همان چيزي است كه مرحوم دكتر شريعتي آن را خودباختگي و سوغات استعمار غرب در متجدد و مصرفي ساختن (نه تمدن) غير اروپايي ها ارزيابي كرده است.(200)

از ويژگي هاي ديگر كتاب حلية المتقين آن است كه نويسنده دورانديش آن علّامه مجلسي، آدابي را بهره گيري از سخنان پيشوايان الهي عليهم السلام در خصوص امور گوناگون زندگي خانوادگي (پيش از ازدواج و پس از آن) آورده است كه به يقين رعايت ظريف آن، به ويژه در امر زناشويي - از بيماري هاي مقاربتي، به خصوص، بلاي بي علاج روزگار«ايدز» گرفته، تا نابساماني هاي اخلاقي و خانوادگي مانند طلاق و بزه كاري فرزندان پيش گيري خواهد كرد.(201) نكته آخر آن كه كتاب حليةالمتقين مانند هر كتاب ديگر بشري ممكن است در آن معايبي باشد. چنان كه خود مؤلّف گران قدرش به آن اذعان كرده است. مرحوم مجلسي در مقدّمه همين كتاب چنين نوشته است:

مأمول (اميد) از ناظران در رساله... كه اين مجرم خطاپيشه را به دعاي مغفرت و استدعاي رحمت ياد

نمايند و بر خطاي لفظ و معنا، اين معترف به عجز و قصور را مؤاخذه ننمايند. واللّه الموفق و المعين.(202)

بنابراين، آيا مي شود به صرف احتمال نقصي يا عدم فهم مطلبي از يك كتاب آن را مردود شمرد؟ آن هم از سوي كساني كه قطعاً تخصّصشان در حوزه مباحث ديني در حدّ الفبا هم نيست! به هر حال، آيا اين گونه روش هاي غير اخلاقي و اظهار نظرهاي غير مسئولانه جفا در حق علم و آزادي و بدتر از آن، ظلم در حقّ دين و عقيده به شمار نمي آيد؟ و آيا شكستن حرمت پرچمداران علم و دين، چون علّامه مجلسي رحمه الله، جز ويرانگري فرهنگي، اسم ديگري هم دارد؟

پي نوشت ها

1تا112

1) فتح (48) آيه 28.

2) تفسير و نقد و تحليق مثنوي، ج 3، ص 718.

3) صحيفه نور، ج 7، ص 58.

4) همان، ج 3، ص 6.

5) همان، ص 85.

6) نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 92.

7) رسالت، 8 دي 1377، ص 13.

8) تفسير، نقد و تحليل مثنوي، ج 13، ص 561.

9) ر. ك: المنجد، ماده «نقد». وقتي گفته مي شود: «نَقَدْتُ الدَّراهِمَ»: يعني اجزاي خالص درهم را از ناخالصش جدا كردم. ر. ك: مجمع البحرين، ج 6، ص 152.

10) تحف العقول، ص 457، دو چيز ديگر: واعظ دروني و توفيق الهي است.

11) تأليفِ ابو منصور احمد بن علي الطبرسي در قرن ششم قمري است كه در سال 1413 قمري از سوي انتشارات اسوه به چاپ اوّل رسيد.

12) اين كتاب اثر علاّمه فقيد سيّد عبدالحسين شرف الدين (1290 - 1377 ق) است كه در سال 1375 قمري، به عربي در نجف اشرف به چاپ رسيد و در سال 1351 شمسي به

وسيله استاد علي دواني با عنوان اجتهاد در مقابل نص به فارسي برگردان شده است.

13) اين كتاب را علاّمه شرف الدين در سال 1327 قمري به نگارش درآورد و در سال 1347 قمري در صيداي لبنان به چاپ دوم رسيد.

14) اثر محدّث مشهور، شيخ حرّ عاملي (م 1104 ق) كه در سال 1381 شمسي (1423 ق) از سوي چاپخانه علميه قم به چاپ سوم رسيد.

15) تأليفِ حكيم الهي ملّا صدراي شيرازي (979 - 1037 ق) است و آقاي محسن بيدارفر آن را با عنوان عرفان و عارف نمايان به فارسي برگردان كرده و به وسيله انتشارات الزهراء در سال 1366 شمسي به چاپ دوم رسيده است.

16) اين اثر در سال 1414 قمري به وسيله انتشارات دار الفكر بيروت به چاپ رسيده است.

17) اثر علّامه سيّد محمد حسين طباطبائي است كه در سال 1339 شمسي چاپ اوّل و در سال 1360 شمسي چاپ دوم شد.

18) اين اثر در پانزده جلد مي باشد كه به وسيله انتشارات اسلامي در سال 1373 شمسي به چاپ دوازدهم رسيد.

19) اين كتاب را دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 1377 شمسي به چاپ دوازدهم رسانده است.

20) اين اثر در سال 1380 شمسي از سوي انتشارات صدرا به چاپ هشتم رسيده است.

21) نوشته به سال 1349 شمسي.

22) نوشته به سال 1346 شمسي.

23) گفتني است مطالب اين كتاب شامل سلسله مقالاتي بود كه در سال 1345 شمسي در مجلّه زن روز به چاپ رسيد و سرانجام در سال 1352 شمسي با نام مزبور به چاپ رسيد.

24) ر. ك: مجلّه حكومت اسلامي (نشريه مجلس خبرگان) سال اوّل، زمستان 1375، شماره 2، ص 234 - 250.

25)

ر. ك: اسراء (17) آيه 36.

26) ر. ك: روم(30) آيه 18.

27) زيرا تكيه بر گمان (چه رسد به وهم و شك) بي نيازي از «حق» نمي آورد «ان الظن لايغني من الحق شيئاً» نجم(53) آيه 28.

28) اسراء (17) آيه 36.

29) ر. ك: روانشناسي و تربيت كودك، ص 157.

30) ر. ك: تفكر منطقي، ص 160. شايان توجّه است كه اين مطلب (ضرورت روح علمي و استدلالي) با آن چه در اسلام درباره بي اعتباري قبول مسائل اعتقادي بر مبناي تقليد و عدم آگاهي مستدل و منطقي آمده است هم آهنگي دارد.

31) براي توضيح بيش تر، ر. ك: تعليم و تربيت در اسلام، ص 281.

32) يكي از سه شاخه مسيحيت در عصر حاضر است و دو شاخه ديگر آن كاتوليك و ارتدكس مي باشد. ر. ك عبدالرسول بيات و ديگران، فرهنگ واژه ها، ص 95.

33) ر. ك تاريخ تمدن، ج 6، ص 263.

34) انجيل برنابا، ترجمه مرتضي فهيم كرماني، فصل 40، ص 128 - 127، آيات 1 - 28.

35) فرهنگ واژه ها، ص 95.

36) همان، ص 95 - 100.

37) همان، ص 38 - 46.

38) گفتني است كه شخصيت هايي چون جلال آل احمد، اقبال لاهوري، دكتر شريعتي، حامد الگار و جمعي دانشمندان غربي به اين نكته تأكيد كرده اند. ر. ك: فرهنگ واژه ها، ص 340.

39) از اين رو، مرحوم كاشف الغطا (عالِم شيعي) نوشته است: به خدا قسم! اگر نبود اعجاز قرآن - كه بر رسالت پيامبر ما گواه است - هرگز پيامبري موسي، عيسي، نوح و ابراهيم - عليهم السلام - به دليل اختلاف ها و تناقض هاي فراواني كه در تورات و انجيل وجود دارد، اثبات نمي شد. ر. ك: كشف الغطاء، ج 4̠ص 323.

40) مائده (5)

آيه 73.

41) همان، آيه 72.

42) ابن طاووس اقبال، ص 513؛ بحار الانوار، ج 21، ص 327 - 336؛ سيره حلبي، ج 3، ص 4.

43) كشف الغطاء، ج 3، ص 453.

44) بينه (98) آيه 5: «و فرمان نيافته بودند جز اين كه خدا را بپرستند در حالي كه به توحيد گراييده اند و دين خود را براي او خالص گردانند».

45) حجرات (49) آيه 13.

46) زمر (39) آيه 18.

47) ر. ك: الميزان، ج 5، ص 255.

48) علق (96) آيه هاي 3 - 5.

49) وسائل الشيعه، ج 18، كتاب القضاء، باب 3، ص 14، ح 20.

50) فاطر(35) آيه 28: «ازميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مي ترسند».

51) احزاب (23) آيه 39: «كساني كه تبليغ رسالت هاي الهي مي كنند و تنها از او مي ترسند و از غير او بيمي ندارند».

52) توبه (9) آيه 71.

53) بقره (2) آيه 187.

54) مكارم الاخلاق، باب 8، فصل 1، ص 197.

55) همان، ص 196.

56) سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 147، حديث 159.

57) مجمع البحرين، ج 6، ص 343؛ مصباح المنير، ج 1، ص 87؛ قاموس المحيط، ج 4، ص 401؛ لسان العرب، ج 1، ص 495.

58) معاني الاخبار، ص 203؛ بحار الانوار، ج 67، ص 9، حديث 2 و 3.

59) ظاهراً مربوط به سفر معراج آن حضرت است.

60) انعام(6) آيه 32.

61) يونس(10) آيه هاي 63 - 64.

62) تفسير، نقد و تحليل مثنوي، ج 3، ص 234.

63) اسراء (17) آيه 70.

64) مؤمنون (23) آيه 1.

65) اعراف (7) آيه 179.

66) نحل (16) آيه 97.

67) سجده (32) آيه 18: «آيا كسي كه با ايمان باشد هم چون كسي است كه فاسق است؟! نه، هرگز اين دو برابر نيستند».

68) وي از فاسقاني

بود كه به سبب گزارش دروغ (اتهام ضد اسلامي) به قبيله بني المصطلق، آيه نَبَأ درباره او نازل شده و وي را فاسق خوانده است. ر. ك: الميزان، ج 18، ص 318؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 151 - 152.

69) ر. ك: الميزان،ج 16، ص 270.

70) فرهنگ واژه ها، ص 46.

71) نازعات (79) آيه 24.

72) قصص (28) آيه 78.

73) همان، آيه 38؛ غافر(40) آيه 36.

74) محمد كاظم اصفهاني، «دين از منظرهاي گونه گون»، روزنامه ايران، 24 تير 1378، ص 8.

75) از اين رو، قرآن كريم، انسان بدون ايمان و عمل صالح را زيان كار مي داند: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ» (عصر، 103) آيه هاي 1 - 2. ر. ك: الميزان، ج 20، ص 356.

76) كيهان فرهنگي، آبان 1377، شماره 147، ص 10 - 11.

77) در خدمت و خيانت روشنفكران، ص 46 - 48.

78) ر. ك: سيّد روح اللّه موسوي (امام خميني رحمه الله)، رساله توضيح المسائل، «شرايط امام جماعت»، ص 248.

79) شايان توجّه است كه امام - رحمه الله - در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي در فتوايي - كه با هدف جلوگيري از تضعيف روحانيان از سوي منافقان، بود - فرمود: در نماز جماعت، امامت فرد روحاني مقدّم است؛ در عين حال، تصريح مي كند امامت جز روحاني نيز، با وجود شرايط جايز است. ر. ك: استفتاآت، ج 1، ص 286، سؤال 509.

80) ر. ك: همان، «شرايط عقد»، ص 402.

81) در اين باره شهيد بهشتي مقاله سودمندي دارند؛ ر. ك: مرجعيت و روحانيت، ص 98 - 99.

82) ر. ك: مقاله «تمدن و تجدد»، مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 361 .

83) سيره ابن هشام، ج 2، ص 73؛ تاريخ

يعقوبي، ج 2، ص 38.

84) سيره ابن هشام، ج 4، ص 83؛ الكامل، ج 2، ص 136.

85) مانند ابوبصير، زراره، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب و ذكريا بن آدم قمي، اين ها از جمله كساني بودند كه از سوي امام صادق و امام رضاعليهما السلام رسماً به امر ارشاد و بيان معارف دين اشتغال داشتند. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 18، باب 11 از ابواب صفات القاضي، ص 99 - 111.

86) شيخ طوسي و يعقوب كليني از استوانه هاي مذهب تشيّع و صاحب سه كتاب از چهار كتاب معتبر شيعه شمرده مي شوند.

87) توبه (9) آيه 122.

88) يعني يك طرف عمامه از روي سينه و گلو بگذرد و طرف ديگر آن بر شانه قرار بگيرد.

89) مكارم الاخلاق، ص 119؛ وسائل الشيعه، ج 3، ابواب احكام الملابس، باب 30، ص 377.

90) همان.

91) همان؛ سفينة البحار، ج 6، ص 519.

92) همان.

93) همان؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 196.

94) همان؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 378، حديث 9.

95) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 3، باب 53 از ابواب لباس نمازگزار، ص 329 و باب 64، ص 339؛ كشف الغطاء، ج 3، ص 40؛ سيّد روح اللّه موسوي امام خميني عليه السلام، توضيح المسائل، ص 158.

96) اصول كافي، ج 1، ص 13، حديث 12.

97) ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 4، مسئله 6.

98) ر. ك: سيّد روح اللّه موسوي (امام خميني رحمه الله)، رساله توضيح المسائل، مسئله 11.

99) عروة الوثقي، ج 1، ص 3، مسئله 3.

100) همان، ص 4، مسئله 5.

101) همان، ص 3، مسئله هاي 2، 4 و 5. براي توضيح بيش تر، ر. ك: التنقيح في شرح عروة الوثقي، ص 73 -

75.

102) تعبير حضرت استاد جوادي آملي در درس ايشان.

103) بقره(2) آيه 170.

104) مرجعيت و روحانيت، ص 4.

105) همان.

106) تشيّع علوي، ص 292.

107) ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 6، مسئله 12 و ص 9، مسئله 22.

108) وسائل الشيعه، ج 18، ابواب صفات القاضي، باب 10، ص 95، حديث 20. گفتني است اين روايت به دليل اهمّيت آن در بحث تقليد، ذيل شروط مجتهد آورده مي شود. ر. ك: عروة الوثقي، ج 1، ص 10، مسئله 22.

109) اين كتاب در سال 1400 قمري در قم تأليف شد و به وسيله انتشارات دارالهادي - دار السيره - در سال 1415 قمري در بيروت به چاپ چهارم رسيده است.

110) اين كتاب به وسيله مؤسسه بعثت در سال 1406 قمري به چاپ رسيده است.

111) اين كتاب نيز به وسيله مؤسسه بعثت در سال 1365 شمسي منتشر شده است.

112) اين كتاب به وسيله دفتر نشر فرهنگي اسلامي در سال 1374 شمسي چاپ شده است.

113تا202

113) اين كتاب در تهران به وسيله انتشارات اسلامي در سال 1368 شمسي به چاپ دهم رسيده است.

114) نشر اسراء، سال 1379 ش.

115) همان، سال 1375 شمسي، چاپ اوّل.

116) ر. ك: آغابزرگ تهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه؛ سيّد محسن امين جبل عاملي، اعيان الشيعه.

117) ايشان در سال 1340 قمري به درخواست علماي قم از اراك به قم سفر كرد و حوزه علميه قم را بنيان نهاد. ر. ك: محمد رازي، آثار الحجه، ج 1، ص 15؛ سيّد احمد زنجاني، بحرّالكلام، ص 106.

118) ر. ك: مرجعيت و روحانيت، مقاله شهيد مطهّري رحمه الله، ص 122. گفتني است از آن پس افراد ديگري نيز همين انديشه را دنبال كرده اند؛ مرحوم

آية اللّه سيّد عبدالهادي شيرازي رحمه الله - از مراجع بزرگ نجف - و استاداني نظير مرحوم محمد تقي جعفري و شهيد مطهّري رحمه الله از پيش گامان اين تفكّر به شمار مي روند. ر. ك: مرجعيت و روحانيت، ص 122؛ مجله حوزه، سال چهارم (1366 ش)، شماره اول، ص 37.

119) ايشان در سال 1292 قمري ديده به جهان گشود و در سال 1380 قمري (1304 شمسي) چشم از دنيا فرو بست.

120) مرجعيت و روحانيت، مقاله شهيد مطهّري رحمه الله، ص 158؛ مكتب اسلام، سال سوم، شماره 3، اردي بهشت 1340 شمس.

121) ر. ك: مقاله «تمدن و تجدد»، مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 362.

122) غرب زدگي، ص 137 - 138.

123) ر. ك: قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 242.

124) گفتني است قرارداد واگذاري امتياز تنباكو به كمپاني رژي در مارس 1890 ميلادي (رجب 1307 ق) به وسيله سفير انگلستان، امضا شد. ر. ك: تحريم تنباكو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 32.

125) مرحوم جلال آل احمد در اين باره چنين آورده است:...ميرزاي بزرگ شيرازي با يك فتواي ساده تومار امتياز تنباكو - به كمپاني انگليسي رژي - را در نوشت و نشان داد كه روحانيت چه پايگاهي است و نيز چه خطري. غرب زدگي، ص 81.

126) شايان توجّه است كه ميرزاي بزرگ - متوفا 1312 قمري - در پي نامه هاي علماي تهران به خصوص مجاهدت ها و افشاگري هاي مرحوم سيّد جمال الدين اسد آبادي رحمه الله عليه استبداد ناصري و استعمار خارجي و نيز نامه تاريخي ايشان براي ميرزا، سرانجام اين مرجع بزرگ شيعه حكم به تحريم تنباكو را به اين شرح صادر كردند: «بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم، استعمال تنباكو و توتون بأي

نحوٍ كان در حكم محاربه با امام زمان رحمه الله است. حرّره الأَحقر محمد حسن». يادآوري مي شود كه اين نامه در 12 آذر 1270 شمسي براي مرحوم ميرزا حسن آشتياني - از علماي وقت تهران - آمد. ر. ك: تحريم تنباكو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 103؛ نهضت روحانيون ايران، ج 1، ص 88 - 110؛ نامه هاي سيّد جمال الدين اسد آبادي، ص 46.

127) مرحوم جلال آل احمد درباره عظمت و مظلوميت شيخِ شهيد و داستان غم انگيز روشنفكران غرب زده مي نويسد: آن هم در زماني كه پيشواي روشنفكران غرب زده ما ملكم خان مسيحي بود و طالبوف سوسيال دمكرات قفقازي! و به هر صورت از آن روز (زمان اعدام مرحوم شيخ فضل اللّه) بود كه نقش غرب زدگي را هم چون داغي بر پيشاني ما زدند و من نعش آن بزرگوار را سردار هم چون پرچمي مي دانم كه به علامت استيلاي غرب زدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد. غرب زدگي، ص 78.

128) مرحوم حسين مكّي مورخ معاصر كتابي دارد با عنوان مدرّس قهرمان آزادي. وي درباره انگيزه نگارش اين كتاب مي نويسد: شرح احوال خود آن بزرگوار بود؛ زيرا (مدرّس) در بين رجال كشور، شخصيتي نادر داشته و مي توان او را «ابوالعجائب قرن!» به شمار آورد. او مصداق اين شعر است: «صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را ؛ تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد». ر. ك: مدرس قهرمان آزادي، ج 1، ص 7.

129) مسد (111) آيه 1: «بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)».

130) قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 243.

131) قاسطين، مارقين، ناكثين، ص 243 - 244.

132) شريعتي در مسير

شدن، ص 54 و 82. مرحوم شهيد بهشتي خود در ادامه سخن يادشده مي گويد: حتي آن جا (در حسينيه ارشاد) قراري گذاشتيم كه ايشان(مرحوم شريعتي) از آن به بعد قبل از سخنراني و نشرش اين كار را بكند؛ امّا ديگر آن دوران پايان پذيرفت (منظور دستگيري دكتر و سپس مهاجرت و مرگ وي در غربت است).

133) ر. ك: ابن سيناي زمان، ص 82.

134) ر. ك: به وصيّت نامه دكتر كه ضميمه اين نوشته است.

135) مجموعه آثار، «تمدن و تجدّد»، ج 31، ص 378 ر. ك: غرب زدگي، ص 53.

136) همان، ص 381 - 382.

137) همان، ص 369.

138) همان.

139) غرب زدگي، ص 141.

140) همان، ص 382.

141) همان، ص 377 - 378.

142) بيمار خواندن «روشنفكر غرب زده» در گفتار آل احمد هم آمده است: (طرح يك بيماري) ر. ك: غرب زدگي، ص 19.

143) همان، ص 143 - 144.

144) همان، ص 144 - 145.

145) همان.

146) همان، ص 145 - 146.

147) همان.

148) همان، ص 147 - 148.

149) همان، ص 149 - 154.

150) ر. ك: سخنراني حضرت آية اللّه خامنه اي درباره حادثه كوي دانشگاه تهران (خطبه نماز جمعه تهران، 8/5/1378).

151) سيره ابن هشام، ج 21، ص 142.

152) اعراف (7) آيه 179. گفتني است قرآن كريم عملكرد و سرنوشت شوم كافر، منافر و فاسق را يكي تلقّي مي كند. ر. ك: نساء (4) آيه 140؛ سجده (32) آيه 20؛ توبه(9) آيه 67؛ عبس (80) آيه 42.

153) مائده (5) آيه 51.

154) همان، آيه 57.

155) ر. ك: به كتب فقهي از جمله كشف الغطاء، ج 4، ص 329 - 363؛ لمعه، ج 2، ص 382 - 472.

156) ازاين سه گروه در فقه با عنوان «بغاة»

(شورشيان داخلي) ياد مي شود. ر. ك: لمعه، ج 2، ص 407؛ كشف الغطاء، ج 4، ص 363 - 367.

157) و نظير آن در فرهنگ سراي كوثر (10 / 2 / 81).

158) تاريخ 18 / 2 / 81، سال دوم، شماره 320، ص 7.

159) گفتني است كه رضايت مردم نقش مقبوليت و پذيرش حكومت هاست كه اگر پذيرش مردم نباشد، حكومت علوي عليه السلام و حسيني عليه السلام هم ايجاد نمي شود؛ امّا مشروعيت يعني قانوني بودن حكومت، معيارهايي دارد كه ربطي به رضايت مردم ندارد. موازين قانوني بودن حكومت، عدل، حق و حدود الهي است. اين ملاك ها مبناي عقلي و ديني دارد. ازاين رو، رضايت عمومي نه باطل را مي تواند حق كند و نه حق را باطل و بر همين رويكرد است كه از منظر قرآن كريم نه رضايت اكثريت ملاك مشروعيت چيزي است و نه اقلّيت؛ بلكه معيار هر امري هدايت و حق است كه با موازين عقل و فطرت و كتاب و سنّت هم آهنگ است. و بر اين اساس بود كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «لا تَسْتَوحْشِوُا في طَريقِ الْهُدي لِقِلَّة أَهْلِهِ؛ هيچ گاه در راه هدايت به سبب كمي اهل حق، نگران نباشيد». نهج البلاغه، حكمت 201.

160) لهوف، ص 37؛ منتهي الامال، ج 1، ص 638.

161) ارشاد، ص 233؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 213؛ لهوف، ص 37.

162) هم چنان كه تكريم علم و مقام عالم و متعلّم در قرآن كريم و روايات ديني بيانگر قداست علم و فهم است. ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 23.

163) نقل از حضرت استاد، آية اللّه جوادي آملي در درس تفسير قرآن كريم در حوزه علميه قم.

164) درباره ارزش علم

و عالم و معلم، ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 23.

165) مرجعيت و روحانيت، ص 110.

166) اكمال الدين، ج 2، ص 484؛ اعلام الوري، ج 2، ص 271 ؛ احتجاج، ج 2، ص 543؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 531؛ بحارالانوار، ج 53، ص 181؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، باب 11، ص 101، ح 9.

167) احتجاج، ج 2، ص 511؛ وسائل الشيعه، ج 18، باب دهم از ابواب صفات قاضي، ص 95، ح 20.

168) اين چهار تن به ترتيب در دوران غيبت صغرا -كه حدود 74 سال بود - عبارتند از: 1. عثمان بن سعيد عمروي؛ 2. محمد بن عثمان؛ 3. حسين بن روح نوبختي؛ 4. علي بن محمد سمري، منتهي الآمال، ج 2، ص 503.

169) ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 178 و 203؛ الميزان، ج 18، ص 191 - 192؛ بصائر الدرجات، ص 110.

170) بصائر الدرجات، ص 269 - 274.

171) احزاب (33) آيه 33؛ بقره(2) آيه 124؛ ر. ك: الميزان، ج 1، ص 273.

172) مائده (5)، آيه 67.

173) اصول كافي، ج 1، ص 146 - 149.

174) ابراهيم (14) آيه 11.

175) يونس(10) آيه 35، و نظير آن در سوره بقره (2) آيه 124.

176) مائده(5) آيه 67. گفتني است اين آيه به اتفاق شيعه و سنّي در روز غدير خم (امامت علي عليه السلام نازل شده است) ر. ك: الغدير، ج 1، ص 217؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 112.

177) بصائر الدرجات، ص 455، حديث هاي 1 - 15.

178) همان، ص 434، حديث هاي 1 - 3.

179) بصائر الدرجات، ص 488، حديث هاي 1 - 7.

180) همان، ص 122، حديث هاي 1 - 4 و ص

123، حديث هاي 1 - 4.

181) همان، ص 128، حديث هاي 1 - 6.

182) ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 150، حديث هاي 1 - 6. در زيارت جامعه مي خوانيم: «السلام علي الأَئمة الدعاة... و أُوليِ الْأَمْرِ وَ بقيّةِ اللَّهِ و خَيِرِتِهِ... وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ» و نيز در زيارت امام عصر(عج) روز جمعه آمده است: «الَسَّلام عَلَيك يا نُورَ اللَّه الذي يَهْتَدي به الْمُهْتَدُونَ». ر. ك: مفاتيح الجنان.

183) آل عمران (3) آيه 59.

184) مريم (19) آيه 30.

185) مريم (19) آيه 12: و ما نبوت را در كودكي به او داديم.

186) ر. ك: بصائر الدرجات، ص 227 - 231.

187) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8؛ منتهي آلامال، ج 1، ص 14.

188) بحار الانوار، ج 51، 13، 18، 19، 20، منتهي آلامال، ج 2، ص 752 - 754.

189) قصص (28) آيه 5: «ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

190) بحار الانوار، ج 51، ص 18.

191) بصائر الدرجات، ص 413، ح 3؛ اكمال الدين، ص 239، باب 22، ح 58؛ و نيز ر. ك: مسند حنبل، ج 3، ص 17؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 133؛ كنز العمّال، ج 1، ص 187، ح 953.

192) اكمال الدين، ص 201، باب 21، ص 202؛ ح 1، اصول كافي، ج 1، ص 136 - 137. در بعضي روايات آمده است كه ائمه طاهرين، اركان زمين هستند. ر. ك: اصول كافي، ج 1، ص 152.

193) اصول كافي، ج 1، ص 1، 2، 214.

194) اربعين حديث، ج 2، ص 192.

195) انبياء (21) آيه 73: «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه

به فرمان خدا(مردم را) هدايت مي كردند و انجام كارهاي نيك و برپاداشن نماز و اداي زكات را به آن ها وحي كرديم، و تنها ما را عبادت مي كردند».

196) الميزان، ج 14، ص 305 و ج 1، ص 267 - 269.

197) حلية المتقين، ص 7.

198) همان.

199) همان.

200) ر. ك: مجموعه آثار شريعتي، ج 31، ص 377.

201) ر. ك: حلية المتقين، ص 75.

202) همان، ص 1، (از نسخه خطي) و ص 3، (از چاپ جديد).

جهت مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه نماييد:

1. ناقوس انحطاط، حميد پارسايي، كريم حجازي، نشر پرتو ولايت، بهمن 1381؛

2. ماجراهاي هاشم آغاجري، روح الله حسينيان، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381؛

3. آغاجري خدمت يا خيانت، علي شيرازي، انتشارات خادم الرضا(ع)، 1382.

آيا دكتر شريعتي را مي توان بعنوان يك روشنفكر و پيرو خط امام و اسلام قلمداد كرد؟

پرسش

آيا دكتر شريعتي را مي توان بعنوان يك روشنفكر و پيرو خط امام و اسلام قلمداد كرد؟

پاسخ

مسلما مرحوم دكتر شريعتي، از جمله روشنفكران مسلمان واسلام خواه بوده است. نوشته هاي او گواه اين مطلب است. البته اين خصيصه، نه ايشان و نه هيچ كس ديگر را از بوته نقد مستثني نمي كند. در علاقه و ارادت ايشان به حضرت امام(ره) نيز ترديدي نيست؛ چنان كه در نامه ها و آثار خود بدان تصريح كرده و خود را مقلد امام دانسته است. البته موضوع خط امام پس از انقلاب تفسيرهاي گوناگوني داشته كه چون مرحوم شريعتي قبل از انقلاب از دنيارفته است، درباره آن نمي توان سخن گفت.{J

با توجه به آثار دكتر شريعتي چرا برخي علما با ايشان مخالفت مي كنند؟

پرسش

با توجه به آثار دكتر شريعتي چرا برخي علما با ايشان مخالفت مي كنند؟

پاسخ

درباره مسائلي كه پيرامون دكتر شريعتي مطرح كرده ايد، توجه به چند نكته لازم است: مرحوم شريعتي ازشخصيت هايي است كه رويكردهاي كاملاً متفاوتي در برابر آن رخ نموده است:

الف) رويكرد افراطي: در اين گرايش از او چهره اي بسيار اغراق آلود ساخته شده و در جايگاه اسلام شناسي بديل ناپذير و بي همتا نشانده شده است.

ب ) رويكرد تفريطي: در اين نگاه نيز از او تصوير مردي ارائه شده است كه اساسا از دايره دين و اسلام خارج گشته و در اسفل السافلين منزل گزيده است.

به نظر ما هر دو رويكرد ره به ناكجا آباد مي برد و قضاوت درست پيرامون شريعتي ظرافت و دقت و جامعيت بالايي هم نسبت به خود او و هم نسبت به مبادي ديني مي طلبد. اين نكته را نيز بايد اذعان نمود كه علت هر دو قضاوت يادشده را در گفته ها و نوشته هاي خود دكتر شريعتي مي توان يافت، زيرا:

الف) برعكس شخصيت هايي چون استاد مطهري كه پس از پختگي و كمال و جامعيت يافتن به گفتار و نوشتار وحركت هاي اجتماعي روي آورد؛ شريعتي زماني زبان گشود و قلم به دست گرفت و در سطح جامعه مطرح شد كه هنوزنيازمندي علمي بسياري در حوزه دين و دين شناسي داشت. از همين رو گاه گرفتار اشتباهات بزرگي مي شد و پس ازتذكر عالمان و دوستان دانشمندش به تصحيح برخي از مواضع پيشين خود مي پرداخت. لذا در مجموعه آنچه ازشريعتي باقي مانده است سخنان كاملاً متفاوتي ديده مي شود. اين مسأله برخي را به طرفداري جدي از او مي كشاند وبرخي را به مخالفت جدي و حتي طرفداران او را نيز به

گروه هاي متفاوت تقسيم مي كند؛ زيرا هر گروه بخشي از مواضع او را توجه و ملاك داوري قرار مي دهند.

ب ) شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته اي صخره سنگي قلب هاي جامعه رامي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود رادر او بجويد. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي ازاسلام ارائه كرده است؛ ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين، محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگي يافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايش هاي اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي اواين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود (مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي) قرار داشت. اين مسأله انديشه ديني اورا دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اين گونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه

مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت، سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل ماورايي و مبدأ و معاد و... بي مهري نشان مي داد. تا آن جا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.

در هر صورت نه مرحوم شريعتي يا مجموعه عالمان ديني مخالف بود و نه مجموعه عالمان ديني با شريعتي مخالفند. در بين عالمان ديني هم همانند ديگر افشار رويكردهاي مختلفي وجود دارد.

خواندن كتاب هاي دكتر علي شريعتي از نظر امام , آيت الله خامنه اي و ساير بزرگان چگونه است ؟

پرسش

خواندن كتاب هاي دكتر علي شريعتي از نظر امام , آيت الله خامنه اي و ساير بزرگان چگونه است ؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت . در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تائليفات و آثار فراواني دارد اشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت . مسلما" مسوئولين مملكتي و بالاي دولت نظام جمهوري اسلامي چنين فكر مي كنند و به اين اندازه اذعان و اعتقاد دارند. دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تائكيد مي ورزيد. كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب ((فاطمه فاطمه است )) از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است . ((كوير)) نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است . ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت : افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او

گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متائسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملا مد نظر داشت و آن اين كه : ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث ) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم . از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

چرا به دكتر علي شريعتي اين مسلمان روشنفكر ،شهيد اطلاق نمي شود و مشكل روحانيون كه با ايشان اختلاف نظر داشته اند در چه بوده است ؟

پرسش

چرا به دكتر علي شريعتي اين مسلمان روشنفكر ،شهيد اطلاق نمي شود و مشكل روحانيون كه با ايشان اختلاف نظر داشته اند در چه بوده است ؟

پاسخ(قسمت اول)

در مورد قسمت اول سؤال بايد گفت كه هر چند علت فوت مرحوم دكتر شريعتي مشكوك بود ولي با اين حال دلايل قطعي در مورد دست داشتن ساواك يا عناصر ديگري در اين حادثه به دست نيامد، لذا حتي برخي از طرفداران ايشان نيز از واژه ي شهيد براي ايشان استفاده نمي كنند.

اما در مورد اختلاف نظر روحانيون با ايشان بايد گفت كه چه خوب بود منظور خود را از «روحانيون كه با ايشان اختلاف دارند» را به صورت مشخص بيان مي نموديد تا به صورت دقيق تر به بررسي اين موضوع مي پرداختيم. اما آنچه به طور كلي در اين زمينه مي توان گفت اين است كه مخالفت برخي از روحانيون و انديشمندان اسلامي با نظرات دكتر شريعتي به هيچ وجه مطلق نبوده و شامل تمامي نظرات ايشان نمي شود بلكه ضمن ارج نهادن به تأثيرات مثبت و ارزنده آثار ايشان به نقد آن مي پردازند.

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر عليه نظام شاهنشاهي نقش مثبت و بسزايي داشت. در كتاب هاي وي مطالب عقيدتي تاريخي اخلاقي و ... وجود دارد. مسلم كسي كه تأليفات و آثار فراواني دارد اشتباهاتي هم دارد و نمي شود همه مطالب نوشته شده ايشان را دربست پذيرفت.

دكتر شريعتي از نويسندگان و شخصيت هاي انقلابي برجسته پيش از انقلاب بوده است وي نويسنده اي توانا و پرسوز و درد بود كه در دوران خفقان ستمشاهي با بيان و قلم خويش

بر بازگشت جوانان به اسلام و قرآن تأكيد مي ورزيد.

كتاب هاي مرحوم دكتر شريعتي اغلب كتاب هايي سودمند و خواندني هستند. كتاب «فاطمه فاطمه است» از بهترين كتاب هايي است كه درباره شخصيت آن حضرت نگارش يافته است. «كوير» نيز كه بيشتر جنبه رماني و ادبي دارد از آثار زيباي مرحوم شريعتي است. ولي آنچه درباره دكتر اتفاق افتاده است بايد گفت: افراط و تفريط هايي مي باشد كه درباره شخصيت او و آثارش صورت گرفته است برخي او را مطلق پنداشته و هر چه را كه نوشته و گفته است صد در صد حق دانسته و آن را پذيرفته اند و برخي نيز در نقطه مقابل هر چه را او گفته با ديد شك و ترديد نگريسته و يكسره نفي كرده اند. همين افراط و تفريط ها موجب شده كه زمينه مناسبي براي معرفي و نقد آثار او فراهم نگردد كه البته از اين بابت بايد متأسف بود. در مجموع بايد يك نكته را كاملاً مد نظر داشت و آن اين كه: ما به جز قرآن مجيد - كه همه آن را حق و حقيقت دانسته و به آن معتقديم - هيچ كتاب ديگري (حتي كتاب هاي احاديث) را خالي از نقد و نظر نمي دانيم. از افلاطون و ارسطو گرفته تا ملاصدرا و دكارت و انيشتين هيچ كدام داراي علم مطلق نبوده و خود نيز چنين ادعايي نداشته اند. حال در مورد آثار دكتر شريعتي بيشتر بايد با ديده انصاف و علم به آنها نگريسته شود مطالب مفيد آن استفاده و مواد غير قابل قبول آن نقد گردد.

دكتر شريعتي داراي امتيازاتي بود و گرفتار نقايصي از جمله:

1- داراي شور و نشاط و صاحب

زباني بسيار حماسي و موج آفرين بود. زبان دل پذير او همچون مته آرتزين صخره سنگ قلب هاي جامعه را مي شكافت و از آن سيلي خروشان پديد مي آورد. اين پديده باعث مي شد كه نسل پرشور و انقلابي شتابان به سوي او گراييده و آرمان خود را در او بجويند. در مقابل، نقص او اين بود كه نسبت به اسلام و علوم ديني از آگاهي ژرف و عميقي برخوردار نبود. او گرچه تابلوي زيبايي از اسلام ارائه كرده است، ولي در اين نگارش هنري بسياري از زيبايي هاي حقيقي دين محو گرديده و بدلي از انديشه هاي غير ديني در لباس دين درخشندگي يافته است.

2- امتياز ديگر او اين بود كه فردي پر احساس و داراي درد و دركي اجتماعي و گرايشات اسلامي بود. در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسي او اين بود كه سخت تحت تأثير انديشه هاي مكاتب عصر خود مانند تفكرات ماركسيستي و اگزيستانسياليستي بود. اين مسأله انديشه ديني او را دستخوش التقاط مي نمود. البته او در مواردي به نقد ماركسيسم نيز مي پرداخت، ليكن نفوذ انديشه هاي ماركسيستي در ذهن او چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مي داد و از هماني سر در مي آورد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه كرده است در موارد زيادي آلوده به اينگونه افكار است.

3- ديگر امتياز مهم او اين است كه برخلاف ديگر روشنفكران، كه مي كوشند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولاريسم(Secularism) خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، شريعتي دين

را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسؤوليت سخت گريزان و متنفر بود. ليكن در اين باره نيز گاه گرفتار نوعي تك ساحت گرايي(Monism) شده و نسبت به مسائل فرااين جهاني چون معاد و... بي مهري يا كم مهري نشان مي داد. تا آنجا كه عالمان بزرگي كه در اين زمينه ها به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي دين پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مي ساخت.

يكي از مهمترين حرف هاي دكتر در مجموعه سال هايي كه كار فكري مي كرد اين بود كه تشيع را به تشيع علوي و تشيع صفوي تقسيم كرد. طبعا به تناسب تشيع علوي و صفوي، دو قشر روحاني علوي و روحاني صفوي هم مطرح مي شد و ايشان تصور مي كرد كه همه بايد تشيع سرخ و انقلابي داشته باشند و بر اين اساس بسياري از علماء عهد صفوي را كه با سلاطين صفويه همكاري داشته اند را به باد توهين و استهزاء مي گرفت. حال آن كه درك شرايط و مقتضيات زمان و همچنين مطالعه عميق تاريخي در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشيع و جهت گيري و موضع گيري هاي مختلفي كه هر كدام از اين بزرگواران در دوران حيات پربركت خود در نوع ارتباط با سلاطين و حكومت هاي جور داشته اند، نشان مي دهد كه به هيچ وجه نمي توان اين تقسيم بندي را به عنوان الگويي تام تا آخر تاريخ برد و هر دوره اي را با آن محك زد. زيرا ما يك تشيع سرخ و سياه در داخل اماميه نداريم. اين تحليلي است از زيديه و اماميه و به نظر انديشمندان اسلامي، تشيع امامي كه در بسياري مواقع با صبر و مدارا كار كرده، از برخورد تسامح آميزش به هيچ عنوان

ضرر نديده است. امام حسن(ع) صلح را مي پذيرد و نه تنها امام حسن(ع) ده سال صبر مي كند، امام حسين(ع) اين انقلابي بزرگ تاريخ هم ده سال صبر مي كند تا معاويه بميرد، بعد از شهادت امام حسين، امام سجاد(ع) خيلي وارد سياست نمي شود. اما وارد كارهاي فرهنگي و زيربنايي مي شود. و همچنين امام باقر و امام صادق و ساير ائمه(ع) نيز اين روش را ادامه مي دهند و هكذا بسياري از علما مانند شيخ مفيد محقق حلي، علامه حلي، علامه مجلسي و... كه سعي مي نمايند با نزديك شدن به حكومت هايي كه به مذهب شيعه علاقمند مي باشند، به ترويج و گسترش فرهنگ تشيع پرداخته و از اين شرايط استفاده كامل مي نمايند. متأسفانه يكي از علماء بزرگي كه مورد توهين و انتقاد شديد دكتر قرار گرفت، مرحوم علامه مجلسي بود. هر چند بعدها دكتر از حرفش برگشت و پذيرفت كه در اين مورد برخورد تندي داشته است. در اينجا به لحاظ رعايت گنجايش نامه از بررسي ساير انتقادهايي كه دكتر به علماء شيعه داشته خودداري كرده و فقط به توضيح و تبيين علل همكاري مرحوم علامه مجلسي با حكام صفويه و دستاوردهاي مثبت آن مي پردازيم.

همكاري علما - از جمله علامه مجلسي - با دولت صفويه تحت عنوان جواز همكاري با دولت جهت تقويت اسلام و مذهب شيعه بوده است نه بر اساس اين كه دولت صفويه دولت مشروع تلقي مي گرديد فقهاي شيعه هيچ گاه به سلطنت مشروعيت مستقل نبخشيدند سلطنت را به بخشي از امامت تبديل نكردند آنان خود را نايبان امام مي دانستند و در دستگاه دولت نه به نيابت از حاكم بلكه به نيابت از ائمه(ع) عمل مي كردند.

علامه

محمد باقر مجلسي نيز كه در دوره شاه سليمان صفوي عالمي برجسته و به دليل تأليف آثار بي شمار به صورت چهره اي شاخص در آمده بود به سال 1098 ه. ق به عنوان شيخ الاسلام اصفهان تعيين شد وي اين منصب را تا مرگ شاه سليمان در اواخر 1105 ه.ق بر عهده داشت و پس از آن نيز از طرف شاه سلطان حسين صفوي به همين سمت منصوب شد. علامه مجلسي به دلايل مختلفي با دربار ارتباط و همكاري داشته است در آن زمان بيشتر علما در حمايت از شاهان صفوي مي كوشيدند و در پي درگيري با آنان نبودند حتي به تضعيف نظري مشروعيت آنان نيز نمي پرداختند ؛ زيرا صفويان دولتي قدرتمند و حامي تشيع بودند البته اعتقادات آنان در ابتداي امر غلوآميز و متأثر از تصوف كه بعدها با ارشاد علماي شيعه طريق اعتدال را پيشه كردند. اما به هر حال بعد از قرن ها دولتي در جهان اسلام از تشيع حمايت مي كرد آن هم در شرايطي كه عثماني هاي متعصب عزم خود را براي تصرف تمامي جهان اسلام و احياي خلافت جزم كرده بودند كه نتيجه اي جز آوارگي بيشتر براي شيعيان به همراه نداشت. مفتيان عثماني و ازبك فتوا به وجوب قتل شيعيان مي دادند و در سرزمين هاي تحت سلطه خود شيعيان را نابود مي كردند قبل از عثماني ها نيز شيعيان همواره مورد ظلم و ستم شاهان ايراني، خلفاي بني عباس و بني اميه و مورد آزار افراد جاهل بودند در اين شرايط صفويان تنها دولتي بودند كه سرسختانه از شيعه دفاع مي كردند و لذا حفظ آنان به عنوان تنها دولت حامي تشيع ضروري به نظر مي رسيد در اين موقعيت عاقلانه

نمي نمود كه علما اين فرصت تاريخي چشم بپوشند و دولت صفوي را به حال خود رها كنند پس ممكن بود تشيعي افراطي و غلوآميز و مختلط با تصوف منحط قزلباشان رواج پيدا كند علما بر اين اعتقاد بودند كه حفظ دولت صفويه در آن شرايط به مصلحت شيعه است ازاين رو آنان بهترين راه را انتخاب كردند و با درك اين كه مي توان با استفاده از اين فرصت تاريخي پايگاهي امن و مطمئن براي تشيع در جهان آن روز ايجاد كرد. به همكاري با صفويان پرداختند و با كمك به دولت صفوي آن را در مقابل دو دشمن قدرتمند و متعصب (ازبكان و عثمانيان) ياري دادند. از سوي ديگر در آن زمان فقها هيچ جايگزين مناسبي براي دولت صفوي نداشتند. انديشه ولايت فقيه و چند اصل مهم در منابع و متون اسلامي بود ؛ ولي در مقام اجرا نياز به بسترسازي فراواني داشت. بنابراين در شرايطي كه دسترسي به حكومت مطلوب امكان پذير نبوده دولت صفويه بهترين انتخاب ممكن بود و علما چاره را در همكاري با آن مي ديدند و مي كوشيدند سلطان وقت را به پايبندي شرع و رعايت قوانين ديني مقيد كنند.

امر به معروف و نهي از منكر و كمك به مؤمنان، عنوان اصلي توجيه همكاري با دولت بود. حتي خود علماي آن عصر همكاري با دولت صفوي را مقيد به اين مطلب مي كند كه: «.. شخص بايد يقين داشته باشد كه در صورت پذيرش مناصب و همكاري با دولت جور مي تواند امر به معروف و نهي از منكر كند و بايد بداند كه قبول مناصب در دستگاه جائر متضمن همكاري با او در كارهاي حرام

نيست» (محقق كركي، جمع المقاصد، ص 489)

علامه مجلسي سه شرط را براي جواز معاشرت و همكاري با حكام بيان كرده بود:

1- قصد تقيه ؛

2- يا هدف دفع ضرر از مظلوم يا رساندن نفعي به مؤمنان كه در اين صورت واجب هم مي شود ؛

3- هدايت سلاطين جاير. (عين الحيوة، ص 505)

در هر صورت علاوه بر مصالح و مقتضيات زمان و مكان، همكاري علماء با دولت صفويه دستاوردهاي بسيار مهمي را در برداشت از جمله:

1- تبليغ و توضيح مباني اعتقادي و فقهي شيعه و جايگزين نمودن تشيع فقهاهتي و علمي، به جاي تشيع صوفيانه. اين اقدام از لحاظ فرهنگي نفوذ تام تشيع جامعه ايراني را به صورت جامعه اي تقريبا يك دست در آوردند و مذهب شيعه به دست مايه اصلي وحدت ملي در ميان اقوام ساكن در اين منطقه جغرافيايي مبدل گرديد.

2- شاهان صفوي براي حفظ موقعيت و مشروعيت خود از مخالفت با علما خودداري مي كردند و آنان نيز مي توانستند نقش مهمي در كاهش ظلم و ستم حاكمان بر مردم ايفا كنند.

3- حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران تا حد زيادي به تشيع و نيز دولت صفوي حامي آن وابسته بود در صورتي كه اوضاع مذهبي و سياسي ايران به همان صورت قبل از صفويه باقي مي ماند، حاكميت عثمانيان بر ايران بعيد نبود. ولي در پرتو همكاري علما با دولت صفوي مذهب شيعه به مذهب رسمي امپراطوري قدرتمند صفوي مبدل شد دولت صفوي با اتكا به شور مذهبي موفق شد ايران را از ادغام در قلمرو عثماني و تعرض ازبكان حفظ كند در واقع صفويان روح ملي ايران را در قالب مذهب شيعي احيا كردند و شخصيت

مستقل به ايران بخشيدند.

4- حضور علما و ارتباط آنها را با دربار، تا حد زيادي سبب اصلاح رفتار درباريان و جلوگيري از انجام اعمال مخالف شرع، رعايت عدل و تقوا و... مي شد.

علامه مجلسي نيز دركنار ديگر عالمان و فقيهان شيعه به دولت صفوي نزديك بود و آرزو داشت تا اين حكومت كه تنها حكومت شيعه و به نظر وي تا اندازه اي عادل و معتقد به شريعت بود هم چنان استوار بماند مشروط بر اين كه عادل و معتقد به شريعت باشد. علامه مجلسي در مسند شيخ الاسلامي خدمات بسياري را در مقوله هاي گوناگونان سياسي و اجتماعي به ايران و تشيع نمود بزرگترين كار علامه مجلسي در صحنه سياست مبارزه با صوفيان بود علامه مجلسي از قدرت آنها كاست و به مبارزه با كشيشان دربار و بيگانگان و نمايندگان مؤسسات و شركت هاي غربي و بت پرستان پرداخت، در پي اين حضور علامه مجلسي، شاه به نوشيدن شراب و جنگ ميان فرقه ها و... را ممنوع ساخت نكته مهم ديگر در سياست علامه مجلسي اين است كه در زمان علامه مجلسي هيچ برخوردي بين ايران و همسايگان اهل سنت رخ نداد و از سوي شيعيان به هيچ يك از ولايت هاي اهل تسنن ايران تعدي نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد در زمان شاه سلطان حسين كه مردي بي تدبير و ضعيف النفس بود وجود شخصيت عالي مقامي چون علامه مجلسي، باعث آرامش و حفظ ممكلت از هر گونه آشوب و انقلاب داخلي و سلطه خارجي بود. اما هنگامي كه علامه مجلسي در 111 ه. ق چشم از جهان فرو بست شمارش معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد

و در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد اصفهان نيز 25 سال بعد از وفات مجلسي به تصرف افغان ها در آمد و منجر به از دست رفتن استقلال ايران و انقراض سلسه صفويه شد.

پاسخ(قسمت دوم)

اما درباره پروتستانتيزم اسلامي بايد گفت كه: مقصود شريعتي از اين واژه نه تنها غير از آنچيزي كه امثال ميرزا فتحعلي آخوندزاده مطرح مي كردند بود بلكه در مقابل آن بود. مراد آخوندزاده از پروتستانتيسم حذف ابعاد آسماني و الهي دين و نفي شريعت و منشأ الهي حق و قراردادن اعتبارات و قراردادهاي بشري در مركز حق است: «پروتستانتيسم عبارت از مذهبي است كه حقوق اللّه و تكاليف عباداللّه جميعا در آن ساقط بوده، فقط حقوق الناس باقي بماند»، (آخوندزاده، ميرزا فتحعلي، مكتوبات كمال الدوله، ص 12).

از نظر وي تا دين از احكام اجتماعي و سياسي و دخالت در امور بشري به طور كامل خلع نشود، هرگز بازسازي آن نمي تواند در جهت وصول جامعه به تمدن غرب كارساز و مفيد باشد. ازاين رو پروتستانتيسم اسلامي و ليبراليسم ديني هنگامي ممكن است كه احكام شريعت كه به نظر او به مقتضاي زماني خاص توسط پيامبر(ص) وضع شده اند، منسوخ شود و احكام ديگري به اقتباس از دنياي غرب اخذ شود، (نگا: همو مقالات، مقدمه باقر مؤمني، انشارات تيزنك، تهران، 1375، ص 97 و 101 - همو الفباي جديد و مكتوبات، گردآورنده حميد محمدزاده، نشريات فرهنگستان علوم شوروي سوسياليستي باكو، 1963م، ص 268) تفسيري كه او از حق و عدالت و آزادي مي دهد تماما تفسيري دنيوي و زميني است و هيچ چهره اي الهي و آسماني و يا حتي عقلاني و ايدئولوژيك نمي تواند داشته باشد (مقالات، صص

97 - 93 و مكتوبات، صص 56 - 55) ملخص كلام آن كه توصيه آخوندزاده به ملت ايران، رهايي از آزادگي ديني و عبوديت الهي و پشت كردن به دانش ديني وعقلي و روي آوردن به آزادي به معناي ليبراليستي و غربي آن و استفاده از علم تجربي است، صرف نظر از اين كه اين رويكرد در قالبي ديني و به نام پروتستانتيسم اسلامي و يا با پوششي سياسي و به دست پادشاه باشد، (براي آشنايي اجمالي از ديدگاه هاي او نگا: پارسانيا، حميد، حديث پيمانه، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي قم، چاپ اول، بهار 1376، صص 213 - 206).

اما دكتر شريعتي درست در مقابل چنين جرياناتي قرار داشت او با طرح بازگشت به گذشته يكي از قوي ترين هجوم ها را عليه جريانات منورالفكري و روشنفكري الحادي كه امثال آخوندزاده ها و تابعان او در پي آن بودند سازمان داد كه مبارزه با هر آنچه كه رنگ و لعاب فرهنگي غربي را نداشت وظيفه خود مي دانست. بازگشت به گذشته از نظر شريعتي بازگشت به اسلام ايدئولوژيك بازگشت به فرهنگ اسلامي و ايدئولوژي اسلامي است. چيزي كه آخوندزاده با او سرسختانه مبارزه كرد، از نظر وي اسلام نه به عنوان يك سنت و وراثت يك نظام يا اعتقاد موجود در جامعه بلكه اسلام به عنوان ايدئولوژي اسلام به عنوان يك ايمان كه آگاهي دارد و آن معجزه را در همين جامعه پديد آورده مي باشد، (شريعتي، علي، مجموعه آثار، ج 4، ص 130).

به اعتقاد وي ثمره دعوت به بازگشت در جامعه اي كه اسلام در متن زندگي مردم آن به عنوان يك واقعيت اجتماعي حضور دارد، بازگشت به اسلام است، نظر

او در اين باب مخالفت قوي عليه تمامي جريان هاي روشنفكرانه چپي است كه بعد از شهريور بيست با الگو گرفتن از مدل هاي خارجي و امثال تقي زاده ها بدون توجه به شرايط اجتماعي جامعه، اجراي انقلاب هاي تقليدي را در سر مي پروراندند و هم چنين دفاعي روشنفكرانه از مذهب در برابر تمامي منورالفكران و روشنفكراني است كه با داعيه ملت پرستي، در تمام دوران رضاخان و پس از آن، در جهت زدودن مذهب و احياي آثار قبل از اسلام بسيج شده اند.

اما در ديدگاه شريعتي پروتستانتيسم اسلامي به معني حذف دين از عرضه اجتماع نبود بلكه به نظر او براساس رسيدن به اين اسلام ايدئولوژيك بايد در اسلام تجديد نظر شود او براي اين امر در برخي نگاشته هاي خود معرفت ديني را در سطح علوم تجربي محض تنزل مي دهد، (شريعتي، علي، اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي، نشر نظير، چاپ اول، قم، ص 15).

به نظر وي آنچه كه اسلام را از ركودي كه پس از پيروزي حاصل مي كند باز مي دارد، اجتهاد است زيرا اجتهاد قدرت تفسير و تغيير مداوم احكام و سنت ها را به مقتضاي شرايط و نيازهاي جديد اجتماعي به مجتهد مي دهد، (همان، ص 20) اما وي مباني اجتهاد يعني كتاب، سنت، عقل و اجماع را به صورتي تأويل و تعبير مي كند كه اجتهاد در حد يك كار علمي - تجربي محض تنزل مي نمايد.

در اين باب نگا: همان منبع و شريعتي علي، فلسفه تعليم و تربيت، بعثت، تهران، ص 58 و همو با مخاطب هاي آشنا، حسينه ارشاد، تهران، 1356ش ، ص 200.

براي آگاهي بيشتر ر. ك:

1- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ص 60.

2- رسول جعفريان، صفويه از ظهور تا زوال، ص

398.

3- جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، گلشن ابرار، ج 1، ص 255.

4- سيد محمد علي حسيني زاده ، علما مشروعيت دولت صفوي، ص 95 و ص 109 و ص 219.

5- استاد مطهري و روشنفكران، انتشارات صدرا، ص 35

شنيده ام دكتر شريعتي از لحاظ ديد اقتصادي به شدت تحت تأثير ماركس بوده اند آيا اين نظر صحت دارد؟

پرسش

شنيده ام دكتر شريعتي از لحاظ ديد اقتصادي به شدت تحت تأثير ماركس بوده اند آيا اين نظر صحت دارد؟

پاسخ

در لابه لاي گفته ها و نوشته هاي دكتر شريعتي، در اين باره مطالب گوناگون و گاه ناسازگار با يكديگر مشاهده مي شود. اين امر، هر چند امكان يك داوري مشخص را تا ميزان با مشكل روبرو مي سازد ولي، در مجموع مي توان گفت: رويكرد دكتر به نقد و واپس زدن گرايش هاي اقتصادي ماركسيست نزديك تر مي نمايد. نمونه هايي از عبارت هاي وي درباره موضوع ياد شده به قرار زير است:

الف) ديدگاه هاي حاكي از تأييد: در توصيف ويژگي هاي مثبت ابوذر چنين مي گويد: «اگر شعار سوسياليست اين است كه از هر كس مطابق استعدادش و به هر كس مطابق كارش، ما آن را در مبارزات دليرانه ابوذر به طرز شكوهتري در سيزده قرن پيش مشاهده مي كنيم» (مجموعه آثار، ج 3، ص 19 - 20، الهام، 1375).

اين سخن، گرچه در تأييد ديدگاه هاي اقتصادي ماركسيست صراحت ندارد، ولي دست كم رنگ و بوي تأييد از آن به مشام مي رسد.

ب ) در كنار عبارت هاي نادري اينچنين، عبادت هاي فراواني از ايشان در نكوهش ديدگاه هاي ماركسيست ديده مي شود كه چون مطلق مي باشد، نگرش اقتصادي آن را نيز در بر مي گيرد. نمونه هايي در آن به قرار زير است:

1. در يكي از نوشته ها، پس از بررسي تفاوت ميان قسط و عدل مي فرمايد: «[براي] قسط به اين دقت و عمق و سرشاري معنا، اصطلاحي وجود ندارد. بايد با كمي توضيح و كمي تساهل، egalite معنا كرد؛

به معناي برابري، ولي در اين جا به معناي برابري همه افراد در جامعه نيست كه اين هم ناممكن است و هم برخلاف انصاف» (همان، ج 15، ص 39).

2. در جاي ديگر مي گويد: «سوسياليسم هم انسان را از همه شاخه ها و انشعابات گوناگون وجودي اش خلع مي كند، همه آنها را مي تراشد و فقط يك شاخه را نگه مي دارد... و انسان را يك بعدي مي كند» (همان، ج 2، ص 85).

توجه داريم كه سوسياليسم با ماركسيسم هم افق مي باشد و موارد ديگر (همان، ج 17، ص 224 به بعد و موارد فراوان ديگر).

در كتابي خواندم دكتر سروش به تحريف قرآن اعتقاد دارد و علي را عرض دين مي داند و به شدت مخالف روحانيت است اگر اين نكته ها صحت دارد آيا مي توانيد سند آنرا بگوييد.

پرسش

در كتابي خواندم دكتر سروش به تحريف قرآن اعتقاد دارد و علي را عرض دين مي داند و به شدت مخالف روحانيت است اگر اين نكته ها صحت دارد آيا مي توانيد سند آنرا بگوييد.

پاسخ

1. درباره ادعاي تحريف يافتگي قرآن از سوي سروش بيان اين نكته ضروري است كه وي در فهم اين كتاب الهي، بر توجه به اوضاع و احوال نزول وحي، تحول پذيري فهم انسان از قرآن و مواردي از اين دست پاي مي فشارد ولي همه اين راه كارها را دليل بر تحريف قرآن نمي داند: «اگر اين مبادي را به آيه نيفزاييم، آن معاني را استفاده نمي تȘǙƙʙŠكرد و اين ها همه البته صادقانه و صميمانه و مفسرانه انجام پذيرفته و هيچ قصد تحريفي در كتاب الهي در كار نبوده است» (عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 222 - 221، صراط، چاپ پنجم، 1375).

اين سخن، هر چند در تبيين شيوه مرحوم طالقاني ذكر شده ولي به هر حال تصريحي از ايشان درباره تحريف قرآن مي باشد، وانگهي موضوع تحول پذيري فهم ما از قرآن كه از سوي وي مطرح شده، داراي اشكالات فراواني است كه ا گر مرز آن مشخص نشود، دست كم به تحريف معنوي و جا به جا كردن مقاصد وحي مي انجامد، چرا كه برداشت از قرآن نيز، از اصول مشخص پيروي مي كند، نه آن چنان افسارگسيخته كه ايشان عنوان كرده و در كتاب هايي از جمله قبض و بسط تئوريك شريعت مطرح شده است.

2. عبارت دوم شما كه فرموده ايد سروش «علي (ع) را عرض دين مي داند، روشن نيست». لازم است در

اين باره توضيح دهيد تا در كتاب هاي وي درباره آن جست و جو شود. اگر منظور آن است كه امام علي(ع) عرض (آبروي) دين مي باشد در اين صورت سروش سخن درستي گفته و چنان منظور در عرض (مقابل) دين بودن است كه ادعايي ناصواب مي باشد در هر صورت سندي براي اين سخن سروش يافت نشد انشاءالله كه چنين حرفي نزده باشد.

3. سروش در مخالفت با نهاد روحانيت مطالبي اظهار داشته كه به عنوان نمونه مي توان به كتاب هاي سقف معيشت بر ستون شريعت و تجربه نبوي اشاره نمود.

به گفته آقاي ميردامادي كه در شرق چاپ شد اگر خاتمي برود و دولت جديدي تشكيل شود به مصلحت كشور است آيا واقعا اين گفته صحيح است و در شرايط فعلي بهتر است خاتمي برود يا خير؟

پرسش

به گفته آقاي ميردامادي كه در شرق چاپ شد اگر خاتمي برود و دولت جديدي تشكيل شود به مصلحت كشور است آيا واقعا اين گفته صحيح است و در شرايط فعلي بهتر است خاتمي برود يا خير؟

پاسخ

گذشته از صحبتهاي فرد مذكور ، در اين خصوص بايد گفت:

اولا؛ رياست جمهور محترم آقاي خاتمي در شرايط كنوني از شخصيت هاي مهم و تأثيرگذار در امور كشور مي باشند كه از پشتوانه مستحكم نظام و مردم برخوردار مي باشند و به علاوه دوره رياست جمهوري ايشان هنوز باقي است. بنابراين دليل براي كنار رفتن ايشان و تشكيل دولت جديد وجود ندارد.

ثانيا؛ در اين كه دولت آقاي خاتمي در مجموع دستاوردهاي خوبي در برخي از زمينه ها داشته شكي نيست، اما بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه دولت ايشان نسبت به برنامه ها و تعهداتي كه در جهت بهبود وضع جامعه و حل مشكلات اساسي مردم، داده اند و بر اين مبنا اين جايگاه قانوني را پذيرفته اند، در برابر مردم و نظام اسلامي مسئول و پاسخگو مي باشند، از اين رو بايد ضمن تكيه بر ويژگيها و نقاط مثبت خويش ، به درمان نقاط ضعف پرداخته و با شناسايي و معالجه عوامل ركود و ضعف، تحقق كامل خواسته هاي اصل مردم را تعقيب نمايند.

ثالثا؛ مجموعه هاي مختلف نظام علي رغم برخي اختلاف ديدگاهها همكاري بسيار مطلوبي با دولت ايشان داشته و دارند و اينكه مطابق نظر ايشان در مواردي عمل نكرده اند؛ كاملا طبيعي و مسأله اي قانوني است زيرا از يك سو در نظام ما مسأله تفكيك قوا پذيرفته شده است و از سوي

ديگر هر دستگاهي در جاي خود عملكرد و وظايفي قانوني دارد، و نمي توان صرفا به دليل سلايق و خواست شخصي و جناحي افراد، مصالح جامعه و كشور را ناديده گرفت. آنچه كه مهم است همان همكاري و هماهنگي كلان تمامي مجموعه هاي نظام با دولت و رياست جمهوري اسلامي است كه تا سر حد ممكن انجام شده و مي شود و از اين لحاظ هيچ گونه مشكلي وجود ندارد.

رابعا؛ اگر منظور برخي افراد از طرح چنين مباحثي به دليل روي كار آمدن مجلس جديد است در اين زمينه تنها جاي هيچ گونه نگراني نيست بلكه بايد هم دولت و هم مردم از اين جهت بسيار اميدوار باشند زيرا از يك سو مجلس جديد قول همكاري كامل با دولت را داده است و از سوي ديگر همان گونه كه مي دانيم يكي از فلسفه هاي اصلي تفكيك قوا نظارت و كنترل قوا بر يكديگر است و مسلما در شرايطي، كه دو قوه از يك جناح باشند، نمي توان اميد چنداني به تحقق اين مهم داشت ، اما در شرايط جديد انتظار مي رود مجلس آينده ضمن همكاري گسترده با دولت ، با اعمال نظارت دقيق و مؤثر بتواند از كاستي هاي آن جلوگيري و دولت را در اداي هر چه بهتر وظايف و كاركردهاي خود ياري رساند.

خامسا؛ رفتن آقاي خاتمي براي آمدن چه شخصي يا جرياني؟ اين نيز مسأله اي بسيار مهم است. سادسا؛ فرصت محدودي كه تا پايان دوره قانوني دولت جديد باقي مانده فرصت مناسبي براي تغيير نيست.

در مورد شخصيت مرحوم دكتر سيد حسن حسيني و معرفي آثار ايشان اقدام نماييد.

پرسش

در مورد شخصيت مرحوم دكتر سيد حسن حسيني و معرفي آثار ايشان اقدام نماييد.

پاسخ

مرحوم دكتر سيد حسن حسيني شاعر، هنرمند، محقق و مترجمي آزادانديش، مؤمن و پارسا و متعهد به آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي بودند.

از جمله كتاب هاي شعر اين هنرمند فقيه مي توان به «همصدا با حلق اسماعيل» و «گنجشك و جبرئيل» اشاره كرد و كتاب «حمام روح، جبران خليل جبران» را ترجمه كرده و كتاب «مشت در نماي درشت» و «براده ها» را نوشته است.

جهت آشنايي با شخصيت آن مرحوم و ديدگاه هاي ايشان ابتدا پيام مقام معظم رهبري به مناسبت درگذشت آن مرحوم آورده مي شود و سپس دو متن از سايت باشگاه انديشه و خبرگزاري مهر كه تا حدود زيادي مبين شخصيت و نحوه تفكر ايشان پيرامون انقلاب اسلامي، جامعه و... است به دنبال مي آيد.

الف) پيام تسليت رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت شاعر فرزانه سيد حسن حسيني

در پي درگذشت شاعر و هنرمند فرزانه ، آزاد انديش و مومن و پارسا آقاي سيد حسن حسيني رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي پيام تسليتي صادر فرمودند. متن اين پيام به شرح زيراست :

"بسم الله الرحمن الرحيم "

با اندوه و تاسف بسيار ، خبر درگذست شاعر و هنرمند عزيزمان آقاي سيد حسن حسيني را شنيدم .اين داغ بزرگي بر دل جامعه هنري و ادبي انقلاب است . اين انسان فرزانه و آزادانديش و اين مومن پارسا و با فضيلت، يكي از نمونه هاي برجسته ي امروز و يكي از اميدهاي آينده بود . در شعر و ادب و نيز در پژوهش و تاملات محققانه ، خرد و ذوق

و ابتكار، شاخصه هاي كار او بود . مشاهده ي فرآوردهاي ذهن خلاق او همواره براي اينجانب اعجاب آور و تحسين انگيز بود . در گذشت او خسارت بزرگي براي اصحاب هنر وادب است . اين حادثه ي تلخ را به بازماندگان آن عزيز و نيز دوستان و همكارانش و به همه ي دلبستگان به زبان و ادب و شعر فارسي تسليت مي گويم و از خداوند متعال فيض و رحمت و مغفرتش را براي آن فقيد مسئلت مي كنم .

سيد علي خامنه اي 9/1/1383

ب ) براده هاي روح «مسيحا»

به ياد سيد حسن حسيني ، نويسنده: امير دبيري مهر، منبع: باشگاه انديشه 25/1/1383

سوزناك ترين خبر ماه هاي اخير براي من درگذشت سيد حسن حسيني بود. متفكر فكور و شاعر شجاع و استاد بي ادعا و پرمايه ادبيات كه از جان مي سرود و بر آنچه مي سرود يقين داشت.

اصحاب فكر و انديشه در ايران به خوبي مي دانند كه او با چه بزرگواري و مناعت طبعي سوخت و با زندگي ساخت ولي به عافيت، سكوت، مدح و ذم منفعت طلبانه، تعلقات دنيا و هواي عاميانه تن نداد و در كنار زيست و در حاشيه رفت، ولي بنا بر عهد محتوم پروردگار، در قلبهاي معرفت طلب نشست و جاويدان شد.

صورت انديشه سيد حسيني در زندگي سيلي ز دنيا مي خورد و در فروردين 83 آخرين برگ از كتاب زندگي اش، تا خورد. او هرچند شاعري توانمند بود كه صورت شعرش جذاب و دلرباست، ولي مرا، معنا و جوشش مسئولانه و متعهدانة شعرش جذب كرد و همواره ستايش گر شعرش و معرف او به اهل نظر و معرفت و دغدغه بودم.

زماني كه اجتماع در پي بي توجهي به عدالت

اجتماعي و تحت نيزه هاي مردافكن برنامه هاي توسعه و سازندگي در اوايل دهه 70 تن مي فسرد و شاهد وهن و هدم ارزشها بوديم و هر نقد و ردي به نام تحجر و سنت طرد مي شد، صداي سخن سيد حسيني بر جانها نشست كه:

ماجرا اين است:كم كم كميت بالا گرفت جاي ارزشهاي ما را عرضه كالا گرفت

احترام يا علي در ذهن بازوها شكست دست مردي خسته شد، پاي ترازوها شكست

فرق مولاي عدالت بار ديگر چاك خورد خطبه هاي آتشين متروك ماند و خاك خورد

زير بارانهاي جاهل، سقف تقوا نم كشيد سقفهاي سخت مانند مقوا نم كشيد

خانه دلهاي ما را عشق، خالي كرد و رفت ناگهان برق محبت اتصالي كرد و رفت

باغهاي سين ها از سروها خالي شدند عشقها خدمتگذار پول و پوشالي شدند

آتشي بي رنگ در ديوان و دفترها زدند مهر باطل شد به روي بال كفترها زدند

اندك اندك قلبها با زرپرستي خو گرفت در هواي سيم و زر گنديد وكم كم بو گرفت

غالباً قومي كه ازجان زرپرستي مي كنند زمره بيچارگان را سرپرستي مي كنند

سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست لنگي اين قافله تا بامداد محشر است

دكتر وقتي مي ديد كه چگونه جامعه هرم گونه طبقاتي مي شود و اكثر مردم در غبار فقر و تبعيض گم مي شوند و طيف نوكيسه ها شكل مي گيرند و بازار رياكاران دل از دست داده براي چرب و شيرين دنيا گرم شده است باز آرام ننشست و سرود:

دود در دود و سياهي در سياهي حلقه زن گرد دلها هاله هايي از تباهي حلقه زن

اعتبار دست ها و پينه ها در مرخصي چهره ها لوح ريا آئينه ها در مرخصي

از زمين خنده خار زخم بيرون مي زند خنده انگار از شكاف زخم بيرون مي زند

روزگار كينه پرور

عشق را از ياد برد باز چون سابق كلاه عاشقان را باد برد

سازهاي سنتي آهنگ دلسردي زدند ناكسان بر طبلهاي ناجوانمردي زدند

او زماني كه ريشخندها به خون شهيدان به انحاي مختلف ترويج يافت و دل آزادگان را مي سوزاند، غيرت و انسانيت را در جانها نشانه گرفت و سرود:

من ز پا افتادن گلخانه ها را ديده ام بال تركش خورده پروانه ها را ديده ام

انفجار لحظه ها افتادن او از اوج بر عصبهاي رها پيچيدن شلاق موج

ديده ام بسيار مرگ غنچه هاي گيج را از كمر افتادن آلاله افليج را

در نخاع بادها تركش فراوان ديده ام گردش تابوت ها را در خيابان ديده ام

سروها را ديده ام در فصل هاي مبتذل خسته و سر در گريبان با عصا زير بغل

تن به مرداب مهيب خستگي ها داده اند تكيه بر ديواري از وابستگي ها داده اند

و اين انديشه عدالت طلب و نافذ جز از مرام و مسلك علي سيراب نمي شد

جان تاريك من اينك مثل دريا روشن است صبحگون از تابش خورشيد مولا روشن است

تيغ يادش ريشه اندوه و غم را مي زند آفتاب هستي اش چشم عدم را مي زند

اينك از اعجاز او آئينه من صيقلي است طالع از آفاق جانم آفتاب يا علي است

يا علي مي تابد و عالم منور مي شود باغ دريا غرق گلهاي معطر مي شود

چشم هستي آبها را جز علي مولا نديد جز علي مولا براي نسل درياها نديد

قلب من با قلب دريا همسرايي مي كند ياد از آن درياي ژرف ماورائي مي كند

اينك اين قلب من و ذكر رساي يا علي غرش بي وقفه امواج، در دريا علي

خدايش رحمت كند و با اولياي محبوبش محشور گرداند.

ج ) زنده ياد سيد حسن حسيني در آخرين گفت و گو ي خود با « مهر »:

شهادت امري مبتني برايثاروگذشتن

ازمنافع شخصي به نفع يك جريان متعالي است عصرانفجار اطلاعات در نفس فرهنگ شهادت هيچ تاثيري ندارد اما دركمرنگ كردن اين فرهنگ و آغشته كردن ما به دنياي مصرف خيلي موثر است.

زنده ياد سيد حسن حسيني يك ماه قبل از سرودن شعر مرگ درگفت و گو با گروه دفاع مقدس خبرگزاري« مهر» پيرامون فرهنگ شهادت مطالبي را بيان كرد كه نشان از دردمندي و تعهد او بود. آنچه در پي مي آيد حاصل همين گفتگو و متن مصاحبه اوست . اي كاش سيد اينقدر زود ما را ترك نمي كرد . اي كاش .

دكتر سيد حسن حسيني - شاعر - درباره عصر انفجار اطلاعات و فرهنگ شهادت گفت : عصرانفجار اطلاعات در نفس فرهنگ شهادت هيچ تاثيري ندارد اما دركمرنگ كردن اين فرهنگ و آغشته كردن ما به دنياي مصرف خيلي موثر است. چون هرچه به طرف دنياي مصرف و دنياي سرمايه داري مي رويم از فرهنگ شهادت دور مي شويم.چراكه توصيه دنياي سرمايه داري اين است كه اول به فكرامتيازات و سرمايه هاي خودت باش ، در اين دنيا موظفي بيشتربه داشته هاي خودت فكر كني تا ديگران. ما درعصر انفجار اطلاعاتي قرار داريم كه دنيايش تك قطبي است ودرچنين دنيا نيز، دنياي سرمايه داري حاكم است دنيايي كه در آن توجه به فرد وامتيازات فردي مي شود. اين امريك اسطكاكي با فرهنگ شهادت كه مبتني بر ايثار است پيدا كرده ودر مقابل هم قرار مي گيرند.

وي افزود : ما اگر با يك نگاه اصيلي به فرهنگ شهادت نگاه كنيم و در مقابل اين انفجار اطلاعاتي هويت خودمان را از دست نداده و نبازيم،

همچنان مي توانيم به فرهنگ شهادت و ايثارپايبند و وفادار باشيم و نيز از اطلاعات و دستاوردهاي علمي دنيا عقب نمانيم .

اين شاعر توانا با بيان اين نكته كه فرهنگ شهادت در جامعه درحال كمرنگ شدن است گفت : براي اينكه از رنگ باختگي اين فرهنگ جلوگيري كنيم بايد مسئولين ما به ساده زييستي روي بياورند.از آنجا كه مردم خو، شيوه واخلاق فرمانروايان خودشان را پيدا مي كنند.مسئولان مملكتي و دولتي مابايد برگردند به ساده زيستي . به ساده زيستي كه در جوهره انقلاب مستتر بود اما در دوران به اصطلاح سازندگي به فراموشي سپرده شد.

حسيني گفت : ما بايد بعضي از رسانه هارا اصلاح كنيم . صدا و سيماي ما در حال حاضر كاملا مبلغ فرهنگ مصرفي است در حاليكه از طرف ديگر داعيه ترويج فرهنگ شهادت و ايثاردارد. وقتي شما در تلويزيون مي گوييد 2كيلو اسكناس هزار توماني ،2 كيلو متر اسكناس هزار توماني ، 2 كيلو شمش طلا اينها دامن به حرص و آز مردم مي زند.

وي افزود: ما بايد اصلاحات را از بالا آغاز كنيم .وقتي مردم ديدند مسئولان خودشان سالم و ساده زندگي مي كنند همان طوري كه ائمه اطهارزندگي كردند ديگر هيچ بخشنامه اي هم لازم نيست خود به خود مردم هم به ساده ريستي و طبعا به فرهنگ ايثار و شهادت باز خواهند گشت .

حسيني براي تبليغ فرهنگ شهادت در جهان گفت : بهتر است ما اول اصلاح فرهنگي را از جامعه خودمان انجام دهيم اگر توانستيم جامعه اي اسوه و نمونه اي باشيم ديگران هم خود به خود از ما الگو برداري خواهند كرد اما بدون اينكه

خودمان عمل كنيم بيشترين سخنراني ها و كنفرانس ها رابراي ديگران بگذاريم تاثير نخواهد داشت .

وي ضمن اشاره به عملكرد كساني كه داعيه ترويج فرهنگ شهادت دارند گفت : عملكرد اين دستگاه ها بسيارتاسف آور است . به جايي رسيديم كه نبايد مي رسيديم .فكر مي كنم دليل آن هم بي وفايي نسبت به ارزش هايي است كه ما به خاطر آن پا در ميدان گذاشتيم .يعني زانوزدن در برابر جاذبه هايي كه به زبان تردش مي كرديم ولي به دل طالبش بوديم . و به تعبير قرآن كه مي گويد چرا چيزي مي گوييد كه خودتان به آن عمل نمي كنيدو پايبند به آن نيستيد.

سيد حسن حسيني در پايان به جوانان توصيه كرد : جوانان تاريخ انقلاب را خوب بخوانند.حتي تاريخ صد ساله ايران را مطالعه كنند و در برخرد با مظاهر تكنولوژي ومظاهر اطلاعات ديجيتالي سعي كنند كه عناصر سازگار با فرهنگ خودشان را جذب كنند و عناصر غير سازگار را تجزيه و تحليل كنند. چشم بسته نه چيزي را قبول كنند نه رد كنند . و با اتكا و پشت گرمي به ميراث غني گذشته يمان به روشي فرهيخته وار با شرايط امروز دنيا روبرو شوند .

گفتني است سيد حسن حسيني بامداد روز نهم فروردين ماه 1383 به ديار باقي شتافت . روحش شاد

ديدگاه امام را در مورد دكتر محمد مصدق بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام را در مورد دكتر محمد مصدق بيان كنيد.

پاسخ

امام در مورد دكتر مصدق فرمود: . البته ما در مقام قضاوت نيستيم , فقط مي خواهيم به سؤال شما پاسخ دهيم و اميد است ذكر گوشه اي ازبيانات حضرت امام (ره ) در مورد مصدق , واقعيتي را كه براي برخي در هاله اي از ابهام قرار دارد, شفاف نمايد.

اشتباهات مصدق از نقطهء قوت او بيش تر بود, كمونيست ها را آزاد گذاشت و شاه تار و مار شد, ولي به زودي برگشت . امام خميني (ره ) در آغاز انقلاب مكرر در مورد خظر ملي گراها و ملي گرايي , هشدار داد و فرمود: . با توجه به بافت فكري غرب مداري اكثر افرادِ دولت موقت و بني صدر كه غالباً فرزندان جبههء ملي و پيروان افكار مصدق بودند, امام بارها به آن ها و رئيس جمهور وقت و مجلس تذكر دادند ملي گراها نبايد به دولت و مجلس راه پيدا كنند. در سال 59 طي نطقي فرمود: .(1)

توجه نموديد كه امام (ره ) ملي گرايي را در تقابل با اسلام مي داند و به عنوان يكي از افراد حاضر و شاهد درصحنه گزارش مي دهد كه در زمان حكومت مصدق , همان برخورد با مدرسه فيضه شد كه در زمان پهلوي شد.

قريب به يك سال بعد از آن سخنراني , وقتي جبههء ملي و منافقين و كمونيست ها لايحهء قصاصي را كه مرحوم آيت الله شهيد بهشتي به مجلس شوراي اسلامي ارائه داده بود, غير انساني خواندند و نهضت آزادي با سكوت خويش موضع آن ها را تأييد كرد. امام طي سخنراني

خطابه به نهضت آزادي و قلم به دستاني كه در روزنامه هاي آن روز عليه احكام اسلام چيز مي نوشتند, خروشيد و فرمود: .(2)

نهضت آزادي پس از اين بيانيه في الفور اعلاميه داد و حساب خود را از جبههء ملي جدا كرد.

اين ديدگاه امام دربارهء مصدق بود. شما خودتان مي توانيد برداشت نماييد.

البته مرحوم آقاي طالقاني معتقد بودند يك عده شياطين آمدند بين مصدق و كاشاني اختلاف انداختند و گرنه مصدق قصد خيانت به اسلام و ملت را نداشت . اين امر داستاني طولاني دارد, بايد انسان با نظر عميق تر به آن بنگرد.با اين وجود امام ديد مثبتي راجع به مصدق نداشت .

(پ_اورقي 1.امام خميني (ره ) صحيفهء نور, ج 12 ص 256 تاريخ سخنراني 59429

(پ_اورقي 2.همان , ج 15 ص 16_ 17و 19و 20 تاريخ سخنراني 60325

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد دكتر علي شريعتي بيان كنيد.

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) را در مورد دكتر علي شريعتي بيان كنيد.

پاسخ

حضرت امام خميني (ره ) در مورد افكار و عقايد و نوشته ها و بيانات و ابعاد شخصيت دكتر علي شريعتي اظهار نظر صريحي نداشته اند يا ما تا كنون به آن دست نيافته ايم , مگر در چند مورد, از جمله در دو مورد, به يكي از توطئه هايي كه دشمنان انقلاب و اسلام براي ايجاد اختلاف ميان روحانيون از يك سو و حوزه و دانشگاه ازسويي ديگر, و در نتيجه سست نمودن حركت انقلاب و به انحراف كشيدن آن , اشاره كردند و فرمودند: هر چند وقت ,مخالفين يك موضوعي را براي ايجاد اختلاف مطرح مي كنند. گاهي كتاب شهيد جاويد نوشتهء صالحي نجف آبادي رامطرح مي كنند و روحانيون و مقدسين را به جان هم مي اندازند و گاهي شريفي و نوشته هاي او را مطرح مي كنند.عده اي حتي روي منابر و يا در جلسات او را مي كوبند و عده اي ديگر از او حمايت مي كنند. اين ها همه توطئه است تاما را سرگرم كنند و به جان هم بيندازند, لذا بايد هوشيار بود.

مورد ديگر در مورد اظهار نظر دكتر شريعتي در مورد علامهء مجلسي رحمة ا... عليه و متهم نمودن وي به درباري بودن , فرمود: .

اما نمي توان شك كرد كه بسيار از اقشار تحصيل كرده در زمان شاه , به واسطهء بيان و كتاب او گرايش هاي اسلامي و انقلابي پيدا كردند. اگر ديدگاه شخصيت هاي شاخصي چون شهيد مطهري و شهيد بهشتي يا مقام معظم رهبري را بخواهيد, مكاتبه نماييد, به شما

پاسخ خواهيم داد.

كدام فرد يا گروه ء, در ملي كردن صينعت نفت ايران نقش اصلي را ايفا كرد و چه كساني كارشكني كردند؟

پاسخ: اولين كي كه موضوع ملّي شدن نفت ايران را مطرح نمود, مرحوم آيت اللّه حاج سيد ابوالقاسم كاشاني بود. براي روشن شدن اين واقعيت مسلّم تاريخي , قبل از ارائهء مدارك و منابع , لازم است گوشه اي از زندگي سياسي اين مجتهد بيدار و آگاه را به عنوان مقدمه _ اگر چه به اختصار _ بيان كنيم .

با شروع جنگ جهاني اوّل در سال 1914و هجوم قواي انگليسي به عراق , علماي تشيع از جمله آيت اللّه كاشاني , حكم جهاد صادر كردند. فقهاي طراز اول شيعه , خود در خط مقدم جبهه جنگ عليه استعمار مي جنگيدند.آيت الله كاشاني به عنوان فرماندهء جنگ , اسلحه به دوش , در پيشاپيش همهء مجاهدان قرار داشت .

پس از پايان جنگ جهاني اول و پيروزي متفقين , تعدادي از افسران انگليسي در سال 1322به منزل آيت الله كاشاني هجوم بردند, اما موفق به دستگيري او نشدند. او مدتها مبارزات خود را مخفيانه ادامه داد, تا اين كه در آستانه ءانتخابان دورهء چهاردهم مجلس شوراي ملي ايران , توسط مأموران انگليسي دستگير و روانهء زندان شد. عكس العمل مردم تهران در مقابل جنايت استعمار اين بود كه او را به نمايندگي تهران انتخاب كردند. او به مدت (1) 28ماه در زندان متفقين , در بدترين وضعيت , همراه با شكنجه قرار داشت و هرگز ذره اي از اصول اعتقادي و جهادي خود, عدول نكرد. او در بيدادگاه متفقين در سال 1320در هنگام محاكمه صريحاً

اعلان مي كند و مي گويد: (2)

شايان توضيح است كه تا اين زمان امتياز و حق استخراج نفت ايران منحصراً به انگليس داده شده بود و پس ازپايان جنگ جهاني دوم در سال 1323در زمان نخست وزيري ساعد, شركت شِلْ و دو كمپاني ديگر امريكايي پيشنهاداتي براي گرفتن امتياز نفت ايران به دولت دادند. سپس شوروي وارد صحنه شد و امتياز نفت شما را از ايران تقاضا نمود.

تا قبل از آمدن پيشنهاد شوروي , هيچ يك از نمايندگان مجلس شوراي ملي _ نه مصدق و نه ديگران _ با پيشنهادسه كمپاني امريكايي هيچ گونه اظهار مخالفت نكردند. فقط نمايندگان حزب توده , به علت وابستگي به شوروي بادادن هر گونه امتياز نفت به اجنبي مخالفت نمودند, اما همين توده اي هاي مخالف وقتي با تقاضاي شوروي مواجه شدند, از موضع خود عدول كردند و اعلان كردند ما با دادن امتياز نفت به برخي كشورها مانند شوري كه جنبه ءامپرياليستي ندارند, موافق هستيم !(3) مصدق نيز تا قبل از پيشنهاد شوروي يك كلمه با پيشنهاد كمپاني شِلْ و دوكمپاني ديگر امريكايي اظهار مخالفت نكرده بود, ولي طي سخنراني تندي عليه شوروي .

را مطرح مي كند. مفهومش اين است كه امتياز جديد نفتي به هيچ كشوري , اعم از امريكاو شوروي داده نشود, اما امتيازات قبلي كه به انگليس داده شده بود, سر جاي خود محفوظ بماند. انگليس از پيشنهادمصدق , حمايت نمود. البته مصدق نمي توانست با انگليس مخالفت كند, زيرا او وامدار انگليس بود. به ديگر سخن :رضا شاه به دستور دولت بريتانيا سيد ضياء الدين و مصدق را از صحنهء سياست خارج كرده بود.

مصدق در احمد آبادِتهران , به ظاهر به زراعت مشغول گرديد و سيد ضيا به فلسطين تبعيد شد, تا به اين وسيله اين دو مهره را با چهره ءمردمي و انقلابي و مخالف استبداد و طرفدار وطن و مليّت مجدّداً وارد صحنه نمايد, اما آن دو موظف بودند در امورسياسي _ به ظاهر _ مخالف هم باشند و عليه يكديگر موضع گيري كنند, تا رهبري هر دو جناح موافق و مخالف نفوذاجانب , در دست مهره هاي آموزش ديدهء بيگانه باشد. تا هر كدام از دو جناح به پيروزي رسيدند, منافع انگليس درخطر نباشد.

طبق نوشتهء دولت آبادي , رضا شاه هشت مشاور خصوصي در مسايل كشور داشت , كه از جمله آن ها: مشيرالدوله , مستوفي الممالك , دكتر مصدق و خود دولت آبادي بود كه مقام نخست وزيري رضا شاه را داشت .(4)

بالاخره سخنراني تند مصدق و طرح سياست موجب شد نمايندگان مجلس كه _ به قول دكترجلال الدين مدني _ عمدهء نمايندگان آن عوامل بيگانه بودند(5) موضوع نخست وزيري مصدق را پيشنهاد نمايند.

مصدق در آذر ماه 1323طي نطقي در مجلس , موضوع عدم اعطاي امتياز جديد نفت را مطرح مي كند و آن را با به تصويب مي رساند.

لازم است بدانيم غلام حسين رحيميان , نمايندهء مردم قوچان در مجلس , مادهء واحده اي را در همين رابطه به مجلس مي دهد, مبني بر اين كه .رحيميان هنگام ارائهء اين ماده واحده , طي نطقي در مجلس , به مصدق و نمايندگان خطاب مي كند: .

آن گاه به شخص مصدق خطاب كرد و گفت : , ولي مصدق حاضر نشد آن را امضا

كند.(6)

بالاخره طرح رحيميان با مخالفت مصدق مسكوت ماند و به تصويب نرسيد.

نقش مداوم آيت اللّه كاشاني در ملي شدن صنعت نفت

مخالفت دكتر مصدق با ملي شدن صنعت نفت ايران به طور مطلق , در حالي بود كه از يك سال پيش تر از آن ,آيت اللّه كاشاني در محاكمهء خويش صريحاً مخالفت خود را با شركت نفت انگليسي اعلام نموده بود. در سال 1326ه دولت انگليس با جمع آوري يهوديان دنيا در فلسطين در صدد تأسيس و تشكيل دولت اسرائيل بود, آيت اللّه كاشاني با صدور اطلاعه و سخنراني هاي خويش , ضمن حمايت از مردم فلسطين و دعوت مردم براي كمك به فلسطيني و تحريك براي جنگ با صهونيست ها, مبارزه در جهت قطع دست انگليس از نفت ايران را در درجهء اوّل فعاليت قرار مي دهد.(7)

چند روز قبل از 15بهمن سال 1327_ كه روز تيراندازي به سوي شاه بود _ اعلاميه شديداللحني عليه انگليس وشركت نفت و دولت هاي دست نشاندهء آن در ايران صادر كرد و مردم را به يك مبارزه همگاني دعوت نمود. به دستورشاه , كاشاني در نيمهء شب 16بهمن با ضرب و شتم دستگير مي شود و ابتدا به قلعهء فلك الافلاك خرم آباد تبعيد وزنداني مي گردد و سپس به لبنان تبعيد مي شود.

كاشاني در تبعيد گاه لبنان با صدور اعلاميه مردم ايران را به اتحاد و مبارزه عليه حكومت شاه دعوت مي كند وعلت تبعيد خود را, مسئلهء ملي شدن نفت ايران و مخالفت با يغماگري انگليسي ها در شركت نفت و تغيير قانون اساسي براي ايجاد حكومت ديكتاتوري و مسلط كردن ايادي بيگانه بر كشور بيان

مي كند.(8)

پس از تبعيد شدن آيت اللّه كاشاني , بسياري از مخالفان دولت مرعوب شدند و سكوت اختيار كردند. مجلس پانزدهم و عوامل انگليس در ايران , پنداشتند وضعيت مساعدي براي انعقاد قرار داد نفتي ديگري براي تحكيم منافع انگليس فراهم شده است . لذا هيأت نمايندگي شركت نفت انگليس و ايران , به رياست وارد تهران شد وقرارداد الحاقي تنظيم گرديد, اما چون اين قرار داد در اواخر دورهء مجلس پانزدهم بود, به تصويب آن مجلس نرسيد و به مجلس شانزدهم كشيده شد. مصدق كه به دستور انگليس توسط رضاشاه پس ازمجلس چهاردهم از صحنهء سياست كنار زده شده بود تا با چهرهء مردمي و اپوزيسيون وارد صحنه شود و لذا درمجلس پانزدهم نماينده نبود و در مجلس شانزدهم خود را كانديدا نكرده بود, يك باره با دعوت اقليت مجلس واردصحنهء سياست شد و به عنوان اعتراض به دخالت دولت در انتخابات به اتفاق هيجده نفر ديگر در دربار متحصن گرديد. در روز انتخابات , عبدالحسين هژير وزير دربار با شليك چند گلوله توسط يكي از اعضاي فدائيان اسلام به قتل مي رسد.

انتخابات تهران با اين بهانه ابطال مي گردد و در انتخابات مجدد تهران , مصدق شركت مي كند و رأي مي آورد و به همراه هيجده نفر از متخصصان جبههء ملي را تشكيل مي دهد و خود رياست آن را به عهده مي گيرد و مخالفت خود رافقط با قرار داد الحاقي گس _ گلشائيان _ اعلام مي كند. آيت اللّه كاشاني پس از يك سال و نيم تبعيد, با استقبال بي نظير و تاريخي مردم , وارد تهران مي شود و

در بدو ورود, طي بيانيه اي تصريح مي كند نفت ايران متعلق به ملت ايران است . او مخالفت خويش را با تمام قراردادهاي نفتي ايران اعلام مي كند.

در پنجم تيرماه 1329رزم آرا عامل سياست انگليس و امريكا و رئيس ستاد ارتش با حفظ سمت نخست وزيري را به عهده گرفت . آيت اللّه كاشاني با صدور اعلاميه اي رزم آرا را عامل بيگانه معرفي نمود و در آذر ماه همان سال طي بيانيه اي با تأكيد بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور, از مردم خواست آن قدر در مورد ملي شدن صنعت نفت پافشاري كنند تا طرفداران شركت نفت , ناچار به اطاعت افكار عمومي گردند.

بر خلاف آن چه كه برخي با تبليغات و شايعات , مصدق را قهرمان ملي شدن صنعت نفت معرفي مي كنند. ملاحظه گرديد نقش مصدق قابل مقايسه با نقش آيت اللّه , كاشاني نيست . او با طرح رحيميان مخالفت كرد.حتي در سوم دي ماه 1329دكتر بقايي طرحي را به امضاي يازده نفر از نمايندگان مجلس رساند و در آن , پيشنهادملي شدن صنعت نفت سراسر ايران را ارائه نمود. طرحي براي مطرح شدن در مجلس , نيازمند امضاي پانزده نماينده است , به دليل حد نصاب نرسيدن امضا, اين طرح متوقف شد.

دقت داريد اگر اعضاي جبهه ملي كه رئيس آن مصدق بود, اين طرح را امضا مي كردند, مشكل حل مي شد.

در هشتم دي ماه 1329آيت اللّه كاشاني مجدداً طي اعلاميه اي از مردم ايران خواست جهت ملي شدن صنعت نفت , متينگ تشكيل دهند. مردم تهران در ميدان بهارستان تجمع نمودند و در قطعنامهء مراسم

خود, خواستار ملي شدن صنعت نفت در تمام ايران شدند.

سرانجام با سخنراني ها و اطلاعيه ها و مبارزات ممتد آيت اللّه كاشاني و بيداري مردم , كمسيون نفت مجلس شانزدهم به رياست مصدق , مجبور شد موضوع ملي شدن صنعت نفت را در سراسر ايران تصويب نمايد. اين طرح پس از تصويب در كمسيون نفت , در 24اسفند ماه در مجلس شوراي ملي , و در 29اسفند سال 1329در مجلس سنابه تصويب نهايي رسيد.

(پ_اورقي 1.مرحوم آيت الله كاشاني چندين نوبت دستگير و زنداني شد. 28ماه فقط مربوطه به اين نوبت بود.

(پ_اورقي 2.جلال الدين مدني , تاريخ سياسي ايران , ج 1 ص 142

(پ_اورقي 3.همان , ص 143

(پ_اورقي 4.حسن آيت , درس هايي از تاريخ سياسي ايران , ص 117

(پ_اورقي 5.تاريخ سياسي ايران , ص 142

(پ_اورقي 6.حسن آيت , درس هايي از تاريخ سياسي ايران , ص 130و جلال الدين مدني , تاريخ سياسي ايران , ص 145

(پ_اورقي 7.جلال الدين مدني , همان , ص 172

(پ_اورقي 8.همان , ص 176

نظر مراجع عظام و علما(دامت بركاتهم ) در مورد فعاليت هاي مذهبي دكتر شريعتي چيست ؟كتاب هاي مفيد ايشان را نام ببريد؟

پرسش

نظر مراجع عظام و علما(دامت بركاتهم ) در مورد فعاليت هاي مذهبي دكتر شريعتي چيست ؟كتاب هاي مفيد ايشان را نام ببريد؟

پاسخ

اكثر مراجع نسبت به مرحوم دكتر شريعتي اظهار نظر نفرموده اند, شما مي توانيد ديدگاه مرجع مورد نظررا از خودش سؤال نماييد.

در مورد دكتر علي شريعتي نظريات مختلف , بلكه متضادي وجود دارد و اين به خاطر مواضع مختلف و موقعيت خاص ايشان است .

او فردي انقلابي , دلسوز, متفكر و صاحب انديشه بوده و با زبان و قلمش آن چه را كه فهم و برداشت او از اسلام بوده است مطرح مي كرده . بسياري از اقشار تحصيل كرده در زمان شاه به واسطهء بيان و بينش نويني كه شريعتي ازاسلام ارائه داد گرايشات اسلامي و انقلابي پيدا كردند.

البته در اين ميان نيز تعدادي از كتاب هاي ايشان استفاده كرده و نسبت به برخي از مقدسات بدبين شده اند و چه بسياري را به او بدبين كرد سخناني بود كه عليه بعضي از روحانيان , مخصوصاً علامهء مجلسي بيان كرد و كار را به بي احترامي به علامهء مجلسي كشانيد و اتهامِ درباري بودن را به ايشان نسبت داد و هم چنين بعضي از ادعاها را زيرسؤال برد.

ناگفته نماند ايشان در آن وضعيت خاص زمان طاغوت كه بسياري از افراد خود را فروخته بودند, خون دل مي خورد و از اين كه خيلي ها به نام دين , نان مي خوردند و نسبت به مسائل جامعه حساسيتي نداشتند ناراحت بود. واز روحانيت غير مبارز انتقاد مي كرد و از طرفي هم بزرگ ترين ستايش ها را از روحانيت زنده , بيدار, مجاهد,

آگاه ,انقلابي و مسئوليت شناس مي كرد و خود حامي و مدافع , بلكه مبلغ چنين روحانيتي بود.

به هر حال او دربارهء علامهء مجلسي اشتباهي بزرگ مرتكب شد. علامهء مجلسي در وضعيتي مي زيست كه اگر به دربار صفوي رفت و آمد نمي كرد به اسلام ضربهء سنگيني وارد مي آمد. و به جهت حفظ مصلحت اسلام با آن ها رابطه داشته است نه منافع مادي . همان طور كه امام رضا7به جهت حفظ اسلام وليعهدي مأمون را قبول كرد. پس قضاوت شريعتي در مورد علامهء مجلسي عجولانه بوده است و امام امت (ره ) نيز اين مطلب را بيان كرد كه كساني كه علامه ءمجلسي را نسبت درباري مي دهند, چون شرايط و وضعيت زماني و اهداف او را نشناخته اند.

البته علت ديگر مخالفت روحانيت با وي , ارائهء بينش كاملاً جديدي از اسلام بود كه بيشتر اسلام را در بعداجتماعي و حركت هاي سياسي و مبارزه جويانه مطرح مي ساخت , علاوه بر اين چهرهء يك بعدي از اسلام ترسيم كرده بود و همهء ابعاد اسلام را تحت الشعاع آن بُعد قرار داده بود, بسياري از پايه ها و مباني تفكر خود را از مطالعات خود در اروپا اخذ كرده بود و متأسفانه فرصت كاملاً مناسبي هم پيدا نكرده بود كه مباني انديشهء سياسي و فلسفي خود را كاملاً نقادي كند و انديشه هاي خود را به انديشه هاي ناب اسلامي نزديك تر كند, از اين جهت اشتباهات زيادي در نوشته اي او مشهود است كه مانع مي شود كتاب هاي او براي هر كس قابل توصيه باشد و فقط براي كساني مفيد

است كه قدرت تحليل و تجزيه مطالب را داشته باشند.

به هر حال انديشه هاي او قابل احترام است و به انقلاب خدمت بزرگي كرد و به دين و انقلاب اخلاص و ارادتي خاص داشت و خيلي از اتهامات دربارهء او بي اساس و بي پايه و ناشي از كوته بيني دشمنان و مخالفان او است .

ايشان با آقاي مطهري و مقام معظم رهبري ارتباط دوستانه داشته اند و براي كارهاي فرهنگي گاهي با هم مشورت مي كرده اند و مقام معظم رهبري ارتباط دوستانه داشته اند و براي كارهاي فرهنگي گاهي با هم مشورت مي كرده اند و مقام رهبري هم ايشان را تأييد كرده اند. البته اين به اين معنا نيست كه همهء نظريات ايشان درست باشد,بلكه در مجموع از اتهامات ناروايي كه به ايشان زده اند, از قبيل بي دين بودن , ماركسيست بودن و حتي ساواكي بودن و سني بودن و غيره قطعاً مبرا هستند. سخن دربارهء ايشان از محورهاي گوناگون , فراوان است كه به درازا مي كشد. به هر حال انديشهء هر متفكري براي متفكران غنيمت و قابل مطالعه است .

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟

پرسش

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟

پاسخ

شخصي از تبعهء بلژيك كه در ايران بود, به دادگاه بلژيك از آقاي هاشمي رفسنجاني شكايت كرد ومدعي شد مدتي كه من در ايران بودم , به دستور آقاي هاشمي مرا مورد ظلم و اذيّت قرار دادند. دادگاه بلژيك ايشان را محكوم كرد و بعد كه ايران سفير بلژيك را به وزارت امور خارجه فرا خواند, دولت بلژيك نيز مسئلهء را خاتمه يافته اعلام و اظهار كرد: اين رأي قاضي بوده و ربطي به دولت بلژيك ندارد و از ايران عذرخواهي كرد. البته اين اتهامات يكي از وسايل تبليغي عليه جمهوري اسلامي و براي مخدوش كردن چهرهء ايران در صحنهء بين المللي صورت گرفته بود.

چرا آقاي بازرگان معتقد بود قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد؟

پرسش

چرا آقاي بازرگان معتقد بود قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد؟

پاسخ

به طور قطع نمي توانيم بگوييم آقاي بازرگان چنين عقيده اي داشته است , چون نسبت به همفكران وهم مسلكان سياسي خود مؤمن تر بود, اما قاطعانه مي توان گفت برخي از دوستان و همفكرانش چنان عقيده اي دارند.آنان در واقع غرب زده و ود باخته اند; يعني چون مي بينند بعضي از احكام اسلامي با مذاق غربي ها و طرفداران دروغين حقوق بشر سازگاري ندارد و به پندار آنان , حالت خشونتي دارد, اين خودباختگان حرف آنان را نشخواركرده و معتقدند قوانين اسلامي با زمان فعلي هم خواني ندارد.

مثلاً قانون قصاص را كه قرآن آن را مايهء حيات اجتماعي بشر مي داند (ولكم في القصاص حياةٌ يا اولي الاءلباب لعلّكم تتقون )(1) رد مي كنند. يا دربارهء حكم اسلام , در مورد دزد كه در صورت تحقّق شرايط بايد دست او بريده شود,(2) و ساير احكام قضايي اسلامي .

غربي ها مي گويند: اين ها يك نوع خشونت و قساوت است و مخالف آزادي بشر. بديهي است كسي كه از خوداراده اي نداشته باشد و عنان اختيار خويش را به دست غربي ها و بيگانگان بسپارد, بايد بگويد: قوانين اسلامي امروزقابل پياده شدن نيست ; با اين كه مي دانند پيشرفته تر از قوانين آسماني و الهي قانون ديگري وجود ندارد.

(پ_اورقي 1.بقره (2 آيهء 179

(پ_اورقي 2.مائده (5 آيهء 38

تا چه ميزان مي توان به آثار دكتر شريعتي براي استناد رجوع كرد و اصلاً مقبوليت وي تا چه اندازه اي در بين علماي عظام وجود دارد؟

پرسش

تا چه ميزان مي توان به آثار دكتر شريعتي براي استناد رجوع كرد و اصلاً مقبوليت وي تا چه اندازه اي در بين علماي عظام وجود دارد؟

پاسخ

راجع به آثار دكتر شريعتي ابتدا نظر شما را به گوشه اي از مطلبي كه استاد حوزه و دانشگاه محقق علوم اسلامي حضرت آيت الله شهيد مطهري در سال هاي پنجاه , پنجاه و يك راجع به جزوهء و گفته است و سپس به بيانيهء مشترك ايشان و مهندس بازرگان كه در سال پنجاه و شش منتشر شده است ,جلب مي كنيم و قضاوت را بر عهدهء شما مي گذاريم . ايشان راجع به جزوهء 15_ 16اسلام شناسي مي فرمايد: (1).

و دربارهء جزوهء مي فرمايد: اين جزوه نوعي توجيه تاريخ است بر اساس مادي ماركسيستي .نوعي روضهء ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد ... امام حسينِ اين جزوه همان امام حسينِ مظلوم ومحكوم روضه خوان هاست كه هيچ نقشي در تاريخ ندارد.(2)

استاد مطهري و مهندس بازرگان در بيانيهء مشترك مي گويند: نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بود و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعهء وافي داشته باشد تا آن جا كه گاهي از مسلّمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامي بي خبر مي ماند _ هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطلاعات خود در اين زمينه مي افزود, در مسائل اسلامي حتي در مسائل اصولي دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آن هاناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه : كساني كه آن چه را ما

نازل كرديم , كتمان مي كنند, موردلعنت خداوند قرار مي گيرند.(3)

(پ_اورقي 1_ استاد مطهري و روشنفكران , انتشارات صدرا, ص 35

(پ_اورقي 2_ شهيد مطهري , مجموعه آثار, ج 17 ص 671

(پ_اورقي 3_ استاد مطهري و روشنفكران , انتشارات صدرا, ص 64

دكتر شريعتي آيا شهيد است يا مرحوم , به دست چه كساني كشته شد؟ اكنون خانواده اش كجايند وچه مي كنند؟

پرسش

دكتر شريعتي آيا شهيد است يا مرحوم , به دست چه كساني كشته شد؟ اكنون خانواده اش كجايند وچه مي كنند؟

پاسخ

دكتر شريعتي كتاب ها و سخنراني هاي فراواني در زمينهء اسلام شناسي و جامعه شناسي داشته و فوت اومشكوك است . از وضعيت خانوادهء او اطلاعي نداريم , ولي فرزند او در امريكا است .

ديدگاه امام خميني (ره ) درباره مبارزات فعاليت هاي ستارخان و باقرخان را به طور اختصارشرح دهيد؟

پرسش

ديدگاه امام خميني (ره ) درباره مبارزات فعاليت هاي ستارخان و باقرخان را به طور اختصارشرح دهيد؟

پاسخ

ما اطلاع نداريم كه امام خميني (ره ) شخصاً از گاندي نام برده باشد و از مبارزات و فداكاري ايشان تمجيد كرده باشد, لكن چون امام ره خود مخالف سرخست استعمار گران بود و از مبارزان عليه آن ها حمايت مي كرد, از اين رو به طور كالي مبارزات گاندي عليه پيراسعمار انگليس مورد تأكيد ايشان بوده است .

پس از آن كه خبر سركوبي مشروطه خواهان و به توپ بستن مجلس و تعبيد شدن آية الله سيد محمدطباطبائي و آية الله سيد عبدالله بهبهائي توسط محمدعلي شاه و عمالش در شهرهاي مختلف ايران پخش شد,مردم تصميم به مبارزه با استبداد گرفتند. مردم غيور تبريز به رهبري ستارخان و باقراخان به دنبال فتواي علماي نجف دست به نبردهاي دلاورانه اي بر ضد استبداد زدند. محمد علي شاه نيز نيروهايي را به رهبري عين الدوله براي سركوبي مردم به تبريز اعزام كرد و تبريز به محاصره كامل نيروهاي دوليت افتاد. اين محاصره ده ماه طول كشيد, اما مردم تسليم نشدند تا اين كا سرانجام نيروهاي شاه از محاصره دست برداشتند. ستارخان در واقعه قيام مردم تبريز كه شهر به محاصره نيروهاي محمدعلي شاه افتاده بود, شجاعت غيرقابل وصفي از خودنشان داد. به طوري كه بارها بدون هراس از مرگ به مقابله با محاصره كنندگان شتافت پس از فتح تهران و بازگشايي مجلس شوراي ملي , نمايندگان به ستارخان لقب سردار ملي و به باقرخان لقب سالاز ملي دادند.1()

(پ_اورقي 1 - برداشت از كتاب تاريخ سال سوم راهنمايي , ص 50-

48

عمل كرد آقايان : دكتر سيد عبدالكريم سروش , صادق زيباكلام , داريوش فروهر, قاسم لو,احسان طبري , نورالدين كيانوري , دكتر سنجابي , دكتر شايگان , دكتر ابراهيم يزدي , دكتر بهشتي , شهيدباهنر,شهيد رجايي , مهندس بازرگان را قبل و بعد از انقلاب بنويسيد؟

پرسش

عمل كرد آقايان : دكتر سيد عبدالكريم سروش , صادق زيباكلام , داريوش فروهر, قاسم لو,احسان طبري , نورالدين كيانوري , دكتر سنجابي , دكتر شايگان , دكتر ابراهيم يزدي , دكتر بهشتي , شهيدباهنر,شهيد رجايي , مهندس بازرگان را قبل و بعد از انقلاب بنويسيد؟

پاسخ

به خاطر گستردگي كار و نبودن فرصت مناسب متأسفانه از بيان شرح حال آقايان مورد نطرمعذوريم , اما براي خالي نبودن عريضه به صورت تلگرافي معروض مي داريم كه آقايان : دكتر يدالله سحابي (پدر مهندس عزت الله سحابي ), مرحوم مهندس بازررگان و دكتر ابراهيم يزدي قبلاً عضو جبهه ملي بودند, امابه خاطر ناسازگاري جبهه ملي با اسلام و قوانين اسلامي , از آن جدا شده و نهضت آزادي را تشكيل دادند و تاحدي كه منش و خط مشي آن ها اجازه مي داد عليه شاه و حاميانش اقدام مي كردند. بعد از انقلاب از طرف امام (ره ) كارهاي كليدي مملكت را به عهده گرفتند و در اثر ضعف و بي كفايتي سياسي از كار بر كنار شدند سپس به گروه منتقد حكومت تبديل شدند از اين افراد دكتر سبحاني , دكتر شايگان و داريوش فروهر عضو جبهه ملي بودند. قبل از انقلاب در حد متعارف و بلكه پايين تر از متعارف با حكومت شاه مبارزه مي كردند. و بعد ازپيروزي انقلاب فروهر و زيركار و امور اجتماعي دولت موقت شد, ولي پس از سقوط دولت موقت به منتقدحكومت تبديل شد و به وسيله بعضي از نفوذي هاي اطلاعاتي همراه قاسم لو, رهبر حزر دموكرات كردستان بود. بعد از انقلاب عليه حكومت اسلامي شورش كردند و در

اثر آن هزاران نفر شهيد و مجروح شدند. سرانجام نيز از ايران فرار كردند و در خارج از كشور به دست نيروهاي انقلاب به درك و اصل شدند.

كيانوري , رهبري حزب توده در ايران و احسان طبري , ايدئولوگ آن در ايران و خاورميانه بودند. بعد ازانقلاب با نظام جمهوري اسلامي مخالفت كردند و هر دو دستگير شدند. بعد از دستگيري , احسان طبري درزندان اوين بر حسب گفته ها و نوشته هايش مسلمان شد و از گذشته اظهار ندامت كرد و تا آن جايي كه ممكن بود تمام رشته هايي را كه در گذشته رشته بود پنبه كرد و حتي كتابي برضد تمام نوشته هاي خود تدوين كرد.دكتر عبدالكريم سروش قبل از انقلاب از جوان هاي انقلابي , تحصيل كرده , متدين و طرف دار حكومت ديني بود پس از انقلاب پست هاي نسبتاً مهمي

صادق زيبا كلام هم تقريباً انقلابي و مخالف رژيم بود. وي استاد دانشگاه بود و مدت سه سال در زندان طاغوتي به سر مي بردند. جزء اصلاح طلبان تقريباً به شكل غربي هستند. او هنوز در مجامع علمي تدريس دادند و شخصا نير مذهبي و اهل نماز و روزه مي باشند.

شهداي گران قدر آقايان : دكتر بهشتي , دكتر باهنر و رجايي هم قبل از انقلاب طرفدار سرسخت امام (ره ) واسلام و دشمن واقعي حكومت شاه و حماميانش بودند. بعد از انقلاب با چنگ و دندان از امام (ره ) نظام جمهوري اسلامي و ارزش هاي ديني دفاع كردند و در پست هاي مهم و كليدي مملكت مثل : رياست جمهوري (رجايي ) نخست وزيري (باهنر) رياست ديوان علي

قضايي كشور (شهيد بهشيت ) به كار گمارده شدندو سرانجام جانشان را در راه انقلاب فدا كرده و شهيد شدند.

دكتر شريعتي فوت كردند؟ آيا مي توان با خانواده ايشان تماس گرفت ؟ چرا كتاب هاي ايشان را به جوانان معرفي نمي كنند و هيچ صحبتي از او و انديشه هايشان نمي شود؟

پرسش

دكتر شريعتي فوت كردند؟ آيا مي توان با خانواده ايشان تماس گرفت ؟ چرا كتاب هاي ايشان را به جوانان معرفي نمي كنند و هيچ صحبتي از او و انديشه هايشان نمي شود؟

پاسخ

كيفيت وفات دكتر علي شريعتي كه در لندن روي داد, تا به حال بر كسي معلوم نشده است . بعضي معتقدند كه عمّال ساواك او را در محل اقامتش به طور پنهاني به شهادت رساندند و بعضي مرگ ايشان را بر اثر سكته قلبي و طبيعي دانسته اند. اما حقيقت امر به واسطه اين كه از كالبدشكافي ايشان به عمل آمد از مردم پوشيده ماند.

در مورد خانواده ايشان و نحوه ارتباط با آنان اطلاع درستي در دست نداريم , اما سال ها است پسر بزرگشان در خارج از كشور به سر مي برند. در مورد آثار و انديشه هاي ايشان هم , اوضاع آن طور كه شما نوشته ايدنيست و مجموع آثار ايشان هر ساله به چاپ مي رسد و نوارهاي سخنراني آن مرحوم تكثير و انتشار مي يابد و اتفاقااين چند سالهء اخير بر روي آثار ايشان بيش تر تبليغ شده است و جز معدود آثاري , الباقي در دست خوانندگان قراردارد. البته بايد توجه داشت كه ايشان حدود 24سال است كه در گذشته اند, از اين روي به واسطه تغيير اوضاع زمانه و طرح مسائل نو, آثار ايشان خود به خود دچار مهجوريت مي گردد. از سوي ديگر هم , در سالگرد وفات ايشان رسانه هاي ارتباط جمعي , مجله ها روزنامه ها, راديو و تلويزيون و... به نقد و بررسي و شناسايي افكار و آراي آن مرحوم مي پردازند.

بنابراين , اگر مخالفتي با افكار ايشان در جامعه هست , موافقاني هم وجود دارند كه در صددمعرف صحيح ايشان هستند. به هر صورت , عزيز گјǙřʠ, هر انساني جايز الخطا است و مرحșŠدكتر شريعتي هم ازاين قاعده مستثنا نيست , اما به هيچ وجه .()(پ_اورقي 2.شريعتي از ديدگان ԘΘՙʘʠها, گفتگو با مرحوم دكتر بهشتي و مقام معظم رهبري , با اندكي تلخيص .

ايشان دو دهه است كه وفات كرده اند و بر انديشمندان است كه .(1)

(پ_اورقي 1.شريعتي از ديدگاه شخصيت ها, گفتگو با مرحوم دكتر بهشتي و مقام معظم رهبري , با اندكي تلخيص .

6: شهيد سپهبد قرني كه بود و چگونه به شهادت رسيد؟

پرسش

6: شهيد سپهبد قرني كه بود و چگونه به شهادت رسيد؟

پاسخ

شهيد قرني در سال 1337 در ارتش ايران سرلشگر و رئيس ركن دوم ستاد ارتش بود. او و چند تن از همكارانش را به خاطر شايعه تدارك كودتا عليه رژيم شاهنشاهي بازداشت و دو سال زنداو از ارتش اخراج كردند. پس از پيروزي انقلاب اولين رئيس ستاد ارتش جمهوري اسلامي گرديد و پس از كناره گيري، به وسيله گروه فرقان به شهادت رسيد.(1)

پي نوشت ها:

1 - سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي، معاصر ايران، ج 1، ص 341.

چرا شخصيت هايي همچون دكتر علي شريعتي و شهيد آيت الله بهشتي و اغلب شهداي اوائل انقلاب نزد مردم غريب و نا آشنا مانده اند؟

پرسش

چرا شخصيت هايي همچون دكتر علي شريعتي و شهيد آيت الله بهشتي و اغلب شهداي اوائل انقلاب نزد مردم غريب و نا آشنا مانده اند؟

پاسخ

آگاهي و شناخت شخصيت هاي بزرگ بايد توسط خود مردم مخصوصاً تحصيل كرده ها انجام شود. ما بايد به دنبال شناخت شخصيت ها باشيم. البته شناخت شخصيت آنان در صورتي كه براي ما و يا براي جامعة ما منشأ اثر مفيدي باشد، لازم است. شناخت شخصيت ها اگر باعث بالا رفتن بُعد اخلاقي و ديني يا بُعد علمي و معرفتي باشد بسيار خوب و پسنديده است.

مسلّماً خواندن زندگي نامة شهيدان راه فضيلت و دانستن سجاياي اخلاقي آنان براي روحية انسان مفيد است و عامل تحرّك زايي به سوي پيشرفت و تكامل خواهد بود.

دكتر علي شريعتي چه نگرشي نسبت به روحانيت داشتند و نظر حضرت امام خميني(ره) و ديگر بزرگان نسبت به ايشان چه بود؟

پرسش

دكتر علي شريعتي چه نگرشي نسبت به روحانيت داشتند و نظر حضرت امام خميني(ره) و ديگر بزرگان نسبت به ايشان چه بود؟

پاسخ

ديدگاه شخصيت هاي علمي، ديني و سياسي در مورد شريعتي متفاوت و گاهي متضاد است.

برخي در ضديت با او چنان راه افراط طي كرده اند كه او را بي دين، وابسته و مرتبط به ساواك (سازمان جاسوسي شاه) دانسته اند.[5]

بعضي نيز آن چنان تقديسش نموده اند كه در بُعد كلامي او را اسلام شناس نمونه و زبردست و در عرصة سياست از عوامل مهم سقوط رژيم شاه دانسته اند. شكي نيست كه او فردي انقلابي و متفكري دلسوز، و تلاش گري خستگي ناپذير بود كه قصد خدمت به دين و جامعه داشته و زبان و قلمش در بيداري افكار دانشجويان و طيف تحصيل كرده در عصر خودش مؤثر بوده است، اما برخي اشتباهات و ضعف ها در بيان و قلمش موجب شده كه همة آثارش قابل استفاده براي اقشار نباشد، بلكه فقط كساني از آن مي توانند استفاده كنند كه مباني ديني و اعتقادي را خوب فهميده اند و قدرت تحليل و تجزية مطالب و نقد بر كتاب را دارند.

آن اشتباهات موجب گرديد كه برخي از شخصيت ها و علما در برابر وي موضع گيري كنند. مهم ترين اشتباهات و ضعف هاي وي عبارت بود از:

1_ بسياري از پايه ها و مباني اعتقادي و انديشة سياسي و فلسفي وي از مطالعاتش در اروپا شكل گرفته و با توجه به اين كه، مطالعاتش از عمق لازم و تخصص حرفه اي كافي برخوردار نبوده و همة منابع اصيل شيعه نيز در دسترسش نبوده يا مورد

استفاده قرار نگرفته، اشكالاتي در بعضي آثارش وجود دارد كه مورد نقد برخي از شخصيت ها چون شهيد مطهري ره قرار گرفته است.3[6]

2_ يك بُعدي نگري: با توجه به تخصصش در جامعه شناسي و تحصيلاتش در غرب تلاش كرد اسلام را بيشتر در بعد اجتماعي و حركت هاي سياسي و مبارزه جويانه مطرح سازد.

3_ بي توجهي به شرايط زمان: نگرش تك بُعدي او به مسائل موجب گرديد كه نتواند موضع گيري ها و حركت هاي علما و فعالان عرصة دين وسياست را در اوضاع مختلف ازمنه بشناسد و تجزيه و تحليل كند. از اين رو به برخي از علماي بزرگ اسلامي تاخته است. امام خميني ره در مورد اهانت شريعتي به علامه مجلسي ره فرمود: "كساني كه علامه مجلس را نسبت درباري مي دهند، چون شرايط و وضعيت زماني و اهداف او را نشناخته اند اين اظهارات را مي كنند. اين ها از تاريخ اطلاع دقيقي ندارند".

ديدگاه شهيد مطهري و شهيد بهشتي و مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي حفظه الله تعالي نسبت به دكتر شريعتي ديدگاه اعتدال بود. با شريعتي ارتباط و مجالست و مذاكره داشتند. اشتباهات او را به وي تذكر مي دادند و گفته ها و آثار او را نقد مي كردند، ولي در عين حال او را انساني متفكر، انديشمند و دلسوز مي دانستند.[7]

شريعتي خود به نادرست و اشتباه بودن برخي مطالب در آثارش معترف بود، لذا پيش از مسافرت به خارج از كشور _ كه منجر به فوت وي شد _ از دامشند فرزانه جناب آقاي محمد رضا حكيمي مي خواهد كه آثار و كتاب هايش را مورد

بررسي و اصلاح قرار دهد. محمد رضا حكيمي مي گويد: مصمم بودم كه اين كار را انجام دهم، اما دخالت برخي از افراد و طرفداران متعصب شريعتي در چاپ و انتشار بي ظابطة آثارش، موجب گرديد از تصميم خود منصرف شوم، در هر حال مرحوم شريعتي مطالب تازه و پرچاذبه اي نيز داشته است. البته بعضي از افراد بيش از حد تعصب و حساسيت نشان داده اند يا به خاطر عدم اطلاع و يا تحريك شده بودند و گرنه اينگونه اشتباهات را ديگر متفكران نيز داشته اند.

[5]به كتاب آقاي شريعتي و انقلاب اسلامي در اسناد ساواك ايران، نوشتةمركز اسناد انقلاب اسلامي؛ و كتاب تحليلي از نهضت امام خميني ره، نوشتة حميدروحاني مراجعه شود.

[6]نقد شهيد مطهري ره به برخي نوشته هاي شريعتي را در كتاب "استاد مطهريو روشنفكران" از انتشارات صدرا جستجو كنيد.

[7]به آرشيو روزنامة جمهوري اسلامي در خرداد سال هاي 58 _ 59 و 60 مراجعهشود.

اگر بخواهيم دكتر شريعتي را ارزيابي كنيم در مورد او بايد چه گفت و چگونه قضاوت نمود؟

پرسش

اگر بخواهيم دكتر شريعتي را ارزيابي كنيم در مورد او بايد چه گفت و چگونه قضاوت نمود؟

پاسخ

در بارة دكتر شريعتي از كساني كه با او نزديك بوده اند و به مرام و مسلك او آشنا بوده دو ديدگاه اظهار شده است برخي او را فردي انقلابي و دلسوز به اسلام مي دانند و مي گويند سخنراني ها و نوشته هاي او خيلي از جوان ها را از خطر كمونيست شدن نجات داد و در مجموع او را دلسوز نسبت به اسلام مي دانند.

برخي از نزديكان و آشنايان با او در عين اين كه او را از جهات مذكور قبول دارند، ولي داراي اشتباهات عمده اي مي دانند و بر او اشكالاتي وارد كرده اند مثلاً مرحوم شهيد مطهري كه با ايشان در تأسيس حسينية ارشاد نقش اساسي داشته و با او همكاري داشته در پايان از او رنجيده مي شود (رنجيده شدن او نه به خاطر مسائل شخصي بوده بلكه به خاطر مسائل عقيدتي و مطالبي كه ايشان به آنها معتقد بوده و خود را از حسينية ارشاد و از ايشان كنار كشيده و از آنها جدا مي شود. ايشان نقدها و اعتراض هاي فراواني به سخنراني ها و نوشته هاي شريعتي دارد: از جمله پس از مطالعة كتاب اسلام شناسي دكتر شريعتي اين طور نوشته است اولاً به نظر من اين جزوه چيزي كه نيست اسلام شناسي است حداكثر اين است كه بگوييم اسلام سرايي يا اسلام شاعري است يعني اسلام موضوع و سوژة يك نوع شعر و تخيّلي به صورت نثر شده است و البته زيبا هم سروده شده است و بيشتر از سوسياليسم و كمونيسم و ماترياليسم تاريخي و اگزيستانسياليسم مايه گرفته است

تا اسلام.[11]

شهيد مطهري كتاب حسين وارث آدم شريعتي را نوعي روضه ماركسيستي بر حسين (ع مي داند.[12]

البته نظريات ديگري نيز در مورد دكتر شريعتي وجود دارد. مانند آنچه كه حميد روحاني در كتاب نهضت امام خميني نوشته است

ايشان سخت تحت تأثير "لوين ماسينيون اسلام شناس مسيحي بوده مي گويد: "پروفسور لويي ماسينيون استاد بزرگوار و نابغه من كه خيلي از چيزها از او دارم و در ساختمان دل من دست داشته است .. چقدر مقدس و عالي و شرافتمند و انسان بود... من در حضور او خود را در برابر يك روح بزرگ و يك انسان فراتر و يك خوبي مطلق و متعالي و يك انسان نفيس و بسيار كمياب مي يافتم .. من گورويچ را تعظيم مي كردم اما ماسينيون را تقديس لو فور، سارتر، گورويچ مغزم را پرمي كردند عقلم را سير مي كردند مرا انديشيدن مي آموختند... آه اگر در زندگي ماسينيون را نمي شناختم احساس مي كنم كه اگر اين حادثه بزرگ در عمرم رخ نمي داد تا آخر عمر از چه چيزها بي خبر مي ماندم .. خدايا تورا چگونه سپاس بگذارم چگونه اكنون ماسينيون مرده است و من در گوشه قبرستاني از شرق تنها مانده ام و در ميان موجوداتي كه درست به انسان شباهت دارند زندگي مي كنم احساس شگفتي مي كنم براستي اين قلب او است كه در سينة مي تپيد... او يك كاتوليك متعصب بود، مسيحي بودن در آب و گل او بود..".[13]

از آيت اللّه مكارم پرسيده اند: نظرتان را در مورد كتاب هاي دكتر علي شريعتي بيان فرماييد؟ ايشان جواب داده اند: مطالبي را كه خوب است عمل كنيد و آنچه بداست رها كنيد

و اگر توانايي جدا كردن نداريد از اهل اطلاع بپرسيد و يا از كتاب هاي ديگري كه كاملاً شناخته شده است استفاده نماييد.6[14]

[11]علي ابوالحسني شهيد مطهري افشاگر توطئه ص 417.

[12]استاد مطهري حماسه حسيني ج 3، 307.

[13]كوير، مقالة معبودهاي من

[14]استفتاءات جديد، ج 1، سؤال 1618.

آيا موضع گيري روحانيون دربارة دكتر شريعتي اين بود كه او مطرود و غير مقبول است و سخنانش ضد دين است؟

پرسش

آيا موضع گيري روحانيون دربارة دكتر شريعتي اين بود كه او مطرود و غير مقبول است و سخنانش ضد دين است؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي همانند ديگر انديشمندان و متفكران جامعه است كه هم سخنان ارزشمند و درست دارد و هم مطالب نادرست.

در مورد مطالب نادرستش بايد گفت: اشتباه كرده و نظرش در فلان مورد درست نيست و قابل نقد است، ولي نمي توان گفت سخنان ايشان ضد دين است، هم چنان نيست و قابل نقد است، ولي نمي توان گفت سخنان ايشان ضد دين است، هم چنان كه ساير عالمان ديني در مورد بعضي از مسايل ديني نظر مي دهند، ولي صاحب نظران ديگر مي گويند: اين نظر درست نيست، ولي نمي گويند: اين حرف ضد دين است.

مخالفت برخي از روحانيون با دكتر شريعتي در مورد همة حرف هاي ايشان و خود او نبود، تا وي را به طور كلّي مطرود بدانند، بلكه در مورد سخنان نادرست ايشان دربارة مسايل اسلامي و يا دربارة عالمان برجسته اسلامي بود، مانند مرحوم علامه مجلسي كه نسبت به ايشان بي احترامي كرده است. شهيد مطهري دربارة جزوة اسلام شناسي مرحوم شريعتي مي گويد: به نظر من اين جزوه چيزي كه نيست اسلام شناسي است. حداكثر اين است كه بگويم اسلام سرايي يا اسلام شاعري است؛ يعني اسلام، موضوع و سوژة يك نوع شعر و تخيل ولي به صورت نثر شده است و البته زيبا هم سروده است.(1)

دكتر شريعتي مدّعي نبود كه همه نوشته ها و گفته هايش صحيح است، بلكه معتقد بود كه نوشته هايش بايد اصلاح شود. مرحوم محمد تقي شريعتي (پدر مرحوم دكتر شريعتي) در

اين مورد مي گويد: دكتر ادعا نداشت كه من معصوم هستم و هر چه مي نويسم بدون اشتباه است.(2)

روحانيون بيدار و انديشمند به حرف هاي نادرست مرحوم دكتر شريعتي انتقاد مي كنند و حرف هاي درست وي را قبول نموده و از تلاش هاي او تجليل مي نمايند.

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايد: "دكتر شريعتي يك چهرة پرسوز و پيگير براي حاكميت اسلام، و از جمله منادياني بود كه كوشش مي كرد اسلام را به عنوان يك تفكر زندگي ساز و يك نظام اجتماعي و يك ايدئولوژي راه گشاي زندگي مطرح كند.

شريعتي آغازگر طرح جديد ترين مسايل كشف شدة اسلام مترقي بود، به صورتي كه براي آن نسل، پاسخ دهنده به سؤال ها و روشن كنندة نقاط ابهام و تاريك بود. شريعتي بر خلاف آن چه گفته مي شود درباره او و هنوز هم عده اي خيال مي كنند، نه فقط ضد روحاني نبود، بلكه عميقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانيت بود. او مي گفت: روحانيت يك ضرورت است، يك نهاد اصيل و عميق و غير قابل خدشه است و اگر كسي با او مخالفت بكند، از يك آبشخور استعماري تغذيه مي شود.

اين ها اعتقاد او بود. در اين هيچ شك نكنيد، اين چيزهايي بود كه جزء معارف قطعي شريعتي بود. اما در مورد روحانيت، او تصورش اين بود كه روحانيون به رسالتي كه روحانيت به دوش دارد، به طور كامل عمل نمي كنند".(3)

البته بعضي گفته اند كه او دوره هاي فكري متفاوتي داشته است.

شهيد بهشتي دربارة مرحوم دكتر شريعتي مي گويد: " به راستي شريعتي علاقه مند بود كه

دور از تأثير فرهنگ غرب و شرق در سرزمين ما يك انقلاب اصيل در پرتو اسلام و بر اساس تعاليم اسلام به وجود آيد و به اين كار عشق مي ورزيد و به هر حال او يك سرمايه ارزنده بود".(4)

پي نوشت ها:

1. استاد مطهري و روشنفكران، ص 35.

2. روزنامه جهان اسلام، 28/3/71، ص 16.

3. رونامه ابرار، 29/3/1370، ص 10.

4. همان.

آرا و انديشه هاي دكتر علي شريعتي مخصوصاً در آثار مذهبي و تاريخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟ نظر استاد مطهري در اين مورد چيست؟

پرسش

آرا و انديشه هاي دكتر علي شريعتي مخصوصاً در آثار مذهبي و تاريخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟ نظر استاد مطهري در اين مورد چيست؟

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شدة قبل از انقلاب اسلامي ايران استكه در آگاهي دادن قشر جوان بر ضد حكومت ستم شاهي نقش ارزنده اي داشت. از مرحوم شريعتي آثار بسياري در مورد مسائل اسلامي، عقيدتي و تاريخي بر جاي مانده است. با توجه به اين كه رشته تخصصي و تحقيقي او در مسايل جامعه شناسي بوده، طبعاً آثاري كه در مورد مسايل ديني و تاريخ اسلامي نگاشته است، قابل نقد و بررسي بوده و خالي از اشتباه نيست.

در مورد آثار شريعتي برخي راه افراط را پيموده اند و همة نوشته هاي ايشان را درست و صحيح دانسته اند.

برخي بر عكس راه تفريط را طي كرده اند و همة آنها را نادرست و مردود دانسته اند.

راه درست اين است كه با ديد انصاف و واقع بيني نگاه كنيم و خوبي ها را بپذيريم و نادرستي ها را نقد نماييم.

ايشان يك سري امتيازات و جنبه هاي مثبتي دارند، نيز كاستي هايي، اينك نگاهي به دو جنبة مثبت و منفي در ايشان و آثارشان:

1_ ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و به آن چه مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن ها سخن مي گفت كه منشأ انديشة التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد

ماركسيسم پرداخت امّا نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد و به همان وضعي گرفتاري مي شد كه از آن مي گريخت.

تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است؛ مثلاً در تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه مي دهد، شهيد مطهري مي گويد كه اين تحليل، نوعي روضه ماركسيستي از حادثه عاشورا است.

2_ ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بياني خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني حساس و موج آفرين بود. اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بودكه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشة اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3_ دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنة زندگي و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: بر خلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطة فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و

متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعة صفوي است. از جمله علامة مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4_ اگر چه تخصصش درجامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي

بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي در اين كتاب ها جستجو نماييد:

1_ استاد مطهري و روشنفكران؛

2_ حماسه حسيني، ج 3 (بحث نقد حسيني و ارث آدم).

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست؟

پرسش

نظر شما در مورد دكتر شريعتي چيست؟

پاسخ

دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود كه در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده اي را ايفا نمود.

او در اين امر از دو پايگاه فرهنگي دانشگاه و "حسينيه ارشاد" ياري گرفت و با سخنراني هاي انقلابي و آتشين به نهضت امام خميني كه از پانزدهم خرداد چهل و دو در شكل جديدي ظاهر شده بود، نيرو بخشيد.

در هنگامي كه مرحوم دكتر علي شريعتي از پايگاه حسينه ارشاد بهره مي گرفت و در كنار شخصيت هاي بزرگ علمي - فرهنگي ديگري همانند شهيد مرتضي مطهري به بيداري نسل جوان همت مي گماشت، برخي با ديدگاه هاي ايشان مخالفت مي ورزيدند.

به جهت برخي از موضع گيري هاي مرحوم شريعتي، در جمع متدينان، برخي به حمايت و بعضي به انتقاد از او رو آوردند. متأسفانه هر دو سوي حمايت ها و مخالفت ها به جاي نقد و بررسي و رعايت عدل و انصاف، به افراط و تفريطها رو آوردند.

برخي از موافقان، او را فردي مطلق پنداشته و ديدگاه هاي وي را بدون چون و چرا پذيرفته بودند و به صورت غير منطقي از آن دفاع مي كردند. برخي مخالفان از او چنان عيب جويي مي كردند و به صورت غير منطقي وي را به باد انتقاد مي گرفتند كه گويا در زندگي و ديدگاه هاي او هيچ نكته مثبتي يافت نمي شود! در اين راستا پاره اي از برچسب ها را نثار او مي كردند.

اين افراطها و تفريطها موجب شد زمينه مناسبي

براي معرفي و نقد آثار و ديدگاه هاي مرحوم دكتر علي شريعتي فراهم نگردد.

اينك كه آن جو پر التهاب فروكش كرده است، مي توان تا حدودي در مورد ديدگاه ها و فعاليت هاي ايشان اظهار نظر و داوري نمود.

در اين راستا مي گوييم: دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره مند بود و هم يك سري ضعف ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و آن چه را مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن ها سخن مي گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد.

وي به همان وضعي گرفتار مي شد كه از آن مي گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه نموده است كه به جهت مذكور شهيد مطهري از آن به تحليل ماركسيستي ياد مي كند.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني بسيار حساس و موج آفرين بود، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و

آرمان خويش را در او مي جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: بر خلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعه صفوي است. از جمله علامه مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي

امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه در زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات، و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4- اگر چه تخصصش در جامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج، از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي دراين كتاب ها جستجو نماييد:

1. استاد مطهري و روشنفكران؛

2. حماسه حسيني، ج 3(بحث نقد كتاب

حسين وارث آدم).

پي نوشت ها:

1. حماسه حسيني، ج 3، ص 307.

در مورد دكتر علي شريعتي و آثارش قدري براي ما توضيح دهيد.

پرسش

در مورد دكتر علي شريعتي و آثارش قدري براي ما توضيح دهيد.

پاسخ

مرحوم دكتر علي شريعتي از چهره هاي شناخته شده قبل از انقلاب اسلامي ايران است كه در آگاهي دادن قشر جوان بر ضد حكومت ستم شاهي نقش ارزنده اي داشت. از مرحوم شريعتي آثار بسياري در مورد مسائل اسلامي، عقيدتي و تاريخي بر جاي مانده است. با توجه به اين كه رشته تخصصي و تحقيقي او در مسايل جامعه شناسي بوده، طبعاً آثاري كه در مورد مسايل ديني و تاريخ اسلامي نگاشته است، قابل نقد و بررسي بوده و خالي از اشتباه نيست.

در مورد آثار شريعتي برخي راه افراط را پيموده اند و همه نوشته هاي ايشان را درست و صحيح دانسته اند.

برخي برعكس راه تفريط را طي كرده اند و همه آن هارا نادرست و مردود دانسته اند.

راه درست اين است كه با ديد انصاف و واقع بيني نگاه كنيم و خوبي ها را بپذيريم و نادرستي ها را نقد نماييم.

ايشان يك سري امتيازات و جنبه هاي مثبتي دارند، نيز كاستي هايي، اينك نگاهي به دو جنبه مثبت و منفي در ايشان و آثارشان:

1 - ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بي اعتنا نبود و به آن چه مي گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن هاسخن مي گفت كه منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش ها به نقد و چالش مي كشيد و

به همان وضعي گرفتار مي شد كه از آن مي گريخت.

تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است؛ مثلاً در تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه مي دهد، شهيد مطهري مي گويد كه اين تحليل، نوعي روضه ماركسيستي از حادثه عاشورا است.(1)

2 - ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بياني خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي كرد و صاحب زباني احساسي و موج آفرين بود. اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي جوييدند. اما ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي داشتند؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عيمق از اسلام ناب بود.

3 - دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت. او برخلاف روشنفكران (يا به عبارتي رساتر: برخلاف روشنفكر مآبان) كه مي كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براي سكولارها و لائيك ها خالي كنند و دين را به رابطه فردي بين بنده و خدا تقليل دهند، دين را در متن جامعه مي خواست و از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود.

اين يكي از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار نوعي يك بُعدي گرايي شده، بيش ترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود اما نسبت به

مسائل ماورائي و مبدأ و معاد بي مهري نشان مي داد، تا جاي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت: شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوي و شيعه صفوي. هر كه با حكومت ها درگير شد، شيعه علوي است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعه صفوي است. از جمله علامه مجلسي را جزء شيعه صفوي معرفي مي كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامي كه از زندگي امامان و رهنمودهاي آنان فهميده مي شود. در حالي كه زندگي امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات و اين ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگي دارد. هر كه شيعه علي است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه علي بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولي مرحوم شريعتي تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.

4 - اگر چه تخصصش در جامعه شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره مند بود، و در بسياري از زمينه ها اظهار نظر مي كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص هاي ويژه اي مي طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه هاي مختلف اسلامي از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از اتقان لازم بي بهره بود.

ايشان با شهيد مطهري در حسينيه

ارشاد فعاليت هاي فرهنگي داشتند. شهيد مطهري برخي از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخي را اصلاح كرد، ولي عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج از آقاي محمد رضا حكيمي خواست كتاب هاي او را بازبيني و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولي بعد از رحلت شريعتي به علت دخالت برخي موفق به اين كار نشد.

مي توانيد نظريات شهيد مطهري را در مورد دكتر علي شريعتي در اين كتاب ها جستجو نماييد:

1 - استاد مطهري و روشنفكران 2 - حماسه حسيني، ج 3 (بحث نقد حسين و ارث آدم).

پي نوشت ها:

1 - حماسه حسيني، ج 3، ص 307.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلالم جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمدع به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفريح صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پاسخ

نظر دادن در مورد اشخاص بسيار مشكل است و نمي تواند يك موضوع معرفتي و علمي باشد؛ در قلمرو وظايف اين مركز نيز قرار ندارد. در مورد تفكرات و ايده ها اگر بپرسيد، اين مركز مي تواند پاسخگو باشد. در هر حال اين شخص كم و بيش تندروي هايي داشته و برخي از موضوعاتي را مطرح كرده كه طرح آن در مجامع عمومي صلاح نبوده، بر نظم اجتماعي تأثير منفي مي گذارد.

مقصود از شك برانگيز بودن معلوم نيست. در عين حال تأكيد مي كنيم شناخت شخصيت متفكران از قلمرو اين مركز خارج است.

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پرسش

آيا دكتر شريعتي عضو ساواك بود ؟ اگر عضويت ايشات درست است ، چرا نظام ما بعد از 30 سال اكنون قضيه را در محافل مذهب مطرح مي كند؟!

پاسخ

1 ) دكتر شريعتي عضو سازمان ساواك نبود، زيرا از مخالفان نظام شاهنشاهي بود و عليه آن فعاليت نمود و به زندان رفت . اگر كسي مخالف نظام شاه بود و عليه آن فعاليت سياسي و فرهنگي كرد، معقول نيست عضو ساواك باشد.

2 ) نظام اسلامي دكتر شريعتي را از اعضاي سازمان ساواك ندانسته و ساواكي بودن او را در محافل مذهبي مطرح نمي كند بلكه نگرش توسط آناني ارائه مي شود كه مي توان از آن ها به عنوان افراطيون و تندروها ياد نمود.

آن ها باور دارند كه شريعتي در فهم و بيان معارف اسلامي دچار مشكل شده و اشتباه كرده است. اين طيف كه مي توان از آن ها به عنوان مخالفان شريعتي نيز ياد كرد، درصدد تضعيف وي هستند.

آنان براي زير سؤال بردن دكتر از ابزار و وسايل تبليغي بهره ميِ گيرند. يكي از راه هاي زير سؤال بردن ايشان آن است كه او را يكي از اعضاي سازمان ساواك معرفي كرده و نقش او را در رشد جنبش دانشجويي و شكل گيري انقلاب ناديده بگيرند. برخي از اين افراد ممكن است در كل ساختار نظام حضور داشته و احياناً مسئوليت هايي داشته باشند، ولي سياست كلي نظام آن نيست كه دكتر را به عنوان عضو ساواك معرفي نمايد.

البته دكتر شريعتي همان گونه كه در رشد فكري دانشجويان نقش داشته است، متأسفانه در برخي از مسايل دچار اشتباه شده است. از اين رو تمام انديشه هاي وي مورد تأييد نظام ايران

نيست.

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پرسش

دكتر سروش چه كسي است؟ لطفاً زندگي نامة سياسي و شخصي وي را از ابتدا تا به امروز شرح دهيد.

پاسخ

دكتر سروش (كه نام واقعي شان حاج حسن دباغ است) در سال 1324 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصيل در مدرسه علوي تهران در 1342 وارد دانشكده داروسازي دانشگاه تهران شد و در سال 1347 در داروسازي فارغ التحصيل شد، سپس در لندن شيمي آناليتيك و بعد فلسفه علم آموخت.

از سال 1358 تا 1362 عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود. از آن پس در "انجمن حكمت و فلسفه" مشغول به تحقيق شد. نيز سالياني است كه عضو فرهنگستان علوم است.

او در اين سال به تحقيق، تدريس، تأليف و سخنراني در سطح گسترده ادامه داد. وي در دهة شصت از نويسندگان پركار مسلمان در ايران بود. نقش فعال و مؤثري در سازماندهي برنامه هاي آموزشي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي داشت.

برخي از مقالات ايشان به عنوان متن درسي تدريس مي شد. اما شهرت بيشتر سروش پس از انتشار مقالات ايشان تحت عنوان قبض و بسط تئوريك شريعت يا تكامل معرفت ديني در مجله كيهان فرهنگي در سال 1367 بود كه بعدها به صورت كتاب در آمده بارها چاپ شد. نظريات ايشان در اين كتاب جنجالي بسياري برانگيخت. اما او تفكر خود را پي گرفت و از سال 1370 به بعد بيشتر در مجلة كيان آثار و افكارش را منتشر ساخت و هم چنان به توليد فكر و نظر پرداخت و آراي تازه تري در باب كلالم جديد، فلسفه و عرفان، دين و سياست عرضه كرد و موافقان و مخالفان تازه تري پيدا كرد.

اين جدال

ها كه بر سروش و افكار خاص او پديد آمدع به شهرت وي افزود و از مرزهاي داخلي گذشت.

در چند سال اخير از ايشان براي سخنراني در محافل علمي و دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و اروپا و امريكا دعوت مي شود و برخي از آثارش نيز به زبان هاي انگليسي و عربي ترجمه شده است. ايشان اكنون در جهان به عنوان يكي از روشنفكران مسلمان شناخته مي شود.

سروش آثار فراواني دارد كه به جز قبض و بسط تئوريك شريعت، مهم ترين آن ها عبارتند از: مدارا و مديريت، قصة ارباب معرفت، فربه تر از ايدئولوژي، روشنفكري _ رازداني _ علم چيست؟ فلسفه چيست؟ نهاد نا آرام جهان، اوصاف پارسايان، حكمت و معيشت و تفريح صنع.(1)

پي نوشت ها:

1. حسن يوسف اشكوري، نوگرايي ديني، ص 94.

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثاي سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاصي بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارت انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت ميكند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پرسش

نظر شما دربارة دكتر عباس چيست؟ آيا تند روي ها و بي پرده گويي هاي بيش از حد ايشان شك برانگيز نيست؟

پاسخ

نظر دادن در مورد اشخاص بسيار مشكل است و نمي تواند يك موضوع معرفتي و علمي باشد؛ در قلمرو وظايف اين مركز نيز قرار ندارد. در مورد تفكرات و ايده ها اگر بپرسيد، اين مركز مي تواند پاسخگو باشد. در هر حال اين شخص كم و بيش تندروي هايي داشته و برخي از موضوعاتي را مطرح كرده كه طرح آن در مجامع عمومي صلاح نبوده، بر نظم اجتماعي تأثير منفي مي گذارد.

مقصود از شك برانگيز بودن معلوم نيست. در عين حال تأكيد مي كنيم شناخت شخصيت متفكران از قلمرو اين مركز خارج است.

ساير شخصيت ها

مذهب جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي چه بوده و نظرات بزرگان علم و عمل راجع به ايشان چيست ؟

پرسش

مذهب جلال الدين محمد بلخي مشهور به مولوي چه بوده و نظرات بزرگان علم و عمل راجع به ايشان چيست ؟

پاسخ

مذهب تشيع يا تسنن داشتن شعرايي چون مولوي قضاوت بسيار مشكل است زيرا اعتقاد يك باور دروني است كه انسان اگر محيط برايش آماده بود آنرا تبليغ مي كند و اگر نبود در حال تقيه و كتمان به سر مي برند ؟

اما صرف نظر از مسئله تقيه يكي از مسائل مهم در شناخت مذهب عرفا و شعراي عارف مسأله ولايت ا هل بيت عليهم السلام است .

يك انسان محقق وقتي در خصوص خداشناسي و جهان شناسي و انسان شناسي عرفا و شعرا (عارف ) بررسي مي كند مش عمومي آنان را بر اساس تعاليم اهل بيت (ع) مي يابد مثلاً در اينكه خدا به يقين خليفه اي در روي زمين دارد و اين خليفه قطب عالم امكان و حجت خدا در روي زمين بوده و تنها وسيله ارتباط عالم غيب به شهادت و راه هدايت است و اينكه اين حجت خدا و قطب عالم بايد از ذريه رسول اكرم صلي الله عليه واله و از اولاد حضرت فاطمه سلام الله عليها باشد همه را متفق القول مي يابد.

اين مسأله به اين شكل خاص يكي از مسائل اصولي مذهب تشيع است كه همه شيعيان در اين مطلب متفق القولند .

از طرفي بسياري از اين عرفا و شعرا در حاليكه مطلب فوق را كاملاً قبول داشته اند در فروع دين خود به يكي از مذاهب اربعه اهل سنت بوده اند كه آثار و تاريخ زندگي آنان نيز گواه اين مدعاست .

وجود اين دو حقيقت در آثار بزرگان عرفان و ادب, بسياري از

محققين را در اظهار نظر نهايي در خصوص مذهب آنان دچار مشكل ساخته است بدين جهت آنانكه جنبه هاي عبادي و اجتماعي يك عارف را مورد تحقيق خود قرار داده اند افرادي از قبيل محي الدين عربي ، مؤيد الدين جندي ، سعد الدين حموي ، داود قيصري ، مولوي ، سعدي ، حافظ ، عطار ، اقبال و . . . را سني معرفي نموده اند ولي بسياري از محققين كه اين بزرگان را از بعد عرفان و اعتقاد و انديشه مورد تحقيق قرار داده اند آنان را شيعي معرفي كرده اند و بسياري ديگر كه به هر دوجهت توجه داشته اند اين ابهام برايشان پيش آمده است كه چگونه يك عارف سني, شيعي حرف مي زند يا يك عارف شيعي سني عمل مي كند ؟

حقيقت اينست كه اين بزرگان شيعي الاصول و سني الفروع هستند يعني اين_ان از آن جه_ت ك_ه در خان_واده و محيط سني مذهب تولد يافته و بزرگ شده اند لذا نماز, روزه ,زكات ، حج ، ازدواج ,طلاق و ساير اعمال عبادي و تجاري خود را بر مبناي يكي از مذاهب اربعه اهل سنت انجام مي داده اند و به تبع سني بودنشان به خلفاي راشدين و يكي از ائمه اربعه نيز احترام گذاشته اند و بعضاً اشعاري هم در مدح آنان گفته اند ولي از آنجا كه هدف نهايي عرفان رسيدن به نظام ولايت است و رسيدن به اين مقام تنها با دستگيري ولي ا. . . اعظم امكان داردكه مظهر اسم شريف المولي است لذا عرفا هميشه دست استمدادشان به سوي ولي الله دراز بوده و به او عشق مي ورزيده اند . . . و چون اين مقام عظمي يعني مقام

ولايت در خاندان عصمت و طهارت يعني اهل بيت حضرت رسول اكرم صلي ا. . . عليه و آله و سلم است از اينرو عشق به اين خاندان هميشه شمع جمع عارفان گشته و نور وجودشان چراغ راهشان بوده است بدين جهت ما در عرفان به دو اصطلاح شريعت و طريقت برخورد مي كنيم كه هر دو مقدمه حقيقت اند عرفا ولايت را باطن نبوت مي دانند پس هر كس به هر مقدار با مقام ولايت آشنا شده و به آن عشق ورزد به همان مقدار به اسرار باطن دين پي بردǠاست(1) .

سيد حسن نصر در اين باره مي گويد : در عالم تسنن تقريبا همة سلسله هاي صوفيه سنت خود را به حضرت علي عليه السلام ختم مي كنند و او را پس از پيامبرخاتم برترين مرجع معنوي مومنان مي دانند.(2)

بنابر اين همه عرفا در مقام ولايت متفق القولند بدين جهت شريعت عارف هر كدام از فرق اسلامي باشد طريقتش تمسك به فيوضات ذات مقدسه اهل بيت عصمت و طهارت خواهد بود .

برخي ديگر از صاحب نظران در اين ارتباط قائل به جداگانه بودن ماهيت عرفان از ماهيت مذهب شده اند . دكتر سيد يحيي شيري در اين زمينه مي گويد: به نظر من همانگونه كه عرفان در اساس خود واقعيتي است جهاني و مستقل از اديان و مذاهب بخصوص اديان و مذاهب يهود، مسيحيت و اسلام ، اصول ومباني عرفان را هم در درون خود عرفان بايد شناسايي كرد"(3)

اما در خصوص حضرت مولانا جلال الدين محمد بلخي به جرأت بايد گفت از شيعيان خاص حضرت علي عليه السلام بوده است و اين مطلب را عارف كامل حضرت

علامه آقا سيد علي قاضي در بياناتشان فرموده اند و دليل آن را هم مقامات عالي عرفاني جناب مولوي ذكر فرموده اند كه رسيدن به چنين مقامي كه خاص مرغان قفس شكسته است جز به معرفت ولايت حاصل نمي شود .

منابع و مآخذ :

1- انديشه عطار _ تحليل افق انديشه شيخ فريدالدين عطار نيشابوري ، قادر فاضلي ص 130-132

2- آموزه هاي صوفيان از ديروز تا امروز سيد حسين نصر

فلسفه عرفان ، سيد يحي يثربي ، ص 531

مذهب حافظ چه بوده است؟

پرسش

مذهب حافظ چه بوده است؟

پاسخ

در اين كه حافظ يك مسلمان عارفي بود، ترديدي نيست، ولي آيا شيعه بوده يا سني؟ شهيد مطهري ضمن تحليلي درباره شناخت حافظ مي نويسد: "مقاله اي از آقاي محيط طباطبايي خواندم كه نوشته بودند: "چه اضراري هست كه ما حافظ را بي دين بدانيم؟ و با شواهد و ادله تاريخي كه ذكر كرده بود اثبات مي كرد كه اصلاً حافظ را در زمان حياتش يك مرد متدين شناخته اند و حتي حافظ را در عصر خودش دو در عصرهاي بعد شيعه هم مي دانسته اند".(1)

بعضي اشعار حافظ نيز دلالت بر شيعه بودن او دارد مانند:

آن را كه دوستي علي نيست كافرست گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش امروز زنده ام به ولاي تو يا علي فردا به روح پاك امامان گواه باش قبر امام هشتم، سلطان دين رضا

از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف كجاست صوفي دجال فعل ملحد شكل بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد

حافظ زجان محبّ رسول است و آل او

بر اين سخن گواست خداوند اكبرم مي دو ساله، محبوب چهارده ساله همين بس است مرا صحبت صغير و كبير

كه مي دو ساله به قرآ؛ تفسير شده و محبوب چهارده سال به چهارده معصوم تعبير گرديدها ست.

استاد خرمشاهي درباره مذهب حافظ چنين مي گويد:

"نگارنده اين سطور به سائقه و سابقه انس سي ساله خود با شعر حافظ و با اعتقاد به اين اصل كه شعر حافظ آيينه تمام نماي روح و روحيه و عقيده و سليقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبيعت

و ماوراي طبيعت است، در اين چند نكته ترديدي ندارد كه حافظ:

1- مسلماني پاك اعتقاد است، سهل است، راسخ در علم است... .

2- حافظي كه من مي شناسم ايمانش آميزه اي از معنويت و رهيافت سه گانه و در عين حال يگانه "شريعت، طريقت، حقيقت" است.

3- حافظ در اصول عقايد، يعني مكتب كلامي، پيرو اشعري و در فروع (مذهب فقهي) شافعي است و در عين حال آشكارا گرايش به تشيع دارد، اما شيعي كامل عيار نيست و مسلّم است كه مثل هر مسلمان پاك اعتقاد بي تعصب صاحبدلي دوستدار خاندان عصمت و طهارت(ع) است....(2)

همچنين بحث گسترده تري تحت عنوان "آيا حافظ شيعه است" در كتاب "حافظ، ص 155 - 161" وجود دارد كه مي توانيد به آن رجوع كنيد.

پي نوشت ها:

1. تماشاگه راز، ص 83.

بهاءالدين خرمشاهي، حافظ نامه، ج 1، ص 2.

احمد شاملو چه كسي است ؟

پرسش

احمد شاملو چه كسي است ؟

پاسخ

ايشان از شعراي معاصر بود كه به تازگي در سن 75سالگي از دنيا رفت . ايشان از خواب ها و خيال هايش , از رنج ديگران , عشق , مرگ , باران و بهار و كودكان شعرسرود.

او نوشته ها و تأليفاتي از قبيل : شانزده كوچولو, مرگ كسب و كار من است ,خزه , دماغ , دل آرام , قصه هاي من و بابايم و... به صورت نثر و شعر دارد. او مترجم نيز بود و كار مطبوعاتي داشت . از نوشته هاي ديگر او پريا, دخترهاي ننه دريا,كتاب جمعه و كتاب هفته را نيز مي توان نام برد. وي در سوم مرداد 79در تهران ازدنيا رفت و در امامزاده طاهر دفن گرديد.(1) نمي دانيم آقاي سعيد شاملو برادر ايشان است , يا نه .

(پ_اورقي 1.روزنامهء انتخاب , ش 374 سه شنبه 7954 ص 10

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدّين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بركشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

_1445_

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1446_

تاريخ و تراجم

تراجم امام على((عليه السلام))و...

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_2_

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصرى از زندگى ابوريحان بيرونى را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمى بيرونى از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضى است او يكى از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وى نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالى قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وى بسپارد. وى سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيرى، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن على بن عيسى الولواجى به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالى كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاى سؤال نيست گفت اى مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وى بازگشتم و هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اى از زندگى ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طى مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتى خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسى در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسى و فلسفه شد و از محضر استادانى همچون ديويى استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكترى گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايى از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايى در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براى شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردى آغاز كرد تا از ژاپن، منچورى، سيبرى، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز

_7_

تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاى خاورى توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و

به سال 1954 باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدى را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مى رسد. چند سال بعد از سلسله طولانى(تاريخ تمدن) كتب (درسهاى تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجى را كه طى ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايى بر زندگى) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگارى را كنار گذاشته است و به نقد گونه اى پيرامون برخى نويسندگان مهم مغرب زمين مى پردازد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

كَعب الاحبار كيست؟

پرسش

كَعب الاحبار كيست؟

پاسخ

كعب بن ماتع، معروف به كعب الاحبار، در آغاز از علماى يهود حمير بوده و در عهد عمربن خطاب اسلام آورده است. اخبارى بسيار از او نقل كرده اند كه بيشتر اسرائيليات است. ابن ابى الحديد گفته است كه او جزو دوستداران على((عليه السلام)) نبوده است. كعب در اواخر عمر به شام رفت و در حمص سكونت گزيد و به سال 32هجرى در 104 سالگى درگذشت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_12_

سجّاح و مسيلمه كذّاب كيانند؟

پرسش

سجّاح و مسيلمه كذّاب كيانند؟

پاسخ

سجّاع دختر حارث بن سويد، از قبيله تميم، در زمان ابوبكر ادعاى پيامبرى كرد و گروهى پيرامونش گرد آمدند و در پى جنگ با خليفه شد.

مسيلمه كذّاب، كه او نيز ادعاى پيغمبرى كرد، نزد سجّاع آمد و با او ازدواج كرد. سجّاع مدّتى با او زندگى كرد و چون از جنگ با مسلمانان مى ترسيد، از مسيلمه جدا شد و به قبيله خود بازگشت و در اين ميان مسيلمه كشته شد و سجّاع اسلام آورد و به بصره رفت و در آن جا وفات يافت.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_19_

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمى، فيزيك و اقتصاددان فرانسوى(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمى نوين و بانى نامگذارى عناصر و مواد شيميايى است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمى» را پايه گذاشت. وى قانون پايدارى مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمى رود و هيچ چيز به وجود نمى آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مى دهد» وى همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاى كالوريمترى را انجام داد. در مقام عضويت در«انجمن رواج سيستم مترى» كارهاى او در تنظيم و ترويج دستگاه مترى با ارزش است. روش بررسى و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايى، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايى در تركيب، وزن خود را از دست نمى دهند. اين كشف در پيشرفت شيمى اثرى بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمى و فيزيك، در مسائل اقتصادى و مالى نيز بررسيهايى داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيرى كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هوادارى از رژيم مشروطه سلطنتى برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_49_

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوى در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتى در آن جا كار مى كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر على شريعتى ترجمه شده است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_54_

رستم كيست؟

پرسش

رستم كيست؟

پاسخ

رستم(=رستهم، روستم، كشيده بالا، بزرگ تن، قوى اندام) پسر زال، جهان پهلوان ايران، از مردم زابلستان و داراى توانايى جسمانى شگفتى بوده است. وى به چند تن از پادشاهان كيانى(يعنى كيقباد، كيكاوس، كيخسرو) خدمت كرد، ديو سفيد را در مازنداران كشت و كيكاوس را رهانيد و گروهى از ديوان ديگر را به خاك افكند. است غول پيكرش،«رخش»، همه جا با او بود. اسفنديار با او جنگيد، ولى مغلوب وى شد. سرانجام،«شغاد»، برادر رستم، به حيله او و رخش را به گودالى پر از نيزه و شمشير كشانيد. رستم در دم مرگ تيرى از كمان رها كرد و شغاد و درختى را كه بدان پناه برده بود، بر هم دوخت. برخى محققان رستم را همان«گندفر»،پادشاه سكستان(=سيستان) دانند و برخى اين ادعا را رد كرده اند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_60_

ويليام جمس كيست؟

پرسش

ويليام جمس كيست؟

پاسخ

ويليام جمس، فيلسوف و روان شناس آمريكايى است، وى در 1842م. تولّد يافته و در سال 1915م. از دنيا رفته است. او نخست فيزيولوژى و تشريح و سپس روان شناسى و فلسفه تدريس مى كرد. ويليام جمس، نظريه پراگماتيسم(=اصالت عمل، مذهب) را از پيرس اقتباس كرد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_63_

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدّين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بركشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

_1445_

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1446_

تاريخ و تراجم

تراجم امام على((عليه السلام))و...

لطفاً نام فردي ايراني كه به اعجاز حافظ قرآن شد ذكر كرده و بفرماييد ايشان ساكن كجا است و چگونه آن حادثه رخ داد؟

پرسش

لطفاً نام فردي ايراني كه به اعجاز حافظ قرآن شد ذكر كرده و بفرماييد ايشان ساكن كجا است و چگونه آن حادثه رخ داد؟

پاسخ

نام اين فرد متقي كربلايي كاظم ساروقي است وي متولد 1300 هجري قمري در روستاي ساروق از روستاهاي اطراف اراك زندگي مي كرد. او مانند بيشتر اهالي روستا بي سواد بود. كربلايي كاظم در زادگاهش به كار كشاورزي مشغول بود و روزگار مي گذراند. وجوهات شرعي اش را به موقع ادا مي كرد و زكات محصول گندمش را به فقرا مي داد.

يك روز عصر بعد از فراغت از كار روزانه به باغ امام زاده مشهور به "هفتاد و دو تن ، محل دفن چندين امام زاده مي رود و براي استراحت روي سكويي مي نشيند. ناگاه دو جوان زيبا رو مي آيند و او را براي خواندن فاتحه در امام زاده دعوت مي كنند. آنان در كنار ضريح امام زاده اي فاتحه مي خوانند و سپس به امام زادة بعدي مي روند و مشغول خواندن چيزهايي مي شوند كه محمد كاظم نمي فهمد. يكي از آن دو به كربلايي كاظم مي گويد: چرا چيزي نمي خواني وي مي گويد سواد ندارم او مي گويد: بايد بخواني آنگاه دست به سينه او مي گذارد و كمي فشار مي دهد. محمد كاظم مي گويد: چه بخوانم آن آقا آيه اي را مي خواند و مي گويد: اينطور بخوان محمد كاظم آيه را مي خواند. وقتي تمام مي شود و بر مي گردد كه به آن آقا حرفي بزند، هيچ كس را نمي بيند و ناگهان دچار حالت مخصوصي مي شود كه بي هوش روي زمين مي افتد. پس از به هوش آمدن داستان آن دو جوان را به ياد مي آورد و خود را حافظ همة قرآن مي يابد.

كربلايي كاظم در

محرم سال 1378 هجري قمري در قم وفات كرد و در قبرستان نو به خاك سپرده شد.(ر.ك دانش نامة قرآن بهأالدين خرمشاهي ج 2، ص 1867، انتشارات بوستان )

در پايان شايان ذكر است چنين الطافي از سوي خداوند به انسان هاي غير معصوم كرامت ناميده مي شود و در انسان هاي معصوم معجزه مي گويند.

در مورد هادي نگارش _ جوان ترين نويسندة مفاهيم قرآني _ و آثار ايشان اطلاعاتي برايم ارسال كنيد؟

پرسش

در مورد هادي نگارش _ جوان ترين نويسندة مفاهيم قرآني _ و آثار ايشان اطلاعاتي برايم ارسال كنيد؟

پاسخ

آقاي هادي نگارش يكي از حافظان كل قرآن كريم است وي متولد سال 1368 است

اين نوجوان حافظ، در دوره كودكي به مدت ده ماه و نيم به كمك والدينش و در خدمت حجة الاسلام و المسلمين طباطبايي مديريت محترم جامعة القرآن الكريم حافظ كل قرآن كريم شده است در طول دورة حفظ، همراه با حفظ قرآن مفاهيم ترجمه و يك دوره تفسير نمونه (نكات برجستة آن را نيز فرا گرفته است

به همراه اين كار، دروس كلاسيك را گذرانده در هر سال ممتاز بوده است و هم اكنون دروس حوزوي را مشغول است

در سن ده سالگي چندين كتاب نوشته اند:

1. گلي از گلشن نور، ضر المثل ها و دانستني هايي از قرآن كريم چاپ دوم سال 1379.

2. قرآن در زندگي شيوه اي نوين در كاربرد آيات قرآن (از آغاز تا پايان قرآن به صورت ترتيب سوره ها و آيات قرآن اين كتاب 5 جلد در قطع وزيري و سال 1379 منتشر شده است

براي آگاهي بيشتر مي توانيد با جامعة القرآن الكريم قم تماس بگيريد. تلفن 7739073.

اطلاعات در مورد سيد محمدتقي مقدم (نويسنده معاصر و صاحب انتشارات مقدم مشهد) برايم بنويسيد.

پرسش

اطلاعات در مورد سيد محمدتقي مقدم (نويسنده معاصر و صاحب انتشارات مقدم مشهد) برايم بنويسيد.

پاسخ

سيد محمد تقي مقدم از نويسندگان معاصر، كتاب هاي متعددي در زمينه هاي مذهبي و اخلاق نگاشته است.مرحوم آيت اللّه ميلاني در سال 1383 ه . ق تقريظي بر كتاب «كيفر كردار» ايشان نوشته و آن را كتابي ارزشمند دانسته ومؤلف را نيز ستوده است. و كتاب هايي كه تاكنون ايشان تأليف كرده، عبارت است از:

1 - كيفر كردار (3 جلد)

2 - راهنماي بهشت (5 جلد)

3 - سرمايه سعادت و نجات

4 - معراج المؤمن

5 - دستورات زندگي از ولادت تا مرگ

6 - سرمايه سخنوران

7 - گفتگوي آخوند با متجدّد

8 - جنگجويان حقيقي

9 - سرمايه دانش

10 - نغمه هاي مقدم

11 - دستور زبان عربي و ...{J

در مورد پوپر توضيح دهيد؟

پرسش

در مورد پوپر توضيح دهيد؟

پاسخ

كارل بوپر (Carl Poper) يكي از پوزيتيويست هاي معاصر امريكايي است. او همچون ديگر پوزيتويست هاي جديد،ملاك علمي بودن يك نظريه را ابطال پذيري (Faalseoability) مي داند. وي سال ها در سمت مشاور رياست جمهوريآمريكا قرار داشته و از طرفداران سرسخت دمكراسي و ليبراليسم است و خشونت و خونريزي را براي برقراري آنمجاز مي شمارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: فلسفه معاصر اروپايي، اي . م . يوخنكي

آيا حافظ شيعه بوده است و نظرتان در مورد سهراب سپهري چيست ؟

پرسش

آيا حافظ شيعه بوده است و نظرتان در مورد سهراب سپهري چيست ؟

پاسخ

شيعه بودن حافظ بر ما معلوم نيست و محققان در اين زمينه به نظر واحدي نرسيده اند. فال زدن به حافظ مبنايعلمي ندارد، ولي به صورت تجربي نوعا سخن دل را مي گويد.

سهراب سپهري از شعراي معاصر بود و در مجموعه اشعار او اشعار زيبا و با محتواي فراوان به چشم مي خورد. درهر حال نمي توان قضاوت مطلقي درباره محتواي آن نمود، ولي در هر صورت از جنبه هنري و ظرافت هاي ادبي دارايجايگاه ويژه اي در شعر معاصر است.

چگونه مي شود كسي مثل استاداني چون شهيد دكتر چمران تربيت مي شوند آنها رحم انسان بودند او چگونه غذايي كه بهتر از غذاي يتيمان است نمي خورد و آنگاه در ميان چنان عظمت علمي كنار مي رود و به جنگ مي پردازد همه اين چيزها برايم تاريك است و هر چقدر بيشتر مي انديشم ك

پرسش

چگونه مي شود كسي مثل استاداني چون شهيد دكتر چمران تربيت مي شوند آنها رحم انسان بودند او چگونه غذايي كه بهتر از غذاي يتيمان است نمي خورد و آنگاه در ميان چنان عظمت علمي كنار مي رود و به جنگ مي پردازد همه اين چيزها برايم تاريك است و هر چقدر بيشتر مي انديشم كمتر به نتيجه اي مي رسم مگر در علم گفته نشده كه بدن انسان به انواع مواد مغزي نيازمند است چگونه با غذاي كم و ساده آن مواد مغزي را تأمين كند آيا لباس ساده پوشيدن و چون يتيمان زندگي كردن باعث نمي شود كه آبروي آدم برود آيا دختري در سن من مي تواند با كفش پاره بيرون برود؟

پاسخ

خواهر گرامي! اولا ساده زيستن غير از فقيرانه زندگي كردن و لباس و كفش كهنه و پاره پوشيدن است. ساده زيستن غير از مرتب و تميز نبودن است. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله، و ائمه اطهار عليهم السلام، در عين ساده زيستي مرتب و نظيف و پاكيزه بودند.

ثانيا ساده زيستن و ساده خوردن و ساده پوشيدن در هر زماني متناسب با شرايط اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي آن زمان است. مثلا نان جوي كه غذاي امير مؤمنان بود، در زمان ما غذاي هيچ فقيري نمي باشد و هيچ فقيري نداريم كه نان جو بخورد. زماني خوردن پلومرغ فقط براي عده اي ثروتمند ممكن و معمول بود ولي امروز وضع به گونه ديگري است و اقشار متوسط و حتي فقير مي توانند از آن بهره مند باشند.

در الگو قرار دادن بزرگان و انسان هاي برجسته انسان بايد ظرفيت

و توانائي و بدن و مزاج خود را در نظر بگيرد. اگر كسي از بزرگان كه سالها تمرين كرده و رياضت كشيده و الان در شبانه روز بيش از دو سه ساعت نمي خوابد دليل نمي شود كه من تمرين نكرده و آمادگي كسب نكرده نيز بتوانم چنين كاري انجام دهم.

امير مؤمنان عليه السلام كه نمونه كامل زهد و ساده زيستي بود، در نهج البلاغه به شيعيانشان مي فرمايند: الا و إن لكل مأموم اماما يقتدي به و يستضيء بنور علمه، الا و إن امامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه، الا و انكم لا تقدرون علي ذلك ولكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد يعني آگاه باش! هر پيروي را امامي هست كه از او پيروي مي كند و از نور دانشش روشني مي گيرد، آگاǠباش! امام شما از دنياي خȘϠبه دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانائي چنين كاري را ندارʘϠاما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد.(نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتي، نامه 45، ص552)

پس وظيفه بزرگ ما ياري دادن اولياي الهي و امير مؤمنان با تقوا و پاكي و سعي و كوشش در راه بندگي خداست. بايد از اسراف و تجمل پرستي دوري كرد ولي نبايد فقيرانه زندگي كرد و خود را انگشت نماي ديگران ساخت، چون انسان مومن عزيز و سربلند و آبرومند است و بايد عزت و سربلندي و آبروي خود را در ميان اجتماع حفظ نمايد.

اما اينكه بزرگان دين و شاگردان آنان چگونه با خوردن غذائي اندك و ساده درعين حال رزمنده

و قوي و نيرومند بوده اند، در اين باره مي توان گفت وقتي روح انسان قوي گردد و اراده او استوار شود، بدن هرچند ضعيف هم باشد، پيرو و تابع روح خواهد بود و از خود ضعف و سستي نشان نمي دهد، چنانچه حضرت صادق عليه السلام در حديث پر مغزي مي فرمايد: ما ضعف بدن عما قويت عليه النيه هيچ بدني از كاري كه اراده بر انجامش تعلق گرفته سست و ضعيف نمي باشد. در حديثي ديگر از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است كه وقتي از حضرت پرسيدند شما (با اين غذاي كم و ساده) چگونه در قلعه خيبر را كنديد و به مسافت دوري پرتاب نموديد؟ حضرت فرمود: من آن را با نيروي جسماني نكندم، بلكه با قدرت ملكوتي و لاهوتي اين كار را انجام دادم. مهم اين است كه انسان توانائي ها و استعدادهاي خود را كشف كند و متناسب با توان و آمادگي خود اداي وظيفه نمايد و خود را با كس ديگري مقايسه نكند چون خداوند هر كس را به گونه اي خاص آفريده و از او مسئوليت ويژه او مي طلبد و خداوند از كسي فوق طاقت او نمي خواهد.

راه بندگي خدا تدريجي و درجه درجه است و بايد انسان با رفق و مدارا و استقامت اين مدارج و مراحل را سپري نمايد و اگر لقمه بزرگ بگيرد و در گلويش مي ماند و اگر بخواهد يك دفعه به پله آخر بپرد حتما پايش مي شكند.

كوه نوردي كه قصد صعود به قله رفيع كوهي سترگ را دارد هم بايد به قله كوه نظري بياندازد تا بداند تا

قله مقصود خيلي فاصله دارد و هم نظري به دامنه كوه بياندازد تا بفهمد چه مقدار راه طي كرده است. نگاه اول انسان را از غرور و خود پسندي باز مي دارد و نگاه دوم او را از يأس و نااميدي مي رهاند. مومن به تعبير روايات فراوان بايد هماره بين بيم و اميد و خوف و رجا باشد و با اين دو بال راه بندگي را طي نمايد.

چرا شهيد مطهري گفته كه صادق هدايت با حيوان فرقي ندارد؟

پرسش

چرا شهيد مطهري گفته كه صادق هدايت با حيوان فرقي ندارد؟

پاسخ

}در صفحه 188 كتاب «عدل الهي» هيچ مطلبي پيرامون صادق هدايت وجود ندارد. ولي در صفحه 161 علتخودكشي او ذكر شده ودر صفحه 77 مثالي را كه ويليام جيمز (William James) در مورد نيچه(Nitche) ذكر نمودهاست بيان كرده اند و اين تنها تشبيه يك حالت است. البته اگر به انسان شناسي (Humanology) دقيق اسلامي بنگريمكه ارزش اساسي انسان را در ارزش هاي متعالي مي بيند، برخلاف امانيسم (Humanism) غربي كه انسان را مجموعه اياز خواست ها و تمايلات نفساني و حيواني ولي پيشرفته تر و تنوع پذير مي نگرد، در اين صورت امثال صادق هدايت ازمرتبه حيوانيت هم فروترند، زيرا حيوان را راهي به سوي كمالات الهي نيست، ولي انساني كه با داشتن گوهر شريفالهي در نهاد خود كه به وسيله آن مي تواند از ملك برتر آيد، خود را به وادي انحطاط مي كشاند در مرتبه اي پايين تر ازحيوانات قرار مي گيرد.{

در مورد زندگي خانم نصرت امين خواهشمند است اطلاعاتي را به اينجانب ارسال نمائيد؟

پرسش

در مورد زندگي خانم نصرت امين خواهشمند است اطلاعاتي را به اينجانب ارسال نمائيد؟

پاسخ

}ضمن تماس با خانم صفاتي، ايشان اظهار داشتند كه نگاشته اي پيرامون حاج خانم امين ندارند.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- بانوي امين (جلوه هايي از حيات بانوي مجتهده امين اصفهاني)، ناصر باقر بيدهندي، دفتر تبليغات اسلامي قم

2- يادنامه عالمه مجتهده، حاجيه خانم امين، به اهتمام سيد مصطفي هادوي، اصفهان

3- مجموعه مقالات و سخنراني هاي اولين كنگره بزرگداشت بانو نصرت امين، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي

4- اطلاعات، مقاله حاجيه خانم علويه همايوني، شماره 17597 (ارديبهشت 1364)

5- جمهوري اسلامي، گفت وگو با استاد محمد تقي جعفري (26 تير 1362)

6- جوانان امروز، شماره 851 (ششم تير 1362) «اين زن اصفهاني چگونه اجازه اجتهاد گرفت»

7- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 345

8- ريحانة الادب، ج 1، محمد علي مدرسي

9- مكتب اسلام، سال 23، شماره 5 (مرداد 1362).{

آيا حافظ عارف بوده است ؟ سرچشمه عرفان حافظ چه مشربي مي باشد؟

پرسش

آيا حافظ عارف بوده است ؟ سرچشمه عرفان حافظ چه مشربي مي باشد؟

پاسخ

شمس الدين محمد معروف به حافظ، خواجه حافظ شيرازي، و ملقّب به «لسان الغيب» و «ترجمان الاسرار» عارف و حكيم و مفسر و شاعر غزلسراي بزرگ و بلند آوازه ايران در سده هشتم هجري مي باشد. و ديوان حافظ از قديم الايام يك ديوان عرفاني تلقي شدهاست.

حافظ عارف رندي است، البته رندي كه در اصطلاح عارفان و صاحبدلان مي باشد. و آن عبارت است از آن كه ظاهر خود را در ملامت دارد و اندرونش سالم باشد، آن كه قلب نسيتي دهد، و نقد هستي سالك بستاند و آنكه از اوصاف و احكام كثرات و تعيّنات مُبرّا باشد و بههيچ چيز و جز، اللّه تبارك و تعالي قيد نداشته باشد.

نيست در بازار عالم خوشدلي ور زانكه هست Eشيوه رنديّ و خوش باشيّ عياران خوش است
حافظ با آنكه با صوفيه به ويژه آن گروه كه پشمينه پوشي را دُكّان زر اندوزي و صيد قلوب ساده عوام ساخته اند نظر خوشي ندارد، در عين حال در برخي موارد كلام او ياد آور مطالب و مقاصد صوفيّه است و معلوم مي گردد كه با اصل عرفان و تصوّف نزاعي ندارد و خود او نيزسالك آن راه است، البته در رابطه با انديشه حافظ و ديدگاههاي او بايد جهان بيني و انسان شناسي او را مورد مطالعه قرار داد.

براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1_ عرفان حافظ، استاد شهيد مطهري.

2_ تماشاگه راز، استاد شهيد مطهري.{J

مولوي اهل شيعه است يا اهل سنت ؟

پرسش

مولوي اهل شيعه است يا اهل سنت ؟

پاسخ

نام او «محمد» و لقبش «جلال الدين» است. در ششم ربيع الاول سال ششصد و چهار هجري قمري در بلخ به دنيا آمد، (ريحانة الأدب، ج 6، ص 29 و رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلال الدين، بديع الزمان فروزانفر). او را ملاّي رومي، مولاناي رومي، مولوي، مولانا، ملاّي روم و جلال الدين محمد مي نامند، (ريحانة الأدب، ج 6، ص 29، لغتنامه دهخدا و رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولاناجلال الدين بديع الزمان فروزان فر).

نام پدر مولانا، محمد بن حسين خطيبي و لقبش سلطان العلماء است و به «بهاء الدين ولد» معروف بود، (رساله و ريحانة الأدب).

سلطان العلماء، در نزد سلطان خوارزم شاه احترام خاصي داشت و براي همين از سوي حاسدان مورد حسد قرار گرفت. سلطان خوارزم شاه را به او بدبين كردند. سلطان بر او خشم گرفت. سلطان العلماء از آن پس در بلخ نماند، وطن اصلي خود را رها كرد و عازم بلاد روم گرديد.در روم مورد عنايت و احترام قرار گرفت و سرانجام سلطان علاء الدين كيقباد دوازدهمين پادشاه سلجوقيان، او را به قونيه دعوت كرد. او هم پذيرفت و براي هميشه در قونيه ماند، (ريحانة الأدب، ج 3، ص 58 و رساله در تحقيق احوال وزندگاني مولانا جلال الدين).

پدر مولانا در اين سفرها در نيشابور با شيخ عطار ملاقات كرده در اين ملاقات شيخ عطار آينده درخشان مولانا را به پدرش خبر داد. وقتي پدر مولانا وارد بغداد شد، شيخ شهاب الدين سهروردي به استقبال او آمد و او را بسيار تعظيم كرد، (رساله و ريحانةالأدب، ج 6).

سلطان العلماء، پدر مولانا

جلال الدين، در سال 628 از دنيا رخت بر بست، (لغتنامه دهخدا و منتخب التواريخ، ص 387).

مولانا علوم مقدّماتي را نزد پدر به پايان رساند. پس از مرگ پدر زير نظر برهان الدين محقّق ترمذي قرار گرفت. برهان الدين، مولانا را مدتي براي كسب علم به حلب و دمشق فرستاد و او پس از مدتي دوباره به قونيه برگشت. برهان الدين در سال 638 درگذشت و مولانا بهجاي او نشست، (لغتنامه دهخدا).

مسافرت مولانا به حلب در سال 630 هجري قمري صورت گرفت. در اين سالها محي الدين بن عربي در دمشق بود. در اين مدت كه مولانا در حلب بود، به ملاقات ابن عربي مي رفت و از او استفاده مي كرد، (محي الدين بن عربي چهره برجستهعرفاني اسلامي، دكتر محسن جهانگيري، ص 422، چاپ اول).

در سال 642 هجري قمري شمس الدين محمد بن علي بن ملك داد از تبريز به قونيه آمد و يكسال در قونيه ماند. در اين مدت مولانا همواره با او بود و از او استفاده هاي معنوي مي كرد. پس از اين ملاقاتها، در جان مولانا تحوّل پيدا شد و او را بي قرار ساخت. شمس تبريزي ازسوي اهل قونيه مورد اذيّت قرار گرفت و براي همين، شمس از قونيه رفت. پس از مدتها براي مولانا معلوم شد كه شمس در دمشق است. پسرش «سلطان ولد» را به همراه گروهي به دمشق فرستاد تا از شمس درخواست كنند كه به قونيه برگردد. شمس تبريزي درخواست آنان را پذيرفتو دوباره به قونيه آمد و يكسال هم در قونيه ماند. شمس به دنبال آزار و اذيت مردم قونيه، در سال 645 از قونيه رفت و ديگر معلوم

نشد او كجاست، (لغتنامه دهخدا).

بدون شك مولانا جلال الدين محمد بلخي از چهره هاي فوق العاده است. او از پنج سالگي دست به تأديب و تهذيب نفس زده است. از دوران كودكي او و نيز از دوران جواني و ميانساليش حركتي كه مخالف شئون اسلامي باشد از او سر نزده و در تاريخ ثبت نشده است و اگربرخي از اعماليكه به او نسبت مي دهند، از او سر زده باشد، شگفت آور نيست چون انسان است و عصمت ندارد، (تفسير و نقد و تحليل مثنوي، محمدتقي جعفري، ج 1، مقدمه، چاپ 1349).

و در مثنوي مولانا در هيچ كجا نمي توان يافت كه كوچكترين بي اعتنايي نسبت به دين داشته باشد، (همان).

مذهب مولانا جلال الدين: علامّه، شهيد قاضي نورالله شوشتري مي گويد: در حسن اعتقاد مولوي و شمس تبريزي، ارباب تتبّع را ترديدي نيست. يكي از مؤيدات تشيع مولانا قصايد و ابياتي است كه درباره مناقب اهلبيت(ع) سروده است. برخي ازآن ابيات چنين است:

هر آنكس را مهر اهلبيت است Eورا نور ولايت در جبين است
غلام حيدر است مُلاي رومي Eهمين است و همين است و همين است
* * *

آفتاب وجود اهل صفا Eآن امام امم، وليّ خدا
آن امامي كه قائم است الحق Eزو زمين و زمان و ارض و سماء(1)
ذات او هست واجب العصمة Eاو منزّه ز كفر و شرك و ريا
عالم وحدت است مسكن او Eاو برون از صفات ما

و شما

رهروان طالب اند او مطلوب Eعارفان صامت و علي گويا
سر او ديده سيد مرسل Eدر شب قدر و در مقام «دنا»(2)
از علي مي شنيد نطق علي Eبُد علي جز علي نبود آنجا
ما همه ذره ايم و او خورشيد Eما همه قطره ايم و او دريا
بي ولاي علي به حق خدا Eننهد در بهشت آدم پا
گر نهد بال و پر فرو ريزد Eجبرئيل امين به حق خدا
مؤمنان جمله رو به او دارند Eكو امام است هادي اولي
بنده قنبرش به جان مي باشد Eتا برندت به جنّة المأوي
شمس تبريز بنده از جان شد Eجان فدا كرد نيز مولانا
(1) روايات شيعه با اين مضمون موافق هستند

(2) اشاره به «دني فتدليّ فكان قاب قوسين او ادني» است.

* * *

هر كه به دل مهر پيمبر گرفت Eمرتبه از عرش فراتر گرفت
نور نبي جان مرا تازه كرد Eدست دلم دامن حيدر گرفت
حضرت شاهي كه به يك ذوالفقار Eران گران از تن عنبر گرفت
هر كه مي مدحت حيدر چشيد Eهمچو خضر زندگي از سرگرفت
* * *

امام متقيان و وصي و نفس رسول Eشهي كه هيچ

نيامد خطا از او علي است

حلال زاده شناسد علي و آلش را Eاز آنكه نور دو چشم حلال زاده علي است
كسي بگفت كه تا چند از علي گوئي Eمگر كه درد تو را اي پسر علي دواست
جهانيان همه گر خصم شمس مسكين اند Eمرا چه غم كه مرا ميرو پيشوا علي است
* * *

تا صورت پيوند جهان بود علي بود Eتا نقش زمين بود و زمان بود علي بود
شاهي كه وصي بود و ولي بود علي بود Eسلطان سخا و كرم و جود علي بود
آن قلعه گشايي كه در از قلعه خيبر Eبر كند به يك حمله و بگشود علي بود
هارون ولايت كه پس از موسي عمران Eو الله علي بود علي بود علي بود
(مجالس المؤمنين، ج 2، ص 109 به بعد، چاپ 1375 دو جزء در يك مجلد) قاضي شهيد بر اساس اين ابيات، مولانا را از شيعيان خالص علي(ع) مي داند. قاضي مي گويد: در ديوان هاي قديم مولانا قصائد مشتمل بر مناقب اهلبيت(ع) بسيار بود و نسخه نويسان غرض ورز بيشتر آنها را در وقت نوشتن حذف كرده اند و با اين حال برخي از آنها مانده است , (همان ). نويسنده ((رساله )) مي گويد: مولانا از علماي حنفيه و در فروع پيرو ابو حنيفه بود. او در مدارس حنفيان تربيت يافت و خاندانش هم حنفي بودند. بر اين اساس آن ابياتي كه به

طور آشكار شيعه بودن مولانا را مي رساند, ممكن است ساختگي باشد چون محيط قونيه , مناسب اظهار تشيع نبود و اگر هم فرض كنيم كه مولانا شيعه بوده , بايد به ناچار تقيه مي كرد, (رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلال الدين , ص 165, س 15). نويسنده ((رساله )) احتمال مي دهد كه اين اشعار ساختگي باشد ولي قاضي نورالله شوشتري اين اشعار را نه تنها ساختگي نمي داند بلكه مي گويد: از ديوان هاي مولانا, متعصب هاي مذهبي اينگونه ابيات را حذف مي كردند و اينكه اين ابيات سالم مانده , كار خدايي است . البته ترديدي نيست كه در ابيات مثنوي دست برده شده است . به عنوان مثال , مولانا مي گويد: از محبت تلخها شيرين شود===و ز محبت مس ها زرين شود=== اين , حرف درستي است ولي برخي ها به اين شعر ابياتي افزوده اند و گفته اند: از محبت , مار, موري مي شود, يا از محبت سقف , ديوار مي شود و يا از محبت خربزه هندوانه مي شود, (حماسه حسيني , ص 16, س آخر, چاپ 23, پاييز 1374). نويسنده روضات الجنات مي گويد: محدث نيشابوري در رجال كبيرش , مولوي را امامي و شيعه مي داند و مي گويد: چون مولانا با دولت مخالف مصاحب بود نمي توانست شيعه بودن خود را آشكا كند, (روضات الجناب , ج 8, ص 233, ترجمه محمدباقر ساعدي ).

يك شخصيت اسلامي چگونه شخصيتي است؟

پرسش

يك شخصيت اسلامي چگونه شخصيتي است؟

پاسخ

انسان فطرت و سرشتي دارد همچنان كه مي تواند در منطق نظري از منطقي پيروي كند كه پولادين و غيرقابل تغييرات، در منطق عملي نيز مي تواند به پايه اي برسد كه هيچ قدرتي نتواند او را متزلزل سازد. «فأقِم وجهك للدّين حنيفاً فطره الله الّتي فطر الناس عليها، لاتبديل لخلق الله...» پس روي خود به دين حنيف كن كه مطابق فطرت خداست، فطرتي كه خدا بشر را به آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگوني نيست(روم، آيه ي 30).

راهي كه به انسان ارائه مي شود، راه فطرت است و اين دين عين حقيقت و مناسب سرشت اوست و از آن جا كه حقيقت جداي از زمان و مكان است، اين راه حقيقي نيز بايد راه وصول جداي از زمان و مكان باشد. راهي براي همه نسل ها در همه عصرها. راهي قبال ارائه براي همه و بدون تبديل و تغيير!

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: «پس انسان از اين جهت كه انسان است بيش از يك سعادت و يك شقاوت ندارد، و چون چنين است، لازم است كه در مرحله عمل تنها يك سنت ثابت برايش مقرر شود، تا آن سنت وي را به يك هدف ثابت هدايت فرمايد؛ و بايد اين هادي همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همين جهت به دنبال «فطره الله التي فطر الناس عليها» اضافه كرد كه: «لاتبديل لخلق اللّه» (تفسير الميزان، ج 16، ص 289).

بر اساس اين فطرت است كه منطق عملي استوار گشته و انسان مؤمن در اين چهارچوب محكم و راسخ است. از حضرت صادق(ع) نقل شده: «انّ المؤمن اشدّ من زبر الحديد، انّ زبر الحديد اذا

دخل النّار تغيّر، و انّ المؤمن لو قُتِلَ ثمَّ نُشِر، ثُمَّ قُتِلَ، لَم يتغير قلبُه» ؛ انسان مؤمن از قطعه آهن سخت تر است، چرا كه قطعه آهن در آتش دچار دگرگوني مي شود، ولي مؤمن اگر كشته شود پس از آن زنده شود و بازگشته شود [دست از اصول و عقايد خويش برنداشته و [و قلب او دچار دگرگوني نشود(صفات الشيعه، شيخ صدوق - بحار، ج 67، ص 303).

انسان هاي صاحب سيره چنين اند چنانكه بعد از شهادت حضرت علي(ع) آن حضرت چنين توصيف شده است: «كنتَ كالجبل لاتحرّكه العواصف» ؛ تو مانند كوه بودي كه طوفان ها نتوانند آن را به حركت درآورند(كافي، ج 1، ص 455).

انسان مورد نظر اسلام، انساني داراي منطق عملي و در نتيجه ثابت قدم است. چنين نيست كه محروميت ها، نارسايي ها او را به تنگ آورده و شرايط او را به رنگ خود درآورد و مصداق آنان باشد كه علي(ع) درباره شان فرمود: «و همج رعاع اَتباعُ كل ناعق، يميلون مع كلِّ ريح، لم يستضيئوا بنور العلم، و لم يلجؤوا الي رُكنٍ وثيق» ؛ احمقان بي سر و پا، دستخوش باد و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايي مي روند و ورزش هر بادي حركت مي كنند، نه از روشنايي دانش نور گرفتند و نه در پناهگاه استواري پناه گرفتند (نهج البلاغه، حكمت 147).

مكتبي كه منطق عملي بر اساس فطرت دارد، انساني تربيت مي كند كه در ابعاد مختلف رفتاري خويش، اصول مسلّم دارد و بر مبناي آن اصول عمل مي كند. براي مثال اگر ما سيره ي ائمه را از آغاز تا پايان بررسي كنيم و تمامي كتبي را كه درباره آنان نوشته اند مطالعه كنيم (اعم از شيعه

و سني) خواهيم ديد كه ايشان در روش خود هرگز از حق يك قدم منحرف نشدند، تجاوز به حق و حريم آن نكردند، حدود را زير پا نگذاشتند. هرگز غدر و خيانت نورزيدند، هيچ گاه تن به ظلم نداند. از تعادل خارج نشدند، ساده زيستي را ترك نكردند، حريّت و استقلال را نشكستند، با ظالمين مراهنه و سازش نكردند، براي رسيدن به اهداف خود وسيله نامقدس به كار نگرفتند، هرگز استبداد نورزيدند، هيچ گاه از مسأله سعد و نحس ايام استفاده نكردند، هيچ وقت گردن كج نكردند و هرگز تن به ظلم ندادند و... .

مكتب اسلام بر اين اساس است و مراد ما از شخصيت و مرام اسلامي، همان سنّت عملي پيشوايان حق است كه مشتمل بر تعاليم كامل آن پيشوايان است. خداوند ما را از شيعيان و مواليان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) قرار دهد.

براي آگاهي بيشتر در اين رابطه ر.ك:

1. فضايل الشيعه و صفات الشيعه، شيخ صدوق

2. سيره نبوي 1 و 2، مصطفي دلشاد تهراني

3. سيره پيشوايان، حجة الاسلام پيشوايي

لطفأ در مورد شخصيت سلمان رشدي و همچنين كتاب شيطاني او (محتوي: چند نمونه) توضيح دهيد؟ جواب علماي مسلمان و غير مسلمان چه بود؟ و حاميان رشدي چه كساني هستند. لطفأ چند كتاب در اين مورد معرفي كنيد.

پرسش

لطفأ در مورد شخصيت سلمان رشدي و همچنين كتاب شيطاني او (محتوي: چند نمونه) توضيح دهيد؟ جواب علماي مسلمان و غير مسلمان چه بود؟ و حاميان رشدي چه كساني هستند. لطفأ چند كتاب در اين مورد معرفي كنيد.

پاسخ

سلمان رشدي نويسنده ي هندي الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانواده ي مسلمان در بمبئي متولد شد، و در سيزده سالگي جهت تحصيل به انگلستان اعزام شد و مدتي با نوشتن مقالات تبليغي در انگلستان به تأمين مخارج زندگي پرداخت و سپس شناسنامه ي انگليسي گرفت و تبعه ي آنجا شد.

رشدي در مصاحبه با مجله ي اشپيگل در 21 ارديبهشت 1371، درباره ي خانواده اش مي گويد: «خانواده ي من به اسلام گرايش داشتند، ولي در خانه ما از دين خبري نبود. فقط سالي يك بار مرا براي عبادت به مسجد مي بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسيحيان، يك دايه ي مسيحي داشتم،... اكثر دوستان من غيرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشيدن مشروبات الكلي تبعيت نمي كرد. خوشبختانه مي توانم بگويم كه پدر و مادر من مسلمان بدي بودند».

رشدي در طول زندگي خود در انگلستان به بي ديني و بي اعتقادي مطلق مي رسد و در نهايت، منكر خدا مي شود و اين عقيده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نيستم» بيان مي كند.

چنين نويسنده اي تحت حمايت غرب و صهيونيسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهي در جهان، دست به نوشتن كتاب «آيات شيطاني» مي زند. و آن را «اثري، حاوي ضديت و شك بنيادي مي نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پيامبر اكرم(ص) و به مقدسات مسلمين اهانت مي كند. روزها و رويدادها، مركز فرهنگي تربيتي نور

ولايت، نشر پيام مهدي(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.)

در پي انتشار اين كتاب، حكم تاريخي امام خميني(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل اين نويسنده در تاريخ 25/11/1367 صادر مي شود. اين حكم مبتني بر احكام قطعيه و مسلم دين مبين اسلام مي باشد.

توضيح آن كه براساس روايات متعددي كه از ناحيه معصومين(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامي علماي اسلامي، اعم از شيعه و سني مي باشد؛ شخصي كه به خداوند متعال، يا رسول اكرم(ص) يا ائمه معصومين(ع) (مورد اخير از اختصاصات شيعه مي باشد) توهين و هتاكي كند، كافر و مرتد گرديده و كشتن گوينده ناسزا واجب است.

امام صادق(ع) در پاسخ سؤالي در مورد كسي كه حضرت رسول اكرم(ص) را ناسزا گفته است مي فرمايند: «.. يقتله الادني فالادني قبل ان يرفع الي الامام»، (ر.ك: وسائل الشيعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالكلام، ج 43، ابواب الحدود - آيت الله گلپايگاني، مجمع المسائل، ج 3، ص 201 و..).

از آنجا كه در كتاب آيات شيطاني مسأله رسالت پيامبر اكرم(ص) و نزول آيات الهي به صورتي بسيار توهين آميز و مسخره وار طرح گرديده و نهايتا نزول آيات الهي را امري وابسته به تلقينات شيطاني معرفي كرده و اصلي ترين ضروريات دين مبين اسلام را انكار نموده است مشمول حكم فوق مي گردد و حضرت امام با تكيه بر اين مباني، اين حكم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم، مؤلف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است، هم چنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان

را يافتند سريعا آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است «ان شاءالله». ضمنا اگر كسي دست رسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد، (ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 86) و اين حكم مورد قبول و استقبال قاطبه علماي اسلام در سراسر جهان و ملت هاي اسلامي قرار گرفت.

جهت آگاهي بيشتر به پيوست (فتاواي مراجع درباره قتل سلمان رشدي، روزنامه جمهوري اسلامي) مراجعه نماييد.

چرا بلعم باعورا جهنمي شد؟

پرسش

چرا بلعم باعورا جهنمي شد؟

پاسخ

انسان در همه لحظات و در هر مرحله اي از كمال , بايد خود را به خدا بسپارد و از او طلب كمك نمايد, و گرنه با اندك غفلتي ممكن است سقوط كند و در دام هاي نفس و شيطان كه يكي از آنها خودپسندي است اسير شود. از اين رو پيشوايان معصوم (ع ) در دعاهاي خود به درگاه خدا عرضه مي داشتند: ((اللهم لا تكلني الي نفسي طرف عين ابدا)) و نمونه هاي بسياري هست كه افرادي مدتي در راه كمال نفس پيش رفتند ; ولي بعدا دچار عجب و غرور شده و سقوط كردند. در اين زمينه از امام معصوم (ع ) سوال شده : آيا مؤمن ممكن است دچار بعضي از گناهان شود؟ ايشان فرمودند: ((بلي ; اما تنها گناهي كه مؤمن مرتكب نمي شود دروغگويي است ; زيرا دروغ با ايمان به خدا سازش ندارد)).

نمونه بارز اين گونه افراد كه بعد از سال ها حركت در راه حق با يك غرور و بي توجهي سقوط كرد, بلعم با عوراست بلعم باعورا، عالمي از بني اسرائيل بود كه اسم اعظم را مي دانست؛ ولي مورد فريب فرعون قرار گرفت و با حضرت موسي به دشمني پرداخت. در سوره «اعراف» آيه 175 و 176 به وي اشاره شده است.

براي توضيح بيشتر ر.ك:

تفسير الميزان، ج 8، ص 353

تفسير نمونه، ج 7، ص 14 - 16

به چه دليل افرادي مانند هانري كربن و ديگران كه در محضر اساتيد بزرگ اسلامي به مباحثات فراوان فلسفي و ديني مي پرداختند ،عليرغم اينكه به حقانيت دين اسلام پي مي بردند اما حاضر به قبول دين اسلام نمي شدند؟

پرسش

به چه دليل افرادي مانند هانري كربن و ديگران كه در محضر اساتيد بزرگ اسلامي به مباحثات فراوان فلسفي و ديني مي پرداختند ،عليرغم اينكه به حقانيت دين اسلام پي مي بردند اما حاضر به قبول دين اسلام نمي شدند؟

پاسخ

1. بين علم و ايمان تفاوت است. شايد برخي با حقانيت امري علم پيدا كنند. اما به دلايلي چون مسائل و موقعيت هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي با روحيه هاي خاص فردي چون تكبر، از علم خود صرف نظر كند و از حق و حقيقت دوري مي كند. زيرا بسياري از مقابله ها و مخالفت ها با حق، نه به دليل جهل علمي است بلكه به دليل شهوت عملي است. چنان كه شيطان حق را مي شناسد اما به دليل روحيه استكباري خود حاضر به قبول آن نيست. بسياري از مخالفان پيامبران و ائمه نيز مي دانستند كه آنها بر حقند. اما به دليلي كه گفتيم حاضر به پذيرش حق نشدند. اصولا جهل علمي را با علم واستدلال و برهان مي توان برطرف كند و آنچه باعث انكار حقايق متعالي مي شود. شهوات و نفسانيت است كه حق را مي پوشاند وگرنه جهل و ناداني را چاره است.

2. اما به نظر مرحوم علامه طباطبايي هانري كربن مسلمان شده بود اما شرايط اقتضا نمي كرده است كه ايمان خود را رسما و علنا به زبان آورد.

براي اطلاع بيشتر مقاله «شيفته اي به نام كربن» از ماهنامه پرسمان شماره 14 ، آبان 82 مطالعه فرماييد.

آيا در نهايت پروفسور توشي هيكو ايزوتسو مسلمان شد يا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه بودند.

پرسش

آيا در نهايت پروفسور توشي هيكو ايزوتسو مسلمان شد يا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه بودند.

پاسخ

ظاهرا فقط اسلام شناس و قرآن پژوه باقي ماند و دليلي بر اين كه مسلمان شده باشد به دست نيامده است. بله به اسلام و قرآن و تشيع علاقمند بوده است.

در مورد حكيم خيام در آثار شهيد مطهري چه مطالبي ذكر شده است ؟

پرسش

در مورد حكيم خيام در آثار شهيد مطهري چه مطالبي ذكر شده است ؟

پاسخ

ايشان او را فيلسوف و رياضيداني برجسته مي دانند و معتقدند كه اكثريت قريب به اتفاق اشعار منسوب به او از وي نيست و اين اشعار چهره حقيقي او را وارونه ساخته است و از او چهره يك انسان شكاك و پوچگرا نمايش داده است.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1_ خدمات متقابل اسلام و ايران، ج1، ص 556 _ 557

2_ عدل الهي، شهيد مطهري

حافظ شيرازي چه مرام و مسلكي داشته و آيا صحيح است كه در اواخر عمر از دين اسلام برگشته بود؟

پرسش

حافظ شيرازي چه مرام و مسلكي داشته و آيا صحيح است كه در اواخر عمر از دين اسلام برگشته بود؟

پاسخ

براي روشن شدن جواب، به اين مطالب توجه نماييد: 1- درباره حافظ، نظريات مختلفي داده شده است. از اين نظريات نظريه اي مقبول است كه ارائه دهنده آن آن گونه باشد كه حافظ بود. اگر كسي اديب باشد مي تواند درباره اديب بودن حافظ نظر بدهد، اگر كسي فقيه باشد مي توانددرباره فقيه بودن حافظ نظر بدهد و اگر كسي عارف باشد مي تواند درباره بُعد عرفاني حافظ اظهار نظر كند ولي كسي كه اديب است و عارف نيست نمي تواند درباره بُعد عرفاني حافظ نظريه ارائه بدهد. در عصر ما اديب ها مي خواهند درباره حافظ نظر بدهند ولي اين نشدني است. حافظ را عارفي همانند او مي تواند مورد مطالعه

قرار بدهد. يكي از كساني كه درباره حافظ بررسي هايي دارد، اقاي دكتر قاسم غني است او كتابي به نام «تاريخ تصوف در اسلام» نوشته است.

آقاي مطهري در «تماشاگه راز» درباره ايشان مي گويد: «اين مرد، چيزي از عرفان و تصوف درك نكرده است، مطالعه زيادي به عمل آورده ولي چيزي نفهميده است. با اين وضعيت چطور مي توان نظر آقاي غني را پذيرفت؟! 2- مسلمانان گروه هاي متعددي دارند. اين گروه ها در طول تاريخ همواره با هم اختلاف و گاهي درگيري داشتند. اين درگيري ها باعث مي شد كه گاهي برخي از علماء به گونه اي رفتار كنند كه عواطف هيچ كدام از طرفين درگير برانگيخته نشود. البته گاهي هم با صدور فتوايي از سوي حكومت دستگير و كشته مي شدند. خود همين حافظ شيرازي گرفتار اين گونه افراد بود. يكي از كساني كه با حافظ مخالف بود، شاه شجاع است. شاه

شجاع 25 سال پادشاهي كرد. اين پادشاه خودش شاعر بود و به

عربي و فارسي شعر مي سرود. شاه شجاع از سني هاي متعصب به شمار مي رفت. شاه شجاع در نه سالگي حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضي ايجي است. او با حافظ ميانه خوبي نداشت. روزي به حافظ گفت: ابيات غزل هاي تو هيچ كدام به يك منوال نيست بلكه از هر غزل چهار بيت در تعريف شراب، دو بيت در تعريف عشق و يكي دو بيت در تعريف محبوب است. در حالي كه تَلَوُّن در يك غزل، خلاف روش بليغان است. حافظ در جواب اين اعتراض گفت: آنچه بر زبان مبارك شاه مي گذرد، عين صدق و صواب است ولي

با اين حال شعر حافظ در همه جا اشتهار يافته و شعر حريفان حافظ پاي از دروازه شيراز بيرون نمي گذارد. حافظ با اين بيان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر اين سخن حافظ ماند. در همين ايام كه شاه شجاع به ابيات حافظ اعتراض مي كرده حافظ غزلي به نظم كشيد كه در آن اين بيت آمده بود: گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد Eواي اگر از پي امروز بود فردايي حافظ مي گويد: اين گونه مسلماني كه ما مسلمانان داريم و هيچ گونه پاي بندي به احكام اسلام نيست، انسان را از عذاب آتش نمي رهاند و بايد بيشتر از اين به فكر خود باشيم ودل را به حقيقت مسلمان كنيم. اين غزل و اين بيت را شاه شجاع شنيد و گفت: از اين غزل به دست مي آيد كه حافظ به قيامت قائل نيست و برخي از فقها تصميم گرفتند كه فتوا به كفر

حافظ بدهند يكي ازنزديكان حافظ

اين توطئه را به اطلاع او رسانيد. حافظ براي رهايي از اين شرّ، نزد مولانا زين الدين ابوبكر رفت و چاره كار از او خواست. او گفت: يك بيت ديگر بگو و در آن بيت اشاره كن به اين كه اين سخن از يك كس ديگر است و حافظ اين شعر را به دنبال آن شعر گفت: اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي گفت Eبر در ميكده اي با دف و ني ترسائي حافظ با اضافه كردن اين شعر، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد. 3- حافظ در عين مراعات اوضاع و احوال روزگار، گاهي غزل هاي خطرناكي درباره افراد خطرناكي مي سرود و سرودن اين گونه غزل ها حافظ را تا دم مرگ پيش مي برد. يكي از كساني كه شاه شجاع، مخلص او بود، عماد فقيه كرماني است. عماد، شيخ و صاحب خانقاه بود، هنگام نماز همواره اشك مي ريخت و شاه شجاع هم به خاطر همين عاشق او بود. حافظ

شيرازي درباره عماد فقيه كرماني غزلي سرود و در آن غزل گفت: اين عماد مانند گربه عابد است و بايد موش ها از آن برحذر باشند و فريب او را نخوردند. اين غزل چنين است: صوفي نهاد دام و در حقه باز كرد Eآغاز مكر با فلك حقه باز كرد اين مطرب از كجاست كه راه عراق ساخت Eو آهنگ بازگشت به راه حجاز كرد ساقي بيا كه شاهد رعناي عاشقان Eآمد دگر به جلوه و آغاز ناز كرد بازي چرخ بشكندش بيضه در كلاه Eزيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد اي دل بيا كه ما به پناه خدا رويم

Eشرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد صنعت نگر كه هر كه محبت براست باخت Eعشقش به روي دل، دُر معني فراز كرد اي كبك خوش خرام كجا ميروي بايست Eغُره مشو كه گربه عابد نماز كرد حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل Eما را خدا ز زهد و ريا بي نياز كرد (مجالس المؤمنين، ج 2، ص 119، لغتنامه دهخدا، حافظ شيرازي) حافظ نه تنها با آنان كه در لباس زهد، روي به دنيا آورده بودند همراهي نكرد بلكه حافظ در برابر هيچ كدام از ملوك و اكابر روزگار خويش سر تعظيم فرود نياورد و به هيچ كدام از آنان اعتنا نكرد و با وجود اين مورد توجه همه طبقات گرديد. 4- با ظاهر اشعار يك شاعر نمي توان نسبت به عقيده او داوري كرد گرچه در دادگاه ها قاضي ها مي توانند به ظاهر كلام متهم نگاه كنند ولي در مورد شاعران و عارفان شاعر چنين نيست بلكه بايد ديد مراد شاعر چيست. براي نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره مي كنم. آيت الله حسن زاده آملي در ديوان اشعار خود آورده است: تا كه دل صيد كمند زلف مشكين تو شد Eلا جرم تسليم راه و رسم و آيين تو شد نِي در امروزت غلام حلقه در گوش است و بس Eكز ازل سر در كفت بنهاد و تمكين تو شد چيست زيبنده به حال بنده فرخنده اي Eجز كه در فرمان حكم و عهد ديرين تو شد آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط Eمسلم و كافر، زبان در مدح و تحسين تو شد (ديوان اشعار، آيت الله حسن زاده آملي، ص 59، چاپ

اول، مركز نشر فرهنگي رجاء) در اين چند بيت، كلمات صيد، كمند، زلف، مشكين، حلقه در گوش، كف، قد، خد، خال، خط، مرغ سحر، طائر، پروين و پاي به كار رفته است و هيچ كدام به معناي متعارف در بين مردم نيستند و آيت الله حسن زاده آملي را همه علماء به خوبي مي شناسند. بنابراين نمي توان اين اشعار را به ظاهر حمل كرد. علامه طباطبايي نويسنده تفسير الميزان از علماي بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ايمان او كسي ترديد ندارد. او استادبسياري از بزرگان عصر ما است. ايشان در ابياتي چنين مي گويد: همي گويم و گفته ام بارها Eبود كيش من مهر دلدارها پرستش به مستي است در كيش مهر Eبرون انداز اين جرگه هشيارها (تماشاگه راز، ص 121) شيخ بهايي از علماي بزرگ جهان شيعه است. در پاكي جان و مقامات علمي او كسي ترديد ندارد. ايشان در ضمن اشعاري، كلمات زيادي به كار برده كه امكان ندارد آن كلمات را به معناي متعارف گرفت، گرچه افراد ناآگاه آن كلمات را به معناي متعارف حمل

مي كنند. شيخ بهايي مي گويد: ساقيا بده جامي Eزان شراب روحاني تا دمي بياسايم Eزين حجاب جسماني بي وفا نگار من Eمي كند به كار من خنده هاي زير لب Eعشوه هاي پنهاني دين و دل به يك ديدن Eباختيم و خرسنديم در قمار عشق اي دل Eكي بود پشيماني سجده بر بتي دارم Eراه مسجدم منما كافر ره عشقم Eمن كجا مسلماني ما زدوست غير از دوست Eمقصدي نمي خواهيم جور و جنت اي زاهد Eبر تو باد ارزاني زاهدي به ميخانه Eسرخ رو زمي ديدم گفتمش مبارك باد Eارمني - مسلماني خانه دل ما را Eاز

كرم عمارت كن پيش از آن كه اين خانه Eرو نهد به ويراني (تماشاگه راز، ص 121) كلمات به كار رفته در اين ابيات، به يقين به معناي متعارف به كار نرفته است. پس نمي توان با اين كلمات به عقيده باطني استدلال كرد. «مغربي» در اول ديوان خود مي گويد: اگر بيني در اين ديوان اشعار Eخرابات و خراباتي و خمّار بت و زُنّار و تسبيح و چليپا Eمغ و ترسا و گبر و دير و مينا شراب و شاهد و شمع و شبستان PEخروش بربط و آواز مستان} مي و ميخانه و رند خرابات Eحريف و ساقي و نرد و مناجات نواي ارغنون و ناله ني Eصبوح و مجلس و جام پياپي خم و جام و سبوي مي فروشي Eحريفي كردن اندر باده نوشي زمسجد سوي ميخانه دويدن Eدر آنجا مدتي چند آرميدن گرو كردن پياله ي خويشتن را Eنهادن بر سر مِي جان و تن را گل و گلزار و سرو و باغ و لاله Eحديث شبنم و باران ژاله خط و خال و قد و بالا و ابرو Eعذار و عارض و رخسار و گيسو لب و دندان و چشم شوخ سرمست Eسر و پا و ميان و پنجه و دست مشو زنهار از اين گفتار در تاب Eبرو مقصود از آن گفتار درياب مپيچ اندر سر و پاي عبادت Eاگر هستي ز ارباب اشارت نظر را نغز كن تا نغز بيني Eگذر از پولت كن تا مغز بيني كجا گردي ز ارباب سرائر Eنظر گر بر نداري از ظواهر چو هر يك را از اين الفاظ جاني است Eبه زير هر يك از اينها

جهاني است تو جانش را طلب، از جسم بگذر Eمُسمّا جوي باش از اسم بگذر فرو نگذار چيزي از دقايق Eكه تا باشي زاصحاب حقايق (تماشاگه راز، ص 118) 5- ديوان حافظ پس از وفات حافظ جمع آوري شده است. اشعاري را بر اين ديوان اضافه كرده اند واشعاري را از آن حذف

كرده اند. اين ديوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسه اي هم نبود تا آن را از دست تحريف نگه دارد، به طور سالم به دست ما نرسيده است. آنان كه به حقيقت، حافظ شناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسيده اند مي توانند تشخيص بدهند كه كدام ابيات، از حافظ نيستند. نويسنده ريحانة الادب در اين باره آورده است: «حافظ براي نوشتن و جمع آوري اشعارش وقت نداشت. پس از وفات او سيد قاسم انوار ديوان كنوني او را جمع آوري كرده است و چون خود حافظ اين ديوان را ننوشته، بعضي از اشعار سلمان ساوجي و شعراي ديگر داخل آن شده است». سيد قاسم انوار، خودش يكي از عرفاء است. برخي نام جامع ديوان حافظ را محمد گلندام دانسته اند. در دائرة المعارف بريتانيا آورده است كه اهل سنت، مدايح حضرت علي(ع) را از ديوان حافظ حذف كرده اند. آقاي دكتر قاسم غني مي گويد: «در نسخه اي كه نزد من است غزل «اي دل غلام شاه جهان باش و شاد باش» موجود نيست و نتيجه

مي گيرد كه پس اين غزل را بعدها اضافه كرده اند». در اينجا به آقاي غني بايد تذكر داد كه ممكن است نسخه شما را اهل سنت نوشته اند و اين غزل را حذف كرده اند. 6- در اين كه حافظ يكي از علماي بزرگ اسلام است ترديدي نيست و از اول

تا آخر براساس احكام الهي زندگي كرد و هيچ گاه پا از

دايره دستورات الهي بيرون نگذاشت و به هيچ آيين ديگري غير از اسلام تمايل پيدا نكرد. افرادي كه بهره اي از دانش نداشتند واشعار حافظ را مي ديدند، با ديدن يك بيت، او را به آييني نسبت مي دادند. به عنوان مثال، وقتي كه مي ديدند حافظ مي گويد: اين قصه عجب شنو از بخت واژگون Eما را بكشت يار به انفاس عيسوي (تماشاگه راز، ص 126) مي گفتند حافظ تمايل به مسيحيت پيدا كرده است در حالي كه اگر كسي مقدار كمي آشنايي با حافظ داشته باشد چنين نمي گويد.

همين گونه افراد وقتي مي ديدند كه حافظ مي گويد: بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوي Eمي خواند دوش درس مقامات معنوي مي گفتند كه حافظ به آيين زرتشتي تمايل كرده است در حالي كه حافظ يك ذره به زرتشتي تمايل نداشت و اين افراد وقتي كه مي ديدند حافظ مي گويد: يعني بيا كه آتش موسي نمود گل Eتا از درخت نكته توحيد بشنوي مي گفتند كه حافظ به يهودي گري تمايل پيدا كرده است. اين نوع داوري ها براساس معيار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد كه غرض هاي ديگري داشته باشند و مي خواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند. در اينجا توجه شما را به نظرات برخي از بزرگان درباره حافظ جلب مي كنم: قاضي شهيد درباره حافظ چنين آورده است: «حافظ، عارف شيراز، سردفتر اهل راز و در حقايق و معارف ممتاز بوده. ديوان او لسان الغيب و ايمان او مُبرا از عيب و ريب است». اين كلمات نشانگر مقامات والاي عرفاني حافظ و نيز تشيع او مي باشد. نويسنده ريحانة الادب درباره او آورده است: «حافظ شيرازي، از اكابر

شعراي عرفاي ايراني عهد آل مظفر است. شاعري، دونِ مراتب عاليه علميه اوست، زيرا علوم ظاهر و باطن بر او مكشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظيري نداشت. در مراتب عرفان و قرائت قرآن يگانه زمان و بسيار شيرين سخن بود. همه كتاب

آسماني را در حفظ داشت. حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقيقت، نصيبش شده بود همه را از بركت قرآن مي دانست. قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت. حافظ در سايه قناعت كه گنجي است بي نهايت، تاج عزت بر سر نهاد. در كتاب «روح مجرد» نوشته آيت الله سيد محمد حسين حسيني تهراني آمده است: سيد هاشم موسوي حداد مي فرمودند:

مرحوم قاضي، حافظ شيرازي را هم عارفي كامل مي دانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوك تفسير مي كردند. سيد هاشم حداد از عرفاي والامقام و از شاگردان مرحوم قاضي بودند و قاضي همان سيد علي قاضي طباطبايي است كه در عرفان و پاكي جان كمتر عارفي به پاي او مي رسد. كتاب «روح مجرد» يادنامه سيد هاشم حداد است. علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان، به دست سيد علي قاضي طباطبايي تربيت يافت. در همين «روح مجرد» آمده است: «مرحوم قاضي قائل بودند كه محال است كسي به مرحله كمال برسد و حقيقت ولايت بر او مشهود نگردد و مي فرمود: وصول به توحيد فقط از راه ولايت است. براساس نظر اين بزرگان حافظ از عرفاي شيعه است و شيعه اثني عشري هم بود. آقاي دكتر محمد معين درباره تشيّع و تسنن حافظ، بررسي هاي مفصلي دارد. ايشان پنج دليل براي تسنن حافظ و دوازده دليل براي تشيع او آورده است و پس

از بررسي و نقد، گفته است: مي توان به تشيع او معتقد بود. به اين نكته توجه داشته باشيم كه چون حافظ انسان بسيار والامقام است، در جامعه اسلامي هر گروهي تلاش مي كند او را از خود بداند تا بر ديگران افتخار كند و به خاطر همين، دست تحريف به سوي ديوان او دراز مي شود و هر گروهي آنچه را كه به زيان اوست حذف مي كند تا حافظ از آن او باشد. حافظ در سال 720 به دنيا آمد و در سال 791 يا 792 وفات كرد. به نظر برخي در سال 745 متولد شده است

مختصري درباره حافظ شيرازي توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصري درباره حافظ شيرازي توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازي، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكي را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمي آيد، وي قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبي در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشري و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبداللَّه، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسي زبانان، متداول و مشهور است و بسياري به آن تفأل مي زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مي دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معني، خواجه حافظ

كه شمعي بود از نور تجلّي

چو در خاك مصلي يافت منزل

بجو تاريخش از خاك مصلي(791)

« بخش پاسخ به سؤالات »

مختصري از زندگي ابوريحان بيروني را بيان نمائيد؟

پرسش

مختصري از زندگي ابوريحان بيروني را بيان نمائيد؟

پاسخ

ابوريحان محمدبن احمد خوارزمي بيروني از اجله مهندسين و بزرگان علوم رياضي است او يكي از نوادر روزگار و نمونه كامل علم و دانش است قدر و جلالت وي نزد ملوك بدان حد بود كه شمس المعالي قابوس بن وشمگير خواست تمام امور مملكت را به وي بسپارد. وي سرباز زده و قبول نكرد.

ابوريحان در كسب علم و دانش آنقدر كوشش داشت كه در تمام مدت شب و روز مشغول فراگيري، تفكر و تحقيق بود. و در تمام ايام سال مشغول بود(يا مشغول نوشتن يا درس گفتن) وفات ابوريحان را حدود سال 430 دانسته اند، نوشته اند ابوريحان در حال احتضار بود فقيه ابوالحسن علي بن عيسي الولواجي به عيات او آمد ابوريحان از او سؤالي كرد، آن فقيه در پاسخ گفت: اكنون جاي سؤال نيست گفت اي مرد كدام يك از اين دو امر بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم يا ندانسته و جاهل درگذرم من آن مسئله را باز گفتم و فراگرفت و از نزد وي بازگشتم و هنوز قسمتي از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

لاوازيه كيست؟

پرسش

لاوازيه كيست؟

پاسخ

«آنتوان لوران دو» كاشف و دانشمند شيمي، فيزيك و اقتصاددان فرانسوي(1794-1743م) از بنيانگذاران شيمي نوين و باني نامگذاري عناصر و مواد شيميايي است. لاوازيه هوا را تجزيه كرد و عناصر تشكيل دهنده آن را شناخت و بدين وسيله گاز اكسيژن را كشف كرد و لزوم و اهميّت آن را در فرايند احتراق نشان داد و به باز ساختن هوا از عناصر اوّليه آن موفّق شد.

اين كشف لاوازيه، دانش«ترموشيمي» را پايه گذاشت. وي قانون پايداري مادّه را بدين سان اظهار كرد:«هيچ چيز از بين نمي رود و هيچ چيز به وجود نمي آيد، بلكه مادّه پيوسته تغيير شكل مي دهد» وي همچنين آب را تجزيه و سپس آن را از عناصر اوليه اش باز ساخت. در فيزيك، نخستين اندازه گيريهاي كالوريمتري را انجام داد. در مقام عضويت در«انجřƠرواج سيستم متري» كارهاي او در تنظيم و ترويج دستگاه متري با ارزش است. روش بررسي و تحقيق لاوازيه در وزن كردن مواد و عناصر شيميايي، او را به اين نتيجه رسانيد كه عناصر و مواد شيميايي در تركيب، وزن خود را از دست نمي دهند. اين كشف در پيشرفت شيمي اثري بسيار گذاشت. لاوازيه افزون بر تاثير در پيشرفت دانش شيمي و فيزيك، در مسائل اقتصادي و مالي نيز بررسيهايي داشت و در مقام مديريت بانك اعتبارات فرانسه، از تورّم وپول پيشگيري كرد.

لاوازيه در زمان انقلاب كبير فرانسه، از سال 1789تا 1794م. به هواداري از رژيم مشروطه سلطنتي برخاست و از اين رو، به دست انقلابيان دستگير و پس از محاكمه با گيوتين اعدام شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

الكسيس كارل كيست؟

پرسش

الكسيس كارل كيست؟

پاسخ

دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس فرانسوي در 28ژوئن 1873م. در«سن فوالليون» فرانسه متولّد شد. در 1905م، به آمريكا رفت و مدّتي در آن جا كار مي كرد و سرانجام در 5نوامبر 1944م. در پاريس بدرود حيات گفت. از او كتاب به نام نيايش در دست است كه به وسيله دكتر علي شريعتي ترجمه شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

تاريخچه اي از زندگي ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پرسش

تاريخچه اي از زندگي ويل دورانت را بيان فرماييد؟

پاسخ

ويل دورانت به سال 1885 در نورث آدامز متولد شد و پس از طي مراحل تحصيل دانشگاه كولومبيا به اخذ دانشنامه موفق گرديد. مدتي خبرنگار يك روزنامه نيويورك بود و بعد به كار تدريس زبان لاتين و فرانسه و انگليسي در كالج(سيتون هال) پرداخت.

به سال 1912 قاره اروپا را گشت و به سال 1913 در دانشگاه كولومبيا مشغول تحصيل زيست شناسي و فلسفه شد و از محضر استاداني همچون ديويي استفاضه كرد.

به سال 1917 از آن دانشگاه درجه دكتري گرفت و يك سال در همان دانشگاه به تدريس فلسفه پرداخت.

از سال 1914 در كليسايي از شهر نيويورك به ايراد خطابه هايي در باب فلسفه تاريخ و ادبيات پرداخت و با ايراد همين خطابه ها آماده تأليف (تاريخ فلسفه) و (تاريخ تمدن) شد.

و به سال 1921 مدرسه(ليبرتپل) را بنياد نهاد كه در كار تربيت بزرگسالان توفيق عظيم يافت.

به سال 1927 از كار كناره گرفت تا همه وجود خود را وقت تدارك كتاب(تاريخ تمدن) كند. دوباره به اروپا سفر كرد و براي شناختن مصر و خاور نزديك و هند و چين و ژاپن گرد جهان گرديد.

بار ديگر به سال 1932 جهان گردي آغاز كرد تا از ژاپن، منچوري، سيبري، و روسيه دين كند. ره آورد اين سفرها، (مشرق زمين گاهواره تمدن) مجلد اول(تاريخ تمدن) بود پيش از انكه مجلد دوم(يونان باستان) آغاز كند، يك سال تمام در يونان ماند و از مراكز تمدن آن سرزمين ديدن كرد.

در تابستان سال 1948 شش ماه در تركيه، عراق، ايران و اروپاي خاوري توقف كرد. به سال 1951 از نو به ايتاليا رفت.

و به سال 1954

باز به آلمان و سوئيس و فرانسه و انگلستان سفر كرد. در هريك از اين سفرها، خرج مجلدات بعدي را فراهم آورد. تعدا اين مجلدات به ده مي رسد. چند سال بعد از سلسله طولاني(تاريخ تمدن) كتب (درسهاي تاريخ) را نوشت و در آن تجارت و نتايجي را كه طي ساليان بسيار و تحقيق حاصل كرده بود شرح داد. آخرين كتاب دورانت(تفسيرهايي بر زندگي) نام دارد(1970) در اين اثر نويسنده تاريخ نگاري را كنار گذاشته است و به نقد گونه اي پيرامون برخي نويسندگان مهم مغرب زمين مي پردازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟

پرسش

مهمترين پزشكان مسلمان و نوشته هايشان را بنويسيد؟

پاسخ

نام مهمترين پزشكان مسلمان همراه با آثارشان به شرح ذيل است:

1. تياذق، طبيب حجاج بن يوسف ثقفي (م 90 ق)

درباره بيوگرافي او اطلاعات جزئي در دست است. برخي قصيده ي عربي درباره «حفظ الصحه» را به او نسبت داده اند و ترجمه ي منظوم فارسي آن را به ابن سينا نسبت داده اند. اين قطعه عربي ظاهراً مشتمل بر هشتاد بيت بوده است.1

ابن ابي اصيبعه، يك كناش بزرگ و دو كتاب كبير در تهيه ادويه و تفسير اسامي ادويه را به او نسبت مي دهد.2

2. حنين بن اسحاق عبادي، (قرن دوم) رساله اي درباره ي چشم پزشكي دارد.

ايشان از مسيحيان نطوره اي اهل حيره در جنوب عراق بود و متون پزشكي را به عربي و سرياني ترجمه مي كرد و از آثار جالينوس 95 اثر را به سرياني و 34 اثر را به عربي ترجمه كرد.

تاليفات او: المسائل في الطب المتعلمين، عشر مقالات في العين، رساله ي چشم پزشكي.3

3. ابوالحسن علي بن سهل رَبَّن طبري (240 ق)، كتاب فردوس الحكمه

ايشان روش هاي پزشكي يوناني و رومي را خلاصه كرد، و فصل جداگانه اي نيز به پزشكي هندي اختصاص داد و نظريات او در آسيب شناسي، طب باليني، داروشناسي، اهميت فراوان دارد و اين كتاب را در سال 237 ق به متوكل خليفه ي وقت اهدا كرد.4

4. علي بن عيسي، (سده سوم) «تذكرة الكحالين» را نوشت كه حاوي 130 بيماري چشم است.

5. عمار موصلي، (سده سوم)، در «رساله اي در بيماري چشم»، 48 بيماري را بحث كرد. او به شيوه ي در آوردن آب مرواريد (كاتاراكت) از راه سوزن توخالي همراه با مكش را اشاره دارد.

6. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي (م 311 ق)،

كتاب هاي او

عبارتند از:

المنصور في الطب و كتاب الحاوي و...

رازي هم در طب و هم در كيميا تبحر داشت و در بغداد بيمارستاني تأسيس كرد. كتاب الحاوي او بزرگ ترين و جامع ترين كتاب طبي عصر خويش است. ايشان رساله اي براي تشخيص «آبله» و «سرخك» دارند كه پيش از آن هيچ طبيب يوناني يا اسلامي درباره ي آن چيزي ننوشته اند و 700 داروي گياهي را شناسائي كرد. ايشان به نقد نظريات طب جالينوس پرداخت و مهم ترين آن ها درباره ي ديدن، شنيدن، رسيدن شعاعات نوري از جسم به چشم و ... مي باشد.5 و كتاب نقد آن به زبان لاتين از سال 1498 تا 1866 چهل بار تجديد چاپ شده است؛ و آقاي «نويبورگ» اين كتاب را زينتي براي طب اسلامي مي داند.6

7. اخويني بخاري (373 ه_ . ق) صاحب «هداية المتعلمين في الطب» مي باشد ]اولين پزشكي نامه[

8. علي ابن عباس اهوازي: (م 384 ه_ . ق)

كتاب كامل الصناعه

اين كتاب كه طب ملكي نيز خوانده مي شود؛ به نام ملك ديلمي عضد الدوله مي باشد و در پنج قرن، مرجع طب در مدارس اروپاييان بود. ايشان اهميت زيادي به «سيستم عروق شعريه» مي دادنند و مطالب زيادي به رشته ي تحرير در آوردند.

9. ابن سينا(427 ه_ . ق)

«القانون في الطب» (دانشنامه پزشكي)

كتاب قانون، مشتمل بر 5 كتاب است؛ اصول عمومي پزشكي _ مفردات پزشكي _ بيماري هاي مخصوص بخش هايي از بدن _ علائم امراض مانند: تب، داروها مركب.

كتاب قانون بعد از ترجمه ي لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت و كتاب پايه ي درسي دانشگاه شد. و از سال 1473 تا 1505 م 15 مرتبه تجديد چاپ شده است7 و در قرن 16، 20 چاپ آن موجود است.

ايشان رساله اي

نيز درباره ي قولنج، الادويه القلبيه، اُرجوزه في الطب (منظومه ي آموزشي پزشكي) نگاشته اند.

10. اسحاق بن سليمان اسرائيلي (سده چهارم) رساله اي درباره ي تب دارند.

11. سعيد بن هبه الله (495 ق) صاحب «المغني في تدبير الامراض» و رساله طبي _ فلسفي «في خلق الانسان» مي باشند.

12. ابوالقاسم زهراوي (سده چهارم)

التصريف لمن عجز عن التاليف، (دانشنامه ي 30 جلدي). ايشان به مسائل جراحي پرداخته و در مورد خردكردن سنگ مثانه مهارت داشتند.

13. سيد اسماعيل جرجاني (531 ق)

«ذخيره پزشكي» از آثار اوست ايشان به قلم فارسي نگارش مي نمودند و آثار عربي و يوناني را به فارسي ترجمه مي كردند. مانند خوارزمشاهي، شامل: بيمارشناسي، علاج بيماري ها، داروشناسي، گياه شناسي و ...

كتاب «ذخيره پزشكي» او تنها كتاب پزشكي است كه به زبان عبري ترجمه شده و تا كنون چهار بار در ايران به چاپ رسيده است.8

14. محمد بن قسّوم بن اسلم غافقي، (سده ششم و هفتم) «المرشد في طب العين» را نگاشت.

15. مهذب الدين عبدالرحيم بن علي، مشهور به دخوار (م 628 ق)

ايشان شاگردان زيادي در پزشكي پرورش داد و مدرسه اي در دمشق ساخت.

16. ابن ابي اُصيبعه،

در قرن هفتم مي زيست و شاگر «دخوار» و چشم پزشك بود و نام كتاب او «عيون الانباء في طبقات الاطباء» مي باشد.

17. ابن نفيس (دمشق / م 687 ق)،

كتاب «الشامل في الصناعة الطيبه». 80 مجلد. ايشان در مصر تدريس مي كردند.

و شرحي بر كتاب «حنين» بنام «المسائل في الطب» (چشم پزشكي) نوشته اند. پر خواننده ترين تلخيص قانون، كتاب الموجز ابن نفيس بود.

ايشان گردش ريوي خون را، حدود سه قرن پيش از آن كه اين جريان را اروپايي ها كشف كنند؛ در كتاب خود توصيف كرد و نظريه جالينوسي را رد كرد.

18. ابو روح محمد

بن منصور، مشهور به زرين دست (قرن هفتم)

كتاب «نور العيون» را به زبان فارسي نوشت.

اين چشم پزشك و جراح، در عهد ملكشاه سلجوقي زيست مي كرد. مردي كه يك چشم داشت، ايشان با اطمينان كامل چشم ديگرش را جراحي كرد.9

19. فتح الدين قيسي، (م 657 ق)

در كتاب «نتيجة الفكر في علاج امراض البصر»، 124 ناراحتي چشم را بر مي شمارد.

20. ابن خطيب اندلسي (م 776) مشهور به لسان الدين

رساله اي به نام «طاعون» دارد. طاعون كه در آن زمان در اروپا شايع بود، ايشان براي درمان آن همت گماشت و بر اين باور بود كه اين بيماري واگيردار است و از طريق لباس، ظرف، گوشواره، و ... منتقل مي شود.10

براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 215.

2. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، تهران، 1380، ص 53 به بعد.

3. علوم اسلام و نقش آن در تحولات علمي جهان، آلدوميدي، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371 ترجمه از محمدرضا شجاعي رضوي و علوي، ص 79 به بعد.

4. تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 214.

5. ر.ك: تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي، دانشگاه تهران، چ 2، 1366.

6. تاريخ پزشكي ايران، الگود سيريل، ترجمه باهر فرقاني، اميركبير، تهران، چ 1.

7. ادوارد براون، طب اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، چ 1، 1337.

8. مجله حوزه و پژوهش، ش 17 و 18.

1 . كه با اين بيت آغاز مي شود:

ت__وق اذا استطع_ت ادخ__ال م_طعمع__لي م__طع_م م__ن ق_بل فع_ل ال__هواظ__م

تا طعامي نگذرد از معده به بالاي آنهر

طعامي كان خوري باشد تو را عين و زبان

2 . ر.ك: تاريخ علوم در اسلام، سيد حسن تقي زاده، تهران، فردوسي، 1379، ص 216.

3 . ر.ك: فواد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، پزشكي، ص 45 _ 328، تهران، 1380، ج 3، تاريخ تمدن، ولايتي، ج 1، ص 217.

4 . پويايي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، علي اكبر ولايتي، ج 1، ص 218.

5 . همان، ص 215؛ ر.ك: قواعد سزگين، تاريخ نگارش هاي عربي، پزشكي، تهران، 1380، ج 3، ص 277. ر.ك: كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، 1380، تهران، ص 53 به بعد.

6 . همان، ر.ك: تمدن اسلامي از زبان بيگانگان، محمد تقي صرفي، نشر برگزيده، چ 1، 1374، ص 18.

7 . همان.

8 پوياي فرهنگ و تمدن اسلامي در ايران، همان، ج 1، ص 220.

9 . كارنامه اسلام، ص 53.

10 . همان.

سوفيا لورن چه كسي است ؟

پرسش

سوفيا لورن چه كسي است ؟

پاسخ

سوفيا لورن ايتاليايي در 20دسامبر 1934براي اولين بار در فيلم هوس هاي امپراطور ظاهر شد و بعد در بيست فيلم ايتاليايي , نقش هايي به عهده گرفت . از فيلم هاي امريكايي او مي توان به اين موارد اشاره كرد: غرور و شهوت ,هوس زير درخت هاي نارون , قايق خانگي , ثعلب سياه و زن او نجوري را نام برد.در سال 1958به خاطر بازي در فيلم ثعلب سياه , موفق به دريافت جايزه فستيوال وِنيز شد. وي از جمله هنر پيشگاني است كه اين حرفه را از صفر شروع كرد و درنتيجهء تلاش بسيار, مقام ممتازي به دست آورد.

او در شانزده سالگي , مدل يك مجلّهء ماهانه بود و از همين راه به عالم سينما راه يافت . ابتدا در فيلم هاي برده فروشي سفيد و دوشيزگان در خطر بازي كرد و سپس در فيلم هاي دختر رودخانه , آتيلا, چرخ و فلك تا پل و حيف كه خيلي حقه اي ظاهر شد.(1)

(پ_اورقي 1.دائرة المعارف مصور, ص 567

آتاتورك كه بود و با تركيه چه كرد كه نامش در تاريخ ماند؟

پرسش

آتاتورك كه بود و با تركيه چه كرد كه نامش در تاريخ ماند؟

پاسخ

شهرت مصطفي كمال پاشا آتاتورك متولد 1881ميلادي و متوفاي 1938ميلادي مي باشد. وي سياستمدار و سرباز و اولين رئيس جمهور و بنيان گذارتركيهء جديد است . وي در سالونيك متولد شد و در آن جا در مدرسهء نظامي تحصيل كرد و در 1899وارد مدرسهء نظامي اسلامبول شد و درنهضت هاي سرّي عليه سلطان عبدالحميد, حاكم تركيه شركت كرد و با درجه ءسرواني به دمشق اعزام شد و در آن جا جمعيت وطن و حريّت را تأسيس نمود. وي در جنگ طرابلس بر ضدّ ايتاليايي ها شركت داشت و در دومين جنگ بالكان 1913رئيس ستاد گاليپولي بود. در جنگ قفقاز و فلسطين (1917 فرماندهي داشت و سپس حزب خلق را در تركيه تأسيس كرد و در 29اكتبر 1923در تركيه اعلام جمهوري كرد. وي را به رياست جمهور انتخاب نمودند و بساط خلافت برچيده شد و آتاتورك قانون اساسي تركيه را _ كه تمام اختيارات را در دست رئيس جمهور متمركز مي كرد _ تحميل كرد. حكومت مصطفي كمال , ديكتاتوري يك حزبي بود. وي از ابتداي كار به اجراي برنامهء منظّمي براي اروپا سازي تركيه اقدام كرد و مذهب را از سياست تفكيك كرد. از ديگر كارهاي وي , ملي كردن شركت هاي خارجي , توسعهء صنعت و كشاورزي و تأسيس بانك هاي ملّي و برقراركردن ارث مساوي ميان زنان و مردان است .

مجلس ملّي تركيه نام يعني را به مصطفي كمال اعطانمود.(1)

(پ_اورقي 1.دائرة المعارف فارسي , ج 1 ص 42 با تلخيص .

فروغ فرخزاد, چه مشكل اخلاقي داشت ؟ آيا ايشان در حال حيات اند؟

پرسش

فروغ فرخزاد, چه مشكل اخلاقي داشت ؟ آيا ايشان در حال حيات اند؟

پاسخ

ايشان شاعري بدبين و كج انديش بود و به خاطر شكست هايي كه در زندگي داشت , به پوچي رسيده بود. ايشان زنده نيستند.

شهيد منتظر قائم چگونه به شهادت رسيد؟

پرسش

شهيد منتظر قائم چگونه به شهادت رسيد؟

پاسخ

شهيد محمد منتظر قائم , فرمانده سپاه منطقه يزد بود كه بعد از تجاوز ناجوانمردانهء امريكا به صحراي طبس توسط نيروهاي منافق داخل كشور به شهادت رسيد. امريكا براي نجات گروگان هاي امريكايي كه از لانه جاسوسي به اسارت دانشجويان پيرو خط امام در آمده و مدتي در اسارت آنان بودند, تصميم گرفت با طرح دقيق آنان را بربايد و به امريكا ببرد. بنابراين طي طرحي ابتدا با هواپيما و بال گردان (هلي كوپتر) در صحراي طبس فرودآمدند كه از آن جا عمليات نجات گروگان ها را انجام دهند, ولي از آن جا كه لطف خدا شامل حال ملّت مظلوم ايران است , هواپيما و بال گردان ها در اثر طوفان شن , با تعداد زيادي از نيروها در آتش سوختند. چند فروند از بال گردان ها سالم مانده بود و اگر اسناد و مداركي كه در آن ها بود, به دست نيروهاي انقلاب مي افتاد, افتضاح امريكاييان بيش تر مي شد و لذا توسط نيروهاي نفوذي آن ها را بمباران كردند كه در نتيجه محمد منتظر قائم فرماندهء سپاه پاسداران يزد كه با نيروهاي خود به آن جا اعزام شده بود, به شهادت رسيد. روانش شاد.

اولين فيلسوف ايراني چه كسي بود؟

پرسش

اولين فيلسوف ايراني چه كسي بود؟

پاسخ

در محافل معتبر اسلامي , عموماً نخستين كسي كه به عنوان فيلسوف در جهان يا ايران اسلامي ,نشاخته شده , مردي ايراني به نام است كه كوشيد فلسفه را به مشرق زمين منتقل كند. از اين شخص جزنام چيزي بر جاي نمانده , تا بتوانيم ادعا كنيم وي مؤسس فلسفهء اسلامي بود.(1)

نويسندگان تاريخ فلسفه , پايه گذار و مؤسس مكتب فلسفي مشائيِ اسلامي را معرفي مي كنند.

قمري در بصره به دنيا آمد. ابتدا در بصره كه تحت نفوذ علمي مدرسهء چندي شاپور بود, درس خواند. سپس براي تكميل تحصيلات به بغداد رفت .(2)شايان ذكر است در آن روزگار عراق جزء خاك و قلمرو ايران بود. اگر منظور شما اولين فيلسوف از سرزمين ايران باستان است . بايد گفت از زماني كه دولت كلده و آشور به دست هخامنشيان منقرض شد, ايرانيان وارث علوم قديم كلده و آشور شدند و نجوم و حكمت (فلسفه ) و رياضيات و طب را اخذ كردند.(3)

آن چه از لحاظ تاريخي در دست است , از قدماي فلاسفهء ايراني و و از متأخران فلاسفهء ايراني بودند كه به معروف هستند.(4)

(پ_اورقي 1.سيد حسين نصر (مترجم احمد آرام ) سه حكيم مسلمان , ص 9_ 10 با تلخيص .

(پ_اورقي2.سيد حسين نصر, سه حكيم مسلمان , ص 10

(پ_اورقي 3.م , آذين فر, دائرة المعارف , ص 439

(پ_اورقي 4.منوچهر صدوقي سها, شرح جديد منظومهء سبزواري , ص 93

مذهب حافظ شاعر معروف ايران چه بوده است ؟

پرسش

مذهب حافظ شاعر معروف ايران چه بوده است ؟

پاسخ

حافظ شيرازي كه او را لسان الغيب مي نامند, مردي از تبار علما و داراي سيره و روح عرفا بوده است .اگر چه آوازهء اشعار او در زمان حياتش از دروازهء شيراز به خارج سرايت كرده بود, ولي مردم زمانش بيشتر او را درجملهء دانشمندان حكمت و فقه و ادبيات و معارف الهي و در زمرهء سالكات متألّه و شمس العرفا مي شناختند. از آن هنگام كه اشعارش توسط يكي از هم شاگردان و هم بحث او جمع آوري گشت و به صورت ديوان در آمد, به تدريج شخصيت شعر او بر ديگر ابعاد وجوديش غلبه يافت و به شخصيتي شهرت يافت كه در زمان حياتش از آن احترازداشت .(1) و به غير آن مشهور بود. محمد گلندام جمع كنندهء دويان حافظ كه با او در كلاس درس قوام الدين حسن شركت مي كرد, هم شاگردي خود را چنين توصيف مي كند: و مرحوم قزويني يكي از حافظ شناسان خيلي نزديك به عصر خواجه شيراز يا معاصر با او, حافظ را اين گونه معرفي مي نمايد: .

از نوشته هاي مورخان و تذكره نويسانِ معاصر با حافظ يا نزديك به او و هم چنين از ديوان اشعار او, استنباطمي شود خواجهء شيراز از زمرهء علما و دانشمندان شيعهء عصر خويش بوده است .

علامه محيط طباطبايي با ادله و شواهد تاريخي بيان كرده است كه : .(2)

از گفتار علامه مطهري ره نيز شيعي بودن حافظ را مي توان فهميد. او مي گويد: , اگر چه حافظ مي گويد:

]قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از

خطر گمراهي

]اما كسي نمي داند استاد و مراد حافظ _ در تصوف يعني عرفان _ چه كسي بوده و علتش اين است كه شيعه بوده است و تصوف شيعه از تصوف سني اين امتياز را دارد كه كمتر دچار اين سلسله ها و اين تشريفات بوده است و اين حرف ها بيشتر مال متصوفهء اهل تسنن است و متصوفهء واقعي شيعه هم عميق تر هستند و هم كمتر اهل اين حرفه هاهستند كه خودشان را شيخ و استاد نشان دهند>.(3)

برخي اشعار ديوان حافظ نيز گوياي افكار و اعتقادات شيعي او است . وقتي از تشنگي و مظلوميت اباعبداله 7وياران او ياد مي كند, ظهور كوكب هدايت حضرت ولي عصر7را آرزو مي كند:

]رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي رفتند از اين ولايت

در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجاسرها بريده بيني , بي جرم و بي جنايت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و مي پسندي جانا روان نباشد خونريز را حمايت

در اين شب سياهم گم گشت راه مقصوداز گوشه اي بُرون آي , اي كوكب هدايت

]و در جاي ديگر از خورشيد ماه شعبان و ظهورش بعد از ماه رمضان سخن مي گويد:

]نفس باد صبا مشك فشان خواهد شدعالم پير دگرباره جوان خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح كايي از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد(4)

(پ_اورقي 1.محمد گلندام مي گويد: غالباً استاد ما حافظ را اصرار مي كرد و به او مي گفت : اين شعرها را جمع كن . حيف است كه اين شعرها از بين برود و حافظ تعلل مي كرد.

(پ_اورقي 2.همان ,ص 47

(پ_اورقي 3.همان , ص 31

(پ_اورقي 4.همان

, ص 31

سيد هادي هاشمي سرانجامش چه شد؟ هدايت شد يا همچنان در ضلالت باقي ماند؟ آيا زنده است يا معدوم شد؟

پرسش

سيد هادي هاشمي سرانجامش چه شد؟ هدايت شد يا همچنان در ضلالت باقي ماند؟ آيا زنده است يا معدوم شد؟

پاسخ

سيد هادي هاشمي، برادر سيد مهدي هاشمي و داماد آيت اللَّه منتظري است. نامبرده مورد عفو حضرت امام واقع شد، ولي پس از سخنراني آيت اللَّه منتظري او را دستگير كردند، ولي پس از چند ماه آزاد شد. ايشان اكنون در قم است و مشغول درس و بحث مي باشد.

داروين چه كسي بود و چه نظريه اي داشت ؟

پرسش

داروين چه كسي بود و چه نظريه اي داشت ؟

پاسخ

داروين طبيعي دان انگليسي بود كه در يك خانواده مذهبي به دنيا آمده بود. به اصرار پدرش ابتدابه تحصيل علوم ديني پرداخت , اما به خاطر عشق و علاقه اي كه به علوم طبيعي داشت وارد اين رشته شد ومدت ها عمر خود را در اين دشته صرف كرد و براي تكميل تحقيقات خويش در رشته مذكور سفرهاي فراواني كرد تا بالأخره فرضيه معروف خود را اعلان كرد كه امروزه . ايشان معتقد بودند كه اساس همه موجودات (اعم از نباتات , حيوانات و انسا) يك چيز به نام تك سلول يا تك ياخته بوده است و بعد طبق قوانين طبيعي در مسير كمال , دو رشته شده ; رشته اي گياه و درخت و رشته ديگر جانورشده است .جانور هم از مرتبه پست نخستين مراحلي چند از قبيل : صدف , اسفنج و مرجان را پيموده است كه به گياه بيش تر شباهت دارد تا به جانور, سپس از مرتهب حشرات گذشته و استخوان دار شد و به صورت جانوارني مثل : ماهي , مار, سوسمار و حتي پرندگان در آمد و سرانجام پستان دار گرديد و اواع چهارپايان مثل :سگ و گربه و فيل و ميمون ةور كردند; آن گاه ميمون به تكامل خودادامه داد. تا به شكل اسنان يك موجودعاقل و كامل در آمد(1).

داروين با اين خود شخصاً معتقد به خدا و مذهب بود مي گويند: در لحظات احتضار, كتاب مقدس را به سينه چسبانيده بودو خود بارها در نوشته هايش ايمان خويش به خدا را اعلان كرده , اما در عين

نظريه اش سروصدايي ايجاد كرد و صد در صد ضد خدا و مذهب معرفي شد, چون در مغرب زمين دين انديشه وجود دشاته كه لازمه اين كه جهان به وسيله خداوند به وجود آمده باشد اين است كه هر نوعي او انواع موجودات , جداگانه و به طور دفعي افريده شده باشند و هييچ گونه تغيير و تبدلي در انواع پديده نشده باشد; بنابراين وقتي ديدند برحسب تحقيقات داروين , خلقت موجودات به صورت دفعي نيست بلكه به نحو تدريجي است گفتند: خدا ومذهب و همه ساختگي است و واقعيتي ندارد(2).

پاسخ هاي مختلفي به برداشت هاي غير منطقي از فرضيه داروين داده شده كه به بعضي اشاره مي كنيم :

1 چه كسي گفته كه خدا پرستان وقتي اين جهان را مخلق خدا مي دانند كه به صورت دفعي آفريه شده باشد; خير آن ها معتقد به خدا هستند, خواه جهان به صورت دفعي آفريده شده باشد و خواه تدريجي .

2 گفته داروين در حد يك فرضيه است نه نظريه و فرضيه آن قدر اهميت ندارد كه بتوان روي آن مانور داد وبه جنگ مذهب وكتابه هاي مذهبي رفت .

3 بر فض كه نظريه باشد و خلقت جهان به صورت دفعي باشد, اين كار نه اين كه منافات باوجود خدا دارد,بلكه وجود او را محكم تر مي كند, زيرا نشان مي دهد كه موجود دانا وتوانايي براي خلقت موجود عاقلي به نام انسان , ابتدا موجود و غير عاقلي به نام تك سلول آفريد و طي ساليان دراز آن را رشد داده و به كمال رسانده ونگذاشته از مسير منحرف شود و بالأخره خود را به

صورت انسان نشان داده است .(3)

(پ_اورقي 1_ برداشت از فرهنگ معين , ج 5 قسمت اعلام , ماده و دايرة المعارف نو, تاليف عبدالحسين سعيديان , ج 2 ص 1874

(پ_اورقي 2 برداشت از مجموعه آثار شهيد مطهري , ج 1 ص 513 كتاب علل گرايش به ما و ديگري .

(پ_اورقي 3 برداشت از كتاب جهان بيني اسلامي (توحيد) از كتب درسي مراكز تربيت معلم .

آيا درست است كه مي گويند جبران خليل جبران يك نويسنده پوچ گراست ؟ آيا شما خواندن كتاب هاي او را براي جوانان مفيد مي دانيد؟

پرسش

آيا درست است كه مي گويند جبران خليل جبران يك نويسنده پوچ گراست ؟ آيا شما خواندن كتاب هاي او را براي جوانان مفيد مي دانيد؟

پاسخ

جبران خليل جبران نقاش شاعر و نويسندهء بزرگ جهان عرب (ولادت 1883در لبنان _ وفات 1931ر بوستون آمريكا) يكي از اركان نهضت ادبي نوين عرب است . آثار او كه به دو زبان عربي و انگليسي به رشته تحرير درآمده اند, نوعاً بيانگر و راوي ذهنيت خاصي هستند كه ادبا به آن مي گويند. برداشت هاي شاعرانه از وجود آدمي , ماهيت روح و هستي , انديشه هاي لطيف درباره خلقت و مظاهر خوبي و بدي _ كه به زشتي ها و زيبايي هاي نسبي تغيير يافته اند _ و آن شوق بازگشت به اصل و به قول جبران به و انگيزه همدلي وهماهنگي دوباره نفوس بشري در نقطه وحدت كه جبران آن را مي داند, تمام از روح هنرمند اين شاعر بزرگ حكايت مي كند كه آندور رسيدن و وصل شدن را داشته است .

با اين حال , جبران نويسنده اي مسيحي است و در عمدهء آثار خود, يافته هاي خويش از كتاب مقدس را به تماشامي گذارد, هرچند اين دستمايه ها همواره با انديشه هاي او آميخته شده و رنگ و لعابي ديگر مي يابند, اما به هيچ روي , جبران متهم به پوچ گرايي و نيهيليسم نيست . با اين حال , آثار جبران كاملاً مطابق به موازين دين اسلام نيست واين بديهي است كه نمي تواند هم چنين باشد.

در مورد مطالعه آثار ايشان هم بايد گفت كه و چون كتاب هاي جبران جزء كتب ضاله

دانسته نشده اند خواندن آنها بلا اشكال است .

جاثليق چه كسي است و چه فرقي با مجوسيان و مسيحيان دارد؟

پرسش

جاثليق چه كسي است و چه فرقي با مجوسيان و مسيحيان دارد؟

پاسخ

جاثليق يكي از علما و دانشمندان مسيحي است , كه امام هشتم 7در بصره با او به بحث و گفت گونشست و با تورات و انجيل او را مجاب كرد.(1)

از علما و دانشمندان اهل كتاب بود كه امام رضا7با زبور داوود با او به بحث و گفت گونشست و در پايان رأس الجالوت گفت : اي فرزند پيامبر! اگر رياستي كه من بر يهود دارم نبود, به پيامبر اسلام ايمان مي آوردم .(2)

جاثليق در لغت به معناي قاضي مسيحيان , رئيس آنان , اسقف , عالم و عابد آمده است . پس جاثليق لقب است براي عنوان هاي مذكور, مانند كسري كه لقب پادشاهان ايران بوده است .(3)

بنابراين جاثليق عالِم مسيحي يا استقف بوده است و يا كاردينال . رأس الجالوت از عالمان يهود است , اما مجوس تابع زرتشت اند. وي پيغمبر ايرانيان بوده است , كه نام رهبران مذهبي آنان مي باشد.

(پ_اورقي 1.بحارالاءنوار, ج 49 ص 77و 78

(پ_اورقي 2.همان .

(پ_اورقي 3.لغت نامهء دهخدا.

درباره فرويديسم توضيح دهيد.

پرسش

درباره فرويديسم توضيح دهيد.

پاسخ

زيگموند فرويد متخصص بيماري هاي رواني و اهل اتريش بود، وي بيشتر عمر خود را در وين گذراند. در سال 1881 ميلادي در دانشگاه آن جا موفق به اخذ درجه دكترا در طب شد. پس از اين كه ناسيونال سوسيالست ها ارتش را اشغال كردند، فرويد به انگلستان گريخت و در همان جا در سال 1939 در گذشت.

وي عقيدهداشت معالجه هيستري از طريق هيپنوتيسم مفيد است و ثابت كرد عوارض بيماري هيستري مبتني بي مصائب روحي اوليه اي است كه در انسان باقي مانده و دفع نشده است.

عقيده به اين كه نيروي مؤثر براي دفع هيستري، نيروي جنسي است، از ابداعات او است. وي گفت: در جواني و نوجواني و بعد از آن، محدود كردن نيروي جنسي باعث بيماري هاي رواني مي شود. لذا عقيده پيدا كرد بايد نيروي جنسي آزاد باشد تا مشكلات رواني ايجاد نشود.(1)

تشخيص فرويد درباره يك عامل از بيماري هاي رواني صحيح است و اسلام نيز تأكيد فراوان كرده كه پسران و دختران هر چه زودتر ازدواج كنند، ولي گسيختگي و رها گذاردن شهوات جنسي، آثار مخرب فراواني را به دنبال دارد. فرويد خواسته است يك مشكل را حل كند، اما با راه حلي كه پيشنهاد كرده، ده ها مشكل فردي و رواني و اجتماعي به وجود آورده، از اين رو طرح فرويد مشكل زا است و آثار و عواقب وخيم و زيانبار آن را در دنياي شرق و غرب و مفاسد بيماري هاي رواني و جنسي و جسماني كه مترتب بر افسار گسيختگي در غرائز جنسي است كه وضوح مشاهده مي كنيم.

پي نوشت ها:

1 - دائره المعارف بزرگ فارسي، ج 2، ص 1889.

4: استاد حسين و حسن اميرخاني در قيد حيات اند؟ آيا استاد ديگري به نام امير خاني وجود دارد كه با اين برادران نسبت داشته باشد؟

پرسش

4: استاد حسين و حسن اميرخاني در

قيد حيات اند؟ آيا استاد ديگري به نام امير خاني وجود دارد كه با اين برادران نسبت داشته باشد؟

پاسخ

سيد حسين و سيد حسن ميرخاني از اساتيد بزرگ خوشنويسي معاصر بوده اند كه فعلا در قيد حيات نيستند. استاد غلام حسين امير خاني كه يكي از بزرگ ترين هنرمندان خوشنويس امروز ايران است در سال 1318 در شهر طالقان به دنيا آمده، از شاگردان سيد حسين و سيد حسن ميرخاني است. ظاهراً استاد غلامحسين امير خاني با سيد حسين و سيد حسن نسبتي داشته باشد.(1)

پي نوشت ها:

1 - بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن ، ج 1، 303.

نوسترآداموس چه شخصيتي است؟ مسلمان است؟ آيا پيشگويي ايشان نسبت به حوادث آخر الزمان معتبر است؟

پرسش

نوسترآداموس چه شخصيتي است؟ مسلمان است؟ آيا پيشگويي ايشان نسبت به حوادث آخر الزمان معتبر است؟

پاسخ

برادر گرامي! از اين كه با ما مكاتبه نموديد، سپاسگزاريم.

نوسترآداموس، مشيل دور، در چهارده دسامبر 1503 در [ناحيه سن] رمي فرانسه به دنيا آمد كه بعد ها يكي از مشهورترين پيش گوهاي اروپا گشت. وي در كتاب ديوان شعر خود كه در آخر عمرش به چاپ رسيد، پيش گويي هاي عجيب وحيرت انگيزي كرده بود. از جمله پيش گويي هاي او اشعاري است كه دربارة ظهور يك مصلح جهاني سروده است.

از سوي ديگر وي دربارة برخي از رخدادهاي جهان از جمله بحران خليج فارس در سال 1990 سخن گفته است. وي در سال 1566از دنيا چشم فرو بست.

شايد برخي از پيش گويي هاي او به وقوع پيوسته باشد، ولي دليلي براي دوستي همه پيش گويي هاي او نيست و نمي تواند همة آن ها درست باشد.

در آموزه هاي ديني، پيش گويي هايي[ اعتبار دارند كه ريشه در قرآن و سنت داشته باشند، كه اين گونه پيش گويي از ويژگي هاي كتاب هاي آسماني و معصومان(ع) مي باشد.

]به نظر مي رسد پيش گويي هاي وي ريشه در برخي از متون ديني و تاريخي دارد، مثلاً در اديان الهي از مصلح جهان سخن به ميان آمده و براي ظهور او نشانه هايي بيان شده است. وي با بهره گيري از اين متون در خصوص مصلح آخر الزمان سخن گفته و شعر سروده است.

]شايد حتي پيش گويي او در اين مورد، مستند به منابع اسلامي در مورد منجي و مصلح آخر الزمان باشد، يعني از منابع اسلامي مي توانسته بهره گرفته باشد.

يكي از دلايل صحيح نبودن همه

پيش گويي هاي او اين است كه بعضي از آن ها درست نبوده و به وقوع نپيوسته است؛ مثلاً يكي از پيش گويي ها او اين بود كه در دهه 1660 م قدرت امپراتور اسپانيا رو به افول گذاشته و بر قدرت امپراتوري فرانسه افزوده مي شود، حال آن كه در عمل، عكس اين پيش گويي به وقوع پيوست.

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پرسش

دكتر سروش در چه زمينه هاي نظريه داده است؟ آيا امكان دسترسي سريع به آثار وي به همراه نقد آن ها وجود دارد؟

پاسخ

آثاي سروش در موضوعات مختلف سخن گفته و اظهار نظر كرده است. در اين خصوص مي توانيد به اثار علمي او و آثاري كه به نقد مباني و ديدگاه هاي وي پرداخته اند، مراجعه كنيد.

يكي از آسيب هاي انديشه و افكار آقاي سروش، نظريه پردازي دربارة موضوعات مختلف است، زيرا به يك انسان نمي تواند در تمامي موضوعات و علوم صاحب نظر باشد. اين مسئله موجب مي شود كه اشكالات متعدد متوجه انديشه يك شخص شود.

مرزبندي علوم و ايجاد رشته ها با گرايش هاي خاصي بدين منظور صورت مي گيرد كه موضوعات، تخصصي شده و هر كدام از صاحبان انديشه در موضوع خاصي مطالعه و اظهار نظر كنند.

در مجموع دكتر سروش در محورهاي زير بيشتر اظهار نظر كرده، مباني وي در اين موضوعات بيشتر مورد تضارت انديشه و نقد قرار گرفته است:

فلسفه اخلاق، فلسفه و قلمرو دين، فلسفه علوم اجتماعي، معرفت ديني و تئوري قبض و بسط شريعت، پلوراليسم ديني، فقه و فلسفة سياسي اسلام، فلسفه غرب، موضوع وحي و هرمنونتيك، دين اقلي و اكثري.

در خصوص نقد و بررسي ديدگاه هاي آقاي سروش مي توانيد به منابع زير رجوع كنيد:

1_ شريعت در آيينه معرفت، آيت الله جوادي آملي،

2_ معرفت ديني، صادق لاريجاني،

3_ قبض و بسط در قبض و بسطي ديگر، صادق لاريجاني،

4_ تحول معرفت، احمد واعظي،

5_ كتاب نقد، شماره هاي مختلف (به خصوص ده شمارة اوّل)،

6_ شريعت صامت، حسين غفاري.

آثار آقاي سروش را مي توانيد از مؤسسه و انتشارات صراط تهيه نماييد.

در

مورد شخصيت افراد، سخنان بسيار گفته مي شود كه برخي واقعيت ندارد. انسان بايد سعي كند از اين موارد (كه اثبات و نفي آن ها چه بسا از حيطة توانايي وي بيرون است و غالباً غرض ورزي ها در آن ها دخالت ميكند، حتي در صورت دانستن سودي نخواهد داشت) پرهيز نموده و به جاي نقد كشيدن شخص، به نقد و بررسي آرا و نظريات او روي آورد.

«دكارت» چگونه مسيحي شد و چرا نمي توان، او و اشخاصي مانند او را كافر خواند؟

پرسش

«دكارت» چگونه مسيحي شد و چرا نمي توان، او و اشخاصي مانند او را كافر خواند؟

پاسخ

دكارت پس از اثبات وجود خويش، روح را اثبات كرد و همچنين وجود جسم و وجود خدا برايش قطعي شد. كم كم به موضوع انتخاب دين رسيد مسيحيت را كه در كشورش دين رسمي بود انتخاب كرد.

ولي يك سخن جالب دارد و آن اين است كه مي گويد من نمي گويم مسيحيت حتماً بهترين ديني است كه در همة دنيا وجود دارد؛ من مي گويم در ميان ادياني كه الآن من مي شناسم و به آنها دسترسي دارم مسيحيت بهترين دين است. من با حقيقت، جنگ ندارم؛ شايد در جاهاي ديگر دنيا، ديني باشد كه بر مسيحيت ترجيح داشته باشد؛ و از قضا ايران را به عنوان يك كشور كه از آنجا بي خبر است و نمي داند مردم آنجا چه دين و مذهبي دارند مثال مي آورد؛ مي گويد من چه مي دانم؟ شايد مثلاً در ايران دين و مذهبي وجود داشته باشد كه بر مسيحيت ترجيح دارد.

اينگونه اشخاص را نمي توان كافر خواند، زيرا اينها عناد نمي ورزند، كافرماجرايي نمي نمايند؛ اينها در مقام پوشيدن حقيقت نيستند. ماهيت كفر، چيزي جز عناد و ميل به پوشانيدن حقيقت نيست. اينها «مسلم فطري»مي باشند. اينها را اگر چه مسلمان نمي توان ناميد ولي كافر هم نمي توان خواند، زيرا تقابل مسلمان و كافر از قبيل تقابل ايجاب و سلب و يا عدم و ملكه _ به اصطلاح منطقيّين و فلاسفه _ نيست، بلكه از نوع تقابل ضدّين است، يعني از نوع تقابل دو امر وجودي است نه از نوع تقابل يك امر وجودي و يك امر عدمي.

ويل دورانت در مورد تأثير مثبت اسلام در اروپا، چه مي گويد؟

پرسش

ويل دورانت در مورد تأثير مثبت اسلام در اروپا، چه مي گويد؟

پاسخ

ويل دورانت در تاريخ تمدّن مي گويد:

«پيدايش و اضمحلال تمدن اسلامي از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طي پنج قرن، از سال 81 تا 597 هجري، از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگاني و قوانين منصفانة انساني و تساهل ديني احترام به عقايد و افكار ديگران و ادبيات و تحقيق علمي و علوم و طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود.»(تاريخ تمدن11/317)

ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي كه بود؟

پرسش

ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي كه بود؟

پاسخ

فلسفة اسلامي، با ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي معروف به «فيلسوف العرب» آغاز مي شود. الكندي عرب خالص است. معاصر است با مأمون و معتصم. در اينكه آيا او، خود مترجم هم بوده است ترديد كرده اند، ولي از ابومعشر بلخي شاگرد كندي نقل شده كه كندي يكي از چهار مترجم درجة اول دورة اسلامي است. دورة كندي دورة ترجمه است ولي خود كندي فيلسوفي صاحب نظر و بلندقدر است. در حدود دويست و هفتاد كتاب و رساله به كندي نسبت داده شده است. ابن النديم فهرست كتابهاي او را در رشته هاي مختلف: منطق، فلسفه، نجوم، حساب، هندسه، طب، اصول عقايد ديني فهرست كرده است. برخي از نسخه هاي كتب كندي اخيراً به دست آمده و چاپ شده. معلوم مي شود ارزش اين فيلسوف بسيار بيش از آن است كه قبلاً تصور مي شد. كندي قطعاً يكي از نوابغ جهان و از ستارگان قدر اول دورة اسلامي است. برخي از اروپاييان او را يكي از دوازده چهرة عقلي تاريخ بشر كه تأثير فراوان داشته اند شمرده اند. (هانري كربن، تاريخ فلسفة اسلامي/ 199)

كندي مردي خودساخته بوده است. تاريخ نشان نمي دهد كه در طبقة مقدم بر او و يا در طبقة خود او فيلسوفي صاحب نظر اعم از مسلمان و غيرمسلمان وجود داشته است.

دربارة كندي همين قدر نوشته اند كه در بصره و بغداد به تحصيل پرداخت و مي دانيم كه در آن وقت نه در بصره و نه در بغداد فيلسوفي وجود نداشته است. اين است كه كندي سرسلسلة حلقات فلاسفة اسلامي است، بدون آنكه خود به حلقه اي و طبقه اي ديگر وابسته باشد.

آقاي تقي زاده در تاريخ علوم در اسلام

و پروفسور كربن در تاريخ فلسفة اسلامي نوشته اند كه كندي در رساله اي، مدت امپراطوري عرب (خلافت) را پيش بيني كرده است كه مطابق (و لااقل نزديك به واقع) درآمده است. ما در اينجا عبارت پروفسور كربن را مي آوريم:

«اين فيسلوف، در رساله اي مدت امپراطوري عرب را از طريق محاسباتي كه هم از علوم يوناني، من جمله اخترشماري اقتباس كرده و هم از تفسير متون قرآني استفاده نموده مساوي 693 سال پيش بيني كرد.» (تاريخ فلسفة اسلامي/ 199.)

كندي همچنانكه فيلسوفي عاليقدر بوده، مسلماني متصلب و پاك اعتقاد و مدافع بوده است. كتب زيادي در حمايت دين اسلام نوشته است. بعضي به اتكاي برخي قرائن او را شيعه دانسته اند. (شيخ عبدالله نعمه، فلاسفة شيعه.) كندي از افرادي است كه در هر مسأله اي كه ميان اصول اسلامي و اصول فلسفه تعارض يافته است جانب اسلام را گرفته است، چنانكه از عقيدة خاص او دربارة حدوث زماني عالم و حشر اجساد پيداست. كندي از افرادي است كه هميشه كوشا بوده است كه معارف اسلامي و اصول فلسفي را با يكديگر توفيق دهد. اين همان كاري است كه با كندي شروع شد و ادامه يافت. عجيب اين است كه برخي او را به علت اين كه نامش يعقوب و نام پدرش اسحاق و كنيه اش ابويوسف است، يهودي پنداشته اند و عجيب تر اين كه در بعضي روايات كه قطعاً مجعول است، از او به عنوان كسي ياد كرده اند كه در نظر داشته ردي بر قرآن مجيد بنويسد.

امروز در اثر تحقيقاتي كه به عمل آمده، روشن شده كه اولاً ارزش علمي و فلسفي كندي بيش از آن است كه قبلاً تصور مي شد، ثانياً مسلماني پاك اعتقاد

و مدافع و احتمالاً شيعه بوده است، ثالثاً به واسطة موقعيت علمي و اجتماعي محسود بوده است و نسبتهاي ناروا به او، مولود آن حسادتهاست.

كندي شخصيت منحصر به فرد طبقة خودش است. شخصيتي ديگر اعم از مسلمان و غيرمسلمان كه فيلسوفي صاحب نظر باشد، در طبقه و دورة او وجود ندارد. كندي در حدود 258 درگذشته است.

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه بود؟

پرسش

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه بود؟

پاسخ

ابوبكر محمد بن زكرياي رازي كه به «جالينوس العرب» اشتهار يافته است، بيشتر شهرت و هم تخصص وي، در طب است. در اين فن از طراز اول تاريخ شمرده مي شود. برخي او را در طب عملي و تجربي بر بوعلي ترجيح داده اند. در سال 251 متولد شده و در سال 313 درگذشته است. ابن النديم او را شاگرد بلخي شمرده است و احتمالاً اين بلخي همان ابوزيد بلخي شاگرد كندي است. عليهذا رازي شاگرد شاگرد كندي است. قرائن ديگري به دست آمده كه تأييد مي كند استاد رازي همان ابوزيد بلخي است. (شرح حال و آثار و افكار رازي، به قلم دكتر مهدي محقق در مقدمة ترجمة السيرة الفلسفية رازي/ 7.)

رازي عقايد فلسفي خاص دارد، به فلسفة ارسطويي زمان خويش تسليم نبوده است. در باب تركيب جسم قائل به «اجزاء ذره اي» بوده است. عقيدة خاصي در باب «قدماي خمسه» داشته است كه معروف است و كم و بيش در كتب فلسفه مطرح است. عقايد فلسفي رازي را در باب «قدماي خمسه» فارابي، ابوالحسين شهيد بلخي، علي بن رضوان مصري، ابن الهيثم بصري رد كرده اند.

در فهرست كتب رازي، كتاب في النبوات آمده كه ديگران به طعن و استهزا نام او را «نقض الاديان» نهاده اند و كتاب ديگري به نام في حيل المتنبئين كه ديگران به طعن نام او را «مخاريق الانبياء» گذاشته اند. اين كتابها در دست نيست، ولي متكلمين اسماعيلي، از قبيل ابوحاتم رازي و ناصر خسرو (و شايد منقول از ابوحاتم) در كتب خود به نقل قول از رازي، مطالبي آورده، مبني بر اينكه او منكر نبوات بوده است.

هرچند ابوحاتم نام رازي را نبرده است و از او با كلمة «ملحد» ياد كرده است، ولي مسلّم است كه منظور او محمد بن زكرياي رازي است.

نظر به اينكه آن كتب در دست نيست، نمي توان اظهارنظر قطعي كرد ولي از مجموع قرائن مي توان به دست آورد كه رازي منكر نبوات نبوده و با «متنبئين» (مدعيان دروغين نبوت) در ستيز بوده است. مباحثات رازي با ابوحاتم اسماعيلي در منزل يكي از بزرگان ري در حضور اكابر و بزرگان شهر و «علي رؤوس الاشهاد» محال است كه در زمينة ابطال نبوات باشد و رازي صريحاً و علناً همة نبوات را تكذيب كند و همة مذاهب را باطل بداند و در نهايت احترام هم زيست نمايد. اين كه برخي ادعا مي كنند كه ابوريحان بيروني كتابي به نام «نقض الاديان» و كتابي به نام «مخاريق الانبياء» به رازي نسبت داده است (دكتر محقق، مقدمة ترجمة السيرة الفلسفيه/ 56.) به هيچ وجه صحيح نيست.

بعلاوه، رازي سخت پابند به توحيد و معاد و اصالت و بقاء روح است. كتابي دارد في ان للانسان خالقاً متقناً حكيما (عيون الانباء، 2 / 352.) و كتابي دارد در رد سيسن ثنوي (عيون الابناء3 / 352.) (رد بر مانويت) و رساله اي الي علي بن شهيد البلخي في تثبيت المعاد (عيون الابناء2 / 359.) و نظرش در آن كتاب نقد نظرية منكران معاد است، و كتابي في ان النفس ليس بجسم. (عيون الابناء3 / 358.) چگونه ممكن است كسي همة اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذيرفته باشد و منكر نبوات و شرايع باشد؟! بعلاوه او كتابي دارد في آثار الامام الفاضل المعصوم (عيون

الابناء2 / 359.) كه به احتمال قوي بر طبق مذاق شيعه در امامت نوشته است، و كتابي دارد به نام النقض علي الكيال في الامامة (عيون الابناء/358.) و كتابي به نام الامام و المأموم المحقين (عيون الابناء/359.) ، و همه مي رساند كه انديشة امامت فكر او را مشغول مي داشته است.

ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي كه بود؟

پرسش

ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي كه بود؟

پاسخ

وي از شخصيتهاي درجة اول فرهنگ و تمدن اسلامي است. از نظر برخي مستشرقين، در تمام جهان اسلام نظير ندارد. رشتة تخصصي اش رياضيات، نجوم، تاريخ، هيئت، داروشناسي، بررسي عقايد و اديان اقوام و ملل و امثال آنها بوده. چندين كتاب تحقيقي نفيس آفريده كه جهان هنوز به اعجاب در آنها مي نگرد، از قبيل تحقيق ماللهند، الاثار الباقيه، قانون مسعودي و غيره. بيروني در سال 362 متولد شده و در 442 درگذشته است. او زبانهاي يوناني و سرياني، علاوه بر زبان فارسي و زبان عربي و زبان خوارزمي _ كه زبان مادري او بوده _ مي دانسته است. زبان عربي را بهترين زبانها براي مسائل علمي مي داند و علاقة خاصي به اين زبان نشان مي دهد. مي گويد اگر مرا به عربي ناسزا گويند بيشتر دوست دارم از اينكه به برخي زبانهاي ديگر مرا بستايند.

استادان او معلوم نيست، جز يك نفر به نام ابونصر بن علي بن عراقي كه ظاهراً همان ابونصر عراقي است كه در دربار خوارزمشاه بوده است. معلوم نيست كه ابوريحان شاگرداني داشته يا نداشته است.

ابوريحان از كساني است كه عمر نسبتاً طويل (قريب هشتاد سال) يافته و تمام وقتش وقف علم بوده است؛ جز به علم به كار ديگر (وزارت و غيره) نپرداخته است. او در سال، فقط دو روز تعطيل داشته است.

ابوريحان و ابن سينا در حدود سال 400 در خوارزم با يكديگر ملاقات داشته اند. ابوريحان چند سالي از بوعلي بزرگسال تر بوده و در حدود هيجده سؤال در مسائل فلسفي و غيره _ كه برخي از آنها اعتراض به ارسطوست _ از بوعلي كرده است. بوعلي به

آنها پاسخ گفته و تدريجاً، كار اندكي به خشونت كشيده است، ولي اهل تحقيق مدعي هستند كه اين سؤالات بعد از رفتن بوعلي از خوارزم بوده است. ابوريحان در كتاب الاثار الباقية آنجا كه اشاره به برخي سؤالات خود از بوعلي مي كند، از او به عنوان «الفتي الفاضل» (جوان فاضل) ياد مي نمايد.

ابوريحان به مباني اسلامي سخت معتقد و پابند بوده است. در نوشته هاي خود عموماً مانند يك مؤمن واقعي از دين مقدس اسلام ياد مي كند و به تناسب، آيات كريمة قرآن را مي آورد. او مخصوصاً احساسات ضد شعوبيگري داشت و در برخي نوشته هاي خود سخت از شعوبيگري اظهار تنفر مي نمايد. ابوريحان به احتمال زياد شيعه بوده است.

ابوعلي حسين بن عبدالله ابن سينا كه بود؟

پرسش

ابوعلي حسين بن عبدالله ابن سينا كه بود؟

پاسخ

وي اعجوبة دهر و نادرة روزگار بود. شناختنش يك عمر و شناساندنش كتابي بسيار قطور مي خواهد. خودش گزارش زندگي خود را تا حدود سي و پنج سالگي كه به گرگان آمده، به تقاضاي يكي از شاگردان املاء كرده است و شاگرد معروفش ابوعبيد جوزجاني، بعد آن را تكميل و تا آخرين روز زندگي اش گزارش كرده است. از اين گزارشها مي توان تا حدي زندگي عادي و علمي و سياسي او را به دست آورد. زندگي ناآرام و پرماجرايي داشته و عمري نسبتاً كوتاه. با اين عمر كوتاه و اين زندگي پرماجرا، اينهمه معلومات و خلق اينهمه آثار، حقيقتاً حيرت انگيز است.

عجيب اين است كه با اينÙǠابن ابي اصبيعه و ابن القفطي هر دو متن اين دȠگزارش را بدون اختلاف ضبط كرده اند، جملة آخر را كه مدت عمر شيخ است به اختلاف ضبط كرده اƘϮ بنا بر نقل ابن ابي اصيبعه عمر شيخ 54 سال و بنا بر نقل ابن القفطي 58 سال بوده است. بعضي ديگر (نامة دانشوران) از روي بعض قرائن، احتمال مي دهند كه عمر شيخ 63 سال بوده است.

نكته اي كه لازم است گوشزد شود اين است كه شخصيت بوعلي همة حكماي اسلامي پيش از او را تحت الشعاع قرار داد. بعد از بوعلي، چه در طب و چه در فلسفه، كتابهاي او محور بحث و تدقيق و تحشيه و شرح بود.

نكتة ديگر اينكه قبل از بوعلي، بغداد مركز طب و فلسفه بود. بوعلي به بغداد نرفت _ پدرش بلخي و مادرش بخارايي است، نيمة اول عمرش در آن حدود گذشته است _ به عللي به سوي خراسان و گرگان رهسپار شد و در

چند شهر توقفهاي كوتاهي كرد. عاقبت در اصفهان و همدان _ و بيشتر در همدان _ رحل اقامت افكند. صيت شهرتش طالبان علم و حكمت را از هر سو به سوي او مي كشيد. شاگردان زيادي تربيت كرد. شخصيت بوعلي در زمان حياتش و شهرت كتابهايش بعد از خودش _ كه محور بحث ميان اهل فضل بود و متخصصان آن كتب بيشتر در ايران يافت مي شدند _ سبب شد كه مركز ثقل فلسفه و طب از بغداد به ايران منتقل گشت.

شيخ فريدالدين عطار نيشابوري كه بود؟

پرسش

شيخ فريدالدين عطار نيشابوري كه بود؟

پاسخ

از اكابر درجة اول عرفاست. در نثر و نظم تأليف دارد. تذكرة الاولياء او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از امام صادق (ع) آغاز مي كند و به امام باقر (ع) ختم مي نمايد، از جملة مآخذ و مدارك محسوب مي شود و شرق شناسان اهميت فراوان به آن مي دهند. همچنين كتاب منطق الطير او يك شاهكار عرفاني است.

مولوي دربارة او و سنايي گفته است:

عطار روح و سنايي دو چشم اوما از پي سنايي و عطار مي رويم

و هم او گفته است:

هفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم يك كوچه ايم

مقصود مولوي از هفت شهر عشق، هفت وادي اي است كه خود عطار در منطق الطير شرح داده است.

محمود شبستري در گلشن راز مي گويد:

مرا از شاعري خود عار نايدكه در صد قرن چون عطار نايد

عطار شاگرد و مريد شيخ مجدالدين بغدادي از مريدان و شاگردان شيخ نجم الدين كبري بوده است، و همچنين صحبت قطب الدين حيدر را _ كه او نيز از مشايخ اين عصر است و در تربت حيدريه مدفون است و انتساب آن شهر به اوست _ نيز درك كرده است.

عطار مقارن فتنة مغول درگذشت و به قولي به دست مغولان در حدود سالهاي 626 _ 628 كشته شد.

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پرسش

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پاسخ

«فخر الاسلام» مؤلف كتاب «انيس الاعلام» يكي از كشيشان بنام مسيحي بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحي به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندي از نظر آنان نائل آمده در مقدمه اين كتاب ماجراي عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مي دهد

« ... بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامي رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه «كاتوليك» از سلاطين و غيره سؤالات ديني خود را به او مراجعه مي كردند، من نزد او مدتي مذاهب مختلفه نصارا را فرا مي گرفتم، او شاگردان فراواني داشت، ولي در ميان همه به من علاقه خاصي داشت، كليدهاي منزل همه در دست من بود، فقط كليد يكي از صندوقخانه ها را پيش خود نگاهداشته بود.

در اين بين روزي كشيش مزبور را عارضه اي رخ داد به من گفت به شاگردها بگو حال تدريس ندارم. وقتي نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحثند، اين بحث منجر به معني لفظ «فارقليطا» در سرياني «پريكتلوس» به زبان يوناني شد جدال آنها به طول انجاميد، هر كسي رأيي داشت ... .

پس از بازگشت، استاد پرسيد امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در لفظ «فارقليطا» از براي او تقرير كردم ... گفت تو كداميك از اقوال را انتخاب كرده اي؟

گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده ام.

كشيش گفت تقصير نكرده اي، و لكن حق و واقع خلاف همه اين اقوال است، زيرا حقيقت اين را نمي دانند مگر راسخان في العلم، از آنها هم تعداد كمي با

آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معني آن را برايم بگوئيد، وي سخت گريست و گفت هيچ چيز را از تو مضايقه نمي كنم ... در فرا گرفتن معني اين اسم، اثر بزرگي است، ولي به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانكه عهد كني به كسي نگوئي اين معني را اظهار مي كنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت اين اسم از اسماء پيامبر مسلمين است و به معني «احمد» و «محمد» است.

پس از آن كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتابها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط يوناني و سرياني پيش از ظهور پيامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو كتاب لفظ « فارقليطا» را به معني، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافي نداشتند كه «فارقليطا» به معني «احمد و محمد» است، ولي بعد از ظهور محمد(ص) براي بقاي رياست خود و استفاده مادي، آن را تأويل كردند و معني ديگر براي آن اختراع نمودند و آن معني قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.

سؤال كردم درباره دين نصارا چه مي گويي؟ گفت با آمدن دين اسلام منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم

در اين زمانه طريقه نجات و صراط مستقيم ... كدام است؟ گفت منحصر است در متابعت محمد(ص).

گفتم آيا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت آري و الله (سه بار تكرار كرد)

... سپس استاد گريه كرد و منهم بسيار گريستم گفت اگر آخرت و نجات مي خواهي البته بايد دين حق را قبول نمائي ... و من هميشه تو را دعا مي كنم، به شرط اينكه در روز قيامت شاهد باشي كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم، ... هيچ شكي نيست كه امروز بر روي زمين دين اسلام دين خداست ... .»!!

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پرسش

«فخر الاسلام» كه بود و چگونه اسلام آورد؟

پاسخ

«فخر الاسلام» مؤلف كتاب «انيس الاعلام» يكي از كشيشان بنام مسيحي بوده، و تحصيلات خود را نزد كشيشان مسيحي به پايان رسانيده است و به مقام ارجمندي از نظر آنان نائل آمده در مقدمه اين كتاب ماجراي عجيب اسلام آوردن خود را چنين شرح مي دهد

« ... بعد از تجسس بسيار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت كشيش والا مقامي رسيدم، كه از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه «كاتوليك» از سلاطين و غيره سؤالات ديني خود را به او مراجعه مي كردند، من نزد او مدتي مذاهب مختلفه نصارا را فرا مي گرفتم، او شاگردان فراواني داشت، ولي در ميان همه به من علاقه خاصي داشت، كليدهاي منزل همه در دست من بود، فقط كليد يكي از صندوقخانه ها را پيش خود نگاهداشته بود.

در اين بين روزي كشيش مزبور را عارضه اي رخ داد به من گفت به شاگردها بگو حال تدريس ندارم. وقتي نزد شاگردان آمدم ديدم مشغول بحثند، اين بحث منجر به معني لفظ «فارقليطا» در سرياني «پريكتلوس» به زبان يوناني شد جدال آنها به طول انجاميد، هر كسي رأيي داشت ... .

پس از بازگشت، استاد پرسيد امروز چه مباحثه كرديد؟! من اختلاف آنها را در لفظ «فارقليطا» از براي او تقرير كردم ... گفت تو كداميك از اقوال را انتخاب كرده اي؟

گفتم مختار فلان مفسر را اختيار كرده ام.

كشيش گفت تقصير نكرده اي، و لكن حق و واقع خلاف همه اين اقوال است، زيرا حقيقت اين را نمي دانند مگر راسخان في العلم، از آنها هم تعداد كمي با

آن حقيقت آشنا هستند، من اصرار كردم كه معني آن را برايم بگوئيد، وي سخت گريست و گفت هيچ چيز را از تو مضايقه نمي كنم ... در فرا گرفتن معني اين اسم، اثر بزرگي است، ولي به مجرد انتشار، من و تو را خواهند كشت! چنانكه عهد كني به كسي نگوئي اين معني را اظهار مي كنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم كه نام او را فاش نكنم، پس گفت اين اسم از اسماء پيامبر مسلمين است و به معني «احمد» و «محمد» است.

پس از آن كليد آن اطاق كوچك را به من داد و گفت در فلان صندوق را باز كن و فلان و فلان كتاب را بياور، كتابها را نزد او آوردم، اين دو كتاب به خط يوناني و سرياني پيش از ظهور پيامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.

در هر دو كتاب لفظ « فارقليطا» را به معني، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه كرد علماء نصارا قبل از ظهور او اختلافي نداشتند كه «فارقليطا» به معني «احمد و محمد» است، ولي بعد از ظهور محمد(ص) براي بقاي رياست خود و استفاده مادي، آن را تأويل كردند و معني ديگر براي آن اختراع نمودند و آن معني قطعاً منظور صاحب انجيل نبوده است.

سؤال كردم درباره دين نصارا چه مي گويي؟ گفت با آمدن دين اسلام منسوخ است، اين لفظ را سه بار تكرار نمود پس گفتم

در اين زمانه طريقه نجات و صراط مستقيم ... كدام است؟ گفت منحصر است در متابعت محمد(ص).

گفتم آيا تابعان او از اهل نجاتند؟ گفت آري و الله (سه بار تكرار كرد)

... سپس استاد گريه كرد و منهم بسيار گريستم گفت اگر آخرت و نجات مي خواهي البته بايد دين حق را قبول نمائي ... و من هميشه تو را دعا مي كنم، به شرط اينكه در روز قيامت شاهد باشي كه در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد(ص) هستم، ... هيچ شكي نيست كه امروز بر روي زمين دين اسلام دين خداست ... .»!!

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پرسش

مختصرى درباره حافظ شيرازى توضيح فرماييد؟

پاسخ

خواجه شمس الدين محمّد معروف مشهور به حافظ شيرازى، صاحب ديوان غزليات، در اوايل قرن هشتم در شيراز متولّد و به سال 791 يا 792 در همان شهر جهان خاكى را وداع گفته است.

چنانچه از اشعارش برمى آيد، وى قرآن را به قرائات هفتگانه قرّاء سبع، حفظ بوده و از اين رو ملقّب به حافظ گشته است.

حلبى در كشف گفته است: حافظ در اثر اشتغالش به حاشيه زدن بر كشاف زمخشرى و مطالعه و تدريس، فرصت ترتيب و تنظيم ديوان خويش را نيافته و پس از درگذشت او به دستور قوام الدين عبدالله، ديوانش تنظيم گشته است.

ديوان او در ميان فارسى زبانان، متداول و مشهور است و بسيارى به آن تفأل مى زنند و اشعارش را مطابق احوال خود مى دانند و حافظ را لسان الغيب گويند.

تاريخ وفاتش را به حروف ابجد چنين آورده اند:

چراغ اهل معنى، خواجه حافظ كه شمعى بود از نور تجلّى

چو در خاك مصلى يافت منزل بجو تاريخش از خاك مصلى(791)

(بخش پاسخ به سؤالات )

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109