دانستنيهاي نهج البلاغه

مشخصات كتاب

سرشناسه :مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ،1388

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي نهج البلاغه/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .

مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1388.

مشخصات ظاهری :نرم افزار تلفن همراه و رایانه

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

موضوع : علی بن ابی طالب (ع )، امام اول 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- دانستنيها

موضوع : علی بن ابی طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق .

موضوعي

فصل اول : اصول دين

بخش اول : توحيد

1. توحيد
1. دو ستون محكم دين

وصيتى لكم : ان لا تشركوا بالله وشيئا و محمد صلى الله عليه و آله فلا تضيعوا سنته . اقيموا هذين العمودين ، و اوقدوا هذين المصباحين ، و خلاكم ذم !

وصيتم به شما اين است كه هيچ چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و سنت محمد صلى الله عليه و آله را تباه نسازيد. اين دو ستون محكم دين (توحيد و محافظت بر سنت پيامبر) را برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگاه داريد تا در نتيجه ، توبيخ از شما دور باشد. (1)

2. بى همتايى در خلقت

.. لا شريك اءعانه على ابتداع عجائب الاءمور

هيچ شريك و همتايى او را در آفرينش مخلوقات شگفت انگيز كمك و يارى نكرده است . (2)

3. وحدانيت خدا

لم يولد سبحانه فيكون فى العز مشاركا و لم يلد فيكون موروثا

خداوند زاييده نشده تا در بزرگوارى اش شريك داشته باشد و نزاييده است .(3)

4. نه زاده و نه زاييده شده !

الله الذى لم يلد فيكون مولودا، و لم يولد فيصير محدودا. جل عن اتخاذ الابناء

خداوند كسى را نزاده تا خود مولود باشد و از كسى زاده نشده تا محدود به حدودى باشد، بالاتر از آن است كه فرزندانى بپذيرد. (4)

5. طنين دلايل توحيد

نعقت فى اءسماعنا دلائله على وحدانيته

دلايل او خدا بر يگانگى اش در گوش هاى ما طنين انداز است . (5)

6. ستم نابخشودنى

فاما الظلم الذى لا يغفر فالشرك بالله ، قال الله تعالى : (ان الله لا يغفر اءن يشرك به )

ستمى كه بخشيده نخواهد شد، شرك به خداست و قول خداى تعالى است كه : (خداوند نمى بخشد آن كه به او شرك آورد.) (6)

7. آثار اخلاص

ان الله تعالى ... شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين فى معاقدها

خداوند، با اخلاص و يكتا پرستى گره حقوق مسلمانان را محكم كرد. (7)

8. بى همتايش بدان !

ما وحده من كيفه ، و لا حقيقته اصاب من مثله ، و لا اياه عنى من شبهه و لا صمده من اشار اليه و تو همه

بى همتايش ندانسته كسى كه براى او (خداوند) چگونگى و كيفيت بپندارد، و به حقيقت او نرسيده است كسى كه برايش همانند و همتايى بپندارد، و به او نپرداخته كسى كه او را به چيزى مانند كند، و قصد او نكرده كسى كه به او اشاره كند يا به خيالش آورده باشد. (8)

9. اساس دين

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه

اساس دين شناخت خدا، و كمال شناخت ، اعتراف به وجود اوست ، و كمال اعتراف ، درك يكتايى اوست ، و كمال توحيد خدا، پاك ساختن عمل براى اوست و كمال اخلاص در برابر او، اين است كه وى را از صفات ممكنات منزه دانى . (9)

10. بى همتايى خداوند

.. واحد لا بعدد، و دائم لا باءمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعرة ، و تشهد له المرائى لا بمحاضرة

(اوست خدايى كه ) يگانه است نه به شمارش ، و جاودان و به خود پايدار است ، برپاست نه با نگاهدارنده اى ، ذهن ما او را مى شناسند و به درك او نرسند. هر جا بر وجود او شهادت دهد، بدون آن كه در آن باشد. (10)

11. مرز نداشتن خدا

لم تبلغه العقول بتحديد فيكون مشبها، و لم تقع عليه الاوهام بتقدير فيكون ممثلا

خردها براى او حد و مرزى نتوانند نهاد، تا در نتيجه به چيزى مانند باشد و اوهام برايش اندازه اى تعيين نتوانند كرد، تا بتوان برايش مثالى فرض كرد. (11)

12. گواهى به وحدانيت حق

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له : الاول لا شى ء قبله ، و الاخر لا غاية له ، لا تقع الاوهام له على صفة ، و لا تعقد القلوب منه لى كيفية

گواهى مى دهم كه خدايى نيست جز خداى يگانه كه بى شريك و بى همتاست ، آغاز و اول است و قبل از او چيزى نيست ، نه پندارها براى او صفتى مى دانند و نه عقل ها اثبات چگونگى او را مى توانند. (12)

13. حقيقت توحيد

التوحيد اءن لا تتو همه ، والعدل اءن لا تتهمه

حقيقت توحيد آن است كه خدا را در فهم و انديشه خود نياورى و عدل آن است كه او را (به هيچ بدى و ظلم ) متهم نسازى . (13)

14. شناخت خدا

لا تناله الاوهام فتقدره ، و لا تتوهمه الفطن فتصوره و لا تدركه الحواس فتحسه و لا تلمسه الايدى فتمسه

و هم ها به او نمى رسد، تا اندازه گيرى اش كنند و انديشه هاى باريك بين او را در وهم نتوانند آورد، تا در نتيجه تصورش كنند و حواس به او نرسند، تا در نتيجه حسش كنند و به دست نمى آيد تا در نتيجه او را لمس كنند (14).

15. اطاعت در عصيان نشايد

لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق

اطاعت از مخلوق در عصيان و نافرمانى از خالق نشايد (15)

16. ريا، شرك به خداوند

اعلموا اءن يسير الرياء شرك .

بدانيد، رياكارى هر چند هم كم باشد شرك به خداوند است . (16)

17. قبل از همه خدا

الحمد لله الكائن قبل اءن يكون كرسى او عرش ، اءوسماء اءو اءرض ، اءو جان اءو انس ، لا يدرك بوهم ، و لا يقدر بفهم ، و لا يشغله سائل ، و لا ينقصه نائل ، و لا ينظر بعين ، و لا يحد باءين ، و لا يوصف بالازواج ، و لا يخلق بعلاج ، و لا يدرك بالحواس و لا يقاس بالناس

سپاس خدايى را كه بوده و هست ، پيش از آن كه كرسى يا عرش يا آسمان يا زمين يا پرى يا انسان پديد آمده باشد. نه خيال درك او را تواند و نه فهم اندازه او بداند. نه پرسش كننده اى او را از كار متوقف كند، و نه عطا خواهنده اى در خزانه اش كاستى پديد آورد. بدون ديده بيناست و نمى تواند گفت كه كجاست . با همتايى وصف نگردد و با تمرين نمى آفريند، حواس نتواند او را درك كند و او را با مردم نتوان سنجيد (17)

18. جايگاه رفيع توحيد

تبارك الله الذى لا يبلغه بعد الهم ، و لا يناله حدس الفطن

پاك و بلند مرتبه است خدايى كه همت هاى بلند و حدس و گمان هوشمندان به او دسترس ندارد. (18)

19. توحيد بلاوصف

تتلقاه الاذهان بمشاعرة ، و تشهد له المرائى لا بمحاضرة . لم تحط به الاوهام ، بل تجلى لها بها

ذهن ها او را دريابند؛ اما نه از راه ادراك ، حواس و مشاعر و ديدنى ها بر وجود او گواهى دهند؛ اما نه به خاطر حضور او در آنها (بلكه از باب دلالت اثر بر مؤ ثر و فعل بر فاعل ) و اوهام بر او احاطه نيافت ؛ بلكه به واسطه اوهام و خردها بر آنان متجلى شد. (19)

20. خدايى نيست جز الله

فقلت اءنا: لا اله الا الله انى اءولى مؤ من بك يا رسول الله

من گفتم (لا اله الا الله ) اى رسول خدا! من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان مى آورم . (20)

21. اگر خدا را شريكى بود!

الامام على عليه السلام فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : اعلم يا بنى ! اءنه لو كان لربك شريك لاتتك رسله و لرايت آثار ملكه و سلطانه ، و لعرفت افعاله و صفاته ، و لكنه اله واحد كما وصف نفسه . لا يضاده فى ملكه اءحد، و لا يزول اءبدا

در سفارش خود به فرزند بزرگوارش امام حسن مى فرمايد: بدان تو اى فرزندم ! كه اگر پروردگارت را شريكى بود، بى گمان فرستادگان و رسولان او نيز نزد تو مى آمدند و نشانه هاى پادشاهى و اقتدار او را مى ديدى و افعال و صفاتش را مى شناختى ؛ اما خداوند همچنان كه خود در وصف خويش فرموده : (خدايى يگانه است و در ملكش رقيبى ندارد و هرگز زوال نمى پذيرد.) (21)

2. شناخت خدا
22. ناتوانى دل و ديده

عظم عن اءن تثبت ربوبيته باحاطة قلب اءو بصر

(خداوند) بزرگ تر از آن است ، كه ربوبيتش با احاطه دل يا ديده ثابت شود. (22)

23. اثبات وجود خدا

الحمد لله على وجوده بخلقه ، و بمحدث خلقه على اءزليته

ستايش خداوندى را كه آفريدگان خود را دليل بر وجود خويش ساخت و حادث بودن آن ها را دليل بر ازليتش (23)

24. كمال شناخت خداوند

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه

سر آغاز دين شناخت خداست و كمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به يگانه بودن اوست ، و اعتراف به يگانگى او، خالص نمودن اطاعت اوست و كمال اخلاص او، نفى تمام صفت ها از اوست .

25. ناتوانى دل از درك خدا

فلسنا نعلم كنه عظمتك ، الا اءنا نعلم اءنك حى قيوم ، لا تاءخذك سنة و لا نوم . لم ينته اءليك نظر، و لم يدركك بصر

ما از كنه عظمت تو چيزى نمى دانيم ، تنها همين را مى دانيم كه تو زنده اى و همه چيز به تو پايدار است ، نه چرت تو را مى گيرد و نه خواب . دست هيچ انديشه اى به تو نرسد و هيچ ديده اى تو را در نيابد. (24)

26. نزديكى به خدا، دورى از آتش

اعلم اءن ما قربك من الله يباعدك من النار، و ما باعدك من الله يقربك من النار

توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزديك مى كند از آتش دور مى گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزديك مى سازد. (25)

27. بزرگى خداوند

تبارك الله الذى لا يبلغه بعد الهم ، و لا يناله حدس الفطن ، الاول الذى بلا غاية له فينتهى ، و لا آخر له فينقضى

برتر و بزرگ است خدايى كه انديشه هاى ژرف نگر، حدس زيركى ها به حقيقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است كه آخر و نهايتش نيست تا به آخر برسد و آخرى ندارد تا سپرى شود. (26)

28. شناخت على (ع ) از خدا

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم ، و حل العقود، و نقض الهمم

من خداوند سبحان را از اين راه شناختم كه تصميم ها را بر هم مى ريزد و پيمان ها را مى گلسد و همت هاى سخت را درهم مى شكند (27)

29. اعتقاد به خدا

لا يصدق ايمان عبد، حتى يكون بما فى يد الله اءوثق منه بما فى يده

هيچ كس در ادعاى ايمان راستگو و صادق نمى باشد، مگر زمانى كه اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بيشتر از آنچه نزد خودش است باشد (28)

30. ناتوانى فرد از شناخت خدا

اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب ، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب ، فمدح الله - تعالى - اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما، وسمى تركهم التعمق فيما لم يكفهم البحث عن كنهه رسوخا

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است . پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده (29)

31. خداشناسى

انه لا ينبغى لمن عرف عظمة الله اءن يتعظم ، فآن رفعة الذين يعلمون ما عظمته ان يتوا ضعوا له

كسى كه عظمت خداى را شناخت ، سزاوار نيست كه خويشتن را بزرگ بشمارد؛ زيرا بلند مرتبگى كسانى كه عظمت خدا را مى دانند به اين است كه در برابر او فروتن باشند. (30)

3. توصيف صفات خداوندى
32. اعتراف عقل ها

اءقام من شواهد البينات على لطيف صنعته ، و عظيم قدته ، ما انقادت له العقول معترفة " به ، و مسلمة له و نعقت فى اءسماعنا دلائله على وحدانيته

از دلايل آشكارى كه بر لطف و نيكويى آفرينش او و بزرگى و شكوه قدرت او گواه اند اين است كه خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسليم فرود دارند و دلايل وحدانيت او در گوش هاى ما فرياد مى زنند. (31)

33. بوده و هست

لا يزول اءبدا و لم يزل ، اول قبل الاشياء بلا اءولية ، و اخر بعد الاشياء بلا نهاية

هيچ گاه زوال نپذيرد و همواره بوده است ؛ پيش از همه چيز بوده بى آن كه او را آغازى باشد و پس از همه چيز هست بى آن كه نهايت و پايانى داشته باشد. (32)

34. خدا مانند ندارد

انك انت الله الذى لم تتناه لى العقول ، فتكون فى مهب فكرها مكيفا، و لا فى رويات خواطرها فتكون محدودا مصرفا

همانا آن خدايى هستى كه در خردها تو را نهايتى نيست ، تا در جريان انديشيدن آن ها داراى كيفيت باشى و در تاءمل انديشه ها، تو را پايانى نيست تا در نتيجه ، محدود و متغير باشى . (33)

35. با دل و دست خدا را يارى كن !

فى كتابه للاشتر: و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه ؛ فانه جل اسمه قد تكفل بنصر من نصره ، و اعزاز من اعزه

در نامه اش به مالك اشتر مى فرمايد: خداى سبحان را با دل و دست و زبان خود يارى رسان ؛ زيرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است كه يارى كننده خود را يارى رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد. (34)

36. بخشايش خدا

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر: لا تنصبن نفسك لحرب الله ؛ فانه لا يدلك بنقمته ، و لا غنى بك عن عفوه و رحمته

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: مبادا به جنگ با خدا برخيزى ؛ زيرا تو توانايى خشم او را ندارى و از گذشت و مهربانى اش بى نياز نيستى . (35)

37. اداى تكليف الهى

فى تفسير (لا حول و لا قوة الا بالله ) : انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا؛ فمتى ملكنا ما هو اءملك به منا كلفنا، و متى اءخذه منا وضع تكليفه عنا

در تفسير (لا حول و لا قوة الا بالله ) فرمود: با وجود خدا ما مالك آن چيزى هستيم كه او خود آن را به ملكيت ما در آورده است . پس ، وقتى آن چه را به مالكيتش سزاوارتر از ماست در اختيار ما نهد تكليفى بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گيرد، تكليف خويش را از عهده ما برداشته است . (36)

38. پنهان ز ديده ها و همه ديده ها از اوست !

.. الظاهر فلا شى ء فوقه ، و الباطن فلا شى ء دونه

آشكار است و چيزى آشكارتر از او نيست و نهان نيست و نهان است و چيزى نهان تر از او نيست . (37)

39. ناظر بر همه كارها

ان الله سبحانه و تعالى لا يخفى عليه ما العباد مقترفون فى ليلهم و نهارهم . لطف به خبرا؛ و اءحاط به علما، اءعضاؤ كم شهوده و جوار حكم جنوده ، و ضمائر كم عيونه و خلواتكم عيانه

آن چه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشيده نيست . به كوچك ترين كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد. اعضاى بدن شما گواهان اويند و اندام هايتان سپاهيان او و ضميرهايتان جاسوسان او و نهان هاى شما نزد او آشكار است . (38)

40. تواضع هر چيز در برابر خدا

كل شى ء خاشع له ، و كل شى ء قائم به ، غنى كل فقير، و عز كل ذليل ؛ و قوة كل ضعيف

هر چه در برابر او فروتن است و همه چيز ايستاده به اوست ، بى نياز كننده هر نيازمندى است و عزت بخش هر خوارى و نيرو دهنده هر ناتوانى . (39)

41. سازنده وارده كننده حقيقى

مريد لا بهمة ، صانع لا بجارحة .

اراده كننده است ، اما نه با عزم و تصميم قبلى ، سازنده است ، اما نه به واسطه اندامى . (40)

42. توانايى خدا و گستاخى بشر

تعالى من قوى ما اءكرمه ! و تواضعت من ضعيف ما اءجراك عل معصيته

بلند مرتبه است خدايى كه در عين نيرومندى ، بزرگوار و با گذشت است و چه پست و فرومايه اى تو اى انسان ! كه با اين همه ناتوانى ، بر نافرمانى او گستاخى . (41)

43. خداى آشكار و نهان

الظاهر لا يقال (مما؟) و الباطن لا يقال (فيم ؟)

خداوند آشكار است امام گفته نمى شود از چه خبر؟و نهان است ليك گفته نمى شود در چه چيز؟(42)

44. خدا شنواست

من تلكم سمع نطقه ، و من سكت علم سره

هر كه سخن بگويد، خدا گفتارش را مى شنود و هر كه خاموش ماند، او آن چه را در درونش مى گذرد مى داند. (43)

45. چيرگى خداوند قهار

له الاحاطه بكل شى ء و الغلبة لك شى ء، و القوة على كل شى ء

بر هر چيزى احاطه دارد و بر همه چيز چيرگى دارد و بر هر چيز توانا و نيرومند است . (44)

46. خدا لطيف و شنوا و داناى حقيقى

كل سميع غيره يصم عن لطيف الاصوات ؛ و يصمه كبيرها، و يذهب عنه ما بعد منها، و كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام

هر شنوايى ، جز او، از شنيدن آواهاى ظريف و بسيار آهسته ناتوان است و صداهاى بلند نيز گوشش را كر مى سازد و آوازهاى دور دست را نمى شنود و هر بينايى ، جز او، از ديدن رنگ هاى ناپيدا و اجسام ظريف و بسيار ريز كور است . (45)

47. خدا آشكار و نهان است

ظهر فبطن ، و بطن فعلن .

آشكار است و پنهان و پنهان است و آشكار. (46)

48. شنوا اما نه با ابزار

... السميع لا باءداة .

خدا شنواست ؛ اما نه به واسطه ابزار شنيدن . (47)

49. عزت بخشيدن ذليلان

فى صفُة الله سبحان : عز كل ذليل

امام على عليه السلام در وصف خداى سبحان مى فرمايد: عزت بخش هر ذليل است . (48)

50. در وصف خداى سبحان

فى صفةُ الله سبحانه : اءرانا من ملكوت قدرته ، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى اءن يقيمها بمساك قوته ، مادلنا باظطرار قيام الحجة له على معرفته ، فظهرت البدائع التى احدثها آثار صنعته ، و اءعلام حكمته ، فصار كل ما خلق حجة له و دليلا عليه

در وصف خداى سبحان مى فرمايد: از ملكوت قدرت خويش و شگفتى هايى كه نشانه هاى حكمتش گوياى آنهاست ، چنان به ما نشان داد كه اين حجت ها و براهين وجود او لاجرم ما را به شناخت وى رهنمون مى شوند. پس ، بدايعى كه آثار آفرينش او و نشانه هاى حكمتش پديد آورده اند آشكار است و آن چه آفريده حجت او و دليل و راهنما به سوى او هستند. (49)

51. خدا بينا است !

كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام

هر بينايى ، جز او از ديدن رنگ هاى ناپيدا و اجسام ناتوان است . (50)

52. خدا عزيز است

الحمد لله الذى لبس العز و الكبرياء: و اختار هما لنفسه دون خلقه

سپاس و ستايش خداى را سزد كه رداى عزت و كبريا پوشيده و اين دو صفت را براى خويش برگزيد نه براى مخلوقش .

53. عظمت و نزديكى خدا به مخلوقات (51)

سبق فى العلو فلا شى ء اءقرب منه فلا استعلاوه باعده عن شى ء من خلقه ، و لا قربه ساواهم فى المكان به

در بلند مرتبگى بر همه چيز پيشى گرفته و چيزى برتر و بلند مرتبه تر از او نيست . نزديك از هر چيزى است و نزديك تر از او چيزى نيست . نه برترى اش او را از آفريدگانش دور كرده ، و نه نزديكى اش آن ها را در مكان با او برابر كرده است .

54. بيناست اما... (52)

بصير لا يوصف بالحاسة .

بيناست ، اما به داشتن حس بينايى وصف نمى شود. (53)

55. ذلت هر چيزى جز خدا

كل عزيز غيره ذليل .

هر عزيزى ، جز او، ذليل است . (54)

56. خدا تنها قوى

كل قوى غيره ضعيف .

هر نيرومندى ، جز او ناتوان است . (55)

57. در همه جا هست و نيست

فى صفة الله سبحانه : و لا كان فى مكان فيجوز عليه الانتقال

در توصيف خداى سبحان مى فرمايد: در جايى نيست تا جا به جا شدن در حق او روا باشد. (56)

58. صفات جامع

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ، لشهادة كل صفُة اءنها غير الموصوف ، و شهادة كل موصوف اءنه غير الصفة ؛ فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقد جزاءه ، و من جزاه فقد جهله ، و من جهله فقد اءشار اليه ، و من اشار اليه فقد حده ، و من حده فقد عده ، و من قال (فيم ) فقد ضمنه ، و من قال (علام ؟) فقد اءخلى منه . كائن لاعن حدث . موجود لاعن عدم . مع كل شى ء لا بمقارنة و غير كل شى ء لا بمزايلة . فاعل لا بمعنى الحركات و الالة ، بصير اذ لا منظور اليه من خلقه ، متوحد اذ لا سكن يستانس به و لا يستو حش لفقده

آغاز دين شناخت خداست و اوج شناخت او باور كردن و اعتراف به وجود اوست و كمال تصديق او يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش ، خالص دانستن اوست از جسميت و عرضيت و لوازم اين دو و كمال خالص دانستن او نفى صفات از اوست ، چرا كه هر صفتى گواه بر اين است كه با موصوف فرق مى كند و هر موصوفى گواه

بر اين است كه با صفت متفاوت است .

پس ، هر كه خدا را وصف كند برايش قرين و همتا آورده است و هر كه برايش قرين آورد، او را دو تا دانسته است و هر كه او را دوگانه بداند برايش جزء قايل شده و هر كه او را داراى جزء بداند وى را نشناخته است و هر كه او را نشناسد به او اشاره كند و هر كه به او اشاره كند، محدودش كرده است و هر كه برايش حد تعيين كند او را به شمار در آورده است و هر كه بگويد: او در چيست ؟خدا را در جايى گنجانده است و هر كه بگويد: او بر فراز چيست ؟جايى را از او تهى دانسته است .

هستى دارد اما هستى اش حادث نيست . وجود دارد اما از عدم بر نيامده است . با هر چيزى است اما نه اين كه از آن جدا و بركنار باشد. فاعل است اما نه اين كه فعاليت كند و ابزارى به كار گيرد. بينا بوده پيش از آن كه آفريده اى باشد كه متعلق بينايى او واقع شود. يگانه و تنها بود آن گاه كه نه كسى و چيزى بود كه با آن خو گيرد يا آز نبودنش احساس تنهايى كند. (57)

59. خدا لطيف است

لطيف لا يوصف لالخفاء.

لطيف است ، اما به خفا و ناپيدايى وصف نمى شود. (58)

60. در خواست گذشت از خدا

اللهم احملنى على عفوك ، و لا تحملنى على عدلك

بار خدايا! با من از روى گذشت خويش رفتار كن ، نه از روى دادگرى ات . (59)

61. اعتراف هستى به خدا

الحمدلله الذى بطن خفيات الامور، و دلت عليه اعلام الظهور، و امتنع على عين البصير؛ فلا عين من لم يره تنكره ، و لا قلب من اءثبته يبصره ، سبق فى العلو فلا شى ء العى منه ، و قرب فى الدنو فلا شى ء اقرب منه ، فلا استعلاؤ ه باعده عن شى ء من خلقه ، و لا قربه ساواهم فى المكان به . لم يطلع العقول على تحديد صفته ، و لم يحجبها عن واجب معرفته ، فهو الذى تشهد له اعلام الوجود، على اقرار قلب ذى الجحود

ستايش خدايى را كه به امور پنهانى داناست و نشانه هاى آشكارى بر هستى او گواه اند و دين او با ديدگان بينايى ظاهرى ممكن نيست ، پس ، نه چشمى كه او را نديده است انكارش مى كند و نه دلى كه هستى او را تباه مى كند به كنه ذاتش پى مى برد... اوست آن كه نشانه هاى هستى بر اقرار باطنى منكران او گواهى مى دهد. (60)

62. بخشايش خدا

كن لله مطيعا، و بذكره آنسا، و تمثل فى حال توليك عنه اقباله عليك يدعوك الى عفوه ، و يتغمدك بفضله ، و آنت متول عنه الى غيره !

فرمانبردار خداباش و با ياد او دمخور و در آن وقت كه از او روى مى گردانى ، رويكرد او را به خود در نظر آر؛ او تو را، با آن كه از وى روى گردانده اى و به ديگرى روى آورده اى به عفو و بخشايش خويش فرا مى خواند و تو را غرق در فضل و كرم خود مى گرداند! (61)

63. بخشايش خدا

الحمد لله الفاشى فى الخلق حمده ، و الغالب جنده ، و المتعالى جده . احمده على نعمه التوام ، و آلائه العظام ، الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى كل ما قضى

ستايش خدايى را سزد كه ستايش در ميان آفريدگان منتشر است و لشكرش پيروز و بزرگى اش برتر از هر چيز، او را بر نعمت هاى پياپى اش و بخشش هاى بزرگش مى ستايم . آن خدايى كه بردبارى اش زياده است و مى بخشايد و در آن چه حكم كرده ، عدالت را رعايت كرده است . (62)

64. ستايش مخصوص اين خداست

الحمد لله الذى لم تسبق له حال حالا، فيكون اولا قبل ان يكون آخزا، و يكون ظاهرا قبل اءن يكون باطنا؛ كل مسمى بالوحده غيره قليل ، و كل عزيز غيره ذليل و كل قوى غيره ضعيف ، و كل مالك غيره مملوك ، و كل عالم غيره متعلم

ستايش خدايى را كه حالتى و صفتى از او مقدم بر صفت ديگرش نيست ، تا در نتيجه ، اول بودنش جلوتر از نهان بودنش . جز او هر چيز ديگرى كه نام يگانگى و تنهايى به خود گيرد، كم است . (خداوند در عين اتصاف به وحدت و يگانگى به قلت و اندك بودن وصف نمى شود) هر عزيزى جز او خوار است و هر نيرومندى جز او ناتوان و هر مالكى جز او مملوك و هر دانايى جز او، دانش آموخته (علم خداوند ذاتى است و علم ما سوى الله آموختنى و اكتسابى ) (63).

65. عظمت عفو الهى

ان الله تعالى يسائلكم معشر عباده عن الصغيرة من اعمالكم و الكبيرة ، و الظاهرة و المستوردة ، فان يعذب فانتم اظلم ، و ان قعف فهو اءكرم

اى جماعت بندگان خدا! همانا! خداى تعالى از كارهايى ريز و درشت و بى پرده و در پرده شما باز خواستتان مى كند. آن گاه ، اگر كيفرتان دهد شما بيش از اين ها ستمكار بوده ايد و اگر گذشت كند او بيش از آن بخشايشگر است . (64)

66. خدا همه جا هست

فى صفة الله سبحانه : و انه لبكل مكان ، و فى كل حين و اءوان ، و مع كل انس و جان

در وصف خداى سبحان مى فرمايد: او در هر جا و در هر زمانى و با هرانس و جنى هست . (65)

67. عفو با بردبارى

فى عظمة الله اءمرة قضاء و حكمة ، و رضاه اءمان و رحمه ، يقضى بعلم ، و يعفو بحلم

درباره عظمت خدا مى فرمايد: فرمان خدا حتمى و مجرى و مطابق با مصلحت است و خشنودى او ايمنى و رحمت است ، از روى دانايى حكم مى كند و با بردبارى بخشد. (66)

68. آشكار بودن خدا

الحمد لله المتجلى لخلقه بخلقه ، و الظاهر لقلوبهم بحجته

ستايش خدايى را كه با آفرينش موجودات براى جهانيان آشكار گشته و بر برهان خويش در دل هاى آنان نمودار است . 69. در وصف نآيد

(67)

الذى لا يدركه بعد الهم ، ولايناله غوص الفطن ، الذى ليس لصفته حد محدود، و لا نعت موجود، و لا وقت معدود؛ و لا اءجل ممدود

خدايى كه بلندى همت ها او را در نيابد و ژرفى انديشه ها بدو نرسد، او كه صفت يا ذاتش را حد و مرزى نيست و نه از برايش حالاتى متغير و نه زمانى محدود و مشخص و نه مدتى معلوم و معين (68)

70. در وهم نگنجد

لا يدرك بوهم ، و لا يقدر بفهم ، و لا يحد باءين

به وهم دريافته نشود و با فهم سنجيده نگردد و به مكان محدود نشود. (69)

71. بى حدى خداوند

... الاحد بلا تاءويل عدد.

او يكى است ، اما نه آن يكى كه از مقوله عدد است . (70)

72. اولين و آخرين چيز

الحمد لله الاول قبل كل اءول ، و الاخر بعد كل آخر، و باوليته وجب اءن لا اول له ، و باخريته وجب اءن لا آخرله

سپاس و ستايش خداى را كه اول است پيش از هر اولى و آخر است بعد از هر آخرى و به سبب اول بودنش لازم است كه او را آغازى نباشد و به سبب آخر بودنش واجب است كه او را پايان و آخرى نباشد (71)

73. نه ابتدا دارد و نه انتها

الاول الذى لاغاية له فينتهى ، و لا آخر له فينقضى

اولى است كه پايانى ندارد، تا به نهايت رسد و او را آخرى نيست كه پايان پذيرد. (72)

74. قبل و بعد هر چيز

ليس لاوليته ابتداء و لا لازليته انقضاء. هو الاول و لم يزل ؛ و الباقى بلا اءجل ... لا يقال له : (متى ؟) و لا يضرب له اءمد (بحتى )... قبل كل غاية و مدة و كل احصاء و عدةُ

ازليت او را آغاز نيست و ابديتش را پايانى نه . او نخستين است و پيوسته بوده و ماناست و سرآمدى ندارد... درباره او نمى توان گفت : كى ؟و ضرب الاجلى يا لفظ (تا) نمى توان تعيين كرد... پيش از هر پايان و مدتى و هر شمارش و شمارى بوده است . (73)

75. اولين و آخرين

الحمد لله الاول فلا شى ء قبله ، و الاخر فلا شى ء بعده

سپاس و ستايش خداى را كه نخستين موجود است و هيچ چيز پيش از او نبوده و آخرين است و چيزى بعد از او نيست . (74)

76. برترين صفات

الحمد لله الذى لم تسبق له حال حالا، فيكون اءولا قبل اءن يكون آخرا

سپاس و ستايش خداى را سزد كه صفتى از او بر صفت ديگرش پيش نگرفته است ، تا اول باشد پيش از آن كه آخر باشد. (75)

77. در زمان نگنجد

لم يتقدمه وقت و لا زمان .

مسبوق به هيچ وقت و زمانى نمى باشد. (76)

78. داناى هر چيز

يعلم عجيج الوحوش فى الفوات ، و معاصى العباد فى الخلوات ، و اختلاف النينان فى البحار الغامرات ، و تاطلم الماء بالرياح العاصفات

آواى و حوش در بيابان ها و گناهان بندگان در خلوت ها و آمد و شد نهنگ ها

در درياهاى بزرگ و بر هم خوردن آب ها از بادهاى سخت را مى داند. (77)

79. پيشى بر زمان و مكان

لا تصحبه الاوقات ، و لا ترفده الادوات . سبق الاوقات كونه ، و العدم وجوده ، و الابتداء اءزله

زمان ها با او همراه نيستند و ابزارها كمك و يارى اش نمى رسانند. بودنش بر زمان ها پيشى دارد و هستى اش و ازلى كلمه (از چه وقت ) از ملك بى آغازى و قدم خارج مى شود. (78)

80. خدا داناى راز نهان

لا يعزب عنه عدد قطر الماء و لا نجوم السماء، و لا سوافى الريح فى الهواء، و لا دبيب النمل على الصفا، و لا مقيل الذر فى الليلة الظلماء يعلم مساقط الاوراق و خفى طرف الاحداق

شمار قطره هاى آب ها و ستارگان آسمان و ذرات گرد و غبار پراكنده در هوا و حركت مور بر سنگ و خفتگاه مورچه گان در شب تاريك ، بر او پوشيده نيست . افتادنگاه هاى برگ ها و بر هم خوردن پلك ها را مى داند. (79)

81. خدا رازها را مى داند

خرق علمه باطن غيب السترات ، و اءحاط بغموض عقائد السريرات

دانش او به آن سوى ناپيدا پرده ها نفوذ مى كند و بر افكار و باورهاى پيچيده درون ها احاطه دارد. (80)

82. خدا ره رازها آگاه است .

سبحان من لا يخفى عليه سواد غسق داج ، ولا ليل ساج فى بقاع الارضى المتطاطئات ، و لا فى يفاع السفع المتجاورات ، و ما يتجلجل به الرعد فى اءفق اسماء، و ما تلاشت عنه بروث الغمام ، و ما تسقط من ورقه تزيلها عن مسقطها عواصف الانواء و انهطال اسماء! و يعلم مسقط القطره و مقرها، و مسحب الذرةُ و مجرها و ما يكفى البعوضةُ من قوتها و ما تحمل من الانثى فى بطنها

پاك و منزه است خدايى كه نه سياهى شب ديجور بر او پوشيده است ، نه شب هاى آرام سرزمين هاى پست و نه كوه ها و تپه هاى قهوه اى رنگ به هم پيوسته و نه آوازى كه از تندر در كرانه آسمان بر مى خيزد و نه آن چه آذرخش ابرها از آن پراكنده مى شود و نه برگى كه فرو مى افتد و طوفان هاى منسوب به ستارگان و بارش باران آن ها را از افتادن گاهشان دور مى گردانند، افتادنگاه و جاى قرار گرفتن هر قطره باران و جاى دانه كشيدن مورد و مقصد او را و آن چه را كه براى روزى پشه كافى است و جنس جنين هر ماده اى را در شكمش مى داند. (81)

83. آشكار بودن همه چيز نزد خدا

لا يخفى عليه من عباده شخوص لحظة ، و لا كرور لفظة ، و لا ازدلاف ربوة ، و لا انبساط خطوةُ،فى ليل داج ، و لا غسق ساج

هيچ عملى از اعمال بندگان خدا بر او پوشيده نيست ؛ نه نگاه خيره اى و نه تكرار واژه اى و نه نزديك شدن به تپه اى و

نه برداشتن گامى در شبى تيره و ظلمتى آرام . (82)

84. برترى علم خدا

كل علام غيره متعلم .

هر دانايى - جز خدا - دانش آموخته است . (83)

85. داناى ازلى و ابدى

عالم اذ لا معلوم ، و رب اذ لا مربوب ، و قادر اذ لا مقدور

او دانا بوده آن گاه كه هنوز معلومى وجود نداشت و پروردگار و مالك بوده آن گاه كه پرورده و مملوكى نبوده و توانا بوده در زمانى كه هنوز مقدورى در كار نبوده است . (84)

86. علم ذاتى خدا

عالم اذ لا معلوم ، و رب اذ لا مربوب ، و قادر اذ لا مقدور

او دانا بوده آن گاه كه پرورده و مملوكى نبوده و توانا بوده در زمانى كه هنوز مقدورى در كار نبوده است . (85)

87. عجز توصيف

لا تقع الاوهام له على صفة ، و لا تعقد القلوب منه على كيفية

اوهام ، به درك صفت از او نمى رسد و دل ها به كيفيتى از او پى نمى برد. (86)

88. علم به اشياء

احال الاشياء لا وقاتها... عالما بها قبل ابتدائها

پديد امدن اشياء را به زمان خودشان موكول كرد... و پيش از آن كه پديدشان آورد به آن ها علم داشت . (87)

89. انديشيدن در ذات خدا

الظاهر بعجائب تدبيره للناظرين ، و الباطن بجلال عزته عن فكر المتوهين

بر اثر شگفتى هاى تدبيرش ، براى بينندگان آشكار است به سبب شكوه عزتش از انديشه و اوهام انديشندگان پنهان است . (88)

90. توصيف مجاز از خدا

من وصفه فقد حده ، و من حده فقد عده ، و من عده فقد ابطل اءزله ، و من قال : (كيف ) فقد استوصفه ، و من قال : (اءين ) فقد حيزه

هر كه خدا را وصف كند، برا ياو حد و مرز قايل شده است و هر كه برايش حد و مرز قائل شود، او را شمرده است ، برايش اجزاء قائل شده است و هر كه او را بشمارد، ازلى بودنش را باطل ساخته است . كسى كه پرسيده : (چگونه است ) بى گمان او راوصف كرده است و كسى كه پرسيد كجاست او را در مكان قرار داده است . (89)

91. توصيف از خدا

لا يوصف بالازواج ، و لا يخلق بعلاج . و لا يدرك بالحواس و لا يقاس بالناس . الذى كلم موسى تكليما، و اءراه من آياته عظيما. بلا جوارج و لا اءدوات ، و لا نطق و لا نطق و لا لهوات . بل ان كنت صادقا ايها المتكلف لوصف ربك ! فصف جبرائيل و ميكائيل و جنود الملائكة المقربين فى حجرات القدس مرجحنين ، متولهة عقولهم اءن يحدوا اءحسن الخالقين . فانما يدرك بالصفات ذوو الهيئات و الادوات و من ينقضى اذا بلغ اءمد حده بالفناء

به جفت ها، وصف نمى شود و در افرينش موجودات نيازى به ممارست و ابزار ندارد و با حواس درك نمى شود... اى كسى كه متكلفانه در وصف پروردگارت مى كوشى ! اگر راست مى گويى جبرئيل و ميكائيل و سپاه فرشتگان مقرب را وصف كن ، همان ها كه در غرفه هاى پاك در برابر سلطنت و عظمت

خدا خاضع اند و خردهايشان در تعريف و وصف بهترين آفرينندگان متحير است . تنها موجوداتى به وسيله صفات درك مى شوند كه داراى شكل و هيات و ابزار وجوارح هستند و نيز كسى كه چون مدتش به سر آمدد و به نقطه ء پايان خود رسيد، فانى مى شود. (90)

92. عاجز از توصيف مخلوق

كيف يصف الهه من يعجز عن صفة مخلوق مثله !

كسى كه از وصف آفريده اى مانند خود ناتوان است ، چگونه تواند خداى خويش را وصف كند؟(91)

93. عجز خرد از درك خدا

لم يطلع العقول على تحديد صفته ، و لم يحجبها عن واجب معرفته

خردها را بر حد و نهايت صفاتش آگاه نساخته و در عين حال مانع و حجاب خردها از شناخت او در حد ضروردت نشده است . (92)

94. شگفتى خرد از عظمت كردگار

الحمد لله الذى اظهر من آثار سلطانه ، و جلال كبريائه ما حير مقل العيون من عجائب قدرته ، و ردع خطرات هماهم النفوس عن عرفان كنه صفته

ستايش خدايى را كه از نشانه هاى پادشاهى و شكوه كبريايى اش چيزهايى را آشكار نمود، كه ديده خردها را از مشاهده شگفتى هاى قدرت خود به حيرت در آورد و انديشه هايى كه درجان ها خطور مى كند، از شناخت كنه صفت خويش بازداشت . (93)

95. قدرت خداوندى

لا ينقص سلطانك من عصاك ، و لا يزيد فى ملك من اءطاعك ، و لا يرد اءمرك من سخط قضاءك

خدايا! كسى كه تو را معصيت كند از قدرتت كم نمى شود، و كسى كه تو را اطاعت كند بر حكومتت افزون نگردد، و كسى كه از قضاوتت ناخرسند باشد، فرمانت را بر نمى گرداند. (94)

96. ناتوانى هر توانا

كل قادر غيره يقدر و يعجز.

هر توانايى ، جز او آميخته اى از توانايى و ناتوانى است . (95)

97. دو صفت خدا

ان الامر بالمعروف ، و النهى عن المنكر، لخلقان من خلق الله سبحانه ؛ و اءنهما لا يقربان من اءجل ، و لا ينقضان من رزق

به راستى كه امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوند سبحان است كه نه مرگ كسى را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند. (96)

98. خدا منقم

كفى بالله منتقما و نصيرا! و كفى بالكتاب حجيجا و خصيما

كافى است كه خداوند انتقام گيرنده و يارى كننده باشد، و كافى است كه قرآن ، براى گناهكاران و منكران دشمن باشد.

99. قدرت ازلى (97)

قادر اذ لا مقدور

قادر بوده در زمانى كه مقدورى نبوده است (قدرت ازلى و از صفات ذاتى خدا است ). (98)

100. نحوه ی تكلم الهى

الذى كلم موسى تكليما، و اءراه من آياته عظيما. بلا جوارح و لا اءدوات ، و لا نطق و لا لهوات

كسى كه موسى عليه السلام سخن گفت ، سخن گفتنى و برخى از نشانه هاى بزرگ خويش را بدو نماياند، بى آن كه اندامى و ابزارى و نطقى و زبانچه اى داشته باشد. (99)

101. صداقت و عدالت خداى تعالى

فى صفُة الله سبحانه : الذى صدق فى ميعاده ، و ارتفع عن ظلم عباده ، و قام بالقسط فى خلقه

خداوندى كه در وعده خود صادق است و بالاتر و بى نيازتر از آن است كه ستمى بر بندگانش روا بدارد، عدالت را در ميان بندگانش برپا نمود. (100)

102. سخن گفتن خدا با نهان بشر

ما برج لله - عزت الاوه - فى البرهةُ، و فى اءزمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم ، و كلمهم فى ذات عقولهم

خداوند - كه نعمت ها و بخشش هايش عزيز و ارجمند باد - در هر برهه و در هر دوره اى از فترت (فاصله ظهور دو پيامبر) همواره بندگانى داشته است كه در انديشه هايشان با آنان نجوا مى كرده و در اندرون خردها يشان با آن ها سخن مى گفته است . (101)

103. خدا سخنگوست

يخبر لا بلسان و لهوات ، و يسمع لا بخروق و اءدوات . يقول و لا يلفظ، و يحفظ و لا يتحفظ، و يريد و لا يضمر. يحب و يرضى من غير رقة ، و يبغض و يغضب من غير مشقُة . يقول لمن اءراد كونه : كن فيكون . لا بصوت يقرع ، و لا بنداء بسمع . و انما كلامه سبحانه فعل منه اءنشاه و مثله ، لم يكن من قبل ذلك كائنا، و لو كان قديما لكان الها ثانيا

خبر مى دهد، اما نه به وسيله زبان و زبانچه ها و مى شنود اما نه با سوراخ هاى گوش و ابزارهاى شنيدن ، سخن مى گويد اما نه با تلفظ كردن و و از بر مى كند اما نه با حافظه ... به هر چه اراده كند كه هستى يابد، مى گويد: باش و او هستى مى يابد، اما اين گفتن او نه با صدايى است كه پرده گوش را بكوبد و نه با آوازى كه شنيده شود، بلكه گفتار خداى سبحان فعل اوست كه آن را ايجاد كرده و تجسم مى بخشد و پيش

تر وجود نداشته است ؛ زيرا اگر فعل او قديم و ازلى مى بود آن خداى دومين بود. (102)

104. اعلميت خدا

لما مدحه قوم فى وجهه فقال : اللهم انك اءعلم بى من نفسى ، و اءنا اءعلم بنفسى منهم ، اللهم اجعلنا خيرا مما يظنون ، و اغفر لنا ما لا يعلمون

در حالى كه گروهى در برابر و پيش روى وى زبان به ستايش او گشودند فرمود: خداوند! همانا تو نسبت به من از خود من داناترى و خود من نسبت به خود از اين ها كه مرا مى ستايند داناترم . خدايا! تو ما را از آنچه اينان درباره ما گمان مى برند بهتر قرار ده و درباره آنچه اين ها نمى دانند ما را بيامرز (103)

105. خداى ازلى و ابدى

لم ترك العيون فتخبر عنك ، بل كنت قبل الواصفين من خلقك . اءنت الابد لا اءمد لك ، و انت المنتهى فلا محيص عنك ، و اءنت الموعد فلا منجى منك الا اءليك . سبحانك ما اءعظم شاءنك ! سبحانك ما اعظم ما نرى من خلقك

چشم هاى آفريدگان تو را نديده اند تا از تو خبر دهند، بلكه پيش از آن كه آفريدگانت تو را توصيف كنند بوده اى . تو يك موجود ازلى و ابدى هستى و برايت انتهايى نيست و تو پايانى هستى كه جز بازگشت به سوى تو راهى نيست . و عده گاهى هستى كه از (حكم ) تو گريزى نيست جز به سوى تو. (پروردگار!) پاك و منزهى چه بزرگ است مقام تو! و چقدر عظيم است آنچه از آفريدگانت مى بينيم . (104)

106. نديدن خدا با چشم

لم يدركك بصر، ادركت لابصار

هيچ چشمى تو را در نيابد (بلكه ) تو ديدگان را درمى يابى . (105)

107. سخن گفتن و خواسته هاى الهى

قول و لا يلفظ... و يريد و لا يضمر

سخن مى گويد اما نه با تلفظ كردن ... و مى خواهد اما خواست او با انديشه و تدبير درونى همراه نيست . (106)

108. خدا صداها را مى شنود

يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات ، و معاصى العباد فى الخلوات ، و اختلاف النينان فى البحار الغامرات ، و تلاطم الماءء بالرياح العاصفات

خداى بزرگ صداى جانوران وحشى را در بيابان ها و گناهنا بندگان را در خلوت ها و آمد و شد ماهيان را در دل درياها و بر هم خوردن آب (درياها) را از بادها سخت مى داند. (107)

109. شناخت خدا بدون چشم

المعروف من غير روية ، و الخالق من غير منصبة

خداوندى كه بدون اين كه ديده شود شناخته شده و بدون رنج و زحمت آفريننده موجودات است . (108)

110. ندريدن پرده ء انسانيت در برابر خدا

لا تهتكوا اءستاركم عند من يعلم اسرار كم

(اى مردم )! پرده خود را در پيش كه رازهاى شما را نيك مى داند ندريد. (109)

111. ترس از خدا

اءيها الناس ! اتقوا الله الذى ان قلتم سمع ، و ان اضمرتم علم

اى مردم ! بترسيد از خدايى كه اگر سخن بگوييد مى شنود، و اگر مخفى كنيد مى داند. (110)

112. بزرگى خدا را با عقل اندازه نگيريد

لا تقدر عظمة الله سبحانه على قدر عقلك فتكون من الهالكين

بزرگى و عظمت خداى سبحان را با عقلت اندازه مگير كه هلاك و تباه مى شوى . (111)

113. ما از خداييم و به سوى او بر مى گرديم .

سمع رجلا يقول : انا لله و انا اليه راجعون ) فقال عليه السلام : اءن قولنا: (انا لله ) اقرار على انفسنا بالملك ؛ و قولنا: و انا اليه راجعون اقرار عن انفسنا بالهلك

امام على عليه السلام از مردى شنيد كه مى گويد: ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم آن حضرت فرمو: سخن ما كه مى گوييم (ما از خداييم ) اعتراف ماست به تسلط خداى بزرگ بر ما (كه مملوك او هستيم ) و اين كه مى گوييم (به سوى او باز مى گرديم ) اقرار ماست به فانى شدن خود. (112)

114. پرهيز از برابرى با عظمت خداوندى

اياك و مساماة الله فى عظمته و التشبه به فى جبروته ، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال

سخت بپرهيزيد از اين كه در صدد برابرى با عظمت خداوندى برآيى ، و خود را در جبروت ربوبى با خداوند متعال همانند بينى ؛ زيرا خداوند هر جبارى را ذليل ، و هر متكبرى را پست و خوار مى سازد. (113)

115. همه چيز مملوك خداست

لما سئل عن معنى قولهم لا حول و لا قوة الا بالله -: انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا؛ فمى ملكنا ما هو اءملك به منا كلفنا، و متى اءخذه منا وضع تكليفه عنا

هنگامى كه از آن حضرت از معناى سخن آنان (لا حول و لا قوة الا بالله ) پرسده شد، فرمود: ما با وجود خدا بر هيچ چيزى مالك نيستم و نيز به آنچه او بر ما تمليك كرده است مالك نمى باشيم ، پس هر موقعى كه بر ما تمليك كرد آنچه را كه او از ما به آن مالك تر است ما را مكلف فرموده و هر موقع كه آن را از ما گرفت تكليف آن را از ما ساقط نموده است . (114)

116. هيچ چشمى خدا را نمى بيند

لم يدركك بصر، ادركت لابصار.

هيچ چشمى تو را در نميابد، ولى تو ديده ها را در مى يابى (و ديدگان ما از دين آن ها عاجز است .) (115)

117. خداوند بينا است

بصير اذ لا منظور اءليه من خلقه

(خداوند متعال ) بيناست ، حتى زمانى كه مخلوقاتش وجود نداشته باشند كه مورد نظر قرار گيرند. (116)

118. توكل بر خدا

هو حسبنا و نعم الوكيل !

خداى بزرگ براى ما كافى است و بهترين وكيل است . (117)

119. بى همتايى در خلقت

لم يستعن على خلقها باءحد من خلقه

در آفرينش موجودات از هيچ يك از آفريدگانش كمك نگرفته است . (118)

120. راز و نياز با خدا

اذا ناجيته علمى نجواك .

زمانى كه با او راز و نياز مى كنى ، آن را مى داند. (119)

121. دو صفت خاص الهى

الحمد لله الذى لبس العز و الكبرياء؛ و اختار هما لنفسه دون خلقه ، و جعلهما حمى و حرما على غيره ، و اصطفا هما لجلاله

ستايش خداى راست كه عزت و كبرياء مطلق از ان او است ، خداوند اين دو مقام عالى را تنها براى خود برگزيده و هيچ كس شايسته آن دو نمى باشد. خداوند سبحان آن دو صفت را براى ديگران حوزه و حرم ممنوع قرار داد و براى جلال خود برگزيد. (120)

122. عارى از ماعر و ادراك

بتشعيره المشاعر عرف اءن لا مشعرله

با آفريدن مشاعر و حواس معلوم شد كه او منزه از مشاعر و آلات ادراك است . (121)

123. پنهان و آشكار

كل سر عندك علانيه ، و كل غيب عندك شهادةُ

هر پنهانى نزد تو آشكار و هر غايبى نزد تو حاضر است . (122)

124. پرهيز از معصيت در خلوتگاه

اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم

از معصيت خدا در خلوتگاه ها بپرهيزيد كه خدايى كه شاهد گناهان شماست خود قاضى و حاكم است . (123)

125. عجز قول از شناسايى خدا

الحمد لله الذى انحسرت الاوصاف عن كنه معرفته ، و ردعت عظمته العقول ، فلم تجد مساغا الى بلوغ غاية ملكوته !

سپاس مخصوص خداوندى است كه وصف ها (از رسيدن ) به كنه معرفت او درمانده اند و عظمتش عقول انسان ها را از رسيدن به ذات اقدسش طرد نموده است تا حدى كه راهى براى رسيدن به غايت ملكوت او در نيافته است . (124)

126. صفات ذات

سبحان من اءدمج قوائم الذرة و الهمجة الى ما فوقهما من خلق

پاك و منزه است خدايى كه موران كوچك و پشه هاى خرد را و (حيوانات ) بزرگ تر از آن ها را بر پاى خويش استوار ساخته است . (125)

127. خداى زمين و زمان

اللهم داحى المدحوات ، وداعم المسموكات ، و جابل القلوب على فطرتها، شقيها و سعيدها

خداوند! اى گسترنده و رها كننده گسترده ها! (براى كار خود) و اى برپا دارنده آسمان هاى بلند واى آفريننده دل ها - چه شقى و چه سعيد - بر فطرت اصلى خود. (126)

128. رضاى خداوندى

فى ختام كتابه للاشتر: و انا اسال الله بسعُة رحمته ، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة ان يوفقنى و اياك لما فيه رضاه من الاقامة على العذر الواضح اليه والى خلقه

در پايان عهدنامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: من از رحمت واسعه خداوندى و قدرت عظميش مساءلت مى دارم كه خواسته هاى ما را عنايت فرمايد و من تو را موفق بدارد به آنچه رضاى او در آن است از پربرجا بودن در عتذار واضح در پيشگاه او و بندگانش . (127)

129. شايسته نيكوترين صفات

اللهم انت اهل الوصف الجميل ، و التعداد الكثير، ان تؤ مل فخير مامول ، و ان ترج فخير مرجؤ . اللهم و قد بسطت لى فيما لا اءمدح به غيرك ، و لا اثنى به على اءحد سواك ، و لا اوجهه الى معادن الخبية و مواضع الريبة ، و عدلت بلسانى عن مدانح الادميين ، و الثناء على المربوبين المخلوقين . اللهم و لكل مثن على من اثنى عليه مثوبة من جزاء، او عارفة من عطاء؛ و قد رجوتك دليلا على ذخائر الرحمة و كنوز المغفرة . اللهم و هذا مقام من افردك بالتوحيد الذى هو لك ، و لم ير مستحقا لهذه المحامد و الممادح غيرك

خداوندا! تو شايسته وصف نيكو و داراى كمالات بى انتهايى ، اگر انجام آرزويى از تو خواسته شد، تو بهترين كسى هستى كه آرزوى آرزومندان را برآورى و اگر برآورده شدن اميدى از تو خواسته نشود، تو گرامى ترين كسى هستى كه به او اميد ورزند. خداوند! تو به من چنان زبان گويا و فصيح عطا فرمودى كه جز تو،

كس ديگرى را ثنا نمى گويم و آن را به مواضع نااميدى و موارد شك و ترديد (يعنى توجه به غير خدا) نمى گردانم .

(خداوندا!) تو زبان مرا از اين كه به مدح يكى از آدميان بگشايم و به ثنا خوانى مخلوقات آفريده شده ات به كار بندم برگردانيدى .

خداوندا! اين مقام و موقعيت كسى است كه تنها تو را به توحيدى كه مخصوص به تو است مى ستايد و جز تو هيچ كس را سزاوار اين ستايش ها و ثناخوانى ها نمى داند. (128)

130. حكمت خداوند

جعله سبحانه علامُة لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لعزته

حكمت خداوندى در اين ماءموريت كمال بخش (حج )، سر فرود آوردن آزادانه مردم در برابر عظمت ربوبى و پذيرش عزت كبريايى او است . (129)

131. بى حدى خدا

لا يشمل بحد، و لا يحسب بعد؛ و انما تحد الادوات اءنفسها، و تشير الالات اءلى نظائرها

مشمول هيچ حدى نمى شود و با شماره و عدد به حساب در نمى آيد، بلكه ادوات خود را محدود مى سازند و آلات و ابزارها به همانند خود اشاره مى كنند. (130)

132. عظمت آفرينش الهى

سبحانك ما اءعظم ما نرى من خلقك ! و ما اضغر كل عظيمة فى جنب قدرتك ! و ما اءهول ما نرى من ملكوتك ! و ما اءحقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك

خدايا! تو را پاك و منزه مى دانيم ، چه بزرگ وعظيم است آنچه از مخلوقات تو مشاهده مى كنيم و چه كوچك است عظمت مخلوقات تو در جنب قدرت تو، چه عظيم و هولناك است آنچه از قدرت و سلطنت تو مى بينيم و چه حقير و كوچك است انچه در اين باره مى بينيم در قبال آنچه از قدرت تو بر ما نهان است . (131)

133. شايسته ستايش حقيقى

الحمد لله الذى لا يبلغ مدحته القائلون

ستايش مخصوص خداوندى است كه هيچ گوينده و سخنورى توانايى ستودن او را بدان گونه كه شايسته ذات مقدس اوست ندارد. (132)

134. سوگند ستمگر

اءحلفوا الظالم - اءذا اءردتم يمينه - باءنةُ برى ء من حول الله و قوته ؛ فانهُ اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبةُ، و اذا حلف بالله الذى لا اله الا هو لم يعاجل ، لانه قد و حدالله تعالى

هرگاه خواستيد ستمگر را سوگند دهيد، چنين سوگندش دهيد كه بگويد از حول و قوه خدا به دور باشم ، زيرا اگر به دروغ چنين سوگندى ياد كند بى درنگ سزايش را خواهد چشيد. اما اگر بگويد: سوگند به خدايى كه جزا و خدايى نيست . در كيفر او درنگ خواهد شد؛ زيرا خداى تعالى را به يگانگى ستوده است . (133)

135. محيط و محاط بر هر چيز

لا ان الاشياء تحويه او تهويهُ، او اءن شيئا يحمله اءو يعدلهُ. ليس فى الاشياء بوالج ، و لا عنها بخارج

چنان نيست كه اشياء او را احاطه كنند و با خود حركت دهند و يا چيزى او را بر دارد و در نتيجه ، با خود كج و راستش كند؛ نه درون چيزهاست و نه بيرون از آن ها. (134)

136. اثبات صفات خدا

الحمد لله الدال على وجوده بخلقه ، و بمحدث خلقه على اءزليته ؛ و باشتبا ههم على اءن لا شبه له

سپاس و ستايش خداوندى را است كه خلقش را دليل وجود خويش قرار داد و حادث بودن آفريدگانش را دليل بر ازليت خويش و همانندى آن ها را دليل بر همانند نداشتن خود. (135)

137. عالم به همه چيز

قسم اءرزاقهم ، و اءحصى آثارهم و اءعمالهم ، و عدد اءنفسهم ، و خائنُة اءعينهم ، و ما تخفى صدور هم من الضمير

ارزاق مخلوقاتش را تقسيم و آثار و اعمال و عدد نفوس آن ها را حساب فرموده است و به خيانت چشم هاى آنان عالم و به آنچه كه در سينه هاى خود مخفى نموده اند آگاه است . (136)

138. علم عظيم خدا

علمه بالاموات الماضين كعلمه بالاحياء الباقين ، و علمه بما فى السموات العلى كعلمه بما فى الارضين السفلى

علم او به مردگان گذشته ، همچون علم او به زندگان آينده است و علم او به آنچه در آسمان هاى برين است ، همانند علم اوست به آنچه در زمين هاى زيرين است . (137)

139. خدا وصف نمى شود

لا يجرى عليه اسلكون و الحركُة . و كيف يجرى عليه ما هو اءجرا و يعود فيه ما هو اءبداه ، و يحدث فيه ما هو اءحدثه ! اذا لتفاوتت ذاته ، و لتجزاء كنهه ، و لا متنع من الازل معناه ، و لكان له وراء اذ وجد له امام ، و لالتمس التمام اذ لزمه النقصان . و اذا لقامت آيُة المصنوع فيه ، و لتحول دليلا بعد اءن كان مدلولا عليه ، و خرج بسلطان الامتناع من اءمتناع من اءن يؤ ثر فيه ما يؤ ثر فى غيره

سكون و حركت در او به وقوع نمى پيوندد؛ چگونه پديده اى درباره او به وقوع پيوندد كه او خود آن را به جريان انداخته و چيزى به او برگردد كه خود آن را هستى بخشيده و چيزى در او پديد آيد كه خود آن را پديد آورده است ؟زيرا در اين صورت ، ذات او دستخوش تغيير شود و حقيقت وجودش داراى اجزاء گردد و حقيقتش از ازلى بودن امتناع ورزد و چون براى او جلوى است ، پشت سرى هم خواهد داشت و چون كاستى ملازم اوست ، پس طالب كمال خواهد بود، همچنين اگر حركت و سكون در او راه يابد، نشانه مخلوق بودن در او تحقق

يابد و دليل بر وجود آفريننده اى خواهد بود، در صورتى كه پيش تر همه چيز دليل بر وجود او بود در حالى كه وجود خداوند امتناع دارد از اين كه عوامل تاءثير گذار در غير، در او نيز تاءثير بگذارد. (138)

140. آفريننده بى همتا

الخالق من غير رويةُ.

آفريننده است ، بى آن كه انديشه و تدبر كند. (139)

141. وجودى جدا و پيوسته

لم يحلل فى الاشياء فيقال : هو كائ، و لم يناء عنها فيقال : هو منها بائن

در اشياء حلول نكرده ، تا در نتيجه گفته شود او در آن ها وجود دارد و از آن ها دور نگشته ، تا گفته شود او از آن ها جداست . (140)

142. نه درون چيزها و نه بيرون آن ها

لم يقرب من الاشياء بالتصاق ، و لم يبعد عنها بافتراق

نزديكى او به چيزها به نحو چسبيدن به آن ها نيست و دورى اش از آن ها به گونه جدا شدن نمى باشد. (141)

143. نه زاده و نه زاييده شد

لم يلد فيكون مولودا، و لم يولد فيصير محدودا

نه زاده است تا در نتيجه خود زاده كسى ديگر باشد و نه زاده كسى است تا در نتيجه محدود باشد. (142)

144 معنى آفرينندگى خدا

الخالق لا بمعنى حركُة و نصب .

آفريننده است نه به اين معنا كه كار آفريدنش با حركت و فعاليت و رنج و زحمت همراه باشد. (143)

145. شنوايى حق

و كل سميع غيره يصم عن لطيف الاصوات ؛ و يصمه كبيها، و يذهب عنه ما بعد منها

هر شنوايى ، جز او، آواهاى ظريف را نمى شنود و صداهاى شديد نيز گوشش را كر مى كند و صداهاى دور دست را نمى تواند بشنود. (144)

146. علم خدا در وضف نگنجد

اشهد اءنه عدل عدل ، و حكم فصل .

گواهى مى دهم كه خداوند دادگرى است كه به عدل رفتار مى كند و حاكم داورى است كه حق باطل را از هم جدا مى سازد. (145)

147. حاضر بودن هر غايبى نزد خدا

كل عيب عندك شهادة .

هر غيبى براى تو شهود است . (146)

148. مالك همه چيز

كل مالك غيره مملوك .

هر مالكى ، جز خداوند مملوك است . (147)

149. خرسندى و ناخرسندى خداوند

اعلموا اءنه لن يرضى عنكم بشى ء سخطه على من كان قبلكم ، و لمن يسخط عليكم بشى ء رضيه ممن كان قبلكم

بدانيد كه خداوند به كارى از ملت هاى قبل ناخرسند بوده هرگز براى شما خشنود نمى شود و كارى كه بارى گذشتگان خشنود بوده هرگز براى شما ناخرسند نخواهد شد. (148)

4. قضا و قدر
150. پاداش شكيبايى

اءن صبرت جرى عليك القدر و انت ماءجحور، و ان جزعت جرى عليك القدر و اءنت مازور

اگر شيكيبايى ورزى حكم و قدر خداوند بر تو رفته است و پاداش دارى و اگر بى تابى كنى تقدير الهى بر تو جارى است و گناهكارى . (149)

151. ظاهر نيكوى روزگار

ما قال الناس لشى ء(طوبى له ) الا و قد خباء له الدهر يوم سوء مردم درباره هيچ چيزى نگويند: خوشا آن مگر اين كه روزگار براى آن (ظاهر خوش نما) روز نامباركى پنهان كرده باشد. (150)

152. تغيير قضا با صدق و خلوص

فلما راى الله صدقنا اءنزل بعدونا الكبت ، و اءنزل علينا النصر حتى استقر الاسلام ملقيا و متبوئا اءوطانه

وقتى كه خداوند صدق و خلوص ما را ديد، دشمن ما را به ذلت و خوارى نشاند و پيروزى را بر ما فرستاد. تا آن گاه كه اسلام مانند شترى كه گردن بر زمين بنهد و حالت تسليم به خود بگيرد، استقرار يافت و در جايگاه هاى خود عقول و دل هاى مسلمانان ) جاى گير شد. (151)

153. قضاى الهى

حتى اذا و افق وارد القضاء انقطاع مدة البلاء حملوا بصائرهم على اسيافهم و دانوا لربهم باءمر واعظهم

آن گاه كه عامل قضاى خداوندى با پايان يافتن مدت آزمايش موافقت نمود بصيرت هاى خود را بر شمشيرهايشان حمل كردند و با اطاعت از امر راهنمايشان به پروردگار نزديك شدند. (152)

154. ناخرسند از قدر الهى

من اءصبح على الدنيا حزينا فقد اءصبح لقضاء الله ساخطا

كسى كه صبح كند و به خاطر دنيا محزون باشد، از قضا و قدر الهى ناخرسند است . (153)

155. سرنوشت و تقدير

لا يجرى لاحد الاجرى عليه ، و لا يجرى عليه الا جرى له . و لو كان لاحد اءن يجرى له و لا يجرى عليه ، لكان ذلك خالصا لله سبحانه دون خلقه ، لقدرته على عباده ، و لعدله فى كل ما جرت عليه صروف قضائه

حق چيزى است كه به نفع كسى به جريان نمى افتد، مگر اين كه روزى ديگر به ضرر او سراغش را خواهد گرفت (و بالعكس ) و به ضرر كسى جارى نمى شود مگر اين كه روزى ديگر به سود او به جريان مى افتد و بنا بود كه حق همواره به سود كسى جارى گردد نه بر ضرر او، چنين وضعى درباره حق فقط به طور خالص براى خدا منحصر بود؛ زيرا او است پيروز مطلق بر بندگانش و به جهت دادگرى مطلق او در همه مواردى كه انواع قضاى (حكم ) او در آن ها به جريان مى افتد. (154)

156. سپاس تقدير الهى

الحمد الله على التقدير حتى تكون الافُة فى التدبير

ستايش مى كنم خدا را در برابر چيزى كه قضايش به آن متعلق گشته و به هر فعلى كه مقدر فرموده و مرا به شما مبتلا ساخته است . (155)

157. آفت در تدبير

يغلب المقدر على التقدير حتى تكون الافة فى التدبير

قدر الهى بر تدبير پيروز شود تا آن جا كه آفت در تدبير باشد. (156)

158. مصدر قضا و قدرها

اءان صبت عليهم المصائب لجؤ وا الى الاستجازة بك ، علما بان اءزمة الامور بيدك ، و مصادرها عن قضائك

اگر مصيبت هاى روزگار بر سر اولياء الله تاختن آورد، پناهندگى به تو جويند؛ زيرا مى دانند كه زمام همه امور به دست تو است و صدور آن ها از مقام قضاى تو. (157)

159. ناخشنودى به قضاى الهى

اءلا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الذين تكبروا عن حسبهم ، و ترفعوا فوق نسبهم ، والقوا الهجينه على ربهم ، و جاحدوا الله على ما صنع بهم . مكابرة لقضائه ، و مغالبُة لالائه

آگاه شويد! بر حذر و بيمناك باشيد از اطاعت آقايان و بزرگان خود، كسانى كه از ارزش هاى واقعى حيثيت خود را بالاتر تلقى كردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند، زشتى كار خود را به خدا نسبت دادند و درباره آن چه كه خداوند با آنان انجام داده است انكار ورزيدند، اين همه (خطا كارى ها) را در رويا رويايى جاهلانه و متكبرانه با قضاء خداوندى و پيروزى جستن بر نعمت هاى او مرتكب شدند. (158)

160. قطعيت تقدير

لن يبطى ء عنك ما قد قدر لك .

آن چه كه براى تو تقدير شده است از تو به تاءخير نخواهد افتاد. (159)

161. خرسند نبودن به قضا

لا ينقص سلطانك من عصاك و لا يزيد فى ملك من اءطاعك ، و لا يرد اءمرك من سخط قضاءك

كسى كه تو را معصيت كند از سلطه تو خدا نكاهد و كسى كه اطاعتت كند بر ملك تو نيفزايد، و كس كه از قضاى تو به غضب آيد نتواند امر تو را برگرداند.(160)

162. تقدير معلوم الهى

احمده الى نفسه كما استحمد اءلى خلقه ، و جعل لك شى ء قدرا، و لك قدر اءجلا و لكل اجل كتابا

ستايش مى كنم خدا را براى تقرب به او همان گونه كه خود از مردم ستايشش را خواسته است و براى هر چيزى اندازه اى قرار داده و براى هر اندازه اى مدتى محدود، و براى هم مدتى قرارى ثابت . (161)

163. تقدير معلوم الهى

لما سئل عن القدر -: طريق مظلم فلا تسلكوه ، و بحر عميق فلا تلجوه ، سر الله فلا تتكفوه

از آن حضرت عليه السلام درباره قدر سوال شد، پس فرمود: راهى است تاريك ! پس آن راه را در پيش نگيريد و دريايى است عميق پس در آن وارد نشويد و راز خداوندى است پس براى كشف آن خود را به زحمت (162) نيندازيد.

164. تقدير و تدبير

تذل الامور للمقادير حتى يكون الحتف فى التدبير كارها و چاره جويى ها در برابر تقديرات الهى خوار مى گردد. تا آن حد كه گاه چاره جويى انسان موجب هلاك او مى گردد. (163)

165. فرمان هاى محكم حق

اءمره قضاء و حكمة ، و رضاه اءمان و رحمة ، يقضى بعلم ، و يعفو بحلم

فرمان خداوند بر مبناى قضا و حكمت ، و رضاى او موجب آمال و رحمت است حكم او بر مبناى علم ، و منشاء عفو او هم است . (164)

166. تقدير الهى

المقدر لجميع الامور بلا روية و لا ضمير

آفريننده است با سنجش دقيق براى همه كائنات بدون انديشه و مفاهيم درونى . (165)

167. نامعلومى سرنوشت

رب مستقبل يوما ليس بمستدبره ومغبوط فى اءول ليله ، قامت بوا كيه فى آخره

چه بسا كسى كه روز به زندگى روى آورده ؛ اما شب آن روز را نديده ، و بسا كسانى كه در آغاز شب به او رشك برده اند؛ اما در پايان شب بر مرگ او گريسته اند. (166)

168. آرزوى بهترين تقدير

استودع الله دينك و دنياك و اساله خير القضاء لك فى العاجلُة و الاجلة و الدنيا و الاخرُة

دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم و از او مى خواهم كه در حال و آينده در دنيا و آخرت بهترين سرنوشت را براى تو در نظر بگيرد. (167)

169. خشم به قضاى الهى

من اصبح على الدنيا حزينا، فقد اءصبح لقضاء الله ساخطا، و من اصبح يشكو مصيبةُ نزلت به ، فقد اصبح يشكو ربه

كسى كه به خاطر مال دنيا اندوه خورد، به قضاى الهى خشم ورزيده و كسى كه از مصيبتى كه به او رسيده به خلق شكايت برد، از پروردگارش شكايت كرده است . (168)

170. قضاى متقن الهى

لم يوده خلق ما ابتدا، ولا تدبير ما ذرا، و لا وقف به عجز عما خلق ، و لا ولجت عليه شبهُة فيما قضى و قدر، بل قضاء متقن ، و علم محكم ، و امر مبرم

آفرينش آن چه كه خلق نموده و تدبير آن چه كه به وجود آورده است سنگينى و خستگى براى او نداشته و ناتوانى از ايجاد كائنات و به راه انداختن آن او را متوقف نساخته است و در اجراى قضا و گستردن نقشه هستى اشتباهى بر او وارد نگشته است ، بلكه كار او قضايى است متقن و علمى است محكم و امرى است قطعى . (169)

5. توصيف فرشتگان
171. آفرينش فرشتگان

خلق سبحانه لاسكان سمواته ، و عمارُة الصفيح الاعلى من ملكوته ، خلقا بديعا من ملائكته ، و ملا بهم فروح فجاجها، وحشابهم فتوق اءجوائها

خداى سبحان براى سكونت بخشيدن در آسمان ها و آبادانى بالاترين قسمت ملكوت و عظمت خويش (افلاك بلند) مخلوقاتى بديع و نوظهور، يعنى فرشتگان را آفريد و آنها را در راه هاى گشاده آسمان ها و فضاهاى وسيع ميان آنها قرار داد و هميشه ميان آن ها راه هاى گشاده (170)

172. بندگى بى كسالت

من ملائكتك ، لا يساءمون من عبادتك

گروهى از فرشتگانت هستند كه از بندگى تو خسته نمى شوند. (171)

173. درجه يقين فرشتگان

لم ترم الشكوك بنوازعها عزيمةُ ايمانهم ، و لم تعترل الظنون على معاقد يقينهم

انگيزه هاى اميال و شك و ترديدها، استحكام ايمان آنان را متزلزل و مختل نساخت ، گمان ها و پندارها به دژهاى محكم يقين آنان ، ازدحام و هجوم نياورد. (172)

174. توصيف فرشتگان

انشاء هم على صور مختلفات ، و اءقدار متفاوتات ، اءولى اءجنحة تسبح جلال عزته ... و منهم من هو فى خلق الغمام الدلح و فى عظم الجبال اشمخ ، و فى قترة الظلام الابهم ، و منهم من خرقت اءقدامهم تخوم الارض السفلى ، فهى كرايات بيض قد نفذت فى مخارق الهواء، و تحتها ريح هفافُة تحبسها على حيث انتهت من الحدود المتناهيةُ، قد استفر غتهم اءشغال عبادته .

خداى سبحان فرشتگان را به صورت هاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفريده است : (بالدارانى هستند) كه همواره تسبيح جلال و عزت او را مى گويند. گروهى از آنان در ميان ابرهاى پر آب و در كوه هاى مرتفع و بلند و در ظلمات تاريك قرار دارند و جمعى ديگر قدم هايشان تا قعر زمين پايين رفته و همانند پرچم هاى سفيدى دل هوا را شكافته و در زير آن بادهايى است كه به نرمى حركت مى كنند و آنها را در جاى خويش نگه مى دارد، اشتغال به عبادت حق آن ها را از هر كار ديگرى باز داشته است . (173)

175. اراده فرشتگان در عبادت

لا تعدو عزيمة جدهم بلادة الغفلات ، و لا تنتضل فى هممهم خدائع الشهوات

سستى ناشى از عفلت ها بر اراده آن ها به كوشش در عبادت چيره نگردد و تيرهاى خدعه آلود شهوت ها و هوس ها، همت هاى آنان را آماج خود قرار ندهد. (174)

176. كم بودن طاعت ملايك

انهم على مكانهم منك ، و منزلتهم عندك ، و استجماع اءهوائهم فيك و كثرة طاعتهم لك ، و قلة غفلتهم عن اءمرك ، لو عاينوا كنه ما خفى عليهم منك لحقروا اءعمالهم ، و لزروا على اءنفسهم ، ولعرفوا اءنهم لم يعبدوك حق عبادتك ، و لم يطيعوك حق طاعتك

آنان با همه منزلتى كه نزد تو دارند و همه وجودشان عشق به توست و با وجود فراوانى طاعتشان از تو و غافل نبودنشان از تو، اگر حقيقت آن چه را از تو بر آنان پوشيده است مشاهده كنند، بى گمان اعمال خويش را خرد شمارند و بر خويشتن خرده گيرند و دريابند كه تو را چنان كه سزد عبادت نكرده اند و چندان كه شايسته است طاعتت ننموده اند.

177. عصمت فرشتگان (175)

و عصمهم من ريب اشبهات ، فما منهم زائغ عن سبيل مرضاته

آنان را از ترديد حاصل از شبهات مصون داشت ؛ از اين رو، هيچ كدام آنها از راه خشنودى خدا منحرف نمى شود.

178. صفت ملايك (176)

لم تطمع فيهم الوساوس فتقترع برينها على فكرهم

وسوسه ها طمعى در راهيابى به آنان نداشته تا با كثافت خود، فكر آنان را بكوبد. (177)

179. عبادت ملايكه

لم يتولهم الاعجاب فيستكثروا ما سلف منهم ، و لا تركت لهم استكانة الاجال ، نصيبا فى تعظيم حسناتهم

عجب (خود بزرگ بينى و خود پسندى ) بر آنان غلبه نكرده تا آنان عبادات گذشته را زياد محسوب كنند و احساس ناتوانى و ناچيزى در دريافت جلال خداوندى براى بزرگ بينى حسناتى كه انجام مى دهند نصيبى نگذاشته است .

180. فرشتگان شيفته عبادت (178)

وصلت حقائق الايمان بينهم و بين معرفته ، و قطعهم الايقال به الى الوله اءليه ، و لم تجاوز رغباتهم ما عنده الى ما عند غير قد ذاقوا حلاوة معرفته ، و شربوا بالكاس الروية من محبته

حقايق ايمان ، ميان ايشان و شناخت خدا پيوند داده است و يقينشان به وجود او، آنها را شيفته و سرگشته او كرده است . شيرينى معرفت او را چشيده اند و از جام محبت او سيراب گشته اند. (179)

181. نظارت فرشتگان

اعلموا، عباد الله ! اءن عليكم رصدا من اءنفسكم ، و عيونا من جوار حكم ، و حفاظ صدق يحفظون اءعمالكم ، وعدد اءنفاسكم ، لا تستركم منهم ظلمُة ليل داج ، و لا يكنكم منهم باب ذو رتاج

بدانيد اى بندگان خدا! كه ديده بانى از وجود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نگهبانان صادقى بر شما گماشته شده اند كه اعمال شما و شمار نفس هايتان را ثبت مى كنند. نه سياهى شب تار (اعمال ) شما را از ديد آنها پوشيده مى دارد و نه دروازه محكم و بسته ، شما را از آنان مخفى مى كند. (180)

182. سعى و كوشش در عبادت

ليس فى اءطباق السماء موضع اهاب ، الا و عليه ملك ساجد، اوساعت حافد، يزدادون على طول الطاعة بربهم علما، و تزداد عزة ربهم فى قلوبهم

در هيچ يك از طبقات آسمانى جايى به اندازه جاى پوستينى وجود ندارد كه در آن فرشته اى در حال سجده نباشد و يا با سعى و كوشش (به دنبال كار) شتابد، با اطاعت فراوان به علم و يقين خويش مى افزايند و عزت و سلطنت پروردگار در دل هايشان افزوده مى شود. (181)

183. وصف فرشتگان الهى

جعلهم الله فيما هنالك اءهل الاءمانة على وحيه ، و حملهم اءلى المرسلين و دائع امره و نهيه

خداوند متعال آن فرشتگان را در آن جايگاه صفحات مقدس ملكوتى كه هستند، امين وحى خود قرار داده و به وسيله آنان امانت هاى امر و نهى خود را بر رسولانش رسانده است . (182)

184. فرشته تحذير

اءن لله ملكا ينادى فى كل يوم : لدوا للموت ، و اجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب !

همانا خدا را فرشته اى دارد كه هر روز ندا در مى دهد: براى مرگ بزاييد و براى نابودى گرد آوريد و براى ويرانى بسازيد!

185. داناتر از خلايق ! (183)

هم اءعلم خلقك بك ، و اءخوفهم لك ، و اءقربهم منك ؛ لم يسكنوا الاصلاب ، و لم يضمنوا الارحام ، و لم يخلقوا من ماء مهين ، و لم يتشعبهم ريب المنون ؛ و اءنهم على مكانهم منك ، و منزلتهم عندك ، و استجماع اءهوائهم فيك ، و كثرة طاعتهم لك ، و قلة غفلتهم عن اءمرك ؛ لو عاينوا كنه ما خفى عليهم منك لحقروا اءعمالهم

آنها فرشتگان به تو داناتر از باقى خلايق هستند و از تو بيش از همه مى ترسند و به تو بيش از همه نزديك اند، در پشت پدران جا نگرفته اند و در رحم هاى مادران در نيامده اند و از آب بى مقدار آفريده نشده اند و (حوادث روزگار) آن ها را پريشان نكرده است .

آنان با مقامى كه در پيش تو دارند و با اين كه همه عشق و آروزهايشان در وجود تو جمع شده است و با وجود فزونى طاعت و عبادتشان براى تو، كمى غفلتشان از فرمانت ؛ اگر حقيقت ذات تو را كه بر آنان پوشيده است مشاهد كنند اعمال خود را حقير و كوچك شمارند. (184)

186. هميشه در ركوع و سجود

فتق ما بين السموات العلا، فملآهن اطوارا من ملائكته ، منهم سجود لا يركعون ، و ركوع لا ينتصبون ، و صافون لا يتزايلون ، و مسبحون لا يساءمون ، لا يغشاهم نوم العيون ، و لا سهو العقول ، و لا فترة الا بدان ، و لا غفلة النسيان و منهم اءمناء على وحيه ، و اءلسنة الى رسله ، و مختلفون بقضائه و اءمره ، و منهم الحفظة لعباده ، و

السدنة لابواب جنابه ، و منهم الثابتة فى الارضين السفل اءقدامهم ، والمارقة من الاقطار اءركانهم ، و المناسبة لقوائم العرش اءكتافهم . ناكسة ذونه ابصارهم ، متلفعون تحته باءجنحتهم ، مضروبة بينهم و بين من دونهم حجب العزة ، و اءستار القدرُة . لا يتو همون ربهم بالتصوير، و لا يجرون عليه صفات المصنوعين ، و لا يحدونه بالاماكن ، و لا يشيرون اءليه يشيرون اءليه بالنظائر

خداوند آسمان هاى بلند را از هم گشود و مملو از فرشتگان گوناگون كرد، دسته اى از آن ها هميشه در سجودند و ركوع ندارند و يا در ركوع اند و قيام نمى كنند و يا در صف هايى كه هرگز پراكنده نمى شوند قرار دارند و يا همواره تسبيح مى گويند و ملول نمى شوند، نه خواب به ديدگان آنها راه مى يابد و نه خطايى در خردشان و نه سستى در وجودشان و نه بى خردى و فراموشى در آن پديد مى آيد و گروهى ديگر از آنان ، امينان وحى حق و زبان او به سوى پيام آوران اند و پيوسته براى رسانيدن حكم و فرمان او رفت و آمد مى كنند. گروهى ديگر از آنان نگهبان بندگان و دربانان بهشت اويند. جمعى از ايشان پاهايشان در طبقات پايين زمين ثابت و گردن هايشان از آسمان بالا گذشته و اعضاى آنها از كرانه هاى جهان بيرون رفته است و كتف هاى آنان براى حفظ پايه هاى عرش خدا آماده است و در مقابل عرش او سر را پايين افكنده اند و در زير آن ، بال ها را به خود پيچيده اند و

در ميان آنان و ديگران كه در مراتب پايين قرار دارند، حجاب هاى عزت و پرده هاى قدرت فاصله انداخته ، هرگز پروردگار خود را با نيروى وهم تصوير نكنند و صفات آفريدگان را براى او قائل نشوند. هرگز او را در مكانى محدود نساخته و با چشم اشاره به او نمى كنند. (185)

6. خلقت و آفرينش خداوند
187. عجز انسان

ما لابن آدم و الفخر، اءوله نطفة ، و آخره جيفة و لا يرزق نفسه ، و لا يدفع حتفه

انسان را با فخر چه كار! او كه آغازش نطفه است و فرجامش مردار گنديده ، نه مى تواند روزى خود دهد و نه مى تواند مرگ را دفع كند. (پس چرا فخر مى كند؟!) (186)

188. آفرينش جهان

خلق الخلق على غير تمثيل ، و لا مشورة مشير، و لا معونة معين ، فتم خلقه باءمره ، و اءذعن لطاعته ، فاءجاب

خداوند موجودات را بدون در دست داشتن هيچ نمونه اى و بدون مشورت با هيچ مشاورى و بدون كمك گرفتن از هيچ ياورى آفريد و خلقت به فرمان او تمام و كامل شد و همگى به طاعتش اقرار كردند. (187)

189. شكوه و عظمت آفرينش

ما الذى نرى من خلقك ، و نعجب له من قدرتك ، و نصفه من عظيم سلطانك و ما تغيب عنا منه ، و قصرت اءبصارنا عنه ، و انتهت عقولنا دونه ، و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه اءعظم

چه بزرگ است انچه ما از آفرينش تو مى بينيم و از قدرت تو در پديد آوردن آن به شگفت مى آييم و آن به عنوان نشانه بزرگى و قدرت تو وصف مى كنيم ، و چه بزرگ تر از اين هاست آنچه از ما پنهان است و ديدگان ما از دين آنها قاصر است و خردهاى ما را به آن ها دسترسى نيست و پرده هاى غيب ميان ما و آن ها حايل شده است . (188)

190. طبع آدمى

لقد علق بنياط هذا الانسان بضعُة هى اءعجب ما فيه ، و ذلك القلب . و له مواد من الحكمة و اءضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء اءذله الطمع ، و اءن هاج به الطمع اءهلكه الحرص ، و ان ملكه الياس قتله الاسف ، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ و ان اسعده الرضا نسى التحفظ، و اءن ناله الخوف شغله الحذر، و اءن اتسع له الامن استلبثه الغرة ، و ان اءفاد مالا اطغاه الغنى ، و ان اءصابته مصيبة فصحه الجزع ، و ان عضته الفاقة شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضغف ، و آن افراط به الشبع كظته البطنُة . فك تقصير به مضر، و كل افراط به مفسد

بى گمان به بند دل اين انسان قطعه گوشتى آويخته شده كه از شگفت انگيزترين اعضاى بدن

است و شگفتى اش اين است كه در آن مايه هايى از حكمت و اضدادى كه مخالف حكمت اند وجود دارد.

پس اگر براى او اميدى رخ دهد طمع او را خوار گرداند و اگر طمع وى را از جا برانگيزد دچار حرصى شود كه نابودش سازد، و اگر نوميدى او را فراگيرد اندوه او را بكشد و اگر خشم بر آن عارض شود غليظ و تنگ خلقى بر او سخت بتازد، و اگر به سعادت رضا و خشنودى نايل آيد جانب احتياط كارى او را به خود مشغول گرداند، و اگر امن و آسايش بر او سايه افكند غفلت او را از بن براندازد و اگر مالى به او رسد سركشى ثروت به دامش كشد و اگر دچار مصيبتى شود گرفتارى او را مشغول كند و اگر گرسنگى به او فشار آورد ناتوانى از پايش در آورد، و اگر پرخورى كند نفسش در گلو بگيرد و خلاصه هر كاهش و نقصانى به او زيان آور و هر افزايش تباه كننده است . (189)

191. شكوه و عظمت آفرينش

سبحانك ما اءعظم ما نرى من خلقك ! و ما اءصغر كل عظيمة فى جنب قدرتك ! و ما اءهول ما نرى من ملكوتك ! و ما اءحقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك ! و ما اءسبغ نعمك فى الدنيا، و ما اءصغرها فى نعم الاخرة !

اى خداى پاك ! چه عظيم و پر شكوه است آن چه از آفرينش تو مى بينيم ! و چه خرد است هر بزرگى در برابر قدرت تو! و چه هول انگيز است آن چه ما از ملكوت تو مى بينيم ! و

چه حقير است آن چه ما مى بينيم در برابر قدرت و سلطنت ناپيداى تو از ديدگان ما! چه بسيار است نعمت هاى تو در اين دنيا! و چه اندك است اين نعمت ها در برابر نعمت هاى آخرت ! (190)

192. آفرينش زمين

اءنشا الارض فاءمسكها من غير اشتغال . و اءرساها على غير قرار، و اءقامها بغير قوائم . ورفعها بغير دعائم . و حصنها من الاود و الاعوجاج . و منعها من التهافت و الانفراج

زمين را ايجاد كرده آن را نگه داشت بى آن كه وى را مشغول سازد و آن را بر جايى بدون قرار استوار كرد و بى هيچ پايه اى بر پايش داشت و بى هيچ ستونى برافراشتش و آن را از كجى نگاه داشت و از افتادن و شكافتن آن جلوگيرى كرد.

193. عظمت آفرينش آسمان ها (191)

فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند.

دعا هن فاءجبن طائعات مذعنات ، غير متلكئات و لا مبطئات . و لولا اقرار هن له بالربوبية و اذعانهم له بالطوا عية ، لما جعلهن موضعا لعرشه ، و لا مسكنا لملائكته ، و لا مصعدا للكلم الطيب و العمل الصالح من خلقه . جعل نجومها اءعلاما يستدل بها الحيران فى مختلف فجاج الاقطار. لم يمنع ضوع نورها ادلهمام سجف الليل المظلم . و لا استطاعت جلابيب سواد الحنادس اءن ترد ما شاع فى السموات من تلالو نور القمر

از نشانه هاى آفرينش خدا، پديد آوردن آسمان هاى استوار بدون ستون و ايستاى بدون تكيه گاه است . خداوند اراده ايجاد آن ها را فرمود و آن ها با ميل و رغبت و بى هيچ درنگ و كندى اجابتش كردند و اگر اقرار آن ها بر خداوندى او و اعتراف آن ها به طاعت و بندگى اش نبود آنها را جايگاه عرش خويش و مكان فرشتگان و محل فرا بردن گفتار و كردار شايسته بندگانش قرار نمى

داد. ستارگان آسمان را نشانه هايى ساخت تا افراد سرگردان در آمد و شد راه هاى زمين به وسيله آن ها راه خويش را بيابند، پرده هاى شب تا پرتو نور آنها را نپوشانده و رداهاى سياه شب هاى تاريك توانايى محو درخشش نور پراكنده ماه در آسمان را ندارد. (192)

194. عظمت سلطنت الهى

كان من اقتار جبروته ، و بديع لطائف صنعته ، اءن جعل من ماء البحر الزاخر المتراكم المتقاصف ، يبسا جامدا، ثم فطر منه اءطباقا، ففتقها سبع سموات

از نشانه هاى توانايى و سلطنت خداوند و شگفتى آفرينش هاى او اين است كه از آب درياى ژرف بر هم ريخته پر موج خش و جامدى را آفريد، آنگاه از آن طبقاتى خلق كرد و آن طبقات را به آسمان شكافت . (193)

195. تعديل حركات زمين

عدل حركاتها بالراسيان من جلاميدها، و ذوات الشناخيب الشم من صياخيدها

حركت زمين را به وسيله صخره هاى عظيم و قله كوه هاى بلند و محكم تعديل كرد. (194)

196. آفرينش آسمان ها

نظم بلا تعليق رهوات فرجها، و لا حم صدوع انفراجها و وشج بينها و بنى ازواجها و ذلل للهابطين باءمره ، و الصاعدين باءعمال خلقه ، خزونة معراجها، و ناداها بعد اذ هى دخان ، فالتحمت عرى اءشراجها، و فتق بعد الارتتاق صوامت اءبوابها، و اءقام رصدا من الشهب الثواقب على نقابها، و اءمسكها من اءن تمور فى خرق الهواءء باءيده ، اءمرها آن تقف مستسلمة " لامره ، و جعل شمسها آية مبصرة " لنهارها، و قمرها آية ممحوة " من ليلها، و اءجراهما فى مناقل مجراهما، و قدر سير هما فى مدارج درجهما، ليميز بين الليل و النهار بهما، و ليعلم عد السنين و الحساب بمقاديرهما، ثم علق فى حوها فلكها، و ناط بها زينتها، من خفيات دراريها و مصابيح كواكبها، و رمى مسترفى السمع بثواقب شهبها، و اءجراها على اذلال تسخيرها من ثبات ثابتها، و مسير سائرها، و هبوطها و صعودها، و نحوسها و سعودها

راه هاى گشاده آسمان ها را بى آنكه به جايى پيوسته باشد منظم ساخت و شكاف هاى وسيعش را به هم پيوست و ميان هر آسمانى با آسمان هاى ديگر ارتباط برقرار كرد و براى فرود آيندگان به فرمان او و بالا روندگانى كه اعمال و كردار بندگان را مى برند دشوارى آن را آسان نمود و به آسمان ها كه از دود بودند ندا داد كه به هم به پيوندند و گرد آيند و پس از جمع

شدن و گرد آمدن درهاى بسته آنها را گشود و از ستاره هاى درخشان بر راه هاى آسمان نگهبان گماشت و با قدرت خويش از به جنبش در آمدن آن ها در فضاى شكافته جلوگيرى كرد و فرمود تا در جاى خويش بايستند و به امر او تسليم باشند. خورشيد آسمان را نشانه اى روشنگر براى روز و ماه آن را كه نورش محو مى شود آيتى براى شب قرار داد و آنها را در مسيرشان روانه ساخت و حركت آنها را در منازل و راه هايى كه بايد طى كنند تعيين نمود، تا با سير آن ها شب و روز مشخص و شمار سال ها و حساب كارها دانسته شود. پس فلك را در فضا معلق نگه داشت و زينت هايش را به آن آويخت كه عبارتند از ستارگانى پنهانى همانند در سفيد و ستارگانى همانند چراغ روشن ، و با شهاب هاى تابان شيطان هايى را كه گوش مى كشند براند و جاى ستارگان سيار و فرورو صعود و سعد و نحس هر يك را تحت تسخير خويش قرار داد. (195)

197. نيكوترين آفرينش

لم يخلق الاشياء من اءصول اءزليةُ، و لا اءوائل اءبدية ، بل خلق ما خلق فاقام حده ، و صور ما صور فاءحسن صورته

اشيا را از ماده اى ازلى يا نمونه هايى ابدى نيافريد، بلكه آفريد آن چه آفريد و حدودش را تعيين كرد و صورتى داد به آن چه داد و آن صورت را به نيكوترين شكل نگاشت . (196)

198. راز استوارى زمين

و تد بالصخور ميدان اءرضه

جنبش و لرزش زمين را به وسيله سنگ هاى بزرگ و كوه ها ميخكوب و استورا گردانيد. (197)

199. حركت آسمان ها

خلق سبحانه لاسكان سمواته ، و عمارة الصفيح الاعلى من ملكوته ، خلقا بديعا من ملائكته

آسمان را با پرجا بودن ستاره هاى آن و با گردش ستاره هاى سيار آن و با فرا رفتن و فرود آمدن آن ها و با بودن ستاره هاى نحس و سعد (بدى آور و نيكى آور) در آن و با تسخير آن به آسانى به جريان انداخت . (198)

200. اوج عظمت خدا در آفرينش انسان

اءيها المخلوق السوى ، و المنشا المرعى فى ظلمات الارحام ، و مضاعفات الاستار. بدئت من سلالة من طين ، و وضعت فى قرار مكين ، الى قدر معلوم و اجل مقسوم . تموز فى بطن اءمك جنينا لا تحير دعاء و لا تسمع نداء. ثم اءخرجت من مقرك الى دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداك لاجترا الغذاء من ثدى اءمك ! و عرفك عند الحاجُة مواضع طلبك و ارادتك !

اى انسانى كه از نظر خلقت بى كم و كاست و متناسبى و در زهدان هاى تاريك و پرده هاى تو در، پديد آمده و محافظت مى شدى ! آفرينش از عصاره گل آغاز شد.. و سپس از جايگاه به محيطى كه آن را نديده بودى و راه به دست آوردن منافعش را نمى دانستى بيرون آورد شدى . چه كسى تو را به مكيدن شير از پستان مادرت هدايت كرد؟و چه كسى جايگاه هاى طلب و خواستن را به تو آموخت ؟! (199)

201. يكتايى در آفرينش

خلق الخلائق على غير مثال خلا من غيره ، و لم يستعن على خلقها باءحد من خلقه

موجودات را بدون نمونه اى كه از غير او صادر شده باشد خلق كرده و در آفريدن آن ها از هيچ يك از مخلوقاتش كمك نگرفت . (200)

202. آفرينش انسان از خاك

اءم هذا الذى اءنشاه فى ظلمات الارحام ، و شغف الاستار؛ نطفة دهاقا، و علقة محاقا، و جنينا و راضعا، و وليدا و يافعا، ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لا حظا، ليفهم معتبرا، و يقصر مزدجرا؛ حتى اذا قام اعتداله ، و استوى مثالفه ، نفر مستكبرا

آيا اين انسان همان كسى نيست كه خداوند او را در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى غلاف مانند آفريد، از نطفه اى كه ريخته شد..... آن گاه به او دلى حفظ كننده و زبانى گويا و چشمى بينا بخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكارى ها باز ايستد اما چون قد راست كرد و به نهايت رشد خود رسيد كرد فرازانه روى برگرداند. (201)

203. قدرت خدا در آفرينش

فطر الاخلائق بقدرته ، و نشر الرياح برحمته

آفريدگان را با قدرت خود بيافريد و بادها را با رحمت خود به حركت در آورد. (202)

204. راز آفرينش

لو اءراد الله اءن يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياؤ ه ، و يبهر العقول رواوه ، و طيب ياءخذ الانفاس عرفه لفعل . و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعة ، و لخفت البلوى فيه على الملائكه . و لكن الله سبحانه يبتلى خلقه ببعض ما يجهلون اءصله ، تمييزا بالاختبار لهم ، و نفيا، للاستكبار عنهم ، و ابعادا للخيلاء منهم

اگر خداوند مى خواست كه آدم عليه السلام را از نورى بيافريند كه روشنايى آن ديده ها را بربايد و زيبايى آن عقول آدميان را خيره سازد و او را چنان معطر نمايد كه نفس ها را بوى خوش و عطر آن حضرت را چنين مى آفريد گردن ها در مقابل او خم مى شدند و آزمايش فرشتگان به وسيله خلقت آن حصرت سبك مى گشت ، ولى خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضى از امور كه اصل آن را نمى دانند براى تمايز خوب از بد امتحان مى نمايد، هم چنين به وسيله دستورات آزمايشى تكبر را از آنان نفى و غرور و خودخواهى را از آنان دور مى سازد. (203)

205. آفرينش زمين

اءنهد جبالها عن سهولها، و اءساخ قواعدها فى متون اءقطارها و مواضع اءنصابها، فاءشهق قلالها، و اءطال اءنشازها، و جعلها للارض عمادا، و اءرزها فيها اءوتادا، فسكنت على حركتها من اءن تميد باءهلها، اءو تسيخ بحملها او تزول عن مواضعها

كوه هاى زمين را از دشت ها و پستى هايش برآمده ساخت و ريشه آن ها را در دل زمين هاى اطرافشان و جاهايى كه برقرار هستند فرو برد.. و آن ها را تكيه گاه زمين و ميخ

ها نگهدارنده آن قرار داد. پس ، آن گاه زمين در عين متحرك بودن آرام گرفت تا ساكنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، يا آنچه را حمل كرده است فرو نياندازد، يا آن گاه زمين در عين متحرك بودن آرام گرفت تا ساكنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، يا آنچه را حمل كرده است فرو نياندازد، يا آن را از جاى خويش جابه جا نكند. (204)

206. توصيف خلق آدم

جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها، و عذبها و سبخها ترية سنها بالماء حتى خلصت . و لا طها بالبله حتى لزبت فجبل منها صورة ذات اءحناء و وصول و اءعضاء و فصول : اءجمدها حتى استمسكت و اءصلدها حتى صلصلت لوقت معدود، و اءمد معلوم : ثم نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها، و فكر يتصرف بها...

خداى بزرگ از زمين هاى سنگلاخ و هموار و زمين هاى مستعد كشت و زرع و شوره زاران اندكى خاك فراهم آورد و بر آن آب ريخت تا خالص و پاكيزه شد و آن را با آب آميخت

207. آفرينش مخلوقات بى نظير

الذى ابتدع الخلق على غير مثال امتثله ... و اءرانا من ملكوت قدرته ، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى آن يقيمها بمساك قوته ، مادلنا باضطرار قيام الحجة له على معرفته

208. نابودى دنيا

الذى ابتدع الخلق على غير مثال امتثله ... و اءرانا من ملكوت قدرتة ، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى اءن يقيمها بمساك قوته ، مادلنا باضطرار قيام الحجة له على معرفته

خداوندى كه مخلوقات را پديدار ساخت بى آن كه مثل و مانندى از هر يك از آن ها قبلا وجود داشته و او آن را مثالى قرار داده باشد، خدايى كه عظمت و شكوه قدرت خود و شگفتى هايى كه نشانه هاى حكمت او، گوياى آن است به ما نشان داد. و نيز اعتراف همه مخلوقات در مورد احتياج خود به اين كه خداوند با قدرت خويش آن ها را نگاه دارد، همه اين ها چيزهايى است كه ما را از پذيرفتن دليل هايى استوار پابرجا بر شناخت خداوند ناگزير مى سازد. (205)

209. شگفتى هاى انسان

ليس فناء الدنيا بعد ابتداعها باءعجب من انشائها و اختراعها... و اءن الله ، سبحانه ، يعود بعد فناء الدنيا وحده لا شى ء معه

نابودى دنيا، پس از آفريدن آن زياد شگفتى آورتر از آفريدن و ايجاد آن نيست . و خداوند سبحان ، پس از نابودى جهان تنها باقى مى ماند و چيزى با او نيست . (206)

210. بخشش خدا

اعجبوا لهذا الانسان ينظر بشحم ، و يتكلم بلحم ، و يسمع بعظم ، و يتنفس من خزم !!

از اين انسان تعجب كنيد و پند بگيريد! با پيه نگاه مى كند، با گوشت حرف مى زند، با استخوان مى شنود و از شكافى (بينى ) نفس مى كشد! (207)

211. عجب از اين آدم !

جعل لكم اسماعا لتعى ما عناها، و اءبصارا لتجلو عن عشاها خداوند به شما دو گوش داد تا آن چه را به آن ها مربوط مى شود دريافت كنند و دو چشم داد تا از نابينايى به در آيند. (208)

بخش دوم : عدل و عدالت

212. عدل چيست

لما سئل عن العدل -: العدل اءن لا تتهمه

امام عليه السلام در پاسخ به اين پرسش كه عدل چيست ؟فرمود: عدل ، آن است كه خدا را متهم نكنى . (209)

213. دادگرى واقعى

الذى صدق فى ميعاده ، و ارتفع عن ظلم عباد0 و قام بالقسط فى خلقه ، و عدل عليهم فى حكمه

خدايى است كه در وعده خويش راستگوست و بالاتر از آن است كه به بندگانش ستم كند و در ميان آفريدگانش به عدل رفتار كرده و در حكم خويش با آن ها دادگرى كرده است . (210)

214. دادگرى حق

ما كان قوم قط فى غض نعمة من عيش فزال عنهم اءلا بذنوب اجتر حوها، لان الله ليس بظلام للعبيد

هرگز نعمت و رفاه زندگى از مردمى گرفته نشد، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شدند؛ چرا كه خداوند به بندگانش ستم نمى كند. (211)

215. بردبار عادل

الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى كل ما قضى

خدايى كه بردبارى اش زياد است و مى بخشد و در آن چه حكم كرده ، عدالت را رعايت نموده است . (212)

216. نتيجه عدل

بالسيرة العادله يقهر المناوى

با روش عدل دشمن شكست مى يابد و از ميان مى رود. (213)

217. قضاوت بى عدالت

ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن

قضاوتى كه به حدس و گمان متكى باشد از روى عدل و داد نيست . (214)

218. عدل شريف تر از بخشش

سئل عليه السلام : اءيهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟

فقال عليه السلام : العدل يضع الامور مواضعها، والجود يخرجها من جهتها. العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اءشرفهما و اءفضلهما

از حضرتش پرسيدند: دادگرى بهتر است يا بخشندگى ؟

فرمود: دادگرى هر چيزى را در جاى خويش قرار مى دهد و بخشش آنها را از جاى خود بيرون مى كند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگى به افراد مخصوص بهره مى دهد. بنابراين عدل شريف تر و برتر است . (215)

219. امر به عدل و احسان

قال فى قوله تعالى : (ان الله يامر بالعدل و الاحسان ) -: العدل : الانصاف ، و الاحسان : التفضل

امام على عليه السلام در مورد اين سخن خداى متعال : (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان مى دهد.) فرمود: عدل ، انصاف دادن و ستم نكردن است و احسان جود و بخشش . (216)

220. پيوند دهنده خلق

بالنصفة يكثر المواصلون .

انصاف و عدالت است كه پيوند انسان ها را بيشتر مى نمايد. (217)

221. سفارش به كارگزاران

اءنصفوا الناس من اءنفسكم ، و اصبروا لحوائجهم فانكم حزان الرعية ، و وكلاء اءلامة ، و سفراء الائمة

امام على عليه السلام در نامه اى خطاب به كارگزارانش چنين فرمود: ما بين مردم و خودتان انصاف بورزيد و به برآوردن نيازهاى آنان تحمل نماييد؛ زير شما خزانه داران رعيت هستيد و وكلاى امت و سفيران پيشوايان . (218)

222. توصيه به عدالت

استعمل العدل ، و احذر العسف و الحيف ، فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو اءلى السيف

عدل و دادگرى را به كار بند، و از روز گويى و ستمگران برحذر باش ؛ زيرا زور گويى ملت را به جلاى وطن وا مى دارد و ستم مردم را به قيام مسلحانه فرا مى خواند. (219)

223. توصيه على (ع ) به يكى از كارگزارانش

آس بينهم فى اللحظة و النظرة و الاشارة و التحية ، حتى لا يطمع العظماء فى حيفك ، و لا يياس الضعفاء من عدلك

اميرمؤ منان على عليه السلام در نامه اى خطاب به كارگزاران خويشتن چنين فرمودند: ما بنى همه افراد رعيت در نگاه گذار و نگرش دقيق و اشاره و درود گفتن تساوى برقرار كن تا بزرگان طمع در ظلم تو نكنند و ناتوانان از دادگرى تو ماءيوس نشوند. (220)

224. انصاف با رعيت

اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسك و من خاصة اءهلك و من لك فيه هوى من رعيتك ، فانك اءلا تفعل تظلم !

ما بين خدا و مردم از يك طرف و نفس و دودمان و هر كسى از رعيت كه هوايى از او بر سر دارى ، از طرف ديگر انصاف برقرار كن ، اگر انصاف بر اقرار نكنى ستم ورزيده اى . (221)

225. ياوران عدالت

اءدا اءدت الرعية الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و عتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة ، و يئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعية و اليها، اءو اءجحف الوالى برعيته ، اختلفت هنالك الكلمة ، و ظهرت معالم الجور

در آن هنگام كه مردم جامعه حق حاكم بر به حاكم ادا كردند و زمامدار نيز حق مردم را به آنان ادا كرد، حق در ميان آنان عزيز گردد و مسيرهاى روشن دين هموار و نشانه هاى عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجراى خود به جريان مى افتند، در نتيجه زمان اصلاح مى شود و بقاى حكومت مورد اميد، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه ماءيوس و ساقط مى گردد و در آن هنگام كه رعيت بر حاكم غالب شود يا حاكم بر رعيت ظلم و تعدى روا دارد، كلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراكندگى در جامعه نفوذ كند و علامت هاى ستم آشكار شود. (222)

226. شعبه هاى عدالت

الايمان على اءربع دعائم : على الصبر، و اليقين ، و العدل ، و الجهاد... و العدل منها على اءربع شعب : على غائص الفهم ، و غور العلم ؛ و زهرة الحكم و رساخُة الحلم : فمن فهم علم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحكم ؛ و من حلم لم يفرط فى اءمره و عاش فى الناس حميدا

ايمان چهار ستون دارد: صبر، يقين ، عدل و جهاد، و

عدل چهار قسمت مى گردد: دقت در فهميدن ، رسيدن به حقيقت علم و زيبايى قضاوت ها و استوار شدن در بردبارى ، كسى كه فهميد، حقيقت علم را درك مى كند و كسى كه حقيقت دانش را درك كرد، از راه هاى بردبارى وارد مى شود و كسى كه حليم بود در زندگى افراط نمى كند و در ميان مردم ، خوشنام زندگى مى كند. (223)

227. سر گذشت شگفت آورتر!

اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفُة فى وعائها، و معجونة شنئتها، كاءنما عجنت بريق حى ء اءوقيئها، فقلت : اءصلة ، اءم زكاُة ، اءم صدقة ؟ فذلك محرم علينا اءهل البيت . فقال : لا ذا و لا ذاك ، و لكنها هدية . فقلت . هبلتك الهبول ! اءعن دين الله اءتيتنى لتخد عنى ؟اءمختبط انت اءم ذوجنة ، اءم تهجر؟و الله لو اءعطيت الاقاليم السبعة بما تحت اءفلاكها، على اءن اءعصى لله فى نملة اءسلبها جلب شعيرة ما فعلته

از اين سرگذشت (سرگذشت عقيل كه تقاضاى كمك كرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزديك كرد) شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شبى ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به در خانه ما مى آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم ، گويا آب دهان مار را با استفراغش خمير طعم و لذيذ به در خانه ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم ، گويا آب دهان ما را با استفراغش خمير كرده بودند، به او گفتم : صدقه است يا زكات است ؟ كه اين دو بر ما

اهل بيت حرام است .

گفت : نه اين است و نه آن ، بلكه هديه است .

گفتم : مادرت بر تو بگريد! آمده اى مرا از راه دين خدا فريب دهى يا پريشان خردى يا ديوانه اى و يا هذيان مى گويى ؟

به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد. (224)

228. نخستين گام عدل

آن من اءحب عباد الله اءليه عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ... فهو من معادن دينه ، و اءدتاد اءرضه . قد اءلزم نفسه العدل ، فكان اءول عدله نفى الهوى عن نفسه

از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد (اين انسان مورد عنايت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نموده و پوشاكى از بيم بر خود پوشيد... (اين رشد يافته ) از معدن دين خداوندى و مانند ميخ هاى محكم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمين اوست ، خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده و نخستين عدل وى درباره خويشتن ، نفى هوى و اميال از نفس خود مى باشد. (225).

229. اختلاف حكم ها

و قال عليه السلام فى ذم اختلاف العلماء فى القتيا -: ترد على اءحدهم القضية فى حكم من الاحكام فيحكم فيها براءيه ، ثم ترد تلك القضية بعينها على غيره فيحكم فيها بخلافه ، ثم يجتمع القضاه بذلك عند الامام الذى استقضا هم فيصوب آراءهم جميعا؛ و الههم واحد! و نبيهم واحد! و كتابهم واحد! اءفا مرهم الله - سبحانه - بالاختلاف فاءطاعوه !

امام عليه السلام در بدگويى از اختلاف علماء در فتوى چنين مى گويد: يك موضوع به يكى از آنان داده مى شود كه حكم آن را صادر كند و او نظر خود را مى دهد، عين همين موضوع به يكى ديگر از اهل علم داده مى شود و دومى حكمى صادر مى كند كه برخلاف حكم اول است ،

پس هر دو براى حل اختلاف پيش امامى كه آنان را به قضاوت گمارده است مى روند و امام نظر هر دو را تاءييد مى كند. خداى آنان يكى ، پيامبرشان يكى و قرآن آنان هم يكى است ؛ اما در حكم اختلاف دارند! آيا خدا دستور داده اختلاف پيدا كنند و آنان به فرمان خدا گوش داده اند. (226)

230. گستردگى دامنه عدالت

و قال فيما رده على المسلمين من قطائع عثمان بن عفان -: و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء: لردته ؛ فان فى العدل سعة ". و من ضاق عليه العدل ، فالجور عليه اءضيق

درباره زمين هايى كه عثمان به اقطاع ديگران در آورده و آن حضرت عليه السلام زمين هاى مذكور را به مسلمانان برگردانيده بود فرمودند: به خدا قسم ، اگر آن مال را چنين مى يافتم كه به تحقيق با آن ، زنانى به عقد زناشويى در آمده و كنيزانى با آن خريدارى شده بودند، باز هم هر آينه آن را به مسلمانان بر مى گردانيدم ، پس به راستى در عدل و دادگرى وسعت و گشايش است و هيچ چيز آن را از ميان نمى برد و آن كس (يا آن فرمانروا) كه اجراى عدالت ، او را در تنگنا قرار دهد و نتواند از اين راه به تدبير امور بپردازد چاره جويى از راه جور و ظلم براى او تنگ تر و دشوارتر خواهد بود.(227)

231. وظيفه پيشواى عادل

ان الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن يقدروا اءنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره

خداوند بر پيشوايان عدالت مقرر فرموده است كه شاءن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظيم نمايند تا بينوايى مستمندان آنان را گرفتار درد و اندوه مهلك نسازد. (228)

بخش سوم : نبوت

232. هدايت كننده انسان ها

اصطفى سبحانه من ولده (اءى آدم ) اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و على تبليغ الرسالة اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهدالله اءليهم فجهوا حقه و اتخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته ، فبعث فيهم رسله ، و واتر اءليهم اءنبياه ليستاءدو هم ميثاق فطرته

233. برترين آفريده

اختار آدم عليه السلام ، خيرة " من خلقه ، و جعله اول جبلته

خداى بزرگ آدم را از ميان آفريدگانش برگزيد و او را نخستين و برترين آفريدگانش قرار داد. (229)

234. وصف عيسى (ع )

فى صفة عيسى عليه السلام -: لم تكن له زوجة تفتنه ، و لا ولد يحزنه ، و لا مال يلفته

در وصف عيسى عليه السلام مى فرمايد: نه همسرى داشت كه او را به فتنه در افكند، نه فرزندى كه غمگينش سازد و نه مالى كه او را به خود مشغول گرداند. (230)

235. زهدى موسى (ع )

ان شئت ثنيت بموسى كليم الله صلى الله عليه و آله حيث يقول : (رب انى لما اءنزلت اءلى من خير فقير) و الله ، ما ساله الا خبزا يا كله ، لانه كان يا كل بقلةُ الارض

اگر بخواهى دوباره پيامبرى را پيروى كنى از موسى عليه السلام پيروى كن آن گاه كه فرمود: (پروردگار! من به آنچه از خير و نيكى برايم فرستاده اى نيازمندم ) به خدا سوگند، حضرت موسى عليه السلام به جز نانى كه مى خورد از خدا نخواست ، زيرا او گياهان زمين مى خورد. (231)

236. پيامبر زداينده شبهات

اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، ارسله بالدين المشور، و العلم الماءثور، و الكتاب المسطور، و النور الساطع ، و الضياء اللامع ، و الامر الصادع ، ازاحة للشبهات ، و احتجاجا بالبينات ، و تحديرا بالايات

گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست ، او را با دين بلند آواز و نشانه برگزيده و كتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشكار و آشكار كننده حق از باطل فرستاد، تا شبهات را بزدايد و با دليل و برهان حجت آورى كن و با آيات هشدارشان دهد. (232)

237. پزشك امت

رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه ، قدا حكم مراهمه ، و اءحمى مواسمع ، يضع ذلك حيث الحاحة اليه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد. (233)

238. نشانه رستاخيز

ان الله جعل محمدا صلى الله عليه و آله علما للساعة ، و مبشرا بالجنةُ، و منذرا بالعقوبه

همانا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه رستاخيز قرار داد و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر. (234)

239. وصف على عليه السلام در زمان مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله

ارسله على حين فترة من الرسل ، و طول هجعة من الامم ، و عتزام من الفتن ... و الدنيا كاسفة النور... عابسة فى وجه طالبها. ثمرها الفتنه ، و طعامها الجيفُة

خداوند پيامبر را زمانى فرستاد كه مدت ها بود پيامبرى نيامده بود و مردم در خوابى دراز به سر مى بردند و فتنه ها نيرومند شده بود... و دنيا بى فروغ شد بود... و به روى طالب خود رو ترش كرده بود. ميوه اش فتنه و گمراهى بود و خوراكش مردار. (235)

240. نزول وحى بر جان پيامبر (ص )

ثم اءنزل عليه الكتاب نورا تطفا مصابيحه .. و تبياتا لا تهدم اءركانه . و شفاء لا تخشى اءسقامه ، و عزا لا تهزم اءنصاره ، و حقا لا تخذل اءعوانه ... جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب االفقهاء... و معقلا منيعا ذورته ، عزا لمن تولاه

آن گاه قرآن را بر پيامبر فرو فرستاد كه نورى است كه چراغ هايش خاموش نمى شود... و بناى روشنگرى است كه پايه هايش ويران نمى گردد و شفا و دارويى است كه ترس از بيمارى هاى آن نمى رود و عزتى است كه هوادارنش شكست نمى خورند و حقى است كه يارانش بى ياور گذاشته نمى شود... خداوند آن را سيراب كننده عطش دانشوران قرار داده است و بهر دل هاى فهميدگان ... و پناهگاهى كه ستيغ آن دست تسخير ناپذير است و براى كسى كه آن را سرپرست خود گيرد مايه عزت مى باشد. (236)

241. اجراى پيمان الهى

بعث فيهم رسله ، و واتر اءليهم اءنبياءه ، ليستادو هم ميثاق فطرته ، و يذكر و هم منسيى نعمته ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، و معايش تحييهم ، و اءجال تفنيهم

فرستادگان خود را در ميان مدرم برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهى را كه در فطرتشان است به جاى آوردند... و نشانه هاى قدرت خدا را به ايشان نشان دهند: از آسمانى كه بر فراز سرشان برافراشته شده است تا زمينى كه زير پاهايشان نهاده شده

و نعمت هايى كه زنده نگاهشان مى دارد و مرگ هايى كه نابودشان مى كند. (237)

242. فضيلت پيامبر صلى الله عليه و آله

سيرته القصد، و سنته الرشد، و كلامه الفصل ، و حكمه العدل

راه و رسم پيامبر معتدل ، سنت و روشش صحيح و پايدار، سخنانش جدا كننده حق از باطل و قضاوتش عادلانه بود. (238)

243. وصف پيامبر صلى الله عليه و آله

واعيا لوحيك ، حافظا لعهدك ، ماضيا على نفاذ اءمرك

پيامبر و حى تو را فهميد و پيمانت را حفظ كرد و در راه اجراى آن حركت كرد. (239)

244. بهترين راه و روش

اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى . و استنوا بسنته فانها اهدى السنن

به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و روش است و رفتارتان را به سنت و روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست . (240)

245. علم پيامبر

قد علمتم اءن رسول الله صلى الله عليه و آله رجم الزانى المحصن ، ثم صلى عليه ، ثم ورثه اءهله ؛ و قتل القاتل و ورث ميراثه اءهله . و قطع السارق و جلد الزانى غير المحسن ، ثم قسم عليها من الفى ء، و نكحا المسلمات

شما خوب مى دانيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زناكارى را كه همسر داشت سنگبران كرد، سپس بر مرده اش نماز خواند و اموالش را ميان ورثه اش تقسيم نمود و دست دزد را قطع كرد و زناكار بدون همسر را تازيانه زد، سپس از در آمد بيت المال سهم آنان را داد و هر دو خطا كار با زنان مسلمان ازدواج كردند. (241)

246. آشكار كننده حق

اءرسله و اءعلام الهدى دارسة ، و مناهج الدين طامسة ، فصدع بالحق ؛ و نصح للخلق

خداوند او را در موقعى فرستاد كه نشانه هاى هدايت كهنه گشته و مسيرهاى روشن دين محو شده بود، او براى حق قيام و آن را براى مردم آشكار ساخت . (242)

247. سرمشق از پيامبر صلى الله عليه و آله و رفتار او

و لقفد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله كاف لك فى آلاسؤ ة . و دليل لك على ذم الدنيا و عيبها، و كثرة مخازيها و مساويها، اذ قبضت عنه اءطرافها و وطئت لغيره اءكنافها، و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها... فتاءس بنبيك الاطيب الاطهر صلى الله عليه و آله فان فيه اءسؤ ةُ لمن تاءسى ، و عزاءء لمن تعزى و اءحب العباد اءلى الله المتاسى بنبيه ، و المقتص لاتر قضم الدنيا قضما، و لم يعرها طرفاء. اءهضم اهل الدنيا كشحا، و اءخمصهم من الدنيا بطنا. عرضت عيله الدنيا فاءبى اءن يقبلها، و علم اءن الله سبحانه اءبغض شيئا فابغضه ، و حقر شيئا فحقره ، و صغر شيئا فصغره و لو لم يكن فينا اءلا حبنا ما اءبغض الله و رسوله ، و تعظيمنا ما صغر الله و رسوله ، لكفى به شقاقاللله ، و محادة عن اءمر الله . لقد كان - صلى الله عليه و اله و سلم - ياءكل على الارض ، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله ، و يرقع بيده ثوبه ، و يركب الحمار العارى ، و يردف خلفه ، و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول : يا فلانة - لا حدى اءزواجه - غيبه عنى

فاءنى اذا نظرت اءليه ذكرت الدنيا و زخارفها فاءعرض عن الدنيا بقلبه ، و اءمات ذكرها من نفسه ، و اءحب اءن تغيب زينتها عن عينه ، لكيلا يتخذ منها رياشا، و لا يعتقدها قرارا، و لا يرجو فيها مقاما، فاخرجها من النفس و اءشخصها عن القلب ، و غيبها عن البصر. و كذلك من اءبغض شيئا اءبغض اءن ينظر اءليه ، و اءن يذكر عنده ، و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله ما يدلك على مساويى الدنيا و عيوبها. اذ جاع فيها مع خاصته ، و زويت عنه زخارفها مع خاصته ، و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته . فلينظر ناظر بعقله ، اءكرم الله محمدا بذلك اءم اءهانه ! فان قال : اءهانه ، فقد كذب و الله العظيم - بالافك العظيم ، و ان قال : اءكرمه فليعلم اءن الله قد اءهان غيره حيث بسط الدنيا له ، و زواها عن اءقرب الناس منه . فتاءسى متاءس بنيه ، و اقتص اءثره ، و ولج مولجه ، و الا فلا يا من الهكة ، فان الله جعل محمداصلى الله عليه و آله علما للساعه ، و مبشراء بالجنة ، و منذرا بالعقوبه . خرج من الدنيا خميصا، و ورد الاخرة سليما. لم يضع حجرا عى حجر، حتى مضى لسبيله ، و اءجاب داعى ربه ، فما اءعظم منه الله عندنا حين اءنعم علينا به سلفا نتبعه ، و قائدا نطا عقبه !

سر مشق بودن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى تو كافى است و راهنمايى است براى اين كه به نكوهيدگى و ننگين

بودن دنيا و فراوانى رسوايى ها و بدى هايش پى ببرى ، چه آن كه دنيا از آن حضرت گرفته شد و براى ديگران فراهم گشت و از شير مادر دنيا باز گرفته شد و از زيبايى ها و زخارف آن دور گشت ... پس به پيامبر پاك و پاكيزه ات اقتدا كن ؛ زيرا كه آن حضرت براى كسى كه بخواهد به كسى تاءسى جويد و از و پيروى كند. لقمه دنيا را با اطراف دندان مى خورد (به اندازه ضرورت از دنيا بر مى گرفت ) و گوشه چشمى هم به دنيا نداشت . پهلوهايش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به او پيشنهاد شد، اما از پذيرفتن آن سرباز زد و دانست كه خداى سبحان چيزى (علاقه به دنيا) را دشمن دارد او هم آن را دشمن گرفت ، چيزى را خرد مى شمارد او هم خرد مى شمارد. اگر در ما هيچ (عيبى ) نبود جز همين كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن دارند دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خرد شمرده اند بزرگ و با ارزش شماريم ، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله روى زمين غذا مى خورد و همچون بردگان مى نشست با دست خود كفشش را مى دوخت و جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه سوار مى شد و پشت سر خود شخصى ديگرى را هم سوار مى كرد.

پرده اى با نقش و نگار بر در خانه اش آويخته ديد،

به همسرش گفت : اى زن ! اين پرده را از جلو چشم من بردار؛ زيرا هرگاه به آن مى نگرم به ياد دنيا و زرق و برق آن مى افتم . او از ته دل از دنيا روى برتافت و نام ياد آن را در جانش ميراند و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا از جلو چشمش دور باشد، تا از آن جامه زيبايى تهيه نكند و آن را در جاى آرامش ندارند و اين ماندن هميشگى در آن نداشته باشد. پس دنيا را از جان خود بيرون راند و از دلش دور كرد و از چشمانش پنهان ساخت . آرى ! اين چنين كسى كه چيزى را دشمن بدارد از نگاه كردن به آن و از اين كه ياد و نام آن در حضورش برده شود نفرت دارد. راه و رسم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را به بدى ها و عيب هاى دنيا رهنمون مى شود، چه ، او و نزديكانش در دنيا هميشه گرسنه بودند و با اين كه مقام و منزلت عظيمى (نزد خداوند) داشت ، زيب و زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد، پس هر بيننده اى ، با ديده خرد خود بنگرد و ببيند كه آيا خداوند با اين كار محمد را تكريم كرده يا خوار و كوچكش نموده است ؟اگر بگويد، او را خوار و بى مقدار كرده است ، سوگند به خداى بزرگ كه دروغ و بهتان بزرگى زده است اگر بگويد: او را گرامى داشته است ، پس بداند كه خداوند ديگران را خوار و حقير كرده

است ؛ چرا كه دنيايى را كه از نزديك ترين و مقرب ترين افراد خود گرفته براى آنان گسترده است . پس آن كه خواهان پيروى است به پيامبر خود تاءسى جويد و گام در جاى گام هاى او گذارد و هر جا كه او در آمده است درآيد و گر نه از تباه شدن ايمن نباشد؛ زيرا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داد و بشارت دهنده بهشت و بيم دهنده از كيفر و عقوبت . او با شكم گرسنه از دنيا رفت و با سلامت به آخرت قدم گذاشت . تا زمانى كه عمرش به سر آمد و دعوت پروردگارش را اجابت كرد، سنگى روى سنگ نگذاشت . چه منت بزرگى خداوند بر ما نهاده كه نعمت وجود آن حضرت را به ما ارزانى داشت كه پيشروى وى است كه ما از او پيروى مى كنيم و پيشوايى است كه گام در جايى گام او مى نهيم . (243)

248. عظمت پيامبر صلى الله عليه و آله

كان لى فيما مضى اءخ فى الله ، و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه ، و كان لا يشكو و جعا الا عند برئه

گذشته برادرى در مسير جاذبيت الهى داشتم ، كوچكى دنيا در چشمش او را در چشم من بزرگ مى كرد و از هيچ دردى شكايت نمى كرد مگر زمانى كه از آن درد بهبود حاصل شده بود. (244)

249. پيام هاى پيامبر

اءرسله داعيا اءلى الحق و شاهدا على الخلق ، فبلغ رسالات ربه غير وان و لا مقصر، و جاهد فى الله اءعدآءه غير واهن و لا معذر اءمام من اتقى ، و بصر من اهتدى

و پيامبر صلى الله عليه و آله را فرستاد تا به حق فرا خواند و بر آفريدگان گواه باشد. او پيام هاى پروردگارش را رسان و در اين راه نه سستى كرد و نه كوتاهى ورزيد و در راه خدا با دشمنان او جنگيد، بى آن كه ناتوانى به او راه يابد، يا آن كه عذر و بهانه آورد. او پيشواى پرهيزگاران و ديده ره يافتگان است . (245)

250. عامل جلوگيرى از عذاب خدا

كان فى الارض اءمانان من عذاب الله ، و قد رفع احد هما، فدونكم الاخر فتمسكوابه : اءما الامان الذى رفع فهو رسول الله صلى الله عليه و آله و اءما الامان الباقى فالاستغفار. قال الله تعالى : (و ما كان الله ليعذبهم و اءنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون )

بر روى زمين دو عامل ايمن كنده از عذاب خدا وجود داشت كه يكى از آن دو از دست رفت . پس آن ديگرى را بگيريد و بدان چنگ زنيد. اما آن ايمنى بخشى كه از دست رفت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و آن كه باقى است ، آمرزش خواهى است . خداى متعال مى فرمايد: (اى محمد)! تا تو را در ميان آنان هستى ، خدا عذابشان نمى كند و تا زمانى كه آمرزش مى طلبند، خدا عذابشان نكند. (246)

251. اراده و عزم نبوى

قائما باءمرك مستوفزا فى مرضاتك ، غير ناكل عن قدم ، و لا واه فى عزم

پيامبر بر پا دارنده كار و فرمان توست و شتابنده در تحصيل رضايت تو، بى آنكه از پيشروى بترسد و عقب بنشيند و در عزم و اراده اش سستى نشان دهد. (247)

252. نشانه قيامت

جعل محمدا صلى الله عليه و آله علما للساعه

خدايى بزرگ حضرت محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت قرار داده است . (248)

253. واسطه از بين رفت گمراهى ها

اهل الارض يومئذ ملل متفرقه ، و اءهواء منتشره ، و طرائق متشتتة ، بين مشبه لله بخلقه ، اءو ملحد فى اسمه ، اءو مشير الى غيره ، فهذا هم به من الضلالُة

در آن روزگاران كه خداوند ذوالجلال خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله را برانگيخت ، مردم روى زمين مللى پراكنده و اقوامى با تمايلات متفرق در پيچاپيچ طرق درهم و برهم سرگردان و حيرت زده بودند، گروهى از آنان خدا را تشبيه به مخلوقاتش مى كردند و گروهى ديگر در اسماء مقدسش الحاد مى ورزيدند، جمع ديگرى با نام هاى الهى اشاره به موهومات و موجودات پست مى نمودند. خداوند سبحان آنان را به وسيله پيامبر اكرم از گمراهى نجات داد. (249)

254. حجت هاى خداوند

بعث الله رسله بما خصهم به من وحيه ، و جعلهم حجة له على خلقه ، لئلا تجب الحجُة لهم بترك الاعذار اليهم ، فدعا هم بلسان الصدق الى سبيل الحق

خداوند، پيامبران خود را با آنچه از وحى خود به آنان اختصاص داده بود مبعوث گردانيد و ايشان را بر مخلوقات خويش و دليل خود قرار داد تا آن ها

(يعنى مخلوقات ) نتوانند نبودن حجت را وسيله عذر آوردن خود (به آگاه نبودنشان از او امر و نواهى الهى ) قرار دهند، آن گاه خداوند با زبانى راستگو (يعنى زبان پيامبران ) ايشان را به راه حق دعوت كرد. (250)

255. سرانجام اختيار كردن دينى جز اسلام

ارسله بحجه كافيه ، و موعظه شافيه ، و دعوده متلافيه ، اءظهر به الشرائع المجهوله ، و قمع به البدع المدخوله ، و بين به الاحكام المفصوله . فمن يبتغ غير الاسلام دينا تتحقق شقوته ، و تنفصم عروته ، و تعظم كبوته و يكن مابه الى الحزن الطويل و العذاب الوبيل

خداوند، پيامبر صلى الله عليه و آله را با دليلى بسنده و اندرزى شفابخش و دعوتى جبران كننده فرستاد، به وسيله او شريعت ها و قوانين الهى ناشناخته مانده را آشكار ساخت و بدعت هاى نادرست را نابود كرد و احكام قطعى را بيان نمود. پس هر كه دينى جز اسلامى اختيار كند بدبختى اش محقق است و دستگيره اش گسيخته و به سر در آمدنش سخت و فرجامش اندوه طولانى و عذاب شديد است . (251)

256. مايه كمال دين

افضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله ، فاءخرجه من اءفضل المعادن منبتا،... لها فروع طوال ؛ و ثمر لا ينال : فهو امام من اتقى ، و بصيره من اهتدى ،... سنته الرشد، و كلامه الفصل ، و حكمه العدل

با كرامت خداوند سبحان مقام پيامبرى به محمد صلى الله عليه و آله رسيد. پس آن حضرت را از بهترين خاندان بركشيد... درخت دودمان او را به شاخه هايى است بلند و برافراشته و دست كسى به ميوه آن نرسد. او پيشواى پرهيزگاران است و ديده ره يافتگان .. رفتارش ميانه روى و اعتدال است و طريقه اش راهنمايى و هدايت ، سخنش حق را زا باطل خدا سازد و داورى اش به عدل و داد است .

(252)

257. پاكى معنوى

،تاءس بنبيك الاطيب الاطهر صلى الله عليه و آله فان فيه اءسوة لمن تاءسى ، و عزاء لمن تعزى

پيروى كن از پيامبرت كه پاك و پاكيزه تر از همه مخلوقات خدا بود، براى هر كسى كه بخواهد پيروى از كمالات نماد در آن وجود مقدس است عالى ترين كمال براى تبعيت . و مهم ترين نسبت براى هر كسى كه انتساب به او را بخواهد (253)

258. فرمان بردن از پيامبر و اولياى امر

اما بعد، فقد بعثت اليكم عبدا من عبادالله ، لا ينام اءيام الخوف ، فاسمعوا له ، و اءطيعوا اءمره فيما طابق الحق ، فانه سيف من سوف الله

بعد از حمد و ثنا، من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگار بيم و هراس نخوابد، از او بشنويد و فرمانش را در هر مورد كه مطابق حق است اطاعت كنيد؛ زيرا اين مدر شمشيرى از شمشيرهاى خداوندى است . (254)

259. پايان بخش وحى

اءرسه على حين فترة من الرسل ، و تنازع من الالسن ، فقفى ، به الرسل ، و ختم به الوحى .

خداوند او را در دورانى خالى از پيامبران و در دوران اختلاف در عقايد و سخنان فرستاد و او را در آخر پيامبران قرار داد و وحى را با نوبت او ختم فرمود. (255)

260. مسابقه در خوبى ها

و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلةُ، و لتساطن سوط القدر حتى يعود اسفلكم اءعلاكم ، و اءعلاكم اءسفلكم ، و ليسبقن سابقون كانوا قصرؤ ا، و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا

قسم به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آوردن دين حق مبعوث گردانيد، سخت در هم آميخته و در هم و برهم و زير و رو مى شويد و به شدت غربال مى گرديد (تا صالح از طالح و خوب از بد جدا گردد) و هر آينه مانند ديگ جوشان كه با تازيانه غليان خود آنچه را در آن است زير و رو مى كند و بالاترين شما به پست ترين مقام بازگشت مى نمايد و هر آينه كسانى كه در اسلام سابقه دارند، امام در وظايف (با دريافت حق خود) كوتاهى كرده اند، به طور يقين جلو خواهند افتاد و آنان كه در خدمت به اسلام سابقه بسيارى دارند و مقامشان در اسلام جلوتر از ديگران است يقينا و قطعا باز خواهند ماند. (256)

261. حال مردم هنگام بعثت محمد

ابتعثه و الناس يضربون فى غمرةُ، ويموجون فى حيرةُ. قد قادتهم اءزمُة الحين ، و استغلقت على اءفئدتهم اءقفال الرين

خداوند او را مبعوث به رسالت فرمود، در حالى كه مردم آن دوران غوطه ور در جهالت و گمراهى بودند و در اسارت فراز و نشيب امواج حيرت . آنان در مهار فرمان هلاكت به اين سو كشيده مى شدند و بر دل هاى آنان قفل هاى گناهان بسته بود. (257)

262. وصف پيامبران

فى صفةُ الانبياء -: فاستودعهم فى اءفضل مستودع ، و اءقرهم فى خير مستقر... حتى اءفضت كرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله ، فاءجرجه من اءفضل المعادن منبتا، و اءعز، الارومات مغرسا؛ من الشجرة التى صدع منها .نبياءه ، و انتجب منها اءمناء عترته خير العتر، و اءسرته خير الاسر، و شجرته خير الشجر، نبتت فى حرم ؛ و بسقت فى كرم ؛ لها فروع طوال ، و ثمر لا ينال

آنان پيامبران را در برترين و ديعتگاه به وديعت نهاد و در بهترين قرار گاه تثبيت فرمود تا آن گاه كه كرامت خداوندى سبحانه و تعالى به محمد صلى الله عليه و آله منتهى گشت آن وجود مقدس را از برترين معادن روياننده و عزيزترين اصول و ريشه ها براى كاشتن بيرون آورد. از آن درختى كه خداوند آن را بشكافته و پيامبرانش را از آن بيرون آورده و امناى خود را از آن برگزيده است ، عترت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بهترين عترت هاست و دودمانش بهترين دودمان ها و درختش بهترين درخت ها كه در حرم روييده شده و به رشد رسيده

است در كرم و مجد و شرف براى آن درخت شاخهايى است بلند و ثمرى است غير قابل وصول . (258)

263. روزگار لغزش و گناه

اءرسله على حين فترة من الرسل ، و هفوة عن العمل ، و غباوة من الامم

خداوند سبحان او را در فاصله اى از پيامبر و در دوران لغزش جوامع از عمل و جهل و كودنى امت ها فرستاد. (259)

264. حكمت برگزيده شدن محمد

اءن الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين ، و اءمينا على التنزيل ، و اءنتم معشر العرب على شر دين ، و فى شردار، منيخون بين حجارة خشن ، و حيات صم ، تشربون الكدر، و تاكلون الجشب ، و تسفكون دماءكم ، و تقطعون اءرحامكم . الاصنام فيكم منصوبة ، و الاثام بكم معصوبة

همانا خداوند متعال ، محمد صلى الله عليه و آله را تبليغ كننده بر عالميان و امين براى فرستادن قرآن و رسالت ، مبعوث نمود. در آن حال شما گروه عرب داراى بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه زندگى مى كرديد.

شما در ميان سنگ هاى سخت و مارهاى ناشنوا سكنى داشتيد، آب هاى تيره مى آشاميدند و غذاى خشن مى خورديد و خون هاى يكديگر را مى ريختند و از خويشاوندان خود قطع رابطه مى نموديد، بت ها در ميان شما (براى پرستش ) نصب شده و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود. (260)

265. عمل بر طبق راه پيامبران

اعملوا، رحمكم الله ، على اءعلام بينة ، فالطريق نهج يدعو اءلى دار السلام

اى مردم ! خدا رحمتتان كند! به نشانه هاى آشكارى كه خداوند در برابرتان قرار داده عمل كنيد كه راهى واضح و روشن است و شما را به سراى آسايش (يعنى در بهشت ) دعوت مى كند. (261)

266. روزگار مبعوث شدن پيامبر

اءن الله سبحانه بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق حين دنا من الدنيا الانقطاع ، و اءقبل من الاخرة ء الاطلاع ، و اءظلمت بهجتها بعد اشراق ، و قامت باءهلها على ساق . و خشن منها مهاد، و اءزف منها قياد، فى انقطاع من مدتها، و اقترب من اءشراطها و تصرم من اءهلها

خداوند سبحان ، محمد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبر مبعوث فرمود، در حالى كه دنيا رو به پايان بوده و آخرت براى احاطه و اشراف روى آورده و شكوفايى دنيا پس از روشنايى آن رو به تاريكى نهاده بود. و آن دنيا براى اهل خود با شدت و مشقت ها روياروى شده زمانش رو به زوال و شرايط فنا و نابودى آن نزديك گشته بود و (بعثت پيامبر) هنگامى بود كه دنيا از اهلش در حال بريدن بود. (262)

267. توصيف روزگار پيامبر

بعثه حين لا علم قائم ؛ و لا منار ساطع ، و لا منهج و اضح

خداوند سبحان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت ، در آن هنگام نه نشانه اى از دين برپا بود و نه چراغى روشنگر و نه طريق و مسيرى واضح . (263)

268. امين وحى الهى و خاتم رسولان

اءمين وحيه ، و خاتم رسله ، و بشير رحمته و نذير نقمته

امين وحى و خاتم رسولان او بود و بشارت دهنده رحمت و ترساننده از عذاب او. (264)

269. روزگار در هم ريخت

اءرسله على حين فترة من الرسل ، و طول هجعةُ من الامم و انتقاض من المبرم

خداوند پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله را در دوران انقطاع وحى و رسولان و در امتداد خواب امت ها در تاريكى (جهالت ها) فرستاد، در آن هنگام اصول و قوانين حيات سعادتمندانه انسان ها (دين ) شكسته بود.(265)

270. پيامبر، نورى در تاريكى جهل و نادانى

و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن اءن كان فطيما اءعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم ، و محاسن اءخلاق العالم ليله و نهاره و لقد كنت اءتبعه اتباع الفصيل اءثر اءمه ، يرفع لى فى كل يوم من اءخلاقه علما، و ياءمرنى بالاقتداء به . و لقد كان يجاور فى كل يوم من اءخلاقه علما، و يامرنى بالاقتداء به . و لقد كان يجاور فى كل سنته بحراء فاءراه ، و لا يراه غيرى . و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله - و خديجةُ و اءنا ثالثهما. اءرى نور الوحى و الرسالُة ، و اءشم ريح النبوة .

و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله فقلت : يا رسول الله ما هذه الرنة ؟فقال هذا الشيطان قد اءيس من عبادته . اءنك تسمع ما اءسمع ، وترى ما اءرى ، اءلا اءنك لست بنبى ، و لكنك لوزير، و اءنك لعلى خير.

و لقد كنت معه صلى الله عليه و آله لما اءتاه الملا من قريش ، فقالوا له ؛ يا محمد اءنك قد ادعيت عظيما لم يدعه اءباوك و لا اءحد من بيتك

، و نحن نسالك امرا ان انت اجبتان اليه و اريتناه ، علمنا اءنك نبى و رسول ، و اءن لم تفعل علمنا انك ساحر كذاب ، فقال صلى الله عليه و آله : و ما تساءلون ؟قالوا: تدعو لنا هذه الشجرة حتى تنقلع بعروقها و تقف بين يديك فقال صلى الله عليه و آله : اءن الله على كل شى ء قدير، فان فعل الله لكم ذلك ، اءتؤ منون و تشهدون بالحق ؟قالوا: نعم قال : فانى ساءريكم ما تطلبون ، و اءنى لاعمل اءنكم لا تفيئون الى خير، و اءن فيكم من يطرح فى القليب ، و من يحزب الاحزاب . ثم قال صلى الله عليه و آله : يا اءيتها الشجرة اءن كنت تؤ منين بالله و اليوم الاخر، و تعلمين اءنى رسول الله ، فانقلعى بعروقك حتى تقفى بين يدى باذن الله . فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقك حتى تقفى بين يدى باذن الله . فوالذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقها، و جاءت و لها دوى شديد. و قصف كقصف اءجنحة الطير؛ حتى وقفت بين يدى رسول الله صلى الله عليه و آله مرفرفُة ، و اءلقت بغصنها الاعلى على رسول الله صلى الله عليه و آله و ببعض اءغصانها على منكبى ، و كنت عن يمينه صلى الله عليه و آله ، فلما نظر القوم الى ذلك قالوا - علوا و استكبارا -: فمرها فلياتك نصفها و يبقى نصفها، فاءمرها بذلك ، فاءقبل اليه نصفها كاءعجب اقبال و اءشده دويا، فكادت تلتف برسول الله صلى الله عليه و آله ، فقالوا - كفرا و عتوا -: فمر هذا النصف

فليرجع اءلى نصفه كماكان ، فاءمره صلى الله عليه و آله فرجع ؛ فقلت اءنا: لا اله الا الله انى اءول مؤ من بك يا رسول الله ، و اءول من اءقرباءن الشجرة فعلت ما فعلت باءمر الله تعالى تصديقا بنبوتك ، و اجلا لا لكمتك . فقال القوم كلهم . بل ساحر كذاب ، عجيب السحر خفيف فيه ، و هل يصدقك فى اءمرك الامثل هذا! يعنوننى و اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن . يحيون سنن الله و سنن رسوله . لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان و اجسادهم فى العمل

خداوند متعال آن وجود نازنين را از موقعى كه از شير باز شد، شب و روز با يكى از بزرگ ترين فرشتگان همراه فرمود كه آن حضرت را در مسير اكتساب صفات و اتصاف به بهترين اخلاق دنيا قرار دهد. و در هر سال در كوه حرا مجاور مى گشت من او را مى ديدم و كسى جز من او را نمى ديد. در آن روز اسلام و مسلمين در هيچ خانه اى نبود غير از خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و خديجه و من سومين آنان بودم نور وحى و رسالت را مى ديدم و عطر پيامبرى را استشمام مى كردم . من ناله شيطان را در آن هنگام كه وحى به آن نازل شد، شنيدم عرض كردم : يا رسول الله ! چيست اين ناله ؟

فرمود: ناله

شيطان است كه به جهت نااميدى از اين كه عبادت شود سرداده است ، تو مى شنوى آنچه را كه من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم ، ولى تو پيامبر نيستى ، بلكه تو وزير من هستى و تو در مسير خير قرار گرفته اى ، و من با آن حضرت صلى الله عليه و آله بودم در آن موقع كه قريش نزد آن حضرت آمدند و به او گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى به راه انداخته اى ، چنان ادعايى كه پدران و ديگر دودمانت مطرح نكردند، ما چيزى از تو مساءلت مى كنيم و اگر به ما پاسخ دادى و آن را به ما ارائه نمودى مى فهميم كه تو قطعا ساحر و دروغ گويى .

آن حضرت فرمود: سوال شما چيست ؟

آنان گفتند: بخوان اين درخت را تا از ريشه هايش كنده شود (و مجموع اجزايش ) بيايد و در مقابل بايستند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست ، آيا اگر خداوند اين كار را براى شما كرد ايمان مى آوريد و به حق شهادت مى دهيد؟

آن حضرت فرمود: من به زودى آنچه را مى خواهيد به شما نشان مى دهم ، در حالى كه مى دانم شما به سوى خير باز نخواهيد گشت ! در ميان شما كسى است كه در چاه انداخته مى شود و كسى است كه احزاب تشكيل مى دهد.

سپس آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اى درخت ! به خدا و روز قيامت ايمان دارى و مى دانى كه من رسول خدا هستم

، با ريشه هايت از زمين درآى و با اذن خداوندى در برابر من بايست !

سوگند به آن خدايى كه او را بر حق برانگيخته است . آن درخت با ريشه هايش از جاى كنده شد و به طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله گسترد و بعضى از شاخه هايش را هم روى شانه من انداخت و من در آن حال در طرف راست آن حضرت ايستاده بودم .

هنگامى كه قوم قريش اين معجزه ديدند از روى خود بزرگ بينى و تكبر، چنين گفتند: امر كن نيمى از اين درخت بيايد و نيم ديگر بماند!

حضرت به اين خواسته آنان عمل كرد و به درخت امر فرمود، نيمى از آن درخت به طور شگفت انگيزترى از حالت اول و با صدايى شديدتر به طرف پيامبر روى آورد و نزديك بود به پيامبر خدا بپيچد، بار ديگر آن مردم از روى كفر و گردنكشى گفتند: دستور بده اين نيمه درخت برگردد به آن نيمه اش (تا به صورت اوليه اش برگردد)!

رسول خدا صلى الله عليه و آله امر فرمود نيمه درخت بر روى همان نيمه اول برگشت .

من گفتم : (لا اله الا الله ) نيست خدايى مگر الله ) من اولين مؤ من به تو هستم و من اولين كس هستم كه اقرار كرد به اين كه آنچه را كه درخت امروز انجام داد به امر خداوند تعالى و براى تصديق نبوت و تجليل و تعظيم سخن تو بود. در اين هنگام همه آن قوم گفتند: اين شخص پيامبر نيست بلكه ساحرى است دروغگو كه سحرش شگفت انگيز است و در اين كار سبك

دست تردست . و آيا كسى جز اين شخصى (مقصودشان من (على بن الى طالب ) بودم وجود دارد كه اين ادعا و كار تو را تصديق كند؟و قطعى است من از قومى هستم كه سرزنش كننده اى آنان را در راه خدا از كار باز نمى دارد. چهره آنان چهره با عظمت ترين راستگويان است و سخن نيكوكاران شب بيدار و هدايت گران روز.

آنان هستند تمسك كنندگان به قرآن ، كه سنت هاى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله را احياء مى كنند، نه تكبر مى ورزند و نه بلندگرايان اند و نه مردم را به زنجير مى كشند و نه فساد در روى زمين به راه مى اندازند، دل هاى آنان در بهشت است و بدن هاى آنان در كار و كوشش . (266)

271. نورى در تاريكى

اءضاءت به البلاد بعد الضلالة المظلمة ، و الجهالة الغالبة ، و الجفوُة الجافية ، و الناس يستحلون الحريم ، و يستذلون الحكيم ؛ يحيون على فترة ، و يموتون على كفرة !

جوامع بشرى بعد از گمراهى تاريك و جهالتى كه بر همه غالب بود و خشونتى بسيار سخت ، به وسيله او (پيامبر) روشن گشت . در آن هنگام مردم محرمات را حلال مى شمردند و انسان حكيم را پست و خوار مى نمودند، در دورانى بى خبر از علم و معرفت و دور از دين و فرهنگ زندگى مى كردند و بر كفر و تباهى مى مردند. (267)

272. مبعوث شدن پيامبر

بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ... ماءخوذا على النبين ميثاقه ، مشهورة سماته

خداوند سبحان محمد رسول الله صلى الله عليه و آله براى انجام و عده خويش و اتمام اصل نبوت مبعوث نمود پيامبرى با علامات مشهور. (268)

273. خصايل نيك پيامبر (ص )

بعث الله محمدا صلى الله عليه و آله شهيدا، و بشيرا و نذيرا، خير البرية طفلا و اءنجبها كهلا، و اطهر المتطهرين شيمة ، و اءجود المستمطرين ديمة

خداوند متعال محمد صلى الله عليه و آله را شاهد و بشارت دهنده و تهديد كننده مبعوث فرمود. پيامبرى كه در دوران طفلى بهترين مردم و در دوران بزرگسالى نجيب ترين مردم و از حيث اخلاق پاكترين پاكان و از حيث عطا سخى ترين اشخاصى بود كه مورد توقع جود و احسان بوده اند. (269)

274. سرچشمه روشنايى و روشنى بخش تاريكى ها

اختاره من شجرة الانبياء، و مشكاة الضياء، و ذوابُة العلياء، و سره البطحاء و مصابيح الظلمة ، و ينابيع الحكمة

خداوند سبحان پيامبر را برگزيد از درخت نسل پيامبران و چراغدان نور و پيشانى عظمت و مركز مكه و چراغ هاى روشنگر تاريكى ها و سرچشمه هاى حكمت . (270)

275. ياد كردن پيامبر (ص )

فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله -: اءورى قبسا لقابس ، و اءنار علما لحابس ، فهو اءمينك المامون ، و شهيدك يوم الدين ، و بعيثك نعمة "، و رسولك بالحق رحمة

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شعله اى از انوار دين مقدس اسلام را براى طالب و گيرنده نور برافروخت و علامت ارشاد براى كسى كه در حيرت و ضلالت متوقف شده است ، روشن ساخت . بار پروردگار! آن پيامبر امين و ماءمون تو و شاهد تو در روز قيامت و مبعوث از جانب توست كه نعمتى براى جهانيان است و رسول بر حق تو كه رحمتى است براى عالميان . (271)

276. مبلغان خدا

لقد جاهرتكم العبر، و زجرتم بما فيه مزدجر. و ما يبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر

حوادث پند آموز به شما خود را نماياندند، كارهاى ممنوع به شما اعلام شده است ، دستور الهى پس از پيامبران خدا فقط به وسيله ابلاغ مى گردد. (272)

277. محبوبترين بندگان

اءحب العباد الى الله المتاسى بنبيه ، و المتقص لاثره

محبوب ترين بندگان نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و قدم به جايى قدم او گذارد. (273)

278. برپا كننده احكام نورانى و نشانه هاى روشن گر

اءورى قبس القابس ، و اءضاء الطريق للخابط، و هديت به القلوب بعد خوضات الفتن و الاثام ، و اءقام بموضحات الاعلام ، و نيرات الاحكام

آن گاه كه نور الهى را ابلاغ و در پهنه هستى منتشر ساخت كه جويندگان انوار خداوندى را به مقصدشان نايل ساخت و راه را بر گمشده در تاريكى هاى جاهليت روشن نمود، هم به وسيله او بود كه دل هاى فرو رفته در فتنه ها و گناهان هدايت گشت . پيامبرى عزيز كه پرچم ها و علايم راهنما را برپا داشت و احكام نورانى خداوندى را ابلاغ و اجرا فرمود.

279. فرمان بردن از پيامبر و اولياى امر (274)

من كتاب للاشتر حين ولاه مصر -: و اردد اءلى الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب ، و يشتبه عليك من الامور؛ فقد قال الله تعالى لقوم اءحب ارشادهم : (يا اءيها الذين آمنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الامر منكم ، فان تنازعتم فى شى ء فردوه اءلى الله و الرسول ) فالرد اءلى الله : الاخذ بمحكم كتابه ، و الرد اءلى الرسول : الاخذ بسنته الجامعة غير المفرقة

در نامه به مالك اشتر فرمودند: آن گاه كه مشكل بزرگى تو را عاجز كرد و موضوع برايت مورد ترديد قرار گرفت آن را به خدا و رسول صلى الله عليه و آله واگذار كن ؛ زيرا خداى عزيز به مردمى كه ارشاد آنان را دوست دارد چنين سفارش مى كند (شما كه ايمان آورده ايد! از خدا، رسول و (اولى الامر) خودتان اطاعت كنيد و اگر در موضوعى اختلاف پيدا كرديد آن را به خدا و رسول صلى الله عليه و آله واگذار كنيد

واگذار كردن مشكلات به خدا اين است كه مطالبى را كه از قرآن درك مى كنيم عمل كنيم و رجوع كردن به رسول خدا صلى الله عليه و آله اين است كه سفارش هاى او را كه مايه وحدت است (و از پيامبر صلى الله عليه و آله صادر شده بپذير و آن مطالبى را كه تفرقه افكن مى باشد كنار بزن . (275)

280. وضع روزگار پيامبر

بعثه و الناس ضلال فى حيرة ، و حاطبون فى فتنه قد استهوتهم الاهواء و استزلتهم الكبرياء

خداوند سبحان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در حالى فرستاد كه مردم در وادى حيرت گمراه و در آشوب مشوش و منحرف بودند، هواهاى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته و كبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود. (276)

281. سخن على (ع ) در تمجيد از پيامبر (ص )

ابتعثه بالنور المضى ، و البرهان الجلى ، و المنهاج البادى ، و الكتاب الهادى . اءسرته خير اءسرة ، و شجرته خير شجرة ، اءعصانها معتدله و ثمارها متهدلة . مولده بمكة و هجرته بطيبُة

خداوند پيامبر را با نور روشنايى بخش و برهان آشكار و روش نمايان و كتاب راهنما مبعوث فرمود. خاندانش بهترين خاندان و درخت او بهترين درخت شاخه هاى آن معتدل ميوه هايش در دسترس براى همه است ، زاد گاهش مكه و هجرتش به مدينه بود. (277)

282. آسان كننده ناهموارى ها

اءرسله بالضياء، و قدمه فى الاصطفاء، فرتق به المفاتق و ساور به المغالب و ذلل به الصعوبة ، و سهل به الحزونة ، حتى سرح الضلال عن يمين و شمال

خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله را با نور فرستاد و در گزيدن بر مقدم داشت و شكاف ها را به وسيله او ترميم فرمود و او را به مردم قدرتمند پيروز فرمود. و دشوارى را به وسيله او آسان و سختى هاى راه را به وسيله او هموار فرمود تا گمراهى را از راست و چپ برطرف ساخت . (278)

283. پيامبران مستضعف

فى صفة الانبياء -: كانوا قوما مستضعفين : قد اختبر هم الله لالمخمصة و ابتلاهم بالمجهده ، وامتحنهم بالمخاوف ، ومخضهم بالمكاره ، فلا تعتبروا الرضا و السخط بالمال و الولد جهلا بمواقع الفتنه ، و الاختبار فى موضع الغنى و الاقتدار، فقد قال سبحانه و تعالى : (اءيحسبون اءن ما نمدهم به من مال و بنين ، نسارع لهم فى الخيرات بل لا يشعرون ) فان الله سبحانه يختبر عباده المستكبرين فى اءنفسهم باءوليائه المستضعفين فى اءعينهم

در توصيف پيامبران عليه السلام مى فرمايد: آنان مردمانى مستضعف بودند كه با گرسنگى و انواع فقر آنان را آزمايش كرد و به مشقت و سختى مبتلا فرمود، در رويدادهاى وحشتناك امتحان نمود و با ناگوارى ها تصفيه شان نمود. از روى نادانى به موارد فتنه آزمايش در موقعيت بى نيازى ملاك خشنودى و ناخشنودى خداوند را مال و اولاد تلقى نكنيد. خداوند سبحان و با عظمت چنين فرموده است : (آيا گمان مى كنند اين كه ما به وسيله مال و فرزندان آنان را كمك

مى نماييم و آنان را در وصول به خيرات سرعت مى دهيم ؟(نه چنين است ) آنان مى فهمند.) زيرا خداوند سبحان آزمايش مى كند بندگان مستكبر خود را كه در نزد خويشتن بزرگ و چشمگيرند! به وسيله دوستان خود در چشمان آن مستكبران بينوايان اند. (279)

284. فضيلت مستضعفان

الله سبحانه جعل رسله اءولى قوة فى عزائمهم ، وضعفُة فيماترى الاعين من حالاتهم ، مع قناعة تملا القلوب و العيون غنى ، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اءذى

خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايى كه براى ابلاغ دين خداوندى مى گرفتند نيرومند ساخته و در پديده هاى ظاهرى كه با چشمان حسى ديده مى شوند ناتوان نموده بود، با قناعتى كه دل ها را پر مى كرد و چشم ها را بى نياز مى ساخت و با فقر و نيازمندى كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى ساخت . (280)

285. سرور بندگان

اءشهد اءن محمدا عبده و رسوله ، و سيد عباده ، كلما نسخ الله الخلق فرقتين جعله فى خير هما، لم يسهم فيه عاهر، و لا ضرب فيه فاجر

گواهى مى دهم كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده خدا و سرور بندگان اوست .

هنگامى كه خداوند آفريدگانش را به دو بخش (نيك و بد) تقسيم كرد، (نور وجود) آن حضرت را در بهترين آن دو به وديعه نهاد. ناپاكان در شب او سهمى نداشتند و گناهكاران را در او هيچ دخالتى نبود. (281)

286. مايه بصيرت و بينايى

فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله -: اءفضت كرامة الله سبحانه و تعالى اءلى محمد صلى الله عليه و آله ... فهو اءمام من اتقى ، و بصيرة من اهتدى ، سراج لمع ضوءه ، و شهاب سطع نوره ، و زند برق لمعمه

كرامت خداوندى سبحان و تعالى به محمد صلى الله عليه و آله منتهى گشت ، آن حضرت صلى الله عليه و آله پيشوايى كسى است كه تقوا بورزد و وسيله بينايى است براى كسى كه هدايت يافته باشد. چراغى است كه روشنايى اش درخشيده و ستاره اى است كه نورش بارز و آشكار است و آتش زنه اى است كه معلمان آن برق توليد نموده است . (282)

287. فروتنى صفت پيامبران

لو رخص الله فى الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصة اءنبيائه و اءوليائه . و لكنه سبحانه كره اءليهم التكابر، و رضى لهم التواضع

اگر بنا بود خداوند به بعضى از بندگانش رخصت بدهد كه به او كبر بورزند قطعا به پيامبران و اولياء خاص خود اجازه مى داد، ولكن خداوند سبحان زشتى تكبر و خود پسندى را براى آنان ناپسند دانست و فروتنى را براى آنان پسنديد. (283)

288. نامه على (ع ) به معاويه

من كتابه اءلى معاوية -: كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا احمر الباس ، و اءحجم الناس ، قدم اءهل بيته فوقى بهم اءصحابه حر السيوف و الاسنة . فقتل عبيدةُ بن الحارث يوم بدر، و قتل حمزه يوم اءحد، و قتل جعفر يوم اءحد، و قتل جعفر يوم مؤ تة

رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه سختى هاى جنگ بالا مى گرفت و مردم به عقب بر مى گشتند، اهل بيت عليه السلام خود را پيش مى انداخت و ياران خود را از حرارت سوزان شمشيرها و نيزه ها حفظ مى كرد، چنان كه عبيده بن الحارث در جنگ بدر و حمزه در نبرد احد و جعفر در كارزار مؤ ته به شهادت رسيدند. (284)

299. دو گروه رسول

بعث اءلى الجن و الانس رسله ، ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذر و هم من ضرائها، و ليضربوا لهم اءمثالها، و ليبصروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم بمعتبر من تصرف مصاحها و اءسقامها و حلالها و حرامها و ما اءعد الله للمطيعين منهم و العصاة من جنة و نار، و كرامة و هوان

رسولان خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پرده هاى ظلمانى دنيا را از جلو چشمان آنان بردارند و از آسيب هاى دنيا بر حذرشان بدارند و از دنيا مثل ها براى آنان بيان كنند و بر عيوب آن ، بينايشان سازند و به آن مردم ملاك ها و اصول معتبر را در موقع رويارويى و تصرف در تندرسيتى ها و بيمارى هاى دنيا و حلال و حرام آن بفهمانند و به آنان بفهمانند كه خداوند

چه پاداشى براى مردم مطيع و چه مجازاتى براى مردم گنهكار از بهشت و دوزخ و كرامت و اهانت آماده فرموده است . (285)

290. راهنمايان شبهات

ما برح لله - عزت آلاوة - فى الرهة ، و فى البرهة ، و فى اءزمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم ، و كلمهم فى ذات عقولهم ، فاستصبحوا بنور يقظة فى الابصار و الاسماع و آلافئده ، يذكرون باءيام الله ، و يخوفون مقامه ، بمنزلة الادلة فى الفلوات . من اءخذ القصد حمدوا اءليه طريقه ، و بشروه بالنجاة ، و من اءخذ يمينا و شمالا ذموا اءليه الطريق و حذروه من الهلكة ، و كانوا كذلك مصابيح تلك الظلمات ، و ادله تلك الشبهات

براى خداوند متعال كه عزيز است نعمت هاى او زمانى بعد از مانى و در مدت هاى متناوب ، بندگانى است كه خداوند در انديشه ها آنان رازها مى گويد، و در عقول و دل هاى آنان سخن مى گويد. آن رهروان كوى حق با نور بيدارى در چشم ها و گوش ها و دل هايشان كسب روشنايى نمودند، مردم را به روزهاى خداوندى يادآور مى شوند و آنان را از مقام ربوبى بيمناك مى سازند، آنان راه يافتگان به منزله راهنمايان در بيابان ها هستند. هر كسى كه راه راست را انتخاب كند او را براى گزينش مزبور سپاس گويند و از افتادن در هلاكت برحذرش دارند و بدين سان چراغ هايى در آن تاريكى ها بودند و راهنمايانى در آن مشكلات . (286)

291. سر برانگيختن حضرت محمد (ص )

بعثت فيهم رسله ، و واتر اءليهم اءنبياءه ليستادو هم ميثاق فطرته ويذكروهم منسى نعمته ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدورة

خداوند فرستادگان خود را در ميان خلق فرستاد و پيامبرانش را پى

در پى (يا با فاصله ) به سوى آنها، مبعوث گردانيد تا از ايشان بخواهند پيمانى را كه در سرشت و فطرتشان نهاده بود ادا نمايند و نعمت الهى را كه به فراموشى سپرده شده بود به يادشان آورند و با تبليغ فرمان هاى خداوندى حجت را بر آن ها تمام كنند و عقلى كه موجب معرفت حق است و در وجودشان نهان گرديده بود در ايشان برانگيزند و نشانه هاى قدرت الهى را كه با دست تقدير به وجود آمده به ايشان نشان دهند. (287)

292. نتيجه اطاعت از پيامبر

اعلموا اءنكم ان اتبعتم الداعيى لكم ، سلك بكم منهاج الرسول و كفيتم موونة الاعتساف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق

بدانيد! اگر شما از كسى پيروى مى كرديد كه شما را به سوى حق دعوت مى كند و شما را بر طريق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توجيه و تحريك مى نمايد، از كج روى بى نياز مى گشتند و بار سنگين (خطاها) را از دوش خود مى انداختيد. (288)

293. خشوع پيامبران

لو كانت الانبياء اهل قوة لا ترام ... لكان ذلك اءهون على الخلق فى الاعتبار، و اءبعد لهم فى الاستكبار... و لكن الله سبحانه اءراد اءن يكون الاتباع لرسله و التصديق بكتبه و الخشوع لوجهه و الاستكانة لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصة لا تشوبها من غيرها شائبة . و كلما كانت البلوى و الاختبار اءعظم كانت المثوبة و الجزاء اءجزل

اگر پيامبران نيرومندانى بودند كه كسى و يا مقامى نمى توانست قصد سوئى به آنان داشته باشد و داراى عزتى بودند كه مورد ظلم قرار نمى گرفتند. اين نيرومندى ها ايجاب مى كرد كه مردم از پيامبران به آسانى بپذيرند و در برابر آنان استكبار نورزند، وليكن خداوند سبحان خواست كه پيروى از رسولان او و تصديق كتاب هاى او و خشوع به مقام ربوبى او و تمكين به امر او و تسليم محض به اطاعت او، امورى خاص آن ذات اقدس باشد و با هيچ خارج از آن امور، آلوده نگردد و هر اندازه ابتلاء و آزمايش بزرگتر باشد پاداش و جزا با عظمت تر مى باشد. (289)

294. بنده و فرستاده خدا

اشهد اءن محمدا صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده او است كه وى را براى اجراى فرمان خود و ابلاغ دلى هايى بر درست بودن شريعت و بيم دادن از كيفرهاى او كه در انتظار معاندين است فرستاد. (290)

295. موجبات نعمت

اءنظروا اءلى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اءليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، و جمع على دعوته اءلفتهم . كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها، و اءسالت لهم جداوال نعيمها، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها، فاءصبحوا فى نعمتها غرقين

بنگريد به موارد نعمت هايى كه خداوند به وسيله برانگيختن رسولى به آنان عنايت فرمود، اطاعت آن مردم را به دينى كه آورده جلب و محكم ساخت و انست و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود،؛ در اين هنگام نعمت با كرامت خود را براى آنان بگستراند و نهرهاى نعمت هايش را بر آنان به جريان انداخت و دين اسلام آنان را به فوايد و نتايج بركات آن دين جمع نمود، پس در نعمت آن غوطه ور گشتند. (291)

296. رمز ارسال رسولان

سبحانك خالقا و معبودا! بحسن بلائك عند خلقك خلقت دارا، وجعلت فيها ماءدبة : مشربا و مطعما و اءزواجا و خدما، و قصورا و اءنهارا، و زروعا و ثمارا، ثم اءرسلت داعيا يدعواليها فلا الداعى اءجابوا، و لا فيما رغبت رغبوا، ولا .لى ما شوقت اءليه اشتاقوا. اءقبلوا على جيفه قد افتضحوا باءكلها، و اصطلحوا على حبها

اى خدا! كه خالق و معبود همه موجودات هستى ، تو را براى آزمايش نيكويى كه نسبت به مخلوقاتت دارد مى ستايم . تو سرايى را آفريدى (مقصود بهشت است ) و انواع هر چيزى كه براى ميهمانى تهيه مى شود از نوشيدنى و خوردنى و همسران و خدمتكاران و كاخ خا و نهرها و محصولات زمينى و ميوه هاى درختى در آن قرار دادى . آن گاه كسى را فرستادى تا مردم را

به برخوردارى از آن نعمت ها دعوت كنند مقصود پيامبران است ، ليكن آن ها نه اين دعوت را پذيرفتند و نه به آنچه تو ايشان را به آن ترغيب فرمودى رغبتى نشان دادند و نه به چيزى كه به آن تشويقشان كردى اشتياقى نشان دادند، به لاشه دنيا رو آوردند و با خوردن آن خويشتن را رسوا ساختند و در دوستى ان با يكديگر هماهنگ شدند. (292)

297. نزديك ترين مردم به پيامبران

اءن اءولى الناس بالانبياء اءعلمهم بما جاؤ وا به ، ثم تلا: (اءن اءولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه وهذا النبى و الذين آمنوا) ثم قال : اءن ولى محمد من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته !

قطعا شايسته ترين مردم به پيامبران ، داناترين آنان به چيزى است كه پيامبران آورده اند. سپس آن حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: (قطعى است كه شايسته ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى مى كند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند) سپس فرمود: دوست محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را اطاعت كند، اگر چه ارتباط گوشتى (خويشاوندى ) با آن حضرت نداشته باشد و دشمن محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را معصيت كند، اگر چه خويشاوندى نزديك داشته باشد. (293)

298. داستان موسى و فرعون

لقد دخل موسى بن عمران و معه اءخوه هارون عليه السلام على فرعون ، و عليها مدارع الصوف ، و باءيديهما العصى ، فشرطاله - اءن اءسلم بقاء ملكه ، و دوام عزه ، فقال : (الا تعجبون من هذين يشرطان لى دوام العز، و بقاء الملك ، و هما بما ترون من حال الفقر و الذل ، فهلا اءلقى عليهما اءساورة من ذهب ؟) اءعظاما للذهب و جمعه ، و احتقارا للصوف و لبسه !

حضرت موسى بن عمران عليه السلام با برادرش هارون وارد شدند در حالى كه لباسى از پشم داشتند و عصايى به دست . آن دو بزرگوار عليه السلام به فرعون

شرط كردن كه اگر اسلام را بپذيرد، ملكى كه در اختيار دارد براى او باقى بماند و عزتش پايدار. فرعون مستكبر (به قوم خود) چنين گفت : آيا تعجب نمى كنيد از اين كه اين دو نفر با حال فقر و ذلتى كه دارند براى من شرطى پيشنهاد مى كنند كه اگر آن را پذيرفتم (اسلام را قبول كردم ) عزتم پايدار و ملكم باقى بماند؟آيا براى ادعاى چنين مقامى شايسته نبود كه دستبندهاى طلا بر دست داشتند؟اين سخن باطل فرعون ناشى از آن بوده است . (294)

299. دعاى على عليه السلام به درگاه خدا در مورد پيامبر (ص )

اللهم ... .اءجعل شرائف صلواتك ، و نوامى بركاتك ، على محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق ، و الفاتح لما انغلق ، و المعلن الحق بالحق ...

اللهم افسح له مفسحا فى ظلك ؛ و اجزه مضاعفات الخير من فضلك اللهم و اءعل على بناء البانين بناء و اءكرم لديك منزلته ، و اءتمم له نوره ، و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشهادة ، مرضى المقالة ، ذا منطق عدل ، و خطبه فصل

خداوندا! درودهاى شريف و بركات فزاينده خود را بر بنده و رسولت محمد صلى الله عليه و آله بفرست كه پايان دهنده گذشته است و گشاينده گره هاى پيچيده ، پيامبر كه حق را بر مبناى حق اعلان نمود. بار الها! عرصه وسيعى از سايه بيكرانت را بر او بگستران و پاداشى از خير فراوان از فضل و احسانت بر او عنايت فرما. خداوند! بنايى را كه (او براى نجات انسان ها) نهاده است از همه بناهاى بنيانگزاران بلندتر بدار. (يا

در ديار ابديت منزلت و مقام او بالاتر از همه منزلت ها و مقامات بفرما) و مقام او را در پيشگاهت عزيز و مكرم فرما و نورى را كه بر آن وجود پاك عنايت فرموده اى تكميل نما و او را در برابر برانگيختنش (براى رسالت عظمى ، پاداش لطف فرما) و شهادتش را مقبول و گفتارش را مورد رضايت و منطقش را داد گرانه و سخنش را جداكننده حق از باطل قرار بده .(295)

300. حقارت دنيا در نظر پيامبر

يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول : يا فلانة - لا حدى اءزواجه - غيبيه عنى فاءنى اذا نظرت اءليه ذكرت الدنيا و زخارفها فاعرض عن الدنيا بقلبه ، و اءمات ذكرها من نفسه ، و اءحب اءن تغيب زينتها عن عينه

(پيامبر) گاهى مى ديد پرده اى صورتگرى و نقاشى شده از در خانه اش آويخته است به زنش مى فرمود: آن پرده را از جلوى چشم دور كن ؛ زيرا وقتى كه بر آن مى نگرم ، دنيا و زر و زيورهايش را به ياد مى آورم . او از ته دل از دنيا اعراض مى نمود و ياد آن را از نفسش مى راند. لذا دوست داشت كه زينت دنيا را از ديدگانش دور بدارد. (296)

301. لطف خداوند در فرستادن پيامبر

لم يخل الله سبحانه خلقه من نبى مرسل ، اءوكتاب منزل ، اءو حجة لازمة ، اءو محجُة قائمة ؛ رسل لا تقصر بهم قلةُ عددهم ، و لا كثرة المكذبين لهم : من سابق سمى له من بعده ، اءو غابر عرفه من قبله

خداى سبحان مخلوقات خود را از وجود پيغمبرى كه از سوى او فرستاده شده يا كتابى كه از آسمان فرود آمده يا دليل استوارى كه هر كس را ملزم به پذيرفتن مى كند، يا راهى واضح و ثابت ، خالى نگذاشت . پيغمبرانى كه كمى تعداد ايشان و كثرت مخالفانشان باعث نشد كه در اداى وظيفه رسالت ، كوتاهى ورزند، از جمله اين پيامبران كسى بوده (يا كسانى بوده اند)

كه نام پيامبرى بعدى براى او (از سوى خدا) ذكر شده بود، يا كسى كه بعدا آمده ، اما

پيامبر قبلى وى را معرفى كرده بوده است . (297)

302. تمام شدن حجت خدا با پيامبر (ص )

لم يخلهم بعد اءن قبضه ، مما يؤ كد عليهم حجة ربوبيتة ، و يصل بينهم و بنى معرفته ، بل تعاهدهم بالحجج على اءلسن الخيرة من اءنبيائه ، و متحملى و دائع رسالاته ، قرنا فقرنا؛ حتى تمت بنبينا محمد صلى الله عليه و آله حجته

پس از درگذشت آدم عليه السلام خداوند مردم را از امورى كه دليل پروردگارى او را برايشان مؤ كد و استوار سازد و در ميان آنان و شناخت خود پيوستگى برقرار نمايد خالى و بى نصيب نگذاشت ، بلكه با دليل هايى كه بر زبان پيامبران برگزيده و حاملان امانت هاى و براى بندگانش جارى مى شد، با مردمان پيمان بست ، نسلى پس از نسلى مى آمد و زمان سپرى مى شد تا اين كه حجت و دليل خدا بر بندگانش با وجود پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله كامل و تمام گرديد.

بخش چهارم : امامت (298)

1- امامت
303. مقام امامت

فرض الله ... الامانات نظاما للامة ، و الطاعة تعظيما للامامة

خداوند،امانت پيشوايى را براى نظام امت ، و اطاعت را براى بزرگداشت مقام امامت واجب كرد. (299)

304. گنج هاى خداوندى

فيهم كرائم القرآن الايمان ، و هم كنوز الرحمن . اءن نطقوا صدقوا، و اءن صمتوا لم يسبقوا

آيات كريمه قرآن در شاءن و منزلت اهل بيت عليه السلام نازل شده است و آن ها گنج هاى علوم خداوند رحمان هستند، اگر سخن بگويند راست اس و اگر سكوت كردند از آن ها سفت گرفته نشود. (300)

305. همراه با ائمه

اءنظروا اءهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم ، و اتبعوا اءثرهم ، فلن يخرجوكم من هدى ، و لن يعيدو كم فى ردى ، فان لبدوا فالبدوا و اءن نهضوا فانضوا. و لا تسبقو هم فتضلوا، و لا تتاءخروا عنهم فتهلكوا

به خاندان پيامبرتان بنگريد و همراه آنان باشيد به هر سمتى كه گام بر مى دارند، شما هم به همان سمت گام برداريد؛ زيرا آن ها هرگز شما را از راه راست خارج نمى كنند و به سستى باز نمى گردانند. پس اگر سكوت كردند شما هم سكوت كنيد و اگر قيام كردند شما هم قيام كنيد و از آن ها پيشى نگيريد كه گمراه خواهيد شد و از آنان عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد. (301)

306. قياس امت با آل محمد (ص )

لا يقاس باءل محمد صلى الله عليه و آله من هذه الامة احد، و لا يسوى بهم من جرت نعمتهم عليه اءبدا: هم اساس الدين ، و عماد اليقين . اءليهم يفى ء الغالى ، و بهم يلحق التالى و لهم خصائص حق الولايُة ، و فيهم الوصية و الوراثة ؛ الان اذ رجع الحق اءلى اءهله و نقل اءلى منتقله !

كسى كه از اين امت را با آل محمد صلى الله عليه و آله مقايسه نتوان كرد و كسانى كه ريزه خوار نعمت آل محمدند، با آن ها برابر نخواهند بود، آنان اساس دينند و اركان يقين ، غلو كننده به سوى آنان باز گردد و عقب مانده بايد به آنان ملحق شود. ويژگى هاى ولايت از آنان است و وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و وراثت او در ميان آنان است ، هم

اكنون حق به اهلش على عليه السلام بازگشت و دوباره به جايى كه از آنجا منتقل شده بود باز گرديده است . (302)

307. كوه هاى استوار دين

هم اهل البيت موضع سره ، و لجاء اءمره ، و عيبةُ علمه ، و موئل حكمه ، و كهوف كتبه ، و جبال دينه ، بهم اءقام انحناء ظهرة ، و اءذهب ارتعاد فرائصه

آنان (خاندان نبوت ) نگهدارنده اسرار خدا و ملجا و پناه دستورات اويند، آنان خزينه علم و مرجع احكام و پناهگاه كتاب ها و كوه هاى استوار دينند، به وسيله آنان خميدگى كمر دين راست و لرزش هاى اندام اسلام زايل مى گردد. (303)

308. توصيف خاندان محمد (ص )

عقلوا الدين عقل و عاية و رعايُة ، لا عقل سماع و رواية

خاندان محمد صلى الله عليه و آله دين را شناختند؛ شناختى تواءم با دانايى و عمل ، نه آن كه فقط بشنوند و بازگو كنند. (304)

309. دزد واقعى

فى خطبة له يذكر فيها فضائل اءهل البيت عليه السلام : نحن اشعار و الاصحاب ، و الخزنُة و الابواب ؛ و لا تؤ تى البيوت الا من اءبوابها، فمن اءتاها من غير اءبوابها سمى سارقا

در خطبه اى پيرامون فضايل اهل بيت عليه السلام مى فرمايد: ماييم خاصان و اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و خزانه داران و درها. به هر خانه اى جز از در آن نشايد وارد شد و هر كه جز از آن درها وارد گردد دزد ناميده شود. (305)

310. ستون هاى استوار

هم دعائم الاسلام ، و لائج الاعتصام

خاندان محمد صلى الله عليه و آله تكيه گاه هاى اسلام و پناهگاه هاى آن هستند. (306)

311. سخاوتمندانى اهل بيت

قد سئل : كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و اءنتم اءحق به ؟فقال : اءما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلى الله عليه و آله نوطا، فانها كانت اءثرة شحت عليها نفوس قوم ، و سخت عنها نفوس آخرين و الحكم الله

سئوال شد: با ين كه شما از قوم خود به اين مقام خلافت سزاوار تريد، چگونه شد كه آن ها شما را از آن باز پس زدند؟حضرت فرمود: به زور گرفتن اين مقام از دست ما، با آن كه ما از نظر نسب بالاتر و پيوند خويشى ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر و استوارتر است ، به اين سبب است كه خلافت امتيازى بود كه عده اى به آن آزمندى و زفتى نشان دادند و گروهى اهل بيت سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و داور خداست . (307)

312. تمجيد از اهل بيت

نحن اءفصح و اءنصح و اءصبح

ما فصيح تر و خيرخواه تر و خوشروتريم . (308)

313. فرمان بردن از اولياى امر

اءن اءطعتمونى فانى حاملكم اءن شاء الله على سبيل الجنة ، و اءن كان ذا مشقُة شديدة و مذاقُة مريرة

اگر شما مرا اطاعت كنيد من شما را به خواست خداوند به بهشت رهنمون مى كردم ، اگر چه اين تلاش داراى مشقت سخت و طعم تلخى است . (309)

314. وزير پيامبر (ص )

اءنك تسمع ما اءسمع ، وترى ما اءرى ، الا اءنك لست بنبى ، و لكنك لوزير و اءنك لعلى خير

خطاب پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام : تو مى شنوى آنچه را كه من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم ؛ ولى تو پيامبر نيستى ، بلكه تو وزير من هستى و تو در مسير خير قرار گرفته اى . (310)

315. خاموشى ستوده

هم عيش العلم ، و موت الجهل . يخبركم حلمهم عن علمهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ، و صمتهم عن حكم منطقهم

آل محمد صلى الله عليه و آله حيات علم اند و مرگ جهل و نادانى ، بردبارى آنان خبر از علم آنان مى دهد و ظاهرشان از باطنشان و سكوت (پر معناى آنان ) از حكمت هاى سخن آنان . (311)

316. فضيلت خاندان رسول

فى صفة اءهل بيت عليه السلام : هم الذين يخبر كم حكمهم عن علمهم ، و صمتهم عن منطقهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ؛ لا يخالفون الدين و لا يختلفون فيه ؛ فشهو بينهم شاهد صادق ، و صامت ناطق

آل محمد صلى الله عليه و آله هستند كه حكمشان (درباره واقعيات ) خبر از علمشان مى دهد و سكوتشان از گفتارشان و آشكارشان از نهنشان . نه با دين مخالفت مى ورزند و نه در دين اختلافى با يكديگر دارند، پس دين در ميان آنان شاهدى است راستگو و ساكتى است گويا. (312)

317. چراغى در تاريكى

مثلى بينكم كمثل السراج فى الظلمة ، يستضى ء به من ولجها

مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريكى است آن كس كه به حيطه روشنايى آن داخل شود از نور آن برخوردار گردد. (313)

318. امر اهل بيت

اءن اءمرنا صعب مستصعب ، لا يحمله اءلا عبد مومن امتحن الله قلبه للايمان

قطعى است كه امرها (اهل بيت ) سخت است و بس دشوار، آن را تحمل نمى كند مگر مؤ منى كه خداوند قلب او را براى ايمان آزمايش نموده است . (314)

319. خواسته حضرت على (ع )

نساءل الله منازل الشهداء، و معايشة السعداء، و مرافقُة الانبياء

از خداوند، منزلت شهيدان و همزيستى با نيك بختان و همراهى با پيامبران را مساءلت داريم . (315)

320. خصايص اولياى خدا

اءن اءولياء الله هم الذين نظروا اءلى باطن الدنيا اذا نظر الناس اءلى ظاهرها، و اشتغوا باجلها اءذا اشتعل الناس بعاجلها، فاءماتوا منها ما خشوا اءن يميتهم ، و تركوا منها ما علموا اءنه سيتر كهم ، و راءوا استكثار غير هم منها استقلالا، و در كهم لها فوتا، اءعداء ما سالم الناس و سلم ما عادى الناس ! بهم علم الكتاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و به قاموا، لا يرون مرجوا فوق ما يرجون ، و لا مخوفا فوق ما يخافون

قطعى است كه دوستان خداوند كسانى هستند كه به باطن دنيا نگريستند، در حالى كه مردم معمولى به ظاهر آن نگاه مى كنند، اولياء الله به آخر دنيا (پس از مرگ ) مى نگرند، در آن هنگام كه مردم به آنچه كه در دنيا به سرعت مى گذرد مى نگرند.

پس اولياء الله از اين دنيا ميراندند آنچه را كه ترسيدند، آنان را بميراند و رها كردند از دنيا آنچه را كه مى دانستند كه به زودى آنان را رها خواهد كرد و آنچه را كه ديگران افزون گرايى (تكاثر) مى ديدند، اينان آن را تمايل به ناچيز گرايى تلقى نمودند و آنچه را كه ديگران دريافت كردند اولياء الله آن را از دست دادن تلقى كردند و دشمن چيزى بودند كه مردم با آن سر آشتى داشتند و با چيزى آشتى بودند كه مردم آن را دشمن مى دانستند. به وسيله اولياء

الله بود كه قرآن شناخته شد و با همين قرآن بود كه به علم دست يافتند و قرآن با آن برپا شد و خود آنان با قرآن قيام كردند آنان به فوق آنچه اميدوارند آمدى ندارند و از فوق آنچه از آن مى ترسند بيمى ندارند. (316)

321. فضيلت على جهت قبول سخن و امر رسول الله

لقد علم المتحفظون من اءصحاب محمد صلى الله عليه و آله اءنى لم اءرد على الله و لا على رسوله ساعُة قط. و لقد واسته بنفس فى المواطن اليتى تنكص فيها الابطال ، و تتاءخر فيها الاقدام ، نجدةُ اءكرمنى الله بها

ياران امانتدار و نگهداران اسرار محمد صلى الله عليه و آله به طور قطع مى دانند كه من حتى ساعتى فرمان خدا و فرمان رسول خدا را رد نكرده ام . من در مواردى با جانم به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يارى جدى نمودم كه دلاوران در آن موارد به عقب بر مى گشتند و گام ها پس مى گرديدند. اين شجاعت و دليرى همان است كه خداوند به من عنايت فرمود و به وسيله آن مرا تكريم نموده است . (317)

322. مثل آل محمد (ص )

اءلا اءن مثل اءل محمد صلى الله عليه و آله كمثل نجوم السماء؛ اذا خوى نجم طلعت نجم فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع ، و اءراكم ما كنتم تاءملون

آگاه باشد و بدانيد كه مثل آل محمد صلى الله عليه و آله مانند مثل ستارگان آسمان است كه هرگاه ستاره اى نهان گردد، ستاره اى ديگر طلوع مى كند. پس گويى كه نعمت هاى خدا درباره شما كامل گرديده و آنچه را آرزو داشته ايد خداوند به شما نشان داده است . (318)

323. عترت پيامبر

فى توصيف عترة النبى صلوات الله عليهم : - هم اءزمة الحق ، و اءعلام الدين و اءلسنه الصدق ، فاءنزلوهم باءحسن منازل القرآن ، وردوهم ورود الهيم العطاش

در توصيف خاندان محمد صلى الله عليه و آله فرمود: آنان زمامداران حق و پيشتازان دين و زبان هاى صدق اند، آنان را در بهترين و مناسب ترين مقام قرآنى كه دارند تلقى نماييد و وارد شويد به آنان مانند ورود شتران تشنه به چشمه سارهاى گوارا. (319)

324. دعوت به خدا

ناظر قلب البيب به يبصر اءمده ، و يعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعى ، فاستجيبوا للداعى ، و اتبعوا الراعى

انسان عاقل با چشم دل ، غايت و هدف نهايى خود را مى بيند و فراز و نشيب و پايين و بالاى زندگى خود را مى شناسد، دعوت كننده را و پيروى كنيد از پيروى كنيد از پيشوايان . (320)

325. رابطه على (ع ) با پيامبر (ص )

قد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله عليه و آله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصةُ. وضعنى فى حجره ... و ما وجد لى كذبُة فى قول ، و خطلة فى فعل

شما موقعيت و رابطه مرا با رسول خدا صلى الله عليه و آله از جهت خويشاوندى نزديك و مقام و منزلت اختصاصى مى دانيد، او مرا در اتاق خويش مى نشاند، آن حضرت صلى الله عليه و آله هيچ دروغى در سخن از من نشنيد و خطايى در كارى از من نيافت . (321)

326. تشبيه خاندان رسالت

نحن النمرقُة الوسطى ، بها يلحق التالى ، و اءليها يرجع الغالى

ما خاندان رسالت همانند بالشى هستيم در ميانه (كه از دو سوى به آن تكيه مى كنند آن كس كه وامانده سرانجام خود را به آن مى رساند و آن كس كه پيشى گرفته است عاقبت به سوى آن برمى گردد. (322)

327. يگانگى امام با رسول

اءنا من رسول الله كالضوء من الضوء، و الذراع من العضد

يگانگى من با رسول خدا همچون نورى است روشنى يافته از نورى ديگر و همچون يگانگى ساعد و بازو. (323)

2 - توصيف على و زمانش
328. سرور اهل فجور

اءنا يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب الفجار

من رئيس و رهبر مومنانم و مال دنيا رئيس و سرور اهل فجور و بدكاران است . (324)

329. رد ستايش ستايشگران

قد كرهت اءن يكون جال فى ظنكم اءنى اءحب الاطراء و استماع الثناء و لست - بحمد الله كذلك

خوش ندارم كه حتى در ذهن شما خطور كند كه من مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مى برم ، و بحمد الله چنين نيستم . (325)

330. من اينگونه ام !

اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار.... لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلون و لا يفسدون

من از آن مردمى هستم كه سرزنش هيچ سرزنش گرى آنان را از راه خدا باز نمى دارد. سيمايشان سيماى راستان است و گفتارشان گفتار نيكان ... نه گردن فرازى مى كنند، نه برترى مى جويند، نه كينه در دل مى پرورند و نه فساد مى انگيزند. (326)

331. رفتار با حاكم حقيقى

لا تكلمونى بما تكلم به الجبابرة ، و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اءهل البادرة و لا تخالطونى بالمصانعةُ

با من آن گونه كه با جباران سخن گفته مى شود سخن مگوييد و چنان كه از حاكمان بد خشم پرهيز مى شود از من نپرهيزيد و با ظاهر سازى و ريا كارانه با من رفتار نكنيد. (327)

332. روزگار بس دشوار

ياءتى على الناس زمان غضوض ، يعض الموسر فيه على ما فى يديه و لم يؤ مر بذلك ، قال الله سبحانه : (و لا تنسوا الفضل بينكم ). تنهد فيه الاشرار و تستذل الاخيار، و يبايع المضطرون ، و قد نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن بيع المضطرين

روزگار بس دشوارى بر مردم بيايد، در آن زمان توانگر آن چه را در دست دارد، حال آن كه به چنين كارى فرمان داده نشده است . خداى سبحان فرموده است : (بخشش ميان خود را فراموش مكنيد!) در آن روزگار بدان ارجمندند و نيكان بى مقدار شمرده شوند، درماندگان خريد و فروش مى شوند، در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خريد و فروش با مردمان مضطر و درمانده نهى فرموده است . (328)

333. مداواى مردم

اءريد اءن اءداوى بكم اءنتم دائى ، كناقش الشو كة بالشوكة ، و هو يعلم اءن ضلعها معها! اللهم قد ملت اءطباء هذا (الداء) الدوى ، و كلت النزعة باءشطان الركى !

شگفتا مى خواهم با شما كه درد من هستيد جامعه را مداوا كنم ، كار من مانند كار كسى است كه مى خواهد خار را با خار بيرون آورد، با اين كه مى داند كجى خار همراه خار است . بار خدايا! پزشكان اين درد عميق و جانسوز خسته شده اند و بازوى تواناى مردانى كه آب همت از چاه وجود اين مرد كشيده اند، ناتوان گرديده است . (329)

334. راسخ در عمل

و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت عنها

سوگند به خدا، اگر تمم عرب بر قتال با من پشت يكديگر دهند، من به آن ها

پشت نكنم . (يعنى از جنگيدن با آن ها بيمى ندارم ) (330)

335. روزگار حضرت على عليه السلام

مالى اءراكم اءشباحا بلا اءرواح ؟و اءرواحا بلا اءشباج ، و نسا كا بلا صلاح ، و تجارا بلا اءرباح ، و اءيقاظا نوما، و شهودا غيبا، و ناظرة عمياء

چه شده است كه شما را همچون بدن هاى بى جان و جان هاى بى بدن و عابدان ناپرهيزگار و بازرگان بى سود و بى بهره و بيداران خفته و حاضران غايب و چشمداران نابينا، مى بينم . (331)

336. تنهايى على عليه السلام

و طفقت اءرتئى بين اءن اءصول بيد جذاء اءو اءصبر على طخية عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير، و يكدح فيها مؤ من حتى يلقى ربه

با خود انديشيدم كه آيا با دستى بريده (بى يار و ياور) حمله كنم ، يا آن كه در برابر اين تيرگى كور (و گمراه كنند0) شكيبا بمانم ، تيرگى كه بزرگسال در آن پير مى شود و خردسال مويش سپيد مى گردد و مومن در آن چندان رنج مى برد تا به ديدار پروردگارش بشتابد. (332)

337. نگرش على عليه السلام به روزگار

اعلموا! رحمكم الله ! اءنكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل ... قتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق

بدانيد، خدايتان رحمت كناد! كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه حقگويان اندكند... جواناشان بدخورى و ناسازگارند و پيرانشان گنهكار و عالمانشان منافق (333)

338. دعاى على عليه السلام

اللهم اجعل نفسى اول كريمة تنتزعها من كرائمى ، و اءول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندى

خدايا! نخستين چيز گرامى كه از من مى گيرى و نخستين امانت از نعمت هاى امانت داده است به من كه باز مى ستانى جان من باشد. (334)

339. توصيف روزگار

اءيها الناس ! انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن كنود يعد فيه المحسن مسئا و يزداد الظالم فيه عتوا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسال عما جهلنا

در توصيف روزگار خود مى فرمايد: اى مردم ! ما در روزگارى منحرف و زمانه اى ناسپاس به سر مى بريم . نيكوكار، بدكار به شمار مى آيد و ستمكار بيش از پيش بر طغيانش مى افزايد. از آن چه مى دانيم بهره مند نمى شويم و آن چه را نمى دانيم نمى پرسيم . (335)

340. علم غيب در روزگار بعدى

سياءتى عليكم من بعى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل .. و لا فى البلاد شى ء اءنكر من المعروف ، و لا اءعرف من المنكر! پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسيد كه در آن زمان چيزى پنهان تر از حق و چيزى آشكارتر از باطل نيست ... و در شهرها چيزى ناپسندتر از كار نيك و پسنديده تر از كار زشت وجود ندارد. (336)

341. عظمت محبت على عليه السلام

لو اءحبنى جبل لتهافت ..

اگر كوهى مرا دوست بدارد درهم فرو ريزد. (337)

342. آسانى مرگ دنيا در قياس با آخرت

موتات الدنيا اءهون على من موتات الاخره

مرگ هاى دنيا، براى من از مرگ هاى آخرت آسان تر است . (338)

343. نظر امام عليه السلام نسبت به دنيا

اءنا كاب الدنيا لوجهها، و قادرها بقدرها، و ناظرها بعينها

من اين جهان را به دور انداخته ام و چهره اش را به خاك ماليده ام و آن را درست اندازه گيرى كرده ام و به حقيقت آن بينا هستم . (339)

344. توصيف آخر زمان از زبان امام على عليه السلام

و ذلك زمان لا ينجو فيه الا كل مؤ من نومة ، اءن شهدا لم يعرف ، و اءن غاب لم يفتقد، اءولئك مصابيح الهدى ، و اعلام السرى ، ليسوا بالمساييح ، و لا المذاييع البذر، اءولئك يفتح الله لهم اءبواب رحمته ، و يكشف عنهم ضراء نقمته

در آن زمان (آخر الزمان ) هيچ كس نجات پيدا نمى كند مگر مؤ من گمنام ، در ميان مردم است ولى او را نشناسند، و در ميان جمعيت كه نباشد كسى سراغ او را نگيرد، آنها چراغ هاى هدايت و نشانه هاى رستگارى اند، نه فتنه انگيزند و اهل فساد، و نه سخن چين اند،نه عيب جويى و آبروريزى مى كنند و نه بيهوده گويند. خدا درهاى رحمت خود را به روى آنان گشوده و از گزند خشم خود نگاهشان داشته است . (340)

345. مرد نمايان نامرد

من خطبته و هو يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الانبار من قبل جيش معاوية فلم ينهضوا: يا اءشباه الرجال و لا رجال ! حلوم الاطفال ، و عقول ربات الحجال ، لوددت اءنى لم اءركم و لم اءعرفكم معرفُة - و الله جرت ندما، و اءعقبت سدما. قاتلكم الله ! لقد ملاتم قلبى قيحا، و شحنتم صدرى غيظا، و جرعتمونى نغب التهمام اءنفاسا، و اءفسد تم على راءيى بالعصيان و الخذلان

خطبه اى است از آن حضرت عليه السلام هنگامى كه خبر هجوم لشكريان معاويه به انبار به او رسيد و مردم از اين خبر تحريك نشده بودند: اى نامردان مرد نما! روياهاى كودكان در دلتان عقول زنان حجله نشين در مغزتان اى كاش شما را نمى ديدم و

نمى شناختم ! سوگند به خدا، اين شناخت پشيمانى بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت . خدا نابودتان كناد! قلبم را با خونابه پر كرديد و سينه ام را از خشم مالامال نموديد و غم هاى متوالى را جرعه پس از جرعه به من خورانديد و راءى و نظرم را با نافرمانى و تنها گذاشتن من مختل ساختيد. (341)

346. شگفتا از سخن دشمن

عجبا لا بن النابغة ! يزعم لاهل الشام اءن فى دعابة و اءنى امروء تلعبابةُ: اءعافس و اءمارس ! لقد قال باطلا، و نطق آثما...

شگفتا از پسر نابغه (عمر بن عاص )! براى اهل شام ادعا مى كند كه من داراى روحيه شوخ و مردى لهوگرا هستم ! كشتى گيرى هستم كوشا كه كار من به زمين زدن مردان و تلاش بر آن است . اين نابكار باطل گفته و سخن معصيت كارانه به زبان آورده است . (342)

347. مقام اهل بيت عليه السلام

نظرت فاذا ليس لى رافد، و لا ذاب و لا مساعد، الا اءهل بيتى فضنت بهم عن المنية فاءعضيت على القذى

نگريستم و ديدم (براى گرفتن حق خويش ) يار و ياورى و مدافع و همكارى جز اهل بيت خويش ندارم كه راضى به مرگ آنان نبودم و به ناچار چشمى را كه خس و خاشاك در آن رفته بر هم نهادم . (343)

348. شناخت مقام على عليه السلام

ءاءقنع من نفسى باءن يقال : هذا اءمير المومنين ، و لا اءشار كهم فى مكاره الدهر، اءو اءكون اءسوة لهم فى جشوبة العيش ! فما خلقت ليشغلنى اءكل الطيبات ، كالبهيمة المربوطة ؛ همها علفها، اءو المرسلُة شغلها تقممها تكترش من اءعلافها، و تلهو عما يراد بها، اءو اءترك سدى اءو اءهمل عابثا

آيا من درباره خود به اين امر قانع باشم كه مردم به من اميرالمومنين بگويند، اما در سختى هاى روزگار با آنان شريك نباشم ، يا در زندگى خشن و دشوار اسوه و مقتداى ايشان نگردم ؟من براى اين آفريده نشده ام كه خوردن غذاهاى پاكيزه مرا سرگرم سازد و در اين باره همچون چارپايى باشم كه افسار او را در كنارى بسته باشند و همه توجه و علاقه او به علوفه و خوراك خود باشد، يا همانند حيوانى رها و آزاد باشم كه كار او به هم زدن زباله ها و يافتن چيزى از ميان آن ها و پر كردن شكم خود از آن است و از قصدى كه براى او دارند (كه سرش را ببرند و گوشتش را بخورند) غافل است و نيز آفريده نشده ام كه بيهوده رها شوم و مهمل و بيكار

بمانم . (344)

349. احوال آدمى در دنيا

قيل له : كيف نجدك يا اءميرالمومنين ؟فقال عليه السلام : كيف يكون حال من يفنى ببقائه ، و يسقم بصحته ، و يؤ تى من ماءمنه !

به اميرالمؤ منين عليه السلام گفته شد: حال تو را چگونه مى يابيم ؟

آن حضرت عليه السلام پاسخ داد: چگونه است حال كسى كه هر چه در دنيا باقى بماند و عمل كند، به فنا و نيستى نزديك مى گردد و با سلامتى خود به سوى بيمارى مى رود و در پناهگاه امن خود مرگ به او مى رسد. (345)

350. اطاعت با شناخت

عليكم بطاعة من لا تعذرون بجهالته

بر شما باد اطاعت كسى كه از شناختن او معذور نيستيد. (346)

351. سرزنش على عليه السلام

ما كنت لا عتذر من اءنى كنت اءنقم عليه اءحداثا؛ فان كان الذنب اءليه ارشادى و هدايتى له ؛ فرب ملوم لا ذنب له

من چنين نبودم كه بابت عيب هايى كه بر عثمان به خاطر بدعت هايى كه در دين وارد كرده بود مى گرفتم عذر بخواهم ، پس اگر راهنمايى و هدايت من براى او، گناهى براى من به حساب مى آيد (پاسخ من اين است كه ) چه بسا سرزنش شده اى كه مرتكب گناه و خطايى نگرديده است . (347)

352. رستگارى در دورى از دنيا

اءليك عنى يا دنيا، فحبكك على غاربك ... هيهات ! من وطى ء دحضك زلق ، و من ركب لججك غرق ، و من ازور عن حبائلك وفق ، والسالم منك لا يبالى اءن ضاق به مناخه ، و الدنيا عنده كيوم حان انسلاخه . اعزبى عنى ! فوالله لا اءذل لك فتستذ لينى ، و لا اءسلس لك فتقود دينى

اى دنيا! از من دور شود كه ريسمانت را برپشتت افكندم (رهايت كردم ). من از چنگال هاى تو رهيده ام و از دام هاى تو گريخته ام و از افتادن در لغزشگاه هاى تو دورى كرده ام ... افسوس ! هر كس به لغزشگاه تو قدم گذاشت لغزيد هر كس در ژرفگاه هاى تو وارد شد غرق گشت ، آن كه از دام هاى تو رهيد رستگار شد و كسى كه از دست تو به سلامت ماند، چه باك كه در دنيا به سختى گذراند؛ زيرا دنيا در نظر او به منزله روزى است كه زوالش نزديك است . از من دور شود! كه به خدا سوگند، من

رام تو نگردم كه خوارم سازى و سر به فرمان تو ننهم كه مرا هرجا خواهى بكشانى . (348)

353. امام هدايتگر

اءنما مثلى بينكم كمثل السراج فى الظلمة ، يستضى ء به من ولجها

مثل من در ميان شما مثل چراغى است در تاريكى كه هر كس به سوى نور او شتابد از او نور و روشنى جويد. (349)

354. اميد به دنيا

ساءل معاوية ضرار بن ضمرة الشيبانى عن اءميرالمؤ منين عليه السلام : فقال : اشهد لقد راءيته فى بعض مواقفه و قد اءرخى الليل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحيته ، يتململ تململ السليم و يبكى بكاء الحزين و يقول : يا دنيا يا دنيا، اءليك عنى ! اءبى تعرضت ؟اءم الى تشوقت ؟لا حان حينك هيهات ! غرى غيرى ، لا حاجة لى فيك ، قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها! فعيشك قصير، و خطرك يسير، و اءملك حقير. آه من قلة الزاد، و طول الطريق ، و بعد السفر، و عظيم المورد

معاويه از ضرار بن ضمره شيبانى درباره اميرالمؤ منين عليه السلام پرسيد، ضرار گفت : گواهى مى دهم كه در شبى تاريك او را ديدم كه در محرابش ايستاده و محاسنش را گرفته است و مثل مارگزيده به خود مى پيچد و مانند مصيبت زده گريه مى كند و مى فرمايد: اى دنيا! از من دور شود، آيا خود را به من عرضه مى كنى ! يا آرزومند منى ؟مباد آن روز كه مرا بفريبى ، هيهات ! ديگرى را بفريب ، مرا به تو نيازى نيست ، من تو را سه طلاقه كرده ام كه رجوعى در آن نيست ، زندگى در تو كوتاه است و اهميت تو اندك و اميد به تو حقير. آه از كمى توشه و

درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا كه وارد مى شويم . (350)

355. بى ارزش دنيا

و لله لدنيا كم هذه اءهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم

به خدا سوگند، كه دنيا شما در نظر من از استخوان يك خوك در دست فردى جذامى بى ارزش تر است . (351)

356. توجه به زندگى به جاى آخرت

اءف لكم ! لقد سئمت عتابكم ! اءرضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة عوضا؟و بالذل من العز خلفا! اذا دعوتكم الى جهاد عدو كم دارت اءعينكم ، كانكم من الموت فى غمرةُ، و من الذهول فى سكرة . يرتج عليكم حوارى فتعمهون و كاءن قلوبكم ماءلسُة فاءنتم لا تعقلون

اف بر شما! خسته شدم بس كه سرزنشتان كردم ! آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا دل خوش كرده ايد؟و به جاى عزت به خوارى تن داده ايد! هر گاه شما را به پيكار با دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمانتان چنان در كاسه مى گردد كه گويى در چنگال مرگ گرفتار آمده ايد و در غفلت به سر مى بريد. باب گفتگوى من با شما بسته شده و شما سرگردانيد، گويى دل هايتان آميخته به جنون شده و از اين رو تعقل نمى ورزيد. (352)

3 - فتنه خوارج
357. احتجاج امام در موضوع حكمين

قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فاءبيتم على اءباء (المخالفين ) المنابذين ، حتى صرفت راءيى اءلى هوا كم ، و اءنتم معاشر اءخفاء الهام سفهاء الاحلام ؛ و لم آت - لا اءبالكم - بجرا، و لا اءردت لكم ضرا

من شما را از اين حكميت باز داشتم ؛ اما شما چون دشمن (يا مخالف ) از پذيرش اين دستور من سر باز زديد تا جايى كه راءى خود را در كار هواى شما كردم كه گروهى سبكسر و نابخرد هستيد. من براى شما - اى ناكسان - شر و بدى نياوردم و زيان و ضررى برايتان نخواستم . (353)

358. پيشگويى عاقبت خوارج

لما قتل الخوارج فقيل له : يا امير المومنين ! هلك القوم باءجمعهم : كلا و الله اءنهم نطف فى اءصلاب الرجال ، و قرارات النساء، كلما نجم منهم قرن قطع ، حتى يكون آخرهم لصوصا سلابين

خوارج كه كشته شدند به اميرمؤ منان عرض شد: اى اميرالمؤ منين ! اين جماعت همه نابود شدند. حضرت فرمود: هرگز به خدا قسم ! كه آن ها نطفه هايى در پشت مردان و زهدان هاى زنان هستند، هرگاه شاخى از آنان برويد قطع گردد تا اين كه سرانجام از آنان عده اى راهزن و دزد برجاى ماند. (354)

359. در آوردن چشم فتنه

اءيها الناس ! فاءنى فقاءت عين الفتنة ، و لم يكن ليجترى عليها اءحد غيرى بعد اءن ماج غيهبها، و اشتد كلبها

اى مردم ! من چشم فتنه را در آوردم و در زمانى كه تاريكى آن موج مى زد و هارى و سختى آن اوج گرفته بود كسى جز من جراءت دفع آن را نداشت . (355)

360. سپاهى شريك جرم قتل

فو الله لو لم يصيبوا من المسلمين الا رجلا و احدا معتمدين لقتله ، بلا جرم جره لحل لى قتل ذلك الجيش كه ؛ اذ حضروه فلم ينكروا، و لم يدفعوا عنه

در روايتى از امام على عليه السلام درباره اصحاب جمل آمده است : به خدا سوگند، اگر حتى يك نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهى به عمد مى كشتند، كشتن همه آن سپاه بر من روا بود؛ زيرا آن لشكر حضور داشته اند و كشتن آن بى گناه را زشت نشمرده و از وى دفاع نكرده اند. (356)

361. حكمين نادان

فاءجمع راءى ملئكم على اءن اختاروا رجلين ، فاءخذنا عليهما اءن يجعجعا عند القرآن ، و لا يجاوزاه ، و تكون اءلسنتهما معه و قلوبها تبعه . فتاها عنه ، و تركا الحق و هما يبصرانه

آن گاه راى بزرگان شما بر اين شد كه دو مرد را انتخاب كنند و ما از آنان پيمان گرفتيم كه مطابق قرآن عمل كنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دل هايشان پيرو آن ؛ امام از قرآن دست كشيدند و حق را فرو گذاشتند در حالى كه آن را مى ديدند. (357)

362. نهى از كشتن خوارج

لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فليس من طلب الحق فاءخطاه ، كمن طلب الباطل فاءدركه

بعد از من با خوارج نجنگيد (خوارج را نكشيد)؛ زيرا كسى كه طالب حق باشد و به آن نرسد، همچون كسى نيست كه جوياى باطل باشد و به آن دست يابد. (358)

363. قاسطين ، ناكثين ، مارقين

لما نهضت بالامر نكثت طائفة ، و مرقب اءخرى ، و قسط آخرون ، كانهم لم يسمعا الله سبحانه يقول : (تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبُة للمتقين ، بلى و الله ! القد سمعوها و وعودها، ولكنهم حليت الدنيا فى اءعينهم و راقهم زبرجها

آن گاه كه خلافت را به دست گرفتم گروهى پيمان شكستند و دسته اى از دين بيرون شدند و گروهى راه ستم را در پيش گرفتند. گوى نشنيدند كه خداى سبحان مى فرمايد: آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواهان سركش و فساد نباشند و پايان نيك از آن پرهيزگاران است .

آرى ! به خدا سوگند كه آنان اين سخن را نشنيدند و آن را فهم نكردند، اما دنيا در چشمان آن ها آراسته شد و زرق و برق آن شيفته شان كرد. (359)

364. هدايت امام در حكميت

قد قام اءليه رجل من اءصحابه فقال : نهيتنا عن الحكومة ثم اءمرتنا بها، فلم ندر اءى الامرين اءرشد؟فصفق اءحدى يديه على الاخرى ثم قال : هذا جزاء من ترك العقدة ! اءما و الله لو اءنى حين اءمرتكم به حملتكم على المكروه الذى يجعل الله فيه خيرا، فاءن استقمتم هديتكم ، و اءن اعوججتم قومتكم ، و اءن اءبيتم تدار كتكم ، لكانت الوثقى ، و لكن بمن و الى من ؟

يكى از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام برخاست و به آن حضرت عرض كرد: ابتدا ما را از پذيرفتن حكميت بازداشتى و سپس دستور دادى آن را بپذيريم ، نمى دانيم كدام يك درست تر است ؟حضرت دست بر دست زد

و فرمود: اين (حيرت ) سزاى كسى است كه دورانديشى را رها كند. به خدا سوگند، اگر آن گاه كه شما را فرمان دادم بدان چه دادم ؛ به كارى ناخوشايند كه خدا خيرى در آن نهاده بود و واداشتم و اگر پايدار مى مانديد هدايتتان مى كردم و اگر كج مى رفتيد راستتان مى كردم و اگر سرباز مى زديد مجبورتان مى كردم ، البته اين روشن استوراتر بود، اما به كمك چه كسى و يارى خواستن از كه ؟(360)

365. احتجاج امام در موضوع حكمين

للخوارج و قد خرج اءلى معسكرهم و هم مقيمون على اءنكار الحكومُة -: اءلم تقولوا عند رفعهم المصاحف حيلُة و غيلُة ، و مكرا و خديعة : اءخواننا و اءهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا اءلى كتاب الله سبحانه ، فالراءى القبول منهم و التنفيس عنهم ! فقلت لكم : هذا اءمر ظاهره اءيمان ، و باطنه عدوان ، و اءوله رحمة و آخره ندامُة

امام على عليه السلام به اردوگاه خوارج كه بر نپذيرفتن حكميت پافشارى كردند رفت و به آنان فرمود: آيا هنگامى كه قرآن ها را از روى حيله و فريب و مكر و خدعه بر سر نيزه ها كردند نگفتيد: آن ها برادران ما و هم دنينان مايند. از ما خاتمه جنگ مى خواهند و به كتاب خداى سبحان روى آورند، درست آن است كه درخواست آنها را بپذيريم و اندوهشان را برطرف سازيم ! آن زمان من به شما گفتم : اين كار اين ها ظاهرش ايمان است و باطنش دشمنى ، آغازش دلسوزى است و فرجامش پشيمانى است . (361)

4 - مذمت اهل بصره و پيشگويى حوادث
366. ارتداد

عنه عليه السلام - من كلام له عليه السلام كلم به الخوارج -: فاءو بوا شر مآب ، و ارجعوا على اءثر الاعقاب

خطاب به خوارج فرمودن (با اين ضلالت و ظلم و جورى كه در پيش گرفته ايد از خدا مى خواهم كه ) به بدترين عاقبت بازگشت نماييد و به عقب برگرديد. (362)

367. بپرسيد قبل از فوت وقت

فاساءلونى قبل اءن تفقدونى ، فوالذى نفسى بيده لا تساءلونى عن شى ء فيما بينكم و بين الساعُة ، و لا عن فئة تهدى مائةُ و تضل مائُة الا اءنباءتكم بناعقها و قائدها، و سائقهما، و مناخ ركابها، و محط رحالها، و من يقتل من اءهلها قتلا و من يموت منهم موتا، و لو قد فقد تمونى و نزلت بكم كرائه الامور، و حوازب الخطوب لاطرق كثير من السائلين ، و فشل كثير من المسؤ ولين

بپرسيد از من پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، از هم اكنون تا روز رستاخيز درباره هيچ چيز و هيچ گروهى كه صد نفر را گمراه مى كند و گروهى كه صد نفر را به راه راست مى برد سؤ ال نكنيد مگر آن كه شما را آگاه كنم كه چه كسى نداى دعوت به آن ها را سر مى دهد و چه كسى رهبريشان مى كند و چه كسانى آنان را مى راند و كجا به استراحت مى پردازند و كجا اتراق مى كنند و بار مى گشايند، كدامين آن ها كشته مى شوند و كدامشان (به مرگ طبيعى ) مى ميرند، اگر مرا از دست دهيد و پيشامده هاى ناگوار

و كارهاى دشوار برايتان رخ دهد، هر آينه بسيارى از پرسش كنندگان خاموش شوند و بسيارى از پاسخ دهندگان در جواب بمانند. (363)

368. پشتوانه دين

من كتابه عليه السلام للاشتر -: اءنما عماد الدين و جماع المسلمين و العدة للا عداء: العامة من الامة ، فليكن صغوك لهم ، و ميلك معهم

امام على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر فرمودند: همانا توده مدرم پشتوانه دين اند و جماعت مسلمانان و تجهيزات و ساز و برگ در برابر دشمنان ، پس ، بايد توجه و گرايش تو به آنان باشد. (364)

369. علم على عليه السلام علم غيب نيست !

لما قال له بعض اءصحابه و كان كلبيا: لقد اءعطيت يا اءميرالمومنين عليم الغيب ، فضحك عليه السلام و قال : يا اءخا كلب ! ليس هو بعلم غيب ، و اءنما هو تعلم من ذى علم . و انما علم الغيب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله ، (ان الله عنده علمى الساعة و ينزل الغيب ، و يعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا، و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت ...) الايد فيعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذكر اءو اءنثى ، و قبيح آؤ جميل ، و سخى او بخيل ، و شقى اءو سعيد و من يكون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبيين مرافقا. فهذا علم الغيب الذى لا يعلمه اءحد اءلا الله ،، و ما سوى ذلك فعلم علمه الله نبيه فعلمنيه ، و دعا لى باءن يعيه صدرى ، و تضطلم عليه جوانحى

يكى از ياران اميرالمؤ منين عليه السلام كه از قبيله كلب بود به آن حضرت عرض كرد: اى اميرالمؤ منين ! علم غيب به تو داده شده است ؟

حضرت خنديد و فرمود: اى مرد كلبى ! اين علم

غيب نيست ، بلكه بر اثر فراگرفتن از صاحب علمى است . علم غيب . علم داشتن زمان قيامت است و آنچه كه خداى سبحان آنها را بر شمرده و فرموده است : همانا علم قيامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و آنچه را كه در زهدان هاست ، مى داند) پس خداوند سبحان مى داند كه جنينى كه در زهدان ها (مادران ) است آيا پسر است يا دختر است ، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا بخيل ، بدبخت است يا خوشبخت و مى داند كه چه كسى هيزم آتش جهنم است ، يا در بهشت يار و همراه پيامبران . اينهاست علم غيبى كه هيچ كس جز خداوند آنها را نمى داند. سواى اينها دانش است كه خداوند سبحان مى داند به پيامبرش آموخت و او هم آن ها را به من ياد داد و برايم دعا كرد كه سينه ام آن را نگه دارد و پهلوهايم آن را در ميان گيرد. (365)

370. پيمودن راه حق

اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم . سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و مناز النهار

من از جمله مردمانى هستم كه در راه خدا سرزنشگرى در آنان كارگر نمى افتد، چهره شان چهرء صديقان است ، و گفتارشان گفتار ابرار، آباد كننده شب هايند و روشنى بخش روزها. (366)

371. اصلاح با مدارا

عنه عليه السلام -: من كلام له يوبخ فيه اءصحابه -: كم ادار يكم كما تدارى البكار العمدة و الثياب المتداعيُة كلما حيصت من جانب تهتكت من آخر،... و اءنى لعالم بما يصلحكم ، و يقيم اءود كم ، و لكنى لا اءرى اصلا حكم بافساد نفسى

از سخنان آن حضرت عليه السلام در سرزنش اصحابش -: تا چند با شما مانند شتران جوان زخمين پشت و جامه هاى پوسيده مدارا كنم ! جامه هايى

كه چه چيز شما را اصلاح مى كند و كجى و انحراف شما را راست مى گرداند، اما من اصلاح شما را با تباه كردن خودم روا نمى دانم . (367)

372. تحذير از سبكسرى

عنه عليه السلام - فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضكم قريبة من الماء بعيده من السما، خفت عقولكم ، و سفهت حلومكم

در نكوهش بصيريان بعد از جنگ جمل : سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است ، عقل هايتان سبك و بردبارى هايتان (يا ادراك و شعورتان ) به نادانى و پستى گراييده است . (368)

373. گروگان گناه خويش

عنه - فى ذم اءهل البصرة بعد وقعة الجمل -: كنتم جند المرا....و المقيم بين اظهر كم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنكم متدارك برحمة من ربه

در نكوهش بصريان پس از جنگ جمل مى فرمايد شما سپاه زن (يا سپاه آن زنان ) آن كس كه در ميان شما زيست مى كند در گرو گناه خود مى باشد و كسى كه از ميان شما بيرون رود در عوض مشمول رحمت پروردگار خود مى گردد. (369)

374. جواب دشنام

روى اءنه (عليا) عليه السلام كان جالسا فى اءصحابه ، فمرت بهم اءمراءة جميلة ، فرمقها القوم باءبصارهم ، فقال عليه السلام : اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ، و اءن ذلك سبب هبابها، فاذا نظر اءحد كم الى امراءة تعجبه فليلامس اءهله ، فانما هى امراة كامراءة .

فقال رجل من الخوارج : قاتله الله كافرا ما اءفقهه ! فوثب القوم ليقتلوة فقال عليه السلام : رويدا اءنما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !

روايت شده كه امام عليه السلام با اصحاب خود نشسته بود كه زنى زيبا روى از كنارشان گذشت ، چشم هاى همه به او خيره گشت ، حضرت فرمود: چشم هاى اين نرينگان آزمندانه مى نگرد و اين نگريستن مايه تحريك آنان است . هرگاه يكى از شما زنى را ديد و از او خوشش آمد، با زن خود همبستر شود؛ زيرا كه او نيز زنى همانند زن خود اوست .

يكى از خوارج گفت (خدا اين كافر را بكشد! چه قدر مى فهمد.)

اصحاب حضرت از جا پريدند كه او را بكشند، امام فرمود: آرام باشيد، سزاى دشنام ، دشنام است يا چشم

پوشى از گناه و خطا.(370)

375. ذكر فضايل

يذكر فضائله عليه السلام بعد وقعة النهروان -: فقمت بالامر حين فشلوا، و تطلعت حين تقبعوا و نطقت حين تعتعوا، و مضيت بنور الله حين وقفوا

در اين سخن فضايل خود را پس از حادثه نهروان بيان مى دارد: من قيام به وظيفه نمودم در آن هنگام كه ديگران ناتوان شدند و شكست خوردند و از افق بالاترى نگريستم در ان هنگام كه ديگران سر در لاك خود فرو برده بودند و سخن با صراحت گفتم ، در آن هنگام كه آنان را كد گشته و متوقف بودند. (371)

376. تاسف بر نادان مخور!

من كتابه اءلى سهل بن حنيف و هو عامله على المدينه ، فى قوم من اءهلها لحقوا بمعاوية -:

فكفى لهم غيا و لك منهم شافيا، فرار هم من الهدى و الحق ، و ايضاعهم اءلى العمى و الجهل

نامه اى است از آن حضرت به (سهل بن حنيف انصارى ) و او حاكم مدينه بود: براى از دست دادن كمك و يارى آنان تاءسفى به خود راه مده بس است براى اثبات گمراهى آنان و شفاى دل تو از آزادى كه به تو مى دادند گريختنشان از هدايت و حق و شتافتن آنان به كورى و نادانى . (372)

377. اداى فضيلت

من كتاب له اءلى اءهلا البصرة : مع اءنى عارف ... و لذى النصيحة حقه

نامه اى از آن حضرت ره اهل بصره : من فضيلت هر كسى از شما را كه خير خوه و خير انديش است ادا مى كنم . (373)

5 - حكومت و فرمانروايان و صفات فرمانروا
378. اسرا حكومتدارى

من كتابه للاشتر -: ثم انظر فى حال كتابك ، فول على اءمورك خيرهم ، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اءسرارك باءجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامة ، فيجترى بها عليك فى خلاف لك بحضرة ملا، و لا تقصر به الغفلة عن ايراد مكاتبات عمالك عليك ، و اصدار جواباتها على الصوب عنك

امام على عليه السلام در نامه به مالك اشتر فرمودند: به وضع ماءمورين خود رسيدگى كن و كارهاى خود را به دست نيكان آنان بسپار! نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست كسى بسپار! نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست كسى بسپار كه در فضايل اخلاقى از همه شايسته تر باشد. كسى باشد كه احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور ديگران گستاخ نگردد. كسى باشد كه غفلت تو موجب نشود كه گزارش فرمانداران و نمايندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شايسته كه مناسب توست براى آنان صادر نكند. (374)

379. بدترين مردم نزد خدا

اءن شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به

بدترين مردم نزد خدا، پيشواى منحرفى است كه خود گمراه است و موجب گمراهى (ديگران مى شود. (375)

380. عبرت از سرگذشت زمامداران

الواجب عليك اءن تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادلة ، اءوسنة فاضلة ، اءو اءثر عن نبينا صلى الله عليه و آله اءو فريضة فى كتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها، و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اءليك فى عهدى هذا

بر تو واجب است كه سرگذشت و رفتار زمامدارانى را كه پيش از تو از اين خاكدان گذشته اند به ياد بياورى ، زمامدارانى كه حكومت دادگرنه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پيامبر صلى الله عليه و آله تبعيت نمودند و واجبات وارده در كتاب الهى را پيروى كردند، پس تبعيت كن از آن اعمالى كه ما انجام داديم و تو خود آن را مشاهده كردى و واجب است كه از ذات خود در پيروى از اين عهدنامه كه براى تو نوشتم . (376)

381. كيفر قتل عمد

يا مالك ! فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام ، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه ، بل يزيله و ينقله ، و لا عذر لك عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لاءن فيه قود البدن

اى مالك ! حكومت خود را با ريختن خون ناحق تقويت مكن ، چرا كه اين كار حكومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلكه بنيان آن را مى كند و به ديگران منتقل مى نمايد و بدان هيچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذيرفته نيست ، زيرا كيفر آن قصاص و مرگ است . (377)

382. سنت پيشوايان را نقض مكن !

لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفُة ، و صلحت عليها الرعية

هرگز سنت شايسته اى را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گرديده است نقص مكن !

383. كارمندانى چنين انتخاب كن !

يا مالك توخ منهم اءهل التجرية و الحياء، من اءهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة ، فاءنهم اءكرم اخلاقا، و اءصح اءعراضا، و اءقل فى المطامع اشراقا، و اءغلب فى عواقب الامور نظرا

اى مالك ! كارمندانى را كه اهل تجربه و شرم و حيا و از خانواده هاى صالح كه در اسلام پيشگام ترند انتخاب كن ؛ زيرا اخلاق آنها كريم تر و خانواده شان پاك تر و كم طمع تر و در سنجش عواقب امور بيناترند. (378)

384. موقعيت خطرناك

صاحب السلطان كراكب الاسد: يغبط بموقعه ، و هو اءعلم بموضعه

ملازم و نديم سلطان ، همچون كسى است كه بر شير سوار باشد؛ مردم به موقعيت او غبطه مى خورند، در حالى كه خودش بهتر مى داند در چه وضعيتى (خطرناك ) قرار دارد. (379)

385. رابطه اميران

الصق بذوى المرؤ ات و الاحساب و اءهل البيوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اءهل النجدةُ و الشجاعة و السخاء و السماخة ، فاءنهم جماع من الكرم ، و شعب من العرف

به مالك اشتر نوشت : روابط خود را با افراد باشخصيت و اصيل ، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار كن ، و پس از آن مردمانى كه داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز كه آن ها كانون كرم و شعبه هايى از خوبى هستند. (380)

386. شرايط حاكم

لا ينبغى اءن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام ، و اءمامة المسلمين الخيل ... و لا المعطل للسنة فيهلك الامة

شايسته نيست كسى كه حاكم بر ناموس و خون و غنايم و احكام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخيل باشد و يا كسى كه به سنت (پيامبر) عمل نكند و در نتيجه ، امت را به نابودى كشاند. (381)

387. ميدان آزمايش مردان

الولايات مضامير الرجال

زمامدارى ها، ميدان مسابقه و آزمايش مردان است . (382)

388. نهى از گماشتن حاجت

من كتابة الى قتم بن العباس ، و هو عامله على مكة -: و لا يكن لك اءلى الناس سفير الالسانك ، و لا حاجب اءلا وجهك . و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائك بها، فاءنها اءن ذيدت عن ابوابك فى اءول وردها لم تحمد فيما بعد على قضائها

در نامه خود به قثم بن عباس كارگزارش در مكه : و از طرف تو براى مردم سفيرى جز زبانت نباشد و ما بين تو و مردم فاصله و پرده اى جز صور قرار مده و هيچ نيازمندى را از ديدارى رويت محروم مكن ؛ زيرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن كه حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت . (383)

389. حالات زمامداران

اءن من اءسخف حالات الولاة عند صالح الناس اءن يظن بهم حب الفخر، و يوضع اءمرهم على الكبر

از سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردان صالح ، زمانى است كه به آنها گمان برده شود كه دوستدار تفاخرند و امورشان را بر كبر و خود پسندى قرار مى دهند. (384)

390. پاسداران احكام خدا

السلطان وزعة الله فى اءرضه

فرمانروايان ، پاسداران احكام خدا در زمين اويند. (385)

391. روزگار پس از على عليه السلام

اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ، و لا اءكثر من الكذب على الله و رسوله

قطعى است كه پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود. (386)

392. سامان يافتن كار

اءن فى سلطان الله عصمة لامركم . فاعطوة طاعتكم غير ملومة و لا مستكرده بها. و الله لتفعلن اءو لينقلن الله عنكم سلطان لاسلام ، ثم لا ينقله اءليكم اءبدا حتى ياءرز الامر اءلى غير كم

همانا سلطان خدا (حكومت و رهبرى دين حق ) مايه نگهدارى و سامان يافتن كار شماست ؛ پس بى درنگ و با ميل و اختيار او را اطاعت كنيد. سوگند به خدا كه يا اين كار را مى كنيد يا خداوند سلطان اسلام (حكومت حقه اسلامى ) را از شما مى گيرد و ديگر هرگز آن را به شما منتقل نمى كند، تا به دست ديگرى سپرده شود. (387)

393. وظيفه پيشوا

من نصب نفسه للناس اءماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، وليكن تاديبه بسيرته قبل تاءديبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم

كسى كه خود را در مقام امامت و پيشوايى مدرم قرار دهد، بايد پيش از تعليم به ديگران ، خود را تعليم دهد و قبل از تربيت به زبان با عملش تربيت كند و كسى كه آموزگار و مربى نفس خويش است ، به احترام و اكرام سزاوارتر است از آن كه معلم و مربى ديگران باشد. (388)

394. زمامدارى و تصرف در كار

ليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة ، و لا تصلح الولاة الا با ستقامة الرعيةُ، فاذا اءدت الرعية الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة و يئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعية و اليها، اءو اءجحف الوالى برعيته ، اختلفت هنالك الكلمة ، و ظهرت معالم الجور، و كثر الادغال فى الدين ، و تركت محاج السنن ، فعمل بالهوى ، و عطلت الاحكام ، و كثرت علل النفوس

كار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با رو به راه بودن كار ملت اصلاح نمى شود، بنابراين وقتى مردم حقوق حكومت را دادند و زمامدار حق مردم را ادا كرد، آن گاه حق در ميان همه طبقات قوى و امور دينى استوار و نشانه هاى عدالت و اعتدال ، و راه و رسم هاى درست در مجراى خود به

كار مى افتد، در چنين روزگارى مردم اصلاح شوند و به بقاى حكومت اميدوار بايد بود و دشمنان هم ماءيوس مى گردند. اما اگر ملت بر زمامدار مسلط شد و با آن كه زمامدار به مردم ستم كرد، وحدت و نظام جامعه دچار اختلاف و نشانه هاى ظلم آشكار گردد، بدعت در دين فراوان و آداب دينى متروك شود، در چنين روزگار است كه به هواى نفس عمل شود و احكام خدا تعطيل و بيمارى هاى اخلاقى فراوان گردد. (389)

395. وظيفه امام

ليس على الامام الا ما حمل من اءمر ربه ، الا بلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصيحة ، و الاحياء للسنة ، و اقامة الحدود على مستحقيها

بر امام نيست نگر آن كه دستور خدا را اجرا كند: با پند و اندرز، فرمان خدا را ابلاغ نمايد، براى خير خواهى مردم كوشش نموده ، سنت الهى را زنده و حدود خدا را درباره منحرفان به اجرا در آورد. (390)

396. وصف داوران ناشايسته

فس صفة من يتصدى للحكم بين الامة و ليس لذلك باءهل -:... رجل قمش جهلا موضع فى جهال الامُة ، عاد فى اءغباش الفتنة ، عم بما فى عقد الهدنُة قد سماة اشباة الناس عالما و ليس به

در توصيف كسى است كه در ميان امت بدون شايستگى متصدى منصب قضاوت مى گردد: كسى است كه انبوهى از نادانى ها را در خود جمع كرده در ميان نادانان امت براى فريفتن مردم به همه سو مى شتابد (اين صنف كور دل ظلمت جو) در تاريكى آشوب ها و تشويش ها مى تازد و به آنچه كه در پيمان صلح است نابينا است ، انسان نماها عالمش مى خوانند با اين كه از علم بهره اى نبرده است . (391)

397. رعايت توده مردم

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءشعر قلبك الرحمة للرعية ، و المحبة لهم ، و اللطف بهم ، و لا تكو عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم ، فانهم صنفان : اءما اءخ لك فى الدين ، اءو نظير لك فى الدين ، اءو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤ تى على اءيديهم فى العمد و الخطاء فاءعطهم من عفوك وصفحك مثل الذى تحب اءن يعطيك الله من عفوة و صفحه ، فانك فوقهم ، و والى الامر عليك فوقك ، و الله فوق من ولاك !

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: رحمت و محبت و لطف بر مردم جامه را به قلبت بفهمان (به طورى كه آن را دريافت كند، نه اين كه در حد يك تصور ذهنى بماند) و براى

آنان درنده اى خونخوار مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشمارى ؛ زيرا مردم بر دو صنف اند: يا برادر دينى تو هستند، يا نظير تو در خلقت (همنوع تو مى باشند) لغزش ها از آنان سر مى زند و خطاها بر آنان روى مى آورد و از روى عمد يا خطا دچار تجاوز مى گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشى هاى خود آن چنان بهره ور ساز كه دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرمايد؛ زيرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست . (392)

398. توجه نكردن به روابط

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءن للوالى خاصة و بطانة " فيهم استئثار و تطاول و قلة اءنصاف فى معاملة ، فاحسم مادة اءولئك بقطع اءسباب تلك الاحوال

براى زمامدار خواص و نزديكانى است كه دارى صفت خودخواهى و مقدم شمردن خود بر ديگران ، و دست درازى ، و كم انصافى در معاملات مى باشند. ماده و ريشه اين گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع (393) كن .

399. شرايط استخدام كار گزاران

فيما كتب للاشتر لما ولاه مصر -: اءنظر فى اءمور عمالك فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباة و اءثرة ، فاءنهم جماع من شعب الجور و الخيانة . و توخ منهم اءهل التجربة و الحياء، من اءهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر:

سپس در امور كارگزارانت نظر كن :

1. آنان را با آزمايش (و تحقيق و كشف صلاحيت ) به كار بگمار، نه از روى بخشش بى علت و استبداد، زيرا آنان مجموعه اى از شعبه هاى ظلم و خيانت اند.

2. از ميان مردم كسانى را براى كارگزارى انتخاب كن كه تجربه و حيا دارند از خاندان هاى صالح و صاحب قدم هاى مفيد در اسلام اند. (394)

400. دگرگونى زمانه

اءذا تغير السطان تغير الزمان

هرگاه سلطان (حكومت ) دگرگون شود، زمانه نيز دگرگون شود. (395)

401. غرور والى ، ذلت مؤ من

لما ورد الكوفة قادما من صفين ...اءقبل حرب يمش معه ، و هو عليه السلام راكب ، فقال عليه السلام : ارجع فاءن مشى مثلك مع مثلى فتنة للوالى و مذلة للمؤ من

آن حضرت عليه السلام در موقع برگشت از صفين ، حرب پياده در ركاب آن حضرت حركت كرد، حضرت فرمود: برگرد؛ زيرا پياده رفتن مثل تويى با مثل من موجب غرور والى و ذلت براى مؤ من مى باشد. (396)

402. برترين وزراء

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءن شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا، و من شر كهم فى الاثام ، فلا يكونن لك بطانة ؛ فاءنهم اءعوان الاثمة ، و آخوان الظلمة ، و اءنت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، وليس عليه مثل آصارهم و اءوزار هم ممن لم يعاون ظالما على ظلمه و لا آثما على اءثمه ، اءولئك اءخف عليك مؤ ونة ، و اءحسن لك معونة ، و اءحنى عليك عطفا، و اءقل لغيرك اءلفا، فاتخذ اءولئك خاصة لخلواتك و حفلاتك . ثم ليكن آثرهم عندك اءقولهم بمر الحق لك و اءقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لا وليائه ، واقعا ذلك من هواك حيث وقع

فرمان امام على عليه السلام به مالك اشتر وقتى كه او را والى مصر و اطراف آن ساخت : بدترين وزراى تو كسى است كه پيش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شريك آنان بوده است ، هرگز او را از خواص خود قرار مده ؛ زيرا آنان ياران گنهكاران اند، و برادران ستمكاران ، و تو مى توانى

جانشينانى بهتر از آنان پيدا كنى كه نظرياتى مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نيز دارا هستند و در عين حال از وزر و بال گناهان آنان به دورند. كسانى كه هيچ ستمكارى را در ستم ورزى و هيچ گنهكارى را در ارتكاب گناه كمك نكرده اند. زحمت آنان بر تو سبك تر، و يارى آنان براى تو نيكوتر است و از نظر عطوفت به تو مايل تر، و با اشخاص جز تو كم انس تر مى باشند، پس اين گون انسان هاى ممتاز را خاص مجالس سرى و علنى خود قرار بده ، سپس مقدم ترين خواص در نزد تو گوياترين آنان باشد، درباره حق اگر چه تلخ باشد و كسى باشد كه در مواردى كه خداوند براى اوليايش اكراه دارد هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواى تو باشد - كم ترين يارى را به تو نمايد. (397)

403. لزوم رسيدگى به ماليات

من كتابه للاشرت لما ولاه مصر -: تفقد اءمر الخراج بما يصلح اءهله ، فاءن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان السان كلهم عيال على الخراج و اءهله . وليكن نظرك فى عمارة الارض اءبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذلك لا يدرك الا بالعمارة . و من طلب الخراج بغير عمارة اءخرب البلاد و اءهلك العباد، و لم يستقم اءمره الا قليلا

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: امر ماليات را به گونه اى تحت نظر بگير كه حال پرداخت كنندگان آن را اصلاح نمايد؛ زيرا اصلاح حال ديگر مردم در اصلاح اصلاح ماليات و پرداخت كنندگان آن است

و براى ديگر مردم مصلحتى نيست جر با اصلاح حال پرداخت كنندگان ماليات ؛ زيرا همه مردم تحت كفايت ماليات و پرداخت كنندگان آن مى باشند. نظرت در آباد كردن زمين بيشتر و رساتر از توجه به گرفتن ماليات باشد، زيرا ماليات بدون آبادى قابل دريافت نيست و هر كسى بدون آباد كردن زمين ، ماليات مطالبه كند، شهرها را خراب كرده و بندگان خدا را به هلاكت رسانده و روزگار زمامدارى او به طول نمى انجامد، مگر اندكى . (398)

404. توصيف حكومت بنى اميه

فى ذكر فتنة بنى مية -: كان اءهل ذلك الزمان ذئابا و سلاطينه سباعا و اءوساطه اءكالا، و فقراوه اءمواتا

امام على عليه السلام در بيان فتنه بنى اميه فرمودند: مردم آن زمان گرگ هايى مى گردند و سلاطينشان درندگان و مردم متوسط طعمه هايى براى آن درندگان و فقرا آنان مردگانى مى شوند. (399)

405. نابودى دنيا و دين

فى كتابه الى مصقلة عامله على اءردشير خرة -: بلغنى عنك اءمر اءن كنت فعلته فقد اءسخطت اءلهك ، و عصيت اءمامك : اءنك تقسم فى ء المسلمين الذى حازته رماحهم و خيولهم ، و اءريقت عليه دماوهم ، فيمن اعتامك من اءعراب قومك . و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اءعمالا

در نامه خود به مصقله ، كارگزار اردشير خره ، نوشت : درباره تو گزارش به من رسيده است كه به راستى اگر آن گونه عمل كرده باشى ، خدايت را به خشم آورده اى و امام خود را نافرمانى كرده اى ، تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسب هاى آنان فراهم آورده و خونشان براى آن ريخته شده است ، ميان عرب هاى قوم خود كه تو را برگزيده اند تقسيم كرده اى . دنياى خويش را با نابود كردن دينت آباد مگردان ، كه در اين صورت از زيانكارترين مردمان خواهى بود. (400)

6. عصمت
406. حفظ در پناه خدا

اءنما الناس مع الملوك و الدنيا، الا من عصم الله

مردم در حقيقت با شهرياران و دنيايند مگر آن كسى كه خدا او را حفظ كند. (401)

407. نوعى از عصمت

من العصمة تعذر المعاصى

ناتوانى بر گناه خود نوعى عصمت است . (402)

408. شايسته اهل عصمت

ينبغى لاهل العصة و المصنوع اليهم فى السلامة اءن يرحموا اءهل الذنوب و المعصية

شايسته است كه اهل عصمت و پاكى و كسانى كه نعمت رستن از گناهان به آنان داده شده است ، براى گناهكاران و نافرمانان دلسوزى كنند. (403)

409. لغزش مردم

الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله ، شائلهم متعنت و مجيبهم متكلف ، يكاد اءفضلهم راءيا يرده عن فصل راءيه الرضا و السخط، و يكاد اءصلبهم عودا تنكوه اللحظة ، و تستحيله الكمة الواحدة !

خرد مردم دستخوش خلل و كاستى است جز آن كسى كه خداوند مصونش بدارد، پرسش كننده آنان لجوج و مجادله گر است و پاسخ دهنده شان فضل فروش است ؛ آن كه در ميان آنان انديشه اش برتر و خوش فكر تر است ، بسا كه به علت خشم و خشنودى از نظر درست خود باز مى گردد و خلاف حقيقت را اظهار مى كند و پابرجاترينشان با نگاهى از جا در مى رود و يك كلمه تهديد يا تطميع او را عوض مى كند. (404)

410. موجبات عصمت

اءن فى سلطان الله عصمة لامركم . فاعطوة طاعتكم غير ملومة و لا مستكره بها

در حاكميت خدا و رهبرى حق نگاهدارى كهر شما وجود دارد. پس از آن فرمان بريد، در حالى كه سرزنش شده و مجبور نباشيد. (405)

بخش پنجم : معاد

1. مرگ
O توصيف مرگ
411. زمان عمر معين

خلق الاجال فاءطالها و قصرها، و قدمها و اءخرها، و وصل بالموت اءسبابها، و جعله خالجا لاشطانها، و قاطعا لمرائر اءقرآنها

مدت عمر هر كس را بيافريد و مقدر و معين كرد، پس آن را طولانى و كوتاه و مقدم و مؤ خر قرار داد. براى مرگ هر موجودى سبب ها و علت هاى همراه نمود، و مرگ را كشنده ريسمان هاى طولانى و قطع كننده بندهاى بسيار محكم زندگى قرار داد. (406)

412. حافظ انسان

كفى بالاجل حارسا.

اجل براى حفاظت انسان كافى است . (407)

413. از بين برنده خوشى ها

اءن الموت هادم لذاتكم ، و مكدر شهواتكم ، و مباعد طياتكم ، زائر غير محبوب ، و قرن غير مغلوب ، و واتر غير مطلوب . قد اءعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله ، و اءقصدتكم معابله و عظمت فيكم سطوته و تتابعت عليكم عدوته ، و قلت عنكم نبوته . فيوشك اءن تغشا كم دواجى ظلله و احتدام علله

مرگ لذت ها و خوشى هاى شما را از ميان مى برد و آرزوهاى شما را تيره و تار مى سازد و ميان شما و هدف هايتان فاصله مى اندازد، ديدار كننده اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى است كه هرگز شكست نمى خورد و جنايتكارى است كه هرگز بازخواست نمى شود. هم اكنون بندهاى دام خويش را (به دست و پاى ) شما انداخته . نزديك است كه تاريكى سايه هاى مرگ و شدت دردهاى آن شما را فرا گيرد. (408)

414. مرگ ميعادگاه نهايى

واءى على نفسه اءن لا يضطربق شبح مما اءولج فيه الروح ، الا و جعل الحمام موعده ، و الفناء غايته

و وعده نموده خداوند متعال كه هيچ موجودى را كه روح در آن دميده است (از وضع مقرر خود) دگرگونى نباشد، جز اين كه مرگ را وعده گاه نهايى و فنا را پايان كار او قرار داده است . (409)

415. بيچاره فرزند آدم !

مسكين ابن آدم ! مكتوم الاجل ، مكنون العلل ، محفوظ العمل ، تؤ لمه البقة و تقتله الشرقة ، و تنتنه العرقة

بيچاره فرزند آدم ! زمان مرگش نامعلوم ، علل بيمارى اش ناپيدا، عملش محفوظ، پشه اى او را مى آزارد و تابش آفتاب او را مى كشد، و عرق بدنش بدبويش مى سازد. (410)

416. سپرى نگاهدارنده

اءن مع كل انسان ملكين يحفظانه ، فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه ، و اءن الاجل جنة حصينة

همراه هر انسانى دو فرشته است كه او را محافظت مى كنند، پس هنگامى كه تقدير فرا رسد از او جدا شوند و اجل ، سپرى است نگاه دارند0 (411)

417. بى اعتبارى دنيا

لو اءن اءحدا يد اءلى البقاء سلما او لدفع الموت سبيلا، لكان ذلك سليمان بن داود عليه السلام الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفُة . فلما استوفى طعمته ، و استكمل مدته ، رمته قسى الفناء بنبال الموت ، و اءصبحت الديار منه خالية "، و المساكن معطلة "، و ورثها قوم آخرون

اگر كسى مى توانست نردبانى براى جاودانگى پيدا كند، يا براى دفع مرگ راهى پيش گيرد، قطعا اين شخص سليمان بن داوود عليه السلام بود كه ملك جن و انس براى او مسخر بود، با منصب پيامبرى و تقرب بزرگ به خدا. او هنگامى كه روزى خود را تمم كرد و مدت عمرش را به پايان رساند، كمان هاى فنان تيرهاى مرگ را به طرف او نشانه گرفت . شهر از وى خالى گشت و مساكن از وجود او تهى شد و از كار افتاد و گروهى ديگر آن ميراث ها را به ارث بردند. (412)

418. فاصله بهشت و جهنم

ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به . و اءن غاية " تنقصها اللحظُة ، و تدمها الساعة ، لجديرة بقصر المدُة . و اءن غائبا يحدوه الجديدان : الليل و النهار، لحرى بسرعة الاوبة . و اءن قادما يقدم بالفوز اءو اشقوُة لمستحق لافضل العدُة

فاصله شما با بهشت يا جهنم بيش از فرا رسيدن مرگ نيست ، زندگانى كه گذشت لحظات از آن مى كاهد و مرگ آن را نابود مى كند، حتما كوتاه خواهد بود، و سزاوار است كه كوتاه باشد. زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى

برد و به زودى به پايان خواهد رسيد و مسافرى كه سعادت و يا شقاوت را به همراه دارد بايد بهترين زاد و توشه را با خود بردارد. (413)

419. سپرى در برابر مرگ

اءن على من الله جنة " حصينة "، فادا جاء يومى انفرجت عنى و اءسلمتنى ؛ فحينئذا لا يطيش السهم ، و لا يبراء الكم

خداوند براى من سپرى محكم قرار داده است . چون روز مرگ من فرا رسد، آن سپر از من جدا شده و مرا به دست مرگ مى سپرد. در آن هنگام ، نه تير به خطا رود و نه زخم بهبود يابد. (414)

420. روزى و اجل مقدر

اءلى عبدالله بن العباس فانك لست بسابق اءجلك ، و لامرزوق ما ليس لك

خطاب به ابن عباس فرمود: نه بر مرگ پيشى مى گيرى و نه از آن چه روزى تو نيست خواهى خورد. (415)

421. همه چيز فانى است

ماينجو من الموت من خافه ، و لا يعطى البقاء من اءحبه

هر كس از مرگ بترسد از آن رهايى نيابد و هر آن كس كه زندگانى را دوست داشته باشد هميشه زنده نماند. (416)

422. عظمت سختى هاى مرگ

اءن للموت لغمرات هى اءفظع من اءن تستغرق بصفة ، اءو تعتدل على عقول اءهل الدنيا

همانا مرگ سختى هايى دارد كه دشوارتر از آن است كه به وصف آيد، يا خرده هاى مردم جهان بتواند آن را درك كند. (417)

423. پايان زندگى دنيوى

بالعلم يرهب الموت ، و بالموت تختم الدنيا

با دانش و آگاهى ، هراس از مرگ حاصل مى شود و با مرگ دنيا به پايان مى رسد. (418)

424. نداى فرشته

اءن لله ملكا ينادى فى كل يوم : لدوا للموت واجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب

همانا خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز بانگ مى زند: بزاييد براى مردن ، گرد آوريد براى نيست شدن ، بسازيد براى ويران شدن ! (419)

425. پنهان زديده ها

اءن اءجله ) الانسان ) مستور عنه ، و اءمله خادع له

همانا مرگ از نظر انسان پنهان و آرزوهايش فريبنده اوست . (420)

426. اجل معين

لك اءجل وقتا لا يعدوه ، و سببا لا يتجاوزه

هر اجلى مدتى ، و وقت معينى دارد كه از آن نمى گذرد و سببى كه از آن تجاوز نمى كند. (421)

427. كوتاهى در اعمال

اءلا و اءنكم فى اءيام اءمل من ورائه اءجل ؛ فمن عمل فى اءيام اءمله قبل حضر اءجله فقد نفعه عمله ، و لم يضرره اءجله . و من قصر فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله ، فقد خسر عمله ، و ضره اءجله

آگاه باشيد! همه در دوران آرزويى به سر مى برند كه اجل در پى آن است ، بنابراين هر كس پيش از رسيدن اجلش در همان دوران آرزوها به عمل پردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن مرگش به او زيانى نمى رساند و كسى كه در اين ايام آرزو و پيش از رسيدن مرگ در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرارسيدن مرگش براى او زيان خواهد داشت . (422)

O استقبال از مرگ
428. گروگان عمل

فارعوا عباد الله ما بر عايته يفوز فائزكم و باضاعته يخسر مبطلكم ، و بادروا آججالكم باءعمالكم ؛ فانكم مرتهنون بما اءسلفتم ، و مدينون بما قدمتم

اى بندگان خدا! رعايت كنيد آنچه را كه به سبب رعايتش رستگار شما سود مى برد و با فرو گذاشتنش تبهكار شما زيان مى بيند و پيش از فرا رسيدن اجل هايتان كار كنيد، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيشاپيش فرستاده ايد و در قبال آنچه كرده ايد، جزا داده مى شويد. (423)

429. از مرگ پيشى بگيريد!

بادروا الموت الذى اءن هربتم منه اءدرككم ، و اءن اءقمتم اءخذ كم ، و اءن نسيتموه ذكر كم

بر مرگ پيشى گيريد، زيرا كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر برجا بمانيد، شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را به ياد آورد. (424)

430. رسيدن به مرگ

و الله ما فجانى من الموت وارد كرهته ، ولا طالع اءنكرته ، و ما كنت الا كقارب ورد، وطالب وجد

قسم به خدا، هيچ چيز از مرگ نيست كه ناگهان به من برسد و من از آن كراهت داشته باشم و چيزى از آن بر من آشكار نمى گردد كه آن را نشناخته و از آن امتناع داشته باشم . من در رسيدن به مرگ ، مانند كسى هستم كه هنگام شب تشنگى بر او چيره شده و اكنون به آب رسيده كه در آرزوى چيزى است و اينك مطلوب خود را يافته است . (425)

431. مهياى مرگ باشيد!

بادروا الموت و غمراته ، و امهدوا له قبل حلوله ، و اءعدوا له قبل نزوله

براى استقبال مرگ و سختى هاى آن ، پيش از آن كه پيك اجل بر سر شما تاختن بياورد آماده شويد، پيش از فرود آمدن آن ، براى پذيرشش مهيا شويد. (426)

432. آمادگى براى مرگ

استعدوا للموت فقد اءظلكم ، و كونا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا... و ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به ... نساءل الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة ، و لا تقصر به عن طاعُة ربه غاية ، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا كابة

براى مرگ آماده باشيد كه سايه اش بر شما گسترده است و همچون گروهى باشيد كه چون بر آنان بانگ زدند زود بيدار شدند و ميان هيچ يك از شما و بهشت و دوزخ جز مرگى كه بر او فرود آيد فاصله اى نيست . از خداى بزرگ مى خواهيم كه ما و شما را از گروهى قرار دهد كه نعمت دنيا آنان را سرمست و مغرور نمى سازد و هيچ هدفى آن ها را از بندگى حق باز نمى دارد و پس از مرگ پشيمان و اندوهگينى نمى شوند. (427)

433. امر فراگير

بادروا اءمر العامة و خاصة اءحدكم و هو الموت ، فان الناس اءمامكم ، اءن اساعُة تحدوكم من خلفكم تخففوا تلحقوا، فانما ينتظر باءولكم آخركم

پيشدستى كنيد براى آمادگى به استقبال امرى كه فراگير همه و در برگيرنده هر يك از شما با كيفيت مخصوص به شما است ، اين امر همان مرگ است ، مردم را با سرنوشت حتمى مرگ پيش چشمانتان مى بينيد و قيامت شما را از پشت به سوى خوى مى راند، سبك شويد! برسيد! جز اين نيست كه گذشتگان در انتظار آيندگان اند. (428)

434. فرا رسيدن مرگ

فبادروا العمل ، و خافوا بغتة الاجل فانه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرزق

به سوى عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا آن اميد كه به بازگشت روزى هست به بازگشت عمر نيست . (429)

435. براى سفر خويش آماده شو!

خذ ما يبقى لك مما لا تبقى له ، و تيسر لسفرك : و شم برق النجاة و ارحل مطايا التشمير

بگير آنچه را كه براى تو جاودانى است از آنچه كه براى آن نخواهى ماند و براى سفر خود آماده باش و بيدار و ببين كه برق نجات از كجا درخشيدن مى گيرد و با آماده كردن موكب سفر، آماده كوچ از اين دنيا باش ! (430)

436. بهترين مرگ ها

اءن اءكرم الموت القتل ! و الذى نفس ابن اءبى طالب بيده ، لالف ضربة بالسيف اءهون على من ميتة على الفراش فى غير طاعة الله !

همانا بهترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است ، به خدايى كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، كه هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگارم . (431)

437. زيانكارترين مردم دنيا

اءن اخسر الناس صفقة " و اءخيبهم سعيا رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله ، و لم تساعده المقادير على اراده ، فخرج من الدنيا بحسرته ، و قدم على الاخرة بتبعته

زيانكارترين مردم در داد و ستد و ناكام ترين شان در سعى و تلاش ، مردى است كه تن خويش در طلب مال بفرسايد و مقدرات با خواست او مساعدت نكند و آن گاه با دريغ و حسرت از دنيا رود و با وبال آن به آخرت روى نهد. (432)

438. وصيت آخر امام (ع )

فى ختام وصيته لابنه الحسن عليه السلام -: استودع الله دينك و دنياك . و اساءله خير القضاء لك فى العاجلة و الاجلة ، و الدنيا و آلاخرة ، و السلام

در آخر وصيتش به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: پسرم ! دين و دينانت را به خدا مى سپارم و بهترين فرمان و قضاى الهى را امروز و فردا و در دنيا و آخرت از او، براى تو مساءلت دارم ، والسلام (433)

O ياد مرگ
439. نتايج ياد مرگ

من اءكثر من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير

هر كه زياد ياد مرگ كند، به اندكى از دنيا خشنود گردد. (434)

440. نتيجه ياد آخرت

من تذكر بعد السفر استعد.

كسى كه دورى سفر آخرت را به ياد داشته باشد، خود را آماده خواهد ساخت . (435)

441. ياد معاد

طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله

خوشا به حال كسى كه در ياد معاد است و براى حساب روز قيامت كار كند و به كفاف معيشت قناعت دارد و از خدا راضى و خشنود است . (436)

442. عجله به سوى خوبى ها

من ارتقب الموت سارع الى الخيرات

كسى كه مراقب مرگ باشد به سوى خوبى ها شتاب كند. (437)

443. به ياد مرگ باش !

اءكثر ذكر الموت و ما بعد الموت ، و لا تتمن الموت الا بشرط وقيق

بيش از همه از مرگ و دنياى پس از مرگ ياد كن و آن را جز به شرط محكم و استوار آرزو مكن ! (438)

444. از مرگ بترسيد

بادروا العمله ، و خافوا بغتة الاجل

به كارهاى شايسته بپردازيد و از فرا رسيدن مرگ بترسيد! (439)

445. علت دنيا طلبى

قد غاب عن قلوبكم ذكر الاجال ، و حضرتكم كواذب الامال ، فصارت الدنيا اءملك بكم من الاخرة !

ياد مرگ ها از دل هاى شما رخت بربسته است و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته است و اين رود، دنيا بيش از آخرت بر شما تسلط يافته است . (440)

446. ارتهان الانسان

اذكروا تيك التى آباؤ كم و اخوانكم بها مرتهنون ، و عيها محاسبون

و به ياد آوريد آنچه را كه پدران و برادران شما در گرو آن هستند و براى آن حسابرسى مى شوند. (441)

447. هدف تيرهاى مرگ

اءيها الناس ! اءنما اءنته فى هذه الدنيا غرض تنتضل

اى مردم ! شما در اين جهان هدف تيرهاى مرگيد. (442)

448. فراموشى آخرت

فى ذكر عمرو بن العاص -: اءما و الله اءنى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و اءنه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخرة

درباره عمرو بن عاص فرمود: به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق باز مى دارد. (443)

449. زياد به ياد مرگ باش

يا بنى ! اءكثر من ذكر الموت ، و ذكر ما تهجم عليه ، و تقضى بعد الموت اءليه ، حتى ياءتيك و قد اءخذت منه حذرك ، و شددت له اءزرك ، و لا ياءتيك بغتُة " فيبهرك

فرزندم ! مرگ را بسيار به ياد آور و هجوم ناگهانى آن را ياد كن تا هنگامى كه فرا مى رسيد با همه نيرو آماده باش و بايد كمر بسته و آماده منتظر او باشى ، نه اين كه ناگهان فرا رسد و بر تو چيره شود. (444)

450. دنيا سراى گذر است !

اءلا و اءن هذه الدنيا التى اءصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها، و اءصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم ، و لا منزلكم الذى خلقتم له و لا الذى دعيتم اءليه ... فدعوا غرورها لتحذيرها، و اءطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها اءلى الدار التى دعيتم اءليها

بدانيد كه اين دنيا كه پيوسته آرزومند آن هستيد و به آن مشتاقيد، و گاهى شما را خشمگين كرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى هميشگى شما نيست و جايى نيست كه براى آن آفريده و يا به آن فرا خوانده شده باشيد. پس فريب هايش را به خاطر برحذر داشتنش ، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانيدنش رها كنيد و در آن براى رسيدن به سرايى كه بدان فرا خوانده شده ايد از يكديگر پيشى بگيريد. (445)

451. وصيت به ياد مرگ

اءوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه و كيف غفلتكم عما ليس يغلكم و طمعكم فيمن ليس يمهلكم

شما را به يادآورى مرگ و كمى غفلت از آن سفارش مى كنم و چگونه از چيزى غفلت مى كنيد كه از شما غافل نيست و چگونه از كسى كه شما را مهلت نمى دهد مهلت مى خواهيد. (446)

452. ياد آخرت

فى وصيته للحسن عليه السلام : و اعلم يا بنى ! اءنك اءنما خلقت للاخرة للدنيا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحياة

از وصيت امام عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام : اى پسرم ! بدان كه تو براى آخرت آفريده شدى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا و ماندن ، براى مرگ نه براى زندگى در اين جهان آفريده شده اى . (447)

453. وابسته نبودن به دنيا

اءن الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اءهلها، ليعلم اءيهم اءحسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها اءمرنا

همانا خداى سبحان دنيا را براى پس از آن آفريده و اهل دنيا را در آن مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى نيك كردارتر است ، ما براى دنيا آفريده نشده ايم و به كوشش در آن براى به دست آوردن حطام دنيوى ماءمور نگشته ايم . (448)

454. موعظه مرگ

اءن الغاية القيامة . و كفى بذلك واعظا لمن عقل پايان كار قيامت است و براى خردمند مرگ پند دهنده اى است كافى . (449)

O غفلت از مرگ
455. غافلگيران مرگ

فى صفة الماءخوذين على الغرةُ عند الموت -: ثم از داد الموت فيهم ولوجا فحيل بن اءحدهم و بنى منطقه ، و اءنه لبين اءهل ينظر ببصره و يسمع باذنه ، على صحة من عقله و بقاء من لبه ، يفكر فيم اءفنى عمره ، و فيم اءذهب دهره !

در وصف كسانى كه غافلگير مرگ مى شوند، مى فرمايد: آن گاه مرگ بيشتر به پير آنان نفوذ مى كند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى كه ميان اعضاى خانواده خويش است و با چشمانش آنان را مى بيند و با گوشش مى شنود و خودش سالم و عقلش به جاست . به اين مى انديشد كه عمرش را در چه راهى صرف كرده و روزگارش را چگونه به سر برده است ! (450)

456. فراموش كردن مرگ

عجبت لمن نسى الموت ، و هو يرى الموتى

در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مردگان را به چشم مى بيند. (451)

457. مرگ حقيقى است انكارناپذير

و الله الجد لا اللعب ، و الحق لا الكذب ، و ما هو اءلا الموت اءسمع من نفسك

سوگند به خدا، كه اين جدى است نه شوخى و راست است نه دروغ . منظورم چيزى جز مرگ نيست كه دعوت كننده اش نداى خود را به گوش همگان رسانيد. (452)

458. نتايج ترس از خدا

فاتقى عبد ربه ... فاءن اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشيطان مؤ كل به ، يزيرين له المعصية ليركبها، و يمنيه التوبة ليسوفها، اذا هجمت منيته عليه اءغفل ما يكون عنها

پس بنده اى از پروردگارش ترسيد...؛ زيرا روز مرگش را نمى داند و آرزوهايش او را مى فريبد و شيطان موكل اوست ، معصيت را برايش مى آرايد تا مرتكب آن شود و به تو به اميد وارش مى كند تا در كار آن امروز و فردا كند، تا آن كه مرگ بر او هجوم آورد، در حالى كه در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد. (453)

459. دشمن غرور

لو راءى العبد الاجل و مصيره لا بغض الامل و غروره

اگر انسان عاقبت كارش را مى ديد، بى گمان با آرزو و غرورش دشمن مى شد.(454)

460. تحذير از فريب دنيا

لا يغرنك سواد الناس من نفسك ، و قد راءيت من كان قبلك ممن جمع المال و حذر الاقللال ، و اءمن العواقب - طول اءمل و استبعاد اءجل - كيف نزل به الموت فاءزعجه عن وطنه ... اءما راءيتم الذين ياءملون بعيدا، و يبنون مشيدا، و يجمعون كثيرا! كيف اءصبحت بيوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت اءموالهم للوارثين و و اءزواجهم لقوم آخرين

انبوه مردم كه پيرامون تو را بگيرند فريبت ندهد. در حالى كه پيش از خود ديه اى آن كسى را كه مال و منال دنيا را اندوخت و از كم شدن آن ترسيد و به جهت آرزوى دراز و بعيد شمردن مرگ از عواقب امور خود را در امان ديد، چگونه مرگ بر او فرود آمد و او را از وطنش بر گرفت .

آيا نديديد كسانى را كه آرزو دور و دراز در سر داشتند و كاخ هاى محكم مى ساختند و اموال كثير جمع مى كردند، چگونه خانه هاى آنان مبدل به گورها گشت و اندوخته هايشان نابود شد. اموالشان به وارثانشان منتقل گشت . و زن هايشان را اقوام ديگر گرفتند. (455)

O نزديكى مرگ به آدمى
461. روزگار رنج و زحمت

الدهر يخلق الابدان ، و يجدد آلامال ، و يقرب المنية و يباعد الامنية من ظفر به نصب ، و من فاته تعب

روزگار بدن ها را كهنه و آرزوها را زنده و مرگ را نزديك و خواسته ها را دور مى سازد. كسى كه به روزگار برسد خسته مى شود و هر كه آن را از دست بدهد به زحمت و رنج مى افتد. (456)

462. شكارچى مرگ

من وصاياه لابنه الحسن عليه السلام -: و اعلم يا بنى ! اءنك اءنما خلقت للآخره لا للدنيا، و للفناء و للموت لا للحياة ، و اءنك فى منزل قلعُة ودار بلغة ، و طريق اءلى الاخره و اءنك طريد الموت الذى لا ينجو منه هاربه ، و لا يفوته طالبه ، و لا بد اءنه مدركه ، فكن منه على حذر اءن يدركك و اءنت على حال سيئة قد كنت تحدث نفسك منها بالتوبة فيحول بينك و بين ذلك ، فاذا اءنت قد اءهلكت نفسك

امام على عليه السلام

463. پشت به زندگى و رو به مرگ

اذا كنت فى اءدبار، و الموت فى اقبال ، فما اءسرع الملتقى

چون تو پشت به زندگى دارى و مرگ رو به تو دارد، چه زود به يكديگر برخورد خواهيد كرد. (457)

464. گامى به سوى مرگ

نفس المرء خطاه الى اءجله

هر نفس انسان گامى است به سوى مرگ ! (458)

465. لغزيدن توسط مرگ

من جرى فى عنان اءمله عثر باءجله

هر كس به دنبال آرزوى خويش بشتابد و زمام آن را رها كند، مرگ او را بلغزاند. (459)

466. جوينده اى شتابناك

اءن الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم ، و لا يعجزه الهارب

همانا مرگ جوينده اى است شتابناك ، نه كسى كه در محل خود اقامت دارد از نظر آن محو مى شود و نه از يافتن آن كس كه گريزان است ناتوان مى گردد.(460)

4677. نزديكى كوچ

الرحيل و شيك .

كوچ به دنياى ديگر نزديك است . (461)

468. چه نزديك است مرگ !

بادروا المعاد و سابقوا الاجال . فاءن الناس يوشك اءن ينقطع بهم الامل ، و يرهقهم الاجل و يسد عنهم باب التوبة

به سوى قيامت روز معاد مبادرت ورزيد و قبل از فرا رسيدن مرگ كار كنيد، چرا كه نزديك است رشته آرزوى مردم قطع گردد و مرگشان فرا رسد و در توبه به رويشان بسته شود. (462)

469. نزديك تر از سايه

احذروا عبادلله الموت و قربه ! و اءعدواله عدته ...و اءنتم طرداء الموت ، اءن اءقمم له اءخذ كم ، و اءن فرزتم منه اءدر ككم ، و هو اءلزم لكم من ظلكم . الموت معقود بنواصيكم ؛ و الدنيا تطوى من خلفكم

اى بندگان خدا! از مرگ و زود فرارسيدنش بترسيد و زاد و توشه راه را فراهم سازيد.. و شما رانده شدگان مرگيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر بگريزيد به شما مى رسد، مرگ از سايه شما به شما وابسته تر است و در پيشانى شما مهر مرگ زده شده و دنيا طومار عمرتان را در مى نوردد. (463)

470. حقانيت مرگ

اءنه و الله الجد لا اللعب ، و الحق لا الكذب ، و ما هو الا الموت اءسمع داعيه ، و اءعجل حاديه . فلا يغرنك سواد الناس من نفسك

به خدا سوگند آن جدى است نه شوخى ، حقيقت است نه دروغ . مرگ را مى گويم كه صداى ود را به گوش همه زندگان رسانده و همگان را به سرعت مى راند، پس انبوه مردمان (زنده ) تو را نفريبد. (464)

471. امرى حتمى و قريب

الامر قريب و الاصطحاب قليل

امر يعنى مرگ نزديك و مدت همراه بودن با دنيا اندك است . (465)

472. از مرگ نگريز!

اءن الفار لغير مزيد فى عمره ، و لا محجوز (محجوب ) بينه و بين يومه

كسى كه از مرگ بگريزد نه بر عمرش افزوده مى شود و نه گريختن مانع فرا رسيدن روز مرگش مى شود. (466)

473. فاصله دوزخ و بهشت

ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار اءلا الموت اءن ينزل به

ميان هيچ يك از شما با بهشتت و يا جهنم فاصله اى نيست مگر مرگى كه بر شما وارد مى شود. (467)

474. مردگان چه ها مى بينند؟!

اءنكم لو قد عاينتم ما قد عاين من مات منكم لجز عتم و وهلتم و سمعتم و اءطعتم و لكن محجوب عنكم ما قد عاينوا، و قريب ما يطرح الحجاب !

پس به راستى اگر شما آنچه را كه مردگان شما آشكارا ديده اند به همان نحو مى ديديد هر آينه بى تابيى مى كرديد و مى ترسيديد. و در نتيجه آن سخن حق را شنيده و فرمان برده بوديد؛ ليكن چيزهايى كه آن ها ديده اند از شما پوشيده گرديده ، طولى نخواهيد كشيد كه اين پرده برداشته مى شود. (468)

475. آداب تشييع

تبع جنازة " فسمع رجلا يضحك ، فقال : كاءن الموت فيها على غيرنا كتب ، و كان الحق فيها على غيرنا وجب ، و كاءن الذى نرى من الاموت سفر عما قليل الينا راجعون ! نبودئهم اءجداثهم ، و ناءكل تراثهم ، كاءنا مخلدون بعدهم ، ثم قد نسينا كل واعظ و اعظة ، و رمينا بكل جائحة !!

امام على عليه السلام در تشييع جنازه اى شركت فرموده بود شنيد كه مردى مى خندد، پس فرمود: گويا مرگ براى ديگران نه براى ما مقرر شده است و گويا حق در آن نه براى ما بلكه براى جز ما ثابت شده است و گويا اين مردگان كه رو به خاك نهاده اند مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما برمى گردند، بدن هاى آنان را زير خاك مى پوشانيم و آنچه را كه ارث گذاشته اند مى خوريم ، گويى ما بعد از رفتن آنان جاويدان خواهيم ماند، سپس هر گونه پند دهنده را فراموش مى كنيم و نشانه هر بلا و

مصيبتى مى شويم . (469)

476. گروگان هاى كوى مردگان

قد غودر فى محلة الاموات رهينا، و فى ضيق المضجع وحيدا... و صارت الاجساد شحبة " بعد بضتها، و العظام نخزة بعد بضتها، و العظام نخزة بعد قوتها، و الارواح مرتهنة بثقل اءعبائها، موقنة بغيب اءنبائها

در كوى مردگان گروگان است و در تنگناى گور تنها... بدن هاى تازه و لطيف دگرگون گشته و استخوان هاى محكم و نيرومند پوسيده اند و جان ها در گرود بارهاى سنگين (گناهان ) خود هستند و به خبرهاى عالم غيب يقين يافته اند. (470)

477. گفتگو با مردگان

لما اءشرف عليه السلام على القبور و هو يرجع من صفين -: يا اءهل الديار الموحشة ، و المجال المقفرة ، و القبور المظلمة ، يا اءهل التربة ! يا اءهل الغربة ! يا اهل الواحدُة ! يا اءهل الوحشُة ! اءنتم لنا فرط سابق ، و نحن لكم تبع لا حق . اءما الدور فقد سكنت ، و اءما الازواج فقد نكحت ، و اءما الاموال فقد قسمت . هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم ؟ثم التفت اءلى اءصحابه فقال -: اءما لو اءذن لهم فى الكلام لاخبروكم اءن خير الزاد التقوى

اميرالمؤ منين عليه السلام در حالى كه از جنگ صفين برگشته ، و بر گورهاى بيرون كوفه مشرف و متوجه شده بود، فرمود: اى ساكنان سراهايى وحشتناك و محل هاى بى آب و گياه و (خفتگان در) گورهاى تاريك ! اى در خاك رفتگان ! اى دور از وطنان ! اى تنها ماندگان ! اى وحشت زدگان ! شما براى ما پيش افتادگانيد و ما به دنبال شما آيندگانيم و به شما ملحق شوندگانيم ؛ اما بدانيد كه در

سراهاى شما، ديگران ساكن شدند. زنانتان با مردان ديگرى ازدواج كردند و اما اموالتان پس به تحقيق قسمت شد، اين خبرى بود كه ما از آن آگاه بوديم و شما براى ما چه خبرى داريد؟(آن گاه حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود:) اما اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده مى شد، هر آينه به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه براى سفر آخرت ، تقوا است . (471)

478. ديدن مرگ

عجبت لمن نسب الموت ، و هو يرى الموتى

در شگفتم از كسى كه مرگ را ديده و مردگان را فراموش مى كند! (472)

479. قبر را آماده ورود كن !

و اعلم اءن اءمامك عقبة كوودا، المخف فيها اءحسن حالا من المثقل ، و المبطبى عليها اءقبح حالا من المسر(ع ). فارتد لنفسك قبل نزولك و وطى ء المنزل قبل حلولك

و بدان كه در جلو روى تو گردنه اى است كه بالا رفتن از آن دشوار است و در آن راه ، حالت آن كه سبك بار مى باشد از كسى كه بار سنگين بر دوش دارد بهتر است و حال آن كس كه به كندى راه مى پيمايد از آن كه شتابان ره مى سپرده بدتر است . بنابراين پيش از فرود آمدن قاصدى بفرست تا محلى مناسب برايت آماده سازد و باز پيش از آن كه فرود آيى محل فرود را، نرم و هموار كن تا با آسودگى در آن زيست نمايى . (473)

480. تنهايى آدمى با عملش

فى صفة الماخوذ على الغرة عند الموت -: ثم حملوه اءلى مخط فى الارض ، فاءسلموه فيه اءلى عمله

امام على عليه السلام در وصف غافلگير شدگان در هنگام مرگ مى فرمايد: سپس او را تا منزلى در دل زمين مى برند و در آن جا او را به عملش مى سپارند. (474)

481. به كار گرفتن همت

وليكن همك فيما بعد الموت

بايد همت خود را در راه چيزى صرف كنى كه پس از مرگ تو را به كار آيد. (475)

482. آمادگى برا جايگاه قبر

فليقبل امرء كرامة بقبولها، وليحذر قارعة قبل حلولها، ولينظر امرو فى قصير اءيامه ، و قليل مقامه ، فى منزل حتى يستبدل به منزلا، فليصنع لمتحوله ، و معارف منتقله

هر انسانى بايد كرامت و خير را با پذيرش آن استقبال كند و از هر حادثه كوبنده پيش از آن كه وارد شود بر حذر باشد و هر كسى بايد بنگرد در كوتاهى روزها و اقامت اندك در منزلگاهى كه (با سرعت ) آن را به منزلگاه ديگر تبديل خواهد كدر، پس عمل كند به منظور آمادگى براى جايگاهى كه رو به آن دارد و حقايق روشنى كه به سرنوشت نهايى اش در آن جا خواهد رسيد. (476)

483. ورود به گور

يسلمك اءلى قبرك خالصا.

به زودى ملك الموت تو را از همه چيز جدا كرده و به دامن گور مى سپارد. (477)

484. ياد آخرين منزل

ضع فخرك ، و احطط كبرك ، و اذكر قبرك فاءن عليه ممرك

فخر و مباهات را بگذار و كبرت را ساقط نما! گورى را (كه آخرين منزلگه حيات طبيعى تو است ) به ياد بياور؛ زيرا كه بالاخره گذارت به همان خاك تيره خواهد افتاد. (478)

485. تنهايى در گور

حتى اذا انصرف المشيع ، و رجع المتفجع ، و اءقعد فى حفرته نجيا البهتة السؤ ال ، و عثرة الامتحان

آن گاه كه تشييع كنندگانش برگشتند و آنان كه در فراقش اندوه و ناله سر داده بودند دنبال كار خود را گرفتند (در همان شب كه زير خاك تيره دفن گشته است ) براى پاسخ از سوال بحث انگيز و گوياى راز و آشكار ساختن لغزش هاى او. (479)

486. نهى از شيون

لحرب بن شر حبيل الشبامى لما سمع بكاء النساء على قتلى صفين -: اءتغلبكم نساؤ كم على ما اءسمع ؟اءلا تنهونهن عن هذا الرنين

هنگامى كه امام على عليه السلام شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد، به حرب بن شرحبيل شبامى فرمود: آيا زنان شما آن طور كه مى شنوم بر شما غلبه مى كنند! آيا آنان را از اين ناله ها نهى نمى كنيد. (480)

487. امانتگاه گور

كاءن قد صرتم اءلى ما صاروا اءليه ، و ارتهنكم ذلك المضجع ، و ضمكم ذلك المستودع

گويى شما نيز رهسپار همان جا شده ايد كه آنان شده اند و آن آرامگاه ، شما را گروگان گرفته و آن امانتگاه شما را در آغوش كشيده است . (481)

488. خيمه بر گوز زدن

كونوا كالسابقين قبلكم ، و الماضين اءمامكم . قوضوا من الدنيا تقويض الراحل و طووها طى المنازل

همچون كسانى باشيد كه پيش از شما رفتند و كسانى كه پيش روى شما مردند، همچون مسافرانى كه خيمه خويش بر مى كنند خيمه خود را از دنيا بركندند و همچنان كه منزل ها (ى سفر) پيموده مى شود آن را پيمودند و رفتند. (482)

489. قبرها را آباد كنيد!

سابقوا - رحمكم الله - اءلى منازكم التى اءمرتم اءن تعمروها، و التى رغبتم فيها، و دعيتم اءليها

رحمت خدا بر شما! پيشى گيريد به سوى منازلى كه دستور داريد آن ها را آباد كنيد و به آن ها ترغيب گشته ايد و به سويشان فرا خوانده شده ايد. (483)

490. زيارت كنندگان غافل

من كلام له عليه السلام بعد تلاوته (اءلهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر) -: يا له مراما ما اءبعده ! و زورا ما اءغفله ! و خطرا ما اءفظعه !

امام على عليه السلام بعد از تلاوت آيه (فخر فروشى بر يكديگر شما را به خود مشغول ساخت . چندان كه به زيارت گورها رفتيد). فرمود: چه مقصد بسيار دورى ! و چه زيارت كنندگان غافلى ! و چه افتخار كردن زشت و وحشتناكى ! (484)

3. قيامت
O توصيف آخرت
491. حال طالب دنيا و آخرت

من طلب الدنيا طلبه الموت ، حتى يخرجه عنها، و من طلب الاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها

هر كه به دنبال دنيا رود، مرگ به دنبالش باشد تا او را از دنيا بيرون برد و هر كه دنبال آخرت رود، دنيا به دنبالش باشد ته همه روزى او را به وى بپردازد.(485)

492. جويايى پاداش آخرت

عزم لله لنا على الذب عن حوزته ، و الرمى من وراء حرمته . مؤ مننا يبغى بذلك الاجر، و كافرنا يحامى عن الاصل

خداوند خواست تا ما پاسدار شريعتش باشيم و نگهدار حرمتش . مؤ من ما از اين كار در پى پاداش بود و كافر ما از تبار خويش حمايت مى كرد. (486)

493. مشتاق آخرت

طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة

خوشا به حال پرهيزگاران در دنيا و مشتاقان در آخرت . (487)

494. عظمت آخرت

ما المغرور الذى ظفر من الدنيا باءعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخرة باءدنى سهمته

فريفته اى كه از دنيا به بالاترين مقصود خود رسيده چونان كسى نيست كه از آخرت به كم ترين نصيب دست بافته باشد. (488)

495. هراس از صراط

اعملوا! اءن مجازكم على الصراط و مزالق دحضه ، و اءهاويل زلله ، و تارات اءهواله

بدانيد كه گذر شما از صراط است و گام هايتان بر آن لرزان است و دچار ترس و هراس خواهيد شد. (489)

496. عظمت دنياى ديگر

كل شى ء من الدنيا سماعه اءعظم من عيانه . و كل شى ء من الاخره عيانه اءعظم من سماعه . فليكفكم من العيان السماع ،و من الغيب الخبر

هر چيز دنيا، شنيدن آن بزرگ تر از ديدن آن است ، و هر چيز آخرت ، ديدن آن بزرگ تر از شنيدن آن است . پس به جاى ديدن آخرت و مشاهده آنچه كه از ديدگان شما پنهان و در پس پرده غيب است ، به همان شنيدن و خبر يافتن (توسط پيامبران ) اكتفا كنيد. (490)

O توشه آخرت
497. آه از كمى توشه !

آه من قلة الزاد، و طول الطريق ، و بعد السفر، و عظيم المورد

آه و افسوس از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت محل ورود (يعنى قيامت و حساب ). (491)

498. وجودش را غنيمت دان !

اذا وجدت من اءهل الفاقُة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة ، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله اءياه

امام على عليه السلام در ضمن وصايايش به امام حسن عليه السلام فرمودند: هر گاه از نيازمندان كسى را يافتى كه با خود توشه تو را به روز قيامت برد و فردا كه به آن توشه نيازدارى آن را به تو رساند، وجود او را غنيمت شمار و آن بار توشه را بر دوش او نه . (492)

499. آخرت و تلاش

قال عليه السلام لرجل ساءله اءن يعظه -: لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل

امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد فرمود: از آنانى مباش كه بدون كار و تلاش ، اميد آخرت نيك دارند. (493)

500. مغتنم شمار!

اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك

وجود كسى را كه در روزگار توانگرى ات از تو وام خواهد، غنيمت شمار تا در روز سختى و تنگدستى ات روز قيامت آن وام را به تو پس دهد. (494)

501. شادمانى و اندوه براى آخرت

فاءن المرء قد يسره درك ما لم يكن ليفوته ، و يسوءه فوت ما لم يكن ليدركه ، فليكن سرورك بما نلت من آخرتك ، و ليكن اءسفك على ما فاتك منها

گاه انسان ار دست يافتن به چيزى كه بايد به دستش برسد، شاد مى شود و ناراحتش مى سازد از دست دادن چيزى كه نبايد به آن دست يابد، و بايد شادمانى تو از چيزى باشد كه در راه آخرتت است كه آن را به دست آورده اى و تاءسف و اندوهت بر چيزى باشد كه مربوط به آخرتت هست و از دست داده اى . (495)

502. شادمانى و تاءسف براى ...

و ليكن سرورك بما قدمت ، و اءسف على ما خلفت ، و همك فيما بعد الموت

شادمانى تو بايد براى چيزى باشد كه پيش از مرگ فرستاده اى ، و تاءسف تو براى چيزى كه به جاى مى گذارى و همتت براى آنچه كه بعد از مرگت مى گذارى . (496)

503. بر شما باد توشه بردن

عليكم بالجد و الاجتهاد، و التاءهب و الاستعداد، و التزود فى منزل الزاد

ملتزم شويد به كوشش و تلاش و آمادگى و مهيا شدن و توشه گيرى در منزل توشه و ذخيره سازى . (497)

504 . ماءموريت انسان در دنيا

فترودوا فى اءيام الفناء لايام البقاء. قد دللتم عى الزاد، و اءمرتم بالظعن ، و خثثتم على المسير

در اين روزگاران كه رو به زوال مى رود، براى روزهاى ابديت توشه بگيريد، شما انسان ها به ذخيره سازى توشه و به كوچ از اين ديار فانى ماءمور هستيد. (498)

505. كشت دنيا و آخرت

اءن المال و البنين حرث الدنيا، و العمل الصالح حرث الاخرة

ثروت و فرزندان ، كشته هاى اين جهان اند، و عمل صالح ، كشت آخرت است . (499)

506. وسيله اى براى آخرت

بالدنيا تحرز الاخرة .

آخرت با دنيا به دست مى آيد. (500)

507. آخرت سراى باقى

اءيها الناس ! اءنما الدنيادار مجاز، و الاخرة دار قرار، فخدوا من ممركم لمقركم ، و لا تهتكوا اءستاركم عند من يعلم اءسرار كم

اى مردم ! دنيا سراى گذر است و آخرت خانه قرار و ابدى . پس از گذرگاه خويش براى سر منزل ابدى ، توشه بگيرد و پرده خويش را پيش كسى كه به اسرارتان آگاه است ، ندريد. (501)

508. بهشت و عمل شايسته

اعملوا للجتة عملها: فاءن الدنيا لم تخلق لكم دار مقام ، بل خلقت لكم مجازا لتزودوا منها الاعمال اءلى دار القرار

براى رسيدن به بهشت عمل شايسته آن را انجام دهيد؛ زيرا دنيا براى سكونت دائمى شما خلق نشده ، بلكه آن را در گذرگاه شما ساخته اند تا اعمال صالحى را به عنوان زاد و توشه براى سراى دائمى فراهم سازيد. (502)

509. اصلاج دنيا و آخرت

من اءصلح ما بينه و بين الله اءصلح الله ما بينه و بين الناس ، و من اءصلح اءمر آخرته اءصلح الله له اءمر دنياه

كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و آن كه كار آخرتش را اصلاح نمايد، خداوند دنيايش را اصلاح خواهد كرد. (503)

510. آخرت شيرين

مرارة الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة

سخنى دنيا، شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا، تلخى و عذاب آخرت است . (504)

511. احوال نادان و دانا در دنيا

اءنما الدنيا منتهى بصر الاعمى ، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره ، و يعلم اءن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص ... و الاعمى لها متزود

بدانيد كه دنيا از نظر كوردلان آخرين مرز آفرينش است كه فراسوى آن چيزى نمى بينند و اما شخص بينا ديدگانش را به درستى در دنيا باز مى كند و آن را مى بيند و مى داند كه در پس اين سرا چه جهان ديگرى است . پس شخص بينا و آگاه از آن دورى مى جويد و شخص نابينا به سوى آن مى آيد و همه توجهش به سوى آن است شخص بينا از آن توشه بر مى دارد و شخص نابينا براى آن توشه فراهم مى كند. (505)

512. غنيمت شمردن دنيا

رحم الله مراء... اغتنم المهل ، و بادر الاجل ، و تزود من العمل

خدا رحمت كند كسى را كه مهلتى كه در دنيا بود غنيمت شمارد. بر مرگ پيش دستى كرد و از عمل صالح توشه اى براى آخرت فراهم نمود. (پيش از آن كه از دنيا برود، با انجام اعمال نيك ، توشه آخرت را آماده ساخت ). (506)

513. توشه نجات بخش

فترودوا فى الدنيا من الدنيا ما تحرزون به اءنفسكم غدا

از دنيا توشه اى بگيريد كه فردا خود را به وسيله آن (از هلاكت ابدى ) نگاه داريد. (507)

514. طالب آخرت

من طلب آلاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها

كسى كه در پى آخرت باشد، دنيا در طلب او مى آيد تا بهره خود را از آن برگيرد. (508)

515. كفايت امر دنيا

من عمل لدينه كفاه الله اءمر دنياه

هر كه براى دين خود كار كند، خداوند امر دنيا او را كفايت فرمايد. (509)

516. سراى عبرت

اءن الدنيا دار صدق لمن صدقها، ودار عافية لمن فهم عنها، ودار غنى لمن تزود منها

دنيا براى درستكاران و راستاى سراى راستى است و براى آن كس كه گفتارش را دريابد، سراى عافيت و سر منزل سعادت است و براى آن كه توشه آن جهان را از دنيا برگيرد، ديار توانگرى است . (510)

O نشانه هاى قيامت
517. حوادث قيامت

ينفخ فى الصور، فتزهق كل مهجُة و تبكم كل لهجُة ، و تذل الشم الشوامخ ، و الصم الرواسخ ، فيصير صلدها سرابا رقرقا، و معهدها قاعا سملقا

در صور دميده مى شود و آن گاه هر جانى از بدن به در مى رود و هر زبانى لال مى شود و كوه هاى برافراشته و سنگ هاى محكم و استوار خرد و درهم ريخته مى شوند و سنگ هاى سخت چون سرابى درخشان در نظر آيد و جاى آن ها هموار و صاف گردد. (511)

518. روز قيامت

كاءنكم بالساعُة تحدوكم حدو الزاجر بشوله

گويا شما در روز قيامت حاضريد و شما را همانند شتران كه شيرشان خشك شد است به سرعت مى راند. (512)

519. محل مسابقه

القيامة حلبته .

محل اجتماع مسابقه دهندگان اسلام قيامت است . (513)

520. بازگشت مخلوقات به سوى خدا

اءذا تصرمت الامور، و تقضت الدهور، و اءزف النشور، اءخرجهم من ضرائح القبور، و اءو كار الطيور، و اءوجرة السباع ، و مطارح المهالك ، سراعا اءلى اءمره ، مهطعين اءلى معاده

آن گاه كه امور خلايق از هم بگسلد و روزگار سپرى گردد و رستاخيز نزديك شود و آن ها را از ميان گورها و آشيانه پرندگان و كنام درندگان و ميدان هاى جنگ ، برانگيزاند و محشورشان كند، در حالى كه به سوى فرمان او به جانب معادش مى شتابند. (514)

521. دو دستگى خلايق در قيامت

اذا بلغ الكتاب اءجله ، و اءلامر مقاديره ، و الحق آخر الخلق باءوله ، و جاء من اءمر الله ما يريده من تجديد خلقه اءماد السماء و فطها، و اءرج الارض و اءرجفها، و قلع جبالها و نسفها. و دك بعضها بعضا من هيبة جلالته و مخوف سطوته ، و اءخرج من فيها فجددهم بعد اءخلاقهم . و جمعهم بعد تفرقهم . ثم ميزهم لما يريده من مساءلتهم عن خفايا الاعمال و خبايا الافعال ، و جعلهم فريقين : اءنعم على هولاء و انتقم من هولاء

آن گاه كه زمان نوشته به سرآيد و مقدرات جهان به پايان رسد و آخرين خلايق به اولى آن ها پيونداند و فرمان حق براى تجديد آفرينش خلقش در رسد، آسمان را به حركت در آورد و آن را بشكافد و زمين را به شدت بجنباند و تكانش دهد و كوه ها را از جا بركند و متلاشى سازد و از هيبت جلال حق و ترس از سطوت و شكوه او كوه ها برهم كوفته شوند و هر كس را كه در زير زمين مدفون

است بيرون آورد و پيكرهاى كهنه و پوسيده آن ها را نو كن و اجزاى پراكنده شان را گرد آورد، آن گاه آنان را به دو دسته تقسيم كند؛ به دسته اى نعمت ارزانى دارد و از دسته ديگر انتقام گيرد. (515)

522. روز قيامت

عباد الله ! احذروا بوما تفحص فيه الاعمال ، و يكثر فيه الزلزال ، و تشيب فيه الاطفال

اى بندگان خدا! از روزى كه در آن روز به اعمال رسيدگى مى شود و نگرانى شدت مى گيرد و كودكان پير مى شوند، بترسيد! (516)

523. سخن على عليه السلام در مورد قيامت

اءن الغاية اءمامكم و اءن وراء كم الساعةُ تحدوكم ؛ تخففوا تلحقوا فاءنما ينتظر باءولكم آخركم

هدف ، فرا پيش شماست و قيامت از پشت سر شما را مى راند. سبكبار شويد تا برسيد؛ زيرا كه اولين شما چشم به راه آخرت شماست . (517)

524. قيامت نزديك است !

الله الله عباد! فاءن الدنيا ماضية بكم على سنن ، و اءنتم والساعُة فى قرن ، وكاءنها قد جائت باءشراطها، و اءزفت باءفراطها

از خدا بترسيد، اى بندگان خدا! زيرا كه دنيا همه شما را از يك راه مى برد (و با نيز شما همان مى كند كه با گذشتگان كرد) و شما و زمان قيامت به يك ريسمان بسته هستيد و گويا قيامت نشانه هاى خويش را آشكار ساخته و پرچم هايش را نزديك كرده است . (518)

O يوم الحساب
525. وقت حسابرسى

اءن اليوم عمل و لا حساب ، و غدا حساب و لا عمل

همانا كه امروز هنگام عمل است نه حساب ، و فردا (آخرت ) وقت حساب است نه عمل . (519)

526. محاسبه از اندام بدن

اءن الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامة

به درستى كه خداوند سبحان براى اعضاى تو تكاليفى را مقرر فرموده و در روز قيامت به وسيله آن ها بر تو احتجاج مى كند. (520)

527. اعمال در برابر چشمان

اءعمال العباد فى عاجلهم ، نصب اءعينهم فى آجالهم

اعمال بندگان خدا در ديگر سرا برابر چشمانشان خواهد بود. (521)

528. كار مقدر

من الفساد اءضاعُة الزاد، و مفسدة المعاد. و لكل اءمر عاقبة ، سوف ياءتيك ما قدر لك

ضايع نمودن زاد و توشه و تباه كردن معاد از موارد فساد است ، هر كارى سرانجامى دارد و به زودى آنچه برايت مقدر شده به تو خواهد رسيد. (522)

529. بترسيد از قيامت !

احذروا يوما تفحص فيه الاعمال و يكثر فيه الزلزال ، و تشيب فيه الاطفال

بترسيد از روزى كه در آن اعمال وارسى مى شود و لرزش آن روز بسيار است و كودكان در آن روز پير مى شوند. (523)

530. بوته آزمايش

اءلا اءن الله تعالى قد كشف الخلق كشفُة ، لا اءنه جهل ما اءخفوه من مصون اءسرارهم و مكنون ضمائرهم ؛ و لكن (ليبلوهم اءيهم اءحسن عملا) فيكون الثواب جزاء، و العقاب بواء

بدانيد كه خداى بزرگ خلايق را در بوته آزمايش نهاد، نه اين كه آن چه را در درون و ضماير خود نهفته داشتند، نمى دانست ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه عمل كدام يك بهتر است ، تا ثواب پاداش كار نيك آن ها باشد و عقاب و كيفر سزاى كار بدشان . (524)

531. عرضه اعمال بر خداوند

الغنى و الفقر بعد العرض على الله

آن گاه كه كارها به پيشگاه خداوند (در قيامت ) عرضه گردد، معلوم مى شود كه توانگر كيست و تهيدست چه كسى . (525)

532. آشكار شدن درون ها

الاقاويل محفوظُة و السرائر مبلوة ، و كل نفس بما كسبت رهينُة ، و الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله

گفته ها نگهدارى مى شود و نهفته ها و درون ها آشكار مى گردد و هر كس گروگان كارى است كه مى كند و خردها مردمان ، ناقص و بسيار است ، مگر كسى كه خدايش نگاه دارد. (526)

533. سختى حساب خداوند

اعلم ! اءن حساب الله اءعظم من حساب الناس

بدان كه حساب خدا بزرگ تر از حساب مردم است . (527)

534. تجسم اعمال در آخرت

اءعمال العباد فى عاجلهم ، نصب اءعينهم فى آجلهم

بندگان اعمالى كه در دنيا كنند، در آخرت مقابل ديدگان آنهاست . (528)

535. روز حساب بد و نيك همه

ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و آلاخرين لنقاش الحساب و جزاء الاعمال ، خضوعا، و قياما، قد اءلجمهم العرق ، و رجفت بهم الارض ، فاءحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا، و لنفسه متسعا

روز قيام ، روزى است كه خداوند همگان را، از اولين نفر تا آخرين نفر، براى رسيدگى به حسابشان و جزاى اعمالشان گرد مى آورد، در حالى كه به فروتنى ايستاده اند و عرق از سر و رويشان مى ريزد و زمين آن ها را مى لرزاند. (در آن روز) نيكو حال ترين مردم كسى است كه جايگاهى بيابد و براى خود جايى پيدا كند! (529)

536. بزرگ ترين حسرت ها در قيامت

اءن اءعظم الحسرات يوم القيامه حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله ، فورثه رجل فاءنفقه فى طاعة الله سبحانه ، فدخل به الجنة ، و دخل الاول به النار

بزرگ ترين افسوسها در روز قيامت ، افسوس كسى است كه ثروتى از غير طاعت خدا به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و آن را در راه خدا صرف نموده و به خاطر آن بهشت رفته و آن شخص اولى به جهنم رفته است . (530)

537. درماندگى كفار در قيامت

فلا شفيع يشفع ، و لا حميم ينفع ، و لا معذرُة تدفع

(در قيامت ) نه شفاعت كننده اى (براى كافران ) است و نه دوستى كه سودى بخشد و نه عذر موجهى كه كيفر را دفع كند. (531)

538. يوم تبلى السرائر

اعملوا ليوم تذخرله الذخائر، و تبلى فيه السرائر

براى روزى كار كنيد كه اندوخته ها براى آن ذخيره و باطن ها در آن آشكار مى شود. (532)

539. تفاوت ميان دو كردار

شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب مؤ ونته و يبقى اءجره

چه تفاوت بسيارى است ميان دو كردار: كردارى كه لذت و خوشى آن برود و پيامد كيفر آن برجاى ماند و كردارى كه رنج آن بگذرد و پاداشش بماند. (533)

540. پاداش استقامت

من استقام فالى الجنة ، و من زل فاءلى النار

هر كس در جاده الهى حركت كرد، مسيرش رو به بهشت است و هر كس از آن جاده بلغزد، مسيرش رو به آتش است . (534)

541. فلسفه پاداش و كيفر اهلى

اءن الله سبحانه وضع الثواب على طاعته ، و العقاب على معصيته ، ذيادة لعباده عن نقمته و حياشُة لهم اءلى جنته

خداى سبحان براى اطاعت از خود پاداش در نظر گرفت و براى نافرمانى خود كيفر، تا بندگانش را از خشم و عذاب خويش باز دارد و به سوى بهشت خو براند. (535)

542. عواقبى تلخ و شيرين

لك امرى عاقبة حلوة اءو مرُة

براى هر كسى سرانجامى است شيرين يا تلخ . (536)

543. احكامى كه خداوند به سبب آن پاداش و كيفر مى دهد.

اءن من عزائم الله فى الذكر الحكيم ، التى عليها يثيب و يعاقب ، و لها يرضى و يسخط، اءنه لاينفع عبدا - و اءن اجهد نفسه و اءخلص فعله - اءن يخرج من الدنيا، لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها: اءن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته ، اءو يشفى غيظه بهلاك نفس ، اءو يعر باءمر فعله غيره ، اءو يستنجح حاجة الى الناس باظهار بدعُة فى دينه ، اءو يلقى الناس بوجهين ، اءو يمشى فيهم بلسانين اعقل ذلك فاءن المثل دليل على شبهه

از جمله احكام و فرايض خداوند در قرآن حكيم كه بر اساس آن ها پاداش و كيفر مى دهد و به سبب آن ها خرسند و ناخرسند مى شود، اين است كه بنده - هر چند خودش را خسته كند و عملش را خالص گرداند - چنانچه با اين خصلت ها از دنيا به ملاقات پروردگارش رود و از آن ها توبه نكرده باشد بى فايده است : در عبادت خداوند كه بر او فرض و واجب فرموده است ، شريك قرار دهد، يا خشم خود را با كشتن كسى فرو نشانده ، يا به واسطه كارى كه خود كرده ديگرى را سرزنش كند (گناه خود را به گردن ديگر بياندازد)، يا براى آن كه در ميان مدرم به نوايى برسد، در دين خويش بدعتى پديد آورد، يا با مردم دورو يا دو زبان باشد، در اين باره بيانديش ، زيرا هر مثالى دليل و نشانگر مشابه آن

است . (537)

544. بدتر از بدى ، خوب تر از خوبى

اءنه ليس شى ء بشر من الشر الا عقابه ، و ليس شى ء بخير من الخير الا ثوابه

چيزى بدتر از بدى نيست ، مگر كيفر بدى و چيزى خوب تر از خوبى نيست مگر پاداش خوبى . (538)

O بهشت
545. شرط اشتياق به بهشت .

من اشتاق اءلى الجنه سلا عن الشهوات

كسى كه مشتاق بهشت است ، از شهوات و تمايلات نفسانى خارج شود. (539)

546. نزديك تر به بهشت

احذروا عبادالله الموت و قربه ، و اءعدوا له عدته ، فاءنه ياءتى باءمر عظيم ، و خطب جليل ، بخير لا يكون معه شر اءبدا. اءو شر لا يكون معه خير ابدا. فمن اءقرب اءلى الجنة من عاملها! و من اءقرب اءلى النار من عاملها!

اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودن : حذر كنيد و آنچه آماده كردم آن ، هنگام مرگ ضرورت دارد، از قبيل اطاعت از اوامر الهى و انجام اعمال نيك و ترك منهيات الهى ) تهيه نماييد كه به راستى مرگ امرى عظيم و كارى بزرگ با خود براى انسان مى آورد، اگر با خير و خوشى فرا رسد، چنان خيرى است كه هرگز شرى با آن نخواهد بود و اگر با شر و ناخوشى ، فراز آيد، شرى است كه هيچ گاه خيرى با آن همراه نمى گردد. بنابراين چه كسى نزديك تر است به بهشت ، از آن كس كه براى رسيدن به آن به عمل مى پردازد؟و چه كسى نزديك تر است به دوزخ از آن كس كه براى رفتن به طرف آن عمل مى كند؟(540)

547. جايگاه فردوس

الجنة تحت اءطراف العوالى !

بهشت در سايه نيزه هاست . (541)

548. اعمال شايسته بهشت

اعملوا للجنة عملها

عملى را كه شايسته ورود به بهشت است انجام بدهيد. (542)

549. جانبهاى انسان

اءلا حر يدع هذه اللماظة لا هلها؟اءنه ليس لا نفسكم ثمن اءلا الجنُة ، فلا تبيعوها الا بها

آيا آزاد مردى نيست كه اين خرده غذايى لا به لاى دندان ها را براى اهلش واگذارد، بدانيد كه جان بهاى شما جز بهشت نيست ، پس آن را جز به بهشت مفروشيد. (543)

550. صدق نيت و بهشت

اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة

خداوند سبحان هر يك از بندگانش را كه بخواهد به خاطر صدق نيت و باطن پاكش داخل بهشت مى كند. (544)

551. ديده دلى به سوى بهشت

فلو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها لعزفت نفسك عن بدائع ما اءخرج اءلى الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها، و لذهلت بالفكر فى اصطفاق اءشجار غيبت عروقها فى كثبان المسك على سواحل اءنهارها... فلو شغلت قلبك اءيها المستمع بالوصول اءلى ما يهجم عليك من تلك المناظر المونقة ، لزهقت نفسك شوقا اءليها، و لتحملت من مجلسى هذا اءلى مجاروة اءهل القبور استعجالا بها

اگر ديده دلت را به سويى آنچه از بهشت براى تو وصف مى شود بيافكنى ، هر آينه نفس تو از خواهش ها و خوشى ها و زيب و زيورهاى مناظر دنيا دورى كند و با انديشيدن در جنبش شاخه هاى درختانى كه بركنار جوى هاى بهشت ريشه هاى آن ها در تپه هاى مشك پنهان است حيران و سرگشته شود... اى شنونده ! اگر دل خود را براى رسيدن به اين منظره هاى دل انگيز مشغول دارى ، جانت از شوق آن برآيد و براى رسيدن هر چه زودتر به آن ها از همين مجلس من به همسايگى خفتگان در گورها روى . (545)

552. كار و ياد براى معاد

طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله

خوشا به حال كسى كه به ياد معاد است و براى روز حساب قيامت كار كند و به مقدار معيشت قناعت نمايد و از خدا راضى و خشنود باشد. (546)

553. وصف بهشت

درجات متفاضلات ، و منازل متفاوتات ، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها

بهشت در درجاتى است ، يكى برتر از ديگرى و منزل هايى است يكى متفاوت با ديگرى ، نعمت هايش پايان نمى پذيرد و اقامت كننده در آن كوچ نمى كند و جاويدان در آن پير نمى شود و ساكن در آن بينوا نمى گردد. (547)

554. جايگاه حق

لا و من اءكله الحق فالى الجنته و من اءكله الباطل فالى النار

آگاه باشيد، كسى كه بر حق است جايگاهش بهشت و كسى كه به راه باطل مى رود به جانب آتش رهسپار است . (548)

555. بدترين خوبى و بهترين بدى

ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة

آن خوبى كه در پى آن آتش باشد، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد، بد نيست . (549)

556. سرنوشت خيرين و مفرطين

الجنة غاية السابقين جويان

(بر خيرات ) است و آتش سرنوشت تفريط گران (در خطا و انحراف ). (550)

557. حقارت هر نعمتى در برابر نعمات بهشت

كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كلى بلاء دون النار عافية

هر نعمتى در برابر بهشت حقير و ناچيز است و هر بلايى در برابر دوزخ عافيت و آسايش است . (551)

558. پيرامون بهشت و دوزخ

اءن الجنته حفت بالمكاره و اءن النار حفت بالشهوات

پيرامون بهشت را ناگوارى ها و پيرامون آتش را شهوات فرا گرفته است . (552)

559. جايگاه بهشت

الجنة تحت اءطراف العوالى !

بهشت زير سايه نيزه ها است . (553)

560. اطاعت از اوامر الهى

هيهات ! لا يخدع الله عن جنته ، و لا تنال مرضاته الا بطاعته

هيهات ! خداوند درباره بهشت جاويدش فريب داده نمى شود و به خشنودى او رسيده نمى شود مگر از طريق اطاعتش . (554)

O دوزخ
561. كافى ترين پاداش و مناسب ترين كيفر

كى بالجنة ثوابا و نوالا، و كفى بالنار عقابا و وبالا!

بهشت برين براى پاداش نيكوكاران كافى است و دوزخ ، مناسب ترين كيفر و سختى بدكاران است . (555)

562. بهترين نعمت هاى و بدترين بلاها

ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية

آن خوبى كه جهنم به دنبال دارد (در واقع ) خوبى نيست و آن بدى كه بهشت در پى آن باشد، بدى نيست و هر نعمتى در برابر بهشت كوچك و هر بلايى در برابر جهنم عافيت و آسايش است . (556)

563. حذر از عذاب الهى

(عباد الله ) فاحذروا نارا قعرها بعيد، و حرها شديد، و عذابها جديد.دار ليس فيها رحمة و لا تسمع فيها دعوة ، و لا تفرج فيها كربة

اى بندگان خدا از آتشى كه ژرفايش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است ، بر حذر باشيد! آن جا سرايى است كه رحمت الهى در آن نيست و به درخواست كسى گوش داده نمى شود و هيچ اندوهى در آن بر طرف نمى گردد. (557)

564. از عذاب الهى ايمن مباش !

لا تاءمنن على خير هذه الامة عذاب الله لقولك تعالى : فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون

بر بهترين فرد اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ زيرا خداى بزرگ مى فرمايد: از مكر و كيفر خدا جز مردم زيانكار خود را ايمن نپندارند. (558)

565. جهنم ، آتش غضب الهى

يا عقيل ! اءتئن من حديدة اءحماها اءنسانها للعبه ، و تجرنى اءلى نار سجرها جبارها لغضبه ! اءتئن من الاذى و لا اءئن من لظى ؟!

اى عقيل ! از آهنى كه انسانى آن را به بازيچه سرخ كرده است مى نالى و مرا به سوى آتشى كه خداى جبار به خشم خود افروخته است مى كشانى !؟تو از اين رنج مى نالى و من از عذاب ننالم ؟! (559)

566. آتش جهنم

ماءخسر المشقة وراءها العقاب ، اءربح الدعُة معها الامان من النار

چه زيانبار است مشقتى كه به دنبال آن عذاب است و چه سودمند آسايشى كه قرين امان از جهنم است . (560)

567. عظمت و سختى كيفر

فو الله لو حننتم حنين الوله العجال ، و دعوتم بهديل الحمام ، و جاءرتم جؤ آر متبتلى الرهبان ، و خرجتم اءلى الله من الاموال و الاولاد، التماس القربةُ اليه - فى ارتفاع درجة عنده ، اءو غفران سيئة اءحصتها كتبه و حفظتها رسله - لكان قليلا فيما اءرجو لكم من ثوابه ، و اءخاف عليكم من عقابه

به خدا سوگند، اگر مانند شترهاى بچه مرده فرياد كنيد و مانند كبوتران ناله زنيد و همانند دير نشينان زارى كنيد و مال دنيا و اولادش را بگذاريد و برويد كه به خدا نزديك تر گرديد و درجه شما افزايش يابد و يا گناهى كه در نامه عمل شما ثبت گرديد و نگهبانان خدا آن را حفظ كرده اند، بخشيده شود، نسبت به آنچه من براى شما به آن اميدوارم كم است و از عقاب و كيفر آن براى شما مى ترسم . (561)

568. طالب و گريزان خواب

اءلا و اءنى لم اءر كالجنة نام طالبها، و لا كالنار نام هاربها

هان ! من چيزى مانند بهشت نديده ام كه جوينده اش خواب باشد و نه مانند دوزخ كه گريزان از آن در خواب باشد.

569. غافل نبودن از كيفر (562)

فى صفة الله سبحانه -: لا يشغله عضب عن رحمة ، و لا تولهه رحمة عن عقاب

در وصف خداى سبحان مى فرمايد: هيچ خشمى او را از مهرى باز نمى دارد و هيچ مهرى او را از كيفر غافل نمى سازد. (563)

570. خير دوزخى

ما خير بخير بعده النار

خيرى كه دوزخ به دنبالش است خير نيست . (564)

571. دورى از آتش اخروى

اعلموا اءنه ليس لهذا الجلد الرقيق صبر على النار، فارحموا نفوسكم فاءنكم قد جربتموها فى مصائب الدنيا، اءفراءيتم جزع اءحدكم من الشوكة تصيبه ، و العثرة تدميه ، و الرمضاء تحرقه ؟ فكيف اءذا كان بين طابقين من نار، ضجيع حجر، و قرين شيطان ؟

بدانيد كه اين پوست نازك را ياراى آتش نيست ، پس به خود رحم كنيد! شما در مصيبت ها و گرفتارى هاى دنيا آتش را آزموده ايد. آيا ديده ايد كه وقتى خارى به بدن يكى از شما مى خلد، يا به زمين مى خورد و خونى مى شود و يا شن هاى داغ پايش را مى سوزاند چگونه بى تابى مى كند؟! پس چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد و همبسترش سنگ و همدمش شيطان باشد؟! (565)

572. جايگاه بد معصيتكاران

اءما اءهل المعصية فاءنزلهم شردار، و غل الايدى اءلى الاعناق ، و قرن النواصى بالاقدام ، و اءلبشهم سرابيل القطران ، و مقطعات النيران . فى عذاب قد اشتد حر0...

در خطبه اى كه وصف قيمامت فرمود:

و اما معصيتكاران خداوند آنان را به بدترين جايگاه فرود آورده و دست هاى آنان را به گردنشان بسته و پيشانى آنان را ته پاهايشان نزديك مى نمايد و پيراهن هاى قطران و لباس هايى از آتشش به آنها بپوشاند، در عذابى كه حرارتش بسيار سخت است . (566)

573. دل مردگان جهنمى

من كثر كلامه كثر خطؤ ه ، و من كثر خطوة قل حياؤ ه ، و من قل حياؤ ه قل ورعه ، و من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار

كسى كه پر گويد بسيار به خطا رود و كسى كه زياد خطا كرد، شرم و حيايش كم شود و كسى كه حيايش اندك شد، پارسايى اش كم گردد و كسى كه پارسايى اش كم شد، دل مرده شود و كسى كه دل مرده شد داخل جهنم شود. (567)

فصل دوم : فروع دين

بخش اول : نماز

1. فلسفه نماز
574. نشانه اصلى دين

...اءقام الصلاة فاءنها الملة .

برپا داشتن نماز نشانه اصلى دين است . (568)

575. اسباب تشكر از خدا

اءن قوما عبدوا الله رغبُة فتلك عبادة التجار، و اءن قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد، و اءن قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار

گروهى خدا را به انگيزه ثواب و پاداش مى پرستند، اين عبادت تاجران و بازرگانان است و گروهى خدا را از روى ترس مى پرستند، اين عبادت غلامان و برده صفتان است و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى مى پرستند، اين عبادت آزادگان است . (569)

576. تقرب متقين

الصلاة قربان كل تقى ، و الحج جهاد كل ضعيف

نماز موجب تقرب هر پرهيزگار و حج هر ناتوان است . (570)

577. نماز چونان چشمه آبگرم

فى وصيته بالصلاة -: اءنها لتحت الذنوب حت الورق ، و تطلقها اءطلاق الربق ، و شبهها رسول الله صلى الله عليه و آله بالحمة تكون على باب الرجل ، فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات ، فما عسى اءن يبقى عليه من الدرن ؟

درباره نماز چنين سفارش مى كند: گناهان را از گردن ها باز مى كند، همان گونه كه مهارها از گردن حيوانات باز مى شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز را به چشمه آب گرم تشبيه فرموده است كه مقابل در خانه مردى در جريان باشد و آن مرد در هر روز و شب پنج مرتبه در آن شست و شو نمايد (با اين شست و شوى مكرر چه كثافت و چركى در بدن او باقى خواهد ماند؟) (571)

578. پاك كننده ذنوب

ما اءهمنى ذنب اءمهلت بعده حتى اءصلى ركعتين و اءسال الله العافية

گناهى كه مرا بعد از آن مهلت خواندن دو ركعت نماز و درخواست عافيت از خدا داشته باشم برايم مهم نيست . (572)

579. پاك شدن از تكبر

... الصلاة تنزيها عن الكبر.

خداى بزرگ نماز را واجب فرمود تا انسان را از تكبر و گردنكشى پاك (573) گرداند.

580. تواضع در برابر حق سبحانه

.. لما فى ذلك من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا، و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا

بندگان مؤ من هنگامى كه نماز مى خوانند ساييدن گونه ها به خاك نشانه تواضع و گزاردن اعضاى شريف بر زمين ، دليل كوچكى و اظهار حقارت است . (574)

581. اعمال تابع نمازند!

اءعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك

بدان كه هر عملى از اعمال تو تابع نمازت مى باشد. (575)

582. مصونيت به وسيله نماز

.. عن ذلك ما حرس الله عباده المؤ منين بالصلوات ... تسكينا لاطرافهم ، و تخشيعا لابصارهم ، و تذليلا لنفوسهم ، و تخفيضا لقلوبهم ، و اءذهابا للخيلاء عنهم

خداوند متعال بندگان مؤ من خود را به وسيله نمازها... براى آرامش دست و پا و اندام ديگرشان و خشوع ديدگانش ، فروتنى جان هايشان ، و خضوع دل هايشان ، و دور كردن كبر و غرور از وجودشان ؛ از تباهكارى ها و ستمگرى و تكبر و گردنكش حفظ مى كند. (576)

583. از بين برنده گناهان

اءنها لتحت الذنوب حت لورق

نماز، گناهان را مانند ريزش برگ درختان فرو مى ريزد. (577)

2. اهتمام و توصيه به نماز

584 .سابقين در نماز

اللهم اءنى اءول من اءناب ، و سمع و اءجاب ، لم يسبقنى الا رسول الله صلى الله عليه و آله بالصلاة

بار پروردگار! من نخستين كسى هستم كه به حق رسيده و آن را شنيده و پذيرفته است ، هيچ كس بر من به نماز پيشى نگرفت مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله . (578)

585. واجبات را به جاى آوريد!

الفرائض الفرائض ، اءدوها اءلى الله تؤ د كم اءلى الجنة

واجبات را به جاى آوريد؛ آن هǠرا براى خدا به جا آوريد تا شما را به بهشت برساند. (579)

586. توصيه پيامبر به نماز

... كان ياءمر اءهله و يصبر عليها نفسه .

رسول خدا صلى الله عليه و آله هم اهل خود را به نماز فرمان مى داد و هم خود شخصا با شكيبايى آن را به انجام مى رسانيد. (580)

587. قدر نهادن به نماز

قد عرف حقها رجال من المومنين الذين لا تشغلهم عنها زينة متاع و لا قرة عين من ولد و لا مال . يقول الله سبحانه : (رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اءقام الصلاة و اءيتاء الزكاُة )

قدر و اهميت نماز را مردانى از مؤ منين مى دانند كه زينت كالاى دنيا و فرزندى كه نور چشم انسان است و مال و دارايى آن ها را به خود مشغول نمى دارد، چنانكه خداى سبحان مى فرمايد: مردانى هستند كه تجارت و داد و ستد دنيا، آن ها را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد. (581)

588. از نماز گزاران باشيد!

اءلا تسمعون اءلى جواب اءهل النار حين سئلوا: ما سلككم فى سقر؟قالوا: لم نك من المصلين

آيا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمى دهيد كه وقتى از آن ها سؤ ال مى شود، چه چيز شما را گرفتار دوزخ ساخت ؟گويند: ما از نماز گزاران نبوديم . (582)

589. نماز را مراعات كنيد!

تعاهدوا اءر الصلاة ، و حافظوا عليها، و استكثروا منها، و تقربوا بها، فاءنها كانت على المومنين كتابا موقوتا

امر نماز را مراعات كنيد و آن را محافظت نماييد و بسيار به جايى آوريد و با آن به خدا تقرب جوييد؛ زيرا نماز (بر مومنين فريضه اى است نوشته شده و وقت آن تعيين گرديده ). (583)

3. احكام نماز فرادى و جماعت
590. نماز جماعت را طولانى نكنيد

صلوا بهم صلاة اءضعفهم و لا تكونوا فتانين

با مردم همانند ضعيف ترين آن ها نماز بگزاريد؛ و سبب فتنه و فساد نباشيد.(584)

591. رعايت حال ماءمومين

من كتابه للاشتر -: و اءذا قمت فى صلاتك للناس ، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فاءن فى الناس من به العلُة و له الحاجة و قد سالت رسول الله صلى الله عليه و آله حين وجهنى اءلى اليمن كيف اءصلى بهم !؟فقال : (صل بهم كصلاة اءضعفهم ، و كن بالمؤ منين رحيما)

در نامه خود به اشتر مى فرمايد: آن گاه كه به نماز مى ايستى و مردم پشت سر تو ايستاده اند نماز را طورى انجام بده كه نه (بر اثر طول كشيدن ) موجب رنجش و نفرت مردم گردد و نه بر اثر خواندن موجب ضايع شدن حق بيمار شود؛ زيرا در ميان نمازگزاران كسانى هستند كه بيمارند يا كار ضرورى دارند (و بايد رعايت هر دو طرف بشود) من از رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه به يمن اعزام شدم پرسيدم : موقعى كه پيشنماز آنان شدم ، نمازم را چگونه انجام دهم ؟

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: نماز خود را در ميان آنان همانند نماز ضعيف ترين مردم بخوان و با مؤ منان مهربان باش ! (585)

592. واجبات و مستحبات

لا قربة بالنوافل اءذا اءضرت بالفرائض .

مستحبات چنانچه به واجبات زيان رساند، موجب قرب به خدا نشود. (586)

594. ترك مستحب در صورت زيان به واجب

اءذا اءضرت النوافل بالفرائض فارفضوها

هر گاه امور مستحب به واجبات زيان رسانند، آن ها را ترك كنيد. (587)

594. اهميت نماز جمعه

لا تسافر فى يوم جمعة حتى تشهد الصلاة الا فاصلا فى سيل الله اءو فى اءمر تعذربه . و اءطع الله فى جميع اءمورك ، فاءن طاعُة الله فاضلة على ما سواها

در روز جمعه مسافرت مكن تا بتوانى در نماز جمعه شركت كنى ، مگر آن كه سفر تو در راه خدا باشد يا به خاطر كارى باشد كه در آن معذور باشى . در همه كارها مطيع خدا باش ، كه اطاعت خداوند بر همه چيز برترى دارد. (588)

4. وقت نماز
595. نماز در وقت خواندن

صل الصلاة لوقتها الموقت لها، و لا تعجل وقتها لفراغ ، و لا تؤ خرها عن وقتها لاشتغال و اعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك

نماز را در وقت مقرر آن به جاى آور و به علت فراغت از كار وقت آن را پيش ميانداز و به علت اشتغال آن به تاءخير ميافكن و بدان كه هر كار تو وابسته به نماز است . (589)

596. بر پا داشتن نماز

يقول الله سبحانه : رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اءقام الصلاة و اءيتاء الزكاة . و كان رسول الله صلى الله عليه و آله نصبا بالصلاةُ بعد التبشير له بالجنة

خداى سبحان مى فرمايد: مردانى هستند كه بازرگانى و خريد و فروش آن ها

را زا ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد. و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با وجود اين كه به بهشت مژده داده شده بود براى نماز خود را به رنج مى افكند. (590)

597. مراقبت از نماز

الله الله فى الصلاة ، فاءنها عمود دينكم

خدا را، خدا را، مراقب باشيد در مورد نماز؛ زيرا كه نماز، ستون دين شماست . (591)

5. نماز شب و شب زنده دارى
598. يقين برتر از شك و ترديد

قد سمع رجلا من الحرورية يتهجد و يقراء، فقال عليه السلام : نوم على يقين خير من صلاة فى شك

على مردى از خوارج را در حال عبادت شبانه و قرائت قرآن ديد، فرمود: (خوابى كه با يقين همراه باشد، بهتر از نمازى است كه با شك و ترديد باشد) (592)

599. خوشا به حال شب زنده داران

عن نوف البكالى قالى : راءيت اميرالمومنين ذات ليلة ، و قد خرج من فراشه ، فنظر فى النجوم ، فقال لى : يا نوف ! اءراقد اءنت اءم رامق ؟

فقلت : بل رامق ! قال :

يا نوف ! طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة ، اءولئك قوما اءتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح .

يا نوف ! اءن داود عليه السلام قام فى مثل هذه الساعة من الليل ، فقال : اءنها ساعة لا يدعو فيها عبد الا اءستجيب له ، اءلا اءن يكون عشارا اءو عريفا اءو شرطيا، اءو صاحب عرطبة ؤ هى الطنبور اءو صاحب كوبة . و هى الطبل و قد قيل اءيضا. اءن العرطبة الطبل و الكوبة الطنبور

از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : شبى اميرمؤ منان على عليه السلام را ديدم كه از بستر خويش برخاست و به ستارگان مى نگرد، آن گاه به من گفت : اى نوف ! خوابى يا بيدار؟

گفتم : بيدارم .

فرمود: اى نوف ! خوشا به حال پارسايان اين جهان كه دل در سراى ديگر بسته اند، آنان كه زمين را فرش و خاك را بستر و آب را شربت نوشين و قرآن را

شعار جامه زيرين ؛ يعنى روش خود و زينت دل و دعا را دثار (جامه رو؛ يعنى مانع حوادث ) قرار داده اند. و چون حضرت عيسى از دنيا بريده و جدا گشته اند.

اى نوف ! حضرت داود عليه السلام شب ها در چنين ساعتى از بستر برمى خاست و مى گفت : اين ساعتى است كه هيچ بنده اى خداى بزرگ را نخواند، مگر اين كه دعايش مستجاب شود، جز آن كه باجگير يا جاسوس خبرچين يا گزمه كه همكار داروغه ستمگر است و يا نوازنده تنبور و طبل باشد (عرطبه به معنى تنبور و كوبه به معنى طبل است و نيز گفته اند: عرطبه به معنى طبل و كوبه به معنى تنبور است ) (593)

600. از خدا بترسيد!

اتقوا الله عباد الله ! تقية ذى لب شغل التفكر قلبه ، و اءنصب الخوف بدنه ، و اءسهر التهجد غرار نومه

اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، مانند ترسيدن خردمندى كه انديشه (قيامت ) او را به خود مشغول كرده و ترس از عذاب الهى جسمش را رنجور ساخته ، و شب زنده دارى (براى عبادت و نماز شب خواب اندكش را ربوده است . (594)

601. اوصاف شب زنده داران

طوبى لنفس اءدت اءلى ربها فرضها، و عركت بجنبها بؤ سها، و هجرت فى الليل غمضها، حتى اءذا غلب الكرى عليها افترشت اءرضها، و توسدت كفها، فى معشر اءسهر عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم شفاههم ، و تقشعت بطول استغفار هم ذنوبهم ، (اءولئك حزب الله ، اءلا اءن حزب الله هم المفلحون )

خوشا به حال كسى كه وظيفه خويش را نسبت به پروردگارش ادا كند و مشكلات زندگى را تحمل كرده و ناملايمات را بر خود آسان گيرد و خواب را از ديدگان بشويد و اگر خواب بر او غلبه كرد، زمين را بستر خويش سازد و دستش را بالش . آنان كه خوف قيامت چشمانشان را بيدار نگاه داشت و پهلوهايشان را از خوابگاه دور ساخته و همواره لب هايشان را بيدار نگاه داشت و پهلوهايشان را از خوابگاه دور ساخته و همواره لب هايشان به ذكر پروردگار در حركت است و گناهانشان از بسيارى استغفار زدوده شده است : آنان حزب و گروه خدا هستند، بدانيد كه گروه خدا رستگاران اند.) (595)

602. چه نيكوست خواب زيركان !

كم من قائم ليس له من قيامه اءلا السهر و العناء جبذا نوم الاكياس بسا نماز شب خوانى كه از ايستادن و نمازگزاردنش جز بيدارى و رنج نيست ، چه نيكو است خواب زيركان و عالمان دين ! (596)

603. على عليه السلام در محراب نيايش

من خبر ضرار بن حمزة الضبائى عند دخوله على معاويه و مساءلته له عن اءميرالمؤ منين عليه السلام و قال : فاءشهد لقد راءيته فى بعض مواقفه و قد اءرخى الليل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم ، و يبكى بكاء الحزين ، و يقول :

يا دنيا! يا دنيا! اءليك عنى . اءبى تعرضت ؟اءم الى تشوقت ؟لا حان حينك هيهات ! غرى غيرى ، لا حاجة لى فيك ، قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها! فعيشك قصير، و خطرك يسير، و اءملك حقير. آه من قلة الزاد، و طول الطريق ت و بعد السفر، و عظيم المورد

گفته اند: ضرار بن حمزه ضبايى بر معاويه وارد شد و معاويه درباره اميرمؤ منان على عليه السلام از او پرسيد، او گفت : گواهى مى دهم كه او را در جايى ديدم كه شب پرده سياهش را آويخته بود و او در محراب عبادتش ايستاده و محاسن خود را به دست گرفته و همچون مار گزيده به خود مى پيچيد، و همانند دردمندان از سر خوف مى گريست و مى فرمود:

اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو و دست از دامنم بردار! آيا براى فريفتن من اين چنين در برابر من جلوه مى كنى يا آرزومند منى ؟هنگام فريبت نزديك مباد! چه دور است آرزوى تو! ديگرى را بفريب

؛ زيرا مرا به تو نيازى نيست .

من تو را سه طلاقه كردم كه رجوعى نداشته باشد. زندگى در تو كوتاه و ارزش تو اندك و آرزو در تو حقير است . واى از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و بزرگى حسابگاه (597)

604. توصيف اصحاب محمد (ص )

لقد راءيت اءصحاب محمدصلى الله عليه و آله فما اءرى اءحدا يشبههم منكم ! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا، و قد باتوا سجدا و قياما، يراو حون بين جباههم و خدودهم و يقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم ! كاءن بين اءعينهم ركب المعزى من طول سجودهم ! ادا ذكر الله هملت اءعينم حتى تبل جيوبهم ، و مادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف

من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را ديدم و يكى از شما را نمى بينم كه مانند ايشان باشيد؛ زيرا آنان صبح ، ژوليده مو و غبارآلوده بودند و شب را بيدار به سجده و قيام مى گذراندند. ميان پيشانى ها و رخسارهاشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پيشانى و گاه رخسار روى خاك مى نهادند) و از ياد بازگشت مانند اخگر و آتشپاره سوزان مى ايستادند. گويا پيشانى هايشان بر اثر طول سجده مانند زانوهاى بزها (پينه بسته ) بود، هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد، از ترس عذاب و كيفر و اميد به پاداش ، اشك چشمانشان مى ريخت ، به طورى كه گريبان هاشان تر مى گشت و مى لرزيدند، چنان كه درخت در روز وزيدن تندباد مى لرزد. (598)

بخش دوم : روزه

605. عيد واقعى

فى بعض الاعياد -: اءنما هو عيد لمن قبل الله صيامه و شكر قيامه و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو عيد

امام عليه السلام در يكى از اعياد فرمود: همانا امروز عيد است ، براى كسى كه روزه اش مورد قبول و شب زنده دارى اش مشكور باشد و هر روزى كه در آن معصيت خدا نشود آروز، عيد است

. (599)

606. حكمت روزه

حرس الله عباده المؤ منين بالصلوات و الزكوات ، و مجاهده الصيام فى الايام المفروضات ، تسكينا لا طرافهم ، و تخشيعا لابصارهم ، و تذليلا لنفوسهم

خداوند متعال بندگان را ايمان خود را از فريبكارى هاى شيطان محفوظ و مصون مى دارد، به وسيله نمازها و زكات دادن و تحمل مشقت به وسيله روزه گرفتن در روزهاى مقرر (رمضان مبارك ) و براى ايجاد آرامش در اعضاى آنان و براى خاشع نمودن چشمان و رام كردن نفس ها. (600)

607. آزمايش اخلاص بندگان

فرض الله ... الصيام ابتلاء لا خلاص الخلق

خداوند روزه را آزمايشى براى اخلاص بندگانش قرار داد. (601)

608. زكات بدن

لكل شى ء زكاة ، و زكاة البدن الصيام

براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدن روزه گرفتن است . (602)

609. روزه دار ظاهرى

كم من صائم ليس له من صيامه اءلا الجوع و الظما، و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء، حبذا نوم الاكياس و افطارهم

بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيبى نيابد، و بسا شب زنده دارى كه از عبادت شبانه اش جز رنج و بى خوابى بهره اى نبرد، خوشا خواب زيركان (عارف ) و روزه خوارى آنان ! (603)

610. سپر عذاب

... صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب

روزه ماه رمضان سپر عذاب است . (604)

611. وقت افطار

صلوا بهم المغرب حين يفطر الصائم

نماز مغرب را هنگامى به پا داريد كه روزه دار روزه اش را مى گشايد. (605)

بخش سوم : زكات

612. زكات طلب

اءن الرجل اءذا كان له الدين الظنون ، يجب عليه اءن يزكيه ، لما مضى ، اءذا قبضه

اگر كسى از ديگرى طلبى داشته باشد كه نمى داند مى پردازد يا نه ، واجب است از وصول طلب به خاطر مدتى كه بر آن گذشته است ، زكات آن را بپردازد. (606)

613. قسمت مال بين نيازمندان

فى كتاب له اءلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة -: و اءنظر .لى ما اجتمع عندك من مال الله فاصرفه اءلى من قبلك من ذوى العيال و المجاعة مصيبا به مواضع الفاقة و الخلات . و ما فضل عن ذلك فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا

نامه اى است از اميرالمؤ منين عليه السلام به قثم بن عباس كه عامل و كارگزار آن حضرت در مكه بود: در آنچه از مال خدا در نزد تو گرد آمده ، دقت و انديشه كن ! سپس آن را به مصرف كسانى از عيالمندان و گرسنگانى كه در مكه در نزد و هستند برسان و اين در حالى باشد كه آن را به مواردى از فقر شديد و احتياجات مردم نيازمند برسانى و هر چه از اين مصارف زياد بيايد نزد ما بفرست تا آن را در ميان كسانى (از گرسنگان و محتاجان ) كه نزد ما هستند قسمت كنيم . (607)

614. وسيله نگاهدارى اموال

حصنوا اءموالكم بالزكاة .

اموال خويش را با دادن زكات نگاه داريد. (608)

615. رشد دارايى

فرض الله ... الزكاة تسبيبا للرزق .

خداوند زكات را و وسيله اى براى رسيدن (مردمان مستحق ) به روزى قرار داد. (609)

616. تدبير براى روز نيازمندى

اءمسك من المال بقدر ضرورتك ، و قدم الفضل ليوم حاجتك

مال را به اندازه اى كه برايت لازم است نگاه دار و آنچه از احتياجت افزون است براى روز احتياجت (در قيامت و روز حساب ) پيش بفرست . (610)

617. جمع آورى زكات

من وصيته لمن يستعمله على الصدقات -: ثم احدر اءلينا ما اجتمع عندك نصيره حيث اءمر الله به ، فاذا اءخذها اءمينك فاءوعز اءليه الا يحول بين ناقُة و بين فصيلها و لا يمصر لبنها فيضر ذلك بولدها، و لا يجهدنها ركوبا، وليعدل بين صواحباتها فى ذلك و بينها، و ليرفه على اللاغب ، و ليستاءن بالنقب و الظالع ، و ليوردها ما تمر به من الغدر، و لا يعدل بها عن نبت الارض اءلى جواد الطرق ، وليروحها فى اساعات ، و ليمهلها عندالنطاف و الاعشاب ، حتى تاءتينا باءذن الله بدنا منقيات ، غير متعبات و لا مجهودات

على عليه السلام در توصيه به ماءمور جمع آورى زكات نوشت : اموالى را كه از زكات نزد تو گرد آمده ، براى ما بفرست تا آنها را در مواردى كه خداوند دستور داده به مصرف رسانيم . وقتى چهار پايان را به امين خود سپردى ، به او سفارش كن كه ميان شتر و كره اش جدايى نيافكند و همه شيرشان را ندوشد، به طورى كه به بچه آن ها آسيب رسد و از آن ها زياد سوارى نگيرد و خسته شان نكند و در سوارى گرفتن از آن ها عدالت را رعايت كند و چهارپاى خسته و مانده را استراحت دهد و با چهارپايى كه سمش آسيب ديده و از راه

مانده است مدارا كند، و به هر آبگيرى كه مى رسد آن ها را آب دهد و از زمين هاى سرسبز و علفزار به جاده هاى خشك و خالى نراند و هر از چند گاهى آن ها را استراحت دهد و در جاهايى كه آب و علف دارد، به آن ها فرصتى دهد كه آب بياشامند و بچرخند تا به اذن خداوند با تنى فربه و چاق و نا خسته و نارنجور به دست ما رسند. (611)

618. آداب جمع آورى زكات

فى وصيته لمن يستعمله على الصدقات -: ثم امض اءليهم بالسكينة و الوقار؛ حتى تقوم بيهم فتسلم عليهم ، و لا تخدج بالتحية لهم

امام على عليه السلام در سفارش خود به كسى كه او را ماءمور جمع آورى زكات مى كرد فرمود: سپس با آرامش و متانت به طرف ايشان حركت كن تا به ميان مردم آن آبادى برسى و توقف كنى و به آنان سلام كن ، بدون اين كه در سلام گفتن آنان را تحقير نمايى . (612)

619. زكات پيروزى

العفو زكاة الظفر.

گذشت ، زكات پيروزى است . (613)

620. زكات با طيب خاطر

اءن الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام ، فمن اءعطاها طيب النفس بها، فاءنها تجعل له كفارة و من النار حجازا و وقاية . فلا يتبعنها اءحد نفسه ، و لا يكثرن عليها لهفه . فاءن من اءعطاها غير طيب النفس بها، يرجو بها ما هو اءفضل منها، فهو جاهل بالسنة ، مغبون الاجر، ضال العمل ، طويل الندم

همانا زكات به همراه نماز براى نزديكى مسلمانان به خداوند قرار داده شده است . بنابراين ، كسى كه با رضايت خاطر زكات را بپردازد، كفاره گناهان او و مايه نگهدارى اش از آتش باشد، پس نبايد كسى دلى در پى زكاتى كه مى پردازد داشته باشد و مرتبا افسوس خورد؛ زيرا كسى كه آن را از روى بى ميلى بپردازد و با اين حال ، در قبال آن ، به بهتر از آن (يعنى بهشت ) چشم آمدى بندد، به نسبت (پيامبر) نادان است و در پاداش مغبون به كارش بيهوده و پشيمانى اش طولانى باشد. (614)

621. حكم غنيمت

و من كلام له عليه السلام قاله لعبدالله بن زمعة لما طلب منه مالا فى خلافته : اءن هذا المال ليس لى و لا لك ، و اءنما هو فى ء للمسلمين ، و جلب اءسيافهم فاءن شركتهم فى حربهم ، كان لك مثل حظهم ، و اءلا فجناة اءيديهم لا تكون لغير اءفواههم

كلامى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه با اين كلام با عبدالله بن زمعه كه در هنگام خلافت اميرالمؤ منين عليه السلام بر آن حضرت وارد شد، در حالى كه مالى از وى طلب مى كرد. امير فرمود: همانا اين مال نه

به من تعلق دارد نه به تو، و جز اين نيست كه آن مال غنيمت و خراج مسلمانان است و مالى است كه شمشيرهاى مسلمين آن را به دست آورده است ، پس اگر تو در جنگ هايى كه ايشان كرده اند شركت داشته اى ، تو هم مانند آنان ، سهم و نصيبى دارى و اگر چنين نيست ، پس آنچه با دست هاى ايشان چيده شد0 (مقصود به دست آوردن غنايم است ) جز براى خودشان مناسب نيست . (615)

622. زكات بدن

لكل شى ء ركاة ، و زكاة البدن الصيام

براى هر چيزى ، زكاتى است و زكات بدن ، روزه گرفتن است . (616)

بخش چهارم : حج

623. مهم ترين وسيله قرب

اءن اءفضل ما توسل به المتوسلون اءلى الله ... حج البيت و اعتماره فاءنهما ينفيان الفقر و يرحضان الذنب

بهترين وسيله تقرب به خدا، حج و عمره خانه خداست . اين دو فقر را مى زدايند و گناهان را مى شويند. (617)

624. خدا را خدا را! در خانه خدا

فيما اءوصى عند وفاته -: و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم ، فانه اءن ترك لم تناظروا

در وصيت خود به هنگام وفات فرمود: خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان تا زنده ايد آن را وامگذاريد كه اگر رها شود، از عذاب مهلت داده نخواهيد شد. (618)

625. حرم امن الهى

الكعبة جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما، و للعائذين حرما، فرض حقه ، و اءوجب حجه ، و كتب عليكم و فادته فقال سبحانه : و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا، و من كفر فاءن الله غنى عن العالمين

خداوند سبحان كعبه را نشانى براى اسلام و حرم امنى براى پناه آورندگان به آن قرار داد. حج و اداى حق آن را واجب گرداند و همه را به زيارت آن فراخواند و فرمود: بر هر كسى كه بتواند، زيارت (كعبه واجب ) است و آن كس كه كفر ورزد، خداوند از همه جهانيان بى نياز است . (619)

626. فلسفه حج

فرض الله ... الحج تقربة للدين .

خداوند حج را براى نزديكى مسلمانان به يكديگر به نفع تقويت دين واجب كرده است . (620)

627. توجه به خانه خدا

فرض عليكم حج بيته الحرام ، الذى جعله قبلة للانام ، ير دونه ورود الانعام ، و ياءلهون اءليه ولوه الحمام . و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لغزته

خداوند زيارت بيت الحرام خود را كه قبله مردمانش كرده بر شما واجب گردانيد آنان همانند چارپايان (كه بر آب وارد شوند) به آن جا وارد مى شوند و همچون كبوتران (كه به آشيانه خود باز مى گردند) مشتاقانه به آن جا روى مى آورند.

خداوند آن را نشانه اى براى فروتنى مردمان در برابر عظمت خويش و اعترافشان به قدرت و عزت خويش قرار داد. (621)

628. جهاد ناتوانان

الحج جهاد كلى ضعيف .

حج كردم جهاد هر ناتوانى است . (622)

بخش پنجم : جهاد

1. فلسفه جهاد، فضيلت جهاد
629. نيروى ايمان

لرجل يود حضور اءخيه ليشهد نصر الله على اءعدائه فى الجمل -: اءهوى اءخيك معنا! فقال : نعم . قال فقد شهدنا، و لقد شهدنا فى عسكر نا هذا اءقوام فى اءصلاب الرجال ، و اءرحام النساء، سير عف بهم الزمان و يقوى بهم الايمان .

مردى دوست داشت برادرش نيز مى بود تا پيروزى خدا بر دشمنانش را در جمل ببيند. اميرالمؤ منين على عليه السلام به آن شخص فرمود: آيا ميل و اراده برادر با ما بود؟عرض كر: بلى ! فرمود: آرى ! برادرت با ما حضور داشت در اين لكش و كارزار ما، گروه هايى حضور داشتند و شركت كردند كه هنوز در نهانگاه صلب مردان و يا رحم زنان قرار دارند و حتى ديده بر اين دنيا نگشوده اند و روزى فرا مى رسد كه زمانه آنان را ناگهان و بى اختيار بيرون مى آورد، ايمان به وسيله آنان تقويت مى گردد. (623)

630. شهيد معرفت

من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اءجره على الله ، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله ، و قامت النية مقام اصلاته لسيفه

هر كه در بستر خود بميرد، در حالى كه به حق پروردگار خود و حق رسول او و اهل بيت رسولش معرفت داشته باشد، شهيد مرده است و اجرش با خداست و سزاوار پاداش كردار نيكويى است كه (انجام آن را) در نيت داشته است و اين نيت جاى شمشير كشيدن او را مى گيرد. (624)

631. درى از درهاى بهشت

اءن الجهاد باب من اءبواب الجنة ، فتحه الله لخاصة اءوليائه ، و هو لباس التقوى ، و درع الله الحصينة ، و جنته الوثيقة

به راستى جهاد درى از درهاى بهشت است ، كه خداوند به روى دوستان مخصوص خود گشوده است ، و جهاد، لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداست . (625)

632. جهاد ناتوانان و زنان

الحج جهاد كل ضعيف ... و جهاد المراءة حسن التبعل

حج كردن جهاد هر ناتوان است و جهاد زن ، خوشرفتار و اطاعت از شوهر است . (626)

633. عزت اسلام

فرض الله ... الجهاد عزا للاسلام

خداوند... جهاد را براى عزت بخشيدن به اسلام واجب فرمود. (627)

634. جايگاه شهيد راه حق

من كتاب له اءلى معاويُة جوابا عن كتاب منه اءليه -: و اءما قولك اءن الحرب قد اءكلت العرب الا حشاشات اءنفس بقيت ، اءلا و من اءكله الحق فالى الجنة ، و من اءكله الباطل فالى النار

در قسمتى از نامه جوابيه خود به معاويه مى فرمايد: اما اين كه گفته اى جنگ عرب را در كام خود فرو برده و جز نيمه جانى از او باقى نگذاشته است . بدان كه هر كسى در راه حق فرو خورده شود، رهسپار بهشت گردد و هر كه در راه باطل از بين رود راهى دوزخ گردد. (628)

635. هم اجر جهادگر شهيد

ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باءعظم اءجرا ممن قدر فعف ؛ لكاد العفيف اءن يكون ملكا من الملائكة

كسى كه در راه خدا جهاد و شهيد شود، اجرش بزرگ تر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفت ورزد، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا شود. (629)

636. جامه خوارى

من تركه - يعنى الجهاد - رغبة عنه اءلبسه الله ثوب الذل و شمله البلاء، وديث بالصغار و القماءة ، و ضرب على قلبه بالاسهاب ، و اءديل الحق منه بتضييع الجهاد

كسى كه به جهاد بى ميلى كده ، آن را فرو گذارد، خداوند جامه خوارى و رداى بلا و گرفتارى بر او بپوشاند و به خوارى و فرومايگى در افتد و بر دلش پرده هاى گمراهى زده شود و به سبب فرو گذاشتن جهاد، حق از او روى گردان شود و به باطل درافتد. (630)

637. چهار ركن جهاد

الجهاد منها من دائم الايمان على اءربع شعب : على الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و الصدق فى المواطن ، و شنان الفاسقين . فمن اءر بالمعروف شد ظهور المومنين ، و من نهى عن المنكر اءرغم اءنوف الكافرين ، و من صدق فى المواطن قضى ما عليه ، و من شنى ء الفاسقين و غضب لله ، غضب الله له و اءرضاه يوم القيامة

جهاد از پايه هاى ايمان ، داراى چهار قسمت است : امر به معروف و نهى از منكر، صدق و راستى در هنگامه نبرد، كينه و دشمنى با فاسقان ، آن كه امر به معروف كند، پشت مؤ منان را محكم كرده و آن كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك ماليده و كسى كه در ميدان هاى نبرد صادقانه بايستند، وظيفه اش را انجام داده و آن كه فاسقان را دشمن بدارد و به خاطر خدا خشم گيرد، خداوند به خاطر او خشم كند و او را در روز قيامت خشنود خواهد ساخت . (631)

638. مايه اعتلاى اسلام

... الجهاد فى سبيله ، فاءنه ذروة الاسلام

جهاد در راه حق كه مايه اعتلاى اسلام است . (632)

639. نكات پيش از شروع جنگ

و قال عليه السلام فى صفين : فو الله ما دفعت الحرب يوما اءلا و اءنا اءطمع اءن تلحق بى طائفةُ فتهتدى بى ت و تعشو اءلى ضوئى ، و ذلك اءحب من اءن اءقتلها على ضلالها

امام على عليه السلام در صفين فرمود: به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تاءخير نيانداختم ، مگر از اين رو كه اميد داشتم گروهى به من ملحق شوند و به سبب من هدايت شوند و در پرتو من بيارامند؛ اين را خوش تر دارم تا آنان را در حالى كه گمراهند بكشم . (633)

2. دعاهايى قبل از شروع جنگ
640. دعا هنگام رو به روى شدن با دشمن

من دائه لما عزم على لقاء القوم بصفين : اللهم رب السقف المرفوع ... اءن اءظهرتنا على عدونا، فجنبنا البغى و سددنا للحق ، و اءن اءظهر تهم علينا فارزقنا الشهادُ، و اعصمنا من الفتنة

دعاى امام على عليه السلام در آن هنگام كه آهنگ رويارويى با سپاه معاويه در صفين كرد:

خدايا! اى پروردگار آسمان برافراشته !.. اگر ما را بر دشمنمان پيروز گردانيدى ، از ستم و تجاوزگرى به دورمان دار و در راه حق استوارمان گردان و اگر آنان را بر ما چيره ساختى ، شهادت را روزيمان كن و از فتنه و گمراهى محفوظمان دار! (634)

641. دعاى روياروى

اللهم اءليك اءفضت القلوب و مدت الاعناق ... اللهم اءنا نشكو اءليك غيبة نبينا و كثرة عدونا، و تشتت اءهوائنا

امام على عليه السلام در هنگام رويارويى با دشمن در جنگ مى گفت خدايا! دل ها به سوى تو پر كشيده و گردن ها سوى تو كشيده شده است ... پروردگارا! از نبودن پيامبرمان و زيادى دشمنانمان و پراكندگى خواسته هايمان ، به درگاه تو شكايت مى آوريم . (635)

642. رحمت خدا بر شما باد!

انفروا - رحمكم الله - اءلى قتال عدوكم ، و لا تثاقلوا اءلى الارض فتقروا بالخسف ، و تبوؤ وا بالذل ، و يكون نصيبكم الاخس ، و اءن اءخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه

رحمت خدا بر شما باد! به پيكار با دشمن خود بيرون رويد و كندى نكنيد كه با خوارى و خفت برجاى خواهيد ماند و پست ترين چير دنيا (فرومايگى و ذلت ) نصيبتان خواهد شد. همانا سرباز رزمنده ، بيدار است و آن (رزمنده اى ) كه در خواب غفلت به سر برد، بداند كه دشمنش از او غافل نيست . (636)

3. اهتمام امير مؤ منان على عليه السلام در جهاد
643. نهى از فرار

لا تشتدن عليكم فرة بعدها كرة ، و لا جولة بعدها حملة ، و اءعطوا السيوف حقوقها

گريزى كه در پى آن بازگشت باشد و شكستى كه در پى اش حمله ، بر شما سخت و ناگوار نيايد، حق شمشيرها را بگذاريد! (637)

644. محبوب ترين چيزها نزد على عليه السلام

عندما يوبخ اءصحابه على التوانى عن الجهاد -: و اءن اءحب ما اءنا لاق اءلى الموت

امام على عليه السلام در ان جا كه ياران خود را به دليل سستى در امر جهاد توبيخ مى كند، مى فرمايد: براى من محبوب ترين چيزى كه ملاقاتش كنم مرگ است . (638)

645. پاكسازى زمين

من كتابه الى عثمان بن حنيف -: و ساءجهد فى اءن اءطهر الارض من هذا الشخص المعكوس

در نامه خود به عثمان بن حنيف مى فرمايد: كوشش مى نمايم كه زمين را از اين شخص واژگون و جسم منحرف (معاويه ) پاك سازم . (639)

646. دعوت به جهاد هر حال

اءلا و اءنى قد دعوتكم اءلى قتال هولاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا، و قلت لكم ، اغزوهم قبل اءن يغزوكم ، فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا

هان ! من شما را شب و روز، در آشكار و نهان به نبرد با اين قوم فرا خواندم و به شما گفتم : پيش از آن كه آنان به شما يورش آورند، شما بر آنان بتازيد؛ زيرا به خدا سوگند، هيچ مردمى در دل سرزمين خودشان مورد حمله قرار نگرفت ، جز آن كه به خاك مذلت افتاد. (640)

647. پيشگويى على عليه السلام در نبرد خوارج

فى حرب الخوارج -: مصارعهم دون النطفة ، و الله لا يفلت منهم عشرة و لا يهلك منكم عشرة

در جنگ با خوارج فرمودند: قتلگاه آنان اين سوى نهر است ، به خدا سوگند، از آنان ده نفر نخواهند گريخت و از شما ده نفر كشته نخواهند شد. (641)

648. جنگ در ركاب پيامبر (ص )

لقد كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله نقتل اءباءنا و اءبناء نا و اءخواننا و اءعمامنا؛ ما يزيدنا ذلك اءلا اءيمانا و تسليما، و مضيا على اللقم ، و صبرا على مضض الالم ، و جدا فى جهاد العدو

ما در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين پيكار بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در جاده وسيع حق و صبر در برابر سوزش ناراحتى ها و كوشش در جنگ با دشمن ثابت قدم تر مى ساخت . (642)

649. جانبازترين طايفه

اءما نحن فاءبدل لما فى اءيدينا، و اءسمح عند الموت بنفوسنا

ما (بنى هاشم ) در آنچه درايم بخشنده تريم و در پيكار جانبازتريم . (643)

650. جنگ با حق ستيزان

لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا اءيهان . فتقوا الله عباد الله ، و فروا اءلى الله من الله ، و امضوا فى الذى نهجه لكم ، و قوموا بما عصبه بكم . فعلى ضامن لفلجكم آجلا، اءن لم تمنحوه عاجلا

به جان خودم سوگند كه در جنگ با حق ستيزان و فرورفتگان در ورطه گمراهى ، هرگز سازشكارى و سستى روا نمى دارم . پس ، اى بندگان خدا! از خداى بپرهيزيد و از عذاب خدا، به خدا بگريزيد و در راه روشنى كه فرا پيش شما نهاده است پيش رويد و به آنچه شما را بدان مكلف فرموده قيام كنيد! اگر در اين دنيا پيروزى نصيب شما نشد، على پيروزى در آن دنيا را براى شما ضمانت مى كند. (644)

651. اشتياق على به جنگ

و اءيم الله لئن فررتم من سيف العاجلة ، لا تسلموا من سيف الاخرة ، و اءنتم لهاميم العرب ، و اسنام الاعظم ، اءن فى الفرار موجدة الله ، و الذل اللازم ، و العار الباقى . و اءن الفار لغير مزيد فى عمره ، و لا محجوز محجوب بينه و بين يومه . من الرائج اءلى الله كالظمان يرد الماء؟الجنة تحت اءطراف العوالى ! اليوم تبلى الاخبار! و الله لانا اءشوق اءى لقائهم منهم اءلى ديارهم

به خدا سوگند، اگر از شمشير اين دنيا بگريزيد، از شمشير آن جهان نخواهيد رهيد. شما اشراف و بزرگان عرب هستيد. همانا فرار از جنگ موج خشم خداوند و خوارى و ننگ جاويدان است . به زندگى گريزنده هرگز چيزى افزوده نگردد و چيزى مانع مرگش

نشود. كيست كه همچون تشنه اى كه به آب مى رسد به سوى حق رود؟بهشت زير لبه هاى نيزه هاست . امروز نهان ها آزموده و آشكار مى شوند. به خدا سوگند، كه من به رويارويى آنان بيش از آن اشتياق دارم كه آن ها براى رسيدن به خانه هاى خود مشتاق اند. (645)

652. جنگ صفين

فى مقاتلة صفين لما غلب اءصحاب معاوية على الفرات -: قد استطعمو كم القتال ، فاءقروا على مذلة ، و تاءخير محلة ، اءو رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء؛ فالموت فى حياتكم مقهورين ، و الحياة فى موتكم قاهرين

در جنگ صفين آن گاه كه سپاه معاويه آب فرات را در اختيار گرفت ، فرمود: (با اين اقدامشان ) از شما خواستند تا دست به جنگ بگشاييد، اينك شما يا به خوارى اعتراف كنيد و منزلت شجاعت و شرافت را از دست نهيد، يا شمشيرها را از خون ها سيراب كنيد تا از آب سيراب شويد، زيرا اگر زنده بمانيد، اما شكست خورده باشيد در حقيقت مرده ايد و اگر بميريد؛ اما پيروز شويد در حقيقت زنده ايد! (646)

653. آموزش جنگى

من كتابه عليه السلام اءلى اءمرائه على الجيش -: من عبدالله على بن اءبى طالب اءميرالمومنين اءلى اءصحاب المسالح ، اءما بعد، فان حقا على الوالى اءن لا يغير على رعيته فضل ناله . فاذا فعلت ذلك وجبت لله عليكم النعمة ولى عليكم الطاعُة ، و اءن لا تنكصوا عن دعوة ، و لا تفرطوا فى صلاح ، و اءن تخوضوا الغمرات اءلى الحق فاءن اءنتم لم تسقيموا لى على ذلك لم يكن اءحد اءهون على ممن اعوج منكم ، ثم اءعظم له العقوبة و لا يجد عندى فيها رخصة ، فخذوا هذا من اءمرائكم

در قسمتى از نامه خود به فرماندهان سپاهش مى فرمايد: از بنده خدا على بن ابى طالب اميرمؤ منان به نيروهايى مسلح : اما بعد، بر والى است كه به سبب نعمت هاى فراوانى كه بدو رسيده رفتارش نسبت به

مردم تغيير نكند... اگر چنين كردم بر خداست كه شما را نعمت ارزانى دار و بر شماست كه از من فرمان بريد و هرگاه شما را فرا خواندم درنگ نكنيد و در انجام كارهاى درست كوتاهى نورزيد و در راه حق در گرداب سختى ها فرو رويد، اما اگر در اين كارها با من راست و صادق نباشيد، هيچ كس در نظر من خوارتر از آن نباشد كه كج راهه مى رود. در اين وقت او را كيفرى سهمگين خواهم داد و او از كيفر من رهايى نخواهد يافت . شما نيز از فرماندهان خود همين پيمان را بگيريد. (647)

654. هدايت به راه روشن بهشت .

و قد جمع الناس بعد صفين و حضهم على الجهاد فسكتوا مليا، فقال :... لقد حملتكم على الطريق الواضح التى لا يهلك عليها اءلا هالك من استقام فالى الجنة ، و من زل فالى النار

امام عليه السلام بعد از جنگ صفين و نهروان اصحابش را براى ادامه نبرد تحريص كرد و فرمود.. شما را به راه روشنى واداشتم كه جز افراد ناشايسته در آن هلاك نشوند، هر كس در اين راه استقامت كرد به جانب بهشت شتافت و كسى كه پايش لغزيد به جهنم روانه شد. (648)

4. آموزش نظامى
655. مبارز سركش به خاك افتد؟

لا بنه الحسن : لا تدعون اءلى مبارزة ، و اءن دعيت اءليها فاءجب ، فان الداعى باغ ، و الباغى مصروع

امام على به فرزند خود حسن عليه السلام فرمود: هرگز مبارز مطلب ، اما اگر به مبارزه دعوت شدى بپذير، زيرا آن كه به مبارزه فرا خواند سر كش است و سركش به خاك افتد. (649)

656. حمايت از يكديگر در عرصه ميدان

من كلامه لاصحابه فى ساحة الحرب بصفين -: و اءى امرى منكم اءحس من نفسه رباطة جاءش عند اللقاء، و راى من اءحد من اءخوانه فشلا، فليذب عن اءخيه بفضل نجدته التى فضل بها عليه كما يذب عن نفسه ، فلو شاء الله لجعله مثله

در قسمتى از سخنان آن حضرت در ميدان جنگ صفين آمده است : هر كدام شما كه در هنگام رويارويى با دشمن در دل خويش احساس دليرى داشت و در برابر خود ترس و خوفى ديد، بايد به سبب برترى و دليرى كه خداوند ارزانى اش داشته است ، از برادر خويش دفاع كند، همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كند، زيرا كه اگر خدا مى خواست او را نيز همچون ولى دلير مى آفريد. (650)

657. ثابت قدم در جنگ

لابنه محمد بن الحنفية لما اءعطاه الراية يوم الجمل -: تزول الجبال و لا تزل ! عض على ناجذك . اءعر الله جمحمتك . تد فى الارض قدمك . ارم ببصرك اءقصى القوم و غض بصرك و اعلم اءن النصر من عند الله سبحانه

امام على عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه هنگاى كه پرچم را به دست او داد فرمود: فرزندم ! اگر كوه ها از جاى كنده شوند، تو پابرجا باش . دندان ها را روى هم بفشار. جمجمه ات را به خدا بسپار، قدمت را روى زمين چونان ميخ فرورفته ثابت بدار، چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز، و ديده از نيروها و بارقه هاى شمشير آنان بپوش و خيره مباش و بدان كه پيروزى از نزد خداوند سبحان است . (651)

658. آموزش فنون جنگى

فى تعليم الحرب و المقاتله -: معاشر المسلمين ، استشعروا الخشية ، و تجلبوا السكينة و عضوا على النواجذ، فانه اءنبى للسيوف عن الهام و اءكملوا اللامة و قلقوا السيوف فى اءغمادها قبل سلها. و الحظوا الخزر و اطعنوا الشزر، و نافحوا بالظبا، و صلوا السيوف بالخطات و اعلموا اءنكم بعين الله

امام على عليه السلام در آموزش فنون جنگ و جنگجويى مى فرمايد: اى گروه مسلمانان ! خدا ترسى را جامه زيرين خود كنيد و رداى آرامش را بپوشيد و دندان هايتان را بر هم بفشريد؛ زيرا كه اين كار تاءثير شمشيرها را بر سر كمتر مى كند، زره كامل بپوشيد و پيش از بركشيدن شمشيرها آن ها را در نيامشان بجنبانيد و خشمگنانه با گوشه چشم بنگريد و از چپ و راست نيزه بزنيد و با تيزى شمشيرها ضربه

زنيد و با پيش نهادن گام هايتان شمشيرها را به دشمن برسانيد و بدانيد كه زير نظر خدا هستيد. (652)

659. رموز شكست در جهاد

اءول ما تغلبون عليه من الجهاد، الجهاد باءيد يكم ، ثم باءلسنتكم ، ثم بقلوبكم ؛ فمن لم يعرف بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا، قلب فجعل اءعلاه اءسفه و اءسفله اءعلاه

او لين چيزى كه در جهاد از آن شكست مى خوريد، جهاد با دست هايتان است ، بعد با زبان هايتان ، سپس با دل هايتان ، پس آن كه با دلش خوبى ها را نشناسد و با بدى ها به مبارزه برنخيزد، قلبش واژگونه مى شود، بالاى آن پايين و پايين آن بالا مى شود. (653)

660. جايگاه سربازان مسلح و غير مسلح

قدموا الدارع ، و اءخروا الحاسر، و عضوا على الاضراس ، فانه اءنبى للسيوف عن الهام ؛ و التووا فى اءطراف الرماح ، فاءنه اءمور للاسنة ؛ و عضوا الابسار، فانه اءربط للجاش ، و اءسكن للقلوب ، و اءميتوا الاصوات ، فانه اءطرد للفشل

زره پوشان را در صف جلو و بى زرهان را در صفوف عقب قرار دهيد و دندان ها را برهم بفشاريد كه اين كار تاءثير شمشير را بر سر كمتر مى كند و در اطراف نيزه ها پيچ و تاب خوريد كه با اين كار در برابر نيزه ها بهتر مى توان جا خالى كرد، ديدگان را فرو اندازيد كه اين كار بيشتر قوت قلب و آرامش دل مى بخشد، صداهاى خود را خاموش كنيد كه اين كار در زدودن ترس و سستى مؤ ثر است . (654)

661. جهاد سه گانه

الله الله فى الجهاد باءموالكم و اءنفسكم و اءلسنتكم فى سبيل الله

خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال ، جان ها و زبان هاى خويش در نظر بگيريد. (655)

662. نيروى خشم را تيز كنيد!

من اءحد سنان الغضب لله قوى على قتل اءشداء الباطل

هر كه براى خدا سرنيزه خشم خود را تيز كند، بر كشتن سردمداران باطل نيرومند گشته و پيروز شود. (656)

663. گزيده ترين سران سپاه

وليكن آثر رؤ وس جندك عندك من واساهم فى معونته ، و اءفضل عليهم من جدته ، بما يسعهم و يسمع من وراء هم من خلوف اءهليهم ، حتى يكون همهم هما واحدا فى جهاد العدو؛ فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك ... فافسخ فى آمالهم و ؤ اصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما اءبلى ذوو البلاء منهم ؛ فان كثرة الذكر لحسن اءفعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناكل ، اءن شاء الله

بايد گزيده ترين سران سپاه نزد تو آن كسى باشد كه با ديگران هميارى كند و آنچه دارد به آنان ببخشد، چندان كه خود و خانودهده شان را كه بر جايى گذاشته اند به خوبى تاءمين كنند، تا همگى در جهاد و مبارزه با دشمن هماهنگ شوند؛ چه مهربانى تو با آنان دل هاى ايشان را به تو مهربان مى كند.. آرزوهاى آنان را برآؤ ر و پيوسته از آنان ستايش و تقدير كن و زحمت سختى ديدگان را به زبان آر، كه ياد كردن فراوان از كارهاى خوب آنان به خواست خدا دليران را برانگيزد و ترسوى سست اراده را تشويق كند اءن شاء الله . (657)

664. نهى از آزار به زنان

من وصية لعسكرده قبل لقاء العدو بصفين -: لا تهيجوا النساء باذى . و ان شتمن اءعراضكم و سببن اءراء كم ، فاءنهن ضعيفات القوى و الانفس و العقول ، اءن كنا لنومر بالكف عنهن و اءنهن لمشركات

وصيت اميرمؤ منان عليه السلام به سپاه خود پيش از برخورد با دشمن در صفين : با آزار به زنان ، خشم آن ها را برنيانگيزيد و آن ها را به هيجان نياوريد،

اگر چه به آبرو و عرض شما ناسزا گويند و به اميرانتان دشنام دهند؛ كه آن ها از جهت نيرو و جان و عقل ضعيف اند و به اين امر توجه كنيد كه ما چنان بوديم كه به خود دارى از آزار زنان ، در آن وقت كه مشرك بودند فرمان داده شده بوديم . (پس از اين خوددارى در عصر اسلام ، لازم تر است .) (658)

665. خصوصيات فرمانده سپاه

للاشتر لما ولاه مصر -: فالجنود - باذن الله - حصول الرعية ، و زين الولاة ، و عز الدين ، و سبل الامن ، و ليس تقوم الرعيه اءلا بهم . ثم لا قوام للجنود اءلا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم ، و يعتمدون عليه فيما يصلحهم . فول من جنودگ اءنصحهم فى نفسك لله و لرسول و لامامك ، و اءنقاهم جيبا،اءفضلهم حلما، ممن يبطى عن الغضب ، و يستريح اءلى العذر، و يراءف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء و ممن لا يثير العنف ، و لا يعقد به الضعف

در فرمان حكومت مصر به اشتر مى فرمايد: سپاهيان ، به اذن خدا، دژهاى مردم اند و زيور واليان و مايه توانمندى و ارجمندى دين و وسيله امنيت . مردم جز با بودن سپاهيان پايدار نمى مانند و سپاهيان نيز جز با خراجى كه خداوند براى آن ها مقرر فرموده است ، قوام نمى گيرند، آنان به وسيله خراج در جهاد با دشمنانشان توانا مى شوند و كار خود را بدان سامان مى دهند. پس از سپاهيان خود آن كس را به فرماندهى برگزيدن كه به نظر تو

براى خدا، و پيامبر او و پيشوايت از همه خير خواه تر است و از همه خير خواه تر است و از همه پاكدامن تر و بردبارتر مى باشد. كسى كه دير به خشم آيد و با پوزش فرد مورد غضب آرام گيرد، با ناتوانان مهربان باشد و با زورمندان قاطع ، خشونت او را برنيانگيزد و ناتوانى او را برجاى ننشاند. (659)

666. سفارش على در ميدان جنگ صفين

قال لعسكره قبل لقاء العدو بصفين -: لا تقاتلو هم حتى يبدوكم ، فانكم بحمدالله على حجة ، وتر ككم اءياهم حتى يبدوؤ كم حجة اءخرى لكم عليهم ، فاذا كانت الهزيمه باءذن الله فلا تقتوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا على جريح

امام عليه السلام به سپاه خود قبل از برخورد با دشمن در صفين فرمود: با آن ها جنگ نكنيد تا آن ها آغاز به جنگ كنند؛ زيرا بحمدالله شما برحقيد و حجت با شماست و آغاز نكردن شما به جنگ از طرف آن ها حجت ديگرى براى شما و به زيان آنهاست و هنگامى كه آن ها به خواست خدا شكست خوردند، فرارى ها را نكشيد و آن كه از در ناچارى به كشف عورت خود پناهنده شد مكشيد و مجروحان را نكشيد. (660)

667. جايگاه امير لشكر

(وصيته عليه السلام لمعقل بن قيس الرياحى حين اءنفذه اءلى الشام ): لا تقاتلن اءلا من قاتلك ... فاذا لقيت العدود فقف من اءصحابك وسلطا، و لا تدن من القوم دنو من يريد اءن ينشب الحرب و لا تباعد عنهم تباعد من يهاب الباءس حتى ياءتيك اءمرى ، و لا يحملنكم شنانهم على قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم

از سفارش هاى امام عليه السلام به معقل بن قيس هنگامى كه او را به صفين مى فرستاد فرمود: جز با كسى كه با تو سر جنگ دارد، پيكار مكن ... هرگاه دشمن را ديدى جايگاهت را در قلب لشكريانت قرار ده ، نه آن قدر به دشمن نزديك شو چون كسى كه مى خواهد آتش جنگ را روشن كند و نه آن قدر از دشمن

دور شو چون كسى كه از جنگ مى ترسد تا فرمان من برسد، و مبادا با آنان قبل از آن كه آن ها را به صلح دعوت كنيد و عذر خود را تمام گردانيد وارد جنگ شويد. (661)

5. شكايت جنگى على عليه السلام
668. خطبه پس از حكمين

بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاج بعد قصة الحكمين ، و هو يستنهض اءصحابه لماحدث فى الاطرف -: اءى دار بعد داركم تمنعون ؟و مع اءى بعدى تقاتلون ؟

اين خطبه از داستان حكمين (ابوموسى اشعرى و عمروبن عاص ) پس از آن كه ضحاك بن قيس به كاروان حج تاخت آن را غارت نمود، ايراد نموده است ). كدامين خانه و وطن را جز خانه و وطن خود از اشغال بيگانگان ممنوع خواهيد ساخت ؟و با كدامين رهبر پس از من ، به مديان نبرد وارد خواهيد شد؟! (662)

669. همه شما سياهى لشكريد!

فى توبيخ بعض اءصحابه -: اءنكم - و الله لكثير فى الباحات ، قليل تحت الرايات ، و اءنى لعالم بما يصلحكم ، و يقيم اءودكم ، و لكنى لا اءرى اصلاحكم بافساد نفسى

امام على عليه السلام در توبيخ اصحابش فرمود: سوگند به خدا، شما در صحنه ميدان هاى آرام انبوه مى نماييد؛ ولى در زير پرچم هاى برافراشته در كارزار ذوب مى شويد و اندك مى گرديد و من آنچه را كه شما را اصلاح و كجى هايتان را راست مى كند مى دانم ؛ ولى هرگز با فاسد كردن خويشتن شما را اصلاح نخواهم كرد. (663)

670. شكايت نامه به معاويه

من كتابه اءلى معاوية -: اءلاترى غير مخبر لك ، و لكن بنعمة الله اءحدث - اءن قوما استشهدوا فى سبيل الله تعالى من المهاجرين و الانصار، و لكل فضل ، حتى اءذا استشهد شهينا قيل : سيدالشهداء و خصه رسول الله صلى الله عليه و آله بسبعين تكبيرة عند صلاته عليه !

امام على عليه السلام در نامه خود به معاويه مى نويسد: نه اين كه بخواهم به تو خبر دهم ؛ بلكه به انگيزه ياد كردن نعمت خداوند مى گويم ، مگر نمى بينى كه گروهى از مهاجران و انصار در راه خداى تعالى شهيد شدند و هر يك از آنان را (به جاى خود) ارزش و فضيلتى است ، اما وقتى شهيد ما (حمزه ) به شهادت رسيد، سيدالشهداء نام گرفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگام نماز خواندن بر او اختصاصا هفتاد تكبير گفت . (664)

671. كاش يك روز هم با شما نبودم !

فو الله لو لا طمعى عند لقائى عدوى فى الشهادة ؛ و توطينى نفسى على المنية لاحببت اءلا اءلقى مع هولاء يوما واحدا، و لا اءلتقى بهم اءبدا

به خدا سوگند، اگر من در هنگام پيكار با دشمن مشتاق نبودم و خود را براى مگر در راه خدا مهيا نكرده بودم ، دوست داشتم حتى يك روز با اين مردم رو به رو نشوم و هرگز آن ها را ملاقات نكنم . (665)

672. شكوه از غفلت ياران

فس استنفار الناس الى اءهل الشام -: لعمر الله - سمعر نار الحرب اءنتم ! تكادون و لا تكيدون ، و تنتقص اءطرافكم فلا تمتعضون ، لا ينام عنكم و اءنتم فى غفلة ساهون .... و الله اءن امرا يمكن عدوه من نفسه يعرق لحمه ، و يهشم عظمه ، و يفرى جلده ، لعظيم عجزه ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدر0. اءنت فكن ذالك اءن شئت : فاءما اءنا فو الله دون اءن اعطى ذلك ضرب بالمشرفية تطير منه فراش الهام ، و تطيح السواعد و الاقدام ، و يفعل الله بعد ذلك ما يشاء

براى تشويق مردم به جنگ با اهل شام فرمود: سوگند به خدا، كه شما بد شعله اى براى آتش هستيد! زيرا به شما نيرنگ مى زنند و شما نيرنگ نمى زنيد. شهرهاى شما را مى گيرند و شما خشمگين نمى شويد (دشمن از شما غافل نيست و شما در غفلت و بى خبرى به سر مى بريد... به خدا سوگند، مردى كه دشمنش را بر خود چنان مسلط كند كه گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانش را در هم شكند و پوستش را بكند، مردى

بس ناتوان و زبون است و در سينه اش دلى ضعيف دارد. تو اگر خواهى چنين باشى باش ! اما من به خدا سوگند، چنين نخواهم بود، بلكه با شمشيرهايى مشرفى چنان بر او خواهم نواخت كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و دست ها و پاها به هر سو پراكنده شود، از آن پس خدا هر چه خواهد بكند. (666)

673. شكايت از سستى مردم

هو عليه السلام يستنهض الناس حين ورد خبر غزو الانبار بجيش معاوية ، فلم ينهضوا -: اءلا و اءنى قد دعوتكم اءلى قتال هؤ لاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا و قلت لكم : اغزوهم قبل اءن يغزوكم ، فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم اءلا ذلوا، فتوا كلتم و تخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات ، و ملكت عليكم الاوطان

اين خطبه را على عليه السلام هنگامى كه خبر هجوم لشكريان معاويه به انبار به او رسيد و مردم از اين خبر تحريك نشده بودند، براى تحريك مردم فرمود:

آگاه باشيد! من شما را شب و روز، مخفى آشكار براى پيكار با اين قوم دعوت نمودم ، و به شما گفتم : پيش از آن كه هجوم بياورند، شما بر آنان پيش دستى كنيد و بر آنان هجوم ببريد، سوگند به خدا، هيچ قومى در خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت ، مگر اين كه ذليل شد.

شما تكليف جهاد را به گردن يكديگر انداختيد و از يكديگر گسيختيد و بى ياور گشتيد تا در نتيجه غارتگرى ها، شما را متلاشى ساختند و بر وطن هاى شما مسلط شدند. (667)

674. آيا زنانتان را نهى نمى كنيد!

لما سمع عليه السلام بكاء السناء على قتلى صفين -: اءتغلبكم نساؤ كم على مااءسمع اءلا تنهونهن عن هذا الرنين ؟!

هنگامى كه امام عليه السلام صداى شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد فرمود: آيا زنان شما با اين فرياد گريه كن من مى شنوم بر شما چيره شده اند؟چرا آنان را از اين ناله و فغان باز نمى داريد؟! (668)

بخش ششم : امر به معروف و نهى از منكر

675. افزايش رزق ، دورى اجل

اءن الامر بالمعروف ، و النهس عن المنكر، لخلقان من خلق الله سبحانه ، و اءنهما لا يقربان من اءجل ، و لا ينقصان من رزق

امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوند سبحان است و اين دو صفت ، مرگ را نزديك نگردانند و از روزى آدمى نكاهند. (669)

676. امر به معروف و نهى از منكر با دست و زبان

و اءمر بالمعروف تكن من اءهله ، و اءنكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك

امر به معروف كن تا اهل آن شوى ! و با دست و زبان نهى از منكر كن و با كوشش بسيار از كسى كه منكرات را انجام مى دهد دورى گزين . (670)

677. فلسفه امر به معروف و نهى از منكر

فرض اله ... اءلامر بالمعروف مصلحة للعوام ، و النهى عن المنكر ردعا للسفهاء

خداوند امر به معروف را به خاطر اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى جلوگيرى از نابخردان از زشتى ها واجب كرد. (671)

678. چون قطره در برابر دريا

ما اءعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله ، عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، اءلا كنفثة فى بحر لجى

تمامى اعمال و كارهاى نيك ، حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر، مانند قطره اى در مقابل يك درياى بزرگ و پهناور است . (672)

679. خطر رها كردن امر به معروف و نهى از منكر

من وصية عليه السلام للحسنين عليه السلام : بعد اءن ضربه ابن ملجم -: لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ، ثم تدعون فلا يستجاب لكم

سفارش حضرت على عليه السلام به حسنين عليهاالسلام پس از ضربت خوردن توسط ابن ملجم -: امر به معروف و نهى از منكر را رها مكنيد كه در اين صورت بدان شما زمام امورتان را به دست مى گيرند و آن گاه هر چه دعا كنيد، مستجاب نخواهد شد. (673)

680. نفرين خدا بر اين گروه !

لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له ، و الناهين عن المنكر العاملين به !

نفرين خدا بر آن كسانى كه امر به معروف كنند و خود آن را ترك گويند، و نهى از منكر كنند و خود مرتكب آن شوند! (674)

681. نهى از منكر على (ع )

لما كان جالسا فى اءصحابه فمرت بهم امراة جملية ، فرمقها القوم باءبصارهم -: اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ؛ و اءن ذلك سبب هبابها، فاذا نظر اءحد كم اءلى اءمراة تعجبه فليلا مس اءهله ، فانما هى امراة كامرآة ، فقال رجل من الخوارج (قاتله الله كافرآ ما اءفقهه ) فوثب القوم ليقتلوه ، فقال عليه السلام : رويدا انما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !

حضرت على عليه السلام در ميان نشسته بود، زنى زيبا از آن جا مى گذشت ، ياران به او نگريستند. آن حضرت عليه السلام فرمود: چشمان اين مردان نگرش شهوانى است و همين باعث كه اين مردان با دين آن زن به هيجان در آمدند. پس هنگامى كه يكى از شما به زنى نگاه كرد كه براى او خوشايند بود، پس با زن خود نزديكى كند؛ زيرا جز اين نيست كه او هم زنى است مانند زن او.

مردى از خوارج گفت : خدا اين .. را بكشد! چه فقيه بزرگى است !

ياران حضرت حمله كردند تا او را بكشند. فرمود: صبر كنيد و او را مكشيد! جز اين نيست كه ناسزايى گفته است ، پاسخ او يك ناسزا است يا بخشيدن گناه است ! (675)

682. انواع امر به معروف و نهى از منكر

اءول ما تغلبون عليه من الجهاد الجهاد باءيديكم ، ثم باءلسنتكم ، ثم بقلوبكم ؛ فمن لم يعرف بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا، قلب فجعل اءعلاة اءسفله و اءسفله اءعلاه

نخستين جهادى كه به زور از شما سلب مى شود، جهاد با دستان شماست . سپس جهاد با زبان هايتان و آن گاه با دل هايتان . پس ،

هرگاه كسى در دل خويش كار نيك را نيك نداند و ستايش نكند و از كار زشت نفرت نورزد، واژگون شود و زير و زبر گردد. (676)

683. نهى از منكر عملى

ردوا الحجر من حيث جاء فاءن الشر لا يدفعه اءلا الشر

سنگ را با سنگ پاسخ دهيد؛ زيرا بدى را جز بدى دفع نكند. (677)

684. ماليدن بينى كافر به خاك

من نهى عن المنكر اءرغم اءنوف الكافرين

هر كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك مالد. (678)

685. نيكوترين امر و نهى

.. اءفضل من ذلك كلمة عدل عند اءمام جائر

نيكوترين (امر به معروف و نهى از منكر) گفتن سخن حق نزد پيشواى ستمگر است . (679)

686. از خواب غفلت بيدار شو!

اءفق اءيها السامع من سكرتك ، و استيقظ من غفلتك ، و اختصر من عجلتك !

اى شنونده ! از مستى خود به هوش آى و از خواب غفلت بيدار شو و از شتاب بكاه (680)

687. از اين كار دور باش !

احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه اءنكره اءو عتذر منه

از هر كارى كه اگر از كننده آن باز خواست شود آن را زشت شمارد يا از آن پوزش خواهد، دورى كن ! (681)

688. اين گونه مباش !

لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ... ينهى ، و لا ينتهى

چونان كسى مباش كه بى عمل به آخرت آمدى مى بندد.. از خلاف كارى و گناه باز مى دارد؛ اما خود باز نمى ايستد. (682)

689. دورى گزين از اين كار!

احذر كل عمل يعمل به فى السر، و يستحى منه فى العلانية

از هر كارى كه در نهان انجام مى شود و در آشكارا از انجام آن شرم شود، دروى كن . (683)

690. بدتر از بد و خوب تر از خوب !

اءنه ليس شى ء بشر من الشر الا عقابه ، وليس شى ء بخير من الخير الا ثوابه

بدتر از بد، كيفر آن است و خوب تر از خوب ، پاداش آن . (684)

691. نهى از كمك به نااهل

ليس لواضع المعروف فى غير حقه ، و عند غير اءهله من الحظ فيما اءتى اءلا محمدة اللئام و ثناء الاشرار، و مقاله الجهال ، مادام منعما عليهم ما اءجود يده ! و هو عن ذات الله بخيل !

براى كسانى كه بى جا و به افراد نامستحق و نااهل نيكى مى كنند، از اين نيكى بهره اى نباشد، مگر ستايش فرومايگان و مدح نابكاران و سخن نادانان كه تا وقتى به آن ها احسان و نيكى كند گويند: چه دست بخشنده اى دارد! حال آن كه در جايى كه به خدا مربوط مى شود و در راه او بايد كمك كند، بخل مى ورزد. (685)

692. بالاترين مرتبه نهى از منكر

اءيها المؤ منون ! اءنه من راى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه ، فاءنكره بقلبه فقد سلم و برى ؛ و من اءنكر بلسانه فقد اءجر، و هو اءفضل من صاحبه ؛ و من اءنكره بالسيف لتكون كلمة الله هى العليا و كلمة الظالمين هى السفلى ، فذلك الذى اءصاب سبيل الهدى ، و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين

اى مؤ منان ! هر كس تجاوز را از سوى كسى ديد، يا دعوت به زشتكارى و خلافى را مشاهده كرد و در دل خويش به آن اعتراض نمود، به سلامت رهد و وظيفه اش را انجام داده باش و هر كه با زبانش به آن اعتراض كند، پاداش بيند و از آن اولى برتر است و هر كس با شمشير به مبارزه با آن برخيزد تا كلمه حق رو آيد و كلمه ستمگران و باطل پست گردد، هموست كه به راه راست رسيده و

بر طريق حق شتافته و نور يقين را در دل خويش روشن كرده است .(686)

693. اول خود، سپس ديگرى

و انهوا عن المنكر و تناهوا عنه ، فانما اءمرتم بالنهى بعد التناهى !

از زشتكارى نهى كنيد و خود از انجام آن باز ايستيد؛ زيرا كه شما فرمان داريد ابتدا خود از كار زشت باز ايستيد و سپس ديگران را نهى كنيد. (687)

694. علت وجوب نهى از منكر

ظهر الفساد، فلا منكر مغير، و لا زاجر مزد جر

فساد ظاهر شد، نه كسى باقى مانده كه كار زشت را دگرگون كند و نه كسى كه از نافرمانى و معصيت باز دارد. (688)

بخش هفتم : دوستى و دشمنى

695. برتر از نماز و روزه همه عمر

صلاح ذات البين اءفضل من عامه الصلاة و الصيام

ايجاد صلح آشتى ميان دو تن ، از نماز و روزه همه عمر برتر است . (689)

696. سه دستگى دوستان و دشمنان

اءصدقاوك ثلاتة و اءعداوك ثلاثة ، فاءصدقاوك : صديقك ، و صديق صديقك ، و عدو عدوك . و اءعداوك : عدوك ، و عدو صديقك ، و صديق عدوك

دوستان تو سه دسته اند و دشمنانت نيز سه دسته اند، اما دوستانت عبارت اند از: دوستت ، دوست دوستت ، دشمن دشمنت ؛ اما دشمنانت ؛ دشمن تو، دشمن دوستت و دوست دشمن تو. (690)

697. رفتار با دشمن در عرصه نبرد

لا تقاتلو هم حتى يبداء و كم ، فانكم بحمدالله على حجة ، وتر ككم اءياهم حتى يبدا و كم حجة اءخرى لكم عليهم . فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا على جريح . و لا تهيجوا النساء باذى . و فى خبر: (... و لا تكشفوا عورة و لا تمثلوا بقتيل )

با دشمن نجنگيد تا او جنگ را آغاز كند؛ زيرا شما بحمدالله حجت داريد و اين كه شما آنان را بگذاريد تا آغازگر جنگ باشند، حجت ديگرى است در دست شما در برابر آنان . اگر به اذن خداوند دشمن شكست خورده و فرارى شد، پشت كرده را نكشيد و به آن در چنگتان گرفتار آمده است صدمه نزنيد و كار زخمى را نسازيد و زنان را با آزار و اذيت برنيانگيزيد و در خبر آمده است : (... عورتى را كشف مسازيد و كشته را مثله نسازيد!) (691)

698. علاقه متقابل

لا ترغبن فيمن زهد عنك

نسبت به كسى كه به تو بى علاقه است علاقه مند مباش ! (692)

699. اهميت رفيق

سل عن الرفيق قبل الطريق

پيش از راه درباره همراه پرس و جو كن . (693)

700. دوستى با برادر

احمل نفسك من اءخيك عند صرمه على الصلة .. و عند جموده على البذل ... و اءياك اءن تضع ذلك فى غير موضعه ، اءو اءن تفعله بغير اءهله

چون برادرت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار... و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار... مبادا اين نيكى را آن جا كنى كه نبايد يا درباره آن كس كه نشايد. (694)

701. همه پل هاى پشت سر را خراب مكن !

اءن اردت قطيعة اءخيك فاستبق له من نفسك بقية يرجع اءليها اءن بدا له ذلك يوما ما

هرگاه خواستى از برادرت ببرى ، مانده اى از دوستى خود براى او بگذار كه اگر روزى آن مقدار برايش آشكار شود به آن باز گردد و همه پل ها را پشت سر او خراب نكن ؛ بلكه جايى براى بازگشت او و پيوند مجدد دوستى باقى گذار). (695)

702. دوستان حضرت محمد (ص )

اءن ولى محمد صلى الله عليه و آله من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته !

همانا دوست و نزديك حضرت محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را پيروى كند، هر چند پيوند نسبى اش دور باشد، و دشمن آن حضرت كسى است كه خدا را معصيت كند، هر چند خويشاوندى اش نزديك باشد(696).

703. پند و اندرز برادر

و امحض اءخاك النصيحة ، حسنة كانت اءو قبيحة "

در پندى كه به برادرت مى دهى ، زيبا باشد آن پند يا زشت ، صميمى باش . (697)

704. هدايت دشمنان

قال فى القتال بصفين )... و اءما قولكم شكا فى اءهل الشام ! فو الله ما دفعت الحرب يوما الاو انا اطمع ان تلحق بى طائفه فتهتدى بى ت و تعشو اءلى ضوئى ، و ذلك اءحب اءلى من اءن اءقتلها على ضلالها، و اءن كانت تبوء باثامها

امام عليه السلام در جنگ صفين فرمود... امام اين كه گفتى : در مبارزه با شاميان در ترديدم به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تاءخير نيانداختم ، جز به اميد اين كه عده اى از آنها به جمعيت ما ملحق و به وسيله من هدايت گردند و از نور من بهره مند شوند و اين كار براى من بهتر است از كشتن آنان در حال گمراهى ، گرچه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار شوند. (698)

705. سپرى نگهدارنده !

اءيها الناس ! اءن الوفاء تواءم الصدق ، و لا اءعلم جنة اءوقى منه

اى مردم ! همانا درستى وفادارى تؤ اءم با صدق و راستگويى است و من سپرى نگهدارنده تر از راستى سراغ ندارم . (699)

706. صلح مايه آرامش

لا تدفعن صلحا دعالك اءليه عدوك و لله فيه رضا، فان فى الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك ، و اءمنا لبلادك ، و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحد، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخد باالحزم ، و اتهم فى ذلك حسن الظن

اى مالك ! هرگز آشتى و صلحى كه دشمن به تو پيشنهاد مى كند و رضاى خدا در آن است را رد مكن زيرا صلح مايه آسايش لشكر و آرامشى براى تو از غم ها و امنيت براى مملكت است ؛ ولى زنهار! زنهار! هر چه مى توانى پس از پذيرش صلح از دشمنت بر حذر باش ، چرا كه دشمن گاهى نزديك مى شود كه غافلگير سازد، پس دورانديش را به كار گير و در اين مورد خوش بينى را متهم نما! (700)

707. بال محبت

من تلن حاشيته يستدم من قمه المودة

كسى كه بال محبت بگستراند، محبت خويشانش ادامه خواهد يافت . (701)

708. دشمن ظالم ، يار مظلوم

قال للحسن و الحسين عليه السلام كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا

امام على عليه السلام به امام حسن و امام حسين عليه السلام فرمود: دشمن سرسخت ستمگر و ياور و همكار مظلوم باشيد. (702)

709. واى بر ايشان !

بوسا لمن خصمه عند الله الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون ، و الغارمون و ابن السبيل !

واى بر كسانى كه دشمنانشان در پيشگاه خداوند فقيران و بيچارگان و محرومان از حق و ورشكستگان و در راه ماندگان باشند! (703)

710. خشنودى روز قيامت

من شنى ء الفاسقين و غضب الله ، غضب الله له و اءرضاه يوم القيامه

كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشمگين شود، خدا به نفع او خشمگين شود و روز قيامت او را خشنود سازد (704)

711. حذر از دوستى با فاجر نابكار

يا بنى ! اءياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه

كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشمگين شود، خدا به نفع او خشمگين شود و روز قيامت او را خشنود سازد (705)

712. مصونيت از دشمن

مقاربة الناس فى اءخلاقهم اءمن من غوائلهم

هماهنگى با اخلاق مردم در موارد مشروع ايمنى و مصونيت از دشمنى و كينه هاى آنان مى باشد. (706)

713. پاس داشتن دوستى

اءعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اءعجز منه من ضيع من ظفر به منهم

ناتوان ترين مردم كسى است كه از به دست آوردن برادران عاجز است و ناتوان از او كسى است كه با برادران قبلى دوستى را نتواند پاس دارد و آن را ضايع كند! (707)

714. خويشاوندى اكتسابى

المودة قرابة مستفادُة

دوستى ، خويشاوندى اكتسابى است . (708)

715. گذشت بر دشمن

اءذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكر للقدارة عليه

زمانى كه بر دشمنت قدرت يافتى ، با گذشت بر او، شكر اين نعمت را ادا(709) كن .

716. محبت و دوستى پدران

مودة الاباء قرابة بين الابناء و القرابة اءلى المودة احواج من الموده الى

محبت و دوستى پدران ، خويشاوندى فرزندان است ، و خويشاوندى به مهر و محبت نيازمندتر است از مهرورزى به خويشاوندى . (710)

717. ملامت دوستانه

عاتب اءخاك بالاحسان اءليه ، و اردد شره بالانعام عليه

دوستت را با احسان به او سرزنش كن و با انعام بر او، شرش را از خود برگردان . (711)

718. رغبت در دوستى

زهدك فى راغب فيك نقصان حظ ورغبتك فى زاهد فيك ذل نفس

بى ميلى نسبت به آن كه به تو علاقه مند است دليل كمى بهره تو در دوستى است و تمايل تو نسبت به كسى كه به تو بى اعتناست ، سبب خوارى تو است . (712)

719. نيمى از خردمندى

التودد نصف العقل

اظهار محبت و دوستى ، نيمى از خردمندى است . (713)

720. رفاقت با رسولان الهى

بادروا باءعمالك تكونوا مع جيران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و اءزارهم ملائكته

با اعمال خود (از يكديگر) پيش بگيريد تا با همسايگان خدا در خانه او باشيد؛ كسانى كه خداوند پيامبران خود را با آنان رفيق و همنشين كرده و فرشتگانش را به ديدار آن ها فرستاده است . (714)

721. بپرهيز از دوست احمق !

يا بنى ! اءياك و مصادقه الاحمق ، فانه يريد اءن ينفعك فيضرك و اءياك و مصادقه البخيل ، فانه يبعد عنك اءحوج ما تكون اليه ، و اءياك و مصادقه الفاجز، فانه يبيعك بالتافه ، و اياك و مصادقه الكذاب فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القريب

فرزندم ! از دوستى با احمق بر حذر باش ؛ چرا كه مى خواهد به تو سود رساند؛ اما در عوض زيان مى رساند، و از رفاقت با بخيل بپرهيز، زيرا هنگامى كه به او نيازمندى از تو روى گردان مى شود، و از دوستى با فاجر (گناهكار پرده در) دورى كن ؛ چرا كه تو را به اندك چيزى مى فروشد، و از دوستى با دروغ پرداز خود دارى نما؛ چرا كه چون سراب است ، دور را به تو نزديك و نزديك را دور نشان مى دهد. (715)

722. فراوانى ياران

من لان عوده ، كثفت اءغصانه

كسى كه ساقه وجودش نرمش دارد، دوستان و يارانش فراوان اند. (716)

723. دشمنى با پيمان شكنان

اءنا حجيج المارقين ، و خصيم الناكثين المرتابين

من استدلال كننده با منحرفان از دين هستم ؛ ولى با پيمان شكنان و شك كنندگان در حقيقت اسلام دشمنى آشتى ناپذيرم . (717)

724. نيكى و احسان

لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكر لك ، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشى ء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكر اءكثر مما اءضاع الكافر، و الله يحب المحسنين

مبادا ناسپاسى افراد در برابر احسانت تو را بدان بى رغبت كند، بسا كسى كه از احسان تو بهره مند نشده از كارت سپاسگزارى كند و تو از قدردانى او بيش از بى اعتنايى آن ناسپاس استفاده ببرى و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (718)

725. دام محبت و دوستى

البشاشة حبالة المودة

خوشرويى دام محبت و دوستى است . (719)

726. دو گروه هلاك شدند!

هلك فى رجلان : محب غال ، و مبغض قال

در راه من دو گروه هلاك شوند: دوست افراطى و دشمن كينه توز (720)

727. حسد و دوستى

حسد الصديق من سقم المودةُ

حسد بردن بر دوست از نادرسى در محبت به اوست . (721)

728. از منافقان حذر كن !

فى خطبة يصف فيها المنافقين -: اءحذر كم اءهل النفاق ، فانهم الضالون المضلون ، والزالون المزلون ، يتلونون اءلوانا، و يفتنون افتنانا و يعمدونكم بكل عماد، و يرصدونكم بكل مرصاد، قلوبهم دوية ، و صفاحهم نقية . يمشون الخفاء و يدبون الضراء و صفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الداء العياء حسدة الرخاء و موكدو البلاء و مقنطو الرجاء لهم بكل طريق صريع ، و اءلى كل قلب شفيع ، و لكل شجو دموع يتقارضون الثناء، و يتراقبون الجزاء: اءن ساءلوا الحفوا، و اءن عذلوا كشفوا و اءن حكموا اءسرفوا

قد عدوا لك حق باطلا، و لك قائم ملائلا، و لك حى قاتلا، و لكل باب مفتاحا، و لك ليل مصباحا، يتوصلون اءلى الطمع بالياس ليقيموا به اءسواقهم ، و ينفقوا به اءعلاقهم ، يقولون فيشبهون ، و يصفون فيمودهون ، قد هونوا الطريق ، و اءضلعوا المضيق ، فهم لهة الشيطان ، و حمة النيران ؛ (اءولئك حزب الشيطان ، اءلا اءن حزب الشيطان هم الخاسرون ).

اميرالمومنان عليه السلام در اين خطبه منافقين را توصيف مى فرمايد: از اهل نفاق بر حذر مى دارم ؛ زيرا كه آنان هستند كه گمراهان و گمراه كنندگان و لغزندگان و عوامل لغزش . به طور دايم در حال رنگ عوض كردن و غوطه خوردن در آشوب ها مى باشند و هدف آنان قرار دادن شما در سختى ها و حوادث سنگين است و براى شما از هر طرف كمين مى گيرند. دل هاى آنان بيمار است و چهره هاى

آنان پاك نما. كار آنان حركت هاى مخفيانه است و براى ، در پنهانى ها مى خزند وصفشان دارو است و سخنشان وعده شفا مى دهد و كارشان درد علاج ناپذير است .

حاسدان رفاه و آسايش مردم و تقويت كننده بلا و مصيبت و نوميدكنندگان اميدواران هستند در هر راهى (كه در حيات اجتماعى براى سعادت انسان هاى كشيده شده است افتاده اى را بر خاك هلاكت افكنده اند و برا منحرف ساختن هر قلبى به سوى خويش وسيله اى آماده دارند و براى هر اندوهى اشك ها در اختيار، تبادل در مدح و تعريف يكديگر دارند و در انتظار پاداش دادن به يكديگرند، اگر سوالى كنند اصرار ورزند و اگر كسى را ملامت كنند اسرار او را فاش سازند و اگر حكم كنند اسراف بورزند. براى هر حقى باطلى آماده دارند و براى هر واقعيت راست ، عاملى براى انحراف ، و براى هر زنده اى كشنده اى و براى هر درى كليدى در آستين و براى هر تاريكى چراغى مهيا.

براى وصول به آنچه كه طمع در آن دراند اظهار نوميدى و استغناء از آن نمايند تا بازارهاى خود را برپاى دارند و كالاى خود را به فروش برسانند، سخن مى گويند تا مردم را به اشتباه بياندازند و توصيف مى كنند و باطل را با آن مى آرايند و يا حق را با آن تيره و زشت مى سازند. راه براى وصول به ضلالت را كج و پيچيده مى نمايند. آنان هستند گروه شيطان و شديدترين نقطه آتش ها آنان حزب شيطان اند، بدانيد حزب شيطان اند كه زيانكارند. (722)

729. جايگاه زبان مومن و دل منافق

اءن لسان المؤ

من من وراء قلبه و اءن قلب المنافق من وراء لسانه

قطعى است كه زبان شخص با ايمان در پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان اوست . (723)

730. همنشينى با پيامبران

و اعلموا اءنه من يتق الله يجعل له مخرجا له مخرجا من الفتن . و نورا من الظلم ، و يخلده فيما اشتهت نفسه ، و ينزله منزل الكرامة عنده ، فى دار اصطنعها لنفسه ، ظلها عرشه ، و نروها بهجته ، و زوارها ملائكته ، و رفقاؤ ها رسله

بدانيد هر كسى از خدا بترسد، خداوند براى بيرون شدن و رهايى اش از فتنه ها و گمراهى ها راهى قرار دهد و در تاريكى ها نورى و او را در آنچه كه مى خواهد بهشت جاويدان سازد و در جايگاهى با كرامت نزد خود جايش دهد، در سرايى كه خداوند آن را براى خويش برگزيده است و سايه آن عرش خداست و روشنايى اش جمال و سرور او و زائرانش فرشتگان او و همنشينانش پيامبران او. (724)

731. بهترين همنشين

لا قرين كحسن الخلق .

هيچ همنشينى بهتر از الخلاق خوب نيست . (725)

732. دوست واقعى

لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اءخاه فى ثلاث : فى نكبته : و غيبته و وفاته

دوست هنگامى به حقيقت دوست است كه دوستى برادر خويش را در سه حال نگاه دارد، در حال نكبت و در حال زمان غيبت ، و پس از رحلت . (726)

733. دشمن خدا

اءن اءبغض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله اءلى نفسه ، فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعة ، و دعاء ضلالة ، فهو فتنه لمن افتتن به ، ضال عن هدى من كان قبله ، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته ، حمال خطايا غيره رهن بخطيئته

همان خداوند دو كس را بيشتر از هر كس ديگر دشمن مى دارد: نخست مردى كه خدا او را به خودش واگذار كرد0 كه به دنبال هواى نفس رود و گرد دين نگردد پس چنين كسى از راه راست منحرف و دلباخته سخنان بدعت آميز و شيفته دعوت به گمراهى است ، پى او براى كسانى كه گول سخنان وى را بخورند موجب فتنه است و خود از راه راست آنان كه قبل از او بوده اند به سوى گمراهى مى كشاند، خطاها و گناهان ديگران را به گردن گرفته و خود در گرو خطاهاى خويشتن مى باشد. (727)

734. خداوند دوست خود را وا نمى گذارد!

لا تجعلن اءكثر شغلك باءهلك و ولدك فان يكن اءهلك و ولدك اءلياء الله ، فاءن الله لا يضيع اءولياءه ، و اءن يكونوا اءعداء لله فما همك و شغلك باءعداء الله ؟!

اكثر اشتغالت را بر خانواده و فرزندت مگذار، زيرا اگر خانوده ات دوستان خدا باشند، خداوند هرگز دوستان خود را ضايع نمى سازد و اگر دشمنان خدا باشند، چرا بايد به دشمنان خدا اهميت بدهى و خود را به آنان مشغول بسازى . (728)

735. دشمنى مردم با آنچه نمى دانند

الناس اءعدائ ما جهلوا.

مردم ، دشمن چيزى هستند كه نمى دانند. (729)

736. بدترين دوستان

شر لا خوان من تكلف له .

بدترين برادران و دوستان كسى است كه انسان براى او در رنج و مشقت قرار گيرد. (730)

737. دعا به رفاقت پيامبران

نسال الله منازل الشهداء. و معايشة السعداء، و مرافقة الانبياء

از خدا مقام و منزلت شهيدان و زندگى كردن با نيك بختان و دوستى و همنشينى با پيامبران را درخواست مى كنم . (731)

738. دوستان و دشمنان على (ع )

لو ضربت خيشوم المؤ من بسيقى هذا على اءن يبغضنى ؛ و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على اءن يحبنى ما اءحبنى ؛ و ذلك اءنه قضى فانقضى على لسان النبى الامى صلى الله عليه و آله ؛ اءنه قال : يا على ! لا يبغضك مؤ من و لا يحبك منافق

اگر با اين شمشيرم به بينى شخص با ايمان بزنم كه مرا دشمن بدارد، ندارد و اگر همه دنيا را به كيسه منافق بريزم كه به من محبت بورزد هرگز نورزد، اين براى آن است كه قضا بر زبان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى گشته است كه فرموده : اى على ! هيچ مؤ منى عداوت به تو نورزد و هيچ منافقى به تو محبت نكند. (732)

739. دوستى افراطى

سيهلك فى صنفان : محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق ، و مبغض مفرط يذهب به البغض اءلى غير الحق ، و خير الناس فى حالا النمط الاوسط فالزموه

به زودى درباره من دو گروه هلاك مى شوند: دوست افراط گر كه محبت من او را به سوى غير حق باطل مى كشاند و دشمن تفريط گر كه عدوت با من ، او را هم به سوى غير حق باطل مى كشاند و بهترين مردم از نظر تشخيص و وضع روحى درباره من ، صنف متوسط و معتدل است كه افراط و تفريط نمى كند. (733)

740. ناتوان در مقابل دشمن

والله اءن امرا يكمن عدوه من نفسه يعرقى لحمه ، و يهشم عظمه ، و يفرى جلده ، لغظيم عجزه ، ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدره

به خدا سوگند، كسى كه به دشمن آن فرصت راب دهد كه گوشتش را از استخوان جدا كند، استخوانش را بشكند، پوستش را بيرون آورد، در عاجز بودن به انتها رسيده است و هيكلش ضعيف و بى ارزش است . (734)

741. سزاوار نام دشمن

من لم يبالك فهو عدوك .

كسى كه به تو بى اعتنايى مى كند، دشمن توست . (چون امر تو را اجرا نكرده است ) (735)

742. نبايد خود را از دشمن ايمن پنداشت

من نام لم ينم عنه .

اگر كسى بخوابد، دشمنش نمى خوابد. (736)

743. بخشش بر دشمن

تجاوز عند المقدرة و احلم عند الغضب

عصبانيت را فرو نشان و به هنگام غضب بردبار باش و آن موقع كه بر دشمن دست يافتى او را ببخش . (737)

744. دستيابى به دوستى با ديگران

من ضيعه الاقرب اءتيح له الا بعد.

هر كس كه نزديكانش او را ضايع كنند، دوستى و الفت با ديگران را به دست آورد. (738)

فصل سوم : توصيف دنيا

بخش اول : نعمت خداوندى

1. ثروت
O مال و ثروت
745. مايه شهوت

المال مادة الشهوات .

مال مايه شهوت هاست . (739)

746. وصى خويش در اموال باش !

يابن آدم ! كن وصى نفسك فى مالك ، و اعمل فيه ما توثر اءن يعمل فيه من بعدك

اى فرزند آدم ! تو خود در اموال و دارايى وصى خويش باش و امروز بدان گونه در آن عمل كن كه مى خواهى بعد از تو عمل كنند. (740)

747. سرور نابكاران

اءنا يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب الفجار

من امير مؤ منانم و مال دنيا پيشواى بدكاران . (741)

748. مال پند دهنده !

لم يدهب من مالك ما و عظك

از دستت نرفته است هر مالى كه به تو پندى داده است . (742)

749. دو شريك مال انسان

لكل امرى فى مله شريكان الوارث و الحوادث

هر انسانى در مال خود دو شريك دارد: وارث و حوادث . (743)

750. بهتر از مال به جاى مانده

اءن اللسان الصالح يجعله الله تعالى للمرء فى الناس ، خير له من المال يورثه من لا يحمده

زبان صالحى كه خداوند براى يك انسان عنايت فرمايد تا انسان آن زبان صالح را در ايجاد سعادت براى مردم به كار ببرد، براى او بهتر است از مالى كه ان را براى كسى به ارث بگذارد كه سپاسش را به جاى نياورد. (744)

751. بذل در راه خدا

لا اموال بذلتموها للذى رزقها.

اموال خويش را در راه آن كس كه به شما داده ، بذل نمى كنيد (745)

752. بدترين فقر، بهترين ثروت

لا غنى كالعقل ؛ و لا فقر كالجهل

هيچ ثروتى مانند عقل نيست و هيچ فقرى مانند جهل نيست . (746)

753. بزرگ ترين بى نيازى

الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس

بزرگ ترين بى نيازى ان است كه به آن چه در دست مردم است بى اعتنا باشى . (747)

754. سودمندترين مال

لا مال اءعود من العقل

هيچ مال سودمندتر از خرد نيست . (748)

755. رضا به روزى مقدر

لا مال اذهب للفاقة ، من الرضا بالقوب

هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر، حاجت برآورتر نيست . (749)

O وظيفه توانگران
756. كفالت فقير

... لا يعول غنيهم فقى هم .

ثروتمندان امروز زندگى مستمندان را تكفل نمى نمايند. (750)

757. بهتر از فروتنى اغنياء

ما اءحسن تواضع لا غنياء للفقراء طلبا لما عند الله ! و اءحسن منه تيه الفقرء على الاغنياء اتكالا على الله

چه نيكو است فروتنى توانگران در برابر تنگدستان ، مشروط بر اين كه اين فروتنى براى طلب چيزى يا پاداشى بوده باشد كه در نزد خداست و بهتر از اين از تواضع اغنياء در برابر فقرا) عزت نفس و بى اعتنايى تهيدستان در برابر توانگران است ، مشروط بر اين كه كار براى اعتماد و اتكال بر خداوند باشد. (751)

758. واى بر خصم فقر!!

بوسا لمن خصمه - عند الله - الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون ، و الغارمون و ابن السبيل !

واى به حال كسى كه - دشمنش در نزد خدا - فقرا، بيچارگان ، درماندگان ، غلامان ، ورشكستگان و در راه ماندگان باشند. (752)

759. رد سفره ثروتمندان

من كتابه اءلى عامله بالبصرة عثمان بنى حنيف -: ما ظننت اءنك تجيب اءلى طعام قوم عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو

امام على عليه السلام در نامه خود به عثمان بن حنيف ، كارگزار خويش در بصره نوشت : گمان نمى كردم دعوت كسانى را بپذيرى كه فقيران را كنار مى زنند و ثروتمندان را دعوت مى نمايند. (753)

760. تساوى عرض حاجت نزد مؤ من و خدا

من شكا الحاجة اءلى مؤ من ، فكانه شكاها الى الله ، و من شكاها اءلى كافى ، فكانما شكا الله

هر كه نياز خود را نزد مؤ من ببرد، گويا نزد خدا برده است و كسى كه نيازش را نزد كافرى ببرد، گويا از خدا شكايت كرده است . (754)

761. خوراك تهيدستان در اموال توانگران

اءن الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اءقوات الفقراء؛ فما جاع فقير الا بما متع به غنى ، و الله تعالى سائلهم عن ذلك

خداوند سبحان خوراك تهيدستان را در اموال توانگران قرار داده است ، پس هيچ تهيدستى گرسنه نماند، مگر به سبب اين كه ثروتمند از حق او بهره مند شده است و خداى بزرگ در اين باره از آنان باز خواست مى كند. (755)

762. همدرد واقعى

الله الله ! اءن تشكوا اءلى من لا يشكى شجو كم و لا ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم

زنهار! زنهار! از اين كه پيش كسى درد دل كنيد كه اندوه و مشكل شما را بر طرف نمى كند و با انديشه خود گره از كار شما نمى گشايد. (756)

763. رعايت مردم مستمند

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -:... الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اءهل البوسى و الزمنى ، فان فى هذه الطبقة قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم ، و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فاءن للاقصى منهم مثل الذى للادنى ، و كل قد استرعيت حقه ، فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لا حكامك الكثير المهم . فلا تشخص همك عنهم ، و لا تصعر خدك لهم ، و تفقد اءمور من لا يصل اءليك منهم ممن تقتحمه العيون ، و تحقره الرجال . ففرغ لاولئك ثقتك من اءهل الخشية و التواضع ، فليرفع اءليك اءمور هم ، ثم اعمل فيهم بالاعذار اءلى الله يوم تلقاة ، فان هولاء من بين الرعية اءحوج اءلى الانصاف من غير هم ، و كل فاعذر اءلى الله فى تاءديه حقه اليه

خدا را خدا را، در نظر بگيريد درباره طبقه پايين از مردمى كه چاره اى ندارند از بينوايان و نيازمندان و مشقت زدگان و زمين گيرشدگان ، زيرا در اين طبقه مردمى قانع و حاجت خواه وجود دارد، حق خدا را كه از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته

است حفظ كن و براى آنان قسمتى از بيت المال را در نظر بگير و امور كسانى از اين طبقه را كه نمى توانند به حضور تو برسند و مردم ره ان ان با تحقير مى نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مى شمارند تحت نظر بگير و براى رسيدگر به امور آنان مردمى را معين كن كه در نزد تو مرود اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نيازها و مسال آنان را به تو اطلاع دهند، سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با خداوند سبحان معذور و سر بلند باشى ؛ زيرا اين طبقه از ديگر مردم جامعه به انصاف و عدل و محبت نيازمنديرند و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا كن كه در نزد خدا معذور و سر بلند باشى . (757)

764. سفارشات به فرزند خود امام حسن (ع )

اعلم اءن امامك طريقا ذا مسافة بعيدة و مشقد شديده و اءنه لا غنى بك فيه عن حسن الارتياد، و قدر بلاغك من الزاد مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك ، فيكون ثقل ذلك و بالا عليك ، و اذا وجدت من اءهل الفاقة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة ، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله آياه و اءكثر من تزويده و اءنت قادر عليه ، فلعلك تطلبه فلا تجده ، و اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك

بدان پيش روى تو راهى است بس دور و داراى مشقت شديد و تو از جستجوى شايسته در چگونگى اين راه و مقدار توشه

كافى و پشتى سبكبار بى نياز نيستى ، پس بار بيش از طاقت بر پشت خود حمل مكن كه سنگينى آن وبال گردنت باشد و اگر از مستمندان كسى را پيدا كردى كه از طرف تو توشه اى به قيامت ببرد و در ان روز در موقع احتياج آن را به تو برساند، وجود او را غنيمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانى در فراوان كردن زاد و توشه او بكوش ، شايد روزى جستجويش كنى و او را نيابى و هر كس كه از تو وامى بخواهد و تو توانايى آن را نداشته باشى ، وجود او را غنيمت بشمار و نيازش را برطرف كن تا در روز دشوارى آن را به تو اداء كند. (758)

765. دو خصلت غير قابل اعتماد

لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين : العافية ، و الغنى . بينا تراه معافى اذ سقم ، و بينا تراه غنيا اذ افتقر

بنده را نشايد كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى ؛ زيرا در حالى كه او را تندرست مى بينى ، ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ، ناگهان تهيدست مى گردد. (759)

766. توانگرى و فقر حقيقى

الغنى و الفقر بعد العرض على الله .

توانگرى و تهيدستى بعد از عرضه شدن اعمال انسان در پيشگاه خدا معلوم مى شود. (760)

767. آثار توانگرى و مال

الغنى فى الغربة وطن ، و الفقر فى الوطن غربةُ

توانگرى غير آقا را آقايى مى بخشد، مال ، ناتوان را نيرومند مى سازد. (761)

768. وظيفه ثروتمندان

من آتاه الله مالا فليصل به القرابة وليحسن منه الضيافة

هر كه را خداوند به او مال و ثروتى بخشيده ، بايد به خويشاوندانش كمك كند و مهمانى بدهد. (762)

769. بخشنده خجل

اءلا و اءن اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اءسراف ، و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعفه فى الاخرة

آگاه باشيد كه بخشش مال نابجا، تبذير و اسراف است . اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندى بخشنده باشد؛ اما در آخرت موجب سرافكنداش مى گردد. (763)

770. نكوهش ثروت اندوزى

الحرفة مع العفة ، خير من الغنى مع الفجور

كسب با عفت و پاكدامنى از توانگرى با گناه بهتر است . (764)

771. زيانكارترين مردم

اءن اءخسر الناس صفقة و اءخيبهم سعيا، رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله ، لم تساعده المقادير على ارادته ، فخرج من الدنيا بحسرته ، و قدم على الاخرة بتبعته

زيانكارترين مردم در معامله و نوميدترين آنها در سعى و تلاش ، كسى است كه براى كسب مال دنيا تن خود را فرسوده كرده و مقدارت هم او را برخواستهاش يار نگشته كه با حسرت از دنيا رفته و زر مالش را به آخرت برده است . (765)

772. نابود شدن ثروت اندوزان

يا كميل ! هلك خزان الاموال و هم اءحياء و العماء باقون ما بقى الدهر؛ اءعيانهم مفقودة ، و اءمثالهم فى القلوب موجودة

اى كميل ! ثروت اندوزان نابود شدند در حالى كه در صف زندگان اند؛ ولى دانشمندان زنده اند تا روزگار باقى است و بدن هاى شان از ميان مردم بيرون رفته ، ولى نمونه هاى عالى آنان در دل ها موجود است . (766)

773. نتيجه دريغ از كار نيك

اءذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه

هرگاه توانگر از كار نيك دريغ كرد و به مصرف شايسته صرف نكرد، فقير هم آخرتش را به دنيا بفروشد. (767)

774. زندگى پيشواى عادل

اءن الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن يقدروا اءنفسهم بضعفة الناس ، كيلا يتبيغ بالفقير فقرة !

همانا خداوند بر پيشوايان عدالت گستر واجب كرده كه زندگانى خويشتن را با توده مردم هم اندازه كنند تا براى فقيران تنگدستى و ندارى زشت نباشد. (768)

O توانگرى و پيروزى
775. شكست حقيقى

ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب

كسى كه باگناه به پيروزى دست يابد پيروز نيست و كسى كه با (توسل به ) بدى چيره گردد (در حقيقت ) شكست خورده است . (769)

776. رستگاران

اءيها الناس ! شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة ، و عرجوا عن طريق المنافرة ، و ضعوا تيجان المفاخرة . اءفلح من نهض بجناح ، اءو استسلم فاءراح .

اى مردم ! شما امواج آشوب را از طريق كشتى هاى نجات بشكافيد، از راه ايجاد و اختلاف منحرف گرديد. تاج هاى افتخار را كنار بگذاريد. كسى كه به وسيله بال پرواز كند و يا سكوت كند و گوشه اى بنشيند پيروز مى شود. (770)

777. شنيدن زنگ خطر

رحم الله امراء سمع حكما فوعى ، ودعى اءلى رشاد فدنا، و اءخذ بحجزة هاد فنجا

رحمت خدا بر آن كس كه حكمى را شنيد و آن را حفظ و رعايت كرد و به راه راست فراخوانده شد و به آن نزديك گشت و كمربند راهنما را گرفت و نجات يافت . (771)

778. بزرگ ترين توانگرى

الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس

بزرگ ترين توانگرى ، چشم نداشتن به دستم مردم است . (772)

779. مرگ بهتر از ذلت

المنية و لا الدنية ! و التقلل و لا التوسل

مرگ آرى ، ذلت و پستى هرگز، كم خواهى آرى ، دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز! (773)

780. رمز پيروزى

الظفر بالحزم ، و الحزم باجالة الراى ، و الراى بتحصين الاسرار

پيروزى در سايه دورانديشى و احتياط است ، احتياط به تفكر، و تفكر به حفظ اسرار است . (774)

2. عمر
781. عمر مقدر شده !

اعلم يقينا اءنك لن تبلغ اءملك ، و لن تعدو اءجلك و اءنك فى سبيل من كان قبلك

يقين بدان كه هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز بيش از اجلت عمر نمى كنى و تو همان راهى را مى پويى كه پيشينيانت پيمودند. (775)

782. غنيمت شمردن عمر

قرنت الهيبة بالخيبة ، والحياء بالحرمان ، والفرضه تمر مر السحاب ، فانتهزوا فرص الخير

هيبت ، قرين نوميدى است و كم رويى قرين محروميت و بى نصيبى ، و فرصت به شتاب ابر مى گذرد، پس فرصت هاى شايسته را مغتنم شماريد. (776)

783. گذشت عمر

ما اءسرع الساعات فى اليوم ، و اسرع الايام فى الشهر، و اسرع الشهور فى السنة ، و اءسرع السنين فى العمر!

چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر!(777)

784. كوتاه شدن عمر

لا يعمر معمر منكم ، يوما من عمره ، الا بهدم آخر من اءجله

عمر هيچ كس از شما اضافه نشود مگر با نابودى روزى از مدت زندگى اش . (778)

785. مغتنم شمردن فرصت عمر

اءضاعد الفرصة غصة .

از دست دادن فرصت ، غصه (و گلوگيرى ) است . (779)

786. مدت عمر

العمر الذى اءعذر الله فيه الى ابن آدم ستون سنة

مدت عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد، شصت سال است . (780)

787. هدر دادن عمر

اءين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، اءنظروا فلهوا، و سلموا فنسوا! اءمهوا طويلا، و منحوا جميلا!؟

كجايند كسانى كه خداوند عمرشان داد و درناز و نعمت زيستند و علم آموخته شدند و فهم و دانايى يافتند و مهلت داده شدند و بهغفلت گذارندند و سلامتى داده شدند و فراموش كردن ! مهلت زيادى به آنها داده شد و احسان و نيكويى ديدند؟(781)

788. عمر هر چيز

اءن لكل شى ء مدة و اءجلا

هر چيزى را مدتى است و پايانى . (782)

789. حجت عمر

فيالها حسرة على كل ذى غفلة اءن يكون عمره عليه حجة ، و اءن توديه اءيامه اءلى الشقوة !

دريغا بر غافلى كه عمرش بر او حجت باشد و دوران زندگانى اش اورا به سوى بدبختى براند. (783)

3. عافيت
790. طلب خير و خوبى از خدا

فى وصيته لا بنه عليه السلام -: و اءكثر الاستخارة

در وصيت خود به فرزندش مى فرمايد: از خدا بسيار طلب خير كن . (784)

791. سازش با بيمارى

امش بدائك ما مشى بك .

تا زمانى كه بيمارى با تو مى سازد تو نيز با آن بساز. (785)

792. درشتى و نرمى به هم در به است

اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا. ربما كان الدواء داء، و الداء دواء .

هرگاه به جاى نرمى ، خشونت لازم باشد، خشونت (عين ) نرمى است ، بسا دارو كه (مايه ) درد و بيمارى باشد و بسا درد و بيمارى ، كه خود دارو مى باشد. (786)

793. سخن على عليه السلام در پايان عهدنامه

فى ختام كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءنا اءسال الله بسعة رحمته ، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة .. اءن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة

امام على عليه السلام ، در پايان عهدنامه خود، به مالك اشتر مى فرمايد: من از خداوند، به رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهش و مطلوبى ، مساءلت دارم كه ... عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد. (787)

794. امان از تيرهاى روزگار

اءن الدهر موتر قوسه ، لا تخطى سهامه ، و لا توسى جراحه . يرمى الحى بالموت ، و الصحيح بالسقهم ، و الناجى بالعطب

روزگار زه كمان خود را بسته است ، تيرهايش خطا نرود و زخم هايش درمان نشود، زنده را هدف تير مرگ قرار مى دهد و تندرست را آماج تير بيمارى و نجات يافته را هدف تير هلاكت . (788)

795. طلب عافيت

نحمده على ما كان ، و نستعينه من اءمرنا على ما يكون ، و نساله المعافاة فى الاديان ، كما نساله المعافاة فى الابدان

خدا را براى آن چه عطا فرموده ستايش مى كنيم و در كارهاى خود از او يارى مى جوييم و عافيت و سلامت در دين و عقيده را زا او مى طلبيم ، همچنان كه سلامت بدن ها را از او خواستاريم . (789)

796. نعمت وبلاى حقيقى

ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة ، و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية

خيرى كه در پى آن آتش بود خير نتوان شمرد و شرى كه در پس آن بهشت باشد شر نيست . هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش عافيت . (790)

797. دو نعمت زايل

لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين : العافيه ، و الغنى ، بينا تراه معافى ، اذ سقم ، و بينا تراه غنيا، اذ افتقر

بنده را نسزد كه به دو چيز اعتماد كند: عافيت و توانگرى ، زيرا در حالى كه او را سالم مى بينى ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچار مى گردد. (791)

798. فرجام كار

اءن اءتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و اءن ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين .

اگر خداوند به شما عافيتى داد، بپذيريد و اگر مبتلا شديد، شكيبايى ورزيد، زيرا فرجام از آن پرهيزگاران است . (792)

799. محاسن بيمارى

لبعض اءصحابه فى علة اعتلها -: جعل الله ماكان من شكواك حطا لسيئاتك ، فان المرض لا اءجر فيه ، و لكنه يحط السيئات ، و يحتها حت الاوراق . و انما الاجر فى القول باللسان ، و العمل بالايدى و الاقدام ، و اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة .

اميرالمومنين امام على عليه السلام به يكى از اصحاب خود كه به مرضى مبتلا شده بود، چنين فرمود:

خداوند آن چه را كه از اين بيمارى عارض تو گردانيده موجبى براى فرور ريختن گناهانت قرار داده است كه همانا بيمارى براى انسان اجر و مزدى در بر ندارد، ليكن گناهان را پايين مى آورد و آن ها را به مانند فرو ريختن برگ از درختان فرو مى ريزد.

جز اين نيست كه مزد در برابر گفتار با زبان و عمل با دست ها و گام ها است .

همانا خداى سبحان هر يك از بندگانش را كه اراده كند به واسطه درستى نيت و انديشه صالح و پسنديده اى كه دارا بوده به بهشت داخل مى كند. (793)

4. خرد و تفكر
O وصف خرد و عقل
800. سودمندترين دارايى

لا مال اعود من العقل .

هيچ دارايى سودمندتر از خرد نيست . (794)

801. بهترين دانش

لا علم كالتفكر.

هيچ دانشى همانند تفكر (و انديشه براى كسب حقايق ) نيست . (795)

802. چونان آيينه اى صاف

الفكر مراة صافية .

انديشه ، آيينه اى است صاف و شفاف . (796)

803. شمشير برنده

العقل حسام قاطع .

خرد، شمشيرى برنده است . (797)

804. سرشارترين توانگرى

اءن اغنى العقل ، و اءكبر الفقر الحمق

سرشارترين توانگرى ، خردمندى است و بزرگ ترين تهيدستى نابخردى است . (798)

805. نيك انديشى

اءفق اءيها السامع من سكرتك و استيقظ من غفلتك و اختصر من عجلتك ، و اءنعم الفكر فيما جاءك على لسان النبى الامى صلى الله عليه و آله ما لا بد منه و لا محيص عنه

پس بيدار شو اى شنونده ! و به خود آى از آن مستى كه تو را از تو ربوده و از غفلتى كه تو را در خود فرو برده است و از شتاب و حرص و آز در امور دنيوى (بيش از نيازهاى ضرورى ) كم كن و خوب بيانديش در آنچه كه به زبان پيامبر امى صلى الله عليه و آله به تو رسيده است ، امورى كه چاره و گريز از آن ها امكان پذير نيست . (799)

806. بالاترين دورانديشى

لا عقل كالتدبير.

هيچ عقل و دارتى مانند دورانديشى نيست . (800)

807. ميزان خرد

رسولك ترجمان عقلك ، و كتابك اءبغل ما ينطق عنك !

فرستاده تو بازگو كننده خرد توست و نامه ات رساترين سخنگوى توست . (801)

808. نگهدارى خرد

فرض الله ... ترك شرب الخمر تحصينا للعقل

خداوند واجب فرمود... ترك شرابخوارى را به منظور نگهدارى خرد. (802)

809. خفتن عقل

نعوذ باللله من سبات العقل ، و قبح الزلل

پناه مى بريم به خدا، از خفتن عقل و زشتى لغزش . (803)

810. حسود خرد

عجب المرء بنفسه احد اءحد حساد عقله

خود پسندى انسان يكى از حسودان خرد اوست . (804)

811. كشتارگاه هاى خرد

اءكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع

بيش ترين كشتارگاه هاى خرد، در پرتو درخشندگى طمع هاست . (805)

812. علت غفلت از خرد

اعلموا اءن الامل يسهى العقل ، و ينسى الذكر

بدانيد كه آرزو، خرد را دچار غفلت مى سازد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد. (806)

813. نيمى از خردمندى

قلة العيال اءحد اليسارين ، التوادد نصف العقل ، الهم نصف الهرم

كمى عيال يكى ار دو راحتى است ، واظهار مودت و دوستى با همگان نيمى از خردمندى است و اندوهبارى نيمى از (شكست ) پيرى است . (807)

814. هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد!

لا خير فى الصمت عن الحكم ، كما اءنه لا خير فى القول بالجهل

لب فرو بستن از گفتار حكيمانه خوب نيست ، چنان كه سخن گفتن از روى نادانى خوبى ندارد. (808)

O اوصاف خردمندان
815. پندپزيرى خردمند

اءن العاقل يتعظ بالاداب ، و البهائم لا تتعظ اءلا بالضرب !

خردمند با آداب پند مى پذيرد؛ اما چهار پايان پند نپذيرند جز با كتك ! (809)

816. نشانه خردمند

اءذا تم العقل نقص الكلام

چون خرد كامل شود، سخن كم گردد. (810)

817. انسان با بصيرت

اءنما البصير من سمع فتفكر، و نظرش فاءبصر، و انتقع بالعبر، ثم سلك جددا واضحا يتجنب فيه الصرعة فى المهاوى

جز اين نيست كه انسان بينا كسى است كه بشنوند و در آن بيانديشد و نظر كند و بينا شود و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه راست و روشن حركت كند و از سقوط در سيه چال ها، و از گمراهى در گژراهه ها بپرهيزد. (811)

818. سيراب شدن از درياى دانش

من فهم علم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم .

كسى كه فهم دارد، از عمق حقايق علمى آگاه مى شود و كسى كه از عمق حقايق آگاه شود، از دريايى احكام سيراب مى گردد. (812)

819. خردمندان عبرت پذيرند!

رحم الله امرا تفكر فاعتبر، و اعتبر فابصر، فكان ما هو كائن من الدنيا عن قليل لم يكن ، و كاءنما هو كائن من الاخره عما قليل لم يزل

خدا رحمت كند مردى را كه انديشيد و عبرت اندوخت و از عبرت اندوخته بينايى يافت ، آنچه كه از دنيا وجود دارد پس از اندك زمانى گويى وجود نداشته است و گويى آنچه را كه از آخرت وجود دارد، پس از اندك زمانى ، پس از مرگ ) ابدى است . (813)

820. توصيف خردمند و جاهل

قد سئل عن العاقل فقال عليه السلام -: هو الذى يضع الشى ء مواضعه . فقيل : فصف لنا الجاهل ، فقال : قد فعلت .

على عليه السلام در پاسخ به اين پرسش كه خردمند كيست ؟فرمود: خردمند كسى است كه هر چيزى را در جاى خود به كار برد.

عرض شد: نادان را براى ما توصيف فرما!

فرمود: توصيف كردم . (814)

821. سفر خردمندان

ليس للعاقل اءن يكون شاخصا الا فى ثلاث : مرمة لمعاش ، اءو خطوة فى معاد، اءو لذة فى غير محرم

خردمند را شايسته نيست كه سفر كند مگر براى يكى از سه مقصد: اصلاح امور زندگى ، تحصيل توشه آخرت و لذت بردن بر وجه حلال . (815)

822. خبرنگاران زياد، خردمندان اندك

اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لا عقل رواية ، فان رواة العلم كثير، و رعاته قليل

هرگاه خبرى شنيديد با عقل بسنجيد و به روايت آن بسنده نكنيد، زيرا راويان دانش بسيارند؛ اما نظر كنندگان در آن اندك . (816)

823. صندوق راز خردمند

صدر العاقل صندوق سره .

سينه خردمند، صندوق راز اوست . (817)

824. برابر پيوند با دانايان

قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل .

بريدن از نادان ، برابر پيوند با داناست . (818)

O توصيف نادان
825. صرف نيكى در موردش

ليس لواضع المعروف فى غير حقه ، و عند غير اءهله ، من الحظ فيما اءتى اءلا محمدة اللئام ، و ثناء الاشرار، و مقالة الجهال ، مادام منعما عليهم .

براى ان كه نيكى ها را در غير موردش و در اختيار غير اهلش قرار دهد، بهره اى جز ستايش انسان هاى پست و درود گفتن ناكسان و گفتار نادانان نيست ، و اين ها نيز تا وقتى كه به آن ها بخشش مى كند، مى باشد. (819)

826. دل احمق در زبانش است !

قلب الاحمق فى فيه ، و لسان العاقل فى قلبه

دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در دل اوست . (820)

827. مردم بى خرد

الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله : سائلهم متعنت ، و مجيبهم متكلف ، يكاد اءفضلهم رايا يرده عن فضل راءيه الرضا و السخط .

مردم كوته انديش و كم خردند مگر آن كس كه خداوند مصونش بدارد، پرسش كننده شان آزار دهنده است و پاسخ دهنده شان از علم بى بهر اگر در ميانشان صاحب راءى و انديشه اى هم باش ، خشم و خشنودى (و حب و بغضش ) او را از اظهار راءى درست باز مى دارد. (821)

828. مزاح و كاستى عقل

ما مزح امرو مزحة الا مج من عقله مجة

هيچ كس مزاحى نكرد، مگر اين كه اندكى از عقل او كاسته شد. (822)

829. سستى خرد

فى ذم اءهل الصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضكم قريبة من الماء، بعيدة من السماء. خفت عقولكم ، و سفهت حلومكم ، فانتم غرض لنابل ، و اءكلة لاكل ، و فريستة لصائل

در نكوهش بصريان بعد از جنگ جمل فرمود: سرزمين شما به آب دريا نزديك و، آسمان دور است ، مردمانى سبك سر و سست خرديد؛ از اين رو، آماج هر تيرانداز و لقمه هر خورنده و طعمه هر درنده اى قرار بگيريد. (823)

830. اسير هوسرانى

كم من عقل اءسير تحت هوى اءمير

چه بسيار خردى كه اسير هوسرانى اميرى است . (824)

831. كم خردترين مردم

اءيتها النفوس المختلفة ! و القلوب المتشتتة ! الشاهدة اءبدانهم ، و الغائبة عنهم عقولهم ، اءنتم تنفرون عنه نفور المعزى من و عوعة الاسد!

اى جان هاى گونه گون و دل هاى پراكنده ! همانان كه پيكرهايشان حاضر و پيداست و خردهايشان از آنان غايب است ! شما را با مهر و محبت به سوى حق مى برم ؛ اما شما از آن مى رميد؛ همچون رميده بره از نعره شير. (825)

832. بدبخت حقيقى

... فاءن الشقى من حرم نفع ما اءوتى : العقل و التجربة

همانا بدبخت كسى است ، كه از منافع خرد و تجربه محروم باشد. (826)

833. نشانه كم عقلى

من الخرق المعاجلة قبل الامكان ، و لاناة بعد الفرصة

از كم خردى شخص است ، شتاب كردن در چيزى پيش از امكان آن ، و از دست دادن چيزى پس از رسيدن فرصت آن . (827)

834. آفات بى توجهى به عقل

من عشق شيئا اعشى بصره و اءمرض قلبه ، فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سميعة ، قد خرقت الشهوات عقله ، و اءماتت الدنيا قلبه ، و ولهت عليها نفسه ، فهو عبد لها

هر كس كه به چيزى عشق ورزد، چشمش نابينا و دلش بيمار گردد؛ يعنى با ديده نادرست به آن مى نگرد و با گوش ناشنوا (ى حقايق ) آن را مى شنود. شهوت ها عقلش را از ميان مى برند و دنيا دلش را مى ميراند و او را شيفته خو مى سازد و او بنده دنيا مى گردد. (828)

O نتايج تفكر و خردورزى
835. زيان و سود

الناظر بالقلب ، العامل بالبصر يكون مبتدا عمله اءن يعلم : اء عمله عليه اءم له ؟! فاءن كان له مضى فيه ، واءن كان عليه وقف عنه

كسى كه چشم دل را گشوده و از روى بصيريت كارى را انجام مى دهد، بايد پيش از انجام آن بداند كه آن كار به زيان اوست يا به سودش كه اگر به سود اوست ان را به جا بياورد و اگر به زيانش باشد ترك نمايد. (829)

836. بينايى در پناه تفكر

من تفكر اءبصر.

كسى كه فكر كند بيناتر خواهد بود. (830)

837. نتيجه انديشيدن

ثمرة التفريط الندامة و ثمرة الحزم السلامة

نتيجه نيانديشيدن و كوتاهى كردن در كار، پشيمانى و ثمره دور انديش و احتياط سلامتى است . (831)

838. نجات با عقل

ما استودع الله امراء عقلا اءلا استنقذه به يوما ما!

خداوند هيچ كس را عق و خرد نداد جز اين كه روزى با آن ، وى را از هلاكت نجات داد. (832)

839. خرد و انديشه

ليست الرويه كالمعاينة مع الابصار، فقد تكذب العيون اهلها، و لا يغش العقل من استنصحه

كشف امور، ديدن با چشم نيست ، چه بسا چشم ها به صاحب خود دروغ نشان مى دهد؛ ولى خرد به كسى كه از وى نصيحت بخواهد غش و خيانت نمى كند. (833)

840. فهميدن در گروى تفكر

اءخضروا اذان قلوبكم تفهموا

گوش هاى دل هايتان را آماده كنيد تا بفهميد. (834)

841. حصول پيروزى

الظفر بالحزم ، و الحزم باجالة الراى ، و الراى بتحصين الاسرار

پيروزى با دور انديش به دست مى آيد و دور انديش با رايزنى و راءى با راز دارى . (835)

842. دوست صميمى انسان

لا يغش العقل من استنصحه .

خرد، به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند. (836)

843. انديشيدن در احوال ملت هاى پيشين

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام -:

يا بنى ! اءنى و اءن لم اءكن عمرت عمر من كان قبلى ، فقد نظرت فى اءعمالهم ، و فكرت فى اءخبارهم ، و سرت فى آثارهم ؛ حتى عدت كاءحدهم ، بل كاءنى بما انتهى اءلى من اءمورهم قد عمرت مع اءولهم اءلى اخرهم

امام على عليه السلام در وصيت اش به امام حسن عليه السلام فرمود: فرزندم ! من هر چند به مقدار گذشتگان عمر نكرده ام ، اما در اعمال آنان دقت كرده ام و در اخبار آنان كنجكاوى نموده ام ، در آثار آنان آن قدر گردش كرده ام كه در رديف آنان شمرده شده ام ، بلكه تو گويى كه كارهاى آن ان به من منتهى شده است ، من با همه آنان زندگى كردم . (837)

844. نمايان شدن حق و باطل

كفاك من عقلك ما اءوضح لك سبل غيك من رشدك

از خردت تو را همين بس ، كه راه و بيراه را بر تو روشن سازد. (838)

5. روزى
845. انواع روزى

الرزق رزقان : رزق تطبه ، و رزق يطلبك ، فان اءنت تاته اءتاك

روزى بر دو گونه است : يك روزى كه تو در پى آنى و روزى ديگرى كه آن در پى تو است و اگر تو سراغش نروى او خود نزد توآيد. (839)

846. تضمين روزى

...عياله الخلائق ، ضمن اءرزاقهم ، و قدر اءقواتهم

مردم نانخورهاى خدايند خداوند روزى آن ها را ضمانت و خوراكشان را مقدر كرده است . (840)

847. حكمت كاهش و افزايش روزى

قدر الارزاق فكثرها و قللها، و قسمها على الضيق و السعة فعدل فيها ليبتلى من اءراد بميسورها و معسورها، و ليختبر بذلك الشكر و الصبر من غنيها و فقيرها

روزى ها را مقدر فرموده و آن گاه آن ها را زيا و كم و به تنگى و فراخى عادلانه تقسيم كرد، تا هر كه بخواهد به وسعت روزى و ياتنگى آن بيازمايد و از اين طريق سپاسگزارى و شكيبايى توانگر و تهيدست را به آزايش گذارد. (841)

848. ورودى مرگ و روزى

قيل له عليه السلام : لو سد على رجل باب بيته و ترك فيه ، من اءين كان ياءيته رزقه ؟فقال عليه السلام : من حيث ياءتيه اءجله

به امام على عليه السلام عرض شد: اگر در خانه كسى را به رويش ببندند و تنها رهايش كنند، روزى اش از كجا به او مى رسد؟فرمود: از همان جا كه مرگش مى رسد. (842)

849. ميانه روى در طلب روزى

خذ من الدنيا ما اءتاك ، و تول عما تولى عنك ، فان اءنت لم تفعل فاءجمل فى الطب

از دنيا آن چه به تو رسد برگير و آن چه را به تو پشت كرده است رها كن ، و اگر چنين نمى كنى دست كم در طلب دنيا راه اعتدال بپوى . (843)

850. روزى و خداشناسى

اءيها المخلوق اسوى ! و المنشاء المرعى فى ظلمات الارحام ، و مضاعفات لاستار. بدئت من سلالد من طين تو وضعت فى قرار مكين ، الى قدر معلوم ، و اءجل مقسوم . تمور فى بطن اءمك جنينا لا تحير دعاء و لا تسمع نداء؟! ثم اءخرجت من مقرك اءلى دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداك لا جترار الغذاء من ثدى اءمك ؟و عرفك عند الحاجة مواضع طلبك و اءرادتك ؟!

اى انسانى كه در كمال اعتدال و تناسب آفريده شده اى و در تاريكى هاى زهدان ها و پرده هاى تو در تو شكل گرفته و پرورده شده اى ! آفرينشت از عصاره گل آغاز شد و در جايگاهى آرام و امن (زهدان مادر) تا زمانى مشخص و مهلتى تعيين شده نهاده و نه آوازى را مى شنوى . آن گاه از قرارگاه خود به سراى بيرون آورده شدى كه آن را نديده اى و راه هاى كسب سود و منافع آن را نمى دانى . چه كسى تو را به مكيدن شير از پستان مادرت راهنمايى كرد؟و چه كسى جايگاه هاى طلب و خواستن را به تو آموخت !؟(844)

851. راضى به روزى خدا

من رضيى برزق الله لم يحزن على مافاته

كسى كه به آن چه خدا روزى اش قرار داده راضى شود، بر آن چه از دست داده غمناك نشود. (845)

852. روزى مقدر است

من لم يعط قاعدا لم يعط قائما

آن روزى كه بى كوشش به كسى عطا نشود، با كوشش هم به او داده (846) نمى شود.

853. بى نيازى از مردم

من و صيته لا بنه الحسن -: اءن استطعت اءلا يكون بينك و بنى الله ذو نعمة فافعل فانك مدرك قسمك و آخذ سهمك ، و اءن اليسير من الله سبحانه اءعظم و اءكرم من الكثير من خلقه و اءن كان كل منه

امام على عليه السلام در وصيت خود به فرزند بزرگوارش امام حسن عليه السلام فرمود: اگر توانى كارى كنى كه از كسى جز خداوند نعمتى به تو نرسد، چنين كن ؛ زيرا تو به قسمت خويش خواهى رسيد و سهم و نصيب خود را خواهى گرفت ؛ و البته روزى اندكى كه از سوى پروردگار پاك رسد برتر و ارزشمندتر است ا زنعمت بسيارى كه از آفريدگان او به تو رسد؛ گرچه همه چيز از او است . (847)

854. ضمانت روزى هر كس و هر چيز

فهذا غراب و هذا عقاب ، و هذا حمام و هذا نعام . دعا كل طائر باسمه ، و كفل له برزقه

اين كلاغ است و آن عقاب است ، اين كبوتر است و آن شتر مرغ ، هر مرغى را به نامش خوانده و روزى او را ضمانت كرده است . (848)

855. زياد و كم شدن روزى

قسم اءرزاقهم ، و اءحصى آثارهم و اءعمالهم ، و عدد اءنفسهم

خداوند روزى هاى آنان را تقسيم كرد و آثار و اعمال و تعدادشان را شمار كرد. (849)

856. ضمانت روزى مورچه

اءنظروا اءلى النملة فى صغر جثتها و لطافة هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر... مكفول برزقها، مرزوقه بوفقها، لا يغفلها المنان ، و لا يحرمها الديان ، ولو فى الصفا اليابست و الحجر الجامس !

به اين مورچه بنگريد كه با آن همه كوچكى و ظرافت اندام كه تقريبا به چشم نمى آيد... روزى اش تضمين شده و به فراخور حالش روزى او مى رسد؛ خداوند منان و بخشنده از او غافل نيتس و پروردگار جزادهنده او را نيز محروم نساخته است . اگر چه در دل تخته سنگى سياه و خشك و يا در ميان صخره اى سخت باشد. (850)

857. غم روزى مخور!

يابن آدم ! لا تحمل هم يومك الذى لم ياءتك على يومك الذى قد اءتاك ؛ فانه اءن يك من عمرك ياءت الله فيه برزقك

اى پسرم آدم ! غصه رزق آن روزى كه نيامده بر آن روزى كه آمده ، اضافه نكن ؛ چرا كه اگر عمرت باشد روزى ات را خداوند در آن روز خواهد داد و (و اگر نباشد چرا اندوه خورى ؟). (851)

858. روزى همانند قطرات باران است !

اءن الامر ينزل من السماء اءلى الارض كقطرات المطر الى كل نفس بما قسم لها من زيادة اءو نقصان ، فان راءى اءحد كم لا خيه غفيرة فى اءهلا اءو مال اءو نفس تكونن له فتنة

همانا بهره هر كسى ، همچون قطره هاى باران كه از آسمان به زمين فرود مى آيد، به هر كس كم و بيش آن چه سهم او است مى رسد. پس ، اگر يكى از شما در خانواده يا مال با وجود برادرش اندك فزونى ديد، نبايد مايه فتنه او شود. (852)

859. دو گانگى روزى

الرزق رزقان : طالب و مطلوب . فمن طلب الدنيا طلبه الموت ، حتى يخرجه عنها؛ و من طلب الاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها .

روزى بر دو گونه است آن كه بجويد و آن كه بجويندش . پس ، كسى كه دنيا را بجويد مرگ در جستجوى او برآيد تا او را از اين جهان بيرون كند و كسى كه آخرت را بجويد دنيا در طلب او برآيد تا او روزى كامل خود را از او باز ستد.(853)

860. كاستن روزى در اثر مصرف آن

... لا تجددله زيادة فى اءكله ، اءلا بنفاد ما قبلها من رزقه

هر كس هر بار غذايى مى خورد از آن روزى كه برايش مقدر شده به همان مقدار كاسته مى شود. (854)

861. استغناى طبع

طوبى لمن لزم بيته ، و اءكل قوته ، و اشتغل بطاعة ربه

خوشا به حال كسى كه ملازم خانه خود باشد و قوت خود را بخورد و به اطاعت پروردگارش مشغول باشد. (855)

862. روزى به تمام بندگان

سئل عليه السلام : كيف يحاسب الله الخلق على كثرتهم ؟فقال عليه السلام -: كما يرزقهم على كثرتهم ، فقيل : كيف يحاسبهم و لا يرونه ؟فقال عليه السلام : كمال يرزقهم و لا يرونه

از امام عليه السلام سوال شد: چگونه خداوند از بندگانش با كثرتشان محاسبه مى كند؟فرمود: همان گونه كه آنان را با كثرتشان روزى مى دهد.

سپس پرسيده شد: چگونه آن ها را محاسبه مى كند، در حالى كه آن ها او را نمى بينند؟فرمود: همان طور كه آن ها را روزى مى دهد در حالى كه او را نمى بينند. (856)

863. شرط شريك

شاركوا الذى قد اءقبل عليه الرزق ؛ فانه اءخلق للغنى و اءجدر باقبال الحظ عليه

باكسى شريك شويد كه روزى به او روى آورده ؛ زيرا او به توانگرى سزاوارتر و روى آوردن بهره به او شايسته تر است . (857)

864. روزى مقدر

يا بن آدم ! الرزق رزقان : رزق تطبه . و رزق يطلبك ، فان لم تاته اءتاك . فلا تحمل هم سننت على هو يومك ! كفاك كل يوم على ما فيه ؛ فان تكن السنة من عمرك فان الله تعالى سيوتيك فى كل غد جديد ما قسم لك ؛ و اءن لم تكم السنة من عمرك فما تصنع بالهم فيما ليس لك ؛ و لن يسبقك اءلى رزقك طالب ، و لن يغلبك عليه غالب ، و لن يبطى عنك ما قد قدر لك

اى فرزند آدم ! روزى دو نوع است : يكى روزى كه تو در جستجوى آن هستى و ديگر آن كه او در جستجوى توست كه اگر به دنبال آن نروى او به سراغت خواهد آمد.

بنابراين غصه سال را بر اندوه امروز اضافه مكن ؛ زيرا براى تو اندوه همان روزى كه در آن هستى ، كافى است . پس اگر سال آينده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز تازه ، روزى تازه مى دهد و اگر جزء عمرت نباشد، پس چرا غم و اندوه چيزى را بخورى كه مربوط به تو نيست . (اگاه باش ) كه كسى پيش از تو به روزى تو نخواهد رسيد و آن را از دست تو بيرون نتواند آورد، و آن چه برايت مقدر شده هرگز تاءخير نخواهد افتاد. (858)

865. روزى مقرر است .

اءنك لست بسابق اءجلك ، و لا مرزوق ما ليس لك

به راستى مرگ تو ازمدت معلوم و مقرر جلو نخواهد افتاد و آن چه از روزى كه براى تو مقرر نشده به تو نخواهد رسيد. (859)

866. راه زياد شدن روزى

استنزلوا الرزق بالصدقة .

روزى را با دادن صدقه فرود آوريد. (860)

867. رزاق زندگان

من عاش فلعيه رزقه .

هر كس كه زنده باشد، خداى بزرگ روزى او را عهده دار شده است . (861)

868. روزى معنوى

... قلوب رائدة لارزاقها، فى مجللات نعمه ، و موجبات مننه ، و حواجز عافيته

دلهايى كه روزى معنوى خويش را طالب اند، و از نعمت هاى بى پايان حق و موجبات منت ها و اسباب سلامت او بهره مندند. (862)

869. حكمت كاهش و افزايش روزى

عنه عليه السلام فى قوله تعالى : (و اعلموا اءنما اموالكم و اءولاد كم فتنه ) و معنى ذلك اءنه يختبر هم لالاموال و الاولاد ليتبين الساخط لرزقه ، و الراضى بقسمه

خداوند سبحان مى گويد: و بدانيد اين كه اموال و اولاد شما فتنه هستند. معنى اين آيه اين است كه خداوند با مال و فرزند مردم را مى آزمايد تا آن كسى كه از روزى خود ناراضى و خشمگين است از كسى كه نصيب خود راضى و خشنود مى باشد معلوم و آشكار گردد. (863)

6. شكر نعمت و كفر نعمت
870. ستايش به پاس نعمت ها

اءحمده شكرا لانعامه ، و اءستعينه على وظائف حقوقه

خداى بزرگ را به پاس بخشيدن نعمت هايش مى ستايم و در انجام فرمانش از او يارى مى جويم . (864)

871. پرهيز از مستى نعمت

اتقوا سكرات النعمة ، و احذروا بوائق النقمة

از مستى نعمت بپرهيزيد و از سختى نقمت بر حذر باشيد. (865)

872. اكمال نعمت ها

استتموا نعم الله ، عليكم بالصبر على طاعته ، و المجانبة لمعصيته .

نعمت هايى كه خداوند بر شما ارزانى داشته با صبر بر طاعت او و اجتناب از نافرمانى او به تمام و كمال رسانيد. (866)

873. نعمات همراه نقمات

مع كل جرعة شرق ، و فى كل اءكلة غصص ! لا تنالون منها نعمة الا بقراق اءخرى

با هر جرعه آبى ، در گلويتان آب جستنى است و در هر لقمه اى گلوگير شدنى . به هيچ نعمتى از آن نمى رسيد مگر با از دست دادن نعمتى ديگر. (867)

874. نعمت و گردنكشى

نسال الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة

از خداوند مى خواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمتى ، او را به گرد نكشى نكشاند. (868)

875. سبب فزونى روزى

قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق ، فقال سبحانه ، (استغفروا ربكم اءنه كان غفارا) فرحم الله امرا استقبل توبته ، و استقال خطيئته ، و بادر منيته !

خداوند سبحان ، آمرزش خواهى را سبب فزونى روزى و رسيدن رحمت به خلق قرار داده و فرموده است : از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسى آمرزنده است ... پس ، رحمت خدا بر كسى كه به توبه روى آورد و گناهش را جبران كند و پيش از مرگش كارى بكند. (869)

876. نعمت و گرفتارى

رب منعم عليه مستدرج بالنعمى .

چه بسا نعمت داده اى كه نعمتش وسيله گرفتارى و هلاكش گردد. (870)

877. دوام نعمت هاى خداوندى

يا جابر! من كثرت نعم الله عليه ، كقرت حوائج الناس اليه ، فمن قام الله فيها بما يجب فيها عرضها للدوام و البقاء، و من لم يقم فيها بما يجب عرضها للزوال و الفناء

اى جابر! هر كس نعمت خدا بر او فراوان شود، نياز مردم به او زياد خواهد شد. پس كسى كه براى خدا در برابر اين نعمت به وظيفه خود قيام كند، آن نعمت را در معرض دوام و بقاء قرار داده و هر كس چنين نكند آن را در معرض زوال و فنا در آورده است . (871)

878. نعمت مخصوص بندگان خداوند

اءن لله عبادا يختصهم الله بالنعم لمنافع العباد، فيقرها فى اءيديهم ما بذلوها؛ فاذا منعوها نزعها منهم ، ثم حولها اءلى غير هم

همانا براى خدا بندگانى است كه آن ها را به نعمت هاى خود مخصوص ساخته تا همه بندگان از آن بهره برند تا وقتى آن نعمت ها را به مستحقانش ببخشند، در دستشان باقى مى ماند و چون دريغ كردند خدا از آنها بگيرد و به ديگرى تحويل دهد. (872)

879. كمترين حق خدا

اءقل ما يلزمكم لله اءن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه

كم ترين حقى كه لازم است براى خدا رعايت كنيد آن است كه از نعمت هايش در نافرمانى اش كمك نجوييد. (873)

880. نعمت پياپى خدا

يابن آدم ! اذا راءيت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و اءنت تعصيه فاحذره

اى فرزند آدم ! چون ديدى پروردگارت نعمت هاى پيايى تو را دهد ولى تو پياپى گناه او مى كنى از او بر حذر باش . (874)

881. شكر نعمت

اءن لله فى كل نعمة حقا، فمن اداه حفظها، و من قصر عنه خاطر بزوال نعمته

براى خدا در هر نعمتى حقى است ، پس هر كس ان را ادا كند نعمتش را افزون كند و هر كس كوتاهى نمايد خود را در معرض خطر از دست دادن نعمت قرار داده است . (875)

882. بزرگ ترين نعمت

من اءعطى الاستغفار لم يحرم المغفرة .

به هر كس (نعمت ) آمرزش خواهد داده شود از آمرزيده شدن محروم نشود.(876)

883. خصلت هايى كه شايسته خدا نيست

ما كان الله ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزياده ، و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابة ، و لا ليفتح لعبد باب التوبة و يغلق عنه باب المغفرة

نشايد كه خداوند در سپاسگزارى را به روى بنده اى بگشايد و در افزون شدن نعمت را به رويش ببندد و در دعا را به روى بنده اى باز كند و در اجابت را به رويش ببندد و در توبه را به روى بنده اى بگشايد و در آمرزيدن را به رويش ببندد. (877)

884. نعمت شكر

من اعطب الشكر لم يحرم الزيادة .

به كسى كه توفيق شكر گزارى داده شود، از فزونى يافتن (نعمت ) محروم نگردد. (878)

885. دعاى على (ع ) به درگاه حق

نساءل الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة ، و لا تقصر به عن طاعة ربه غاية ، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا كابة

از خداوند سبحان مساءلت مى داريم كه ما و شما را از آن گروه قرار بده كه نعمت هاى اين دنيا او را در كامورى هاى طغيانگرانه فرو نمى برد و هيچ هدفى او را در اطاعت پروردگارش مقصر نمى سازد و پس از مرگ نيز هيچ ندامت و اندوهى وجودش را فرانگيرد. (879)

886. مردمان زيانكار

كم من مستدرج بالاحسان اليه ، و مغرور بالستر عليه ، و مفتون بحسن القول فيه ! و ما ابتلى الله اءحدا بمثل الاملاء له

بسا مردمى هستند كه به وسيله احسان به حال خود رها شده اند (ورو به سقوط مى روند) بسا انسانى كه به وسيله پوشيده شدن خطاهايش فريب خورده است و بسا مردمى كه با شنيدن سخنان نيك (تعريف و تمجيد) درباره خود، درونشان مختل و گرفتار آشوب و اضطراب گردد و خداوند هيچ كس را مانند اشباع او با نعمت ها و امتيازات ، مبتلا نفرموده است . (880)

887. رمز زيادتى نعمت

لا تكن ممن ... يعجز عن شكر ما اءوتى ، و يبتغى الزياده فيما بقى

چونان كسى مباش كه ... از سپاسگزارى نعمتى كه به او داده شده ، ناتوان است و با اين حال خواهان افزايش نعمت باقى مانده است . (881)

888. اثرات انديشيدن

لو فكروا فى عظيم القدرة و جسيم النعمة لرجعوا اءلى الطريق ، و خافوا عذاب الحريق ، و لكن القلوب عليلة و البصائر مدخولة

اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگى نعمت او مى انديشيدند، قطعا به راه راست كه از ان منحرف شده اند بر مى گشتند، ولى دل ها بيمار است و ديده ها مختل (882)

889. شكرانه نعمت الهى

لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب اءن لا يعصى شكرا لنعمه .

اگر خداوند براى معصيت خود بيم عذاب هم نمى داد، باز لازم بود كه به شكرانه نعمت هايش نافرمانى نشود. (883)

890. دو خصلت نيك

كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما

قناعت براى به دست اوردن ملك ، كافى است و نيز براى وصول به نعمت ها اخلاق نيكو كفايت مى كند. (884)

891. شكر گزارى امام على عليه السلام

احمده استتماما لنعمته ، و استسلاما لعزته ، و استعصاما من معصيته

سپاس او را گويم كه تتميم نعمتش جويم و راه تسليم به عزتش پويم و براى مصونيت از تباهى ها دست و دل از معصيتش شويم . (885)

892. شكر نعمت نعمتت افزون كند

اءذا وصلت اءليكم اءطراف النعم فلا تنفروا اءقصاها بقلة الشكر

هنگامى كه مقدمات نعمت ها به شما رسيد با كمى سپاسگزارى دنباله آن ها

را از دست ندهيد. (886)

893. كامل كننده نعمت

بالتواضع تتم النعمة .

با فروتنى است كه نعمت تكميل مى شود. (887)

894. نعمت حقير، بلاى عافيت

كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية

هر نعمتى جز بهشت محقر است و هر بلايى جز آتش عافيت است . (888)

895. مصرف درست نعمت

من كتبه اءلى الحارث الهمدانى -: و استصلح كل نعمة اءنعمها الله عليك و لا تضيعن نعمة من نعم الله عندك ، ولير عليك اءثر ما اءنعم الله به عليك

هر نعمتى را كه خداوند به تو عنايت فرموده است آن را بشناس و در صلاح زندگى به كار ببر و هيچ نعمتى از نعمت هاى خداوندى را كه به تو لطف فرموده است تباه مساز و همواره اثر نعمت خداوندى كه به تو بخشيده است در تو مشاهده شود. (889)

896. بسا سختى كه ...

رب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمةُ

چه بسا سخنى كه نعمتى را سلب كند و نقمتى را جلب نمايد. (890)

897. باز گو كردن نعمت خدا

من كتابه اءلى معاوية -: اءلاترى - غير مخبر لك ، و لكن بنعمة الله اءحدث -: اءن قوما استشهدوا فى سبيل الله تعالى من المهاجرين و الانصار، و لكل فضل ، حتى اذا استشهد شهيدنا قيل : سيد الشهداء؟!

من در صدد آن نيستم كه خبرى به تو بدهم ، بلكه مى خواهم نعمت خداوندى را بازگو كنم ، گروهى از مهاجرين و انصار در راه خداوند متعال به شهادت رسيدند و براى هر يك از آن شهداء امتيازى است . تا آن گاه كه شهيدى (بزرگوار) از ما شهيد شد و ملقب به (سيد الشهداء) گشت . (891)

898. مؤ ثرترين عامل تغيير نعمت خدا

ليس شى ء اءدعى اءلى تغيير نعمة الله و تعجيل نقمته من اءقامة على ظلم ؛ فان الله سميع دعوة المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد

(آگاه باشد كه ) هيچ چيزى بيش از حركت بر مبناى ظلم موجب دگرگونى نعمت خداوندى و سرعت انتقام او نيست ؛ زيرا خداوند شنونده دعاى ستمديگان است و در كمين ستمكاران . (892)

899. مواظبت بر نعمت ها

اءحذروا نفار النعم فما كل شارد بمر دود

از گريختن نعمت ها برحذر باشيد، زيرا هر فرار كننده اى بر نمى گردد. (893)

900. عامل زائل شدن نعمت

ما كان قوم قط فى غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجتر حوها، لان الله ليس بظلام للعبيد

هيچ قومى داراى فراوانى نعمت و طراوت عيش نبوده كه خداوند آن را از دست آن قوم بگيرد مگر به واسطه گناهانى كه مرتكب گشتند؛ زيرا خداوند سبحان هيچ ستمى بر بندگان روا نمى دارد. (894)

901. سرگشتگان حيرتكده دنيا

سلكت بهم الدنيا طريق العمى ، و اءخذت باءبصار هم عن منار الهدى ، فتاهوا فى حيرتها، و غرقوا فى نعمتها، و اتخذوها ربا

دنيا آنان را در راه تاريك و كور كننده به حركت درآورده و چشمانشان را از كانون نور هدايت برگرفت ، پس در حيرتكده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند و دنيا را براى خود اتخاذ كردند. (895)

902. اثرات بزرگ جلوه كردن خدا

اءن من حق من عظم جلال الله سبحانه فى نفسه ، و جل موضعه من قلبه ، اءن يصغر عنده - لعظم ذلك - كل ماسواه و اءن اءحق من كان كذلك لمن عظمت نعمة الله عليه ، و لطف اءحسانه اءليه فانه لم تعظم نعمة الله على اءحد اءلا از داد حق الله عليه عظما

قطعى است براى كسى كه جلال خداوند سبحان در جان او و موقعيت آن مقام ربوبى در دلش بزرگ باشد سزاوار است كه هر چه جز خداوند بزرگ است نزد وى در مقابل عظمت ربوبى كوچك باشد و سزاوارترين مردم براى چنين موصفى به طور حتم كسى است كه نعمت خداوندى براى او بزرگ و احسان او براى آن كسى لطيف است . زيرا نعمت خداوندى بر هيچ كس با عظمت ندشه است مگر اين كه بر بزرگى حق او بر آن شخص افزوده است . (896)

903. فزونى نعمت

لم تعظم نعمة الله على احد الا از داد حق لله عليه عظما

نعمت خداوند بر كسى افزايش نيافت مگر آن كه حق خدا (بر او) زيادتر گردد. (897)

904. هراس در حال نعمت

اءيها الناس ! ليركم الله من النعمة وجلين ، كما يراكم من النقمة فرقين اءنه من وسع عليه فى ذات يده فم ير ذلك استدرا جا فقد اءمن مخوفا، و من ضيق عليه فى ذات يده فم ير ذلك اختبار فقد ضيع ماءمولا

اى مردم ! خدا شما را هنگام نعمت در حال هراس ببيند (كه مبادا كفران نعمت كنيد) همان گونه كه شما را در حال عذاب ، از تلخى آن گريزان مى بيند، حقيقت اين است كه كسى كه در كارهاى او و آن چه كه در اختيارش قرار گرفته گشايشى پديدآيد و آن را استدراج (رها كردن به حال خويشتن ) نداند، خود را از چيز وحشتناكى در امان احساس نموده است و هر كس در تنگناى زندگى قرار بگيرد و آن را آزمايش نداند، پاداشى را كه اميد آن مى رفت ضايع نموده است . (898)

905. نعمت بى حد و حصر خداوندى

الحمد لله الذى لا يبلغ مدحته القائلون ، و لا يحصى نعماءه العادون .

سپاس خدا را كه حق ستايشش بالاتر از حد ستايشگران است و نعمت هايش فوق انديشه شمارشگران . (899)

906. سفارش امام على عليه السلام به مالك اشتر

اءمض لكل يوم عله ، فان لكل يوم مافيه . ؤ اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله اءفضل تلك المواقيت . و اءجزل تلك الاقسام و اءن كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية ، و سلمت منها الرعية

فرمان اميرالمومنين به مالك اشتر: عمل ه روز را در همان روز به جا بيارو، زيرا براى هر روز موقعيت و قانون خاصى حكم فرماست (كه اگر آن روز بگذرد ان موقعيت به دست نخواهد آمد) ما بين خود و خدايت قسمتى از بهترين اوقات و شايسته ترين آن ها را اختصاص بده ، اگر همه اوقات عمر تو با نيت صالح بگذرد و رعيت در آن اوقات در آسايش باشند عبادتى است براى خدا. (900)

907. ترس از نافرمانى خدا

يابن آدم ! اذا رايت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و اءنت تعصيته فاحذره

اى فرزند آدم ! هنگامى كه مى بينى پروردگار سبحان نعمت هايش را پياپى به تو فرو مى ريزد، اما تو نافرمانى او مى كنى ، از او بترس .(901)

بخش دوم : فتنه و آزمايش الهى

908. شكافتن امواج فتن

اءيها الناس ! شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة

اى مردم ! امواج فتنه ها را با كشتى هاى نجات بشكافيد. (902)

909. منفورترين خلق نزد خدا

اءن اءبغض الخلائق اءلى الله رجلان : رجل و كله الله الى نفسه ، فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعة ، و دعاء ضلالة ، و فهو فتتنة لمن افتتن به

منفورترين خلق نزد خدا دو نفرند: يكى ان كه خداوند او را به خودش واگذاشته است . چنين كسى از راه راست منحرف مى شود و شيفته گفتار بدعت آميز و دعوت گمراهى كسى است كه فريفته او مى شود. (903)

910. سود آزمايشات الهى

من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتقع بشى ء من العظة

آن كه خداوند او را با گرفتارى ها و آزمايشات سود نرساند، از هيچ پند و اندرزى سود نخواهد برد.(904)

911. پاداش در برابر عمل نيكو

من كتابه اءلى زياد -: اءترجو اءن يعطيك الله اءجر المتواضعين و اءنت عنده من المتكبرين و تطمع - و اءنت متمرغ فى النعيم تمنعه الضعيف و اءلارملة - اءن يوجب لك ثواب المتصدقين ! و انما المرء مجزى بما اءسلف ، و قادم على ما قدم

در نامه خود به زياد: آيا در حالى كه نزد خداوند از متكبرانى ، اميد دارى كه پاداش فروتنان را به تو دهد؟ و در حالى كه در نعمت ها غوطه ورى و آن ها را از مستمدان و بيوه زنان دريغ مى داى ، چشم طمع به ثواب صدقه دهندگان دوخته اى ! همانا آدمى در برابر كارهايى كه پيشاپيش فرستاده است پاداش مى بيند و نزد آنچه فرستاده است مى رود. (905)

912. بپرهيز از مستى نعمت

اتقوا سكرات النعمة و احذروا بوائق النقمة

از مستى نعمت بپرهيزيد و از سختى نقمت ها و بلاها برحذر باشيد. (906)

913. هر چيزى سببى دارد

ولكن الله يختبر عباده باءنواع الشدائد، و يتعبدهم بانواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره اءخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اءسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك اءبوابا فتحا اءلى فضله ، و اءسبابا ذللا لعفوه

خداوند بندگان خود را با انواع سختى ها مى آزمايد و از طريق سختگيرى هاى گوناگون آنان را به عبادت و پرستش وامى دارد و به انواع ناملايمات و امور ناخوشايند گرفتارشان مى سازد تا غرور را از دل هاى آنان بيرون برود و افتادگى را درجان هايشان بنشاند و نيز تا آن در آزمايش ها و سختى ها، را درهايى گشاده به سوى فضل و احسان خويش و اسباب آسان براى (رسيدن به آنان به ) گذشت و بخشايش خود قرار مى دهد. (907)

914. آزمايش و تنگدستى

اءيها الناس ! ليركم الله من النعمة وجلين ، كما يراكم من النقمة فرقين ! اءنه من وسع عليه فى ذات يده فلم ير ذلك استدراجا فقد اءن مخوفا، و من ضيق عليه فى ذات يده فلم ير ذلك اختبارا فقد ضيع ماءمولا

اى مردم ! بايد خداوند شما را در وفور نعمت ترسان ببيند همان گونه كه از بروز نقمتش هراسانيد؛ زيرا كسى كه در مال و منالش گشايش پديدآيد و آن را دامى براى گول خوردن نشناخت ، از پيشامد ترسناكى خود را آسوده داشته است و هر كس كه به تنگدستى دچار شد و آن را وسيله آزمايش خود ندانست ، پاداش اميد بخشى را ناديده گرفته است . (908)

915. وسيله آزمايش انسان

اءلا ترون اءن الله ، سبحانه ، اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه ، اءلى الاخرين من هذا العالم ؛ باءحجار لا تضر و لا تنفع ... و لو كان الاساس المحمول عليها، و الاحجار المرفوع بها بين زمردة خضراء، و ياقوته حمراء، و نور و ضياء لخفف ذلك مصارعُة الشك فى الصدور، و لو ضع مجاهدة اءبليس عن القلوب ، و لنفى معتلج الريب من الناس ، و لكن الله يختبر عباده باءنواع الشدائد

آيا نمى بينيد كه خداى سبحان همه انسان ها را، از آدم صلوات الله عليه تا آخرين نفر اين عالم ، با سنگ هايى بيازمود كه نه زيانى مى رسانند و نه سودى ... اگر پايه هايى كه خانه (كعبه ) بر آن بناه شده و سنگ هايى كه با آن ها برافراشته گرديده است از زمرد سبزر و ياقوت سرخ و نور و درخشندگى بود،

هر آينه از كشاكش شك در سينه ها مى كاست و كوشش ابليس را از دل ها برمى داشت و از انباشت ترديد و به تلاطم در آمدن آن در (اذهان ) مردم جلوگيرى مى كرد، اما خداوند بندگان خود را به سختى هاى گوناگون مى آزمايد. (909)

916. نهى از پيروى بزرگان

اءلا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم ... فانهم قواعد اساس العصبية و دعائم اركان الفتنة (910)

917. هنگام فتنه اينگونه باش !

كن فى الفتنة كابن اللبون ، لا ظهر فير كب ، و لا ضرع فيحلب

به گاه فتنه همچون شتر نر دو ساله باش كه نه پشت و نيرويى دارد كه بر او سوار شوند و نه پستانى كه از آن شير دوشند. (911)

918. مصيبت هاى كوچك و بزرگ

من عظم صغار المصائب ، ابتلاه الله بكبارها

هر كه مصيبت هاى كوچك را بزرگ شمارد، خداوند او را به مصيبت هاى بزرگ گرفتار سازد. (912)

919. روزگار فتنه و آزمايش

لما قتل -: الا و اءن بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم صلى الله عليه و آله . و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة ... حتى يعود اءسفلكم اءعلاكم ، و اءعلاكم اءسفلكم ، و ليسبقن سابقون كانوا قصروا، و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا

بعد از كشته شدن عثمان فرمود: هان ! آزمايش و تيره روزى ها، همچون روزى كه خداوند پيامبر خود صلى الله عليه و آله را برانگيخت ، برگشته است . سوگند به آن كه او را به حق مبعوث كرد، هر آينه چنان در هم آميخته و چنان غربال شويد... كه آن كه پايين است روآيد و آن كه زبر است به زير در شود و پيشى جويندگانى كه عقب مانده اند پيشى گيرند و پيشى گيرندگانى كه جلوى افتاده اند عقب مانند... (913)

920. فتنه همان آزمايش است

لما قام اءليه رجل فقال : اءخبرنا عن الفتنة ، و هل ساءلت رسول الله صلى الله عليه و آله عنها، فقال عليه السلام : اءنه لما اءنزل الله ، سبحانه ، قولة : (الم اءحسب الناس اءن يتركوا اءن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون ) علمت اءن الفتنة لا تنزل بنا و رسول الله ، ما هذه الفتنة التى اخبرك الله تعالى بها! فقال : يا على ، اءن اءمتى سيفتنون من بعدى ، فقلت ، يا رسول الله ، اءو ليس قد قلت لى يوم اءحد حيث استشهد من استشهد من المسلمين ، و حيزت عنى الشهادة فشق ذلك على ، فقلت لى : اءبشر فان الشهادُ من ورائك ؟ فقال لى : اءن ذلك لكذلك ، فكيف صبرك اءذن

؟فقلت : يا رسول الله ، ليس هذا من مواطن الصبر، و لكن من مواطن البشرى و الشكر. و قال : يا على اءن القوم سيفتنون (بعدى ) باءموالهم ، و يمنون بدينهم على ربهم ، و يتمنون رحمتة ، و ياءمنون سطوته ، و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة ، و الاهواء الساهية ، فيستحلون الخمر بالنبيذ، و السحت بالهدية ، و الربا بالبيع قلت : يا رسول الله ، فباءى المنازل اءنزلهم عند ذلك ! اءبمنزلة ردة ، اءم بمنزلة فتنة ؟فقال : بمنزلة فتنة

مردى برخاست و به اميرالمؤ منين عليه السلام گفت : اى اميرمؤ منان ! ما را از فتنه آگاه كن و آيا درباره آن از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده اى ؟

حضرت فرمود: چون خداى سبحان اين آيه را فرو فرستاد: الم . آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند.

دانستم كه تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان ما هست اين فتنه بر سر ما فرود نمى آيد. پس ! گفتم : اى پيامبر خدا! چه فتنه اى است كه خداى بزرگ شما را از ان خبر داده است ؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى على ! زودا كه امتم بعد از من آزموده شوند... اى على ! به زودى مسلمانان با اموال خود آزموده مى شوند و به خاطر دينشان بر خدا منت مى نهند و آرزوى رحمت او را مى كنند و خود را از خشم او در امان مى دانند و با شبهه هايى دروغين و خواهش هاى نفسانى

غفلت زا حرام او را حلال مى گردانند.

مثلا شراب را به نام آب انگور يا خرما و رشوه را به نام هديه و ربا را به نام بيع و معامله روا مى شمارند!

عرض كردم : اى پيامبر خدا! در اين هنگام آن ها را در چه مرتبه اى از مراتب قرار دهم ! آيا در مرتبه ارتداد جايشان دهم و يا در مرتبه فتنه و آزمايش ؟

فرمود: در مرتبه فتنه و آزمايش .

در نقل (كنز العمال ) آمده است ... سپس به من فرمود: اى على ! تو بعد از من زنده مى مانى و به امتم مبتلا مى شوى و روز قيامت در پيشگاه خداى تعالى براى مخاصمه مى ايستى . پس جوابى آماده كن .

عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد! برايم توضيح دهيد كه اين فتنه اى كه مسلمانان به آن مبتلا مى شوند، چيست ! و بعد از شما بر چه اساسى با آن ها

بجنگم ؟

فرمود: به زودى بعد از من با ناكثين و قاسطين و مارقين مى جنگى .

پيامبر صلى الله عليه و آله نام و نشان يكايك آن ها را به من مى گفت . سپس فرمود: تو با هر كس از امت من كه با قرآن مخالفت ورزد و در دين راءى و نظر خود را به كار زند جهاد مى كنى ؛ چرا كه در دين راى و نظر (شخصى ) نيست ، بلكه دين تنها امر و نهى پروردگار است . (914)

921. پناه بر خدا از فتنه

لا يقولن اءحد كم : (اللهم اءنى اعوذ بك من الفتنة ) لانه ليس اءحد اءلا و هو مشتمل على فتنة ،

و لكن من استعاذ فليستعذ من مضلان الفتن ، فان الله سبحانه يقول : (و اعلموا اءنما اءموالكم و اءولادكم فتنة )

هيچ يك از شما نگوييد: خدايا! از فتنه به تو پناه مى برم ؛ زيرا هيچ كس نيست كه از فتنه و آزمايش بر كنار باشد، بلكه كسى كه از فتنه به خدا پناه مى برد، بايد از فتنه هاى گمراه كننده به خدا پناه برد؛ زيرا خداى سبحان فرموده است كه : (اموال و فرزندان شما فتنه اند.) (915)

922. نبرد با كفار قريش

مالى و لقريش ! و الله قلد قاتلتهم كافرين ، و لاقاتلنهم مفتونين

مرا چه با قريش ! به خدا سوگند كه در زمان كفرشان با آن ها جنگيدم ، اكنون نيز كه به فتنه و گمراهى در افتاده اند با آن ها مى جنگم . (916)

923. مغرور مشو!

كم من مستدرج بالاحسان اءليه ، و مغرور بالستر عليه ، و مفتون بحسن القول فيه !

بسا كسانى كه با احسان خداوند اندك به عذاب حق نزديك شده اند و به خاطر پوشاندن گناهانشان مغرور و فريفته شده اند و به سبب تعريف و تمجيد (مردمان ) از آنان به فتنه و تباهى افتاده اند! (917)

بخش سوم : پند و عبرت

924. عبرت از گذشتگان

اءتعظوا بمن كان قبلكم ، قبل اءن يتعظ بكم من بعد كم

از آنان كه پيش از شما در گذشته اند، پند بگيريد، پيش از آن كه پس از شما خواهند آمد از شما پند گيرند. (918)

925. عبرت از پيشينيان

اعتبروا بحال ولد اسماعيل و بنى اءسحاق و بنى اسرائيل عليه السلام فما اءشد اعتدال الاحوال ، و اءقرب اشتباه الامثال

تجربه و عبرت بياندوزيد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسراييل عليه السلام كه احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبيه به يكديگر است مثل ها (امثال صفات شما با آنان ) (919)

926. از ديده عبر كن هان !

اءنما ينظر المومن من اءلى الدنيا بعين الاعتبار

مومن در اين جهان (به همه چيز) با ديده عبرت نظر مى كند. (920)

927. نصيحت كننده اى عالى

الا عتبار منذر ناصح

عبرت گرفتن (از حوادث ) ترساننده بسيار ناصحى است . (921)

928. عبرت بگيريد!

اعتبروا بما اءصاب الامم المستكبرين من قبلكم من باءس الله و صولاته ، و وقائعه و مثلاته

عبرت بگيريد و تجربه بياندوزيد از آنچه كه پيش از شما متكبران امت ها را گرفتار ساخت ، از غضب خداوندى و حملات و عذاب ها و كيفرهاى سخت او. (922)

929. چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيد!

لقد بصرتم اءن اءبصرتم ، و اءسمعتم اءن سمعتم

اگر شما مى خواستيد ديده بگشاييد و واقعيات را ببينيد وسايل بينايى در اختيار شما گذاشته شده است و اگر مى خواستيد گوش باز كنيد و واقعيات را بشنويد، شنيدنى هايى كه واقعيات را با گوش شما آشنا بسازد طنين انداز گشته است . (923)

930. گردن در گرو سخن

ذمتى بما اءقول رهينة و اءنا به زعيم . اءن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات

ذمه و پيمان من در گرو آن چيزى است كه مى گويم و من صدق گفتار و حق بودن آن را بر عهده مى گيرم ، همانا كسى كه امور عبرت آور و پندآموز از قبيل عقوبت ها و كيفرهايى كه به مردمانى كه در برابر روى او قرار داشته اند فرود آمده و در نتيجه آن به خاك مذلت نشسته اند (اين امور) براى او روشن ساخته باشد كه ان عقوبت ها و كيفرها در نتيجه ستمگرى و ارتكاب اعمال زشت بوده روح پرهيزگارى (كه در اثر عبرت آموزى در وى پديد مى آيد) از هجوم آوردن امور شبهه ناك به طرف او جلوگيرى مى كند. (924)

931. مواعظ امير

فى ذم اءصحابه : اءتلو عليكم الحكم فتفرون منها، و اءعظكم بالموعظة البالغة فتقرقون عنها، و اءحثكم على جهاد اءهل البغى فما آتى على اخر قولى حتى اءراكم متفرقين اءيادى سبا ترجعون اءلى مجالسكم

درباره اصحاب خود فرمودند: حكمت ها را براى شما مى خوانم از آنها مى گريزيد! و با پند رسا شما را موعظه مى نمايم (بدون اين كه در شما تاءثير كند) هر يك راه خود را مى گيريد و پراكنده مى شويد و شما را براى جهاد با طغيانگران تحريك مى كنم ، شما را مى بينم كه سخنم به پايان نرسيده ، مانند فرزندان سباء پراكنده مى شويد و به مجالس خود بر مى گرديد. (925)

932. سودمندترين داستان

تدبروا اءحوال الماضين من المومنين قبلكم ، كيف كانوا فى حال التمحيص و البلاء... فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعة ، و الاهواء موتلقة .. فانظروا اءلى ما صاروا اءليه فى آخر اءموارهم حين وقعت الفرقة ، و تشتتت الالفة ، و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفين ، و تقرموا متحازبين ، قد خلع الله عنهم لباس كرامته ، و سلبهم غضارة نعمته و بقى قصص اءخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين

بيانديشيد در حالات مردمان با ايمان كه پيش از شما از اين دنيا گذشته اند كه چگونه زندگى را در حال تصيفه و ابتلاء سپرى كردند، پس بنگريد و به وضع آنان تا آنگاه كه مردمشان اجتماع داشتند و تمايلاتشان با هم بود. حال بنگريد به سرنوشت آنان در آخركارشان . در آن هنگام كه جدايى ميان آنان افتاد و انس و الفت به پراكندگى تبديل گشت و اختلاف كلمه و اختلاف دل

ها وارد جمع آنان گشت و در نتيجه به تيره هاى مختلف تقسيم شدند و در حال ستيزه گرى با يكديگر پراكنده شدند، خداوند لباس كرامتش را از پيكرشان بيرون آورد و طروات و فراوانى نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان هاى اخبار آنان در ميان شما براى عبرت گيرى انسان هاى پندآموز مانده است . (926)

933. رحمت خدا بر عبرت گيران

رحم الله امرا تفكر فاعتبر، و اعتبر فابصر

رحمت خدا بر آن كس كه انديشيد و عبرت آموخت و پند گرفت و بينش يافت . (927)

934. عبرت گرفتن از گذشتگان

اءن لكم فى القرون السالفة لعبرة ! اءين العمالقمه و اءبناه العمالقة ! اءين الفراعنة و اءبناء الفراعنة ! اءين اصحاب مدائن الرس الذين قتلوا النبيين ، و اءطفاوا سنن المرسلين ، و اءحيوا سنن الجبارين !

اى مردم ! عبرت گيرى و تجربه از قرون گذشته بر شما است كجا رفتند عمالقه و فرزندان عمالقه ! كجا هستند گردانندگان شهرهاى رس كه پيامبران را كشتند و سنت هاى پيامبران را خاموش و بدعت هاى جباران را زنده ساختند. (928)

935. عالم بى عمل

لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ... يصف العبرة و لا يعتبر، و يبالغ فى الموعظُة و لا يتعظ

از كسانى مباش كه بدون كار، به آخرت چشم اميد دوخته است . عبرت ها را بيان مى كند، اما خود از آن ها درس نمى گيرد، در اندرز دادن به ديگران مى كوشد، ليكن خود پند نمى آموزد. (929)

936. عبرت ها بسيار، عبرت گرفتن اندك

ما اءكثر العبر و اءقل الاعتبار!

چه فراوان است وسايل عبرت گرفتن و چه اندك است بهره بردارى از اين وسايل براى عبرت گيرى . (930)

937. عبرت از گذشته

من كتابه الى الحارث الهمدانى -: صدق بما سلف من الحق ، و اعتبر بما مضى من الدنيا ما بقى منها؛ فان بعضها يشبه بعضا، و آخرها لاحق باولها! و كلها حائل مفارق

در نامه اى امام عليه السلام به حارث همدانى فرمودند: آنچه را قرآن از حوادث گذشته بيان داشته بپذير و از گذشته ها براى آينده پند بگير، زيرا دنيا (از نظر حوادث ) گذشته و آينده ، اين گوشه و آن گوشه آن مثل هم است و پايان آن در رديف گذشته ها در جريان است و همه دنيا در حال انتقال و جدايى است . (931)

938. رابطه حكمت و عبرت

من تبينت له الحكمة عرف العبرة ، و من عرف العبرة فكاءنما كان فى الاولين

هر كس حكمت بر او ظاهر شود، عبرت را شناسد، و هر كس عبرت را شناسد، گويى از اولين روزگاران تاكنون بوده است . (932)

939. عبرت گرفتن از گذشته

لو اعتبرت بما مضى حفظت ما بقى

امام عليه السلام در نامه اى خطاب به معاويه فرمود: اگر از حوادث گذشته پند گرفته بودى ، نسبت به آن چه باقى مانده است خود را حفظ مى كردى . (933)

940. درس گرفتن از عبرت ها

اءتعظوا عباد الله بالعبر النوافع ، و اعتبروا بالاى السواطع ، و ازدجروا بالنذر البوالغ

اى بندگان خدا! از عبرت هاى نافع پند بگيريد و از آيات روشن الهى عبرت بياندوزيد و تهديدهاى رسا و بالغ ممنوعيت (از پليدى ها) را بپذيريد. (934)

941. امام مايه عبرت

قبل شهادته عليه السلام سبيل الوصيتة -: اءنا بالامس صاحبكم ، و اءنا اليوم عبرةُ لكم ، و غدا مفارقكم !

امام عليه السلام پيش از شهادتش در بستر چنين فرمود: من ديروز در ميان شما بودم و امروز مايه پند شما و فردااز ميان شما خواهم رفت . (935)

942. آسايش در همسايگى خداوند

اءيها الناس ! اءنه من استنصح الله وفق ، و من اتخذ قوله دليلا هدى (للتى هى اقوم ) فان جار الله آمن ، و عدوه خائف

اى مردم ! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مساءلت نمايد، موفق گردد و هر كسى كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند، به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود؛ زيرا كسى كه به همسايگى خدا نايل گردد در امن و آسايش غوطه ور شود و كسى كه با او از در خصومت درآيد ترسان و هراسناك گردد. (936)

943. پند از جدايى

اعتبروا بنزولكم منازل من كان قبلكم ، و انقطاعكم عن اءوصل اءخوانكم .

عبرت بگيريد از اين كه در منزلگاه هاى اقوام و ملل پيش از خود فرود آمده ايد و منزل كرده ايد و عبرت بگيريد از اين كه از نزديك ترين برادران خود منقطع خواهيد گشت . (937)

944. پند از حوادث

اءن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات

كسى كه از حوادث و پيامدهاى بد آن خوب پند و نصيحت گيرد، تقوا و پرهيزگارى او ا از فرو رفتن در كارهاى گنگ و مبهم باز مى دارد. (938)

945. عبرت از آرامش ابدى

قبل شهادته عليه السلام -: ليعظكم هدوى ، و خفوت اءطراقى ، و سكون اءطرافى ، فانه اءوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ و القول المسموع .

قبل از شهادتشان فرمودند: باشد كه آرامش (ابدى ) و از حركت افتادن چشمان و سكون اعضاى بدنم پندى براى شما باشد، زيرا موعظه اين آرامش و بى اراده افتادن براى كسانى كه بخواهند عبرت بگيرند از سخن و منطق رسا و گفتار شنيدنى مؤ ثرتر است . (939)

946. پذيرفتن پند

اءتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنذر

پند پنددهندگان را بپذيريد و از دگرگونى هاى روزگار اندرز گيريد و از ترسانندگان قيامت بهره ياب باشيد. (940)

947. فروغ واعظ

اءيها الناس ! استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ، و امتاحوا من صفو عين قد روقت من الكدر

اى مردم ! از شعله چراغ و اعظى كه خود وعظش را پذيرفته است فروغ بگيريد و از آب زلال چشمه اى بكشيد كه از تيرگى تصفيه شده باشد. (941)

948. پند خداوندى

اءن الله سبحانه لم يعظ اءحدا بمثل هذا القرآن

قطعى است كه خداوند سبحان هيچ كسى را پندى مانند مواعظى كه در قرآن آورده نداده است . (942)

949. هر مثلى دليلى است

اعقل ذلك فان المثل دليل على شبهه

تعقل كن اين پند را؛ زيرا هر مثلى دليلى است براى مثل و شبيه خود. (943)

950. پند از عاقبت زندگى ديگران

اتعظوا فيها (اءى فى الدنيا) بالذين قالوا: (من اءشد منا قوة ). حملوا اءلى قبور هم فلا يدعون ركبانا، و اءنزلوا الاجداث فلا يدعون ضيفانا

پند بگيريد از (عاقبت زندگى ) آنان كه گفتند: (كيست از ما نيرومندتر) آنان به گورهاى خود برده شدند، بدون اين كه در حالت سوارى دعوت شوند و به قبرها فرود آمدند، بدون اين كه مهمان خوانده شوند. (944)

951. سنجيدن نفس ها

اعلموا! اءنه من لم يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر؛ لم يكن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ

بدانيد هر كسى كه به خود اهميتى ندهد (يا به خود يارى نكند) كه از نفس خود واعظ و مانعى (از آلودگى ها) داشته باشد، براى او از غير نفسش نه مانعى خواهد بود و نه پند دهنده اى . (945)

952. نافرمانى و حسرت

اءن معصية الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسرة ، و تعقب الندامة

نافرمانى از دستور، پند دهنده مهربان و دانشمند باتجربه ، باعث حسرت مى شود و پيشيمانى به دنبال دارد. (946)

953. نفع از تجارت

من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشى ء من العظة ، و اءتاه التقصير من اءمامه حتى يعرف ما اءنكر، و ينكر ما عرف

كسى كه خداوند به وسيله آزمايش و تجارب ، نفعى به او نرساند، از هيچ اندرزى سود نمى برد و نتيجه تقصير او از پيش رويش برآيد تا بشناسد آنچه را كه انكار كرده بود و انكار كند آنچه را كه شناخته بود. (947)

954. نگرش مؤ من به دنيا

اءنما ينظر المؤ من الى الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار، و يسمع فيها باءذن المقت و الابغاض

مؤ من به دنيا تنها به ديده عبرت مى نگر و از روى ناچارى از آن قوت خود را بر مى گيرد و با گوش خشم و نفرت به آن گوش مى دهد. (948)

955. تعليم خردمند

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام -: لا تكونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فى ايلامه ، فان العاقل يتعظ بالاداب ، و البهائم لا تتعظ الا بالضرب .

در وصيت به پسرش حسن بن على عليه السلام مى فرمايند: هرگز از آن مردم مباش كه پند به او سودى نمى دهد، مگر اين كه او را شديدا به درد بيارود؛ زيرا خردمند با تعليم و تربيت هاى سازنده پند مى گيرد، در صورتى كه حيوانات با زدن پند مى پذيرند. (949)

956. پند گوى پندناپذير

لا تكن ممن ... يبالغ فى الموعظه و لا يتعظ؛ فهو بالقول مدل ، و من العمل مقل ، ينافس فيما يفنى ، و يسامح فيما يبقى ، يرى الغنم مغرما و الغرم مغنما

از مردمى مباش كه در پند دادن به مردم زياده روى مى كند، ولى خود پندى را نمى پذيرد او در گفتار بسيار گو و در عمل اندك كردار است . درباره آنچه كه فانى است به رقابت مى پردازد و درباره آنچه پايدار است سهل انگار است ، غنيمت را ضرر و ضرر را غنيمت حساب مى كند. (950)

957. پرده غرور

بينكم و بن الموعظة حجاب من الغرة

ميان شما و موعظه پرده اى است از غروز و غفلت . (951)

958. ناشنواى حقيقى

دعيتم اءلى الامر الواضح . فلا يصم عن ذلك الا اصم ، و لا يعمى عن ذلك الا اءعمى

شما به يك امر روشن دعوت شده ايد، پس ناشنواى حقيقى كسى است كه ان نصايح را نشنود و نابيناى واقعى كسى است كه خود را از بينايى به آن حقايق تجربه شده و نصايح محروم بسازد. (952)

959. زنده كننده قلب

فى وصيته عليه السلام لابنه و هو يعظه -: اءحى قلبك بالموعظة

در وصيت به فرزندش (حسن بن على عليه السلام ) او را موعظه مى كند، قلبت را با موعظه زنده بدار! (953)

960. پند با مردم

انتفعوا ببيان الله ، و اتعظوا بمواعظ الله ، و اقبلوا نصيحة الله از بيان خداوندى بهره برداريد و مواعظ الهى را قبول كنيد و خير خواهى مقام ربوبى را بپذيريد. (954)

961. ناصح دلسوز

الاعتبار منذر ناصح

پند گرفتن ، بيم دهنده اى دلسوز است . (955)

962. ديده عبرت

اءن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات

كسى كه از زبان حوادث و مصيبت ها خوب پند بگيرد، پرهيزگارى او را از فرو رفتن در كارهاى مبهم باز مى دارد. (956)

963. موفقيت و تجربه

من التوفيق حفظ التحربة .

نگهدارى تجربه بخشى از موفقيت است . (957)

964. پند از تجربه ها

من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشى ء من العظة

آن كه از گرفتارى ها و تجربه هايش سود نبرد از هيچ پندى سود نخواهد برد. (958)

965. بهره مندى از تجربه

فان الشقى من حرم نفع ما اءوتى من العقل و التجربة

بدبخت كسى است كه از عقل و تجربه اى كه نصيب او شده محروم ماند. (959)

966. زبان بسته بهتر كه گويا به شر

الكلام فى و ثاقك ما لم تتكم به ؛ فاذا تكلمت به صرت وثاقه ، فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك : فرب كلمة سلبت نعمة وجلبت نقمة .

سخن در گرو (در بند) توست ، مادامى كه آن را نگفته باشى ، وقتى كه آن سخن را ابراز كردى ، تو در گرو آن خواهى بود. پس زبانت را محفوظ بدار، همان گونه كه طلا و نقره ات را؛ زيرا چه بسا سخنى كه نعمتى را سلب كند و نقمتى را جلب نمايد. (960)

967. خير خواه واقعى

ربما نصح غير الناصح ، و غش المستنصح

بسا نصيحت گرى كه ناصح نيست و خيانت كند كسى كه خير خواه تلقى شده است . (961)

968. جايگاه تذكر و پندگيرى

اءن الدنيا...دار موعظة لمن اتعظ بها... ذكرتهم الدنيا فتذ كروا، و حدثتهم فصدقوا، و وعظتهم فاتعظوا

همانا دنيا جايگاه پندگيرى است ، براى كسى كه از آن نصيحت پذيرفت ، دنيا تذكر داد، آنان نيز پزيرفتند و سخن گفت ، تصديقش كردند و پند داد، آنان قبول كردند. (962)

969. نگاه مؤ من به دنيا

ينظر المومن الى الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار .انسان با ايمان به اين دنيا به چشم عبرت و تجربه مى نگرد و از توشه به اندازه سير شدن شكم يك مضطر بهره مند مى گردد. (963)

970. بهترين تجربه ها

العقل حفظ التجارب ، و خير ما جربت ما وعظك

عقل ، نگهدارى تجربه ها است . بهترين تجربه ها آن است كه به تو پند دهد. (964)

971. آينه عبرت

من اءبصر بها بصرته ، و من اءبصر اءليها اءعمته

هر كه به وسيله دنيا نگاه كند (و ان را آينه عبرت سازد) دنيا بينا بينش گرداند و هر كه به دنيا بنگرد (و جز آن نبيند) دنيا كورش سازد (و وراى آن را نبيند). (965)

972. صدق گفتار دنيا

حقا اءقول : ما الدنيا غرتك ، و لكن بها اغتررت ، و لقد كاشفتك العظات ، و آذنتك على سواء، و لهى بما تعدك من نزول البلاء بجسمك و انقص فى قوتك ، اءصدق و اءوفى من اءن تكذبك ، اءو تغرك

به حق مى گويم ، دنيا تو را فريب نداد، بلكه تو فريفته آن شدى ، دنيا (مايه هاى ) پند و عبرت را بر تو آشكار ساخت و عادلانه و منصفانه تو را آگاه و در وعده هايى كه به تو مى دهد، از قبيل بلاى جسمانى و كم شدن نيرو و توانايى تو راستگوتر است و با وفادارتر از ان كه به تو دروغ بگويد يا فريبت دهد (966)

973. سفارش امام عليه السلام به فرزندش

(قال فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام ) و امحض اءخاك النصيحة ، حسنة كانت اءو قبيحة

(در وصيت به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود): نصيحت نيكت را براى برادرت مهيا ساز، خواه پند تو (تشويق به كار) نيك باشد يا (پرهيز از كار) بد. (967)

974. عوامل عبرت آموز

اءن الامور اذا اشتبهت ، اعتبر آخرها باءولها

به راستى ، كارها، چون مشتبه گردد و انسان در سود و زيان و آثار و نتايج ان ، دچار ابهام و سرگردانى شود انجام آن با آغازش ، سنجيده مى گردد. (968)

بخش چهارم : وصف فقر

975. مرگى بزرگ تر از مرگ حقيقى

الفقر الموت الاكبر

فقر و بى چيزى مرگى است بزرگ تر از مرگ حقيقى ! (969)

976. خوشا به حال فقيران !

و قال عليه السلام فى صفة الانبياء -: و اءن شئت ثنيت بموسى كليم الله صلى الله عليه و آله حيث يقول : (رب اءنى لما اءنزلت اءلى من خير فقير) و الله ما ساءله الا خبزا ياءكله !

امام در صفت پيامبران عليه السلام اين گونه فرمودن : اگر بخواهى دومين مثل موسى كليم الله عليه السلام را بياورم ، آنگاه كه عرض كرد: خداوند! به آن خيرى كه براى من فرستادى محتاجم ، سوگند به خدا، او از خدا، جز نانى كه بخورد چيزى سوال نكرده بود! (970)

977. غربت در وطن

الفقر فى الوطن غربة .

فقر و بى چيزى در وطن به منزله غربت است . (971)

978. معناى فقر

لا فقر كالجهل .

هيچ نيازمندى و احتياجى مانند جهل نيست . (972)

979. بزرگ ترين فقر

اءكبر القر الحمق .

بزرگ ترين بينوايى ها و نيازمندى ها، حمق و نادانى است . (973)

980. نتيجه سلامت تن

اءلا و اءن من البلاء الفاقة ، و اءشد من الفاقة مرض البدن ، و اءشد من مرض البدن مرض القلب . اءلا و اءن من النعم سعة المال . و اءفضل من سعة المال سحة البدن ، و اءفضل من صحة البدن تقوى القلب

آگاه باشيد ندارى از جمله بلاهاست و سخت تر از ان بيمارى تن است و از ان سخت تر، بيمارى دل است . بدانيد كه تقواى دل ، از سلامتى بدن است .(974)

981. زيور فقر

العفاف زينة الفقر.

پاكدامين و عزت نفس ، موجب زيبايى فقر است . (975)

982.باعث بى دينى

عنه عليه السلام لابنه محمد بن الحنفية -: يا بنى ! اءنى اءخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه ، فان الفقر منقصة للدين ! مدهشة للعقل ، داعية للمقت .

به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: فرزند عزيزم ! براى تو از فقر مى ترسم ، زيرا فقر عامل كاهش دين است و عقل را به دهشت مى اندازد و باعث دشمنى مى گردد. (976)

983. فقر زيركان

الفقر يخرس الفطن عن حجته ، و المقل غريب فى بلدته

فقر، زيرك را از بيان دليل خود باز مى دارد و بيچاره در شهر خود غريب است . (977)

984. او فقير نيست !

لا يقع اسم الا ستصعاف على من الحجة فسمعتها اءذنه و وعاها قلبه .عنوان استضعاف (قصور حجت شناسى ) بر كسى كه حجت به او رسيده و گوشش آن را شنيده و قلبش آن را دريافته است صدق نمى كند. (978)

985. نيازمندى بلاست !

اءلا و اءن من البلاء الفاقة ، و اءشد من الفاقة مرض البدن ، و اءشد من مرض آلبدن مرض القلب

آگاه باشيد! نيازمندى بلاست و سخت تر از ان بيمارى تن است و از آن بدتر بيمارى قلب است . (979)

986. توانگرى و فقر حقيقى

الغنى و الفقر بعد العرض على الله .

توانگرى و بينوايى بعد از عرضه (اعمال ) بر خدا معلوم مى شود. (980)

بخش پنجم : وصف دنيا و دنياطلبان

987. شگفت از آباد كننده دنيا

عجبت لمن اءنكر النشاء الاخرى ، و هو يرى انشاءة الاولى ، و عجبت لعامردار الفناء و تارك دار البقاء

در شگفتم از كسى كه ورود به جهان ديگر را انكار مى كند، در حالى كه ورود به جهان نخست را مى نگرد و در شگفتم از آباد كننده اين جهان ناپايدار و رها كننده آن سراى جاويدان . (981)

988. علت هلاكت گذشتگان

اءنما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب آجالهم

پيشينيان شما، در حقيقت به سبب درازى آرزوها و از ياد بردن اجل هايشان

به هلاكت افتادند. (982)

989. از علاقه دنيا بكاهيد!

و من كلام له عليه السلام كان كثيرا ما ينادى به اءصحابه -: تجهزوا، رحمكم الله ، فقد نودى فيكم بالرحيل ، و اءقلوا العرجة على الدنيا، و انقلبوا بصالح ما بحضر تكم من الزاد، فان اءمامكم عقبة كوودا، و منازل مخوفة مهولد لا بد من الورود عليها، و الوقوف عندها، و اعلموا اءن ملاحظ المنيته نحو كم دانية ، و كانكم بمخالبها و قد نشبت فيكم ، وقد دهمتكم فيها مفظعات الامور، و معضلات المحذور. فقطعوا علائق الدنيا و استظهروا بزاد التقوى

كلامى است از اميرالمومنين على عليه السلام كه در بسيارى از اوقات به صداى بلند، با آن سخن ، به اصحاب خود خطاب مى فرمود:

خدا شما را رحمت كند، آماده شويد؟پس به تحقيق ، نداى كوچ كردن (از اين دنيا) به شما داده شده است . اعتماد و علاقه خويش را نسبت به ماندن در دنيا كم كنيد و با توشه اى مناسب و پسنديده كه در اختيار داريد، از دنيا به آخرت منتقل شويد! پس بى گمان در برابر شما گردنه اى است كه بالا رفتن از آن دشوار است و در راهتان منزل هايى است ترس آور و هولناك كه انسان از وارد شدن و توقف در آن ها ناگزير است .

پس بدانيد كه ديگانت مرگ (يا نگاه كردن آن از گوشه چشم به شما) به طرف شما نزديك است ، گويى شما در چنگال هاى آن هستيد كه به راستى آن چنگال ها به

تنتان فرو رفته است و به تحقيق در مرگ ، سختى هاى طاقت فرسا و دشوارى هايى كه از آن بيمناك و در حذر هستيد، شما را فرا گرفته است . پس علاقه و وابستگى هاى خود را از دنيا قطع كنيد و توشه تقوى را پشتيبان خود قرار دهيد و از آن يارى جوييد. (983)

990. براى آخرت آفريده شده اى نه دنيا

فى وصيته للحسن عليه السلام -: و اعلم يا بنى ! اءنك اءنما خلقت للاخرة لا للدنيا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحياة ، و اءنك فى قلعة ودار بلغة و طريق اءلى الاخرة و اءنك طريد الموت الذى لا ينجو منه هاربه ، ولا يفوته طالبه ، و لا بد اءنه مدركه

از سفارش امام على عليه السلام به فرزندش حضرت حسن عليه السلام بدان پسرم ! تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا، براى مردن نه براى زيستن ، تو در منزل كوچ هستى كه رهگذرى است به سوى آخرت . به راستى كه مرگ در پى توست و فرار كننده از مرگ را رهايى نيست و از دست جوينده خود ره در نمى رود و سرانجام او را مى گيرد. (984)

991. اندازه هر چيز

جعل لك شى ء قدرا، و لكل قدر اءجلا، و لك اءجل كتابا

(خداوند متعال ) براى هر چيزى اندازه اى و براى اندازه اى پايانى و براى هر پايانى ، حساب و كتابى قرار داده است . (985)

992. دنيا انسان را غافل مى كند.

كاءنكم من الموت فى غمرة ، و من الذهول فى سكرة

گويى در حال احتضار هستيد و گويى در اثر غفلت ، از خود بى خود مى باشيد. (986)

993. شخص آگاه تو را آگاه مى كند

الحذر الحذر اءيها المستمع ! و الجد الجد اءيها الغافل ! (و لا ينبئك مثل خبير)

هشدار هشدار! اى شنونده ! بكوش ! بكوش ! اى بى خبر! (هيچ كس مانند شخص آگاه ، تو و خبردار نمى كند.) (987)

994. يكى بودن خداوند مرگ و زندگى

من وصاياه لا بنه الحسن عليه السلام -: و اعلم اءن مالك الموت هو مالك الحياة ، و اءن الخالق هو المميت ، و اءن المفنى هو المعيد

اميرمؤ منان عليه السلام در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن عليه السلام مى فرمايد: بدان كه خداوند مرگ ، همان خداوند زندگى است و آن كه مى آفريند، هموست كه مى ميراند و آن كه نابود مى كند همو كه باز مى گرداند. (988)

995. كارهاى بيهوده

من الغناء اءن المرء يجمع ما لا ياءكل ، و يبنى ما لا يسكن ، ثم يخرج الى الله تعالى لا مالا حمل ، و لا بناء نقل

يكى از رنج ها اين است كه انسان چيزى را فراهم آورد كه نمى خورد و بنايى بسازد كه در آن سكونت نمى كند و سپس به جانب خداى تعالى مى رود در حالى كه نه مالى با خود مى برد و نه ساختمانى منتقل مى كند! (989)

996. خسر الدنيا و الاخرة

فانظر يا شريح ! لا تكون ابتعت هذه الدار من غير مالك ، اءو نقدت الثمن من غير حلالك ! فاذا اءنت قد خسرت دار الدنيا ودار الاخرة !

امام على عليه السلام خطاب به قاضى خود، شريح بن حارث فرمود: توجه كن اى شريح ! مبادا اين خانه را جز از مال خودت خريده باشى يا بهاى آن را جز از مال حلال داده باشى ، در غير اين صورت هم در دنيا و هم در سراى آخرت زيان كرده اى (990)

997. دنيا فانى است

اءن الدنيا منقطعه عنك ، و الاخرة قريبة منك

همانا دنيا از تو جدا شدنى و آخرت به تو نزديك است . (991)

998. فريب دنيا را مخوريد!

اولى الابصار و الاسماع ، و العافية ، و المتاع ، هل من مناص او خلاص ، اءن معاذ اءو ملاذ، اءو فرار اءو محار، اءم لا؟! (فانى تؤ فكون ) اءم اءين تصرفون ؟! اءم بماذا تغترون !؟

هان ! اى صاحبان ديدگان بينا گوش هاى شنوا و اى برخورداران از تندرستى و مال و متاع ! آيا جاى گريزى يا راه نجاتى يا پناهگاهى يا تكيه گاهى يا راه فرارى و يا طريق بازگشتى هست يا نيست ؟ پس ، به كجا باز مى گرديد؟يا كجا مى رويد؟يا فريب چه چيز را مى خوريد؟(992)

999. سراى گذر

اءيها الناس ! انما الدنيادار مجاز و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم

اى مردم ! دنيا سراى گذر است و آخرت جاى ماندن ، پس از گذرگاه خود براى جاى باش خود (توشه ) برگيريد. (993)

1000. ايام عمر خود را درياب !

فاستدركوا بقية اءياكم ، و اصبروا لها اءنفسكم ؛ فانها قليل فى كثير الايام التى تكون منكم فيها الغفلة و التشاغل عن الموعظة

باقى مانده ايام عمر خود را دريابيد و جان هاى خود را براى آن ها شكيبا سازيد؛ زيرا اين چند روزه در مقابل روزهاى بسيارى كه در غفلت و روى گردانى از پند و اندرز گذرانيده ايد است . (994)

1001. عزت ناپايدار دنيا

اءوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم ، و اءن لم تحبوا تركها... فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها... فاءن عزها و فخرها اءلى انقطاع

شما ره به رها كردن اين دنيا توصيه مى كنم ، دنيايى كه شما را رها مى كند هر چند رها كردن آن را دوست نداشته باشيد... پس ، در عزت دنيا و افتخارات ان رقابت نكنيد، زيرا عزت و افتخارات دنيا از بين رفتنى است . (995)

1002. مشمولين رحمت حق

رحم الله امرا سمع حكما فوعى ... اغتنم المهمل ، و بادر الاجل ، و تزود من العمل

رحمت خدا بر آن كس (بنده اى ) كه سخن حكيمانه اى را شنيد و پذيرا شد،... مهلت عمر را غنيمت شمرد و بر مرگ پيشى گرفت و از عمل توشه بر گرفت . (996)

1003. دنيا را برنگزين !

اءلستم فى مساكن من كان قبلكم اءطول اءعمارا، و ابقى آثارا... ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ و لا ظهر قاطع . فهل بلغكم اءن الدنيا سخت لهم نفسا بفدية ... و هل زودتهم الا السغب .. اءفهذه توثرون

آيا شما در جاهاى همان كسانى نيستنيد كه پيش از شما بودند و عمرشان درازتر و آثارشان پاينده تر... بود و سپس بى هيچ توشه اى كه آن ها را به مقصد رساند و بى هيچ مركبى كه راه را درنورد كوچ كردند؟آيا شنيده ايد كه دنيا خود را فداى آنان كند؟... ؤ آيا جز گرسنگى توشه اى به آنان داد؟... آيا چنين دنيايى را بر مى گزينيد؟(997)

1004. مذمت دنيا

قال عليه السلام فى ذم الدنيا اءقرب دار من سخط الله ، و اءبعدها من رضوان الله !

(در مذدمت دنيا فرمود): دنيا نزديك ترين منزل به سخط خداوند و دورترين آن از رضاى اوست . (998)

1005. تعجب از اين گوش !

كيف يراعى النباة من اصمته الصيحة

آن گوشى كه فرياد را نشينده است ، چگونه صداى آهسته را مى شنود. (999)

1006. آسايش آخرت

اءنما مثل من خبر الدنيا كمثل قوم سفر نبا بهم منزل جديت ، فاموا منزلا خصيبا و جنابا مريعا، فحتملوا و عثاء الطريق ، و فراق الصديق ، و خشونة اسفر، و جشوبة المطعم ، ليائا سعة دراهم ، و منزل قرار هم

داستان آن كس كه دنيا را آزموده همچون حكايت گروه مسافرانى است كه فرود آمدن در منزلى خشك و بى آب و علف را خوش ندارند و برآنند تا به جايى پر نعمت و سر سبز خرم فرود آيند. بنابراين دشوراى راه و فراق يار و سختى سفر و ناگوارى خوراك را تحمل مى كنند تا به سراى دلباز و منزل آسوده خود درآيند. (1000)

1007. مذمت دنيا

قال عليه السلام و قد سمع رجلا يذم الدنيا -: اءيها الذام للدنيا، المغتر بغرورها، المخدوع با باطيلها! اءتغتر بالدنيا ثم تذمها؟

امام عليه السلام به كسى كه از دنيا نكوهش مى كرد فرمود: اى كه از دنيا مذمت مى كنى در حالى كه گرفتار غرور آن شده و فريفته باطل هاى آن گرديده اى ! آيا تو خود مغرور دنيايى و بعد مذمت آن را مى كنى ! (1001)

1008. روزگار آرزو

اءلا و اءنكم فى اءيام امل من ورائه اجل ، فمن عمل فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله فقد نفعمه عمله ، و لم يضرره اءجله و من قصر فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله ، فقد خسر عمله ، و ضره اءجله

آگاه باشيد! كه در روزگار هستيد كه مرگ در پى آن است ، پس هر كه در روزگار آرزو و پيش از سرآمدن مهلت ، به كار نيك بپردازد، كارهايش به او سود مى بخشد و از فرا رسيدن مرگ زيان نخواهد ديد و هر كس در روزگار آرزو قبل از سر آمدن مهلت در ان جام كار نيك كوتاهى كند، كارهايش زيان بخش و از فرا رسيدن مرگ زيان خواهد ديد. (1002)

1009. آرزو در دنيا

من جرى فى عنان اءمله عثر باجله

هر كه با آرزو هم عنان شود به مرگ و نابودى رسد. (1003)

1010. توصيف دنيا خواهان

فى صفة اءهل الدنيا -: نعم معقلة ، و اءخرى مهملة ، قد اءضلت عقولها، و ركبت مجهولها

امام على عليه السلام در توصيف دنيا خواهان مى فرمايد: چونان حيواناتى هستند برخى بسته و برخى رها، كه خردهايشان را از دست داده اند و بيراهه مى روند. (1004)

1011. زاد و توشه اخروى

اءنما الدنيا منتهى بصر الاعمى ، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره ، و يعلم اءن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص ، والا عمى اءليها شاخص ، و البصير منها متزود، و الاعمى لها متزود

دنيا نهايت ديد كوردلان است ، آنچه در پشت آن است نمى بيند (و توجه به آخرت ندراد) اما فرد بينا، ديدش در ان نفوذ مى كند و مى داند كه آخرت در وراى آن است . پس كسى كه چشم دلش باز است ، در دنيا آماده كوچ است ، اما كور دل ، چشمش را به ان دوخته است . با اين بيان افراد بينا از دنيا براى خود زاد و توشه بر مى گيرند و كوردلان براى دنيا زاد و توشه مى اندوزند. (1005)

1012. لذت سيرى ناپذير

علموا! اءنه ليس من شى ء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياة فانه لا يجد فى الموت راحة . و انما ذلك بمنزلة الحكمة التى هى حياة للقلب الميت ، و بصر للعين العمياء. و سمع للاذن الصماء، و رى للظلمان ، و فيها الغنى كله و السلامة

بدانيد كه هيچ چيز نيست مگر اين كه دارنده اش از آن سير و دلزده مى شود، به جز زندگى ، زيرا او (شخص دنيا پرست ) در مرگ آسايشى براى خود نمى يابد و آن به منزله حكمت است ، حكمتى كه موجب حيات دل مرده و بينايى چشم كور و شنوايى گوش كر و سيرابى شخص تشنه مى باشد و بى نيازى كامل و سلامت در آن است . (1006)

1013. فريبندگى دنيا

مثل من اغتربها كمثل قوم كانوا بمنزل خصيب فنبا بهم اءلى منزل جديب ، فليس شى ء اءكره اليهم و لا اءفظع عندهم من مفارقة ما كانوا فيه اءلى ما يهجمون عليه ، و يصيرون اءليه

حكايت كسى كه فريفته اين جهان شده ، حكايت گروهى است كه در منزلى پر نعمت و سرسبز باشند و نخواهند به منزلى خشك و قحطى زده روند. براى اينان چيزى ناخوش تر و سخت تر از اين نيست كه از جاى خرم و پر نعمت خود جدا شوند و ناگهان به جايى آن چنان بى نعمت و خشك فرو آيند. (1007)

1014. زندگى مذموم دنيا

دار بالبلاء محفوفة ، و بالغدر معروفة .. اءحوال مختلفة ، و تارات متصرقة ، العيش فيها مذموم ، و الامان منها معدوم

دنيا سرايى است پيچيده در بلاها و به بى وفايى و خيانت معروف .. احوالش مختلف و حالاتش گذرا، زندگى در آن مذموم و امنيت در آن وجو ندارد. (1008)

1015. تجارت بى سود

لبئس المتجر اءن ترى الدنيا لنفسك ثمنا، و مما لك عند الله عوضا! .

تجارت بدى است كه انسان دنيا را بهاى خويشتن ببيند و به جاى نعمت ها و رضايت پروردگار در آخرت ، زندگى اين جهان را برگزيند. (1009)

1016. ناپايدارى دنيا

(يا بنى ! اعلم ) اءن الدنيا لم تكن لتستقر الا على ما جعلها الله عليه من النعماء، و الابتلاء و الجزاء فى المعدد اءو ما شاء مما لا تعلم ، فان اءشكل عليك شى ء من ذلك فاحمله على جهالتك ، فنك اول ما خلقت به جاهلا ثم علمت

(اى فرزندم ! بدان ) دنيا پايدار نباشد جز بر پايه نعمت هايى كه خداوند در آن مقرر داشته و يا بر بنياد گرفتارى و پاداش در آخرت ، و يا آن چه او بخواهد و تو نمى دانى ، بنابراين اگر چيزى بر تو مشكل ايد آن را بر نادانى خودحمل كن ؛ زيرا تو در آن آغاز آفريدنت نادان بودى ، سپس دانا شدى . (1010)

1017. شادمانى همراه اندوه

(الدنيا) سرورها مشوب بالحزن .

دنيا شادمانى اش ، آميخته با اندوه است . (1011)

1018. دگرگونى احوال دنيا

فى صفة الدنيا - حالها انتقال ، و وطاتها زلزال ، و عزها ذل ، وجدها هزل ، و علوها سفل

در وصف دنيا مى فرمايد: دنيا كارش دگرگون شدن و جابه جايى است و جايگاهيش لرزان و عزتش خوارى و كارهاى حدى اش شوخى و بلندى اش پستى . (1012)

1019. سيرى ناپذيرى آزمند

اءن الدنيا مشغلة عن غيرها، و لم يصب صاحبها منها شيئا الا فتحت له حرصا عليها، و لهجا بها و لن يستغنى صاحبها بما نال فيها عما لم يبلغه منها .

همانا دنيا آدمى را به كلى سرگرم خود مى سازد و دنياپرست به چيزى از آن نرسد، مگر آن كه باب حرص و شيفتگى به آن بر رويش گشوده و به آن چه از اين دنيا دست يافته بسنده نمى كند تا در پى چيزى كه به دست نيامده است نرود. (1013)

1020. سراى رنج و فنا

ما اصف من دار اءولها عناء و اخرها فناء! فى حلالها حساب ، و فى حرامها عقاب

چه بگويم در وصف سرايى كه آغازش رنج است و فرجامش نيستى ! حلال آن حساب و كتاب دارد و حرامش كيفر. (1014)

1021. بر حذر باشيد از تمايل به دنيا!

يا اءسرى الرغبة اقصروا فان المعرج على الدنيا لا يروعه منها اءلا صريف اءنياب الحدثان

اى اسيران تمايل ! باز ايستيد، هر كه بر دنيا چرخيد جز طنين صوت نيش گزنده حوادث او را به خود نياورد و به هراس نيفكند. (1015)

1022. سربلندى دنيوى

لا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها... فان عزها و فخرها اءلى انقطاع

براى سربلندى و افتخار دنيا، به رقابت برنخيزيد؛ زيرا عزت و افتخارات ان در حال انقطاع و از بين رفتن است . (1016)

1023. احوال متغير دنيا

الدهر يومان : يوم لك عليك ؛ فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر!

روزگار براى تو دو روز است : روزى كه به سود توست و روزى كه به زيان تو، پس آن روز كه به سود توست ، خوشگذرانى را از حد مگذران ، و زمانى كه به زيان توست و تهيدست گشتى ، صابر و شكيبا باش . (1017)

1024. دولت مستضعفان

لتعطفن الدنيا علينا بعد شما عطف الضروس على ولدها، و تلا عقيب ذلك : و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الوارثين

دنيا پس از تمرد و چموشى به سوى ما برمى گردد، همان گونه كه ماده شترى به سوى فرزندش ، و پس از جمله مزبور اين آيه را تلاوت فرمود: و ما مى خواهيم به آنان كه در روى زمنى مستضعف شده اند، احسان نماييم ....

1025. كليد رنج و بلا (1018)

الرغبة مفتاح النصب و مطية التعب

رغبت به دنيا، كليد رنج و بلا، و وسيله خستگى و ناراحتى است . (1019)

1026. خستگى و رنج روزگار

الدهر يخلق الابدان ، و يجدد الامال ، و يقرب المنية ، و يباعد الامنية ؛ من ظفر به نصب ، و من فاته تعب

روزگار، بدن ها را كهنه و آرزوها را نو و مرگ را نزديك و خواسته ها را درو مى سازد، كسى كه به آن دست يابد، خسته گردد و آن كه به آن نرسد، رنج برد. (1020)

1027. عمل نادانان

الركون الى الدنيا مع ما تعاين منها جهل

تكيه بر دنيا زدن با آن چه كه با چشم خود مى نگرى ناانى است . (1021)

1028. از پستى دنيا

من هوان الدنيا على الله ، اءنه لا يعصى الافيها، ولا ينال ما عنده الا بتركها

از پستى دنياست كه خداوند جز در آن نافرمانى نشود و بدانچه در مائده لطف اوست نتوان رسيد مگر بر ترك آن . (1022)

1029. آفت دلبتسگى به دنيا

من لهج قلبه بحب الدنيا التاط قلبه منها بثلاث : هم لا يغبه ، و حرص لا يتركه ، و اءمل لا يدركه

هر كه دل به دنيا بندد به سه چيز دلبسته گردد: اندوهى دائم ، حرصى كه او را وا ننهد و آرزويى كه به آن نخواهد رسيد. (1023)

1030.رو آوردن دنيا به انسان

اذا اءقبلت الدنيا على اءحد اءعارته محاسن غيره ، و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه

هرگاه دنيا به كسى رو كند، نيكى هاى ديگران را برايش عاريه آورد و هنگامى كه پشت كند، نيكى هاى خودش را ههم از او سلب مى نمايد. (1024)

1031. جرعه هاى سختى

مع كل جرعه شرق ، و فى كل اءكلة غصص !

همراه هر جرعه آبى (از زندگى ) گلوگيرشدنى است و با هر لقمه اى استخوانى . (1025)

1032. غفلت اهل دنيا

اءهل الدنيا كر كب يساربهم و هم نيام

اهل دنيا همچون سوارانى هستند كه آن ها را مى برند و آنان در خواب اند.(1026)

1033. دنياى زهر آلود

مثل الدنيا كمثل الحية لين مسها، و السم الناقع فى جوفها، يهوى اليها الغر الجاهل ، و يحذرها دواللب العاقل !

دنيا همانند مار است : لمس كردن آن ، نرم و ملايم است ، اما درونش از زهر آكنده است ، لذا فريب خورده نادان به آن ميل مى كند و هوشيار عاقل از آن حذر مى كند. (1027)

1034. دنيا در نظر دوستان و دشمنان خدا

لم يصفها الله تعالى لاوليائه ، ولم يضن بها على اءعدائه

خداوند متعال اين دنيا را براى اولياء خود صاف (و بدون مشكلات ) مقرر نفرموده و براى دشمنانش امساك از آن ننموده است . (1028)

1035. پاداش براى اولياء عذاب براى دشمنان

لم يرضها ثوابا الاوليائه ، و لا عقابا لاعدائه

خداوند به اين دنيا به عنوان پاداش براى اولياء خود و عذابى براى دشمنان خود راضى نشده است . (1029)

1036. دنياى نيرنگباز

فاحذروا الدنيا فانها غدارةُ عرارة خدوع

از رزق و برق دنيا برحذر باشيد كه غدار و گول زننده و نيز نگباز است . (1030)

1037. سراى خشم خدا

اءقرب دار من سخط الله ، و اءبعدها من رضوان الله . فغضوا عنكم - عباد الله - غمومها و اشغالها لما قد اءيقنتم به من فراقها و تصرف حالاتها

دنيا نزديك ترين سراى است به خشم خدا و دورترين سراى از خشنودى خدا. پس اى بندگان خدا! از گرفتارى ها و اندوه هاى آن چشم فرو پوشيد، پون از جدايى و دگرگونى هاى آن نيك آگاهيد. (1031)

1038. تصاحب دنيا و آخرت با هم

الناس فى الدنيا عاملان : عامل عمل فى الدنيا للدنيا؛ قد شغلته دنياه عن آخرته ، يخشى على من يخلفه الفقر و ياءمنه على نفسه فيفنى عمره فى منفعة غيره ، و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها، فجاءه الذى به من الدينا بغير عمل ، فاءحرز الحظين معا، و ملك الدارين جميعا، فاءصبح وجيها عند الله ، لا يسال الله حاجة فيمنعه

مردم در دنيا دو گروه اند: گروهى تا ان جا براى دنيا عمل مى كنند كه دنيا آن ها را از آخرتشان باز مى دارد كه مى ترسند بازماندگانشان فقير گردند و خود را (از فقر معنوى اخروى ) در امان مى دانند، لذا عمر خود را براى سود ديگران تباه مى كنند و گورهى ديگر در دنيا براى آخرت عمل مى كنند، اما سهم آن ها از دنيا، بدون كار به آن ها مى رسد، پس آن ها بهره دنيا و آخرت را با هم مى برند و هر دو سرا را با هم تصاحب مى كنند در درگاه خداوند آبرومند خواهند بود، در نتيجه هر حاجتى را از خدا بخواهند خداوند از آنهادريغ نيم دارد. (1032)

1039. كليد رنج و بلا

من اقتصر على بلغة الكفاف فقد انتظم الراحة ، و تبوا خفض الدعة و الرغبُ مفتاح النصب ، و مطية التعب

هر كسى كه به اندزاه معاش اكتفا كند، به آسايش و راحتى دست يافته و وسعت و آرامش را به دست اورده است ، دنياپرستى كليد رنج و بلا و مركب سختى است . (1033)

1040. توانگرى و نيازمندى دنيا

من استغنى فيها فتن ، و من افتقر فيها حزن

هر كه در دنيا توانگر شد، به فتنه افتاد و هر كس نيازمند شد، به اندوه گرفتار آمد. (1034)

1041. اعراض از دنيا

اءوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم ، و اءن لم تحبوا تركها

شما را به اعراض از اين دنيا توصيه مى كنم كه شما را رها خواهد ساخت ، اگر چه شما جدايى از ان را دوست نداريد. (1035)

1042. نفع دنيوى

لا يترك الناس شيئا من اءمر دينهم لاستصلاح دنياهم الافتح الله عليهم ما هو اضر منه

مردم چيزى از امور دينشان را براى نفع دنيايشان ترك نمى كنند، مگر آن كه خداوند زيانبارتر از آن را به رويشان خواهد گشود. (1036)

1043. جايگاه نزول وحى

مهبط وحى الله ، و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوافيها الجنة

دنيا جايگاه نزول وحى خداوند و تجارتگاه اولياء الله است . انسان هاى خردمند و عارف رحمت خداوندى را در اين دنيا اندوختند و بهشت را از آنان سود بردند. (1037)

1044. پرهيز از دلبستگى به دنيا

كان لى فيما مضى اخ فى الله و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه

در گذشته برادرى دينى داشتم كه ناچيزى دنيا در نگاهش ، او را در نظرم بزرگ كرده بود. (1038)

1045. مهرورزى با دنيا

اءقبلوا على جيفة قد افتضحوا باءكلها، و اصطلحوا على حبها

به مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند و بر سر دوستى و عشق به آن با يكديگر سازش كردند. (1039)

1046. وصف دنيا از ديدگاه امام (ع )

قال له عليه السلام رجل -: صف لنا الدنيا!

فقال عليه السلام -: ما اءصف من دار اءولها عناء، و آخرها فناء! فى حلالها حساب ، و ف حرامها عقاب . من استغنى فيها فتن ، و من افتقر فيها حزن .

شخصى به امام عليه السلام گفت : دنيا را برايم وصف كن !

فرمود: چگونه برايت توصيف كنم منزلى را كه آغازش سختى و پايانش فنا ونيستى است ، در حلال آن حساب و در حرامش عقاب است ، سالمش در امان و بيمارش پشيمان است ، ثروتمندش فريب خورده و فقير و تهيدستش غمگين گردد. (1040)

1047. لغزشگاه هاى دنيا

من وطى دحضك زلق ، و من ركب لججك غرق ، و من ازور عن حبائلك وفق

هيهات ! هر كس كه به لغزشگاه تو (دنيا) قدم گذاشت لغزيد و هر كس كه به درياهى تو فرو رفت غرق گشت و هر كس كه از تو رها شد، توفيق يافت . (1041)

1048. مهمانى موقت

اءنكم - و ما تاءملون من هذه الدنيا - اءثوياء موجلون

همانا شماو آرزوهاى شما در اين دنيا، ميهمانانى موقت هستيد. (1042)

1049. مقاسه بهره دنيوى و اخروى

ما المغرور الذى ظفر من الدنيا باعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخرة بادنى سهمته

شخص فريب خورده اى كه با عالى ترين همتش بر دنيا پيروز شده است ، مانند كسى ديگرى نيست كه از آخرت به مقدرا نصيب خود دست يافته است . (1043)

1050. دنياى بى وفا

اءلستم فى مساكن من كان قبلكم اءطول اءعمارا، و اءبقى اءثارا... تعبدوا للدنيا اءى تعبد، و آثروها اءى ايثار. ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ و لا ظهر قاطع .

آيا شما در جاى گذشتگان خود به سر نمى بريد؟كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان بادوام تر بود؟دنيا را چگونه پرستيدند و آن را چگونه بر خود گزيدند؟سپس از آن رخت بر بستند و رفتند، بى توشه اى كه آنان را براى رسيدن به منزلگاه كفايت كند و بى مركبى كه آن ها را به منزلشان (1044) برساند.

1051. دنيا اينگونه نيكوست !

لنعم دار من لم يرض بها دارا، و محل من لم يوطنها محلا!

دنيا چه سراى نيكويى است براى كسى كه ان را خانه (هميشگى ) خويش نداند و چه جايگاه خوبى است براى كسى كه آن را وطن خود قرار ندهد. (1045)

1052. شادى و اندوهگينى

ما بالكم تفرحون باليسير من الدنيا تدركونه ، و لا يحزنكم الكثير من الاخزة تحرمونه ؟!

چه شده به شما كه از اندكى از دنيا كه مى يابيد شادمان مى شويد، ولى بسيارى از آخرت كه از آن محروم مى گرديد شما را اندوهگين نمى سازد؟! (1046)

1053. خير در دنيا براى دو كس

لا خير فى الدنيا الا لرجلين : رجل اءذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتوبة و رجل يسارع فى الخيرات

در دنيا خيرى نيست مگر براى دو نفر: كسى كه گناه كرده و با تو به جبران مى كند و كسى كه با سرعت به سوى كارهاى خير مى شتابد (1047)

1054. تلاش دنيا براى آخرت

عليكم بالجد و الاجتهاد و التاهب و الاستعداد، و التزود فى منزل الزاد. و لا تعرنكم الحياة الدنيا كما غرت من كان قبلكم من الامم الماضية ، و القرون الخالية

بر شما باد به تلاش و سخت كوشى و مهيا شدن و آماده گشتن و توشه برداشتن از سراى توشه (دنيا مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، چنان كه ملت هاى گذشته و اقوام پيشين را فريفت . (1048)

1055. سراى جنگ و هلاكت

دار حرب و سلب و نهب و عطب اءهلها على ساق و سياق ، ولحاق و فراق . قد تحيرت مذاهبها

دنيا سريا جنگ و تاراج و خرابى و هلاكت است . مردمش آماده رفتن و يا رفتنى اند و در حال پيوستن (به گذشتگان ) و جدا شدن (از ماندگان ) راه هايش گيج كننده و حيرت زا است . (1049)

1056. فريبكارى دنيا

تغر و تضر و تمر، اءن الله تعالى لم يرضها ثوابا لاوليائه ، و لا عقابا لا عدائه

دنيا مى فريبد و زيان مى رساند و مى گذرد. خداى تعالى راضى نشده است كه دنيا را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار دهد. (1050)

1057. برق گول زننده دنيا

لا ترفعوا من رفعته الدنيا. و لا تشيموا بارقها و لا تسمعوا ناطقها... فان برقها خالب ، و نطقها كاذب

كسى را كه دنيا او را بالا برده بالا نبريد و برق درخشنده دنيا شما را خيره نكند و سخن ستاينده دنيا را نشنويد؛ زيرا برق دنياى حرام بى فروغ است و سخنش دورغ (1051)

1058. نعمت هاى دنيا مى فريبد!

لا يغرنكم . اءصبح فيه اءهل الغرور فانما هو ظل ممدود، الى اءجل معدود .

مبادا آن چه فريفتگان را مى فريبد، شما را بفريبد؛ زيرا نعمت هاى فريبند0 (دنيا) چون سايه اى است كه تا زمان معينى پهن است . (1052)

1059. نبايد فريب دنيا را خورد!

احذر كم الدنيا، فانهادار شخوص و محلة تنغيص ، ساكنها ظاعن ، و قاطنها بائن

شما را از دنيا بر حذر مى دارم ؛ زيرا دينا سراى كوچيدن و جايگاه كدورت و سختى است . ساكن در آن بار سفر بر مى بندد و مقيمش از آن جدا مى شود. (1053)

1060. چون مهر فرزند به مادر

الناس اءبناء الدنيا، و لا يلام الرجل على حب اءمه

مردم فرزندان دنيايند و هيچ كس براى دوست داشتن مادرش سرزنش نمى شود. (1054)

1061. هدف خلقت دنيا

الدنيا خلقت لغيرها، و لم تخلق لنفسها

دنيا نه براى خودش كه براى جز خود آفريده شده است . (1055)

1062. دنيا مزرعه آخرت

اءلا اءن الدنيادار لا يسلم منها الا فيها و لا ينجى بشى ء كان لها: ابتلى الناس بها فتنة . فما اخذوه منها لها اخرجوا منه و حوسبوا عليه . و ما اخذوه منها لغيرها، قدموا عليه و اءقاموا فيه

بدانيد كه دنيا سرايى است كه هيچ كس از ان و هيچ كس به واسطه كارى كه براى دنيا كند نجات نمى يابد. مردم براى آزمايش گرفتار دنيا شده اند. آن چه را از دنيا به خاطر دنيا برگرفتند، از كفشان برود و بايد حساب پس دهند و آن چه را از دنيا براى غير آن (آخرت ) به دست آوردند به آن برسند و هميشه با آن ها است . (1056)

1063. حكايت مردم دنيا

اءنما مثلكم و مثلها كسفر سلكوا سبيلا فكانهم قد قطعوه ، و اءموا علما فكانهم قد بلغوه

همانا حكايت شما و دينا همچون حكايت مسافرانى است كه در راهى مى روند و گويى راه را به آخر رسانده اند و آهنگ رسيدن به علامت و نشانه اى مى كنند و گويى به آن رسيده اند. (1057)

1064. دنيا در پى تو مى آيد اگر...

من ساعاها فاتته ، و من قعد عنها واتته

هر كه در طلب دنيا بكوشد به آن نرسد و هر كه دست بكشد دنيا خود نزد اوآيد. (1058)

1065. نظر بصيرت به دنيا

اءنما الدنيا منتهى بصر الاعمى ، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره ، و يعلم اءن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص ، و الاعمى اليها شاخص . و البصير منها متزود، و الا عمى لها متزود

همانا دنيا آخرين ديدرس كور است و فراتر از ان را نمى بيند؛ اما شخص بينا و با بصيرت نگاهش را از دنيا فراتر مى برد و مى داند كه سراى حقيقى در وراى اين دنياست . پس بينا از آن دل برمى كند و كور به آن روى مى كند. شخص با بصيرت ان توشه بر مى دارد، كور براى ان توشه فراهم مى آورد. (1059)

1066. حقارت دنيا

فلتكن الدنيا فى اءعينكم اءصغر من حثاله القرظ، و قراضة الجلم

دنيا بايد در ديده شما حقيرتر از پر كاه خشكيده و خرده هاى دم قيچى (1060) باشد.

1067. بهاى جان آدمى

اءلا حر يدع هذه اللماظة لاهلها؟اءنه ليس لا نفسكم ثمن الا الجنة ، فلا تبيعوها الا بها

آيا آزاده اى نيست كه اين خرده ريزه هاى لاى دندان ها (دنيا) را براى اهلش واگذارد؟ بدانيد كه جان هاى شما را بهايى جز بهشت نيست ، پس آن ها را جز به اين بها مفروشيد. (1061)

1068. بى اهميتى دنيا

دارها هانت على ربها، فخط حلالها بحرامها، و خيرها بشرها، و حياتها بموتها، و حلوها بمرها. لم يصفها الله تعالى لاوليائه ، و لم يضن بها على اءعدائه

سراى دنيا نزد پروردگارش خوار و بى ارزش است و از اين رو حلال آن را با حرامش آميخت و خوبى اش را با بدى و زندگى اش را با مرگ و شيرينى آن با تلخى . خداوند بزرگ دنيا را براى دوستان خود صاف و گوارا نفرمود و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. (1062)

1069. پستى دنيا

احذروا الدنيا فانها غدارة غرارة خدوع ، معطية منوع ، ملبسة نزوع .

از دنيا حذر كنيد كه دنيا بيوفا و پر مكر و فريب است ، عطا كننده اى است خسيس و پوشاننده اى است كه برهنه مى سازد (چيزى را كه بدهد پس مى گيرد). (1063)

1070. خانه مشكلات

اءعلم ! اءن الدنيادار بلية يفرغ صاحبها فيها قط ساعة الا كانت فرغته عليه حسرة يوم القيامة

توجه داشته باش كه دنيا خانه مشكلات است و اگر انسان يك ساعت در مشكلات نباشد، روز قيامت افسوس مى خورد كه چرا لحظه اى در آسايش بودم . (1064)

1071. پرهيز از دنيا

اءحذر كم الدنيا فانها منزل قلعة . و ليست بدار نجعة

شما را از دنيا پرهيز مى دهم ؛ زيرا دنيا منزلى است كه بايد از آن كوچ كرد و سراى ماندن نيست . (1065)

1072. دنيا جاودانه نيست !

اءوصيكم بالرفص لهذه الدنيا التاركة لكم ، و اءن لم تحبوا تركها... فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها، و لا تجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها اءلى انقطاع ، و اءن زينتها و نعيمها اءلى زوال ، و ضراءها و بوسها الى نفاذ

شما را به دور افكندن اين دنيا سفارش مى كنم ، دنيايى كه اگر هم نخواهيد تركش كنيد او شما را ترك مى كند... پس ، در كسب عزت و افتخارات دنيوى با يكديگر رقابت نكنيد و زرق و برق و نعمت هاى آن شما را پسند نيفتد و از سختى و زنج آن بى تابى مكنيد، زيرا كه عزت ها و افتخارات آن به پايان مى رسد و زرق و برق و نعمت هاى آن به سر مى آيد و سختى و رنج آن تمام مى شود. (1066)

1073. آن چه جاى شگفتى دارد!؟

عجبت لعامردار الفناء، و تارك دار البقاء

تعجب مى كنم از آباد كنندگان سراى فانى و فروگذارندگان سراى باقى . (1067)

1074. موارد عبرت آموز

اءن الدنيادار فناء و عناء و غير و عبر... و من غيرها اءنك ترى المرحوم مغبوطا، والمغبوط مرحوما؛ ليس ذلك الا نعيما زل ، و بوسا نزل . و من عبرها اءن المرء يشرف على اءمله فيقتطعه حضور اءجله

دنيا سراى نيستى و رنج و دگرگونى ها و عبرت هاست ... نمونه دگرگونى هايش اين است كه شخصى را مى بينى كه (تا ديروز) قابل ترحم بود و (امروز) بر او رشك برده مى شود و ديگرى را مى بينى كه (تا ديروز) بر او رشك برده مى شد و امروز قابل ترحم است و اين نيست مگر بدان سبب كه نعمتى از چنگش بيرون رفته و بينوايى و مسكنتى بدو رسيده است . نمونه عبرت هاى آن اين است كه آدمى به آرزوى خود نزديك مى شود، اما فرا رسيدن مرگ مانع رسيدن او به آرزويش مى گردد. (1068)

1075. زايل كننده عقول

قد خرقت الشهوات عقله ، و اءماتت الدنيا قلبه

شهوت ها عقل (دنيا پرست ) را از ميان مى برند و دنيا دل او را مى ميراند. (1069)

1076. حذر از دنيا

اءحذر كم الدنيا، فانها حلوة خصرة ، حفت بالشهوات

شما را از دنيا برحذر مى دارم ؛ زيرا آن شيرين و با طروات است و پوشيده در خواهش هاى نفسانى است . (1070)

1077. دنيا فانى است !

غرارة غرور ما فيها، فانية ، فان من عليها لا خير فى شى ء من اءزوادها الا التقوى

دنيا بس فريبنده است و هر آنچه در ان است فريب باشد، نابود شدنى است و هر كه در آن مى زيد فانى مى شود، در هيچ يك از توشه هاى آن خير و خوبى نيست مگر در توشه تقوا (1071)

1078. سخن على عليه السلام در وصف دنيا

حكم عل مكثر منها بالفاقة ، و اءعين من غنى عنها بالراحة

فزونخواه دنيا، محكوم به نيازمندى و درويشى است و كسى كه از آن بى نيازى جويد، آسايش يارش باشد. (1072)

1079. زيانكارى در دنيا و آخرت

معاشر الناس ! اتقو الله فكم من مؤ مل ما لا يبلغه ، و بان ما لا يسكنه ، و جامع ما سوف يتركه ، و لعله من باطل جمعه ، و من حق منعة : اءصابه حراما، و احتمل به آثاما، فباء بوزره ، و قدم على ربه آسفا لا هفا، قد خسر الدنيا و الاخرة ، ذلك هو الخسران المبين

اى مردم ! از خدا بترسيد؛ چه بسيار آرزومندى كه به آرزوى خود نرسد و سازنده عمارتى كه در آن ساكن نشود و مال اندوزى كه همه را واگذارد و شايد كه ان مال را از راه ناروا گرد آورده و يا با نپرداختن حقى ، يا از راه رسيدن به حرامى كه به خاطر آن زير بار گناه رفته است ؛ پس گناه آن را به دوش كشد و با دريغ و اندوه نزد پروردگارش رود. چنين كسى (در دنيا و آخرت زيانكار باشد و اين همان زيان آشكار است .) (1073)

1080. پرهيز از دنياپرستى

اءو صيكما بتقوى الله ، و اءلا تبغيا الدنيا و اءن بغتكما

شما را به پرهيزگارى و ترس از خداوند سفارش مى كنم ، در پى دنياپرستى مباشيد اگر چه او شما را طلب كند. (1074)

1081. سراى گذر

الدنيادار ممر، لادار مقر، و الناس فيها رجلان : رجل باع فيها نفسه فاوبقها، و رجل ابتاع نفسه فاءعتقها

دنيا سراى گذر است نه خانه قرار؛ و مردم در آن دو گونه اند: قسمتى خود را به آن بفروشند و هلاك شوند؛ و قسمتى ديگر خود را بخرند و آزاد سازند. (1075)

1082. سراى درد

دار بالبلاء محفوفة ، و بالغدر معروفة لا تدوم احوالها، ولا يسلم نزالها .

اين جهان سرايى است پر از درد و رنج ، به مكر و خيانت و نادرستى معروف كه هميشه بر يك حال باقى نمى ماند و ساكنانش جان سالم به در نمى برند. (1076)

فصل چهارم : عبادت

بخش اول : اطاعت از خدا و غير خدا

1. اطاعت از خدا
1083. فرمان خدا نيكوست

فى و صيته لابنه -: اءنه (يعنى الله سبحانه ) لم ياءمرك الا بحسن ، و لم ينهك اءلا عن قبيح

در سفارش به فرزند خود، مى فرمايد: خداى سبحان تو را جز به آنچه نيكوست فرمان نداده و جز از آنچه زشت است ، باز نداشته است . (1077)

1084. يكى از انگيزه هاى شكر گزارى

من كتابه له اءلى الحارث الهمدانى -: اءكثر اءن تنظر اءلى من فضلت عليه ؛ فان ذلك من اءبواب الشكر

در نامه خود به حارث همدانى مى فرمايد: به كسى كه بر او برترى داده شده اى بسيار بنگر؛ زيرا اين كار يكى از انگيزه هاى شكر گزارى است . (1078)

1085. طاعت تنها از خدا

لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق

طاعت مخلوق در نافرمانى خالق نشايد. (1079)

1086. سفارش على عليه السلام به فرزندش

(لا بنه الحسن عليه السلام :) لا تخلفن و راءك شيئا من الدنيا، فانك تخلفه لاحد رجلين : اءما رجل عمل فيه بطاعة الله فسعد بما شقيت به ، و اما رجل عمل فيه بمعصية الله فشقى بما جمعت له ؛ فكنت عونا له على معصيته ، و ليس اءحد هذين حقيقا اءن توثره على نفسك

به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود: از متاع دنيا چيزى براى خود باقى مگذار؛ چرا كه آن را بريا يكى از اين دو شخص مى گذارى : يا كسى كه آن را در اطاعت خدا صرف مى كند و با آنچه تو به خاطرش بدبخت شدى ، خوشبخت مى شود. و يا كسى كه آن را در معصيت خدا به كار گيرد و با آن بدبخت مى گردد، پس تو ياور او شدى در گناهى كه كرده ، پس هيچ كدام از اين ؛ سزاوار نيستند كه آن ها را بر خود مقدم دارى و براى آن ها ارث گذارى . (1080)

1087. اطاعت بدون عذر

عليكم بطاعة من لا تعذرون بجهالته

بر شما باد به فرمانبردارى و اطاعت از كسى كه در نشناختنش عذرى ندارد.(1081)

1088. فرمانبردارى از خدا

استتموا نعم الله عليكم بالصبر على طاعته ، و المجانبة لمعصيته .با صبر و شكيبايى بر فرمانبردارى از خداوند، نعمت هايش را بر خود تمام كنيد و از معصيت و نافرمانى اش كناره گيريد. (1082)

1089. بزرگ ترين حسرت در قيامت

اءن اءعظم الحسرات يوم القيامة حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله ، فورثه رجل فاءنفقه فى طاعة الله سبحانه ، فدخل به الجنة ، و دخل الاول به النار

بزرگ ترين حسرت در روز قيامت ، حسرت كسى است كه ثروتى را از راه نامشروع به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و در راه اطاعت خدا صرف كرده و به بهشت رفته و آن اولى به خاطر همان مال به دوزخ رفته . (1083)

1090. شناساندن پروردگار

بعث الله محمدا صلى الله عليه و آله ، بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان اءلى عبادته ، و من طاعة الشيطان اءلى طاعته

خداوند حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بت ها باز داشته و به عبادت او سوق دهد و آن ها را از اطاعت شيطان به فرمانبردارى از حق وادارد. (1084)

1091. موجبات خشنودى خدا

هيهات ! لا يخدع الله عن جنته ، و لا تنال مرضاته اءلا بطاعته

هيهات ! بخشش خدا را با فريب نمى توان از او گرفت و خشنودى او جز با طاعتش به دست نيايد. (1085)

1092. نهايت خشنودى خدا

اءوصاكم بالتقوى و جعلها منتهى رضاه و حاجته من خلقه

خداوند شما را به پرهيزگارى سفارش كرد و آن را منتهاى خشنودى خود و خواسته اش از بندگان خويش قرار داد. (1086)

1093. ستون حق

اءن الله سبحانه قد جعل للخير اءهلا، و للحق دعائم ، و للطاعة عصما

همانان خداى سبحان براى خير و خوبى اهلى و براى حق ستون هايى و براى اطاعت و بندگى نگاهدارانى قرار داده است . (1087)

1094. پاس بزرگى خدا

لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب اءن لا يعصى شكرا لنعمه .

اگر خداوند براى نافرمانى از خود بيم (آتش ) هم نمى داد، باز واجب بود كه به پاس نعمت هايش نافرمانى نشود. (1088)

1095. شايسته فرمانبرى

فطوبى لذى قلب سليم ، اءطاع من يهديه ، و تجنب من يرديه ، و اءصاب سبيل السلامة ببصر من بصره ، و طاعة هاد اءمره

خوشا به حال كسى كه دلى سالم و پاك از آلودگى دارد، اطاعت مى كند هدايت كننده اش را، اجتناب مى كند از هلاك كننده اش و راه سلامت را پيش مى گيرد با بينايى كسى كه او را بينا مى سازد و با اطاعت هدايت كننده اى كه او را دستور دهد. (1089)

1096. پرهيز از كوتاهى در كار

اءن الله سبحانه جعل الطاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة

خداوند سبحان اطاعت را غنيمت هوشياران خردمند قرار داده در آن هنگام كه مردم ناتوان قصور نمايند. (1090)

1097. بهترين ذكر

اءفيضوا فى ذكر الله فاءنه اءحسن الذكر و ارغبوا فيما وعد المتقين فان وعده اءصدق الوعد

در ذكر خداوندى حركت كنيد كه بهترين ذكر است و علاقه پيدا كنيد به آنچه كه خداوند متقيان را وعده فرموده است ؛ زيرا وعده خداوندى راست ترين و عده ها است . (1091)

1098. جايگاه فرمانبرداران حق

اءهل الطاعة فاءثابهم بجواره ، و خلدهم فى داره ، حيث لا يظعن النزال ، و لا تتغير بهم الحال ، و لا تنوبهم الافزاع ، و لا تنالهم الاسقام

خدا به فرمانبرداران با قرار دادنشان در كنار رحمت و پناه خود پاداش مى دهد و آنان را در سراى خود، (سرايى كه براى اهل طاعت آماده ساخت يعنى بهشت ) جاودانه ساكن مى سازد، سرايى كه فرود آيندگان در آن به جاى ديگرى كوچ نمى كنند و حالشان دگرگون نمى گردد. هيچ گونه بيمى به آنان راه نمى يابد و هيچ نوع بيمارى به ايشان نمى رسد. (1092)

1099. خير خواه ترين و خياتنكارترين مردم

اءن انصح الناس لنفسه اءطوعهم لربه ؛ و اءن اءغشهم لنفسه اءعصا هم لربه

خيرخواه ترين مردم نسبت به خويش ، كس است كه در برابر پروردگارش از همه فرمانبردارتر باشد و خيانتكارترين آن ها به خود، نافرمان ترين آن ها از پروردگار خويش است . (1093)

1100. ستايش حق

نحمده على ما وفق له من الطاعة و ذاد عنه من المعصية

ستايش مى كنيم خدا را براى توفيق اطاعت كه به ما عنايت فرمود و ما را از معصيت بركنار فرمود. (1094)

1101. اطاعت و معصيت خداوند

اعلموا! اءنه ما من طاعة الله شى اءلا ياءتى فى كرده و ما من معصية الله شى ء الا ياتى فى شهوة

بدانيد خداوند را در هيچ چيز نمى توان اطاعت كرد مگر با زحمت ، و در هيچ چيز نمى توان خدا را معصيت كرد مگر با ميل و رغبت . (1095)

1102. جاده هاى مستقيم براى طاعت خدا

اءن للطاعة اءعلاما واضحة ، و سبلا نيرة ، و محجة نهجة ، و غاية مطبة ، يردها الاكياس ، و يخالفها الانكاس

به راستى براى اطاعت از خداوند نشانه هاى آشكار و راه هايى روشنى بخش و جاده اى مستقيم و واضح و عاقبتى مطلوب است كه هوشمندان به آن نشانه ها و راه ها وارد مى شوند (و از آن ها هدايت مى جويند) و فرومايگان با آن ها به مخالفت بر مى خيزند و به راه خلاف مى روند. (1096)

1103. بهترين اطاعت

من كتابه اءلى الحارث الهمدانى ؛ اءطع الله فى جميع اءمورك ؛ فان طاعة الله فاضلة على ماسواها

در نامه خود به حارث همدانى مى فرمايد: در تمام كارهاى خود از خدا اطاعت كن ؛ زيرا فرمانبردارى از خدا بهترين اطاعت هاست . (1097)

1104. حفظ خداوند از مردم

اءنما الناس مع الملوك و الدنيا، الا من عصم الله

مردم از پادشاهان (و قدرتمندان ) و دنيا تبعيت مى كنند، مگر كسى كه خدا او را حفظ فرمايد. (1098)

1105. عاقبت خروج

اءن للطاعة اءعلامآ و اضحة ... من نكب عنها جار عن الحق ، و خبط فى التيه ، و غير الله نعمته ، و اءحل به نقمتة

براى اطاعت نشانه هاى روشنى است ... هر كس از آن راه هاى روشن منحرف شد تجاوز از حق نمود و در بيابان گمراهى سر در گم گشت و خداوند نعمت او را دگرگون ساخت و عذاب خود را بر او فرود آورد. (1099)

1106. فرمانبرى از خدا

لم تخلق الخلق لوحشة ، و لا استعملتهم لمنفعة ، و لا يسبقك من طلبت ، و لا يفلتك من اءخذت ، و لا ينقص سلطانك من عصاك ، و لا يزيد فى ملكك من اطاعك

مخلوقات را براى دفع وحشت نيافريدى و آن ها را براى سود بردن به كار نيانداختى ، قدرت فرار از تو را دارا نيست كسى كه تو را معصيت كند از سلطه تو نكاهد و كسى كه اطاعتت كند بر ملك تو نيفزايد. (1100)

1107. آثار اطاعت از خدا

خلق الخلق حين خلقهم غنيا عن طاعتهم ، آمنا من معصيتهم ، لانه لا تضره معصية من عصاه و لا تنفعه طاعة من اءطاعة

هنگامى كه مخلوقات را آفريد از اطاعت آنان بى نياز بود و از معصيت آنان در امان ؛ زيرا گناه هر كس كه او را گناه كرد ضررى به او نرساند و اطاعت كسى كه او را اطاعت مى كند نفعى براى او ندارد. (1101)

1108. لطف دايم خدا

لم تخل من لطفه مطرف عين فى نعمة يحدثها لك ، اءو سيئة يسترها عليك ، اءو بلية يصرفها عنك ! فما ظنك به لو اءطعته !

هرگز از لطف و عنايت او خالى نيستى ، حتى يك چشم برهم زدن ، چه با بخشيدن نعمتى كه باى تو به وجود مى آورد، يا زشتى كه بر تو مى پوشاند يا بلايى كه از تو بر مى گرداند، با اين حال چه گمان مى كنى درباره اين خداوند اگر اطاعتش كنى . (1102)

1109. آثار اطاعت از خدا

لو قد عاينتم ما قد عيان ، ما مات منكم لجز عتم و وهلتم و سمعتم و اءطعتم

اگر آنچه را كه مردگان درك كرده اند و ديده اند شما هم بوديد، مى ترسيديد وحشت مى كرديد گوش به دستور خدا مى داديد و فرمان مى برديد. (1103)

1110. نتيجه پناه بردن به خدا

لو اءن الناس حين تنزل بهم النقم و تزول عنهم النعم فزعوا اءلى ربهم بصدق من نياتم و وله من قلوبهم ، لرد عليهم كل شارد، و اءصلح لهم كل فاسد

اگر مردم در آن هنگام كه سختى ها بر آنان فرود مى آيد و نعمت ها از آنان زايل مى گردد، به پروردگارشان با نيت راستين و اشتياق شديدى از دل هايشان بنالند و التماس كنند، خداوند متعال هر آن چه را كه از آنان گريزان شده است ، به آنان بر مى گرداند و هر فاسدى را كه به آنان روى آورده است اصلاح مى نمايد. (1104)

1111. عيد واقعى

كل يوم لا يعصى الله فيه فهو عيد

هر روزى كه در آن خداى را نافرمانى نكنند عيد است . (1105)

1112. فرمانبرى از خدا

اءن ولى محمد من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته ! .

همان دوستدار محمد صلى الله عليه و آله و نزديك به او كسى است كه از خدا فرمان ببرد، اگر چه نسبش از آن حضرت دور باشد، و دشمن محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه از انجام فرمان خدا سرپيچى كند، اگر چه خويشاوندى او نسبت به حضرت صلى الله عليه و آله نزديك باشد. (1106)

1113. اطاعت از خدا

اءطعيوا الله و لا تعصوه ، و اءذا راءيتم الخير فخدوا به ، و اءذا راءيتم الشر فاءعرضوا عنه .

اطاعت خدا كنيد و معصيت او را نكنيد، اگر چيز خوبى ديديد آن را عمل كنيد و اگر شرى ديديد آن را رد كنيد (1107)

1114. فرمان بردن از خدا

احذر اءن يراك الله عند معصيته و يفقدك عند طاعته ، فتكون من الخاسرين ، و اذا قويت فاقو على طاعة الله ، و اذا ضعفت فاضعف عن معصية الله .

بترس از اين كه خداوند بزرگ تو را در حال گناه و نافرمانى ببيند و فرمانبردارى از تو نبيند، و گرنه از زيانكاران باشى . پس اگر توانايى ، در فرمانبردارى حق توانا باش . اگر ناتوانى ، از نافرمانى حق ناتوان شو. (1108)

1115. بيناترين ديدگان و شنواترين گوش ها

الا ان ابصر الابصار ما نفذ فى الخير طرفه ! الا ان اسمع الاسماع ما وعى التذكير و قبله ! .

بدانيد كه بيناترين ديدگان ديده اى است كه نگاهش به خير و صلاح باشد، بدانيد كه شنواترين گوش هاى گوشى است كه پند و اندرز را بشنود و پذيرا شود. (1109)

1116. ترس ملاقات با خدا

اتق الله الذى الا بد لك من لقائه ، و لا منتهى لك دونه .

از خدايى كه بى گمان او راملاقات خواهى كرد بترس كه تو را غير از او نهايتى نيست و سرانجام به سوى او باز خواهى گشت . (1110)

1117. هدايت امام

اخرجوا الى الله بما افترض عليكم من حقه ، و بين لكم من وظائفه ، اءنا شاهد لكم ، و حجيج يوم القيامة عنكم .

به سوى خدا روى آوريد و حق آنچه را كه به شما واجب نموده است و آن ها را نيز بيان كرده است به خوبى ادا كنيد، من روز قيامت براى شما گواه و از طرف شما حجت و دليل خواهم آورد. (1111)

2. اطاعت از غير خدا
1118. همه مردم آزادند

لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا، و ما خير خير لا ينال الا بشر، و يسر لا ينال الا بعسر .

بنده ديگرى مباش كه خدا تو را آزاد آفريد. چه خوبى است آن خوبى كه جز با بدى به دست نيايد و چه آسانى است آن آسانى كه جز با سختى به چنگ نيايد؟. (1112)

1119. به غير از خدا روى نياوريد

اءيها الناس ! غير المغفول عنهم ، و التاركون الما خوذ منهم . مالى اءراكم عن الله ذاهبين ، و الى غيره راغبين ! .

اى مردمى كه از كار شما غافل نيستند و اى مردمى كه (خدا و اوامر او را) رها كرده ايد و (هر چه داريد از جان ، مال و فرزند) از شما گرفته مى شود، چه شده است كه مى بينم از خدا روى گردان شده ايد و به غير او روى (1113) آورده ايد!؟

1120. خير خواه ترين مردم

اءن اءنصح الناس لنفسه اءطو عهم لربه ، و اءن اءغشهم لنفسه اءعصاهم لربه .

خيرخواه ترين مردم نسبت به خويش ، اطاعت كننده ترين آن ها از پروردگار است و فريبنده ترين مردم نسبت به خود نافرمان ترين آنها از پروردگار خويش مى باشد. (1114)

1121. نافرمانى از خدا

من كلامه لاهل الكوفة -: اءيها الشاهدة ابدانهم ، الغائبه عنهم عقولهم ، المختلفة اهواوهم ، المبتلى بهم اءمراوهم ، صاحبكم يطيع الله و اءنتم تعصونه ، و صاحب اءهل الشام يعصى الله و هم يطيعونه ! .

در سخنان به كوفيان مى فرمايد: اى مردمى كه پيكرهايشان پيداست و خردهايشان از وجود آنها رخت بر بسته است ! خواهش ها و اهدافشان گونه گونه است ، و امرايشان به آنها گرفتار شده اند. زمامدار شما خدا را فرمان مى برد و شما او را نافرمانى مى كنيد و زمامدار شاميان خدا را نافرمانى مى كند و آنها از او فرمان مى برند! (1115)

1122. خير از ديدگاه امام عليه السلام

سئل عن الخير ما هو! فقال عليه السلام : ليس الخير اءن يكثر مالك و ولدك ، ولكن الخير اءن يكثر علمك ، و اءن يعظم حلمك ، و اءن تباهى الناس بعبادة ربك .

از امام عليه السلام سئوال شده : خير چيست ؟

فرمود: خير آن نيست كه دارايى و فرزندت زياد شود، بلكه خير و خوبى آن است كه دانشت افزون شود و حلم و بردبارى ات بزرگ و ثابت گردد و بتوانى با پرستش پروردگارت در ميان مردم فخر و مباهات كنى . (1116)

1123. عاقبت مطيعان تنبلى

من اءطاع التوانى ضيع الحقوق ، و من اطاع الواشى ضيع الصديق .

هر كس مطيع سستى و سهل انگارى باشد (سهل انگارى بر او چيره گردد) حقوق و منافع خود را ضايع و تباه مى سازد و كسى كه از سخن چين اطاعت كند (و سخن او را بپذيرد) دوست خود را از دست مى دهد. (1117).

1124. نيرومندى در اطاعت خداوند

احذر اءن يرالك الله عند معصيته ، و يفقدك عند طاعته فتكون من الخاسرين ، و اذا قويت فاقو على طاعة الله ؛ و اذا ضغف فاضعف عن معصيد الله .

بترس از ان كه خداوند تو را در حال عصيان ببيند و در فرمانبردارى اش نبيند كه در شمار زيانكاران خواهى بود و هرگاه نيرومند شدى در طاعت خدا باش و چون ضعيفى از معصيت و نافرمانى اش ناتوانى كن . (1118)

1125. ترك خير خداوندى

عباد الله ! اءنه ليس لما وعد الله من الخير مترك ، و لا فيما نهى عنه من الشر مرغب .

اى بندگان خدا! آن خيرى كه خدا وعده داد است ترك كردنش شايسته نيست و رغبت به آن شرى كه از آن نهى فرموده است جايز نيست . (1119)

1126. بندگى غير خدا

تدبروا احوال الماضين من المومنين قبلكم ، كيف كانوا فى حال التمحيص و البلاء... اتخذتهم الفراعنة عبيدا فساموهم سوء العذاب و جر عوهم المرار .

در حالات مردمان با ايمان كه پيش از شما از اين دنيا گذشته اند كه چگونه زندگى را در حال ضعف و بلا سپرى كردند،... فراعنه و طاغوت ها آنان را بردگى خود گرفتند و عذاب بدى به آنان دادند و تلخى ها را جرعه جرعه به آنان نوشاندند. (1120)

1127. پرهيز از نافرمانى خالق

اتقوا معاصى الله فى الخلوات ؛ فان الشاهد هو الحاكم .

از نافرمانى خدا بپرهيزيد و در خلوت گناه نكنيد كه گوا0 (بر گناه شما) خود حاكم بر آن است . (1121)

بخش دوم : انجام فريضه و عبادت خداوندى

1128. واجبات خالصانه

وليكن فى خاصة ما تخلص به لله دينك : اقامة فرائضه التى هى له خاصة .

به مالك اشتر: از جمله كارهايى كه بايد خالصانه انجام دهى به پا داشتن فرايض و واجبات است كه مخصوص ذات پاك خداوند است . (1122)

1129. اداى امانت الهى

من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ، فقد اءدى الامانة ، و اءخلص العبادة .

آن كه پنهان و آشكارش ، عمل و حرفش با يكديگر فرق نكند، امانت الهى را ادا كرده و در بندگى و عبادت به درجه خلوص رسيده است . (1123)

1130. تقسيم ساعات و اوقات

من كتاب كتبه للاشتر -: و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله اءفضل تلك المواقيت ، و اءجزل تلك الاقسام ، و اءن كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية ، و سلمت منها الرعيه .

در نامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: بهترين اوقات هرروز و بيشترين بخش از آن را براى رابطه ميان خود قرار ده ، هر چند كه اگر در همه اوقات نيت پاك و درست باشد و مردم در امنيت ، اوقات همه از آن خدا است . (1124)

1131. عبادت بازرگان

اءن قوما عبدوا الله رغبه فتلك عبادة التجار .

گروهى خدا را زا روى ميل و رغبت (به بهشت ) عبادت كردند، اين عبادت بازرگانان و تجار است . (1125)

1132. احتجاج با اعضاى بدن

لا تقل ما لا تعلم ، بل لا تقل كل ما تعلم ، فان الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامة .

آن چه را كه نمى دانى مگو، بلكه هر آن چه را هم كه مى دانى همه را مگو، زيرا خداوند بر اعضائ و جوارح تو فرايضى مقدر داشته كه در روز قيامت به آن ها با تو احتجاج خواهد كرد. (1126)

1133. تجارت و سود

لا تجارة ، كالعمل الصالح ، و لا ربح كالثواب .

هيچ تجارتى مانند عمل نيك و هيچ سودى مانند ثواب و پاداش الهى نيست . (1127)

1134. خوشا به حال اين نفس !

طوبى لنفس اءدت اءلى ربها فرضها، و عركت بجنبها بوسها .

خوشا به حال آن نفسى كه وظيفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا كرده ، سختى و مشكلات را تحمل نموده است . (1128)

1135. عبادت آزادگان

اءن قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة الاحرار .

همانا گروهى خدا را به خاطر سپاس از نعمت هايش عبادت مى كنند، اين عبادت آزادگان است . (1129)

1136. عبادت آزادگان

حمل كل امرى منكم مجهودة ، و خفف عن الجهلة . رب رحيم ، و دين قويم ، و امم عليم .

هر كس به اندازه توانش تكليف شده و به نادانان تخفيف داده شده است . پروردگارتان مهربان است و دينتان استوار و پيشوايتان دانا. (1130)

1137. خوشا به حال حزب خدا

طوبى لنفس اءدت اءلى ربها فرضها... فى معشر اءسهر عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم شفاههم ، و تقشعت بطول استغفار هم ذنوبهم ، (اولئك حزب الله ، اءلا اءن حزب الله هم المفلحون ) .

خوشا نفسى كه وظيفه خود را به پروردگارش ادا كرد... آنان كه خوف روز رستخيز شب هنگام چشمانشان را بيدا نگه داشته و پهلوهايشان را از بستر نرم دور ساخته و لب هايشان را به ذكر خداوند مى جنبند، از بسيارى استغفار گناهانشان زدوده شده است . آنان حزب و گروه خداوندند و بدانيد كه حزب خدا پيروزند! (1131)

1138. روزى تضمين شده

قد تكفل لكم بالرزق ، و اءمرتم بالعمل فلا يكونن المضمون لكم طلبه اءولى بكم من المفروض عليكم عمله ، مع انه و الله لقد اعترض الشك و دخل اليقين ، حتى كان الذى ضمن لكم قد فرض عليكم ، و كان الذى قد فرض عليكم قد وضع عنكم .

خداوند روزى شما را تضمين كرد و به كار (انجام واجبات ) فرمان داده شده ايد.

پس ، طلب روى تضمين شده نبايد براى شما مقدم بر اعمال واجب باشد، ليكن به خدا سوگند كه شك بر شما عارض شده و اوهام نادرست با يقين در آميخته است ؛ چندان كه آن چه براى شما تضمين شده گويى به صورت امرى واجب در آمده و گويى آن چه واجب شده ، از دوش شما برداشته شده است . (1132)

1139. تقسيم ساعات و اوقات

للمؤ من ثلاث ساعات : فساعة يناجى فيها ربه ، و ساعة يرم معاشه ، و ساعد يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل .

مومن اوقات خود را به سه قسمت بخش مى كند: زمانى كه در ان با پروردگار خود به راز و نياز مى پردازد و زمانى كه به تحصيل معاش دست مى يازد و زمانى كه به لذت هاى حلال و خوشايند مى گذراند. (1133)

1140. تشويق به در نظر داشتن خدا

رحم الله امرا سمع حكما فوعى ، و دعى الى رشاد فدنا، و اخذ بحجزة هاد فنجا، راقب ربه ، و خاف ذنبه .

خدا رحمت كند مردى (بنده اى ) را كه سخن حكيمانه اى بشنود و پذيرايش شود و به راه راست فراخوانده شود، پس به آن نزديك گردد و كمربند راهنمايى را بگيرد و نجات يابد. پروردگارش را در نظر داشته باشد و از گناه خويش بترسد. (1134)

1141. اميد ثواب و عقاب

من كتاب له الى الاسود بن قطبة صاحب جند حلوان : و ابتذل نفسك فيما افترض الله عليك راجيآ ثوابه و متخوفا عقابه .

امام على در نامه اى به اسود بن قطبه فرمانده لشكر حلوان چنين مى نويسد: و خود را در راه انجام كارهاى واجب به اميد ثواب خدا و ترس از كيفرش فدا كن ! (1135)

1142. نقش يقين در عبادت

قد سمع رجلا من الحرورية يتهجد و يقرا فقال : نوم على يقين ، خير من صلاة فى شك ! .

چون شنيد كه مردى از خوارج حروارء شب را به عبادت و قرائت قرآن به سر مى برد، فرمود: خوابى كه همراه با يقين (به حق باشد، بهتر از نمازى است كه همراه با شك و ترديد (در حق ) بوده باشد. (1136)

1143. اينگونه نزد خدا برو!

اخرجوا الى الله بما افترض عليكم من حقه ، و بين لكم من وظائفه .

به ادى حقوقى كه خداوند براى شما مقرر داشته است و با عمل به وظايفى كه براى شما تبيين فرموده است به درگاه خدا برويد. (1137)

1144. سكوت معنى دار

اءن الله افترض عليكم الفرائض ، فلا تضيعوها... و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا، فلا تتكلفوها .

قطعى است كه خداوند بر شما واجباتى مقرر فرموده است ، پس آن ها را ضايع مسازيد و در مورد اشيايى براى شما سكوت كرده و سخنى نفرموده است ، اين سكوت از فراموشى نبوده است ، لذا خود را براى شناخت آن ها به مشقت نياندازيد. (1138)

1145. بر پايى حدود

فرض الله ... اءقامه الحدود اعظاما للمحارم .

بر پا داشتن خدود براى اهميت دادن به حرام هاى خداست . (1139)

1146. تعيين ساعت عبادت خدا

من كتبه للاشتر لما ولاه مصر -: وليكن فى خاصة ما تخلص به لله دينك : اقامه فرائضه التى هى له خاصة ، فاعط الله من بدنك فى ليلك و نهارك ، ووف ما تقربت به اءلى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص بالغا من بدنك ما بلغ .

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: بايد در كارهايى كه براى خدا خالصانه انجام مى دهى برپاى داشتن واجباتى كه مخصوص اوست در راس كارها باشد، بنابراين در شب و روزت بخشى از نيروى جسمى ات را براى عبادت خدا در نظر بگير و آن چه را باعث نزديك شدنت به خداى عزيز مى گردد بدون كم و كاست اجرا كن ، هر چند تلاش تو موجب رنج بدنت گردد. (1140)

1147. ترغيب به انجام فرايض

الفرائض الفرائض ! ادوها الى الله تود كم الى الجنة .

واجبات را مراعات كنيد واجبات را. آن ها را براى خدا ادا كنيد، تا شما را رهسپار بهشت نمايد. (1141)

1148. والاترين عبادت

لا عبادة كاداء الفرائض .

هيچ عبادتى مانند، انجام فريضه ها و واجبات دينى نيست . (1142)

1149. يارى خواستن از خدا

اءكثر الا ستعانة بالله يكفك ما اءهمك ، و يعنك على ما ينزل بك ، اءن شاء الله .

هميشه از خداى بزرگ بسيار يارى بخواه تا تو را بى نياز گرداند و در مشكلاتى كه به تو رسيده است يارى ات كند، اءن شاء الله . (1143)

1150. فلسفه ايمان

فرض الله الايمان تطهيرآ من الشرك .

خداوند ايمان را براى پاك كردن و زدودن شرك فريضه و واجب ساخت . (1144)

1151. فلسفه عبادت

فى بيان فلسفة العبادات -: لما فى ذلك من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا، و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا، و لحوق البطون بالمتون من الصيام تذللا .

در بيان فلسفه عبادت فرمودند: به جهت ماليدن چهره هاى نازنين به خاك از روى تواضع و چسباندن اعضاى شريف بر زمين براى احساس حقارت در بارگاه الهى و چسبيدن شكم ها به پشت ها به جهت روزه دارى براى دريافت ذلت . (1145)

1152. عبادت به وقت

من كتابه الى الحارث الهمدانى -: خادع نفسك فى العبادة ، وارفق بها و لا تقهرها، و خذ عفوها و نشاطها، الا ما كان مكتوبا عليك من الفريضة ، فانه لا بد من قضائها و تعاهدها عند محلها .

امام على عليه السلام در نامه خود ره حارث همدانى مى فرمايد: به خودت براى عبادت حيله بزن و با خودت مداراكن . روح خود را تحت فشار قرار مده و به هنگام آزادى و نشاط او را (براى كارهاى مستحب ) درياب . فقط در كارهاى واجب نگاه به نشاط خود مكن ، زيرا بايد آن را به موقع انجام دهى (خواه نشاط داشته باشى يا نه ). (1146)

1153. زمان كنار گذاشتن مستحبات

اذا اضرت النوافل بالفرائض فارفضوها .

در ان هنگام كه مستحبات به واجبات ضرر وارد كند آن مستحبات را رها كنيد. (1147)

1154. مستحبات مضر

لا قربة بالنوافل اذ اضرت بالفرائض .

با آن عبادات مستحب كه به واجبات ضرر مى زند، نمى توان به خدا نزديك شد. (1148)

1155. تنها قدردان خوبى

لا يزهدنك فى المعرف من لا يشكره لك ، فقد يشكرك عيليه من لا يستمتع بشى ء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكر اكثر مما اضاع الكافر، و اله يحب المحسنين .

تشكر نكردن ديگران از تو، نبياد تو را به خوبى كردن بى رغبت سازد؛ زيرا كسى كه از ان نيكى كم ترين بهره اى نمى برد (يعنى خداوند) از تو قدردانى مى كند و از سپاسگزارى اين سپاسگزار به بيش از آن چيزى مى رسى كه فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نيكوكاران را دوست دارد. (1149)

بخش سوم : قرآن

1156. اخبار موجود در قرآن

اءلا اءن فيه علم ما ياتى ، و الحديث عن الماضى ، و دواء دائكم ، و نظم ما بينكم .

آگاه باشيد! در اين كتاب الهى است علم هر آنچه كه خواهد آمد و حديث هر آنچه كه گذشته است و دواى درد شما و نظم آنچه كه در ميان شما بايد باشد. (1150)

1157. شفاعت قرآن

من شفع له القران يوم القيامة شفع فيه ، و من محل به القران يوم القيامة صدق عليه .

كسى را كه قران در قيامت شفاعت كند، شفاعتش قبول شود و كسى كه قرآن از او شكايت نمايد، شكايتش پذيرفته مى شود. (1151)

1158. نورى تابناك

اءنزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده ، و بحرا لا يدرك قعره ، و منهاجا لا يضل نهجه ، و شعاعا لا يظلم ضوءة ، و فر قانا لا يخمد برهانه ، و تبيانا لا تهدم اءركانه ، و شفاء لا تخشى اءسقامه ، و عزا لا تهزم اءنصارة ، و حقا لا تخذل اءعوانه .

خداوند قران را ر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرو فرستاد، در حالى كه نورى است كه قنديل هاى آن خاموش نمى شود و چراغى است كه افروختن آن فرو نمى نشيند و دريايى است كه ژرفاى آن پيدا نمى شود و راهى است كه رفتن در ان گمراهى ندارد و شعاعى تابان است كه روشنى آن پايان ندارد و جدا كننده حق و باطل است كه دليل و برهانش سست نمى گردد و بنايى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود و شفابخشى است كه با وجود آن بيمارى ها موجب ترس و بيم نمى شود و ارجمندى است كه يارانش شكست نمى خورند و حقى است كه مددكاران آن مغلوب نمى شود. (1152)

1159. هدايت به طريقه اى محكم

اءيها الناس ! اءنه من استنصح الله وفق ، و من اتخذ قوله دليلا هدى (للتى هى اءقوم ) .

اى مردم ! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مساءلت نمايد، موفق گردد و هر كس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقه اى كه محكم تر و راست تر است هدايت شود. (1153)

1160. تكامل دين در قرآن

اءنزل عليك الكتاب تبيانا لك شى ء و عمر فيكم نبية ازمانا، حتى اءكمل له و لكم - فيما اءنزل من كتابه - دينه الذى رضى لنفسه .

كتاب قرآن را كه در آن هر چيزى توضيح داده شده است براى شما فرو فرستاده و پيامبرش را مدتى در ميان شما زنده نگه داشت تا دين خويش را كه در كتابش آورده است و مورد پسند و خشنودى اوست براى او و شما كامل كرد. (1154)

1161. بر طرف كننده تاريكى

لا تكشف الظلمات اءلا به .

تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن ) رفع نشود. (1155)

1162. شفيعى مقبول

اعلموا! انه (القرآن ) شافع مشفع ، و قائل مصدق .

آگاه باشيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق شد0. (1156)

1163. وسيله راه يابى

اءن لكم علما فاهتدوا بعلمكم .

حتمى است كه براى شما نشانه اى است با آن نشانه هدايت شويد! (1157)

1164. بهار دل

اءن الله سبحانه لم يعظ اءحدا بمثل هذا القران فانه حبل الله المتين ، و سببه الامين ، و فيه ربيع القلب ، و ينابيع العلم ، و ما للقلب جلاء غيره .

خداى سبحان هيچ كس را به چيزى چون قرآن اندرز نداده است ، زيرا آن ريسمان استوار خداست و واسطه امين و درستكار اوست . در قران بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى دل جز آن صيقلى وجود ندارد. (1158)

1165. ريسمان محكم الهى

عليكم بكتاب الله ، فانه الحبل المتين ، و النور المبين ، و الشفاء النافع ، و الرى الناقع ، و العصمة للمتمسك ، و النجاة للمتعلق .

تمسك كنيد به كتاب خداوندى ؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كننده اى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد. (1159)

1166. همنشينى با قرآن

ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزيادةُ او نقصان : زيادة فى هدى ، اءو نقصان من عمى .

هيچ كس با اين قران همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت افزايش در هدايت كاهش از نابينايى (1160)

1167. چنگ به ريسمان خداوندى

كتب عليه السلام الى الحارث الهمدانى : تمسك بحبل القران و استنصحة ، و اجل حلاله ، و حرم حرامه .

امام عليه السلام در نامه اى به حارث همدانى نوشته است : به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن پند بگير، حلالش را حلال شمر و حرامش را حرام (1161)

1168. عمل به قرآن

الله الله فى القران ، لا يسبقكم بالعمل به غير كم .

قسم به خدا، درباره قرآن مبادا ديگران در عمل به آن بر شما پيش گيرند. (1162)

1169. حكم زندگانى

فى القرآن نباء ما قبلكم ، و خبر ما بعد كم ، و حكم ما بينكم .

در قرآن است آنچه سرگذشت پيشينيان بوده و اخبار و حوادث آيندگان خواهد بود و بيان حكم ميان شما در زندگانى است . (1163)

1170. در خواست از خدا

فاساءلوا الله به ، و توجهوا اليه بحبه ، و لا تساءلوا به خلقه .

از خدا به وسيله قرآن مساءلت نماييد و متوجه باشيد با محبت قرآن به خدا، و به وسيله قرآن از مردم چيزى نخواهيد. (1164)

1171. بهترين گفته ها

تعلموا القران فانه احسن الحديث ، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب ، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و اءحسنوا تلاوته فانه انفع القصص ، و اءن العالم العامل بغير علمه كالجاهلى الحائر الذى لا يستفيق من جهله ، بل الحجة عليه اءعظم ، و الحسرة له الزم ، و هو عند الله الوم .

قرآن را بياموزيد كه بهترين گفته هاست و در آن تفقه كنيد كه آن بهار (و نشاط بخش ) قلب هاست ، از روشنايى آن شفا بجوييد كه شفابخش بيمارى سينه هاست ، ان را به خوبى تلاوت كنيد كه سود بخش ترين داستان هاست ، و دانشمندى كه به غير علمش عمل كند، چون نادان سرگردانى است كه از جهالت به هوش نمى آيد؛ بلكه حجت و دليل بر او عظيم تر و حسرت و افسوس بر او ثابت تر و سرزنش او در پيشگاه خداوند بيشتر است . (1165)

1172. وجوه قرآن

لعبد الله بن العباس لما بعثه للاحتجاج على الخوارج -: لا تخاصمهم بالقرآن ، فان القرآن حمال ذو وجوه ، تقول و يقولون ، و لكن حاججهم بالسنة فانهم لن يجدوا عنها محيصا .

امام عليه السلام در سفارش خود به عبدالله بن عباس هنگامى كه وى را براى صحبت با خوارج مى فرستاد چنين مى فرمود: از روى قرآن با آنان صحبت مكن ؛ زيرا قرآن داراى معناهاى مختلفى است ، تو يك معنى را مى گويى و آن ها معنايى ديگر را، تو با روايت با آن ها بحث كن كه راه فرارى نخواهند يافت . (1166)

1173. كتاب هدايت

القرآن امر زاجر، و صامت ناطق ، حجة الله على خلقه . اءخذ عليه ميثاقه ، و ارتهن عليهم انفسهم . اءتم نوره ، و اءكمل به دينه .

قرآن امر كننده به كار نيك و باز دارنده از زشتى ها است ، خاموشى گوياست ، حجت خدا بر خلق اوست ، از آنان نسبت به قرآن پيمان گرفت و وجود باطنى آنان را در گرو اين قرآن نهاد، نور آن را تمام و دين خويش را به وسيله آن كامل فرمود. (1167)

1174. اى كاش غافلان بيدار مى شدند!

قد دارستكم الكتاب ، و فاتحتكم الحجاج ، و عرفتكم ما اءنكرتم ، و سوغتكم ما محجتم ، لوكان الاعمى يلحظ، اءو النائم يستيقظ! .

من قرآن را به شما آموختم و باب دلايل و براهين را به روى شما گشودم و آنچه را نمى شناختيد، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهان به بيرون پرت مى كرديد، به مذاق شما گوارا ساختم . اى كاش كه نابينا، بينا مى گشت ، يا خفته بيدار مى شد. (1168)

1175. هادى بدون گمراهى

واعلموا اءن هذا القرآن هو الناصح الذى لا يغش ، و الهادى الذى لايضل و المحدث الذى لا يكذب .

بدانيد كه اين قرآن خير خواهى است كه خيانت نمى كند، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد، و محدثى است كه دروغ نمى گويد. (1169)

1176. دواى دردها

استشفوه من اءدوائكم ، و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اءكبر الداء و هو الكفر و النفاق ، و الغى و الضلال .

براى دردهايتان از قرآن شفا طلب كنيد و براى مشكلاتتان از آن كمك بگيريد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگ ترين دردهاست ، درد كفر، نفاق و گمراهى .(1170)

1177. شافع پذيرفته شده

اعلموا! اءنه شافع مشفع و قائل مصدق ، و اءنه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه ، و من محل به القرآن يوم القيامة صدق عليه .

بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است پذيرفته شده ، گوينده اى است تصديق شده ، كسى را كه قرآن در قيامت شفاعت كند، پذيرفته است و هر كس را كه قرآن از او بدگويى كند، گواهى اش بر ضد او قبول است . (1171)

1178. ثروت در پناه قرآن

اعلموا انه ليس بر احدى بعد از قرآن حاجت و نيازى ، و نه احدى را پيش از قرآن از دولتى .(1172)

1179. قران در قيامت

ينادى مناد قوم القيامة : (الا اءن كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبة عمله ، غير حرثُة القرآن ) فكونوا من حرثته و اءتباعه و استدلوه على ربكم و استنصحوه على اءنفسكم ، و اتهموا عليه اءراء كم ، واستغشوا فيه اءهواء كم .

در روز قيامت فريادگرى ندا دهد. اگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده ، مگر كسى كه بذر قرآن و پيروان آن باشيد. با قرآن خدا را بشناسد و خود را با آن نصيحت كنيد و هرگاه نظر شما با قرآن مخالف شد، راءى خود را متهم كنيد و خواسته هاى خويش را در برابر قرآن نادرست بشماريد. (1173)

1180. قرآن را گرامى بدار!

ياءتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه ، و من الاسلام الا اسمه .

روزگارى برسد بر سر مردم كه از قرآن جز رسمى نماند و از اسلام جز اسمى (1174)

1181. همراهى على (ع ) با قرآن

اءن الكتاب لمعى ، ما فارقته مذ صحبته .

هميشه كتاب خدا با من است ، از زمانى كه همراه آن بوده ام ، هيچگاه جدانشده ام . (1175)

1182. عقاب استهزاء قرآن

من قراء القرآن فمات ، فدخل النار فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزوا .

كسى كه قرآن خوانده سپس از دنيا رفته ، وارد جهنم شود، او از كسانى است كه آيات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است . (1176)

1183. ظاهرى شگفت ، باطنى عميق

اءن القرآن ظاهرة اءنيق ، و باطنه عميق ، لا تفنى عجائبه ، و لا تنقضى غرائبه ، و لا تكشف الظلمات الا به .

قرآن داراى ظاهرى شگفت انگيز و باطنى عميق است . مطالب شگفت انگيز آن پايان ناپذير و عجايب آن كهنه ناشدنى است و تاريكى هاى جهالت جز با آن بر طرف نخواهد شد. (1177)

1184. قرآن نور جاويدان

اءنزل عليه (اى على النبى صلى الله عليه و آله ) الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه ... فهو معدن الايمان و بحبوحته ، و ينابيع العلم و بحوره ، و رياض العدل و غدرانه ، و اءثاقى الاسلام و بنيانه .

خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را نازل فرمود نورى است كه چراغ هاى آن خاموش نمى شود... كه آن ايمان و كانون آن است ، بستان هاى عدالت و آبگيرهاى آن است ، سنگ بناى اسلام و بنيان آن است . (1178)

1185. حق تلاوت

اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ... و ليس عند اءهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته ، و لا اءنفق منه اذا حرف عن مواضعه ، و لا فى البلاد شيى ء اءنكر من المعروف ، و لا اءعرف من المنكر! فقد نبذ الكتاب حملته ، و تناساه حفظته ، فالكتاب يومئذ و اءهله طريدان منفيان ... و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله .

و قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نمى باشد...و در نزد اهل آن زمان ، كالايى كسادتر از قرآن وجود نخواهد داشت ، اگر حق خواندن ان ادا شود و متاعى با رونق تر از كتاب الهى نخواهد بود، اگر از معانى و حقايق خود منحرف شود و در آن روزگار هيچ چيزى ناشناخته تر از معروف (يا زشت تر از نيكو) و شناخته تر از ناشناخته (يا نيكوتر

از زشتى )ها وجود نخواهد داشت . در ان زمان ، آنان كه به كتاب الهى معتقد بودند و آن را با خود داشتند، آن را دور خواهند انداخت و حافظانش آن را فراموش خواهند كر (يا خود را به فراموشكارى خواهند زد) در آن موقع ، كتاب و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه مى گردند. (1179)

1186. جلوه گاه رخ الهى

تجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير اءن يكونوا راوه ، بما اءراهم من قدرته .

خداوند سبحان در كتاب خود براى آنان تجلى كرد بدون اين كه او را ببينند، به وسيله ارايه قدرتش و بيمناك ساختن از قدرت خود. (1180)

1187. قرآن در همه شئون زندگى

كتاب الله تبصرون به ، و تنطقون به ، و تسمعون به ، و ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض ، و لا يختلف فى الله ، و لا يخالف بصاحبه عن الله .

كتاب خداوندى است كه با آن مى بينيد، و با آن سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و بعضى از آيات قرآنى بعضى ديگر را توضيح مى دهد و بعضى از ان (به تفسير و تاءويل ) بعضى ديگر شهادت مى دهد. در بيان الهيات هيچ اختلافى در ميان آياتش نيست و كسى كه با قرآن همدم باشد، از خدا منحرف نمى شود. (1181)

1188. حق تلاوت

اءين القوم الذين دعوا اءلى الاسلام فقبلوه ، و قراءوا القرآن فاحكموه .

كجا رفتند آن قومى كه دعوت به اسلام شدند آن را پذيرفتند. قرآن را خواندند و با كمال قدرت و استقامت عمل كردند. (1182)

1189. نزول قرآن و فغان شيطان

اءرى نور الوحى و الرسالة ، و اءشم ريح النبوة ، و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله .

من نور وحى و رسالت را مى بينم و شميم نبوت را مى بويم ، من آن گاه كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، فغان شيطان را شنيدم . (1183)

1190. عدم اختلاف در قرآن

الله سبحانه يقول : ما فرطنا فى الكتاب من شى ء و فيه تبيان لكل شى ء و ذكر اءن الكتاب يصدق بعضه بعضا و اءنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه : و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا .

خداى سبحان مى فرمايد: ما در اين كتاب هيچ چيز را فرونگذاشتيم و در ان بيان همه چيز آمده است و يادآؤ ر شده كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مى كنند و اختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد. خداى سبحان فرموده است : اگر از ناحيه غير خدا بود، هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند. (1184)

1191. حق مردم بر اهل بيت و پيامبر

لكم علينا العمل بكتاب الله تعالى و سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله و القيم بحقه و النعش لسنته .

حق شما بر ما اين است كه به كتاب خدا و روش پيامبر صلى الله عليه و آله عمل كنيم و به حق او قيام كرده و احكام او را چون درفشى بر پا نگهداريم . (1185)

1192. على عليه السلام قرآن شناس

ذلك القرآن فاستنطقوه ، و لن ينطق ، و لكن اءخبر كم عنه .

آن است قرآن ، و او را به سخن گفتن وادار كنيد و هرگز (با شما) سخن نخواهد گفت ، ولى من براى شما از قرآن خبر مى دهم . (1186)

1193. حق تلاوت

اءوه على اءخوانى الذين تلوا القران فاءحكموه ، و تدبروا الفرض فاءقاموه ، اءحيوا السنة و اءماتوا البدعة . دعوا للجهاد فاءجابوا، و وثقوا بالقائد فاتبعوه .

آه ! افسوس بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت كردند و در عمل به آن استقامت ورزيدند و در تكاليف انديشيدند و آن ها را انجام دادند، سنت را احيا كردند و بدعت را نابود ساختند. دعوت به جهاد شدند، آن را اجابت كردند و به فرماندهشان اطمينان پيدا كردند و از او پيروى نمودند. (1187)

1194. پرهيز از تفسير به راءى

من كتاب له اءلى معاوية -: فعدوت على الدنيا بتاءويل القرآن .

امام عليه السلام در نامه خود به معاويه چنين نوشت : تو با تغيير و تفسير قرآن (مطابق ميل خود) در جستجوى دنيا هستى . (1188)

1195. نياز به مفسر

هذا القرآن اءنما هو خط مستور بين الدفتين ، لا ينطق بلسان ، و لا بد له من ترجمان .

اين قرآن خطى است نوشته شده ميان دو جمله كه به زبان سخن نمى گويد و ترجمان و مفسرى مى خواهد. (1189)

1196. ترتيل

اءما اليل فصافون اءقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا. يحزنون به اءنفسهم و يستثيرون به دواء دائهم .

متقين كسانى اند كه شب هنگام راست بر پا مى ايستند و اجزاى قرآن را به بهترين وجه تلاوت مى نمايند. نفوس خود را با آيات قرآنى اندوهگين مى سازند و دواى درد خود را با آن كتاب الهى تحصيل مى نمايند. (1190)

1197. قرآن سير آبى تشنگان

جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء، و محاج لطرق الصلحاء، و دواء ليس بعده داء، و نور اليس معه ظلمة .

خداوند متعال قرآن را سيراب كننده تشنگى دانشمندان قرار داده است و بهارى بر دل هاى فقهاء و راه هايى واضح براى طرق صالحان ، و دوايى كه با داشتن آن دردى نمى ماند و نورى كه با وجود آن ظلمتى به حيات انسان ها راه ندارد. (1191)

1198. ثروتى كه بى آن توانگرى نباشد!

اعلموا! اءنه ليس على اءحد بعد القرآن من فاقة . و لا لاحد قبل القرآن من غنى ، فاستشفوه من اءدوائكم ، و استعينوا به على لاوائكم .

بدانيد! براى هيچ كس پس از فراگيرى قرآن و عمل به آن نيازى نباشد و براى هيچ احدى بدون قران ، بى نيازى امكان ندارد، براى دردهاى خود از قرآن شفا بطبيد و در مشقت ها از آن يارى بخواهيد. (1192)

1199. زينت دل

طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة اءولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القران شعارا، و الدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح .

خوشا به حال زاهدين در دنيا و متوجهين و راغبين به آخرت ، آن ها گروهى هستند كه زمين را بساط و خاك را فرش و آب را شربت گوارا و قران را جامه زيرين (روش خويش و زينت دل ) و دعا را جامه رو (مانع حوادث ) قرار داده اند. پس به طريقه و روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را از خود جدا كردند. (1193)

1200. دژ استوار الهى

كتاب الله بين اظهركم ، ناطق لا يعيا لسانه ، و بيت لا تهدم اءركانه ، و عز لا تهزم اءعوانه .

كتاب خدا در ميان شما سخنگويى است كه هرگز زبانش (از گفتن حق ) خسته نمى شود و خانه اى است كه هيچ گاه پايه هاى آن درهم نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند (1194)

1201. تمسك جوييد به كتاب الهى !

عليكم بكتاب الله (فانه الحبل المتين )، و النور المبين ، و الشفاء النافع ... من قال به صدق ، و من عمل به سبق .

تمسك جوييد به كتاب خداوندى ؛ زرا اين كتاب ، طنابى است محكم و نورى است آشكار، و شفايى است سودمند. هر كس به اين كتاب الهى قايل شد، راست گفت و راست گريد و هر كس به آن عمل كرد بر ديگران سبقت جست . (1195)

1202. بى اهميتى به قرآن

اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل فالكتاب و اءهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم ، و عهم و ليسا معهم ! لان الضلالة لا توافق الهدى ، و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه ، و افترقوا على الجماعة كانهم اءئمة الكتاب و ليس الكتاب اءمامهم ، فه يبق عندهم منه الا اسمه ، و لا يعرفون الا خطه و زبره .

قطعى است كه پس از من روزگارى بر شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل وجود ندارد. در آن موقع كتاب خدا و مدافعان و معتقدان و عمل كنندگان به آن مطرود و مهجور از جامعه گشته ، در ان روزگار كتاب خداوند و معتقدان و عمل كنندگان به آن ، در ميان مردم خواهند بود، ولى از ان ان نخواهند بود و با آنان ديده خواهند شد؛ ولى با آنان نيستند، زيراگمراهى با هدايت ، توافق و هماهنگى ندارند! اگر چه دركنار يكديگر ديده شوند. در ان هنگام مردم به پراكندگى و جدايى از يكديگر، متفق مى شوند

و براى به دست آوردن اتفاق و اجتماع از يكديگر جدا و پراكنده اند. گويى آنان هستند كه پيشوايان قرآن اند نه اين كه قرآن پيشواى آنان باشد. نمانده است از قرآن در ميان آنان مگر نامى از قرآن و نمى شناسند از آن كتاب الهى ، مگر خط و حروف نوشته شده آن را. (1196)

1203. حق تلاوت

اءشكو من معشر يعيشون جهالا و يموتون ضلالا، ليس فيهم سلعة ابور من اكتاب اذا تلى حق تلاوته ، و لا سلعة اءنفق بيعا و لا اءغلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه ! .

از ملتى كه در ميان نادانان قرار گرفته اند به ناله افتاه ام ، اينان گمراه جان مى دهند، قرآنى كه خوب تلاوت شود در نظرشان بى ارزش ترين چيز است و چيزى در نظرشان با ارزش تر از قرآن ، آن موقعى كه تحريفش كنند، نيست .(1197)

1204. تازگى قرآن

و لا تخلقة كثرة الرد، و ولوج السمع .

از حق و حقيقت نمى لغزند تا به سوى حق برگردانده شو. فراوانى ورود قران به گوش ، آن را كهنه نمى گرداند. (1198)

1205. مجمل هاى قرآن

... مفسرا مجمله ، و مبينا غوامضه ، بين ماخوذ ميثاق علمه ، و موسع على العبد فى جهله .

مجمل هاى قرآن تفسير شده و مشكلاتش آشكار است و مطالب آن مشتمل است بر چيزهايى كه دانستن و يادگرفتن آن ها واجب است و نيز چيزهايى كه بندگان موظف به دانستن آن ها نيستند. (1199)

1206. راه حق

فاءين تذهبون ! و اءنى تؤ فكون ! و الا علام قائمة ! و الايات واضحة ؛ و المنار منصوبه ، فاءين يتاه بكم ! و كيف تعمهون ! و بينكم عترة نبيكم ! و هم اءزمة الحق ، و اءعلام الدين و اءلسنة الصدق ، فاءنزلوهم باءحسن منازل القرآن ، و ورود الهيم العطاش .

كجا مى رويد و چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟در حالى كه درفش ها برپا و نشانه ها آشكار و چراغ هدايت در پيش است ، پس چگونه حيران مانده و راه را گم كرده ايد، در حالى كه عترت پيامبر، در ميان شمايند. پس بدانيد كه آنان راهنماى شما به سوى حق و پيشوايان دين و راستگويان هستند. پس آن ها را در بهترنى جايى كه قرآن را جاى مى دهيد جاى دهيد و همچون شتران تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آن ها بشتابيد. (1200)

1207. شناخت راه حق

اعلموا! اءنكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه ، و لن تاءخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه ، و لمن تمسكوا به ، حتى تعرفوا الذى نبذه .

بدانيد! شما هرگز راه راست را نخواهيد شناخت ، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، مگر آن گاه كه كسى كه اين پيمان را شكسته است بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، مگر اين كه كسى را كه آن را كنار زده است بشناسيد. (1201)

1208. حدود الهى در قرآن

بين مثبت فى الكتاب فرضه ، و معلوم فى السنة نسخه ، و واجب فى السنة اخذه ،و مرخصى فى الكتاب تركه ، و بين واجب بوقته ، و زائل فى مستقبله ، و مباين بين محارمه ، من كبير اءوعد عليه نيرانه ، اءو صغير اءرصد له غفرانه ، و بين مقبلو فى اءدناه ، موسع فى اءقصاه .

قسمتى از احكام در اين كتاب (براى مدتى معين ) واجب شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده و بعضى در سنت واجب شده ، در حالى كه قبلا در كتاب خدا (براى مدتى محدود) ترك آن مجاز بوده ، و بعضى در اوقات معينى واجب است و بعضى واجب بودنش در آينده از بين رفته است .

در اين كتاب بين محرمات نيز تفاوت است ، بدين گونه كه براى گناهان كبيره ، وعده عذاب داده و براى گناهان صغيره ، راه آمرزش را باز كرده است و در مورد كارهاى نيك كم آنها را پذيرفته و بسيار آن ها را شايسته و پسنديده مى

داند كه تحميلى در مورد آن ها نيست . (1202)

1209. شروع فتنه

اءنما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ، و يتولى عليها رجال رجالا، على غير دين الله .

همانا سر آغاز فتنه ها، پيروى از هواى نفس و حكم خلاف شرع است كه كتاب خدا با آن ها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس ) پيروى مى كنند. (1203)

1210. جامعيت قرآن

... كتاب ربكم فيكم . مبينا حلاله و حرامه ، و فرائضه و فضائله ، و ناسخه و منسوخه ، و رخصه و عزائمه ، و خاصه و عامه و عبره و اءمثاله ، و مرسله و محدوده ، و محكمه و متشابهه .

كتاب پروردگار شما در ميان شماست ، حلال و حرام ان آشكر، واجبات و مستحبات ، ناسخ و منسوخ ، مباح و ممنوع ، خاص و عام ، پندها و مثل ها، مطلق و محدودها و محكمات و متشابهات آن ، همه معلوم است . (1204)

1211. تطبيق امور با قرآن

كونوا من حرثته و اءتباعه ، و استدلوه على ربكم ، و استنصحوه على اءنفسكم ، و اتهموا عليه آراء كم ، و استغشوا فيه اءهواء كم .

شما از كشت كنندگان و پيروان آن بوده و آن را راهنماى خويش به سوى پروردگارتان قرار دهيد و از آن پند گيريد و افكارى كه برخلاف قرآن داريد متهم سازيد و خواهش هايى را كه مخالف آن است خائن بدانيد. (1205)

1212. موجبات عصمت

عليكم بكتاب الله ، (فانه الحبل المتين )... و العصمة للمتمسك .

بر شما باد به كتاب خدا؛ زيرا كه آن ريسمان محكم است ... و مايه حفظ كسى كه بدان چنگ زند. (1206)

1213. نور معنوى

جاء هم بتصديق الذى بين يديه ، و النور المقتدى به . ذلك القرآن .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به سوى مردم آمد با تصديق و اعتراف آن چه در دست داشت و با نورى معنوى كه بايد از آن پيروى كنند و آن قرآن است . (1207)

1214. احياى قرآن

اءنما حكم الحكمان ليحييا ما اءحيا القرآن ، و يميتا ما اءمات القرآن ، و اءحياوه الاجتماع عليه ، و اءماتته الا فتران عنه .

اگر به آن دو نفر (ابوموسى الشعرى و عمروبن عاص ) حكميت داده شد، به خاطر اين بود كه آن چه را قرآن زنده دانسته ، زنده سازند و آن چه را محكوم به مرگ نموده ، از بين ببرند و احياى قرآن اين است كه با هم متحد شوند و به آن عمل كنند و از بين بردن قرآن اين است كه از آن جدا و پراكنده شوند. (1208)

1215. حال قرآن نزد ياوران مهدى عليه السلام

اءلا و اءن من ادركها منا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين ، ليحل فيها ربقا، و يعتق فيها رقا، و يصدع شعبا، و يشعب صدعا، فى سترة عن الناس لا يبصر القائف اءثره و لو تابع نظر0. ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلى بالتنزيل اءبصارهم ، و يرمى بالتفسير فى مسامعهم ، و يغبقون كاءس الحكمة بعد الصبوح ! .

بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدى عليه السلام ) كه فتنه ها را دريابد، در تاريكى ان ها با چراغ روشنى سير مى كند. و به روش نياكان رفتار مى نمايد تا گره فتنه ها را بگشايد و اسيران را آزاد سازد و جمعيت گمراهان را پراكنده ، نيكان را گرد آورد. او پنهان از مردم است و هيچ جوينده اى هر چند در پى او باشد و چشمش به دنبال او بگردد او را نمى يابد. پس گروهى در آن فتنه ها صيقل مى خورند و براى از بين بردن آن ها آماده

مى شوند، همان گونه كه آهنگران شمشير را صيقل مى دهند و چشمان آن ها از نور قرآن روشنى مى گيرد و معانى آيات آن در گوش هايشان فرو مى ريزد و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند. (1209)

1216. نظر اولياء الله به قرآن

اءن اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا باجلها اذا شتغل الناس بعاجلها، فاءموتوا منها ما خشوا اءن يميتهم ، و تركوا منها ما علموا اءنه سيتركهم ، و راءوا استكثار غير هم منها استقلالا، و در كهم لها فوتا، اءعداء ما سالم الناس ، و سلم ما عادى الناس ! .

همانا دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، هنگامى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند، و به پايان آن مى پردازند (گرفتارى كيفر الهى ) در حالى كه مردم به امروز آن سرگرم اند (و دنيا را مى جويند) پس آن چه را كه انجام آن آنان را مى ميراند (و گرفتار كيفر الهى ) از ميان مى برند، آن چه را ديگران بسيار مى بينند اينان اندك مى شمارند، و رسيدن به آن را از دست داده به شمار مى آورند و با آن چه دنيا پرستان آشتى كرده اند، اينان دشمن اند و آن چه را كه به دنيا شيفتگان دشمن دارند دوست مى دارند. (1210)

1217. همه چيز در اين كتاب

اءم انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه و آله عن تبليغه و اءدائه ، و الله سبحانه يقول : ما فرطنا فى الكتاب من شى ء و فيه تبيان لك شى ء .

خداى سبحان دينى كامل فرستاده است و پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ و اداى آن كوتاهى نكرده است ، در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: ما از بيان هيچ چيز در اين كتاب كوتاهى نكرده ايم و همه چيز در اين كتاب بيان

شده است . (1211)

1218. خدا را خدا را در قرآن

الله الله ! اءيها الناس ! فيها استحفظكم من كتابه ، و استود عكم من حقوقه ، فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا .

خدا را، خدا را، اى مردم ! به خدا توجه كنيد! در ان چه رعايت آن را در كتاب خودش از شما خواسته است و در حقوقى كه شما را امانتدار آن كرده است ؛ زيرا خدواند سبحان شما را بيهوده نيافريده است . (1212)

1219. عمل به قرآن

اءن الله تعالى اءنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر. فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا .

همانا خداوند سبحان كتابى را فرو فرستاد كه هدايت كننده است و نيكى و بدى را در ان بيان فرموده است . پس راه خير و نيكى را در پش گيريد تا هدايت شوديد و از راه شر و بدى دورى كنيد تا به سر منزل حق برسيد. (1213)

بخش چهارم : توبه

1220. گريه بر گناهان

طوبى لمن لزم بيته ، و اءكل قوته و اشتغل بطاعة ربه ، و بكى على خطيئته ، فكان من نفسه فى شغل ، و الناس منه فى راحة ! .

خوشا به حال كسى كه پايبند خانه خود شود و غذاى خود را بخورد و به اطاعت پروردگارش مشغول و بر گناهان خويش گريه كند، پس اوست كه به كار خود مشغول ، و مردم از او در آسايش اند. (1214)

1221. قبولى توبه در هر زمان

فتح لك باب المتاب ، و باب الاستعتاب ، فاذا ناديته سمع نداك .

خداى متعال در توبه و بازگشت و خشنودى خويش را براى تو گشوده است ، پس هر وقت او را بخوانى ندايت را مى شنود. (1215)

1222. آسان تر از توبه

ترك الذنب اهوان من طلب التوبة .

گناه نكردن ، آسان تر است از طلب قبول توبه . (1216)

1223. باز بودن در توبه

من وصاياه لابنه الحسن عليه السلام -: لم يشدد عليك فى قبول الانابة ، و لم يناقشك بالجريمة ، و لم يؤ يسك من الرحمة . بل جعل نزوعك عن الذنب حسنة ، و حسب سئيتك و احدة ، و حسب حسنتك عشرا، و فتح لك باب المتاب .

از وصيت هاى حضرت على عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام : در پذيرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و به علت گناه تو را در تنگنا نيانداخته و از رحمت خويش نوميدت نكرده است ، بلكه خوددارى تو از گناه را حسنه به شما آورده و گناهت را يك و حسنه ات را ده به شمار آورده و در توبه و بازگشت را براى تو گشوده است . (1217)

1224. سكوت بهتر از سخن نابه جا

تلافيك ما فرط من صمتك اءيسر من ادراك مافات من منطقك ، و حفظ ما فى الوعاء بشد الوكاء .

تدارك خطايى كه از سكوت تو به وجود آمده است ، آسان تر است از جبران آنچه كه از سخنت فوت شده است و حفظ آنچه كه در ظرف است با بستن بندهايش . (1218)

1225. شفيع نافع

لا شفيع اءنجح من التوبة .

هيچ شفيعى رهاننده تر از توبه نيست . (1219)

1226. حسن توبه

لا خير فى الدنيا لرجلين : رجل اءذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتوبة ، و رجل يسارع فى الخيرات .

در دنيا جز دو كس را خبرى نبود: يكى آن كه گناهى كند و با توبه جبران نمايد و ديگر كسى كه در كارهاى خوب شتاب ورزد.(1220)

1227. تاءخير در توبه

كل معاجل يساءل الانظار، و كل مؤ جل يتعلل بالتسويف .

هر كس كه مهلتش به سرآيد (براى جبران گذشته ) مهلتى مى طلبد و به هر كس كه مهلتى داده شود و در انجام كار امروز و فردا مى كند.(1221)

1228. اميد توبه

ما اءهمنى ذنب اءمهلت بعده حتى اءصلى ركعتين و اءساءل الله العافية .

گناهى كه بعد از آن مهلت دو ركعت نماز و درخواست عافيت از خدا داشته باشم برايم مهم نيست . (1222)

1229. بدون عمل اميد مدار به سعادت !

قال عليه السلام لرجل ساءله اءن يعظه : لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ، و يرجى التوبة ، بطول الامل ... ان عرضت له شهوة اءسلف المعصية ، و سوف التوبه .

امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد فرمود: از كسانى مباش كه بدون عمل اميد به سعادت آخرت دارند، و به واسطه آرزوهاى بلند اميد قبول توبه را دارند... اگر شهوت به او روى آورد نافرمانى پيش گرفته و توبه و بازگشت را پشت سر اندازد.(1223)

1230. استغفار چيست !؟

قال عليه السلام لقائل قال بحضرته : اءستغفرالله : ثكلتك اءمك ! اءتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العليين ، و هو اسم واقع على ستة معان : اءولها الندم على ما مضى ، والثانى العزم على ترك العود اليه اءبدا، و الثالت اءن تؤ دى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله اءملس ليس عليك تبعه ، و الرابع اءن تعمد الى كل فريضه عليك ضيعتها فتؤ دى حقها، والخامس اءن تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان ، حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشاء بينهما لحم جديد، و السادس اءن تذيق الجسم اءلم الطاعة كما اءذقته حلاوة المعصية ، فعند ذلك تقول : اءستغفرالله .

امام عليه السلام به كسى كه در حضورش از خداوند طلب آمرزش مى كرد، فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! آيا مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار جايگاه

والامقامان است و آن نامى است كه بر شش معنى نهاده شده است :

اول پشيمانى از (بدى هاى ) گذشته .

دوم : تصميم بر ترك بازگشت به آن (بدى ها) براى هميشه .

سوم : اداى حقوق آفريدگان خدا.

چهارم : توجه به هر واجبى كه تباه كردى و آن را ادا كنى .

پنجم : آب كردن گوشت هايى كه از خشم پروردگار روييده تا آن جا كه پوست بر استخوان بپيوندد و ميان آن دو، گوشت تازه برويد.

ششم : به تنت رج بندگانى را بچشانى آن گونه كه شيرينى گناه را چشانده اى ، پس در اين هنگام بگويى اءستغفرالله . (1224)

1231. خير واقعى در دنيا

ليس الخير اءن يكثر مالك و ولدك ، و لكن الخير اءن يكثر علمك و اءن يعظم حلمك ، و اءن تباهى الناس بعبادة ربك ، فان اءحسنت حمدت الله ، و ان اءساءت استغفرت الله ، و لا خير فى الدنيا الا لرجلين : رجل اءذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتوبة ، و رجل يسارع فى الخيرات .

خوبى آن نيست كه مالت فراوان و اولادت بسيار گردد، بلكه خير آن است كه عملت افزون و حلمت زياد شود، و اين كه به عبادت پروردگارت در ميان مردم مباهات كنى و اگر گناه كردى استغفار نمايى و خبرى در دنيا نيست مگر براى دو كس : گناهكارى كه گناهش را با توبه جبران كند و كسى كه در انجام كارهاى خير شتاب كند. (1225)

1232. توبه به همراه آمرزش

ما كان الله ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزيادة ... و لا ليفتح لعبد باب التوبة و يغلق عنه باب المغفرة .

اين طور نيست كه خداوند در سپاسگزارى و شكر را بر بنده اى بگشايد؛ ولى در فزونى را بر او ببندد... و ممكن نيست كه در توبه را به روى كسى باز كند و در آمرزش را به رويش مسدود نمايد. (1226)

1233. آيا توبه كارى نيست !؟

اءفلا تائب من خطيئته قبل منيته !

آيا كسى نيست كه قبل از فرا رسيدن مرگ از گناهش توبه نمايد؟ (1227)

1234. رابطه گناه و باران

قال عليه السلام و قد خرج للاستسقاء: ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئة بنقص الثمرات ، و حبس البركات ، و اغلاق خزائن الخيرات ، ليتوب تائب ، و يقلع مقلع ، و يتذكر متذكر، و يزدجر مزدجر .

امام على عليه السلام در هنگام بيرون رفتن براى طلب باران : هرگاه بندگان خدا گناه و بدكردارى كنند، خداوند آنان را به كاهش محصولات و بازداشت بركات و بستن در گنجينه هاى خير مبتلا مى سازد تا توبه گر توبه كند و گنهكار دل از گناه بركند و پندگيرنده پند پذيرد و نهى شده (از گناه ) باز ايستد.(1228)

1235. گناهان نابخشودنى

ان من عزائم الله فى الذكر الحكيم ... اءنه لا ينفع عبدا و ان اءجهد نفسه و اءخلص فعله اءن يخرج من الدنيا، لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها: اءن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته ، اءو يشفى غيظه بهلاك نفس ، او يعر باءمر فعله غيره ، اءو يستنجح حاجة الى الناس باءظهار بدعة فى دينه ، اءو يلقى الناس بوجهين ، اءو يمشى فيهم بلسانين .

از جمله حكم هاى قطعى خدا در قرآن حكيم ... اين است كه بنده چنانچه با يكى از اين اعمال خدايش را ملاقات كند و از آنها توبه نكرده باشد هر چند (در انجام اعمال نيك ) خود را به زحمت انداخته و عملش را خالص كرده باشد سودى نمى برد، در عبارت و پرستش خدا كه بر او واجب كرده است شرك ورزيده باشد، يا آتش خشم خويش را با كشتن كسى فرونشانده باشد، يا كارى را كه خود كرده است به ديگرى

نسبت دهد (و او را بدان متهم سازد) يا براى رسيدن به نياز و خواسته خود از مردم بدعتى در دين پديد آورد، يا با مردم دورو باشد و يا دو زبان باشد. (1229)

1236. شتاب در توبه

بادرو المعاد و سابقوا الاجال ، فان الناس يوشك اءن ينقطع بهم الامل ، و برهقهم الاجل ، و يسد عنهم باب التوبة .

به سوى قيامت (با اعمالتان ) بشتابيد و قبل از فرا رسيدن مرگ كار كنيد؛ زيرا زود است كه آرزوى مردم قطع گردد و مرگ آن ها را در كام خود فرو برد و در توبه به رويشان بسته شود. (1230)

1237. بخشش خداوند

يصف خلقة آدم عليه السلام : ثم بسط الله سبحانه له فى توبته ، و لقاه كلمة رحمته .

توصيف آفرينش آدم عليه السلام : آن گاه خداى سبحان در توبه خود را به روى او گشود و كلمه رحمت خود را به او آموخت . (1231)

1238. رحمت خدا بر توبه كار

رحم الله امراء استقبل توبته ، و استقال خطيئته ، و بادر منيته !

رحمت خدا بر آن كس كه به توبه رو كند و از خطاهاى خود پوزش طلبد و پيش از مرگ كارى كند. (1232)

1239. امان آمرزش

كان فى الارض اءمانان من عذاب الله ، و قد رفع اءحدهما، فدونكم الاخر فتمسكوا به : اءما الامان الذى رفع فهو رسول الله صلى الله عليه و آله ، و اءما الامان الباقى فالاستغفار: قال الله تعالى : (و ما كان الله ليعذبهم و اءنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون )

در زمين دو امان از كيفر الهى بود كه يكى برداشته شد و ديگرى با شماست پس چنگ زنيد. اما امانى كه برداشته شد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و آن كه مانده آمرزش است كه خداوند فرمود: و خداوند ايشان را كيفر نكرد در حالى كه تو در ميانشان بودى و ايشان را كيفر نفرمايد در حالى كه آمرزش مى خواهند. (1233)

1240. باز بودن در توبه

من اءعطى التوبة لم يحرم القبول ، و من اءعطى الاستغفار لم يحرم المغفرة .

هر آن كس كه توبه كند از پذيرفته شدن آن نااميد نشود و آن كس كه از خداى آمرزش طلبد از بخشايش حق نوميد نگردد.

1241. از رحمت خدا نوميد مباش ! (1234)

عجبت لمن يقنط و معه الاستغفار

در شگفتم از آن كه از (رحمت خدا) نوميد است ، در حالى كه استغفار به همراه دارد. (1235)

بخش پنجم : ذكر

1242. كليد ياد خدا

الحمدلله الذى جعل الحمد مفتاحا لذكره ، و سببا المزيد من فضله ، و ذليلا على آلائه و عظمته .

ستايش از آن خداست . ستايش از آن خدايى است كه ستايش را كليد ياد خود و مايه فزونى فضل و نعمتش و رهنماى نعمت ها و عظمت خويش قرار داد. (1236)

1243. ذاكران حق

ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به ايام الحياة

به ياد خدا بودن اهلى دارد كه آن را به جاى اين دنيا گرفته اند و لذا بازرگانى و خريد و فروش آنان را از آن (ذكر خدا) باز نمى دارد. (1237)

1244. ترنم حزب الله به ذكر الهى

طوبى لنفس اءدت الى ربها فرضها، و عركت بجنبها بؤ سها، و هجرت فى اليل غمضها، حتى اذا غلب الكرى عليها افترشت اءرضها، و توسدت كفها، فى معشر اءسهر عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم شفاههم ، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم ، (اءولئك حزب الله ، اءلا ان حزب الله هم المفلحون ) .

خوشا به حال آن كس كه فريضه پروردگارش را به جاى آورد و بر سختى ها و ناملايمات صبر كرد و خواب را از ديدگانش دور ساخت و اگر خواب بر او چيره آمد، زمين را بستر خود كرد و دستش را بالش ، آنان كه خوف روز رستاخيز چشمانشان را بيدار نگه داشت و پهلويشان را از بسترهاى راحتشان دور كردند و لب هايشان به ذكر پروردگارشان زمزمه كرد و از بسيارى آمرزش خواهى ، گناهانشان زدوده شد.

اينان حزب خدايند و بدانيد كه حزب خدا پيروز است . (1238)

1245. مونس تنهايى ها

اللهم انك انس الانسين لاءوليائك ... ان اءوحشتهم الغربة انسهم ذكرك ، و ان صبت عليهم المصائب لجاء و الى الاستجاره بك .

خدايا! تو با دوستان خود انيس ترينى ... اگر غربت و تنهايى آنان را به وحشت اندازد، ياد تو همدم آنان باشد و اگر مصيبت ها بر آنان فرو ريزد، به زنهارخواهى از تو، پناه مى برند. (1239)

1246. آرامش دل ها

كل لله مطيعا، و بذكره انسا، و تمثل فى حال توليك عنه اقباله عليك .

فرمانبردار خدا باش و همدم ذكر او باش و در آن وقت كه از او روى مى گردانى ، روى آوردن او را به خود در تصور آر. (1240)

1247. جلابخش قلوب

ان الله سبحانه و تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقرة ، و تبصر به بعد العشوة ، و تنقاد به بعد المعاندة .

خداى سبحان ياد خويش را صيقل دهنده دل ها قرار داده است ، گوش هاى سنگين شده دل ها با ياد خدا شنوا مى شوند و چشم هاى ضعيف شده دل ها به وسيله آن تيز و بينا مى گردند و دل هاى معاند و ستيزه گر با آن رام مى شود.(1241)

بخش ششم : دعا

1248. گشايش در دعا

ما كان الله ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزيادة ، و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابة .

چنين نيست كه خداوند، باب شكر را بر بنده اى بگشايد و در فراوانى را بر او ببندد و چنين هم نيست كه باب دعا را بر كسى بگشايد، اما در اجابت را به رويش ببندد. (1242)

1249. نيازمندتر به دعا

ماالمبتلى الذى قد اشتد به البلاء، باءحوج الى الدع من العافى الذى لا ياءمن البلاء !

كسى كه از بلا رسته است چون از بلا ايمن نيست از بلا رسيده اى كه گرفتار درد و رنج است به دعا نيازمندتر است .

1250. دفع بلا با دعا (1243)

ادفعوا اءمواج البلاء بالدعاء

امواج بلا را با دعا بازپس رانيد. (1244)

1251. اخلاص در سؤ ال

(قال لابنه الحسن عليه السلام ): و اءخلص فى المساءلة لربك : فان بيده العطاء و الحرمان .

(به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود): در سؤ ال (حاجت ) از پروردگارت اخلاص داشته باش ؛ زيرا بخشش و محروم ساختن در دست اوست . (1245)

1252. نوميدنشدن از كندى اجابت

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : اعلم اءن الذى بيده خزائن السموات و الارض قد اءذن لك فى الدعا، و تكفل لك بالاجابة ... فلا يقنطنك ابطاء اجابته فان العطية على قدر النية .

امام عليه السلام در وصيت خويش به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: بدان آن خداوندى كه گنجينه هاى آسمان ها و زمين به دست او است به تو اجازه دعا داد و اجابت آن را به عهده گرفته است .

پس تاءخير اجابت دعايى كه به بارگاه خداوند نموده اى ، نااميدت نسازد؛ زيرا عطاى الهى به قدر نيت است .

1253. محروم نبودن از اجابت (1246)

من اءعطى اءربعا لم يحرم اءربعا، من اءعطى الدعا لم يحرم الاجابة

هر كه را چهار چيز دهند، از چهار چيز محروم نماند، آن را كه دعا دهند از اجابت محروم نكنند. (1247)

1254. همانند تيرانداز بدون كمان

الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر

دعاكننده بدون عمل ، مانند تيرانداز بدون وتر (زه كمان ) است . (1248)

1255. طريقه دعاكردن

اذا كانت لك الى الله سبحانه حاجة فابداء بمساءلة الصلاة على رسوله صلى الله عليه و آله ثم سل حاجتك : فان الله اكرم من اءن يساءل حاجتين فيقضى احداهما و يمنع الاخرى .

هرگاه به درگاه خداى سبحان حاجتى دارى ، قبل از اين كه از خدا بخواهى ، بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صلوات فرست ، سپس نيازت را بخواه ؛ زيرا خداوند كريم تر از آن است كه در دو حاجت ، يكى را قبول و ديگرى را رد كند.

بخش هفتم : دعاهاى امام على (ع ) (1249)

1256. پناه بر خدا از انحراف

اللهم انا نعوذ بك اءن نذهب عن قولك ، اءو اءن نفتتن عن دينك

بارخدايا! به تو پناه مى بريم كه از گفتارت روى گردانيم ، يا از دينت منحرف شويم . (1250)

1257. نيانيش حضرت على (ع )

اللهم انى اعوذ بك اءن اءفتقر فى غناك ، اءو اءضل فى هداك ، اءو اءضام فى سلطانك ، اءو اءضطهد و الامر لك !

بارخدايا! به تو پناه مى برم از اين كه با وجود توانگرى تو، من تهيدست باشم ، يا با وجود هدايتگرى ،، در گمراهى به سر برم ، يا با آن كه قدرت و پادشاهى از آن توست ، به من ستم شود، يا با آن كه زمام اختيار امور در دست توست ، من مقهور و خوار گردم . (1251)

1258. پناه به خدا

اللهم انى اعوذ بك من اءن تحسن فى لامعة العيون علانيتى ، و تقبح فيما اءبطن لك سريرتى ، محافظا على رياء الناس من نفسى بجميع ما اءنت مطلع عليه منى ، فاءبدى للناس حسن ظاهرى ، و اءفضى اليك بسوء عملى ، تقربا الى عبادك و تباعدا من مرضاتك .

خداوندا! به تو پناه مى برم از اين كه ظاهرم را در چشم هاى مردم نيكو جلوه دهى و باطنم را در پيشگاهت زشت سازى ، و به وسيله اعمالى كه تو از آنها خوب آگاهى دارى ، خوش بينى و احترامات مردم را براى خود محافظت كنم و ظاهر خوبم را براى مردم آشكار نموده و اعمال بدم را فقط تو بدانى ، تا به بندگانت نزديك و از رضاى تو دور گردم . (1252)

1259. نهى از ناسزاگويى

لما سمع قوما من اءصحابه يسبون اهل الشام : انى اكره لكم اءن تكونوا سبابين ، و لكنكم لو وصفتم اءعمالهم ، و ذكرتم حالهم ، كان اءصوب فى القول ، و اءبلغ فى العذر، و قلتم مكان سبكم اياهم : اللهم احقن دماءنا و دماءهم .

شنيد كه گروهى از يارانش به شاميان ناسزا مى گويند، فرمود: من خوش ندارم كه شما ناسزاگو باشيد، بلكه اعمال او رفتار و موقعيت (باطل ) آن ها را خاطرنشان كنيد، مؤ ثر و در بيان و جهت رساتر و قانع كننده تر باشد. به جاى ناسزاگفتن به آن ها بگوييد: خدايا! خون هاى ما و آنان را حفظ كن ! (1253)

1260. رضا و توفيق خداوندى

فى ختام كتابه الى قثم بن العباس : وفقنا الله و اياكم لمحابه

در پايان نامه خود به قثم بن عباس : خداوند ما و شما را به آنچه مورد رضاى اوست توفيق دهاد. (1254)

1261. درددل اميرالمؤ منين (ع ) با خدا

اللهم انا نشكو اليك غيبة نبينا، و كثرة عدونا، و تشتت اءهوائنا

خداوندا! به تو از غيبت پيامبرمان و فراوانى دشمنان و پراكندگى خواسته هايمان شكايت مى كنيم . (1255)

1262. طلب بخشش

اللهم اغفرلى ما تقربت به اليك بلسانى ، ثم خالفه قلبى

بارالها! بر من ببخشا آن چه را كه به وسيله زبانم بر تو تقرب جستم ، سپس قلبم يا كارى كه بر زبانم كرده بود مخالفت نمود. (1256)

1263. راهنمايى خواستن على (ع ) از خداوند

اللهم ان فههت عن مساءلتى ، اءو عميت عن طلبتى ، فدلنى على مصالحى ، و خذ بقلبى الى مراشدى ، فليس ذلك بنكر من هداياتك ، و لا ببدع من كفاياتك .

خداوندا! اگر از سؤ ال كردن خود ناتوان باشم يا راه پرسيدن را ندانم ، مرا به مصالح خويشتنم راهنمايى و دلم را به سوى موارد رشدم بگردان ، اين الطاف از هدايت هاى تو ناشناخته نيست و از كفايت هايى كه براى مخلوقات مى نمايى شگفت انگيز نمى باشد. (1257)

1264. نيايش على (ع )

اءصبحت عبدا مملوكا ظالما لنفسى ، لك الحجة على و لا حجة لى . و لا اءستطيع اءن آخذ الا ما اءعطيتنى ، و لا اءتقى الا ما وقيتنى .

آن حضرت به طور فراوان نيايش با خداى مى نمود: شب را به بامداد رساندم در حالى كه بنده اى ستمكار به خويشتنم . پروردگارا! من حجتى بر تو ندارم و من نمى توانم چيزى جز آنچه كه تو به من عطا كرده اى بگيرم و نمى توانم خود را نگهدارى و صيانت كنم جز آنچه تو مرا صيانت كنى . (1258)

1265. ماءنوس ترين انس گيرندگان

اللهم انك آنس الانسين لاءوليائك ، و اءحضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك . تشاهدهم فى سرائرهم ، و تطلع عليهم فى ضمائرههم ، و تعلم مبلغ بصائرهم . فاءسرارهم لك المكشوفة ، و قلوبهم اليك ملهوفة . ان اءوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك ، و ان صبت عليهم المصائب لجاءوا الى الاستجارة بك ، علما باءن اءزمة الامور بيدك ، و مصادرها عن قضائك .

بارالها! تويى مانوس ترين انس گيرندگان بر دوستانت و حاضرترين آنان براى كفايت به كسانى كه توكل بر تو مى نمايند، آنان را در درونشان شاهدى و بر آنان در وجدان هاى باطنيشان مطلعى و تويى كه به مقدار بينايى هاى آنان دانايى .

پس رازهاى نهانى آنان براى تو آشكار و دل هايشان رابه سوى تو شيفته و بى قرار است . اگر غربت آنان را به وحشت بياندازد، ذكر تو انيسشان گردد و اگر مصيبت هاى روزگار بر سرشان تاختن آورد، پناهندگى به تو جويند؛ زيرا مى دانند كه زمام همه امور به دست تو است و صدور آن ها از

مقام قضاى تو.(1259)

1266. حمد و سپاس خدا را سزاست !

الحمدلله المعروف من غير رؤ ية ، و الخالق من غير منصبة . خلق الخلائق بقدرته ، و استعبد الارباب بعزته ، و ساد العظماء بجوده .

حمد و سپاس خدا را كه بى آن كه ديده شود، شناخته شده و بدون رنج و زحمت آفريننده است ، موجودات را به قدرت خويش بيافريد و خداوندگاران را با عزت و اقتدار خويش به بندگى گرفت و با جود و بخشندگى خود بر بزرگان سرورى يافت . (1260)

بخش هشتم : شرافت كاركردن

1267. آهسته و پيوسته

قليل تدوم عليه ، اءرجى من كثير مملول منه

كار كمى كه پيوسته باشد، بهتر از كار زيادى است كه خسته كننده باشد. (1261)

1268. دوگونگى كار مردم دنيا

الناس فى الدنيا عاملان : عامل عمل فى الدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته ، يخشى على من يخلفه الفقر، و ياءمنه على نفسه ، فيفنى عمره فى منفعة غيره . و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها، فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل فاءحرز الحظين معا، و ملك الدارين جميعا، فاءصبح وجيها عند الله ، لا يساءل الله حاجة فيمنعه .

مردم در كارهاى اين دنيا بر دو نوع اند: يكى آن كه عمل در دنيا براى دنيا انجام مى دهد. دنيا او را از آخرت مشغول مى سازد و او از فقر كسانى كه پس از وى به جا مى مانند (مثل اولاد) مى ترسد. در عين حال بيمى از فقر براى خود ندارد. او عمر خود را در راه منفعت ديگرى سپرى مى كند.

ديگرى آن كه در اين دنيا عمل براى پس از اين دنيا (ابديت ) انجام مى دهد، پس آنچه نصيب او از دنيا بود نياز به كوشش به سراغ او مى آيد، در نتيجه هم نصيب دنيا را مى برد و هم نصيب آخرت را و هر دو سراى (فانى و باقى ) را با هم به دست مى آورد و در نتيجه در نزد خدا شريف و صاحب امتياز مى گردد و حاجتى را از خدا مساءلت نمى كند كه خداوند آن را به وى عطا نفرمايد. (1262)

1269. كار با سرعت

اءلا فاعملوا فى الرعبة كما تعلمون فى الرهبة

هان ! در حال رغبت ، همان گونه كار كنيد كه در حال ترس كار مى كنيد. (1263)

1270. ارزش كار

العمل العمل ، ثم النهاية النهاية ، والاستقامة الاستقامة ، ثم الصبر الصبر، والورع والورع ! ان لكم نهاية فانتهوا الى نهايتكم .

كار كنيد و كار كنيد و آن را به پايانش رسانيد و در آن پايدارى كنيد، آن گاه شكيبايى ورزيد و پارسا باشيد. همانا شما را پايانى است ، پس خود را به آن پايان (بهشت ) رسانيد. (1264)

1271. رابطه بين كار و نسب

من اءبطاء به عمله ، لم يسرع به نسبه

هر كس كارش او را كند برد، نسبش (حسبش ) او را شتابان نبرد. (1265)

1272. راهى به سراى آرامش

اعلموا! رحمكم الله ، على اءعلام بينة . فالطريق نهج يدعو الى دار السلام ، و اءنتم فى دار مستعتب على مهل و فراغ ؛ والصحف منشورة ، و الاءقلام جارية ، و الابدان صحيحة و الالسن مطلقة ، و التوبة مسموعة ، و الاعمال مقبولة

كار كنيد! رحمت خدا بر شما باد، با توجه به نشانه هاى آشكار حق كار كنيد؛ زيرا كه اين راه روشن شما را به سراى آرامش (بهشت ) مى كشاند و شما در سرايى هستيد كه از روى فرصت و فراغت مى توانيد خشنودى پروردگار را به دست آوريد، در جايى هستيد كه نامه هاى اعمال باز است و قلم ها در كار و بدن ها سالم و زبان ها رها و توبه شنيده مى شود و كارها پذيرفته مى گردد.(1266)

1273. سستى در امور

من اءطاع التوانى ضيع الحقوق ، و من اءطاع الواشى ضيع الصديق

هر كه در كارش سستى كند، حقوق ديگران را ضايع خواهد كرد و كسى كه از گفته سخن چين پيروى نمايد، دوست خود را از دست مى دهد. (1267)

1274. تفاوت بسيار ميان دو كار

شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب مؤ ونته و يبقى اءجره

چه بسيار تفاوت است ميان دو كار: كارى كه لذتش از بين مى رود و رنجش باقى مى ماند و كارى كه رنج و زحمتش مى رود و پاداش آن مى ماند. (1268)

1275. انجام خير و بزرگ بودن آن

افعلوا الخير و لا تحقروا منه شيئا؛ فان صغيره كبير، و قليله كثير، و لا يقولن اءحدكم : ان اءحدا اءولى بفعل الخير منى ؛ فيكون و الله كذلك . ان للخير و الشر اءهلا، فمهما تركتموه منهما كفاكموه اءهله

كار خير انجام دهيد و هيچ مقدار از آن را كوچك نشماريد؛ زيرا كوچك آن بزرگ و كمش زياد است و هيچ كدام از شما نگويد فلان كس در انجام خير از من سزاوارتر است ، كه به خدا سوگند، چنين خواهد شد (و او انجام خواهد داد) و خوب و بد را اهلى است كه هرگاه آن را ترك كرديد ديگرى آن را به جاى شما انجام خواهد داد. (1269)

1276. بشارت به كار سودمند

من حذرك كمن بشرك

آن كه تو را (از كار زيان آور) بيم دهد، مانند كسى است كه تو را (به كار سودآور) بشارت دهد. (1270)

1277. ارزش انسان

قيمة كل امرى ما يحسنه

ارزش هر كس به اندازه كار نيك او است .(1271)

1278. كوتاهى كردن در كار نيك

التقصير فى حسن العمل اذا وثقت بالثواب عليه غبن

كوتاهى كردن در كار نيك هرگاه به پاداش آن اطمينان داشته باشى ، يك غبن است . (1272)

1279. نيرومند در نيكوكارى باش !

لا تكونن على الاساءة اءقوى منك على الاحسان .

هيچ گاه نبايد بر زشتكارى نيرومندتر از نيكوكارى باشى . (1273)

1280. گياه كردار

اعلم اءن لكل عمل نباتا، و كل نبات لا غنى بن عن الماء، والمياه مختلفة ؛ فما طاب سقيه ، طاب غرسه و حلت ثمرته . و ما خبث سقيه ، خبث غرسه و اءمرت ثمرته

بدان كه هر كردارى را گياهى است و هيچ گياهى از آب بى نياز نيست و آب ها گوناگون اند. پس ، هر گياهى كه با آب پاك و نيكو آبيارى شود، درختش نيكو و ميوه اش شيرين مى شود. (1274)

بخش نهم : صدقه

1281. فضيلت صدقه آشكار

ان اءفضل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه و تعالى ، الايمان به و برسوله ... و صدقة العلانية فانها تدفع ميتة السوء

بهترين وسيله اى كه توسل كنندگان به خداوند سبحانه و تعالى انتخاب نموده اند، ايمان به او و به فرستاده او و صدقه پنهانى كه كفاره گناهان است و صدقه آشكار به مرگ زشت و سخت را دفع مى نمايد. (1275)

1282. داروى آخرت

الصدقة دواء منجح ، و اءعمال العباد فى عاجلهم ، نصب اءعينهم فى اجلهم

صدقه دارويى است مؤ ثر و اعمال بندگان ، برابر چشمشان در آخرت خواهد بود. (1276)

1283. آفات صدقه

من كتابه للاشتر اياك و المن على رعيتك باحسانك ، اءو التزيد فيما كان فعلك ، اءو اءن تعدهم فتتبع موعدك بخلفك ، فان المن يبطل الاحسان ، و التزيد يذهب بنور الحق .

در فرمان خود به مالك اشتر: اى مالك ! مواظب باش كه نيكى به زيردستانت را به رخ آنان نكشى و يا بيش از آن چه براى آن ها كار كرده اى سخن بگويى و يا اين كه به ايشان وعده دهى ، اما به وعده ات عمل نكنى . جاى ترديد نيست كه منت گذاشتن نيكى را باطل مى سازد و پرگويى نسبت به كارهاى انجام شده نور حق را باطل مى گرداند. (1277)

1284. رفع تنگدستى

اذا اءملقتم فتاجروا الله بالصدقة

هرگاه بسيار تنگدست شديد، با دادن صدقه با خدا معامله كنيد. (تا از فقر برهيد). (1278)

1285. هر روز با صدقه

استنزلوا الرزق بالصدقة

روزى را با دادن صدقه ، فرود آوريد. (1279)

1286. حفظ ايمان

سوسوا ايمانكم بالصدقة

ايمانتان را با دادن صدقه حفظ كنيد. (1280)

فصل پنجم : فضايل اخلاقى

بخش اول : صله رحم

1287. حق همسايه

قال عليه السلام عند وفاته : الله الله فى جيرانكم ، فانهم وصية نبيكم . ما زال يوصى بهم ، حتى ظننا اءنه سيورثهم .

در هنگام وفات خويش فرمود: خدارا خدارا! درباره همسايگانتان كه آنان سفارش شده پيامبر شمايند. پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته درباره همسايگان سفارش مى كرد چندان كه گمان برديم آن ها را ارث بر قرار خواهد داد.

1288. نياز خويشاوندى به دوستى (1281)

القرابة الى المودة ، اءحوج من المودة الى القرابة

خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى . (1282)

1289. محبت به خويشاوندان

اءيها الناس ! انه لا يستغنى الرجل و ان كان ذا مال عن عترته ، و دفاعهم عنه باءيديهم و اءلسنتهم ، و هم اءعطى الناس حيطة من ورائه ، و اءلمهم لشعثه ، و اءعطفهم عليه عند نازلة اذا نزلت به . و لسان الصدق يجعله الله للمرء فى الناس ، خير له من المال يرثه غيره

و منها: اءلا لا يعدلن اءحدكم عن القرابة يرى بها الخصاصة اءن يسدها بالذى لا يزيده ان اءمسكه ، و لا ينقصه ان اءهلكه . و من يقبض يده عن عشيرته فانما تقبض منه عنهم يد واحدة و تقبض منهم عنه اءيد كثيرة ؛ و من تلن حاشيته ، يستدم من قومه المودة

اى مردم ! هيچ كس هر اندازه هم ثروتمند باشد، از خويشان (ايل و عشيره ) خود و حمايت عملى و زبانى آن ها از خويش بى نياز نيست . آنان بزرگ ترين گروهى هستند كه از انسان پشتيبانى مى كنند و پراكندگى و پريشانى او را از بين مى برند و در مصيبت ها و حوادثى كه برايش پيش مى آيد بيش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نيكى كه خداوند براى انسان در ميان مردم پديد مى آورد بهتر است از مال و ثروتى كه وى براى ديگران باقى مى گذارد.

هان ! مبادا از خويشاوند نيازمند خود روى برتابيد و از دادن اندك مال به او، كه اگر ندهيد چيزى بر ثروت شما نمى افزايد و اگر بدهيد چيزى كم

نمى شود، دريغ نكنيد. هر كه از خويشان خود دست كشد، يك دست از آنان بازگرفته ، اما دست هاى فراوانى از خود كنار زده است و آن كس كه با قوم و خويشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستى و محبت هميشگى آنان را به دست آورد. (1283)

1290. وجوب صله رحم

(فرض الله ) صلة الرحم منماة للعدد

خداوند صله رحم را براى كثرت نفرات واجب گردانيد. (1284)

1291. فلسفه خانه بزرگ

لعلاء بن زياد، لما راءى سعة داره : ما كنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنيا، و اءنت اليها فى الاخرة كنت اءحوج ؟ و بلى ان شئت بلغت بها الاخرة . تقرى فيها الضيف ، و تصل فيها الرحم ، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا اءنت قد بلغت بها الاخرة

امام على عليه السلام وقتى خانه وسيع علاء بن زياد را ديد به او فرمود: چه كارى به بزرگى و فراخى اين خانه در دنيا دارى ، در حالى كه تو در آخرت به آن نيازمندتر خواهى بود.

آرى ! اگر بخواهى با اين خانه بزرگ توشه براى آخرت ذخيره كنى در اين خانه مهمان را بنوازى و پيوند با خويشان را محكم تر كنى . و حقوق آن را به مصارف خود ادا كنى ، با اين شرايط است كه براى آخرت خود زاد و توشه تحصيل نموده اى . (1285)

1292. ره آورد جوانمردى

الكرم اءعطف من الرحم

بزرگوارى و جوانمردى بيشتر از علقه خويشاوندى موجب مهربانى و توجه مردم نسبت به انسان مى گردد. (1286)

1293. زكات مال

من آتاه الله مالا، فليصل به القرابة ، و ليحسن منه الضيافة

هر كسى كه خدا به او مالى داد به نزديكان خود بپردازد و مهمان نوازى كند.(1287)

1294. غريب حقيقى

رب بعيد اءقرب من قريب ، و قريب اءبعد من بعيد. و الغريب من لم يكن له حبيب .

بسا دورى كه از هر نزديكى نزديك تر است و بسا نزديكى كه از هر دورى از آدمى دورتر است ، غريب كسى است كه دوستى نداشته باشد.(1288)

بخش دوم : عيب پوشى

1295. نظر در عيب خود

من نظر فى عيب نفسه ، اشتغل عن عيب غيره .

هر كه در عيب خود بنگرد، عيب ديگران را از ياد ببرد.(1289)

1296. رابطه عيب و بخت

عيبك مستور ما اءسعدك جدك .

عيب پنهان است تا بختت (و اقبال دنيا) به سوى تو است . (1290)

1297. بزرگ ترين عيب

اءكبر العيب اءن تعيب ما فيك مثله .

بزرگ ترين عيب آن است كه آن چه را كه خود دارى ، بر ديگر عيب شمارى . (1291)

1298. راز جامه حيا

من كساه الحياة ثوبه ، لم ير الناس عيبه .

هر كه را جامه حيا بپوشاند، عيب او از مردم نهان ماند. (1292)

1299. پوشاندن عيوب ديگران

من اءشرف اءعمال الكريم ، غفلته عما يعلم .

از كارهاى شرافتمندانه مرد كريم آن است كه از آن چه كه مى داند خود را به غفلت مى زند (و عيب ديگران را ناديده مى پندارد). (1293)

1300. عيب آدمى

لا يعاب المرء بتاءخير حقه ، انما يعاب من اءخذ ما ليس له .

آدمى را عيب نيست كه حقش به تاءخير افتد، همانا عيب آن است كه دست به ناحق برآرد. (1294)

بخش سوم : صبر و بردبارى

1301. صبر وسيله نجات

رحم الله امرا سمع حكما فوعى ، ودعى الى رشاد فدنا... و كذب مناه . جعل الصبر مطية نجاته .

خداوند بيامرزد كسى را كه سخن حكيمانه بشنود و آن را فرا گيرد و به جانب حق هدايت شود و آن را بپذيرد... و آرزوهاى نا به جا را تكذيب كند و صبر را وسيله نجات خويش قرار دهد. (1295)

1302. دعا در مورد صبر

اءخذ الله بقلوبنا و قلوبكم الى الحق ، و اءلهمنا و اياكم الصبر

خداوند دل هاى ما و دل هاى شما را به سوى حق متوجه سازد و به ما و شما صبر الهام فرمايد. (1296)

1303. دوركردن اندوه

اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن اليقين

اندوه ها را با صبرى استوار و يقينى نيكو از خود دور كن . (1297)

1304. كمك از خدآدر اندوهناكى

استعن بالله على ما اءهمك .

بر آن چه تو را اندوهگين مى كند از خدا كمك بخواه . (1298)

1305. نيكوترين خصلت

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : عود نفسك التصبر على المكروه ، و نعم الخلق التصبر فى الحق !

در سفارش به فرزند بزرگوار خود امام حسن عليه السلام مى فرمايد: خويشتن را به صبورى در برابر ناخوشايندها عادت ده ، و نيكو خصلتى است صبورى كردن در راه حق . (1299)

1306. شكيبا در ناراحتى

ان ابتليتم فاصبروا، فان العاقبة للمتقين

اگر (به رنج و ناراحتى ) مبتلا شديد، شكيبا باشيد كه عاقبت (پيروزى ) با پرهيزگاران است . (1300)

1307. پيشه شكيبايى

استعشروا الصبر فانه اءدعى الى النصر.

شكيبايى را شعار خود سازيد كه به نصرت و پيروزى فراخواننده تر است .(1301)

1308. مايه شادى و شكر

... فقلت عليه السلام يا رسول الله ! اءوليس قد قلت لى يوم اءحد حيث استشهد من المسلمين ، و حيزت عنى الشهادة فشق ذلك على ، فقلت لى : اءبشر فان الشهادة من ورائك ؟ فقال لى : ان ذلك لكذلك ، فكيف صبرك اذن ؟ فقلت : يا رسول الله ! ليس هذا من مواطن الصبر، و لكن من مواطن البشرى و الشكر .

عرض كردم : يا رسول خدا! مگر در روز احد كه تعدادى از مسلمانان شهيد شدند من از شهادت محروم ماندم و اين امر بر من گران آمد به من نفرمودى : مژده باد تو را كه در آينده به شهادت خواهى رسيد؟ رسول خدا به من فرمود: همين طور است .

در آن صورت صبر تو چگونه خواهد بود؟ عرض كردم : اى رسول خدا! اين جا جاى صبر نيست ، بلكه جاى شادى و شكر است ! (1302)

1309. دستاوردهاى بردبارى

بالحلم عن السفيه تكثر الانصار عليه .

بردبارى كردن در برابر نادان ياران انسان را بر ضد او زياد مى كند. (1303)

1310. امتحان الهى

من آتاه الله مالا فليصل به القرابة ... و ليصبر نفسه على الحقوق و النوائب .

هر كه خداوند به او ثروتى دهد، بايد به خويشاوندان خود رسيدگى كند... و در راه اداى حقوق (مالى خود) و مصايب و گرفتارى ها، خود را به صبر وادارد. (1304)

1311. صبر على (ع )

عند مسير اءصحاب الجمل الى البصرة : ان هؤ لاء قد تمالاوا على سخطة امارتى ، و ساءصبر ما لم اءخف على جماعتكم .

در زمانى كه اصحاب جمل به سوى بصره حركت كردند فرمود: اينان به خاطر ناخشنودى از خلافت من گرد هم آمده اند. اما من تا زمانى كه براى اجتماع شما خطرى حس نكنم ، از خود صبر نشان مى دهم . (1305)

1312. ارزش ايمان

عليكم بالصبر؛ فان من الايمان كالراس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راءس معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه .

بر شما باد كه صبر و بردبارى پيشه كنيد؛ زيرا همان گونه كه سر، نشانه حيات بدن است ، صبر نيز دليل ايمان است ، و بدنى كه سر در آن نباشد خير و حيات در آن نيست و ايمانى كه تواءم با صبر نباشد ارزشى ندارد. (1306)

1313. صبر در هنگام مصيبت

و قال عليه السلام للاشعث بن قيس لما عزاه بابن له : يا اءشعث ! ان تحزن على ابنك فقد استحقت منك ذلك الرحم ، و ان تصبر ففى الله من كل مصيبة خلف . يا اءشعث ! ان صبرت جرى عليك القدر و اءنت ماءجور، و ان جزعت جرى عليك القدر و اءنت ماءزور؛ يا اءشعث ! ابنك سرك و هو بلاء و فتنة ، و حزنك و هو ثواب و رحمة .

امام على عليه السلام در دلدارى به اشعث بن قيس در مرگ فرزندش فرمود: اى اشعث ! اگر براى از دست دادن فرزندت اندوهگين باشى ، البته حق پدريى را به جا آورده اى و اگر صبر كنى خدا هر مصيبتى را عوض مى دهد، اى اشعث ! اگر صبر كنى قضا و قدر الهى بر تو جارى شده و تو گناهكارى . اى اشعث ! آمدن فرزندت كه مايه آزمايش و گرفتارى است تو را شاد كرد و رفتنش كه مايه ثواب و رحمت (براى توست ) اندوهگينت ساخت . (1307)

1314. بى صبرى در تدفين پيامبر (ص )

و قال عليه السلام هو يدفن النبى صلى الله عليه و آله : ان الصبر لجميل الا عنك ، و ان الجزع لقبيح الا عليك . و ان المصاب بك لجليل ، و انه قبلك و بعدك لجلل .

امام على در هنگام خاكسپارى پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

شكيبايى زيباست ، جز در برابر فقدان تو و بى تابى كردن زشت است ، مگر بر غم از دست دادن تو، مصيبت رحلت تو بس بزرگ است و هر مصيبت ديگرى ، پيش از تو و پس از تو، خرد

و ناچيز باشد. (1308)

1315. صاحب صبرى عظيم

من خطبته الشقشقية : طفقت اءرتئى بين اءن اءصول بيد جذاء اءو اءصبر على طخية عمياء... فراءيت اءن الصبر على هاتا اءحجى ، فصبرت و فى العين قذى ، و فى الحلق شجا... فصبرت على طول المدة ، و شدة المحنة .

در خطبه شقشقيه ، مى فرمايد: با خود انديشيدم كه آيا با دست تنها حمله كنم يا آن كه بر شر اين تيرگى شكيبا باشم ... ديدم كه صبر در اين جا خردمندانه تر است . پس صبر كردم در حالى كه گويا در چشمانم خاشاك و در گلويم استخوانى است ... در اين مدت دراز و در اين شدت غم و محنت صبر كردم . (1309)

1316. آن چه بردبارى مى آورد

الحلم و الاناة تواءمان ينتجهما علو الهمة .

بردبارى و وقار دو همزادند كه مولود بلندهمتى هستند. (1310)

1317. تمرين بردبارى

ان لم تكن حليما فتحلم ؛ فانه قل من تشبه بقوم ، الا اءوشك اءن يكون منهم .

اگر بردبار نيستى خويشتن را بردبار جلو ده ؛ زيرا كمتر كسى است كه خود را شبيه گروهى كند و به زودى يكى از آنان نشود. (1311)

1318. تباه شدن اجر صبر

ينزل الصبر على قدر المصيبة . و من ضرب يده على فخذه عند مصيبته ، حبط عمله .

صبر و شكيبايى به اندازه مصيبت نازل شود و كسى كه دستش را به هنگام مصيبت (از روى ناشكرى ) بر زانو زند، اجرتش تباه گردد. (1312)

1319. صبر آزادگان

من صبر صبر الاحرار، و الا سلا سلو الاغمار.

هركه (در حوادث ) شكيبايى مى كند چون آزادگان صبر كند (اجر برد) وگرنه چون جاهلان مصيبت را فراموش كند و (اجرى ندارد). (1313)

1320. خطر بى تابى

من لم ينجه الصبر اءهلكه الجزع .

هر كس كه شكيبايى نجاتش ندهد، بى تابى اش نابودش كند. (1314)

1321. دوگونه صبر

الصبر صبران : صبر على ما تكره ، و صبر عما تحب .

صبر بر دو گونه است : صبر بر پيشامدى كه كراهت دارى و صبر بر ترك چيزى كه دوست دارى . (1315)

1322. حلم و عقل

الحلم غطاء ساتر، و العقل حسام قاطع ، فاستر خلل خلقك بحلمك ، و قاتل هواك بعقلك .

حلم پرده اى پوشنده و عقل شمشيرى برنده است ، پس عيب هاى اخلاقى ات را با حلم بپوشان و هوس هاى سركشت را با عقل از بين ببر. (1316)

1323. مبارزه با حوادث

الصبر يناضل الحدثان ، و الجزع من اءعوان الزمان .

صبر مبارزه با حوادث است ، و بى تابى خود به (كجروى ) زمان كمك مى كند. (1317)

1324. صبر و ظفر

لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان .

فرد صبورى پيروزى را از دست ندهد گرچه به دستش رسد. (1318)

1325. نتيجه حلم

اءول عوض الحليم من حلمه ، اءن الناس اءنصاره على الجاهل .

اولين نتيجه اى كه آدم حليم از بردبارى خود به دست مى آورد، اين است كه مردم ياوران اويند در برابر نادان .

1326. از پايه هاى ايمان (1319)

الصبر منها على اءربع شعب : على الشوق و الشفق ، و الزهد، و الترقب : فمن اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات ؛ و من اءشفق من النار اجتنب المحرمات ؛ و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات ؛ و من ارتقب الموت سارع الى الخيرات

صبر از پايه هاى ايمان است و بر چهار شعبه است : اشتياق ، ترس ، زهد و انتظار، هر كس مشتاق بهشت است ، از شهوات و خواهش هاى نفسانى به دور است و هر كس از آتش دوزخ بهراسد از محرمات دورى كند، هر كس در دنيا زهد ورزد مصيبت ها را سبك شمرد، هر كس كه منتظر مرگ باشد به سوى نيكى ها بشتابد. (1320)

1327. ايمان و صبر

عليكم بالصبر! فان الصبر من الايمان كالراءس من الجسد، و لا خير فى جسد لا راءس معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه .

بر شما باد به صبر و شكيبايى ؛ زيرا صبر براى ايمان چون سر است براى تن ، تنى كه سر ندارد هيچ خيرى ندارد، ايمان بى صبر هم هيچ فايده اى ندارد.(1321)

1328. دهان بند بى خرد

الحلم فدام السفيه .

بردبارى ، دهان بند بى خرد است . (1322)

1329. صبر و دليرى

الصبر شجاعة .

صبر، شجاعت و دليرى است . (1323)

1330. فضيلت حلم

الحلم عشيرة .

حلم و بردبارى ، قوم و عشيره است . (1324)

1331. حلم و عزت

لا عز كالحلم .

هيچ عزتى ، همچون حلم نيست . (1325)

1332. ابزار رياست

آلة الرياسة سعة الصدر.

گشادگى سينه (سعه صدر) ابزار رياست است . (1326)

1333. گور عيب ها

الاحتمال قبر العيوب .

تحمل ، گور عيب ها است . (1327)

1334. خرسندى

اذا لم يكن ما تريد فلا تبل ما كنت

هرگاه به آن چه خواستى دست نيافتى ، پس آن چه در آن هستى (يعنى دست نيافتن به آن چه مى خواستى ) باك نداشته باش و اندوه به خود راه مده . (1328)

1335. حلم و زندگى با مردم

من حلم لم يفرط فى اءمره ، و عاش فى الناس حميدا

كسى كه بردبار باشد در كار خود كوتاهى نكند، و در ميان مردم خوش نام زندگى خواهد كند. (1329)

1336. مصيبت و شكايت به خلق

من اءصبح يشكو مصيبة نزلت به ، فقد اءصبح يشكو ربه .

هر كس از مصيبتى كه به او وارد شده به خلق شكايت برد، محققا از پروردگار خود شاكى است . (1330)

1337. صبر بزرگان

ان صبرت صبر الاكارم ، و الا سلوت سلو البهائم .

اگر همچون بزرگواران صبر كنى (چه بهتر) وگرنه همچون ستوران (رنج را) فراموش خواهى كرد. (1331)

1338. توصيه به صبر

ان ابتليتم فاصبروا؛ فان العاقبة للمتقين .

اگر گرفتار شديد صبر كنيد كه سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است . (1332)

1339. بردبار حقيقى

حلما قد ذهبت اءصغانهم .

(مردگان ) بردباران اند و كينه هاى آنان از ميان رفته است . (1333)

1340. صبر و رضا

اءغض على القذى و الالم ترض اءبدا.

ناملايمات و رنج ها را تحمل كن تا همواره خرسند باشى . (1334)

1341. زكات ظفر

العفو زكاة الظفر، و السلو عوضك ممن غدر .

گذشت زكات پيروزى ، و بردبارى كيفر خيانتكار است . (1335)

1342. صبر بر طاعت

استتموا نعم الله عليكم بالصبر على طاعته ، و المجانبة لمعصيتة

با صبر بر طاعت ، نعمت هاى خدا را بر خود تمام كرده و از نافرمانى او دورى كنيد. (1336)

1343. شكيبا باش !

عود نفسك التصبر على المكروه ، و نعم الخلق التصبر فى الحق !

خويشتن را بر آن چه زشت و ناپسند است عادت ده و شكيبابودن در راه حق چه خوبى نيكويى است ! (1337)

1344. قضا و قدر

... الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى كل ما قضى .

خداوندى كه حلم او بزرگ است و با اين حلم است كه بندگانش را عفو مى نمايد و در هر چه كه حكم كند عدالت فرمايد. (1338)

بخش چهارم : امانت دارى و رازپوشى

1345. اداى امانت الهى

من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ، فقد اءدى الامانة ، و اءخلص العبادة .

آن كه پنهان و آشكارش ، كردار و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهى را ادا كرده و بندگى خدا را خالصانه انجام داده است . (1339)

1346. اولين امانت

اللهم اجعل نفسى اءول كريمة تنتزعها من كرائمى ، و اءول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندى

پروردگارا! جان من نخستين حقيقت شريفى باشد كه از من خواهى گرفت و اولين امانت تو باشد كه در نزد من است و تو آن را برمى گردانى . (1340)

1347. توصيه امام على (ع ) به مالك اشتر

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك ... فان صبرك على ضيق اءمر ترجو انفراجه و فضل عاقبته ، خير من غدر تخاف تبعته .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى فرمايد: به امان و زنهار خويش خيانت مكن و پيمانت را مشكن و دشمنت را مفريب ...؛ زيرا شكيبايى تو در برابر دشوارى كارى كه به گشايش و نيك فرجامى اش اميد دارى ، بهتر از آن است كه دست به پيمان شكنى و خيانتى بزنى كه از پيامد ناگوار آن مى ترسى . (1341)

1348. وفاى به عهد

فى عهده للاشتر : و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة اءو اءلبسته منك ذمة ، فحط عهدك بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانة ، و اجعل نفسك جنة دون ما اءعطيت ؛ فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اءشد عليه اجتماعا، مع تفرق اءهوائهم و تشتت آرائهم ، من تعظيم الوفاء بالعهود .

در عهدنامه اش به اشتر مى فرمايد: اگر با دشمن خود پيمانى بستى يا به او جامه زنهار و امان پوشاندى به پيمان خويش وفا كن و با امانت پيمانت را رعايت نما و خود را سپر زنهارى كه داده اى گردان ؛ زيرا مردم ، با همه خواسته هاى گوناگون و آراى پراكنده اى كه دارند، نسبت به هيچ فريضه اى از فرايض الهى همچون بزرگ شمردن وفاى به پيمان ها چنان سخت همداستان نيستند. (1342)

1349. حفظ امانت زمامداران

و تحفظ من الاعوان ؛ فان اءحد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اءخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبة فى بدنه ، و اءخذته بما اءصاب من علمه . ثم نصبته بمقام المذلة ، و سمته بالخيانة ، و قلدته عار التهمة .

و معاونان خود را با دقت كامل زير نظر بگير، در آن هنگام كه كسى از آنان دست به خيانت گشود و اين خيانت را اخبار بازرسان مخفى تاءييد كرد، از جنبه شهادت به آن اخبار اكتفا نموده و كيفر بدنى را براى او اجرا كن ، و آن چه را كه به دست آورده است از او بگير و او را به موقعيت ذلت و خوارى بكشان و با نشان خيانت او را مشخص نما

و ننگ تهمت را بر گردنش بياويز.(1343)

1350. لغزش ها و علت ها

لكل ضلة علة ، و لكل ناكث شبهة

براى هر لغزشى علت و براى هر عهدشكنى بهانه اى است . (1344)

1351. وفا به پيمان الهى

الوفاء لاهل الغدر غدر عند الله ، و الغدر باءهل الغدر وفاء عند الله .

وفا با پيمان شكنان ، پيمان شكنى است در نزد خدا و پيمان شكنى با پيمان شكنان ، وفادارى است در نزد خدا.

1352. امين مشمار! (1345)

لا تاءمنن ملولا.

شخص به ستوه آمده و رنجيده را امين مشمار. (1346)

1353. معاويه خيانتكار

والله ما معاوية باءدهى منى ، ولكنه يغدر و يفجر. و لولا كراهية الغدر لكنت من اءدهى الناس ، و لكن كل غدره فجرة ، و كل فجرة كفرة . و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة . والله ما اءستغفل بالميكدة ، و لا اءستغمز بالشديدة .

به خدا سوگند، كه معاويه از من زيرك تر نيست ، اما او دست به پيمان شكنى و معصيت مى آلايد و اگر نبود كه خيانت و عهدشكنى زشت و نارواست ، بى گمان من زيرك ترين مردمان بودم . اما هر خيانتى گناه است و هر گناهى نوعى كفر و در روز رستاخيز هر پيمان شكنى را پرچمى است كه با آن شناخته مى شود. به خدا سوگند، من غافلگير نيرنگ (معاويه و امثال او) نمى شوم و در برابر ناتوان نمى گردم . (1347)

1354. رازپوشى

من كتم سره ، كانت الخيرة بيده .

آن كسى كه راز خود را پنهان دارد، اختيار به دست خود او خواهد بود (كه پنهان دارد يا فاش سازد). (1348)

1355. بندگى مخلصانه براى خدا

من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ، فقد اءدى الامانة ، و اءخلص العبادة .

هر كس كه نهان و آشكار و گفتارش و كردارش يكى باشد، امانت خداى بزرگ را ادا كرده و بندگى او را مخلصانه به جاى آورده است . (1349)

1356. رسواى دنيا و آخرت

من استهان بالامانة ، و رتع فى الخيانة و لم ينزه نفسه و دينه عنها، فقد اءحل بنفسه الذل و الخزى فى الدنيا، و هو فى الاخرة اءذل و اءخزى .

كسى كه امانت را خوار شمرد و در خيانت گام بردارد و خود و دين اش را از آن منزه نسازد، درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود. (1350)

1357. سرزنش على (ع ) به اصحابش

و هو يلوم اءصحابه : قد ترون عهودالله منقوضة فلا تغضبون ، و اءنتم لنقض ذمم آبائكم تاءنفون .

در سرزنش اصحاب خود مى فرمايد: پيمان هاى خدا را شكسته مى بينيد و به خشم نمى آييد، در حالى كه شكسته شدن پيمان هاى پدرانتان را عار مى دانيد و ناراحت مى شويد. (1351)

1358. استحكام ميخ به عهد

اعتصموا بالذمم فى اءوتادها.

ميخ هاى عهد و پيمان را محكم كنيد. (1352)

1359. حد آزادى مسئول

المسؤ ول حر حتى يعد.

مسئول تا وقتى وعده نداده است آزاد است . (و پس از وعده در گرو آن است .) (1353)

1360. رازپوشى

الظفر بالحزم ، و الحزم باجالة الراءى ، و الراءى بتحصين الاشرار .

پيروزى به وسيله دورانديشى و دورانديشى با به كار انداختن فكر و به كار انداختن فكر با محكم نگه داشتن راز، به دست مى آيد. (1354)

بخش پنجم : قناعت

1361. ثروت بى پايان

القناعة مال لا ينفذ.

قناعت ثروتى است بى پايان . (1355)

1362. رحمت خدا بر قناعت پيشگان

فى ذكر خباب بن الارت : يرحم الله خباب بن الارت فلقد اءسلم راغبا و هاجر طائعا؛ و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله ، و عاش مجاهدا .

امام عليه السلام در يادى كه از خباب كرد، فرمود: خدا خباب بن ارت را رحمت كند كه هر آينه و به تحقيق ، با ميل و رغبت اسلام آورد و با فرمانبرى و علاقه هجرت كرد، به آنچه كفايت زندگى او را مى كرد قانع بود، از خدا (و آن چه براى او خواسته بود) خشنودى داشت و همواره مجاهد زيست . (1356)

1363. خرسندى به آن چه مقدر شده

لا كنز اءغنى من القناعة ، و لا مال اءذهب للفاقة من الرضا بالقوت . و من اقتصر على بلغة الكفاف ، فقد انتظم الراحة ، و تبوا خفض الدعة .

گنجى بى نيازكننده تر از قناعت نيست و هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر حاجت برآورتر نيست و كسى كه به مقدار نياز اكتفا كند، به راحتى دست يابد و در آسايش جايگزين است . (1357)

1364. عاقبت قانع بودن

كل مقتصر عليه كاف .

هر كه قناعت كند (و به هر چه دارد بسازد) براى او بس است . (1358)

1365. گنج قناعت

لا كنز اءغنى من القناعة .

هيچ گنجى غنى تر از قناعت نيست . (1359)

1366. طلب به اندازه معيشت

لا تساءلوا فيها (فى الدنيا) فوق الكفاف ، و لا تطلبوا منها اءكثر من البلاغ .

بيش از اندازه معيشت (در دنيا) نخواهيد و زيادتر از آن چه به مقدار قوت مى رسد، درخواست نكنيد. (1360)

1367. گنج قناعت

و لكن الله سبحانه جعل رسله اءولى قوة فى عزائمهم ، و ضعفة فيماترى الاعين من حالاتهم ، مع قناعة ، تملا القلوب و العيون غنى ، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اءذى .

خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايى كه براى ابلاغ دين خداوندى مى گرفتند نيرومند ساخته و در پديده هاى ظاهرى كه با چشمان حسى ديده مى شوند ناتوان نموده بود با قناعتى كه دل ها را پر مى كرد و چشم ها را بى نياز مى ساخت و با فقر و نيازمندى كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى ساخت . (1361)

1368. دولتمند حقيقى

كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما.

آدمى را قناعت براى دولتمند و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است . (1362)

1369. خوشا به حال اين فرد

طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب ، و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله .

خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد و براى روز حساب كار كند و به آن چه براى گذراندن زندگى او كافى است قناعت نمايد و از خدا آن چه براى او خواسته راضى باشد. (1363)

1370. همراه نيك

نعم القرين الرضا.

خشنودى به آن چه خدا خواسته ، همنشين و همراه خوبى است . (1364)

1371. از دست دادن عزت قناعت

اشترى هذا المغتر بالامل ، من هذا المزعج بالاجل ، هذه الدار بالخروج من عز القناعة ، و الدخول فى ذل الطلب و الضراعة .

اين مغرور به آرزو و از كسى كه در آستانه مرگ است اين خانه را خريدارى كرده است ، در برابر دريافت خانه ، عزت قناعت را از دست داده است و ذلت و خوارى درخواست را پذيرفته است . (1365)

1372. اين گونه باش !

لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ... يقول فى الدنيا بقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين ، ان اءعطى منها لم يشبع ، و ان منع منها لم يقنع .

مباش از كسانى كه بدون عمل چشم اميد به آخرت دوخته اند، درباره دنيا سخن پارسايان را به زبان مى آورند، در حالى كه كردار او عمل مشتاقان به دنيا را نشان مى دهد، اگر از دنيا به او داده شود سير نمى گردد و اگر از دنيا بى نصيب باشد قناعت نمى كند. (1366)

1373. معناى زندگى پاك

لما سئل عن قوله تعالى : (فلنحيينه حياة طيبة )؟ فقال : هى القناعة .

از كلام خداى تعالى سؤ ال شد كه : (فلنحيينه ...) در پاسخ فرمود: آن (زندگانى پاكيزه ) قناعت است . (1367)

1374. قناعت مولاى متقيان

و اءيم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح ماءدوما .

به خدا سوگند، صرف نظر از خواست خدا آن چنان خودم را به رياضت كشيدن عادت مى دهم كه با يك قرص نان وقتى به چنگ آوردم خود را حفظ كنم و به نمك براى خورش قناعت نمايم . (1368)

1375. قناعت به روزى

من اقتصر على بلغة الكفاف ، فقد انتظم الراحة ، و تبواء خفض الدعة .

آن كس كه به اندازه كفاف بسنده كرد، به آسايش دست يافت و از زندگى آسان و خوشى برخوردار شد. (1369)

بخش ششم : زهد و زاهد

1376. عوامل رياضت

و ان ظنت الرعية بك حيفا فاءصحر لهم بعذرك ، و اعدل عنك ظنونهم باصحاركت فان فى ذلك رياضة منك لنفسك و رفقا برعيتك .

در نامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: اگر مردم گمان بردند كه در مورد ستمى مرتكب شده اى ، دليل كارى را كه كرده اى برايشان توضيح بده و با توضيحات خود گمان آنان را از خود دور كن ؛ زيرا كه اين كار هم مايه رياضت و پرورش نفس خودت مى باشد و هم نرمى با مردم است . (1370)

1377. كليد رنج

الرغبة مفتاح النصب .

دنياخواهى كليد رنج است . (1371)

1378. راه شناسايى نيكوكاران

انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على اءلسن عباده ، فليكن اءحب الذخائر اليك ذخيرة العمل الصالح .

مردمان نيكوكار را از سخنانى مى توان شناخت كه خداوند درباره آنان بر زبان بندگان خويش جارى مى سازد، بنابراين ، بايد دوست داشتنى ترين اندوخته براى تو اندوخته كار نيك باشد. (1372)

1379. اوصاف اولياى خداوند

... متمسكون بحبل القرآن ، يحيون سنن الله و سنن رسوله . لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان ، و اءجسادهم فى العمل !

(اوصاف اولياى خدا اين است كه :) به ريسمان قرآن تمسك جسته اند و سنت هاى خدا و رسولش را زنده مى كنند، نه تكبر مى كنند و نه علو و بزرگى دارند، نه غلو و نه خيانت مى كنند و نه فساد مى نمايند، قلب هايشان در بهشت و بدن هايشان در انجام وظيفه و عمل است . (1373)

1380. زهد در دنيا

من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات .

هر كه در دنيا زهد پيشه كند، مصيبت ها را سبك شمارد. (1374)

1381. مومنان واقعى

ان المؤ منين مستكينون . ان المؤ منين مشفقون . ان المؤ منين خائفون .

به راستى مؤ منان ، افرادى فروتن و مهربان و پنددهنده اند، و نسبت به مسئووليتشان ترسناك اند. (1375)

1382. اميد به خدا

ان استطعتم اءن يشتد خوفكم من الله ، و اءن يحسن ظنكم به ، فاجمعوا بينهما، فان العبد انما يكون حسن ظنه بربه على قدر خوفه من ربه ، و ان اءحسن الناس ظنا بالله اءشدهم خوفا الله .

اگر مى توانيد ميان ترس از خدا و حسن ظن و اميدتان به او جمع كنيد؛ زيرا خوش گمانى و اميدوارى بنده به خدا به اندازه بيم و هراس او از پروردگارش مى باشد. آن كس كه حسن ظن و اميدوارى او به خدا بيشتر باشد، ترسش از خدا بيشتر است . (1376)

1383. مؤ من از ديدگاه حضرت على (ع )

اعلموا عبادالله اءن المؤ من لا يصبح و لا يمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا يزال زاريا عليها، و مستزيدا لها .

بدانيد اى بندگان خدا! كه مؤ من شب را به روز و روز را به شب نمى رساند مگر آن كه به نفس خود بدگمان است . از اين رو، پيوسته بر آن خرده مى گيرد و عمل بيشتر از او مى طلبد. (1377)

1384. پاداش در ازاى كار خوب

اسهروا عيونكم ، و اءضمروا بطونكم ، و استعملوا اءقدامكم ، و اءنفقوا اءموالكم ، و خذوا من اءجسادكم فجودوابها على اءنفسكم ، و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه : (ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اءقدامكم ) و قال تعالى : (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اءجر كريم ) فلم يستنصركم من ذل ، و لم يستقرضكم من قل .

چشمان خود را در شب بيدار نگاه داريد و شكم هاى خود را لاغر سازيد و گام هايتان را به كار گيريد و دارايى هاى خويش را انفاق كنيد و از تن هايتان بگيريد و آن ها را نثار جان هايتان كنيد و در اين بخل نورزيد؛ زيرا خداوند سبحان فرموده است : اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و گام هاى شما را استوار مى دارد. و فرموده است : كيست كه به خدا وام نيكو دهد كه خدا آن را برايش چندين برابر گرداند و براى او پاداشى ارجمند است . پس ، او از سر خوارى و ناتوانى از شما يارى نخواسته و به علت ندارى از شما وام نطلبيده است .

(1378)

1385. اعلموا عباد الله اءن المؤ من لا يصبح و لا يمسى الا و نفسه ظنون عنده .
1386. گروگان فضل خداوند

و ان للذكر لاهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياة ... قد حفت بهم الملائكة ، و تنزلت عليهم السكينة ، و فتحت لهم اءبواب السماء... يتنسمون بدعائه روح التجاوز، رهائن فاقة الى فضله ، و اءسارى ذلة لعظمته .

همانا ياد خدا را اهلى است كه آن را به جاى دنيا گرفته اند و از اين رو هيچ بازرگانى و هيچ داد و ستدى آنان را از ياد خدا باز نمى دارد، روزهاى زندگى را با ياد خدا مى گذرانند... فرشتگان گرد آنان را گرفته اند و آرامش بر آنان فرود آمده و درهاى آسمان به رويشان گشوده است ... با دعاى خود وزيدن نسيم عفو و گذشت را از خداوند مى طلبند، گروگان نياز به فضل و رحمت خدايند و اسير خوارى و فروتنى در برابر عظمت او هستند. (1380)

1387. وصف راهيان راه خدا

فى وصف السالك الطريق الى الله سبحانه : قد اءحيا عقله ، و اءمات نفسه ، حتى دق جليله ، و لطف غليظه ، و برق له لامع كثير البرق ، فاءبان له الطريق ، و سلك به السبيل .

در وصف رهرو راه خداى سبحان مى فرمايد: خرد و انديشه خويش را زنده كرده و نفسش را ميرانده است ، به گونه اى كه پيكرش نحيف و دلش نرم گشسته است . در دلش برقى پرنور درخشيده و راه را برايش روشن ساخته و در پرتو آن راه (حق ) را پيموده است . (1381)

1388. يارى در زهد

الى عثمان بن حنيف اءلا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه ، اءلا و انكم لا تقدرون على ذلك ، و لكن اءعيونى بورع و اجتهاد، و عفة و سداد .

به عثمان به حنيف : همانا پيشوايتان از تمام دنيا به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است ، آگاه باشيد! شما نمى توانيد چنين باشيد! (مانند من ) وليكن مرا در پارسايى و تلاش و پاكدامنى و پيمودن راه صحيح يارى كنيد. (1382)

1389. سخن و انديشه مؤ من

المؤ من اذا اءراد ان يتكلم بكلام تدبره فى نفسه ، فان كان خيرا اءبداه ، و ان كان شرا واراه .

مومن هرگاه بخواهد سخن بگويد نخست در خود انديشه مى كند، پس اگر نيك بود اظهار مى دارد و اگر بد باشد پنهانش مى كند. (1383)

1390. حال زاهدان در دنيا

ان الزاهدين فى الدنيا تبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتد حزنهم و ان فرحوا .

زاهدان در دنيا، قلبشان مى گريد گرچه بخندند، اندوهشان شديد است ، گرچه مسرورند. (1384)

1391. ثمرات زهد

ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنك !

دل از دنيا بر كن ، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتى هاى آن بينا كند و غافل مباش ؛ زيرا كه خداوند از تو غافل نيست .

1392. برترين زهد (1385)

اءفضل الزهد اخفاء الزهد.

برترين زهد، مخفى نگاه داشتن آن است . (1386)

1393. زهد و شناخت

فى وصف الماءخوذين على العزة فى حال الاحتضار : هو يعض يده ندامة على ما اءصحر له عند الموت من اءمره ، و يزهد فيما كان يرغب فيه اءيام عمره ، و يتمنى اءن الذى كان يغبطه بها و يحشده عليها قد حازها دونه !

در وصف كسانى كه به ناگاه در چنگال مرگ گرفتار مى شوند، مى فرمايد: او، بر اثر آن چه در هنگام مرگ برايش آشكار شده است ، دست خود را از پشيمانى مى گزد و بر آن چه در ايام زندگانى اش بدان مايل بوده بى رغبت مى شود و آرزو مى كند كه اى كاش آن كسى كه حسرت او را مى خورد و بر وى حسادت مى ورزيد، اين اموال را گرد آورده بود نه او!

1394. موجبات آسايش (1387)

فى وصف السالك الى الله : تدافعته الابواب الى باب السلامة ، و دار الاقامة ، و ثبتت رجلاه بطماءنينة بدنه فى قرار الامن و الراحة ، بما استعمل قلبه ، و اءرضى ربه .

در توصيف رهرو راه خدا، مى فرمايد: دروازه هاى (و منازل ) را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت تا آن كه به دروازه (و منزل ) سلامت و سراى ماندگارى هميشگى رسيد و در جايگاه امنيت و آسايش گام هايش آرام گرفت ؛ زيرا كه دلش را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت . (1388)

1395. حالات اهل ذكر

فى صفة اءهل الذكر : لو مثلتهم لعقلك فى مقاومهم المحمودة ، و مجالسهم المشهودة ، و قد نشروا دواوين اءعمالهم ، و فرغوا لمحاسبه اءنفسهم على كل صغيرة و كبيرة اءمروا بها فقصروا عنها، اءو نهوا عنها ففرطوا فيها !

در توصيف اهل ذكر فرمود: اگر آنان را در مقامات پسنديده و مجالسى كه دور هم جمع اند در عالم تعقل مجسم كنى ، در حالى كه دفترهاى اعمال خود را باز كرده و براى محاسبه خويشتن نشسته اند (خواهى ديد) آنان به محاسبه خويشتن پرداخته ، براى هر عمل كوچك و بزرگى كه دستور به آن داده شده و در انجام آن تقصير نموده اند يا هر عملى كه از آن نهى شده اند، ولى درباره آن تفريط نموده و مسامحه كرده ايد. (1389)

1396. زاهد در دنيا و راغب به آخرت

طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة ، اءولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح .

خوشا به حال زاهدان در دنيا و علاقه مندان به آخرت ، آن ها كسانى اند كه زمين را فرش خود و خاكش را بستر و آبش را شربت گوارا، و قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را مانند جامه رويين براى خود قرار داده اند و بعد طبق روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را به عاريه گرفتند (و نسبت به آن )! يى اعتنا هستند. (1390)

1397. بهترين بازدارنده

لا معقل اءحسن من الورع

هيچ بازدارنده اى بهتر از پارسايى نيست . (1391)

1398. ساعات مومن

للمؤ من ثلاث ساعات : فساعة يناجى فيها ربه ، و ساعة يرم معاشه ، و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل .

ساعات مؤ من به سه بخش تقسيم مى شود: يخشى را به مناجات پروردگارش مى گذراند، و بخشى را در پى سامان بخشيدن به زندگى اش مى گذراند، و در بخشى ديگر، از لذت هاى حلال و دل پسند بهره مى برد. (1392)

1399. مومن واقعى از ديدگاه على (ع )

(فى صفة المؤ من ): المؤ من بشره فى وجهه ، و حزنه فى قلبه ، اءوسع شى ء صدرا، و اءذل شى ء نفسا. يكره الرفعة ، و ينشاء السمعة ، طويل غمه ، بعيد همه ، كثير صمته ، مشغول وقته . شكور صبور، مغمور بفكرته ، ضنين بخلته ، سهل الخليقة ، لين العريكة ! نفسه اءصلب من الصد، و هو اءذل من العبد .

در وصف مؤ من مى فرمايد: مؤ من كسى است كه شادى اش در چهره و اندوهش در دل ، سينه اش از هر چيز گشادتر و نفسش از هر چيز خوارتر است ، بلندپروازى را ناخوش و خودنمايى (رياكارى ) را دشمن مى شمرد، اندوهش طولانى و همتش بلند، سكوتش بسيار و وقتش به تمام مشغول (كار خدايى ) است . او بسيار شاكر و شكيبا و همواره در انديشه و تفكر است و به درخواست خدا از ديگرى بخل مى ورزد و اظهار حاجت نمى نمايد. (با هر كسى زود طرح دوستى نمى ريزد) اخلاقش ملايم ، برخوردش تواءم با نرمش است ، دلش از سنگ خارا محكم تر و در پيشگاه خدا از غلامى

خوارتر است . (1393)

1400. فقرزدايى

اءلا و ان البلاء الفاقة ، و اءشد من الفاقة مرض البدن ، و اءشد من مرض البدن مرض القلب .

آگاه باشيد احتياج و بينوايى بلا است و شديدتر از بينوايى ، بيمارى است و شديدتر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است . (1394)

1401. بالاترين زهد

لا زهد كالزهد فى الحرام .

هيچ زهدى بهتر از دورى از حرام نيست . (1395)

1402. رياضت

و ايم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهتش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح ماءدوما، و لادعن مقلتى كعين ماء نضب معينها، مستفرعه دموتها. اءتمتلى ء السائمة من رعيها فتبرك ؟ و تشبع الربيضة من عشبها فتربض ؟ و ياءكل على من زاده فيهجع ! قرت اذا عينه اذا اقتدى بعد السنين المتطاولة بالبهيمة الهاملة ، و السائمة المرعية !

به خدا قسم ياد مى كنم كه جز در مواردى كه خواست و اراده خدا تعلق گيرد هر آينه و البته خود را با رنج و ناراحتى پرورش مى دهم ، به گونه اى كه براى خوراك خود به گرده اى نان كه اگر به دست آيد خشنود گردم و براى نان خورش خود به نمك قانع باشم و هر آينه به تحقيق چشم را به حال خود مى گذارم تا مانند چشمه آبى كه جريان آن قطع گشته چندان بگريد تا از اشك تهى گردد، آيا حيوانى مى چرد و شكم خود را از علوفه پر مى سازد آن گاه به پهلو مى افتد؟ و يا گله اى از گوسفندان از گياهان مخصوص به خود سير مى شوند و در محل استراحت خود مى خوابند؟ و آيا على هم (مانند آن ها) توشه و غذاى خويش را خورد، سپس به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشم او روشن باد! كه پس از سال هاى طولانى از چارپاى بى چوپان رها از تكليف و گوسفندان چرنده پيروى كرده است . (1396)

1403. حالات زاهدين در دنيا

ان الزاهدين فى الدنيا، تبكى قلوبهم و ضحكوا. و يشتد حزنهم و ان فرحوا .

همانا دل

هاى پارسايان در اين دنيا مى گريد، اگر چه بخندند، و اندوه آنان سخت مى شود اگر چه شادمان باشند.

1404. امنيت در ترس (1397)

من خاف اءمن .

آن كه ترسيد در امان است . (1398)

1405. حقيقت زهد

الزهد كله بين كلمتين من القرآن : قال الله سبحانه (لكيلا تاءسوا على ما فاتكم ، و لا تفرحوا بما آتاكم ) و من لم ياءس على الماضى ، و لم يفرح بالاتى ، فقد اءخذ الزهد بطرفيه .

تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است ، خداوند مى فرمايد: نسبت به آن چه از دست مى دهيد تاءسف نخوريد و بر آن چه به دست مى آوريد شادمان نباشيد و كسى كه غم گذشته نخورد و از آينده خوشحال نشود، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است . (كنايه از اين كه حقيقت زهد ترك تمام وابستگى هاى گذشته و آينده است .) (1399)

1406. مسابقه در خوبى ها

ان الدنيا اءدبرت ، و آدنت بوداع ، و ان الاخرة قد اءقبلت و اءشرفت باطلاع . اءلا و ان اليوم المضمار و غدا السباق ، و السبقة الجنة ، و الغاية النار .

همانا دنيا به تحقيق پشت كرده و اعلام خداحافظى نموده است و به راستى آخرت را به تحقيق با نشان دادن خود (به وسيله علامت هايى كه از آن ديده مى شود) به سوى ما نظر افكنده است . آگاه باشيد كه امروز به راستى زمان آمادگى براى مسابقه و فردا روز مسابقه است و نقطه پايانى كه برنده آن مسابقه بايد به آن برسد (يعنى جايزه او) بهشت و انتهاى كار كسى كه عقب بماند آتش است . (1400)

1407. دل هاى مشتاق

و قلوبهم قرحة .

دل هاى (مشتاقان خدا) زخم دار است . (1401)

1408. نظر اولياء به باطن دنيا

ان اءولياءالله هم الذين نظرو الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها .

همانا دوستان خدا آنانى هستند كه باطن دنيا را مى بينند، هنگامى كه مردم فقط به ظاهر آن مى نگرند و به آينده مى پردازند، آن گاه كه مردم به امور زودگذر دنيا مشغول اند. (1402)

1409. گروگان هاى گورها

مخاطبا للدنيا : اليك عنى يا دنيا!... اءين الامم الذين فتنتهم بزخارفك ! فهاهم رهائن القبور، و مضامين اللحود! والله لو كنت شخصا مرئيا، و قالبا حسيا، لاقمت عليك حدود الله فى عباد غررتهم بالامانى .

اى دنيا! از من فاصله بگير. كجا هستند امت هايى كه با آرايش ها و زينت هاى ظاهر فريب خود، آن ها را به فتنه انداختى ؟ آگاه باش كه ايشان گروگان گورها هستند (تا آن روز كه كه آن ها براى حساب اعمالشان تحويل قيامت داده شوند) و لحدها آنان را در بر گرفته است . به خدا قسم ، اى دينا! اگر جسم بودى كه ديده مى شدى يا قالبى بودى كه حس مى گرديدى ، هر آينه حدود خداوند را بر تو جارى مى كردم به اين جرم كه تو بندگانى را با وعده رساندن آن ها را به آرزوهايشان فريب دادى . (1403)

1410. اوصاف حزب الله

(قال فى اءوصاف حزب الله :) فى معشر اءسهر عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم شفاههم ، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم : (اءولئك حزب الله ، الا ان حزب الله هم المفلحون ) .

(امام على عليه السلام در اوصاف حزب الله فرمود): آن ها از خوف معاد چشم هايشان خواب ندارد، پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار ندارد، و هميشه اوقات لب هايشان به ياد پروردگارشان در حركت است و گناهانشان در اثر تداوم در استغفار ريخته است . آن ها حزب الله اند، آگاه باشيد كه حزب الله پيروزند. (1404)

1411. حالات بندگى مشتاق خدا

فى صفة الراغبين فى الله : و بقى رجال غض اءبصارهم ذكر المرجع ، و اءراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، و خائف مقموع ، و ساكت مكعوم ، وداع مخلص ، و ثكلان موجع .

در صفت راغبين به خدا مى فرمايد: گروهى ديگر مى ماند كه ياد سرنوشت نهايى ، ديدگان آنان را از محرمات فرو بسته و بيم روز رستاخيز اشك هاى آنان را سرازير مى نمايد. برخى از آنان (از ميان جاهلان ) رميده و مطرودند. برخى ديگر در حال ترس و كنده شدن (از ميان مردم هواپرست ) و دسته اى از آنان خاموش و ساكت هستند، گروهى ديگر از آنان با خداى خود دعا مخلصانه دارند و بعضى ديگر ماتم زده زجر كشيده اند. (1405)

1412. محبوب ترين بندگان

ان من احب عبادالله اليه ، عبدا اءعانه الله على نفسه ... قد اءبصر طريقه و سلك سبيله ، و عرف مناره ، و قطع غماره ، و استمسك من العرى باءوثقها، و من الحبال باءمتنها .

از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند سبحان او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد. بينايى به راهش پيدا كرد و در مسير خود به حركت پرداخت و نشان رستگارى خود را بر براهين روشن ساخت . و از فرو رفتن در شهوات برگسيخت و از وسايل نجات به استوارترين آن ها و از طناب هاى نگهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد. (1406)

1413. خودپسندى

لا وحدة اءوحش من العجب .

هيچ گوشه گيرى و زهدى ، همچون گوشه گيرى و بى رغبتى نسبت به ارتكاب كار حرام نيست . (1407)

1414. نتيجه اتكاى به خدا

... من توكل عليه كفاه ، و من ساءله اءعطاه ، و من اءقرضه قضاه ، و من شكره جزاه .

هر كس كه توكل به او كند كفايتش نمايد و هر كس كه از او مساءلت كند عطايش فرمايد و هر كس كه به او قرض داد، ادايش فرمايد و هر كس كه سپاسش را به جاى آورد، پاداشش مى دهد. (1408)

1415. چراغ هاى هدايت

فى التزهيد فى الدنيا : و ذلك زمان لا ينجو فيه الاكل مومن نومة ، ان شهد لم يعرف ، و ان غاب لم يفتقد اولئك مصابيح الهدى .

و آن (آخرالزمان ) زمانى است كه نجات پيدا نمى كند در آن مگر هر مؤ منى كه گمنام زندگى مى كند و اگر در ميان جمع حاضر باشد، شناخته نشود و اگر غايب شود جستجويش نكند. آنان هستند چراغ هاى هدايت و علامت راهنما براى حركت در شب (به سوى هدف هاى الهى ). (1409)

1416. ترس پيامبر براى امت

و لقد قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله : انى لا اءخاف على امتى مؤ منا و لا مشركا؛ اءما المؤ من فيمنعه الله بايمانه ، و اءما المشرك فيقمعه الله بشركه ، و لكنى اءخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان ، يقول ما تعرفون ، و يفعل ما تنكرون .

پيامبر خدا به من (على عليه السلام ) فرمود: من براى امت خود از مومن و نه از مشرك هراسى ندارم ؛ زيرا خداوند مومن را به وسيله ايمان از خطاها و انحرافات بازمى دارد و مشرك را به جهت شركش ريشه كن مى سازد. ولى من درباره شما از كسى مى ترسم كه در دل منافق و در زبان عالم باشد، آن چه را كه شما مى دانيد و به آن عمل مى كنيد به زبان مى آورد و آن چه را كه شما منكريد (و نمى پذيريد) انجام مى دهد. (1410)

1417. بى اعتنايى على (ع ) به دنيا

(الى عثمان بن حنيف ): اءلا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه ، اءلا و انكم لا تقدرون على ذلك ، و لكن اءعيونى بورع و اجتهاد، و عفة و سداد .

(به عثمان بن حنيف ): آگاه باش كه امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از خوردنى هايش به دو قرص نان اكتفا كرده ، بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، اما با پارسايى و كوشش و پاكدامنى و درستى مرا يارى كنيد. (1411)

1418. احوال انسان بى اعتنا به دنيا

ان الزاهد فى الدنيا تبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتد حزنهم و ان فرحوا، و يكثر مقتهم اءنفسهم و ان اعتبطوا بما رزقوا .

همانا بى اعتنايان به دنيا، دل هايشان گريان است ، هر چند در ظاهر بخندند و اندوهشان سخت است ، هر چند اظهار شادى كنند و از نفس هاى خويش بسيار در خشم اند، هر چند از آن چه روزيشان شده شادند. (1412)

1419. ناچيزى دنيا

و لالفيتم دنياكم هذه اءزهد عندى من عفطة عنز !

اين دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز هم ناچيزتر است . (1413)

بخش هفتم : تقوا

1420. تقوا در هر زمان

اتق الله فى كل صباح و مساء.

در هر صبح و شام رعايت تقوا كن ! (1414)

1421. وصيت به تقوى

فى وصيته للحسن و الحسين عليهماالسلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : اءوصيكما و جميع ولدى و اءهلى و من بلغه كتابى ، بتقوى الله ، و نظم اءمركم .

وصيتى است به حسن و حسين عليهماالسلام پس از آن كه ابن ملجم لعنت الله عليه ، او را ضربت زد: شما و همه فرزندان و دودمانم و هر كسى را كه نامه من به او برسد توصيه مى كنم به تقواى الهى و نظم امور خويش . (1415)

1422. تقوى داروست

ان تقوى الله دواء قلوبكم ، و بصر عمى اءفئدتكم ، و شفاء مرض اءجسادكم ، و صلاح فساد صدوركم ، و طهور دنس اءنفسكم ، و جلاء عشا اءبصاركم .

همانا تقواى خداوند براى شما دواى درد دل ها است و چشم براى كورى دل ها و شفاى بيمارى جسدها و اصلاح فساد سينه ها و پاكى آلودگى نفوس و روشنايى پرده هاى چشمان . (1416)

1423. پيش گرفتن تقوا

اءوصيكم بتقوى الله ... داووا بها الاسقام ، و بادروا بها الحمام ، و اعتبروا بمن اءضاعها، و لا يعتبرن بكم من اءطاعها .

شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم و اينكه بيمارى هايتان را با اين دوا درمان كنيد، و با همين صفت به پيشواز مرگ برويد و از وخامت عاقبت كسانى كه تقوا را ضايع كردند عبرت بگيريد و مبادا كه پيروان مطيع تقوا از شما پند و عبرت بگيرند. (1417)

1424. تقوا بالاترين عمل

لا يقل عمل مع التقوى ، و كيف يقل ما يتقبل ؟

عملى كه همراه با تقوا باشد كم نيست ، چگونه كم خواهد بود عملى كه مورد قبول درگاه خدا باشد؟ (1418)

1425. آنچه دل را مى ميراند

من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار .

هر كس ورعش كم شود قلبش مى ميرد و آنكه قلبش بميرد داخل آتش مى گردد. (1419)

1426. تقوا پيشه كن

اتق الله بعضى التقى و ان قل ، و اجعل بينك و بين الله سترا و ان رق .

تقوا پيشه كن گرچه كم باشد، ميان خود و خدا پرده اى قرار ده گرچه نازك باشد. (1420)

1427. بهترين بزرگوارى

لا كرم كالتقوى .

هيچ بزرگوارى ، مثل تقوا نيست . (1421)

1428. تقوى بورزيد!

اتق الله الذى نفعكم بموعظته ، و وعظكم ، برسالته ، و امتن عليكم بنعمته . فعبدوا اءنفسكم لعبادته ، و اخرجوا اليه من حق طاعته .

تقوا بورزيد براى خدا، كه شما را با پند خود منفعت داد و با رسالت پيامبرش شما را نصيحت نمود و با نعمتش به شما احسان فرمود، نفس خود را براى عبادت خداوندى رام و مطيع بسازيد و حركت كنيد به سوى خداوند با اطاعتى كه شايسته او است . (1422)

1429. تقواى الهى در تمام موارد

اتقوا الله فى عباده و بلاده ، فانكم مسؤ ولون حتى عن البقاع و البهائم .

تقواى الهى را درباره بندگان خدا و شهرها رعايت كنيد؛ زيرا حتى درباره ساختمان ها و حيوانات از شما سؤ ال خواهد شد. (1423)

1430. سفارش به تقواى الهى

اءوصيكم ، اءيها الناس ! بتقوى الله و كثرة حمده على آلائه اليكم ، و نعمائه عليكم ، و بلائه لديكم . فكم خصكم بنعمة ، و تدارككم برحمة !

اى مردم ! من شما را نسبت به احسان ها و نعمت هايى كه خدا به شما ارزانى داشته و آزمايشى كه متوجه تان نموده ، به تقوا و حمد بسيار خداوند سفارش مى كنم . چه بسيار نعمت هايى كه مخصوص شما نبوده و به رحمت خود شما را مورد عنايت قرار داده است . (1424)

1431. نتيجه ترس از خدا

اتقو الله عبادالله ! تقية ذى لب شغل التفكر قلبه ، و اءنصب الخوف بدنه ، و اءسهر التهجد غرار نومه .

اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، همچون ترسيدن خردمندى كه انديشه (مبداء و معاد) دل او را به خود مشغول ساخته و ترس (از خدا و رستاخيز) پيكرش را رنجور كرده و عبادت شبانه همان اندك خوابش را هم از او گرفته است . (1425)

1432. بهترين سفارش

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله فانها خير ما تواصى العباد به ، و خير عواقب الامور عندالله .

اى بندگان خدا! شما را به تقواى خدا سفارش مى كنم ؛ زيرا اين بهترين سفارشى است كه بندگان به يكديگر مى كنند و در پيشگاه خداوند بهترين پايان امور است . (1426)

1433. تقوا كليد هر در بسته

ان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيرة معاد، و عتق من كل ملكة ، و نجاة من كل هلكة .

همانا تقواى الهى ، كليد هر در بسته و ذخيره آخرت و سبب آزادى از هر بردگى و نجات از هر هلاكتى است . (1427)

1434. تعالى بخشيدن به روح

اءسهروا عيونكم ، و اءضمرو بطونكم ، و استعملوا اءقدامكم ، و اءنفقوا اءموالكم ، و خذوا من اءجسادكم فجودوا بها على اءنفسكم ، و لا تبخلوا بها عنها .

چشمانتان را شب ها بيدار داريد و شكم هايتان را گرسنه و لاغر و پاهايتان را به كار گيريد و اموالتان را انفاق كنيد و از جسم هايتان بگيريد و به جان هايتان ببخشيد و از اين كار بخل و دريغ نورزيد. (1428)

1435. تقواى اولياءالله

ان تقواى حمت اءولياءالله محارمه و اءلزمت قلوبهم مخافته ، حتى اءسهرت لياليهم ، و اءظماءت هواجرهم .

همانا تقواى الهى اولياى خدا را از حرام هاى او بازداشته و ترس از او در دلهايشان جاى داده ، چندان كه آنان در شب ها بيدار (براى عبادت ) و در روزهاى داغ تشنه (به روزه ) نگه داشته است . (1429)

1436. تنها مونس

ان تقوى الله دواء داء قلوبكم ، و بصر عمى اءفئدتكم ، و شفاء مرض اءجسادكم ، و صلاح فساد صدوركم ، و طهور دنس اءنفسكم ، و جلاء عشا اءبصاركم .

همانا تقواى خدا داروى بيمارى قلب هاى شماست و بينايى كورى دل هاى شما و شفاى بيمارى جسم هايتان و باعث اصلاح تباهى سينه هاى شما و پاك كنندهى آلودگى جان هاى شما و جلادهنده تاريكى چشم هاى شما مى باشد.

1437. عدم غفلت از دنيا (1430)

ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل ؛ فلست بمغفول عنك !

در دنيا پرهيزگار باش تا خداى بزرگ تو را بر عيب هاى آن بينا گرداند و بى خبر مباش ؛ زيرا كه از تو غافل نيستند.

1438. سرانجام تقواپيشگان (1431)

اعلموا عبادالله ! اءن المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا و آجل الاخرة .

اى بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزگاران هم از دنيا بهره مندند و هم از آخرت .(1432)

1439. امر به تقواى الهى

من كتابه للاشتر حين ولاه مصر : اءمره بتقوى الله ، و ايثار طاعته ، و اتباع ما اءمر به فى كتابه : من فرائضه و سننه ، التى لا يسعد اءحد الا باتباعها، و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى فرمايد: امر مى كند او (مالك ) را به تقواى الهى و برگزيدگان فرمان خدا و پيروى از واجبات و مستحبات او كه در كتابش (قرآن كريم ) به آن ها فرمان داده است و هيچ كس جز با انكار و فروگذاشتن آن ها بدبخت نمى شود. (1433)

1440. وصف پرهيزگاران

... ان كان فى الغافلين كتب فى الذاكرين ، و ان كان فى الذاكرين لم يكتب من الغافلين .

در وصف پرهيزگاران مى فرمايد: اگر در ميان غافلان باشد از شما يادكنندگان خدا قلمداد مى شود و اگر در ميان يادكنندگان خدا باشد، در زمره غافلان نوشته نمى شود.

(كه به زبان ذكر گويند و به دل از خدا غافل باشند.) (1434)

1441. پرهيزگاران چگونه اند؟

المتقون فيها (فى الدنيا) هم اءهل الفضائل . منطقهم الصواب ، و ملبسهم الاقتصاد، و مشيهم التواضع .

پرهيزگاران در دنيا اهل فضايل اند، گفتارشان راست و لباسشان متوسط و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است .

1442. تقواى الهى را پيشه كن (1435)

اءوصيكم بتقوى الله ... اءيقضوا بها نومكم ، و اقطعوا بها يومكم .

شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم ... باتقوا خواب خود را به بيدارى بدل كنيد و روز خود را با آن به پايان رسانيد.

1443. ترس از خدا (1436)

كل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول ... ان هو خاف عبدا من عبيده ؛ اءعطاه من خوفه ما لا يعطى ربه ، فجعل خوفه من العباد نقدا، و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا .

هر ترسى حقيقى است جز ترس از خدا كه بيمار و آفت زده است ... اگر كسى از بنده اى از بندگان خدا بترسد، آثار ترس در رفتار او آشكار مى شود، اما در برابر پروردگار خود چنين نيست ، پس او ترس از بندگان را نقد مى شمارد و ترس از آفريدگار را نسيه و وعده . (1437)

1444. رفتار صحيح در دنيا

اعلموا عبادالله اءن المتقين ذهبوا بعاجل الدنيا و آجل الاخرة ، فشاركوا اءهل الدنيا فى دنياهم ، و لم يشاركوا اءهل الدنيا فى آخرتهم ؛ سكنوا الدنيا باءفضل ما سكنت ، و اءكلوها باءفضل ما اءكلت ، فحظوا من الدنيا بما حظى به المترفون ، و اءخذوا منها ما اءخذه الجبابرة المتكبرون . ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ ؛ والمتجر الرابح . اءصابوا لذة زهد الدنيا فى دنياهم ، و تيقنوا اءنهم جيران الله غدا فى آخرتهم . لاترد لهم دعوة ، و لا ينقص لهم نصيب من لذة .

اى بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزگاران ، دنياى زودگذر و آخرت ديرپا را به دست آوردند. با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند و اهل دنيا را در آخرت خود شريك نكردند. در دنيا به بهترين گونه سكونت كردند و از بهترين خوردنى هاى آن خوردند و از دنيا همان بهره اى را بردند كه توانگران خوشگذران مى برند و همان كامى را برگرفتند كه گردنكشان متكبر بر مى گيرند، آن

گاه با توشه اى كه به مقصد مى رساندشان و با تجارتى پرسود از دنيا رفتند. در دنياى خود به لذت زهد و بى اعتنايى به دنيا دست يافتند و يقين داشتند كه فرداى قيامت در جوار خداوند هستند، دعايشان هرگز بى اجابت نمى ماند و بهره آنان از خوشى و آسايش هيچ كم نمى گردد. (1438)

1445. رفتار پرهيزگار

(المتقى ) دنوه ممن دنا منه لين و رحمة .

(پرهيزگار) رفتارش با كسى كه با او معاشرت دارد، توام با نرمش و رحمت است . (1439)

1446. نورى در تاريكى ها

اعلموا! اءنه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن ، و نورا من الظلم .

بدانيد كه هر كس تقواى الهى در پيش گيرد، خداوند براى او راه خروجى از فتنه ها قرار دهد و نورى در تاريكى ها.

1447. پرهيزگار از ديدگاه امير (ع ) (1440)

... يعفو عمن ظلمه ، و يعطى من حرمه ، و يصل من قطعه ، بعيدا فحشه ، لينا قوله ، غائبا منكره ، حاضرا معروفه .

(پرهيزگار) از كسى كه به او ستم كرده ، مى گذرد و به آن كه محرومش ساخته عطا مى كند و با كسى كه پيوندش را قطع كرده مى پيوندند، او از دشنام به دور است ، سخنش نرم و بدى هايش پنهان و نيكى هايش آشكار است . (1441)

1448. توصيف پرهيزگاران

يمسى و همه الشكر، و يصبح و همه الذكر. يبيت حذرا و يصبح فرحا؛ حذرا لما من الغفلة ، و فرحا بما اءصاب من الفضل و الرحمة .

در توصيف پرهيزگاران مى فرمايد: شب را آغاز مى كند در حالى كه هم او شكرگزارى حق است و روز را آغاز مى كند در حالى كه هم و غمش ياد خداست . شب را با ترس مى گذراند و روز را با شادمانى ، ترس از غفلت خويش كه از آن برحذر داشته شده است و شادمانى به سبب فضل و رحمت خدا كه شامل حال او شده است . (1442)

1449. صفت پرهيزگاران

فى صفة المتقين : صبروا اءياما قصيرة اءعقبتهم راحة طويلة .

در وصف پرهيزگاران مى فرمايد: چند صباحى صبر كردند و در پى آن به آسايشى طولانى دست يافتند. (1443)

1450. همت هاى والا

لا تعدو على عزيمة جدهم بلادة الغفلات ، و لا تنتصل فى هممهم خدائع الشهوات .

(در وصف پرهيزگاران ): نادانى غفلت ها بر تصميم آن ها چيره نگردد و تيرهاى خدعه آلود شهوت ها، در اراده ها وهمت هاى آنان كارگر نمى افتد.

(1444)

1451. بالاترين عزت

لا عز اءعز من التقوى .

هيچ عزتى ، عزيزتر و گرامى تر از پرهيزگارى نيست . (1445)

1452. وپژگى پرهزگاران

فى صفة المتقين : فهم لانفسهم متهمون و من اءعمالهم مشفقون .

در وصف پرهيزگاران مى فرمايد: خود را متهم مى سازند و از كرده هاى خويش هراسان اند. (1446)

1453. خنده و سكوت پرهيزگار

... ان صمت لم يغمه صمته ، و ان ضحك لم يعل صوته .

(انسان پرهيزگار) اگر سكوت كند سكوتش وى را اندوهگين نمى سازد و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى شود. (1447)

1454. خلوص پرهيزگاران

قد اءخلص لله فاستخلصه .

(از صفات پرهيزگاران ): عمل را براى رضاى خدا به جا آورند، پس خداوند هم خلوصشان را بپذيرد. (1448)

1455. نياز پرهيزگاران

فى صفة المتقين : حاجاتهم خفيفة ، و اءنفسهم عفيفة .

در توصيف پرهيزگاران مى فرمايد: نيازهايشان سبك است و جان هايشان عفيف و بامناعت . (1449)

1456. عظمت تقواى الهى

اعتصموا بتقوى الله ، فان لها حبلا وثيقا عروته ، و معقلا منيعا ذروته .

به تقواى الهى چنگ زنيد؛ زيرا كه تقوا را ريسمانى است دستگيره اش استوار و پناهگاهى است بلندايش تسخيرناپذير.

1457. نشانه هاى پرهيزگاران (1450)

فمن علامة اءحدهم اءنك ترى له قوة فى دين ... و حرصا فى علم ، و علما فى حلم .

از نشانه هاى (پرهيزگاران ) اين كه مى بينى آن ها را در دين نيرومند... و در كسب دانش حريص و داراى علم تواءم با حلم اند. (1451)

1458. معناى معصوم

اءوصيكم ، عبادالله ، بتقوى الله ، فانها الزمام و القوام ، فتمسكوا بوثائقها، و اعتصموا بحقائقها، تؤ ل بكم الى اءكنان الداعة و اءوطان السعة .

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم ؛ زيرا كه تقوا زمام و قوام است ، پس به رشته هاى آن بياويزيد و به حقايقش چنگ زنيد تا شما را به سرمنزل آسايش و جايگاه هاى رفاه برساند. (1452)

1459. پناهگاه محكم بشر

اعلموا عبادالله ! اءن التقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل ... اءلا و بالتقوى تقطع حمة الخطايا .

اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوا پناهگاهى محكم و استوار است و بدكارى و گناه حصارى ذلت آور است ... آگاه باشيد كه با پرهيزگارى مى توان زهر گناهان را از بين برد. (1453)

1460. پرهيزگارى و سلامتى بدن

اءلا اءفضل من صحة البدن تقوى القلب .

آگاه باشيد كه پرهيزگارى دل ، از صحت بدن بالاتر است . (1454)

1461. زايل كننده پرهيزگارى

من كثر كلامه كثر خطؤ ه ، و من كثر خطؤ ه قل حياؤ ه ، و من قل حياؤ ه قل ورعه ، و من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار .

آن كه زياد حرف بزند اشتباهش زياد خواهد بود و آن كه اشتباهش زياد گردد حيا و شرمش كم شود و كسى كه شرمش كم شود، پرهيزگارى اش كم شود و آن كه پرهيزگارى اش كم گردد قلبش بميرد و آن كه قلبش بميرد داخل جهنم شود.

1462. جلوگيرى از سقوط در مهلكه (1455)

الزهد ثروة ، و الورع جنة .

زهد ثروت ، و پرهيزگارى سپر (از سقوط در مهلكه ها) است . (1456)

1463. انسان پارسا

قال عليه السلام لهمام فى وصف المتقين : اءرادتهم الدنيا فلم يريدوها .

به همام در توصيف پرهيزگاران مى فرمايد: دنيا آنان را خواست ، اما آنان دنيا را نخواستند. (1457)

1464. سرور اخلاق

التقى رئيس الاخلاق .

پرهيزگارى ، سرور و رئيس اخلاق است . (1458)

1465. بزرگى و پرهيزكارى

لا كرم كالتقوى .

هيچ بزرگى و ارجمندى به پاى پرهيزگارى نرسد. (1459)

1466. نشانه ايمان

الايمان اءن تؤ ثر الصدق حيث يضرك ، على الكذب حيث ينفعك ، و الا يكون فى حديثك فضل عن عملك ، و اءن تتقى الله فى حديث غيرك .

نشانه ايمان آن است كه راستگويى را در آن جا كه به زيان توست به دروغ گويى كه به سود توست برگزينى ، بيش از آن چه عمل مى كنى نگويى و در نقل حديث از ديگران تقواى الهى را منظور دارى . (1460)

1467. عمل در درگاه خداوند

لا يقل عمل مع التقوى ، و كيف يقل ما يتقبل ؟

هيچ كارى كه باتقوا همراه است كم محسوب نشود، چگونه مى توان كم شمرد آن عملى كه قبول درگاه حق شده است ؟

1468. حالات پرهيزگاران (1461)

فى صفة المتقين : غضوا اءبصارهم عما حرم الله عليهم ، و وقفوا اءسماعهم على العالم النافع لهم .

در صفت مردم باتقوا فرمود:

چشمان خود را از آن چه كه به آنان تحريم فرموده است پوشيدند و گوش هاى خود را به آن علم كه براى آنان سودمند است فرا دادند. (1462)

1469. تقوا، دواى درد جان ها

ان تقوى الله دواء داء قلوبكم ، و بصر عمى اءفئدتكم ، و شفاء مرض اءجسادكم .

همانا تقواى خداوندى براى شما دواى درددل ها است و چشمى براى كورى دل ها و شفاى بيمارى جسدها. (1463)

1470. توصيه به تقواى الهى

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله التى هى الزاد و بها المعاذ: زاد مبلغ ، و معاذ منجح .

اى بندگان خدا! من شما را به تقوا و پرهيز از خشم خدا سفارش مى كنم . تقوايى كه توشه آخرت است و به وسيله آن پناه يافتن از عذاب الهى حاصل مى گردد، توشه اى رساننده انسان به سعادت و پناهگاهى رستگارى آور. (1464)

1471. اثرات پرهيزگارى

من اءخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعد دنوها... و هطلت عليه الكرامة بعد قحوطها، و تحدبت عليه الرحمة بعد نفورها، و تفرجت عليه النعم بعد نضوبها، و بلت عليه البركة بعد ارذاذها .

هر كس تقوا را پيشه ساخت ، سختى ها از وى دور و ناپديد شد. كرامت بر او باريدن گرفت ، پس از آن كه از وى بريده بود و رحمت خداوندى با لطف و محبت به او روى آورد پس از فرار و نفرت از وى و چشمه سارهاى نعمت ها براى او شكافت و روان گشت ، بعد از فروكش كردن و ناياب شدن آن ها و باران بركت پس از كم شدن آن بر او باريدن گرفت .

1472. نكوهش دنيا (1465)

لا خير فى شى ء من اءزوادها الا التقوى .

خير و خوبى در هيچ يك از توشه هاى دنيا نيست مگر در تقوا و پرهيزگارى .(1466)

1473. نگريستن به نشانه هاى تقوا

اءين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى ، و الابصار اللامحة الى النار التقوى !

كجا هستند (و يا چه شدند) آن عقولى كه از انوار هدايت روشنى ها كسب كرده اند؟ و كجا هستند آن ديده هاى ديده ور كه به نشانه هاى تقوا مى نگرند؟(1467)

1474. رابطه تقوا و خصومت

لا يستطيع اءن يتقى الله من خاصم .

هر كس كه در خصومت مبالغه كند نمى تواند تقوا براى خدا داشته باشد. (1468)

1475. پند تقوا

و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنة زمرا قد اءمن العذاب ، و انقطع العتاب . و زحرحوا عن النار. و اطماءنت بهم الدار، و رضوا المثوى و القرار. الذين كانت اعمالهم فى الدنيا زاكية . و اءعينهم باكية . و كان ليلهم فى دنياهم نهارا، تخشعا و استغفارا؛ و كان نهار هم ليلا، توحشا و انقطاعا. فجعل الله لهم الجنة مآبا، و الجزاء ثوابا، و كانوا اءحق بها و اءهلها فى ملك دائم ، و نعيم قائم .

و آنان كه تقوا ورزيدند، گروه گروه رهسپار بهشت شدند در امنيت از عذاب و انقطاع از ملامت . آنان از آتش بركنار گشتند و در جايگاه امن و آرامش قرار يافتند و به آن منزلگاه ابدى و قرارگاه جاودانى خشنود گشتند.

اينان كسانى بودند كه اعمالشان پاكيزه و چشمانشان (از ترس خطاها) گريان بود.

شب تاريك به جهت بيدارى هاى با خشوع و استغفار در زندگى دنيوى بريا آنان روز بود و روزشان به جهت وحشت از ارتكاب زشتى ها و انقطاع از پيشگاه خداوندى شب ظلمانى . خداوند بهشت را براى آنان منزلگاه نهايى و ثواب را پاداش قرار داد كه سزاوارش بودند و شايسته همنشينى با بهشتيان ، در ملكى ابدى و نعمت هايى پايدار. (1469)

1476. نكوهش طمع

فى صفة المتقين : فمن علامة اءحدهم انك ترى له قوة فى دين ... و صبرا فى شدة ، و طلبا فى حلال . و نشاطا فى هدى . و تحرجا عن طمع .

در توصيف پرهيزگاران مى فرمايد:

از علامت هاى هر يك از اين مردم تزكيه شده اين است كه در او قوت در دين مى بينى و صبر در

سختى و طلب روزى حلال و نشاط در هدايت و دورى از طمع . (1470)

1477. تقواى خاشعانه

اتقوا الله تقية من سمع فخشع ، واقترف فاعترف ، و وجل فعمل ، و حاذر فبادر، و اءيقن فاءحسن ، و عبر فاعتبر .

به خدا تقوا بورزيد، تقواى كسى كه شنيد و خشوع كرد، گناه اندوخت و اعتراف كرد، ترسيد و عمل نمود، حذر كرد و به انجام اعمال نيكو مبادرت ورزيد، به مقام يقين رسيد و به نيكوكارى پرداخت ، وسيله عبرت بر او عرضه شد و عبرت گرفت . (1471)

1478. راه روشنى به سوى بهشت

ان التقوى فى اليوم الحرز و الجنة ، و فى غد الطريق الجنة مسلكها واضح ، و سالكها رابح .

تقوا امروز نگه دارنده و سپرى در برابر آلودگى ها است و فردا راهى است به سوى بهشت . مسير تقوا روشن است و رونده آن راه ، برنده سود. (1472)

1479. تواضع متقين

فى صفة المتقين : اذا زكى اءحد منهم خاف مما يقال له ، فيقول : اءنا اءعلم بنفسى من غيرى ، و ربى اءعلم بى منى بنفسى ! اللهم لا تؤ اخذنى بما يقولون ، واجعلنى اءفضل مما يظنون ، واغفرلى ما لا يعلمون !

در اوصاف متقين فرمود: در آن هنگام كه از يكى از اين دلباختگان كمال تعريف و تمجيد شود، از آن چه كه درباره اش گفته مى شود، مى ترسد؛ لذا در برابر تعظيم كننده مى گويد: من به نفس خود از ديگران داناترم و پروردگار من به نفس من داناتر از من است . بارخدايا! مرا درباره آن چه كه به من مى گويند مؤ اخذه مفرما و مرا از آن كه مى گويند برتر فرما و آن چه را كه درباره من نمى دانند براى من ببخش و عفو فرما. (1473)

1480. رابطه تقوا و حفظ زبان

والله ما اءرى عبدا يتقى تقوى تنفعه حتى يخزن لسانه .

سوگند به خدا، من بنده اى را نمى بينم كه تقواورزيدن سودى به حال او داشته باشدت ، مگر اين كه زبان خود را حفظ كند. (1474)

1481. دو توصيه مهم

اءوصيكم ، اءيها الناس ! بتقوى الله و كثرة حمده على آلائه اليكم .

اى مردم ! شما را توصيه مى كنم به تقواى الهى و كثرت ستايش خداوند براى عطايابى كه به شما نازل نموده . (1475)

1482. بندگان شكرگزار خداوند

اءوصيكم بتقوى الله فانها حق الله عليكم ... لم تبرح عارضه نفسها على الامم الماضين منكم ، والغابرين لحاجتهم اليها غدا، اذا اءعاد الله ما اءبدى ، و اءخذ ما اءعطى ، و ساءل عما اءسدى . فما اءقل من قبلها و حملها حق حملها! اءولئك الاقلون عددا .

شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم ؛ زيرا تقوا حق خداوندى بر ذمه شما است . همواره تقواى خود را بر اقوام و ملل گذشته و پوسيده در زير خاك ها عرضه نموده است ؛ زيرا فردا همه آنان به نتايج آن صفت سازنده نيازمند خواهند بود و در آن هنگام كه خداوند آن چه را كه ايجاد كرده بود برگرداند و آن چه را كه داده بود باز گيرد و از احسانى كه فرموده بود سؤ ال كند، پس چه اندك اند كسانى كه تقوا را قبول كنند و آن چنان كه شايسته تقوا است به آن عمل كنند. آنان در شمارش در اقليت اند و آنان هستند كه خداوند سبحان در كتاب عزيزش توصيف نموده است . آن جا كه مى فرمايد: و اندك اند بندگان شكرگزار من . (1476)

1483. شستشوى گناهان باتقوا

اءوصيكم بتقوى الله ... و اءشعروها قلوبكم ، و ارحضوا بها ذنوبكم ... اءلا فصونوها و تصونوا بها .

شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم ؛ و آن را به دل هايتان قابل پذيرش و اشعار بداريد و گناهانتان را به وسيله تقوا بشوييد. تقوا را از آلودگى ها حفظ كنيد تا به وسيله آن محفوظ و مصون از انحرافات شويد. (1477)

1484. وصيت به تقوا

اءوصيكم بتقوى الله اءعذر بما اءنذر، و احتج بما نهج .

من شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم كه (بابلاغ نتايج ناگوار اعمال زشت به وسيله پيامبران و براهين وجدانى ) جاى عذرى نگذاشته است و با طرق روشنى كه پيش پاى شما گسترده احتجاج نموده است . (1478)

1485. حق تقوا

اتقوا الله تقية من شمر تجريدا وجدا تشميرا، و كمش فى مهل ، و بادر عن وجل ، و نظر فى كرة الموئل و عاقبة المصدر و مغبة المرجع .

تقوى بورزيد به خداوند، مانند تقوى كسى كه براى قطع علاقه از تمايلاتى نفسانى دامن همت به كمر زده و در آمادگى نهايت كوشش را به كار بسته و با حفظ متانت روح مركب حركت را سخت رانده و با احساس بيم و هراس پيش دستى نموده و به مقصد نهايى و پايان كار و عاقبتى كه به آن خواهد رسيد نگريسته است . (1479)

1486. وصيت به پرهيزگارى

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله الذى اءلبسكم الرياش و اءسبغ عليكم المعاش .

اى بندگان خدا! شما را به تقوى خدايى كه لباس بر شما پوشاند و معيشت را براى شما فراهم فرمود توصيه مى كنم .

1487. در سايه پيشگاه خداوندى (1480)

اعلموا! اءنه من يتق الله يجعل مخرجا من الفتن ، و نورا من الظلم ، و يخلده فيما اشتهت نفسه ، و ينزله منزل الكرامة عنده . فى دار اصطنعها لنفسه . ظلها عرشه . و نورها بهجته . و زوارها ملائكته . و رفقاؤ ها رسله .

بدانيد كه هر كس براى خداوند تقوا بورزيد، خداوند براى او راه نجات از فتنه ها را قرار مى دهد و نورى رها سازنده از تاريكى ها را. و خداوند انسان باتقوا را در آن موقعيت كه نفسش آن را مى خواهد جاودان مى دارد و او را در جايگاه كرامت در نزد خود در مقامى كه براى پيشگاه خود ساخته است فرود مى آورد، سايه آن پيشگاه عظمت عرش اوست و نور آن جلوه اى از جمالش . زائران آن فرشتگان خداوندى و دوستانش رسولان او. (1481)

1488. تقواى اولياء خدا

ان تقوى الله حمت اءولياء الله محارمه ، و اءلزمت قلوبهم مخافته ، حتى اءسهرت لياليهم ، و اءظماء هواجرهم . فاءخذوا الراحة بالنصب ، و الرى بالظما. و استقربوا الاجل فبادروا العمل .

قطعى است كه تقواى الهى اولياء خدا را از ارتكاب محرماتش بازداشت و خوف الهى را به دل هاى آنان ملازم نمود تا آنان را به بيدارى در شب وادار كرد و به تشنگى در روزهاى گرم آنان آسايش در آخرت را با قبول مشقت در دنيا به دست آوردند و سيرابى (از چشمه سارهاى ابديت را) با قبول تشنگى (در اين دنياى گذران ) هم آنان مدت عمر را نزديك تلقى نمودند و در نتيجه پيشدستى به عمل نمودند. (1482)

1489. كليد هدايت

ذمتى بما اءقول رهينة ، و انا به زعيم . ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تفحم الشبهات ... الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اءهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار. الا و ان التقوى مطايا ذلل ، حمل عليها اءهلها، و اءعطوا اءزمتها، فاءوردتهم الجنة .

تعهد خود را در گرو سخنى كه مى گويم قرار مى دهم و ضمانت آن را بر عهده مى گيرم ، كسى كه اندرزها و وسايل تجربه كيفرهاى پيش رويش را بر وى آشكار بسازد خويشتن دارى و تقوا او را از تجاوز و ارتكاب اشتباهات باز مى دارد.

به شما هشدار مى دهم ! خطاهايى كه مردم مرتكب مى شوند، چونان اسب ها چموش اند كه خطاكاران سوار بر آن ها گشته با افسارهايى از دست رفته در بيراهه ها و سنگلاخ ها مى

تازند. پايان اين تاخت و تاز طغيانگرانه آتش است . آگاه باشيد! اوصاف تقوا چونان مركب هايى رامند، كه انسان متقى بر آن ها سوار گشته زمام به دست ، راهى بهشت الهى اند.

1490. تقوا بورزيد از اين پروردگار (1483)

اءوصيكم بتقوى الله الذى ابتداء خلقكم ، و اليه يكون معادكم ، و به نجاح طلبتكم ، و اليه منتهى رغبتكم ، و نحوه قصد سبيلكم .

من توصيه مى كنم شما را به تقواى خداوندى كه آفرينش شما را آغاز كرد و به سوى او است برگشت شما. و از او است توفيق براى وصول به مطلوبتان ، و به سوى است نهايت رغبت شما و پيشگاه او است راه صحيح . (1484)

1491. كليد رستگارى

ان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيرة معاد، و عتق من كل ملكة ، و نجاة من كل هلكة . بها ينجح الطالب ، و ينجو الهارب ، و تنال الرغائب .

قطعى است كه تقواى الهى كليد رستگارى است و ذخيره براى قيامت ، و آزادى از هر عادت ثابت ، و نجات از هر گونه هلاكت به وسيله تقوا است كه هر جوينده به مقصود خود رسد و هر گريزان نجات پيدا كند و با اين صفت شريف است كه براى هر آرمان توفيق وصول حاصل آيد. (1485)

1492. دو سفارش عظيم

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله ، و اءحذركم اءهل النفاق

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم و از اهل نفاق برحذر مى دارم . (1486)

1493. برحذر از دنيا و پيشه گرفتن تقوا

اءوصيكم عبادالله ، بتقوى الله ، و اءحذركم الدنيا .

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم و از دنيا برحذر مى دارم . (1487)

1494. نيرومندى بوسيله پرهيزگارى

قطعوا علائق الدنيا، و استظهروا بزاد التقوى

پيوندهاى دنيا را از خويشتن ببريد و با توشه پرهيزگارى خود را نيرومند گردانيد. (1488)

1495. شفاى بيمارى ها با تقوا

اءوصيكم بتقوى الله ... اءيقضوا بها نومكم ، و اقطعوا بها يومكم ، و اءشعروها قلوبكم ، و ارحضوا بها ذنوبكم ، و داووا بها الاسقام ، و بادروا بها الحمام .

شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم . به وسيله تقوا خودتان را از خواب بيدار سازيد و روز خود را به پايان برسانيد و آن را به دل هايتان قابل پذيرش و اشعار بدانيد و گناهانتان را به وسيله تقوا بشوييد و درون را از لوث معاصى پاك بسازيد و بيمارى هايتان را با اين دوا درمان كنيد و با همين صفت به پيشواز مرگ برويد. (1489)

1496. زنده بودن مثل ها

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله الذى ضرب الامثال ، و وقت لكم الاجال .

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى توصيف مى كنم كه مثل ها براى شما زده است و مدت زندگى شما را تعيين فرموده است . (1490)

1497. صفات پرهيزگار

فى صفة المتقى : فى الزلازل وقور، و فى المكاره صبور، و فى الرخاء شكور .

(پرهيزگار) در مقابل حوادث اضطراب انگيز و لرزاننده باوقار و پابرجاست و در ناگوارى ها شكيبا و در موقع آسايش سپاسگزار. (1491)

1498. بهترين وصيت

اءوصيكم عبادالله بتقوى الله ؛ فانها خير ما تواصى العباد به ، و خير عواقب الامور عندالله .

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم ؛ زيرا وصيت به تقوابهترين وصيتى است كه مردم درباره يكديگر انجام مى دهند و شايسته ترين عواقب امور (پايان همه امور زندگى ) است در نزد خدا. (1492)

1499. نفس مطيع

اتقوا الله الذى نفعكم بموعظته ، و وعظكم برسالته ، و امتن عليكم بنعمته . فعبدوا اءنفسكم لعبادته ، و اخرجوا اليه من حق طاعته .

تقوا بورزيد براى خدا كه شما را با پند خود منفعت داد و با رسالت پيامبرش شما را نصيحت نمود و با نعمتش به شما احسان فرمود. نفس خود را براى عبادت خداوندى رام و مطيع بسازيد و حركت كنيد به سوى خداوندى با اطاعتى كه شايسته او است . (1493)

1500. تقوا بورز هر چند اندك !

اتق الله بعض التقى و ان قل ، و اجعل بينك و بين الله سترا و ان رق .

تقوا به خدا بورز، اگرچه اندك باشد و مابين خود و خدا پرده اى قرار بده اگرچه نازك باشد. (1494)

1501. علائم صفات متقين

من علامة اءحدهم اءنك ترى له قوة فى دين ، و حزما فى لين ، و ايمانا فى يقين ، و حرصا فى علم ، و علما فى حلم .

از علائم صفات متقين اين است كه مى بينى در آن ها قوت و قدرت نيروى دين را و جديت در عين نرمى و ايمان تواءم با يقين و حريص بودن در كسب علم و حليم بودن در عين عالم بودن . (1495)

1502. كيفيت تقواى الهى

اتقوا الله عبادالله ؛ تقية ذى لب شغل التفكر قلبه ... و ظلف الزهد شهواته .

اى بندگان خدا! به خدا تقوا بورزيد تقواى خردمند كه تفكر قلبش را به خود مشغول داشته و زهد و پارسايى از شهوات او جلوگيرى كرده است . (1496)

1503. تحريك براى عمل

العمل العمل ، ثم النهاية النهاية ، و الاستقامة الاستقامة ، ثم الصبر الصبر، و الورع و الورع !

اهتمام بورزيد به كار، برخيزيد براى كار، سپس كار را ناتمام نگذاريد و به پايان برسانيد و در تصميمى كه گرفتيد استقامت بورزيد، استقامت . شكيبا باشيد شكيبا. پرهيزگارى پيشه كنيد پرهيزگارى . (1497)

1504. پسنديده ترين وصايا

اءوصيك بتقوى الله اءى بنى و لزوم اءمره ، و عماره قلبك بذكره ، و الاعتصام بحبله ، و اءى سبب اءوثق من سبب بينك و بين الله ان اءنت اءخذت به ! اءخى قلبك بالموعظة ، و اءمته بالزهادة ، و قوة باليقين ، و نوره بالحكمة ، و ذلله بذكر الموت ، و قرره بالفناء، و بصره فجائع الدنيا... و اعلم يا بنى اءن اءحب ما اءنت اخذ به الى من وصيتى تقوى الله و الاقتصار على ما فرضه الله عليك ، و الاخذ بما مضى عليه الاولون من ابائك ، و الصالحون من اءهل بيتك .

فرزندم ! من تو را توصيه مى كنم به تقواى الهى و الزام به امر و آبادساختن قلب خود با ذكر او و چنگ زدن به طناب او و كدامين رشته ، اطمينان بخش تر است از رشته ميان تو و خدا اگر آن را بگيرى . قلبت را با موعظه زنده بدار و نفست را با اعراض از مزخرفات دنيا مهار كن و با يقين تقويت نما و با حكومت منور ساز و با ذكر مرگ خوارش كن و به اقرار به زوال و فنا وادارش كن و آن را به ناگوارى هاى دنيا بينا ساز، و بدان اى پسرم ! پسنديده ترين چيزى

كه از وصيت من مى توانى بگيرى تقواى الهى و بسنده كردن به آن چه خدا براى تو مقرر فرموده و پذيرش آن عقايد و اعمالى است كه نياكان گذشته و صلحاى خاندان تو آن ها را پذيرفته بودند. (1498)

1505. بهتر از تندرستى

اءلا اءفضل من صحة البدن ، تقوى القلب .

بدانيد كه پرهيزگارى دل ، بهتر از تندرستى است . (1499)

1506. انسان پرهيزگار

لو اءن السموات و الارضين كانتا على عبد رتقا ثم اتقى الله لجعل الله له منهما مخرجا !

اگر آسمان ها و زمين ها بر روى بنده اى بسته باشد، آنگاه او در راه خدا پرهيزگار باشد، سرانجام خداوند براى او گريزگاهى پديد آورد. (1500)

1507. ضرورت تقوا

اءيها الناس ! اتقوا الله فما خلق امرؤ عبثا فيلهو، و لا ترك سدى فيلغو !

اى مردم ! به خدا تقوى بورزيد و هيچ كس بيهوده آفريده نشده است تا بازى كند و بى اصل و تكليف هم رها نشده است . (1501)

1508. بهترين توشه سفر آخرت

عند رجوعه من صفين و اشرافه على القبور بظاهر الكوفة : يا اءهل الديار الموحشة ! و المحال المقفرة ! و القبور المظلمة ! يا اءهل التربة ! يا اءهل الغربة ! يا اءهل الوحدة ! يا اءهل الوحشة ! اءنتم لنا فرط سابق ، و نحن لكم تبع لاحق . اءما الدور فقد سكنت ، و اءما الازواج فقد نكحت ، و اءما الاموال فقد قسمت . هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم ؟

ثم التفت الى اءصحابه فقال : اءما لو اءذن لهم فى الكلام لاخبروكم اءن خير الزاد التقوى .

در حالى كه از جنگ صفين برگشته و بر گورهاى بيرون كوفه مشرف و متوجه شده بود فرمود: اى ساكنان سراهاى وحشتناك ! و محل هاى بى آب و گياه و خفتگان در گورهاى تاريك ! اى در خاك رفتگان ! اى دور از وطنان ! اى تنها ماندگان ! اى وحشت زدگان ! شما براى ما پيش افتادگانيد و ما به دنبال شما آيندگانيم و به شما ملحق شوندگانيم ، اما (بدانيد كه ) در سراهاى شما، ديگران ساكن شدند، زنانتان با مردان ديگرى ازدواج كردند و اما اموالتان پس به تحقيق قسمت شد، اين خبرى بود كه ما از آن آگاه بوديم و شما براى ما چه خبرى داريد؟

(آن گاه اميرالمؤ منين عليه السلام رو به اصحاب

خود كرد و فرمود): اما اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده مى شد، هر آينه به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه براى سفر آخرت ، تقواى الهى است . (1502)

1509. اصالت تقوا

لا يهلك على التقوى سنخ اءصل ، و لا يظماء عليها زرع قوم .

اصل ريشه اى كه بر تقوا روييده هلاك نمى شود و زراعت قومى كه در زمين تقوا كاشته شده از تشنگى نخواهد خشكيد.

1510. عاقبت بى تقوايى (1503)

من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار .

هر كسى كه پارسايى اش كاستى گيرد، دلش بميرد و آن كس كه دلش بميرد، داخل دوزخ شود. (1504)

1511. ره توشه تقوا

... و مصابيح لبطون قبوركم ، و سكنا لطول وحشتكم ، و نفسا لكرب مواطنكم .

(تقواى را) چراغى در دل قبر و آرامشى براى وحشت بى پايان و راه فراخى براى مواضع غم و اندوه خويش قرار دهيد.

1512. دوستى و دشمنى پرهيزگار (1505)

فى صفة المتقين : بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه ، دنوه ممن دنا منه لين و رحمة ، ليس تباعده بكبر و عظمة ، و لا دنوه بمكر و خديعة .

(متقين ) اگر از كسى كه از وى كناره گيرى كرده است دورى گزيند بر مبناى پارسايى و پاكى از آلودگى ها است و نزديكى وى با كسى كه به او نزديك است از روى نرمش و رحمت است . نه دورى از كسى مبتنى بر كبر و خودبزرگ بينى او است و نه نزديكى او به كسى از راه حيله پردازى و فريب كارى است . (1506)

1513. طالب دنيابودن

اءوصيكما بتقوى الله ، و اءن لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما، و لا تاءسفا على شى ء منها زوى عنكما، و قولا بالحق ، و اعملا للاجر، و كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا. اءوصيكما، و جميع ولدى و اءهلى و من بلغه كتابى ، بتقوى الله ، و نظم اءمركم .

شما را به تقواى الهى توصيه مى كنم و دنيا را نخواهيد اگرچه دنيا شما را طلب كند و به هر آن چه از دست شما برود تاءسف نخوريد و سخن بر حق بگوييد و عمل براى پاداش آخرت كنيد و دشمن ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد. شما و همه فرزندان و دودمانم و هر كسى را كه نامه من به او برسد توصيه مى كنم به تقواى الهى و نظم در امور خويش .

1514. روح و بدن متقين (1507)

صحبوا الدنيا باءبدان اءرواحها معلقه بالمحل الاعلى .

(متقين ) با بدن هايى در اين جهان زندگى مى كنند اما روح آن ها به جايگاهى بس اعلى وابسته است . (1508)

بخش هشتم : شك و يقين

1515. مظلوم شدن عيب نيست مادامى كه ...

ما على المسلم من غضاضة من اءن يكون مظلما ما لم يكن شاكا فى دينه ، و لامرتابا بيقينه !

براى يك مسلمان ، مظلوم واقع شدن عيب و نقص نيست ، مادامى كه در دين خود شك نياورد و به يقين خود ترديد نكند. (1509)

1516. بازدارنده شبهات

من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات ، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات .

هر كس از كيفرهايى كه بر سر پيشينيانش آمده است عبرت گيرد، تقوا و پرهيزگارى او را از فروافتادن در ورطه شبهات باز دارد. (1510)

1517. شك در حق

بعد قتل طلحة و الزبير : اليوم اءنطق لكم العجماء ذات البيان . عزب راءى امرى تخلف عنى ! ما شككت فى الحق مذ اءريته .

بعد از كشته شدن طلحه و زبير فرمود: امروز آشكار و رسا با شما سخن مى گويم : دور باد انديشه كسى كه از من سرپيچيد! از زمانى كه حق به من نمايانده شده در آن شك نكرده ام . (1511)

1518. حال اولياى خدا هنگام شك

انما سميت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق ، فاءما اءولياءالله فصياؤ هم فيها اليقين ، و دليلهم سمت الهدى ، و اءما اءعداءالله فدعاؤ هم فيها الضلال ، و دليلهم العمى .

شبهه به اين دليل شبهه ناميده شده كه شبيه حق است ، اما اولياى خدا در هنگام شبهه روشنايى راهشان يقين است و راهنمايشان راه راست ، ولى دشمنان خدا به گاه شبهه دعوتشان گمراهى است و راهنمايشان كورى . (1512)

1519. خطر بدعت هاى شبهه ناك

ان المبتدعات المشتبهات هن المهلكات الا ما حفظ الله منها .

همانا بدعت هاى شبهه ناك نابودكننده اند، مگر اين كه خداوند (انسان را) از آن ها حفظ كند. (1513)

1520. نتيجه شك

والله لقد اعترض الشك و دخل اليقين ، حتى كاءن الذى ضمن لكم قد فرض عليكم ، و كاءن الذى قد فرض عليكم قد وضع عنكم .

به خدا سوگند، كه شك عارض گشته و يقين تباه شده است ، به طورى كه آن چه براى شما تضمين گشته (يعنى روزى ) گويا (تلاش در راه كسب آن ) بر شما واجب است و آن چه بر شما واجب گشته ، گويى از دوش شما برداشته شده است .

1521. آثار مخرب شبهه (1514)

احذر الشبهة و اشتمالها على لبستها؛ فان الفتنة طالما اءغدفت جلابيها، و اءغشت الابصار ظلمتها .

در نامه خود به معاويه مى فرمايد: از شبهه و اشتباه افكنى هاى آن بپرهيز؛ زيرا ديرزمانى است كه فتنه پرده هاى سياه خود را گسترده و تاريكى آن ديدگان را فرو پوشانده است . (1515)

1522. اقدام به گاه يقين

لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا. اذا عملتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاءقدموا .

دانش خود را به نادانى و يقين خود را به دودلى تبديل نكنيد، هرگاه دانستيد، به كار بنديد و هرگاه به كارى يقين پيدا كرديد، اقدام كنيد. (1516)

1523. عاملين به شبهات

(اءهل الضلال ) يعملون فى الشبهات ، و يسيرون فى الشهوات .

(گمراهان ) به شبهه ها عمل مى كنند و در گرداب شهوت ها غوطه ورند. (1517)

1524. همراه با جماعتى و شبيه به آنان

ان لم تكن حليما فتحلم ؛ فانه قل من تشبه بقوم ، الا اءوشك اءن يكون منهم .

اگر خويشتن دار نيستى ، پس خود را به صورت آن درآور؛ زيرا كم است كه كسى خود را شبيه جمعيتى بكند و از آنان به شمار نيايد. (1518)

1525. شك به خداوند.

عجبت لمن شك فى الله ، و هو يرى خلق الله .

در شگفتم از كسى كه درباره خدا شك كند، در حالى كه آفريده هاى خدا را مى بيند. (1519)

1526. تقويت قلب

اءحى قلبك بالموعظة ، و اءمته بالزهادة ، و قوة باليقين .

قلبت را با موعظه زنده بدار و نفست را با اعراض از مزخرفات دنيا و با يقين تقويت نما. (1520)

1527. يقين و مقصود

باليقين تدرك الغاية القصوى .

با يقين به بالاترين درجه مقصود مى توان رسيد. (1521)

1528. بخش هاى شك

الشك على اءربع شعب : على التمارى و الهول و التردد و الاستسلام : فمن جعل المراء ديدنا لم يصبح ليله ؛ و من هاله ما بين يديه نكص على عقبيه ؛ و من تردد فى الريب وطئته سنابك الشياطين ، و من استسلم لهلكة الدنيا و الاخرة هلك فيهما .

شك بر چهار چيز است : جدال و ستيزگى ، ترس ، ترديد و خودباختگى ، كسى كه جدال را شيوه خود ساخت ، هرگز از تاريكى جهل به روشنايى يقين نرسد و هر كس از آينده بترسد به قهقرا برگردد و از پيشروى بازماند و كسى كه در ترديد باشد نتواند تصميم بگيرد، زير سم شيطان ها پايمال خواهد شد و كسى كه در برابر وسائل هلاكت دنيا و آخرت خودباخته شود، در هر دو جهان هلاك خواهد شد. (1522)

1529. انتظار خصلت هاى پسنديده

اذا كان فى رجل خلة رائقة ، فانتظروا اءخواتها .

اگر در وجود كسى خصلتى پسنديده باشد، انتظار خصلت هاى پسنديده ديگرى را نيز در او داشته باشيد. (1523)

1530. شناخت حوادث و پندآموزى از آن

اليقين منها (من دعائم الايمان ) على اءربع شعب : على بصره الفطنة ، و تاءول الحكمة ، و موعظة العبرة ؛ و سنة الاولين : فمن تبصر فى القطنة تبينت له الحكمة ؛ و من تبينت له الحكمة عرف العبرة ؛ و من عرف العبره فكاءنما كان فى الاولين .

يقين (كه از پايه هاى ايمان است ) بر چهار شعبه است : بر بينايى هوش ، درك حقايق ، پندآموزى از حوادث عبرت آور و توجه به روش پيشينيان . كسى كه هوش بينا دارد، دقايق امور برايش روشن مى شود كه دقايق امور برايش روشن شد، حوادث پندآور را بشناسد و كسى كه حوادث پندآور را شناخت ، گويا تجربه آموخته است . (1524)

1531. حق يقين

هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة ، و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما استعوره المترفون ، و اءنسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنيا باءبدان اءرواحها معلقة بالمحل الاعلى . اءولئك خلفاءالله فى اءرضه ، و الدعاة الى دينه . آه آه شوقا الى رؤ يتهم !

علم با حقيقت بينايى به آنان روى آورد و آنان با روح يقين با آن ارتباط برقرار نمودند و آن چه كه خودكامگان مشكل ديده اند براى آنان آسان بوده و با آن چه نادانان از آن وحشت كرده اند انس و الفت گرفتند و با اين دنيا با بدن هايشان ارتباط برقرار كردند، در حالى كه ارواح آنان از محل اعلا آويزان است . آنان هستند جانشينان خداوندى در روى زمين و دعوت كنندگان به دينش . آه آه چه اشتياقى به ديدار آنان دارم ! (1525)

1532. راسخ در دين

انى لعلى يقين من ربى ، و غير شبهة من دينى .

من به پروردگارم يقين دارم و در دين و آيين خود گرفتار شبهه نيستم . (1526)

1533. بالاترين پارسايى

لا ورع كالوقوف عند الشبهة .

هيچ گونه پارسايى همچون پرهيز از شبهات نيست . (1527)

1534. گمان خوب

من ظن بك خيرا فصدق ظنه .

هركه به تو به خوش گمان است گمانش را درست درآور. (1528)

1535. محبوب ترين بندگان خدا

عبادالله ! ان من اءحب عبادالله اليه عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ؛ فرهر مصباح الهدى فى قلبه ... قد اءبصر طريقه ، و سلك سبيله ، و عرف مناره ، و قطع غماره ، و استمسك من العرى باءوثقها، و من الحبال باءمتنها، فهو من اليقين على مثل ضوء الشمس .

اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد. (اين انسان مورد عنايت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نمود و پوشاكى از بيم خود پوشيد بينايى را به براهين روشن شناخت و از فرورفتن در شهوات برجست و از وسايل نجات به استوارترين آن ها و از طناب هاى نهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد. درجه يقين او همانند نور خورشيد پرفروغ گشت . (1529)

بخش نهم : حلال و حرام خداوندى

1536. اهميت حلال و حرام

اءما بعد يا ابن حنيف ! فقد بلغنى اءن رجلا من فتيه اءهل البصرة دعاك الى ماءدبة فاءسرعت اليها تستطاب لك الالوان ، و تنقل اليك الجفان . و ما ظننك اءنك تجيب الى طعام قوم ، عائلهم مجفو. و غنيهم مدعو. فانظر الى ما تقضمه من هذا المقضم ، فما اشتبه عليك علمه فالفظه ، و ما اءيقنت بطيب وجوهه فنل منه .

در نامه اى به عثمان بن حنيف ، كارگزار خود را در بصره ، مى فرمايد: اى پسر حنيف ! به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را به وليمه اى دعوت كرده و تو به آن شتافته اى ... پس ،

بنگر كه بر سر اين سفره بر چه غذايى دندان مى نهى ، آن چه را كه حلال و حرامش بر تو آشكار نيست ، از دهان بيرون افكن و آن چه را به پاكى راه هاى فراهم آوردنش يقين دارى بخور. (1530)

1537. خوشا به آن كه ...

طوبى لمن ذل نفسه ، و طاب كسبه ، و صلحت سربرته ، و حسنت خليقته ، و اءنفق الفضل من ماله ، و اءمسك الفضل من لسانه .

خوشا به حال كسى كه در پيش خود فروتن باشد و كسب و كارش را پاك و درونش را صالح و خرج و اخلاقش را شايسته نمود، از مازاد بر مصرف زندگى انفاق كند و زبانش را از باده گويى حفظ كرد. (1531)

1538. اخلاق و فداكارى

يا كميل ! مر اءهلك اءن يروحوا فى كسب المكارم ، و يدلجوا فى حاجة من هو نائم .

اى كميل ! به خانواده خود فرمان ده كه دو روز به دنبال كسب مكارم اخلاق روند و در شب نياز كسى را كه خفته است برآورند. (1532)

1539. اميدهاى بر باد رفته

معاشر الناس (المسلمين )! اتقوا الله . فكم من مؤ مل ما لا يبلغه ، و بان ما لا يسكنه ، و جامع ما سوف يتركه .

اى مردم (مسلمان )! از خدا بترسيد؛ زيرا بسا كسى كه اميد و آرزويى دارد و به آن نمى رسد و بنايى مى سازد و در آن سكونت نمى كند و مالى گرد مى آورد و به زودى آن را رها مى كند (و مى رود). (1533)

1540. ضامن ويرانى خانه

الحجر الغصيب فى الدار رهن على خرابها .

وجود سنگ غصبى در خانه ، ضامن ويرانى آن خانه است . (1534)

1541. دورى از محرمات

من اءشفق من النار اجتنب المحرمات .

كسى كه از آتش جهنم بيمناك باشد از محرمات دورى جويد. (1535)

1542. تعريف زهد

اءيها الناس ! الزهادة قصر الامل ، و الشكر عند النعم ، و التورع عند المحارم .

اى مردم ! زهد، كوتاهى آرزو، شكر و سپاس در برابر نعمت ها و پارسايى در برابر محرمات الهى است . (1536)

بخش دهم : حيثيت و آبرو

1543. تشبيه آبرو

ماء وجهك جامد يقطره السوال ، فانظر عند من تقطره .

آبروى تو يخ بسته است كه سؤ ال و خواهش آنرا قطره قطره مى چكاند. پس ، بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مى چكانى !؟ (1537)

1544. نيازخواهى از نااهل

فوت الحاجة ، اءهون من طلبها الى غير اءهلها.

با نيازمندى به سربردن آسان تر است تا دست نياز به سوى نااهل درازكردن .(1538)

1545. پرهيز از جدال

من ضن بعرضه فليدع المراء.

كسى كه به آبروى خود علاقه مند است بايد مجادله را رها كند. (1539)

1546. خوددارى از لطمه زدن به حيثيت

من استطاع منكم اءن يلقى الله تعالى و هو نقى الراحة من دماء المسلمين و اءموالهم ، سليم اللسان من اءعراضهم ، فليفعل .

هر كس از شما، بتواند خداى تعالى را با دستى نيالوده به خون و اموال مسلمانان و زبانى سالم از لطمه زدن به آبروى آنان ديدار كند، چنين كند. (1540)

1547. حافظ آبروى انسان

الجود حارش الاعراض .

سخاوت حافظ و نگهدارنده آبروها است . (1541)

1548. قدر حيثيت انسان

قدر الرجل على قدر همته .

حيثيت انسان به قدر همت او است . (1542)

1549. حفظ آبرو

من كتابه الى الحارث الهمدانى : و لا تجعل عرضك غرضا لنبال القول .

در نامه خود به حارث همدانى مى فرمايد: آبروى خود را آماج تيرهاى سخن (مردم ) قرار مده ! (1543)

بخش يازدهم : عزت

1550. دنيا از نگاه مومن

انما ينظر المؤ من الى الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار، و يسمع فيها باءذن المقت و الابغاض .

همانا مؤ من دنيا را به ديده عبرت مى نگرد، شكم را به مقدار رفع نياز سير مى كند و آهنگ دلرباى آن را با گوش خشم و كينه مى شنود. (1544)

1551. فضيلت برتر

اذا حييت بتحية فحى باءحسن منها، و اذا اءسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها، والفضل مع ذلك للبادى .

چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستايش كن و چون به تو احسان كردند، بيشتر از آن ببخش . به هر حال پاداش بيشتر از آن آغازكننده است . (1545)

1552. رشد عزت در آدمى

حرس الله عبادة المؤ منين بالصلوات و الزكوات ، و مجاهدة الصيام فى الايام المفروضات ، تسكينا لاطرافهم ، و تخشيعا لابصارهم ، و تذليلا لƙYȘәǙŠ، و تخفيصا لقلوبهم ، و اذهابا للخيلاء عنهم ... انظروا الى ما فى هذه الافعال من قمح نواجم الفخر، و قدع طوالع الكبر !

خداوند متعال بندگان باايمان خود را از فريب كارى هاى شيطان به وسيله نماز و زكات دادن ها و مشقت به وسيله روزه گرفتن در روزهاى مقرر (رمضان مبارك ) و براى ايجاد آرامش در اعضاى آنان و براى خاشع نمودن چشمان و رام كردن نفس ها و تواضع دل ها و از بين بردن تكبر در وجود آنان مصون مى دارد. بنگريد در اين كارها (كه به عنوان دستورات خداوندى انجام مى دهيد) كه چگونه شاخ ها و ديگر جوانه هاى فخر را كه در درون آدمى سرمى كشند ريشه مى كند و از سر برآوردن نمودهاى خودپسندى جلوگيرى مى نمايد. (1546)

1553. عزت راستين

لا عز كالحلم .

عزتى چون بردبارى نيست . (1547)

1554. بالاترين عزت ها

لا عز اءعز من التقوى .

هيچ عزتى بالاتر از تقوى نيست . (1548)

1555. حد گفتن و نگفتن

لا تقل ما لا تعلم ، بل لا تقل كل ما تعلم ؛ فان الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامة .

آن چه را كه نمى دانى مگو، بلكه هر آن چه را هم كه مى دانى مگو، زيرا خداوند سبحان براى اعضاى تو تكاليفى را مقرر فرموده و در روز قيامت به وسيله آن ها بر تو احتجاج مى كند. (1549)

1556. عزت در اسلام

العرب اليوم ، و ان كانوا قليلا، فهم كثيرون بالاسلام ، عزيزون بالاجتماع !

امروز عرب ها، گر چه اندك شمارند به سبب اسلام فراوان اند و به خاطر همبستگى عزيز و نيرومندند. (1550)

1557. بى نيازى از پوزش

الاستغناء عن العذر، اءعز من الصدق به .

بى نياز از پوزش ، عزيزتر از پذيرش آن است . (1551)

1558. بالاترين نژاد

اءكرم الحسب ، حسن الخلق .

بالاترين حسب و نژاد، اخلاق پسنديده است . (1552)

بخش دوازدهم : عفت

1559. ارزش عفت

الحرفة مع العفة ، خير من الغنى مع الفجور .

تنگدستى همراه با عفت ، بهتر از توانگرى تواءم با زشتكارى است . (1553)

1560. حد پاكدامنى

قدر الرجل على قدر همته ... و عفته على قدر غيرته .

ارزش و اندازه مرد به اندازه همت او است و پاكدامنى او به اندازه غيرت اش . (1554)

1561. زينت فقر

العفاف زينة الفقر .

عفاف زينت فقر است . (1555)

1562. مايه پاكدامنى

من العصمة تعذر المعاصى .

ناتوانى بر گناه مايه پاكدامنى است . (1556)

1563. فرشته اى از فرشتگان حق

ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باءعظم اءجرا ممن قدر فعف : لكاد العفيف اءن يكون ملكا من الملائكة .

پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بيشتر نيست از پاداش كسى كه با تمام توش و توانش پاكدامن باشد؛ گويى كه شخص پاكدامن فرشته اى از فرشتگان خدا است . (1557)

1564. تشويق به عفت

الا و ان لكل ماءموم اماما، يقتدى به و يستضى ء بنور علمه ؛ اءلا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه ، اءلا و انكم لا تقدرون على ذلك ، و لكن اءعيونى بورع و اجتهاد، و عفة و سداد .

هان ! هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى كند و از نور دانش اش پرتو مى گيرد. بدانيد كه پيشواى شما از دنياى خود به دو جامه كهنه و فرسوده و از خوراكش به دو گرده نان بسنده كرده است . البته شما از عهده چنين كارى بر نمى آييد، اما با پارسايى و سختكوشى در عبادت و عفت و درستكارى مرا يارى كنيد. (1558)

بخش سيزدهم : زبان و گفتار

1565. زبان خيرخواه بهتر از مال

ان اللسان الصالح يجعله الله تعالى للمرء فى الناس ، خير له من المال يورثه من لا يحمده .

آگاه باشيد زبان خيرخواهى كه خداى تعالى براى انسان در ميان مردم قرار مى دهد، بهتر است از مالى كه او به عنان ارث براى كسى بگذارد كه سپاسش نمى كند. (1559)

1566. آمادگى گفتار

الا و ان اللسان بضعة من الانسان ، فلا يسعده القول اذا امتنع ، و لا يمهله النطق اذا اتسع .

هان ! بدانيد كه زبان پاره گوشتى از تن آدمى است ، هرگاه آمادگى در انسان نباشد زبان هم ياراى سخن گفتن ندارد و در هنگام آمادگى ، گفتار مهلتش نمى دهد. (1560)

1567. اهميت زبان مرد

المرء مخبوء تحت لسانه .

مرد در زير زبان خود نهان است . (1561)

1568. درندگى زبان

اللسان سبع ، ان خلى عنه عقر.

زبان ، درنده اى است كه اگر رها شود زخم زند. (1562)

1569. مهار زبان

لا تجعلن ذرب لسانك على من اءنطقك ، و بلاغة قولك على من سددك .

تيزى زبانت را بر ضد كسى كه تو را گويا كرده به كار مگير و شيوايى گفتارت را بر ضد كسى كه سخنورت نموده صرف مكن . (1563)

1570. حفظ زبان

الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به ؛ فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه ، فاحزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك . فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمه .

تا نگفته اى سخن را در بند خود دارى و چون گفتى خود را در بند سخن انداختى ، بنابراين زبانت در خزينه حفظ كن ، چون زر و سيمت . چه بسا يك كلمه نعمتى را بربايد و نقمت و بلايى را بياورد. (1564)

1571. گفتار و كردار

من علم اءن كلامه من عمله ، قل كلامه الا فيما يعينه .

هر كه بداند كه گفتارش از كردار او است (و بازخواست خواهد شد) كم گويد مگر در آن چه به كارش آيد. (1565)

1572. نهى از زخم زبان

لا تجعلن درب لسانك على من اءنقطك ، و بلاغة قولك على من سددك .

بر آن كس كه تو سخن آموخت زخم زبان مزن ، به آن كس كه تو را بلاغت آموخت رسايى گفتار خويش منما. (1566)

1573. وقت در كلام

لا تظنن بكلمة خرجت من اءحد سوءا، و اءنت تجدلها فى الخير محتملا .

هر سخنى كه از دهان كسى خارج مى شود تا احتمال درستى و نيكى در آن است آن را حمل بر فساد مكن . (1567)

1574. خاموشى از گفتار

لا خير فى الصمت عن الحكم ؛ كما اءنه لا خير فى القول بالجهل .

در خاموشى گزيدن از گفتار حكمت آميز خير و خوبى نيست ، همانگونه كه در گفتار نابخردانه . (1568)

1575. ثواب گفتار

انما الاجر فى القول باللسان ، و العمل بالايدى و الاقدام .

همانا اجر و ثواب در گفتار با زبان و كردار با دست ها و پاهاست . (1569)

1576. مؤ ثرتر از يورش

رب قول اءنفذ من صول .

بسا گفتارى كه مؤ ثرتر از يورش است . (1570)

1577. پرهيز از سخن ناپسند

من اءسرع الى الناس بما يكرهون ، قالوا فيه بما لا يعلمون .

آن كس كه در گفتن سخنان ناپسند به مردم كه باعث رنجش آن ها است پروا نكند، در مورد او چيزهايى گويند كه نمى دانند. (1571)

1578. حذر از نقل سخن بى محتوا

(يا بنى !) اياك اءن تذكر من الكلام ما يكون مضحكا، و ان حكيت ذلك عن غيرك .

(فرزندم !) از گفتن سخن (بى محتوايى كه ) خنده مى آورد برحذر باش ، گرچه آن را از ديگرى نقل كنى . (1572)

1579. جايگاه زبان خردمند و نادان

لسان العاقل وراء قلبه ، و قلب الاحمق وراء لسانه .

قلب احمق در دهان او، زبان عاقل در قلب او قرار دارد. (1573)

1580. اهانت به شخصيت

هانت عليه نفسه ، من اءمر عليها لسانه .

كسى كه زبانش را امير خود كند، به شخصيت خود اهانت كرده است . (1574)

1581. رابطه عقل و گفتار

من اءكثر اءهجر، و من تكفر اءبصر.

هركه پر گويد هذيان گويد و هر كه انديشه كند بينا گردد. (1575)

1582. تفاوت راستگو و دروغگو

الصادق على شفا منجاة و كرامة ، و الكاذب على شرف مهواة و مهانة .

راستگو در آستانه نجات و بزرگوارى است و درغگو در لبه پرتگاه و خوارى .(1576)

1583. ثمرات خاموشى

بكثرة الصمت تكون الهيبة .

با خاموشى بسيار، هيبت و شكوه در آدمى پديد مى آيد. (1577)

بحش چهاردهم : گذشت

1584. گذشت

من كتابه عليه السلام للاشتر لما ولاه مصر : و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم فانهم صنفان : اما اءخ فى الدين ، اءو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤ تى على اءيديهم فى العمد و الخطا، فاءعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب و ترضى اءن يعطيك الله من عفوه و صفحه ... و لا تندمن على عفو، و لا تبجحن بعقوبة .

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: نسبت به آنان حيوان درنده اى مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ؛ زيرا مردم دو گروه اند: يا برادر دينى تواند، يا همنوع تو، كه از ايشان لغزش سر مى زند و در معرض درد و گرفتارى قرار دارند و دانسته و ندانسته مخالفت مى كنند. بنابراين ، همان گونه كه خود دوست دارى خداوند تو را ببخشايد و از خطاهايت درگذرد، تو نيز آنان را ببخش و از خطاهايشان درگذر... از بخشش و گذشت هرگز پشيمان مباش و از كيفردادن خوشحالى مكن . (1578)

1585. جايگاه گذشت

متى اءشقى اذا غضبت ؟ حين اءعجز عن الانتقام فيقال لى : لو صبرت ؟ ام حين اءقدر عليه فيقال لى : لو عفوت .

آن گاه كه در خشم مى آيم ، كه آتش خشم خود را فرو نشانم ؟ آيا آن گاه كه قدرت برگرفتن انتقام ندارم و به من گفته مى شود: بهتر است صبر كنى ، يا بدان هنگام كه توانايى انتقام دارم و به من گفته مى شود: بهتر است گذشت كنى ؟

1586. زكات پيروزى (1579)

العفو زكاة الظفر.

گذشت زكات پيروز است . (1580)

1587. گذشت

من كلامه قبل شهادته : ان فاءنا ولى دمى ، و ان فالفناء ميعادى . و ان اءعف فالعفو لى قربة ، و هو لكم حسنة ، فاعفو: (الا تحبون اءن يغفر الله لكم ) .

پيش از شهادتش فرمود: اگر زنده ماندم كه صاحب اختيار خون خودم هستم و اگر رفتم مرگ وعده گاه من است ؛ اگر من زنده بمانم و قاتلم را ببخشم اين گذشت براى من مايه تقرب است و اگر من رفتم و شما او را ببخشيد، اين بخشش براى شما ثواب و نيكى است ! پس گذشت كنيد. آيا دوست نداريد كه خدا شما را ببخشايد؟ (1581)

1588. دست خدا با جوانمردان است !

اءقيلوا ذوى المروءات عثراتهم ، فما يعثر منهم عاثر الا و يدالله بيده يرفعه .

از لغزش هاى مردمان بامروت و جوانمرد صرف نظر بكنيد كه هيچ يك از آن ها دچار لغزشى نمى گردد جز اين كه دست خدا همراه دست او دست كه او را بلند مى كند و لغزش وى را از ميان مى برد. (1582)

1589. شايسته ترين مردم به گذشت

اولى الناس بالعفو اءقدرهم على العقوبة .

شايسته ترين مردم به گذشت ، تواناترين آن ها بر عقوبت است . (1583)

1590. شكرانه ظفر

اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .

هرگاه بر دشمنت قدرت يافتى ، گذشت از وى را شكرانه قدرت يافتنت بر او قرار بده . (1584)

بخش پانزدهم : غيرت

1591. دورى از غيرتمندى بى جا

اياك و التغاير فى غير موضع غيرة ، فان ذلك يدعو الصحيحة الى السقم ، و البريئة الى الريب .

بر تو باد به دورى از غيرتمندى كردن در جايى كه محل اضهار غيرت نيست ؛ زيرا اين كار زنان درستكار را به انحراف و بى گناهان را به شك و اتهام مى خواند. (1585)

1592. هدف تعصب

فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذمام ، و الطاعة للبر و المعصية للكبر... .

تعصب هاى شما براى تحقق صفات ارزشمند، حفظ حقوق همسايگان ، وفاى به پيمان ها، اطاعت از نيكى ها، سرپيچى از تكبر و... باشد. (1586)

1593. تفاوت غيرتمندى زن و مرد

غيرة المراءة كفر، و غيرة الرجل ايمان .

غيرت زن كفرآور و غيرت مرد نشانه ايمان اوست . (1587)

1594. اندازه غيرت مرد

قدر الرجل على قدر همته ، و صدقة على مروءته ، و شجاعته على قدر اءنفته ، و عفته على قدر غيرته .

ارزش هر مردى به اندازه همت اوست و راستگويى اش به اندازه مروت و مردانگى او و شجاعت و دلاورى اش به اندازه غيرت منشى و عفت و پاكدامنى اش به اندازه غيرتمندى او است . (1588)

1595. خصلت هاى خوب زنان

خيار خصال النساء شرار خصال الرجال : الزهو، و الجبن ، و البخل ؛ فاذا كانت المراءة مزهوة لم تمكن من نفسها، و اذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال بعلها، و اذا كانت جبانة فرقت من كل شى ء يعرض لها .

خصلت هاى خوب زنان ، خصلت هاى بد مردان است ، مانند: تكبر، ترس و بخل ؛ زيرا هرگاه زنى متكبر باشد بيگانه را به خود راه نمى دهد و اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را حفظ مى كند و اگر ترسو باشد از هر چيز كه به آبرويش صدمه بزند فاصله مى گيرد. (1589)

1596. تشبيه زن

اءلمراءة عقرب حلوة اللبسة .

زن كژدمى است كه گزيدنى شيرين دارد. (1590)

1597. پرهيز از زنان بد

اتقوا شرار النساء.

از زنان بد بپرهيزيد. (1591)

1598. مخفى گاه مردان

تكلموا تعرفوا، فان المرء مخبوء تحت لسانه .

سخن بگوييد تا شناخته بشويد؛ زيرا مرد زير زبان خود مخفى است . (1592)

1599. چگونگى رفتار با زن

و لا تملك المراءة من اءمرها ما جاوز نفسها، فان المراءة ريحانة و ليست بقهرمانة . و لا تعد بكرامتها نفسها، و لا تطمعها فى اءن تشفع لغيرها .

زن را بيش از آن چه نفس (ذات ) خود او مقتضى است تمليك مكن ؛ زيرا زن ريحان است نه قهرمان و در بزرگداشت او به بيش از حد نفس او تجاوز مكن و او را به طمع ميانداز كه براى ديگرى شفاعت و ميانجى گرى نمايد. (1593)

1600. آزمون شخصيت

فى تقلب الاحوال ، علم جواهر الرجال .

گوهر مردان در كشاكش دهر شناخته شود. در ميان انقلاب ها و حوادث شخصيت افراد معلوم گردد. (1594)

1601. نابودى بشر

هلك امرؤ لم يعرف قدره .

انسانى كه قدر و اندازه خود را نشناسد نابود شود. (1595)

بخش شانزدهم : اعتدال و ميانه روى

1602. ثمره اعتدال در امور

ما عال من اقتصد

ناتوان نگردد، آن كس كه ميانه روى كند. (1596)

1603. ميانه روى در بخشندگى

كن سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا .

بخشنده باش ، اما زياده روى مكن ، در زندگى حسابگر باش ، اما سختگير مباش . (1597)

بخش هفدهم : اراده و پايدارى

1604. ترس را كنار نه !

اذا هبت اءمرا فقع فيه ؛ فان شدة توقيه ، اءعظم مما تخاف منه .

هرگاه از كارى ترسيدى ، خود را به كام آن بيانداز، زيرا ترس شديد از آن كار دشوارتر و زيانبارتر از اقدام به آن كار است .

1605. عزم و اراده (1598)

لا تجتمع عزيمة و وليمة . ما اءنقض النوم لعزائم اليوم ، و اءمحى الظلم لتذاكير الهمم !

عزم و اراده براى رسيدن به كمالات و مقالات عاليه با سورچرانى و راحت طلبى سازگار نيست . چه بسيار خواب هاى شبانگاهى كه تصميمات روز را بر هم زده و چه بسيار تاريكى هايى كه ياد همت هاى بلند را از خاطره ها زدوده است .

1606. درجه مشمول رحمت خداوند (1599)

رحم الله امراء سمع حكما فوعى ، ودعى الى رشاد فدنا، و اءخذ بحجزة هاد فنجا .

خدا رحمت كند مردى (بنده اى ) را كه سخن حكيمانه اى شنيد و آن را پذيرفت و به راه خوانده شد و بدان نزديك گشت و دامان راهنما را گرفت و نجات يافت . (1600)

1607. انديشه هاى مصمم

يا لها اءمثالا صائبة ، و مواعظ شافية ، لو صادقت قلوبا زاكية ، و اءسماعا واعية ، و آراء عازمة ، و اءلبابا حازمة !

چه مثل هاى درست و اندرزهاى شفابخشى ! البته اگر با دل هاى پاك و گوش هاى شنوا و انديشه هاى مصمم و خردهاى استوار و دورانديش برخورد كنند. (1601)

1608. ايستادگى

العمل العمل ، ثم النهاية النهاية و الاستقامة ... اءلا و ان القدر السابق قد وقع ، و القضاء قد تورد. و انى متكلم بعدة الله و حجته ، قال الله تعالى : (ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ...)، و قد قلتم : ربناالله فاستقيموا على كتابه ، و على منهاج اءمره ، و على الطريقة الصالحة من عبادته ، ثم لا تمرقوا منها، و لا تبتدعوا فيها، و لا تخالفوا عنها .

اهتمام بوزيد به كارها، برخيزيد براى كار، سپس كار را ناتمام نگذاريد و به پايان برسانيد و در تصميمى كه گرفتيد استقامت بورزيد استقامت !

آگاه باشيد! قدر پيشين واقع شده و قضاى گذشته در جريان تحقق است و تحقيقا من از وعده خداوندى و حجت او سخن مى گويم . خداوند متعال فرموده است : كسانى كه گفتند: پروردگار ما الله است و سپس در تحقق بخشيدن به اين اعتقاد (توحيد ناب ) استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان وارد مى شود (و به آنان مى گويند) كه مترسيد و اندوهگين مباشيد و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده آن به شما داده شد. شما كه گفتيد بزرگ ترين اعتقاد الهى را پذيرفته ايد، حال بر عمل به كتابش و

به راه روشن و طريق شايسته عبادت او استقامت بورزيد، سپس از اين طريق منحرف نشويد و به بدعت در آن مگزاريد و با آن مخالفت نكنيد. (1602)

1609. اراده و پايدارى

الحمدالله الذى شرع الاسلام فسهل شرائعه لمن ورده ، و اءعز اءركانه على من غالبه ، فجعله اءمنا لمن علقه ... و آية لمن توسم ، و تبصرة لمن عزم .

ستايش خدايى را كه شريعت اسلام را پديد آورد و دسترسى به آبشخورهاى آن را براى واردشوندگان آسان گردانيد و پايه هاى آن را در برابر چيره جويان بر آن استوار ساخت و آن را براى كسى كه بدان بپيوندد، جايگاهى امن قرار داد... و براى جوياى نشان راه حق و رستگارى نشانه و براى افراد مصمم مايه بينش . (1603)

بخش هجدهم : خوف و رجاء

1610. اعتماد به الطاف كارساز

لا تياءسن لشر هذه الامة من روح الله ؛ لقوله تعالى : (انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون ) .

ماءيوس نشويد از رحمت خداوندى بر تبهكاران اين امت ؛ زيرا خدا فرموده است قطعى است كه از رحمت خداوندى نااميد نمى شوند مگر مردم كافر.

1611. از هيچ چيز نااميد نباشيد!

ان المدبر عسى اءن تزل به احدى قائمتيه ، و تثبت الاخرى ، فترجعا حتى تثبتا جميعا .

همانا نااميد از كسى كه پشت گردانيده است نيز نباشيد؛ زيرا چه بسا كه يكى از دو پاى شخصى كه پشت گردانيده است بلغزد و پاى ديگرش ثابت بماند.(1604)

1612. هم نوميد باش هم اميدوار!

لا تاءمنن على خير هذه الامة عذاب الله ؛ لقوله تعالى : (فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون ) و لا تياءسن لشر هذه الامة من روح الله ؛ لقوله تعالى : (انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون ) .

بر بهترين فرد اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ زيرا خداى بزرگ مى فرمايد: از مكر خدا زيانكاران ايمن نشوند. و براى بدترين فرد اين امت از رحمت و مهربانى حق نوميد مباش ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: تنها گروه كافران اند كه رحمت حق نااميد مى شوند. (1605)

1613. نوميدى از رحمت خدا

الحمدالله غير مقنوط من رحمته ، و لا مخلو من نعمته ، و لا ماءيوس من مغفرته .

ستايش مخصوص خدايى است كه نه از رحمتش كسى ماءيوس مى شود و نه از رحمتش كسى محروم و نه از بخشش او كسى ماءيوس . (1606)

1614. پرهيز از بدگمانى

ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى بجمعها سوء الظن بالله .

همانا بخل و ترس و حرص ، طبيعت هاى پراكنده اى هستند كه بدگمانى به خدا آن ها را گرد در مى آورد. (1607)

1615. اميدوار به لقاى پروردگار

انى الى لقاءالله لمشتاق ، و حسن ثوابه لمنتظر راج .

همانا من به ملاقات خدا و پاداش نيكو او، منتظر و به آن اميدوارم . (1608)

1616. نوميدى از رحمت خدا

اللهم ! قد انصاحت جبالنا... ندعوك حين قنط الانام ، و منع الغمام ، فانك تنزل الغيث من بعد ما قنطوا، و تنشر رحمتك و اءنت الولى الحميد .

خداوندا! نباتات كوه هاى ما از خشكسالى افسردند، (آفريدگارا)! تو را مى خوانيم در موقعى كه نوميدى مردم را در خود فرو برده و ابرها از باريدن ممنوع گشته ؛ زيرا تويى كه باران را پس از آن كه مردم در نوميدى فرو رفته نازل نموده و رحمتت را بر آنان مى گسترانى و تويى ولى نعمت ها و ستوده در همه صفات و احوال . (1609)

1617. نوميدى از رحمت خدا

اعلم اءن الذى بيده خزائن السموات و الارض قد اءذن لك فى الدعاء، و تكفل لك بالاجابة ... فلا يقنطنك ابطاء اجابته ، فان العطية على قدر النية .

توجه داشته باش كه آن كس كه گنيجينه هاى آسمان ها و زمين را در دست دارد به تو سفارش كرد حاجت هاى خود را از او بخواهى و خودش هم متعهد شده كه حاجت را برآورد. پس اگر خدا حاجتت را به تاءخير انداخت ماءيوس نباش ؛ زيرا اعطاى خدا به مقدار نيت است . (1610)

1618. خوش گمانى نسبت به خدا

ان استطعتم اءن يشتد خوفكم من الله ، و اءن يحسن ظنكم به ، فاجمعوا بينهما، فان العبد انما يكون حسن ظنه بربه على قدر خوفه من ربه ، و ان اءحسن الناس ظنا بالله اءشدهم خوفا لله .

اگر نتوانستيد كه ترس خودتان را از خدا افزايش دهيد و حسن ظن خود را نسبت به خدا حفظ كنيد، بايد ترس از خدا و حسن ظن نسبت به او را با هم نگهدارى كنيد؛ زيرا حسن ظن بندگان خدا بايد به اندازه ترس آنان نسبت به خدا باشد، بهترين گمان نسبت به خدا، شديدترين ترس از خدا را همراه دارد. (1611)

1619. فقيه واجدالشرايط

الفقيه كل فقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ يسهم من روح الله ، و لم يؤ منهم من مكر الله .

فقيه واجد شرايط كسى است كه مردم را از رحمت حق نوميد نگرداند و از لطف و مهر خدا و از آسايشى كه براى آن ها قرار داده است ماءيوسشان نسازد و نيز آن ها را از عذاب ناگهانى خدا ايمن نكند. (1612)

1620. بزرگ ترين توانگرى

الغنى الاكبر، الياءس عما فى اءيدى الناس .

بزرگ ترين توانگرى ، نااميدى از آن چه در دست مردم است مى باشد. (1613)

1621. تلخى نااميدى

حفظ ما فى يديك ، اءحب الى من طلب ما فى يدى غيرك . و مرارة الياءس ، خير من الطلب الى الناس .

نگه دارى آن چه در دست دارى بهتر از طلب كردن چيزى است كه در دست ديگرى است و تلخى نااميدى ، بهتر از مساءلت از مردم است . (1614)

1622. اميدوارى امام على (ع )

اللهم ! و لكل مثن على من اءثنى عليه مثوبة من جزاء، اءو عارفة من عطاء؛ و قد رجوتك دليلا على ذخائر الرحمة و كنوز المغفرة .

خدايا! براى هر ستايشگرى بر ستايش كننده اش ثوابى از جزا يا عطايى نيكو است ، من به تو اميدوارم تا مرا به سوى ذخاير رحمت و گنجينه هاى آمرزشت آشنا كنى . (1615)

1623. نوميد مشويد تا آمرزش هست !

عجبت لمن يقنط و معه الاستغفار!

درشگفتم از كسى كه نوميد گشته و توان آمرزش خواهى با او است ! (1616)

1624. عيب و كاستى

الجبن منقصة .

بزدلى عيب و كاستى است . (1617)

بخش نوزدهم : فضيلت مشورت

1625. مشورت در امور

لا مظاهرة اءوثق من المشاورة .

هيچ پشتيبانى مطمئن تر از مشورت نيست . (1618)

1626. پند پير از راءى جوان به

راءى الشيخ اءحب الى من جلد الغلام ، و روى من مشهد الغلام .

راءى پيران را از دلاورى جوانان (و به روايتى از اجتماع جوانان ) بيشتر دوست دارم . (1619)

1627. رابطه راءى و بخت

صواب الراءى بالدول : يقبل باقبالها، و يذهب بذهابها .

درستى به راءى بسته به دولت بخت است : اگر دولت رو كند درستى راءى نيز رو مى كند و اگر آن پشت كند اين نيز مى رود. (1620)

1628. دور باد راءى كج انديش !

عزب راءى امرى تخلف عنى ، ما شككت فى الحق مذ اءريته .

دور باد راءى كسى كه با من مخالفت كند، من از زمانى كه حق به من نمايانده شد در آن ترديد نكرده ام . (1621)

1629. شريك عقل بزرگان

من استبد براءيه هلك ، و من شاور الرجال شاركها فى عقولها .

هر كه استبداد ورزد نابود شود و هر كه با بزرگان مشورت كند، در عقلشان شريك گردد. (1622)

1630. شنيدن آراى گوناگون

لعبدالله بن العباس و قد اءشار عليه فى شى ء لم يوافق راءيه : لك اءن تشير على و اءرى ، فان عصيتك فاءطعنى .

به عبدالله بن عباس كه آن حضرت را به چيزى راهنمايى كرد كه با نظر ايشان سازگارى نداشت ، فرمود: تو حق دارى نظرت را به من بگويى و من هم نظر خاص خود را دارم . بنابراين اگر بر خلاف تو عمل كردم از من پيروى كن ! (1623)

1631. سودمندنبودن راءى

لا تستعموا الراءى فيما لا يدرك قعره البصر، و لا تتغلغل اليه الفكر .

در مسائل و موضوعاتى كه بينش به ژرفايشان راه نمى برد و انديشه به آن ها دسترسى ندارد، راءى خود را به كار نگيريد.

1632. بخيل را در مشورت داخل مگردان ! (1624)

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر، و لا جبانا يضعفك عن الامور، و لا حريصا يزين لك الشره بالجور .

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى نويسد: در مشورت خود بخيل را داخل مگردان ؛ زيرا او تو را از نيكى و بخشش كردن بازمى دارد و از تنگدستى مى ترساند؛ و نه ترسو را، چه او تو را در اقدام به كارها سست مى كند و نه آزمند را، چون آزمند ستمگرى را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.(1625)

1633. راه صحيح انديشى

من استقبل وجوه الاراء، عرف مواقع الخطا .

هر كه آراء مختلف را بررسى كند، جاهاى خطا را بشناسد. (1626)

1634. بزرگ ترين پشتيبان

لا ظهير كالمشاورة .

هيچ پشتيبانى ، چون مشاوره نيست . (1627)

1635. مشورت و مقصود

الاستشارة عين الهداية ، و قد خاطر من استغنى براءيه .

مشورت عين به مقصود راه يافتن است و هر كه خودسرانه كار كند دچار خطر شود. (1628)

بخش بيستم : آداب معاشرت

1636. آداب معاشرت با خانواده

لا تجعلن اءكثر شغلك باءهلك و ولدك ؛ فان يكن اءهلك و ولدك اءولياءالله ، فان الله لا يصيع اولياءه ، و ان يكونوا اءعداءالله ، فما همك و شغلك باءعداءالله ؟!

بيشترين وقت خود را صرف زن و فرزندت مكن ؛ زيرا اگر زن و فرزند تو دوستان خدا باشند، خداوند دوستان خود را وانمى گذارد و اگر دشمنان خدا باشند، چرا بايد هم و غمت متوجه دشمنان خدا باشد. (1629)

1637. برتر از خويشاندى

الكرم اءعطف من الرحم .

كرامت و جوانمردى (در جلب عاطفه ها) از خويشاوندى برتر است . (1630)

1638. بهترين همنشينان

من كتاب له للاشتر لما ولاه مصر : ثم الصدق بذوى المروءات و الاحساب ، و اءهل البيوتات الصالحة ، و السوابق الحسنة ؛ ثم اءهل النجدة والشجاعة ، و السخاء و السماحة ، فانهم جماع من الكرم .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى نويسد: ديگر آن كه با ارباب مروت و آنان كه از خانواده هاى شريف و شايسته هستند و پيشينه هاى نيكو دارند و سپس با كسانى كه دلاور و شجاع و بخشنده و گشاده دست اند، همنشين باش كه آنان همه بزرگوارى را در خود جمع كرده اند. (1631)

1639. آداب معاشرت با مردم

زهدك فى راغب فيك ، نقصان حظ. و رغبتك فى زاهد فيك ، ذل نفس .

بى اعتنايى تو به كسى كه به تو راغب است كم سعادتى است و تمايل تو به كسى كه به تو راغب است ، خوارى نفس است . (1632)

1640. جايگاه نرمى

من كتاب له الى بعض عماله : اخلط الشدة بضغث من اللين ، و ارفق ما كان الرفق اءرفق .

سختى و شدت را با نرمى و ملايمت بياميز، در جايى كه نرمى مناسب تر و به مصلحت نزديك تر است نرمى كن .

1641. اينگونه معاشرت نما (1633)

خالطوا الناس مخالصة ان متم معها بكوا عليكم ، و ان عشتم حنوا اليكم .

با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر شما بگريند و اگر زنده باشيد (غايب شويد) مشتاق ديدن شما باشند.

1642. كفايت ادب (1634)

كفاك اءدبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك .

براى ادب خود همين بس كه از آن چه كه بر ديگرى نمى پسندى ، دورى كنى . (1635)

1643. زيورهاى تازه

الاداب حلل مجددة .

آداب ، زيورهاى هميشه تازه اند. (1636)

1644. موجب فضيلت و برترى

اذا حييت بتحية فحى باءحسن منها، و اذا اءسديت اليك يد فكافئها بما يربى عليها، والفضل مع ذلك للبادى .

هنگامى كه درودى به تو گفته شد با درودى بهتر آن را پاداش بده و هنگامى كه دستى به تو عطايى كند تو بيش از آن عطا مقابله بكن و با اين حال برترى از آن كسى است كه آغاز كرده است . (1637)

1645. ميراث بزرگ

لا ميراث كالادب .

هيچ ميراثى همانند ادب نيست . (1638)

1646. پاداش نيكان

ازجر المسى ء بثواب المحسن .

بدكارى را پاداش نيكان ده تا او را از بدى باز دارى . (1639)

1647. دورى از سخن چين

من اءطاع التوانى ضيع الحقوق ، و من اءطاع الواشى ضيع الصديق .

هر آن كس كه از سستى اطاعت كند، حقوق افراد را تباه سازد و كسى كه از گفته سخن چين پيروى كند دوست صميمى خويش را از دست بدهد. (1640)

1648. نهى از بلندكردن صدا

لاصحابه عند الحرب : اءميتوا الاصوات ، فانه اءطرد للفشل .

به ياران خود در هنگام جنگ مى فرمود: آهسته سخن بگوييد، زيرا ترس و اختلاف را بهتر ريشه كن مى سازد. (1641)

بخش بيست و يكم : خوشبختى و سعادت

1649. توشه آخرت خوشبخت

اتقوا الله عبادالله ! تقية ذى لب شغل التفكر قلبه ... و قد عبر معبر العاجلة حميدا، و قدم زاد الاجلة سعيدا .

از خدا بترسيد اى بندگان خدا! همچون خداترسى خردمندى كه تفكر دل او را به خود مشغول كرده است ... از گذرگاه دنيا با سرافرازى گذشته و توشه آخرت را با خوش بختى پيش فرستاده است . (1642)

1650. سعادتمند و بدبخت

السعيد من وعظ بغيره ، و الشقى من انخدع لهواه و غروره .

سعادتمند كسى است كه از ديگران پند بياموزد و بدبخت كسى است كه هواى نفسش او را بفريبد و مغرور آن شود.

1651. سرنوشت نهايى (1643)

ان قادما يقدم بالفوز اءو الشقوة ، لمستحق لافضل العدة .

همانا آن سرنوشت نهايى كه يا رستگارى را با خود خواهد آورد و يا تباهى و شقاوت را، سزاوار آماده كردن بهترين وسايل براى سعادت است . (1644)

1652. گشايش بعد از سختى

عند تناهى الشدة تكون الفرجة ، و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء .

هنگامى كه سختى به نهايت برسد فرج و گشايش خواهد بود و چون حلقه هاى بلا و رنج تنگ شود آسودگى فرا مى رسد. (1645)

1653. موجبات آسايش

اءفلح من نهض بجناح ، اءواستسلم فاءراح .

كسى رستگار شد كه با پر و بال (يعنى ياران خود، اگر داشته باشد) به پا خاست و به مقصود رسيد (و اگر پر و بالى نداشت ) تسليم شد و مردم را راحت كرد. (1646)

1654. سعادت از آن چه كسى است ؟

طوبى لمن ... وسعته السنة ، و لم ينسب الى البدعة .

خوشا به حال كسى كه ... سنت بر او تنگ نيايد و به بدعت (و بدعت گزارى ) نسبت داده شود. (1647)

1655. درخواست همنشينى با انسان هاى خوشبخت

نساءل الله منازل الشهداء، و معايشة السعداء، و مرافقة الانبياء .

از خدا، مقام و منزلت شهيدان و زندگى كردن با نيك بختان و دوستى و همنشينى با پيامبران را درخواست مى كنيم .

1656. خوشبختى از ديدگاه امام (ع ) (1648)

ليس الخير اءن يكثر مالك و ولدك ، و لكن الخير اءن يكثر علمك و اءن يعظم حلمك .

خوشبختى آن نيست كه مالت فراوان و فرزندات زياد شود، بلكه خوشبختى آن است كه علمت زياد و حلمت فزون گردد. (1649)

1657. خوشبختى ها و بدبختى ها

فى تفسير علم الغيب : يعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذكر اءو اءنثى ، و قبيح اءو جميل ، و سخى اءو بخيل ، و شقى اءو سعيد، و من يكون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبيين مرافقا .

در تفسير علم غيب مى فرمايد: خداى سبحان مى داند كه جنين داخل زهدان ها نر است يا ماده ، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا خسيس ، بدبخت است يا خوش بخت ، كدام يك هيمه آتش دوزخ است و كدام يك همنشين پيامبران در بهشت . (1650)

1658. گستاخ بر خدا

لا يجترى على الله الا جاهل شقى .

بر خدا گستاخى نكند، مگر نادان بدبخت . (1651)

1659. آفريننده خوشبختى ها

اللهم ! داحى المدحوات ، و داعم المسموكات ، و جابل القلوب على فطرتها: شقيها و سعيدها .

بارخدايا! اى گستراننده زمين ها و برپاى دارنده آسمان ها و آفريننده دل ها بر سرشت بدبختى و خوش بختى . (1652)

1660. آن چه خوشى مى آورد

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : اعلم انه ليس شى ء باءدعى الى حسن ظن راع برعيته من احسانه اليهم ، و تخفيفه المؤ ومنات عليهم ، و ترك استكراهه اياهم على ما ليس له قبلهم . فليكن منك فى ذلك اءمر يجتمع لك به حسن الظن برعيتك ، فان حسن الظن يقطع عنك نصبا طويلا. و ان اءحق من حسن ظنك به لمن حسن بلاؤ ك عنده ، و ان اءحق من ساء ظنك به لمن ساء بلاؤ ك عنده .

در فرمان ولايت مصر به مالك اشتر مى فرمايد:

توجه داشته باش كه بهترين وسيله اى كه استاندار را نسبت به زيردستان خود علاقه مند مى سازد اين كارهاست : نيكى به مردم ، از زحمت هاى آنان كاستن و از كارهايى كه قدرت انجام آن را ندارند به آنان دستورندادن . بنابراين وظيفه تو اين است كه در راه به دست آوردن حسن ظن به زيردستانت بكوشى ؛ زيرا حسن ظن كسى است كه با او خوش رفتارى كرده اى و نتيجه آزمايش وى خوب بوده است و شايسته ترين فرد به سوءظن كسى است كه با او بدرفتارى كرده اى و او را كمتر آزموده اى . (1653)

بخش بيست و دوم : بخشش و سخاوت

1661. شرط سخاوت

السخاء ما كان ابتداء فاءما ما كان عن مساءلة فحياء و تذمم .

سخاوت آن است كه ابتدا خود ببخشى ، پس آن كه در پى خواهش باشد يا از روى شرم يا از روى ترس بدگويى است . (1654)

1662. پايدارى دين و دنيا

يا جابر! قوام الدين و الدنيا باءربعة : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف اءن يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفة ، و فقير لا يبيع اخرته بدنياه ؛ فاذا ضيع العالم علمه ، استنكف الجاهل اءن يتعلم . و اذا بخل الغنى بمعروفه ، باع الفقير اخرته بدنياه .

اى جابر! پايدارى دين و دنيا بر چهارپايه استوار است : دانشمندى كه علم خود را به كار بندد، نادانى كه از آموختن سرباز نزند، بخشنده اى كه از دادن مال خود بخل نورزد و تهيدستى كه آخرتش را به دنيا نفروشد. پس هرگاه دانشمند علم خود را ضايع كند (و بدان عمل نكرد) و جاهل از آموختن خوددارى نمايد و هرگاه توانگر از بخشيدن مال ، دريغ كرد و فقير هم آخرت خود را به دنيا بفروشد (اقوام جهان به هم خواهد خورد.) (1655)

1663. ببخش هر چند كم باشد!

لا تستح من اعطا القليل فان الحرمان اءقل منه .

از بخشش كم شرم مكن ؛ زيرا كه محروم ساختن (و هيچ چيز جز ندادن ) از آن هم كمتر است . (1656)

1664. نتيجه يقين

من اءيقن بالخلف ، جاد بالعطية .

هر كس به نتيجه گيرى و پاداش يقين داشته باشد، دست براى بخشش مى گشايد (يعنى هيچ گاه بخل نمى كند).

1665. بالارفتن ارزش انسان (1657)

بالافضال تعظم الاقدار.

با بذل و بخشش ، ارزش هاى انسانى بالا مى رود. (1658)

1666. انفاق مال

اءنفق الفضل من ماله .

خوشا به حال آن كس كه زيادى مال خود را در راه خدا انفاق كند. (1659)

1667. نيكى به ديگران

اءحسن كما تحب اءن يحسن اليك .

نيكى كن آن چنان كه دوست دارى به تو نيكى شود. (1660)

بخش بيست و سوم : تواضع

1668. تواضع بزرگان

ليتاءس صغيركم بكبيركم ، و ليراءف كبيركم بصغيركم ، و لا تكونوا كجفاة الجاهلية : لا فى الدين يتفقهون ، و لا عن الله يعقلون .

بايد خردسالتان از بزرگسالتان پيروى كنند و بزرگسالتان به خردسالتان محبت بورزد و مباشيد مانند جفاكاران خشن جاهليت كه نه تفقهى در دين داشتند و نه درباره خدا تعقلى . (1661)

1669. از دست دادن دوسوم دين

من اءتى غنيا فتواضع له لغناه ، ذهب ثلثا دينه .

هر كس نزد توانگر وارد شود و به جهت توانگرى او فروتنى كند، دوسوم دين خود را از دست داده است . (1662)

1670. حسن خواركردن نفس

طوبى لمن ذل فى نفسه ، و طاب كسبه ، و صلحت سريرته ، و حسنت خليقته ، و اءنفق الفضل من ماله ، و اءمسك الفضل من لسانه .

خوشا به حال كسى كه نفس خويش را خوار داند و آن چه به دست مى آورد پاكيزه و بدون آلودگى و نيت او پاك و خالص و خلق و خوى او نيكو بوده باشد، از دارايى خود آن چه را كه كه افزون از احتياجش مى باشد در راه خدا انفاق كند، از پرگويى زبانش خوددارى نمايد. (1663)

1671. تكيه بر خداوند

ما اءحسن تواضع الاغنيا للفقراء طلبا لما عندالله ! و اءحسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله .

چه نيكو است فروتنى توانگران به فقرا براى طلب پاداش الهى ، و نيكوتر از آن متانت و بى اعتنايى فقرا براى توانگران است به جهت تكيه بر خدا! (1664)

1672. سنگر فروتنى

اتخذوا التواضع مسلحة بينكم و بين عدوكم ابليس و جنوده ؛ فان له من كل اءمة جنودا و اءعوانا .

فروتنى را مابين خود و دشمنتان شيطان و لشكريان او سنگرى قرار بدهيد؛ زيرا براى او از هر امتى سپاهيان و ياران و پيادگان و سوارانى است . (1665)

1673. نتيجه تواضع

من لان عوده ، كثفت اءغصانه

آن كه چوب درختش نرم باشد شاخه هايش بسيار شود. (1666)

1674. بهترين شرافت

لا حسب كالتواضع .

هيچ شرافتى مانند تواضع و فروتنى نيست . (1667)

1675. فروتنى در برابر خلق

باحتمال المؤ ن يجب لاسؤ دد.

به دوش كشيدن بار زحمت ها و هزينه ها(ى مردم ) موجب سرورى مى شود.(1668)

1676. تكميل نعمت

بالتواضع تتم النعمة .

با فروتنى است كه نعمت تكميل مى شود. (1669)

بخش بيست و چهارم : تجلى دل

1677. قلب نورانى

اءحى قلبك بالموعظة و اءمته بالزهادة ، و قوة باليقين ، و نوره بالحكمة .قلبت را با موعظه زنده كن ، هواى نفست را با زهد بميران ، دلت را با يقين نيرومند و با حكمت و دانش نورانى نما. (1670)

1678. اقبال و ادبار قلوب

ان للقلوب اقبالا و ادبارا؛ فاذا اءقبلت فاحملوها على النوافل ، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض .

همانا دل ها را در كار خير و عبادت ، اقبال و ادبارى است ، هرگاه اقبال بدان دارند به كارهاى مستحب واداريد و هرگاه خسته و بدان پشت كرده اند به فرايض اكتفا كنيد. (1671)

1679. برترى دل پرهيزگار

اءفضل من صحة البدن ، تقوى القلب .

پرهيزگارى دل از سلامتى بدن برتر است . (1672)

1680. عاقبت دل مرده

من قل ورعة مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار .

هر كه پارسايى اش كم شد، دلش مرده شود و دل مرده به دوزخ رود. (1673)

1681. دل بى نور

ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا، فاءتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اءكره عمى .

به راستى كه براى دل ها خواهش و پيش آمدن و پس رفتنى است ، از همان جايى كه درخواست و اقبال آن ها است با آن ها درآييد؛ زيرا اگر بر دل فشار آورده شود و با اكراه از او چيزى خواسته شود كور و بى نور شود و از كار مى ماند.

1682. ره سپران بادل (1674)

جعلنا الله و اياكم ممن يسعى بقلبه الى منازل الابرار برحمته .

خداوند ما و شما را به رحمت واسعه خود از جمله كسانى قرار بدهد كه از دل براى منازل نيكوكاران مى كوشند.

1683. هر كه دلى را شاد كند (1675)

والذى وسع سمعه الاصوات ، ما من احد اءودع قلبا سرور الا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا. فاذا نزلت به نائبة جرى اليها كالماء فى انحداره حتى يطردها عنه كما تطرد غريبة الابل .

سوگند به آن كه همه آواها را مى شنود هيچ كس دلى را شادمان نسازد مگر آن كه خداوند از آن شادمانى لطفى بيافريند و بدان گاه كه گرفتارى و مصيبتى بدو رسد آن لطف ، همچون آبى كه در نشيب روان گردد، به سوى آن مصيبت و گرفتارى سرازير شود و آن را از او دور گرداند. همچنان كه شتر غريبه (از ميان رمه شتران ) رانده مى شود. (1676)

1684. لوح ديدگان

القلب مصحف البصر.

قلب ، لوح چشم است . (هر چه را چشم بيند، دل آن را ثبت مى كند). (1677)

1685. پرده دل

من كتاب له الى معاوية : انك والله ما علمت الاغلف القلب المقارب العقل .

در نامه اى به معاويه مى فرمايد: به خدا سوگند، من تو را اين طور شناخته ام كه قلبت از درك بازمانده و فكرت ضعيف است . (1678)

1686. روشنى بخش قلوب

... من اءنكره بالسيف لتكون كلمة الله هى العليا و كلمة الظالمين هى السفلى ، فذلك الذى اءصاب سبيل الهدى ، و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين .

هر كس با شمشير، تجاوزى را انكار كند، تا مشيت و سخن خداوندى بالاتر از همه چيز قرار بگيرد و كلمه (مشيت و سخن ) ستمكاران در پست ترين درجات ، اين شخصى است كه راه هدايت را پيش گرفته و بر طريق حق قائم است و يقين قلبش را منور ساخته است . (1679)

1687. بيماركننده قلوب

من كتابه للاشتر لما ولاه على مصر : لا تقولن انى مؤ مر، آمر فاءطاع : فان ذلك ادغال فى القلب ، و منكهة للدين .

امام عليه السلام در نامه به مالك اشتر هنگامى كه وى را والى مصر ساخته بود فرمودند: نبايد بگويى من نيرومندم امر مى كنم و دستوراتم اجرا مى شود؛ زيرا اين روش موجب فساد فكر، ضعف دين و به انحراف نزديك شدن است .

1688. بهترين دل ها (1680)

ان هذه القلوب اءوعية ، فخيرها اءوعاها.

اين دل ها ظرف هايى هستند و بهترين آن ها با گنجايش ترين آن هاست . (1681)

1689. سخت دلى

انما قلب الحدث كالارض الخالية ، ما اءلقى فيها من شى ء قلبته . فبادرتك بالادب قبل اءن يقسو قلبك ، و يشتغل لبك .

قلب جوان مثل زمين بكر است ، هر بذرى در آن انداختى قبولش مى كند به همين جهت قبل از اين كه قلبت سياه شود عقلت اشتغال گردد به اندرزگفتن براى تو عجله كردم تا با كوشش كامل آن را بپذيرى . (1682)

1690. نرم كننده قلوب

رئى عليه ازار خلق مرقوع فقيل له فى ذلك ، فقال عليه السلام : يخشع له القلب ، و تذل به النفس ، و يقتدى به المؤ منون .

بر تن اميرالمؤ منين عليه السلام جامه اى كهنه و وصله دار ديده شد، در اين باره از آن حضرت سؤ ال كردند، در پاسخ فرمودند: اين جامه اى است كه دل در برابر آن خشوع و فروتنى مى كند، نفس در برابر آن خوار مى گردد، مومنان (در پوشيدن چنين جامه اى ) از آن پيروى مى نمايند و فروتن مى گردند. (1683)

1691. صيقل دهنده دل ها

ان الله سبحانه و تعالى ، جعل الذكر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقرة .

قطعى است كه خداوند سبحان ذكر را عامل صيقل كردن دل ها قرار داده است كه به وسيله آن پس از سنگينى گوش بشنود. (1684)

1692. دواى دل خسته

ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان ؛ فابتغوا لها طرائف الحكم .

همانا اين دل ها خسته و افسرده مى شود، به همان گونه كه بدن ها خسته و افسرده مى گردند. پس براى آن ها، حكمت و دانش هاى تازه و دل نواز طلب كنيد. (تا خستگى و افسردگى آن ها، برطرف شود). (1685)

1693. دليل دل مردگى

من عشق شيئا اءعشى بصره ، و اءمرض قلبه ، فهو ينظر بعين غير صحيحة ، و يسمع باءذن غير سميعة ، قد خرقت الشهوات عقله و اءماتت الدنيا قلبه .

هر كس كه به چيزى عشق بورزد، بينايى اش را مختل و قلبش بيمار مى شود. (اين عاشق كه بينايى و دل را از دست داده است ) با چشمى مختل مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شود، شهوات ، عقل اين عاشق خودباخته را ضايع و دنيا قلبش را ميرانده است . (1686)

1694. انحراف دل

ياءتى بعد ذلك طالع الفتنة الرجوف ، و القاصمة الزحوف ، فتزيع قلوب بعد استقامة ، و تضل رجال بعد سلامة !

طلايه فتنه اضطراب انگيز و شكننده و خزنده (از راه ) مى رسد، پس دل هايى كه پيش از آن با استقامت بودند مى لغزند و مردانى پس از سلامت نفس گمراه مى گردند. (1687)

1695. طبيب عالميان

طبيب دوار بطبه ، قد اءحكم مراهمه ، و اءحمى مواسمه ؛ يضع ذلك حيث الحاجة اليه ؛ من قلوب عمى ، و آذان صم ، و اءلسنة بكم ؛ متتبع بدوائه مواضع الغفلة ، و مواطن الحيرة .

(پيامبر) طبيبى است با طب خود سخت به دنبال نيازمندان به طبابت روحى مى گردد. مرهم هاى شفابخش خود را محكم نموده و وسايل داغ كرددن را گرم كرده . اين طبيب مداواى حاذقانه خود را در هر مورد كه نياز باشد، از دل هاى كور و گوش هاى كر و زبان هاى لال ، با دواى تعبيه شده اى (براى بيمار) دارد. در جستجوى موارد غفلت و جايگاه هاى حيرت است . (1688)

1696. نادانى دل

ما كل ذى قلب بلبيب ، و لا كل ذى سمع بسميع ؛ و لاكل ذى ناظر ببصير .

(بدانيد كه ) هر صاحب قلبى از خرد برخوردار نيست ، (چنان چه ) هر دارنده گوشى شنوا نبوده و هر ناظرى بينا نيست .

1697. خوى وحشى در دل مردان (1689)

قلوب الرجال وحشية ، فمن تاءلفها اءقبلت عليه .

دل هاى مردان همچون حيوانات وحشى است ، هر كس از در مهر درآيد با او الفت گيرند. (1690)

1698. آماده ساختن گوش دل

انما مثلى بينكم كمثل السراج فى الظلمة ، يستضى ء به من ولجها. فاسمعوا اءيها الناس ! وعوا و اءحضروا آذان قلوبكم تفهموا .

جز اين نيست كه مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريكى است ، آن كسى كه به حيطه روشنايى آن داخل شود، از نور آن برخوردار گردد. بشنويد اى مردم ! و بپذيريد و گوش هاى دل را نزديك كنيد و بفهميد! (1691)

1699. شگفتى دل آدمى

لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هى اءعجب ما فيه و ذلك القلب .

همانا به رگى از رگ هاى تن آدمى پاره گوشتى آويخته است كه عجيب ترين اعضاء اوست و آن دل اوست . (1692)

1700. نتيجه قلب آگاه

الناظر بالقلب ، العامل بالبصر، يكون مبتداء عمله اءن يعلم : اءعمله عليه اءم له ؟! فان كان له مضى فيه ، و ان كان عليه وقف عنه .

كسى كه با بينايى دلش مى نگرد و با بصيرت عمل مى كند، آغاز كارش اين است كه بايد بداند آيا عمل او به ضرر اوست يا به نفع او. اگر به سود اوست حركت خود را انجام بدهد و اگر به زيان اوست از حركت در مسيرى كه به زيان او مى انجامد باز ايستد. (1693)

1701. زنده دلى

اعلموا! اءنه ليس من شى ء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياة فانه لا يجد فى الموت راحة . و انما ذلك بمنزلة الحكمة التى هى حياة للقلب الميت ، و بصر للعين العمياء، و سمع للاذن الصماء .

بدانيد! كه هيچ چيزى در اين دنيا وجود ندارد مگر اين كه صاحبش از آن سير مى شود (و با تكرار و استمرارش ) به ملالت خاطر دچار مى گردد، مگر از زندگى ؛ زيرا شخص زنده را راحتى را در مرگ نمى بيند و جز اين نيست كه بيم از مرگ به منزله حكمت است كه حيات قلب مرده است و بينايى است براى چشم نابينا و شنوايى است براى گوش كر.

1702. بيمارى دل (1694)

لو فكروا فى عظيم القدرة و جسيم النعمة ، لرجعوا الى الطريق ، و خافوا عذاب الحريق ، ولكن القلوب عليلة ، والبصائر مدخولة .

اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگى نعمت او مى انديشيدند، قطعا به راه راست (كه از آن منحرف شده اند) برمى گشتند، ولى دل ها بيمار است و ديده ها مختل . (1695)

1703. نتيجه سنگ دلى

القلوب قاسية عن حظها، لاهية عن رشدها، سالكة فى غير مضمارها! كاءن المعنى سواها، و كان الرشد فى احراز دنياها .

دل هاى شما را قساوت گرفته و آن ها را از برخوردارى از حظ و نصيبى كه (در اين زندگانى بايد به دست بياورند) محروم ساخته و از رشدى كه شايسته آن دل ها بوده است برگردانده و به لهو و لعب مشغولشان نموده ايد، دل هاى شما راهى را پيش گرفته اند كه ميدان حركت اصلى آن ها نيست ، گويى رشد و كمال براى آن دل ها در اين زندگانى هدف گيرى شده است و گويى رشد اين دل ها در به دست آوردن خواسته هاى دنيوى آن ها است . (1696)

1704. پرده دل

من لج و تمادى فهو الراكس الذى ران الله على قلبه ، و صارت دائرة السوء على راءسه .

آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او كشيد و بلاى تيره روزى گرد سرش گردانيد. (1697)

فصل ششم : رذايل اخلاقى

بخش اول : حسد

1705. عامل فرورفتن در گناه

الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب .

حرص و كبر و حسد، سبب هاى فرورفتن در گناهان است . (1698)

1706. ستايش كم و زياد

الثناء باءكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى اءو حسد .

ستايش ، بيش از استحقاق تملق است و كم تر از آن درماندگى يا حسادت است . (1699)

1707. عجب از حسود!

العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد!

شگفتا از حسودان ، كه از سلامتى جسمشان غافل اند! (1700)

1708. نقصان دوستى

حسد الصديق من سقم المودة .

حسدبردن بر دوست ، از بيمارى (و نادرستى ) در مهر و دوستى است . (1701)

1709. حسود خرد

عجب المرء بنفسه اءحد حساد عقله .

راضى بودن مرد از خويشتن ، يكى از حسودان خرد اوست . (1702)

1710. نتيجه حسادت كم

صحة الجسد، من قلة الحسد.

سلامت جسم ، از كمى حسادت است . (1703)

بخش دوم : طمع

1711. زبونى در طمع

فى وصف عيسى عليه السلام : و لم تكن له زوجة تفتنه ، و لا ولد يحزنه ، و لا مال يلفته و لا طمع يذله .

در توصيف عيسى عليه السلام مى فرمايد: براى او همسرى نبود كه وسيله تشويش خاطر او شود و فرزندى نبود كه اندوهگينش سازد و مالى نبود كه او را به خود مشغول بدارد، طمعى در چيزى نداشت كه او را پست و خوار گرداند.

1712. مطيعان فرمان الهى (1704)

لا يقيم اءمر الله سبحانه الا من يصانع و لا يضارع ، و لا يتبع المطامع .

فرمان خدا را برپا ندارد مگر كسى كه سازشكار (در دين خدا) نباشد و به تقليد عمل نكند و به دنبال طمع ها نرود. (1705)

1713. نكوهش طمع

فى صفة المنافقين : يتوصلون الى الطمع بالياءس ليقيموا اءسواقهم ، و ينفقوا به اءعلاقهم .

منافقين براى وصول به آن چه كه طمع در آن دارند اظهار نوميدى و استغناء از آن نمايند تا بازارهاى خود را برپاى دارند و كالاهاى خود را به فروش برسانند. (1706)

1714. بنده ذلت

الطامع فى وثاق الذل .

طمع كار، در بند ذلت و خوارى گرفتار است . (1707)

1715. طمع بى بازگشت

ان الطمع مورد غير مصدر، و ضامن غير وفى ، و ربما شرق شارب الماء قبل ريه ؛ و كلما عظم قدر الشى ء المتناقس فيه ، عظمت الرزية لفقده ، و الامانى تعمى اءعين البصائر، و الحظ ياءتى من لا ياءتيه .

همانا طمع واردكننده اى است كه بازگشت ندارد و ضامنى است كه (به پيمانش ) وفا ندارد. چه بسا نوشنده آبى كه پيش از سيراب شدن ، گلوگير و خفه شده و هر اندازه كه براى به دست آوردن چيزى بيشتر مبارزه و رقابت شود، به همان اندازه مصيبت از دست دادنش زيادتر باشد (آرزوها چشم دل را كور مى كند و نصيب و بهره پيش كسى آيد كه به دنبالش نرود). (1708)

1716. مقصد مركب طمع

اياك اءن توجف بك مطايا الطمع ، فتوردك مناهل الهلكة .

مبادا كه مركب هاى طمع تو را به شتاب برانند و در آبشخورهاى هلاكت فرود آورند. (1709)

1717. پرتگاه خرد

اءكثر مصارع العقول ، تحت بروق المطامع .

بيشترين پرتگاه خردها، در پرتو زرق و برق طمع ها است . (1710)

1718. باخت ابدى

الطمع رق موبد.

طمع ورزيدن ، خودباختن ابدى است . (1711)

1719. حقارت طمعكار

اءزرى بنفسه من استشعر الطمع ، و رضى بالذل من كشف عن ضره .

كسى كه در دل طمع آرد، نفس خود را به حقارت و پستى وادارد و هركه پرده از سختى خويش بردارد به ذلت خويشتن تن سپارد. (1712)

1720. طمع و هلاكت

قد يكون الياءس ادراكا، اذ كان الطمع هلاكا .

گاهى نااميدى از چيزى ، دريافت آن است ، هنگامى كه طمع مايه هلاكت است . (1713)

بخش سوم : نفس و خواهش نفسانى

1721. تربيت قبل از شكل گيرى شخصيت

انما قلب الحدث كالارض الخالية ، ما اءلقى فيها من شى ء قبلته . فبادرتك بالادب قبل اءن يقسو قلبك ، و يشتغل لبك .

همانا دل نوجوان مانند زمين خالى است كه هرچه در آن افكنده شود، آن را مى پذيرد. از اين رو، من پيش از آن كه دلت سخت گردد و خردت مشغول شود، به تاءديب و تربيت تو شتافتم . (1714)

1722. بازنده و نكوحال

المغبون من غبن نفسه ، و المغبوط من سلم له دينه .

بازنده كسى است كه نفس خود را ببازد و نكوحال كسى است كه دينش سالم باشد. (1715)

1723. شريك كورى دل

الهوى شريك العمى .

هوا و هوس ، شريك كورى دل و بصر است . (1716)

1724. زيانكار حقيقى

من حاسب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر.

كسى كه از نفس خود حساب بكشد، سود برد و هر كه از آن غافل ماند، زيان كند. (1717)

1725. تربيت نفس

اءيها الناس ! تولوا من اءنفسكم تاءديبها، واعدلوا بها عن ضراوة عاداتها .

اى مردم ! تربيت نفس هاى خود را به عهده گيريد و آن ها را از آزمندى و ولع عادت هايشان بازداريد. (1718)

1726. رياضت نفس

وايم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح ماءدوما .

سوگند به خدا سوگندى كه در آن مشيت خدا را مستثنى مى كنم نفس خود را چنان رياضت دهم كه اگر براى خوراك خود به قرص نانى دست يابد، شاد گردد و از نان خورش به نمك قناعت كند. (1719)

1727. بر پروردگارت دلير مشو!

ما جراءك على ذنبك ؟ و ما غرك بربك ؟ و ما اءنسك بهلكة نفسك ؟ اءما من دائك بلول ، اءم ليس من نومتك يقظة .

هان اى انسان ؟ چه چيز و را بر گناهت دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت دلير ساخت و چه چيز تو را با نابودى خودت ماءنوس و دمخور كرد؟ مگر درد تو دوايى ندارد؟ يا خواب تو را بيدارى نيست ؟ (1720)

1728. همرهان نفس

كل نفس معها سائق و شهيد: سائق يسوقها الى محشرها؛ و شاهد يشهد عليها بعملها .

با هر نفسى ، راننده اى است و گواهى ؛ راننده او را به سوى محشرش مى راند و گواه به كارهايى كه كرده است ، گواهى مى دهد. (1721)

1729. گماشتگان بر انسان

اعلموا، عبادالله ! اءن عليكم رصدا من اءنفسكم ، و عيونا من جوارحكم ، و حفاظ صدق يحفظون اءعمالكم ، و عدد اءنفاسكم !

بدانيد اى بندگان خدا! ديده بانانى از خود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نگهدارندگان راستگويى كه كردارهاى شما و شمار نفس هايتان را حفظ مى كنند، بر شما گماشته شده اند. (1722)

1730. تبهكاران عمر به هوس

عبادالله ! اءين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، و اءنظروا فلهو .

اى بندگان خدا! كجا هستند كسانى كه به آنان عمر داده شد از نعمت ها برخوردار شدند. به آنان تعليم داده شد و آنان فهميدند و كسانى كه مهلت داده شدند و آن فرصت را در غفلت و لهو و لعب سپرى كردند. (1723)

1731. خدايا تو ببخش !

اللهم اغفرلى ما واءيت من نفسى ، و لم تجد له وفاء عندى .

خداوندا! بر ما ببخشا آن چه را كه از نفس خود وعده كردم و تو درباره آن وعده از من وفا نديدى . (1724)

1732. تشويق به محاسبه نفس

حاسب نفسك لنفسك ، فان غيرها من الانفس لها حسيب غيرك .

تو به حساب نفس خودت رسيدگى كن ؛ زيرا ديگران را حسابرسى جز تو نيست . (1725)

1733. سرزنش نفس

لا يحمد حامد الا ربه ، و لا يلم لائم الا نفسه .

هيچ ستايشگرى جز پروردگار خود را نستايد و هيچ سرزنش كننده اى جز نفس خود را توبيخ ننمايد. (1726)

1734. طلب بخشش از هواى نفس

اللهم اغفرلى رمزات الالحاظ، و سقطات الالفاظ، و شهوات الجنان ، و هفوات اللسان .

اى خدا من ! بر من ببخشا اشاراتى را كه با چشمانم نموده ام و الفاظ بى معنى و باطل را كه گفته ام و اميال و تمنياتى را كه در دلم سرزده اند و لغزش هايى را كه با زبانم مرتكب شده ام . (1727)

1735. ضرر هواى نفس

فى وصيته لشريح بن هانى لما جعله على مقدمته الى الشام اعلم انك ان لم تردع نفسك عن كثير مما تحب ، مخافة مكروه ؛ سمت بك الاهواء الى كثير من الضرر. فكن لنفسك مانعا رادعا .

در وصيت به شريح بن هانى هنگامى كه او را سالار اعزامى خود به سوى شام كرد، فرمود: بدان كه اگر نفس خود را از مقدارى فراوان از چيزهايى كه دوست مى دارى به جهت ترس از يك ناگوارى بازندارى ، هوا و هوس هاى نفسانى تو را به مقدارى فراوان از ضررها مى كشاند. پس همواره مانع جلوگير نفس خويشتن باش . (1728)

1736. اشتياق بهشت

من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات .

هر كس كه اشتياق به بهشت دارد شهوات را از دل بزدايد. (1729)

1737. كرامت نفس

من كرامت عليه نفسه هانت عليه شهواته .

هر كس كه نفسش برايش داراى كرامت و حيثيت باشد، شهوات و تمايلات براى او پست مى شود. (1730)

1738. رابطه قدرت و شهوت

اذا كثرت المقدرة قلت الشهوة .

در آن هنگام كه توانايى بيشتر شود، اشتها (شهوت ) كم شود. (1731)

1739. غلبه بر هواى نفس

هيهات ! اءن يغلبنى هواى ، و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمة .

هيهات ! اگر هواى نفس ، بر من پيروز شود و حرص و آز من به گزينش خوراك ها وادارم سازد. (1732)

1740. ناجى از هواى نفس

بعثه والناس ضلال فى حيرة ، و خابطون فى فتنة ، قد استهوتهم الاهواء .

خداوند سبحان (پيامبر صلى الله عليه و آله ) را در حالى كه فرستاد كه مردم در وادى حيرت گمراه در آشوب مشوش و منحرف بودند و هواى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته بود. (1733)

1741. برحذر از نفس باشيد!

احذروا عبادالله ! حذر الغالب لنفسه ، المانع لشهوته ، الناظر بعقله .

اى بندگان خدا! برحذر باشيد، مانند برحذر بودن كسى كه بر نفسش پيروز است و مانع شهوترانى و ناظر به وسيله عقلش . (1734)

1742. جنگيدن با هواى نفس

رحم الله امراء... كابر هواه ، و كذب مناه .

خدا رحمت كند انسانى را كه ... با هوايش به مبارزه برخاست و آرزويش را تكذيب كرد. (1735)

1743. آغاز فتنه

انما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحكام تبتدع .

جز اين نيست كه ابتداى بروز آشوب ها و فتنه ها، هواهايى است كه مورد تبعيت قرار مى گيرند و احكامى است كه بدعت گذاشته مى شوند. (1736)

1744. پرهيز از بدگمانى

لا تكن ... تغلبه نفسه على ما يظن ، و لا يغلبها على ما يستيقن .

از كسانى مباش كه نفس او درباره آنچه كه گمان دارد و بر او غالب مى شود، ولى او نمى تواند درباره آن چه يقين دارد بر نفس خويشتن پيروز گردد. (1737)

1745. مخالفت با هواى نفس

فى صفة اءخ له فى الله :... و كان اذا بدهه اءمران ينظر اءيهما اءقرب الى الهوى فيخالفه .

امام در صفت برادر در راه خدايش اين گونه فرمود:... وقتى كه دو كار براى وى پيش مى آمد، مى ديد كه كدام يكى از آن دو به هوى و هوس نزديك تر بود و با آن مخالفت مى كرد. (1738)

1746. ريشه كنى هواى نفس

رحم الله امراء نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ، فان هذه النفس اءبعد شى ء منزعا. و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى .

خدا رحمت كند كسى كه شهوت خود را مهار كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى اين نفس را كندن ، بسيار دشوار است و اين نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود ميل به معصيتى دارد. (1739)

1747. بهترين حمايتگر در برابر نفس

اءقول ما تسمعون ، والله المستعان على نفسى و اءنفسكم ، و هو حسبنا و نعم الوكيل !

مى گويم آن چه را كه مى شنويد و خدا است كه از او براى نفس خود و نفوس شما يارى مى طلبم و او است كفايت كننده موجوديت من و بهترين تكيه گاه هستى ما. (1740)

1748. تربيت قبل از رشد هواى نفس

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : و اءجمعت عليه من اءدبك اءن يكون ذلك و اءنت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذو نية سليمة و نفس صافية .

امام عليه السلام در وصيت به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: تصميم به تاءديب تو گرفتم كه ادب را در حالى از من بپذيرى كه در بهار زندگى هستى و رو به سپرى كردن عمر و آينده روزگار مى روى و داراى نيتى سالم و نفسى صاف و پاك هستى . (1741)

1749. عاقبت رهايى نفس

لا ترخصوا لانفسكم ؛ فتذهب بكم الرخص مذاهب الظلمة ، و لا تداهنوا فيهجم بكم الادهان على المعصية .

نفس خود را (به آن چه مى خواهيد) رها نكنيد؛ زيرا رهايى نفس (به آن چه كه مى خواهد) شما را به راه هاى ستمكاران رهنمون مى گردد. تملق و چرب زبانى نكنيد كه شما را به ارتكاب معصيت مى كشاند. (1742)

1750. رحم به نفس خود

اعلموا! انه ليس بهذا الجلد الرقيق صبر على النار، فارحموا نفوسكم ، فانكم قد جربتموها فى مصائب الدنيا .

آگاه باشيد! اين پوست نازك بدن شما طاقت آتش جهنم را ندارد، پس به نفس خويش رحم كنيد، كه اين حقيقت را در مصايب و ناگوارى هاى دنيا آزموده ايد. (1743)

1751. فراخوانده شده به هوس و گمراهى

من كتابه الى معاوية : اءما بعد اءتتنى منك موعظة موصلة ... و كتاب امرى ليس له بصر يهديه ، ولا قائد يرشده ، قد دعاه الهوى فاءجابه و قاده الضلال فاتبعه .

در نامه اى به معاويه : پس از حمد و ثناى خداوندى و درود بر پيامبر و دودمان او، پندى از تو به دستم رسيده كه از جملاتى به هم چسبيده ، اين نامه از مردى است كه براى او نه بينايى هدايت كننده اى وجود دارد و نه راهنمايى كه او را به رشد و كمالش برساند (نويسنده نامه ) مردى است كه هوى او را خوانده و او اجابتش كرده است و گمراهى او را رهبرى نموده است ، او هم از آن پيروى نموده است . (1744)

1852. سفارشات على (ع ) به مالك اشتر

من كتاب للاشتر : و شح بنفسك عما لا يحل لك ؛ فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما اءحبت اءو كرهت ... اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسك و من خاصة اءهلك و من لك فيه هوى من رعيتك ، فانك الا تفعل تظلم !... و تفقد اءمور من لا يصل اليك منهم ممن تفتحمه العيون ، و تحقره الرجال . ففرغ لاولئك ثقتك من اءهل الخشية و التواضع ، فليرفع اليك اءمورهم ، ثم اعمل فيهم بالاعذار الى الله يوم تلقاه ، فان هؤ لاء من بين الرعية اءحوج الى الانصاف من غيرهم ، و كل فاءعذر الى الله فى تاءدية حقه اليه .

نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نيست سخت بازدار؛ زيرا انصاف و عدالت درباره نفس جلوگيرى جدى از اقدام نفس است در هر

چه كه بخواهد يا نخواهد. ما بين خدا و مردم از يك طرف و نفس و دودمان و هر كسى از رعيت كه هوايى از او بر سر دارى ، از طرف ديگر انصاف برقرار كن ، اگر انصاف برقرار نكنى ستم ورزيده اى و امور كسانى از اين طبقه را كه نمى توانند به حضور تو برسند و مردم به آنان با تحقير مى نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مى شمارند، تحت نظر بگير و براى رسيدگى به امور آنان مردمى را معين كن كه در نزد تو مورد اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نيازها و مسائل آنان را به تو اطلاع دهند.

سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با خداوند سبحان معذور و سربلند باشى . (1745)

1753. هواى نفس خوارج

قد مر بقتلى الخوارج يوم النهروان فقال عليه السلام : بؤ ساكم ، لقد ضركم من غركم ، فقيل له : من غرهم يا اءميرالمؤ منين ؟ فقال : الشيطان المضل ، و الانفس بالسوء، غرتهم بالامانى ، و فسحت لهم بالمعاصى ، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار .

در حالى كه بر كشتگان خوارج در روز نهروان مى گذشت فرمود: بدا به حال شما! ضرر بر شما زد آن كه شما را فريب داد.

به آن حضرت گفته شد: چه كسى آنان را فريب داد؟

فرمود: شيطان گمراه كننده و نفس هايى كه فرمان به بدى ها مى دهند. اين دو عامل آنان را با ارائه آرزوها فريب داد و راه هاى گناهان را بر آنان هموار نمود و به يارى و پيروزساختن آنان وعده

داد. در نتيجه آنان را به آتش دوزخ انداخت .

1754. محبوب ترين بنده در نزد خدا (1746)

عبادالله ! ان من اءحب عبادالله اليه ، عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ؛ فزهر مصباح الهدى فى قلبه .

اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد، (اين انسان مورد عنايت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نمود و پوشاكى از بيم بر خود پوشيد، نيتجه چنين شد كه چراغ هدايت در دلش برافروخت . (1747)

1755. معاويه فريب خورده هوى

من كتابه الى معاوية : ان نفسك قد اءولجتك شرا، و اءقحمتك غيا، و اءوردتك المهالك ، و اءوعرت عليك المسالك .

نامه اى است از آن حضرت به معاويه : همانا نفس تو، تو را به شر و فساد وارد كرد و به گمراهى كشاند و در مهلكه ها غوطه ور ساخت و همه راه ها را براى تو سنگلاخ نمود. (1748)

1756. نفس خوارشده مؤ من

(المؤ من ) اءوسع شى ء صدرا، و اءذل شى ء نفسا .

(مؤ من ) سينه اش از هر چيزى گشاده تر و هوس هاى نفسانى اش از هر چيزى نزد او خوارتر است . (1749)

1757. تحذير مالك از هواى نفس

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : اءمرى بتقوى الله ، و ايثار طاعته ... و اءمره اءن يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات ، فان النفس اءمارة بالسوء، الا ما رحم الله ... فاملك هواك ، و شح بنفسك عما لا يحل لك ، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما اءحبت اءو كرهت .

فرمان مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام به مالك اشتر نخعى ، وقتى كه او را از والى مصر و اطراف آن ساخت :

دستور مى دهد او را به تقواى الهى و تقديم اطاعت خداوندى بر همه چيز و (دستور مى دهد) كه نفس خود را از شهوت بكشد و از طغيان ها بازبدارد؛ زيرا نفس آدمى سخت به بدى وادار مى كند، مگر آن كه خدا رحم كند. پس هوايت را مالك باش و نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نيست سخت بازدارد؛ زيرا انصاف و عدالت درباره نفس ، جلوگيرى جدى از اقدام نفس است در هر چه كه بخواهد يا نخواهد. (1750)

1758. ثمره ديدن با چشم دل

لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها، لعزفت نفسك عن بدائع ما اءخرج الى الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها .

اگر با ديده دل به آن چه كه از بهشت توصيف مى گردد بنگرى ، نفس تو از آن چه در اين جهان از زيبايى ها و خوشى ها و زينت هاى ظاهرى آن وجود دارد، دورى مى كند. (1751)

1759. سفارش هاى به شريخ بن هانى

من وصيته لشريح بن هانى لما جعله على مقدمته الى الشام : اعلم انك ان لم تردع نفسك عن كثير مما تحب ، مخافة مكروه ؛ سمت بك الاهواء الى كثير من الضرر. فكن لنفسك مانعا رادعا، و لنزوتك عند الحفيظة واقما قامعا .

وصيتى است از آن حضرت به شريح بن هانى موقعى كه او را در مقدمه لشكر خود به سوى شام قرار داده بود:

بدان كه اگر نفس خود را از مقدارى فراوان از چيزهايى كه دوست مى دارى به جهت ترس از يك ناگوارى بازندارى ، هوى و هوس هاى نفسانى تو را به مقدارى فراوان از ضررها مى كشاند، پس همواره مانع و جلوگير نفس خويشتن باش و در هنگام خشم ، آن گاه كه هيجان و جهش شديد وجودت را فرا گيرد آن را بكوب و ريشه كن كن ! (1752)

1760. خيرخواهى براى نفس

لا تدخروا اءنفسكم نصيحة .

از خيرخواهى نفس خويش خوددارى نكنيد! (1753)

1761. ثمره ارجمندى نفس

من كرمت عليه نفسه ، هانت عليه شهواته .

كسى كه نفس خويش را ارجمند دارد شهواتش را خوار شمارد. (1754)

1762. هواى نفس و معصيت خداوند

ما من طاعة شى ء الا ياءتى فى كره . و ما من معصية الله شى ء الا ياءتى فى شهوة . فرحم الله امراء نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ؛ فان هذه النفس اءبعد شى ء منزعا. و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى .

در هيچ چيز نمى توان خدا را معصيت كرد مگر با ميل و رغبت . پس خداوند رحمت كند كسى را كه شهوت خود را مهار كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى اين نفس را كندن ، بسيار دشوار است و اين نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود، ميل به معصيتى دارد. (1755)

1763. فرار از هر چيز و رسيدن به آن

اءيها الناس ! كل امرى لاق ما يفر منه فى فراره . (و) الاجل مساق النفس ؛ و الهرب منه موافاته .

اى مردم ! هر فردى از آنچه فرار مى كند در حال فرار آن را ملاقات خواهد كرد و اجل سرآمد نفس و فرار از آن رسيدن به آن است . (1756)

1764. دعوت به اصلاح نفس

اءيها الناس ! تولوا من اءنفسكم تاءديبها، و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها .

اى مردم ! به تاءديب نفس خويش و اصلاح خود بپردازيد و نفس را از دليرى و گستاخى بر خوى ها و عادات زشت بازداريد. (1757)

1765. واعظ نفس

من كان له من نفسه واعظ، كان عليه من الله حافظ .

هر كه از درون خود واعظى داشته باشد، از جانب خداوند نگهدارنده اى دارد. (1758)

1766. يارى جستن على (ع ) از خدا

الحمدلله الواصل الحمد بالنعم بالشكر. نحمده على آلائه ، كما نحمده على بلائه على بلائه . و نستعينه على هذه النفوس البطاء عما اءمرت به ، السراع الى ما نهيت عنه .

حمد خداى راست كه حمد را به نعمت ها و نعمت ها را به سپاس پيوسته است . به نعمت هاى خداوند همان گونه حمد مى نماييم كه به بلايش و كمك از او مى خواهيم براى (اصلاح ) اين نفس هاى كندرو در جايى كه دستور به سرعت داده شده است و شتابنده به سوى آن چه كه از آن نهى شده است . (1759)

1767. ريشه كنى هواى نفس

رحم الله رجلا نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ، فان هذه النفس اءبعد شى ء منزعا، و انها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى .

خداوند رحمت كند كسى را كه از شهوت هايش خوددارى كند و هواى نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواى نفس خيلى دير ريشه كن مى شود و همواره ميل به گناه و معصيت دارد. (1760)

1768. حسابرسى از نفس

حاسب نفسك لنفسك ، فاءن غيرها من الانفس لها حسيب غيرك .

به خاطر خود از خويشتن حساب بكش ؛ زيرا ديگران ، حسابرسى غير از تو دارند. (1761)

1769. بقاى آثار زشت لذت ها

اذكروا انقطاع اللذات ، و بقاء التبعات .

به ياد داشته باشيد كه لذت ها پايان مى پذيرد؛ ولى آثار زشت آن بر جاى مى ماند. (1762)

1770. المغبون من غبن نفسه

المغبون من غبن نفسه .

مغبون كسى است كه به نفس خود ضرر رساند. (1763)

1771. هواى نفس و آرزوى طولانى

اءيها الناس ! ان اءخوف ما اءخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى ، و طول الامل ؛ فاءما اتباع الهوى فيصد عن الحق ، و اءما طول الامل فينسى الاخرة .

اى مردم ! ترسناك ترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى از هواى نفس و آرزوى طولانى ؛ اما پيروى از هواى نفس انسان را از حق باز مى دارد و آرزوى طولانى آخرت را به دست فراموشى مى سپارد. (1764)

1772. تاءديب نفس

طوبى لمن ذل فى نفسه ، و طاب كسبه ، و صلحت سريرته ، و حسنت خليقته ، و اءنفق الفضل من ماله ، و اءمسك الفضل من لسانه ، و عزل عن الناس شره ، و وسعته السنة ، و لم ينسب الى البدعة .

خوشا به حال كسى كه نفس خود را خوار كرد و كار و كسبش را پاكيزه نمود و باطنش را آراسته و خوى خود را نيكو ساخت ، زيادى مالش را بخشيد و زبان را از زياده گويى فرو بست ، و شر خود را به مردم نرساند و سنت برايش كافى بود، و خود را به نوآورى و بدعت منسوب نساخت . (1765)

1773. نفس را بكش !

قاتل هواك بعقلك .

با خرد و عقلت هواى نفس را بكش . (1766)

1774. هواى نفس و رحمت الهى

اءمره عليه السلام : به او (يعنى مالك اشتر) دستور مى دهد كه : هواى نفس را در هم بشكند و به هنگام وسوسه هاى نفس ، خويشتن دارى كند؛ زيرا كه نفس ، همواره انسان را به بدى وادار مى كند مگر آن كه رحمت الهى شامل او مى شود.

1775. سرآغاز فتنه ها (1767)

انما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ، و يتولى عليها رجال رجالا، على غير دين الله .

همانا سرآغاز فتنه ها پيروى از هواى نفس و حكم هاى خلاف شرع است كه كتاب خدا با آنها مخالفت مى ورزد و گروهى نيز از كسانى كه راهى جز راه دين خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس ) پيروى مى كنند. (1768)

1776. نفس را گرامى دار!

اءكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب ، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا .

نفس خود را بزرگ بشمار و از هر پستى ، هر چند تو را به مقصود مى رساند دورى كن ؛ زيرا هرگز نمى توانى در عوض آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه مى دهى بهايى به دست آورى . (1769)

1777. مخالفت با نفس

(الى محمد بن اءبى بكر): فاءنت محقوق اءن تخالف على نفسك ، و اءن تنافح عن دينك ، و لو لم يكن لك الا ساعة من الدهر .

(به محمد بن ابى بكر): بر تو لازم است كه با خواسته هاى نفست مخالفت كنى و از دينت دفاع نمايى ، گرچه يك ساعت از عمرت باقى باشد. (1770)

بخش چهارم : بخل

1778. زندگى فقيران ، حساب توانگران !

عجبت للبخيل يستعجل الفقر، الذى منه هرب ، و يفوته الغنى الذى اياه طلب ، فيعيش فى الدنيا عيش الفقراء؛ و يحاسب فى الاخرة حساب الاغنياء .

من درشگفتم از بخيل كه به سوى فقر مى شتابد، فقرى كه از آن گريخته است و بى نيازى و ثروتى كه جوياى آن است به دست نمى آورد. بنابراين در دنيا همچون فقيران زيست مى كند و در آخرت همانند توانگران به حساب او رسيدگى مى شود. (1771)

1779. عيب حقيقى

البخل عار.

بخل عيب و ننگ است . (1772)

1780. پرهيز از مشورت با بخيل

لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر .

در مشورت بخيل را بر خويش راه مده كه تو را از احسان و بخشش بازدارد و فقر و تهيدستى را برايت وعده مى دهد. (1773)

1781. دورى از بخل

البخل جامع لمساوى العيوب ، و هو زمام يقاد به الى كل سوء .

بخل در بردارنده بدى هاى هر عيبى است و افسارى است كه (بخيل ) به وسيله آن به سوى هر بدى كشانده مى شود.

1782. بخيل و شايسته ولايت نيست ! (1774)

قد علمتم اءنه لا ينبعى اءن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام ، و امامة المسلمين ، البخيل .

شما مى دانيد كه مسئول و زمامدار ناموس و جان و غنايم (و اموال ) و احكام و پيشوايى مسلمانان ، نبايد شخصى بخيل باشد. (1775)

1783. توصيه به احسان

ياءتى على الناس زمان عضوض ، يعض الموسر فيه على ما فى يديه و لم يؤ مر بذلك ، قال الله سبحانه : (و لا تنسوا الفضل بينكم ) .

زمانى سخت بر مردم فرا مى رسد كه آن كه توانمند است بر آن چه در دست دارد سخت امساك مى كند، در حالى كه او به اين بخل دستور داده نشده است . خداوند سبحان فرموده است : و فضل و احسان را در ميان خود فراموش مكنيد. (1776)

1784. نهى از رقابت با بخيلان

يا بنى !... اياك و مصادقة البخيل ؛ فانه يقعد عنك اءحوج ما تكون اليه .

(اى مردم )! از دوستى با افراد بخيل بپرهيز؛ چرا كه در هنگام شدت نياز و حاجت به او رهايت مى سازد. (1777)

بخش پنجم : ستم و ستمگرى

1785. زشت ترين نوع ستم

ظلم الضعيف اءفحش الظلم .

ستم كردن به ناتوان ، زشت ترين نوع ستم است .(1778)

1786. صلاح روزگار

اذا استولى الصلاح على الزمان و اءهله ، ثم اءساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم ! و اذا استولى الفساد على الزمان و اءهله ، فاءحسن رجل الظن برجل فقد غرر !

هرگاه صلاح و شايستگى بر روزگار و اهلش حاكم شد، اگر شخصى به ديگرى گمان بد ستم كرده است و هنگامى كه فساد و تباهى بر زمان و اهلش مستولى شده باشد، اگر كسى به ديگرى خوش گمان باشد خود را فريب داده است .

1787. ميزان بين خود و ديگران (1779)

يا بنى ! اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك ، فاءحبب لغيرك ما تحب لنفسك ، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب اءن تظلم ، و اءحسن كما تحب اءن يحسن اليك ، و استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك ، و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك .

فرزندم ! خويشتن را معيار و ميزان بين خود و ديگران قرار بده ، پس آن چه براى خود دوست مى دارى براى ديگران هم دوست بدار و آن چه براى خود نمى پسندى براى ديگران هم نپسند و همان گونه كه دوست ندارى به تو ستم شود ستم نكن و همان طور كه دوست دارى به تو نيكى شود به ديگران نيكى كن و آن چه براى خود زشت مى دارى ، براى ديگران هم زشت بشمار و بالاخره به همان چيزى براى مردم راضى باش كه براى خود راضى هستى . (1780)

1788. بدترين توشه در قيامت

بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد .

بد توشه اى است براى روز جزا، ستم كردن بر بندگان خدا. (1781)

1789. حال آغازگر ستم در قيامت

للظالم البادى غدا بكفه عضة .

آن كه آغازگر ستم است فرداى قيامت دستش را (از پشيمانى ) به دندان بگزد. (1782)

1790. امر به معروف و نهى از منكر

رحم الله رجلا راءى حقا فاءعان عليه ، اءو راءى جورا فرده ، و كان عونا بالحق على صاحبه .

رحمت خدا بر كسى كه چون حقى را ديد، يارى اش كرد و چون ستمى را ديد از آن جلوگيرى كرد و حق را در برابر ستمگر يارى رساند. (1783)

1791. نحوه قسم ستمكار

اءحفلوا الظالم اذا اءردتم يمينه باءنه برى ء من حول الله و قوته ؛ فانه اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبة ، و اذا حلف بالله الذى لا اله الا هو لم يعاجل ، لانه ؛ لانه قد وحدالله تعالى .

ستمكار را اگر خواستيد قسم دهيد به اين عبارت سوگند دهيد: از حول و قوه خداوند بيزار هستم اگر چنين كنم ؛ زيرا اگر به اين عبارت به دروغ سوگند بخورد، در مجازاتش شتاب شود، اما اگر سوگند بخورد به : خدايى كه الهى جز او نيست در عقوبتش شتاب نشود؛ زيرا خداوند تعالى را به يگانگى ياد كرده است . (1784)

1792. سرانجام شوم ستم

الله الله فى عاجل البغى ، و آجل و خامة الظلم .

خدا را، خدا را، از شتاب (كيفر) سركشى مراقب باشيد، و از سرانجام وخيم ستم بهراسيد. (1785)

1793. دو عامل تباهى دين و دنيا

ان البغى و الزور يذيعان المرء فى دينه و دنياه ، و يبديان خلله عند من يعينه .

همانا ستمگرى و دروغگويى دين و دنياى آدمى را تباه مى كنند و معايب او را در نظر عيب جويانش آشكار مى سازند.

1794. شكست حتمى ستمكار (1786)

لا تدعون الى مبارزة ، و ان دعيت اليها فاءجب ، فان الداعى باغ ، و الباغى مصروع .

امام عليه السلام به فرزندش حضرت حسن عليه السلام فرمود: كسى را به مبارزه دعوت نكن ، اما اگر تو را به مبارزه طلبيدند، اجابت كن ؛ زيرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار است و ستمكار در هر حال شكست خورده است . (1787)

1795. انتقام گرفتن از ستمگر

اءيها الناس ! اءعيونى على اءنفسكم ، و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ، و لاقودن الظالم بخزامته حتى اءوردة منهل الحق و ان كان كارها .

اى مردم ! مرا براى اصلاح نفوس خودتان يارى كنيد و سوگند به خدا داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ستمكاران را مى گيرم و او را تا چشمه سار حق مى كشانم اگرچه او نخواهد. (1788)

1796. در اين روزگار خوش بين مباش !

اذا استولى الفساد على الزمان و اءهله ، فاءحسن رجل الظن برجل ، فقد غرر !

هرگاه نادرستى بر روزگار و مردم آن چيره گردد و با چنين وضعى انسانى به انسان ديگر خوش بين باشد، بى گمان فريب خورده است . (1789)

1797. مغلوب حقيقى

ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب .

كسى كه به ارتكاب گناه پيروز شود (در حقيقت ) پيروز نباشد و كسى كه با ستم غلبه كند (در واقع ) مغلوب است .

1798. مقتول تيغ ستم (1790)

من سل سيف البغى قتل به .

آن كس كه تيغ ستم بركشد، خود با آن كشته شود. (1791)

1799. گناهكار بودن ستمگر

من بالغ فى الخصومة اءثم ، و من قصر فيها ظلم .

هر كس در دشمنى شدت به خرج بدهد، مرتكب گناه شده و كسى كه كوتاهى كند ستم ورزيده است . (1792)

1800. انواع ستم

اءلا و ان الظلم ثلاثة : فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك ، و ظلم مغفور لا يطلب . فاءما الظلم الذى لا يغفر فالشرك بالله ، قال الله تعالى : (ان الله لا يغفر اءن يشرك به ). و اءما الظلم الذى يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات ، و اءما الظلم الذى لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا .

آگاه باشيد! ستم بر سه نوع است : ستمى كه هرگز بخشيده نمى شود، ستمى كه بدون مجازات نمى ماند و ستمى كه بخشيده مى شود و بازخواست ندارد، اما ستمى كه بخشيده نمى شود شرك به خداست كه مى فرمايد: همانا خداوند شرك به خود را نمى آمرزد اما ستمى كه بخشيده مى شود، ستمى است كه انسان با لغزش ها (و ارتكاب گناهان صغيره ) به خود روا مى دارد و اما ستمى كه بدون مجازات نمى ماند، ستمگرى بعضى از بندگان بر بعضى ديگر است . (1793)

1801. اتمام حجت بر امام على (ع )

لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما اءخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم ، و لا سغب مظلوم ، لالقيت حبلها على غاربها .

اگر نبود همايش آن جمعيت انبوه و اين كه با وجود يار و ياور حجت تمام است و اگر نبود كه خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه در برابر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده آرام ننشيند و بدان رضايت ندهند، هر آينه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى انداختم . (1794)

1802. پرهيز از ستمگرى

لزياد بن اءبيه و قد استخلفه لعبد الله بن العباس على فارس و اءعمالها، فى كلام طويل كان بينهما، نهاه فيه عن تقدم الخراج : استعمل العدل ، واحذر العسف و الحيف ، فان العسقف يعود بالجلاء، والحيف يدعو الى السيف .

وقتى زياد بن ابيه را به جاى عبدالله بن عباس كارگزار فارس كرد، در ضمن سخنرانى مفصل او را از گرفتن خراج اضافى منع كرد و فرمود: عدل و داد را به كار بند و از سختگيرى و بيداد بپرهيز؛ زيرا سختگيرى ناروا مردم را آواره مى كند و ستمگرى مايه شورش و خونريزى مى شود. (1795)

1803. ستمگران دنياطلب

لما نهضت بالامر نكثت طائفة ، و مرقت اءخرى ، و قسط آخرون : كاءنهم لم يسمعوا الله سبحانه يقول : (تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فساد و العاقبة للمتقين ) بلى ! والله لقد سمعوها و عوها، و لكنهم حليت الدنيا فى اءعينهم وراقهم زبرجها .

چون خلافت را به دست گرفتم ، گروهى پيمان شكستند و گروهى از دين خارج شدند و دسته اى ديگر ستم پيشه كردند؛ گويى اين سخن خداى سبحان را نشنيدند كه : آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزگاران است . آرى ! سوگند به خدا كه آن را شنيدند و فهميدند؛ اما دنيا در چشم آن ها زيبا شد و زيب و زيورهاى آن خوشايندشان گرديد. (1796)

1804. پرهيز از ستمگرى

الله الله فى عاجل البغى ، و آجل و خامة الظلم ، و سوء عاقبة الكبر .

برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوى ظلم و وخامت اخروى آن و بدى عاقبت كبر. (1797)

1805. زودى بازخواست ستمكار

سينتقم الله ممن ظلم ، ماءكلا بماءكل ، و مشربا بمشرب ، من مطاعم العلقم و مشارب الصبر و المقر .

زود باشد كه خداوند از كسى كه ظلم كرده است انتقام بكشد، درباره خوراك و آشاميدنى كه با ستم به خود اختصاص داده است ، به وسيله خوراك هاى تلخ و شرنگبار و آشاميدنى هاى چون صبر تلخ زهرآگين . (1798)

1806. بيزارى از ستم

اءعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها، و معجونة شنئتها، كاءنما عجنت بريق حية اءوقيئها، فقلت : اءصلة ، اءم زكاة ، اءم صدقة ؟ فذلك محرم علينا اءهل البيت ، فقال : لا ذا و لا ذاك ، و لكنها هدية . فقلت : هبلتك الهبول ! اءعن دين الله اءتيتنى لتخدعنى ؟ اءمختبط اءنت اءم ذو جنة ، اءم تهجر؟ والله لو اءعطيت الاقاليم السبعة بما تحت اءفلاكها، على اءن اءعصى الله فى نملة اءسلبها جلب شعيرة ما فعلته .

(آن جا كه از ستم بيزارى مى جويد، مى فرمايد:) شگفت تر از اين ، قصه آن شخصى است كه شبانگاهى در خانه ما را كوبيد و در دستش ظرف سرپوشيده (پر از حلوايى لذيذ) بود، چنانش ناخوش نفرت داشتم كه گويى با آب دهان يا استفراغ مارى در آميخته است ؟ به او گفتم : آيا اين صله است يا زكات يا صدقه ؟ زيرا كه اين ها بر ما خاندان حرام است !

گفت : نه اين است و نه آن . بلكه هديه اى است .

گفتم : زن فرزند مرده (مادرت ) بر تو بگريد! آيا از طريق دين خدا وارد شده اى تا مرا بفريبى ؟ ابله شده اى

يا ديوانه ، يا هذيان مى گويى ؟ سوگند به خدا، كه اگر هفت اقليم را با آن چه در زير افلاك آن هاست به من دهند تا با بيرون كشيدن پوست جوى از دهان مورچه اى خدا را نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد. (1799)

1807. مهلت دادن به ستمگر

لئن اءمهل الظالم فلن يفوت اءخذه ، و هو له بالمرصاد على مجاز طريقه ، و بموضع الشجى من مساغ ريقه .

اگر هم خداوند به ستمكار مهلت بدهد، گرفتن و كيفر خداوندى از او فوت نمى گردد و خداوند در گذرگاه ستمكار در كمين است و گلوى آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دريغ دارد هشيار باشيد. (1800)

1808. انتقام گرفتن از ستمگر

فى وصيته للحسنين عليهماالسلام : كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا .

دشمن ستمگر و ياور مظلوم باشيد. (1801)

1809. پرهيز از ستمگرى

و اقدموا على الله مظلومين ، و لا تقدموا عليه ظالمين .

به بارگاه خدا، ستمديده وارد شويد و ستمكار وارد نشويد. (1802)

1810. پشيمانى ستمگر

يوم العدل على الظالم اشد من يوم الجور على المظلوم !

روز عدالت بر ظالم سخت تر است از روز ظلم بر مظلوم . (1803)

1811. پرهيز از ستمگرى

و الله لان ابيت على حسك السعدان مسهدا، او اجر فى الاغلال مصفدا، احب الى من ان القى الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشى ء من الحطام ، و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها، و يطول فى الثرى حلولها؟!

سوگند به خدا، اگر شب را در حال بيدارى روى خار سعدان به صبح برسانم ، يا بسته در زنجيرهاى آهنين و سنگين بار كشيده شوم ، براى من بهتر از آن است كه خدا و رسول او را در روز قيامت ملاقات كنم ، در حالى كه بر بعضى از بندگان ظلم روا داشته ام و چيز بى ارزشى از پس مانده هاى كاه و علف دنيا را غصب نموده باشم . چگونه ظلم روا بدارم به كسى ، به خاطر نفسى كه برگشت آن به سرعت براى پوسيدن است و قرار گرفتنش در خاك طولانى . (1804)

1812. ستم ، خانمان برانداز است !

ليس شى ء ادعى الى تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه على ظلم ؛ فان الله سميع دعوه المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد .

(آگاه باش كه ) هيچ چيزى بيش از حركت بر مبناى ظلم موجب دگرگونى نعمت خداوندى و سرعت انتقام او نيست ؛ زيرا خداوند شنونده دعاى ستمديدگان است ، و در كمين ستمكاران . (1805)

1813. بدترين توشه قيامت

بئس الزاد الى المعاد، العدوان على العباد .

بدترين توشه ها براى روز قيامت ، ظلم و ستم بر بندگان خداست . (1806)

1814. فرجام صبر بر ستم

فيما يشير فيه الى ظلم بنى اميه : حتى يكون اعظمكم فيها عناء احسنكم بالله ظنا، فان اتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و ان ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين .

امام على عليه السلام در خطبه اى كه به آن اشاره به ظلم بنى اميه مى كند مى فرمايد. در حكومت بنى اميه هر كس به خدا اميدوارتر باشد، بيش از همه رنج و مصيبت بيند. پس اگر خداوند عاقبت و سلامتى بخشيد، قدرشناس باشيد و اگر به بلا و گرفتارى مبتلا گشتيد، شكيبا باشيد كه سرانجام پيروزى با پرهيزگاران است . (1807)

1815. نزديكتر به انتقام خداوندى

من كتابه للاشتر حين ولاه مصر : اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه ، و لا اعظم لتبعه ، و لا احرى بزوال نعمه و انقطاع مده ، من سفك الدماء بغير حقها .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: بپرهيز از خون ها و ريختن خون هاى مردم بدون مجوز قانونى ؛ زيرا هيچ چيزى به انتقام خداوندى نزديك تر و از نظر نتايج وخيم تر و براى نابود كردن نعمت خداوندى موثرتر و براى منقرض ساختن روزگار دولت ، قاطع تر از خونريزى به ناحق وجود ندارد. (1808)

1816. زورگويى و ستم

الله الله فى عاجل البغى ، و اجل وخامه الظلم ، و سوء عاقبه الكبر، فانها مصيده ابليس العظمى ، و مكيدته الكبرى ؛ التى تساور قلوب الرجال مساوره السموم القاتله . فما تكدى ابدا، و لا تشوى احدا، لا عالما لعلمه ، و لا مقلا فى طمره .

برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوى ظلم و وخامت اخروى آن و بدى عاقبت كبير؛ زيرا كبر دام بزرگ و گسترده شيطان و ابزار بزرگ حيله هاى او است كه همانند زهرهاى كشنده كه در بدن انسان ها نفوذ مى كند در دل هاى مردان وارد مى گردد. شيطان در كارهاى خود عليه فرزندان آدم هرگز ناتوان نشود و كسى را از روى خطا رها نكند، نه عالمى را به جهت علمش و نه بينوايى را كه لباس فقر پوشيده است . (1809)

1817. زمامداران ستمگر

من كتابه الى اهل مصر : اسى ان يلى امر هذه الامه سفهاوها و فجارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزبا .

در نامه خود به مردم مصر مى فرمايد: مى ترسم حكومت اين امت را نابخردان و خطاكاران به دست بگيرند، پس مال خداوندى را براى خود و در ميان خود به جريان بياندازند و بندگان خدا را برده هاى خود بدانند و با شايستگان جامعه تخاصم و پيكار به راه اندازند و مردمان منحرف را حزب خود تلقى نمايند. (1810)

1818. شركت در امور

ايها الناس ! انما يجمع الناس الرضا، و السخط و انما عقر ناقه ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا .

اى مردم ! راضى بودن و ناراضى بودن به كارى ، مردم را در آن كار شريك مى گرداند، ناقه ثمود را تنها يك مرد پى كرد؛ اما خداوند همه قوم ثمود را عذاب داد؛ زيرا همه به كار آن مرد راضى بودند. (1811)

1819. رسيدگى به ستمديدگان

من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف ، و التنفيس عن المكروب .

رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك ، از كفاره هاى گناهان بزرگ است . (1812)

بخش ششم : خودبينى و تكبر

1820. گناه برتر از نيكى

سيئه تسوءك ، خير عندالله من حسنه تعجبك .

گناهى كه تو را ناراحت (پشيمان ) سازد، نزد خدا بهتر است از كار نيكى كه تو را مغرور سازد. (1813)

1821. دورى از كبر

الله الله فى كبر الحميه و فخر الجاهليه ، فانه ملاقح الشنان ، و منافخ الشيطان ، التى خدع بها الامم الماضيه ، و القرون الخاليه .

خدا را! خدا را! از كبر تعصب آميز و تفاخر جاهلى ، كه آن مركز پرورش كينه و جايگاه وسوسه هاى شيطان است كه ملت هاى پيشين و امت هاى قرون گذشته را فريفته است . (1814)

1822. ذلت جباران

ان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال .

خداوند هر جبارى را ذليل و هر خودپسندى را خوار مى سازد. (1815)

1823. آفت عقل

اعلم ان الاعجاب ضد الصواب ، و افه الالباب .

بدان كه خودبينى ضد حق و راستى است و آفت عقل و خرد است . (1816)

1824. از اعمال ناپسند بر حذر باش !

احذر كل عمل يرضاه صاحبه لنفسه ، و يكره لعامه المسلمين .

از انجام هر عملى كه صاحبش آن را پسند خود داند و در نزد مسلمانان ناپسند باشد، برحذر باش . (1817)

1825. هرچه بر خود پسندى بر ديگران هم !

من نظر فى عيوب الناس ، فانكرها، ثم رضيها لنفسه ، فذلك الاحمق بعينه .

هر كه عيب هاى مردم را ديد و بر آن ها نپسنديد، پس همان را بر خود پسنديد بعينه احمق است . (1818)

1826. مانع افزودن

الاعجاب يمنع الازدياد.

عجب و خودبينى مانع زياد كردن و افزودن است . (1819)

1827. ترسناك ترين وحشت

ان ... اوحش الوحشه العجب .

يكى از ترسناك ترين وحشت ها، عجب و خودپسندى است . (1820)

1828. تعجب از كبر متكبر

عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفه ، و يكون غدا جيفه .

در شگفتم از متكبر، كه ديروز نطفه (بى ارزشى ) بود و فردا مردار گنديده اى است . (پس تكبر چرا؟) (1821)

1829. غرور طاووس

يمشى مشى المرح المختال ، و يتصفح ذنبه و جناحيه ، فيقهقه ضاحكا لجمال سرباله .

طاووس همچو موجودى متكبر كه به حسن خود مى نازد گام برمى دارد و در زيبايى دم و دو بال خود، اندكى مى نگرد، سپس با قهقهه مى خندد و اين قهقهه براى زيبايى جامه و رنگ آميزى بال هاى وى است . (1822)

1830. حسودان خرد

عجب المرء بنفسه ، احد حساد عقله .

عجب و خودپسندى مرد، يكى از حسودان خرد اوست . (1823)

1831. تنهايى هراس انگيز

لا وحده اوحش من العجب .

هيچ تنهايى هراس آورتر از خودبينى نيست . (1824)

1832. فرو رفتن در گناهان

الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب .

حرص ، كبر و حسد، انسان را به فرورفتن در گناهان فرا مى خواند. (1825)

1833. قوم پاك على (ع )

انى لمن قوم لا تاخذهم فى الله لومه لائم ... لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلون و لا يفسدون .

همانا من از قومى هستم كه سرزنش هيچ سرزنش كننده اى آنان را در راه خدا از كار باز نمى دارد، نه تكبر مى ورزند و نه بلندگرايان اند و نه مردم را به زنجير مى كشند و نه فساد در روى زمين به راه مى اندازند. (1826)

1834. آثار تكبر

استعيذوا بالله من لواقع الكبر، كما تستعيذونه من طوارق الدهر. فلو رخص الله فى الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصه انبيائنه و اوليائه . و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر، و رضى لهم التواضع .

از آثار بدى كه تكبر در دل ها مى گذارد به خدا پناه ببريد، همان گونه كه از حوادث روزگار به او پناه مى بريد و اگر قرار بود خداوند به يكى از بندگانش اجازه دهد كبر ورزد، به پيامبران و اولياى مخصوصش اجازه مى داد، ولى تكبر را براى همه منفور شمرده و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديده است . (1827)

1835. انسان گستاخ

ما جراك على ذنبك ، و ما غرك بربك ، و ما انسك بهلكه نفسك ؟

اى انسان ! چه چيز تو را به گناه كردن گستاخ كرده و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت به غرور واداشته و چه چيز تو را به تباه كردن خويش خو داده است ؟ (1828)

1836. خطاى گناهكار

يا ايها الانسان ، ما جراك على ذنبك ... اما ترحم من نفسك ما ترحم من غيرك ؟

هان ! اى انسان ! چه چيز تو را در گناه ورزى گستاخ كرده است ...؟! چرا همچنان كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى ؟ (1829)

1837. نخستين آدم متكبر

لا تكونوا كالمتكبر على ابن امه من غير ما فضل جعله الله فيه سوى ما الحقت العظمه بنفسه من عداوه الحسد، و قدحت الحميه فى قلبه من نار الغضب ، و نفخ الشيطان فى انفه من ريح الكبر الذى اعقبه الله به الندامه .

مانند قابيل مباشيد كه به فرزند مادرش (برادرش هابيل ) تكبر ورزيد، بدون فضيلتى كه خدا به او داده باشد، جز اين كه او خود را بزرگ پنداشت ؛ زيرا حسد او را به عداوت با برادرش واداشت و تعصب در دل او آتش غصب را شعله ور ساخت و شيطان در بينى او از باد كبر دميد كه پشيمانى را به دنبال داشت . (1830)

1838. سرپوش عيوب

المساله خباء العيوب ، و من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه .

سوال كردن سرپوش عيب ها است و آن كس كه از خود راضى باشد، دشمنانش زياد خواهند شد. (1831)

1839. خودپسند مباش !

لا تكن ممن ... يعجب بنفسه اذا عوفى ، و يقنط اذا ابتلى .

مباش از كسانى كه خود را مى پسندد و از خويشتن خوشش مى آيد، وقتى كه در عافيت به سر مى برد و مايوس مى گردد در موقعى كه مبتلا شود. (1832)

1840. آفت خودپسندى

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : اياك و الاعجاب بنفسك ، و الثقه بما يعجبك منها، و حب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين .

امام على عليه السلام در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى فرمايد: از خودپسندى و اعتماد به چيزى كه تو را به خودپسندى مى انداҘϠو علاقه به ستايش ديگران از تو پرهيز كن ؛ زيرا اين كارها بهترين فرصت ها را به شيطان مى دهد تا كارهاى خوب نيكوكاران از نظر تو نابود گردد. (1833)

1841. مبارزه با شيطان

اطفئوا ما كمن فى قلوبكم من نيران العصبيه و احقاد الجاهليه ؛ فانما تلك الحميه تكون فى المسلم من خطرات الشيطان و نخواته ، و نزغاته و نفثاته . و اعتمدوا وضع التذلل على رووسكم ، و القاء التعزز تحت اقدامكم ، و خلع التكبر من اعناقكم . و اتخذوا التواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس .

خاموش كنيد آن آتش هاى عصبيت و كينه هاى جاهليت را كه در دل هايتان مخفى است ؛ زيرا آن عصبيت در شخص مسلمان از وسوسه هاى شيطان و نخوت و افسارها و دميدن ها و تلقينات او است . تواضع و فروتنى را بر سر نهيد و تكبر و نخوت را زير پا محو و نابود بسازيد. خودپرستى و خودستايى را از گردن هايتان در آوريد. فروتنى را ما بين خود و دشمنتان شيطان و لشكريانش قرار دهيد. (1834)

1842. جزاى متكرين نزد خدا

اترجو ان يعطيك الله اجر المتواضعين و انت عنده من المتكرين ؟!

آيا تو اميد دارى كه خداوند، پاداش مردمان فروتن را به تو عطا كند، در حالى كه تو در نزد او از مردمان متكبر و گردنكش بوده باشى ؟ (1835)

1843. پرده اى از غرور

بينكم و بين الموعظه ، حجاب من الغره .

ميان شما و نصيحت ، پرده اى از غرور است . (1836)

1844. غرور و تكبر

اعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذ احبط عمله الطويل وجهده الجهيد ... عن كبر ساعه واحده . فمن ذا بعد ابليس يسلم على الله بمثل معصيته ؟!

عبرت بگيريد از كارى كه خداوند درباره شيطان انجام داد؛ زيرا عمل طولانى و كوشش جدى او را به جهت تكبر در يك ساعت (زمانى اندك ) پوچ ساخت . كيست كه بعد از شيطان مانند معصيت شيطان را مرتكب شود و در پيشگاه خداوند سالم بماند؟ (1837)

1845. خودبينى را كنار بگذار!

ضع فخرك ، و احطط كبرك ، و اذكر قبرك .

تفاخر را كنار بگذار و تكبر را فرو ريز و به ياد قبرت باش . (1838)

بخش هفتم : زنا

1846. حكمت تحريم زنا

فرض الله ... ترك الزنا تحصينا للنسب ، و ترك اللواط تكثيرا للنسل .

خداوند واجب فرمود ترك زنا را براى حفظ اصل و نسب و ترك لواط را براى زياد شدن نسل . (1839)

1847. نهى از زنا

ما زنى غيور قط.

غيرتمند، هرگز زنا نمى كند. (1840)

بخش هشتم : نفى فخرفروشى

1848. مردگان مايه عبرت نه فخر

بعد تلاوته الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر : افبمصارع آبائهم يفخرون ! ام بعديد الهلكى يتكاثرون ! يرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حركات سكنت . و لان يكونوا عبرا، احق من ان يكونوا مفتخرا!

بعد از تلاوت آيه تفاخر به بيشتر داشتن شما را به غفلت انداخت تا جايى كه به ديدن گورها رفتيد. فرمود: آيا به گورهاى پدرانشان افتخار مى كنند؟ يا به فزونى شمار هلاك شدگان (خود) به هم مى نازند؟ از پيكرهايى كه بى جان و متلاشى شده اند و از حركت هايى كه آرام گرفته اند، بازگشت به اين جهان را چشم دارند، حال آن كه آن مردگان مايه عبرت باشد سزاوارتر است تا باعث فخرفروشى . (1841)

1849. تكبر را دور بريز!

ضع فخرك ، و احطط كبرك ، و اذكر قبرك .

فخر فروشى را كنار بگذار و تكبر را فرو نه و به ياد قبرت باش . (1842)

1850. آدميزاد را چه به فخرفروشى ؟!

ما لابن آدم و الفخر: اوله نطفه ، و آخره جيفه ، و لا يرزق نفسه ، و لا يدفع حتفه .

آدميزاد را چه به فخرفروشى ! (آدميزادى كه ) آغازش نطفه اى است و فرجامش مردارى . نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند جلو مرگ خود را بگيرد. (1843)

1851. مرز ستودن و چاپلوسى

الثناء با كثر من الاستحقاق ملق .

ستودن كسى بيش از آن چه او شايسته است چاپلوسى است . (1844)

بخش نهم : تعصب

1853. غيرت نابجا

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : اياك و التغاير فى غير موضع غيره ، فان ذلك يدعو الصحيحه الى السقم .

در سفارش به فرزند خود حسن عليه السلام مى فرمايد: از غيرت نا به جا (نسبت به زنان ) بپرهيز كه آن زن سالم را به بيمارى مى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى (و انديشه گناهكارى ). (1845)

1853. پشيمانى به دنبال عصبانيت

الجده ضرب من الجنون ، لان صاحبها يندم ، فان لم يندم فجنونه مستحكم .

تندخويى بى مورد نوعى ديوانگى است ؛ زيرا كه تندخو پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشد، پس ديوانگى او پايدار است . (1846)

1854. پيشواى متعصبان

فى ذم ابليس : فافتخر على آدم بخلقه ، و تعصب عليه لاصله . فعدو الله امام المتعصبين ، و سلف المستكبرين ، الذى وضع اساس العصبيه ، و نازع الله رداء الجبريه . و ادرع لباس التعزز، و خلع قناع التذلل .

امام على عليه السلام در نكوهش ابليس مى فرمايد: به سبب آفرينش خود از آتش بر آدم فخر فروخت و به خاطر اصل و گوهرش عليه او عصبيت ورزيد. پس ، اين دشمن خدا، پيشواى متعصبان و سرسلسله مستكبران و خود بزرگ بينان است و همو عصبيت را پايه گزارى كرد و بر سر رداى جبروتى و كبريا با خدا به كشمكش برخاست و جامه عزت و نخوت كه خاص خداوند است پوشيد و نقاب فروتنى را به دور افكند. (1847)

1855. آيا غيرت نداريد؟

ما تنتظرون بنصركم ربكم ؟ اما دين يجمعكم ، و لا حميه تحمشكم ؟!

امام على عليه السلام در خطبه اى كه طى آن مردم را به يارى خويش فراخواند، مى فرمايد: براى يارى دادن پروردگارتان منتظر چه هستيد؟ آيا دينى نيست كه شما را گرد هم آورد و غيرت و تعصبى نيست كه شما را تكان دهد؟

1856. دافع انديشه صحيح (1848)

اللجاجه تسل الراى .

ستيزه جويى و پافشارى تعصب آميز و بدون دليل انديشه صحيح را از ميان مى برد. (1849)

1857. تعصب پسنديده

و قال عليه السلام فى الخطبه القاصعه : و لقد نظرت فما وجدت احدا من العالمين يتعصب لشى ء من الاشياء الا عن عله تحتمل تمويه حجه تليط بعقول السفهاء غيركم . فانكم تتعصبون لامر ما يعرف له سبب و لا عله . اما ابليس فتعصب على آدم لاصله . و طعن عليه فى خلقته ، فقال : انا نارى و انت طيبى . و اما الاغنياء من مترفه الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم . فقالوا: نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين فان كان لابد من العصبيه فليكن تعصبكم لمكارم الخصال ، و محامد الافعال ، و محاسن الامور التى تفاضلت فيها المجداء و النجداء من بيوتات العرب و يعاسيب القبائل ؛ بالاخلاق الرغيبه ، و الاحلام العظيمه ، و الاخطار الجليله ، و الاثار المحموده . فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذمام ، و الطاعه للبر، و المعصيه للكبر، و الاخذ بالفضل ، و الكف عن البغى ، و الاعظام للقتل ، و الانصاف للخلق ، و الكظم للغيظ، و اجتناب الفساد فى الارض .

امام على عليه السلام در خطبه قاصعه مى فرمايد: من نگريستم ، اما احدى از جهانيان را نيافتم كه درباره چيزى تعصب ورزد، مگر اين كه تعصب او علتى داشت كه نادانان را به اشتباه مى افكند، يا دليلى كه به انديشه نابخردان مى چسبد؛ جز شما كه براى چيزى تعصب به خرج مى دهيد، كه هيچ سبب و علتى برايش شناخته نمى شود.

اما ابليس به خاطر اصل و گوهر خويش در برابر آدم عصبيت نشان داد و بر او به دليل خلقتش از گل خرده گرفت و گفت : من از آتشم و تو از گلى ، و اما توانگران و امت هاى مرفه و عياش ، به خاطر فراوانى نعمت (اموال و اولاد) تعصب ورزيدند و گفتند كه : ما دارايى ها و فرزندان بيشترى داريم و هرگز به عذاب گرفتار نخواهيم شد.

پس ، اگر چاره اى از داشتن تعصب نيست ، بايد تعصبتان به خاطر خصلت هاى والاى انسانى و كردارهاى پسنديده و امور نيكويى باشد كه خاندان هاى شرافتمند و بزرگوار و دلير عرب و بزرگان و مهتران قبايل در آن ها بر يكديگر برترى مى جستند؛ يعنى خلق هاى پسنديده بردبارى به هنگام خشم فراوان و كردار و رفتار زيبا و درست و خصلت هاى نيكو تعصب به خرج دهيد، خصلت هايى چون : نگاهداشت حق و حرمت همسايگى و پايبندى به عهد و پيمان ها و فرمان بردن از نيكى ها و مخالفت با تكبر و گردنفرازى و اقدام به احسان و نيكوكارى و خويشتندارى از زورگويى و تجاوز و بزرگ شمردن قتل نفس و انصاف داشتن با مردم و فرو خوردن خشم و دورى از ايجاد تباهى در جامعه . (1850)

1858. تعصب پسنديده

اما دين يجمعكم ؟! و لا حميه تشحذكم ! او ليس عجبا ان معاويه بدعو الجفاه الطغام فيتبعونه على غير معونه و لا عطاء .

آيا دينى نيست كه شما را گردهم آورد و غيرت و تعصبى وجود ندارد كه شما را برانگيزد؟ آيا شگفت نيست كه معاويه آن مردمان خشن

فرومايه را فراخواند و بى آنكه به آن ها كمك و بخششى كند، از او پيروى مى كنند. (1851)

بخش دهم : خشم

1859. خشم براى خدا

من كتاب له عليه السلام الى اهل مصر لما ولى عليهم الاشتر : من عبدالله على امير المومنين الى القوم الذين غضبو الله حين عصى فى ارضه ، و ذهب بحقه ..

در نامه اى به مصريان آن گاه كه مالك اشتر را بر آن ها گماشت ، فرمود: از بنده خدا امير مومنان ، به مردمى كه چون خداوند در زمينش نافرمانى شد و حقش پايمال گشت ، براى او خشم آمدند... (1852)

1860. سيك مغزى شيطان

اياك و الغصب فانه طيره من الشيطان .

از غضب به دور باش ؛ زيرا خشم از سبك مغزى هاى شيطان است . (1853)

1861. بردبارى هنگام خشم

من كتاب له الى الحارث الهمدانى : و اكظم الغيظ، و تجاوز عند المقدره ، و احلم عند الغضب ، واصفح مع الدوله ، تكن لك العاقبه .

در نامه اى به حارث همدانى مى فرمايد: خشم را فرو خور و به هنگام توانايى ، گذشت كن و در هنگام عصبانيت ، بردبار باش و در وقت چيرگى ، ببخشاى تا سرانجامت نيكو باشد. (1854)

1862. دنيا سراى جاودان نيست !

الا و ان هذه الدنيا التى اصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها، و اصبحت تغضبكم و ترضيكم ، ليست بداركم .

بدانيد اين دنيايى كه آرزومند آن شده ايد و بدان رغبت مى ورزيد و او شما را گاه به خشم مى آورد و گاه خشنود مى سازد، سراى (هميشگى ) شما نيست . (1855)

1863. مكان صحيح خشم

و قال عليه السلام لاصحابه : قد ترون عهود الله منقوضه فلا تغضبون ، و انتم لنقض ذمم آبائكم تانفون !

به ياران خود فرمود : شما پيمان هاى خدا را شكسته مى بينيد، اما به خشم نمى آييد، در حالى كه از شكسته شدن پيمان هاى پدرانتان به غيرت مى آييد و ناراحت مى شويد. (1856)

1864. تحذير از خشم

احذر الغضب فانه جند عظيم من جنود ابليس .

از خشم برحذر باش ؛ زيرا از لشكريان بزرگ شيطان است . (1857)

1865. نزديكى غضب الهى

فى الخطبه القاصعه : و ان عندكم الامثال من باس الله و قوارعه ، و ايامه و وقائعه ، فلا تستبطئوا وعيده جهلا باخذه ، و تهاونا ببطشه ، و ياسا من باسه .

شما درگذشتگان نمونه هايى را از غضب خداوند و كيفرهاى كوبنده و حوادث نابود كننده و روزگارها و وقايع شديد و مهلك مى دانيد. پس تهديد خداوندى را از روى نادانى به گرفتارى خود در دست قدرت او و ناچيز انگاشتن كيفر او و احتمال ندادن غضب او دير تلقى نكنيد. (1858)

1866. زمان فرو نشاندن خشم

متى اشقى غيظى اذ غضبت ؟ احين اعجز عن الانتقام فيقال لى : لو صبرت ؟ ام حين اقدر عليه فيقال لى لو عفوت .

به هنگامى كه خشمگين شوم كى خشمم را فرو بنشانم ؟ آيا هنگامى كه از انتقام گرفتن ناتوانم و به من گفته مى شود: بهتر است صبر كنى ؟ يا هنگامى كه توانايى انتقام دارم و به من گفته مى شود: بهتر است گذشت كنى ؟ (1859)

1867. نشانه خشونت

من الخرق المعالجه قبل الامكان ، و الاناه بعد الفرصه .

از نشانه هاى خشونت ، شتاب پيش از فراهم آمدن وسايل و بى حالى بعد از آمدن فرصت است . (1860)

1868. از انواع جنون

الحده ضرب من الجنون ، لان صاحبها يندم ، فان لم يندم فجنونه مستحكم .

غضب (تندخويى ) نوعى از جنون است ؛ چرا كه گرفتار بدان از كرده خود پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشود جنونش مسلم است . (1861)

1869. نابخشودنى بودن گناه خشم

ان من عزائم الله فى الذكر الحكيم ، التى عليها يثيب و يعاقب ، و لها يرضى و يسخط، انه لا ينفع عبدا و ان اجهد نفسه و اخلص فعله ان يخرج من الدنيا، لاقيا ربه بخصله من هذه الخصال لم يتب منها: ان يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته ، او يشفى غيظه بهلاك نفس .

همانا از جمله احكام مهم خداوند در قرآن كريم كه به واسطه آن ها پاداش و كيفر مى دهد و به سبب آن ها خشنود و ناخشنود مى شود، اين است كه چنان چه بنده با يكى از اين خصلت ها از دنبا به ديدار پروردگارش برود و از آن ها توبه نكرده باشد، هرچند در عبادت خود را به زحمت انداخته و عملش را (براى خدا) خالص گردانيده باشد، هيچ سودى نبرد در عبادتى كه خدا بر او واجب كرده است برايش شريك قرار دهد، يا با كشتن كسى ، خشم خود را فرو بنشاند.

1870. بر نابكاران خشم گير! (1862)

من شنى الفاسقين و غضب لله ، غضب الله له و ارضاه يوم القيامه .

هر كه با نابكاران دشمنى ورزد و براى خدا خشم گيرد، خداوند به خاطر او خشم گيرد و روز قيامت خشنودش گرداند.

بخش يازدهم : بدعت (1863)

1871. دنبال بدعت نباشيد!

فلا تكونوا انصاب الفتن ، و اعلام البدع ؛ و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعه ، و بنيت عليه اركان الطاعه .

از نشانه (ياور) فتنه ها و پرچم ها بدعت ها نباشيد و آن چه را كه پيوند اجتماع به آن گره خورده و اركان اطاعت بر آن بنا شده ، بر خود لازم شماريد. (1864)

1872. خلاف برهان سنت

انما الناس رجلان : متبع شرعه شريعه و مبتدع بدعه ، ليس معه من الله سبحانه برهان و سنه ، و لا ضياء حجه .

مردم دو دسته اند: پيرو شريعت و پديد آورنده بدعت كه او را نه برهانى از سنت است و نه چراغى روشن از دليل و حجت . (1865)

1873. بدترين كارها

ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه . فاتقوا البدع و الزموا المهيع . ان عوازم الامور افضلها، و ان محدثاتها شرارها .

هيچ بدعتى ايجاد نشود مگر آن كه با سنتى متروك گردد، بنابراين از بدعت گزارى بپرهيزيد. پاى بند راه مستقيم باشيد، و كارهاى اصيل پيشين (و آيين پاك حق ) كه صحت و درستى آن مورد ترديد نيست برترين كارهاست و بدعت ها بدترين كارهاست . (1866)

بخش دوازدهم : گمراهى و گمراه كنندگان

1874. زندگى با نادانى ، مرگ با گمراهى

الى الله اشكو من معشر يعيشون جهالا و يموتون ضلالا .

از گروهى كه در جهل و نادانى زندگى مى كنند و در گمراهى جان مى دهند به خدا شكايت مى برم . (1867)

1875. نفس گمراه

لا ترخصوا لا نفسكم ؛ فتذهب بكم الرخص مذاهب الظلمه و لا تداهنوا فيهجم بكم الادهان على المعصيه .

به نفس هاى خود رخصت (و امان ) ندهيد كه اين رخصت ها شما را به گمراهى مى كشاند و سهل انگارى و مسامحه نكنيد كه مسامحه كردن شما را به سوى معصيت مى برد. (1868)

1876. پيروان شيطان

قال عليه السلام و قد مر بقتلى الخوارج يوم النهروان : يوسا لكم ! لقد ضركم من غركم ، فقيل له : من غرهم يا امير المومنين ؟ فقال : الشيطان المضل ، و الانفس الاماره بالسوء، غرنهم بالامانى ، و فسحت لهم بالمعاصى ، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار .

در هنگام گذر بر كشتگان خوارج در روز نهروان فرمود: اى تيره بختان ! آن كس كه فريبتان داد به شما زيان رساند.

عرض شد: اى امير المومنين ! چه كسى فريبشان داد؟

فرمود: شيطان گمراه كننده و نفس هاى فرمان دهنده به بدى آنان را به آرزوهاى خام فريب داد و ميدان نافرمانى و گناه را براى آنان گسترد و نويد پيروزيشان داد و سپس در آتش فروفكندشان . (1869)

1877. موجبات گمراهى

من لا يستقيم به الهدى ، يجربه الضلال الى الردى .

كسى كه هدايت او را از انحراف باز ندارد، گمراهى او را به رذالت مى اندازد.(1870)

1878. زارعين زيانكار

زرعوا الفجور، و سقوه الغرور، و حصدوا الثبور .

تخم گناه كاشتند و با آب غفلت و فريب آبيارى اش كردند و هلاكت درويدند. (1871)

1879. شوربخت واقعى

يالها حسره على كل ذى غفله ان يكون عمره عليه حجه ، و ان توديه ايامه الى الشقوه !

اى دريغا بر هر غافلى كه عمرش بر ضد او حجت باشد و روزهاى عمرش ، او را به سوى شوربختى كشاند. (1872)

1880. ترس موسى (ع )

لم يوجس موسى عليه السلام خيفه على نفسه ، بل اشفق من غلبه الجهال و دول الضلال .

موسى عليه السلام هرگز بر خود نترسيد؛ بلكه از چيره گشتن نادانان و پيروز شدن گمراهان ترسيد. (1873)

1881. قوى ترين شاعران

و قال عليه السلام لما سئل عن اشعر الشعراء : ان القوم لم يخرجوا فى حلبه تعرف الغايه عند قصبتها، فان كان و لابد فالملك الضليل .

امام على عليه السلام ، در پاسخ به اين پرسش كه قوى ترين شاعران كيست ، فرمود: اين جماعت در ميدان مسابقه اى كه خط پايانش معلوم باشد نتاخته اند، اما اگر ناچار بخواهيم قوى ترين شاعران را معلوم سازيم ، او آن پادشاه بسيار گمراه (امرواالقيس ) است . (1874)

1882. ياران گمراهان

... هو فى مهله من الله يهوى مع الغافلين ، و يغدو مع المذنبين ، بلا سبيل قاسد و لا امام قائد، حتى اذا كشف لهم عن جزاء معصيتهم ، و استخرجهم من جلابيب غفلتهم ، استقبلوا مدبرا، و استدبروا مقبلا، فلم ينتفعوا بما ادركوا من طلبتهم ، و لا بما قضوا من وطرهم .

(در وصف شخص غافل مى فرمايد:) او در اين چند صباحى كه خداوند مهلتش داده است ، با غافلان سرگرم و روز خود را با گناهكاران سپرى مى كند، بى آنكه راه راستى را بپيمايد و پيشوايى راهنما داشته باشد... تا آن كه خداوند كيفر گناهانشان را به آنان نشان داد و از پس پرده هاى غفلت بيرونشان آورد، به آن چه بدان پشت كرده بودند (مرگ و آخرت ) روى نهادند و به آن چه بدان روى آورده بودند (دنيا) پشت كردند و نه از آن چه طلبيدند و بدان رسيدند سودى بردند و نه از خواسته هاى خود كه به آن ها دست يافتند بهره اى يافتند. (1875)

1883. نشانگر راه راست

اقمت لكم على سنن الحق ، فى جواد المضله ، حيث تلتقون و لا دليل ، و تحتفرون و لا تميهون .

در آن وقت كه در جاده هاى گوناگون گمراهى گام برمى داشتيد، من نشانه هاى راه راست و واضح حق را براى شما به پا داشتم و اين در حالى بود كه همه سرگردان به يكديگر برخورد مى كرديد و از اين سوى به آن سوى مى رفتيد، اما راهنمايى نمى يافتيد. زمين را مى كنديد، اما آبى پيدا نمى كرديد. (1876)

1884. معاويه ، پيشواى گمراهان

من كتابه الى معاويه : ارديت جيلا من الناس كثيرا؛ خدعتهم بغيك ، و القيتهم فى موج بحرك ، تغشاهم الظلمات ، و تتلاطم بهم الشبهات ، فجازوا عن وجهتهم ، و نكصوا على اعقابهم ، و تولوا على ادبارهم .

در نامه خود به معاويه مى فرمايد: گروهى از مردم را (مقصود مردم شام است ) فراوان هلاك ساختى و با گمراه ساختن ايشان فريبشان دادى و آن ها را در امواج درياى فساد و نفاق خويش افكندى كه تاريكى هاى فريبكارى تو چشم بصيرت آن ها را فرو مى گيرد و موج هاى شبهه به آنان پهلو مى زند. پس (در اثر شبهه هايى كه به ايشان القا كردى ) از راه راست و درست حق بركنار گرديدند و به عقب برگشتند. (1877)

1885. وظيفه عقل

كفاك من عقلك ما اوضح لك سبل غيك من رشدك .

براى تو از عقلت همين بس است كه راه هاى گمراهى ات را از راه درست و حق ، روشن سازد. (1878)

1886. گمراه كنندگان و گمراهان

احذركم اهل النفاق ، فانهم الضالون المضلون ، و الزالون المزلون .

از اهل نفاق برحذر مى دارم ؛ زيرا آنان هستند گمراهان و گمراه كنندگان و لغزندگان و عوامل لغزش . (1879)

1887. عالم گمراه كننده

و آخر قد تسمى عالما و ليس به ، فاقتبس جهائل من جهال ، و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراكا من خبائل غرور، و قول زور .

انسانى ديگر نيز وجود دارد كه نام عالم به خود گرفته و عالم نيست ، (اين نابخرد) نادانى هايى را از نادانان و گمراهى هايى از گمراهان كسب كرده ، دام هايى از طناب هاى فريب و گفتار بى اساس پيش پاى مردم گسترده است .(1880)

1888. ويران كننده پايه هاى گمراهى

... المعلن الحق بالحق ، و الدافع جيشات الا باطيل ، و الدامع صولات الاضاليل .

پيامبر، حق را بر مبناى حق اعلان نمود و جوشش ها و غليان باطل ها را دفع و خاموش و هيبت شديد و حملات گمراهى ها را محو و نابود ساخت . (1881)

1889. امام گمراه كننده

ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به ، فامات سنه ماخوذه ، و احيا بدعه متروكه .

بدترين مردم در نزد خدا، امامى است ستمكار كه گمراه است و مردم به وسيله او گمراه مى شوند كه سنت گرفته شده از منبعش را بكشد و زنده كند بدعت كنار گذاشته شده را. (1882)

1890. صراط مستقيم

اليمين و الشمال مضله ، و الطريق الوسطى هى الجاده ، عليها باقى الكتاب و آثار النبوه ، و منها منفذ السنه ، و اليها مصير العاقبه .

چپ و راست گمراهى است و راه وسط، طريق اصلى قرآن و روايات خاندان رسالت و علامت هاى آنان موجود است و سرانجام آنان مى باشند. (1883)

1891. سبقت موجب گمراهى است !

انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم ... و لا تسبقوهم فتضلوا، و لا تتاخروا عنهم فتهلكوا .

بنگريد به دودمان پيامبرتان ، و به جهتى كه در حيات انتخاب كرده اند ملتزم باشيد و از اثر آنان پيروى كنيد. از آنان سبقت مگيريد كه گمراه مى شويد و از آنان عقب نمانيد كه به هلاكت مى افتيد. (1884)

1892. وصف گمراهان

قد خاضوا بحار الفتن ، و اخذوا بالبدع دون السنن . و ارز المومنون ، و نطق الضالون المكذبون .

آنان در درياهاى فتنه ها و آشوب ها غوطه ور گشته و به بدعت ها گراييده و اصول و قوانين را رها كردند. مردم با ايمان افسردند و پژمردند و خاموش گشتند و گمراهان و تكذيب كنندگان دهان باز كردند (و به حركت درآمدند).(1885)

1893. گمراهى در كجروى است !

من اخذ بها لحق و غنم ، و من وقف عنها ضل و ندم .

هر كس راه هاى دين را پيش بگيرد و در آن مسير گام بردارد به حقيقت و حمايت گران آن ملحق گردد و به غنيمت برسد و هر كس كه توقف كند و از حركت در آن راه ها امتناع بورزد، گمراه گردد و عاقبت كار پشيمان شود. (1886)

1894. علل گمراهى

لكل ضله عله ، و لكل ناكث شبهه .

براى هر گمراهى علتى است و براى هر پيمان شكنى شبهه اى است . (1887)

1895. رنگ گمراهى

فى صفه اهل الضلال : آثروا عاجلا و اخروا آجلا، و تركوا صافيا و شربوا آجنا؛ كانى انظر الى فاسقهم و قد صحب المنكر فالفه ، و بسى به و وافقه ، حتى شابت عليه مفارقه ، و صبغت به خلائقه .

گمراهان دنياى گذران را مقدم داشتند و آخرت باقى را رها كردند. شربت زلال حيات با ايمان را كنار گذاشتند و آب ناگوار و مخلوط با كثافت را نوشيدند. گويى به تبهكارى از آنان مى نگرم كه همدم كار زشت گرديده و با آن الفتى پيدا كرده است و با آن كار زشت انس گرفته و با آن هماهنگ گشته است تا موهاى سرش با آن ناشايستى ها سفيد شده و اخلاقش رنگ آن منكر را گرفته است . (1888)

1896. توصيف گمراهان

فى صفه اهل الضلال : دعاهم ربهم فنفروا و ولوا، و دعاهم الشيطان فاستجابوا و اقبلوا!

در توصيف گمراهان مى فرمايد: پروردگارشان دعوت كرد، از آن دعوت رميدند و پشت گرداندند و شيطان آنان را خواند، اجابتش كردند و به آن روى آوردند. (1889)

1897. ارتداد و واپس گرايى

حتى اذا قبض الله رسوله صلى الله عليه و آله ، رجع قوم على الاعقاب ، و غالتهم السبل ، و اتكلوا على الولائج .

پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد، گروهى به عقب برگشتند و راه هاى ناهموار، آنان را به هلاكت افكند و بر افكار نادرست خويش تكيه كردند. (1890)

1898. گمراهى آراسته

من كتابه الى معاويه : اما بعد فقد اتتنى منك موعظه موصله ، و رساله محبره ، نمقتها بضلالت ، و امضيتها بسوء رايك ، و كتاب امرى ليس له بصر يهديه ، و لا قائد يرشده ، قد دعاه الهوى فاجابه ، وقاده الضلال فاتبعه ، فهجر لاغطا، و ضل خابطا .

در نامه خود به معاويه مى فرمايد: بعد از حمد الهى ، اندرزى كه از اينجا و آن جا به هم رديف كرده بودى و نامه اى كه آن را با الفاظ زينت داده بودى به دستم رسيد. با گمراهى خود آن را آراسته ، و به خاطر بد بودن فكرت آن را فرستاده بودى ، نامه را كسى فرستاده كه نه بينايى دارد كه وى را هدايت كند و نه رهبرى دارد كه او را به راه راست بكشاند. هواى نفس او را تحريك كرده ، وى هم پذيرفته است . گمراهى جلودارش شده او هم پيروى نموده است و نتيجه اين شده كه هذيان گفته ، غلط اندازى كرده گمراه شده و اشتباه نموده است . (1891)

1899. دعاى دورى از گمراهى

فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله : اللهم ! اعل على بناء البانين بناءه ! ... و احشرنا فى زمرته غير خزايا، و لا نادمين ، و ال ناكبين ، و لا ناكثين ، و لا ضالين ، و لا مضلين ، و لا مفتونين !

امام على عليه السلام در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: خداوندا! بناى او را بالاتر از بناى همه بنا كنندگان قرار بده و ما را در گروه او محشور فرما، بدون

ابتلاء به رسوايى و بدون گرفتارى به ندامت و انحراف و عهدشكنى و گمراهى و گمراه كنندگى و غوطه ورى در فتنه ها. (1892)

1900. درمان بزرگ ترين دردها

استعينوا به على لاوائكم ، فان فيه شفاء من اكبر الداء: و هو الكفر و النفاق ، و الغى و الضلال .

در مشقت ها از آن (قرآن ) يارى بخواهيد؛ زيرا درمان بزرگ ترين دردها كه كفر و نفاق و انحراف و گمراهى است ، در آن است . (1893)

1901. مست گمراهى

من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق ؛ و من زاغ ساءت عنده الحسنه ؛ و حسنت عنده السيئه ، و سكر سكر الضلاله .

كسى كه بر اثر نادانى زياد نزاع كند، در بى اطلاعى از حق دوام مى آورد و كسى كه دست از حق كشيد، كارهاى خوب در نظرش ناپسند آيد و كارهاى بد براى او جلوه كند و به مستى گمراهى مست شود. (1894)

1902. ويران كننده پايه هاى گمراهى

ان هذا الاسلام دين الله الذى اصطفاه لنفسه ... و هدم اركان الضلاله بركنه .

اين اسلام آن دين خداوندى است كه براى خود برگزيد... و اركان گمراهى را ويران نمود. (1895)

1903. گمراهى آشكار

من كتابه الى معاويه : فقد سلكت مدارج اسلافك بادعائك الا باطيل ... فرارا من الحق ، و جحودا لما هو الزم لك من لحمك و دمك ؛ مما قد وعاه سمعك ، و ملى به صدرك ، فماذا بعد الحق الا الضلال المبين ، و بعد البيان الا اللبس ؟

امام على عليه السلام در نامه خود به معاويه مى فرمايد: به دروغ طالب چيزى (خلافت ) هستى كه شايسته آن نيستى . مى خواهى از اين راه از حق فرار كنى و منكر چيزى بشوى (رياست امام على عليه السلام ) كه از گوشت و خون تو براى تو ثابت تر است ؛ زيرا گوش تو مطالب (خلافت على عليه السلام ) را شنيده ، مغز تو از آن مطالب پر است . پس از درك حق و ترك آن ، چيزى غير از گمراهى نيست و بعد از واضح بودن مطلب و راه كج را پيش گرفتن موضوع غير از انحراف نخواهد بود. (1896)

1904. گمراهى از صراط مستقيم

اخذوا يمينا و شمالا ظعنا طعنا فى مسالك الغى ، و تركا لمذاهب الرشد .

گمراهان براى حركت در مسيرهاى گمراهى و رها كردن طرق رشد و كمال به راست و چپ زدند. (1897)

1905. بزرگ ترين خيانت

ان اعظم الخيانه خيانه الامه ، و افظع الغش غش الائمه .

به راستى كه بزرگ ترين خيانت ، خيانت به ملت و رسواترين غش و فريب ، فريب به رهبر و پيشواى مسلمانان است .

1906. پناه از گمراهى در هدايت (1898)

اللهم انى اعوذبك ان افتقر فى غناك ، او اضل فى هداك .

پروردگارا! به تو پناه مى برم از آن كه در بى نيازى مطلق تو، نيازمند گردم يا با هدايت تو گمراه شوم . (1899)

بخش سيزدهم : غيبت

1907. بزرگ ترين گناهان

انما ينبغى لاهل العصمه و المصنوع اليهم فى السلامه ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه ، و يكون الشكر هو الغالب عليهم ، و الحاجز لهم عنهم ، فكيف بالعائب الذى عاب اخاه ، و عيره ببلواه . اما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذى عابه به ! و كيف يذمه بذنب قد ركب مثله ! فان لم يكن ركب ذلك الذنب بعينه فقد عصى الله فيما سواه ، مما هو اعظم منه . و ايم الله لئن لم يكن عصاه فى الكبير، و عصاه فى الصغير، لجرءته لجراته على عيب الناس اكبر!

(در نهى از غيبت كردن از مردم مى فرمايد:) افراد پاكدامن و برخوردار از نعمت پرهيزگارى بايد و به جاست كه با گنه ورزان و معصيت كاران مهربان و دلسوز باشند و سپاسگزارى (به خاطر نعمت پاكدامنى و پرهيزگارى ) بر ايشان چيره باشد و مانع غيبت آن ها از گنهكاران شود، حال چه رسد به عيب جويى كه از برادر خويش عيب جويى مى كند و او را به گناهش سرزنش مى نمايد؟ مگر به ياد نمى آورد آن موقعى را كه خدا گناه او را پوشاند، گناهى كه بزرگ تر از گناه آن برادرى است كه او را بدان سرزنش مى كند! چگونه او را به خاطر گناهى نكوهش مى كند كه خودش چونان گناهى

را مرتكب شده است ؟ و اگر عين آن گناه را نكرده باشد، بى گمان با گناهى بزرگ تر از آن خدا را نافرمانى كرده است . به خدا سوگند كه اگر با گناه بزرگى خدا را نافرمانى نكرده باشد، و در گناه كوچكى او را نافرمانى كرده باشد، بى گمان همين گستاخى او در عيبگويى از مردم بزرگ ترين گناه است . (1900)

1908. كار شخص ناتوان

الغيبه جهد العاجز.

غيبت كردن ، كار شخص ناتوان است . (1901)

بخش چهاردهم : شتاب

1909. عدم شتاب در بدى

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : اخر الشر؛ فانك اذا شئت تعجلته .

امام على عليه السلام در سفارش به فرزند خود امام حسن عليه السلام مى فرمايد: بدى را به تاخير افكن ؛ زيرا هر زمان بخواهى مى توانى آن را جلو اندازى . (1902)

1910. پرهيزاز شتاب

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : لا تعجلن الى تصديق ساع : فان الساعى غاش ، و ان تشبه بالناصحين .

امام على عليه السلام در فرمان ولايت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: در قبول كردن حرف بدگو عجله نكن ؛ زيرا سخن چين ، حيله گر است ، هر چند در قيافه اندرزگويان درآيد! (1903)

1911. نشانه نادانى

من الخرق المعاجله قبل الامكان ، و الاناه بعد الفرصه .

از حماقت و خشونت است شتاب كردن پيش از امكان يك چيز و صبر و تحمل بعد از فرصت . (1904)

1912. پرهيز از شتاب

من خطبه له يومى فيها الى الملاحم : فلا تستعجلوا ما هو كائن مرصد، و لا تستبطئوا ما يجى ء به الغد. فكم من مستعجل بما ان ادركه ود انه لم يدركه .

در خطبه اى كه طى آن به حوادث اشاره مى كند، مى فرمايد: شتاب مكنيد براى رسيدن به چيزى كه آماده و در صدد وصول به شما است و دير تلقى نكنيد آن چه را كه فردا از راه مى رسد. پس چه بسا شتابزده براى به دست آوردن چيزى مى شتابد كه اگر آن را دريابد آرزو خواهد كرد كه اى كاش آن را در نمى يافت !. (1905)

بخش پانزدهم : اسراف و تبذير

1913. اسراف ، كار منافقين

فى صفه المنافقين : ان عذلوا كشفوا، و ان حكموا اسرفوا .

در توصيف منافقان مى فرمايد: هرگاه سرزنش كنند پرده درى مى كنند و هرگاه حكم رانند از حد مى گذرانند. (1906)

1914. بخشش مال و ثروت

الا ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف ، و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره ، و يكرمه فى الناس و يهينه عند الله .

همانا بخشيدن مال در غير محلش تبذير و اسراف است . اين كار، شخص را در دنيا سربلند، ولى در آخرت سرافكنده مى سازد، در ميان مردم او را اكرام و در نزد خداوند پست مى گرداند. (1907)

1915. بهترين مردم

خير الناس فى حالا، النمط الاوسط فالزموه .

بهترين مردم درباره من (على عليه السلام ) گروه ميانه رو هستند (نه دشمنى دارند و نه غلو كنند)بنابراين از آن ها جدا نشويد. (1908)

1916. احوال جاهلان

لا ترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا .

جاهل را نمى بينى مگر آن كه يا زياده روى (افراط) مى كند و يا كوتاهى (تفريط) مى كند. (1909)

1917. اعتدال در زندگى

كن سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا .

بخشنده باش و ولخرج مباش (در زندگى ) حسابگر باش و سخت گير و تنگ نظر مباش . (1910)

1918. تكيه گاه اعتدال

نحن النمرقه الوسطى ، بها يلحق التالى ، و اليها يرجع الغالى .

ما تكيه گاه اعتداليم كه بايد عقب ماندگان ، خود را بدان برسانند و تندروان بدان بازگردند. (1911)

1919. تعادل در امور زندگى

لا تسالوا فيها فوق الكفاف ، و لا تطلبوا منها اكثر من البلاغ .

در دنيا بيش از احتياج نخواهيد و بيش از كفاف از آن طلب نكنيد. (1912)

1920. دورى از حرص و آز

من اقل منها استكثر مما يومنه . و من استكثر منها استكثر مما يوبقه .

كسى كه دنيا كم (و به اندازه نياز) برگيرد، مايه ايمنى بسيار به دست آورده است و هر كه از آن مقدار زيادى به دست آورد، مايه هلاك خود را افزون ساخته است . (1913)

1921. ميانه روى در اموال

دع الاسراف مقتصدا، و اذكر فى اليوم غدا، و امسك من المال بقدر ضروررتك ، و قدم الفضل ليوم حاجتك .

اسراف را كنار بگذار و ميانه روى پيشه كن ، از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خويش نگهدار و زيادى را براى زيارت (قيامت ) از پيش بفرست . (1914)

1922. بسنده به اندك نمودن

المنيه و لا الدنيه ! و التقلل و لا التوسل .

مرگ آرى ! اما پستى و خوارى هرگز، و به اندك بسنده كردن آرى ! اما دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز. (1915)

1923. راه مستقيم و ميانه

اليمين و الشمال مضله ، و الطريق الوسطى هى الجاده ، عليها باقى الكتاب و آثار النبوه .

انحراف به راست و چپ گمراهى است و راه مستقيم و ميانه ، جاده حق است و بر همين راه قرآن و آثار نبوت (خاندان پيامبر) سفارش مى كنند. (1916)

1924. افراط و تفريط

لقد علق بنياط هذا الانسان بضعه هى اعجب مافيه . و ذلك القلب ، و ذلك ان له مواد من الحكمه و اضدادا من خلافها؛ فان سنح له الرجاء اذله الطمع ، و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص ، و ان ملكه الياس قتله الاسف ... و ان افرط به الشبع كظته البطنه . فكل تقصير به مضر، و كل افراط له مفسد .

هر آينه و به تحقيق پاره گوشتى كه به رگ هاى بدن انسان ، آويخته ، آن پاره گوشت ، عجيب ترين چيزى است كه در او (يعنى انسان ) يافته مى شود و آن قلب ، است كه ريشه هايى از حكمت و فضايل اخلاقى و نيز چيزهايى كه مخالف حكمت و فضايل اخلاقى است ؛ يعنى اخلاق رذيله ، در آن وجود دارد. پس اگر اميد در قلب آشكار گردد، طمع انسان را خوار مى سازد و اگر طمع آن را به هيجان و جنبش درآورد، حرص ، او را هلاك مى كند و اگر نااميدى بر آن چيره گردد، اندوه ، آن را مى كشد. و اگر در سيرى زياده روى كند، پرى معده او را رنج مى دهد. بنابراين هر كوتاهى و سهل انگارى براى انسان زيانبار و هر زياده روى در هر كارى براى او فساد آور است .

(1917)

1925. تباه شدن اسراف كار

من الفساد اضاعه الزاد، و مفسده المعاد .

از تباهى است ضايع كردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد. (1918)

1926. بخشش فقط در راه خدا

ليس لواضع المعروف فى غير حقه ، و عند غير اهله ، من الحظ فيما اتى الا محمده اللئام ، و ثناء الاشرار، و مقاله الجهال ، مادام منعما عليهم . ما اجود يده ! و هو عن ذات الله بخيل !

كسى كه كار نيك خود را در غير راه صحيح و نزد نااهلان قرار دهد، بهره اى جز ستايش ناپاكان و ثناگويى اشرار و گفتار نادانان ندارد و اين ها هم تا هنگامى است كه به آن ها بخشش مى كند و مى گويند: چه دست سخاوتمندى دارد؛ و حال آن كه از بخشش در راه خدا بخيل است . (1919)

1927. ميوه تفريط

ثمره التفريط الندامه ، و ثمره الحزم السلامه .

پشيمانى ميوه تفريط است و سلامت محصول احتياط. (1920)

بخش شانزدهم : عيب و عيب جويى

1928. مانع عيب گويى

ما يمنع احدكم ان يستقبل اخاه بما يخاف من عيبه ، الا مخافه ان يستقبله بمثله . قد تصافيتم على رفض الاجل و حب العاجل .

آن چه مانع هر يك از شما مى شود كه عيب برادرش را پيش روى او بگويد، اين است كه مى ترسد او نيز عيبش را رو به رويش بگويد. شما در راه دور افكندن آخرت و دوستى دنيا با هم رفيق شده ايد. (1921)

1929. ديده فرو بر به گمان خويش !

طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس .

خوشا به حال آن كس كه عيب خودش ، او را از پرداختن به عيب هاى مردم بازدارد. (1922)

1930. دورى از عيب جويان

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : وليكن ابعد رعيتك منك و اشناهم عندك اطلبهم لمعائب الناس ؛ فان فى الناس عيوبا. الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك ، والله يحكم على ما غاب عنك . فاستر العوره ما استطعت ، يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى فرمايد: بايد دورترين افراد ملت از تو و دشمن ترين آن ها نزد تو، عيبجوترين آن ها از مردم باشد؛ زيرا مردم (خواه ناخواه ) عيب هايى دارند و زمامدار سزاوارترين كس به پوشاندن آن هاست . بنابراين ، درباره آن دسته از عيب هايى مردم كه بر تو پوشيده است ، پى جويى و كنجكاوى مكن ؛ زيرا آن چه بر عهده توست پاك كردن عيب ها و زشتى هايى است كه بر تو آشكار مى باشد و قضاوت درباره عيب ها و گناهانى كه بر تو پوشيده مى باشد، به عهده خداست . پس تا مى توانى جرم پوش باش تا خداوند نيز عيب و جرم هاى تو را كه دوست دارى از ملتت پوشيده بماند، بپوشاند. (1923)

1931. احمق واقعى

من نظر فى عيوب الناس ، فانكرها، ثم رضيها لنفسه ، فذلك الاحمق بعينه .

كسى كه عيب هاى مردم را بنگرد و بد شمرد، سپس آن ها را براى خود بپسندد چنين كسى احمق واقعى است .

1932. از خرده گرفتن بر ديگران بپرهيز (1924)

يا عبدالله ! لا تعجل فى عيب احد بذنبه ، فلعله مغفورله ، و لا تامن على نفسك صغير معصيه ، فلعلك معذب عليه . فليكفف من علم منكم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه ، وليكن الشكر شاغلا له على معافاته مما ابتلى به غيره .

اى بنده خدا! در خرده گيرى از گناه كسى شتاب مكن ؛ زيرا چه بسا كه او آمرزيده شده باشد و در مورد خويش به گناه كوچكى كه كرده اى ايمن مباش ؛ زيرا شايد كه به سبب آن عذاب شوى . پس هر يك از شما از ديگرى عيبى بداند، نبايد به خرده گيرى از او بپردازد؛ زيرا مى داند كه خود نيز عيبى دارد و بايد شكر اين موهبت كه عيب هايى كه در ديگران هست در او نيست ، وى را به خود مشغول دارد. (و از عيبجويى ديگران باز ايستد). (1925)

1933. رابطه بين بخت و عيب

عيبك مستور ما اسعدك جدك .

تا بخت يار توست ، عيبت پوشيده است . (1926)

1934. مانع عيب جويى

من كساه الحياء ثوبه ، لم ير الناس عيبه .

هر كس كه شرم و حيا جامه خود را بر قامت او بپوشاند، مردم عيبش را نبينند. (1927)

1935. عيب جويى از مردم و مسامحه با خود

لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل ، فهو على الناس طاعن ، و لنفسه مداهن .

چونان كسى مباش كه بدون عمل ، به آخرت اميد مى بندد، پس او مردم را سرزنش و عيبجويى مى كند، اما با خويش مسامحه مى نمايد. (1928)

1936. ابتدا به عيب خود بنگر

من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره .

هر كه عيب خود را ببيند، از پرداختن به عيب ديگران باز ايستد. (1929)

1937. بزرگترين عيب

اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله .

بزرگ ترين (بيشترين ) عيب اين است كه از چيزى خرده گيرى ، كه مانند آن در خودت وجود دارد. (1930)

بخش هفدهم : انسان دروغگو و فاسق

1938. جايگاه راستگو و دروغگو

جانبوا الكذب ؛ فانه مجانب للايمان ، الصادق على شفا منجاه و كرامه ، و الكاذب على شرف مهواه و مهانه .

از دروغگويى بركنار باشيد كه از ايمان فاصله دارد، راستگو در ساحل نجات و بزرگوارى است و دروغگو در لبه پرتگاه هلاكت و پستى است . (1931)

1939. تشبيه دروغگو به سراب

يا بنى ! اياك و مصادقه الكذاب ، فانه كالسراب : يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب .

(پسر جانم !) از دوستى با دروغ پرداز دورى كن كه او چون سراب است ، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور نشان مى دهد. (1932)

1940. پيوستن به اهل صدق

يا مالك ! و الصق باهل الورع و الصدق

(اى مالك !) به اهل ورع و صدق و راستى بپيوندد. (1933)

1941. بدترين گفتار

شر القول الكذب .

بدترين گفتار دروغگويى است . (1934)

1942. عاقبت مخالفت با شخص خيرخواه

ان معصيه الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسره ، و تعقب الندامه .

همانا نافرمانى و سرپيچى از نصيحت ناصح مهربان و عالم تجربه ديده موجب حسرت گردد و پشيمانى به دنبال مى آورد. (1935)

1943. آلوده شدن به دروغگويى

لا تحدث الناس بكل ما سمعت به ، فكفى بذلك كذبا .

هر چه را شنيدى براى مردم حكايت مكن ، كه همين براى آلودگى به دروغگويى كافى است . (1936)

1944. راستگويى امام (ع )

و الله ما كتمت و شمه ، و لا كذبت كذبه .

به خدا سوگند، كلمه اى را نهان نداشتم دروغى هم بر زبان نراندم . (1937)

1945. چون مرده در بين زندگان

و آخر فد تسمى عالما و ليس به ، فاقتبس جهائل من جهال ، و اضاليل من ضلال ... فالصوره صوره انسان ، و القلب قلب حيوان ، لا يعرف باب الهدى فيتبعه ، و لا باب العمى فيصد عنه . و ذلك ميت الاحياء .

انسانى ديگر نيز وجود دارد كه نام عالم به خود گرفته و عالم نيست (اين نابخرد) نادانى هايى را از نادانان و گمراهى هايى را از گمراهان كسب كرده است . صورتش صورت انسانى است ، ولى قلبى چون قلب حيوانى در درونش است . اين نابكار در ورودى رشد و هدايت را نمى شناسد، (كه از آن وارد شود) و از رشد و هدايت پيروى نمايد. نيز (اين انسان ها) در ورودى نابينايى را نمى داند تا از ورود به آن امتناع بورزد و اوست مرده اى در ميان زندگان . (1938)

1946. فريب دروغگويى ها

اين تذهب بكم المذاهب ، و تتيه بكم الغياهب ، و تخدعكم الكواذب ؟

(اى مردم )! اين راه هاى مختلف شما را به كجا مى برد؟ و تاريكى ها در كدامين بيابان ها سرگردانتان مى سازد؟ و دروغ ها چگونه شما را مى فريبد؟ (1939)

بخش هجدهم : نكوهش و خودرايى

1947. خطر تكيه كردن به راى

قد خاطر من استغنى برايه .

كسى كه به راى خود اكتفا كند خويشتن را به خطر افكند. (1940)

1948. نابودى راى

اللجاجه تسل الراى .

لجاجت راى را از بين مى برد. (1941)

1949. از بين رفتن راى

الخلاف يهدم الراى .

مخالفت كردن راى را ويران مى كند. (1942)

1950. بى همانندى خدا

اياك و مساماه الله فى عظمته ، و التشبه به فى جبروته ، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال .

امام على عليه السلام در نامه اى به مالك اشتر فرمود: مبادا در بزرگى و عظمت خداوند با او همچشمى كنى و در جبروت و شكوه او به وى همانندى جويى كه خداوند هر جبارى را خوار مى سازد و هر خودبينى را بى مقدار.

1951. نشان نادانى (1943)

لا ترد على الناس كل ما حدثوك به : فكفى بذلك جهلا .

هر چه را مردم به تو گويند به نادرستى نسبت مده كه اين نشان نادانى است . (1944)

بخش نوزدهم : اختلاف و تفرقه

1952. سفارش به وحدت

وصى بها جيشه حين بعثه الى العدو : اياكم و التفرق ! فاذا نزلتم فانزلوا جميعا، و اذا ارتحلتم فارتحلوا جميعا .

امام عليه السلام به سپاهى كه به جانب دشمن فرستاد، سفارش كرد: از تفرقه و اختلاف برحذر باشيد و هرگاه خواستيد جايى فرود آييد، باهم فرود آييد و هرگاه خواستيد كوچ كنيد با هم كوچ كنيد. (1945)

1953. علت تفرقه

انما انتم اخوان على دين الله ، ما فرق بينكم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر .

همانا شما به خاطر دين خدا برادر هم هستيد، شما را جز پليدى باطن ها و بدى درون ها از هم جدا نكرده است .

1954. سرنوشت انسان تنها (1946)

الزموا السواد الاعظم ؛ فان يد الله مع الجماعه . و اياكم و الفرقه ! فان الشاد من الناس للشيطان ، كما ان الشاد من الغنم للذئب .

همواره با جمعيت هاى (طرفدار حق ) باشيد كه دست خداوند با جمعيت است ، از پراكندگى و متفرق شدن دورى كنيد كه (انسان تنها) طعمه شيطان است چنان كه گوسفند تك رو، طعمه گرگ است . (1947)

1955. اهميت دل هاى متفق

انه لا غناء فى كثره عددكم مع قله اجتماع قلوبكم .

به راستى كه بسيارى تعداد شما با كمى اجتماع دل هايتان سودى نمى بخشد. (1948)

1956. نعمت در سايه اتحاد

اياكم و التلون فى دين الله ؛ فان جماعه فيما تكرهون من الحق ، خير من فرقه فيما تحبون من الباطل . و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضى ، و لا ممن بقى .

مبادا در دين دورويى ورزيد كه همبستگى و وحدت در راه حق گرچه كراهت داشته باشيد از پراكندگى در راه باطل گرچه مورد علاقه شما باشد بهتر است ؛ زيرا خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه به آيندگان چيزى را با تفرقه عطا نفرموده است . (1949)

1957. پيامد اختلاف

احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المثلات بسوء الافعال ، و ذميم الاعمال فتذ كروا فى الخير و الشر احوالهم ، و احذروا ان تكونوا امثالهم .

فاذا تفكرتم فى تفاوت حاليهم ، فالزموا كل امر لزمت العزه به شانهم ، و زاحت الاعداء له عنهم ، و مدت العافيه به عليهم ، و انقادت النعمه له معهم ، و وصلت الكرامه عليه حبلهم ، من الاجتناب للفرقه ، و اللزوم للالفه ، و التحاض عليها، و التواصى بها، و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم ، و اوهن منتهم ، من تضاعن القلوب ، و تشاحن الصدور، و تدابر النفوس ، و تخاذل الايدى .

و تدبروا احوال الماضين من المومنين قبلكم ... فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعه ، و الاهواء موتلفه ، و القلوب معتدله ، و الايدى مترادفه ، و السيوف متناصره ، و البصائر نافذه ، و العزائم واحده . الم يكونوا اربابا فى اقطار الارضين ، و ملوكا على رقاب العالمين . فانظروا الى ما صاروا اليه فى آخر امورهم ، حين وقعت الفرقه ،

و تشتتت الالفه و اختلفت الكلمه و الافئده ، و تشعبوا مختلفين ، و تفرقوا متحاربين ، قد خلع الله عنهم لباس كرامته ، و سلبهم غضاره نعمته . و بقى قصص اخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين .

از بلاهايى كه به سبب اعمال زشت و نكوهيده بر سر ملت هاى پيش از شما آمد بپرهيزيد و احوال خوب و بد آنان را به ياد آوريد و از اين كه چون آنان باشيد دورى كنيد. اگر در احوال نيك و بد آنان بيانديشيد، همان كارى را عهده دار مى شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنانشان را از آن ها دور ساخت و تندرست نگاهشان داشت و نعمت و فراوانى به سراغشان آمد و نيكوكارى و بزرگوارى باعث پيوند آنان گرديد و آن از تفرقه و پراكندگى اجتناب ورزيدن و به يكديگر مهربانى كردن و همديگر را به اين كار تشويق نمودن است و از كارهايى كه پشت آنان را شكست و قدرت آنان را از بين برد دورى كنيد، كارهايى چون كينه ورزى دل ها و دشمنى سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارى هم و در احوال مومنان پيش از خود نيز بيانديشيد... و بنگريد كه آنان چگونه بودند، آن گاه كه جمعيت ها فراهم بودند و خواسته ها يكى بود و دل ها يكسان بود و چگونه دست ها يار هم بودند و شمشيرها به كمك يكديگر مى آمدند و بينش ها ژرف و اراده ها يكى . آيا مهتران سراسر زمين نبودند و بر گرد جهانيان شهريارى نمى كردند؟ نيز به فرجام كار آن ها

بنگريد! آن گاه كه در ميانشان جدايى افتاد و رشته الفت از هم گسست و سخن ها و دل هايشان از هم جدا گشت و به دسته هاى گوناگون تقسيم شدند و دسته دسته شده به جان هم افتادند. در اين هنگام خداوند جامه كرامت را از تن آنان بركند و نعمت هاى فراوانش را از ايشان گرفت و داستان سرگذشت آن ها در ميان شما ماند تا درسى عبرتى براى عبرت آموزان باشد. (1950)

1958. پيروزى با جمع است ولو باطل !

و الله لا ظن ان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم .

به خدا سوگند، گمان مى كنم كه اين قوم به زودى بر شما چيره شوند؛ زيرا آنان در باطن خود يكپارچه و متحدند و شما در حق خود دچار تفرقه و پراكندگى هستيد. (1951)

1959. اختلاف و نابودى

ان لبنى اميه مرودا يجرون فيه ، و لو قد اختلفوا فيما بينهم ثم لو كادتهم الضباع لغلبتهم .

همانا بنى اميه را ميدان مهلتى است كه در آن مى تازند و آن گاه كه در ميانشان اختلاف افتد، كفتارها بر آنان چيره گردند.

1960. دليل اختلاف دعوت ها (1952)

ما اختلفت دعوتان الا كانت احداهما ضلاله .

هيچ گاه دو دعوت بر خلاف يكديگر نشد، مگر اين كه يكى از آن دو گمراهى بود. (1953)

1961. اختلاف كيفرى الهى است

لما قال له بعض اليهود: مادفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه ! فقال عليه السلام : انما اختلفنا عنه لا فيه ، و لكنكم ما جفت ارجلكم من البحر حتى قلتم لنبيكم ، اجعل لنا الها كما لهم الهه فقال انكم قوم تجهلون .

يك نفر يهودى به على عليه السلام گفت : هنوز پيامبر خود را دفن نكرده ، درباره او دچار اختلاف شديد!

حضرت فرمود: ما در جانشينى او اختلاف كرديم نه درباره خود او. اما شما هنوز پاهايتان از آب دريا نخشكيده بود كه به پيامبرتان گفتيد: همچنين كه آنان را خدايان است براى ما نيز خدايى در نظر بگير، پس او گفت شما مردمى نادانيد. (1954)

1962. پايه هاى كفر

الكفر على اربع دعائم : على التعمق ، و التنازع ، و الزيغ و الشقاق . فمن تعمق لم ينب الى الحق ؛ و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق ؛ و من زاغ ساءت عنده الحسنه ؛ و حسنت عنده السيئه ، و سكر سكر الضلاله ؛ و من شاق و عرت عليه طرقه ، و اعضل عليه امره ، و ضاق عليه مخرجه .

كفر بر چهار پايه استوار است : كنجكاوى ، تنازع ، كج دلى و تفرقه اندازى ، پس كسى كه راه كنجكاوى از اسرار ديگران را در پيش گيرد، به راه حق باز نگردد و كسى كه از روى نادانى به نزاع و ستيزه برخيزد، همواره از ديدن حق نابينا مانده و كسى كه كج دلى دارد، نيكى را بد شمارد و كار بد را نيك پندارد و در مستى گمراهى به سر برد و كسى كه در ميان مردم تفرقه

اندازد و تك روى كند، به راه هاى سخت و هراسناك افتد و كارها بر او غير قابل حل گردد و در تنگنايى افتد كه نتواند از آن بيرون آيد. (1955)

1963. همداستانى بر تفرقه

اجتمع القوم على الفرقه ، و افترقوا على الجماعه ، كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم .

مردم بر جدايى هم داستان شدند و از جماعت گشتند، گويى آنان پيشواى قرآن اند نه قرآن پيشواى آنان . (1956)

بخش بيستم : اندوه و غم

1964. نيمى از شكست

الهم نصف الهرم .

اندوهگينى نيمى از شكست و پيرى است . (1957)

1965. گرفتاران اندوه

من قصر فى العمل ، ابتلى بالهم .

هر كه در كردار خود كوتاهى كند گرفتار اندوه شود. (1958)

فخش بيست و يكم : ساير رذايل اخلاقى

1966. ياران سركشى

من شغل نفسه بغير نفسه ، تحير فى الظلمات ، و ارتبك فى الهلكات ، و مدت به شياطينه فى طغيانه .

هر كس كه خود را براى غير خويشتن مشغول بدارد، در تاريكى ها متحير ماند و در مهلكه ها آشفته و مشوش گردد و شياطين مسلط بر او، او را در طغيانگرى ها بكشند (يارى نمايند). (1959)

1967. دورى از مواضع تهمت

من وضع نفسه مواضع التهمه ، فلا يلومن من اساء به الظن .

هر كس خود را جايى قرار دهد كه باعث تهمت وارد آمدن به او مى شود، پس البته نبايد آن كس را كه به او بدگمان شود سرزنش و ملامت كند. (1960)

1968. همنشينى با هوسرانان

مجالسه اهل الهوى منساه للايمان و محضره للشيطان .

همنشينى با هوسرانان باعث از ياد رفتن ايمان و حاضر شدن شيطان است . (1961)

1969. تكامل انسان ها

العجز افه ، و الصبر شجاعه .

به ستوه آمدن ، آفت است و نستوهى ، شجاعت . (1962)

1971. از كينه ورزى بپرهيز!

قد اصطلحتم على الغل فيما بينكم ، و نبت المرعى على دمنكم . و تصافيتم على حب الامال ، و تعاديتم فى كسب الاموال .

شما بر كينه ورزى به يكديگر، هم داستان شده ايد و گياهان و سبزه ها بر روى سر كين گاه ها (يا كينه هاى ديرينه ) شما روييده است و در دوستى و دلبستگى به آرزوها با يكديگر متفق شده ايد و در به دست آوردن مال و ثروت ، با يكديگر دشمنى مى كنيد. (1963)

1972. رفع بدى با بدى

ردوا الحجر من حيث جاء؛ فان الشر لا يدفعه الا الشر .

سنگ را از همان جا كه آمده بازگردانيد، زيرا بدى را جز با بدى نتوان دفع كرد. (1964)

1973. پرهيز از بدگمانى

ليس من العدل القضاء على الثقه بالظن .

با تكيه به گمان به زيان كسى كه مورد اعتماد مى باشد، داورى كردن ، از عدل و داد به دور است . (1965)

1974. آميختن با شاهان

من ملك استاثر.

هر كه به فرمانروايى برسد مستبد و خودكامه مى گردد. (1966)

1975. پرهيز از منت گذاشتن

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : اياك و المن على رعيتك باحسانك او التزيد فيما كان من فعلك ، او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك ، فان المن يبطل الاحسان ، و التزيد يذهب بنور الحق ، و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس . قال الله تعالى : كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون .

فرمان مبارك امير المومنين عليه السلام به مالك اشتر وقتى او را والى مصر و اطراف آن ساخت :

بپرهيز از منت گزاردن بر مردم جامعه خود به خاطر احسانى كه به آنان كرده اى ، و از زياد شمردن كارى كه در حق آنان انجام داده اى و بپرهيز از تخلف از وعده اى كه داده اى ؛ زيرا منت گزاردن احسان را باطل مى كند و زياد شمردن كارى كه به سود جامعه انجام گرفته است نور حق را از بين مى برد و تخلف از وعده موجب عداوت در نزد خدا و مردم مى گردد. خداوند متعال فرموده است : عداوتى است بزرگ در نزد خداوند اين كه بگوييد چيزى را كه به آن عمل نمى كنيد. (1967)

1976. تحذير از سبكسرى

من كتاب له الى اهل البصره : فان خطت بكم الامور المرديه ، و سفه الاراء الجائره ، الى منابذتى و خلافى ، فها انذا قد قربت جيادى ، و رحلت ركابى .

در نامه اى به اهل بصره مى نويسد: بعد از اين هرگاه امورى هلاك كننده و انديشه هاى منحرف از حق باز هم شما را به مخالفت و ستيزه جويى با من براند و برانگيزد، پس بدانيد كه من ، همانا و به

تحقيق اسبان عربى خود را نزديك ساخته و جهاز شتران خويش را بر روى كمر آن ها بسته ام . (1968)

1977. زايل شدن نظر

الخلاف يهدم الراى .

ناسازگارى ، راى و نظر را از بين مى برد. (1969)

1978. پرهيز از عجله در امور

اياك و العجله بالامور قبل اوانها، او التسقط فيها عند امكانها، او اللجاجه فيها اذ تنكرت ، او الوهن عنها اذا استوضحت . فضع كل امر موضعه .

بپرهيز از شتابزدگى در امور، پيش از رسيدن موقع آن ها و از سستى و درماندگى در موقعيت مقتضى آن امور، و بپرهيز از لجاجت ، در موقعى كه مشكل و ابهام انگيز باشند و از مسامحه درباره آن امور، وقتى كه آشكار شده اند، پس هر امرى را در موضع خود قرار بده . (1970)

1979. فرو رفتن در منجلاب ربا

من اتجر بغير فقه ، فقد ارتطم فى الربا .

كسى كه بدون آگاهى از احكام اسلام تجارت كند، در منجلاب ربا فرو رود. (1971)

1980. ياران روزگار

الجزع من اعوان الزمان .

بى تابى ، از ياران روزگار است . (و به ضرر او تمام خواهد شد). (1972)

1981. فراهم كننده زشتى ها

الشر جامع مساوى العيوب .

سيرى ناپذيرى ، فراهم آورنده عيب هاى زشت است . (1973)

1982. توصيه به همنشينى پاكان

من كتابه للاشتر : و الصق باهل الورع و الصدق ، ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله ؛ فان كثره الاطراء تحدث الزهو و تدنى من الغره .

در نامه به مالك اشتر فرمودند: به پاكدامنان و راستگويان بسيار نزديك شو! آن گاه ايشان را عادت ده كه در صدد چاپلوسى تو بر نيايند و تو را با بيان كارهايى كه نكرده اى به دروغ خشنود نسازند كه به راستى چاپلوسى زياد و پى در پى ، تكبر و خودخواهى در انسان پديدار مى كند و حميت و غرور را به او نزديك مى سازد. (1974)

1983. دور كردن بدى

احصد الشر من صدر غيرك ، بقلعه من صدرك .

بدى را از سينه ديگران با ريشه كنى آن از سينه خودت ، دور كن . (1975)

1984. توصيه على (ع ) به مالك اشتر

من كتابه للاشتر : لا تعجلن الى تصديق ساع ، فان الساعى غاش ، و ان تشبه بالناصحين .

نامه اى است از آن حضرت عليه السلام به مالك اشتر: هرگز براى تصديق سخن چين شتاب مكن ؛ زيرا سخن چين خيانت پيشه است ، اگر چه خود را به خيرخواهان تشبيه كند. (1976)

1985. فضايل بى حد على (ع )

من كتاب له لى معاويه : و لولا ما نهى الله عنه من تزكيه المرء نفسه ، لذكر ذاكر فضائل جمه ، تعرفها قلوب المومنين ، و لا تمجها اذان السامعين .

نامه اى است از امير المومنين عليه السلام به معاويه : اگر اين امر نبود كه خداوند از خودستايى انسان ، نهى فرموده ، هر آينه (مقصود خود امير المومنين است ) فضايل فراوانى را ذكر مى كرد كه دل هاى مومنان آن فضايل را مى شناسد و گوش هاى شنوندگان آن ها را به دور نمى افكند. (1977)

1986. حذر از طاعت فاسقين

الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتكم و كبرائكم ... فانهم قواعد اساس العصبيه . و دعائم اركان الفتنه ... و هم اساس الفسوق ، و احلاس العقوق .

آگاه شويد! برحذر و بيمناك باشيد از اطاعت آقايان و بزرگان خود، كسانى كه از ارزش هاى واقعى حيثيت خود را بالاتر تلقى كردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند، اين خودخواهان خودكامه ، برپا دارنده پايه عصبيت اند و به ستون هاى فتنه و همداستان هاى منكرين حقوق رسول خدا صلى الله عليه و آله و امام بر حق . (1978)

1987. معادن همه خطايا

اهل الضلال معادن كل خطيئه ، و ابواب كل ضارب فى غمره .

اهل ضلال ، معدن همه خطايايند و درهاى ورودى همه گمراهان و عقيده مندان باطلند. (1979)

فصل هفتم : فصول ديگرى از نهج البلاغه

بخش اول : دين اسلام

1988. جلوگيرى كننده از ضلالت

من يبتغ غير الاسلام دينا تتحقق شقوته ، و تنفصم عروته ، و تعظم كبوته ، و يكن مابه الى الحزن الطويل و العذاب الوبيل .

هر كه دينى جز اسلام بجويد به بدبختى گرفتار آيد و دستاويزش از هم گسيخته شود و به رو درافتادن و سقوطش (در عذاب آتش ) سخت باشد و به اندوه دراز و عذاب دردناك مبتلا گردد. (1980)

1989. واژگونى اسلام

سياتى عليكم زمان يكفا فيه الاسلام ، كما يكفا الاناء بما فيه .

به زودى زمانى بر شما فرا مى رسد كه در آن زمان اسلام واژگون مى شود، همچنان كه ظرف واژگون مى شود و آنچه در آن است مى ريزد.

1990. بالاترين شرف

لا شرف اعلى من الاسلام .

هيچ شرافتى بالاتر از اسلام نيست . (1981)

1991. تفسيراسلام

لا نسبن الاسلام نسبه لم ينسبها احد قبلى . الاسلام هو التسليم ، و التسليم هو اليقين ، و اليقين هو التصديق ، و التصديق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العمل .

اسلام را چنان تفسير كنم كه هيچ كس قبل از من چنين تفسير نكرده است : اسلام ، تسليم (در برابر خدا) است و تسليم باور كردن است و باور كردن تصديق است و تصديق همان اقرار است و اقرار انجام وظيفه است و انجام وظيفه همان عمل شايسته است . (1982)

1992. اسلام ؛ كليد در نيكى

فس صفه الاسلام : فيه مرابيع النعم ، و مصابيح الظلم . لا تفتح الخيرات الا بمفاتيحه ، و لا تكشف الظلمات الا بمصابيحه .

در وصف اسلام فرمودند: در آن نعمت ها همانند باران بهارى و چراغ هاى روشن كننده تاريكى فراوان است ، در نيكى ها را جز با كليدهاى آن نتوان گشود و تاريكى ها را جز با چراغ هاى آن فروغ نتوان بخشيد. (1983)

1993. مسابقه در خوبى ها

فى وصف الاسلام : متنافس السبقه ، شريف الفرسان . التصديق منهاجه ، و الصالحات مناره ، و الموت غايته ، و الدنيا مضماره ، و القيامه حلبته ، و الجنه سبقته .

در توصيف اسلام مى فرمايد: جايزه مسابقه اش ارزشمند و لايق رقابت است ، سواركارانش شريف و بزرگوارند، مسير و جاده اش تصديق است و نشانه اش كارهاى شايسته و خط پايانش مرگ است . دنيا ميزان تمرين و كسب آمادگى آن است و قيامت محل گرد آمدن مسابقه دهندگان و بهشت جايزه آن . (1984)

1994. روشن ترين راه

فهو ابلج المناهج ، و اوضح الولائج ؛ مشرف المنار، مشرق الجواد، مضى ء المصابيح .

اسلام روشن ترين راه ها و آشكارترين گذرگاه ها است . نشانه هاى راهيابى آن بلند و مرتفع است و شاهراه هايش درخشان و چراغ هايش فروزان و روشنايى بخش . (1985)

1995. دين برگزيده خدا

ان هذا الاسلام دين الله الذى اصطفاه لنفسه ، و اصطنعه على عينه .

اين اسلام دين خداست كه براى خودش برگزيده و آن را از زير نظر خويش پرورده است . (1986)

1996. انجام دين و رضايت پروردگار

صار دين احدكم لعقه على لسانه . صنيع من قد فرغ من عمله و احرز رضا سيده .

دين شما لقلقه زبانتان شده است ؛ مانند كسى كه كارش را انجام داده و رضايت سرورش را فراهم آورده باشد.

1997. اسمى از سلامت (1987)

ان الله تعالى خصكم بالاسلام و استخلصكم له ، و ذلك لانه اسم سلامه ، و جماع كرامه .

قطعا خداوند متعال شما را به اسلام مخصوص فرمود و شما را براى خود برگزيد؛ زيرا اسلام اسمى از سلامت و مجمع كرامت است . (1988)

1998. اسلام معاويه

لاصحابه عند الحرب : فو الذى فلق الحبه ، و برا النسمه ما اسلموا، ولكن استسلموا و اسروا الكفر، فلما وجدوا اعوانا عليه اظهروه .

در هنگام جنگ به اصحاب خود فرمود: پس قسم به خدايى كه دانه را شكافت و جان را (يا جانداران را) آفريد، آن ها (يعنى معاويه و يارانش ) با قلب و اعتقاد خود، اسلام نياوردند، ليكن از ترس اظهار اسلام كردند و كفر خويش را نهان داشتند و چون يارانى بر كفر خود يافتند آن را آشكار ساختند(1989)

1999. غايت اسلام

ان لكم علما فاهتدوا بعلمكم . و ان للاسلام غايه فانتهوا الى غايته .

همانا براى شما نشانه اى است ، پس با نشانه خود راه را بيابيد و اسلام را غايت و هدفى است ، پس به آن غايت برسيد.

2000. سهل الوصول بودن اسلام (1990)

الحمدلله الذى شرع الاسلام فسهل شرائعه لمن ورده

سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه اسلام را آشكار نموده و براى كسانى كه به اين دين درمى آيند، دسترسى به سرچشمه هاى آن را آسان گردانيد. (1991)

2001. مسلمانان دروغين

من كتاب له الى معاويه : ما اسلم مسلمكم الا كرها .

در نامه اى به معاويه مى نويسد: مسلمان شما جز از روى كراهت و ناچارى اسلام نياورد. (1992)

2002. اسلام ظاهرى

و اعلموا انكم صرتم بعد الهجره اعرابا، و بعد الموالاه احزابا. ما تتعلقون من الاسلام الا باسمه . و لا تعرفون من الايمان الا رسمه . تقولون النار و لا العار! كانكم تريدون ان تكفئوا الاسلام على وجهه انتهاكا لحريمه ، و نقضا لميثاقه ...

بدانيد شما بعد از هجرت (به سوى كمال ) به شيوه اعراب بدوى پيوستيد و پس از برادرى و هم پيمانى ، به احزاب مختلف مبدل گشتيد. از اسلام جز به اسم آن ، تعلقى نداريد، و از ايمان نمى شناسيد مگر صورتى از آن را. مى گوييد: آتش را مى پذيريم ولى ننگ را بر خود نمى گيريم . گويا شما مى خواهيد اسلام را به رويش واژگون كنيد تا حرمت آن بشكند و پيمان آن را كه خداوند براى شما است نقض كنيد. (1993)

2003. اثرات اعتقاد به خدا و اسلام

اظهر به الشرائع المجهوله ، و قمع به البدع المدخوله ، و بين به الاحكام المفصوله .

خداى بزرگ احكام مجهول شرع را به وسيله (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ) آشكار ساخت و بدعت هايى را كه در دين خدا شده بود، به وسيله او از بين برد و احكامى را كه به تفصيل در كتاب سنت آورده است به وسيله او بيان فرمود.

2004. راه هاى شرايع دين (1994)

الا و ان شرائع الدين واحده ، و سبله قاصده . من اخذ بها لحق و غنم ، و من وقف عنها ضل و ندم .

بدانيد كه طرق دين يكى و راه هاى آن در مجراى اعتدال است ، هر كس راه هاى دين را پيش بگيرد و در آن مسير گام بردارد به حقيقت و حمايتگران آن ملحق گردد و به عنيمت برسد و هر كس كه توقف كند و از حركت در آن راه ها امتناع بورزد گمراه گردد و عاقبت كار پشيمان شود. (1995)

2005. مهاجر واقعى اسلام

الهجره قائمه على حدها الاول . ما كان لله فى اهل الارض حاجه من مستسر الامه و معلنها. لا يقع اسم الهجره على احد الا بمعرفه الحجه فى الارض . فمن عرفها و اقر بها فهو مهاجر. و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجه فسمعتها اذنه و وعاها قلبه .

هجرت به همان هويت و مطلوبيت اول كه داشت باقى است ، براى خداوند سبحان هيچ نيازى به مردم روى زمين وجود ندارد، خواه آنان كه هجرت خود را مخفى بدارند يا آنان كه آن را آشكار بسازند، عنوان هجرت بر هيچ كس تطبيق نشود جز بر كسى كه حجت در روى زمين را بشناسد. پس اگر كسى حجت را شناخت و به او اقرار نمود مهاجر است . عنوان استضعاف (قصور حجت شناسى ) بر كسى كه حجت به او رسيده و گوشش آن را شنيده و قلبش آن را دريافته است صدق نمى كند. (1996)

2006. فضيلت اسلام

تبصره لمن عزم ، و عبره لمن اتعظ .

بينايى براى انسانى است كه داراى عزم و تصميم (براى خيرات ) است و عبرت براى كسى است كه پند بپذيرد.

بخش دوم : ايمان (1997)

2007. از نشانه هاى ايمان

الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك ، على الكذب حيث ينفعك ، و ان لا يكون فى حديثك فضل عن عملك ، و ان تتقى الله فى حديث غيرك .

ايمان آن است كه راست گفتن را بر دروغگويى ترجيح دهى ، اگر چه آن راست به زيان تو باشد و آن دروغ به سودت و ديگر آن كه گفتار تو بيشتر از كردارت نباشد و در سخن گفتن در مورد ديگرى از خدا بترسى . (1998)

2088. چون نقطه اى سفيد در دل

ان الايمان يبدو لمظه فى القلب ، كلما ازداد الايمان ازدادت المظه .

ايمان در دل آدمى چون نقطه اى سفيد پديد مى شود و هر چه بر ايمان افزوده مى شود آن نقطه هم فزونى گيرد.

2009. شناخت با دل (1999)

الايمان معرفه بالقلب .

ايمان ، شناخت با دل است .

2010. اصلاحگر قلوب

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه ، و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند: ايمان هيچ بنده اى تكميل نمى شود مگر اين كه قلب او در مسير حق ، استقامت داشته باشد و قلب او از استقامت محروم است تا زبانش در مسير حق استوار گردد.

2011. برترين ايمان

لا ايمان كالحياء و الصبر.

هيچ ايمانى همانند حيا و صبر نيست .

2012. سه مرحله ايمان

الايمان معرفه بالقلب ، و اقرار باللسان ، و عمل بالاركان .

ايمان ، شناخت و معرفت با قلب (عقل ) و اقرار به زبان و عمل كردن به اعضا و جوارح است .

2013. فلسفه ايمان

فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك .

خداوند ايمان را براى پاك شدن دل از شرك واجب گردانيد.

2014. اعتماد بر الطاف خدايى

لا يصدق ايمان عبد، حتى يكون بما فى يد الله اوثق منه بما فى يده .

ايمان بنده اى تصديق و تاييد نمى شود مگر به آنچه در دست خداست اعتماد بيشترى داشته باشد از آنچه در دست خود اوست .

2015. حفظ ايمان با صدقه

سوسوا ايمانكم بالصدقه .

ايمانتان را با دادن صدقه ، پاس داريد.

2016. ايمان ملايك

لم ترم الشكوك بنوازعها عزيمه ايمانهم ، و لم تعترك الظنون على معاقد يقينهم .

در وصف فرشتگان مى فرمايد: ايمان استوار آنان ، (فرشتگان ) آماج تيرهاى شك و ترديد قرار نمى گيرد و گمان ها بر گرهگاه هاى يقينشان هجوم نمى برند.

2017.ايمان پايدار

ما يكون ثابتا مستقرا فى القلوب . و منه ما يكون عوارى بين القلوب و فمن الايمان الصدور الى اجل معلوم . فاذا كانت لكم براءه من احد فقفوه حتى يحضره الموت ، فعند ذلك يفع حد البراءه .

قسمى از ايمان در دل ها استوار و پابرجاست و قسمتى ديگر ميان دل ها و سينه ها عاريه است و ناپايدار، تا زمانى معلوم (هنگام مرگ )، پس اگر از كسى بيزاريد او را واگذاريد تا مرگش فرا رسد (درباره كفر و ايمان او حكم نكنيد شايد در لحظه آخر ايمان استوار و حقيقى پيدا كرد) در آن وقت سزاوار بيزارى مى گردد.

2018. چهار تكيه گاه ايمان

الايمان على اربع دعائم : على الصبر، و اليقين ، و العدل ، و الجهاد... و اليقين منها على اربع شعب : على تبصره الفظنه ، و تاول الحكمه ، و موعظه العبره ، و سنه الاولين . فمن تبصر فى الفطنه تبينت له الحكمه ؛ و من تبينت له الحكمه عرف العبره ؛ و من عرف العبره فكانما كان فى الاولين .

ايمان بر چهار تكيه گاه استوار است : بر صبر و يقين و عدل و جهاد...

يقين خود چهار شعبه دارد: بينش هوشيارانه ، رسيدن به حقايق ، عبرت گرفتن از ديگران و سنت پيشينيان ؛ زيرا، هر كه بينش هوشيارانه يافت ، حكمت بر او آشكار گشت و هر كه حكمت بر او آشكار شد، پند و عبرت گرفتن را شناخت و هر كه پند و عبرت آموزى را شناخت ، چنان است كه در ميان پيشينيان بوده باشد.

2019. چراغ نورانى ايمان

الايمان سبيل ابلج المنهاج ، انور السراج . فبالايمان يستدل على الصالحات ، و بالصالحات يستدل على الايمان ، و بالايمان يعمر العلم .

ايمان ، روشن ترين راه و نورانى ترين چراغ است ، پس انسان در پرتو ايمان به سوى اعمال شايسته راهنمايى مى شود و با اعمال شايسته به ايمان استدلال مى شود، و با ايمان ، كاخ علم و دانش آباد مى گردد.

2020. برترين وسيله توسل

ان افضل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه و تعالى ، الايمان به و برسوله ... وصله الرحم فانها مثراه فى المال ، منساه فى الاجل .

برترين وسيله اى كه متوسلين به خدا به آن چنگ مى زنند ايمان به خدا و پيامبر اوست و پيوند با خويشان مال را زياد و مرگ را به تاخير مى اندازد.

2021. رشته اصلى ايمان

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، شهاده ممتحنا اخلاصها... فانها عزيمه الايمان ، و فاتحه الاحسان ، و مرضاه الرحمن ، و مدحره الشيطان .

گواهى مى دهم كه خدايى جز الله نيست ، يگانه است و بى شريك ، گواهى كه خلوص آن آزموده شده است ... اين گواهى رشته اصلى ايمان است و آغاز احسان و مايه خشنودى خداى رحمان و دورى از مهلكه شيطان است .

2022. زبان استوار و ايمان استوار

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه . و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه فمن استطاع منكم ان يلقى الله تعالى و هو نقى الراحه من دماء المسلمين و اموالهم ، سليم اللسان من اعراضهم ، فليفعل .

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ايمان هيچ بنده اى تكميل نمى شود مگر اين كه قلب او در مسير حق استقامت داشته باشد و قلب او از استقامت محروم است تا زبانش در مسير حق استوار گردد. هر كس از شما بتواند به ديدار خداوند متعال نايل گردد با دستى پاك از خون هاى مسلمانان و اموال آنان و با زبانى سالم از اهانت به نواميس آنان ، به سوى چنين ديدار حركت نمايد.

بخش سوم : حزب شيطان

2023. عزت جستن از غير خدا

فى صفه الشيطان : اعترته الحميه ، و غلبت عليه الشقوه ، و تعزز بخلقه النار، و استهون خلق الصلصال .

در وصف شيطان مى فرمايد: تعصب او را فرا گرفت و بدبختى بر وى چيره گشت و به اين كه از آتش آفريده شده است مغرور شد و تكبر ورزيد و آدم را براى اين كه از پاره اى گل خشكيده آفريده شده بود، خوار شمرد.

2024. آراسته كردن گناه

الشيطان موكل به ، يزين له المعصيه ليركبها، و يمنيه التوبه ليسوفها .

شيطان گماشته و همراه اوست ، گناه را در نظرش مى آرايد تا آن را مرتكب شود و او را به توبه اميدوار مى كند، تا در آن تعلل و تاخير ورزد.

2025. يارى از خدا در دورى از شيطان

احمد الله و استعينه على مداحر الشيطان و مزاجره ، و الاعتصام من حبائله و مخاتله .

خدا را مى ستايم و در امورى كه باعث راندن و دور كردن شيطان و محفوظ ماندن از دام ها و نيرنگ هايش مى شود، از او يارى مى طلبم .

2026. تنهايى و نفوذ شيطان

ان الشاد من الناس للشيطان ، كما ان الشاذ من الغنم للذئب .

هر آن كس كه از مردم به يكسو شود گرفتار (دام ) شيطان گردد، همچنان كه گوسفند تنها مانده طعمه گرگ باشد.

2027. عامل دورى شيطان

اسكن سبحانه ادم دارا ارغد فيها عيشه ، و امن فيها محلته ، و حذره ابليس و عداوته ، فاغتره عدوه نفاسه عليه بدار المقام و مرافقه الابرار، فباع اليقين بشكه .

خداى سبحان ، آدم را در سرايى پرنعمت و امن سكونت داد و او را از ابليس و دشمنى وى برحذر داشت . پس ، دشمن آدم ، چون او را در سراى جاودانى و همدم نيكوكاران مى ديد، بر وى حسد برد و او را فريفت و آدم يقين را به شكش فروخت .

2028. تسلط شيطان بر گمراهان

انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع ... فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه ، و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى .

در حقيقت نقطه آغاز فتنه ها و گمراهى ها، پيروى از هواهاى نفس است ... در اين جاست كه شيطان بر دوستان خود استيلاء مى يابد، اما كسانى كه بيشتر لطف خدا شامل حالشان گشته است (از سلطه شيطان ) مى رهند.

2029. يكى از سپاهيان بزرگ ابليس

من كتاب له الى الحارث الهمدانى : و احذر الغضب فانه جند عظيم من جنود ابليس .

2030. پشيمانى ياران ابليس

من كتاب له الى معاويه : فاحذر يوما يغتبط فيه من احمد عاقبه عمله ، و يندم من امكن الشيطان من قباده فلم يجاذبه .

از روزى بترس كه مسرور و شادمان شود كسى كه عاقبت كار خود را پسنديده كند و پشيمان گردد كسى كه زمام خود را به دست شيطان سپرده و براى گرفتن زمامش را دست شيطان تلاشى ننموده است .

2031. گرفتاران در دام ابليس

الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتكم و كبرائكم ... و لا تطيعوا الادعياء... اتخذهم ابليس مطايا ضلال ، و جندا بهم يصول على الناس ، و تراجمه ينطق على السنتهم .

هلا! از پيروى مهتران و بزرگان خود را حذر كنيد، حذر... و از بى بته هاى مدعى شرافت و بزرگى فرمان نبريد... ابليس آنان را مركب گمراهى كرده و سپاهى كه با آن بر مردم مى تازد و مقهورشان مى سازد و سخنگويانى كه از زبانشان سخن مى گويند.

2032. شيون شيطان

لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله عليه و آله فقلت : يا رسول الله ! ما هذه الرنه ؟

فقال : هذا الشيطان قد ايس من عبادته .

زمانى كه وحى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد، من شيون شيطان را شنيدم ؛ پرسيدم : اى رسول خدا! اين چه شيونى است ؟

فرمود: شيطان بود كه از عبادت خود (توسط مردم ) نوميد شد.

2033. طمع شيطان

و قد اصبحتم فى زمن لا يزداد فيه الشيطان فى هلاك الناس الا طمعا .

شما در زمانى هستيد كه شيطان در هلاكت و نابودى مردم طمع بسته است .

2034. اسلحه اى در برابر ابليس

اتخذوا التواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس و جنوده ؛ فان له من كل امه جنودا و اعوانا، و رجلا و فرسانا .

فروتنى را انبار اسلحه ميان خود و دشمنان ، ابليس و سپاهيانش كنيد؛ زيرا او در هر امتى لشكريان و ياران ، و نيروهاى پياده و سواره دارد.

2035. عاقبت حزب شيطان

افرايتم جزع احدكم من الشوكه تصيبه ، و العثره تدميه ، و الرمضاء تحرقه ؟ فكيف اذا كان بين طابقين من نار، ضجيع حجر، و قرين شيطان ؟ .

آيا ديده ايد كه چون به بدن يكى از شما خارى فرو رود و با لغزشى تنش را خونين سازد و يا ريگ گرم (بيابان ) بدنش را بسوزاند، چگونه فرياد و فغان مى كند؟ پس هنگامى كه ميان دو طبقه آتش فرو افتد و همبستر سنگ هاى داغ و همنشين شيطان گردد، چه كار مى كند؟ و چه حالتى به او دست دهد؟

2036. دورى از وسوسه هاى شيطان

اصدفوا عن نزغاته و نفثاته ، و اقبلوا النصيحه ممن اهداها اليكم ، و اعقلوها على انفسكم .

از وسوسه هاى (شيطان ) روى گردان شويد، و سخن كسى كه همه شما را پند و اندرز مى دهد بپذيرد و آن را براى خويش نگه داريد.

2037. ترس از خدا

اتق الله فى نفسك ، و نازع الشيطان قيادك .

از خدا بترس ، و با شيطان كه در رام كردن تو مى كوشد، بستيز!

2038. بسيج حزب شيطان

من خطبه له حين بلغه خير الناكثين بيعته : الا و ان الشيطان قد ذمر جزبه ، و استجلب جلبه ، ليعود الجور الى اوطانه ، و يرجع الباطل الى نصابه . و الله ما انكروا على منكرا، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفا .

قسمتى از خطبه آن حضرت كه با شنيدن خبر بيعت شكنان ايراد فرمود: هان ! شيطان دار و دسته خود را برانگيخته و سپاهش را بسيج كرده است تا ستم در جاى خود برقرار ماند و باطل به جايگاه خود بازگردد، به خدا سوگند، ناروايى نبود كه به من نسبت ندهند و ميان من و خودشان به انصاف رفتار نكردند.

2039. پيامدهاى اختلاف

ان الشيطان يسنى لكم طرقه ، و يريد ان يحل دينكم عقده عقده ، و يعطيكم بالجماعه الفرقه ، و بالفرقه الفتنه . فاصدقوا عن نزغانه و نفثاته .

همانا شيطان راه هاى خود را براى شما آسان و هموار مى كند و مى خواهد بندبند دين شما را بگسلاند و به جاى يكپارچگى پراكندگى نصيبتان كند و بر اثر پراكندگى فتنه و فساد پديد آورد. پس از وسوسه ها و افسون هايش روى گردان شويد.

2040. ميدان عمل شيطان

اصبحتم فى زمن لا يزداد الخير فيه الا ادبارا، و لا الشرفيه الا اقبالا، و لا الشيطان فى هلاك الناس الا طمعا. فهذا اوان قويت عدته ، و عمت مكيدته ، و امكنت فريسته .

شما در روزگارى به سر مى بريد كه خبر هر چه بيشتر پشت مى كند، و شر هر چه بيشتر روى مى آورد و شيطان ، هر چه بيشتر به تباه كردن مردم چشم طمع مى بندد؛ پس ، اكنون زمانى است كه اسباب كار او قوت گرفته و نيرنگش فراگير شده و شكارش در دسترس او قرار گرفته است .

2041. وعده شيطان

الشيطان المضل ، و الانفس الاماره بالسوء، غرتهم بالامانى ، و فسحت لهم بالمعاصى ، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار .

شيطان گمراه كننده است و نفس اماره آن ها (خوارج نهروان ) را با آرزوهاى نابه جا فريب داد و ميدان گناه را بر ايشان گشود و به آنها وعده پيروزى داد، پس آن ها را به جهنم فرستاد.

2042. شيطان را بفريب !

لا تجعلن للشيطان فيك نصيبا، و لا على نفسك سبيلا .

شيطان را از خود بهره مند مساز و راه او را در نفس خود باز مگذار.

2043. حزب شيطان

اسى ان يلى امر هذه الامه سفهاوها و فجارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين جزبا .

اندوه و تاسف من از اين است كه بى خردان و نابكاران اين امت را به دست گيرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگى خود گيرند و با صالحان بستيزند و تبهكاران را دار و دسته خود كنند.

2044. منافقان حزب شيطان اند

من خطبه له يصف فيها المنافقين : هم لمه الشيطان ، و حمه النيران : اولئك حزب الشيطان ، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون .

قسمتى از خطبه آن حضرت در توصيف منافقان : آنان گروه شيطان و شعله آتش جهنم هستند. آنان دار و دسته شيطان اند و بدانيد كه پيروان شيطان بازنده و زيانكارند.

2045. بزرگ ترين فريب ابليس

الله الله فى عاجل البغى ، و اجل و خامه الظلم ، و سوء عاقبه الكبر، فانها مصيده ابليس العظمى ، و مكيدته الكبرى .

از خدا بترسيد! از (كيفر) سركشى در اين جهان و از زيان ستمگرى در آن جهان و از فرجام بد كبر؛ زيرا اين ها (سركشى و ستمگرى و كبر) عظيم ترين دام و بزرگ ترين فريب ابليس است .

2046. صفات پيروان شيطان

و قال عليه السلام فى ذم اتباع الشيطان : اتخذوا الشيطان لامرهم ملاكا و اتخذهم له اشراكا، فباض و فرخ فى صدورهم ، و دب و درج فى حجورهم ، فنظر باعينهم ، و نطق بالسنتهم ، فركب بهم الزلل ، و زين لهم الخطل ، فعل من قد شركه الشيطان فى سلطانه ، و نطق بالباطل على لسانه .

امام على عليه السلام در نكوهش پيروان شيطان فرمود: آنان در كارشان به شيطان تكيه كردند و شيطان هم آن ها را دام خود قرار داد. پس در سينه هاى آنان تخم كرد و جوجه گذاشت و به تدريج در خردهاى آنان نفوذ كرد و با چشم هايشان نگريست و با زبانشان سخن گفت ؛ پس آن ها را گرفتار خطاها و لغزش ها كرد و نادرستى را در نظرشان آراست ؛ كارهاى آنان مانند كار كسى است كه شيطان در قدرتش شريك شده و زبان او را به باطل گويا كرده است !

2047. بسيج نيرو عليه شيطان

اجعلوا عليه حدكم ، و له جدكم ... و اجلب بخيله عليكم ، و قصد برجله سبيلكم يقتنصونكم بكل مكان ، و يضربون منكم كل بنان . لا تمتنعون بحيله ، و لا تدفعون بعزيمه فى حومه ذل .

خشم و جديت خود را عليه شيطان به كار گيريد... سواران خود را بر ضد شما بسيج كرد و با پيادگانش قصد راه شما را نمود تا از راه راست منحرفتان سازد، در هر نقطه اى شما را شكار مى كنند و سرانگشتانتان را قطع مى كنند، با هيچ حيله و با هيچ عزمى نمى توانيد ضربات و گزندهاى آنان را از خود

دفع سازيد؛ اين همه در حالى است كه شما در محاصره انبوهى از عوامل ذلت آور هستيد.

2048. وسوسه هاى شيطان

اطفئوا ما كمن فى قلوبكم من نيران العصبيه و احقاد الجاهليه ، فانما تلك الحميه تكون فى المسلم من خطرات الشيطان و نخواته ، و نزغاته و نفثاته .

شراره هاى تعصب و كينه هاى جاهليت را كه در قلب داريد خاموش كنيد كه اين نخوت و تعصب ناروا در مسلمان از تلقين ها و نخوت ها و فساد و وسوسه هاى شيطان است .

2049. دورى از خودپسندى

يا مالك ! اياك و الاعجاب بنفسك ، و الثقه بما يعجبك منها، و حب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين .

اى مالك ! خويشتن را از خودپسندى ، و اعتماد به چيزى كه تو را به خودپسندى مى اندازد و علاقه به تملق گويى ديگران برحذر دار؛ زيرا اين كارها مطمئن ترين فرصت براى شيطان است تا كارهاى خوب نيكوكاران را محو و نابود سازد.

2050. عيرت گيرى از ابليس

اعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذ احبط عمله الطويل وجهده الجهيد، و كان قد عبد الله سته الاف سنه ، لا يدرى امن سنى الدنيا ام من سنى الاخره .

از كارى كه خدا با ابليس كرد درس بگيريد؛ چه ، كار دراز مدت و كوشش هاى توانفرساى او را، به سبب لحظه اى تكبر، باطل ساخت . او امام جواد هزار سال خدا را پرستش كرده بود كه معلوم نيست آيا از سال هاى دنياست يا از سال هاى آخرت .

2051. برآورندگان دعوى شيطان

احذروا عباد الله عدو الله ! ان يعديكم بدائه ، و ان يستفزكم بندائه ، و ان يجلب عليكم بخيله و رجله . فلعمرى لقد فوق لكم سهم الوعيد، و اغرق اليكم بالنزع الشديد، و رماكم مكان قريب ، فقال : رب بما اغوبتنى لازينن لهم فى الارض و لا غوينهم اجمعين ، قذفا بغيب بعيد، و رجما بظن غير مصيب ، صدقه به ابناء الحميه ، و اخوان العصبيه ، و فرسان الكبر و الجاهليه .

اى بندگان خدا! مبادا دشمن خدا (شيطان ) شما را به درد خود گرفتار كند و با فرياد خويش شما را از جا بپراند و نگرانتان سازد و سواران و پيادگان خود را عليه شما فراهم آورد. به جان خودم سوگند، كه تير وعيد را بر چله كمان گذاشته و آن را به طرف شما سخت كشيده است و از نزديك به شما تيراندازى كرده و گفته است : پروردگارا! به سبب آن كه مرا گمراه كردى در روى زمين بدى ها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم .

او از آينده اى

دور سخن گفت و گمان نادرستى را اظهار داشت ، اما فرزندان نخوت و برادران عصبيت و سواران گردنكشى و جاهليت دعوى او را راست از كار درآوردند.

بخش چهارم : بدترين و برترين مردم

2052. مقرب ترين مردم

هم اعلم خلقك بك ، و اخوفهم لك ، و اقربهم منك .

فرشتگان داناترين مخلوقات به مقام ربوبى تو هستند و بيمناك ترين موجودات از تو و نزديك ترين مخلوقات به بارگاه قدس و كبريايى ات .

2053. فاضل ترين بندگان

ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر اليه فائده و زاده .

همانا با فضيلت ترين مردم نزد خداوند كسى است كه براى او عمل به حق ، اگر چه موجب كاهش (ظاهرى ) و سختى باشد، محبوب تر از باطل بوده است ، اگر چه آن باطل براى او فايده را جلب كند و موجب افزايش وى گردد.

2054. محبوب ترين بندگان نزد خدا

عباد الله ! ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه الله على نفسه ... قد خلع سرابيل الشهوات ، و تخلى من الهموم ، الا هما واحدا انفردبه ، فخرج من صفه العمى ، و مشاركه اهل الهوى .

اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد، پيراهن هاى شهوات را از خود بركند و جز يك غم ، از تمام غم ها خود را مى رهاند و از صف كوردلان و مشاركت با هواپرستان خارج شد.

2055. خيرخواه ترين مردم

ان انصح الناس لنفسه اطوعهم لربه ؛ و ان اغشهم لنفسه اعصاهم لربه .

همانا خيرخواه ترين مردم درباره خويشتن مطيع ترين مردم بر پروردگارش و خائن ترين مردم درباره خويشتن معصيت كارترين آنان به خدايش مى باشد.

2056. دودستگى مردم

انما الناس رجلان : متبع شرعه ، و مبتدع بدعه ، ليس معه من الله سبحانه برهان سنه ، و لا ضياء حجه .

مردم بر دو صفت اند: پيرو قانون شرع ، يا بدعت گزار و پيرو بدعت كه با او هيچ قانونى و روشنايى دليل از خداوند وجود ندارد.

2057. بدترين خلق نزد خالق

ان ابغض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله الى نفسه ؛ فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعه ، و دعاء ضلاله ، فهو فتنه لمن افتتن به ، ضال عن هدى من كان قبله ، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته ، حمال خطايا غيره ، رهن بخطيئته .

بدترين مردم در نظر خدا دو دسته اند:

فردى كه خدا او را به خودش واگذار كرده (و به او كمك فكرى نمى كند) چنين فردى از راه راست منحرف مى گردد، به بدعت و مطالب انحرافى علاقه مند و آلوده مى شود. چنين فردى به وسيله آشوبگرى گمراه گرديده ، موجب انحراف كسانى است كه در زمان زندگى و مرگ او، از وى پيروى كنند، اشتباهات ديگران را به دوش مى گيرد و گرو گناهان خويش است .

2058. برترين مؤ منان

من كتاب له الى الحارث الهمدانى : اعلم ان افضل المومنين افضلهم تقدمه من نفسه و اهله و ماله ، فانك ما تقدم من خير يبق لك ذخره ، و ما توخره يكن لغيرك خيره .

در نامه خود به حارث همدانى چنين نوشت : توجه داشته باش كه بهترين مومنين كسانى هستند كه بيشتر از ديگران از شخص خود، بستگان و مال خويش را در راه خدا پيشكش كنند و هر چه پيش از خود براى قيامت از كارهاى خير بفرستى برايت ذخيره مى گردد و هر چه از مال و ثروت براى وارث بگذارى سودش براى ديگران است .

2059. مبغوض ترين بندگان نزد خدا

ان من ابغض الرجال الى الله تعالى لعبدا و كله الله الى نفسه ، جائرا عن قصد السبيل ، سائرا بغير ذليل ؛ ان دعى الى حرث الدنيا عمل ، و ان دعى الى حرث الاخره كسل !

همانا قعطا از مبغوض ترين مردان در نزد خدا، آن بنده اى است كه خدا او را به خود او واگذاشته است ، اين بنده (رها شده به حال خود) از راه حق متجاوز و بدون رهبرى كه دليل راه است در حركت است . اگر اين بنده (رها شده به حال خود) به كشت و كار دنيوى خوانده شود به كار مى افتد و اگر به كشت و كار اخروى خوانده شود كسل و افسرده مى گردد.

2060. برترين بنده

اعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل ، هدى و هدى .

بدان برترين بندگان در نزد خداوند سبحان ، امامى است عادل ، كه هدايت شده و مردم به وسيله او هدايت شوند.

2061. شايسته ترين خلق

اولى الناس بالكرم من عرفت به الكرام .

شايسته ترين مردم به كرامت كسى است كه مردمان با كرامت به وسيله او شناخته مى شوند.

2062. بهترين بندگان خدا

عباد الله ! ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه على نفسه ... مصباح ظلمات ، كشاف عشوات ، مفتاح مبهمات ، دفاع معضلات ، دليل فلوات ، يقول فيفهم ، و يسكت فيسلم ... و اخر قد تسمى عالما و ليس به ، فاقتبس جهائل من جهال ، و اضاليل من ضلال ، و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور، و قول زور... يقول : اقف عند الشبهات ، و فيها وقع ؛ و يقول : اعتزل البدع ، و بينها اضطجع ، فالصوره صوره انسان ، و القلب قلب حيوان ، لا يعرف باب الهدى فيتبعه ، و لا باب العمى فيصد عنه . و ذلك ميت الاحياء .

همانا از محبوب ترين بندگان خدا، نزد او بنده اى است كه خداوند او را در برابر نفسش يارى رسانده است ... چراغ تاريكى هاست ، برطرف كننده كورى ها، كليد مبهمات ، زداينده مشكلات و راهنماى بيابان ها. مى گويد و مى فهماند و به موقع خاموش مى شود و سالم مى ماند...

و ديگرى كه خود را دانشمند مى نامد، ولى دانشمند نيست ، او از نادان ها و گمراهان ، نادانى ها و گمراهى ها را فرا گرفته و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده است ...

مى گويد: به گاه شبهات درنگ مى كنم در حالى كه در آن ها فرو افتاده است ، مى گويد از بدعت ها كناره

مى گيرم ، در حالى كه ميان آن ها خفته است ، چهره اش نه چهره انسان را مى شناسد تا به دنبال آن برود و نه باب كورى دل را تا از آن جلوگيرى كند. او مرده اى است در ميان زندگان .

2063. هر كه بر اساس آنچه خدا نازل كرده است داورى نكند

ان ابغض الخلائق الى الله رجلان : و رجل جلس بين الناس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره ، فان نزلت به احدى المبهمات هيا لها حشوا رثا من رايه ، ثم قطع به ، فهو من لبس الشبهات فى مثل نسج العنكبوت . لا يدرى اصاب ام اخطا... تصرخ من جور قضائه الدماء، و تعج منه المواريث .

بدترين مردم در نظر خدا دو دسته اند:

مردى كه در ميان مردم به قضاوت و حل مشكلات كه ضامن آن گرديده مى نشيند، اگر مطلب مبهمى پيش آمد، راى ضعيف و نظر بى ارزشى مى دهد و از روى قطع هم نظر خود را صادر مى كند، چنين فردى در مسائل مبهم مثل تنيدن عنكبوت است ، نمى داند عملش صحيح است يا غلط!...

خون هاى ريخته شده از ظلم قضاوتش به فرياد آمده و فرياد ميراث بر باد رفتگان (كه به ناحق تقسيم شده ) بلند است .

2064. حال محبوب ترين بندگان

ان من احب عباد الله اليه عبدا اعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ؛ فزهر مصباح الهدى فى قلبه .

همانا از محبوب ترين بندگان خدا نزد او، بنده اى است كه خداوند او را در پيكار با نفسش يارى كرده است ، پس جامه رويينش ترس (از خدا) و چراغ هدايت در دلش فروزان است .

2065. بدترين مردم از ديدگاه على (ع )

ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به ، فامات سنه ماخوذه ، و احيا بدعه متروكه .

همانا بدترين مردم نزد پروردگار، پيشواى ستمگرى است كه خود را گمراه و ديگران هم به وسيله او گمراه شوند و سنت هاى برگرفته از دين را نابود كند و نوآورى هاى ترك شده خلاف دين را زنده سازد.

2066. بدبخت حقيقى

ان الشقى من حرم نفع ما اوتى من العقل ، و التجربه .

همانا بدبخت كسى است كه از عقل و تجربه خود بهره نگيرد.

بخش پنجم : حق و باطل

2067. جايگاه حق و باطل

من كتابه الى معاويه : الا و من اكله الحق فالى الجنه ، و من اكله الباطل فالى النار .

امام عليه السلام به معاويه نوشت : آگاه باش ! آن كس كه بر حق بوده جايگاهش بهشت است و آن كس كه بر باطل باشد در آتش است .

2068. نتيجه ظلم و ستم

ان البغى و الزور يوتغان المرء فى دينه و دنياه ، و يبديان خلله عند من يعيبه .

همانا ظلم و ستم و كارهاى خلاف حق ، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مى اندازد، و نقايص و عيوبش را نزد عيب جويان آشكار و نمايان مى سازد.

2069. سنگينى مسئوليت زمامدار

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه ، و توطين نفسه على لزوم الحق ، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل .

در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: زمامدار نمى تواند از حقيقت آن چه كه از حق آنان بر عهده دارد برآيد، مگر با كوشش و استمداد از خداوند متعال و آماده كردن نفس خود براى التزام به حق چه تحمل آن همه موارد سبك باشد يا سنگين .

2070. سستى نكردن در امر حق

لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان .

به جان خودم سوگند كه در جنگيدن با كسى كه در برابر حق بايستد و در گمراهى فرو رود هرگز مسامحه و سستى روا نمى دارم .

2071. روشنى راه حق

ان الله قد اوضح لكم سبيل الحق ، و انار طرقه . فشقوه لازمه ، او سعاده دائمه !

همانا خداوند راه حق را براى شما آشكار كرد و راه هاى آن را روشن ساخت . پس (از آن به بعد) يا بدبختى هميشگى است و يا سعادت پايدار.

2072. سرنوشت خوارج

لا تقاتلوا الخوارج بعدى ؛ فليس من طلب الحق فاخطاه ، كمن طلب الباطل فادركه .

امام عليه السلام فرمود: پس از من با خوارج نبرد نكنيد؛ زيرا كسى كه در جستجوى حق باشد و خطا كرد، مانند كسى نيست كه دنبال باطل برود و آن را يافته باشد.

2073. حق پذيرى

لا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب ، و البارى من ذى السقم .

از حق مگريزيد، آن گونه كه انسان سالم از شخص گر و يا تندرست از بيمار مى گريزد.

2074. صفات حزب باطل

من كتاب له الى قثم بن عباس و هو عامله على مكه : اما بعد، فان عينى بالمغرب كتب الى يعلمنى انه وجه الى الموسم اناس من اهل الشام العمى القلوب ، الصم الاسماع ، الكمه الابصار، الذين يلبسون الحق بالباطل ، و يطيعون المخلوق فى معصيه الخالق .

در نامه اى به قثم بن عباس ، كارگزار خود در مكه ، مى نويسد: اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته و اطلاع داده است كه عده اى از شاميان كوردل كه گوش هايشان (از ديدن حق ) به كلى كور، همانان كه به وسيله باطل حق را مى جويند و از مخلوق به بهاى نافرمانى از خالق فرمان مى برند، به سوى حج گسيل شده اند.

2075. علت نابودى گذشتگان

انما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه ، و اخذوهم بالباطل فاقتدوه .

گذشتگان شما را در حقيقت كسانى نابود كردند كه مردم را از حق (خودشان ) بازداشتند و آنان هم به ناچار آن را (با رشوه ) خريدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پيروى كردند.

2076. بهترين كارها

الى عبدالله بن عباس : لا يكن ما نلت فى نفسك من دنياك ، بلوغ لذه او شفاء غيظ، و لكن اطفاء باطل او احياء حق .

به عبدالله بن عباس : مواظب باش كه برترين چيز نزد تو رسيدن به لذت هاى دنيا و يا انتقام گرفتن از دشمن نباشد، بلكه بهترين كارها نزد تو خاموش كردن آتش باطل و يا زنده كردن حق باشد.

2077. حقوق خداى تعالى

سبحانه جعل حقه على العباد ان يطيعوه ، و جعل جزاءهم عليه مضاعفه الثواب تفضلا منه .

خداى سبحان حق خود را بر بندگان اين قرار داد كه او را فرمان برند و در مقابل ، براى آنان اين حق را قائل شد، كه از روى تفضل خويش چند برابر پاداششان دهد.

2078. به جا آوردن حق و عدالت

اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه ، و حق الرعيه على الوالى ... فاذا ادت الرعيه الوالى حقه ، و ادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدوله ، و يئست مطامع الاعداء .

مهم ترين حقوق كه خداوند واجب گردانيده ، حق زمامدار بر ملت و حق ملت بر زمامدار است ... اگر ملت حق زمامدار را گزارد و زمامدار حق ملت را، حق در ميان آنان عزت و قدرت يابد و راه هاى روشن دين هموار گردد و نشانه هاى عدالت و دادگرى برپا شود و راه و رسم ها در مجراى صحيح خود قرار گيرند، بدين ترتيب ، اوضاع زمانه درست مى شود و به پايدارى دولت اميدوارى مى رود و دشمنان در رسيدن به مطامع خود مايوس مى گردند.

2079. همواره سخن حق گو!

لا تكفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل ، فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ، و لا امن ذلك من فعلى ، الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى .

از گفتن سخن حق ، يا راهنمايى عادلانه ، خوددارى نكنيد؛ زيرا من خود را بالاتر از اين كه خطا كنم نمى دانم و از اشتباه كارى ايمن نيستم ، مگر اين كه خداى بزرگ مرا حفظ كند كه اختيار دار هموست .

2080. حقوق خدا بر بندگان

من واجب حقوق الله على عباده النصيحه بمبلغ جهدهم ، و التعاون على اقامه الحق بينهم .

از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه به اندازه توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت بندگان خدا كوشش كنند و در راه برقرارى حق در ميان خود همكارى و كمك نمايند.

2081. مقررات دين

الا و ان شرائع الدين واحده ، و سبله قاصده . من اخذ بها لحق و غنم ، و من وقف عنها ضل و ندم .

آگاه باشيد كه مقررات دين يكى است ، راه هاى آن سهل و بى زحمت است . هر كه از راه ها را برگزيند، به حق رسد و غنيمت برد و هر كه از عمل به آن ها باز ايستد گمراه و پشيمان گردد.

2082. گناه كار باطل

الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم . و على كل داخل فى باطل اثمان : اثم العمل به ، و اثم الرضا به .

كسى كه به كار گروهى راضى باشد، مانند همراه آن ها در آن كار است ، و بر كسى كه در كار باطل دخالت كند دو گناه است : گناه انجام كار، گناه رضايت به آن .

2083. علت فساد مردم

لاصحابه فيما يخبر عن غلبه جيش معاويه : انى والله لاظن ان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم ، و بمعصيتكم امامكم فى الحق ، و طاعتهم امامهم فى الباطل ، و بادائهم الامانه الى صاحبهم و خيانتكم ، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم .

امام على عليه السلام آن جا كه از چيره شدن سپاه معاويه به ياران خود خبر مى دهد، مى فرمايد: به خدا سوگند، من گمان مى كنم كه پيروان معاويه بر اثر داشتن اين امتيازها بر شما حكومت كنند: آن ها روى باطل و شكاف شما در حق ، نافرمانى شما از امام خودتان در طريق حق و اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل . تحويل امانت از طرف آن ها به صاحبانش و خيانت شما در امانت و خدمت آن ها به مردم در سرزمين خودشان و فساد شما در ميان مردم .

2084. فاصله بين حق و باطل

اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع .

فسئل عليه السلام عن معنى قوله هذا، فجمع اصابعه و وضعها بين اذنه و عينه ثم قال : الباطل ان تقول : سمعت ، و الحق ان تقول : رايت !

آگاه باشيد كه ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است !

از امام على عليه السلام معنى اين گفته سوال شد، حضرت عليه السلام انگشتانش را كنار هم گذاشت و بين گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است كه بگويى شنيدم ، و حق آن است كه بگويى ديدم .

2085. حقوق مردم نسبت به يكديگر

المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق ، و لا يحل اذى المسلم الا بما يجب .

مسلمان كسى است كه مسلمان ها از دست و زبان او آسوده باشند، مگر كه پاى حق در ميان آيد و آزار رساندن مسلمان روا نيست ، مگر آن جا كه خداوند واجب فرموده است .

2086. ياران اندك حق

اعلموا رحمكم الله ! انكم فى زمان القائل فيه بالحق قليل ، و اللسان عن الصدق كليل ، و اللازم للحق ذليل . اهله معتكفون على العصيان ، مصطلحون على الادهان .

رحمت ، خدا بر شما، بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه حق گويان اندك اند و زبان از راستگويى كند است و پيرو حق خوار و بى مقدار، مردمان اين زمانه به نافرمانى خو گرفته اند و بر مسامحه (در حق ) با يكديگر هم داستان شده اند.

2087. عيب مرد

لا يعاب المرء بتاخير حقه ، انما يعاب من اخذ ما ليس له .

بر مرد عيب نيست كه حقش تاخير افتد، عيب آن است كه چيزى را كه حقش نيست بگيرد.

2088. حق خدا بر انسان

انظر ايها السائل ! فما ذلك القران عليه من صفته فائتم به ، و استضى بنور هدايته ، و ما كلفلك الشيطان علمه مما ليس فى الكتاب عليك فرضه ، و لا فى سنه النبى صلى الله عليه و آله و ائمه الهدى اثره ، فكل علمه الى الله سبحانه ، فان ذلك منتهى حق الله عليك .

اى پرسشگر! بنگر، هر يك از صفات خدا را كه قرآن به آن راهنماى ات كرده است ، پيروى كن و از پرتو هدايت قرآن روشنايى برگير و آن صفاتى را كه شيطان تو را به آموختن آن واداشته و دانستن آن در كتاب (قرآن ) بر تو واجب نشده و در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان هدايت نيز اثرى از آن ها نيست ، علم به آن صفات را به خداى سبحان واگذار؛ زيرا اين منت هاى خدا بر تو است .

2089. ادعاى دروغ

هلك من ادعى و خاب من افترى .

نابود شده كسى كه (به ناحق ) مدعى شد و ناكام شد كسى كه دروغ بست .

2090. كم ترين حق خداوند

اقل ما يلزمكم لله الا تستعينوا بنعمه على معاصيه .

كم ترين حقى كه لازم است براى خداوند متعال رعايت كنيد اين است كه از نعمت هايش در عصيان و نافرمانى اش كمك و بهره نگيريد.

2091. حذر از مقابله برابر حق

من ابدى صفحته للحق هلك .

هر كه در برابر حق سينه سپر كند نابود شود.

2092. سخن على (ع ) به ابوذر هنگام تبعيدش

لابى ذر لما اخرج الى الربذه : ما احوجهم الى ما منعتهم ، و ما اغناك عما منعوك ! و ستعلم من الرابح غدا .

امام عليه السلام به ابوذر در هنگام تبعيدش به ربذه فرمود: چه نيازمندند آنان به چيزى كه تو از آن منعشان كردى و چه بى نيازى تو از آن چه تو را از آن منع كردند! و به زودى خواهى دانست كه فردا برنده كيست !

2093. حق دو جانبه است !

الحق اوسع الاشياء فى التواصف ، و اضيقها فى التناصف ، لا يجرى لاحد الا جرى عليه ، و لا يجرى عليه الا جرى له . و لو كان لاحد ان يجرى له و لا يجرى عليه ، لكان ذلك خالصا لله سبحانه .

دايره حق در توصيف و گفتار گسترده ترين چيزهاست ، اما در عمل تنگ ترين دايره ها است . كسى را حقى نيست جز آن كه بر او نيز حقى است بر او حقى نيست جز آن كه او نيز (بر ديگرى ) حقى است . اگر بنا بود كسى را حقى باشد، اما بر او حقى نه ، آن كس فقط خداى سبحان بود.

2094. معيار شناخت حق و باطل

لما اتاه الحارث بن حوط فقال : اترانى اظن اصحاب الجمل كانوا على ضلاله ؟! فقال عليه السلام : يا حارث ، انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت ! انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه ، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه .

حارث بن حوط نزد امام على عليه السلام آمد و عرض كرد: آيا فكر مى كنى كه من اصحاب جمل را گمراه مى كنم . حضرت فرمود: اى حارث ! تو زير پايت را نگريسته اى و بالاى پيرامونت را نگاه نكرده اى و از اين رو در حيرت و سرگردانى به سر مى برى . تو حق را نشناختى تا اهلش را بشناسى و باطل را نشناختى تا باطل گرايان را بشناسى .

2095. حب عدالت

قال عبدالله بن عباس : رضى الله عنه : دخلت على امير المومنين عليه السلام بدى قار و هو يخصف نعله فقال لى : ما قيمه هذا النعل ؟

فقلت : لا قيمه لها!

فقال عليه السلام : و الله لهى احب الى من امرتكم ، الا ان اقيم حقا، او ادفع باطلا .

عبدالله بن عباس رضى الله مى گويد: در ذى قار خدمت امير المومنين عليه السلام رسيدم . آن حضرت عليه السلام مشغول تعمير كفش خود بود.

به من فرمود: ارزش اين كفش چه قدر است ؟

عرض كردم : ارزشى ندارد!

حضرت عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اين كفش را بيش از فرمانروايى بر شما دوست دارم . مگر آن كه به وسيله آن حكومت حقى را برپا دارم يا باطلى را براندازم .

2096. لزوم حق گويى

ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه : و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر اليه فائده و زاده .

برترين مردم نزد خدا كسى است كه عمل به حق را از عمل به باطل بيشتر دوست داشته باشد، اگر چه براى او زيانمند و غمبار باشد و باطل برايش سودمند و فزاينده .

2097. عدالت امام

اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ، و لا التماس شى ء من فضول الحطام ، ولكن لنرد النرد المعالم من دينك .

خداوندا! تو مى دانى كه آن چه از ما سرزده است (و زمام تو را به دست گرفته ايم ) نه به خاطر تسلط بر مردم بوده است و نه براى به دست آوردن مال و دنيا، بلكه براى بازگرداندن نشانه هاى حقيقى دين تو بوده است .

2098. انواع مست كننده ها

من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق ؛ و من زاغ ساءت عنده الحسنه ، و حسنت عنده السيئه ، و سكر سكر الضلاله .

آن كس كه به ستيزه جويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نابينا شد و آن كس كه از راه حق منحرف گرديد، نيكويى را زشت و زشت را نيكويى پنداشت و سرمست گمراهى ها گشت .

2099. سنگينى حق

ان الحق ثقيل مرى ء و ان الباطل خفيف و بى ء .

همانا حق سنگين است ، اما گوارا و باطل سبك و آسان است ، اما كشنده .

2100. حقوق متقابل پدر و فرزند

ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا. فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء، الا فى معصيه الله سبحانه ؛ و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه ، و يعلمه القرآن .

فرزند را بر پدر حقى است و پدر را نيز بر فرزند حقى است ، حق پدر بر فرزند آن است كه در همه چيز جز در معصيت خدا اطاعتش كند و حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيك برايش انتخاب كند و تربيتش را خوب نمايد و قرآن به او بياموزد.

2101. توجه به حقوق الهى

الله الله ! ايها الناس ! فيما استحفظكم من كتابه ، و استودعكم من حقوقه ، فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى .

خدا را خدا در نظر بگيريد (بترسيد از خدا) درباره آن چه كه از شما در حفظ و عمل به قرآن خواسته است و در مراعات عمل به حقوقى كه نزد شما به وديعت نهاده است ؛ زيرا خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده و به حال خودتان وانگذاشته است .

2102. پيشگويى بر حق

اتقوا ظنون المومنين ؛ فان الله تعالى جعل الحق على السنتهم .

از پيشگويى مومنان پرهيز كنيد؛ چرا كه خداوند حق را بر زبانشان قرار داده است .

2103. كوران راه حق

من تعمق لم ينب الى الحق ؛ و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق .

آن كه (در كار ديگران ) كنجكاوى كند به حق نمى رسد، و آن كه در اثر جهل به نزاع و ستيز زياد برخيزد، همواره از ديدن حق كور خواهد بود.

2104. آفت پاسخ انبوه

اذا ازدحم الجواب ، خفى الصواب .

هرگاه پاسخ ها درهم و انبوه شود، پاسخ درست پوشيده ماند.

2105. هر كس حق به او سود نرساند...

الا و انه من لا ينفعه الحق يضره الباطل ، و من لا يستقيم به الهدى ، يجربه الضلال الى الردى .

هشيار باشيد! كسى را كه حق سودش نبخشيد، باطل ضررش خواهد زد و كسى را كه هدايت راستش نسازد، گمراهى به هلاكتش خواهد كشيد.

2106. نتيجه معرفت

من مات منكم على فراشه و هو على معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اجره على الله ، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله ، و قامت النبيه مقام اصلانه لسيفه .

كسى از شما كه با معرفت حق خدا و حق رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام در رختخوابش چشم از اين دنيا بپوشد، از اين دنيا شهيد رفته و پاداش او بر خدا است و چنين شخصى مستحق ثواب نيتى است كه براى انجام عمل صالح نموده و همان نيت جانشين كشيدن شمشير (در ميدان جهاد) است .

2107. ياوران حق

فى الصالحين من اصحابه : انتم الانصار على الحق ، و الاخوان فى الدين ... فاعينونى بمناصحه خليه من الغش .

درباره ياران صالحش فرمود: شماييد ياران حق و برادران يكديگر در دين . پس مرا در خيرخواهى خالى از خيانت كمك كنيد.

2108. تلاش در راه حق

خض الغمرات للحق حيث كان ، و تفقه فى الدين .

براى نيل به حق و حقيقت هرجا كه باشد در حوادث شديد غوطه ور شو و حقايق دين را فراگير!

2109. روشنى راه حق

نفسك نفسك ! فقد بين الله لك سبيلك ، و حيث تناهت بك امورك .

بر خود بترس ، بر خود بترس ، كه همانا خدا راه سعادت را براى تو بيان فرموده ، همان جا كه كارت به آن منتهى گرديده ، برايت كافى است در همان جا درنگ بنما.

2110. حق مردم بر على و حق على بر مردم

ايها الناس ! ان لى عليكم حقا، و لكم على حق : فاما حقكم على فالنصيحه لكم ... و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه ، و النصيحه فى المشهد و المغيب .

اى مردم ! حقى من بر شما دارم و حقى شما بر من داريد. خيرخواهى درباره شما و تنظيم و فراوان نمودن بيت المال براى تهيه معيشت سالم براى شما و تصدى بر تعليم شما كه از جهل نجات پيدا كنيد. و اما حق من بر شما: وفا به بيعتى است كه با من كرده ايد و خيرخواهى در حضور و غياب .

2111. عبادت غير خدا

من قضى حق من لا يقضى حقه فقد عبده .

آن كه حق كسى را كه او حق وى را نمى پردازد ادا نمايد، پس به تحقيق بندگى او را نموده است (زيرا تواضع و تسليم در برابر كسى كه حق انسان را ادا نمى كند، نوعى بردگى است ).

2112. نورانيت مسير خداوندى

عباد الله ! الله الله فى اعز الانفس عليكم ، و احبها اليكم : فان الله قد اوضح لكم سبيل الحق ، و انار طرقه . فشقوه لازمه ، او سعاده دائمه !

اى بندگان خدا! خدا را در نظر بگيريد، خدا را درباره عزيزترين نفوس و محبوب ترين آن ها براى شما؛ زيرا خداوند متعال راه حق را براى شما آشكار و طرق آن را نورانى فرموده است ، (مسير اين راه ) يا به شقاوت لازمه اعمال زشت منتهى مى گردد و يا به سعادت دائمى .

2113. شادى به ناحق

ان المرء ليفرح بالشى ء الذى لم يكن ليفوته ، و يحزن على الشى ء الذى لم يكن ليصيبه ، فلا يكن افضل ما نلت فى نفسك من دنياك بلوغ لذه او شفاء غيظ، ولكن اطفاء باطل او احياء حق . وليكن سرورك بما قدمت ، و اسفك على ما خلفت ، و همك فيما بعد الموت .

بنده خدا وقتى به چيزى كه به او خواهد رسيد (رزق ) دست مى يابد خوشحال مى شود و نسبت به چيزى كه مقدر نشده به او برسد ناراحت مى گردد، بنابراين (كه مقدرات تغيير نمى كند) نبايد بهترين چيزها كه در دنيا به آن دست مى يابى ، رسيدن به اوج لذت و يا انتقام گرفتن باشد، بلكه بهترين كارها ريشه كن كردن باطل و زنده نمودن حق است . بايد با اعمال شايسته اى كه پيش از مرگ مى فرستى ، خوشحال باشى و نسبت به آن چه در دنيا باقى مى گذارى ، تاسف بخورى و هميشه در غم بعد از مرگ باشى .

2114. طلب يارى در اداى حق

اجعلوا ما افترض الله عليكم من طلبكم ، و اسالوه من اداء حقه ما سالكم .

آن چه را كه خداوند بر شما مقرر فرموده است مطلب و مطلوب خود تلقى كنيد و از اداى حق خداوندى آن چه را كه از شما خواسته است يارى طلبيد.

2115. ذلت و عزت حقيقى

الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له ، و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه .

هر ذليلى نزد من عزيز است تا آن جا كه حق او را از ستمگران بستانم و هر نيرومندى نزد من ناتوان است تا آن جا كه از او حق ديگران را بگيرم .

2116. علل قدرت زمامدار نابكار

و الذى نفسى بيده ؛ ليظهرن هولاء القوم عليكم ، ليس لانهم اولى بالحق منكم ، ولكن لاسراعهم الى باطل صاحبهم ، و ابطائكم عن حقى .

سوگند به آن خداوندى كه جانم به دست قدرت او است ، آن مردم بر شما پيروز خواهند گشت . نه از آن جهت كه آنان به حق شايسته تر از شما هستند، بلكه به جهت سرعتى كه آنان در تاييد و حمايت از باطل اميرشان دارند و بى اعتنايى و كندى كه شما در حق من (كه امير شما هستم ) داريد.

2117. بهترين امور

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق ، و اعمها فى العدل ، و اجمعها لرضا الرعيه ، فان سخط العامه يجحف برضا الخاصه ، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضا العامه . و ليس احد من الرعيه اثقل على الوالى موونه فى الرخاء، و اقل معونه له فى البلاء، و اكره للانصاف ، و اسال بالالحاف ، و اقل شكرا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع ، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه . و انما عماد الدين ، و جماع المسلمين ، و العده للاعداء العامه من الامه ؛ فليكن صغوك لهم ، و ميلك معهم .

نامه آن حضرت به مالك اشتر: بايد بهترين امور در نزد تو، متوسطترين آن ها در حق ، و فراگيرترين آن ها در عدالت ، و جامع ترين آن ها به رضايت مردم باشد؛ زيرا غضب عموم رضايت خواص را از بين مى برد و غضب خواص در صورت وجود رضايت عموم مردم بخشوده

مى شود. خواص در دوران آسودگى بيش تر از همه افراد رعيت موجب تكلف و مشقت زمامدار هستند و در موقع آزمايش يارى آنان از همه كمتر مى باشد، (و همچنين ) هيچ احدى مانند خواص از عدل و انصاف احساس ناراحتى نمى كند، اين خواص بيش از همه در سوال اصرار مى ورزند و در موقع عطا كم تر از همه شكر مى گزارند و در صورت امتناع زمامدار از عطا، ديرتر عذر مى پذيرند و هيچ فرد و گروهى در حوادث بزرگ روزگار، مانند خواص كم صبر و بى تحمل نيستند و جز اين نيست كه ستون برپا دارنده دين ، تشكل جمعى مسلمانان و وسيله دفاع دشمنان ، عموم مردم و امت اسلامى هستند. پس گوش شنواى سخنان اين مردم و تمايلت به سوى آنان باشد.

2118. گذاشتن وقت براى نيازمندان

اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك ، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك ، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ، فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول فى غير موطن : لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع .

براى نيازمندان كه مراجعه آنان به تو ضرورى است قسمتى از وقت خود را اختصاص بده كه با شخص تو به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند و براى آنان مجلس عمومى قرار بده كه در آن جا به خدايى تواضع كنى كه تو را آفريده است و در اين ارتباط لشكريان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور

بساز كه كسى كه از آن نيازمندان با تو سخن مى گويد بدون گرفتگى زبان (و بدون نقص ) سخنش را بگويد؛ زيرا من در مواردى متعدد از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هيچ امتى به پاكى و قداست نخواهد رسيد مگر آنكه حق ضعيف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگى زبان (و بدون نقص ) گرفته شود.

2119. محبوب ترين كارها

وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق ، و اعمها فى العدل ، و اجمعها لرضا الرعيه .

بايد كه ميانه روى در حق ، و گسترش عدالت ، و عمل به آن چه كه بيش از هر چيز مايه دلخوشى همه مردم است از نظر تو محبوب ترين كارها باشد.

2120. يارى خدا از حق جويان

الا و ان الله سبحانه قد جعل للخير اهلا، و للحق دعائم ، و للطاعه عصما، و ان لكم عند كل طاعه عونا من الله سبحانه يقول على الالسنه ، و يثبت الافئده فيه كفاء لمكتف ، و شفاء لمشتف .

آگاه باشيد! خداوند براى خوبى ها مردمى و براى حق ستون هاى استوارى و براى اطاعت نگهدارنده اى قرار داد و هر گامى كه در اطاعت برمى داريد، ياورى از طرف خداى سبحان وجود دارد كه زبان ها به نيروى آن ها سخن مى گويند و دل ها با كمك آنها استوارند، و براى يارى طلبان ياور و براى شفا خواهان شفا دهنده اند.

2121. ياور حق

رحم الله رجلا راى حقا فاعان عليه ، او راى جورا فرده ، و كان عونا بالحق على صاحبه .

خداى بزرگ رحمت كند بر مردى كه حق را بييند و ياور آن باشد، يا ستمى را مشاهده كند و آن را باز دارد و يار و مددكار صاحب حق باشد.

2122. معرفت به باطل

لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل ، و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق !

آن چنانكه با باطل آشناييد حق را نمى شناسيد و آن سان كه حق را باطل مى كنيد در صدد از بين بودن باطل نيستيد.

2123. نتيجه سستى

من اطاع التوانى ضيع الحقوق .

كسى كه پيرو سستى و كاهلى باشد، حقوق افراد را ضايع خواهد كرد.

2124. تفريق حق از باطل

الباطل ان تقول : سمعت ، و الحق ان تقول : رايت !

باطل آن است كه بگويى شنيدم و حق آن كه بگويى ديدم .

2125. پيروان حق و باطل

حق و باطل ، و لكل اهل ، فلئن امر الباطل لقديما فعل ، و لئن قل الحق فلربما و لعل ، و لقلما ادبر شى ء فاقبل !

در دنيا حق و باطل وجود دارد و هر كدام را پيروانى است . اگر مى بينيد كه باطل بيش از حق است شگفت مداريد؛ زيرا از ديرباز چنين بوده است ، و اگر مى بينيد كه حق اندك است و قليل ، بر باطل چيره خواهد شد، وانگهى هر چه از ميان برود ديگر باز نگردد و زنده نشود!

2126. حق گوياست !

لا خير فى الصمت عن الحكم ؛ كما انه لا خير فى القول بالجهل .

خاموشى گزيدن از بيان حق خوب نيست و سخن گفتن از روى نادانى روا نباشد.

2127. اثرات خونريزى ناروا

من كتابه لالشتر حى ولاه مصر : اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه ، و لا اعظم لتبعه ، و لا احرى بزوال نعمه و انقطاع مده ، من سفك الدماء بغير حقها .

فرمان امير المومنين عليه السلام به مالك اشتر نخعى وقتى كه او را والى مصر و اطراف آن ساخت ؛ بپرهيز از خون ها و ريختن خون هاى مردم بدون مجوز قانونى ؛ زيرا هيچ چيزى همانند خون ناحق كيفر الهى را نزديك و مجازات را بزرگ نمى كند و نابودى نعمت ها را سرعت نمى بخشند و زوال حكومت را نزديك نمى گرداند.

2128. خونريزى ناحق

الله سبحانه مبتدى بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه .

خداى سبحان در روز رستاخيز پيش از هر چيز درباره خونريزى ناحق آغاز داورى مى كند.

بخش ششم : عمل به علم

2129. رابطه دانش و عمل

العمل مقرون بالعمل ؛ فمن علم عمل ؛ و العلم يهتف بالعمل ؛ فان اجابه و الا ارتحل عنه .

دانش در كنار عمل است ، پس هر كس بداند عمل كند و علم فرياد به عمل بر مى آورد، پس اگر اجابت كرد (علم ) بماند وگرنه كوچ كند و برود.

2130. پست ترين و والاترين دانش

اوضع العلم ما وقف على اللسان ، و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان .

پست ترين دانش ، آن است كه تنها بر سر زبان است و والاترين دانش آن است كه در اعضاى بدن دانشمند آشكار گردد.

2131. عمل نيك و بد

اعلم ان للل نياتا، و كل نبات لا غنى به عن الماء، و المياه مختلفه ؛ فما طاب سقيه ، طاب غرسه و حلت ثمرته ، و ما خبث سقيه ، خبث غرسه و امرت ثمرته .

بدان هر عملى نبات و رويشى است و هر نبات و رويشى بى نياز از آب نيست ، و آب ها مختلف اند، آنچه آبيارى اش خوب باشد، درختش نيكو و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش بد و ناپاك باشد، درختش پليد و ميوه اش تلخ خواهد بود.

2132. عمل براى روز حساب

اعملوا ليوم تذخر له الذخائر و تبلى فيه السرائر .

براى آن روزى كه اندوخته ها را پس انداز مى كنند و اسرار فاش مى گردد، عمل كنيد.

2133. پند امام (ع )

قال عليه السلام لرجل ساله ان يعظه : لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل ، و يرجى التوبه بطول الامل ، يقول فى الدنيا يقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين .

امام عليه السلام در جواب كسى كه پندى خواست ، فرمود: آن كس مباش كه عمل ناكرده ، اميد ثواب آخرت دارد و به آرزوى دراز، توبه را به تاخير اندازد، و مباش مثل آنكه گفتار زاهدان دارد و كردار دنيا پرستان .

2134. تدارك و عمل براى آخرت

فليعمل العامل منكم فى ايام مهله قبل ارهاق اجله ، و فى فراغه قبل اوان شغله ، و فى متنفسه قبل ان يوخذ بكظمه ، وليمهد لنفسه و قدمه ، و ليتزود من دار ظعنه لدار اقامته .

آنان كه اهل علم اند، پيش از آن كه اجلشان فرا رسد در ايام مهلت بايد به عمل پردازند و در ايام فراغت پيش از آن كه گرفتار شوند تلاش كنند و قبل از آن كه راه گلو بسته شود نفس بكشند! و براى خود و جايى كه مى روند آماده كنند و از اين سرا كه سرانجام بايد كوچ كرد براى منزلگاه ابدى تدارك ببينند.

2135. حركت با علم

العامل بالعلم كالسائر على الطريق الواضح ، فلينظر ناظر. اسائر هو ام راجع .

آن كه از روى آگاهى و علم عمل مى كند، مانند رهروى است كه در جاده روشن قدم برمى دارد، پس بايد بنگرد كه به پيش مى رود يا به عقب برمى گردد.

2136. جهل ، قاتل عالمان !

رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه .

بسا عالمى كه جهلش او را كشت و با اين كه علمش با او بود، ولى سودى به حالش نكرد.

2137. عمل به مقررات پيمان ها

اعتصموا بالذمم فى اوتادها.

پيمان ها را با عمل به مقرراتش ، محكم نگه داريد.

2138. عمل با يقين

لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا، اذا علمتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاقدموا .

دانش خود را نادانى و يقينتان را شك قرار ندهيد، هرگاه دانستيد به دنبال عمل باشيد و چون يقين پيدا كرديد، اقدام نماييد.

2139. عالم بى عمل به چه ماند؟

الداعى بلا عمل ، كالرامى بلا وتر.

خواننده بى كردار، چون تيرانداز بى زه است .

2140. فاصله بين دو كردار

شتان ما بين عملين ! عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب موونته و يبقى اجره .

چه بسيار دور است فاصله ميان دو كردار: كردارى كه لذتش مى رود و گناهش مى ماند و كردارى كه رنجش مى گذرد و پاداشش مى ماند.

2141. كوتاهى در كردار

من قصر فى العمل ، ابتلى بالهم .

كسى كه در كردار خود كوتاهى كند، گرفتار غم و اندوه شود.

2142. سفارش على (ع ) به حارث

الى حارث الهمدانى و احذر كل عمل يرضاه صاحبه لنفسه و يكره لعامه المسلمين . و احذر كل عمل يعمل به فى السر، و يستحى منه فى العلانيه ، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره او اعتذر منه .

اى حارث همدانى از هر عملى كه تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند مى آيد برحذر باش ، از كارى كه در پنهانى انجام مى شود و در آشكار از آن شرم دارى پرهيز كن ، از هر كارى كه اگر از انجام دهنده اش پرسش شود آن را انكار مى كند يا پوزش مى طلبد اجتناب بنما.

بخش هفتم : علم و عالم

2143. نام نيك بهتر از مال و ثروت

ايها الناس ! انه لا يستغنى الرجل و ان كان ذا مال عن عترته ، و دفاعهم عنه بايديهم و السنتهم ... و لسان الصدق يجعله الله للمرء فى الناس خير له من المال يرثه غيره .

اى مردم ! هيچ كس ، هر اندازه هم مال و ثروت داشته باشد، از خاندان خود و دفاع جانى و زبانى آن ها بى نياز نيست ... و نام نيكى كه خداوند در ميان مردمان براى كسى باقى مى گذارد از مال و ثروتى كه براى ديگران به ارث مى نهد، براى او بهتر است .

2144. علمى را كه نمى دانى مگو!

لا تقل ما لا تعلم ، و ان قل ما تعلم .

آنچه را كه نمى دانى مگو، گرچه آنچه را كه مى دانى اندك باشد.

2145. زينت علم ها

فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : و رايت ... ان ابتدئك بتعليم كتاب الله عزوجل و تاويله ، و شرائع الاسلام و احكامه ، و حلاله و حرامه ، لا اجاوز ذلك بك الى غيره .

امام على عليه السلام در وصيت به فرزند خود حسن عليه السلام مى فرمايد: خواستم تا قبل از هر چيز كتاب خداى عزوجل و تاويل و تفسير آن را و شرايع و احكام اسلام و حلال و حرام آن را به تو تعليم دهم و جز اين چيزى به تو نياموزم .

2146. دانش مضر

اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع ، و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه .

بدان كه در دانش ناسودمند خيرى نيست و آموختن دانشى كه سزاوار آموختن نيست ، سودى ندهد.

2147. دانش به از مال

يا كميل ! العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرس المال . و المال تنقصه النفقه ، و العلم يزكو على الانفاق ، و صنيع المال يزول بزواله .

اى كميل ! دانش بهتر از مال است ؛ زيرا دانش تو را حفظ مى كند، در حالى كه تو بايد مال را حفظ كنى ، مال به خرج كردن ، كاهش مى يابد، ولى دانش با صرف كردن افزوده مى شود، آن كه ساخته مال است با زوال مال از بين مى رود.

2148. آباد كردن سرزمين

مماكتبه للاشتر حين ولاه مصر : و اكثر مدارسه العلماء، و منافثه مناقشه الحكماء، فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك ، و اقامه ما استقام به الناس قبلك .

در عهدنامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: براى تقويت عواملى كه اوضاع سرزمين تو (مصر) را به سامان مى آورد و پيش از تو كار مردم به وسيله آن عوامل درستى و سامان مى گرفت ، با دانشمندان و فرزانگان بسيار به گفتگو و تبادل نظر بپرداز.

2149. مردم بر سه دسته اند

قال عليه السلام لكميل بن زياد: الناس ثلاثه : فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاه ، و همج رعاع اتباع كل ناعق ، يميلون مع كل ريح ، لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الى ركن وثيق .

امام عليه السلام به كميل بن زياد فرمود: مردم به سه دسته اند: عالم ربانى ، آموزنده در راه نجات حق ، و مردم عوام و بى سروپايى كه دنبال هر صدايى مى دوند و با هر يادى حركت مى كنند كه نه از نور علم ، بهره مندند و نه به پناهگاه محكمى تكيه زدند.

2150. نادانى دشمن آدمى

الناس اعداء ما جهلوا.

مردم دشمن آن چيزى هستند كه نمى دانند.

2151. دانش شنيدنى همراه دانش فطرى

العلم علمان : مطبوع و مسموع ، و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع .

دانش بر دو قسم است : دانش فطرى (كه در نهاد انسان است ) و دانش شنيدنى ، دانش شنيدنى هرگاه با دانش فطرى نباشد سودى نمى دهد.

2152. تعهد آموزش

ما اخذ الله على اهل الجهل ان يتعلموا حتى اخذ على اهل العلم ان يعلموا .

خداوند از نادانان تعهد به آموختن دانش نگرفته ، مگر آن كه قبلا از دانشمندان تعهد آموزش آنها را گرفته است .

2153. بالاترين شرافت

لا شرف كالعلم .

شرافتى چون دانش نباشد.

2154. بسته شدن تحصيل

ادا ارذل الله عبدا، حظر عليه العلم .

هرگاه خداوند بنده اى را (به خاطر گناهانش ) پست شمرد، تحصيل دانش را بر او ببندد.

2155. ميراث ارجمند

العلم وراثه كريمه .

دانش ميراثى است ارجمند.

2156. فهم حق

من ابصر فهم ، و من فهم علم

هر كه خوب بنگرد، حق را فهميد، و هر كه حق را فهميد، دانشمند گرديد.

2157. ندانستن عيب نيست

من و صاياه عليه السلام لا يستحين احد منكم اذا سئل عما لا يعلم ، ان يقول لا اعلم و لا يستجين احد اذالم يعلم الشى ء ان يتعلمه .

از سفارشات امام عليه السلام نبايد، هيچ يك از شما در برابر پرسش از چيزى كه نمى داند شرم كند كه بگويد من نمى دانم و نبايد كسى كه چيزى را نمى داند شرم كند، از اين كه آن را بياموزد.

2158. خير در سكوت و گفتار

لا خير فى الصمت عن الحكم ، كما انه لا خير فى القول بالجهل .

در سكوت از حكمت و دانش خيرى نيست ، چنانچه در گفتار از روى نادانى خيرى نيست .

2159. دو گرسنه اى كه سير نمى شوند

منهومان لا يشبعان : طالب علم و طالب دنيا .

دو گرسنه اند كه سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.

2160. ظرف علم

كل و عاء يضيق بما جعل فيه ، الا وعاء العلم ، فانه يتسع .

هر ظرفى به آنچه در او گذاشته مى شود تنگ مى گردد، جز ظرف علم كه هر چه به آن اضافه گردد پهناور مى شود.

2161. تنها كيش بشر

يا كميل ! معرفه العلم دين يدان به ، به يكسب الانسان الطاعه فى حياته ، و جميل الاحدوته بعد وفاته ، و العلم حاكم و المال محكوم عليه .

اى كميل ! دانش تنها كيش بشر است و بايد بدان پايبند بود، به وسيله دانش هر انسانى در دوران حياتش شيوه طاعت و بندگى خدا را به دست مى آورد، و پس از مرگش ذكر خيرى به جا گذارد و دانش حكم فرماست ، ولى مال فرمان بر.

2162. بستن راه هرگونه عذر

قطع العلم عذر المتعللين .

علم ، عذر بهانه آوران و آنها كه از مسئوليت شانه خالى مى كنند را قطع كرده است .

2163. عالم بى عمل

ان العالم العامل بغير علمه ، كالجاهل الحائر الذى لا يستفيق من جهله ، بل الحجه عليه اعظم ، و الحسره له الزم ، و هو عند الله الوم .

عالمى كه به دانش خود عمل نكند، مانند جاهل سرگردانى است كه از نادانى اش بيدار نمى شود؛ بلكه حجت و برهان عليه او بزرگ تر و حسرت و اندوه او پيوسته تر است و اوست كه نزد خدا از همه بيشتر سرزنش مى شود

2164. ترس از مرگ

بالعلم يرهب الموت .

با دانش است كه از مرگ ترسيده مى شود.

2165. عمل كردن به علم

يا جابر! قوام الدين و الدنيا باربعه : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف ان يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بدنياه ؛ فاذا ضيع العالم علمه ، استنكف الجاهل ان يتعلم .

اى جابر! دين و دنيا به چهار كس پايدار است : عالمى كه به علم خويش عمل كند، نادانى كه از آموختن ننگ ندارد، بخشنده اى كه از بخشش به جا دريغ نكند و فقيرى كه آخرت خويش را به دنيا سودا نكند، پس اگر عالم به علم خويش عمل نكند، نادانان هم از آموختن سرباز زنند.

2166. خير واقعى

ليس الخير ان يكثر مالك و ولدك ، ولكن الخير ان يكثر علمك و ان يعظم حلمك ، و ان تباهى الناس بعباده ربك .

خير آن نيست كه دارايى و فرزندت زياد شود؛ بلكه خير آن است كه علمت افزون و حلم و بردبارى ات بزرگ گردد و بتوانى در ميان مردم به پرستش پروردگارت مباهات كنى .

2167. مخزن راز خردمند

صدر العاقل صندوق سره .

سينه خردمند، مخزن راز اوست .

2168. سينه مملو از دانش

يا كميل ! ها، ها ان هاهنا لعلما جما و اشار بيده الى صدره لو اصبت له حمله ! بلى اصبت لقنا غير مامون عليه ، مستعملا اله الدين للدنيا، و مستظهرا بنعم الله على عباده ، و بحججه على اوليائه ؛ او منقادا لحمله الحق ، لا بصيره له فى احنائه ، ينقدح الشك فى قلبه لاول عارض من شبهه . الا! لاذا و لا ذاك ! او منهوما باللذه ، سلس القياد للشهوه ، او مغرما بالجمع و الادخار، ليسا من رعاه الدين فى شى ء اقرب شى ء شبها بهما الانعام السائمه ! كذلك يموت العلم بموت حامليه .

اى كميل ! بدان در اين جا (با دست اشاره به سينه مباركش كرد) دانش فراوانى است ، اى كاش افراد شايسته اى مى يافتم و از اين دانش به آنها تعليم مى دادم . آرى ! شاگردانى براى آموختن دارم ، اما افرادى زود آموزند و غير مطمئن ؛ زيرا دين را ابزار دنيا قرار مى دهند و از نعمت قدرت دانش بر ضد بندگان خدا كمك مى گيرند و از آن شمشيرى عليه اولياى خدا مى سازند و يا افرادى تسليم و مطيع پيشوايان حق اند؛ اما بصيرتى ندارند و آغازى كه شبهه آنها را مى لرزاند و به شك مى اندازد.

آگاه باش نه اين طايفه به درد مى خورد و نه آن . و نه طايفه سوم كه حريص بر لذتهاى دنيا و مهارشان به دست شهوت است و نه طايفه چهارم كه پول پرست و شيفته اندوختن زر

و سيم و دنبال پس انداز مال اند، پس اين دو طايفه هم به هيچ وجه دين نگهدار نيستند و شبيه ترين موجودات به آنها چارپايان هستند كه براى چرا رها شده اند. آرى ! چنين علمى با مرگ حاملشان مى ميرد.

2169. سخن حكيمان

ان كلام الحكماء اذا كان صوابا كان دواء، و اذا كان خطا كان داء .

همانا سخن حكيمان در صورتى كه درست باشد داروى شفابخش و اگر نادرست و خطا باشد درد و بيمارى است .

2170. ارزش انسان

قيمه كل امرى ما يحسنه .

ارزش هر انسان ، به آن چيزى است كه مى داند.

2171. دانش و كردار

العلم مقرون بالعمل . فمن علم عمل ؛ و العلم يهتف بالعمل ، فان اجابه و الا ارتحل عنه .

دانش ، جفت كردار است ، هر كس بداند عمل كند و دانش فرياد به عمل برآورد، پس اگر به پاسخ رسد بماند وگرنه كوچ كند.

2172. سخن حكيمانه را بپذير!

خذاالحكمه انى كانت ، فان الحكمه تكون فى صدر المنافق فتلجلج فى صدره حتى تخرج فتسكن الى صواحبها فى صدر المومن .

و قال عليه السلام : الحكمه ضاله المومن .

سخن حكيمانه هرجا بود دريافت كن ؛ زيرا حكمت در سينه منافق است و بدين سو و آن سو مى چرخد تا از آن به درآيد و خود را به يارانش در سينه مؤ من برساند. و فرمود كه : حكمت گمشده مؤ من است .

2173. استوار در علم و عمل

لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا. اذا علمتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاقدموا .

آگاهى خود را جهل ، و يقينتان را شك قرار ندهيد، بنابراين هرگاه دانستيد عمل كنيد، و هر وقت يقين كردند، اقدام نماييد.

2174. پرهيز از آموختن اخترشناسى

لما قال له رجل يستخدم علم النجوم : ان سرت فى هذا الوقت خشيت ان لا تظفر بمرادك ، قال عليه السلام : اتزعم انك تهدى الى الساعه التى من سار فيها صرف عنه السوء؟ و تخوف من الساعه التى من سار فيها حاق به الضر؟ فمن صدقك بهذا، فقد كذب القرآن ، و استغنى عن الاستعانه بالله فى نيل المحبوب و دفع المكروه . ثم اقبل عليه السلام على الناس فقال :

ايها الناس ! اياكم و تعلم النجوم ، الا ما يهتدى به فى بر او بحر، فانها تدعو الى الكهانه ، و المنجم كالكاهن ، و الكاهن كالساجر، و الساحر كالكافر! و الكافر فى النار، سيروا على اسم الله .

يكى از ياران آن حضرت با نظر به اخترشناسى گفت : اگر در اين موقع حركت فرمايى مى ترسم در مقصودت پيروز نگردى .

آن حضرت فرمودند: آيا گمان مى برى تو آن ساعتى را كه هر كس در آن ساعت حركت كند ناگوارى از او برطرف مى شود مى دانى ؟ و از حركت در ساعتى كه موجب احاطه ضرر بر انسان متحرك مى شود مى ترسانى ؟

هر كس كه تو را در اين نظر تصديق كند قرآن را تكذيب كرده و از طلب كمك از خدا در رسيدن به محبوب و دفع ناخوشايند احساس بى نيازى نموده است .

سپس رو به مردم نمود و فرمود:

اى مردم ! بپرهيزيد از آموزش نجوم (براى حكم در سرنوشت مردم ) مگر به عنوان وسيله اى براى سمت يابى در خشكى و يا در دريا؛ زيرا علم نجوم انسان را به كهانت مى كشاند و منجم مانند كاهن است و كاهن مانند ساحر و ساحر مانند كافر و كافر در آتش است ، به نام خداوند حركت كنيد!

2175. فضيلت دانش با بينش

فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله ، و لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق .

در جنگ ميان شما و اهل قبله باز شده است و اين پرچم را بر دوش نكشد، مگر كسى كه از بينش و شكيبايى و آگاهى به جايگاه هاى حق برخوردار باشد.

2176. دانش آموزى حتى از منافق

الحكمه ضاله المومن ، فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق .

حكمت ، گمشده مؤ من است ، پس آن را به دست آور، هر چند از اهل نفاق باشد.

2177. عالم زنده است گرچه بميرد

هلك خزان الاموال و هم احياء، و العلماء باقون ما بقى الدهر. اعيانهم مفقوده ، و امثالهم فى القلوب موجوده .

مال اندوزان با آن كه زنده اند مرده اند و اهل علم تا دنيا هست زنده اند، پيكرهايشان از ميان مى رود، اما يادشان در دل هاست .

2178. با ارزش ترين ثروت

لا غنى كالعقل .

هيچ ثروتى چون خرد نيست .

2179. مردم كم خردند!

الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله : سائلهم متعنت ، و مجيبهم متكلف .

مردم كوته انديش و كم خردند، مگر كسى كه خدايش نگهدارد، پرسش كننده آنها به قصد خطا گرفتن مى پرسد و پاسخ دهنده شان تكلف به خرج مى دهد.

2180. عالم حيوان نما

و آخر قد تسمى عالما و ليس به ... فالصوره صوره انسان ، و القلب قلب حيوان ، لا يعرف باب الهدى فيتبعه ، و لا باب العمى فيصد عنه . و ذلك ميت الاحياء .

در مقابل بنده اى از بندگان خدا، بنده ديگرى است كه عالم ناميده مى شود، اما عالم نيست ، پس چهره چنين كسى چهره انسان ، اما قلب او، قلب حيوان است . نه راه رسيدن به هدايت را مى شناسد تا به دنبال او برود و نه راه رسيدن به گمراهى را مى داند تا از آن روى برگرداند، پس انسانى با اين صفات ، مرده اى است در ميان زندگان .

2181. دانشمند حقيقى

كل عالم غيره متعلم .

هر دانشمندى جز او يادگيرنده است .

2182. نيت سوال

قال عليه السلام لسائل ساله عن معضله : سل تفقها، و لا تسال تعنتا، فان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم ، و ان العالم المتعسف شبيه بالجاهل المتعنت .

امام عليه السلام به شخصى كه از مساله مشكلى سوال كرد فرمود: براى فهميدن پرسش كن ، نه براى آزار دادن ؛ زيرا نادان متعلم ، مانند عالم است و عالم خلافگو، مانند نادان زورگو است .

2183. بپرسيد پيش از آن كه نيابيد!

ايها الناس ! سلونى قبل ان تفقدونى ، فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض .

اى مردم ! از من بپرسيد پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا من به راه هاى آسمان داناترم از راه هاى زمين .

2184. راسخين در علم

اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغيوب ، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب ، فمدح الله تعالى اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما، و سمى تركهم التعمق فيما لم يكلفهم البحث عن كنهه رسوخا .

بدان كه انسان هاى راسخ در علم كسانى هستند كه اقرار به همه غيب هاى پوشيده ، آنان را از تجاوز از سدها و حدودى كه ميان آنان و حقايق غيبى زده شده بى نياز ساخته است ، پس خداوند تعالى آنان را به جهت اعتراف به نادانى خود از وصول به آنچه احاطه علمى ندارند مدح فرموده و چشم پوشيدن و رها ساختن تعمق در آنچه را كه خداوند آنان را به بحث از حقيقت آنان تكليف نفرموده است رسوخ ناميده است .

2185. علم با عمل

اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لا عقل روايه ، فان رواه العلم كثير، و رعاته قليل .

هرگاه خبرى را شنيديد پيرامون آن تفكر كنيد، تفكر براى عمل نه براى نقل كردن ؛ زيرا روايت كنندگان دانش بسيارند، اما عمل كنندگان به آن اندك اند.

2186. آبادى با علم

بالايمان يعمر العلم ، و بالعلم يرهب الموت .

به وسيله ايمان علم آباد مى شود و به وسيله علم خوف از مرگ صورت مى پذيرد.

2187. مايه زندگانى و باعث مرگ

فانهم عيش العلم ، و موت الجهل .

مايه زندگانى علم و باعث مرگ جهل و نادانى است .

2188. جاهل دانا، دانشمند جاهل

ان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم ، و ان العالم المتعسف شبيه بالجاهل المتعنت .

همانا نادان آموزنده ، همانند دانشمند داناست ، و دانشمندى كه بيراهه مى رود مانند جاهل ذليل است .

2189. دانشمندان منافق

عالمهم منافق ، و قارنهم مماذق .

زمانى بر مردم فرا مى رسد كه دانشمندان منافق ؛ و سخنگويان ، چاپلوس شوند.

2190. موجب هراس از مرگ

بالعلم يرهب الموت ، و بالموت تختم الدنيا .

علم سبب ترس از مرگ است و با مرگ دنيا به پايان مى رسد.

2191. پست ترين و ارجمندترين دانش

اوضع العلم ما وقف على اللسان و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان .

پست ترين دانش ، آن دانشى است كه از زبان فراتر نرود، و ارجمندترين دانش ، آن دانشى است كه در اعضا و جوارح نمودار شود.

2192. گمشده مؤ من

الحكمه ضاله المومن ، فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق .

حكمت گمشده مؤ من است ، پس آن را گرچه از منافقان فرا گيريد.

2193. دانش نهانى

و قال عليه السلام فيما ينصح اصحابه : لو تعلمون ما اعلم مما طوى عنكم غيبه ، اذا لخرجتم الى الصعدات تبكون على اعمالكم ، و تلتدمون على انفسكم ، و لتركتم اموالكم لا حارس لها و لا خالف عليها، و لهمت كل امرى منكم نفسه ، لا يلتفت الى غيرها .

امام على عليه السلام در اندرز به ياران خود فرمود: اگر آنچه را كه نهانش از ديد شما پنهان است و من مى دانم ، شما بدانيد، سر به بيابان ها مى نهيد و بر كردارهاى خويش مى گرييد و چونان مادران داغديده بر سر و سينه خود مى زنيد و اموال خود را بى نگهبان و سرپرست رها مى كنيد و هر يك از شما چنان به خود گرفتار مى شود كه به ديگرى نمى پردازد.

2194. عالم جاهل

رب عالم قد قتله جهله ، و علمه معه لا ينفعه .

چه بسا دانشمندى كه جهلش او را كشته ، در حالى كه علم به همراه اوست ؛ اما به حالش سودى نمى بخشد.

2195. عالم حقيقى

العالم من عرف قدره ، و كفى بالمرء جهلا الا يعرف قدره .

عالم كسى است كه قدر و منزلت خود را بشناسد و آدمى را همين نادانى بس كه منزلتش را نشناسد.

2196. علم برتر از ثروت

و قال عليه السلام لكميل لما اخذ بيده و اخرجه الى الجبان ، فلما اصحر تتنفس الصعداء و قال : يا كميل ! العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرس المال . و المال تنقصه النفقه ، و العلم يزكو على الانفاق ، و صنيع المال يزول بزواله .

امام على عليه السلام دست كميل بن زياد را گرفت و او را به سوى گورستان برد و چون به صحرا رسيد، آهى از نهاد بركشيد و آن گاه فرمود: اى كميل ! دانش بهتر از دارايى است ؛ زيرا دانش از تو نگهبانى مى كند، اما از دارايى ، تو بايد نگهبانى كنى ، دارايى با خرج كم مى شود، اما دانش با انفاق زياد مى گردد و دست پرورده مال و ثروت با از بين رفتن آن از بين مى رود (احترام و موقعيت اجتماعى خود را از دست مى دهد).

2197. نمى دانى لب مگشا!

دع القول فيما لا تعرف ، و الخطاب فيما لم تكلف .

سخن را درباره آنجه كه نمى دانى و خطاب را در مورد آنچه كه وظيفه ندارى ترك كن .

2198. خاموشى ستوده

لا خير فى الصمت عن الحكم ؛ كما انه لا خير فى القول بالجهل .

در خاموش بودن از اظهار حكمت و دانش ، خيرى نيست به همان گونه كه در گفتن سخنان جاهلانه و بى ارزش خيرى يافت نمى شود.

2199. حكمت را بگير!

خذ الحكمه انى كانت ، فان الحكمه تكون فى صدر المنافق فتلجلج فى صدره حتى تخرج فتسكن الى صواحبها فى صدر المومن .

حكمت را هر كجا باشد ياد گيريد؛ زيرا كه حكمت اگر در سينه منافق باشد پيوسته ناآرام است تا از آن جا خارج شده در سينه مؤ من در كنار صاحب خود آرام گيرد.

بخش هشتم : ناتوان و ناتوانى

2200. اول امتحان بعد اعتماد

الطمانينه الى كل احد قبل الاختبار عجز .

اطمينان به هر كسى پيش از آزمايش او ناتوانى است .

2201. ناتوانى آشكار

ان تضييع المرء ما ولى ، و تكلفه ما كفى ، لعجز حاضر، و راى متبر .

به راستى تباه ساختن وظيفه اى كه به عهده انسان است و خود را به رنج افكندن در امرى كه به عهده او نيست ، هر آينه ناتوانى آشكار و انديشه اى است هلاك كننده .

2202. كم شدن شهوت

اذا كثرت المقدره ، قلت الشهوه .

چون توانايى دست يافتن به چيزى بسيار باشد، شهوت به آن چيز كم مى شود.

2203. ناتوانى و ناتوان

فى صفه الله سبحانه : اول قبل الاشياء بلا اوليه ، و آخر بعد الاشياء بلا نهايه . عظم عن ان تثبت ربوبيته باحاطه قلب او بصر. فاذا عرفت ذلك فافعل كما ينبغى لمثلك ان يفعله فى صغر خطره ، و قله مقدرته و كثره عجزه ، و عظيم حاجته الى ربه ، فى طلب طاعته .

امام على عليه السلام ضمن وصيت به فرزند بزرگوارش امام حسن عليه السلام در توصيف خداى سبحان مى فرمايد: پيش از همه چيز است و او را، خود، آغازى نيست و آخر همه چيز است و او را، خود، آخر و نهايتى نيست ، بزرگ تر از آن است كه ربوبيت او با احاطه دل يا ديده ثابت شود. اكنون كه اينها را دانستى ، آن گونه كه از چون تويى ناچيز و كم توان و پرعجز و بسيار نيازمند به پروردگار سزاوار است در پى طاعت او برآى !

2204. پيشى گرفتن در كار نيك

لا يكون اخوك اقوى على قطيعتك منك على صلته ، و لا تكون على الاساءه اقوى منك على الاحسان .

نبايد توانايى برادرت در قطع رابطه با تو بيشتر از توانايى تو در پيوند با او باشد و نبايد توانايى او بر بدى كردن بيشتر از توانايى تو بر نيكى كردن باشد.

2205. ناتوانى و ناتوان

العجز افه .

واماندگى بلاست .

بخش نهم : بيمارى

2206. تندرستى و حسادت

صحه الجسد، من قله الحسد.

تندرستى بدن ، از كاستى حسادت است .

2207. ريزش گناهان

قال عليه السلام لبعض اصحابه فى عله اعتلها: جعل الله ما كان من شكواك حطا لسيئاتك ، فان المرض لا اجر فيه ، و لكنه يحط السيئات ، و يحتها حت الاوراق .

امام عليه السلام به يكى از يارانش كه دچار دردى شده بود فرمود: خداوند آن چه را كه از آن گله دارى جبران گناهت سازد، راستى كه بيمارى پاداشى ندارد، ولى گناهان را محو مى كند و به مانند برگ هاى خزانى آن ها را فرو مى ريزد.

بخش دهم : آرزو

2208. سرمايه احمقان

اياك و الاتكال على المنى ؛ فانها بضائع النوكى ، و العقل حفظ التجارب ، و خير ما جربت ما وعظك .

از تكيه بر آرزوها بر حذر باش كه سرمايه احمقان است ، كار عاقلانه نگه دارى تجربه هاست و بهترين تجربه آن است كه تو را پند دهد.

2209. فريب آرزو

اعلموا ان الامل يسهى العقل ، و ينسى الذكر. فاكذبوا الامل فانه غرور و صاحبه مغرور .

بدانيد كه آرزو، عقل را گمراه مى كند و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد، پس از آن را دروغ پنداريد؛ چرا كه آرزو، فريب است و آرزومند فريب خورده .

2210. مهلت زندگى

اعلم يقينا انك لن تبلغ املك ، و لن تعدو اجلك .

يقين بدان هرگز به همه آرزوهايت نخواهى رسيد و از مهلت زندگى ات تجاوز نخواهى كرد.

2211. رها كردن لجام آرزو

من جرى فى عنان امله ، عثر باجله .

آن كس كه لجام آرزوهايش را رها كرد، با مرگ به زمين خواهد خورد.

2212. تو چنين مباش !

لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل ، و يرجى التوبه بطول الامل ، يقول فى الدنيا بقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين .

از آنانى مباش كه بدون كار نيك ، اميد سعادت آخرت را دارند و با درازى آرزو اميدوار به توبه هستند، در دنيا همچون زاهدان سخن گويند، ولى مانند دنيا پرستان عمل مى كنند.

2213. برترين بى نيازى

اشرف الغنى ترك المنى .

برترين بى نيازى ، ترك آرزوهاست .

2214. عامل كورى دل

الامانى تعمى اعين البصائر، و الحظ ياتى من لا ياتيه .

آرزوها، چشم دل ها را كور مى كند و بهره به جانب كسى مى آيد كه به سراغش نمى رود.

2215. عاقبت آرزوى طولانى

من اطال الامل ، اساء العمل .

آن كه رشته آرزو را دراز كند به كار بد آغاز كند.

2216. فرا رسيدن مرگ و سر آمدن آرزو

انما هلك من كان قبلكم بطول امالهم و تغيب اجالهم ، حتى نزل بهم الموعود الذى ترد عنه المعذره ، و ترفع عنه التوبه ، و تحل معه القارعه و النقمه .

به راستى كه پيشينيان و گذشتگان شما به خاطر آرزوهاى طولانى و پنهان بودن پايان زندگيشان ، هلاك شدند تا آن كه مرگشان فرا رسيد، مرگى كه عذرها را رد مى كند و توبه را در آن راهى نيست و كوبندگى و درد را به همراه دارد.

بخش يازدهم : متفرقات

2217. متوسل به خدا شويد!

الجى نفسك فى امورك كلها الى الهك ، فانك تلجثها الى كهف حريز، و مانع عزيز .

نفس خود را در همه امور زندگى به خدايت پناهنده كن ؛ زيرا با اين پناهندگى ، نفس را به جايگاهى محكم و امن و مانعى بزرگ وارد مى سازى .

2218. خداوند داناى همه امور

اتقوا الله الذى انتم بعينه ، و نواصيكم بيده ، و تقلبكم فى قبضته . ان اسررتم علمه . و ان اعلنتم كتبه . قد و كل بذلك حفظه كراما، لا يسقطون حقا، و لا يثبتون باطلا .

بترسيد از خدايى كه زير نظر او هستيد و موهاى جلو سر شما در دست اوست و دگرگونى احوال و حركات و سكنات شما در كف اوست . اگر چيزى را پنهان كنيد، آن را مى داند و اگر آشكار كنيد، آن را مى نويسد. نگهبانانى بزرگوار را بر اين كار گماشته است كه حقى را از قلم نمى اندازند و چيزى را به ناحق ثبت نمى كنند.

پاورقی ها

1- نامه 23.

2- خطبه 91

3- خطبه 182.

4- خطبه 186.

5- خطبه 65.

6- خطبه 176.

7- خطبه 167.

8- خطبه 186.

9- خطبه 1.

10- خطبه 185.

11- خطبه 155.

12- خطبه 85.

13- حكمت 470.

14- خطبه 186.

15- حكمت 165.

16- خطبه 86.

17- خطبه 182.

18- خطبه 94.

19- نامه 31.

20- خطبه 185.

21- نامه 31.

22- نامه 31.

23- خطبه 152.

24- خطبه 160.

25- خطبه 94.

26- خطبه 94.

27- حكمت 250.

28- حكمت 310.

29- خطبه 90.

30- خطبه 147.

31- خطبه 165.

32- نامه 31.

33- خطبه 91.

34- نامه 53.

35- نامه 53.

36- حكمت 404.

37- خطبه 96.

38- خطبه 199.

39- خطبه 109.

40- خطبه 179.

41- خطبه 223.

42- خطبه 3.

43- خطبه 109.

44- خطبه 86.

45- خطبه 65.

46- خطبه 195.

47- خطبه 152.

48- خطبه 109.

49- خطبه 91.

50- خطبه 91.

51- خطبه 65.

52- خطبه 49.

53- خطبه 179.

54- خطبه 65.

55- خطبه 65.

56- خطبه 91.

57- خطبه 1.

58- خطبه 179.

59- خطبه 227 .

60- خطبه 49.

61- خطبه 223.

62- خطبه 191.

63- خطبه 65.

64- نامه 27.

65- خطبه 195.

66- خطبه 160.

67- خطبه 108.

68- خطبه 1.

69- خطبه 182.

70- خطبه 152.

71- خطبه 101.

72- خطبه 94.

73- خطبه 163 .

74-

خطبه 96.

75- خطبه 65.

76- خطبه 183.

77- خطبه 198.

78- خطبه 108.

79- خطبه 178.

80- خطبه 108.

81- خطبه 182.

82- خطبه 163.

83- خطبه 65.

84- خطبه 152.

85- خطبه 213.

86- خطبه 85.

87- خطبه 1.

88- خطبه 213.

89- خطبه 152.

90- خطبه 182.

91- خطبه 112.

92- خطبه 49.

93- خطبه 195.

94- خطبه 109.

95- خطبه 65

96- خطبه 156.

97- خطبه 83.

98- خطبه 152.

99- خطبه 182.

100- خطبه 185.

101- خطبه 222.

102- خطبه 186.

103- جكمت 100.

104- خطبه 109.

105- خطبه 160.

106- خطبه 186.

107- خطبه 198.

108- خطبه 183.

109- خطبه 203.

110- حكمت 203.

111- خطبه 91.

112- نامه 53.

113- نامه 53.

114- حكمت 404.

115- خطبه 160.

116- خطبه 1.

117- خطبه 183.

118- حكمت 324.

119- نامه 31.

120- خطبه 192.

121- خطبه 186.

122- خطبه 109.

123- خطبه 186.

124- خطبه 155.

125- خطبه 165.

126- خطبه 72.

127- نامه 53.

128- خطبه 91.

129- خطبه 186.

130- خطبه 186.

131- خطبه 109.

132- خطبه 1.

133- حكمت 253.

134- خطبه 186.

135- خطبه 152.

136- خطبه 90.

137- خطبه 163.

138- خطبه 186.

139- خطبه 90.

140- خطبه 65.

141- خطبه 163.

142- خطبه 186.

143- خطبه 152.

144- خطبه 65.

145- خطبه 214.

146- خطبه 109.

147- خطبه 65.

148- خطبه 183.

149- حكمت 291.

150- حكمت 286.

151- خطبه 56.

152- خطبه 150.

153- حكمت 228.

154- خطبه 216.

155- خطبه 180.

156- حكمت 459.

157- خطبه 227 .

158- خطبه 192.

159- حكمت 379.

160- خطبه 183.

161- خطبه 183.

162- حكمت 287.

163- حكمت 16.

164- خطبه 160.

165- خطبه 213.

166- حكمت 380.

167- نامه 31.

168- خطبه 65.

169- خطبه 65.

170- خطبه 91.

171- خطبه 171.

172- خطبه 91.

173- خطبه 91.

174- خطبه 91.

175- خطبه 109.

176- خطبه 91.

177- خطبه 91.

178- خطبه 91.

179- خطبه 91.

180- خطبه 157.

181- خطبه 91.

182- خطبه 91.

183- حكمت 1323.

184- خطبه 109.

185- خطبه 1.

186- حكمت 454.

187- خطبه 155.

188- خطبه 160.

189- حكمت 108.

190- خطبه 109.

191- خطبه 186.

192- خطبه 182.

193- خطبه 21.

194- خطبه 91.

195- خطبه 91.

196- خطبه 163.

197- خطبه 1.

198- خطبه 91.

199- خطبه 163.

200- خطبه

186.

201- خطبه 83.

202- خطبه 1.

203- خطبه 192.

204- خطبه 1.

205- خطبه 91.

206- خطبه 186.

207- خطبه 83

208- حكمت 126

209- خطبه 470

210- خطبه 185.

211- خطبه 178.

212- خطبه 191.

213- حكمت 224

214- حكمت 220

215- حكمت 437

216- حكمت 231

217- حكمت 224

218- نمامه 51.

219- حكمت 476

220- نامه 46

221- نامه 53.

222- خطبه 216

223- حكمت 31.

224- خطبه 224

225- خطبه 87

226- خطبه 18.

227- خطبه 15.

228- خطبه 209.

229- خطبه 91.

230- خطبه 160.

231- خطبه 160

232- خطبه 2.

233- خطبه 108.

234- خطبه 160.

235- خطبه 89.

236- خطبه 198.

237- خطبه 1.

238- خطبه 94.

239- خطبه 72.

240- خطبه 110.

241- خطبه 127.

242- خطبه 195.

243- خطبه 160.

244- حكمت 289.

245- خطبه 116.

246- حكمت 88.

247- خطبه 72.

248- خطبه 160.

249- خطبه 144.

250- خطبه 144.

251- خطبه 161 .

252- خطبه 94.

253- خطبه 160.

254- نامه 38.

255- خطبه 133.

256- خطبه 16.

257- خطبه 191.

258- خطبه 94.

259- خطبه 94.

260- خطبه 26.

261- خطبه 94.

262- خطبه 196.

263- خطبه 196.

264- خطبه 196.

265- خطبه 158.

266- خطبه 192.

267- خطبه 151.

268- خطبه 151.

269- خطبه 105.

270- خطبه 108.

271- خطبه 106.

272- خطبه 20.

273- خطبه 160.

274- خطبه 72.

275- نامه 53.

276- خطبه 95.

277- خطبه 161.

278- خطبه 213.

279- خطبه 192.

280- خطبه 192.

281- خطبه 214.

282- خطبه 94.

283- خطبه 192.

284- نامه 9.

285- خطبه 183

286- خطبه 222.

287- خطبه 1.

288- خطبه 166.

289- خطبه 192.

290- خطبه 83.

291- خطبه 192.

292- خطبه 109.

293- حكمت 96.

294- خطبه 192.

295- خطبه 72.

296- خطبه 160.

297- خطبه 1.

298- خطبه 91.

299- حكم 252.

300- خطبه 154.

301- خطبه 97.

302- خطبه 2.

303- خطبه 2.

304- خطبه 239.

305- خطبه 154.

306- خطبه 239.

307- خطبه 162.

308- حكمت 120.

309- خطبه 239.

310- خطبه 192.

311- خطبه 239.

312- خطبه 147 .و

313- خطبه 187 .

314- خطبه 189.

315- خطبه 23.

316- حكمت 432.

317- خطبه 197.

318- خطبه 100 .

319- خطبه 87.

320- خطبه 154.

321- خطبه 192.

322- حكمت 106 .

323- نامه 35.

324- حكمت 316.

325- خطبه

216.

326- خطبه 192.

327- خطبه 216.

328- حكمت 468.

329- خطبه 121.

330- نامه 45.

331- خطبه 108.

332- خطبه 3.

333- خطبه 215.

334- خطبه 215.

335- خطبه 32.

336- خطبه 147.

337- حكمت 111.

338- خطبه 54.

339- خطبه 128.

340- خطبه 103.

341- خطبه 27.

342- خطبه 84.

343- خطبه 208.

344- نامه 45.

345- حكمت 115.

346- حكمت 156.

347- نامه 28.

348- نامه 45.

349- نامه 45.

350- حكمت 77.

351- حكمت 236.

352- خطبه 34.

353- خطبه 36.

354- خطبه 93.

355- خطبه 93.

356- خطبه 172.

357- خطبه 177 .

358- خطبه 61.

359- خطبه 3.

360- خطبه 121.

361- خطبه 122.

362- خطبه 58.

363- خطبه 93.

364- نام 53.

365- خطبه 128 .

366- خطبه 192.

367- خطبه 69.

368- خطبه 14.

369- خطبه 13.

370- حكمت 420.

371- نامه 70.

372- نامه 70.

373- نامه 29.

374- نامه 53.

375- خطبه 164.

376- نامه 53 .

377- نامه 53.

378- نامه 53 .

379- حكمت 263.

380- نامه 53.

381- حكمت 441.

382- حكمت 441

383- نامه 67.

384- خطبه 216.

385- حكمت 332.

386- خطبه 147.

387- خطبه 169.

388- حكمت 73.

389- خطبه 216.

390- خطبه 105.

391- خطبه 17.

392- نامه 53.

393- نامه 53.

394- نامه 53.

395- نامه 31.

396- حكمت 322.

397- نامه 53.

398- نامه 53.

399- خطبه 108.

400- نامه 43. 401- خطبه 210.

402- حكمت 345.

403- خطبه 140.

404- حكمت 343.

405- خطبه 169.

406- خطبه 91.

407- حكمت 306.

408- خطبه 230.

409- خطبه 165.

410- حكمت 419.

411- حكمت 201.

412- خطبه 182.

413- خطبه 64.

414- خطبه 62.

415- نامه 72.

416- نامه 72.

417- خطبه 38.

418- خطبه 156.

419- حكمت 132.

420- خطبه 64.

421- خطبه 193.

422- خطبه 28.

423- خطبه 190.

424- حكمت 203.

425- نامه 23.

426- خطبه 190.

427- خطبه 64.

428- خطبه 167.

429- خطبه 114.

430- خطبه 223. پ

431- خطبه 123.

432- حكمت 430.

433- نامه 31 .

434- حكمت 349.

435- حكمت 280.

436- حكمت 44.

437- حكمت 31.

438- نامه 69.

439- خطبه 114.

440- خطبه 113.

441- خطبه 89.

442- خطبه 145.

443- خطبه 84.

444- نامه 31.

445- نامه 31.

446- خطبه 188.

447- نامه 31.

448- خطبه 173.

449-

خطبه 190.

450- خطبه 132.

451- خطبه 109.

452- خطبه 132.

453- خطب 64.

454- حكمت 334.

455- خطبه 132.

456- حكمت 72.

457- حكمت 29.

458- حكمت 74.

459- حكمت 19.

460- خطبه 123.

461- حكمت 178 .

462- خطبه 183.

463- نامه 27.

464- خطبه 132.

465- حكمت 168.

466- خطبه 124.

467- خطبه 4.

468- خطبه 20.

469- حكمت 122.

470- خطبه 83.

471- حكمت 130.

472- حكمت 126.

473- نامه 31.

474- خطبه 109.

475- نامه 33 .

476- خطبه 214.

477- نامه 3.

478- خطبه 153.

479- خطبه 83 .

480- حكمت 322.

481- خطبه 226.

482- خطبه 176.

483- خطبه 188.

484- خطبه 221.

485- حكمت 431 .

486- نامه 9.

487- حكمت 104.

488- حكمت 370.

489- خطبه 83.

490- خطبه 114.

491- حكمت 77.

492- نامه 31.

493- حكمت 150.

494- نامه 31.

495- نامه 22.

496- نامه 66.

497- خطهب 230.

498- خطبه 157.

499- خطبه 23.

500- خطبه 156.

501- خطبه 203.

502- خطبه 132.

503- حكمت 89.

504- حكمت 251.

505- خطبه 133.

506- خطبه 76.

507- خطبه 28.

508- حكمت 431.

509- حكمت 423.

510- حكمت 131.

511- خطبه 195.

512- خطبه 157.

513- خطبه 106.

514- خطبه 83.

515- خطبه 157.

516- خطبه 157.

517- خطبه 21.

518- خطبه 190.

519- خطبه 42.

520- خطبه 42.

521- حكمت 7.

522- نامه 31.

523- خطبه 157.

524- خطبه 144.

525- حكمت 452.

526- حكمت 343.

527- نامه 30.

528- حكمت 7.

529- خطبه 102.

530- حكمت 429.

531- خطبه 120.

532- خطبه 120.

533- حكمت 121.

534- خطبه 119.

535- حكمت 368.

536- حكمت 151.

537- خطبه 153.

538- خطبه 114.

539- حكمت 31.

540- نامه 27.

541- خطبه 124.

542- خطبه 132.

543- حكمت 256.

544- حكمت 42.

545- خطبه 165.

546- حكمت 46.

547- خطبه 85.

548- نامه 17.

549- حكمت 378.

550- خطبه 157

551- حكمت 387.

552- خطبه 176.

553- خطبه 124.

554- خطبه 129.

555- خطبه 83.

556- حكمت 378.

557- نامه 27.

558- حكمت 377.

559- خطبه 224.

560- حكمت 37.

561- خطبه 52.

562- خطبه 28.

563- خطبه 195.

564- حكمت 387.

565- خطبه 183.

566- خطبه 109.

567- حكمت 349.

568- خطبه 110.

569- حكمت 237.

570- حكمت 136.

571- خطبه 199.

572- حكمت 299.

573- حكمت 252.

574-

خطبه 234.

575- نامه 27.

576- خطبه 192.

577- خطبه 190.

578- خطبه 131.

579- خطبه 167.

580- خطبه 190.

581- خطبه 19.

582- خطبه 190.

583- خطبه 199.

584- نامه 52.

585- حكمت 39.

586- حكمت 39.

587- حكمت 279.

588- نامه 69.

589- خطهب 199.

590- خطبه 199.

591- نامه 47.

592- حكمت 145 و 97.

593- حكمت 104.

594- خطبه 82.

595- خطبه 45.

596- حكمت 137.

597- خطبه 96.

598- خطبه 96.

599- حكمت 428.

600- خطبه 192.

601- حكمت 252 .

602- حكمت 136.

603- حكمت 145.

604- خطبه 110.

605- نامه 52.

606- حكمت 6.

607- حكمت 146.

608- حكمت 146.

609- حكمت 252.

610- نامه 21.

611- نامه 25.

612- نامه 25.

613- حكمت 211.

614- خطبه 199.

615- خطبه 232.

616- حكمت 136.

617- خطبه 110.

618- نامه 47.

619- خطبه 1.

620- حكمت 252.

621- حكمت 136.

622- حكمت 136.

623- خطبه 12.

624- خطبه 190.

625- خطبه 27.

626- حكمت 136.

627- حكمت 252.

628- نامه 17.

629- حكمت 474.

630- خطبه 27.

631- حكمت 31.

632- خطبه ها 110.

633- خطبه 55

634- خطبه 171.

635- خطبه 171.

636- نامه 62.

637- نام 16.

638- خطبه 180.

639- نامه 45.

640- خطبه 59.

641- خطبه 59.

642- خطبه 56.

643- حكم 120.

644- خطبه 24.

645- خطبه 124.

646- خطبه 51.

647- نامه 50.

648- خطبه 119.

649- حكمت 233.

650- خطبه 123.

651- خطبه 11.

652- خطبه 66.

653- حكمت 375.

654- خطبه 124.

655- نامه 47.

656- حكمت 174.

657- نامه 53.

658- نامه 14.

659- نمامه 53.

660- نامه 14.

662- خطبه 29.

663- خطبه 69.

664- نامه 28.

665- ناما 35.

666- خطبه 27.

667- خطبه 27.

668- حكمت 322.

669- خطبه 156.

670- نامه 31.

671- حكمت 252.

672- حكمت 374.

673- نامه 47.

674- خطبه 129.

675- حكمت 420.

676- حكمت 375.

677- حكمت 314.

678- حكمت 31.

679- حكمت 374.

680- خطبه 153.

681- نامه 69.

682- حكمت 150.

683- نامه 69.

684- خطبه 114.

685- خطبه 114.

686- حكمت 373.

687- خطبه 105.

688- خطبه 129.

689- نامه 47.

690- حكمت 295

691- نامه 14.

692- نامه 31.

693- نامه 31.

694- نامه 31.

695- نامه 31.

696- حكمت 96.

697- نامه 31.

698- خطبه 55.

699- خطبه 41.

700- نامه

53.

701- خطبه 23.

702- نامه 47.

703- نامه 26.

704- حكمت 31.

705- حكمت 31.

706- حكمت 38.

707- حكمت 12.

708- حكمت 211.

709- حكمت 11.

710- حكمت 308.

711- حكمت 158.

712- حكمت 451.

713- حكمت 451.

714- خطبه 183.

715- حكمت 38.

716- حكمت 214.

717- خطبه 75.

718- حكمت 204.

719- حكمت 6.

720- حكمت 117.

721- حكمت 218.

722- خطبه 194.

723- خطبه 176.

724- خطبه 183.

725- حكمت 113.

726- حكمت 134.

727- حكمت 352.

728- حكمت 352.

729- حكمت 172.

730- حكمت 172.

731- حكمت 479.

732- حكمت 45.

733- خطبه 127.

734- خطبه 34.

735- نامه 31.

736- نامه 62.

737- نامه 69.

738- حكمت 14.

739- حكمت 8.

740- حكمت 254.

741- حكمت 316.

742- حكمت 196.

743- حكم 335.

744- خطبه 120.

745- خطبه 117.

746- حكمت 54.

747- حكمت 342.

748- حكمت 113.

749- حكمت 371.

750- خطبه 233.

751- نامه 26.

752- نامه 26.

753- نامه 45.

754- حكمت 427.

755- حكمت 328.

756- خطبه 105.

757- نامه 53.

758- نامه 31.

759- حكمت 426.

760- حكمت 452.

761- حكمت 56.

762- خطبه 142.

763- خطبه 126.

764- نامه 31.

765- حكمت 430.

766- حكمت 147.

767- حكمت 372.

768- خطبه 209.

769- حكمت 327.

770- خطبه 5.

771- خطبه 76.

772- حكمت 342.

773- حكمت 396.

774- حكمت 48.

775- خطبه 188.

776- حكمت 21.

777- خطبه 188.

778- خطبه 145.

779- حكمت 118.

780- حكمت 326.

781- خطبه 83.

782- خطبه 190.

783- خطبه 64.

784- نامه 31.

785- حكمت 27.

786- خطبه 114.

787- نامه 53.

788- خطبه 114.

789- خطبه 99

790- حكمت 426.

791- حكمت 426.

792- خطبه 98.

793- حكمت 42.

794- حكمت 113.

795- حكمت 113.

796- حكمت 365.

797- حكمت 424.

798- حكمت 38.

799- خطبه 153.

800- حكمت 113. 801- حكمت 301.

802- حكمت 252.

803- خطبه 224.

804- حكمت 212 .

805- حكمت 219.

806- خطبه 86.

807- حكمت 143 - 142.

808- حكمت 182.

809- نامه 31.

810- حكمت 71.

811- خطبه 153.

812- حكمت 31.

813- خطبه 103.

814- حكمت 235.

815- حكمت 390.

816- حكمت 98.

817- خطبه 142.

818- نامه 31.

819- خطبه 142.

820- حكمت 41.

821- حكمت 450.

822- حكمت 450.

823- خطبه 14.

824- خطبه 131.

825- خطبه 131.

826-

نامه 78.

827- حكمت 363.

828- خطبه 109.

829- خطبه 154.

830- نامه 31.

831- حكمت 181.

832- حكمت 407.

833- حكمت 281.

834- خطبه 187.

835- حكمت 48.

836- حكمت 281.

837- نامه 31.

838- حكمت 421.

839- نامه 31.

840- خطبه 91.

841- حكمت 356.

842- حكمت 356.

843- حكمت 393.

844- خطبه 163.

845- حكمت 349.

846- حكمت 396.

847- نامه 31.

848- خطبه 185.

849- خطبه 90.

850- خطبه 185.

851- حكمت 267.

852- خطبه 23.

853- حكمت 431.

854- خطبه 145.

855- خطبه 176.

856- حكمت 300.

857- حكمت 230.

858- حكمت 379.

859- نامه 72.

860- حكمت 137.

861- خطبه 109.

862- خطبه 83.

863- حكمت 93.

864- خطبه 190.

865- خطبه 151.

866- خطبه 188.

867- خطبه 145.

868- خطبه 64.

869- خطبه 143.

870- حكمت 273.

871- حكمت 372.

872- حكمت 425.

873- حكمت 330.

874- حكمت 25.

875- حكمت 244.

876- حكمت 135.

877- حكمت 435.

878- حكمت 135.

879- خطبه 64.

880- حكمت 116.

881- حكمت 150.

882- خطبه 185.

883- حكمت 290.

884- حكمت 229.

885- خطبه 2.

886- حكمت 13.

887- حكمت 224.

888- حكمت 378.

889- نامه 69.

890- حكمت 381.

891- نامه 28.

892- نامه 53.

893- حكمت 246.

894- خطبه 178.

895- نامه 31.

896- خطبه 216.

897- خطبه 216.

898- حكمت 358.

899- خطبه 1.

900- نامه 53.

901- حكت 25.

902- خطبه 5.

903- خطبه 17.

904- خطبه 176.

905- نامه 21.

906- خطبه 151.

907- خطبه 192.

908- حكمت 358.

909- خطبه 192.

910- خطبه 192.

911- حكمت 1.

912- حكمت 448.

913- خطبه 16.

914- خطبه 156.

915- خطبه 33.

916- حكمت 116.

917- حكمت 116.

918- خطبه 32.

919- خطبه 192.

920- حكمت 367.

921- حكمت 365.

922- خطبه 192.

923- خطبه 20.

924- خطبه 16.

925- خطبه 97.

926- خطبه 192.

927- خطبه 103.

928- خطبه 182.

929- خطبه 182.

930- حكمت 297.

931- حكمت 31.

932- حكمت 31.

933- نامه 49.

934- خطبه 85.

935- نامه 23.

936- خطبه 147.

937- خطبه 117.

938- خطبه 16.

939- خطبه 149.

940- خطبه 105.

941- خطبه 105.

942- خطبه 176.

943- خطبه 153.

944- خطبه 111.

945- خطبه 90.

946- خطبه 35.

947- خطبه 176.

948- حكمت 367.

949- نامه 31.

950- حكمت 150.

951- حكمت 282.

952- خطبه 176.

953-

نامه 31.

954- خطبه 176.

955- حكمت 365.

956- خطبه 16.

957- حكمت 211.

958- نامه 78.

959- نامه 78.

960- حكمت 381.

961- نامه 31.

962- حكمت 131.

963- حكمت 367.

964- نامه 31.

965- خطبه 82.

966- خطبه 223 .

967- نامه 31.

968- حكمت 76.

969- حكمت 163.

970- خطبه 160.

971- حكمت 56.

972- حكمت 54.

973- حكمت 38.

974- حكمت 388.

975- حكمت 68.

976- حكمت 319.

977- حكمت 3.

978- خطبه 189.

979- حكمت 388.

980- حكمت 452.

981- حكمت 126.

982- خطبه 147.

983- خطبه 204.

984- خطبه 183.

985- خطبه 183 .

986- خطبه 34.

987- خطبه 153.

988- خطبه 114.

989- خطبه 114.

990- نامه 3.

991- نامه 32.

992- خطبه 83.

993- خطبه 86.

994- خطبه 86.

995- خطهب )99

996- خطبه 76.

997- خطبه 111.

998- خطبه 161.

999- خطبه 4.

1000- نامه 31.

1001- حكمت 131.

1002- خطبه 28.

1003- حكمت 19.

1004- نامه 31.

1005- خطبه 133.

1006- خطبه 133.

1007- نامه 31.

1008- خطبه 226.

1009- خطبه 32.

1010- نامه 31.

1011- خطبه 103.

1012- خطبه 191.

1013- نامه 49.

1014- خطبه 82.

1015- حكمت 395.

1016- خطبه 99

1017- حكمت 396.

1018- حكمت 209.

1019- حكمت 371.

1020- حكمت 72.

1021- حكمت 384.

1022- حكمت 385.

1023- حكمت 228.

1024- حكمت 9.

1025- حكمت 191.

1026- حكمت 64.

1027- حكمت 119.

1028- خطبه 113.

1029- حكمت 415.

1030- خطبه 230.

1031- خطبه 161.

1032- حكمت 269.

1033- حكمت 371.

1034- خطبه 82.

1035- خطبه 99

1036- حكمت 106.

1037- حكمت 106.

1038- حكمت 289.

1039- خطبه 109.

1040- خطبه 82.

1041- نامه 45.

1042- خطبه 129.

1043- حكمت 370.

1044- خطبه 111.

1045- خطبه 223.

1046- خطبه 113.

1047- حكمت 94.

1048- خطبه 230.

1049- خطبه 191.

1050- حكمت 415.

1051- خطبه 191.

1052- خطبه 89.

1053- خطبه 196.

1054- حكمت 303.

1055- حكمت 436.

1056- خطبه 63.

1057- خطبه 99

1058- خطبه 82.

1059- خطبه 133.

1060- خطبه 32.

1061- حكمت 456.

1062- خطبه 113.

1063- خطبه 230.

1064- نامه 59.

1065- خطبه 113.

1066- خطبه 99

1067- حكمت 126.

1068- خطبه 114.

1069- خطبه 109.

1070- خطبه 111.

1071- خطبه 111.

1072- حكمت 367.

1073- حكمت 344.

1074- نامه 48.

1075- حكمت 133.

1076- خطبه 226.

1077- نامه 31.

1078- نامه 69.

1079-

حكمت 165..

1080- حكمت 416.

1081- حكمت 156.

1082- خطبه 188.

1083- حكمت 429.

1084- خطبه 147.

1085- خطبه 129.

1086- خطبه 183.

1087- خطبه 214

1088- حكمت 290.

1089- خطبه 110.

1090- حكمت 331.

1091- خطبه 110.

1092- خطبه 109.

1093- خطبه 86.

1094- خطبه 194.

1095- خطبه 176.

1096- نامه 30.

1097- نامه 69.

1098- خطبه 210.

1099- نامه 30.

1100- خطبه 109.

1101- خطبه 193.

1102- خطبه 223.

1103- خطبه 20.

1104- حكمت 428.

1105- حكمت 428.

1106- حكمت 96.

1107- خطبه 167.

1108- حكمت 383.

1109- خطبه 105.

1110- نامه 12.

1111- خطبه 175.

1112- نامه 31.

1113- خطبه 175.

1114- خطبه 86.

1115- خطبه 97.

1116- حكمت 94.

1117- حكمت 239

1118- حكمت 383.

1119- خطبه 157.

1120- خطبه 192.

1121- حكمت 324.

1122- نامه 53.

1123- نامه 26.

1124- نامه 53

1125- حكمت 237.

1126- حكمت 382.

1127- حكمت 113.

1128- نامه 45.

1129- حكمت 237.

1130- خطبه 149.

1131- نامه 45.

1132- خطبه 114.

1133- حكمت 390.

1134- خطبه 76.

1135- نامه 59.

1136- حكمت 97.

1137- خطبه 176.

1138- حكمت 105.

1139- حكمت 252.

1140- حكمت 252.

1141- خطبه 167.

1142- حكمت 113.

1143- نامه 34.

1144- حكمت 252.

1145- خطبه 192.

1146- نامه 69.

1147- حكمت 279.

1148- حكمت 39.

1149- حكمت 204.

1150- خطبه 158.

1151- خطبه 158.

1152- خطبه 198.

1153- خطبه 147.

1154- خطبه 86.

1155- خطبه 18.

1156- خطبه 176.

1157- خطبه 176.

1158- خطبه 176.

1159- خطبه 156.

1160- خطبه 176.

1161- نامه 69.

1162- نامه 47.

1163- حكمت 313.

1164- خطبه 175.

1165- خطبه 110.

1166- نامه 77.

1167- خطبه 183.

1168- خطبه 180.

1169- خطبه 176.

1170- خطبه 175.

1171- خطبه 175.

1172- خبه 175.

1173- خطبه 176.

1174- خطبه 122.

1175- خطبه 122.

1176- حكمت 228.

1177- خطبه 18.

1178- خطبه 198.

1179- خطبه 147.

1180- خطبه 167.

1181- خطبه 133.

1182- خطبه 121.

1183- خطبه 192.

1184- خطبه 18.

1185- خطبه 169.

1186- خطبه 158.

1187- خطبه 182.

1188- نامه 55.

1189- خطبه 125.

1190- خطبه 193.

1191- خطبه 198.

1192- خطبه 176.

1193- حكمت 104.

1194- خطبه 133.

1195- خطبه 156.

1196- خطبه 147 .

1197- خطبه 17.

1198- خطبه 156.

1199- خطبه 1.

1200- خطبه 87.

1201- خطبه 147.

1202- خطبه 1.

1203- خطبه 50.

1204- خطبه 1.

1205- خطبه

155.

1206- خطبه 156.

1207- خطبه 158.

1208- خطبه 127.

1209- خطبه 64.

1210- خطبه 64.

1211- خطبه 18.

1212- خطبه 86.

1213- خطبه 167.

1214- خطبه 176.

1215- نامه 31.

1216- حكمت 170.

1217- حكمت 170.

1218- نامه 31.

1219- حكمت 371.

1220- حكمت 94.

1221- حكمت 285.

1222- حكمت 299.

1223- حكمت 150.

1224- حكمت 417.

1225- حكمت 94.

1226- حكمت 435.

1227- خطبه 28.

1228- خطبه 143.

1229- خطبه 153.

1230- خطبه 183.

1231- خطبه 1.

1232- حكمت 143.

1233- حكمت 88.

1234- حكمت 135.

1235- حكمت 87.

1236- خطبه 157.

1237- خطبه 223.

1238- نامه 45.

1239- خطبه 227.

1240- خطبه 223.

1241- خطبه 222.

1242- حكمت 435.

1243- حكمت 302.

1244- حكمت 146.

1245- نامه 31.

1246- نامه 31.

1247- حكمت 135.

1248- حكمت 337.

1249- حكمت 361.

1250- خطبه 215.

1251- خطبه 215.

1252- حكمت 276.

1253- خطبه 206.

1254- نامه 67.

1255- نامه 15.

1256- خطبه 78.

1257- خطبه 227.

1258- خطبه 215.

1259- خطبه 227.

1260- خطبه 183.

1261- حكمت 278.

1262- حكمت 269.

1263- خطبه 28.

1264- خطبه 176.

1265- حكمت 23.

1266- خطبه 94.

1267- حكمت 239.

1268- حكمت 121.

1269- حكمت 422.

1270- حكمت 59.

1271- حكمت 81.

1272- حكمت 384.

1273- نامه 31.

1274- خطبه 154.

1275- خطبه 110.

1276- حكمت 7.

1277- نامه 53.

1278- حكمت 258.

1279- حكمت 137.

1280- حكمت 146.

1281- نامه 47.

1282- حكمت 308.

1283- خطبه 23.

1284- حكمت 252.

1285- خطبه 209.

1286- حكمت 247.

1287- خطبه 142.

1288- نامه 31.

1289- حكمت 349.

1290- حكمت 51.

1291- حكمت 353.

1292- حكمت 223.

1293- حكمت 222.

1294- حكمت 166.

1295- خطبه 76.

1296- خطبه 173.

1297- نامه 31.

1298- نامه 46.

1299- نامه 31.

1300- خطبه 98.

1301- خطبه 26.

1302- خطبه 156.

1303- حكمت 224.

1304- خطبه 142.

1305- خطبه 169.

1306- حكمت 82.

1307- حكمت 291.

1308- حكمت 292.

1309- خطبه 3.

1310- حكمت 460.

1311- حكمت 207.

1312- حكمت 144.

1313- حكمت 413.

1314- حكمت 189.

1315- حكمت 55.

1316- حكمت 424.

1317- حكمت 211.

1318- حكمت 153.

1319- حكمت 206.

1320- حكمت 31.

1321- حكمت 82.

1322- حكمت 211.

1323- حكمت 4.

1324- حكمت 418. پ

1325- حكمت 113.

1326- حكمت 176.

1327- حكمت 6.

1328- حكمت 69.

1329- حكمت 31.

1330- حكمت 228.

1331- حكمت 414.

1332- خطبه

97.

1333- خطبه 111.

1334- حكمت 213.

1335- حكمت 211.

1336- خطبه 188.

1337- نامه 31.

1338- خطبه 191.

1339- نامه 26.

1340- خطبه 215.

1341- نامه 53.

1342- نامه 53.

1343- نامه 53.

1344- خطبه 148.

1345- حكمت 259.

1346- حكمت 211.

1347- خطبه 200.

1348- حكمت 162.

1349- نامه 26.

1350- نامه 26.

1351- خطبه 106.

1352- حكمت 155.

1353- حكمت 336.

1354- حكمت 48.

1355- حكمت 57.

1356- حكمت 43.

1357- حكمت 371.

1358- حكمت 395.

1359- حكمت 371.

1360- خطبه 45.

1361- خطبه 192.

1362- حكمت 229.

1363- حكمت 44.

1364- حكمت 4.

1365- نامه 3.

1366- حكمت 150.

1367- حكمت 229.

1368- نامه 45.

1369- حكمت 371.

1370- نامه 53.

1371- حكمت 371.

1372- نامه 53.

1373- خطبه 192.

1374- حكمت 31.

1375- خطبه 153.

1376- نامه 27.

1377- خطبه 176.

1378- خطبه 183.

1379- خطبه 176.

1380- خطبه 222.

1381- خطبه 220.

1382- نامه 45.

1383- خطبه 176.

1384- خطبه 113.

1385- حكمت 391.

1386- حكمت 28.

1387- خطبه 109.

1388- خطبه 220.

1389- خطبه 222.

1390- حكمت 104.

1391- حكمت 371.

1392- حكمت 390.

1393- حكمت 333.

1394- حكمت 388.

1395- حكمت 113.

1396- نامه 45.

1397- خطبه 113.

1398- حكمت 208.

1399- حكمت 439.

1400- خطبه 28.

1401- حكمت 33.

1402- حكمت 432.

1403- خطبه 32.

1404- نامه 45.

1405- خطبه 32.

1406- خطبه 87.

1407- حكمت 113.

1408- خطبه 90.

1409- خطبه 103.

1410- نامه 27.

1411- نامه 45.

1412- خطبه 113.

1413- خطبه 3.

1414- نامه 56.

1415- نامه 47.

1416- خطبه 198.

1417- حكمت 95.

1418- حكمت 95.

1419- حكمت 349.

1420- حكمت 242.

1421- حكمت 113.

1422- خطبه 198.

1423- خطبه 167.

1424- خطبه 188.

1425- خطبه 83.

1426- خطبه 173.

1427- خطبه 230.

1428- خطبه 183.

1429- خطبه 114.

1430- خطبه 198.

1431- حكمت 391.

1432- نامه 27.

1433- نامه 53.

1434- خطبه 193.

1435- خطبه 193.

1436- خطبه 191.

1437- خطبه 160.

1438- نامه 27.

1439- خطبه 193.

1440- خطبه 183.

1441- خطبه 193.

1442- خطبه 193.

1443- خطبه 193.

1444- خطبه 193.

1445- حكمت 371.

1446- خطيه 193.

1447- خطبه 193.

1448- خطبه 87.

1449- خطبه 193.

1450- خطبه 190.

1451- خطبه 193.

1452- خطبه 195.

1453- خطبه 157.

1454- حكمت 388.

1455- حكمت 349 .

1456- حكمت 4.

1457- خطبه 193.

1458- حكمت 410.

1459- حكمت

113.

1460- حكمت 458.

1461- حكمت 95.

1462- خطبه 193.

1463- خطبه 198.

1464- خطبه 114.

1465- خطبه 198.

1466- خطبه 111.

1467- خطبه 144.

1468- حكمت 298.

1469- ظ خطبه 190.

1470- خطبه 193.

1471- خطبه 83.

1472- خطبه 191.

1473- خطبه 193.

1474- خطبه 176.

1475- خطبه 188.

1476- خطبه 191.

1477- خطبه 191.

1478- خطبه 83.

1479- حكمت 210.

1480- خطبه 182.

1481- خطبه 113.

1482- خطبه 114.

1483- خطبه 16.

1484- خطبه 198.

1485- خطبه 230.

1486- خطبه 194.

1487- خطبه 196.

1488- خطبه 204.

1489- خطبه 191.

1490- خطبه 183.

1491- خطبه 193.

1492- خطبه 173.

1493- خطبه 198.

1494- حكمت 242.

1495- خطبه 193.

1496- خطبه 83.

1497- خطبه 176.

1498- نامه 31.

1499- خطبه 388.

1500- خطبه 130.

1501- حكمت 370.

1502- حكمت 130.

1503- خطبه 16.

1504- حكمت 349.

1505- خطبه 198.

1506- خطبه 193.

1507- نامه 47.

1508- حكمت 147.

1509- نامه 28.

1510- خطبه 16.

1511- خطبه 4.

1512- خطبه 38.

1513- خطبه 169.

1514- خطبه 114.

1515- نامه 65.

1516- حكمت 274.

1517- خطبه 88.

1518- حكمت 207.

1519- 126.

1520- نامه 31.

1521- خطبه 157.

1522- حكمت 31.

1523- حكمت 445.

1524- حكمت 31.

1525- حكمت 147.

1526- خطبه 22.

1527- حكمت 113.

1528- حكمت 248.

1529- خطبه 87.

1530- نامه 45.

1531- حكمت 123.

1532- حكمت 257.

1533- حكمت 344.

1534- حكمت 240.

1535- حكمت 31.

1536- خطبه 81.

1537- حكمت 346.

1538- حكمت 66.

1539- حكمت 362.

1540- خطبه 176.

1541- حكمت 211.

1542- حكمت 47.

1543- نامه 69.

1544- حكمت 367.

1545- حكمت 62.

1546- خطبه 192.

1547- حكمت 113.

1548- حكمت 371.

1549- حكمت 382.

1550- خطبه 146.

1551- حكمت 329.

1552- حكمت 38.

1553- نامه 31.

1554- حكمت 47.

1555- حكمت 68.

1556- حكمت 345.

1557- حكمت 476.

1558- نامه 45.

1559- خطبه 120.

1560- حكمت 233.

1561- حكمت 148.

1562- حكمت 60.

1563- حكمت 411.

1564- حكمت 381.

1565- حكمت 349.

1566- حكمت 403.

1567- حكمت 360.

1568- حكمت 182.

1569- حكمت 42.

1570- حكمت 394.

1571- حكمت 35.

1572- نامه 31.

1573- حكمت 40.

1574- حكمت 2.

1575- نامه 31.

1576- خطبه 86.

1577- حكمت 224.

1578- نامه 53.

1579- حكمت 194.

1580- حكمت 211.

1581- نامه 23.

1582- حكمت 20.

1583- حكمت 52.

1584- حكمت 11.

1585- نامه 31.

1586- خطبه 192.

1587-

حكمت 124.

1588- حكمت 47.

1589- حكمت 234.

1590- حكمت 61.

1591- خطبه 80.

1592- حكمت 392.

1593- نامه 31.

1594- حكمت 217.

1595- حكمت 149.

1596- حكمت 140.

1597- حكمت 33.

1598- حكمت 175.

1599- خطبه 241.

1600- خطبه 76.

1601- خطبه 83.

1602- خطبه 176.

1603- خطبه 106.

1604- خطبه 100.

1605- حكمت 377.

1606- خطبه 45.

1607- نامه 53.

1608- نامه 62.

1609- خطبه 115.

1610- نامه 31.

1611- نامه 27.

1612- حكمت 90.

1613- حكمت 342.

1614- حكمت 87.

1615- خطبه 91.

1616- حكمت 87.

1617- حكمت 3.

1618- حكمت 113.

1619- حكمت 86.

1620- حكمت 339.

1621- خطبه 4.

1622- حكمت 161.

1623- حكمت 321.

1624- خطبه 87.

1625- نامه 53.

1626- حكمت 173.

1627- حكمت 54.

1628- حكمت 211.

1629- حكمت 352.

1630- حكمت 247.

1631- نامه 53.

1632- حكمت 451.

1633- نامه 46.

1634- حكمت 10.

1635- حكمت 412.

1636- حكمت 5.

1637- حكمت 62.

1638- حكمت 113.

1639- حكمت 177.

1640- حكمت 239.

1641- نامه 16.

1642- خطبه 83.

1643- خطبه 86.

1644- خطبه 64.

1645- حكمت 351.

1646- خطبه 5.

1647- حكمت 123.

1648- خطبه 23.

1649- حكمت 94.

1650- خطبه 128.

1651- نامه 53.

1652- خطبه 72.

1653- نامه 53.

1654- حكمت 53.

1655- حكمت 372.

1656- حكمت 67.

1657- حكمت 138.

1658- حكمت 224.

1659- حكمت 123.

1660- نامه 31.

1661- خطبه 166.

1662- حكمت 228.

1663- حكمت 123.

1664- حكمت 406.

1665- خطبه 192.

1666- حكمت 214.

1667- حكمت 113.

1668- حكمت 224.

1669- حكمت 224.

1670- نامه 31.

1671- حكمت 312.

1672- حكمت 388.

1673- حكمت 349.

1674- حكمت 193.

1675- خطبه 165.

1676- حكمت 257.

1677- حكمت 409.

1678- نامه 64.

1679- حكمت 373.

1680- نامه 53.

1681- حكمت 147.

1682- نامه 31.

1683- حكمت 103.

1684- خطبه 222.

1685- حكمت 91.

1686- خطبه 109.

1687- خطبه 151.

1688- خطبه 108.

1689- خطبه 88.

1690- حكمت 50.

1691- خطبه 187.

1692- خطبه 108.

1693- خطبه 154.

1694- خطبه 133.

1695- خطبه 185.

1696- خطبه 83.

1697- نامه 58.

1698- حكمت 371.

1699- حكمت 347.

1700- حكمت 225.

1701- حكمت 218.

1702- حكمت 212.

1703- حكمت 256.

1704- خطبه 160 .

1705- حكمت 110.

1706- خطبه 194.

1707- حكمت 226.

1708- حكمت 275.

1709- نامه 31.

1710- حكمت 219.

1711- حكمت 180.

1712- حكمت 2.

1713- نامه

31.

1714- نامه 31.

1715- خطبه 86.

1716- نامه 31.

1717- نامه 45.

1718- حكمت 359.

1719- نامه 45.

1720- خطبه 223

1721- خطبه 85.

1722- خطبه 157.

1723- خطبه 83.

1724- خطبه 78.

1725- خطبه 222.

1726- خطبه 16.

1727- خطبه 78.

1728- نامه 56.

1729- حكمت 31.

1730- حكمت 449.

1731- حكمت 245.

1732- نامه 45.

1733- خطبه 95.

1734- خطبه 161.

1735- خطبه 76.

1736- خطبه 50.

1737- حكمت 150.

1738- حكمت 298.

1739- خطبه 176.

1740- خطبه 183.

1741- نامه 31.

1742- خطبه 86.

1743- خطبه 183.

1744- نامه 7.

1745- نامه 53.

1746- حكمت 323.

1747- خطبه 87.

1748- نامه 30.

1749- حكمت 333.

1750- نامه 53.

1751- خطبه 165.

1752- نامه 56.

1753- نامه 51.

1754- حكمت 449.

1755- خطبه 176.

1756- خطبه 149.

1757- حكمت 359.

1758- حكمت 89.

1759- خطبه 114.

1760- 176.

1761- خطبه 222.

1762- حكمت 433.

1763- خطبه 86.

1764- خطبه 42.

1765- حكمت 123.

1766- حكمت 424.

1767- نامه 53.

1768- خطبه 50.

1769- نامه 31.

1770- نامه 27.

1771- حكمت 126.

1772- حكمت 3.

1773- نامه 53.

1774- حكمت 378.

1775- خطبه 131.

1776- حكمت 468.

1777- حكمت 38.

1778- نامه 31.

1779- حكمت 114.

1780- نامه 31.

1781- حكمت 221.

1782- حكمت 186.

1783- خطبه 205.

1784- حكمت 253.

1785- خطبه 193.

1786- نامه 48.

1787- حكمت 233.

1788- خطبه 136.

1789- حكمت 114.

1790- حكمت 327.

1791- حكمت 349.

1792- حكمت 298.

1793- خطبه 176.

1794- خطبه 3.

1795- حكمت 476.

1796- خطبه 3.

1797- خطبه 192.

1798- خطبه 158.

1799- خطبه 224.

1800- خطبه 97.

1801- نامه 47.

1802- خطبه 151.

1803- حكمت 341.

1804- خطبه 224.

1805- نامه 53.

1806- حكمت 221.

1807- خطبه 98.

1808- نامه 53.

1809- خطبه 192.

1810- نامه 62.

1811- خطبه 201.

1812- حكمت 24.

1813- حكمت 46.

1814- خطبه 192.

1815- نامه 53.

1816- نامه 31.

1817- نامه 69.

1818- حكمت 349.

1819- حكمت 167.

1820- حكمت 38.

1821- حكمت 126.

1822- خطبه 165.

1823- حكمت 312.

1824- حكمت 113.

1825- حكمت 371.

1826- خطبه 192.

1827- خطبه 192.

1828- خطبه 223.

1829- خطبه 223.

1830- خطبه 192.

1831- حكمت 6.

1832- حكمت 150.

1833- نامه 53.

1834- خطبه 192.

1835- نامه 21.

1836- حكمت 282.

1837- خطبه 192.

1838- حكمت 398.

1839- حكمت 252.

1840- حكمت 305.

1841- خطبه

221.

1842- حكمت 398.

1843- حكمت 454.

1844- حكمت 347.

1845- نامه 31.

1846- حكمت 255.

1847- خطبه 192.

1848- خطبه 39.

1849- حكمت 179.

1850- خطبه 192.

1851- خطبه 180.

1852- نامه 38.

1853- نامه 76.

1854- نامه 69.

1855- خطبه 173.

1856- خطبه 106.

1857- نامه 69.

1858- خطبه 192.

1859- حكمت 194.

1860- حكمت 363.

1861- حكمت 255.

1862- خطبه 153.

1863- حكمت 31.

1864- خطبه 151.

1865- خطبه 176.

1866- خطبه 145.

1867- خطبه 17.

1868- خطبه 86.

1869- حكمت 323.

1870- خطبه 28.

1871- خطبه 28.

1872- خطبه 64.

1873- خطبه 4.

1874- حكمت 455.

1875- خطبه 153.

1876- خطبه 4.

1877- نامه 32.

1878- حكمت 421.

1879- خطبه 194.

1880- خطبه 87.

1881- خطبه 72.

1882- خطبه 164.

1883- خطبه 16.

1884- خطبه 97.

1885- خطبه 154.

1886- خطبه 120.

1887- خطبه 148.

1888- خطبه 144.

1889- خطبه 144.

1890- خطبه 150.

1891- نامه 7.

1892- خطبه 106.

1893- خطبه 176.

1894- حكمت 31.

1895- خطبه 198.

1896- نامه 65.

1897- خطبه 150.

1898- نامه 26.

1899- خطبه 215.

1900- خطبه 140.

1901- حكمت 461.

1902- نامه 31.

1903- نامه 53.

1904- حكمت 363.

1905- خطبه 150.

1906- خطبه 194.

1907- خطبه 126.

1908- خطبه 47.

1909- حكمت 70.

1910- حكمت 33.

1911- حكمت 109.

1912- خطبه 45.

1913- خطبه 111.

1914- نامه 31.

1915- حكمت 396.

1916- خطبه 16.

1917- حكمت 108.

1918- نامه 31.

1919- خطبه 142.

1920- حكمت 181.

1921- خطبه 113.

1922- خطبه 176.

1923- نامه 53.

1924- حكمت 349.

1925- خطبه 140.

1926- حكمت 51.

1927- حكمت 223.

1928- حكمت 150.

1929- حكمت 349.

1930- حكمت 353.

1931- خطبه 86.

1932- حكمت 38.

1933- نامه 53.

1934- خطبه 84.

1935- خطبه 35.

1936- نامه 69.

1937- خطبه 16.

1938- خطبه 87.

1939- خطبه 108.

1940- حكمت 211.

1941- حكمت 179.

1942- حكمت 215.

1943- نامه 53.

1944- نامه 69.

1945- نامه 11.

1946- خطبه 113.

1947- خطبه 127.

1948- خطبه 119.

1949- خطبه 176.

1950- خطبه 192.

1951- خطبه 35.

1952- حكمت 464.

1953- حكمت 183.

1954- حكمت 317.

1955- حكمت 31.

1956- خطبه 147.

1957- حكمت 143.

1958- حكمت 127.

1959- خطبه 157.

1960- حكمت 159.

1961- خطبه 86.

1962- حكمت 4.

1963- خطبه 133.

1964- حكمت 314.

1965- حكمت 220.

1966- حكمت 160.

1967- نامه 53.

1968- نامه 29.

1969-

حكمت 215.

1970- نامه 53.

1971- حكمت 447.

1972- حكمت 211.

1973- حكمت 371.

1974- نامه 53.

1975- حكمت 178.

1976- نامه 53.

1977- نامه 28.

1978- خطبه 192.

1979- خطبه 150.

1980- خطبه 161.

1981- حكمت 371.

1982- حكمت 125.

1983- خطبه 152.

1984- خطبه 106.

1985- خطبه 106.

1986- خطبه 198.

1987- خطبه 113.

1988- خطبه 152.

1989- نامه 16.

1990- خطبه 176.

1991- خطبه 106.

1992- نامه 64.

1993- خطبه 192.

1994- خطبه 160.

1995- خطبه 120.

1996- خطبه 189.

1997- خطبه 106.

1998- حكمت 458.

1999- حكمت 522.

خطبه ها

(1)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ يذكر فيها ابتداءَ خلق السماءِ والاَرض، وخلق آدم عليه الصلاة والسلام وفيها ذكر الحج وتحتوي على حمد الله، وخلق العالم، وخلق الملائكة، واختيار الانبياء، ومبعث النبي، والقرآن، والاحكام الشرعية الحَمْدُ للهِ الَّذَي لاَ يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ القَائِلُونَ، وَلاِ يُحْصِي نَعْمَاءَهُ العَادُّونَ، ولاَ يُؤَدِّي حَقَّهُ الُمجْتَهِدُونَ، الَّذِي لاَ يُدْركُهُ بُعْدُ الهِمَمِ، وَلاَ يَنَالُهُ غَوْصُ الفِطَنِ، الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَلاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَلا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَلا أَجَلٌ مَمْدُودٌ.فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهَ، وَنَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ، وَوَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ . أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَكَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْديقُ بِهِ، وَكَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ، وَكَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ، وَكَمَالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّها غَيْرُ المَوْصُوفِ، وَشَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ، وَمَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَمَنْ قَالَ: «فِيمَ» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَمَنْ قَالَ: «عَلاَمَ؟» فَقَدْ أَخْلَى مِنُهُ. كائِنٌ لاَ عَنْ حَدَث ، مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ، مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ، وَغَيْرُ كُلِّ شَيءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ ، فَاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَالْآلَةِ، بَصِيرٌ إذْ لاَ مَنْظُورَ إلَيْهِ مِنْ

خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إذْ لاَ سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بهِ وَلاَ يَسْتوْحِشُ لِفَقْدِهِ. خلق العالم أَنْشَأَ الخَلْقَ إنْشَاءً، وَابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً، بِلاَ رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا ، وَلاَ تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا، وَلاَ حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا، وَلاَهَمَامَةِ نَفْسٍ اظْطَرَبَ فِيهَا. أَحَالَ الْأَشيَاءَ لَأَُوْقَاتِهَا، وَلْأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا، وَغَرَّزَ غَرائِزَهَا، وَأَلزَمَهَا أَشْبَاحَهَا، عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا، مُحِيطاً بِحُدُودِها وَانْتِهَائِهَا، عَارفاً بِقَرَائِنِها وَأَحْنَائِهَا . ثُمَّ أَنْشَأَ _ سُبْحَانَهُ _ فَتْقَ الْأََجْوَاءِ، وَشَقَّ الْأََرْجَاءِ، وَسَكَائِكَ الَهوَاءِ، فأَجْرَي فِيهَا مَاءً مُتَلاطِماً تَيَّارُهُ ، مُتَراكِماً زَخَّارُهُ ، حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ، وَالزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ، فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ، وَسَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ، وَقَرنَهَا إِلَى حَدِّهِ، الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِها فَتِيقٌ ، وَالمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ . ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا ، وَأَدَامَ مُرَبَّهَا ، وَأَعْصَفَ مَجْرَاها، وَأَبْعَدَ مَنْشَاهَا، فَأَمَرَها بِتَصْفِيقِ المَاءِ الزَّخَّارِ، وَإِثَارَةِ مَوْجِ البِحَارِ، فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السِّقَاءِ، وَعَصَفَتْ بهِ عَصْفَهَا بِالفَضَاءِ، تَرُدُّ أَوَّلَهُ عَلَى آخِرِهِ، وَسَاجِيَهُ عَلَى مَائِرِهِ ، حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ، وَرَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ ، فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ، وَجَوٍّ مُنْفَهِقٍ ، فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَموَاتٍ، جَعَلَ سُفْلاَهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً ، وَعُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَسَمْكاً مَرْفُوعاً، بِغَيْر عَمَدٍ يَدْعَمُهَا، وَلا دِسَارٍ يَنْظِمُها. ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزينَةِ الكَوَاكِبِ، وَضِياءِ الثَّوَاقِبِ ، وَأَجْرَى فِيها سِرَاجاً مُسْتَطِيراً ، وَقَمَراً مُنِيراً: في فَلَكٍ دَائِرٍ، وَسَقْفٍ سَائِرٍ، وَرَقِيمٍ ) مَائِرٍ. خلق الملائكة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَواتِ العُلاَ، فَمَلاََهُنَّ أَطْواراً مِنْ مَلائِكَتِهِ: مِنْهُمْ سُجُودٌ لاَيَرْكَعُونَ، وَرُكُوعٌ لاَ يَنْتَصِبُونَ، وَصَافُّونَ لاَ يَتَزَايَلُونَ ) ، وَمُسَبِّحُونَ لاَ يَسْأَمُونَ، لاَ يَغْشَاهُمْ نَوْمُ العُيُونِ، وَلاَ سَهْوُ العُقُولِ، وَلاَ فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ، ولاَ غَفْلَةُ النِّسْيَانِ. وَمِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ، وأَلسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ، وَمُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَأَمْرهِ. وَمِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ، وَالسَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ. وَمِنْهُمُ الثَّابِتَةُ في الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ، وَالمَارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ،

والخَارجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ، وَالْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ، نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصارُهُمْ، مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ، مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مِنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ، وَأسْتَارُ الْقُدْرَةِ، لاَ يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بالتَّصْوِيرِ، وَلاَ يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ، وَلاَ يَحُدُّونَهُ بِالْأََمَاكِنِ، وَلاَ يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ. صفة خلق آدم عَلَيْهِ السَّلامُ ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَسَهْلِهَا، وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا ، تُرْبَةً سَنَّهَا بالمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ، وَلاَطَهَا بِالبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ ،فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ، وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ : أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ، وَأَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَأجَلٍ مَعْلُومٍ، ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْساناً ذَا أَذْهَانٍ يُجيلُهَا، وَفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا، وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا ، وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا، وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، والأَذْوَاقِ والْمَشَامِّ، وَالْأَلْوَانِ وَالْأَجْنَاسِ، مَعْجُوناً بطِينَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ، وَالْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَالْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِيَةِ ،والْأَخْلاطِ المُتَبَايِنَةِ، مِنَ الْحَرِّ والْبَرْدِ، وَالْبَلَّةِ وَالْجُمُودِ، وَاسْتَأْدَى اللهُ سُبْحَانَهُ الْمَلائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ، وَعَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهمْ، في الْإِِذْعَانِ بالسُّجُودِ لَهُ، وَالخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (اسْجُدُوا للآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ ) اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ، وَغَلَبَتْ عَلَيْهِمُ الشِّقْوَةُ، وَتَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ، فَأَعْطَاهُ اللهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ، وَاسْتِتْماماً لِلْبَلِيَّةِ، وَإِنْجَازاً لِلْعِدَةِ، فَقَالَ: (إنَّكَ مِنَ المُنْظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ). ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ، وَآمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ، وَحَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَعَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ، وَمُرَافَقَةِ الَْأَبْرَارِ، فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ، وَالْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ، وَاسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلاً ، وَبِالْإِغْتِرَارِ نَدَماً. ثُمَّ بَسَطَ اللهُ سُبْحَانَهُ لَهُ في تَوْبَتِهِ، وَلَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَوَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ، وَأَهْبَطَهُ إِلَى دَارِالَبَلِيَّةِ، وَتَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ. اختيار آ وَاصْطَفى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدَهِ أَنْبيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ ، وَعَلَى تَبْليغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ

عَهْدَ اللهِ إِلَيْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، واتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرفَتِهِ، وَاقتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ، فَبَعَثَ فِيهمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِياءَهُ، لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَيَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بَالتَّبْلِيغِ، وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَيُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ: مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ، وَمِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ، وَمَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ، وَآجَال تُفْنِيهمْ، وَأَوْصَاب تُهْرِمُهُمْ، وَأَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُخْلِ اللهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَة، أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ، رُسُلٌ لاتُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ، وَلاَ كَثْرَةُ المُكَذِّبِينَ لَهُمْ: مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلَى ذْلِكَ نَسَلَتِ القُرُونُ، وَمَضَتِ الدُّهُورُ، وَسَلَفَتِ الْآبَاءُ، وَخَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ. مبعث النبي إِلَى أَنْ بَعَثَ اللهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ لِإَِنْجَازِ عِدَتِهِ وَإِتَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ ، كَرِيماً مِيلادُهُ. وَأهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهٍ للهِِ بِخَلْقِهِ، أَوْ مُلْحِدٍ في اسْمِهِ، أَوْ مُشِير إِلَى غَيْرهِ، فَهَدَاهُمْ بهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ، وَأَنْقَذَهُمْ بمَكانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ. ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمْ لِقَاءَهُ، وَرَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ، وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِالدُّنْيَا، وَرَغِبَ بِهَ عَنْ مُقَامِ البَلْوَى، فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً رَسُولَ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبيَاءُ في أُمَمِها، إذْ لَم يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً، بِغَيْر طَريقٍ واضِحٍ، ولاَعَلَمٍ قَائِمٍ. القرآن والاحكام الشرعية كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ: مُبَيِّناً حَلاَلَهُ وَحَرامَهُ، وَفَرَائِضَهُ وَفَضَائِلَهُ، وَنَاسِخَهُ وَمَنْسُوخَهُ ، وَرُخَصَهُ وَعَزَائِمَهُ وَخَاصَّهُ وَعَامَّهُ، وَعِبَرَهُ وَأَمْثَالَهُ، وَمُرْسَلَهُ وَمَحْدُودَهُ ، وَمُحْكَمَهُ وَمُتَشَابِهَهُ ، مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ، وَمُبَيِّناً غَوَامِضَهُ. بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ، وَمُوَسَّعٍ عَلَى العِبَادِ في جَهْلِهِ ، وَبَيْنَ مُثْبَت في الكِتابِ فَرْضُهُ، وَمَعْلُوم في السُّنَّهِ نَسْخُهُ، وَوَاجب في

السُّنَّةِ أَخْذُهُ، وَمُرَخَّصٍ في الكِتابِ تَرْكُهُ، وَبَيْنَ وَاجِب بِوَقْتِهِ، وَزَائِل في مُسْتَقْبَلِهِ، وَمُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ، مِنْ كَبير أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ، وَبَيْنَ مَقْبُولٍ في أَدْنَاهُ، ومُوَسَّعٍ في أَقْصَاهُ. و منها في ذكر الحج وَفَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ، وَيأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ. جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلاَمَةً لِتَوَاضُعِهمْ لِعَظَمَتِهِ، وَإِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَصَدَّقُوا كَلِمَتِهُ، وَوَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ، وَتَشَبَّهُوا بمَلاَئِكَتِهِ المُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ، يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ، وَيَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ. جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَلِلْعَائِذِينَ حَرَماً، فَرَضَ حَقَّه ، وَأَوْجَبَ حَجَّهُ ُ، وَكَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ العَالَمينَ).

(2)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ بعد انصرافه من صفين (وفيها حال الناس قبل البعثة وصفة آل النبي ثمّ صفة قوم آخرين:) أحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ، وَاسْتِسْلاَماً لِعِزَّتِهِ، واسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ، وَأَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلى كِفَايَتِهِ، إِنَّهُ لاَ يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ، وَلا يَئِلُمَنْ عَادَاهُ، وَلا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ؛ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ ما وُزِنَ، وَأَفْضَلُ مَا خُزِنَ. وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلاَصُهَا، مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا نَتَمَسَّكُ بها أَبَداً ما أَبْقانَا، وَنَدَّخِرُهَا لاََِهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا، فَإِنَّها عَزيمَةُ الاِِْيمَانِ، وَفَاتِحَةُ الاِِْحْسَانِ، وَمَرْضَاةُ الرَّحْمنِ، وَمَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أرْسَلَهُ بِالدِّينِ المشْهُورِ، وَالعَلَمِ المأْثُورِ، وَالكِتَابِ المسْطُورِ، وَالنُّورِ السَّاطِعِ، وَالضِّيَاءِ اللاَّمِعِ، وَالاََمْرِ الصَّادِعِ، إزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ، وَاحْتِجَاجاً بِالبَيِّنَاتِ، وَتَحْذِيراً بِالآيَاتِ، وَتَخْويفاً بِالمَثُلاَتِ وَالنَّاسُ في فِتَنٍ انْجَذَمَفِيها حَبْلُ الدِّينِ، وَتَزَعْزَعَتْ سَوَارِي اليَقِينِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ وَتَشَتَّتَ الاََْمْرُ، وَضَا ق المخرج و عمي المَصْدَرُ، فَالهُدَى خَامِلٌ، واَلعَمَى شَامِلٌ. عُصِيَ الرَّحْمنُ، وَنُصِرَ

الشَّيْطَانُ، وَخُذِلَ الاِِْيمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ، وَتَنكَّرَتْ مَعَالِمُهُ، وَدَرَسَتْسُبُلُهُ، وَعَفَتْ شُرُكُهُ أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ، وَوَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلامُهُ، وَقَامَ لِوَاؤُهُ، في فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَوَطِئَتْهُمْ بأَظْلاَفِهَا وَقَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَاًّخ، فَهُمْفِيهَا تَائِهُونَ حَائِرونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ، فيخَيْرِ دَارٍ، وَشَرِّ جِيرَانٍ، نَوْمُهُمْ سُهُودٌ، وَكُحْلُهُمْ دُمُوعٌ، بأَرْضٍ عَالِمُها مُلْجَمٌ، وَجَاهِلُهامُكْرَمٌ. ومنها: ويعني آل النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَلَجَأُأَمْرِهِ، وَعَيْبَةُعِلْمِهِ، وَمَوْئِلُحُكْمِهِ، وَكُهُوفُ كُتُبِهِ، وَجِبَالُ دِينِه، بِهِمْ أَقَامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ، وَأذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ منها: يعني بها قوماً آخرين زَرَعُوا الفُجُورَ، وَسَقَوْهُ الغُرُورَ، وَحَصَدُوا الثُّبُورَ لا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام مِنْ هذِهِ الاَُمَّةِ أَحَدٌ، وَلا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أبَداً. هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ، وَعِمَادُ اليَقِينِ، إِلَيْهمْ يَفِيءُ الغَالي وَبِهِمْ يَلْحَقُ التَّالي، وَلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الوِلايَةِ، وَفِيهِمُ الوَصِيَّةُ وَالوِرَاثَةُ، الاَْنَ إِذْ رَجَعَ الحَقُّ إِلَى أَهْل ِهِ، وَنُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ.

(3)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ المعروفة بالشِّقْشِقِيَّة (وتشتمل على الشكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له:) أَمَا وَالله لَقَدْ تَقَمَّصَهافُلانٌ، وَإِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّيَ مِنهَا مَحَلُّ القُطْبِ مِنَ الرَّحَا، يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ، وَلا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ، فَسَدَلْتُدُونَهَا ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَطَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍعَمْيَاءَ، يَهْرَمُ فيهَا الكَبيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ. (ترجيح الصبر) فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرتُ وَفي الْعَيْنِ قَذىً، وَفي الحَلْقِ شَجاً أرى تُرَاثينَهْباً، حَتَّى مَضَى الاََْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَأَدْلَى بِهَاإِلَى فلانٍ بَعْدَهُ. ثم تمثل بقول الاَعشى: شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَاوَيَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ فَيَا عَجَباً!! بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهافي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ _ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا! _

فَصَيَّرَهَا في حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ، يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَيَخْشُنُ مَسُّهَا، وَيَكْثُرُ العِثَارُجفِيهَا،) وَالاْعْتَذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِعر، إِنْ أَشْنَقَلَهَا خَرَمَ وَإِنْ أَسْلَسَلَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ_ لَعَمْرُ اللهِ _ بِخَبْطٍ وَشِمَاسٍ وَتَلَوُّنٍ وَاعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ، وَشِدَّةِ الِْمحْنَةِ، حَتَّى إِذا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا في جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنَّي أَحَدُهُمْ. فَيَاللهِ وَلِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الاََْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هذِهِ النَّظَائِرِ لكِنِّي أَسفَفْتُإِذْ أَسَفُّوا، وَطِرْتُ إِذْ طَارُوا، فَصَغَارَجُلُ مِنْهُمْ لِضِغْنِه وَمَالَ الاَْخَرُ لِصِهْرهِ، مَعَ هَنٍ وَهَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ القَوْمِ، نَافِجَاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلهِ وَمُعْتَلَفِهِ وَقَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللهِ خَضْمَ الاِِْبِل نِبْتَةَالرَّبِيعِ، إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُّ، وَأَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَكَبَتْبِهِ بِطْنَتُهُ (مبايعة علي عَلَيْهِ السَّلامُ ) فَمَا رَاعَنِي إلاَّ وَالنَّاسُ إليَّ كَعُرْفِ الضَّبُعِ يَنْثَالُ ونَعَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ، حَتَّى لَقَدْ وُطِىءَ الحَسَنَانِ، وَشُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلي كَرَبِيضَةِ الغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالاََْمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَمَرَقَتْ أُخْرَى وَفَسَقَ (وقسطج آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ، بَلَى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَوَعَوْهَا، وَلكِنَّهُمْ حَلِيَتَ الدُّنْيَافي أَعْيُنِهمْ، وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَى العُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّواعَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلا سَغَبِمَظْلُومٍ، لاَََلقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِها، وَلاَََلفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ قالَوا: وقام إِليه رجل من أهل السوادعند بلوغه إلى هذا الموضع من خطبته، فناوله كتاباً، فأقبل ينظر فيه، فلمّا فرغ من قراءته قالَ له ابن عباس: يا أميرالمؤمنين، لو اطَّرَدت مَقالَتكَ من حيث أَفضيتَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : هَيْهَاتَ يَابْنَ عَبَّاسٍ! تِلْكَ شِقْشِقَةٌهَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ قالَ ابن عباس: فوالله ما أَسفت على كلامٍ قطّ

كأَسفي على ذلك الكلام أَلاَّ يكون أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ بلغ منه حيث أراد. قوله عَلَيْهِ السَّلامُ في هذه الخطبة: «كراكب الصعبة إن أشنق لها خرم، وإن أسلس لها تقحم» يريد: أنه إذا شدد عليها في جذب الزمام وهي تنازعه رأسها خرم أنفها، وإن أرخى لها شيئاً مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها، يقالَ: أشنق الناقة: إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه، وشنقها أيضاً، ذكر ذلك ابن السكيت في «إصلاحالمنطق». وإنما قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : «أشنق لها» ولم يقل: «أشنقها»، لاَنه جعله في مقابلة قوله: «أسلس لها»، فكأنه عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: إن رفع لها رأسها بالزمام يعني أمسكه عليها. وفي الحديث: أن رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ خطب الناس وهو عل ناقة قد شنق لها وهي تقصع بجرّتها. ومن الشاهد على أنّ أشنق بمعنى شنق قول عدي بن زيد العبادي: ساءها ما بنا تبيّن في الاَيديوأشناقها إلى الاَعناقِ

(4)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وهي من أفصح كلامه عَلَيْهِ السَّلامُ ، وفيها يعظ الناس ويهديهم من ضلالتهم، ويقالَ: إنه خطبها بعد قتل طلحة والزبير:) بِنَا اهْتَدَيْتُمْ في الظَّلْمَاءِ، وَتَسَنَّمْتُمُ العلْيَاءَ وبِنَا انْفَجَرْتُم عَنِ السِّرَارِ وُقِرَعص سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الوَاعِيَةَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَمَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟ رُبِطَ جَنَانٌص لَمْ يُفَارِقْهُ الخَفَقَانُ. مَا زِلتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الغَدْرِ، وَأَتَوَسَّمُكُمْبِحِلْيَةِ ال_مُغْتَرِّينَ، سَتَرَني عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَبَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ، أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الحَقِّ في جَوَادِّ ال_مَضَلَّةِ حيْثُ تَلْتَقُونَ وَلا دَلِيلَ، وَتَحْتَفِرُونَ وَلا تُميِهُونَ اليَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ العَجْمَاءَذاتَ البَيَان! عَزَبَرَأْيُ امْرِىءٍ تَخَلَّفَ عَنِّي، مَا شَكَكْتُ في الحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ! لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةًعَلَى نَفْسِهِ، أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ! اليَوْمَ تَوَاقَفْنَاعَلَى سَبِيلِ الحَقِّ وَالباطِلِ، مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ!

(5)

ومن كلامٍ له عَلَيْهِ السَّلامُ: لمّا قبض رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وخاطبه العباس وأبوسفيان في أن يبايعا له بالخلافة (وذلك بعد أن تمّت البيعة لاَبيبكر في السقيفة، وفيها ينهى عن الفتنة ويبين عن خلقه وعلمه:) (النهي عن الفتنة) أَيُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَريقِ ال_مُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِيجَانَ ال_مُفَاخَرَةِ. أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ، أوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ، مَاءٌ آجِنٌ وَلُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا، وَمُجْتَنِي الَّثمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَاكالزَّارعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ. (خلقه وعلمه) فَإِنْ أقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى ال_مُلْكِ، وَإنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا: جَزعَ مِنَ المَوْتِ! هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَالَّتِي وَاللهِ لاَبْنُ أَبيطَالِبٍ آنَسُ بالمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الاََْرْشِيَةِفي الطَّوِيِّ البَعِيدَةِ!

(6)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا أشير عليه بألاّ يتبع طلحةَ والزبيرَ ولا يُرصدَ لهما القتال (وفيه يبين عن صفته بأنه عَلَيْهِ السَّلامُ لا يخدع:) وَاللهِ لاَ أَكُونُ كالضَّبُعِ: تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا، وَيَخْتِلَهَارَاصِدُها وَلكِنِّي أَضْرِبُ بِالمُقْبِلِ إِلَى الحَقِّ المُدْبِرَ عَنْهُ، وَبِالسَّامِعِ المُطِيعِ العَاصِيَ المُريبَأَبَداً، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي. _ فَوَاللهِ مَا زِلتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللهُ تعالى نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذَا.

(7)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يذم فيها أتباع الشيطان) اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لاََِمْرِهِمْ مِلاَكاً وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَفَرَّخَ في صُدُورِهِمْ، وَدَبَّ وَدَرَجَفي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ، وَنَطَقَ بِأَلسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَزَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُالشَّيْطَانُ في سُلْطَانِهِ، وَنَطَقَ بِالبَاطِلِ عَلى لِسَانِهِ!

(8)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : يعني به الزبير في حال اقتضت ذلك (ويدعوه للدخول في البيعة ثانية:) يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَايَعَ بِيَدِهِ، وَلَمْ يُبَايعْ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ أَقَرَّ بِالبَيْعَةِ، وَادَّعَى الوَلِيجَةَ، فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ، وَإِلاَّ فَلْيَدخُلْ فِيَما خَرَجَ مِنْهُ.

(9)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في صفته وصفة خصومه ويقالَ إنّها في أصحاب الجمل) وقَدْ أَرْعَدُوا وَأبْرَقُوا وَمَعَ هذَيْنِ الاََْمْرَيْنِ الفَشَلُ وَلَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَع، وَلا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ.

(10)

ومن خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يريد الشيطان أويكني به عن قوم) أَلاَ وإنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَرَجِلَهُ وإِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتي. مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَلاَ لُبِّسَ عَلَيَّ. وَايْمُ اللهِ لاََُفْرِطَنَّلَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لاَ يَصْدِرُونَ عَنْهُ وَلاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ.

(11)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (لابنه محمّد بن الحنفية لمّا أعطاه الراية يوم الجمل) تَزُولُ الجِبَالُ وَلاَ تَزُلْ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِاللهَ جُمجُمَتَكَ، تِدْ في الاََْرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى القَوْمِ، وَغُضَّ بَصَرَكَ وَاعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللهِ سُبْحَانَهُ.

(12)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا أظفره الله تعالى بأصحاب الجمل وقد قالَ له بعض أصحابه: وددت أن أخي فلاناً معك شاهداً ليرى ما نصرك الله به على أعدائك، فقالَ له عَلَيْهِ السَّلامُ : أَهَوَى أَخِيكَمَعَنَا؟ قالَ: نَعَم. قالََ: فَقَدْ شَهِدنَا، وَلَقَدْ شَهِدَنَا في عَسْكَرِنَا هذَا أَقْوَامٌ في أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَأَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعُفُ بِهِمُ الزَّمَانُ ويَقْوَى بِهِمُ الاِِْيمَانُ.

(13)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذم البصرة وأهلها (بعد وقعة الجمل) كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ، وَأَتْبَاعَ البَهِيمَةِ رَغَافَأَجَبْتُم، وَعُقِرَفَهَرَبْتُمْ. أَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ وَعَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَدِيْنُكُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُكُمْ زُعَاقٌ المُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌبِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمةٍ مِنْرَبِّهِ. كَأَنِّي بِمَسْجِدكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللهُ عَلَيْها العَذَابَ مِنْ فَوْقِها وَمِنْ تَحتِها، وَغَرِقَ مَنْ في ضِمْنِها. وفي رواية: وَأيْمُ اللهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ، أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ وفي رواية أخرى: كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ في لُجَّةِ بَحْرٍ

(14)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في مثل ذلك أرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ المَاءِ، بَعِيدَةٌ مِنَ السَّماءِ، خَفَّتْ عُقُولُكُمْ، وَسَفِهَتْ حُلُومُكُمْ، فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَأُكْلَةٌ لاَِكِلٍ، وَفَرِيسَةٌ لِصائِدٍ.

(15)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : فيما ردّه على المسلمين من قطائع عثمان وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِكَ بِهِ الاِِْمَاءُ، لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ في العَدْلِ سَعَةً، وَمَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ العَدْلُ، فَالجَوْرُ عَلَيْهِ أَضيَقُ!

(16)

من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا بويع بالمدينة (وفيها يخبر الناس بعلمه بما تؤول إليه أحوالهم وفيها يقسمهم إلى أقسام:) ذِمَّتيفف بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌوَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُضف عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَهُالتَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلاَ وَإِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَايَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنّ َبَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنّ َسَوْطَ القِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلاَكُمْ، وَأَعْلاَكُمْ أَسْفَلَكُمْ، وَلَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا. وَاللهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَلا كَذَبْتُ كِذْبَةً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا المَقامِ وَهذَااليَوْمِ. أَلاَ وَإِنَّ الخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌحُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ في النَّارِ أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الجَنَّةَ. حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ البَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الحقُّ لَرُبَّما وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ! وأقول: إنّ في هذا الكلام الاَدنى من مواقع الاِحسان ملا تبلغه مواقع الاستحسان، وإنّ حظ العجب منه أكثر من حظ العُجب به، وفيه _ مع الحال التي وصفنا _ زوائد من الفصاحة لا يقوم بها لسان، ولا يَطَّلع فَجهاإنسان، ولا يعرف ما أقوله إلاّ من ضرب في هذه الصناعة بحق، وجرى فيها على عرق . ومن هذه الخطبة (وفيها يقسّم الناس إلى ثلاثة أصناف) شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ! سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ في النَّارِ هَوَى. الَيمِينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِيقُ الوُسْطَى هِيَ

الجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقي الكِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَإلَيْهَا مَصِيرُ العَاقِبَةِ. هَلَكَ مَنِ ادَّعى، وَخَابَ مَنِ افْتَرَى، مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ، وَكَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ، لاَيَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُأَصْلٍ، وَلاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا بِبُيُوتِكُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ، وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ، وَلاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.

(17)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في صفة من يتصدّى للحكم بين الاَُْمة وليس لذلك بأَهل إِنَّ أَبْغَضَ الخَلائِقِ إِلَى اللهِ تعالى رَجُلانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْغُوفٌبِكَلاَمِ بِدْعَةٍ وَدُعَاءِ ضَلاَلَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لَمِنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضَالٌّ عَنْ هَدْي مَنْ كَانَ قَبْلَهُ، مُضِلُّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ في حَيَاتِهِ وَبَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ، رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ وَرَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً مُوضِعٌ في جُهَّالِ الاَُْمَّةِ غادرٍ في أَغْبَاشِ الفِتْنَةِ، عِمٍبِمَا في عَقْدِ الهُدْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالمِاً وَلَيْسَ بِهِ، بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ، مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ، حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍك، وَأكْثَر مِن غَيْرِ طَائِلٍ جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا التَبَسَ عَلَى غيْرِهِ فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى المُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواًرَثّاً مِنْ رَأْيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ، فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ في مِثْلِ نَسْجِ العَنْكَبُوتِ: لاَ يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ، إنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ، وَإِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ. جَاهِلٌ خَبَّاطُجَهلات، عَاشٍرَكَّابُ عَشَوَات لَمْ يَعَضَّ عَلَى العِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ، يُذرِي الرِّوَايَاتِ إذْراءَ الرِّيحِ الهَشِيمَ لاَ مَلِيٌ_ وَاللهِ _ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ، وَلاَ هُوَ أَهْلٌ لِما فُوّضَ إليه، لاَ يَحْسَبُ العِلْمَ في شيْءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ، وَلاَ يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ منه مَذْهَباً

لِغَيْرهِ، وَإِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِلِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ، وَتَعَجُّ مِنْهُ المَوَارِيثُ إِلَى اللهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً، وَيَمُوتُونَ ضُلاَّلاً، لَيْسَ فِيهمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُمِنَ الكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ، وَلاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقُبَيْعاً وَلاَ أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَلاَ عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ المَعْرُوفِ، وَلاَ أَعْرَفُ مِنَ المُنكَرِ!

(18)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذمّ اختلاف العلماء فيالفتيا (وفيه يذم أهل الرأي ويكل أمر الحكم في أمور الدين للقرآن) تَرِدُ عَلَى أحَدِهِمُ القَضِيَّةُ في حُكْمٍ مِنَ الاََْحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ القَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيها بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ القُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ إمامِهِم الَّذِي اسْتَقْضَاهُم فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً، وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ! وَكِتَابُهُمْ وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللهُ _ سُبْحَانَهُ _ بِالاِخْتلاَفِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ! أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ! أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَعَلَيْهِ أَنْ يَرْضِى؟ أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَنْ تَبْلِيغِهِ وَأَدَائِهِ؟ وَاللهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: وَفِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ، وَذَكَرَ أَنَّ الكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضاً، وَأَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فِيهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: . وَإِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَلاَتَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ.

(19)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه للاَشعث بن قيس وهو على منبر الكوفة يخطب فمضى في بعض كلامه شيء اعترضه الاَشعث، فقالَ: يا أميرالمؤمنين، هذه عليك لا لك، فخفض عَلَيْهِ السَّلامُ إليه بصره ثم قالَ: ومَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي؟ عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللهِ وَلَعْنَةُ اللاَّعِنِينَ! حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ! مُنَافِقٌ ابْنُ كُافِرٍ! وَاللهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الكُفْرُ مَرَّةً وَالاِسْلامُ أُخْرَى! فَمَا فَداكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُكَ وَلاَ حَسَبُكَ! وَإِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَسَاقَ إِلَيْهِمُ الحَتْفَ، لَحَرِيٌّ أَنْ يَمقُتَهُ الاََْقْرَبُ، وَلاَ يَأْمَنَهُ الاََْبْعَدُ! يريد عَلَيْهِ السَّلامُ : أنه أُسر في الكفر مرة وفي الاِِسلام مرة. وأما قوله: «دل على قومه السيف»، فأراد به: حديثاً كان للاَشعث مع خالد بن الوليد باليمامة،

غرّ فيه قومه ومكر بهم حتى أوقع بهم خالد، وكان قومه بعد ذلك يسمونه «عُرْفَ النار»، وهو اسم للغادر عندهم.

(20)

ومن خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها ينفر من الغفلة وينبه إلى الفرار لله) فَإِنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَوَهِلْتُمْ وَسَمِعْتُمْ وَأَطَعْتُمْ، وَلكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا عَايَنُوا، وَقَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الحِجَابُ! وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَأُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ، وَهُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ، وَبِحَقٍّ أَقَولُ لَكُمْ: لَقَدْ جَاهَرَتْكُمُ العِبَرُ وَزُجِرْتُمْ بِمَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ، وَمَا يُبَلِّغُ عَنِ اللهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِإِلاَّ البَشَرُ.

(21)

ومن خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: فإِنَّ الغَايَةَ أَمَامَكُمْ، وَإِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ (1) تَحْدُوكُمْ، (2) تَخَفَّفُوا (3) تَلْحَقوا، فَإنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ. قالَ السيد الشريف : أقول: إنّ هذا الكلام لو وزن بعد كلام الله سبحانه وكلام رسوله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بكل كلام لمال به راجحاً، وبرّز عليه سابقاً. فأما قوله عَلَيْهِ السَّلامُ: «تخففوا تلحقوا»، فما سمع كلام أقل منه مسموعاً ولا أكثر منه محصولاً، وما أبعد غورها من كلمة! وأنقع (4) نطفتها (5) من حكمة! وقد نبهنا في كتاب «الخصائص» على عظم قدرها وشرف جوهرها.

(22)

ومن خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (حين بلغه خبر الناكثين ببيعته) (وفيها يذم عملهم ويلزمهم دم عثمان ويتهدّدهم بالحرب) (ذم الناكثين) أَلاَ وإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ البِاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَاللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفاً (دم عثمان) وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إِلاَّ عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْأُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلاَمَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهمْ. (التهديد بالحرب) فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ، وَكَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ البَاطِلِ، وَنَاصَراً لِلْحَقِّ! وَمِنَ العَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَأَنْ أصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الهَبُولُية! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بِالحَرْبِ، وَلاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِيني.

(23)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وتشتمل على تهذيب الفقراء بالزهد وتأديب الاَغنياء بالشفقة) (تهذيب الفقراء) أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الاََْمْرَ يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَى الاََْرْضِ كَقَطر المَطَرِ إِلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، فإذا رَأَى أَحَدُكُمْ لاََِخِيهِ غَفِيرَةًفي أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلاَ تَكُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً، فَإِنَّ المَرْءَ المُسْلِمَ مَا لَمْ يَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ فَيَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُكِرَتْ، وَيُغْرَى بهَا لِئَامُ النَّاسِ، كانَ كَالفَالِجِ اليَاسِرِشة الَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ المَغْنَمَ، وَيُرْفَعُ عَنْهُ بهاالمَغْرَمُ. وَكَذْلِكَ المَرْءُ المُسْلِمُ البَرِيءُ مِنَ الخِيَانَةِ يَنْتَظِرُ مِنَ اللهِ إِحْدَى الحُسْنَيَيْنِ: إِمَّا دَاعِيَ اللهِ فَمَا عِنْدَ اللهِخَيْرٌ لَهُ، وَإِمَّا رِزْقَ اللهِ فَإِذَا هُوَ ذُوأَهْلٍ وَمَالٍ، وَمَعَهُ دِينُهُ وَحَسَبُهُ. إِنَّ المَالَ وَالبَنِينَ

حَرْثُ الدُّنْيَا، والعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الاَْخِرَةِ، وَقَدْ يَجْمَعُهُمَا اللهُ لاََِقْوَامٍ، فَاحْذَرُوا مِنَ اللهِمَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَاخْشَوْهُ خَشْيَةً لَيْسَتُ بَتَعْذِيرٍ وَاعْمَلُوا في غَيْرِ رِيَاءٍ وَلاَ سُمْعَةٍ؛ فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللهِ يَكِلْهُ اللهُثة إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ. نَسْأَلُ اللهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ، وَمُعَايَشَةَ السُّعَدَاءِ، وَمُرَافَقَةَ الاََْنْبِيَاءِ. (تأديب الاَغنياء) أَيُّهَا النّاسُ، إِنَّهُ لاَ يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ _ وَإِنْ كَانَ ذَا مَالٍ _ عَنْ عَشِيرَتِهِ، وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلسِنَتِهمْ، وَهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةًمِنْ وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِلة، وَأَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إنْ نَزَلَتْ بِهِ. وَلِسَانُ الصِّدْقِيَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ في النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ المَالِ: يُورِثُهُ غيرَهُ. منها: أَلاَ لاَيَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ القَرَابِةِ يَرَى بِهَا الخَصَاصَةَأنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لايَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَلاَ يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ وَمَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ، وَتُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ؛ وَمَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ المَوَدَّةَ. وما أحسن المعنى الذي أراده عَلَيْهِ السَّلامُ بقوله: «ومن يقبض يده عن عشيرته...» إلى تمام الكلام، فإن الممسك خيره عن عشيرته إنما يمسك نفع يد واحدة؛ فإذا احتاج إلى نصرتهم، واضطر إلى مرافدتهم قعدوا عن نصره، وتثاقلوا عن صوته، فمنع ترافد الاَيدي الكثيرة، وتناهض الاَقدام الجمة.

(24)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وهي كلمة جامعة له) (فيها تسويغ قتال المخالف، والدعوة إلى طاعة الله، والترقي فيها لضمان الفوز:) وَلَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ، وَخَابَطَ الغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَلاَ إِيهَانٍ فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ، وَفِرُّوا إِلَى اللهِ مِنَ اللهِ وَامْضُوا في الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ»لا، وَقُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْآجِلاً، إِنْ لَمْ تُمنَحُوهُعَاجِلاً.

(25)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: وقد تواترت عليه الاََخبارباستيلاءِ أصحاب معاوية على البلاد، وقدم عليه عاملاه على اليمن _ وهما عبيدالله بن العباس وسعيد بن نمران _ لمّا غلب عليها بُسْرُ بن أبي أَرْطَاة، فقام عَلَيْهِ السَّلامُ إلى المنبر ضجراً بتثاقل أَصحابه عن الجهاد، ومخالفتهم له في الرأْي، وقالَ: مَا هِيَ إِلاَّ الكُوفَةُ، أقْبِضُهَا وَأَبْسُطُهَا إنْ لَمْ تَكُوني إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِيرُكملا، فَقَبَّحَكِ اللهُ! وتمثّل: لَعَمْرُ أَبِيكَ الخَيْرِ يَا عَمْرُوإِنَّنيعَلَى وَضَرٍ_ مِنْ ذَا الاِِْنَاءِ _ قَلِيلِ ثم قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الَيمنَ وَإِنِّي وَاللهِ لاَََظُنُّ هؤُلاءِ القَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْبلا بِاجْتِماعِهمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَبِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ في الحَقِّ، وَطَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ في البَاطِلِ، وَبِأَدَائِهِمُ الاََْمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَخِيَانَتِكُمْ، وَبِصَلاَحِهمْ في بِلاَدِهِمْ وَفَسَادِكُمْ، فَلَو ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍهلا لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَمَلُّوني، وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُوني، فَأَبْدِلنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وأَبْدِلُهمْ بِي شَرَّاً مِنِّى، اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْكَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ، أَمَاوَاللهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِكُمْ أَلفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ. هُنَالِكَ، لَوْ دَعَوْتَ، أَتَاكَ مِنْهُمْفَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ الحَمِيم ثم نزل عَلَيْهِ السَّلامُ من المنبر. قلتُ أنا: والاَرمية جمع رَميٍّ وهو: السحاب، والحميم في هذا الموضع: وقت الصيف، وإنما خصّ الشاعر سحاب الصيف بالذكر لاَنه

أشد جفولاً، وَأسرع خُفوفاً، لاَنه لا ماء فيه، وإنما يكون السحاب ثقيل السير لامتلائه بالماء، وذلك لا يكون في الاَكثر إلا زمان الشتاء، وإنما أراد الشاعر وصفهم بالسرعة إذا دُعوا، والاِغاثة إذا استغيثوا، والدليل على ذلك قوله: «هنالك، لو دعوت، أتاك منهم...».

(26)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها يصف العرب قبل البعثة ثم يصف حاله قبلالبيعة له) (العرب قبل البعثه) إِنَّ اللهَ سُبحانَه بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَأَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ العَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ، وَفِي شَرِّ دَارٍ، مُنِيخُونَبَيْنَ حِجارَةٍ خُشْنٍ وَحَيَّاتٍ صُمٍّ تشْرَبُونَ الكَدِرَ، وَتَأْكُلُونَ الجَشِبَ وَتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ، وَتَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، الاََْصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ، وَالاَْثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ منها: فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَيْتُ عَلَى القَذَى، وَشَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَصَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الكَظَمِ0_،وَعَلىْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ العَلْقَمِ. ومنها: وَلَمْ يُبَايعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهِ عَلَى البَيْعَةِ ثَمَناً، فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ المبايِعِ، وخَزِيَتْ أَمَانَةُ المُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَأعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَعَلاَ سَنَاهَا وَاسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أحْزَمُ لِلنَّصْرِ.

(27)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وقد قالَها يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزوالاَنبار بجيش معاوية فلم ينهضوا، وفيها يذكر فضل الجهاد، ويستنهض الناس، ويذكر علمه بالحرب، ويلقي عليهم التبعة لعدم طاعته:) (فضل الجهاد) أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَهُوَ لِباسُ التَّقْوَى، وَدِرْعُ اللهِ الحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُالوَثِيقَةُ، فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُغ_ أَلبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ البَلاَءُ، وَدُيِّثَبِ الصَّغَارِ وَالقَمَاءَةِ وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالاِِْسْهَابِ وَأُدِيلَ الحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الجِهَادِ، وَسِيمَ الخَسْفَ_، وَمُنِعَ النَّصَفَ (استنهاض الناس) أَلاَ وَإِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هؤُلاَءِ القَوْمِ لَيْلاً وَنَهَاراً، وَسِرّاً وَإِعْلاَناً، وَقُلْتُ لَكُمُ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ في عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا، فَتَوَاكَلْتُمْوَتَخَاذَلتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الغَارَاتُ وَمُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الاََْوْطَانُ. وَهذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاََْنْبَارَ وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ البَكْرِيَّ، وَأَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَلَقَدْ بَلَغَنِي

أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى المَرْأَةِ المُسْلِمَةِ، وَالاَُْخْرَى المُعَاهَدَةِ فيَنْتَزِعُ حِجْلَهَاوَقُلْبَهَاوَقَلاَئِدَهَا، وَرِعَاثَهَا ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاسْتِرْجَاعِ وَالاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَلاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ، فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِن بَعْدِ هَذا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً. فَيَا عَجَباً! عَجَباً_ وَاللهِ _ يُمِيتُ القَلْبَ وَيَجْلِبُ الهَمَّ مِن اجْتَِماعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَتَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاًةك يُرمَى: يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَلاَ تُغِيرُونَ، وَتُغْزَوْنَ وَلاَ تَغْرُونَ، وَيُعْصَى اللهُوَتَرْضَوْن! فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِم فِي أَيَّامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ القَيْظِأَمْهِلْنَا يُسَبَّخُ عَنَّا الحَرُّ وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبَارَّةُ القُرِّظك، أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا البَرْدُ، كُلُّ هذا فِرَاراً مِنَ الحَرِّ وَالقُرِّ؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الحَرِّ وَالقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَاللهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ! (البرم بالناس) يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ! حُلُومُ الاََْطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبّاتِ الحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَلَمْ أَعْرِفْكمْ مَعْرِفَةً _ وَاللهِ _ جَرَّتْ نَدَماً، وَأَعقَبَتْسَدَماً قَاتَلَكُمُ اللهُ! لَقَدْ مَلاََْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَشَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً، وَجَرَّعْتُمُونِي نُغَبَالتَّهْمَامِأَنْفَاساً وَأَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالعِصْيَانِ وَالخذْلاَن، حَتَّى قَالَتْ قُريْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلْكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالحَرْبِ. للهِ أَبُوهُمْ! وَهَلْ أَحدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَأَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي؟! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَمَا بَلَغْتُ العِشْرِينَ، وها أناذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ!وَلكِنْ لا رَأْيَ لَمِنْ لاَ يُطَاعُ!

(28)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وهو فصل من الخطبة التي أولها: «الحمد لله غير مقنوط من رحمته» وفيه أحد عشر تنبيهاً:) أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ، وَآذَنَتْ بِوَدَاعٍ، وَإِنَّ الاَْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَأَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ أَلاَ وَإِنَّ اليَوْمَ المِضْمارَ وَغَداً السِّبَاقَ،

وَالسَّبَقَةُ _الجَنَّةُ،وَالغَايَةُ النَّارُ؛ أَفَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ أَلاَ وَإِنَّكُمْ في أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ في أَيَّامِ أَمَلهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ، وَلَمْ يَضرُرْهُ أَجَلُهُ؛ وَمَنْ قَصَّرَ في أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ خَسِرَ عَمَلَهُ، وَضَرَّهُ أَجَلُهُ، أَلاَ فَاعْمَلُوا فِي الرَّغْبَةِ كَمَا تَعْمَلُونَ فِي الرَّهْبَةِ أَلاَوَإِنِّي لَمْ أَرَ كَالجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا، وَلاَ كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا، أَلاَ وَإنَّهُ مَنْ لاَيَنْفَعُهُ الحقُّ يَضْرُرهُ البَاطِلُ، وَمَنْ لا يستقم بِهِ الهُدَى يَجُرُّ بِهِ الضَّلاَلُ إِلَى الرَّدَىْ، أَلاَ وَإِنَّكُمْ قَد أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَدُلِلْتُمْ عَلى الزَّادَ. وَإِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخافُ عَلَيْكُمُ: اتِّبَاعُ الهَوَى، وَطُولُ الاََْمَلِ، تَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحُوزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً. وأقول: إنّهُ لو كان كلامٌ يأخذ بالاَعناق إلى الزهد في الدنيا، ويضطر إلى عمل الآخرة لكان هذا الكلام، وكفى به قاطعاً لعلائق الآمال، وقادحاً زناد الاتعاظوالازدجار. ومِن أعجبه قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «ألا وَإنّ اليَوْمَ المِضْمارَ وَغَداً السِبَاقَ، وَالسّبَقَةُ الجَنّة وَالغَايَة النّار» فإن فيه _ مع فخامة اللفظ، وعظم قدر المعنى، وصادق التمثيل، وواقع التشبيه _ سرّاً عجيباً، ومعنى لطيفاً، وهو قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «والسَبَقَة الجَنّة، وَالغَايَة النّار»، فخالف بين اللفظين لاختلاف المعنيين، ولم يقل: «والسّبَقَة النّار» كما قالَ: «والسّبَقَة الجَنّة»، لاَن الاستباق إنما يكون إلى أمر محبوبٍ، وغرض مطلوبٍ، وهذه صفة الجنة، وليس هذا المعنى موجوداً في النار، نعوذ بالله منها! فلم يجز أن يقول: «والسّبَقَة النّار»، بل قالَ: «والغَايَة النّار»، لاَن الغاية قد ينتهي إليها من لا يسرّه الانتهاء إليها ومن يسرّه ذلك، فصَلح أن يعبّر بها عن الاَمرين معاً، فهي في هذا الموضع كالمصير والمآل، قالَ الله عزّوجلّ: ،

ولا يجوز في هذا الموضع أن يقالَ: سبْقتكم إلى النار، فتأمل ذلك، فباطنه عجيب، وغوره بعيد، وكذلك أكثر كلامه عَلَيْهِ السَّلامُ . وفي رواية أخرى: «والسُّبْقة» بضم السين، والسبّقة اسم عندهم لما يجعل للسابق إذا سبق من مال أوعَرَض، والمعنيان متقاربان، لاَن ذلك لا يكون جزاءً على فعل الاَمر المذموم، وإنما يكون جزاءً على فعل الاَمر المحمود.

(29)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاجّ بعد قصة الحكمين) (وفيها يستنهض أصحابه لما حدث في الاَطراف:) أَيُّهَا النَّاسُ، الُْمجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، الُمخْتَلِفَةُ أهْوَاؤُهُمْ كَلامُكُم يُوهِي الصُّمَّ الصِّلابَ وَفِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الاََْعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِي الَمجَالِسِ: كَيْتَ وَكَيْتَ…ِ، فَإذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِيدِي حَيَادِ!مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ، وَلاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ، أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ دِفَاعَ ذِي الدَّيْنِ المَطُولِ لاَ يَمنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ! وَلاَ يُدْرَكُالْحَقُّ إِلاَ بِالْجِدِّ! أَيَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِكُمْ تَمْنَعُونَ، وَمَعَ أَىي إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ؟ المَغْرُورُ وَاللهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَمْنْ فَازَبِكُمْ فَازَ بَالسَّهْمِ الاََْخْيَبِ وَمَنْ رَمَى بِكُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَنَاصِلٍ أَصْبَحْتُ وَاللهِ لا أُصَدِّقُ قَوْلَكُمْ، وَلاَ أَطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ، وَلاَ أُوعِدُ العَدُوَّبِكُم. مَا بَالُكُم؟ مَا دَوَاؤُكُمْ؟ مَا طِبُّكُمْ؟ القَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُكُمْ، أَقَوْلاً بَغَيْرِ عِلْمٍ! وَغَفْلَةً مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ! وَطَمَعاً في غَيْرِ حَقٍّ؟!

(30)

ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: في معنى قتل عثمان لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلاً، أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَكُنْتُ نَاصِراً، غَيْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ، وَمَنْ خَذَلَهُ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي. وَأَنَا جَامِعٌ لَكُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الاََْثَرَةَ وَجَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الجَزَعَ وَللهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ في المُسْتَأْثِرِ وَالجَازعِ.

(31)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا أنفذ عبدالله بن العباس؛ إلى الزبير قبل وقوع الحرب يوم الجمل ليستفيئه إلى طاعته قالَ له عَلَيْهِ السَّلامُ : لاتَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ يَرْكَبُ الصَّعْبَئِ وَيَقُولُ: هُوَ الذَّلُولُ، وَلكِنِ القَ الزُّبَيْرَ، فَإِنَّهُ أَليَنُ عَرِيكَةً فَقُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ ابْنُ خَالِكَ: عَرَفْتَني بَالحِجَازِ وَأَنْكَرْتَنِي بِالعِرَاقِ، فَمَا عَدَا مِمَّابَدَا وهو عَلَيْهِ السَّلامُ أوّل من سمعت منه هذه الكلمة، أعني: «فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا».

(32)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها يصف زمانه بالجور، ويقسم الناس فيه خمسة أصناف، ثم يزهد في الدنيا:) (معنى جور الزمان) أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا في دَهْرٍ عَنُودٍ وَزَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الُمحْسِنُ مُسِيئاً، وَيَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً، لاَ نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا، وَلاَ نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا، وَلاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَةًحَتَّى تَحُلَّ بِنَا. (أصناف المسيئين) فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ: مِنْهُمْ مَنْ لاَ يَمْنَعُهُ الفَسَادَ في الاََْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَكَلاَلَةُ حَدِّهِ وَنَضِيضُ وَفْرِهِ وَمِنْهُمُ المُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَالمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالُمجْلِبُ بِخَيْلِهِوَرَجِلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَأَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَرٍيَفْرَعُهُ وَلَبِئْسَ المَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً، وَمِمَّا لَكَ عِنْدَاللهِ عِوَضاً! وَمِنْهُمْ مَنْ يَطلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الاَْخِرَةِ، وَلاَ يَطْلُبُ الاَْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا، قَدْ طَامَنًَّى مِنْ شَخْصِهِ، وَقَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَشَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَزَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاََْمَانَةِ، وَاتَّخَذَ سِتْرَ اللهِ ذَرِيعَةً إِلَى المَعْصِيَةِ. وَمِنْهُمْ مَنْ أقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ المُلْكِ ضُؤولَةُ نَفْسِهِ وَانقِطاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرَتْهُ الحالُ عَلَى حَالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ القَنَاعَةِ، وَتَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَلَيْسَ مِنْ ذلِكَ في مَرَاحٍوَلاَ مَغْدىً (الراغبون في الله) وَبَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْ_مَحْشَرِ، فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ وَخَائِفٍ مَقْمُوعٍ

وَسَاكِتٍ مَكْعُومٍ وَدَاعٍ مُخْلِصٍ، وَثَكْلاَنَ مُوجَعٍ، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ وَشَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ في بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا، وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا. (التزهيد في الدنيا) فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا أَصْغَرَ في أَعْيُنِكُمْ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَاتّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ؛ وَارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ. وهذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له بها إلى معاوية، وهي من كلام أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ الذي لا يشك فيه، وأين الذهب من الرّغام والعذب من الاَجاج! وقد دلّ على ذلك الدليل الخِرِّيِت و نقده الناقد البصير عمروبن بحرٍ الجاحظ؛ فإنه ذكر هذه الخطبة في كتابه «البيان والتبيين» وذكر من نسبها إلى معاوية، ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها، جملته أنه قالَ: وهذا الكلام بكلام علي عَلَيْهِ السَّلامُ أشبه، وبمذهبه في تصنيف الناس وفي الاِخبار عماهم عليه من القهر والاِذلال ومن التقية والخوف أليق. قالَ: ومتى وجدنا معاوية في حال من الاَحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد، ومذاهب العُبّاد!

(33)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: عند خروجه لقتال أهل البصرة (وفيها حكمة مبعث الرسل، ثمّ يذكر فضله ويذم الخارجين) قالَ عبدالله بن عباس ؛: دخلت على أَميرالمؤمنين صلوات الله عليه بذي قار وهو يخصِف نعله فقالَ لي: ما قيمة هذا النعل؟ فقلت: لا قيمةَ لها! قالَ: والله لَهِيَ أَحَبُّ إِليَّ من إِمرتكم، إِلاّ أَن أُقيم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً، ثمّ خرج عَلَيْهِ السَّلامُ فخطب الناس فقالَ: (حكمة بعثة النبي) إنَّ اللهَ سُبحانَه بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَلاَ يَدَّعِي نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى

بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَبَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَاطْمَأَنَّتْ صِفَاتُهُمْ. (فضل عليّ) أَمَا وَاللهِ إنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَاحَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا مَا عَجَزْتُ،وَلاَ جَبُنْتُ، وَإِنَّ مَسِيرِي هذَا لِمثْلِهَا، فَلاَََنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْجَنْبِهِ. (توبيخ الخارجين عليه) مَالي وَلِقُرَيْشٍ! وَاللهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ، وَلاََُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ، وَإِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالاََْمْسِ، كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ!

(34)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في استنفار الناس إلى الشام (بعد فراغه من أمر الخوارج) (وفيها يتأفف بالناس، وينصح لهم بطريق السداد:) أُفٍّ لَكُمْ ! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ! أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَْخِرَةِ عِوَضاً؟ وَبِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً؟ إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ، كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ وَمِنَ الذُّهُولِ في سَكْرَةٍ، يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوَارِي فَتَعْمَهُونَ فَكَأَنَّ قُلُوبَكُمْ مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لاَ تَعْقِلُونَ. مَا أَنْتُمْ لي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيَالي وَمَاأَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ وَلاَزَوَافِرُ عِزٍّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ. مَا أَنْتُمْ إِلاَّ كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا، فَكُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِن آخَرَ، لَبِئْسَ _ لَعَمْرُ اللهِ _ سُعْرُنَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ! تُكَادُونَ وَلاَ تَكِيدُونَ، وَتُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ فَلاَ تَمْتَعِضُونَ لاَ يُنَامُ عَنْكُمْ وَأَنْتُمْ في غَفْلَةٍ سَاهُونَ، غُلِبَ وَاللهِ الْمُتَخَاذِلُونَ! وَأيْمُ اللهِ إِنِّي لاَََظُنُّ بِكُمْ أنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَي)، وَاسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ وَاللهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَيَهْشِمُ عَظْمَهُ، وَيَفْرِي) جِلْدَهُ، لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ، ضَعِيفٌ ماضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ، فَأَمَّا أَنَا فَوَاللهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَتَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الاََْقْدَامُ، وَيَفْعَلُ اللهُ بَعْدَ ذلِكَ مَا يَشَاءُ. (طريق السداد) أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ: فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ، وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا

تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيْما تَعْلَمُوا. وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ: فَالوَفَاءُ بِالبَيْعَةِ، وَالنَّصِيحَةُ في الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالاِِْجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ.

(35)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: بعد التحكيم (وما بلغه من أمر الحكمين) (وفيها حمد الله على بلائه، ثمّ بيان سبب البلوى:) (الحمد على البلاء) الْحَمْدُ للهِ وَإنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَالْحَدَثِ الْجَلِيلِ، وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاّ اللهُ، لَيْسَ مَعَهُ إِلهٌ غَيْرُهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ صلى الله عليه وآله . (سبب البلوى) أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الُْمجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ، وَتُعْقِبُ النَّدَامَةَ، وَقَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ في هذِهِ الْحُكُومَةِ أَمْرِي، وَنَخَلْتُ لَكُمْ مَخزُونَ رَأْيِي لَوْ كَانَ يُطَاعُ لِقَصِيرٍأَمْرٌ ! فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الُْمخَالِفِينَ الْجُفَاةِ، وَالمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ، حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ، وَضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ، فَكُنْتُ وَإِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ أَمَرْتُكُمُ أَمْري بِمُنْعَرَجِ اللِّوَى فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلاَّ ضُحَى الْغَدِ

(36)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في تخويف أَهل النهروان فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهَرِ، وَبِأَهْضَامِ هذَاالْغَائِطِ عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَلاَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ، قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَاحْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ وَقَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ المخالفين، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَىْ هَوَاكُمْ، وَأَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِّ، سُفَهَاءُ الاََْحْلاَمِ وَلَمْ آتِ _ لاَ أَبَا لَكُمْ _ بُجْراً وَلاَ أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرّاً.

(37)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ يجري مجرى الخطبة (وفيه يذكر فضائله عَلَيْهِ السَّلامُ قالَه بعد وقعة النهروان) فَق ُمْتُ بِالاََْمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَتَطَلَّعْتُ حِينَ تَعْتَعُوا وَمَضَيْتُ بِنُورِ اللهِ حِينَ وَقَفُوا، وَكُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَأَعْلاَهُمْ فَوْتاً فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَاسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ، وَلاَ تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ. لَمْ يَكُنْ لاََِحَدٍ فيَّ مَهْمَزٌ، وَلاَ لِقَائِلٍ فيَّ مَغْمَزٌ الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مَنْهُ، رَضِينَا عَنِ اللهِ قَضَاءَهُ، وَسَلَّمْنَا له أَمْرَهُ. أَتَرَاني أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ؟ وَاللهِ لاَََنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلاَ أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ في أَمْرِي، فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي، وَإِذَا الميِثَاقُ في عُنُقِي لِغَيْرِي.

(38)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها علة تسمية الشبهة شبهة، ثم بيان حال الناس فيها) وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاََِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَدَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ الضَّلالُ، وَدَلِيلُهُمُ الْعَمْى، فَمَا يَنْجُو مِنَ المَوْتِ مَنْ خَافَهُ، وَلا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّهُ.

(39)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر) (وفيها يبدي عذره، ويستنهض الناس لنصرته) مُنِيتُّ بِمَنْ لاَ يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ وَلا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتَ لاَ أَبَا لَكُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ؟ أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ، وَلاَ حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ! أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً وَأُنادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً فَلاَ تَسْمَعُونَ لي قَوْلاً، وَلاَ تُطِيعُون لِي أَمْراً، حَتَّى تَكَشَّفَ الاَُْمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَساءَةِ، فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ، وَلاَ يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ، دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الاََْسَرِّة، وَتَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ الْنِّضْوِ الاََْدْبَرِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ ضَعِيفٌ (كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ). قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «مُتَذَائِبٌ» أي: مضطرب، من قولهم: تذاءبت الريح أي: اضطرب هبوبها، ومنه سمّي الذئب، لاضطراب مشيته.

(40)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في الخوارج لما سمع عَلَيْهِ السَّلامُ قولهم: «لا حكم إلاّ لله» قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ! نَعَمْ إِنَّهُ لا حُكْمَ إِلاَّ للهِ، ولكِنَّ هؤُلاَءِ يَقُولُونَ: لاَ إِمْرَةَ، فَإِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَيَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ، وَيُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الاََْجَلَ، وَيُجْمَعُ بِهِ الْفَيءُ، وَيُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَيُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ، وَيُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ. وفي رواية أُخرى أنّه عَلَيْهِ السَّلامُ لمّا سمع تحكيمهم قالَ: حُكْمَ اللهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ. وقالَ: أَمَّا الاِِْمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فيها التَّقِيُّ، وَأَمَّا الاِِْمْرَةُ الْفَاجرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ، إلى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَتُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ.

(41)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها ينهى عن الغدر ويحذر منه) إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ، وَلاَ أَعْلَمُ جُنَّةً أوْقَى مِنْهُ وَمَا يَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ كَيْفَ الْمَرْجِعُ، وَلَقَدْ أَصْبَحْنا في زَمَانٍ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً وَنَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلى حُسْنِ الْحِيلَةِ، مَا لَهُمْ! قَاتَلَهُمُ اللهُ! قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَدُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَيَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لاَ حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدِّينِ

(42)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (وفيها يحذر من اتباع الهوى وطول الاَمل في الدنيا) أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى، وَطُولُ الاََْمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الاََْمَلِ فَيُنْسِي الاَْخِرَةَ. أَلاَ وَإنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌكَصُبَابَةِ الاِْنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلاَ وَإِنَّ الاَْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَلِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الاَْخِرَةِ، وَلاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا، فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بأُمِّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلاَ حِسَابَ، وَغَداً حِسَابٌ وَلاَ عَمَلَ قالَ الشريف: أقول: الحذاء, السريعة, و من الناس من يرويه ( جذّاء ) .

(43)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد أشار عليه أصحابه بالاستعداد لحرب أهل الشام بعد إرساله جرير بن عبدالله البجلي إلى معاوية: إِنَّ اسْتَعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَجِرِيرٌ عِنْدَهُمْ، إِغْلاَقٌ لِلشَّامِ، وَصَرْفٌ لاََِهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرادُوهُ، وَلكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لاَ يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلاَّ مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً، وَالرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الاََْنَاةِ فَأَرْوِدُوا وَلاَ أَكْرَهُ لَكُمُ الاِْعْدَادَ وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذَا الاََْمْرِ وَعَيْنَهُ وَقَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَبَطنَهُ، فَلَمْ أَرَلِي إِلاَّ الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ. إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى الاَُْمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً، وَأَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالاً)، فَقَالُوا، ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّروا.

(44)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا هرب مَصْقَلة بنُ هُبيرة الشيباني إلى معاوية، وكان قد ابتاع سَبْيَ بني ناجية من عامل أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ وأعتقهم، فلمّا طالبه عَلَيْهِ السَّلامُ بالمال خاس به وهرب إلى الشام، فقالَ: قَبَّحَ اللهُ مَصْقَلَةَ! فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ، وَفَرَّ فِرَارَ الْعَبِيدِ! فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْكَتَهُ، وَلاَ صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ وَلَو أَقَامَ لاَََخَذْنَا مَيْسُورَهُ وَانْتَظَرْنا بِمَالِهِ وُفُورَهُ

(45)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وهو بعض خطبة طويلة خطبها يوم الفطر) (وفيها يحمد الله ويذم الدنيا:) (حمد الله) الْحَمْدُ للهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ، وَلاَ مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ، وَلاَ مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ، وَلاَ مُسْتَنْكَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ، الَّذِي لاَ تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَلاَ تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ. ( وَالدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ وَلاََِهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاَءُ وَهِيَ حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، قَدْ عُجِّلَتْ لِلطَّالِبِ، وَالْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ، وَلاَ تَسْأَلُوا فِيها فَوْقَ الْكَفَافِ وَلاَ تَطْلُبُوا مِنْهَا أكْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ

(46)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : عند عزمه على المسير إِلى الشام (وهو دعاء دعا به ربَّه عند وضع رجله في الركاب:) اللَّهُمَّ إِنَّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ المُنْقَلَبِ وَسُوءِ المَنظَرِ فِي الاََْهْلِ وَالمَالِ والْوَلَدِ. اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ في السَّفَرِ، وَأَنْتَ الْخلِيفَةُ فِي الاََْهْلِ، وَلاَ يَجْمَعُهُما غَيْرُكَ، لاََِنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لاَ يَكُونُ مُسْتَصْحَباً، وَالمُسْتَصْحَبُ لاَ يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً. وابتداء هذا الكلام مرويّ عن رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وقد قفّاه عَلَيْهِ السَّلامُ بأبلغ كلام وتمّمه بأحسن تمام؛ من قوله: «ولا يجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ» إلى آخر الفصل.

(47)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذكر الكوفة كَأَنَّي بِكِ يَاكُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الاََْدَيمِ الْعُكَاظِيِّ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَتُرْكَبِينَ بِالزَّلاَزِلِ، وَإِنَّي لاَََعْلَمُ أَنَّهُ مَاأَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءاً إِلاَّ ابْتَلاَهُ اللهُ بِشَاغِلٍ، وَرَمَاهُ بِقَاتِلٍ!

(48)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: عند المسير إلى الشام (قيل: إنه خطب بها وهو بالنخيلة خارجاً من الكوفة إلى صفين:) الْحَمْدُ للهِ كُلَّمَا وَقَبَ لَيْلٌ وَغَسَقَ وَالْحَمْدُ للهِ كُلَّمَا لاَحَ نَجْمٌ وَخَفَقَ والْحَمْدُ للهِ غَيْرَ مَفْقُودِ الاِِْنْعَام، وَلاَ مُكَافَاََ الاِِْفْضَالِ. أَمّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِي وَأَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هذَا المِلْطَاطِ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرِي، وَقَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَقْطَعَ هذِهِ الْنُّطْفَةَ إِلَى شِرْذِمَةٍ مِنْكُمْ، مُوَطِّنِينَ أَكْنَافَ دَجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَكُمْ إِلَى عَدُوِّكُمْ، وَأَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِالْقُوَّةِ لَكُمْ. يعني عَلَيْهِ السَّلامُ بالملطاط ها هنا: السّمْتَ الذي أمرهم بلزومه، وهو شاطىء الفرات، ويقالَ ذلك أيضاً لشاطىء البحر، وأصله ما استوى من الاَرض. ويعني بالنطفة: ماء الفرات، وهو من غريب العبارات وعجيبها.

(49)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها جملة من صفات الربوبية والعلم الالهي) الْحَمْدُ للهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيَّاتِ الاَُْمُورِ، وَدَلَّتْ عَلَيْهِ أَعْلاَمُ الظُّهُورِ، وَامْتَنَعَ عَلَى عَيْنِ الْبَصِيرِ؛ فَلاَ عَيْنُ مَنْ لَمْ يَرَهُ تُنْكِرُهُ، وَلاَ قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ يُبْصِرُهُ، سَبَقَ فِي الْعُلُوِّ فَلاَ شَيءَ أَعْلَى مِنْهُ، وَقَرُبَ فِي الدُّنُوِّ فَلاَ شَيْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ، فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ بِاعَدَهُ عَنْ شَيْءٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَلاَ قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ في المَكَانِ بِهِ، لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ، ولَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفِتِهِ، فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلاَمُ الْوُجُودِ، عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِي الْجُحُودِ، تَعَالَى اللهُ عَمَّا يَقولُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ وَالْجَاحِدُونَ لَهُ عُلوّاً كَبِيراً!

(50)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها بيان لما يخرب العالم به من الفتن وبيان هذه الفتن) إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتابُ اللهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالاً، عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ، فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَلَوْ أَنَّ الْحقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ البَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ؛ وَلكِن يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى.

(51)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا غلب أصحاب معاوية أصحابه على شريعةالفرات بصفين ومنعوهم الماء قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ، أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ، فَالمَوْتُ في حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَالْحَيَاةُ في مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. أَلاَ وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَعَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ.

(52)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: قد تقدّم مختارها برواية ونذكرها هاهنا برواية أخرى لتغاير الروايتين (التزهيد في الدنيا) أَلاَ وَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ، وَآذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ، وَتَنَكَّرَ مَعْرُوفُها وَأَدْبَرَتْ حَذَّاءَ، فَهِيَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا، وَتَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا، وَقَدْ أَمَرَّ مِنْها مَا كَانَ حُلْواً، وَكَدِرَمِنْهَا ما كَانَ صَفْواً، فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الاِِْدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْاً، فَأَزْمِعُواعِبَادَ اللهِ الرَّحِيلَ عَنْ هذِهِ الدَّارِ المَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوالُ، وَلاَ يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الاََْمَلُ، وَلاَ يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ الاََْمَدُ. (ثواب الزهاد) فَوَاللهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنِينَ الْوُلَّهِ الْعِجَالِ وَدَعَوْتُمْ بِهَدِيلِ الْحَمَامِ وَجَأَرْتُمْ جُؤَارَ) مُتَبَتِّلِ الرُّهْبَانِ، وَخَرَجْتُمْ إِلَى اللهِ مِنَ الاََْمْوَالِ وَالاََْوْلاَدِ، الِْتمَاسَ الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ فِي ارْتِفَاعِ دَرَجَةٍ عِنْدَهُ، أوغُفْرَانِ سِيِّئَةٍ أَحْصَتْهَا كُتُبُهُ، وَحَفِظَتْهَا رُسُلُهُ، لَكَانَ قَلِيلاً فَيَما أَرْجُو لَكُم مِنْ ثَوَابِهِ، وَأَخَافُ عَلَيْكُمْ مِنْ عِقَابِهِ. (نعم الله) وَتَاللهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلوبُكُمُ انْمِيَاثاً وَسَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ وَرَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً، ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِي الدُّنْيَا، مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ (عَنْكُمْ) وَلَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ، وَهُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلاِِْيمَانِ.

(53)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: ومنها: في ذكر يوم النحر وصفة الاَضحية وَمِنْ تَمَامِ الاَُْضحِيَةِ اسْتِشْرَافُ أُذُنِهَا وَسَلاَمَةُ عَيْنِهَا، فَإِذَا سَلِمَتِ الاَُْذُنُ وَالْعَيْنُ سَلِمَتِ الاَُْضْحِيِةُ وَتَمَّتْ، وَلَوْ كَانَتْ عَضْبَاءَ الْقَرْنِ تَجُرُّ رِجْلَهَا إِلَى المَنْسَكِ قالَ السيد الشريف: والمنسك ها هنا المذبح.

(54)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيه يصف أصحابه بصفين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام:) فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الاِِْبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانِيهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِليَّ، أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ، وَقَدْ قلَّبْتُ هذَا الاََْمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ وَقَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ، فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعْني إِلاَّ قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وآله ، فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ، وَمَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الاَْخِرَةِ.

(55)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد استبطأ أصحابه إذنه لهم في القتال بصفين أمَّا قَوْلُكُمْ: أَكُلَّ ذلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى المَوْتِ أَوْ خَرَجَ المَوْتُ إِلَيَّ. وَأَمَّا قَوْلُكُمْ: شَكّاً في أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِي ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا

(56)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يصف أصحاب رسولالله) (وذلك يوم صفين حين أمر الناس بالصلح) وَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إلاَّ إِيمَاناً وَتَسْلِيماً، وَمُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ وَصَبْراً عَلى مَضَضِ الاَْلَمِ ، وَجِدّاً عَلى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالاَْخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَا لَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَأَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِِْسْلاَمُ مُلْقِياً جِرَانَهُ. .وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ، وَلَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَلاَ اخْضَرَّ لِلاِِيمَانِ عُودٌ، وَأَيْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً، وَلَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً!

(57)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ :لاَصحابه أما إنِّهُ سِيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ، وَيَطْلُبُ مَا لاَ يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَلَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلاَ وَإِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَالْبَرَاءَةِ مِنِّي؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي، فَإِنَّهُ لي زَكَاةٌ،وَلَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَأَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّأُوا مِنِّي، فَإِنِّي وَلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَسَبَقْتُ إِلَى الاِِْيمَانِ وَالْهِجْرَةِ.

(58)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : كلّم به الخوارج (حين اعتزلوا الحكومة وتنادوا: أن لا حكم إلاّ لله) أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ وَلاَ بَقِيَ مِنْكُمْ آبرٌ، أَبَعْدَ إِيمَاني بِاللهِ وَجِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْرِ! لَقَدْ(ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ)! فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَارْجِعُوا عَلَى أَثَرِ الاََْعْقَابِ أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلاًّ شَامِلاً، وَسَيْفاً قَاطِعاً، وَأَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمونَ فِيكُمْ سُنَّةً. قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «ولا بقي منك آبر» يُروى على ثلاثة أوجه: أحدها أن يكون كما ذكرناه، بالراء، من قولهم: رجلٌ آبِرٌ: للذي يأبر النخل، أي: يصلحه. ويروى: «آثِرٌ»، يُراد به: الذي يأثر الحديث، أي: يحكيه ويرويه، وهو أصح الوجوه عندي، كأنه عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: لا بقي منكم مُخبر! ويروى: «آبِز» _ بالزاي معجمة _ وهو: الواثب، والهالك أيضاً يقالَ له: آبزٌ.

(59)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا عزم على حرب الخوارج وقيل له: إن القوم قد عبروا جسر النهروان مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَلاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ. يعني بالنطفة: ماء النهر، وهي أفصح كناية كناية عن الماء وإن كان كثيراً جماً، وقد أشرنا إلى ذلك فيما تقدم عند مضيّ ما أشبهه.

(60)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا قتل الخوارج فقيل له: يا أميرالمؤمنين، هلك القوم بأجمعهم، فقالَ: كَلاَّ وَالله، إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَقَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِينَ.

(61)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فيهم لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ. يعني: معاوية وأصحابه.

(62)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا خُوِّف من الغيلة وَإِنَّ عَلَيَّ مِنَ اللهِ جُنَّةًحَصِينةً، فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنِّي وَأَسْلَمَتْنِي؛ فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ السَّهْمُ وَلاَ يَبْرَأُ الْكَلْمُ

(63)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحذر من فتنة الدنيا) أَلاَ وإنَّ الدُّنْيَا دَارٌ لاَ يُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِيهَا، وَلاَ يُنْجَى بِشَيْءٍ كَانَ لَهَا، ابْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً، فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَحُوسِبُوا عَلَيْهِ، وَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَأَقَامُوا فِيهِ؛ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَيْءِ الظِّلِّ، بِيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ وَزَائِداً حَتَّى نَقَصَ.

(64)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في المبادرة إلى صالح الاَعمال) وَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ، وَبَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ وَابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ، وَتَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ وَكُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهمْ فَانْتَبَهُوا، وَعَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا؛ فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدىً وَمَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَبَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاَّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَإِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَتَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ، وَإِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، لَحَرِيٌّ بِسُرْعَةِ الاََْوْبَةِ وَإِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالفَوْزِ أَوالشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لاََِفْضَلِ الْعُدَّةِ، فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً. فَاتَّقَىْ عَبْدٌ رَبِّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ، قَدَّمَ تَوْبَتَهُ، غَلَبَ شَهْوَتَهُ، فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ، وَأَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ، والشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِه، يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا، وَيُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا حتّى تَهْجُم مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا. فَيَالَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً، وَأَنْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ! نَسْأَلُ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَإِيَّاكُمْ مِمِّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نَعْمَةٌ وَلاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ، وَلاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَلاَ كَآبَةٌ.

(65)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها مباحث لطيفة من العلم الاِلهي) (الْحَمْدُ للهِ) الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حالاً، فَيَكُونَ أَوَّلاً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ آخِراً، وَيَكُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ بَاطِناً. كُلُّ مُسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ، وَكُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ، وَكُلُّ قَوِيٍ غَيْرَهُ ضَعِيفٌ، وَكُلُّ مَالِكٍ غَيْرَهُ مَمْلُوكٌ، وَكُلُّ عَالِمٍ غَيْرَهُ مُتَعَلِّمٌ، وَكُلُّ قَادِرٍ غَيْرَهُ يَقْدِرُ وَيَعْجَزُ، وَكُلُّ سَمِيعٍ غَيْرَهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الاََْصْوَاتِ، ويُصِمُّهُ كَبِيرُهَا، وَيَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا، وَكُلُّ بَصِيرٍ غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ

خَفِيِّ الاََْلْوَانِ وَلَطِيفِ الاََْجْسَامِ، وَكُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرَهُ غَيْرُ بَاطِنٍ، وَكُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِرٍ. لَمْ يَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ، وَلاَ تَخْوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ، وَلاَ اسْتِعَانَةٍ عَلَى نِدٍّ مُثَاوِرٍ وَلاَ شَرِيكٍ مُكَاثِرٍ وَلاَ ضِدٍّ مُنَافِرٍ وَلكِنْ خَلاَئِقُ مَرْبُوبُونَ وَعِبَادٌ دَاخِرُونَ لَمْ يَحْلُلْ فِي الاََْشْيَاءِ فَيُقَالَ: هُوَ فيها كَائِنٌ، وَلَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ: هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ لَمْ يَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ، وَلاَ تَدْبِيرُ مَا ذَرَأَ وَلاَ وَقَفَ بِهِ عَجْرٌ عَمَّا خَلَقَ،وَلاَ وَلَجَتْ عَلَيْهِ شُبْهُةٌ فِيَما قَضَى وَقَدَّرَ، بَلْ قَضَاءٌ مُتْقَنٌ، وَعِلْمٌ مُحْكَمٌ، وَأَمْرٌ مُبْرَمٌ المَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ، المرَهُوبُ مَعَ النِّعَمِ!

(66)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في تعليم الحرب والمقاتلة) في بعض أيام صفين مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ وَتَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلْسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَكْمِلُوا اللاََّْمَةَ ،وَقَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا، وَالْحَظُوا الْخَزْرَ وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ وَنَافِحُوا بِالظُّبَا وَصِلُوا السُّيُوفَ بَالْخُطَا وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللهِ، وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله ، فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الاََْعْقَابِ وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ، وَطِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً وَعَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاََْعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ فإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَأَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً؛ فَصَمْداً صَمْداً!حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ(وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ) .

(67)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في معنى الاَنصار قالَوا: لمّا انتهت إلى أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ أنباء السقيفة بعد وفاة رسولالله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : ما قالَت الاَنصار؟ قالَوا: قالَت: منا أمير ومنكم أمير. قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : فَهَلاَّ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ: بِأَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وآله وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهمْ، وَيُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ؟ قالَوا: وما في هذا من الحجّة عليهم؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَوْ كَانَتِ الامارة فِيهمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ. ثم قالَ: فَمَاذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ؟ قالَوا: احتجت بأَنها شجرة الرسول صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ . قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَأَضَاعُوا الَّثمَرَةَ.

(68)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا قلد محمّد بن أبي بكر مصر فملكت عليه وقتل وَقَدْ أَرَدْتُ تَوْلِيَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ، وَلَوْ وَلَّيْتُهُ إِيَّاهَا لَما خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَةَة، وَلاَ أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ، بَلاَ ذَمٍّ لُِمحَمَّدِ بْنِ أَبي بَكْرٍ، فَلَقَدْ كَانَ إِلَيَّ حَبِيباً، وَكَانَ لي رَبِيباً.

(69)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذمّ أصحابه كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَالثِّيَابُ الْمتَدَاعِيَةُ!كُلَّما حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ، كُلَّما أَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ، وَانْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ في جُحْرِهَا، وَالضَّبُعِ فِي وِجَارِهَا الذَّلِيلُ وَاللهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ! وَمَنْ رُمِيَ بِكُمْ فَقَدْ رُمِيَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ إِنَّكُمْ _ وَاللهِ _ لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ قَليِلٌ تَحْتَ الرَّايَاتِ، وَإِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ، وَيُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَلكِنِّي واللهِ لاَ أَرى إِصْلاَحَكُمْ بَإِفْسَادِ نَفْسِي. أَضْرَعَ اللهُ خُدُودَكُمْ وَأَتْعَسَ جُدُودَكُمْ لاَ تَعْرِفُونَ الْحَقَّ كمَعْرِفَتِكُمُ الْبَاطِلَ،وَلاَ تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ كَإِبطَالِكُمُ الْحَقَّ!

(70)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في سُحرة اليوم الذي ضرب فيه مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَأَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَا رَسُولَ اللهِ، مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الاََْوَدِ وَاللَّدَدِ؟ فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِمْ»، فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِي اللهُ بِهمْ خَيْراً لي مِنْهُمْ، وَأَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي. يعني عَلَيْهِ السَّلامُ بالاَود: الاعوجاج، وباللدد: الخصام. وهذا من أفصح الكلام.

(71)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في ذم أَهل العراق (وفيها يوبّخهم على ترك القتال، والنصر يكاد يتمّ، ثم تكذيبهم له) أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ، فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَالْمَرْأَةِ الْحَامِلِ، حَمَلَتْ فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ، وَمَاتَ قَيِّمُهَا وَطَالَ تَأَيُّمُهَا وَوَرِثَهَا أَبْعَدُهَا. أَمَا وَاللهِ مَا أَتَيْتُكُمُ اخْتِيَاراً، وَلكِنْ جَئْتُ إِلَيْكُمْ سَوْقاً، وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: (عَليٌّ) يَكْذِبُ، قَاتَلَكُمُ اللهُ! فَعَلَى مَنْ أَكْذِبُ؟ أَعَلَى اللهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ! أَمْ عَلَى نَبِيِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! كَلاَّ وَاللهِ، ولكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَلَمْ تَكُونُوا مِنْ أَهْلِهَا، وَيْلُ امِّهِ كَيْلاً بِغَيْرِ ثَمَنٍ! لَوْ كَانَ لَهُ وِعَاءٌ(وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ).

(72)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: علّم فيها الناس الصلاة على رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ (وفيها بيان صفات الله سبحانه وصفة النبي والدعاء له) (صفات الله) اللَّهُمَّ دَاحَيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَدَاعِمَ الْمَسْمُوكَاتِ وَجَابِلَ الْقُلُوبَِ لَى فِطْرَتِهَاًّث: شَقِيِّهَا وَسَعِيدِهَا. (صفة النبي) اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ، وَنَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ، عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، الْخَاتمِ لِمَا سَبَقَ وَالْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ، وَالدَّافِعِ جَيْشَاتِ الاََْباطِيلِ وَالدَّامِغِ صَوْلاَتِ الاََْضَالِيلِ كَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بِأَمْرِكَ، مُسْتَوْفِزاً فِي مَرْضَاتِكَ، غَيْرَ نَاكِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَلاَ وَاهٍ فِي عَزْمِ، وَاعِياً لِوَحْيِكَ حَافِظاً لِعَهْدَكَ، مَاضِياً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِكَ؛ حَتَّى أَوْرَى قَبَسَ الْقَابِسِ وَأَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ وَهُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ، وَأَقَامَ مُوضِحاتِ الاََْعْلاَمِ وَنَيِّرَاتِ الاََْحْكَامِ، فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَخَازِنُ عِلْمِكَ الَْمخْزُونِ وَشَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ، وَبَعِيثُكَ بِالْحَقِّ وَرَسُولُكَ إِلَى الْخَلْقِ. الدَّعَةِوَمُنْتَهَى الْطُمَأْنِينَةِ، وَتُحَفِالْكَرَامَةِ. (الدعاء للنبي) اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ وَاجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْفَضْلِكَ. اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ، وَأَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ، وَأَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ، وَاجْزِهِ مِنَ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقبُولَ الشَّهَادَةِ، مَرْضِيَّ المَقالََةِ، ذا

مَنْطِقٍ عَدْلٍ، وخُطّةٍ فَصْلٍ. اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيشِ، وَقَرَارِ النِّعْمَةِ وَمُنَى الشَّهَوَاتِ وَأَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ، وَرَخَاءِ

(73)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه لمروان بن الحكم بالبصرة قالَوا: أُخِذَ مروان بن الحكم أَسيراً يوم الجمل، فاستشفعالحسن والحسين عليهما السلام إلى أَميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ ، فكلّماه فيه، فخلّى سبيله، فقالَا له: يبايعك يا أميرالمؤمنين؟ فقالَ: أَفَلَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمانَ؟ لاَ حَاجَةَ لِي في بَيْعَتِهِ! إِنِّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ، وَهُوَ أَبُو الاََْكُبُشِ الاََْرْبَعَةِ، وَسَتَلْقَى الاَُْمَّة مِنْهُ وَمِنْ وَلَدِهِ يَوْمَاً أَحْمَرَ!

(74)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا عزموا على بيعة عثمان لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّي أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَيْرِي، وَوَاللهِ لاََُسْلِمَنَّ مَاسَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهِا جَوْرٌ إِلاَّ عَلَيَّ خَاصَّةً، الِْتمَاساً لاََِجْرِ ذلِكَ وَفَضْلِهِ، وَزُهْداً فِيَما تَنافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ

(75)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا بلغه اتهام بنيأُميّة له بالمشاركة في دم عثمان أَوَلَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفي أَوَمَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي؟! وَلَمَا وَعَظَهُمُ اللهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَاني. أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ وَخَصِيمُ الْمُرْتَابِينَ، عَلَى كِتَابِ اللهِ تُعْرَضُ الاََْمْثالُ، وَبِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ!

(76)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الحث على العمل الصالح) رَحِمَ اللهُ عَبْداً سَمِعَ حُكْماًفَوَعَى وَدُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَأَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا، رَاقَبَ رَبِّهُ، وَخَافَ ذَنْبَهُ، قَدَّمَ خَالِصاً، وَعَمِلَ صَالِحاً، اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَاجْتَنَبَ مَحْذُوراً، رَمَى غَرَضاً، وَأَحْرَزَ عِوَضاً، كابَرَ هَوَاهُغخ، وَكَذَّبَ مُناهُ، جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ، والتَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ، رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ وَلَزِمَ الَْمحَجَّةَالْبَيْضَاءَ، اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَبَادَرَ الاََْجَلَ، وَتَزَوَّϙΠمِنَ الْعَمَلِ.

(77)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (وذلك حين منعه سعيد بن العاص حقه) إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَني تُرَاثَ مُحَمَّدٍ تَفْوِيقاً، وَاللهِ لَئِنْ بَقِيتُ لُهُمْ لاَََنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ اللَّحَّام الْوِذَامَ التَّرِبَةَ! ويروى: «التراب الوَذَمَة»، وهو على القلب قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «لَيُفَوّقونَني» أي: يعطونني من المال قليلاً قليلاً كفُواق الناقة، وهو الحلبة الواحدة من لبنها. والوِذَامُ: جمع وَذَمة، وهي: الحُزّةمن الكرش أوالكبد تقع في التراب فتنفض.

(78)

ومن كلماتٍ له عَلَيْهِ السَّلامُ كان يدعوبها: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ لي بِالْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُمِنْ نَفْسِي، وَلَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ (بِلِسَاني)، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الاََْلْحَاظِ وَسَقَطَاتِ الاََْلْفَاظِ وَشَهَوَاتِ الْجَنَانِلاخ، وَهَفَوَاتِ اللِّسَانِ

(79)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لبعض أصحابه لمّا عزم على المسير إِلى الخوارج، فقالَ له: يا أميرالمؤمنين إن سرت في هذا الوقت، خشيتُ ألاَّ تظفر بمرادك، من طريق علم النجوم، قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَتَزْعَمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَتُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَاسْتَغْنَى عَنِ الاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ عزّوجلّ فِي نَيْلِ الَْمحْبُوبِ وَدَفْعِ الْمَكْرُوهِ، وَتَبْتَغِي في قوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ، لاََِنَّكَ _ بِزَعْمِكَ _ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ، وَأَمِنَ الضُّرَّ!! ثم أقبل عَلَيْهِ السَّلامُ على الناس فقالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاكُمْ وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلاَّ مَا يُهْتَدَى بِهِ في بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ، (و)المُنَجَّمُ كَالْكَاهِنِ وَالْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ كَالْكَافِرِ! وَالْكَافِرُ في النَّارِ! سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللهِ.

(80)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : بعد فراغه من حرب الجمل، في ذم النساء مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِِْيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ مِنْهُنّ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الاََْنْصَافِ مِنْ مَوارِيثِ الرِّجَالِ؛ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَكُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَلاَتُطِيعُوهُنَّ فِي المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي المُنكَرِ.

(81)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في الزهد) أَيُّهَا النَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاََْمَلِ، وَالشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ، والورعُعِنْدَ الْ_مَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذلِكَ عَنْكُمْفَلاَ يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ، وَلاَ تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَاللهُ إِلَيْكُمْبِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍظَاهِرَةٍ، وَكُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ.

(82)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في صفة الدنيا مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَفِي حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ، وَمَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ، وَمَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَمَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ أَبْصَرَ إلَيْهَا أَعْمَتْهُ. وإذا تأمل المتأمل قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «وَمَنْ أبْصَرَبِهَا بصّرَتْهُ» وجد تحته من المعنى العجيب، والغرض البعيد، ما لا تُبلغ غايته ولا يدرك غوره، لا سيما إذا قرن إليه قوله: «ومَن أبْصَرَ إليها أعْمَتْهُ»، فإنه يجد الفرق بين «أبصر بها» و«أبصر إليها» واضحاً نيراً عجيباً باهراً!

(83)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: وهي من الخطب العجيبة تسمّى «الغراء» (وفيها نعوت الله جل شأنه، ثمّ الوصية بتقواه، ثمّ التنفير من الدنيا، ثمّ ما يلحق من دخول القيامة، ثمّ تنبيه الخلق إلى ما هم فيه من الاعراض، ثمّ فضله عَلَيْهِ السَّلامُ في التذكير) (صفته جلّ شأنه) الْحَمْدُ للهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ ودَنَا بِطَوْلِهِ مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَفَضْلٍ، وَكَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَأَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ، وَسَوَابِغِ _ نِعَمِهِ وَأُومِنُ بهَ أَوَّلاً بَادِياً وَأَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً، وَأَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَأَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً. وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَإِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَتَقْدِيمِ نُذُرِهِ (الوصية بالتقوى) أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ لَكُمُ الاََْمْثَالَ وَوَقَّتَ لَكُمُ الاَْجَالَ ر، وَأَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَأَرْفَغَ لَكُمُ المَعَاشَ وَأَحَاطَ بِكُمُ الاِِْحْصَاءَ وَأَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ وَآثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابغِ، وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِوس، وَأَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً، ووَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ وَدَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَمُحَاسِبُونَ عَلَيْهَا. (التنفير من الدنيا) فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا، رَدِغٌ مَشْرَعُهَا يُونِقُ مَنْظَرُهَا، وَيُوبِقُ

مَخْبَرُهَا، غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زائِلٌ، وَسِنَادٌمَائِلٌ، حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَاطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَقَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا وَأَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا، وَأَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلى ضَنْكَ الْمَضْجَعِ، وَوَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، ومُعَايَنَةِ الْ_مَحَلِّ وَثَوَابِ الْعَمَلِ وَكَذلِكَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ لاَتُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً وَلاَيَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماًلا، يَحْتَذُون مِثَالاً وَيَمْضُونَ أَرْسَالاً إِلَى غَايَةِ الاِنْتِهَاءِ، وَصَيُّورِ الْفَنَاءِ. (بعد الموت البعث) حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الاَُْمُورُ، وَتَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَأَزِفَ النُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ، وَأَوْكَارِ الطُّيُورِ، وَأَوْجِرَةِالسِّبَاعِ، وَمَطَارِحِ الْمَهَالِكِ، سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ، رَعِيلاً صُمُوتاً قِيَاماً صُفُوفاً، يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَيُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الاِسْتِكانَةِ وَضَرَعُ الاِسْتِسْلاَمِ وَالذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ، وانْقَطَعَ الاََْمَلُ، وَهَوَتِ الاََْفْئِدَةُ كَاظِمَةً، وَخَشَعَتِ الاََْصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً وَأَلْجَمَ الْعَرَقُ وَعَظُمَ الشَّفَقُ وَأُرْعِدَتِ الاََْسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَمُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ، وَنَكَالِ الْعِقَابِ، وَنَوَالِ الثَّوَابِ. (تنبيه الخلق) عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً، وَمَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَمَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَمُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَكَائِنُونَ رُفَاتاً وَمَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً، وَمَدِينُون جَزَاءً، وَمُمَيَّزُونَ حِسَاباً قَدْ أُمْهِلُوا في طَلَبِ الْ_مَخْرَجِ، وَهُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ، وَعُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَكُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ وَخُلُّوا لمِضْماَرِ الْجِيَادِ وَرَوِيَّةِ الاِرْتِيَادِ وَأَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الاََْجَلِ، وَمُضْطَرَبِ الْمَهَلِ (فضل التذكير) فَيَا لَهَا أَمْثَالاً صَائِبَةً وَمَوَاعِظَ شَافِيَةً، لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زاكِيَةً، وَأَسْمَاعاً وَاعِيَةً، وَآرَاءً عَازِمَةً، وَأَلْبَاباً حَازِمَةً! فَاتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَاقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ، وَوَجِلَ فَعَمِلَ، وَحَاذَرَ فَبَادَرَ وَأَيْقَنَ فَأَحْسَنَ، وَعُبِّرَ فَاعْتَبَرَ وَحُذِّرَ (فَحَذِرَ، وَزُجِرَج فَازْدَجَرَ ط، وَأَجَابَ فأَنَابَ وَرَاجَعَ فَتَابَ، وَاقْتَدَى فَاحْتَذَى وَأُرِيَ فَرَأَى، فَأَسْرَعَ طَالِباً، وَنَجَا هَارِباً، فَأَفَادَ ذَخِيرَةً وَأَطَابَ سَرِيرَةً، وَعَمَّرَ مَعَاداً، وَاسْتَظْهَرَ زَاداًلِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَوَجْهِ سَبِيلِهِ وَحَالِ حَاجَتِهِ، وَمَوْطِنِ فَاقَتِهِ، وَقَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ. فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ جِهَةَ مَا خَلَقَكُمْ لَهُ، وَاحْذَرُوا مِنْهُ كُنْهَ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَاسْتَحِقُّوا مِنْهُ

مَا أَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِلِصِدْقِ مِيعَادِهِ، وَالْحَذَرِ مِنْ هَوْلِمَعَادِهِ. منها: (في التذكير بضروب النعم) جَعَلَ لَكُمْ أسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا وَأَبْصَاراً لِتَجْلُوَعَنْ عَشَاهَا وَأَشْلاَءًو ط جَامِعَةً لاََِعْضَائِهَا، مُلاَئِمَةً لاََِحْنَائِهَافي تَرْكِيبِ صُوَرِهَا، وَمُدَدِ عُمُرِهَا، بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَقُلُوبٍ رائِدَةٍلاََِرْزَاقِهَا، فِي مُجَلِّلاَتِ نِعَمِهِ، وَمُوجِبَاتِ مِنَنِهِ، وَحَوَاجِزِعَافِيَتِهِ. وَقَدَّرَ لَكُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْكُمْ، وَخَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِينَ قَبْلَكُمْ، مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلاَقِهِمْ وَمُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الاَْمَالِ، وَشَذَّبَهمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الاَْجَالِ لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلاَمَةِ الاََْبْدَانِ وَلَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِالاََْوَانِ. فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِالشَّبَابِ إِلاَّ حَوَانِيَ الْهَرَمِ؟ وَأَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَأَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلاَّ آوِنَةَ الْفَنَاءِ؟ مَعَ قُرْبِ الزِّيَالِ، وَأُزُوفِ الاِنتِقَالِ، وَعَلَزِ الْقَلَقِ، وَأَلَمِ الْمَضَضِ وَغُصَصِ الْجَرَضِع، وَتَلَفُّتِ الاِسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالاََْقْرِبَاءِ، وَالاََْعِزَّةِ وَالْقُرَنَاءِ! فَهَلْ دَفَعَتِ الاََْقَارَبُ، أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ؟وَقَدْ غُودِرَفِي مَحَلَّةِ الاََْمُوَاتِ رَهِيناً وَفِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً، قَدْ هَتَكَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ وَأَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ، وَعَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ، وَمَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ، وَصَارَتِ الاََْجْسَادُ شَحِبَةًبَعْدَ بَضَّتِهَا وَالْعِظَامُ نَخِرَةًبَعْدَ قُوَّتِهَا، وَالاََْرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا مُوقِنَةً بَغَيْبِ أَنْبَائِهَا، لاَ تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا، وَلاَ تُسْتَعْتَبُمِنْ سَيِّىءِ زَلَلِهَا أَوَلَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَالآبَاءَ، وَإِخْوَانَهُمْ وَالاََْقْرِبَاءَ؟ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ، وَتَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ وَتَطَؤُونَ جَادَّتَهُمْ! فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا، لاَهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا، سَالِكَةٌ في غَيْرِ مِضْمارِهَا! كَأَنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا، وَكَأَنَّ الرُّشْدَ في إحْرَازِ دُنْيَاهَا. (التحذير من هول الصراط) وَاعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَكُمْ عَلَى الصِّراطِ وَمَزَالِقِ دَحْضِهِ وَأَهَاوِيلِ زَلَلِهِ، وَتَارَاتِ أَهْوَالِهِ؛ فَاتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ، وَأَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَأَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَأَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ، وَظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَأَوْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ وَقَدَّمَ الْخَوْفَ لاََِمَانِهِ، وَتَنَكَّبَ الَْمخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ، وَسَلَكَ أَقْصَدَ المَسَالِكَ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ؛ وَلَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلاَتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ

عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الاَُْمُورِ، ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَرَاحَةِ النُّعْمَى في أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَآمَنِ يَوْمِهِ. قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِجف حَمِيداً، وَقَدَّمَ زَادَ الاَْجِلَةِ سَعِيداً، وَبَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَأَكْمَشَفِي مَهَلٍ، وَرَغِبَ فِي طَلَبٍ، وَذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَرَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَنَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَنَوَالاً، وَكَفى بَالنَّارِ عِقَاباً وَوَبَالاً! وَكَفَى بِاللهِ مُنْتَقِماً وَنَصِيراً! وَكَفَى بِالكِتَابِ حَجيجاً وَخَصِيماً (الوصية بالتقوى) أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَحَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً، وَنَفَثَ فِي الآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَأَرْدَى، وَوَعَدَ فَمَنَّىَ، وَزَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ، وَهَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائمِ، حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ، وَاستَغْلَقَ رَهِينَتَهُ أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ وَاسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ، وَحَذَّرَ مَاأَمَّنَ. منها: في صفة خلق الاِنسان أَمْ هذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْْأَرْحَامِ، وَشُغُفِ الْْأَسْتَارِ ، نُطْفَةً دِهَاقاً ، وَعَلَقَةً مِحَاقاً ، وَجَنِيناً وَرَاضِعاً، وَوَلِيداً وَيَافِعاً . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَلِساناً لْافِظاً، وَبَصَراً لْاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَيُقَصِّرَ مُزْدَجِراً; حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ، وَاسْتَوَى مِثالُهُ ، نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَخَبَطَ سَادِراً ، مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ ، كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ، وَبَدَوَاتِ أَرَبِهِ; لْايَحْتَسِبُ رَزِيَّةً ، وَلاَ يَخْشَعُ تَقِيَّةً ; فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً ، وَعَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً، لَمْ يُفِدْ عِوَضاً، وَلَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً. دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ جِمَاحِهِ ، وَسَنَنِ مِرَاحِهِ، فَظَلَّ سَادِراً ، وَبَاتَ سَاهِراً فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ، وَطَوَارِقِ الْْأَوْجَاعِ والْْأَسْقَامِ، بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ، وَوَالِدٍ شَفِيقٍ، وَدَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً، وَلَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً. وَالْمَرءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثَةٍ، وَغَمْرَةٍ كَارِثَةٍ، وَأَنَّةٍ مُوجِعَةٍ، وَجَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ وَسَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ. ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً ، وَجُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً ، ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْْأَعَوادِ رَجِيعَ وَصِبٍ، وَنِضْوَ سَقَمَ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ، وَحَشَدَةُ الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ

غُرْبَتِهِ، وَمُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ ) ; وَمُفْرَدِ وَحْشَتِهِ حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ، وَرَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ، وَعَثْرَةِ الْإِمْتِحَانِ. وَأَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُلُ الْحَمِيم ) ، وَتَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ ) ، وَفَوْرَاتُ السَّعِيرِ، وَسَوْراتُ الزَّفِيرِ ، لاَ فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ، وَلاَ دَعَةٌ مُزِيحَةٌ، وَلاَ قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ، وَلاَ مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ ، وَلاَ سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ، بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ ، وَعَذَابِ السَّاعَاتِ! إِنَّا بِاللهِ عَائِذُونَ عِبَادَ اللهِ، أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا ، وَعُلِّمُوا فَفَهِمُوا، وَأُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَسُلِّمُوا فَنَسُوا؟ أُمْهِلُوا طَوِيلاً، وَمُنِحُوا جَميِلاً، وَحُذِّرُوا أَلِيماً، وَوُعِدُوا جَسِيماً! احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ ، وَالْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ. أُولِي الْْأَبْصَارِ وَ الْْأَسْمَاعِ، وَالْعَافِيَةِ وَالْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلاَصٍ، أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلاَذٍ، أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ ! أَمْ لاَ؟ (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ) ! أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ! أَمْ بِمَاذَا تَغْتَرُّونَ؟ وَإِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْْأَرْضِ، ذَاتِ الطُّولِ وَالْعَرْضِ، قِيدُ قَدِّهِ ، مُتَعَفِّراً عَلى خَدِّهِ! الْآنَ عِبَادَ اللهِ وَالْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ، وَرَاحَةِ الْْأَجْسَادِ، وَبَاحَةِ الْْأَحْتِشَادِ ، وَمَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَأُنُفِ الْمَشِيَّةِ ، وَإِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَانْفِسَاحِ الْحَوْبَةِقَبْلَ الضَّنْكِ وَالْمَضِيقِ، وَالرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ، وَقَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ المُنتَظَرِ ، وَإِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ. قالَ الشريف الرضي: في الخبر: أنّه عَلَيْهِ السَّلامُ لمّا خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود، وبكت العيون، ورجفت القلوب. ومن الناس من يسمي هذه الخطبة: «الغراء».

(84)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذكر عمروبن العاص عَجَباً لاِبْنِ النَّابِغَةِ يَزْعُمُ لاََِهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ: أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً. أَمَا _ وَشَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ _ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الاِِْلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ

مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَوْمَ سُبَّتَهُ أَمَا واللهِ إِنِّي لَ_يَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْموْتِ، وَإِنَّهُ لَْيمَنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الاَْخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ لَهُ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَيَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ الدِّينِ رَضِيخَةً

(85)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها صفات ثمانٍ من صفات الجلال) وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ: الاََْوَّلُ لاَ شَيْءَ قَبْلَهُ، وَالآخِرُ لاَ غَايَةَ لَهُ، لاَ تَقَعُ الاََْوْهَامُ لَهُ عَلى صِفَةٍ، وَلاَ تُعْقَدُالْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى كَيْفِيَّةٍ، وَلاَ تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَالتَّبْعِيضُ، وَلاَ تُحِيطُ بِهِ الاََْبْصَارُ وَالْقُلُوبُ. منها: فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللهِ بِالعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَاعْتَبِرُوا بِالاَْي السَّوَاطِعِ وَازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ وَانْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَالْمَوَاعِظِ، فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ، وَانْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلاَئِقُ الاَُْمْنِيَّةِ، وَدَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الاَُْمُورِ وَالسِّيَاقَةُ إِلى الْوِرْدِ المَوْرُودِ (وَكُلُّ نَفْس مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ):سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا؛ وَشاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا. منها: في صفة الجنّة دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَمَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ، لاَ يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا، وَلاَ يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَلاَ يَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَلاَ يَبْأَسُ سَاكِنُهَا.

(86)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها بيان صفات الحق جلّ جلاله ثمّ عظة الناس بالتقوى والمشورة) قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَخَبَرَ الضَّمائِرَ، لَهُ الاِِْحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْءٍ، وَالْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْءٍ، وَالْقُوَّةُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ. (عظة النّاس) فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ، قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ وَفِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ، وَفِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ وَلْ_يُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَقَدَمِهِ، وَلْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ. فَاللهَ اللهَ أَيُّهَا النَّاسُ، فِيَما اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ، وَاسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدىً، وَلَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَةٍ وَلاَ عَمىً، قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ وَعَلِمَ أعْمَالَكُمْ، وَكَتَبَ آجَالَكُمْ، وَأَنْزَلَ عَلَيْكُمُ ، وَعَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً، حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَلَكُمْ _ فِيَما أنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ _ (دِينَهُ) الَّذِي رَضِيَ لِنفْسِهِ، وَأَنْهَى إِلَيْكُمْ _ عَلَى لِسَانِهِ _ مَحَابَّهُة مِنَ الاََْعْمَالِ وَمَكَارِهَهُ، وَنَوَاهِيَهُ وَأَوَامِرَهُ، فَأَلقَى إِلَيْكُمُ الْمِعْذِرَةَ، وَاتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ، وَقَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ، وَأَنْذَرَكُمْ بَيْنَ

يَدَيْ عَذَابٍ شَديدٍ. فَاسْتَدْرِكُوا بَقِيَّةَ أَيَّامِكُمْ، وَاصْبِرُوا لَها أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّهَا قَلِيلٌ فِي كَثِيرِ الاََْيَّامِ الَّتِى تَكُونُ مِنْكُم فِيهَاالْغَفْلَةُ وَالتَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ؛ وَلاَ تُرَخِّصُوا لاََِنْفُسِكُمْ، فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الْظَّلَمَةِ وَلاَ تُدَاهِنُوافَيَهْجُمَ بِكُمُ الاِِْدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ. عِبَادَ اللهِ، إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ، وَإِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبِّهِ؛ وَالْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ، وَالْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمِ لَهُ دِينُهُ، وَالسَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ، وَالشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَغُرُورِهِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ يَسِيرَ الرِّيَإِشِرْكٌ، وَمُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلاِِْيمَانِ وَمَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلاِِْيمَانِ، الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَكَرَامَةٍ، وَالْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَمَهَانَةٍ. لاَ تَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الاِِْيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ، وَلاَ تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ وَاعْلَمُوا أَنَّ الاََْمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ، وَيُنْسِي الذِّكْرَ، فَأَكْذِبُوا الاََْمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ، وَصَاحِبُهُ مَغْرُورٌ.

(87)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وهي في بيان صفات المتقين وصفات الفساق والتنبيه إلى مكان العترة الطيبة والظن الخاطىء لبعض الناس) عِبَادَ اللهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ، وَأَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ، وَهَوَّنَ الشَّدِيدَ، نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ، وَارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَو َارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً وَسَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ، وَتَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ، إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى، وَمُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَصَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَمَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى. قَدْ أبْصَرَ طَرِيقَهُ، وَسَلَكَ سَبِيلَهُ، وَعَرَفَ مَنَارَهُ، وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا، وَمِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ، قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ للهِ _ سُبْحَانَهُ _ فِي أَرْفَعِ الاَُْمُورِ، مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ

وَارِدٍ عَلَيْهِ، وَتَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلى أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ، كَشَّافُ غَشَوَاتٍ، مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ، دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ، دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ، وَيَسْكُتُ فَيَسْلَمُ. قَدْ أَخْلَصَ للهِ فَاسْتَخْلَصَهُ، فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ، وَأَوْتَادِ أَرْضِهِ. قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَيَعْمَلُ بِهِ، لاَ يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَلاَ مَظِنَّةًإِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَيَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ. (صفات الفساق) وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالمِاً وَلَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَأَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّلٍ، وَنَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حبالِ غُرُورٍ، وَقَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ، وَعَطَفَ الْحَقَّعَلى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَيُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ، يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَفِيهَا وَقَعَ، وَيَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ، فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَلاَ بَابَ الْعَمَى فيَصُدَّ عَنْهُ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاََْحْيَاءَ! (عترة النبي) ؟ و وَالاََْعْلاَمُقَائِمَةٌ، وَالاَْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَالْمَنَارُئلا مَنْصُوبَةٌ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ؟ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ القُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ يُّهَا النَّاسُ، خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ : «إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَلَيْسَ بِمَيِّتٍ، وَيَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَلَيْسَ بِبَالٍ»، فَلاَ تَقُولُوا بِمَا لاَتَعْرِفُونَ، فَإنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيَما تُنْكِرُونَ، وَاعْذِرُوا مَنْ لاَ حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ _ وَأَنَا هُوَ _ أَلَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الاََْكْبَرِ وَأَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الاََْصْغَرَ! وَرَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الاِِْيمَانِ، وَوَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلاَلِ وَالْحَرَامِ، وَأَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي، وَفَرَشْتُكُمُ المَعْرُوفَ مِنْ قَوْلي وَفِعْلي، وَأَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الاََْخْلاَقِ مِنْ نَفْسِي؟ فَلاَ تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيَما لاَ يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ، وَلاَ تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِالْفِكَرُ.

منها: (في الظنّ الخاطىَ) حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَتُورِدُهُمْ صَفْوَهَا، وَلاَ يُرْفَعُ عَنْ هذِهِ الاَُْمَّةِ سَوْطُهَا وَلاَ سَيْفُهَا، وَكَذَبَ الظَّانُّ لِذلِكَ. بَلْ هِيَ مَجَّةٌمِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً، ثُمَّ يَلْفِظُونَهَاجُمْلَةً!

(88)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها بيان للاَسباب التي تهلك الناس) أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلاّ بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَرَخَاءٍ، وَلَمْ يَجْبُرْ عَظْمَأَحَدٍ مِنَ الاَُْمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْلٍوَبَلاَءٍ، وَفِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ خَطْبٍ وَاسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ! وَمَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بَلَبِيبٍ، وَلاَ كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ، وَلاَ كُلُّ ذِي نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ. فَيَا عَجَباً! وَمَا لِيَ لاَ أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اختِلاَفِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا! لاَ يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ، وَلاَيَقْتَدُونَ بَعَمَلِ وَصِيٍّ، وَلاَ يُؤْمِنُونَ بَغَيْبٍ، وَلاَ يَعِفُّونَعَنْ عَيْبٍ، يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ، وَيَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِيهمْ مَا عَرَفُوا، وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلاَتِ إِلَى أَنْفُسِهمْ، وَتَعْوِيلُهُمْ فِي المُبْهماتِ عَلَى آرَائِهِمْ، كَأَنَّ كُلَّ امْرِىءٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيَما يَرَى بَعُرىً ثِقَاتٍ، وأَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ.

(89)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الرسول الاَعظم صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم وبلاغ الاِمام عنه) أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍمِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الاَُْمَمِ، وَاعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتَشَارٍ مِنَ الاَُْمُورِ، وَتَلَظٍّمِنَ الْحُرُوبِ، والدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَإِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا، وَاغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ أعْلامُ الْهُدَى، وَظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرِّدَى، فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لاََِهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَطَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَشِعَارُهَاالْخَوْفُ، وَدِثَارُهَاالسَّيْفُ. فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللهِ، وَاذْكُرُوا تِيكَ الَّتي آبَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَعَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ. وَلَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَلاَ بِهِمُ الْعُهُودُ، وَلاَ خَلَتْ فِيَما بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمُ الاََحْقَابُوَالْقُرُونُ، وَمَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلاَبِهِمْبِبَعِيدٍ. وَاللهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ شَيْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَا ذَا الْيَوْمَ مُسْمِعُكُمُوهُ، وَمَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالاََْمْسِ، وَلاَ شُقَّتْ لَهُمُ الاََْبصَارُ،

وَجُعِلَتْ لَهُمُ الاََْفْئِدَةُ في ذلِكَ الاََْوَانِ، إِلاَّ وَقَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ. وَوَاللهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِيتُمْ بِهِوَحُرِمُوهُ، وَلَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلاً خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا فَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هَوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ

(90) و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وتشتمل على قِدم الخالق وعظم مخلوقاته، ويختمها بالوعظ) (الْحَمْدُ للهِ) الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً؛ إِذْ لاَ سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَلاَ حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ وَلاَ لَيْلٌ دَاجٍ، وَلاَ بَحْرٌ سَاجٍ وَلاَ جَبَلٌ ذُوفِجَاجٍ وَلاَ فَجٌّ ذُواعْوِجَاجٍ، وَلاَ أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ وَلاَ خَلْقٌ ذُوااعْتَِمادٍ ذلِكَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِوَوَارِثُهُ وَإِلهُ الْخَلْقِ وَرَازِقُهُ، وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ دَائِبَانِفِي مَرْضَاتِهِ: يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ، وَيُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ. قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ، وَأَحْصَى آثَارَهُمْ وَأَعْمَالَهُمْ، وَعَدَدَ أنْفاسَهُمْ، وَخَائِنَةَ أعْيُنِهِمْقك وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ، وَمُسْتَقَرَّهُمْ وَمُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الاََْرْحَامِ وَالظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ. هُوَ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُعَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَاتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاََِوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ، قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ وَمُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ وَمُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُزك، وَغَالِبُ مَنْ عَادَاهُ. مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ، وَمَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ، وَمَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ وَمَنْ شَكَرَهُجَزَاهُ. عِبَادَ اللهِ، زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَحَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَتَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِحَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا زَاجِرٌ وَلاَ وَاعِظٌ.

(91)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: تعرف بخطبة الاَشباح وهي من جلائل الخُطب روى مسعدة بن صدقة عن الصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قالَ: خطب أمير المؤمنين عليهالسلام والصلاة بهذه الخطبة

على منبر الكوفة، وذلك أن رجلاً أتاه فقالَ له: يا أميرالمؤمنين! صف لنا ربّنا لنزداد له حباً وبه معرفة. فغضب عَلَيْهِ السَّلامُ ونادى: الصلاة جامعة، فاجتمع الناس حتى غصّ المسجد بأهله. فصعد المنبر وهو مغضب متغيّر اللون، فحمد الله سبحانه وصلّى على النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، ثمّ قالَ: (وصف الله تعالى) الْحَمْدُ للهِ الَّذِي لاَ يَفِرُهُ الْمَنْعُ وَالْجُمُودُ، وَلاَ يُكْدِيهِا لاِِْعْطَاءُ وَالْجُودُ؛ إِذْ كُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ، وَكُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلاَهُ، وَهُوَ الْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ، وَعَوائِدِ المَزِيدِ وَالْقِسَمِ، عِيَالُهُ الْخَلاَئِقُ، ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ، وَقَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ، وَنَهَجَ سَبِيلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْهِ، وَالطَّالِبِينَ مَا لَدَيْهِ، وَلَيْسَ بِمَا سُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ يُسْأَلُ. الاََوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَيءٌ قَبْلَهُ، وَالآخِرُ الَّذِي لَيْسَ لَهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَيْءٌ بَعْدَهُ، وَالرَّادِعُ أَنَاسِيَّ الاََْبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ، مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الحَالُ، وَلاَ كَانَ فِي مَكَانٍ فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الاِنتِقَالُ، وَلَوْ وَهَبَ مَاتَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ، وَضَحِكَتْ عِنْهُ أَصْدَافُ الْبِحَارِ، مِنْ فِلِزِّ اللُّجَيْنِ وَالْعِقْيَانِ وَنُثَارَةِ الدُّرِّوَ حَصِيدِ الْمَرْجَانِ، مَا أَثَّرَ ذلِكَ فِي جُودِهِ، وَلاَ أَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ، وَلَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الاََنْعَامِ مَا لاَ تُنْفِدُهُم َطَالِبُ الاََنَامِ، لاََِنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِي لاَ يَغِيضُهُ سُؤَالُ السَّائِلِينَ، وَلاَ يُبْخِلُهُإِلْحَاحُ المُلِحِّينَ.(صفاته تعالى في القرآن) فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ، وَمَا كَلَّفَكَ الشَّيْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَيْسَ فِي الْكِتَابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَلاَ فِي سُنَّةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَأَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ، فَإِنَّ ذلِكَ مُنْتَهَى حَقِّ اللهِ عَلَيْكَ. وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الاِِْقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا

جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغيْبِ الْ_مَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ _ تَعَالَى _ اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً، وَسَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيَما لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً، فاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِكَ، وَلاَتُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ. هُوَ الْقَادِرُ الَّذِي إِذَا ارْتَمَتِ الاََوْهَامُ لِتُدْرِكَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ، وَحَاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ أَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فِي عَمِيقَاتِ غُيُوبِ مَلَكُوتِهِ، وَتَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَيْهِ لِتَجْرِيَ فِي كَيْفِيَّةِ صِفَاتِهِ، وَغَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ في حَيْثُ لاَ تَبْلُغُهُ الصِّفَاتُ لِتنالَ عِلْمَ ذَاتِهِ، رَدَعَهَاوَهِيَ تَجُوبُ مَهَاوِيَ سُدَفِ الْغُيُوبِ، مُتَخَلِّصَةً إِلَيْهِ _ سُبْحَانَهُ _ فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ، مُعتَرِفَةً بِأَنَّهُ لاَ يُنَالُ بِجَوْرِ الاِعْتِسَافِ كُنْهُ مَعْرِفَتِهِ، وَلاَ تَخْطُرُ بِبَالِ أُولِي الرَّوِيَّاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِيرِ جَلاَلِ عِزَّتِهِ. الَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَلاَ مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَأَرَانَا مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ، وَعَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثارُ حِكْمَتِهِ، وَاعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ يُقِيمَهَا بِمِسَاكِ قُوَّتِهِ، مَا دَلَّنا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ، وَظَهَرَتِ في الْبَدَائِعُ الَّتِي أحْدَثَها آثَارُ صَنْعَتِهِ، وَأَعْلاَمُ حِكْمَتِهِ، فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَدَلِيلاً عَلَيْهِ، وَإِنْ كَانَ خَلْقاً صَامِتاً، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِيرِ نَاطِقَةٌ، وَدَلاَلَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ. فَأَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَكَ بِتَبَايُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِكَ، وَتَلاَحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمُ الْ_مُحْتَجِبَةِلِتَدْبِيرِ حِكْمَتِكَ، لَمْ يَعْقِدْ غَيْبَ ضَمِيرِهِ عَلَى مَعْرِفَتِكَ، وَلَمْ يُبَاشِرْ قَلْبَهُ الْيَقِينُ بِأَنَّهُ لاَ نِدَّلكَ، وَكَأَنَّهُ لَمْ يَسْمَعْ تَبَرُّؤَ التَّابِعِينَ مِنَ المَتبُوعِينَ إِذْ يَقُولُونَ: (تَاللهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ)كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِكَ إِذْ شَبَّهُوكَ بِأَصْنَامِهِمْ وَنَحَلُوكَ حِلْيَةَ الْ_مَخْلُوقِينَ بِأَوْهَامِهمْ، وَجَزَّأُوكَ تَجْزِئَةَ الْ_مُجَسَّماتِ بِخَوَاطِرِهِمْ، وَقَدَّرُوكَ عَلَى الْخِلْقَةِ الُْمخْتَلِفَةِ الْقُوَى، بِقَرَائِحِ عُقُولِهِمْ. فَأَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاكَ بِشَيْءٍ مِنْ خَلْقِكِ

فَقَدْ عَدَلَ بِكَ، وَالْعَادِلُ كَافِرٌ بِمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْكَمَاتُ آياتِكَ، وَنَطَقَتْ عَنْهُ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَيِّنَاتِكَ، وَإِنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لَمْ تَتَنَاهَ فِي الْعُقُولِ، فَتَكُونَ في مَهَبِّ فِكْرِهَا مُكَيَّفاً وَلاَ فِي رَوِيَّاتِ خَوَاطِرِهَا (فَتَكُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً ومنها: قَدَّرَ مَا خَلَقَ فَأَحْكَمَ تَقْدِيرَهُ، وَدَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِيرَهُ، وَوَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَلَمْ يَقْصُرْ دُونَ الاِِْنْتِهَاءِ إِلى غَايَتِهِ، وَلَمْ يَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالْمُضِيِّ عَلَى إِرَادَتِهِ، وَكَيْفَ وَإِنَّمَا صَدَرَتِ الاَُْمُورُ عَنْ مَشيئَتِهِ. الْمُنْشِىءُ أصْنَافَ الاََْشْيَاءِ بِلاَ رَوِيَّةِ فِكْرٍ آلَ إِلَيْهَا، وَلاَ قَريحَةِ غَرِيزَةٍأَضْمَرَ عَلَيْهَا، وَلاَ تَجْرِبَةٍ أَفَادَهَامِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَلاَ شَرِيكٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الاَُْمورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ، وَأَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَأَجَابَ إِلى دَعْوَتِهِ، لَم يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِىءِ، وَلاَ أَنَاةُ الْمُتَلَكِّىءِ فَأَقَامَ مِنَ الاََْشْيَاءِ أَوَدَهَا، وَنَهَجَ حُدُودَهَا، وَلاَءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادِّهَا، وَوَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَاًّ، وَفَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَالاََْقْدَارِ، وَالْغرَائِزِ وَالْهَيْئَاتِ، بَدَايَاخَلاَئِقَ أَحْكَمَ صُنْعَهَا، وَفَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَابْتَدَعَهَا منها: في صفة السماء وَنَظَمَ بِلاَ تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَلاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ أَزْوَاجِهَا وَذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، وَالْصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ مُبِينٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَداًمِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا وَأَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَفِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاََِمْرِهِ، وَجَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةًلِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةًمِنْ لَيْلِهَا، وَأَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَقَدَّرَ مَسِيَرهُما فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ والْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَأَجْرَاها عَلَى أَذْلاَلِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا، وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا. ومنها: في صفة الملائكة

عليهم السلام ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لاِِِسْكَانِ سَمَاوَاتِهِ، وَعِمَارَةِ الصَّفِيحِ الاََْعْلَى مِنْ مَلَكُوتِهِ، خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلاَئِكَتِهِ، وَمَلاَََ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَحَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا وَبَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ وَسُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَسُرَادِقَاتِ الْ_مَجْدِ، وَوَرَاءَ ذلِكَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَكُّ مِنْهُ الاََْسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍتَرْدَعُ الاََْبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةًعَلَى حُدُودِهَا. أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ، وَأَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ، تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ، لاَ يَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِي الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَلاَ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ يَخْلُقُونَ شَيْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ بِهِ، . جَعَلَهُمُ اللهُ فِيَما هُنَالِكَ أَهْلَ الاََْمَانَةِ عَلَى وَحْيِهِ، وَحَمَّلَهُمْ إِلى الْمُرْسَلِينَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَعَصَمَهُمْ مِنْ رَيْبِ الشُّبُهَاتِ، فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِيلِ مَرْضَاتِهِ، وَأَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ المَعُونَةِ، وَأَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّكِينَةِ، وَفَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلاًإِلى تَمَاجِيدِهِ، وَنَصَبَ لَهُمْ مَنَاراًَاضِحَةً عَلَى أَعْلاَمِ تَوْحِيدِهِ، لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِرَاتُ الاَْثَامِ وَلَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّيَالي وَالاََْيَّامِ، وَلَمْ تَرْمِ الشُّكُوكُ بِنَوَازِعِهَاعَزِيمَةَ إِيمَانِهمْ، وَلَمْ تَعْتَرِكِ الظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ يَقِينِهمْ، وَلاَ قَدَحَتْ قَادِحَةُ الاِِْحَنِفِيَما بَيْنَهُمْ، وَلاَ سَلَبَتْهُمُ الْحَيْرَةُ مَا لاَقَمِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمائِرِهمْ، وَسَكَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَهَيْبَةِ جِلاَلَتِهِ فِي أَثْنَاءِ صُدُورِهمْ، وَلَمْ تَطْمَعْ فِيهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَيْنِهَا عَلى فِكْرِهمْ. مِنْهُمْ مَنْ هُوَ في خَلْقِ الْغَمَامِ الدُّلَّحِ وَفي عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ، وَفي قَتْرَةِ ) الظَّلاَمِ الاََْيْهَمِ وَمِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ الاََْرْضِ السُّفْلَى، فَهِيَ كَرَايَاتٍ بِيضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِي مَخَارِقِ الْهَوَاءِ، وَتَحْتَهَا رِيحٌ هَفَّافَةٌتَحْبِسُهَا عَلَى حَيْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَنَاهِيَةِ، قَدِاسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، و وَسّلَت حَقَائِقُ الاِِْيمَانِ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَقَطَعَهُمُ الاِِْيقَانُ بِهِ إِلى الْوَلَهِ إِليْهِ، وَلَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلى مَا عِنْدَ غَيْرِهِ. قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَشَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِيَّةِمِنْ مَحَبَّتِهِ، وَتَمَكَّنَتْ مِنْ سُوَيْدَاءُِلُوبِهمْ وَشِيجَةُخِيفَتِهِ، فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهمْ، وَلَمْ يُنْفِدْطُولُ

الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَلاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ ) خُشُوعِهمْ، وَلَمْ يَتَوَلَّهُمُ الاِِْعْجَابُ فَيَسْتَكْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ، وَلاَ تَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكَانَةُالاِِْجْلاَلِ نَصِيباً فِي تَعْظِيمِ حَسَنَاتِهمْ، وَلَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِيهِمْ عَلَى طُولِ دُؤُوبِهِمْ وَلَمْ تَغِضْرَغَبَاتُهُمْ فَيُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ، وَلَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُنَاجَاةِ أَسَلاَتُ أَلْسِنَتِهمْ وَلاَ مَلَكَتْهُمُ الاََْشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ الجوار إِلَيْهِ أَصْواتُهُمْ، وَلَمْ تَخْتَلِفْ فِي مَقَاوِمِ الطّاعَةِ مَناكِبُهُمْ، وَلَمْ يَثْنُوا إِلَى رَاحَةِ التَّقْصِيرِ فِي أَمرِهِ رِقَابَهُمْ، وَلاَ تَعْدُوا عَلَى عَزِيمَةِ جِدِّهِم بَلاَدَةُ الْغَفَلاَتِ، وَلاَ تَنْتَضِلُ فِي هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ قَدِْ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَومِ فَاقَتِهمْ وَيَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلى ال_مَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهمْ، لاَ يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ، وَلاَ يَرْجِعُ بِهمُ الاِسْتِهْتَارُبِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّمِنْ قُلُوبِهمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَمَخَافَتِهِ، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِمِنْهُمْ، فَيَنُوافي جِدِّهِمْ، وَلَمْ تَأْسِرْهُمُ الاََْطْمَاعُ فَيُؤْثِرُوا وَشِيكَ السَّعْىيعَلَى اجْتِهَادِهِمْ. ولَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَلَوِ اسْتَعْظَمُوا ذلِكَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ وَلَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَلاَتَوَلاّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَلاَ تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ الرِّيَبِ وَلاَ اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْيَافُالْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إِيمَانٍ لَمْ يَفُكَّهُمْ مَنْ رِبْقَتِهِ زَيَغٌ وَلاَ عُدُولٌ وَلاَ وَنىًوَلاَ فُتُورٌ، وَلَيْسَ في أَطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ مَوْضِعُ إِهَابٍإِلاَّ وَعَلَيْهِ مَلَكٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ يَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبِّهمْ عِلْماً، وَتَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَماً. ومنها: في صفة الاَرض ودحوها على الماء كَبَسَ الاََْرْضَ عَلى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَلُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَةٍ،تَلْتَطِمُ أَوَاذِيُّأمْواجِهَا، وَتَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِها وَتَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِيَاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَسَكَنَ هَيْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِهَا وَذَلَّ مُسْتَخْذِياًإِذْ تَمعَّكَتْعَلَيْهِ بِكَوَاهِلِهَا، فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِأَمْوَاجِهِ، سَاجِياًمَقْهُوراً، وَفِي حَكَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِيراً، وَسَكَنَتِ الاََْرْضُ مَدْحُوَّةًفِي لُجَّةِ تَيَّارِهِ، وَرَدَّتْ

مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِوَاعْتِلاَئِهِ، وَشُمُوخِ أَنْفِهِ وَسُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَكَعَمَتْهُعَلَى كِظَّةِ جَرْيَتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وبَعْدَ زَيَفَانِوَثَبَاتِهِ. َفَلَمَّا سَكَنَ هَيْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَكْنَافِهَا وَحَمْلِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ الْبُذَّخِ عَلَى أَكْتَافِهَا، فَجَّرَ يَنَابِيعَ الْعُيُونِ مِنْ عَرَانِينِأُن سُهُوبِ» بِيدِهَاوَأَخَادِيدِهَا وَعَدَّلَ حَرَكَات جَلاَمِيدِهَا وَذَوَاتِ الشَّنَاخِيبِ الشُّمِّمِنْ صَيَاخِيدِهَا فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيَدَانِ بِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِي قِطَعِ أَدِيمِهَا وَتَغَلْغُلِهَا مُتَس جَوْبَاتِ خَيَاشِيمِهَا وَرُكُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الاََُرَضِينَ وَجَرَاثِيمِهَا وَفَسَحَ بَيْنَ الْجَوِّ وَبَيْنَهَا، وَأَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاكِنِهَا، وَأَخْرَجَ إِلَيْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِها ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الاََْرْضِالَّتي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَاق، وَلاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ الاََْنْهَارِ ذَرِيعَةًإِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْيِي مَوَاتَهَا وَتَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا، أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهَ وَتَبَايُنِ قَزَعِهِ حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيهِ، وَالْ_تَمَعَ بَرْقُهُ فَي كُفَفِهِ وَلَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ فِي كَنَهْوَرِ رَبَابِهِ وَمُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارَكاً، قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ تَمْرِيهِالْجَنُوبُ دِرَرَأَهَاضِيبِهِ وَدُفَعَ شَآبِيبِهِ فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْكَ بِوَانَيْهَاوَبَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ الْ_مَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الاََْرْضِالنَّبَاتَ، وَمِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الاََْعْشابَ،فَهِيَ تَبْهَجُ بِزِينَةِ رِيَاضِهَا،وَتَزْدَهِي بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ ، أَزَاهِيرِهَا وَحِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ بهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا وَجَعَلَ ذلِكَ بَلاَغاً) لِلاََْنَامِ، وَرِزْقاً لِلاََْنْعَامِ، وَخَرَقَ الْفِجَاجَ فِي آفَاقِهَا، وَأَقَامَ المَنَارَ لَلسَّالِكِينَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا. فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَأَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ ، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَجَعَلَهُ أَوّلَ جِبِلَّتِهِ، وَأَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ، وَأَرْغَدَ فِيهَا أُكُلَهُ، وَأَوْعَزَ إِلَيْهِ فِيَما نَهَاهُ عَنْهُ، وَأَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الاِِْقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَالْ_مُخَاطَرَةَ بِمَنْزِلَتِهِ؛ فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ _ مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ _ فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَلِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بهِ عَلَى عِبَادِهِ، ولَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ، مِمَّا يُؤَكِّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهَ، وَيَصِلُ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ

مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بَالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيَرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ، وَمُتَحَمِّلِي وَدَائِعِ رِسَالاَتِهِ، قَرْناً فَقَرْناً؛ حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حُجَّتُهُ، وَبَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَنُذُرُهُ، وَقَدَّرَ الاَْرْزَاقَ فَكَثَّرَهَاوَقَلَّلَهَا،وَقَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ والسَّعَةِ فَعَدَلَ فِيهَا لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَبَمَيْسُورِهَا وَمَعْسُورِهَا، وَلِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ والصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّهَا وَفَقِيرِهَا، ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا وَبِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَبِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا وَخَلَقَ الاَْجَالَ فَأَطَالَهَا وَقَصَّرَهَا، وَقَدَّمَهَا وَأَخَّرَهَا، وَوَصَلَ بَالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا وَجَعَلَهُ خَالِجاً لاََِشْطَانِهَا وَقَاطِعاً لمَرائِرِأَقْرَانِهَا. عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَنَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ وَخَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ»، وَعُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ وَمَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ وَمَا ضَمِنَتْهُ أَكْنَانُا لْقُلُوبِ، وَغَيَابَاتُ الْغُيُوبِ وَمَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الاََْسْمَاعِ، وَمَصَائِفُ الذَّرِّ وَمَشَاتِي الْهَوَامِّ، وَرَجْعِ الْحَنِينِ مِنْ الْمُولَهَاتِ وَهَمْسِ الاََْقْدَامِ، وَمُنْفَسَحِ ال_ثَّمَرَةِمِنْ وَلاَئِجِغُلُفِ الاََْكْمَامِ وَمُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِالْجِبَالِ وَأَوْدِيَتِهَا، وَمُخْتَبَاََ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الاََْشْجَارِ وَأَلْحِيَتِهَا وَمَغْرِزِ الاََْوْرَاقِ مِنَ الاََْفْنَانِ وَمَحَطِّ الاََْمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الاََْصْلاَبِ وَنَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَمُتَلاَحِمِهَا، وَدُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ في مُتَرَاكِمِهَا، وَمَا تَسْفي الاََْعَاصِيرُِبذُيُولِهَا، وَتَعْفُو الاََْمْطَارُ بِسُيُولِهَا، وَعَوْمِ بَنَاتِ الاََْرضِ فِي كُثْبَانِ الرِّمَالِ، وَمُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الاََْجْنِحَةِ بِذُرَاشَنَاخِيبِ الْجِبَالِ، وَتَغْرِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الاََْوْكَارِ، وَمَا أوْعَبتْهُ الاََْصْدَافُ، وَحَضَنَتْ عَلَيْهِأَمْوَاجُ الْبِحَارِ، وَمَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُة لَيْلٍ، أَوْ ذَرَّعَلَيْهِ شَارِقُ نَهَارٍ، وَمَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ، وَسُبُحَاتُ النُّورِ وَأَثَرِ كُلِّ خَطْوَةٍ، وَحِسِّ كُلِّ حَرَكَةٍ، وَرَجْعِ كُلِّ كَلِمَةٍ، وَتَحْرِيكِ كُلِّ شَفَةٍ، وَمُسْتَقَرِّ كُلِّ نَسَمَةٍ، وَمِثْقَالِ كُلِّ ذَرَّةٍ، وَهَمَاهِمِ كُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ، وَمَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ، أَوْ ساقِطِ وَرَقَةٍ، أَوْ قَرَارَةِنُطْفَةٍ، أوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَمُضْغَةٍ، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْقٍ وَسُلاَلَةٍ. لَمْ تَلْحَقْهُ فِي ذلِكَ كُلْفَةٌ، وَلاَ اعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ ، وَلاَ اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الاَُْمُورِ وَتَدَابِيرِ الْ_مَخلُوقِينَ مَلاَلَةٌ وَلاَ فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَأَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ،

وَوَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَغَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ كُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ. (دعاء) اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، وَالتَّعْدَادِ الْكَثِيرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ، وَإِنْ تُرْجَ فأَكْرَمُ مَرْجُوٍّ. اللَّهُمَّ وَقَدْ بَسَطْتَ لي فِيَما لاَ أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ، وَلاَ أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاكَ، وَلاَ أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَمَوَاضِعِ الرِّيبَةِ، وَعَدَلْتَ بِلِسَاني عَنْ مَدَائِحِ الاَْدَمِيِّينَ، وَالثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْ_مَخْلُوقِينَ. اللَّهُمَّ وَلِكُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌمِنْا جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفةٌ مِنْ عَطَاءٍ؛ وَقَدْ رَجَوْتُكَ دَلِيلاً عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَكُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ وَهذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَكَ، وَلَمْ يَرَ مُستَحِقّاً لِهذِهِ الَْمحَامِدِ وَالْمَمادِحِ غَيْرَكَ، وَبِي فَاقَةٌ إِلَيْكَ لاَ يَجْبُرُ مَسْكَنَتَهَا إِلاَّ فضْلُكَ، وَلاَ يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَاإِلاَّ مَنُّكَ وَجُودُكَ، فَهَبْ لَنَا فِي هذَا الْمَقَامِ رِضَاكَ، وَأَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الاََْيْدِي إِلَى مَن سِوَاكَ (إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)!

(92)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان دَعُوني وَالْ_تَمِسُوا غَيْرِي؛ فإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوَانٌ؛ لاَ تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَلاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَإِنَّ الاَْفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالْ_مَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ وَاعْلَمُوا أَنِّي إنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ؛ وَلَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً!

(93)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها ينبِّه أَمير المؤمنين على فضله وعلمه ويبيّن فتنة بني أُميّة) أَمَّا بَعْد، أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِىءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَاشْتَدَّ كَلَبُهَا فَاسْأَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُوني عَنْ شَيْءٍ فِيَما بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ السَّاعَةِ، وَلاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مائةً وَتُضِلُّ مائةً إِلاَّ نَبَّأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَقَائِدِهَا وَسَائِقِهَا، وَمنَاخِ رِكَابِهَا، وَمَحَطِّ رِحَالِهَا، وَمَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً، وَمَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً. وَلَوْ قَدْ فَقَدْ تُمُونِي وَنَزَلَتْ كَرَائِهُ الاَُْمُورِ، وَحَوَازِبُ الْخُطُوبِ، لاَََطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ، وَفَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ المَسْؤُولِينَ، وَذلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ، وَضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً، تَسْتَطِيلُونَ أَيَّامَ الْبَلاَءِ عَلَيْكُمْ، حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ لِبَقِيَّةِ الاََْبْرَارِ مِنْكُمْ. إِنّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهِتْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ، يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ، وَيُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ، يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً وَيُخْطِئْنَ بَلَداً. أَلاَ وَإِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فَتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ: عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَخَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَأَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَأَخْطَأَ الْبَلاَءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَايْمُ اللهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوْءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ. بِفِيهَا، وَتَخْبِطُ بِيَدِهَا، وتَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَتَمْنَعُ دَرَّهَا لاَ

يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَ يَتْرُكُوا مَنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ، وَلاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ مثل انْتِ صَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَالصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشَيَّةً وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدىً، وَلاَ عَلَمٌ يُرَى نَحْنُ أَهْلَ الْبِيْتِ مِنْهَا بنجاةٍ، وَلَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ، ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الاََْدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَيَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَيَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ، لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ السَّيْفَ، وَلاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ _ بِالدُّنْيَا وَمَا فِيهَا _ لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَلَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزْورٍ لاََِقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!

(94)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها يصف الله تعالى ثمّ يبين فضل الرسول الكريم وأهل بيته ثمّ يعظ الناس) (الله تعالى) فَتَبَارَكَ اللهُ الَّذِي لاَ تَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلاَ يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ، الاََْوَّلُ الَّذِي لاَ غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِيَ، وَلاَ آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ. منها: (في وصف الاَنبياء) فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِي أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ، وَأَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرٍّ، تَنَاسَخَتْهُمْ كَرَائِمُ الاََْصْلاَبِ إِلَى مُطَهَّرَاتِ الاََْرْحَامِ؛ كُلَّمَا مَضَى سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللهِ خَلَفٌ. (رسول الله وأهل بيته) حَتَّى أَفْضَتْ كَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَأَعَزِّ الاََْرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ. عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ وَأُسْرَتُهُ خَيْرُ الاَُْسَرِ، وَشَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ؛ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ، وَبَسَقَتْ فِي كَرَمٍ، لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ، وَثَمَرٌ لاَيُنَالُ. فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَبَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى، وسِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَشِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَزَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ؛ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَسُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَكَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَحُكْمُهُ الْعَدْلُ؛ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ،

وَهَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ، وَغَبَاوَةٍ مِنَ الاَُْمَمِ. (عظة النّاس) اعْمَلُوا، رَحِمَكُمُ اللهُ، عَلَى أَعْلاَمٍ بَيِّنَةٍ فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُو إلَى دَارِ السَّلاَمِ، وَأَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَبٍ عَلَى مَهَلٍ وَفَرَاغٍ، والصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَالاََْقْلاَمُ جَارِيَةٌ، وَالاََْبْدَانُ صَحِيحَةٌ، والاََْلْسُنُ مُطْلَقَةٌ، وَالتَّوْبَةُ مَسْمُوعَةٌ، وَالاََْعْمَالُ مَقْبُولَةٌ.

(95)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يقرر فضيلة الرسول الكريم) بعثهُ وَالنَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَةٍ، وَحَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الاََْهْوَاءُ، وَاسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ، وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيِّةُ الْجَهْلاَءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مَنَ الاََْمْرِ، وَبَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فِي النَّصِيحَةِ، وَمَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَدَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ.

(96)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الله وفي الرسول الاَكرم) (الله تعالى) الْحَمْدُ للهِ الاََْوَّلِ فَلاَ شَيْءَ قَبْلَهُ، وَالآخِرِ فَلاَ شَيْءَ بَعْدَهُ، وَالظَّاهِرِ فَلاَ شَيْءَ فَوْقَهُ، وَالْبَاطِنِ فَلاَ شيََ دُونَهُ. منها: في ذكر الرسول صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَمَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ، فِي مَعَادِنِ الْكَرَامَةِ، وَمَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ. قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الاََْبْرَارِ، وَثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُالاََْبْصَارِ، دَفَنَ (اللهُ) بِهِ الضَّغَائِنَ، وَأَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ وأَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَفَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَأَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، كَلاَمُهُ بَيَانٌ، وَصَمْتُهُ لِسَانٌ.

(97)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في أصحابه وأصحاب رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم ) (أصحاب علي عَلَيْهِ السَّلامُ ) وَلَئِنْ أَمْهَلَ اللهُ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ، وَهُوَ لَهُ بَالمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ، وَبِمَوْضعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِيقِهِ أَمَا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَيَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ، لَيْسَ لاََِنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَلكِنْ لاِِِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ، وَإِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي. وَلَقَدْ أَصْبَحَتِ الاَُْمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَأَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي. اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَأَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَدَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَجَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا، وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا. شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَعَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ أَتْلُوا عَلَيْكُمُ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَأَعِظُكُمْ بِالمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَأَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلى مَجَالِسِكُمْ، وَتَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ، أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً، وَتَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً، كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوِّمُ، وَأَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ أَيُّهَا الشَّاهِدةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْ_مُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، المُبْتَلَى بِهمْ أُمَرَاؤُهُمْ، صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللهَ وَأَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَصَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللهَ وَهُمْ يُطِيعُونَهُ، لَوَدِدْتُ وَاللهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَني بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةً مِنْكُمْ وَأَعْطَانِي رَجُلاً مِنْهُمْ

يَاأَهْلَ الْكُوفَةِ، مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلاَثٍ وَاثنَتَيْنِ: صُمٌّ ذَوُوأَسْمَاعٍ، وَبُكُمٌ ذَوُوكَلاَمٍ، وَعُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لاَ أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَلاَ إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلاَءِ! تَرِبَتْ أَيْدِيكُمْ يَا أَشْبَاهَ الاِِْبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا! كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ،وَاللهِ لَكَأَنِّي بِكُمْ فِيَما إخالُ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى؟، وَحَمِيَ الضِّرَابُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا وَإِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي، وَمِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيِّي، وَإِنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً (أهل البيت وأصحاب رسول الله) انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدىً، وَلَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدىً، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَإِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا، وَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَلاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا. لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ! لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً قَدْ بَاتُوا سُجّداً وَقِيَاماً، يُرَاوِحُونَبَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَيَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ! كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُكِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى بُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَمَادُواًّ كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ

(98)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يشير فيه إلى ظلم بني أمية) وَاللهِ لاَ يَزَالُونَ حَتَّى لاَ يَدَعُوا للهِ مُحَرَّماً إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ وَلاَ عَقْداً إِلاَّ حَلُّوهُ، حَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَلاَ وَبَرٍإِلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَنَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ، وَحَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ: بَاكٍ يَبْكِي لِدِينِهِ، وَبَاكٍ يَبْكِي لِدُنْيَاهُ، وَحَتَّى تَكُونَ نُصْرَةُ أَحَدِكمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَإِذَا غَابِ اغْتابَهُ، وَحَتَّى يَكُونَ أَعْظَمَكُمْ فِيهَا غَناءً أَحْسَنُكُمْ بِاللهِ ظَنّاً، فَإِنْ أَتَاكُمُ اللهُ بِعَافِيَةٍ فَاقْبَلُوا، وَإِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ(الْعَاقِبَة لَلْمُتَّقِينَ).

(99)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في التزهيد من الدنيا) نَحْمَدُهُ عَلَى مَا كَانَ، وَنَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنا عَلَى مَا يَكُونُ، وَنَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ في الاََْدْيَانِ، كَمَا نَسَأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الاََْبْدَانِ.عِبادَاللهِ أُوصِيكُمْ بِالرَّفْضِ لِهذهِ الدُّنْيَا التَّارِكَةِ لَكُمْ وَإِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْكَهَا، وَالْمُبْلِيَةِ لاََِجْسَامِكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا، فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَمَثَلُهَا كَسَفْرٍ سَلَكُوا سَبِيلاً فَكَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَأَمُّواعَلَماً فَكَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ، وَكَمْ عَسَى الْ_مُجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِيَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا! وَمَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لاَ يَعْدُوهُ، وَطَالِبٌ حَثِيثٌ يَحْدُوهُ فِي الدُّنُيَا حَتَّى يُفَارِقَهَا! فَلاَ تَنَافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَفَخْرِهَا، وَلاَ تَعْجَبُوا بَزِينَتِهَا وَنَعِيمِهَا، وَلاَ تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَبُؤْسِهَا، فَإِنَّ عِزَّهَا وَفَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ، وَزِينَتَهَا وَنَعِيمَهَا إِلَى زَوَالٍ، وَضَرَّاءَهَا وَبُؤْسَهَا إِلَى نَفَادٍ وَكُلُّ مُدَّةٍ فِيهَا إِلَى انْتِهَاءٍ، وَكُلُّ حَيٍّ فِيهَا إِلَى فَنَاءٍ. وَلَيْسَ لَكُمْ في آثَارِ الاََْوَّلِينَ (مُزْدَجَرٌ) وَفِي آبَائِكُمُ الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَمُعْتَبَرٌ، إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لاَ يَرْجِعُونَ، وَإِلَى الْخَلَفِ الباقِي لاَ يَبْقَوْنَ! أوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُمْسُونَ ويُصْبِحُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْكَى، وَآخَرُ يُعَزَّى، وَصَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَعَائِدٌ يَعُودُ، وَآخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ وَطَالِبٌ

لِلدُّنْيَا وَالْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَغَافِلٌ وَليْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ؛ وَعَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي! أَلاَ فَاذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ، وَمُنَغِّصَ الشَّهَوَاتِ، وَقَاطِعَ الاَُْمْنِيَاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلاََْعْمَالِ الْقَبِيحَةِ، وَاسْتَعِينُوا اللهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ، وَمَا لاَ يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَإِحْسَانِهِ.

(100)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في رسول الله وأهل بيته) الْحَمْدُ للهِ النَّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَالْبَاسِطِ فِيهمْ بِالْجُودِ يَدَهُ، نَحْمَدُهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ، وَنَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ، وَنَشْهَدُ أَنْ لاَإِلهَ غَيْرُهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً وَبِذِكْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّى أَمِيناً، وَمَضَى رَشِيداً، وَخَلَّفَ فِينَا رايَةَ الْحَقِّ، مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ ، وَمَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ، دَلِيلُهَا مَكِيثُ الْكَلامِ بَطِيءُ الْقِيَامِ سَرِيعٌ إِذَا قَامَ، فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَكُمْ، وَأَشَرْتُمْ إِلَيْهِ بِأَصَابِعِكُمْ، جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ، فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى يُطْلِعِ اللهُ لَكُمْ مَنْ يَجْمَعُكُمْ وَيَضُمُّ نَشْرَكُمْ فَلا تَطْمَعُوا فِي غَيْرِ مُقْبِلٍ وَلاَ تَيْأَسُوا مِنْ مُدْبِرٍ فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قَائِمَتَيْهِ وَتَثْبُتَ الاَُْخْرى، فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِيعاً. أَلاَ إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم ، كَمَثَلِ نُجُومِ السَّماَءِ: إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ، فَكَأَنَّكُمْ قَدْ تَكَامَلَتْ مِنَ اللهِ فِيكُمُ الصَّنَائِعُ، وَأَرَاكُمْ مَا كُنْتُمْ تَأْمُلُونَ.

(101)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: وهي من خطبته التي تشتمل على ذكر الملاحم (الْحَمْدُ للهِِ) الاََْوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوِّلٍ، وَالاَْخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ، بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ، وَبِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الاِِْعْلاَنَ، وَالْقَلْبُ اللِّسَانَ. أَيُّهَا النَّاسُ، لاَ يَجْرِ مَنَّكُمْ شِقَاقِي وَلاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَاني، وَلاَ تَتَرَامَوْا بِالاََْبْصَارِعِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، مَاكَذَبَ الْمُبَلِّغُ، وَلاَ جَهِلَ السَّامِعُ، لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَد نَعَقَ بِالشَّامِ،وَفَحَصَ بِرَايَاتِهَ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَاشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَثَقُلَتْ فِي الاََْرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ

أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَمَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَبَدَا مِنَ الاََْيَّامِ كُلُوحُهَاُ، وَمِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا يَنَعَ زَرْعُهُ، وَقَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَهَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَبَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَأَقْبَلْنَ كَالْلَيْلِ الْمُظْلِمِ، وَالْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ. هذا، وَكَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَيَمُرُّ عَليْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَعَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَيُحْصَدُ الْقَائِمُ وَيُحْطَمُ الْ_مَحْصُودُ

(102)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: تجري هذا المجرى (وفيها ذكر يوم القيامة وأحوال الناس المقبلة) (يوم القيامة) وَذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللهُ فِيهِ الاََْوَّلِينَ والاَْخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَجَزَاءِ الاََْعْمَالِ، خُضُوعاً، قِياماً، قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَرَجَفَتْ بِهِمُ الاََْرْضُ فَأَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً، وَلِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً. منا: (في حال مقبلة على الناس) فِتَنٌ كَقِطَعِ الْلَّيْلِ الْمُظْلِمِ لاَ تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ، وَلاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ، تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا وَيَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا، أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ يُجَاهِدُهُمْ فِي اللهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ، فِي الاََْرْضِ مَجْهُولُونَ، وَفِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ. فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِكَ، مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ الله! لاَ رَهَجَ لَهُ، وَلاَ حَسَّ، وَسَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ الاَْحْمَرِ، وَالْجُوعِ الاََْغْبَرِ

(103)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في التزهيد في الدنيا) (أَيُّهَا النَّاسُ،) انْظُرُوا إِلى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِينَ عَنْهَا؛ فَإِنَّهَا وَاللهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ الثَّاوِيَ السَّاكِنَ، وَتَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الاَْمِنَ، لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مَنْهَا فَأَدْبَرَ، وَلاَ يُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ. سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ، وَجَلَدُ الرِّجَالِ فَيهَا إِلَى الضَّعْفِ وَالْوَهْنِ فَلا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا. رَحِمَ اللهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ، واعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدٌّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يَكُنْ، وَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الاَْخِرَةِ عَمَّا قَلَيلٍ لَمْ يَزَلْ، وَكُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَكُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ، وَكُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ. منها: (في صفة العالم) الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَكَفَى بِالْمَرءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ؛ وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إِلَى اللهِ لَعَبْدٌ وَكَّلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ، جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، سَائِرٌ بَغَيْرِ دَلِيلٍ، إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ، أوْ إِلَى حَرْثِ الاَْخِرَةِ كَسِلَ! كَأَنَّ

مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ، وَكَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاِقطٌ عَنْهُ! منها: (في آخر الزمان) وَذلِكَ زَمَانٌ لاَ يَنْجُو فِيهِ إِلاَّ كُلُّ مٌؤْمِنٍ نُوَمَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ، وَإِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ، أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى، وَأَعْلاَمُ السُّرَى لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ وَلاَ الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ أُولَئِكَ يَفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَيَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ. أَيُّهَا النَّاسُ، سَيَأْتي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الاِِْسْلاَمُ، كَمَا يُكْفَأُ الاِِْنَاءُ بِمَافِيهِ. أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ، وَلَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيكُمْ وَقَدْ قَالِ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ و َإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ). أما قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «كلّ مؤمِنٍ نُوَمَةٍ» فإنما أَراد به: الخامل الذكر القليل الشر. والمساييح: جمع مِسياح، وهو: الذي يسيح بين الناس بالفساد والنمائم. والمذاييع: جمع مِذْياع، وهو: الذي إذا سمع لغيره بفاحشة أذاعها، ونوّه بها. والبُذُرُ: جمع بَذُور وهو: الذي يكثر سفهه ويلغو منطقه.

(104)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَ لاَ يَدَّعِي نُبُوَّةً وَلاَ وَحْياً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُم إِلَى مَنْجَاتِهِمْ، وَيُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسَرُ الْحَسَيرُ وَيَقِفُ الْكَسِيرُّ فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ، إِلاَّ هَالِكاً لاَ خَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَبَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَايْمُ اللهِ، لَقَدْ كُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا، وَاسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا، مَا ضَعُفْتُ، وَلاَ جَبُنْتُ، وَلاَ خُنْتُ وَلاَ وَهَنْتُ، وَايْمُ اللهِ، لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ! وقد تقدم مختار هذه الخطبة، إلاّ أنني وجدتها في هذه الرواية على خلاف ما سبق من زيادة ونقصان، فأوجبت الحال

إثباتها ثانية.

(105)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في بعض صفات الرسول الكريم وتهديد بني أمية وعظة الناس) (الرسول الكريم) حَتَّى بَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم ، شَهِيداً، وَبَشِيراً، وَنَذِيراً، خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً، وَأَنْجَبَهَا كَهْلاً، أَطْهَرَ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً وَأَجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً (بنو أمية) فَمَا احْلَوْلَتْ الدُّنْيَا لَكُمْ فِي لَذَّتِهَا، وَلاَ تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلاً خِطَامُهَا قَلِقاً وَضِينُهَا قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ السِّدْر الْ_مَخْضُودِ وَحَلاَلُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُودٍ، وَصَادَفْتُمُوهَا، وَاللهِ، ظِلاًّ مَمْدُوداً إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ، فَالاََْرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ وَأَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَأَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَسُيُوفُكُمْ عَلَيْهِمْ مَسَلَّطَةٌ، وَسُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلاَ إِنَّ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَلَكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَإِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ في حَقِّ نَفْسِهِ، وَهُوَ اللهُ الَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَلاَ يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللهِ، يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَفِي دَارِ عَدُوِّكُمْ! أَلاَ إِنَّ أبْصَرَ الاََْبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي الْخَيْرِ طَرْفُهُ! أَلاَ إِنَّ أَسْمَعَ الاََْسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْكِيرَ وَقَبِلَهُ (وعظ الناس) أَيُّهَا النَّاسُ، اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ، وَامْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْكَدَرِ. عِبَادَ اللهِ، لاَ تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ، وَلاَ تَنْقَادُوا لاََِهْوَائِكُمْ، فَإِنَّ النَّازِلَ بِهذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ يَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضَعٍ، لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ، يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لاَ يَلْتَصِقُ، وَيُقَرِّبَ مَا لاَ يَتَقَارَبُ! فَاللهَ اللهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْ لاَ يُشْكِي شَجْوَكُمْ وَلاَ يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَكُمْ. إِنَّهُ لَيسَ عَلَى الاِِْمَامِ إِلاَّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ: الاِِْبْلاَغُ فَي الْمَوْعِظَةِ، وَالاِجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ، وَالاِِْحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ، وَإِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا،

وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا. فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ، وَمِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلُوا بَأَنْفُسِكُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، وَانْهَوْا عَنْ المُنْكَرِ وَتَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بالنَّهْي بَعْدَ التَّنَاهِي!

(106)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها يبيّن فضل الاِسلام ويذكر الرسول الكريم ثمّ يلوم أصحابه) (دين الاِسلام) الْحَمْدُ للهِ الَّذِي شَرَعَ الاِِْسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَأَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ، وَنُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَفَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَلُبّاً لَمِنْ تَدَبَّرَ، وَآيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَتَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَعِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَنَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ، وَرَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ. فَهُوَ أبْلَجُ الْمَنَاهجِ وَاضِحُ الْوَلاَئِجِ مُشْرَفُ الْمَنَارِ مُشْرِقُ الْجَوَادِّ مُضِيءُ الْمَصَابِيحِ، كَرَيمُ الْمِضْمارِ رَفِيعُ الْغَايَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِيفُ الْفُرْسَانِ. التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ، وَالصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ، وَالْمَوْتُ غَايَتُهُ، وَالدُّنْيَا مِضْمارُهُ، وَالْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ. منها: في ذكر النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حَتَّى أَوْرَى قَبَساً لِقَابِسٍ وَأَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَشَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ، وَبَعِيثُكَ نِعمةً، وَرَسُولُكَ بِالْحقِّ رَحْمَةً. اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِكَ، وَاجْزِهِ مُضَاعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ. اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بَنَاءِ الْبَانِينَ بَنَاءَهُ، وَأَكْرِمْ لَدَيْكَ نُزُلَهُ وَشَرِّفْ عِنْدَكَ مَنْزِلَهُ، وَآتِهِ الْوَسِيلَةَ، وَأَعْطِهِ السَّنَاءَوَالْفَضِيلَةَ، وَاحْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَاَر، وَلاَ نَادِمِينَ، وَ اَ نَاكِبِينَ وَلاَ نَاكِثِينَ وَلاَ ضَالِّينَ، وَلاَ مَفْتُونِينَ. وقد مضى هذا الكلام فيما تقدم، إلاّ أنّنا كرّرناه هاهنا لما في الروايتين من الاختلاف. منها: في خطاب أصحابه وَقَدْ بَلَغْتُمْ منْ كَرَامَةِ اللهِ لَكُمْ مَنْزِلَةً تُكْرَمُ بِهَا إِمَاؤُكُمْ، وَتُوصَلُ بِهَا جِيرَانُكُمْ، وَيُعَظِّمُكُمْ مَنْ لاَ فَضْلَ لَكُمْ عَلَيهِ، وَلاَ يَدَلَكُمْ عِنْدَهُ، وَيَهَابُكُمْ مَنْ

لاَ يَخَافُ لَكُمْ سَطْوَةً، وَلاَ لَكُمْ عَلَيْهِ إِمْرَةٌ، وَقَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ! وَأَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ وَكَانَتْ أَمُورُ اللهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ، وَعَنْكُمْ تَصْدُرُ، وَإِلَيْكُمْ تَرْجِعُ، فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ، وَأَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ، وَأَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللهِ فِي أَيْدِيهمْ، يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ، وَيَسِيرُونَ في الشَّهَوَاتِ، وَايْمُ اللهِ، لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ، لَجَمَعَكُمُ اللهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ!

(107)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في بعض أيام صفين وَقَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ، وَانْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ، تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَأَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَنْتُمْ لَهَا مِيمُ الْعَرَبِ، وَيَآفِيخُ الشَّرَفِ، وَالاََْنْفُ الْمُقَدَّمُ، وَالسَّنَامُ الاََْعْظَمُ، وَلَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ، وَتُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ؛ حَسّاً بالنِّصَالِ، وَشَجْراً بِالرِّمَاحِ، تَرْكَبُ أُولاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالاِِْبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ، تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا، وَتُذَادُعَنْ مَوَارِدِهَا!

(108)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: وهي من خطب الملاحم ( الله تعالى ) الْحَمْدُ للهِِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، وَالظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ، خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوي الضَّمائِرِ وَلَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ، خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ وَأَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِيرَاتِ. منها: في ذكر النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الاََْنْبِيَاءِ، وَمِشْكَاةِ الضِّيَاءِ وَذُؤَابَةِ الْعَلْيَاءِ، وَسُرَّةِ الْبَطْحَاءِ، وَمَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ، وَيَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ. منها: طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَأمْضى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ من ذلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ، وَآذَانٍ صُمٍّ، وَأَلْسِنَةٍ بُكْمٍ؛ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَمَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ؛ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ، وَلَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ فَهُمْ فِي ذلِكَ كَالاََْنْعَامِ السَّائِمَةِ، وَالصُّخُورِالْقَاسِيَةِ. قَدِ انْجَابَتِ السَّرائِرُ لاََِهْلِ الْبَصَائِرِ، وَوَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَأَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَظَهَرَتِ الْعَلاَمَةُ لِمتَوَسِّمِهَا. مَا لي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ، وَأَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ، وَنُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ، وَتُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ، وَأَيْقَاظاً نُوَّماً، وَشُهُوداً غُيَّباً، وَنَاظِرَةً عُمْيَاً، وسَامِعَةً صُمَّاً، وَنَاطِقَةً بُكْماً! رَايَةُ ضَلاَلةٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَتَفرَّقَتْ بِشُعَبِهَا تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا، وَتَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا قَائِدُهَا خَارجٌ مِنْ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَى الضِّلَّةِ؛ فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ الْقِدْرِ، أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ الْعِكْمِ تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الاََْدِيمِ وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ

الْحَصَيدِ وَتَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اسْتَخْلاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَمِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبِّ. أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ، وَتَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ، وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ؟ وَمِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ، وَأَنَّى تٌؤْفَكُون؟ فَلِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ، وَلِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ، و اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ، وَلْيَجْمَعْ شَمْلَهُ، وَلْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ، فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الاََْمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ، وَقَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ فَعِنْدَ ذلِكَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ، وَرَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ، وَعَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ، وَقَلَّتِ الدَّاعِيَةُ، وَصَالَ الدَّهْرُ صِيَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ، وَهَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ ، وَتَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجْورِ، وَتَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ، وَتَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ، وَتَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ. فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَالْمَطَرُ قَيْظاً وَ تَفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضاً، وَتَغِيضُ الْكِرَامُ غَيْضاً وَكَانَ أَهْلُ ذلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَسَلاَطَينُهُ سِبَاعاً، وَأَوْسَاطُهُ أُكَّالاً، وَفُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً، وَغَارَ الصِّدْقُ، وَفَاض الْكَذِبُ، وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَصَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفَافُ عَجَباً، وَلُبِسَ الاِِْسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.

(109)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في بيان قدرة الله وانفراده بالعظمة وأمر البعث) (قدرة الله) كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ، وَكُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ: غِنى كُلِّ فَقِيرٍ، وَعِزُّ كُلِّ ذَلِيلٍ، وَقُوَّةُ كُلِّ ضَعِيفٍ، وَمَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ، مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَمَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَمَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ، وَمَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ. لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ، لَمْ تَخُلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ، وَلاَ اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ، وَلاَ يَسْبِقُكَ مَنْ طلَبْتَ، وَلاَ يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ، وَلاَ يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ، وَلاَ يَزِيدُ في مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ، وَلاَيَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ، وَلاَيَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِكَ. كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلاَنِيَةٌ، وَكُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ. أَنْتَ الاََْبَدُ فَلاَ أَمَدَ

لَكَ، وَأَنْتَ الْمُنْتَهَى لاَ مَحِيصَ عَنْكَ، وَأَنْتَ الْمَوْعِدُ لاَ مَنْجَى مِنْكَ إلاَّ إِلَيْكَ، بِيَدِكَ نَاصِيَةُكُلِّ دَابَّةٍ، وَإِلَيْكَ مَصِيرُ كُلِّ نَسَمَةٍ. سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ! سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ! وَمَا أصْغَرَ كُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ! وَمَا أَحْقَرَ ذلِكَ فِيَما غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ! وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا، وَمَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الاَْخِرَةِ! منها: (في الملائكة الكرام) مِنْ مَلاَئِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِكَ، وَرَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ؛ هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ، وَأَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَأَقْرَبُهُمْ مِنْكَ؛ لَمْ يَسْكُنُوا الاََْصْلاَبَ، وَلَمْ يُضَمَّنُوا الاََْرْحَامَ، وَلَمْ يُخْلَقُوا (مِنْ مَاءٍ مَهيٍن) وَلَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ وَإِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهمْ مِنْكَ، وَمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ، وَاسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ، وَكَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ، لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَلَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ، وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ. (عصيان الخلق) سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً! بِحُسْنِ بَلاَئِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ، خَلَقْتَ دَاراً، وَجَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُب_َةً مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ أَزْوَاجاً وَخَدَماً، وَقُصُوراً، وَأَنْهَاراً، وَزُرُوعاً، وَثِمَاراً. ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا، فَلاَ الدَّاعِيَ أَجَابُوا، وَلاَ فِيَما رَغَّبْتَ رَغِبُوا، وَلاَ إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اشْتَاقُوا. أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدْ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا، وَمَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَيَسْمَعُ بَأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَأَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا، وَلِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا، حَيْثُ_مَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَحَيْثُما أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا؛ لاَ يَنْزَجِرُ مِنَ اللهِ بِزَاجِرٍ، وَ لاَ يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ، وَهُوَ يَرَى الْمَأْ خُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ حَيْثُ لاَ إِقَالَةَ وَلاَ رَجْعَةَ، كَيْفَ نَزَلَ

بِهمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ، وَجَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ، وَ قَدِمُوا مِنَ الاَْخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ. فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهمْ: اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَحَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ. ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ، وَإِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ، عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ، وَبَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ، يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمْرَهُ، وَفِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ! وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَهَا، أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا، وَأَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَمُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا، وَأَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا، تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا، وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا، فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ، وَ الْعِبءُ عَلَى ظَهْرِهِ. وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا، فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ، وَ يَزْهَدُ فِيَما كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ، وَيَتَمَنَّى أَنَّ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَيَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ! فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ (لِسَانُهُ) سَمْعَهُ فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لاَ يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ، وَلاَ يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ: يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ في وجُوهِهِمْ، يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ، وَلاَ يَسْمَعُ رَجْعَ كَلاَمِهِمْ. ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ، وَخَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أوْ حَشُوا مِنْ جَانِبِهِ، وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ. لاَ يُسْعِدُ بَاكِياً، وَلاَ يُجِيبُ دَاعِياً. ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الاََْرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ، وَانْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهُِ. (القيامة) حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ، وَالاََْمْرُ مَقَادِيرَهُ، وَأُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَجَاءَ مِنْ أَمْرِ اللهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّماءَ وَفَطَرَهَا وَأَرَجَّ الاََْرْضَ وَ أَرْجَفَهَا، وَ قَلَعَ جِبَالَها وَ نَسَفَهَا، وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ

هَيْبَةِ جَلاَلَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَأَخْرَجَ مَنْ فِيهَا، فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهمْ وَجَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفْرِيِقِهِم، ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُريدُهُ مَنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ (خَفَايَا) الاََْعْمَالِ وَخَبَايَا الاََْفْعَالِ، وَجَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هؤُلاَءِ وَانْتَقَمَ مِنْ هؤُلاَءِ. فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ في دَارِهِ، حَيْثُ لاَ يَظْعَنُ النُّزَّالُ، وَ لاَ تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ، وَ لاَ تَنُوبُهُمُ الاََْفْزَاعُ وَ لاَ تَنَالُهُمُ الاََْسْقَامُ، وَلاَ تَعْرِضُ لَهُمُ الاََْخْطَارُ، وَلاَ تُشْخِصُهُمُ الاََْسْفَارُ. وَأَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ، وَغَلَّ الاََْيْدِيَ إِلَى الاََْعْنَاقِ، وَقَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالاََْقْدَامِ، وَأَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَبَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ، فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَلَجَبٌ وَلَهَبٌ سَاطِعٌ، وَقَصِيفٌ هَائِلٌ، لاَ يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَلاَ يُفَادَى أَسِيرُهَا، وَلاَ تُفْصَمُ كُبُولُهَا لاَ مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى، وَلاَ أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى. منها: في ذكر النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَصَغَّرَهَا، وَأَهْوَنَ بَهَا وَهَوَّنَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللهَ تعالى زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً، وَبَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً، فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَأَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهَ، وَأَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً، أوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَنَصَحَ لاَُِمَّتِهِ مُنْذِراً، وَدَعاَ إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً، (وَخَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً). (أهل البيت عَلَيْهِ السَّلامُ ) نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَمَحَطُّ الرِّسَالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلاَئِكَةِ وَمَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَيَنَابِيعُ الْحُكْمِ، نَاصِرُنا وَمُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَعَدُوُّنا وَمُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُالسَّطْوَةَ.

(110)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في أركان الدين) (الاسلام) إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ: الاِِْيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الاِِْسْلاَمِ، وَكَلِمَةُ الاِِْخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ، وَإِقَامُ الْصَّلاَةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ، وَإِيتَاهُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب،

وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتَِمارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَمَنْسَأَةٌ في الاََْجَلِ، وَصَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ، وَصَدَقَةُ الْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ، وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارعَ الْهَوَانِ. أَفِيضُوا في ذِكْرِ اللهِ فَأنَّهُ أَحْسَنُ الذِّكْرِ، وَارْغَبُوا فِيَما وَعَدَ المُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ، وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ، وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أهْدَى السُّنَنِ. (فضل القرآن) وَتَعَلَّمُوا الْقرْآن فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَأَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ. وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، وَالْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عَنْدَ اللهِ أَلْوَمُ

(111) و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في ذم الدنيا) أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرِةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَتَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَرَاقَتْ بِالْقَلِيلِ، وَتَحَلَّتْ بِالاَْمَالِ، وَتَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِ، لاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا وَلاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا، غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ، حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ، أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ لاَ تَعْدُو_ إِذَا تَنَاهَتْ إِلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِيهَا والرضاء بِهَا _ أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ وتعالى:كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّماَءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً. لَمْ يَكُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَةٍ إِلاَّ أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً وَلَمْ يَلْقَ منْ سَرَّائِهَا بَطْناً إِلاَّ مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً وَلَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاءٍ إِلاَّ هَتَنَتْ عَلَيهِ مُزْنَةُ بَلاَءٍ! وَحَرِيٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهُ مُتَنَكِّرَةً، وَإِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَاحْلَوْلَى، أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى لاَ يَنَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رغَباً إِلاَّ أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً! وَلاَ يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْنٍ، إِلاَّ أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْفٍ غَرَّارَةٌ، غُرُورٌ

مَا فِيهَا، فَانِيَةٌ، فَانٍ مَنْ عَلَيْهَا، لاَ خَيْرَ في شَيْءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلاَّ التَّقْوَى. مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ! وَمَنِ اسْتَكْثَرَ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ وَزَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ. كُمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ وَعَيْشُهَا رَنِقٌ وَعَذْبُهَا أُجَاجٌ وَحُلْوُهَا صَبِرٌ وَغِذَاؤُهَا سِمَامٌ وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ، وَصَحِيحُهَا بَعَرَضِ سُقْمٍ! مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ، وَعَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ، وَمَوْفُورُهَامَنْكُوبٌ، وَجَارُهَامَحْرُوبٌ أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى آثَاراً، وَأَبْعَدَ آمَالاً، وَأَعَدَّ عَدِيداً، وَأَكْثَفَ جُنُوداً تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ، وَآثَرُوهَا أَيَّ إِيثَارٍ، ثُمَّ ظَعَفُوا عَنْهَا بَغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَلاَ ظَهْرٍ قَاطِعٍ فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بَالْفَوَادِحِ وَ أوْهَنَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ، وَعَفَّرَتْهُم ْلِلْمَنَاخِرَ، وَوَطِئَتْهُمْ بَالْمَنَاسِمِ وَأَعَانَتْ عَلَيْهِمْ ، فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَآثَرَهَا وَأَخْلَدَ إِلَيْهَاك، حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لَفِرَاقِ الاََْبَدِ. هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ السَّغَبَ أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلاَّ الضَّنْكَ أوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلاَّ الظُّلْمَةَ؟ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ النَّدَامَةَ؟ أَفَهذِهِ تُؤْثِرُونَ؟ أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ؟ أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لَمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا! فَاعْلَمُوا _ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ _ بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَاتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ : حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلاَ يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً وَأُنْزِلُوا الاََْجْدَاثَ فَلاَ يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً، وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ وَمِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ، وَمِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لاَ يُجِيبُونَ دَاعِياً، وَلاَ يَمْنَعُونَ ضَيْماً، وَلاَ يُبَالُونَ مَنْدَبَةً، إِنْ جِيدُوالَمْ يَفْرَحُوا، وَإِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا، جَمِيعٌ وَهُمْ آحَادٌ، وَجِيرَةٌ وَهُمْ أَبْعَادٌ، مُتَدَانُونَ لاَ يَتَزَاوَرُونَ، وَقَرِيبُونَ لاَ يَتَقَارَبُونَ، حُلَمَاءُ قَدْ

ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ، وَجُهَلاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ، لاَ يُخْشَى فَجْعُهُمْ وَلاَ يُرْجَى دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الاََْرْضِ بَطْناً، وَبِالسَّعَةِ ضِيقاً، وَبِالاََْهْلِ غُرْبَةً، وَبِالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاؤُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا، حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الْدَّائِمَةِ وَالدَّارِ الْبَاقِيَةِ، كَمَا قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ(كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ).

(112)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: ذكر فيها ملك الموت وتوفية الاَنفس (وعجز الخلق عن وصف الله) هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلاً? أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمِ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بَإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا؟ كَيْفَ يَصِفُ إِلهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ؟!

(113)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في ذم الدنيا) وَأُحَذّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بَغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا، دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا، لَمْ يُصْفِهَا اللهُ لاََِوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ، خَيْرُهَا زَهِيدٌ، وَشَرُّهَا عَتِيدٌ وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْكُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ. فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءَ، وَعُمُرٍ يَفْنَى فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ! فاجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلِبَتِكُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَكُمْ، وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ. إِنَّ الزَّاهِدِينَ في الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَإِنْ ضَحِكُوا، وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَإِنْ فَرِحُوا، وَيَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَإِنِ اغْتُبِطُوابِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الاَْجَالِ، وَحَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الاَْمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الاَْخِرَةِ، وَالْعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الاَْجِلَةِ، وَاِِنَّمَا أَنْتُم إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرَ، وَسُوءُ الضَّمائِرِ، فَلاَ تَوَازَرُونَ، وَلاَ تَنَاصَحُونَ، وَلاَ تَبَاذَلُونَ، وَلاَ تَوَادُّونَ. مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرَ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ، وَلاَ يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَيُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ، وَقَلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ! كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ، وَكَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ. وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا

يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ، إِلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ، قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الاَْجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ، وَصَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَأَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ.

(114)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها مواعظ للناس) الْحَمْدُ للهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَالنِّعَمَ بَالشُّكْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ، وَنَسْتَعِينُهُ عَلَى هذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِعَمَّا أُمِرَتْ بِهِ، السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ، وَنَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، وَأَحْصَاهُ كِتَابُهُ: عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ، وَكِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ وَنُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ، وَوَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ، إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ الشِّرْكَ، وَيَقِينُهُ الشَّكَ، وَنَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ، وَتَرْفَعَانِ الْعَمَلَ، لاَيَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ، وَلاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ مِنُهُ. أُوصِيكُمْ، عِبَادَ اللهِ، بَتَقْوَى اللهِ الَّتي هِيَ الزَّادُ وَبِهَا الْمَعَاذُ: زَادٌ مُبْلِغٌ وَمَعَاذٌ مُنْجِحٌ، دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ، وَوَعَاهَاخَيْرُ وَاعٍ، فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا، وَفَازَوَاعِيهَا. عِبَادَ اللهِ، إِنَّ تَقْوَى اللهِ حَمَتْ أوْلِيَاءَ اللهِ مَحَارِمَهُ، وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ، حَتَّى أَسهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ، وَأَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِن، وَالرِّيَّ بِالظَّمَإِ، وَاسْتَقْرَبُوا الاََْجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ، وَكَذَّبُوا الاََْمَلَ فَلاَحَظُوا الاََْجَلَ. ثُمَّ إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ، وَعَنَاءٍ، وَغِيَرٍ، وَعِبَرٍ: فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِىءُ سِهَامُهُ، وَلاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ، يَرْمِي الْحَيَّ بِالْمَوْتِ، وَالصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ، وَالنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ، آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ، وَشَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ وَمِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ، وَيَبْني مَا لاَ يَسْكُنُ، ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللهِ، لاَ مَالاً حَمَلَ، وَلاَ بِنَاءً نَقَلَ! وَمِنْ غِيَرِهَاأَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً، والْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً، لَيْسَ ذلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَبُؤْساً نَزَلَ. وَمِنْ عِبَرِهَا أَنَّ المَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ، فَلاَ

أَمَلٌ يُدْرَكُ، وَلاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ. فَسُبْحَانَ اللهِ، مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا! وَأَظْمَأَ رِيَّهَا! وَأَضْحَى فَيْئَهَا لاَ جَاءٍ يُرَدُّعن، وَلاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ. فَسُبْحَانَ اللهِ، مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ المَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ، وَأَبْعَدَ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ! إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ، وَكُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ، وَكُلُّ شَيْءٍ مِنَ الاَْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ، فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَمِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَزَادَ في الاَْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الاَْخِرَةِ وَزَادَ فِي الدُّنْيَا: فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابحٍ وَمَزِيدٍ خَاسِرٍ! إٍنَّ الَّذي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ، وَمَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ، فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ، وَمَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ. قَدْ تُكُفِّلَ لِكُمْ بِالرِّزْقِ، وَأُمِرْتُمْ بَالْعَمَلِ، فَلاَ يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ، مَعَ أَنَّهُ واللهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ، وَدَخِلَ الْيَقِينُ، حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ، وَكَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعِ عَنْكُمْ. فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَخَافُوا بَغْتَةَ الاََْجَلِ، فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ، مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ، وَمَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوُمَ رَجْعَتُهُ. الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي، وَالْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي، ف_َ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

(115) و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في الاستسقاء اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا، وَاغْبَرَّتْ أَرْضُنَا، وَهَامَتْ دَوَابُّنَا، وَتَحَيَّرَتْ في مَرَابِضِهَا وَعَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا، وَمَلَّتِ التَّرَدُّدَ في مَرَاتِعِهَا، وَالحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا. اللَّهُمَّ فَارْحَمْ

أَنِينَ الاَْنَّةِ وَحَنِينَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا، وَأَنِينَهَا في مَوَالِجِهَا اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السِّنِينَ، وَأَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجُودِ فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ، وَالْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ. نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ الاََْنَامُ، وَمُنِعَ الْغَمَامُ، وَهَلَكَ الْسَّوَامُ أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بَأَعْمَالِنَا، وَلاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا، وَانْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَالرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ وَالنَّبَاتِ الْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاًتُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَتَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ. اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً، تَامَّةً عَامَّةً، طَيِّبَةً مُبَارَكَةً، هَنِيئَةً مَرِيعَةً زَاكِياًنَبْتُهَا، ثَامِراًفَرْعُهَا، نَاضِراً وَرَقُهَا، تُنْعِشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ! اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا وَتَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا وَيُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَالا وَتُقْبِلُبِهَا ثِمَارُنَا، وَتَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا، وَتَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا وَتَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا مِنْ بَرَكَاتِكَ الْوَاسِعَةِ، وَعَطَايَاكَ الْجَزِيلَةِ، عَلَى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ وَوَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ. وَأَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً مِدْرَاراً هَاطِلَةً، يُدَافِعُ الْوَدْقُمِنْهَا الْوَدْقَ، وَيَحْفِزُ»لا الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ، غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا وَلاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا وَلاَ قَزَعٍ رَبَابُهَالا، وَلاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا حَتَّى يُخْصِبَ لاِِِمْرَاعِهَا الُْمجْدِبُونَ، وَيَحْيَا بِبَرَكَتِهَا المُسْنِتُونَ فَإِنَّكَ تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا، وَتَنْشُرُ رَحْمَتَكَ، وَأَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَميدُ. تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : أي: تَشَقّقَتْ مِنَ المُحُولِ، يُقَالُ: انْصَاحَ الثّوْبُ: إذَا انْشَقّ، وَيُقَالُ أيْضاً: انْصَاحَ النّبْتُ وَصَاح وَصَوّح: إذَا جَفّ وَيَبِسَ. وَقَوْلُهُ: أيْ: عَطِشَتْ، وَالْهُيَامُ: الْعَطَشُ. وَقَوْلُهُ: جمع حِدبار، وهي: الناقَة التي أنضاها السّيْرُ، فشبّه بها السنة التي فشا فِيهَا الجَدْبُ، قَالَذوالرّمّةِ: حَدَابِيرُ مَا تَنْفَكُّ إلاّ مُنَاخَةًعَلَى الْخَسْفِ أوْ نَرْمِي بِهَا بَلَداً قَفْرَا وَقَولُهُ: ، الْقَزَعُ: الْقِطَعُ الصّغَارُ الْمُتَفَرّقَهُ مِنَ السَّحَابِ. وَقَوْلُهُ: فَإنّ تَقْديرَهُ: وَلاَ ذَاتَ شَفّانٍ ذِهَابُهَا. وَالشّفّانُ: الرّيحُ البَارِدَةُ. وَالذِّهَابُ: الاَمْطَارُ اللّيّنَةُ، فَحَذَفَ لِعِلْمِ السّامِعِ بِهِ.

(116)

و من خطبة له

عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها ينصح أصحابه) أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقِّ، وَشَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رَسَالاَتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍلا وَلاَ مُقَصِّرٍ، وَجَاهَدَ فِي اللهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍوَلاَ مُعَذِّرٍ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَبَصَرُ مَنِ اهْتَدَى. وَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ، وَتَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَلَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لاَ حَارِسَ لها وَلاَ خَالِفَ عَلَيْهَا، وَلَهَمَّتْ كُلَّ امْرِىءٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ، لاَ يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا؛ وَلَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ، وَأَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ، وَتَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ. وَلَوَدِدْتُ أَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ، وَأَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ، قَوْمٌ واللهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ، مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ، مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ، مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ. مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَأَوْجَفُوا عَلَى الْ_مَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بَالْعُقْبَى الْدَّائِمَةِ، وَالْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ أَمَا وَاللهِ، لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلاَمُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ، يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ، وَيُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ، إِيهٍ أَبَا وَذَحَةَ! قالَ السيّد: الْوَذَحَةُ: الخُنْفُسَاءُ. وهذا القول يومىءُ به إلى الحجاج، وله مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره.

(117)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يوبخ البخلاء بالمال والنفس) فَلاَ أَمْوَالَ بَذَلُْتموهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا، وَلاَ أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا، تَكْرُمُونَ _ بِاللهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلاَ تُكْرِمُونَ اللهَ فِي عِبَادِهِ! فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَانْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَصْلِ إِخْوَانِكُمْ!

(118)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في الصالحين من أصحابه) اَنْتُمُ الاََنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالاِِخُوَانُ في الدِّينِ، وَالْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ، بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ، فَأَعِينُوني بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ؛ فَوَ اللهِ إِنِّي لاَََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ!

(119)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد جمع الناس وحضّهم على الجهاد، فسكتوا ملياً، قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ مَا بَالُكُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟ فقالَ قوم منهم: يا أميرالمؤمنين، إن سرتَ سرنا معك. قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا بَالُكُمْ! لاَ سُدِّدْتُم ْلِرُشْدٍ! وَلاَ هُدِيتُمْ لَقَصْدٍ! أَفِي مِثْلِ هذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ؟ إِنَّمَا يَخْرُخُ فِي مِثْلِ هذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَذَوِي بَأْسِكُمْ، وَلاَ يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ الْجُنْدَ، وَالْمِصْرَ، وَبَيْتَ الْمَالِ، وَجِبَايَةَ الاََْرْضِ، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَالنَّظَرَ في حُقُوقِ الْمُطَالِبِينَ، ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى، أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِالْفَارِغِ، وَإِنَّمَا أَنَا قُطْبُ الرَّحَا، تَدُورُ عَلَيَّ وَأَنَا بِمَكَاني، فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا، وَاضْطَرَبَ ثِفَالُهَا هذَا لَعَمْرُ اللهِ الرَّأْيُ السُّوءُ. وَاللهِ لَوْلاَ رَجَائِي الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي الْعَدُوَّ _ وَلَوْ قَدْ حُمَّلِي لِقَاؤُهُ _ لَقَرَّبْتُ كَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ، فَلاَ أَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ. إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتَِماعِ قُلُوبِكُمْ. لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ الَّتي لاَ يَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلاَّ هَالِكٌ ، مَنِ اسْتَقَامَ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَمَنْ زَلَّ فَإِلَى النَّارِ!)

(120)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يذكر فضله ويعظ الناس) تَاللهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاَتِ، وَإِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَتَمَامَ الْكَلِمَاتَ. وَعِنْدَنَا _ أَهْلَ الْبَيْتِ _ أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَضِيَاءُ الاََْمْرِ.أَلاَ وَإِنَّ شَرَائِعَ الدِّينِ وَاحِدَةٌ، وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَغَنِمَ، وَمَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَنَدِمَ. اعْمَلُوا لِيَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ، وَتُبْلَى فِيهِ السَّرَائِرُ، وَمَنْ لاَ يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ، وَغَائِبُهُ أَعْوَزُ وَاتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِيدٌ، وَقَعْرُهَا بَعِيدٌ، وَحِلْيَتُهَا حَدِيدٌ، (وَشَرَابُهَا صَدِيد.أَلاَ وَإِنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ يَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ، خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُورِثُهُ مَنْ لاَ يَحْمَدُهُ.

(121)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (بعد ليلة الهرير) وقد قام رجل من أصحابه فقالَ: نهيتنا عن الحكومة ثمّ أمرتنا بها، فما ندري أيّ الاَمرين أَرشد؟ فصفق عَلَيْهِ السَّلامُ إحدى يديه على الاَخرى ثمّ قالَ: هذا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَةَ! أَمَا وَاللهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِما أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللهُ فِيهِ خَيْراً، فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَإِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ وَإِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ، لَكَانَتِ الْوُثْقَى، وَلكِنْ بِمَنْ وَإِلَى مَنْ؟ أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَأَنْتُمْ دَائي، كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا! اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ وَكَلَّتِ النَّزْعَةُ بِأَشْطَانِ الرَّكِيِّ أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الاِِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ؟ وَقَرَأُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ؟ وَهِيجُوا إِلى الْجِهَادِ فَوَلَّهُوا وَ لَهَ اللِّقَاحِ إِلَي أَوْلاَدِهَا، ، وَسَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا، وَأَخَذُوا بِأَطْرَافِ الاََْرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَصَفّاً صَفّاً؟! بَعْضٌ هَلَكَ، وَ بَعْضٌ نَجَا. لاَيُبَشَّرُونَ بِالاََْحْيَاءِ وَلاَ يُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، خُمْصُ البُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الاََْلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، عَلَى وَجُوهِهمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعيِنَ، أُولئِكَ إِخْوَاني الذَّاهِبُونَ، فَحَقَّ لَنَا أَنْ

نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ وَنَعَضَّ الاََْيْدِيَ عَلَى فِرَاقِهمْ! إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ، وَيُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً، وَيُعْطِيَكُمْ بَالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، فَاصْدِفُواعَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ، وَاقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ، وَاعْقِلوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ.

(122)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه للخوارج، وقد خرج إلى معسكرهم وهم مقيمون على إنكار الحكومة، ف قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَكُلُّكُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ؟ فَقَالُوا: مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَمِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ. قَالَ: فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ، فَلْيَكُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً، وَمَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فَرْقَةً، حَتَّى أُكَلِّمَ كُ_لاًّ مِنْكُمْ بِكَلاَمِهِ. وَنَادَى النَّاسَ، فَقَالَ: أَمْسِكُوا عَنِ الْكَلاَمِ، وَأَنْصِتُوا لِقَوْلِي، وَأَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِكُمْ إِلَيَّ، فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا. ثُمَّ كَلَّمَهُمْ عَلَيْهِ السَّلامُ بِكَلاَمٍ طَوِيلٍ، مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ: أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ _ حِيلَةً وَغِيلَةً وَمَكْراً وَخَدِيعَةً _: إِخْوانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَاسْتَرَاحُوا إِلى كِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِيسُ عَنْهُمْ؟ فَقُلْتُ لَكُمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ، وَبَاطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ، فَأَقِيمُوا عَلى شَأْنِكُمْ، وَالْزمُوا طَرِيقَتَكُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بِنَوَاجِذِكُمْ، وَلاَ تَلْتَفِتُوا إِلى نَاعِقٍ نَعَقَ: إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ، وَإِنْ تُرِكَ ذَلَّ. (وَقَدْ كَانَتْ هذِهِ الْفَعْلَةُ، وَقَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا، وَاللهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا وَلاَ حَمَّلَنِي اللهُ ذَنْبَهَا، وَ وَاللهِ إِنْ جِئْتُهَا إِنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ، وَإِنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ). فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، وَإِنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ بَيْنَ الاَْباءِ وَالاََْبْنَاءِ وِالاِِْخوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَى كُلِّ مُصِيبَةٍ وَشِدَّةٍ إِلاَّ إِيمَاناً، وَمُضِيّاً عَلَى الْحَقِّ، وَتَسْلِيماً لِلاََْمْرِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ. وَلكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الاِِْسْلاَمِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَالاِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِيلِ، فَإِذَا طَمِعْنَا

فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللهُ بِهَا شَعَثَنَا، وَنَتَدَانَى بِهَا إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيَما بَيْنَنَا، رَغِبْنَا فِيهَا، وَأَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا.

(123)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه لاَصحابه في ساعة الحرب وَأَيُّ امْرِىءٍ مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَرَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلاً فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ. إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لاَيَفُوتُهُ الْمُقِيمُ، وَلاَ يُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ! وَالَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ، لاَََلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ (فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللهِ ومنها : وَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ : لاَ تَأْخُذُونَ حَقّاً، وَلاَ تَمْنَعُونَ ضَيْماً. قَدْ خُلِّيتُمْ وَالطَّرِيقَ، فَالنَّجَاةُ لَلْمُقْتَحِمِ، وَالْهَلَكَةُ لَلْمُتَلَوِّمِ ).

(124)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في حضّ أصحابه على القتال فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَأَخِّرُوا الْحَاسِرَ وَعَضُّوا عَلَى الاََْضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلاََْسِنَّةِ، وَغُضُّوا الاََْبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لَلْجَأْشِ وَأسْكَنُ لِلْقُلُوبِ، وَأَمِيتُوا الاََْصْوَاتَ فَإِنَّهُ أطْرَدُ لِلْفَشَلِ. وَرَايَتَكُمْ فَلاَ تُمِيلُوهَا وَلاَ تُخِلُّوهَا، وَلاَ تَجْعَلُوهَا إِلاَّ بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَالمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهمْ وَيَكْتَنِفُونَ حفَافَيْهَا وَوَرَاءَهَا، وَأَمَامَهَا، لاَ يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا، وَلاَ يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا. أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَآسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ، وَلَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَقِرْنُ أَخِيهِ. وَايْمُ اللهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ، لاَ تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الاَْخِرَةِ، أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ، وَالسَّنَامُ الاََْعْظَمُ، إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةٍَِ اللهِ، وَالذُّلَّ اللاَّزِمَ، وَالْعَارَ الْبَاقِيَ، وَإِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ، وَلاَ مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَبَيْنَ يَوْمِهِ. مَنْ رائِحٌ إِلَى اللهِ كَالظَّمَآنِ يَرِدُ الْمَاءَ؟ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي الْيَوْمَ تُبْلَى الاََْخْبَارُ! (وَاللهِ لاَََنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ). اللَّهُمَّ فَإِنْ

رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ، وَشَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ، وَأَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ. إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاك ٍيَخْرُجُ مِنْهُ النَّسِيمُ، وَضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ، وَيُطِيحُ العِظَامَ، وَيُنْدِرُالسَّوَاعِدَ وَالاََْقدْاَمَ، وَحَتَّى يُرْمَوْا بِالمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسَرُ وَيُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلاَئِبُ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ، وَحَتَّى تَدْعَق َالْخُيُولُ فِي نَوَاحِرٍ أَرْضِهِمْ، وَبِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَمَسَارِحِهِمْ. قالَ الشريف: الدّعْقُ: الدّقُّ، أي: تَدُقُّ الخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا أرْضَهُمْ. نَوَاحِرُ أَرْضِهِمْ: مُتَقَا بِلاَتُهَا، يُقَالُ: مَنَازِلُ بَنِي فُلانٍ تتَنَاحَرُ، أيْ: تَتَقَابَلُ.

(125)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في معنى الخوارج لمّا أنكروا تحكيم الرجال ويذمّ فيه أصحابه، قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ، وَإِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ. وهذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لاَ يَنْطِقُ بِلِسَانٍ، وَلاَ بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ، وَإِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ. وَلَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللهِ، وقَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ:(فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ في شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ)، فَرَدُّهُ إِلَى اللهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ، وَإِنْ حُكمَ بسُنَّةِ رَسُولِهِ فَنَحْنُ أَوْلاَهُمْ بِهِ. وَأَمَّا قَوْلُكُمْ: لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ أَجَلاً فِي التَّحْكِيمِ؟ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذلِكَ لِيَتَبَيَّنَ الْجَاهِلُ، وَيَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ، وَلَعَلَّ اللهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هذِهِ الْأُمَّةِ، وَلاَ تُؤْخَدُ بِأَكْظَامِهَا ) ، فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ، وَتَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ. إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ _ وَإِنْ نَقَصَهُ وَكَرَثَهُ _ مِنَ الْبَاطِلِ وَإِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَزَادَهُ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَمِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ! اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لاَ يُبْصِرُونَهُ، وَمُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لاَ يَعْدِلُونَ بِهِ، جُفَاةٍ

عَنِ الْكِتَابِ، نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ. مَا أَنْتُمْ بَوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا، وَلاَ زَوَافِرَ عِزٍ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا. لَبِئْس حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ! أُفٍّ لَكُمْ! لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً ، يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَيَوْماً أُنَاجِيكُمْ، فَلاَ أحْرارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ ، وَلاَ إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ

(126)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا عوتب على تصييره الناس أسوة في العطاء من غير تفضيل إلى السابقات والشرف، قالَ: أَتَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ! وَاللهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَميرٌ وَمَا أَمََّجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً! لَوْ كَانَ الْمَالُ لي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللهِ لَهُمْ. ثمّ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَلاَ وَإِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهَ تَبْذِيرٌ وَإِسْرَافٌ، وَهُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَيَضَعُهُ فِي الآخِرَةِ، وَيُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَيُهِينُهُ عِنْدَ اللهِ، وَلَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَعِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اللهُ شُكْرَهُمْ وَكَانَ لِغَيْرِهِ وَدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِينٍ وَأَلاََْمُ خَلِيلٍ!

(127)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : للخوارج أيضاً فإنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَضَلَلْتُ، فَلِمَ تُضَلِّلونُ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِضَلاَلِي، وَتَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي، وَتُكَفِّرُو نَهُمْ بِذُنُوِبي! سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ البَراءةِ وَالسُّقْمِ، وَتَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ رَجَمَ الزَّانِيَ (الْ_مُحْصَنَ) ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ، وَقَتَلَ الْقَاتِلَ وَوَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ، وَقَطَعَ السَّارِقَ وَجَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الُْمحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَنَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ؛ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذُنُوبِهمْ، وَأَقَامَ حَقَّ اللهِ فِيهمْ، وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الاِِْسْلاَمِ، وَلَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ. ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَمَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ وَسَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَخَيْرُ النَّاسِ فيَّ حَالاً الَّنمَطُ الاََْوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَالْزَمُوا

السَّوَادَ الاََعْظَم فَإِنَّ يَدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ، إِنَمَّا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيا الْقُرْآنُ، وَيُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَإِحْيَاؤُهُ الاِجْتَِماعُ عَلَيْهِ، وَإِمَاتَتُهُ الاِفْتَرَاقُ عَنْهُ، فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُم، وَإِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ آتِ _ لاَأَبَا لَكُمْ _ بُجْراً وَلاَ خَتَلْتُكُمْ عَنْ أَمْرِكُمْ، وَلاَ لبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ، أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلاَّ يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَكَا الْحَقَّ وَهُمَا يُبْصِرَانِهِ، وَكَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَليْهِ، وَقَدْ سَبَقَ استِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا _ فِي الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ _ سُوءَ رَأْيِهِمَا، وَجَوْرَ حُكْمِهِمَا.

(128)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة يَا أَحْنَفُ، كَأَنِّي بِهِ وَقَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لاَ يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَلاَ لَجَبٌ وَ لاَ قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَلاَ حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الاََْرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ. يومىء بذلك عَلَيْهِ السَّلامُ إلى صاحب الزّنْج. ثمّ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ، وَدُورِكُمُ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنَحَةِ النُّسُورِ، وَخَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ، مِنْ أُولئِكَ الَّذِينَ لاَ يُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ، وَلاَ يُفْقَدُ غَائِبُهُمْ. أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا، وَقَادِرُهَا بِقَدْرِهَا، وَنَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا. منه: ويومىَ به إلى وصف الاَتراك كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وَجُوهَهُمُ الْ_مَجَانُّ الْمُطَرَّقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَالدِّيبَاجَ، وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَيَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْ_مَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ، وَيَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ المَأْسُورِ! فقالَ له بعض أصحابه: لقد أَعطيت يا أميرالمؤمنين علم الغيب! فضحك عَلَيْهِ السَّلامُ ، وقالَ للرجل _ وكان كلبياً _ : يَا أَخَا كَلْبٍ، لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ،

وَإِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ، وَإِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَمَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: الآية، فَيَعْلَمُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الاََْرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى، وَقَبِيحٍ أَوْ جَمِيل، وَسَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ، وَشَقيٍّ أَوْ سَعِيدٍ، وَمَنْ يَكُونُ فِي النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً؛ فَهذَا عَلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لاَ يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلاَّ اللهُ، وَمَا سِوَى ذلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَعَلَّمَنِيهِ، وَدَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي، وَتَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي

(129)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في ذكر المكاييل عِبَادَ اللهِ، إِنَّكُمْ _ وَمَا تَأْمُلُونَ مِنْ هذِهِ الدُّنْيَا _ أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ، وَمَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ: أَجَلٌ مَنْقُوصٌ، وَعَمَلٌ مَحْفُوظٌ، فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ، وَرُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ. قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لاَ يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلاَّ إِدْبَاراً، وَالشَّرُّ إِلاَّ إِقْبَالاً، وَالشَّيْطَانُ فِي هَلاَكِ النَّاسِ إِلاَّ طَمَعاً، فَهذا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ، وَعَمَّتْ مَكِيدَتُهُ، وَأَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلاَّ فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً، أَوْ بَخِيلاً اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْموَاعِظِ وَقْراً! أَيْنَ خِيارُكُمْ وَصُلَحَاؤُكُمْ؟! وَأَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَسُمَحَاؤُكُمْ؟! وَأَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ في مَكَاسِبِهِمْ، والْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهمْ؟! أَلَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ، وَالْعَاجِلَةِ المُنَغِّصَةِ، وَهَلْ خُلِّفْتُمْ إِلاَّ فِي حُثَالَةٍ لاَ تَلْتَقِي بِذَمِّهِمْ الشَّفَتَانِ، اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ، وَذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ؟(إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)، (ظَهَرَ الْفَسَادُ)! فَلاَ مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ، وَلاَ زَاجرٌ مُزْدَجِرٌ. أَفَبِهذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ، وَتَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ؟ هَيْهَاتَ! لاَ يُخْدَعُ اللهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَلاَ تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلاَّ بِطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللهُ الاَْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ، وَالنَّاهِينَ عَنِ المُنكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ!

(130)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَبي ذر؛ لمّا أخرج إلى الربذة يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبْتَ للهِِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ، إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَخِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَاهْرُبْ مِنهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ، وأَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ! وَسَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابحُ غَداً، وَالاََْكْثَرُ حُسَّداً. وَلَوْ أَنَّ السَّمواَتِ وَالاََْرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً، ثُمَّ اتَّقَى اللهَ، لَجَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً! لاَ يُؤْنِسَنَّكَ إِلاَّ الْحَقُّ، وَلاَ يُوحِشَنَّكَ إِلاَّ

الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لاَََحَبُّوكَ، وَلَوْ قَرَضْتَ مِنْهَاُخ لاَََمَّنُوكَ.

(131)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (وفيه يبيّن سبب طلبه الحكم ويصف الاِمام الحقّ) أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الُْمخْتَلِفَةُ، وَالْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، وَالْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَأَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الاََْسَدِ! هَيْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِكُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، أَوْ أُقِيمَ اعْوِجَاجِ الْحَقِّ. اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شِيءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَنُظْهِرَ الاِِْصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. اللَّهُمْ إِنّي أَوَّلُ مَنْ أَنابَ، وَسَمِعَ وَأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلاَّ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِالصَّلاَةِ. وقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لاَ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالمَغَانِمِ وَالاََحْكَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَلاَ الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَلاَ الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَلاَ الجَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَلاَ الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ وَلاَ الْمَعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الاَُمَّةَ.

(132)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يعظ فيها ويزهد في الدنيا) (حمد الله) نَحْمَدُهُ عَلَى مَا أَخَذَ وَأَعْطَى، وَعَلَى مَا أَبْلَى وَابْتَلَى الْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّةٍ، الْحَاضِرُ لِكُلِّ سَرِيرَةٍ، العَالِمُ بِمَا تُكِنُّ الصُّدُورُ، وَمَا تَخُونُ الْعُيُونُ. وَنَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ غَيْرُهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُهُ وَبَعِيثُهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الاِِْعْلاَنَ، وَالْقَلْبُ اللِّسَانَ. منها: (في عظة الناس) فَإِنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لاَ اللَّعِبُ، وَالْحَقُّ لاَ الْكَذِبُ، وَمَا هُوَ إِلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَأَعْجَلَ حَادِيهِ فَلاَ يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، فَقَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاِِْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ _ طُولَ أَمَلٍ وَاسْتِبْعَادَ أَجَلٍ _ كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ، مَحْمُولاً عَلَى

أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، حَمْلاً عَلَى المَنَاكِبِ وَإِمْسَاكاً بِالاََْنَامِلِ. أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَيَبْنُونَ مَشِيداً، وَيَجْمَعُونَ كَثِيراً! أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً، وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ، لاَ فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ، وَلاَ مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ! فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ وَفَازَ عَمَلُهُ. فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا، وَاعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا، فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ، بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الاََعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ؛ فَكُونُوا مِنْهَا عَلى أَوْفَازٍ وَقَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّيَالِ

(133)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يعظّم الله سبحانه ويذكر القرآن والنبي ويعظ الناس عظمة الله تعالى وَانْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا، وَقَذَفَتْ إِلَيْهِ السَّمواَتُ وَالْأَرَضُونَ مَقَالِيدَهَا ، وَسَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ، وَقَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ، وَآتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الِّثمَارُ الْيَانِعَةُ. منها: وَكِتَابُ اللهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، نَاطقٌ لاَ يَعْيَا لِسَانُهُ، وَبَيْتٌ لاَ تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، وَعِزٌّ لاَ تُهْزَمُ أَعْوَانُهُ. منها: أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَتَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ، فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ، وَخَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ، فَجَاهَدَ فِي اللهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ، وَالْعَادِلِينَ بِهِ. منها: وَإِنَّمَا الدُّنْيَا مَنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى، لاَيُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيئاً، وَالْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ، وَيَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ، وَالْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ، وَالْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ، وَالْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ. منها : وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ وَيَكَادُ صَاحِبُهُ يَشْبَعُ مِنْهُ وَيَمَلُّهُ، إِلاَّ الْحَيَاةَ فَإِنَّهُ لاَ يَجِدُ لَهُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً. وَإِنَمَا ذلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ، وَبَصَرٌ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ، وَسَمْعٌ لَلاُْذُنِ الصَّمَّاءِ، وَرِيٌّ لِلظَّمْآنِ، وَفِيهَا الْغِنَى كُلُّهُ وَالسَّلاَمَةُ.كِتَابُ اللهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَتَنْطِقُونَ بِهِ، وَتَسْمَعُونَ بِهِ، وَيَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَيَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلى بَعْضٍ، وَلاَ يَخْتَلِفُ فِي اللهِ، وَلاَ يُخَالِفُ

بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ. قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ فِيَما بَيْنَكُمْ، وَنَبَتَ الْمرْعَى عَلَى دِمَنِكُمْ ، وَتَصَافَيْتُمْ عَلى حُبِّ الْآمَالَ، وَتَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الْأَمْوَالِ. لَقَد ِاسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ، وَتَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَأَنْفُسِكُمْ.

(134)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزوالروم وَقَدْ تَوَكَّلَ اللهُ لِأَهْلِ هَذا الدِّينِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ ، وَسَتْرِ الْعَوْرَةِ. وَالَّذِي نَصَرَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لاَ يَنْتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لاَ يَمْتَنِعُونَ، حَيٌّ لاَ يَمُوتُ. إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ، فَتَلْقَهُمْ بِشَخْصِكَ فَتُنْكَبْ، لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ. لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ، فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً، وَاحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلاَءِ وَالنَّصِيحَةِ، فَإِنْ أَظْهَرَ اللهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ، وَإِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى، كُنْتَ رِدْأً للنَّاسِ وَمَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ

(135) و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد وقعت مشاجرة بينه وبين عثمان، فقالَ المغيرة بن الأخنس لعثمان: أنا أكِفيكَه، فقالَ أميرالمؤمنين صلوات الله عليه للمغيرة: يَابْنَ اللَّعِينِ الْأَبْتَرِ ، وَالشَّجَرَةِ الَّتي لاَ أَصْلَ لَهَا وَلاَ فَرْعَ، أَنْتَ تَكْفِينِي، فَوَاللهِ مَاأَعَزَّ اللهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ، وَلاَ قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ، اخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللهُ نَوَاكَ ، ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَك، فَلاَ أَبْقَى اللهُ عَلَيْكَ إِنْ أَبْقَيْتَ!

(136)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في أمر البيعة لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً ، وَلَيْسَ أَمْرِي وَأَمْرُكُمْ وَاحِداً. إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِِ وَأَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لِأَنْفُسِكُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ، أَعِينُوني عَلى أَنْفُسِكُمْ، وَايْمُ اللهِ لَأٌنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ، مِنْ ظَالِمِهِ, وَلَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَإِنْ كَانَ كَارِهاً

(137)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في شأن طلحة والزبير و في البيعه طلحه و الزبير وَاللهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَلاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نِصْفاً ، وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلاَّ قِبَلَهُمْ، وَإِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَإِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي، مَا لَبَّسْتُ وَلاَ لُبِّسَ عَلَيَّ. وَإِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَةُ وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ ، وَإِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ، وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ . وَايْمُ اللهِ لِأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَلاَ يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْي ٍ منه: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَذَبْتُمُوهَا. اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَطَعَاني وَظَلَمَاني، وَنَكَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ; فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلاَ تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلاَ وَعَمِلاَ، وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ.

(138)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يومىء فيها إلى ذكر الملاحم يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى، وَيَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ. و منها: حَتَّى تَقُومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ، بَادِياً نَوَاجِذُهَا ، ممْلُوءَةً أَخْلاَفُهَا ، حُلْواً رَضَاعُهَا، عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا. أَلاَ وَفِي غَدٍ _ وَسَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ _ يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِىءِ أَعْمَالِهَا، وَتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا، وَتُلْقي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا، فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيرَة وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِِ. ومنها: كأَنَّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَفَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ ،

فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ ، وَفَرَشَ الْأَرْضَ بِالرُّؤُوسِ. قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ ، وَثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِيدَ الْجَوْلَةِ، عَظِيمَ الصَّوْلَةِ. وَاللهِ لِيُشَرِّدَنَّكُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ إِلاِّ قَلَيلٌ، كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ، فَلاَ تَزَالُونَ كَذلِكَ، حَتَّى تَؤُوبَ إِلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلاَمِهَا ! فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَالْآثَارَ الْبَيِّنَةَ، وَالْعَهْدَ الْقَرِيبَ الَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي النُّبُوَّةِ. وَاعْلَمُوا أَنَّ الشَّيْطَانَ إِنَّمَا يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ.

(139)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في وقت الشورى لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَصِلَةِ رَحِمٍ، وَعَائِدَةِ كَرَمٍ. فَاسْمَعُوا قَوْلي، وَعُوا مَنْطِقِي، عَسَى أَنْ تَرَوْا هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ، وَتُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلاَلَةِ، وَشِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ.

(140)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في النهي عن عيب الناس وَإِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إِلَيْهمْ فِي السَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَكُوَنَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَالْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ! أَمَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللهِ عَلَيْهِ مَنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ! وَكَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ! فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بَعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ فِيَما سِوَاهُ، مِمَّا هُو أَعْظَمُ مِنْهُ. وَايْمُ اللهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لجَََرَأَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ! يَا عَبْدَ اللهِ، لاَ تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ; فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ، وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ.

(141)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في النهي عن سماع الغيبة وفي الفرق بين الحقّ والباطل) أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ، أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِيءُ السِّهَامُ، وَيَحِيكُ الْكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبْورُ، وَاللهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِعَ. فسئل عَلَيْهِ السَّلامُ عن معنى قوله هذا، فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه وعينه ثمّ قالَ: الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ!

(142)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (المعروف في غير أهله) وَلَيْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ، وَعِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، مِنَ الْحَظِّ فِيَما أَتى إِلاَّ مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ، وَثَنَاءُ الاََْشْرَارِ، وَمَقَالَةُ الْجُهَّالِ، مَا دَامَ مُنْعِماً عَلَيْهِمْ، مَا أَجْوَدَ يَدَهُ! وَهُوَ عَنْ ذَاتِ اللهِ بَخِيلٌ! (مواضع المعروف) فَمَنْ آتَاهُ اللهُ مَا لاً فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ، وَلْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيَافَةَ، وَلْيَفُكَّ بِهِ الاََْسِيرَ وَالْعَانِيَ، وَلْيُعْطِ مَنْهُ الْفَقِيرَ وَالْغَارِمَ وَلْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَالنَّوَائِبِ، ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ؛ فَإِنَّ فَوْزاً بِهذِهِ الْخِصَالِ شَرَفُ مَكَارِمِ الدُّنْيَا، وَدَرْكُ فَضَائِلِ الاَْخِرَةِ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(143)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في الاستسقاء (وفيه تنبيه العباد إلى وجوب استغاثة رحمة الله إذا حبس عنهم رحمة المطر) أَلاَ وَإِنَّ الاََْرْضَ الَّتِي تَحْمِلُكُم، وَالسَّماءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ، وَمَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَلاَ زُلْفَةً إِلَيْكُمْ، وَلاَ لِخَيْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَلكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَأُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا. إِنَّ اللهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاََْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَإِغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ الاِسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً. وَ يَمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنْاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً). فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَاسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ، وَبَادَرَ مَنِيَّتَهُ! اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ مِنْ تَحْتِ الْأَسْتَارِ وَالْأَكْنَانِ، وَبَعْدَ عَجِيجِ الْبَهَائِمِ وَالْوِلْدَانِ، رَاغِبِينَ فِي رَحْمَتِكَ، وَرَاجِينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ، وَخَائِفِينَ مِنْ عَذَابِكَ وَنِقْمَتِكَ. اللَّهُمَّ فَاسْقِنَا غَيْثَكَ، وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِينَ، وَلاَ تُهْلِكْنَا بِالسِّنِينَ ، وَلاَ تُؤَاخِذْنَا (بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا) يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ نَشْكُو إِلَيْكَ مَا لاَ يَخْفَى

عَلَيْكَ، حِينَ أَلْجَأَتْنَا الْمضَايِقُ الْوَعْرَةُ ، وَأَجَاءَتْنَا الْمَقَاحِطُ الْمُجْدِبَةُ، وَأَعْيَتْنَا الْمَطَالِبُ الْمُتَعَسِّرَةُ، وَتَلاَحَمَتْ عَلَيْنَا الْفِتَنُ الْمُسْتَصْعِبَةُ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَلاَّ تَرُدَّنَا خَائِبِينَ، وَلاَ تَقْلِبَنَا وَاجِمِينَ ، وَلاَ تُخَاطِبَنَا بِذُنُوبِنَا، وَلاَ تُقَايِسَنَا بِأَعْمَالِنَا. اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَ بَرَكَتَكَ، وَرِزْقَكَ وَرَحْمَتَكَ، وَاسْقِنَا سُقْيَا نَافِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَتُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا ، كَثِيرَةَ الْمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ ، وَتُسِيلُ الْبُطْنَانَ ، وَتَسْتَوْرِقُ الْأَشْجَارَ ، وَتُرْخِصُ الْأَسْعَارَ، (إِنَّكَ عَلى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ).

(144)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (مبعث الرسل) بَعَثَ اللهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ، وَجَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ، لِئَلاَّ تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الاِِْعْذَارِ إِلَيْهِمْ، فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَقِّ. أَلاَ إِنَّ اللهَ قَدْ كَشَفَ الْخَلْقَ كَشْفَةً، لاَ أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونَ أَسْرَارِهِمْ وَمَكْنُونِ ضَماَئِرِهمْ، وَلكِنْ لِيَبْلُوَهُمْ (أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)، فَيَكُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً، وَالْعِقَابُ بَوَاءً (فضل أهل البيت عليهم السلام ) أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا، كَذِباً وَبَغْياً عَلَيْنَا، أَنْ رَفَعَنَا اللهُ وَوَضَعَهُمْ، وَأَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ، وَأَدْخَلَنَا وَأَخْرَجَهُمْ. بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى، وَبِنَا يُسْتَجْلَى الْعَمَى. إِنَّ الاََْئِمَّةَ مِنْ قُرَيشٍ غُرِسُوا فِي هذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ، لاَ تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ مِنْغَيْرِهمْ. منها: (في أهل الضلال) آثَرُوا عَاجِلاً، وَأَخَّرُوا آجِلاً، وَتَرَكُوا صَافِياً، وَشَرِبُوا آجِناً كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى فَاسِقِهِمْ وَقَدْ صَحِبَ الْمُنكَرَ فَأَلِفَهُ، وَبَسِىءَ بِهِ وَ وَافَقَهُ،حَتَّى شَابَتْ عَلَيْهِ مَفَارِقُهُ، وَصُبِغَتْ بِهِ خَلاَئِقُهُ ثُمَّ أَقْبَلَ مُزْبِداً كَالتَّيَّارِ لاَ يُبَالِي مَا غَرَّقَ، أَوْ كَوَقْعِ النَّارِ في الْهَشيمِ لاَ يَحْفِلُ مَا حَرَّقَ! أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَى، وَالاََْبْصَارُ اللاَّمِحَةُ إِلَى مَنَارِ التَّقْوَى؟! أَيْنَ الْقُلُوبُ الَّتِي وُهِبَتْ للهِِ، وَعُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللهِ؟! ازْدَحَمُوا

عَلَى الْحُطَامِ وَتَشَاحُّوا عَلَى الْحَرَامِ، وَرُفِعَ لَهُمْ عَلَمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، فَصَرَفُوا عَنِ الْجَنَّةِ وُجُوهَهُمْ، وَأَقْبَلُوا إِلَى النَّارِ بِأَعْمَالِهِمْ، دَعَاهُمْ رَبُّهُمْ فَنَفَرُوا وَوَلَّوْا، وَدَعَاهُمُ الشَّيْطَانُ فَاسْتَجَابُوا وَأَقْبَلُوا!

(145)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (فناء الدنيا) أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا، مَعَ كُلِّ جَرْعَةٍ شَرَقٌ، وَفي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ! لاَ تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَلاَ يُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْكُمْ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ، وَلاَ تُجَدَّدُ لَهُ زِيَادَةٌ فِي أَكْلِهِ إِلاَّ بَنَفَادِ مَا قَبْلَهَا مِنْ رِزْقِهِ، وَلاَ يَحْيَا لَهُ أَثَرٌ إِلاَّ مَاتَ لَهُ أَثَرٌ، وَلاَ يَتَجَدَّدُ لَهُ جَدِيدٌ إِلاَّ بَعْدَ أَنْ يَخْلَقَ جَدِيدٌ، وَلاَ تَقُومُ لَهُ نَابِتَةٌ إِلاَّ وَتَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ، وَقَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا، فَمَا بَقَاءُ فَرْعٍ بَعْدَ ذَهَابِ أَصْلِهِ! منها: (في ذمّ البدعة) وَمَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلاَّ تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ، والْزَمُوا الْمَهْيَعَ إِنَّ عَوَازِمَ الاَُْمُورِ أَفْضَلُهَا، وَ إِنَّ مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا.

(146)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد استشاره عمر بن الخطاب في الشخوص لقتال الفرس بنفسه إِنَّ هذَا الاََْمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَلاَ خِذْلاَنُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لاَ بِقِلَّةٍ، وَهُوَ دِينُ اللهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ، حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ، وَنَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَنَاصِرٌ جُنْدَهُ. وَمَكَانُ الْقَيِّمِ بِالاََْمْرِمَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَيَضُمُّهُ: فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعُ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً. وَالْعَرَبُ الْيَومَ وَإِنْ كَانُوا قَلِيلاً، فَهُمْ كَثِيرُونَ بَالاِِْسْلاَمِ، عَزِيزُونَ بَالاِجْتَِماعِ! فَكُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الرَّحَا بِالْعَرَبِ، وَأَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ، فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هذِهِ الاََرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَأَقْطَارِهَا، حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ. إِنَّ الاََعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا: هذا أَصْلُ الْعَرَبِ، فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ، فَيْكُونُ ذلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ، وَطَمَعِهِمْ فِيكَ.

فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ المُسْلِمِينَ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ، وَهُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ. وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيَما مَضَى بِالْكَثْرَةِ، وَإِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ

(147)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (الغاية من البعثة) فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الاََْوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ إِذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ. فَتَجَلَّى سُبْحَانَهُ لَهُمْ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَكَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ! (الزمان المقبل) وَإِنَّهُ سَيَأْتي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ، وَلاَ أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَلاَ أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللهِ وَرَسُولِهِ، وَلَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ، وَلاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لاَ فِي الْبِلاَدِ شَيءٌ أنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلاَ أَعْرَفَ مِنَ المُنكَرِ! فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَتَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ؛ فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَأَهْلُهُ مَنْفِيَّانِ طَرِيَدانِ، وَصَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لاَ يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ؛ فَالْكِتَابُ وَأَهْلُهُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَلَيْسَا فِيهِمْ، وَمَعَهُمْ وَلَيْسَا مَعَهُمْ! لاََِنَّ الضَّلاَلَةَ لاَ تُوَافِقُ الْهُدَى، وَإِنِ اجْتَمَعَا، فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وَافْتَرَقُوا عَنِ الْجَمَاعَةِ، كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَلَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اسْمُهُ، وَلاَ يَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَزَبْرَهُ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ، وَسَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللهِ فِرْيَةً وَجَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ العُقُوبةَ السَّيِّئَةَ. وَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَتَغَيُّبِ آجَالِهِمْ،

حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ، وَتُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَتَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَالنِّقْمَةُ. (عظة الناس) أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللهَ وُفِّقَ، وَمَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ ؛ فَإِنَّ جَارَ اللهِ آمِنٌ، وَعَدُوَّهُ خَائِفٌ، وَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ، وَسَلاَمَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ، فَلاَ تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الاََْجْرَبِ، وَالْبَارِي مِنْ ذِي السَّقَمِ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَلَنْ تَأْخُذُوا بِمَيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَلَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذَي نَبَذَهُ؛ فَالْ_تَمِسُوا ذلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ، هُمْ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لاَ يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَلاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ، فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ.

(148)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في ذكر أهل البصرة) كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الاََْمْرَ لَهُ، وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ، لاَ يَمُتَّانِ إِلَى اللهِ بِحَبْلٍ، وَلاَ يَمُدَّانِ إِلَيْهِ بَسَبَبٍ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُمَا حَامِلُ ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ، وَعَمَّا قَلِيل يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ! وَاللهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ لَيَنْتَزِعَنَّ هذَا نَفْسَ هذَا، وَلَيَأْتِيَنَّ هذَا عَلَى هذَا، قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فَأَيْنَ الْ_مُحْتَسِبُونَ! قَدْ سُنَّتْ لَهُمُ السُّنَنُ، وَقُدِّمَ لَهُمُ الْخَبَرُ، وَلِكُلِّ ضَلَّةٍ عِلَّةٌ، وَلِكُلِّ نَاكِثٍ شُبْهِةٌ. للهِ لاَ أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ يَسْمَعُ النَّاعِيَ، وَيَحْضُرُ الْبَاكِيَ، ثُمَّ لاَ يَعْتَبِرُ!

(149)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قبل شهادته اَيُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِىءٍ لاَقٍ بِمَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ، وَالاََْجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ، وَالْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الاََيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاََمْرِ، فَأَبَى اللهُ إِلاَّ إِخْفَاءَهُ، هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِي: فَاللهَ لاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّداً فَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِيمُوا هذَيْن الْعَمُودَيْنِ، وَأَوْقِدُوا ذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَخَلاَكُمْ ذَمٌّ مَالَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلُّ امْرِىءٍ مَجْهُودَهُ، وَخُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ، رَبٌّ رَحِيمٌ، وَدِينٌ قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالاََْمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَأَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَغَداً مُفَارِقُكُمْ! غَفَرَ اللهُ لي وَلَكُمْ! إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَإِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا _فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ، وَمَهَابِّ رِيَاحٍ، وَتَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَعَفَا في الاَرْضِ مَخَطُّهَا وَإِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلاَءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ، وَصَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي، وَخُفُوتُ إِطْرَاقِي، وَسُكُونُ أَطْرَافِي فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَالْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُم وَدَاعُ امْرِىءٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلاَقِي! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَيُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَتَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَقِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.

(150)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يومي فيها إلى الملاحم وَأَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالاً ظَعْنَاً فِي مَسَالِكَ الْغَيِّ، وَتَرْكاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ، فَلاَ تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَلاَ تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ، فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْركَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ، وَمَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِغَدٍ! يَاقَوْمِ، هذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ، وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَ تَعْرِفُونَ، أَلاَ وَإِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَيَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ، لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً وَيُعْتِقَ رِقّاً، وَيَصْدَعَ شَعْباً وَيَشْعَبَ صَدْعاً فِي سُتْرَةٍ عَنِ

النَّاسِ لاَ يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَلَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَيُشْحَذَنّ َفِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَيُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهمْ، وَيُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ منها: (في الضلال) وَطَالَ الاََْمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَيَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الاََْجَلُ وَاسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ، وَأَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَلَمْ يَسҘʙΘٙҘؙЙřϙȘǠبَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بَأَمْرِ وَاعِظِهِمْ؛ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاََْعْقَابَ، وَغَالَتْهُمُ السُّبُلُ، وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلاَئِجِ وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ، وَنَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهَ، فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ، وَأَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ، وَذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ، عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ: مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ، أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ.

(151)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحذر من الفتن) (الله ورسوله) وَأَحْمَدُ اللهَ وَأَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَمَزَاجِرِهِ، وَالاِعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَمَخَاتِلِهِ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَنَجِيبُهُ وَصَفْوَتُهُ، لاَ يُؤَازَى فَضْلُهُ، وَلاَ يُجْبَرُ فَقْدُهُ، أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلاَدُ بَعْدَ الضَّلاَلَةِ الْمُظْلِمَةِ، وَالْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ، وَالْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ، وَالنَّاسُ يَسْتَحلُّونَ الْحَرِيمَ، وَيَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ، يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَيَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةِ! (التحذير من الفتن ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلاَيَا قَدِ اقْتَرَبَتْ، فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ، وَاحْذَرُوا بِوَائِقَ النِّقْمَةِ، وَتَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَاعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا، وَظُهُورِ كَمِينِهَا، وَانْتِصَابِ قُطْبِهَا، وَمَدَارِ رَحَاهَا. تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ، وَتَؤُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ، شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلاَمِ، وَآثَارُهَا كَآثَارِ السِّلاَمِ يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بالْعُهُودِ! أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لاَِخِرِهِمْ، وَآخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بأَوَّلِهِمْ، يَتَنَافَسُونَ في

دُنْيا دَنِيَّةٍ، وَيَتَكَالَبُونَ عَلى جِيفَةٍ مُرِيحَةٍ وَعَنْ قَلِيلٍ يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ، وَالْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبِغْضَاءِ، وَيَتَلاَعَنُونَ عِنْدَ اللِّقَاءِ. ثُمَّ يَأْتِي بَعْدَ ذلِكَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ وَالْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ، وَتَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلاَمَةٍ، وَتَخْتَلِفُ الاََهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا، وَتَلْتَبِسُ الاَْرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ، وَمَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْهُ، يَتَكَادَمُونَ فِيهَا تَكَادُمَ الْحُمُرِ فِي الْعَانَةِ قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ الْحَبْلِ، وَعَمِيَ وَجْهُ الاََْمْرِ، تَغِيضُ فِيهَا الْحِكْمَةُ، وَتَنْطِقُ فِيهَا الظَّلَمَةُ، وَتَدُقُّ أَهْلَ الْبَدْوِ بِمِسْحَلِهَا وَتَرُضُّهُمْ بِكَلْكَلِهَا يَضِيعُ فِي غُبَارِهَا الْوُحْدَانُ، وَيَهْلِكُ فِي طَرِيقِهَا الرُّكْبَانُ، تَرِدُ بِمُرِّ الْقَضَاءِ، وَتَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاء، وَتَثْلِمُ مَنَارَ الدِّينَ وَتَنْقُضُ عَقْدَ الْيَقِينِ، يَهْرُبُ مِنْهَا الاََْكْياسُ وَيُدَبِّرُهَا الاََْرْجَاسُ مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ، كَاشِفَةٌ عَنْ سَاقٍ! تُقْطَعُ فِيهَا الاََرْحَامُ، وَيُفَارَقُ عَلَيْهَا الاِِسْلاَمُ! بَرِيُّهَا سَقِيمٌ، وَظَاعِنُهَا مُقِيمٌ! منها: بَيْنَ قَتِيلٍ مَطْلُولٍ وَخَائِفٍ مُسْتَجِيرٍ، يَخْتِلُونَ بِعَقْدِ الاََيمَانِ وَبِغُرُورِ الاِِْيمَانِ؛ فَلاَ تَكُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ، وَأَعْلاَمَ الْبِدَعِ، وَالْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ، وَبُنِيَتْ عَلَيْهِ أَرْكَانُ الطَّاعَةِ، وَاقْدَمُوا عَلَى اللهِ مَظْلُومِينَ، وَلاَ تَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ، وَاتَّقُوا مَدَارِجَ الشَّيْطَانِ وَمَهَابِطَ الْعُدْوَانِ، وَلاَ تُدْخِلُوا بُطُونَكُمْ لُعَقَ الْحَرَامِ، فَإِنَّكُمْ بِعَيْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَيْكُم الْمَعْصِيَةَ، وَسَهَّلَ لَكُمْ سُبُلَ الطَّاعَةِ.

(152)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في صفات الله جل جلاله، وصفات أئمة الدين) الْحَمْدُ للهِِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَبِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّته، وَبِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لاَ شَبَهَ لَهُ. لاَ تَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ، وَلاَ تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، لاِفْتِرَاِق الصَّانِعِ وَالْمَصْنُوعِ، وَالْحَادِّ وَالْ_مَحْدُودِ، وَالرَّبِّ وَالْمَرْبُوبِ. الاََْحَدُ لاَ بِتَأْوِيلِ عَدَدٍ، وَالْخَالِقُ لاَ بِمَعْنَى حَرَكَةٍ وَنَصَبٍ وَالسَّمِيعُ لاَ بِأَدَاةٍ ، وَالْبَصِيرُ لاَ بِتَفْرِيقِ آلَةٍ وَالشَّاهِدُ لاَبِمُمَاسَّهٍ، وَالْبَائِنُ لاَبِتَرَاخِي مَسَافَةٍ، وَالظّاهِرُ لاَبِرُؤيَةٍ، وَالْبَاطِنُ لاَ بِلَطَافَةٍ. بَانَ مِنَ الاََْشْيَاءِ بَالْقَهْرِ لَهَا، وَالْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَبَانَتِ الاََْشْيَاءُ مِنْهُ بَالْخُضُوعِ

لَهُ، وَالرُّجُوعِ إِلَيْهِ. مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَمَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ، وَمَنْ قَالَ: كَيْفَ، فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَمَنْ قَالَ: أَيْنَ، فَقَدْ حَيَّزَهُ. عَالِمٌ إِذْ لاَ مَعْلُومٌ، وَرَبٌّ إِذْ لاَ مَرْبُوبٌ، وَقَادِرٌ إِذْ لاَ مَقْدُورٌ. منها: (في أئمّة الدين) فَقَدْ طَلَعَ طَالِعٌ، وَلَمَعَ لاَ مِعٌ، وَلاَحَلاَئِحٌ، وَاعْتَدَلَ مَائِلٌ، وَاسْتَبْدَلَ اللهُ بِقَوْمٍ قَوْماً، وَبِيَومٍ يَوْماً، وَانْتَظَرْنَا الْغِيَرَانْتِظَارَ الْ_مُجْدِبِ الْمَطَرَ. وَإِنَّمَا الاََئِمَّةُ قُوَّامُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَعُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ، لاَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ، وَلاَ يَدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ منْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ. إِنَّ اللهَ خَصَّكُمْ بَالاِِْسْلاَمِ، وَاسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَذلِكَ لاََِنَّهُ اسْمُ سَلاَمَةٍ، وَجِمَاعُقل كَرَامَةٍ، اصْطَفَى اللهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ، وَبَيَّنَ حُجَجَهُ، مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ، وَبَاطِنِ حِكَمٍ، لاَ تَفْنَى غَرَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ، فِيهِ مَرَابِيعُ النِّعَمِ، وَمَصَابِيحُ الظُّلَمِ، لاَ تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلاَّ بِمَفَاتِحِهِ، وَلاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِمَصَابِحِهِ، قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ وَأَرْعَى مَرْعَاهُ، فِيهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِي، وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي.

(153)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (صفة الضال) وَهُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ، وَيَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ، بلاَ سَبِيلٍ قَاصِدٍ، وَلاَ إِمَامٍ قَائِدٍ. منها: (في صفات الغافلين) حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلاَبِيبِ غَفْلَتِهِمُ، استَقْبَلُوا مُدْبِراً، وَاسْتَدْبَرُوا مُقْبِلاً، فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بَمَا أَدْرَكُوا منْ طَلِبَتِهِمْ، وَلاَ بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ. إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ، وَنَفْسِي، هذِهِ الْمَنْزِلَةَ، فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ، وَنَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهَاوِي، وَالضَّلاَلَ في الْمَغَاوِي وَلاَ يُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ، أَوْ تَحَرِيفٍ في نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ. (عظة الناس) فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ، وَاسْتَيْقِظْ مَنْ غَفْلَتِكَ، وَاخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ، وَأَنْعِمِ الْفِكْرَ

فِيَما جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الاَُْمِّيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مِمَّا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَلاَ مَحِيصَ عَنْهُ، وَخَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِكَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَمَا رَضِيَ لِنَفْسِهِ، وَضَعْ فَخْرَكَ، وَاحْطُطْ كِبْرَكَ، وَاذكُرْ قَبْرَكَ، فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ، وَكَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَكَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَمَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً، فَامْهَد لِقَدَمِكَ، وَقَدِّمْ لِيَوْمِكَ. فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ! وَالْجِدَّ الْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ (وَلاَ يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ). إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللهِ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَيُعَاقِبُ، وَلَهَا يَرْضَى وَيَسْخَطُ، أَنَّهُ لاَ يَنْفَعُ عَبْداً _ وَإِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَأَخْلَصَ فِعْلَهُ _ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لاَقِياً رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ الْخِصَال لَمْ يَتُبْ مِنْهَا: أَنْ يُشْرِكَ بِالله فِيَما افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلاَكِ نَفْسِهِ، أَوْ يُقِرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ، أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. اعْقِلْ ذلِكَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ. إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا، وَإِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا، وَإِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْفَسَادُ فِيهَا؛ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُسْتَكِينُونَ إِنَّ الْمُؤْمِنينَ مُشْفِقُونَ، إِنَّ الْمُؤْمِنينَ خَائِفُونَ.

(154)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يذكر فيها فضائل أهل البيت عليهم السلام ) وَنَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ، وَيَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ دَاعٍ دَعَا، وَرَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي، وَاتَّبِعُوا الرَّاعِيَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ، وَأَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ، وَأَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الاََْصْحَابُ، وَالْخَزَنَةُ وَالاََْبْوَابُ، (وَلاَ) تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً. منها: فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ، وَهُمْ كُنُوزُ الرَّحْمنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَإِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا. فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ،

وَلْيُحْضِرْ عَقْلَهُ، وَلْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الاَْخِرَةِ، فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ، وَإِلَيْهَا يَنْقَلِبُ. وَالنّاظِرُ بِالْقَلْبِ، الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ، يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ: أَعَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ؟! فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ، وَإِنْ كَانَ عَليْهِ وَقَفَ عِنْدَهُ. فَإِنَّ الْعَامِلَ بَغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غيْرِ طَرِيقٍ، فَلاَ يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلاَّ بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ، وَالْعَامِلُ بالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ، فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ: أَسَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ؟! وَاعْلَمْ أَنِّ لِكُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَمَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ، وَقَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ : «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَيُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَيُحِبُّ الْعَمَلَ وَيُبْغِضُ بَدَنَهُ». وَاعْلَمْ أَنَّ كُلَّ عَمَلٍ نَبَاتٌ، وَكُلَّ نَبَاتٍ لاَ غِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ، وَالْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ، فَمَا طَابَ سَقْيُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَحَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَمَا خَبُثَ سَقْيُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَأَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.

(155)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يذكر فيها بديع خلقة الخفاش (حمد الله وتنزيهه) الْحَمْدُ للهِِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الاََوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَرَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ! هَوَ اللهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، أَحَقُّ وَأَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ، لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً، وَلَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الاََْوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلاً. خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ، وَلاَ مَشُورَةِ مُشِيرٍ، وَلاَ مَعُونَةِ مُعِينٍ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَأَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، فَأَجَابَ وَلَمْ يُدَافِعْ، وَانْقَادَ وَلَمْ يُنَازِعْ. (خلقة الخفاش) وَمِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَعَجَائِبِ خِلْقَتِهِ، مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْءٍ، وَيَبْسُطُهَا الظَّلاَمُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ، وَكَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا، وَتَتَّصِلُ بِعَلاَنِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا. وَرَدَعَهَا بِتَلاََْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ

الْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا، وَأَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِى بُلَجِ ائْتِلاَقِهَا فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بَالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا، وَجَاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ في الْ_تَِماسِ أَرْزَاقِهَا؛ فَلاَ يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَاف ُظُلْمَتِهِ، وَلاَ تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَبَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا، وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا أَطْبَقَتِ الاََْجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا وَتَبَلَّغَتٍْة بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَمَعَاشاً، وَجَعَلَ النَّهَارَ لَهَا سَكَناً وَقَرَاراً! وَجَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ، كَأَنَّهَا شَظَايَا الاَْذَانِ غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَلاَ قَصَبٍ إِلاَّ أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلاَماً لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلاَ. تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِيٌَ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَيَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ، لاَ يُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ، وَيَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ، وَيَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ، وَمَصَالِحَ نَفْسِهِ. فَسُبْحَانَ الْبَارِىءِ لِكُلِّ شَيْءٍ، عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ

(156)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : خاطب به أهل البصرة على جهة اقتصاص الملاحم فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِكَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَلْيَفْعَلْ، فَإِنْ أَطَعْتُمُوني فَإِنِّي حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ، وَإِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَمَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ. وَأَمَّا فُلاَنَةُ، فَأَدْرَكَهَا رَأْيُ الْنِّسَاءِ، وَضِغْنٌ غَلاَ فِي صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ ، وَلَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَيَّ، لَمْ تَفْعَلْ، وَلَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الاَُْولَى، وَالْحِسَابُ عَلَى اللهِ. منه: (في وصف الاِيمان) سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، أَنْوَرُ السِّرَاجِ، فَبِالاِْيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ، وَبَالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ، وَبالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَبِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ، وَبِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا،وَبِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ، وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ,

( وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ ) وَإِنَّ الْخَلْقَ لاَ مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ، مُرْقِلِينَ فِي مِضْمارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى. قَدْ شَخَصُوامِنْ مُسْتَقَرِّ الاََْجْدَاثِ وَصَارُوا إِلى مَصَائِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا، لاَ يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَلاَ يُنْقَلُونَ عَنْهَا. وَإِنَّ الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيَ عَنِ المُنكَرِ، لَخُلُقَانَ مِنْ خُلُقِ اللهِ سُبْحَانَهُ، وَإِنَّهُمَا لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ. وَعَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ، وَالنُّورُ الْمُبِينُ، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّيُّ النَّاقِعُ وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ، وَالنَّجَاةُ لَلْمُتَعَلِّقِ، لاَ يَعْوَجُّ فَيُقَامَ، وَلاَ يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَلاَ تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَوُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَمَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ. وقام إليه عَلَيْهِ السَّلامُ رجل فقالَ: أخبرنا عن الفتنة، وهل سألت عنها رسول الله صلى الله عليه وآله ؟ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَمَّا أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ، قَوْلَهُ: (الم أحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْركُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ) عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لاَ تَنْزِلُ بِنَا وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بَينَ أَظْهُرِنَا. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، مَا هذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتي أَخْبَرَكَ اللهُ بِهَا؟ فَقَالَ: «يَا عَلِيُّ، إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ مِنْ بَعْدِي ». فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَوَلَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَحِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ، فَقُلْتَ لِي: «أَبْشِرْ، فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ»؟. فَقَالَ لي: «إِنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ، فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذَنْ»؟. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، لَيسَ هذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَلكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ البشرى وَالشُّكُرِ. وَقَالَ: «يَا عَلِيُّ، إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهمْ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِم عَلَى رَبِّهِمْ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَيَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَالاََْهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَالرِّبَا بِالْبَيْعِ». قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، بِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذلِكَ؟ أَبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ،

أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة؟ فَقَالَ: «بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ».

(157)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحثّ الناس على التقوى) الْحَمْدُ للهِِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ، وَسَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَدَلِيلاً عَلَى آلاَئِهِ وَعَظَمَتِهِ. عِبَادَ اللهِ، إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ، لاَ يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ، وَلاَ يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ. آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ، مُتَسَابِقَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلاَمُهُ فَكَأَنَّكُمْ بَالسَّاعَةِتَحْدُوكُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ، وَمَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَزَيَّنَتْ لَهُ سَيِّىءَ أَعْمَالِهِ، فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَالنَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِّطِينَ. اعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ، أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ، لاَ يَمْنَعُ أَهْلَهُ، وَلاَ يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ. أَلاَ وَبِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا، وَبِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصُوَى. عِبَادَ اللهِ، اللهَ اللهَ فِي أَعَزِّ الاََْنْفُسِ عَلَيْكُم، وَأَحَبِّهَا إِلَيْكُمْ؛ فَإِنَّ اللهَ قَدْ أَوْضَحَ سَبِيلَ الْحَقِّ وَأَنَارَ طُرُقَهُ، فَشِقْوَةٌ لاَزِمَةٌ، أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِلاََِيَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ، وَأُمِرْتُمْ بَالظَّعْنِ وَحُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِيرِ، فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ، لاَ يَدْرُونَ مَتَى يُؤْمَرُونَ بَالسَّيْرِ، أَلاَ فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلآخِرَةِ! وَمَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ، وَتَبْقَى عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَحِسَابُهُ! عِبَادَ اللهِ، إِنَّهُ لَيْسَ لِمَا وَعَدَ اللهُ مِنَ الْخَيْرِ مَتْرَكٌ، وَلاَ فِيَما نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ. عِبَادَ اللهِ، احْذَرُوا يَوْماً تُفْحَصُ فِيهِ الاََْعْمَالُ، وَيَكْثُرُ فِيهِ الزِّلْزَالُ، وَتَشِيبُ فِيهِ الاََْطْفَالُ. اعْلَمُوا، عِبَادَ اللهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَعُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ، وَحُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَعَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ، لاَ تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لاَ يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُورِتَاجٍ وَإِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ. يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ، وَيَجِيءُ الْغَدُ لاَ حِقاً بِهِ،

فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِىءٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الاََْرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَمَخَطَّ حُفْرَتِهِ، فَيَالَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ، وَمَنْزِلِ وَحْشَةٍ، وَمُفْرَدِ غُرْبَةٍ! وَكَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ، وَالسَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ، وَبَرَزْتُمْ لَفَصْلِ الْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ _ عَنْكُمُ الاََْبَاطِيلُ، وَاضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ، وَاسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ، وَصَدَرَتْ بِكُمُ الاَُْمُورُ مَصَادِرَهَا، فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَاعْتَبِرُوا بَالْغِيَرِ، وَانْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ.

(158)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (ينبّه فيها على فضل الرسول الاَعظم، وفضل القرآن، ثم حال دولة بني أميّة) (النبي والقرآن) رْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الاَُْمَمِ وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ. ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتي، وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَدَوَاءَ دَائِكُمْ، وَنَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ. منها: (في دولة بنى أمية) فَعِنْدَ ذلِكَ لاَ يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَلاَ وَبَرٍإِلاَّ وَأَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً،وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً، فَيَوْمَئِذٍ لاَ يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّماءِ عَاذِرٌ، وَلاَ فِي الاََْرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَيْتُمْ_ بِالاََْمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ، وَأَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ، وَسَيَنْتَقِمُ اللهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْكَلاً بِمَأْكَلٍ، وَمَشْرَباً بِمَشْرَبٍ، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ، وَمَشَارِبِ الصَّبِرِ وَالْمَقِرِ، وَلِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ، وَدِثَارِ السَّيْفِ وَإِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ وَزَوَامِلُ الاَْثَامِ فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنَخَّمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لاَ تَذُوقُهَا وَلاَ تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ

(159)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يبيّن فيها حسن معاملته لرعيّته) وَلَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ، وَأَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ، وَأَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رَبَقِ الذُّلِّ، وَحَلَقِ الضَّيْمِ، شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ، وَإِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ، وَشَهِدَهُ الْبَدَنُ، مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ.

(160)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَحِكْمَةٌ، وَرِضَاهُ أَمَانٌ وَرَحْمَةٌ، يَقْضِي بِعِلْمٍ، وَيَعْفُو بحِلْمٍ. اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَتُعْطِي، وَعَلَى مَا تُعَافي وَتَبْتَلي. حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ، وَأَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ، وَأَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ. حَمْداً يَمْلاََُ مَا خَلَقْتَ، وَيَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ. حَمْداً لاَ يُحْجَبُ عَنْكَ، وَلاَ يُقْصَرُ دُونَكَ .حَمْداً لاَ يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ، وَلاَ يَفْنَى مَدَدُهُ. فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ إِلاَّ أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ: حَيٌّ قَيُّومٌ، لاَ تَأْخُذُكَ سِنَةٌوَلاَ نَوْمٌ، لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ، وَلَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ، أَدْرَكْتَ الاََْبْصَارَ، وَأَحْصَيْتَ الاََْعْمَالَ، وَأَخَذْتَ (بِالنَّواصِي وَالاَْقْدَامِ) وَمَا الَّذِي نَرَى مِنْ خَلْقِكَ، وَنَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ، وَنَصِفُهُ مِنْ عَظِيمِ سُلْطَانِكَ، وَمَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ، وَقَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ، وَانْتَهَتْ عُقُولُنَا دُونَهُ، وَحَالَتْ سَوَاتِرُ الْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ أَعْظَمُ. فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ، وَأَعْمَلَ فِكْرَهُ، لِيَعْلَمَ كَيْفَ أَقَمْتَ عَرْشَكَ، وَكَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ، وَكَيْفَ عَلَّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سمَ_اوَاتِكَ، وَكَيْفَ مَدَدْتَ عَلى مَوْرِالْمَاءِ أَرْضَكَ، رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً وَعَقْلُهُ مَبْهُوراً وَسَمْعُهُ وَالَهِاً وَفِكْرُهُ حَائِراً. منها: (كيف يكون الرجاء) يَدَّعِي بِزُعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللهَ، كَذَبَ وَالْعَظِيمِ! مَا بَالُهُ لاَ يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلَهِ؟ فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ، وَكُلُّ رَجَاءٍ _ إلاَّ رَجَاءَ اللهِ _ فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَكُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلاَّ خَوْفَ اللهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ يَرْجُو اللهَ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلاَّ خَوْفَ اللهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ يَرْجُو اللهَ فِي الْكَبِيرِ، وَيَرْجُو الْعِبَادَ فِي الصَّغِيرِ، فَيُعْطِي العَبْدَ مَا لاَ يُعْطِي الرَّبَّ! فَمَا بَالُ اللهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ

يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ بِعِبَادِهِ؟ أَتَخَافُ أَنْ تَكُونَ فِي رَجَائِكَ لَهُ كَاذِباً؟ أَوْ تَكُونَ لاَ تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً؟ وَكَذلِكَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ، أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لاَ يُعْطِي رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً، وَخَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِماراً وَوَعْداً، وَكَذلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا في عَيْنِهِ، وَكَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ، آثَرَهَا عَلَى اللهِ، فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا، وَصَارَ عَبْداً لَهَا. وَلَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَافٍ لَكَ فِي الاَُْسْوَةِ وَدَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَعَيْبِهَا، وَكَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَمَسَاوِيهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا، وَوُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا وَفُطِمَ مِنْ رَضَاعِهَا، وَزُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا. (موسى عَلَيْهِ السَّلامُ ) وَإِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسى كَلِيمِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ إذْ يَقُولُ: ، وَاللهِ، مَا سَأَلَهُ إِلاَّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لاَِنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الاََْرْضِ، وَلَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقَِ بطْنِهِ، لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِهِ (داوود عَلَيْهِ السَّلامُ ) وَإِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوودَ صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ، وقَارِىءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ، وَيَقُولُ لِجُلَسَائِهِ: أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا! وَيَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا. (عيسى عَلَيْهِ السَّلامُ ) وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ ، فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَيَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَكَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بَاللَّيْلِ الْقَمَر، وَظِلاَلُهُ في الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الاََْرْضِ وَمَغَارِبَهَا وَفَاكِهَتُهُ وَرَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الاََْرْضُ لِلْبَهَائِمِ، وَلَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَلاَ وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَلاَ مَالٌ يَلْفِتُهُ، وَلاَ طَمَعٌ يُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ، وَخَادِمُهُ يَدَاهُ! (الرسول الاَعظم صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ) فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاََْطْيَبِ الاََْطْهَرِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى، وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى _ وَأَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاََِثَرِهِ _ قَضَمَ

الدُّنْيَا قَضْماًن، وَلَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً، أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً، عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَحَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ. وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللهُ، وَتَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً للهِِ، وَمُحَادَّةً عَنْ أَمْرِاللهِ. وَلَقَدْ كَانَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَأْكُلُ عَلَى الاََْرْضِ، وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَيَخْصِفُ بَيَدِهِ نَعْلَهُ ، وَيَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَيَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَيُرْدِفُ خَلْفَهُ وَيَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ: «يَا فُلاَنَةُ _ لاِِِحْدَى أَزْوَاجِهِ _ غَيِّبِيهِ عَنِّي، فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَزَخَارِفَهَا». فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَأَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَأَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلاَ يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَلاَ يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَلاَ يَرْجُو فِيهَا مُقَاماً، فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَأَشْخَصَهَاعَنِ الْقَلْبِ، وَغَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ. وَكَذلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ، وَأَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ. وَلَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِىءِ الدُّنْيَا وَعُيُوبِهَا: إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَزُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ: أَكْرَمَاللهُ مُحَمَّداً بِذلِكَ أَمْ أَهَانَهُ! فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ _ وَاللهِ الْعَظِيمِ _ وَإِنْ قَالَ: أَكْرَمَهُ، فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ، وَزَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ. فَتَأسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ، وَاقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَإِلاَّ فَلاَ يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ، فَإِنَّ اللهَ عزّوجلّ جَعَلَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَمُنْذِراً بِالعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَوَرَدَ الاَْخِرَةَ سَلِيماً، لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ، وَأَجَبَ دَاعِيَ رَبِّهِ، فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللهِ عِنْدَنَا

حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَقَائِداً نَطأُ عَقِبَهُ وَاللهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا، وَلَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ: أَلاَ تَنْبِذُهَا؟ فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى

(161) و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في صفة النبي وأهل بيته وأتباع دينه) (وفيها يعظ بالتقوى) (الرسول وأهله وأتباع دينه) ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِىءِ، وَالْبُرهَانِ الْجَليِّ، وَالْمِنْهَاجِ الْبَادِي وَالْكِتَابِ الْهَادِي. أُسْرَتُهُ خَيْرُ أُسْرَةٍ، وَشَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ، أَغصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ، وَثِمَارُهَا مُتَهَدِّلَةٌ. مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ، وَهِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ عَلا بِهَا ذِكْرُهُ، وَامْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ. أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ كَافِيَةٍ، وَمَوْعِظَةٍ شَافِيةٍ، وَدَعْوَةٍ مُتَلافِيَةٍ أَظْهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ الْ_مَجْهُولَةَ، وَقَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَبَيَّنَ بِهِ الاََْحْكَامَ الْمَفْصُولَةَ (مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً) تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ، وَتَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَتَعْظُمْ كَبْوَتُهَُِ، وَيَكُنْ مَآبُهُ إلَى الْحُزْنِ الطَّوِيلِ وَالْعَذَابِ الْوَبيلِ وَأَتَوَكَّلُ عَلَى اللهِ تَوَكُّلَ الاِنَابَةِ إلَيْهِ، وَأَسْتَرْشِدُهُ السَّبِيلَ المُؤَدِّيَةَ إلى جَنَّتِهِ، الْقَاصِدَةَ إلى مَحَلِّ رَغْبَتِهِ. (النصح بالتّقوى) أُوصِيكُمْ عِبَادَاللهِ، بِتَقْوَى اللهِ وَطَاعَتِهِ، فَإنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَالْمَنْجَاةُ أَبَداً. رَهَّبَ فَأبْلَغَ، وَرَغَّبَ فَأَسْبَغَ وَوَصَفَ لَكُمُ الدُّنْيَا وَانْقِطَاعَهَا، وَزَوَالَهَا وَانْتِقَالَهَا. فَأَعْرِضُوا عَمَّا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا، أَقْرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللهِ، وَأَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللهِ! فَغُضُّوا عَنْكُمْ _ عِبَادَاللهِ _ غُمُومَهَا وَأَشْغَا لَهَا، لِمَا قَدْ أَيْقَنْتُمْ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَتَصَرُّفِ حَالاَتِهَا. فَاحْذَروُهَا حَذَرَ الشَّفِيقِ النَّاصِحِ وَالْ_مُجِدِّ الْكَادِحِ وَاعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَيْتُمْ مِنْ مَصَارعِ الْقُرُونِ قَبْلَكُمْ: قَدْ تَزَايَلَتْ أَوْصَالُهُمْ وَزَالَتْ أسْمَاعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ، وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَعِزُّهُمْ، وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَنَعِيمُهُمْ؛ فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الاََوْلاَدِ فَقْدَهَا، وَبِصُحْبَةِ الاََزْوَاجِ مُفَارَقتَهَا. لاَ يَتَفَاخَرُونَ، وَلاَ يَتَنَاصَرُونَ، وَلاَ يَتَنَاسَلُونَ، وَلاَ يَتَزَاوَرُونَ، وَلاَ يَتَجَاوَرُونَ. فَاحْذَروُا، عِبَادَاللهِ، حَذَرَ الْغَالِبِ لِنَفْسِهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بِعَقْلِهِ؛ فَإنَّ الاََْمْرَ وَاضِحٌ، وَالْعَلَمَ قَائِمٌ، وَالطَّرِيقَ جَدَدٌ وَالسَّبِيلَ قَصْدٌ

(162)

و من كلام له

عَلَيْهِ السَّلامُ : لبعض أصحابه وقد سأله: كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به؟ فقالَ: يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ، إنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَلَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَحَقُّ الْمَسْأَلَةِ، وَقَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ: أمَّا الاِسْتِبْدادُ عَلَيْنَا بِهذَا الْمَقامِ وَنَحْنُ الاََْعْلَوْنَ نَسَباً، وَالاشَدُّونَ بِالرَّسُولِ نَوْطاً فَإنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفوسُ آخَرِينَ، وَالْحَكَمُ اللهُ، وَالْمَعْوَدُ إلَيْهِ الْقِيَامَةُ. وَدَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ(وَلكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ) وَهَلُمّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ، فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إبْكَائِهِ، وَلاَ غَرْوَ وَاللهِ، فَيَا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ، وَيُكْثِرُ الاََوَدَ حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نَورِ اللهِ مِنْ مِصْباحِهِ، وَسَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ، وَجَدَحُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ شِرْباً وَبِيئاً فَإنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَعَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى، أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِ، وَإنْ تَكُنِ الاَُخْرَى(فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إنَّ اللهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ).

(163)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (الخالق جلّ وعلا) الْحَمْدُ لله خَالِقِ الْعِبَادِ، وَسَاطِحِ الْمِهَادِ وَمُسِيلِ الْوِهَادِ وَمُخْصِبِ النِّجَادِ لَيْسَ لاََِوَّلِيَّتِهِ ابْتِدَاءٌ، وَلاَ لاََِزَلِيَّتِهِ انْقِضَاءٌ، هُوَ الاََوَّلُ لَمْ يَزَلْ، وَالْبَاقي بِلا أَجَلٍ، خَرَّتْ لَهُ الْجِبَاهُ، وَوَحَّدَتْهُ الشِّفَاهُ، حَدَّ الاََْشْيَاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ لَهَا إبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا، لاَ تُقَدِّرُهُ الاََْوْهامُ بِالْحُدُودِ وَالحَرَكَاتِ، وَلاَ بِالْجَوَارِحِ وَالاَْدَوَاتِ، لاَ يُقَالُ لَهُ:«مَتَى»؟ وَلاَ يُضْرَبُ لَهُ أَمَدٌ «بِحَتَّى»، الظَّاهِرُ لاَ يُقالَُ: «مِمَّ»؟ وَالْبَاطِنُ لاَ يُقَالُ: «فِيمَ»؟، لاَ شَبَحٌ فَيُتَقَصَّى، وَلاَ مَحْجُوبٌ فَيُحْوَى، لَمْ يَقْرُبْ مِنَ الاََْشْيَاءِ بِالْتِصَاقٍ، وَلَمْ يَبْعُدْ عَنْهَا بِافْتِرَاقٍ، وَلاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مِنْ عِبَادِهِ شُخُوصُ لَحْظَةٍ وَلاَ كُرُورُلَفْظَةٍ، وَلاَ ازْدِلاَفُ رَبْوَةٍ وَلاَ انْبِسَاطُ خُطْوَةٍ فِي لَيْلٍ دَاجٍ وَلاَ غَسَقٍ سَاجٍ يَتَفَيَّأُ عَلَيْهِ الْقَمَرُ الْمُنِيرُ، وَتَعْقُبُهُ الشَّمْسُ ذَاتُ النُّورِ فِي الْكُرُورِ وَالاَُْفُولِ وَتَقْلِيبِ الاََْزْمِنَةِ وَالدُّهُورِ،

مِنْ إِقْبَالِ لَيْلٍ مُقْبِلٍ، وَإِدْبَارِ نَهَارٍ مُدْبِرٍ، قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَمُدَّةٍ، وَكُلِّ إِحْصَاءٍ وَعِدَةٍ، تَعَالَى عَمَّا يَنْحَلُهُ الُْمحَدِّدُونَ مِنْ صِفَاتِ الاََْقْدَارِ وَنِهَايَاتِ الاََْقْطَارِ وَتَأَثُّلِ الْمَسَاكِنِ، وَتَمَكُّنِ الاََْمَاكِنِ؛ فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوبٌ، وَإِلَى غَيْرهِ مَنْسُوبٌ. (ابتداع المخلوقين) لَمْ يَخْلُقِ الاَْشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ، وَلاَ مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ، بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ وَصَوَّرَ مَا صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ، لَيْسَ لِشَيْءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ، وَلاَ لَهُ بِطَاعَةِ شَيْءٍ انْتِفَاعٌ، عِلْمُهُ بِالاََْمْوَاتِ الْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالاَْحْيَاءِ الْبَاقِينَ، وَعِلْمُهُ بِمَا فِي السماوَاتِ الْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي الاَْرَضِينَ السُّفْلَى. منها: أَيُّهَا الْ_مَخْلُوقُ السَّوِيُّ وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِى فِي ظُلُمَاتِ الاََْرْحَامِ، وَمُضَاعَفَاتِ الاََْسْتَارِ، بُدِئْتَ مِنْ طِينٍ)، وَوُضِعْتَ (فِي قَرَارٍ مَكِينٍ إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ) وَأَجَلٍ مَقْسُومٍ، تَمُورُفِي بَطْنِ أُمِّكَ جَنِيناً لاَ تُحِيرُ دُعَاءً، وَلاَ تَسْمَعُ نِدَاءً، ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا، وَلَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا؛ فَمَنْ هَدَاكَ لاِجْتِرَارِ الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّكَ؟ وَعَرَّفَكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِكَ وَإِرَادَتِكَ؟! هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي الْهَيْئَةِ وَالاََْدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ، وَمِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ الَْمخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!

(164)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لما اجتمع الناس اليه وشكوا ما نقموه على عثمان وسألوه مخاطبته واستعتابه لهم، فدخل عَلَيْهِ السَّلامُ على عثمان فقالَ: إِنَّ النَّاسَ وَرَائي، وَقَدِ اسْتَسْفَرُوني بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ! مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَلاَ أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَقَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا، وَسَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَمَا صَحِبْنَا. وَمَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَلاَ ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللهِ

صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا، وَقَدْ نِلْتَ مَنْ صَهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ. فَاللهَ اللهَ فِي نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ _ وَاللهِ _ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَلاَ تُعَلّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الْطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلاَمَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِاللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَهَدَي، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَاللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَأَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً. وَإِني سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَقُولُ: «يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالاِِْمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى، ثُمَّ يَرْتَبِطُفِي قَعْرِهَا». وَإِني أَنْشُدُكَ اللهَ أنْ تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاَُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِي هذِهِ الاَُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلى يَوْمِ الْقُيَامَةِ، وَيَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ، يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً، وَيَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلَ السِّنِّ وَتَقَضِّي الْعُمُرِ. فَقَالَ لَهُ عُثْ_مَانُ: كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِن مَظَالِمِهِمْ، فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَاكَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ أَجَلَ فِيهِ، وَمَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ.

(165)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يذكر فيها عجيب خلقه الطاووس (خلقة الطيور) ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِيباً مِنْ حَيَوَانٍ وَمَوَاتٍ، وَسَاكِنٍ وَذِي حَرَكَاتٍ، وَأَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَيِّنَاتِ عَلَى لَطِيفِ صَنْعَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدْرَتِهِ، مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ، وَمُسْلِّمَةً لَهُ، وَنَعَقَتْ فِي أَسْ_مَاعِنَا دَلاَئِلُهُ عَلَى وَحْدَانِيَّتِهِ، وَمَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الاََْطْيَارِ الَّتِي أَسْكَنَهَا أَخَادِيدَ الاْرْضِ، وَخُرُوقَ فِجَاجِهَا وَرَوَاسِي أعْلاَمِهَا مِنْ ذَوَاتِ أَجْنِحَةٍ مُخْتَلِفَةٍ، وَهَيْئَاتٍ

مُتَبَايِنَةٍ، مُصَرَّفَةٍ فِي زِمَامِ التَّسْخِيرِ، وَمُرَفْرِفَةٍ بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ الْجَوِّ المُنفَسِحِ وَالْفَضَاءِ المُنفَرِجِ. كَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَكُنْ فِي عَجائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ، وَرَكَّبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَةٍ وَمَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ يَسْمُوَ فِي اهَوَاءِ خُفُوفاً وَجَعَلَهُ يَدِفُّ دَفِيفاً وَنَسَقَهَا عَلَى اخْتِلاَفِهَا فِى الاَْصَابِيغِ بِلَطِيفِ قُدْرَتِهِ، وَدَقِيقِ صَنْعَتِهِ؛ فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْنٍ لاَ يَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيه، وَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغٍ قَدْ طُوِّقَ بِخِلاَفِ مَا صُبِغَبِهِ. (الطاووس) وَمِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ، الَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْكَمِ تَعْدِيلٍ، وَنَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ. إذَا دَرَجَز إلَى الاَُْنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ، وَسَمَا بِهِ مُطِلاًّ عَلَى رَأْسِهِ كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ، وَيَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ يُفْضِي كَإفْضَاءِ الدِّيَكَةِ، وَيَؤُرُّ بِمَلاَقِحِهِ جأَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ. أُحِيلُكَ مِنْ ذلِكَ عَلَى مُعَايَنَةٍ لاَ كَمَنْ يُحِيلُ عَلى ضَعِيفٍ إسْنَادُهُ، وَلَوْ كَانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ، فَتَقِفُ في ضَفَّتَي جُفُونِهِ، وأَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِكَ ثُمَّ تَبِيضُ لاَ مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ الْمُنبَجِسِ و،لَمَا كَانَ ذلِكَ بَأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ! تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِى مِنْ فِضَّةٍ، وَمَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَشُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ وَفِلَذَ الزَّبَرْجَدِ. فَإنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الاََْرْضُ قُلْتَ: جَنِى جُنِى مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِيعٍ، وَإنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْملابِسِ فَهُوَ كَمَوْشِي الْحُلَلِ أَوْ كَمُونِقِ عَصْبِ الَيمَنِ وَإنْ شَاكَل كَفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ، قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ الْمُكَلَّلِ يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الْ_مُخْتَالِ وَيَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَجَنَاحَهُ، فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ وَأَصَابِيغِ وِشَاحِهِ فَإذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلاًبِصَوْتٍ يَكَادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ، وَيَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ، لاَِنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلاَسِيَّةِ وَقَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ، وَلَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ

قُنْزُعَةٌآ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ وَمَخْرَجُ عَنُقِهِ كالاِْبْرِيقِ، وَمَغَرزُهَاإلَى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْ_يَ_مَانِيَّةِ، أَوْ كَحَرِيرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ وَكَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ إلاَّ أنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ، وَشِدَّةِ بَرِيقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَ بِهِ، وَمَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الاَُْقْحُوَانِ أَبْيَضُ يَقَقٌ فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِك َيَأْتَلِقُ وَقَلَّ صِبْغٌ إلاَّ وَقَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ وَعَلاَهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَبَرِيقِهِ، وَبَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَرَوْنَقِهِ فَهُوَ كَالاََْزَاهِيرِ الْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِيعٍ، وَلاَ شُمُوسُ قَيْظٍ وَقَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ، وَيَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ، فَيَسْقُطُ تَتْرَى وَيَنْبُتُ تِبَاعاً، فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الاََْغْصَانِ، ثُمَّ يَتَلاَحَقُ نَامِياً حَتَّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ، لاَ يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ، وَلاَ يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَكَانِهِ! وَإذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً، وَتَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَأَحْيَاناً صُفْرَةً عسْجَدِيَّةً فَكَيْفَ تَصِلُ إلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ، أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ؟! وَأَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الاََْوهَامَ أَنْ تُدْرِكَهُ، وَالاََْلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ! فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلاَّهُ لِلْعُيُونِ، فَأَدْرَكَتْهُ مَحْدُوداً مُكَوَّناً، وَمُؤَلَّفاً مُلَوَّناً، وَأَعْجَزَ الاََْلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَقَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ! (صغار المخلوقات) فَسُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَالْهَمَجَةِ إلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَالاََْفْيِلَةِ! وَوَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلاَّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلاَّ وَجَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ، وَالْفَنَاءَ غَايَتَهُ. (منها: في صفة الجنة) فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ مَا يُوصَفُ لَكَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَلَذَّاتِهَا، وَزَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا، وَلَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍغُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثْبَانِ الْمِسْكِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا، وَفِي تَعْلِيقِ كَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَأَفْنَانِهَا وَطُلُوعِ تِلْكَ

الِّثمارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا تُجْنَى مِنْ غَيْرِ تَكَلُّفٍ فَتأْتي عَلَى مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا، وَيُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالاََْعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَالْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ. قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْكَرَامَةُ تَتََمادَى بهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ، وَأَمِنُوا نُقْلَةَ الاََْسْفَارِ. فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إلَى مَا يَهْجُمُ عَلَيكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً إِلَيْهَا، وَلَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالاً بِهَا. جَعَلَنَا اللهُ وَإِيَّاكُمْ مِمَّنْ يَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلى مَنَازِلِ الاَْبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ. تفسير بعض ما في هذه الخطبة من الغريب قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ : «ويَؤُرُّ بِمَلاقِحِهِ» الاَْرُّ: كِنَايَةٌ عَنِ النّكَاح، يُقَالُ: أرّ المَرْأةَ يَؤُرّهَا، إذَا نَكَحَهَا. وَقَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ : «كَأنّهُ قلْعُ دَارِيّ عَنَجَهُ نُوتيّهُ» الْقلْعُ: شِرَاعُ السّفِينَةِ، وَدَارِيّ: مَنْسُوبٌ إلى دَارِينَ، وَهِيَ بَلْدَةٌ عَلَى الْبَحْرِ يُجْلَبُ مِنْهَا الطّيبُ. وَعَنَجَهُ: أَيْ عطفه. يُقَالُ: عَنَجْتُ النّاقَةَ أَعْنُجُهَا عَنْجاً إذَا عَطَفْتُهَا. وَالنّوتي: الْمَلاّحُ. وَقَوْلُهُ: «ضَفّتَيْ جُفُونِهِ» أَرَادَ جَانِبَيْ جُفُونِهِ. وَالضّفّتَانِ: الجانِبَانِ. وَقَوْلُهُ: «وَفِلَذَ الزّبَرْجَدِ» الْفِلَذُ: جَمْعُ فِلْذَة، وَهِيَ القِطْعَةُ. وَقَوْلُهُ: «كَبَائِسِ اللّؤْلُؤِ الرّطْبِ» الْكِبَاسَة: الْعِذْقُز. وَالْعَسَالِيجُ: الْغُصُونُ، وَاحِدُهَا عُسْلُوجٌ.

(166)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (الحثّ على التآلف) لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ، وَلْيَرأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغيرِكُمْ، وَلاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ: لاَ في الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ، وَلاَ عَنِ اللهِ يَعْقِلُونَ، كَقَيْضِ بَيْضٍ في أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً، وَيُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً. منها: (في بني أمية) افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَتَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ، فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَما مَالَ مَالَ مَعَهُ، عَلَى أَنَّ اللهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ، كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللهُ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يَجْعَلُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ، ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً، يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ، حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَلَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ، وَلَمْ يَرُدَّ

سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ، وَلاَ حِدَابُ أَرْضٍ، يُذعْذِعُهُمُ اللهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الاََْرْضِ، يَأَخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ، وَيُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ. وَايْمُ اللهِ، لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَالتَّ_مْكِينِ، كَمَا تَذُوبُ الاََْلْيَةُ عَلَى النَّارِ. (الناس آخر الزمان) أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ، وَلَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ، وَلَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إسْرَائِيلَ. وَلَعَمْرِي، لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً (بِمَا) خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، وَقَطَعْتُمُ الاََْدْنى، وَوَصَلْتُمُ الاََْبْعَدَ. وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ، وَكُفِيتُمْ مَؤُونَةَ الاِعْتِسَافِ، وَنَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الاََْعْنَاقِ.

(167)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في أوّل خلافته إنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَالْشَّرَّ؛ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدُوا، وَاصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا الْفَرَائِضَ الْفَرائِضَ! أَدُّوهَا إلَى اللهِ تُؤَدِّكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ. إنَّ اللهَ تَعالَى حَرَّمَ حَرَاماً غَيْرَ هُولٍ، وَأَحَلَّ حَلاَلاً غَيْرَ مَدْخُولٍ، وَفَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ كُلِّهَا، وَشَدَّ بِالاٍِْخْلاَصِ وَالتَّوحِيدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِينَ فِي مَعَاقِدِهَا، فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ إِلاَّ بِالْحَقِّ، وَلاَ يَحِلُّ أَذَى الْمُسْلِمِ إِلاَّ بَمَا يَجِبُ. بَادِرُوا أَمْرَ الْعَامَّةِ وَخَاصَّةَ أَحَدِكُمْ وَهُوَ الْمَوْتُ فَإنَّ النَّاسَ أَمَامَكُمْ، وَإِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ مِنْ خَلْفِكُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ. اتَّقُوا اللهَ فِي عِبَادِهِ وَبِلاَدِهِ، فَإنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَالْبَهَائِمِ، أَطِيعُوا اللهَ وَلاَ تَعْصُوهُ، وَإِذَا رَأَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَإذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ.

(168)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : بعد ما بويع بالخلافة وقد قالَ له قوم من الصحابة: لو عاقبت قوماً ممن أجلب على عثمان؟ فقالَ: يَا إخْوَتَاهُ! إنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَلكِنْ كَيْفَ لي بِقُوَّةٍ وَالْقَوْمُ الْ_مُجْلبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَلاَ نَمْلِكُهُمْ! وهَاهُمْ هؤُلاَءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانِكُمْ، وَالْتَفَّتْ إلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ، وَهُمْ خِلاَلَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاؤُوا؛ وَهَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيءٍ، تُرِيدُونَهُ؟! إنَّ هذَا الاََْمْرَ أَمْرُ جَاهِلِيَّةٍ، وَإِنَّ لِهؤُلاَءِ الْقَوْمِ مَادَّةً إنَّ النَّاسَ مِنْ هذَا الاََْمْرِ _ إذَا حُرِّكَ _ عَلَى أُمُورٍ: فِرْقَةٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ، وَفِرقْةٌ تَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ، وَفِرْقَةٌ لاَ تَرَى لا هذَا وَلاَ هذَا، فَاصْبِرُوا حَتَّى يَهْدَأَ النَّاسُ، وَتَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا، وَتُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً فَاهْدَأُوا عَنِّي، وَانْظُرُوا مَاذَا يَأْتِيكُمْ بِهِ أَمْرِي، وَلاَ تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ قُوَّةً، وَتُسْقِطُ مُنَّةًاً_، وَتُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّةً. وَسَأُمْسِكُ الاََْمْرَ مَا

اسْتَمْسَكَ، وَإذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّواءِ الْكَيُّ

(169)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: عند مسير أصحاب الجمل إلى البصرة (الاَمور الجامعة للمسلمين) إنَّ اللهَ تَعالَى بَعَثَ رَسُولاً هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَأَمْرٍ قَائمٍ، لاَ يَهْلِكُ عَنْهُ إلاَّ هَالِكٌل_ ، وَإنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إلاَّ مَا حَفِظَ اللهُ مِنْهَا، وَإنَّ فِي سُلْطَانِ اللهِ عِصْمَةً لاََِمْرِكُمْ، فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍوَلاَ مُسْتَكْرَهٍ بِهَا. وَاللهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الاِْسْلاَمِ، ثُمَّ لاَ يَنْقُلُهُ إلَيكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَالاََْمْرُ إلَى غَيْرِكُمْ. ( التنفير من خصومه ) إنَّ هؤُلاَءِ قَدْ تَمَالاَُوا عَلَى سَخْطَةِ إمَارَتِى، وَسَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ؛ فَإنَّهُمْ إنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هذَا الرَّأْيا نْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَإنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنْيَا حَسَداً لِمَنْ أَفَاءَهَا اللهُ عَلَيْهِ فَأَرَادُوا رَدَّ الاَُْمُورِ عَلَى أَدْبَارِهَا. وَلَكُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِكِتَابِ اللهِ وَسِيرَةِ رَسُولِهِ، وَالْقِيَامُ بِحَقِّهِ، وَالْنَّعْشٍُ لِسُنَّتِهِ.

(170)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : ( في وجوب اتباع الحقّ عند قيام الحجّة ) كلّم به بعض العرب، وقد أرسله قوم من أهل البصرة لما قرب عَلَيْهِ السَّلامُ منها ليعلم لهم منه حقيقة حاله مع أصحاب الجمل لتزول الشبهة من نفوسهم، فبيّن له عَلَيْهِ السَّلامُ من أمره معهم ما علم به أنّه على الحقّ. ثمّ قالَ له: بايع. فقالَ: إني رسول قوم، ولا أحدِث حدثاً حتى أرجع إليهم. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ الَّذِينَ وَرَاءَكَ بَعَثُوكَ رَائِداً تَبْتَغِي لَهُمْ مَسَاقِطَ الْغَيْثِ، فَرَجَعْتَ إلَيْهِمْ وَأَخْبَرْتَهُمْ عَنِ الْكَلاَِ وَالْمَاءِ، فَخَالَفُوا إلى الْمَعَاطِشِ وَالْ_مَجَادِبِ، مَا كُنْتَ صَانِعاً؟ قالَ: كُنْتُ تَارِكَهُمْ وَمُخَالِفَهُمْ إلى الْكَلاَءِ وَالْمَاءِ. فَقَالَ لَهُ _ عَلَيْهِ السَّلاَمُ _ : فَامْدُدْ إذاً يَدَكَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَوَاللهِ مَااسْتَطَعْتُ أَنْ أَمْتَنِعَ عِنْدَ قِيَامِ الْحُجَّةِ عَلَيَّ، فَبَايَعْتُهُ عَلَيْهِ الْسَّلاَمُ. وَالرّجلُ يُعْرَفُ بِكُلَيْبٍ

الجَرْمِيّ.

(171)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لما عزم على لقاء القوم بصفين (الدعاء) اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَالْجَوِّ المَكْفُوفِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَمَجْرىً لِلشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَمُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ، وَجَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاًمِنْ مَلاَئِكَتِكَ، لاَ يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ. وَرَبَّ هذِهِ الاََْرْضِ الَّتي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلاََْنَامِ، وَمَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ والاََْنْعَامِ، وَمَا لاَ يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَمَا لاَ يُرَى. وَرَبَّ الجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتي جَعَلْتَهَا لِلاََْرْضِ أَوْتَاداً، وَلِلْخَلْقِ اعْتَِماداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَسَدِّدْنَا لِلْحَقِّ، وَإِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشهَادَةَ وَاعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ. ( الدعوة للقتال ) أَيْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَالْغَائِرُعِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الحِفَاظِ! العَارُ وَرَاءَكُمْ، وَالْجَنَّةُ أَمَامَكُمْ!

(172)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: الْحَمْدُ لله الَّذِي لاَ تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً، وَلاَ أَرْضٌ أَرْضاً. منها: (في يوم الشورى) وَقَالَ قَائِلٌ: إِنَّكَ يابْنَ أبِي طَالِبٍ عَلَى هذَا الاََْمْرِ لَحَرِيصٌ. فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتُمْ وَاللهِ أحْرَصُ وَأَبْعَدُ، وَأَنَا أَخَصُّ وَأَقْرَبُ، وَإِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي وَأَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ، وَتَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ، فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ. فِي الْملاءِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَأَنَّهُ بُهِتَ لاَ يَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ! (الاستنصار على قريش) اللَّهُمَّ إنَّي أَسْتَعْدِيكَ عَلى قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَصَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي. ثُمَّ قَالُوا: أَلاَ إنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَفِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ. منها: في ذكر أصحاب الجمل فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَمَا تُجَرُّ الاََْمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَ هُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَأَبْرَزَا حَبِيس رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لَهُمَا وَلِغَيْرِهِمَا، فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاَّ وَقَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ، وَسَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ، طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَي عَامِلِي

بِهَا وَخُزَّانِ . بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَغَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً وَطَائِفَةً غَدْراً. فَوَاللهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِد مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لي قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَلَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَلاَ يَدٍ. دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!

(173)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم ) (ومن هو جدير بأن يكون للخلافة وفي هوان الدنيا) (رسول الله) أَمِينُ وَحْيِهِ، وَخَاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشِيرُ رَحْمَتِهِ، وَنَذِيرُ نِقْمَتِهِ. (الجدير بالخلافة) أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الاََْمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ، وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ فِيهِ، فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ. وَلَعَمْرِي، لَئِنْ كَانَتِ الاِِْمَامَةُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، ( ف_مَا إِلَى ذلك سَبِيلٌ، وَلكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَي مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ. أَلاَ وَإِنَّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ: رَجُلاً ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ، وَآخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ. أُوصِيكُمْ بَتَقْوَى اللهِ، فَإنَّه_ا خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ، وَخَيْرُ عَوَاقِبِ الاَُْمُورِ عِنْدَ اللهِ، وَقَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَلاَ يَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ الْبَصَرِ والصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَقِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ، وَلاَ تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً (هوان الدنيا) أَلاَ وَإِنَّ هذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَتَرْغَبُونَ فِيهَا، وَأَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَتُرْضِيكُمْ، لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ، وَلاَ مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَلاَ الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ، أَلاَ وَإِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَلاَ تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا، وَهِيَ وَإِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا، فَدَعُوا غُرُورَهَا

لِتَحْذِيرِهَا، وَأَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا، وَسَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتي دعِيتُمْ إِلَيْهَا، وَانْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا، وَلاَ يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الاََْمَةِ عَلَى مَا زُوِى عَنْهُ مِنْهَا، وَاسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللهِ وَالْ_مُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ. أَلاَ وَإِنَّهُ لاَ يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ، أَلاَ وَإِنَّهُ لاَ يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ، أَخَذَ اللهُ بِقُلُوبِنَا وَقُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ، وَأَلْهَمَنَا وَإِيَّاكُمُ الصَّبْرَ!

(174)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في معنى طلحة بن عبيدالله ( وقد قالَه حين بلغه خروج طلحة والزبير إلى البصرة لقتاله) قَدْ كُنْتُ وَمَا أُهَدَّدُ بالْحَرْبِ، وَلاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ، وَأَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَني رَبِّي مِنَ النَّصْرِ. وَاللهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّد اًلِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمانَ إِلاَّ خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لاََنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَلَمْ يَكُنْ فِي الْقَومِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ الاََْمْرُ وَيَقَعَ الشَّكُّ. وَوَاللهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثْمانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ: لَئِنْ كَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً _ كَمَا كَانَ يَزْعُمُ _ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُوَازِرَ قَاتِلِيهِ وَأَنْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ، وَلَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ المُنَهْنِهِينَ عَنْهُ وَالْمُعَذِرِينَ فِيهِ وَلَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ الْخَصْلَتَيْنِ، لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُ وَيَرْكُدَ جَانِباً وَيَدَعَ النَّاسَ مَعَهُ، فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلاَثِ، وَجَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ، وَلَمْ تَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ.

(175) و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الموعظة وبيان قرباه من رسول الله) أَيُّهَا الغَافِلُونَ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَالتَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ، مَالي أَرَاكُمْ عَنِ اللهِ ذَاهِبِينَ، وَإِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ اَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إلَى مَرْعىً وبيّ، وَمَشْرَبٍ

دَوِيّ وَإنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لاَ تَعْرِفُ مَاذَا يُرَادُ بِهَا! إذَا أُحْسِنَ إلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَشِبَعَهَا أَمْرَهَا وَاللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَمَوْلِجِهِ وَجَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَلكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فيَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ . أَلاَ وَإِنِّي مُفْضِيهِ إلَى الْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذلِكَ مِنْهُ. وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالحَقِّ، وَاصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إلاَّ صَادِقاً، وَقَدْ عَهِدَ إِلَيَّ بِذلِكَ كُلِّهِ، وَبِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ، وَمَنْجَى مَنْ يَنْجُو، وَمَآلِ هذَا الاََْمْرِ، وَمَا أَبْقَى شَيْئاً يَمُرُّ عَلَى رَأْسِي أِلاَّ أَفْرَغَهُ فِي أُذُنَيَّ وَأَفْضَى بِهِ إِلَيَّ. أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي، وَاللهِ، مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّ وَأَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا، وَلاَ أَنْهَا كُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَأَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا.

(176)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (وفيها يعظ ويبيّن فضل القرآن وينهى عن البدعة) (عظة الناس) انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللهِ، وَاتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللهِ، وَاقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللهِ، فَإنَّ اللهَ تَعَالَى قَدْ أَعْذَرَ إلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَاتَّخَذَ عَلَيْكُمْ الْحُجَّةَ، وَبَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الاََْعْمَالِ، وَمَكَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هذِهِ، وَتَجْتَنِبُوا هذِهِ، فَإنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَانَ يَقُولُ: «إنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ، وَإنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ». وَاعْلَمُوا أنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللهِ شَيْءٌ إلاَّ يَأْتي فِي كُرْهٍ، وَمَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ شَيءٌ إلاَّ يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ. فَرَحِمَ اللهُ رَجُلاً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَقَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْءٍ مَنْزِعاً وَإنَّهَا لاَ تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوىً.وَاعْلَمُوا _ عِبَادَ اللهِ _ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ يُصْبِحُ وَلاَ يُمْسِي إلاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلاَ يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَمُسْتَزِيْداً لَهَا، فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ ،وَالْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ، ومِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ، وَطَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازلِ. (فضل لقرآن) وَاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ

النَّاصِحُ الَّذِي لاَ يَغُشُّ، وَالْهَادِي الَّذِي لاَ يُضِلُّ، وَالُْمحَدِّثُ الَّذِي لاَ يَكْذِبُ، وَمَا جَالَسَ هذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ: زِيَادَةٍ فِي هُدىً، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمىً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَلاَ لاَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً؛ فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ، وَاسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لاََْوَائِكُمْ فَإنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ، وَهُوَ الْكُفْرُ وَالنِّفَاقُ، وَالْغَيُّ وَالضَّلاَلُ، فَاسْأَلُوا اللهَ بِهِ، وَتَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ، وَلاَ تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ، إنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إلَى اللهِ بِمِثْلِهِ. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَقَائِلٌ مُصَدَّقٌ، وَأَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ لْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ، وَمَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْه، فَإنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامةِ: أَلاَ إنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلىً فِي حَرْثِهِ وَعَاقِبَةِ عَمَلِهِ، غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرآنِ؛ فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَأَتْبَاعِهِ، اسْتَدِلُّوهُ عَلى رِّبِّكُمْ، وَاسْتَنْصِحُوهُ عَلى أَنْفُسِكُمْ، وَاتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ، سْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَكُمْ (الحث على العمل) الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَالاِسْتَقَامَةَ الاِسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَالْوَرَعَ الْوَرَعَ! إنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إلى نِهَايَتِكُمْ، وَإنَّ لَكُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِكُمْ، وَإنَّ لِلاِْسْلاَمِ غَايَةً فانْتَهُوا إلى غَايَتِهِ، وَاخْرُجُوا إلَى اللهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَقِّهِ وَبَيَّنَ لكُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ، وَحَجِيجٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْكُمْ. (نصائح للناس) أَلاَ وَإنَّ الْقَدَرَ السَّابِقَ قَدْ وَقَعَ، وَالْقَضَاءَ الْمَاضِيَ قَدْ تَوَرَّدَ وَإنِّي مُتَكَلِّمٌ بِعِدَةِ اللهِ وَحُجَّتِهِ، قَالَ اللهُ تَعَالَى:(إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَنْ لاَ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ)، وَقَدْ قُلْتُمْ: رَبُّنَا اللهُ فَاسْتَقِيمُوا عَلَى كِتَابِهِ، وَعَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ، وَعَلَى الطَّرِيقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادتِهِ، ثُمَّ لاَ تَمْرُقُوا مِنْهَا، وَلاَ تَبْتَدِعُوا فِيهَا، وَلاَ تُخَالِفُوا عَنْهَا؛ فَإنَّ أَهْلَ الْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ

بِهمْ عِنْدَ اللهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ إيَّاكُمْ وَتَهْزِيعَ الاََْخْلاَقِ وَتَصْرِيفَهَا وَاجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً، وَلْيَخْتَزِنَ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإنَّ هذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَاللهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يَخْتَزِنَ لِسَانَهُ، وَإنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ، وَإنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ: لاَِنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بَكَلاَمٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ، وَإنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ، وَإنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لاَ يَدْرِي مَاذَا لَهُ، وَمَاذَا عَلَيْهِ، وَلَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ : «لاَ يَسْتَقِيمُ إيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ، وَلاَ يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ»؛ فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللهَ سُبْحانَهُ وَهُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَأَمْوَالِهِمْ، سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ، فَلْيَفْعَلْ. (تحريم البدع) وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ أَنَّ الْمُؤمِنَ يَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ، وَيُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَأَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لاَ يُحِلُّ لَكُمْ شَيْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ، وَلكِنَّ الْحَلاَلَ مَا أَحَلَّ اللهُ، وَالْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللهُ، فَقَدْ جَرَّبْتُمُ الاَُْمْورَ وَضَرَّسْتُمُوهَا وَوُعِظْتُمْ بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَضُرِبَتِ الاََْمْثَالُ لَكُم، وَدُعِيتُمْ إلَى الاََْمْرِ الْوَاضِحِ؛ فَلاَ يَصَمُّ عَنْ ذلِكَ إلاَّ أَصَمُّ، وَلاَ يَعْمَى عَنْ ذلِكَ إلاَّ أَعْمَى. وَمَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ اللهُ بِالْبَلاَءِ وَالتَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ الْعِظَةِ، وَأَتَاهُ الْتَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْكَرَ، وَيُنْكِرَ مَا عَرَفَ. وَإنَّمَا النَّاسُ رَجُلاَنِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَةً، وَمُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ، وَلاَ ضِياءُ حُجَّةٍ. (القرآن) وَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ الل الْمَتِينُ، وَسَبَبُهُ الاََْمِينُ، وَفِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَيَنَابِيعُ الْعِلْمِ، وَمَا لِلْقَلْبِ جَلاَءٌ غَيْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ، وَبَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ لْمُتَنَاسُونَ. فَإِذَا

رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإنَّ سُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَانَ يَقُولُ: «يَابْنَ آدَمَ، اعْمَلِ الْخَيْرَ وَدَعِ لشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ» (أنواع الظلم) أَلاَ وَإنَّ الظُّلْمَ ثَلاَثَةٌ: فَظُلْمٌ لاَ يُغْفَرُ، وَظُلْمٌ لاَ يُتْرَكُ، وظُلْمٌ مَغْفُورٌ لاَيُطْلَبُ: فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لاَ يُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللهِ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: (إنَّ اللهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ). وَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لاَ يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً. الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِالْمُدَى وَلاَ ضَرْباً بِالسِّيَاطِ وَلكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذلِكَ مَعَهُ. فَإِيَّاكُمْ وَالتَّلَوُّنَ فِي دِينِ اللهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيَما تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيَما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَى، وَلاَ مِمَّنْ بَقِيَ. (لزوم الطاعة) يَا أيُّهَا النَّاسُ طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ، وَطُوبى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ، وَأَكَلَ قُوتَهُ، وَاشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ، وَبَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ، فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ!

(177)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في معنى الحكمين فأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَن يُجَعْجِعَاًّ عِنْدَ الْقُرْآنِ، ولاَ يُجَاوِزَاهُ، وَتَكُونَ أَلْسِنَتُهُما مَعَهُ وَقُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَكَا الْحَقَّ وَهُمَا يُبْصِرَانِهِ، وَكَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا، وَالاِِْعْوِجَاجُ دَأْبَهُمَا، وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَالْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَجَوْرَ حُكْمِهِمَا، وَالثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لاََِنْفُسِنَا، حِينَ خَالفَا سَبِيلَ الْحَقِّ، وَأَتَيَا بِمَا لاَ يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ.

(178)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الشهادة والتقوى) (وقيل: إنّه خطبها بعد مقتل عثمان في أول خلافته) لاَ يَشْغَلُهُ شَأْنٌ، وَلاَ يُغَيِّرُهُ زَمَانٌ، وَلاَ يَحْوِيهِ مَكَانٌ، وَلاَ يَصِفُهُ لِسَانٌ، وَلاَ يَعْزُبُه عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ، وَلاَ نُجُومِ السَّماءِ، وَلاَسَوَافِي الرِّيحِ فِي الْهَوَاءِ، وَلاَ دَبِيبُ ال_نَّمْلِ عَلَى الصَّفَا وَلاَ مَقِيلُ الذَّرِّفِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ. يَعْلَمُ مَسَاقِطَ الاََْوْرَاقِ، وَخَفِيَّ طَرْفِ الاََْحْدَاقِ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إلهِ إِلاَّ اللهُ غَيْرَ مَعْدُولٍ بِهِ وَلاَ مَشْكُوكٍ فِيهِ، وَلاَ مَكْفُورٍ دِينُهُ، وَلاَ مَجْحُودٍ تَكْوِينُهُ شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِيَّتُهُ، وَصَفَتْ دِخْلَتُهُ وَخَلَصَ يَقِينُهُ، وَثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ. وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، الْ_مُجْتَبَى مِنْ خَلاَئِقِهِِ، وَالْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ، وَالْ_مُخْتَصُّ بِعَقَائِلِ لِكَرَامَاتِهِ وَالْمُصْطَفَى لِكَرَائِمِ رِسَالاَتِهِ، وَالْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَى وَالْ_مَجْلُوُّ بِهِ غِرْبِيبُ الْعَمَى. أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَالْ_مُخلِدَ إِلَيْهَا، وَلاَ تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَتَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا. وَايْمُ اللهِ، مَا كَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لاََِنَّ وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَتَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَوَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ، وَأَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ، وَإنِّي لاَََخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تَكُونُوا فِي فَتْرَةٍ وَقَدْ كَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ،

مِلْتمْ فِيهَا مَيْلَةً، كُنْتُمْ فِيهَا عِندِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَلَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ إنَّكُمْ لَسُعَدَاءُ، وَمَا عَلَيَّ إلاَّ الْجُهْدُ، وَلَوْ أَشاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ: عَفَا اللهُ عَمَّا سَلَفَ!

(179)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سأله ذِعلبٌ اليماني فقالَ: هل رأيت ربّك يا أميرالمؤمنين؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَفأَعْبُدُ مَا لا أَرَى ؟ قالَ: وكيف تراه؟ قالَ: لاَ تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَلكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الاِِْيمَانِ، قَرِيبٌ مِنَ الاََْشْيَاءِ غَيْرُ مُلاَمِسٍ، بَعِيدٌ مِنْهَا غَيْرُ مُبَايِنٍ، مُتَكَلِّمٌ بِلاَ رَوِيَّةٍ، مُرِيدٌ لاَ بِهِمَّةٍ صَانِعٌ لاَ بِجَارِحَةٍ لَطِيفٌ لاَ يُوصَفُ بِالْخَفَاءِ، كَبِيرٌ لاَ يُوصَفُ بِالْجَفَاءِ بَصِيرٌ لاَ يُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ، رَحِيمٌ لاَ يُوصَفُ بِالرِّقَّةِ، تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ، وَتَجِبُ الْقُلُوبُمِنْ مَخَافَتِهِ.

(180)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذمّ أصحابه أَحْمَدُ اللهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ، وَقَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَعَلَى ابْتِلاَئِي بِكُم أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَإذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ، إنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ، وَإنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَإنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إمَامٍ طَعَنْتُمْ، وَإنْ أُجِبْتُمْ إلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ لاَ أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَالْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ؟ الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ؟ فَوَاللهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي _ وَلَيَأْتِيَنِّي _ لَيُفَرِّقَنَّ بَيْني وَبَيْنَكُمْ وَ أَنا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ وَبِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ لله أَنْتُمْ! أمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ! وَلاَ مَحْمِيّةٌ تَشْحَذُكُمْ أَوَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَلاَ عَطَاءٍ، وَأَنَا أَدْعُوكُمْ _ وَأَنْتُمْ تَرِيكَةُ الاِِْسْلاَمِ وَبَقِيَّةُ النَّاسِ _ إلَى الْمَعُونَةِ أَوطَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ، فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَتَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ؟ إِنَّهُ لاَ يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي رِضىً فَتَرْضَوْنَهُ، وَلاَ سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ، وَإنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لاَقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ! قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَفَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ وَعَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ، وَسَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ لَوْ كَانَ الاََْعْمَى يَلْحَظُ، أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ! وَأَقْرِبْ بِقَوْمٍّاً مِنَ الْجَهْلِ بِاللهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ! وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ

(181)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد أَرسل رجلاً من أصحابه، يَعْلَمُ له عِلمَ أحوال قوم من جند الكوفة، همّوا باللحاق بالخوارج، وكانوا على خوف منه عَلَيْهِ السَّلامُ ، فلمّا عاد إليه الرجل قالَ له: أأمِنُوا فَقَطَنُوا أم جبنوا فَظَعَنُوا؟ فقالَ الرجل: بل ظَعَنُوا يا أَميرالمؤمنين. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : بُعْداً لَهُمْ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ! أَمَا لَوْ أُشْرِعَتِ الْأَسِنَّةُ إِلَيْهِمْ وَصُبَّتِ السُّيُوفُ عَلَى هَامَاتِهمْ ، لَقَدْ نَدِمُوا عَلَى مَا كَانَ مِنْهُمْ، إنَّ الشَّيْطَانَ الْيَوْمَ قَدِ اسْتَقَلَّهُمْ ، وَهُوَ غَداً مُتَبَرِّىءٌ مِنْهُمْ، وَمتَُخَلٍّ عَنْهُمْ، فَحَسْبُهُمْ

بِخُرُوجِهمْ مِنَ الْهُدَى، وَارْتِكَاسِهِمْ فِي الضَّلاَلٍ وَالْعَمَى، وَصَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ، وَجِمَاحِهمْ فِي التِّيهِ

(182)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: روي عن نوف البكالي قالَ: خطبنا بهذه الخطبة أميرالمؤمنين عليّ عَلَيْهِ السَّلامُ بالكوفة وهو قائم على حجارة، نصبها له جَعْدَة بن هُبَيْرة المخزومي، وعليه مِدْرَعَةٌ من صُوف وحمائل سيفه لِيفٌ، وفي رجليه نعلان من لِيفٍ، وكأنّ جبينه ثَفِنَةُ بعير، فقالَ: (حمد الله واستعانته) الْحَمْدُ لله الَّذِي إلَيْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ، وَعَوَاقِبُ الاََْمْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ، وَنَيِّرِ بُرْهَانِهِ، وَنَوَامِي فَضْلِهِ وَامْتِنَانِهِ، حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً، وَلِشُكْرِهِ أَدَاءً، وَإلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً، وَلِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِباً. وَنَسْتَعِينُ بِهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَالْقَوْلِ. وَنُؤْمِنُ بِه إِيمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً، وَأَنَابَ إِلَيْهِ مُؤْمِناً، وَخَنَعَ لَهُ مُذْعِناً، وَأَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً، وَعَظَّمَهُ مُمَجِّداً، وَلاَذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً. (الله الواحد) لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً، وَلَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مُوْرُوثاً هَالِكاً، وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلاَ زَمَانٌ، ولَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَلاَ نُقْصَانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلاَمَاتِ التَّدْبِيرِ الْمُتْقَنِ، وَالْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ. فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلاَ عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلاَ سَنَدٍ، دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَكِّئَاتٍ وَلاَ مُبْطِئَاتٍ، وَلَوْ لاَ إقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ، وَلاَ مَسْكَناً لِمَلائِكَتِهِ، وَلاَ مَصْعَداً لِلْكَلِمِ الطَّيِّبِ وَالْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ. جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلاَماً يَسْتَدِلُّ بِهَا الْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الاََْقْطَارِ، لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَام ُسُجُفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَلاَ اسْتَطَاعَتْ جَلاَبِيبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَفِي السَّماوَاتِ مِنْ تَلاََْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ. فَسُبْحَانَ مَنْ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَلاَ لَيْلٍ سَاجٍ فِي بِقَاعِ الاََْرَضِينَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَلاَ في يَفَاعِ

السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ، وَمَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُفِي أُفُقِ السَّماءِ، وَمَا تَلاَشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الاََْنْوَاءِوَانْهِطَالُ السَّماءِ وَيَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَمَقَرَّهَا، وَمَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَمَجَرَّهَا، وَمَا يَكْفِي الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا، وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى فِي بَطْنِهَا. (عود إلى الحمد) وَالْحَمْدُ لله الْكَائِنِ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ كُرْسِيٌّ أَوْ عَرْشٌ، أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ، أَوْ جَانٌّ أَوْ إنْسٌ، لاَ يُدْرَكُ بِوَهْمٍ وَلاَ يُقَدَّرُ بِفَهْمٍ، وَلاَ يَشْغَلُهُ سَائِلٌ وَلاَيَنْقُصُهُ نَائِلٌ وَلاَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ، وَلاَ يُحَدُّ بِأَيْنٍ وَلاَ يُوصَفُ بِالاََْزْوَاجِ وَلاَيُخْلَقُ بِعِلاَجٍ وَلاَ يُدْركُ بِالْحَوَاسِّ، وَلاَ يُقَاسُ بِالنَّاسِ، الَّذِي كَلَّمَ مُوسى تَكْلِيماً، وَأَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظيماً، بِلاَ جَوَارِحَ وَلاَ أَدَوَاتٍ، وَلاَ نُطْقٍ وَلاَ لَهَوَاتٍ بَلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً أَيُّهَا الْمُتَكَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّكَ، فَصِفْ جَبْرَئيلَ وَمِيكَائِيلَ وَجُنُودَ الْمَلاَئِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ، فِي حُجُراتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّينَ مُتَوَلِّهَةً ضخ عُقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقينَ. وَإنَّمَا يُدرَكُ بِالصِّفَاتِ ذَوُوالْهَيْئَاتِ وَالاََْدوَاتِ، وَمَنْ يَنْقَضِي إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ، فَلاَ إلهَ إلاَّ هُوَ، أَضَاءَ بِنُورِهِ كُلَّ ظَلاَمٍ، وَأَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ كُلَّ نُورٍ. الوصية بالتقوى أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِي أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمُ الْمَعَاشَ؛ فَلَوْ أَنَّ أَحَداً يَجِدُ إلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً، أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِيلاً، لَكَانَ ذلِكَ سُلَيْمانُ بْنُ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلامُ ، الَّذِي سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَالاِِْنْسِ، مَعَ النُّبُوَّهِ وَعَظِيمِ الزُّلْفَةِ، فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ وَاسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِيُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ المَوْتِ، وَأَصْبَحَتِ الدِّيَارُ مِنْهُ خَالِيَةً، وَالْمَسَاكِنُ مُعَطَّلَةً، وَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ، وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً! أَيْنَ الْعَمَالِقَةُ وَأَبْنَاءُ آلْعَمَالِقَةِ! أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ، وَأَطْفَأُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ، وَأَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ! أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ، وَهَزَمُوا الاَُلُوفَ، وَعَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ، وَمَدَّنُوا الْمَدَائِنَ؟! منها: قَدْ لَبِسَ

لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَهَا وَأَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا، مِنَ الاِِْقْبَالِ عَلَيهَا، وَالْمَعْرِفِةِ بهَا، وَالتَّفَرُّغِ لَهَا، فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِي يَطْلُبُهَا، وَحَاجَتُهُ الَّتِي يَسْأَلُ عَنْهَا، فَهُوُ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الاِِْسْلاَمُ، وَضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ وَأَلْصَقَ الاََْرْضَ بِجِرَانِهِ بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ، خَلِيفَةٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبِيَائِهِ. ثم قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَكُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ بِهَا الاََْنْبِيَاءُ أُمَمَهُمْ، وَأَدَّيْتُ إِلَيْكُمْ مَا أَدَّتِ الاََْوصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَأَدَّبْتُكُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا، وَحَدَوْتُكُمْ بالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا لله أَنْتُمْ! أَتَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَيْرِي يَطَأُ بِكُمُ الطَّرِيقَ، وَيُرْشِدُكُمُ السَّبِيلَ؟ أَلاَ إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مَا كَانَ مُقْبِلاً، وَأَقْبَلَ مِنْهَا مَا كَانَ مُدْبِراً، وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُاللهِ الاََْخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلاً مِنَ الدُّنْيَا لاَ يَبْقَى، بِكَثِيرٍ مِنَ الاْخِرَةِ لاَيَفْنَى. مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ _ وَهُمْ بِصِفِّينَ _ أَلاَّ يَكُونُوا الْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ الْغُصَصَ، وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ قَدْ _ وَاللهِ _ لَقُوا اللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ الاََْمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمْ. أَيْنَ إِخْوَانِي الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّريقَ، وَمَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ وَأَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَأَيْنَ ذُوالشَّهَادَتَيْنِ وَأَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ، وَأُبْرِدَ بِرُؤوسِهِمْإِلَى الْفَجَرَةِ؟ قالَ: ثمّ ضرب عَلَيْهِ السَّلامُ بيده إلى لحيته، فأطال البكاء، ثمّ قالَ: أَوْهِآر عَلَى إِخْوَانِي الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، وَتَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْيَوُا السُّنَّةَ، وَأمَاتُوا الْبِدْعَةَ، دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَوَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوا. ثمّ نادى بأعلى صوته: الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللهِ! أَلاَ وَإِنِّي مُعَسْكِرٌ فِي يَوْمي هذَا، فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللهِ فَلْيَخْرُجْ. قالَ نوْفٌ: وعقد للحسين عَلَيْهِ السَّلامُ في عشرة آلاف، ولقيس بن سعد في عشرة آلافٍ، ولاَبي أيوب الاَنصاري في عشرة آلافٍ، ولغيرهم على أعدادٍ أخر، وهو يريد الرجعة إلى صفين، فما دارت الجمعة حتى

ضربه الملعون ابن ملجم لعنه الله، فتراجعت العساكر، فكنّا كأغنام فقدت راعيها، تختطفها الذئاب من كل مكان!

(183)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في قدرة الله وفي فضل القرآن وفي الوصية بالتقوى) (الله تعالى) الْحَمْدُ لله الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَالْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ خَلَقَ الْخَلاَئِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَاسْتَعْبَدَ الاََْرْبَابَ بِعِزَّتِهِ، وَسَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ، وَهُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ، وَبَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَالاِِْنْسِ رُسُلَهُ، لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا، وَلِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا، وَلِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا، وَلِيُبَصِّرُوهُم عُيُوبَهَا، وَلِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَأَسْقَامِهَا، وَحَلاَلِهَا وحَرَامِهَا، وَمَا أَعَدَّ سُبْحَانَهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَالْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَنَارٍ، وَكَرَامَةٍ وَهَوَانٍ. أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ، وَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً، وَلِكُلِّ قَدْرٍ أجَلاً، وَلِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً. منها: في ذكر القرآن فَالْقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ، حُجَّةُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، أَخَذَ عَلَيْهِمْ مِيثاقَهُ، وَارْتَهَنَ عَلَيْهِ أَنْفُسَهُمْ، أَتَمَّ نُورَهُ، وَأكَْمَلَ بِهِ دِينَهُ، وَقَبَضَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه وآله وَقَدْ فَرَغَ إِلَى الْخَلْقِ مِنْ أَحكَامِ الْهُدَى بِهِ. فَعَظِّمُوا مِنهُ سُبْحَانَهُ مَا عَظَّمَ مِنْ نَفْسِهِ، فَإِنَّهُ لَمْ يُخْفِ عَنْكُمْ شَيئاً مِنْ دِينِهِ، وَلَمْ يَتْرُكْ شَيئاً رَضِيَهُ أَوْ كَرِهَهُ إِلاَّ وَجَعَلَ لَهُ عَلَماً بَادِياً، وَآيَةً مُحْكَمَةً، تَزْجُرُ عَنْهُ، أَوْ تَدْعُو إِلَيْهِ، فَرِضَاهُ فِيَما بَقِيَ وَاحِدٌ، وَسَخَطُهُ فِيَما بَقِيَ وَاحِدٌ. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ يَرْضَى عَنْكُمْ بِشَيءٍ سَخِطَهُ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُم، وَلَنْ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ بِشَيءٍ رَضِيَهُ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَإِنَّمَا تَسِيرُونَ فِي أَثَرٍ بَيِّنٍ، وَتَتَكَلَّمُونَ بِرَجْعِ قَولٍ قَدْ قَالَهُ الرِّجَالُ مِنْ قَبْلِكُمْ، قَدْ كَفَاكُمْ مَؤُونَةَ دُنْيَاكُمْ، وَحَثَّكُمْ عَلَى الشُّكْرِ، وَافْتَرَضَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الذِّكْرَ. (الوصية بالتقوى) وَأَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى، وَجَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَحَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ. فَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِعَيْنِهِ وَنَوَاصِيكُمْ بِيَدِهِ، وَتَقَلُّبُكُمْ فِي قَبْضَتِهِ، إِن

أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ، وَإِن أَعْلَنْتُمْ كَتَبَهُ، قَدْ وَكَّلَ بِذلِكَ حَفَظَةً كِرَاماً، لاَ يُسْقِطُونَ حَقّاً، وَلاَ يُثْبِتُونَ بَاطِلاً. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ، وَنُوراً مِنَ الظُّلَمِ، وَيُخَلِّدْهُ فِيَما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَيُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ عِنْدَهُ، فِي دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ، ظِلُّهَا عَرْشُهُ، وَنُورُهَا بَهْجَتَهُ، وَزُوَّارُهَا مَلاَئِكَتُهُ، وَرُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ. فَبَادِرُوا الْمَعَادَ، وَسَابِقُوا الاَْجَالَ، فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الاََْمَلُ، وَيَرْهَقَهُمُ الاََْجَلُ وَيُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ، فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي مِثْلِ مَا سَأَلَ إِلَيْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَأَنْتُمْ بَنُو سَبِيلٍ، عَلَى سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَيْسَتْ بِدَراِكُمْ، وَقَد أُوذِنْتُمْ مِنهَا بِالاِرْتِحَالِ، وَأُمِرْتُمْ فِيهَا بِالزَّادِ. وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ لِهذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ، فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ، فَإِنّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا. أَفَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ، وَالْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ، وَالرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ؟ فَكَيْفَ إِذَا كَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نَارٍ، ضَجِيعَ حَجَرٍ، وَقَرِينَ شَيْطَانٍ؟! أَعَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضَاً لِغَضَبِهِ، وَإِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ أَبوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ؟!أَيُّهَا الْيَفَنُ الْكَبِيرُ، الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتَيرُ كَيْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الاََْعْنَاقِ، وَنَشِبَتِ الجَوَامِعُ حَتَّى أَكَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِدِ؟ فَاللهَ اللهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ! وَأَنْتُمْ سَالِمُونَ فِي الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ، وَفِي الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّيقِ، فَاسْعَوْا فِي فَكَاكِ رِقَابِكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا أَسْهِرُوا عُيُونَكُمْ، وَأَضْمِرُوا بُطُونَكُمْ، وَاسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَكُمْ، وَأَنْفِقُوا أَمْوَالَكُمْ، وَخُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ تَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسَكُمْ، وَلاَ تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا، فَقَدْ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: (إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ)، وَقَالَ تَعَالَى:(مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ)، فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ مِنْ ذُلٍّ، وَلَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ، اسْتَنْصَرَكُمْ ولَهُ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالاََْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحُكِيمُ، وَاسْتَقْرَضَكُمْ وَلَهُ خَزائِنُ السَّماوَاتِ

وَالاََْرْضِ وَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، وَإِنَّمَا أَرَادَ أَنْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً).فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللهِ فِي دَارِهِ، رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَأَزَارَهُمْ مَلاَئِكَتَهُ، وَأَكرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَداً، وَصَانَ أَجْسَادَهَمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً وَنَصَباً (ذلِكَ فُضْلُ اللهِ يُؤتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ) أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلى نَفْسِي وَأَنْفُسِكُمْ، وَهُوَ حَسْبُنَا وَنِعْمَ الْوَكِيلُ!

(184)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه للبرج بن مسهر الطائي، وقد قالَ له بحيث يسمعه: لا حكم إلاَّ لله، وكان من الخوارج: اسْكُتْ قَبَحَكَ اللهُ يَا أَثْرَمُ فَوَاللهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحقُّ فَكُنْتَ فِيهِ ضَئِيلاً شَخْصُكَ، خَفِيّاً صَوْتُكَ، حَتَّى إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْ نِ الْمَاعِزِ.

(185)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحمدالله فيها ويثني على رسوله ويصف خلقاً من الحيوان) (حمد الله تعالى) الْحَمْدُ لله الَّذِي لاَ تُدْرِكُهُ الشَّوَاهِدُ، وَلاَ تَحْوِيهِ الْمَشَاهِدُ، وَلاَ تَرَاهُ النَّوَاظِرُ، وَلاَ تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، الدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ، وَبِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وجُودِهِ، وَبِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لاَ شَبَهَ لَهُ، الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ، وَارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِه، وَقَامَ بِالْقِسطِ فِي خَلْقِهِ، وَعَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ، مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الاََْشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ، وَبِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ، وَبِمَا اضْطَرَّهَا إِلَيْهِ مِنَ الْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ، وَاحِدٌ لاَ بِعَدَدٍ وَدَائِمٌ لاَ بِأَمَدٍ، وَقَائِمٌ لاَ بَعَمَدٍ، تَتَلَقَّاهُ الاََْذْهَانُ لاَ بِمُشَاعَرَةٍ وَتَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِي لاَ بِمُحَاضَرَةٍ، لَمْ تُحِطْ بِهِ الاََْوْهَامُ، بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا، وَبِهَا امْتَنَعَ مِنهَا، وَإِلَيْهَا حَاكَمَهَا، لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً، وَلاَ بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيداً بَلْ كَبُرَ شَأْناً، وَعَظُمَ سُلْطَاناً. (الرسول الاَعظم) وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الصَّفِيُّ، وَأَمِينُهُ الرَّضِيُّ أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ، وَظُهُورِ الْفَلَجِ وَإِيضَاحِ الْمَنْهَجِ، فَبَلَّغُ الرِّسَالَةَ صَادِعاًبِهَا، وَحَمَلَ عَلَى الْ_مَحَجَّةِ دالاًّ عَلَيْهَا، وَأَقَامَ أَعْلاَمَ الاِْهْتِدَاءِ وَمَنَارَ الضِّيَاءِ، وَجَعَلَ أَمْرَاسَ الاِِْسْلاَمِ مَتِينَةً، وَعُرَا الاِِْيمَانِ وَثِيقَةً. منها: في صفة عجيب خلق أصناف من الحيوان وَلَوْ فَكَّروا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ، وَجَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ، وَلكِنَّ الْقُلُوبَ عَلِيلَةٌ، وَالاََبْصَارَ مَدْخُولَةٌ! ألاَ تَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ اللهُ، كَيْفَ أَحْكَمَ

خَلْقَهُ، وَأَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَسَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ. انْظُرُوا إِلَى الَّنمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لاَ تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلاَ بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَصَبَتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا لاَ يُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَلاَ يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِي الصَّفَا الْيَابِسِ، وَالْحَجَرِ الْجَامِسِ! وَلَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أُكْلِهَا، وَفِي عُلْوهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي الجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَّأسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً! فَتَعَالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ. وَلَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْكَ الدَّلاَلَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ الَّنمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ، وَغَامِضِ اخْتِلاَفِ كُلِّ حَيٍّ، وَمَا الْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ والخَفِيفُ، وَالْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ. (خلقة السماء والكون) وَكَذلِكَ السَّماءُ وَالْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَالْمَاءُ. فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَالْمَاءِ وَالْحَجَرِ، وَاخْتِلاَفِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحَارِ، وَكَثْرَةِ هذِهِ الْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ الْقِلاَلِّ، وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَالاََْلْسُنِ الْ_مُخْتَلِفَاتِ. فَالوَيْلُ لِمَنْ جَحَدَ الْمُقَدِّرَ، وَأَنْكَرَ الْمُدَبِّرَ! زَعَمُوا أَنَّهُمْ كَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارعٌ، وَلاَ لاِخْتِلاَفِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ، وَلَمْ يَلْجَأُ واإِلَى حُجَّةٍ فِيَما ادَّعَوا، وَلاَ تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا وَهَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِن غَيْرِ جَانٍ؟! (خلقة الجرادة) وَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ، إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَ اوَيْنِ، وَأَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ وَجَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَفَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَجَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَنَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَمِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ، يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ

فِي زَرْعِهمْ، وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا وَلَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِم، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا وَتَقْضِي مِنْهُ شَهَوَاتِهَا، وَخَلْقُهَا كُلُّهُ لاَ يُكَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً. فَتَبَارَكَ اللهُ الَّذِي (يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً) ، وَيُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَوَجْهاً، وَيُلْقِي بِالْطَّاعَةِ إلَيْهِ سِلْماً وَضَعْفاً، وَيُعْطِي الْقِيَادَ رَهْبَةً وَخَوْفاً! فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لاََِمْرِهِ، أَحْصَى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَالنَّفَسَ، وَأَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى النَّدَى وَ الْيَبَسِ، قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا، وَأَحْصَى أَجْنَاسَهَا، فَهذَا غُرابٌ وَهذَا عُقَابٌ، وَهذَا حَمَامٌ وَهذَا نَعَامٌ، دَعَا كُلَّ طَائِرٍ بَاسْمِهِ، وَكَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. وَأَنْشَأَ ، فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا وَعَدَّدَ قِسَمَهَا فَبَلَّ الاََْرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا، وَأَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا

(186)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في التوحيد وتجمع هذه الخطبة من أصول العلوم ما لا تجمعه خطبة مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَلاَ حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَلاَ إِيَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ، وَلاَ صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَتَوَهَّمَهُ. كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَُصْنُوعٌ وَكُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ. فَاعِلٌ لاَ بِاضْطِرَابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لاَ بِجَوْلِ فِكْرَةٍ، غَنِيٌّ لاَ بِاسْتِفَادَةٍ. لاَ تَصْحَبُهُ الاََْوْقَاتُ، وَلاَ تَرْفِدُهُ الاََْدَوَاتُ، سَبَقَ الاََْوْقَاتَ كَوْنُهُ، وَالْعَدَمَ وُجُودُهُ، وَالاِبْتِدَاءَ أَزَلُهُ. بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لاَ مَشْعَرَ لَهُ وَبِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الاَُْمُورِ عُرِفَ أَنْ لاَ ضِدَّ لَهُ، وَبِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الاََْشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لاَ قَرِينَ لَهُ. ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ، وَالْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ، وَالْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَالْحَرُورَ بِالصَّرَدِ مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا، مُقَارِنٌ بَيْنَ مُتَبَايِنَاتِهَا، مُقَرِّبٌ بَيْنَ مُتَبَاعِداتِهَا، مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا لاَ يُشْمَلُ بِحَدٍّ، وَلاَ يُحْسَبُ بِعَدٍّ، وَإِنَّمَا تَحُدُّ الاََْدَوَاتُ أَنْفُسَهَا، وَتُشِيرُ الاَْلاَتُ إِلَى نَظَائِرِهَا، مَنَعَتْهَا «مُنْذُ» الْقِدْمَةَ، وَحَمَتْهَا «قَدُ» الاََْزَلِيَّةَ، وَجَنَّبَتْهَا «لَوْلاَ» التَّكْمِلَةَ بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ، وَبِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُيُونِ. لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ السُّكُونُ وَالْحَرَكَةُ، وَكَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ، وَيَعُودُ فِيهِ

مَا هُوَ أَبْدَاهُ، وَيَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ أَحْدَثَةُ ؟! إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ وَلَتَجَزَّأَ كُنْهُهُ، وَلاَمْتَنَعَ مِنَ الاََْزَلِ مَعْنَاهُ، وَلَكَانَ لَهُ وَرَاءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ أَمَامٌ، وَلاَلْ_تَمَسَ ال_تََّمامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصَانُ. وَإِذاً لَقَامَتْ آيَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ، وَلَتَحَوَّلَ دَلِيلاً بَعْدَ أَنْ كَانَ مَدْلُولاً عَلَيْهِ، وَخَرَجَ بِسُلْطَانِ الاِْمْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُؤَثِّرَ فِيهِ مَا يُؤثِّرُ فِي غَيْرِهِ. الَّذِي لاَ يَحُولُ وَلاَ يَزُولُ، وَلاَ يَجُوزُ عَلَيْهِ الاَُْفُولُ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْلُوداً وَلَمْ يُولَدْ فَيَصِيرَ مَحْدُوداً، جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الاَْبْنَاءِ، وَطَهُرَ عَنْ مُلاَمَسَةِ النِّسَاءِ. لاَ تَنَالُهُ الاََْوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ، وَلاَ تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ، وَلاَ تُدْرِكُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ، وَلاَ تَلْمِسُهُ الاََْيْدِي فَتَمَسَّهُ. وَلاَ يَتَغَيَّرُ بِحَالٍ، وَلاَ يَتَبَدَّلُ فِي الاََْحْوَالِ، وَلاَ تُبْلِيهِ اللَّيَالي وَالاََْيَّامُ، وَلاَ يُغَيِّرُهُ الضِّيَاءُ وَالظَّلاَمُ، وَلاَ يُوصَفُ بِشَيءٍ مِنَ الاََْجْزَاءِ وَلاَ بِالجَوَارِحِ وَالاََْعْضَاءِ، وَلاَ بِعَرَضٍ مِنَ الاََْعْرَاضِ، وَلاَ بِالْغَيْرِيَّةِ وَالاََْبْعَاضِ. وَلاَ يُقَالُ: لَهُ حَدٌّ وَلاَ نِهَايَةٌ، وَلاَ انقِطَاعٌ وَلاَ غَايَةٌ، وَلاَ أَنَّ الاََْشْيَاءَ تَحْوِيهِ فَتُقِلَّهُ ف أَوْ تُهْوِيَهُ أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ، فَيُمِيلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ. لَيْسَ فِي الاََْشْيَاءِ بِوَالِجٍ وَلاَ عَنْهَا بِخَارِجٍ. يُخْبِرُ لاَ بِلِسَانٍ وَلَهوَاتٍ وَيَسْمَعُ لاَ بِخُروُقٍ وَأَدَوَاتٍ، يَقُولُ وَلاَ يَلْفِظُ، وَيَحْفَظُ وَلاَ يَتَحَفَّظُ وَيُرِيدُ وَلاَ يُضْمِرُ. يُحِبُّ وَيَرْضَى مِنْ غَيْرِ رِقَّةٍ، وَيُبْغِضُ وَيَغْضَبُ مِنْ غَيْرِ مَشَقَّةٍ. يَقُولُ لِمَا أَرَادَ كَوْنَهُ: (كُنْ فَيَكُونَُ) ، لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ، وَلاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ، وَإِنَّمَا كَلاَمُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَمَثَّلَهُ، لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ كَائِناً، وَلَوْ كَانَ قَدِيماً لَكَانَ إِلهاً ثَانِياً. لاَ يُقَالُ: كَانَ بَعْدَ أَنْ لَمْ يَكُنْ، فَتَجْرِيَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الْ_مُحْدَثَاتُ، وَلاَ يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ فَصْلٌ، وَلاَ لَهُ عَلَيْهَا فَضْلٌ، فَيَسْتَوِيَ الصَّانِعُ والْمَصْنُوعُ، وَيَتَكَافَأَ المُبْتَدَعُ وَالْبَدِيعُ. خَلَقَ الْخَلاَئِقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلاَ مِنْ غَيْرِهِ، وَلَمْ يَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ.

وَأَنْشَأَ الاََْرْضَ فَأَمْسَكَهَا مِنْ غَيْرِ اشْتِغَالٍ، وَأَرْسَاهَا عَلَى غَيْرِ قَرَارٍ، وَأَقَامَهَا بِغَيْرِ قَوَائِمَ، وَرَفَعَهَا بِغَيْرِ دَعائِمَ، وَحَصَّنَهَا مِنَ الاََْوَدَ وَالاِِْعْوِجَاجِ، وَمَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَالاِنْفِرَاجِ أَرْسَى أَوْتَادَهَا وَضَرَبَ أَسْدَادَهَا وَاسْتَفَاضَ عُيُونَهَا، وَخَدَّ أَوْدِيَتَهَا، فَلَمْ يَهِنْ مَا بَنَاهُ، وَلاَ ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ. هُوَ الظّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَهُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَمَعْرِفَتِهِ، وَالْعَالي عَلَى كَلِّ شَيْءٍ مِنهَا بِجَلاَلِهِ وَعِزَّتِهِ. لاَ يُعْجِزُهُ شَيْءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ، وَلاَ يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَيَغْلِبَهُ، وَلاَ يَفُوتُهُ السَّرِيعُ مِنْهَا فَيَسْبِقَهُ، وَلاَ يَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَالٍ فَيَرْزُقَهُ. خَضَعَتِ الاََْشْيَاءُ لَهُ، وَذَلَّتْ مُسْتَكِينَةً لِعَظَمَتِهِ، لاَ تَسْتَطِيعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَيْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَضَرِّهِ، وَلاَ كُفؤَ لَهُ فَيُكَافِئَهُ، وَلاَ نَظِيرَ لَهُ فَيُسَاوِيَهُ. هُوَ الْمُفْنِي لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا، حَتَّى يَصِيرَ مَوْجُودُهَا كَمَفْقُودِهَا. وَلَيْسَ فَنَاءُ الدُّنْيَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إنْشَائِهَا وَاخْتِرَاعِهَا، وَكَيفَ وَلَوْ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوانِهَا مِنْ طَيْرِهَا وَبَهَائِمِهَا، ومَا كَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَسَائِمِهَاًّ ، وَأَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَأَجْنَاسِهَا، وَمُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَأَكْيَاسِهَاعَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ، مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا، وَلاَ عَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجَادِهَا، وَلَتَحَيَّرَتْ عُقُولُهَا فِي عِلْمِ ذلِكَ وَتاهَتْ، وَعَجِزَتْ قُوَاهَا وَتَنَاهَتْ، وَرَجَعَتْ خَاسِئَةًحَسِيرَةً عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا، مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إفْنَائِهَا؟! وَإِنَّ الَلَّه سُبْحَانَهُ، ، يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لاَ شَيْءَ مَعَهُ، كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا، كَذلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا، بِلاَ وَقْتٍ وَلاَ مَكَانٍ، وَلاَ حِينٍ وَلاَ زَمَانٍ، عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الاَْجَالُ وَالاََْوْقَاتُ، وَزَالَتِ السِّنُونَ وَالسَّاعَاتُ، فَلاَ شَيْءَ إِلاَّ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الاَُْمُورِ، بِلاَ قُدْرَةٍ مِنْهَا كَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا، وَبِغَيْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا كَانَ فَنَاؤُهَا، وَلَوْ قَدَرَتْ عَلَى الاِمْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا. لَمْ يَتَكَاءَدْهُ صُنْعُ شَيْءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ، وَلَمْ يَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَاخَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ ، وَلَمْ يُكَوِّنْهَا لِتَشْدِيدِ

سُلْطَانٍ، وَلاَ لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَنُقْصَانٍ، وَلاَ لِلاِْ سْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّمُكَاثِرٍ وَلاَ لِلاِْحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَلاَ لِلاِْزْدِيَادِ بِهَا فِي مُلْكِهِ، وَلاَ لِمُكَاثَرَةِ شَرِيكٍ فِي شِرْكِهِ، وَلاَ لِوَحْشَةٍ كَانَتْ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا. ثُمَّ هُوَ يُفْنِيهَا بَعْدَ تَكْوِينِهَا، لاَ لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِهَا وَتَدْبِيرِهَا، وَلاَ لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ، وَلاَ لِثِقَلِ شَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ. لاَ يُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا، لكِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ، وَأمسَكَهَا بِأَمْرِهِ، وَأَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ. ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا، وَلاَ اسْتِعَانَةٍ بَشَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا، وَلاَ لاِنصِرَافٍ مِنْ حَال وَحْشَةٍ إلَى حَالِ اسْتِئْنَاسٍ، وَلاَ مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَعَمىً إِلَى (حَالِ عِلْمٍ وَالِْتمَاسٍ، وَلاَ مِنْ فَقْرٍ وَحَاجَةٍ إِلَى غِنىً وَكَثْرَةٍ، وَلاَ مِنْ ذُلٍّ وَضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَقُدْرَةٍ.

(187)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: تختصّ بذكر الملاحم أَلاَ بِأَبِي وَأُمِّي، هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِي السَّماءِ مَعْرُوفَةٌ وَفِي الاََْرْضِ مَجْهُولَةٌ. أَلاَ فَتَوَقَّعُوا مَا يَكُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِكُمْ، وَانْقِطَاعِ وُصَلِكُمْ، وَاسْتِعْمَالِ صِغَارِكُمْ: ذاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ! ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ المُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِي! ذَاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ والنَّعِيمِ، وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اضْطِرَارٍ، وَتَكْذِبُونَ مِنْ غيْرِ إِحْرَاجٍ ذَاكَ إِذَا عَضَّكُمُ الْبَلاَءُ كَمَا يَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعيرِ مَا أَطْوَلَ هذَا الْعَنَاءَ، وَأَبْعَدَ هذا الرَّجَاءَ! أَيُّهَا النَّاسُ، أَلْقُوا هذِهِ الاََْزِمَّةَ الَّتِي تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الاََثْقَالَ مِنْ أيْدِيكُمْ، وَلاَ تَصَدَّعُواعَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ، وَلاَ تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِالْفِتْنَةِ، وأَمِيطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَخَلُّو قَصْدَ السَّبِيلِ لَهَا، فَقدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِهَا الْمُؤْمِنُ، وَيَسْلَمُ فِيهَا غَيْرُ الْمُسْلِمِ. إِنَّمَا مَثَلي بَيْنَكُمْ مَثَلُ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ، يَسْتَضِيءُ

بِهِ مَنْ وَلَجَهَا. فَاسْمَعَوا أَيُّهَا النَّاسُ وَعُوا، وَأَحْضِروا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا.

(188)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في الوصية بأمور) (التقوى) أُوصِيكُمْ، أَيُّهَا النَّاسُ، بِتَقْوَى اللهِ، وَكَثْرَةِ حَمْدِهِ عَلَى آلاَئِهِ إِلَيْكُمْ، وَنَعْمَائِهِ عَلَيْكُمْ، وَبَلاَئِهِ لَدَيْكُمْ. فَكَمْ خَصَّكُمْ بِنِعْمَةٍ، وَتَدَارَكَكُمْ بِرَحْمَةٍ! أَعْوَرْتُمْ لَهُ فَسَتَرَكُمْ، وَتَعَرَّضْتُمْ لاََِخْذِهِ فَأَمْهَلَكُمْ! (الموت) وَأُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَإِقْلاَلِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَكَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، وَطَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ؟! فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبِينَ، وَأُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ، كَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً، وَكَأَنَّ الآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً، أَوْحَشوُا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَأَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ وَاشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَأَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا، لاَ عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالاً، وَلاَ فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَاداً، أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغرَّتْهُمْ، وَوَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ. (سرعة النفاد) فَسَابِقُوا _ رَحِمَكُمُ اللهُ _ إِلَى مَنَازِلِكُمْ الَّتِي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا، وَالَّتِي رُغِّبْتُمْ فِيهَا، وَدُعِيتُمْ إِلَيْهَا. وَاسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَتِهِ، وَالْ_مُجَانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ، فَإِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ. مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْيَوْمِ، وَأَسْرَعَ الاََْيَّامَ فِي الشَّهْرِ، وَأَسْرَعَ الشُّهُورَ فِي السَّنَةِ، وَأَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ! آخر الجزء الاَول من كتاب نهج البلاغة، يتلوه في الجزء الثاني: من خطبة لمولانا أميرالمؤمنين صلوات الله عليه: فمن الاِيمان ما يكون ثابتاً مستقراً في القلوب.

(189)

ومن خطبة لمولانا أميرالمؤمنين على بن أبي طالب صلوات الله عليه: (في الايمان ووجوب الهجرة) (أقسام الايمان) فَمِنَ الاِِْيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ، وَمِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِى بَيْنَ الْقُلُوبِ وَالصُّدورِ، إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ، فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتّى يَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقَعُ حدُّ الْبَرَاءَةِ. (وجوب الهجرة) وَالْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الاََْوَّلِ مَا كَانَ لله تعالى فِي أَهْلِ الاََْرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّالاَُْمَّةِ وَمُعْلِنِهَا، لاَ يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى

أَحَدٍ إلاَّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ في الاََْرْضِ، فَمَنْ عَرَفَهَا وَأَقَرَّبِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ، وَلاَ يَقَعُ اسْمُ الاِسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَوَعَاهَا قَلْبُهُ. (صعوبة الاِيمان) إِنَّ أَمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لاَ يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاِِيمَانِ، وَلاَ يَعِي حَدِيثَنَا إِلاَّ صُدُورٌ أَمِينَةٌ، وَأَحْلاَمٌ رَزِينَةٌ. (علم الوصي) أَيُّهَا النَّاسُ، سَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُوني، فَلاَََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الاََْرْضِ، قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَتَذْهَبُ بِأَحْلاَمِ قَوْمِهَا.

(190)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحمد الله ويثني على نبيّه ويعظ بالتقوى) (حمد الله) أَحْمَدُهُ شُكْراً لاِِِنْعَامِهِ، وَأَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ، عَزِيزَ الْجُنْدِ، عَظِيمَ الْ_مَجْدِ. (الثناء على النبي) وَأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ، وَقَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ، لاَ يَثْنِيهِ عَنْ ذلِكَ اجْتَِماعٌ على تَكْذِيبِهِ، وَالِْتمَاسٌ لاِِِطْفَاءِ نُورِهِ. (العظة بالتقوى) فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلاً مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ وَبَادِرُوا الْمَوْتَ وَغَمَرَاتِهِ وَامْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ، وأَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ، فَإِنَّ الْغَايَةَ الْقِيَامَةُ، وَكَفَى بِذلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ، وَمُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ! وَقَبْلَ بُلُوغِ الْغَايَةَ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ ضِيقِ الاََْرْمَاسِ وَشِدَّةِ الاِِْبْلاَسِ وهَوْلِ الْمُطَّلَعِ ، وَرَوْعَاتِ الْفَزَعِ، وَاخْتلاَفِ الاََْضْلاَعِ اسْتِكَاكِ الاََْسْمَاعِ وَظُلْمَةِ اللَّحْدِ، وَخِيفَةِ الْوَعْدِ، وغَمِّ الضَّرِيحِ وَرَدْمِ الصَّفِيحِ فَاللهَ اللهَ عِبَادَ اللهِ! فَإِنَّ الْدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَأَنْتُمْ وَالسَّاعَةُ فِي قَرَنٍ، وَكَأَنَّهَا قَد جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا وَأَزِفَت ْبِأَفْرَاطِهَا وَوَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِراطِهَا، وَكَأنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلاَزِلِهَا، وَأَنَاخَتْ بِكَلاَكِلِهَا وَانْصَرَمَتِ الدُّنْعَيَا بِأَهْلِهَا، وَأَخْرَجَتْهُمْ مَنْ حِضْنِهَا، فَكَانَتْ كَيَوْمِ مَضَى وَشَهْرٍ انْقَضَى، وَصَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً وَسَمِينُهَا غَثّاً فِي مَوْقِفٍ ضَنْكِ الْمَقَامِ، وَأُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ، ونَارٍ شَدِيدِ كَلَبُهَا عَالٍ لَجَبُهَا سَاطعٍ لَهَبُهَا، مُتَغَيِّظٍة زَفِيرُهَا مُتَأَجِّجٍ سَعِيرهَا، بَعِيدٍ خُمُودُهَا، ذَاكٍ وُقُودُهَا،

مَخُوفٍ وعِيدُهَا، عُمٍ قَرارُهَا مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا، حَامِيَةٍ قُدُورُهَا، فَظِيعَةٍ أُمُورُهَا.(وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً)، قَدْ أُمِنَ الْعَذَابُ، وَانْقَطَعَ الْعِتَابُ، وَزُحْزِحُوا عَنِ النَّارِ، وَاطْمَأَنَّتْ بِهِمُ الدّارُ، وَرَضُوا المَثْوَى وَالْقَرَارَ، الَّذِينَ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا زَاكِيةً، وَأَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةً، وَكَانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً، تَخَشُّعاً وَاسْتِغفَاراً، وَكَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً، تَوَحُشّاًوَ انَقِطَاعاً، فَجَعَلَ اللهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَآباً، وَالْجزَاءَ ثَوَاباً،(وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَها) في مُلْكٍ دَائِمٍ، وَنَعِيمٍ قَائِمٍ. فَارْعَوْا عِبَادَ اللهِ مَا بِرِعَايَتِهِ يَفُوزُ فَائِزُكُمْ، وَبِإضَاعَتِهِ يَخْسَرُ مُبْطِلُكُمْ، وَبَادِرُوا آجَالَكُمْ بأَعْمَالِكُمْ، فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِمَا أَسْلَفْتُمْ، وَمَدِينُونَ بِمَا قدَّمْتُمْ، وَكَأَنْ قَدْ نَزَلَ بِكُمُ الْ_مَخُوفُ، فَلاَ رَجْعَةً تَنَالُونَ، وَلاَ عَثْرَةً تُقَالُونَ. اسْتَعْمَلَنَا اللهُ وَإِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَطَاعَةِ رَسُولِهِ، وعَفَا عَنَّا وَعَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ. الْزَمُوا الاََْرْضَ وَاصْبِروُا عَلَى الْبَلاءِ، وَلاَ تُحرِّكُوا بأَيْدِيكُمْ وَسُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ، وَلاَ تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللهُ لَكُمْ، فَإِنّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَهُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ عَزَّوَجَلّ وَحَقِّ رَسُولِهِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ مَاتَ شَهِيداً، وَوَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللهِ، واسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ، وَقَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَيْفِهِ، فإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَأَجَلاً.

(191)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يحمدالله ويثني على نبيه ويوصي بالزهد والتقوى) الْحَمْدُ لله الْفَاشِي حَمْدُهُ، وَالْغَالِبِ جُنْدُهُ، وَالْمُتَعَالِي جَدُّهُ أحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ، وَآلاَئِهِ الْعِظَامِ، الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَعَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى، وَعَلِمَ مَا يَمْضِي وَمَا مَضَى، مُبْتَدِعِ الْخَلاَئِقِ بِعِلْمِهِ، وَمُنْشِئِهِمْ بِْحُكْمِهِ بِلاَ اقْتِدَاءٍ وَلاَ تَعْلِيمٍ، وَلاَ احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ، وَلاَ إِصابَةِ خَطَأٍ، وَلاَ حَضْرَةِ مَلاٍََ (الرسول الاَعظم) وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ابْتَعَثَهُ وَالنَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَيَمُوجُونُ فِي حَيْرَةٍ، قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُالْحَيْنِ وَاسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ (الوصية

بالزهد والتقوى) أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَى اللهِ، فَإِنَّهَا حَقُّ اللهِ عَلَيْكُمْ، وَالْمُوجِبَةُ عَلَى اللهِ حَقَّكُمْ، وَأَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللهِ، وَتَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللهِ، فَإِنَّ الْتَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَالْجُنَّةُ، وَفِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ، مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ، وَسَالِكُهَا رَابحٌ، وَمُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ، لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الاَُْمَمِ الْمَاضِينَ وَالْغَابِرينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللهُ مَا أَبْدَى، وَأَخَذَ مَا أَعْطَى، وَسَأَلَ مأُ أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا، وَحَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا! أُولئِكَ الاََْقَلُّونَ عَدَداً، وَهُمْ أَهْلُ صِفَة اللهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ: . فَأَهْطِعُوا»لا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا، وأكظّوابِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا، وَاعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً، وَمِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً. أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ، واقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ، وَأَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ، وَارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ، وَدَاوُوا بِهَا الاََْسْقَامَ، وَبَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَاعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا، وَلاَ يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا. أَلاَ وصُونُوهَا وَتَصَوَّنُوابِهَا، وَكُونُو عَنِ الدُّنْيَا نُزَّاهاً وَإِلَى الاَْخِرَةِوُلاَّهاً وَلاَ تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى، وَلاَ تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيَا، وَلاَ تَشِيمُوا بَارِقَهَا، وَلاَ تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا، وَلاَ تُجِيبُوا نَاعِقَهَا، وَلاَ تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا، وَلاَ تُفْتَنُوا بِأَعْلاَقِهَا فَإِنَّ بَرْقهَا خَالِبٌ وَنُطْقَهَا كَاذِبٌ، وَأَمْوَالَهَا مَحْرُوبةٌ وَأَعْلاَقَهَا مَسْلُوبَةٌ. أَلاَ وَهِيَ الْمُتَصَدِّيَةُالْعَنُونُ وَالْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَالْمَائِنَةُ الْخَوون، وَالْجَحُودُ الْكَنُودُ وَالْعَنُودُ الصَّدُودُ وَالْحَيُودُ الْمَيُودُ حَالُهَا انْتِقَالٌ، وَوَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ، وَعِزُّهَا ذُلٌّ، وَجِدُّهَا هَز ْلٌ، وَعُلْوُهَا سُفْلٌ، دَارُ حَرَبٍ وَسَلَبٍ، وَنَهْبٍ وَعَطَبٍ أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَسِيَاقٍ وَلَحَاقٍ وَفِرَاقٍ قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَأَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَخَابَتْ مَطَالِبُهَا، فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ، وَلَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ، وَأَعْيَتْهُمُ الْ_مَحَاوِلُ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَلَحْمٍ مَجْزُورٍ، وَشِلْوٍمَذْبُوحٍ، وَدَمٍ مَسْفُوحٍ وَعَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ، وَصَافِقٍ لِكَفَّيْهِ، وَمُرْتَفِقٍ بِخَدَّيْهِ وَزَارٍ عَلَى رَأْيِهِ وَرَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ، وَقَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ، وَأَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ(وَلاَتَ حِينَ مَنَاصٍ) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ! قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ، وَذَهَبَ مَا ذَهَبَ، ومَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا(فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ

وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ)،

(192)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: ومن الناس من يسمّي هذه الخطبة القاصعة وهي تتضمن ذم إبليس، عَلى استكباره، وتركه السجود لآدم عَلَيْهِ السَّلامُ ، وأنه أول من أظهر العصبية وتبع الحمية، وتحذير الناس من سلوك طريقته. الْحَمْدُ لله الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَالْكِبْرِيَاءَ، وَاخْتَارَهُمَا لنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَجَعَلَهُمَا حِمىً وَحَرَماً عَلَى غَيْرِهِ، وَاصْطَفَا هُمَا لِجَلاَلِهِ. (رأس العصيان) وَجَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ، ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لَِيمِيزَ المُتَوَاضِعيِنَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَهُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ القُلُوبِ، وَمَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ:(إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ، فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بَخَلْقِهِ، وَتَعَصَّبَ عَلَيْهِ لاََِصْلِهِ. فَعَدُوُّ اللهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ، وَسَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَنازَعَ اللهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَخَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. أَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَوَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً، وَأَعَدَّ لَهُ فِي الاَْخِرَةِ سَعِيراً؟! (ابتلاء الله لخلقه) وَلَوْ أَرَادَ اللهُ سُبْحَانَهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الاََْبْصَارَ ضِيَاؤُهُ، وَيَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَطِيبٍ يَأْخُذُ الاََْنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ، وَلَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الاََْعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَلَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى المَلائِكَةِ. وَلكِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَنَفْياً لِلاِْسْتِكَبَارِ عَنْهُمْ، وَإِبْعَاداً لِلْخُيَلاَءِ مِنْهُم. (طلب العبرة) فَاعْتَبِروا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَكَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ، لاَ يُدْرَى أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الاَْخِرَةِ، عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ. فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ كَلاَّ، مَا كَانَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً

بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً، إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّماءِ وأَهْلِ الاْرْضِ لَوَاحِدٌ، وَمَا بَيْنَ اللهِ وَبَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمىً حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمينَ. (التحذير من الشيطان) فَاحْذَرُوا عَدُوَّ اللهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَأَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَأَغْرَقَلَكُم بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَرَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ. فَقَالَ: (رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)، قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَرَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَإِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَفُرْسَانُ الْكِبْرِ وَالْجَاهِلِيَّةِ. حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ، وَاسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِى إِلَى الاََْمْرِ الْجَلِيِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ، وَدَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَ كُمْ، فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ، وَأَحَلُّوكم وَرَطَاتِ الْقَتْلِ، وَأَوْطَأُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ طَعْناً فِي عُيُونِكُم، وَحَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ، وَدَقّاً لِمَناخِرِكُمْ، وَقَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ، وَسوقاً بِخَزَائمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ المُعَدَّةِ لَكُمْ، فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ جَرْحاً، وَأَوْرَى فِي دُنْيَا كُمْ قَدْحاً، مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَعَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ وَلَهُ جَدَّكُمْ فَلَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ، وَوَقَعَ في حَسَبِكُمْ، وَدَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ، وَأَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ، وَقَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَكُمْ، يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ، وَيَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَانٍ لاَ تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ، وَلاَ تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ، فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ وَحَلْقَةِ ضِيقٍ، وَعَرْصَةِ مَوْتٍ، وَجَوْلَةِ بَلاَءٍ. فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ، وَأَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ، وإنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَنَخَواتِهِ وَنَزَغَاتِهِ وَنَفَثَاتِهِ وَاعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُؤُوسِكُمْ، وَإِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحَتْ أَقْدَامِكُمْ، وَخَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ. وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةًبَيْنَكُمْ وَبَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ، فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وأَعْوَاناً، وَرَجِلاً وَفُرْسَاناً، وَلاَ تَكُونُوا كالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ

مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ، وَقَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ، وَنَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللهُ بِهِ النَّدَامَةَ، وَأَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (التحذير من الكبر) أَلاَ وَقدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ، وَأَفْسَدْتُمْ فِي الاََْرْضِ، مُصَارَحَةً لله بِالمُنَاصَبَةِ، وَمُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِينَ بِالُمحَارَبَةِ. فَاللهَ اللهَ في كِبْرِ الْحَمِيَّةِ، وَفَخْرِ الْجَاهلِيَّةِ! فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ الشَّنَآنِ وَمَنَافِخُ الشَّيْطانِ، اللاِتي خَدَعَ بِهَا الاَُْمَمَ الْمَاضِيَةَ، والْقُرُونَ الْخَالِيَةَ، حَتّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ، وَمهَاوِي ضَلاَلَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِيَاقِهِ سُلُساً فِي قِيَادِهِ، أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ، وَتَتَابَعَتِ الْقُرونُ عَلَيْهِ، وَكِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ. (التحذير من طاعة الكبراء) ألاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَكُبَرَائِكُمْ! الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَتَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَأَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ، وَجَاحَدُوا اللهَ مَا صَنَعَ بِهمْ، مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَمُغَالَبَةً لاَِلائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيَّةِ، وَدَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ، وَسُيُوفُ إعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ فَاتَّقُوا اللهَ وَلاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَليْكُمْ أَضْدَاداً، وَلاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً، وَلاَ تُطِيعُوا الاَْدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ وَخَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ، وَأَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ، وَهُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَأَحْلاَسُ الْعُقُوقِِ، اتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلاَلٍ، وَجُنْداً بِهمْ يَصُولُ عَلَى النَّاسِ، وَتَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ، وَدُخُولاً فِي عُيُونِكُمْ، وَنَفْثاً فِي أَسْ_مَاعِكُمْ، فَجَعَلَكُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَمَوْطِىءَ قَدَمِهِ، وَمأْخَذَ يَدِهِ. (العبرة بالماضين) فَاعْتَبِرُوا بَمَا أَصَابَ الاََْمَمَ المُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللهِ وَصَوْلاَتِهِ، وَوَقَائِعِهِ وَمَثُلاَتِهِ وَاتَّعِظُوا بِمَثَاوِي خُدُودِهِمْ وَمَصَارعِ جُنُوبِهِمْ، وَاسْتَعِيذوا بِاللهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْكبْرِ كَمَا تَسْتَعِيذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ، فَلَوْ رَخَّصَ اللهُ فِي الْكِبْرِ لاََِحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنبِيَائِهِ وَأَولِيائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ، وَرَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا بِالاََْرْضِ خُدُودَهُمْ، وَعَفَّرُوا فِي التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ،

وَخَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤمِنِينَ، وَكَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ، قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللهُ بالْ_مَخْمَصَةِ وَابْتَلاَهُمْ بِالْ_مَجْهَدَةِ وَامْتَحَنَهُمْ بِالْ_مَخَاوِفِ، وَمَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ فَلاَ تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَالسُّخْطَ بِالمَالِ وَالْوَلَدِ جَهْلاً بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ، وَالاِِْخْتِبَارِ فِي مَوَاضِعِ الْغِنَى وَالاِِْفْتِقارِ، فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ: (أَيَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لاَ يَشْعُرُونَ)، فَإِنَّ اللهَ سْبْحَانَهْ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ. (تواضع الاَنبياء عليهم السلام ) وَلَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَمَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عَلَى فِرْعَوْنَ، وَعَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ، وَبِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ، فَشَرَطَا لَهُ _ إِنْ أَسْلَمَ _ بَقَاءَ مُلْكِهِ، وَدَوامَ عِزِّهِ، فَقَالَ: أَلاَ تَعْجبُونَ مِنْ هذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ الْعِزِّ، وَبَقَاءَ الْمُلْكِ، وَهُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَالذُّلِّ، فَهَلاَّ أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ؟ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَجَمْعِهِ، وَاحْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَلُبْسِهِ! وَلَوْ أَرَادَ اللهُ سُبْحَانَهُ بأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الْذِّهْبَانِ وَمَعَادِنَ الْعِقْيَانِِ، وَمَغَارِسَ الْجِنَانِ، وَأَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طَيْرَ السَّماءِ وَوُحُوشَ الاََْرَضِ لَفَعَلَ، وَلَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاَءُ وَبَطَلَ الْجَزَاءُ، وَاضْمَحَلَّتِ الاََْنْبَاءُ، وَلَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلِينَ، وَلاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤمِنُونَ ثَوَابَ الْ_مُحْسِنِينَ، وَلاَ لَزِمَتِ الاََْسْمَاءُ مَعَانِيَهَا، وَلكِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ، وَضَعَفَةً فِيَما تَرَى الاََْعْيُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُيُونَ غِنىً، وَخَصَاصَةٍ تَمْلاََُ الاََْبْصَارَ وَالاََْسْمَاعَ أَذىً. وَلَوْ كَانَتِ الاََْنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لاَ تُرَامُ، وَعِزَّةٍ لاَ تُضَامُ، وَمُلْكٍ تُمَدُّ نُحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ، وَتُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَكَانَ ذلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الاِِْعَتِبَارِ، وَأَبْعَدَ لَهُمْ مِنَ الاِِْسْتَكْبَارِ، وَلآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهْمْ، أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً، وَالْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً. وَلكِنَّ اللهَ سْبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الاِِْتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ، وَالْتَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ، وَالْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ، وَالاِِْسْتِكَانَةُ لاََِمْرِهِ، وَالاِِْسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ، أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً،

لاَ تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ، وَكُلَّمَا كَانَتِ الْبلْوَى وَالاِِْخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَالْجَزَاءُ أَجْزَلَ. (الكعبة المقدسة) ألاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الاََْوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ، إِلَى الآخِرِينَ مِنْ هذا الْعَالَمِ، بَأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ، وَلاَ تُبْصِرُ وَلاَ تَسْمَعُ، فَعَجَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الاََْرْضِ حَجَراً، وَأَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَأَضْيَقِ بُطُونِ الاََْوْدِيَةِ قُطْراً، بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَرِمَالٍ دَمِثَةٍ وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ وَقُرىً مُنْقَطِعَةٍ، لا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَلاَ حَافِرٌ وَلاَ ظِلْفٌ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهمْ وَغَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ، تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الاََْفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَمَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَجَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لله حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ، قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَشَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ، ابْتِلاَءً عَظِيماً، وَامْتِحاناً شَدِيداً، وَاخْتِبَاراً مُبِيناً، وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ اللهُ تَعَالَى سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ. وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ، وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ جَمَّ الاََْشْجَارِ دَانِيَ الِّثمارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَرَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَأَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَعِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَريَاضٍ نَاضِرَةٍ، ، وَطُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ. وَلَوْ كَانَ الاِِْسَاسُ الْ_مَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَالاََْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَيَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُضَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ الْنَّاسِ. وَلكِنَّ اللهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْ_مَجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهمْ، وَلِيَجْعَلْ ذلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاًإِلَى فَضْلِهِ، وَأَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ. (عود إلى

التحذير) فَاللهَ اللهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ، وَآجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ، وَسُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ، فَإنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى، وَمَكِيدَتهُ الْكُبْرَى، الَّتِي تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ، فَمَا تُكْدِي أَبَداً، وَلاَ تُشْوِيأَحَداً، لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ، وَلاَ مُقِلاًّ في طِمْرِهِ وَعَنْ ذلِكَ مَا حَرَسَ اللهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَالزَّكَوَاتِ، وَمُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فِي الاََْيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ، تسْكِيناً لاَََطْرَافِهِمْ وَتَخْشِيعاً لاََِبْصَارِهمْ، وَتَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَتَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَإِذْهَاباً لِلْخُيَلاَءِ عَنْهُمْ، لِما فِي ذلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَالْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالاََْرْضِ تَصَاغُراً، وَلُحُوقِ الْبُطُونِ بِالمُتونِ مِنَ الصِّيَامِ تَذَلُّلاً، مَعَ مَا فِي الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الاََْرْضِ وَغَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَالْفَقْرِ. انْظُرُوا إِلَى مَا فِي هذِهِ الاََْفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ، وَقَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ! (العصبية) وَلَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَيْءٍ مِنَ الاََْشْيَاءِ إِلاَّ عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ الْجُهَلاَءِ، أَوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَيْرَكُمْ، فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاََِمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَلاَ عِلَّةٌ. أَمَّا إِبْلِيسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لاََِصْلِهِ، وَطَعَنَ عَلَيْهِ فِي خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِيٌّ وَأَنْتَ طِينِيٌّ. وَأَمَّا الاََْغْنِيَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الاَُْمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاَِثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ) . فَإنْ كَانَ لاَ بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ، فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُهُمْ لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ، وَمَحَامِدِ الاََْفْعَالِ، وَمَحَاسِنِ الاَُْمُورِ، الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْ_مُجَدَاءُ وَالنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَيَعَاسِيبِ الْقَبَائِلِ، بِالاََْخْلاَقِ الرَّغِيبَةِ وَالاََْحْلاَمِ الْعَظِيمَةِ، وَالاََْخْطَارِ الْجَلِيلَةِ، وَالاَْثَارِ الَمحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَالْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَالْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ، وَالاََْخْذِ بِالْفَضْلِ، وَالْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَالاِِْعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَالاِِْنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَالْكَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الاَْرْضِ. واحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالاَُْمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الاََْفْعَالِ، وَذَمِيمِ الاََْعْمَالِ، فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَالشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَاحْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ. فَإِذَا

تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ، فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ حَالَهُمْ، وَزَاحَتِ الاََْعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَمُدَّتِ الْعَافِيَةُ فِيهِ عَلَيْهِمْ، وَانْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَوَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُم: مِنَ الاِِْجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ، وَاللُّزُومِ لِلاَُْلْفَةِ، وَالتَّحَاضِّ عَلَيْهَا، وَالتَّوَاصِي بِهَا. وَاجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَأَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ، وَتَشَاحُنِ الصُّدُورِ، وتَدَابُرِ النُّفُوسِ، وَتَخَاذُلِ الاََْيْدِي. وَتَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِينَ مِنَ الْمُؤمِنِينَ قَبْلَكُمْ، كَيْفَ كَانُوا فِي حَالِ الت_َّمحِيصِ وَالْبَلاَءِ؟ أَلَمْ يَكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلاَئِقِ أَعْبَاءً، وَأَجْهَدَ الْعِبَادِ بَلاَءً، وَأَضْيَقَ أَهْلِ الدُّنْيَا حَالاً. اتَّخَذَتْهُمُ الْفَراعِنَةُ عَبِيداً فَسَامُوهُم سُوءَ الْعَذَابِ، وَجَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَقَهْرِ الْغَلَبَةِ، لاَ يَجِدُونَ حِيلَةً فِي امْتِنَاعٍ، وَلاَ سَبِيلاً إِلَى دِفَاعٍ، حَتَّى إِذَا رَأَى اللهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الاََْذَى فِي مَحَبَّتِهِ، وَالاِحْتَِمالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلاَءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ، وَالاََْمْنَ مَكَانَ الْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً، وأَئِمَّةً أَعْلاَماً، وَبَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الاَْمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ. فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ الاََْمْلاَءُ مُجْتَمِعَةً، وَالاََْهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَالْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَالاََْيْدِي مُتَرَادِفَةً وَالسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَالْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَالْعَزَائِمُ وَاحِدَةً، أَلَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ الاََْرَضِينَ، وَمُلُوكاً عَلَى رِقَابِ الْعَالَمِينَ؟ فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَتَشَتَّتَتِ الاَُْلْفَةُ، وَاخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَالاََْفْئِدَةُ، وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ، وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، قَدْ خَلَعَ اللهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ، وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَبَقّى قَصَصَ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ. (الاعتبار بالاَمم فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنِي إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ عليهم السلام ، فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الاََْحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاََْمْثَالِ! تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ، وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاََْكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الاَْفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَى مَنَابِتِ الشِّيحِ، وَمَهَا فِي

الرِّيحِ، وَنَكَدِالْمَعَاشِ، فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍوَوَبَرٍ أَذَلَّ الاَُْمَمِ داراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لاَ يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا، فَالاََْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاََْيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ، فِي بَلاَءِ أَزْلٍ وأَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ (النعمة برسول الله) فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اللهِ سُبْحَانَهُ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَجَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، كَيْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا، وَالْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ، وَفِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ قَدْ تَرَبَّعَتِ الاَُْمُورُ بِهِمْ، فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَآوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ الاَُْمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْكٍ ثَابِتٍ، فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى الْعَالَمِينَ، وَمُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ الاََْرَضِينَ، يَمْلِكُونَ الاَُْمُورَ عَلَى مَنْ كَانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ، وَيُمْضُونَ الاََْحْكَامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَلاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ (لوم العصاة) أَلاَ وَإكُمْ قَد نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطاعَةِ، وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ، بَأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدْ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ الاَُْمَّةِ فِيَما عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الاَُْلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَيَأْوُونَ إَلَى كَنَفِهَا، بِنِعْمَةٍ لاَ يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْ_مَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لاََِنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ، وَأَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ. وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَبَعْدَ الْمُوَالاَةِ أحْزَاباً، مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِِْسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَلاَ تَعْرِفُونَ مِنَ الاِِْيمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ، تَقُولُونَ: النَّارَ وَلاَ الْعَارَ! كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الاِِْسْلاَمَ عَلَى وَجْهِهِ، انْتِهَا كاً لِحَرِيمِهِ، وَنَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ، وأَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ. وإِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ، ثُمَّ لاَ

جَبْرَائِيلُ وَلاَ مِيكَائِيلُ وَلاَ مُهَاجِرُونَ وَلاَ أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ بَيْنَكُمْ. وَإِنَّ عِنْدَكُمُ الاََْمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللهِ تَعَالَى وَقَوَارِعِهِ، وَأَيَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ، فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بَأَخْذِهِ، وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَيأْساً مِنْ بَأْسِهِ، فَإِنَّ اللهَ _سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلاَّ لِتَرْكِهِمُ الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ المُنكَرِ، فَلَعَنَ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي، وَالْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ الْتَّنَاهِيْ! أَلاَ وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الاِِْسْلاَمِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ. أَلاَ وَقَدْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْي وَالْنَّكْثِ وَالْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ، فَأَمَّا النَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَأَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ ، وَأَمَّا شَيْطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سَمِعْتُ لَهَا وَجْبَةَ قَلْبِهِ وَرَجَّةَ صَدْرِهِ ، وَبَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ، وَلَئِنْ أَذِنَ اللهُ فِي الْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ تَشَذُّراً! فضل الوحي أَنَا وَضَعْتُ فِي الصِّغَرَ بَكَلاَكِلِ الْعَرَبِ، وَكَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ: وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ، وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ . وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلاَ خَطْلَةً فِي فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ، وَلَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لي فِي كُلِّ يَوْمٍ عَلَماً مِنْ أخْلاقِهِ، وَيَأْمُرُني بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَة بِحِرَاءََ فَأَرَاهُ, وَلاَ يَرَاهُ غَيْرِي، وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلاَمِ غَيْرَ رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- وَخَدِيجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى

نُورَ الْوَحْيِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه ِ-صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى مَا أَرَى، إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيّ، وَلكِنَّكَ وَزِيرٌ، وَإِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ». وَلَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ-صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- لَمَّا أَتاهُ المَلاَُ مِنْ قُريْشٍ، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحُمَّدُ، إِنَّكُ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَلاَ أحَدٌ مِن بَيْتِكَ، وَنَحْنُ نَسَأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَأَرَيْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّكَ نِبِيٌّ وَرَسُولٌ، وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ. فَقَالَ لهم -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ-: «وَمَا تَسْأَلُونَ؟». قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَتَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ. فَقَالَ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ-: «إِنَّ الله عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فإِنْ فَعَلَ اللهُ ذَلِكَ لَكُمْ، أَتُؤْمِنُونَ وَتَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟». قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لاَ تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ، وَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ ، وَمَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ». ثُمَّ قَالَ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ-: «يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤمِنِينَ بِاللهِ وَاليَوْمِ الْآخِرِ، وَتَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللهِ، فَانْقَلِعِي بعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللهِ». فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا، وَجَاءَتْ وَلَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ، وَقَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ، حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- مُرَفْرِفَةً، وَأَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- ، وَبِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي، وَكُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ-, فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذلِكَ قَالُوا _ عُلُوّاً وَاسْتِكْبَاراً _ : فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَيَبْقَى نِصْفُهَا. فَأَمَرَهَا بِذلِكَ، فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَأَشَدِّهِ دَوِيّاً، فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ

اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ-, فَقَالُوا _ كُفْراً وَعُتُوّاً _ : فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ. فَأَمَرَهُ فَرَجَعَ, فَقُلْتُ أَنَا: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، إِنِّي أَوَّلُ مْؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللهِ، وَأَوَّلُ مَنْ آمَنَ بَأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللهِ تَصْدِيقاً لِنُبُوَّتِكَ، وإِجْلاَلاً لِكَلِمَتِكَ. فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: بَلْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ، وَهَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلاَّ مِثْلُ هذَا! (يَعْنُونَنِي). وَإِنِّي لَمِنْ قَوْم لاَ تَأخُذُهُمْ فِي اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم، سِيَماهُمْ سِيَما الصِّدِّيقِينَ، وَكَلاَمُهُمْ كَلاَمُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّيْلِ، وَمَنَارُ النَّهَارِ، مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ اللهِ وسُنَنَ رَسُولِهِ، لاَ يَسْتَكْبِرُونَ وَلاَيَعْلُونَ، وَلاَيَغُلُّونَ وَلاَ يُفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ في الْعَمَلِ!

(193)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يصف فيها المتقين رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلاً عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ اَلْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اَللَّهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا اَلْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ اَلْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ اَلْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ اَلصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ اَلاِقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ اَلتَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى اَلْعِلْمِ اَلنَّافِعِ لَهُمْ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي اَلْبَلاَءِ كَالَّتِي

نُزِّلَتْ فِي اَلرَّخَاءِ وَ لَوْ لاَ اَلْأَجَلُ اَلَّذِي كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى اَلثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ اَلْعِقَابِ عَظُمَ اَلْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ اَلْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ اَلنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ اَلدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا أَمَّا اَللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا اَلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ اَلْخَوْفُ بَرْيَ اَلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ اَلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ اَلْقَلِيلَ وَ لاَ يَسْتَكْثِرُونَ اَلْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي اَللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اِجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اِغْفِرْ لِي مَا لاَ يَعْلَمُونَ فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ

حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِي حَلاَلٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ يَعْمَلُ اَلْأَعْمَالَ اَلصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ يُمْسِي وَ هَمُّهُ اَلشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ اَلذِّكْرُ يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ اَلْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ اَلْفَضْلِ وَ اَلرَّحْمَةِ إِنِ اِسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لاَ يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لاَ يَبْقَى يَمْزُجُ اَلْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ اَلْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ قَلِيلاً زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَكْلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ حَرِيزاً دِينُهُ مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ مَكْظُوماً غَيْظُهُ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ كَانَ فِي اَلْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي اَلذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي اَلذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ اَلْغَافِلِينَ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلاً خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِي اَلزَّلاَزِلِ وَقُورٌ وَ فِي اَلْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي اَلرَّخَاءِ شَكُورٌ لاَ يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لاَ يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ لاَ يُضِيعُ مَا اُسْتُحْفِظَ وَ لاَ يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لاَ يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لاَ يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لاَ يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لاَ يَدْخُلُ فِي اَلْبَاطِلِ وَ لاَ يَخْرُجُ مِنَ اَلْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اَللَّهُ هُوَ اَلَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ

اَلنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لاَ دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَكَذَا تَصْنَعُ اَلْمَوَاعِظُ اَلْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَ يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لاَ يَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلاً لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ اَلشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ

(194)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يصف فيها المنافقين نَحْمَدُهُ عَلَى مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ اَلطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ اَلْمَعْصِيَةِ وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ بِحَبْلِهِ اِعْتِصَاماً وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاضَ إِلَى رِضْوَانِ اَللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِيهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ اَلْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَيْهِ اَلْأَقْصَوْنَ وَ خَلَعَتْ إِلَيْهِ اَلْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَى مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا حَتَّى أَنْزَلَتْ بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَدِ اَلدَّارِ وَ أَسْحَقِ اَلْمَزَارِ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ اَلنِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ اَلضَّالُّونَ اَلْمُضِلُّونَ وَ اَلزَّالُّونَ اَلْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ اِفْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ اَلْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ اَلضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ اَلدَّاءُ اَلْعَيَاءُ حَسَدَةُ اَلرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو اَلْبَلاَءِ وَ مُقْنِطُو اَلرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ اَلثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ اَلْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا

لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلاً وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى اَلطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلاَقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا اَلطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا اَلْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ اَلشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ اَلنِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ اَلشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اَلشَّيْطانِ هُمُ اَلْخاسِرُونَ

(195)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَظْهَرَ مِنْ آثَارِ سُلْطَانِهِ وَ جَلاَلِ كِبْرِيَائِهِ مَا حَيَّرَ مُقَلَ اَلْعُقُولِ مِنْ عَجَائِبِ قُدْرَتِهِ وَ رَدَعَ خَطَرَاتِ هَمَاهِمِ اَلنُّفُوسِ عَنْ عِرْفَانِ كُنْهِ صِفَتِهِ الشهادتان وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةَ إِيمَانٍ وَ إِيقَانٍ وَ إِخْلاَصٍ وَ إِذْعَانٍ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلاَمُ اَلْهُدَى دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَى إِلَى اَلرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ العظة وَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يُرْسِلْكُمْ هَمَلاً عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَيْكُمْ وَ أَحْصَى إِحْسَانَهُ إِلَيْكُمْ فَاسْتَفْتِحُوهُ وَ اِسْتَنْجِحُوهُ وَ اُطْلُبُوا إِلَيْهِ وَ اِسْتَمْنِحُوهُ فَمَا قَطَعَكُمْ عَنْهُ حِجَابٌ وَ لاَ أُغْلِقَ عَنْكُمْ دُونَهُ بَابٌ وَ إِنَّهُ لَبِكُلِّ مَكَانٍ وَ فِي كُلِّ حِينٍ وَ أَوَانٍ وَ مَعَ كُلِّ إِنْسٍ وَ جَانٍّ لاَ يَثْلِمُهُ اَلْعَطَاءُ وَ لاَ يَنْقُصُهُ اَلْحِبَاءُ وَ لاَ يَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ وَ لاَ يَسْتَقْصِيهِ نَائِلٌ وَ لاَ يَلْوِيهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ وَ لاَ يُلْهِيهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ وَ لاَ تَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لاَ يَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ وَ لاَ تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ وَ لاَ يُجِنُّهُ اَلْبُطُونُ عَنِ اَلظُّهُورِ وَ لاَ يَقْطَعُهُ اَلظُّهُورُ عَنِ اَلْبُطُونِ قَرُبَ فَنَأَى وَ

عَلاَ فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ يُدَنْ لَمْ يَذْرَأِ اَلْخَلْقَ بِاحْتِيَالٍ وَ لاَ اِسْتَعَانَ بِهِمْ لِكَلاَلٍ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنَّهَا اَلزِّمَامُ وَ اَلْقِوَامُ فَتَمَسَّكُوا بِوَثَائِقِهَا وَ اِعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا تَؤُلْ بِكُمْ إِلَى أَكْنَانِ اَلدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ اَلسَّعَةِ وَ مَعَاقِلِ اَلْحِرْزِ وَ مَنَازِلِ اَلْعِزِّ فِي يَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ اَلْأَبْصَارُ وَ تُظْلِمُ لَهُ اَلْأَقْطَارُ وَ تُعَطَّلُ فِيهِ صُرُومُ اَلْعِشَارِ وَ يُنْفَخُ فِي اَلصُّورِ فَتَزْهَقُ كُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْكَمُ كُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذِلُّ اَلشُّمُّ اَلشَّوَامِخُ وَ اَلصُّمُّ اَلرَّوَاسِخُ فَيَصِيرُ صَلْدُهَا سَرَاباً رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً فَلاَ شَفِيعٌ يَشْفَعُ وَ لاَ حَمِيمٌ يَنْفَعُ وَ لاَ مَعْذِرَةٌ تَدْفَعُ

(196)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: و من خطبة له ع بعثة النبي بَعَثَهُ حِينَ لاَ عَلَمٌ قَائِمٌ وَ لاَ مَنَارٌ سَاطِعٌ وَ لاَ مَنْهَجٌ وَاضِحٌ العظة بالزهد أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمُ اَلدُّنْيَا فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ وَ مَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ سَاكِنُهَا ظَاعِنٌ وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ اَلسَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا اَلْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ اَلْبِحَارِ فَمِنْهُمُ اَلْغَرِقُ اَلْوَبِقُ وَ مِنْهُمُ اَلنَّاجِي عَلَى بُطُونِ اَلْأَمْوَاجِ تَحْفِزُهُ اَلرِّيَاحُ بِأَذْيَالِهَا وَ تَحْمِلُهُ عَلَى أَهْوَالِهَا فَمَا غَرِقَ مِنْهَا فَلَيْسَ بِمُسْتَدْرَكٍ وَ مَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَى مَهْلَكٍ عِبَادَ اَللَّهِ اَلْآنَ فَاعْلَمُوا وَ اَلْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ اَلْأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ اَلْأَعْضَاءُ لَدْنَةٌ وَ اَلْمُنْقَلَبُ فَسِيحٌ وَ اَلْمَجَالُ عَرِيضٌ قَبْلَ إِرْهَاقِ اَلْفَوْتِ وَ حُلُولِ اَلْمَوْتِ فَحَقِّقُوا عَلَيْكُمْ نُزُولَهُ وَ لاَ تَنْتَظِرُوا قُدُومَهُ

(197)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: وَ لَقَدْ عَلِمَ اَلْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي اَلْمَوَاطِنِ اَلَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا اَلْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا اَلْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اَللَّهُ بِهَا وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ أَعْوَانِي فَضَجَّتِ اَلدَّارُ وَ اَلْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ وَ لْتَصْدُقْ نِيَّاتُكُمْ فِي جِهَادِ عَدُوِّكُمْ فَوَالَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ اَلْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ اَلْبَاطِلِ أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ لِي

وَ لَكُمْ .

(198)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: ينبه على إحاطة علم اللّه بالجزئيات ثم يحث على التقوى و يبين فضل الإسلام و القرآن يَعْلَمُ عَجِيجَ اَلْوُحُوشِ فِي اَلْفَلΙșΘǘʙРوَ مَعَاصِيَ اَلْعِبَادِ فِي اَلْخَلَوَاتِ وَ اِخْتِلاَفَ اَلنِّينَانِ فِي اَلْبِحَارِ اَلْغَامِرَاتِ وَ تَلاَطُمَ اَلْمَاءِ بِالرِّيَاحِ اَلْعَاصِفَاتِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُ اَللَّهِ وَ سَفِيرُ وَحْيِهِ وَ رَسُولُ رَحْمَتِهِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّذِي اِبْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ وَ إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ فَإِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلاَحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلاَءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اَللَّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِكُمْ وَ دَخِيلاً دُونَ شِعَارِكُمْ وَ لَطِيفاً بَيْنَ أَضْلاَعِكُمْ وَ أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِكُمْ وَ مَنْهَلاً لِحِينِ وُرُودِكُمْ وَ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ وَ جُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِكُمْ وَ مَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِكُمْ وَ سَكَناً لِطُولِ وَحْشَتِكُمْ وَ نَفَساً لِكَرْبِ مَوَاطِنِكُمْ فَإِنَّ طَاعَةَ اَللَّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُكْتَنِفَةٍ وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ وَ أُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ اَلشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ اِحْلَوْلَتْ لَهُ اَلْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ اِنْفَرَجَتْ عَنْهُ اَلْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ اَلصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ اَلْكَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ اَلرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ اَلنِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ اَلْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا فَاتَّقُوا اَللَّهَ اَلَّذِي نَفَعَكُمْ بِمَوْعِظَتِهِ وَ وَعَظَكُمْ بِرِسَالَتِهِ وَ اِمْتَنَّ عَلَيْكُمْ بِنِعْمَتِهِ فَعَبِّدُوا أَنْفُسَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ اُخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ فضل الإسلام ثُمَّ إِنَّ هَذَا اَلْإِسْلاَمَ دِينُ

اَللَّهِ اَلَّذِي اِصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اِصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ أَذَلَّ اَلْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ اَلْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِكَرَامَتِهِ وَ خَذَلَ مُحَادِّيهِ بِنَصْرِهِ وَ هَدَمَ أَرْكَانَ اَلضَّلاَلَةِ بِرُكْنِهِ وَ سَقَى مَنْ عَطِشَ مِنْ حِيَاضِهِ وَ أَتْأَقَ اَلْحِيَاضَ بِمَوَاتِحِهِ ثُمَّ جَعَلَهُ لاَ اِنْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لاَ فَكَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لاَ اِنْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لاَ زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لاَ اِنْقِلاَعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لاَ اِنْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ وَ لاَ عَفَاءَ لِشَرَائِعِهِ وَ لاَ جَذَّ لِفُرُوعِهِ وَ لاَ ضَنْكَ لِطُرُقِهِ وَ لاَ وُعُوثَةَ لِسُهُولَتِهِ وَ لاَ سَوَادَ لِوَضَحِهِ وَ لاَ عِوَجَ لاِنْتِصَابِهِ وَ لاَ عَصَلَ فِي عُودِهِ وَ لاَ وَعَثَ لِفَجِّهِ وَ لاَ اِنْطِفَاءَ لِمَصَابِيحِهِ وَ لاَ مَرَارَةَ لِحَلاَوَتِهِ فَهُوَ دَعَائِمُ أَسَاخَ فِي اَلْحَقِّ أَسْنَاخَهَا وَ ثَبَّتَ لَهَا آسَاسَهَا وَ يَنَابِيعُ غَزُرَتْ عُيُونُهَا وَ مَصَابِيحُ شَبَّتْ نِيرَانُهَا وَ مَنَارٌ اِقْتَدَى بِهَا سُفَّارُهَا وَ أَعْلاَمٌ قُصِدَ بِهَا فِجَاجُهَا وَ مَنَاهِلُ رَوِيَ بِهَا وُرَّادُهَا جَعَلَ اَللَّهُ فِيهِ مُنْتَهَى رِضْوَانِهِ وَ ذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ وَ سَنَامَ طَاعَتِهِ فَهُوَ عِنْدَ اَللَّهِ وَثِيقُ اَلْأَرْكَانِ رَفِيعُ اَلْبُنْيَانِ مُنِيرُ اَلْبُرْهَانِ مُضِي ءُ اَلنِّيرَانِ عَزِيزُ اَلسُّلْطَانِ مُشْرِفُ اَلْمَنَارِ مُعْوِذُ اَلْمَثَارِ فَشَرِّفُوهُ وَ اِتَّبِعُوهُ وَ أَدُّوا إِلَيْهِ حَقَّهُ وَ ضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ الرسول الأعظم ثُمَّ إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِالْحَقِّ حِينَ دَنَا مِنَ اَلدُّنْيَا اَلاِنْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ اَلْآخِرَةِ اَلاِطِّلاَعُ وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ فِي اِنْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اِقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ اِنْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ اِنْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلاَمِهَا وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ

مِنْ طُولِهَا جَعَلَهُ اَللَّهُ بَلاَغاً لِرِسَالَتِهِ وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ القرآن الكريم ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ اَلْكِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَ سِرَاجاً لاَ يَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لاَ يُدْرَكُ قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لاَ يُضِلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لاَ يُظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لاَ يُخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْيَاناً لاَ تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ وَ شِفَاءً لاَ تُخْشَى أَسْقَامُهُ وَ عِزّاً لاَ تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ وَ حَقّاً لاَ تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ فَهُوَ مَعْدِنُ اَلْإِيمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ يَنَابِيعُ اَلْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِيَاضُ اَلْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِيُّ اَلْإِسْلاَمِ وَ بُنْيَانُهُ وَ أَوْدِيَةُ اَلْحَقِّ وَ غِيطَانُهُ وَ بَحْرٌ لاَ يَنْزِفُهُ اَلْمُسْتَنْزِفُونَ وَ عُيُونٌ لاَ يُنْضِبُهَا اَلْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ لاَ يَغِيضُهَا اَلْوَارِدُونَ وَ مَنَازِلُ لاَ يَضِلُّ نَهْجَهَا اَلْمُسَافِرُونَ وَ أَعْلاَمٌ لاَ يَعْمَى عَنْهَا اَلسَّائِرُونَ وَ آكَامٌ لاَ يَجُوزُ عَنْهَا اَلْقَاصِدُونَ جَعَلَهُ اَللَّهُ رِيّاً لِعَطَشِ اَلْعُلَمَاءِ وَ رَبِيعاً لِقُلُوبِ اَلْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ اَلصُّلَحَاءِ وَ دَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ وَ حَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلاً مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ وَ عِزّاً لِمَنْ تَوَلاَّهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ هُدًى لِمَنِ اِئْتَمَّ بِهِ وَ عُذْراً لِمَنِ اِنْتَحَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ وَ فَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ وَ حَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ وَ مَطِيَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ جُنَّةً لِمَنِ اِسْتَلْأَمَ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَى وَ حَدِيثاً لِمَنْ رَوَى وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَى

(199)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يوصي به أصحابه الصلاة تَعَاهَدُوا أَمْرَ اَلصَّلاَةِ وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا وَ اِسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا كانَتْ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً أَ لاَ تَسْمَعُونَ

إِلَى جَوَابِ أَهْلِ اَلنَّارِ حِينَ سُئِلُوا ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قالَُوا لَمْ نَكُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ اَلذُّنُوبَ حَتَّ اَلْوَرَقِ وَ تُطْلِقُهَا إِطْلاَقَ اَلرِّبَقِ وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِالْحَمَّةِ تَكُونُ عَلَى بَابِ اَلرَّجُلِ فَهُوَ يَغْتَسِلُ مِنْهَا فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَمَا عَسَى أَنْ يَبْقَى عَلَيْهِ مِنَ اَلدَّرَنِ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلَّذِينَ لاَ تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِينَةُ مَتَاعٍ وَ لاَ قُرَّةُ عَيْنٍ مِنْ وَلَدٍ وَ لاَ مَالٍ يَقُولُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ إِقامِ اَلصَّلاةِ وَ إِيتاءِ اَلزَّكاةِ وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نَصِباً بِالصَّلاَةِ بَعْدَ اَلتَّبْشِيرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ لِقَوْلِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَيْها فَكَانَ يَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهَا نَفْسَهُ الزكاة ثُمَّ إِنَّ اَلزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ اَلصَّلاَةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ اَلْإِسْلاَمِ فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ اَلنَّفْسِ بِهَا فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ اَلنَّارِ حِجَازاً وَ وِقَايَةً فَلاَ يُتْبِعَنَّهَا أَحَدٌ نَفْسَهُ وَ لاَ يُكْثِرَنَّ عَلَيْهَا لَهَفَهُ فَإِنَّ مَنْ أَعْطَاهَا غَيْرَ طَيِّبِ اَلنَّفْسِ بِهَا يَرْجُو بِهَا مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا فَهُوَ جَاهِلٌ بِالسُّنَّةِ مَغْبُونُ اَلْأَجْرِ ضَالُّ اَلْعَمَلِ طَوِيلُ اَلنَّدَمِ الأمانة ثُمَّ أَدَاءَ اَلْأَمَانَةِ فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى اَلسَّمَاوَاتِ اَلْمَبْنِيَّةِ وَ اَلْأَرَضِينَ اَلْمَدْحُوَّةِ وَ اَلْجِبَالِ ذَاتِ اَلطُّولِ اَلْمَنْصُوبَةِ فَلاَ أَطْوَلَ وَ لاَ أَعْرَضَ وَ لاَ أَعْلَى وَ لاَ أَعْظَمَ مِنْهَا وَ لَوِ اِمْتَنَعَ شَيْ ءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لاَمْتَنَعْنَ وَ لَكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ اَلْعُقُوبَةِ وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ وَ هُوَ اَلْإِنْسَانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً علم اللّه تعالى إِنَّ اَللَّهَ

سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مَا اَلْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ

(200)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: في معاوية وَ اَللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لاَ كَرَاهِيَةُ اَلْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى اَلنَّاسِ وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لاَ أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَةِ

(201)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: يعظ بسلوك الطريق الواضح أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ اَلْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ اَلنَّاسَ قَدِ اِجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ اَلنَّاسَ اَلرِّضَا وَ اَلسُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اَللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ فَمَا كَانَ إِلاَّ أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ اَلسِّكَّةِ اَلْمُحْمَاةِ فِي اَلْأَرْضِ اَلْخَوَّارَةِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ سَلَكَ اَلطَّرِيقَ اَلْوَاضِحَ وَرَدَ اَلْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِي اَلتِّيهِ

(202)

وَ مِنْ كَلاَمٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: رُوِيَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ فَاطِمَةَ عليها السلام، السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ عِنْدَ قَبْرِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ اَلنَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ اَلسَّرِيعَةِ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ

(203)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّمَا اَلدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ اَلْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لاَ تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ اَلدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِيهَا اُخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ اَلْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ اَلنَّاسُ مَا تَرَكَ وَ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ مَا قَدَّمَ لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً وَ لاَ تُخْلِفُوا كُلاًّ فَيَكُونَ فَرْضاً عَلَيْكُمْ

(204)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: كان كثيرا ما ينادي به أصحابه تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا اَلْعُرْجَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ اِنْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ اَلزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لاَ بُدَّ مِنَ اَلْوُرُودِ عَلَيْهَا وَ اَلْوُقُوفِ عِنْدَهَا وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَلاَحِظَ اَلْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ دَانِيَةٌ وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ وَ قَدْ دَهَمَتْكُمْ فِيهَا مُفْظِعَاتُ اَلْأُمُورِ وَ مُعْضِلاَتُ اَلْمَحْذُورِ فَقَطِّعُوا عَلاَئِقَ اَلدُّنْيَا وَ اِسْتَظْهِرُوا بِزَادِ اَلتَّقْوَى و قد مضى شي ء من هذا الكلام فيما تقدم بخلاف هذه الرواية

(205)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: كلم به طلحة و الزبير بعد بيعته بالخلافة و قد عتبا عليه من ترك مشورتهما و الاستعانة في الأمور بهما لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً وَ أَرْجَأْتُمَا كَثِيراً أَ لاَ تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْ ءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ اِسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ وَ اَللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي اَلْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ وَ لاَ فِي اَلْوِلاَيَةِ إِرْبَةٌ وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اِسْتَنَّ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَاقْتَدَيْتُهُ فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذَلِكَ إِلَى رَأْيِكُمَا وَ لاَ رَأْيِ غَيْرِكُمَا وَ لاَ وَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِيرَكُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا وَ لاَ عَنْ غَيْرِكُمَا وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ اَلْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لاَ وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا

مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا فِيمَا قَدْ فَرَغَ اَللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَى فِيهِ حُكْمَهُ فَلَيْسَ لَكُمَا وَ اَللَّهِ عِنْدِي وَ لاَ لِغَيْرِكُمَا فِي هَذَا عُتْبَى أَخَذَ اَللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ اَلصَّبْرَ ثم قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ رَحِمَ اَللَّهُ رَجُلاً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ

(206)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : و قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم بصفين إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي اَلْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي اَلْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اَللَّهُمَّ اِحْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اِهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ اَلْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ اَلْغَيِّ وَ اَلْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ

( 207 )

وقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : في بعض أيام صفين و قد رأى الحسن ابنه عَلَيْهِ السَّلامُ يتسرع إلى الحرب اِمْلِكُوا عَنِّي هَذَا اَلْغُلاَمَ لاَ يَهُدَّنِي فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَيْنِ يَعْنِي اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَى اَلْمَوْتِ لِئَلاَّ يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ قالَ السيد الشريف قوله عَلَيْهِ السَّلامُ املكوا عني هذا الغلام من أعلى الكلام و أفصحه

(208)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه لما اضطرب عليه أصحابه في أمر الحكومة أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِكَتْكُمُ اَلْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَنْهِيّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ اَلْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ

(209)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي و هو من أصحابه يعوده فلما رأى سعة داره قالَ مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ اَلدَّارِ فِي اَلدُّنْيَا وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي اَلْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَةَ تَقْرِي فِيهَا اَلضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا اَلرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا اَلْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ اَلْعَلاَءُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ اَلْعَبَاءَةَ وَ تَخَلَّى عَنِ اَلدُّنْيَا قَالَ: عَلَيَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ: يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اِسْتَهَامَ بِكَ اَلْخَبِيثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَ تَرَى اَللَّهَ أَحَلَّ لَكَ اَلطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اَللَّهِ مِنْ ذَلِكَ قَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ قَالَ: وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ اَلنَّاسِ كَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ

(210)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سأله سائل عن أحاديث البدع، وعما في أيدي الناس من اختلاف الخبر. قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً، وَصِدْقاً وَكَذِباً، وَنَاسِخاً وَمَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَخَاصّاً، وَمُحْكَماً وَمُتَشَابِهاً، وَحِفْظاً وَوَهْماً، وَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللهِ عَلَى عَهْدِهِ، حَتَّى قَامَ خَطِيباً، فَقَالَ: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». وَإِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ: رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلاِِْيمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالاِِْسْلاَمِ، لاَيَتَأَثَّمُوَلاَ يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ، وَلَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَلكِنَّهُمْ

قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ رآهُ، وَسَمِعَ مِنْهُ، وَلَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَقَدْ أَخْبَرَكَ اللهُ عَنِ الْمُنَاقفِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ، وَوَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ ، فَتَقرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ، وَالدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَالْبُهْتَانِ، فَوَلَّوهُمُ الاََْعْمَالَ، وَجَعَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ، وَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا، وَإِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَالدُّنْيَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللهُ، فَهذَا أَحَدُ الاََْرْبَعَةِ. (الخاطئون) وَرَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِيهِ، وَلَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً، فَهُوَ فِي يَدَيْهِ، يَرْوِيهِ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَلَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذلِكَ لَرَفَضَهُ! (أهل الشبهة) وَرَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ نَهَى عَنْهُ وَهُوَ لاَ يَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَىُ عَنْ شَيْءٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لايَعْلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ، وَلَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ. (الصادقون الحافظون) وَآخَرُ رَابِعٌ، لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللهِ، وَلاَ عَلَى رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ، خَوْفاً لله، وَتَعْظيِماً لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلَمْ يَهِمْ بَلْ حَفظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَلَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ، وَحَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَعَرَفَ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ وَالمُحْكَمَ والمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مَوْضِعَهُ، وَقَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ الْكَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَكَلاَمٌ خَاصٌّ، وَكَلاَمٌ عَامٌّ، فَيَسْمَعُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ مَا عَنَى اللهُ بِهِ، وَلاَ مَا عَنَى بِهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى

اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَيَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَيُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ، وَمَا قُصِدَ بِهِ، وَمَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَلَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَيَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الاََْعْرَابِيُّ أَوْ الطَّارِىءُ، فَيَسَأَلَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ حَتَّى يَسْمَعُوا، وَكَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذلِكَ شَيْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُ عَنْهُ وَحَفِظْتُهُ. فَهذِهِ وَجُوهُ مَا عَلَيْهِ النَّاسُ فِي اخْتِلاَفِهِمْ، وَعِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ.

(211)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في عجيب صنعة الكون) وَكَانَ مِنِ اقْتِدَارِ جَبَروتِهِ، وَبَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ الْمُتَرَاكِمِ الْمُتَقَاصِفِ يَبَساً جَامِداً، ثُمَّ فَطَرَمِنْهُ أَطْبَاقاً سَبْعَ سَمَاوَاتٍ بَعْدَ ارْتِتَاقِهَا فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ وَقَامَتْ عَلَى حَدِّهِ وَأَرْسَى أَرْضاً يَحْمِلُهَا الاََْخضَر ُالمُثْعَنْجِرُ وَالْقَمْقَام ُالْمُسَخَّرُ، قَدْ ذَلَّ لاََِمْرِهِ، وَأَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ، وَوَقَفَ الْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ، وَجَبَلَ جَلاَمِيدَهَا وَنُشُوزَ مُتُونِهَا وَأَطْوَادِهَا فَأَرْسَاهَا في مَرَاسِيهَا وَأَلْزَمَهَا قَرَارَاتِهَا فَمَضَتْ رُؤُسُهَا فِي الْهَوَاءِ، وَرَسَتْ أُصُولُهَا فِي الْمَاءِ، فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا، وَأَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِي متُونِ أَقْطَارِهَا، وَمَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا فَأشْهَقَ قِلاَلَهَا، وَأَطَالَ أَنْشَازَهَا وَجَعَلَهَا لِلاََْرْضِ عِمَاداً، وَأَرَّزَهَا فِيهَا أَوْتَاداً، فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مِن أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا، أَوْ تَسِيخَ بِحِمْلِهَا، أَوْ تَزُولَ عَنْ مَواضِعِهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بعَْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا، وَأَجْمَدَهَا بَعْدَ رُوطُوبَةِ أَكْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً، وَبَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً! فَوْقَ بَحْرٍ لُجِّيٍّ رَاكِدٍ لاَ يَجْرِي وَ قَائِمٍ لاَ يَسْرِي، تُكَرْكِرُهُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ، وَتَمْخُصُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ(إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى)، .

(212)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (كان يستنهض بها أصحابه إلى جهاد أهل الشام في زمانه) اللَّهُمَّ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِكَ سَمِعَ مَقَالَتَنَا الْعَادِلَةَ غَيْرَ الْجَائِرَةِ، وَالْمُصْلِحَةَ فِي الدِّينِ وَالدُّنْيَا غَيْرَ الْمُفْسِدَةِ، فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلاَّ النُّكُوصَ عَنْ نُصْرَتِكَ، وَالاِِْبْطَاءَ عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ، فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ الشَّاهِدِينَ شَهَادَةً، وَنَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا اَسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَسَمَاوَاتِكَ، ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ الْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ، وَالاَْخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ.

(213)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في تمجيدالله وتعظيمه) الْحَمْدُ لله الْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ الْ_مَخْلُوقِينَ، الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِينَ، الظَّاهِرِ بَعَجَائِبِ تَدْبِيرِهِ لِلنَّاظِرينَ، الْبَاطِنِ بِجَلاَلِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ الْمُتَوَهِّمِينَ، الْعَالِمِ بَلاَ اكْتِسَابٍ وَلاَ ازْدِيَادٍ، وَلاَ عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، الْمُقَدِّرِ لِجَميِعِ الاَُْمُورِ بِلاَ رَوِيَّةٍ وَلاَ ضَمِيرٍ، الَّذِي لاَ تَغْشَاهُ الظُّلَمُ، وَلاَ يَسْتَضِيءُ بِالاََْنْوَارِ، وَلاَ يَرْهَقُهُ لَيْلٌ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ نَهَارٌ، لَيْسَ إِدْرَاكُهُ بِالاِِْبْصَارِ، وَلاَ عِلْمُهُ بِالاِِْخْبَارِ. منها: في ذكر النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ : أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَقَدَّمَهُ فِي الاِصْطِفَاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفَاتِقَ وَسَاوَرَ بِهِ الْمُغَالِبَ، وَذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَسَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَةَ حَتَّى سَرَّحَ الضَّلاَلَ، عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ.

(214)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يصف جوهر الرسول، ويصف العلماء، ويعظ بالتقوى) وَأَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَحَكَمٌ فَصَلَ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَسَيِّدُ عِبَادِهِ، كُلَّمَا نَسَخَ اللهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ وَلاَ ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ. أَلاَ وإِنَّ اللهَ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلاً، وَلِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَلِلطَّاعَةِ عِصَماً وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللهِ يَقُولُ عَلَى الاََْلْسِنَةِ، وَيُثَبِّتُ الاََْفْئِدَةَ، فِيهِ كِفَاءٌ لِمُكْتَفٍ، وَشِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ. (صفة العلماء) وَاعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللهِ الْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ، يَصُونُونَ مَصُونَهُ، وَيُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ، يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلاَيَةِ وَيَتَلاَقَوْنَ بالْ_مَحَبَّةِ، وَيَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ وَيَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ لاَ تَشُوبُهُمُ الرِّيبَةُ وَلاَ تُسْرِعُ فِيهِمْ الْغِيبَةُ. عَلَى ذلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَأَخْلاَقَهُمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ، وَبِهِ يَتَوَاصَلُونَ، فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى، فَيُوْخَذُ مِنْهُ وَيُلْقَى، قَد مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ، وَهذَّبَهُ ال_تَّمْحيصُ (العظة بالتقوى) فَلْيَقْبَلِ امْرُؤٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَقَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ وَمَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَتَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَأَصَابَ سَبِيلَ السَّلاَمَةِ

بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَطَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ، وَبَادَرَ الْهُدى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَتُقْطَعَ أَسْبَابُهُ، وَاسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَأَمَاطَ الْحَوْبَةَ فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ، وَهُدِيَ نَهْجَ السَّبِيلِ.

(215)

ومن دعائه عَلَيْهِ السَّلامُ: كان يدعو به كثيراً الْحَمْدُ لله الَّذِي لَمْ يُصبِحْ بِي مَيِّتاً وَلاَ سَقِيماً، وَلاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ، وَلاَ مَأْخُوذاً بِأَسْوَاََ عَمَلِي، وَلاَ مَقْطُوعاً دَابِرِي وَلاَ مُرْتَدّاً عَنْ دِينِي، وَلاَ مُنْكِراً لِرَبِّي، وَلاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَلاَ مُلْتَبِساً عَقْلِي، وَلاَ مُعَذَّباً بَعَذابِ الاَُْمَمِ مِنْ قَبْلِي. أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَلاَ حُجَّةَ لِي، لاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَلاَ أَتَّقِيَ إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي. اللَّهُمَّ إِنَّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ فِي غِنَاكَ، أَوْ أَضِلَّ فِي هُدَاكَ، أَوْ أُضَامَ فِي سُلْطَانِكَ، أَوْ أُضْطَهَدَ وَالاََْمْرُ لَكَ! اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي، وَأَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي! اللَّهُمْ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، أَوْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، أَوْ تَتَابَعَ بِنَا أَهْوَاؤُنَا دُونَ الْهُدَى الَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ!

(216)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: خطبها بصفين أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاََْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَيَجْرِي لاََِحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ، وَلَوْ كَانَ لاََِحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لله سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ. (حق الوالي وحق الرعية) ثُمَّ جَعَلَ _ سُبْحَانَهُ _ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ _

سُبْحَانَهُ _ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ، عَلَى الْوَالِي، فَرِيضةً فَرَضَهَا اللهُ _ سُبْحَانَهُ _ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاَُِلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ، فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَإِذا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاََْعْدَاءِ. وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاِِْدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَعُطِّلَتِ الاََْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاََْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاََْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللهِ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ _ وَإنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ _ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ، وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلى العِبَادِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَلَيْسَ امْرُؤٌ _ وَإنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ _ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللهُ مِنْ حَقِّهِ. وَلاَ امْرُؤٌ _ وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ _ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلى ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ. فأجابه عَلَيْهِ السَّلامُ رجل من أصحابه بكلام طويل، يكثر فيه الثناء عليه، ويذكر سمعه وطاعته له. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اللهِ فِي نَفْسِهِ، وَجَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ _ لِعِظَمِ ذلِكَ _ كُلُّ مَا سِوَاهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللهِ

عَلَيْهِ، وَلَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ ازْدَادَ حَقُّ اللهِ عَلَيْهِ عِظَماً، وَإِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَيُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ. وَقَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الاِِْطْرَاءَ، وَاسْتَِماعَ الثَّنَاءِ، وَلَسْتُ _ بِحَمْدِ اللهِ _ كَذلِكَ، وَلَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لله سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَالْكِبْرِيَاءِ. وَرُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لاِِِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَفَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضائِهَا، فَلاَ تُكَلِّمُونِي بَمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَلاَ تُخَالِطُونِي بالْمُصَانَعَةِ وَلاَ تَظُنّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوْ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِىءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ، يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَأَعْطَانَا الْبصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى.

(217)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في التظلم والتشكي من قريش) اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ، فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَأَكْفَأُوا إِنَائِي، وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي، وَقَالُوا: أَلاَ إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَفِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ،

فَاصْبِرْ مَغْمُوماً، أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَلاَ ذَابٌّ وَلاَ مُسَاعِدٌ، إِلاَّ أَهْلَ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ، فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذى وَجَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا، وَصَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الغَيْظِ عَلى أَمَرَّ مِنَ العَلْقَمِ، وَآلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَزِّالشِّفَارِ وقد مضى هذا الكلام في أثناء خطبة متقدمة، إلاّ أنّني كرّرتُهُ هاهنا لاختلاف الروايتين.

(218)

في ذكر السائرين إلى البصرة لحربه عليه السلام فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي، وَخُزَّانِ بَيْتِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي في يَدَيَّ، وَعَلى أَهْلِ مِصْرٍ، كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي وَعَلَى بَيْعَتِي، فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ، وَأَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ، وَوَثَبُوا عَلى شِيعَتِي، فَقَتَلُوا طَائِفَةً مِنْهُمْ غَدْراً، وَطَائِفَةٌ عَضُّوا عَلى أَسْيَافِهِمْ ، فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اللهَ صَادِقِينَ.

(219)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمّا مر بطلحة وعبدالرحمن بن عتاب بن أسيد وهما قتيلان يوم الجمل لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهذَا الْمَكَانِ غَرِيباً! أَمَا وَاللهِ لَقَدْ كَنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْكَوَاكِبِ! أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، وَأَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحَ، لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دوُنَهُ.

(220)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (في وصف السالك الطريق إلى الله سبحانه) قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَأَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَلَطُفَ غَلِيظُهُ وَبَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ، وَسَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الاََْبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلاَمَةِ، وَدَارِ الاِِْقَامَةِ، وَثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الاََْمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَأَرْضَى رَبَّهُ.

(221)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه بعد تلاوته: أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ! وَزَوْراًمَا أَغْفَلَهُ وَخطراً مَا أَفْظَعَهُ! لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُذّكرٍ، وَتَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ! أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ! أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ! يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَحَرَكَاتٍ سَكَنَتْ، وَلاَََنْ يَكُونُوا عِبَراً، أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً، وَلاَََن يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ، أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُوموُا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ! لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ وَضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ، وَلَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ وَالْرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَقَالَتْ: ذَهَبُوا فِي الاََْرْضِ ضُلاَّلاً وَذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالاً، تَطَأُونَ فِي هَامِهِمْ وَتَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ، وَتَرْتَعُونَ فِيَما لَفَظُوا، وَتَسْكُنُونَ فِيَما خَرَّبُوا، وَإِنَّمَا الاََْيَّامُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ بَوَاكٍ وَنَوَائِحُ عَلَيْكُمْ. أُولئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَفُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ الَّذِينَ كَانتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ، وَحَلَبَاتُ الْفَخْرِ، مُلُوكاً وَسُوَقاً سَلَكُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِيلاً سُلِّطَتِ الاََْرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَشَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ، فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لاَ يَنْمُونَ وَضِماراًلاَ يُوجَدُونَ، لاَ يُفْزِعُهُمْ وُروُدُ الاََْهْوَالِ، وَلاَ يَحْزُنُ هُمْ تَنَكُّرُ الاََْحْوَالِ، وَلاَ يَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ وَلاَ يَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ غُيَّباً لاَ يُنْتَظَرُونَ، وَشُهُوداً لاَ يَحْضُرونَ، وَإِنَّمَا كَانُوا جَمِيعاً فَتَشَتَّتُوا، وَآلاَفاً فافْتَرَقُوا، وَمَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ، وَلاَ بُعْدِ مَحَلِّهِمْ، عَمِيَتْ أخْبَارُهُمْ، وَصَمَّتْ دِيَارُهُمْ، وَلكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً، وَبِالسَّمْعِ صَمَماً، وَبِالْحَرَكَاتِ

سُكُوناً، فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِصَرْعَى سُبَاتٍ جِيرَانٌ لاَ يَتَأَنَّسُونَ، وَأَحِبَّاءُ لاَ يَتَزَاوَرُونَ، بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الاِِْخَاءِ، فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَهُمْ جَمِيعٌ، وَبِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلاَّءُ، لاَ يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً، وَلاَ لِنَهَارٍ مَسَاءً. أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً، شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا، وَرَأَوْا مِنْ آيَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا، فَكِلا الْغَايَتَيْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَةٍ فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَالرَّجَاءِ. فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَمَا عَايَنُوا، وَلَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ، وَانْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَسَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ، وَتَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، فَقَالُوا: كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ، وَخَوتِ الاََْجْسَادُ النَّوَاعِمُ، وَلَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَى، وَتَكَاءَدَنَا ضِيقُ الْمَضْجَعِ، وَتَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ، وَتَهَكَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا، وَتَنَكَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا، وَطَالَتْ فِي مَسَاكِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا، وَلَمْ نَجِدْ مِنْ كَرْبٍ فَرَجاً، وَلاَ مِنْ ضِيقٍ مُتَّسعاً! فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِكَ، أَوْ كُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ، وَقَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَكَّتْ وَاكْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ وَتَقَطَّعَتِ الاََْلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلاَقَتِهَا وَهَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ يَقَظَتِهَا، وعَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جدِيدُ بِلىً سَمَّجَهَا وَسَهَّلَ طُرُقَ الاَْفَةِ إِلَيْهَا، مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلاَ أَيْدٍ تَدْفَعُ، وَلاَ قُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَيْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ وَأَقْذَاءَ عُيُونٍ لَهُمْ فِي كَلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لاَ تَنْتَقِلُ، وَغَمْرَةٌ لاَ تَنْجَلِي. فَكَمْ أَكَلَتِ الاََْرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَدٍ، وَأَنِيقِ لَوْنٍ، كَانَ فِي الدُّنْيَا غَذِيَّ تَرَفٍ، وَرَبِيبَ شَرَفٍ! يَتَعَلَّلُ بالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ، وَيَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ إِنْمُصِيبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ، ضَنّا بِغَضَارَةِ عَيْشِهِ وَشَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَلَعِبِهِ! فَبَيْنَا هُوَ يَضْحَكُ إِلَى الدُّنْيَا وَتَضْحَكُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَيْشٍ غَفُولٍ إِذْ وَطِىءَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَكَهُ وَنَقَضَتِ الاََْيَّامُ قُوَاهُ، وَنَظَرَتْ إِلَيْهِ الْحُتُوفُ مِنْ كَثَبٍ،

فَخَالَطَهُ بَثٌّ لاَ يَعْرِفُهُ، وَنَجِيُّ هَمٍّ مَا كَانَ يَجِدُهُ، وَتَوَلَّدَتْ فِيهِ فَتَرَاتُ عِلَلٍ، آنَسَ مَا كَانَ بِصِحَّتِهِ، فَفَزِعَ إِلَى مَا كَانَ عَوَّدَهُ الاََْطِبَّاءُ مِنْ تَسْكِينِ الْحَارِّ بِالْقَارِّ وَتَحْرِيكِ الْبَارِدِ بالْحَارِّ، فَلَمْ يُطْفِىءْ بِبَارِدٍ إِلاَّ ثَوَّرَ حَرَارَةً، وَلاَ حَرَّكَ بِحَارٍّ إِلاَّ هَيَّجَ بُرُودَةً، وَلاَ اعْتَدَلَ بِمُمَازِجٍ لِتِلْكَ الطَّبَائِعِ إِلاَّ أَمَدَّ مِنْهَا كُلَّ ذَاتِ دَاءٍ، حَتَّى فَتَرَ مُعَلِّلُهُ وَذَهَلَ مُمَرِّضُهُ، وَتَعَايَا أَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ، وَخَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلِينَ عَنْهُ، وَتَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِيَّ خَبَرٍ يَكْتُمُونَهُ، فَقَائِلٌ يَقُولُ هُو لِمَا بِهِ وَمُمَنٍّ لَهُمْ إِيَابَ عَافِيَتِهِ، وَمُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَى فَقْدِهِ، يُذَكِّرُهُمْ أُسَى الْمَاضِينَ مِنْ قَبْلِهِ. فَبَيْنَا هُوَ كَذلِكَ عَلَى جَنَاحٍ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا، وَتَرْكِ الاََْحِبَّةِ، إِذْ عَرَضَ لَهُ عَارِضٌ مِنْ غُصَصِهِ، فَتَحَيَّرَتْ نَوَافِذُ فِطْنَتِهِ وَيَبِسَتْ رُطُوبَةُ لِسَانِهِ، فَكَمْ مِنْ مُهِمٍّ مِنْ جَوَابِهِ عَرَفَهُ فَعَيَّ عَنْ رَدِّهِ، وَدُعَاءٍ مُؤْلِمٍ لِقَلْبِهِ سَمِعَهُ فَتَصَامَّ عنْهُ، مِنْ كَبِيرٍ كَانَ يُعَظِّمُهُ، أَوْ صَغِيرٍ كَانَ يَرْحَمُهُ! وَإِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ، أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْيَا.

(222)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه عند تلاوته: إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَجِلاَءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَتَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ، وَمَا بَرِحَ لله _ عَزَّتْ آلاَؤهُ _ فِي الْبُرْهَة، وَفِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِى فِكْرِهِمْ، وَكَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الاََْسْمَاعِ وَالاََْبْصَارِ وَالاََْفْئِدَةِ، يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللهِ، وَيُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ الاََْدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ، وَبَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَمَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَشِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ، وَحَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، فَكَانَوا كَذلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ، وَأَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ. وَإِنَّ لِلذِّكْرِ لاَََهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلاً، فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ

بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَيَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ، في أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ، وَيَأْمُرُونَ بِالقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنكَرِ وَيَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الاَْخِرَةِ وَهُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَاوَرَاءَ ذَلِكَ، فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طولِ الاِِْقَامَةِ فِيهِ، وَحَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذلِكَ لاََِهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لاَ يَرَى النَّاسُ، وَيَسمَعُونَ مَا لاَ يَسْمَعُونَ. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْ_مَحْمُودَةِ، وَمَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَقَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَفَرَغُوا لِ_مُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ، وَعَلَى كُلِّ صَغِيرَةٍ وَكَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهوُا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَحَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الاِْسْتِقلاَلِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِيجاً، وَتَجَاوَبُوا نَحِيباً يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَاعْتِرَافٍ، لَرَأَيْتَ أَعْلاَمَ هُدىً، وَمَصَابِيحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَئِكَةُ، وَتَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَةُ، وَفُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّماءِ، وَأَعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ، فِي مَقْعَدٍ اطَّلَعَ اللهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ، وَحَمِدَ مَقَامَهُمْ، يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ، وَأُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الاََْسَى قُلُوبَهُمْ، وَطُولُ الْبُكَاءِ عُيُونَهُمْ. لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللهِ سُبحانَهُ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعةٌ، يَسْأَلُونَ مَنْ لاَ تَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ وَلاَ يَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُونَ. فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الاََْنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ.

(223)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه عند تلاوته: أَدْحَضُ مَسْؤُولٍ حُجَّةً وَأَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ يَا أَيُّهَا الاِِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ، وَمَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ، وَمَا آنَسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟ أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلوُلٌ أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا ترْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِن غَيْرِكَ؟ فَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِ يَمِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَك عَلَى

دَائِكَ، وَجَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ، وَعَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ وَهِيَ أَعَزُّ الاََْنْفُسِ عَلَيْكَ! وَكَيْفَ لاَ يُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَةٍ، وَمِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَةٍ، وَكُنْ لله مُطِيعاً، وَبِذِكْرِهِ آنِساً، وَتَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ، وَيَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَأَنْتَ مُتَوَلٍّ عنْهُ إِلَى غَيْرِهِ. فَتَعَالى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَتَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَأَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقيِمٌ، وَفِي سَعَةِ فَضْلِهِ مَتَقَلِّبٌ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَلَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَكَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ، أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْكَ، فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَايْمُ اللهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كَانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي الْقُوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي الْقُدْرَِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِمٍ عَلى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الاََْخْلاَقِ، وَمَسَاوِىءِ الاََْعَمْالِ. وَحَقّاً أَقُولُ! مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ، وَلكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ، وَلَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتِ، وَآذَنَتْكَ عَلَى سَوَاءٍ، وَلَهِيَ بِمَا تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاَءِ بِجِسْمِكَ، وَالنَّقْصِ فِي قُوَّتِكَ، أَصْدَقُ وَأَوْفَى مِنْ أَنْ تَكْذِبَكَ، أَوْ تَغُرَّكَ، وَلَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ وَصَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُكَذَّبٌ، وَلَئِنْ تَعَرَّفْتهَا فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ، وَالرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْكِيرِكَ، وَبَلاَغِ مَوْعِظَتِكَ، بِمَحَلَّةِ الشَّفِيقِ عَلَيْكَ، وَالشَّحِيحِ بك وَلَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَمَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلاًّ! وَإِنَّ السُّعَدَاءَ بالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ. إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَحَقَّتْ بِجَلاَئِلِهَا الْقِيَامَةُ، وَلَحِقَ بِكُلِّ مَنْسَكٍ أَهْلُهُ، وَبِكُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ، وَبِكُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ يُجْزَفِي عَدْلِهِ وَقِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي الْهَوَاءِ، وَلاَ هَمْسُ قَدَمٍ فِي الاََْرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَكَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاكَ دَاحِضَةٍ، وَعَلاَئِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٍ! فَتَحَرَّ مِنْ

أَمْرِكَ مَايَقُومُ بِهِ عُذْرُكَ، وَتَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُكَ، وَخُذْ مَا يَبْقَى لَكَ مِمَّا لاَ تَبْقَى لَهُ، وَتَيَسَّر ْلِسَفَرِكَ، وَشِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ، وَارْحَلْ مَطَايَا التَّشْمِيرِ.

(224)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يتبرّأ من الظلم) وَاللهِ لاَََنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الاََْغْلاَلِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ وَرَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَكَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَيَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟! وَاللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلاً وَقَدْ أمْلَقَ حَتَّى اسْتماحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً، وَرَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الاََْلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ، كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّداً، وَكَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمَعِي، فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي، وَأَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقِي، فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا، وَكَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ : ثَكِلَتْكَ الثَّوَا كِلُ، يَا عَقِيلُ ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَتَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! أَتَئِنُّ مِنَ الاََذَى وَلاَ أَئِنُّ مِنْ لَظىً! وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفَوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِريقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ! فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ، فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ ذك! أَعَنْ دِينِ اللهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُوجِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَاللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الاََْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلاَكِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جِلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لاَََهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى، وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى! نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ وَبِهِ

نَسْتَعِينُ.

(225)

ومن دعاء له عَلَيْهِ السَّلامُ: (يلتجىء إلى الله أن يغنيه) اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ وَلاَتَبْذُلْ جَاهِيَ بِالاِِْقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِكَ، وَأَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِكَ،وَأُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، وَأُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَأَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِكَ كُلِّهِ وَلِيُّ الاِِْعْطَاءِ والْمَنْعِ(إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ) .

(226)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في التنفير من الدنيا) دَارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ، وَبِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لاَ تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَلاَ يَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَتَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَالاََْمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ، وَإِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتهْدَفَةٌ تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَتُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ أَنَّكُم وَمَا أَنْتُمْ فِيهِ مِنْ هذِهِ الدُّنْيَا عَلَى سَبِيلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَكُمْ، مِمَّنْ كَانَ أَطْوَلَ مِنْكُمْ أَعْمَاراً، وَأَعْمَرَ دِيَاراً، وَأَبْعَدَ آثَاراً، أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً، وَرِيَاحُهُمْ رَاكِدَةً وَأَجْسَادُهُمْ بِالِيَةً،وَدِيَارُهُمْ خَالِيَةً، وَآثَارُهُمْ عَافِيَةً فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَيَّدَةِ ،وَال_نَّمارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَالاََْحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ، وَالْقُبُورَ اللاَّطِئَةَ لْمُلْحَدَةَ الَّتي قَدْ بُنِيَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَشُيِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا، فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَسَاكِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَيْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِينَ، وَأهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِينَ، لاَيَسْتَأْنِسُونَ بِالاََْوْطَانِ، وَلاَ يَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِيْرَانِ، عَلَى مَا بَيْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ، وَدُنُوِّ الدَّارِ، وَكَيْفَ يَكُونُ بَيْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَقَدْ طَحَنَهُمْ بِكَلْكَلِهِ الْبِلَى وَأَكَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَالثَّرَى! وَكَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَاروا إِلَيْهِ، وَارْتَهَنَكُمْ ذلِكَ الْمَضْجَعُ وَضَمَّكُمْ ذلِكَ الْمُسْتَوْدَعُ، فَكَيْفَ بِكُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِكُمُ الاَُْمُورُ وبُعْثِرَتِ الْقُبُورُ؟!هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كَانُوايفْتَرُون

(227)

ومن دعاء له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يلجأ فيه إلى الله لِيهديه إلى الرشاد) اللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الاَْنِسِينَ لاََِوْلِيَائِكَ، وَأَحْضَرُهُمْ بِالْكِفايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ، تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ، وَتَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمائِرِهِمْ، وَتَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ، فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ، وَقُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ، وَإِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمُ الْمَصَائِبُ لَجأُوا إِلَى الاِِْسْتِجَارَةِ بِكَ، عِلْماً بَأَنَّ أَزِمَّةَ الاَُْمُورِ بِيدِكَ، وَمَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ. اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مسْأَلَتِي، أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي، وَخُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي فَلَيْسَ ذَاكَ بِنُكْرٍمِنْ هِدَايَاتِكَ، وَلاَ بِبِدْعٍيِ مِنْ كِفَايَاتِكَ. اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ، وَلاَ

تَحْمِلْنِي عَلَى عدْلِكَ.

(228)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (يريد به بعض أصحابه) لله بلادُُِ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الاََْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَوَأَقَامَ السُّنَّةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ، قَلِيلَ الْعَيْبِ، أَصَابَ خَيْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مَتَشَعِّبَةٍ لاَ يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.

(229)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : في وصف بيعته بالخلافة وقد تقدم مثله بألفاظ مختلفة وَبَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا، وَمَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيّ َتَدَاكَّ الاِِْبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَسَقَطَ الرِّدَاءُ، وَوُطِىءَ الضَّعِيفُ، وَبَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ، وَهَدَجَِ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ، وَتَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِيلُ، وَحَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعَابُ

(230)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في مقاصد أُخرى) فَإِنَّ تَقْوَى اللهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ، وَذَخِيرَةُ مَعَادٍ، وَعِتْقٌ منْ كلِّ مَلَكَةٍ وَنَجَاةٌ مِنْ كلِّ هَلَكَةٍ بِهَا يَنْجَحُ الطَّالِبُ، وَيَنْجُوا الْهَارِبُ، وَتُنَالُ الرَّغَائِبُ. (فضل العمل) فَاعْمَلُوا وَالْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَالتَّوْبَةُ تَنْفَعُ، وَالدُّعَاءُ يُسْمَعُ، وَالْحَالُ هَادِئَةٌ، وَالاََْقْلامُ جَارِيَةٌ. وَبَادِرُوا بِالاََْعْمَالِ عُمُراً نَاكسِاً أَوْ مَرَضاً حَابِساً أَوْ مَوْتاً خَالِساً فَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِكُمْ، وَمُكَدِّرُ شَهَوَاتِكُمْ، وَمُبَاعِدُ طِيَّاتِكُمْ زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ، وَقِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ، وَوَاترٌغَيْرُ مَطْلُوبٍ، قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ وَتَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ وَأَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ وَعَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ، وَتَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ وَقَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِى ظُلَلِهِ ، وَاحْتِدَامُ عِلَلِهِ، وَحَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَغَوَاشِي سَكَرَاتِهِ، وَأَلِيمُ إِرْهَاقِهِ، وَدُجُوُّأَطْبَاقِهِ وَجُشُوبَةُ مَذَاقِهِ؛ فَكَأَنْ قَدْ أَتْاكُمْ بَغْتَةً فَأَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ، وَفَرَّقَ نَدِيَّكُمْ وَعَفَّى آثَارَكُمْ وَعَطَّلَ دِيَارَكُمْ، وَبَعَثَ وُرَّاثَكُمْ، يَقْتَسِمُونَ تُرَاثَكُمْ بَيْنَ حَمِيمٍ خَاصٍّ لَمْ يَنْفَعْ، وَقَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ، وَآخَرَ شَامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ. (فضل الجد) فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَالاِجْتِهَادِ، وَالتَّأَهُّبِ وَالاِسْتِعْدَادِ، وَالتَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. وَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الاَُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخَالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا وَأصَابُوا غِرَّتَهَا وَأَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَأَخْلَقُوا جِدَّتَهَا أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً وَأَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً، لاَ يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَلاَ يَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، وَلاَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ. فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ لاَ يَدُومُ رَخَاؤُهَا، وَلاَ يَنْقَضِي عَنَاؤُهَا،

وَلاَ يَرْكُدُ بَلاَؤُهَا. منها: في صفة الزّهاد كَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَلَيْسُوا مِنْ أَهْلِهَا، فَكَانُوا فِيهَا كَمَنْ لَيْسَ مِنْهَا، عَمِلُوا فِيهَا بَمَا يُبْصِرُونَ، وَبَادَرُوا فِيهَا مَا يَحْذَرُونَ تَقَلَّبُ أَبْدَانُهُمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِ الاَْخِرَةِ يَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَهُمْ أَشدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْيَائِهِمْ.

(231)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: خطبها بذي قار، وهو متوجّه إلى البصرة وذكرها الواقدي في كتاب الجمل فَصَدَعَ بَمَا أُمِرَ بِهِ، وَبَلَّغَ رِسَالَةِ رَبِّهِ، فَلَمَّ اللهُ بِهِ الصَّدْعَ وَرَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ، وَأَلَّفَ بِهِ بَيْنَ ذَوِي الاََْرْحَامِ، بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ، والضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ

(232)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : كلّم به عبدالله بن زمعة وهو من شيعته وذلك أنه قَدِمَ عليه في خلافته يطلب منه مالاً، فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ هذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَلاَ لَكَ، وَإِنَّمَا هُوَ فَيْءٌ لِلْمُسْلِمِينَ، وَجَلْبُ أَسْيَافِهِمْ فَإِنْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ كَانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ، وَإِلاَّ فَجَنَاةُ أَيْدِيهِمْ لاَ تَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِمْ.

(233)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : (بعد أن أقدم أحدهم على الكلام فحصر) (وهو في فضل أهل البيت، ووصف فسادالزمان) أَلاَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌمِنَ الاِِْنْسَانِ، فَلاَ يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ، وَلاَ يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ، وَإِنَّا لاََُمَرَاءُ الْكَلاَمِ، وَفِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصوُنُهُ. (فساد الزمان) وَاعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ وَاللاَّزِمُ لِلْحَقَّ ذَلِيلٌ، أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الاِِْدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَشَائِبُهُمْ آثِمٌ،عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَقَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ لايُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ، وَلاَ يَعُولُ غَنيِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ.

(234)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : روى اليماني، عن أحمد بن قتيبة، عن عبدالله بن يزيد، عن مالك بن دِحْيَةَ، قالَ: كنّا عند أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ ، فقالَ _ وقد ذكر عنده اختلاف الناس _ : إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِىءُ طِينِهِمْ وَذلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا فِلْقَةًمِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَعَذْبِهَا، وَحَزْنِ تُرْبَةٍ وَسَهْلِهَا، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ، وَعَلَى قَدْرِ اخْتِلاَفِهَا يَتَفَاوَتُونَ، فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَمَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُالْهِمَّةِ، وَزَاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ المَنْظَرِ، وَقَرِيبُ الْقَعْرِبَعِيدُ السَّبْرِ،مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ وَتَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَطَلِيقُ اللِّسَانِ حدِيدُ الْجَنَانِ.

(235) و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه وهو يلي غسل رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وتجهيزه بِأَبِي أَنْتَ وأُمِّي، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِِْنْبَاءِ وأَخْبَارِ السَّماءِ، خَصَصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ، وَعَمَمْتَ حَتّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَواءً، وَلَوْ لاَ أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاَََنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّؤُونِ وَلَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَالْكَمَدُ مُحَالِفاً، وَقَلاَّ لَكَ وَلكِنَّهُ مَا لاَ يُمْلَكُ رَدُّهُ، وَلاَ يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ! بِأَبِي أَنْتَ وَأُمّي! اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ، وَاجْعَلْنَا مِنْ

بَالِكَ!

(236)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : اقتصّ فيه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثم لحاقه به فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَأَطَأُ ذِكْرَهُ، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْعَرَجِ في حديث طويل. فقوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «فَأطَأُ ذِكْرَهُ»، من الكلام الذي رُمِيَ به إلى غايتي والفصاحة والاِيجاز، وأراد أني كنتُ أُعْطي خبره عَلَيْهِ السَّلامُ من بدء خروجي إلى أن انتهيتُ إلى هذا الموضع، وكنّى عن ذلك بهذه الكناية العجيبة.

(237)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: (في المسارعة إلى العمل) فَاعْمَلُوا وَأَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ وَالصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَالتَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ وَالْمُدْبِرُ يُدْعَى، وَالْمُسِيءُ يُرْجَى، قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ العَمَلُ وَيَنَقَطِعَ الْمَهَلُ، وَيَنَقَطِعَ الْمَهَلُ، وَيَنْقَضِيَ الْأَجَلُ، وَيُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ، وَتَصْعَدَ الْمَلاَئِكَةُ فَأخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ، وَأَخَذَ مِنْ حَيٍّ لِمَيِّتٍ، وَمِنْ فَانٍ لِبَاقٍ، وَمِنْ ذَاهِبٍ لِدَائِمٍ. امْرُءٌ خَافَ اللهَ وَهُوَ مُعَمَّرٌ إلَى أَجَلِهِ، وَمَنْظُورٌ إلَى عَمَلِهِ. امْرُءٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا، وَزَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اللهِ، وَقَادَها بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اللهِ.

(238)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: في شأن الحكمين وذمّ أهل الشام جُفَاةٌَ طَغَامٌ، عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِّعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَتُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَيُؤَدَّبَ، وَيُعَلَّمَ وَيُدَرَّبَ، وَيُوَلَّى عَلَيْهِ، وَيُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ، لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاََْنْصَارِ، وَلاَ مِنَ الَّذِينَ تَبَوَّؤا الدَّارَ. أَلاَ وَإِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لاََِنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ، وَإنَّكُمُ َاخْتَرْتُمْ لاََِنْفُسِكُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَكْرَهُونَ، وَإِنَّمَا عَهْدُكُمْ بَعَبْدِ اللهِ بْنِ قَيْسٍ بِالاََْمْسِ يَقُولُ: إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَكُمْ وَشِيمُوا سُيُوفَكُمْ فَإِنْ كَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِيرِهِ غَيْرَ مُسْتَكْرَهٍ، وَإِنْ كَانَ كَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَهُ. فَادْفَعُوا فِي صَدْرِ عَمْرِوبْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَخُذُوا مَهَلَ الاََْيَّامِ، وَحُوطُوا قَوَاصِيَ الاِِْسْلاَمِ أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى بَلاَدِكُمْ تُغْزَى، وَإِلَى صَفَاتِكُمْ تُرْمَى.

(239)

و من خطبة له عَلَيْهِ السَّلامُ: يذكر فيها آل محمد عليهم السلام هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ، يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ، لاَ يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَلاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ، هُمْ دَعَائِمُ الاِِْسْلاَمِ، وَوَلاَئِجُ الاِْعْتِصَامِ، بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ فِي نِصَابِهِ وَانْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَرِعَايَةٍ لاَ عَقْلَ سَمَاعٍ وَرِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ.

(240)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : قالَه لعبد الله بن العباس وقد جاء برسالة من عثمان وهو محصور يسأله فيها الخروج إلى ماله بينبُع، ليقلّ هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأله مثل ذلك من قبل. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَابْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثْ_مَانُ إِلاَّ أَنْ يَجَعَلَنِي جَمَلاً نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَأَدْبِرْ! بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ، ثُمَّ بَعَثَ إِليَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الاَْنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ! وَاللهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً.

(241)

و من كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : يحثّ به أصحابه على الجهاد وَاللهُ مُسْتأْدِيكُمْ شُكْرَهُ، وَمُوَرِّثُكُمْ أَمْرَهُ، وَمُمْهِلُكُمْ فِي مِضْمارٍ مَحْدُودٍ، لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ ، فَشدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ ، وَاطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِر ، وَلاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَوَلِيمَةٌ ، وَمَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ،أَمحَى الظُّلَمَ لِتَذَاكِيرِ الْهِمَمِ! و صلي الله على سيدنا محمد النبي الأمي, و على آله مصابيح الدجى و العروة الوثقى, و سلم تسليماً كثيراً.

نامه ها

(1)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أهل الكوفة، عند مسيره من المدينة إلى البصرة مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ، جَبْهَةِ الاََْنْصَارِ وَسَنَامِ الْعَرَبِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَه وَأُقِلُّ عِتَابَهُ، وَكَانَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجيِفُ وَأَرْفَقُ حِدَائِهِمَ الْعَنِيفُ، وَكَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ، فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ، وَبَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَلاَ مُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ. وَاعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَقَلَعُوا بِهَا وَجَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِك، وَقَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِ عَدُوِّكُمْ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(2)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إليهم، بعد فتح البصرة وَجَزَاكُمُ اللهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ، وَالشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَأَطَعْتُمْ، وَدُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ.

(3)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: لشريح بن الحارث قاضيه روي أنّ شريح بن الحارث قاضي أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ اشترى على عهده داراً بثمانين ديناراً، فبلغه عَلَيْهِ السَّلامُ ذلك، فاستدعى شريحاً، وقالَ له: بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمانِينَ دِينَاراً، وَكَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً، وَأَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً. فقالَ شريح: قد كان ذلك يا أميرالمؤمنين. قالَ: فنظر إليه عَلَيْهِ السَّلامُ نظر مغضبٍ ثمّ قالَ له: يَا شُرَيْحُ، أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ، وَلاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ، حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَيُسْلِمَكَ إلَى قَبْرِكَ خَالِصاً. فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لاَ تَكُونُ ابْتَعْتَ هذِهِ الدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ، أَوْ نَقَدْتَ الَّثمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ! فَإِذَا أَنْتَ قدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَدَارَ الاَْخِرَةِ! أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتاباً عَلَى هذِهِ النُّسْخَةِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ. والنسخة هذه: هذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ، مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرحِيلِ، اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ، مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ، وَخِطَّةِ الْهَالِكِينَ، وَتَجْمَعُ هذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ: الْحَدُّ الاََْوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الاَْفَاتِ، وَالْحَدُّ الثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْمُصِيباتِ، وَالْحَدُّ الثَّالِثُ يَنْتَهِي إلَى الْهَوَى الْمُرْدِي، وَالْحَدُّ الرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى الشَّيْطَانِ الْمُغْوِي، وَفِيهِ يُشْرَعُبَابُ هذِهِ الدَّارِ. اشْتَرَى هذَا الْمُغْتَرُّ بِالاََْمَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالاََْجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ، وَالدُّخُولِ فِي ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَكَ هذَا الْمُشْتَرِي فِيَما اشْتَرَى مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوكِ، وسَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ، وَمُزِيلِ مُلْكِ

الْفَراعِنَةِ، مِثْلِ كِسْرَى وَقَيْصَرَ، وَتُبَّعٍ وَحِمْيَرَ، وَمَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَأَكْثَرَ، وَمَنْ بَنَى وَشَيَّدَ وَزَخْرَفَ وَنَجَّدَز، وَادَّخَرَ واعْتَقَدَ وَنَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ، إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَالْحِسَابِ، وَمَوْضِعِ الثَّوَابِ وَالْعِقَابِ، إذَا وَقَعَ الاََْمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ، (وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ). شَهِدَ عَلَى ذلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى، وَسَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ الدُّنْيَا.

(4)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض أُمراء جيشه فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاكَ الَّذِي نُحِبُّ، وَإِنْ تَوَافَتِ الاَُْمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَالْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ، وَاسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ، فَإِنَّ الْمُتَكَارِ هَمَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ شُهُودِهِ، وَقُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ.

(5)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى الاَشعث بن قيس عامل أذربيجان وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَلكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَكَ، لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفتَاتَفِي رَعِيَّةٍ، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ، وَفي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ، وَلَعَلِّي أَلاَّ أَكُونَ شَرَّ وُلاَتِكَ لَكَ، وَالسَّلاَمُ.

(6)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالاََْنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذلِكَ لله رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَاخَرَجَ منه، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَلاَّهُ اللهُ مَا تَوَلَّى. وَلَعَمْرِي، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ، إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى؛ فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ! وَالسَّلاَمُ.

(7)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إليه أيضاً أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْني مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَرِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِكَ، وَأَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ، وَكِتَابُ امْرِىءٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ، وَلاَ قَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ، وَقَادَهُ الضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَلاَغِطاً وَضَلَّ خَابِطاً. ومن هذا الكتاب لاََِنَّهَا بَيْعَهٌ وَاحِدَةٌ لاَ يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ وَلاَ يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ، الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ، وَالْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِنٌ

(8)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى جرير بن عبدالله البجلي لما أرسله إلى معاوية أَمَّا بَعْدُ، فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ وَخُذْهُ بَالاََْمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ وَإِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَهُ، وَالسَّلاَمُ.

(9)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا، وَاجْتِيَاحَ أَصْلِنَا، وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَفَعَلُوا بِنَا الاََْفَاعِيلَ وَمَنَعُونَا الْعَذْبَ وَأَحْلَسُونَا الْخَوْفَ، وَاضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ، وَأَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ، فَعَزَمَ اللهُ لَنَا عَلَى الدَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَالرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذلِكَ الاََْجْرَ، وَكَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الاََْصْلِ، وَمَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ، أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْنٍ. وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ إذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ، وَأَحْجَمَ النَّاسُ، قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصَحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَالاََْسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ، وَقُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ، وَقُتِلَ جعفر يَوْمَ مُؤْتَةَ وَأَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ، وَلكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ،مَنِيَّتَهُ أُجِّلَتْ. فَيَاعَجَباً لِلدَّهْرِ! إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي وَلَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لاَ يُدْلِي أحَدٌ بِمِثْلِهَا، إِلاَّ أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لاَ أَعْرِفُهُ، وَلاَ أَظُنُّ اللهَ يَعْرِفُهُ، وَالْحَمْدُ لله عَلَى كُلِّ حَالٍ. وَأَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمانَ إِلَيْكَ، فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هذَا الاََْمْرِ، فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَلاَ إِلَى غَيْرِكَ، وَلَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ وَشِقَاقِكَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطلُبُونَكَ، لاَ يُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَلاَ بَحْرٍ، وَلاَ جَبَلٍ لاَ سَهْلٍ، إِلاَّ أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ، وَزَوْرٌلاَ يَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ، وَالسَّلاَمُ لاََِهْلِهِ.

(10)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إليه أيضاً وَكَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلاَبِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَخَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا، دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا، وَقَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا، وَأَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا، وَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنْجيِكَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هذَا الاََْمْرِ، وَخُذْ أُهْبَة

َالْحِسَابِ، وَشَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ، وَلاَ تُمَكِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ، وَإِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنكَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ، وَبَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ، وَجَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ. وَمَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلاَةَ أَمْرِ الاَُْمَّةِ ؟ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ لُزومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ، وَأُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمادِياً فِي غِرَّةِ الاَُْمْنِيَّةِ مُخْتَلِفَ الْعَلاَنِيَةِ والسَّرِيرَةِ. وَقَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَاخْرُجْ إِلَيَّ، وَأَعْفِ الْفَرِيقَينِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ، وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ! فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَخَالِكَ وأَخِيكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ،ذلكَ السَّيْفُ مَعِي، وَبِذلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي، مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً، وَلاَ اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً، وَإنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ، وَدَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ. وَزَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائراً بِدَمِ عُثْمانَ، وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنتَ طَالباً، فَكَأَنِّي قدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ آلْجِمَالِ بِالاََْثْقَالِ، وَكَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ، وَالْقَضَاءِ الْوَاقِعِ، وَمَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ، إِلَى كِتَابِ اللهِ، وَهِيَ كَافِرةٌ جَاحِدَهٌ، أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ

(11)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : وصّى بها عَلَيْهِ السَّلامُ جيشاً بعثه إلى العدو فَإذَا نزَلتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ، فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ الاََْشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ أَوْ أثْنَاءِالاََْنْهَارِ، كَيْما يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَدُونَكُمْ مَرَدّاً وَلْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اثْنيْنِ، واجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ، وَمَنَاكِبِ الْهِضَابِ لِئَلاَّ يَأْتِيَكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍأَوْ أَمْنٍ. وَاعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَومِ عُيُونُهُمْ، وَعُيُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُمْ. وَإِيَّاكُمْ وَالتَّفَرُّقَ، فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِيعاً، وَإذا ارْتحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِيعاً، وَإِذَا غشِيكُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ كِفَّةً وَلاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراًة.

أَوْ مَضْمَضَةً

(12)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : لمعقل بن قيس الرياحي حين أنفذه إلى الشام في ثلاثة آلاف مقدّمةً له اتَّقِ اللهَ الَّذِي لاَبُدّ لَكَ مِنْ لِقَائِهِ، وَلاَ مُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ، وَلاَ تُقَاتِلَنَّ إِلاَّ مَنْ قَاتَلَكَ، وَسِرِ الْبَرْدَيْنِ غَوِّرْ بِالنَّاسِ، وَرَفِّهْ فِي السَّيْرِ، وَلاَ تَسِرْ أَوَّلَ اللَّيْلِ، فَإِنَّ اللهَ جَعَلَهُ سَكَناً، وَقَدَّرَهُ مُقَاماً لاَ ظَعْناً فَأَرِحْ فِيهِ بَدَنَكَ، وَرَوِّحْ ظَهْرَكَ، فَإِذَا وَقَفْتَ حِينَ يَنْبَطِحُ السَّحَرُ أَوْ حِينَ يَنْفَجِرُ الْفَجْرُ، فَسِرْ عَلَى بَرَكَةِ اللهِ، فَإِذَا لَقِيتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِكَ وَسَطاً، وَلاَ تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ يُريدُ أَنْ يُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَلاَ تَبَاعَدْ منهم تَبَاعُدَ مَنْ يَهَابُ الْبَأْسَ، حَتَّى يَأْتِيَكَ أَمْرِي، وَلاَ يَحْمِلَنَّكُمْ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ، قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَالاِِْعْذَارِ إِلَيْهِمْ

(13)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أمير ين من أُمراء جيشه وَقَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَعَلى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارثِ الاََْشْترِ، فَاسْمَعَا لَهُ وَأَطِيعاً، واجْعَلاَهُ دِرْعاً وَمِجَنّاً فَإِنّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ وَلاَ سَقْطَتُهُ.، وَلاَ بُطْؤُهُ عَمَّا الاِْسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ وَلاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطءُ عَنْهُ أَمْثَلُ

(14)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : لعسكره قبل لقاء العدوبصفّين لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَأُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَتَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَأُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ، فَإذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإذْنِ اللهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً، وَلاَ تُصيِبُوا مُعْوِراً وَلاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ لاَ تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذىً، وَإِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ، وَسَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَالاََْنْفُسِ وَالْعُقُولِ، إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ، وَإِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفِهْرِأَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

(15)

وكان عَلَيْهِ السَّلامُ يقول إذا لقى العدوّ محارباً: اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ، وَمُدَّتِ الاََْعْنَاقُ، وَشَخَصَتِ الاََْبْصَارُ، وَنُقِلَتِ الاََْقْدَامُ، وَأُنْضِيَتِ الاََْبْدَانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَكْنُونُ الشَّنَآنِ وَجَاشَتْ مَرَاجِلُ الاََْضْغَانِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُوا إِلَيكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا، وَكَثْرَةَ عَدُوِّنَا، وَتَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا(رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ).

(16)

وكان يقول عَلَيْهِ السَّلامُ لاَصحابه عند الحرب: لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَيْكُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا كَرَّةٌ وَلاَ جَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ، وَأَعْطُوا السُّيُوفَ حُقُوقَهَا، وَوَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا وَاذْمُرُواأَنْفُسَكُمْ عَلَى الطَّعْنِ الْدَّعْسِيِّ وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِيِّ وَأَمِيتُوا الاََْصْوَاتَ فإِنَّهُ أَطْردُ لِلْفَشَلِ، ف_والَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، مَا أَسْلَمُوا وَلَكِنِ اسْتَسْلَمُوا، وَأَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ.

(17)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية، جواباً عن كتابٍ منه وَأَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ، فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لاَُِعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ. وَأَمَّا قَوْلُكَ: إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلاَّ حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، فَمَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى (الْجَنَّةِ،مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى) النّارِ. وَأَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ والرِّجَالِ، فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ، وَلَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الاَْخِرَةِ. وَأَمَّا قَوْلُكَ: إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَكَذلِكَ نَحْنُ، وَلكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمَ، وَلاَ حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَلاَ أَبُوسُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ، وَلاَ المُهَاجرُ كَالطَّلِيقِ، وَلاَ الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَلاَ الْ_مُحِقُّ كَالْمُبطِلِ، وَلاَ الْمُؤْمِنُ كَالمُدْغِلِ، وَلَبِئْسَ الْخَلَفُ خَلَفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ. وَفِي أَيْدِينَا بعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ، وَنَعَشْنَابِهَا الذَّلِيلَ. وَلَمَّا أَدْخَلَ اللهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً، وَأَسْلَمَتْ لَهُ هذِهِ الاَُْمَّةُ طَوْعاً وَكَرْهاً، كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ: إِمَّا رَغْبَةً وَإِمَّا رَهْبَةً، عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ، وَذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الاََْوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ. فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً، وَلاَ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلاً، وَالسَّلاَمُ.

(18)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عبد الله بن العباس وهو عامله على البصرة وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالاِِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ. وَقَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَغِلْظَتُكَ عَلَيْهِمْ، وَإِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلاَّ طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَإِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلاَ إِسْلاَمٍ، وَإِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً، وَقَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا، وَمَأزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا. فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَكَ اللهُ، فِيَما جَرَى عَلَى يَدِكَ وَلِسَانِكَ مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذلِكَ،كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَلاَ يَفِيلَنَّ رَأَيِي

فِيكَ، وَالسَّلاَمُ.

(19)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض عماله أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ أهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَقَسْوَةً، وَاحْتِقَاراً وَجَفْوَةً، وَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لاَََنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ، وَلاَ أَنْ يُقْصَواْ وَيُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَدَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَالرَّأْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَالاِِْدْنَاءِ، وَالاِِْبْعَادِ وَالاِِْقْصَاءِ، إِنْ شَاءَاللهُ.

(20)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى زياد بن أبيه وهو خليفة عامله عبدالله بن العباس على البصرة، وعبد الله عامل أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ يومئذ عليها وعلى كور الاَهوازوفارس وكرمان: وَإِنِّي أُقْسِمُ بِاللهِ قَسَماً صَادِقاً، لَئِنْ بَلَغَني أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِالْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً، لاَََشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الاََْمْرِ وَالسَّلاَمُ.

(21)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إليه أيضاً فَدَعِ الاِِْسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَاذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً، وَأَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ، وَقَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ. أَتَرْجُوا أَنْ يُعْطِيَكَ اللهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ! وَتَطْمَعُ _ وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ والاََْرْمَلَةَ _ أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمتَصَدِّقِينَ؟ وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌ بَمَا أ) سلَفَ وَقَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلاَمُ.

(22)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عبدالله بن العباس وكان ابن عباس يقول: ما انتفعت بكلام بعد كلام رسول الله كانتفاعي بهذا الكلام: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرَكُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَيَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيُدْرِكَهُ فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ، وَلْيَكُنْ أسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا، وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلاَ تُكْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَمَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلاَ تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً، وَلْيَكُنْ هَمُّكَ فِيَما بَعْدَ الْمَوْتِ.

(23)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: قالَه قُبَيْلَ موته لمّا ضربه ابن ملجم على سبيل الوصية وَصِيَّتِي لَكُمْ: أَنْ لاَ تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئاً، وَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِيمُوا هذَيْنِ الْعَمُودَينِ، وَخَلاَ كُمْ ذَمٌّ أَنَا بالاََْمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَالْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَغَداً مُفَارِقُكُمْ، إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ، وَهُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا(أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَكُمْ) . وَاللهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ، وَلاَ طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ، وَمَا كُنْتُ إِلاَّ كَقَارِبٍُاً وَرَدَ، وَطَالِبٍ وَجَدَ(وَمَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ لِلْأََبْرَارِ). وقد مضى بعض هذا الكلام فيما تقدّم من الخطب، إلاّ أنّ فيه هاهنا زيادة أوجبت تكريره.

(24)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : بما يُعمل في أمواله، كتبها بعد منصرفه من صفين هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أمِيرُالْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ، ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَيُعْطِيَني الاََْمَنَةَ منها: فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِكَ الْحَسنُ بْنُ علِيٍّ، يأْكُلُ مِنْهُ بِالْمعْروفِ، وَيُنْفِقُ مِنْهُ فِي المَعْروفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَيْنٌ حَيٌّ، قَامَ بِالاََْمْرِ بَعْدَهُ، وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ. وَإِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقةِ عَلِيٍّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ، وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ الْقِيَامَ بِذلِكَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، وَقُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله ، وَتَكْرِيماً لِحُرْمَتِهِ، وَتَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ وَيَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَيُنْقفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَهُدِيَ لَهُ،أَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلاَدِ نَخِيلَ هذِهِ الْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْكِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً. وَمَنْ كَانَ مِنْ إِمَائِي _ اللاَّتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ _ لَهَا وَلَدٌ، أَوْهِيَ حَامِلٌ، فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَهِيَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ

عَتِيقَةٌ، قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا الْعِتْقُ. قوله عَلَيْهِ السَّلامُ في هذه الوصية: «وألا يبيع من نخلها وَدِيَّةً»، الوَدِيَّةُ: الفَسِيلَةُ، وجمعها وَدِيٌّ. وَقوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «حتى تشكل أرضها غراساً» هو من أفصح الكلام، والمراد به: أن الاَرض يكثر فيها غراس النخل حتّى يراها الناظر على غير تلك الصفة التي عرفها بها فيشكل عليه أمرها ويحسبها غيرها.

(25)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : شى كان يكتبها لمن يستعمله على الصدقات و إنما ذكرنا منها جملاً هاهنا ليُعلَمَ بها أنه عَلَيْهِ السَّلامُ كان يقيم عماد الحق، ويشرع أمثلة العدل، في صغير الاَمور وكبيرها، ودقيقها وجليلها. انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَلاَ تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَلاَ تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً، وَلاَ تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكثَرَ مِنْ حَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ. فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ، حَتَّى تَقوُمَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَلاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللهِ وَخَلِيفَتُهُ، لاَِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللهِ فِي أَمْوَالِكُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ؟ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لاَ، فَلاَ تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، فَإنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلاَ تَدْخُلْهَا إِلاَّ بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ، فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلاَ تَدْخُلْها دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَلاَ عَنِيفٍ بِهِ، وَلاَ تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَلاَتُفْزِعَنَّهَا،وَلاَ تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَاصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ، ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقيَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَ، فَلاَ تَزَالُ بِذلِكَ حَتَّى يَبْقَى

مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ، فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ مِنْهُ، فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُمَا، ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِهِ. وَلاَ تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَكْسُورَةً، وَلاَ مَهْلُوسَةً وَلاَ ذَاتَ عَوَارٍ وَلاَ تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلاَّ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوصِلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ. وَلاَ تُوَكِّلْ بِهَا إِلاَّ نَاصِحاً شَفِيقاً، وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعَنِّفٍ وَلاَ مُجْحِفٍ وَلاَ مُلْغِبٍ وَلاَ مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ» إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ، نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللهُ بِهِ. فَإِذَا أَخذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ: أَلاَّ يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا وَلاَ يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا، وَلاَ يَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللاَّغِبِ وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعُِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَلاَ يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الاََْرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُق ِ وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلْ_يُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالاََْعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلاَ مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ فَإِنَّ ذلِكَ أَعْظَمُ لاََِجْرِكَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(26)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض عمّاله، وقد بعثه على الصدقة آمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ فِي سَرَائِرِ أُمُورِهِ وَخَفِيَّاتِ عْمَالِهِ، حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ، وَلاَ وَكِيلَ دُونَهُ. وَآمَرَهُ أَلاَّ يَعْمَلَ بَشَيْءٍ مِنْ طَاعَةِ اللهِ فِيما ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيَما أَسَرَّ، وَمَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ عَلاَنِيَتُهُ، وَفِعْلُهُ وَمَقَالَتُهُ، فَقَدْ أَدّى الاََْمَانَةَ، وَأَخْلَصَ الْعبَادَةَ. وَآمَرَهُ أَلاَّ يَجْبَهَهُمْ وَلاَ يَعْضَهَهُمْ وَلاَ يَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالاِِْمَارَةِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الاِِْخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالاََْعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ. وَإِنَّ لَكَ في هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً، وَحَقّاً مَعْلُوماً، وَشُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ، وَضَعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ،إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ،

فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ، وَإِلاَّ تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَبُؤْساً لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللهِ الْفُقَرَاءُ وَالْمَسَاكِينُ وَالسَّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ وَالْغَارِم وَابْنُ السَّبِيلِ! وَمَنِ اسْتَهَانَ بِالاََْمَانَةِ، وَرَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ، وَلَمْ يُنَزِّهَ نَفْسَهُ وَدِينَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ فِي الدُّنْيَا الْخِزْيَ وَهُوَ فِي الاَْخِرَةِ أَذَلُّ وَأَخْزَى. وَإِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الاَُْمَّةِ، وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الاََْئِمَّةِ، وَالسَّلاَم.

( 27)

ومن عهدٍ له عَلَيْهِ السَّلامُ : إلى محمد بن أبي بكر حين قلّده مصر فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ. وَإنَّ اللهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَأَكْرَمُ. وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ، أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَآجِلِ الاَْخِرَةِ، فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُو أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بَأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ، وَأَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَأَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ، ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ، أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَتَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ، لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَلاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ. فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللهِ الْمَوْتَ وَقُرْبَهُ، وَأَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ، وَخَطْبٍ جَلِيلٍ، بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً، أَوْ شَرٍّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً، فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا! وَمَنْ أَقْرَبُ إِلى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا! وَأَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ، إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخْذَكُمْ، وَإِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَككُمْ، وَهُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَالدُّنْيَا تُطْوَى مِنْخَلْفِكُمْ. فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ،

وَحَرُّهَا شَدِيدٌ، وَعَذَابُهَا جَدِيدٌ، دَارٌ لَيْسَ فِيها رَحْمَةٌ، وَلاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ، وَلاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَهٌ. وَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللهِ، وَأَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ، فَاجْمَعُوا بيْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَإِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لله. وَاعْلَمْ _ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَكْرٍ _ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ، وَلاَ تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ. صَلِّ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا، وَلاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَلاَ تُؤْخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ، وَاعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ. ومن هذا العهد: فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ، إِمَامُ الْهُدَى وَإِمَامُ الرَّدَى،وَوَلِيُّ النَّبِىِّ وَعَدُوُّ النَّبِيِّ،وَلَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُاللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ : «إِنِّي لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَلاَ مُشْرِكاً، أَمَّا الْمُؤمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللهُ بِإِيمَانِهِ، وَأَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللهُ بِشِرْكِهِ،لكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مَنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ،وَيَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ».

(28)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ :إلى معاوية جواباً وهو من محاسن الكتب. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ اصْطِفَاءَ اللهِ تعالى مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِدِينِهِ، وَتَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ بِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلاَءِ اللهِ عِنْدَنَا، وَنِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا، فَكُنْتَ فِي ذلكِ كَنَاقِلِ الَّتمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِإِ لَى النِّضَالِ وَزَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الاِِْسْلاَمِ فُلاَنٌ وَفُلاَنٌ، فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ، وَإِنْ

نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ وَمَا أَنْتَ وَالْفَاضِلَ وَالْمَفْضُولَ، وَالسَّائِسَ وَالْمَسُوسَ! وَمَا لِلطُّلَقَاءِ وَأَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ، وَال_تَّمْييزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الاََْوَّلِينَ، وَتَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ، وَتَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ! هَيْهَاتَ لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا، وَطَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا! أَلاَ تَرْبَعُ أَيُّهَا الاِِْنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ وَتَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ وَتَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ الْقَدَرُ! فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ، وَلاَ لَكَ ظَفَرُ الظَّافِرِ! وَإِنَّكَ لَذَهّابٌ فِي التِّيهِ رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ أَلاَ تَرَى _ غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ، لكِنْ بِنِعْمَةِ اللهِ أُحَدِّثُ _ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا في سَبِيلِ اللهِ مِنَ الْمُهاجِرينَ،لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ: سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَخَصَّهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلاَتِهِ عَلَيْهِ! أَوَلاَ تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْديِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ _ وَلِكُلٍّ فَضْلٌ _ حَتَّى إذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ، قِيلَ: الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَذُوالْجَنَاحَيْنِ! وَلَوْ لاَ مَا نَهَى اللهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ، لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَلاَ تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ. فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِه الرَّمِيَّةُ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا. لَمْ يَمْنَعْنَا قَدِيمُ عِزِّنَا وَلاَ عَادِيُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِكَ أَنْ خَلَطْنَاكُمْ بَأَنفُسِنَا، فَنَكَحْنَا وَأَنْكَحْنا، فِعْلَ الاََْكْفَاءِ وَلَسْتُمْ هُنَاكَ! وَأَنَّى يَكُونُ ذلِكَ كَذَلِكَ وَمِنَّا النَّبِيُّ وَمِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ وَمِنَّا أَسَدُ اللهِ وَمِنْكُمْ أَسَدُ الاََْحْلاَفِ وَمِنَّا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِوَمِنْكُمْ صِبْيَةُ النَّارِ وَمِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينِ وَمِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ فِي كَثِيرٍ مِمَّا لَنَا وَعَلَيْكُمْ! فَإِسْلاَمُنَا مَا قَدْ سُمِعَ، وَجَاهِلِيَّتُنَا لاَ تُدْفَعُ وَكِتَابُ اللهِ يَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا، وَهُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ: ( وَأُولُو الاَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْض فِي كِتَابِ اللهِ)، وَقَوْلُهُ تَعَالَى: ( إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللهُ وَلِيُّ الْمُؤمِنِينَ)، فَنَحْنُ مَرَّةً

أوْلَى بِالْقَرَابَةِ، وَتَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ. وَلَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الاََْنْصَارِ يَوْمَ السَّقِيفَةِبِرَسُولِ الله صلى الله عليه وآله فَلَجُوا عَلَيْهِمْ فَإِنْ يَكُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَكُمْ، وَإِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالاَْنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ. وَزَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ، وَعَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ، فَإِنْ يَكُنْ ذلِكَ كَذلِكَ فَلَيْسَ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ، فَيَكُونَ الْعُذْرُ إِلَيْكَ. وَتِلْكَ شَكَاةٌظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا وَقُلْتَ: إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْ_مَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ، وَلَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَأَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ! وَمَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ، وَلاَ مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ! وَهذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا، وَلكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِكْرِهَا. ثُمَّ ذَكَرْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِي وَأَمْرِ عُثْمانَ، فَلَكَ أ َنْ تُجَابَ عَنْ هذِهِ لِرَحِمِكَ منْهُ فَأَيُّنَا كَانَ أَعْدَى لَهُ وأَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ أَمْ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَاسْتَكَفَّهُ أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاَخى عَنْهُ بَثَّ الْ_مَنُونَ إِلَيْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَيْهِ، كَلاَّ وَاللهِ لَقَد عَلِمَ اللهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لاِِِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأَتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَليلاً. وَمَا كُنْتُ لاََِعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَهِدَايَتِي لَهُ، فَرُبَّ مَلُومٍ لاَ ذَنْبَ لَهُ. وَقَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ وَمَا أَرَدْتُ (إِلاَّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ و إلَيْهِ أُنِيبُ). وَذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لاََِصْحَابِي عِنْدَكَ إِلاَّ السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ مَتَى أُلْفِيَتْ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الاََْعْدَاءِ نَاكِلِينَ وبِالسُّيُوفِ مُخَوَّفِينَ؟! لَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ الْهَيْجَا حَمَلْ فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ، وَيَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَأَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاََْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ، سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ مُتَسَرْبِلِينَ

سَرَابِيلَ الْمَوْتِ، أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ، قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ وَسُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيكَ وَخَالِكَ وَجَدِّكَ وَأَهْلِكَ(وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيد)

(29)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أهل البصرة وَقَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَشِقَاقِكُمْ مَا لَوْ تَغْبَوْا عَنْهُ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ. فَإِنْ خَطَتْبِكُمُ الاَُْمُورُ الْمُرْدِيَةُ وَسَفَهُ الاَْرَاءِالْجَائِرَةِ إِلَىُ مُنَابَذَتِي وَخِلاَفِي، فَهَا أَنَاذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي وَرَحَلْتُ رِكَابِي وَلَئِنْ أَلْجَأْ تُمُونِي إِلَى الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ، لاََُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لاَ يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلاَّ كَلَعْقَةِ لاَعِقٍ، مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ، وَلاَ ناكِثاًإِلَى وَفيٍّ.

(30)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ :إلى معاوية فَاتَّقِ اللهَ فِيَما لَدَيْكَ، وَانْظُرْ في حَقِّهِ عَلَيْكَ، وَارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لاَ تُعْذَرُ بَجَهَالَتِهِ، فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً، وَسُبُلاً نَيِّرَةً، وَمَحَجَّةً نَهْجَةً،وَغَايَةً مُطَّلَبَةً يَرِدُهَا الاََْكْيَاسُ وَيُخَالِفُهَا الاََْنْكَاسُ مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَعَنِ الْحَقِّ، وَخَبَطَ فِي التِّيهِ وَغَيَّرَ اللهُ نِعْمَتَهُ، وَأحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ. فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ! فَقَدْ بَيَّنَ اللهُ لَكَ سَبِيلَكَ، وَحَيْثُ تَنَاهَتْ بِكَ أُمُورُكَ، فَقَدْ أَجْرَيْتَ إِلَى غَايَةِ خُسْرٍ وَمَحَلَّةِ كُفْرٍ، وَإِنَّ نَفْسَكَ قَدْ أَوْحَلَتْكَ شَرّاً، وَأَقْحَمَتْكَ غَيّاً وَأَوْرَدَتْكَ الْمَهَالِكَ، وَأَوْعَرَتْ عَلَيْكَ الْمَسَالِكَ.

( 31)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ للحسن بن علي عَلَيْهِ السَّلامُ: ، كتبها إليه ب_ «حاضرين» عند انصرافه من صفّين مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ، الذَّامِ لِلدُّنْيَا، السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى، الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً، إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ يُدْرَكُ، السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الاََْسْقَامِ رَهِينَة ِالاََْيَّامِ، وَرَمِيَّةِ، الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْيَا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ، وَغَرِيمِ الْمَنَايَا، وَأَسِيرِ الْمَوْتِ، وَحَلِيفِ الْهُمُومِ،قَرِينِ الاََْحْزَانِ، وَنُصْبِ الاَْفَاتِ وَصَرِيعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِيفَةِ الاََْمْوَاتِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِيَما تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي، وَجُمُوحِ الدَّهْرِعَلَيَّ، وَإِقْبَالِ الاَْخِرَةِ إِلَيَّ، مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ، وَالاْهْتَِمامِ بِمَا وَرَائِي غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي، فَصَدَفَنِي رَأْيِي، وَصَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ، وَصَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لاَ يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ، وَصِدْقٍ لاَ يَشُوبُهُ كَذِبٌ. وَوَجَدْتُكَ بَعْضِي، بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي، حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي، وَكَأَنَّ لْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي، فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِيني مِنْ أَمْرِ نَفْسِي، فَكَتَبْتُ إِليْكَ كِتَابِي هَذا، مُسْتظْهِراً بِهِإِنْ أَنا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ. فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللهِ _ أَيْ بُنيَّ _ وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَالاِْعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ، وَأَيُّ

سَبَبٍ أَوْثقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنكَ وَبَيْنَ اللهِ عَزّوَجَلَّ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ! أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَأَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَقَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَنَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَقَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَبَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا، وَحَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَفُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَالاََْيَّامِ، وَاعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ، وَذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الاََْوَّلِينَ، وَسِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَآثَارِهِمْ، فَانْظُرْ مَا فَعَلُواعَمَّا انْتَقَلُوا، وَأَيْنَ حَلُّوا وَنَزَلُوا! فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ انْتَقَلُوا عَنِ الاََْحِبَّةِ، وَحَلُّوا دَارَالْغُرْبَةِ، وَكَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ. فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ، وَلاَ تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ، وَدَعِ الْقَوْلَ فِيَما لاَ تَعْرِفُ، وَالْخِطَابَ فِيَما لَمْ تُكَلَّفْ، وَأَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ، فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاََْهْوَالِ، وَأْمُرْ بالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَأَنْكِرِ المُنكَرَ بِيَدِكَ وَلِسَانِكَ، وَبَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ، وَجَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جَهَادِهِ، وَلاَ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لاَئمٍ، وَخُضِ الْغَمَرَاتِ إلَى الحَقِّ حَيْثُ كَانَ، وَتَفَقَّهُ فِي الدِّينِ، وَعَوِّدْ نَفْسَكَ الصَّبْرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ، وَأَلْجِىءْ نَفْسَكَ فِي الاَُمُورِ كُلِّهَا إِلَى إِلهِكَ، فَإِنَّكَ تُلجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ وَمَانِعٍ عَزِيزٍ، وَأَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ، فَإِنَّ بِيَدِهِ الْعَطَاءَ وَالْحِرْمَانَ، وَأَكْثِرِ الاِسْتِخَارَةَ وَتَفَهَّمْ وَصِيَّتِي، وَلاَ تَذْهَبَنَّ (عَنْكَ صَفْحاً فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ. وَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي عِلْمٍ لاَ يَنْفَعُ، وَلاَ يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لاَ يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ. أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَرَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ، وَأَوْرَدْتُ خِصَالاً مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَط إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي، أَوْ أَنْ أَنْقُصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي، أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَفِتَنِ الدُّنْيَا، فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ، وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاََْرْضِ الْخَالِيَةِ مَا ألْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيءٍ قَبِلَتْهُ، فَبَادَرْتُكَ بِالاََْدَبِ قَبْلَ

أَنْ يَقْسُو قَلْبُكَ، وَيَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاََْمْرِ مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاكَ مِنْ ذلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ، وَاسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ. أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَإِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَفَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ، بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَنَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَتَهُ،تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ، وَصَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، وَرَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ، وَأَجْمَعْتُ عَلَيْهِمِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ وَأَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُونِيَّةٍ سَلِيمَةٍ، وَنَفْسٍ صَافِيَةٍ، وَأَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَتَأْوِيلِهِ، وَشَرَائِعِ الاِِْسْلاَمِ وَأَحْكَامِهِ، وَحَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ، لاَ أُجَاوِزُ ذلِكَ بَكَ إِلَى غَيْرِهِ. ثُمَّ أَشْفَقْتُأَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَآرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَكَانَ إِحْكَامُ ذلِكَ عَلَى مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلاَمِكَ إِلَى أَمْرٍ لاَ آمَنُ عَلَيْكَ بِهِ الْهَلَكَةَ وَرَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ، وَأَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هذِهِ. وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ، أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللهِ، وَالاِِْقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَيْكَ، وَالاََْخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الاََْوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ، وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُواأَنْ نَظَرُوا لاََِنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَفَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ إِلَى الاََْخْذِ بِمَا عَرَفُوا، وَالاِِْمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا، فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ

ذلِكَ بَتَفَهُّمٍ وَتَعَلُّمٍ، لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ،وَعُلَقِ لْخُصُومَاتِ. وَابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذلِكَ بِالاِسْتِعَانَةِ بِإِلهِكَ، وَالرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي اتَوْفِيقِكَ، وَتَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ، أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلاَلَةٍ. فَإذا أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَتَمَّ رَأْيُكَ وَاجْتَمَعَ، وَكَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ، وَإِنْ أنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ، وَفَرَاغِ نَظَرِكَ وَفِكْرِكَ، فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَتَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ، وَلَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ وَلاَ مَنْ خَلَّطَ، وَالاِِْمْسَاكُ عَنْ ذلِكَ أَمْثَلُ فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي، وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَمَالِكُ الحَيَاةِ، وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ، وَأَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ، وَأَنَّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي، وَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَيْهِ مِنْ النَّعْمَاءِ، وَالاِِْبْتِلاَءِ، وَالْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ، أَوْ مَاشَاءَ مِمَّا لاَ تعْلَمُ، فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ بِهِ، فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ جَاهِلاً ثُمَّ عَلِمْتَ، وَمَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاََْمْرِ، وَيَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ، وَيَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ ! فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَرَزَقَكَ وَسَوَّاكَ، وَلْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَإِلَيْهِ رَغْبَتُكَ، وَمِنْهُ شَفَقَتُكَ وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِىءْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ نَبِيُّنَا صلى الله عليه وآله فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِدَاً، فَإِنِّي لَمْ آلُكَ نَصِيحَةً وَإِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِي النَّظَرِ لِنَفْسِكَ _ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ _ مَبْلَغَ نَظَرِي لَكَ. وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ، أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لاَََتَتْكَ رُسُلُهُ، وَلَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَسُلْطَانِهِ، وَلَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وصِفَاتِهِ، وَلكِنَّهُ إِلهٌ وَاحدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ، لاَ يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ، وَلاَ يَزُولُ أَبَداً وَلَمْ يَزَلْ، أَوَّلٌ قَبْلَ الاََْشْيَاءِ بِلاَ أَوَّلِيَّةٍ، وَآخِرٌ بَعْدَ الاََْشْيَاءِ بِلاَ نِهَايَةٍ، عَظُمَ عَنْ

أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بَإحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْبَصَرٍ. فَإِذَا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِكَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ وَقِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ، وَكَثْرَةِ عَجْزِهِ،عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ، فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ، وَالرَّهْبَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَالشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلاَّ بِحَسَنٍ، وَلَمْ يَنْهَكَ إِلاَّ عَنْ قَبِيحٍ. يَا بُنَيَّ، إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَحَالِهَا، وَزَوَالِهَا وَانْتِقَالِهَا، وَأَنْبَأْتُكَ عَنِ الاَْخِرَةِ وَمَااُعِدَّ لاََِهْلِهَا فِيهَا،وَضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الاََْمْثَالَ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا، وَتَحْذُوَعَلَيْهَا. إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَاكَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ فأَمُّوا مَنْزِلاً خَصِيباً وَجَنَاباً مَرِيعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَالطَّرِيقِ، وَفِرَاقَ الصَّدِيقِ، وَخُشُونَةَ السَّفَرِ، وَجُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ، لِيَأتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَمَنْزِلَ قَرَارِهِمْ، فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْءٍ مِنْ ذلِكَ أَلَماً، وَلاَ يَرَوْنَ نَفَقَةً مَغْرَماً، وَلاَ شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَأَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلِّهِمْ. وَمَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ، فَنَبا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَلاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فيِهِ، إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ وَيَصِيرُونَ إِلَيْهِ. يَا بُنَيَّ، اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ غَيْرِكَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَاكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَلاَ تَظْلِمْ كَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تعْلَمُ، وَلاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ. وَاعْلَمْ، أَنَّ الاِِْعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الاََْلْبَابِ فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ وَلاَ تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ. وَاعْلَمْ، أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ، وَمَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ، وَأَنَّهُ لاَ غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الاِِْرْتِيَادِ وَقَدْرِ بَلاَغِكَ مِنَ

الزَّادِ، مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ، فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَبَالاً عَلَيْكَ، وَإِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ، فَاغْتَنِمْهُ وَحَمِّلْهُ إِيَّاهُ، وَأَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَأَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ، فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ، وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ في حَالِ غِنَاكَ، لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ في يَوْمِ عُسْرَتِكَ. وَاعْلَمْ، أَنَّ أمَامَكَ عَقَبَةً كَؤوداً الْ_مُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالاً مِن الْمُثْقِلِ، وَالْمُبْطِىءُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالاً مِنَ الْمُسْرِعِ، وَأَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَمَحَالَةَ عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ، وَوَطِّىءِ الْمنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَلاَ إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ وَاعْلَمْ، أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّموَاتِ وَالاََْرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ، وَتَكفَّلَ لَكَ بِالاِِْجَابَةِ،أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَتَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَلَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُهُ عَنْكَ، وَلَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ، وَلَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ، وَلَمْ يُعَاجِلْكَ بَالنِّقْمَةِ، وَلَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاِِْنَابَةِ، وَلَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى، وَلَمْ يُشدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ الاِِْنَابَةِ، وَلَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ، وَلَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ، بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنةً، وَحَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً، وَحَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَفَتحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ، فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاك، وَإِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ، وَأَبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ وَشَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَك، وَاسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ، وَاسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ، وَسَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لاَ يَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غيْرُهُ، مِنْ زِيَادَةِ الاََْعْمَارِ، وَصِحَّةِ الاََْبْدَانِ، وَسَعَةِ الاََْرْزَاقِ. ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلتِهِ، فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعَمِهِ، وَاسْتَمْطَرْتَ شآبِيبَ رَحْمَتِهِ، فَلاَ يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ، فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ، وَرُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الاِِْجَابَةُ، لِيَكُونَ

ذلِكَ أَعْظمَ لاََِجْرِ السَّائِلِ، وَأَجْزَلَ لِعَطَاءِ الاَْمِلِ، وَرُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلاَ تُؤْتاهُ، وَأُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجلاً أَوْ آجِلاً، أ َوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ، فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلاَكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ، فَلْتَكُنْ مَسَأَلَتُكَ فِيَما يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ، وَيُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ، فَالْمَالُ لاَ يَبْقَى لَكَ وَلاَ تَبْقَى لَهُ. وَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاَْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا، وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ، وَلِلْمَوْت لاَ لِلْحَيَاةِ، وَأَنَّكَ فِي مَنْزِلِ قُلْعَةٍ وَدَارِ بُلْغَةٍ وَطرِيقٍ إِلَى الاَْخِرَةِ، وَأَنَّكَ طَريدُ الْمَوْتِ الَّذِي لاَ يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَلاَ يَفُوتُةُ طَالِبُهُ وَلاَ بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ، فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَأَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ، قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ذلِكَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكتَ نَفْسَكَ. (ذكر الموت) يَا بُنَيَّ، أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَتُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ، حَتَّى يَأْتِيَكَ وَقَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَشَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَلاَ يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَإِيَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا، وَتَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا، فَقَدْ نَبَّأَكَ اللهُ عَنْهَا، وَنَعَتْلَكَ نَفْسَهَا، وَتَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِيهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلاَبٌ عَاوِيَةٌ، وَسِبَاعٌ ضَارِيَةٌ يَهِرُّ بَعْضُهَا بَعْضاً،يَأْكُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا، وَيَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَأُخْرَى مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا،رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقيِمُهَا، وَلاَ مُسِيمٌ يُسِيمُهَا، سَلَكَتْ بِهِِمُ الدُّنْيَا طَرِيقَ الْعَمَى، وَأخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتاهُوا فِي حَيْرَتِهَا، وَغَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا، وَاتَّخَذُواهَا رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَلَعِبُوا بِهَا، وَنَسُوا مَا وَرَاءَهَا. (الترفق في الطلب) َيْداً يُسْفِرُالظَّلاَمُ، كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاََْظْعَانُ يُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ! وَاعْلَمْ، أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ والنَّهَارَ، فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَإِنْ كَانَ وَاقِفاً، وَيَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَإِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً

وَاعْلَمْ يَقِيناً، أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ، وَلَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ، وَأَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ، فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ، وَأَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ، فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ فَلَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ، وَلاَكُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْروُمٍ، وَأَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَإِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَلاَ تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً. وَمَا خَيْرُ خَيْرٍ لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِشَرٍّ، ويُسْرٍلاَ يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْرٍ! وَإِيَّاكَ أَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَكُونَ بَيْنَكَ بَيْنَ اللهِ ذُونِعْمَةٍ فَافْعَلْ، فإِنَّكَ مُدْرِكٌ قِسْمَكَ، وَآخِذٌ سَهْمَكَ، وَإِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَكْرَمُ وأَعْظَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَإِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ. (وصايا شتّى) وَتَلاَفِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ، وَحِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ وَحِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ، وَمَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ، وَالْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ، وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ وَرُبَّ سَاعِ فِيَما يَضُرُّهُ! مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَمَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ، قَارِنْ أهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ، وَبَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ، بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ! وَظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ، إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً، رُبَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَالدَّاءُ دَوَاءً، وَرُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ، وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ وَإِيَّاكَ وَالاِتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ، وَخَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ، بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً، لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ يُصِيبُ، وَلاَ كُلُّ غَائِبٍ يَؤُوبُ، وَمِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ، وَمَفْسَدَةُ الْمَعَادِ، وَلِكُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ، سَوْفَ يَأْتيِكَ مَا قُدِّرَ لَكَ، التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ، وَرُبَّ يَسِيرٍ أَنْمَى مِنْ كَثِيرٍ!

لاَ خَيْرَ فِي مُعِينٍ مَهِينٍ وَلاَ فِي صَدِيقٍ ظَنِينٍ سَاهِلِ الدَّهْرَمَا ذَلَّ لَكَ قَعُودُهُ وَلاَ تُخَاطِرْ بِشَيءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ، وَإِيَّاك أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ، وَكَأَنَّهُ ذُونِعْمَةٍ عَلَيْكَ. وَإِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ، لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ، وَامْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ، حَسَنةً كَانَتْ أَمْ قَبِيحَةً، وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً، وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً وَلِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ، وَخُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَيْنِ، وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مَا، وَمَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَّنهُ، وَلاَ تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالاً عَلَى مَا بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّه، وَلاَ يكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ وَلاَ تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ فِيكَ، وَلاَ يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَى صِلَتِهِ، وَلاَ تكُونَنَّ عَلَى الاِِْسَاءَةِ أَقْوَى مِنْكَ عَلَى الاِِْحْسَانِ، وَلاَ يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِكَ، وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ. وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ، أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ، مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى! إِنَّ لَكَ مِنْ دُنْيَاكَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاكَ وَإِنْ جَزِعْتَ عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ، فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْكَ. اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ، فَإِنَّ الاَُْمُورَ أَشْبَاهٌ،

وَلاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالاََْدَبِ، وَالْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَحُسْنِ الْيَقِينِ، مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَخة جَارَ وَالصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَالصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ وَالْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى، رُبَّ بَعِيدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِيبٍ، وَقَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ، وَالْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ، مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ، وَمَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ، وَأوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَبَيْنَ اللهِ سُبْحَانَهُ، وَمَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ، قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكاً، إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلاَكاً، لَيْسَ كُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ، وَلاَ كُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ، وَرُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ ،أَصَابَ الاََْعْمَى رُشْدَهُ. أَخِّرِ الشَّرَّ، فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَقَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ، مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ، وَمَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ، لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ، إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ. سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ، وَعَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ. إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً، وَإِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ. (الرأي في المرأة) وَإِيَّاكَ وَمُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ، فَإِنَّ رَأَيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَعَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ، وَلَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مَنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَيُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ، وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ. وَلاَ تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ، وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَلاَ تَعْدُولا بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا، وَلاَ تُطْمِعْهَا أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا. وَإِيَّاكَ وَالتَّغايُرَفِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُوالصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ. وَاجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ. وَأَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَأَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَيَدُكَ

الَّتي بِهَا تَصُولُ. (دعاء) أسْتَوْدِعُ اللهَ دِينَكَ وَدُنْيَاكَ، وَأسْأَلُهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَالاَْجِلَةِ، وَالدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ. وَالْسَّلامُ .

(32)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية وَأَرْدَيْتَ جِيلاً مِنَ النَّاسِ كَثِيراً، خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ وَأَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ، تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ،تَتَلاَطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ، فَجاروا عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَنَكَصُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ، وَتَوَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ، وَعَوَّلُواعَلَى أحْسَابِهِمْ، إِلاَّ مَنْ فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ، فَإِنَّهُمْ فَارَقُوكَ بَعْدَ مَعْرِفَتِكَ، وَهَرَبُوا إِلَى اللهِ سُبحانَهُ مِنْ مُوَازَرَتِكَ إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ، وَعَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ الْقَصْدِ. فَاتَّقِ اللهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ، وَجَاذِبِ الشَّيْطَانَ قيَادَكَ فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ، وَالاَْخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْكَ، وَالسَّلاَمُ.

(33)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى قُثَمَ بن العبّاس، وهو عامله على مكّة أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي _ بِالْمَغْرِبِ _ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى المَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُمِّ الاََْسْمَاعِ، الْكُمْهِ الاََْبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالبَاطِلِ، وَيُطِيعُونَ الْ_مَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، وَيَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ، وَيَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الاََْبْرَارِ الْمُتَّقِينَ، وَلَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ، وَلاَ يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ وَالنَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لاِِِمَامِهِ. وَإِيَّاكَ وَمَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَلاَ تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَلاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً وَالسَّلاَمُ.

(34)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى محمد بن أبي بكر لما بلغه توجّده من عزله بالاَشتر عن مصر، ثم توفي الاَشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها وَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الاََْشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَإِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الجَهْدِ، وَلاَ ازدِياداً لَكَ فِي الْجِدِّ، وَلَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ، لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَؤُونَةً، وَأَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلاَيَةً. إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللهُ! فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ، وَلاَقَى حِمَامَهُ وَنَحْنُ عَنْهُ رَاضونَ، أَوْلاَهُ اللهُ رِضْوَانَهُ، وَضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ. فَأَصْحِرْ_ لِعَدُوِّكَ، وَامْضِ عَلَى بَصيرَتِكَ، وَشَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ، وَادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ، وَأَكْثِرِ الاِسْتِعَانَةَ بِاللهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ، وَيُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(35)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عبدالله بن العباس، بعد مقتل محمّد بن أبي بكر بمصر أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ _ رَحِمَهُ اللهُ _ قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً، وَعَامِلاً كَادِحاً وَسَيْفاً قَاطِعاً، وَرُكْناً دَافِعاً. وَقَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ، وَأَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ، وَدَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَجَهْراً، وَعَوْداً وَبَدْءاً، فَمِنْهُمُ الاَْتِي كَارِهاً، وَمِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً، وَمِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً. أَسْأَلُ اللهَ تَعَالى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجلاً، فَوَاللهِ لَوْ لاَ طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ، وَتَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ، لاَََحْبَبْتُ أَلاَّ أَبْقَى مَعَ هؤُلاَءِ يَوْماً وَاحِداً، وَلاَ أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً.

(36)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: في ذكر جيش أنفذه إلى بعض الاَعداء، وهو جواب كتاب كتبه إليه أخوه عقيل بن أبي طالب فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَلَمَّا بَلَغَهُ ذلِكَ شَمَّرَ هَارباً، وَنَكَصَ نَادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ، وَقَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلاِِْيَابِ فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلاَ وَلاَ فَمَا كَانَ إِلاَّ كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْ_مُخَنَّقِ وَلَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ فَلاََْياً بِلاََْيٍ مَا نَجَا فَدَعْ عَنْكَ قُرَيشاً وَتَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلاَلِ، وَتَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَجِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسوُلِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ قَبْلِي، فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَسَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي وَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْ_مُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللهَ، لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَلاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَلاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ _ وَلَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ _ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَلاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَلاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَلاَ وَطِىءَالظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ المُقْتَعِدَ،

وَلكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سُلِيمٍ: فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ فَيَشْمَتَ عَادٍأَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ

(37)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية فَسُبْحَانَ الله! مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلاََْهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ، وَالْحَيْرَةِ الْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَاطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ، الَّتِي هِيَ لله طِلْبَةٌ وَعَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ. فَأَمَّا إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ فِي عُثْمانَ وَقَتَلَتِهِ، فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ، وَخَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ، وَالسَّلاَمُ.

(38)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أهل مصر، لما ولّى عليهم الاَشتر رحمه الله مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنينَ، إِلَى الْقَومِ الَّذِينَ غَضِبُوا لله حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ، وَذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّوَالْفَاجِرِ، وَالْمُقِيمِ وَالظَّاعِنِ فَلاَ مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ وَلاَ مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِاللهِ عَزَّوَجَلَّ، لاَيَنَامُ أَيَّامَ الخَوْفِ، وَلاَ يَنْكُلُ عَنِ الاََْعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرَيقِ النَّارِ، وَهُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيَما طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللهِ، لاَ كَلِيلُ الظُّبَةِ وَلاَ نَابِي الضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فانْفِرُوا، وَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقيِمُوا فَأَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَلاَ يُحْجِمُ، وَلاَ يُؤَخِّرُ وَلاَ يُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي، وَقَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ، وَشِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ.

(39)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عمروبن العاص فَإِنَّكَ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبْعاً لِدُنْيَا امْرِىءٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ، مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ، يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ، وَيُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَطَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ إلَى مَخَالِبِهِ، وَيَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ، فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَآخِرَتَكَ! وَلَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ، فَإِنْ يُمَكِّنِ اللهُ مِنْكَ وَمِنِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُما، وَإِنْ تُعْجِزَا وَتَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌ لَكُمَا، وَالسَّلاَمُ.

(40)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض عماله أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ، إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ، وَعَصَيْتَ إِمَامَكَ، وَأَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الاََْرْضَ فأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ، وَأَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ، فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ، وَاعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلاَمُ.

(41)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض عماله وهو عبدالله بن العباس أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي وَجَعَلْتُكَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِي رَجُلٌ أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفَسِي، لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الاََْمَانَةِ إِلَيَّ. فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ قَدْ كَلِبَ وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ وَهذهِ الاَُْمَّةَ قَدْ فَنَكَتْ وَشَغَرَتْ قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الِْمجَنِّ ِ، فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلاَ ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ وَلاَ الاََْمَانَةَ أَدَّيْتَ. وَكَأَّنكَ لَمْ تَكُنِ اللهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ، وَكَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ، وَكَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هذِهِ الاَُْمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الاَُْمَّةِ، أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لاََِرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ، اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الاََْزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحيِبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ، غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، كَأَنَّكَ _ لاَ أَبَا لِغَيْرِكَ _ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَأُمِّكَ، فَسُبْحَانَ اللهِ! أَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ! أَيُّهَا الْمَعْدُودُ _ كَانَ _ عِنْدَنَا مِنْ ذَوِي الاََْلْبَابَ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَطَعَاماً، وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً، وَتَشْرَبُ حَرَاماً، وَتَبْتَاعُ الاِِْمَاءَ وَتَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ مَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْ_مُجَاهِدِينَ، الَّذِينَ أَفَاءَ اللهُ عَلَيْهِمْ هذِهِ الاََْمْوَالَ، وَأَحْرَزَ بِهِمْ هذِهِ الْبِلاَدَ؟! فَاتَّقِ اللهَ، وَارْدُدْ إِلَى هؤُلاَءِ

الْقَوْمِ أمَوَالَهُمْ، فإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللهُ مِنْكَ لاََُعْذِرَنَّ إِلَى اللهِ فِيكَ وَلاَََضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلاَّ دَخَلَ النَّارَ! وَ وَاللهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فعَلاَ مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَلاَ ظَفِرَا مِنِّي بَإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا. وَأُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِي، أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي، فَضَحِّ رُوَيْداً فَكَأنَّكَ قَدْ بَلَغَتَ الْمَدَى وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى وَعُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالْ_مَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ _بِالْحَسْرَةِ، وَيَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ الرَّجْعَةَ، (وَلاَتَ حِينَ مَنَاصٍ). وَالسَّلامُ.

(42)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عمر بن أبي سلمة المخزومي وكان عامله على البحرين، فعزله، واستعمل النعمان بن عجلان الزّرقي مكانه: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُعْمَانَ بْنَ عَجْلاَنَ الزُّرَقيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ، وَنَزَعْتُ يَدَكَ، بِلاَ ذَمٍّ لَكَ، وَلاَ تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ، وَأَدَّيْتَ الاََْمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَلاَ مَلُومٍ، وَلاَ مُتَّهَمٍ، وَلاَ مَأْثُومٍ، فَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِأَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِى عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّيِنِ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(43)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى مصقلة بن هُبَيرة الشيباني وهو عامله على أردشير خُرّة بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْ إِلهَكَ، وَأَغْضَبْتَ إِمَامَكَ: أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَالْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَخُيُولُهُمْ، وَأُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ، فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ كَانَ ذلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ بِكَ عَلَيَّ هَوَاناً، وَلَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلاَ تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ، وَلاَ تُصلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ، فَتَكُونَ مِنَ الاََْخْسَرِينَ أَعْمَالاً. أَلاَ وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ، يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ،يَصْدُرُونَ عَنْهُ، والسَّلامُ.

(44)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى زياد بن أبيه وقد بلغه أن معاوية كتب إليه يريد خديعته باستلحاقه وَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاويَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ وَيَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ فاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ، وَعَنْ يَمينِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ، لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَيَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ وَقَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَهٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ، وَنَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ، لاَ يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ، وَلاَ يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ، وَالْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ، وَالنَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ. فلمّا قرأ زياد الكتاب قالَ: شهد بها وربّ الكعبة، ولم يزل في نفسه حتى ادّعاه معاويةُ. قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : «كَالْوَاغِلِ الْمُدَفّعِ» الواغلُ: هوالذي يهجم على الشّرْب ليشرب معهم وَليس منهم، فلا يزال مُدفّعاً محاجزاً. و«النّوْط المُذَبْذَب»: هو ما يناط برحل الراكب من قعبٍ أو قدحٍ أو ما أشبه ذلك، فهو أبداً يتقلقل إذا حث ظهره واستعجل سيره.

(45)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عثمان بن حنيف الاَنصاري وهو عامله على البصرة، وقد بلغه أنه دعي إلى وليمة قوم من أهلها، فمضى إليهم أَمَّا بَعْدُ، يَابْنَ حُنَيْفٍ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إلى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الاََْلْوَانُ وَتُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَ الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ. أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ، وَيَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ. أَلاَ وَإِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلاَ وَإِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذلِكَ، وَلكِنْ أَعِينُوني بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ، (وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ). فَوَاللهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَلاَ

ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً،وَلاَأَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً بَلَى! كَانَتْ في أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ، وَنِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ. وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيْرِ فَدَكٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَافِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِيبُ أَخْبَارُهَا، وَحُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا، وَأَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا، لاَََضْغَطَهَ االْحَجَرُ وَالْمَدَرُ وَسَدَّ فُرَجَهَ االتُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ، وَإِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَابِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الاََْكْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَلَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ، إِلَى مُصَفَّى هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ وَلكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، وَيَقُودَنِي جَشَعِي)إِلَى تَخَيُّرِ الاََْطْعِمَةِ _ وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ بِالْ_يَمَامَةِ مَنْ لاَطَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَلاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ _ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَحَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَأَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ: وَحَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍوَحَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ: أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ، وَلاَ أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِالْعَيْشِ! فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشًُّ) مِنْ أَعْلاَفِهَا وَتَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدىً، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلاَلَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَكَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ: إِذَا كَانَ هذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الاََْقْرَانِ وَمُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ. أَلاَ وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَأَصْلَبُ عُوداً، وَالْرَّوَائِعَ الْخَضِرَةَأَرَقُّ جُلُوداً، وَالنَّابِتَاتِ العِذْيَةَأَقْوَى وَقُوداً وَأَبْطَأُ خُمُوداً، وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ كَالصِّنْوِ مِنَ الصِّنْوِ وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَاللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا، وَلَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا،سَأَجْهَدُفِي أَنْ أُطَهِّرَ الاََْرضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ

الْمَدَرَةُمِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ إِلَيْكَ عَنِّييَا دُنْيَا، فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَأَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بَمَدَاعِبِكَ! أَيْنَ الاَُْمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ! فهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ، وَمَضَامِينُ اللُّحُودِ وَاللهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً، وَقَالَباً حِسِّيّاً، لاَََقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالاََْمَانِي، وَأُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَمُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ، وَأَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَوَلاَ صَدَرَ هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِىءَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَمَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ، وَمَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْكِ لاَيُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ اعْزُبِي عَنِّي! فَوَاللهِ لاَ أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي، وَلاَ أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي. وَايْمُ اللهِ _ يَمِيناً أسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللهِ عَزَّوَجَلّ _ لاَََرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهشُّ مَعَها إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرتْ عَلَيْهِ مَطْعُوماً، وَتَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَلاَََدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ، نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةًدُمُوعَهَا. أَتَمْتَلِىءُ السَّائِمَةُمِنْ رِعْيِهَافَتَبْرُكَ؟ وَتَشْبَعُ الرَّبِيضَةُمِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَت؟ وَيَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُإِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ! طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَعَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَهَجَرَتْفِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا،وَتَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُون تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَهَمْهَمَتْ بِذِك وَتَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِم ذُنُوبُهُمْ . فَاتَّقِ اللهَ يَابْنَ حُنَيْفٍ، وَلْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنْ النَّارِ خَلاَصُكَ.

(46)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى بعض عمّاله أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ، وَأَقْمَعُ بِهِ نَحْوَةَ الاََْثِيمَِ، وَأَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِالْ_مَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ، وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ، وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْكَ إِلاَّ الشِّدَّةُ، وَاخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ، وَابْسِطْ

لَهُمْ وَجْهَكَ وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، وَالاِِْشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ، وَالسَّلاَمُ.

(47)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : للحسن والحسين عليهم السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللهِ، وَأنْ لاَ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا وَلاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَقُولاَ بِالْحَقِّ، وَاعْمَلاَ لِلاََْجْرِ، وَكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِيكُمَا، وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَصَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا _ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ (وَآلِهِ وَسَلَّمَ _ يَقُولُ: «صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ الصِّيَامِ». اللهَ اللهَ فِي الاََْيْتَامِ، فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَلاَ يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ. وَاللهَ اللهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ، مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ وَاللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ، لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَاللهَ اللهَ فِي الصَّلاَةِ، فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ. وَاللهَ اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ، لاَ تُخْلُوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَاللهَ اللهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ. وَعَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ وَإِيَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ. لاَ تَتْرُكُوا الاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ أَشْرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ. ثمّ قالَ: يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ. أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِي إِلاَّ قَاتِلِي. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وَلاَ يُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يَقُولُ: «إِيَّاكُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بَالْكَلْبِ الْعَقُورِ».

(48)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية وَإِنَّ الْبَغْيَ وَالزُّورَوَ يُوتِغَانِ الْمَرْءفِي دِينِهِ وَدُنْيَاهُ، وَيُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ وَقَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ الْحَقِّ، فَتَأَوَّلوا عَلَى اللهِ فَأَكْذَبَهُمْ فَاحْذَرْ يَوْماً يُغْتَبطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ وَيَنْدَمُ

مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ. وَقَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَلَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَلَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا، وَلَكِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ إلى حُكْمِهِ، وَالسَّلاَمُ.

(49)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إليه أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا، وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَلَهَجاً بِهَا وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَمِنْ وَرَاءِ ذلِكَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ !لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ، وَالسَّلاَمُ.

(50)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إِلى أمرائه على الجيوش مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيِّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلاَّ يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَلاَ طَوْلٌُ خُصَّ بِهِ، وَأَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاًمِنْ عِبَادِهِ، وَعَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ. أَلاَ وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْبٍ، وَلاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُكْمٍ، وَلاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ ، وَأَنْ تُكُونُوا عِندِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لله عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ،وَأَنْ تَنْكُصُواعَنْ دَعْوَةٍ، وَلاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَحٍ، وَأَنْ تَخُوضوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ، فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا عَلَى عَلَى ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنْ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيها رُخْصَةً، فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللهُ بِهِ أَمْرَكُمْ.

(51)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عماله على الخراج مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْخَرَاجِ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائرُ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ يَسِيرٌ، وَأَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِيَما نَهَى اللهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَا بِهِ مَا لاَ عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ. فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّكُمْ خُزَّانُا لرَّعِيَّةِ، وَوُكَلاَءُ الاَُْمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الاََْئِمَّةِ. وَلاَ تَحْسِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ، وَلاَتَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ وَلاَ تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلاَ صَيْفٍ، وَلاَ دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا وَلاَ عَبداً، وَلاَ تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكَانِ دِرْهَمٍ وَلاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلاَ مُعَاهَدٍ إِلاَّ أَنْ

تَجِدُوا فرَساً أَوْ سِلاَحاً يُعْدى بِهِ عَلَى أَهْلِ الاِِْسْلاَمِ، فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الاِْسْلاَم، فَيَكُونَ شَوْكَةً عَلَيْهِ. وَلاَ تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً، وَلاَ الْجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ، وَلاَ الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً، وَلاَ دِينَ اللهِ قُوَّةً، وَأَبْلُوافِي سَبيلِ اللهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَعِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ.

(52)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أمراء البلاد في معنى الصلاة أَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بَالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِيءَالشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ وَصَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ. وَصَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَيَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَي مِنًي.وَصَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ. وَصَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ والرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ. وَصَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ أَضْعَفِهِمْ وَلاَ تَكُونُوا فَتَّانِينَ

( 53)

ومن عهدٍ له عَلَيْهِ السَّلامُ : كتبه للاَشتر النَّخَعي رحمه الله لمّا ولاه على مصر وأعمالها حين اضطرب أمر محمّد بن أبي بكر رحمه الله، وهو أطول عهد كتبه وأجمعه للمحاسن بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيٌ أَميِرُ الْمُؤْمِنِينَ، مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الاََْشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ، حِينَ وَلاَّهُ مِصْرَ: جِبْايَةَ خَرَاجِهَا، وَجِهَادَ عَدُوِّهَا، وَاسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا، وَعِمَارَةَ بِلاَدِهَا. أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ، وَإِيثَارِ طَاعَتِهِ، وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ، الَّتِي لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا، وَلاَ يَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَإِضَاعَتِهَا، وَأَنْ يَنْصϘљΠاللهَ سُبْحَانَهُ بَيَدِهِ وَقَلْبِهِ وَلِسَانِهِ، فَإِنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَإِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ. وَأَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَوَاتِ، وَيَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلاَّ مَا رَحِمَ اللهُ. ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالكُ، أَنِّي قدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلاَدٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ، مِنْ عَدْلٍ وَجَوْرٍ، وَأَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِى مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَكَ، وَيَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ،إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ. فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِكْ هَوَاكَ، وَشُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لاَ يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ

بِالنَّفْسِ الاِِْنْصَافُ مِنْهَا فَيَما أَحْبَبْتَ وَكَرِهْتَ. وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالْ_مَحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، وَإمّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ ،يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الَعَمْدِ وَالْخَطَاََ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ، فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الاََْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّكَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلاَكَ بِهِمْ. وَلاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهْ لاَيَدَيْ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَلاَ غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ. وَلاَ تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ، وَلاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَلاَ تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَإِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللهِ فَوْقَكَ، وَقُدْرَتِهِ مَنْكَ عَلَى مَا لاَ تَقْدرُِ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَيَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ يَفِيءُإِلَيْكَ بِمَا عَزَبَاً_ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ! إِيَّاكَ وَمُسَامَاةَ اللهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ، وَيُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ. أَنْصِفِ اللهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ، وَمِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ، وَمَنْ لَكَ فِيهِ هَوىً مِنْ رَعِيَّتِكَ، فَإِنَّكَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ، وَمَنْ ظَلَمَ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَكَانَ لله حَرْباً حَتَّى يَنْزعَ وَيَتُوبَ. وَلَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللهَ سَميِعٌ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ. وَلْيَكُنْ أَحَبَّ الاَُْمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَا مَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ

مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ. وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ، أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاَءِ، وَأَكْرَهَ لِلاِِْنْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالاِِْلْحَافِ وَأَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاِِْعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ، وَإِنَّمَا عَمُودُ الدِّينِ، وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَالْعُدَّةُ لِلاََْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاَُْمَّةِ، فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ، وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ. وَلْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ، وَأشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ، فإنَّ في النَّاسِ عُيُوباً، الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا، فَإنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ، وَاللهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللهُ مِنْكَ ما تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ. أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ وَاقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ وَتَغَابَ عَنْ كلِّ مَا لاَ يَضِحُلَكَ، وَلاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌ، وَإِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ. وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَيَعِدُكَ الْفَقْرَ وَلاَ جَبَاناً يُضعِّفُكَ عَنِ الاَُْمُورِ، وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُشَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ. شَرُّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلاََْشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً، وَمَنْ شَرِكَهُمْ فِي الاَْثَامِ، فَلاَ يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاََْثَمَةِ وَإِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَأَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَنَفَاذِهِمْ، وَلَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ. وَأَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَل عَلَى إِثْمِهِ، أُولئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَؤُونَةً، وَأَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً، وَأَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً، وَأَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَحَفَلاَتِكَ، ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ، وأَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيَما يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللهُ لاََِوْلِيَائِهِ، وَاقِعاً ذلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ. وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوكَ وَلاَ يُبَجِّحُوكَ.

بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْو وَتُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ. وَلاَ يَكُونَنَّ الْ_مُحْسِنُ وَالْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، فَإِنَّ فِي ذلِكَ تَزْهِيداً لاََِهْلِ الاِِْحْسَانِ فِي الاِِْحْسَانِ،تَدْرِيباً لاََِهْلِ الاِِْسَاءَةِ عَلَى الاِِْسَاءَةِ، وَأَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ. وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ وَالٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وَتَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ، وَتَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لهُ قِبَلَهُمْ، فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذلِكَ أَمْرٌ يَجَتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّن بِرَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلاً، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاَؤُكَ عِنْدَهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلاَؤُكَ عِنْدَهُ وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الاَُْمَّةِ، وَاجْتَمَعتْ بِهَا الاَُْلْفَةُ، وَصَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ ،لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيءٍ مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ، فَيَكُونَ الاََْجْرُ بِمَنْ سَنَّهَا، وَالْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا. وَأَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الَعُلَمَاءِ، وَمُنَافَثَةَ الْحُكَمَاءِ، فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِكَ، وَإِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ. وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصْلُحُ بَعْضُهَا إلاَّ بِبَعْضٍ، وَلاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ،مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنهَا عُمَّالُ الاِِْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَراجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ، وَمِنهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَكُلٌّ قَدْ سَمَّى اللهُ سَهْمَهُ وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ وَ فَرِيضَتِهِ فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً. فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلاَةِ، وعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاََْمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ فِي جِهَادِ عَدُوِهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما

يُصْلَحهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَيَجْمَعُونَ مِنْ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاَُْمُورِ وَعَوَامِّهَا. وَلاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَيُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَيَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مّا لاَ يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ. وَفِي اللهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ، وَلِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ. وَلَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللهُ مِنْ ذلِكَ إِلاَّ بِالاِِْهْتَِمامِ وَالاسْتِعَانَةِ بِاللهِ، وَتَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيَما خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ. فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لله وَلِرَسُولِهِ وَلاِِِمَامِكَ، وَأَنْقَاهُمْ جَيْباًّ، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ يُبْطِىءُ عَنِ الْغَضَبِ، وَيَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ، وَيَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنْبُو عَلَى الاََْقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لاَ يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلاَ يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ. ثُمَّ الْصَقْ بَذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَالاََْحْسَابِ، وَأَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالسَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ، ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ، وَالسَّخَاءِ وَالسَّماحَةِ، فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُهُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا، وَلاَ يَتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِكَ شَيْءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ، وَلاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَإِنْ قَلَّ، فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَكَ، وَحُسْنِ الظَّنِّ بِكَ. وَلاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطيِفِ أُمُورِهِمُ اتِّكَا لاً عَلَى جَسِيمِهَا، فَإِنَّ لِلْيَسِيرِ مِنْ لُطْفِكَ مَوْضِعاً يَنْتَفِعُونَ بِهِ، وَلِلْجَسِيمِ مَوْقِعاً لاَ يَسْتَغْنُونَ عَنْهُ. وَلْيَكُنْ آثَرُ رُؤوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ، وَأَفْضَلَ عَلَيْهِمْ؟ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ، حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ، فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْكَ. وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ

فِي الْبِلاَدِ، وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ، وَإِنَّهُ لاَ تَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلاَّ بَسَلاَمَةِ صُدُورِهِمْ، وَلاَ تَصِحُّ نَصِيحَتُهُمْ إِلاّ بِحِيطَتِهِمْ عَلَى وُلاَةِ أُمُورِهِمْ، وَقِلَّةِ اسْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ، وَتَرْكِ اسْتِبْطَاءِ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ. فَافْسَحْ فِي آمَالِهِمْ، وَوَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ، وَتَعْدِيدِ مَا أَبْلى ذَوُوالْبَلاَءِ مِنْهُمْ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ، وَتُحَرِّضُ النَّاكِلَ؟، إِنْ شَاءَ اللهُ. ثُمَّ اعْرِفْ لِكُلِّ امْرِىءٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلى، وَلاَ تَضُمَّنَّ بَلاَءَ امْرِىءٍإِلَى غَيْرِهِ، وَلاَ تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايَةِ بَلاَئِهِ، وَلاَ يَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِىءٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا كَانَ صَغِيراً، وَلاَضَعَةُ امْرِىءٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلاَئِهِ مَاكَانَ عَظيِماً. وَارْدُدْ إِلَى الله وَرَسُولِهِ مَا يُضْلِعُكَ مِنَ الْخُطُوبِ وَيَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الاَُْمُورِ، فَقَدْ قَالَ اللهُ سبحانه لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ)، فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ: الاََْخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ وَالرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ: الاََْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ. ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الاَُْمُورُ، وَلاَ تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ وَلاَ يَتَمادَى فِي الزَّلَّةِ وَلاَ يَحْصَرُمِنَ الْفَيْءِ، ؟ إِلَى الْحَقِّ إذَا عَرَفَهُ، وَلاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ،وَلاَ يَكْتَفِي فَهْمٍ بِأَدْنَى دُونَ أَقصَاهُ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الاَُْمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ، مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إطْرَاءٌ وَلاَ يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ،أُولئِكَ قَلِيلٌ. ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزيِلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ، وَأَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لاَ يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ، لِيَأْمَنَ بِذلَكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ. فَانْظُرْ فِي ذلِكَ نَظَراً بِلِيغاً، فَإِنَّ هذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاََْشْرَارِ، يُعْمَلُ

فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا. ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وأَثَرَةًاً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ وَتوَخَّاً مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالْقَدَمِ فِي الاِِْسْلاَمِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلاَقاً، وَأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَأَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً، وَأَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الاَُْمُورِ نَظَراً. ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الاََْرْزَاقَ فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ، وَغِنىً لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ، وَحُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالوَفَاءِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لاَُِمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الاََْمَانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ. وَتَحَفَّظْ مِنَ الاََْعْوَانِ، فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ، اكْتَفَيْتَ بِذلِكَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ، وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيانَةِ، وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ. وَتفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ، فَإِنَّ فِي صلاَحِهِ وَصلاَحِهِمْ صَلاَحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ، وَلاَ صَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ، لاَََنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَأَهْلِهِ. وَلْيَكُنْ نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الاََْرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِكَ فِي اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ، لاََِنَّ ذلِكَ لاَ يُدْرَكُ إِلاَّ بَالْعِمَارَةِ، وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلاَدَ، وَأَهْلَكَ الْعِبَادَ، وَلَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلاَّ قَلِيلاً. فَإِنْ شَكَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ، أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِهِ أَمْرُهُمْ، وَلاَ يَثْقُلَنَّ عَلَيْكَ شَيْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْكَ فِي عِمَارَةِ بِلادِكَ، وَتَزْيِينِ وِلاَيَتِكَ، مَعَ اسْتِجْلاَبِكَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ، وَتَبَجُّحِكَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ، مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِكَ لَهُمْ، وَالثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ

مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فِي رِفْقِكَ بِهِمْ، فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الاَُْمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَيِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ، فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ، وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاََْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا،إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ. ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ، فَوَلِّ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُمْ، وَاخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَائِدَكَ وأَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُودِ صَالِحِ الاََْخْلاَقِ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ، فَيَجْتَرِىءَ بِهَا عَلَيْكَ فِي خِلاَفٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلاٍَِ وَلاَ تُقَصِّرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمَّالِكَ عَلَيْكَ، وَإِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى _الصَّوابِ عَنْكَ، وَفِيَما يَأْخُذُ لَكَ وَيُعْطِي مِنْكَ، وَلاَ يُضعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَكَ وَلاَ يَعْجِزُ عَنْ إِطْلاَقِ مَا عُقِدَ عَلَيْكَ وَلاَ يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفسِهِ فِي الاَُْمُورِ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بَقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ. ثُمَّ لاَ يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاسْتِنَامَتِكَ وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ، فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّفُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلاَةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَحُسْنِ خِدْمَتِهِمْ، لَيْسَ وَرَاءَ ذلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَالاََْمَانَةِ شَيْءٌ، وَلكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وَلُوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ، فَاعْمِدْ لاََِحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً، وَأَعْرَفِهِمْ بِالاََْمَانَةِ وَجْهاً، فَإِنَّ ذلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لله وَلِمَنْ وَلِيتَ أَمْرَهُ. وَاجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ، لاَ يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا، وَلاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا، وَمَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْه أُلْزِمْتَهُ. ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً: الْمُقِيمِ مِنْهُمْ، وَالْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَالْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ، وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ، وَجُلاَّبُهَا مِنَ الْمَباعِدِ وَالْمَطَارِحِ فِي بَرِّ وَجَبَلِكَ، وَحَيْثُ لاَ يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَلاَ يَجْتَرِئُونَ عَلَيْهَا، فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ وَصُلْحٌ لاَ تُخْشَى غَائِلَتُهُ، وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَفِي حَوَاشِي بِلاَدِكَ. وَاعْلَمْ _ مَعَ ذلِكَ _ أَنَّ فِي كَثِيرٍ

مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِيحاً، وَاحْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَذلِكَ بَاب وَعَيْبٌ عَلَى الْوُلاَةِ، فَامْنَعْ مِنَ الاِْحْتِكَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَنَعَ مِنْهُ. وَلْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً: بِمَوَازِينِ عَدْلٍ، وَأَسْعَارٍ لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ وَعَاقِبْ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ وَالْمَسَاكِين وَالْ_مُحْتَاجِينَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَى وَالزَّمْنَى فإِنَّ فِي هذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظْ لله مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسمْاً مِنْ بَيْتِ مَالِكَ، وَقِسماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي الاِِْسْلاَمِ فِي كُلِّ بَلَد، فإِنَّ لِلاََْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاََْدْنَى، وَكُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ، فَلاَ يَشْغَلنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّكَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِ التَّافِهَ لاِِِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ. فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ، وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لَهُمْ وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ، فَفَرِّغْ لاَُِولئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَالتَّوَاضُع، فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بَالْإِعْذَارِ بَالاِِْعْذَارِ إِلَى اللهِ تَعَالَى يَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هؤُلاَءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الاِِْنصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ، وَكُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللهِ تَعَالَى فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيهِ. وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ، وَلاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، وَذلِكَ عَلَى الْوُلاَةِ ثَقِيلٌ، وَالْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ، وَقَدْ يُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَرُوا أَنْفُسَهُمْ، وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لَهُمْ. وَاجْعلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَواضَعُ فِيهِ لله الَّذِي خَلَقَكَ، وَتُقعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَأَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَشُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَعْتِعٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ

يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتِعٍ». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَنَحِّ عَنْكَ الضِّيقَ وَالاََْنَفَ يَبْسُطِ اللهُ عَلَيْكَ بَذلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَيُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ، وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاًوَامْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا: مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعْيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ، وَمِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ عِنْدَ وَرُودِهَا عَلَيْكَ مِمَّا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ. وَأَمْضِ لِكُلِّ يَوْمٍ عَمَلَهُ، فإِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ مَا فِيهِ، وَاجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ اللهِ تعالى أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ، وَأَجْزَلَ تِلْكَ القْسَامِ، وَإِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لله إِذَا صَلَحَتْ فيهَا النِّيَّةُ، وَسَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ. وَلْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ لله بِهِ دِينَكَ: إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتي هِيَ لَهُ خَاصَّةً، فَأَعْطِ اللهَ مِن بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَنَهَارِكَ، وَوَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللهِ مِنْ ذلِكَ كَاملاً غَيْرَ مَثْلُومٍ وَلاَ مَنْقُوصٍ، بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ. وَإِذَا قُمْتَ فِي صلاَتِكَ لِلنَّاسِ، فَلاَ تَكُونَنَّ مُنَفّرِاً وَلاَ مُضَيِّعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَلَهُ الْحَاجَةُ. وَقَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الَيمنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ؟ فَقَالَ: «صَلِّ بِهِمْ كَصَلاَةِ أَضْعَفِهِمْ، وَكُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً». وَأَمَّا بَعْدَ هذا، فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَقِلَّةُ عِلْمٍ بِالاَُْمُورِ، وَالاِِْحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دوُنَهُ فَيَصْغُرُ عِندَهُمْ الْكَبِيرُ، وَيَعْظَمُ الصَّغِيرُ، وَيَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَيَحْسُنُ الْقَبِيحُ، وَيُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ، وَإِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لاَ يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الاَُْمُورِ، وَلَيْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْكَذِبِ، وَإِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنَِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ، فَفِيمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِيهِ، أَوْ فِعْلٍ

كَرِيمٍ تُسْدِيهِ، أَوْ مُبْتَلَىً بِالْمَنعِ، فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ! مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مَؤُونَةَ فِيهِ عَلَيْكَ، عَلَيْكَ، مِنْ شَكَاةِ مَظْلِمَةٍ، أَوْ طَلَبِ إِنْصافٍ فِي مُعَامَلَةٍ. ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وبِطَانَةً، فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الاََْحْوَالِ، وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاََِحَدٍ مِنْ حَاشِيتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعةً، وَلاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ، فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذلِكَ لَهُمْ دُونَكَ، وَعَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ. وَأَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَالْبَعِيدِ، وَكُنْ فِي ذلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذلِكَ مَحْمُودَةٌ. وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَاعْدِلْ عَنكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ، فَإِنَّ فِي ذلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ، وَرِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ فِيه حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ. وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاكَ إِلَيْهِ عَدُوُّ كَ لله فِيهِ رِضىً، فإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِكَ، وأَمْناً لِبِلاَدِكَ، وَلَكِنِ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكِ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَاتَّهِمْ فِي ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَكَ وَبَيْنَ عَدُوٍّلَكَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْكَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَكَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَكَ بِالاََْمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّة أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ عزوجلّ شَيْءٌ النَّاسُ أَشدُّ عَلَيْهِ اجْتَِماعاً، مَعَ تَفْرِيقِ أَهْوَائِهِمْ، وَتَشْتِيتِ آرَائِهِمْ، مِنَ تَعْظيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ، وَقَدْ لَزِمَ ذلِكَ الْمُشْرِكُونَ فِيَما بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ، وَلاَ تَخِيسَنَّ بَعَهْدِكَ وَلاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّكَ، فَإِنَّهُ لاَ يَجْتَرِىءُ عَلَى اللهِ إِلاَّ

جَاهِلٌ شَقِيٌّ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَيْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَحَرِيماً يَسْكُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ يَسْتَفِيضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَلاَ مُدَالَسَةَ وَلاَ خِدَاعَ فِيهِ، وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تَجُوزُ فِيهِ الْعِلَلُ وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْكِيدِ وَالتَّوْثِقَةِ، وَلاَ يَدْعُوَنَّكَ ضِيقُ أَمْرٍ لَزِمَكَ فِيهِ عَهْدُ اللهِ، طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، فَإنَّ صَبْرَكَ عَلَى ضِيقٍ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَفَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَيْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَأَنْ تُحِيطَ بِكَ مِنَ اللهِ فِيهِ طَلِبَةٌ لاَتَسْتَقِيلُ فِيهَا دُنْيَاكَ وَلاَ آخِرَتَكَ. إِيَّاكَ وَالدَّمَاءَ وَسَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا، وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِىءٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيَما تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامةِ، فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَيُوهِنُهُ، بَلْ يُزيِلُهُ وَيَنْقُلُهُ، وَلاَ عُذْرَ لَكَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمدِ، لاََِنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ، وَإِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإٍ وَأَفْرَطَ عَلَيْكَ سَوْطُكَ أَوْ سَيْفُكَ أَوْ يَدُكَ بِعُقُوبَةٍ، فَإِنَّ فِي الْوَكْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِكَ نَخْوَةُ سُلْطَانِكَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُول حَقَّهُمْ. وَإِيَّاكَ وَالاِِْعْجَابَ بِنَفْسِكَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا، وَحُبَّ الاِِْطْرَاءِ فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ، لِ_يَمْحَقَ مَا يَكُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْ_مُحْسِنِينَ. وَإِيَّاكَ وَالْمَنَّ عَلَى رَعِيَّتِكَ بِإِحْسَانِكَ، أَوِ التَّزَيُّدَ فِيَما كَانَ مِنْ فِعْلِكَ، أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَكَ بِخُلْفِكَ، فَإِنَّ الْمَنَّ يُبْطِلُ الاِِْحْسَانَ، وَالتَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَالخُلْفَ يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَاللهِ وَالنَّاسِ، قَالَ اللهُ سبحانه كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ و إيَّاكَ وَالْعَجَلَةَ بِالاَُْمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا، أَوِ التَّسَاقُطَ فِيهَا عِنْدَ إِمْكَانِهَا، أَوِ الَّلجَاجَةَ فِيهَا إِذا تَنَكَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا

إذَا اسْتَوْضَحَتْ، فَضَعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ، وَأَوْقِعْ كُلَّ أَمَرٍ مَوْقِعَهُ. وَإيَّاكَ وَالاِْسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْكَ لِغَيْرِكَ، وَعَمَّا قَلَيلٍ تَنْكَشِفُ عَنْكَ أَغْطِيَةُ الاَُْمُورِ، وَيُنْتَصَفُ مِنْكَ لِلْمَظْلُومِ، امْلِكْ حَمِيَّةَ أَنْفِكَ وَسَوْرَةَحَدِّكَ وَسَطْوَةَ يَدِكَ، وَغَرْبَ لِسَانِكَ، وَاحْتَرِسْ مِنْ كُلِّ ذلِكَ بِكَفِّ الْبَادِرَةِ وَتَأْخِيرِ السَّطْوَةِ، حَتَّى يَسْكُنَ غَضَبُكَ فَتَمْلِكَ الاِْخْتِيَارَ، وَلَنْ تَحْكُمْ ذلِكَ مِنْ نَفْسِكَ حَتَّى تُكْثِرَ هُمُومَكَ بِذِكْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّكَ. وَالْوَاجِبُ عَلَيْكَ أَنْ تَتَذَكَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَكَ: مِنْ حُكُومَةٍ عَادِلَةٍ، أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَوْ فَرِيضَةٍ فِي كِتَابِ اللهِ، فَتَقْتَدِيَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا، وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِكَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْكَ فِي عهْدِي هذَا، وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْكَ، لِكَيْلاَ تَكُونَ لَكَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِكَ إِلَى هَوَاهَا،وَأَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ كُلِّ رَغْبَةٍ، أَنْ يُوَفِّقَنِي وَإِيَّاكَ لِمَا فيهِ رِضَاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيْهِ وَإِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ، وَجَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبَلاَدِ، وَتَمَامِ النِّعْمَةِ، وَتَضْعِيفِ الْكَرَامَةِ ، وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَلَكَ بالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ، إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُ)ونَ، وَالسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اللهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ-الطَيِّبِينَ الطَاهِرِينَ, وَسَلََّمَ تَسْلِيمًا كَثِيراً وَالسَّلَامُ.

(54)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى طلحة والزبير، مع عمران بن الحصين الخزاعي وقد ذكره أبو جعفر الاِسكافي في كتاب المقامات أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتُما، وَإِنْ كَتَمْتُما، أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي، وَلَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي، وَإِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَبَايَعَنِي، وَإِنَّ العَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ، ، وَلاَ لِعَرَضٍ حَاضِرٍ، فَإِنْ كُنْتُما بَايَعْتُمانِي طَائِعَيْنِ، فارْجِعَا وَتُوبَا إِلَى اللهِ مِنْ قَرِيبٍ، وَإِنْ كُنْتُما بَايَعْتُمانِي

كَارِهَيْنِ، فَقَدْ جَعَلْتُما لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِ كُمَا الطَّاعَةَ، وَإِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ، وَلَعَمْرِي مَا كُنْتُما بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَالْكِتْمانِ، وَإِنَّ دَفْعَكُمَا هذَا الاََْمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلاَ فِيهِ، كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ، بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ. وَقَدْ زَعَمْتُما أَنِّي قَتَلْتُ عُثْمانَ، فَبَيْنِي وَبَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَعَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِىءٍ بَقَدْرِ مَا احْتَمَلَ. فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا، فَإِنَّ الاَْنَ أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ، مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجْتَمِعَ الْعَارُ وَالنَّارُ،السَّلاَمُ.

(55)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، وَابْتَلَى فِيهَا أَهْلَهَا، لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً، وَلَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا، وَلاَ بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا، وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِيها لِنُبْتَلَى بِهَا، وَقَدِ ابْتَلاَنِي اللهُ بِكَ وَابْتَلاَكَ بِي: فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الاَْخَرِ، فَعَدَوْتَ عَلَى طَلَبِ الدُّنْيَا بَتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، فَطَلَبْتَنِي بِمَا لَمْ تَجْنِ يَدِي وَلاَ لِسَانِي، وَعَصَيْتَهُ أَنْتَ وأَهْلُ الشَّامِ بِي، وَأَلَّبَ عَالِمُكُمْ جَاهِلَكُمْ، وَقَائِمُكُمْ قَاعِدَكُمْ. فَاتَّقِ اللهَ فِي نَفْسِكَ، وَنَازِعِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ وَاصْرِفْ إِلَى الاَْخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِيَ طَرِيقُنَا وَطَرِيقُكَ. وَاحْذَرْ أَنْ يُصِيبَكَ اللهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍتَمَسُّ الاََْصْلَ وَتَقْطَعُ الدَّابِرَ، فَإِنِّي أُولِي لَكَ بِاللهِ أَلِيَّةً غَيْرَ فَاجِرَةٍ، لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَإِيَّاكَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لاَ أَزَالُ بِبَاحَتِكَ حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ).

(56)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : وصىّ به شريح بن هانىء لما جعله على مقدمته إلى الشام اتَّقِ اللهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَمَسَاءٍ، وَخَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ، وَلاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ، وَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَكْرُوهِه، سَمَتْ بِكَ الاََْهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ. فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً، وَلِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً

(57)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هذَا: إِمَّا ظَالِماً، وَإِمَّا مَظْلُوماً، وَإِمِّا بَاغِياً، وَإِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ. وَأني أُذَكِّرُ اللهِ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَى فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أعَانَنِي، وَإِنْ كُنْتُ مُسْيئاً استَعْتَبَنِي

(58)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أهل الاَمصار يقتصّ فيه ما جرى بينه وبين أهل صفين وَكَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَيْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِيَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِي الاِِْسْلاَمِ وَاحِدَةٌلاَ نَسْتَزِيدُهُمْ الاِِْيمَانِ باللهِ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِهِ صلى الله عليه وآله ، وَلاَ يَسْتَزِيدُونَنَا، الاَْمَا اخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ! فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِ مَا لاَ يُدْرَكُ الْيَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَتَسْكِينِ الْعَامَّةِ، حَتَّى يَشْتَدَّ الاََْمْرُ وَيَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ. فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِيهِ بِالْمُكَابَرَةِ فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَرَكَدَتْ وَوَقَدَتْ نِيرَانُهَا وَحَمِشَتْ فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَإِيَّاهُمْ، وَوَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِينَا وَفِيهِمْ، أَجَابُوا عِنْدَ ذلِكَ إِلَى الَّذي دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِ، فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا، وَسَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةُ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ. فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِي أَنْقَذَهُ اللهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَمَنْ لَجَّ وَتَمَادَى فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَصَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ.

(59)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:إلى الاَسود بن قُطْبَةَ صاحب جند حُلوان أَمَّا بَعْدُ، فإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ، فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ، وَابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيَما افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكَ، رَاجِياً ثوَابَهُ، وَمُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ. وَاعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا قَطُّ فِيهَا سَاعَةً إِلاَّ كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ،أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَق شَيْءٌ أَبَداً، وَمِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ، وَالاِْحْتسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ، فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ، وَالسَّلاَمُ.

(60)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى العمال الذين يطأ عمَلَهُمْ الجيشُ مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلاَدِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ، وَقَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لله عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الاََْذَى، وَصَرْفِ الشَّذَى وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَإِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ إِلاَّ مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لاَ يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَكُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَاَردَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيما اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ، وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ، وَمَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَلاَ تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلاَّ بِاللهِ وَبِي، أُغَيِّرْهُ بِمَعُونَةِ اللهِ، إِنْ شَاءَ اللهُ.

(61)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى كميل بن زياد النخعي وهو عامله على هيت، يُنكر عليه تركه دفع من يجتاز به من جيش العدو طالباً الغارة أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْيٌ مُتَبَّرٌع، وَإِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَتَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتي وَلَّيْنَاكَ _ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنعُهَا، وَلاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا _ لَرَأْيٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسرْاً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ، وَلاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ، وَلاَ سَادٍّ ثُغْرَةً وَلاَ كَاسرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً، وَلاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَلاَ مُجْزٍ عَنْ أَميِرِهِ.

(62)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:إلى أهل مصر مع مالك الاَشتر لما ولاّه إمارَتَها أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَمُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ. فلمَّا مَضى صلى الله عليه وآله تنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الاََْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ، فَوَاللهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي، وَلاَ يَخْطُرُ بِبَالِي، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الاََْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صلى ال بَيْتِهِ، وَلاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِي إِلاَّ انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ يُبَايِعُونَهُ، فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاِِْسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاِِْسْلاَمَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلاَئِلَ، يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ، كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ، فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الاََْحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ ومن هذا الكتاب: إِنِّي وَاللهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَهُمْ طِلاَعُ الاََْرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَلاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَإِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي

هُمْ فِيهِ وَالْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَيَقِينٍ مِنْ رَبِّي. وَإِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللهِ لَمُشْتَاقٌ، وَلِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ، وَلكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَج هذِهِ الاَُْمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَفُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللهِ دُوَلاً وَعِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِينَ حَرْباً وَالْفَاسِقِينَ حِزْباً، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَجُلِدَ حَدّاً فِي الاِِْسْلاَمِ، وَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الاِِْسْلاَمِ الرَّضَائِخُ فَلَوْلاَ ذلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَتَأنِيبَكُمْ، وَجَمْعَكُمْ وَتَحْرِيضَكُم، وَلَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَوَنَيْتُمْ أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ وَإِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَإِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى وَإِلَى بِلاَدِكُمْ تُغْزَى! انْفِرُوا _ رَحِمَكُمُ اللهُ _ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ، وَلاَ تَثَّاقلُوا إِلَى الاََْرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَتَبُوؤُ بِالذُّلِّ، وَيَكُونَ نَصِيبُكُمُ الاََْخَسَّ وَإِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأََرِقُ ، وَمَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عنْهُ، وَالسَّلاَمُ.

(63)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى أبي موسى الاَشعري وهو عامله على الكوفة، وقد بلغه عنه تثبيطُه الناسَ عن الخروج إليه لمّا ندبهم لحرب أصحاب الجمل مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ قَيْسٍ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَعَلَيْكَ، فإذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولي فارْفَعْ ذَيْلَكَ، واشْدُدْ مِئْزَرَكَ واخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَانْدُبْ مَنْ مَعَكَ، فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَإِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ! وَايْمُ اللهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ، وَلاَ تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ وَذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَحَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَتَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ، وَمَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى الَّتِي تَرْجُو، وَلكِنَّهَا الدَّاهِيةُ الْكُبْرَى، يُرْكَبُ جَمَلُهَا، وَيُذَلُّ صَعْبُهَا، وَيُسَهَّلُ جَبَلُهَا. فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَامْلِكْ أَمْرَكَ، وَخُذْ نَصِيبَكَ وَحَظَّكَ، فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَلاَ فِي نَجَاةٍ، فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَأَنْتَ نَائِم، حَتَّى لاَ يُقَالَ: أَيْنَ فُلاَنٌ؟ وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ، وَمَا

أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ.

(64)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:كتبه إلى معاوية، جواباً عن كتاب منه أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَأَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ الاَُْلْفَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَكَفَرْتُمْ، وَالْيَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَفُتِنْتُمْ، وَمَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلاَّ كَرْهاً وَبَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ الاِِْسْلاَمِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ حِزْباً. وَذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ، وَشَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَنَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ وَذلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ، فَلاَ عَلَيْكَ، وَلاَ الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ. وَذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي الْمُهَاجِرِينَ وَالاََْنْصَارِ، وَقَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ، فَإِنْ كَانَ فِيكَ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اللهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ! وَإِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ أَخُو بَنِي أَسَدٍ: مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ بِحَاصِبٍ بَيْنَ أَغْوَارٍ وَجُلْمُودِ وَعِنْدِيَ السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَخَالِكَ وَأَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ، وَإِنَّكَ وَاللهِ مَا عَلِمْتُ الاََْغْلَفُ الْقَلْبِ الْمُقارِبُ الْعَقْلِ وَالاََْوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ: إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لاَ لَكَ، لاََِنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَك، وَرَعَيْتَ غَيْرَ سَائِ_مَتِكَ وَطَلَبْتَ أَمْراً لَسْت مِنْ أَهْلِهِ وَلاَ فِي مَعْدِنِهِ، فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ!! وَقَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَأَخْوَالٍ! حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ، وَتَمَنِّي الْبَاطِلِ، عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَصُرِعُوا صَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً، وَلَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً، بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلاَ مِنْهَا الْوَغَى وَلَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَى وَقَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمانَ، فَادْخُلْ فِيَما دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاكِمِ الْقُوْمَ إِلَيَّ، أَحْمِلْكَ وَإِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللهِ. وَأَمَّا تِلْكَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ وَالسَّلاَمُ لاََِهْلِهِ.

(65)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:إليه أيضاً أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ آنَ لَكَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِالَّلمْحِ الْبَاصِرِمِنْ عِيَانِ الاَُْمُورِ فَقَدْ

سَلَكْتَ مَدَارِجَ أَسْلاَفِكَ بِادِّعَائِكَ الاََْباطِيلَ، وَإقْحَامِكَ غُرُورَ الْمَيْنِ وَالاََْكَاذِيبِ، وَبِانْتِحَالِكَ مَا قَدْ عَلاَ عَنْكَ وَابْتِزَازِكَ لِمَا قَدِ اخْتُزِنَ دُونَكَ، فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ، وَجُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَكَ مِنْ لَحْمِكَ وَدَمِكَ ، مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُكَ، وَمُلِىءَ بِهِ صَدْرُكَ، فَمَاذ الضَّلاَلُ، وَبَعْدَ الْبَيَانِ إِلاَّ الَّلبْسُ فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَاشْتَِمالَهَا عَلَى لَبْسَتِهَا فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلاَبِيبَهَا وَأَغْشَتِ الاََْبْصَارَظُلْمَتُهَا. وَقدْ أَتَانِي كِتَابٌ مِنْكَ ذُو أَفانِينَ مِنَ الْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ وَأَسَاطِيرَ لَمْ يَحُكْهَا مِنْكَ عِلْمٌ وَلاَ حِلْمٌ أَصْبَحْتَ الدَّهَاسِ، وَالخَابِطِ فِي الدِّيمَاسِ وَتَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ نَازِحَةِ الاََْعْلاَمِ تَقْصُرُ دوُنَهَا الاََْنُوقُ وَيُحَاذَى بَهَا الْعَيُّوقُ وَحَاشَ لله أَنْ تَلِيَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدْراً أَوْ وِرْداً أَوْ أُجْرِيَ لَكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً!! فَمِنَ الاَْنَ فَتَدَارَكْ نَفْسَكَ، وَانْظُرْ لَهَا، فَإِنَّكَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْكَ عِبَادُ اللهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْكَ الاَُْمُورُ،مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْكَ الْيَوْمَ مَقْبُولٌ.

(66)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى عبدالله بن العباس رحمه الله وقد مضى هذا الكتاب فيما تقدّم بخلاف هذه الرواية أَمَّا بَعْدُ، فإِنَّ العَبْدَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَيَحْزَنُ عَلَى الشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ، فَلاَ يَكُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ في نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ، وَلكِنْ إطْفَاءُ بِاطِلٍ أَوْ إِحْيَاءُ حَقٍّ. وَلْيَكُنْ سُرورُكَ بِمَاقَدَّمْتَ، وَأَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ وَهَمُّكَ فِيَما بَعْدَ الْموْتِ

(67)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:إلى قُثَمِ بن العباس؛ وهو عامله على مكة أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللهِ وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاكِرِ الْعَالِمَ، وَلاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ، وَلاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ، وَلاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ في أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فيَِما بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَالْ_مَجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ المَفَاقِرِ وَالْخَلاَّتِ وَمَا فَضَلَ عَنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاَّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ:(سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ) فَالْعَا كِ: الْمُقيِمُ بِهِ، وَالْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللهُ وَإِيَّاكُمْ لَِمحَابِّهِ وَالسَّلاَمُ.

(68)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى سلمان الفارسي؛ قبل أيام خلافته أَمَّا بَعْدُ، فإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سُمُّهَا، فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا، لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا، وَضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا، لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَكُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا، أَحْذَرَ مَا تَكُونَ مِنْهَا فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اطْمأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أشْخْصَتْهُ عَنْهُ إِلىَ مَحْذُورٍ، أ وْ إِلَى إِينَاسٍ أَزالَهُ عَنْهُ إِيحَاشٌ!

(69)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى الحارث الهَمْدَاني وَتَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ، وَانْتَصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا مَا بَقِي مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَآخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا! وَكُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ. وَعَظِّمِ اسْمَ اللهِ أَنْ تَذْكُرَهُ إِلاَّ عَلَى حَقٍّ. وَأَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْطٍ وَثِيقٍ وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَيُكْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلِ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، واحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَوِ اعتَذَرَ مِنْهُ. وَلاَ تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبَالِ الْقَوْلِ، وَلاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَكَفَى بِذلِكَ كَذِباً، وَلاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ، فَكَفَى بِذلِكَ جَهْلاً. وَاكْظِمِ الْغَيْظَ،وَتَجاوَزْ عِنْدَ المَقْدِرَةِ، وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ. وَاسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَهَا اللهُ عَلَيْكَ، وَلاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَكَ، وَلْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللهُ بِهِ عَلَيْكَ. وَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَأَهْلِهِ وَمَالِهِ، فَإِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَمَا تُؤخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ. وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيهُ، وَيُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مَعْتَبَرٌبِصَاحِبِهِ. وَاسْكُنِ الاََْمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ

الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَاءِ وَقِلَّةَ الاََْعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللهِ، وَاقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ، وَإِيَّاكَ وَمَقَاعِدَ الاََْسْوَاقِ، فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَمَعَارِيضُ الْفِتَنِ. وَأَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ فإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْرِ. وَلاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلاَّ فَاصِلاًفِي سَبِيلِ اللهِ، أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ. وَأَطِعِ اللهَ فِي جُمَلِ أُمُورِكَ، فَإِنَّ طَاعَةَ اللهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا. وَخَادِعْ نَفْسَكَ فِي الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا وَلاَ تَقْهَرْهَا، وَخُذْ عَفْوَهَا وَنَشَاطَهَا، إِلاَّ مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وتَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّها. وَإِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ بِكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ آبِقٌمِنْ رَبِّكَ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا، وَإِيَّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ. وَوَقِّرِ اللهَ، وَأَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ، وَاحْذَرِ الْغَضَبَ، فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ، وَالسَّلاَمُ.

(70)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى سهل بن حُنَيف الاَنصاري وهو عامله على المدينه، في معنى قوم من أهلها لحقوا بمعاوية أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَيَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفى لَهُمْ غَيّاً، وَلَكَ مِنْهُمْ شَافِياً، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى والْحَقِّ، وَإِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ، وَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَمُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَرَأَوْهُ، وَسَمِعُوهُ وَعَوْهُ، وَعَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الاََْثَرَةِ، فَبُعْداً لَهُمْ وَسُحْقاً! إِنَّهُمْ _ وَاللهِ _ لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ، وَلَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ، وَإِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هذَا الاََْمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ،يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اللهُ، وَالسَّلاَمُ علَيْكَ.

(71)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى المنذر بن الجارود العَبْدي وقد خان في بعض ما ولاّه من أعماله أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَتَسْلُكُ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَيَّعَنْكَ لاَتَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً، وَلاَ تُبْقِي لاَِخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بَخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَشِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَمَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى خِيَانَةٍ فَأقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا إِنْ شَاءَ اللهُ.وَالمنذر هذا هو الذي قالَ فيه أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ : إنه لنظّارٌ في عِطْفَيْهِ مُختالٌ في بُرْدَيْه تَفّالٌ في شِرَاكَيْهِ

(72)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ :إلى عبدالله بن العباس أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ، وَلاَ مَرْزوُقٍ مَا لَيْسَ لَكَ. وَاعْلَمْ بِأنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَيَوْمٌ عَلَيْكَ، وَأَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَمَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بقُوَّتِكَ.

(73)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: إلى معاوية أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ، وَالاِسْتَِماعِ إِلَى كِتَابِكَ، لَمُوَهِّنٌ رَأْيِي، وَمُخَطِّىءٌ فِرَاسَتي وَإِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الاَُْمُورَوَتُرَاجِعُنِي السُّطُورَ كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ أَحَلاَمُهُ، وَالْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ، لاَ يَدْرِي أَلَهُ مَا يَأَتِي أَمْ عَلَيْهِ، وَلَسْتَ بِهِ، غَيْرَ أَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ. وَأُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ لاَ بَعْضُ الاِِْسْتِبْقَاءِ لَوَصَلَتْ إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ تَقْرَعُ الْعَظْم وَتَهْلِسُ اللَّحْمَ وَاعْلَمْ أَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِكَ، وَتَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِيحَتِكَ، وَالسَّلاَمُ لاََِهْلِهِ.

(74)

وَمن حلْفٍ كتبه عَلَيْهِ السَّلامُ: بين اليمن وربيعة نُقل من خط هشام بن الكلبي هذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْل الْ_يَمَنِ حَاضِرُهَا وَبَادِيهَا، وَرَبِيعَةُ حَاضِرُهَا وَبَادِيهَا أَنَّهُمْ عَلَى كِتَابِ اللهِ يَدْعُونَ إِلَيْهِ، وَيَأْمُرُونَ بِهِ إِلَيْهِ وَأَمَرَ بِهِ، لاَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلاَ يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً، وَأَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ وَتَرَكَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ، دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لاَيَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَلاَ لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَلاَ لاِسْتِذْلاَلِ قَوْمٍ قَوْماً، وَلاَ لِمَسَبَّة ِ قَوْمٍ قَوْماً! عَلَى ذلِكَ شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِيهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِيمُهُمْ وَجَاهِلُهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذلِكَ عَهْدَ اللهِ وَمِيثَاقَهُ، إنَّ عَهْدَ اللهِ كَانَ مسْؤولاً. و كتب: علي بن أبي طالب.

(75)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ:إلى معاوية في أول ما بويع له بالخلافه ذكره الواقدي في كتاب الجمل مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ: أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ، وَإِعْرَاضِي عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَلاَ دَفْعَ لَهُ، وَالْحَدِيثُ طَوِيلٌ، وَالْكَلاَمُ كَثِرٌ، وَقَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ، وَأَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ، فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَأَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍمِنْ أَصْحَابِكَ، وَالسَّلاَمُ.

(76)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : لعبد الله بن العباس عند استخلافه إياه على البصرة سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَمَجْلِسِكَ وَحُكْمِكَ، وإِيَّاكَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ. وَاعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللهِ يُبَاعِدُكَ مِنْ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَكَ مِنَ اللهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.

(77)

ومن وصيّته له عَلَيْهِ السَّلامُ : لعبد الله بن عباس، لما بعثه للإحتجاج على الخوارج لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَيَقُولُونَ، وَلكِنْ حاجّهُمْ بالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً

(78)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ :إلى أبي موسى الاَشعري جواباً في أمر لحكمين ذكره سعيد بن يحيى الاَموي في كتاب المغازي فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا، وَنَطَقُوا بِالْهَوى، وَإِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هذَا الاََْمْزِ مَنْزِلاً مُعْجِباً اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ، فإنِّي أُدَاوِي مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ يَكُونَ عَلَقاً وَلَيْسَ رَجُلٌ _ فَاعْلَمْ _ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ _ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ _ وَأُلْفَتِهَا مِنِّي، أَبْتَغِي بِذلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ، وَكَرَمَ الْمَآبِ وَسَأَفِي بِالَّذِي وَأيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَإِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَالتَّجْرِبَةِ، وَإِنِّي لاَََعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ،أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللهُ، فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاويِلِ السُّوءِ، وَالسَّلاَمُ.

(79)

من كتاب له عَلَيْهِ السَّلامُ: لما استُخْلِف إلى أمراء الاَجناد أَمَّا بَعْدُ، فإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ

کلمات قصار

(1) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

(2) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَرَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ، وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ

(3) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَالْبُخْلُ عَارٌ، وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَالفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِل ُ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ،

(4) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَجْزُ آفَةٌ، وَالصَّبْرُ شَجَاعَ وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ وَنِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى،

(5) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعِلْمُ وِرَاثَه كَرِيمَةٌ، وَالاََْدَبُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ،

(6) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : َصَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ كك الْمَوَدَّةِ، وَالاِْحْتِمالُ قَبْرُ العُيُوبِ. الْمُسَالَمَةُ خَبْءُ الْعُيُوبِ، وَمَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ،

(7) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجِلِهِمْ.

(8) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اعْجَبُوا لِهذَا الاِِْنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَيَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَيَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ!!

(9) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ.

(10) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.

(11) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ.

(12) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الاِِْخْوَانِ، وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.

(13) وَ

قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا وَصَلَتْ إِليْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلاَ تُنْفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ.

(14) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ ضَيَّعَهُ الاََْقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الاََْبْعَدُ.

(15) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعََبُ.

(16) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : تَذِلُّ الاَُْمُورُ لِلْمَقَادِيرِ، حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ في التَّدْبِيرِ.

(17) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ وعن قول النَّبيّ صلَّى اللهُ عَلَيْهِ (وَآله) وَسلّم: «غَيِّرُوا الشَّيْبَ،، وَلاَ تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ». فَقَال عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّمَا قَالَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ذلِكَ وَالدِّينُ قُلٌّ فَأَمّا الاَْنَ وَقَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَمَا اخْتَارَ.

(18) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في الذين اعتزلوا القتال معه: خَذَلُوا الْحَقَّ، وَلَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.

(19) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ جَرَى فِي عِنَانِ أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ

(20) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ . وَيَدُ اللهُ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ

(21) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.

(22) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَإِلاَّ رَكِبْنَا أَعْجَازَ الاِِْبِلِ، وَإِنْ طَالَ السُّرَى. قالَ الرضي: و هذا من لطيف الكلام وفصيحه، ومعناه: أنّا إن لم نعط حقّنا كنا أذلاّء، وذلك أن الرديف يركب عجُزَ البعير، كالعبد والْأَسير ومن يجري مجراهما

(23) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ،

(24) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِيسُ عَنِ الْمكْرُوبِ.

(25) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ.

(26) وَ

قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ.

(27) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ

(28) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ.

(29) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَالْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أسْرَعَ الْمُلْتَقَى!

(30) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في كلامٍله: الْحَذَرَ الْحَذَرَ! فَوَاللهِ لَقَدْ سَتَرَ، حتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ.

(31) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وسُئِلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنِ الاِِْيمَانِ، فَقَالَ: الاِِْيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، والْيَقِينِ، وَالْعَدْلِ، وَالْجَهَادِ: فَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ، وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ، وَالتَّرَقُّبِ: فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلاَ عَنِ الشَّهَوَاتِ، وَمَنْ أشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْ_مُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي الْخَيْرَاتِ. وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَسُنَّةِ الاََْوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ، وَمَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الاََْوَّلِينَ. وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ وَزُهْرَةِ الْحُكْمِ،ِ، وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ: فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَن صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَعَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الاََْمْرِ بالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْي عَنِ الْمُنكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَشَنَآنِ الْفَاسِقيِنَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ،مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِىءَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لله غَضِبَ اللهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. وَالْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَالتَّنَازُعِ، وَالزَّيْغِ وَالشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ

كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَسَكِرَ سُكْرَ الضَّلاَلَةِ، وَمَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَأَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَضَاقَ مَخْرَجُهُ. وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَب: عَلَى الَّتمارِي وَالهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ والاْسْتِسْلاَمِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَدَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَمَن تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا. قالَ الرضي: و بعد هذا كلام تركنا

(32) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ، وَفَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ.

(33) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُنْ سَمَحاً وَلاَ تَكُنْ مُبَذِّراً، وَكُنْ مُقَدِّراً وَلاَ تَكُنْ مُقَتِّراً.

(34) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنى

(35) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ، قَالُوا فِيهِ بما لاَ يَعْلَمُونَ.

(36) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَطَالَ الاََْمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ.

(37) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد لقيه عند مسيره إلى الشام دهاقين الاَنبار فترجّلوا له واشتدّوابين يديه: مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فقالَوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَاللهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا أُمَرَاؤُكُمْ! وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكْمْ (فِي دُنْيَاكُمْ،) وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ، وَمَا أخْسرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاََْمَانُ مِنَ النَّارِ!

(38) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لابنه الحسن عَلَيْهِ السَّلامُ : يَا بُنَيَّ، احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَأَرْبَعاً، لاَ _يَضُرَّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنَى الْغِنَىُ الْعَقْلُ، وَأَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ، وَأَوحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ وَأَكْرَمَ الْحَسَبَ حُسْنُ الْخُلُقِ. يَا بُنَيَّ، إِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الاََْحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُريِدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ. وَإِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ، فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ. وَإِيَّاكَ

وَمُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ وَإِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ، وَيُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ.

(39) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.

(40) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاََْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ. قالَ الرضي: و هذا من المعاني العجيبة الشريفة، والمراد به أنّ العاقل لا يطلق لسانه إلاّ بعد مشاورة الرَّوِيّةِ ومؤامرة الفكرة. والأحمق تسبق حذفاتُ لسانه وفلتاتُ كلامه مراجعةَ فكره ومماخضة رأيه ، فكأن لسان العاقل تابع لقلبه، وكأن قلب الأحمق تابع للسانه.

(41) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد روي عنه عَلَيْهِ السَّلامُ هذا المعنى بلفظ آخر، وهو قوله: قَلبُ الاََْحْمَقِ فِي فِيهِ، وَلِسَانُ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِهِ. ومعناهما واحد.

(42) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لبعض أَصحابه في علّة اعتلّها: جَعَلَ اللهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حطّاً لِسَيِّئَاتِكَ، فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِيهِ، وَلكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ، وَيَحُتُّهَا حَتَّ الاََْوْرَاقِ، وَإِنَّمَا الاََْجْرُ فِي الْقَوْلِ بِالّلسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاََْيْدِي وَالاََْقْدَامِ، وَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَالسَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عَبَادِهِ الْجَنَّةَ قالَ الرضي: و أقول: صدق عَلَيْهِ السَّلامُ، إنّ المرض لا أجر فيه، لأنه ليس من قبيل ما يُستحَقّ عليه العوض، لأن العوض يستحق على ما كان في مقابلة فعل الله تعالى بالعبد، من الآلام والأمراض، وما يجري مجرى ذلك،الأجر والثواب يستحقان على ما كان في مقابلة فعل العبد، فبينهما فرق قد بينه عَلَيْهِ السَّلامُ، كما يقتضيه علمه الثاقب رأيه الصائب.

(43) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في ذكر خباب بن الاَرتّ: يَرْحَمُ اللهُ خَبَّ اباً، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَهَاجَرَ طَائِعاً، (وَقَنِعَ بالْكَفَافِ وَرَضِيَ عَنِ اللهِ،) وَعَاشَ مُجَاهِداً.

(44) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :

طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَقَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَرَضِيَ عَنِ اللهِ.

(45) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي، وَلَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي: وَذلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الاَُْمِّيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ أَنَّهُ قَالَ: يَا عَلِيُّ، لاَ يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ، وَلاَ يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ».

(46) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَاللهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.

(47) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَصِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَشَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ،عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.

(48) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الظَّفَرُ بالْحَزْمِ، وَالْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ، وَالرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الاََْسْرَارِ.

(49) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إذَا جَاعَ، واللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ.

(50) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ.

(51) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ

(52) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ.

(53) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً، فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةِ فَحَيَاءٌ وَتَذَمُّمٌ .

(54) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ غِنَى كَالْعَقْلِ، وَلاَ فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَلاَ مِيرَاثَ كَالاَْدَبِ، وَلاَ ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

(55) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ، وَصَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.

(56) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.

(57) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ. قالَ الرضي: و قد روي هذا الكلام عن النبي صلي اللّه عليه و آله و سلم .

(58) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ

: الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ.

(59) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ.

(60) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الِّلسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ

(61) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ

(62) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا حُيِّيْتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا، وإِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَالْفَضْلُ مَعَ ذلِكَ لِلْبَادِىءِ

(63) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ.

(64) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِيَامٌ.

(65) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فَقْدُ الاََْحِبَّةِ غُرْبَةٌ.

(66) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا.

(67) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِيلِ، فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ.

(68) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، (والشُّكْرُ زِينَةُ الغِنَى).

(69) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ فَلاَ تُبَلْ مَا كُنْتَ.

(70) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَتَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.

(71) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلاَمُ.

(72) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الدَّهرُ يُخْلِقُ الاََْبْدَانَ، وَيُجَدِّدُ الاَْمَالَ، وَيُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، ويُبَاعِدُ الاَُْمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ ومَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.

(73) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ، وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالاِِْجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ.

(74) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : نَفْسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ

(75) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَكُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.

(76) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :

إِنَّ الاَُْمُورَ إذا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا

(77) ومن خبر ضرار بن ضَمُرَةَ الضُّبابِيِّ عند دخوله على معاوية ومسألته له عن أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ . قالَ: فأشهَدُ لقَدْ رَأَيْتُهُ في بعض مواقِفِهِ وقَد أرخى الليلُ سُدُولَهُ وهو قائمٌ في محرابِهِ قابِضٌ على لِحْيتِهِ يَتَمَلْمَلُ السَّليمِ ويبكي بُكاءَ الحَزينِ، ويقولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي، أَبِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لاَ حَانَ حِينُكِّ! هيْهَات! غُرِّي غَيْرِي، لاَ حاجَةَ لِي فيِكِ، قَدْ طَلَّقْتك ثَلَاثاً لارِجْعَةَ فِيهَا! فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ، وَخَطَرُكِ يَسِيرٌ، وَأَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَطُولِ الطَّرِيقِ، وَبُعْدِ السَّفَرِ، وَعَظِيمِ الْمَوْرِدِ

(78) ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ: للسائل لما سأله: أَكان مسيرنا إِلى الشام بقضاءٍ من الله وقدر؟ بعد كلام طويل هذا مختاره: طوَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتُ قَضَاءًلاَزِماً، وَقَدَراً حَاتِماً وَلَوْ كَانَ ذلِكَ كَذلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ والْعِقَابُ، وَسَقَطَ الْوَعْدُ وَالْوَعِيدُ. إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً، وَنَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَكَلَّفَ يَسِيراً، وَلَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَأَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً، وَلَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً، وَلَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَلَمْ يُرْسِلِ الاََْنْبِيَاءَ لَعِباً، وَلَمْ يُنْزِلِ الكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَلاَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاََْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً (ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ).

(79) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ في صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.

(80) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في مثل ذلك: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ.

(81) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قِيمَةُ كُلِّ امْرِىءٍ مَا يُحْسِنُهُ قالَ الرضي: وهي الكلمة التي لاتُصابُ لها قيمةٌ، ولا توزن بُها حكمةٌ، ولا تُقرنُ إِليها كلمةٌ.

(82) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :

أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِِْبِلِ لَكَانَتْ لِذلِكَ أَهْلاً: لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ، وَلاَ يَسْتَحْيِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ، وَلاَ يَسْتَحْيِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعَلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ . وَبِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَدٍ لاَ رأْسَ مَعَهُ، وَلاَ في إِيمَانٍ لاَ صَبْرَ مَعَهُ.

(83) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :لرجل أفرط في الثناء عليه، وكان له مُتَّهماً: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ، وَفَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ.

(84) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَداً، وَأَكْثَرُ وَلَداً.

(85) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ تَرَكَ قَوْلَ: لاَ أَدْري، أُصِيبَتْ مَقَاتِلُهُ

(86) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلاَمِ وَروي: مِنْ مَشْهَدِ الْغُلاَمِ

(87) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَمَعَهُ الاِسْتِغْفَارُ.

(88) وحكى عنه أبو جعفر محمد بن علي الباقر أَنّه قالَ: كَانَ فِي الاََْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الاَْخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ: أَمَّا الاََْمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ . وَأَمَّا الاََْمَانُ الْبَاقِي فَالاِْسْتِغْفَارْ، قَالَ اللهُ تَعَالي: (وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ). قالَ الرضي وهذا من محاسن الاستخراج ولطائف الاستنباط

(89) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللهِ أَصْلَحَ اللهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ حَافِظٌ.

(90) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ

مِنْ رَحْمَةِ اللهِ، وَلَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللهِ وَلَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِاللهِ

(91) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ وَأَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَالاََْرْكَانِ

(92) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الاََْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ.

(93) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بكَ مِنَ الْفِتْنَةِ، لاََِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ، وَلكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ الْفِتَنِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: ، وَمَعْنَى ذلِكَ أَنَّهُ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالاََْمْوَالِ وَالاََْوْلاَدِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِط لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِي بِقِسْمِهِ، وإِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَلكِن لِتَظْهَرَ الاََْفْعَالُ الَّتي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ، لاََِنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَيَكْرَهُ الاِِْنَاثَ، وَبَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمَالِ وَيَكْرَهُ انْثِلاَمَ الحَالِ قالَ الرضي: وهذا من غريب ما سمع منه عَلَيْهِ السَّلامُ في التفسير.

(94) وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ هو: فقالَ: لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَوَلَدُكَ، وَلكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ، وَأَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ، وَأَنْ تُبَاهِيَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللهَ، وَإِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللهَ. وَلاَ خَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلاَّ لِرَجُلَيْنِ: رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَرَجُلٍ يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ.

(95) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَلاَ يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى، وَكَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ؟

(96) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالاََْنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاؤُوا بِهِ، ثُمَّ تَلاَ : (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا واللهُ وَليُّ الْمُؤْمِنينَ) . ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللهَ وإِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ!

(97) وَ قالََ

عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سمع رجلاً من الحروريةيتهجّد ويقرأ، فقالَ: نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاَةٍ فِي شَكٍّ.

(98) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لاَ عَقْلَ رِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ.

(99) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سمع رجلاً يقول: (إنَّا لله وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) . فقالَ: إِنَّ قَوْلَنا: إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ وقولَنَا: إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْهُلْكِ

(100) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :وقد مدحه قوم في وجهه: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي، وَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ.

(101) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلاَّ بِثَلاَثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَبِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ،بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنَؤَ

(102) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُقَرَّبُ فِيهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ وَلاَ يُظَرَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ يُضَعَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ، يَعِّدُونَ الصَّدَقَةَ فِيِه غُرْماً ، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاس السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِالنِّسَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْيَانِ، وَتَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ!

(103) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ورُؤيَ عليه إزار خَلَقٌ مرقوع، فقيل له في ذلك. : يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَيَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. وقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِيلاَنِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَتَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاَْخِرَةَ وَعَادَاهَا، وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَاشٍ بَيْنَهُمَا، كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الاَْخَرِ، وَهُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ!

(104) وعن نوفٍ البِكاليّ، قالَ: رأيت أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ ذات ليلة، وقد خرج من فراشه، فنظر في النجوم فقالَ: يا نوف، أراقد أنت أم رامق: قالَ: يَا نَوْفُ، طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الاَْخِرَةِ، أُولئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاََْرْضَ

بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِيباً وَالْقُرْآنَ شِعَاراً وَالدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ يَا نَوْفُ، إِنَّ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَامَ فِى مِثْلِ هذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ: إِنَّهَا سَاعَةٌ لاَ يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلاَّ اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلاَّ أَنْ يَكُونَ عَشَّاراًأَوْ عَرِيفاًف أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ أَوْ صَاحِبَ كَوْبَةٍ(وهي الطبل، وقد قيل أيضاً: إنّ العَرْطَبَةَ: الطبلُ، والكوبةَ: الطنبور).

(105) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ فَرَائِضَ فَلاَ تُضَيِّعُوهَا، وَحَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلاَ تَعْتَدُوهَا، وَنَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلاَ تَنْتَهِكُوهَا وَسَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَلَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلاَ تَتَكَلَّفُوهَا

(106) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ لاِسْتِصْلاَحِ دُنْيَاهُمْ إلاَّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ.

(107) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ.

(108) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هذَا الاِِْنْسَانِ بَضْعَةٌهِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ: وَذلِكَ الْقَلْبُ، وَلَهُ مَوَادّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَأَضْدَادٌ مِنْ خِلاَفِهَا، فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ،إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الاََْسَفُ، وإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ ،إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِن اتَّسَعَ لَهُ الْأَمن اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الغِنَى، وَإِن أَصَابَتهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ، وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ، وَكُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.

(109) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : نَحْنُ الُّنمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَإِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِيك.

(110) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يُقِيمُ أَمْرَ اللهِ سُبْحَانَهُ

إلاَّ مَنْ لاَ يُصَانِعُ وَلاَ يُضَارِعُ وَلاَ يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ

(111) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :وقد توفي سهل بن حُنَيْفٍ الاَنصاري بالكوفة بعد مرجعه معه من صفين، وكان من أحبّ الناس إليه: لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ معنى ذلك: أنّ المحنة تغلظ عليه، فتسرع المصائب إليه، ولا يفعل ذلك إلاَّ بالْأَتقياء الْأَبرار والمصطفين الْأَخيار، وهذا مثل قوله عَلَيْهِ السَّلامُ :

(112) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً وقد تُؤُوّل ذلك على معنى آخر ليس هذا موضع ذكره.

(113) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ مَالَ أَعْوَدُمِنَ الْعَقْلِ، وَلاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ، وَلاَ عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ، وَلاَ كَرَمَ كَالتَّقْوَى، وَلاَ قَرِينَ كَحُسْنَ الْخُلْقِ وَلاَ مِيرَاثَ كَالاَْدَبِ، وَلاَ قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ، وَلاَ تِجَارَةَ كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ، وَلاَ رِبْحَ كَالثَّوَابِ، وَلاَ وَرَعَ كالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، وَلاَ زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ، ولاَ عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ، وَلاَ عِبَادَةَ كَأَدَاءِ الْفَرائِضِ، وَلاَ إِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَالصَّبْرِ، وَلاَ حَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ، وَلاَ شَرَفَ كَالْعِلْمِ،وَلاَ عِزَّ كَألْحَلْمِ وَلاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِن مُشَاوَرَةٍ.

(114) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلاَحُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ خزْيَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ! وَإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وأَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ

(115) وقيل له عَلَيْهِ السَّلامُ : كيف نجدك يا أميرالمؤمنين؟ فقالَ: كَيْفَ يَكُونُ مَنْ يَفْنَى بِبِقَائِهِ وَيَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَيُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ

(116) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالاِِْحْسَان إلَيْهِ، وَمَغْرورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَمَا ابْتَلَى اللهُ أَحَداً بِمِثْلِ الاِِْمْلاَءِ لَهُ

(117) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : هَلَكَ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ غَالٍ وَمُبْغِضٌ قَالٍ

(118) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إضَاعَةُ الْفُرْصَةِ

غُصَّةٌ.

(119) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، وَالسُّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا، يَهْوِي إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَيَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ!

(120) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ وقد سئل عن قريش: أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَيْحَانَةُ قُرَيْشٍ، نُحِبُّ حَدِيثَ رِجَالِهِمْ، وَالنِّكَاحَ فِي نِسَائِهِمْ. وَأَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْياً، وَأَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا. وَأَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِي أَيْدِينَا، وَأَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا. وَهُمْ أَكْثَرُ وَأَمْكَرُ وَأَنْكَرُ، وَنَحْنُ أَفْصَحُ وَأَنْصَحُ وَأَصْبَحُ.

(121) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : شَتَّانَ بَيْنَ عَمَلَيْنِ: عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَتَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَعَمَلٍ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَيَبْقَى أَجْرُهُ.

(122) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وتبع جنازة فسمع رجلاً يَضحك، فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ، وَكَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ، وَكَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الاََْمْوَاتِ سَفْرٌعَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ! نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ،بَعْدَهُمْ ! ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَوَاعِظَةٍ، وَرُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَجَائِحَةٍ!

(123) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ، وَطَابَ كَسْبُهُ، وَصَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ، وَحَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَأَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ، وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ يُنْسَبْ إِلَى الْبِدْعَةِ.أقول ومن الناس من ينسب هذا الكلام إلى رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وكذالك الذي قبله .

(124) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : غَيْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَغْيْرَةُ الرَّجُلِ إيمَانٌ.

(125) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَََنْسُبَنَّ الاِِْسْلاَمَ نِسْبَةً لَمْ يَنسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي: الاِِْسْلاَمُ هُوَ التَّسْلِيمُ، وَالتَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ، وَالْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ، وَالتَّصْدِيقُ هُوَ الاِِْقْرَارُ، وَالاِِْقْرَارُ هُوَ الاََْدَاءُ، وَالاََْدَاءُ هَوَ الْعَمَلُ.

(126) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَالَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى

إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ، وَيُحَاسَبُ فِي الاَْخِرَةِ حِسَابَ الاََْغْنِيَاءِ. وَعَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالاَمْسِ نُطْفَةً، وَيَكُونُ غَداً جِيفَةً. وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللهِ، وَهُوَ يَرَى خَلْقَ اللهِ. وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ، وهُوَ يَرَى الْمَوْتَى. وَعَجِبْتُ لِمَن أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الاَُْخْرَى، وَهُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الاَُْولَى. وَعَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ، وَتَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ.

(127) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ قَصَّرَ فِي الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بِالْهَمِّ، وَلاَ حَاجَةَ لله فِيمَنْ لَيْسَ لله فِي نَفْسِهِ وَمَالِهِ نَصِيبٌ.

(128) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : تَوَقَّوا الْبَرْدَفِي أَوَّلِهِ، وَتَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ، فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الاََْبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الاََْشْجَارِ، أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَآخِرُهُ يُورقُ

(129) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عِظَمُ الخالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ الْ_مَخْلُوقَ فِي عَيْنِكَ.

(130) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد رجع من صفين، فأَشرف على القبور بظاهر الكوفة: يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَالْ_مَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ. يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَنَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ. أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَأَمَّا الاََْزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ، وَأَمَّا الاََْمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ؟ ثم التفت إِلى أَصحابه فقالَ: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلاَمِ لاَََخْبَرُوكُمْ أَنَّ (خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى).

(131) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سمع رجلاً يذم الدنيا: أَيُّهَا الذَّامُّ للدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُرِهَا، (الْ_مَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا، أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ أَمْ مَتى غَرَّتْكَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى كَمْ عَلَّلْتَ بِكَفَّيْكَ، وَكَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْكَ! تَبْغِي لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الاََْطِبَّاءَ،غَدَاةَ لاَيُغْنِي عَنْهُمْ دَوَاؤُكَ، وَلاَ يُجْدِي عَلَيْهِمْ بُكَاؤُكَ. لَمْ يَنْفَعْ

أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُكَ وَلَمْ تُسْعَفْ فِيهِ بِطِلْبَتِكَ وَلَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِكَ! قَدْ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَبِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَكَ. إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَدَارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَدَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنْ اتَّعَظَ بِهَا، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللهِ، وَمُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِ اللهِ، وَمَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللهِ، اكْتَسَبُوا فِيهَاالرَّحْمَةَ، وَرَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ. فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَقَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَنَادَتْ بِفِراقِهَا، وَنَعَتْ نَفْسَهَا وَأَهْلَهَا، فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلاَئِهَا الْبَلاَءَ،شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ؟! رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ وَابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ ترغِيباً وَتَرْهِيباً، وَتَخْوِيفاً وَتَحْذِيراً، فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ، وَحَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فتََذَكَرُوا، وَحَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا، وَوَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا.

(132) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لله مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ: لِدُوالِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.

(133) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ إلى دَارِ مَقَرٍّ، وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلاَنِ: رَجُلٌ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.

(134) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلاَثٍ: فِي نَكْبَتِهِ، وَغَيْبَتِهِ، وَوَفَاتِهِ.

(135) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أُعْطِيَ أَرْبعاً لَمْ يُحْرَمْ أَرْبَعاً: مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ لَمْ يُحْرَمِ الاِِْجَابَةَ، وَمَنْ أُعْطِيَ التَّوْبَةَ لَمْ يُحْرَمِ الْقَبُولَ، وَمَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ لَمْ يُحْرَمِ الْإِجَابَةَ، وَمَنْ أُعْطِيَ التَّوْبَةَ لَمْ يُحْرَمِ الْقَبُولَ، وَمَنْ أُعْطِيَ الاِِْسْتِغْفَارَ لَمْ يُحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ، وَمَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ الزِّيَادَةَ. وتصديقُ ذَلكَ في كتَابِ اللهِ، قَالَ اللهُ عزوجل في الدّعَاء: ، وقالَ في الاستغفار: ، (ادْعُونِي أسْتَجِبْ لَكُمْ)، وقالَ في الإِستغفار: (وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمّ يَسْتَغْفِرِ اللهَ يَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَحِيماً)، وقالَ في الشكر: (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنّكُمْ)، وقالَ في التوبة: (إنّما التّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السّوءَ

بِجَهَالَةٍ ثُم يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فأُولَئِكَ يَتُوبُ اللهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللهُ عَلِيماً حَكِيماً).

(136) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ، وَالْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ، وَلِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ، وَزَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ، وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ

(137) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ،

(138) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ومَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ.

(139) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَؤُونَةِ.

(140) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ

(141) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ،

(142) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :الْتَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْل

(143) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَم

(144) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ أجْرُهُ

(145) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَكَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلاَّالسَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ، حَبَّذَا نَوْمُ الاََْكْيَاسِ وَإِفْطَارُهُمْ!

(146) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : سُوسُواإِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَحَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَادْفَعُوا أَمْواجَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ.

(147) ومن كلام له عَلَيْهِ السَّلامُ : لكُمَيْل بن زياد النخعي: قالَ كُمَيْل بن زياد: أخذ بيدي أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عَلَيْهِ السَّلامُ ، فأخرجني إلى الجبّان فلمّا أصحرتنفّس الصّعَدَاء ثمّ قالَ: يَا كُمَيْل بْن زِيَادٍ، إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ: النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ: الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ المَالَ،

وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلْمُ يَزْكُوعَلَى الاِِْنْفَاقِ، وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْل بْن زِيَادٍ، مَعْرِفَةُ الَعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الاِِْنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَجَمِيلَ الاَُْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَالْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْل بْن زِيادٍ، هَلَكَ خُزَّانُ الاََْمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ، وَالْعَُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ،أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ ها هُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلى صَدره) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناًغَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلاً آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمَ اللهِ عَلَى عِبادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لاََِوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. أَلاَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ! أَوْ مَنْهُوماً بِالَّلذَّةِ، سَلِسَ الْقِيَادِ للشَّهْوَةِ، أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَالاِِْدِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الاََْنَعَامُ السَّائِمَةُ كَذلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاََْرْضُ مِنْ قَائِمٍ لله بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أوْ خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّنَاتُهُ. وَكَمْ ذَا وَأَيْنَ أُولئِكَ؟ أُولئِكَ _ وَاللَّهِ _ الاََْقَلُّونَ عَدَداً، وَالاََْعْظَمُونَ عِنْدَ اللّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوامَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْ_مَحَلِّ الاََْعْلَى، أُولئِكَ خُلَفَاءُ اللهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ، آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ إذَا شِئْتَ.

(148) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

(149) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : هَلَكَ امْرُؤُ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.

(150) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :لرجلٍ سأَله أَن يعظه: لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيْرِ

الْعَمَلِ، وَيُرَجِّي التَّوْبَةَبِطُولِ الاََْمَلِ، يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَيَعْمَلُ فِيهَا بَعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ، يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيَما بَقِيَ، يَنْهَى وَلاَ يَنْتَهِي، وَيَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي، يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ، يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ لَهُ، إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً، يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عوفِيَ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ، إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وإِنْ نَالَهُ رَخَاءُ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً، تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَلاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ يَخَافُ عَلَى غْيَرِهِ بِأَدْنىَ مِنْ ذَنْبِهِ، وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ، إِنْ اسْتَغْنَى بَطِرَوَفُتِنَ، وَإِنِ افْتقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَيُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ، إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ يَصِفُ الْعِبْرَةَوَلاَ يَعْتَبرُ، وَيُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يَتَّعِظُ، فَهُوَ بِالْقَوْلِ _مُدِلٌّ،وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ، يُنَافِسُ فِيَما يَفْنَى، وَيُسَامِحُ فِيَما يَبْقَى، يَرَى الْغُنْمَ مغْرَماً ، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً، يخشَى الْمَوْتَ وَلاَ يُبَادِرُ الْفوْتَ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ، اللَّهْوُ مَعَ الاََْغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَلاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ، يُرْشِدُ غَيْرَهُ يُغْوِي نَفْسَهُ، فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي، وَيَسْتَوْفِي وَلا يُوفِي، وَيَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ. ولو لم يكن في هذا الكتاب إلاّ هذا الكلام لكفى به موعظةً ناجعةً، وحكمةً بالغةً، وبصيرةً لمبصرٍ و، عبرةً لناظرٍ مفكّرٍ.

(151) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِكُلِّ امْرِىءٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ

مُرَّةٌ.

(152) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ.

(153) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.

(154) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ، وَعَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ، وَإِثْمُ الرِّضَى بِهِ.

(155) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اعْتَصِمُوابِالذِّمَمِ فِي أَوْتَادِهَا

(156) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لاَ تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ

(157) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَدْ بُصّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَقَدْ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ، وأُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.

(158) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَاتِبْ أَخَاكَ بِالاِِْحْسَانِ إِلَيْهِ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالاِِْنْعَامِ عَلَيْهِ.

(159) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلاَ يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.

(160) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ مَلَكَ اسْتَأثَرَ .

(161) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَمَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَمَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا،

(162) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَمَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيرَةُ بِيَدِهِ.

(163) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْفَقْرُ الْمَوْتُ الاََْكْبَرُ.

(164) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لاَ يَقْضِي حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ.

(165) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ طَاعَةَ لَِمخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.

(166) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ.

(167) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الاِِْعْجَابُ يَمْنَعُ مِنَ الاِْزْدِيَادَ

(168) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الاََْمْرُ قَرِيبٌ وَالاْصْطِحَابُ قَلِيلٌ

(169) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ.

(170) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ

طَلَبِ التَّوْبَةِ.

(171) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمْ مِنْ أَكْلَةٍ مَنَعَتْ أَكَلاَتٍ!

(172) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

(173) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الاَْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاََ.

(174) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَن أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لله قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ.

(175) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا هِبْتَ أَمْراًفَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ.

(176) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ.

(177) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ازْجُرِ الْمُسِيءَ بِثوَابِ الْ_مُحْسِنِ

(178) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ.

(179) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ

(180) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ.

(181) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ، وَثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلاَمَةُ.

(182) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْقوْلِ بِالْجَهْلِ.

(183) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلاَّ كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلاَلَةً.

(184) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ.

(185) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا كَذَبْتُ وَلاَ كُذِّبْتُ، وَلاَ ضَلَلْتُ وَلاَ ضُلَّ بِي.

(186) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِكَفِّهِ عَضَّةٌ

(187) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الرَّحِيلُ وَشِيكٌ

(188) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.

(189) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ.

(190) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَاعَجَبَاهُ! أَتَكُونُ الْخِلاَفَةَ بِالصَّحَابَةِ وَلاَتَكُونُ بِالصَّحَابةًِ وَالْقَرَابَةِ؟ و روي له شعر في هذا المعنى، وهو:

فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذَا وَالْمُشِيرُونَ غُيَّبُ وَإِنْ كنْتَ بِالْقُرْبَى حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ فَغَيْرُكَ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبُ

(191) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّمَا الْمَرْءُ فِي الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا وَنَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ، وَمَعَ كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ وَفِي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ، وَلاَ يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَلاَ يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَأَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُوا الْبَقَاءَ وَهذَا اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْءٍ شَرَفاًإِلاَّ أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا، وَتَفْرِيقِ مَا جَمَعا؟!

(192) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ، فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكَ.

(193) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالاً وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ.

(194) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وكان عَلَيْهِ السَّلامُ يقول: مَتَى أَشْفِي غَيْظِي إِذَا غَضِبْتُ؟ أَحِينَ أَعْجِزُ عَنِ الاِْنْتِقَامِ فَيُقَالُ لِي: لَوْ صَبَرْتَ؟ أَمْ حِينَ أَقْدِرُ عَلَيْهِ فَيُقَالُ لي: لَوْ عَفَوْتَ.

(195) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد مرّ بقذر على مزبلة: هذا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُونَ. و روي في خبر آخر أَنه قالَ: هذَا مَا كُنْتُمْ تَتَنَافَسُونَ فِيهِ بِالاََْمْسِ!

(196) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ.

(197) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الاََْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ

(198) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لما سمع قول الخوارج _ لا حكم إِلاَّ للهِ _ : كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ.

(199) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في صفة الْغوغاء هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا. وقيل: بل

قالَ: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا. فقيل: قد عرفنا مضرة اجتماعهم، فما منفعة افتراقهم؟ فقالَ: يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهَنِهِمْ، فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

(200) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد أُتي بجانٍ ومعه غوغاءُ: لاَ مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لاَ تُرى إِلاَّ عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ.

(201) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، وَإِنَّ الاََْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ

(202) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد قالَ له طلحة والزبير: نبايعك على أَنّا شركاؤُكَ في هذا الاََمر. فقالَ: لاَ، وَلكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُّوَّةَ وَالاِِْسْتَعَانَةِ، وَعَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَالاََْوَدِ.

(203) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَيُّهَا النَّاسُ، اتّقُوا اللهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سمِعَ، وَإِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَبَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ أَدْرَكَكُمْ، وَإِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَإِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.

(204) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يُزَهِّدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لاَ يَشْكُرُهُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لاَ يَسْتَمْتِعُ بِشَيْءٍ مِنْهُ، وَقَدْ تُدْرِكُ مِنْ شُكْرِ الشَّاكِرِ أَكْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْكَافِرُ (وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).

(205) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ..

(206) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.

(207) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بَقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ.

(208) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَمَنْ خَافَ أَمِنَ، وَمَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ،مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ.

(209) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ

: لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَاعَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا. و تلا عقيب ذلك(وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ).

(210) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً، وَجَدَّ تَشْمِيراً، وَكَمَّشَ فِي مَهَلٍ، وَبَادَرَ عَنْ وَجَلٍ نَظَرَ فِي كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَعَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ، وَمَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ.

(211) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْجُودُ حَارِسُ الاََْعْرَاضِ، وَالْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ، وَالْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ، وَالسُّلُوُّعِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ، وَالاِْسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ وَقَد خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ، وَالصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ والْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ، وَأَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى وَكَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسيِرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ! وَمِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَالْموَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ، وَلاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً

(212) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.

(213) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَالاََْلَمِ تَرْضَ أَبَداً

(214) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ لاَنَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ

(215) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ.

(216) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ

(217) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فِي تَقَلُّبِ الاََْحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.

(217) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ

(219) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.

(220) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.

(221) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ.

(222) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنْ أَشْرَفِ أَفْعَالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ.

(223) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ كَسَاهُ الْحَيَاءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ.

(224) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ

تَكُونُ الْهَيْبَةُ، وَبِالنَّصَفَةِيَكْثُرُ الْمُوَاصلُونَ وَبالاِِْفْضَالِ تَعْظُمُ الاََْقْدَارُ، وَبِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ، وَبِاحْتَِمالِ الْمُؤَنِ، يَجِبُ السُّؤْدَدُ وَبِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِىءُ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الاََْنْصَارُ عَليْهِ.

(225) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاََْجْسَادِ!

(226) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِّ.

(227) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سئل عن الاِِيمان: الاِِْيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وعَمَلٌ بِالاََْرْكَانِ.

(228) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ يَشَكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتى غَنِيَّاً فَتَوَاضَعَ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ، وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللهِ هُزُواً، وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٍّ لاَ يُغِبُّهُ، وَحِرْصٍ لاَ يَتْرُكُه، وَأَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ.

(229) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً، وَبِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً. وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ عن قوله تعالى: (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً) ، فَقَالَ: هِيَ الْقَنَاعَةُ.

(230) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : شَارِكُوا الَّذِي قَدْ أَقْبَلَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ، فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى، وَأَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَيْهِ.

(231) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في قول الله تعالى : (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ) الْعَدْلُ الاِِْنْصَافُ، وَالاِِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ.

(232) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّوِيلَةِ. و معنى ذلك: أنّ ما ينفقه المرء من ماله في سبيل الخير والبر _ وإن كان يسيراً _ فإن الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيماً كثيراً، واليدان هاهنا عبارتان عن النعمتين، ففرّق عَلَيْهِ السَّلامُ بين نعمة العبد ونعمة الرب، فجعل تلك قصيرة وهذه طويلة، لاَن نعم الله سبحانه أبداً

تُضعف على نعم المخلوقين أَضعافاً كثيرة، إذ كانت نعمه تعالى أصل النعم كلها، فكل نعمة إليها تَرجِعُ ومنها تنزع.

(233) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقالَ لابنه الحسن: لاَ تَدعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَإِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِيَ بَاغٍ، وَالبَاغِيَ مَصْرُوعٌ

(234) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ: الزَّهْوُ وَالْجُبْنُ وَالْبُخْلُ، فَإذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَإِذَا كَانَتْ بِخِيلَةً حَفِظَتْ مَا لَهَا وَمَالَ بَعْلِهَا، وَإِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شِيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا.

(235) وقيل له عَلَيْهِ السَّلامُ : صف لنا العاقل. ف هُوَ الِّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ. قيل: فصف لنا الجاهل. قالَ: قَدْ فَعَلْتُ. يعني: أنّ الجاهل هو الذي لا يضع الشيء مواضعه، فكأن ترك صفته صفة له، إذ كان بخلاف وصف العاقل.

(236) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَاللهِ لَدُنْيَاكُمْ هذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ

(237) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ، وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاََْحْرَارِ.

(238) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَشَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْهَا!

(239) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِيَ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ، وَمَنْ أَطَاعَ الْوَاشِيَ ضَيَّعَ الصَّدِيقَ.

(240) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْحَجَرُ الْغَصِيبُ فِي الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا. و يروى هذا الكلام للنبي صلى الله عليه، ولا عجب أن يشتبه الكلامان، فإنّ مستقاهما من قليب ومفرغهما من ذَنوب

(241) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.

(242) وَ قالََ عَلَيْهِ

السَّلامُ : اتَّقِ اللهَ بَعْضَ التُّقَى وَإِنْ قَلَّ، وَاجْعَلْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ اللهِ سِتْراً وَإِنْ رَقَّ.

(243) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَابُ.

(244) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لله فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا، وَمَنْ قَصَّرَ مِنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.

(245) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا كَثُرَتِ الْمَقْدِرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ.

(246) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ.

(247) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ

(248) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.

(249) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَفْضَلُ الاََْعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ.

(250) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَحَلِّ الْعُقُودِ نَقْضِ الْهِمَم

(251) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلاَوَةُ الاَْخِرَةِ، وَحَلاَوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الاَْخِرَةِ.

(252) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : فَرَضَ اللهُ الاِِْيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاَةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَالزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ، وَالصِّيَامَ ابْتِلاَءً لاِِِخْلاَصِ الْخَلْقِ، وَالْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ وَالْجِهَادَ عِزّاً لِلاِْسْلاَمِ، وَالاََْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَصِلَةَ الاََْرْحَمِ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَالْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَإِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ، وَتَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ، وَمُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجاباً لِلْعِفَّةِ، وَتَرْكَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ، وَتَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ، وَالشَّهَادَاتِ اسْتِظهَاراًعَلَى الْ_مُجَاحَدَاتِ وَتَرْكَ الْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ، وَالسَّلاَمَ أَمَاناً مِنَ الْ_مَخَاوِفِ، وَالاِْمَامَةَ نِظَاماً لِلاَُْمَّةِ، وَالطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلاِِْمَامَةِ.

(253) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وكان عَلَيْهِ السَّلامُ يقول: أَحْلِفُوا الظَّالِمَ. إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَهُ. بِأَنَّهُ بَرِىءٌ مِنْ حَوْلِ اللهِ وَقُوَّتِهِ، فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ، وَإِذَا حَلَفَ بِاللهِ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَمْ

يُعَاجَلْ، لاََِنَّهُ قَدْ وَحَّدَهُ سُبْحَانَهُ.

(254) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَابْنَ آدَمَ، كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ، وَاعْمَلْ فِي مَالِكَ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ.

(255) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ، لاََِنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ، فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ.

(256) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ.

(257) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ لِكُمَيْل بن زياد النخعي: يَا كُمَيْلُ، مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا في كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَيُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نائِمٌ، فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الاََْصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلاَّ وَخَلَقَ اللهُ لَهُ مِنْ ذلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌجَرَى إلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الاِِْبلِ.

(258) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجرُِوا اللهَ بِالصَّدَقَةِ.

(259) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْوَفَاءُ لاََِهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللهِ، وَالْغَدْرُ بَأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللهِ.

(260) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالاِِْحْسَانِ إِلَيْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ،مَا ابْتَلَى اللهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الاِِْمْلاَءِ لَهُ. و قد مَضى هذا الكلام فيما تقدم، إلاّ أن فيه هاهنا زيادة مفيدة.

(261) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لما بلغه إغارةُ أصحاب معاويةَ على الاَنبار، فخرج بنفسه ماشياً حتى أتى النُّخَيْلَةَ فأدركه الناسُ وقالَوا: يا أميرالمؤمنين نحن نكفيكَهُمْ. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَاللهِ مَا تَكْفُونَنِي أَنْفُسَكُمْ، فَكَيْفَ تَكْفُونَنِي غَيْرَكُمْ؟ إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِي لَتَشْكُوا حَيْفَ رُعَاتِهَا، وَإِنَّنِي الْيَوْمَ لاَََشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي، كَأَنَّنِيَ الْمَقُودُوَهُمُ الْقَادَةُ، أَوِ ألْمَوْزُوعُ وَهُمُ الْوَزَعَةُ فلما قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ هذا القول، في كلامٍ طويلٍ قد ذكرنا مختارَه في جملةِ الخُطَب، تقدّم إليه رجلان من أصحابه

فقالَ أحدهما: إنّي لا أملك إلاّ نفسي وأخي، فَمُرْنا بأمرك يا أميرالمؤمنين نُنْفِد له. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : وأَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُريدُ

(262) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقيل: إنّ الحارث بن حَوْطٍ أتاه عَلَيْهِ السَّلامُ فقالَ: أتُراني أظنّ أصحابَ الجمل كانوا على ضلالة؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَا حَارِثُ، إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَن ْأَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ. فقالَ الحارث: فإنّي أَعتزل مع سعيد بن مالك وعبد الله بن عمر. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ سَعِيداً وَعَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ، وَلَمْ يَخْذُلاَ الْبَاطِلَ.

(263) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الاََْسَدِ: يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ.

(264) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَحْسِنُوا فِي عَقِبِ غَيْرِكُمْ تُحْفَظُوا فِي عَقِبِكُمْ

(265) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ كَلاَمَ الْحُكَمَاءِ إذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً، وَإِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً.

(266) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وسأَله عَلَيْهِ السَّلامُ رجل أَن يعرّفه ما الاِيمان. فقالَ: إِذَا كَانَ غَدٌ فَأْتِنِي حَتَّى أُخْبِرَكَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ، فإِنْ نَسِيتَ مَقَالَتِي حَفِظَهَا عَلَيْكَ غَيْرُكَ، فَإِنَّ الْكَلاَمَ كَالشَّارِدَةِ، يَنْقُفُهَاهذَا وَيُخْطِئُهَاهذَا. وقد ذكرنا ما أجابه به عَلَيْهِ السَّلامُ فيما تقدم من هذا الباب، وهو قوله: الاِيمان على أربع شعب.

(267) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَابْنَ آدَمَ، لاَ تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِي لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِي قَدْ أَتَاكَ، فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأْتِ اللهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ.

(268) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا، وَأَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا.

(269) وَ

قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلاَنِ: عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْيَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ، يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ، وَيأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَيُفْنِي عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ. وَعَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، فَجَاءَهُ الَّذِي لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَلٍ، فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً، وَمَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً، فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَاللهِ، لاَ يَسْأَلُ اللهَ حَاجَةً فَيَمْنَعَهُ.

(270) وروي أنه ذكر عند عمر بن الخطاب في أيامه حَلْي الكعبةِ وكثرتُهُ، فقالَ قوم: لو أخذته فجهزتَ به جيوش المسلمين كان أَعظم للاَجر، وما تصنع الكعبةُ بالْحَلْي؟ فهمّ عمر بذلك، وسأل عنه أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ . فقالَ: إِنَّ القُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَالاََْمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ، وَالْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ، وَالْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللهُ حَيْثُ وَضَعَهُ، وَالصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللهُ حَيْثُ جَعَلَهَا. وَكَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللهُ عَلَى حَالِهِ، وَلَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً، وَلَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ مَكَاناً، فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ. فقالَ له عمر: لولاك لافتضحنا. وترك الحَلْي بحاله.

(271) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وروي أنه عَلَيْهِ السَّلامُ رُفع إليه رجلان سرقا من مال الله، أحدهما عبد من مال الله، والآخر من عُرُوضِ الناس. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَمَّا هذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللهِ وَلاَ حَدَّ عَلَيْهِ، مَالُ اللهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَأَمَّا الاَْخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ، فقطع يده.

(272) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ.

(273) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ _ وَإِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ، وَاشْتَدَّتْ طِلْبَتُهُ، وَقَوِيَتْ مَكِيْدَتُهُ _ أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ ، وَلَمْ يَحُلْ

بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَقِلَّةِ حِيلَتِهِ وَبَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُّمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ، وَالْعَارِفُ لِهذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَةٍ، وَالتَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلاً فِي مَضَرَّةٍ. وَرُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى،وَرُبَّ مُبْتَلىً مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى ! فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ فِي شُكْرِكَ، وَقَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ، وَقِفْ عِنْدَ مُنتَهَى رِزْقِكَ.

(274) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَيَقِينَكُمْ شَكّاً، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَإِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.

(275) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ. وَرُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ،كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ، وَالاََْمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ، وَالْحَظُّ يَأتِي مَنْ لاَ يَأْتِيهِ.

(276) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ تَحْسُنَ فِي لاَمِعَةِ الْعُيُونِ عَلاَنِيَتِي، وَتَقْبُحَ فِيَما أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتيِ، مُحَافِظاً عَلَى رِيَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي، فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي، وَأُفْضِيَ إِلَيْكَ بِسُوءِ عَمَلِي، تَقَرُّباً إلَى عِبَادِكَ، وَتَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِكَ.

(277) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ وَالَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ تَكْشِرُعَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ مَا كَان كَذَاكَذا.

(278) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ

(279) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا .

(280) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ.

(281) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُكَالْ_مُعَايَنَةِ مَعَ الاِِْبْصَارِ، فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا، وَلاَ يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.

(282) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ

(283) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ وَعَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ

(284) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ.

(285) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُلُّ مُعَاجَلٍ يَسْأَلُ الاِِْنْظَارَ وَكُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بالتَّسْويفِ.

(286) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْءٍ: طُوبَى لَهُ، إِلاَّ وَقَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سَوْءٍ.

(287) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وسئل عن القدر، فقالَ: طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلاَ تَسْلُكُوهُ، وَبَحْرٌ عَمِيقٌ فَلاَ تَلِجُوهُ، وَسِرُّ اللهِ فَلاَ تَتَكَلَّفُوهُ.

(288) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا أَرْذَلَ اللهُ عَبْداً حَظَرَعَلَيْهِ الْعِلْمَ.

(289) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَانَ لِي فيَِما مَضَى أَخٌ فِي اللهِ، وَكَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَكَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلاَ يَشْتَهِي مَا لاَ يَجِدُ وَلاَ يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَنَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ، وَكَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ لاَ يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً، وَكَانَ لاَ يَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ، وَكَانَ لاَ يَشْكُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ، وَكَانَ يقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلاَ يَقُولُ مَا لاَ يَفْعَلُ، وَكَانَ إذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلاَمِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ، وَكَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ، وَكَان إذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ نَظَرَ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ. فَعَلَيْكُمْ بِهذِهِ الْخَلاَئِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِيهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ.

(290) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِاللهُ عَلَى مَعْصِيَةٍ لَكَانَ يَجِبُ أَنْ لاَ يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ.

(291) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد عزّى الاَشعثَ بن قيسٍ عن ابن له: يَا أَشْعَثُ، إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِكَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ ذلِكَ

مِنْكَ الرَّحِمُ، وَإِنْ تَصْبِرْ فَفِي اللهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ. يَا أَشْعَثُ، إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَأَنْتَ مَأْجُورٌ، وَإِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَأَنْتَ مَأْزُورٌ ابْنُكَ سَرَّكَ وَهُوَ بَلاَءٌ وَفِتْنَةٌ، وَحَزَنَكَ وَهُوَ ثَوَابٌ وَرَحْمَةٌ.

(292) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : على قبر رسول الله صلى الله عليه وآله ساعة دفنه: إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلاَّ عَنْكَ، وَإِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلاَّ عَلَيْكَ، وَإِنَّ الْمُصَابَ بِكَ لَجَلِيلٌ، وَإِنَّهُ قَبْلَكَ وَبَعْدَكَ لَجَلَلٌ

(293) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَصْحَبِ الْمَائِقَ فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ، وَيَوَدُّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ.

(294) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد سئل عن مسافة ما بين المشرق والمغرب: مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.

(295) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَصْدِقَاؤُكَ ثَلاَثَةٌ، وَأَعْدَاؤُكَ ثَلاَثَةٌ: فَأَصْدِقَاؤُكَ: صَدِيقُكَ، وَصَدِيقُ صَدِيقِكَ، وَعَدُوُّ عَدُوِّكَ. وَأَعْدَاؤكَ: عَدُوُّكَ، وَعَدُوُّ صَدِيقِكَ، وَصَدِيقُ عَدُوِّكَ.

(296) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لرجل رآه يسعى على عدوٍّ له بما فيه إِضرار بنفسه: إنَّمَا أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ

(297) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وأَقَلَّ الاِِْعْتِبَارَ!

(298) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَن بَالَغَ فِي الْخُصوُمَةِ أَثِمَ، وَمَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظُلِمَ، وَلاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللهَ مَنْ خَاصَمَ.

(299) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا أَهَمَّنِي ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ وَأسْأَلَ اللهَ الْعَافِيَة).

(300) وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ : كيف يحاسب الله الخلق على كَثْرتهم؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمَا يَرْزُقُهُمْ عَلَى كَثْرَتِهِمْ. فَقيل: كيف يُحاسِبُهُم ولا يَرَوْنَهُ؟ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَمَا يَرْزُقُهُمْ وَلاَ يَرَوْنَهُ.

(301) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رَسُولُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِكَ، وَكِتَابُكَ أَبْلَغُ مَا يَنْطِقُ عَنْكَ!

(302) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا الْمُبْتَلَى الَّذِي قَدِ اشْتَدَّ بِهِ

الْبَلاَءُ، بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ المُعَافَى الَّذِي لاَ يَأمَنُ البَلاَءَ!

(303) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا، وَلاَ يُلاَمُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ.

(304) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللهِ، فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللهَ، وَمَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللهَ.

(305) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.

(306) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَفَى بِالاََجَلِ حَارِساً!

(307) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ وَلاَ يَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ ومعنى ذلك: أنه يصبر على قتل الاَولاد، ولا يصبر على سلب الاَموال.

(308) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَوَدَّةُ الاَْبَاءِ قَرَابَةٌ بَيْنَ الاَْبْنَاءِ، وَالْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ.

(309) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.

(310) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللهِ سُبْحَانَهُ أَوْثَقَ مِنهُ بِمَا فِي يَدِهِ.

(311) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَنس بن مالك، وقد كان بعثه إلى طلحةَ والزبيرِ لما جاء إلى البصرة يذكر هما شيئاً سمعه من رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ في معنا هما، فلوى عن ذلك، فرجع إليه، فقالَ: إِنِّي أُنسيتُ ذلك الاَمرَ. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللهُ بِهَا بَيْضَاءَ لاَمِعَةً لاَ تُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ. يعني البرص، فأصاب أَنَساً هذا الداء فيما بعدُ في وجهه، فكان لا يُرى إلاّمُبَرقعاً.

(312) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لِلْقُلُوبِ إقْبَالاً وَإِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَإذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.

(313) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وَفِي الْقرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ

مَا بَيْنَكُمْ.

(314) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُدُّوا الْحَجَرَمِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّالشَّرُّ.

(315) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ لكاتبه عبيدالله بن أَبي رافع: أَلِقْ دَوَاتَكَ، وَأَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِكَ، وَفَرِّجْ بَيْنَ السُّطُورِ، وقَرْمِطْ بَيْنَ الْحُرُوفِ، فَإِنَّ ذلِكَ أَجْدَرُ بِصَباحَةِ الْخَطِّ.

(316) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَنا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَالْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّارِ. ومعنى ذلك أن المؤمنين يتبعونني، والفجار يتبعون المال، كما تتبع النحل يعسوبها، وهو رئيسها.

(317) وقالَ له بعض اليهود : ما دَفَنْتُم نَبِيَّكُم حتّى اختلفتم فيه! فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ له: إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِيهِ، وَلكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ(اجْعَلْ لَنَا إلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).

(318) وقيل له: بأيّ شيءٍ غلبتَ الاََقران؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا لَقِيتُ رَجُلاً إِلاَّ أَعَانَنِي عَلَى نَفْسِهِ. يومىء عَلَيْهِ السَّلامُ بذلك إلى تمكّن هيبته في القلوب.

(319) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لابنه محمد بن الحنفية: يَا بُنَيَّ، إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ، فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْه، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدَّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْت!

(320) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِسائل سأَله عن معضلة سَل تَفَقُّهاً وَلاَ تَسْأَلْ تَعَنُّتاً، فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالْعَالِمِ، وَإِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ.

(321) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لعبدالله بن العباس، وقد أشار عليه في شيء لم يوافق رأيه: لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وأَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي.

(322) وروي أنه عَلَيْهِ السَّلامُ، لما ورد الكوفة قادماً من صفين مرّ بالشّباميين فسمع بكاء النساء على قتلى صفين، وخرج إليه حرب بن شُرَحْبِيل الشّبامي، وكان من وجوه قومه. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَتَغْلِبُكُمْ نِسَاؤُكُمْ عَلَى مَا أسْمَعُ؟ أَلاَ تَنْهَوْنَهُنَّ عَنْ هذَا

الرَّنِينِ و أقبل يمشي معه، وهو عَلَيْهِ السَّلامُ راكب. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ له: ارْجِعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.

(323) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد مرّ بقتلى الخوارج يوم النَّهْرَوَان: بُؤْساً لَكُمْ، لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ. فقيل له: مَن غرّهم يا أميرالمؤمنين؟ فقالَ: الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ، وَالاََْنْفُسُ الاََْمَّارَةُ بِالسُّوءِ، غَرَّتْهُمْ بالاََْمَانِيِّ، وَفَسَحَتْ لَهُمْ فِي المَعَاصِيِ، وَعَدَتْهُمُ الاِِْظْهَارَ، فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ.

(324) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ.

(325) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :لمّا بلغه قتل محمد بن أبي بكر: إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ، إِلاَّ أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً، وَنَقَصْنَا حَبِيباً.

(326) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعُمْرُ الَّذِي أَعْذَرَ اللهُ فِيهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً.

(327) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الاِِْثْمُ بِهِ، وَالْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ.

(328) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاََْغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلاَّ بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِي، وَاللهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذلِكَ.

(329) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الاِْسْتِغْنَاءُ عَنِ الْعُذْرِ أَعَزُّ مِنَ الصِّدْقِ بِهِ.

(330) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لله أَلاَّ تَسْتَعيِنُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ.

(331) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِيمَةَ الاََْكْيَاسِ عِنْدَ تَفْرِيطِ الْعَجَزَةِ

(332) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : السُّلْطَانُ وَزَعَةُاللهِ فِي أَرْضِهِ.

(333) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :في صفة المؤمن: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً، وَأَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ، وَيَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مشْغولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ صَبُورٌ، مغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ

بِخَلَّتِهِ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ ، وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.

(334) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الاََْجَلَ وَمَسِيرَهُ لاَََبْغَضَ الاََْمَلَ وَغُرُورَهُ.

(335) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِكِّ امْرِىءٍ فِي مَالِهِ شَريِكَانِ: الْوَارِثُ، وَالْحَوَادِثُ . ( وقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَسْؤُولُ حُرُّ حَتَّى يَعِدَ).

(336) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَسْؤُولُ حُرُّ حَتَّى يَعِدَ

(337) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الدَّاعِي بِلاَ عَمَلٍ كَالرَّامِي بِلاَ وَتَرٍ.

(338) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.

(339) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : صَوَابُ الرَّأْيِ بِالدُّوَلِ: يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا وَيَذْهَبُ بِذَهَابِهَا.

(340) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَالشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى.

(341) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَومِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ!

(342) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْغِنَى الاََْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِى النَّاسِ).

(343) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الاََْقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ، وَالْسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ وَ(كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)، وَالنَّاسُ مَنْقوُصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ الله، سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ، وَمُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ، يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَالسُّخْطُ، وَيَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ وَتَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ.

(344) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللهَ، فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ يَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ يَسْكُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ، وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ، أَصَابَهُ حَرَاماً، وَاحْتَمَلَ بِهِ آثَاماً، فَبَاءَ بِوِزْرهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ، آسِفاً لاَهِفاً، قَدْ(خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ).

(345) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي.

(346) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَاءُ وَجْهِكَ

جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.

(347) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاْسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصِيرُ عَنِ الاِْسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ.

(348) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَشدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.

(349) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرهِ، وَمَنْ رَضِيَ برِزْقِ اللهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ، وَمَنْ كَابَدَ الاََْمُورَعَطِبَ وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ، وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ، وَمَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ، وَمَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ، وَمَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ،مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ، وَمَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فذَاك الاََْحْمَقُ بِعَيْنِهِ. وَالْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ، وَمَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسيرِ، مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلاَّ فِيَما يَعْنيِهِ.

(350) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِلظَّالِمِ مِنَ الرِّجَالِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ، َ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ يُظَاهِرُ الْقَوْمَ الظَّلَمَة

(351) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ، وَعِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ.

(352) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لبعض أصحابه: لاَ تَجْعَلَنَّ أَكْثَرَ شُغُلِكَ بِأَهْلِكَ وَوَلَدِكَ: فَإِنْ يَكُنْ أَهْلُكَ وَوَلَدُكَ أَوْلِيَاءَ اللهِ، فَإِنَّ اللهَ لاَ يُضِيعُ أَوْلِيَاءَهُ، وَإِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللهِ، فَمَا هَمُّكَ وَشُغُلُكَ بأَعْدَاءِ اللهِ؟!

(353) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ.

(354) وهنَّأَ بحضرته عَلَيْهِ السَّلامُ رجل رجلاً بغلام ولد له فقالَ له: لِيَهْنِئْكَ الْفَارسُ. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَقُلْ ذلِكَ، وَلكِنْ قُلْ: شَكَرْتَ الْوَاهِبَ، وَبُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ، وَبَلَغَ أَشُدَّهُ،

وَرُزِقْتَ بِرَّهُ.

(355) وبنى رجل من عمّاله بناءً فخماً: فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُؤُوسَهَا! إِنَّ الْبِنَاءَ لَيَصِفُ لَكَ الْغِنَى.

(356) وقيل له عَلَيْهِ السَّلامُ : لو سُدَّ على رجلٍ بَابُ بيته، وتُرِكَ فيه، من أَين كان يأتيه رزقُه؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنْ حَيْثُ كَانَ يَأْتِيهِ أَجَلُهُ.

(357) وعَزّى عَلَيْهِ السَّلامُ قوماً عن ميّتٍ فقالَ: إِنَّ هذَا الاََْمْرَلَيْسَ بِكُمْ بَدَأَ، وَلاَ إِلَيْكُمُ انْتَهَى، وَقَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هذَا يُسَافِرُ، فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَإِلاَّ قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ.

(358) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَيُّهَا النَّاسُ، لِيَرَكُمُ اللهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَمَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً.

(359) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِأَقْصِرُوا فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لاَ يَروُعُهُ مِنْهَا إِلاَّ صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ أَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوامِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَاعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا.

(360) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سَوءاً، وَأَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلاً.

(361) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلاَةِ عَلَى النَّبِيّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ، فَإِنَّ اللهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَيَمْنَعَ الاَُْخْرَى.

(362) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِرَاءَ

(363) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الاِِْمْكَانِ، وَالاََْناةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ .

(364) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَتَسْأَلْ عَمَّا لاَ يَكُونُ، فَفِي الَّذِي قَدْ كَانَ لَكَ شُغُلٌ

(365)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْفِكْرُ مرْآةٌ صَافِيَةٌ، وَالاِْعْتِبَارُمُنْذِرٌ نَاصِحٌ، وَكَفى أَدَباً لِنَفْسِكَ تَجَنُّبُكَ مَا كَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ.

(366) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ، وَالْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَإِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ ..

(367) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَا أيُّها النَّاسُ، مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِىءٌفَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ! قُلْعَتُهَاأَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا وَبُلْغَتُهَا أَزْكَى مِنَ ثَرْوَتِهَا، حُكِمَ عَلَى مُكْثِرٍ مِنْهَا بِالْفَاقَةِ وَأُعيِنَ مَنْ غَنِيَ عَنْهَا بِالرَّاحَة، مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً وَمَنِ اسْتَشْعَرَالشَّغَفَ بِهَا مَلاَََتْ ضَمِيرَهُ أَشْجاناً لَهُنَّ رَقْصٌ عَلى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ هَمٌّ يَشْغَلُهُ، وَغَمٌّ يَحْزُنُهُ، كَذلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضاءِ، مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ ، هَيِّناً عَلى اللهِ فَناؤُهُ، وَعَلَى الاِِْخْوَانِ إِلْقَاؤهُ وَإِنَّمَا يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بَعَيْنِ الاْعْتِبَارِ وَيَقْتاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الاْضْطِرَارِ وَيَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَالاِِْبْغَاضِ، إِنْ قِيلَ أَثْرى قِيلَ أَكْدَى ! وَإِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هذَا وَلَمْ يَأْتِهِمْ يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَن.

(368) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ وَضَعَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَالْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ، وَحِيَاشَةً لَهُمْ إلَى جَنِّتِهِ

(369) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يَبْقى فِيهِمْ مِن الْقُرآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ، وَمِنَ الاِِْسْلاَمِ إِلاَّ اسْمُهُ، مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ البُنَى، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى، سُكَّانُهَا وَعُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الاََْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ، وَإِلَيْهِمْ تَأوِي الْخَطِيئَةُ، يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا، وَيَسُوقوُنَ مَن تأَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا، يَقُولُ اللهُ تعالى: فَبِي حَلَفْتُ لاَََبْعَثَنَّ عَلَى أُولئِكَ فِتْنَةً تُتْرُك الْحَلِيمَ فِيهَا حَيْرَانَ، وَقَدْ فَعَلَ، وَنَحْنُ نَسْتَقِيلُ اللهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.

(370) وروي أنه عَلَيْهِ السَّلامُ قلما اعتدل به المنبر إِلاّ قالَ أَمام خطبته: أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللهَ، فَمَا خُلِقَ امْرءٌ

عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَلاَ تُرِكَ سُدىً فَيَلْغُوَ وَمَا دُنْيَاهُ الَّتي تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍمِنَ الاَْخِرَةِ الَّتي قَبَّحَها سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ، وَمَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الدُّنْيَا بأَعْلَى هِمَّتِهِ كَالاَْخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الاَْخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ

(371) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الاِِْسْلاَمِ، وَلاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى، وَلاَ مَعْقِلَ أَحْصَنَ مِنَ الْوَرَعِ،لاَ شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التّوْبَةِ، وَلاَ كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ، وَلاَ مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مَنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ، وَمَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَتَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَالرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ، وَمَطِيَّةُ التَّعَبِ، وَالْحِرْصُ وَالْكِبْرُ وَالْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ، وَالشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِىءِ الْعُيُوبِ.

(372) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لجابر بن عبدالله الاَنصاري: يَا جَابِرُ، قِوَامُ (الدِّينِ وَ) الدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ: عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ، وَجَاهِلٍ لاَ يَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَجَوَادٍ لاَ يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَفَقِيرٍ لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ؛ فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَإِذَا بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ. يَا جَابِرُ، مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لله فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَ الِلدَّوَامِ وَالْبَقَاءِ، وَمَنْ لَمْ يَقُمْ لله فِيهَا بمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ.

(373) وروى ابن جرير الطبري في تاريخه عن عبدالرحمن بن أبي ليلى الفقيه: وكان ممن خرج لقتال الحجاج مع ابن الاَشعث. أنه قالَ فيما كان يحضُّ به الناسَ على الجهاد: إني سمعتُ علياً عَلَيْهِ السَّلامُ يقول يوم لقينا أهل الشام: أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَمُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ، فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَبَرِىءَ وَمَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ، وَمَنْ أَنْكرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا وَكَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى، فَذلِكَ

الَّذِي أَصَابَ سَبيلَ الْهُدَى، وَقَامَ عَلَى الطَّريق، وَنَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ.

(374) و في كلام آخر له يجري هذا المجرى : وقد قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ للْمُنْكَرِ بيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ، وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَقَلْبهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ فَذلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتيَنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَمُضَيِّعٌ خَصْلَةً، وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بيَدِهِ وَلِسَانِهِ فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاَثِ وَتَمَسَّكَ بوَاحِدَةٍ، وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِِنْكَارِ الْمُنكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ فَذلِكَ مَيِّتُ الاََْحْيَاءِ. وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ، عِنْدَ الاََْمْرِ بالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَإِنَّ الاََْمْرَ بالْمَعْروُفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَلاَ يَنْقصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَأَفضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.

(375) وعن أبي جُحَيْفَةَ قالَ: سمعت أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ يقول: أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ، ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ؛ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَلَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلاَهُ أَسْفَلَهُ، وَأَسَفَلُهُ أَعْلاَهُ.

(376) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِيءٌ وَإِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِيءٌ

(377) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الاَُْمَّةِ عَذَابَ اللهِ، لِقَوْلِهِ تَعَالى: (فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ). وَلاَ تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاَُْمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللهِ هلا، لِقَوْلِهِ سبحانه وتَعَالَى(إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافرُونَ).

(378) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْبُخْلُ جَامعٌ لِمَسَاوِىءِ الْعُيُوبِ، وَهُوَ زِمَامٌ يُقَادُ بهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ.

(379) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :يَا بْنَ آدَمُ الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ، فَلاَ تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ! كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ مَا

فيِهِ، فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإنَّ اللهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدِ جَدِيدٍ مَاقَسَمَ لَكَ، وَإِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ لِمَا لَيْسَ لَكَ، وَلَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ، وَلَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ، وَلَنْ يُبْطِىءَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ. وقد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب، إلاّ أنه ها هنا أوضح وأشرح، فلذلك كررناه على القاعدة المقررة في أول هذا الكتاب.

(380) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ وَمَغْبُوطٍ فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ.

(381) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْكَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ، فَإذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ، فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَوَرِقَكَ فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً (وَجَلَبَتْ نِقْمَةً).

(382) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ، (بَلْ لاَ تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ، فَإِنَّ اللهَ سبحانه قد فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِكَ كُلِّهَا فَرَائِضَ يَحْتَجُّ بِهَا عَلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

(383) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : احْذَرْ أَنْ يَرَاكَ اللهُ عِنْدَ مَعْصِيَتِهِ، وَيَفْقِدَكَ عِنْدَ طَاعَتِهِ، فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ، وَإِذَا قَوِيتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللهِ، وَإِذَا ضَعُفْتَ فاضْعُفْ عَنْ مَعْصِيَةِ اللهِ.

(384) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الرُّكُونُ إِلَى الدُّنْيَا مَعَ مَا تُعَايِنُ مِنْهَا جَهْلٌ، وَالتَّقْصِيرُ فِي حُسْنِ الْعَمَلِ إذَا وَثِقْتَ بِالثَّوَابِ عَلَيْهِ غَبْنٌ وَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ قَبْلَ الاِِْخْتِبَار عَجْزٌ.

(385) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللهِ أَنَّهُ لاَ يُعْصَى إِلاَّ فِيهَا، وَلاَ يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلاَّ بِتَرْكِهَا.

(386) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ طَلَبَ شَيْئاً نَالَهُ أَوْ بَعْضَهُ.

(387) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَمَا

شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ، وَكُلُّ نَعِيمٍ دوُنَ الْجَنَّةِ مَحْقُورٌكُلُّ بَلاَءٍ دُونَ النَّارِ عَافِيَةٌ.

(388) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَلاَ وإِنَّ مِنَ الْبَلاَءِ الْفَاقَةَ وَأَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَأشدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ. أَلاَ وإِنَّ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ.

(389) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ. وفي رواية أُخْرى: مَنْ فَاتَهُ حَسَبُ نَفْسِهِ لَمْ يَنْفَعْهُ حَسَبُ آبَائِهِ).

(390) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَات: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيَما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ. وَلَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلاَّ فِي ثَلاَثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ.

(391) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصّرْكَ اللهُ عَوْرَاتِهَا، وَلاَ تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْكَ!

(392) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

(393) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : خُذْ مِنَ الدُّنيَْا مَا أَتَاكَ، وَتَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ

(394) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ

(395) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كُلُّ مُقْتَصَرٍعَلَيْهِ كَافٍ.

(396) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْمَنِيَّةُ وَلاَ الدَّنِيَّةُ وَالتّقَلُّلُ وَلاَ التَّوَسُّلُ وَمَنْ لَمْ يُعْطَ قَاعِداً لَمْ يُعْطَ قَائِماً وَالدَّهْرُ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ، وَيَوْمٌ عَلَيْكَ؛ فَإذَا كَانَ لَكَ فَلاَ تَبْطَرْ، وَإِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ!

(397) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : نِعْمَ الطِّيبُ الْمِسْكُ، خَفِيفٌ مَحْمِلُهُ، عَطِرٌ رِيحُهُ.

(398) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ضَعْ فَخْرَكَ، وَاحْطُطْ كِبْرَكَ، وَاذْكُرْ قَبْرَكَ.

(399) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ

عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً: فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلاَّ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ سُبْحَانَهُ، وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَيُحَәљЙƙΠأَدَبَهُ وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.

(400) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَيْنُ حَقٌّ، وَالرُّقَى حَقٌّ، وَالسِّحْرُ حَقٌّ، وَالْفَأْلُ حَقٌّ، وَالطِيَرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ، وَالْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ، والطِّيبُ نُشْرَةٌ وَالْعَسَلُ نُشْرَةٌ، وَالرُّكُوبُ نُشْرَةٌ، وَالنَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ).

(401) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلاَقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ

(402) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لبعض مخاطبيه، وقد تكلم بكلمة يُسْتَصْغَرُ مثلُه عن قول مثلها: لَقَدْ طِرْتَ شَكيِراً،هَدَرْتَ سَقْباً. والشكير هاهنا: أول ما ينبت من ريش الطائر قبل أن يقوى ويستحصف، والسقب: الصغير من الاِبل ولا يهدر إلا بعد أن يستفحل.

(403) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَوْمَأَإِلَى مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتْهُ الْحِيَلُ

(404) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :وَقَدْ سُئِلَ عن معنى قولهم: لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ باللهِ: إِنَّا لاَ نَمَلِكُ مَعَ اللهِ شَيْئاً، وَلاَ نَمْلِكُ إِلاَّ مَا مَلَّكَنَا، فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا ، وَمَتى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا.

(405) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لعمار بن ياسر رحمه الله، وقد سمعه يراجع المغيرة بن شعبة كلاماً: دَعْهُ يَا عَمَّارُ، فَإِنَّهُ لَمْ يَأْخُذْ مِنَ الدِّينِ إِلاَّ مَا قَارَبَتْهُ الدُّنْيَا، وَعَلَى عَمدٍ لَبَّسَ عَلَى نَفْسِهِ لِيَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِراً لِسَقَطَاتِهِ.

(406) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الاََْغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللهِ! وأَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الاََْغْنِيَاءِ اتِّكَالاً عَلَى الله.

(407) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا اسْتَوْدَعَ اللهُ امْرَأً عَقْلاً إِلاَّ اسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً مَا!

(408) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ.

(409)

وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ

(410) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : التُّقَى رَئِيسُ الاََْخْلاَقِ.

(411) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَكَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِكَ عَلَى مَنْ سَدَّدَكَ

(412) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ.

(413) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الاََْحْرَارِ، وَإِلاَّ سَلاَ سُلُوَّ الاََْغْمَارِ

(414) وفي خبرٍ آخر أنّه عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ للاَشعث بن قيس معزياً : إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الاََْكَارِمِ، وَإِلاَّ سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ

(415) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في صفة الدنيا: تَغُرُّ وَتَضُرُّ وَتَمُرُّ، إِنَّ اللهَ تَعَالَى لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لاََِوْلِيَائِهِ، وَلاَ عِقَاباً لاََِعْدَائِهِ، وَإِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَبِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا

(416) وقالَ لابنه الحسن : يا بُنَيَّ لاَ تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً مِنَ الدُّنْيَا، فَإِنَّكَ تُخَلِّفُهُ لاََِحَدِ رَجُلَيْنِ: إِمَّا رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ، وَإِمَّا رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللهِ (فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ) فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلى مَعْصِيَتِهِ، وَلَيْسَ أَحَدُ هذَيْنِ حَقِيقاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَىُ نَفْسِكَ. و يروى هذا الكلام على وجه آخر، وهو: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الَّذِي فِي يَدِكَ مِنَ الدُّنْيَا قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ، وَهُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلٍ بَعْدَكَ، وَإِنَّمَا أَنْتَ جَامعٌ لاََِحَدِ رَجُلَيْنِ: رَجُلٍ عَمِلَ فِيَما جَمَعْتَهُ بِطَاعَةِ اللهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ، أَوْ رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللهِ فَشَقِيَتَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ، وَلَيْسَ أَحَدُ هذَيْنِ أَهْلاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ تَحْمِلَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ، فارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللهِ،لِمَنْ بَقِيَ رِزْقَ الله.

(417) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لقائل قالَ بحضرته: أَسْتَغْفِرُ اللهَ. ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، أَتَدْرِي مَا الاِِْسْتِغْفَارُ؟ إنَّ

الاِْسْتِغْفَارَ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ، وَهُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا: النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى. وَالثَّانِي: الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً. وَالثَّالِثُ: أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْ_مَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللهَ عزّوجلّ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ. وَالرَّابِعُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا. وَالْخَامِسُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بالاََْحْزَانِ، حَتَّى يَلْصِقَ الْجِلْدُ بِالْعَظْمِ، وَيَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ. وَالسَّادِسُ: أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلاَوَةَ الْمَعْصِيَةِ. فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ: أَسْتَغْفِرُاللهَ.

(418) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ

(419) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ: مَكْتُومُ الاََْجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تَؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَتَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَتُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ

(420) وروي أنه عَلَيْهِ السَّلامُ كان جالساً في أصحابه، فمرّت بهم امرأة جميلة، فرمقها القوم بأبصارهم. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ أَبْصَار هذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَإِنَّ ذلِكَ سَبَبُ هَبَابِهَا فإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلاَمِسْ أَهْلَهُ، فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَهٌ كَامْرَأَةٍ. فقالَ رجل من الخوارج: قاتله الله كافراً ما أفقهه. فوثب القوم لِيقتلوه. فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ!

(421) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سَبِيلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ.

(422) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : افْعَلُوا الْخَيْرَ وَلاَ تَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئاً، فَإِنَّ صَغِيرَهُ كَبِيرٌ وَقَلِيلَهُ كَثِيرٌ، وَلا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: إِنَّ أَحَداً أَوْلَى بِفِعْلِ الْخَيْرِ مِنِّي فَيَكُونَ وَاللهِ كَذلِكَ، إِنَّ لِلْخَيْرِ وَالشَّرِّ أَهْلاً، فَمَهْمَا تَرَكْتُمُوهُ مِنْهُمَا كَفَاكُمُوهُ أَهْلُهُ

(423) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللهُ عَلاَنِيَتَهُ، وَمَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ كَفَاهُ اللهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ أَحْسَنَ فِيَما بَيْنَهُ وبَيْنَ اللهِ كَفَاهُ اللهُ مَا

بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ.

(424) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ، وَالْعَقْلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَقَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ.

(425) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً يَخْتَصُّهُمْ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ، فَيُقِرُّهَافِي أَيْدِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا، فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ، ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ.

(426) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ، وَالْغِنَى: بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافىً إِذْ سَقِمَ، وَغَنِيّاً إِذِ افْتَقَرَ.

(427) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللهِ، وَمَنْ شَكَاهَا إلَى كَافِرٍ فَكَأَنَّمَا شَكَااللهَ.

(428) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في بعض الاََعيَاد: إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبلَ اللهُ صِيَامَهُ وَشَكَرَ قِيَامَهُ، وَكُلُّ يَوْمٍ لاَ يُعْصَى اللهُ فِيهِ فَهُوَ يَوْمَ عِيدٍ.

(429) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مَالاً فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللهِ، فَوَرَّثَهُ رَجُلاً فَأنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ، وَدَخَلَ الاََْوَّلُ بِهِ النَّارَ.

(430) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَأَخْيَبَهُمْ سَعْياً، رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ، وَلَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَقَدِمَ عَلَى الاَْخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ

(431) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الرِّزْقُ رِزْقَانِ: طَالِبٌ، وَمَطْلُوبٌ، فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتَّى يُخْرِجَهُ عَنْهَا،مَنْ طَلَبَ الاَْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْهَا.

(432) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَاشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا آشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَتَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَرَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلالاً، وَدَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً، أَعْدَاءُ مَا

سَالَمَ النَّاسُ، وَسِلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ! بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَبِهِ عُلِمُوا وَبِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَبِهِ قَامُوا، لاَ يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَلاَ مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.

(433) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اذْكُرُوا انْقِطَاعَ الَّلذَّاتِ، وَبَقَاءَ التَّبِعَاتِ.

(434) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : اخْبُرْ تَقْلِهِ ومن الناس من يروي هذا لرسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، ومما يُقوّي أنه من كلام أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ ما حكاه ثعلب: عن ابن الاَعرابي قالَ: قالَ المأمون: لو لا أنّ علياً عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: «اخبُر تَقْلِهِ» لقلت أنا: اقْلِهِ تَخْبُرْ

(435) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا كَانَ اللهُ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَيُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ، وَلاَ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَيُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الاِِْجَابَةِ، وَلاَ لِيَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَيُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَةِ

(436) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أوْلَى النَّاسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْكِرَامُ).

(437) وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ أَيّهُما أَفضل: العدل، أَو الجود؟ فقالَ: الْعَدْلُ يَضَعُ الاَُْمُورَ مَوَاضِعَهَا، والْجُودُ يُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَأَفْضَلُهُمَا.

(438) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

(439) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَينِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللهُ سبحانه: (لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ فَمَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي، وَلَمْ يَفْرَحْ بالْآتِي، فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ.ِ.

(440) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْوِلاَيَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ

(441) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : ما أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ

(442) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لَيْسَ بَلَدٌ بأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ، خَيْرُ الْبِلاَدِ مَا حَمَلَكَ.

(443) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : وقد جاءه

نعي الاَْشتر رحمه الله: مَالكٌ وَمَا مَالِكٌ! وَاللهِ لَوْ كَانَ جَبَلاً لَكَانَ فِنْداً، (وَلَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً،) لاَ يَرْتَقِيهِ الْحَافِرُ، وَلاَ يُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِرُ. الفند: المنفرد من الجبال.

(444) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.

(445) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إذَا كَانَ في رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِعَةٌ فَانْتَظِرْ أَخَوَاتِهَا.

(446) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :لغالب بن صعصعة أبي الفرزدق، في كلام دار بينهما: مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكثِيرَةُ؟ قالَ: ذَعْذَعَتْها الحُقُوقُ يا أميرالمؤمنين فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : ذَاكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا

(447) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا.

(448) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللهُ بِكِبَارِهَا.

(449) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهْوَتُهُ.

(450) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلاَّ مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.

(451) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ، وَرَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ.

(452) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْؤُومُ عَبْدُ اللهِ.

(453) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا لاِبْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَآخِرُهُ جِيفَةٌ، و َلاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلاَ يَدفَعُ حَتْفَهُ.

(454) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الغِنَى والْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللهِ.

(455) وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ من أشعر الشعراء؟ فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلبةٍ تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ كَانَ وَلاَ بُدَّ فَالْمَلِكُ الضِّلِّيلُ يريد امرأ القيس

(456) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ لاََِهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لاََِنْفُسِكُمْ

ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّبِهَا.

(457) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَنْهُومَانِ لاَ يَشْعَبَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ، وَطَالِبُ دُنْيَا.

(458) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : عَلامةُ الاِِْيمَانِ أَنْ تُؤثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ،وَأَلاَّ يَكُونَ فِي حَديِثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَأَنْ تَتَّقِيَ اللهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ

(459) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَغْلِبُ الْمِقْدَارُعَلَى التَّقْديرِ حَتَّى تَكُونَ الاَْفَةُ فِي التَّدْبِيرِ. وقد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف بعض هذه الاَلفاظ.

(460) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْحِلْمُ وَالاََْنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.

(461) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجزِ.

(462) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ

(463) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، ولَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا.

(464) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مِرْوَدَاً يَجْرُونَ فِيهِ، وَلَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيَما بَيْنَهُمْ ثُمَّ كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ. وَالْمِرْوَدُ هاهنا مفعَل من الاِرْوَاد، وهو الاِمهال والاِنظار، وهذا من أفصح الكلام وأغربه، فكأنه عَلَيْهِ السَّلامُ شبّه المهلة التي هم فيها بالمضمار الذى يجرون فيه إلى الغاية، فاذا بلغوا مُنقَطَعا انتقضَ نظامُهم بعدها.

(465) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في مدح الاَنَصار: هُمْ وَاللهِ رَبّوا الاِِْسْلاَمَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بَأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَأَلْسِنَتِهِمُ السِّلاَطِ

(466) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّهِ. و هذه من الاستعارات العجيبة، كأنه شبّه السّهَ بالوعاء، والعين بالوكاء، فإذا أُطلق الوكاءُ لم ينضبطِ الوعاءُ و هذا القول في الاَشهر الاَظهر من كلام النبي عَلَيْهِ السَّلامُ ، وقد رواه قوم لاَميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ ، ذكر ذلك المبرّد في كتاب المقتضب في باب اللفظ بالحروف. و قد تكلمنا على هذه الاستعارة في

كتابنا الموسوم: بمجازات الآثار النبوية.

(467) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : في كلام له: وَوَلِيَهُمْ وَالٍ فأَقَامَ واسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ

(468) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَأتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَلَمْ يُؤْمَرْ بِذلِكَ، قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ وَلاَ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ، تَنْهَدُ فِيهِ الاََْشْرَارُ، وَتُسْتَذَلُّ الاََْخْيَارُ، ويُبَايعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَقَدْ نَهَى رَسُولُ اللهِ عَنْ بِيَعِ الْمُضْطَرِّينَ.

(469) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَبَاهِتٌ مُفْتَرٍ وهذا مثل قوله عَلَيْهِ السَّلامُ : هَلَكَ فِي رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ غَالٍ، وَمُبْغِضٌ قَالٍ.

(470) وسئل عَلَيْهِ السَّلامُ: عن التوحيد و العدل فقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : التَّوْحِيدُ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ

(471) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ.

(472) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ :في دعاء استسقى به: اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا. وهذا من الكلام العجيب الفصاحة، وذلك أنه عَلَيْهِ السَّلامُ شبّه السحاب ذوات الرُّعود والبوارق والرياح والصواعق بالاِبل الصّعاب التي تَقْمُصُ برحالها و تقِصُّ بركبانها، وشبّه السحاب خاليةً من تلك الروائع بالاِبل الذُّلُلِ التي تُحْتَلَبُ طَيِّعَةً وتُقْتَعَدُ مُسْمِحَةً : لو غيَّرتَ شيبك يا أميرالمؤمنين. ف

(473) وقيل له عَلَيْهِ السَّلامُ: الْخِضَابُ زِينَةٌ، وَنَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ! يريد برسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ .

(474) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا الْ_مُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ

(475) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَيَنْفَدُ. قالَ الرضي: وقد رَوى بعضُهم هذا الكلام عن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وسلم.

(476) وَ قالََ

عَلَيْهِ السَّلامُ : لزياد بن أبيه. وقد استخلفَهُ لعبد الله بن العباس على فارس وأَعمالها، في كلامٍ طويلٍ كان بينهما، نهاه فيه عن تقدم الخَراج _ : اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ الْعَسْفَ والْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَالْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ.

(477) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُهُ.

(478) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا.

(479) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : شَرُّ الاِْخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ قالَ الرضي: لاَن التكليف مستلزمٌ للمشقة، وهو شرٌ لازمٌ عن الاَخ المتَكلّفِ له، فهو شرُّ الاِخوان.

(480) وَ قالََ عَلَيْهِ السَّلامُ : إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ. قالَ الرضي: يقالَ: حشمه وأحشمه: إذا أغضبه، وقيل: أخجله، أواحتشمه): طلب ذلك له، وهو مَظِنّة مفارقته. وهذا حين انتهاء الغاية بنا إلى قطع المختار من كلام أميرالمؤمنين عَلَيْهِ السَّلامُ حامدين لله سبحانه على ما منّ به من توفيقنا لضمّ ما انتشر من أطرافه وتقريب ما بعد من أقطاره،ومقررين العزم كما شرطنا أولاً على تفضيل أوراق من البياض في آخر كلّ باب من الأَبواب، ليكون لاقتناص الشارد واسْتلحاق الوارد، وما عسي أن يظهر لنا بعد الغموض ويقع إلينا بعد الشذوذ، وما توفيقنا إلاّ بالله عليه توكّلنا وهو حسبنا ونعم الوكيل. وذلك في رجب سنة أربعما ئة من الهجرة, وصلي الله علي سيدنا محمد خاتم الرسل, و الهادي الي خير السبل, وآله الطاهرين, و أصحابه نجوم اليقين.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109