عنوان و نام پديدآور : امام موسی کاظم علیه السلام مجموعه زندگی چهارده معصوم علیه السلام/تالیف واحد پژوهش مسجد مقدس جمکران مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران، 1388 مشخصات ظاهری : [24]ص فروست : مجموعه زندگانی چهارده معصوم علیه السلام ویزه نوجوانان؛ 9 وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت) شماره کتابشناسی ملی : 1926665
لقب: كاظم كنيه: ابوالحسن نام پدر: جعفرعليه السلام نام مادر: حميده تاريخ تولد: 7 صفر سال 128 هق محل تولد: ابواء
مدت حكومت: 35 سال مدت عمر: 55
تاريخ شهادت: 6 يا 25 رجب سال 183 هق نام قاتل: هارون با زهر
مرقد: كاظمين در كشور عراق
امام كاظم عليه السلام در روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 و بنا به قولى 129 ه.ق در ابواء - محلى بين مكه و مدينه - به دنيا آمد. پدر بزرگوارش امام جعفرصادق عليه السلام پس از بازگشت به مدينه به خاطر اين تولد فرخنده با خوشحالى فراوان فرمود: «خداى متعال به من پسرى عطا نمود كه بهترين خلق خداست» امام عليه السلام سه روز پياپى وليمه (غذا) به مردم داد.(1)
امام موسى بن جعفرعليه السلام داراى قد و قامتى مناسب و زيبا، صورتى گندمگون، سبزه و نورانى بود. موهايش مشكى، چهره اش با صفا و ملكوتى كه نور الهى و جلوه معنويت از سيماى بهشتى او خودنمايى مى نمود.(2)
آن حضرت حدود بيست سال با پدر بزرگوارش امام صادق عليه السلام زندگى نمود، و در محضر آن امام معصوم عليه السلام پرورش يافت و علم و پرهيزكارى را آموخت و خود نمونه و الگو گرديد.
آثار بزرگى و عظمت از همان كودكى در چهره اش معلوم بود. يعقوب سرّاج مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رفتم، ديدم كه در كنار گهواره ى پسرش موسى عليه السلام ايستاد و با او صحبت نمود، پس از آن كه سخنانش تمام شد به نزد ايشان رفتم، به من فرمود: نزد مولايت در گهواره برو و به او سلام كن. من كنار گهواره رفتم و سلام كردم، موسى بن جعفرعليه السلام با صدايى شيوا و رسا، جواب
سلام من را داد.
موسى بن جعفرعليه السلام با علم و استعداد عظيم الهى توانست در محضر پدر به درجات بالاى علمى، معنوى و سياسى دست پيدا كند، در علم و دانش به مقامى دست يافت كه كسى همتاى وى نبود. و بعد از پدر بزرگوارش با كمك خداوند يگانه، امام و پناه شيعيان و پيروان اهل بيت عليه السلام شدند.
موسى بن جعفرعليه السلام در برخورد با حاكمان و خلفاى ستمگر، همانند پدر بزرگوارش به شكل هاى مختلف با آنها برخورد نمود.
زندگى امام موسى بن جعفرعليه السلام، به خصوص در منزل مثل روش جدّ گراميش حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله، امام على عليه السلام و پدران بزرگوارش بود. او با فرزندان و اهل منزل خود با مهربانى و با محبت رفتار مى نمود. در اين بخش به رواياتى از كلام امام كاظم عليه السلام اشاره مى كنيم كه آن حضرت روش زندگى را به شيعيان آموخته و همه را به پيروى و رعايت آنها تشويق مى كند.
1- برخورد مساوى و عادلانه با فرزندان امام موسى كاظم عليه السلام از اميرمؤمنان على عليه السلام نقل مى كند: روزى مردى به همراه دو فرزندش خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله رسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله كه برخوردهاى پدر با فرزندانش را زير نظر داشت، متوجه شد كه آن مرد، يكى از دو فرزندش را مى بوسيد و به ديگرى اعتنايى نمى كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از چنين فرق گذاشتن و رفتار ناپسند آن مرد نارحت شد و فرمود:
چرا در محبت نمودن نسبت به فرزندان خود به طور مساوى برخورد نمى كنى؟(3)
2- امام موسى بن جعفرعليه السلام مى فرمايد: مردى در حالى كه فرزندش همراهش بود از حضرت
رسول اكرم صلى الله عليه وآله پرسيد، حقّ اين فرزند چيست؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: نام نيكو براى او انتخاب كنى و به زيور آراسته اش نمايى، و به كار خوب و مناسبى بگمارى.
3- شخصى خدمت امام كاظم عليه السلام رسيد و از فرزندش كه حرف او را گوش نمى داد، گِله و شكايت نمود، و از امام صلى الله عليه وآله در بهتر تربيت كردن فرزندش كمك و راهنمايى خواست. امام عليه السلام فرمود: فرزندت را كتك مزن، ولى براى تنبيه با او قهر كن، امّا مراقب باش قهر تو طولانى نشود.
1- روزى فقيرى نزد آن حضرت آمد و پس از اين كه خود را تهى دست معرفى نمود، گفت: اگر صد درهم داشتم با آن كسب و كارى فراهم مى كردم و از اين تندگستى نجات پيدا مى كردم. امام عليه السلام با چهره اى گشاده و خندان به او فرمود: من از تو يك سؤال مى كنم، اگر پاسخ دادى ده برابر آن را به تو خواهم داد.
فقير گفت: بپرس امام عليه السلام فرمود:اگر بخواهى در دنيا آرزويى كنى، چه آرزو مى كنى؟ فقير گفت: آرزو مى كنم خداوند من را كمك كند كه بتوانم به برادران دينى خودم كمك كنم و براى حفظ جان آن ها از خطر دشمن سعى و تلاش نمايم. امام عليه السلام فرمود: چرا دوستى ما خاندان را آرزو نمى كنى؟
فقير گفت: اين دوستى در وجودم هست و خدا را به خاطر داشتن اين دوستى و محبت سپاس مى گويم ولى آنچه را كه ندارم آرزو مى كنم.
امام عليه السلام فرمود: پاسخ نيك و خوبى دادى، آفرين! آن گاه دو هزار درهم به او داد و به او فرمود: اين پول را در تجارت
و خريد و فروش مازو (دانه هايى كه براى رنگ كردن به كار مى برند) استفاده كن، چون اين كالا خشك است و كمتر آسيب مى بيند. فقير همين كار را انجام داد و زندگى او خيلى خوب شد.
2- عيسى بن محمّد بن مغيث كه يكى از كشاورزان با سابقه و با تجربه ى مدينه بود و نود سال از عمرش مى گذشت، مى گويد: يك سال من در اطراف مدينه صيفى كارى (سبزى كارى) خوبى داشتم، امّا هنگام رسيدن و برداشت محصول، دسته هاى زيادى از ملخ ها به محصولم حمله كردند و همه آن را نابود كردند، من 120 دينار به اضافه قيمت دو شتر خسارت ديدم و از اين حادثه خيلى نارحت و غمگين بودم.
واقعه را براى مولايم گفتم. امام عليه السلام فرمود: چقدر خسارت ديده اى؟ من مقدار آن را گفتم. امام عليه السلام در همان لحظه به يكى از خدمتكارانش به نام عرفه فرمود: 150 دينار به اضافه دو شتر به عيسى بن مغيث تحويل بده و او نيز چنين كرد. عرض كردم، از شما تقاضا دارم وارد زمين شويد و برايم دعا كنى. امام عليه السلام وارد زمين شد و دعا كرد.
ابن مغيث مى گويد: من با آن دو شتر، در آن زمين بلا ديده كار كردم و به موقع به آبيارى آن پرداختم، و خداوند بركت داد و محصول سرشارى به دستم آمد كه آن را به هزار دينار فروختم.(4)
يكى از خصوصيات مهم و آشكار امام هفتم عليه السلام، بذل و بخشش و سخاوت آن حضرت است. همه اين موضوع را قبول دارند كه امام كاظم عليه السلام، در سخاوت و بخشندگى، بهترين عصر خود بود، ايشان درآمدى را كه حاصل دسترنج
و زحمت خودش از كار كشاورزى بود در اختيار نيازمندان و بيچارگان واقعى قرار مى داد. سخاوت او آنقدر زياد بود كه به صورت ضرب المثلى درآمده بود و مردم به يكديگر مى گفتند: تعجب بايد كرد از كسى كه كيسه بذل و بخشش و كمك هاى موسى بن جعفرعليه السلام به او رسيده باشد امّا باز بگويد كه من فقير و تنگدست هستم.(5)
شيعيان به امام موسى كاظم عليه السلام باب الحوائج مى گويند: يعنى چون ايشان در نزد خداوند جايگاه و مقام بزرگى دارد، از آن حضرت مى خواهند كه با لطف و توجّه و اراده ى خداى مهربان، خواسته هايشان را برآورده نمايد.
دشمنى برخى از افراد با ائمه معصومين عليه السلام در آن زمان مى تواند به خاطر دو علّت بوده است:
1- يا از روى آگاه نبودن و نادانى آنها بوده است كه در اين بين، نقش دشمنان واقعى ائمه اطهارعليهما السلام در معرفى بى تاثير نبوده است در نتيجه اين افراد با كوچك ترين هدايت و راهنمايى و ديدن چهره واقعى و نورانى ائمه اطهارعليهما السلام از دشمنى خود دست برداشته و در شمار دوستداران آن بزرگواران قرار مى گرفتند.
2- و يا از روى دشمنى و لجاجت بود و به بيان قرآن از روى حسادت و ديگر اين كه طرف دارى هاى قومى و قبيله اى هم در اين موضوع نقش داشته است، آنها با علم و آگاهى از شخصيت بى نظير و الهى امامان عليه السلام چون آنها را مانع رسيدن به ثروت و قدرت مى ديدند در نيجه به دشمنى با آنان پرداخته و با تبليغات، مردم را به مخالفت با آنها شورانيده و تخم كينه را در دل آنان مى كاشتند. تا آنجا كه بعضى
از حاكمان اموى همچون معاويه، كينه و دشمنى اهل بيت، خصوصاً امام على عليهما السلام را از دوران كودكى در بين مردم قرار داده بودند و سبّ (ناسزا گفتن) حضرت على عليه السلام را به عنوان ذكر واجب بعد هر نماز قرار داده بودند.
برخورد امامان معصوم عليه السلام با اين دو گروه متفاوت بوده است؛
با گروه اوّل با بردبارى و خوشرويى و بعضى از اوقات با اهداى كمك هاى مالى با آنها برخورد مى نمودند، و با گروه دوم با شدت و تندى مقابله مى كردند كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:
1- شيخ صدوق نقل مى كند: هارون الرشيد از جادوگر و ساحرى خواست تا در مجلسى كه امام موسى بن جعفرعليه السلام حضور دارد، سحر و جادو كند و امام را درمانده سازد. او در آن مجلس، چند نان را جادو كرد. تا هر نانى را كه امام عليه السلام برمى دارد از مقابلش دور شود. هارون از اين اقدام به وَجد آمد.
حضرت بدون وقفه سر بلند كرد و به نقش شيرى كه در پرده بود، فرمان داد كه: اى شير خدا! دشمن خدا را بگير. در همان حال نقش شير به شيرى زنده تبديل شد و ساحر را بلعيد و خورد.
هارون و يارانش از ترس بر زمين افتادند. چون هارون به هوش آمد، از امام عليه السلام خواست تا ساحر را به حال قبل بازگرداند. امام عليه السلام پاسخ داد: اگر عصاى موسى ريسمان ها و عصاهاى بلعيده ساحران را باز گرداند، او هم اين مرد را برمى گرداند(6)
2- هارون به امام كاظم عليه السلام عرض كرد: فدك را تحويل بگير، تا من آن را به شما بازگردانم. امام عليه السلام قبول نكرد، تا اين كه
هارون بسيار اصرار نمود.
پس امام عليه السلام فرمود: من آن را جز با حدود آن نخواهم گرفت. هارون گفت: حدود شما كجاست؟ امام عليه السلام فرمود: اگر حدود آن را بگويم نخواهى داد: هارون گفت: به حقّ جدت سوگند آن را مى دهم.
امام عليه السلام فرمود: امّا حدّ اوّل آن عدل است. در اينجا رنگ هارون تغيير كرد و گفت: چى؟ امام عليه السلام فرمود: حدّ دوم آن سمرقند است. هارون از جا برخاست.امام عليه السلام فرمود: حدّ سوم آن آفريقا است. چهره هارون رو به سياهى مى گراييد. امام عليه السلام فرمود: و حد چهارم آن كناره دريا از طرف جزاير تا كشور روم.
هارون گفت: با اين وضع، براى من چيزى باقى نمى ماند، پس برخيز و بر جاى من تكيه بزن. امام عليه السلام فرمود: من به تو خبر دادم كه اگر حدود آن را باز گويم تو آن را نخواهى داد.(7)
امام با گفتن اين جملات مى خواست به وى بفهماند كه شما شايسته ولايت و سرپرستى مردم و اجراى احكام الهى نيستيد و به زور و نيرنگ آن را بدست آورده ايد.
از آن جايى كه روز به روز طرفداران و دوست داران امام عليه السلام افزوده مى شد، به دستور هارون، امام موسى كاظم عليه السلام را زندانى كردند و از يك زندان به زندان ديگرى مى بردند و آن حضرت را در شرايط سخت ترى قرار مى دادند. اگر چه امام عليه السلام سال هاى زيادى از عمر پربركتش را در زندان سپرى نمود ولى ايشان حتّى از داخل زندان هم پيام هايش را براى شيعيان و مومنان مى فرستاد، ايشان در طول اين سالها شاگردان زيادى را تربيت نمودند، شاگردانى كه امروز هر كدام از آنها جزء دانشمندان و
شخصيت هاى بزرگ جهان اسلام به شمار مى آيند، بزرگانى چون: ابن ابى عمير، صفوان بن يحيى، على بن يقطين، صفوان بن مهران و...
هارون كه ديد حتّى با زندانى كردن حضرت هم به مقصودش نرسيده است، روزى به يكى از زندان بان هاى فريب خورده خودش دستور داد تا امام موسى كاظم عليه السلام را مسموم كند، سرانجام امام عليه السلام مسموم شد و در بيست و پنجم ماه رجب سال صد و هشتاد و سه هجرى قمرى در زندانى در بغداد به شهادت رسيد و شيعيان بدن مطهرش را در كاظمين به خاك سپردند.
يكى از فرزندان امام موسى كاظم عليه السلام، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مى باشد، آن حضرت در اول ذى القعده سال 173 هجرى قمرى در شهر مدينه و در خانه با صفاى امام كاظم عليه السلام به دنيا آمد.
نجمه مادر حضرت از اين تولد بسيار خوشحال بود كه خداوند چنين دخترى به ايشان و خواهرى با محبّت به امام رضاعليه السلام عطا نموده است.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام زير سايه ى پر مهر پدر و مادر و در كنار برادر دلسوز و مهربانش امام رضاعليه السلام روز به روز بزرگ تر شد و چيزهاى تازه اى آموخت.
دوران زندگانى امام هفتم عليه السلام با ايّام زمامدارى پنج خليفه ستمگر خاندان عباسى هم زمان بود و هر كدام از آنها به شكل هاى گوناگون حضرت را مورد آزار و شكنجه قرار مى دادند كه سرانجام به دستور هارون زندانى و سپس به شهادت رسيد.
پس از شهادت امام موسى كاظم عليه السلام حضرت رضاعليه السلام به امامت رسيد، ايشان همانند پدر بزرگوارش به انجام وظايف الهى و گسترش حق و حقيقت و رهبرى امّت اسلامى پرداخت و اين موجب ناراحتى
مامون يكى ديگر از خليفه هاى ظالم عباسى شد، وى بعد از مرگ پدرش هارون به خلافت رسيده بود.
مامون چون از قدرت و علاقه زياد مردم به امام رضاعليه السلام مى ترسيد، تصميم گرفت مردم را فريب داده و خود را در ظاهر دوست دار امام معرفى كند، در نتيجه امام رضاعليه السلام را جانشين خود معرفى نمود، امام كه از نقشه ى وى آگاه بود پيشنهاد وى را نپذيرفت، ولى به ناچار، ايشان از مدينه به سمت مرو حركت نمود.
با رفتن امام رضاعليه السلام لحظه هاى شيرين زندگى حضرت معصومه عليها السلام هم پايان پذيرفت، چون بهترين پناهگاه خود را از دست داده بود.
هجرت حضرت معصومه عليها السلام از مدينه يك سال از سفر امام رضاعليه السلام به مرو گذشت، خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله در اين مدت از ديدار امام محروم بودند و چيزى جز زيارت دوباره ى حضرت دل هاى غمديده ى آنها را نمى توانست آرام كند.
فاطمه ى معصومه عليها السلام نيز از دورى برادر بى تابى مى نمود تا اينكه نامه اى از جانب امام رضاعليه السلام براى ايشان فرستاده شد.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام پس از دريافت نامه ى برادر با شوقى فراوان بار سفر بستند و با گروهى از نزديكانشان به طرف مرو حركت نمودند.
كاروان عاشقان امام رضاعليه السلام به پيش مى رفت و جز براى نماز و غذا و استراحت، لحظه اى از حركت باز نمى ايستاد تا اينكه با دشوارى و سختى بسيار زياد، كاروان به سرزمين ايران رسيد و در شهر ساوه بود كه حضرت معصومه عليها السلام دچار بيمارى سختى شد و ديگر توانايى ادامه سفر را نداشت.
اين پرسش كه آيا دختر امام موسى كاظم عليه السلام مى تواند برادرش را در مرو زيارت كند، او
را سخت نگران نموده بود.
به هر حال وقتى آن بانوى بزرگوار حال و روز خود را چنين ديد، تصميم گرفت به شهر قم كه در آن روزگار هم پناهگاه خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله بود، برود.
مردم قم با خوشحالى زياد به استقبال ايشان رفتند و خدمتگزارى شايسته اى انجام دادند و به سرعت وسايل مورد نياز كاروان را فراهم نمودند.
اما در نهايت به خاطر شدت بيمارى در خانه موسى بن خزرج كه در هر حاضر به «بيت النور» شهرت دارد و محل عبادت حضرت بوده است چشم از جهان فرو بست و در حالى كه اشك در ديده و غم دورى برادر را به دل داشت، از دنيا رفت.
مردم قم در اين مصيبت همگى عزادار شدند و به سوگ و ماتم نشستند و با احترام بسيار پيكر مطهر حضرت معصومه عليها السلام را در مكان فعلى به خاك سپردند.
اهل بيت عليهم السلام درباره ى زيارت اين بانوى بزرگوار به شيعيان سفارش نموده و براى آن پاداش و ثواب بسيارى بيان فرموده اند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد(8): به زودى بانويى به نام فاطمه از خاندان من در قم دفن مى شود، هر كسى او را زيارت كند بهشت بر او واجب خواهد شد.
امام رضاعليه السلام مى فرمايد: هر كسى او را زيارت كند بهشت از آن اوست.
امام جوادعليه السلام مى فرمايد: هر كسى عمّه مرا در قم زيارت كند بهشت از آن اوست.
1) بحار ج 48 ص 4
2. كتاب «فصول المهم»
2) 2. كتاب «فصول المهم»
3) بحار ج 104 ص 97
4) كشف النمه ج 3
5) الطالب ص 185
6) عيون اخبار الرضا»
7) مناقب»
8) 1 و 2 و 3 بحار الانوار ج 102 صفحه 267