عزت و ذلت از ديدگاه نهج البلاغه

مشخصات كتاب

سرشناسه: فلسفي، محمدتقي، 1377 - 1283

عنوان و نام پديدآور: عزت و ذلت از ديدگاه نهج البلاغه/ محمدتقي فلسفي

مشخصات نشر: تهران: بنياد نهج البلاغه، 1379.

مشخصات ظاهري: ص 40

فروست: (دانشنامه نهج البلاغه)

شابك: 964-6348-88-31600ريال؛ 964-6348-88-31600ريال

وضعيت فهرست نويسي: فهرستنويسي قبلي

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان ديگر: نهج البلاغه. برگزيده

موضوع: علي بن ابي طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نهج البلاغه -- اخلاق

موضوع: علي بن ابي طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- اخلاق

شناسه افزوده: علي بن ابي طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. نهج البلاغه. برگزيده

شناسه افزوده: بنياد نهج البلاغه

رده بندي كنگره: BP38/09/الف 3ف 8

رده بندي ديويي: 297/9515

شماره كتابشناسي ملي: م 79-12467

مسئله عزت و ذلت در آيين مقدس اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

تمام مردم به تميل طبيعي و كشش غريزه حب ذات علاقه دارند كه در جميع شئون زندگي و مظاهر حياتي همواره از نعمت عزت و بزرگواري برخوردار باشند و از خواري و ذلت بر كنار:

آئين مقدس اسلام مسئله عزت و ذلت را در تعاليم خود مورد كمال توجه قرار داده و مسلمانان را موظف نموده است كه در حفظ عز و احترام خود كوشا باشند، بزرگواري و شرافت خويش را از آسيب مصون دارند و از گفتار و رفتاريكه به ذلت و خواري آنان مي انجامد اجتناب نمايند.

عن ابيعبدا الله عليه السلام قال: «ان الله فوض الي المومن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلا اما تسمع الله عزوجل يقول و لله العزه و لرسوله و للمومنين قالمومن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا- وسائل كتاب امر بمعروف، باب كراهته العترض للذل.»

امام صادق عليه السلام فرموده: خداوند كار مومنين را به خودشان واگذار نموده ولي اجازه نداده است خويشتن را ذليل و خوار نمايند. مگر نشنيدي

كه خداوند در قرآن شريف فرموده: كه عزت براي خدا و پيغمبر و مومني است؟ پس شايسته افراد با ايمان عزت و بزرگواري است نه خواري و ذلت.

و عنه عليه السلام قال: «لا ينبغي للمومن ان يذل نفسه قلت بما يذل نفسه؟ قال يدخل فيما يعتذر منه» وسائل همان كتاب- و همان باب.

و نيز فرموده است: سزاوار نيست كه شخص با ايمان خود را ذليل نمايد. راوي حديث سئوال كرد: چگونه خود را ذليل مي كند؟ در پاسخ فرمود: بكاري دست مي زند كه سرانجام بايد از آن معذرت بخواهد.

عن علي عليه السلام قال: «الاستغنا عن العذرا اعز من الصدق به» نهج البلاغه كلمه 329.

علي عليه السلام فرمود: خويشتن را از عذر خواهي بي نياز داري بهتر است از اينكه با صدق و راستي به ذلت عذر خواهي تن در دهي.

و عنه عليه السلام: «و لا تجعل عرضك فرضا لنبال القول» نهج البلاغه نامه 69.

[صفحه 2]

علي عليه السلام ضمن نامه اي كه بحارث همداني نوشته خاطر نشان ساخته است كه عملي انجام بده كه عزت و آبرويت هدف تيرهاي ملامت اين و آن قرار نگيرد.

راغب در كتاب مفردات مي گويد: «الغزه حاله مانعه للانسان من ان يغلب»

عزت يك حالت روحي و ترفع رواني است كه نمي گذارد آدمي مشهور و مغلوب دگري شود و در مقابل كسي يا چيزي دچار شكست و خواري گردد.

بسياري از مردم با آنكه عزيز النفسند و در خوش آمدها و بد آمدهاي زندگي كمتر به ذلت و زبوني مي گرايند با اينحال نقطه هاي ضعفي دارند كه مي توان از آن نقاط در آنها نفوذ نموده و قدرت مقاومتشان را در هم شكست. بعضي مشهور مالند و بعضي مشهور مقام. گروهي در مقابل تملق مغلوب

مي شوند و برخي در مقابل اقبال ي ادبار مردم. جمعي نقطه هاي ضعف دگري دارند و از عوامل ديگري شكست مي خورند.

ولي اولياء راستين خداوند كه عز معنوي آنان وابسته و متكي بعز الهي است از نقاط ضعف ورحي مبري و منزهند، هرگز در جزر و مد حوادث دچار شكست شخصيت نمي شوند و هيچگاه بزرگواري و عز روحاني خويشتن را از دست نمي دهند.

عزت نفس آسيب ناپذير علي در نهج البلاغه

اشاره

در اينجا بچند مورد از مواردي كه در نهج البلاغه آمده و روشنگر اراده آهنين و عزت نفس آسيب ناپذير علي عليه السلام است اشاره مي شود.

علي و مال

به عثمان بن حنيف فرماندار بصره نامه اي نوشته و در خلال آن فرموده است: «فو الله ما كثرت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا … و لهي في عيني اوهي و اهون من عفصه مقره» نهج البلاغه نامه 45.

قسم بخدا كه از دنياي شما طلا و نقره نيندوختم و از غنائم آ مالي ذخيره نكردم … در نظرم دنيائي كه در دست شما است از بلوط تلخ پست تر و خوارتر است.

علي و مقام

قال عبدالله بن عباس «دخلت علي اميرالمومنين عليه السلام بذي قار و هو يخصف نعله فقال لي: ما قيمه هذا لنعل؟ فقلت: لا قيمه لها فقال عليه السلام و الله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا» نهج البلاغه خطبه 33.

موقعي كه علي عليه السلام با سپاهيان خود بطرف بصره مي رفت عبدالله بن عباس در ذي قار حضورش شرفياب شد ديد آنحضرت كفش پاي خود را مي دوزد فرمود عبدالله قيمت اين نعل چقدر است؟ پاسخ داد قيمتي ندارد.

فرمود بخدا قسم اين كفش بي ارزش نزد من محبوب تر از رياست و فرمانروائي بر شما است مگر آنكه بتوانم در پرتو اين مقام اقامه حقي كنم يا باطل و يا دفع نمايم ظلمي را.

علي و اقبال و ادبار مردم

عقيل بن ابيطالب نامه اي به برادرش نوشت و از راي آن

[صفحه 3]

حضرت درباره جنگ با گروهي كه بر ضد حكومت اسلام قيام كرده بودند پرسش نموده بود در پاسخ فرمود:

«و اما ما سئلت عني من رايي في القتال، فان رايي قتال المحلين حتي القي الله، لا يزيدني كثره الناس حولي عزه، و لا تفرقهم عني وحشه» نهج البلاغه نامه 36.

اما آنچه از راي من درباره قتال پرسش نموده اي بنظر من با اين گروه كه جنگ را روا و حلال مي دانند بايد تا پاي مرگ جنگيد و ضمنا به برادر خاطر نشا ساخت كه نه فزودني مردم در اطراف من باعث ازدياد عزتم مي شود و نه پراكندگي آنان از گردم، مرا نگران مي سازد.

علي و تملق گويان

مردي حضور اميرالمومنين عليه السلام شرفياب شد زبان تملق گشود و در مدح و ثنايش افراط نمود حضرت به او فرمود:

«انا دون ما تقول و فقو ما في نفسك» نهج البلاغه، كلمه 83.

من از اينهمه مدح و تمجيدي كه به زبان آورده اي فروترم ولي از آنچه مرا پيش خود تصور كرده اي برتر و فراتر.

علي و عرصه پيكار

آنقدر روحيه آن حضرت در جنگ قوي و شكست ناپذير بود.كه با قيد قسم فرموده است:

«و لله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت منها» نهج البلاغه نامه 45.

قسم بخدا اگر تمام عربها پشت به پشت هم بدهند و در جنگ با من متحد شوند خود را نمي بازم و از پيكارشان روي برنمي گردانم.

عزت مطلق مختص ذات اقدس الهي

عزت حيثيتي، عزت مطلق و عزت اصيل به ذات اقدس الهي اختصاص دارد چه او است كه هرگز مغلوب و مقهور نمي شود و هيچگاه دچار ذلت و خواري نمي گردد.

قرآن شريف فرموده است: «ان ربك هو القوي العزيز» سوره ي 11 آيه 66.

بي گمان پروردگار تو است كه قوي و عزيز است.

راغب مي گويد: «العزيز الذي يقهر و لا يقهر»

عزيز كسي كه مقهور مي كند و خود هرگز مقهور نمي شود و اين از اوصاف حضرت باريتعالي است.

انسانها در هر مرتبه و مقامي كه باشند عزتشان نسبي و غير اصيل است و همواره مقهور قدرت لا يزال الهي هستند قرآن شريف در اين باره مي فرمايد:

«و هو القاهر فوق عباده و هو الحكيم الخبير» سوره ي 6 آيه ي 18.

او خداوند قاهر است كه به همه بندگانش برتري و سلطه دارد و او است پروردگار حكيم و آگاه.

عزت انسان در نهج البلاغه

بر همين اساس علي عليه السلام فرموده است:

[صفحه 4]

«و كل عزيز غيره ذليل و كل قوي غيره ضعيف» نهج البلاغه خطبه 64.

هر عزيزي غير از ذات اقدس الهي ذليل است و هر توانائي جز پروردگار جهان ضعيف و ناتوان است. بشر كه خود بالاصاله داراي عزت نفس و قدرت روح نيست اگر بخواهد به عزت روحي دست يابد و از قوت معنوي برخوردار گردد بايد به عزيز واقعي متكي شود خود را بقدرت اصيل الهي پيوند دهد، و با استمداد از حضرت باريتعالي خويشتن را از سرمايه گرانقدر بزرگواري و عزت نفس برخوردار سازد تا در پرتو آن از ذلت و زبوي مصون بماند، بر مشكلات فائق آيد، مقهور اين و آن نشود، و در مقابل حوادث و رويدادها از پاي در نيايد. و اين خود از

برنامه هاي مكتب قرآن شريف است.

«من كان يريد العزه فلله العزه جميعا» سوره ي 35 آيه ي 10.

هر كس طالب عزت است بداند كه عزت واقعي و اصيل، عزت تام و تمام به خداوند بزرگ اختصاص دارد.

آنان كه از روي حقيقت بحضرت گرايش مي يابند، به اطاعت و بندگيش گردن مي نهند، بي قيد و شرط تسليم وي مي شوند، و راه پاكي و تقوي در پيش مي گيرند از ذلت و پستي رهائي مي يابند، به عزت واقعي نائل مي گردند و رويدادهاي زندگي به شخصيت آنان آسيب نمي رساند.

عن علي عليه السلام قال: «لا شرف اعلي من الاسلام و لا عز اعز من التقوي» نهج البلاغه كلمه 381.

علي عليه السلام فرموده: نه هيچ شرافتي برتر از شرف اسلام است و نه هيچ عزتي عزيزتر از پرهيزكاري است.

«وعنه عليه السلام من تعزز بالله لم يذله سلطان» فهرست موضوعي غرر الحكم ص 126

و نيز علي عليه السلام فرموده است: آنكس كه در پرتو اتكاء بخداوند عز و بزرگي يابد هيچ سلطان قدرتمندي نمي تواند او را ذليل و خوار نمايد.

«و في الحديث كل عز ليس بالله فهو ذل» مفردات راغب (عز).

در حديث آمده است هر عزتي كه منشأ آن خدا نباشد و مسير حق را نپيمايد در حقيقت ذلت و خواري است.

چه بسيارند مردمي كه در گذشته و حال براي آنكه كسب عزت و شرف نمايند و به روان خود نيرو و توان بخشند مسير شرك را در پيش گرفتند. به غير خدا گرايش يافتند به اين و آن دل بستند، خويشتن را بنده آنان ساختند، و همانند معبود شايسته پرستش فرمانش را بي قيد و شرط اطاعت نمودند تا مگر بدينوسيله حمايتشان را بخود جلب كنند و در پرتو آنها

نيرومند گردند غافل از آنكه عزت شرك آلود مايه ي ذلت است و بزرگي و شرفي كه بغير خدا متكي باشد موجب خواري

[صفحه 5]

و حقارت.

عن علي عليه السلام قال: «من اتعز بغير الله ذل» فهرست موضوعي غرر الحكم ص 126.

علي عليه السلام فرمود: آنكس كه با اتكاء بغير خدا خويشتن را عزيز بحساب آورده دچار خواري و ذلت خواهد شد.

اينان كه غير خدا را برگزيده اند و اطاعتشان را بر اطاعت خدا مقدم داشته اند علاوه بر آنكه در قيامت استحقاق كيفر شرك دارند در دنيا نيز اغلب نگران و ناراحتند و از اينكه همانند بردگان اسير برگزيدگان خود شده اند در باطن احساس ذلت و زبوني مي كنند و بغض و كينه آنها را در دل مي پرورند. قرآن شريف درباره اين گروه فرموده است: «و اتخذوا من دون الله آلهه ليكونوا لهم عزا كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا» سوره ي 19 آيه ي 81.

مشركان، خداي يگانه را ترك گفته و غير خدا را برگزيده اند كه براي آنها مايه عزت و سربلندي باشد نه چنين است كه خيلي زود از عبادت و اطاعت آنه روي گردان مي شوند و بضديت و خصومتشان قيام مي نمايند.

هم اكنون در عصر ما بيشتر زمامداران كشورهاي اسلامي كساني هستند كه از اتكاء بخداوند توانا سرباز زده اند، از اطاعت باريتعالي چشم پوشيده ان، عواطف ديني ملت مسلمان و با ايمان خويش را ناديده گرفته ان براي نيل بعز قدرت دنيوي و حفط كرسي رياست خود بندگي ابر قدرتهاي شرق و غرب را پذيرا شده و اوامر ظالمانه و احيانا ضد انساني آنها را بي كم و كاست اجراء مي نمايند.

اين زمامداران فرو مايه و خود فروخته، ننگ عالم اسلام و مسلماني مطرود

خداوند بزرگ و پيامبر اسلامند. اينان مصداق واقعي اين آيه از قرآن كريمه ان كه چهارده قرن قبل بر نبي اكرم نازل شده است:

«الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا» سوره ي 4 آيه ي 139.

آنان كه كافران را بدوستي و فرمانروائي خود مي گيرند و مومنين خداوند را ترك مي گويند آيا عزت خويش را از كفار طلب مي كنند؟

اينان سخت در اشتباهند كه تمام مراتب و درجات عزت بخداوند توانا اختصاص دارد.

خدا را از ياد بردن، تعاليم الهي را ناديده انگاشتن، حق پرستي را سركوب كردن، محيط اختناق بوجود آوردن، از مردم سلب آزادي نمودن، و خلاصه با اتكاء به اجانب و از راه بزهكاري و گناه بقدرت و مقام رسيدن نه تنها پيروزي انساني و شرافتمندانه نيست بلكه در نظر علي عليه السلام دست يافتن بهدف از راه گناه و ناپاكي خود نوعي شكست و مغلوبيت است.

[صفحه 6]

«ما ظفر من ظفر الاثم به و الغالب بالشر مغلوب» نهج البلاغه كلمه 327.

علي عليه السلام فرموده: پيروز نيست آنكس كه گناه بر وي پيروز شده است و آنكس كه با شر و بد كاري قدرت بدست آورده و غلبه كرده است در حقيقت مغلوب شده است.

اين قبيل زمامداران غافل و نادان همانند شاه مخلوع ايران چند روزي سرمست پيروزي و عزت كاذب خود هستند و همچنان بسود ابر قدرتها و به زيان مردم خود قدم بر مي دارند، ملت خويش را در عذاب و شكنجه نگاه مي دارند تا روزي كه پيمانه صبر مردم ستمديده لب ريز مي شود، بطغيان و عصيان مي گرايند، با خشم و خشونت بر فرمانروايان جبار خود مي تازند، و مانند يل خروشان كاخ قدرتشان را

از بيخ و بن مي كنند و برسرشان ويران مي سازند.

در آن مواقع است كه زمامداران دست نشانده متوجه مي شوند كه در راه كسب عزت و قدرت مسير خطا پيموده اند و ابر قدرتهاي مورد اتكائشان قادر نيستند در اين موقع حساس، طوفان انقلاب را مهار كنند، سيل خروشان نفرت و خشم مردم را فرو نشانند، خط بدبختي و سيه روزي را از نوكران خويش بگردانند، و آنان را از نابودي و سقوط، محافظت نمايند.

بدبختانه راه و رسم بيشتر مردم در گذشته و حال چنين بوده و هست كه عزت و ذلت را تنها از جنبه ظاهريش مي نگرند و به ريشه و منشاشان توجه ندارند، كسي كه داراي قدرت و مقام است از هر دسته ئو گروه كه باشد بزرگتر مي شرمدند و او را گرامي و عزيز مي دارند. هر چند اقتدارش ناشي از خيانت و جنايت باشد و كسي كه ضعيف و فاقد قدرت است او را خوار و حقير مي شمرند هر چند ضعفش بر اثر اعمال ظالمانه و نارواي ستمگران و جباران باشد و اين بر خلاف رويه و روش حضرت علي عليه السلام است چه آن حضرت ذليل مظلوم را براي احقاق حقش احترام مي كرد و قوي ظالم را براي كوتاه كردن دستش حقير و خوار مي شمرد و در بيان اين مطلب چنين فرموده است: «الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه» نهج البلاغه خطبه 37.

ذليل نزد من عزيز و گرامي است تا حق او را از متجاوز بگيرم و قوي نزد من حقير و ضعيف است تا حق مظلوم را از چنگ وي بدر آورم.

علل تغيير عزت و ذلت در جامعه

اشاره

علل و عوامل متعددي

مي تواند محيط را دگرگون كند، در اوضاع و احوال فرد و جامعه اثر بگذارد، عزيزان را ذليل و خوار نمايد، و به ذليلان بزرگي و عزت بخشد.

علي عليه السلام ضمن خطب و نامه ها و كلمات خود پاره اي از آن علل را خاطر نشان فرموده و قسمتي از آنها در نهج البلاغه آمده است و در اينجا به پاره اي از آنها اشاره مي شود.

انقلاب

يكي از عواملي كه در اجتماع اثر بنيادي دارد و تحولات بسيار عظيم و اساسي ببار مي آورد انقلاب است. انقلاب اوضاع جامعه را زير و رو مي كند، معيارها و ضوابط را تغيير

[صفحه 7]

مي دهد، و ارزشهاي نويني را جايگزين آنها مي سازد بر اثر انقلاب گروهي سقوط مي كنند و گروهي اوج مي گيرند بسياري از عزيزان ذليل مي شوند و بسياري از ذليلان بعزت مي رسند. مستكبران گردنكش سركوب مي گردند و مستضعفان سركوب شده رفعت و سربلندي مي يابند. امام صادق عليه السلام درباره انقلاب و نتايج اجتماعي آن فرموده است.

«تمنو الفتنه ففيها هلاك الجبابره و طهاره الارض من الفسقه» مجموعه ورام، 2 ص 87.

تمناي انقلاب كنيد، فكر انقلاب در سر بپروريد، و در آرزوي انقلاب باشد چه در طوفان انقلاب است كه جباران زور گو و مستبدان خود سر به هلاكت مي رسند و زمين از لوث وجود گناهكاران و متجاوزين پاك مي گردد.

در اين حديث كلمه (فتنه) براي انقلاب اجتماعي بكار رفته است. (فتنه) داراي معاني متعددي است از آنجمله بمعني انقلاب آمده است.

(اقرب الموارد) معاني فتنه را ذكر مي كند و در پايان، مي گويد، «اختلاف الناس في الاراء و ما يقع بينهم من القتال» فتنه اختلافي اسن كه در آراء و نظرات مردم پديد مي آيد و سرانجام منجر به درگيري و خونريزي

مي شود.

انقلاب مكتبي اسلام كه چهارده قرن قبل در عصر نبي اكرم بنيانگذاري شد از جمله انقلابهاي عظيم جهاني است كه گذشت قرون و اعصار نتوانسته است آن را بدست فراموشي بسپارد و هم كنون صدها ميليون نفر در سراسر گيتي آن انقلاب را مقدس مي شمرند و تعاليم آن را براي همه انسانها مايه سعادت و رستگاري مي دانند.

انقلاب اسلامي تحولات و دگرگونيهاي عميقي در جميع شئون مادي و معنوي جامعه بوجود آورد، عقايد و افكار مردم را تغيير داد، اخلاق و اعمال آنان را اصلاح نمود و اجتماع را از قوانين و سنن سعادت بخش برخوردار ساخت. چه بسيار عزتها را به ذلت و ذلتها را بعزت مبدل نمود و روابط انسانها را بر معيارهاي جديد پايه گذاري كرد.

علي عليه السلام در يكي از خطبه هاي خويش پيرامون قيام رسول گرامي و گرايش پاكان به آنحضرت سخن گفته و در ضمن به پاره اي از نتايج انقلاب اشاره نموده و چنين فرموده است:

«دفن الله به الضغائن و اطفا به الثوائر الف به اخوانا و قرن به اقرانا اعز به الذله و اذل به العزه … نهج البلاغه خطبه 96.

خداوند بوسيله پيشواي اسلام و در پرتو انقلاب اسلامي، كينه هاي دروني مردم عصر جاهليت را در ضميرشان دفن نمود و آنها را از اثر انداخت. شعله هاي زيانبار دشمني را كه باعث ضررهاي گوناگون و احيانا قتل و خونريزي مي شد خاموش كرد. با پيوندهاي ديني از يكطرف افراد پراكنده را بهم نزديك نمود بين آنان الفت و برادري برقرار ساخت و از طرف ديگر روابط

[صفحه 8]

جاهلانه را از بين مردم برانداخت و كساني كه در عصر جاهليت قرين و عديل يكديگر بودند از

هم جدا كرد. خداوند بوسيله پيامبر گرامي، ذلت و خواري را به عزت برگرداند و هم بوسيله او عزت را به ذلت تبديل كرد.

در عصر جاهليت بتها مورد كمال تكريم و احترام بودند و بت پرستان نيز عزيز و گرامي. در عصر جاهليت دختر زنده بگور كردن باعث سربلندي و افتخار بود و دختر را زنده نگاهداشتن مايه ننگ و ذلت. در عصر اسلام زنده بگور كردن دختران عمل جنائي و مايه شرمساري و سر افكندگي شناخته شد و زنده نگه داشتن آنان از وظائف انساني و اسلامي تلقي گرديد. در عصر جاهليت گردنكشي و زور گوئي نشانه قدرت و بزرگي بود و قدرتمندان خو سر و مستبد مورد عزت و احترام بودند در عصر اسلام رعايت عدل و قانون معيار بزرگي و عزت شد و گردنكشي و جبارت موجب خواري و حقارت. در انقلاب اسلامي جباران ستمگر بذلت و پستي افتادند و از اوج بزرگي و قدرت بحضيض عجز سقوط كردند و مستضعفان ذليل و مردم به اوج بزرگي و عزت رسيدند و وارث حكومت مستكبران شدند.

در صدر اسلام آل اميه در برابر آل هاشم صف آرائي كردند و براي آنكه از پيشرفت رسول گرامي و گسترش اسلام جلوگيري نمايند به توطئه هاي خائنانه دست زدند و از تمام وسائل استفاده نمودند و اما نقشه هاي آنان نقش بر آب شد. سرانجام دين خدا پيروز گرديد، پيشواي اسلام و مسلمانان غلبه كردند، آل اميه با همه غرور و تكبرشان مغلوب شدند، انقلاب اسلامي، قوانين الهي، عزت كاذب و ظالمانه آنان را نابود ساخت، و ناچار شدند در پيشگاه اسلام و مسلمين سر ذلت و خواري فرود

آوردند.

علي عليه السلام ضمن نامه اي كه به معاويه نوشته و در نهج البلاغه آمده است با جملات كوتاهي تاريخ گذشته و سوابق ننگين آل اميه را شرح داده و در پايان از فضيلت اسلام ياد كرده و به مقررات ذلت بار آن براي مستكبرين و عزت آفرين آن براي مستضعفين اشاره كرده است.

« … و اما قولك انا بنو عبد مناف فكذالك نحن و لكن ليس اميه كهاشم و لا حرب كعبد المطلب و لا ابو سفيان كابي طالب و لا المهاجر كالطليق و لا الصريح كالصيق و لا المحق كالمبطل و لا المومن كالمدغل و لبئس الخلف خلف يتبع سلفا هوي في نار جهنم و في ايدينا بعد فضل انبوه التي اذللنا بها العزيز و نعشنا بها الذليل» نهج البلاغه نامه 17.

ترجمه: اينكه گفته اي ما فرزندان عبد منافيم ما نيز فرزندان او هستيم و ما بين ما و شما تفاوت بسيار است نه اميد مانند هاشم است و نه حرب مانند عبدالمطلب. نه ابو سفيان مثل ابو طالب است و نه مهاجر هماند آزاد شده. نه نسب صريح مانند نسب الحاق است، نه راستگو مانند دروغگو، و نه مومن همانند منافق است چه بد فرزندي است آنكه از پدر مرده و جهنمي خود

[صفحه 9]

پيروي مي كنند هر يك از اين جملات كه امام عليه السلام در نامه خود آورده به گوشه هائي از تاريخ اشاره مي كند كه پاره اي از آنها روشنگر افتخارات آل هاشم است و قسمتي ياد آور ننگ هاي بني اميه.

سپس امام (ع) در نامه خود خاطر نشان مي فرمايد كه از همه اين تفاوتها گذشته ما برتري و امتياز نبوت است كه بوسيله احكام و مقررات آن عزيزان گردنكش

و خود سر را خوار و ذليل نموديم و به ذليلان مستضعف و مظلوم بزرگي و عزت بخشيديم.

روزي كه مرم با علي عليه السلام بخلافت بيعت كردند و زمام امور مملكت را به وي سپردند حضرتش تصميم گرفت در ادراه امور كشور روش انقلابي رد پيش گيرد و شمولاتي عميق و اساسي بوجود آورد زيرا مي دانست در طول بيست و چند سالي كه از مرگ رسول گرامي گذشته در مملكت انحرافهائي پديد آمده است بعضي از شغلهي حساس مملكت بدست افراد ناصالح افتاده، پاره اي از مسائل اسلامي به دست فراموشي سپرده شده و قسمتي از بيت المال مسلمين بمصارف ناروا مي رسد و بايد تمام اين امور بر وفق معيارهاي اسامي اصلاح گردد.

علي عليه السلام متوجه بود كه با ايجاد روش انقلابي، دگرگونيهاي عظيمي پديد مي آيد، جامعه زير و رو مي شود، بسياري از عزيزان خوار مي گردند، و گروهي از ذليلان به بزرگي و عزت مي رسند. عده اي از افراد شاغل از خدمات دولتي بر كنار مي شوند و عده اي از بر كناران عهده دار كارهاي مهم مي گردند از اين رو ضمن اولين خطبه اي كه در مدينه پس از بيعت مردم ايران نمود جامعه را از شمولات و تغييراتي كه با آنها مواجه خواهند شد آگاه ساخت و فرمود:

« … الا و ان بليتكم قد عادت كهياتها يوم بعث الله نبيكم (صلي الله عليه و آله) و الذي بعثه بالحق لتبلبلن، و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتي يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم» نهج البلاغه خطبه 16.

«آگاه باشيد كه امتحان و ابتلاء شما دوباره بازگشت نموده است همانند روزي كه خداوند پيامبر اسلام را به نبوت برانگيخت. قسم به خدائي

كه او را به حق مبعوث نمود در حكومتشان بهم ريخته مي شويد، سپس با غربال امتحان از يكديگر ممتاز مي گرديد، و مانند ريگي كه محتواي آن را بر هم زده باشند زير و رو مي گرديد تا جائي كه

[صفحه 10]

بعضي از شماها كه در سطح زيرين جامعه قرار داريد بالا مي آئيد و بعضي كه در سطح بالا هستيد بزير مي رويد و سقوط مي كنيد.»

علي عليه السلام روش انقلابي خود را خيلي زود آغاز نمود و با سرعت به اصلاحات اساسي دست زد و اما از يكطرف آنانكه خويشتن را در معرض خطر و احيانا سقوط احساس مي كردند به كار شكني و اخلال، تصميم گرفتند، توطئه ها نمودند، جنگ داخلي به راه انداختند، و در راه حكومت علي (ع) ايجاد موانع كردند و از طرف ديگر دوستان ناآگاه آنحضرت به سستي گرائيدند، در مقابل رويدادها بي تفاوت شدن، از ياري رهبر خود شانه خالي كردند، و عملا او را تنها گذاردند در نتيجه علي عليه السلام در اداره مملكت با مشكلات گوناگون مواجه شد و پيش از آنكه نقشه اصلاحي خويش را پياده كند به درجه ي رفيعه شهادت نائل گرديد و مسلمين بزرگترين شخص اسلامي و گرانقدرترين سرمايه اجتماعي خود را از دست دادند.

خلاصه انقلاب اولين عامل تحول محيط و موثرترين وسيله تغيير عزتها و ذلتها است همانطور كه در كشور خودمان از نزديك مشاهده كرديم انقلاب عظيم ايران اوضاع و احوال مملكت را بكلي زير و رو كرد، عزيزان عصر طاغوت را ذليل نمود، بيني مستكبران رژيم گذشته را بخاك ماليد مستضعفان، در پرتو انقلاب، عزت و قدرت بدست آوردند. مستكبران را به بند كشيدند در دادگاه انقلاب جنايات را

يك بيك برشمردند، و سرانجام به اعدام محكومشان ساختند.

جهاد

دومين عاملي كه ترك آن در عزت و ذلت فردي و اجتماعي تاثير اساسي دارد جهاد است كساني كه در راه اعلاء حق و اقامه عدل از خود مي گذرند و آماده مرگ و فدا كاري مي شوند شايسته عز و عظمت هستند و لايق سروري نيرومندي.

بر عكس آنان كه از جهاد در راه حق و عدالت سر باز مي زنند و از وظيفه مقدس جهاد شانه خالي مي كنند لياقت بزرگي و عزت ندارند و بايد همواره ذليل و خوار باشند.

علي عليه السلام در يكي از خطبه هاي خود چنين فرموده است:

«اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه، و هو لباس التقوي و درع الله الحصينه، و جنته الوثيقه، فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل شمله البلاء، وديث بالصفار و القماء» نهج البلاغه خطبه 27.

«جهاد، يكي از درهاي بهشت است كه خداوند آن را به روي اولياء خود گشوده است.

[صفحه 11]

جهاد لباس تقوي و زره محكم و نگهبان مطمئن است كسي كه از روي بي اعتنائي از آن اعراض نمايد و به وظيفه ي مقدس سربازي عمل نكند خداوند بر وي جامه ذلت مي پوشاند، بلائي او را در بر مي گيرد و به حقارت و خواري شديد دچار خواهد شد.»

از جمله مشكلات كه علي عليه السلام را در اطراف ايام زمامداري بشدت رنج مي داد سستي و مسامحه يارانش در انجام وظيفه پيكار با دشمن بود چه اين بي تفاوتي و تسامح از طرفي باعث تقويت جبهه ي معاويه شد و بر جرات و جسارت سپاهيان وي افزود و از طرف ديگر جبهه ي علي عليه السلام را تضعيف نمود. لشكريان آن

حضرت را از عز و عظمت انداخت، و زمينه خواري و ذلتشان را فراهم آورد. امام عليه السلام از آنهمه ضعف و سستي سخت آزرده خاطر و ناراحت بود و در موارد متعدد با ايراد خطابه هاي تند و آتشين مراتب تاثرات دروني خويش را آشكار ساخت او در يكي از خطبه هاي خود چنين فرمود:

«اف لكم لقد سئت عتابكم! ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا؟ و بالذل من العز خلفا؟ اذا دعوتم الي جهاد عدوكم دارت اعينكم كانكم من الموت في غمره، و من الذهول في سكره» نهج البلاغه خطبه 34.

اف باد بر شما كه من از تو بيخ و عتابتان سخت ملول و رنجيده خاطرم. آيا راضي شديد كه حيات جاودان آخرت را به زندگي گذران دنيا مبادله كنيد؟ آيا راضي شديد كه ذلت و خواري را جايگزين عز و شرافت سازيد؟ وقتي شما را بجهاد با دشمنان مي خوانم چشمانتان آنچنان با نگراني و اضطراب در حدقه مي گردد كه گوئي در چنگال مرگ قرار گرفته ايد و همانند مستان غالل از شناخت مصلحت خود نا آگاه و بي خبريد.

[صفحه 12]

در خطبه ديگر مي فرمايد:

«الا و اني قد دعوتكم الي تقال هولاء القوم ليلا و نهارا و سرا و علانا، و قلت لكم: اغزوهم قبل ان يغزوكم، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا، فتوا كلتم و تخاذلتم حتي شنت عليكم الغارات، و مملكت عليكم الاوطان» نهج البلاغه خطبه 27.

من شما را براي جنگ با معاويه و پيروانش روز و شب و آشكار و نهان دعوت نمودم و به شما گفتم مهاجم باشيد نه مدافع با آنان بجنگيد قبل از آن كه با شما بجنگند كه قسم بخدا

هيچ قومي در داخل خانه خود با دشمن درگير نشدند مگر آنكه ذليل و خوار گشتند به توصيه و تاكيد من توجه ننموديد، هر يك به اتكال ديگري از پيكار با دشمن نشانه خالي كرديد و از همكاري و ياري هم سرباز زديد. نتيجه سهل انگاري و بي اعتنائي بجهاد آن شد كه اموالتان بغارت رفت و ديارتان در اختيار دشمن قرار گرفت.

در قسمت ديگر خطبه مي فرمايد:

«فاذا امرتكم بالسير اليهم في ايام الحر قلتم هذه حماره القيظ امهلنا يسبح عنا الحر، و اذا امرتكم بالسير اليهم في الشتاء قلتم هذه صباره القرا مهلنا ينسلخ عنا البرد، كل هذا فرارا من الحرو القر، فاذا كنتم من الحر و القر تفرون فانتم و الله من السيف افر» نهج البلاغه خطبه 27.

وقتي در فصل تابستان فرمان بسيج مي دهم و مي گويم بسوي دشمن روان شويد پاسخ مي گوئيد اين فصل شدت گرما است بما مهلت ده تا حرارت هوا كاهش يابد وقتي در زمستان دستور

[صفحه 13]

حركت مي دهم مي گوئيد هم اكنون برودت هوا شديد است مهلت ده تا سرما سپري شود. تمام اين گفته ها براي فرار از گرما و سرما است و شما كه از سرما و گرمي هوا اينچنين گريزانيد بخدا قسم از شمشير گريزان تر خواهيد بود.

در خلال خطبه ديگري فرموده:

«كلما اطل عليكم منسر من منا سر اهل الشام اغلق كل رجل منكم بابه، و الحجر انحجار الضبقه في حجرها، و الضبع في و جارها الذليل و الله من نصرتموه، و من رمي بكم فقدرمي بافوق ناصل» خطبه 68.

هر گاه گروهي در لشكر شام بشما نزديك شود هر يك بخانه خود مي گريزد، در مي بنديد، و در كنجي پنهان مي شويد همانطور

كه سوسمار در سوراخ خود مي خزد و كفتار به لانه خويش پناه مي برد. بخدا قسم ذليل آنكس است كه يار و مدد كارش شما باشيد. شمن كه مورد تعرض شما واقع مي شود همانند كسي است كه هدف تير قرار گرفته اما تيري كه سرش شكسته و فاقد پيكان باشد واضح است چنين تيري به دشمن آسيب و زيان نمي رساند.

علي عليه السلام در اواخر عمر خويش از مسامحه و سستي مردم در راه جهاد بسيار متاثر و ناراحت بود و مكرر مراتب تاثر شديد خود را در منابر به زبان مي آورد حتي در يكي از سخنراني ها با عباراتي بسيار تند آنان را مخاطب ساخت و فرمود:

«قاتلكم الله لقد ملاتم قلبي قيحا، و شحنتم صدري غيظا، و جر عتموني نغب التهمام انفاسا و افسدتم علي رايي بالعصيان و الخذلان حتي قالت قريش ان ابن ابطالب رجل شجاع و لكن لا علم له بالحرب» نهج البلاغه خطبه 27.

[صفحه 14]

خدا شما را بكشد كه دل مجروحم را از چرك و خون مالا مال كرديد و سينه ام را از خشم و غيظ آكنده ساختيد. در هر نفسي جرعه اي از هم و غم بمن نوشانديد و با عصيان و سرپيچي از فرمانم و راي مرا فاسد و تباه نموديد تا جائيكه قريش درباره ام گفتند پسر ابوطالب مرد شجاعي است ولي از فنون جنگ آگاهي ندارد.

سپس فرمود آيا هيچيك از آنان بيش از من در كار سربازي مهارت داشته و زودتر از من به ميدان كارزار قدم گذارده است؟ هنوز بيست سالم نشده بود كه براي پيكار با دشمنان قيام كردم و هم اكنون سنم از شصت سال گذشتهاست و فرمانم اجراء نمي شود و

سپاهيان از دستورم اطاعت نمي كنند و فرماندهي اين چنين چه راي و تدبيري مي تواند داشته باشد (ولكن لا راي لمن لا يطاع)

گاهي در منبر از مومنين راستين و مجاهدين واقعي ياد مي كرد و از آنان كه مرگ در راه خدا را با آغوش باز استقبال مي نمودند و در كشته شدن از هم سبقت مي گرفتند نام مي برد و مراتب تاسف و تاثر خويش را از فقدان آنان ابراز مي داشتند.

«اين اخواني الدين ركبوا لاطريق و مضوا علي الحق اين عمار؟ اين ابن التيهان؟ و اين ذو الشهادتين و اين نظر اوهم من اخوانهم الذين تعاقد و اعلي الفينه و ابرد بروسهم الي الفجره» نهج البلاغه خطبه 181.

«كجا هستند برادرانم آنان كه براه مي افتادند و مسير حق مي پيمودند؟ كجا است عمار و ياسر؟ كجا است ابو الهيثم مالك بن تيهان؟ كجا است خزيمه بن ثابت انصاري؟ كجا هستند همانندهاي آنان از برادرانشان از آنان كه پيمان مرگ بستند و پس از كشته شدن سرهاي مقدسشان با پي دشمن براي گناهكاران جبار فرستاده مي شد؟»

(نوف بكالي) راوي خطبه مي گويد: در اين موقع علي عليه السلام از شدت تاثر دست خود را با ضرب به محاسن خويش زد و مدتي گريست.

ثم قال: «اوه علي اخواني الذين تلوا القرآن

[صفحه 15]

فاحكموه و تدبر و الفرض فاقاموه احيوا السنه و اما توا البدعه دعوا للجهاد فاجابوا و وثقو بالقائد فاتبعوه» نهج البلاغه خطبه 182

سپس فرمود افسوس بر برادرانم آنان كه آنان را با اطمينان خاطر پذيرفتند، و آن را فرمان محكم و متقي الهي تلقي نمودند. در فريضه الهي، مطالبه و تدبر نمودند و به اقامه آن همت گماردند. سنت خدا را زنده كردند، و بدعت را

از ميان بردند. به جهاد دعوت شدند، به آن پاسخ مثبت دادند و در ميدان كارزار پيكار نمودند به پيشواي خود اعتماد داشتند از اين رو مطيع فرمانش بودند، و صميمانه از وي پيروي مي كردند.

مصائب جانكاه و دردناكي كه علي عليه السلام را در اواخر عمر رنج مي داد بقدري سنگين و طاقت فرسا بود كه همواره آرزوي مرگ داشت بهمين جهت ضربت مرگ بار عبدالرحمن ملجم را براي خود فوزي عظمين و مايه نجات تلقي نمود و در همان لحظه كه خون از سرش مي ريخت مي فرمود: به خداي كعبه سوگند كه آسوده شدم و از زندگي سراپا شكنجه و عذاب رهائي يافتم.

مهمترين عاملي كه زندگي را بر اميرالمومنين و ديگر افراد با ايمان تلخ و ناگوار ساخت و باعث آن همه تيره روزي و مصيبت گرديد تخلف مردم از وظيفه سربازي و خود داري آنان از جهاد و فدا كاري بود. اگر مسلمانان كه آن روز همانند عمار و ياسرها، ابوالهيثم ها و خزيمه ها از جهاد در راه خدا استقبال مي نمودند و امر امام خود را با علاقه و رغبت اطاعت مي كردند هرگز امام آنقدر متاثر و متالم نمي بود و خود مردم نيز دچار آنهمه ذلت و خواري نمي شدند، و دشمن بر آنان چيره نمي گشت، و عدل و ايمان پايمال نمي گرديد ولي افسوس از فرمان علي (ع) سرباز زدند، مسير حق و فضيلت را ترك گفتند، از جهاد در راه خدا شانه خالي كردند، و بدينوسيله راه پيروزي معاويه و سپاهيان را هموار ساختند، وبا دست خود موجبات حقارت و پستي خويش را فراهم آوردند.

تاريخ حكومت علي عليه السلام براي مردم امروز ايران بسيار آموزنده و مفيد است

بايد آن را با دقت مرود مطالعه و بررسي قرار دهند، حوادث و رويدادهاي آن زمان را تجزيه و تحليل كنند، از آنها درس عبرت بگيرند. و از مجموع بررسيها، وظائف كنوني خويش را در راه بثمر رساندن انقلاب سالامي ايران بشناسند، و عملا به انجام آن وظائف اقدام نمايند.

در كشور ايران انقلاب عظيمي بمنظور بر انداختن رژيم طاغوتي و مستقر ساختن جمهوري اسلامي بوقوع پيوست و تمام قشرهاي ملت ايران برهبري مرجع بزرگ عال تشيع امام امت خميني كبير در اين انقلاب شركت كردند و در پرتو اتحاد و اتفاق عموم مردم و بر اثر فدا كاري و از خود گذشتگي افراد با ايمان، سرانجام رژيم طاغوتي سرنگون شد و انقلاب عظيم ايران به قيمت شصت هزار كشته و صد هزار مصدوم و معلول كه شايد بعضي از آنان در خلوص

[صفحه 16]

ايمان همانند عمار و ياسر بودند پيروز گرديد.

هم اكنون كه در حدود يكسال و نيم از پيروزي انقلاب مي گذرد [1] و در طول اين مدت مردم ايران چندين بار پاي صندوقهاي راي رفتند و براي ايجاد همه سازمانها و تشكيلاتي كه جمهوري اسلامي لازم بود و به آراء عمومي نياز داشت راي دادند ولي با اينهمه، پيروزي نهائي بدست نيامده و مسئوليت مردم در اين راه پايان نيافته است. بايد ملت ايران براي رسيدن به هدف همچنان متحد و هم آهنگ باشند، با تصميم قاطع به فعاليت انقلابي خويش ادامه دهند، و مانند گذشته براي فدا كاري و جهاد در راه خدا آماده و مهيا باشند. تا موفق شوند موانع را از سر راه انقلاب خود بردارند و نهضت اسلامي خويش را بسر

منزل مقصود برسانند.

اگر ابر قدرتها و گروههاي ضد انقلاب بتواند بمنويات خائنانه خويش جامه تحقق بپوشانند، در جامعه ما ايجاد نوميدي كنند، اراده مردم را متزلزل نمايند، اتفاق و اتحاد آنان را بر هم زنند، و شور شهادت و فداكاري را از صفحه ي خاطرشان بزدايند، توانسته اند انقلاب ايران را از حركت باز دارند، خون شهيدان را پايمال نمايند بزرگترين ضربه را به مردم وارد آورند. و عزت و پيروزي آنان را به ذلت مبدل سازند و سرانجام بهمان سرنوشتي دچار شويم كه ياران بيوفا و دوستان نادان و نا هم آهنگ علي (ع) به آن دچار شدند امام خود را دلخون كردند، از فرمانش روي گرداندند، خويشتن را ذليل و خوار نمودند، آل اميه خونخوار و جبار را بر خود مسلط ساختند، و ساليان دراز خودشان و فززندانشان همانند بندگان و بردگان اسير دست آنها بودند.

خلاصه عامل دومي كه مايه عز و بزرگواري است و به فرد جامعه برتري و افتخار مي بخشد جهاد كردن براي خدا و تن دادن به فدا كاري در راه رضاي او است.

بفرموده علي رسول خدا (ص) جهاد يكي از درهاي بهشت است كه باريتعالي آن را بروي اولياء خود گشوده است. كسي كه به اين وظيفه مقدس عمل نمي كند و با بي اعتنائي از آن روي مي گرداند خداوند بر وي جامعه ذلت مي پوشاند و به پستي و خواريش دچار مي كند.

رابطه حكومت و مردم

سومين عاملي كه مي تواند منشا عزت و ذلت باشد و در شرايط متفاوت موجبات بزرگي و عظمت يا خواري و حقارت گروه يا جامعه را فراهم آورد چگونگي رابطه مردم با حكومت و حكومت با مردم است و اين مطلب

را علي عليه السلام ضمن خطبه اي كه در صفين ايراد فرموده و در نهج البلاغه آمده است خاطر نشان ساخته است.

در اين خطبه اميرالمومنين عليه السلام پيرامون حقوقي كه خداوند بنفع گروهي در عهده ي گروه ديگر فرموده بطور اجمال سخن مي گويد و سپس مي فرمايد:

[صفحه 17]

«و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي علي الرعيه و حق الرعيه علي الوالي، فريضه فرضها الله سبحانه لكل علي كل، فجعلها نظاما لا لفتهم، و عزا لدينهم، فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه، و لا تصلح الولاه الا بساتقامه الرعيه، فاذا ادت الرعيه الي الوالي حقه، وادي الوالي اليها حقها، عز الحق بينهم، وقامت منا هج الدين، و اعتدلت معالم العدل، و جرت علي اذلا لها السنن فصلح بذلك الزمان، و طمع في بقاء الدوله، ويئست مطامع الاعداء، و اذا غلبت الرعيه و اليها، او اجحف الوالي برعيته، اختلفت هنا لك الكلمه، و ظهرت معالم الجور، و كثر الادغال في الدين، و تركت محاج السنن، فعمل بالهوي، و عطلت الاحكام، و كثرت علل النفوس، فلا يستوحش لعظيم حق عطل، و لا لعظيم باطل فعل، فهنا لك تذل الابرار، و تعز الاشرار» خطبه 207.

«بزرگترين فريضه الهي از اين حقوق حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم است و اين خود يك فريضه اي است كه خداوند آن را بر تمام مردم بنفع مردم واجب نموده و آن را معيار نظم براي الفتهاي اجتماعي در روابط عمومي و همچنين مايه عز و عظمت براي دين آنان قرار داده است.

در حكومت حكام وضع مردم خوب و رضايت بخش نخواهد شد مگر آنكه رفتار آنان با مردم خوب باشد و همچنين وضع وحدت

مردم و حكام خوب نمي شود مگر آنكه مردم تحت فرمانشان با استقامت و پايداري حق را رعايت

[صفحه 18]

كنند و از دستور آنان اطاعت نمايند.

موقعي كه مرم حق والي را اداء كنند و والي نيز حق مردم را اداء نمايند حق در بين جامعه عزيز و گرامي خواهد شد مقررات و قوانين دين اجراء مي شود. توزان در نشانه هاي عدل پديدار مي گردد، و سنن الهي در مسير حق بجريان مي افتد. در چنين شرائطي روزگار مردم بخوبي طي مي شود، زمينه اميدواري به بقاء دولت فراهم مي آيد، و طمع دشمنان نسبت بكشور قطع مي گردد، بر عكس اگر مردم بر دولت چيره شوند يا والي بمردم ستم نمايد در اين موقع مملكت دچار پراكندگي و اختلاف كلمه مي شود، نشانه هاي جور و بيداد، آشكار مي گردد عوامل تباهي و فساد دين افزايش مي يابد، راه سنن الهي متروك مي ماند، پيروي از هواي نفس معمول مي شود، احكام به تعطيل و توقف مي گرايد. بيماريهاي روحي افزوده مي گرد، و كار بجائي مي رسد كه وقفه و تعطيل هيچ حقي بزرگي در جامعه نگراني ببار نمي آورد و عمل هيچ باطل بزرگي مردم را متوحش نمي كند. در اين موقع است كه نيكوكاران ذليل و خوار مي گردند و اشرار و بد كاران عزيز و گرامي مي شوند.»

براي آن كه انقلاب اسلامي ايران بثمر نهائي برسد و جامعه از فوائد مادي و معنوي آن برخوردار گردد بايد مردم ايران و دولت جديد، كنه مثبت اين خطبه را مورد كمال توجه قرار دهند و تعاليم حيات بخش آن را بموقع اجراء بگذارند. بايد دولت حقوق مردم را بدرستي رعايت كنند و درباره ي آنان تعدي و اجحاف روا ندارد. بايد مردم نيز در اداء

حقوق دولت كوشا باشند و از اوامر حكومت تخلف و سرپيچي ننمايند. در اين صورت است كه حق در نظر مردم عزيز و محترم مي شود، مقررات اسلامي اجراء مي گردد، جامعه بعدل و داد مي گرايد، ملت به رفاه واقعيت نائل مي شود، بيگانگان از استعمار كشور قطع اميد مي نمايند، و حكومت مستقل و آزاد جمهوري اسلامي بمعني

[صفحه 19]

واقعيش تحقق مي يابد.

بر عكس اگر كنه منفي خطبه علي عليه السلام جامه ي عمل بپوشد، دولت حقوق مردم را رعايت ننمايد و به آنان ستم كند مردم نيز حق دولت را اداء نمايند و از اطاعتش سرباز زنند در چني موقعي علائم جور و بيدادگري آشكار مي گردد، مقررات دين عملا متروك مي شود. مردم بهوا پرستي مي گرايند، پاكان و نيكان ذليل و منزي مي شوند بد كاران و نا پاكان بعزت و قدرت مي رسند، خون شهيدان انقلاب پايمال مي گردد و از جمهوري اسلامي جز نام بي نشان باقي نمي ماند. نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.

خلاصه سومين عامل كه در شرائط متفاوت مايه عزت و ذلت است و در سخنان علي عليه السلام آمده است چگونگي روابط ملت با حكومت و حكومت با ملت است. روابط صالح مي تواند مردم و هيئت حاكم را به اوج عزت و عظمت برساند و از آزادي و رفاه زندگي برخوردارشان سازد و روابط ناصالح و ظالمانه مي تواند آنان را به حضيض ذلت و بدبختي سوق دهد و موجبات سيه روزي و محروميتشان را فراهم آورد.

پاورقي

[1] اين مقاله مربوط به اواسط سال 1359 مي باشد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109